دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي جلد 9

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .

شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .

يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي

رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : 2747877

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

25 . انسان

اشاره

25 . انساندرآمدفصل يكم : تعريف انسانفصل دوم : آفرينش انسانفصل سوم : برترى هاى انسانفصل چهارم : حكمت آفرينش انسانفصل پنجم : ويژگى هاى ستودنى انسانفصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسانفصل هفتم : پايه هاى كمال انسانفصل هشتم : آسيب هاى انسانفصل نهم : انسان كامل

.

ص: 8

درآمد

انسان ، در لغت

درآمدانسان ، در لغتبرخى از واژه شناسان ، كلمه «انسان» را از مادّه «انس» به معناى نمايان بودن و يا الفت گرفتن دانسته اند . ابن فارس ، در تبيين ريشه اين واژه مى گويد : الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ ، أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ . قالوا : الإِنسُ خِلافُ الجِنِّ ، وَ سُمّوا لِظُهورِهِم . يُقالُ : آنَستُ الشَّى ءَ إذا رَأَيتَهُ ... وَ الاُنسُ : اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ . (1) همزه و نون و سين، يك ريشه معنايى دارد و آن ، آشكار شدن چيزى است و هر چيزى است كه مخالف طريقه توحّش باشد. گفته اند: «اِنس» ، خلاف «جن» است و انس ناميده شدن انسان ها به جهت آشكار بودنشان است. گفته مى شود : «آن_َستُ الشَّى ءَ» ، زمانى كه آن را ديده باشى ... . اُنس، همدمىِ انسان با چيزى است ، زمانى كه از آن نرَمَد . اين تحليل از ريشه يابى معناى «انسان» ، نشان مى دهد كه از نگاه ابن فارس ، معناى اصلى «إنس» ، آشكار شدن است ، ليكن ميان آشكار شدن و الفت گرفتن ، پيوستگى وجود دارد ؛ امّا به عقيده برخى ديگر از لغت شناسان ، مصدر «اُنس» ، ضدّ

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 145 مادّه «أنس» .

ص: 9

«نُفور (رَميدن)» و به معناى الفت گرفتن است . راغب اصفهانى ، در اين باره مى گويد : الإِنسُ : خِلافُ الجِنِّ ، وَ الاُنسُ : خِلافُ النُّفورِ ... وَ الإِنسانُ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ خُلِقَ خِلقَةً لا قِوامَ لَهُ إلّا بِاُنسِ بَعضِهِم بِبَعضٍ ، لِهذا قيلَ : الإِنسانُ مَدَنِىٌّ بِالطَّبعِ ، مِن حَيثُ لا قِوامَ لِبَعضِهِم إلّا بِبَعضٍ ، وَ لا يُمكِنُهُ أن يَقومَ بِجَميعِ أسبابِهِ ، وَ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ يَأنَسُ بِكُلِّ ما يَألَفُهُ . (1) اِنس، خلاف جِن است و اُنس (آرام يافتن به چيزى) ، خلاف نفور (رميدن) . انسان ناميده شدن انسان ، از اين روست كه به گونه اى آفريده شده كه قوامش تنها به انس گرفتن با ديگران است. از اين رو گفته اند: انسان ، طبيعتى مدنى دارد ، از آن جهت كه قوام آنها به يكديگر است و نمى توانند همه اسباب و وسايل را به تنهايى داشته باشند. نيز گفته اند: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه هر كه با او الفت بگيرد، با او همدم مى شود. به عقيده ازهرى و ابن منظور و برخى ديگر از واژه شناسان عرب ، كلمه «انسان» ، در اصل ، «اِنسيان» بوده و از «نسيان» به معناى «فراموشى» بر گرفته شده است . متن سخن ابن منظور ، چنين است : الإِنسانُ ، أصلُهُ إنْسِيانٌ لِأَنَّ العَرَبَ قاطِبَةً قالوا فى تَصغيرِهِ : أُنَيْسِيانٌ فَدَلَّتِ الياءُ الأَخيرَةُ عَلَى الياءِ فى تَكبيرِهِ ، إلّا أنَّهُم حَذَفوها لِما كَثَّرَ النّاسُ فى كَلامِهِم . (2)اصل انسان، اِنسيان است؛ زيرا همه عرب ، در تصغير آن گفته اند: اُنَيسيان. ياى آخر ، دلالت مى كند كه در غير مصغّرش ياء هست ؛ امّا آن را به دليل كثرت استعمال ، حذف كرده اند. ابن منظور ، در ادامه كلام خود ، براى تقويت اين نظريه در تبيين ريشه كلمه

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 94 .
2- .لسان العرب : ج 6 ص 10 مادّه «أنس» .

ص: 10

انسان ، به سخنى از ابن عبّاس استناد مى كند و مى گويد : و رُوِىَ عَن ابنِ عَبّاسٍ أنَّهُ قالَ : إنَّما سُمِّىَ الإِنسانُ إنسانا لِأَنَّهُ عَهِدَ إلَيهِ فَنَسِىَ ، قالَ أبو مَنصورٍ : إذا كانَ الإِنسانُ فِى الأَصلِ إنسِيانٌ ، فَهُوَ اِفعِلانٌ مِنَ النِّسْيانِ ، وَ قَولُ ابنِ عَبّاسٍ حُجَّةٌ قَوِيَّةٌ لَهُ . (1)از ابن عبّاس نقل است كه گفته: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه عهدى داشته و فراموش كرده است. ابو منصور ، گفته است: اگر اصل انسان، انسيان باشد، از فِعلان و از مادّه «نسيان» مشتق شده و گفته ابن عبّاس ، دليل محكمى براى آن است. گفتنى است كه از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده كه مى فرمايد : سُمِّىَ الإِنسانُ إنساناً لِأَنَّهُ يَنسى ، وَ قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ» (2) . (3) انسان ، «انسان» ناميده شده، چون فراموش مى كند . و خداوند عز و جل فرموده است: «پيش تر ، با آدم عهد بستيم، و او فراموش كرد» . برخى ، دو كلمه «ايناس» و «نَوْس» را نيز مبدأ اشتقاق انسان دانسته اند . واژه نخست ، به معناى «ادراك و علم و احساس» و دومى به معناى «تحرّك» است . (4) چنانچه واژه انسان را مشتق از «اُنس» بدانيم ، وجه تسميه اش آن است كه رونق ، زيبايى و الفت در زمين ، تنها با وجود او حاصل مى شود ، (5) يا آن كه حيات انسان ، بدون اُنس با ديگران ، تأمين نمى گردد . از اين رو ، گفته مى شود : انسان «مدنىٌّ

.


1- .لسان العرب : ج 6 ص 11 .
2- .طه : آيه 115 .
3- .ر . ك : ص 168 ح 150 .
4- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج 2 ص 32 و تفسير سورة والعصر : ج 2 ص 10) . گفتنى است كه هيچ يك از منابع معتبر لغت ، اين نظريه را تأييد نكرده اند .
5- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از المخصّص : ص 16) .

ص: 11

بالطبع» است ، (1) يا بدان جهت او را انسان خوانده اند كه با هر چه مرتبط باشد ، اُنس و اُلفت مى گيرد ، (2) يا اين كه همواره با دو اُنس ، همراه است : اُنس روحانى با حق ، و اُنس جسمانى با خلق ، (3) يا بدان سبب كه دو پيوند در او نهادينه شده است : يكى با دنيا و ديگرى با آخرت . (4) امّا اگر انسان را مشتق از «نسيان» بدانيم ، وجه تسميه اش فراموشكارى انسان است و چنان كه اشاره شد ، اين معنا به آدم ابو البشر ، مرتبط است كه پيمان خداى متعال را در مورد نزديك نشدن به درخت ممنوع ، فراموش كرد . برخى گفته اند در صورتى كه انسان از واژه «ايناس» مشتق شده باشد ، وجه تسميه اش ، دسترس داشتن او به اشياى گوناگون از طريق علم و احساس و اِبصار است 5 و اگر از كلمه «نَوس» اشتقاق يافته باشد ، وجه تسميه او تحرّك شديد و جنب و جوش فراوانش در كارهاى بزرگ است . 6 با تأمّل در وجوهى كه در مورد مبدأ اشتقاق «انسان» و يا وجه تسميه آنْ ذكر شد ، مشخّص مى گردد كه دليل قاطعى براى اثبات يكى از وجوه ياد شده ، وجود ندارد ، بخصوص كه آنچه در باره وجه تسميه آن آمده ، غالبا يا عموما سليقه اى است ؛ امّا نكته قابل توجّه ، اين است كه مبدأ اشتقاق و وجه تسميه انسان ، هر چه باشد ، در مباحث انسان شناسى از نگاه قرآن و حديث _ كه هدف اصلى اين بخش از دانش نامه قرآن و حديث است _ ، تفاوتى ندارد .

.


1- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از مفردات ألفاظ القرآن : ص 94) .
2- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التميز : ج 2 ص 31) .
3- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج 2 ص 31) .
4- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج 2 ص 32) .

ص: 12

انسان ، در قرآن و حديث

1 . تعريف اجمالى انسان

انسان ، در قرآن و حديثموضوع انسان شناسى ، يكى از اصلى ترين مسائل اسلامى است كه در قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام از زاويه هاى مختلف ، مورد توجّه قرار گرفته است . در واقع ، آنچه در نصوص اسلامى (متون قرآن و حديث) در باره عقيده ، اخلاق و عمل آمده ، به گونه اى مرتبط با موضوع انسان شناسى است ؛ ولى همه اين مباحث ، تحت عنون «انسان» ، قابل طرح نيست . متون مطرح شده در اين بخش (مدخل «انسان») ، اصلى ترين مباحث انسان شناسى را از نگاه قرآن و احاديث اسلامى در خود دارند . اكنون پيش از پرداختن به متن آيات و احاديث ، توضيح كوتاهى در باره آنها ارائه مى گردد :

1 . تعريف اجمالى انسانانسان ، از نگاه قرآن كريم ، موجودى است مركّب از جسم _ كه ريشه در خاك دارد _ و روح _ كه مبدأ آن ، امر الهى است _ . در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، گاه انسان به تركيبى از عقل و صورت ، و گاه به تركيبى از عقل و شهوت ، و گاه به تركيبى از عالم بالا و پايين ، تفسير شده كه اين تعاريف نيز در واقع ، تعابير ديگرى از تفسير انسان به جسم و روح الهى است . همچنين در برخى از احاديث ، انسان به موجودى كه ميان خدا و شيطان در حركت است ، تفسير شده كه گاه به سوى خدا مى رود و گاه به طرف شيطان ، تا اين كه در نهايت ، در زمره دوستان خدا و يا در شمارِ دشمنان او قرار گيرد . در برخى ديگر از احاديث ، انسان به شاهين ترازو تشبيه شده كه گاه به وسيله جهل (نادانى و ناآگاهى) ، به سوى سقوط و نابودى و گاه به وسيله علم و معرفت ، به سوى كمال ، گرايش پيدا مى كند .

.

ص: 13

2 . اهمّيت و ارزش انسان

گفتنى است كه همه اين تعاريف ، در واقع ، تفسير اجمالى انسان و دورنمايى از حقيقت اين موجود پيچيده است ، نه تعريف تفصيلى آن .

2 . اهمّيت و ارزش انسانآيات و احاديثى را كه بر اهمّيت و ارزش ممتاز انسان در جهان آفرينش ، دلالت دارند ، مى توان به شش دسته تقسيم كرد : الف _ روشن ترين آيه اى كه بر اهمّيت آفرينش انسان دلالت دارد ، آيه اى است كه در آن ، خداوند ، در پىِ آفرينش اين موجود پيچيده ، بدين گونه از خود ، ستايش مى نمايد : «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ . (1) خجسته است خداوند ، كه بهترين آفريننده است» . گفتنى است كه خداوند متعال ، در قرآن ، تنها يك بار از خود با توصيف «بهترين آفريننده» ستايش كرده و آن هم هنگام آفرينش انسان است . ب _ آيات و احاديثى كه بر كرامت انسان و برترى او بر ساير آفريده ها دلالت دارند . (2) ج _ آيات و احاديثى كه تصريح مى كنند كه آنچه در زمين است ، بلكه همه جهان ، براى انسان ، آفريده شده است . (3) د _ آيات و احاديثى كه دلالت دارند كه خداوند متعال ، همه آنچه را در آسمان ها و زمين است ، مسخّر انسان كرده است . (4)

.


1- .مؤمنون : آيه 14 .
2- .الأعلى (87) : 15 .
3- .في المصدر : قلت .
4- .ر . ك : ص 85 (انسان / فصل سوم : برترى هاى انسان / گراميداشت الهى) .

ص: 14

3 . انسان ، پيش از ورود به دنيا

ه _ آيات و احاديثى كه ويژگى هاى مثبت انسان را بيان كرده اند . (1) و _ آيات و احاديثى كه به موقعيت «انسان كامل» نظر دارند و اين كه انسان در سير تكاملى خود ، مى تواند به نقطه اى برسد كه مظهر اسما و صفات الهى گردد و بدين سان ، خليفه خدا ، مسجود فرشتگان و امامِ ملكوتيان شود . (2)

3 . انسان ، پيش از ورود به دنيامقتضاى تأمّل در شمارى از آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اين است كه انسان ، پيش از وجود دنيوى ، در نشئه اى ديگر ، از نوعى «وجود» برخوردار بوده است . از اين رو در تفسير اين سخن خداوند متعال : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا؛ (3) آيا انسان را آن هنگام از روزگار [ به ياد] مى آيد كه چيزى در خور ياد نبود ؟» ، از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : كانَ مَذكورا فِى العِلمِ وَ لَم يَكُن مَذكورا فِى الخَلقِ . (4) در علم [ خدا] ، ياد شده بود ؛ ولى در ميان آفريده ها قابل ياد نبود . اين سخن ، نشان مى دهد كه انسان ، پيش از وجود خارجى ، در علم خداوند ، موجود و به صورت وجود علمى ، براى خداى متعال ، معلوم بوده و در پى اراده او از عالَم علم به عالَم عين ، منتقل شده و وجود خارجى يافته است . همچنين آيات ميثاق (5) بر وجود انسان قبل از نشئه دنيا دلالت دارند ؛ بلكه آيه «وَ إِن مِّن شَىْ ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛ (6) هيچ چيزى نيست ، مگر اين كه

.


1- .ر . ك : ص 91 (انسان / فصل سوم : برترى هاى انسان / آفرينش آنچه در زمين است، براى انسان) .
2- .الكافي ، ج 2 ، ص 494 ، ح 18 .
3- .انسان : آيه 1 .
4- .ر . ك : ص 34 ح 19 .
5- .اعراف : آيه 127 ، يس : آيه 60 .
6- .حجر : آيه 21 .

ص: 15

4 . آفرينش مُلكى انسان
5 . آفرينش ملكوتى انسان

مخازن آن ، در نزد ماست و فقط آن را به اندازه ، فرو مى فرستيم» ، بدين معنا اشاره دارد كه همه موجودات دنيوى ، پيش از نشئه دنيا از نوعى وجود ، برخوردار بوده اند .

4 . آفرينش مُلكى انسانپيش از اين در تعريف انسان ، اشاره كرديم كه انسان ، موجودى است دو بُعدى و مركّب از جسم و روح الهى ، يا تركيبى است از عقل و صورت ، يا عقل و شهوت ، و يا عالم بالا و عالم پايين . جسم ، صورت ، شهوت و عالَم پايين ، به بُعد مُلكى (مادّى) انسان ، و روح الهى ، عقل و عالم بالا ، به جنبه ملكوتىِ (غير مادّى) او اشاره دارند . آيات و احاديثى كه به آفرينش بُعد مُلكى انسان اشاره دارند ، به چهار دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، آيات و احاديثى كه به بيان آفرينش انسان از خاك پرداخته اند ؛ (1) دسته دوم ، آيات و احاديثى كه به آفرينش انسان از آب ، اشاره دارند ؛ (2) دسته سوم ، آيات و احاديثى كه مرحله پيشرفته (نطفه) را بيان كرده اند ؛ (3) دسته چهارم ، آيات و احاديثى كه به مراحل تكاملىِ جنبه ملكى انسان از خاك تا وصول به بُعد ملكوتى اشاره كرده اند . (4)

5 . آفرينش ملكوتى انسانقرآن كريم ، در باره آفرينش ملكوتى انسان در مورد آدم عليه السلام پس از ذكر «تسويه» _ كه

.


1- .بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 29 _ 30 .
2- .. ر . ك : ص 61 (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از خاك) .
3- .. ر . ك : ص 63 (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از آب) .
4- .. ر . ك : ص 65 (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از نطفه) .

ص: 16

6 . حكمت آفرينش انسان
7 . ويژگى هاى مثبت و منفى انسان

ناظر به بُعد مُلكى اوست _ ، تعبير «نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى» (1) به كار مى برد و در باره نسل وى ، پس از بيان مراحل آفرينش مُلكى (نطفه ، عَلَقه ، مضغه و ...) ، لحن خود را از خلق به انشا تغيير داده و مرحله جديدى را كه با مراحل پيشين ، متفاوت است ، يادآور مى شود ؛ مرحله اى كه در آن ، سخن از حيات ، علم و قدرت انسان است . مراحل پيشين هر چند در اوصاف ، ويژگى ها ، رنگ ، طعم و شكل با يكديگر متفاوت بوده اند ، امّا همجنس يكديگر به شمار مى رفته اند ، در حالى كه اين مرحله ، همجنس مراحل پيشين به شمار نمى آيد . خداوند ، در اين مرحله چيزى را به انسان عطا كرده كه در مراحل پيشين عطا نكرده بود . (2)

6 . حكمت آفرينش انسانبر پايه حكمت آفريدگار ، آفرينش انسان ، بلكه همه آفريده ها ، عبث و بيهوده نيست . همچنين مقتضاى غناى ذاتى خداوند متعال ، اين است كه آفرينش انسان و موجودات ، سودى براى او ندارد . حكمت هايى كه براى آفرينش در قرآن و احاديث اسلامى آمده ، عبارت اند از : به كار گيرى انديشه و شناخت خدا ، آزمايشِ انسان ، عبادت خداوند متعال ، رحمت الهى و بازگشت به سوى خدا . توضيح اين حكمت ها ضمن تحليلى خواهد آمد .

7 . ويژگى هاى مثبت و منفى انسانانسان ، به دليل اين كه موجودى دو بُعدى (مُلكى و ملكوتى) است ، داراى ويژگى هاى مثبت و منفى است . شمارى از ويژگى هاى مثبت انسان ، عبارت اند از : خلقت و سرشتِ نيكو ،

.


1- .حجر : آيه 15 و 29 ، ص : آيه 38 و 72 .
2- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 488 .

ص: 17

8 . اصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانى
9 . اصلى ترين آفات صعود به قلّه كمالات انسانى
10 . جايگاه انسان كامل

اراده و آزادى ، انديشه ، بيان ، حيا ، استعداد تعليم و تربيت ، استعداد پذيرش امانت و تكليف الهى ، استعداد تلقّى وحى و الهام از جانب خداوند متعال . گفتنى است كه انسان ، با بهره گيرى درست از اين ويژگى ها ، مى تواند خود را به قلّه كمالات انسانى برساند ؛ اما اگر از اين امكانات بالقوّه خدادادى بهره نگرفت ، خصلت هاى منفى موجود در بُعد مُلكى او ، بر وى غلبه خواهند كرد و در نتيجه ، او به اسفلِ سافلين (1) سقوط خواهد كرد . اين خصلت ها عبارت اند از : جهل ، شتاب ، ناسپاسى ، سركشى ، فراموشكارى ، غرور ، ستمگرى ، آزمندى ، بخل ، بى تابى ، حسد و ... .

8 . اصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانىاصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانى را مى توان در به كار گيرى عقل ، علم و حكمت ، ايمان به مبدأ و معاد ، بلندهمّتى ، انجام دادن كارهاى نيك و مجاهدت با تمايلات نفسانى خلاصه كرد . (2)

9 . اصلى ترين آفات صعود به قلّه كمالات انسانىمهم ترين آفات شكوفايى استعدادهاى انسانى و وصول به قلّه انسانيت ، عبارت اند از : جهل ، غفلت ، پيروى از هوس و ترك عمل به دانسته هاى خود . آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند ، تأمّل برانگيز و سخت آموزنده اند . (3)

10 . جايگاه انسان كاملانسان ، در سير تكاملى خود ، به تناسب ميزان مجاهدت و فرمانبرى او از خداوند

.


1- .. اسفل سافلين ، پايين ترين مرتبه پستى و اشاره به آيه پنجم از سوره تين است .
2- .رجال الطوسي ، ص 429 ، الرقم 6 .
3- .ر . ك : ص 199 (انسان / فصل هشتم : آسيب هاى انسان) .

ص: 18

متعال و نزديكى وى به ساحت قرب رُبوبى ، مظهر اسما و صفات الهى مى گردد و به تعبير ديگر ، خليفه و نماينده خداوند متعال مى شود و در اين موقعيت است كه گاه ، مسجود ملائكه مى شود و گاه ، امام آنها ، و حتّى اراده او ، به اذن خداى متعال ، در جهان هستى مؤثّر مى گردد ، و به نسبت صعودش به قلّه تكامل ، به ولايت تكوينى دست مى يابد ، چنان كه در حديث قدسى آمده : عَبدى أطِعنى أجعَلكَ مِثلى ، أنَا حَىٌّ لا أموتُ ، أجعَلُكَ حَيّا لا تَموتُ ، أنَا غَنِىٌّ لا أفتَقِرُ أجعَلُكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ ، أنَا مَهما أشَأ يَكُن ، أجعَلُكَ مَهما تَشَأ يَكُن . (1) بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خودم كنم. من ، زنده اى ناميرايم . تو را هم زنده اى ناميرا قرار مى دهم. من ، توانگرم و نيازمند نمى شوم . تو را هم توانگرى مى گردانم كه نيازمند نشوى. من هر چه بخواهم ، همان مى شود . تو را هم چنان قرار مى دهم كه آنچه بخواهى ، همان شود. گفتنى است كه اين حديث و همچنين آنچه در مصباح الشريعة آمده كه : «العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّةُ ؛ عبوديت ، جوهرى است كه كُنه آن ، ربوبيت است» ، (2) در منابع حديثى معتبر وجود ندارد ؛ ولى مى توان گفت كه مضمون آنها هماهنگ با قرآن و شمارى از احاديث اسلامى است . بارى ! جايگاه انسان كامل ، جايگاه خلافت الهى است . در اين موقعيت ، انسان كامل ، به ظاهر با ساير انسان ها تفاوتى ندارد ؛ ولى در واقع ، قابل قياس با هيچ كس نيست ، چنان كه در حديث نبوى آمده است : لَيسَ شَى ءٌ خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِ إلَا الإِنسانُ . (3) چيزى بهتر از هزار نمونه خودش ، جز انسان، وجود ندارد .

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 531 ، الرقم 1015 .
2- .ر . ك : ص 208 ح 206 .
3- .. مصباح الشريعة : ص 536 .

ص: 19

لا نَعلَمُ شَيئا خَيرا مِن ألفٍ مِثلِهِ ، إلَا الرَّجُلَ المُؤمِنَ . (1) هيچ چيزى را سراغ نداريم كه بهتر از هزار نمونه خودش باشد، مگر انسان مؤمن . ظاهرا مقصود از «مؤمن» و «انسان» در اين دو حديث ، انسان كامل و يا انسان در مسير كمال است و بر اين اساس ، كلمه «هزار» از باب مثال است ، نه اين كه شمار بيشتر از «هزار» مى تواند با انسان كامل برابرى كند .

.


1- .رجال الطوسي ، ص 389 ، الرقم 36 ، وص 401 ، الرقم 22 .

ص: 20

الفصل الأوّل: تعريف الإنسان1 / 1تَركيبٌ مِنَ البَدَنِ وَالرّوحِ الإِلهِيِّالكتاب«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» . (1)

«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إذا نَمَتِ (3) النُّطفَةُ أربَعَةَ أشهُرٍ ، بُعِثَ إلَيها مَلَكٌ فَنَفَخَ فيهَا الرّوحَ فِي الظُّلُماتِ الثَّلاثِ ، فَذلِكَ قَولُهُ : «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ» يَعني نَفَخَ الرّوحَ فيهِ . (4)

.


1- .المؤمنون : 12 _ 14 .
2- .السجدة : 7 _ 9 .
3- .في بحارالأنوار : «إذا تَمَّت» .
4- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 93 نقلاً عن ابن أبي حاتم ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 383 ح 110 .

ص: 21

فصل يكم : تعريف انسان

1 / 1 تركيب پيكر و روح الهى

فصل يكم : تعريف انسان1 / 1تركيب پيكر و روح الهىقرآن«و ما انسان را از عصاره اى از يك گل آفريديم . سپس او را آبى در آرامگاهى استوار نهاديم . سپس آن آب را آويزكى ساختيم . بعد ، آن آويزك را گوشتْ پاره اى ساختيم . بعد آن گوشتْ پاره را استخوان ساختيم . بعد ، آن استخوان را گوشت پوشانديم . سپس آن را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» .

«و آفريدن انسان را از گِلى آغاز كرد . سپس نسل او را از چَكيده اى از آبى پست قرار داد . سپس او را بپرداخت و از روح خويش در او دميد و برايتان گوش و ديدگان و دل ها قرار داد . چه اندك ، سپاس مى گزاريد !» .

حديثامام على عليه السلام :چون چهار ماه از رشد نطفه گذشت ، فرشته اى نزدش فرستاده مى شود و در آن تاريكى هاى سه گانه ، در او جان مى دمد . اين است سخن خدا كه : «سپس آن را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم» ؛ يعنى در او جان دميد .

.

ص: 22

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا» _ :فَهُوَ نَفخُ الرّوحِ فيهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِهِ تعالى : «وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ» _ :مِن قُدرَتِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ آدَمَ عليه السلام _ :ثُمَّ جَمَعَ سُبحانَهُ مِن حَزنِ الأَرضِ وسَهلِها، وعَذبِها وسَبخِها ، تُربَةً سَنَّها بِالماءِ حَتّى خَلَصَت ... ثُمَّ نَفَخَ فيها مِن روحِهِ فَمَثُلَت إنسانا ذا أذهانٍ يُجيلُها (3) ، وفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِها ، وجَوارِحَ يَختَدِمُها ، وأدَواتٍ يُقَلِّبُها ، ومَعرِفَةٍ يَفرُقُ بِها بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، وَالأَذواقِ وَالمَشامِّ ، وَالأَلوانِ وَالأَجناسِ ، مَعجونا بِطينَةِ الأَلوانِ المُختَلِفَةِ ، وَالأَشباهِ المُؤتَلِفَةِ ، وَالأَضدادِ المُتَعادِيَةِ ، وَالأَخلاطِ المُتَبايِنَةِ ، مِنَ الحَرِّ وَالبَردِ ، وَالبَلَّةِ وَالجُمودِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الأَرواحَ لا تُمازِجُ البَدَنَ ولا تُواكِلُهُ ، وإنَّما هِيَ كِلَلٌ (5) لِلبَدَنِ مُحيطَةٌ بِهِ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّما صارَ الإِنسانُ يَأكُلُ ويَشرَبُ ويَعمَلُ بِالنّارِ ، ويَسمَعُ ويَشُمُّ بِالرّيحِ ، ويَجِدُ لَذَّةَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ بِالماءِ ، ويَتَحَرَّكُ بِالرّوحِ ، فَلَولا أنَّ النّارَ في مَعِدَتِهِ لَما هَضَمَتِ الطَّعامَ وَالشَّرابَ في جَوفِهِ . ولَولَا الرّيحُ مَا التَهَبَت نارُ المَعِدَةِ ولا خَرَجَ الثُفلُ (7) مِن بَطنِهِ ، ولَولَا الرّوحُ لا جاءَ ولا ذَهَبَ ، ولَو لا بَردُ الماءِ لَأَحرَقَتهُ نارُ المَعِدَةِ ، ولَولَا النّورُ ما أبصَرَ ولا عَقَلَ ، وَالطّينُ صورَتُهُ ، وَالعَظمُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ الشَّجَرِ فِي الأَرضِ ، وَالشَّعرُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ الحَشيشِ فِي الأَرضِ ، وَالعَصَبُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ اللِّحاءِ (8) عَلَى الشَّجَرِ ، وَالدَّمُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ الماءِ فِي الأَرضِ ، ولا قِوامَ لِلأَرضِ إلّا بِالماءِ ، ولا قِوامَ لِجَسَدِ الإِنسانِ إلّا بِالدَّمِ ، وَالمُخُّ دَسَمُ الدَّمِ وزَبَدُهُ . فَهكَذَا الإِنسانُ خُلِقَ مِن شَأنِ الدُّنيا وشَأنِ الآخِرَةِ ، فَإِذا جَمَعَ اللّهُ بَينَهُما صارَت حَياتُهُ فِي الأَرضِ ، لِأَنَّهُ نَزَلَ مِن شَأنِ السَّماءِ إلَى الدُّنيا ، فَإِذا فَرَّقَ اللّهُ بَينَهُما صارَت تِلكَ الفُرقَةُ المَوتَ ، يُرَدُّ شَأنُ الآخِرَةِ إلَى السَّماءِ . فَالحَياةُ فِي الأَرضِ وَالمَوتُ فِي السَّماءِ ، وذلِكَ أنَّهُ يُفَرَّقُ بَينَ الرّوحِ وَالجَسَدِ ، فَرُدَّتِ الرّوحُ وَالنّورُ إلَى القُدرَةِ الاُولى ، وتُرِكَ الجَسَدُ لِأَنَّهُ مِن شَأنِ الدُّنيا . (9)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 91 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 60 ص 369 ح 75 .
2- .بصائر الدرجات : ص 462 ح 8 ، بحارالأنوار : ج 25 ص 69 ح 53 .
3- .جالَ : أي دارَ (النهاية : ج 1 ص 317 «جول») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 122 ح 56 .
5- .الكِلَّةُ : السِّترُ الرقيق يخاط كالبيت يُتَوقّى فيه من البَقّ (لسان العرب : ج 11 ص 595 «كلل») .
6- .مختصر بصائر الدرجات : ص 3 ، بصائر الدرجات : ص 463 ح 12 كلاهما عن المفضّل بن عمر ، بحارالأنوار : ج 61 ص 40 ح 11 .
7- .الثُّفلُ : حُثالةُ الشيء ، وما سَفَلَ من كلِّ شيء ، والمُراد : النجاسة (مجمع البحرين : ج 1 ص 243 «ثفل») .
8- .لِحاءُ الشجرة : قِشرُها (النهاية : ج 4 ص 243 «لحا») .
9- .تحف العقول : ص 354 ، علل الشرائع : ص 107 ح 5 عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني نحوه ، بحارالأنوار : ج 61 ص 295 ح 6 .

ص: 23

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «سپس آن را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم» _ :اين آفرينش ، [مرحله] دميدن جان در اوست .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسش از اين سخن خداى متعال : «و از روح خويش در او دميد» _ :يعنى از قدرت خود .

امام على عليه السلام_ در بيان آفرينش آدم عليه السلام _ :سپس خداوند سبحان ، از [قسمت هاى ]درشت و نرم زمين ، و شيرين و شور آن ، قدرى خاك گرد كرد و بر آن آب ريخت تا خالص گرديد ... . آن گاه از روح خود در آن دميد . پس به صورت انسانى در آمد ، داراى ذهن هايى كه آنها را به تكاپو اندازد ، و انديشه اى كه آن را به كار اندازد و اندام هايى كه به خدمت گيرد ، و ابزارهايى كه آنها را زير و رو كند ، و [نيروى ]شناختى كه با آن ، درست و نادرست ، و چشيدنى ها و بوييدنى ها ، و رنگ ها و جنس ها را ، تميز دهد ؛ [انسانى] آميخته به طينتى با رنگ هاى گوناگون ، و چيزهايى همانند و همساز ، و چيزهايى ناساز و هم ستيز ، و اخلاطى ناهمگون ، چون گرمى و سردى و تَرى و خشكى .

امام صادق عليه السلام :ارواح ، نه با بدن آميخته اند و نه به آنها تكيه دارند ؛ بلكه چونان پشه بندى [و هاله اى] ، بدن را در ميان گرفته اند .

امام صادق عليه السلام :انسان ، در حقيقت ، با آتش (1) مى خورد و مى آشامد و كار مى كند ، به واسطه باد (هوا) مى شنود و مى بويد ، به واسطه آب ، (2) لذّت خوراك و نوشيدنى را حس مى كند ، و به واسطه روح ، تحرّك دارد . اگر آتش در معده او نبود ، معده اش آب و غذاى درونش را هضم نمى كرد ، و اگر باد [و هوا] نبود ، نه آتش معده برافروخته مى شد و نه مواد زايد از شكمش خارج مى شد ، و اگر روح نبود ، رفت و آمدى نداشت ، و اگر سردى آب نبود ، آتش ، معده او را مى سوزاند ، و اگر نور نبود ، نه مى ديد و نه مى فهميد . گِل ، صورت انسان است ، و استخوان در بدن او ، چونان درخت در زمين است ، و مو در بدنش ، چونان علف زمين است ، و عَصَب در بدنش به منزله پوست درخت است ، و خون در بدنش ، به منزله آب در زمين است ، و همان گونه كه استوارى زمين به آب است ، استوارى بدن انسان نيز به خون است ، و مغز ، چربى و كفِ خون است . پس اين چنين ، انسان از بُعد دنيوى و بُعد اُخروى آفريده شد . پس هر گاه خداوند ، اين دو را با هم در آميزد ، زندگى او در زمين ، آغاز مى شود _ زيرا از بُعد آسمانى به دنيا فرود آمده است _ ، و هر گاه خداوند ، آن دو را از هم جدا كند ، با اين جدايى ، مرگ رُخ مى دهد و بُعد اُخروى به آسمان برگردانده مى شود . پس ، زندگى در زمين است ، و مرگ ، در آسمان ، و اين بِدان سبب است كه ميان روح و جسم ، جدايى مى اُفتد و روح و نور ، به قدرت نخستين ، باز گردانده مى شوند و جسم بر جاى مى مانَد ؛ چون از بُعد دنيوى است .

.


1- .حرارت غريزى ناشى از آتش ، انرژى حرارتى بدن .
2- .شايد مقصود ، بزاق دهان باشد .

ص: 24

عنه عليه السلام :عِرفانُ المَرءِ نَفسَهُ أن يَعرِفَها بِأَربَعِ طَبائِعَ ، وأربَعِ دَعائِمَ ، وأربَعَةِ أركانٍ ؛ فَطَبايِعُهُ : الدَّمُ وَالمِرَّةُ وَالريحُ وَالبَلغَمُ . ودَعائِمُهُ : العَقلُ ، ومِنَ العَقلِ الفَهمُ وَالحِفظُ (1) . وأركانُهُ : النّورُ وَالنّارُ وَالرّوحُ وَالماءُ . وصورَتُهُ طينَتُهُ (2) . فَأَبصَرَ بِالنّورِ ، وأكَلَ وشَرِبَ بِالنّارِ ، وجامَعَ وتَحَرَّكَ بِالرّوحِ . ووَجَدَ طَعمَ الذَّوقِ وَالطَّعامِ بِالماءِ . فَهذا تَأسيسُ صورَتِهِ . (3)

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، أن قالَ : ... أخبِرني عَنِ السِّراجِ إذَا انطَفَأَ أينَ يَذهَبُ نورُهُ ؟ قالَ عليه السلام : يَذهَبُ فَلا يَعودُ . قالَ : فَما أنكَرتَ أن يَكونَ الإِنسانُ مِثلَ ذلِكَ ، إذا ماتَ وفارَقَ الرّوحُ البَدَنَ ، لَم يَرجِع إلَيهِ أبَدا كَما لا يَرجِعُ ضَوءُ السِّراجِ إلَيهِ أبَدا إذَا انطَفَأَ ؟ قالَ : لَم تُصِبِ القِياسَ ، إنَّ النّارَ فِي الأَجسامِ كامِنَةٌ ، وَالأَجسامُ قائِمَةٌ بِأَعيانِها كَالحَجَرِ وَالحَديدِ ، فَإِذا ضُرِبَ أحَدُهُما بِالآخَرِ ، سَطَعَت مِن بَينِهِما نارٌ ، يُقتَبَسُ مِنها سِراجٌ لَهُ ضَوءٌ ، فَالنّارُ ثابِتَةٌ في أجسامِها ، وَالضَّوءُ ذاهِبٌ ، وَالرّوحُ : جِسمٌ رَقيقٌ ، قَد اُلبِسَ قالِبا كَثيفا ، ولَيسَ بِمَنزِلَةِ السِّراجِ الَّذي ذَكَرتَ ، إنَّ الَّذي خَلَقَ فِي الرَّحِمِ جَنينا مِن ماءٍ صافٍ ، ورَكَّبَ فيهِ ضُروبا مُختَلِفَةً : مِن عُروقٍ ، وعَصَبٍ وأسنانٍ ، وشَعرٍ ، وعِظامٍ ، وغَيرِ ذلِكَ ، هُوَ يُحييهِ بَعدَ مَوتِهِ ويُعيدُهُ بَعدَ فَنائِهِ . (4)

.


1- .هكذا في المصدر ؛ لم يطابق المعدودُ العددَ ، وفي علل الشرائع : «ومن العقل : الفطنة والفهم والحفظ والعلم» .
2- .لا توجد عبارة : «وصورته طينته» في علل الشرائع .
3- .تحف العقول : ص 354 ، علل الشرائع : ص 108 ح 6 نحوه ، بحارالأنوار : ج 61 ص 302 ح 8 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 و 243 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 184 ح 2 .

ص: 25

امام صادق عليه السلام :خودشناسى انسان ، اين است كه بداند داراى چهار طبع و چهار ستون و چهار رُكن است . چهار طبع او ، عبارت اند از : خون و صفرا و باد و بلغم . ستون هايش عبارت اند از خِرد ، كه از خِرد ، فهم و حافظه مايه مى گيرد . و اركانش عبارت اند از : نور و آتش و روح و آب . و صورتش سرشت اوست . پس با نور مى بيند و به واسطه آتش (حرارت مزاج) مى خورد و مى آشامد ، و به واسطه روح ، مجامعت مى كند و حركت مى كند ، و به واسطه آب ، مزه چشايى ها و غذا را حس مى كند . اين است بنياد صورت او .

الاحتجاج_ از جمله پرسش هاى فراوانى كه زنديق از امام صادق عليه السلام سؤال كرد _ :گفت : زمانى كه چراغْ خاموش مى شود ، نورش به كجا مى رود؟ فرمود : «از بين مى رود و ديگر ، باز نمى گردد» . زنديق گفت : پس چرا قبول نداريد كه انسان ، اين گونه باشد ؟ وقتى مُرد و روح از بدن جدا شد ، ديگر هرگز به بدن بر نمى گردد ، چنان كه وقتى چراغْ خاموش شد ، نورش ديگر هرگز به آن باز نمى گردد . امام عليه السلام فرمود : «قياست درست نبود . آتش در اجسام ، نهفته است و اجسام ، قائم به ذات اند ، مانند سنگ و آهن . پس هر گاه يكى از اين دو به ديگرى زده شود ، از ميانشان ، آتش جرقّه مى زند و از آن آتش ، چراغى نورانى افروخته مى گردد . پس ، آتش در اجسام آتش گرفته ، ثابت است ؛ ولى نور ، از بين رفتنى است . امّا روح ، جسم لطيفى است كه كالبد سِتَبرى بر آن پوشانده شده است . روح ، مانند چراغى كه گفتى ، نيست . همان كسى كه در رحِم از آبى صاف ، جنينى آفريد و اجزاى گوناگون ، از رگ و عصب و دندان و مو و استخوان و جز اينها در او پديد آورد ، همو آن را پس از مرگش زنده مى گرداند و پس از نابودى اش ، آن را دوباره ايجاد مى كند» .

.

ص: 26

1 / 2تَركيبُ العَقلِ وَالصّورَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ قُرَيشٍ! إِنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دينُهُ ومُروءَتَهُ خُلُقُهُ وأصلَهُ عَقلُهُ . (1)

الإمام علي عليه السلام :الإِنسانُ عَقلٌ وصورَةٌ ، فَمَن أخطَأَهُ العَقلُ ولَزِمَتهُ الصّورَةُ لَم يَكُن كامِلاً ، وكانَ بِمَنزِلَةِ مَن لا روحَ فيهِ ، فَمَن طَلَبَ العَقلَ المُتَعارَفَ فَليَعرِف صورَةَ الاُصولِ وَالفُضولِ فَإِنَّ كَثيرا مِنَ النّاسِ يَطلُبونَ [الفُضولَ] (2) ويُضَيِّعونَ (3) الاُصولَ ، مَن أحرَزَ الأَصلَ اكتَفى بِهِ عَنِ الفَضلِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 181 ح 203 ، الأمالي للطوسي : ص 147 ح 241 كلاهما عن سدير الصيرفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 310 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 22 ص 382 ح 16 .
2- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من بحارالأنوار .
3- .في بحارالأنوار : «يَضَعونَ» وهو الأنسب .
4- .مطالب السؤول : ص 212؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .

ص: 27

1 / 2 تركيب خرد و پيكر

1 / 2تركيب خِرد و پيكرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه قريش ! حَسَب [و مَنزلت اجتماعى] مرد ، ديندارى اوست ، و آدميّتش اخلاق او ، و [اصل و] ريشه اش خِرد او .

امام على عليه السلام :انسان ، خِردى است و صورتى (پيكرى) . پس هر كه خِرد از او دور شود و صورت همراهش گردد ، كامل نيست و به مانند كالبدى بى جان است ، و هر كه جوياى خِرد متعارف باشد ، بايد صورت اصول و زوايد (فروع) را بشناسد ؛ زيرا بسيارى از مردم ، دنبال فروع هستند و اصول را وا مى گذارند . هر كه اصل را به دست آورد ، از فرع ، بى نياز مى شود .

.

ص: 28

عنه عليه السلام :أصلُ الإِنسانِ لُبُّهُ (1) ، وعَقلُهُ دينُهُ (2) ، ومُرُوَّتُهُ حَيثُ يَجعَلُ نَفسَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ ؛ وبِالعَقلِ يَكمُلُ ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ . (4)

1 / 3تَركيبُ العَقلِ وَالشَّهوَةِعلل الشرائع عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام فَقُلتُ : المَلائِكَةُ أفضَلُ أم بَنو آدَمَ ؟ فَقالَ : قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ رَكَّبَ فِي المَلائِكَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ ، ورَكَّبَ فِي البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ ، ورَكَّبَ في بَني آدَمَ كِلَيهِما ، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ المَلائِكَةِ ، ومَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ . (5)

.


1- .اللُّبُّ : العَقلُ ، سمّي بذلك لأنّهُ نَفسُ ما في الإنسانِ ، وما عَدَاهُ كأنَّهُ قِشرٌ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1616 «لبب») .
2- .في الأمالي للصدوق «عقله ودينه» بدل «عقله دينه» والظاهر زيادة الواو وأنّها اشتباه من المصحّح ؛ إذ أنّ المستنسخ وضع ضمّة كبيرة على هاء كلمة «عقلهُ» في الطبعة القديمة والحجريّة، فظنّ المصحّح أنّها واوٌ، وفي بحار الأنوار نقل الحديث أيضا عن الأمالي من دون واوٍ . راجع في خصوص ذلك : الأحاديث الواردة في تحف العقول : ص 217 وفقه الرضا : ص 367 وبحار الأنوار : ج 75 ص 108 ح 11 .
3- .روضة الواعظين : ص 8 ، الأمالي للصدوق : ص 312 ح 361 عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 1 ص 82 ح 2 .
4- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 23 ، علل الشرائع : ص 103 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 90 ح 17 .
5- .علل الشرائع : ص 4 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 439 ح 1474 نحوه ، بحارالأنوار : ج60 ص299 ح5 .

ص: 29

1 / 3 تركيب خرد و خواهش

امام على عليه السلام :اصل انسان ، خِرد اوست ، و خِردش دين او ، و مروّتش آن جا كه خويش را قرار مى دهد .

امام صادق عليه السلام :ستون انسان ، خِرد است ، و هوش و فهم و حافظه و دانش ، از خِرد بر مى خيزند ، و با خِرد است كه كامل مى شود ، و خِرد ، راه نماى او و مايه بينش او و كليد كارهاى اوست .

1 / 3تركيب خرد و خواهشعلل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : فرشتگان برترند ، يا آدميان؟ فرمود : «امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : خداى عز و جل ، در فرشتگان ، خِرد نهاد ، بى خواهش ، و در چارپايان ، خواهش نهاد ، بى خِرد و در آدميان ، هر دو را نهاد . پس هر كس خِردش بر خواهشش چيره آيد ، او از فرشتگان ، بهتر است و هر كس خواهشش بر خِردش چيره آيد ، او از چارپايان ، بدتر [و پست تر] است » .

.

ص: 30

1 / 4تَركيبٌ مِنَ العالَمَينِالإمام الكاظم عليه السلام :خَلَقَ اللّهُ عالَمَينِ مُتَّصِلَينِ ، فَعالَمٌ عُلوِيٌّ وعالَمٌ سُفلِيٌّ ، ورَكَّبَ العالَمَينِ جَميعا فِي ابنِ آدَمَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الإِنسانُ خُلِقَ مِن شَأنِ الدُّنيا وشَأنِ الآخِرَةِ ، فَإِذا جَمَعَ اللّهُ بَينَهُما صارَت حَياتُهُ فِي الأَرضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِن شَأنِ السَّماءِ إلَى الدُّنيا ، فَإِذا فَرَّقَ اللّهُ بَينَهُما صارَت تِلكَ الفُرقَةُ المَوتَ ، تُرَدُّ شَأنُ الاُخرى إلَى السَّماءِ ، فَالحَياةُ فِي الأَرضِ ، وَالمَوتُ فِي السَّماءِ ، وذلِكَ أنَّهُ يُفَرَّقُ بَينَ الأَرواحِ وَالجَسَدِ ، فَرُدَّتِ الرّوحُ وَالنّورُ إلَى القُدرَةِ الاُولى ، وتُرِكَ الجَسَدُ لِأَنَّهُ مِن شَأنِ الدُّنيا . (2)

1 / 5أشبَهُ شَيءٍ بِالمِعيارِالإمام عليّ عليه السلام :اِبنُ آدَمَ أشبَهُ شَيءٍ بِالمِعيارِ ، إمّا ناقِصٌ بِجَهلٍ أو راجِحٌ بِعِلمٍ . (3)

1 / 6مُتَرَدِّدٌ بَينَ اللّه عزّوجلِّ وَالشَّيطانِفقه الرضا عليه السلام :قالَ العالِمُ عليه السلام : وَجَدتُ ابنَ آدَمَ بَينَ اللّهِ وبَينَ الشَّيطانِ ؛ فَإِن أحَبَّهُ اللّهُ _ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ _ خَلَّصَهُ وَاستَخلَصَهُ ، وإلّا خَلّى بَينَهُ وبَينَ عَدُوِّهِ . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 142 ، بحارالأنوار : ج 61 ص 253 ح 6 .
2- .علل الشرائع : ص 107 ح 5 عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني ، تحف العقول : ص 355 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 117 ح 4 .
3- .تحف العقول : ص 212 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 136 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 78 ص 50 ح 74 .
4- .فقه الرضا عليه السلام : ص 349 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 55 ح 96 .

ص: 31

1 / 4 تركيب دو جهان
1 / 5 ماننده ترين چيز به ترازو
1 / 6 در نَوَسان ميان خدا و شيطان

1 / 4تركيب دو جهانامام كاظم عليه السلام :خداوند ، دو جهانِ به هم پيوسته آفريد : جهان بَرين و جهان پايين ، و اين هر دو جهان را در آدميزاد در آميخت .

امام صادق عليه السلام :انسان از بُعد دنيوى و بعد اُخروى آفريده شده است . پس هر گاه خداوند ، اين دو را با هم جمع كند ، زندگى انسان در زمين آغاز مى شود _ زيرا از بُعد آسمان به دنيا فرود آمده است _ ، و هر گاه خداوند ، آن دو را از هم جدا سازد ، با اين جدايى ، مرگ رُخ مى دهد و بُعد اُخروى به آسمان باز گردانده مى شود . پس ، زندگى در زمين است و مرگ ، در آسمان ، و اين بدين سبب است كه ميان روح ها و جسد ، جدايى افكنده مى شود ، و روح و نور به قدرت نخستين ، باز گردانده مى شوند و جسم بر جاى مى مانَد ؛ چون از بُعد دنيوى [و زمينى] است .

1 / 5ماننده ترين چيز به ترازوامام على عليه السلام :آدمى زاده ، ماننده ترين چيز به ترازوست : يا سبُك است به نادانى ، يا سنگين است به دانايى .

1 / 6در نَوَسان ميان خدا و شيطانفقه الرضا عليه السلام :امام كاظم عليه السلام فرمود : «آدمى زاده را ميان خدا و شيطان [در نوسان ]يافتم . پس اگر خداوند _ كه نام هايش مقدّس باد _ دوستش بدارد ، او را مى پالايد و گزين مى كند ، وگر نه ، او را با دشمنش (شيطان) تنها مى گذارد .

.

ص: 32

1 / 7أعجَبُ ما فيهِ قَلبُهُالإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! أعجَبُ ما فِي الإِنسانِ قَلبُهُ ، ولَهُ مَوادُّ مِنَ الحِكمَةِ وأضدادٌ مِن خِلافِها ، فَإِن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أذَلَّهُ الطَّمَعُ ، وإن هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أهلَكَهُ الحِرصُ ، وإن مَلَكَهُ اليَأسُ قَتَلَهُ الأَسَفُ ، وإن عَرَضَ لَهُ الغَضَبُ اشتَدَّ بِهِ الغَيظُ ، وإن اُسعِدَ بِالرِّضى نَسِيَ التَّحَفُّظَ ، وإن نالَهُ الخَوفُ شَغَلَهُ الحَذَرُ ، وإنِ اتَّسَعَ لَهُ الأَمنُ استَلَبَتهُ الغِرَّةُ (1) ، وإن جُدِّدَت لَهُ نِعمَةٌ أخَذَتهُ العِزَّةُ ، وإن أفادَ مالاً أطغاهُ الغِنى ، وإن عَضَّتهُ فاقَةٌ شَغَلَهُ البَلاءُ (2) ، وإن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَضَحَهُ الجَزَعُ ، وإن أجهَدَهُ الجوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعفُ ، وإن أفرَطَ فِي الشِّبَعِ كَظَّتهُ البِطنَةُ ، فَكُلُّ تَقصيرٍ بِهِ مُضِرٌّ ، وكُلُّ إفراطٍ لَهُ مُفسِدٌ . (3)

.


1- .في المصدر : «استلبته العزّة» ، وفي نسخة : أخذته العزّة . ومافي المتن أثبتناه من جميع المصادر الاُخرى وهو الصواب .
2- .وفي نسخة : جهده البكاء .
3- .الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر بن يزيد ، نهج البلاغه : الحكمة 108 ، الإرشاد : ج 1 ص 301 ، خصائص الأئمّة : ص 97 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 52 ح 13 ؛ تاريخ دمشق : ج 51 ص 182 عن عبداللّه بن جعفر نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 348 ح 1567 .

ص: 33

1 / 7 دل آدمى ، شگفت ترين عضو او

1 / 7دل آدمى ، شگفت ترين عضو اوامام على عليه السلام :اى مردم ! شگفت ترين چيز در انسان ، دل اوست ؛ زيرا مايه هايى از حكمت [و صفات پسنديده] در آن است و صفاتى به وارونه آنها : اگر اميد به او دست دهد ، طمع به خوارى اش مى افكند . اگر طمع ، او را بر انگيزد ، آزمندى به هلاكتش مى اندازد . اگر نوميدى بر او چيره آيد ، افسوس [و اندوه] او را مى كُشد . اگر خشم ، او را فرا گيرد ، عصبانيت ، جانش را به لب مى آورد . اگر خوش حالى يارش شود ، خوددارى را از ياد مى برَد . اگر ترس به او برسد ، احتياط كارى مشغولش مى سازد . اگر امنيت [و آرامش] ، او را فرو پوشاند ، غفلت ، او را در مى رُبايد . اگر نعمت پياپى به او برسد ، غرور ، او را فرا مى گيرد . اگر به ثروتى دست يابد ، توانگرى به طغيانش مى كشاند . اگر فقرى او را بگَزَد ، رنج [و گرفتارى] ، به خود سرگرمش مى سازد . اگر مصيبتى به او رسد ، بى تابى رسوايش مى كند . اگر گرسنگى به ستوهش آورد ، ناتوانى از پايش در مى آورد ، و اگر در سيرى از اندازه بگذراند ، پُرخورى به رنجش مى افكند . پس هر كوتاهى اى به او زيان مى رساند و هر زياده روى اى تباهش مى گرداند .

.

ص: 34

الفصل الثاني: خلق الإنسان2 / 1الإِنسانُ قَبلَ الدُّنياالكتاب«هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» . (1)

«أَوَ لَا يَذْكُرُ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا» . (2)

«قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئا» . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» _ :كانَ مَذكورا فِي العِلمِ ، ولَم يَكُن مَذكورا فِي الخَلقِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» _ :كانَ شَيئا مَقدورا ، ولَم يَكُن مُكَوَّنا . (5)

.


1- .الإنسان : 1 .
2- .مريم : 67 .
3- .مريم : 9 .
4- .مجمع البيان : ج 10 ص 614 عن سعيد الحداد ، بحارالأنوار : ج 60 ص 328 .
5- .مجمع البيان : ج 10 ص 614 عن حمران بن أعين ، بحارالأنوار : ج 60 ص 328 .

ص: 35

فصل دوم : آفرينش انسان

2 / 1 انسان ، پيش از آمدن به اين جهان

فصل دوم : آفرينش انسان2 / 1انسان ، پيش از آمدن به اين جهانقرآن«آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» .

«آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيش تر آفريديم ، حال آن كه چيزى نبود ؟» .

«[فرشته] گفت : چنين است . پروردگار تو گفت : اين [كار] بر من آسان است ، و تو را [نيز ]پيش تر آفريدم ، در حالى كه هيچ نبودى» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد ]آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» _ :در علم [خدا] در خور يادكرد بود و در آفرينش ، در خور يادكرد نبود .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» _ :وجود تقديرى داشته ؛ امّا وجود تكوينى نداشته است .

.

ص: 36

المحاسن عن حمران :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» فَقالَ : كانَ شَيئا ولَم يَكُن مَذكورا . (1)

الكافي عن مالك الجهني :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «أو لَم يَرَ الإِنسانُ أنّا خَلَقناهُ مِن قَبلُ ولَم يَكُ شَيئا» (2) ، قالَ : فَقالَ : لا مُقَدَّرا ولا مُكَوَّنا . قالَ : وسَأَلتُهُ عَن قَولِهِ : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» ، فَقالَ : كانَ مُقَدَّرا غَيرَ مَذكورٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ تَأويلِ أفعالِ الصَّلاةِ _ :ثُمَّ تَأويلُ رَفعِ رَأسِكَ مِنَ الرُّكوعِ إذا قُلتَ : «سَمِعَ اللّهُ لِمَن حَمِدَهُ ، الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ» تَأويلُهُ : الَّذي أخرَجَني مِنَ العَدَمِ إلَى الوُجودِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ _ :سَيِّدي خَلَقتَني فَأَكمَلتَ تَقديري ، وصَوَّرتَني فَأَحسَنتَ تَصويري ، فَصِرتُ بَعدَ العَدَمِ مَوجودا ، وبَعدَ المَغيبِ شَهيدا . (5)

2 / 2أبُو البَشَرِالكتاب«إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ» . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 379 ح 836 ، مجمع البيان : ج 10 ص 614 عن زرارة ، بحارالأنوار : ج 5 ص 120 ح 63 ؛ تفسير الطبري : ج 14 الجزء 29 ص 202 من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
2- .المراد هو الآية 67 من سورة مريم : «أَوَ لَا يَذْكُرُ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ ...» ، والظاهر أنّه من تصحيف النسّاخ .
3- .الكافي : ج 1 ص 147 ح 5 ، بحارالأنوار : ج 57 ص 63 ح 33 .
4- .بحار الأنوار : ج 84 ص 254 ح 52 نقلاً عن خط الشهيد عن جابر بن عبداللّه الأنصاري .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 170 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
6- .آل عمران : 59 .

ص: 37

2 / 2 پدر بشر

المحاسن_ به نقل از حمران _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد ]آيد كه چيزى درخور يادكرد نبود؟» پرسيدم . فرمود : «چيزى بوده ؛ امّا در خور يادكرد نبوده است» .

الكافى_ به نقل از مالك جُهَنى _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيش تر آفريديم ، حال آن كه چيزى نبود؟» پرسيدم . فرمود : «نه مقدّر شده بود و نه آفريده» . همچنين از ايشان ، در باره اين سخن خداوند : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» پرسيدم . فرمود : «مقدّر شده بود ؛ ولى در خور يادكرد (آفريده شده) نبود» .

امام على عليه السلام_ در بيان معناى باطنى افعال نماز _ :ديگر ، تأويل سر برداشتنت از ركوع و گفتنِ جمله «سمع اللّه لمن حمده ، الحمد للّه ربّ العالمين» است . تأويلش [اين است كه او] كسى است كه مرا از نيستى به هستى آورد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در راز و نياز با خدا _ :آقاى من ! تو مرا آفريدى و در كمالِ اندازه آفريدى ، و مرا صورت [و شكل] بخشيدى و نيكو صورتگرى كردى ، و در نتيجه ، از آن پس كه نبودم ، هست شدم ، و از ناپيدايى به پيدايى در آمدم .

2/ 2پدر بشرقرآن«داستان عيسى در نزد خدا ، چون داستان آدم است كه از خاك آفريدش . سپس به او گفت : «باش» و او پديد آمد» .

.

ص: 38

«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ» . (1)

«فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَازِبٍ» . (2)

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» . (3)

«خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ» . (4)

«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» . (5)

«وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلآَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ» . (6)

«وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» . (7)

«إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنِّى خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ * فَسَجَدَ الْمَلَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ * قَالَ يَاإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَىَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ * قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدِّينِ» . (8)

الحديثتفسير القمي : «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ» قالَ : هُوَ آدَمُ عليه السلام ، «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ» أي وَلَدَهُ «مِن سُلَالَةٍ» وهُوَ الصَّفوُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ «مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ» قالَ : النُّطفَةُ المَنِيُّ «ثُمَّ سَوَّاهُ» أيِ استَحالَهُ مِن نُطفَةٍ إلى عَلَقَةٍ ، ومِن عَلَقَةٍ إلى مُضغَةٍ ، حَتّى نَفَخَ فيهِ الرّوحَ . (9)

.


1- .السجدة : 7 و 8 .
2- .الصافات : 11 .
3- .الحجر : 26 وراجع : الآية : 28 و 33 .
4- .الرحمن : 14 .
5- .الأعراف : 12 .
6- .الأعراف : 11 .
7- .الأنعام : 98 .
8- .ص : 71 _ 78 .
9- .تفسير القمي : ج 2 ص 168 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 370 ح 76 .

ص: 39

«و آفرينش انسان را از گِلى آغاز كرد . سپس نسل او را از چكيده آبى پست ، قرار داد» .

«از ايشان بپرس : آيا آنها از نظر آفرينش دشوارترند ، يا كسانى كه خلق كرديم؟ ما آنها را از گِلى چسبنده پديد آورديم» .

«ما انسان را از گِلى خشك ، از گِلى سياه و بدبو ، آفريديم» .

«انسان را از گِل خشكيده اى سفال مانند آفريد» .

«[خدا به شيطان گفت :] چون تو را به سجده فرمان دادم ، چه چيزى تو را باز داشت از اين كه سجده كنى ؟ گفت : من از او بهترم . مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى» .

«و به تحقيق ، ما شما را آفريديم . سپس صورتتان بخشيديم . آن گاه به فرشتگان گفتيم : براى آدم ، سجده كنيد . پس همه سجده كردند ، مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود» .

«و او كسى است كه شما را از يك تن پديد آورد . پس [براى شما] قرارگاهى و سپردگاهى قرار داد . همانا ما آيات خود را براى مردمى كه مى فهند ، به روشنى بيان كرده ايم» .

«آن گاه كه پروردگار تو به فرشتگان فرمود : «من ، بشرى از گِل خواهم آفريد . پس چون او را بپرداختم و از روح خود در او دميدم ، برايش به سجده بيفتيد» . پس فرشتگان ، همگى به سجده افتادند ، مگر ابليس كه بزرگى فروخت و از كافران شد . [خداوند] فرمود : «اى ابليس! چه چيز ، تو را مانع از آن شد تا براى چيزى كه من با دستانِ [قدرتِ] خود آفريدم ، سجده آورى؟ آيا بزرگى فروختى ، يا از برترى جويانى؟» . گفت : من از او بهترم . مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى . فرمود : «پس ، از آن (بهشت) بيرون شو كه تو رانده شده اى و تا روز پاداش ، لعنت من بر توست»» .

حديثتفسير القمّى :[در باره] «و آفرينش انسان را از گِلى آغاز كرد» فرمود : يعنى آدم عليه السلام را . «سپس نسل او را قرار داد» ، يعنى فرزندان او را . «از چكيده اى» ، يعنى عصاره غذا و آب . «از آبى پست» ، يعنى آب مَنى . «سپس او را بپرداخت» ، يعنى از نطفه به خون بسته ، و از خون بسته به پاره گوشت تبديل كرده تا آن كه در او روح دميد .

.

ص: 40

تفسير الطبري عن ابن عباس_ في قَولِهِ : «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» _ :قَولُهُ : «خَلَقْنَاكُمْ» يَعني آدَمَ ، وأمّا «صَوَّرْنَاكُمْ» فَذُرِّيَّتُهُ . (1)

تفسير الثعلبي عن عطاء_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» _ :خُلِقوا في ظَهرِ آدَمَ ، ثُمَّ صُوِّروا فِي الأَرحامِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :النّاسُ وُلدُ آدَمَ ، وآدَمُ مِن تُرابٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ قَد أذهَبَ عَنكُمُ عُبِّيَّةَ (4) الجاهِلِيَّةِ وفَخرَها بِالآباءِ ، مُؤمِنٌ تَقِيٌّ وفاجِرٌ شَقِيٌّ ، أنتُم بَنو آدَمَ وآدَمُ مِن تُرابٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قَد أذهَبَ بِالإِسلامِ نَخوَةَ الجاهِلِيَّةِ وتَفاخُرَها بِآبائِها ، ألا إنَّ النّاسَ مِن آدَمَ وآدَمَ مِن تُرابٍ ، وأكرَمُهُم عِندَ اللّهِ أتقاهُم . (6)

.


1- .تفسير الطبري : ج 5 الجزء 8 ص 126 ، تفسير الثعلبي : ج 4 ص 218 عن قتادة والربيع والضحاك والسدي ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 382 ح 105 نقلاً عن الدر المنثور .
2- .تفسير الثعلبي : ج 4 ص 218 ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 424 نقلاً عن الفريابي عن ابن عباس ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 382 ح 103 .
3- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 25 عن أبي هريره ، كنزالعمّال : ج 6 ص 130 ح 15134 .
4- .العُبِّيَّةُ : الكِبرُ والفَخرُ (لسان العرب : ج 1 ص 574 «عبب») .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 331 ح 5116 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 735 ح 3956 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 286 ح 8744 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 392 ح 21062 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 258 ح 1294 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 363 ح 5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 327 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 120 ح 283 نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 .

ص: 41

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس ، در باره اين سخن خداوند : «و شما را آفريديم . سپس صورتتان بخشيديم» _ : «شما را آفريديم» ، يعنى آدم را ، و «صورتتان بخشيديم» ، يعنى ذرّيه او را .

تفسير الثعلبى_ به نقل از عطاء ، در باره اين سخن خداوند متعال : «و شما را آفريديم . سپس صورتتان بخشيديم» _ :در پشت آدم ، آفريده و سپس در رحِم ها صورتگرى شدند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمان ، فرزندان آدم عليه السلام اند ، و آدم ، از خاك بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ، كبر جاهليت و نازيدن جاهلى به نياكان را از شما بُرد . [پس ، از دو حال خارج نيستيد : يا] مؤمن پرهيزگار ، يا بى ايمان بدبخت . شما فرزندان آدميد و آدم ، از خاك بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! خداوند _ تبارك و تعالى _ به بركت اسلام ، نخوت جاهليت و نازيدن جاهلى به نياكان را بُرد . بدانيد! همانا مردمان ، از آدم اند ، و آدم ، از خاك بود ، و گرامى ترينِ آنان نزد خدا ، كسى است كه پرهيزگارتر باشد .

.

ص: 42

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ خَلَقَ آدَمَ مِن قَبضَةٍ قَبَضَها مِن جَميعِ الأَرضِ ، فَجاءَ بَنو آدمَ عَلى قَدرِ الأَرضِ ؛ جاءَ مِنهُمُ الأَحمَرُ وَالأَبيَضُ وَالأَسوَدُ وبَينَ ذلِكَ ، وَالسَّهلُ وَالحَزنُ (1) وَالخَبيثُ وَالطَّيِّبُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ آدَمَ خُلِقَ مِن أديمِ الأَرضِ ؛ فيهِ الطَّيِّبُ وَالصّالِحُ وَالرَّديءُ ، فَكُلَّ ذلِكَ أنتَ راءٍ في وُلدِهِ ؛ الصّالِحَ وَالرَّدِيءَ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن وَجهِ تَسمِيَةِ آدَمَ وحَوّاءَ _ :سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ لِأَ نَّهُ خُلِقَ مِن أديمِ الأَرضِ ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَعالى بَعَثَ جَبرَئيلَ عليه السلام وأمَرَهُ أن يَأتِيَهُ مِن أديمِ الأَرضِ بِأَربَعِ طيناتٍ : طينَةٍ بَيضاءَ ، وطينَةٍ حَمراءَ ، وطينَةٍ غَبراءَ ، وطينَةٍ سَوداءَ ، وذلِكَ مِن سَهلِها وحَزنِها . ثُمَّ أمَرَهُ أن يَأتِيَهُ بِأَربَعِ مِياهٍ : ماءٍ عَذبٍ ، وماءٍ مِلحٍ ، وماءٍ مُرٍّ ، وماءٍ مُنتِنٍ . ثُمَّ أمَرَهُ أن يُفرِغَ الماءَ فِي الطّينِ ، وأدَمَهُ اللّهُ بيَدِهِ (4) فَلَم يَفضُل شَيءٌ مِنَ الطّينِ يَحتاجُ إلَى الماءِ ، ولا مِنَ الماءِ شَيءٌ يَحتاجُ إلَى الطّينِ . فَجَعَلَ الماءَ العَذبَ في حَلقِهِ ، وجَعَلَ الماءَ المالِحَ في عَينَيهِ ، وجَعَلَ الماءَ المُرَّ في اُذُنَيهِ ، وجَعَلَ الماءَ المُنتِنَ في أنفِهِ . وإنَّما سُمِّيَت حَوّاءُ حَوّاءَ لِأَ نَّها خُلِقَت مِنَ الحَيَوانِ . (5)

.


1- .الحَزنُ : المكانُ الغَليظُ الخَشِنُ (النهاية : ج 1 ص 380 «حزن») .
2- .سنن أبي داود : ج 4 ص 222 ح 4693 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 141 ح 19599 ، صحيح ابن حبان : ج 14 ص 29 ح 6160 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 6 ح 17708 كلّها عن أبي موسى الأشعري ، كنزالعمّال : ج 6 ص 128 ح 15126 ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 1 ص 136 .
3- .تاريخ الطبري : ج 1 ص 91 ، تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 214 كلاهما عن عمرو بن ثابت عن أبيه عن جدّه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 162 ح 15227 .
4- .قال الجوهريّ : الأدم : الاُلفة والاتّفاق ، يقال : آدم اللّه بينهما أي أصلح وألّف ، وكذلك أدم اللّه بينهما ، فعل وأفعل بمعنى، انتهى، واليد هنا بمعنى القدرة (بحارالأنوار : ج 11 ص 102) .
5- .علل الشرائع : ص 2 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 102 ح 7 .

ص: 43

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، آدم را از مُشتى [خاك] كه از همه جاى زمين برداشت ، آفريد . از اين رو ، فرزندان آدم ، متناسب با خاك زمين ، پديد آمدند : برخى از آنها سرخ اند ، برخى سفيد ، برخى سياه ، برخى آميزه اى از اين رنگ ها ، برخى نرم ، برخى خشن ، برخى پاك ، و برخى ناپاك .

امام على عليه السلام :آدم ، از اديم (پوسته) زمين كه در آن ، [خاك] پاك و خوب و بد وجود دارد ، آفريده شد . بنا بر اين ، تو همه اين ويژگى ها را در فرزندان او مى بينى : خوب و بد .

امام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از علّت نام گذارى آدم و حوّا به اين نام ها _ :آدم ، آدم ناميده شد ؛ چون از اَديم زمين آفريده شد ، بدين سان كه خداوند متعال ، جبرئيل عليه السلام را فرستاد و به او فرمود كه از اديم (پوسته) زمين ، چهار قسمت خاك برايش بياورد : خاكى سفيد ، خاكى سرخ ، خاكى قهوه اى و خاكى سياه ، و اين خاك ها را از قسمت هاى نرم و درشت زمين بردارد . سپس به او فرمود كه چهار نوع آب برايش بياورد : آب شيرين ، آب شور ، آب تلخ ، و آب گنديده . آن گاه به او فرمود كه آب ها را روى خاك بريزد ، و خداوند با دست [قدرت] خويش ، آنها را به هم آميخت ، به طورى كه از خاك ، نه چيزى اضافه آمد كه به آب نياز داشته باشد ، و نه از آب ، چيزى زياد آمد كه به خاك نياز داشته باشد . پس آب شيرين را در [قسمت ]گلوى او قرار داد ، و آب شور را در چشمانش ، و آب تلخ را در گوش هايش و آب گنديده را در بينى اش . حوّا نيز حوّا ناميده شده ؛ چون از حيوان (موجود زنده) آفريده شد .

.

ص: 44

عنه عليه السلام :فَلَمّا مَهَدَ أرضَهُ ، وأنفَذَ أمرَهُ ، اختارَ آدَمَ عليه السلام خِيَرَةً مِن خَلقِهِ ، وجَعَلَهُ أوَّلَ جِبِلَّتِهِ (1) . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ آدَمَ عليه السلام _ :ثُمَّ جَمَعَ سُبحانَهُ مِن حَزنِ الأَرضِ وسَهلِها ، وعَذبِها وسَبَخِها ، تُربَةً سَنَّها (3) (سَنّاها) بِالماءِ حَتّى خَلَصَت ، ولاطَها (4) بِالبَلَّةِ حَتّى لَزَبَت (5) ، فَجَبَلَ مِنها صورَةً ذاتَ أحناءٍ (6) ووُصولٍ ، وأعضاءٍ وفُصولٍ ، أجمَدَها حَتَّى استَمسَكَت ، وأصلَدَها حَتّى صَلصَلَت (7) ، لِوَقتٍ مَعدودٍ وأمَدٍ مَعلومٍ . ثُمَّ نَفَخَ فيها مِن رُوحهِ فَمَثُلَت (فَتَمَثَّلَت) إنسانا ذا أذهانٍ يُجيلُها ، وفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِها ... مَعجونا بِطينَةِ الأَلوانِ المُختَلِفَةِ ، وَالأَشباهِ المُؤتَلِفَةِ ، وَالأَضدادِ المُتَعادِيَةِ ، وَالأَخلاطِ المُتَبايِنَةِ ، مِنَ الحَرِّ وَالبَردِ ، وَالبَلَّةِ وَالجُمودِ . (8)

عنه عليه السلام :فَلَمَّا استَكمَلَ خَلقَ ما فِي السَّماواتِ ، وَالأَرضُ يَومَئِذٍ خالِيَةٌ لَيسَ فيها أحَدٌ قالَ لِلمَلائِكَةِ : «إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (9) . فَبَعَثَ اللّهُ جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَخَذَ مِن أديمِ الأَرضِ قَبضَةً فَعَجَنَهُ بِالماءِ العَذبِ وَالمالِحِ ، ورَكَّبَ فيهِ الطَّبائِعَ قَبلَ أن يَنفُخَ فيهِ الرّوحَ ، فَخَلَقَهُ مِن أديمِ الأَرضِ ، فَلِذلِكَ سُمِّيَ آدَمَ لِأَنَّهُ لَمّا عُجِنَ بِالماءِ استَأدَمَ . (10)

.


1- .الجِبِلُّ : الخَلقُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 268 «جبل») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 328 ح 17 .
3- .سَنَنتُ الماء : صَبَبتُه صَبّا سهلاً (المصباح المنير : ص 292 «سنن») .
4- .لاطَها : أي خَلَطَها وَعَجنَها (غريب الحديث : ج 3 ص 384 «لوط») .
5- .لَزَبَت : أي لَصَقَت وَلَزَمَت (النهاية : ج 4 ص 284 «لزب») .
6- .الأحَناءُ : الجَوانِبُ (الصحاح : ج 6 ص 2221 «حنا») .
7- .الصَلصَالُ : الطين اليابس الذي لم يُطبَخ ، إذا نُقِرَ به صَوَّتَ كما يُصوِّت الفَخّار (مجمع البحرين : ج 2 ص 1044 «صلصل») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 122 ح 56 .
9- .البقرة : 30 .
10- .تفسير فرات : ص 186 ح 235 عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 57 ص 93 ح 79 .

ص: 45

امام على عليه السلام :[خداوند] عز و جل چون زمينش را آماده ساخت و فرمانش را روان داشت ، آدم عليه السلام را به عنوان مخلوق برتر خود برگزيد و او را نخستين آفريده خود [از نوع انسان ]قرار داد .

امام على عليه السلام_ در بيان آفرينش آدم عليه السلام _ :سپس خداوند سبحان ، از قسمت هاى سخت و نرم زمين ، و شيرين و شور آن ، قدرى خاك برداشت و بر آن ، آب ريخت تا خالص شد ، و آن را با رطوبت بياميخت تا آن كه سفت شد . آن گاه از آن ، پيكره اى آفريد داراى دنده ها و مُهره ها و اندام ها و بندها ، و مدّتى مشخّص و زمانى معلوم ، آن را نگاه داشت تا اين كه خشك شد و به هم جوشيد ، و چون سفال ، سخت شد . آن گاه از روح خود در آن دميد . پس انسانى شد داراى ذهن هايى كه آنها را به حركت در مى آورد ، و انديشه اى كه آن را به كار مى گيرد ... ، آميخته با سرشتى به رنگ هاى گوناگون و چيزهاى همانند يكديگر ، و حالاتى متضاد ، و اَخلاطى ناساز ، از قبيل گرمى و سردى ، و رطوبت و خشكى .

امام على عليه السلام :[خداوند] چون آفرينش آنچه را در آسمان هاست ، به پايان رسانيد و در آن هنگام ، زمين ، خالى [از سكنه] بود و هيچ كس در آن نبود ، به فرشتگان فرمود : «من در زمين ، جانشينى خواهم آفريد . فرشتگان گفتند : آيا در آن ، كسى را مى آفرينى كه در آن ، تباهى مى كند و خون مى ريزد ، در حالى كه ما تو را تسبيح و ستايش مى گوييم و تقديست مى كنيم؟ خدا فرمود : من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» . پس خداوند ، جبرئيل عليه السلام را فرستاد و او از اديم (لايه رويين) زمين ، مُشتى خاك بر گرفت و آن را با آب شيرين و شور ، خمير كرد ، و پيش از آن كه در او جان بدمد ، طبايع را در آن ، تركيب كرد . بنا بر اين ، آدم را از خاك اديم زمين آفريد . از اين رو ، آدم نام گرفت ؛ زيرا چون با آب خمير شد ، به رنگ اديم (خاك) در آمد .

.

ص: 46

الإمام الصّادق عليه السلام :إنَّما سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ لِأَ نَّهُ خُلِقَ مِن أديمِ الأَرضِ . (1)

عنه عليه السلام :كانَتِ الرّوحُ في رَأسِ آدَمَ عليه السلام مِئَةَ عامٍ ، وفي صَدرِهِ مِئَةَ عامٍ ، وفي ظَهرِهِ مِئَةَ عامٍ ، وفي فَخِذَيهِ مِئَةَ عامٍ ، وفي ساقَيهِ وقَدَمَيهِ مِئَةَ عامٍ ، فَلَمَّا استَوى آدَمُ عليه السلام قائِما ، أمَرَ اللّهُ المَلائِكَةَ بِالسُّجودِ ، وكانَ ذلِكَ بَعدَ الظُّهرِ يَومَ الجُمُعَةِ ، فَلَم تَزَل في سُجودِها إلَى العَصرِ . (2)

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المَلائِكَةَ مِنَ النّورِ ، وخَلَقَ الجانَّ مِنَ النّارِ ، وخَلَقَ الجِنَّ _ صِنفا مِنَ الجانِّ _ مِنَ الرِّيحِ ، وخَلَقَ صِنفا مِنَ الجِنِّ مِنَ الماءِ ، وخَلَقَ آدَمَ مِن صَفحَةِ الطّينِ . (3)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 3 ص 134 (معرفة اللّه / القسم الأوّل / الفصل الخامس / الباب الثاني / خلق الإنسان من النطفة) .

2 / 3اُمُّ البَشَرِالكتاب«خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا» . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 14 ح 1 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 42 ح 4 فيه «أخذ» بدل «خلق» و كلاهما عن محمد الحلبي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 242 ح 1 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 11 ص 107 ح 12 .
2- .بحارالأنوار : ج 15 ص 33 ح 48 نقلاً عن أبي الحسن البكري في كتاب الأنوار .
3- .الاختصاص : ص 109 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 102 ح 8 .
4- .الزمر : 6 .

ص: 47

2 / 3 مادر بشر

امام صادق عليه السلام :آدم ، آدم ناميده شده ؛ چون از اديم (لايه رويين) زمين ، آفريده شد .

امام صادق عليه السلام :روح ، يكصد سال در سر آدم عليه السلام بود ، يكصد سال در سينه او ، يكصد سال در پشت او ، يكصد سال در ران هاى او ، و يكصد سال در ساق ها و پاهاى او . پس چون آدم عليه السلام سرِ پا ايستاد ، خداوند به فرشتگان ، دستور سجده داد . و اين ، بعد از ظهر روز جمعه بود ، و فرشتگان ، تا عصر در حال سجده بر او بودند .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل فرشتگان را از نور آفريد ، جان را از آتش ، جن را _ كه گونه اى از جان هستند_ از باد ، و گونه اى ديگر از جن را از آب ، و آدم را از رويه گِل ، خلق كرد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 225 (خداشناسى / بخش يكم / فصل پنجم / باب دوم / خلقت انسان از نطفه) .

2/ 3مادر بشرقرآن«شما را از يك نفْسى آفريد . سپس جفتش را از [جنس] آن ، قرار داد»

.

ص: 48

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ حَوّاءَ مِن فَضلِ الطّينَةِ الَّتي خَلَقَ مِنها آدَمَ . (3)

تفسير العياشي عن أبي المقدام :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام : مِن أيِّ شَيءٍ خَلَقَ اللّهُ حَوّاءَ ؟ فَقالَ : أيَّ شَيءٍ يَقولونَ هذَا الخَلقُ ؟ قُلتُ : يَقولونَ : إنَّ اللّهَ خَلَقَها مِن ضِلعٍ مِن أضلاعِ آدَمَ . فَقالَ : كَذَبوا ، أكانَ اللّهُ يُعجِزُهُ أن يَخلُقَها مِن غَيرِ ضِلعِهِ ؟! فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ يَابنَ رَسول اللّهِ صلى الله عليه و آله ، من أيِّ شَيءٍ خَلَقَها ؟ فَقالَ : أخبَرَني أبي ، عَن آبائِهِ قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قَبَضَ قَبضَةً مِن طينٍ فَخَلَطَها بِيَمينِهِ وكِلتا يَدَيهِ يَمينٌ فَخَلَقَ مِنها آدَمَ ، وفَضَلَت فَضلَةٌ مِنَ الطّينِ فَخَلَقَ مِنها حَوّاءَ . (4)

كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ عَن زُرارَةَ أنَّهُ قالَ : سُئِلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن خَلقِ حَوّاءَ ، وقيلَ لَهُ : إنَّ اُناساً عِندَنا يَقولونَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ خَلَقَ حَوّاءَ مِن ضِلعِ آدَمَ الأَيسَرِ الأَقصى . فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً ، أ يَقولُ مَن يَقولُ هَذا ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَكُن لَهُ مِنَ القُدرَةِ ما يَخلُقُ لِادَمَ زَوجَةً مِن غَيرِ ضِلعِهِ ، ويَجعَلُ لِلمُتَكَلِّمِ مِن أهلِ التَّشنيعِ سَبيلاً إلَى الكَلامِ ، أن يَقولَ إنَّ آدَمَ كانَ يَنكِحُ بَعضُهُ بَعضاً إذا كانَت مِن ضِلعِهِ ، ما لِهؤُلاءِ حَكَمَ اللّهُ بَينَنا و بَينَهُم . ثُمَّ قالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ عليه السلام مِن طينٍ ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدوا لَهُ ، أَلقى عَلَيهِ السُّباتَ ثُمَّ ابتَدَعَ لَهُ حَوّاءَ ، فَجَعَلَها في مَوضِعِ النُّقرَةِ الَّتي بَينَ وَرِكَيهِ (5) ، وذلِكَ لِكَي تَكونَ المَرأَةُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ ، فَأَقبَلَت تَتَحَرَّكُ فَانتَبَهَ لِتَحَرُّكِها ، فَلَمَّا انتَبَهَ نودِيَت أن تَنَحَّي عَنهُ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهَا نَظَرَ إِلى خَلقٍ حَسَنٍ يُشبِهُ صُورَتَهُ غَيرَ أنَّها اُنثى ، فَكَلَّمَها فَكَلَّمَتهُ بِلُغَتِهِ ، فَقالَ لَها : مَن أنتِ ؟ قالَت : خَلقٌ خَلَقَنِي اللّهُ كَما تَرى . فَقالَ آدَمُ عليه السلام عِندَ ذلِكَ : يا رَبِّ ما هَذَا الخَلقُ الحَسَنُ الَّذي قَد آنَسَني قُربُهُ وَالنَّظَرُ إلَيهِ ؟ فَقالَ اللّهُ تَبارَك وتَعالى : يا آدَمُ هذِهِ أمَتي حَوّاءُ ، أفَتُحِبُّ أن تَكونَ مَعَكَ تُؤنِسُكَ وتُحَدِّثُكَ وتَكونَ تَبَعاً لِأَمرِكَ؟ فَقالَ : نَعَم يا رَبِّ ولَكَ عَلَيَّ بِذلِكَ الحَمدُ وَالشُّكرُ ما بَقيتُ ... . (6)

.


1- .الأعراف : 189 .
2- .النساء : 1 .
3- .مجمع البيان : ج 3 ص 5 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 3 ص 99 نحوه ، بحارالأنوار : ج 11 ص 99 .
4- .تفسير العياشي : ج 1 ص 216 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 116 ح 46 .
5- .الوَرِكُ _ بالفتح والكسر _ : ما فوق الفَخِذ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1927 «ورك») .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 379 ح 4336 ، علل الشرائع : ص 17 ح 1، بحار الأنوار : ج 11 ص 221 ح 1 .

ص: 49

«اوست آن كه شما را از يك نفْس آفريد ، و جفت آن را از [جنس] وى پديد آورد تا بدان ، آرام گيرد . پس چون [آدم] با او (حوّا) در آميخت ، باردار شد ، بارى سبُك ، و [چندى] با آن [بار سبُك ]گذرانيد ، و چون سنگين بار شد ، خدا ، پروردگار خود ، را خواندند كه : اگر به ما [فرزندى ]شايسته عطا كنى ، از سپاس گزاران خواهيم بود» .

«اى مردم ! از پروردگارتان كه شما را از يك نفْس آفريد و جفتش را از [جنس] او آفريد ، و از آن دو ، مردان و زنان بسيار پراكنده كرد ، پروا داريد ، و از خدايى كه به [نام] او ، از همديگر درخواست مى كنيد ، پروا نماييد و [نيز از قطع صله] خويشاوندان . خدا ، همواره بر شما نگهبان است» .

حديثامام باقر عليه السلام :خداوند متعال ، حوّا را از زيادى گِلى كه آدم را از آن آفريد ، خلق كرد .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو مقدام _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : خداوند ، حوّا را از چه چيز آفريد؟ فرمود : «اين مردم ، (1) چه مى گويند؟» . گفتم : مى گويند : خدا ، او را از يكى از دنده هاى آدم ، خلق كرد . فرمود : «دروغ مى گويند . آيا خدا عاجز بوده كه او را از غير دنده آدم بيافريند؟ !» . گفتم : قربانت گردم ، اى فرزند پيامبر خدا ! او را از چه چيز آفريد؟ فرمود : «پدرم ، از پدرانش به من خبر داد كه پيامبر خدا فرمود : خداوند _ تبارك و تعالى _ مُشتى گِل بر گرفت و آن را با دست راست خود _ هر دو دست او راست است _ هم زد . سپس از آن ، آدم را آفريد و قدرى از آن گِل ، اضافه آمد كه از آن ، حوّا را خلق كرد» .

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از زُرارة بن اَعيَن _ :از امام صادق عليه السلام در باره خلقت حوّا پرسيده و به ايشان گفته شد : در ميان ما مردمى هستند كه مى گويند : خداوند عز و جلحوّا را از دنده انتهايى سمت چپ آدم آفريد . فرمود : «خدا ، پاك و بسى برتر است از اين نسبت ها كه به او مى دهند . آيا كسى كه اين سخن را مى گويد ، معتقد است كه خداوند _ تبارك و تعالى _ قدرت نداشته براى آدم ، همسرى از غير دنده او بيافريند ؟ و راه را براى بدگويان باز مى گذارد كه بگويند : آدم ، با خودش نزديكى مى كرد ، چون حوّا از دنده او بوده است ؟! اينان را چه مى شود ؟! خدا ، ميان ما و ايشان ، دادرسى كند» . سپس فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آن گاه كه آدم عليه السلام را از گِل آفريد و به فرشتگان فرمود كه برايش به سجده افتادند ، او را در خواب ، فرو برد . سپس حوّا را برايش ابداع كرد و او را در محلّ فرورفتگى ميان دو كَفَل او قرار داد ، تا بدين ترتيب ، زن ، پيرو مرد باشد . حوّا ، شروع به تكان خوردن كرد و آدم ، از تكان هاى او بيدار شد . چون بيدار شد ، به حوّا ندا آمد كه : از او بر كنار باش . چشم آدم كه به او افتاد ، مخلوقى زيبا ديد كه به شكل و شمايل خود اوست ؛ امّا ماده بود . با او سخن گفت و حوّا هم با زبان خود او به وى پاسخ داد . آدم پرسيد : تو كيستى ؟ گفت : چنان كه مى بينى ، مخلوقى هستم كه خدايم آفريده است . در اين هنگام ، آدم گفت : خداوندا ! اين مخلوق زيبايى كه در كنار او بودن و نگريستن به او مرا دل شاد مى سازد ، چيست ؟ خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : اى آدم ! اين كنيزم حوّاست . دوست دارى كه همدم و هم سخن تو باشد و از دستورهاى تو پيروى كند ؟ . آدم عليه السلام گفت : آرى _ اى پروردگار من _ ، و تا زنده باشم ، براى اين كار ، تو را سپاس خواهم گفت» .

.


1- .شايد مراد ، «اهل سنّت» باشد .

ص: 50

الإمام الصّادق عليه السلام :سُمِّيَت حَوّاءُ حَوّاءَ لِأَ نَّها خُلِقَت مِن حَيٍّ ، قالَ اللّهُ عَزَّ وجلَّ : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» (1) . (2)

.


1- .النساء : 1 .
2- .علل الشرائع : ص 16 ح 1 عن أبي بصير ، معاني الأخبار : ص 48 ح 1 نحوه ، مجمع البيان : ج 1 ص 194 عن ابن عباس من دون اسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، التبيان في تفسير القرآن : ج 1 ص 159 من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وليس فيها ذيله ، بحارالأنوار : ج 11 ص 100 ح 5 ؛ تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 229 ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 402 كلاهما عن ابن مسعود من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 51

امام صادق عليه السلام :حوّا را حوّا ناميدند ؛ چون از حَىّ (موجود زنده) آفريده شد . خداوند عز و جل فرموده است : «شما را از يك نفْس آفريد . سپس جفتش را از [جنس] آن ، قرار داد» .

.

ص: 52

پژوهشى در باره آفرينش همسرِ آدم

اشاره

پژوهشى در باره آفرينش همسرِ آدمدر سه آيه از قرآن كريم، آمده است كه خداوند، همسر آدم عليه السلام را از وى پديد آورد ، با اين تفاوت كه در يك جا مى فرمايد : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا . (1) شما را از يك نفْس آفريد و جفتش را آن قرار داد تا با آن، آرام گيرد» . و در آيه ديگر : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا . (2) شما را از يك نفْس آفريد . سپس جفتش را از آن قرار داد» . و در آيه سوم : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا . (3) شما را از يك نفْس آفريد و جفتش را از آن آفريد» . شمارى از مفسّران ، با استناد به برخى احاديث مى گويند : آدم عليه السلام در بهشت، تنها بود . خداوند ، خوابى را بر او چيره كرد و حوّا را از پهلوى چپش آفريد؛ (4) امّا مفسّران

.


1- .اعراف : آيه 189 .
2- .زمر : آيه 6 .
3- .نساء : آيه 1 .
4- .التفسير الكبير (تفسير الفخر الرازى) : ذيل آيه يكم ، از سوره نساء .

ص: 53

ژرفكاو، بر اين باورند كه مقصود در اين آيات ، اين است كه حوّا از جنس آدم و از همان آب و گل، آفريده شده تا با او انس گيرد . چنان كه قرآن تصريح مى فرمايد : «وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا . همسرش را از [جنس] او قرار داد تا بدو آرام گيرد» . و نيز مى فرمايد : «خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا ؛ (1) آفريد براى شما از [جنس] خودتان همسرانى تا بدانها آرام گيريد» . احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز _ همان طور كه ملاحظه شدند _ اين نظر را تأييد مى كنند و رواياتى را كه بر نظر اوّل دلالت دارند، به شدّت رد مى نمايند . علّامه مجلسى رحمه الله گزارش هايى را كه بيانگر خلقت حوّا از بدن آدم اند ، بر تقيّه حمل نموده (2) و مَراغى ، اين گزارش ها را از اسرائيليات بر شمرده است . (3) گفتنى است كه تورات ، آفرينش حوّا را از دنده آدم عليه السلام دانسته است . (4)

.


1- .روم : آيه 21 .
2- .بحار الأنوار : ج 11 ص 116 .
3- .تفسير المراغى : ج 4 ص 174 .
4- .عهد عتيق ، سِفْر پيدايش : كتاب 2 فقره 21 .

ص: 54

2 / 4اِنتِهاءُ النَّسلِ الحاضِرِ إلى آدَمَ وحَوّاءَالكتابخلق الإنسان«ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ» . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» . (2)

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» . (3)

الحديثالإمام الرِّضا عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ البَزَنطِيُّ عَن كَيفِيَّةِ تَناسُلِ النّاسِ مِن آدَمَ ؟ _ :حَمَلَت حَوّاءُ هابيلَ واُختا لَهُ في بَطنٍ ، ثُمَّ حَمَلَت فِي البَطنِ الثّاني قابيلَ واُختا لَهُ في بَطنٍ ، فَزُوِّجَ هابيلُ الَّتي مَعَ قابيلَ ، وَتَزَوَّجَ قابيلُ الَّتي مَعَ هابيلَ ، ثُمَّ حَدَثَ التَّحريمُ بَعدَ ذلِكَ . (4)

الاحتجاج عن أبي حمزة الثمالي_ في ذِكرِ مُحاجَجَةٍ وَقَعَت بَينَ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام ورَجُلٍ مِن قُرَيشٍ حَولَ تَزويجِ هابيلَ بِلَوزا اُختِ قابيلَ ، وتَزويجِ قابيلَ بِإِقليما اُختِ هابيلَ _ :فَقالَ لَهُ القُرَشِيُّ : فَأَولَداهُما؟! قالَ : نَعَم . فَقالَ لَهُ القُرَشِيُّ : فَهذا فِعلُ المَجوسِ اليَومَ! قالَ : فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : إنَّ المَجوسَ إنَّما فَعَلوا ذلِكَ بَعدَ التَّحريمِ مِنَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : لا تُنكِر هذا إنَّما هِيَ شَرايعُ جَرَت ، ألَيسَ اللّهُ قَد خَلَقَ زَوجَةَ آدَمَ مِنهُ ثُمَّ أحَلَّها لَهُ ؟! فَكانَ ذلِكَ شَريعَةً مِن شَرايِعِهِم ، ثُمَّ أنزَلَ اللّهُ التَّحريمَ بَعدَ ذلِكَ . (5)

.


1- .السجدة : 8 .
2- .الحجرات : 13 .
3- .الأعراف : 189 .
4- .قرب الإسناد : ص 366 ح 1311 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 226 ح 5 .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 143 ح 180 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 226 ح 4 .

ص: 55

2 / 4 رسيدن نسل كنونى به آدم و حوّا
اشاره

2 / 4رسيدن نسل كنونى به آدم و حوّاقرآن«سپس نسل او را از چكيده اى از آبى پست ، قرار داديم» .

«اى مردم ! ما شما را از مرد و زنى آفريديم ، و شما را به صورت اقوام و قبايل در آورديم تا يكديگر را بشناسيد . همانا ارجمندترينِ شما نزد خدا ، پرهيزگارترينِ شماست . همانا خداوند، داناىِ آگاه است» .

«اوست آن كس كه شما را از يك نفْس آفريد ، و جفتش را از آن ، پديد آورد تا بدان ، آرام گيرد . پس چون با او در آميخت ، باردار شد ، بارى سبُك ، و [چندى] با آن [بار سبُك] گذرانيد ، و چون سنگين بار شد ، خدا ، پروردگار خود ، را خواندند كه : اگر به ما [فرزندى] شايسته عطا كنى ، قطعا از سپاس گزاران خواهيم بود» .

حديثامام رضا عليه السلام_ در پاسخ پرسش بَزَنطى از چگونگى زاد و ولد مردم از آدم عليه السلام _ :حوّا ، هابيل و خواهر او را در يك شكم ، باردار شد . سپس در شكم دوم ، قابيل و خواهرش را توأما حامله گشت . آن گاه هابيل با خواهر قابيل ازدواج كرد ، و قابيل با خواهر همزاد هابيل . بعد از آن ، ازدواج خواهر و برادر با يكديگر ، تحريم شد .

الاحتجاج_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى ، در بيان مباحثه اى كه ميان امام زين العابدين عليه السلام و مردى از قريش ، در باره ازدواج هابيل با بلوزا ، خواهر قابيل ، و ازدواج قابيل با اقليما ، خواهر هابيل ، صورت گرفت _ :مرد قريشى گفت : يعنى آن دو را بچّه دار كردند ؟ امام عليه السلام فرمود : «آرى» . مرد قرشى گفت : اين كه همان كارى است كه امروزه مَجوس مى كنند ! امام زين العابدين عليه السلام فرمود : «مجوس ، اين كار را پس از آن انجام دادند كه از سوى خدا تحريم شد» . امام زين العابدين عليه السلام سپس به او فرمود : «بد به دل ، راه مده . اينها مقرّراتى است كه وجود داشته است . مگر خداوند ، همسر آدم را از خود او نيافريد و سپس وى را بر او حلال گردانيد ؟ اين هم يكى از مقرّرات آنها بود ؛ امّا بعدها ، خداوند ، آن را تحريم كرد» .

.

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

گفتارى در باره تناسل طبقه دوم انسان

گفتارى در باره تناسل طبقه دوم انساننخستين طبقه انسان ، يعنى آدم و حوا ، از طريق ازدواج با هم ، پسران و دخترانى را به وجود آوردند كه خواهر و برادر بودند . مسئله اى كه در اين جا مطرح مى شود ، اين است كه طبقه دوم انسان ها (يعنى نسل اين خواهران و برادران)، چگونه پديد آمدند؟ آيا آنها از طريق ازدواج با يكديگر ، توليد مثل كردند ، يا از طريق ديگر؟ در باره چگونگى تناسل طبقه دوم انسان ها ، روايت هاى مختلفى وجود دارد : 1 . فرزندان آدم عليه السلام با حوريان بهشتى ازدواج كردند و نسل آنها از اين طريق، پديد آمد . (1) 2 . قابيل با خبيثه اى (جنّى) به نام جَهانه كه به صورت انسان در آمد ، ازدواج كرد و هابيل با حوريّه اى (فرشته اى) به نام تُرك ، ازدواج كرد و نسل آنها از اين طريق ، تكثير شد . (2) 3 . در آن طبقه ، ازدواج خواهر و برادر ، حرام نبوده و خواهران و برادران ، با هم ازدواج كردند ، تا آن كه در طبقه سوم ، ازدواج خواهر و برادر ، حرام شد . (3)

.


1- .الكافي ، ج 4 ، ص 34 ، ح 4 .
2- .ر.ك : بحار الأنوار : ج 11 ص 224 و 225 ح 2 وح 3 .
3- .ر.ك : بحار الأنوار : ج 11 ص 227 ح 6 .

ص: 59

ظاهر اطلاق آيه «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَآءً؛ (1) و از آن دو ، مردان و زنان بسيارى پراكنده ساخت» ، مؤيّد روايات دسته سوم است ، بدين معنا كه نسل فعلى، به آدم و همسر او مى رسد و هيچ زن و مرد ديگرى در اين ميان، دخالت نداشته اند ؛ چرا كه اگر غير از اين بود ، بايد مى فرمود : «از آن دو و غير آن دو» و يا جمله اى مشابه اين ، و بديهى است كه انحصار مبدأ نسل در آدم و همسرش ، مستلزم ازدواج دختران و پسران آن دو با يكديگر است و حكم به حرمت اين نوع ازدواج ، در واقع ، يك قانون تشريعى است كه تابع مصالح و مفاسد است ، نه يك حكم تكوينى تغييرناپذير . بنا بر اين _ همان طور كه در روايات دسته سوم آمده _ ، اين امكان ، وجود دارد كه خداوند متعال ، اين اقدام را در طبقه دوم انسان ها ، بنا به ضرورت ، حلال كند و پس از آن كه ضرورتْ برطرف شد ، به جهت پيشگيرى از رواج فساد جنسى در جامعه ، آن را ممنوع نمايد . (2)

.


1- .ر . ك : ص 55 ح 44 و 45 .
2- .نساء : آيه 1 .

ص: 60

2 / 5خَلقُ الإِنسانِ مِن التُّرابِالكتاب«وَمِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ » . (1)

«وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا » . (2)

«إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَازِبٍ » . (3)

«خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ » . (4)

راجع : الكهف : 37 ، هود : 61 ، النجم : 32 ، طه : 53 _ 55 ، الروم : 20 ، المؤمنون : 12 _ 14 ، الأنعام : 2 .

الحديثعلل الشرائع عن عبداللّه بن يزيد :حَدَّثَني يَزيدُ بنُ سَلّامٍ أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : ... فَأَخبِرني عَن آدَمَ لِمَ سُمِّيَ آدَمَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ خُلِقَ مِن طِينِ الأَرضِ وأديمِها . قالَ : فَآدَمُ خُلِقَ مِنَ الطّينِ كُلِّهِ (5) أو طينٍ واحِدٍ ؟ قالَ : بَل مِن الطّينِ كُلِّهِ ، ولَو خُلِقَ مِن طينٍ واحِدٍ لَما عَرَفَ النّاسُ بَعضُهُم بَعضا ، وكانوا عَلى صورَةٍ واحِدَةٍ . قالَ : فَلَهُم فِي الدُّنيا مَثَلٌ ؟ قالَ : التُّرابُ فيهِ أبيَضُ ، وفيهِ أخضَرُ ، وفيهِ أشقَرُ ، وفيهِ أغبَرُ ، وفيهِ أحمَرُ ، وفيهِ أزرَقُ ، وفيهِ عَذبٌ ، وفيهِ مِلحٌ ، وفيهِ خَشِنٌ ، وفيه لَيِّنٌ ، وفيهِ أصهَبُ (6) . فَلِذلِكَ صارَ النّاسُ فيهِم لَيِّنٌ ، وفيهِم خَشِنٌ ، وفيهِم أبيَضُ ، وفيهِم أصفَرُ وأحمَرُ وأصهَبُ وأسوَدُ عَلى ألوانِ التُّرابِ . (7)

.


1- .الروم : 20 .
2- .نوح : 17 .
3- .الصافات : 11 .
4- .الرحمن : 14 .
5- .في المصدر : «من طين كلّه» ، والتصويب من بحارالأنوار .
6- .الأشقر : الشديد الحُمرة، وقال الفيروزآباديّ : الصَّهَب محرّكة: حُمرة أو شُقرة في الشَّعر كالصُّهبة ، والأصهب : بعير ليس بشديد البياض (بحارالأنوار : ج 11 ص 101) .
7- .علل الشرائع : ص 471 ح 33 عن يزيد بن سلام ، بحارالأنوار : ج 9 ص 305 ح 8 .

ص: 61

2 / 5 آفرينش انسان از خاك

2 / 5آفرينش انسان از خاكقرآن«و از نشانه هاى اوست كه شما را از خاكى آفريد . سپس به ناگاه ، شما بشرى [بوديد كه] به هر سو پراكنده شديد» .

«و خدا ، شما را [مانند] گياهى از زمين رويانيد» .

«ما شما را از گِلى چسبنده سفت شده آفريديم» .

«انسان را از گِل خشكيده اى سفال مانند آفريد» .

ر . ك : كهف : آيه 37 ، هود : آيه 61 ، نجم : آيه 32 ، طه : آيه 53 _ 55 ، روم : آيه 20 ، مؤمنون : آيه 12 _ 14 ، انعام : آيه 2 .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن يزيد _ :[پدرم] يزيد بن سلّام به من گفت كه از پيامبر خدا پرسيد و گفت : ... مرا از آدم عليه السلام خبر ده كه چرا آدم ناميده شد ؟ فرمود : «چون از گِل و پوسته (اَديم) زمين آفريده شد» . [پدرم] گفت : در اين صورت ، آيا آدم از همه گِل ها آفريده شد ، يا از يك گِل ؟ فرمود : «از همه گِل ها . اگر از يك گِل آفريده شده بود ، در آن صورت ، مردم ، يكديگر را نمى شناختند و همگى ، يك شكل بودند» . گفت : آيا در دنيا مانند دارند ؟ فرمود : «در خاك ، رنگ سفيد هست ، سبز هست ، قهوه اى هست ، خاكى رنگ هست ، سرخ هست ، آبى هم هست . در خاك ، شيرين هست ، شور هست ، درشت هست ، نرم هست ، و رنگ بور هم هست . از اين رو ، در ميان مردم نيز نرم [خو] هست ، خشن و درشت هست ، سفيد هست ، و زرد و سرخ و بور و سياه ، به رنگ هاى خاك هم هست» .

.

ص: 62

2 / 6خَلقُ الإِنسانِ مِنَ الماءِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا» . (1)

«أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ * فَجَعَلْنَاهُ فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ * فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ» . (2)

«فَلْيَنظُرِ الْاءِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَآئِبِ » . (3)

الحديثالكافي عن بُريد العجليِّ :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» (4) فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ آدَمَ مِنَ الماءِ العَذبِ وخَلَقَ زَوجَتَهُ مِن سِنخِهِ (5) ، فَبَرَأَها مِن أسفَلِ أضلاعِهِ ، فَجَرى بِذلِكَ الضِّلعِ سَبَبٌ ونَسَبٌ ، ثُمَّ زَوَّجَها إيّاهُ فَجَرى بِسَبَبِ ذلِكَ بَينَهُما صِهرٌ ، وذلِكَ قَولُهُ عَزَّ وجَلَّ : «نَسَبًا وَ صِهْرًا» فالنَّسَبُ _ يا أخا بَني عِجلٍ _ ما كانَ بِسَبَبِ الرِّجالِ ، وَالصِّهرُ ما كانَ بِسَبَبِ النِّساءِ . (6)

.


1- .الفرقان : 54 .
2- .المرسلات : 20 _ 23 .
3- .الطارق : 5 _ 7 .
4- .الفرقان : 54 .
5- .السِنخُ : من كلّ شيء أصلُه (المصباح المنير : ص 291 «سنخ») .
6- .الكافي : ج 5 ص 442 ح 9 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 114 عن بريد العجلي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 11 ص 112 ح 31 .

ص: 63

2 / 6 آفرينش انسان از آب

2 / 6آفرينش انسان از آبقرآن«او كسى است كه از آب ، بشرى آفريد و او را خويشاوند نَسَبى و سببى قرار داد ، و پروردگار تو تواناست» .

«آيا شما را از آبى پست نيافريديم ؛ پس ، آن آب را در جايگاهى استوار نهاديم . تا مدّتى معيّن ؟ و تواناييم ، و چه نيك تواناييم !» .

«پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده است . از آبى جهنده آفريده شد كه از ميان پشت [مرد] و استخوان ها[ى سينه زن] بيرون مى آيد» .

حديثالكافى_ به نقل از بُرَيد عِجْلى _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و او كسى است كه از آب ، بشرى آفريد و او را خويشاوند نَسَبى و سببى قرار داد» پرسيدم . فرمود : «خداوند متعال ، آدم را از آب شيرين آفريد و همسرش را از بيخ او خلق كرد و او را از پايين ترين دنده آدم ، پديد آورد . از اين دنده ، خويشاوندىِ سببى و نسبى حاصل شد . سپس او را به همسرى آدم ، در آورد . بدين سبب ، وصلت جارى گشت . اين است سخن خداوند عز و جل : «خويشاوندى سببى و نسبى قرار داد» . پس ، نَسَب _ اى مرد عِجلى _ از طريق مردان است ، و سبب ، از طريق زنان» .

.

ص: 64

الإمام الهادي عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ ونِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ (1) بِهِ الأَرحامَ وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً إنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمِينَ ، وقالَ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» وقالَ : «وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ» (2) . (3)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : يا موسى ... إنّي أنَا السَّيِّدُ الكَبيرُ ، إنّي خَلَقتُكَ مِن نُطفَةٍ مِن ماءٍ مَهينٍ ، مِن طينَةٍ أخرَجتُها مِن أرضٍ ذَليلَةٍ مَمشوجَةٍ (4) ، فَكانَت بَشَرا ، فَأَنَا صانِعُها خَلقا . (5)

الدر المنثور_ عَنِ ابنِ عَبّاسٍ _ في قَولِهِ تَعالى : «مِن سُلالَةٍ» _ :السُّلالَةُ صَفوُ الماءِ الرَّقيقِ الَّذي يَكونُ مِنهُ الوَلَدُ . (6)

2 / 7خَلقُ الإِنسانِ مِنَ النُّطفَةِالكتاب«إِنَّا خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (7)

«قُتِلَ الْاءِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَىِّ شَىْ ءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» . (8)

.


1- .وَشَّجَ : أي خَلَطَ وأَلَفَ (النهاية : ج 5 ص 187 «وشج») .
2- .النور : 32 .
3- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 6 عن عبد العظيم بن عبد اللّه .
4- .المَشِيجُ : المُختَلِطُ من كلِّ شيء مخلوط (النهاية : ج 4 ص 332 «مشج») .
5- .الكافي : ج 8 ص 44 ح 8 ، تحف العقول : ص 491 ، أعلام الدين : ص 219 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 357 ح 42 .
6- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 91 نقلاً عن ابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 383 ح 108 .
7- .الإنسان : 2 .
8- .عبس : 17 _ 19 .

ص: 65

2 / 7 آفرينش انسان از نطفه

امام هادى عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى ايشان _ :امّا بعد ، خداوند عز و جلوصلت را مايه پيوند دل ها و خويشى نَسَبى قرار داد و به واسطه آن ، رحِم ها را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت قرار داد . در اين ، خود ، نشانه هايى است براى جهانيان . و خداوند ، در كتاب استوار خويش فرموده است : «و او كسى است كه از آب ، بشرى آفريد ، و او را خويشاوند نَسَبى و سببى قرار داد» ، و فرموده است : «و بى همسران خود ، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد» .

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، كه سند حديث را به يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداى _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود : «اى موسى! ... منم ارباب بزرگ . من ، تو را از قطره اى آبِ بى مقدار آفريدم ؛ از گِلى كه آن را از زمين پست و به هم آميخته ، بيرون آوردم . پس بشرى شد . پس اين من بودم كه آن را ساختم و آفريدم» .

الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس ، در باره اين سخن خداوند متعال : «از سُلاله» _ :سُلاله ، آب ويژه رقيقى است كه فرزند ، از آن ساخته مى شود .

2/ 7آفرينش انسان از نطفهقرآن«ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم . پس او را شنوا و بينا قرار داديم» .

«كشته باد انسان ! چه ناسپاس است ![خدا] او را از چه چيز آفريده است ؟ از نطفه اى خلقش كرد ، آن گاه ، اندازه مقرّرش بخشيد» .

.

ص: 66

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ» _ :ماءُ الرَّجُلِ وماءُ المَرأَةِ اختَلَطا جميعا . (1)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه :مَرَّ يَهودِيٌّ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُحَدِّثُ أصحابَهُ ، فَقالَت قُرَيشٌ : يا يَهودِيُّ ، إنَّ هذا يَزعُمُ أنَّهُ نَبِيٌّ ، فَقالَ : لَأَسأَلَنَّهُ عَن شَيءٍ لا يَعلَمُهُ إلّا نَبِيٌّ . قالَ : فَجاءَ حَتّى جَلَسَ ، ثُمَّ قالَ : يا مُحَمَّدُ ، مِمَّ يُخلَقُ الإِنسانُ ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : يا يَهودِيُّ ، مِن كُلٍّ يُخلَقُ مِن نُطفَةِ الرَّجُلِ ومِن نُطفَةِ المَرأَةِ ، فَأَمّا نُطفَةُ الرَّجُلِ فَنُطفَةٌ غَليظَةٌ مِنهَا العَظمُ وَالعَصَبُ ، وأمّا نُطفَةُ المَرأَةِ فَنُطفَةٌ رَقيقَةٌ مِنهَا اللَّحمُ وَالدَّمُ . فَقامَ اليَهودِيُّ فَقالَ : هكَذا كانَ يَقولُ مَن قَبلَكَ . (2)

2 / 8مَراحِلُ تَطَوُّرِ الإِنسانِالكتاب«مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا» . (3)

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» . (4)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 398 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 60 ص 376 ح 89 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 196 ح 4438 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 339 ح 9075 ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 462 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 485 ح 45579 .
3- .نوح : 13 و 14 .
4- .غافر : 67 وراجع : الحج : 5 .

ص: 67

2 / 8 مراحل تكامل انسان
اشاره

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آميخته اى ، تا او را بيازماييم» _ :آب مرد و آب زن ، هر دو به هم مى آميزد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه _ :مردى يهودى بر پيامبر خدا كه با يارانش سرگرم سخن گفتن بود ، گذشت . قريش گفتند : اى يهودى ! اين ، مدّعى است كه پيامبر است . [مرد يهودى] گفت : هر آينه از او در باره چيزى مى پرسم كه آن را كسى جز پيامبر نمى داند . آن گاه آمد و نشست و سپس گفت : اى محمّد ! انسان از چه آفريده مى شود ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى يهودى ! از هر دو آفريده مى شود ، از نطفه مرد و نطفه زن . نطفه مرد ، آب غليظى است و استخوان و عصب ، از آن پديد مى آيد ، و نطفه زن ، آب رقيقى است و گوشت و خون از آن پديد مى آيد» . مرد يهودى برخاست و گفت : كسانى هم كه پيش از تو [پيامبر] بودند ، همين را مى گفتند .

2/ 8مراحل تكامل انسانقرآن«شما را چه شده است كه از شُكوه خدا بيم نداريد ، و حال آن كه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است ؟!» .

«او كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، سپس از عَلَقه اى . سپس شما را به صورت كودكى بيرون مى آورد ، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد ، و برخى از شما مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [سرانجام] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ، و باشد كه در انديشه فرو رويد» .

.

ص: 68

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» . (1)

«يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئا» . (3)

«وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَ لَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» . (4)

«هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (5)

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ» . (6)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» (7) _ :أمّا «خَلَقْنَاكُمْ» فَنُطفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ، ثُمَّ مُضغَةً ، ثُمَّ عَظما ثُمَّ لَحما ، وأمّا «صَوَّرْنَاكُمْ» فَالعَينَ ، وَالأَنفَ وَالاُذُنَينِ ، وَالفَمَ ، وَاليَدَينِ ، وَالرِّجلَينِ ، صَوَّرَ هذا ونَحوَهُ ، ثُمَّ جَعَلَ الدَّميمَ وَالوَسيمَ وَالطَّويلَ وَالقَصيرَ وأشباهَ هذا . (8)

.


1- .المؤمنون : 12 _ 14 .
2- .الزمر : 6 .
3- .الحج : 5 .
4- .فاطر : 11 .
5- .آل عمران : 6 .
6- .البلد : 4 .
7- .الأعراف : 11 .
8- .تفسير القمّي : ج 1 ص 224 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 60 ص 365 ح 60 .

ص: 69

«و به تحقيق ، ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم . سپس او را نطفه اى در جايگاهى استوار ، قرار داديم . سپس نطفه را عَلَقه ساختيم و عَلَقه را پاره گوشت گردانيديم . سپس پاره گوشت را استخوان آفريديم . سپس استخوان ها را [با ]گوشت پوشانديم . سپس او را آفرينش ديگر ، پديدار ساختيم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» .

«شما را در شكم هاى مادرانتان ، آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر] در تاريكى هاى سه گانه خلق مى كند . اين است پروردگار شما ، خدا . فرمان روايى ، از آنِ اوست . معبودى جز او نيست . پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مى شويد ؟» .

«اى مردم ! اگر در باره برانگيخته شدن در شكّيد ، پس [بدانيد] ما شما را از خاكى آفريديم ، سپس از نطفه اى ، سپس از علقه اى ، سپس از مُضغه اى داراى خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص ، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم ، و آنچه را اراده مى كنيم ، تا مدّتى معيّن در رحِم ها قرار مى دهيم . سپس شما را به صورت كودكى بيرون مى آوريم ، سپس تا به كمال قوّت خود برسيد _ و برخى از شما [زودرس] مى ميرد ، و برخى از شما به غايت پيرى مى رسد ، به گونه اى كه پس از دانستن ، چيزى نمى داند» .

«و خدا شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى . سپس شما را جفت ها قرار داد و هيچ مادينه اى بار نمى گيرد و بار نمى نهد ، مگر به علم او ، و هيچ سال خورده اى عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود ، مگر آن كه در كتابى [مندرج ]است . در حقيقت ، اين كار بر خدا آسان است» .

«او كسى است كه شما را در زهدان ها هر گونه كه خواهد ، شكل مى بخشد . معبودى نيست ، جز او كه تواناى استواركار است» .

«ما انسان را در رنج آفريديم» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «شما را آفريديم ، سپس صورتتان بخشيديم» _ : «شما را آفريديم» ،[به ترتيب] از نطفه به عَلَقه و سپس مُضغه و سپس استخوان و سپس گوشت . «شما را صورت بخشيديم» ، يعنى چشم و بينى و گوش ها و دهان و دست ها و پاها ، اينها و مانند اينها را شكل بخشيد . سپس زشتى و زيبايى و بلندى و كوتاهى و مانند اينها را پديد آورد .

.

ص: 70

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ خَلّاقينَ ، فَإِذا أرادَ أن يَخلُقَ خَلقا أمَرَهُم فَأَخَذوا مِنَ التُّربَةِ الَّتي قالَ في كِتابِهِ : «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى» (1) فَعَجَنَ النُّطفَةَ بِتِلكَ التُّربَةِ الَّتي يَخلُقُ مِنها بَعدَ أن أسكَنَها الرَّحِمَ أربَعينَ لَيلَةً ، فَإِذا تَمَّت لَها أربَعَةُ أشهُرٍ قالوا : يا رَبِّ نَخلُقُ ماذا ؟ فَيَأمُرُهُم بِما يُريدُ مِن ذَكَرٍ أو اُنثى ، أبيَضَ أو أسوَدَ . (2)

تفسير القميّ_ في قَولِهِ : «وَ قَد خَلَقَكُمْ أَطوارًا» (3) _ :قالَ : عَلَى اختِلافِ الأَهواءِ وَالإِراداتِ وَالمَشِيّاتِ . (4)

تفسير القميّ_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ» _ :قالَ : السُّلالَةُ الصَّفوَةُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ الَّذي يَصيرُ نُطفَةً ، وَالنُّطفَةُ أصلُها مِنَ السُّلالَةِ ، وَالسُّلالَةُ هِيَ مِن صَفوَةِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ، وَالطَّعامُ مِن أصلِ الطّينِ ، فَهذا مَعنى قَولِهِ : «مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ» يَعني فِي الرَّحِمِ «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» (5) وهذِهِ استِحالَةٌ مِن أمرٍ إلى أمرٍ ، فَحَدُّ النُّطفَةِ إذا وَقَعَت فِي الرَّحِمِ أربَعونَ يَوما ، ثُمَّ تَصيرُ عَلَقَةً . (6)

.


1- .طه : 55 .
2- .الكافي : ج 3 ص 162 ح 1 عن محمد بن سليمان الديلمي عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 300 ح 5 عن عبدالرحمن بن حماد عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 60 ص 337 ح 13 .
3- .نوح : 14 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 387 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 315 ح 8 .
5- .المؤمنون : 14 .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 89 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 369 ح 73 .

ص: 71

امام باقر عليه السلام :خداوند متعال ، شمارى آفرينشگر آفريده است و هر گاه بخواهد كسى را بيافريند ، به آنها دستور مى دهد و آن آفرينشگران ، از همان خاكى كه خداوند در كتابش فرموده است : «از آن ، شما را آفريديم و در آن ، باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن ، بيرون مى آوريم» ، بر مى دارند و نطفه را ، پس از اين كه آن را چهل شب در رحِم نگه داشت ، با آن خاك ، خمير مى كند ، و چون چهار ماه بر آن گذشت ، آن آفرينشگران مى گويند : پروردگارا! اكنون چه بيافرينيم ؟ و خدا به آنان دستور مى دهد آنچه را كه خواهد ، از پسر و دختر ، سفيد يا سياه .

تفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند : «و شما را گونه گون آفريد» _ :[امام عليه السلام ]فرمود : «گونه گون در گرايش ها، اراده ها و خواست ها» .

تفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و انسان را از سُلاله اى از گِل آفريديم» _ :[امام عليه السلام ] فرمود : «سلاله ، عصاره غذا و آب است كه تبديل به نطفه مى شود . نطفه ، اصلش از سُلاله است ، و سُلاله ، از عصاره غذا و آب ، فراهم مى آيد ، و غذا ، منشأش گِل است . پس اين است معناى سخن او كه : « از سُلاله اى از گِل آفريديم . سپس او را نطفه اى در جايگاهى استوار ، قرار داديم» ، يعنى در رحِم . «سپس نطفه را عَلَقه ساختيم . بعد ، عَلَقه را گوشتْ پاره اى ساختيم و گوشتْ پاره را استخوان ساختيم . سپس به استخوان ، گوشت پوشانديم . سپس آن را آفرينشى ديگر پديدار ساختيم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» . اين است تحوّل از مرحله اى به مرحله ديگر . پس هر گاه نطفه در رحِم قرار گيرد ، چهل روز به صورت نطفه است و سپس عَلَقه مى شود .

.

ص: 72

الإمام الصادق عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن مُتَشابِهِ الخَلقِ ، فَقالَ : هُوَ عَلى ثَلاثَةِ أوجُهٍ : فَمِنهُ خَلقُ الاِختِراعِ؛ كَقَولِهِ سُبحانَهُ : «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَْرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ» (1) ، وخَلقُ الاِستِحالَةِ ؛ قَولُهُ تَعالى : «يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ» وقَولُهُ: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ» الآيَةَ ، وأمّا خَلقُ التَّقديرِ؛ فَقَولُهُ لِعيسى عليه السلام : «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ» الآيَةَ (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّما صارَت سِهامُ المَواريثِ مِن سِتَّةِ أسهُمٍ لا يَزيدُ عَلَيها ، لِأَنَّ الإِنسانَ خُلِقَ مِن سِتَّةِ أشياءَ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ» الآيَةَ . (4)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَقَد خَلَقنا الإِنسانَ فِي كَبَدٍ» _ :يَعني مُنتَصِبا في بَطنِ اُمِّهِ ؛ مَقاديمُهُ إلى مُقاديمِ اُمِّهِ ومَآخيرُهُ إلى مَآخيرِ اُمِّهِ ، غِذاؤُهُ مِمّا تَأكُلُ اُمُّهُ ويَشرَبُ مِمّا تَشرَبُ اُمُّهُ ، تُنَسِّمُهُ تَنسيما ، وميثاقُهُ الَّذي أخَذَهُ اللّهُ عَلَيهِ بَينَ عَينَيهِ ، فَإِذا دَنا وِلادَتُهُ أتاهُ مَلَكٌ يُسَمَّى الزّاجِرَ ، فَيَزجُرُهُ فَيَنقَلِبُ . (5)

.


1- .الأعراف : 54 .
2- .المائدة : 110 .
3- .بحارالأنوار : ج 60 ص 333 ح 2 وج 93 ص 17 كلاهما نقلاً عن تفسير النعماني .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 259 ح 5604 ، علل الشرائع : ص 567 ح 1 عن ابن أبي عمير عن غير واحد نحوه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 333 ح 5 .
5- .المحاسن : ج 2 ص 14 ح 1085 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 254 نحوه وكلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 60 ص 342 ح 23 .

ص: 73

امام صادق عليه السلاماز امير مؤمنان عليه السلام ، در باره گونه هاى خلقت سؤال شد . فرمود : «آفرينش ، بر سه گونه است : يكى آفرينش اختراعى ، (1) چنان كه خداى سبحان مى فرمايد : «آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد» ، [دوم] آفرينش مرحله اى ، چنان كه مى فرمايد : «شما را در شكم هاى مادرانتان ، آفرينشى پس از آفرينشى در تاريكى هاى سه گانه خلق مى كند» و مى فرمايد : «او كسى است كه شما را از خاكى ، سپس از نطفه اى . . . آفريد» ، و [سوم ]آفرينش تقديرى ، (2) چنان كه عيسى عليه السلام فرمود : «آن گاه كه از گِل مى آفرينى» تا آخر آيه» .

امام صادق عليه السلام :سهم هاى ارث شش سهم شده ، نه بيشتر ؛ چون انسان ، از شش چيز آفريده شده است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم» تا آخر آيه .

امام صادق عليه السلام_در باره سخن خداوند متعال : «هر آينه ، انسان را در رنج آفريديم» _ :يعنى در شكم مادرش به صورت عمودى قرار دارد : طرف روى او به طرف روى مادرش است و طرف پشتش به طرف پشت مادرش . غذايش از چيزى است كه مادرش مى خورد ، و از همان چيزى مى نوشد كه مادرش مى نوشد ، و مادرش به نوعى او را تنفّس مى دهد ، و پيمانش كه خدا از او گرفته است ، [پيوسته ]در برابر چشم اوست . پس چون زمان تولّدش نزديك مى شود ، فرشته اى به نام «بانگ زننده» نزدش مى آيد و بر او بانگ مى زند و او وارونه مى شود .

.


1- .ابداعى و بدون مادّه و مدّت .
2- .احتمال دارد كه آفرينش تقديرى ، به معناى ساختن از يك مادّه با هندسه و اندازه ويژه باشد .

ص: 74

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا المَخلوقُ السَّوِيُّ (1) وَالمُنشَأُ (2) المَرعِيُّ (3) في ظُلُماتِ الأَرحامِ ومُضاعَفاتِ الأَستارِ ، بُدِئتَ مِن سُلالَةٍ مِن طينٍ ، ووُضعِتَ في قَرارٍ مَكينٍ ، إلى قَدَرٍ مَعلومٍ ، وأجَلٍ مَقسومٍ ، تَمورُ (4) في بَطنِ اُمِّكَ جَنينا ، لا تُحيرُ (5) دُعاءً ولا تَسمَعُ نِداءً ، ثُمَّ اُخرِجتَ مِن مَقَرِّكَ إلى دارٍ لَم تَشهَدها ولَم تَعرِف سُبُلَ مَنافِعِها . (6)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ الإِنسانِ _ :أم هذَا الَّذي أنشَأَهُ في ظُلُماتِ الأَرحامِ ، وشُغُفِ (7) الأَستارِ ، نُطفَةً دِهاقا (8) ، وعَلَقَةً مِحاقا (9) ، وجَنينا وراضِعا ، ووَليدا و يافِعا . ثُمَّ مَنَحَهُ قَلبا حافِظا ، ولِسانا لافِظا ، وبَصَرا لاحِظا ، لِيَفهَمَ مُعتَبِرا ، ويُقَصِّرَ مُزدَجِرا . (10)

الإمام الحسين عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ _ :اِبتَدَأتَني قَبلَ أن أكونَ شَيئا مَذكورا ، وخَلَقتَني مِنَ التُّرابِ ثُمَّ أسكَنتَنِي الأَصلابَ ، آمِنا لِرَيبِ المَنونِ وَاختِلافِ الدُّهورِ ، فَلَم أزَل ظاعِنا مِن صُلبٍ إلى رَحِمٍ في تَقادُمِ الأَيّامِ الماضِيَةِ وَالقُرونِ الخالِيَةِ ، لَم تُخرِجني لِرَأفَتِكَ بي ولُطفِكَ لي وإحسانِكَ إلَيَّ في دَولَةِ أيّامِ الكَفَرَةِ الَّذينَ نَقَضوا عَهدَكَ ، وكَذَّبوا رُسُلَكَ ، لكِنَّكَ أخرَجتَني رَأفَةً مِنكَ وتَحَنُّنا عَلَيَّ لِلَّذي سَبَقَ لي مِنَ الهُدَى الَّذي فيهِ يَسَّرتَني وفيهِ أنشَأتَني ، ومِن قَبلِ ذلِكَ رَؤُفتَ بي بِجَميلِ صُنعِكَ ، وسَوابِغِ نِعمَتِكَ ، فَابتَدَعتَ خَلقي ، مِن مَنِيٍّ يُمنى ، ثُمَّ أسكَنتَني في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَينَ لَحمٍ وجِلدٍ ودَمٍ ، لَم تُشَهِّرني بِخَلقي (11) ، ولَم تَجعَل إلَيَّ شَيئا مِن أمري ، ثُمَّ أخرَجتَني إلَى الدُّنيا تامّا سَوِيّا . (12)

.


1- .السَويّ: أيمستوٍ وهو الذي قد بلغ الغاية فيشبابه وتمام خلقه وعقله (لسان العرب: ج14 ص415«سوا»).
2- .المُنشأ : المُبتدَعُ (انظر : لسان العرب : ج 1 ص 172 «نشأ») .
3- .رعى أمره : حفظه (القاموس المحيط : ج 4 ص 335 «رعو») .
4- .تمور : تتحرّك (المصباح المنير : ص 585 «مار») .
5- .ما أحار جوابا : ما ردّ (القاموس المحيط : ج 2 ص 16 «حور») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 347 ح 34 .
7- .الشُغُفُ : جمع شغاف القلب وهو حجابه ، فاستعاره لموضع الولد (النهاية : ج 2 ص 483 «شغف») .
8- .نُطفَة دهاقا : أي نطفة قد اُفرغت إفراغا شديدا (النهاية : ج 2 ص 145 «دهق») .
9- .المحاقُ : ذهاب الشيء كلّه حتّى لا يُرى له أثر (المصباح المنير : ص 565 «محق») .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 349 ح 35 .
11- .قال العلامة المجلسي : لم تشهّرني بخلقي ؛ أي لم تجعل تلك الحالات الخسيسة ظاهرة للخلق في ابتداء خلقي لأصير محقّرا مهينا عندهم ، بل سترت تلك الأحوال عنهم ، وأخرجتني بعد اعتدال صورتي وخروجي عن تلك الأصول الدّنية (بحار الأنوار : ج 60 ص 373) . هذا وفي البلد الأمين : «لَم تُشهِدني خلقي» .
12- .الإقبال : ج 2 ص 74 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 372 ح 81 .

ص: 75

امام على عليه السلام :اى انسانى كه در كمال اعتدال و تناسب ، آفريده شده اى و در تاريكى هاى زهدان و پرده هاى تو در تو ، شكل گرفته و پرورده شده اى ! از عصاره گِل ، آغاز شدى و در آرامگاهى استوار ، تا زمانى معيّن و مهلتى مشخّص شده ، نهاده شدى . آن گاه كه جنين هستى ، در شكم مادرت مى جنبى . نه سخنى را پاسخ مى دهى و نه آوازى را مى شنوى . آن گاه ، از قرارگاهت به سرايى بيرون آورده مى شوى كه آن را نديده اى و راه هاى كسب سود و منافع آن را نمى دانى .

امام على عليه السلام_ در توصيف آفرينش انسان _ :آيا اين انسان ، همان كسى نيست كه خداوند ، او را در تاريكى هاى زهدان و پرده هاى غلاف مانند آفريد ، از نطفه اى ريخته شده كه به عَلَقه اى (آويزكى) بى مقدار ، تبديل گشت . سپس جنين و شيرخواره و كودك و نوجوان شد . آن گاه ، خداوند به او دلى حفظ كننده ، و زبانى گويا ، و چشمى بينا بخشيد تا بفهمد و عبرت گيرد و از زشتكارى ها باز ايستد .

امام حسين عليه السلام_ در دعاى روز عرفه _ :آفرينش مرا كه هيچ نبودم ، آغاز كردى و از خاكم آفريدى . سپس در پشت ها[ ى پدران] جايم دادى ، آن سان كه از كشاكش روزگار و گردش ايّام ، در امان بودم و در گذر روزگارانِ رفته و نسل هاى گذشته ، پيوسته از پشتى به زهدانى مى كوچيدم ، و از سرِ دلسوزى و مِهر و نيكى ات به من ، مرا در دوران چيرگى كافران كه پيمان [يكتاپرستى] تو را شكستند و فرستادگانت را انكار كردند ، به دنيايم نياوردى ؛ بلكه از سرِ دلسوزى و مهرورزى ات به من ، در دوران هدايت كه پيش تر برايم مقدّر فرمودى و مرا براى آن ، قابل ساختى و در آن ، پروراندى ، بيرونم آوردى . در گذشته نيز لطف و عنايت و نعمت هاى گسترده ات شامل حال من شده بود . پس آفرينش مرا از منىِ ريخته شده اى [در رحِم] آغاز كردى سپس در تاريكى هاى سه گانه ، بين گوشت و پوست و خون ، قرارم دادى ، و مرا به خلقتم انگشت نما نساختى (1) و هيچ چيز از كار [آفرينش ]مرا به من ، موكول نكردى . آن گاه ، مرا كامل و سالم به دنيا آوردى .

.


1- .علّامه مجلسى مى گويد : يعنى اين حالت هاى مشمئز كننده را در آغاز خلقتم براى مردمان آشكارا نساختى كه بر اثر آن ، در نزد آنان ، خوار و حقير جلوه كنم ؛ بلكه آنها را از ايشان پوشيده داشتى ، و زمانى مرا به دنيا آوردى كه شكل و شمايلم را نيكو ساختى .

ص: 76

الكافي عن محمّد بن إسماعيل أو غيره :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، الرَّجُلُ يَدعو لِلحُبلى أن يَجعَلَ ما في بَطنِها ذَكَرا سَوِيّا . قالَ : يَدعو ما بَينَهُ وبَينَ أربَعَةِ أشهُرٍ ، فَإِنَّهُ أربَعينَ لَيلَةً نُطفَةٌ ، وأربَعينَ لَيلَةً عَلَقَةٌ ، وأربَعينَ لَيلَةً مُضغَةٌ ، فَذلِكَ تَمامُ أربَعَةِ أشهُرٍ ، ثُمَّ يَبعَثُ اللّهُ مَلَكَينِ خَلّاقَينِ فَيَقولانِ : يا رَبِّ ما نَخلُقُ ؟ ذَكَرا أم اُنثى ؟ شَقِيّا أو سَعيدا ؟ فَيُقالُ ذلِكَ ، فَيَقولانِ : يا رَبِّ ما رِزقُهُ ؟ وما أجَلُهُ ؟ وما مُدَّتُهُ ؟ فَيُقالُ ذلِكَ ، وميثاقُهُ بَينَ عَينَيهِ يَنظُرُ إلَيهِ ، ولا يَزالُ مُنتَصِبا في بَطنِ اُمِّهِ ، حَتّى إذا دَنا خُروجُهُ بَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ مَلَكا فَزَجَرَهُ زَجرَةً ، فَيَخرُجُ ويَنسَى الميثاقَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما بَيَّنَهُ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :نَبتَدِئُ يا مُفَضَّلُ بِذِكرِ خَلقِ الإِنسانِ فَاعتَبِر بِهِ ، فَأَوَّلُ ذلِكَ ما يُدَبَّرُ بِهِ الجَنينُ فِي الرَّحِمِ ، هُوَ مَحجوبٌ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ: ظُلمَةِ البَطنِ ، وظُلمَةِ الرَّحِمِ ، وظُلمَةِ المَشيمَةِ ، حَيثُ لا حيلَةَ عِندَهُ في طَلَبِ غِذاءٍ ولا دَفعِ أذىً ، ولَا استِجلابِ مَنفَعَةٍ ولا دَفعِ مَضَرَّةٍ ، فَإِنَّهُ يَجري إلَيهِ مِن دَمِ الحَيضِ ما يَغذوهُ كَما يَغذُو الماءُ النّباتَ ، فَلا يَزالُ ذلِكَ غِذاءَهُ حَتّى إذا كَمَلَ خَلقُهُ وَاستَحكَمَ بَدَنُهُ ، وقَوِيَ أديمُهُ عَلى مُباشَرَةِ الهَواءِ ، وبَصَرُهُ عَلى مُلاقاةِ الضِّياءِ ، هاجَ الطَّلقُ بِاُمِّهِ فَأَزعَجَهُ أشَدَّ إزعاجٍ وأعنَفَهُ حَتّى يولَدَ ، وإذا وُلِدَ صُرِفَ ذلِكَ الدَّمُ الَّذي كانَ يَغذوهُ مِن دَمِ اُمِّهِ إلى ثَديَيها ، فَانقَلَبَ الطَّعمُ وَاللَّونُ إلى ضَربٍ آخَرَ مِنَ الغِذاءِ ، وهُوَ أشَدُّ مُوافَقَةً لِلمَولودِ مِنَ الدَّمِ ، فَيُوافيهِ في وَقتِ حاجَتِهِ إلَيهِ ، فَحينَ يولَدُ قَد تَلَمَّظَ وحَرَّكَ شَفَتَيهِ طَلَبا لِلرَّضاعِ ، فَهُوَ يَجِدُ ثَديَي اُمِّهِ كَالإِداوَتَينِ (2) المُعَلَّقَتَينِ لِحاجَتِهِ إلَيهِ ، فَلا يَزالُ يَغتَذي بِاللَّبَنِ مادامَ رَطبَ البَدَنِ ، رَقيقَ الأَمعاءِ ، لَيِّنَ الأَعضاءِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 16 ح 6 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 345 ح 31 .
2- .الإداوَةُ : إناء صغير من جلد يتّخذ للماء (النهاية : ج 1 ص 33 «أدا») .
3- .بحارالأنوار : ج 60 ص 377 ح 98 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 77

الكافى_ به نقل از محمّد بن اسماعيل يا شخصى ديگر _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! مرد [مى تواند ]دعا كند كه خداوند ، آنچه را در شكم همسر باردارش است ، پسرى سالم قرار دهد ؟ فرمود : «در فاصله چهار ماهگى دعا كند ؛ زيرا چهل شب به صورت نطفه است ، چهل شب عَلَقه ، چهل شب مُضغه كه مجموعا چهار ماه مى شود . سپس خداوند ، دو فرشته آفرينشگر را مى فرستد ، و آن دو مى گويند : بار پروردگارا ! چه بيافرينيم ؟ پسر يا دختر ؟ بدبخت يا خوش بخت ؟ دستور لازم به آن دو داده مى شود . پس مى گويند : بار پروردگارا ! روزى اش ؟ اجلش ؟ مدّت عمرش ؟ و دستور لازم در باره اين امر به آنها داده مى شود . پيمان [يكتاپرستى] او ، همواره در برابر چشم اوست و به آن مى نگرد . پيوسته در شكم مادرش راست است ، تا آن گاه كه زمان خارج شدنش نزديك مى شود . در اين هنگام ، خداوند عز و جلفرشته اى را نزد او مى فرستد و آن فرشته بر او بانگى مى زند و جنين به دنيا مى آيد ، در حالى كه پيمان را فراموش مى كند» .

امام صادق عليه السلام_ در سخنان ايشان براى مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل ! به بيان آفرينش انسان ، آغاز مى كنيم . پس ، از آن عبرت بياموز . نخستين مرحله آن ، تدبير جنين در رحِم است . او در تاريكى هاى سه گانه : تاريكى شكم ، تاريكى رحِم و تاريكى بچّه دان ، پوشيده است ، به طورى كه نه مى تواند غذايى براى خود فراهم آورد ، يا گزندى را از خود ، دور كند ، يا سودى را به سوى خويش كشانَد ، يا زيانى را از خويش برانَد . غذايش از خون حيض به او مى رسد ، چنان كه آب ، گياه را تغذيه مى كند . اين ، پيوسته خوراك اوست ، تا آن گاه كه چون خلقتش كامل شد و بدنش محكم گرديد و پوستش براى تماس با هوا ، و چشمش براى دريافت نور ، آماده شد ، درد زايمان ، مادرش را مى گيرد و او (جنين) را سخت ناراحت مى كند و بر او فشار مى آورد تا آن كه متولّد مى شود . چون متولّد شد ، آن خونى كه از خون مادرش او را تغذيه مى كرد ، به پستان هاى مادرش منتقل مى گردد ، و آن مزه و رنگ [قبلى] به نوع ديگرى از غذا تبديل مى شود كه براى [بدن ]نوزاد ، سازگارتر از خون است و هنگام نيازش به آن ، به او مى رسد . زمانى كه به دنيا مى آيد ، دهانش را مزه مزه مى كند و لبانش را تكان مى دهد و با اين كار ، شير مى طلبد ، و پستان هاى مادرش را چون دو مُشكِ آويخته شده براى نياز خود مى يابد ، تا زمانى كه بدن ، تَر و تازه است و معده و روده ، نازك اند و اندام ها نرم هستند ، از شير [مادر ]تغذيه مى كند .

.

ص: 78

بحارالأنوار عن المفضّل بن عمر :فَقُلتُ [أي لِلإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ] : صِف نُشوءَ الأَبدانِ ونُمُوَّها حالاً بَعدَ حالٍ حَتّى تَبلُغَ التَّمامَ وَالكَمالَ . فَقالَ عليه السلام : أوَّلُ ذلِكَ تَصويرُ الجَنينِ فِي الرَّحِمِ حَيثُ لا تَراهُ عَينٌ ولا تَنالُهُ يَدٌ ، ويُدَبِّرُهُ حَتّى يَخرُجَ سَوِيّا مُستَوفِيا جَميعُ ما فيهِ قِوامُهُ وصَلاحُهُ مِنَ الأَحشاءِ وَالجَوارِحِ وَالعَوامِلِ إلى ما في تَركيبِ أعضائِهِ مِنَ العِظامِ وَاللَّحمِ وَالشَّحمِ وَالمُخِّ وَالعَصَبِ وَالعُروقِ وَالغَضاريفِ ، فَإِذا خَرَجَ إلَى العالَمِ تَراهُ كَيفَ يَنمي بِجَميعِ أعضائِهِ ، وهُوَ ثابِتٌ عَلى شِكلِهِ وهَيئتِهِ لا تَتَزايَدُ ولا تَنقُصُ ، إلى أن يَبلُغَ أشُدَّهُ إن مُدَّ في عُمُرِهِ أو يَستَوفِيَ عُمُرَهُ أو يَستَوفِيَ مُدَّتَهُ قَبلَ ذلِكَ ، هَل هذا إلّا مِن لَطيفِ التَّدبيرِ وَالحِكمَةِ ؟ (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 61 ص 321 ح 30 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 79

بحار الأنوار_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :[به امام صادق عليه السلام ] گفتم : پيدايش بدن ها و رشد مرحله به مرحله آنها را تا رسيدن به مرحله پايانى و كمال آنها را شرح نما . فرمود : «نخستين مرحله اش ، شكل بخشيدن به جنين است در رحِم _ يعنى جايى كه نه چشمى آن را مى بيند و نه دستى به آن مى رسد _ ، و او را [در آن جا] تدبير مى كند ، تا آن كه به صورت موجودى كامل و برخوردار از آنچه مايه قوام و استحكام اوست _ از امعا و احشا و اندام ها و ابزارها گرفته تا استخوان ها و گوشت و پى و مغز و عصب و رگ ها و غضروف ها كه در تركيب اعضاى او دخيل اند _ ، به دنيا مى آيد . چون به دنيا آمد ، خود مى بينى كه چگونه همه اعضاى او رشد مى كنند ، در حالى كه شكل و هيئتش ثابت است و زياد و كم نمى شود ، تا آن كه به نهايت رشد خود برسد ، اگر عمرش به آن حد برسد يا آن كه به بيش از آن حد برسد ، يا مدّت عمر خود را تمام كند . آيا اينها جز با تدبير و حكمتى دقيق ، شدنى است ؟».

.

ص: 80

. .

ص: 81

آفرينش آدم عليه السلام و فرضيّه تكامل

آفرينش آدم و فرضيّه تكاملچگونگى آفرينش آدم عليه السلام ، از ديرباز ، مورد توجّه دانشمندان بوده و تاكنون ، دو نظريّه عمده در اين باره ، ابراز شده است : 1 . نظريّه ثبوت صفات گونه ها و انواع و خلقت مستقل (فيكسيسم / Fixism) ؛ 2 . نظريّه تحوّل انواع و تغيير تدريجى صفاتِ گونه ها و پيوستگى نسلى جانداران و تكاملى بودن حيات آنها (ترانسفورميسم / Transformism) كه داروين (م 1882 م) مطرح كرده است . دانشمندان اسلامى نيز با الهام از قرآن ، در اين باره بحث و گفتگو كرده اند و هر يك از دو نظريّه پيش گفته ، در ميان آنان ، طرفدارانى دارد و به آياتى از قرآن براى اثبات هر يك از آن دو ، استدلال شده است (1) . اكثر قريب به اتّفاق مفسّران ، از جمله شيخ طوسى ، (2) طبْرِسى ، (3) سيوطى ، (4) ابن كثير ، (5) مَراغى (6) و علّامه طباطبايى ، (7) آفرينش

.


1- .براى ديدن مجموعه اى از اين آرا ، ر . ك : تأمّلى پيرامون مسئله تكامل ، فيض ؛ تبيين جهان و انسان ، رضوى .
2- .التبيان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 136 _ 137 .
3- .مجمع البيان : ج 2 ص 763 .
4- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 111 .
5- .تفسير ابن كثير : ج 2 ص 311 و ص 570 .
6- .تفسير المراغى : ج 3 ص 173 .
7- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 4 ص 143 _ 144 و ج 16 ص 255 _ 260 .

ص: 82

ابتدايى آدم را از خاك (بر خلاف فرضيّه تكامل) با آيات قرآن ، منطبق دانسته اند . برخى ديگر نيز آن را با قرآن ، سازگار دانسته اند . (1) پاره اى نيز به طور ضمنى ، نظريّه تكامل را پذيرفته و كوشيده اند آن را فى الجمله ، با قرآن ، تطبيق دهند . (2) علّامه طباطبايى مى گويد : ممكن است برخى براى اثبات فرضيّه تكامل ، به آيه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ» (3) استدلال كنند ، بدين سان كه «اصطفى» به معناى برگزيدنِ نخبه هر چيزى است و برگزيدن آدم ، در صورتى است كه در زمان وى ، افرادى به عقل ، مجهّز نبوده اند و خداوند ، آدم را از ميان آنان برگزيده و به عقل ، مجهّز كرده است . در نتيجه ، آدم با جهش خدايى از يك نوعِ جنبنده ، به نوعى ديگر منتقل شده است . آن گاه ، نسل او فزونى گرفت و نسل انسان ناقص اوّلى ، رو به نقصان نهاد تا منقرض گرديد ؛ امّا با توجّه به كلمه «الْعَالَمِينَ» كه بر سر آن ، «ال» آمده و افاده عموم مى كند ، مقصود ، اين است كه آدم ، نوح ، آل عمران و آل ابراهيم ، بر تمام معاصران خويش و آيندگان ، برترى داشته و از ميان آنان برگزيده شده اند ، با اين تفاوت كه برگزيدگى آدم عليه السلام فقط بر آيندگان است ، و در آيه ، هيچ دليلى بر گزينش آدم از بين انسان هاى اوّلى وجود ندارد . (4) وى در جاى ديگر مى گويد : آياتى كه پيش از اين ، مورد توجّه قرار داديم ، (5) مبدأ پيدايش نسل انسان را به يك

.


1- .آدم و حوا ، بى آزار : ص 59 ؛ خلقت انسان در بيان قرآن ، سحابى : ص 80 ؛ قرآن و مكتب تكامل ، عقّاد : 15 _ 19 .
2- .تكامل در قرآن ، مشكينى : ص 29 ؛ پرتوى از قرآن ، طالقانى : ج 3 ص 112 ؛ أصل الخلق ، سَبيط : ص 38 .
3- .آل عمران : آيه 33 .
4- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 259 .
5- .منظور ، آيات 7 تا 9 از سوره سجده است .

ص: 83

جفت انسان نسبت مى دهد كه خود آن دو ، نسلِ كسى نبوده و از هيچ جاندارى زاده نشده اند . (1) تورات نيز بر آفرينش ابتدايى آدم از خاك ، صحّه مى گذارد و از اين جهت ، با قرآنْ سازگار است ، آن جا كه مى گويد : خداوند ، آدم را از خاك زمين بسرشت و در بينى وى ، روح حيات دميد و آدم ، نَفْس زنده شد . (2) شايان ذكر است كه اعتقاد به نظريّه تكامل ، به هيچ وجه به معناى انكار صانع و عدم توجّه به خدا و دين نيست و با اعتقاد به ربوبيّت خداوند ، تباينى ندارد ؛ زيرا تحوّلِ چيزى به چيز ديگر در جهان (خواه در انواع و يا هر چيز ديگر) ، نشان دهنده نظام متقن طبيعت است كه به قدرت خداوند حكيم ، طرّاحى شده است . داروين ، خود نيز تصريح مى كند كه در عين قبول تكاملِ انواع ، خداپرست است و اصولاً بدون قبول خدا نمى توان تكامل را توجيه كرد . (3) از طرفى ، اگرچه داروين و گروهى از طرفداران نظريّه او ، نژاد انسانى را به نوعى از ميمون ها _ كه ظاهرا بيشترين شباهت را به انسان دارند _ ، منتهى مى كنند ، همه طرفداران نظريّه تكامل ، اين امر را نپذيرفته اند و بويژه در باره حلقه مفقود ميان انسان و موجودات ديگر ، اختلاف هاى بسيارى وجود دارد (4) . (5)

.


1- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 258 .
2- .عهد عتيق : سِفْر پيدايش : كتاب 2 ، فقره 7 .
3- .تكامل در قرآن : ص 14 _ 15 ، تكامل جانداران ، محقّق داماد : ص 17 _ 19 ، تفسير نمونه : ج 11 ص 85 _ 86 .
4- .آفرينش و انسان ، جعفرى : ص 91 _ 94 ؛ تكامل در قرآن : ص 18 ؛ خديعة التطوّر : هارون يحيى : ص 101 .
5- .اين مقاله ، از دائرة المعارف قرآن كريم (ج 1 ص 128 _ 129) اخذ و تكميل شده است .

ص: 84

الفصل الثالث: فضل الإنسان3 / 1الكَرامَةُ الإِلهِيَّةُالكتاب«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ» _ :الكَرامَةُ الأَكلُ بِالأَصابِعِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ» يَقولُ : فَضَّلنا بَني آدَمَ عَلى سائِرِ الخَلقِ «وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» يَقولُ : عَلَى الرَّطبِ وَاليابِسِ . «وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ» يَقولُ : مِن طَيِّباتِ الثِّمارِ كُلِّها «وَ فَضَّلْنَاهُمْ» يَقولُ : لَيسَ مِن دابَّةٍ ولا طائِرٍ إلّا هِيَ تَأكُلُ وتَشرَبُ بِفيها ، لا تَرفَعُ بِيَدِها إلى فيها طَعاما ولا شَرابا غَيرُ ابنِ آدَمَ فَإِنَّهُ يَرفَعُ إلى فيهِ بِيَدِهِ طَعامَهُ ، فَهذا مِنَ التَّفضيلِ . (3)

.


1- .الإسراء : 70 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 420 ح 7223 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 316 نقلاً عن الحاكم في التاريخ وكلاهما عن جابر .
3- .الأمالي للطوسي : ص 489 ح 1072 عن زيد بن عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 60 ص 298 ح 2 .

ص: 85

فصل سوم : برترى هاى انسان
3 / 1 گراميداشت الهى

فصل سوم : برترى هاى انسان3 / 1گراميداشت الهىقرآن«و به راستى كه ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مَركب ها] بر نشانديم و از پاكيزه ها به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود ، برترىِ آشكار داديم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و به راستى كه ما ، فرزندان آدم را گرامى داشتيم» _ :اين گراميداشت ، غذا خوردن [انسان ]با انگشتان است .

امام زين العابدين عليه السلام : «و به راستى كه ما ، فرزندان آدم را گرامى داشتيم» ، مى گويد : فرزندان آدم را بر ديگر آفريده ها برترى داديم . «و آنان را در خشكى و دريا بر نشانديم» ، مى گويد : بر تَر و خشك . «و از پاكيزه ها به ايشان روزى داديم» ، مى گويد : از همه ميوه جات [و محصولات ]پاكيزه . «و ايشان را برترى داديم» ، مى گويد : همه چارپايان و پرندگان با دهانشان مى خورند و مى آشامند و با دست خود ، غذا و آب را به طرف دهانشان نمى برند . تنها آدميزاد است كه خوراك خود را با دستش به دهانش مى برد ، و اين ، برترى است .

.

ص: 86

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» _ :خُلِقَ كُلُّ شَيءٍ مُنكَبّا غَيرَ الإِنسانِ خُلِقَ مُنتَصِبا . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ في رِسالَتِهِ فِي الرَّدِّ عَلى أهلِ الجَبرِ وَالتَّفويضِ _ :إنّا نَبدَأُ مِن ذلِكَ بِقَولِ الصّادِقِ عليه السلام : «لا جَبرَ ولا تَفويضَ ولكِن مَنزِلَةٌ بَينَ المَنزِلَتَينِ ، وهِيَ صِحَّةُ الخِلقَةِ ، وتَخلِيَةُ السَّربِ (2) ، وَالمُهلَةُ فِي الوَقتِ ، وَالزّادُ مِثلُ الرّاحِلَةِ ، وَالسَّبَبُ المُهَيِّجُ لِلفاعِلِ عَلى فِعلِهِ» ، فَهذِهِ خَمسَةُ أشياءَ جَمَعَ بِهَا الصّادِقُ عليه السلام جَوامِعَ الفَضلِ ، فَإِذا نَقَصَ العَبدُ مِنها خَلَّةً كانَ العَمَلُ عَنهُ مَطروحا بِحَسَبِهِ . فَأَخبَرَ الصّادِقُ عليه السلام بِأَصلِ ما يَجِبُ عَلَى النّاسِ مِن طَلَبِ مَعرِفَتِهِ ، ... وأنَا مُفَسِّرُها بِشَواهِدَ عَنِ القُرآنِ وَالبَيانِ إن شاءَ اللّهُ . تَفسيرُ صِحَّةِ الخِلقَةِ : أمّا قَولُ الصّادِقِ عليه السلام ، فَإِنَّ مَعناهُ كَمالُ الخَلقِ لِلإِنسانِ ، وكَمالُ الحَواسِّ ، وثَباتُ العَقلِ وَالتَّمييزِ ، وإطلاقُ اللِّسانِ بِالنُّطقِ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» فَقَد أخبَرَ عَزَّ وجَلَّ عَن تَفضيلِهِ بَني آدَمَ عَلى سائِرِ خَلقِهِ ، مِنَ البَهائِمِ وَالسِّباعِ ودَوابِّ البَحرِ وَالطَّيرِ ، وكُلِّ ذي حَرَكَةٍ تُدرِكُهُ حَواسُّ بَني آدَمَ بِتَمييزِ العَقلِ وَالنُّطقِ ، وذلِكَ قَولُهُ : «لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (3) وقَولُهُ : «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ * الَّذِى خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ * فِى أَىِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَكَّبَكَ» (4) وفي آياتٍ كَثيرَةٍ ، فَأَوَّلُ نِعمَةِ اللّهِ عَلَى الإِنسانِ صِحَّةُ عَقلِهِ ، وتَفضيلُهُ عَلى كَثيرٍ مِن خَلقِهِ بِكَمالِ العَقلِ وتَمييزِ البَيانِ ، وذلِكَ أنَّ كُلَّ ذي حَرَكَةٍ عَلى بَسيطِ الأَرضِ هُوَ قائِمٌ بِنَفسِهِ بِحَواسِّهِ ، مُستَكمِلٌ في ذاتِهِ ، فَفَضَّلَ بَني آدَمَ بِالنُّطقِ الَّذي لَيسَ في غَيرِهِ مِنَ الخَلقِ المُدرِكِ بِالحَواسِّ ، فَمِن أجلِ النُّطقِ مَلَّكَ اللّهُ ابنَ آدَمَ غَيرَهُ مِنَ الخَلقِ ، حَتّى صارَ آمِرا ناهِيا ، وغَيرُهُ مُسَخَّرٌ لَهُ ، كَما قالَ اللّهُ : «كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ» (5) وقالَ : «وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا» (6) وقال : «وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ» (7) فَمِن أجلِ ذلِكَ دَعَا اللّهُ الإِنسانَ إلَى اتِّباعِ أمرِهِ ، وإلى طاعَتِهِ بِتَفضيلِهِ إيّاهُ بِاستِواءِ الخَلقِ وكَمالِ النُّطقِ وَالمَعرِفَةِ ، بَعدَ أن مَلَّكَهُمُ استِطاعَةَ ما كانَ تَعَبَّدَهُم بِهِ ، بِقَولِهِ : «فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ» (8) وقَولِهِ : «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» (9) وقَولِهِ : «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا» (10) وفي آياتٍ كَثيرَةٍ . فَإِذا سَلَبَ مِنَ العَبدِ حاسَّةً مِن حَواسِّهِ ، رَفَعَ العَمَلَ عَنهُ بِحاسَّتِهِ ، كَقَولِهِ : «لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (11) الآيَةَ ، فَقَد رَفَعَ عَن كُلِّ مَن كانَ بِهذِهِ الصِّفَةِ الجِهادَ وجَميعَ الأَعمالِ الَّتي لا يَقومُ [إلّا] (12) بِها ، وكَذلِكَ أوجَبَ عَلى ذِي اليَسارِ الحَجَّ وَالزَّكاةَ لِما مَلَّكَهُ مِنِ استِطاعَةِ ذلِكَ ، ولَم يوجِب عَلَى الفَقيرِ الزَّكاةَ وَالحَجَّ ، قَولُهُ : «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» (13) ، وقَولُهُ فِي الظِّهارِ : «وَ الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ» إلى قَولِهِ : «فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا» (14) كُلُّ ذلِكَ دَليلٌ عَلى أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يُكَلِّف عِبادَهُ إلّا ما مَلَّكَهُمُ استِطاعَتَهُ بِقُوَّةِ العَمَلِ بِهِ ، ونَهاهُم عَن مِثلِ ذلِكَ فَهذِهِ صِحَّةُ الخِلقَةِ . (15)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 302 ح 113 عن جابر ، بحارالأنوار : ج 60 ص 300 ح 8 .
2- .السَّرْبُ : المسلك والطريق (النهاية : ج 2 ص 356 «سرب») .
3- .التين : 4 .
4- .الانفطار : 6 _ 8 .
5- .الحجّ: 37 .
6- .النحل : 14 .
7- .النحل: 5 _ 7 .
8- .التغابن: 16 .
9- .البقرة : 286 .
10- .الطلاق : 7 .
11- .النور : 61 .
12- .ما بين المعقوفين لم يذكر في المصدر ، وأثبتناه من بحارالأنوار .
13- .آل عمران : 97 .
14- .المجادلة : 3 _ 4 .
15- .تحف العقول : ص 460 و 472 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 70 ح 1 .

ص: 87

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود ، برترىِ آشكار داديم» _ :همه جانداران ، ناايستا آفريده شده اند ، بجز انسان كه ايستا آفريده شده است .

امام هادى عليه السلام_ در نامه ايشان در پاسخ اهل جبر و تفويض _ :سخن در اين باره را با گفته [امام] صادق عليه السلام آغاز مى كنيم كه فرمود : «نه جبر است و نه تفويض ؛ بلكه مقامى (چيزى) است ميان اين دو ، و آن ، عبارت است از : سلامت آفرينش ، باز بودن راه ، مهلت داشتن در وقت ، توشه داشتن مانند دارا بودن مركب ، و علّت برانگيزنده فاعل بر فعلش ... » . اينها پنج چيزند كه [امام] صادق عليه السلام همه امتيازات را در آنها جمع كرده است و هر گاه بنده ، يكى از اينها را كم داشته باشد ، بر حَسَب آن ، تكليف از او بر كنار است . پس [امام] صادق عليه السلام اصلى را كه مردم بايد در پى شناخت آن باشند ، خبر داده است ... و من ، به خواست خدا ، اين پنج چيز را با شواهدى از قرآن و بيان ، توضيح مى دهم : توضيح «سلامت آفرينش» : سخن [امام] صادق عليه السلام ، معنايش برخوردارى انسان از آفرينش كامل و حواسّ كامل و ثبات عقل و تشخيص ، و زبان گوياست . و اين است معناى سخن خداوند كه : «ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا بر نشانديم . و از پاكيزه ها به ايشان روزى داديم و آنان را بر بسيارى از آفريده هاى خود ، برترىِ آشكار داديم» . خداوند عز و جل خبر داده است كه آدميان را به واسطه تشخيص خِرد و گويايى ، بر ديگر آفريدگانش از چارپايان و درندگان و آبزيان و پرندگان و هر جنبنده اى كه حواسّ آدميان آن را درك مى كند ، برترى داده است ، و اين ، سخن اوست كه : «هر آينه ، انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم» . و سخن اوست كه : «اى انسان ! چه چيز ، تو را بر پروردگار بزرگوارت ، گستاخ كرده است ؛ همان كس كه تو را آفريد ، [اندام] تو را درست كرد و [آن گاه ]تو را سامان بخشيد و به هر صورتى كه خواست ، تو را تركيب كرد ؟» ، و در آيات بسيار [ديگرى] . پس نخستين نعمتى كه خدا به انسان بخشيد ، خِرد سالم بود و به واسطه كمال خِرد و بيان روشن ، او را بر بسيارى از آفريدگانش برترى داد ؛ چرا كه هر جنبنده اى بر پهنه زمين به حواسّ خود متّكى است و ذاتى كامل دارد ؛ امّا آدميان را به سبب گويايى (قوّه ناطقه) بر ديگر آفريدگان كه [تنها ]با حواسّ خود ادراك مى كنند ، برترى بخشيد . و براى همين قوّه ناطقه است كه خداوند ، آدميزاد را بر ديگر آفريدگان ، مسلّط كرد تا بدان جا كه امر و نهى كننده گشته است و ديگران ، مسخّر اويند ، چنان كه خداوند فرمود : «اين گونه آنها (بهايم) را براى شما رام كرد تا خدا را به [پاس] آن كه شما را هدايت نمود ، به بزرگى ياد كنيد» و فرمود : «و او كسى است كه دريا را مسخّر گردانيد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد و پيرايه اى كه آن را مى پوشيد ، از آن بيرون آوريد» و فرمود : «چارپايان را براى شما آفريد . در آنها براى شما [وسيله] گرمى و سودهايى است و از آنها مى خوريد . و در آنها براى شما زيبايى است ، آن گاه كه [آنها را] از چراگاه بر مى گردانيد و هنگامى كه به چراگاه مى بريد ، و بارهاى شما را به شهرى مى برند كه جز با مشقّت بدن ها نمى توانستيد بدان برسيد» . پس بدين سبب ، خداوند ، انسان را به پيروى از فرمانش و به طاعتش فرا خواند ؛ چرا كه به واسطه خلقت درست و كامل او و كمال نطق و شناختى كه به او داد ، وى را امتياز بخشيد ، و قبل از آن ، به آدميان ، توان انجام دادن تكاليف بندگى را بخشيد ، آن جا كه مى فرمايد : «پس تا مى توانيد ، از خدا پروا كنيد و بشنويد و فرمان ببريد» و مى فرمايد : «خدا ، بر هيچ كس ، جز به اندازه توانش تكليف نمى كند» و مى فرمايد : «خدا ، بر هيچ كس ، جز [به قدر] آنچه به او داده است ، تكليف نمى كند» ، و در بسيارى آيات [ديگر] . بنا بر اين ، هر گاه يكى از حواسّ بنده را از او بگيرد ، كار [و تكليف مرتبط با ]آن اندام حسّى را از او بر مى دارد . براى مثال مى فرمايد : «بر نابينا ايرادى نيست ، و بر لَنگ ، ايرادى نيست» تا پايان آيه . پس ، از كسى كه اين اوصاف را داشته باشد ، وظيفه جهاد و همه كارهايى را كه جز با اين اندام ها انجام نمى پذيرد ، برداشته است . همچنين حج و زكات را بر توانگر ، واجب فرموده _ چون استطاعت (توان) آنها را به او داده است _ و بر تهى دست ، حج و زكاتى واجب نكرده است . مى فرمايد : «براى خدا ، حجّ آن خانه ، بر عهده مردم است ؛ [البتّه بر ]كسى كه توان رفتن به آن را داشته باشد» ، و در باره ظِهار (1) مى فرمايد : «و [بر] كسانى كه زنانشان را ظَهار مى كنند ، سپس از آنچه گفته اند ، پشيمان مى شوند ، آزاد كردن بنده اى است» تا آن جا كه مى فرمايد : «و هر كه نتواند [بنده آزاد كند] ، بايد شصت بينوا را خوراك دهد» . همه اينها دليل بر آن است كه خداوند _ تبارك و تعالى _ ، بندگانش را مكلّف نساخته ، مگر به چيزى كه توان انجام دادن آن را بديشان داده است و آنها را نهى كرده از مثل اينها [كه در اين آيه ياد شده اند] . اين است معناى درست آفرينش .

.


1- .ظِهار ، به معناى آن است كه مرد با گفتن : «أنتِ عَلَىَّ كَظَهرِ اُمِّى» به همسر خود، او را بر خود حرام نمايد . در اين صورت ، و تا زمانى كه كفّاره ندهد ، همسرش بر او حلال نمى گردد (ر . ك : مجمع البحرين : ج 2 ص 1148 مادّه «ظهر») .

ص: 88

. .

ص: 89

. .

ص: 90

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : دَواؤُكَ فيكَ وما تَشعُرُوداؤُكَ مِنكَ وما تُبصِرُ أتَزعُمُ أنَّكَ جِرمٌ صَغيرٌوفيكَ انطَوَى العالَمُ الأَكبَرُ وأنتَ الكِتابُ المُبينُ الَّذيبِأَحرُفِهِ يَظهَرُ المُضمَرُ فَلا حاجَةَ لَكَ في خارِجٍيُخَبِّرُ عَنكَ بِما سُطِّرَ (1)

3 / 2خَلقُ ما فِي الأَرضِ لَهُالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» _ :هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُم ما فِي الأرضِ جَميعا لِتَعتَبِروا ولِتَتَوَصَّلوا بِهِ إلى رضوانِهِ ، و تَتَوَقَّوا بِهِ مِن عَذابِ نيرانِهِ «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ» أخَذَ في خَلقِها وإتقانِها «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» ولِعِلمِهِ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِمَ المَصالِحَ ، فَخَلَقَ لَكُم كُلَّ ما فِي الأَرضِ لِمَصالِحِكُم يا بَني آدَمَ . (3)

.


1- .الديوان المنسوب إلى الإمام علي عليه السلام : ص 236 الرقم 158 .
2- .البقرة : 29 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 13 ح 29 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن صيّاد عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 215 ح 99 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 41 ح 14 .

ص: 91

3 / 2 آفرينش آنچه در زمين است ، براى انسان

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :دواى تو در وجود خود توست و تو نمى دانى و درد تو از توست و تو نمى بينى . تو مى پندارى كه جسمى خُردى حال ، آن كه جهانِ بزرگ تر در [وجود] توست تو آن كتاب روشنى هستى كه با حروفش نهانش آشكار مى شود . پس تو را نيازى نيست به بيرون از تو كه [خداوند ،] تو را به آنچه [در وجودت] نگاشته شده ، آگاه مى سازد .

3 / 2آفرينش آنچه در زمين است ، براى انسانقرآن«و او كسى است كه همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد . سپس به كار آسمان پرداخت و آن را هفت آسمان ساخت ، و او به هر چيزى داناست» .

حديثامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و او كسى است كه همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد . سپس به كار آسمان پرداخت و آن را هفت آسمان ساخت ، و او بر هر چيزى داناست» _ :او همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد تا درس بياموزيد و از اين طريق ، به خشنودى او دست يابيد و خود را از عذاب آتش هاى او ، نگه داريد . «سپس به آسمان پرداخت» ، يعنى شروع به آفريدن آسمان و استوارسازى آن كرد «و آن را هفت آسمان ساخت ، و او به هر چيزى داناست» و چون به هر چيزى داناست ، پس مصالح [و منافع] را مى داند . از اين رو ، آنچه را در زمين است ، براى مصالح شما آفريد ، اى آدميان !

.

ص: 92

عنه عليه السلام :اِختَرتُ مِنَ التَّوراةِ اثنَتَي عَشرَةَ آيَةً فَنَقَلتُها إلَى العَرَبِيَّةِ ، وأنَا أنظُرُ إلَيها في كُلِّ يَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، ... يَابنَ آدَمَ خَلَقتُ الأَشياءَ كُلَّها لِأَجلِكَ ، وخَلَقتُكَ لِأَجلي وأنتَ تَفِرُّ مِنّي ؟ (1)

مشارق أنوار اليقين :جاءَ فِي الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ أنَّ اللّهَ يَقولُ : عَبدي ، خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِكَ ، وخَلَقتُكَ لِأَجلي ، وَهَبتُكَ الدُّنيا بِالإِحسانِ وَالآخِرَةَ بِالإِيمانِ . (2)

3 / 3تَسخيرُ ما فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ لَهُالكتاب«اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ * وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (3)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 419 .
2- .مشارق أنوار اليقين : ص 179 ، الجواهر السنية في الأحاديث القدسيّة : ص 361 . جدير بالذكر أنّ هذا الحديث لم يوجد في المصادر الأصلية .
3- .الجاثية : 12 و 13 .

ص: 93

3 / 3 آنچه در آسمان ها و زمين است ، مسخّر اوست

امام على عليه السلام :از تورات ، دوازده آيه برگزيدم و آنها را به عربى برگرداندم ، و خود ، روزى سه بار در آنها مى نگرم : «... اى فرزند آدم ! من همه چيزها را براى تو آفريدم ، و تو را براى خودم آفريدم ؛ ولى تو از من مى گريزى ؟!» .

مشارق أنوار اليقين :در احاديث قدسى آمده است كه خداوند مى فرمايد : «بنده ام ! من ، موجودات را براى تو آفريدم ، و تو را براى خودم خلق كردم . دنيا را به ازاى نيكى كردن ، به تو بخشيدم ، و آخرت را به ازاى ايمان .

3 / 3آنچه در آسمان ها و زمين است ، مسخّر اوستقرآن«خدا ، كسى است كه دريا را براى شما رام گردانيد تا كشتى ها در آن به فرمانش روان شوند ، و تا از افزون بخشى او طلب نماييد . باشد كه سپاس داريد . و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، مسخّر شما ساخت . همه از اوست . قطعا در اين امر براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى است» .

.

ص: 94

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ» . (1)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ * وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ» . (2)

«وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * وَ مَا ذَرَأَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ * وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ * وَ أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهَارًا وَ سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (3)

«وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ * وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (4)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ * وَ الَّذِى خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ * لِتَسْتَوُاْ عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُواْ نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُواْ سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ» . (5)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذِي اختارَ لَنا مَحاسِنَ الخَلقِ ، وأجرى عَلَينا طَيِّباتِ الرِّزقِ ، وجَعَلَ لَنَا الفَضيلَةَ بِالمَلَكَةِ عَلى جَميعِ الخَلقِ ، فَكُلُّ خَليقَتِهِ مُنقادَةٌ لَنا بِقُدرَتِهِ ، وصائِرَةٌ إلى طاعَتِنا بِعِزَّتِهِ . (6)

.


1- .الحج : 65 .
2- .إبراهيم : 32 و 33 .
3- .النحل : 12 _ 15 .
4- .النحل : 5 _ 8 .
5- .الزخرف : 13 _ 10 .
6- .الصحيفة السجادية : ص 21 الدعاء 1 .

ص: 95

«آيا نديده اى كه خدا ، آنچه را در زمين است ، مسخّر شما گردانيد ؟ و كشتى ها در دريا به فرمان او روان اند ؟ و آسمان را نگه مى دارد تا مبادا بر زمين فرو افتد ، مگر به اذن خودش [باشد] ؟ همانا خداوند نسبت به مردم ، رئوف و مهربان است» .

«خدا ، كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آسمان ، آب فرو فرستاد و به واسطه آن ، از ميوه ها براى شما روزى پديد آورد و كشتى را مسخّر شما ساخت تا به فرمان او در دريا روان شود و جويبارها را مسخّر شما گردانيد و آفتاب و ماه را كه پيوسته روان اند ، براى شما مسخّر كرد و شب و روز را مسخّر شما گردانيد» .

«و شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما كرد ، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند . مسلّما در اين امور ، براى مردمى كه تعقّل مى كنند ، نشانه هايى است ، و [نيز] آنچه را در زمين به رنگ هاى گوناگون براى شما پديد آورد [ ، مسخّر شما ساخت] . بى ترديد ، در اين امور براى مردمى كه پند مى گيرند ، نشانه اى است . و اوست كسى كه دريا را مسخّر گردانيد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد و پيرايه اى كه آن را مى پوشيد ، از آن بيرون آوريد . و كشتى ها را در آن ، شكافنده[ى آب] مى بينى ، و تا از فضل خدا بجوييد و باشد كه شكر گزاريد . و در زمين ، كوه هايى استوار افكند تا شما را بجنباند و [نيز] رودها و راه هايى را تا راه خود را پيدا كنيد» .

«و چارپايان را براى شما آفريد . در آنها براى شما [وسيله] گرمى و سودهايى است . و از آنها مى خوريد ، و در آنها براى شما زيبايى است ، آن گاه كه [آنها را] از چراگاه بر مى گردانيد و هنگامى كه به چرا مى بريد ، و بارهاى شما را به شهرى مى برند كه جز با مشقّت بدن ها نمى توانستيد بدان برسيد . قطعا پروردگار شما ، رئوف و مهربان است . و اسبان و شتران و خران را [آفريد] تا بر آنها سوار شويد و [براى شما] تجمّلى [باشد] ، و آنچه را نمى دانيد ، مى آفريند» .

«همان كسى كه اين زمين را براى شما گهواره اى گردانيد و براى شما در آن ، راه ها نهاد _ باشد كه راه يابيد _ و آن كس كه آبى به اندازه ، از آسمان فرود آورد . پس به وسيله آن ، سرزمينى مُرده را زنده گردانيديم . همين گونه [از گورها] بيرون آورده مى شويد . و همان كسى كه جفت ها را يكسره آفريد ، و براى شما از كشتى ها و دام ها [وسيله اى ]كه سوار شويد ، قرار داد تا بر پشت آن[ها] قرار گيريد . پس چون بر آن[ها] بر نشستيد ، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد : پاك است كسى كه اين را مسخّر ما گردانيد ؛ و[گر نه] ما را ياراى آنها نبود» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه نيكويى هاى آفرينش را براى ما برگزيد ، و روزى هاى پاكيزه را به ما ارزانى داشت ، و امتياز سَرورى بر همه خلق را براى ما قرار داد . پس به لطف قدرت او ، همه آفريدگانش فرمانبر مايند و به واسطه عزّت او ، سر در طاعت ما دارند .

.

ص: 96

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما بَيَّنَهُ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :وهكَذَا الهَواءُ ، لَولا كَثرَتُهُ وسَعَتُهُ لَاختَنَقَ هذَا الأَنامُ مِنَ الدُّخانِ وَالبُخارِ ، الَّتي يَتَحَيَّرُ فيهِ ويَعجِزُ عَمّا يُحَوَّلُ إلَى السَّحابِ وَالضَّبابِ أوَّلاً أوَّلاً ، وقَد تَقَدَّمَ مِن صِفَتِهِ ما فيهِ كِفايَةٌ . وَالنّارُ أيضا كَذلِكَ ... ثُمَّ فيها خَلَّةٌ اُخرى وهِيَ أنَّها مِمّا خُصَّ بِهِ الإِنسانُ دونَ جَميعِ الحَيَوانِ لِما لَهُ فيها مِنَ المَصلَحَةِ ، فَإِنَّهُ لَو فَقَدَ النّارَ لَعَظُمَ ما يَدخُلُ عَلَيهِ مِنَ الضَّرَرِ في مَعاشِهِ ، فَأَمَّا البَهائِمُ فَلا تَستَعمِلُ النّارَ ولا تَستَمتِعُ بِها . ولَمّا قَدَّرَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ أن يَكونَ هذا هكَذا ، خَلَقَ لِلإِنسانِ كَفّا وأصابِعَ مُهَيَّأَةً لِقَدحِ النّارِ وَاستِعمالِها ، ولَم يُعطِ البَهائِمَ مِثلَ ذلِكَ ، لكِنَّها اُعينَت بِالصَّبرِ عَلَى الجَفاءِ وَالخَلَلِ فِي المَعاشِ ، لِكَيلا يَنالَها في فَقدِ النّارِ ما يَنالُ الإِنسانَ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 123 و ج 60 ص 88 ح 11 كلاهما نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 97

امام صادق عليه السلام_ در سخنان ايشان به مفضّل بن عمر _ :همچنين است هوا . اگر بسيارى و گستردگى آن نبود ، اين مردم از دود و بخار ، خفه مى شدند ؛ چون دود و بخارها در هوا سرگردان مى ماندند و نمى توانستند تدريجا به ابر و مِه تبديل شوند . پيش تر در خواصّ هوا به اندازه كفايت ، سخن گفتيم . آتش نيز همين گونه است ... . خاصيت ديگرى كه در آتش وجود دارد ، اين است كه از ميان همه حيوانات ، تنها به انسان اختصاص داده شده است ؛ زيرا براى او در آتش ، مصلحت (منفعت) است ؛ چرا كه اگر آتش را در اختيار نمى داشت ، زيان بزرگى در زندگى اش به او مى رسيد ، در صورتى كه چارپايان ، آتش را به كار نمى گيرند و از آن ، بهره نمى برند . و چون خداوند عز و جل مقدّر فرمود كه اين چنين باشد ، براى انسان ، دست و انگشتانى مناسب براى روشن ساختن آتش و به كار گرفتن آن ، خلق كرد ، و چنين چيزى در اختيار بهايم نگذاشت ؛ بلكه به آنها قدرت تحمّل سختى و كاستى در زندگى داده شد تا مشكلاتى را كه با نبود آتش به انسان مى رسد ، آنها را گرفتار نسازد .

.

ص: 98

الفصل الرابع: حكمة خلق الإنسان4 / 1لَم يُخلَقِ الإِنسانُ عَبَثاالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» . (1)

«إِنَّا كُلَّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا _ عِبادَ اللّهِ _ أنَّهُ لَم يَخلُقكُم عَبَثا ، ولَم يُرسِلكُم هَمَلاً ، عَلِمَ مَبلَغَ نِعَمِهِ عَلَيكُم ، وأحصى إحسانَهُ إلَيكُم ، فَاستَفتِحوهُ وَاستَنجِحوهُ وَاطلُبوا إلَيهِ وَاستَمنِحوهُ (وَاستَميحوهُ) . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ ، وتَفَكَّروا وَاعمَلوا لِما خُلِقتُم لَهُ ، فَإِنَّ اللّهَ لَم يَخلُقكُم عَبَثا ولَم يَترُككُم سُدىً ، قَد عَرَّفَكُم نَفسَهُ ، وبَعَثَ إلَيكُم رَسولَهُ ، وأنزَلَ عَلَيكُم كِتابَهُ ، فيهِ حَلالُهُ وحَرامُهُ ، وحُجَجُهُ وأمثالُهُ . فَاتَّقُوا اللّهَ ، فَقَدِ احتَجَّ عَلَيكُم رَبُّكُم فَقالَ : «أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ * وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» (4) . (5) فَهذِهِ حُجَّةٌ عَلَيكُم . فَاتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم فَإِنَّهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ولا تُكلانَ إلّا عَلَيهِ . (6)

.


1- .المؤمنون : 115 .
2- .القمر : 49 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 195 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 314 ح 15 .
4- .وهَدَيناهُ النَّجدَينِ : النَّجدُ : المكان الغليظ الرفيع ، فذلك مَثَلٌ لطريقي الحقّ والباطل ، والصدق والكذب ، والجميل والقبيح (مفردات ألفاظ القرآن : ص 791 «نجد») .
5- .البلد : 8 _ 10 .
6- .تحف العقول : ص 274 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 131 ح 1 .

ص: 99

فصل چهارم : حكمت آفرينش انسان
4 / 1 بيهوده آفريده نشده است

فصل چهارم : حكمت آفرينش انسان4 / 1انسان بيهوده آفريده نشده استقرآن«آيا پنداشته ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما باز گردانيده نمى شويد ؟» .

«ما هر چيزى را به اندازه آفريده ايم» .

حديثامام على عليه السلام :بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه او شما را بيهوده نيافريده و سرِ خود ، رهايتان نكرده است . اندازه نعمت هايى را كه به شما داده ، مى داند و نيكى هايى را كه به شما ارزانى داشته ، شماره كرده است . پس ، از او گشايش و كاميابى بخواهيد و از او درخواست كنيد و از او عطا [و بخشش ]بجوييد .

امام زين العابدين عليه السلام :اى بندگان خدا ! از خدا پروا داريد ، و بينديشيد و براى آنچه از براى آن آفريده شده ايد (آخرت) ، كار كنيد ؛ زيرا خداوند ، شما را بيهوده نيافريده و بى هدف ، رهايتان نكرده است ؛ [بلكه] او خود را به شما شناسانْد ، و پيامبرش را سوى شما فرستاد ، و كتابش را بر شما فرو فرستاد كه در آن ، حلال و حرام او ، و حجّت ها و مثال ها اوست . پس ، از خدا پروا كنيد ؛ زيرا پروردگارتان بر شما حجّت آورده و فرموده است : «آيا براى او دو چشم قرار نداديم ؟ و يك زبان و دو لب ؟ و دو راه (حق و باطل) را به او نشان داديم» . اين ، حجّتى است بر شما . پس تا مى توانيد ، پرواى خدا داريد ، كه هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا ، و توكّل نشايد كرد ، جز بر او .

.

ص: 100

الإمام المهديّ عليه السلام_ في تَوقيعٍ صَدَرَ مِن ناحِيَتِهِ في جَوابِ كِتابِ أحمَدَبنِ إسحاقَ _ :إنَّ اللّهَ تَعالى لَم يَخلُقِ الخَلقَ عَبَثا ولا أهمَلَهُم سُدىً ، بَل خَلَقَهُم بِقُدرَتِهِ ، وجَعَلَ لَهُم أسماعا وأبصارا وقُلوبا وألبابا . (1)

الصواعق المحرقة :وَقَعَ لِبُهلولٍ 2 مَعَهُ [أي مَعَ الإِمامِ العَسكَرِيِّ عليه السلام ] أنَّهُ رَآهُ وهُوَ صَبِيٌّ يَبكي وَالصِّبيانُ يَلعَبونَ ، فَظَنَّ أنَّهُ يَتَحَسَّرُ عَلى ما في أيديهِم ، فَقالَ : أشتَري لَكَ ما تَلعَبُ بِهِ ؟ فَقالَ : يا قَليلَ العَقلِ ما لِلَّعبِ خُلِقنا ، فَقالَ لَهُ : فَلِماذا خُلِقنا ؟ قالَ : لِلعِلمِ وَالعِبادَةِ ، فَقالَ لَهُ : مِن أينَ لَكَ ذلِكَ ؟ قالَ : مِن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (2) . (3)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 288 ح 246 ، الاحتجاج : ج 2 ص 539 ح 343 ، بحارالأنوار : ج 50 ص 229 ح 3 .
2- .المؤمنون : 115 .
3- .الصواعق المحرقة : ص 207 ، نور الأبصار : ص 183 نقلاً عن درر الأصداف .

ص: 101

امام مهدى عليه السلام_ در توقيعى كه از سوى ايشان در پاسخ نامه احمد بن اسحاق صادر شد _ :خداى متعال ، مخلوقات را بيهوده نيافريده و آنان را بى هدف ، رها نساخته است ؛ بلكه آنان را با قدرت خويش آفريد ، و برايشان ، گوش و چشم و دل و خِرد نهاد .

الصواعق المحرقة :روزى بهلول 1 به ايشان (امام عسكرى عليه السلام ) كه كودكى بود ، برخورد و ديد كودكان به بازى مشغول اند و ايشان ، گريه مى كند . پنداشت براى آنچه در دست كودكان است ، ناراحت است . از اين رو گفت : مى خواهى برايت چيزى بخرم كه با آن ، بازى كنى ؟ فرمود : «اى بى خِرد ! ما براى بازى آفريده نشده ايم» . بهلول گفت : پس براى چه آفريده شده ايم ؟ فرمود : «براى دانش و پرستش» . بهلول گفت : اين را از كجا دانستى ؟ فرمود : «از اين سخن خداى عز و جل كه : «آيا پنداشته ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد ؟» » .

.

ص: 102

4 / 2لَم يُخلَقِ الإِنسانُ لِمَنفَعَةِ الخالِقِالكتاب«مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَ مَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لَم تَخلُقِ الخَلقَ لِوَحشَةٍ ، ولَا استَعمَلتَهُم لِمَنفَعَةٍ . (2)

عنه عليه السلام :لَم يَخلُق ما خَلَقَهُ لِتَشديدِ سُلطانٍ ، ولا تَخَوُّفٍ مِن عَواقِبِ زَمانٍ ، ولَا استِعانَةٍ عَلى ندٍّ (3) مُثاوِرٍ (4) ، ولا شَريكٍ مُكاثِرٍ، ولا ضِدٍّ مُنافِرٍ، ولكِن خَلائِقُ مَربوبونَ، وعِبادٌ داخِرونَ (5) . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أستَوهِبُكَ يا إلهي نَفسِيَ الَّتي لَم تَخلُقها لِتَمتَنِعَ بِها مِن سوءٍ ، أو لِتَطَرَّقَ بِها إلى نَفعٍ ، ولكِن أنشَأتَها إثباتا لِقُدرَتِكَ عَلى مِثلِها ، وَاحتِجاجا بِها عَلى شَكلِها . (7)

.


1- .الذاريات : 57 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، غرر الحكم : ح 7554 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 318 ح 43 .
3- .النِّدُّ : المِثلُ والنَّظيرُ (لسان العرب : ج 3 ص 420 «ندد») .
4- .ثاوَرَه مُثاورةً : واثبه (تاج العروس : ج 6 ص 156 «ثور») .
5- .داخِرون : أي صاغرون (لسان العرب : ج 4 ص 278 «دخر») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 65 ، أعلام الدين : ص 65 ، بحارالأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .
7- .الصحيفة السجادية : ص 150 الدعاء 39 .

ص: 103

4 / 2 انسان براى سود رساندن به آفريدگار ، آفريده نشده است

4 / 2انسان براى سود رساندن به آفريدگار ، آفريده نشده استقرآن«از آنان ، هيچ روزى اى نمى خواهم و نمى خواهم كه مرا خوراك دهند» .

حديثامام على عليه السلام :به خاطر تنهايى [خود] ، آفريدگان را نيافريدى و براى سود خويش ، به كارشان نگرفتى .

امام على عليه السلام :آنچه آفريد ، نه براى افزودن بر قدرتى [از خود] بود ، و نه به خاطر بيم از پيشامدهاى زمان ، و نه براى آن كه در مصاف با همتايى جنگجو ، يا در برابر شريكى افزون خواه ، يا دشمنى ناساز ، از او يارى طلبد ؛ بلكه آنان ، آفريدگانى مملوك ، و بندگانى بى مقدار بيش نيستند .

امام زين العابدين عليه السلام :معبودا ! جان من ، [بخشش و] هديه اى است از جانب تو . تو آن را نيافريدى تا با آن ، زيانى را از خودت دور سازى ، يا از ره گذر آن به سودى دست يابى ؛ بلكه ايجادش كردى تا توانايى خويش را بر ايجاد همانند آن ، به اثبات برسانى و آن را دليل توانايى خود بر آفريدن همچون آن ، قرار دهى .

.

ص: 104

علل الشرائع عن عبد اللّه بن سلام مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله :في صُحُفِ موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا عِبادي ، إنّي لَم أخلُق لِأَستَكثِرَ بِهِم مِن قِلَّةٍ ، ولا لِانَسَ بِهِم مِن وَحشَةٍ ، ولا لِأَستَعينَ بِهِم عَلى شَيءٍ عَجَزتُ عَنهُ ، ولا لِجَرِّ مَنفَعَةٍ ولا لِدَفعِ مَضَرَّةٍ ، ولَو أنَّ جَميعَ خَلقي مِن أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ اجتَمَعوا عَلى طاعَتي وعِبادَتي لا يَفتُرونَ عَن ذلِكَ لَيلاً ولا نَهارا ، مازادَ ذلِكَ في مُلكي شَيئا ، سُبحاني وتَعالَيتُ عَن ذلِكَ . (1)

4 / 3خُلِقَ الإِنسانُ لِلتَّعَقُّلِ ومَعرِفَةِ اللّهِالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» . (2)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْمَاً » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَم يُعبَدِ اللّهُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 13 ح 9 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 313 ح 4 .
2- .غافر : 67 .
3- .الطلاق : 12 .
4- .الخصال : ص 433 ح 17 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 18 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «ما عُبد» بدل «لم يعبد» ، علل الشرائع : ص 116 ح 11 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 112 ، المواعظ العدديّة: ص 368 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار: ج 1 ص 108 ح 4 .

ص: 105

4 / 3 آفرينش انسان براى خِردورزى و شناخت خدا

علل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن سلّام ، وابسته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :در صحف موسى بن عمران عليه السلام آمده است : «اى بندگان من ! من [خلق را] نيافريدم تا به واسطه آنان ، بر خويشتن چيزى بيفزايم ، يا از تنهايى به در آيم ، يا در كارى ناتوان باشم و از آنان ، كمك بگيرم ، يا سودى به دست آورم و يا زيانى را از خود بگردانم . اگر همه آفريدگانم از اهل آسمان ها و زمين ، بر طاعت و عبادت من گِرد آيند و شب و روز در اين كار باشند و سستى نورزند ، اين همه به پادشاهى من ، ذرّه اى نمى افزايد . من ، از اين ، منزّه و برترم» .

4 / 3آفرينش انسان براى خِردورزى و شناخت خداقرآن«او كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، سپس از عَلَقه اى ، سپس شما را به صورت كودكى به دنيا مى آورد ، سپس تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد _ و از ميان شما كسى است كه مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [در نهايت] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ، و اميد كه خِرد ورزيد» .

«خدا ، كسى است كه هفت آسمان را و زمين را به همان گونه [هفت زمين] آفريد . فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست ، و به راستى كه دانش او ، هر چيزى را در بر گرفته است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل با چيزى برتر از خِرد ، پرستش نشده است .

.

ص: 106

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إذَا اكتَسَبَ النّاسُ مِن أنواعِ البِرِّ لِيَتَقَرَّبوا بِها إلى رَبِّنا فَاكتَسِب أنتَ أنواعَ العَقلِ تَسبِقهُم بِالزَّلفِ وَالقُربَةِ وَالدَّرَجاتِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

بحارالأنوار :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فِي الحَديثِ القُدسِيِّ : كُنتُ كَنزا مَخفِيّا ، فَأَحبَبتُ أن اُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي اُعرَفَ . (2)

كشف الخفاء_ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى _ :كُنتُ كَنزا لا اُعرَفُ ، فَأَحبَبتُ أن اُعرَفَ ، فَخَلَقتُ خَلقا فَعَرَّفتُهُم بي فَعَرَفوني . (3)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 205 (المعرفة / القسم الثاني / الفصل الثالث : التعقّل) و ص 246 (الفصل الخامس / آثار العقل) .

4 / 4خُلِقَ الإِنسانُ لِلِابتِلاءِالكتاب«الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» . (4)

«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ» . (5)

الحديثمجمع البيان عن ابن عمر عن النّبيّ صلى الله عليه و آله_ أنَّهُ تَلا قَولَهُ تَعالى «تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ» إلى قَولِهِ «أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلًا» ثُمَّ قالَ _ :أيُّكُم أحسَنُ عَقلاً ، وأورَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وأسرَعُ في طاعَةِ اللّهِ . (6)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 325 ح 8328 عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .بحارالأنوار : ج 87 ص 199 و 344 .
3- .كشف الخفاء : ج 2 ص 132 ح 2016 ، الدرر المنتثرة في الأحاديث المشتهرة : ص 203 ح 328 ، تنزيه الشريعة المرفوعة : ج 1 ص 148 ح 44 نحوه .
4- .الملك : 2 .
5- .هود : 7 .
6- .مجمع البيان : ج 10 ص 484 ، تيسير المطالب : ص 377 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 ح 6 .

ص: 107

4 / 4 آفرينش انسان براى آزمايش

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! هر گاه مردم در پى كسب انواع نيكى ها باشند تا بدان وسيله به پروردگارمان نزديك شوند ، تو انواع خِرد را به دست آور تا در نزديكى و قرب [به خدا] و [نيل به] درجات دنيا و آخرت ، بر آنان پيشى گيرى .

بحار الأنوار :خداوند _ تبارك و تعالى _ در حديث قدسى فرموده است : «من گنجى پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم . پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم» .

كشف الخفاء :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «من گنجى پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم . پس خلق را آفريدم و آنان را با خودم آشنا كردم و آنها مرا شناختند» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 255 (معرفت شناسى / بخش دوم / فصل سوم: خردورزى) و ص 331 (فصل پنجم : نشانه هاى خرد) .

4 / 4آفرينش انسان براى آزمايشقرآن« همو كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد ، و اوست توانمند آمرزگار» .

«و او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر روى آب بود ، تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد . و اگر بگويى كه : «شما پس از مرگ زنده مى شويد» ، هر آينه آنان كه كافرند ، خواهند گفت : اين نيست ، مگر جادويى آشكار» .

حديثمجمع البيان_ به نقل از ابن عمر ، در باره پيامبر صلى الله عليه و آله _ :ايشان ، آيه : «تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ» را خواند تا به : «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» رسيد . سپس فرمود : «هر يك از شما كه نيكوكارتر باشد ، او عاقل تر ، و از حرام هاى خدا ، پرهيزگارتر ، و در فرمانبرى از خداى متعال ، شتابنده تر است» .

.

ص: 108

الإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم ومَكنونِ ضَمائِرِهِم ، ولكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً وَالعِقابُ بَواءً . (1)

الإمام الرِّضا عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» _ :إنَّهُ عَزَّ وجَلَّ خَلَقَ خَلقَهُ لِيَبلُوَهُم بِتَكليفِ طاعَتِهِ وعِبادَتِهِ ، لا عَلى سَبيلِ الاِمتِحانِ وَالتَّجرِبَةِ ؛ لِأَن_َّهُ لَم يَزَل عَليما بِكُلِّ شَيءٍ . (2)

راجع : يونس : 14 ، الكهف : 7 ، المؤمنون : 30 ، العنكبوت : 2 و 3 . فرهنگ قرآن (بالفارسيّة): ج 4 ص 277 _ 308 (امتحان)

4 / 5خُلِقَ الإِنسانُ لِلعِبادَةِالكتاب«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» . (3)

الحديثعلل الشرائع عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ، قالَ : خَلَقَهُم لِيَأمُرَهُم بِالعِبادَةِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 114 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 315 ح 11 .
2- .التوحيد : ص 321 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 كلّها عن عبد السلام بن صالح الهروي ، بحارالأنوار : ج 4 ص 80 ح 5 .
3- .الذاريات : 56 .
4- .علل الشرائع : ص 13 ح 10 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 314 ح 5 .

ص: 109

4 / 5 آفرينش انسان براى پرستش

امام على عليه السلام :بدانيد كه خداى بزرگ ، آفريدگان را آشكار ساخت ، (1) نه اين كه از رازهاى نهفته و درون هاى پوشيده شان آگاه نبود ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مى كند پس ثواب ، پاداش [كار نيك آن ها] است و عقاب ، سزا[ى كار بدشان] .

امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد» _ :خداوند عز و جل خلق خود را آفريد تا با نهادن تكليف طاعت و عبادت خويش بر دوش آنان ، ايشان را بيازمايد ، نه از باب امتحان و تجربه [براى خود] ؛ زيرا او همواره به همه چيز ، آگاه است .

ر . ك : يونس : آيه 14 ، كهف : آيه 7 ، مؤمنون : آيه 30 ، عنكبوت : آيه 2 و 3 ؛ فرهنگ قرآن : ج 4 ص 277 _ 308 (امتحان) .

4 / 5آفرينش انسان براى پرستشقرآن«من ، جن و اِنس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جلپرسيدم كه : «من ، جن و اِنس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» . فرمود : «آنها را آفريد تا به بندگى فرمانشان دهد» .

.


1- .يعنى آنان را در بوته آزمايش نهاد ، يا آنها را به صحنه هستى آورد و آفريد .

ص: 110

علل الشرائع عن جميلِ بن درَّاج :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، ما مَعنى قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» فَقالَ : خَلَقَهُم لِلعِبادَةِ . (1)

علل الشرائع عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (2) قالَ : خَلَقَهُم لِلعِبادَةِ ، قُلتُ : خاصَّةً أم عامَّةً ؟ قالَ : لا بَل عامَّةً . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بِئسَ العَبدُ عَبدٌ خُلِقَ لِلعِبادَةِ فَأَلهَتهُ العاجِلَةُ عَنِ الآجِلَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :اِبتَدَأَ ما أرادَ ابتِداءَهُ ، وأنشَأَ ما أرادَ إنشاءَهُ ، عَلى ما أرادَ مِنَ الثَّقَلَينِ الجِنِّ وَالإِنسِ ، لِيَعرِفوا بِذلِكَ رُبوبِيَّتَهُ وتَمَكَّنَ فيهِم طاعَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ جِهَةَ ما خَلَقَكُم لَهُ ، وَاحذَروا مِنهُ كُنهَ (6) ما حَذَّرَكُم مِن نَفسِهِ ، وَاستَحِقّوا مِنهُ ما أعَدَّ لَكُم بِالتَّنَجُّزِ لِصِدقِ ميعادِهِ ، وَالحَذَرِ مِن هَولِ مَعادِهِ . (7)

عنه عليه السلام_ وهُوَ يَدعُو النّاسَ إلَى الجِهادِ _ :إنَّ اللّهَ قَد أكرَمَكُم بِدينِهِ ، وخَلَقَكُم لِعِبادَتِهِ ، فَأَنصِبوا (8) أنفُسَكُم في أداءِ حَقِّهِ . (9)

.


1- .علل الشرائع : ص 14 ح 11 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 314 ح 6 .
2- .الذاريات : 56 .
3- .علل الشرائع : ص 14 ح 12 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 164 ح 83 عن يعقوب بن سعيد وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 5 ص 314 ح 7 .
4- .النوادر للراوندي : ص 145 ح 198 عن الإمام عليّ عليه السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 62 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 201 ح 31 .
5- .الكافي : ج 1 ص 142 ح 7 عن الحارث الأعور ، التوحيد : ص 33 ح 1 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 266 ح 14 .
6- .كُنهُ الأمرِ : حَقيقتُه (النهاية : ج 4 ص 206 «كنه») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 360 ح 6101 .
8- .النُّصبُ والنَّصَبُ : التَّعَبُ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 807 «نصب») .
9- .وقعة صفّين : ص 112 عن أبي روق ، بحارالأنوار : ج 32 ص 404 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 185 .

ص: 111

علل الشرائع _به نقل از جميل بن درّاج _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! معناى اين سخن خداوند عز و جل كه : «من ، جن و اِنس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» ، چيست ؟ فرمود : «يعنى آنها را براى پرستش [و بندگى] آفريد» .

علل الشرائع_ به نقل از جميل بن درّاج _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل پرسيدم كه : «من جن و انس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» . فرمود : «آنها را براى پرستيدن آفريد» . گفتم : خاص يا عام ؟ فرمود : «نه ، عام» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه بد بنده اى است آن بنده اى كه براى عبادت ، آفريده شده باشد و زندگى زودگذر دنيوى ، او را از آخرت ، باز دارد !

امام على عليه السلام :[خداوند ،] آنچه را كه خواست بياغازد، آغازيد ، و آنچه را كه خواست هست كند ، از پرى و آدمى، هست كرد تا بدين وسيله ، پروردگارىِ او را بشناسند و از او فرمان بَرَند .

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا ! از خدا پروا بداريد و بدان سو رويد كه شما را براى آن آفريد ، و از او كه شما را از خويشتن بر حذر داشته است ، چنان كه بايد و شايد ، بترسيد ، و با طلبيدن وعده راستين او [از طريق انجام دادن طاعات و عبادات] و پرهيز از هراس قيامتش [به وسيله باز ايستادن از گناهان] ، كارى كنيد كه سزاوار آن چيزى شويد كه براى شما آماده ساخته است .

امام على عليه السلام_ در هنگام فرا خواندن مردم به جهاد_ :خداوند ، شما را به دين خويش ، مفتخر ساخت و براى پرستش خود ، شما را آفريد . پس در گزاردن حقّ او ، با تمام توان بكوشيد .

.

ص: 112

عنه عليه السلام :بِتَقوَى اللّهِ اُمِرتُم ، ولِلإِحسانِ وَالطّاعَةِ خُلِقتُم . (1)

بصائر الدرجات عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «يُنَزِّلُ الْمَلَئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ» (2) فَقالَ : جَبرَئيلُ الَّذي نَزَلَ عَلَى الأَنبِياءِ ، وَالرّوحُ تَكونُ مَعَهُم ومَعَ الأَوصِياءِ لا تُفارِقُهُم تُفَقِّهُهُم وتُسَدِّدُهُم مِن عِندِ اللّهِ ، وأنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وبِهِما عُبِدَ اللّهُ ، وَاستَعبَدَ اللّهُ عَلى (3) هذَا الجِنَّ وَالإِنسَ وَالمَلائِكَةَ ، ولَم يَعبُدِ اللّهَ مَلَكٌ ولا نَبِيٌّ ولا إنسانٌ ولا جانٌّ إلّا بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وما خَلَقَ اللّهُ خَلقاً إلّا لِلعِبادَةِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في حَديثٍ عَن آدَمَ عليه السلام مُخاطِبا اللّهَ سُبحانَهُ _ :قالَ آدَمُ : يا رَبِّ ما أكثَرَ ذُرِّيَّتي ولِأَمرِ ما خَلَقتَهُم ؟ ... قال اللّه عزّ وجلّ : ... خَلَقتُكَ وخَلَقتُ ذُرِّيَّتَكَ مِن غَيرِ فاقَةٍ بي إلَيكَ وإلَيهِم ، وإنَّما خَلَقتُكَ وخَلَقتُهُم لِأَبلُوَكَ وأبلُوَهُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً في دارِ الدُّنيا في حَياتِكُم وقَبلَ مَماتِكُم ، فَلِذلِكَ خَلَقتُ الدُّنيا وَالآخِرَةَ ، وَالحَياةَ وَالمَوتَ ، وَالطّاعَةَ وَالمَعصِيَةَ ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ ، وكَذلِكَ أرَدتُ في تَقديري وتَدبيري وبِعِلمِي النّافِذِ فيهِم ، خالَفتُ بَينَ صُوَرِهِم وأجسامِهِم ، وألوانِهِم وأعمارِهِم وأرزاقِهِم ، وطاعَتِهِم ومَعصِيَتِهِم ، فَجَعَلتُ مِنهُمُ الشَّقِيَّ وَالسَّعيدَ ، وَالبَصيرَ وَالأَعمى ، وَالقَصيرَ وَالطَّويلَ ، وَالجَميلَ وَالدَّميمَ ، وَالعالِمَ وَالجاهِلَ ، وَالغَنِيَّ وَالفَقيرَ ، وَالمُطيعَ وَالعاصِيَ ، وَالصَّحيحَ وَالسَّقيمَ ، ومَن بِهِ الزَّمانَةُ (5) ومَن لا عاهَةَ بِهِ . فَيَنظُرُ الصَّحيحُ إلَى الَّذي بِهِ العاهَةُ فَيَحمَدُني عَلى عافِيَتِهِ ، ويَنظُرُ الَّذي بِهِ العاهَةُ إلَى الصَّحيحِ فَيَدعوني ويَسأَلُني أن اُعافِيَهُ ، ويَصبِرُ عَلى بَلائي فَاُثيبُهُ جَزيلَ عَطائي ، ويَنظُرُ الغَنِيُّ إلَى الفَقيرِ فَيَحمَدُني ويَشكُرُني ، ويَنظُرُ الفَقيرُ إلَى الغَنِيِّ فَيَدعوني ويَسأَلُني ، ويَنظُرُ المُؤمِنُ إلَى الكافِرِ فَيَحمَدُني عَلى ما هَدَيتُهُ ، فَلِذلِكَ خَلَقتُهُم لِأَبلُوَهُم فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وفيما اُعافيهِم وفيما أبتَليهِم وفيما اُعطيهِم وفيما أمنَعُهُم ، وأنَا اللّهُ المَلِكُ القادِرُ ، ولي أن اُمضِيَ جَميعَ ما قَدَّرتُ عَلى ما دَبَّرتُ ، ولي أن اُغَيِّرَ مِن ذلِكَ ما شِئتُ إلى ما شِئتُ ، واُقَدِّمَ مِن ذلِكَ ما أخَّرتُ ، واُؤَخِّرَ مِن ذلِكَ ما قَدَّمتُ، وأنَا اللّهُ الفَعّالُ لِما اُريدُ، لا اُسأَلُ عَمّا أفعَلُ وأنَا أسأَلُ خَلقي عَمّاهُم فاعِلونَ. (6)

.


1- .وقعة صفّين : ص 10 عن سليمان بن المغيرة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 32 ص 356 ح 337 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 108 .
2- .النحل : 2 .
3- .في المصدر : «واستعبده الخلق وعلى .. .» ، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
4- .بصائر الدرجات : ص 463 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 25 ص 63 ح 43 .
5- .الزَّمانَةُ : العاهة ، مرض يدوم زمانا طويلاً (مجمع البحرين : ج 2 ص 782 «زمن») .
6- .الكافي : ج 2 ص 9 ح 2 ، علل الشرائع : ص 11 ح 4 ، الاختصاص : ص 333 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 156 كلّها عن حبيب السجستاني ، بحارالأنوار : ج 5 ص 227 ح 5 .

ص: 113

امام على عليه السلام :شما به پروا كردن از خدا فرمان داده شده ايد، و براى كار نيك كردن و فرمان بُردارى [از خدا ]آفريده شده ايد .

بصائر الدرجات_ به نقل از ابوبصير _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جلپرسيدم كه : «فرشتگان را با روح به فرمان خود ، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد ، نازل مى كند» . فرمود : «جبرئيل عليه السلام است كه بر پيامبران نازل شد ، و روح ، همواره با آنان و با اوصيا[ى آنان] است و از آنها جدا نمى شود ، و از جانب خدا به آنان ، دانايى مى آموزد و به راه راست مى بردشان ، و اين را [بيان مى كند] كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، فرستاده خداست ، و با اين دو [عقيده] خدا پرستش شده ، و خداوند از جن و انس و فرشتگان ، خواسته است كه او را پرستش كنند ، و هيچ فرشته و پيامبر و انسان و جنّى نيست ، مگر آن كه خداوند را با گواهى دادن به يگانگى او و پيامبرى محمّد ، عبادت كرده اند ، و خداوند ، هيچ مخلوقى نيافريده ، مگر براى پرستش [او]» .

امام باقر عليه السلام_ در حديثى از آدم عليه السلام خطاب به خداى سبحان _ :آدم گفت : اى پروردگار من ! چه ذريّه فراوانى دارم ! اينان را براى چه آفريدى ؟ خداوند فرمود : « ... تو و فرزندان تو را آفريدم ، بدون آن كه مرا به تو و به ايشان نيازى باشد ؛ بلكه تو و ايشان را آفريدم تا شما را بيازمايم كه كدامينِ شما در زندگى اين سراى دنيا و پيش از آن كه بميريد ، نيكوكردارتريد . دنيا و آخرت ، و زندگى و مرگ ، و فرمانبرى و نافرمانى ، و بهشت و دوزخ را براى همين منظور آفريدم ، و در تقدير و تدبير خويش ، اين گونه اراده كردم ، و با علم خود _ كه در ميان آنان نافذ است _ ، ميان صورت ها و پيكرها ، و رنگ ها و عمرها و روزى هايشان ، و فرمانبرى و نافرمانى شان تفاوت افكندم . آنان را به خوش بخت و بدبخت ، و بينا و كور ، و كوتاه و بلند ، و زيبا و زشت ، و دانا و نادان ، و دارا و نادار ، و فرمان بُردار و نافرمان ، و تن درست و بيمار ، و معلول و سالم ، تقسيم نمودم . [چنين نمودم] تا سالم به آن كه معلول است ، بنگرد و مرا بر عافيت خويش ، سپاس گويد ، و معلول به تن درست بنگرد و مرا بخواند و از من بخواهد كه او را عافيت بخشم و بر بلاى من ، شكيبايى كند تا از پاداش فراوان خويش ، به او عطا كنم ، و دارا به نادار بنگرد و مرا ستايش و سپاس گويد ، و نادار به دارا بنگرد و مرا بخواند و از من درخواست كند ، و مؤمن به كافر بنگرد و به خاطر آن كه هدايتش كردم ، مرا سپاس گزارد . پس براى اين آنها را آفريدم تا ايشان را در خوشى و ناخوشى ، و در عافيت و بلا ، و در آنچه به آنان عطا كرده ام و در آنچه از ايشان دريغ داشته ام ، بيازمايم . منم خداوند فرمان رواى توانا ، و من حق (/ قدرت) دارم كه همه آنچه را مقدّر ساخته ام ، طبق تدبيرم روان سازم ، و حق دارم از اينها ، آنچه را كه بخواهم ، به آنچه بخواهم ، تغيير دهم و آنچه را پس افكنده ام ، پيش اندازم و آنچه را مقدّم داشته ام ، مؤخّر دارم . منم خدايى كه هر چه اراده كنم ، انجام مى دهم . از آنچه انجام مى دهم ، بازخواست نمى شوم ؛ ولى آفريدگان خويش را از آنچه انجام دهند ، بازخواست مى نمايم» .

.

ص: 114

الإمام الصادق عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ، ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي فَما مَعرِفَةُ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ . (1)

التوحيد عن محمّد بن أبي عمير :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام عَن ... مَعنى قَولِهِ صلى الله عليه و آله : «اِعمَلوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ» . فَقالَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ خَلَقَ الجِنَّ وَالإِنسَ لِيَعبُدوهُ ولَم يَخلُقهُم لِيَعصوهُ ، وذلِكَ قَولُهُ عَزَّ وجَلَّ «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» فَيَسَّرَ كُلّاً لِما خَلَقَ لَهُ ، فَالوَيلُ لِمَنِ استَحَبَّ العَمى عَلَى الهُدى . (2)

.


1- .علل الشرائع : ص 9 ح 1 عن سلمة بن عطا ، كنز الفوائد : ج 1 ص 328 عن مسلمة بن عطا ، نزهة الناظر : ص 126 ح 231 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 312 ح 1 .
2- .التوحيد : ص 356 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 119 .

ص: 115

امام صادق عليه السلام :حسين بن على عليه السلام به ميان يارانش آمد و فرمود : «اى مردم !خداوند _ كه نامش بزرگ باد _ بندگان را نيافريد ، مگر تا او را بشناسند ، و چون او را شناختند ، پرستشش كنند ، و چون او را پرستيدند ، با پرستش [و بندگى] او ، از پرستش [و بندگىِ ]غير او آزاد شوند» . مردى گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! پدر و مادرم به فدايت باد ! شناخت خدا چيست ؟ فرمود : «اين كه مردم هر زمانى ، پيشواى خود را كه اطاعت او بر ايشان واجب است ، بشناسند» .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن ابى عمير _ :از امام كاظم عليه السلام در باره ... معناى اين سخن پيامبر خدا : «عمل كنيد ، كه هر كسى براى آنچه به خاطرش آفريده شده ، آماده گشته است» پرسيدم . فرمود : «خداوند عز و جل جن و اِنس را براى اين آفريد كه او را بپرستند و آنها را نيافريد كه نافرمانى اش كنند ، و اين ، سخن خود او عز و جل است كه : «من ، جن و انس را نيافريدم ، مگر براى آن كه مرا بپرستند» . بنا بر اين ، همه را براى آنچه به خاطر آن آفريده شده اند ، آماده كرده است . پس ، واى بر كسى كه كورى [و گم راهى ]را بر هدايت ، ترجيح دهد!» .

.

ص: 116

الإمام العسكري عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا النَّاسُ» يَعني سائِرَ النّاسِ المُكَلَّفينَ مِن وُلدِ آدَمَ عليه السلام . «اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ» أي أطيعوا رَبَّكُم مِن حَيثُ أمَرَكُم مِن أن تَعتَقِدوا أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ولا شَبيهَ ، ولا مِثلَ لَهُ ، عَدلٌ لا يَجورُ ، جَوادٌ لا يَبخَلُ ، حَليمٌ لا يَعجَلُ ، حَكيمٌ لا يَخطَلُ (1) ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ صلى الله عليه و آله ، وأنَّ آلَ مُحَمَّدٍ أفضَلُ آلِ النَّبِيّينَ ، وأنَّ عَلِيّا أفضَلُ آلِ مُحَمَّدٍ ، وأنَّ أصحابَ مُحَمَّدٍ المُؤمِنينَ مِنهُم أفضَلُ صَحابَةِ المُرسَلينَ ، وأنَّ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ أفضَلُ اُمَمِ المُرسَلينَ ... . «الَّذِى خَلَقَكُمْ» نَسَما (2) وسَوّاكُم مِن بَعدِ ذلِكَ وصَوَّرَكُم فَأَحسَنَ صُوَرَكُم . ثُمَّ قالَ عَزَّ وجَلَّ «وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» قالَ : وخَلَقَ الَّذينَ مِن قَبلِكُم مِن سائِرِ أصنافِ النّاسِ «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» قالَ : لَها وَجهانِ ، أحَدُهُما خَلَقَكُم وخَلَقَ الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم كُلَّكُم تَتَّقونَ ، أي لِتَتَّقوا كَما قالَ اللّهُ تَعالى : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» وَالوَجهُ الآخَرُ : «اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» ، أيِ اعبُدوهُ لَعَلَّكُم تَتَّقونَ النّارَ ، و«لَعَلَّ» مِنَ اللّهِ واجِبٌ ، لِأَنَّهُ أكرَمُ مِن أن يُعَنِّيَ عَبدَهُ بِلا مَنفَعَةٍ ويُطعِمَهُ في فَضلِهِ ثُمَّ يُخَيِّبَهُ . ألا تَراهُ كَيفَ قَبُحَ مِن عَبدٍ مِن عِبادِهِ إذا قالَ لِرَجُلٍ : أخدِمني لَعَلَّكَ تَنتَفِعُ بي وبِخِدمَتي ، ولَعَلّي أنفَعُكَ بِها ، فَيَخدِمُهُ ثُمَّ يُخَيِّبُهُ ولا يَنفَعُهُ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أكرَمُ في أفعالِهِ وأبعَدُ مِنَ القَبيحِ في أعمالِهِ مِن عِبادِهِ . (3)

.


1- .خَطِلَ : أخطَأ (مجمع البحرين : ج 1 ص 527 «خطل») .
2- .النَّسَمُ : نَفسُ الرُّوح وقيل : جمع النَّسَمَة (تاج العروس : ج 17 ص 684 «نسم») .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 135 و 139 ح 68 و 71 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 40 ح 13 وليس فيه ذيله من قوله تعالى «الذي خلقكم» الاولى ، بحارالأنوار : ج 68 ص 286 ح 44 .

ص: 117

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :زين العابدين عليه السلام در باره اين سخن خداوند متعال : «اى مردم!» فرمود : مقصود ، همه انسان هاى مكلّف از نسل آدم اند . «پروردگارتان را پرستش كنيد» ، يعنى از پروردگارتان ، در آنچه به شما فرمان داده است ، پيروى كنيد و آن ، اين است كه معتقد باشيد معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد ، او را انباز و مانند و همتا نيست ، دادگر است و هرگز ستم نمى كند ، بخشنده است و هرگز بخل نمى ورزد ، بردبار است و هرگز شتاب نمى نمايد ، داناست و هرگز اشتباه نمى كند ، و اين كه محمّد ، بنده او و فرستاده اوست ، و اين كه خاندان محمّد ، برترين خاندان هاى پيامبران است ، و اين كه على ، برترينِ فرد خاندان محمّد است ، و اين كه ياران مؤمن محمّد ، از ياران ديگر فرستادگان الهى برترند ، و اين كه امّت محمّد ، برترينِ امّت هاى پيامبران اند ... . «همو كه شما را آفريد» [و] داراى جان [قرارتان داد] ، و پس از آن ، شما را بپرداخت و شكلتان بخشيد و نيكو شكلتان بخشيد . سپس خداوند عز و جل فرمود : «و كسانى را كه پيش از شما بودند» ، يعنى ديگر انواع آدميانى را نيز كه پيش از شما بودند ، آفريد . «باشد كه پرهيزگار شويد» . اين ، دو صورت دارد : صورت اوّل ، اين كه شما و پيشينيانِ شما را آفريد . باشد كه همگى تان پرهيزگار شويد ؛ يعنى براى اين كه پرهيزگار شويد ، چنان كه خداى متعال فرموده است : «و من ، جن و انس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» . صورت دوم ، «پروردگارتان را بپرستيد ؛ همو كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند ، آفريد» ، يعنى اين كه او را بپرستيد . باشد كه از آتش ، محفوظ بمانيد . «باشد» خدا ، قطعى است ؛ زيرا او بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را بى فايده به رنج افكند ، و او را به فضل و دَهِش خود ، اميدوار سازد و سپس ناكامش كند . (1) آيا نمى بينى كه چه قدر زشت است اگر همين كار را بنده اى از بندگان او بكند و به كسى بگويد : «به من خدمت كن . باشد كه از من و از خدمت كردن به من ، سودى ببرى ، و باشد كه در برابر آن به تو نفعى برسانم» ، و آن كس به او خدمت كند ؛ امّا سپس آن فرد، او را نوميد گرداند و سودى به او نرساند . بى گمان ، خداوند عز و جل در كردارش بسى بزرگوارتر ، و از انجام دادن كارهاى زشت ، بسى دورتر است تا بندگان او .

.


1- .واژه «لعلّ» (كه در متن حديث آمده) ، در زبان عربى ، براى «ترجّى (اميدوارى)» است . امام عليه السلام مى فرمايد كه اين اميدوارى دادن خدا ، جنبه قطعى و حتمى دارد ، نه اين كه امرى محتمل باشد .

ص: 118

4 / 6خُلِقَ الإِنسانُ لِلرَّحمَةِالكتاب«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» 1 . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ الآيَةِ الشَّريفَةِ _ : «لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ» فِي الدّينِ «إِلَا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ» يَعني آلَ مُحَمَّدٍ وأتباعَهُم ، يَقولُ اللّهُ : «وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» يَعني أهلَ رَحمَةٍ لا يَختَلِفونَ فِي الدّينِ . (2)

.


1- .هود : 118 و 119 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 338 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 24 ص 204 ح 1 وراجع : الإحتجاج : ج 1 ص 300 واليقين : ص 450 .

ص: 119

4 / 6 آفرينش انسان براى رحمت

4 / 6آفرينش انسان براى رحمتقرآن«و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا همه مردم را امّت واحدى قرار مى داد ، در حالى كه پيوسته در اختلاف اند ، مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براى همين ، آنان را آفريده است ، و وعده پروردگارت [چنين] تحقّق پذيرفته است [كه :] «البتّه جهنّم را از جن و اِنس ، يكسره پُر خواهم كرد»» (1)

حديثامام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه شريف _ : «[مردم ،] پيوسته در اختلاف اند» ، يعنى در دين . «مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده» ، يعنى خاندان محمّد و پيروان ايشان . خداوند مى فرمايد : «و براى همين ، آنان را آفريد» ، يعنى اهل رحمتى را كه در دين اختلاف نمى كنند .

.


1- .علّامه طباطبايى قدس سره در تفسير خود مى گويد : «و پيوسته در اختلاف اند» ؛ يعنى مردم تا ابد ، در باره حق با يكديگر در اختلاف اند ، مگر كسانى كه رحمت خدا شامل حال آنان شده باشد . اينان ، در حق با يكديگر اختلاف ندارند و از آن ، جدا نمى شوند . رحمت ، همان هدايت الهى است ... «و براى همين ، آنان را آفريد» ، يعنى براى رحمت كه جمله بعد : «مگر كسانى كه پروردگارت بر ايشان رحمت آورد» بر آن دلالت دارد . و اگر كلمه «رحمت» ، مؤنّث لفظى است ، منافات ندارد كه اسم اشاره به آن ، مذكّر آورده شود ؛ زيرا در مصدر (رحمت) ، دو وجه جايز است . خداوند متعال فرموده است : «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ» (اعراف : آيه 56) [كه «قريب» را كه وصف «رحمت» است ، مذكّر آورده است] ... و اگر رحمت (يعنى همان هدايت) را غايت مقصود خلقت گرفتيم ، به خاطر اين است كه به غايت نهايى ، يعنى سعادت بشر ، مرتبط است ، چنان كه خداوند متعال ، به نقل قول از بهشتيان مى فرمايد : «و گفتند : سپاس ، خداى را كه ما را به اين ، هدايت فرمود» (اعراف : آيه 43) ، و اين ، نظير غايت شمردن عبادت است ؛ چرا كه آن نيز با سعادت ، ارتباط دارد . خداوند مى فرمايد : «و من ، جن و انس را نيافريدم ، مگر به خاطر آن كه مرا بپرستند» . (ذاريات : آيه 56) (الميزان فى تفسير القرآن : ج 11 ص 62 _ 64) .

ص: 120

علل الشرائع عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : ... «وَ لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَ لِكَ خَلَقَهُمْ» قالَ : خَلَقَهُم لِيَفعَلوا ما يَستَوجِبونَ بِهِ رَحمَتَهُ فَيَرحَمَهُم . (1)

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، أن قالَ : فَخَلَقَ الخَلقَ لِلرَّحمَةِ أم لِلعَذابِ ؟ قالَ : خَلَقَهُم لِلرَّحمَةِ ، وكانَ في عِلمِهِ قَبلَ خَلقِهِ إيّاهُم ، أنَّ قَوما مِنهُم يَصيرونَ إلى عَذابِهِ بِأَعمالِهِمُ الرَّدِيَّةِ وجَحدِهِم بِهِ . (2)

علل الشرائع عن محمّد بن عمارة :سَأَلتُ الصّادِقَ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللّهُ الخَلقَ ؟ فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَخلُق خَلقَهُ عَبَثا ولَم يَترُكُهم سُدىً (3) ، بَل خَلَقَهُم لِاءِظهارِ قُدرَتِهِ ولِيُكَلِّفَهُم طاعَتَهُ فَيَستَوجِبوا بِذلِكَ رِضوانَهُ ، وما خَلَقَهُم لِيَجلِبَ مِنهُم مَنفَعَةً ولا لِيَدفَعَ بِهِم مَضَرَّةً ، بَل خَلَقَهُم لِيَنفَعَهُم ويوصِلَهُم إلى نَعيمِ الأَبَدِ . (4)

الاحتجاج :في سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، أن قالَ : فَلِأَيِّ عِلَّةٍ خَلَقَ الخَلقَ وهُوَ غَيرُ مُحتاجٍ إلَيهِم ولا مُضطَرٌّ إلى خَلقِهِم ، ولا يَليقُ بِهِ التَّعَبُّثُ بِنا ؟ قالَ : خَلَقَهُم لِاءِظهارِ حِكمَتِهِ ، وإنفاذِ عِلمِهِ ، وإمضاءِ تَدبيرِهِ . قالَ : وكَيفَ لا يَقتَصِرُ عَلى هذِهِ الدّارِ فَيَجعَلَها دارَ ثَوابِهِ ومُحتَبَسَ عِقابِهِ ؟ قالَ : إنَّ هذِهِ الدّارَ دارُ ابتِلاءٍ ومَتجَرُ الثَّوابِ ، ومُكتَسَبُ الرَّحمَةِ ، مُلِئَت آفاتٍ وطُبِّقَت شَهَواتٍ ، لِيَختَبِرَ فيها عَبيدَهُ بِالطّاعَةِ ، فَلا يَكونُ دارُ عَمَلٍ دارَ جَزاءٍ . (5)

.


1- .علل الشرائع : ص 13 ح 10 ، التوحيد : ص 403 ح 10 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 314 ح 5 .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 212 و 242 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 183 ح 2 .
3- .سُدًى : أي مُهمَلاً غير مُكلَّف لا يُحاسَبُ ولا يُعذَّبُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 832 «سدى») .
4- .علل الشرائع : ص 9 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 313 ح 2 .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 و 217 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 317 ح 14 .

ص: 121

علل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و پيوسته در اختلاف اند . مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براى همين ، آنان را آفريد» پرسيدم . امام عليه السلام فرمود : «آنان را آفريد تا كارهايى را انجام دهند كه به سبب آنها سزامند رحمت او شوند و او برايشان رحمت آوَرَد» .

الاحتجاج_ از پرسش هاى زنديقى كه از امام صادق عليه السلام در باره مسائل بسيارى پرسيد _ :گفت : پس [خداوند ، ]مخلوقات را براى رحمت آفريد ، يا براى عذاب؟ امام عليه السلام فرمود : «آنها را براى رحمت آفريد ؛ ولى پيش از آن كه آنان را بيافريند ، مى دانست كه گروهى از ايشان ، به واسطه كردارهاى بد خود و انكار خداوند ، به عذاب او گرفتار خواهند آمد» .

علل الشرائع_ به نقل از محمّد بن عماره _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم : چرا خداوند ، مخلوقات (انسان ها / جن و اِنس) را آفريد ؟ فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آفريدگانش را بيهوده نيافريده و آنان را سرِ خود ، رها نكرده است ؛ بلكه آنها را آفريده تا قدرت خويش را نشان دهد ، و آنان را به طاعت خود ، مكلّف نمايد تا بدان وسيله ، سزامند خشنودى او شوند ، و آنان را نيافريده تا از ايشان ، سودى برد ، يا به واسطه آنها زيانى را از خويش دور سازد ؛ بلكه آنها را آفريده تا به ايشان ، سود رساند و به نعمت جاويدان برساند» . 1

الاحتجاج_ از پرسش هاى زنديقى كه از امام صادق عليه السلام در باره مسائل بسيارى پرسيد _ :گفت : پس خداوند براى چه خلايق را آفريد ، در حالى كه به آنها نياز نداشت و از آفريدن آنها ناگزير نبود و بازيچه كردن ما نيز شايسته او نيست؟ امام عليه السلام فرمود : «آنها را آفريد تا حكمت خويش را نشان دهد و علم خود را به كار بَرَد و تدبير خويش را روان سازد» . زنديق پرسيد : چرا به همين دنيا بسنده نكرد و آن را سراى پاداش و بازداشتگاه كيفرش قرار نداد [و به آخرت ، حواله داد] ؟ فرمود : «اين سرا ، سراى آزمايش و بازار [كسب] ثواب و جايگاه به دست آوردن رحمت است . از گزندها آكنده شده و از خواهش ها پُر گشته است تا [خداوند] در اين سرا ، بندگانش را به فرمانبرى بيازمايد . بنا بر اين ، سراى كردار ، نمى تواند سراى پاداش باشد» .

.

ص: 122

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَقولُ اللّهُ تَعالى : يَابنَ آدَمَ ، لَم أخلُقكَ لِأَربَحَ عَلَيكَ ، إنَّما خَلَقتُكَ لِتَربَحَ عَلَيَّ ، فَاتَّخِذني بَدَلاً مِن كُلِّ شَيءٍ ، فَإِنّي ناصِرٌ لَكَ مِن كُلِّ شَيءٍ . (1)

4 / 7خُلِقَ الإِنسانُ لِلرُّجوعِ إلَى اللّهِالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» . (3)

«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ » . (4)

«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُواْ السَّيِّئاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ * وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ » . (5)

راجع : البقرة : 28 و 46 و 156 و 281 ، آل عمران : 55 ، المائدة : 48 و 105 ، الأنعام : 60 و 64 ، يونس 4 و 23 و 56 ، هود : 4 و 34 ، الأنبياء : 35 و 93 ، المؤمنون : 60 و 115 ، العنكبوت : 8 و 57 ، لقمان : 15 ، الزمر : 7 ، النجم : 42 ، العلق : 8 .

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 319 ح 665 ، تفسير القرطبي : ج 13 ص 85 عن وهب بن منبه من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
2- .المؤمنون : 115 .
3- .الانشقاق : 6 .
4- .ص : 27 و 28 .
5- .الجاثية : 21 و 22 .

ص: 123

4 / 7 آفرينش انسان براى بازگشت به سوى خدا

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خداوند متعال مى فرمايد : «اى فرزند آدم ! من تو را نيافريدم تا از تو سودى ببرم ؛ بلكه آفريدمت تا تو از من سودى برى . پس مرا به جاى هر چيزى برگزين ، كه من ، ياور تو به جاى هر چيزى خواهم بود» .

4 / 7آفرينش انسان براى بازگشت به سوى خداقرآن«آيا مى پنداريد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نمى گرديد ؟!» .

«اى انسان ! به راستى كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد» .

«ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست ، به باطل نيافريديم . اين ، گمان كسانى است كه كافر شده اند . پس واى از آتش بر كسانى كه كافر شده اند ! يا [مگر] كسانى را كه مؤمن گرديده و كارهاى شايسته كرده اند ، چون مفسدانِ در زمين مى گردانيم ، يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مى دهيم ؟!» .

«آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شده اند ، پنداشته اند كه آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، [به طورى كه] زندگى آنها و مرگشان يك سان باشد ؟ چه بد داورى مى كنند ! و خداوند ، آسمان ها و زمين را به حق آفريده است و تا هر كسى به [موجب ]آنچه به دست آورده ، پاداش يابد ، و آنان ، مورد ستم قرار نخواهند گرفت» .

ر . ك : بقره : آيه 28 و 46 و 156 و 281 ، آل عمران : آيه 55 ، مائده : آيه 48 و 105 ، انعام : آيه 60 و 64 ، يونس : آيه 4 و 23 و 56 ، هود : آيه 4 و 34 ، انبيا : آيه 35 و 93 ، مؤمنون : آيه 60 و 115 ، عنكبوت : آيه 8 و 57 ، لقمان : آيه 15 ، زمر : آيه 7 ، نجم : آيه 42 ، علق : آيه 8.

.

ص: 124

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَابنَ آدَمَ ، أتَدري لِما خُلِقتَ ؟ خُلِقتَ لِلحِسابِ ، وخُلِقتَ لِلنُّشورِ وَالوُقوفِ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، ولَيسَ ثَمَّ ثالِثَةً دارٌ إنَّما هِيَ الجَنَّةُ وَالنّارُ ، فَإِن عَمِلتَ بِما يُرضِي الرَّحمنَ عَزَّ وجَلَّ فَالجَنَّةُ دارُكُ ومَأواكَ ، وإن عَمِلتَ بِما يُسخِطُهُ فَالنّارُ . (1)

راجع : ص 90 (الإنسان / الفصل الثالث / خلق ما في الأرض له) .

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 282 ح 8189 عن سمرة بن جندب .

ص: 125

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزند آدم ! آيا مى دانى چرا آفريده شده اى؟ تو براى حسابرسى آفريده شده اى ؛ براى زنده شدن دوباره و ايستادن در پيشگاه خداوند عز و جل خلق شده اى . سراى سومى در كار نيست ؛ بلكه يا بهشت است يا دوزخ . پس اگر كارهايى كه خداى مهربان را خشنود مى سازد ، انجام دهى ، بهشت ، سرا و سرپناه تو خواهد بود ، و اگر كارهايى كه او را ناخشنود مى گرداند ، انجام دهى ، دوزخ در انتظار تو خواهد بود .

ر . ك : ص 91 (انسان / فصل سوم / آفرينش آنچه در زمين است، براى انسان) .

.

ص: 126

تحليلى درباره حكمت آفرينش انسان
اشاره

تحليلى در باره حكمت آفرينش انسانآيات و احاديثى كه موضوع آنها حكمت آفرينش انسان است ، به سه دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، آيات و احاديثى كه تأكيد مى كنند خلقت انسان ، بيهوده و عبث نيست ؛ بلكه داراى هدف و حكمت است ، مانند اين آيه : «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ . (1) آيا گمان بُرده ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد ؟!» . دسته دوم ، احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه آفرينش انسان ، سودى براى آفريدگار ندارد ، مانند اين حديث : لَم تَخلُقِ الخَلقَ لِوَحشَةٍ ، وَ لَا استَعمَلتَهُم لِمَنفَعَةٍ . (2) آفريده ها را براى تنهايى نيافريدى ، و براى سودى هم آنها را به كار نگرفتى . دسته سوم ، آيات و احاديثى كه حكمت آفرينش انسان را بيان كرده اند كه با تأمّل در آنها مى توان گفت كه آفرينش انسان ، داراى پنج حكمت است . اين حكمت ها

.


1- .وفي بعض المصادر : نضر بن الصباح .
2- .مؤمنون : آيه 115 .

ص: 127

1 . به كار گيرى انديشه و شناخت آفريدگار

عبارت اند از :

1 . به كار گيرى انديشه و شناخت آفريدگارقرآن كريم ، در ادامه تبيين مراحل آفرينش انسان ، تصريح مى فرمايد : «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ . (1) او كسى است كه شما را از خاك ، سپس از نطفه ، و سپس از خون بسته آفريد و شما را به صورت كودك در آورد تا شما را به كمال قوّت برساند، و تا سالمند شويد _ و از ميان شما بعضى مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [ در نهايت] به مدّتى مقرّر برسيد ، و اميد كه در انديشه فرو رويد» . همچنين در باره هدف و حكمت نهايى آفرينش جهان مى فرمايد : «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْمَا . (2) خداوند ، كسى است كه هفت آسمان را و زمين را به همان گونه [هفت زمين ]آفريد فرمان ، از ميان آنها پديد مى آيد، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيزى تواناست ، و به راستى كه دانش او ، هر چيزى را در بر گرفته است» . تأمّل در اين دو آيه شريف ، نشان مى دهد كه از نگاه قرآن ، فلسفه آفرينش انسان و جهان ، خداشناسى است ، چنان كه امام حسين عليه السلام نيز مى فرمايد : ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ . (3) بندگان را نيافريد ، مگر براى اين كه او را بشناسند .

.


1- .غافر: آيه 67. نيز، ر . ك: ص105 (انسان/فصل چهارم/آفرينش انسان براى خرد ورزى و شناخت خدا).
2- .طلاق : آيه 12 .
3- .ر . ك : ص 114 ح 101 .

ص: 128

2 . آزمايش انسان

بديهى است كه شناخت خداوند متعال ، در گام نخست ، تنها از راه به كارگيرى انديشه و عقل ، ميسّر است . اين حكمت ، در حديث قدسى معروف نيز بدين صورت آمده است : كُنتُ كَنزا مَخفِيّا ، فَأَحبَبتُ أن اُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَى اُعرَفَ . (1) من ، گنج پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم. پس بندگان را آفريدم تا شناخته شوم . گفتنى است كه اين حديث ، در منابع حديثى نيامده و همان طور كه برخى گفته اند ، سند صحيحى ندارد و به همين جهت ، ابن تيميّه آن را از مجعولات مى داند ؛ (2) ليكن بسيارى از منابع عرفانى و اخلاقى متأخّر ، آن را نقل كرده اند (3) و مضمون آن ، هماهنگ با قرآن و برخى احاديثى است كه گذشت .

2 . آزمايش انسانحكمت ديگر خلقت انسان ، ابتلا و آزمايش است : «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً . (4) اوست كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان بهترين كردار را داريد» .

.


1- .ر . ك : ص 106 ح 86 .
2- .تذكرة الموضوعات : ص 11 .
3- .ر.ك : اخلاق ناصرى : ص 34 ، كامل بهايى : ج 1 ص 5 و 34 ، نفائس الفنون : ص 171 ، مشارق أنوار اليقين : ص 27 ، جامع الأسرار : ص 102 ، 144 ، 159 ، 162 ، 164 و 601 ، نصّ النصوص : ص 91 ، 93 ، 266 ، 303 ، 315 ، 382 ، 408 ، 415 ، 418 ، 438 ، 445 و 451 ، ظن ، ص 263 ، نقد النقود : ص 639 ، 662 ، 665 و 682 ، الاثنتا عشرة مسألة : ص 159 و 162 ، إحقاق الحقّ : ج 1 ص 431 ، مجالس المؤمنين : ج 2 ص 159 ، شرح اُصول الكافى ، ملّا صالح مازندرانى : ص 249 ، 278 و 365 ، مفاتيح الغيب : ص 293 ، روضة المتّقين : ج 2 ص 710 و ج 8 ص 162 ، زاد المسالك : ص 19 ، كلمات مكنونه : ص 33 ، تعليقات على أثولوجيا : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 199 و 344 .
4- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 198 و199 ، الرقم 4 .

ص: 129

3 . عبادت خداوند متعال

گفتنى است كه آزمايش خداوند متعال به منظور آگاهى يافتن نيست ؛ بلكه حكمت آن ، شكوفا كردن استعدادهاى انسان است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم وَ مَكنونِ ضَمائِرِهِم ، وَ لكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً وَ العِقابُ بَواءً . (1) بدانيد كه خداوند متعال، از آفريده ها كاملاً پرده برداشته است ، نه اين كه از آنچه آنها پنهان كرده اند ، از محفوظات رازهايشان و پنهان شده هاى درونشان ، بى خبر باشد. آرى ! براى اين كه آنها را بيازمايد تا اين كه كدامشان بهترين كردار را دارند تا بدين وسيله ثواب، پاداش و عِقاب، كيفرش باشد . شايد مقصود از آنچه در برخى احاديث آمده ، همين معنا باشد ، اين كه وقتى داوود عليه السلام از خداوند پرسيد كه : «پروردگارا ! چرا آفريده ها را پديد آوردى؟» ، چنين پاسخ آمد : لِما هُم عَلَيهِ . (2) براى آنچه آنان برآن ند (براى قابليت هايى كه دارند) . يعنى هدف آفرينش آنها ، اين است كه استعدادهايى كه شخصيت آنها بر اساس آن شكل گرفته ، شكوفا گردد و به منصه ظهور رسد .

3 . عبادت خداوند متعالحكمت ديگر آفرينش انسان ، كه در قرآن بدان تصريح شده ، عبادت آفريدگار است :

.


1- .ملك : آيه 2 .
2- .نهج البلاغة : خطبه 144 .

ص: 130

4 . رحمت الهى
5 . بازگشت به خدا

«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ . (1) جنّيان و انسيان را نيافريدم ، مگر براى عبادت» . به كارگيرى انديشه و شناخت آفريدگار ، در واقع ، مقدّمه شكوفايى استعدادهاى انسان است و شكوفايى استعدادهاى وى ، در گرو فرمانبرى او از خداوند متعال و عبادت اوست ، چنان كه امام حسين عليه السلام مى فرمايد : ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَاِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ . (2) بندگان را نيافريد، مگر براى اين كه او را بشناسند و هر گاه او را بشناسند ، او را مى پرستند .

4 . رحمت الهىچهارمين حكمت آفرينش انسان كه در قرآن به آن ، اشاره و در احاديث ، بدان تصريح شده ، (3) رسيدن به رحمت آفريدگار جهان است ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده : خَلَقَهُم لِيَفعَلوا ما يَستَوجِبونَ بِهِ رَحمَتَهُ فَيَرحَمَهُم . (4) آنها را آفريد تا كارهايى را كه موجب رحمت خداوند است ، انجام دهند و [به خاطر آن كارها] بر ايشان رحمت آوَرَد .

5 . بازگشت به خدااز نگاه قرآن ، حكمت غايى و فلسفه نهايى آفرينش انسان و جهان ، بازگشت به خداوند متعال است ، و اگر اين هدف نباشد ، نه تنها آفرينش انسان ، بلكه آفرينش

.


1- .ذاريات : آيه 56 .
2- .ر . ك : ص 114 ح 101 .
3- .الكافي ، ج 5 ، ص 76 ، ح 12 .
4- .ر . ك : ص 119 (انسان / فصل چهارم / آفرينش انسان براى رحمت) .

ص: 131

جهان ، باطل و بيهوده است . از اين رو ، در تبيين هدفدار بودن خلقت انسان مى فرمايد : «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ . (1) آيا گمان بُرده ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد؟» . همچنين هدفدار بودن خلقت جهان را چنين تبيين مى نمايد : «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ . (2) ما ، آسمان و زمين و ميان آن دو را پوچ نيافريديم. اين ، گمان كسانى است كه كافر شدند. پس واى بر كسانى كه كافر شدند از آتش جهنّم ! يا [ گمان مى بريد ]ما كسانى را كه ايمان آوردند و كار نيك انجام دادند، همسانِ تباهكاران زمين قرار مى دهيم و يا تقواپيشگان را همانند فاجران قرار مى دهيم ؟!» . و نيز مى فرمايد : «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُواْ السَّيِّئاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَوَآءً مَّحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ * وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ . (3) آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شده اند ، پنداشته اند كه آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، [ به طورى كه ]زندگى و مرگشان يك سان است ؟! چه بد ، داورى مى كنند ! و خدا ، آسمان ها و زمين را به حق آفريده است و تا كسى به [ موجب] آنچه به دست آورده، پاداش يابد و به آنان ، ستم نخواهد شد» .

.


1- .مؤمنون : آيه 115 .
2- .ص : آيه 27 _ 28 .
3- .جاثيه : آيه 21 _ 22 .

ص: 132

با تأمّل در اين آيات و آيات مشابه آنها معلوم مى شود كه مقصود از بازگشت به خداوند متعال ، رستاخيز انسان و حضور وى در صحنه قيامت و ديدن دستاوردهاى كارهاى نيك خويش به صورت درجات بهشت ، و يا رو به رو شدن با حاصل كارهاى نارواى خود در قالب دَرَكات دوزخ است . بنا بر اين ، همه آنچه در تبيين حكمت آفرينش در قرآن و حديث آمده ، مقدّمه اين هدف نهايى است . به سخن ديگر ، حكمت آفرينش انسان ، اين است كه او با به كارگيرى انديشه و خِرد ، با آفريدگار خود ، آشنا شود و با به كار بستن برنامه هايى كه از طريق پيامبران خود براى سعادت دنيا و آخرت انسان ، ارائه كرده ، به سوى رحمت مطلق خداوند متعال ، ره سپار گردد و براى هميشه از بهترين زندگى ها برخوردار شود . امّا اگر فرمان خرد را ناديده گرفت و به جاى پيروى از آن ، تسليم هوس هاى حيوانى خود شد ، آينه دلش زنگار مى گيرد ، خدا را فراموش مى كند و بدين سان ، از رحمت گسترده او دور مى گردد و بدترين زندگى هاى ابدى را براى خود رقم مى زند . نكته قابل توجّه ، اين كه : انسان كامل ، هيچ گاه خود را كامل نمى داند ؛ زيرا هر چه انسانْ كامل تر گردد ، بهتر مى فهمد كه كمال مطلق ، تنها براى آفريدگار جهان است ، و با توجّه به اين كه كمال او بى نهايت است ، غير او به هر درجه اى از كمال كه برسد ، بى نهايتْ ناقص خواهد بود . از اين روست كه از امام على عليه السلام مى فرمايد : مِن كَمالِ الإِنسانِ وَ وُفورِ فَضلِهِ ، استِشعارُهُ بِنَفسِهِ النُّقصانَ . (1) از كمال انسان و فراوانى فضيلتش ، همين بس كه كاستى نفس خود را بداند .

.


1- .ر . ك : ص 196 ح 190 .

ص: 133

و نيز به ايشان منسوب است كه فرمود : أَتَمُّ الناسِ أَعْلَمُهُم بِنَقصِهِ . (1) كامل ترينِ مردمان، داناترينِ آنها به كاستى شان است . و بدين سان ، انسان كامل ، به دليل اين كه خود را بى نهايت ، ناقص مى بيند و از سوى ديگر ، كمالاتش را از مبدأ كمال مطلق مى داند ، هيچ گاه گرفتار خودپسندى نمى گردد .

.


1- .ر . ك : ص 196 ح 192 .

ص: 134

الفصل الخامس: خصائص الإنسان الحميدة5 / 1حُسنُ الخِلقَةِالكتاب«لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» . (1)

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :يا مُفَضَّلُ ! اُنظُر إلى ما خُصَّ بِهِ الإِنسانُ في خَلقِهِ تَشريفا وتَفضيلاً عَلَى البَهائِمِ ، فَإِنَّهُ خُلِقَ يَنتَصِبُ قائِما ويَستَوي جالِسا ، لِيَستَقبِلَ الأَشياءَ بِيَدَيهِ وجَوارِحِهِ ، ويُمكِنَهُ العِلاجُ (3) وَالعَمَلُ بِهِما ، فَلَو كانَ مَكبوبا عَلى وَجهِهِ كَذاتِ الأَربَعِ ، لَمَا استَطاعَ أن يَعمَلَ شَيئا مِنَ الأَعمالِ . (4)

.


1- .التين : 4 .
2- .المؤمنون : 12 _ 14 .
3- .عالَجَ الشيءَ : زاوَلَهُ (لسان العرب : ج 2 ص 427 «علج») .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 68 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 135

فصل پنجم : ويژگى هاى ستودنى انسان
5 / 1 زيبايى آفرينش

فصل پنجم : ويژگى هاى ستودنى انسان5 / 1زيبايى آفرينشقرآن«به تحقيق ، ما انسان را در بهترين اعتدال آفريديم» .

«و به تحقيق ، ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم . سپس او را نطفه اى در آرامگاهى استوار ، قرار داديم . سپس آن نطفه را عَلَقه كرديم . آن گاه آن عَلَقه را پاره گوشت كرديم . سپس آن پاره گوشت را استخوان ها كرديم . پس استخوان ها را گوشت پوشانديم . سپس آن را در آفرينشى ديگر ، پديد آورديم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» .

حديثامام صادق عليه السلام_ به مُفضّل بن عمر _ :اى مُفضّل ! در آفرينش ويژه انسان كه او را بر جانوران ، شرافت و برترى مى دهد ، بينديش . او چنان آفريده شده است كه راست مى ايستد و راست مى نشيند ، تا اشيا در برابر دستان و اندام هاى او باشند و بتواند با آنها كار كند . اگر مانند چارپايان ، به رو افتاده بود ، نمى توانست [با دستان خود ]كارى انجام دهد .

.

ص: 136

5 / 2حُسنُ الفِطرَةِالكتاب«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » . (1)

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ » . (2)

الحديثالتوحيد عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : _ أَصلَحَكَ اللّهُ _ قَولُ اللّه عَزَّ وجَلَّ في كِتابِهِ : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ؟ قالَ : فَطَرَهُم عَلَى التَّوحيدِ عِندَ الميثاقِ عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم . قُلتُ : وخاطَبوهُ ؟ قالَ: فَطَأطَأَ رَأسَهُ، ثُمَّ قالَ: لَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا مَن رَبُّهُم ولا مَن رازِقُهُم . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ (4) عَنهُ لِسانُهُ ، فَإِذا أعرَبَ عَنهُ لِسانُهُ إِمّا شاكِرا وإِمّا كَفورا . (5)

.


1- .الروم : 30 .
2- .البقرة : 138 .
3- .التوحيد : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفيه «عاينوه» بدل «خاطبوه» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 278 ح 10 .
4- .أعْرَبَ الرَّجُلُ عن نَفْسِه ، إذا بَيَّنَ وأوضَحَ (معجم مقاييس اللغة : ج 4 ص 299) . والظّاهِر أنّ الإعراب في هذا المَوضِع كناية عن تمييز الحقّ والباطل .
5- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 129 ح 14811 عن جابر بن عبد اللّه ، المصنف لعبد الرزاق : ج 5 ص 203 ح 9386 وليس فيه ذيله من «فإذا أعرب» ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 321 .

ص: 137

5 / 2 نيكويى سرشت

5 / 2نيكويى سرشتقرآن«پس روى خود را با گرايش تمام به حق ، به سوى اين دين كن ، با همان سرشت خداوند ، كه مردم را بر آن ، سرشته است . آفرينش خدا ، تغييرپذير نيست . اين است همان دين پايدار ؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند» .

«[اين است] نگارگرى خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا ؟ و ما پرستندگان اوييم» .

حديثالتوحيد_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : خداوند ، تو را به سلامت بدارد! اين سخن خداوند عز و جل در كتابش : «سرشت خداوند كه مردم را بر آن ، سرشته است» ، به چه معناست ؟ فرمود : «يعنى آنان را بر يكتاپرستى سرشت ، آن گاه كه از آنان پيمان گرفت او را پروردگار خود بشناسند» . گفتم : با او سخن گفتند ؟ امام عليه السلام سرش را پايين افكند و سپس فرمود : «اگر چنين نبود ، مردم نمى دانستند كه پروردگارشان كيست و روزى دهنده شان چه كسى است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر نوزادى بر سرشت [توحيد] زاده مى شود تا آن گاه كه بِدان ، زبان باز كند . (1) پس چون زبان باز كرد ، يا سپاس گزار است ، يا ناسپاس .

.


1- .ظاهرا مراد از «باز كردن زبان» در اين جا ، تشخيص دادن حق و باطل است .

ص: 138

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» _ :الإسلامُ . (1)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج3 ص45 (معرفة اللّه / القسم الأوّل / الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه / الفطرة) .

5 / 3الإِرادَةُ وَالاختِيارُالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا» . (2)

«قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ» . (3)

«وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمِيدٌ» . (4)

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا» . (5)

راجع : فرهنگ قرآن (بالفارسيّة) : ج 2 ص 444 (اختيار) .

الحديثتاريخ بغداد عن عبداللّه بن عمرو بن العاص :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما مِن شَيءٍ أكرَمُ عَلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ مِنِ ابنِ آدَمَ ، قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ولَا المَلائِكَةُ ؟ قالَ : ولَا المَلائِكَةُ ، هُم مَجبورونَ ، هُم بِمَنزِلَةِ الشَّمسِ وَالقَمَرِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 14 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان وح 3 عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، معاني الأخبار : ص 188 ح 1 عن أبان ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 62 ح 108 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام وعن حمران عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 132 ح 2 وراجع : المحاسن : ج 1 ص 375 ح 822 .
2- .الفرقان : 62 .
3- .النمل : 40 .
4- .لقمان : 12 .
5- .الإنسان : 3 .
6- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 45 الرقم 1652 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 174 ح 153 ، الفردوس : ج 4 ص 105 ح 6231 كلاهما نحوه ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 95 .

ص: 139

5 / 3 اراده و اختيار

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «[اين است] نگارگرى خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا ؟» _ :مقصود [از نگارگرى خدا] ، اسلام است .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 67 (خداشناسى / بخش يكم / فصل سوم : ابزارهاى معرفت خدا / سرشت) .

5 / 3اراده و اختيارقرآن«اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاس گزارى نمايد ، شب و روز را جانشين يكديگر ساخت» .

«گفت : اين ، از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا ناسپاسى مى كنم . و هر كس سپاس بگزارد ، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد ، و هر كس ناسپاسى كند ، بى گمان ، پروردگارم بى نياز و كريم است» .

«همانا ما لقمان را حكمت داديم كه خدا را سپاس بگزار و هر كس سپاس مى گزارد ، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد ، و هر كس ناسپاسى كند ، به تحقيق خداوند ، بى نياز و ستودنى است» .

«ما راه را به او نشان داديم : يا سپاس گزار است و يا ناسپاس» .

ر . ك : فرهنگ قرآن : ج 2 ص 444 (اختيار) .

حديثتاريخ بغداد_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص _ :پيامبر خدا فرمود : «در روز رستاخيز ، هيچ چيز ، نزد خدا گرامى تر از فرزند آدم نيست» . گفته شد : حتّى فرشتگان ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «حتّى فرشتگان . آنها مجبورند . آنها به مانند خورشيد و ماه اند» .

.

ص: 140

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا خَلَقَ اللّهُ تَعالى آدَمَ وذُرِّيَّتَهُ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : يا رَبِّ ، خَلَقتَهُم يَأكُلونَ ويَشرَبونَ ويَنكِحونَ ويَركَبونَ ، فَاجعَل لَهُمُ الدُّنيا ولَنَا الآخِرَةَ . فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لا أجعَلُ مَن خَلَقتُهُ بِيَدي ونَفَختُ فيهِ مِن روحي كَمَن قُلتُ لَهُ كُن فَكانَ . (1)

5 / 4العَقلُ وَالبَيانُالكتاب«خَلَقَ الْاءِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لِلإِنسانِ فَضيلَتانِ : عَقلٌ ومَنطِقٌ ؛ فَبِالعَقلِ يَستَفيدُ ، وبِالمَنطِقِ يُفيدُ . (3)

عنه عليه السلام :المَرءُ بِأَصغَرَيهِ : بِقَلبِهِ ولِسانِهِ ، إن قاتَلَ قاتَلَ بِجَنانٍ ، وإن نَطَقَ نَطَقَ بِبَيانٍ . (4)

عنه عليه السلام :كَمالُ الرَّجُلِ بِسِتِّ خِصالٍ : بِأَصغَرَيهِ وأكبَرَيهِ ، وهَيئَتَيهِ ، فَأَمّا أصغراهُ : فَقَلبُهُ ولِسانُهُ ، إن قاتَلَ قاتَلَ بِجَنانٍ وإن تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِبَيانٍ ، وأمّا أكبَراهُ فَعَقلُهُ وهِمَّتُهُ ، وأمّا هَيئَتاهُ فَمالُهُ وجَمالُهُ . (5)

.


1- .الأسماء والصفات : ج 2 ص 122 ح 688 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 172 ح 149 كلاهما عن الأنصاري ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 95 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 191 ح 34618 نقلاً عن ابن عساكر .
2- .الرّحمن : 3 و 4 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 40 ح 7356 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6811 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 133 ح 2089 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1643 .
5- .الخصال : ص 338 ح 42 ، معاني الأخبار : ص 150 ح 1 ، روضة الواعظين : ص 319 ، المواعظ العددية : ص 298 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 4 ح 1 .

ص: 141

5 / 4 خِرد و گويايى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون خداوند متعال ، آدم و نسل او را آفريد ، فرشتگان گفتند : خداوندا ! آنها را آفريده اى كه مى خورند و مى نوشند و ازدواج مى كنند و سوار مى شوند ؟! پس دنيا را براى آنان قرار ده و آخرت را براى ما . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «من كسى را كه با دست خود آفريدم و از روح خود در او دميدم ، همانند كسى قرار نمى دهم كه به او گفتم : هست شو و او هست شد» .

5 / 4خِرد و گويايىقرآن«انسان را آفريد . او را گويايى آموخت» .

حديثامام على عليه السلام :انسان ، دو امتياز دارد : خِرد و گويايى . با خِرد ، بهره مى گيرد ، و با گويايى ، بهره مى رساند .

امام على عليه السلام :[ارزشِ] انسان ، به دو عضو كوچك است : به دلش و زبانش . اگر بجنگد ، دليرانه [با دلى قوى] مى جنگد ، و اگر سخن بگويد ، گويا [و رسا] سخن مى گويد .

امام على عليه السلام :كمال مرد به شش چيز است : به دو كوچك ترينش ، و دو بزرگ ترينش ، و دو وضعيتش . دو كوچك ترين او دل و زبان اويند . اگر بجنگد ، دليرانه مى جنگد ، و اگر سخن بگويد ، گويا [و رسا ]سخن مى گويد . دو بزرگ ترين او [نيز] خِرد و همّت اويند ، و دو وضعيتش ، دارايى و زيبايى او .

.

ص: 142

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، فِي الإِنسانِ عَشرُ خِصالٍ يُظهِرُها لِسانُهُ : شاهِدٌ يُخبِرُ عَنِ الضَّميرِ ، حاكِمٌ يَفصِلُ بَينَ الخِطابِ ، وناطِقٌ يُرَدُّ بِهِ الجَوابُ ، وشافِعٌ يُدرَكُ بِهِ الحاجَةُ ، وواصِفٌ يُعرَفُ بِهِ الأَشياءُ ، وأميرٌ يَأمُرُ بِالحَسَنِ ، وواعِظٌ يَنهى عَنِ القَبيحِ ، ومُعَزٍّ تُسَكَّنُ بِهِ الأَحزانُ ، وحاضِرٌ تُجلى بِهِ الضَّغائِنُ ، ومونِقٌ (1) تَلتَذُّ بِهِ الأَسماعُ . (2)

عنه عليه السلام :مَا الإِنسانُ لَولَا اللِّسانُ ، إلّا صورَةٌ مُمَثَّلَةٌ أو بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :كَما تُعرَفُ أوانِي الفَخّارِ بِامتِحانِها بِأَصواتِها ، فَيُعلَمُ الصَّحيحُ مِنها مِنَ المَكسورِ ، كَذلِكَ يُمتَحَنُ الإِنسانُ بِمَنطِقِهِ فَيُعرَفُ ما عِندَهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :تَأَمَّل يا مُفَضَّلُ ما أنعَمَ اللّهُ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ بِهِ عَلَى الإِنسانِ ، مِن هذَا النُّطقِ الَّذي يُعَبِّرُ بِهِ عَمّا في ضَميرِهِ ، وما يَخطُرُ بِقَلبِهِ ، ونَتيجَةِ فِكرِهِ ، وبِهِ يَفهَمُ عَن غَيرِهِ ما في نَفسِهِ ، ولَولا ذلِكَ كانَ بِمَنزِلَةِ البَهائِمِ المُهمَلَةِ الَّتي لا تُخبِرُ عَن نَفسِها بِشَيءٍ ، ولا تَفهَمُ عَن مُخبِرٍ شَيئا . وكَذلِكَ الكِتابَةُ ، بِها تُقَيَّدُ أخبارُ الماضينَ لِلباقينَ ، وأخبارُ الباقينَ لِلآتينَ ، وبِها تُخَلَّدُ الكُتُبُ فِي العُلومِ وَالآدابِ وغَيرِها ، وبِها يَحفَظُ الإِنسانُ ذِكرَ ما يَجري بَينَهُ وبَينَ غَيرِهِ مِنَ المُعامَلاتِ وَالحِسابِ ، ولَولاهُ لَانقَطَعَ أخبارُ بَعضِ الأَزمِنَةِ عَن بَعضٍ ، وأخبارُ الغائِبينَ عَن أوطانِهِم ، ودَرَسَتِ العُلومُ ، وضاعَتِ الآدابُ ، وعَظُمَ ما يَدخُلُ عَلَى النّاسِ مِنَ الخَلَلِ في اُمورِهِم ومُعامَلاتِهِم ، وما يَحتاجونَ إلَى النَّظَرِ فيهِ مِن أمرِ دينهِم ، وما رُوِيَ لَهُم مِمّا لا يَسَعُهُم جَهلُهُ ، ولَعَلَّكَ تَظُنُّ أنَّها مِمّا يُخلَصُ إلَيهِ بِالحيلَةِ وَالفِطنَةِ ، ولَيسَت مِمّا اُعطِيَهُ الإِنسانُ مِن خَلقِهِ وطِباعِهِ . وكَذلِكَ الكَلامُ إنَّما هُوَ شَيءٌ يَصطَلِحُ عَلَيهِ النّاسُ فَيَجري بَينَهُم ، ولِهذا صارَ يَختَلِفُ فِي الاُمَمِ المُختَلِفَةِ بِأَلسُنٍ مُختَلِفَةٍ ، وكَذلِكَ الكِتابَةُ كَكِتابَةِ العَرَبِيِّ وَالسِّريانِيِّ وَالعِبرانِيِّ وَالرّومِيِّ وغَيرِها مِن سائِرِ الكِتابَةِ الَّتي هِيَ مُتَفَرِّقَةٌ فِي الاُمَمِ ، إنَّمَا اصطَلَحوا عَلَيها كَمَا اصطَلَحوا عَلَى الكَلامِ ، فَيُقالُ لِمَنِ ادَّعى ذلِكَ ، إنَّ الإِنسانَ وإن كانَ لَهُ فِي الأَمرَينِ جَميعا فِعلٌ أو حيلَةٌ فَإِنَّ الشَّيءَ الَّذي يَبلُغُ بِهِ ذلِكَ الفِعلَ وَالحيلَةَ عَطِيَّةٌ وهِبَةٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ في خَلقِهِ ، فَإِنَّهُ لَولَم يَكُن لَهُ لِسانٌ مُهَيَّأٌ لِلكَلامِ ، وذِهنٌ يَهتَدي بِهِ لِلاُمورِ لَم يَكُن لِيَتَكَلَّمَ أبَدا . ولَو لَم يَكُن لَهُ كَفٌّ مُهَيَّأَةٌ وأصابِعُ لِلكِتابَةِ لَم يَكُن لِيَكتُبَ أبَداً ، وَاعتَبِر ذلِكَ مِنَ البَهائِمِ الَّتي لا كَلامَ لَها ولا كِتابَةَ ، فَأَصلُ ذلِكَ فِطرَةُ البارِئ جَلَّ و عَزَّ وما تَفَضَّلَ بِهِ عَلى خَلقِهِ ، فَمَن شَكَرَ اُثيبَ ، ومَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ . (5)

.


1- .أنِقَ الشيءُ : راعَ حُسنُه وأعجَبَ (مجمع البحرين : ج 1 ص 89 «أنق») .
2- .الكافي : ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد ، تحف العقول : ص 94 ، معدن الجواهر : ص 71 نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 283 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 93 ح 9644 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 9 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 294 ح 363 .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 82 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 143

امام على عليه السلام :اى مردم ! در انسان ، ده كار است كه زبانش آنها را انجام مى دهد : [زبان ، ]گواهى است كه از درونْ خبر مى دهد ، داورى است كه به دعواها پايان مى بخشد ، گوينده اى است كه با آن پاسخ داده مى شود ، ميانجى اى است كه با آن به نيازها رسيدگى مى شود ، وصف كننده اى است كه به وسيله آن ، چيزها شناخته مى شوند ، فرماندهى است كه به نيكى فرمان مى دهد ، اندرزگويى است كه از زشتى باز مى دارد ، تسليت دهنده اى است كه به وسيله آن ، اندوه ها تسكين مى يابند ، و حاضرجوابى است كه به وسيله آن ، كينه ها كنار مى روند ، و خوشى است كه گوش ها از آن لذّت مى برند .

امام على عليه السلام :اگر زبان نبود ، انسان ، جز يك نقش مجسّم يا حيوان سرگردان ، چيزى نبود .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :همان گونه كه ظرف هاى سفالين با آزمودن از طريق صدايشان شناخته مى شوند و سالم از شكسته آنها تميز داده مى شود ، انسان نيز به گفتارش آزموده مى شود و معلوم مى گردد كه چه در چنته دارد . 1

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل ! در اين نعمت گويايى كه خداوندِ پاك نام به انسان ارزانى داشته است ، بينديش ؛ نعمتى كه با آن ، آنچه را در درون اوست و آنچه را در دلش مى گذرد و آنچه را از انديشه اش مى گذرد ، بازگو مى كند و به وسيله آن ، به آنچه در درون ديگران است ، پى مى برد . و اگر نعمت گويايى نبود ، آدمى به سان حيوانات زبان بسته اى بود كه نه از خود خبرى مى دهند و نه از خبر دهنده اى چيزى مى فهمند . و نعمت خط (نوشتن) كه با آن ، خبرهاى رفتگان براى ماندگان ، و خبرهاى ماندگان براى آيندگان ثبت مى شود و با آن ، دانش ها و فرهنگ ها و غير آن در كتاب ها جاويدان مى شوند ، و با آن ، داد و ستدها و حساب و كتاب هايى كه ميان افراد انسان مى گذرد، محفوظ مى ماند . اگر خط (نوشتن) در ميان نبود ، از زمانى براى زمان ديگر ، خبرى نمى مانْد ، و دور شدگانِ از وطن هايشان نمى توانستند از خود ، خبرى برسانند ، و دانش ها و معارف ، از بين مى رفتند ، و آداب و فرهنگ ها نابود مى شدند ، و در كارها و داد و ستدهاى مردمان و امور دينشان كه به نگريستن [و انديشيدن] در آن نيازمندند ، و رواياتى كه دانستن آنها برايشان ضرور است ، خلل بسيار وارد مى شد . شايد تو گمان ببرى كه آن خط (نوشتن) ، امرى است كه با چاره گرى و انديشه به آن رسيده مى شود و چيزى نيست كه در وجود و سرشت انسان نهاده شده باشد ، و ممكن است همين گمان را در باره زبان [و گفتار] داشته باشى كه مردم ، آن را ساخته اند و بر آن ، سازش كرده اند و در ميانشان جريان دارد . از همين رو ، در ميان اقوام گوناگون ، زبان هاى گوناگون وجود دارد ، چنان كه خط نيز اين گونه است ، مانند : خطّ عربى ، سريانى ، عِبرى ، رومى و ديگر خط هايى كه در ميان امّت ها پراكنده است . بر خط نيز سازش كرده اند ، همچنان كه بر زبان ؛ (1) امّا به كسى كه چنين ادّعا كند [و بگويد كه اين پديده ها ، زاييده محض فكر و چاره گرى آدمى هستند و ريشه در نهاد خدادادى انسان ندارند] ، گفته مى شود : درست است كه انسان در اين هر دو چيز (خط و زبان) ، تأثير عملى يا فكرى داشته است ؛ امّا آنچه او را به آن عمل و فكر مى رساند ، نعمت هايى است كه خداوند به او بخشيده و در وجودش نهاده است . اگر زبانى آماده براى سخن گفتن و ذهنى كه با آن به كارها راه نمايى مى شود ، در اختيار نداشت ، هرگز نمى توانست سخن بگويد ، و اگر دست و انگشتانى مناسب براى نوشتن نداشت ، هرگز نمى توانست بنويسد . اين را از حيوانات كه نه زبانى دارند و نه خطّى ، درياب . بنا بر اين ، ريشه و خاستگاه آن ، آفرينش خداوند عز و جل و نعمت هايى است كه در وجود آدمى نهاده است . پس هر كه سپاس گزار باشد ، پاداش مى يابد ، و هر كه ناسپاسى كند ، البتّه خداوند از جهانيان ، بى نياز است .

.


1- .يعنى خط و زبان ، دو پديده اجتماعى و اختراع بشرند و هر قوم و ملّتى بر خط و زبان ، توافق كرده اند .

ص: 144

5 / 5الحَياءُالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :اُنظُر يا مُفَضَّلُ إلى ما خُصَّ بِهِ الإِنسانُ دونَ جَميعِ الحَيَوانِ مِن هذَا الخَلقِ ، الجَليلِ قَدرُهُ ، العَظيمِ غَناؤُهُ ، أعنِي الحَياءَ ، فَلَولاهُ لَم يُقرَ (1) ضَيفٌ ، ولَم يُوفَ بِالعِداتِ ، ولَم تُقضَ الحَوائِجُ ، ولَم يُتَحَرَّ الجَميلُ ، ولَم يُتَنَكَّبِ القَبيحُ في شَيءٍ مِنَ الأَشياءِ ، حَتّى أنَّ كَثيرا مِنَ الاُمورِ المُفتَرَضَةِ أيضا إنَّما يُفعَلُ لِلحَياءِ ، فَإِنَّ مِنَ النّاسِ مَن لَو لَا الحَياءُ لَم يَرعَ حَقَّ والِدَيهِ ، ولَم يَصِل ذا رَحِمٍ ، ولَم يُؤَدِّ أمانَةً ، ولَم يَعفُ عَن فاحِشَةٍ ، أفَلا تَرى كَيفَ وُفِّيَ لِلإِنسانِ جَميعُ الخِلالِ الَّتي فيها صَلاحُهُ وتَمامُ أمرِهِ ؟ (2)

.


1- .القِرى : الضيافة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1474 «قرى») .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 81 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 145

5 / 5 شرم

5 / 5شرمامام صادق عليه السلام_ به مُفضّل بن عمر _ :اى مُفضل ! در ويژگى ديگرى كه از ميان همه جانداران ، تنها به انسان ، اين آفريده بلندپايه و بسيار ارزشمند ، اختصاص داده شده ، يعنى حيا (شرم) بنگر . اگر حيا نبود ، هيچ ميهمانى پذيرايى نمى شد ، به وعده ها وفا نمى شد ، كسى حاجت ديگرى را برآورده نمى ساخت ، كسى دنبال زيبايى ها [و خوبى ها ]نمى رفت ، و از بدى [و زشتى] در هيچ كارى از كارها خوددارى نمى شد . حتّى بسيارى از كارهاى واجب نيز به خاطر حيا انجام مى پذيرند ؛ چرا كه بعضى از مردم ، اگر حيا وجود نداشت ، حقوق پدر و مادر خود را رعايت نمى كردند ، صِله رحِم به جا نمى آورند ، امانتدارى نمى كردند و از فحشا خوددارى نمى ورزيدند . پس آيا نمى بينى كه چگونه همه خصلت هايى كه صلاح انسان و سامان يافتن امور او به آنها بستگى دارد ، در او جمع شده است ؟

.

ص: 146

5 / 6اِستِعدادُ التَّعليمِ وَالتَّربِيَةِالكتاب«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (1)

«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْاءِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» . (2)

«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَ نبِئونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَاادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» . (3)

الحديثقرب الإسناد عن البزنطيّ :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : لِلنّاسِ فِي المَعرِفَةِ صُنعٌ ؟ قالَ : لا ، قُلتُ : لَهُم عَلَيها ثَوابٌ ؟ قالَ : يُتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالثَّوابِ كَما يُتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالمَعرِفَةِ . (4)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة : ج 2 ص 123 (المعرفة / القسم السادس / الفصل الثاني / أسباب المعارف العقليّة) و ص 133 (الفصل الثالث : أسباب المعارف القلبيّة) .

.


1- .النحل : 78 .
2- .العلق : 4 و 5 .
3- .البقرة : 31 _ 33 .
4- .قرب الإسناد : ص 347 ح 1256 ، تحف العقول : ص 444 عن صفوان بن يحيى نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 221 ح 1 .

ص: 147

5 / 6 استعداد آموزش و پرورش

5 / 6استعداد آموزش و پرورشقرآن«و خدا شما را از شكم هاى مادرانتان _ در حالى كه چيزى نمى دانستيد _ ، بيرون آورد و برايتان گوش و چشم ها و دل ها قرار داد باشد كه سپاس گزارى كنيد» .

«همو كه به وسيله قلم آموخت . آنچه را كه انسان نمى دانست ، به او آموخت» .

«و [خدا] همه نام ها را به آدم آموخت . سپس آنها را بر فرشتگان ، عرضه نمود و فرمود : «اگر راست مى گوييد ، از نام هاى ايشان به من خبر دهيد» . گفتند : منزّهى تو ! براى ما جز آنچه تو خود به ما آموخته اى ، هيچ دانشى نيست . تو داناىِ حكيمى . فرمود : «اى آدم ! ايشان را از نام هاى آنان ، خبر ده» و چون آنان را از نام هايشان خبر داد ، فرمود : «آيا به شما نگفتم كه من ، نهان آسمان ها و زمين را مى دانم ، و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داريد ، مى دانم ؟»» .

حديثقرب الإسناد_ به نقل از بِزَنطى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : آيا مردم در شناخت ، دست دارند ؟ فرمود : «نه» . گفتم : براى آن ، پاداش داده مى شوند ؟ فرمود : «پاداش به آنان مرحمت مى شود ، چنان كه شناخت به آنها مرحمت مى شود» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 443 (معرفت شناسى / بخش ششم / فصل دوم : راه هاى معرفت عقلى) و ص 461 (فصل سوم : راه هاى معرفت قلبى) .

.

ص: 148

5 / 7اِستِعدادُ قَبولِ أمانَةِ التَّكليفِالكتاب«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ كانَ يوصي بِهِ أصحابَهُ _ :تَعاهَدوا أمرَ الصَّلاةِ ... ثُمَّ أداءَ الأَمانَةِ، فَقَد خابَ مَن لَيسَ مِن أهلِها، إنَّها عُرِضَت عَلَى السَّماواتِ المَبنِيَّةِ، وَالأَرَضينَ المَدحُوَّةِ (2) ، وَالجِبالِ ذاتِ الطّولِ المَنصوبَةِ ، فَلا أطوَلَ ولا أعرَضَ ، ولا أعلى ولا أعظَمَ مِنها . ولَوِ امتَنَعَ شَيءٌ بِطولٍ أو عَرضٍ أو قُوَّةٍ أو عِزٍّ لَامتَنَعنَ ، ولكِن أشفَقنَ مِنَ العُقوبَةِ، وعَقَلنَ ما جَهِلَ مَن هُوَ أضعَفُ مِنهُنَّ، وهُوَ الإِنسانُ، «إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (3)

عنه عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ بَعضُ الزَّنادِقَةِ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَ_لُومًا جَهُولاً» وقالَ : فَما هذِهِ الأَمانَةُ ومَن هذَا الإِنسانُ ؟ ولَيسَ مِن صِفَةِ العَزيزِ الحَكيمِ التَّلبيسُ عَلى عِبادِهِ؟! _ :أمَّا الأَمانَةُ الَّتي ذَكَرتَها فَهِيَ الأَمانَةُ الَّتي لا تَجِبُ ولا تَجوزُ أن تَكونَ إلّا فِي الأَنبِياءِ وأوصِيائِهِم ، لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى ائتَمَنَهُم عَلى خَلقِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَجا في أرضِهِ . (4)

.


1- .الأحزاب : 72 .
2- .دَحا يَدحُو : بَسَطَ وَوَسَّعَ (النهاية : ج 2 ص 106 «دحا») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 199 ، الكافي : ج 5 ص 37 ح 1 عن عقيل الخزاعي نحوه ، بحارالأنوار : ج 82 ص 224 ح 48 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 591 ح 137 ، بحارالأنوار : ج 93 ص 117 ح 1 .

ص: 149

5 / 7 استعداد پذيرفتن امانت تكليف

5 / 7استعداد پذيرفتن امانت تكليفقرآن«ما امانت [الهى] را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم پس آنها از پذيرفتن آن ، خوددارى كردند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت . به راستى كه او ستمكارى نادان بود» .

حديثامام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در سفارش به يارانش _ :از نماز ، مراقبت كنيد ... و ديگر ، آن كه امانت گزار باشيد ؛ زيرا كسى كه امانت گزار نيست ، زيانكار است . امانت ، به آسمان هاى افراشته و زمين هاى گسترده و كوه هاى بلند ، عرضه شد ؛ زيرا چيزى بالاتر و گسترده تر و بلندتر و بزرگ تر از اينها نبود . اگر بنا بود چيزى به خاطر درازى يا پهنى يا نيرومندى و يا صلابت ، امانت را نپذيرد ، هر آينه ، اين سه بودند ؛ امّا از عقوبت ترسيدند و چيزى را دانستند كه موجود ناتوان تر از آنها ندانست ، و او انسان است . «به راستى كه او ستمكارى نادان بود» .

امام على عليه السلام_ هنگامى كه زِنديقى از ايشان در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «ما امانت [الهى] را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم . پس آنها از پذيرفتن آن ، خوددارى كردند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت . به راستى كه او ستمكارى نادان بود» پرسيد و گفت : اين امانت چيست ؟ و اين انسان كيست ؟ از صفت [و شأن] خداى توانا و دانا نيست كه حقيقت را از بندگانش پوشيده بدارد _ :امّا امانتى كه پرسيدى ، امانتى است كه نبايد و نشايد بود ، مگر در پيامبران و اوصياى آنان ؛ چرا كه خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آنان را امين خود بر خلقش قرار داد و حجّت هاى خويش در زمينش نهاد .

.

ص: 150

5 / 8اِستِعدادُ تَلَقِّي الوَحيِ وَالإِلهامِالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْاْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» . (1)

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُواْ إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ» . (2)

«وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِى جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدىً لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلَا ءَابَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» . (3)

«وَأَوْحَيْنَآ إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ » . (4)

راجع : يونس : 2 ، إبراهيم : 11 ، الإسراء : 93 و 94 ، الأنبياء : 7 ، الكهف : 110 ، الشورى : 5 .

.


1- .يوسف : 109 .
2- .فصلت : 6 .
3- .الأنعام : 91 .
4- .القصص : 7 .

ص: 151

5 / 8 استعداد دريافت وحى و الهام

5 / 8استعداد دريافت وحى و الهامقرآن«و پيش از تو نيز جز مردانى از اهل آبادى ها را كه به آنان وحى مى كرديم ، نفرستاديم . آيا در زمين نگرديده اند تا فرجام كسانى را كه پيش از آنان بوده اند ، بنگرند ؟ قطعا سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارى كرده اند ، بهتر است . آيا نمى انديشيد ؟» .

«بگو : من هم بشرى مانند شما هستم ، جز اين كه به من وحى مى شود كه : خداى شما خدايى يگانه است . پس به سوى او رو كنيد و از او آمرزش بخواهيد : و واى بر مشركان!» .

«و آن گاه كه [يهوديان] گفتند : «خدا ، چيزى بر بشرى نازل نكرد» ، بزرگى خدا را چنان كه بايد ، نشناختند . بگو : چه كسى آن كتابى را كه موسى آورد ، نازل كرده است ؟ همان كتابى كه براى مردم ، روشنايى و ره نمود است و آن را به صورت طومارها در مى آوريد [و آنچه را] از آن [مى خواهيد ]آشكار ، و بسيارى را پنهان مى كنيد ، در صورتى كه چيزى كه نه شما مى دانستيد و نه پدرانتان ، [به وسيله آن] به شما آموخته شد؟ . بگو : خدا [همه را فرستاده است] . آن گاه بگذار تا در ژرفاى [باطل] خود به بازى [سرگرم ]شوند» .

«و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده ، و اگر بر [جان] او ترسيدى ، او را در دريا[ى نيل ]افكن و بيم مدار و اندوه به خود راه مده . ما او را به تو باز خواهيم گرداند و او را از فرستادگان قرار خواهيم داد» .

ر . ك : يونس : آيه 2 ، ابراهيم : آيه 11 ، اسرا : آيه 93 و 94 ، انبيا : آيه 7 ، كهف : آيه 110 ، شورا : آيه 5 .

.

ص: 152

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَقَّهَهُ فِي الدّينِ وألهَمَهُ رُشدَهُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ لِاُمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِكَ ، وأودَعَ قَلبَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ ، وألهَمَهُ العِلمَ إلهاما . (2)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 2 ص 136 (المعرفة / القسم السادس / الفصل الثالث : أسباب المعارف القلبية / الإلهام) .

.


1- .مسند البزّار : ج 5 ص 117 ح 1700 عن عبداللّه ، الترغيب والترهيب : ج 1 ص 92 ح 2 عن عبداللّه بن مسعود ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 132 ح 2967 وفيه «اليقين» بدل «رشده» .
2- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 101 ح 2 ، كمال الدين : ص 680 ح 31 ، الاحتجاج : ج 2 ص 446 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم .

ص: 153

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى بنده اى خيرى بخواهد ، او را در دين ، دانا مى گرداند و راه راست را به او الهام مى نمايد .

امام رضا عليه السلام :هر گاه خداوند عز و جل بنده اى را براى [سرپرستى] امور بندگانش برگزيند ، سينه او را براى اين كار مى گشايد و چشمه هاى حكمت را در دلش جاى مى دهد و دانش را به طور كامل به او الهام مى نمايد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 467 (معرفت شناسى / بخش ششم / فصل سوم : راه هاى معرفت قلبى / الهام) .

.

ص: 154

الفصل السادس: خصائص الإنسان الذّميمة6 / 1الضَّعفُالكتاب«يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الْاءِنسَانُ ضَعِيفًا» . (1)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ» . (2)

الحديثتفسير القمّي :في قَولِهِ تَعالى : «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ» : يَعني مِن نُطفَةٍ مُنتِنَةٍ ضَعيفَةٍ «ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا» وهُوَ الكِبَرُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَولا ثَلاثٌ فِي ابنِ آدَمَ ما طَأطَأَ رَأسَهُ شَيءٌ : المَرَضُ وَالفَقرُ وَالمَوتُ ، كُلُّهم فيهِ وإنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثّابٌ ! (4)

.


1- .النساء : 28 .
2- .الروم : 54 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 160 .
4- .الخصال : ص 113 ح 89 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الدعوات : ص 171 ح 479 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 316 ح 12 ؛ تفسير القرطبي : ج 18 ص 317 ح 12 .

ص: 155

فصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسان
6 / 1 ناتوانى

فصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسان6 / 1ناتوانىقرآن«خدا مى خواهد تا بارتان را سبُك گرداند و [مى داند كه] انسان ، ناتوان آفريده شده است» .

«خدا ، كسى است كه شما را از ناتوانى آفريد . سپس بعد از ناتوانى ، نيرو بخشيد . سپس بعد از نيرومندى ، ناتوانى و پيرى داد . هر چه بخواهد ، مى آفريند ، و او دانا و تواناست» .

حديثتفسير القمّى :سخن خداوند متعال : «خدا ، كسى است كه شما را از ناتوانى آفريد» ، يعنى از نطفه اى بدبو و ناتوان . «سپس بعد از ناتوانى ، نيرو بخشيد . سپس بعد از نيرومندى ، ناتوانى داد» ، يعنى پيرى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر سه چيز در فرزند آدم نبود ، در برابر هيچ چيز ، سر خم نمى كرد : بيمارى ، و نادارى ، و مرگ . همه اينها در او هست و با اين حال ، باز هم سركش است !

.

ص: 156

الإمام عليّ عليه السلام :وَيحَ ابنِ آدَمَ ! أسيرُ الجوعِ ، صَريعُ الشِّبَعِ ، غَرَضُ الآفاتِ ، خَليفَةُ الأَمواتِ . (1)

عنه عليه السلام :مِسكينٌ ابنُ آدَمَ ، مَكتومُ الأَجَلِ ، مَكنونُ العِلَلِ ، مَحفوظُ العَمَلِ ، تُؤلِمُهُ البَقَّةُ ، وتَقتُلُهُ الشَّرقَةُ ، (2) وتُنتِنُهُ العَرقَةُ . (3)

عنه عليه السلام :أفَرَأَيتُم جَزَعَ أحَدِكُم مِنَ الشَّوكَةِ تُصيبُهُ ، وَالعَثرَةِ تُدميهِ ، وَالرَّمضاءِ (4) تُحرِقُهُ ؟ فَكَيفَ إذا كانَ بَينَ طابَقَينِ مِن نارٍ ، ضَجيعَ حَجَرٍ وقَرينَ شَيطانٍ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَابنَ آدَمَ ، هَل تَنتَظِرُ إلّا هَرَما حائِلاً ، أو مَرَضا شاغِلاً ، أو مَوتا نازِلاً ! (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ وإنَّكَ مِنَ الضَّعفِ خَلَقتَنا ، وعَلَى الوَهنِ بَنَيتَنا ، ومِن ماءٍ مَهينٍ ابتَدَأتَنا ، فَلا حَولَ لَنا إلّا بِقُوَّتِكَ ، ولا قُوَّةَ لَنا إلّا بِعَونِكَ . (7)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّ جِبِلَّةَ (8) البَشَرِيَّةِ ، وطِباعَ الإِنسانِيَّةِ ، وما جَرَت عَلَيهِ التَّركيباتُ النَّفسِيَّةُ ، وَانعَقَدَت بِهِ عُقودُ النَّشئِيَّةِ [النَّسَبِيَّةِ] تَعجِزُ عَن حَملِ وارِداتِ الأَقضِيَةِ ، إلّا ما وَفَّقتَ لَهُ أهلَ الاِصطِفاءِ ، وأعَنتَ عَلَيهِ ذَوِي الاِجتِباءِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 229 ح 10096 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 505 ح 9257 .
2- .الشَّرَقُ : الشجا والغصّة ، يقال : شرق الرجل : إذا غصّ (تاج العروس : ج 13 ص 239 «شرق») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 419 ، روضة الواعظين : ص 452 ، غرر الحكم : ج 6 ص 141 ح 9844 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 84 ح 90 .
4- .الرَّمضاءُ : الحجارة الحامية من حرّ الشمس (المصباح المنير : ص 238 «رمض») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 183 ، الدروع الواقية : ص 271 ، بحارالأنوار : ج 8 ص 306 ح 68 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 323 ح 703 .
7- .الصحيفة السجّادية : ص 47 الدعاء 9 .
8- .الجِبِلُّ : الخَلقُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 268 «جبل») .
9- .مهج الدعوات : ص 69 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 215 ح 1 .

ص: 157

امام على عليه السلام :بيچاره آدميزاد ! اسير گرسنگى ، زمين خورده سيرى ، آماج گزندها ، و جانشين مُردگان است .

امام على عليه السلام :بينوا آدميزاد! اَجَلش پوشيده است ، بيمارى هايش نهان [و در كمين ]است ، كردارش نگهدارى مى شود ، پشه اى او را رنجه مى سازد ، جرعه اى گلوگير ، او را مى كُشد ، و عَرَق ، گنديده اش مى كند .

امام على عليه السلام :ديده ايد كه يكى از شما ، آن گاه كه خارى در جايى از بدنش فرو مى رود ، يا زمين مى خورد و خونى مى شود ، و يا ريگ هاى داغ ، پايش را مى سوزاند ، چه سان بى تابى مى كند ؟ پس چگونه خواهد بود آن گاه كه در ميان دو طبقه از آتش ، هم بستر سنگى و همنشين شيطانى باشد !

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :اى فرزند آدم ! آيا منتظر چيزى جز پيرى باز دارنده ، يا بيمارى گرفتار كننده ، يا از راه رسيدن مرگ هستى؟ !

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! تو ما را از ناتوانى آفريدى ، و بر سستى بنايمان كردى ، و از آبى پست ، آغازمان نمودى . پس ما را هيچ توانى نيست ، جز به نيروى تو ، و هيچ توانى نيست ، جز به كمك تو .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! سرشت بشرى ، و طبيعت انسانى ، و ساختار روانى اى كه در او به كار رفته ، و تركيبات وجودى اش ، ناتوان از آن اند كه آنچه را از قضا و مقدّرات به او مى رسد ، تحمّل كنند ، مگر برگزيدگانى كه تو توفيقشان داده باشى و منتخبانى كه تو در اين راه ، كمكشان كرده باشى .

.

ص: 158

6 / 2الجَهلُالكتاب«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (1)

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (2)

راجع : البقرة : 67 ، هود : 46 ، الأعراف : 179 ، الأنفال : 22 ، الفرقان : 44 .

الحديثتفسير الثعلبي عن صالح بن مسمار :بَلَغَني أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله تَلا هذِهِ الآيَةَ : «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» (3) قالَ : جَهلُهُ. (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ ، ولا مالَ أعوَدُ مِنَ العَقلِ . (5)

.


1- .النحل : 78 .
2- .الأحزاب : 72 .
3- .الانفطار : 6 .
4- .تفسير الثعلبي : ج 10 ص 146 ، تفسير القرطبي : ج 19 ص 245 عن غالب الحنفي ، كنزالعمّال : ج 2 ص 547 ح 4694 نقلاً عن ابن المنذر وابن أبي حاتم والعسكري في المواعظ عن عمر ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 682 نحوه ، بحارالأنوار : ج 7 ص 94 .
5- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 25 عن السريّ بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام و ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 6 و ص 10 ، الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 عن أبي عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 61 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، شُعب الإيمان : ج 4 ص 157 ح 4647 عن عاصم بن ضمرة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزالعمّال : ج 16 ص 267 ح 44389 .

ص: 159

6 / 2 نادانى

6 / 2نادانىقرآن«و خدا ، شما را از شكم هاى مادرانتان _ در حالى كه چيزى نمى دانستيد _ ، بيرون آورد و برايتان گوش و چشم ها و دل ها قرار داد . باشد كه سپاس گزارى كنيد » .

«ما امانت [خويش] را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم . آنها از پذيرفتنش خوددارى ورزيدند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت . به راستى كه او ستمكارى نادان بود» .

ر . ك : بقره : آيه 67 ، هود : آيه 46 ، اعراف : آيه 179 ، انفال : آيه 22 ، فرقان : آيه 44 .

حديثتفسير الثعلبى_ به نقل از صالح بن مِسمار _ :به من خبر رسيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را كه : «اى انسان! چه چيز ، تو را به پروردگار بزرگوارت ، گستاخ كرده است؟» تلاوت كرد و فرمود : «نادانى او» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على ! هيچ فقرى بدتر از نادانى نيست ، و هيچ سرمايه اى سودمندتر از خِرد نيست .

.

ص: 160

عنه صلى الله عليه و آله :صَديقُ كُلِّ امرِىً عَقلُهُ ، وعَدُوُّهُ جَهلُهُ . (1)

الإمام علي عليه السلام :الجَهلُ فِي الإِنسانِ أضَرُّ مِنَ الآكِلَةِ (2) فِي البَدَنِ . (3)

راجع : ص 198 (الإنسان / الفصل الثامن / آفات الإنسانية / الجهل والغفلة) و موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 329 (المعرفة / القسم الثالث : الجهل) .

6 / 3العَجَلَةُالكتاب«وَ يَدْعُ الْاءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ عَجُولًا» . (4)

«خُلِقَ الْاءِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْرِيكُمْ ءَايَاتِى فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ» . (5)

راجع : يونس : 11 ، الإسراء : 11 .

الحديثقصص الأنبياء للراوندي عن حبة العرني :قالَ أميرُالمُؤمِنينَ عليُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ آدَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ مِن أديمِ الأَرضِ ، فَمِنهُ السِّباخُ وَالمالِحُ وَالطَّيِّبُ ، ومِن ذُرِّيَّتِهِ الصّالِحُ وَالطّالِحُ . وقالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ونَفَخَ فيهِ مِن روحِهِ نَهَضَ لِيَقومَ ، فَقالَ اللّهُ تَعالى : وخُلِقَ الإِنسانُ عَجولاً . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 309 ح 610 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 11 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 24 ح 1 ، علل الشرائع : ص 101 ح 2 كلّها عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام ، تحف العقول : ص 443 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 87 ح 11 .
2- .الآكِلَةُ : الحِكَّةُ والجَرَبُ أيّا كانت (لسان العرب : ج 11 ص 23 «أكل») .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 59 ح 1830 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 54 ح 1411 .
4- .الإسراء : 11 .
5- .الأنبياء : 37 .
6- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 41 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 112 ح 32 .

ص: 161

6 / 3 شتابزدگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست هر كس ، خِرد اوست و دشمنش ، نادانى او .

امام على عليه السلام :نادانى براى انسان ، زيانبارتر از [بيمارى] خوره براى بدن است .

ر . ك : ص 199 (انسان / فصل هشتم / آسيب هاى انسان / نادانى و ناهشيارى) و دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 9 (معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى) .

6 / 3شتاب زدگىقرآن«و انسان ، [همان گونه كه] خير را فرا مى خواند ، [پيشامد] بد را مى خواند ، و انسان ، همواره شتاب زده است» .

«انسان ، از شتاب آفريده شده است . به زودى ، نشانه هاى خود را به شما مى نمايانم . پس به شتاب ، از من مخواهيد» .

ر . ك : يونس : آيه 11 ، اسرا : آيه 11 .

حديثقصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :امير مؤمنان ، امام على عليه السلام فرمود : «خداوند متعال ، آدم را _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، از پوسته زمين آفريد ؛ از قسمت هاى تلخ و شور و شيرين آن . [به همين دليل] برخى از فرزندان او خوش ذات اند و برخى بدذات» . و فرمود : «چون خداوند متعال ، آدم را _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، آفريد و از روح خود در او دميد ، او بى درنگ خواست كه برخيزد . پس خداوند عز و جل فرمود : انسان ، عجول آفريده شده است » . (1)

.


1- .اشاره است به آيه 37 از سوره انبيا و آيه 11 از سوره اِسرا .

ص: 162

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا خَلَقَ [اللّهُ] (1) آدَمَ نَفَخَ فيهِ مِن روحِهِ ، وَثَبَ لِيَقومَ قَبلَ أن يَتِمَّ خَلقُهُ فَسَقَطَ ، فَقالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : خُلِقَ الإِنسانُ عَجولاً . (2)

6 / 4الكُفرانُالكتاب«إِنَّ الْاءِنسَانَ لَكَفُورٌ» . (3)

«وَ إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْاءِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْاءِنسَانَ كَفُورٌ» . (4)

«وَ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ كَفُورًا» . (5)

«وَ جَعَلُواْ لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْاءِنسَانَ لَكَفُورٌ مُّبِينٌ» . (6)

«قُتِلَ الْاءِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ» . (7)

«إِنَّ الْاءِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ * وَ إِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ» . (8)

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .تفسير العياشي : ج 2 ص 283 ح 27 عن هشام بن سالم ، بحارالأنوار : ج 11 ص 119 ح 50 .
3- .الحجّ : 66 .
4- .الشورى : 48 .
5- .الإسراء : 67 .
6- .الزخرف : 15 .
7- .عبس : 17 .
8- .العاديات : 6 _ 8 .

ص: 163

6 / 4 ناسپاسى

امام صادق عليه السلام :چون خداوند ، آدم را آفريد و از روح خويش در او دميد ، پيش از آن كه خلقتش كامل شود ، بلند شد كه بايستد ؛ امّا افتاد . پس خداوند عز و جل فرمود : «انسان ،عجول آفريده شده است» .

6 / 4ناسپاسىقرآن«به راستى كه انسان ، ناسپاس است» .

«و هر گاه به انسان از جانب خود ، رحمتى چشانيم ، بِدان شادمان [و سرمست] مى شود ، و چون به سزاى دستاورد پيشين آنها ، به آنان بدى رسد ، همانا انسان ، ناسپاسى مى كند» .

«و چون در دريا به شما صدمه اى برسد ، هر كس جز او را كه مى خوانيد ، ناپديد [و فراموش] مى گردد و چون شما را به سوى خشكى رهانيد ، روى گردان مى شويد ، و انسان ، همواره ناسپاس است» .

«و [مشركان] براى او (خدا) بعضى از بندگان را جزئى [چون فرزند و شريك] قرار دادند . همانا انسان ، ناسپاسى آشكار است» .

«كشته باد انسان ! چه ناسپاس است !» .

«به راستى كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است ، و او خود بر اين ، نيكْ گواه است» .

.

ص: 164

«وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْاءِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ إلّا وهُوَ أطوَعُ للّهِِ مِنِ ابنِ آدَمَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن شَيءٍ مِمّا خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ إلّا وهُوَ أطوَعُ للّهِِ مِنِ ابنِ آدَمَ ، إلّا وُلدُ إبليسَ . (3)

6 / 5الطُّغيانُالكتاب«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِى الْأَرْضِ وَ لَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرُ بَصِيرٌ» . (4)

«كَلَّا إِنَّ الْاءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَى » . (5)

«لَّقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ » . (6)

الحديثالإمام علي عليه السلام :إنَّما اُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ في أصحابِ الصُّفَّةِ (7) : «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِى الْأَرْضِ وَ لَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ» ؛ وذلِكَ أنَّهُم قالوا : لَو أنَّ لَنا ! فَتَمَنَّوُا الدُّنيا . (8)

.


1- .فصلت : 51 .
2- .المعجم الصغير : ج 2 ص 51 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 231 الرقم 8139 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 5 ح 43683 نقلاً عن البزّار وكلّها عن بريدة الأسلمي .
3- .الفردوس : ج 4 ص 48 ح 6149 عن بريدة الأسلمي .
4- .الشورى : 27 .
5- .العلق : 6 و 7 .
6- .آل عمران : 181 .
7- .الصُّفَّةُ : سقيفة في مسجد رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، كانت مسكن الغرباء والفقراء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1036 «صفف») .
8- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 483 ح 3663 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 286 ح 10331 كلاهما عن عبداللّه بن سخبرة ، حلية الأولياء : ج 1 ص 338 ، أسباب النزول : ص 390 ح 738 كلاهما عن عمرو بن حُريث من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 165

6 / 5 سركشى

«و چون انسان را نعمت بخشيم ، روى بر مى تابد و خود را كنار مى كشد و چون آسيبى به او رسد ، دست به دعاى فراوان بر مى دارد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ موجودى نيست ، مگر آن كه بيشتر از آدميزاد ، فرمان بُردار خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مخلوقى از مخلوقات خداوند عز و جل نيست ، مگر آن كه بيشتر از فرزندان آدم ، فرمان بُردار خداست ، بجز فرزندان ابليس .

6 / 5سركشىقرآن«اگر خدا روزى را بر بندگان خود فراخ گرداند ، هر آينه در زمين سركشى مى كنند ؛ ليكن آنچه را او بخواهد ، به اندازه مى فرستد . همانا او بر بندگانش آگاه و بيناست» .

«نه ! به راستى كه انسان ، سركشى مى كند ، همين كه خود را بى نياز پندارد» .

«مسلّما خدا سخن كسانى را كه گفتند : «خدا نيازمند است و ما توانگريم» شنيد . به زودى ، آنچه را كه گفتند ، و به ناحق كشتن آنان پيامبران را خواهيم نوشت و خواهيم گفت : بچشيد عذاب سوزان را!» .

حديثامام على عليه السلام :اين آيه در باره صُفّه نشينان (1) فرود آمد: «و اگر خدا ، روزى را براى بندگانش فراخ گرداند ، هر آينه در زمين سركشى مى كنند ؛ ليكن او آنچه را بخواهد ، به اندازه فرو مى فرستد» . علّت فرود آمدنش هم آن بود كه گفتند: «كاش برخوردار مى بوديم !» و آرزوى دنيا را كردند .

.


1- .صُفّه ، سايبانى در مسجد پيامبر خدا بود كه بى خانمان ها و بينوايان ، در آن جا زندگى مى كردند .

ص: 166

عنه عليه السلام :الغِنى يُطغي . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ عَجائِبِ قَلبِ الإِنسانِ _ :إن أفادَ مالاً أطغاهُ الغِنى ، وإن عَضَّتهُ فاقَةٌ شَغَلَهُ البَلاءُ ، وإن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَضَحَهُ الجَزَعُ . (2)

عنه عليه السلام :ثَروَةُ المالِ تُردي وتُطغي وتَفنى . (3)

6 / 6النِّسيانُالكتاب«وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» . (4)

«وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» . (5)

«وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 15 ح 23 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 684 .
2- .الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 108 ، الإرشاد : ج 1 ص 301 ، علل الشرائع : ص 109 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 60 ح 41 ؛ تاريخ دمشق : ج 51 ص 182 عن عبداللّه بن جعفر نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 349 ح 1567 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 351 ح 4707 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 217 ح 4269 .
4- .الزمر : 8 .
5- .طه : 115 .
6- .يونس : 12 .

ص: 167

6 / 6 فراموشى

امام على عليه السلام :توانگرى، سركشى مى آورد .

امام على عليه السلام_ در بيان شگفتى هاى دل انسان _ :اگر به مالى دست يابد ، توانگرى سركشش مى نمايد . اگر نادارى او را بِگزَد ، گرفتارى دامنگيرش مى شود، و اگر مصيبتى به او برسد ، بى تابى رسوايش مى سازد .

امام على عليه السلام :ثروت بسيار ، [مايه] تباهى و سركشى و نابودى است .

6 / 6فراموشىقرآن«و انسان ، چون به وى گزندى رسد ، توبه كنان ، پروردگارش را مى خواند . سپس چون [پروردگارش ]از جانب خود به او نعمتى بخشد ، آنچه را كه پيش تر براى رفع آن به درگاه او دعا مى كرد ، از ياد مى بَرَد و براى خدا همتايانى قرار مى دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گم راه گرداند . بگو: به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى!» .

«پيش از اين ، با آدم پيمان بستيم . پس [آن را] فراموش كرد و براى او عزمى نيافتيم» .

«و هر گاه به انسان گزندى رسد ، ما را به پهلو خفته يا نشسته يا ايستاده، مى خواند و چون گزندش را از او برطرف سازيم ، چنان مى گذرد كه گويى ما را براى گزندى كه به او رسيده ، نخوانده است . اين گونه ، براى اسرافكاران ، آنچه انجام مى دادند ، زينت داده شده است» .

.

ص: 168

«فَإِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :سُمِّيَ الإِنسانُ إنساناً لِأَنَّهُ يَنسى ، وقالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ» . (2)

راجع : التنمية الاقتصادية في الكتاب والسنّة : (القسم الخامس / الفصل الأوّل : التكاثر / مضار التكاثر / نسيان اللّه عز و جل) .

6 / 7الخُسرانُ«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ» . (3)

6 / 8الفَرَحُ وَالفَخرُ«وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ * إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ» . (4)

.


1- .الزمر : 49 .
2- .علل الشرائع : ص 15 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 264 ح 1 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 412 ح 3436 ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 376 كلاهما عن ابن عبّاس من دون إسناد إلى أحدٍ من اهل البيت عليهم السلام .
3- .العصر : 1 _ 3 .
4- .هود : 10 و 11 .

ص: 169

6 / 7 زيانكارى
6 / 8 سرخوشى و فخر فروشى

«پس هر گاه به انسان گزندى رسد ، ما را مى خواند . سپس چون از جانب خود به او نعمتى دهيم ، مى گويد: «آن را به دانش خود يافته ام» . نه چنان است ؛ بلكه آن ، آزمايشى است ؛ ولى بيشترشان نمى دانند» .

حديثامام صادق عليه السلام :انسان، انسان ناميده شده است ؛ چون دچار نسيان [و فراموشى ]مى شود . خداوند عز و جل فرموده است: «و پيش از اين با آدم پيمان بستيم . پس [آن را ]فراموش كرد» .

ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 2 ص 945 (بخش پنجم / فصل يكم : فخرفروشى با ثروت / زيان هاى فخرفروشى با ثروت / فراموش كردن خدا) .

6 / 7زيانكارى«سوگند به عصر كه به راستى ، انسان در زيانكارى است ، مگر كسانى كه ايمان آورند و كارهاى شايسته انجام دهند همديگر را به حق ، سفارش و به شكيبايى توصيه كنند» .

6 / 8سرخوشى و فخرفروشى«و اگر پس از گزندى كه به او رسيده، نعمتى به او بچشانيم ، حتما خواهد گفت: «گرفتارى ها از من دور شد !» . بى گمان ، او سرخوش و فخرفروش است ، مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كرده اند [كه ]براى آنان ، آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود» .

.

ص: 170

6 / 9الظُّلمُ«وَءَاتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْاءِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» . (1)

6 / 10الغُرورُ وَاليَأسُالكتاب«فَأَمَّا الْاءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ * كَلَّا بَل لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» . (2)

«لَا يَسْأَمُ الْاءِنسَانُ مِن دُعَاءِ الْخَيْرِ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَئوسٌ قَنُوطٌ * وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِى وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّى إِنَّ لِى عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ * وَ إِذَاأَنْعَمْنَا عَلَى الْاءِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ» . (3)

«وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْاءِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئوسًا» . (4)

«يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» . (5)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في كَلامِهِ عِندَ تَلاوَتِهِ: «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» _ :أدحَضُ (6) مَسؤولٍ حُجَّةً ، وأقطَعُ مُغتَرٍّ مَعذِرَةً . لَقَد أبرَحَ جَهالَةً بِنَفسِهِ . يا أيُّهَا الإِنسانُ ما جَرَّأَكَ عَلى ذَنبِكَ ، وما غَرَّكَ بِرَبِّكَ ، وما أنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفسِكَ . أما مِن دائِكَ بُلولٌ (7) ؟ أم لَيسَ مِن نَومَتِكَ يَقَظَةٌ ؟ أما تَرحَمُ مِن نَفسِكَ ما تَرحَمُ مِن غَيرِكَ ؟ فَلَرُبَّما تَرَى الضّاحِيَ (8) مِن حَرِّ الشَّمسِ فَتُظِلُّهُ . (9)

.


1- .إبراهيم : 34 .
2- .الفجر : 15 _ 20 .
3- .فصلت : 49 _ 51 .
4- .الإسراء : 83 .
5- .الإنفطار : 6 .
6- .دَحَضَتِ الحُجَّةُ : بطلت (مجمع البحرين : ج 1 ص 579 «دحض») .
7- .البِلَّةُ : العافِية (لسان العرب : ج 11 ص 65 «بلل») .
8- .ضاحَت : أي برزت للشمس (مجمع البحرين : ج 2 ص 1065 «ضحا») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 223 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 192 ح 59 .

ص: 171

6 / 9 ستم پيشگى
6 / 10 غرور و نوميدى

6 / 9ستم پيشگى«و از هر چه از او خواستيد ، به شما عطا كرد، و اگر نعمت خدا را شماره كنيد ، نمى توانيد آن را به شمار در آوريد . قطعا انسان ، ستم پيشه ناسپاس است» .

6 / 10غرور و نوميدىقرآن«امّا انسان، هر گاه پروردگارش وى را بيازمايد و گرامى اش دارد و نعمتش دهد ، مى گويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است» و امّا هر گاه او را بيازمايد و روزى اش را بر او تنگ گرداند ، مى گويد: «پروردگارم مرا خوار داشته است!» . نه ؛ بلكه يتيم را نمى نوازيد و بر خوراك دادن بينوا همديگر را بر نمى انگيزيد و ميراث [ضعيفان] را چپاولگرانه مى خوريد و مال را دوست مى داريد ، دوست داشتنى بسيار» .

«انسان ، از دعاى خير خسته نمى شود و چون بدى به او رسد ، مأيوس [و] نوميد مى گردد . و اگر پس از گزندى كه به او رسيده است، از جانب خود رحمتى به او بچشانيم ، قطعا خواهد گفت: «من سزاوار آنم و گمان ندارم كه رستاخيز ، بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم باز گردانيده شوم ، قطعا نزد او برايم خوبى خواهد بود» . پس بدون شك ، كسانى را كه كفران كرده اند ، به آنچه انجام داده اند ، آگاه خواهيم كرد و مسلّما از عذابى سخت به آنان خواهيم چشاند . و چون انسان را نعمت بخشيم ، روى بر مى تابد و خود را كنار مى كشد، و چون بدى به او رسد ، دست به دعاى فراوان و طولانى بر مى دارد» .

«و هر گاه به انسان نعمت بخشيم ، روى بر مى تابد و خود را كنار مى كشد ، و هر گاه بدى به او رسد ، نوميد مى شود» .

«اى انسان ! چه چيز ، تو را به پروردگار بزرگوارت ، مغرور كرده است؟» .

حديثامام على عليه السلام_ در سخنانش به هنگام تلاوت آيه : «اى انسان ! چه چيز ، تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده است؟» _ :انسانى كه در اين آيه مورد سؤال قرار گرفته است ، هر دليلى را براى مغرور شدنش به خدا بياورد ، دليلش نادرست ترينِ دليل هاست ، عذر [و بهانه] او از عذر [و بهانه] هر فريب خورده اى بى پايه تر است ، و نادانى ، وجود او را سختْ فرا گرفته است . هان ، اى انسان ! چه چيز ، تو را بر گناه كردنت دلير ساخته ، و چه چيز ، تو را به پروردگارت گستاخ كرده ، و چه چيز ، تو را با نابودى خودت دمخور نموده است ؟ ! مگر درد تو را بهبود نيست ؟ يا خوابت را بيدارى اى نيست ؟ چرا به خويشتن رحم نمى كنى ، چنان كه به ديگران رحم مى كنى ؟ كه چه بسا شخصى را در گرماى آفتاب مى بينى و بر او سايه مى افكنى .

.

ص: 172

6 / 11الجَدَلُ وَالخُصومَةُالكتاب«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ أَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلًا» . (1)

«أَوَ لَمْ يَرَ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» . (2)

«خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» . (3)

الحديثتفسير القمّي_ فى قَولِهِ تَعالى : «خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» _ :خَلَقَهُ مِن قَطرَةٍ مِن ماءٍ مُنتِنٍ ، فَيَكونُ خَصيما مُتَكَلِّما بَليغا . (4)

.


1- .الكهف : 54 .
2- .يس : 77 .
3- .النحل : 4 .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 382 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 375 ح 82 .

ص: 173

6 / 11 كشمكش و ستيزه

6 / 11كشمكش و ستيزهقرآن«و به راستى در اين قرآن ، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم ؛ ولى انسان بيش از هر چيز ، سرِ ستيز دارد» .

«مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه آفريده ايم كه به ناگاه ، او ستيزه جويى آشكار شده است ؟» .

«انسان را از نطفه اى آفريد . پس به ناگاه او ستيزه جويى آشكار شد» .

حديثتفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند متعال : «انسان را از نطفه اى آفريد . پس به ناگاه ، او ستيزه جويى آشكار شد» _ :او را از قطره اى آب بدبو آفريد ، و همين موجود ، به ستيزه گر و گوينده اى رسا تبديل مى شود .

.

ص: 174

6 / 12الحِرصُ وَالجَزَعُ وَالبُخلُالكتاب«إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» . (1)

«قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاءِنفَاقِ وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا (2) » . (3)

راجع : النساء : 128 ، فصلت : 49 .

الحديثتفسير القمّي :قَولُهُ : «إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» أي حَريصا ، «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» قالَ : الشَّرُّ هُوَ الفَقرُ وَالفاقَةُ ، «وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» قالَ : الغَناءُ وَالسَّعَةُ . (4)

6 / 13تِلكَ الخِصالُالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ الإِنسانِ _ :حَتّى إذا قامَ اعتِدالُهُ ، وَاستَوى مِثالُهُ ، نَفَرَ مُستَكبِرا ، وخَبَطَ (5) سادِرا (6) ، ماتِحا (7) في غَربِ (8) هَواهُ ، كادِحا سَعيا لِدُنياهُ ، في لَذّاتِ طَرَبِهِ ، وبَدَواتِ أرَبِهِ . (9)

.


1- .المعارج : 19 _ 21 .
2- .القتر : تقليل النفقة وهو بإزاء الاسراف وكلاهما مذمومان . (مفردات الفاظ القرآن : ص 655 «قتر») .
3- .الإسراء : 100 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 386 .
5- .خَبَطَ : إذا رَكِبَ أمرا بجهالة (النهاية : ج 2 ص 8 «خبط») .
6- .سادرا : لاهِيا (النهاية : ج 2 ص 354 «سدر») .
7- .مَتَحَ الدَّلوَ : إذا جَذَبَها مستقيما لها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1668 «متح») .
8- .الغَربُ : الدَّلوُ العَظيمَةُ (القاموس المحيط : ج1 ص 109 «غرب») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 427 ح 44 .

ص: 175

6 / 12 آزمندى و ناشكيبى و بخل
6 / 13 واين چند ويژگى

6 / 12آزمندى و ناشكيبى و بخلقرآن«به راستى كه انسان ، سخت آزمند [و بى تاب] آفريده شده است . هر گاه به او شر رسد ، بى تابى مى كند ، و هر گاه به او خير رسد ، بخل مى ورزد» .

«بگو : اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت پروردگارم بوديد ، باز هم از بيم خرج كردن ، قطعا امساك مى ورزيديد ، و انسان ، همواره بخيل است» .

ر . ك : نساء : آيه 128 ، فصّلت : آيه 49 .

حديثتفسير القمّى :سخن خداوند : «به راستى كه انسان ، «هلوع» آفريده شده است» ، يعنى آزمند . «هر گاه به او شر رسد ، بى تابى مى كند» ، شر به معناى فقر و نادارى است . «و هر گاه به او خير رسد ، بخل مى ورزد» ، مقصود از خير ، ثروت و دارايى است .

6 / 13و اين چند ويژگىامام على عليه السلام_ در باره چگونگى آفرينش انسان _ :تا اين كه چون قامت افراشت و به بُرنايى رسيد ، گردنكشانه [از حق] رَميد ، و در غفلت و نابخردى ره پوييد ، و از آبشخور هوس خويش نوشيد ، و براى دنيايش سخت كوشيد ، براى رسيدن به خوشى ها و ارضاى نيازهايش .

.

ص: 176

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ مَعَ اللّهِ عز و جل _ :فَرَكَنتُ إلى ما إلَيهِ صَيَّرتَني وإن كانَ الضُّرُّ قَد مَسَّني ، وَالفَقرُ قَد أذَ لَّني ، وَالبَلاءُ قَد جاءَني . فَإِن يَكُ ذلِكَ يا إلهي مِن سَخَطِكَ عَلَيَّ ، فَأَعوذَ بِحِلمِكَ مِن سَخَطِكَ يا مَولايَ ، وإن كُنتَ أرَدتَ أن تَبلُوَني ، فَقَد عَرَفتَ ضَعفي وقِلَّةَ حيلَتي ، إذ قُلتَ : «إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» . وقُلتَ : «فَأَمَّا الْاءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ» . وقُلتَ : «إِنَّ الْاءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَى» وقُلتَ : «وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ» وقُلتَ : «وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ» وقُلتَ : «وَ يَدْعُ الْاءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِوَ كَانَ الْاءِنسَانُ عَجُولًا» . وقُلتَ : «وَ إِذَا أَذَقْنَا الْاءِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا» صَدَقتَ و بَرَرتَ يا مَولايَ ، فَهذِهِ صِفاتِي الَّتي أعرِفُها مِن نَفسي ، قَد مَضَت بِقُدرَتِكَ فِيَّ ، غَيرَ أن وَعَدتَني مِنكَ وَعدا حَسَنا ، أن أدعُوَكَ فَتَستَجيبَ لي . فَأَنَا أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني ، وَاردُد عَلَيَّ نِعمَتَكَ ، وَانقُلني مِمّا أنَا فيهِ إلى ما هُوَ أكبَرُ مِنهُ ، حَتّى أبلُغَ مِنهُ رِضاكَ ، وأنالَ بِهِ ما عِندَكَ فيما أعدَدتَهُ لِأَولِيائِكَ الصّالِحينَ ، إنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ قَريبٌ مُجيبٌ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الأَخيارِ . (1)

.


1- .الدعوات : ص 176 ح 491 ، بحارالأنوار : ج 94 ص 137 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 177

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات با خدا _ :پس به آنچه مرا به سوى آن كشاندى ، تكيه كردم ، اگر چه به من گزند رسيد و فقر ، خوارم كرد و بلا ، دامنگيرم شد . پس اگر اينها _ اى معبود من _ از خشم تو بر من است ، از خشم تو به بردبارى تو پناه مى برم _ اى مولاى من _ ، و اگر خواسته اى مرا بيازمايى ، بى گمان ، ناتوانى و بيچارگى مرا مى دانستى ؛ چرا كه فرموده اى : «به راستى كه انسان ، سخت آزمند آفريده شده است . هر گاه او بدى اى رسد ، بى تابى مى كند ، و هر گاه به او خير رسد ، بخل مى ورزد» . و فرموده اى : «امّا انسان ، هر گاه پروردگارش او را بيازمايد و گرامى اش دارد و نعمتش دهد ، مى گويد : «پروردگارم مرا گرامى داشته است» و امّا هر گاه او را بيازمايد و روزى اش را بر او تنگ گرداند ، مى گويد : «پروردگارم مرا خوار داشته است!»» . و فرموده اى : «هر آينه ، انسان ، از حد مى گذراند ، آن گاه كه خويشتن را بى نياز ببيند» و فرموده اى : «و هر گاه به انسان گزندى رسد ، ما را ، به پهلو خفته يا نشسته يا ايستاده ، مى خواند ، و چون گزندش را از او برطرف سازيم ، چنان مى گذرد كه گويى ما را براى گزندى كه به او رسيده ، نخوانده است» و فرموده اى: «و هر گاه به انسان گزندى رسد ، توبه كنان ، پروردگارش را مى خواند . سپس چون از جانب خود به او نعمتى بخشد ، آنچه را كه پيش تر براى رفع آن به درگاه او دعا مى كرد ، از ياد مى بَرَد» و فرموده اى : «و انسان [همان گونه] كه خير را فرا مى خوانَد ، [پيشامد] بد را مى خواند ، و انسان ، شتاب زده است» و فرموده اى : «و هر گاه به انسان از جانب خود ، رحمتى چشانيم ، بِدان شادمان مى شود» . راست گفته اى و درست فرموده اى ، اى مولاى من ! اينها صفات من اند كه در خويش مى شناسم ، و به قدرت تو در من نهاده شده اند ؛ امّا تو از جانب خويش ، به من وعده اى نيكو داده اى [و آن اين ]كه تو را بخوانم و تو پاسخم دهى . پس اينك من ، چنان كه فرمانم داده اى ، تو را مى خوانم . پس تو نيز چنان كه وعده ام داده اى ، اجابتم فرما و نعمتت را به من باز گردان ، و مرا از وضعى كه دارم ، به بهتر از آن منتقل كن ، تا از طريق آن به خشنودى تو دست يابم و به آنچه در نزد خويش براى دوستان خوبت آماده ساخته اى ، نايل آيم ، كه تو شنونده دعايى ، و نزديكى و اجابت كننده اى . درود خدا بر محمّد و خاندان پاك و پاكيزه و نيك او باد !

.

ص: 178

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ طَبائِعَ النّاسِ كُلَّها مُرَكَّبَةٌ عَلَى الشَّهوَةِ ، وَالرَّغبَةِ ، وَالحِرصِ ، وَالرَّهبَةِ ، وَالغَضَبِ ، وَاللَّذَّةِ ، إلّا أنَّ فِي النّاسِ مَن قَد دَمَّ (1) هذِهِ الخِلالَ بِالتَّقوى وَالحَياءِ وَالأَنفِ (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ مُرَكَّبَةٌ في بَني آدَمَ : الحَسَدُ ، وَالحِرصُ ، وَالشَّهوَةُ . (4)

.


1- .دَمَّ الشيء : طَلاهُ (لسان العرب : ج 12 ص 206 «دمم») .
2- .الأنف : هو نوع من الأدب في ستر العورة وإخفاء القبيح ... وإنّما هو من باب التجمل والحياء وطلب السلامة من الناس (لسان العرب : ج 9 ص 12 «أنف») .
3- .نزهة الناظر : ص 162 ح 319 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 212 ح 12771 .
4- .تحف العقول : ص 320 عن أبي جعفر محمد بن النعمان الأحول ، بحارالأنوار : ج 78 ص 234 ح 48 .

ص: 179

امام باقر عليه السلام :سرشت آدميان ، تركيب شده است از : شهوت و رغبت و آز و بيم و خشم و خوشى ؛ امّا برخى از آدميان ، اين خوى ها را با پرهيزگارى و حيا و عزّت نفْس پوشانده اند .

امام صادق عليه السلام :سه خصلت ، در سرشت آدميان ، نهاده شده است : حسد و آز و هوس .

.

ص: 180

الفصل السابع: اُصول كمال الإنسان7 / 1اِستِعمالُ العَقلِ وَالعِلمِ وَالحِكمَةِالكتاب«قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» . (1)

«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :ما مِن حَرَكَةٍ إلّا وأنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَةٍ . (3)

عنه عليه السلام :كَمالُ المَرءِ عَقلُهُ . (4)

عنه عليه السلام :بِالعَقلِ كَمالُ النَّفسِ . (5)

.


1- .الزمر : 9 .
2- .البقرة : 129 .
3- .تحف العقول : ص 171 ، بشارة المصطفى : ص 25 بزيادة «إلى معونة» بعد «محتاج» وكلاهما عن كميل ، بحارالأنوار : ج 77 ص 412 ح 38 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 629 ح 7235 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6682 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 234 ح 4318 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3904 .

ص: 181

فصل هفتم : پايه هاى كمال انسان
7 / 1 به كار گيرى خِرد و دانش و فرزانگى

فصل هفتم : پايه هاى كمال انسان7 / 1به كار گيرى خِرد و دانش و فرزانگىقرآن«بگو : آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند ، يك سان اند ؟ در حقيقت ، خردمندان ، پند مى گيرند» .

«و به آنان ، كتاب و حكمت مى آزمود» .

حديثامام على عليه السلام :هيچ حركتى [و عملى] نيست ، مگر اين كه تو در آن ، نيازمند شناخت هستى .

امام على عليه السلام :كمال آدمى ، خِرد اوست .

امام على عليه السلام :كمال نفْس ، در گرو خِرد است .

.

ص: 182

عنه عليه السلام :المَرءُ بِفِطنَتِهِ لا بِصورَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :كَمالُ الإِنسانِ العَقلُ . (2)

عنه عليه السلام :قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يَعلَمُهُ . (3)

عنه عليه السلام :قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُهُ . (4)

7 / 2الإِيمانُالكتاب«وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» . (5)

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (6)

«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» . (7)

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 143 ح 2116 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1727 وفيه «بسجيته» بدل «بفطنته» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 631 ح 7244 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6673 .
3- .منية المريد : ص 110 ، غرر الحكم : ج 4 ص 502 ح 6752 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 372 ح 6293 وفيه «عقله» بدل «ما يعلمه» .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 81 ، الإرشاد : ج 1 ص 300 ، الخصال : ص 420 ح 14 عن عامر الشعبي ، خصائص الأئمة : ص 95 ، تحف العقول : ص 201 وفيه «يحسن» بدل «يحسنه» ، بحارالأنوار : ج 1 ص 165 ح 4 ؛ مطالب السؤول : ص 236 .
5- .التغابن : 11 .
6- .الجمعه : 2 و راجع : البقرة : 129 ، 151 ، آل عمران : 164 .
7- .الأنعام : 82 .
8- .النحل : 97 .

ص: 183

7 / 2 ايمان

امام على عليه السلام :آدمى ، به هوش خويش [ ، آدم] است ، نه به صورت خويش .

امام على عليه السلام :كمال انسانى ، خِرد است .

امام على عليه السلام :ارزش هر كس [ به] دانش اوست .

امام على عليه السلام :ارزش هر كس [ به] چيزى است كه مى داند .

7 / 2ايمانقرآن«و هر كس به خدا ايمان آورد ، [خداوند ،] دلش را هدايت مى كند» .

«او كسى است كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان را برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد ، در حالى كه پيش از آن در گم راهى آشكارى بودند» .

«كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به ستم [شرك] نيالوده اند ، ايشان راست ايمنى و ايشان ، راه يافتگان اند» .

«هر كس ، از مرد يا زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد ، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى ، حيات [حقيقى] مى بخشيم ، و مسلّما به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

.

ص: 184

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بِالإِيمانِ يُرتَقى إلى ذِروَةِ السَّعادَةِ ونِهايَةِ الحُبورِ . (3)

عنه عليه السلام :المَرءُ بِإِيمانِهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» _ :هُوَ الإِيمانُ . (5)

عنه عليه السلام :ولَعَلَّ طاعِنا يَطعَنُ عَلَى التَّدبيرِ مِن جِهَةٍ اُخرى فَيَقولَ : كَيفَ يَكونُ هاهُنا تَدبيرٌ ونَحنُ نَرَى النّاسَ في هذِهِ الدُّنيا مَن عَزَّ بَزَّ (6) ، فَالقَوِيُّ يَظلِمُ ويَغصِبُ ، وَالضَّعيفُ يُظلَمُ ويُسامُ الخَسفَ (7) ، وَالصّالِحُ فَقيرٌ مُبتَلىً ، وَالفاسِقُ مُعافىً مُوَسَّعٌ عَلَيهِ ، ومَن رَكِبَ فاحِشَةً أوِ انتَهَكَ مُحَرَّما لَم يُعاجَل بِالعُقوبَةِ . فَلَو كانَ في العالَمِ تَدبيرٌ لَجَرَتِ الاُمورُ عَلَى القِياسِ القائِمِ ، فَكانَ الصّالِحُ هُوَ المَرزوقَ ، وَالطّالِحُ هُوَ المَحرومَ ، وكانَ القَوِيُّ يُمنَعُ مِن ظُلمِ الضَّعيفِ ، وَالمُتَهَتِّكُ لِلمَحارِمِ يُعاجَلُ بِالعُقوبَةِ . فَيُقالُ في جَوابِ ذلِكَ : إنَّ هذا لَو كانَ هكَذا لَذَهَبَ مَوضِعُ الإِحسانِ الَّذي فُضِّلَ بِهِ الإِنسانُ عَلى غَيرِهِ مِنَ الخَلقِ ، وحَملِ النَّفسِ عَلَى البِرِّ وَالعَمَلِ الصّالِحِ احتِسابا لِلثَّوابِ ، وثِقَةً بِما وَعَدَ اللّهُ مِنهُ ، ولَصارَ النّاسُ بِمَنزِلَةِ الدَّوابِّ الَّتي تُساسُ بِالعَصا وَالعَلَفِ ، ويُلمَعُ لَها بِكُلِّ واحَدٍ مِنهُما ساعَةً فَساعَةً فَتَستَقيمُ عَلى ذلِكَ ، ولَم يَكُن أحَدٌ يَعمَلُ عَلى يَقينٍ بِثَوابٍ أو عِقابٍ ، حَتّى كانَ هذا يُخرِجُهُم عَن حَدِّ الإِنسِيَّةِ إلى حَدِّ البَهائِمِ . ثُمَّ لا يَعرِفُ ما غابَ ولا يَعمَلُ إلّا عَلَى الحاضِرِ ، وكانَ يَحدُثُ مِن هذا أيضاً أن يَكونَ الصّالِحُ إنَّما يَعمَلُ الصّالِحاتِ لِلرِّزقِ وَالسَّعَةِ في هذِهِ الدُّنيا ، ويَكونَ المُمتَنِعُ مِنَ الظُّلمِ وَالفَواحِشِ إنَّما يَعِفُّ عَن ذلِكَ لِتَرَقُّبِ عُقوبَةٍ تَنزِلُ بِهِ مِن ساعَتِهِ ، حَتّى يَكونَ أفعالُ النّاسِ كُلُّها تَجري عَلَى الحاضِرِ ، لا يَشوبُها شَيءٌ مِنَ اليَقينِ بِما عِندَ اللّهِ ، ولا يَستَحِقّونَ ثَوابَ الآخِرَةِ وَالنَّعيمَ الدّائِمَ فيها ، مَعَ أنَّ هذِهِ الاُمورَ الَّتي ذَكَرَهَا الطّاعِنُ ، مِنَ الغِنى وَالفَقرِ وَالعافِيَةِ وَالبَلاءِ لَيسَت بِجارِيَةٍ عَلى خِلافِ قِياسِهِ ، بَل قَد تَجري عَلى ذلِكَ أحيانا . (8)

.


1- .الأعراف : 96 .
2- .الفتح : 4 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 234 ح 4323 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3915 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 62 ح 233 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 61 ح 1571 .
5- .الكافي : ج 2 ص 15 ح 4 عن حفص بن البختري وهشام بن سالم وغيرهما وح 1 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 69 ص 199 ح 18 .
6- .قال الجوهري : بَزَّهُ يبَزّه بَزّا أي سلبه. وفي المثل: «مَن عَزّ بَزَّ» أي من غَلَبَ أخذ السَّلَب (بحار الأنوار : ج 3 ص 145) .
7- .أسامه الخسف : أولاهُ الذُّلَّ والهَوانَ (المصباح المنير : ص 169 «خسف») .
8- .بحار الأنوار : ج 3 ص 141 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 185

«و اگر مردم شهرها ايمان آورده و پروا پيشه كرده بودند ، هر آينه بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند و ما هم به [كيفر] اعمالشان ، مجازاتشان كرديم» .

«اوست آن كس كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند ، و سپاهيان آسمان ها و زمين ، از آنِ خدايند ، و خدا ، دانا و حكيم است» .

حديثامام على عليه السلام :با [نردبان] ايمان است كه به اوج خوش بختى و نهايت شادمانى مى توان رسيد .

امام على عليه السلام :[ارزش و كمال] انسان ، به ايمان اوست .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «او كسى است كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد» _ :يعنى ايمان را .

امام صادق عليه السلام :و شايد كسى بر تدبير ، از ديگر سوى ، خُرده بگيرد و بگويد : چگونه تدبير در كار است ، حال آن كه مى بينيم در اين دنيا ، آن كه قوى تر است ، بَرنده است . زورمند ، زور مى گويد و [ حقّ ديگران را] غصب مى كند ، و ناتوان ، زور مى بيند و پايمال مى شود . نيكان ، فقير و گرفتارند و بدكاران ، تن درست و برخوردار ، و آن كه مرتكب گناه يا حرامى مى شود ، به زودى كيفر نمى بيند . پس اگر در عالم ، تدبيرى بود ، همانا كارها بر روالى درست پيش مى رفت : نيكان ، برخوردار مى بودند و بدكاران ، محروم . زورمند ، از ستم كردن به ناتوان ، باز داشته مى شد ، و آن كه هتك حرمت مى كرد ، بى درنگ ، مجازات مى شد . در پاسخ اين ايراد گفته مى شود : اگر چنين مى بود ، ديگر جايى براى نيكى كردن و دست زدن به كارهاى خوب _ كه مايه امتياز انسان بر ديگر مخلوقات است _ ، نمى مانْد ، و انگيزه اى براى وا داشتن خويش به نيكى و كار شايسته به منظور دستيابى به پاداش خداوند و اعتماد به آنچه خدا وعده داده است ، وجود نمى داشت ، و مردم ، چونان حيوانات مى شدند كه با چوب و علف به راه مى آيند ، و هر از گاهى ، يكى از اين دو (چوب و علف) به آنها نشان داده مى شود تا سر در فرمان داشته باشند ، و هيچ كس بر پايه يقين به پاداش يا كيفر ، كار نمى كرد ، تا جايى كه اين امر ، آنان را از مرز انسانيت به مرز حيوانيت مى برد . ديگر ، اين كه : كسى به آنچه [از ثواب الهى] غايب است ، باور نمى داشت و جز براى آنچه نقد است ، كار نمى كرد ، و حاصل امر نيز آن مى شد كه آن كه كار نيك مى كرد ، صرفا براى روزى و رفاه در همين دنيا كار مى كرد ، و آن كه از ستم و كارهاى زشتْ خوددارى مى ورزيد ، تنها از ترس مجازات فورى از آنها خوددارى مى نمود ، به طورى كه اعمال و رفتار مردم ، تماما بر اساس وضعيت حاضر ، صورت مى پذيرفت و با كمترين يقين به آنچه نزد خداست ، همراه نمى بود و مستحقّ پاداش آخرت و نعمت جاويدان آن نمى شدند . علاوه بر اينها، چيزهايى كه آن خُرده گير بر شمرد ، يعنى ثروتمندى و فقر و تن درستى و بيمارى ، بر خلاف روال [و قاعده اش] نيست ؛ بلكه گاهى اوقات ، چنين است .

.

ص: 186

7 / 3عُلُوُّ الهِمَّةِالإمام عليّ عليه السلام :المَرءُ بِهِمَّتِهِ ، لا بِقُنيَتِهِ (1) . (2)

.


1- .قُنيَة : أي أصل مال (مجمع البحرين : ج 3 ص 1518 «قنا») .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 155 ح 2167 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1728 فيه «بزينته» بدل «بقنيته» و ص 61 ح 1569 وليس فيه ذيله .

ص: 187

7 / 3 بلند همتى

7 / 3بلند همتىامام على عليه السلام :[قدر] آدمى به همّت اوست ، نه به ثروتش .

.

ص: 188

عنه عليه السلام :قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن شَرُفَت هِمَّتُهُ ، عَظُمَت قيمَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :ما رَفَعَ امرَأً كَهِمَّتِهِ ، ولا وَضَعَهُ كَشَهوَتِهِ . (3)

7 / 4العَمَلُ الصّالِحُالكتاب«وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» . (4)

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (5)

«وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى» . (6)

«فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ» . (7)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :العَمَلُ يَبلُغُ بِكَ الغايَةَ . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 47 ، نزهة الناظر : ص 72 ح 141 ، غرر الحكم : ج 4 ص 500 ح 6743 وج 6 ص 213 ح 10059 وفيه «هموم» بدل «قدر» و ح 5763 وفيه «شجاعة» بدل «قدر» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 4 ح 2 ؛ مطالب السؤول : ص 236 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 272 ح 8320 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 143 ح 9850 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 484 ح 8928 .
4- .النساء : 124 .
5- .النحل : 97 .
6- .طه : 75 .
7- .القصص : 67 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 123 ح 2060 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 63 ح 1625 .

ص: 189

7 / 4 كار شايسته

امام على عليه السلام :قدر انسان ، به قدر همّت اوست .

امام على عليه السلام :آن كه همّتش والاست ، ارزشش بالاست .

امام على عليه السلام :آدمى را چيزى چون همّتش بالا نبُرد ، و چيزى چون شهوتش او را پست نكرد .

7 / 4كار شايستهقرآن«و كسانى كه كارهاى شايسته انجام دهند ، چه مرد و چه زن ، در حالى كه مؤمن باشند ، آنان به بهشت مى روند ، و [حتّى] به قدر گودى پشت هسته خرمايى به آنان ستم نمى شود» .

«هر كس ، چه مرد و چه زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد ، هر آينه او را با زندگى پاكيزه اى زندگانى مى بخشيم و مسلّما به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

«و كسانى كه مؤمن به نزد او (خدا) روند ، در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشند ، براى آنان ، درجات والا خواهد بود» .

«و امّا آن كه توبه كند و ايمان آورد و كارهاى شايسته كند ، اميد است كه از رستگاران باشد» .

حديثامام على عليه السلام :كار [نيك] ، تو را به مقصد مى رساند .

.

ص: 190

عنه عليه السلام :المَرءُ يوزَنُ بِقَولِهِ ويُقَوَّمُ بِفِعلِهِ ، فَقُل ما تَرَجَّحُ زِنَتُهُ ، وَافعَل ما تَجِلُّ قيمَتُهُ . (1)

تنبيه الخواطر :قيلَ لِلُقمانَ عليه السلام : ألَستَ عَبدَ آلِ فُلانٍ ؟ قالَ بَلى ، قيلَ : فَما بَلَغَ بِكَ ما نَرى ؟ قالَ : صِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وتَركُ ما لا يَعنيني ، وغَضُّ بَصَري ، وكَفُّ لِساني ، وعِفَّةُ طُعمَتي ، فَمَن نَقَصَ عَن هذا فَهُوَ دوني ، ومَن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ فَوقي ، ومَن عَمِلَهُ فَهُوَ مِثلي . (2)

7 / 5مُجاهَدَةُ النَّفسِالكتاب«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» . (3)

«قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى» . (4)

الحديثتفسير القمّي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا» ، قالَ : خَلَقَها وصَوَّرَها ، وقَولُهُ : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» أي عَرَّفَها وألهَمَهَا ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت ، «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا» يَعني نَفسَهُ طَهَّرَها ، «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» أي أغواها . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن جاهَدَ نَفسَهُ أكمَلَ التُّقى . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 64 ح 1848 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، المواعظ العدديّة : ص 67 وفيه «طمعتي» بدل «طعمتي» ، بحارالأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 ؛ الموطّأ : ج 2 ص 990 ح 17 وليس فيه ذيله من «وغضّ بصري ...» .
3- .الشمس : 7 _ 10 .
4- .الأعلى : 14 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 424 ، بحارالأنوار : ج 24 ص 70 ح 4 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 154 ح 7751 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 429 ح 7322 .

ص: 191

7 / 5 پيكار با نفس

امام على عليه السلام :آدمى به گفتارش سنجيده و با كردارش ارزيابى مى شود . پس گفتار وزين بگو ، و كردار پُرارزش به جاى آور .

تنبيه الخواطر :به لقمان ... گفته شد : آيا تو بنده فلان خاندان نبودى ؟ گفت : «چرا» . گفته شد : پس چه چيزْ تو را به اين جا رساند كه مى بينيم؟ گفت : «راستگويى ، امانتدارى ، ترك چيزهاى بيهوده ، پوشاندن چشمم [از گناه] ، نگه داشتن زبانم ، و پاك داشتن خوراك و شكمم [از حرام] . پس هر كس كمتر از اينها را داشته باشد ، او از من كمتر است ، و هر كس از اينها بيشتر داشته باشد ، او برتر از من است ، و هر كس به اين ها عمل كند ، او مانند [و هم رديفِ] من است» .

7 / 5پيكار با نفسقرآن«سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد [ كه] هر كس آن را پاك گردانيد ، مسلّما رستگار شد ، و هر كه آلوده اش ساخت ، به يقين در باخت» .

«همانا رستگار شد آن كس كه خود را پاك گردانيد» .

حديثتفسير القمّى- به نقل از ابو بصير_ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد» پرسيدم . فرمود : «يعنى آن را آفريد و صورتش بخشيد . و سخن او : «سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد» ، يعنى [اين دو را] به آن شناساند و الهام كرد و سپس آن را مخيّر ساخت و نفس هم [يكى از اين دو راه را ]اختيار كرد . «هر كس آن را پاك گردانيد ، مسلّما رستگار شد» ، يعنى نفسِ خود را پاك گردانيد . «و هر كه آلوده اش ساخت ، به يقين در باخت» ، يعنى نفس خود را گم راه ساخت .

امام على عليه السلام :هر كه با نفس خويش بستيزد ، پرهيزگارى را به كمال رسانده است .

.

ص: 192

عنه عليه السلام :في مُجاهَدَةِ النَّفسِ كَمالُ الصَّلاحِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أجهَدَ نَفسَهُ في إصلاحِها سَعِدَ . (2)

عنه عليه السلام :جاهِد شَهوَتَكَ ، وغالِب غَضَبَكَ ، وخالِف سوءَ عادَتِكَ ، تَزكُ (3) نَفسُكَ ، ويَكمُل عَقلُكَ ، وتَستَكمِل ثَوابَ رَبِّكَ . (4)

عنه عليه السلام :بِتَزكِيَةِ النَّفسِ يَحصُلُ الصَّفاءُ . (5)

عنه عليه السلام :ذِروَةُ الغاياتِ لا يَنالُها إلّا ذَوُو التَّهذيبِ وَالمُجاهَداتِ . (6)

عنه عليه السلام_ عِندَما سُئِلَ عليه السلام عَنِ العالَمِ العِلوِيِّ ، فَقالَ _ :صُوَرٌ عارِيَةٌ عَنِ المَوادِّ ، عالِيَةٌ عَنِ القُوَّةِ وَالاِستِعدادِ ، تَجَلّى لَها فَأَشرَقَت ، وطالَعَها فَتَلَألَأَت ، وألقى في هُوِيَّتِها مِثالَهُ ، فَأَظهَرَ عَنها أفعالَهُ ، وخَلَقَ الإِنسانَ ذا نَفسٍ ناطِقَةٍ ، إن زَكّاها بِالعِلمِ وَالعَمَلِ فَقَد شابَهَت جَواهِرَ أوائِلِ عِلَلِها ، وإذَا اعتَدَلَ مِزاجُها (7) وفارَقَتِ الأَضدادَ فَقَد شارَكَ بِهَا السَّبعَ الشِّدادَ . 8

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 394 ح 6449 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 353 ح 5955 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 258 ح 8246 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7821 وفيه «صلاحها» بدل «إصلاحها» .
3- .الزَّكاةُ لغةً : الطهارة والنماء والبركة والمدح (النهاية : ج 2 ص 307 «زكا») .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 365 ح 4760 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 119 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 34 ح 5190 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4753 .
7- .المِزاجُ : ما رُكِّبَ في الإنسان من الطبائع (انظر : مجمع البحرين : ج 3 ص 1692 «مزج») .

ص: 193

امام على عليه السلام :كمالِ شايستگى ، در گرو پيكار با نفس است .

امام على عليه السلام :هر كس خود را در راه اصلاح نفْس خويش به رنج افكَنَد ، به سعادت دست مى يابد .

امام على عليه السلام :با خواهش [نفس] خود ، پيكار كن ، و با خشمت بستيز ، و با عادت هاى بد خود ، مخالفت نما تا جانت پاكيزه شود و خِردت كمال يابد و از پاداش پروردگارت بهره كامل ببرى .

امام على عليه السلام :با تزكيه نفس است كه صفا[ى دل و نفسْ] حاصل مى شود .

امام على عليه السلام :به اوج اهداف نمى رسند ، مگر اهل تهذيب [نفس] و مجاهده [با آن] .

امام على عليه السلام_ هنگامى كه در باره جهان بَرين از ايشان پرسيده شد _ :صورت هايى هستند برهنه از مادّه ، و فراتر از قوّه و استعداد . خداوند بر آن صورت ها تجلّى كرد و آنها [به نور وجودْ] روشن شدند ، و به آنها نگريست و درخشان شدند ، و مثال خود را در ماهيت آنها افكند ، پس افعالش را از آنها پديدار ساخت ، و انسان را داراى نفس ناطقه اى [مُدرك معقولات] آفريد كه اگر آن را با دانش و كردار ، پاك گرداند و بپروراند ، با گوهرهاى اوّليه علّت هايش (ذات عقول مقدّسه) همسان مى گردد ، و هر گاه مزاجش [يعنى خصوصيات اخلاقى اش] معتدل [و دور از افراط و تفريط] شود و اضداد ، جدا گردند ، با آن هفت آسمان محكم (نفوس فلكيه) شريك مى شود . 1

.

ص: 194

7 / 6أربَعُ خِصالٍالإمام عليّ عليه السلام : حُسنُ الخِصالِ مِنَ الصَّلصالِ مَقصودٌ !وَالمَرءُ بِالفِعلِ مَمدوحٌ ومَردودٌ وإنَّما يَرفَعُ الإِنسانَ أربَعَةٌ !الحِلمُ وَالعِلمُ وَالإِحسانُ وَالجودُ . (1)

7 / 7عَلاماتُ الكَمالِالأمالي للطوسي عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :أقبَلَ العَبّاسُ ذاتَ يَومٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وكانَ العَبّاسُ طُوالاً حَسَنَ الجِسمِ _ فَلَمّا رَآهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَبَسَّمَ إلَيهِ ، فَقالَ : إنَّكَ يا عَمِّ لَجَميلٌ ! فَقالَ العَبّاسُ : مَا الجَمالُ بِالرِّجالِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : صَوابُ القَولِ بِالحَقِّ . قالَ : فَمَا الكَمالُ ؟ قالَ : تَقوَى اللّهِ عَزَّ وجلَّ وحُسنُ الخُلُقِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الكَمالُ في ثَلاثٍ : الصَّبرُ عَلَى النَّوائبِ ، وَالتَّوَرُّعُ فِي المَطالِبِ ، وإسعافُ الطّالِبِ . (3)

عنه عليه السلام :إذا كانَت مَحاسِنُ الرَّجُلِ أكثَرَ مِن مَساويهِ فَذلِكَ الكامِلُ ، وإذا كانَ مُتَساوِيَ المَحاسِنِ وَالمَساوِي فَذلِكَ المُتَماسِكُ ، وإن زادَت مَساويهِ عَلى مَحاسِنِهِ فَذلِكَ الهالِكُ . (4)

عنه عليه السلام :الكامِلُ مَن غَلَبَ جِدُّهُ هَزلَهُ . (5)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 221 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 497 ح 1092 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 290 ح 27 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 45 ح 1777 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 193 ح 4175 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 162 ح 2197 .

ص: 195

7 / 6 چهار ويژگى
7 / 7 نشانه هاى كمال

7 / 6چهار ويژگىامام على عليه السلام :[رسيدن به] خصلت هاى نيكو ، از گِل خشكيده (آدمى) ، مقصود است و انسان ، با كردار است كه ستوده يا نكوهيده مى گردد . همانا انسان را چهار خصلت بالا مى برد : بردبارى و دانايى و نيكوكارى و بخشندگى .

7 / 7نشانه هاى كمالالأمالى ، طوسى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :روزى عبّاس به سوى پيامبر خدا آمد . عبّاس ، مردى بلندقامت و خوش اندام بود . پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن او لبخند زد و فرمود : «عمو جان ! شما واقعا زيبايى !» . عبّاس گفت : زيبايى مرد به چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «به گفتنِ سخن حق» . گفت : كمال چيست ؟ فرمود : «پروا داشتن از خداوند عز و جل و خوش خويى» .

امام على عليه السلام :كمال ، در سه چيز است : شكيبايى بر گرفتارى ها ، خوددارى در برابر خواهش ها ، و كمك كردن به جوينده[ى كمك] .

امام على عليه السلام :هر گاه خوبى هاى مرد از بدى هايش بيشتر باشد ، او كامل است . هر گاه خوبى ها و بدى هايش برابر باشد ، او به هم پيوسته است ، و اگر بدى هايش از خوبى هايش بيشتر باشد ، او هلاك شونده است .

امام على عليه السلام :[انسانِ] كامل ، كسى است كه جدّى او بر شوخى اش چيره باشد .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :تَسَربَلِ الحَياءَ وَادَّرِعِ الوَفاءَ وَاحفَظِ الإِخاءَ وأقلِل مُحادَثَةَ النِّساءِ ، يَكمُل لَكَ السَّناءُ . (1)

عنه عليه السلام :مِن كَمالِ الإِنسانِ ووُفورِ فَضلِهِ ، استِشعارُهُ بِنَفسِهِ النُّقصانَ . (2)

عنه عليه السلام :ما نَقَّصَ نَفسَهُ إلّا كامِلٌ . (3)

عنه عليه السلام_ في الشِّعرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : أَتَمُّ الناسِ أَعْلَمُهُم بِنَقصِهْوأَقمَعُهُم لِشَهوَتِهِ وحِرْصِهْ فلاتَستَغْلِ عافِيَةً بشيءٍولا تَستَرخِصَنْ داءً لِرُخْصِهْ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :الكَمالُ كُلُّ الكَمالِ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ ، وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ ، وتَقديرُ المَعيشَةِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثُ خِصالٍ مَن رُزِقَها كانَ كامِلاً : العَقلُ ، وَالجَمالُ ، وَالفَصاحَةُ . (6)

عنه عليه السلام :لا يَنبَغي لِمَن لَم يَكُن عالِما أن يُعَدَّ سَعيدا ، ولا لِمَن لَم يَكُن وَدودا أن يُعَدَّ حَميدا، ولا لِمَن لَم يَكُن صَبورا يُعَدَّ كامِلاً . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 301 ح 4536 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 45 ح 9442 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 471 ح 8612 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 53 ح 9470 .
4- .مطالب السؤول : ص 258 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 89 ح 92 .
5- .الكافي : ج 1 ص 32 ح 4 ، تحف العقول : ص 292 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 255 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 172 ح 3 .
6- .تحف العقول : ص 320 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 234 ح 107 .
7- .تحف العقول : ص 364 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 246 ح 70 .

ص: 197

امام على عليه السلام :جامه حيا بپوش ، و زره وفادارى بر تن كن ، و برادرى را نگه دار ، و با زنان ، كمتر سخن بگو تا بلندمرتبگى ات كامل شود .

امام على عليه السلام :آگاهى انسان از كاستى اش ، نشانه كمال [او] و فراوانى فضل اوست .

امام على عليه السلام :خود را ناقص نمى شمُرَد ، مگر شخص كامل .

امام على عليه السلام_ در شعر منسوب به ايشان _ :كامل ترينِ مردم ، كسى است كه به كاستى خويش آگاه تر باشد و خواست و آز خويش را بيشتر سركوب كند . پس عافيت را به هيچ بهايى مفروش و هيچ دردى را به جهت ناچيز بودن آن ، دستِ كم مگير .

امام باقر عليه السلام :كمال حقيقى ، عبارت است از : فهم در دين ، شكيبايى در گرفتارى ها ، و اندازه نگه داشتن در معاش .

امام صادق عليه السلام :سه خصلت اند كه روزىِ هر كس شوند [و در او جمع گردند] ، او ، كامل است : خِرد ، زيبايى ، و شيوايى [در سخن گفتن] .

امام صادق عليه السلام :شايسته نيست آن را كه دانا نيست ، خوش بخت شمرد ، و آن را كه مهربان نيست ، ستوده شمرد ، و آن را كه شكيبا نيست ، كامل شمرد .

.

ص: 198

الفصل الثامن: آفات الإنسانية8 / 1الجَهلُ وَالغَفلَةُالكتاب«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» . (1)

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ الإِنسَ ثَلاثَةَ أصنافٍ : صِنفٌ كَالبَهائِمِ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» . وصِنفٌ أجسادُهُم أجسادُ بَني آدَمَ ، وأرواحُهُم أرواحُ الشَّياطينَ . وصِنفٌ في ظِلِّ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ . (3)

.


1- .الأعراف : 179 .
2- .الفرقان : 44 .
3- .العظمة : ص 485 ح 1097 ، المطالب العالية : ج 3 ص 267 ح 3450 ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 128 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 318 كلّها عن أبي الدرداء والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 143 ح 15179 ؛ بحار الأنوار : ج 63 ص 292 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب مكائد الشيطان عن أبي الدرداء .

ص: 199

فصل هشتم : آسيب هاى انسان
8 / 1 نادانى و ناهشيارى

فصل هشتم : آسيب هاى انسان8 / 1نادانى و ناهشيارىقرآن«هر آينه ، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم ، [چرا كه] دل هايى دارند كه با آنها دريافت نمى كنند ، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان ، بلكه گم راه تر [و پست تر] ند . آنان ، ناهشياران اند» .

«يا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يا مى انديشند ؟ آنان ، جز مانند ستوران نيستند ؛ بلكه گم راه ترند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل انسان ها را بر سه گروه آفريد : گروهى چون ستوران اند . خداوند متعال فرموده است : «دل هايى دارند كه با آنها دريافت نمى كنند ، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان اند ؛ بلكه گم راه ترند» . گروهى تن هايشان ، تن هاى آدمى زادگان است ، و جان هايشان ، جان هاى اهريمنان ، و گروهى در سايه خداوند عز و جل هستند ، در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست .

.

ص: 200

الإمام عليّ عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :قَبيحٌ بِذِي العَقلِ أن يَكونَ بَهيمَةً وقَد أمكَنَهُ أن يَكونَ إنسانا ، وقَد أمكَنَهُ أن يَكونَ مَلَكا ، وأن يَرضى لِنَفسِهِ بِقُنيَةٍ مُعارَةٍ وحَياةٍ مُستَرَدَّةٍ ، ولَهُ أن يَتَّخِذَ قُنيَةً مُخَلَّدَةً وحَياةً مُؤَبَّدَةً . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عليه السلام فِي التَّحميدِ للّهِِ عَزَّ وجَلَّ _ :... الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَو حَبَسَ عَن عِبادِهِ مَعرِفَةَ حَمدِهِ عَلى ما أبلاهُم مِن مِنَنِهِ المُتَتابِعَةِ وأسبَغَ عَلَيهِم مِن نِعَمِهِ المُتَظاهِرَةِ ، لَتَصَرَّفوا في مِنَنِهِ فَلَم يَحمَدوهُ ، وتَوَسَّعوا في رِزقِهِ فَلَم يَشكُروهُ ، ولَو كانوا كَذلِكَ لَخَرَجوا مِن حُدودِ الإِنسانِيَّةِ إلى حَدِّ البَهيمِيَّةِ ، فَكانوا كَما وَصَفَ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» (2) . (3)

راجع : ص 158 (الإنسان / الفصل السادس : خصائص الإنسان الذميمة / الجهل) .

8 / 2اِتِّباعُ الهَوىالكتاب«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (4)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 306 ح 508 .
2- .الفرقان : 44 .
3- .الصحيفة السجّادية : ص 20 الدعاء 1 .
4- .الأعراف : 175 و 176 .

ص: 201

8 / 2 پيروى از هوس

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :براى صاحب خِرد ، زشت است كه حيوان باشد ، در حالى كه مى تواند انسان باشد و مى تواند فرشته باشد ، و [برايش زشت است كه] به دارايىِ عاريتى و زندگى باز ستاندنى رضايت دهد ، در حالى كه مى تواند دارايى جاويدان و زندگى ابدى به دست آورد .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در ستايش خداوند عز و جل _ :سپاس ، خدايى را كه اگر شناخت ستايش خود را در برابر احسان هاى پياپى و نعمت هاى فراوانى كه به بندگانش ارزانى داشته است ، از آنان باز مى داشت ، از نعمت هايش بهره مى گرفتند و ستايشش نمى كردند ، و از روزى او ، بى دريغ برخوردار مى شدند ؛ ليكن سپاسش نمى گفتند ، و اگر چنين بودند ، آن گاه از مرزهاى انسانيت به مرز حيوانيت ، سقوط مى كردند و چنان مى شدند كه خداوند در كتاب استوار خود فرموده است : «آنان ، همانند چارپايان اند ؛ بلكه گم راه ترند» .

ر . ك : ص 159 (انسان / فصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسان / نادانى) .

8 / 2پيروى از هوسقرآن«و بر آنان بخوان خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم ؛ ولى از آن عارى گشت . آن گاه شيطان ، او را دنبال كرد و از گم راهان شد . و اگر مى خواستيم ، مسلّما قدر او را به وسيله آن [آيات ]بالا مى برديم ؛ امّا او به زمين (دنيا) گراييد و از هوس خويش ، پيروى كرد . از اين رو ، داستانش چون داستان سگ است كه اگر بر آن حمله ور شوى ، زبان از كام بر مى آوَرَد و اگر رهايش كنى ، [باز هم] زبان از كام بر مى آوَرَد . اين ، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند . پس اين داستان ها را حكايت كن . شايد كه آنان بينديشند» .

.

ص: 202

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّكَ لِلشَّيءِ يُعمي ويُصِمُّ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّكَ إن أطَعتَ هَواكَ أصَمَّكَ وأعماكَ ، وأفسَدَ مُنقَلَبَكَ وأرداكَ. (2)

8 / 3تَركُ العَمَلِ بِالعِلمِالكتاب«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الإِخبارِ بِما يَأتي عَلى اُمَّتِهِ _ :مَساجِدُهُم مَعمورَةٌ بِالأَذانِ ، وقُلوبُهُم خالِيَةٌ مِنَ الإِيمانِ بِمَا استَخَفّوا بِالقُرآنِ ، وبَلَغَ المُؤمِنَ عَنهُم كُلُّ هَوانٍ . فَعِندَ ذلِكَ تَرى وُجوهَهُم وَجوهَ الآدَمِيّينَ ، وقُلوبَهُم قُلوبُ الشَّياطينِ ، كَلامُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الحَنظَلِ ، فَهُم ذِئابٌ عَلَيهِم ثِيابٌ ، ما مِن يَومٍ إلّا يَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : أفَبي تَغتَرّونَ (4) ؟ أم عَلَيَّ تَجتَرِئونَ ؟ «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (5) . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5814 ، المجازات النبويّة : ص 171 ح 138 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 124 ح 57 عن أبي الدرداء ، بحارالأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 56 ح 3807 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 172 ح 3594 .
3- .الجمعة : 5 .
4- .في المصدر : «أنّى تفترون» ، وما في المتن أثبتناه من بحارالأنوار .
5- .المؤمنون : 115 .
6- .جامع الأخبار : ص 396 ح 1100 عن جابر بن عبداللّه الأنصاري ، بحارالأنوار : ج 52 ص 262 ح 148 .

ص: 203

8 / 3 به كار نبستن علم

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عشق تو به چيزى ، تو را كور و كَر مى كند .

امام على عليه السلام :اگر از هوس خويش فرمان ببرى ، تو را كَر و كور مى كند و بازگشتگاهت (آينده و فرداى قيامتت) را تباه مى سازد و به هلاكتت مى افكند .

8 / 3به كار نبستن علمقرآن«مَثَل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد ، آن گاه آن را به كار نبستند ، همچون مَثَل خرى است كه كتاب هايى را بر پشت مى كشد . چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند ! و خدا ، مردم ستمگر را راه نمى نمايد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر دادن از آنچه براى امّتش پيش مى آيد _ :مسجدهايشان از اذان ، آباد است ، و دل هايشان از ايمان ، تهى است ؛ زيرا قرآن را سبُك مى انگارند و از ايشان ، هر گونه تحقيرى به مؤمنان مى رسد . پس در اين هنگام ، ايشان را مى بينى كه چهره هايشان ، چهره آدميان است و دل هايشان ، دل هاى شياطين . گفتارشان از شهد ، شيرين تر است و دل هايشان از شرنگ ، تلخ تر . گرگ هايى هستند كه جامه در پوشيده اند . هيچ روزى نيست ، مگر آن كه خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «آيا به من غرّه مى شويد يا كه بر من ، گستاخ گشته ايد؟ «آيا پنداشته ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد ؟» » .

.

ص: 204

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفاتِ الفُسّاقِ _ :وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ ، وقَولِ زورٍ ؛ قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ ، يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ ، يَقولُ : أقِفُ عِندَ الشُّبَهاتِ ، وفيها وَقَعَ ؛ ويَقولُ : أعتَزِلُ البِدَعَ ، وبَينَهَا اضطَجَعَ ؛ فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ . وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ ! (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 57 ح 5 .

ص: 205

امام على عليه السلام_ در وصف فاسقان _ :و ديگرى كه دانشمندش مى نامند ؛ ليكن چنان نيست ، كه او از نادانان ، مجموعه اى از نادانى را ، و از گم راهان ، مُشتى گم راهى فرا گرفته است و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ ، براى مردم گسترده است . قرآن را بر انديشه هاى خود سوار مى كند ، و حق را بر محور هوس ها [و عقايد ]خود مى چرخاند . مردم را از بلاها ، آسوده خاطر مى دارد و گناهان بزرگ را در نظرشان كوچك مى نماياند . مى گويد : «به گاهِ شبهات ، درنگ مى كنم» ، در حالى كه در آنها فرو افتاده است . مى گويد : «از بدعت ها كناره مى گيرم» ، در حالى كه ميان آنها خفته است . چهره اش چهره انسان است و دلش دلِ حيوان . نه راه راست را مى شناسد كه آن را بپيمايد ، و نه راه كورى و گم راهى را كه از آن روى برتابد . او مُرده اى است در ميان زندگان .

.

ص: 206

الفصل التاسع: الإنسان الكامل9 / 1خَليفَةُ اللّهِالكتاب«وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَ نبِئونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَاادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ لَمّا قالَ لِلمَلائِكَةِ : «إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً» ضَجَّتِ المَلائِكَةُ مِن ذلِكَ وقالوا : يا رَبِّ إن كُنتَ لابُدَّ جاعِلاً فِي الأَرضِ خَليفَةً فَاجعَلهُ مِنّا ، مِمَّن يَعمَلُ في خَلقِكَ بِطاعَتِكَ . فَرَدَّ عَلَيهِم : «إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (2)

.


1- .البقرة : 30 _ 33 .
2- .علل الشرائع : ص 402 ح 2 عن يحيى بن أبي العلا الرازي ، بحارالأنوار : ج 11 ص 108 ح 17 .

ص: 207

فصل نهم : انسان كامل
9 / 1 جانشين خدا

فصل نهم : انسان كامل9 / 1جانشين خداقرآن«و آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود : «من در زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» ، فرشتگان گفتند : آيا در آن ، كسى را قرار مى دهى كه در آن ، تباهى كند و خون بريزد ، در حالى كه ما تو را مى ستاييم و تقديست مى كنيم ؟ فرمود : «من چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد» ، و همه نام ها را به آدم آموخت . سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود : «مرا از نام هاى اينان ، خبر دهيد ، اگر راستگوييد» . گفتند : پاكا تو ! ما را دانشى نيست ، جز همان كه تو خود به ما آموخته اى كه به راستى تو دانا و حكيمى . فرمود : «اى آدم ! نام هاى ايشان را به آنان (فرشتگان) خبر ده» و چون آدم ، آنان را از نام هاى ايشان خبر داد ، فرمود : «آيا به شما نگفتم كه من ، نهان آسمان ها و زمين را مى دانم ، و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داريد ، مى دانم ؟»» .

حديثامام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل چون به فرشتگان فرمود : «من در زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» ، فرشتگان از شنيدن اين سخن ، فرياد كشيدند و گفتند : پروردگارا! اگر تصميم قطعى دارى كه در زمينْ جانشين قرار دهى ، او را از ميان ما قرار ده ؛ از كسانى كه در آفرينش تو به فرمان تو عمل مى كنند . خداوند در پاسخشان فرمود : «من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» .

.

ص: 208

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : اِبنَ آدَمَ ، أنَا الحَيُّ لا أموتُ ، فَأَطِعني أجعَلكَ حَيّا لا تَموتُ ، وأنَا عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (1)

عدّة الداعي :وَرَدَ فِي الحَديثِ القُدسِيِّ : يَابنَ آدمَ ، أنَا غَنِيٌّ لا أفتَقِرُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ . يَابنَ آدَمَ ، أنَا حَيٌّ لا أمُوتُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ حَيّا لا تَموتُ . يَابنَ آدمَ ، أنَا أقولُ لِلشَّيءِ : كُن فَيَكونُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ تَقولُ لِلشَّيءِ : كُن فَيَكونُ . (2)

مشارق أنوار اليقين :وَرَدَ فِي الحَديثِ القُدسِيِّ عَنِ الرَّبِّ العَلِيِّ أنَّهُ يَقولُ : عَبدي أطِعني أجعَلكَ مِثلي ، أنَا حَيٌّ لا أموتُ ، أجعَلُكَ حَيّا لا تَموتُ ، أنَا غَنِيٌّ لا أفتَقِرُ أجعَلُكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ ، أنَا مَهما أشَأ يَكُن ، أجعَلُكَ مَهما تَشَأ يَكُن . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّةُ ، فَما فُقِدَ فِي العُبودِيَّةِ وُجِدَ فِي الرُّبوبِيَّةِ ، وما خَفِيَ عَنِ الرُّبوبِيَّةِ اُصيبَ فِي العُبودِيَّةِ . (4)

9 / 2أفضَلُ مِنَ المَلائِكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أكرَمُ عَلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ المَلائِكَةِ الَّذينَ عِندَهُ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَمَنزِلَةُ العَبدِ المُؤمِنِ أفضَلُ مِن مَنزِلَةِ المَلائِكَةِ «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (5) . (6)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 95 .
2- .عدّة الداعي : ص 291 ، إرشاد القلوب : ص 75 وليس فيه صدره إلى «لا تَفتَقِرُ» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 376 ح 16 .
3- .مشارق أنوار اليقين : ص 69 .
4- .مصباح الشريعة : ص 536 .
5- .البيِّنة : 7 .
6- .الفردوس : ج 4 ص 183 ح 6567 عن أبي هريرة .

ص: 209

9 / 2 برتر از فرشتگان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : «اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم . پس ، از من فرمان ببر تا تو را نيز زنده اى گردانم كه هرگز نميرى ، و من بر هر چيزى توانايم» .

عدّة الداعى :در حديث قدسى آمده است : «اى فرزند آدم ! من توانگرى هستم كه هرگز نيازمند نمى شوم . پس، در آنچه به تو فرمان داده ام ، از من اطاعت كن تا تو را نيز توانگرى اى دهم كه هرگز نيازمند نشوى . اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم . پس ، آنچه به تو فرمان داده ام ، از من اطاعت كن تا تو را نيز زنده اى قرار دهم كه هرگز نميرى . اى فرزند آدم ! من به هر چه گويم : هست شو ، هست مى شود . پس ، در آنچه به تو فرمان داده ام ، از من اطاعت كن تا تو را نيز چنان گردانم كه به هر چه گويى : هست شو! ، هست شود» .

مشارق أنوار اليقين_ در حديث قدسى از پروردگار بلندمرتبه آمده است كه مى فرمايد : «بنده من ! از من فرمان ببر تا تو را همانند خويش گردانم . من زنده ناميرايم . تو را نيز زنده ناميرا مى گردانم . من توانگرى هستم كه هرگز نيازمند نمى شوم . تو را نيز توانگرى مى گردانم كه هرگز نيازمند نشوى . من هر چه بخواهم ، همان مى شود . تو را نيز چنان قرار مى دهم كه آنچه بخواهى ، همان شود» .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :عبوديت ، گوهرى است كه باطن آن ، ربوبيت است . پس آنچه در عبوديت نيست ، در ربوبيت يافت مى شود ، و آنچه در ربوبيت پوشيده است ، در عبوديت به دست مى آيد .

9 / 2برتر از فرشتگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، در نزد خداوند عز و جل از فرشتگانى كه نزد اويند ، برتر است . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، مقام بنده مؤمن ، از مقام فرشتگان ، بالاتر است . «آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، اينان ، بهترين آفريدگان اند» .

.

ص: 210

ثواب الأعمال عن أبي هريرة وعبداللّه بن عبّاس :خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبلَ وَفاتِهِ _ وهِيَ آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَها بِالمَدينَةِ _ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ : اُدنوا ووَسِّعوا لِمَن خَلفَكُم . فَقالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، لِمَن نُوَسِّعُ ؟ قالَ : لِلمَلائِكَةِ . فَقالَ : إنَّهُم إذا كانوا مَعَكُم لَم يَكونوا مِن بَينِ أيديكُم ولا مِن خَلفِكُم ، ولكِن يَكونونَ عَن أيمانِكُم وعَن شَمائِلِكُم . فَقالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ لِمَ لا يَكونونَ مِن بَينِ أيدينا ولا مِن خَلفِنا ؟ أمِن فَضلِنا عَلَيهِم أم فَضلِهِم عَلَينا ؟ قالَ : أنتُم أفضَلُ مِنَ المَلائِكَةِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ أذَّنَ جِبرَئيلُ مَثنى مَثنى ، وأقامَ مَثنى مَثنى ، ثُمَّ قالَ لي : تَقَدَّم يا مُحَمَّدُ ، فَقُلتُ لَهُ : يا جَبرَئيلُ أتَقَدَّمُ عَلَيكَ؟ فَقالَ : نَعَم ، لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فَضَّلَ أنبِياءَهُ عَلى مَلائِكَتِهِ أجمَعينَ ، وفَضَّلَكَ خاصَّةً . فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّيتُ بِهِم ولا فَخرَ ، فَلَمَّا انتَهَيتُ إلى حُجُبِ النّورِ ، قالَ لي جَبرَئيلُ : تَقَدَّم يا مُحَمَّدُ ، وتَخَلَّفَ عَنّي . فَقُلتُ : يا جَبرَئيلُ ، في مِثلِ هذَا المَوضِعِ تُفارِقُني ؟ فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ انتِهاءَ حَدِّي الَّذي وَضَعَنِي اللّهُ عَزَّ وجَلَّ فيهِ إلى هذَا المَكانِ ، فَإِن تَجاوَزتُهُ احتَرَقَت أجنِحَتي بِتَعَدِّي حُدودِ رَبّي جَلَّ جَلالُهُ . فَزَجَّ بي فِي النّورِ زَجَّةً حَتَّى انتَهَيتُ إلى حَيثُ ما شاءَ اللّهُ مِن عُلُوِّ مُلكِهِ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، فَقُلتُ : لَبَّيكَ رَبّي وسَعدَيكَ ، تَبارَكتَ وتَعالَيتَ . فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، أنتَ عَبدي وأنَا رَبُّكَ ، فَإِيّايَ فَاعبُد وعَلَيَّ فَتَوَكَّل ، فَإِنَّكَ نوري في عِبادي ، ورَسولي إلى خَلقي ، وحُجَّتي عَلى بَرِيَّتي ، لَكَ ولِمَنِ اتَّبَعَكَ خَلَقتُ جَنَّتي ، ولِمَن خالَفَكَ خَلَقتُ ناري . (2)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 330 ح 1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 410 عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 76 ص 359 ح 30 .
2- .علل الشرائع : ص 6 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 263 ح 22 ، كمال الدين : ص 255 ح 4 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 877 ح 9 كلّها عن عبدالسلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 26 ص 336 ح 1 .

ص: 211

ثواب الأعمال_ به نقل از ابو هُرَيره و عبد اللّه بن عبّاس _ :پيامبر خدا ، پيش از وفاتش براى ما سخنرانى كرد _ و اين ، آخرين سخنرانى اى بود كه در مدينه ايراد كرد _ و فرمود : «اى مردم ! پيش تر بياييد و جا را براى آنان كه پشت سر شما هستند ، باز كنيد» . مردى گفت : اى پيامبر خدا ! براى چه كسانى جا باز كنيم ؟ فرمود : «براى فرشتگان» . سپس فرمود : «آنان ، هر گاه با شما باشند ، جلوتر از شما يا پشتِ سرتان نيستند ؛ بلكه در سمت راست و چپ شما قرار مى گيرند» . مردى گفت : اى پيامبر خدا ! چرا جلوتر از ما يا پشت سرمان قرار نمى گيرند ؟ آيا به خاطر برترى ما بر آنهاست يا به خاطر برترى آنها بر ماست ؟ فرمود : «شما از فرشتگان ، برتريد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون به آسمان برده شدم ، جبرئيل عليه السلام دو به دو ، اذان و دو به دو ، اقامه گفت . (1) سپس به من گفت : [براى نماز] جلو بِايست ، اى محمّد! من گفتم : اى جبرئيل! بر تو پيشى گيرم ؟ گفت : آرى ؛ چون خداوند _ تبارك و تعالى _ پيامبرانش ، بويژه تو را بر همه فرشتگانش برترى داده است . پس من جلو ايستادم و با ايشان نماز خواندم ، و بدين فخر نمى فروشم . چون به پرده هاى نور رسيدم ، جبرئيل عليه السلام به من گفت : پيش برو ، اى محمّد ! و خودش با من نيامد . گفتم : اى جبرئيل ! در چنين جايى مرا تنها مى گذارى ؟ گفت : اى محمّد ! آخرين مرزى كه خداوند عز و جلبراى من نهاده ، تا بدين جاست . اگر از آن فراتر بروم ، به خاطر گذشتن از مرزهاى پروردگار شكوهمندم ، بال هايم مى سوزد . 2 پس ، مرا به زور در [عالم] نور راند و تا آن جا كه خدا خواست ، به بلنداى مُلك او رسيدم . در اين هنگام ندا آمد كه : «اى محمّد !» . گفتم : در خدمتم ، اى پروردگار من ! گوش به فرمانم ، اى پرشُكوه بلندمرتبه ! ندا آمد كه : «اى محمّد ! تو بنده منى ، و من ، پروردگار تو هستم . پس فقط مرا بندگى كن و تنها بر من ، توكّل نما ، كه تو نور من در ميان بندگانم ، و فرستاده من به سوى آفريدگانم ، و حجّت من بر مردمانم هستى . بهشتم را فقط براى تو و پيروان تو آفريده ام ، و آتشم را تنها براى آن كه تو را نافرمانى كند» .

.


1- .يعنى هر بند اذان و اقامه را دو بار گفت .

ص: 212

الإمام الباقر عليه السلام :ما خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ خَلقا أكرَمَ عَلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ المُؤمِنِ ، لِأَنَّ المَلائِكَةَ خُدّامُ المُؤمِنينَ ، وأنَّ جِوارَ اللّهِ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الجَنَّةَ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الحورَ العينَ لِلمُؤمِنينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ مَن قاسَ إبليسُ ؛ فَقالَ : «خَلَقتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقتَهُ مِن طِينٍ» (2) ، ولَو عَلِمَ إبليسُ ما جَعَلَ اللّهُ في آدَمَ ، لَم يَفتَخِر عَلَيهِ . (3)

9 / 3إمامُ المَلائِكَةِالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، أذَّنَ جَبرَئيلُ وأقامَ الصَّلاةَ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ تَقَدَّم . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَقَدَّم يا جَبرَئيلُ ، فَقالَ لَهُ : إنّا لا نَتَقَدَّمُ عَلَى الآدَمِيّينَ مُنذُ اُمِرنا بِالسُّجودِ لِادَمَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 33 ح 2 عن أبي الصباح الكناني ، بحارالأنوار : ج 69 ص 19 ح 2 .
2- .الأعراف : 12 ، ص : 76 .
3- .الإختصاص : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 102 ح 8 .
4- .علل الشرائع : ص 8 ح 4 ، تفسير العياشي : ج 2 ص 277 ح 5 كلاهما عن هشام بن سالم ، بحارالأنوار : ج 26 ص 338 ح 3 .

ص: 213

9 / 3 پيشواى فرشتگان

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل هيچ مخلوقى گرامى تر در نزد خودش از مؤمن نيافريده است ؛ چرا كه فرشتگان ، خدمت گزار مؤمنان اند . همسايگى خدا ، از آنِ مؤمنان است . بهشت ، از آنِ مؤمنان است ، و سيه چشمان بهشتى ، از آنِ مؤمنان اند .

امام صادق عليه السلام :نخستين كسى كه قياس كرد ، ابليس بود ؛ زيرا گفت : «مرا از آتش آفريده اى و او (آدم) را از گِل» ، در حالى كه اگر ابليس مى دانست كه خداوند چه [فضايلى] در آدم نهاده است ، بر او فخر نمى فروخت .

9 / 3پيشواى فرشتگانامام صادق عليه السلام :چون پيامبر صلى الله عليه و آله به معراج برده شد و وقت نماز رسيد ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه نماز گفت و سپس گفت : جلو بِايست ، اى محمّد! پيامبر خدا به او فرمود : «تو جلو بِايست ، اى جبرئيل!» . جبرئيل عليه السلام به ايشان گفت : از زمانى كه به ما فرمان داده شد بر آدم سجده كنيم ، بر آدميان ، پيشى نمى گيريم .

.

ص: 214

عنه عليه السلام :لَمّا ماتَ آدَمُ عليه السلام فَبَلَغَ إلَى الصَّلاةِ عَلَيهِ ، فَقالَ هِبَةُ اللّهِ لِجَبرَئيلَ عليه السلام : تَقَدَّم يا رَسولَ اللّهِ فَصَلِّ عَلى نَبِيِّ اللّهِ ، فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : إنَّ اللّهَ أمَرَنا بِالسُّجودِ لِأَبيكَ فَلَسنا نَتَقَدَّمُ عَلى أبرارِ وُلدِهِ ، وأنتَ مِن أبَرِّهِم . فَتَقَدَّمَ ، فَكَبَّرَ عَلَيهِ خَمسا عِدَّةَ الصَّلاةِ الَّتي فَرَضَهَا اللّهُ عَلى اُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، وهِيَ السُّنَّةُ الجارِيَةُ في وُلدِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

9 / 4خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِ إلَا الإِنسانُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا نَعلَمُ شَيئا خَيرا مِن ألفٍ مِثلِهِ ، إلَا الرَّجُلَ المُؤمِنَ . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 330 ح 1033 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 163 ح 465 كلاهما عن عبداللّه بن سنان ، بحارالأنوار : ج 11 ص 260 ح 3 .
2- .المعجم الكبير : ج 6 ص 238 ح 6095 ، الأمثال لأبي الشيخ : ص 173 ح 137 ، الفردوس : ج 3 ص 383 ح 5169 كلّها عن سلمان ، مسند الشهاب : ج 2 ص 216 ح 1216 عن عبداللّه بن عمر وفيه «المؤمن» بدل «الإنسان» ، كنزالعمّال : ج 12 ص 191 ح 34615 .
3- .المعجم الصغير : ج 1 ص 147 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 441 ح 5888 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 17 ح 3500 وفيهما «مئة» بدل «ألف» وكلّها عن عبداللّه بن عمر ، كنزالعمّال : ج 1 ص 146 ح 722 .

ص: 215

9 / 4 بهتر از هزار تن چون خويش

امام صادق عليه السلام :چون آدم عليه السلام در گذشت و نوبت نماز خواندن بر او رسيد ، هِبَةُ اللّه [فرزند آدم] به جبرئيل عليه السلام گفت : «جلو بِايست _ اى فرستاده خدا _ و بر پيامبر خدا ، نماز بگزار» . جبرئيل عليه السلام گفت : خداوند به ما فرمان داد كه بر پدرت سجده آوريم . پس ما بر فرزندان نيك او پيشى نمى جوييم ، و تو از نيك ترين هاى آنان هستى . در اين هنگام ، هبة اللّه ، جلو ايستاد و پنج تكبير بر او گفت ، به شمار نمازهايى كه خداوند بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله واجب ساخت ، و اين [پنج تكبير گفتن در نماز ميّت] تا روز قيامت ، در ميان فرزندان او سنّت شد .

9 / 4بهتر از هزار تن چون خويشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نيست كه از هزار هم نوع خويش بهتر باشد ، مگر انسان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى را نمى شناسيم كه از هزار هم نوعِ خود بهتر باشد ، مگر انسانِ مؤمن .

.

ص: 216

. .

ص: 217

26 . اهل بيت عليهم السلام

اشاره

26 . اهل البيت عليهم السلامدرآمدفصل يكم : مصاديق «اهل بيت»فصل دوم : شناخت اهل بيت عليهم السلامفصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلامفصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلامفصل پنجم : مكتب اهل بيت عليهم السلامفصل ششم : اخلاق اهل بيت عليهم السلامفصل هفتم : سفارش هاى اهل بيت عليهم السلامفصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلامفصل نهم : دوست داشتن اهل بيت عليهم السلامفصل دهم : دشمنى با اهل بيت عليهم السلامفصل يازدهم : ستم كردن به اهل بيت عليهم السلامفصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السلامفصل سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السلامفصل چهاردهم : كسانى كه از «اهل بيت» اند

.

ص: 218

درآمد

اهل بيت ، در لغت

درآمداهل بيت ، در لغتواژه «اهل بيت»، تركيبى اضافى و مركّب از «اهل» و «بيت» است . واژه «أهل» در كاربردى مانند «أهل الرجل» به خاندان شخص و ويژگان او و در «أهل البيت» بر ساكنان خانه و در «أهل الأمر» بر زمامداران و در «أهل المذهب» بر پيروان آن آيين، اطلاق مى گردد. (1) همچنين گاهى واژه «أهل» در اضافه به برخى معانى، به معناى شخص يا اشخاص شايسته و سزامند و يا مأنوس به چيزى و يا خبير و ماهر در كارى، به كار گرفته مى شود. راغب در تبيين معناى «اهل» مى گويد : أهل الرّجل : من يجمعه و إيّاهم نسب أو دين ، أو ما يجرى مجراهما من صناعةٍ و بيت و بلد و أهل الرجل فى الأصل: مَن يجمعه و إيّاهم مسكن واحد ثمّ تجوّز به فقيل أهل الرجل لمَن يجمعه و إيّاهم نسب . (2) اهل مرد ، به كسانى گفته مى شود كه نسب يا دين و يا چيزى هم پاى آنها همانند صنعتى يا خانه اى يا سرزمينى ، آنها را با آن مرد ، يك جا جمع كرده است . اهل مرد ، در اصل در باره افرادى به كار مى رود كه محلّ سكونت آنها را با آن مرد ، يك جا گِرد آورد ، و بعدا به صورت مجاز در باره كسانى به كار رفته كه نَسَب ، آنها را دور هم جمع كرده است . جامع و مشترك ميان همه اين معانى ، نزديكى و پيوند افراد يا اشيا با آن كسى است كه اهل او خوانده مى شوند. از اين رو، هر چه نزديكى مورد اشاره ، بيشتر و پيوند قوى تر باشد ، صدق عنوان «اهل» بر آنان كامل تر خواهد بود . كلمه «بيت» نيز چنانچه به افراد حقيقى اضافه شود، به معناى خانه مسكونى يا طايفه و عشيره آنهاست ؛ اما اگر به شخصيت حقوقى انسان و يا معانى ديگرى اضافه گردد (مانند: «بيتِ رياست» ، «بيت قضاوت» ، «بيت مرجعيت» ، «بيت علم» و «بيت نبوّت»)، به معناى خاندانى است كه با آن معنا پيوند و نزديكى دارند . (3)

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 371 ، الرقم 692 .
2- .ر . ك : لسان العرب : واژه «أهل» .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 96 .

ص: 219

اهل بيت ، در قرآن و حديث

اهل بيت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم نيز هماهنگ با لغت، واژه «اهل» به كسانى اطلاق شده كه نوعى پيوند و وابستگى، آنها را گرد آورده ، مانند : «أهل القرى»، (1) «أهل المدينة»، (2) «أهل الإنجيل» (3) و «أهل التقوى». (4) تركيب «اهل بيت» سه بار در قرآن به كار رفته است : 1 . در داستان موسى عليه السلام ، آن گاه كه نوزاد بود و خواهرش به فرعونيان گفت : «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ . (5) آيا شما را به خانواده اى راه نمايى كنم كه سرپرستى او را به عهده گيرند و خيرخواه اين كودك باشند؟» .

.


1- .اعراف : آيه 96 .
2- .توبه : آيه 101 .
3- .مائده : آيه 47 .
4- .مدّثّر : آيه 56 .
5- .قصص : آيه 12 ، احزاب : آيه 33 .

ص: 220

قرائنى در تفسير «اهل بيت»

اشاره

2 . در داستان ابراهيم عليه السلام ، آن گاه كه همسرش از بشارت فرشتگان، شگفت زده شد و فرشتگان به او گفتند : «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ . (1) رحمت خداوند و بركت هاى او بر شما خانواده!» . 3 . در سوره احزاب در ادامه توصيه هايى به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله با ضميرهاى جمع مؤنّث ، يكباره پيامبر صلى الله عليه و آله را مخاطب قرار مى دهد و با ضمير جمع مذكّر مى فرمايد : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا . (2) خداوند، خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . بى ترديد، مقصود از «اهل بيت» در اين جا كسانى اند كه آيه تطهير در شأن آنهاست . اكنون اصلى ترين مسئله اين است كه ببينيم اينان چه كسانى هستند.

قرائنى در تفسير «اهل بيت»با تأمّل در مدلول سياق آيه تطهير و مضمون آن ، و نيز اقداماتى كه پيامبر خدا در تفسير آن و معرّفى اهل بيت خود انجام داده و قرائن ديگرى كه به آن اشاره مى شود ، ترديدى باقى نمى ماند كه مقصود از «اهل بيت» در آيه ياد شده، اهل بيتِ شخصيت حقيقى پيامبر صلى الله عليه و آله نيستند؛ بلكه اهل بيتِ شخصيت حقوقى و عنوانى پيامبر صلى الله عليه و آله اند؛ يعنى شمار خاصّى از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه هدايت و رهبرى امّت پس از ايشان به آنها سپرده شده است. به عبارت ديگر، مقصود، اهل بيتِ نبوّت و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله اند؛ همان كسانى كه

.


1- .هود : آيه 73 .
2- .احزاب : آيه 33 .

ص: 221

يك . سياق آيه تطهير
دو . مضمون آيه تطهير

خداى متعال، بار مسئوليت تبليغ رسالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را پس از وى، به صورت خاص، بر عهده آنان نهاده است؛ و اينك برخى قرائن اين تفسير:

يك . سياق آيه تطهيرمقتضاى تأمّل در سياق آيه تطهير، اين است كه مقصود از «اهل بيت» در اين آيه ، مطلق خاندان پيامبر نيستند ؛ زيرا ضميرهايى كه در آيات قبل و بعد آمده، همه به صورت ضمير «جمع مؤنّث» اند ، در حالى كه ضماير اين آيه ، همه به صورت «جمع مذكّر» اند و اين نشان مى دهد كه مقصود از آن، شمار خاصّى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اند و نه همه آنان _ كه شامل همسران ايشان هم بشود _ . (1)

دو . مضمون آيه تطهيرآيه تطهير با كلمه «إنّما» _ كه مفهوم «حصر» را مى رساند _ آغاز شده و بر اين مطلب، دلالت دارد كه موهبت «طهارت كامل از پليدى هاى ظاهرى و باطنى»، ويژه اهل بيت است. جمله «يريد اللّه ...» نيز اشاره به اين دارد كه خداوند متعال تكوينا اراده نموده كه كسى از خاندان رسالت، از هر گونه آلودگى پاك باشند ؛ زيرا اراده تشريعى پروردگار بر لزوم طهارت از پليدى ها ، ويژه اهل بيت عليهم السلام نيست؛ زيرا خداوند منّان از همه انسان ها خواسته كه خود را از انواع آلودگى ها پاك نگه دارند . بر اين اساس و با عنايت به اين كه اراده تكوينى خداوند متعال، تخلّف ناپذير است ، فضيلت بى بديلِ «طهارت كامل» ياد شده در آيه تطهير ، شامل نزديكان كافر و مشرك پيامبر صلى الله عليه و آله نيست؛ بلكه اختصاص به پاكان از خاندان رسالت دارد . بنا بر اين ، مقتضاىِ مضمون آيه تطهير ، اين است كه مقصود از «اهل بيت»، تنها شمارى از خاندان رسالت است كه از طهارت مطلق برخوردارند .

.


1- .اين آيه از جهت سياق، نظير آيه 28 _ 29 سوره يوسف عليه السلام است: «إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ * يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَ اسْتَغْفِرِى لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئينَ » .

ص: 222

سه . تفسير عملى پيامبرصلى الله عليه وآله
3 / 1 . هنگام نزول آيه تطهير
3 / 2 . سلام كردن بر اهل بيت عليهم السلام

سه . تفسير عملى پيامبر صلى الله عليه و آلهافزون بر دلالت سياق و مضمون آيه تطهير بر اين كه «اهل بيت» در آيه ، گروه ويژه اى از خاندان رسالت اند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى معرّفى اهل بيت خود ، اقداماتى انجام داده كه با در نظر گرفتن آنها جايى براى شك و ترديد براى محقّق منصف، باقى نمى ماند . به سخن ديگر ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در معرّفى «اهل بيت» قرآنى خود، بر امّت ، حجّت را تمام كرده است . اساسى ترين اقدامات ايشان در اين زمينه عبارت اند از :

3 / 1 . هنگام نزول آيه تطهيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام نزول آيه تطهير، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام را در كنار خود و در زير كساى (عباى) يمانى جمع كرد و فرمود : «هؤُلاءِ أهْلُ بَيتى؛ اينان اهل بيت من اند» (1) و مانع از ورود همسر خود در آن جمع شد.

3 / 2 . سلام كردن بر اهل بيت عليهم السلامپس از نزول آيه تطهير، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى هر چه روشن تر شدن مصاديق از «اهل بيت» در اين آيه و «أهلك» در آيه : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ» ، همه روزه ، هنگام نماز صبح بر در خانه على و فاطمه عليهماالسلام مى آمد و با عنوان «اهل بيت» به آنان سلام مى كرد

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 203 ، الرقم 358 .

ص: 223

3 / 3 . همراه بردن اهل بيت عليهم السلام در مباهله
3 / 4 . همتاى قرآن قرار دادن اهل بيت عليهم السلام
3 / 5 . بيان ضرورت شناخت جايگاه اهل بيت عليهم السلام

و آنان را به نماز دعوت مى نمود . (1)

3 / 3 . همراه بردن اهل بيت عليهم السلام در مباهلهپس از نزول آيه مباهله و مأموريت يافتن پيامبر صلى الله عليه و آله براى مباهله با مسيحيان نجران ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را به عنوان مصاديق «جان» ، «زنان» و «فرزندان» خود، به ميدان مباهله برد و با اين كار، بار ديگر نشان داد كه «اهل بيت» كيان اند . (2) پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ماجرا نيز مانع پيوستن همسرش (عايشه) به جمع اهل بيت گرديد.

3 / 4 . همتاى قرآن قرار دادن اهل بيت عليهم السلاميكى از برجسته ترين اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله براى معرّفى اهل بيت، اين بود كه در حديث متواتر «ثقلين»، آنها را همتا و هم تراز قرآن قرار داد و بدين سان، مصونيت آنان را از خطا در مرجعيتِ علمى ، دينى و سياسى تضمين نمود . (3)

3 / 5 . بيان ضرورت شناخت جايگاه اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيانِ ارزش شناخت جايگاه اهل بيت ، تأكيد بر اهمّيت و ضرورت شناخت آنان ، و تشبيه «اهل بيت» به: كشتى نوح ، باب حطّه بنى اسرائيل ، ستارگان آسمان ، جايگاه كعبه در زمين ، و جايگاه چشم در بدن است، بدين معنا كه همراهى و پيروى از اهل بيت ، سرمايه سعادت و رستگارى و جدايى از آنان ، موجب گم راهى و رجعت به جاهليت خواهد بود .

.


1- .ر . ك : ص 301 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / درود فرستادن پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز) .
2- .الكافي ، ج 4 ، ص 121 ، ح 6 ، وص 510 ، ح 14 و ...
3- .ر . ك : ص 419 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام / همتاى قرآن) .

ص: 224

3 / 6 . بيان جايگاه علمى و دينى اهل بيت عليهم السلام
3 / 7 . بيان وجوب دوستى اهل بيت عليهم السلام
3 / 8 . هشدار از خطر دشمنى با اهل بيت عليهم السلام
3 / 9 . بيان تعداد «اهل بيت» و نام هاى آنان

3 / 6 . بيان جايگاه علمى و دينى اهل بيت عليهم السلامديگر اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيانِ جايگاه علمى اهل بيت بود ، از جمله اين كه : آنان خزانه داران علم الهى ، وارث دانش پيامبران ، راسخان در علم ، اهل ذكر و آگاه ترينِ مردم اند و سخن آنان ، همان سخن پيامبر خداست . (1) پيامبر صلى الله عليه و آله علاوه بر بيان جايگاه علمى اهل بيت، به مرجعيت دينى آنان نيز اشاره نموده است، از جمله اين كه آنان پاسداران دين ، معدن رسالت ، اركان حق ، و مفسّر دين اند و دين با آنان آغاز و با آنان پايان مى پذيرد . (2)

3 / 7 . بيان وجوب دوستى اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيان وجوب دوستى اهل بيت و آثار و بركات آن است، مانند اين كه دوستى آنان، اساس اسلام ، و به معناى دوستى خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله ، شرط پذيرفته شدن توحيد ، نشانه ايمان و بهترين عبادت است و نخستين چيزى است كه در قيامت محاسبه مى شود و خير دنيا و آخرت را براى مسلمان به ارمغان مى آورد .

3 / 8 . هشدار از خطر دشمنى با اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، سخنانى است كه ايشان در باره خطر دشمنى با اهل بيت و آثار زيانبار آن بيان نموده است، از جمله اين كه : دشمنى آنان موجب خشم الهى و قرار گرفتن در صف منافقان و كفّار خواهد شد و پايانى جز آتش دوزخ ندارد . (3)

3 / 9 . بيان تعداد «اهل بيت» و نام هاى آناناحاديثى كه به شمار اوصيا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله تصريح دارند، در كنار احاديثى

.


1- .ر . ك : : همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .ر . ك : ص 509 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / پاسداران دين) و ص 523 (كان رسالت) و ص 525 (بنيان هاى حق) و ص 533 (دين با آنان آغاز مى گردد و با آنان پايان مى گيرد) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 489 (اهل بيت عليهم السلام / فصل دهم / برحذر داشتن از دشمنى با اهل بيت عليهم السلام ) .

ص: 225

3 / 10 . تعيين حقوق اهل بيت عليهم السلام
3 / 11 . تأكيد بر جايگاه سياسى - الهى اهل بيت عليهم السلام

كه نام اهل بيت در آنها آمده است ، (1) از روشن ترين اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله در معرّفى اهل بيت به شمار مى روند .

3 / 10 . تعيين حقوق اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، حقوقى است كه ايشان براى جايگاه سياسى _ اجتماعى اهل بيت، بيان نموده است ، مانند : حقّ مودّت (دوستى) ، حقّ ولايت (پيشوايى) ، حقّ اطاعت ، حقّ خمس و حقّ صلوات . (2)

3 / 11 . تأكيد بر جايگاه سياسى _ الهى اهل بيت عليهم السلامهمه اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله در جهت معرّفى «اهل بيت» ، مقدّمه بيان جايگاه سياسى _ الهى آنان و توضيح اين حقيقت بود كه چرا خداوند، آنان را به عنوان اوصيا و جانشينان وى و زمامداران سياسى جامعه معرّفى نموده و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله آشتى با آنان را آشتى با خود و جنگ با آنان را جنگ با خود مى داند . (3) بارى ، بررسى سيره نبوى نشان مى دهد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هر راه ممكن براى معرّفى اهل بيت _ كه در واقع ، آينده سازان جهان اسلام پس از وى بودند _ بهره گرفت و از هيچ تلاشى فروگذار نكرد ، و حجّت را بر امّت تمام كرد؛ ولى افسوس كه با همه تلاش ها و سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، تاريخ صدر اسلام نشان مى دهد كه اگر ايشان توصيه مى كرد به خاندان او ظلم و ستم كنند ، بيش از آنچه كردند، ممكن نبود انجام دهند! (4)

.


1- .الكافي ، ج 5 ، ص 36 ، ح 1 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 323 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلام ) .
3- .مشيخة من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 57 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 355 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم / عناوين حقوقهم / ولايت) .

ص: 226

3 / 12 . پيشگويى در باره دولت اهل بيت عليهم السلام
چهار . گزارش شمارى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله
پنج . گزارش بسيارى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله

جالب توجّه، اين كه: پيامبر صلى الله عليه و آله ، خود ، آينده را مى ديد كه پس از او امّتش با «اهل بيت» چه مى كنند . از اين رو، بخش عمده اى از احاديث نبوى ، در نهى از ظلم و جور بر اهل بيت است . (1)

3 / 12 . پيشگويى در باره دولت اهل بيت عليهم السلامدر احاديث متواترى كه شيعه و اهل سنّت، آنها را نقل كرده اند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيشگويى كرده كه قائم اهل بيتِ ايشان (امام مهدى عليه السلام ) ، حكومت جهانى اسلام را تشكيل خواهد داد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد . (2) از اين پيشگويى ها مى توان به عنوان آخرين اقدام پيامبر براى معرفى اهل بيت ، ياد كرد .

چهار . گزارش شمارى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آلهدر كنار اقدامات روشن گرايانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى بيان معنا و مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير ، گزارش شمارى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله مانند : امّ سلمه و عايشه از چگونگى نزول اين آيه نيز گواه آن است كه مراد از «اهل بيت» ، همه نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله نيستند ؛ بلكه مقصود ، اصحاب كسايند . ويژگى اين گزارش ها، در اين است كه امّ سلمه و در گزارشى، عايشه روايت كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ پرسش آنان كه: «آيا من از اهل بيت نيستم؟» ، با صراحت اعلام مى فرمايد كه اهل بيت او، اصحاب كسايند و آن دو تنها همسران پيامبرند .

پنج . گزارش بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آلهگزارش بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مانند : ابو سعيد خُدرى ، اَنَس بن مالك ، براء بن عازب ، ثوبان ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، سعد بن ابى وقّاص و ... ، از چگونگى

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 539 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يازدهم / ستم هاى رفته بر اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 11 ص 9 (اهل بيت عليهم السلام / فصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السلام ) .

ص: 227

شش . گزارش اهل بيت عليهم السلام
هفت . آراستگى اهل بيت عليهم السلام به ويژگى هاى انسان كامل

آراى ديگر ، در تفسير «اهل بيت»

نزول آيه تطهير نيز دليل ديگرى براى اثبات معنا و مفهوم واقعى «اهل بيت» است . (1)

شش . گزارش اهل بيت عليهم السلاماهل بيت عليهم السلام خود نيز نزول آيه تطهير را همان گونه گزارش كرده اند كه شمارى از همسران و بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله روايت نموده اند . افزون بر اين ، آنان در مناسبت هاى مختلف ، جايگاه قرآنى خود را به عنوان «اهل بيت» بيان و در مواردى به آن احتجاج نموده اند . (2)

هفت . آراستگى اهل بيت عليهم السلام به ويژگى هاى انسان كاملمى توان گفت : اتّصافِ جمع خاصّى از خاندان رسالت به ويژگى هاى كامل ترين انسان ها ، بهترين و محكم ترين سند براى تبيين معنا و مفهوم «اهل بيت» است . به سخن واضح تر ، در احاديث فراوانى ، ويژگى هايى از نظر علمى ، اخلاقى و عملى براى اهل بيت ذكر شده كه اگر كسى واجد آن ويژگى ها باشد ، سرآمد همه انسان ها و امام و اسوه آنها خواهد بود ، اين ويژگى ها پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، تنها در افراد معدودى از خاندان رسالت وجود داشت . بنا بر اين كسى جز آنها نمى تواند مصداق آيه تطهير و معناى «اهل بيت» باشد .

آراى ديگر ، در تفسير «اهل بيت»گفتنى است كه همه مفسّران شيعه و بسيارى از مفسّران اهل سنّت بر اين باورند كه آيه تطهير در باره اصحاب كسا يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام

.


1- .ر . ك : ص 261 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت» .
2- .في المصدر : عبيداللّه .

ص: 228

نازل شده است و منظور از «اهل بيت» آنان اند . (1) البتّه در ميان اهل سنّت، آراى ديگرى نيز در تفسير «اهل بيت» در آيه تطهير، وجود دارد ، كه عبارت اند از : 1 . مقصود، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله اند . 2 . مقصود، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام اند . 3 . مقصود، همه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اعم از همسران ، فرزندان ، نزديكان و حتّى خدمتكاران منزل ايشان اند . 4 . مقصود ، همه كسانى اند كه صدقه بر آنها حرام است . (2) با تأمّل در آنچه در تبيين معناى «اهل بيت» بيان شد ، مشخّص مى گردد كه هيچ يك از اين آرا قابل قبول نيستند . تنها پرسشى كه در باره آيه تطهير به ذهن مى آيد، اين است كه: چرا در ميان بيان وظايف همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ، مطلبى آمده كه شامل همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نمى شود؟ به اين پرسش، پاسخ هايى داده شده، از جمله اين كه: اين، تنها مورد نيست كه در قرآن، آياتى در كنار هم قرار دارند كه مسائل مختلفى را بيان مى كنند و قرآن، آكنده از اين گونه موارد است . همچنين در كلام فصحاى عرب و اشعار آنان نيز نمونه هاى فراوانى از اين دست ديده مى شود . علّامه طباطبايى نيز در پاسخ به اين پرسش فرموده : هفتاد روايت در شأن نزول آيه تطهير نقل شده كه در ميان آنها حتّى يك روايت وجود ندارد كه بگويد : آيه

.


1- .البتّه پيروان اهل بيت عليهم السلام معتقدند كه «اهل بيت» بر يازده امام از فرزندان امام على عليه السلام نيز اطلاق مى گردد .
2- .براى آگاهى بيشتر از اين چهار نظريه، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 10 ص 465 _ 466 و همين دانش نامه : ج 9 ص 301 ح 70 .

ص: 229

تطهير دنبال آيات مربوط به همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شده است ، و از مفسّران هم، حتّى يك نفر، اين سخن را نگفته است . كسانى هم كه گفته اند آيه مورد بحث، مخصوص همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است _ چنان كه به عكرمه و عروه نسبت داده شده _ ، نگفته اند آيه تطهير همراه با آيات مربوط به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است . بنا بر اين ، بايد گفت : آيه تطهير از جهت نزول، جزو آيات مربوط به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و متّصل به آنها نيست ، و قرار گرفتن آن در ميان آن آيات، يا به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و يا بعد از رحلت ايشان به هنگام گردآورى قرآن ، ضمن آن آيات قرار گرفته است . مؤيّد اين سخن، آن است كه اگر اين قسمت از آيه «وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ» _ كه در حال حاضر، جزو آن است _ حذف شود ، آيه ياد شده با آيه بعدى كاملاً منسجم است و به نظر نمى رسد چيزى از آن حذف شده باشد ... . (1) اكنون ، متن آيات و احاديثى كه مى توانند در شناخت هر چه بيشتر مفهوم «اهل بيت» در آيه تطهير به ما كمك كنند ، با نظامى نو و تحليل هاى مورد نياز ، ارائه مى گردد .

.


1- .ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 330 .

ص: 230

الفصل الأوّل : معنى أهل البيت عليهم السّلام1 / 1أزواج النّبي صلّي الله عليه و آله ومعنى أهل البيت عليهم السّلام1 / 1 _ 1اُمُّ سَلَمَةَالمستدرك على الصحيحين عن عطاء بن يسار عن اُمّ سلمة :في بَيتي نَزَلَت : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (1) . قالَت : فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام ، فَقالَ : هؤُلاءِ أهلُ بَيتي . (2)

المستدرك على الصحيحين عن عطاء بن يسار عن اُمّ سلمة :في بَيتي نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت : فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أنَا مِن أهلِ البَيتِ ؟ قالَ : إنَّكِ أهلي خَير (3) ، وهؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أهلي أحَقُّ . (4)

.


1- .الأحزاب : 33 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 158 ح 4705 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 214 ح 2861 ، المعجم الكبير : ج 23 ص 286 ح 627 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 138 ح 3441 .
3- .كذا في المطبوعة، والظاهر أنّه تصحيف، والصحيح «لعلى خير» أو «إلى خير» بدل «أهلي خير» كما يظهر من سائر الروايات.
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 451 ح 3558 .

ص: 231

فصل يكم : مصاديق «اهل بيت»

1 / 1 همسران پيامبرصلى الله عليه وآله و مصداق «اهل بيت»
1 / 1 - 1 امّ سلمه

فصل يكم : مصاديق «اهل بيت»1 / 1همسران پيامبر صلّي الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت»1 / 1 _ 1امّ سلمه (1)المستدرك على الصحيحين_ به نقل از عطاء بن يسار، از امّ سلمه _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه من نازل شد . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را حاضر كرد و فرمود : «اينان، اهل بيت من اند» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از عطاء بن يسار، از امّ سلمه _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه من نازل شد . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين _ كه خداوند از همه آنان خشنود باد _ را حاضر كرد و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند» . گفت[م] : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت نيستم؟ پيامبر فرمود : «تو همسر من هستى و [در ايمان و عملت] دُرستى ، و اينان، اهل بيت من اند . بار خدايا! اهل بيت من، شايسته ترين [اين مقام] اند» .

.


1- .براى آشنايى با چكيده زندگى نامه راويان احاديث تبيين مصداق «اهل بيت»، ر.ك : همين دانش نامه : ج 11 ص 107 (اُمّ سلمه «همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ») .

ص: 232

تاريخ دمشق عن أبي سعيد الخدريّ عن اُمّ سلمة :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتي : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَستُ مِن أهلِ البَيتِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، إنَّكِ مِن أزواجِ رَسولِ اللّهِ . قالَت : وأهلُ البَيتِ : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ . (1)

تفسير الطبريّ عن أبي سعيد الخدريّ عن اُمّ سلمة :لمَّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام ، فَجَلَّلَ عَلَيهِم كِساءً خَيبَرِيّا ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : ألَستُ مِنهُم ؟ قالَ : أنتِ إلى خَيرٍ . (2)

تفسير الطبريّ عن أبي سعيد الخدريّ عن اُمّ سلمة :أنَّ هذِهِ الآيَةَ نَزَلَت في بَيتِها : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت : وأنَا جالِسَةٌ عَلى بابِ البَيتِ ، فَقُلتُ : أنَا يا رَسولَ اللّهِ ألَستُ مِن أهلِ البَيتِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِيِّ . قالَت : وفِي البَيتِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم . (3)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 206 ح 3188 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 126 الرقم 4743 نحوه ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 87 ح 710 ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 226 نقلاً عن جامع الاُصول نحوه .
2- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 7 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 52 ح 2662 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 146 ح 3458 كلاهما نحوه ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 125 ح 611 ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 227 نقلاً عن جامع الاُصول عن عمرو بن أبي سلمة نحوه .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 409 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 88 ح 713 ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 227 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 233

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى، از اُمّ سَلَمه _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» در خانه من نازل شد . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود : «تو بر خيرى . تو از همسران پيامبر خدا هستى» . اهل بيت عليهم السلام ، پيامبر خداست و على و فاطمه و حسن و حسين .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو سعيد خدرى، از امّ سلمه _ :هنگامى كه آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و آنها را با عبايى خيبرى پوشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . خدايا! پليدى را از ايشان دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . گفت[م]: آيا من از آنها نيستم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در راه درست هستى» .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو سعيد خدرى، در باره امّ سلمه _ :اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه او نازل شد . امّ سلمه گفت : من بر درِ خانه نشسته بودم . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود : «تو بر مسير خيرى . تو از همسران پيامبر هستى» . امّ سلمه گفت : اين، در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين _ كه خداوند از آنان خشنود باد _ در خانه بودند .

.

ص: 234

تفسير الطبريّ عن أبي هريرة عن اُمّ سلمة :جاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِبُرمَةٍ (1) لَها قَد صَنَعَت فيها عَصيدَةً تُحِلُّها (2) عَلى طَبَقٍ ، فَوَضَعَتهُ بَينَ يَدَيهِ ، فَقالَ : أينَ ابنُ عَمِّكِ وابناكِ؟ فَقالَت : فِي البَيتِ ، فَقالَ : ادعيهِم . فَجاءَت إلى عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَت : أجِبِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أنتَ وَابناكَ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَلَمّا رَآهُم مُقبِلينَ مَدَّ يَدَهُ إلى كِساءٍ كانَ عَلَى المَنامَةِ ، فَمَدَّهُ وبَسَطَهُ وأجلَسَهُم عَلَيهِ ، ثُمَّ أخَذَ بِأَطرافِ الكِساءِ الأَربَعَةِ بِشِمالِهِ ، فَضَمَّهُ فَوقَ رُؤوسِهِم وأومَأَ بِيَدِهِ الُيمنى إلى رَبِّهِ ، فَقالَ : هؤُلاءِ أهلُ البَيتِ ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

تفسير الطبريّ عن حكيم بن سعد :ذَكَرنا عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام عِندَ اُمِّ سَلَمَةَ ، قالَت : فيهِ نَزَلَت : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : جاءَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله إلى بَيتي ، فَقالَ : لا تَأذَني لِأَحَدٍ . فَجاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلام ، فَلَم أستَطِع أن أحجُبَها عن أبيها ، ثُمَّ جاءَ الحَسَنُ عليه السلام ، فَلَم أستَطِع أن أمنَعَهُ أن يَدخُلَ عَلى جَدِّهِ واُمِّهِ ، وجاءَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَلَم أستَطِع أن أحجُبَهُ . فَاجتَمَعوا حَولَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَلى بِساطٍ ، فَجَلَّلَهُم نَبِيُّ اللّهِ بِكِساءٍ كانَ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : «هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا» ، فَنَزَلَت هذِهِ الآيَةُ حينَ اجتَمَعوا عَلَى البِساطِ . قالَت : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا ؟ قالَت : فَوَاللّهِ ما أنعَمَ ، وقالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ . (4)

.


1- .البرمة : القِدر مطلقًا ، وهي في الأصل المتّخذة من الحجر المعروف بالحجاز واليمن (النهاية : ج 1 ص 121 «برم») .
2- .كذا في النسخة المطبوعة ، والظاهر أنَّ الأصحّ «تحملها» .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 409 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 104 ح 734 ، ذخائر العقبى : ص 57 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 228 نقلاً عن أبي نعيم .
4- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 410 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 134 ح 765 كلاهما نحوه .

ص: 235

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو هريره، از امّ سلمه _ :فاطمه عليهاالسلام با ديگى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه در آن، كاچى درست كرده بود و آن را بر طبقى حمل مى كرد . فاطمه عليهاالسلام آن را در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله نهاد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پسرعمو و دو پسرت كجايند؟» . فاطمه گفت : در خانه اند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنها را صدا كن» . فاطمه نزد على آمد و گفت : تو و دو پسرت ، [دعوت] پيامبر را اجابت كنيد . پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه آنها را در حال آمدن ديد ، دستش را دراز كرد تا عبايى را كه بر بستر داشت ، بر گيرد . آن گاه عبا را پهن كرد و آنها را بر آن نشاند و سپس چهار طرف عبا را با دست چپ گرفت و آن را بر سر ايشان انداخت و با دست راست به درگاه پروردگارش اشاره كرد و فرمود : «اينان، اهل بيت اند . پس پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

تفسير الطبرى_ به نقل از حكيم بن سعد _ :نزد امّ سلمه از على بن ابى طالب نام برديم . امّ سلمه گفت : آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در باره او (على عليه السلام ) نازل شده است . امّ سلمه گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه من آمد و فرمود : «به هيچ كس اجازه ورود نده» . پس فاطمه عليهاالسلام آمد و من نتوانستم مانع از رفتن او نزد پدرش شوم . به دنبال او حسن عليه السلام آمد و نتوانستم از رفتن او نزد جدّ و مادرش جلوگيرى كنم . آن گاه حسين عليه السلام آمد و جلوى او را نيز نتوانستم بگيرم . همه آنها بر گليمى گرد پيامبر صلى الله عليه و آله حلقه زدند و پيامبر خدا عبايى را كه بر دوش داشت ، بر آنها افكند و سپس فرمود : «اينان، اهل بيت من اند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . پس هنگامى كه بر گليم حلقه زده بودند، اين آيه نازل شد . گفتم: اى پيامبر خدا! من چه؟ به خدا سوگند ، پيامبر صلى الله عليه و آله نفرمود : آرى؛ بلكه فرمود : «تو در راه درست هستى» .

.

ص: 236

سنن الترمذي عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جَلَّلَ عَلى الحَسَنِ والحُسَينِ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهم السلام كِساءً ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وخاصَّتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ . (1)

مسند أبي يعلى عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :جاءَت فاطِمَةُ بِنتُ النَّبِيِّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَوَرِّكَةً الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام ، في يَدِها بُرمةٌ لِلحَسَنِ عليه السلام فيها سَخينٌ (2) ، حَتّى أتَت بِهَا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا وَضَعَتها قُدّامَهُ قالَ لَها : أينَ أبُو الحَسَنِ ؟ قالَت : فِي البَيتِ ، فَدَعاهُ ، فَجَلَسَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام يَأكُلونَ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وما سامَنِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وما أكَلَ طَعاما قَطُّ إلّا وأنَا عِندَهُ إلّا سامَنيهِ قَبلَ ذلِكَ اليَومِ _ تَعني ب «سامَني» : دَعاني إلَيهِ _ فَلَمّا فَرَغَ التَفَّ عَلَيهِم بِثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ عادِ مَن عاداهُم ، ووالِ مَن والاهُم . (3)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 699 ح 3871 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 290 ح 6985 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 204 ح 3183 و ج 14 ص 140 ح 3445 وكلّها نحوه .
2- .السّخينة : طعام يُتّخذ من الدقيق ، دون العصيدة في الرقّة وفوق الحساء (الصحاح : ج 5 ص 2134 «سخن») .
3- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 264 ح 6915 ، المطالب العالية : ج 4 ص 75 ح 4005 نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 367 ح 8961 ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 262 ح 14971 .

ص: 237

سنن الترمذى_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، عبايى بر على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام افكند و سپس فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . گفت[م] : آيا من از ايشانم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در راه درست هستى» .

سنن أبى يعلى_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :فاطمه عليهاالسلام دخت پيامبر، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد ، در حالى كه حسن و حسين را بغل كرده بود و قابلمه اى كاچى براى حسن در دست داشت ، تا اين كه آن را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و چون آن را در برابر ايشان نهاد، پيامبر به او فرمود : «ابو الحسن كجاست؟» . گفت: در خانه است . پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز صدا زد و پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه على و فاطمه و حسن و حسين نشستند و به خوردن مشغول شدند . تا پيش از اين روز هرگز سابقه نداشت كه پيامبر ، غذايى بخورد و من نزد او نباشم و مرا نزد خود نخواند . پس چون از خوردن فارغ شد ، جامه خود را دور آنها پيچيد و سپس فرمود : «خدايا! با هر كه با ايشان دشمنى ورزد ، دشمنى ورز و هر كه را آنها را دوست دارد ، دوست بدار» .

.

ص: 238

مسند ابن حنبل عن شَهرِ بنِ حوشب عن اُمّ سلمة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام : إيتيني بِزَوجِكِ وابنَيكِ ، فَجاءَت بِهِم ، فَأَلقى عَلَيهِم كِساءً فَدَكِيّا . قالَ : ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَيهِم ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ ، فَاجعَل صَلَواتِكَ وبَرَكاتِكَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَرَفَعتُ الكِساءَ لِأَدخُلَ مَعَهُم ، فَجَذَبَهُ مِن يَدي وقالَ : إنَّكِ عَلى خَيرٍ . (1)

تفسير الطبري عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِندي وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَجَعَلتُ لَهُم خَزيرَةٌ (2) ، فَأَكَلوا وناموا ، وغَطّى عَلَيهِم عَباءَةً أو قَطيفَةً ، ثُمَّ قال : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

الأمالي للطوسي عن عبد اللّه بن مغيرة مَولى اُمِّ سَلَمَةَ زَوجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله_ أنَّها قالَت _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتِها : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن اُرسِلَ إلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسينِ عليهم السلام ، فَلَمّا أتَوهُ اعتَنَقَ عَلِيّا عليه السلام بِيَمينِهِ ، وَالحَسَنَ عليه السلام بِشِمالِهِ ، وَالحُسَينَ عليه السلام عَلى بَطنِهِ ، وفاطِمَةَ عليهاالسلامعِندَ رِجلِهِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي وعِترَتي فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا _ قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . قُلتُ : فَأَنَا يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : إنَّكِ عَلى خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 53 ح 2664 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 248 ح 6876 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 645 ح 37629 ؛ العمدة : ص 33 ح 13 ، الطرائف : ص 125 ح 193 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 242 ح 23 .
2- .الخزيرة : مرقة ، وهي أن تصفَّى بُلالة النخالة ثمّ تطبخ (لسان العرب : ج 4 ص 237 «خزر») .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 6 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 263 ح 482 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 209 ح 7 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 143 ح 3453 عن عبد اللّه بن معين مولى اُمّ سلمة .

ص: 239

مسند ابن حنبل_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه فرمود : «همسر و دو پسرت را نزد من بياور». او آنها را آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، عباى فدكى خود را بر آنها افكند و سپس دستش را روى آنها گذاشت و فرمود : «بار خدايا! اينان، خاندان محمّدند . درود و بركات خود را بر محمّد و خاندان محمّد بفرست، كه تو ستوده و بزرگوارى» . من عبا را كنار زدم تا همراه آنها در زير آن جاى گيرم ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از دست من كشيد و گفت : «تو در راه درست هستى» .

تفسير الطبرى_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من بود و على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام در خانه ما بودند . من براى آنان، سبوسابه (1) تهيّه ديدم . آنها غذا خوردند و خوابيدند . پيامبر صلى الله عليه و آله عبا يا قطيفه اى (مَلافه اى) را بر آنها كشيد و سپس فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن مغيره، غلام امّ سلمه، در باره امّ سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله _ :اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه او نازل شده است . امّ سلمه گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داد كسى را در پى على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بفرستم . چون آمدند ، پيامبر صلى الله عليه و آله على را با دست راست و حسن را با دست چپ و حسين را از جلو در آغوش گرفت و فاطمه را جلو پاى خود نشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان، خانواده و خاندان من اند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن را سه بار تكرار كرد . گفتم : پس من چه ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «تو به خواست خدا در راه درست هستى» .

.


1- .واژه «سَخين» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى نوعى خورشت است كه از سبوس خيسانده تهيّه مى شود ؛ سَبوسابه .

ص: 240

مسند ابن حنبل عن عطاء بن أبي رباح :حَدَّثَني مَن سَمِعَ اُمَّ سَلَمَةَ تَذكُرُ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ في بَيتِها ، فَأتَتهُ فاطِمَةُ عليهاالسلام بِبُرمَةٍ فيها خَزيرَةٌ ، فَدَخَلَت بِها عَلَيهِ فَقالَ لَها : ادعي زَوجَكِ وَ ابنَيكِ ، قالَت : فَجاءَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام فَدَخَلوا عَلَيهِ فَجَلَسوا يَأكُلونَ مِن تِلكَ الخَزيرَةِ ، وهُوَ عَلى مَنامَةٍ لَهُ عَلى دُكّانٍ (1) ، تَحتَهُ كِساءٌ لَهُ خَيبَرِيٌّ . قالَت : وأنَا اُصَلّي فِي الحُجرَةِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت : فَأَخَذَ فَضلَ الكِساءِ فَغَشّاهُم بِهِ ، ثُمَّ أخرَجَ يَدَهُ فَأَلوى بِها إلَى السَّماءِ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وخاصَّتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا ، اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وخاصَّتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَطهِّرهُم تَطهيرا . قالَت : فَأَدخَلتُ رَأسِيَ البَيتَ فَقُلتُ : وأنَا مَعَكُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، إنَّكِ إلى خَيرٍ . (2)

.


1- .الدكّان : الدكّة المبنية للجلوس عليها (لسان العرب : ج 13 ص 157 «دكن») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 177 ح 26570 ، فضائل الصحابة : ج 2 ص 587 ح 994 وفيه «حريرة» بدل «خزيرة» و «حامتي» بدل «خاصتي» في كلا الموضعين ، أسباب النزول : ص 369 ح 697 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 205 ح 3186 وفيهما «اللّهمّ هؤُلاء ... تطهيرا» مرّةً واحدة ولم يتكرّر ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 559 عن شهر بن حوشب ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 161 ح 638 عن أبي ليلى الكندي وكلاهما نحوه .

ص: 241

مسند ابن حنبل_ به نقل از عطاء بن ابى رَباح _ :كسى كه از امّ سلمه شنيده بود ، به من گفت كه امّ سلمه گفته است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه او بود كه فاطمه عليهاالسلام قابلمه اى آورد كه در آن ، كاچى (1) بود و با آن، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «همسر و دو پسرت را فرا بخوان» . امّ سلمه گفت : على و حسن و حسين آمدند و بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدند . آنها نشستند و از آن كاچى خوردند و اين، در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر بسترش نشسته بود ، و اين بستر بر سكّويى بود . عبايى خيبرى زير پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشت . من در اتاق، نماز مى خواندم كه اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» نازل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله باقى مانده اين عبا را گرفت و آنها را با آن پوشاند . سپس دستش را بيرون آورد و با آن به آسمان ، اشاره كرد و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . من سرم را به درون خانه (حياط) بردم و گفتم : آيا من هم با شما هستم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «تو در راه درست هستى. تو در راه درست هستى» .

.


1- .در متن عربى حديث ، «خَزيرة» آمده است كه يعنى : حريره گندم ؛ پوره گندم ؛ كاچى (ر . ك : منتهى الأرب : مادّه «خزر» ، لغت نامه دهخدا : واژه «خزيره») .

ص: 242

الخصال عن عمرة بنت أفعى :سَمِعتُ اُمَّ سَلَمَةَ تَقولُ : نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتي : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، قالَت : وفِي البَيتِ سَبعَةٌ : رَسولُ اللّهِ وجَبرَئيلُ ، وميكائيلُ ، وعَلِيٌّ ، وفاطِمَةُ ، وَالحَسَنُ ، وَالحُسَينُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، قالَت : وأنَا عَلى البابِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أ لَستُ مِن أهلِ البَيتِ؟ قالَ : «إنَّكِ مِن أزواجِ النَّبِيِّ» ، وما قالَ : إنَّكِ مِن أهلِ البَيتِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام عَن اُمِّ سَلَمَةَ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتي وفي يَومي ، كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندي فَدَعا عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليه السلام ، وجاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَمَدَّ عَلَيهِم كِساءً فَدَكِيّا ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وأنَا مِنكُم يا مُحَمَّدُ ؟ فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : وأنتَ مِنّا يا جَبرَئيلُ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا مِن أهلِ بَيتِكَ ، وجِئتُ لِأَدخُلَ مَعَهُم ، فَقالَ : كوني مَكانَكِ يا اُمَّ سَلَمَةَ ، إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ نَبِيِّ اللّهِ . فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : اِقرَأ يا مُحَمَّدُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» فِي النَّبِيِّ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (2)

.


1- .الخصال : ص 403 ح 113 ، الأمالي للصدوق : ص 559 ح 746 ، تفسير الفرات : ص 334 ح 454 عن أبي سعيد نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 209 ح 9 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 145 ح 3455 ، مناقب عليّ بن أبي طالب عليه السلام لابن مردويه : ص 303 ح 483 و كلاهما نحوه .
2- .الأمالي للطوسي : ص 368 ح 783 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 6 .

ص: 243

الخصال_ به نقل از عمره دختر افعى _ :از امّ سلمه _ كه خدا از او خشنود باد _ شنيدم كه مى گفت : آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه من نازل شد و اين در حالى بود كه هفت نفر در خانه بودند : پيامبر خدا، جبرئيل ، ميكائيل ، على ، فاطمه ، حسن و حسين _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ . من بر درِ خانه بودم . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من در شمار اهل بيت نيستم؟ پيامبر فرمود : «تو از همسران پيامبرى» ؛ ولى نفرمود : تو در شمار اهل بيت هستى .

امام زين العابدين عليه السلام_ به نقل از امّ سلمه _ :اين آيه در خانه من و در روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه من بود، نازل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من بود كه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند . جبرئيل عليه السلام هم آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله عباى فدكى را بر آنها گستراند و سپس فرمود : «پروردگارا! اينان، اهل بيت من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» جبرئيل عليه السلام گفت : اى محمّد ! آيا من هم از شمايم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو نيز از مايى ، اى جبرئيل!» . گفتم: اى پيامبر خدا! من هم از اهل بيت تو ام . آن گاه پيش رفتم تا در كنار آنها باشم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در جاى خود باش ، اى امّ سلمه! تو به سويى درست ، روانى . تو از همسران پيامبر خدايى» . جبرئيل عليه السلام گفت : اى محمّد! بخوان : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ، و اين آيه، در حقّ پيامبر صلى الله عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام است .

.

ص: 244

1 / 1 _ 2عائِشَةُصحيح مسلم عن عائِشَةَ :خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله غَداةً وعَلَيهِ مِرطٌ مُرَحَّلٌ (1) مِن شَعرٍ أسوَدَ ، فَجاءَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ فَدَخَل مَعَهُ ، ثُمَّ جاءَت فاطِمَةُ فَأَدخَلَها ، ثُمَّ جاءَ عَلِيٌّ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

الأمالي للصدوق عن العوّام بن حوشب عن التّيمي :دَخَلتُ عَلى عائِشَةَ فَحَدَّثَتنا أنَّها رَأت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

تاريخ دمشق عن جميع بن عمير (4) :تاريخ دمشق عن جميع بن عمير (5) : دَخَلتُ مَعَ اُمّي عَلى عائِشَةَ ، قالَت : أخبِريني كَيفَ كانَ حُبُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ ؟ فَقالَت عائِشَةُ : كانَ أحَبَّ الرِّجالِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، لَقَد رَأَيتُهُ وقَد أدخَلَهُ تَحتَ ثَوبِهِ ، وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَت : فَذَهَبتُ لِاُدخِلَ رَأسي فَدَفَعَني ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَستُ مِن أهلِكَ ؟ قالَ : إنَّكِ عَلى خَيرٍ ، إنَّكِ عَلى خَيرٍ . 6

.


1- .مِرط مُرحَّل: إزار خزٍّ فيه عَلَم، وسمّي مُرَحَّلاً لِما عليه من تصاوير رَحْل وما ضاهاه (لسان العرب : ج 11 ص 278 «رحل») .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1883 ح 2424 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 159 ح 4707 نحوه ، السنن الكبرى : ج 2 ص 212 ح 2858 ، الإقبال : ج 2 ص 350 ، الطرائف : ص 123 ح 187 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 281 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 559 ح 747 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 210 ح 10 .
4- .في تاريخ دمشق «عمير بن جميع» وهو تصحيف ، وأثبتنا الصواب الموافق لما في باقي المصادر ، والذي ضبطه ابن حجر في تهذيب التهذيب : ج 1 ص 449 الرقم 1139 بقوله: «جميع بن عمير التيميّ الكوفيّ» روى عن عائشة ، وروى عنه العوّام بن حوشب .
5- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 260 ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 43 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 62 ح 684 كلاهما عن مجمع و ص 61 ح 482 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 559 ، العمدة : ص 40 ح 23 كلاهما عن مجمع وكلّها نحوه .

ص: 245

1 / 1 - 2 عايشه

1 / 1 _ 2عايشهصحيح مسلم_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بامدادان [از اتاقش] بيرون رفت ، در حالى كه پوشش پشمى نقشدارى از موى سياه ، بر تن داشت . پس حسن بن على آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را در زير آن جاى داد . به دنبال او ، حسين آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز در زير آن جاى داد . در پى او فاطمه آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز در زير پوشش خود جاى داد و سرانجام، على آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز در زير پوشش خود جا داد و سپس فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از عوّام بن حوشب، از تيمى _ :بر عايشه وارد شدم و او به ما گفت كه پيامبر خدا را ديده است كه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خوانده و فرموده است : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

تاريخ دمشق_ به نقل از جميع بن عمير _ :با مادرم بر عايشه وارد شديم . مادرم گفت : به من بگو علاقه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نسبت به على چگونه بود؟ عايشه به او گفت : او در ميان مردان ، محبوب ترين كس نزد پيامبر خدا بود . من ديدم كه او را به همراه فاطمه و حسن و حسين، زير جامه خود گرفت و سپس فرمود: «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . من هم پيش رفتم تا سرم را زير جامه كنم ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا پس زد . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ فرمود : «تو در راه درست هستى . تو در راه درست هستى» .

.

ص: 246

. .

ص: 247

. .

ص: 248

. .

ص: 249

پژوهشى در باره حديث كِسا
1 . سند رويداد كسا

پژوهشى در باره حديث كسارويداد كِسا ، يكى از مهم ترين حوادث روشنگر تاريخ زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جهت معرّفى پيشوايان و راه نمايان امّت اسلام و يكى از نقاط روشن و برجسته مناقب و فضايل اهل بيت عليهم السلام است. براى آشنايى دقيق تر با اين رويداد مهم، توجّه به نكات زير، ضرور است:

1 . سند رويداد كِسااين رويداد ، از نظر سند ، هيچ گونه خدشه اى را بر نمى تابد و محدّثان بزرگ ، آن را در كتب معتبر خود ، نقل كرده اند . اين حديث ، اصطلاحاً «مُستفيض» است و حتّى با تحقيقى گسترده مى توان ادّعاى «تواتر» در آن كرد. به هر حال ، قرائن بسيارى وجود دارد كه اگر كسى با تاريخ اسلام آشنا باشد ، نمى تواند در وقوع اين رويداد ، ترديد كند. اين رويداد ، در جامعه اسلامى به قدرى معروف شد كه روز وقوع آن ، «روز كسا» ناميده شد (1) و پنج تنِ پاكى كه مشمول عنايت خاصّ الهى در آن روز شدند ، به «اصحاب كسا» ملقّب گرديدند. (2)

.


1- .ر.ك: الخصال : ص 550 ، الغدير : ج 4 ص 40 .
2- .ر.ك: بحار الأنوار: ج 22 ص 245 و494، مجمع البيان: ج 9 ص 44.

ص: 250

2 . چگونگى رويداد

2 . چگونگى رويدادهيچ يك از احاديثى كه در باره رويداد كسا رسيده اند، آن را به طور كامل بيان نكرده است و هر يك تنها به بخشى از آن ، اشاره دارد. از اين رو، ما با بهره گيرى از همه آنها ، تصوير تقريباً كاملى از اين رويداد ، ارائه مى دهيم : روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانه همسر گرامى خود، اُمّ سَلَمه مى آيد . قرار است او در اين روز ، پيام مهمّى از سوى خداوند متعال ، در باره چند تن از نزديكان خود ، دريافت كند. بدين جهت به همسرش تأكيد مى كند كه به هيچ كس ، اجازه ورود ندهد. از سوى ديگر، درست در همين روز، فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، تصميم مى گيرد براى پدر عزيزش غذاى مناسبى به نام عَصيده (كاچى) (1) تهيه كند. او اين غذا را در يك ديگ كوچك سنگى آماده مى كند و آن را روى طبقى گذاشته ، براى پدر مى آورَد . اُمّ سَلَمه مى گويد: «من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم» . آخر ، او چگونه مى تواند ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و پاره تنش مانع ايجاد كند؟! اصولاً منع پيامبر، شامل فاطمه نمى شود؛ بلكه اساسا، پيامبر صلى الله عليه و آله خانه را به خاطر فاطمه و شوهر و دو فرزندش خلوت كرده است . بارى، فاطمه عليهاالسلام همراه با طبقى از كاچى خدمت پدر مى رسد؛ ليكن حضور او به تنهايى، كافى نيست . از اين رو ، پيامبر صلى الله عليه و آله به دخترش مى فرمايد : «برو و همسر و دو فرزندت را هم بياور». فاطمه عليهاالسلام بى درنگ به منزل باز مى گردد و طولى نمى كشد كه همراه همسر و دو فرزندش _ كه هنوز كودكانى خُردسال اند _ به خانه پدر وارد مى شود. امّ سلمه با اشاره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر مى خيزد و در كنارى مشغول نماز مى شود.

.


1- .عصيده: غذايى كه با آرد و روغن ، درست مى شود ؛ خَزيره (لسان العرب : مادّه «عصد»)، كاچى (تاج المصادر: مادّه «عصد»، منتهى الأرب: مادّه «عصد»).

ص: 251

مجلس، كاملاً خصوصى مى شود... ؛ مجلس اُنس و قُدس! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با على _ كه او را نفْس خود مى داند _ و فاطمه _ كه وى را جزئى از وجود خود معرّفى نموده _ و دو فرزندش حسن و حسين _ كه آنها را دو ريحانه خود ناميده _ ، كنار سفره فاطمه عليهاالسلام نشسته است. عادت پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين است كه بدون همسرش غذا نمى خورد؛ ولى امروز ، وضع به گونه اى ديگر است و سفره ، سفره اى ديگر! اگر امروز امّ سلمه بر سر اين سفره بنشيند ، فردا سخن خدا در باره اهل بيت پيامبر ، به گونه اى ديگر تفسير خواهد شد . از اين رو ، پيامبر صلى الله عليه و آله امروز ، استثنائا از همسرش براى تناول غذا دعوت نمى كند. جبرئيل امين ، نازل مى شود و اين آيه را _ كه بعدها ، «آيه تطهير» ناميده شد _ مى خواند : «إنّما يريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً. (1) جز اين نيست كه خدا مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك دارد» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كساى خيبرى (2) را بر سر داماد و دختر و دو نوه خويش مى كشد و با دست راست به آسمان ، اشاره مى كند و مى فرمايد: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتى ! اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهيرا . (3) خدايا! اينان، اهل بيت من اند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتى و خاصَّتى ! اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُم تَطهيرا . (4)

.


1- .احزاب : آيه 33 .
2- .عبايى از بافته هاى مردم منطقه خيبر .
3- .تفسير الطبرى : ج 12 ص 7 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 .

ص: 252

3 . فضاى رويداد

بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ ! فَاجعَل صَلَواتِكَ و بَرَكاتِكَ عَلى مُحَمَّدٍ و عَلى آلِ مُحَمَّدٍ ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . (1) خدايا! اينان، خاندان محمّدند. پس درود و بركات خود را بر محمّد و خاندان محمّد قرار ده ، كه تو ستوده بزرگوارى. امّ سلمه كه تا اين جا در كنار اتاق ، كم و بيش، ناظر اين رويداد نورانى و معنوى بوده است، ديگر تاب نمى آورد. جلو مى آيد و گوشه كسا را بلند مى كند تا او نيز از اين فضاى نورانى بهره مند گردد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله با قاطعيت ، مانع از ورود او به زير كسا در فضاى اهل بيت قرآنى خود مى شود. گويا امّ سلمه از اين برخورد ، دلگير مى شود و مى گويد : آيا من در شمار اهل بيت نيستم؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِىِّ . (2) تو به سويى درست ، روانى. تو از همسران پيامبر خدايى.

3 . فضاى رويدادتأمّل در متن واقعه كسا و احاديثى كه در اين موضوعْ وارد شده اند، به روشنى اثبات مى كند كه اين واقعه، آن گونه كه برخى از نويسندگان تصوّر كرده اند، يك رويداد معمولى _ كه بعدها اهميّت پيدا كرده باشد _ نيست؛ بلكه به دليل فضاى خاصّ اين رويداد و ارتباط آن با نزول آيه تطهير، يكى از استثنايى ترين رويدادهاى

.


1- .تفسير الطبرى : ج 12 ص 7 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 .

ص: 253

4 . وقوع رويداد كسا در خانه امّ سلمه

تاريخ زندگى پيامبر خدا در زمينه معرّفى پيشوايان و راه نمايان آينده جامعه اسلامى است. متن دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و بسيارى از احاديثى كه واقعه كسا را روايت كرده اند ، به روشنى نشان مى دهند كه اين رويداد، در جريان نزول آيه تطهير و براى تفسير و تبيين آن ، تحقّق يافته است. نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله تا پايان عمر پر بركتش ، اصحاب كسا را شبانگاهان تا سپيده دم ، دعا مى نمود و آنها را «اهل بيت» مى خواند، و اين ، بر اهمّيت اين رويداد ، دلالت دارد.

4 . وقوع رويداد كسا در خانه امّ سلمههر چند برخى از احاديث ، به وقوع رويداد كسا در خانه برخى ديگر از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره دارند، ليكن ملاحظه و تأمّل در مجموع رواياتى كه در اين باره رسيده اند ، اثبات مى كند كه نزول آيه تطهير و وقوع رويداد كسا ، بى ترديد ، در خانه امّ سلمه واقع شده است. عايشه نيز به اين حقيقتْ اعتراف دارد، چنان كه از ابو عبد اللّه جَدَلى روايت شده كه گفته است: بر عايشه وارد شدم و گفتم: آيه: «خداوند خواسته است كه ...» در كجا نازل شده است؟ او گفت: در خانه امّ سلمه. (1) در روايت ديگرى امّ سلمه مى گويد: اگر از عايشه بپرسى، به تو خواهد گفت كه اين آيه در خانه من (اُمّ سلمه) نازل شده است. (2) شيخ مفيد ، در اين باره مى گويد:

.


1- .تفسير فرات : ص 334، بحار الأنوار : ج 35 ص 215 .
2- .ذخائر العقبى : ص 24، شرح الأخبار : ج 2 ص 337 .

ص: 254

5 . آنچه به «حديث كسا» شهرت يافته است
اشاره

اصحاب حديث ، روايت كرده اند كه در باره اين آيه ، از عمر ، سؤال شد و او گفت: «در باره آن ، از عايشه سؤال كنيد» و عايشه در پاسخ گفت: «اين آيه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده است . پس در باره آن ، از او بپرسيد كه در زمينه اين آيه ، از من آگاه تر است». (1) بنا بر اين ، اگر صحّت رواياتى را كه بدانها اشاره شد (2) بپذيريم، بايد بگوييم كه در ادامه رويداد كسا ، افراد ديگرى (مانند: عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و زينب دختر اُمّ سلمه) نيز شاهد آن بوده اند و آنها نيز از پيامبر صلى الله عليه و آله همان تقاضاى امّ سلمه را داشته اند و پيامبر خدا به آنها پاسخ منفى داده است و احتمالى كه برخى از محدّثان (3) در «تكرار چند باره اين رويداد» داده اند، امرى بعيد به نظر مى رسد.

5 . آنچه به «حديث كسا» شهرت يافته استتا اين جا روشن شد كه حديث كسا _ به شرحى كه گذشت _ قطعى و غير قابل ترديد و بيانگر يكى از مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، يعنى ويژگى طهارت و عصمت آنهاست؛ ليكن در اين اواخر، متنى به عنوان «حديث كسا» ، در ميان شيعيان ، شايع گرديده كه پايه و اساسى ندارد. نخستين محدّث معروفى كه بى اساس بودن اين متن را اعلان كرده ، مرحوم محدّث قمى (صاحب مفاتيح الجنان) _ رضوان اللّه تعالى عليه _ است و شگفت انگيز، اين كه ايشان اجازه نمى داد كسى بر مفاتيح الجنان ، نكته اى بيفزايد و به انجام دهنده اين كار ، نفرين فرستاده است؛ (4) ولى با

.


1- .الفصول المختارة : ص 53 _ 54 .
2- .ر . ك : ص 245 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت» / عايشه) .
3- .ر.ك: ذخائر العقبى : ص 57 ، الصواعق المحرقة : ص 144 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 323 ، اهل بيت در آيه تطهير : ص 51 .
4- .خلاصة الأقوال ، ص 100 ، الرقم 48 ؛ الرجال لابن داود ، ص 140 ، الرقم 1073 .

ص: 255

اين حال مى بينيم كه متن مذكور ، بدان افزوده شده است! (1)

.


1- .چنين گويد اين گنهكار روسياه ، عبّاس قمى : بعد از آن كه بِعَونِ اللّه تعالى كتاب مفاتيح الجنان را تأليف نمودم و در اقطار منتشر گشت ، به خاطرم رسيد كه در طبع دوم آن ، بر آن زياد كنم دعاى وداعى براى ماه رمضان و خطبه روز عيد فطر و زيارت جامعه ائمّة المؤمنين و دعاى «اللّهمَّ إنِّى زُرتُ هذَا الإْمامَ » _ كه در عقب زيارات خوانده مى شود _ و زيارات وداعى كه هر يك از ائمّه عليهم السلام را به آن وداع كنند و رقعه اى كه براى حاجت مى نويسند و دعايى كه در غيبت امام عصر _ عجّل اللّه فرجه _ بايد خوانده شود و آداب زيارت به نيابت ، به واسطه كثرت حاجت به اينها ؛ لكن ديدم هر گاه اين كار را كنم ، فتح بابى شود براى تصرّف در كتاب مفاتيح و بسا شود بعضى از فضولان ، بعد از اين ، در آن كتاب ، بعضى از ادعيه ديگر بيفزايند يا از آن كم كنند و به اسم مفاتيح الجنان در ميان مردم رواج دهند ، چنان كه در مفتاح الجنان مشاهده مى شود . لا جرم ، كتاب را به همان حال خود گذاشتم و اين هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتيح ، ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهّار و نفرين رسول خدا و ائمّه اطهار عليهم السلام واگذار و حواله نمودم كسى را كه در مفاتيح ، تصرّف كند (مفاتيح الجنان، خوش نويس : محمّدرضا افشارى ، ناشر : پيام آزادى : ص 945 مقدّمه بخشِ «ملحقات مفاتيح الجنان» ) .

ص: 256

دلايل سست بودن اين گزارش، فراوان است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم: 1 . اين متن در هيچ يك از كتب معتبر فَريقَين (شيعه و اهل سنّت) وجود ندارد، حتّى كتاب هايى همچون بحار الأنواركه هدف آنها جمع آورى احاديث منسوب به اهل بيت عليهم السلام بوده است. مرحوم محدّث قمى در كتاب منتهى الآمال ، پس از اين كه حديث كسا را علَى الاُصول از احاديث متواتر معرّفى مى كند ؛ امّا حديث كساى معروف را فقط مبتنى بر كتاب منتخب طُرَيحى مى داند و در باره آن مى نويسد: اما حديث كسا كه در زمان ما شايع است، به اين كيفيت، در كتب معتبره معروفه و اصول حديث و مجامع مُتقنه محدّثان ديده نشده و مى توان گفت از خصايص كتاب منتخب 1 است. (1) 2 . تا آن جا كه ما مى دانيم و همان طور كه محدّث قمى اشاره كرده، نخستين كتابى كه اين متن را (البتّه بدون ذكر هيچ سندى) نقل كرده است، كتاب المنتخب طُرَيحى است (2) و اين، بدان معناست كه از صدر اسلام تا حدود هزار سال بعد، اين متن ، در منابع حديثى ديده نشده است. (3)

.


1- .رجال النجاشي ، ص 353 ، الرقم 947 .
2- .مشيخه من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 6 ، 127 ، 130 .
3- .المنتخب فى المراثى و الخُطب، اثر فخر الدين محمّد بن على نجفى (م 1085 ق) معروف به شيخ طُريحى، متولّد نجف است. مرحوم شيخ عبّاس قمى، در نقلى در باره اين كتاب، آورده است: «شيخ طريحى... در كتاب منتخب، مسامحات بسيارى نموده كه بر اهل بصيرت و اطّلاع، پوشيده نيست» (منتهى الآمال، شيخ عبّاس قمى، قم: هجرت، 1373 ش: ج 1 ص 873).

ص: 257

چند نكته در باره سند اين متن

3 . شگفت انگيز ، اين كه اين متن بى سند، در حاشيه نسخه خطّى كتاب عوالم العلوم ، با سند مى شود(!) كه شرح آن چنين است: رأيت بخطّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحرانى، عن الحسن بن زين الدين الشهيد الثانى، عن شيخه المقدّس الأردبيلى، عن شيخه علىّ بن عبد العالى الكركى، عن الشيخ على بن هلال الجزائرى، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّى، عن الشيخ على بن الخازن الحائرى، عن الشيخ ضياء الدّين على بن الشهيد الأوّل، عن أبيه، عن فخر المحقّقين، عن شيخه العلّامة الحلّى، عن شيخه المحقّق [الحلّى] ، عن شيخه ابن نما الحلّى، عن شيخه محمّد بن إدريس الحلّى، عن حمزة الطوسى صاحب ثاقب المناقب ، عن الشيخ الجليل محمّد ابن شهرآشوب، عن الطبَرسى صاحب الاحتجاج، عن شيخه الجليل الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسى، عن أبيه شيخ الطائفة [الطوسى] ، عن شيخه المفيد، عن شيخه ابن قولويه القمّى، عن شيخه الكلينى، عن على بن إبراهيم [عن أبيه إبراهيم] بن هاشم، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر البزنطى، عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفى، عن أبى بصير، عن أبان بن تغلب البكرى، عن جابر بن يزيد الجعفى، عن جابر بن عبد اللّه الأنصارى، عن فاطمة الزهراء بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال : سمعت فاطمة أنّها قالت : دخل علىَّ أبى رسول اللّه ... . (1)

چند نكته در باره سند اين متنالف _ تنها مستند سندِ ياد شده، گفته شيخ نور الدين عبد اللّه بَحرانى (مؤلّف عوالم العلوم و از علماى قرن دوازدهم هجرى) است كه بر فرض ثبوت، مى گويد: «به خطّ سيّد هاشم بحرانى ديدم...»؛ ولى صحّت تشخيص ايشان در اين كه آن خط، ضرورتا خطّ سيّد هاشم بحرانى بوده است، قابل اثبات نيست!

.


1- .منتهى الآمال: ج 1 ص 820 (باب پنجم: ذيل عنوان «روانه كردن يزيد، اهل بيت را به مدينه»).

ص: 258

ب _ سيّد هاشم بحرانى (1) كه اين سند، منسوب به اوست، اين حديث را در كتاب هاى خود (غاية المرام و تفسير البرهان) نياورده است، با اين كه او در اين كتاب ها به جمع آورى احاديث، همّت داشته است، نه ارزيابى و تصحيح آنها؛ بلكه آنچه او در اين كتاب ها آورده، سنداً و متناً مخالف چيزى است كه اين خط به او نسبت مى دهد. ج _ بسيارى از محدّثان بزرگ شيعه، همچون: كلينى، طوسى، مفيد، طَبْرِسى و ابن شهرآشوب _ كه در اين سلسله سند آمده اند _ ، در كتب خود، حديث كسا را به گونه ديگرى آورده اند كه مخالف متن مورد بحث است . (2) د _ سلسله سندى كه براى اين متن در حاشيه عوالم ذكر شده، به قدرى اشكال دارد كه اگر كسى اطّلاعى از علم رجال داشته باشد، نادرست بودن آن را آشكارا تشخيص مى دهد. 3

.


1- .او سيّد هاشم بن اسماعيل كتكانى بحرانى (م 1107 ق) است كه در كتكان از نواحى بحرين به دنيا آمد . تراجم نويسان، شخصيت علمى و عملى او را ستوده اند . او از شيخ حر عاملى اجازه نقل حديث داشت . گفته شده: «او 75 كتاب تأليف كرد؛ امّا نوشته هايش از غلو و سستى خالى نيست » (ر.ك: أعيان الشيعة : ج 10 ص 249 ، أمل الآمل : ج 2 ص 341 ، رياض العلماء : ج 5 ص 310 ، العلّامة السيّد هاشم البحرانى ، فارس تبريزيان) .
2- .براى نمونه، ر .ك : الأمالى، طوسى : ص 263 و 368 ، الأمالى، صدوق : ص 381 _ 382 ، مجمع البيان : ج 8 ص 559 . نيز ، براى مطالعه گسترده تر همه نقل ها ، ر.ك: همين دانش نامه : ج 9 ص 231 _ 247 و 261 _ 301 .

ص: 259

ه_ _ متن مورد بحث ، علاوه بر اين كه مخالف همه متن هاى معتبر است ، سستى هايى دارد كه بر اهل درنگ و دقّت ، پوشيده نيست. (1)

.


1- .گفتنى است كه اخيراً برخى ، براى اثبات اعتبار متن ياد شده، مطالبى نوشته اند كه سستى آنها نيز بر اهل فن پوشيده نيست.

ص: 260

1 / 2أصحابُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ومَعنى «أهلِ البيتِ»1 / 2 _ 1أبو سَعيدٍ الخُدرِيُّتفسير الطبري عن أبي سعيد الخدريّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في خَمسَةٍ : فِيَّ ، وفي عَلِيٍّ ، وحَسَنٍ ، وحُسَينٍ ، وفاطِمَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

تاريخ بغداد عن أبي سعيد الخدريّ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ثُمَّ أدارَ عَلَيهِمُ الكِساءَ ، فَقالَ : «هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا» ، واُمُّ سَلَمَةَ عَلَى البابِ ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَستُ مِنهُم ؟ فَقالَ : «إنَّكِ لَعَلى خَيرٍ _ أو إلى خَيرٍ _ » . (2)

الأمالي للطوسي عن أبي أيّوب الصّيرفيّ :سَمِعتُ عَطِيَّةَ العَوفِيَّ يَذكُرُ أنَّهُ سَأَلَ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَأَخبَرَهُ أنَّها نَزَلَت في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (3)

.


1- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 6 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 135 نحوه ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 41 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 559 ، العمدة : ص 39 ح 21 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 232 .
2- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 278 الرقم 5396 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 38 ح 657 و ح 658 وليس فيه ذيله من «اُمّ سلمة على الباب» ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 23 ، الفضائل : ص 81 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 212 ح 14 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 248 ح 438 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2673 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2673 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 380 ح 3456 ، أسباب النزول : ص 368 ح 696 كلها نحوه ، تاريخ دمشق : ج 60 ص 91 .

ص: 261

1 / 2 اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله و مصداق «اهل بيت»
اشاره
1 / 2 - 1 ابو سعيد خُدرى

1 / 2اصحاب پيامبر صلّي الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت»1 / 2 _ 1ابو سعيد خُدْرىتفسير الطبرى_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در حقّ پنج تن نازل شده است : در حقّ من و در حقّ على و حسن و حسين و فاطمه» .

تاريخ بغداد_ به نقل از ابو سعيد خدرى، در باره نزول اين سخن پروردگار : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را گرد آورد و سپس كسا را بر روى ايشان كشيد و فرمود : «اينان ، اهل بيت من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه كه بر درِ خانه بود ، گفت : اى پيامبر خدا! آيا من از ايشان نيستم؟ فرمود : «تو در راه درست هستى» ، يا فرمود : «تو به سوى درستى، روانى» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو ايّوب صيرفى _ :از عطيّه عوفى شنيدم كه مى گفت از ابو سعيد خُدرى در باره آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» پرسش كرده است و او در پاسخ عطيّه گفته كه : اين آيه ، در حقّ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است .

.

ص: 262

1 / 2 _ 2أبو بَرزَةَمجمع الزوائد عن أبي برزة :صَلَّيتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَبعَةَ عَشَرَ شَهرا ، فَإِذا خَرَجَ مِن بَيتِهِ أتى بابَ فاطِمَةَ فَقالَ : الصَّلاةَ رَحِمَكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ» . (1)

1 / 2 _ 3أبُو الحَمراءِتفسير الطبري عن أبي داود عن أبي الحمراء :رابَطتُ المَدينَةَ سَبعَةَ أشهُرٍ عَلى عَهدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، قالَ : رَأَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا طَلَعَ الفَجرُ جاءَ إلى بابِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلامفَقالَ : الصَّلاةَ الصَّلاةَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

1 / 2 _ 4أبو لَيلَى الأَنصارِيُّالأمالي للطوسي عن أبي ليلى :دَفَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الرّايَةَ يَومَ خَيبرَ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فَفَتَحَ اللّهُ عَلَيهِ ، وأوقَفَهُ يَومَ غَديرِ خُمٍّ ... وقالَ لَهُ أنَّهُ أنَا أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ وأنتَ بَعدي تَدخُلُها وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ ... اللّهُمَّ إنَّهُم أهلي فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهيرا ، اللّهُمَّ اكلَأهُم وَارعَهُم وكُن لَهُم ، وَانصُرهُم وأعِنهُم ، وأعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم ، وَاخلُفني فيهِم ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (3)

.


1- .مجمع الزوائد : ج 9 ص 267 ح 14986 نقلاً عن الطبراني .
2- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 6 ، تهذيب الكمال : ج 33 ص 260 الرقم 7327 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 407 ، مناقب علي بن أبي طالب لابن مردويه : ص 304 ح 489 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 351 ح 726 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 24 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 67 ح 7 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 62 ح 31 .

ص: 263

1 / 2 - 2 ابو برزه
1 / 2 - 3 ابو حَمرا
1 / 2 - 4 ابو ليلى انصارى

1 / 2 _ 2ابو بَرزهمجمع الزوائد_ به نقل از ابو برزه _ :هفده ماه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز خواندم . ايشان هر گاه از خانه خارج مى شد ، بر درِ خانه فاطمه مى آمد و مى فرمود : «نماز ! رحمت خدا بر شما باد! «خداوند، خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» » .

1 / 2 _ 3ابو حَمراتفسير الطبرى_ به نقل از ابو داوود ، از ابو حَمرا _ :در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ، هفت ماه از شهر مدينه پاسدارى مى كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ديدم كه هر گاه سپيده مى دميد ، به درِ خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام مى رفت و مى فرمود : «نماز ، نماز! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

1 / 2 _ 4ابو ليلى انصارىالأمالى، طوسى_ به نقل از ابو ليلى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ خيبر ، پرچم را به دست على بن ابى طالب عليه السلام داد و خداوند، پيروزى را نصيب او كرد ، و او را در روز غدير خم بلند كرد... و به او فرمود : «من نخستين كسى هستم كه به بهشت وارد مى شود و تو و حسن و حسين و فاطمه پس از من به بهشت وارد مى شويد . خدايا! آنان، خاندان من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. خدايا! از آنان محافظت و نگهبانى كن و براى آنها باش، و يارى و مددشان رسان و ارجمندشان گردان و خوارشان مساز و جانشين من در ميان آنان باش ، كه تو بر همه چيز توانايى» .

.

ص: 264

1 / 2 _ 5أنَسُ بنُ مالِكٍسنن الترمذي عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَمُرُّ بِبابِ فاطِمَةَ عليهاالسلام سِتَّةَ أشهُرٍ إذا خَرَجَ إلى صَلاةِ الفَجرِ يَقولُ : الصَّلاةَ يا أهلَ البَيتِ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

1 / 2 _ 6البَراءُ بنُ عازِبٍتاريخ دمشق عن البراء بن عازب :جاءَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام إلى بابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقامَ بِرِدائِهِ وطَرَحَهُ عَلَيهِم ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ عِترَتي . (2)

1 / 2 _ 7ثَوبانُسنن أبي داود عن ثوبان مَولى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهدِهِ بِإِنسانٍ مِن أهلِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وأوَّلُ مَن يَدخُلُ عَلَيها إذا قَدِمَ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، فَقَدِمَ مِن غَزاةٍ لَهُ وقد عَلَّقَت مِسحا أو سِترا عَلى بابِها ، وحَلَّتِ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلامقُلبَينِ (3) مِن فِضَّةٍ ، فَقَدِمَ فَلَم يَدخُل ، فَظَنَّت أنَّ ما مَنَعَهُ أن يَدخُلَ ما رَأى ، فَهَتَكَتِ السِّترَ وفَكَكَتِ القُلبَينِ عَنِ الصَّبِيَّينِ وقَطَّعَتهُ بَينَهُما ، فَانطَلَقا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُما يَبكِيانِ ، فَأَخَذَهُ مِنهُما ، وقالَ : يا ثَوبانُ ، اِذهَب بِهذا إلى آلِ فُلانٍ _ أهلِ بَيتٍ بِالمَدينَةِ _ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي أكرَهُ أن يَأكُلوا طَيِّباتِهِم في حَياتِهِمُ الدُّنيا . يا ثَوبانُ ، اِشتَرِ لِفاطِمَةَ قِلادَةً مِن عَصَبٍ ، وسِوارَينِ مِن عاجٍ . (4)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 352 ح 3206 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 516 ح 13730 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 172 ح 4748 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2671 ، كنز العمّال : ج 13 ص 646 ح 37632 .
2- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 368 ح 8962 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 26 ح 645 و 646 .
3- .القُلْب : السوار (لسان العرب : ج 1 ص 688 «قلب») .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 87 ح 4213 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 320 ح 22426 نحوه ، السنن الكبرى : ج 1 ص 41 ح 97 ؛ بشارة المصطفى : ص 203 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 77 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 89 ح 10 .

ص: 265

1 / 2 - 5 انس بن مالك
1 / 2 - 6 براء بن عازب
1 / 2 - 7 ثوبان

1 / 2 _ 5اَنَس بن مالكسنن الترمذى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، شش ماه ، هر گاه ، براى نماز صبح بيرون مى آمد ، به درِ خانه فاطمه عليهاالسلاممى رفت و مى فرمود : «نماز، اى اهل بيت! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

1 / 2 _ 6بَراء بن عازبتاريخ دمشق_ به نقل از براء بن عازب _ :على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام بر درِ خانه پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله رداى خود را برداشت و آن را بر روى ايشان انداخت و فرمود : «خدايا! اينان ، خاندان من اند» .

1 / 2 _ 7ثَوبانسنن أبى داوود_ به نقل از ثوبان، غلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه به مسافرت مى رفت ، فاطمه عليهاالسلام آخرين شخص از خاندانش بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را مى ديد و هر گاه از سفر مى آمد ، فاطمه عليهاالسلام نخستين كسى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن او مى رفت . يك بار، پيامبر صلى الله عليه و آله از جنگ باز گشت و اين، در حالى بود كه فاطمه عليهاالسلام ، پلاس يا پرده اى بر در اتاقش آويخته بود و حسن و حسين عليهماالسلام را با دو دستبند سيمين آراسته بود . پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام باز گشت ، به خانه فاطمه عليهاالسلامنيامد و فاطمه گمان كرد آنچه مانع از آمدن ايشان به خانه او شده ، چيزهايى است كه ديده است. از اين رو، پرده را كند و دو دستبند را از [دست] آن دو كودك باز كرد و آن دو را ميان آنها شكست . آن دو ، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله دستبندها را از آنها گرفت و گفت : «اى ثوبان! اينها را به فلان خانواده _ كه خانوارى در مدينه بودند _ برسان . اينان، اهل بيت من اند . من ناخوش مى دارم كه اهل بيتم دارايى هاى نيكوى خود را در زندگى دنيوى بخورند . اى ثوبان! براى فاطمه گردنبندى از عَصْب و دو دستبند از عاج بخر» .

.

ص: 266

المناقب لابن شهر آشوب عن أبي هريرة وثوبان :كانَ النَّبِيُّ يَبدَأُ في سَفَرِهِ بِفاطِمَةَ عليهاالسلامويَختِمُ بِها ، فَجَعَلَت وَقتا سِترا مِن كِساءٍ خَيبَرِيَّةٍ لِقُدومِ أبيها وزَوجِها ، فَلَمّا رَآهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَجاوَزَ عَنها ، وقَد عُرِفَ الغَضَبُ في وَجهِهِ حَتّى جَلَسَ عِندَ المِنبَرِ ، فَنَزَعَت قِلادَتَها وقُرطَيها ومُسكَتَيها (1) ، ونَزَعَتِ السِّترَ ، فَبَعَثَت بِهِ إلى أبيها وقالَت : اِجعَل هذا في سَبيلِ اللّهِ . فَلَمّا أتاهُ قالَ صلى الله عليه و آله : قَد فَعَلَت ، فِداها أبوها _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ ما لِالِ مُحَمَّدٍ ولِلدُّنيا؟! فَإِنَّهُم خُلِقوا لِلآخِرَةِ ، وخُلِقَتِ الدُّنيا لِغَيرِهِم . (2)

1 / 2 _ 8جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِشواهد التنزيل عن جابر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا عَلِيّا وَابنَيهِ وفاطِمَةَ عليهم السلام فَأَلبَسَهُم مِن ثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي ، هؤُلاءِ أهلي . (3)

.


1- .المُسكة : واحدة المسك ، وهي الأساور والخلاخيل من القرون أو العاج ونحوها (المعجم الوسيط : ج 2 ص 869 «مسك») .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 343 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 86 ح 8 .
3- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 28 ح 647 و ص 29 ح 648 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 560 .

ص: 267

1 / 2 - 8 جابر بن عبد اللَّه

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو هريره و ثوبان _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسافرت خود را با ديدن فاطمه عليهاالسلامآغاز مى نمود و با ديدن او به پايان مى برد . يك بار ، فاطمه عليهاالسلام براى آمدن پدر و همسرش پرده اى از كسايى خيبرى آويخت . چون پيامبر صلى الله عليه و آله آن را ديد ، از آن روى بر تافت و خشم در چهره او پديدار شد، به گونه اى كه كنار منبر نشست . فاطمه گردنبند و دو گوشواره و دستبندهاى خود و آن پرده را كند و آنها را نزد پدرش فرستاد و گفت : اينها را در راه خدا صرف كن . چون پيكْ نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، ايشان سه بار فرمود : «پدرش فداى او باد! خاندان محمّد ، كجا و دنيا كجا! آنها براى آخرت آفريده شده اند و دنيا براى ديگران آفريده شده است» .

1 / 2 _ 8جابر بن عبد اللّهشواهد التنزيل_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و دو فرزندش و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و جامه خود بر ايشان پوشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان ، خاندان من اند . اينان، خاندان من اند» .

.

ص: 268

كفاية الأثر عن جابر :كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ وفاطِمَةَ عليهم السلام وأجلَسَهُم بَينَ يَدَيهِ ، فَدَعا عَلِيّا عليه السلام فَأَجلَسَهُ خَلفَ ظَهرِهِ ، وقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ لَها : إنَّكِ عَلى (1) خَيرٍ . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد أكرَمَ اللّهُ هذِهِ العِترَةَ الطّاهِرَةَ وَالذُّرِّيَةَ المُبارَكَةَ بِذَهابِ الرِّجسِ عَنهُم . قالَ : يا جابِرُ ، لِأَنَّهُم عِترَتي مِن لَحمي ودَمي ، فَأَخي سَيِّدُ الأَوصِياءِ ، وَابنَيَّ خَيرُ الأَسباطِ ، وَابنَتي سَيِّدَةُ النِّسوانِ ، ومِنَّا المَهدِيُّ . (2)

1 / 2 _ 9زَيدُ بنُ أرقَمَصحيح مسلم عن يزيد بن حيّان عن زيد بن أرقم ، قال :دَخَلنا عَلَيهِ فَقُلنا لَهُ : لَقَد : رَأيتَ خَيرا ؛ لَقد صاحَبتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصَلَّيتَ خَلفَهُ ... [ثُمّ سَأَلوه أن يَروي لَهُم حَديثا عَن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، فَرَوى لَهُم حَديثَ الثّقَلَينِ : «ألا وإنّي تارِكٌ فيكُم ثَقَلَين ؛ أحَدُهما كِتابُ اللّه ...] (3) وفيه : فَقُلنا : مَن أهلُ بَيتِهِ ؟ نِساؤُهُ ؟ قالَ : لا ، وايمُ اللّهِ ! إنَّ المَرأَةَ تَكونُ مَعَ الرَّجُلِ العَصرَ مِنَ الدَّهرِ ، ثُمَّ يُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلى أبيها وقَومِها . أهلُ بَيتِهِ أصلُهُ ، وعَصَبَتُهُ الَّذينَ حُرِمُوا الصَّدَقةَ بَعدَهُ . (4)

.


1- .إلى (خ ل) .
2- .كفاية الأثر : ص 66 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 308 ح 147 .
3- .ما بين المعقوفين إضافة توضيحيّة منّا .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1874 ح 37 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 182 ح 5026 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 19 ح 8194 ؛ العمدة : ص 99 ح 131 ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 185 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 230 .

ص: 269

1 / 2 - 9 زيد بن ارقم

كفاية الأثر_ به نقل از جابر _ :در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه خداوند ، اين آيه را نازل فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و آنها را در برابر خود نشاند و على عليه السلام را نيز فرا خواند و پشت سر خود نشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه گفت : آيا من هم با ايشان هستم ، اى پيامبر خدا؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «تو در راه راست هستى» . گفتم : اى پيامبر خدا! خداوند، اين خاندان پاك و نسل مبارك را با دور كردن پليدى از ايشان، نواخته است . فرمود : «اى جابر! زيرا آنها خاندان من و از گوشت و خون من اند . برادرم، سَرور اوصياست و دو فرزندم، بهترين نوادگان اند و دخترم ، بانوى زنان و مهدى از ماست» .

1 / 2 _ 9زيد بن ارقمصحيح مسلم_ به نقل از يزيد بن حيّان _ :نزد او (زيد بن ارقم) رفتيم و گفتيم : تو خير را ديدى . همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودى ، و پشت سر او نماز گزاردى ...! [سپس بعضى از او خواستند كه حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كند . زيد براى آنان حديث ثقلين را روايت كرد كه : «من در ميان شما دو چيز گران بها به يادگار مى نهم : كتاب خدا ...»] . گفتيم : اهل بيت او چه كسانى اند؟ زنانش اند؟ گفت : نه ، به خدا سوگند ! اى بسا زن ، چند صباحى با مرد زندگى مى كند و سپس مرد، او را طلاق مى دهد و او به سوى پدر و قومش باز مى گردد . اهل بيت او (پيامبر خدا) ريشه اويند و گروه او كسانى اند كه پس از او صدقه بر آنها نارواست .

.

ص: 270

1 / 2 _ 10زَينَبُ بِنتُ أبي سَلَمَةَالمعجم الكبير عن ابن لهيعة :حَدَّثَني عَمرُو بنُ شُعَيبٍ أنَّهُ دَخَلَ عَلى زَينَبَ بِنتِ أبي سَلَمَةَ ، فَحَدَّثَتهُم أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ عِندَ اُمِّ سَلَمَةَ فَدَخَلَ عَلَيها بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَجَعَلَ الحَسَنَ مِن شِقٍّ ، وَالحُسَينَ مِن شِقٍّ ، وفاطِمَةَ في حِجرِهِ ، ثُمَّ قالَ : «رَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ» . (1)

1 / 2 _ 11سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍصحيح مسلم عن سعد بن أبي وقّاص :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبنَاءَنا وأبناءَكُم» (2) دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي . (3)

.


1- .المعجم الكبير : ج 24 ص 281 ح 713 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 117 ح 8141 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 146 ، إمتاع الأسماع : ج 5 ص 377 ، كنز العمّال : ج 13 ص 642 ح 37625 .
2- .آل عمران : 61 .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1871 ح 32 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 225 ح 2999 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 391 ح 1608 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 163 ح 4719 ؛ الأمالي للطوسي : ص 307 ح 616 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 368 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 343 ذيل ح 13 .

ص: 271

1 / 2 - 10 زينب دختر ابو سلمه
1 / 2 - 11 سعد بن ابى وقّاص

1 / 2 _ 10زينب دختر ابو سَلَمهالمعجم الكبير_ به نقل از ابن لُهَيعه _ :عمرو بن شعيب به من گفت كه بر زينب ، دختر ابو سلمه وارد شد[ند] و او (زينب) براى آنها گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد [مادرم ]امّ سلمه بود كه حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام بر امّ سلمه وارد شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن را در يك طرف خود و حسين را در طرف ديگرش و فاطمه را در جلو خود قرار داد و سپس فرمود : «رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت ، كه او ستوده بزرگوار است!» .

1 / 2 _ 11سعد بن ابى وقّاصصحيح مسلم_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ :هنگامى كه اين آيه : «پس بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را فرا بخوانيم» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و فرمود : «بار خدايا! اينان ، خاندان من اند» .

.

ص: 272

المستدرك على الصحيحين عن سعد :نَزَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوَحيُ ، فَأَدخَلَ عَلِيّا وفاطِمَةَ وَابنَيهِما عليهم السلام تَحتَ ثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي وأهلُ بَيتي . (1)

الأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :كُنتُ عِندَ مُعاوِيَةَ وقَد نَزَلَ بِذي طُوىً ، فَجاءَهُ سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، فَقالَ مُعاوِيَةُ : يا أهلَ الشّامِ ، هذا سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ وهُوَ صَديقٌ لِعَلِيٍّ . قالَ : فَطَأطَأَ القَومُ رُؤوسَهُم ، وسَبّوا عَلِيّا عليه السلام ، فَبَكى سَعدٌ ، فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : مَا الَّذي أبكاكَ ؟ قالَ : ولِمَ لا أبكي لِرَجُلٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُسَبُّ عِندَكَ ولا أستَطيعُ أن اُغَيِّرَ؟! وقَد كانَ في عَلِيٍّ خِصالٌ لَأَن تَكونَ فِيَّ واحِدَةٌ مِنهُم (2) أحَبُّ مِنَ الدُّنيا وما فيها _ إلى أن قالَ :_ وَالخامِسَةُ : نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وحَسَنا وحُسَينا وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

صحيح مسلم عن سعد بن أبي وقّاص :أمَرَ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ سَعدا ، فَقالَ : ما مَنَعَكَ أن تَسُبَّ أبا التُّرابِ ؟ قالَ : أما ما ذَكَرتُ ثَلاثا قالَهُنَّ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَن أسُبَّهُ ، لَأَن تَكونَ لي واحِدَةٌ مِنهُنَّ أحَبُّ إلَيَّ مِن حُمرِ النَّعَمِ ... . ولَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ» ، دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 159 ح 4708 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 101 ح 13391 ، تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 163 ح 36496 .
2- .كذا في المصدر ، والأنسب : «منها» .
3- .الأمالي للطوسي : ص 598 ح 1243 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 130 ح 82 .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1871 ح 32 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 638 ح 3724 ، خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 46 ح 9 نحوه ؛ الأمالي للطوسي : ص 307 ح 616 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 177 ح 59 نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 264 ح 34 .

ص: 273

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از سعد _ :بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وحى نازل شد و ايشان على و فاطمه و دو فرزند آنها عليهم السلام را زير جامه خود گرفت و فرمود : «بار خدايا! اينان ، خاندان و اهل بيت من اند» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابن عبّاس _ :همراه معاويه بودم و او در منطقه ذو طوى فرود آمده بود . سعد بن ابى وقّاص نزد او آمد و سلام كرد . معاويه گفت : اى اهل شام! اين، سعد بن ابى وقّاص است و دوست على است . پس مردم سر خود را به زير افكندند و به على عليه السلام دشنام دادند. سعد گريست . معاويه به او گفت : چه چيزى تو را به گريه وا داشت؟ گفت : و چرا نگريم براى مردى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه نزد تو بدو دشنام داده مى شود و من هم نمى توانم از آن جلوگيرى كنم ؟! در على ويژگى هايى هست كه اگر يكى از آنها در من مى بود ، براى من از دنيا و هر آنچه در آن است، محبوب تر بود ... [و يكى يكى ، آنها را برشمرد، تا آن كه گفت :] پنجم . اين آيه: «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و حسن و حسين و فاطمه را فرا خواند و فرمود : «خدايا! اينان ، خاندان من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

صحيح مسلم_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ :معاوية بن ابى سفيان ، به سعد گفت : چه چيزى مانع تو مى شود كه به ابو تراب دشنام دهى؟ سعد گفت : هان! تا وقتى كه سه خصلت را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره او فرمود به خاطر مى آورم ، هرگز على را دشنام نخواهم داد ؛ خصلت هايى كه اگر يكى از آنها در من مى بود ، از اشتران سرخ موى براى من محبوب تر مى بود... . چون اين آيه : «پس بگو: بياييد فرا بخوانيم فرزندانمان را و فرزندانتان را» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و فرمود : «خدايا! اينان ، خاندان من اند» .

.

ص: 274

1 / 2 _ 12صُبَيحٌ مَولى اُمِّ سَلَمَةَالمعجم الأوسط عن صبيح :كُنتُ بِبابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَجاءَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَجَلَسوا ناحِيَةً ، فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَينا ، فَقالَ : إنَّكُم عَلى خَيرٍ ، وعَلَيهِ كِساءٌ خَيبَرِيٌّ ، فَجَلَّلَهُم بِهِ وقالَ : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم ، سِلمٌ لِمَن سالَمَكُم . (1)

1 / 2 _ 13عَبدُاللّهِ بنُ جَعفَرٍالمستدرك على الصحيحين عن عبداللّه بن جعفر بن أبي طالب :لَمّا نَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى الرَّحمَةِ هابِطَةً قالَ : اُدعوا لي ، اُدعوا لي ، فَقالَت صَفِيَّةُ : مَن يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أهلَ بَيتي ؛ عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ . فَجيءَ بِهِم فَأَلقى عَلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله كِساءَهُ ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ آلي ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ . وأنزَلَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

تفسير الثعلبي عن عبد اللّه بن جعفر الطّيّار :لَمّا نَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى الرَّحمَةِ هابِطَةً مِنَ السَّماءِ قالَ : مَن يَدعو ؟ _ مَرَّتَينِ _ فَقالَت زَينَبُ : أنَا يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : ادعي لي عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَ الحُسَينَ ، قالَ : فَجَعَلَ حَسَنا عليه السلام عَن يُمناه ، وحُسَينا عليه السلام عَن يُسراهُ ، وعَلِيّا وفاطِمَةَ عليهماالسلاموِجاهَهُ ، ثُمَّ غَشّاهُم كِساءً خَيبَرِيّا ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ ! لِكُلِّ نَبِيٍّ أهلٌ ، وهؤُلاءِ أهلي . فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» . فَقالَت زَينَبُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا أدخُلُ مَعَكُم ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَكانَكِ ، فَإِنَّكِ إلى خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ . (3)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 179 ح 2854 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 7 الرقم 2481 ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 267 ح 14989 ، وراجع : صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 434 ح 6977 والأمالي للطوسي : ص 336 ح 680 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 160 ح 4709 ، مسند البزّاز : ج 6 ص 210 ح 2251 ، شواهد التنزيل: ج2 ص55 ح675 وفيه «زينب» بدل «صفيّة» وكلاهما نحوه ، إمتاع الأسماع : ج5 ص386.
3- .تفسير الثعلبي : ج 8 ص 43 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 53 ح 673 و674 كلاهما نحوه ؛ الطرائف : ص 127 ح 197 ، العمدة : ص 40 ح 24 كلاهما نحوه ، المناقب للكوفي : ص 137 ح 621 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 222 ذيل ح 30 .

ص: 275

1 / 2 - 12 صُبَيح، غلام امّ سلمه
1 / 2 - 13 عبد اللَّه بن جعفر

1 / 2 _ 12صُبَيح، غلام اُمّ سَلَمهالمعجم الأوسط_ به نقل از صبيح _ :بر در خانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام آمدند و در گوشه اى نشستند . آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سوى ما آمد و فرمود : «شما در راه درست هستيد» . كسايى خيبرى بر دوش ايشان بود . با آن، آنها را پوشاند و فرمود : «من با كسى كه با شما بستيزد، در ستيزم و با كسى كه با شما آشتى در پيش گيرد ، آشتى ام» .

1 / 2 _ 13عبد اللّه بن جعفرالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديد كه رحمت فرو مى آيد ، فرمود : «بگوييد پيش من بيايند . بگوييد پيش من بيايند» . صفيّه گفت : چه كسى، اى پيامبر؟ فرمود : «اهل بيتم : على ، فاطمه ، حسن و حسين را» . آنها را [خبر كردند و به همراه ] آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله عباى خود را بر آنها افكند و سپس دو دست خود را بلند كرد و فرمود : «خدايا! اينان، خاندان من اند . پس بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست» و خداوند، آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» را نازل كرد .

تفسير الثعلبى_ به نقل از عبد اللّه بن جعفر طيّار _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديد كه رحمت از آسمان فرو مى آيد ، فرمود : «چه كسى مى گويد بيايند؟» (دو بار) . زينب گفت : من، اى پيامبر خدا ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بگو على ، فاطمه ، حسن و حسين، پيش من بيايند» . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن عليه السلام را در دست راست و حسين عليه السلام را در دست چپ و على و فاطمه عليهماالسلام را در برابر خود نشاند و سپس آنها را با كساى خيبرى پوشاند و سپس فرمود : «خدايا! هر پيامبرى خاندانى دارد و اينان، خاندان من اند» . پس خداوند عز و جل آيه: «خداوند، خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» را نازل نمود . زينب گفت : اى پيامبر خدا ! آيا من با شما زير كسا بيايم؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در جاى خود باش . تو به خواست خدا به سوى درستى، روانى» .

.

ص: 276

1 / 2 _ 14عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍالمستدرك على الصحيحين عن عمرو بن ميمون :إنّي لَجالِسٌ إلَى ابنِ عَبّاسٍ إذ أتاهُ تِسعَةُ رَهطٍ ، فَقالوا : يَابنَ عَبّاسٍ ، إمّا أن تَقومَ مَعَنا وإمّا أن تَخلُوَ بِنا مِن بَينِ هؤُلاءِ . فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : بَل أنَا أقومُ مَعَكُم _ وهُوَ يَومَئِذٍ صَحيحٌ قَبلَ أن يَعمى _ . قالَ : فَابتَدَؤوا فَتَحَدَّثوا ، فَلا نَدري ما قالوا ، قالَ : فَجاءَ يَنفُضُ ثَوبَهُ ويَقولُ : اُفٍّ وتُفٍّ ! وَقَعوا في رَجُلٍ لَهُ بِضعَ عَشرَةَ فَضائِلَ لَيسَت لِأَحَدٍ غَيرِهِ ، وَقَعوا في رَجُلٍ قالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لَأَبعَثَنَّ رَجُلاً لا يُخزيهِ اللّهُ أبَدا ، يُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ... وأخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَوبَهُ فَوَضَعَهُ عَلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وحَسَنٍ وحُسَينٍ عليهم السلام وقالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

تاريخ دمشق عن ابن عبّاس :دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ وَالحُسَينَ، وعَلِيّا وفاطِمَةَ عليهم السلام ، ومَدَّ عَلَيهِم ثَوبا ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وحامَّتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (2)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 143 ح 4652 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 113 ح 8409 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 708 ح 3062 كلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 85 ح 102 و ص 237 ح 366 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 292 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 241 ذيل ح 40 .
2- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 98 ح 8440 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 50 ح 670 .

ص: 277

1 / 2 - 14 عبد اللَّه بن عبّاس

1 / 2 _ 14عبد اللّه بن عبّاسالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از عمرو بن ميمون _ :من نزد ابن عبّاس نشسته بودم كه نُه گروه نزد او آمدند و گفتند : اى ابن عبّاس! يا با ما مى آيى ، يا از ميان اين جماعت با ما خلوت مى كنى . ابن عبّاس گفت : با شما مى آيم . او در آن روز ، سالم بود و هنوز كور نشده بود . آنها سخن آغاز كردند و ما نمى دانستيم چه مى گويند . پس ديديم كه او مى آيد ، در حالى كه لباسش را مى تكاند و مى گويد : واى و صد واى ! از كسى بدگويى مى كنند كه بيش از ده فضيلت دارد كه هيچ كس جز او ندارد . آنها به كسى طعن مى زنند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در باره او : «مردى را خواهم فرستاد كه خداوند هرگز او را بى پناه و بى كس نمى گذارد و خدا و پيامبرش را دوست دارد» تا آن كه گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جامه خود را بر گرفت و بر على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نهاد و فرمود : « «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

تاريخ دمشق_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين و على و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و جامه اى بر آنها گستراند . سپس فرمود : «خدايا! اينان اهل بيت و كسان من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

.

ص: 278

كتاب من لا يحضره الفقيه عن ابن عبّاس :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ... اللّهُمَّ مَن كانَ لَهُ مِن أنبِيائِكَ ورُسُلِكَ ثَقَلٌ وأهلُ بَيتٍ ، فَعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ أهلُ بَيتي وثَقَلي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (1)

الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ جالِسا ذاتَ يَومٍ وعِندَهُ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأكرَمُ النّاسِ عَلَيَّ ، فَأَحِبَّ مَن أحَبَّهُم وأبغِض مَن أبغَضَهُم ، ووالِ مَن والاهُم وعادِ مَن عاداهُم ، وأعِن مَن أعانَهُم ، وَاجعَلهُم مُطَهَّرينَ مِن كُلِّ رِجسٍ ، مَعصومينَ مِن كُلِّ ذَنبٍ ، وأيِّدهُم بِروحِ القُدُسِ مِنكَ ... . ثُمَّ رَفَعَ صلى الله عليه و آله يَدَهُ إلَى السَّماءِ فَقالَ : اللّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ أنّي مُحِبٌّ لِمَن أحَبَّهُم ، ومُبغِضٌ لِمَن أبغَضَهُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَهُم ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، وعَدُوٌّ لِمَن عاداهُم ، ووَلِيٌّ لِمَن والاهُم . (2)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس_ في حَديثِ زَواجِ فاطِمَةَ وعَلِيٍّ عليهماالسلام _ :ثُمَّ التَزَمَهُما [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّي وأنَا مِنهُما ، اللّهُمَّ كَما أذهَبتَ عَنّا الرِّجسَ وطَهَّرتَني فَطَهِّرهُما . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 179 ح 5404 ، و ص 420 ح 5920 ، الأمالي للصدوق : ص 560 ح 748 و ص 112 ح 90 ، بشارة المصطفى : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 210 ح 11 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 574 ح 787 ، بشارة المصطفى : ص 177 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 84 ح 52 .
3- .المعجم الكبير : ج 24 ص 134 ح 362 ، و ج 22 ص 412 ح 1022 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 489 ح 9782 كلاهما نحوه ؛ كشف اليقين : ص 243 ح 272 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 382 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 142 ح 37 .

ص: 279

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «... خدايا! هر يك از انبيا و پيامبران تو ، گنجينه و اهل بيتى داشته اند . على و فاطمه و حسن و حسين نيز اهل بيت و گنجينه من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود و على ، فاطمه ، حسن و حسين نزد او بودند . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدايا! تو مى دانى كه اينها اهل بيت من اند . هر كس را كه آنها را دوست مى دارد ، دوست بدار و به هر كه از آنها نفرت دارد ، نفرت بورز و هر كس را كه با آنها همراهى مى كند، همراهى كن و هر كس را كه ايشان را دشمن مى دارد، دشمن بدار و هر كه را بِديشان يارى مى رساند، يارى رسان و آنها را از هر پليدى پاك گردان و از هر گناهى معصومشان بدار و به روح قدسى از نزد خود، تأييدشان كن...» . سپس دستش را به سوى آسمان برد و فرمود : «خدايا! تو را گواه مى گيرم كه هر كس را كه ايشان را دوست داشته باشد ، دوست دارم و از كسى كه نفرت آنها را در دل داشته باشد ، نفرت دارم و با كسى كه با آنها آشتى باشد، در آشتى ام و با كسى كه با آنها بستيزد ، در ستيزم و دشمن كسى هستم كه با آنها دشمنى ورزد و يار كسى هستم كه به آنها يارى رساند» .

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس، در گزارش ازدواج فاطمه و على عليهماالسلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنها را در آغوش گرفت و فرمود : «خدايا! اين دو از من اند و من از اين دو ام . خدايا! همان گونه كه هر گونه پليدى را از من دور كردى و پاكم گرداندى ، اين دو را نيز پاك گردان» .

.

ص: 280

1 / 2 _ 15عُمَرُ بنُ أبي سَلَمَةَسنن الترمذي عن عمر بن أبي سلمة_ رَبيبِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام ، فَجَلَّلَهُم بِكِساءٍ ، وعَلِيٌّ عليه السلام خَلفَ ظَهرِهِ فَجَلَّلَهُ بِكِساءٍ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا نَبِيَّ اللّهِ ؟ قالَ : أنتِ عَلى مَكانِكِ ، وأنتِ إلى خَيرٍ . (1)

1 / 2 _ 16عُمَرُ بنُ الخَطّابِكفاية الأثر عن عمر بن الخطّاب :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أيُّهَا النّاسُ ! إنّي فَرَطٌ لَكُم وإنَّكُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، حَوضا عَرضُهُ ما بَينَ صَنعاءَ إلى بُصرى ، فيهِ قِدحانٌ عَدَدَ النُّجومِ مِن فِضَّةٍ ، وإنّي سائِلُكُم حينَ تَرِدونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما ، السَّبَبُ الأَكبَرُ كِتابُ اللّهِ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّهِ وطَرَفُهُ بَأَيديكُم ، فَاستَمسِكوا بِهِ ولا تُبدِّلوا ، وعِترَتي أهلُ بَيتي ، فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن عِترَتُكَ؟ قالَ : أهلُ بَيتي مِن وُلدِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ ، وتِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ ، أئِمَّةٌ أبرارٌ ، هُم عِترَتي مِن لَحمي ودَمي . (2)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 663 ح 3787 ، و ص 351 ح 3205 ، تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 نحوه ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 145 ح 3457 ، الشفا : ج 2 ص 48 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 227 .
2- .كفاية الأثر : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 317 ح 165 .

ص: 281

1 / 2 - 15 عمر بن ابى سلمه
1 / 2 - 16 عمر بن خطّاب

1 / 2 _ 15عمر بن ابى سَلَمهسنن الترمذى_ به نقل از عمر بن ابى سلمه، ناپسرى پيامبر صلى الله عليه و آله _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ، در خانه [مادرم] امّ سلمه نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و آنها را با عبايى پوشاند و على عليه السلام را هم كه پشت سر او بود ، زير عبا قرار داد و سپس فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه گفت : اى پيامبر خدا! آيا من هم با آنها هستم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در جايگاه خود قرار دارى و به سوى درستى روانى» .

1 / 2 _ 16عمر بن خطّابكفاية الأثر_ به نقل از عمر بن خطّاب _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «اى مردم! من جلوتر از شما رفتنى هستم و شما در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد مى شويد ؛ حوضى كه گستره آن از صنعاست تا بُصرا و به شمار ستارگان ، جام سيمين در آن هست و هنگامى كه شما بر من وارد مى شويد ، من از شما در باره ثقلين پرسش خواهم كرد . پس بنگريد كه در باره اين دو جانشين من، چگونه خواهيد بود . ريسمان بزرگ تر ، كتاب خداست كه يك سوى آن، به دست خدا و سوى ديگر آن، در دست شماست . پس بِدان چنگ در زنيد و دگرگون نشويد و عترت من، همان اهل بيت من اند و خداوند لطيف خبير ، مرا آگاه كرده است كه اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند» . من گفتم : اى پيامبر خدا! عترت تو، كيان اند؟ فرمود : «اهل بيت من، از فرزندان على و فاطمه اند و نُه تن از پشت حسين، كه امامانى نيك اند. ايشان عترت من اند، از گوشت و خون من» .

.

ص: 282

1 / 2 _ 17واثِلَةُ بنُ الأَسقَعِالمستدرك على الصحيحين عن واثلة بن الأسقع :أتَيتُ عَلِيّا عليه السلام فَلَم أجِدهُ ، فَقالَت لي فاطِمَةُ عليهاالسلام : اِنطَلَقَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدعوهُ . فَجاءَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَدَخَلا ودَخَلتُ مَعَهُما ، فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام ، فَأَقعَدَ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَلى فَخِذَيهِ ، وأدنى فاطِمَةَ مِن حِجرِهِ وزَوجَها عليهماالسلام ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيهِم ثَوبا وقالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . ثُمَّ قالَ : هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أهلُ بَيتي أحَقُّ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن أبي عمّار :دَخَلتُ عَلى واثِلَةَ بنِ الأَسقَعِ وعِندَهُ قَومٌ ، فَذَكَروا عَلِيّا فَشَتَموهُ فَشَتَمتُهُ مَعَهُم ، فَلَمّا قاموا قالَ لي : لِمَ شَتَمتَ هذَا الرَّجُلَ ؟ قُلتُ : رَأَيتُ القَومَ شَتَموهُ فَشَتَمتُهُ مَعَهُم ، فَقالَ : ألا اُخبِرُكَ بِما رَأَيتُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قُلتُ : بَلى . فَقالَ : أتَيتُ فاطِمَةَ عليهاالسلام أسأَلُها عَن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَت : تَوَجَّهَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَجَلَستُ أنتَظِرُهُ حَتّى جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَهُ عَلِيٌّ وحَسَنٌ وحُسَينٌ عليهم السلام آخِذا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما بِيَدِهِ حَتّى دَخَلَ ، فَأَدنى عَلِيّا وفاطِمَةَ عليهماالسلام فَأَجلَسَهُما بَينَ يَدَيهِ ، وأجلَسَ حَسَنا وحُسَينا عليهماالسلام كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَلى فَخِذِهِ ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيهِم ثَوبَهُ _ أو قالَ كِساءً _ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأهلُ بَيتي أحَقُّ . (2)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 159 ح 4706 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 217 ح 2870 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 66 ح 160 ، كنز العمّال : ج 13 ص 602 ح 37543 ؛ العمدة : ص 34 ح 14 نحوه .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 577 ح 978 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 45 ح 16985 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 501 ح 40 كلاهما نحوه ؛ الطرائف : ص 123 ح 188 ، العمدة : ص 31 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 217 ح 24 .

ص: 283

1 / 2 - 17 واثلة بن اسقع

1 / 2 _ 17واثلة بن اسقعالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از واثلة بن اسقع _ :نزد على عليه السلام آمدم ؛ ولى او را نيافتم . فاطمه عليهاالسلام به من گفت : پيامبر خدا، او را فرا خوانده و او نزد ايشان رفته است . على عليه السلام به همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و داخل شدند و من هم داخل شدم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين عليهماالسلام را خواند و هر يك از آن دو را بر ران خويش نشاند و فاطمه و همسرش را به دامانش نزديك كرد و جامه اى بر آنها پيچاند و فرمود : « «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . سپس فرمود : «اينان، اهل بيت من اند . خدايا! اهل بيت من، شايسته ترين اند» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از ابو عمّار شدّاد _ :بر واثلة بن اَسقع وارد شدم ، در حالى كه جماعتى نزد او بودند . آنها على عليه السلام را ياد كردند و بدو دشنام دادند و من هم با آنها بدو دشنام دادم . چون آن عدّه برخاستند ، واثله به من گفت : چرا به اين مرد ناسزا گفتى؟ گفتم : ديدم اين عدّه به او دشنام مى دهند . من نيز با آنها به او دشنام دادم . گفت : آيا تو را از آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله ديدم ، آگاه نكنم؟ گفتم : آگاه كن . گفت : نزد فاطمه عليهاالسلام رفتم و از على عليه السلام جويا شدم . فاطمه گفت : نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفته است . پس منتظر ماندم تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به همراه على و حسن و حسين عليهم السلام ، در حالى كه دست حسن و حسين را گرفته بود ، داخل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه عليهماالسلام را در برابر خود نشاند و حسن و حسين عليهماالسلام را بر رانش نشاند و سپس جامه اش _ يا گفت: عبايش _ را بر آنها پيچاند و سپس اين آيه را تلاوت كرد : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» . پس از آن فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند و اهل بيت من، شايسته ترين اند» .

.

ص: 284

فضائل الصحابة لابن حنبل عن شدّاد بن عبد اللّه :سَمِعتُ واثِلَةَ بنَ الأَسقَعِ ، وقَد جيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ : فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ ، فَغَضِبَ واثِلَةُ وقالَ : وَاللّهِ ، لا أزالُ اُحِبُّ عَلِيّا وحَسَنا وحُسَينا وفاطِمَةَ عليهم السلام أبَدا بَعدَ إذ سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ في مَنزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ ، يَقولُ فيهِم ما قالَ . قالَ واثِلَةُ : رَأَيتُني ذاتَ يَومٍ وقَد جِئتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ في مَنزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ ، وجاءَ الحَسَنُ عليه السلام فَأَجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ ال_يُمنى وقَبَّلَهُ ، وجاءَ الحُسَينُ عليه السلام فَأَجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ اليُسرى وقَبَّلَهُ ، ثُمَّ جاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلام فَأَجلَسَها بَينَ يَدَيهِ ، ثُمَّ دَعا بِعَلِيٍّ عليه السلام فَجاءَ ، ثُمَّ أغدَفَ عَلَيهِم كِساءً خَيبَرِيّا _ كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ _ ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . فَقُلتُ لِواثِلَةَ : مَا الرِّجسُ ؟ قالَ : الشَّكُّ فِي اللّهِ عز و جل . (1)

مسند أبي يعلى عن واثلة بن الأسقع :أقعَدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام عَن يَمينِهِ وفاطِمَةَ عليهاالسلامعَن يَسارِهِ وحَسَنا وحُسَينا عليهماالسلام بَينَ يَدَيهِ ، وغَطّى عَلَيهِم بِثَوبٍ وقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأهلُ بَيتي أتَوا إلَيكَ لا إلَى النّارِ . (2)

.


1- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 672 ح 1149 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 27 الرقم 1173 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 69 ح 690 كلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 34 ح 15 ، الطرائف : ص 124 ح 190 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 218 ح 25 .
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 479 ح 7448 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 148 ح 3460 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 72 ح 692 نحوه ؛ نثر الدر : ص 236 نحوه .

ص: 285

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از شدّاد بن عبد اللّه _ :از واثلة بن اسقع شنيدم هنگامى كه سر حسين بن على عليه السلام را آوردند و مردى از اهالى شام ، واثله را ديد ، خشمگين شد و [به مرد شامى] گفت : به خدا سوگند ، من همچنان تا به هميشه على ، حسن ، حسين و فاطمه عليهم السلام را پس از شنيدن سخنانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حقّ ايشان در خانه امّ سلمه گفت ، دوست مى دارم . واثله گفت : روزى در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيدم . در اين هنگام، حسن عليه السلام رسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر ران راستش نشاند و بوسيدش . سپس حسين عليه السلام آمد و او را بر ران چپش نشاند و او را نيز بوسيد . در پى آنها فاطمه عليهاالسلام آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را در برابر خود نشاند . پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن ، على عليه السلام را خواند و على نيز آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله كسايى خيبرى بر آنها افكند _ انگار كه هم اينك آن را مى بينم _ و سپس فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . من به واثله گفتم : «رجس» چيست؟ گفت : ترديد در وجود خداوند عز و جل .

مسند أبى يعلى_ به نقل از واثلة بن اسقع _ :پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در سمت راست و فاطمه عليهاالسلام را در سمت چپ و حسن و حسين عليهماالسلام را در برابر خود نشاند و جامه اى بر آنها پوشاند و فرمود : «خدايا! اينان ، اهل بيت من اند و اهل بيت من به سوى تو آمده اند ، نه به سوى آتش» .

.

ص: 286

المناقب للخوارزمي عن واثلة بن الأسقع :لَمّا جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام تَحتَ ثَوبِهِ قالَ : اللّهُمَّ قَد جَعَلتَ صَلَواتِكَ ورَحمَتَكَ ومَغفِرَتَكَ ورِضوانَكَ عَلى إبراهيمَ وآلِ إبراهيمَ ، اللّهُمَّ إنَّهُم مِنّي وأنَا مِنهُم ، فَاجعَل صَلَواتِكَ ورَحمَتَكَ ومَغفِرَتَكَ ورِضوانَكَ عَلَيَّ وعَلَيهِم . (1)

1 / 3أهلُ البَيتِ عليهم السّلام ومَعنى «أهلِ البَيتِ»كفاية الأثر عن موسى بن عبد ربّه :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ في مَسجِدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ وذلِكَ في حَياةِ أبيهِ عَلِيٍّ عليه السلام _ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : ... ألا إنَّ أهلَ بَيتي أمانٌ لَكُم ، فَأَحِبّوهُم لِحُبّي ، وتَمَسَّكوا بِهِم لَن تَضِلّوا . قيلَ : فَمَن أهلُ بَيتِكَ يا نَبِيَّ اللّهِ ؟ قالَ : عَلِيٌّ وسِبطايَ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، أئِمَّةٌ اُمَناءُ مَعصومونَ ، ألا إنَّهُم أهلُ بَيتي وعِترَتي مِن لَحمي ودَمي . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وضَمَّ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ . فَقامَ إلَيهِ جابِرُ بنُ عَبدِاللّهِالأَنصارِيُّ وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن عِترَتُكَ ؟ قالَ : عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)

.


1- .المناقب للخوارزمي : ص 63 ح 32 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 96 ح 230 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 603 ح 37544 نقلاً عن الديلمي ؛ العقد النضيد : ص 91 .
2- .كفاية الأثر : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 341 ح 207 .
3- .كمال الدين : ص 244 ذيل ح 65 عن محمّد بن عمارة عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، معاني الأخبار : ص 91 ح 5 عن محمّد بن عمارة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 111 .

ص: 287

1 / 3 اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت»

المناقب، خوارزمى_ به نقل از واثلة بن اسقع _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را زير جامه خود گرد آورد ، فرمود : «خدايا! درود ، رحمت ، آمرزش و خشنودى خود را بر ابراهيم و خاندان ابراهيم قرار دادى . بار خدايا! اينان از من اند و من از اينانم . پس درود ، رحمت ، آمرزش و خشنودى خود را بر من و ايشان قرار ده» .

1 / 3اهل بيت عليهم السّلام و مصداق «اهل بيت»كفاية الأثر_ به نقل از موسى بن عبد ربّه _ :از حسين بن على عليه السلام شنيدم كه در مسجد النبى صلى الله عليه و آله ، در روزگار حيات پدرش على عليه السلام ، مى فرمود : «از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : هان! اهل بيت من، موجب امان شمايند . پس آنها را به سبب محبّت من دوست بداريد و بديشان چنگ در زنيد تا هرگز گم راه نشويد . گفته شد : اهل بيت تو، كيان اند ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : على و دو نوه ام و نُه تن از فرزندان حسين كه امامانى امين و معصوم اند . آگاه باشيد كه ايشان ، اهل بيت و عترت من و از گوشت و خون من اند » .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من در ميان شما دو چيز گران سنگ به يادگار مى نهم : كتاب خدا و عترتم كه همان اهل بيت من اند . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند ، مِثلِ اين دو » و دو انگشت سبّابه خود را به يكديگر چسباند . جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! عترت تو، چه كسانى اند؟ فرمود : «على ، حسن ، حسين و امامانى كه از پشت حسين هستند تا روز رستاخيز» .

.

ص: 288

الإمام الحسين عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» ، مَنِ العِترَةُ ؟ فَقالَ : أنَا وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مَهدِيُّهُم وقائِمُهُم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولا يُفارِقُهُم حَتّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نامَ ونَوَّمَني وزَوجَتي فاطِمَةَ وَابنَيَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ ، وألقى عَلَينا عَباءَةً قَطَوانِيَّةً ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فينا : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . وقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : أنَا مِنكُم يا مُحَمَّدُ . فَكانَ سادِسُنا جَبرَئيلَ عليه السلام . (2)

عنه عليه السلام :جَم_َعَنا رَسولُ اللّهِ في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، أنَا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا ، ثُمَّ دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في كِساءٍ لَهُ ، وأدخَلَنا مَعَهُ ، ثُمَّ ضَمَّنا ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَأَنَا ؟ _ ودَنَت مِنهُ _ . فَقالَ : أنتِ مِمَّن أنتِ مِنهُ ، وأنتِ عَلى خَيرٍ _ أعادَها رسَولُ اللّهِ ثَلاثا يَصنَعُ ذلِكَ _ . (3)

.


1- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 215 ح 10 .
2- .الخصال : ص 580 ح 1 عن مكحول ، بحار الأنوار : ج 31 ص 446 ح 2 .
3- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 52 ح 672 عن عيسى بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه .

ص: 289

امام حسين عليه السلام :در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه : «من در ميان شما دو چيز گران سنگ به يادگار مى نهم : كتاب خدا و عترتم» از امير مؤمنان عليه السلام پرسش شد : كه «عترت» ، چه كسانى اند؟ امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «من و حسن و حسين و امامان نُه گانه از فرزندان حسين كه نهمين آنها مهدىِ ايشان و قائم آنهاست و هرگز از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از ايشان جدا نمى شود تا در كنار حوض [كوثر] بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد آيند» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خوابيد و من و همسرم فاطمه و دو پسرم حسن و حسين را هم خواباند و عبايى قطوانى بر ما افكند . آن گاه خداوند ، اين آيه را در حقّ ما نازل فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . جبرئيل گفت : من هم با شمايم ، اى محمّد! پس جبرئيل ، ششمين ما بود .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما (من و فاطمه و حسن و حسين) را در خانه امّ سلمه گرد آورد و سپس با عبايى كه داشت ، وارد شد و ما هم با او وارد شديم . ايشان ما را در آغوش گرفت و فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه گفت : من چه ، اى پيامبر خدا؟ و نزديك پيامبر شد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو از كسى هستى كه اصلت از اوست و در راه درست هستى» . پيامبر صلى الله عليه و آله سه بار ، اين سخن را تكرار كرد .

.

ص: 290

عنه عليه السلام :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، وقَد نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، هذِهِ الآيَةُ نَزَلَت فيكَ وفي سِبطَيَّ وَالأَئِمَّةِ مِن وُلدِكَ . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :لَمّا نَزَلَت آيَةُ التَّطهيرِ جَم_َعَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في كِساءٍ لِاُمِّ سَلَمَةَ خَيبَرِيٍّ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وعِترَتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (2)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ حينَ قُتِلَ عَلِيٌّ عليه السلام ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ _ :أنَا ابنُ البَشيرِ وأنَا ابنُ النَّذيرِ ، وأنَا ابنُ الدّاعي إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ ، وأنَا ابنُ السِّراجِ المُنيرِ ، وأنَا مِن أهلِ البَيتِ الَّذي كانَ جِبريلُ يَنزِلُ إلَينا و يَصعَدُ مِن عِندِنا ، وأنَا مِن أَهلِ البَيتِ الَّذي أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :فَلَمّا نَزَلَت آيَةُ التَّطهيرِ جَمَ_عَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَا وأخي واُمّي وأبي ، فَجَلَّلَنا ونَفسَهُ في كِساءٍ لِاُمِّ سَلَمَةَ خَيبَرِيٍّ ، وذلِكَ في حُجرَتِها وفي يَومِها ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وهؤُلاءِ أهلي وعِترَتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللّهُ عَنها : أدخُلُ مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ لَها صلى الله عليه و آله : يَرحَمُكِ اللّهُ ، أنتِ عَلى خَيرٍ ، وإلى خَيرٍ ، وما أرضاني عَنكِ ! ولكِنَّها خاصَّةٌ لي ولَهُم . (4)

.


1- .كفاية الأثر : ص 156 عن عيسى بن موسى الهاشميّ عن آبائه عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 336 ح 199 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 559 ح 1173 ، مجمع البيان : ج 8 ص 560 نحوه و كلاهما عن زاذان ، بحار الأنوار : ج 35 ص 232 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 302 ح 346 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 30 ح 649 كلاهما عن زاذان .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 188 ح 4802 عن عمر بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 336 ح 2155 عن أبي الطفيل وليس فيه «وأنا من أهل البيت الذي كان جبريل ... من عندنا» ، سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 67 عن زيد بن الحسن ؛ الإرشاد : ج 2 ص 7 عن أبي إسحاق السبيعي وليس فيه «وأنا من أهل البيت الّذي كان جبريل ... من عندنا» ، الأمالي للطوسي : ص 270 ح 501 عن أبي الطفيل ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 458 ح 33 عن عمر بن عليّ ، بحار الأنوار : ج 25 ص 214 ح 5 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 565 ح 1174 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 141 ح 5 .

ص: 291

امام على عليه السلام :در خانه امّ سلمه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم و اين آيه نازل شده بود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! اين آيه در حقّ تو و دو نوه ام و امامانِ از نسل تو، نازل شد» .

امام حسن عليه السلام :چون آيه تطهير نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را در عبايى خيبرى كه از آنِ امّ سلمه بود، گرد آورد و فرمود : «بار خدايا! اينان ، اهل بيت و عترت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

امام حسن عليه السلام_ به هنگام شهادت امام على عليه السلام ، در سخنرانى اى پس از حمد و ثناى الهى _ :منم فرزند مژده دهنده و بيم دهنده و فرزند كسى كه با اذن خدا به سوى او فرا مى خواند . منم فرزند آن چراغ پرتو افشان . من از اهل بيتى هستم كه جبرئيل به سوى ما نازل مى شد و از نزد ما اوج مى گرفت . من از اهل بيتى هستم كه خداوند ، هر گونه پليدى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است» .

امام حسن عليه السلام_ در بيان اين سخن خداوند : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» _ :چون آيه تطهير نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله من و برادرم و مادرم و پدرم را گرد آورد و ما و خودش را با عبايى خيبرى كه از آنِ امّ سلمه بود، پوشاند . اين ، در خانه امّ سلمه و در روزى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه او مى رفت . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت ، خاندان و عترت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه _ كه خداوند از او خشنود باد _ گفت : اى پيامبر خدا! آيا من هم همراه ايشان زير عبا بيايم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خداوند بر تو رحمت آورَد! تو در راه درست هستى و به سوى درستى، روانى و من چه قدر از تو خشنودم ؛ ولى اين ، به من و ايشان اختصاص دارد» .

.

ص: 292

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :يا أهلَ العِراقِ ، اِتَّقُوا اللّهَ فينا ، فَإِنّا اُمراؤُكُم وضيفانُكُم ، ونَحنُ أهلُ البَيتِ الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

عنه عليه السلام_ فيما جَرى بَينَهُ و بَينَ عَمرِو بنِ العاصِ _ :إيّاكَ عَنّي فَإِنَّكَ رِجسٌ ، ونَحنُ أهلُ بَيتِ الطَّهارَةِ أذهَبَ اللّهُ عَنَّا الرِّجسَ وطَهَّرَنا تَطهيرا . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ فيما جَرى بَينَهُ وبَينَ مَروانَ بنِ الحَكَمِ _ :إلَيكَ عَنّي ، فَإِنَّكَ رِجسٌ ، وإنّي مِن أهلِ بَيتِ الطَّهارَةِ ، قَد أنزَلَ اللّهُ فينا : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (3)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 93 ح 2761 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 412 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 268 و 269 ، المناقب لابن المغازلي : ص 382 ح 431 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 31 ح 650 كلّها عن أبي جميلة .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 28 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 103 ذيل ح 9 .
3- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 185 ، الفتوح : ج 5 ص 17 نحوه وكلاهما عن أحمد بن أعثم الكوفي .

ص: 293

امام حسن عليه السلام_ در سخنرانى اى _ :اى اهل عراق! در حقّ ما، از خدا پروا كنيد كه ما اميران و ميهمانان شما هستيم و اهل بيتى هستيم كه خداوند در حقّ ما فرموده است : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» .

امام حسن عليه السلام_ در ماجرايى ميان ايشان و عمرو بن عاص _ :از من دور شو ، كه تو پليدى هستى و ما ، خاندان پاكى هستيم كه خداوند ، پليدى را از ما دور كرده و كاملاً پاكمان گردانيده است .

امام حسين عليه السلام_ در ماجرايى ميان ايشان و مروان بن حكم _ :از من دور شو ، كه تو پليدى هستى و من از خاندانِ پاكى ام كه خداوند اين آيه را در حقّ ما نازل كرده است : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» .

.

ص: 294

تفسير الطبري عن أبي الدّيلم :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام لِرَجُلٍ مِن أهلِ الشّامِ : أما قَرَأتَ فِي الأَحزابِ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ؟ قالَ : ولَأَنتُم هُم ؟ قالَ : نَعَم . (1)

الأمالي للصدوق عن أبي نعيم_ في ذِكرِ ما جَرى عَلى أهلِ البَيتِ في الشّامِ _ :حَدَّثني جَماعَةٌ كانوا خَرَجوا في تِلكَ الصُّحبَةِ ... قالوا : فَلَمّا دَخَلنا دِمَشقَ اُدخِلَ بِالنِّساءِ وَالسَّبايا بِالنَّهارِ مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ ، فَقالَ أهلُ الشّامِ الجُفاةُ : ما رَأَينا سَبايا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟ فَقالَت سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ : نَحنُ سَبايا آلِ مُحَمَّدٍ . فَاُقيموا عَلى دَرَجِ المَسجِدِ حَيثُ يُقامُ السَّبايا ، وفيهِم عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ، وهُوَ يَومَئِذٍ فَتىً شابٌّ ، فَأَتاهُم شَيخٌ مِن أشياخِ أهلِ الشّامِ ، فَقالَ لَهُم : الحَمدُ للّهِِ الَّذي قَتَلَكُم وأهلَكَكُم وقَطَعَ قَرنَ الفِتنَةِ . فَلَم يَألُ عَن شَتمِهِم . فَلَمَّا انقَضى كلامُهُ قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : أما قَرَأتَ كِتابَ اللّهِ عز و جل ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : أما قَرَأتَ هذِهِ الآيَةَ : «قُل لا أسأَلُكُم عَلَيهِ أجرًا إلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربى» (2) ؟ قالَ : بَلى . قالَ : فَنَحنُ اُولئِكَ . ثُمَّ قالَ : أما قَرَأتَ : «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (3) ؟ قالَ : بَلى . قالَ : فَنَحنُ هُم . قالَ : فَهَل قَرَأتَ هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ؟ قال : بَلى . قالَ : فَنَحنُ هُم . فَرَفَعَ الشّامِيُّ يَدَهُ إلَى السَّماءِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّي أتوبُ إلَيكَ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِن عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ ، ومِن قَتَلَةِ أهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ ، لَقَد قَرَأتُ القُرآنَ فَما شَعَرتُ بِهذا قَبلَ اليَومِ . (4)

.


1- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 412 .
2- .الشورى : 23 .
3- .الإسراء : 26 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 230 ح 242 ، الاحتجاج : ج 2 ص 120 ح 172 ، العمدة : ص 51 ح 46 ، تفسير فرات : ص 153 ح 191 كلّها عن أبي الديلم نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 155 ح 3 ؛ مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 61 نحوه .

ص: 295

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو ديلم _ :على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) به مردى از شاميان فرمود : «آيا در سوره احزاب خوانده اى كه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ؟» . آن مرد گفت : آيا شما ، آنانيد؟ فرمود : «آرى» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابو نعيم ، در يادكرد اتّفاقاتى كه براى اهل بيت عليهم السلام در شام رخ داد _ :گروهى كه همراه اسيران كربلا رفته بودند... ، براى من روايت كردند كه : چون به دمشق وارد شديم ، زنان و اسيران را در روز روشن و با روى باز وارد كردند . جفاكاران شامى گفتند : اسيرانى به اين نيكويى نديده ايم . شما كيستيد؟ سكينه دختر حسين عليه السلام گفت : ما اسراى خاندان محمّديم . آنها بر سكّوى مسجد ، جايى كه اسرا را نگاه مى داشتند ، نگاه داشته شدند ، در حالى كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام كه در آن هنگام جوانى بود ، در ميان آنها حضور داشت . پيرمردى از شاميان نزد آنها آمد و گفت : ستايش، خدايى را كه شما را كشت و نابود كرد و شاخ فتنه را بريد! و از نكوهش آنها كوتاهى نكرد . چون سخن پيرمرد تمام شد ، على بن الحسين عليه السلام به او فرمود : «آيا كتاب خدا را خوانده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا اين آيه : «بر اين رسالت ، مزدى از شما جز دوست داشتن خويشاوندان نمى خواهم» را خوانده اى؟». گفت : آرى . فرمود : «ما همانهاييم» . سپس فرمود : «آيا اين آيه : «و حقّ خويشاوندان را ادا كن» را خوانده اى؟». گفت : آرى . فرمود : «ما همانهاييم». سپس فرمود : «آيا اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» را خوانده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «ما همانهاييم» . در اين جا مرد شامى ، دست خود را به آسمان برد و سه بار گفت : خدايا! به درگاه تو توبه مى كنم . خدايا! از دشمن خاندان محمّد و قاتلان اهل بيت محمّد به درگاه تو برائت مى جويم . من قرآن را خوانده بودم ؛ ولى تا امروز، اين حقايق را در نيافته بودم .

.

ص: 296

تفسير القمّي عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام ، وذلِكَ في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ زَوجَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، ثُمَّ ألبَسَهُم كِساءً خَيبَرِيّا ، ودَخَلَ مَعَهُم فيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتِيَ الَّذينَ وَعَدتَني فيهم ما وَعَدتَني ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ ، فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أبشِري يا اُمَّ سَلَمَةَ ، إنَّكِ إلى خَيرٍ . وقالَ أبُو الجارودِ : قالَ زَيدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهم السلام : إنَّ جُهّالاً مِنَ النّاسِ يَزعُمونَ أنَّما أرادَ بِهذِهِ الآيَةِ أزواجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وقَد كَذَبوا وأثِموا ، لو عَنى بِها أزواجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله لَقالَ : لِيُذهِبَ عَنكُنَّ الرِّجسَ ويُطَهِّرَكُنَّ تَطهيرا ، ولَكانَ الكَلامُ مُؤَنَّثا كَما قالَ : «واذكُرنَ ما يُتلى في بُيوتِكُنَّ» (1) و «لَا تَبَرَّجْنَ» (2) و «لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثٍ طَويلٍ _ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَكانَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ عليهم السلام ، فَأَدخَلَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَحتَ الكِساءِ في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أهلاً وثَقَلاً ، وهؤُلاءِ أهلُ بَيتي وثَقَلي . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : أ لَستُ مِن أهلِكَ ؟ فَقالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، ولكِن هؤُلاءِ أهلي وثَقَلي . (5)

.


1- .الأحزاب : 34 .
2- .الأحزاب : 33 .
3- .الأحزاب : 32 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 193 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 206 ح 1 .
5- .الكافي : ج 1 ص 287 ح 1 عن أبي بصير ، تفسير فرات : ص 110 ح 112 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 35 ص 211 ح 12 .

ص: 297

تفسير القمّى_ به نقل از ابو جارود، در باره اين سخن خداى متعال : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» _ :امام باقر عليه السلام فرمود: «اين آيه در حقّ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على بن ابى طالب ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است . نزول اين آيه در خانه امّ سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و عبايى خيبرى بر روى آنها كشيد و خود به همراه آنها زير عبا رفت و سپس فرمود : خدايا! اينان، همان اهل بيت من اند كه آن وعده ها را در حقّ ايشان دادى. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور بدار و كاملاً پاكشان گردان . اين آيه نازل شد . امّ سلمه گفت : من هم با ايشانم، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : مژده باد تو را، اى امّ سلمه! تو به سوى درستى، روانى » . زيد بن على بن الحسين عليه السلام گفته است : نادانانى از مردم، گمان مى كنند كه مقصود خداوند از اين آيه ، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله اند . اينان دروغ گفته اند و مرتكب گناه شده اند . اگر مقصود خداوند از اين آيه ، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بود ، مى فرمود : «ليذهب عنكنّ الرجس و يطهّركنّ تطهيرا» ، و كلام در سياق تأنيث مى آمد، چنان كه در اين آيات : «وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِى بُيُوتِكُنَّ ؛ آنچه را در خانه هايتان تلاوت مى شود ، ياد كنيد» ، «وَ لَا تَبَرَّجْنَ ؛ زينت هاى خود را آشكار مكنيد» ، «ولَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ ؛ شما همانند ديگر زنان نيستيد» آمده است .

امام صادق عليه السلام_ در حديثى طولانى _ :مقصود از آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ، على ، حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام بودند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنها را در خانه امّ سلمه زير عبايى قرار داد و سپس فرمود : «خدايا! هر پيامبرى خانواده اى و گنجينه اى نفيس دارد و اينان اهل بيت و گنجينه نفيس من اند» . امّ سلمه گفت : آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو به سوى درستى روانى ؛ ولى اهل بيت و گنجينه نفيس من، اينان اند» .

.

ص: 298

معاني الأخبار عن أبي بصير :قُلتُ لأبي عبد اللّه عليه السلام : مَن آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : ذُرِّيَّتُهُ . فَقُلتُ : [مَن] (1) أهلُ بَيتِهِ ؟ قالَ : الأَئِمَّةُ الأَوصِياءُ . فَقُلتُ : مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ : أصحابُ العَباءِ . فَقُلتُ : مَن اُمَّتُهُ ؟ قالَ : المُؤمِنونَ الَّذينَ صَدَّقوا بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، المُتَمَسِّكونَ بِالثَّقَلَينِ اللَّذَينِ اُمِروا بِالَّتمَسُّكِ بِهِما : كتابِ اللّهِ عز و جل ، وعِترَتِهِ أهلِ بَيتِهِ ، الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وهُمَا الخَليفَتانِ عَلَى الاُمَّةِ بَعدَهُ صلى الله عليه و آله . (2)

علل الشرائع عن عبد الرّحمن بن كثير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، ما عَنَى اللّهُ عز و جلبِقَولِهِ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ؟ قالَ : نَزَلَت فِي النَّبِيِّ وأميرِ المُؤمِنينَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَلَمّا قَبَضَ اللّهُ عز و جلنَبِيَّهُ كانَ أميرُ المُؤمِنينَ ، ثُمَّ الحَسَنُ ، ثُمَّ الحُسَينُ عليهم السلام ، ثُمَّ وَقَعَ تَأويلُ هذِهِ الآيِةِ : «وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ» (3) ، وكانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إماما ، ث_ُمَّ ج_َرَت فِي الأَئِمَّ_ةِ مِن وُلدِهِ الأَوصِياءِ عليهم السلام ، فَطاعَتُهُم طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَةُ اللّهِ عز و جل . (4)

.


1- .أثبتنا ما بين المعقوفين من بحار الأنوار والمصادر الاُخرى .
2- .معاني الأخبار : ص 94 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 312 ح 362 ، روضة الواعظين : ص 294 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 216 ح 13 .
3- .الأنفال : 75 .
4- .علل الشرائع : ص205 ح2 ، الإمامة والتبصرة : ص177 ح29 ، بحار الأنوار : ج25 ص255 ح15 .

ص: 299

معانى الأخبار_ به نقل از ابو بصير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، چه كسانى اند؟ فرمود : «نسل او» . گفتم : اهل بيت او ، چه كسانى اند؟ فرمود : «امامانِ وصىّ» . گفتم : عترت او كيان اند؟ فرمود : «اصحاب كسا» . گفتم : امّت او چه كسانى اند؟ فرمود : «مؤمنانى كه به آنچه از نزد خداوند عز و جل آمده است ، باور دارند و به دو چيز گران سنگى چنگ در مى زنند كه مأمور چنگ زدن به آن دو هستند؛ يعنى : كتاب خدا و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله كه همان اهل بيت او هستند ؛ كسانى كه خداوند، هر گونه پليدى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است و اين دو ، پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، جانشينان بر امّت اند» .

علل الشرائع_ به نقل از عبد الرحمان بن كثير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مقصود خداوند از اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» چيست؟ فرمود : «اين آيه در حقّ پيامبر صلى الله عليه و آله ، امير مؤمنان ، حسن ، حسين و فاطمه عليهم السلام نازل شده است. چون خداوند عز و جل جان از پيامبرش ستاند ، امير مؤمنان آمد و در پى او، حسن و سپس حسين . سپس تأويل اين آيه به ميان آمد : «به حكم كتاب خدا ، خويشاوندان به يكديگر سزاوارترند» و اين، در حالى بود كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام امام بود ، و سپس در فرزندان امام و وصىّ او جريان يافت. اطاعت از آنها اطاعت از خدا و سركشى از آنها سركشى از خداوند عز و جل است» .

.

ص: 300

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الرّيّان بن الصّلت :حَضَرَ الرِّضا عليه السلام مَجلِسَ المَأمونِ بِمَروَ ، وقَدِ اجتَمَعَ في مَجلِسِهِ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ أهلِ العِراقِ وخُراسانَ ... . فَقالَ المَأمونُ : مَنِ العِترَةُ الطّاهِرَةُ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ، فَقالَ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، وهُمُ الَّذينَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما . أيُّهَا النّاسُ ! لا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم» . قالَتِ العُلَماءُ : أخبِرنا يا أبَا الحَسَنِ عَنِ العِترَةِ ، أهُمُ الآلُ أم غَيرُ الآلِ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : هُمُ الآلُ ، فَقالتِ العُلَماءُ : فَهذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُؤثَرُ عَنهُ أنَّهُ قالَ : اُمَّتي آلي ، وهؤُلاءِ أصحابُهُ يَقولونَ بِالخَبَرِ المُستَفاضِ الَّذي لا يُمكِنُ دَفعُهُ : آلُ مُحَمَّدٍ اُمَّتُهُ . فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : أخبِروني فَهَل تَحرُمُ الصَّدَقَةُ عَلَى الآلِ ؟ فَقالوا : نَعَم ، قالَ : فَتَحرُمُ عَلَى الاُمَّةِ ؟ قالوا : لا ، قالَ : هذا فَرقٌ بَينَ الآلِ والاُمَّةِ ... . (1)

تَسليمُ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آله عَلى أهلِ البَيتِ عليهم السّلام وتَخصيصُهُم بِالأَمر بِالصَّلاةِ1 / 4اُسد الغابة عن أبي الحمراء مَولى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا طَلَعَ الفَجرُ يَمُرُّ بِبَيتِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام ، فَيَقولُ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ، الصَّلاةَ الصَّلاةَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 228 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 616 ح 843 ، بشارة المصطفى : ص 228 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 220 ح 20 .
2- .اُسد الغابة : ج 6 ص 74 الرقم 5827 ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 83 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 4 ح 915 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 53 ذيل ح 48 .

ص: 301

1 / 4 درود فرستادن پيامبرصلى الله عليه وآله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز
اشاره

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ريّان بن صلت _ :امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون در مرو حاضر شد . گروهى از عراقيان و خراسانيان در مجلس او گرد آمده بودند... . مأمون پرسيد : عترت پاك، چه كسانى اند؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «كسانى كه خداوند عز و جل در كتابش با : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» توصيفشان كرده است و همان كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حقّشان فرمود : من در ميان شما دو ثقل به يادگار مى نهم : كتاب خدا و عترتم _ كه همان اهل بيت من اند _ . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . بنگريد چگونه در اين دو ، جانشينى من مى كنيد . به آنها نياموزيد؛ چرا كه آنها از شما داناترند » . علما[ى حاضر در مجلس] گفتند : اى ابو الحسن! در باره عترت با ما سخن بگو . آيا آنها همان «آل» اند يا جز «آل» ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «آنها همان آل اند» . علما گفتند : امّا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل مى شود كه فرموده است : «امّت من ، آل من اند» و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله نيز با خبر مستفيضى كه [چون راويان بسيار دارد،] نمى توان آن را رد كرد ، مى گويند كه : آل محمّد ، همان امّت اويند . امام رضا عليه السلام فرمود : «به من بگوييد آيا صدقه بر آل ، حرام است»؟ گفتند : آرى . فرمود : «پس بر امّت هم حرام مى شود؟» . گفتند : نه . فرمود : «اين است تفاوت ميان آل و امّت» .

درود فرستادن پيامبر صلّي الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السّلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز1 / 4اُسد الغابة_ به نقل از ابو حمرا ، خدمتكار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :هنگامى كه سپيده مى دميد ، پيامبر صلى الله عليه و آله از كنار خانه على و فاطمه عبور مى كرد و مى فرمود : «سلام بر شما، اى اهل بيت! نماز ، نماز! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

.

ص: 302

شواهد التنزيل عن نفيع بن الحارث :رَوى أبو الحَمراءِ خادِمُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجيءُ عِندَ كُلِّ صَلاةِ فَجرٍ فَيَأخُذُ بِعِضادَةِ هذَا البابِ ، ثُمَّ يَقولُ : السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ البَيتِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . فَيَرُدّونَ عَلَيهِ مِنَ البَيتِ : وعَلَيكُمُ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، فَيَقولُ : الصَّلاةَ رَحِمَكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . فَقُلتُ : يا أبَاالحَمراءِ ، مَن كانَ فِي البَيتِ ؟ قالَ : عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأتينا كُلَّ غَداةٍ فَيَقولُ : الصَّلاةَ رَحِمَكُمُ اللّهُ الصَّلاةَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

الإمام الحسن عليه السلام :لَمّا نَزَلَت «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» (3) ، يَأتينا جَدِّي كُلَّ يَومٍ عِندَ طُلوعِ الفَجرِ ، يَقولُ : الصَّلاةَ يا أهلَ البَيتِ يَرحَمُكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (4)

الإمام الباقر عليه السلام عن آبائه عليهم السلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَقِفُ عِندَ طُلوعِ كُلِّ فَجرٍ عَلى بابِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام فَيَقولُ : الحَمدُ للّهِِ المُحسِنِ المُجمِلِ ، المُنعِمِ المُفضِلِ ، الَّذي بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ ، سَميعٌ سامِعٌ ، بِحَمدِ اللّهِ ونِعمَتِهِ ، وحُسنِ بَلائِه عِندَنا ، نَعوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن صَباحِ النّارِ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن مَساءِ النّارِ ، الصَّلاةَ يا أهلَ البَيتِ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (5)

.


1- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 74 ح 694 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 318 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 89 ح 138 ، بشارة المصطفى : ص 264 كلاهما عن الحارث ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 3 .
3- .طه : 132 .
4- .ينابيع المودّة : ج 3 ص 368 ؛ الأمالي للطوسي : ص 565 ح 1174 عن عبد الرحمن بن كثير نحوه وكلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 141 ح 5 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 208 ح 230 عن إسماعيل بن أبي زياد السكونيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 36 ح 3 .

ص: 303

شواهد التنزيل_ به نقل از نفيع بن حارث _ :ابو الحمرا ، خدمتكار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هنگام هر نماز صبح مى آمد و چارچوب در را مى گرفت و مى فرمود : «سلام بر شما _ اى اهل بيت _ و رحمت و بركات خدا بر شما!» و از درون خانه به ايشان پاسخ مى دادند : و بر شما درود و رحمت و بركات خدا ! پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! هنگام نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . گفتم : اى ابو الحمرا! چه كسى درون خانه بود؟ گفت : على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر بامداد به نزد ما مى آمد و مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! هنگام نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

امام حسن عليه السلام :چون كه اين آيه: «خاندانت را به نماز فرمان بده و بر آن، بردبارى كن» نازل شد، جدّ من هر روز هنگام دميدن سپيده نزد ما مى آمد و مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! گاه نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

امام باقر عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در هر سپيده دم بر در خانه على و فاطمه مى ايستاد و مى فرمود : «سپاس ، خداى نيكوكار زيباكار و نعمت دهنده احسان بخش را كه در پرتو نعمت هاى او اعمال صالح ، كمال مى يابند ؛ او كه شنواى شنونده است . به حمد الهى و نعمت او و آزمون نيكوى او در ميان ما ، از آتش به خدا پناه مى بريم. از بام آتش ، به خدا پناه مى بريم . از شام آتش، به خدا پناه مى بريم. اى اهل بيت! نماز ! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

.

ص: 304

تفسير القمّي :قَولُهُ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» (1) : فَإِنَّ اللّهَ أمَرَهُ أن يَخُصَّ أهلَهُ دونَ النّاسِ لِيَعلَمَ النّاسُ أنَّ لِأَهلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً خاصَّةً لَيسَت لِلنّاسِ ، إذ أمَرَهُم مَعَ النّاسِ عامَّةً ، ثُمَّ أمَرَهُم خاصَّةً ، فَلَمّا أنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآيَةَ كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجيءُ كُلَّ يَومٍ عِندَ صَلاةِ الفَجرِ حَتّى يَأتي بابَ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسيَنِ عليهم السلام فَيَقولُ : السَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، فَيَقولُ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام : وعَلَيكَ السَّلامُ يا رَسولَ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . ثُمَّ يَأخُذُ بِعِضادَتَي البابِ ويَقولُ : الصَّلاةَ الصَّلاةَ يَرحَمُكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . فَلَم يَزَل يَفعَلُ ذلِكَ كُلَّ يَومٍ إذا شَهِدَ المَدينَةَ حَتّى فارَقَ الدُّنيا . وقالَ أبُو الحَمراءِ خادِمُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أنَا أشهَدُ بِهِ يَفعَلُ ذلِكَ . (2)

راجع : تفسير الطبري : ج 12 / الجزء 22 ص 7 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 403 ، تاريخ دمشق «ترجمة الإمام الحسين عليه السلام » : ج 13 ص 60 (الأخبار الواردة في نزول آية التطهير) ، مختصر تاريخ دمشق : ج 7 ص 119 ، كنز العمّال : ج 13 ص 645 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 18 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 329 الباب 35 (في تفسير آية التطهير) ، المناقب للخوارزمي : ص 60 (الفصل الخامس) ، تفسير فرات : ص 331 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 40 (فصل في تفسير الآل والأهل) ، إحقاق الحقّ : ج 2 ص 501 _ 562 ، و ج 3 ص 513 _ 531 ، و ج 9 ص 1 _ 69 ، و ج 14 ص 40 _ 105 ، و ج 18 ص 359 _ 382 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 206 (باب في آية التطهير) .

.


1- .طه : 132 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 207 ح 2 .

ص: 305

تفسير القمّى :در باره آيه : «كسان خود را به نماز فرمان ده و خود در آن كار شكيبا باش» آمده است كه : خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا در ميان مردم، [آن را] تنها به اهلش اختصاص دهد تا مردم بدانند كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله نزد خدا، جايگاه خاصّى دارند كه مردم ، فاقد آن جايگاه اند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله در ابتدا مردم و اهل بيتش را عموماً و با هم، دستور [به نماز] مى داد ؛ ولى بعداً اختصاصاً به آنان امر مى فرمود . پس چون خداوند اين آيه را نازل كرد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر روز ، هنگام نماز صبح مى آمد تا بر در خانه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام مى رسيد و مى فرمود : «درودتان باد و رحمت و بركات خداوند بر شما!» . على ، فاطمه ، حسن و حسين مى گفتند : و بر تو درود باد ، اى پيامبر خدا! و رحمت و بركات خداوند بر تو! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دو چارچوبِ در را مى گرفت و مى فرمود : «نماز ، نماز! رحمت خدا بر شما باد! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . پيامبر صلى الله عليه و آله ، مادام كه در مدينه بود ، همه روزه چنين مى كرد تا از دنيا رخت بر بست . ابو حمرا ، خدمتكار پيامبر صلى الله عليه و آله ، گفت : من گواهى مى دهم كه او اين كار را مى كرد .

ر . ك : تفسير الطبرى: ج 12 (جزء 22) ص 7، الدرّ المنثور : ج 6 ص 403، تاريخ دمشق (ترجمة الإمام الحسين عليه السلام ): ج 13 ص 60 (الأخبار الواردة فى نزول آية التطهير) ، مختصر تاريخ دمشق: ج 7 ص 119، كنز العمّال: ج 13 ص 645، شواهد التنزيل: ج 2 ص 18، ينابيع المودّة: ج 1 ص 329 (باب 35 فى تفسير آية التطهير)، المناقب، خوارزمى: ص 60 (الفصل الخامس)، تفسير فرات:ص 331 ، كشف الغمّة: ج 1 ص 40 (فصل فى تفسير الآل و الأهل) ، إحقاق الحقّ: ج 2 ص 501 و 562 و ج 3 ص 513 _ 531 و ج 9 ص 1 _ 69 و ج 14 ص 40 و 105 و ج 18 ص 359 _ 382؛ بحار الأنوار: ج 35 ص 206 (باب فى آية التطهير) .

.

ص: 306

. .

ص: 307

سلام بامدادى پيامبرصلى الله عليه وآله بر اهل بيت عليهم السلام

سلام بامدادى پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السّلاممحدّثان بزرگ جهان اسلام، اين رويداد را به طرق مختلف از اهل بيت عليهم السلام (1) و بزرگان صحابه (مانند : ابو سعيد خدرى ، (2) انس بن مالك ، (3) عبد اللّه بن عبّاس (4) و ابو الحمرا) (5) روايت كرده اند . بر اين اساس ، اصل وقوع اين رخداد، از امور مسلّم شمرده مى شود ؛ امّا احاديث مربوط به شمار دفعات اين رويداد، به سه گروه تقسيم مى شوند : گروه اوّل : احاديثى كه دلالت دارند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همه روزه وقتى مى خواست براى نماز صبح به مسجد برود ، درِ خانه على و فاطمه عليهماالسلاممى آمد و با گفتن سلام و خواندن آيه تطهير ، آنها را براى نماز دعوت مى كرد (ر.ك: فصل چهارم). گروه دوم : احاديثى كه بر اساس آنها خود راوى ، چند بار عمل پيش گفته را ديده است . (6)

.


1- .ر . ك : ص 303 ح 73 _ 75 ، الأمالى ، صدوق : ص 429 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 240 ح 1 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 59 ح 45 ، مقتل الحسين ، خوارزمى : ج 1 ص 67 ، تفسير فرات : ص 339 .
2- .خلاصة الأقوال ، ص 103 ، الرقم 69 ؛ الرجال لابن داود ، ص 135 ، الرقم 1016 .
3- .رجال النجاشي ، ص 49 ، الرقم 106 ؛ نقد الرجال ، ج 3 ، ص 225 ، الرقم 24 .
4- .ر.ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2671 _ 2674 ، المناقب ، خوارزمى : ص 60 ش 280 ، شواهد التنزيل: ج 2 ص 46 ح 665 _ 668 ، مجمع البيان : ج 7 ص 59 .
5- .ر . ك : ص 264 ح 25 .
6- .ر.ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 56 .

ص: 308

گروه سوم : احاديثى كه به ظاهر دلالت دارند كه عمل پيش گفته، همه روزه نبوده و در تعداد روزها ، با يكديگر و نيز با احاديث گروه اوّل، اختلاف دارند. (1) گروه اوّل و دوم با يكديگر ناهمسويى ندارند و به قرينه آنها معلوم مى شود كه در گروه سوم _ اگر همه رواياتش از نظر صدور ، بى اشكال باشند و تصحيفى در آنها راه نيافته باشد _ ، راويان ، مشاهدات خود را نقل كرده اند و معتبر بودن نيز آن را تقويت مى كند . بنا بر اين، حاصل جمع بندى احاديث اين فصل ، چنين است كه پس از نزول آيه تطهير ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى هر چه روشن تر شدن مقصود از «أهل البيت» در آيه تطهير و «أهلك» در آيه : «وَامُرْ اَهْلَك بِالصَّلاةِ؛ و كسان خود را به فرمان ده» ، همه روز ، هنگام نماز صبح بر در خانه على و فاطمه عليهماالسلاممى آمد و با سلام و قرائت آيه تطهير ، آنها را به نماز دعوت مى كرد و همه احاديثى كه در بيان اين رويداد، عدد خاصّى را ذكر كرده اند ، ناظر به مشاهدات راويان اند و انحصارى از آنها به دست نمى آيد . البتّه از برخى احاديث، 2 چنين پيداست كه اين كار پيامبر صلى الله عليه و آله ، پس از نزول آيه :

.


1- .ر . ك : ص 263 ح 23 .

ص: 309

«وامُرْ اَهْلَك بِالصَّلاةِ» بوده است . ابو سعيد خدرى مى گويد : چون آيه : «و كسان خود را به نماز فرمان ده» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدّت هشت ماه ، هر بامداد وقت نماز صبح به درِ خانه على عليه السلام مى آمد و مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! هنگام نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . (1) علّامه طباطبايى قدس سره پس از روايت ابو سعيد ، مى گويد : ظاهر روايت، چنين است كه اين آيه مدنى است و تا آن جا كه من به خاطر دارم ، كسى متعرّض اين نكته نشده است و شايد مقصود ، بيان اين نكته باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى عمل به آيه ، در مدينه به درِ خانه على عليه السلام مى رفته است ، اگر چه آيه در مكّه نازل شده بوده، كه اين نيز از لفظ، دور است . (2)

.


1- .در بعضى احاديث، «چهل روز» آمده است (ر. ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 ، المناقب ، خوارزمى : ص 60 ش 28 ، الأمالى ، صدوق : ص 429 ح 1) و در بعضى ديگر، «يك ماه» ذكر شده است (ر.ك : اُسد الغابة : ج 5 ص 381 ش 5390 ، مسند أبى داوود، طيالسى : ص 274) و در پاره اى از آنها، «شش ماه» آمده است (ر. ك : تفسير الطبرى : ج 12 جزء 22 ص 6 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 _ 706 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 119 ، ذخائر العقبى : ص 24 ، العمدة : ص 45 ح 32) و در برخى «هفت ماه» (ر. ك : البداية و النهاية : ج 5 ص 321 ، تفسير الطبرى : ج 12 جزء 22 ص 6) و در بعضى ديگر، «هشت ماه» (ر. ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606، كفاية الطالب : ص 377) و در پاره اى «نه ماه» (ر.ك : المناقب ، خوارزمى : ص 60 ش 29، مشكل الآثار : ج 1 ص 337، العمدة : ص 41 ح 27 ، ذخائر العقبى : ص 25 ، كفاية الطالب : ص 376) و عددهاى ديگرى نيز ذكر شده است .
2- .ر.ك : ص 305 ح 76 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 47 ح 667 _ 668 ، الأمالى ، صدوق : ص 429 ح 1 ، تأويل الآيات الظاهرة : ص 316 .

ص: 310

1 / 5عددُ الأئمّة من أهل البيت عليهم السّلام1 / 5 _ 1ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ خَليفَةً»أ _ رِوايَةُ جابِرِ بنِ سَمُرَةَصحيح مسلم عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا يَزالُ الإِسلامُ عَزيزا إلَى اثنَي عَشَرَ خَليفَةً . ثُمَّ قالَ كَلِمَةً لَم أفهَمها ، فَقُلتُ لِأَبي : ما قالَ ؟ فَقالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (1)

صحيح مسلم عن جابر بن سمرة :اِنطَلَقتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعي أبي ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ : لا يَزالُ هذَا الدّينُ عَزيزا مَنيعا إلَى اثنَي عَشَرَ خَليفَةً . فَقالَ كَلِمَةً صَمَّنيهَا (2) النّاسُ ، فَقُلتُ لِأَبي : ما قالَ : قالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (3)

صحيح مسلم عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ جُمُعَةٍ عَشِيَّةَ رُجِمَ الأَسلَميُّ ، يَقولُ : لا يَزالُ الدّينُ قائِما حَتّى تَقومَ السّاعَةُ ، أو يَكونَ عَلَيكُمُ اثنا عَشَرَ خَليفَةً كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (4)

.


1- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 7 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 106 ح 4280 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 412 ح 20882 ، كنز العمّال : ج 12 ص 32 ح 33851 ؛ العمدة : ص 417 ح 863 ، الطرائف : ص 170 ح 263 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 266 ح 87 .
2- .الصّمم : انسدادُ الاُذُنِ وثقلُ السَّمع . وأصمّني الكلام : إذا شغلني عن سماعه ، فكأنّه جعله أصمَّ (تاج العروس : ج 17 ص 415 _ 419 «صمم») .
3- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 9 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 435 ح 21020 وفيه «هذا الأمر» بدل «هذا الدين» ، كنز العمّال : ج 12 ص 32 ح 33850 ؛ الخصال : ص 470 ح 17 بزيادة «ينصرون على من ناواهم» بعد «منيعا» ، العمدة : ص 418 ح 865 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 235 ح 23 .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 10 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 410 ح 20869 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 473 ح 7429 ، كنز العمّال : ج 12 ص 33 ح 33855 ؛ الخصال : ص 473 ح 30 ، الغيبة للنعماني : ص 120 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 38 .

ص: 311

1 / 5 شمار امامان اهل بيت عليهم السلام
اشاره
1 / 5 - 1 تعبير «دوازده خليفه»
اشاره
الف - روايت جابر بن سَمُره

1 / 5شمار امامان اهل بيت عليهم السّلام1 / 5 _ 1تعبير «دوازده خليفه»الف _ روايت جابر بن سَمُرهصحيح مسلم_ به نقل از جابر بن سمره _ :شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «اسلام تا دوازده خليفه ، همچنان عزّتمند است». ايشان سپس جمله اى فرمود كه آن را نفهميدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: «همگىِ آنان، از قريش اند».

صحيح مسلم_ به نقل از جابر بن سمره _ :همراه پدرم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم. شنيدم كه مى فرمايد: «اين دين ، تا دوازده خليفه ، همچنان عزّتمند و شكست ناپذير است». سپس جمله اى فرمود كه بر اثر سر و صداى مردم ، آن را نشنيدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: «همه آنان ، از قريش اند».

صحيح مسلم_ به نقل از جابر بن سمره _ :در شامگاه روز جمعه كه اسلمى سنگسار شد، از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «اين دين تا قيام قيامت برپاست ، يا تا دوازده خليفه بر شما فرمان رانند كه همگىِ آنان از قريش اند».

.

ص: 312

مسند ابن حنبل عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله يَقولُ في حَجَّةِ الوَداعِ : إنَّ هذَا الدّينَ لَن يَزالَ ظاهِرا عَلى مَن ناوَأَهُ ، لا يَضُرُّهُ مُخالِفٌ ولا مُفارِقٌ ، حَتّى يَمضِيَ مِن اُمَّتِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً . قالَ : ثُمَّ تَكَلَّمَ بِشَيءٍ لَم أفهَمهُ ، فَقُلتُ لِأَبي : ما قالَ ؟ قالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (1)

الخصال عن جابر بن سمرة :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ مُستَقيما أمرُها ، ظاهِرَةً عَلى عَدُوِّها ، حَتّى يَمضِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . فَأَتَيتُهُ في مَنزِلِهِ ، قُلتُ : ثُمَّ يَكونُ ماذا ؟ قالَ : ثُمَّ الهَرجُ (2) . (3)

ب _ رِوايَةُ أبي جُحَيفَةَالمستدرك على الصحيحين عن أبي جحيفة :كُنتُ مَعَ عَمّي عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : لا يَزالُ أمرُ اُمَّتي صالِحا حَتّى يَمضِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً . ثُمَّ قالَ كَلِمَةً وخَفَضَ بِها صَوتَهُ . فَقُلتُ لِعَمّي _ وكانَ أمامي _ : ما قالَ يا عَمُّ ؟ قالَ : قالَ يا بُنَيَّ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 405 ح 20840 و ص 408 ح 20857 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 196 ح 1796 نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 33 ح 33852 ؛ الغيبة للطوسي : ص 133 ح 96، الغيبة للنعماني : ص 123 ح 15 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 238 ح 32 .
2- .هَرَجٌ : أي قتال واختلاط ، وقد هرجَ الناسُ إذا اختلطوا ، وأصل الهرج : الكثرة في الشيء والاتّساع (النهاية : ج 5 ص 257 «هرج») .
3- .الخصال : ص 470 ح 18 و ص 472 ح 26 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 290 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 235 ح 24 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 716 ح 6589 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 120 ح 308 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 209 ح 6211 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 147 الرقم 1327 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 نحوه .

ص: 313

ب - روايت ابو جُحَيفه

مسند ابن حنبل_ به نقل از جابر بن سمره _ :در حجّة الوداع از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «اين دين همواره بر كسى كه در برابرش ايستادگى كند ، چيره خواهد شد و هيچ مخالفى و جدا شونده اى نمى تواند به آن گزندى برساند ، تا آن كه دوازده خليفه از امّت من بگذرند». ايشان سپس چيزى فرمود كه من آن را نفهميدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: «همه آنان ، از قريش اند».

الخصال_ به نقل از جابر بن سمره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين امّت ، كارش پيوسته بر قرار است و بر دشمنش چيره مى شود، تا آن كه دوازده خليفه _ كه همگى آنان از قريش اند _ بروند». من به منزل ايشان رفتم و گفتم: سپس چه مى شود؟ فرمود: «سپس آشوب و كشتار».

ب _ روايت ابو جُحَيفهالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو جحيفه _ :با عمويم خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه فرمود: «كار امّتم پيوسته درست خواهد بود تا آن كه دوازده خليفه بگذرند». سپس با صداى آهسته ، جمله اى فرمود. به عمويم _ كه جلو من بود _ گفتم: چه فرمود، عمو جان؟ گفت: پسرم! فرمود: «همه آنان، از قريش اند».

.

ص: 314

ج _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَالغيبة للطوسي عن عبد اللّه بن عمر :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يَكونُ خَلفِيَ اثنا عَشَرَ خليفَةً . (1)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الطفيل :سُئِلَ ابنُ عُمَرَ عَنِ الخُلَفاءِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اثنا عَشَرَ مِن بَني كَعبٍ (2) . (3)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الطفيل :قالَ لي عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ : يا أبا طُفَيلٍ ، اُعدُدِ اثنَي عَشَرَ خَليفَةً بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ يَكونُ بَعدَهُ النَّقفُ (4) والنِّفاقُ . وفي رِوايَةِ عَبدِ اللّهِ بنِ أبي أوفى (5) : ثُمَّ يَكونُ دَوّارَةٌ . (6)

د _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍكمال الدين عن مسروق :سَأَلتُ عَبدَ اللّهِ : هَل أخبَرَكَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله كَم بَعدَهُ خَليفَةٌ ؟ قالَ : نَعَم ، اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (7)

ه _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمرِو بنِ العاصِالغيبة للنعماني عن عبد اللّه بن عمرو :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يَكونُ خَلفِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً . (8)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 130 ح 94 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 .
2- .هو من أجداد النبيّ صلى الله عليه و آله ، إذ إنّ نسبه الشريف : محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصيّ بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لؤي ... .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 .
4- .النَقْفُ : هَشْمُ الرأسِ ، أي تهييج الفِتن والحروب (النهاية : ج 5 ص 109 «نقف») .
5- .في المصدر : «عبد اللّه بن أوفى» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، الغيبة للطوسي : ص 132 ح 95 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 268 ح 90 .
7- .كمال الدين : ص 279 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 256 ح 73 .
8- .الغيبة للنعماني : ص 105 ح 34 و ص 126 ح 23 ، مقتضب الأثر : ص 7 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 237 ح 30 .

ص: 315

ج - روايت عبد اللَّه بن عمر
د - روايت عبد اللَّه بن مسعود
ه - روايت عبد اللَّه بن عمرو بن عاص

ج _ روايت عبد اللّه بن عمرالغيبة ، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «پس از من ، دوازده خليفه خواهد بود» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو طفيل _ :از [عبد اللّه ] پسر عمر در باره جانشينان پس از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله سؤال شد و او گفت: دوازده تن از بنى كعب. (1)

المناقب ، ابن شهرآشوب :ابو طفيل روايت كرده است كه : عبد اللّه بن عمر به من گفت : اى ابو طفيل! دوازده خليفه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله بشمار . پس از آن ، آشوب و نفاق پديد خواهد آمد . در روايت عبد اللّه بن ابى اوفى آمده است كه: پس از آن ، گرداب (آشوب و كشتار) پديد خواهد آمد .

د _ روايت عبد اللّه بن مسعودكمال الدين_ به نقل از مسروق _ :از عبد اللّه پرسيدم : آيا پيامبر صلى الله عليه و آله به تو خبر داد كه پس از او ، چند جانشين خواهد بود ؟ گفت : آرى ، دوازده جانشين كه همه آنان از قريش اند .

ه _ روايت عبد اللّه بن عمرو بن عاصالغيبة ، نعمانى_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «پس از من ، دوازده جانشين خواهد بود» .

.


1- .كعب ، از نياكان پيامبر صلى الله عليه و آله است. نَسَب ارجمند ايشان ، چنين است: محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قُصَى بن كِلاب بن مُرّة بن كعب بن لُؤَى . . . .

ص: 316

و _ رِوايَةُ أنَسالمناقب لابن شهرآشوب عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَكونُ مِنَّا اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، يَنصُرُهُم اللّهُ عَلى مَن ناواهُم (1) ، ولا يَضُرُّهُم مَن عاداهُم . (2)

ز _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ أبي أوفىمقتضب الأثر عن عبد العزيز بن خضير :سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ أبي أوفى يَقولُ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَكونُ بَعدِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً مِن قُرَيشٍ ، ثُمَّ تَكونُ فِتنَةٌ دَوّارَةٌ ! قالَ : قُلتُ : أنتَ سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : نَعَم سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

1 / 5 _ 2ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ أميرا»صحيح البخاري عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يَكونُ اثنا عَشَرَ أميرا . فَقالَ كَلِمَةً لَم أسمَعها ، فَقالَ أبي : إنَّهُ قالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (4)

.


1- .نِواء : معاداة لأهل الإسلام (النهاية : ج 5 ص 132 «نوا») .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 .
3- .مقتضب الأثر : ص 7 ، العدد القويّة : ص 81 ح 142 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 371 .
4- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2640 ح 6796 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 501 ح 2223 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 411 ح 20880 ؛ الخصال : ص 470 ح 15 ، الطرائف : ص 170 ح 260 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 365 .

ص: 317

و - روايت اَنَس
ز - روايت عبد اللَّه بن ابى اَوفى
1 / 5 - 2 تعبير «دوازده امير»

و _ روايت اَنَسالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «از ما ، دوازده جانشين خواهد بود كه خداوند ، آنان را بر مخالفانشان يارى مى دهد ، و هر كه با آنان دشمنى ورزد ، نمى تواند به آنان گزند برساند» .

ز _ روايت عبد اللّه بن ابى اَوفىمُقتضَب الأثر_ به نقل از عبد العزيز بن خضير _ :از عبد اللّه بن ابى اوفى شنيدم كه مى گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «پس از من ، دوازده جانشين از قريش خواهد آمد . سپس گرداب فتنه بر مى خيزد». گفتم : آيا تو خود ، اين را از پيامبر خدا شنيدى؟ گفت : آرى . اين را از پيامبر خدا شنيدم .

1 / 5 _ 2تعبير «دوازده امير»صحيح البخارى_ به نقل از جابر بن سَمُره _ :از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «دوازده امير خواهد آمد» . سپس جمله اى گفت كه من آن را نشنيدم . پدرم گفت : فرمود : «همه آنان ، از قريش اند» .

.

ص: 318

1 / 5 _ 3ما رُوِيَ بِلَفظِ «اثنا عَشَرَ إماما»رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :الأَئِمَّةُ بَعدي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم أنتَ يا عَلِيُّ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ الَّذي يَفتَحُ اللّهُ عز و جل عَلى يَدَيهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِيَ اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ عليهم السلام ، فَهُم خُلَفائي وأوصِيائي وأولِيائي ، وحُجَجُ اللّهِ عَلى اُمَّتي بَعدي ، المُقِرُّ بِهِم مُؤمِنٌ ، وَالمُنكِرُ لَهُم كافِرٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ اثنا عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي ، أعطاهُمُ اللّهُ تَعالى فَهمي وعِلمي وحُكمي ، وخَلَقَهُم مِن طينَتي ، فَوَيلٌ لِلمُتَكَبِّرينَ عَلَيهِم بَعدِيَ ، القاطِعينَ فيهِم صِلَتي ، ما لَهُم ؟ لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي . (3)

الكافي عن زرارة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ (4) مِن آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام ، كُلُّهُم مُحَدَّثٌ (5) ، مِن وُلدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومِن وُلدِ عَلِيٍّ عليه السلام ، ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ عليهماالسلامهُمَا الوالِدانِ . فَقالَ عَلِيُّ بنُ راشِدٍ _ وكانَ أخا عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ لِاُمِّهِ _ وأنكَرَ ذلِكَ ، فَصَرَّرَ (6) أبو جَعفَرٍ عليه السلام وقالَ : أما إنَّ ابنَ اُمِّكَ كانَ أحَدَهُم . (7)

.


1- .كمال الدين : ص 282 ح 35 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 65 ح 34 ، الأمالي للصدوق : ص 173 ح 175 كلّها عن ثابت بن دينار عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 226 ح 1 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 180 ح 5406 ، كمال الدين : ص 259 ح 4 كلاهما عن يحيى بن أبي القاسم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 59 ح 28 عن يحيى بن أبي القاسم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 36 ص 245 ح 57 .
3- .كمال الدين : ص 281 ح 33 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 32 ، الاختصاص : ص 208 كلّها عن إبراهيم بن مهزم عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 243 ح 52 .
4- .في المصدر : «الإمام» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
5- .مُحَدَّثون : أي تُحدّثهم الملائكة وفيهم جبرئيل عليه السلام من غير مُعاينة (مجمع البحرين : ج 1 ص 370 «حدث») .
6- .الصرّة : تقطيبُ الوجه من الكراهة . ورجل صارٌّ بين عينيه : مُتقبّض جامع بينهما كما يفعلُ الحزينُ (تاج العروس : ج 7 ص 89 _ 90 «صرر») .
7- .الكافي : ج1 ص531 ح7 وص533 ح14 ، الغيبة للطوسي : ص151 ح112 وفيهما صدره إلى «الوالدان» ، بصائر الدرجات : ص320 ح5 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج1 ص298 نحوه ، إعلام الورى : ج 2 ص171 وفيهما صدره إلى «الوالدان» ، بحار الأنوار : ج26 ص72 ح16 .

ص: 319

1 / 5 - 3 تعبير «دوازده امام»

1 / 5 _ 3تعبير «دوازده امام»پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :امامانِ پس از من ، دوازده نفرند . نخستينِ آنان تو هستى _ اى على _ و آخرينشان قائم است كه خداوند عز و جل، شرق و غرب زمين را به دست او فتح مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامانِ پس از من ، دوازده نفرند . نخستينِ آنان، على بن ابى طالب و آخرينشان قائم عليه السلام است . اينان ، جانشينان و اوصيا و اولياى من ، و پس از من ، حجّت هاى خدا بر امّتم هستند . اقرار كننده به ايشان ، مؤمن است و انكار كننده شان ، كافر .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان ، دوازده تن از اهل بيت من اند . خداوند متعال ، فهم و دانش و حكمت مرا به ايشان داده و آنان را از سرشت من آفريده است . پس واى بر آنان كه پس از من ، بر ايشان گردن فرازى كنند و حرمت خويشىِ آنان با مرا نگه ندارند ! اين كسان را چه شده است ؟! خدا شفاعت مرا شامل حال آنان نكند!

الكافى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «دوازده امام از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، همگى مُحَدَّث (1) اند و از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و از فرزندان على عليه السلام اند . پيامبر خدا و على ، پدر آنهايند» . على بن راشد _ برادر مادرىِ امام زين العابدين عليه السلام _ ، (2) اين مطلب را انكار كرد . امام باقر عليه السلام ابرو در هم كشيد (/ فرياد زد) و فرمود : «مگر پسر مادر تو (3) هم يكى از آنان نبود؟!» .

.


1- .مُحَدَّث ، كسى است كه روح القدس با او سخن گويد ، بى آن كه ديده شود (بحار الأنوار : ج 25 ص 57) ، يا فرشته اى با وى سخن بگويد (بحار الأنوار : ج 75 ص 79) .
2- .مادر امام زين العابدين عليه السلام ، شهربانو ، از اسيران خاندان ساسانى بود كه به همسرى امام حسين عليه السلام در آمد و بعد از تولّد زين العابدين عليه السلام در گذشت و به همين خاطر ، بانوى ديگرى به نام وَشيكه (مادر يحيى بن اُمّ الطويل) ، ايشان را شير داد و بزرگ كرد و به همين خاطر ، امام عليه السلام او را مادر مى ناميد (ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 1 ص 258 _ 279 ، النعيم المقيم : ص 316) . شايد على بن راشد ، فرزند همين بانو (وشيكه) باشد .
3- .يعنى امام زين العابدين عليه السلام .

ص: 320

الإمام الباقر عليه السلام :الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُم مُحَدَّثٌ ؛ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِه ، ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ هُمَا الوالدانِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ اثنا عَشَرَ إماما ، مِنهُم حَسَنٌ وحُسَينٌ ، ثُمَّ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليه السلام . (2)

الخصال عن زرارة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : اثنا عَشَرَ إماما مِنهُم عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، ثُمَّ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليهم السلام . (3)

1 / 5 _ 4ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ وَصِيّا»الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ أرسَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله إلَى الجِنِّ وَالإِنسِ ، وجَعَلَ مِن بَعدِهِ اثنَي عَشَرَ وَصِيّا ، مِنهُم مَن سَبَقَ ومِنهُم مَن بَقِيَ ، وكُلُّ وَصِيٍّ جَرَت بِهِ سُنَّةٌ (4) . وَالأَوصِياءُ الَّذينَ مِن بَعدِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عَلى سُنَّةِ أوصِياءِ عيسى ، وكانُوا اثنَي عَشَرَ ، وكانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى سُنَّةِ المَسيحِ . (5)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 347 ، الاستنصار : ص 17 كلاهما عن زرارة .
2- .الكافي : ج 1 ص 533 ح 16 ، الإرشاد : ج 2 ص 347 ، الخصال : ص 478 ح 44 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 56 ح 22 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 36 ص 392 ح 5 .
3- .الخصال : ص 480 ح 51 .
4- .السُنَّةُ : الطريقةُ والسِّيرة (النهاية : ج 2 ص 409 «سنن») .
5- .الكافي : ج 1 ص 532 ح 10 ، الإرشاد : ج 2 ص 345 ، كمال الدين : ص 326 ح 4 ، الخصال : ص 478 ح 43 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 392 ح 4 .

ص: 321

1 / 5 - 4 تعبير «دوازده وصى»

امام باقر عليه السلام :دوازده امامِ از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، همگى ، فرشته با آنان سخن مى گويد ؛ على بن ابى طالب عليه السلام و يازده تن از نسل او . پيامبر خدا و على ، پدر آنهايند . درود خدا بر آن دو باد !

امام باقر عليه السلام :ما دوازده اماميم . از اين جمله اند : حسن و حسين ، سپس امامان از نسل حسين عليه السلام .

الخصال_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «دوازده امام ، عبارت اند از: على و حسن و حسين و سپس امامان از نسل حسين عليهم السلام » .

1 / 5 _ 4تعبير «دوازده وصى»امام باقر عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به سوى جِن و اِنس فرستاد و پس از او ، دوازده وصى قرار داد كه برخى از ايشان ، پيش تر رفته اند و برخى ديگر ، باقى مانده اند . هر وصى اى بر شيوه اى است ، و اوصياى پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، بر شيوه اوصياى عيسى عليه السلام هستند كه دوازده تن بودند ، و امير مؤمنان بر شيوه مسيح بود .

.

ص: 322

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ ، وَعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيّينَ ، وإنَّ أوصِيائِيَ بَعدِيَ اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ عليهم السلام . (1)

كمال الدين عن عبد اللّه بن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ خُلَفائي وأوصِيائي وحُجَجَ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِي اثنا عَشَرَ : أوَّلُهُم أخي ، وآخِرُهُم وَلَدي . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَن أخوكَ ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . قيلَ : فَمَن وَلَدُكَ ؟ قالَ : المَهدِيُّ الَّذي يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما . وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ، لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَخرُجَ فيهِ وَلَدِيَ المَهدِيُّ ، فَيَنزِلُ روحُ اللّهِ عيسَى بنُ مَريَمَ فَيُصَلّي خَلفَهُ ، وتُشرِقُ الأَرضُ بِنورِهِ ، ويَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أبي نَظَرَ إلى حُمرانَ فَبَكى ، ثُمَّ قالَ : يا حُمرانُ ، عَجَبا لِلنّاسِ ! كَيفَ غَفَلوا أم نَسوا أم تَناسَوا فَنَسوا قَولَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ مَرِضَ ، فَأَتاهُ النّاسُ يَعودونَهُ ويُسَلِّمونَ عَلَيهِ ، حَتّى إذا غَصَّ بِأَهلِهِ البَيتُ جاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَسَلَّمَ ولَم يَستَطِع أن يَتَخطّاهُم إلَيهِ ، ولَم يُوَسِّعوا لَهُ ، فَلَمّا رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذلِكَ رَفَعَ مِخَدَّتَهُ وقالَ : إلَيَّ يا عَلِيُّ . فَلَمّا رَأَى النّاسُ ذلِكَ زَحَمَ بَعضُهُم بَعضا وأفرَجوا حَتّى تَخَطّاهُم ، وأجلَسَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى جانِبِهِ . ثُمَّ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ! هذا أنتُم تَفعَلونَ بِأَهلِ بَيتي في حَياتِيَ ما أرى ، فَكَيفَ بَعدَ وَفاتِي ؟ وَاللّهِ لا تَقرُبونَ مِن أهلِ بَيتي قُربَةً إلّا قَرُبتُم مِنَ اللّهِ مَنزِلَةً ، ولا تَباعَدونَ عَنهُم خُطوَةً وتُعرِضونَ عَنهُم إلّا أعرَضَ اللّهُ عَنكُم . ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! اسمَعوا ما أقولُ لَكُم : ألا إنَّ الرِّضا وَالرِّضوانَ وَالجَنَّةَ لِمَن أحَبَّ عَلِيّا وتَوَلّاهُ ، وَائتَمَّ بِهِ وبِفَضلِهِ ، وبِأَوصِيائي بَعدَهُ ، وحَقٌّ عَلى رَبّي أن يَستَجيبَ لي فيهِم ، إنَّهُمُ اثنا عَشَرَ وَصِيّا ، ومَن تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنّي ، إنّي مِن إبراهيمَ وإبراهيمُ مِنّي ، وديني دينُهُ ودينُهُ ديني ، ونِسبَتُهُ نِسبَتي ونِسبَتي نِسبَتُهُ ، وفَضلي فَضلُهُ ، وأَنَا أفضَلُ مِنهُ ولا فَخرَ ، يُصَدِّقُ قَولي قَولُ رَبّي : «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (3) . (4)

.


1- .كمال الدين : ص 280 ح 29 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 31 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 كلّها عن ابن عبّاس .
2- .كمال الدين : ص 280 ح 27 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 297 ، إعلام الورى : ج 2 ص 173 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 71 ح 12 .
3- .آل عمران : 34 .
4- .الغيبة للنعماني : ص 91 ح 22 عن عبد الوهّاب الثقفي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 280 ح 99 .

ص: 323

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من سَرور پيامبرانم و على بن ابى طالب، سَرور اوصياست . اوصياى پس از من، دوازده نفرند كه نخستينِ آنها ، على بن ابى طالب و آخرينشان قائم است .

كمال الدين_ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «جانشينان و اوصياى من و حجّت هاى خدا بر خلق پس از من ، دوازده نفرند كه نخستينِ ايشان ، برادرم خواهد بود و آخرينشان فرزندم» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! برادرت چه كسى است ؟ فرمود : «على بن ابى طالب» . گفته شد : فرزندت چه كسى است ؟ فرمود : «مهدى كه زمين را به همان سان كه از بيداد و ستمْ آكنده شده است ، از عدل و داد مى آكَنَد . سوگند به آن كه مرا به حق ، به پيامبرى بر انگيخت ، اگر از [عمر ]دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد ، خداوند عز و جل آن روز را چندان به درازا مى كشانَد تا در آن ، فرزندم مهدى ظهور كند . پس روح خدا عيسى بن مريم ، فرود مى آيد و پشت سر او نماز مى گزارد ، و زمين به نور او روشن مى شود و حكومت او ، شرق و غرب را فرا مى گيرد» .

امام صادق عليه السلام :پدرم [امام باقر عليه السلام ] به حُمران نگريست و گريست . سپس فرمود : «اى حمران! شگفتا از مردم كه چگونه غفلت ورزيدند يا فراموش كردند و يا خود را به فراموشى زدند و سخن پيامبر خدا در بستر بيمارى اش را از ياد بردند ! مردم براى عيادت و عرض سلام ، خدمت ايشان آمدند ، تا جايى كه اتاق از جمعيت پر شد و على عليه السلام آمد و سلام كرد و جا نبود كه بنشيند و جمعيت نيز برايش جا باز نكردند . چون پيامبر خدا اين وضع را ديد ، بالش خود را بلند كرد و فرمود : «نزد من بيا، اى على!» . چون مردم اين برخورد را ديدند ، جمع تر نشستند و جا باز كردند و على عليه السلام از ميان آنان گذشت و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را كنار خود نشاند و آن گاه فرمود : «اى مردم! شما در زمان حيات من ، با اهل بيتم چنين رفتار مى كنيد كه مى بينم . پس از وفاتم چه خواهيد كرد؟ به خدا سوگند ، گامى به اهل بيت من ، نزديك نمى شويد ، مگر آن كه درجه اى به خدا نزديك مى گرديد، و گامى از آنان دور نمى شويد و از ايشان روى نمى گردانيد ، مگر آن كه خداوند از شما روى مى گرداند» . سپس فرمود : «اى مردم! بشنويد كه چه به شما مى گويم ! بدانيد كه خشنودى و رضوان و بهشت ، از آنِ كسى است كه على را دوست بدارد و ولايت او را بپذيرد و به او و به فضل او و به اوصياى من پس از او ، اقتدا كند ، و بر پروردگار من است كه دعاى مرا در باره آنان اجابت فرمايد . آنان ، دوازده وصى اند . هر كه از او پيروى كند ، از من است . من از ابراهيم هستم و ابراهيم از من است . دين من ، دين اوست و دين او ، دين من است . پيوند با او ، پيوند با من است و پيوند با من ، پيوند با اوست . فضل من ، فضل اوست و من از او افضلم _ و اين ، فخرفروشى نيست _ . سخن مرا اين سخن پروردگارم تأييد مى كند كه : «فرزندانى از نسل يكديگرند و خدا شنواى داناست» » .

.

ص: 324

1 / 5 _ 5ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ مُحَدَّثا»الكافي عن سماعة بن مهران :كُنتُ أنَا وأبو بَصيرٍ ومُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ _ مَولى أبي جَعفَرٍ عليه السلام _ في مَنزِلِهِ بِمَكَّةَ ، فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : نَحنُ اثنا عَشَرَ مُحَدَّثا . فَقالَ لَهُ أبو بَصيرٍ : سَمِعتَ مِن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ؟ فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أو مَرَّتَينِ أنَّهُ سَمِعَهُ . فَقالَ أبو بَصيرٍ : لكِنّي سَمِعتُهُ من أبي جَعفَرٍ عليه السلام . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 534 ح 20 ، الخصال : ص 478 ح 45 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 56 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 393 ح 7 .

ص: 325

1 / 5 - 5 تعبير «دوازده مُحدَّث»

1 / 5 _ 5تعبير «دوازده مُحدَّث»الكافى_ به نقل از سَماعة بن مهران _ :من و ابو بصير و محمّد بن عمران ، غلام آزاده شده امام باقر عليه السلام ، در منزل او در مكّه بوديم . محمّد بن عمران گفت : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «ما ، دوازده مُحدَّث هستيم» . ابو بصير به او گفت : آيا [تو خود] از امام صادق عليه السلام شنيدى ؟ آن گاه او را يك يا دو بار سوگند داد كه بگويد اين مطلب را شنيده است . سپس ابو بصير خود گفت : امّا من ، اين را از امام باقر عليه السلام شنيده ام .

.

ص: 326

الغيبة للنعماني عن المفضّل بن عمر :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل : «بَلْ كَذَّبُواْ بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا» (1) ؟ قالَ لي : إنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّنَةَ اثنَي عَشَرَ شَهرا ، وجَعَلَ اللَّيلَ اثنَتَي عَشرَةَ ساعَةً ، وجَعَلَ النَّهارَ اثنَتَي عَشرَةَ ساعَةً ، ومِنَّا اثنَي عَشَرَ مُحَدَّثا ، وكانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مِن تِلكَ السّاعاتِ . (2)

1 / 5 _ 6ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ مَهدِيّا»الإمام الصادق عليه السلام :مِنَّا اثنا عَشَرَ مَهدِيّا . (3)

كمال الدين عن سماعة بن مهران :كُنتُ أنَا وأبو بَصيرٍ ومُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ _ مَولى أبي جَعفَرٍ عليه السلام _ في مَنزِلٍ بِمَكَّةَ ، فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : نَحنُ اثنا عَشَرَ مَهدِيّا . فَقالَ لَهُ أبو بَصيرٍ : تَاللّهِ لَقَد سَمِعتَ ذلِكَ من أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ؟ فَحَلَفَ مَرَّةً أو مَرَّتَينِ أنَّهُ سَمِعَ ذلِكَ مِنهُ . فَقالَ أبو بَصيرٍ : لكِنّي سَمِعتُهُ من أبي جَعفَرٍ عليه السلام . (4)

.


1- .الفرقان : 11 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 84 ح 13 و ص 85 ح 15 عن أبي السائب نحوه و ح 14 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «منّا اثنا عشر محدثا» فقط ، بحار الأنوار : ج 36 ص 398 ح 6 .
3- .كمال الدين : ص 339 ح 14 عن أبي حمزة و ص 317 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 68 ح 36 كلاهما عن عبد الرحمن بن سليط عن الإمام الحسين عليه السلام و ص 69 ح 37 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 36 ص 398 ح 4 .
4- .كمال الدين : ص 335 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 398 ح 3 .

ص: 327

1 / 5 - 6 تعبير «دوازده مهدى»

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : معناى اين سخن خداوند عز و جل: «بلكه قيامت را دروغ شمردند و ما براى كسى كه قيامت را دروغ بشمرد ، آتشى سوزان آماده كرده ايم» چيست ؟ به من فرمود : «خداوند ، سال را دوازده ماه آفريد و شب را دوازده ساعت قرار داد و روز را دوازده ساعت ، و از ما نيز دوازده محدَّث قرار داد ، و امير مؤمنان عليه السلام از اين ساعت ها بود» .

1 / 5 _ 6تعبير «دوازده مهدى»امام صادق عليه السلام :از ما ، دوازده مهدى (هدايت شده) است .

كمال الدين_ به نقل از سماعة بن مهران _ :من و ابو بصير و محمّد بن عمران ، آزاد شده امام باقر عليه السلام ، در منزلى در مكّه بوديم . محمّد بن عمران گفت : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «ما ، دوازده مهدى هستيم» . ابو بصير به او گفت : تو را به خدا ، اين را از امام صادق عليه السلام شنيدى؟ آن گاه محمّد بن عمران ، يك يا دو بار سوگند خورد كه اين سخن را از ايشان شنيده است . سپس ابو بصير گفت : امّا من ، اين را از امام باقر عليه السلام شنيده ام .

.

ص: 328

1 / 5 _ 7ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ ، عَدَدُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ»مسند ابن حنبل عن مسروق :كُنّا جُلوسا عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ وهُوَ يُقرِئُنَا القُرآنَ ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ، هَل سَأَلتُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَم تَملِكُ هذِهِ الاُمَّةَ مِن خَليفَةٍ ؟ فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ : ما سَأَلَني عَنها أحَدٌ مُنذُ قَدِمتُ العِراقَ قَبلَكَ ! ثُمَّ قالَ : نَعَم ، ولَقَد سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : اثنا عَشَرَ ، كَعِدَّةِ نُقَباءِ (1) بَني إسرائيلَ . (2)

الخصال عن قيس بن عبد :كُنّا جُلوسا في حَلقَةٍ فيها عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ، فَجاءَ أعرابِيٌّ فَقالَ : أيُّكُم عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ؟ فَقالَ عَبدُ اللّهِ : أنَا عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ، قالَ : هَل حَدَّثَكُم نَبِيُّكُم صلى الله عليه و آله كَم يَكونُ بَعدَهُ مِنَ الخُلَفاءِ ؟ قالَ : نَعَم ، اثنا عَشَرَ ، عَدَدَ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ . (3)

اليقين عن ابن عبّاس :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : مَعاشِرَ النّاسِ ، اعلَموا أنَّ للّهِِ بابا مَن دَخَلَهُ أمِنَ مِنَ النّارِ . فَقامَ إلَيهِ أبو سَعيدٍ الخُدرِيُّ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اهدِنا إلى هذَا البابِ حَتّى نَعرِفَهُ . قالَ : هُوَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، سَيِّدُ الوَصِييّنَ وأميرُ المُؤمِنينَ ... . فَقامَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما عِدَّةُ الأَئِمَّةِ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا جابِرُ ، سَأَلتَني _ رَحِمَكَ اللّهُ _ عَنِ الإِسلامِ بِأَجمَعِهِ ؛ عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ ، وَهِيَ «عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِى كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَْرْضَ» (4) ، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ العُيونِ الَّتي انفَجَرَت لِموسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام حينَ ضَرَبَ بِعَصاهُ الحَجَرَ «فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا» (5) ، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِى إِسْرَاءِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَىْ عَشَرَ نَقِيبًا» (6) ، فَالأَئِمَّةُ يا جابِرُ : أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ . (7)

.


1- .النُقبَاءُ : جمع نقيب ، وهو كالعريف على القوم المُقدِّم عليهم ، الذي يتعرّف أخبارهم ويُنَقِّب عن أحوالهم : أي يُفتّش (النهاية : ج 5 ص 101 «نقب») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 55 ح 3781 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 546 ح 8529 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 158 ح 10310 ، كنز العمّال : ج 12 ص 33 ح 33857 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص49 ح10 ، الغيبة للنعماني : ص117 ح3 و ص118 ح5 ، بحار الأنوار : ج36 ص299 ح 132.
3- .الخصال : ص 467 ح 7 ، كمال الدين : ص 271 ح 17 عن قيس بن عبيد ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 48 ح 9 عن قيس بن عبد اللّه ، الأمالي للصدوق : ص 386 ح 496 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 230 ح 9 .
4- .التوبة : 36 .
5- .البقرة : 60 .
6- .المائدة : 12 .
7- .اليقين : ص 244 ، التحصين لابن طاووس : ص 570 ، نهج الإيمان : ص 27 نحوه ، الاستنصار : ص 20 ، مئة منقبة : ص 94 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 263 ح 84 .

ص: 329

1 / 5 - 7 تعبير «دوازه تن ، به شمار نُقباى بنى اسرائيل»

1 / 5 _ 7تعبير «دوازه تن ، به شمار نُقَباى بنى اسرائيل»مسند ابن حنبل_ به نقل از مسروق _ :نزد عبد اللّه بن مسعود نشسته بوديم و او به ما قرائت قرآن مى آموخت . مردى به او گفت: اى ابو عبد الرحمان! آيا از پيامبر خدا پرسيديد كه چند خليفه ، بر اين امّت حكومت خواهند كرد؟ عبد اللّه بن مسعود گفت: از زمانى كه به عراق آمده ام ، تا كنون هيچ كسى اين سؤال را از من نپرسيده است! سپس گفت: آرى، ما از پيامبر خدا پرسيديم و او فرمود: «دوازده تن ، به شمار نقباى (1) بنى اسرائيل» .

الخصال_ به نقل از قيس بن عبد _ :در انجمنى كه عبد اللّه بن مسعود در آن بود ، نشسته بوديم كه باديه نشينى وارد شد و گفت : كدام يك از شما ، عبد اللّه بن مسعود است ؟ عبد اللّه گفت : من، عبد اللّه بن مسعودم . باديه نشين گفت : آيا پيامبرتان به شما گفت كه خلفاى پس از او ، چند نفرند ؟ عبد اللّه گفت : آرى ؛ دوازده تن اند ، به شمار نُقَباى بنى اسرائيل .

اليقين_ به نقل از ابن عبّاس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «اى مردم! بدانيد كه خداوند را دَرى است كه هر كس از آن در وارد شود، از آتش، ايمن خواهد بود». ابو سعيد خُدرى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! ما را به اين در ، راه نمايى كن تا آن را بشناسيم . فرمود: «آن در، على بن ابى طالب است كه سَروَر اوصيا و امير مؤمنان... است ». جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! شمار امامان ، چند است؟ فرمود : «اى جابر! خدا تو را رحمت كند ! تو از من در باره اسلام ، به تمامى آن ، پرسيدى . شمار ايشان ، به شمار ماه هاست و آن ، «نزد خدا ، از روزى كه آسمان ها و زمين را آفريد، در كتاب [علمِ] خدا ، دوازده ماه است» . نيز شمارشان به شمار چشمه هايى است كه براى موسى بن عمران عليه السلام جوشيد ، آن گاه كه با عصايش بر سنگ زد «و از آن [سنگ] ، دوازده چشمه جوشيدن گرفت» . شمارشان به شمار نقباى بنى اسرائيل است . خداى بلندمرتبه فرموده است : «و هر آينه، خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت و از ايشان دوازده نقيب فرستاديم» . اى جابر! نخستينِ اين امامان على بن ابى طالب است و آخرينشان قائم» .

.


1- .واژه «نقباء» ، جمع نقيب است. نقيب، به سر كرده و جلودار گروه گفته مى شود كه از حال آنان جويا مى شود .

ص: 330

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ذِكرُ اللّهِ عز و جل عِبادَةٌ ، وذِكري عِبادَةٌ ، وذِكرُ عَلِيٍّ عِبادَةٌ ، وذِكرُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ عِبادَةٌ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ ، وجَعَلَني خَيرَ البَرِيَّةِ ، إنَّ وصِيّي لَأَفضَلُ الأَوصياءِ ، وإنَّهُ لَحُجَّةُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ ، وخَليفَتُهُ عَلى خَلقِهِ ، ومِن وُلدِهِ الأَئِمَّةُ الهُداةُ بَعدي ... . اُولئِكَ أولِياءُ اللّهِ حَقّا ، وخُلَفائي صِدقا ، عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ ، وهِيَ اثنا عَشَرَ شَهرا ، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ موسى بنِ عِمرانَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مِن وُلدِيَ اثنا عَشَرَ نَقيبا ، نُجَباءُ مُحَدَّثونَ مُفَهَّمونَ ، آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ ، يَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا . (2)

.


1- .الاختصاص : ص 224 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 370 ح 234 .
2- .الكافي : ج 1 ص 534 ح 18 ، الاُصول الستّة عشر : ص 139 ح 38 وفيه «أحد عشر» بدل «اثنا عشر» ، الاستنصار : ص 8 نحوه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 300 كلّها عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 271 ح 92 .

ص: 331

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ياد خداوند عز و جل، عبادت است . ياد من، عبادت است . ياد على ، عبادت است و ياد امامان از نسل او نيز عبادت است . سوگند به آن كه مرا به پيامبرى بر انگيخت و مرا بهترينِ مردمان قرار داد ، وصىّ من ، برترينِ اوصياست و او پس از من ، حجّت خدا بر بندگان او و جانشين او در ميان خلقش است ، و همچنين اند امامانِ هدايتگرِ از نسل او ... . ايشان اولياى حقيقى خدا و جانشينيان راستين من اند ، شمارشان به شمار ماه هاست _ كه دوازده ماه است _ . شمارشان به شمار نقباى موسى بن عمران است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در ميان فرزندان من ، دوازده نقيب هست كه نجيب (1) و محدَّث و مفهَّم (2) اند . آخرينشان برپا دارنده حق است و زمينِ آكنده از بيداد را آكنده از داد مى كند .

.


1- .اصيل، ممتاز، بزرگ زاده و برگزيده .
2- .مُفهَّم ، يعنى فهميده . ائمّه عليهم السلام را مفهّم گويند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله ، تفسير و تأويل قرآن را به ايشان فهمانيده است .

ص: 332

1 / 5 _ 8ما رُوِيَ في بَيانِ عَدَدِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام وأسمائِهِمأ _ عَلِيٌّ عليه السلام وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ مُحَمَّدا وعَلِيّا وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ، فَأَقامَهُم أشباحا (1) في ضِياءِ نورِهِ ، يَعبُدونَهُ قَبلَ خَلقِ الخَلقِ ، يُسَبِّحونَ اللّهَ ويُقَدِّسونَهُ ، وهُمُ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُم مُحَدَّثٌ ، عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ ، ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ هُمَا الوالِدانِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (3)

الإمام الجواد عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لِأَبي بَكرٍ يَوما : «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (4) وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله رَسولُ اللّهِ ماتَ شَهيدا ، وَاللّهِ لَيَأتِيَنَّكَ ، فَأَيقِن إذا جاءَكَ ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ غَيرُ مُتَخَيِّلٍ (مُتَمَثِّلٍ) بِهِ . فَأَخَذَ عَلِيٌّ بِيَدِ أبي بَكرٍ فَأَراهُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لَهُ : يا أبا بَكرٍ ، آمِن بِعَلِيٍّ وبِأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ ، إنَّهُم مِثلي إلَا النُّبُوَّةَ ، وتُب إلَى اللّهِ مِمّا في يَدِكَ ، فَإِنَّهُ لا حَقَّ لَكَ فيهِ . قالَ : ثُمَّ ذَهَبَ فَلَم يُرَ . (5)

.


1- .الأشباح : ظلُّ النّور ، أبدان نورانيّة ، بل أرواح ، جمعُ شَبَحٍ ، وهو الشّخص (مجمع البحرين : ج 2 ص 924 «شبح») .
2- .الكافي : ج 1 ص 530 ح 6 ، كمال الدين : ص 318 ح 1 ، الاُصول الستّة عشر : ص 139 ح 37 كلّها عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 57 ص 202 ح 146 .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 347 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 238 كلاهما عن زرارة .
4- .آل عمران : 169 .
5- .الكافي : ج 1 ص 533 ح 13 عن الحسن بن العبّاس بن الجريش ، وراجع : ح 12 والخصال : ص 480 ح 48 والإرشاد : ج 2 ص 345 والغيبة للنعماني : ص 82 ح 12 .

ص: 333

1 / 5 - 8 احاديث در بر دارنده شمار امامان و نام هاى آنان
اشاره

1 / 5 _ 8احاديث در بر دارنده شمار امامان و نام هاى آنانالف _ على عليه السلام و يازده تن از فرزندان اوامام زين العابدين عليه السلام :خداوند ، محمّد و على و يازده تن از فرزندان او را از نور عظمت خويش آفريد و ارواح آنان را در روشنايىِ نور خود، قرار داد كه پيش از آفرينش مخلوقات، او را عبادت مى كردند و خدا را به پاكى و قداست مى ستودند . ايشان، امامانِ از نسل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند .

امام باقر عليه السلام :دوازده امام از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند كه همه آنان محدَّث اند : على بن ابى طالب و يازده تن از نسل او. پيامبر خدا و على ، هر دو ، پدرند . درود خدا بر آن دو باد !

امام جواد عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام روزى به ابو بكر فرمود : « «هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند ، مرده مپندار ؛ بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند» ، و من گواهى مى دهم كه محمّد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، شهيد از دنيا رفت ، و به خدا سوگند ، نزد تو مى آيد ، و هر گاه نزد تو آمد ، يقين كن [كه خود اوست] ؛ زيرا شيطان نمى تواند به صورت ايشان در خيال بيايد [و همانند او پديدار شود]» . سپس على عليه السلام دست ابو بكر را گرفت و پيامبر صلى الله عليه و آله را به او نماياند و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو بكر! به على و به يازده تن از فرزندان او ايمان آور . آنان همانند من اند مگر در نبوّت ، و از آنچه در دست توست ، به درگاه خدا توبه كن ؛ زيرا آن ، حقّ تو نيست» . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و ديده نشد .

.

ص: 334

ب _ الإِمامُ عَلِيٌّ وَالحَسَنانِ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليهم السلامالإمام الحسين عليه السلام :جاءَ إلَيهِ [أي إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ] رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : يا أبَا الحَسَنِ ، إنَّكَ تُدعى أميرَ المُؤمِنينَ ، فَمَن أمَّرَكَ عَلَيهِم ؟ قالَ عليه السلام : اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ أمَّرَني عَلَيهِم . فَجاءَ الرَّجُلُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيَصدُقُ عَلِيٌّ فيما يَقولُ : إنَّ اللّهَ أمَّرَهُ عَلى خَلقهِ ؟ فَغَضِبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : إنَّ عَلِيّا أميرُ المُؤمِنينَ بِوِلايَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل ، عَقَدَها لَهُ فَوقَ عَرشِهِ ، وأشهَدَ عَلى ذلِكَ مَلائِكَتَهُ ، إنَّ عَلِيّا خَليفَةُ اللّهِ وحُجَّةُ اللّهِ ، وإنَّهُ لَاءِمامُ المُسلِمينَ ، طاعَتُهُ مَقرونَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ ، ومَعصِيَتُهُ مَقرونَةٌ بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، فَمَن جَهِلَهُ فَقَد جَهِلَني ، ومَن عَرَفَهُ فَقَد عَرَفَني ، ومَن أنكَرَ إمامَتَهُ فَقَد أنكَرَ نُبُوَّتي ، ومَن جَحَدَ إمرَتَهُ فَقَد جَحَدَ رِسالَتي ، ومَن دَفَعَ فَضلَهُ فَقَد تَنَقَّصَني ، ومَن قاتَلَهُ فَقَد قاتَلَني ، ومَن سَبَّهُ فَقَد سَبَّني ؛ لِأَنَّهُ مِنّي ، خُلِقَ مِن طينَتي ، وهُوَ زَوجُ فاطِمَةَ ابنَتي ، وأبو وَلَدَيَّ الحَسَنِ وَالحُسَينِ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : أنَا وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، أعداؤُنا أعداءُ اللّهِ ، وأولِياؤُنا أولِياءُ اللّهِ . (1)

الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أحَبَّ أن يَتَمَسَّكَ بِديني ، ويَركَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ بَعدي ، فَليَقتَدِ بِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وَليُعادِ عَدُوَّهُ ، وَليُوالِ ولِيَّهُ ، فَإِنَّهُ وصِيّي وخَليفَتي عَلى اُمَّتي في حَياتي وبَعدَ وَفاتي ، وهُوَ إمامُ كُلِّ مُسلِمٍ ، وأميرُ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي ، قَولُهُ قَولي ، وأمرُهُ أمري ، ونَهيُهُ نَهيي ، وتابِعُهُ تابِعي ، وناصِرُهُ ناصِري ، وخاذِلُهُ خاذِلي . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : مَن فارَقَ عَلِيّا بَعدي لَم يَرَني ولَم أرَهُ يَومَ القِيامَةِ ، ومَن خالَفَ عَلِيّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ وجَعَلَ مَأواهُ النّارَ وبِئسَ المَصيرُ ، ومَن خَذَلَ عَلِيّا خَذَلَهُ اللّهُ يَومَ يُعرَضُ عَلَيهِ ، ومَن نَصَرَ عَلِيّا نَصَرَهُ اللّهُ يَومَ يَلقاهُ ولَقَّنَهُ حُجَّتَهُ عِندَ المُساءَلَةِ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : الحَسَنُ والحُسَينُ إماما اُمَّتي بَعدَ أبيهِما ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، واُمُّهُما سَيِّدةُ نِساءِ العالَمينَ ، وأبوهُما سَيِّدُ الوَصِيّينَ . ومِن وُلدِ الحُسَينِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ ، تاسِعُهُمُ القائِمُ مِن وُلدي ، طاعَتُهُم طاعَتي ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَتي ، إلَى اللّهِ أشكُو المُنكِرينَ لِفَضلِهِم ، والمُضَيِّعينَ لِحُرمَتِهِم بَعدي ، وكَفى بِاللّهِ ولِيّا وناصِرا لِعِترَتي ، وأئِمَّةِ اُمَّتي ، ومُنتَقِما مِنَ الجاحِدِينَ لِحَقِّهِم ، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (2) . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 194 ح 205 ، بشارة المصطفى : ص 24 كلاهما عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 126 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 227 ح 5 .
2- .الشعراء : 227 .
3- .كمال الدين : ص 260 ح 6 ، التحصين لابن طاووس : ص 553 كلاهما عن الحسين بن خالد ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 126 عن ابن ماجيلويه نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 254 ح 70 وراجع : تاريخ دمشق : ج 42 ص 240_243 .

ص: 335

ب _ على و حسن و حسين و نُه تن از نسل حسين عليهم السلامامام حسين عليه السلام :مردى خدمت امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى ابو الحسن! تو را «امير مؤمنان» مى خوانند . چه كسى تو را بر ايشان امير كرده است؟ فرمود : «خداوند عز و جل مرا بر آنان امير كرده است» . آن مرد نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! آيا على راست مى گويد كه خدا او را بر خلقش امير كرده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در خشم شد و فرمود : «على با ولايتى كه خداوند عز و جل بر فراز عرش خود ، براى او برقرار ساخت و فرشتگان را بر آن گواه گرفت، امير مؤمنان است . على خليفه خدا و حجّت خداست . او پيشواى مسلمانان است . اطاعت از او ، به اطاعت خدا گره خورده است و نافرمانى از او ، به نافرمانى از خدا پيوند خورده است . هر كه او را نشناسد ، مرا نشناخته ، و هر كه او را بشناسد ، مرا شناخته است . هر كه امامتِ او را انكار كند ، نبوّت مرا انكار كرده ، و هر كه اميرىِ او را نفى كند ، رسالت مرا نفى كرده است . هر كه برترىِ او را رد كند ، از من كاسته است ، و هر كه با او بجنگد ، با من جنگيده است، و هر كه او را دشنام دهد ، مرا دشنام داده است ؛ چرا كه او از من است و از سرشت و گِل من آفريده شده است ، و او شوهر دخترم فاطمه و پدر دو فرزندم حسن و حسين است». سپس فرمود : «من و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه تن از نسل حسين ، حجّت هاى خدا بر خلق اوييم . دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدايند» .

امام رضا عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس دوست دارد كه به دين من چنگ زند و پس از من ، بر كشتى نجات بنشيند ، به على بن ابى طالب اقتدا كند، و با دشمن او دشمنى و با دوست او دوستى ورزد؛ چرا كه او ، هم در زندگى ام و هم پس از مرگم ، وصىّ من است. او جانشين من در ميان امّتم و پيشواى هر مسلمانى و امير هر مؤمنى پس از من است. سخن او ، سخن من است و فرمان او ، فرمان من و نهى او ، نهى من و پيرو او ، پيرو من و ياور او ، ياور من، و آن كه از يارى دادن به او دست كشد ، از يارى دادن به من دست كشيده است» . سپس فرمود : «هر كس پس از من، از على جدا شود ، در روز قيامت ، نه او مرا مى بيند و نه من او را مى بينم . هر كس با على مخالفت ورزد ، خداوند ، بهشت را بر او حرام مى گرداند و جايگاهش را آتش قرار مى دهد و اين ، بد فرجامى است . هر كس على را تنها بگذارد ، خداوند ، او را در آن روزى كه به پيشگاهش مى رود ، تنها مى گذارد ، و هر كس على را يارى دهد ، خداوند، او را در روزى كه به ديدارش مى رود ، يارى مى رساند و هنگام پرسش ، حجّتش را به او القا مى كند» . سپس فرمود : «حسن و حسين ، پيشوايان امّت من پس از پدرشان، و آقاى جوانان بهشت اند . مادرشان بانوى بانوان جهان است و پدرشان سَروَر اوصيا . از نسل حسين ، نُه امام اند كه نهمينِ آنان ، قائم از فرزندان من است . فرمانبرى از آنان ، فرمانبرى از من است و نافرمانى آنان ، نافرمانى من . از انكار كنندگانِ فضيلت و برترى آنان و از كسانى كه پس از من حرمت ايشان را زير پا نهند ، به خدا شِكوه مى كنم! و خداوند خود ، براى حمايت و يارى عترتم و امامان امّتم ، و براى انتقام گرفتن از منكرانِ حقّ آنان ، بسنده است، «و به زودى ، كسانى كه ستم كردند ، خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز مى گردند» » .

.

ص: 336

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أنَا وأنتَ وَابناكَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ، أركانُ الدّينِ، ودَعائِمُ الإسلامِ، مَن تَبِعَنا نَجا، ومَن تَخَلَّفَ عَنَّا فإِلَى النّارِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا وعَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، مُطَهَّرونَ مَعصومونَ . (2)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 217 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 49 كلاهما عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 272 ح 93 وراجع : كمال الدين : ص 263 ح 10 وكتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 565 وتأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 496 ح 9 .
2- .كمال الدين : ص 280 ح 28 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 30 ، كفاية الأثر : ص 19 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 295 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 كلّها عن عبد اللّه بن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 243 ح 50 .

ص: 337

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :اى على! من و تو و دو پسرت ، حسن و حسين ، و نُه تن از نسل حسين ، اركان دين و تكيه گاه هاى اسلام هستيم . هر كه در پىِ ما آيد ، رهايى مى يابد و هر كه از ما وا پس مانَد ، به سوى آتش ره مى سپارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على و حسن و حسين و نُه تن از فرزندان حسين ، پاك و معصوم هستيم .

.

ص: 338

ج _ تاسِعُهُم قائِمُهُمالخصال عن سلمان :دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وإذَا الحُسَينُ عليه السلام عَلَى فَخِذَيهِ وهُوَ يُقَبِّلُ عَينَيهِ ويَلثِمُ فاهُ ، وهُوَ يَقولُ : أنتَ سَيِّدٌ ابنُ سَيِّدٍ ، أنتَ إمامٌ ابنُ إمامٍ أبُو الأَئِمَّةِ ، أنتَ حُجَّةٌ ابنُ حُجَّةٍ أبو حُجَجٍ تِسعَةٍ مِن صُلبِكَ ، تاسِعُهُم قائِمُهُم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ مَن خَلَقَ اللّهُ عز و جل ، وأنَا خيرٌ مِن جَبرَئيلَ وميكائيلَ وإسرافيلَ وحَمَلَةِ العَرشِ ، وجَميعِ مَلائِكَةِ اللّهِ المُقَرَّبينَ ، وأنبِياءِ اللّهِ المُرسَلينَ . وأنَا صاحِبُ الشَّفاعَةِ والحَوضِ الشَّريفِ ، وأنَا وعَلِيٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل ، ومَن أنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل . ومِن عَلِيٍّ سِبطا اُمَّتي ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحَسَنِ والحُسَينِ . ومِن وُلدِ الحُسَينِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ ؛ طاعَتُهُم طاعَتي ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَتي ، تاسِعُهُم قائِمُهُم ومَهدِيُّهُم . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ؛ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» ، مَنِ العِترَةُ ؟ فَقالَ : أنَا ، وَالحَسَنُ ، وَالحُسَينُ ، وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مَهدِيُّهُم وقائِمُهم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولا يُفارِقُهُم ، حَتَّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (3)

.


1- .الخصال : ص475 ح38 ، كمال الدين : ص262 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص52 ح17، الاختصاص: ص207 عن حمّاد بن عيسى عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 241 ح47 .
2- .كمال الدين : ص 261 ح 7 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 255 ح 71 وراجع : كمال الدين : ص 281 ح 32 والغيبة للطوسي : ص 142 ح 107 والغيبة للنعماني : ص 67 ح 7 .
3- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 4 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 360 ح 435 ، إعلام الورى : ج 2 ص 180 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 110 .

ص: 339

ج _ نهمينِ ايشان ، قائمشان استالخصال_ به نقل از سلمان _ :بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم . ديدم حسين عليه السلام بر زانوى ايشان است و پيامبر صلى الله عليه و آله بر پيشانى و دهان او بوسه مى زند و مى فرمايد : «تو آقا و آقا زاده اى . تو امام و امام زاده، و پدر امامان هستى . تو حجّت و فرزند حجّت و پدر حجّت هاى نُه گانه اى هستى كه از پشت تو اند و نهمينِ ايشان ، قائمشان است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور آفريدگانِ خداوند عز و جل هستم . من ، از جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حاملان عرش و همه فرشتگان مقرّب خداوند و پيامبران فرستاده خدا ، بهترم . من صاحب شفاعت و حوض ارزشمند هستم . من و على ، پدران اين امّتيم . هر كه ما را بشناسد [و به ما ايمان آورد] ، در حقيقت ، خداوند عز و جل را شناخته [و به او ايمان آورده] است و هر كه ما را انكار كند ، در حقيقت ، خداى عز و جل را انكار كرده است . از على خواهند بود دو سِبط امّت من و دو آقاى جوانان بهشت ، حسن و حسين ، و از نسل حسين ، نُه امام مى آيند كه فرمان بردارى از آنان ، فرمان بردارى از من است و نافرمانى آنان ، نافرمانى من است . نهمينِ ايشان ، قائمشان و مهدى شان است .

امام حسين عليه السلام :از امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ در باره معناى اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «من در ميان شما ، دو چيز گران بها بر جاى مى گذارم : كتاب خدا و عترتم» ، سؤال شد كه : چه كسى عترت است ؟ فرمود : «من و حسن و حسين و نُه امام از نسل حسين ، كه نهمينِ ايشان ، مهدى و قائمشان است . اينان هرگز از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از آنان جدا نمى شود ، تا اين كه بر پيامبر خدا ، در كنار حوض او ، وارد مى شوند» .

.

ص: 340

الإمام الباقر عليه السلام :يَكونُ تِسعَةُ أئِمَّةٍ بَعدَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، تاسِعُهُم قائِمُهُم . (1)

د _ السّابِعُ مِن وُلدِ الخامِسِالغيبة للنعماني عن عليّ بن أبي حمزة :كُنتُ مَعَ أبي بَصيرٍ ، ومَعَنا مَولىً لاِ بي جَعفَرٍ الباقِرِ عليه السلام ، فَقالَ : سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : مِنَّا اثنا عَشَرَ مُحَدَّثا ، السّابِعُ مِن بَعدِي وَلَدِيَ القائِمُ . فَقامَ إلَيهِ أبو بَصيرٍ فَقالَ : أشهَدُ أنّي سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُهُ مُنذُ أربَعينَ سَنَةً . (2)

الغيبة للنعماني عن أبي حمزة الثمالي :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام ذاتَ يَومٍ ، فَلَمّا تَفَرَّقَ مَن كانَ عِندَهُ قالَ لي : يا أبا حَمزَةَ ، مِنَ المَحتومِ الَّذي لا تَبديلَ لَهُ عِندَ اللّهِ قِيامُ قائِمِنا ، فَمَن شَكَّ فيما أقولُ لَقِيَ اللّهَ سُبحانَهُ وهُوَ بِهِ كافِرٌ ولَهُ جاحِدٌ . ثُمَّ قالَ : بِأَبي واُمِّيَ المُسَمّى بِاسمي ، وَالمُكَنّى بِكُنيَتي ، السّابِعُ مِن بَعدي ، بِأَبي مَن يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطا كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا . ثُمَّ قالَ : يا أبا حَمزَةَ ، مَن أدرَكَهُ فَلَم يُسَلِّم لَهُ فَما سَلَّمَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ عليهماالسلام ، وقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ ، ومَأواهُ النّارُ وبِئسَ مَثوَى الظّالِمينَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 533 ح 15 ، الإرشاد : ج 2 ص 347 ، الخصال : ص 419 ح 12 ، الغيبة للطوسي : ص 140 ح 104 كلّها عن أبي بصير ، كمال الدين : ص 350 ح 45 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 395 ح 10 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 96 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 395 ح 11 .
3- .الغيبة للنعماني : ص 86 ح 17 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 202 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 393 ح 9 .

ص: 341

امام باقر عليه السلام :پس از حسين بن على ، نُه امام اند كه نهمينِ ايشان قائمشان است .

د _ هفتمين از نسل پنجمينالغيبة ، نعمانى_ به نقل از على بن ابى حمزه _ :من با ابو بصير بودم و يكى از وابستگان امام باقر عليه السلام نيز با ما بود . او گفت : از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «از ما ، دوازده تن محدَّث اند كه هفتمين نفر پس از من ، فرزندم قائم است» . ابو بصير رو به او كرد و گفت : گواهى مى دهم كه من نيز چهل سال پيش ، اين سخن را از امام باقر عليه السلام شنيدم .

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :روزى خدمت امام باقر عليه السلام بودم . چون كسانى كه نزد او بودند ، پراكنده شدند ، به من فرمود : «اى ابو حمزه! از امور قطعىِ تغييرناپذير نزد خداوند ، قيام قائم ماست . هر كه در آنچه مى گويم ، ترديد كند ، در حال كفر و انكار ، خداوند سبحان را ديدار مى كند» . سپس فرمود : «پدر و مادرم فداى آن كسى باد كه همنام و هم كُنيه من و هفتمين نفر پس از من است ! پدرم فداى آن كسى باد كه زمينِ آكنده از ستم و بيداد را پر از برابرى و داد مى كند ! سپس فرمود : «اى ابو حمزه! هر كه او را درك كند و در برابرش گردن ننهد ، در برابر محمّد و على عليهماالسلامگردن ننهاده است ، و خداوند عز و جل، بهشت را بر او حرام مى گرداند و جايگاهش آتش خواهد بود ، و چه بد جايگاهى براى ستمگران است!» .

.

ص: 342

ه _ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِكمال الدين عن صفوان بن مهران عليه السلام :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن أقَرَّ بِجَميعِ الأَئِمَّةِ وجَحَدَ المَهدِيَّ ، كانَ كَمَن أقَرَّ بِجَميعِ الأَنبِياءِ وجَحَدَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نُبُوَّتَهُ . فُقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَمَنِ المَهدِيُّ مِن وُلدِكَ ؟ قالَ : الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ ، يَغيبُ عَنكُم شَخصُهُ ، ولا يَحِلُّ لَكُم تَسمِيَتُهُ . (1)

و _ حَديثُ اللَّوحِالإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأَنصاريّ:دَخَلتُ عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلاموبَينَ يَدَيها لَوحٌ (2) فيهِ أسماءُ الأَوصِياءِ مِن وُلدِها ، فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ آخِرُهُمُ القائِمُ عليه السلام ، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ وثَلاثَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ . (3)

عنه عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :دَخَلتُ عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلاموبَينَ يَدَيها لَوحٌ فيهِ أسماءُ الأَوصِياءِ مِن وُلدِها ، فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ ، أحَدُهُمُ القائِمُ ، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ ، وأَربَعَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ عليهم السلام . (4)

الكافي عن عبدالرحمن بن سالم :قالَ أبو بَصيرٍ : قالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : قالَ أبي لِجابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيِّ : إنَّ لي إلَيكَ حاجَةً ، فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيكَ أن أخلُوَ بِكَ فأَسأَلَكَ عَنها ؟ فَقالَ لَهُ جابِرٌ : أيُّ الأَوقاتِ أحبَبتَهُ . فَخَلا بِهِ في بَعضِ الأَيّامِ فَقالَ لَهُ : يا جابِرُ ، أخبِرني عَنِ اللَّوحِ الَّذي رَأَيتَهُ في يَدِ اُمّي فاطِمَةَ عليهاالسلامبِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وما أخبَرَتكَ بِهِ اُمّي أنَّهُ في ذلِكَ اللَّوحِ مَكتوبٌ ؟ فَقالَ جابِرٌ : أشهَدُ بِاللّهِ أنّي دَخَلتُ عَلى اُمِّكَ فاطِمَةَ عليهاالسلام في حَياةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَهَنَّيتُها بِوِلادَةِ الحُسَينِ ، ورَأَيتُ في يَدَيها لَوحا أخضَرَ ظَنَنتُ أنَّهُ مِن زُمُرُّدٍ ، ورأَيتُ فيهِ كِتابا أبيَضَ شِبهَ لَونِ الشَّمسِ ، فَقُلتُ لَها : بِأَبي واُمّي يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ما هذَا اللَّوحُ ؟ فَقالَت : هذا لَوحٌ أهداهُ اللّهُ إلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ، فيهِ اسمُ أبي وَاسمُ بَعلي وَاسمُ ابنَيَّ وَاسمُ الأَوصِياءِ مِن وُلدي ، وأَعطانيهِ أبي لِيُبَشِّرَني بِذلِكَ . قالَ جابِرٌ : فَأَعطَتنيهِ اُمُّكَ فاطِمَةُ عليهاالسلامفَقَرَأتُهُ واستَنسَختُهُ . فَقالَ لَهُ أبي : فَهَل لَكَ يا جابِرُ أن تَعرِضَهُ عَلَيَّ ؟ قالَ : نَعَم ، فَمَشى مَعَهُ أبي إلى مَنزِلِ جابِرٍ فأَخرَجَ صَحيفَةً مِن رِقٍّ ، فَقالَ : يا جابِرُ ، انظُر في كتابِكَ لاِقرَأَ أنا عَلَيكَ ، فَنَظَرَ جابِرٌ في نُسخَتِهِ ، فَقَرَأَهُ أبي فَما خالَفَ حَرفٌ حَرفا ، فَقالَ جابِرٌ : فَأَشهَدُ بِاللّهِ أنّي هكَذا رَأَيتُهُ فِي اللَّوحِ مَكتوبا : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، هذا كِتابٌ مِنَ اللّهِ العَزيزِ الحَكيمِ ، لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ ونورِهِ وسَفيرِهِ وحِجابِهِ ودَليلِهِ ، نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الأَمينُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمينَ ، عَظِّم يا مُحَمَّدُ أسمائي ، وَاشكُر نَعمائي ، ولا تَجحَد آلائي . إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا قاصِمُ الجَبّارينَ ، ومُديلُ (5) المَظلومينَ ، ودَيّانُ الدّينِ (6) ، إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا ، فَمَن رَجا غَيرَ فَضلي أو خافَ غَيرَ عَدلي ، عَذَّبتُهُ عَذابا لا اُعذِّبُهُ أحَدا مِنَ العالَمينَ ، فَإِيّايَ فَاعبُد وعَلَيَّ فَتَوَكَّل . إنّي لَم أبعَث نَبِيّا فَأُكمِلَت أيّامُهُ ، وَانقَضَت مُدَّتُهُ ، إلّا جَعَلتُ لَهُ وصِيّا ، وإنّي فَضَّلتُكَ عَلَى الأَنبِياءِ ، وفَضَّلتُ وَصِيَّكَ عَلَى الأَوصِياءِ ، وأكرَمتُكَ بِشِبلَيكَ وسِبطَيكَ حَسَنٍ وحُسَينٍ ، فَجَعَلتُ حَسنَا مَعدِنَ عِلمي بَعدَ انقِضاءِ مُدَّةِ أبيهِ ، وَجَعَلتُ حُسَينا خازِنَ وَحيي ، وأكرَمتُهُ بِالشَّهادَةِ ، وَخَتَمتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ ، فَهُوَ أفضَلُ مَنِ استُشهِدَ ، وأرفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً ، جَعَلتُ كَلِمَتِيَ التّامَّةَ مَعَهُ ، وحُجَّتِيَ البالِغَةَ عِندَهُ ، بِعِترَتِهِ اُثيبُ واُعاقِبُ ، أوَّلُهُم عَلِيٌّ سَيِّدُ العابِدينَ وزَينُ أولِيائِيَ الماضينَ ، وَابنُهُ شِبهُ جَدِّهِ المَحمودِ مُحَمَّدٌ الباقِرُ عِلمي ، وَالمَعدِنُ لِحِكمَتي . سَيَهلِكُ المُرتابونَ في جَعفَرٍ ، الرادُّ عَلَيهِ كَالرّادِّ عَلَيَّ ، حَقَّ القَولُ مِنّي لاُكرِمَنَّ مَثوى جَعفَرٍ ، ولاُسِرَّنَّهُ في أشياعِهِ وأنصارِهِ وأوليائِهِ . اُتيحَت بَعدَهُ [ لِ ] (7) موسى فِتنَةٌ عَمياءُ حِندِسٌ (8) ، لِأَنَّ خَيطَ فَرضي لا يَنقَطِعُ ، وحُجَّتي لا تَخفى ، وأَنَّ أولِيائِيَ يُسقَونَ بِالكَأسِ الأَوفى ، مَن جَحَدَ واحِدا مِنهُم فَقَد جَحَدَ نِعمَتي ، ومَن غَيَّرَ آيَةً مِن كِتابي فَقَدِ افتَرى عَلَيَّ . وَيلٌ لِلمُفتَرِينَ الجَاحِدينَ عِندَ انقِضاءِ مُدَّةِ موسى عَبدي وحَبيبي وخِيَرَتَي ، في عَلِيٍّ وَلِيّي وناصِري ومَن أضَعُ عَلَيهِ أعباءَ النُّبُوَّةِ ، وأَمتَحِنُهُ بِالاِضطِلاعِ بِها ، يَقتُلُهُ عِفريتٌ (9) مُستَكبِرٌ ، يُدفَنُ فِي المَدينَةِ الَّتي بَناها العَبدُ الصَالِحُ ، إلى جَنبِ شَرِّ خَلقي ، حَقَّ القَولُ مِنّي لاُسِرَّنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابنِهِ وخَليفَتِهِ مِن بَعدِهِ ، ووارِثِ عِلمِهِ ، فَهُوَ مَعدِنُ عِلمي ، ومَوضِعُ سِرّي ، وحُجَّتي عَلى خَلقي ، لا يُؤمِنُ عَبدٌ بِهِ إلّا جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثواهُ ، وشَفَّعتُهُ في سَبعينَ مِن أهلِ بَيتِهِ ، كُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النّارَ ، وأختِمُ بِالسَّعادَةِ لاِبنِهِ عَلِيٍّ وَلِيّي وناصِري وَالشّاهِدِ في خَلقي ، وأميني عَلى وَحيي ، اُخرِجُ مِنهُ الدّاعِيَ إلى سَبيلِي ، وَالخازِنَ لِعِلمي ، الحَسَنِ ، واُكمِلُ ذلِكَ بِابنِهِ م ح م د رَحمَةً لِلعالَمينَ ، عَلَيهِ كَمالُ موسى وبَهاءُ عيسى وصَبرُ أيّوبَ ، فَيُذَلُّ أولِيائي في زَمانِهِ ، وتُتَهادى رُؤوسُهُم كَما تُتَهادَى رُؤوسُ التُّركِ وَالدَّيلَمِ ، فَيُقتَلونَ ويُحرَقونَ ، ويَكونونَ خائِفينَ مَرعوبينَ وجِلينَ ، تُصبَغُ الأَرضُ بِدِمائِهِم ويَفشُو الوَيلُ وَالرَّنَّةُ (10) في نِسائِهِم ، اُولئِكَ أولِيائي حَقّا ، بِهِم أدفَعُ كُلَّ فِتنَةٍ عَمياءَ حِندِسٍ ، وبِهِم أكشِفُ الزَّلازِلَ ، وأدفَعُ الآصارَ (11) وَالأَغلالَ ، اُولئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم ورَحمَةٌ ، واُولئِكَ هُمُ المُهتَدونَ . قالَ أبو بَصيرٍ : لَو لَم تَسمَع في دَهرِكَ إلّا هذَا الحَديثَ لَكَفاكَ ، فَصُنهُ إلّا عَن أهلِهِ . (12)

.


1- .كمال الدين : ص 333 ح 1 و ص 338 ح 12 عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، إعلام الورى : ج 2 ص 234 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 143 ح 4 .
2- .اللَّوحُ : كلّ صَفيحة من خشب وكَتِف إذا كُتب عليه ، سُمّي لوحا (المصباح المنير : ص 560 «لاح») .
3- .الكافي : ج 1 ص 532 ح 9 ، الخصال : ص 478 ح 42 كلاهما عن أبي الجارود ، الغيبة للطوسي : ص 139 ح 103 عن جابر بن يزيد ، روضة الواعظين : ص 287 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 180 ح 5408 ، الإرشاد : ج 2 ص 346 ، كمال الدين : ص 269 ح 13 و ص 313 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 47 ح 6 و 7 كلّها عن أبي الجارود وفيها «آخرهم» بدل «أحدهم» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 202 ح 5 .
5- .اُدِيلَ لنا على أعدائنا : أي نُصرنا عليهم (النهاية : ج 2 ص 141 «دول») .
6- .دَيّان الدِّين : الديّان في صفة اللّه عز و جل ، أي يقتصُّ ويجزي ، والدِّين : الجزاء والمكافأة (لسان العرب : ج 13 ص 169 «دين») .
7- .الظاهر أنّ ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأضفناها ليستقيم السّياق .
8- .حِنْدِس : أي شديد الظُلمة (النهاية : ج 1 ص 450 «حندس») .
9- .العِفريتُ : العارِمُ الخبيث (مفردات ألفاظ القرآن : ص 573 «عفر») .
10- .الرَنَّةُ : الصيحة الحزينة (لسان العرب : ج 13 ص 187 «رنن») .
11- .الإصر : الإثم والعقوبة لِلَغوهِ وتضييعهِ عَملَه ، وأصلُه من الضيق والحبس (النهاية : ج1 ص52 «أصر») .
12- .الكافي : ج 1 ص 527 ح 3 ، الغيبة للطوسي : ص 143 ح 108 ، الأمالي للطوسي : ص 291 ح 566 ، الاحتجاج : ج 1 ص 162 ح 33 كلّها عن أبي بصير ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 204 ح 13 عن عبد اللّه بن سنان الأسدي نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 202 ح 6 .

ص: 343

ه _ پنجمين از نسل هفتمينكمال الدين_ به نقل از صفوان بن مهران _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس به همه امامان اقرار كند ، امّا منكر مهدى باشد ، همانند كسى است كه به همه پيامبران اقرار كند ، ولى منكر پيامبرىِ محمّد صلى الله عليه و آله باشد» . گفته شد : اى فرزند پيامبر خدا ! مهدىِ از نسل تو ، كيست؟ فرمود : «پنجمين از نسلِ هفتمين ، كه بدنش از شما غايب است و بردن نام او ، بر شما روا نيست» .

و _ حديث لوحامام باقر عليه السلام :جابر بن عبد اللّه انصارى گفت : بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدم . ديدم در برابرش لوحى (1) است كه نام اوصياى از فرزندان او ، در آن است . شمردم . دوازده نفر بودند و آخرينشان قائم عليه السلام بود . در ميان آنها ، سه محمّد و سه على بود .

امام باقر عليه السلام :جابر بن عبد اللّه انصارى گفت : بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدم . لوحى در برابر او بود كه نام اوصياى از فرزندانش ، در آن وجود داشت . شمردم . دوازده نفر بودند و يكى شان قائم بود و سه نفر محمّد و چهار نفر على .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن سالم _ :ابو بصير ، از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه : «پدرم (امام باقر عليه السلام ) به جابر بن عبد اللّه انصارى فرمود : با تو كارى دارم . چه وقت برايت ميسّر است كه تو را تنها ببينم و از تو سؤالى بكنم؟ . جابر گفت : هر وقت كه شما دوست داشته باشيد . پس يك روز با او خلوت كرد و فرمود : اى جابر! در باره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه عليهاالسلامدخت پيامبر خدا ديده اى ، و در باره نوشته آن لوح كه مادرم تو را از آن آگاه ساخت ، برايم بگو . جابر گفت : خدا را گواه مى گيرم كه من در زمان زنده بودن پيامبر خدا ، خدمت مادرت فاطمه عليهاالسلامرسيدم و تولّد حسين را به او تبريك گفتم . در دستش لوح سبزى ديدم كه انگار از زمرّد بود . در آن لوح ، نبشته اى سفيد به سان رنگ آفتاب ديدم . به ايشان گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، اى دختر پيامبر خدا ! اين لوح چيست؟ فرمود : اين ، لوحى است كه خداوند، آن را به پيامبرش صلى الله عليه و آله اهدا فرمود و در آن ، نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام اوصياى از فرزندانم نوشته است . پدرم اين لوح را براى بشارتم ، به من داد . جابر گفت : مادرت فاطمه عليهاالسلام آن را به من داد و من خواندمش و از روى آن ، نسخه بردارى كردم . پدرم به او فرمود : اى جابر! آن را به من نشان مى دهى؟ . گفت : آرى . پدرم همراه جابر ، به منزلش رفت . جابر نوشته اى از پوست بيرون آورد . پدرم فرمود : اى جابر! تو نوشته ات را بنگر تا من [از حفظ ]برايت بخوانم . جابر در نسخه خود نگريست و پدرم آن را خواند ، به طورى كه حتّى يك حرف نيز با آن ، اختلاف نداشت . جابر گفت : خدا را گواه مى گيرم كه در لوح ، اين گونه نوشته ديدم : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر . اين ، نوشته اى است از جانب خداوند عزيز حكيم ، براى محمّد ، پيامبر او و نور و سفير و واسطه و راه نماى او كه روح الأمين آن را از سوى پروردگار جهانيان ، فرود آورْد . اى محمّد! نام هاى مرا به بزرگى ياد كن و نعمت هايم را سپاس بگزار و نعمت هاى مرا انكار مكن . منم من ، آن خدايى كه معبودى جز من نيست ، در هم شكننده زورگويانم و يارى دهنده ستم ديدگان و دهنده جزا . منم من ، آن خدايى كه معبودى جز من نيست . پس هر كه به غير فضل من [يعنى به عمل خودش] اميد ببندد يا از غير عدل من بترسد ، او را چنان عذابى مى كنم كه هيچ كس ازجهانيان را چنان عذاب نمى كنم. پس تنها مرا بندگى كن وتنها بر من توكّل نما . من هيچ پيامبرى نفرستادم ، مگر آن كه چون روزگارش به سر آمد و عمرش سپرى شد ، براى او وصى اى قرار دادم . من تو را بر ديگر پيامبران برترى دادم و وصىّ تو را بر ديگر اوصيا ، و دو شيرْ بچّه ات و دو نوه ات ، حسن و حسين ، را به تو عطا كردم . حسن را پس از سپرى شدن عمر پدرش، كان علم خويش قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خويش نمودم و او را به شهادت مفتخر ساختم و سرانجامش را سعادت قرار دادم . او برترينِ شهيدان است و مقامش از همه شهدا عالى تر است . كلمه تامّه خويش را همراه او ، و حجّت رسايم را نزد وى قرار دادم . به سبب [دوستى يا دشمنى با ]عترت او ، پاداش و كيفر مى دهم . نخستينِ آنان على ، سَرور عبادتْ پيشگان و زيور اولياى گذشته من است، و [سپس] فرزند او محمّد كه شبيه نياى پسنديده اش و شكافنده دانش من و كان حكمت من است ، و [سپس] جعفر كه به زودى ، آنان كه در باره او شك كنند ، هلاك خواهند شد و هر كه او را رد كند ، مرا رد كرده است . سخن ثابت من ، اين است كه مقام جعفر را گرامى بدارم و او را در باره شيعيان و ياران و دوستانش شادمان گردانم . بعد از او ، موسى است كه در باره اش فتنه اى كور و سختْ تاريك ، رخ خواهد داد؛ زيرا رشته حكم من (امامت) گسيخته نمى گردد و حجّتم پنهان نمى مانَد و اولياى من ، با جامى سرشار ، سيراب مى شوند . هر كس يكى از آنان را انكار كند ، در حقيقت ، نعمت مرا انكار كرده است ، و هر كس يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد ، در حقيقت ، بر من افترا بسته است . واى بر آنان كه پس از سپرى شدنِ عمر بنده ام و حبيبم و برگزيده ام موسى ، بر على ، دوست و ياور من ، افترا ببندند و انكارش كنند ؛ همو كه بارهاى گرانِ نبوّت را بر دوش او مى نهم و او را با بر عهده گرفتن آن بار ، مى آزمايم . ديوى گردن فراز ، به قتلش مى رساند و در شهرى (طوس) كه بنده صالح آن را بنا كرده است ، در كنار بدترين مخلوق من ، به خاك سپرده مى شود . سخن من محقّق گرديده كه او را به وجود محمّد پسرش و جانشين و وارث علمش ، شادمان گردانم . او (محمّد بن على) كان دانش من و جايگاه راز من و حجّت من بر خلق من است . هيچ بنده اى به او ايمان نمى آورَد ، مگر آن كه بهشت را جايگاهش خواهم ساخت و شفاعتش را در باره هفتاد تن از خاندانش _ كه همگى سزاوار آتش گشته اند _ خواهم پذيرفت ، و فرجام كار فرزندش على را _ كه دوست و ياور من و گواه بر خلق من و امين وحى من است _ به سعادت ختم مى كنم . دعوتگر به راهم و خزانه دار دانشم ، حسن ، را از او به وجود مى آورم و اين رشته را با فرزند او محمّد ، از سر مهر و رحمت براى جهانيان ، كامل مى گردانم . او كمال موسى و نورانيت عيسى و شكيبايىِ ايّوب را دارد . در زمان [غيبتِ] او ، دوستان من ، خوار [و بى قدرت ]مى گردند و سرهاى آنان به ارمغان فرستاده مى شود ، چنان كه سرهاى تركان و ديلمان به ارمغان فرستاده مى شود . ايشان را مى كُشند و مى سوزانند ، و پيوسته در ترس و وحشت و هراس به سر خواهند برد ، و زمين از خون ايشان رنگين و واى و فغان ، در ميان زنانشان بلند خواهد شد . اين [نام برده]ها ، دوستانِ راستين من اند . به واسطه آنان ، هر فتنه كور و تار را دفع مى كنم و به بركت وجود آنان ، زلزله ها را مى زدايم و تنگناها و بند و زنجيرها را بر مى دارم . درودها و رحمت پروردگارشان ، بر ايشان باد ، و ايشان همان رستگاران اند » . ابو بصير گفت : اگر در همه عمرت جز همين حديث نشنيده باشى ، برايت بس است . پس آن را پنهان بدار ، مگر از اهلش .

.


1- .لوح ، صفحه كوچكى از تخته يا استخوان شانه حيوانات است كه بر آن مى نويسند و هر گاه چيزى بر آن نوشته شود ، به آن ، لوح مى گويند .

ص: 344

. .

ص: 345

. .

ص: 346

. .

ص: 347

. .

ص: 348

ز _ حَديثُ الخِضرِالإمام الجواد عليه السلام :أقبَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ومَعَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى يَدِ سَلمانَ ، فَدَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَجَلَسَ ، إذ أقبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الهَيئَةِ وَاللِّباسِ ، فَسَلَّمَ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ فَرَدَّ عَلَيهِ السَّلامَ فَجَلَسَ ، ثُمَّ قالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أسأَلُكَ عَن ثَلاثِ مَسائِلَ ، إن أخبَرتَني بِهِنَّ عَلِمتُ أنَّ القَومَ رَكِبوا مِن أمرِكَ ما قَضى عَلَيهِم ، وأن لَيسوا بمَأمونينَ في دُنياهُم وآخِرَتِهِم ، وإن تَكُنِ الاُخرى عَلِمتُ أنَّكَ وهُم شَرَعٌ سَواءٌ . فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : سَلني عَمّا بَدا لَكَ ، قالَ : أخبِرني عَنِ الرَّجُلِ إذا نامَ أينَ تَذهَبُ روحُهُ ؟ وعَنِ الرَّجُلِ كَيفَ يَذكُرُ ويَنسى ؟ وعَنِ الرَّجُلِ كَيفَ يُشبِهُ وَلَدُهُ الأَعمامَ وَالأَخوالَ ؟ فَالتَفَتَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلى الحَسَنِ عليه السلام فَقالَ : يا أبا مُحَمَّدٍ أجِبهُ . قالَ : فأَجابَهُ الحَسَنُ عليه السلام . فَقالَ الرَّجُلُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ولَم أزَل أشهَدُ بِها ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ولَم أزَل أشهَدُ بِذلِكَ ، وأشهَدُ أنَّكَ وَصِيُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ _ وأشارَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ _ ولَم أزَل أشهَدُ بِها ، وأشهَدُ أنَّكَ وَصِيُّهُ وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ _ وأشارَ إلى الحَسَنِ عليه السلام _ وأشهَدُ أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أخيهِ وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعدَهُ ، وأشهَدُ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ الحُسَينِ بَعدَهُ ، وأشهَدُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، وأشهَدُ عَلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ مُحَمَّدٍ ، وأشهَدُ عَلى موسى أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، وأَشهَدُ عَلى عَلِيِّ بنِ موسى أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ موسَى بن جَعفَرٍ ، وأشهَدُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِيِّ بن موسى ، وأشهَدُ عَلى عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وأشهَدُ عَلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ ، وأشهَدُ عَلى رَجُلٍ مِن وُلدِ الحَسَنِ لا يُكَنّى ولا يُسَمّى حَتّى يَظهَرَ أمرُهُ فَيَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . ثُمَّ قامَ فَمَضى . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا أبا مُحَمَّدٍ اتبَعهُ فَانظُر أينَ يَقصِدُ ؟ فَخَرَجَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : ما كانَ إلّا أن وَضَعَ رِجلَهُ خارِجا مِنَ المَسجِدِ فَما دَرَيتُ أينَ أخَذَ مِن أرضِ اللّهِ ، فَرَجَعتُ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَعلَمتُهُ ، فَقالَ : يا أبا مُحَمَّدٍ أتَعرِفُهُ ؟ قُلتُ : اللّهُ ورَسولُهُ وأميرُ المُؤمِنينَ أعلَمُ ، قالَ : هُوَ الخِضرُ عليه السلام . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 525 ح 1 ، الغيبة للطوسي : ص 154 ح 114 ، كمال الدين : ص 313 ح 1 ، علل الشرائع : ص 96 ح 6 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 65 ح 35 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 36 ص 414 ح 1 .

ص: 349

ز _ حديث خِضرامام جواد عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام ، در حالى كه به دست سلمان تكيه داشت و حسن بن على عليه السلام نيز با او بود ، آمد و وارد مسجد الحرام شد و نشست . در اين هنگام ، مردى خوش سيما و خوشپوش آمد و به اميرمؤمنان سلام كرد . ايشان جواب سلامش را داد . او نشست و آن گاه گفت : اى امير مؤمنان! سه پرسش از تو مى كنم كه اگر آنها را پاسخ گفتى ، دانم كه اين جماعت ، در باره تو مرتكب كارى شده اند كه محكوم به نابودى اند و در دنيا و آخرتشان ، در امان نيستند، و اگر پاسخ نگفتى ، دانم كه تو و آنان يك سانيد. امير مؤمنان فرمود: «هر چه مى خواهى ، از من بپرس». او گفت: به من بگو كه وقتى انسان مى خوابد ، روحش كجا مى رود؟ چگونه است كه انسان به ياد مى آورد و فراموش مى كند؟ و چرا فرزند انسان ، شبيه عموها و دايى هايش مى شود؟ امير مؤمنان رو به حسن عليه السلام كرد و فرمود: «اى ابو محمّد! تو پاسخش را بگو». پس چون حسن عليه السلام پاسخ او را داد ، مرد گفت: گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه محمّد ، فرستاده خداست ، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه تو _ با اشاره به امير مؤمنان _ وصىّ پيامبر خدا و بر پا دارنده حجّت او هستى، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه تو _ با اشاره به حسن عليه السلام _ وصىّ برادر او و برپا دارنده حجّت او پس از او هستى. گواهى مى دهم كه حسين بن على ، وصىّ بردارش و بر پا دارنده حجّت او پس از وى است. گواهى مى دهم كه على بن الحسين ، بر پا دارنده امامت حسين پس از اوست. گواهى مى دهم كه محمّد بن على ، بر پا دارنده امر امامت على بن الحسين است. گواهى مى دهم كه جعفر بن محمّد ، بر پا دارنده امر امامت محمّد است. گواهى مى دهم كه موسى ، بر پا دارنده امر جعفر بن محمّد است. گواهى مى دهم كه على بن موسى ، برپا دارنده امر موسى بن جعفر است. گواهى مى دهم كه محمّد بن على ، بر پا دارنده امر على بن موسى است . گواهى مى دهم كه على بن محمّد ، بر پا دارنده امر محمّد بن على است. گواهى مى دهم كه حسن بن على ، بر پا دارنده امر على بن محمّد است . گواهى مى دهم به [امامت ]مردى از فرزندان حسن ، كه بردن نام و كنيه اش جايز نيست تا آن گاه كه ظهور كند و زمين را ، چنان كه از ستم آكنده شده است ، از عدل و داد پر كند . و سلام و رحمت و بركات خدا ، بر تو ، اى امير مؤمنان! سپس برخاست و رفت . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى ابو، محمّد! دنبال او برو و ببين كجا مى رود» . حسن بن على عليه السلام بيرون رفت و گفت: همين كه پايش را از مسجد بيرون نهاد ، نفهميدم به كدام سوى از زمين خدا رفت. پس نزد امير مؤمنان باز گشتم و ايشان را از اين امر آگاه ساختم. پس فرمود: «اى ابو محمّد! او را شناختى؟». گفتم: خدا و پيامبر او و امير مؤمنان ، بهتر مى دانند. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «او خضر عليه السلام بود».

.

ص: 350

. .

ص: 351

. .

ص: 352

ح _ حَديثُ مَحضِ الإسلامعيون أخبار الرضا عليه السلام عن الفضل بن شاذان :سَأَلَ المَأمونُ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام أن يَكتُبَ لَهُ مَحضَ الإِسلامِ عَلى سَبيلِ الإيجازِ وَالاِختِصارِ . فَكَتَبَ عليه السلام لَهُ : إنَّ مَحضَ الإِسلامِ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، إلها واحِدا أحَدا فَردا صَمَدا قَيّوما سَميعا بَصيرا قَديرا قَديما قائِما باقِيا ، عالِما لا يَجهَلُ ، قادِرا لا يَعجَزُ ، غَنِيّا لا يَحتاجُ ، عَدلاً لا يَجورُ ، وأنَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ ولَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ لَهُ ، ولا نِدَّ لَهُ ولا كُف ءَ لَهُ ، وأنَّهُ المَقصودُ بِالعِبادَةِ وَالدُّعاءِ ، وَالرَّغبَةِ وَالرَّهبَةِ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأمينُهُ وصَفِيُّهُ ، وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، وسَيِّدُ المُرسَلينَ ، وخاتَمُ النَّبِيّينَ ، وأفضَلُ العالَمينَ ، لا نَبِيَّ بَعدَهُ ، ولا تَبديلَ لِمِلَّتِهِ ، ولا تَغييرَ لِشَريعَتِهِ ، وأنَّ جَميعَ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ هُوَ الحَقُّ المُبينُ ، وَالتَّصديقُ بِهِ وبِجَميعِ مَن مَضى قَبلَهُ مِن رُسُلِ اللّهِ وأنبِيائِهِ وحُجَجِهِ ، وَالتَّصديقُ بِكِتابِهِ الصّادِقِ العَزيزِ الَّذي لا يَأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ ، تَنزيلٌ مِن حَكيمٍ حَميدٍ ، وأنَّهُ المُهَيمِنُ عَلَى الكُتُبِ كُلِّها ، وأنَّهُ حَقٌّ مِن فاتِحَتِهِ إلى خاتِمَتِهِ ، نُؤمِنُ بِمُحكَمِهِ ومُتَشابِهِهِ ، وخاصِّهِ وعامِّهِ ، ووَعدِهِ ووَعيدِهِ ، وناسِخِهِ ومَنسوخِهِ ، وقِصَصِهِ وأَخبارِهِ ، لا يَقدِرُ أَحَدٌ مِنَ المَخلوقينَ أن يَأتِيَ بِمِثلِهِ . وأنَّ الدَّليلَ بَعدَهُ ، وَالحُجَّةَ عَلَى المُؤمِنينَ ، وَالقائِمَ بِأَمرِ المُسلِمينَ ، وَالنّاطِقَ عَنِ القُرآنِ ، وَالعالِمَ بِأَحكامِهِ ، أخوهُ وخَليفَتُهُ ووَصِيُّهُ ووَلِيُّهُ ، وَالَّذي كانَ مِنهُ بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، أميرُ المُؤمِنينَ ، وإمامُ المُتَّقينَ ، وقائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ (1) ، وأفضَلُ الوَصِيّينَ ، ووارِثُ عِلمِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ ، وبَعدَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ زَينُ العابِدينَ ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ باقِرُ عِلمِ النَّبِيّينَ ، ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الصّادِقُ وارِثُ عِلمِ الوَصِيّينَ ، ثُمَّ موسَى بنُ جَعفَرٍ الكاظِمِ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ موسَى الرِّضا ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ الحُجَّةُ القائِمُ المُنتَظَرُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ . أشهَدُ لَهُم بِالوَصِيَّةِ وَالإِمامَةِ ، وأنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةِ اللّهِ تَعالى عَلَى خَلقِهِ في كُلِّ عَصرٍ وأوانٍ ، وأنَّهُمُ العُروَةُ الوُثقى ، وأئِمَّةُ الهُدى ، وَالحُجَّةُ عَلَى أهلِ الدُّنيا ، إلى أن يَرِثَ اللّهُ الأَرضَ ومَن عَلَيها . (2)

.


1- .الغُرُّ المُحجَّلون : أي بِيضُ مواضع الوضوء من الأيدي والوجه والأقدام ، استعارة ... من البياض الذي يكون في وجه الفرس ويديه ورجليه (النهاية : ج 1 ص 346 «حجل») .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 121 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 352 ح 1 .

ص: 353

ح _ حديث حقيقتِ اسلامعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از فضل بن شاذن _ :مأمون از امام رضا عليه السلام درخواست كرد كه حقيقتِ اسلام را به طور موجز و مختصر، برايش بنويسد. ايشان برايش چنين نوشت: «حقيقتِ اسلام ، گواهى دادن به اين است كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و معبودى است يكتا، يگانه، تك، بى نياز، قائم به ذات، شنوا، بينا، توانا، ديرين، پاينده، ماندگار، دانا كه هيچ نادانى اى در او راه ندارد، توانا كه هيچ ناتوانى اى در او نيست، بى نياز كه هرگز نيازمند نمى شود و دادگر كه هيچ گاه ستم نمى كند، و اين كه آفريننده همه چيز است و چيزى همانند او نيست و همتا و ضد و مانند و همسان ندارد و مقصود در پرستش و نيايش و اميد و بيم ، اوست. و [نيز گواهى دادن به] اين كه محمّد ، بنده و فرستاده و امين و برگزيده اوست و منتخب او از ميان خلقش، و سَرور رسولان و خاتم پيامبران و برترينِ جهانيان است، و پس از او ، پيامبرى نيست، و آيين او جاى گزينى ندارد و شريعتش تغيير نمى پذيرد، و همه آنچه محمّد بن عبد اللّه آورده ، حقّ آشكار است، و نيز تصديق او و همه فرستادگان خدا و پيامبران و حجّت هاى او كه پيش تر بوده اند . و نيز تصديق كتابِ راست و عزيز او ، كه باطل ، نه از پيش رو و نه از پشت سرش ، بدان راه ندارد و از سوى خداى حكيم و ستودنى ، فرو فرستاده شده است و در بردارنده همه كتاب ها[ى آسمانى پيشين ]است و از آغاز تا انجامش ، حق است. به آيات محكم و متشابه آن و خاص و عامّش و نويدها و بيم هايش و ناسخ و منسوخش و داستان ها و خبرهايش ، ايمان داريم، و هيچ مخلوقى نمى تواند همانند آن را بياورد. و [گواهى دادن به] اين كه راه نماى پس از او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) و حجّت بر مؤمنان و عهده دار امر مسلمانان و سخنگوى قرآن و دانا به احكام آن ، برادر و جانشين و وصى و ولىّ اوست؛ همو كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله به منزله هارون براى موسى بود، يعنى على بن ابى طالب، امير مؤمنان و پيشواى پرهيزگاران و جلودار خوبان و روسپيدان ، و برترينِ اوصيا و وارث دانش پيامبران و فرستادگان ، و پس از او ، حسن و حسين ، دو سَرور جوانان بهشتى، سپس على بن الحسين زين العابدين، سپس محمّد بن على، گستراننده دانش پيامبران، سپس جعفر بن محمّد صادق ، وارث دانش اوصيا، سپس موسى بن جعفر كاظم، سپس على بن موسى الرضا، سپس محمّد بن على، سپس على بن محمّد، سپس حسن بن على و سپس حجّت قائم منتظَر است . درودهاى خداوند ، بر ايشان باد! گواهى مى دهم كه ايشان وصى و امام اند، و زمين در هيچ عصر و زمانى ، از وجود حجّت خداى متعال بر خلقش ، خالى نيست، و ايشان اند دستگيره استوار و پيشوايان هدايت و حجّت بر مردم دنيا تا آن گاه كه [قيامت فرا رسد و] خدا زمين و زمينيان را به ارث برد».

.

ص: 354

ط _ حَديثُ طَلَبِ الحاجَةِكتاب من لا يحضره الفقيه عن عبد اللّه بن جندب عن الإمام الكاظم عليه السلام :تَقولُ في سَجدَةِ الشُّكرِ : اللّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ ، واُشهِدُ مَلائِكَتَكَ ، وأنبِياءَكَ ورُسُلَكَ ، وجَميعَ خَلقِكَ ، أَنَّكَ أنتَ اللّهُ رَبّي ، وَالإِسلامَ ديني ، ومُحَمَّدا نَبِيّي ، وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ ومُحمَّدَ بنَ عَلِي¨ِّ وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ وموسَى بنَ جَعفَرٍ وعَلِيِّ بنَ موسى ومُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ وعَلِيَّ بنَ مُحَمَّدٍ وَالحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ وَالحُجَّةَ بنَ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ أَئِمَّتي ، بِهِم أَتَوَلّى ومِن أعدائِهِم أَتَبَرَّأُ . اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ دَمَ المَظلومِ _ ثَلاثا _ اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإيوائِكَ عَلى نَفسِكَ لِأَعدائِكَ لَتُهلِكَنَّهُم بِأَيدينا وأيدِي المُؤمِنينَ ، اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإيوائِكَ عَلَى نَفسِكَ لِأَولِيائِكَ لَتُظفِرَنَّهُم بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِم ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى المُستَحفَظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ _ ثَلاثا _ ، وتَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ اليُسرَ بَعدَ العُسرِ _ ثَلاثا _ . ثُمَّ تَضَعُ خَدَّكَ الأَيمَنَ عَلَى الأَرضِ وتَقولُ : يا كَهفي حينَ تُعيينِيَ المَذاهِبُ ، وتَضيقُ عَلَيَّ الأَرضُ بِما رَحُبَت ، ويا بارِئَ خَلقي رَحمَةً بي ، وكُنتَ عَن خَلقي غَنِيّا ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَلَى المُستَحفَظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ _ ثَلاثا _ ، ثُمَّ تَضَعُ خَدَّكَ الأَيسَرَ عَلَى الأَرضِ وتَقولُ : يا مُذِلَّ كُلِّ جَبّارٍ ، ويا مُعِزَّ كلِّ ذَليلٍ ، قَد وَعِزَّتِكَ بَلَغَ بي مَجهودي _ ثَلاثا _ ، ثُمَّ تَعودُ لِلسُّجودِ وتَقولُ مِئَةَ مَرَّةٍ : شُكرا شُكرا ، ثُمَّ تَسأَلُ حاجَتَكَ إن شاءَ اللّهُ . (1)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 329 ح 967 ، الكافي : ج 3 ص 325 ح 17 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 110 ح 416 ، منتقى الجمّان : ج 2 ص 91 وفيها «فلانا وفلانا إلى آخرهم» بدل ذكر أسماء الأئمّة عليهم السلام ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 1078 ح 8588 .

ص: 355

ط _ حديث درخواست حاجتامام كاظم عليه السلام :در سجده شكر مى گويى: «بار خدايا! من تو را گواه مى گيرم و فرشتگانت و پيامبران و فرستادگانت را و همه آفريدگانت را نيز گواه مى گيرم [بر اين ]كه [معتقدم ]تويى خداى يگانه و پروردگار من و [بر اين كه] اسلام ، دين من است و محمّد ، پيامبر من است و على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و حجّة بن الحسن بن على ، پيشوايانم اند و من ، دوستدار و پيرو ايشان هستم و از دشمنانشان بيزارم. بار خدايا! سوگندت مى دهم به خون ستم ديده (اين را سه بار مى گويى) . بار خدايا! سوگندت مى دهم به آن عهدى كه با خويش در باره دشمنانت كرده اى كه آنان را به دست ما و به دست مؤمنان ، نابود گردانى. بار خدايا! سوگندت مى دهم به آن عهدى كه با خويش در باره دوستانت كرده اى كه آنان را بر دشمن خودت و ايشان پيروز گردانى، [سوگندت مى دهم ]كه بر محمّد و بر رازداران از خاندان محمّد ، درود فرستى (اين را سه بار مى گويى)» . و سه بار مى گويى: «بار خدايا! از تو درخواست مى كنم كه پس از تنگى و دشوارى ، آسانى و آسايش را به من ارزانى دارى». سپس گونه راستت را بر خاك مى نهى و سه بار مى گويى: «اى پناهگاه من در آن هنگام كه همه راه ها بر من بسته و زمين با همه فراخى اش بر من تنگ مى شود! اى آن كه مرا از سر مِهر بر من ، آفريدى و به آفريدن من نيازى نداشتى! بر محمّد و خاندان محمّد و بر رازدارانِ از خاندان محمّد، درود فرست» . سپس گونه چپ خويش را بر خاك مى نهى و سه بار مى گويى: «اى خوار كننده هر گردن فرازى، و اى عزّت دهنده هر خوارى! به عزّتت سوگند كه طاقتم طاق گشته است». آن گاه ، دوباره به سجده مى روى و صد مرتبه مى گويى: «سپاس گزارم، سپاس گزارم !» . سپس حاجتت را از خدا درخواست مى كنى، به يارى خدا.

.

ص: 356

. .

ص: 357

. .

ص: 358

. .

ص: 359

پژوهشى در باره احاديث مربوط به تعداد امامان
1 . ارزيابى سند احاديث

پژوهشى در باره احاديث مربوط به تعداد امامانبر پايه احاديثى كه در فصل قبل آمد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دوازده نفر از خاندان خود را يكى پس از ديگرى به عنوان جانشينان خود و امامان و رهبران آينده جهان اسلام ، به امّت معرّفى كرده است . اين متون را به دو دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل ، احاديثى كه در منابع روايى پيروان اهل بيت عليهم السلام آمده است . سند اين احاديث ، صحيح و معتبر است و دلالت آنها بر مبناى پيروان اهل بيت در موضوع امامت ، روشن و غير قابل ترديد است . بسيارى از اين احاديث ، در اين فصل نقل شد . دسته دوم ، احاديثى كه منابع اهل سنّت از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند . اين احاديث، هر چند بر مبناى اهل سنّت از صحّت و اعتبار لازم برخوردارند ، ولى دلالت آنها به وضوح دلالت احاديث دسته اوّل نيست . از اين رو ، احتمالات مختلفى در تبيين مقصود از آنها ذكر شده است . در اين پژوهش ، علاوه بر ارزيابى سند اين دسته از احاديث ، روشن خواهد شد كه مقصود از آنها نيز چيزى جز مدلول احاديث دسته اوّل نيست .

1 . ارزيابى سند احاديثدر زمينه ارزيابى سند احاديث مربوط به تعداد خلفا ، چند نكته قابل ذكر است :

.

ص: 360

الف _ سند اين احاديث در منابع كهن و معتبر اهل سنّت به جابر بن سَمُره (1) و ابو جحيفه (2) مى رسد . ب _ گزارش جابر بن سَمُره (3) در نزد اهل سنّت ، صحيح و معتبر است . بغوى در ارزيابى اين حديث مى گويد : بر صحّت اين حديث ، اتّفاق وجود دارد . (4) افزون بر اين ، آلبانى برخى طُرُق اين حديث را صحيح مى داند . (5) اين حديث همچنين در صحيح مسلم (6) و صحيح البخارى (7) روايت شده كه اين نقل ها نيز نزد اهل سنّت معتبر شمرده مى شوند ، هر چند در نقل بخارى به جاى «اثنا عشر خليفة» ، «اثنا عشر أميرا» آمده است . ج _ گزارش جابر بن سَمُره با همان اسنادى كه در منابع اهل سنّت آمده ، در منابع حديثى شيعه نيز نقل شده است . (8) د _ احاديث ياد شده ، علاوه بر جابر بن سَمُره از طريق عبد اللّه بن عمر ، عبد اللّه

.


1- .الكافي ، ج 3 ، ص 19 ، ح 3 ، وص 278 ، ح 1 ، وج 4 ، ص 120 ، ح 1 ، وج 5 ، ص 119 ، ح 2 و ...
2- .. ر . ك : ص 310 و 312 _ 315 ح 77 _ 81 .
3- .. ر . ك : ص 314 ح 82 .
4- .جابر بن سَمُره ، از صحابيان كم سال و خواهرزاده سعد بن ابى وقّاص است (تهذيب الكمال : ج 4 ص 437 ش 867 ) . پدرش در سال فتح مكّه مسلمان شد ( الإصابة : ج3 ص149 ) . او در كوفه مى زيست و پس از سال 73 وفات يافت ( سير أعلام النبلاء : ج3 ص186 ) . از او 146 حديث ( با حفظ مكرّرات ) نقل شده كه 23 روايت آن، در صحيح مسلم است ( تهذيب الأسماء : ج 1 ص 142 ) .
5- .شرح السنّة : ج 15 ص 31.
6- .سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 1 ص 651 ش 376 .
7- .ر . ك : ص 310 ح 77 _ 79 .
8- .ر . ك : ص 316 ح 90 .

ص: 361

2 . زمان و مكان صدور احاديث

بن مسعود ، عبد اللّه بن عمرو بن عاص ، اَنَس بن مالك و عبد اللّه بن ابى اوفى نيز نقل شده اند ؛ ليكن منابعى كه اين گزارش ها را روايت كرده اند ، مصادر شيعى اند . (1) ه _ نكته قابل تأمّل ، اين است كه : سخنى سرنوشت ساز با آن اهمّيت كه آينده رهبرى در جامعه اسلامى را رقم مى زند ، چرا آن گونه كه بايد ، مورد توجّه صحابيان قرار نگرفته و كمتر به نقل آن پرداخته اند ، تا آن جا كه حديث «اِثنا عَشَرَ خليفة (دوازده خليفه)» به حديث جابر بن سَمُره معروف گرديده است ؟ بى ترديد ، سياسى بودن مضمون حديث در عدم نقل آن توسّط اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ، مؤثّر بوده است . از اين رو، عدم شهرت نقل آن از طرق مختلف ، بر بى توجّهى صحابيان به اين موضوع مهم، دلالت ندارد .

2 . زمان و مكان صدور احاديثمُسلم ، در صحيح خود ، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در باره خلفاى پس از خود را مربوط به روز جمعه اى مى داند كه شخصى به نام اَسلَمى سنگسار شد (2) و چون اين واقعه در مدينه اتّفاق افتاده است ، (3) مى توان گفت كه مكان سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسجد مدينه بوده است ؛ امّا احمد بن حنبل ، در مسند خويش ، زمان صدور اين حديث را عرفه و مكان آن را سرزمين عرفات (4) ذكر كرده است و در گزارشى ديگر ، مكان صدور آن را مِنا مى داند . (5) با تأمّل در متن گزارش هايى كه مربوط به اين واقعه است ، به نظر مى رسد كه

.


1- .ر . ك : الخصال : ص 469 _ 473 ح 12 _ 30 (با 19 سند) ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 1 ص 248 _ 250 ، العمدة : ص 416 ح 856 و ص 419 ح 871 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 57 _ 58 ، إعلام الورى : ج 2 ص 158 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 38 .
2- .ر . ك : ص 310 ح 79 .
3- .اُسد الغابة : ج 5 ص 6.
4- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 429 ح 20991 .
5- .مسند ابن حنبل: ج 7 ص 429 ح 20991.

ص: 362

3 . اختلاف در متن احاديث

جابر بن سَمُره، تنها يك واقعه را بيان مى كند و با توجّه به ويژگى هاى اختصاصى موجود در متن، احتمال تعدّد واقعه، بعيد است .

3 . اختلاف در متن احاديثمتن حديث جابر بن سَمُره ، به گونه هاى مختلفى گزارش شده است . در بيشتر گزارش ها «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)» ، در صحيح البخارى «اثنا عشر أميرا (دوازده امير)» و در گزارش هاى ديگر ، «اثنا عشر إماما (دوازده امام)» ، «إثنا عشر ملكا (دوازده پادشاه)» و «اثنا عشر قيّما (دوازده سرپرست)» آمده است و مطابق برخى از نقل ها ، متن حديث با عبارت «لا يَزالُ أَمرُ النَّاسِ ماضيا ما وَليَهُم اثنا عَشَرَ رَجُلاً ؛ (1) همواره كارهاى مردم انجام مى شود ، مادام كه دوازده مرد ، سرپرست آنها باشند» گزارش شده است . همه اين گزارش ها ، نشان دهنده آن است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در پى معرّفى جانشينان خود و رهبران آينده جهان اسلام بوده و راوى و يا راويان حديث ، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نقل به معنا كرده اند . نكته قابل توجّه ، اين كه : پس از معرّفى دوازده نفر به عنوان جانشينان پس از پيامبر صلى الله عليه و آله توسّط ايشان ، همهمه و هياهو مجلس را فرا مى گيرد ، (2) به گونه اى كه جابر بن سَمُره تصريح مى كند كه سخن پايانى پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيده (3) و از پدر يا عموى خود مى پرسد كه : ايشان چه گفت ؟ و او پاسخ مى دهد كه ايشان فرمود : «كلّهم من قريش ؛ (4) همه آنها از بنى هاشم اند» .

.


1- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1452 ح 6 ؛ الخصال : ص 473 ح 27 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 35 .
2- .الرجال لابن الغضائري ، ص 54 ، الرقم 14 .
3- .الحسن بن محمّد بن يحيى كان كذّابا يضع الحديث ... « غض » « منه » ، كما ذكر في الرجال لابن الغضائري ص 54 ، الرقم 14 .
4- . همه آنها از قريش اند» ، يا «كلّهم من بنى هاشم ؛

ص: 363

4 . مقصود از «دوازده خليفه»
اشاره

اين صحنه نشان مى دهد كه فضاى سياسى براى اعلان رهبران آينده جهان اسلام ، مناسب نبوده است ، چنان كه جمله «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ؛ (1) خداوند ، تو را از آسيب مردمان حفظ مى كند» در جريان غدير ، اشاره به همين واقعيت است . البتّه بعد از غدير نيز هنگامى كه پيامبر اسلام در بيمارىِ منجر به وفاتش مى خواهد به صورت مكتوب ، مشكل رهبرى آينده جهان اسلام را حل كند ، با كارشكنى و همهمه و غوغا رو به رو مى شود و در نتيجه ، تصريح به اين امر ، ميسّر نمى گردد . (2)

4 . مقصود از «دوازده خليفه»تأمّل در واژه هاى «خليفه» ، (3) «امام» ، (4) «وصى» ، (5) «امير» (6) و الفاظ مشابه آنها كه در گزارش هاى مختلف حديث جابر آمده و نيز موقعيت خانوادگى و عدد كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به عنوان جانشينان خود معرّفى مى كند و مهم تر از همه ، تأكيد ايشان بر اين كه قيام دين و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قيامت در گرو خلافت آنهاست ، به روشنى نشان مى دهند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين پيام مهم ، در صدد ارائه مشخّصات افرادى بوده كه شايستگى علمى ، عملى ، سياسى و مديريتى لازم را براى رهبرى جامعه اسلامى پس از او دارند ؛ كسانى كه از هر جهت مى توانند خليفه خدا و خليفه پيامبر خدا باشند . در آن هنگام ، اهمّيت اين پيام و رساندن آن، به گونه اى بود كه به گفته ابن عبّاس ،

.


1- .. ر . ك : ص 310 و 312 ح 77 _ 81 و مسند ابن حنبل : ج 7 ص 429 ح 20991 .
2- .ينابيع المودّة : ج2 ص316 ح908 .
3- .. ر .ك : ص 311 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده خليفه») .
4- .. ر .ك : ص319 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده امام») .
5- .. ر .ك : ص 323 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده وصى») .
6- .. ر .ك : ص 319 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده امير») .

ص: 364

ابو بكر در آغاز حكومتش ، خود را خليفه نمى خواند و در پاسخ كسى كه از او مى پرسد: «آيا تو خليفه پيامبر خدايى ؟» ، پاسخ مى دهد : نه . و در پاسخ اين سؤال كه : پس تو كيستى ؟ پاسخ مى دهد : «من ، جاى گزين پس از او هستم» . (1) دقّت و تأمّل در معناى واژه «خليفه» ، خود، بيانگر اين معناست . خليفه به معناى جانشين است و جانشين، كسى است كه وظيفه شخص پيشين را به عهده دارد و جاى خالى او را پُر مى كند، و چون وظيفه اصلى و محورى پيامبر صلى الله عليه و آله ، هدايتگرى و راه نمونى مردمان به سوى رستگارى است ، تنها ، فردى شايستگى عنوان خلافت را خواهد داشت كه به بهترين وجه به هدايت مردمان بپردازد . به همين دليل است كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، مبلّغان دين را خلفاى خود شمرده است . در حديثى آمده است : قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائى قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وَ مَن خُلَفاؤكَ؟ قالَ : الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدى يَروونَ حَديثى و سُنَّتى . (2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما» . سؤال شد : جانشينان تو ، چه كسانى اند؟ فرمود : «كسانى كه پس از من مى آيند و حديث و سنّت مرا روايت مى كنند» . حكومت ، تنها وسيله و ابزارى بوده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن استفاده كرده و هدف خويش را گسترش داده اند . پيامبر صلى الله عليه و آله چه حكومت داشته باشد يا آن را در اختيار نداشته باشد (همانند دوران سخت مكّه) ، وظيفه خويش را به انجام رسانده است . توجيهات و تأويلاتى كه به نقل از محقّقان حديثى اهل سنّت در پى مى آيد ، نشان دهنده اين مطلب است كه آنان بدون توجّه به علّت غايى بعثت پيامبران ، به معناى شايع «خليفه» توجّه كرده اند و در ميان حاكمان و قدرتمداران ، به دنبال

.


1- .النهاية : ج 2 ص 69 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 420 ح 5919 .

ص: 365

خليفه گشته اند . بديهى است كه حاكمان ظالم و خونريزى همانند يزيد و عبد الملك را نمى توان خليفه بزرگ ترين پيامبران الهى و خاتم آنان دانست . بارى ! ترديدى نيست كه هدف پيامبر صلى الله عليه و آله از اين سخن ، معرّفى بهترين كسانى است كه پس از او شايستگى كامل را براى رهبرى امّت اسلامى دارند ؛ ليكن با عنايت به اين كه مقام نبوّت ، منزّه از سخن لغو يا معمّاگونه است ، مسئله مهم در فقه الحديث و فهم سخن پيامبر خدا ، تعيين مصداق خلفاى دوازده گانه اى است كه ايشان ، آنان را به عنوان خلفاى شايسته خود ، معرّفى نموده است ؟ از نگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام ، پاسخ اين سؤال ، روشن است ؛ زيرا آنان بر اين باورند كه خلفاى دوازده گانه پيامبر صلى الله عليه و آله ، دوازده تن از اهل بيت ايشان اند كه اوّلين آنها امام على عليه السلام و آخرين آنها امام مهدى عليه السلام است كه هم اكنون ، زنده است و روزى جهان را پُر از عدل و داد خواهد كرد . (1) محدّثان اهل سنّت با اين كه حديث جابر بن سَمُره را صحيح مى دانند ، پاسخ روشنى براى تبيين مصاديق خلفاى دوازده گانه ندارند ، تا آن جا كه ابن جوزى در كتاب كشف المشكل مى گويد : اگر چه در باره اين حديث جستجوى بسيار كردم و در مورد آن سؤال نمودم ، ليكن كسى را نيافتم كه مقصود [واقعى ]آن را بداند . (2) مهلّب نيز چنين تصريح مى نمايد : كسى را نيافتم كه به معناى حقيقى اين حديث ، رسيده باشد . (3) همچنين ابن حجر ، اجمالاً عدم فهم حديث ياد شده را تأييد مى كند . (4)

.


1- .ر . ك : ص 333 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / احاديث در بر دارنده شمار امامان و نام هاى آن) .
2- .كشف المشكل : ج 1 ص 449 . نيز ، ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 212.
3- .ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 211.
4- .فتح البارى : ج 13 ص 212.

ص: 366

شمارى از آراى غير منطبق بر خلفاى دوازده گانه
نظريه اوّل : حكّام دوران اقتدار سياسى اسلام
نقد نظريه اوّل

البتّه عدّه اى از جمله افراد ياد شده خواسته اند كه ولو به صورت احتمال ، مقصود از خلفاى دوازده گانه را بيان كنند ؛ ليكن با تأمّل در آنچه گفته اند ، مشخّص مى گردد كه مدّعاى آنان ، نه از حيث عدد و نه از حيث ويژگى ها با آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده ، قابل انطباق نيست كه در اين جا به شمارى از آرا ، اشاره مى كنيم . (1)

شمارى از آراى غير منطبق بر خلفاى دوازده گانهنظريه اوّل : حكّام دوران اقتدار سياسى اسلامبيهقى (2) و قاضى عياض (3) گفته اند : مقصود از خلفاى دوازده گانه ، كسانى اند كه در دوران عزّت خلافت و قوّت اسلام ، حكومت كرده اند و مردم بر آنان اجماع داشته اند . اين دوران تا ايّام حكومت يزيد بن عبدالملك ، ادامه داشته است . طبق اين نظريه ، افزون بر خلفاى راشدين ، معاويه ، يزيد ، عبد الملك ، وليد ، سليمان ، عمر بن عبد العزيز ، يزيد بن عبد الملك ، هشام بن عبد الملك و وليد بن يزيد ، مصاديق خلفاى دوازده گانه اند .

نقد نظريه اوّلاشكال هايى كه به نظريه بيهقى و قاضى عياض وارد شده ، عبارت اند از : 1 . هيچ استدلالى بر اين ادّعا ارائه نشده است . 2 . مجموع اين افراد ، بيش از دوازده نفر است . 3 . حتّى بنا بر مبناى خود قائلان ، مشخّص نشده است كه چرا امام حسن عليه السلام ، معاوية بن يزيد و مروان ، از اين جمع خارج شده اند و چرا خلفاى عبّاسى در اين

.


1- .براى آگاهى بيشتر، ر.ك: فتح البارى : ج 13 ص 211 _ 215 و المسائل الخلافيّة ، على آل محسن : ص 15 _ 38 .
2- .رجال النجاشي ، ص 54 ، الرقم 123 ولم ترد فيه الكنية .
3- .دلائل النبوّة : ج 6 ص 520 .

ص: 367

نظريه دوم : حاكمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزيز
اشاره

مجموعه جاى نگرفته اند ؟ آيا «كوتاه بودن مدّت خلافت» و يا «تغيير خانواده خليفه» ، خليفه را از خليفه بودن ساقط مى كند ؟! 4 . با قطع نظر از حكومت حاكمان اوّليه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، واضح است كه به قدرت رسيدن معاويه و حاكمان پس از او ، از طريق زور و قوّه قهريه بوده است . از اين رو ، چنين حاكمانى (چه اُمَوى و چه عبّاسى)، شايسته عنوان خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله نيستند ؛ زيرا مردم بدون اختيار و با اكراه و اجبار ، مجبور به پذيرش خلافت آنان گشته اند . 5 . اجتماع كامل بر خلافت تمام اين افراد ، وجود ندارد . ابتداى حكومت ابو بكر ، اين گونه است؛ چرا كه امام على عليه السلام ، اهل بيت عليهم السلام و بعضى از بزرگان صحابه ، حاكميت ابو بكر را تا چند ماه نپذيرفتند . نيمه دوم خلافت عثمان هم با شورش و اعتراض همراه بود و بنا بر اين ، اجتماع بر خلافت وجود نداشت . خلافت امام على عليه السلام از آغاز تا انجام ، مورد پذيرش معاويه و مردم شام قرار نگرفت . در برخى مواقع هم با مخالفت اصحاب جمل و اصحاب نهروان رو به رو شد . 6 . بيشتر اين افراد ، در پى اقامه معالم دين (بر پا داشتن احكام دين) نبوده اند . بنا بر اين ، مشمول توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله نمى گردند . بيهقى ، خود به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است : مقصود از اقامه دين ، بر پا داشتن نشانه هاى دين است _ خدا داناتر است _ ، هر چند برخى از آنان ، كارهاى نامشروع انجام مى دادند . (1)

نظريه دوم : حاكمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزيزابن حجر عَسقَلانى ، پس از كلامى كه از واضح نبودن مطلب در نزد او حكايت

.


1- .دلائل النبوّة : ج 6 ص 521 .

ص: 368

نقد نظريه دوم

دارد ، در تبيين مقصود از «خلفاى دوازده گانه» مى گويد : اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «پس از من ، دوازده خليفه خواهند بود» ، بهتر است بر واقعيت زمان پس از پيامبر خدا حمل شود ؛ چرا كه همه كسانى كه پس از ايشان جامه خلافت بر تن كردند ، از ابو بكر تا عمر بن عبد العزيز ، چهارده تن بودند ، دو تن از آنها نه خلافت درستى داشتند و نه مدّت خلافتشان چندان قابل توجّه بود . آن دو ، معاويه پسر يزيد و مروان پسر حكم بود ، و بقيّه ، همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده ، دوازده نفر بودند . و در ادامه اظهار داشته است : البتّه اين كه فرموده است : «مردم بر آنها اتّفاق نظر پيدا مى كنند» ، بر اين مسئله ، خدشه اى وارد نمى كند ؛ زيرا اتّفاق نظر ، در اكثر و غالب است و اين ويژگى هم همواره ، جز در حسن بن على عليه السلام و عبد اللّه زبير ، به رغم درستى خلافت آن دو ، و حكم به ثابت نبودن شايستگى مخالفانشان ، جز پس از مصالحه حسن عليه السلام و كشته شدن زبير ، بوده است . و خدا بهتر مى داند . (1)

نقد نظريه دومافزون بر شمارى از اشكال هاى نظريه اوّل ، اشكال هاى ديگرى بر اين نظريه وارد شده ، كه عبارت اند از : 1 . ابن حجر ، در توجيه خارج كردن معاوية بن يزيد و مروان بن حكم از شمار خلفا ، گفته است كه مدّت حكومت اين دو ، كوتاه بوده است . بر طبق اين نظريه بايد امام حسن عليه السلام نيز از اين مجموعه خارج شود ؛ زيرا مدّت حكومت ايشان نيز كوتاه بوده است . 2 . عبد اللّه بن زبير ، جزو اين گروه شمرده شده است ، در حالى كه خلافت او

.


1- .الاستبصار ، ج 4 ، ص 144 ، ح 5 ؛ تهذيب الأحكام ، ج 4 ، ص 2 ، ح 2 ، وص 7 ، ح 3 ، وج 8 ، ص 90 ، ح 227 .

ص: 369

نظريه سوم : دوازده خليفه نامشخّص تا قيامت
نقد نظريه سوم
نظريه چهارم : خلفاى بنى اميّه
اشاره

هيچ گاه فراگير و همه گستر نگرديد ؟

نظريه سوم : دوازده خليفه نامشخّص تا قيامتابن جوزى مى گويد : منظور ، وجود دوازده خليفه در دوره اسلامى تا روز قيامت است كه آنان ، بر اساس حق رفتار مى كنند ، هر چند دوران خلافتشان پشت سر هم نباشد . (1) ابن كثير نيز در تفسير خود از اين نظريه دفاع مى كند . (2)

نقد نظريه سوماشكال هاى اين نظريه، عبارت اند از: 1 . غير شفّاف كردن سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، ممكن است برخى از اشكالات وارد بر نظريات پيشين را حل كند ؛ ولى نتيجه اى روشن و مشخّص براى ما نخواهد داشت . نتيجه اين نظريه آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله جمله اى مبهم و معمّاگونه فرموده است كه هيچ نقشى در معرفت و عمل جامعه اسلامى نخواهد داشت ! 2 . سخن پيامبر صلى الله عليه و آله براى پى ريزى مسيرى هموار براى رسيدن به هدفى بزرگ است ، يعنى تبعيت مردم از اين رهبران كه موجب راهيابى و هدايت آنان خواهد گشت ، در صورتى كه با فرض نامشخّص بودن آن دوازده نفر ، اين هدف هرگز محقّق نخواهد شد و حتّى موجب سر در گمى آنان در شناخت مقتدا و سوء استفاده دنياطلبان از آن خواهد شد .

نظريه چهارم : خلفاى بنى اميّهخطابى و ابن جوزى گفته اند : مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله از خلفاى دوازده گانه ، خلفاى

.


1- .الرجال لابن الغضائري ، ص 52 ، الرقم 9 ، وفيه : الحسن بن أسد .
2- .فتح البارى : ج 13 ص 213 ، مسائل الخلافية ، على آل محسن : ص 8 .

ص: 370

نقد نظريه چهارم

بنى اميّه هستند ؛ زيرا اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مربوط به زمان پيامبرند و مشمول عنوان خلفاى دوازده گانه نيستند . بنا بر اين خلفاى اربعه ، معاويه و مروان بن حكم ، از اين گروه خارج مى شوند و دوازده نفر باقى خواهند ماند . (1) براى روشن شدن سخن اين دو نفر ، اين نكته را بايد ذكر كنيم كه حاكمان اموى پانزده نفر بوده اند كه دوران حكومت آنان سيزده سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز شده است (چون عثمان در اواخر سال 23 هجرى به خلافت رسيد) . اين دو نفر براى رفع مشكل تعداد افراد بنى اميّه و زمان حكومت آنان ، اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را به پيامبر خدا ملحق نموده ، شايسته عنوان «خلافة النبىّ» ندانسته اند . در نتيجه ، دوران خلفاى اربعه ، معاويه و مروان بن حكم ، از اين حكم خارج شده و دوازده نفر ذيل آن باقى مانده اند . گفتنى است كه ابن جوزى در ابتداى سخن خويش گفته است كه دستيابى به مدلول اصلى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و فهم آن ، ممكن نيست . (2)

نقد نظريه چهارماشكال هاى اين نظريه، عبارت اند از: 1 . خلفاى چهارگانه ، از عنوان دوازده خليفه خارج شده اند و هيچ استدلالى بر آن ارائه نشده است . 2 . در متون اهل سنّت ، دوران خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله تا سى سال پس از ايشان دانسته شده است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : الخِلافَةُ فى اُمَّتى ثَلاثونَ سَنَةً ثُمَّ مُلكٌ بَعدَ ذلِكَ . (3)

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 598 ، الرقم 1119 .
2- .ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 212 .
3- .سنن الترمذى : ج 4 ص 503 ح 2226 ، سنن أبى داوود : ج 4 ص 211 ح 4646 _ 4647 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 213 ح 21978 ، السنن الكبرى، نسائى : ج 5 ص 47 ح 8155 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 35 ح 6657 ، سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 1 ص 742 ح 459 .

ص: 371

نظريه پنجم : امارت دوازده امير در يك زمان
نقد نظريه پنجم

خلافت ، در امّت من ، سى سال است . سپس ، بعد از آن ، سلطنت است . در حالى كه اين نظريه خلافت را بعد از سال 60 هجرى (مرگ معاويه) تصوير كرده است . 3 . روايت «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)» ، در مقام ستايش از اين افراد است . طبيعى است كه اين ستايشگرى نمى تواند شامل بنى اميّه گردد كه جنايات متعدّدى را نسبت به اسلام و مسلمانان و جامعه اسلامى مرتكب شده اند ، علاوه بر اين كه احاديث فراوانى نيز در مذمّت آنها صادر شده است . (1) 4 . حَكَم بن ابى العاص و پسر او مروان بن حكم ، به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به جرم «نفاق» از مدينه تبعيد شدند . آيا عجيب نيست كه او را جزو اصحاب پيامبر بشمُرند و حكومت او را همانند حكومت زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بدانند؟!

نظريه پنجم : امارت دوازده امير در يك زمانمُهَلَّب گفته است : گمان غالب ، اين است كه پيامبر _ كه درود و سلام خداوند بر او باد _ از فتنه هاى شگفتى پس از خود ، خبر داده است ، حتّى از اين كه مردم در يك زمان ، داراى دوازده امير مى شوند و اگر جز اين را مى خواست ، مى فرمود : دوازده اميرند كه فلان گونه عمل مى كنند . (2)

نقد نظريه پنجمبه نظر مى رسد مهلّب در صدد توضيح متن منقول در صحيح البخارى بوده و به ساير

.


1- .ر . ك : الغدير : ج 8 ص 248 ، مسائل الخلافية ، على آل محسن : ص 31 _ 35 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 2 ، ص 70 _ 72 ، ح 1 .

ص: 372

پاسخ به دو اشكال
1 . بيشتر امامان شيعه به خلافت نرسيدند

گزارش هاى دقيق تر و مشروح تر حديث جابر بن سَمُره توجّه نداشته است . متن موجود در صحيح البخارى ، مختصر و مبهم است . در نتيجه ، احتمالات گوناگونى در باره آن متصوّر است . ابن حجر عسقلانى ، در نقد نظريه او به اين نكته اشاره كرده و معتقد است : متون موجود در صحيح مسلم ، مشخّص كرده اند كه در زمان اين دوازده نفر ، اسلام ، عزيز و منيع خواهد بود . آيا مى توان تصوّر كرد كه افتراق دوازده گانه در ميان مسلمانان رُخ دهد و باز هم عزّت اسلام را در پى داشته باشد ؟ (1) با توجّه به دلايل ارائه شده در صفحات پيشين ، حديث «خلفاى دوازده گانه» تنها بر نظريه شيعه دوازده امامى قابل انطباق است و ديگر تحليل ها و نظريه پردازى ها به جهت دارا بودن اشكالات متعدّد ، نادرست اند .

پاسخ به دو اشكالدر باره نظريه اى كه ما در تبيين حديث «خلفاى دوازده گانه» انتخاب كرديم ، دو اشكال بدين شرح قابل طرح است كه همراه با پاسخ آنها ارائه مى گردند :

1 . بيشتر امامان شيعه به خلافت نرسيدنداشكال اوّل ، اين است كه در ميان امامان دوازده گانه اى كه پيروان اهل بيت عليهم السلام به آنها معتقدند ، تنها امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام به خلافت رسيدند . بنا بر اين ، چگونه مى توان آنها را خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله شمرد ؟ پاسخ اين اشكال ، اين است كه بر پايه نصوص معتبرى كه بخشى از آنها گذشت ، امامت و خلافت ، منصبى الهى است و پيامبر خدا ، به فرمان خداوند، دوازده تن از

.


1- .ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 211 .

ص: 373

2 . عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شيعه
اشاره

اهل بيت خود را براى انجام اين مسئوليت تعيين كرده است و تبعيت نكردن اكثر مردم از آنها ، با خلافت واقعى آنها منافاتى ندارد . به تعبير ديگر ، بر پايه احاديث معتبرى كه گذشت ، از جمله حديث «خلفاى دوازده گانه» ، پيامبر خدا خبر از شايستگى امامان اهل بيت عليهم السلام براى خلافت و تعيين آنها به عنوان جانشين خود داده ؛ امّا اين كه مردم مى پذيرند ، يا نمى پذيرند ، موضوع ديگرى است كه در اين باره نيز پيامبر صلى الله عليه و آله در احاديث ديگرى ، حوادثِ آينده امّت اسلامى را پيشگويى كرده و خبر داده كه امّتش با اهل بيت او چه خواهند كرد . (1)

2 . عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شيعهاشكال دوم ، اين است كه در برخى از گزارش هاى حديث در باره «خلفاى دوازده گانه» ، اين عبارت آمده است : كُلُّهُم تَجتَمِعُ عَلَيهِ الاُمَّةُ . (2) همه آنها ، مورد اتّفاق امّت اند . بديهى است كه هيچ يك از امامان شيعه مورد اتّفاق امّت نبوده اند . بنا بر اين ، چگونه مى توان حديث ياد شده را بر آنان منطبق دانست ؟ پاسخ ، اين است كه : اوّلاً بيشتر احاديثى كه «خلفاى دوازده گانه» را گزارش كرده اند ، فاقد تعبير ياد شده اند و گزارشى كه به اتّفاق امّت بر آنها اشاره كرده ، از اعتبار لازم برخوردار نيست .

.


1- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 513 (فصل يازدهم : ستم به اهل بيت عليهم السلام ) و دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 7 ص 253 (بخش هشتم / فصل يكم : خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از شهادت على عليه السلام ) .
2- .. سنن أبى داوود : ج 4 ص 106 ح 4279 .

ص: 374

ثانيا بر فرض كه سند گزارش ياد شده ، صحيح هم باشد ، مدلول ظاهرى آن را نمى توان به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داد ؛ زيرا واقعيت ندارد ، چون اكثر قريب به اتّفاق زمامداران پس از پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اتّفاق امّت نبوده اند . بنا بر اين ، براى تصحيح نسبت اين گزارش به پيامبر صلى الله عليه و آله بايد گفت كه مقصود از آن، خبر دادن از آينده نيست ؛ بلكه توصيه امّت به اتّفاق بر پيروى از آنهاست كه در اين صورت بر مذهب اماميه اثنا عشريه منطبق خواهد شد .

.

ص: 375

دسته بندى احاديث تفسير كننده آيه تطهير

دسته بندى احاديث تفسير كننده آيه تطهيراحاديثى كه مقصود از «اهل بيت» در آيه تطهير را به طور مستقيم و غير مستقيم بيان كرده اند ، به پنج دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل : احاديثى كه در شأن نزول آيه تطهير وارد شده اند . اين احاديث به طور مشخّص و روشن ، گروه خاصّى از خويشان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله (على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ) را به عنوان مصاديق «اهل بيت» معرّفى و اين عنوان را از ديگر خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله ، سلب كرده اند . محدّثان اهل سنّت ، اين دسته از احاديث را از چهار تن از خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله (على بن ابى طالب ، حسن بن على ، حسين بن على و على بن الحسين عليهم السلام ) (1) و دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (امّ سلمه و عايشه) (2) و هفت تن از اصحاب ايشان (ابو سعيد خدرى ، براء بن عازب ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، زينب دختر ابو سلمه ، سعد بن ابى وقّاص ، صبيحْ غلام امّ سلمه و عبد اللّه بن جعفر) نقل كرده اند . (3)

.


1- .ر . ك : ص 287 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت») .
2- .ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت») .
3- .ر . ك : ص 261 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق اهل بيت عليهم السلام / ابو سعيد خدرى) و ص 265 (براء بن عازب) و ص 267 (جابر بن عبد اللّه ) و ص 271 (زينب دختر ابو سلمة و سعد بن ابى وقّاص) و ص 275 (صُبَيح ، غلام امّ سلمه و عبد اللّه بن جعفر) .

ص: 376

محدّثان شيعه نيز اين دسته از احاديث را از هفت تن از اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله (امام على عليه السلام ، امام حسن عليه السلام ، امام حسين عليه السلام ، امام زين العابدين عليه السلام ، امام محمّد باقر عليه السلام ، امام جعفر صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام ) (1) و نيز دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (امّ سلمه و عايشه) (2) و دو تن از اصحاب ايشان صلى الله عليه و آله (جابر بن عبد اللّه و سعد بن ابى وقّاص 3 ) نقل كرده اند . دسته دوم : احاديثى كه در باره تفسير عملى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آيه تطهير وارد شده اند؛ احاديثى كه تأكيد مى كنند كه پس از نزول آيه تطهير، ماه ها ، بلكه هر روز هنگام نماز صبح ، پيامبر صلى الله عليه و آله درِ خانه على و فاطمه عليهماالسلاممى آمد و پس از سلام و دعوت آنان به نماز ، آيه تطهير را قرائت مى فرمود . محدّثان بزرگ فريقين ، اين واقعه را از بزرگان اصحاب و اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند . (3) دسته سوم : احاديثى كه بدون اشاره به آيه تطهير ، مصاديق «اهل بيت» را معرّفى

.


1- .ر . ك : ص 287 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت»)
2- .ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت»)
3- .ر . ك : ص 301 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / درود فرستادن پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز) .

ص: 377

مى كنند . شمار اين دسته از احاديث كه در فصول و ابواب گوناگون اين كتاب خواهند آمد ، بسيار فراوان است . (1) دسته چهارم : احاديثى كه بدون مشخّص كردن مصاديق «اهل بيت» ، فضايل يا حقوقى را براى اين عنوان مطرح مى كنند و احاديثى ديگر كه بدون ذكر اين عنوان ، همان فضايل و حقوق را براى اهل بيت عليهم السلام مطرح مى كنند . براى نمونه ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «هر كه ما اهل بيت را در راه خدا دوست بدارد ، با ما برانگيخته خواهد شد و ما او را با خود به بهشت مى بريم» (2) و در حديثى ديگر ، ايشان دست فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام را مى گيرد و مى فرمايد : «هر كه من و اين دو و والدين اين دو را دوست بدارد ، در روز رستاخيز با من هم منزلت خواهد بود» (3) و در حديثى ديگر مى فرمايد : «شما را در رعايت حقوق اهل بيتم ، به خدا سوگند مى دهم» (4) و در حديث ديگرى مى فرمايد : «خدا را ، خدا را در حقّ عترت و اهل بيتم ! همانا فاطمه پاره تن من است و دو فرزند او دو بازوى من اند و من و شوى او ، همانند پرتويم» . (5) شمار اين دسته از احاديث ، بيش از سه دسته پيشين است كه در بخش هاى مختلف ، شمار قابل توجّهى از آنها را ملاحظه خواهيد كرد . دسته پنجم : احاديثى كه وقتى آنها را در كنار هم مى نهيم ، روشن مى شود كه فرزندان حسين عليه السلام تا امام مهدى عليه السلام ، همگى در حكم «اصحاب كسا» هستند و آيه تطهير، آنها را در بر مى گيرد .

.


1- .ر . ك : ص 263 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق اهل بيت عليهم السلام / ابو ليلى انصارى) و ص 265 (ثوبان) و ص 267 (جابر بن عبد اللّه ) و ص 277 (عبد اللّه بن عبّاس) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 469 ح 1174 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 467 ح 1170 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 325 ح 821 .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 329 ح 833 .

ص: 378

الفصل الثاني : معرفة أهل البيت عليهم السّلام2 / 1قيمَةُ مَعرِفَتِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ بِمَعرِفَةِ أهلِ بَيتي ووَلايَتِهِم ، فَقَد جَمَعَ اللّهُ لَهُ الخَيرَ كُلَّهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّدٍ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ، وحُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ ، وَالوَلايَةُ لِالِ مُحَمَّدٍ أمانٌ مِنَ العَذابِ . (2)

دلائل الإمامة عن سلمان الفارسي :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَبعَث نَبِيّا ولا رَسولاً إلّا جَعَلَ لَهُ اثنَي عَشَرَ نَقيبا ... . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَما لمِنَ عَرَفَ هؤُلاءِ؟ فَقالَ : يا سَلمانُ ، مَن عَرَفَهُم حَقَّ مَعرِفَتِهِم ، وَاقتَدى بِهِم ، وَوالى وَلِيَّهُم ، وتَبَرَّأَ مِن عَدُوِّهِم ، فَهُوَ وَاللّهِ مِنّا ، يَرِدُ حَيثُ نَرِدُ ، ويَسكُنُ حَيثُ نَسكُنُ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 561 ح 751 عن أبي قدامة الفداني ، بشارة المصطفى : ص 176 عن أبي ورامة القدائي ، بحار الأنوار : ج 27 ص 88 ح 36 .
2- .الشفا : ج 2 ص 47 ، الصواعق المحرقة : ص 232 ، ينابيع المودّة : ج 3 ص 141 نقلاً عن أبي عبد اللّه محمّد بن علي الحكيم الترمذي في نوادر الاُصول عن المقداد بن الأسود .
3- .دلائل الإمامة : ص 448 ح 424 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 6 ح 9 نقلاً عن كتاب المقتضب .

ص: 379

فصل دوم : شناخت اهل بيت عليهم السلام
2 / 1 ارزش شناخت اهل بيت عليهم السلام

فصل دوم : شناخت اهل بيت عليهم السّلام2 / 1ارزش شناخت اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خداوند با شناخت اهل بيت من و ولايت ايشان ، بر او منّت نهاده باشد ، خداوند ، همه خير را براى او گرد آورده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شناخت خاندان محمّد ، برات رهايى از آتش است و دوست داشتن خاندان محمّد ، برگه عبور از صراط است و ولايت خاندان محمّد ، [موجب] امان از عذاب است .

دلائل الإمامة_ به نقل از سلمان فارسى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ پيامبر و رسولى را بر نينگيخت ، مگر آن كه براى او دوازده نقيب قرار داد» . گفتم : اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فداى تو باد! براى آن كه ايشان را شناخته، چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى سلمان! كسى كه ايشان را آن چنان كه بايد ، بشناسد و به آنان اقتدا كند و دوست آنها را دوست بدارد و از دشمنشان بيزارى جويد ، _ به خدا سوگند _ چنين كسى از ماست و هر جا ما فرود آييم ، او فرود خواهد آمد و در جايى سكونت خواهد داشت كه ما هستيم» .

.

ص: 380

الإمام عليّ عليه السلام :أسعَدُ النّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنا ، وتَقَرَّبَ إلَى اللّهِ بِنا ، وأخلَصَ حُبَّنا ، وعَمِلَ بِما إلَيهِ نَدَبنا ، وَانتَهى عَمّا عَنهُ نَهَينا ، فَذاكَ مِنّا ، وهُوَ في دارِ المُقامَةِ مَعَنا . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّما يَعرِفُ اللّهَ عز و جل ويَعبُدُهُ مَن عَرَفَ اللّهَ وعَرَفَ إمامَهُ مِنّا أهلَ البَيتِ . (2)

الكافي عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : أخبِرني عَن مَعرِفَةِ الإِمامِ مِنكُم واجِبَةٌ عَلى جَميعِ الخَلقِ؟ فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله إلَى النّاسِ أجمَعينَ ، رَسولاً وحُجَّةً للّهِِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ في أرضِهِ ، فَمَن آمَنَ بِاللّهِ وبِمُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ وَاتَّبَعَهُ وصَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعرِفَةَ الإِمامِ مِنّا واجِبَةٌ عَلَيهِ . (3)

الكافي عن سالم :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» (4) . قالَ : السّابِقُ بِالخَيراتِ الإِمامُ ، وَالمُقتَصِدُ العارِفُ لِلإِمامِ ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ الَّذي لا يَعرِفُ الإِمامَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ؟ قالَ : مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 461 ح 3297 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2829 .
2- .الكافي : ج 1 ص 181 ح 4 عن جابر .
3- .الكافي : ج 1 ص 180 ح 3 .
4- .فاطر : 32 .
5- .الكافي : ج 1 ص 214 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 130 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 223 ح 35 .
6- .علل الشرائع : ص 9 ح 1 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 328 كلاهما عن سلمة بن عطاء ، نزهة الناظر : ص 126 ح 231 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 312 ح 1 .

ص: 381

امام على عليه السلام :نيك بخت ترينِ مردم، كسى است كه فضل ما را شناخت و به وسيله ما به خدا تقرّب جست و محبّت ما را خالص گرداند و به چيزى كه ما به آن مى خوانيم، پرداخت و از آنچه ما باز مى داريم ، دست شست . چنين كسى از ما و در فردوس برين با ماست .

امام باقر عليه السلام :كسى خداوند عز و جل را شناخته و پرستش كرده كه خدا و امام او را كه از ما اهل بيت است ، بشناسد .

الكافى_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : بفرماييد كه آيا شناخت امام از خاندان شما ، بر همه خلايق واجب است؟ فرمود : «همانا خداوند عز و جل محمّد را فرستاده و حجّت الهى براى همه خلايقش در زمين بر انگيخت . پس هر كه به خدا و محمّد ، پيامبر خدا، ايمان آورَد و از او پيروى كند و تصديقش نمايد ، شناخت امامِ خاندان ما بر او واجب خواهد بود» .

الكافى_ به نقل از سالم _ :از امام باقر عليه السلام در باره آيه شريف : «سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم، به ميراث داديم. پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيش گام اند» پرسيدم . فرمود : «پيشى گام در كارهاى نيك ، امام است و ميانه رو ، شناسنده امام است ؛ و ستمگرِ بر خويش ، كسى است كه امام را نشناسد» .

امام صادق عليه السلام :حسين بن على عليه السلام به سوى اصحابش آمد و فرمود : «اى مردم! خداوند والا نام ، بندگان را نيافريد ، مگر براى اين كه او را بشناسند . پس هر گاه او را شناختند ، او را خواهند پرستيد و هر گاه او را بپرستند ، با پرستش او، از پرستش جز او ، بى نياز خواهند گشت» . مردى به ايشان گفت : اى فرزند پيامبر خدا! پدر و مادرم فداى تو باد ! شناخت خدا چيست؟ فرمود : «اين كه مردم هر زمان ، امامشان را كه فرمانبرى از او واجب است ، بشناسند» .

.

ص: 382

الأمالي للطوسي عن زرعة :قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : أيُّ الأَعمالِ هُوَ أفضَلُ بَعدَ المَعرِفَةِ؟ قالَ : ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ يَعدِلُ هذِهِ الصَّلاةَ ، ولا بَعدَ المَعرِفَةِ وَالصَّلاةِ شَيءٌ يَعدِلُ الزَّكاةَ ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الصَّومَ ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الحَجَّ ، وفاتِحَةُ ذلِكَ كُلِّهِ مَعرِفَتُنا ، وخاتِمَ_تُهُ مَعرِفَتُنا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ الَّذينَ فَرضَ اللّهُ طاعَتَنا ، لا يَسَعُ النّاسَ إلّا مَعرِفَتُنا ، ولا يُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِنا ... ومَن لَم يَعرِفنا ولم يُنكِرنا كانَ ضالّاً حَتّى يَرجِعَ إلَى الهُدَى الَّذِي افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ مِن طاعَتِنَا الواجِبَةِ ، فَإِن يَمُت عَلى ضَلالَتِهِ يَفعَلُ اللّهُ بِهِ ما يَشاءُ . (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا» (3) _ :طاعَةَ اللّهِ ومَعرِفَةَ الإِمامِ . (4)

عنه عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ زُرارَةَ _ :اللّهُمَّ عَرِّفنينَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . (5)

الإمام الرضا عليه السلام_ في زِيارَةِ قُبورِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّهِ ... مَن عَرَفَهُم فَقَد عَرَفَ اللّهَ ، ومَن جَهِلَهُم فَقَد جَهِلَ اللّهَ . (6)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 694 ح 1478 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 202 ح 71 .
2- .الكافي : ج 1 ص 187 ح 11 عن أبي سلمة ، بحار الأنوار : ج 32 ص 325 ح 300 .
3- .البقرة : 269 .
4- .الكافي : ج 1 ص 185 ح 11 ، المحاسن : ج 1 ص 245 ح 455 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 151 ح 496 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 578 ح 1347 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 24 ص 86 ح 2 .
5- .الكافي : ج 1 ص 337 ح 5 ، كمال الدين : ص 342 ح 24 ، الغيبة للنعماني : ص 166 ح 6 ، إعلام الورى : ج 2 ص 237 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 52 ص 146 ح 70 .
6- .الكافي : ج 4 ص 578 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 102 ح 178 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 608 ح 3212 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 271 ح 1 وفي الثلاثة الأخيرة «في زيارة الإمام الكاظم عليه السلام » وكلّها عن عليّ بن حسّان ، المقنعة : ص 488 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 126 ح 1 .

ص: 383

الأمالى، طوسى_ به نقل از زرعه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : پس از شناخت [خدا]، كدام عمل ها فضيلت بيشترى دارند؟ فرمود : «پس از شناخت ، هيچ چيز ، همسنگ همين نماز نيست و پس از شناخت و نماز ، هيچ چيز ، همسنگ با زكات نيست و پس از اينها چيزى با روزه برابر نيست و پس از اينها چيزى همسنگ با حج نيست و آغاز و پايان همه اينها، شناخت ماست» .

امام صادق عليه السلام :ماييم كسانى كه خداوند ، فرمانبرى از آنها را واجب كرده است . مردم را نرسد ، مگر شناختن ما و مردم در نشناختن ما معذور نيستند ... . هر كه ما را نشناسد و انكارمان هم نكند ، گم راه است تا به هدايتى كه همان وجوب اطاعت از ماست و خداوند بر او واجب نموده ، باز گردد و اگر بر گم راهىِ خويش بميرد ، خداوند با او هر چه خواهد ، مى كند .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و به هر كس حكمت داده شود، به يقين، خيرى فراوان داده شده است» _ :مقصود ، فرمانبرى از خدا و شناخت امام است .

امام صادق عليه السلام_ در دعايى كه به زراره آموخت _ :خدايا! خود را به من بشناسان ؛ زيرا اگر تو خود را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت . خدايا! پيامبرت را به من بشناسان؛ زيرا اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . خدايا ! حجّت خود را به من بشناسان؛ زيرا اگر حجّت خود را به من نشناسانى ، از دينت به كژراهه خواهم افتاد .

امام رضا عليه السلام_ در زيارت قبور امامان عليهم السلام _ :سلام بر جايگاههاى شناخت الهى ... ! هر كه ايشان را بشناسد ، خداى را شناخته است و هر كه ايشان را نشناسد ، خداى را نشناخته است .

.

ص: 384

2 / 2مَكانَتُهُم2 / 2 _ 1مَثَلُهُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ عليه السلامالمستدرك على الصحيحين عن حنش الكنانيّ :سَمِعتُ أبا ذَرٍّ رضى الله عنه يَقولُ _ وهُوَ آخِذٌ بِبابِ الكَعبَةِ _ : مَن عَرَفَني فَأَنَا مَن عَرَفَني ، ومَن أنكَرَني فَأَنَا أبو ذَرٍّ ، سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : ألا إنَّ مَثَلَ أهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ مِن قَومِهِ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما مَثَلي ومَثَلُ أهلِ بَيتي كَسَفينَةِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كَمَثَلِ سَفينَةِ نوحٍ في قَومِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 163 ح 4720 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 46 ح 2637 نحوه ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 354 ح 5536 ، كنز العمال : ج 12 ص 94 ح 34144 ؛ كمال الدين : ص 239 ح 59 ، الأمالي للطوسي : ص 60 ح 88 عن رافع مولى أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 23 ص 105 ح 3 نقلاً عن بشارة المصطفى .
2- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 91 الرقم 6506 عن أنس بن مالك ، المعجم الكبير : ج 3 ص 45 ح 2636 عن أبي ذرّ ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 85 ح 5870 عن أبي سعيد الخدري وليس فيها «مثلي» ، كنز العمّال : ج 12 ص 95 ح 34151 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 27 ح 10 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الغيبة للنعماني : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 124 ح 50 .
3- .المعجم الصغير : ج 1 ص 139 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 306 ح 5390 كلاهما عن أبي ذرّ ، المناقب لابن المغازلي : ص 132 ح 173 عن ابن عباس وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 98 ح 34169 ؛ الطرائف : ص 132 ح 207 ، الثاقب في المناقب : ص 135 كلاهما عن ابن عباس نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 124 ح 49 .

ص: 385

2 / 2 منزلت اهل بيت عليهم السلام
2 / 2 - 1 اهل بيت عليهم السلام ، چونان كشتى نوح عليه السلام

2 / 2منزلت اهل بيت عليهم السّلام2 / 2 _ 1اهل بيت عليهم السلام ، چونان كشتى نوح عليه السلامالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از حنش كنانى _ :از ابو ذر ، در حالى كه درِ كعبه را گرفته بود ، شنيدم كه مى گفت : هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هر كه مرا نمى شناسد ، بداند كه من ابو ذرم . از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : «هان ! مَثَل اهل بيت من در ميان شما، چونان كشتى نوح است در ميان قوم اوست . هر كه بر آن سوار ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، غرق گشت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من ، چونان كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، غرق گشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من در ميان شما ، چونان كشتى نوح در ميان قوم نوح است كه هر كس بر آن سوار شد ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، نابود گشت .

.

ص: 386

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ سَفينَةُ النَّجاةِ ؛ مَن تَعَلَّقَ بِها نَجا ، ومَن حادَ عَنها هَلَكَ ، فَمَن كانَ لَهُ إلَى اللّهِ حاجَةٌ فَليَسأَل بِنا أهلَ البَيتِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كَمَثَلِ سَفينهِ نوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا، ومَن تَخَلَّفَ عَنها زُجَّ فِي النّارِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :يا كُمَيلُ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لي قَولاً وَالمُهاجِرونَ وَالأَنصارُ مُتَوافِرونَ يَوما بَعدَ العَصرِ ، يَومَ النِّصفِ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، قائِما عَلى قَدَمَيهِ فَوقَ مِنبَرِهِ : عَلِيٌّ وَابنايَ مِنهُ الطَّيِّبونَ مِنّي وأنَا مِنهُم ، وهُمُ الطَّيِّبونَ بَعدَ اُمِّهِم ، وهُم سَفينَةٌ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَوى ، النّاجي فِي الجَنَّةِ وَالهاوي في لَظى . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ ، وهُما مِن مُحَمَّدٍ كَمَكانِ العَينَينِ مِنَ الرَّأسِ ، وأمّا أنَا فَكَمَكانِ اليَدَينِ مِنَ البَدَنِ ، وأمّا فاطِمَةُ فَكَمَكانِ القَلبِ مِنَ الجَسَدِ . مَثَلُنا مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ . (4)

عنه عليه السلام :مَنِ اتَّبَعَ أمرَنا سَبَقَ ، مَن رَكِبَ غَيرَ سَفينَتِنا غَرِقَ . (5)

.


1- .فرائد السمطين : ج 1 ص 37 عن أبي هريرة ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 203 نقلاً عن أرجح المطالب .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 27 ح 10 ، صحيفة الرضا عليه السلام : ص 116 ح 77 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 107 ص 190 ؛ ذخائر العقبى : ص 54 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 118 ح 340 نقلاً عن ابن السري وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما بزيادة من تعلّق بها فاز» بعد «نجا» .
3- .بشارة المصطفى : ص 30 عن بصير بن زيد بن أرطاة ، بحار الأنوار : ج 77 ص 276 ح 1 .
4- .كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 830 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 353 ح 26 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 184 ح 7893 و 7894 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7164 و 7165 و ص 453 ح 8140 و 8141 ، تحف العقول : ص 116 ، تفسير فرات : ص 368 ح 499 والأربعة الأخيرة نحوه .

ص: 387

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما كشتى نجاتيم . هر كه بدان در آويخت ، از خطر نجات يافت و هر كه از آن كناره گرفت ، نابود شد . هر كه از خدا حاجتى دارد ، بايد به وسيله ما اهل بيت بخواهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من در ميان شما ، همچون كشتى نوح اند كه هر كه بدان سوار ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، به آتش افكنده شد .

امام على عليه السلام :اى كميل! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، روزى بعد از نماز عصر ، در نيمه ماه رمضان _ در حالى كه مهاجران و انصار گرد آمده بودند _ ، ايستاده بر دو پاى بر منبر ، به من سخنى فرمود كه : «على و دو پسرم از او _ كه [هر سه] پاك اند _ ، از من اند و من از آنهايم . پس از مادرشان ، ايشان هم پاك اند . آنان كشتى اند . هر كه بر آن سوار شود ، نجات مى يابد و هر كه از آن باز مانَد ، فرو مى افتد . نجات يافته [با آن]، در فردوس و فرو افتاده [از آن]، در آتش خواهد بود» .

امام على عليه السلام :حسن و حسين ، دو نوه [پيامبر در] اين امّت اند . آنها نسبت به محمّد، چونان جاى دو چشم اند در سر ، و من چونان جاى دو دستم در پيكر ، و فاطمه چونان قلب براى جسم است . مَثَل ما همچون كشتى نوح است كه هر كس بدان سوار شود ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، غرق شد .

امام على عليه السلام :هر كه از امر ما پيروى كرد ، پيشى گرفت و هر كه به كشتى اى جز كشتى ما سوار شد ، غرق گشت .

.

ص: 388

الإمام زين العابدين عليه السلام :نَحنُ الفُلكُ الجارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الغامِرَةِ ، يَأمَنُ مَن رَكِبَها ويَغرَقُ مَن تَرَكَها . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا زالَتِ الشَّمسُ صَلّى ثُمَّ دَعا ، ثُمَّ صَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ ، ومَعدِنِ العِلمِ ، وأهلِ بَيتِ الوَحيِ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، الفُلكِ الجارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الغامِرَةِ ، يَأمَنُ مَن رَكِبَها ، ويَغرَقُ مَن تَرَكَها ، المُتَقَدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، وَالمُتَأَخِّرُ عَنهُم زاهِقٌ ، وَاللّازِمُ لَهُم لاحِقٌ . (2)

2 / 2 _ 2مَثَلُهُم مَثَلُ بابِ حِطَّةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ 3 في بَني إسرائيلَ ؛ مَن دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ . (3)

.


1- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 76 ح 12 و ج 3 ص 359 .
2- .جمال الاُسبوع : ص 251 ، مصباح المتهجّد : ص 361 ح 485 و ص 828 ح 888 ، الإقبال : ج 3 ص 299 كلاهما عن العباس بن مجاهد عن أبيه ، المزار الكبير : ص 400 ح 1 عن العباس بن مجاهد ، بحار الأنوار : ج 87 ص 67 ذيل ح 19 نقلاً عن فلاح السائل .
3- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 85 ح 5870 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 22 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، الصواعق المحرقة : ص 152 من دون إسنادٍ إلى أحدِ من أهل البيت عليهم السلام ؛ الغيبة للنعماني : ص 44 ح 2 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 30 ص 40 ح 2 .

ص: 389

2 / 2 - 2 اهل بيت عليهم السلام، به سان باب حِطّه

امام زين العابدين عليه السلام :ماييم كشتى روانِ در درياهاى عميق و گود . هر كه بر آن سوار شود ، ايمن مى مانَد و هر كه از آن چشم پوشد ، غرق مى شود .

امام صادق عليه السلام :چون ظهر مى شد ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام نماز مى گزارد و دعا مى كرد . سپس به پيامبر صلى الله عليه و آله درود مى فرستاد و مى فرمود : «خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد _ كه درخت نبوّت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شد فرشتگان و كان دانش و اهل بيت وحى اند _ ، درود فرست . خدايا ! درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد ، كشتى روان در درياهاى عميق و گود . هر كس بدان سوار شود ، ايمنى مى يابد و هر كه از آن چشم پوشد ، غرق مى شود . هر كه از ايشان پيشى گيرد ، از دين بيرون رفته است و هر كه از ايشان عقب مانَد ، نابود مى شود و هر كه همواره با ايشان باشد ، به مقصد مى رسد» .

2 / 2 _ 2اهل بيت عليهم السلام ، به سان باب حِطّهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مَثَل اهل بيت من در ميان شما ، همچون باب حِطّه 1 است در ميان بنى اسرائيل . هر كس از آن وارد شود ، آمرزيده مى گردد .

.

ص: 390

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دانَ بِديني وسَلَكَ مِنهاجي وَاتَّبَعَ سُنَّتي ، فَليَدِن بِتَفضيلِ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتي عَلى جَميعِ اُمَّتي ؛ فَإِنَّ مَثَلَهُم في هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِي اِثنا عَشَرَ ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام ، تاسِعُهُم قائِمُهُم ، ألا إنَّ مَثَلَهُم فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ ، ومَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . (2)

كنز العمّال عن عبّاد بن عبداللّه الأسدي :بَينا أنَا عِندَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فِي الرَّحبَةِ ، إذ أتاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن هذِهِ الآيَةِ : «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» (3) ، فَقالَ : ما مِن رَجُلٍ مِن قُرَيشٍ جَرَت عَلَيهِ المَواسي إلّا قَد نَزَلَت فيهِ طائِفَةٌ مِنَ القُرآنِ ، وَاللّهِ وَاللّهِ! لَأَن يَكونوا يَعلَموا ما سَبَقَ لَنا أهلَ البَيتِ عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ صلى الله عليه و آله ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يَكونَ لي مِل ءُ هذِهِ الرَّحبَةِ ذَهَبا وفِضَّةً ، وَاللّهِ إنَّ مَثَلَنا في هذِهِ الاُمَّةِ كَمَثَلِ سَفينَةِ نوحٍ في قَومِ نوحٍ ، و إنَّ مَثَلَنا في هذِهِ الاُمَّةِ كَمَثَلِ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 133 ح 126 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 156 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 119 ح 39 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 ، كفاية الأثر : ص 38 كلاهما عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 36 ص 293 ح 123 .
3- .هود : 17 .
4- .كنز العمّال : ج 2 ص 434 ح 4429 نقلاً عن أبي سهل القطّان في أماليه وابن مردويه ؛ الأمالي للمفيد : ص 145 ح 5 ، تفسير فرات : ص 198 ح 242 و ص 190 ح 243 كلّها عن عبّاد بن عبد اللّه ، شرح الأخبار : ج 2 ص 480 ح 843 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 390 ح 9 .

ص: 391

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دين مرا در پيش گرفت و روش مرا پيمود و از سنّت من پيروى كرد ، بايد برترى امامان اهل بيت مرا بر همه امّت باور داشته باشد . مَثَل آنها در ميان اين امّت، همچون باب حطّه در ميان بنى اسرائيل است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان پس از من ، دوازده تن اند ؛ نُه تن از پشت حسين عليه السلام كه نهمين ايشان ، قائم آنهاست . هان ! مَثَل آنها در ميان شما ، همچون كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شود ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، نابود شد . آنها همچون باب حطّه در ميان بنى اسرائيل اند .

كنز العمّال_ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه اسدى _ :در حياط ، نزد على بن ابى طالب عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و مفهوم آيه : «آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او پيرو آن است» را از ايشان جويا شد . امام عليه السلام در پاسخ آن مرد فرمود : «در قريش ، مردى در برابر تيغ قرار نگرفته (پا به كارزار نگذاشته) ، مگر آن كه بخشى از قرآن در حقّ او نازل شده است . به خدا سوگند ، به خدا سوگند اگر آنچه را كه در حقّ ما اهل بيت بر زبان پيامبر اُمّى صلى الله عليه و آله جارى شده مى دانستند ، اين براى من محبوب تر بود از آن كه اين حياط، براى من پر از زر و سيم گردد . به خدا سوگند ، مَثَل ما در ميان اين امّت ، چونان كشتى نوح در ميان قوم نوح است و ما در ميان اين امّت، همچون باب حطّه در ميان بنى اسرائيل هستيم» .

.

ص: 392

كفاية الأثر عن أبي سعيد الخدري :صَلّى بِنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الصَّلاةَ الاُولى ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ الكَريمِ عَلَينا فَقالَ : مَعاشِرَ أصحابي ، إنَّ مَثَلَ أهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ وبابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ ، فَتَمَسَّكوا بِأَهلِ بَيتي بَعدي وَالأَئِمَّةِ الرّاشِدينَ مِن ذُرِّيَّتي ، فَإِنَّكُم لَن تَضِلّوا أبَدا . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَمِ الأَئِمَّةُ بَعدَكَ ؟ فَقالَ : اِثنا عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي _ أو قالَ : مِن عِترَتي _ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ بابُ حِطَّةٍ وهُوَ بابُ السَّلامِ ، مَن دَخَلَهُ نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَوى . (2)

عنه عليه السلام :ألا إنَّ العِلمَ الَّذي هَبَطَ بِهِ آدَمُ ، وجَميعَ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبِيّونَ إلى خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ المُرسَلينَ في عِترَةِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلينَ ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم ، وأينَ تَذهَبونَ ؟ يا مَعاشِرَ مَن نُسِخَ مِن أصلابِ أصحابِ السَّفينَةِ! فَهذا مَثَلُ ما فيكُم ، فَكَما نَجا في هاتيكَ مِنهُم مَن نَجا ، وكَذلِكَ يَنجو في هذِهِ مِنكُم مَن نَجا ، ورَهنُ ذِمَّتي ، ووَيلٌ لِمَن تَخَلَّفَ عَنهُم ، إنَّهُم فيكُم كَأَصحابِ الكَهفِ ، ومَثَلُهُم بابُ حِطَّةٍ ، وهُم بابُ السِّلم ، فَ_ «ادْخُلُواْ فِى السِّلْمِ كَآفَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» (3) . (4)

.


1- .كفاية الأثر : ص 33 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 293 ح 120 .
2- .الخصال : ص 626 ح 10 ، تحف العقول : ص 115 ، تفسير فرات : ص 367 ح 499 ، غرر الحكم : ج 6 ص 186 ح 10002 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9205 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 .
3- .البقرة : 208 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 102 ح 300 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، الغيبة للنعماني : ص 44 ، المسترشد : ص 406 كلاهما نحوه .

ص: 393

كفاية الأثر_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ما نماز ظهر گزارْد و سپس چهره شريفش را به سوى ما گرداند و فرمود : «اى گروه اصحاب من! اهل بيت من در ميان شما، همچون كشتى نوح و باب حطّه در ميان بنى اسرائيل اند . پس از من، به اهل بيت من و امامان ره يافته از ذرّيه من چنگ در زنيد كه هرگز گم راه نشويد» . گفته شد : اى پيامبر خدا! شمار امامانِ پس از تو ، چند است؟ فرمود : «دوازده تن از اهل بيت من» يا فرمود : «از عترت من» .

امام على عليه السلام :ما باب حطّه هستيم و آن ، باب السلام است . هر كه به آن وارد شود ، نجات مى يابد و هر كه از آن كنار مانَد ، هلاك مى شود .

امام على عليه السلام :هان ! علمى كه آدم آن را فرود آورد و هر آنچه پيامبران تا واپسينِ ايشان بدان ترجيح داده مى شوند ، در عترت خاتم پيامبران و رسولان قرار دارد . پس به كدام سو، شما را سرگردان كرده اند؟ و به كجا روانيد؟ اى منسوخ شدگان نسل اصحاب كشتى! اين ، نمونه آن چيزى است كه در ميان شماست . همان گونه كه نجات يافتگان از ميان آنان [با سوار شدن بر كشتى] نجات يافتند، همين طور كسى از شما نجات پيدا مى كند [كه بر گروه اهل بيت وارد شود]. ذمّه من، گرو [اين گفته ام ]است . واى بر كسى كه از اهل بيت روى گرداند . آنان در ميان شما، همچون اصحاب كهف اند و مَثَل آنان، چونان باب حطّه است . آنها دروازه سلامت اند در سخن خداوند متعال : «اى كسانى كه ايمان آورديد ! پس همگى به سلامت وارد شويد و گام هاى شيطان را پيروى مكنيد» .

.

ص: 394

الإمام الباقر عليه السلام :نَحنُ بابُ حِطَّتِكُم . (1)

2 / 2 _ 3مَثَلُهُم مَثَلُ بَيتِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام _ :مَثَلُكُم يا عَلِيُّ مَثَلُ بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، مَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً ، فَمَن أحَبَّكُم ووالاكُم كانَ آمِنا مِن عَذابِ النّارِ ، ومَن أبغَضَكُم اُلقِيَ فِي النّارِ . يا عَلِيُّ «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» (2) ومَن كانَ لَهُ عُذرٌ فَلَهُ عُذرُهُ ، ومَن كانَ فَقيرا فَلَهُ عُذرُهُ ، ومَن كانَ مَريضا فَلَهُ عُذرُهُ ، وإنَّ اللّهَ لا يَعذِرُ غَنِيّا ولا فَقيرا ، ولا مَريضا ولا صَحيحا ، ولا أعمى ولا بَصيرا في تَفريطِهِ في مُوالاتِكُم ومَحَبَّتِكُم . (3)

2 / 2 _ 4مَثَلُهُم مَثَلُ النُّجومِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرَقِ ، وأهلُ بَيتي أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الِاختِلافِ ، فَإِذا خالَفَتها قَبيلَةٌ مِنَ العَرَبِ ، اختَلَفوا فَصاروا حِزبَ إبليسَ . (4)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 45 ح 47 عن سليمان الجعفري عن الإمام الرضا عليه السلام ، مجمع البيان : ج 1 ص 247 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 122 ح 46 .
2- .آل عمران : 97 .
3- .خصائص الأئمّة : ص 77 عن عيسى بن المنصور عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 162 ح 4715 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 13 ص 102 ح 34189 .

ص: 395

2 / 2 - 3 اهل بيت عليهم السلام ، مانند بيت خدا
2 / 2 - 4 اهل بيت عليهم السلام ، همچون ستارگان

امام باقر عليه السلام :ما باب حطّه شماييم .

2 / 2 _ 3اهل بيت عليهم السلام ، مانند خانه خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على بن ابى طالب عليه السلام _ :اى على! شما همانند بيت اللّه الحرام هستيد كه هر كس وارد آن شود ، ايمن گردد . پس هر كه شما را دوست بدارد و از مواليان شما شود ، از عذاب آتش در امان خواهد بود و هر كه به شما كينه ورزد ، به آتش افكنده مى شود . اى على! «حجّ آن خانه، بر عهده مردم است، [البتّه بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد» . پس هر كه عذرى دارد، كه دارد، و هر كه كم توشه است ، عذر او كم توشگى است و هر كه بيمار است ، عذرش بيمارى اوست ؛ ولى خداوند ، در خصوص كوتاهى كردن در موالات و دوستى آنان ، نه عذر توانگر را مى پذيرد ، نه عذر فقير را و نه عذر بيمار و تن درست و نه عذر كور و بينا را .

2 / 2 _ 4اهل بيت عليهم السلام ، همچون ستارگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستارگان، موجب امنيت ساكنان زمين از غرق شدن هستند و اهل بيت من ، موجب ايمنى امّت من از اختلاف هستند . پس هر گاه قبيله اى از عرب با آنها به مخالفت برخاستند و امّتْ اختلاف يافتند ، ديگر حزب شيطان گشته اند .

.

ص: 396

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ... مَثَلُكَ ومَثَلُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِكَ بَعدي مَثَلُ سَفينةِ نوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ ، ومَثَلُكُم كَمَثَلِ النُّجومِ ، كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُهُم [أهلِ بَيتي] في اُمَّتي كَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ ، كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، إنَّهُم أئِمَّةٌ هُداةٌ مَهدِيّونَ ، لا يَضُرُّهُم كَيدُ مَن كادَهُم ، ولا خِذلانُ مَن خَذَلَهُم ، بَل يَضُرُّ اللّهُ بِذلِكَ مَن كادَهُم وخَذَلَهُم ، هُم حُجَجُ اللّهِ في أرضِهِ ، وشُهَداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، مَن أطاعَهُم أطاعَ اللّهَ ، ومَن عَصاهُم عَصَى اللّهَ . هُم مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَهُم ، لا يُفارِقُهُم ولا يُفارِقونَهُ حَتّى يَرِدوا عَلَيَّ حَوضي . وأوَّلُ الأَئِمَّةِ أخي عَلِيٌّ خَيرُهُم ، ثُمَّ ابني حَسَنٌ ، ثُمَّ ابني حُسَينٌ ، ثُمَّ تِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله كَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ ، إذا خَوى نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ مِن عالِمٍ يَموتُ ويَترُكُ خَلَفا إلّا نَحنُ ، كُلَّما ذَهَبَ مِنّا عالِمٌ طَلَعَ مَكانَهُ عالِمٌ ، نَحنُ النُّجومُ فِي السَّماءِ . (4)

.


1- .كمال الدين : ص 241 ح 65 ، الأمالي للصدوق : ص 342 ح408 ، بشارة المصطفى : ص 32 ، جامع الأخبار : ص 53 ح 59 ، مئة منقبة : ص 65 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 126 ح 53 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 84 ح 12 عن سُليم بن قيس عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفضائل : ص 114 عن أبي ذرّ والمقداد وسلمان عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 686 ح 14 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشارق أنوار اليقين : ص 192 عن سُليم بن قيس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 278 ح 98 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 100 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 215 ح 990 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 249 عن حصين بن مخارق .

ص: 397

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! ... مَثَل تو و امامان از نسل تو پس از من ، همچون كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد ، رهايى يافت و هر كه از آن باز ماند ، غرق گشت و مَثَل شما، همچون اختران است كه هر گاه يكى ناپديد شود، ديگرى پيدا مى گردد تا به روز رستاخيز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مَثَل ايشان (اهل بيت من) در ميان امّتم ، همچون ستارگان سپهر است كه هر گاه يكى از آنها ناپديد شود ، ديگرى پيدا آيد . آنها امامانى ره نما و ره يافته اند . نه كينه كسى كه بديشان كينه ورزد و نه ترك يارى كسانى كه از يارى ايشان دريغ ورزند ، به آنها زيان نمى رساند ؛ بلكه خداوند به كسانى كه كينه آنها را در دل دارند و از يارى كردن ايشان دريغ مى ورزند ، زيان مى رساند . آنها حجّت هاى خدا بر زمين و گواهان اويند بر خلقش . هر كس از آنها فرمان بَرد ، از خدا فرمان برده است و هر كه از ايشان سر پيچد ، از خدا سر پيچيده است . آنها با قرآن اند و قرآن با آنهاست . نه قرآن از آنها جدايى مى پذيرد و نه آنان از قرآن جدايى مى پذيرند ، تا آن كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . نخستين امام ، برادرم على است كه بهترين آنهاست ، سپس فرزندم حسن و پس از او فرزندم حسين و در پى ايشان ، نُه تن از فرزندان حسين .

امام على عليه السلام :هان ! خاندان محمّد ، همچون اختران آسمان اند كه هر گاه يكى ناپديد شود ، ديگرى پيدا مى آيد .

امام صادق عليه السلام :عالِمى نيست كه بميرد و جانشينى از خود گذارد ، مگر ما . پس هر گاه عالِمى از ما برود ، ديگرى در جايگاه او ظهور مى كند . ما ستارگان در آسمان هستيم .

.

ص: 398

2 / 2 _ 5مَثَلُهُم مَثَلُ الرَّأسِ وَالعَينَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِجعَلوا أهلَ بَيتي مِنكُم مَكانَ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، ومَكانَ العَينَينِ مِنَ الرَّأسِ ، فَإِنَّ الجَسَدَ لا يَهتَدي إلّا بِالرَّأسِ ، ولا يَهتَدِي الرَّأسُ إلّا بِالعَينَينِ . (1)

2 / 3مكانَتُهُم يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يَرِدُ عَلَيَّ الحَوضَ أهلُ بَيتي ومَن أحَبَّني مِن اُمَّتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُكُم وارِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، أوَّلُكُم إسلاما : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :دَخَلَ عَلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا نائِمٌ عَلَى المَنامَةِ ، فَاستَسقَى الحَسَنُ _ أوِ الحُسَينُ _ فَقامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى شاةٍ لَنا بَكيءٍ (4) فَحَلَبَها فَدَرَّت ، فَجاءَهُ الحَسَنُ فَنَحّاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَت فاطِمَةُ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَأَنَّهُ أحَبُّهُما إلَيكَ ؟ قالَ : لا ، ولكِنَّهُ استَسقى قَبلَهُ ، ثُمَّ قالَ : إنّي وإيّاكِ وهذَينِ وهذَا الراقِدَ في مَكانٍ واحِدٍ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 482 ح 1053 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 35 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 269 ح 574 وفيه «أنزلوا آل محمّد» بدل «اجعلوا أهل بيتي» وكلّها عن أبي ذرّ ، كفاية الأثر : ص 111 عن واثلة بن الأسقع نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 121 ح 43 .
2- .السنّة لابن أبي عاصم : ص 334 ح 748 عن سفيان بن الليل عن الحسن عن الإمام عليّ عليه السلام ، الاوائل للطبراني : ص 66 ح 38 عن سفيان بن الليل عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 12 ص 100 ح 34178 ؛ الملاحم والفتن : ص 229 ح 331 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 129 ح 614 كلاهما عن سفيان عن الإمام الحسن عن أبيه عنه عليهم السلام .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 147 ح 4662 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 81 الرقم 459 ، المناقب لابن المغازلي : ص 16 ح 22 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 117 كلّها عن سلمان ، كنز العمّال : ج 11 ص 616 ح 32991 .
4- .بَكَأَتِ الناقَةُ والشّاةُ تبكأُ بَكْأً ... وهي بَكي و بَكيئَةٌ : قلّ لبنها ، وقيل: انقطع (لسان العرب : ج 1 ص 34 «بكأ») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 217 ح 792 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 220 الرقم 7183 كلاهما عن عبدالرحمن الأزرق ، المعجم الكبير : ج 3 ص 41 ح 2622 ، مسند الطيالسي : ص 26 ح 190 كلاهما عن أبي فاختة نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 638 ح 37612 ؛ كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 732 ح 21 عن سليم نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 72 ح 39 نقلاً عن العمدة .

ص: 399

2 / 2 - 5 اهل بيت عليهم السلام ، به منزله سر و دو چشم
2 / 3 منزلت اهل بيت عليهم السلام در روز رستاخيز

2 / 2 _ 5اهل بيت عليهم السلام ، به منزله سر و دو چشمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت مرا نسبت به خود (امّت)، همچون سر بدانيد براى پيكر و دو چشم براى سر ، كه پيكر ، جز با سر ، ره نمى يابد و سر ، جز با چشم ، هدايت نمى شود .

2 / 3منزلت اهل بيت عليهم السّلام در روز رستاخيزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود ، اهل بيت من و كسانى از امّت من اند كه مرا دوست دارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى از شما كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود ، على بن ابى طالب است ؛ نخستين كسى از شما كه اسلام آورده است .

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله بر من وارد شد ، در حالى كه در بستر خفته بودم . حسين ، آب خواست . پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى گوسفندمان رفت كه شيرش كم شده بود . پيامبر صلى الله عليه و آله آن را دوشيد و شير از پستانش جارى شد . حسن به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله رفت ؛ ولى پيامبر او را دور كرد . فاطمه گفت : اى پيامبر خدا! گويى آن يكى را بيشتر دوست مى دارى؟ فرمود : «چنين نيست ؛ بلكه او زودتر آب خواسته بود» . سپس فرمود : «من و تو و اين دو و اين كه در بستر است ، در روز رستاخيز در يك جا خواهيم بود» .

.

ص: 400

عنه عليه السلام :أخبَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَّ أوَّلَ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ أنَا وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمُحِبّونا ؟ قالَ : مِن وَرائِكُم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ يَومَ القِيامَةِ في قُبَّةٍ تَحتَ العَرشِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الوَسيلَةُ دَرَجَةٌ عِندَ اللّهِ لَيسَ فَوقَها دَرَجَةٌ ، فَسَلُوا اللّهَ أن يُؤتِيَنِي الوَسيلَةَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : فِي الجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدعَى «الوَسيلَةَ» فَإِذا سَأَلتُمُ اللّهَ فَسَلوا لِيَ الوَسيلَةَ ، قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن يَسكُنُ مَعَكَ [فيها] (4) ؟ قالَ : عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 164 ح 4723 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 169 ح 3509 نحوه وكلاهما عن سلمان ، ذخائر العقبى : ص 214 ، كنز العمّال : ج 12 ص 98 ح 34166 ؛ بشارة المصطفى : ص 46 عن عاصم بن ضمرة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 127 ح 56 .
2- .كنز العمّال : ج 12 ص 100 ح 34177 نقلاً عن الطبرانيّ عن أبي موسى و ص 98 ح 34167 نقلاً عن ابن عساكر ، المناقب للخوارزمي : ص 303 ح 298 كلاهما عن عمر نحوه ؛ بشارة المصطفى : ص 48 عن عمر نحوه ، شرح الأخبار : ج 3 ص 4 ح 914 عن أبي موسى الأشعري .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 165 ح 11783 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 89 ح 263 كلاهما عن أبي سعيد الخدري و ج 4 ص 184 ح 3923 عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 12 ص 66 ح 12554 عن ابن عبّاس و كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 401 ح 39071 و راجع : صحيح البخاري : ج 1 ص 222 ح 589 .
4- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى لاقتضاء السياق لها .
5- .تفسير ابن كثير : ج 3 ص 98 ، المناقب لابن المغازلي : ص 247 ح 295 نحوه و كلاهما عن الحارث ، كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34195 نقلاً عن ابن مردويه ؛ بشارة المصطفى : ص 270 ، كشف اليقين : ص 440 ح 545 كلاهما عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وراجع : معاني الأخبار : ص 116 ح 1 وبصائر الدرجات : ص 416 ح 11 وشواهد التنزيل : ج 1 ص 446 ح 474 .

ص: 401

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا آگاهانيد كه نخستين كسانى كه به بهشت وارد مى شوند ، منم و فاطمه ، حسن و حسين . گفتم : اى پيامبر خدا! دوستداران ما، چه؟ فرمود : «پشت سر شما به بهشت وارد خواهند شد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على و فاطمه و حسن و حسين ، روز رستاخيز در خانه اى گنبدى زير عرش قرار داريم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«وسيله» ، درجه اى است نزد خدا كه بالاتر از آن درجه اى نيست . پس ، از خدا بخواهيد كه به من «وسيله» دهد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در بهشت ، جايگاهى است كه وسيله خوانده مى شود . پس هر گاه از خدا چيزى خواستيد ، براى من هم وسيله بخواهيد» . گفتند : اى پيامبر خدا! چه كسى با تو در آن جا خواهد بود؟ فرمود : «على و فاطمه و حسن و حسين» .

.

ص: 402

عنه صلى الله عليه و آله :وَسَطُ الجَنَّةِ لي ولِأَهلِ بَيتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا الشَّجَرَةُ ، وفاطِمَةُ فَرعُها ، وعَلِيٌّ لِقاحُها ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ثَمَرَتُها ، وشيعَتُنا وَرَقُها ، وأصلُ الشَّجَرَةِ في جَنَّةِ عَدنٍ ، وسائِرُ ذلِكَ في سائِرِ الجَنَّةِ . (2)

مسند ابن حنبل عن حذيفة :سَأَلَتني اُمّي : مُنذُ مَتى عَهدُكَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ؟ فَقُلتُ لَها : مُنذُ كَذا وكَذا ، فَنالَت مِنّي وسَبَّتني ، فَقُلتُ لَها : دَعيني ، فَإِنّي آتِي النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَاُصَلّي مَعَهُ المَغرِبَ ، ثُمَّ لا أدَعُهُ حَتّى يَستَغفِرَ لي ولَكِ . قالَ : فَأَتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَصَلَّيتُ مَعَهُ المَغرِبَ ، فَصَلَّى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله العِشاءَ ، ثُمَّ انفَتَلَ فَتَبِعتُهُ فَعَرَضَ لَهُ عارِضٌ فَناجاهُ ، ثُمَّ ذَهَبَ ، فَأَتبَعتُهُ فَسَمِعَ صَوتي ، فَقالَ : مَن هذا ؟ فَقُلتُ : حُذَيفَةُ ، قالَ : ما لَكَ ؟ فَحَدَّثتُهُ بِالأَمرِ ، فَقالَ : غَفَرَ اللّهُ لَكَ ولِاُمِّكَ . ثُمَّ قالَ : أما رَأَيتَ العارِضَ الَّذي عَرَضَ لي قُبَيلُ ؟ قُلتُ : بَلى ، قالَ : فَهُوَ مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ لَم يَهبِطِ الأَرضَ قَبلَ هذِهِ اللَّيلَةِ ، فَاستَأذَنَ رَبَّهُ أن يُسَلِّمَ عَلَيَّ ويُبَشِّرَني أنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سَيِّدا شَبابَ أهلِ الجَنَّةِ ، وأنَّ فاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم . (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 68 ح 314 عن الحسن بن عبداللّه التميميّ عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 8 ص 178 ح 131 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 174 ح 4755 عن مينا بن أبي مينا مولى عبد الرحمن بن عوف ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 168 ح 3507 عن عبد الرحمن بن عوف نحوه ؛ الأمالي للطوسي : ج 610 ح 1262 عن مينا بن أبي مينا مولى عبد الرحمن بن عوف و ص 611 ح 1263 عن جابر بن عبد اللّه و ح 1264 عن عبّاد بن صهيب عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 31 ح 27 .
3- .مسند ابن حنبل: ج 9 ص 91 ح 23389 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 660 ح 3781 نحوه ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 80 ح 8298 ، الأمالي للمفيد : ص 23 ح 4 وفيه ذيله من «أما رأيت العارض» ، بشارة المصطفى : ص 276 نحوه .

ص: 403

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مركز بهشت ، از آنِ من و اهل بيت من است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من درخت هستم و فاطمه شاخه آن است و على ، لقاح (مايه بارورى) آن و حسن و حسين ، ميوه آن اند و شيعيان ما برگ هاى آن هستند . ريشه اين درخت در فردوس برين قرار دارد و ديگر قسمت هاى آن در ديگر قسمت هاى بهشت است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از حذيفه _ :مادرم از من پرسيد : از چه هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله را نديده اى؟ به او گفتم : از فلان وقت . او به من ناسزا گفت و دشنامم داد . به او گفتم : رهايم كن . من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى روم تا نماز مغرب را با او بگزارم و او را رها نخواهم كرد تا براى من و تو طلب آمرزش كند . خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و نماز مغرب را با ايشان گزاردم و پيامبر صلى الله عليه و آله نماز عشا را هم خواند . ايشان سپس باز گشت و كسى در سر راه با ايشان برخورد و با ايشان زمزمه اى كرد و رفت . من در پى ايشان رفتم. ايشان صداى مرا شنيد و فرمود : «تو كيستى؟» . گفتم : حذيفه . فرمود : «چه مى خواهى؟» . من ماجرا را باز گفتم . «خداوند ، تو و مادرت را بيامرزد !» . سپس فرمود : «آيا كسى را كه اندكى پيش بر سر راه من قرار گرفت ، ديدى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «او فرشته اى از فرشتگان بود كه پيش از امشب به زمين فرود نيامده بود و از پروردگار ، اذن خواسته بود تا بر من درودى فرستد و مژده ام دهد كه حسن و حسين ، سَرور جوانان بهشتى اند و فاطمه بانوى زنان بهشتى است . خداوند، از آنان خشنود باد!» .

.

ص: 404

الفصل الثّالث : خصائص أهل البيت عليهم السّلام3 / 1أهمّ خصائصهم3 / 1 _ 1الطَّهارَةُالكتاب«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّا أهلُ بَيتٍ قَد أذهَبَ اللّهُ عَنَّا الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل قَسَّمَ الخَلقَ قِسمَينِ ، فَجَعَلَنِي في خَيرِهِما قِسما ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جلفي ذِكرِ أصحابِ اليَمينِ وأصحابِ الشِّمالِ ، وأَنَا مِن أصحابِ الَيمينِ ، وأنَا خَيرُ أصحابِ الَيمينِ . ثُمَّ جَعَلَ القِسمَينِ أثلاثا ، فَجَعَلَني في خَيرِها ثُلُثاً ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «فَأَصحَابُ المَيمَنَةِ مَآ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَ أَصْحَابُ الْمَشْئمَةِ مَآ أَصْحَابُ الْمَشْئمَةِ * والسّابِقونَ السّابِقونَ» (3) وأَنَا مِنَ السّابِقينَ ، وأنَا خَيرُ السّابِقينَ . ثُمَّ جَعَلَ الأَثلاثَ قَبائِلَ ، فَجَعَلَني في خَيرِها قَبيلَةً ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (4) فَأنَا أتقى وُلدِ آدَمَ وأكرَمُهُم عَلَى اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ ولا فَخرَ . ثُمَّ جَعَلَ القَبائِلَ بُيوتا ، فَجَعَلَني في خَيرِها بَيتا ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (5)

.


1- .الأحزاب : 33 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 187 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 53 بزيادة «الرجس» بعد «عنّا» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 116 ح 29 ؛ الفردوس : ج 1 ص 54 ح 144 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وراجع : الدعاء للطبراني : ص 423 ح 1430 .
3- .الواقعة : 8 _ 10 .
4- .الحُجرات : 13 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 729 ح 999 ، مجمع البيان : ج 9 ص 207 ، إعلام الورى : ج 1 ص 49 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 315 ح 4 ؛ دلائل النبوّة للبيهقي : ج 1 ص 170 ، البداية والنهاية : ج 2 ص 257 كلاهما عن ابن عبّاس ، عيون الأخبار في مناقب الأخيار : ص 246 عن حذيفة .

ص: 405

فصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام
3 / 1 مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام
3 / 1 - 1 پاكى

فصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السّلام3 / 1مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السّلام3 / 1 _ 1پاكىقرآن«خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هر گونه بدكارىِ پنهان و پيدا را از ما اهل بيت، دور كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل خلايق را به دو گروه تقسيم كرده است و ما را بهترين آن دو گروه قرار داده است . اين ، همان سخن خداى عز و جلاست : «و اصحاب يمين» و «اصحاب شمال» . من از اصحاب يمين و از بهترين اصحاب يمين هستم . سپس خداوند، اين دو گروه را به سه گروه تقسيم كرده و مرا بهترين آن سه گروه قرار داده است. اين همان سخن خداى عز و جل است كه : «پس اصحاب ميمنه. اصحاب ميمنه كدام اند؟ و اصحاب مشئمه. اصحاب مشئمه كدام اند؟ آنها كه سبقت گرفته اند ، پيش افتاده اند» . من جزء سبقت گيرندگان و بهترين ايشان هستم . سپس خداوند ، اين سه گروه را قبيله ها ساخته ، مرا در بهترين قبيله نهاده است و اين، همان سخن خداى عز و جل است كه : «و شما را جماعت ها و قبيله ها كرديم تا يكديگر را بشناسيد . هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا ، پرهيزگارترين شماست» . من پرهيزگارترين فرزند آدم و گرامى ترينِ ايشان در نزد خدا عز و جلام ، بدون آن كه بِدان ببالم . سپس خداوند ، قبايل را خانه خانه گرداند و مرا در بهترين خانه نهاد . اين، همان سخن خداوند است : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» .

.

ص: 406

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا وعَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ مُطَهَّرونَ مَعصومونَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ عَدَدُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ ، كُلُّهمُ اُمَناءُ أتقِياءُ مَعصومونَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلُ بَيتٍ طَهَّرَهُمُ اللّهُ ، مِن شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ ، وبَيتِ الرَّحمَةِ ، ومَعدِنِ العِلمِ . (3)

.


1- .كمال الدين : ص 280 ح 28 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 30 ، كفاية الأثر : ص 19 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 25 ص 201 ح 13 ؛ ينابيع المودّة : ج3 ص291 ح9 عن ابن عبّاس .
2- .جامع الأخبار : ص 62 ح 80 ، كفاية الأثر : ص 78 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 كلاهما عن أنس نحوه وليس فيها ذيله من «كلّهم» .
3- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 نقلاً عن ابن جرير وابن أبي حاتم عن الضحّاك بن مزاحم ، الصواعق المحرقة : ص 238 عن ابن عبّاس نحوه .

ص: 407

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على و حسن و حسين و نُه تن از فرزندان حسين ، پاك و معصوم هستيم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان پس از من، دوازده تن اند _ به شمار نقيبان بنى اسرائيل _ كه همه آنها امين و پرهيزگار و معصوم اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما خاندانى هستيم كه خداوند ، پاكشان گردانيده است . اين خاندان از شجره نبوّت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شد فرشتگان و خانه رحمت و كان دانش اند .

.

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلَى القَضيبِ الياقوتِ الأَحمَرِ الَّذي غَرَسَهُ اللّهُ بِيَدِهِ ويَكونَ مُستَمسِكا بِهِ ، فَليَتَوَلَّ عَلِيّا وَالأَئِمَّةَ مِن وُلدِهِ ، فَإِنَّهُم خِيَرَةُ اللّهِ عز و جلوصَفوَتُهُ ، وهُمُ المَعصومونَ مِن كُلِّ ذَنبٍ وخَطيئَةٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِطاعَةِ الرَّسولِ لِأَنَّهُ مَعصومٌ مُطَهَّرٌ ، لا يَأمُرُ بِمَعصِيَتِهِ . وإنَّما أمَرَ بِطاعَةِ اُولِي الأَمرِ لِأَنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ ، لا يَأمُرونَ بِمَعصِيَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل قَد فَضَّلَنا أهلَ البَيتِ بِمَنِّهِ ، حَيثُ يَقولُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَقَد طَهَّرَنا مِنَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، ومِن كُلِّ دَنِيَّةٍ وكُلِّ رَجاسَةٍ ، فَنَحنُ عَلى مِنهاجِ الحَقِّ . (3)

الإمام الحسن عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ أكرَمَنَا اللّهُ بِالإِسلامِ ، وَاختارَنا وَاصطَفانا واجتَبانا ، فَأَذهَبَ عَنَّا الرِّجسَ وطَهَّرَنا تَطهيرا ، وَالرِّجسُ هُوَ الشَّكُّ ، فَلا نَشُكُّ فِي اللّهِ الحَقِّ ودينِهِ أبَدا ، وطَهَّرَنا مِن كُلِّ أفنٍ وغَيَّةٍ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنّا لا نوصَفُ ، وكَيفَ يوصَفُ قَومٌ رَفَعَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ ؛ وهُوَ الشَّكُّ ؟ ! (5)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 57 ح 211 الأمالي للصدوق : ص 679 ح 925 ، كلاهما عن محمّد بن عليّ التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 193 ح 2 .
2- .الخصال : ص 139 ح 158 ، علل الشرائع : ص 123 ح 1 كلاهما عن سُليم بن قيس ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 884 ح 54 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 338 ح 8 .
3- .المسترشد : ص 400 ح 133 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 458 ح 22 عن محمّد بن عمارة عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 213 ح 4 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 562 ح 1174 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 152 ح 29 نقلاً عن البرهان و كلاهما عن عبدالرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 366 ح 3 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه وراجع : العقد النضيد : ص 112 ح 86 .
5- .الكافي : ج 2 ص 182 ح 16 عن زرارة ، المؤمن : ص 30 ح 55 وفيه «وهو الشرك» بدل «وهو الشكّ» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 30 ح 26 .

ص: 409

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس نگريستن به شاخه ياقوت سرخى كه خداوند با دستِ خود آن را نشانده ، شادش مى كند و مى خواهد بِدان چنگ در زند ، بايد على و امامان از نسل او را دوست بدارد ، كه آنها منتخب و برگزيدگان خداوند عز و جل هستند و از هر گونه گناه و خطايى مصون اند .

امام على عليه السلام :خداوند به فرمانبرى از پيامبر فرمان داده است؛ زيرا او معصوم و پاك است و به معصيتِ او فرمان نمى دهد . خداوند به فرمانبرى از اولو الأمر فرمان داده ؛ زيرا آنها معصوم و پاك اند و به معصيتِ او فرمان نمى دهند .

امام على عليه السلام :همانا خداوند با منّت خويش، ما اهل بيت را برترى داده است ، آن جا كه در كتابش فرموده است : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» ؟!خداوند ، ما را از پليدى هاى پنهان و پيدا و هر پَلَشتى و آلودگى پاك كرده است . پس ما راه حق را مى پوييم .

امام حسن عليه السلام :ما از خاندانى هستيم كه خداوند با اسلام ، گرامى مان داشته است و ما را بر گزيده و انتخاب كرده و اختيار نموده است و هر گونه پليدى را از ما دور كرده و كاملاً پاكمان گردانيده است . پليدى ، همان شك است و ما هرگز در وجود خداى حق و دين او ترديد نمى كنيم . خداوند ، ما را از هر گونه سست رأيى و گم راهى، پاك گردانيده است .

امام باقر عليه السلام :ما قابل توصيف نيستيم ، و چگونه گروهى كه خداوند ، رجس را _ كه همان شك است _ از ايشان دور كرده است ، توصيف مى شوند؟!

.

ص: 410

الإمام الصادق عليه السلام :الأَنبِياءُ وَالأَوصِياءُ لا ذُنوبَ لَهُم ؛ لِأَنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الشَّكَّ وَالمَعصِيَةَ فِي النّارِ ، لَيسا مِنّا ولا إلَينا . (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :الرِّجسُ هُوَ الشَّكُّ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ خَصَّ اللّهُ عز و جل بِها إبراهيمَ الخَليلَ عليه السلام بَعدَ النُّبُوَّةِ وَالخُلَّةِ ، مَرتَبَةً ثالِثَةً ، وفَضيلَةً شَرَّفَهُ بِها وأشادَ بِها ذِكرَهُ ، فَقالَ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» ، فَقالَ الخَليلُ عليه السلام سُرورا بِها : «وَ مِن ذُرِّيَّتِى» ؟ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» (4) . فَأَبطَلَت هذِهِ الآيَةُ إمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وصارَت فِي الصَّفوَةِ . ثُمَّ أكرَمَهُ اللّهُ تَعالى بِأَن جَعَلَها في ذُرِّيَّتِهِ أهلِ الصَّفوَةِ وَالطَّهارَةِ ، فَقالَ : «وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَآءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُواْ لَنَا عَابِدِينَ» (5) . (6)

.


1- .الخصال : ص 608 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 10 ص 227 ح 1 .
2- .الكافي : ج 2 ص 400 ح 5 عن بكر بن محمّد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 573 ح 4959 بزيادة «صاحب» قبل «الشكّ» ، المحاسن : ج 1 ص 388 ح 863 ، قرب الإسناد : ص 35 ح 112 كلّها عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 127 ح 10 .
3- .معاني الأخبار : ص 138 ح 1 عن عبدالغفّار الجازيّ ، العمدة : ص 34 ح 15 عن واثلة بن الأسقع من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 5 ؛ اُسد الغابة : ج 2 ص 27 الرقم 1173 ، ذخائر العقبى : ص 59 كلاهما عن واثلة بن الأسقع من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
4- .البقرة : 124 .
5- .الأنبياء : 72 و 73 .
6- .الكافي : ج 1 ص 199 ح 1 ، كمال الدين : ص 676 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 97 ح 2 ، تحف العقول : ص 437 ، الاحتجاج : ج 2 ص 440 ح 310 كلّها عن عبدالعزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 121 ح 4 .

ص: 411

امام صادق عليه السلام :انبيا و اوصيا گناهى ندارند ؛ زيرا معصوم و پاك اند .

امام صادق عليه السلام :شك و گناه ، در آتش است. اين دو نه از ما هستند و نه به سوى ما مى آيند .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» _ :رجس، همان شك است .

امام رضا عليه السلام :خداوند عز و جل پس از پيامبرى و دوستى ، امامت را در مرتبه سوم به ابراهيم خليل اختصاص داد و اين را فضيلتى قرار داد كه او را بدان شرافت داد و با آن ستودش و فرمود : «من تو را پيشواى مردم گردانيدم» . ابراهيم خليل عليه السلام از سرِ شادى گفت : «فرزندانم را هم؟» . خداوند در پاسخ او فرمود : «پيمان من ، ستمكاران را در بر نمى گيرد» . بدين ترتيب ، اين آيه، امامت هر ستمگرى را تا روز رستاخيز باطل گرداند و امامت ، تنها در برگزيدگان خواهد بود . سپس خداوند، او را چنين گرامى داشت كه امامت را در نسل او _ كه اهل طهارت و برگزيدگى بودند _ ، قرار داد و فرمود : «و به او اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى افزون] بخشيديم وهمه را از شايستگان گردانيديم و آنها را پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك و بر پاى داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند» .

.

ص: 412

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّي_ارَةِ الجامِعَ_ةِ الَّتي يُ_زارُ بِهَا الأَئِمَّةُ _ :أشهَدُ أنَّكُمُ الأَئِمَّةُ الرّاشِدونَ ، المَهدِيّونَ المَعصومونَ المُكَرَّمونَ ... عَصَمَكُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ ، وآمَنَكُم مِنَ الفِتَنِ ، وطَهَّرَكُم مِنَ الدَّنَسِ ، وأذهَبَ عَنكُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَكُم تَطهيرا . (1)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 .

ص: 413

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن، امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :من گواهى مى دهم كه شما امامانِ ره يافته و هدايت شدگان معصوم و گرامى هستيد ... كه خداوند از هر گونه لغزشى مصونتان داشته و از فتنه ها ايمنتان ساخته و از ناپاكى ، پاكتان گردانيده و از پليدى دور و كاملاً پاكتان كرده است .

.

ص: 414

. .

ص: 415

سخنى در استدلال اهل بيت عليهم السلام به ويژگى «طهارت»
اشاره

سخنى در استدلال اهل بيت به ويژگى «طهارت»پيش تر اشاره كرديم كه ويژگى «طهارت كامل در عقيده ، اخلاق و عمل» براى اهل بيت عليهم السلام زيرساز ويژگى هايى است كه موجب شايستگى آنان براى هدايت و راهبرى امّت اسلام مى گردد و از همين رو در صدر همه ويژگى هاى آنهاست، چنان كه در مقام اثباتِ حقّانيت آنان در برابر كسانى كه حقوق ايشان را ناديده مى انگاشتند ، بارها بدان استدلال شده است . امام على عليه السلام در جريان سقيفه (1) و خوددارى از بيعت با ابو بكر ، ضمن بر شمردن فضايل خود ، خطاب به او فرمود : «تو را به خدا سوگند مى دهم آيا در روز كسا، من و خانواده ام و فرزندانم مشمول دعاى پيامبر خدا گشتيم يا تو، آن جا كه فرمود : اينان خاندان من اند . به سوى تو روان باشند نه آتش ؟» .او در پاسخ گفت : تو و خانواده و فرزندانت . (2) نيز در جريان فدك ، براى اثبات حقّانيت فاطمه عليهاالسلام خطاب به ابو بكر به آيه تطهير استدلال مى كند و مى فرمايد : «در باره آيه شريف : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» به من بگو در حقّ چه كسى نازل شده است ؟ در حقّ ما يا ديگران؟» . ابو بكر گفت : در حقّ شما . (3)

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 237 ، الرقم 54 .
2- .ر.ك : شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 2 ص 21 .
3- .الخصال : ص 550 ، الاحتجاج : ج 1 ص 308 .

ص: 416

همچنين در ماجراى شورايى كه به فرمان عمر براى تعيين خليفه بعد از او تشكيل شد ، امام على عليه السلام براى اثبات شايستگى خود ، به آيه تطهير استدلال مى فرمايد و خطاب به شورا مى گويد : «شما را به خدا آيا كسى در ميان شما هست كه آيه تطهير در حقّ او نازل شده باشد؟» . گفتند : خير . (1) نيز در زمان خلافت عثمان در جمع مهاجران و انصار ، هنگامى كه آنها در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله فضايل خود را مى گفتند و از او مى خواستند او هم چيزى بگويد ، او ضمن تأييد خدمات آنان به اسلام ، در بيان فضيلت خود به واقعه كسا و آيه تطهير اشاره كرد . (2) همچنين در جريان فتنه ناكِثان و جنگ افروزان جمل ، هنگامى كه آنان را به بيعت مجدّد دعوت فرمود ، براى اثبات حقّانيت خود، ضمن بر شمردن فضايل خويش ، به ويژگى «طهارت» اشاره كرد و فرمود : «هان ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ، هر گونه پليدى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است» . (3) نيز در نامه به معاوية بن ابى سفيان به همين ويژگى تأكيد مى فرمايد و مى نويسد : «ما خاندانى هستيم كه خداوند ، هر گونه پليدى و پلشتى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است» (4) و در واقعه صفّين ، هنگامى كه دو لشكر در برابر هم صف آرايى كردند ، امام عليه السلام ضمن خطابه اى ، به رويداد كسا اشاره مى فرمايد . (5) همچنين فرزندان آن بزرگوار _ چه آنها كه در واقعه كسا حضور داشتند ، مانند:

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 238 ، علل الشرائع : ص 191 ، تفسير القمّى : ج 2 ص 156 .
2- .المناقب ، ابن مغازلى : ص 118 . نيز ، ر . ك : شرح الأخبار : ص 189 _ 190 ح 529 ، الاحتجاج : ج 1 ص 322 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 345 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 646 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 371 ، بحار الأنوار : ج 30 ص 136 .
5- .الغارات : ج 1 ص 199 . نيز ، ر. ك : بحار الأنوار : ج 33 ص 133 .

ص: 417

امام حسن عليه السلام (1) و امام حسين عليه السلام (2) و چه آنها كه حضور نداشتند ، مانند: امام زين العابدين عليه السلام ، (3) امام باقر عليه السلام (4) و امام رضا عليه السلام (5) _ ، در مقام اثبات حقّانيت اهل بيت، به رويداد كسا و آيه تطهير استناد كرده اند . نيز يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (6) و جمعى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانند : ابن عبّاس ، (7) سعد بن ابى وقّاص (8) و واثلة بن اسقع (9) در موارد گوناگون به طهارت اهل بيت عليهم السلام استدلال نموده اند .

.


1- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 761 .
2- .ر . ك : ص 291 و 293 ح 59 _ 61 .
3- .ر . ك : ص 293 ح 63 .
4- .ر . ك : ص 295 ح 64 و 65 .
5- .ر . ك : ص 297 ح 66 و همين دانش نامه : ج 10 ص 341 ح 857 .
6- .ر . ك : ص 301 ح 70 .
7- .ر . ك : ص 235 ح 6 ، تفسير فرات : ص 335 _ 336 .
8- .ر . ك : ص 277 ح 40 .
9- .ر . ك : ص 273 ح 36 .

ص: 418

3 / 1 _ 2عِدلُ القُرآنِالف _ حَديثُ الثِّقلَينِ بِرِوايَةِ أتباعِ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي قَد تَرَكتُ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي» ، فَنَحنُ أهلُ بَيتِهِ . (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الريّان بن الصلت :حَضَرَ الرِّضا عليه السلام مَجلِسَ المَأمونِ بِمَروٍ ، وقَدِ اجتَمَعَ في مَجلِسِهِ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ أهلِ العِراقِ وخُراسانَ ، ... قالَ المَأمونُ : مَنِ العِترَةُ الطّاهِرَةُ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ، فَقالَ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (2) وهُمُ الَّذينَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي (3) أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا ، حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي (4) فيهِما . أيُّهَا النّاسُ ! لا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم. (5)

الإمام الباقر عليه السلام :اِنتَفِعوا بِمَوعِظَةِ اللّهِ ، وَالزَموا كِتابَهُ ، فَإِنَّهُ أبلَغُ المَوعِظَةِ ، وخَيرُ الاُمورِ فِي المَعادِ عاقِبَةً ، ولَقَدِ اتَّخَذَ اللّهُ الحُجَّةَ ، فَلا يَهلِكُ مَن هَلَكَ إلّا عَن بَيِّنَةٍ ، ولا يَحيا مَن حَيَّ إلّا عَن بَيِّنَةٍ ، وقَد بَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذي اُرسِلَ بِهِ ، فَالزَموا وَصِيَّتَهُ ، وما تَرَكَ فيكُم مِن بَعدِهِ مِنَ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وأهلَ بَيتِهِ ، اللَّذَينِ لا يَضِلُّ مَن تَمَسَّكَ بِهِما ، ولا يَهتَدي مَن تَرَكَهُما . (6)

.


1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 90 عن ذريح المحاربي ، الاُصول الستّة عشر : ص 262 ح 360 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 140 ح 88 .
2- .الأحزاب : 33 .
3- .العترةُ : وُلدُ الرَّجُل وذرّيتهُ من صُلبِه ، فلذلك سُمّيت ذرّية محمّد صلى الله عليه و آله من عليّ وفاطمة عليهماالسلامعترة محمّد صلى الله عليه و آله . وقد سئل أمير المؤمنين عليه السلام : مَن العترة ؟ فقال : أنا والحَسَنُ والحسين والأئمّة التِّسعَة مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسعهم مهديّهم وقائمهم (مجمع البحرين : ج 1 ص 1160 «عتر») .
4- .في المصدر : «تخلفون» ، والتصويب من الأمالي .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 229 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 615 ح 843 ، تحف العقول : ص 425 ، بشارة المصطفى : ص 228 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 220 ح 20 .
6- .الكافي : ج 3 ص 423 ح 6 عن محمّد بن مسلم وراجع : بصائر الدرجات : ص 414 ح 6 ومختصر بصائر الدرجات : ص 90 و 91 ورجال الكشّي : ج 2 ص 483 ح 394 .

ص: 419

3 / 1 - 2 همتايى با قرآن
اشاره
الف - حديث ثقلين ، به روايت پيروان اهل بيت عليهم السلام

3 / 1 _ 2همتايى با قرآنالف _ حديث ثقلين ، به روايت پيروان اهل بيت عليهم السلامامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود: «من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى گذارم: كتاب خدا، و عترتم اهل بيتم». اهل بيت او ، ما هستيم.

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ريّان بن صلت _ :امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون در مرو حاضر شد. جمعى از دانشمندان عراق و خراسان ، در آن مجلس گرد آمده بودند... . مأمون گفت: عترت پاك، كيان اند؟ امام رضا عليه السلام فرمود: «همانان كه خداوند در كتاب خود ، از ايشان ياد كرده و فرموده است: «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» و همانان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم: كتاب خدا و عترتم (1) اهل بيتم. بدانيد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند. پس مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با آن دو ، رفتار مى كنيد. اى مردم! به آنان چيزى نياموزيد ؛ چرا كه آنان از شما داناترند ».

امام باقر عليه السلام :از پند خداوند ، بهره مند شويد و به كتاب او چنگ زنيد؛ زيرا آن ، رساترين پند و خوش فرجام ترينِ چيزها در قيامت است. خداوند ، حجّت قرار داده است ، بنا بر اين، آن كه هلاك شود ، با وجود دليل روشن هلاك مى شود و آن كه زنده بماند ، با وجود دليل روشن زنده مى ماند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيامى را كه به خاطر آن فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد. پس به وصيّت او و دو چيز گران سنگى كه پس از خود در ميان شما بر جاى نهاد _ يعنى كتاب خدا و اهل بيتش _ ، بچسبيد؛ دو چيزى كه هر كس به اين دو چنگ در زند ، گم راه نمى شود و هر كس آنها را وا گذارد ، به راه راست نمى رود.

.


1- .عترت ، عبارت است از فرزندان مرد و نسل او. از همين رو ، نسل پيامبر صلى الله عليه و آله از على و فاطمه عليهماالسلام را «عترت محمّد» ناميده اند. از اميرمؤمنان عليه السلام پرسيدند: عترت ، كيان اند؟ فرمود: «من و حسن و حسين و نُه امامِ از نسل حسين، كه نهمينِ آنان ، مهدى و قائم ايشان است» (مجمع البحرين: ج 2 ص 1160 مادّه «عتر»).

ص: 420

الأمالي للطوسي عن معاوية بن وهب :كُنتُ جالِسا عِندَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام ، إذ جاءَ شَيخٌ قَدِ انحَنى مِنَ الكِبَرِ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وعَلَيكَ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، يا شَيخُ ، ادنُ مِنّي . فَدَنا مِنهُ فَقَبَّلَ يَدَهُ فَبَكى ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وما يُبكيكَ يا شَيخُ ؟ قالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أنَا مُقيمٌ عَلى رَجاءٍ مِنكُم مُنذُ نَحوٍ مِن مِئَةِ سَنَةٍ ، أقولُ هذِهِ السَّنَةُ وهذَا الشَّهرُ وهذَا اليَومُ ، ولا أراهُ فيكُم ، فَتَلومُني أن أبكِيَ ! قالَ : فَبَكى أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ثُمَّ قالَ : يا شَيخُ ، إن اُخِّرَت مَنِيَّتُكَ كُنتَ مَعَنا ، وإن عُجِّلَت كُنتَ يَومَ القيِامَةِ مَعَ ثِقلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ الشَّيخُ : ما اُبالي ما فاتَني بَعدَ هذا يَابنَ رَسولِ اللّهِ . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا شَيخُ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ المُنزَلَ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي» ، تَجيءُ وأنتَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ . (1)

معاني الأخبار عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : ذُرِّيَتُهُ . فَقُلتُ : مَن أهلُ بَيتِهِ ؟ قالَ : الأَئِمَّةُ الأَوصِياءُ . فَقُلتُ : مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ : أصحابُ العَباءِ . فَقُلتُ : مَن اُمَّتُهُ ؟ قالَ : المُؤمِنونَ الَّذينَ صَدَّقوا بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، المُتَمَسِّكونَ بِالثِّقلَينِ اللَّذَينِ اُمِروا بِالتَّمَسُّكِ بِهِما : كِتابِ اللّهِ عز و جل ، وعِترَتِهِ أهلِ بَيتِهِ ، الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وهُمَا الخَليفَتانِ عَلَى الاُمِّةِ بَعدَهُ عليه السلام . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 161 ح 268 ، بشارة المصطفى : ص 275 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 313 ح 14 .
2- .معاني الأخبار : ص 94 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 312 ح 362 .

ص: 421

الأمالى ، طوسى_ به نقل از معاوية بن وهب _ :نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه پيرمردى كه از پيرى خميده شده بود، وارد شد و گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند ، بر تو باد! امام صادق عليه السلام فرمود: «سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، اى پير! نزديك من آى». او نزديك امام عليه السلام آمد و دست ايشان را بوسيد و گريست. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «چرا گريه مى كنى ، اى پير؟». گفت: اى پسر پيامبر خدا! حدود صد سال است كه به اميد شما نشسته ام، و با خود مى گويم: امسال، اين ماه ، و امروز؛ امّا خبرى نمى شود. حال ملامتم مى كنيد كه مى گريم؟ امام صادق عليه السلام گريست و سپس فرمود: «اى پير! اگر مرگت به تأخير افتد ، تو با ما هستى، و اگر در آن تعجيل شود ، روز قيامت با ثِقل پيامبر خدا هستى». پيرمرد گفت: اى پسر پيامبر خدا! اكنون ديگر مرا باكى نيست كه به آرزويم نرسم. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «اى پير! پيامبر خدا فرمود: من دو چيز گران سنگ در ميان شما باقى مى گذارم كه تا وقتى كه به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد: كتاب آسمانىِ خدا، و عترتم اهل بيتم . تو در روز قيامت ، با ما هستى».

معانى الأخبار_ به نقل از ابو بصير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: آل محمّد ، چه كسانى اند؟ فرمود: «ذريّه او». گفتم: اهل بيت او، چه كسانى اند؟ فرمود: «امامان وصى». گفتم: عترت او ، چه كسانى اند؟ فرمود: «اصحاب كسا». گفتم: امّت او ، چه كسانى اند؟ فرمود: «مؤمنانى كه آنچه را پيامبر خدا از جانب خداوند عز و جل آورده ، تصديق كنند و به دو گران سنگى كه فرمان دارند به آنها چنگ زنند ، چنگ در زنند: يعنى به كتاب خداوند عز و جل و عترت و اهل بيت او؛ همانان كه خداوند ، پليدى را از ايشان زدوده و پاكِ پاكشان گردانيده است. اين دو ، جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان امّت اويند».

.

ص: 422

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كَأَنّي قَد دُعيتُ فَأَجَبتُ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أحدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ ، حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما . (1)

ب _ حَديثُ الثِّقلَينِ بِرِوايَةِ أهلِ السُّنَّةِصحيح مسلم عن يزيد بن حيّان :اِنطَلَقتُ أنَا وحُصَينُ بنُ سَبرَةَ ، وعُمَرُ بنُ مُسلِمٍ ، إلى زَيدِ بنِ أرقَمَ ، فَلَمّا جَلَسنا إلَيهِ ، قالَ لَهُ حُصينٌ : لَقَد لَقيتَ يا زَيدُ خَيرا كَثيرا ، رَأَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وسَمِعتَ حَديثَهُ ، وغَزَوتَ مَعَهُ ، وصَلَّيتَ خَلفَهُ ، لَقَد لَقيتَ يا زَيدُ خَيرا كَثيرا ، حَدِّثنا يا زَيدُ ما سَمِعتَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : يَابنَ أخي ، وَاللّهِ لَقَد كَبِرَت سِنّي ، وقَدِمَ عَهدي ، ونَسيتُ بَعضَ الَّذي كُنتُ أعي مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَما حَدَّثتُكُم فَاقبَلوا وما لا فَلا تُكَلِّفونيهِ . ثُمَّ قالَ : قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما فينا خَطيبا بِماءٍ يُدعى خُمّا ، بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ووَعَظَ وذَكَّرَ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ ألا أيُّهَا النّاسُ ، فَإِنَّما أنا بَشَرٌ يُوشِكُ أن يَأتِيَ رَسولُ رَبّي فَاُجيبَ ، وأنَا تارِكٌ فيكُمُ ثَقَلَينِ : أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ ، فيهِ الهُدى وَالنّورُ ، فَخُذوا بِكِتابِ اللّهِ وَاستَمسِكوا بِهِ _ فَحَثَّ عَلى كِتابِ اللّهِ ورَغَّبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ : _ وأهلُ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي . فَقالَ لَهُ حُصَينٌ : ومَن أهلُ بَيتِهِ يا زَيدُ ، ألَيسَ نِساؤُهُ مِن أهلِ بَيتِهِ؟ قال : نِساؤُهُ مِن أهلِ بَيتِه ، ولكِنَّ أهلَ بَيتِهِ مَن حُرِمَ الصَّدقَةَ بَعدَهُ . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 30 ح 40 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 135 ح 84 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 145 ح 101 .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1873 ح 36 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 75 ح 19285 ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 62 ح 2357 ، كنز العمّال : ج 1 ص 178 ح 898 ؛ العمدة : ص 102 ح 136 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 114 ح 23 .

ص: 423

ب - حديث ثقلين ، به روايت اهل سنّت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گويا فرا خوانده شده ام و بايد بروم. پس من در ميان شما ، دو گران سنگ بر جاى مى گذارم كه يكى از آنها بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم اهل بيتم. پس مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با آن دو ، رفتار مى كنيد.

ب _ حديث ثقلين ، به روايت اهل سنّتصحيح مسلم_ به نقل از يزيد بن حيّان _ :من و حُصَين بن سَبره و عُمر بن مسلم ، نزد زيد بن ارقم رفتيم و چون نشستيم، حصين به او گفت: اى زيد! تو توفيقات فراوانى داشته اى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديده اى، حديثش را شنيده اى، با او به جنگ رفته اى، پشت سرش نماز خوانده اى. اى زيد! به راستى كه تو توفيقات فراوانى داشته اى. اى زيد! آنچه از پيامبر خدا شنيده اى ، براى ما باز گو. زيد گفت: اى برادرزاده! به خدا سنّم بالا رفته و سال خورده گشته ام و پاره اى از مطالبى را كه از پيامبر خدا به ياد داشته ام ، فراموش كرده ام. پس آنچه را براى شما بازگو كردم ، بپذيريد و آنچه را نگفتم ، به زور از من نخواهيد. سپس گفت: روزى پيامبر خدا در آبگيرى به نام خُم، واقع در ميان مكّه و مدينه، براى ما خطبه خواند و نخست حمد و ثناى خدا به جاى آورد و پند و اندرز داد و آن گاه فرمود: «اينك، اى مردم! من نيز يك بشر هستم و زودا كه پيك پروردگارم بيايد و اجابتش كنم. من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى گذارم: نخستينِ آنها كتاب خداست كه در آن ، هدايت و نور است. پس، كتاب خدا را بگيريد و بدان چنگ زنيد» . ايشان به كتاب خدا تشويق و ترغيب فرمود و سپس فرمود : «و ديگرى اهل بيتم. خدا را خاطر نشانتان مى كنم در باره اهل بيتم. خدا را خاطر نشانتان مى كنم در باره اهل بيتم. خدا را خاطر نشانتان مى كنم در باره اهل بيتم».

.

ص: 424

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُم ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدي ، أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ولَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنِّي قَد تَرَكتُ فيكُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدي ؛ الثِّقلَينِ ، أحدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وأهلَ بَيتي ، وإنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (3)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 663 ح 3788 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 190 كلاهما عن زيد بن أرقم ، كنز العمّال : ج 1 ص 173 ح 873 ؛ العمدة : ص 72 ح 89 عن زيد بن أرقم ، الطرائف : ص 115 ح 175 وفيه «في عترتي» بدل «فيهما» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 108 ح 11 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 118 ح 11561 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 47 ح 1135 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 381 ح 1657 ؛ كمال الدين : ص 238 ح 57 عن أبي سعيد الخدري ، الطرائف : ص 114 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 106 ح 7 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4711 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 170 ح 4980 و 4981 وفيهما «وعترتي أهل بيتي» وكلّها عن زيد بن أرقم .

ص: 425

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما چيزى بر جاى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك جوييد ، پس از من هرگز گم راه نخواهيد شد. يكى از آن دو ، باعظمت تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و [ديگرى ]عترتم ، [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شوند. پس بنگريد كه پس از من ، چگونه با آنها رفتار مى كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما چيزى بر جاى نهاده ام كه اگر به آن چنگ زنيد ، پس از من هرگز گم راه نخواهيد شد؛ دو چيز گران سنگ كه يكى از آنها بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم [يعنى ]اهل بيتم. بدانيد كه اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم. اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند.

.

ص: 426

سنن الدارمي عن زيد بن أرقم :قامَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يَوما خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : يا أَيُّهَا النّاسُ ، إنَّما أنَا بَشَرٌ يُوشِكَ أن يَأتِيَني رَسولُ رَبّي فَاُجيبَهُ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ الهُدى وَالنُّورُ ، فَتَمَسَّكوا بِكِتابِ اللّهِ وخُذوا بِهِ ، فَحَثَّ عَلَيهِ ورَغَّبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ : وأهلَ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أحَدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي اُوشِكُ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ عز و جل ، وعِترَتي ، كِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلُ بَيتي ، وإنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ أخبَرَني أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروني بِمَ تَخلُفوني فيهِما . (3)

.


1- .سنن الدارمي : ج 2 ص 889 ح 3198 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 48 ح 13238 و ج 10 ص 194 ح 20335 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 114 ح 265 ، كنز العمّال : ج 1 ص 178 ح 898 ؛ الطرائف : ص 122 ح 186 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 108 ذيل ح 10 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 54 ح 11211 نحوه ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 9 ح 1023 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 872 ؛ كمال الدين : ص 240 ح 61 ، الأمالي للطوسي : ص 255 ح 460 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 23 ص 136 ح 76 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 37 ح 11131 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 6 ح 1017 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 186 ح 944 ؛ كمال الدين : ص 235 ح 46 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 2 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 109 .

ص: 427

سنن الدارمى_ به نقل از زيد بن ارقم _ :روزى پيامبر خدا براى ما به سخنرانى ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: «اى مردم! من هم يك بشرم و زودا كه پيك پروردگارم نزد من آيد و اجابتش كنم. پس در ميان شما دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم: نخستينِ آنها كتاب خداست كه در آن ، راه نمايى و روشنايى است. پس به كتاب خدا چنگ زنيد و آن را از دست مَنَهيد» و به آن ، ترغيب و تشويق كرد و آن گاه فرمود : «و ديگرى اهل بيتم. خداى را در باره اهل بيتم به ياد شما مى آورم» . اين جمله را سه بار فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم كه يكى از آن دو ، بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم اهل بيتم . اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى ، من [به سوى آخرت] فرا خوانده مى شوم و از ميان شما خواهم رفت، در حالى كه دو چيز گران سنگ در ميانتان بر جاى مى نهم: كتاب خداوند عز و جل و عترتم. كتاب خدا ، رشته كشيده از آسمان به زمين است، و عترتم همان اهل بيت من اند. خداوند نكته دان و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگريد كه پس از من ، با آن دو چگونه رفتار مى كنيد.

.

ص: 428

ج _ مَواضِعُ صُدورِ حَديثِ الثِّقلَينِ1 . عَرَفاتٌسنن الترمذي عن جابر بن عَبدِ اللّهِ :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حَجَّتِهِ يَومَ عَرَفَةَ ، وهُوَ عَلى ناقَتِهِ القَصواءِ يَخطُبُ ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ : يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّي قَد تَرَكتُ فيكُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي . (1)

2 . مِنىالإمام الباقر عليه السلام :دَعا رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النّاسَ بِمِنى ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)

الإقبال :كانَ مِن قَولِ رَسولِ اللّهِ في حَجَّةِ الوَداعِ بِمِنى : يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّي قَد تَرَكتُ فيكُم أمرَينِ إن أخَذتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، وإنَّهُ قَد نَبَّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ ، أَنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ألا فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِما فَقَد نَجا ، ومَن خالَفَهُما فَقَد هَلَكَ ، ألا هَل بَلَّغتُ أيُّهَا النّاسُ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : اللّهُمَّ اشهَد (3) . (4)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 662 ح 3786 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 66 ح 2680 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 89 ح 4757 ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 870 ؛ بحار الأنوار : ج 29 ص 340 ح 6 نقلاً عن جامع الاُصول .
2- .بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 23 ص 140 ح 91 .
3- .في المصدر : «قال : اشهد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .الإقبال : ج 2 ص 242 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 128 ذيل ح 24 نقلاً عن كتاب النشر والطيّ .

ص: 429

ج - مكان هاى صدور حديث ثقلين
1 . عرفات
2 . مِنا

ج _ مكان هاى صدور حديث ثقلين1 . عرفاتسنن الترمذى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در حَجّش به روز عرفه ديدم كه سوار بر ناقه اش قَصواء (1) خطبه مى خوانَد. شنيدم كه مى فرمايد: «اى مردم! من چيزى در ميان شما بر جاى مى گذارم كه اگر به آن چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا ، و عترتم [يعنى] اهل بيتم».

2 . مِناامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مِنا ، مردم را فرا خواند و فرمود: «اى مردم! من دو چيز گران سنگ را در ميان شما بر جاى مى گذارم كه تا وقتى بدانها چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا، و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن گاه كه در كنار حوض كوثر ، بر من وارد شوند».

الإقبال:از جمله سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حجّة الوداع ، در مِنا اين بود: «اى مردم! من دو چيز در ميان شما بر جاى مى گذارم كه اگر بدانها چنگ زنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم ، [يعنى] اهل بيتم. خداوند لطيف و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتم» و دو انگشت نشانه اش را كنار هم نهاد _ . [پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:] «بدانيد كه هر كس به اين دو چنگ زند ، نجات مى يابد و هر كس با آنان مخالفت كند ، نابود مى شود. هان! آيا ابلاغ كردم ، اى مردم؟». مردم همگى گفتند: آرى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! گواه باش».

.


1- .قَصواء: تيزرو، گوش بريده. نام ناقه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوده است.

ص: 430

3 . مَسجِدُ الخَيفِتفسير القمّي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حَجَّةِ الوَداع في مَسجِدِ الخَيفِ : إنّي فَرَطُكُم (1) ، وإنَّكُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، حَوضٌ عَرضُهُ ما بَينَ بُصرى (2) وصَنعاءَ (3) ، فيهِ قِدحانٌ مِن فِضَّةٍ عَدَدَ النُّجومِ ، ألا وإنّي سائِلُكُم عَنِ الثِّقلَينِ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الثَّقَلانِ ؟ قالَ : كِتابُ اللّهِ ، الثَّقَلُ الأَكبَرُ ، طَرَفٌ بِيَدِ اللّهِ وطَرَفٌ بِأَيديكُم ، فَتَمَسَّكوا بِهِ لَن تَضِلّوا ولَن تَزِلّوا ، وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ عِترَتي وأهلُ بَيتي ، فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتِهِ وَالوُسطى _ فَتَفضُلَ هذِهِ عَلى هذِهِ . (4)

الإقبال_ في ذِكرِ أحداثِ حَجَّةِ الوَداعِ _ :فَلَمّا كانَ في آخِرِ يَومٍ مِن أيّامِ التَّشريقِ (5) ، أنزَلَ اللّهُ عَلَيهِ : «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» (6) إلى آخِرِها ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : نُعِيَت إلَيَّ نَفسي . فَجاءَ إلى مَسجِدِ (7) الخَيفِ فَدَخَلَهُ ، ونادى الصَّلاةَ جامِعَةً ، فَاجتَمَعَ النّاسُ ، فَحَمِدَ اللّهُ وأثنى عَلَيهِ ، وذَكَرَ خُطبَتَهُ عليه السلام ، ثُمَّ قالَ فيها : أيُّهَا النّاسُ إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : الثِّقلُ الأَكبَرُ كِتابُ اللّهِ عز و جل ، طَرَفٌ بِيَدِ اللّهِ عز و جل ، وطَرَفٌ بِأَيديكُم ، فَتَمَسَّكوا بِهِ . وَالثِّقلُ الأَصغَرُ عِترَتي أهلُ بَيتي ، فَإِنَّهُ قَد نَبّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتِهِ (8) وَالوُسطى _ فَتَفضُلَ هذِهِ عَلى هذِهِ . (9)

.


1- .فَرَطُكم : أي مُتقدّمكم إليه (النهاية : ج 3 ص 434 «فرط») .
2- .بُصرى : في موضعين : بالشام من أعمال دمشق . وبُصرى من قرى بغداد قرب عكبراء (معجم البلدان : ج 1 ص 441) .
3- .صَنعاء : قصبة باليمن وأحسن بلادها (معجم البلدان : ج 3 ص 426) .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 3 ، الغيبة للنعماني : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 129 ح 61 .
5- .أيّام التشريق : وهي ثلاثة أيّام تلي عيد النحر ، سُمّيت بذلك من تشريق اللحم ، وهو تقديدهُ وبسطه في الشمس ليجفّ (النهاية : ج 2 ص 464 «شرق») .
6- .النصر : 1 .
7- .في المصدر : «المسجد» ، وما أثبتناه هو الصواب كما في بحار الأنوار .
8- .في المصدر : «سَبّابَتَيهِ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
9- .الإقبال : ج 2 ص 242 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 128 ذيل ح 24 نقلاً عن كتاب النشر والطيّ .

ص: 431

3 . مسجد خَيف

3 . مسجد خَيفتفسير القمّى:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حجّة الوداع در مسجد خَيف فرمود: «من پيش از شما مى روم و شما در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد مى شويد؛ حوضى كه پهنايش از بُصرى (1) تا صنعاست، (2) و در آن ، جام هايى سيمين به شمار ستارگان وجود دارد. بدانيد كه من در باره دو چيز گران سنگ ، از شما خواهم پرسيد». گفتند: اى پيامبر خدا! دو چيز گران سنگ چيست؟ فرمود: «كتاب خدا كه گران سنگِ بزرگ تر است. يك طرف آن در دست خداست و طرف ديگرش در دست شما. پس بدان چنگ زنيد تا هرگز گم راه نشويد و هيچ گاه نلغزيد. و گران سنگ كوچك تر ، عترت من ، يعنى اهل بيت من اند. خداوند لطيف و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض بر من وارد شوند. آن دو ، به سان اين دو انگشت من اند» و دو انگشت نشانه اش را كنار هم قرار داد . سپس انگشت نشانه و ميانه اش را كنار هم نهاد [و فرمود:] «كه يكى بر ديگرى فزونى دارد».

الإقبال_ در بيان رخدادهاى حجّة الوداع _ :چون آخرين روز از روزهاى تشريق (3) شد، خداوند، سوره «إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» را تا آخر آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد. پيامبر فرمود: «خبرِ درگذشتم ، به من داده شد». پس به سوى مسجد خيف رفت و وارد مسجد شد و مردم را بانگ زد كه جمع شوند. مردم ، گرد آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و به سخنرانى پرداخت و در آن فرمود: «اى مردم! من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى گذارم: گران سنگ بزرگ تر ، كتاب خداست كه يك سوى آن در دست خداوند عز و جلاست و سوى ديگرش در دست شما. پس بدان چنگ زنيد. و گران سنگ كوچك تر ، عترت من، يعنى اهل بيت من اند. خداى لطيف و آگاه ، مرا خبر داد كه اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نخواهند شد تا در كنار حوض كوثر ، بر من وارد شوند. آن دو ، به سان اين دو انگشت من اند» و دو انگشت نشانه اش را به هم چسباند . سپس انگشت نشانه و ميانه اش را به هم چسباند [و فرمود: ]«نمى گويم همانند اين دو هستند كه اين بر اين فزونى دارد».

.


1- .دو بُصرى داريم: يكى در شام و از توابع دمشق است، و ديگرى از روستاهاى بغداد كه نزديك عُكبراء قرار دارد (معجم البلدان: ج 1 ص 441).
2- .صنعا، قصبه اى است در يمن و از نيكوترين شهرهاى آن است (معجم البلدان: ج 3 ص 426).
3- .ايّام التشريق ، سه روزِ پس از عيد قربان است. از آن روى آنها را بدين نام خوانده اند كه در اين سه روز ، گوشت [قربانى] را «تشريق» يعنى قطعه قطعه مى كنند و در آفتاب پهن مى كنند تا بخشكد (النهاية: ج 2 ص 464 مادّه «شرق»).

ص: 432

4 . المَسجِدُ الحَرامُتاريخ اليعقوبي عن سعد بن أبي وقّاص _ في بَيانِ حَجَّةِ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وهي حَجَّةُ الوَداعِ _ :أهَلَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَمَتِّعا بِالعُمرَةِ إلَى الحَجِّ ... ووَقَفَ عِندَ زَمزَمَ ، وأمرَ رَبيعَةَ بنَ اُمَيَّةَ بنِ خَلَفٍ فَوَقَفَ تَحتَ صَدرِ راحِلَتِهِ _ وكانَ صَبِيّا _ فَقالَ : يا رَبيعَةُ ، قُل : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ يَقولُ : لَعَلَّكُم لا تَلقَونَني عَلى مِثلِ حالي هذِهِ وعَلَيكُم هذا ، هَل تَدرونَ أيُّ بَلَدِ هذا ؟ وهَل تَدرونَ أيُّ شَهرٍ هذا ؟ وهَل تَدرونَ أيُّ يَومٍ هذا ؟ فَقالَ النّاسُ : نَعَم ! هذَا البَلَدُ الحَرامُ وَالشَّهرُ الحَرامُ واليَومُ الحَرامُ . قالَ : فإِنَّ اللّهَ حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأموالَكُم كَحُرمَةِ بَلَدِكُم هذا ، وكَحُرمَةِ شَهرِكُم هذا ، وكَحُرمَةِ يَومِكُم هذا ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : اللّهُمَّ اشهَد ... . ثُمَّ قالَ : لا تَرجِعوا بَعدي كُفّارا مُضِلّينَ يَملِكُ بَعضُكُم رِقابَ بَعضٍ ، إنّي قَد خَلَّفتُ فيكُم ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟ قالوا : نَعَم ! قالَ : اللّهُمَّ اشهَد . ثُمَّ قالَ : إنَّكُم مَسؤولونَ ، فَليُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنكُمُ الغائِبَ . (1)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 109 _ 112 .

ص: 433

4 . مسجد الحرام

4 . مسجد الحرامتاريخ اليعقوبى_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص ، در بيان حجّة الوداع _ :پيامبر صلى الله عليه و آله براى عمره حجّ تمتّع ، مُحرم شد... و در محلّ زمزم ، توقّف كرد و به ربيعة بن اُميّة بن خَلَف _ كه كودك بود _ دستور داد زير سينه اُشتر ايشان بِايستد و به او فرمود: «اى ربيعه! بگو: اى مردم! پيامبر خدا مى گويد: شايد شما ديگر مرا در چنين حالى نبينيد. چنين موقعيتى را در يابيد. آيا مى دانيد اين جا ، چه شهرى است؟ آيا مى دانيد اين ماه ، چه ماهى است؟ آيا مى دانيد امروز ، چه روزى است؟». مردم گفتند: آرى! شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پس خداوند ، خون ها و اموال شما را همانند حرمت اين شهرتان و حرمت اين ماهتان و حرمت اين روزتان ، بر شما حرام [و محترم] قرار داد. هان! آيا ابلاغ كردم؟». همگى گفتند: آرى. ايشان فرمود: «بار خدايا! گواه باش...». سپس فرمود: «مبادا پس از من ، به كفر و گم راهى باز گرديد و برخى بر گرده برخى ديگر سوار شوند. من در ميان شما چيزى بر جاى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك جوييد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. هان! آيا ابلاغ كردم؟». همگى گفتند: آرى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! گواه باش». سپس فرمود: «شما مسئوليد . (1) پس حاضرانِ شما به غايبان برسانند».

.


1- .يعنى: از شما در باره اين دو يادگارم ، سؤال و بازخواست خواهد شد.

ص: 434

5 . غَديرُ خُمٍّالسنن الكبرى عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم :لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَديرَ خُمٍّ ، أمَرَ بِدَوحاتٍ (1) فَقُمِمنَ (2) ، ثُمَّ قالَ : كَأَنّي دُعيتُ فَأَجَبتُ ، وإنّي قَد تَرَكتُ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أحدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَانظُروا كَيفَ تُخَلِّفونّي فيهِما ، فَإِنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ مَولايَ ، وأنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ . ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقالَ : مَن كُنتُ وَلِيَّهُ فَهذا وَلِيُّهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ . فَقُلتُ لِزَيدٍ : سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ فَقالَ : ما كانَ فِي الدَّوحاتِ أحَدٌ إلّا رآهُ بِعَينَيهِ ، وسَمِعَهُ بِاُذُنَيهِ . (3)

المستدرك على الصحيحين عن زيد بن أرقم :نَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ عِندَ شَجَراتٍ خَمسٍ ، دَوحاتٍ عِظامٍ ، فَكَنَسَ النّاسُ ما تَحتَ الشَّجَراتِ ، ثُمَّ راحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَشِيَّةً فَصَلّى ، ثُمَّ قامَ خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وذَكَّرَ وَوَعَظَ ، فَقالَ ما شاءَ اللّهُ أن يَقولَ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُم أمرَينِ لَن تَضِلُّوا إنِ اتَّبَعتُموهُما ، وهُما : كِتابُ اللّهِ ، وأهلُ بَيتي عِترَتي . ثُمَّ قالَ : أتَعلَمونَ أنّي أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم ؟ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ ، قالوا : نَعَم ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ . (4)

.


1- .الدَّوحَةُ : الشَّجَرةُ العَظيمةُ (الصحاح : ج 1 ص 361 «دوح») .
2- .قَمَمتُ البيتَ : كَنَستُه (الصحاح : ج 5 ص 2015 «قمم») .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 130 ح 8464 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4576 ، خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 150 ح 79 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 166 ح 4969 ، كنز العمّال : ج 13 ص 104 ح 36340 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 435 ح 919 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4577 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 216 ح 8702 ، كنز العمّال : ج 1 ص 186 ح 950 .

ص: 435

5 . غدير خم

5 . غدير خمالسنن الكبرى_ به نقل از ابو طفيل _ :زيد بن ارقم گفت: چون پيامبر صلى الله عليه و آله از حجّة الوداع باز گشت و در غدير خم فرود آمد، دستور داد زير چند درخت تناور را جارو كردند. سپس فرمود: «گويا من [به سراى جاويد ]فرا خوانده شده ام و بايد از ميان شما بروم. من دو چيز گران سنگ را در ميانتان بر جاى مى گذارم كه يكى بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. پس مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با اين دو رفتار مى كنيد؛ چرا كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند». سپس فرمود: «خدا مولاى من است و من ولىّ هر مؤمنى». آن گاه ، دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كه من ولىّ او هستم ، اين ، ولىّ اوست. بار خدايا! هر كه او را دوست مى دارد، دوست بدار، و هر كه را با او دشمنى مى كند ، دشمن بدار». من به زيد گفتم: آيا تو خود ، اين را از پيامبر خدا شنيدى؟ گفت: هيچ كس در زير آن درختان نبود ، مگر اين كه با چشم خود ، آن صحنه را ديد و با گوش خود ، اين سخنان را شنيد.

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از زيد بن ارقم _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مكّه و مدينه ، در زير پنج درخت تناور فرود آمد. مردم زير آن درخت ها را جارو كردند. آن گاه ، پيامبر خدا نماز عصر را خواند و سپس به سخنرانى ايستاد و خداوند را حمد و ثنا گفت و پند و اندرز داد و آنچه را خدا خواست بگويد، گفت. سپس فرمود: «اى مردم! من دو چيز در ميان شما بر جاى مى نهم كه اگر از آنها پيروى كنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد. آن دو، كتاب خدا و اهل بيت [يعنى] عترتم اند». سپس سه بار فرمود: «آيا مى دانيد كه من به مؤمنان ، از خود آنان سزاوارتر (اَولى) هستم؟». مردم گفتند: آرى . پيامبر خدا فرمود: «هر كه من مولاى اويم ، پس على مولاى اوست».

.

ص: 436

المعجم الكبير عن يزيد بن حيّان عن زيد بن أرقم :دَخَلنا عَلَيهِ [زيدِ بنِ أرقَمَ ]فقُلنا : لَقَد رَأَيتَ خَيرا ؛ صاحَبتَ (1) رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصَلَّيتَ خَلفَهُ. قالَ : لَقَد رَأَيتُ خَيرا وخَشيتُ أن أكونَ إنَّما اُخِّرتُ لِشَرٍّ ، ما حَدَّثتُكُم (2) فَاقبَلوا ، وما سَكَتُّ عَنهُ فَدَعوهُ . قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِوادٍ بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ فَخَطَبَنا ، ثُمَّ قالَ : أنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ اثنَينِ : أحَدُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ حَبلُ اللّهِ ، مَنِ اتَّبَعَهُ كانَ عَلَى الهُدى ، ومَن تَرَكَهُ كانَ عَلى ضَلالَةٍ ، وأهلُ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . فَقُلنا : مِن أهلِ بَيتِهِ؟ نِساؤُهُ؟ قالَ : لا ، إنَّ المَرأَةَ قَد يَكونُ يَتَزَوَّجُ بِهَا الرَّجُل العَصرَ مِنَ الدَّهرِ ، ثُمَّ يُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلى أبيها واُمِّها . (3)

6 . آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آلهالأمالي للمفيد عن معروف بن خربوذ :سَمِعتُ أبا عُبيدِ اللّهِ _ مَولَى العَبّاسِ _ يُحَدِّثُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ : سَمِعتُ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ يَقولُ : إنَّ آخِرَ خُطبَةٍ خَطَبَنا بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَخُطبَةٌ خَطَبَنا في مَرَضِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ ، خَرَجَ مُتَوَكِّئا عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، ومَيمونَةَ مَولاتِهِ ، فَجَلَسَ عَلَى المِنبَرِ ، ثُمَّ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، وسَكَتَ ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذانِ الثَّقَلانِ ؟ فَغَضِبَ حَتَّى احمَرَّ وَجهُهُ ثُمَّ سَكَنَ ، وقالَ : ما ذَكرتُهُما إلّا وأنَا اُريدُ أن اُخبِرَكُم بِهِما ، ولكِن رَبَوتُ (4) فَلَم أستَطِع . سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّهِ ، وَطَرَفٌ بِأَيديكُم ، تَعمَلونَ فيهِ كَذا وكَذا ، ألا وهُوَ القُرآنُ ، وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ أهلُ بَيتي . ثُمَّ قالَ : وايمُ اللّهِ إنّي لَأَقولُ لَكُم هذا ، ورِجالٌ في أصلابِ أهلِ الشِّركِ أرجى عِندي مِن كَثيرٍ مِنكُم ، ثُمَّ قالَ : وَاللّهِ لا يُحِبُّهُم عَبدٌ إلّا أعطاهُ اللّهُ نورا يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَرِدَ عَلَيَّ الحَوضَ ، ولا يُبغِضُهُم عَبدٌ إلَا احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .في المصدر : «أصحبتَ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .في المصدر : «حدّثكم» ، والتصويب من تاريخ دمشق .
3- .المعجم الكبير : ج 5 ص 182 ح 5026 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 19 ح 8194 .
4- .الرَّبُو : هو التهيُّج وتواتر النّفَس (النهاية : ج 2 ص 192 «ربا») .
5- .الأمالي للمفيد : ص 135 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 475 ح 25 .

ص: 437

6 . آخرين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله

المعجم الكبير_ به نقل از يزيد بن حيّان _ :نزد زيد بن ارقم رفتيم و گفتيم: تو خير ديده اى؛ صحابىِ پيامبر خدا بوده اى و پشت سر او نماز خوانده اى. زيد گفت: من خير ديده ام و مى ترسم كه براى شرّى ، مرگم به تأخير افتاده باشد. آنچه برايتان گفتم ، بپذيريد و آنچه را كه در باره اش خاموش ماندم ، رها كنيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در وادى اى ميان مكّه و مدينه برخاست و برايمان سخنرانى كرد. سپس فرمود: «من هم يك بشرم و به زودى فرا خوانده مى شوم و بايد از ميان شما بروم. دو چيز در ميانتان بر جاى مى گذارم: يكى كتاب خدا كه رشته [اتّصال به] خدا ، در آن است. هر كه از آن پيروى كند ، بر راه راست است و هر كه آن را رها كند ، در گم راهى است. و [دوم ،] اهل بيتم. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآور مى شوم» و اين جمله را سه بار فرمود . گفتيم : آيا همسران ايشان هم از اهل بيت ايشان اند؟ [زيد] گفت : نه . زن ، گاهى دورانى از روزگار را با مردى ازدواج مى كند ، و بعد ، آن مرد ، او را طلاق مى دهد ، و او به خانه پدر و مادرش باز مى گردد .

6 . آخرين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آلهالأمالى ، مفيد_ به نقل از معروف بن خرّبوذ _ :از ابو عبيد اللّه (غلامِ آزاد شده عبّاس) شنيدم كه براى امام باقر عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت: از ابو سعيد خُدرى شنيدم كه مى گويد : آخرين خطبه اى كه پيامبر خدا ، براى ما خواند ، خطبه اى بود كه در بيمارى موتش براى ما خواند. ايشان در حالى كه به دست على بن ابى طالب عليه السلام و خادمه اش ميمونه تكيه داده بود ، بيرون آمد و بر منبر نشست. سپس فرمود: «اى مردم! من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم» و ساكت شد. مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اين دو چيز گران سنگ چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگ رخسارش سرخ شد. سپس آرام گرفت و فرمود: «من اين را نگفتم ، جز آن كه مى خواستم شما را از آن دو خبر دهم ؛ امّا نفسم تنگ آمد و نتوانستم. يكى از آن دو ، ريسمانى است كه يك سوى آن در دست خداست و سوى ديگرش در دست شما. شما در باره آن ، چنين و چنان مى كنيد. اين ريسمان ، همان قرآن است. و گران سنگ كوچك تر ، اهل بيت من اند». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، من اين را به شما مى گويم ؛ امّا مردانى در اصلاب مشركان اند كه اميد من به آنان ، از اميدم به بسيارى از شما بيشتر است». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، هيچ بنده اى آنان (اهل بيتم) را دوست ندارد، مگر آن كه خداوند در روز قيامت ، به او نورى مى بخشد تا آن گاه كه در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شود، و هيچ بنده اى دشمنشان نمى دارد ، مگر آن كه روز قيامت ، خداوند از او پوشيده خواهد بود».

.

ص: 438

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في آخِرِ خُطبَتِهِ يَومَ قَبَضَهُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ : إنّي قَد تَرَكتُ فيكُم أمرَينِ لَن تَضِلّوا بَعدي ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ قَد عَهِدَ إلَيَّ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ مُسَبِّحَتَيهِ _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ المُسَبِّحَةِ وَالوُسطى _ فَتَسبِقَ إحداهُما الاُخرى ، فَتَمَسَّكوا بِهِما لا تَزِلُّوا ولا تَضِلّوا ، ولا تَقَدَّموهُم فَتَضِلّوا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ وِلايَتَنا _ أهلَ البَيتِ _ قُطبَ (2) القُرآنِ ، وقُطبَ جَميعِ الكُتُبِ ، عَلَيها يَستَديرُ مُحكَمُ القُرآنِ ، وبِها نَوَّهَتِ الكُتُبُ ، ويَستَبينُ الإيمانُ ، وقَد أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُقتَدى بِالقُرآنِ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وذلِكَ حَيثُ قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها : إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : الثَّقَلَ الأَكبَرَ والثَّقَلَ الأَصغَرَ ، فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي ، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي ، فَاحفَظوني فيهِما فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما . (3)

7 . اللَّحَظاتُ الأَخيرَةُ مِن حَياتِهِ صلى الله عليه و آلهدعائم الإسلام :رُوينا عَن أبي ذَرٍّ أنَّهُ شَهِدَ المَوسِمَ بَعدَ وَفَاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمَّا احتَفَلَ النّاسُ فِي الطَّوافِ ، وَقَفَ بِبابِ الكَعبَةِ وأخَذَ بِحلَقَةِ البابِ وقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ _ ثَلاثاً _ ، واجتَمَعوا ووَقَفوا وأنصَتوا ، فَقالَ : مَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني ومَن لَم يَعرِفني فَأَنا أبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ ، اُحَدِّثُكُم بِما سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، سَمِعتُهُ يَقولُ حينَ احتُضِرَ : إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بينَ إصبَعَيهِ المُسَبِّحَتَينِ مِن يَدَيهِ ، وقَرَنَهُما وساوى بَينَهُما ، وقالَ : _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وقَرَنَ بَينَ إصبَعَيهِ الوُسطى والمُسَبِّحَةِ مِن يَدِهِ اليُمنى _ لِأَنَّ إحداهُما تَسبِقُ الاُخرى ، ألا وإنَّ مَثَلَهُما فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَرَكَها غَرِقَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 415 ح 1 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 655 نحوه وكلاهما عن سليم بن قيس .
2- .قُطب الشيء : مداره ، ويقال هو قُطب بني فلان : أي سيّدهم الَّذي يدور عليه أمرهم (تاج العروس : ج 2 ص 330 «قطب») .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 5 ح 9 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 92 ص 27 ح 29 .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 27 ؛ عيون الأخبار في مناقب الأخيار : ص 26 نحوه .

ص: 439

7 . واپسين لحظات زندگى پيامبرصلى الله عليه وآله

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه خود _ كه در روز رحلتش به سوى خداوند عز و جلايراد كرد _ فرمود: «من دو چيز در ميان شما بر جاى نهاده ام كه تا وقتى به آنها تمسّك جوييد ، هرگز گم راه نخواهيد شد: كتاب خدا، و عترتم [يعنى] اهل بيتم. خداوند لطيف و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نخواهند شد تا آن كه در كنار حوض بر من وارد شوند ، همانند اين دو» و ايشان دو انگشت نشانه اش را كنار هم نهاد. سپس انگشت نشانه و ميانه اش را كنار هم گذاشت [و فرمود:] «نمى گويم همانند اين دو كه يكى از ديگرى جلوتر باشد. پس به اين دو ، چنگ زنيد تا نلغزيد و گم راه نشويد، و از آنها پيشى نگيريد كه به گم راهى در مى افتيد».

امام صادق عليه السلام :خداوند ، ولايت ما اهل بيت را محور قرآن و محور همه كتاب ها[ى آسمانى ]قرار داد. قرآنِ مُحكم بر اين محور مى چرخد، و كتاب ها[ى آسمانى] از آن به نيكى ياد كرده اند، و ايمان با ، آن شناخته و روشن مى شود. پيامبر خدا به پيروى از قرآن و خاندان محمّد ، امر فرمود ، آن جا كه در آخرين خطبه اش فرمود: «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: گران سنگ بزرگ تر و گران سنگ كوچك تر. آن بزرگ تر ، كتاب پروردگار من است و آن كوچك تر ، عترت من [يعنى] اهل بيتم. پس مرا در اين دو پاس بداريد؛ زيرا تا زمانى كه به آنها چنگ در زنيد ، گم راه نخواهيد شد».

7 . واپسين لحظات زندگى پيامبر صلى الله عليه و آلهدعائم الإسلام:از ابو ذر برايمان روايت شده است كه وى پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله ، در مراسم حج حاضر شد و چون مردم در طواف گرد آمدند ، بر در كعبه ايستاد و حلقه در را گرفت و سه بار صدا زد: آى مردم! مردم گرد آمدند و به گوش ايستادند. ابو ذر گفت: آن كه مرا مى شناسد ، مى شناسد و آن كه مرا نمى شناسد ، بداند كه من ابو ذر غِفارى هستم. حديثى را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ام ، برايتان باز مى گويم. شنيدم كه ايشان در هنگام احتضارش، مى فرمايد: «من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى نهم: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند، مانند اين دو» و دو انگشت نشانه دو دستش را كنار هم گذاشت و برابر قرارشان داد و سپس انگشت ميانه و نشانه دست راستش را كنار هم قرار داد [و فرمود: ]«نمى گويم مانند اين دو ؛ زيرا يكى از آنها جلوتر از ديگرى است. بدانيد كه حكايت اين دو در ميان شما ، حكايت كشتى نوح است كه هر كس در آن نشست ، نجات يافت و آن كه ننشست ، غرق شد».

.

ص: 440

مسند زيد عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام :لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَرَضِهِ ، وَالبَيتُ غاصٌّ بِمَن فيهِ ، قالَ : ادعوا لِيَ الحَسَنَ والحُسَينَ ، فَدَعَوتُهُما ، فَجَعَلَ يَلثِمُهُما حَتّى اُغمِيَ عَلَيهِ ، قالَ : فَجَعَلَ عَلِيٌّ عليه السلام يَرفَعُهُما عَن وَجهِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ : فَفَتَحَ عَينَيهِ ، فَقالَ : دَعهُما يَتَمَتَّعانِ مِنّي وأتَمَتَّعُ مِنهُما ، فَإِنَّهُ سَيُصيبُهُما بَعدي أثَرَةٌ (1) . ثُمَّ قالَ : يا أَيُّهَا النّاسُ ! إنّي خَلَّفتُ فيكُم كِتابَ اللّهِ وسُنَّتي وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَالمُضَيِّعُ لِكِتابِ اللّهِ كَالمُضَيِّعِ لِسُنَّتي ، وَالمُضَيِّعُ لِسُنَّتي كَالمُضَيِّعُ لِعِترَتي ، أما إنَّ ذلِكَ لَن يَفتَرِقا حَتّى ألقاهُ عَلى الحَوضِ . (2)

د _ مَعنَى العِترَةِ في حَديثِ الثِّقلَينِالإمام الحسين عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» مَنِ العِترَةُ ؟ فَقالَ : أنَا وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مُهدِيُّهُم وقائِمُهُم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولا يُفارِقُهُم ، حَتّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (3)

.


1- .استأثر فُلانٌ بالشّي : استبدَّ به ، والاسم الأَثرَةُ _ بالتحريك _ (مجمع البحرين : ج 1 ص 15 «أثر») .
2- .مسند زيد : ص 404 .
3- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 360 ح 435 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 110 .

ص: 441

د - معناى «عترت» در حديث ثقلين

مسند زيد_ به نقل از امام زين العابدين عليه السلام ، از پدرش ، از امام على عليه السلام _ :چون بيمارى پيامبر خدا شدّت يافت، در حالى كه اتاق، آكنده از جمعيت بود، فرمود: «حسن و حسين را برايم صدا بزنيد». من آن دو را صدا زدم. پيامبر صلى الله عليه و آله شروع به بوسيدن آن دو كرد تا آن كه از هوش رفت. من آنان را از روى صورت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بلند كردم. پيامبر خدا چشمانش را گشود و فرمود: «بگذارشان تا از من لذّت ببرند و من از آنان لذّت ببرم؛ زيرا به زودى پس از من ، به اين دو ، ستم خواهد رسيد». سپس فرمود: «اى مردم! من در ميان شما كتاب خدا و سنّتم و عترتم ، [يعنى] اهل بيتم را جانشين خود قرار مى دهم. پس كسى كه كتاب خدا را وا نهد ، همچون كسى است كه سنّت مرا وا نهاده باشد و كسى كه سنّت مرا وا نهد ، چنان است كه عترت مرا وا نهاده باشد. بدانيد كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، ملاقاتشان كنم».

د _ معناى «عترت» در حديث ثقلينامام حسين عليه السلام :از امير مؤمنان _ كه درودهاى خداوند بر او باد _ در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم» سؤال شد: عترت ، كيان اند؟ فرمود: «من و حسن و حسين و نُه امام از نسل حسين كه نهمين آنان ، مهدى و قائم ايشان است. نه اينان از كتاب خدا جدا مى شوند و نه كتاب خدا از ايشان، تا آن كه بر پيامبر خدا در كنار حوضش وارد شوند».

.

ص: 442

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وضَمَّ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ . فَقامَ إلَيهِ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن عِترَتُكَ ؟ قالَ : عَلِيٌّ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

الخصال عَن عطيّة العوفي عَن أبي سعيد الخدري :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي تارِكٌ فيكُم أمرَينِ أحدُهُما أطوَلُ مِنَ الآخَرِ ، كِتابَ اللّهِ _ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ _ وعِترَتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . فَقُلتُ لِأَبي سَعيدٍ : مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ : أهلُ بَيتِهِ . (2)

.


1- .كمال الدين : ص 244 ، معاني الأخبار : ص 91 ح 5 كلاهما عن محمّد بن عمارة عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 111 .
2- .الخصال : ص 65 ح 97 ، كمال الدين : ص 236 ح 50 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 1 فيهما بزيادة «طرف بيد اللّه » بعد «إلى الأرض» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 131 ح 64 .

ص: 443

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ را جانشين خود مى كنم: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض بر من وارد شوند، همانند اين دو» و دو انگشت سبّابه اش را كنار هم نهاد . جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! عترت تو، كيان اند؟ فرمود: «على و حسن و حسين و امامانِ از نسل حسين تا روز قيامت».

الخصال_ به نقل از عطيّه عوفى _ :ابو سعيد خدرى گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من دو چيز را در ميان شما از خود بر جاى مى گذارم كه يكى از آنها طولانى تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم. آگاه باشيد كه اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند». من به ابو سعيد گفتم: عترت او ، چه كسانى هستند؟ گفت: اهل بيتش.

.

ص: 444

پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام
يك . متن حديث ثقلين

پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السّلامحديث ثقلين كه در آن ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اهل بيت خود را «همسنگ قرآن» معرّفى كرده و با تأكيد تمام ، جامعه اسلامى را به پيروى از آنان در كنار قرآن فرا خوانده است ، يكى از مبانى استوار و خدشه ناپذير شناخت اهل بيت عليهم السلام و اثبات مرجعيت علمى و استمرار امامت و رهبرى آنان تا دامنه قيامت ، و نيز يكى از دلايل متقن امامتِ امام مهدى عليه السلام محسوب مى گردد . با عنايت به اهمّيت اين حديث و نقش راهبردى آن در تبيين مسئوليت سنگين امّت اسلامى در پيروى و حمايت از «عترت» در كنار «قرآن» و زمينه سازى جهت تداوم و توسعه حاكميت اسلام در جهان ، مسائل مربوط به آن را در چند بند ، تحقيق و بررسى مى كنيم .

يك . متن حديث ثقلينمتن حديث ثقلين كه در منابع معتبر حديثى با اندكى تفاوت در لفظ ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است ، اين است : إِنِّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ، ما إِن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا : كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى ؛ فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جا مى گذارم . بدانيد كه اگر به آن دو چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم . اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض ، بر من وارد شوند .

.

ص: 445

دو . سند حديث ثقلين
الف - راويان حديث ثقلين از ميان اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله

دو . سند حديث ثقلينحديث ثقلين ، يكى از معدود احاديث متواترى است كه در منابع حديثى اهل سنّت و پيروان اهل بيت عليهم السلام با طرق مختلف ، روايت شده و صدور آنها از پيامبر خدا ، قطعى ، غير قابل ترديد و مورد اتّفاق مسلمانان است .

الف _ راويان حديث ثقلين از ميان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله44 نفر از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حديث ثقلين را گزارش (روايت) كرده اند كه اسامى آنان ، بدين شرح است : 1 . ابو ايّوب انصارى ، (1) 2 . ابو ذر غِفارى ، (2) 3 . ابو رافع ، (3) 4 . ابو سعيد خُدرى ، (4) 5 . ابو شريح خُزاعى ، (5)

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 238 ، الرقم 57 .
2- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 ، الولاية ، ابن عقده : ص 197 ح 30 ، جواهر العقدين : ص236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج1 ص349 ح73.
3- .ر . ك : الولاية ، ابن عقده : ص193 ح26 ، عيون الأخبار فى مناقب الأخيار، شريف بغدادى : ص26 ، جواهر العقدين : ص 239 ، كمال الدين : ص239 ح59 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 479 و دعائم الإسلام : ج1 ص28 .
4- .ر . ك : الولاية ، ابن عقده : ص 224 ح 55 ، جواهر العقدين : ص 239 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 361 ح 88 و ينابيع المودّة : ج 1 ص 122 ح 52 .
5- .ر . ك : مسند ابن حنبل : ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 37 ح 11131 و ص 118 ح 11561 ، مسند ابن الجعد : ص 397 ح 2711 ، السنّة ، ابن ابى عاصم : ص629 ح1553 و ص 630 ح 1554 ، مسند أبى يعلى : ج 2 ص 9 ح 1023 و ص 47 ح1135 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 65 ح 2678 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 131 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 374 ح 3439 ، كمال الدين : ص240 ح61 ، الأمالى ، طوسى : ص255 ح460 ، الطرائف : ص114 ح171 و كشف الغمّة: ج2 ص175.

ص: 446

6 . ابو قدامه انصارى ، (1) 7 . ابو هيثم بن تيّهان ، (2) 8 . ابو ليلى انصارى . (3) 9 . ابو هُرَيره ، (4) 10 . اُبَىّ بن كعب ، (5) 11 . اُمّ سلمه ، (6) 12 . اُمّ هانى ، (7) 13 . اَنَس بن مالك ، (8) 14 . بَراء بن عازب ، (9)

.


1- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
2- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 ، الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 .
4- .ر . ك : كمال الدين : ص 275 ح 25 و الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30 و جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
5- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 172 ح 319 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 195 ح 20337 ، سنن الدارقطنى : ج 4 ص 245 ح 149 ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 875 _ 876 و كمال الدين : ص 235 ح 47 .
6- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
7- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 244 ح 85 _ 86 و ص 245 ح 87 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 363 ح 92 ، الأمالى ، طوسى : ص 479 ح 1045 و كشف الغمّة : ج 2 ص 34 .
8- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 245 ح 88 ، جواهر العقدين : ص 239 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 363 ح 93 .
9- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 2 ص 234 (به نقل از ابو نعيم اصفهانى) ، كمال الدين : ص 275 ح 25 .

ص: 447

15 . جابر بن عبد اللّه انصارى ، (1) 16 . جُبَير بن مُطعِم ، (2) 17 . حُذَيفة بن اَسيد غِفارى ، (3) 18 . حذيفة بن يمان ، (4) 19 . خُزَيمة بن ثابت (ذو شهادتين) ، (5) 20 . زبير ، (6) 21 . زيد بن اَرقم ، (7) 22 . زيد بن ثابت ، (8)

.


1- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
2- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 2 ص 234 (به نقل از ابو نعيم اصفهانى) .
3- .ر . ك : سنن الترمذى : ج 5 ص 662 ح 3786 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 89 ح 4757 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 66 ح 2680 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 191 ، كمال الدين : ص 237 ح 53 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 .
4- .ر . ك : السنّة ، ابن ابى عاصم : ص 613 ح 1465 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 102 ح 17 و ج 2 ص 272 ح 776 .
5- .ر . ك : نوادر الاُصول : ج 1 ص 163 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 180 ح 3052 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 355 ، كنز العمّال : ج 5 ص 289 ح 12911 ، الولاية ، ابن عُقده : ص 233 ح 69 ، جواهر العقدين : ص 237 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 353 ح 77 ، كفاية الأثر : ص 128 و المناقب ، كوفى : ج 2 ص 150 ح 626 .
6- .ر . ك : كفاية الأثر : ص 137 .
7- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 196 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
8- .ر . ك : صحيح مسلم : ج 4 ص 1873 ح 36 ، سنن الترمذى : ج 5 ص 663 ح3788 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 75 ح 19285 ، سنن الدارمى : ج 2 ص 889 ح3198 ، صحيح ابن خزيمة : ج4 ص62 ح2357 ، المستدرك على الصحيحين : ج3 ص118 ح 4576 _ 4577 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 194 ح20335 ، منتخب مسند عبد بن حميد : ص114 ح265 ، عيون الأخبار فى مناقب الأخيار : ص27 ، الطرائف : ص114 ح174 .

ص: 448

23 . سعد بن ابى وقّاص ، (1) 24 . سلمان فارسى ، (2) 25 . سهل بن سعد ، (3) 26 . ضَمْره ( / ضَميره) سُلَمى ( / اَسلَمى) ، (4) 27 . طلحة بن عبيد اللّه تميمى ، (5) 28 . عامر بن ليلى بن ضَمْره ، (6) 29 . عامر بن واثله ، (7) 30 . عبد الرحمان بن عوف ، 8 31 . عبد اللّه بن ابى اَوفى ، 9

.


1- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 196 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
2- .ر . ك : مسند ابن حنبل : ج 8 ص 153 ح 21711 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 153 ح 4921 و ص 154 ح 4922 _ 4923 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 7 ص 418 ح41 ، منتخب مسند عبد بن حميد : ص 108 ح 240 ، السنّة ، ابن ابى عاصم : ص337 ح 754 ، كمال الدين : ص 236 ح 52 ، الأمالى ، صدوق : ص500 ح686 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 12 ح 941 ، سعد السعود : ص 228 و الطرائف : ص114 ح 173 .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 113 ح 35 .
4- .ر . ك : ينابيع المودّة : ج 1 ص 114 .
5- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 227 ح 60 ، جواهر العقدين : ص 237 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 352 ح 76 .
6- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 233 ح 69 ، جواهر العقدين : ص 237 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 353 ح 77 .
7- .كنز العمّال : ج13 ص104 ح36340 (به نقل از ابن جرير) .

ص: 449

32 . عبد اللّه بن جعفر ، (1) 33 . عبد اللّه بن حَنطَب ، (2) 34 . عبد اللّه بن عبّاس ، (3) 35 . عبد اللّه بن عمر ، (4) 36 . عَدىّ بن حاتم ، (5) 37 . عُقبة بن عامر ، (6) 38 . عمّار بن ياسر ، (7) 39 . عمر بن خطّاب ، 8 40 . عمرو بن عاص ، 9 41 . قيس بن سعد بن عُباده ، 10 42 . محمّد بن مسلمه ، 11

.


1- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
2- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 196 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 275 ح 25 .
4- .ر . ك : اُسد الغابة : ج 3 ص 219 ش 2907 .
5- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 171 ح 318، السنن الكبرى : ج 10 ص 194 ح 20336 ، السنّة ، ابن ابى عاصم : ص 630 ح 1557 ، كنز العمّال : ج10 ص 187 ح 954 و كمال الدين : ص 274 ح 25 .
6- .ر . ك : كفاية الأثر : ص 91 .
7- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 2 ص 234 (به نقل از موفّق بن احمد خوارزمى) .

ص: 450

43 . مقداد بن اسود ، (1) 44 . هاشم بن عُتبه . (2) تأمّل در گزارش هاى حديث ثقلين ، بيانگر آن است كه : 1 . روايت بعضى از اين افراد ، در كتاب هاى معتبر يا مشهور اهل سنّت (همانند كتب تسعه و كتاب هاى هم رديف آنها در حديث و رجال و تراجم) آمده است . (3) 2 . روايت برخى ديگر از صحابه ، در منابع معمولى و متوسّط اهل سنّت (از جهت اعتبار) موجود است . (4) 3 . برخى از افراد ، در روايت هاى كتاب هايى همچون عبقات الأنوار (به نقل از مصادر اهل سنّت) (5) و ينابيع المودّة ، ياد شده اند . (6) 4 . روايت دو نفر از اين افراد ، اختصاصا در مصادر شيعى ذكر شده است . (7) 5 . حضور برخى از اصحاب ، در مجلسِ مُناشده (اقرار گرفتن) امام على عليه السلام بر حادثه غدير ، گزارش شده است . 8

.


1- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
2- .ر . ك : كمال الدين : ص 275 ح 25 .
3- .بجز امام على عليه السلام (كه در ضمن بند «ب» مورد اشاره قرار مى گيرد) اين افراد ، عبارت اند از: ابو سعيد خُدرى ، ابو هُرَيره ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، جبير بن مُطعَم ، حذيفة بن اَسيد غفارى ، زيد بن اَرقَم ، زيد بن ثابت ، عبد اللّه بن حنطب و عبد اللّه بن عبّاس .
4- .اين افراد ، عبارت اند از: ابو ذر ، ابو رافع ، اُمّ سلمه ، اُمّ هانى ، ضمره اسلمى و عامر بن ليلى بن ضمره .
5- .كتاب فارسى و مفصّل عبقات الأنوار ، تعريب و تلخيص و تحت عنوان نفحات الأزهار ، منتشر شده است .
6- .اين افراد ، عبارت اند از: انس بن مالك ، براء بن عازب ، سلمان فارسى و عمرو بن عاص .
7- .اين دو نفر ، حذيفة بن يمان و عمر بن خطّاب هستند .

ص: 451

ب - راويان حديث ثقلين از ميان اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله
ج - راويان حديث ثقلين از ميان تابعيان

ب _ راويان حديث ثقلين از ميان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آلهافزون بر اصحاب پيامبر خدا ، اهل بيت ايشان نيز متن حديث ثقلين را روايت كرده اند . بررسى ها نشان مى دهند كه امام على عليه السلام ، (1) فاطمه زهرا عليهاالسلام ، (2) امام حسن عليه السلام ، (3) امام حسين عليه السلام ، (4) امام زين العابدين عليه السلام ، (5) امام باقر عليه السلام ، (6) امام صادق عليه السلام ، (7) امام رضا عليه السلام (8) و امام هادى عليه السلام (9) ، اين حديث را روايت كرده اند .

ج _ راويان حديث ثقلين از ميان تابعيانعلاوه بر شمارى از اهل بيت عليهم السلام _ كه نامشان گذشت _ ، هفده تن از طبقه بعد از اصحاب پيامبر خدا _ كه اصطلاحا «تابعيان» ناميده مى شوند _ حديث ثقلين را به طبقه پس از خود ، منتقل كرده اند . (10) آنان عبارت اند از :

.


1- .ر . ك : السنّة ، ابن ابى عاصم : ص 631 ح 1558 ، كنز العمّال : ج 1 ص 379 ح1650 ، الكافى : ج 2 ص 415 ح 1 و كمال الدين : ص 237 ح 54 .
2- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 242 ح 83 .
3- .ر . ك : كفاية الأثر : ص 163 .
4- .ر . ك : كمال الدين : ص 240 ح 64 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 و معانى الأخبار : ص90 ح4 .
5- .ر . ك : معانى الأخبار : ص 90 ح 4 ، كمال الدين : ص 240 ح 64 و عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 .
6- .ر . ك : الكافى : ج 3 ص 422 ح 6 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 و بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 و ص 414 ح 5 .
7- .ر . ك : الكافى : ج 1 ص 293 ح 3 ، كمال الدين : ص 244 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 5 ح 9 و مختصر بصائر الدرجات : ص 90 .
8- .ر . ك : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 229 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 369 ح18 .
9- .ر . ك : تحف العقول : ص 458 ، الاحتجاج : ج 2 ص 488 ح 328 .
10- .الكافي ، ج 4 ، ص 536 ، ح 2 .

ص: 452

د - راويان حديث ثقلين از قرن دوم تا قرن چهاردهم

1 . اصبغ بن نُباته ، 2 . حارث هَمْدانى ، 3 . حبيب بن ابى ثابت ، 4 . حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، 5 . يزيد بن حيّان ، 6 . حنش بن معتمِر ، 7 . عبد الرحمان بن ابى سعيد ، 8 . عبد اللّه بن ابى رافع ، 9 . عطيّة بن سعيد عوفى ، 10 . على بن ربيعه ، 11 . عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام ، 12 . عمرو بن مسلم ، 13 . فاطمه بنت على بن ابى طالب عليه السلام ، 14 . قاسم بن حَسّان ، 15 . مسلم بن صبيح ، 16 . مطّلب بن عبد اللّه بن حنطب ، 17 . يحيى بن جَعده .

د _ راويان حديث ثقلين از قرن دوم تا قرن چهاردهمپس از صحابيان و تابعيان ، بسيارى از علما و ائمّه حديث و بزرگان اهل سنّت ، از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجرى ، اين حديث را در آثار خود آورده اند . در برخى از

.

ص: 453

سه . صحّت و صدور حديث ثقلين

كتاب هايى كه بدين موضوع پرداخته اند ، نام بيش از سيصد تن از آنان آمده است . (1)

سه . صحّت و صدور حديث ثقلينتأمّل در «تواتر معنوى» و بلكه «تواتر لفظىِ» حديث ثقلين و كثرت راويان آن در همه طبقات از يك سو ، و ناهمگونى گروه هاى فكرى و سياسى گزارش كننده اين حديث از سوى ديگر ، هر گونه ترديد در صدور آن را برطرف مى سازد و پژوهشگر را از ارزيابى سند ، بى نياز مى كند . با اين وصف ، بررسى موردى اسناد حديث ثقلين نيز صحّت و اعتبار بسيارى از آنها را نشان مى دهد . موارد زير ، از بررسى موردىِ اسناد ، به دست آمده است : الف _ متن صحيح مسلم به نقل از زيد بن ارقم ، «صحيح» و مورد قبول اهل سنّت است . (2) ب _ ناصر الدين آلبانى ، روايت سنن الترمذى به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى را «صحيح» شمرده است . 3 ج _ آلبانى ، روايت ترمذى به نقل از زيد بن ارقم و ابو سعيد خُدرى را «صحيح» دانسته است . (3) د _ حاكم نيشابورى ، گزارش زيد بن ارقم در باره خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خُم را «صحيح» دانسته و ذهبى نيز اين سخن را تأييد كرده است . (4) ابن كثير ، صحّت اين

.


1- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 1 ص 199 و ج 2 ص 91 .
2- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 1 ص 161 .
3- .الكافي ، ج 1 ، ص 450 ، ح 34 .
4- .ر . ك : سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 4 ص 356 ح 1761 .

ص: 454

چهار . موارد صدور حديث ثقلين

حديث را به نقل از استاد خود ، ذهبى ، گزارش كرده است . (1) ه _ هيثمى ، روايت زيد بن ثابت را «معتبر» دانسته و گفته است : سندهاى آن ، خوب است... . (2) طبرانى، آن را در المعجم الكبير نقل كرده است و رجال حديث ، ثقه هستند . (3) سيوطى و آلبانى نيز آن را «صحيح» شمرده اند . (4) و _ ابن حجر ، نقل امام على عليه السلام را «صحيح» دانسته است . (5) بوصيرى نيز آن را «صحيح» شمرده است . (6)

چهار . موارد صدور حديث ثقليننقش سرنوشت ساز اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن و ضرورت مرجعيت علمى و سياسى آنان براى امّت اسلامى ، ايجاب مى كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ماه هاى آخر عمر پربركت خود ، از هر فرصتى براى تبيين جايگاه آنان استفاده كند و در مناسبت هاى مختلف ، اين موضوع را تكرار نمايد تا به گوش همگان برسد و حجّت بر آنان تمام شود . موارد گزارش شده ، عبارت اند از : 1 . در سرزمين عرفات ، در روز عرفه ، (7) 2 . در مسجد خَيف ، (8)

.


1- .ر . ك : صحيح الجامع الصغير : ج 1 ص 482 ح 2458 .
2- .تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 690 .
3- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4576 و ص161 ح4711 .
4- .ر . ك : البداية و النهاية : ج 5 ص 209 .
5- .ر . ك : مجمع الزوائد : ج 9 ص 256 ح 14957 .
6- .ر . ك : مجمع الزوائد : ج 1 ص 413 ح 784 .
7- .ر . ك : سنن الترمذى : ج 5 ص 662 ح 3786، المعجم الأوسط : ج 5 ص 89 ح 4757 و تفسير ابن كثير : ج 7 ص 191 .
8- .ر . ك : تفسير القمّى : ج 1 ص 3، الإقبال : ج 2 ص 242 .

ص: 455

3 . در مِنا ، (1) 4 . در مسجد الحرام ، (2) 5 . در غدير خُم ، در بازگشت از حَجّة الوداع ، (3) 6 . در مدينه ، در آخرين سخنرانى ، (4) 7 . در منزل ، در بستر بيمارى اى كه به رحلت ايشان انجاميد . (5) ابن حجر هيثمى ، در باره طُرُق حديث ثقلين و اهمّيت تكرار آن مى گويد : بدان كه حديثِ «تمسّك به ثقلين» ، طُرُق بسيارى دارد و از بيست و چند صحابى، نقل شده است . طرق فراوانى هم در صفحات گذشته ذكر شد ... . در برخى از اين طرق ، آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در سرزمين عرفات در حجّة الوداع گفت . در برخى ديگر آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در مدينه به هنگام بيمارى اش ، وقتى كه اتاقش آكنده از اصحاب بود ، فرمود . در پاره اى از آنها آمده كه آن را در غدير خُم گفته است . در برخى ديگر گفته شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام بازگشت از طائف ، به سخنرانى ايستاد و در آن جا فرمود . البتّه ميان اينها منافاتى وجود ندارد ؛ چرا كه ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر توجّه ويژه اش به كتاب خدا و عترت پاك ، آن را در جاهاى ياد شده و جاهاى ديگر ، بارها گفته باشد . (6)

.


1- .ر . ك : الإقبال : ج 2 ص 242، بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 .
2- .ر . ك : تاريخ اليعقوبى : ج 2 ص 111 .
3- .ر . ك : السنن الكبرى ، نسايى : ج 5 ص 130 ح 8464 ، المستدرك على الصحيحين : ج3 ص118 ح4576، السنن الكبرى : ج2 ص 212 ح 2857، خصائص أمير المؤمنين ، نسايى : ص 112 ح 78 و السيرة النبويّة ، ابن كثير : ج 4 ص 416 .
4- .ر . ك : الكافى : ج 2 ص 415 ح 1 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 5 ح 9 و بحار الأنوار : ج 92 ص 27 ح 29 .
5- .ر . ك : دعائم الإسلام : ج 1 ص 28، مسند زيد : ص 404 .
6- .الصواعق المحرقة : ص 150 .

ص: 456

پنج . مقصود از «عترت» و «اهل بيت»
اهل بيت ، در آيه تطهير

پنج . مقصود از «عترت» و «اهل بيت»پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تبيين آيه تطهير ، شخصا مقصود از «عترت» و «اهل بيتِ» خود را بيان كرده است ، به گونه اى كه جاى هيچ گونه ابهام و ترديد و يا تفسير و تأويلى نيست . بى شك ، در حديث ثقلين نيز كه ايشان در آن ، اهل بيتِ خود را همتاى قرآن به امّت معرّفى مى نمايد ، مقصود از «اهل بيت» ، همان جمعى است كه آيه تطهير در باره آنان نازل شده است . بدين ترتيب ، براى روشن شدن مقصود از «اهل بيت» در حديث ثقلين ، توضيح كوتاهى در باره آيه تطهير ، ضرور مى نمايد .

اهل بيت ، در آيه تطهيرمتن آيه تطهير ، اين است : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا . (1) خدا خواسته است كه پليدى را فقط از شما «اهل بيت» بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . جالب توجّه است كه اين آيه در اواخر عمر پيامبر خدا نازل شده است ، 2 چنان

.


1- .احزاب : آيه 33 .

ص: 457

كه حديث ثقلين نيز در همان ايّام از ايشان صادر گرديده است . آيه تطهير در خانه اُمّ سلمه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد . پس از نزول آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و عباى خيبرىِ خود را بر آنها كشيد و فرمود : هؤلاءِ أهلُ بَيتى . (1) اينان ، اهل بيت من اند . اُمّ سلمه گفت : اى پيامبر خدا! من از «اهل بيت» نيستم ؟ پيامبر خدا فرمود : إنَّكِ أهلى خَيرٌ ، وَ هؤلاءِ أهلُ بَيتى ، اللّهُمَّ أهلى أحَقُّ ! (2) تو ، خانواده من و در راه درست هستى و اينان ، اهل بيت من اند . خداوندا! خانواده ام شايسته ترين اند . در حديث ديگرى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : إنَّكِ مِن أزواجِ رَسولِ اللّهِ . (3) تو ، از همسران پيامبر خدايى . در حديثى ديگر آمده است كه به او فرمود : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِىِّ . (4) تو در راه درست و از همسران پيامبر خدايى .

.


1- .سنن الترمذى : ج 5 ص 351 ح 3205 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 7 ص 501 ح 40 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 451 ح 3558 .
3- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 207 ح 3188 .
4- .تفسير الطبرى : ج 12 جزء 22 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 409 .

ص: 458

در حديثى ديگر ، آمده است كه اُمّ سلمه گفت : من عبا را كنار زدم تا همراه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام زير آن قرار گيرم ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از دست من كشيد و فرمود : إنَّكِ عَلى خَيرٍ . (1) تو در راه درست هستى . از مجموع آنچه دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (اُمّ سلمه و عايشه) در معناى «اهل بيت» از پيامبر خدا روايت كرده اند (2) و آنچه هفده تن از اصحاب پيامبر خدا در باره آن ، گزارش نموده اند ، (3) و آنچه اهل بيت عليهم السلام ، خود در تفسير «اهل بيت» گفته اند ، (4) چنين بر مى آيد كه تنها گروهى خاص از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله ، «اهل بيت» شمرده مى شوند و حتّى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله جزو آن نيستند . بدين ترتيب ، مجال كمترين شك در مقصود از «اهل بيت» براى محقّق منصف ، باقى نمى ماند . (5) مضمون و سياق آيه تطهير نيز مؤيّد احاديثى است كه «اهل بيت» را به جمع خاصّى از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله تفسير كرده اند . به علاوه ، سيره عملى پيامبر خدا در تبيين اين آيه شريف از همان ابتداى نزول آن _ يعنى آن گاه كه براى دفع احتمال ورود همسرانش در عنوان «اهل بيت» ، مانع از ملحق شدن همسر بزرگوارش اُمّ سلمه به «اصحاب كسا» شد _ ، تا هنگام مرگ ، (6) به

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 53 ح2664 و ج 23 ص 336 ح 779 ، مسند أبى يعلى : ج 6 ص 249 ح 6876 .
2- .ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت») .
3- .ر . ك : ص 261 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت») .
4- .ر . ك : ص 287 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت») .
5- .اين نكته بديهى مى نمايد كه «اهل بيت» در آيه تطهير ، شامل پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مى شود ؛ ولى در حديث ثقلين كه «اهل بيت» به عنوان جانشينان پيامبر خدا مطرح شده اند ، پيامبر صلى الله عليه و آله از «اهل بيت» خارج است .
6- .ر . ك : ص 301 (درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فرا خوانى به نماز) .

ص: 459

گونه اى بود كه هيچ گونه اختلافى در مفهوم و مصداق «اهل بيت» باقى نمى گذاشت و در زمان حيات ايشان ، جز گروه خاصّى از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله كه از نظر علمى و عملى ، شايستگى هدايت و رهبرى امّت اسلامى را داشتند ، كسى مدّعى اين عنوان نبود . (1) بنا بر اين ، هر گونه شبهه در مفهوم و مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير و حديث ثقلين ، در برابر سخنان صريح و روشن پيامبر صلى الله عليه و آله در تفسير اين عنوان و سيره عملى ايشان در اين زمينه ، فاقد ارزش علمى است . قابل توجّه ، اين كه : مضمون حديث ثقلين و تأكيد پيامبر خدا بر اين نكته كه قرآن و اهل بيت ، تا قيامت با هم هستند و جامعه اسلامى موظّف به پيروى از آنان است ، به روشنى دلالت دارد كه مصاديق «اهل بيت» ، به اصحاب كسا _ كه آخرين آنان (امام حسين عليه السلام ) ، پنجاه سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد _ منحصر نيستند ؛ بلكه چنان كه در شمارى از احاديث اهل بيت عليهم السلام بدان تصريح گرديده است ، نُه تن از فرزندان حسين عليه السلام نيز بدان افزوده مى شوند . امام على عليه السلام در تبيين معناى «عترت پيامبر صلى الله عليه و آله » مى فرمايد : أنا وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَ الأئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعَهُم مَهدِيُّهُم وَ قائِمُهُم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ وَ لا يُفارِقُهُم حَتَّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (2) من و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين _ كه نهمين آنان ، مهدى و قائم آنهاست _ [امامانى هستيم كه] از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از آنان جدا نمى شود تا در كنار حوض [كوثر] بر پيامبر خدا وارد شوند . البتّه در احاديث معتبر در نزد اهل سنّت ، با اين صراحت ، «عترت» بر دوازده

.


1- .براى آگاهى بيشتر، ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم : مصاديق «اهل بيت») .
2- .ر . ك : ص 288 ح 54 و ص 338 ح 120 .

ص: 460

شش . معناى حديث ثقلين
اشاره

نفر از خاندان رسالت ، تطبيق نشده است ، ولى بايد توجّه داشت كه احاديثى كه تأكيد مى كنند خلفاى پيامبر خدا دوازده نفرند ، جز با مبناى اعتقادى پيروان اهل بيت عليهم السلام قابل توجيه نيستند . (1) نمونه هايى از اين احاديث ، به شرح زيرند : لا يَزالُ الدِّينُ قائِما حَتَّى تَقومَ السّاعَةُ ، أو يَكونَ عَلَيكُم اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (2) دين خدا ، همواره پا بر جاست تا اين كه قيامت بر پا شود و يا دوازده نفر بر شما خليفه شوند كه همگى از قريش اند . در نقلى ديگر ، آمده است : لا يَزالُ الإِسلامُ عَزيزا إلَى اثنَى عَشَرَ خَليفَةً . (3) اسلام تا دوازده خليفه، همواره عزّتمند است . بدين سان ، مى توان گفت كه اين گونه احاديث ، به شمول مفهوم «عترت» بر ساير امامان اشاره دارد ، چنان كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام بدان تصريح شده است .

شش . معناى حديث ثقلينبر اساس اسناد معتبرى كه بدانها اشارت رفت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اواخر عمر شريف خود ، خطاب به امّت اسلامى تا دامنه قيامت فرمود : إنِّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا ؛ كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى ، فَإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . من دو چيز گران سنگ در ميان شما به جا مى گذارم . بدانيد كه اگر به آن دو چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم . اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شوند .

.


1- .ر . ك : ص 359 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / پژوهشى در باره احاديث مربوط به تعداد امامان) .
2- .ر . ك : ص 310 ح 79 .
3- .ر . ك : ص 310 ح 77 .

ص: 461

1 . عصمت اهل بيت عليهم السلام

بر پايه اين سخن نورانى ، «قرآن» و «عترت» ، دو امانت گران سنگ به هم پيوسته اى هستند كه خاتم انبيا به امّت خود سپرده و از آنان خواسته است كه تا دامنه قيامت ، از آنها پاسدارى كنند . يكى از مهم ترين نكات در تبيين معناى حديث ثقلين ، دلالت اين حديث شريف بر امامت امام مهدى عليه السلام و لزوم تمسّك به ايشان است ؛ امّا قبل از هر گونه توضيح در اين باره ، مقدّمتا به سه پيام سرنوشت ساز اين سخن نورانى در باره امامت و رهبرى اهل بيت عليهم السلام اشاره اى كوتاه مى كنيم :

1 . عصمت اهل بيت عليهم السلامخداوند متعال ، خود، عصمت قرآن و مصون بودن آن از هر گونه خطا را تضمين كرده است ، چنان كه مى فرمايد : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . (1) بى ترديد، ما ذكر (قرآن) را فرو فرستاديم و قطعا ما نگهبان آنيم» . نيز تأكيد مى فرمايد : «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ . (2) باطل، از پيش رو و از پشت سر آن ، به سويش نمى آيد . وحى[نامه اى ]است از حكيمى ستوده» . پيام روشن «همتايىِ اهل بيت با قرآن» در حديث ثقلين ، عصمت اهل بيت عليهم السلام است ؛ زيرا : اوّلاً ، فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله در باره تمسّك به «اهل بيت» در كنار «قرآن» ، به معناى

.


1- .حجر : آيه 9 .
2- .فصّلت : آيه 42 .

ص: 462

2 . مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام

وجوب اطاعت از آنان است و اگر اهل بيت مانند قرآن ، مصون از خطا نباشند، وجوب فرمانبرى از آنان غير قابل توجيه است. امام على عليه السلام در تبيين اين برهان و در باره وجوب اطاعت از اولو الامر مى فرمايد : إنَّما أمَرَ بِطاعَةِ أولى الأمرِ (1) لأنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ ، لا يَأمُرونَ بِمَعصِيَتِهِ . (2) خداوند به فرمانبرى از اولو الأمر دستور داده است ، به اين جهت كه آنان [از گناه و خطا ]مبرّا و پاك اند و به گناه، دستور نمى دهند . ثانيا ، عدم مصونيت اهل بيت عليهم السلام از خطا ، پيوستگى آنان با قرآن را مخدوش مى سازد ، در حالى كه حديث ثقلين ، با صراحت ، پيوستگى و جداناپذيرى قرآن و اهل بيت را اعلام نموده است . شيخ مفيد ، در اين باره مى گويد : اين ، موجب پاكى آنان از گناه و مانع از دچار شدن آنها به غفلت و فراموشى است ؛ زيرا اگر از آنها ، نافرمانى سر بزند و يا در احكام، سهو كنند ، از قرآن ، در چيزى كه برهان ، آن را اثبات كرده است (عصمت) ، جدا شده اند . (3) بنا بر اين ، حديث ثقلين ، دليل ديگرى است بر عصمت اهل بيت و مصونيت آنان از گناه و اشتباه در كنار آيه تطهير و احاديثى كه در تبيين طهارت اهل بيت عليهم السلام ، صادر شده اند . (4)

2 . مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلامدومين پيام روشن حديث ثقلين براى امّت اسلام ، مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام است . در واقع ، پذيرش همتايىِ اهل بيت با قرآن و مصونيت علم آنان ، براى اثبات

.


1- .اشاره است به آيه «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» (نساء: آيه 59).
2- .الخصال : ص 139 ح 158 ، علل الشرائع : ص 123 ح 1 .
3- .المسائل الجاروديّة : ص 42 .
4- .ر . ك : ص 405 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام / پاكى) .

ص: 463

اين پيام ، كافى است . اين ، بدان معناست كه هيچ كس جز اهل بيت عليهم السلام نمى تواند حقايق قرآن را براى مردم ، بازگو كند و آنان را با معارف ناب اسلام ، آشنا سازد . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : إنَّ اللّهَ عَلَّمَ نَبِيَّهُ التَّنزيلَ وَ التَّأويلَ ، فَعَلَّمَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام ، قالَ : وَ عَلَّمَنا وَ اللّهِ . (1) خداوند به پيامبرش تنزيل و تأويل آموخت . پيامبر خدا هم آنها را به على عليه السلام آموخت و به خدا سوگند ، به ما هم ياد داد . همه احاديثى كه بر جايگاه علمى اهل بيت عليهم السلام تأكيد دارند (مانند احاديثى كه آنان را «خزانه داران علم خداوند» و «وارثان علم انبيا» معرّفى مى كنند ، يا سخن آنان را سخن پيامبر خدا مى شمرند) ، (2) در واقع ، بيانگر اين پيام و تأكيد كننده بر مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام اند . جالب توجّه است كه در برخى از گزارش هاى حديث ثقلين ، به جايگاه علمى اهل بيت عليهم السلام نيز اشاره شده است . (3) افزون بر اين، حديث ثقلين در تبيين مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن تصريح مى كند (إنِّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا : كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى) و اين، بدان معناست كه مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن ، موجب مصونيت از گم راهى در مسائل دينى است و كسانى

.


1- .الكافى : ج 7 ص 442 ح 15 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 286 ح 1052 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم / ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام ) .
3- .«من دو چيز در ميان شما مى نهم كه اگر به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خداوند عز و جل و اهل بيتم كه همان عترت من اند. اى مردم! گوش كنيد. به من خبر رسيده است كه در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد خواهيد شد و من در باره اين كه با اين دو چيز سترگ چه كرده ايد، از شما پرسش خواهم كرد. اين دو چيز سترگ، كتاب خداوند عز و جل و اهل بيت من اند. پس، از آنها پيشى نگيريد كه نابود مى شويد ، و به آنها نياموزيد ، كه داناتر از شمايند» (همين دانش نامه : ج 10 ص 21 ح 412) .

ص: 464

3 . تلازم مهجوريت اهل بيت عليهم السلام و مهجوريت قرآن

كه مرجعيت علمى آنان را نپذيرند ، نمى توانند به مجموعه باورهاى دينى خود ، مطمئن باشند .

3 . تلازم مهجوريت اهل بيت عليهم السلام و مهجوريت قرآنحديث ثقلين ، در واقع ، وصيّت نامه سياسى _ الهى پيامبر خداست . پيامبر صلى الله عليه و آله خوب مى دانست كه مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام ، جدا از رهبرى سياسى آنان عملاً امكان پذير نيست و تا رهبرى امّت بر عهده آنان نباشد ، جامعه اسلامى و جوامع ديگر دنيا نمى توانند به طور شايسته از اقيانوس بى كران علم آنان ، بهره مند شوند . از اين رو ، حديث ثقلين ، حامل اين پيام مهمّ سياسى _ الهى براى امّت اسلامى است كه سرنوشت قرآن و عترت ، به هم پيوسته است . به سخن ديگر ، قرآن _ كه پيام تكامل مادّى و معنوى انسان است _ نمى تواند از عترت _ كه پاسداران اين پيام و تداوم بخش سنّت نبوى اند _ جدا گردد و در يك جمله ، دين ، از سياست ، جدا نيست و مهجوريت هر يك از قرآن و عترت در جامعه اسلامى ، به معناى مهجوريت ديگرى است . امام خمينى قدس سره در آغاز وصيّت نامه گران بار خود كه الهام گرفته از وصيّت نامه سياسى _ الهى پيامبر خداست ، در شرح حديث ثقلين ، به اين نكته مهم اشاره مى كند كه: شايد جمله «لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» اشاره باشد به اين كه بعد از وجود مقدّس رسول خدا ، هر چه بر يكى از اين دو گذشته است ، بر ديگرى گذشته است و مهجوريت هر يك ، مهجوريت ديگرى است . (1) تاريخ سياسى اسلام ، به روشنى اثبات مى كند كه _ چنان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز پيش بينى نموده بود _ ، تحقّق احكام قرآن در جامعه ، بدون رهبرى سياسى اهل

.


1- .صحيفه امام : ج 21 ص 394 .

ص: 465

هفت . دلالت حديث ثقلين بر امامت امام مهدى عليه السلام
1 . غيبت امام عصرعليه السلام
اشاره

بيت ، امكان پذير نيست ؛ چرا كه جداسازى اهل بيت عليهم السلام از قرآن، حتّى با اجراى ظاهرى اين كتاب آسمانى ، به تعطيل فرهنگ قرآن و آموزه هاى كليدى آن در جامعه اسلامى انجاميد . (1)

هفت . دلالت حديث ثقلين بر امامت امام مهدى عليه السلاميكى از روشن ترين پيام هاى حديث ثقلين ، بقاى اهل بيت تا دامنه قيامت است ؛ زيرا اگر اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله تا قيامت باقى نباشند ، توصيه به تمسّك به آنها تا قيامت ، بى معناست . (2) براى توضيح اين پيام ، تبيين سه مسئله ضرور است :

1 . غيبت امام عصر عليه السلامحديث ثقلين ، در حقيقت ، يكى از ادلّه امامت و غيبت امام مهدى عليه السلام نيز هست .

.


1- .امام خمينى ، در وصيّت نامه سياسى _ الهى خود آورده است : «خودخواهان و طاغوتيان ، قرآن كريم را وسيله اى كردند براى حكومت هاى ضدّ قرآنى ، و مفسّران حقيقىِ قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم دريافت كرده بودند و نداى «إنّى تاركٌ فيكم الثقلين» در گوششان بود ، با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پيش تعيين شده ، آنان را عقب زدند و با قرآن ، در حقيقت ، قرآن را كه با بشريت تا ورود به حوض ، بزرگ ترين دستور زندگانى مادّى معنوى بود و هست ، از صحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهى كه يكى از آرمان هاى اين كتاب مقدّس بوده و هست ، خطّ بطلان كشيدند» (صحيفه امام : ج 21 ص 394) .
2- .الكافي ، ج 8 ، ص 110 ، ح 91 ، وفيه : بياع السابري .

ص: 466

پاسخ يك شبهه

اين مدّعا با بيان يك مقدّمه قابل اثبات است . بر اساس اين حديث ، همان گونه كه متن قرآن تا قيامت باقى خواهد ماند ، يكى از امامان اهل بيت عليه السلام نيز تا قيامت، حيات خواهد داشت و در كنار قرآن خواهد بود . در متن حديث ثقلين ، سه قرينه وجود دارد كه به روشنى بر اين مدّعا دلالت مى كند : الف _ جمله «إنِّى تارِكٌ فيكُم الثَّقَلَينِ» . بى ترديد ، خطاب در اين جمله ، اختصاص به اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ندارد ؛ بلكه شامل همه امّت اسلامى تا قيامت مى گردد . در غير اين صورت ، «لَن تَضِلُّوا» و «حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» بى معنا خواهند بود . بنا بر اين ، يكى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، بايد تا قيامت حيات داشته باشد تا جمله «إنِّى تارِكٌ ...» صادق باشد . ب _ جمله «إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا» . اين جمله ، قرينه ديگرى بر استمرار امامتِ يكى از اهل بيت عليهم السلام براى هميشه است ؛ زيرا اگر يكى از آنان تا قيامت در كنار قرآن نباشد، وجوب استمرار تمسّك به اهل بيت عليهم السلام بى معنا خواهد بود . ج _ جمله «لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» . اين جمله در كنار دو جمله گذشته ، بر اين مطلب دلالت دارد كه همان كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را در ميان امّت تا قيامت به جاى خود گذاشته و تمسّك به آنها را توصيه نموده است ، تا قيامت از قرآن جدا نخواهند شد .

پاسخ يك شبههممكن است گفته شود كه شبيه اين تعبير ، در باره امام على عليه السلام نيز از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است : عَلىٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلىٍّ ، لَن يَتَفَرَّقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (1)

.


1- .الكافي ، ج 1 ، ص 388 ، ح 7 .

ص: 467

على با قرآن است و قرآن با على است و اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند . يا فرموده است : عَلِىٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَهُ ، لا يَفتَرِقانِ حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (1) على با حق است و حق با على است و اين دو ، تا زمانى كه در روز قيامت در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد شوند ، از هم جدا نخواهند شد . بنا بر اين ، اگر استظهار از حديث ثقلين در استدلال به آن براى اثبات استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام صحيح باشد ، طبق اين احاديث بايد بگوييم امام على عليه السلام تا قيامت ، زنده است . پاسخ اين شبهه ، اين است كه قياس اين دو حديث با حديث ثقلين، قياس مع الفارق است ؛ زيرا جمله «لَن يَفتَرِقا» در حديث ثقلين ، مسبوق به جمله «إنِّى تارِكٌ فيكُم الثَّقَلَينِ» و «إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا» است و اين دو جمله _ كه دو قرينه روشن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام اند _ در دو حديث ياد شده وجود ندارند . به سخن ديگر، پيوستگى امام با قرآن و حق ، اگر با موضوع جانشينى و ضرورت تمسّك به جانشين مطرح شود ، يك معنا دارد و اگر بدون آن مطرح گردد ، معنايى ديگر دارد . در حديث ثقلين ، پيوستگى اهل بيت با قرآن ، همراه با جانشينى آن دو براى پيامبر خدا و وجوب تمسّك به آنها تا قيامت آمده است . از اين رو ، حديث ثقلين بر استمرار حيات يكى از اهل بيت عليهم السلام تا قيامت دلالت

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 134 ح 4628 ، المعجم الأوسط : ج5 ص 135 ح 4880، المعجم الصغير : 1 ص 255 ح 705 ، كنز العمّال : ج11 ص603 ح 32912 ؛ الأمالى ، طوسى : ص 460 ح 1028 ، الطرائف : ص 103 ح152 ، الصراط المستقيم : ج 3 ص 163 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 148 .

ص: 468

2 . مقصود از تمسّك به اهل بيت عليهم السلام
3 . چگونگى تمسّك به امام غايب

دارد ؛ امّا پيوستگى امام على عليه السلام با قرآن و حق در دو حديث پيش گفته ، با موضوع جانشينى ايشان و وجوب تمسّك به اين امام تا قيامت ، همراه نيست . بدين جهت ، پيوستگى ياد شده ، بيانگر مطلبى جز جدا نشدن قطعى امام على عليه السلام از مسير قرآن و حق نيست . بقاى هر يك از اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن، اعم از حضور و غيبت اوست . از آن جا كه پس از امام حسن عسكرى عليه السلام تا كنون ، امامى از اهل بيت ، حاضر و ظاهر نيست ، مقتضاى حديث ثقلين ، وجود امام غايب از اهل بيت است ؛ زيرا در غير اين صورت ، قرآن از عترت ، جدا خواهد شد . اين امام غايب ، شخصى جز امام مهدى عليه السلام نيست .

2 . مقصود از تمسّك به اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا ، علاوه بر حديث ثقلين ، در احاديث فراوان ديگرى (1) بر «تمسّك به اهل بيت عليهم السلام » پس از رحلت خود ، تأكيد دارد . ترديدى نيست كه معناى تمسّك به پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حياتشان ، پيروى دينى و سياسى از ايشان است . بنا بر اين ، وجوب تمسّك به اهل بيت آن بزرگوار پس از ايشان ، به روشنى ، بر مرجعيت دينى و سياسى آنان و وجوب پيروى از آنان دلالت دارد . البتّه تمسّك و تبعيت دينى و سياسى در مورد امام حاضر و امام غايب ، متفاوت است ، چنان كه توضيح خواهيم داد .

3 . چگونگى تمسّك به امام غايبتا اين جا روشن شد كه بر پايه حديث ثقلين ، اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، تا قيامت

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 343 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / تمسّك) .

ص: 469

هشت . بررسى گزارشى ديگر از حديث ثقلين
اشاره

باقى اند و تمسّك به آنان در دين و سياست ، واجب است ؛ امّا مسئله مهم، اين است كه : جامعه اسلامى چگونه مى تواند به امامى كه غايب است ، تمسّك بجويد ؟ با اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه تمسّك به امام غايب ، به معناى پيروى از نايبان خاص و عامّ او ، تبليغ و ترويج مكتب اهل بيت ، پيكار با موانع ظهور او ، تلاش براى برقرارى پيوند ميان قرآن و عترت و دين و سياست ، و در نهايت ، زمينه سازى فرهنگى ، سياسى و اقتصادى براى حكومت جهانى اسلام به رهبرى اهل بيت عليهم السلام است و اين ، كارى است كارستان و بس دشوار . امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد : إنَّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَيبَةً ، المُتَمَسِّكُ فيها بِدينِهِ كَالخارِطِ لِلقَتادِ . (1) صاحب اين امر ، غيبتى دارد . چنگ زننده به دين در زمان غيبت ، همانند كسى است كه خارهاى مغيلان را [با كشيدن شاخه آن در داخل مُشت] مى كَنَد . بدين سان است كه ولايت مداران واقعى و متمسّكان به اهل بيت عليهم السلام در عصر غيبت ، «پاداش هزار شهيد همچون شهداى بدر و اُحُد» (2) دارند . (3)

هشت . بررسى گزارشى ديگر از حديث ثقليندر برابر متن متواتر حديث ثقلين كه در آن ، پيامبر خدا امّت را به تمسّك به قرآن و

.


1- .الكافى: ج1 ص335 ح1 ، كمال الدين : ص346 ح34 ، الغيبة ، نعمانى : ص169 ح11، الغيبة ، طوسى : ص455 ح465، بحار الأنوار : ج52 ص111 ح21 .
2- .ر . ك : كمال الدين : ص 323 ح 7 ، إعلام الورى : ج 2 ص 232 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 312 .
3- .اگر اشكال شود كه با اين فرض ، مى توان گفت: مقصود از تمسّك، پيروى كردن از سنّت (روش) اهل بيت است ، در نتيجه به حضور اهل بيت عليهم السلام در جامعه نياز نيست ، اين گونه پاسخ گفته مى شود كه: اين سخن، تمسّك به «سنّت» شمرده مى شود ، نه تمسّك به «عترت» ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله صراحتاً تمسّك به عترت را توصيه و گوشزد كرده است . تمسّك به سنّت در عصر غيبت و پيروى از نايبان امامان عليهم السلام ، به جهت آن است كه در اين دوران، ارتباط با امام غايب عليه السلام و پيروىِ بى واسطه از او ممكن نيست و در نتيجه ، چاره اى جز اين راه وجود ندارد .

ص: 470

بررسى سند

عترتْ توصيه مى فرمايد ، در برخى از منابع حديثى به جاى «عترت» ، «سنّت» آمده است ، چنان كه مالك در الموطّأ از پيامبر صلى الله عليه و آله (به طور مُرسَل) چنين نقل كرده است : تَرَكتُ فيكُم أمرَينِ لَن تَضِلُّوا ما مَسَكتُم بِهِما : كِتابَ اللّهِ و سُنَّةَ نَبِيِّهِ . (1) دو چيز را در ميان شما بر جا گذاشتم كه اگر به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و سنّت پيامبرش . حاكم ، در المستدرك ، روايت را اين گونه آورده است : يا أيُّهَا النَّاسُ ! إنِّى قَد تَرَكتُ فيكُم ما إنِ اعتَصَمتُم بِهِ فَلَن تَضِلُّوا أبَدا : كِتابَ اللّهِ و سُنَّةَ نَبِيِّهِ . (2) اى مردم! من در ميان شما چيزى را بر جاى گذاشتم كه اگر به آن چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و سنّت پيامبرش . با توجّه به ناهمگونى اين دو متن با گزارش مشهور حديث ثقلين ، بررسى آنها ، ضرورى است .

بررسى سندالف _ مهم ترين مصدرِ روايت «كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ» ، الموطّأ مالك است كه اين روايت را به گونه «مُرسَل» نقل كرده است . با توجّه به اين كه هيچ يك از اصحاب صحاح ششگانه ، اين عبارت را نقل نكرده اند و منابعى مانند : صحيح مسلم ، سنن الترمذى ، سنن النسائى ، سنن الدارمى و مسند ابن حنبل ، عبارت «كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى» را گزارش كرده اند ، آنچه در الموطّأ آمده ، از اعتبار لازم برخوردار نيست . ب _ حاكم نيشابورى ، روايت ياد شده (كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ) را از دو طريق ، نقل

.


1- .الموطّأ : ج 2 ص 899 ح 3 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 171 ح 318 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 194 ح 2033 .

ص: 471

كرده كه هر دو ، شامل برخى راويانِ «ضعيف» اند . صالح بن موسى طلحى و اسماعيل بن ابى اويس ، جزو گزارشگران اين متن هستند كه از طرف رجاليان اهل سنّت ، به شدّت ، تضعيف شده و مورد انكار قرار گرفته اند . در باره صالح بن موسى ، الفاظ : «ضعيف الحديث جدّا(احاديث جدّا ضعيف نقل مى كند)» ، «متروك الحديث (احاديث مطرود ، نقل مى كند)» ، «يَروِى المَناكير (احاديث منكَر، نقل مى كند)» و ... آمده است . (1) علاوه بر اين ، او جزو رجال بخارى و مُسلِم نيست و حديث او ، به اشتباه ، در كتاب المستدرك على الصحيحين آمده است . اسماعيل بن ابى اويس نيز ، اگرچه از رجال مُسلِم است ، ولى تضعيفات بسيار و شديدى دارد . در باره او گفته اند : «مُخلِّط (پريشان حال)» ، «كذّاب (بسيار دروغ زن)» ، «ليس بشى ء (بى ارزش است)» ، «كان يَضَعَ الحديث (حديث ، جعل مى كرده است)» ، «يَسرق الحديث (حديث مى دزدد)» و ... . همچنين از قول او آورده اند : هنگامى كه ميان اهل مدينه در باره چيزى اختلاف مى شد ، من برايشان حديث، جعل مى كردم . (2) اين دو نفر در تمام نقل هاى «كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» حضور دارند و موجب بى اعتبارى همه آنها شده اند . ج _ حاكم نيشابورى ، اصل روايت ثقلين را «صحيح» دانسته است ؛ ولى گزارش لفظ «سنّتى» را «غريب» شمرده است :

.


1- .ر . ك : تهذيب التهذيب : ج 3 ص 535 .
2- .تهذيب الأحكام ، ج 9 ، ص 371 ، ح 1326 .

ص: 472

تذكر مهم

آن روايت از خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله كه بر صحيح بودنش بر اساس تخريج از مصادر ، اتّفاق نظر است ، اين است : «يا أيُّها النَّاسُ ! إنِّى قَد تَرَكتُ فيكُم ما لَن تَضِلُّوا بَعدَهُ إن اعتَصَمتُم بِهِ : كِتابَ اللّهِ و أنتُم مَسؤولونَ عَنهُ . فما أنتم قائلون؟ ؛ اى مردم! من در ميان شما چيزى را بر جا گذاشتم كه اگر به آن چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد و آن ، كتاب خداست و شما از آن ، بازخواست خواهيد شد . پس پاسخى براى آن داريد؟» ؛ امّا ذكر «چنگ زدن به سنّت» در [روايت ديگر] اين حديث ، امرى غريب (نادر) است ، گرچه لازم به نظر مى رسد . (1)از اين رو ، بايد پذيرفت كه گزارش ياد شده از حديث ثقلين (كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى) ، معتبر نيست و نمى تواند جاى گزين «كتاب اللّه و عترتى» گردد . د _ در برخى از احاديث شيعى نيز «كِتابَ اللّهِ و سُنَّتى» ، به جاى «كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى» آمده است . شيخ صدوق رحمه اللهدر كتاب كمال الدين ، پس از نقل روايت مشهور حديث ثقلين ، اين متن را از ابو هُرَيره نقل كرده است . (2) سند اين حديث ، ضعيف است و احتمالاً وى براى اشاره به تفاوت ياد شده ، اين گزارش را آورده است ؛ زيرا اين اقدام ، با هدف او از نگارش كتاب كمال الدين و نيز با عنوان باب : «اتّصال الوصيّة من لدن آدم عليه السلام » هماهنگ نيست .

تذكّر مهمتذكّر چند نكته در خاتمه بحث ، مفيد است : 1 . آنچه گفتيم ، به معناى نفى حجّيت سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله نيست ؛ زيرا دلايل قرآنى ، روايى و عقلىِ حجّيت سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، چنان محكم و قوى است كه احتمال عدم اعتبار و حجّيت آن ، منتفى است . بنا بر اين ، انكار صدور اين گزارش ها ، به معناى

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 242 و243 ، الرقم 64 .
2- .تهذيب التهذيب : ج 1 ص 257 .

ص: 473

انكار سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله نيست . 2 . وجوب تمسّك به عترت در كنار حجّيت قرآن و سنّت ، دلالت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد بيان اين مطلب بوده كه هدايتگرى قرآن و سنّت ، با تمسّك به عترت ، امكان پذير است . ممكن است قرائت هاى مختلفى از «سنّت» وجود داشته باشد _ چنان كه در گروه هاى فكرى متفاوت شيعه و سنّى چنين است _ ؛ ولى تنها گزارشى از سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله حجّت است كه از طريق «عترت» به دست بيايد . اين معناست كه كمال تلازم عترت و سنّت را در بر خواهد داشت . 3 . اين احتمال ، بسيار قوى مى نمايد كه حكومت طولانى بنى اميّه و بنى عبّاس ، موجب شد كه نقل احاديث فضايل اهل بيت عترت ، بسيار سخت و مشكل شود . طبيعى است كه در چنان موقعيت خطرناكى ، نقل چنين حديثى با اين صراحت ، ممكن نبوده و پيامدهاى خطرناكى داشته است . از اين رو ، برخى مطابق با تصوّر خويش ، به «نقل به معنا» روى آوردند و «عترتى» را به «سنّتى» تبديل نمودند تا زندگى آسوده اى داشته باشند ، خصوصا آن كه راوىِ مورد بحث (اسماعيل بن ابى اويس) تصريح كرده كه در موارد اختلاف اهل مدينه ، براى آنان حديثْ جعل مى كند . 4 . در برابر احتمال گذشته ، احتمال صدور «كتاب اللّه و سنّتى» و نقل به معنا شدن آن به «كتاب اللّه و عترتى» بسيار بعيد و غير قابل قبول است ؛ چرا كه در فضاى آن روزگار ، انگيزه چنين نقل به معنايى _ كه براى نقل كننده خطرساز باشد _ وجود نداشته است .

.

ص: 474

3 / 1 _ 3خُلَفاءُ اللّهِ عز و جلنهج البلاغة عن كميل بن زياد :أخَذَ بِيَدي أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَأَخرَجَني إلَى الجَبّانِ (1) ، فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ ، ثُمَّ قالَ : ... اللّهُمَّ بَلى ! لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا ، وإمّا خائِفا مَغمورا ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ ، وكَم ذا وأينَ اُولئِكَ ؟! اُولئِكَ _ وَاللّهِ _ الأَقَلّونَ عَدَدا ، وَالأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا ، يَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَيِّناتِهِ ، حَتّى يودِعوها نُظَراءَهُم ، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم . هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ البَصيرَةِ ، وباشَروا روحَ اليَقينِ ، وَاستَلانوا مَا استَعوَرَهُ (2) المُترَفونَ ، وأنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ ، وصَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى . اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ ، وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ ، آه آه شَوقا إلى رُؤيَتِهِم ! (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _ :رَبِّ صَلِّ عَلى أطائِبِ أهلِ بَيتِهِ الَّذينَ اختَرتَهُم لِأَمرِكَ ، وجَعَلتَهُم خَزَنَةَ عِلمِكَ ، وحَفَظَةَ دينِكَ ، وخُلَفاءَكَ في أرضِكَ ، وحُجَجَكَ عَلى عِبادِكَ ، وطَهَّرتَهُم مِنَ الرِّجسِ وَالدَّنَسِ تَطهيرا بِإِرادَتِكَ ، وجَعَلتَهُمُ الوَسيلَةَ إلَيكَ ، وَالمَسلَكَ إلى جَنَّتِكَ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الأَئِمَّةُ خُلَفاءُ اللّهِ عز و جل في أرضِهِ . (5)

.


1- .الجبّان والجبّانة : الصحراء (الصحاح : ج 5 ص 2091 «جبن») .
2- .أي ما عدّوه وعرًا وخشنًا .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 147 ، الخصال : ص 186 ح 257 نحوه ، خصائص الأئمّة : ص 105 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 187 ح 4 ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 79 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 17 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 262 ح 29391 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 190 الدعاء 47 ، الإقبال : ج 2 ص 91 ، المصباح للكفعمي : ص 890 .
5- .الكافي : ج1 ص193 ح1 عن الجعفري ، الاحتجاج : ج1 ص353 ح56 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 653 ح 11 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .

ص: 475

3 / 1 - 3 جانشينان خدا

3 / 1 _ 3جانشينان خدانهج البلاغة_ به نقل از كميل بن زياد _ :امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، دست مرا گرفت و به صحرا برد . چون به بيرون شهر رسيد ، چونان اندوهگينان آهى كشيد و فرمود : «... خدايا! البتّه زمين از پيشوايى كه حجّت خداوند است ، تهى نمى ماند و اين كس ، يا پيداست يا ترسان و پنهان تا حجّت ها و دلايل روشنِ خدا از بين نرود . ايشان چندند و كجايند؟! به خدا سوگند ، شمارشان بسيار اندك است و در قدر و منزلت، نزد خدا بسيار بزرگوارند. خداوند، حجّت ها و دلايل روشن خود را با ايشان حفظ مى كند تا آنها را به مانندهايشان سپرده ، در دل هايشان كشت كنند . دانش با بينايى حقيقى ، يك باره به ايشان روى آورده است و با آسودگى و خوشى يقين و باور به كار بسته اند و آنچه را كه اشخاصِ به ناز و نعمت پرورده سختى مى شمرند، آسان يافته اند و به آنچه نادانان از آن دورى مى گزينند ، اُنس گرفته اند و با بدن هايى در دنيا زندگى مى كنند كه روح هاى آنها به جايى بسيار بلند دل بسته است . آنان اند جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان به سوى دين او . آه ، آه! چه مشتاق ديدار آنان هستم» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش در روز عرفه _ :خدايا! درود بفرست بر پاك ترين هاى اهل بيت او كه آنها را براى امر خود برگزيدى و آنها را گنجوران علم خود و پاسداران دينت و جانشينان در زمينت و حجّت هاى بندگانت قرارشان دادى و با اراده ات آنان را از هر گونه پليدى و پلشتى كاملاً پاكشان گرداندى و آنان را وسيله به سوى خود و راهِ به سوى بهشت قرار دادى .

امام رضا عليه السلام :امامان ، جانشينان خداوند عز و جل در زمين اند .

.

ص: 476

عنه عليه السلام :سُئِلَ أبي عَن إتيانِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ : صَلّوا فِي المَساجِدِ حَولَهُ ، ويُجزِئُ فِي المَواضِعِ كُلِّها أن تَقولَ : السَّلامُ عَلى أولِياءِ اللّهِ وأصفِيائِهِ ، السَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللّهِ وأحِبّائِهِ ، السَّلامُ عَلى أنصارِ اللّهِ وخُلَفائِهِ ... . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :أشهَدُ أنَّكُمُ الأَئِمَّةُ الرّاشِدونَ المَهدِيّونَ ... أيَّدَكُم بِروحِهِ ، ورَضِيَكُم خُلَفاءَ في أرضِهِ . (2)

3 / 1 _ 4خُلَفاءُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهكمال الدين عن ابن عبّاس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ خُلَفائي وأوصِيائي وحُجَجَ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم أخي وآخِرُهُم وَلَدي . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَن أخوكَ ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . قيلَ : فَمَن وَلَدُكَ ؟ قالَ : المَهدِيُّ الَّذي يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :قَد لَبِسَ لِلحِكمَةِ جُنَّتَها (4) ، وأخَذَها بِجَميعِ أدَبِها ، مِنَ الإِقبالِ عَلَيها وَالمَعرِفَةِ بِها وَالتَّفَرُّغِ لَها ، فَهِيَ عِندَ نَفسِهِ ضالَّتُهُ الَّتي يَطلُبُها ، وحاجَتُهُ الَّتي يَسأَلُ عَنها . فَهُوَ مُغتَرِبٌ إذَا اغتَرَبَ الإِسلامُ ، وضَرَبَ بِعَسيبِ (5) ذَنَبِهِ ، وألصَقَ الأَرضَ بِجِرانِهِ (6) . بَقِيَّةٌ مِن بَقايا حُجَّتِهِ ، خَليفَةٌ مِن خَلائِف أنبِيائِهِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 579 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 608 ح 3212 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 102 ح 178 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 271 ح 1 ، كامل الزيارات : ص 522 ح 803 كلّها عن عليّ بن حسّان وفى الأربعة الأخيرة «سئل الرضا عليه السلام في إتيان قبر أبي الحسن (موسى) عليه السلام ...» بدل «سئل أبي عن إتيان قبر الحسين عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 102 ص 126 ح 1 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
3- .كمال الدين : ص 280 ح 27 ، إعلام الورى : ج 2 ص 173 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 71 ح 12 ؛ فرائد السمطين : ج 2 ص 312 ح 562 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 296 .
4- .الجُنَّة : هيالسترة أو الدرع (لسان العرب : ج 13 ص 94 «جنن») .
5- .العسيب : عظم الذَّنَب (لسان العرب : ج 1 ص 599 «عسب») .
6- .جِران البعير : مقدّم عنقه من مذبحه إلى منحره (القاموس المحيط : ج 4 ص 209 «جرن») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكائي ، بحار الأنوار : ج 51 ص 113 ح 10 .

ص: 477

3 / 1 - 4 جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله

امام رضا عليه السلام :از پدرم در باره زيارت قبر امام حسين عليه السلام پرسيده شد . فرمود : «در مساجدِ اطراف آن نماز بخوانيد و در همه اين مكان ها كافى است بگوييد : «سلام بر ياران و برگزيدگان خدا! سلام بر امينان و دوستان خدا! سلام بر يارى دهندگان و جانشينان خدا!» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، امامان عليهم السلام زيارت مى شوند _ :گواهى مى دهم كه شما ، امامان راه يافته و هدايت شده ايد ... . شما را با روح خود، تأييد كرده و شما را در زمينش به جانشينىِ خود ، برگزيده است .

3 / 1 _ 4جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آلهكمال الدين_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «جانشينان و اوصياى من و حجّت هاى خدا بر خلق ، پس از من ، دوازده تن اند كه نخستين آنها برادر من است و آخرين ايشان ، فرزند من» . گفته شد : اى پيامبر خدا! برادر تو كيست؟ فرمود : «على بن ابى طالب» . گفتند : فرزندت كيست؟ فرمود : «مهدى ، كه زمين را همان گونه كه از جور و ستم آكنده شده است ، از داد و عدل مى آكند» .

امام على عليه السلام_ در توصيف امام مهدى عليه السلام _ :زره حكمت را پوشيده و آدابش را _ كه همان توجّه و شناختن و فارغ ساختن خود [از علاقه به دنيا ]است _ فرا گرفته است . پس حكمت، نزد او گم شده اى است كه آن را مى جويد و نيازى است كه آن را مى طلبد . پس او ، غريب است ، هر گاه اسلام ، غريب گردد و [مانند شترى خسته] دُم بر زمين نهد و گردن بر زمين بچسباند . او جانشينى از جانشين هاى پيامبران خداست .

.

ص: 478

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام _ :هُمُ الأَئِمَّةُ الطّاهِرونَ ، وَالعِترَةُ المَعصومونَ ، وَالذُّرِّيَّةُ الأَكرَمونَ ، وَالخُلَفاءُ الرّاشِدونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَئِمَّةُ بِمَنزِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا أنَّهُم لَيسوا بِأَنبِياءَ ، ولا يَحِلُّ لَهُم مِنَ النِّساءِ ما يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَأَمّا ما خَلا ذلِكَ فَهُم فيهِ بِمَنزِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

3 / 1 _ 5أوصِياءُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ الأَنبِياءِ وَالمُرسَلينَ وأفضَلُ مِنَ المَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ ، وأوصِيائي سادَةُ أوصِياءِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيّينَ ، وإنَّ أوصِيائي بَعدِي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ . (4)

.


1- .مشارق أنوار اليقين : ص 118 عن طارق بن شهاب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 174 ح 38 .
2- .الكافي : ج 1 ص 270 ح 7 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 27 ص 50 ح 2 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 245 ح 12 ، بشارة المصطفى : ص 34 ، التحصين لابن طاووس : ص 561 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 8 ص 22 ح 15 .
4- .كمال الدين : ص 280 ح 29 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 31 ، إعلام الورى : ج 2 ص 181 كلّها عن ابن عبّاس ؛ فرائد السمطين : ج 2 ص 313 ح 564 عن ابن عبّاس .

ص: 479

3 / 1 - 5 اوصياى پيامبرصلى الله عليه وآله
اشاره

امام على عليه السلام :_ در توصيف خاندان محمّد صلى الله عليه و آله _ :آنان ، امامان پاك و عترت معصوم و ذرّيه ارجمند و جانشينان ره يافته اند .

امام صادق عليه السلام :امامان ، به منزله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند ، جز آن كه پيامبر نيستند و از زنان ، آنچه براى پيامبر صلى الله عليه و آله حلال است ، براى ايشان حلال نيست و جز در آن ، به منزله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمرده مى شوند .

3 / 1 _ 5اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور پيامبران و رسولان و برتر از فرشتگان مقرّب هستم ، و اوصياى من نيز سَرور اوصياى پيامبران و رسولان هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور انبيا هستم و على بن ابى طالب ، سَرور اوصياست . اوصياى من پس از من، دوازده نفرند كه نخستين آنها، على بن ابى طالب و آخرين ايشان، قائم است .

.

ص: 480

عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ ووارِثٌ ، وإنَّ وَصِيّي ووارِثي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (1)

المعجم الكبير عن سلمان :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ ، فَمَن وَصِيُّكَ ؟ فَسَكَتَ عَنّي ، فَلَمّا كانَ بَعدُ رَآني فَقالَ : يا سَلمانُ ، فَأَسرَعتُ إلَيهِ قُلتُ : لَبَّيكَ ، قالَ : تَعلَمُ مَن وَصِيُّ موسى ؟ قُلتُ : نَعَم ، يوشَعُ بنُ نونٍ ، قالَ : لِمَ ؟ قُلتُ : لِأَنَّهُ كانَ أعلَمَهُم . قالَ : فَإِنَّ وَصِيّي ومَوضِعَ سِرِّي وخَيرَ مَن أترُكُ بَعدي ويُنجِزُ عِدَتي ويَقضي دَيني عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :... فَقُلت : يا رَبِّ ، ومَن أوصِيائي ؟ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، إنّ أوصِياءَكَ المَكتوبونَ عَلى ساقِ العَرشِ ، فَنَظَرتُ وأنَا بَينَ يَدَي رَبّي إلى ساقِ العَرشِ ، فَرَأَيتُ اثنَي عَشَرَ نورا ، في كُلِّ نورٍ سَطرٌ أخضَرُ مَكتوبٌ عَلَيهِ اسمُ كُلِّ وَصِيٍّ مِن أوصِيائي ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُم مَهدِيُّ اُمَّتي . فَقُلتُ : يا رَبِّ ، أ هؤُلاءِ أوصِيائي مِن بَعدي ؟ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، هؤُلاءِ أولِيائي وأحِبّائي وأصفِيائي وحُجَجي بَعدَكَ عَلى بَرِيَّتي ، وهُم أوصِياؤُكَ وخُلَفاؤُكَ وخَيرُ خَلقي بَعدَكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام وقَد بَكَت لَمّا رَأتهُ في مَرَضِهِ الَّذي قُبِضَ فيهِ وشَكَت إلَيهِ خَوفَها عَلى نَفسِها ووَلَدَيها الضَّيعَةَ بَعدَهُ _ :يا فاطِمَةُ ، أما عَلِمتِ أنّا أهلُ بَيتٍ اختارَ اللّهُ عز و جللَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا ، وأنَّهُ حَتَمَ الفَناءَ عَلى جَميعِ خَلقِهِ ، وأنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ اطِّلاعَةً فَاختارَني مِن خَلقِهِ فَجَعَلَني نَبِيّا . ثُمَّ اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ اطِّلاعَةً ثانِيَةً فَاختارَ مِنها زَوجَكِ ، وأوحى إلَيَّ أن اُزَوِّجَكِ إيّاهُ ، وأتَّخِذَهُ وَلِيّا ووَزيرا ، وأن أجعَلَهُ خَليفَتي في اُمَّتي ، فَأَبوكِ خَيرُ أنبِياءِ اللّهِ ورُسُلِهِ ، وبَعلُكِ خَيرُ الأَوصِياءِ ، وأنتِ أوَّلُ مَن يَلحَقُ بي مِن أهلي . ثُمَّ اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ اطِّلاعَةً ثالِثَةً فَاختارَكِ ووَلَدَيكِ ، فَأَنتِ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَابناكِ حَسَنٌ وحُسَينٌ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، وأبناءُ بَعلِكِ أوصِيائي إلى يَومِ القِيامَةِ ، كُلُّهُم هادونَ مَهدِيّونَ ، وأوَّلُ الأَوصِياءِ بَعدي أخي عَلِيٌّ ، ثُمَّ حَسَنٌ ، ثُمَّ حُسَينٌ ، ثُمَّ تِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ في دَرَجَتي ، ولَيسَ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةٌ أقرَبُ إلَى اللّهِ مِن دَرَجَتي ودَرَجَةِ أبي إبراهيمَ . (4)

.


1- .الطرائف : ص 23 ح 19 ، العمدة : ص 234 ح 365 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 188 نحوه وكلّها عن بريدة ، بحار الأنوار : ج 38 ص 147 ح 115 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 392 ح 9005 و 9006 ، الفردوس : ج 3 ص 336 ح 5009 كلاهما نحوه ، المناقب لابن المغازلي : ص 201 ح 238 كلّها عن بريدة .
2- .المعجم الكبير : ج 6 ص 221 ح 6063 ، كنز العمّال : ج 11 ص 610 ح 32952 ؛ الأمالي للصدوق : ص 63 ح 25 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 125 ح 58 كلاهما نحوه ، كشف الغمّة : ج 1 ص 157 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 11 ذيل ح 17 .
3- .كمال الدين : ص 256 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 264 ح 22 ، علل الشرائع : ص 6 ح 1 كلّها عن عبدالسلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج26 ص337 ح1.
4- .كمال الدين : ص 263 ح 10 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 565 ح 1 نحوه وكلاهما عن سلمان ، بحار الأنوار : ج 28 ص 52 ح 21 .

ص: 481

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر پيامبرى وصى و وارثى دارد و على، وصى و وارث من است .

المعجم الكبير_ به نقل از سلمان _ :گفتم : اى پيامبر خدا! هر پيامبرى وصى اى دارد . وصىّ شما كيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ من، سكوت كرد . بعداً چون مرا ديد ، فرمود : «اى سلمان!» . من با سرعت گفتم : بله . فرمود : «مى دانى وصىّ موسى كه بود؟» . گفتم : آرى ، يوشع بن نون . فرمود : «چرا؟». گفتم : زيرا او داناترين ايشان بود . فرمود : «وصى و رازدان من و بهترين كسى كه پس از خود به يادگار مى نهم كه به وعده من تحقّق مى بخشد و بدهى ام را مى پردازد ، على بن ابى طالب است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :[گفتم:] بار خدايا! اوصياى من، كيان اند؟ ندا در رسيد كه :«اى محمّد! نام اوصياى تو بر پايه عرش نوشته شده است» . من در حالى كه در برابر پروردگارم قرار داشتم ، به پايه عرش نگريستم و دوازده نور ديدم كه در هر نور ، سطرى سبز رنگ بود و نام هر وصى از اوصياى من بر آن نوشته شده بود . نخستين آنها ، على بن ابى طالب و آخرين ايشان ، مهدى امّتم بود . گفتم : بار خدايا! اينان ، اوصياى پس از من اند؟ ندا در رسيد كه : «اى محمّد! اينان اوليا ، دوستان ، برگزيدگان و حجّت هاى من بر مردم ، پس از تو هستند و ايشان اند اوصيا و جانشينان تو و بهترينِ خلقم پس از تو» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به دُختر خود ، فاطمه عليهاالسلام كه از ديدن بيمارى ايشان كه منجر به رحلت ايشان شد، گريسته بود و نزد ايشان از هراسِ بر خود و نابودى دو فرزندش پس از وفات ايشان، شِكوه مى كرد _ :اى فاطمه! آيا هنوز ندانسته اى ما از خاندانى هستيم كه خداوند عز و جل براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داده است، و اين كه او مرگ را بر همه خلايقش حتمى ساخته است و اين كه خداوند _ تبارك و تعالى _ به زمين نگريسته و از ميان خلقش مرا برگزيده و پيامبر گردانيده است و با دومين نگريستن ، همسر تو را برگزيده و به من وحى كرده است كه تو را به ازدواج او در آورم و او را ياور و وزير خود بگيرم و او را جانشين خود در ميان امّتم قرار دهم . پس پدر تو بهترين پيامبر و فرستاده خدا و شوىِ تو بهترينِ اوصياست _ و تو نخستين كس از خاندان من هستى كه به من مى پيوندى _ . سپس خداوند براى سومين بار به زمين نگريسته و تو و دو فرزندت را برگزيده است . پس تو بانوى زنان بهشتى هستى و دو فرزند تو ، حسن و حسين ، سَرور جوانان بهشتى اند و فرزندان شوهر تو ، اوصياى من تا روز رستاخيزند و همه آنها هدايتگر و ره يافته اند . نخستينِ اوصياى پس از من ، برادرم على و سپس حسن ، در پى او حسين و به دنبال او نُه تن از فرزندان حسين هستند كه منزلتى چون من دارند و در بهشت، جايگاهى نزديك تر به خدا از جايگاه من و پدرم ابراهيم نيست .

.

ص: 482

الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلى خَلقِهِ ، وأكرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ ، واختارَهُ لِرِسالَتِهِ ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَيهِ وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ ، وبَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ صلى الله عليه و آله . وكُنّا أهلَهُ وأولِياءَهُ وأوصِياءَهُ ووَرَثَتَهُ وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِي النّاسِ ، فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا بِذلِكَ ، فَرَضينا ، وكَرِهنَا الفُرقَةَ ، وأحبَبنَا العافِيَةَ ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِكَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَينا مِمَّن تَوَلّاهُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أقرَبَ النّاسِ إلَى اللّهِ عز و جل وأعلَمَهُم بِهِ وأرأَفَهُم بِالنّاسِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله وَالأَئِمَّةُ عليهم السلام ، فَادخُلوا أينَ دَخَلوا وفارِقوا مَن فارَقوا _ عَنى بِذلِكَ حُسَينا ووُلدَهُ عليهم السلام _ فَإِنّ الحَقَّ فيهِم ، وهُمُ الأَوصِياءُ ، ومِنهُمُ الأَئِمَّةُ ، فَأَينَما رَأَيتُموهُم فَاتَّبِعوهُم . (2)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 357 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 157 كلاهما عن أبي عثمان النهدي .
2- .كمال الدين : ص 328 ح 8 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 51 ص 136 ح 2 .

ص: 483

امام حسين عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را براى خلقش برگزيد و با پيامبرى گرامى اش داشت و او را براى رسالت خود برگزيد . سپس خداوند ، او را در حالى نزد خود برد كه او براى بندگان خدا خير خواسته بود و آنچه را كه به سوى او فرستاده شده بود ، رسانده بود . ما خاندان و ياوران و اوصيا و وارثان او و سزاوارترين مردم براى دست يافتن به مقام او در ميان مردم هستيم ؛ امّا قومِ ما اين مقام را از ما گرفتند و به خود اختصاص دادند . ما هم بدين، تن داديم و از تفرقه تنفّر و عافيت را خوش داشتيم . اين، در حالى است كه مى دانيم ما به اين حق كه حقّ ماست ، سزاوارتر از كسانى هستيم كه آن را در اختيار گرفته اند .

امام باقر عليه السلام :نزديك ترين مردم به خداوند عز و جل و آگاه ترين ايشان به او و مهرورزترين آنها به مردم ، محمّد صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام هستند . پس به جايى وارد شويد كه آنها وارد شدند و از كسانى دورى گزينيد كه آنها دورى گزيدند (مقصود، حسين و فرزندان اويند) كه حق در ميان آنهاست و ايشان اوصيايند و امامان ، از آنها هستند . پس هر كجا ايشان را ديديد ، پيروى شان كنيد .

.

ص: 484

التوحيد عن محمّد بن مسلم :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ للّهِِ عز و جل خَلقا مِن رَحمَتِهِ خَلَقَهُم مِن نورِهِ ورَحمَتِهِ ، مِن رَحمَتِهِ لِرَحمَتِهِ ، فَهُم عَينُ اللّهِ النّاظِرَةُ ، واُذنُهُ السّامِعَةُ ، ولِسانُهُ النّاطِقُ في خَلقِهِ بِإِذنِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى ما أنزَلَ مِن عُذرٍ أو نُذُرٍ أو حُجَّةٍ ، فَبِهِم يَمحُو السَّيِّئاتِ ، وبِهِم يَدفَعُ الضَّيمَ ، وبِهِم يُنزِلُ الرَّحمَةَ ، وبِهِم يُحيي مَيتا ، وبِهِم يُميتُ حَيّا ، وبِهِم يَبتَلي خَلقَهُ ، وبِهِم يَقضي في خَلقِهِ قَضِيَّتَهُ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، مَن هؤُلاءِ؟ قالَ : الأَوصِياءُ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّهِ ، ومَساكِنِ بَرَكَةِ اللّهِ ، ومَعادِنِ حِكمَةِ اللّهِ ، وحَفَظَةِ سِرِّ اللّهِ ، وحَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ ، وأوصِياءِ نَبِيِّ اللّهِ ، وذُرِّيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (2)

أقول : إنّ الأحاديث التي تدلّ على أنّ الأئمّة من أهل البيت عليهم السلام هم أوصياء النبيّ صلى الله عليه و آله كثيرة جدّا . قال أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ : قد وردت الأخبار الصحيحة بالأسانيد القويّة أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله أوصى بأمر اللّه تعالى إلى عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، وأوصى عليّ بن أبي طالب الى الحسن ، وأوصى الحسن إلى الحسين ، وأوصى الحسين إلى عليّ بن الحسين ، وأوصى عليّ بن الحسين إلى محمّد بن عليّ الباقر ، وأوصى محمّد بن عليّ الباقر إلى جعفر بن محمّد الصادق ، وأوصى جعفر بن محمّد الصادق إلى موسى بن جعفر ، وأوصى موسى بن جعفر إلى ابنه عليّ بن موسى الرضا ، وأوصى عليّ بن موسى الرضا إلى ابنه محمّد بن عليّ ، وأوصى محمّد بن عليّ إلى ابنه عليّ بن محمّد ، وأوصى عليّ بن محمّد إلى ابنه الحسن بن عليّ ، وأوصى الحسن بن عليّ إلى ابنه حجّة اللّه القائم بالحقّ ، الذي لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوَّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيملأها عدلاً وقسطا كما ملئت جورا وظلما ، صلوات اللّه عليه وعلى آبائه الطاهرين . (3)

.


1- .التوحيد : ص 167 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 16 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 240 ح 2 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، وراجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 460 ح 1059 .
3- .كما نقل في إعلام الورى ، ص 295 .

ص: 485

توضيح

التوحيد_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «همانا خداوند عز و جل خلقى از رحمت خود دارد كه آنها را از نور و رحمتش خلق كرده است ، از رحمتش براى [پراكندن] رحمتش . آنها به اذن او، چشم بيناى خداوندى و گوش شنوا و زبان گوياى او در ميان خلايق اند و معتمدان اويند در آنچه فرو فرستاده از هر دليل و انذار و حجّتى . خداوند به سبب آنها بدى ها را محو مى كند ، ستم را كنار مى زند ، رحمت را فرو مى فرستد ، مرده را زنده مى گرداند و زنده را مى ميراند و با ايشان خلقش را مى آزمايد و در پرتو وجود آنها ، در ميان خلقش داورى مى كند» . گفتم : قربانت گردم! اينان، كيان اند؟ فرمود : «اوصيا» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :درود و رحمت و بركات خدا بر جايگاه هاى شناخت خدا و جايباش هاى بركت خداوندى و كان هاى حكمت خدا و حافظان سرّ خدا و حاملان كتاب خدا و اوصياى پيغمبر خدا و نسل پيامبر خدا !

توضيحاحاديثى كه دلالت دارند كه امامانِ اهل بيت ، همان جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله اند ، بسيار فراوان اند . ابو جعفر محمّد بن على بن حسين بن بابويه قمى (شيخ صدوق) مى گويد : اخبار صحيح با اسانيد خدشه ناپذير، حاكى از آن اند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به امر خداوند ، على بن ابى طالب را وصى قرار داد و على بن ابى طالب، حسن را و حسن، حسين را و حسين، على بن الحسين را و على بن الحسين، محمّد بن على الباقر را و محمّد بن على باقر، جعفر بن محمّد الصادق را و جعفر بن محمّد الصادق، موسى بن جعفر را و موسى بن جعفر، پسرش على بن موسى الرضا را و على بن موسى الرضا پسرش محمّد بن على التقى را و محمّد بن على، پسرش على بن محمّد الهادى را و على بن محمّد، پسرش حسن بن على عسكرى را و حسن بن على، پسرش حجّت خدا و بر پا دارنده حق را كه [مهدى امّت است و] اگر از دنيا يك روز بيشتر باقى نمانده باشد ، خداوند، اين روز را آن قدر بلند مى گرداند تا او خروج كند و زمين را همان گونه كه از ظلم و ستم آكنده شده ، از عدل و داد ، بياكَنَد . درود خدا بر او و پدران پاكش!

.

ص: 486

3 / 1 _ 6أحَبُّ الخَلقِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهكشف الغمّة عن اُمّ سلمة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَينا هُوَ ذاتَ يَومٍ جالِسا إذ أتَتهُ فاطِمَةُ عليهاالسلامبِبُرمَةٍ فيها عَصيدَةٌ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أينَ عَلِيٌّ وَابناهُ ؟ قالَت : فِي البَيتِ ، قالَ : ادعيهِم لي . فَأَقبَلَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام بَينَ يَدَيهِ وفاطِمَةُ عليهاالسلام أمامَهُ ، فَلَمّا بَصُرَ بِهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَناوَلَ كِساءً كانَ عَلَى المَنامَةِ خَيبَرِيّا ، فَجَلَّلَ بِهِ نَفسَهُ وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...» (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أتى رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُّ الخَلقِ أحَبُّ إلَيكَ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وأنَا إلى جَنبِهِ _ : هذا وَابناهُ واُمُّهُما ، هُم مِنّي وأنَا مِنهُم ، وهُم مَعي فِي الجَنَّةِ هكَذا _ وجَمَعَ بَينَ إصبَعَيهِ _ . (3)

سنن الترمذي عن جميع بن عمير التّيميّ :دَخَلتُ مَعَ عَمَّتي عَلى عائِشَةَ ، فَسُئِلَت : أيُّ النّاسِ كانَ أحَبَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَت : فاطِمَةُ ، فَقيلَ : مِنَ الرِّجالِ ؟ قالَت : زَوجُها ، إن كانَ ما عَلِمتُ صَوّاما قَوّاما . (4)

.


1- .الأحزاب : 33 .
2- .كشف الغمّة : ج 1 ص 45 ، الطرائف : ص 126 ح 194 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 151 ح 627 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 240 ح 21 ؛ مسند ابن حنبل : ج 10 ص 186 ح 26612 ، ذخائر العقبى : ص 57 كلاهما نحوه .
3- .الأمالي للطوسي : ص 452 ح 1007 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 44 ح 21 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 701 ح 3874 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 171 ح 4744 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 264 وليس فيه ذيله من «إن كان ما علمت ...» ؛ الطرائف : ص 157 ح 244 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 140 ح 70 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 313 ح 15 .

ص: 487

3 / 1 - 6 محبوب ترين مردم نزد پيامبرصلى الله عليه وآله

3 / 1 _ 6محبوب ترين مردم نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهكشف الغمّة_ به نقل از امّ سلمه _ :يك روز، پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود كه فاطمه عليهاالسلام قابلمه اى آورد كه در آن، كاچى بود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «على و دو پسرش كجايند؟». فاطمه گفت : در خانه . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنان را به پيش من بخوان» . على عليه السلام در حالى كه حسن و حسين ، جلوى او بودند و فاطمه عليهاالسلامپيشاپيش آنها در حركت بود ، به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله همين كه آنها را ديد ، عباى خيبرى خود را كه بر بستر بود ، برداشت و خود را به همراه على و حسن و حسين و فاطمه با آن پوشاند و سپس فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من و محبوب ترين مردم نزد من اند . پس پليدى را از آنها دور بدار و كاملاً پاكشان گردان» . در اين هنگام، خداوند، اين آيه : «خداوند خواسته است كه پليدى را فقط از شما اهل بيت بزدايد...» را نازل فرمود .

امام على عليه السلام :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : اى پيامبر خدا! چه كسى نزد تو محبوب تر است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله _ در حالى كه من در كنارش بودم _ فرمود : «اين و دو فرزندش و مادر فرزندانش . آنها از من اند و من از آنهايم . آنان در بهشت با من چنين اند» و دو انگشتش را به يكديگر چسباند .

سنن الترمذى_ به نقل از جُميع بن عُمير تيمى _ :با عمّه ام بر عايشه وارد شديم . از او پرسيدند : چه كسى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله از همه محبوب تر بود؟ گفت : فاطمه . گفتند : از مردان، چه كسى؟ گفت : همسرش كه تا آن جا كه من مى دانم، پيوسته روزه دار و شب زنده دار بود .

.

ص: 488

المناقب للكوفي عن جميع بن عمير :دَخَلتُ مَعَ اُمّي إلى عائِشَةَ فَسَأَلَتها عَن عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَت : تَسأَليني عَن رَجُلٍ كانَ مِن أحَبِّ النّاسِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وكانَت تَحتَهُ ابنَتُهُ وهِيَ أحَبُّ النّاسِ إلَيهِ ؟! لَقَد رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَأَلقى عَلَيهِم ثَوبا فَقالَ : «اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا» . قالَت : فَدَنَوتُ مِنهُ فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا مِن أهلِ البَيتِ ؟ فَقالَ : تَنَحَّي فَإِنَّكِ عَلى خَيرٍ . (1)

3 / 1 _ 7أفضَلُ الخَلقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ رِجالِكُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وخَيرُ شَبابِكُمُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وخَيرُ نِسائِكُم فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا وأهلُ بَيتي صَفوَةُ اللّهِ وخِيَرَتُهُ مِن خَلقِهِ . (3)

.


1- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 132 ح 617 ، العمدة : ص 40 ح 23 ، الطرائف : ص 127 ح 196 وليس فيه ذيله من «قالت فدنوت» ، كشف الغمّة : ج 1 ص 47 كلّها عن مجمع نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 222 ح 30 .
2- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 392 الرقم 2280 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 167 ح 3505 كلاهما عن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 12 ص 102 ح 34191 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 70 عن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 9 ح 13 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 256 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 74 ح 22 .

ص: 489

3 / 1 - 7 برترين مردم

المناقب، كوفى_ به نقل از جميع بن عمير _ :با مادرم بر عايشه وارد شدم و مادرم در باره على عليه السلام از او پرسيد . او گفت : از مردى مى پرسى كه در نگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از همه محبوب تر بود و دختر پيامبر را _ كه او هم محبوب ترين مردم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بود _ ، در خانه داشت! ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و بر آنها جامه اى افكند و فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . [عايشه گفت :] من به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك شدم و گفتم : اى پيامبر خدا! من هم در شمار اهل بيت هستم؟ فرمود : «كنار برو . تو در راه درست هستى» .

3 / 1 _ 7برترين مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ مردانِ شما ، على بن ابى طالب و بهترينِ جوانانتان ، حسن و حسين و بهترينِ زنانتان ، فاطمه دختر محمّد _ كه درود خدا بر آن دو باد _ است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و اهل بيتم، برگزيدگان خدا و منتخبان او از ميان خلايقش هستيم.

.

ص: 490

عنه صلى الله عليه و آله :يا فاطِمَةُ ، ونَحنُ أهلُ بَيتٍ قَد أعطانَا اللّهُ سَبعَ خِصالٍ لَم يُعطَ أحَدٌ قَبلَنا ولا يُعطى أحَدٌ بَعدَنا : أنَا خاتِمَةُ النَّبِيّينَ وأكرَمُ النَّبِيّينَ عَلَى اللّهِ وأحَبُّ الَمخلوقينَ إلَى اللّهِ عز و جل ، وأنَا أبوكِ ووَصِيّي خَيرُ الأَوصِياءِ وأحَبُّهُم إلَى اللّهِ وهُوَ بَعلُكِ ، وشَهيدُنا خَيرُ الشُّهَداءِ وأحَبُّهُم إلَى اللّهِ ، وهُوَ عَمُّكِ حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ عَمُّ أبيكِ وعَمُّ بَعلِكِ ، ومِنّا مَن لَهُ جَناحانِ أخضَرانِ يَطيرُ فِي الجَنَّةِ مَعَ المَلائِكَةِ حَيثُ يَشاءُ وهُوَ ابنُ عَمِّ أبيكِ وأخو بَعلِكِ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وهُمَا ابناكِ الحَسَنُ وَالحُسَينُ وهُما سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، وأبوهُما _ وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ _ خَيرٌ مِنهُما . يا فاطِمَةُ وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ ! إنَّ مِنهُما مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيِّينَ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَالأَئِمَّةُ بَعدَهُما ساداتُ المُتَّقينَ ، وَلِيُّنا وَلِيُّ اللّهِ ، وعَدُوُّنا عَدُوُّ اللّهِ ، وطاعَتُنا طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتُنا مَعصِيَةُ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِهِ بَعدي سادَةُ أهلِ الأَرضِ وقادَةُ الغُرِّ الُمحَجَّلينَ يَومَ القِيامَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، أنَا وأنتَ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِكَ سادَةٌ فِي الدُّنيا ومُلوكٌ فِ_ي الآخِرَةِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ ، ومَن أنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل . (4)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 57 ح 2675 عن عليّ المكّي الهلاليّ ؛ الخصال : ص 412 ح 16 وليس فيه ذيله من «الحسن والحسين» ، الأمالي للطوسي : ص 155 ح 256 كلاهما عن أبي أيّوب الأنصاري ، الغيبة للطوسي : ص 191 ح 154 عن أبي سعيد الخدري ، كفاية الأثر : ص 63 عن جابر وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 307 ح 146 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 652 ح 888 عن أبي الطفيل عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 228 ح 6 ، وراجع : كمال الدين : ص 211 ح 1 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 678 ح 923 عن اُمّ سلمة ، بحار الأنوار : ج 23 ص 127 ح 56 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 755 ح 6 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كمال الدين : ص 261 ح 7 وليس فيه صدره إلى «في الآخرة» ، بحار الأنوار : ج 22 ص 128 ح 59 ، وراجع : عيون الأخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 57 ح 210 .

ص: 491

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فاطمه! ما خاندانى هستيم كه خداوند ، هفت خصلت به ما بخشيده كه به هيچ كس پيش از ما نداده و پس از ما نيز نخواهد داد : من، خاتم پيامبران و گرامى ترين ايشان نزد خدا و محبوب ترين خلق نزد او عز و جل هستم ؛ من پدر تو اَم و وصىّ من، بهترين اوصيا و محبوب ترينِ ايشان نزد پروردگار است كه همان شوىِ توست ؛ شهيدِ ما، بهترينِ شهدا و محبوب ترينِ آنها نزد خداست كه همان عموى تو حمزة بن عبد المطّلب است و عموى پدر تو و عموى شوىِ تو نيز هست ؛ از ماست كسى كه با دو بال سبز در بهشت به همراه فرشتگان به هر سو كه بخواهد ، پرواز مى كند . او همان پسرعموى پدر تو و برادر شوىِ توست ؛ از ماست دو نوه اين امّت، كه دو فرزند تو ، حسن و حسين اند و سَرور جوانان بهشتيان اند، و پدر آن دو ، سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت، از آن دو، بهتر است . اى فاطمه! سوگند به كسى كه مرا به حق بر انگيخت ، مهدى اين امّت ، از همين دو تن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور پيامبران و على بن ابى طالب ، سَرور اوصيا و حسن و حسين ، دو سالار جوانان بهشتى اند و امامان پس از آن دو ، سَروران پرهيزگاران اند . دوستدار ما، دوستدار خدا و دشمن ما دشمن خداست. فرمانبرى از ما، فرمانبرى از خدا و سركشى از ما، سركشى از خداوند عز و جلاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :على بن ابى طالب و امامان از نسل او پس از من ، سَروران زمينيان و جلودار روسپيد و دست و پا سپيدان (1) به روز رستاخيزند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! من و تو و امامانِ از نسل تو، سَروران دنيا و شهرياران سراى ديگريم . هر كه ما را بشناسد ، خدا را شناخته است و هر كه منكر ما شود ، منكر خداوند عز و جل شده است .

.


1- .مقصود، مؤمنان هستند كه در ارجمندى، به اسبان پيشانى سفيد، مانند شده اند .

ص: 492

ينابيع المودّة عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ : يا عَبدَالرَّحمنِ ، إنَّكُم أصحابي ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ أخي ومِنّي ، وأنَا مِن عَلِيٍّ ، فَهُوَ بابُ عِلمي ووَصِيّي ، وهُوَ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ هُم خَيرُ الأَرضِ عُنصُرا وشَرَفا وكَرَما . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَصِفُ بِهَا النَّبِيَّ الأَعظَمَ صلى الله عليه و آله _ :عِترَتُهُ خَيرُ العِتَرِ ، واُسرَتُهُ خَيرُ الاُسَرِ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ الشَّجَرِ . (2)

3 / 1 _ 8مُباهَلَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِهِمتفسير الفخر الرازي :رُوِيَ أنَّهُ صلى الله عليه و آله لَمّا أورَدَ الدَّلائِلَ عَلى نَصارى نَجرانَ ، ثُمَّ إنَّهُم أصَرّوا عَلى جَهلِهِم ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ أمَرَني إن لَم تَقبَلُوا الحُجَّةَ أن اُباهِلَكُم . فَقالوا : يا أبَا القاسِمِ ، بَل نَرجِعُ فَنَنظُرُ في أمرِنا ثُمَّ نَأتيكَ . فَلَمّا رَجَعوا قالوا لِلعاقِبِ (3) _ وكانَ ذا رَأيِهِم _ : يا عَبدَ المَسيحِ ، ما تَرى ؟ فَقالَ : وَاللّهِ ! لَقَد عَرَفتُم يا مَعشَرَ النَّصارى أنَّ مُحَمَّدا نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، ولَقَد جاءَكُم بِالكَلامِ الحَقِّ في أمرِ صاحِبِكُم . وَاللّهِ ! ما باهَلَ قَومٌ نَبِيّا قَطُّ فَعاشَ كَبيرُهُم ولا نَبَتَ صَغيرُهُم ، ولَئِن فَعَلتُم لَكانَ الاِستِئصالُ ، فَإِن أبَيتُم إلَا الإِصرارَ عَلى دينِكُم وَالإِقامَةِ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، فَوادِعُوا الرَّجُلَ وَانصَرِفوا إلى بِلادِكُم . وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ وعَلَيهِ مِرطٌ (4) مِن شَعرٍ أسوَدَ ، وكانَ قَدِ احتَضَنَ الحُسَينَ وأَخَذَ بِيَدِ الحَسَنِ ، وفاطِمَةُ تَمشي خَلفَهُ ، وعَلِيٌّ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ خَلفَها ، وهُوَ يَقولُ : إذا دَعَوتُ فَأَمِّنوا . فَقالَ اُسقُفُّ نَجرانَ : يا مَعشَرَ النَّصارى ! إنّي لَأَرى وُجوها لَو سَأَلُوا اللّهَ أن يُزيلَ جَبَلاً مِن مَكانِهِ لَأَزالَهُ بِها ، فَلا تُباهِلوا فَتَهلِكوا ولا يَبقى عَلى وَجهِ الأَرضِ نَصرانِيٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ . ثُمَّ قالوا : يا أبَا القاسِمِ ، رَأَينا أن لا نُباهِلَكَ وأَن نُقِرَّكَ عَلى دينِكَ . فَقالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : فَإِذا أبَيتُمُ المُباهَلَةَ فَأَسلِموا ؛ يَكُن لَكُم ما لِلمُسلِمينَ وعَلَيكُم ما عَلَى المُسلِمينَ ، فَأَبَوا ، فَقالَ : فَإِنّي اُناجِزُكُمُ القِتالَ ، فَقالوا : ما لَنا بِحَربِ العَرَبِ طاقَةٌ ، ولكِن نُصالِحُكَ عَلى أن لا تَغزُوَنا ولا تَرُدَّنا عَن دينِنا ، عَلى أن نُؤَدِّيَ إلَيكَ في كُلِّ عامٍ ألفَي حُلَّةٍ : ألفاً في صَفَرٍ ، وأَلفاً في رَجَبٍ ، وثَلاثينَ دِرعا عادِيَةً مِن حَديدٍ . فَصالَحَهُم عَلى ذلِكَ . وقالَ : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنَّ الهَلاكَ قَد تَدَلّى عَلى أهلِ نَجرانَ ، ولو لاعَنوا لَمُسِخوا قِرَدَةً وخَنازيرَ ، ولَاضطَرَمَ عَلَيهِمُ الوادي نارا ، ولَاستَأَصَلَ اللّهُ نَجرانَ وأَهلَهُ ، حَتَّى الطَّيرَ عَلى رُؤوسِ الشَّجَرِ ، ولَما حالَ الحَولُ عَلَى النَّصارى كُلِّهِم حَتّى يَهلِكوا . ورُوِيَ أنَّهُ صلى الله عليه و آله لَمّا خَرَجَ فِي المِرطِ الأَسوَدِ ، فَجاءَ الحَسَنُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ فاطِمَةُ ، ثُمَّ عَلِيٌّ رَضِيَ اللّهُ عَنهُما ، ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (5) . وَاعلَم أنَّ هذِهِ الرِّوايَةَ كُالمُتَّفَقِ عَلى صِحَّتِها بَينَ أهلِ التَّفسيرِ وَالحَديثِ . (6)

.


1- .ينابيع المودّة : ج 2 ص 333 ح 973 ، وراجع : مئة منقبة : ص 122 ومقتل الحسين للخوارزمي : ص 60 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 94 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 379 ح 91 .
3- .وهو عبد المسيح بن ثوبان اُسقف نجران ( شرح الأخبار : ج 2 ص 339 ) ، والعاقب يُطلق على من يكون بعد السيّد ؛ أي يعقبه ( راجع : بحار الأنوار : ج 35 ص 264 ) .
4- .المِرطُ : كِساءٌ من صوفٍ أو خَزٍّ كان يؤتَزَرُ به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1688 «مرط») .
5- .الأحزاب : 33 .
6- .تفسير الفخر الرازي : ج 8 ص 88 .

ص: 493

3 / 1 - 8 همراهى با پيامبرصلى الله عليه وآله در مباهله

ينابيع المودّة_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عبد الرحمان بن عوف فرمود : «اى عبد الرحمان! شما اصحاب من هستيد و على بن ابى طالب، از من است و من از على اَم . او درِ دانش و وصىّ من است . او و فاطمه و حسن و حسين ، بهترين مردم در تيره و شرافت و كرامت اند» .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در توصيف پيامبر والامقام صلى الله عليه و آله _ :خاندان او، بهترينِ خاندان ها و خانواده او بهترينِ خانواده ها و تبار او بهترينِ تبارهاست .

3 / 1 _ 8همراهى با پيامبر صلى الله عليه و آله در مُباهلهتفسير الفخر الرازى :روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله چون در برابر نصاراى نجران دلايل [خود را] اقامه كرد، ولى آنها همچنان بر جهل خويش پاى فشردند ، فرمود : «خدا به من دستور داده است كه اگر قبول حجّت نكنيد، با شما مباهله كنم» . نصارا گفتند : نه ، اى ابو القاسم ! بر مى گرديم و در اين باره مى انديشيم . آن گاه نزدت مى آييم . چون باز گشتند ، به نايب _ كه خردمند آنان بود _ ، گفتند : چه كنيم، اى عبد المسيح ؟ گفت : به خدا سوگند، شما _ اى گروه نصارا _ مى دانيد كه محمّد، پيامبر و فرستاده الهى است ، و در باره پيامبر شما، سخن حق آورده است . به خدا سوگند، هر قومى با پيامبرى مباهله كرد، بزرگشان به پيرى و خردسالشان به بزرگى نرسيد . اگر شما مباهله كنيد، ريشه تان كنده خواهد شد ، و اگر اصرار داريد كه همچنان بر دين و عقيده خود بمانيد ، با اين مرد مصالحه كنيد و به شهرتان باز گرديد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيرون آمد، در حالى كه ردايى از موى سياه بر تن داشت و حسين را بغل كرده و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سرش حركت مى كرد و على عليه السلام پشت سر فاطمه بود ، و مى فرمود : «هر گاه من دعا كردم، شما آمين بگوييد» . اُسقف نجران گفت : اى گروه نصارا ! من چهره هايى را مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جايش بر كَنَد، به حرمت آنها آن كوه را از جا بر مى كند . پس با او مباهله نكنيد، كه نابود مى شويد و تا روز قيامت، يك نصرانى بر روى زمين باقى نخواهد ماند . پس گفتند : اى ابو القاسم ! تصميم گرفته ايم كه با تو مباهله نكنيم و بر دين تو، صحّه گذاريم . پيامبر _ كه درودهاى خدا بر او باد _ فرمود : «حال كه مباهله را نپذيرفتيد ، اسلام آوريد تا شما نيز حقوق و وظايف مسلمانان را داشته باشيد» . آنها نپذيرفتند . فرمود : «پس من با شما مى جنگم» . گفتند : ما را توان جنگ با عرب نيست ؛ بلكه با تو مصالحه مى كنيم به اين كه با ما نجنگى و ما را از دينمان باز ندارى . در مقابل، متعهّد مى شويم كه سالى دو هزار جامه به تو بدهيم : هزار جامه در ماه صفر و هزار جامه در رجب ، و نيز سى زره آهنين عادى (منسوب به قوم عاد) . پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان مصالحه كرد و فرمود : «سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، نابودى از بيخ گوش نجرانيان گذشت . اگر تن به مباهله مى دادند، به بوزينه و خوك تبديل مى شدند ، و اين وادى، يك پارچه بر آنان آتش مى شد و خداوند، نجران و مردم آن را ريشه كن مى ساخت ، حتّى پرندگان روى درختان را ، و يك سال نمى گذشت كه همه نصارا نابود مى شدند» . روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله با رداى سياه بيرون آمد ، حسن عليه السلام بيامد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را داخل كرد . سپس حسين رضى الله عنه بيامد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز داخل گردانيد . سپس فاطمه و آن گاه على رضى الله عنه بيامدند . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تحقيقا خداوند خواسته است كه پليدى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . بدان كه ميان اهل تفسير و حديث ، بر صحّت اين حديث، تقريبا اتّفاق است .

.

ص: 494

. .

ص: 495

. .

ص: 496

3 / 1 _ 9اُولُو الأَمرِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : شُرَكائِيَ الَّذينَ قَرَنَهُمُ اللّهُ بِنَفسِهِ وبي وأنزَلَ فيهِم : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ» ، فَإِن خِفتُم تَنازُعا في أمرٍ فَأَرجِعوهُ إلَى اللّهِ وَالرَّسولِ واُولِي الأَمرِ . قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، مَن هُم ؟ قالَ : أنتَ أوَّلُهُم . (2)

عنه عليه السلام_ لَمّا قَدِمَ إلَى الكوفَةِ _ :عَلَيكُم يا أهلَ هذَا المِصرِ بِتَقوَى اللّهِ وطاعَةِ مَن أطاعَ اللّهَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّكُم ، الَّذينَ هُم أولى بِطاعَتِكُم فيما أطاعُوا اللّهَ فيهِ مِنَ المُنتَحِلينَ المُدَّعينَ المُقابِلينَ إلَينا ، يَتَفَضَّلونَ بِفَضلِنا ويُجاحِدوناهُ ، ويُنازِعونا حَقَّنا ويَدفَعونا عَنهُ . وقَد ذاقوا وَبالَ مَا اجتَرَحوا فَسَوفَ يَلقَونَ غَيّا . (3)

.


1- .النساء : 59 .
2- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 189 ح 202 عن سليم بن قيس الهلالي ؛ تفسير العيّاشي : ج 1 ص 14 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 81 ح 10 كلاهما عن سليم بن قيس ، كتاب سليم بن قيس الهلالي : ج 2 ص 626 وفيه «الأوصياء» بدل «أنت أوّلهم» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 275 ح 96 ، وراجع : الاعتقادات للصدوق : ص 121 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 127 ح 5 عن عبدالرحمن بن عبيد ، الإرشاد : ج 1 ص 259 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 351 ح 334 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 103 نحوه .

ص: 497

3 / 1 - 9 اولو الأمر

3 / 1 _ 9اولو الأمرقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» .

حديثامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «شريكان من، كسانى هستند كه خداوند ، آنها را به خود و به من پيوند داد و اين آيه را در باره آنها نازل فرمود : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» . پس اگر از اختلاف در امرى ترسيديد ، آن را به خدا و پيامبر و اولو الأمر (اختيارداران)، ارجاع دهيد» . گفتم : اى پيامبر خدا! ايشان، كيان اند؟ فرمود : «تو نخستينِ آنهايى» .

امام على عليه السلام_ هنگام آمدن به كوفه _ :اى مردم اين شهر! بر شما باد پروامندى از خدا و فرمانبرى از كسى كه از خاندان پيامبر شماست و از خدا فرمان مى برد . آنها در آنچه از خدا فرمان مى برند ، به فرمانبرىِ شما شايسته ترند تا كسانى كه دروغ پرداز و مدّعى اند و در برابر ما قرار دارند . در پرتو برترى ما ، برترى مى فروشند و ما را انكار مى كنند و با حقّ ما به ستيز بر مى خيزند و ما را از آن دور مى دارند . آنها كيفر جنايت خود را چشيده اند و به زودى [در آخرت] به سزاى اين تبهكارى خواهند رسيد .

.

ص: 498

الأمالي للمفيد عن هشام بن حسّان :سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَخطُبُ النّاسَ بَعدَ البَيعَةِ لَهُ بِالأَمرِ فَقالَ : نَحنُ حِزبُ اللّهِ الغالِبونَ،وعِترَةُ رَسولِهِ الأقرَبونَ...فَأَطيعونا فَإِنَّ طاعَتَنا مَفروضَةٌ، إذ كانَت بِطاعَةِ اللّهِ عز و جلورَسولِهِ مَقرونَةً ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» ، «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (1) . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ في خُطبَتِهِ لِمَن جاءَ إلى مُحاصَرَتِهِ بِكَربَلاءَ _ :أمّا بَعدُ ، أيُّهَا النّاسُ ! فَإِنَّكُم إن تَتَّقوا اللّهَ وتَعرِفُوا الحَقَّ لِأَهلِهِ يَكُن أرضى للّهِِ عَنكُم ، ونَحنُ أهلُ بَيتِ مُحَمَّدٍ وأولى بِوَلايَةِ هذَا الأَمرِ عَلَيكُم مِن هؤُلاءِ المُدَّعينَ ما لَيسَ لَهُم ، وَالسّائِرينَ فيكُم بِالجَورِ وَالعُدوانِ . وإن أبَيتُم إلّا كَراهِيَةً لَنا وَالجَهلَ بِحَقِّنا فَكانَ رَأيُكُمُ الآنَ غَيرَ ما أتَتني بِهِ كُتُبُكُم وقَدِمَت بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُم ، انصَرَفتُ عَنكُم . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :وصَلِّ عَلى خِيَرَتِكَ اللّهُمَّ مِن خَلقِكَ مُحَمَّدٍ وعِترَتِهِ الصَّفوَةِ مِن بَرِيَّتِكَ الطّاهِرينَ ، وَاجعَلنا لَهُم سامِعينَ ومُطيعينَ كَما أمَرتَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» _ :إيّانا عَنى خَاصَّةً ، أمَرَ جَميعَ المُؤمِنينَ إلى يَومِ القِيامَةِ بِطاعَتِنا . (5)

.


1- .النساء : 83 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 348 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 121 ح 188 ، الاحتجاج : ج 2 ص 94 ح 165 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 67 كلاهما عن موسى بن عقبة عن الإمام الحسين عليه السلام ، بشارة المصطفى : ص 106 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 359 ح 2 .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 79 عن عليّ بن الطعّان المحاربي ، إعلام الورى : ج 1 ص 448 ، وقعة الطفّ : ص 170 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 377 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 402 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 552 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 138 الدعاء 34 .
5- .الكافي : ج 1 ص 276 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 247 ح 153 كلاهما عن بريد بن معاوية ، شرح الأخبار : ج 1 ص 249 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 21 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 290 ح 17 .

ص: 499

الأمالى، مفيد_ به نقل از هشام بن حسّان _ :شنيدم كه ابو محمّد حسن بن على عليه السلام پس از بيعت مردم با او براى خلافت، سخنرانى كرد و فرمود : «ما حزب غالب خدا و عترت پيامبر خدا و از نزديكان اوييم ... . پس، از ما فرمان بريد كه فرمانبرى از ما واجب است ؛ زيرا فرمانبرى از ما به فرمانبرى از خداوند عز و جل و پيامبر او پيوسته است . خداوند مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد. پس چون در امرى اختلاف كرديد ، آن به خدا و پيامبر عرضه بداريد» «و اگر آن را به پيامبر و اولو الأمر خود ارجاع دهند، قطعا از ميان آنان، كسانى اند كه [حقيقت] آن را در مى يابند» » .

امام حسين عليه السلام_ در سخنرانى خود ، خطاب به كسانى كه براى محاصره او به كربلا آمده بودند _ :امّا بعد ، اى مردم! اگر شما تقوا در پيش گيريد و حق را براى اهلش بشناسيد ، خدا از شما خشنودتر خواهد گشت و ما خاندان محمّد به داشتن ولايت اين امر بر شما شايسته تريم از اين مدّعيانى كه از آن، بى بهره اند و در ميان شما به ظلم و تجاوز مى گردند، و اگر ما را خوش نمى داريد و اين حق را براى ما نمى شناسيد ، اين نظرِ شما ، جز آن چيزى است كه نامه هاى شما به من مى گويد و پيك هاى شما به من گفته اند . پس من از نزد شما بر مى گردم .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :و درود بفرست _ بار خدايا _ بر برگزيده آفريدگانت محمّد و خاندان برگزيده از مردمان پاكت و ما را شنواى ايشان و فرمانبر آنها _ چنان كه دستور داده اى _ قرار ده.

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» _ :مقصود آيه، تنها ما هستيم . خداوند ، همه مؤمنان را دستور داده تا روز رستاخيز ، از ما فرمان برند .

.

ص: 500

الكافي عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» فَقالَ : نَزَلَت في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . فَقُلتُ لَهُ : إنَّ النّاسَ يَقولونَ : فَما لَهُ لَم يُسَمِّ عَلِيّا وأهلَ بَيتِهِ عليهم السلام في كِتابِ اللّهِ عز و جل؟ فَقالَ : قولوا لَهُم : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَزَلَت عَلَيهِ الصَّلاةُ ولَم يُسَمِّ اللّهُ لَهُم ثَلاثا ولا أربَعا حَتّى كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُم ، ونَزَلَت عَلَيهِ الزَّكاةُ ولَم يُسَمِّ لَهُم مِن كُلِّ أربَعينَ دِرهَما دِرهَمٌ حَتّى كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُم ، ونَزَلَ الحَجُّ فَلَم يَقُل لَهُم طوفوا اُسبوعا حَتّى كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُم ، ونَزَلَت : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» ونزلت في عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» _ :الأَئِمَّةُ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الزهد للحسين بن سعيد عن ابن أبي يعفور :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وعِندَهُ نَفَرٌ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ لي : ... يَابنَ أبي يَعفورٍ ، إنَّ اللّهَ عز و جل هُوَ الآمِرُ بِطاعَتِهِ وطاعَةِ رَسولِهِ وطاعَةِ اُولِي الأَمرِ الَّذينَ هُم أوصِياءُ رَسولِهِ . يَابنَ أبي يَعفورٍ ، فَنَحنُ حُجَجُ اللّهِ في عِبادِهِ ، وشُهداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، واُمناؤُهُ في أرضِهِ ، وخُزّانُهُ عَلى عِلمِهِ ، وَالدّاعونَ إلى سَبيلِهِ ، وَالقائِلونَ بِذلِكَ ، فَمَن أطاعَنا أطاعَ اللّهَ ، ومَن عَصانا فَقَد عَصَى اللّهَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 286 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 249 ح 169 ، تفسير فرات : ص 110 ح 112 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 210 ح 12 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 191 ح 203 نحوه .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 15 عن الحسن بن صالح ، التبيان في تفسير القرآن : ج 3 ص 236 ، مجمع البيان : ج 3 ص 100 كلاهما عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 249 ح 165 عن محمد بن الفضيل عن الإمام الرضا عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 284 ، وراجع : الإحتجاج : ج 1 ص 370 ح 66 والغارات : ج 1 ص 196 .
3- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 186 ح 19 ، بصائر الدرجات : ص 61 ح 4 نحوه وليس فيه صدره إلى «أوصياء رسوله» ، بحار الأنوار : ج 7 ص 285 ح 9 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 193 ح 5 و بصائر الدرجات : ص 104 ح 7 .

ص: 501

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف : «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» پرسيدم . فرمود : «اين آيه در حقّ على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است» . به ايشان گفتم : مردم مى گويند : پس چرا نامى از على و اهل بيت او در كتاب خداوند عز و جل به ميان نيامده است؟ فرمود : «به آنها بگوييد : بر پيامبر صلى الله عليه و آله نماز نازل شد ، در حالى كه سه و چهار ركعت بودن آن از سوى خداوند، مورد تصريح قرار نگرفت و اين پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه آن را براى مردم تفسير كرد . نيز زكات بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و تصريح نشد كه در هر چهل درهم ، يك درهم زكات بدان تعلّق مى گيرد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن را براى مردم تفسير فرمود. نيز حج بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفته نشد : هفت بار طواف كنيد و خود پيامبر ، اين حقيقت را براى آنها باز گفت و آيه : «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» نازل شد كه در حقيقت در حقّ على ، حسن و حسين نازل شده است» .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» _ :اولو الأمر ، همان امامان از اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اند .

الزهد ، حسين بن سعيد_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :بر امام صادق عليه السلام وارد شدم ، در حالى كه گروهى از اصحابش نزد ايشان بودند . به من فرمود : «... اى پسر ابو يعفور! خداوند عز و جل كسى است كه دستور داده از او و پيامبر و اولو الأمرى فرمان برند كه همان اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله هستند . اى پسر ابو يعفور! ما حجّت هاى خداونديم در ميان بندگان و گواهان او در ميان خلقش و امينان او در زمينش و خزانه داران دانش او و دعوتگران به سوى راهش كه بدان عمل هم مى كنيم . پس كسى كه از ما فرمان برد ، از خدا فرمان برده است و كسى كه از ما نافرمانى كند ، از خدا نافرمانى كرده است» .

.

ص: 502

3 / 1 _ 10أهلُ الذِّكرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (1) _ :الذِّكرُ أنا ، وَالأَئِمَّةُ أهلُ الذِّكرِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ أهلُ الذِّكرِ . (3)

شواهد التنزيل عن الحارث :سَأَلتُ عَلِيّا عليه السلام عَن هذِهِ الآيَةِ : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» ، فَقالَ : وَاللّهِ إنّا لَنَحنُ أهلُ الذِّكرِ ، نَحنُ أهلُ العِلمِ ، ونَحنُ مَعدِنُ التَّأويلِ وَالتَّنزيلِ ، ولَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أنَا مَدينَةُ العِلمِ وعَلِيٌّ بابُها ، فَمَن أرادَ العِلمَ فَليَأتِهِ مِن بابِهِ . (4)

.


1- .النحل : 43 .
2- .الكافي : ج 1 ص 210 ح 1 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 255 ح 8 كلاهما عن عبداللّه بن عجلان عن الإمام الباقر عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 40 ح 11 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 179 ح 25 .
3- .تفسير الثعلبي : ج 6 ص 270 عن جابر الجعفي ؛ العمدة : ص 288 ح 468 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 98 كلاهما عن جابر الجعفي ، بصائر الدرجات : ص 38 ح 8 عن بريد بن معاوية ، كشف الغمّة : ج 2 ص 338 عن معاوية بن عمار الدهني وكلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 177 ح 169 .
4- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 432 ح 459 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 179 وليس فيه ذيله من «ولقد سمعت» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 173 ح 1 ، وراجع : الأمالي للصدوق : ص 625 ح 843 وتحف العقول : ص 430 .

ص: 503

3 / 1 - 10 اهل ذكر

3 / 1 _ 10اهل ذكرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «پس اگر نمى دانيد ، از اهل ذكر بپرسيد» _ :مقصود از «ذكر»، منم و مراد از «اهل ذكر» ، امامان اند .

امام على عليه السلام :اهل ذكر ، ما هستيم .

شواهد التنزيل_ به نقل از حارث _ :از على عليه السلام در باره آيه : «پس، از اهل ذكر بپرسيد» پرسش كردم . فرمود : «به خدا سوگند ، همانا ماييم اهل ذكر. ماييم اهل علم و ماييم كان تأويل و تنزيل . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : من، شهر علمم و على ، دروازه آن است . هر كه جوياى علم است ، بايد از درِ آن بيايد » .

.

ص: 504

الإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ الذِّكرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ونَحنُ أهلُهُ ، ونَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، ونَحنُ مَنارُ الهُدى وأعلامُ التُّقى ، ولَنا ضُرِبَتِ الأَمثالُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» _ :نَحنُ أهلُ الذِّكرِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» _ :هُمُ الأَئِمَّةُ مِن عِترَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

الكافي عن أبي بكر الحضرمي :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام ودَخَلَ عَلَيهِ الوَردُ أخُو الكُمَيتِ ، فَقالَ : قَولُ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» مَن هُم ؟ قالَ : نَحنُ . قالَ قُلتُ : عَلَينا أن نَسأَلَكُم ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : عَلَيكُم أن تُجيبونا ؟ قالَ : ذاكَ إلَينا . (4)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 98 عن أبي العبّاس الفلكي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 239 ح 1 عن الريّان بن الصلت ، تحف العقول : ص 435 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 184 ح 50 .
2- .الكافي : ج 1 ص 210 ح 3 عن الوشّاء ، الإرشاد : ج 2 ص 162 عن معاوية بن عمّار الدهني عن الإمام الباقر عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 178 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 40 ح 12 عن سليمان بن جعفر الجعفري نحوه ، بحار الأنوار ج 23 ص 179 ح 23 ؛ تفسير الطبري : ج 10 الجزء 17 ص 5 عن جابر الجعفي عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 437 ح 466 عن الفضيل بن يسار .
4- .الكافي : ج 1 ص 211 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 664 ح 1390 عن هشام عن الإمام الصادق عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 39 ح 6 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 178 ح 19 .

ص: 505

امام على عليه السلام :بدانيد كه مقصود از «ذكر» ، پيامبر خداست و «اهل ذكر» ، ما هستيم و ماييم راسخان در علم و نشان هدايت و پرچم هاى پرهيز كه براى ما مَثَل زده مى شود .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريفِ : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» _ :اهل ذكر ، ما هستيم .

امام باقر عليه السلام_ درباره آيه شريفِ : «پس، از اهل ذكر بپرسيد» _ :ايشان، امامان از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اند .

الكافى_ به نقل از ابو بكر حضرمى _ :در محضر امام باقر عليه السلام بودم كه وَرد، برادر كُمَيت، وارد شد و در باره اين سخن خداى _ تبارك و تعالى _ : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» پرسيد كه: ايشان كيان اند؟ فرمود : «ماييم» . گفتم : ما بايد از شما سؤال كنيم؟ فرمود : «آرى». گفتم : پس شما بايد به ما پاسخ دهيد؟ فرمود : «آن با ماست [كه پاسخ بدهيم يا ندهيم]» .

.

ص: 506

الإمام الصادق عليه السلام :لِلذِّكرِ مَعنَيانِ : القُرآنُ ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ، ونَحنُ أهلُ الذِّكرِ بِكِلا مَعنَيَيهِ (1) ، أمّا مَعناهُ القُرآنُ فَقَولُهُ تَعالى : «وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (2) وقَولُهُ تَعالى : «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئلُونَ» (3) ، وأمّا مَعناهُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَالآيَةُ في سورَةِ الطَّلاقِ : «فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَاأُوْلِى الْأَلْبَابِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا * رَّسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (4) . (5)

عنه عليه السلام_ في حَديثٍ طَويلٍ _ :قالَ جَلَّ ذِكرُهُ : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» قالَ : الكِتابُ هُوَ الذِّكرُ ، وأهلُهُ آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام ، أمَرَ اللّهُ عز و جلبِسُؤالِهِم ، ولَم يُؤمَروا بِسُؤالِ الجُهّالِ . (6)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئلُونَ» _ :الذِّكرُ القُرآنُ ، ونَحنُ قَومُهُ ، ونَحنُ المَسؤولونَ . (7)

الكافي عن ابن بكير عن حمزة بن الطيّار :أنَّهُ عَرَضَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعضَ خُطَبِ أبيهِ ، حَتّى إذا بَلَغَ مَوضِعا مِنها قالَ لَهُ : كُفَّ وَاسكُت . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : لا يَسَعُكُم فيما يَنزِلُ بِكُم مِمّا لا تَعلَمونَ إلّا الكَفُّ عَنهُ وَالتَّثَبُّتُ وَالرَّدُّ إلى أئِمَّةِ الهُدى حَتّى يَحمِلوكُم فيهِ عَلَى القَصدِ ، ويَجلوا عَنكُم فيهِ العَمى ، ويُعَرِّفوكُم فيهِ الحَقَّ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» . (8)

.


1- .وفي المصدر : «معنيه» ، والصحيح ما أثبتناه في المتن .
2- .النحل : 44 .
3- .الزخرف : 44 .
4- .الطلاق : 10 و 11 .
5- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 357 ح 14 عن عبد الحميد بن أبي الديلم وراجع : الكافي : ج 1 ص 295 ح 3 وبصائر الدرجات : ص 41 ح 19 .
6- .الكافي : ج 1 ص 295 ح 3 عن عبد الحميد بن أبي الديلم ، بصائر الدرجات : ص 41 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 181 ح 33 .
7- .الكافي : ج 1 ص 211 ح 5 ، بصائر الدرجات : ص 37 ح 1 كلاهما عن الفضيل و ح 6 عن بريد بن معاوية عن الإمام الباقر عليه السلام ، تفسير القمّي : ج 2 ص 286 عن عبد الرحمن بن كثير ، بحار الأنوار : ج 23 ص 175 ح 5 .
8- .الكافي : ج 1 ص 50 ح 10 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 260 ح 30 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 183 ح 43 ، وراجع : المحاسن : ج 1 ص 341 ح 703 .

ص: 507

امام صادق عليه السلام :ذكر، دو معنا دارد : قرآن و محمّد صلى الله عليه و آله و به هر دو مفهوم ، اهل ذكر ، ما هستيم . ذكر به معناى قرآن ، همان سخن خداى عز و جلاست كه : «و ذكر (قرآن) را براى مردم بر تو نازل كرديم تا آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، بيان كنى» و اين سخن خداى متعال كه : «و به راستى، ذكر (قرآن) براى تو و براى قوم تو [تذكّرى ]است و زودا كه [در مورد آن] بازخواست شويد» . امّا ذكر به معناى محمّد صلى الله عليه و آله ، [همان ]آيه در سوره طلاق است : «پس _ اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد _ از خدا بترسيد . به راستى كه خدا بر شما ذكر را فرو فرستاده است ؛ پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را برايتان مى خواند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، از تاريكى به روشنايى در آورد» .

امام صادق عليه السلام_ در حديثى طولانى _ :خداوندِ والانام مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» . كتاب ، همان «ذكر» است و اهل آن، همان خاندان محمّدند كه خداوند [به مردمْ] دستور داده است از آنها پرسش كنند و [مردم] به پرسش كردن از نادانان، مأمور نگشته اند .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و به راستى، ذكر براى تو و براى قوم توست و زودا كه [براى فهم آن،] مورد پرسش قرار مى گيريد» _ :مقصود از «ذكر» ، قرآن است و ما ، قوم آن هستيم و ما همان هاييم كه [در باره معانى آن، به وسيله مردمْ] مورد پرسش قرار مى گيريم .

الكافى_ به نقل از ابن بكير _ :حمزة بن طيّار، يكى از خطبه هاى پدرِ امام صادق عليه السلام را بر ايشان عرضه كرد، تا اين كه به بخشى از آن رسيد . امام فرمود : «خُب! خاموش باش» و سپس فرمود : «شما را در آنچه برايتان نازل شده و از آن آگاهى نداريد ، نرسد ، مگر توقّف و درنگ و باز گردانيدن آن به امامان هدايت تا شما را در آن به راه راست وا دارند و نابينايى را از شما بر گيرند و حق را در آن به شما بشناسانند . خداوند مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» » .

.

ص: 508

الإمام الصادق عليه السلام_ في رِسالةٍ إلى أصحابِهِ _ :أيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحومَةُ المُفلِحَةُ ، إنَّ اللّهَ أتَمَّ لَكُم ما آتاكُم مِنَ الخَيرِ ، وَاعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِن عِلمِ اللّهِ ولا مِن أمرِهِ أن يَأخُذَ أحَدٌ مِن خَلقِ اللّهِ في دينِهِ بِهَوًى ولا رَأيٍ ولا مَقاييسَ ، قَد أنزَلَ اللّهُ القُرآنَ ، وجَعَلَ فيهِ تِبيانَ كُلِّ شَيءٍ ، وجَعَلَ لِلقُرآنِ ولِتَعَلُّمِ القُرآنِ أهلاً ، لا يَسَعُ أهلَ عِلمِ القُرآنِ الَّذينَ آتاهُمُ اللّهُ عِلمَهُ أن يَأخُذوا فيهِ بِهَوىً ولا رَأيٍ ولا مَقاييسَ ، أغناهُمُ اللّهُ عَن ذلِكَ بِما آتاهُم مِن عِلمِهِ ، وخَصَّهُم بِهِ ووَضَعَهُ عِندَهُم ، كَرامَةً مِنَ اللّهِ أكرَمَهُم بِها ، وهُم أهلُ الذِّكرِ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ هذِهِ الاُمَّةَ بِسُؤالِهِم . (1)

3 / 1 _ 11حَفَظَةُ الدّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أنا وأنتَ وَابناكَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ أركانُ الدّينِ ودَعائِمُ الإِسلامِ ، مَن تَبِعَنا نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي ، يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ وَانتِحالَ المُبطِلينَ وتَأويلَ الجاهِلينَ . وإنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عَزَّوجَلَّ ، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم . (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 5 ح 1 عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 214 ح 93 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 217 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 49 بزيادة «هوى» في آخره وكلاهما عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 272 ح 93 .
3- .كمال الدين: ص 221 ح 7 عن أبي الحسن الليثيّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 77 ح 250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهرآشوب: ج 1 ص 245 وليس فيه ذيله من «وإن أئمّتكم» ، كنز الفوائد: ج 1 ص 330 وليس فيه «وصلاتكم» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 30 ح 46 .

ص: 509

3 / 1 - 11 پاسداران دين

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى به اصحاب خود _ :اى گروه رحمت شده رستگار! همانا خداوند با خيرى كه به شما بخشيده، نعمتش را بر شما كامل گردانيده است . بدانيد كه در علم و امر خدا چنين نيست كه كسى از خلق خدا در دين او به دلخواه و رأى و قياس عمل كند . خداوند، قرآن را فرو فرستاده و در آن، بيان هر چيز را نهاده است . خداوند براى قرآن و آموختن آن ، اهلى را قرار داده است و اهل آگاهى از قرآن را _ كه خداوند، علم آن را بديشان بخشيده _ نرسد كه در آن به دلخواه و بر اساس رأى و قياس عمل كنند . خداوند با دادن علم خود بديشان، آنها را از اين كار بى نياز ساخته است و آن را ويژه ايشان كرده و آن علم را نزد ايشان نهاده است و اين، كرامتى است كه خداوند ، ايشان را با آن ارجمند داشته است . اينها همان اهل ذكرى هستند كه خداوند به اين امّت دستور داده از ايشان بپرسند .

3 / 1 _ 11پاسداران دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على بن ابى طالب عليه السلام _ :اى على! من و تو و دو فرزندت حسن و حسين و نُه فرزند حسين، بنيان ها و پايه هاى اسلام هستيم . هر كه از ما پيروى كند ، رهايى مى يابد و هر كه از ما باز ماند ، رو به سوى آتش دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر نسلى از امّت من ، دادگرى از اهل بيتم حضور دارد كه تحريف زياده روان ، در لباس دين در آمدن مُبطلان و تأويل جاهلان را از اين دين دور مى كند . امامان شما، همان راهبران شما به سوى خداوند عز و جلاند . پس بنگريد كه در دين و نماز خود، به چه كسانى اقتدا مى كنيد؟

.

ص: 510

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ ، وذاكَ أنَّ الأَنبِياءَ لَم يورِّثوا دِرهَما ولا دينارا ، وإنَّما أورَثوا أحاديثَ مِن أحاديثِهِم ، فَمَن أخَذَ بِشَيءٍ مِنها فَقَد أخَذَ حَظّا وافِرا ، فَانظُروا عِلمَكُم هذا عَمَّن تَأخُذونَهُ ؟ فَإِنَّ فينا أهلَ البَيتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً ، يَنفونَ عَنهُ تَحريفَ الغالينَ وَانتِحالَ المُبطِلينَ وتَأويلَ الجاهِلينَ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ _ :ناصِحٌ لِعِبادِ اللّهِ ، حافِظٌ لِدينِ اللّهِ . (2)

3 / 1 _ 12أبوابُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ بابُ اللّهِ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، بِنا يَهتَدِي المُهتَدونَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَذكُرُ فيها فَضائِلَ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :نَحنُ الشِّعارُ (4) وَالأَصحابُ ، وَالخَزَنَةُ وَالأَبوابُ ، ولا تُؤتَى البُيوتُ إلّا مِن أبوابِها ، فَمَن أتاها مِن غَيرِ أبوابِها سُمِّيَ سارِقا . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 32 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 10 ح 1 كلاهما عن أبي البختريّ ، مجمع البحرين : ج 1 ص 542 وفيه ذيله من «فإنّ فينا» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 92 ح 21 .
2- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 778 ح 1049 ، الاحتجاج : ج 2 ص 445 ح 310 ، الغيبة للنعماني : ص 222 ح 6 كّلها عن عبدالعزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 126 ح 4 .
3- .فضائل الشيعة : ص 50 ح 7 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 509 ح 11 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، الاحتجاج : ج 1 ص 540 ح 540 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 343 ح 687 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيهما ذيله ، بحار الأنوار : ج 25 ص 2 ح 3 .
4- .الشعار: الثوب الذي يلي الجسد لأنّه يلي شعره، ويراد به الخاصّة والبطانة (النهاية : ج2 ص480).
5- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9209 بزيادة «السدنة» بعد «والأصحاب» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 53 .

ص: 511

3 / 1 - 12 باب هاى خداوند

امام صادق عليه السلام :عالمان ، وارثان انبيايند و اين از آن روست كه پيامبران، نه درهمى به ارث مى نهند ، نه دينارى؛ بلكه احاديثى از احاديث خود را به ارث مى نهند . پس هر كه قدرى از احاديث را فرا گيرد، به بهره اى فراوان دست يافته است . پس بنگريد دانش خود را از چه كسى فرا مى گيريد؛ زيرا در هر نسل، افراد عادلى از ما اهل بيت هستند كه تحريف زياده روان ، در لباس دين در آمدن مُبطلان و تأويل جاهلان را از اين دين دور مى كنند .

امام رضا عليه السلام_ در توصيف امام _ :خيرخواه بندگان خدا و پاسدار دين خداست .

3 / 1 _ 12باب هاى خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما، باب خداييم كه از آن وارد مى شوند . با ما ، هدايت جويان ره مى يابند .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن فضايل اهل بيت عليهم السلام را بر مى شمارد _ :ماييم خواص و اصحاب و خزانه داران و درها ، و جز از در ، به خانه در نمى آيند و هر كس جز از درِ خانه وارد شود ، او را دزد مى نامند .

.

ص: 512

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، ولكِن جَعَلَنا أبوابَهُ وصِراطَهُ ، وسَبيلَهُ وَالوَجهَ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، فَمَن عَدَلَ عَن وَلايَتِنا أو فَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبونَ ، فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النّاسُ بِهِ (1) ، ولا سَواءٌ حَيثُ ذَهَبَ النّاسُ إلى عُيونٍ كَدِرَةٍ يَفرُغُ بَعضُها في بَعضٍ ، وذَهَبَ مَن ذَهَبَ إلَينا إلى عُيونٍ صافِيَةٍ تَجري بِأَمرِ رَبِّها ، لا نَفادَ لَها ولَا انقِطاعَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَوصِياءُ هُم أبوابُ اللّهِ عز و جل الَّتي يُؤتى مِنها ، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّهُ عز و جل ، وبِهِمُ احتَجَّ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلى خَلقِهِ . (3)

3 / 1 _ 13عُرفاءُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :ثَلاثٌ اُقسِمُ أنَّهُنَّ حَقٌّ : إنَّكَ وَالأَوصِياءَ مِن بَعدِكَ عُرفاءُ لا يُعرَفُ اللّهُ إلّا بِسَبيلِ مَعرِفَتِكُم ، وعُرفاءُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَكُم وعَرَفتُموهُ ، وعُرفاءُ لا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَكُم وأنكَرتُموهُ . (4)

.


1- .قال الفيض الكاشانيّ قدس سره : يعنيليس كلّ من اعتصم به الناس سواء في الهداية ، ولا سواء فيما يسقيهم ، بل بعضهم يهديهم إلى الحقّ وإلى صراط مستقيم ، ويسقيهم من عيون صافية ، وبعضهم يذهب بهم إلى الباطل وإلى طريق الضلال، ويسقيهم من عيون كدرة، كما يفسّره فيما بعد، «يفرغ» أي يصبّ بعضها في بعض حتّى يفرغ (الوافي : ج 22 ص 87) .
2- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 9 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 55 كلّها عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير فرات : ص 143 ح 174 عن الأصبغ بن نباتة وكلاهما نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 176 ح 13 وفيه صدره إلى «لناكبون» ، بحار الأنوار : ج 24 ص 253 ح 14 .
3- .الكافي : ج 1 ص 193 ح 2 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 86 ح 72 كلاهما عن أبي بصير .
4- .الخصال : ص 150 ح 183 ، بصائر الدرجات : ص 498 ح 10 و ص 499 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 99 ح 2 .

ص: 513

3 / 1 - 13 كدخدايان خدا

امام على عليه السلام :اگر خداوند _ تبارك و تعالى _ بخواهد ، خود را به بندگانش مى شناساند ؛ ليكن ما را درها و راه خود گردانيد و طريق و سويى قرار داد كه از آن مى آيند . پس هر كه از ولايت ما كناره گيرد ، يا ديگرى را بر ما برترى دهد ، از راه، منحرف شده است . پس كسانى كه مردم بديشان چنگ در مى زنند ، (1) [در هدايت ]يك سان نيستند و كسانى كه مردم را به چشمه هاى كدر و آلوده راه مى برند ، برابر نيستند، و آنها كه با ما باشند ، به چشمه هايى گوارا مى رسند كه به امر پروردگارشان در جوشش اند و هيچ خشكى و پايانى ندارند .

امام صادق عليه السلام :اوصيا همان درهاى خداوند عز و جل هستند كه از آن وارد مى شوند و اگر ايشان نبودند ، خداوند عز و جل شناخته نمى شد . خداوند _ تبارك و تعالى _ با آنها بر خلقش حجّت مى آورد .

3 / 1 _ 13كدخدايان خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :سه چيز است كه به حق بودنشان سوگند مى خورم : اين كه تو و اوصياى پس از تو، كدخدايانى هستيد كه خداوند، جز از راه شناختِ شما شناخته نمى شود و كدخدايانى هستيد كه كسى به بهشت وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را بشناسد و شما هم او را بشناسيد و كدخدايانى هستيد كه در آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را [بر حق] نشناسد و شما هم او را [بر صراط حق ]نشناسيد .

.


1- .فيض كاشانى مى گويد : كسانى كه بديشان چنگ در مى زنند ، در هدايت ، برابر نيستند و كسانى كه از آبشخور آنان مى نوشند نيز يك سان نيستند ؛ بلكه برخى از آنان ، مردم را به حق و به راه مستقيم ، ره نمون مى شوند و از چشمه هاى خالص مى نوشانند ، و برخى ديگر، مردم را به باطل و گم راهى مى برند و از چشمه هاى آلوده مى آشامانند .

ص: 514

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أنتَ وَالأَوصِياءُ مِن وُلدِكَ أعرافُ اللّه بَينَ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، لا يَدخُلُها إلّا مَن عَرَفَكُم وعَرَفتُموهُ ، ولا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَكُم وأنكَرتُموهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما الأَئِمَّةُ قُوّامُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وعُرفاؤُهُ عَلى عِبادِهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، ولا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَهُم وأنكَروهُ . (2)

عنه عليه السلام :الأَوصياءُ أصحابُ الصِّراطِ وُقوفٌ عَلَيهِ ، لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، ولا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَهُم وأنكَروهُ ، لِأَنَّهُم عُرَفاءُ اللّهِ ، عَرَّفَهُم عَلَيهِم عِندَ أخذِ المَواثيقِ عَلَيهِم ، ووَصَفَهُم في كِتابِهِ ، فَقالَ جَلَّ وعَزَّ : «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» (3) هُمُ الشُّهداءُ عَلى أولِيائِهِم ، وَالنَّبِيُّ الشَّهيدُ عَلَيهِم . (4)

تفسير العيّاشي عن هلقام عن الإمام الباقر عليه السلام ، قالَ :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» : ما يَعني بِقَولِهِ «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ» ؟ قالَ: ألَستُم تُعَرِّفونَ عَلَيكُم عُرَفاءَ (5) عَلى قَبائِلِكُم لِيَعرِفونَ (لِيَعرِفوا) مَن فيها مِن صالِحٍ أو طالِحٍ ؟ قُلتُ : بَلى ، قَال : فَنَحنُ اُولئِكَ الرِّجالُ الَّذينَ يَعرِفونَ كُلّاً بِسيماهُم . (6)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 25 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 18 ح 44 عن سلمان وفيه «بعدك» بدل «ولدك» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 233 ، إرشاد القلوب : ص 298 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 253 ح 13 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 152 ، كشف المحجّة : ص 273 نحوه ، غرر الحكم : ج 3 ص 94 ح 3911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 179 ح 3688 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 623 ح 36 .
3- .الأعراف : 46 .
4- .بصائر الدرجات : ص 498 ح 9 عن زرّ بن حبيش ، كشف المحجّة : ص 273 نحوه ، مختصر بصائر الدرجات : ص 53 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 232 ح 46 .
5- .عريف القوم : سيّدهم ، والعريف : القيّم والسيّد لمعرفته بسياسة القوم (لسان العرب : ج 9 ص 238 «عرف») .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 18 ح 43 ، بصائر الدرجات : ص 496 ح 3 نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 336 ح 8 .

ص: 515

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! تو و اوصيا از نسل تو ، اعرافِ ميان بهشت و دوزخ هستيد كه بدان وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را بشناسد و شما هم او را بشناسيد ، و به آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را [بر حق] نشناسد و شما هم او را [بر صراط حق] نشناسيد .

امام على عليه السلام :همانا امامان ، كارگزاران خدايند در ميان خلق او و كدخدايان او در ميان بندگانش . به بهشت وارد نمى شود ، مگر كسى كه آنها را بشناسد و ايشان هم او را بشناسند و به آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه آنها را نشناسد و آنها هم او را نشناسند .

امام على عليه السلام :اوصيا، صاحبان صراط اند و بر آن ايستاده اند . به بهشت وارد نمى شود ، مگر كسى كه آنها را بشناسد و آنها هم او را بشناسند ، و به آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه ايشان را نشناسد و آنها هم او را نشناسند ؛ زيرا آنها كدخدايان خدايند و خداوند، هنگام گرفتن پيمان از ايشان، اوصيا را بديشان شناسانده است و در كتابِ خود، چنين توصيفشان كرده است : «و بر اعراف (بلندى هاى حايل ميان بهشت و دوزخ) مردانى هستند كه هر يك را به سيمايشان مى شناسند» . آنها گواهانِ دوستان خودند و پيامبر ، گواه بر ايشان است .

تفسير العيّاشى_ به نقل از هِلقام _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند : «و بر اعراف، مردانى هستند كه هر يك را از سيمايشان مى شناسند» پرسيدم كه: مقصود از «و بر اعراف، مردانى هستند» چيست؟ امام عليه السلام فرمود : «آيا شما كدخدايانى را بر قبيله هايتان نمى گماريد تا نيكوكار و بدكردار ايشان را شناسايى كنند؟» . گفتم : آرى . فرمود : «ما همان مردانى هستيم كه هر يك را از سيمايشان مى شناسيم» .

.

ص: 516

مقتضب الأثر عن أبان بن عمر :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَيهِ سُفيانُ بنُ مُصعَبٍ العَبدِيُّ فَقالَ : جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ، ما تَقولُ في قَولِهِ تَعالى ذِكرُهُ : «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» ؟ قالَ : هُمُ الأَوصِياءُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ الاِثنا عَشَرَ ، لا يَعرِفُ اللّهَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، قالَ : فَمَا الأَعرافُ جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : كَثائِبُ (1) مِن مِسكٍ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالأَوصِياءُ ، يَعرِفونَ كُلّاً بِسيماهُم . (2)

3 / 1 _ 14أركانُ الأَرضِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بابُ اللّهِ الَّذي لا يُؤتى إلّا مِنهُ ، وسَبيلُهُ الَّذي مَن سَلَكَهُ وَصَلَ إلَى اللّهِ عز و جل ، وكَذلِكَ كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مِن بَعدِهِ ، وجَرى لِلأَئِمَّةِ عليهم السلام واحِدا بَعدَ واحِدٍ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل أركانَ الأَرضِ أن تَميدَ بِأَهلِها ، وعُمُدَ الإِسلامِ ، ورابِطَةً عَلى سَبيلِ هُداهُ ، لا يَهتَدي هادٍ إلّا بِهُداهُم ، ولا يَضِلُّ خارِجٌ مِنَ الهُدى إلّا بِتَقصيرٍ عَن حَقِّهِم ، اُمَناءُ اللّهِ عَلى ما أهبَطَ مِن عِلمٍ أو عُذرٍ أو نُذرٍ ، وَالحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى مَن فِي الأَرضِ ، يَجري لِاخِرِهِم مِنَ اللّهِ مِثلُ الَّذي جَرى لِأَوَّلِهِم ، ولا يَصِلُ أحدٌ إلى ذلِكَ إلّا بِعَونِ اللّهِ . (3)

.


1- .الكثائب جمع الكثيب ، وهو التلّ المستطيل المُحدَودِب من الرمل (تاج العروس : ج 2 ص 354 «كثب») .
2- .مقتضب الأثر : ص 48 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 233 نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 252 ح 13 .
3- .الكافي : ج 1 ص 198 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 199 ح 1 وفيه «عهد» بدل «عمد» وكلاهما عن أبي الصامت الحلواني ، بحار الأنوار : ج 25 ص 354 ح 3 ، وراجع : الاختصاص : ص 21 .

ص: 517

3 / 1 - 14 اركان زمين

مقتضب الأثر_ به نقل از ابان بن عمر _ :نزد امام صادق عليه السلام بودم كه سفيان بن مصعبِ عبدى وارد شد و گفت : خدا مرا قربان تو گرداند ! نظرت در باره آيه شريف : «و بر اعراف، مردانى هستند» چيست؟ فرمود : «آنها جانشينان دوازده گانه از خاندان محمّدند كه خدا را نمى شناسد ، مگر كسى كه ايشان را بشناسد و آنها هم او را بشناسند» . گفت : قربانت گردم! مقصود از اعراف چيست؟ فرمود : «پشته هايى از مُشك است كه پيامبر خدا و اوصياى او بر آنها ايستاده اند و هر كس را از سيمايش مى شناسند» .

3 / 1 _ 14اركان زمينامام باقر عليه السلام :همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باب [معرفت] خداست كه جز از آن در نمى آيند و راه اوست كه هر كس آن را بپيمايد ، به خداوند عز و جلمى رسد . امير مؤمنان عليه السلام نيز پس از او چنين است و همين طور است هر امام در پِى ديگرى . خداوند عز و جل آنها را اركان زمين قرار داده تا [زمين،] اهلش را نلرزاند و نيز بنيان هاى اسلام و مرزداران راه هدايت او، قرار داده است. هيچ كس جز به هدايت آنها ره نمى يابد و بيرون رونده از هدايتى گم راه نمى شود ، مگر با كوتاهى كردن در حقّ ايشان . آنها معتمدان خدايند در علم و حجّت ها و هشدارهايى كه فرو فرستاده است و دليلى رسايند براى زمينيان كه براى آخرين آنها از سوى خدا همان جارى است كه براى نخستين ايشان جارى بوده و هيچ كس جز به يارى خدا به اين حد نمى رسد .

.

ص: 518

الإمام الصادق عليه السلام_ في زِيارَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :أنتُم أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، ودَعائِمُ الدّينِ ، وأركانُ الأَرضِ ، وَالشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ فِي الأَرضِ بُنيانٌ ، وشيعَتُنا عُرَى (2) الإِسلامِ . (3)

3 / 1 _ 15أركانُ العالَمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِ عَلِيٍّ عليهم السلام _ :خُلَفائي وأوصِيائي وأولادي وعِترَتي ... بِهِم يُمسِكُ اللّهُ عز و جل السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ ، وبِهِم يَحفَظُ اللّهُ الأَرضَ أن تَميدَ بِأَهلِها . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :نَحنُ أئِمَّةُ المُسلِمينَ ، وحُجَجُ اللّهِ عَلَى العالَمينَ ، وسادَةُ المُؤمِنينَ ، وقادَةُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ ، ومَوالِي المُؤمِنينَ ، ونَحنُ أمانُ أهلِ الأَرضِ كَما أنَّ النُّجومَ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، ونَحنُ الَّذينَ بِنا يُمسِكُ اللّهُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ ، وبِنا يُمسِكُ الأَرضَ أن تَميدَ بِأَهلِها ، وبِنا يُنزِلُ الغَيثَ ، تُنشَرُ الرَّحمَةُ ، وتَخرُجُ بَرَكاتُ الأَرضِ ، ولَولا ما فِي الأَرضِ مِنّا لَساخَت بِأَهلِها . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 28 ح 53 عن يونس بن ظبيان ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 591 ح 3197 ، المزار للمفيد : ص 81 ، كامل الزيارات : ص 102 ح 95 ، مصباح المتهجّد : ص 744 ح 836 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 274 ح 14 نقلاً عن فرحة الغري .
2- .العروة : المقبض ، وجمعها عُرى (لسان العرب : ج 15 ص 45 «عرا») .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 243 ح 18 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 68 ص 35 ح 75 .
4- .كمال الدين : ص 258 ح 3 ، الاحتجاج : ج 1 ص 168 ح 34 ، كفاية الأثر : ص 145 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 368 ح 440 كلّها عن عليّ بن أبي حمزة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 252 ح 68 .
5- .كمال الدين : ص 207 ح 22 ، الأمالي للصدوق : ص 253 ح 277 ، كلاهما عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، روضة الواعظين : ص 220 عن عمرو بن دينار ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 167 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 6 ح 10 .

ص: 519

3 / 1 - 15 اركان جهان

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امير مؤمنان عليه السلام _ :شما ، اهل خانه رحمت و بنيان هاى دين و اركان زمين و شجره طيّبه هستيد .

امام صادق عليه السلام :ما در زمين ، شالوده هستيم و شيعيان ما ، دستگيره هاى اسلام اند .

3 / 1 _ 15اركان جهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف امامان فرزند على عليه السلام _ :آنها خلفا ، اوصيا، فرزندان و خاندان من اند... . خداوند عز و جل با آنها، آسمان را نگاه داشته ، تا جز به اذن او بر زمين فرو نيفتد و خداوند ، با آنها زمين را از اين كه اهلش را بلرزاند ، حفظ كرده است .

امام زين العابدين عليه السلام :ما ، امامان مسلمانان و حجّت هاى خداوند بر جهانيان و سَروران مؤمنان و جلودار سپيدرويان دست و پا سفيد و سالار مؤمنان هستيم . ما موجب امنيت زمينيانيم ، چنان كه ستارگان سبب امان آسمانيان اند . ماييم كه خداوند به سبب ما آسمان را نگاه داشته تا مبادا _ جز به اذن او _ بر زمين فرو افتد و با ما زمين را حفظ كرده تا زمين، اهل خود را نلرزاند و به سبب ما باران را فرو مى فرستد و رحمت را در پرتو وجود ما مى پراكند و بركت هاى زمين بيرون مى آيد . اگر كسى از ما در زمين نمى بود ، اهل خود را فرو مى كشيد .

.

ص: 520

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :مَوالِيَّ لا اُحصي ثَناءَكُم ، ولا أبلُغُ مِنَ المَدحِ كُنهَكُم ، ومِنَ الوَصفِ قَدرَكُم ، وأنتُم نورُ الأَخيارِ ، وهُداةُ الأَبرارِ ، وحُجَجُ الجَبّارِ ، بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وبِكُم يَختِمُ ، وبِكُم يُنزِلُ الغَيثَ ، وبِكُم يُمسِكُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ . (1)

3 / 1 _ 16أمانُ أهلِ الأَرضِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، إذا ذَهَبَتِ النُّجومُ ذَهَبَ أهلُ السَّماءِ ، وأهلُ بَيتي أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَيتي ذَهَبَ أهلُ الأَرضِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، وأهلُ بَيتي أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَيتي جاءَ أهلَ الأَرضِ مِنَ الآياتِ ما كانوا يوعَدونَ . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 ح 177 ، وراجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 460 ح 1059 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 671 ح 1145 عن عنترة عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 4 ص 311 ح 6913 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزل العمّال : ج 12 ص 96ح 34155 ؛ كمال الدين : ج 1 ص 205 ح 19 عن عنترة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الأمالي للطوسي : ص 379 ح 812 عن ابن عبّاس نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 309 ح 3 ، وراجع : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 27 ح 14 .
3- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 71 ح 2 عن أنس ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 486 ح 3676 عن جابر نحوه ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 502 ح 888 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 142 ح 623 عن سلمة بن الأكوع وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 19 ح 14 نقلاً عن علل الشرائع .

ص: 521

3 / 1 - 16 امان زمينيان

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :اى سَرورانم! من نمى توانم ستايش شما را شماره كنم و به كُنه مدح شما برسم و به توصيف منزلت شما دست يابم . شما نور برگزيدگان و هدايتگر نيكان و حجّت هاى خداوند جبّار هستيد كه خداوند به سبب شما هر كارى را آغاز مى كند و به سبب شما پايان هر كارى را مقرّر مى نمايد و در پرتو وجود شما باران را فرو مى ريزد وبا شما آسمان را نگاه مى دارد تا _ مگر به اذن او _ فرو نيفتد .

3 / 1 _ 16امان زمينيانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستارگان ، [موجب] امان آسمانيان اند و هر گاه ستارگان ناپديد شوند ، آسمانيان نيز مى روند و اهل بيت من ، [موجب] امان زمينيان اند و هر گاه اهل بيت من بروند ، زمينيان نيز خواهند رفت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستارگان ، [موجب] امان آسمانيان و اهل بيت من ، [موجب] امان زمينيان اند . پس هر گاه اهل بيت من بروند ، براى زمينيان، نشانه هاى تهديد، ظاهر مى شود .

.

ص: 522

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ بَيتُ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الحِكمَةِ ، أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، ونَجاةٌ لِمَن طَلَبَ . (1)

3 / 1 _ 17مَعدِنُ الرِّسالَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلُ بَيتِ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، لَيسَ أحَدٌ مِنَ الخَلائِقِ يَفضُلُ أهلَ بَيتي غَيري . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ لِعُتبَةَ بنِ أبي سُفيانَ _ :إنّا أهلُ بَيتِ الكَرامَةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، وأعلامُ الحَقِّ الَّذينَ أودَعَهُ اللّهُ عز و جل قُلوبَنا ، وأنطَقَ بِهِ ألسِنَتَنا . (3)

عنه عليه السلام_ لِلوَليدِ والِي المَدينَةِ _ :أيُّهَا الأَميرُ ، إنّا أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطُ الرَّحمَةِ ، بِنا فَتَحَ اللّهُ وبِنا خَتَمَ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي حَمِدَ فِي الكِتابِ نَفسَهُ ... وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النُّبُوَّةِ ، وخَيرِ البَرِيَّةِ ، وعَلى آلِهِ آلِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةِ النِّعمَةِ ، ومَعدِنِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ . (5)

.


1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 310 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 404 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 236 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 429 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 195 .
2- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 154 عن الإمام عليّ عليه السلام ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 378 نقلاً عن المناقب لابن المغازلي .
3- .الأمالي للصدوق : ص 216 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 312 .
4- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 184 ؛ الملهوف : ص 98 وليس فيه «ومهبط الرحمة» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 325 ح 2 .
5- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 297 ح 77 كلاهما عن معاوية بن حكيم .

ص: 523

3 / 1 - 17 كان رسالت

امام على عليه السلام :ما خانه نبوّت و كان حكمت و [موجب] امان زمينيان و [وسيله] رهايى كسانى هستيم كه طالب رهايى اند .

3 / 1 _ 17كان رسالتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما ، خاندان شجره نبوّت و كان رسالت هستيم و هيچ كس جز من ، بر اهل بيتم برترى ندارد .

امام حسين عليه السلام_ خطاب به عُتبة بن ابى سفيان _ :ما ، اهل خانه كرامت و كان رسالت و نشانه هاى حقّى هستيم كه خداوند ، آن (حق) را در دل ما به وديعت نهاده و زبان ما را بدان گويا ساخته است .

امام حسين عليه السلام_ خطاب به وليد ، والى مدينه _ :اى امير! ما ، خاندان نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و محلّ فرود رحمتيم كه خداوند ، كارها را با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى بَرد .

امام رضا عليه السلام_ در سخنرانى خود _ :سپاس، خدايى را كه خود را در كتابش ستوده است... و درود خدا بر محمّد ، خاتم نبوّت و بهترينِ مردم، و بر خاندان او كه خاندان رحمت و شجره نعمت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان اند .

.

ص: 524

الطرائف عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» _ :يَعني أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . هُم أهلُ الذِّكرِ وَالعِلمِ وَالعَقلِ وَالبَيانِ ، وهُم أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ . (1)

إحقاق الحقّ عن ابن عبّاس :لَمّا كانَ يَومُ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَقَفَ مَلَكُ المَوتِ عَلَى البابِ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنَ الرِّسالَةِ ومُختَلَفَ المَلائِكَةِ ، فَاستَأذَنَ لِلدُّخولِ ، فَقالَت فاطِمَةُ : إنَّهُ لَمشغولٌ عَنكَ ، حَتَّى استَأذَنَ ثَلاثا ، فَالتَفَتَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : هُوَ مَلَكُ المَوتِ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنَ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفَ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطَ الوَحيِ ، ومَعدِنَ الرَّحمَةِ . (3)

3 / 1 _ 18دَعائِمُ الحَقِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :أئِمَّةٌ أبرارٌ ، هُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا وإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد جَعَلَ لِلخَيرِ أهلاً ، ولِلحَقِّ دَعائِمَ ، ولِلطّاعَةِ عِصَما . (5)

.


1- .الطرائف : ص 94 ح 131 ، نهج الحقّ : ص 210 ح 83 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 186 ح 55 .
2- .إحقاق الحقّ : ج 9 ص 402 نقلاً عن عطاء اللّه الدشتكي .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، وراجع : ص 215 ح 6495 من كتابنا هذا .
4- .كفاية الأثر : ص 177 عن عطاء عن الإمام الحسين عليه السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 344 ح 56 ، الغيبة للنعماني : ص 70 ، التحصين لابن طاووس : ص 634 والثلاثة الأخيرة عن سلمان وليس فيها «أئمّة أبرار» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 345 ح 211 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 214 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 195 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 311 ح 32 .

ص: 525

3 / 1 - 18 بنيان هاى حق

الطرائف_ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف : «پس، از اهل ذكر بپرسيد» _ :مقصود ، اهل بيت محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام اند كه اهل ذكر و علم و عقل و بيان اند و اهل بيت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شد فرشتگان اند .

إحقاق الحقّ_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون روز رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرا رسيد ، ملك الموت بر در ايستاد و گفت : سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شد فرشتگان! سپس اذن دخول خواست . فاطمه فرمود : «او به جاى پرداختن به تو ، به كار ديگرى مشغول است» . ملك الموت سه بار اذن خواست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف او نگاه كرد و فرمود : «او ملك الموت است» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و محلّ فرود وحى و كان رحمت!

3 / 1 _ 18بنيان هاى حقپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف امامان عليهم السلام _ :امامانى نيكوكارند . آنها با حق هستند و حق با آنهاست .

امام على عليه السلام :بدانيد كه خداوند سبحان ، براى خير ، اهلى و براى حق، بنيان هايى و براى طاعت ، نگاه دارندگانى قرار داده است .

.

ص: 526

عنه عليه السلام :نَحنُ دُعاةُ الحَقِّ وأئِمَّةُ الخَلقِ وألسِنَةُ الصِّدقِ ، مَن أطاعَنا مَلَكَ ، ومَن عَصانا هَلَكَ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ أقَمنا عَمودَ الحَقِّ ، وهَزَمنا جُيوشَ الباطِلِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ اُمَناءُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ ، ومُقيمُو الحَقِّ في بِلادِهِ ، بِنا يَنجُو المُوالي وبِنا يَهلِكُ المُعادِي . (3)

عنه عليه السلام :لا تَزولوا عَنِ الحَقِّ ووَلايَةِ أهلِ الحَقِّ ، فَإِنَّ مَنِ استَبدَلَ بِنا هَلَكَ ، وفاتَتهُ الدُّنيا ، وَخَرَجَ مِنها بِحَسرَةٍ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالحَقُّ فينا، وبِالحَقِّ تَنطِقُ ألسِنَتُنا. (5)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :الحَقُّ مَعَكُم وفيكُم، ومِنكُم وإلَيكُم، وأنتُم أهلُهُ ومَعدِنُهُ. (6)

3 / 1 _ 19اُمَراءُ الكَلامِالإمام عليّ عليه السلام :إنّا لَاُمَراءُ الكَلامِ ، وفينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ (7) ، وعَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 185 ح 10001 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9204 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 173 ح 9969 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9200 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 187 ح 10004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9207 .
4- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، فقه الرضا عليه السلام : ص 381 ح 106 عن العالم عليه السلام ، تحف العقول : ص 115 ، غرر الحكم : ج 6 ص 337 ح 10413 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9425 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 179 ح 44 .
5- .الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 185 نحوه .
6- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
7- .نشب الشيء في الشيء : أي علق فيه ، فانتشب (الصحاح : ج 1 ص 224 «نشب») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 233 ، أعلام الدين : ص 321 ، غرر الحكم : ج 2 ص 336 ح 2774 وفيه «تشبّثت فروعه» بدل «تنشّبت عروقه» ، بحار الأنوار : ج 31 ص245.

ص: 527

3 / 1 - 19 سرداران سخن

امام على عليه السلام :ما دعوتگران به سوى حق و امامان مردم و زبان هاى صداقتيم . هر كه از ما فرمان بَرد ، چيرگى مى يابد و هر كه از ما سركشى كند ، نابود مى شود .

امام على عليه السلام :ستون حق را ما بر افراشتيم و لشكريان باطل را ما شكست داديم .

امام على عليه السلام :ما معتمدان خداييم در ميان خلقش و برافرازندگان حقّيم در سرزمين هايش . دوست ، با ما نجات مى يابد و دشمن ، با ما نابود مى گردد .

امام على عليه السلام :از حق و ولايت اهل آن، منحرف نشويد كه هر كس به جاى ما ديگرى را بگيرد ، هلاك مى شود و دنيا را از دست مى دهد و از آن حسرتمندانه بيرون مى رود .

امام حسين عليه السلام :ما خاندان پيامبر خداييم . حق در ميان ماست و زبان ما به حق گوياست .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :حق با شما و در ميان شما و از شما و به سوى شماست . شماييد اهل حق و معدن آن .

3 / 1 _ 19سرداران سخنامام على عليه السلام :ماييم سرداران سخن كه ريشه هاى آن به ما پيوسته و شاخه هايش به سوى ما سرازير شده است .

.

ص: 528

الإمام الصادق عليه السلام_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :جَعَلَهُمُ اللّهُ حَياةً لِلأَنامِ ، ومَصابيحَ لِلظَّلامِ ، ومَفاتيحَ لِلكَلامِ . (1)

3 / 1 _ 20سِلمُهُم سِلمُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وحَربُهُم حَربُهُسنن الترمذي عن زيد بن أرقم :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لِعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبتُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمتُم . (2)

تاريخ دمشق عن زيد بن أرقم :حَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَرَضِهِ الَّذي قُبِضَ فيهِ عَلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وحَسَنٍ وحُسَينٍ عليهم السلام ، فَقالَ : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَكُم . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :نَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ وحَسَنٍ وحُسَينٍ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَقالَ : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَكُم . (4)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن زيد بن أرقم :كُنّ_ا مَ_عَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُ_وَ فِي الحُجرَةِ يوحى إلَيهِ ونَحنُ نَنتَظِرُهُ ، حَتَّى اشتَدَّ الحَرُّ ، فَجاءَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ومَعَهُ فاطِمَةُ وحَسَنٌ وحُسَينٌ عليهم السلام ؛ فَقَعَدوا في ظِلِّ حائِطٍ يَنتَظِرونَهُ ، فَلَمّا خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَآهُم فَأَتاهُم ، ووَقَفنا نَحنُ مَكانَنا ، ثُمَّ جاءَ إلَينا وهُوَ يُظِلُّهُم بِثَوبِهِ ، مُمسِكا بِطَرَفِ الثَّوبِ ، وعَلِيٌّ مُمسِكٌ بِطَرَفِهِ الآخَرِ وهُوَ يَقولُ : «اللّهُمَّ إنّي اُحِبُّهُم فَأَحِبَّهُم ، اللّهُمَّ إنّي سِلمٌ لِمَن سالَمَهُم ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم» ، فَقالَ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 204 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 225 ح 7 كلاهما عن إسحاق بن غالب .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 699 ح 3870 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 52 ح 145 نحوه ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 52 ح 145 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4714 ، كنز العمّال : ج 13 ص 640 ح 37618 ؛ الأمالي للطوسي : ص 336 ح 680 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 59 ح 223 عن أبي محمّد الحسن بن عبد اللّه بن محمّد بن العبّاس الرازي التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 43 ح 18 .
3- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 157 ح 3481 ، الأمالي للمحاملي : ص 447 ح 532 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 446 ح 9704 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4713 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 40 ح 2621 ، كنز العمّال : ج 12 ص 97 ح 34164 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 608 ح 907 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 217 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 321 ح 292 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 207 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 95 ح 58 .

ص: 529

3 / 1 - 20 آشتى با آنها، آشتى با پيامبرصلى الله عليه وآله و جنگ با آنها، جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله است

امام صادق عليه السلام_ در توصيف امامان عليهم السلام _ :خداوند ، آنها را موجب زندگى مردم و چراغ تاريكى و كليدهاى سخن قرار داده است .

3 / 1 _ 20آشتى با آنها، آشتى با پيامبر صلى الله عليه و آله و جنگ با آنها، جنگ با پيامبر صلى الله عليه و آله استسنن الترمذى_ به نقل از زيد بن ارقم _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام فرمود : «من با هر كه با شما سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و با هر كه آشتى شما را در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم» .

تاريخ دمشق_ به نقل از زيد بن ارقم _ :پيامبر صلى الله عليه و آله _ در بيمارى اى كه در آن ، جان داد _ به على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مهر ورزيد و فرمود : «من با هر كه با شما سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و با هر كه آشتى شما را در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام نگريست و فرمود : «من با هر كه با شما سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و با هر كه آشتى شما را در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم» .

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد_ به نقل از زيد بن ارقم _ :در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . به ايشان در اتاقِ خود وحى مى شد و ما منتظر او بوديم ، تا اين كه گرما شدّت گرفت . على بن ابى طالب به همراه فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام آمدند و در سايه ديوارى به انتظار پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند . چون پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد ، آنها را ديد و به سوى آنها رفت ، در حالى كه ما در جاى خود ايستاده بوديم . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى ما آمد ، در حالى كه با جامه اش بر سر آنها سايه انداخته بود . يك سرِ جامه را پيامبر و سرِ ديگر آن را على عليه السلام گرفته بود و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «خدايا! من آنها را دوست دارم . پس آنها را دوست بدار . خدايا! من با هر كه با آنها آشتى در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم و با هر كه با آنها سرِ جنگ داشته باشد ، سرِ جنگ دارم» . پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن را سه بار تكرار نمود .

.

ص: 530

المناقب للخوارزمي عن أبي بكر :رَأيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَيَّمَ خَيمةً وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى قَوسٍ عَرَبِيَّةٍ ، وفِي الخَيمَةِ عَلِيٌّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، فَقالَ : يا مَعاشِرَ المُسلِمينَ ، أنَا سِلمٌ لِمَن سالَمَ أهلَ الخَيمَةِ ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، ووَلِيٌّ لِمَن والاهُم ، لا يُحِبُّهُم إلّا سَعيدُ الجَدِّ (1) ، طَيِّبُ المَولِدِ ، ولا يُبغِضُهُم إلّا شَقِيُّ الجَدِّ ، رَديءُ الوِلادَةِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ جالِسا وعِندَهُ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَقالَ : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ بَشيرا ، ما عَلى وَجهِ الأَرضِ خَلقٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل ولا أكرَمَ عَلَيهِ مِنّا ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى شَقَّ لِيَ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ مَحمودٌ وأنَا مُحَمَّدٌ ، وشَقَّ لَكَ يا عَلِيُّ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ العَلِيُّ الأَعلى وأنتَ عَلِيٌّ ، وشَقَّ لَكَ يا حَسَنُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الُمحسِنُ وأنتَ حَسَنٌ ، وشَقَّ لَكَ يا حُسَينُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ ذُو الإِحسانِ وأنتَ حُسَينٌ ، وشَقَّ لَكِ يا فاطِمَةُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الفاطِرُ وأنتِ فاطِمَةُ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ أنّي سِلمٌ لِمَن سالَ_مَ_هُم ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، ومُحِبٌّ لِمَن أحَبَّهُم ، ومُبغِضٌ لِمَن أبغَضَهُم ، وعَدُوٌّ لِمَن عاداهُم ، ووَلِيٌّ لِمَن والاهُم ، لِأَنَّهُم مِنّي وأنَا مِنهُم . (3)

.


1- .الجدّ : الحظّ (القاموس المحيط : ج 1 ص 281 «جدّ») .
2- .المناقب للخوارزمي : ص 297 ح 291 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 515 ح 928 كلاهما عن أبي بكر .
3- .معاني الأخبار : ص 55 ح 3 عن عبد اللّه بن الفضل الهاشميّ عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 47 ح 23 .

ص: 531

المناقب، خوارزمى_ به نقل از ابو بكر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را كه خيمه اى برپا كرده و بر كمان عربى تكيه داده بود و در آن خيمه ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بودند . فرمود : «اى گروه مسلمانان! من با هر كه با اهل خيمه (على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ) آشتى در پيش گيرد، آشتى در پيش مى گيرم و با هر كه با ايشان سرِ جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و دوستدار كسى هستم كه دوستدار آنهاست . آنها را دوست ندارد ، مگر انسان نيك بخت حلال زاده و آنها را دشمن نمى دارد ، مگر نگون بختِ ناپاك زاده» .

امام زين العابدين عليه السلام :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نزد او بودند ، كه فرمود : «سوگند به كسى كه مرا به حق مژده رسان بر انگيخت ، بر روى زمين ، هيچ كس نزد خداوند عز و جل محبوب تر و گرامى تر از ما نيست . خداوند _ تبارك و تعالى _ نام مرا از يكى از نام هاى خودش مشتق ساخت ؛ او محمود است و من محمّدم . اى على! خداوند ، نام تو را از نام هاى خود، مشتق ساخته است ؛ اوست علىِ اعلا و تويى على . و تو _ اى حسن _ ، خداوند، نامت را از نام هاى خود بر گرفته ؛ او محسن است و تو حسن هستى . و تو _ اى حسين _ ، خداوند ، نام تو را نيز از نام هاى خود گرفته؛ او ذوالإحسان است و تو حسين هستى . و تو _ اى فاطمه _ ، خداوند ، نام تو را نيز از نام هاى خود بر گرفته؛ او فاطر است و تو فاطمه اى» . سپس فرمود : «خدايا! تو را گواه مى گيرم كه با هر كه با ايشان آشتى در پيش گيرد، آشتى در پيش مى گيرم و با هر كه با ايشان سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و دوستدار كسى هستم كه ايشان را دوست داشته باشد و كينه كسى را در دل دارم كه كينه ايشان را در دل دارد و دشمن كسى هستم كه دشمن آنهاست و دوست كسى هستم كه دوست آنهاست ؛ زيرا آنها از من اند و من از آنهايم» .

.

ص: 532

3 / 1 _ 21بِهِم فُتِحَ الدّينُ وبِهِم يُختَمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ بِنا خَتَمَ اللّهُ الدّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَالبَغضاءِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في حَديثٍ أخبَرَهُ فيهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ما يَقَعُ عَلى اُمَّتِهِ مِنَ الفِتَنِ بَعدَهُ صلى الله عليه و آله حَتّى يُدرِكَهُمُ العَدلُ _ :يا رَسولَ اللّهِ ، العَدلُ مِنّا أم مِن غَيرِنا ؟ فَقالَ : بَل مِنّا ، بِنا يَفتَحُ اللّهُ وبِنا يَختِمُ ، وبِنا ألَّفَ اللّهُ بَينَ القُلوبِ بَعدَ الشِّركِ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ القُلوبِ بَعدَ الفِتنَةِ ، فَقُلتُ : الحَمدُ للّهِِ عَلى ما وَهَبَ لَنا مِن فَضلِهِ . (2)

المعجم الأوسط عن عمر بن عليٍّ عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام_ أنَّهُ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :أ مِنّا المَهدِيُّ أم مِن غَيرِنا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : بَل مِنّا ، بِنا يَختِمُ اللّهُ كَما بِنا فَتَحَ ، وبِنا يُستَنقَذونَ مِنَ الشِّركِ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِهِم بَعدَ عَداوَةٍ بَيِّنَةٍ ، كَما بِنا ألَّفَ بَينَ قُلوبِهِم بَعدَ عَداوَةِ الشِّركِ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أ مُؤمِنونَ أم كافِرونَ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَفتونٌ وكافِرٌ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 251 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 21 ح 24 كلاهما عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 94 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 289 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 66 ح 96 كلاهما عن عمر بن عليّ ، بحار الأنوار : ج 32 ص 298 ح 257 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 206 .
3- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 56 ح 157 ، كنز العمّال : ج 14 ص 598 ح 39682 ؛ الملاحم والفتن : ص 177 ح 240 و ص 318 ح 455 كلاهما عن مكحول ، شرح الأخبار : ج 3 ص 384 ح 1258 وليس فيها ذيله من «قال الإمام عليّ» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 93 ذيل ح 38 .

ص: 533

3 / 1 - 21 دين با آنان آغاز مى گردد و با آنان پايان مى گيرد

3 / 1 _ 21دين با آنان آغاز مى گردد و با آنان پايان مى گيردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! خداوند ، دين را با ما به پايان برده ، چنان كه آن را با ما آغاز كرده است و در پرتو ما ، خداوند ، دل هاى شما را پس از دشمنى و نفرت ، الفت بخشيده است .

امام على عليه السلام_ در بيان حديثى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فتنه هايى را به آگاهى او مى رساند كه پس از ايشان به امّت مى رسد، تا اين كه عدالت به داد آنها مى رسد _ :[گفتم:] اى پيامبر خدا! عدالت از ماست يا از جز ما؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «از ماست . خداوند با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى برد و در پرتو وجود ما ، پس از شرك ، ميان دل ها انس مى افكند و پس از فتنه ، به دل ها الفت مى بخشد» . گفتم : ستايش، خداى را براى آنچه از فضل خود به ما بخشيده است .

المعجم الأوسط_ به نقل از عمر بن على، در بيان گفتگوى پدرش امام على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[پدرم] گفت: اى پيامبر خدا! آيا مهدى از ماست يا از جز ما؟ فرمود : «از ماست . خداوند ، [با ما ]پايان مى بخشد و با ما مى آغازد و همه با ما از شرك، رهايى مى يابند و خداوند با ما دل ها را پس از خصومتى آشكار، الفت مى بخشد ، چنان كه پس از دشمنىِ [روزگار] شرك ، دل هايشان را با يكديگر مأنوس ساخت» . على عليه السلام گفت : آيا آنها مؤمن اند يا كافر؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فريب خورده و كافر» .

.

ص: 534

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، بِكُم يُفتَحُ هذَا الأَمرُ ، وبِكُم يُختَمُ ، عَلَيكُم بِالصَّبرِ ، فَإِنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقينَ . (1)

عنه عليه السلام :بِنا فَتَحَ اللّهُ الإِسلامَ ، وبِنا يَختِمُهُ . (2)

عنه عليه السلام :بِنا يَفتَحُ اللّهُ ، وبِنا يَختِمُ اللّهُ . (3)

عنه عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّا أهلُ بَيتٍ بِنا مَيَّزَ اللّهُ الكَذِبَ ، وبِنا يُفَرِّجُ اللّهُ الزَّمانَ الكَلِبَ ، وبِنا يَنزِعُ اللّهُ رَبَقَ الذُّلِّ مِن أعناقِكُم ، وبِنا يَفتَحُ اللّهُ ، وبِنا يَختِمُ اللّهُ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! أينَ تَذهَبونَ وأينَ يُرادُ بِكُم ؟ بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 110 ح 9 عن محمّد بن عبداللّه بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 93 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 544 ح 131 عن الأصبغ بن نباتة ، مختصر بصائر الدرجات : ص 203 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، إعلام الورى : ج 1 ص 508 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 83 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 196 ح 44216 نقلاً عن وكيع .
3- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كمال الدين : ج 1 ص 206 ح 20 ، بصائر الدرجات : ص 63 ح 10 ، الأمالي للطوسي : ص 654 ح 1354 كلّها عن خيثمة عن الإمام الباقر عليه السلام ، سعد السعود : ص 107 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 .
4- .كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 717 ح 17 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 362 ح 1231 نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 263 ح 1006 .
5- .الكافي : ج 1 ص 471 ح 5 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 189 كلاهما عن أبي بكر الحضرميّ ، بحار الأنوار : ج 46 ص 264 ح 63 .

ص: 535

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على! اين امر با شما آغاز مى شود و با شما پايان مى پذيرد . شكيبايى در پيش گيريد كه انجام كار ، از آنِ پرهيزگاران است» .

امام على عليه السلام :خداوند ، اسلام را با ما آغاز كرد و با ما به پايان مى بَرد .

امام على عليه السلام :خداوند ، با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى بَرد .

امام على عليه السلام :اى مردم! ما خاندانى هستيم كه خداوند ، دروغ را با ما مشخّص مى سازد و بيمارى سخت را با ما از ميان مى برد و ريسمان خوارى را با ما از گردن هاى شما مى گشايد و با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى برد .

امام باقر عليه السلام :اى مردم! كجا مى رَويد و شما را به كجا مى برند؟ خداوند ، با ما ، نخستينِ شما را هدايت كرد و با ما ، آخرين شما را پايان خواهد بخشيد .

.

ص: 536

الإمام الرضا عليه السلام :بِنا فَتَحَ اللّهُ الدّينَ ، وبِنا يَختِمُهُ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وبِكُم يَختِمُ . (2)

3 / 1 _ 22لا يُقاسُ بِهِم أحَدٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلُ بَيتٍ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقابَلُ بِنا أحَدٌ ، مَن عادانا فَقَد عادَى اللّهَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِن هذِهِ الاُمَّةِ أحَدٌ ، ولا يُسَوّى بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَيهِ أبَدا . (5)

عنه عليه السلام :نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ ، فينا نَزَلَ القرُآنُ ، وفينا مَعدِنُ الرِّسالَةِ . (6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 104 عن عبداللّه بن جندب ، تفسير فرات : ص 284 ح 384 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 242 ح 5 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 ح 177 ، وراجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 460 ح 1059 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 283 ح 6838 ، ذخائر العقبى : ص 17 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 12 ص 104 ح 34201 ؛ معاني الأخبار : ص 179 ح 2 ، الاختصاص : ص 13 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 45 ح 90 .
4- .إرشاد القلوب : ص 404 ، الأمالي للصدوق : ص 563 ح 758 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بشارة المصطفى : ص 151 وفيهما ذيله من «من عادانا ...» .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 2 ، غرر الحكم : ج 6 ص 432 ح 10902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 535 ح 9802 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 117 ح 32 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 66 ح 297 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، شرح الأخبار : ج 2 ص 202 ح 532 ، نهج الحقّ : ص 253 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 30 وفيها صدره إلى قوله «بنا أحد» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 269 ح 5 .

ص: 537

3 / 1 - 22 هيچ كس با آنان سنجيده نمى شود

امام رضا عليه السلام :خداوند ، دين را با ما آغاز نموده و با ما[هم] پايان مى بخشد .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :خداوند با شما آغاز كرد و با شما پايان مى بخشد .

3 / 1 _ 22هيچ كس با آنان سنجيده نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما خاندانى هستيم كه هيچ كس با ما سنجيده نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما خاندانى هستيم كه هيچ كس با ما برابر نهاده نمى شود و هر كه به دشمنى با ما بر خيزد ، به دشمنى با خدا برخاسته است .

امام على عليه السلام :هيچ كس از اين امّت، با خاندان محمّد ، سنجيده نمى شود و هرگز كسى كه نعمت هاى اين خاندان به سوى او روان است ، با آنها مساوى دانسته نمى شود .

امام على عليه السلام :ما اهل بيتى هستيم كه هيچ كس با ما سنجيده نمى شود . قرآن در ميان ما نازل شده است و خاستگاه رسالت ، در ميان ماست .

.

ص: 538

عنه عليه السلام :نَحنُ النُّجَباءُ ، وأفراطُنا أفراطُ الأَنبِياءِ ، حِزبُنا حِزبُ اللّهِ ، وَحِزبُ الفِئَةِ الباغِيَةُ حِزبُ الشَّيطانِ ، ومَن سَوّى بَينَنا وبَينَ عَدُوِّنا فَلَيسَ مِنّا . (1)

المناقب لابن شهرآشوب عن الحارث :قالَ لي عَلِيٌّ عليه السلام : نَحنُ أهلُ بَيتٍ لا نُقاسُ بِالنّاسِ ، فَقامَ رَجُلٌ فَأَتَى ابنَ عَبّاسٍ فَأَخبَرَهُ بِذلِكَ ، فَقالَ : صَدَقَ عَلِيٌّ ، أوَلَيسَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لا يُقاسُ بِالنّاسِ ؟ وقَد نَزَلَ في عَلِيٍّ «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (2) . (3)

علل الشرائع عن عبّاد بن صهيب : قُلتُ لِلصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : أخبِرني عَن أبي ذَرٍّ ، أ هُوَ أفضَلُ أم أنتُم أهلَ البَيتِ ؟ فَقالَ : يَابنَ صُهَيبٍ ، كَم شُهورُ السَّنَةِ ؟ فَقُلتُ : اِثنا عَشَرَ شَهرا ، فَقالَ : وكَمِ الحُرُمُ مِنها ؟ قُلتُ : أربَعَةُ أشهُرٍ ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ مِنها ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ أفضَلُ أم أشهُرُ الحُرُمِ ؟ فَقُلتُ : بَل شَهرُ رَمَضانَ ، قالَ : فَكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ ، وإنَّ أبا ذَرٍّ كانَ في قَومٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَذاكَروا فَضائِلَ هذِهِ الاُمَّةِ ، فَقالَ أبو ذَرٍّ : «أفضَلُ هذِهِ الاُمَّةِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وهُوَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وهُوَ صِدّيقُ هذِهِ الاُمَّةِ وفاروقُها ، وحُجَّةُ اللّهِ عَلَيها» ، فَما بَقِيَ مِنَ القَومِ أحَدٌ إلّا أعرَضَ عَنهُ بِوَجهِهِ ، وأنكَرَ عَلَيهِ قَولَهُ وكَذَّبَهُ . فَذَهَبَ أبو اُمامَةَ الباهِلِيُّ مِن بَينِهِم إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِ أبي ذَرٍّ وإعراضِهِم عَنهُ وتَكذيبِهِم لَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ، ولا أقَلَّتِ الغَبراءُ _ يَعني مِنكُم يا أبا اُمامَةَ _ مِن ذي لَهجَةٍ أصدَقَ مِن أبي ذَرٍّ . (4)

.


1- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 679 ح 1160 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 459 ح 1189 كلاهما عن حبّة العرنيّ ، كنز العمّال : ج 11 ص 356 ح 31728 ؛ الأمالي للطوسي : ص 270 ح 502 ، بشارة المصطفى : ص 128 ، العمدة : ص 273 ح 432 كلّها عن حبّة العرني ، الأمالي للمفيد : ص 334 ح 4 عن حنش بن المعتمر وفيه صدره إلى قوله «أفراط الأنبياء» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 106 ح 5 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 223 ح 1 .
2- .البيّنة : 7 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 68 نقلاً عن أبي نعيم الإصفهانيّ فيما نزل القرآن في عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 38 ص 8 .
4- .علل الشرائع : ص 177 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 406 ح 21 .

ص: 539

337 . امام على عليه السلام :علل الشرائع عن عبّاد بن صهيب : قُلتُ لِلصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : أخبِرني عَن أبي ذَرٍّ ، أ هُوَ أفضَلُ أم أنتُم أهلَ البَيتِ ؟ فَقالَ : يَابنَ صُهَيبٍ ، كَم شُهورُ السَّنَةِ ؟ فَقُلتُ : اِثنا عَشَرَ شَهرا ، فَقالَ : وكَمِ الحُرُمُ مِنها ؟ قُلتُ : أربَعَةُ أشهُرٍ ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ مِنها ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ أفضَلُ أم أشهُرُ الحُرُمِ ؟ فَقُلتُ : بَل شَهرُ رَمَضانَ ، قالَ : فَكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ ، وإنَّ أبا ذَرٍّ كانَ في قَومٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَذاكَروا فَضائِلَ هذِهِ الاُمَّةِ ، فَقالَ أبو ذَرٍّ : «أفضَلُ هذِهِ الاُمَّةِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وهُوَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وهُوَ صِدّيقُ هذِهِ الاُمَّةِ وفاروقُها ، وحُجَّةُ اللّهِ عَلَيها» ، فَما بَقِيَ مِنَ القَومِ أحَدٌ إلّا أعرَضَ عَنهُ بِوَجهِهِ ، وأنكَرَ عَلَيهِ قَولَهُ وكَذَّبَهُ . فَذَهَبَ أبو اُمامَةَ الباهِلِيُّ مِن بَينِهِم إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِ أبي ذَرٍّ وإعراضِهِم عَنهُ وتَكذيبِهِم لَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ، ولا أقَلَّتِ الغَبراءُ _ يَعني مِنكُم يا أبا اُمامَةَ _ مِن ذي لَهجَةٍ أصدَقَ مِن أبي ذَرٍّ . (1)

.


1- .علل الشرائع : ص 177 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 406 ح 21 .

ص: 540

337 . امام على عليه السلام : بزرگواران، ماييم و جلودارانِ ما، جلوداران انبيايند . حزب ما حزب خداست و حزب گروهِ سركش ، حزب شيطان است . هر كس ما را همسنگ دشمنمان بداند ، از ما نيست .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از حارث _ :على عليه السلام به من فرمود : «ما خاندانى هستيم كه با مردم سنجيده نمى شويم» . مردى برخاست و اين خبر را به ابن عبّاس رساند . او گفت : على راست گفته است ؛ آيا چنين نيست كه پيامبر صلى الله عليه و آله با مردم سنجيده نمى شود؟ در باره على نيز اين آيه نازل شده است : «آنها كه ايمان آورده اند و كار شايسته كرده اند ، آنها بهترين مردمان اند» .

علل الشرائع_ به نقل از عبّاد بن صُهَيب _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : بفرماييد كه آيا ابو ذر برتر است يا شما اهل بيت؟ فرمود : «اى پسر صهيب! شمارِ ماه هاى سال ، چند است؟» . گفتم : دوازده ماه . فرمود : «شمار ماه هاى حرام ، چند است؟» . گفتم : چهار تا . فرمود : «آيا ماه رمضان در شمارِ آنهاست؟» . گفتم : خير . فرمود : «ماه رمضان ، برتر است يا ماه هاى حرام؟» . گفتم : ماه رمضان . فرمود : «با ما اهل بيت نيز هيچ كس سنجيده نمى شود . ابو ذر در ميان جماعتى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه در باره فضايل اين امّت با يكديگر سخن مى گفتند . ابو ذر گفت : برترين فرد در ميان اين امّت ، على بن ابى طالب عليه السلام است كه تقسيم كننده بهشت و دوزخ است . او هماره راستگوى اين امّت و جدا كننده حق از باطل و حجّت خدا بر امّت است . از ميان شنوندگانِ ابو ذر ، كسى نماند ، مگر آن كه روى از او بتافت و سخنش را انكار كرد و دروغگويش خواند . از آن ميان ، ابو اُمامه باهلى نزد پيامبر خدا رفت و سخن ابو ذر و روى بر تافتن مردم از او و دادن نسبت دروغ به او را به آگاهى پيامبر صلى الله عليه و آله رساند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آسمان بر كسى سايه نيفكنده و زمين بر پشت خود، هيچ كس را در ميان شما _ اى ابو اُمامه _ حمل نكرده است كه زبانى راستگوتر از ابو ذر داشته باشد » .

3 / 2جَوامِعُ خَصائِصِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى جَمَعَ فِيَّ وفي أهلِ بَيتِيَ الفَضلَ ، وَالشَّرَفَ ، وَالسَّخاءَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِكمَةَ ، وإنَّ لَنَا الآخِرَةَ ولَكُمُ الدُّنيا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اُعطينا أهلَ البَيتِ سَبعَةً لَم يُعطَهُنَّ أحَدٌ قَبلَنا ولا يُعطاها أحَدٌ بَعدَنا : الصَّباحَةَ (2) ، وَالفَصاحَةَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالحِلمَ ، وَالعِلمَ ، وَالمَحَبَّةَ مِنَ النِّساءِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَقَد دَعَوتُ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أن يَجعَلَ العِلمَ وَالحِكمَةَ في عَقِبي وعَقِبِ عَقِبي ، وفي زَرعي وزَرعِ زَرعي إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَاستُجيبَ لي . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :جَمَعَ اللّهُ عز و جل لَنا عَشرَ خِصالٍ لَم يَجمَعها لِأَحَدٍ قَبلَنا ولا تَكونُ في أحَدٍ غَيرِنا: فينَا الحُكمُ ، وَالحِلمُ ، وَالعِلمُ ، وَالنُّبُوَّةُ ، وَالسَّماحَةُ ، وَالشَّجاعَةُ ، وَالقَصدُ (5) ، وَالصِّدقُ ، وَالطَّهورُ ، وَالعَفافُ . ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى ، وسَبيلُ الهُدى ، وَالمَثَلُ الأَعلى ، وَالحُجَّةُ العُظمى ، وَالعُروَةُ الوُثقى ، وَالحَبلُ المَتينُ ، ونَحنُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ لَنا بِالمَوَدَّةِ «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» (6) . (7)

.


1- .المودّة في القربى : ص 1321 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 302 ح 863 كلاهما عن ابن عمر .
2- .الصَّباحَةُ : الجَمالُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1003 «صبح») .
3- .الجعفريّات : ص 182 ، النوادر للراوندي : ص 123 ح 138 وفيه «المحبّة للنساء» بدل «المحبّة عن النساء» وكلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 265 ح 51 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 295 ح 337 عن موسى بن إسماعيل عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وراجع : ذخائر العقبى : ص 45 .
4- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 74 ح 9 ، كفاية الأثر : ص 165 كلاهما عن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام وص 138 عن حذيفة اليمان وكلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «إلى يوم القيامة» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 340 ح 201 .
5- .القَصدُ : العَدلُ ، والقَصدُ : بين الإسراف والتقتير (مجمع البحرين : ج 2 ص 525 «قصد») .
6- .يونس : 32 .
7- .الخصال : ص 432 ح 14 ، تفسير فرات : ص 307 ح 412 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 26 ص 244 ح 5 .

ص: 541

3 / 2 ويژگى هاى جامع ايشان
اشاره

3 / 2ويژگى هاى جامع ايشانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال، فضيلت ، شرافت ، سخاوت ، دليرى ، دانش و حكمت را در من و خاندانم گرد آورده است و آخرت ، از آنِ ما و دنيا از آنِ شماست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به ما اهل بيت ، هفت ويژگى داده شده است كه به هيچ كس پيش از ما يا پس از ما داده نشده و نخواهد شد : زيبايى ، گشاده زبانى ، گذشت ، دليرى ، بردبارى ، دانش ، دوست داشتن زنان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از خداوند _ تبارك و تعالى _ خواسته ام كه علم و حكمت را در فرزندان و نوادگان من و در كِشته هاى من و كِشته هاى ايشان تا روز رستاخيز قرار دهد و خداوند هم دعاى مرا مستجاب كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ده سرشت را در ما گرد آورده كه نه براى پيشينيان و نه براى ديگران گرد نياورده است . در ماست حكمت ، بردبارى ، دانش ، نبوّت ، گذشت ، دليرى ، ميانه روى ، راستى ، پاكى و پاك دامنى . ماييم كلمه تقوا و راه هدايت و الگوهاى والا و برترين حجّت و دستگيره استوار و ريسمان سخت و ماييم كه خداوند به دوستى با ما فرمان داده است : «پس از حق ، جز گم راهى چه خواهد بود؟ پس چگونه [از حق] باز گردانده مى شويد؟» .

.

ص: 542

عنه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :هُوَ سَيِّدُ الأَوصِياءِ ، اللُّحوقُ بِهِ سَعادَةٌ ، وَالمَوتُ في طاعَتِهِ شَهادَةٌ ، وَ اسمُهُ فِي التَّوراةِ مَقرونٌ إلَى اسمِي ، وزَوجَتُهُ الصِّدّيقَةُ الكُبرَى ابنَتي ، وَابناهُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ابنايَ ، وهُوَ وهُما وَالأَئِمَّةُ بَعدَهُم حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ بَعدَ النَّبِيّينَ ، وهُم أبوابُ العِلمِ في اُمَّتي ، مَن تَبِعَهُم نَجا مِنَ النّارِ ، ومَنِ اقتَدى بِهِم هُدِيَ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ ، لَم يَهَبِ اللّهُ عز و جل مَحَبَّتَهُم لِعَبدٍ إلّا أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّا أهلَ البَيتِ أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :خُصِّصنا بِخَمسَةٍ : بِفَصاحَةٍ ، وصَباحَةٍ ، وسَماحَةٍ ، ونَجدَةٍ ، وحُظوَةٍ عِندَ النِّساءِ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 74 ح 42 عن جابر ، مشارق أنوار اليقين : ص 56 نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 92 ح 6 .
2- .بصائر الدرجات : ص 56 ح 1 عن الضحّاك بن مزاحم و ص 58 ح 8 عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، الكافي : ج 1 ص 221 ح 2 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 246 ح 11 ؛ اُسد الغابة : ج 3 ص 292 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
3- .الخصال : ص 286 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 131 ح 44 .

ص: 543

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف على عليه السلام _ :او سَرور اوصياست . پيوستن به او، نيك بختى است و مرگِ در راه فرمانبرى از او، شهادت است . نام او در تورات ، كنار نام من است . همسر او صدّيقه كبرا ، دختر من است . دو پسرِ او ، سَروران جوانان بهشتى ، دو پسر من اند . او با آن دو و امامانِ پس از ايشان، حجّت هاى خدا بر خلق او پس از پيامبران اند . آنها درهاى دانش در ميان امّت من اند . هر كه از ايشان پيروى كند ، از آتش رهايى مى يابد و هر كه به آنها اقتدا كند ، به راه راست هدايت مى شود . خداوند عز و جل، محبّت آنها را به بنده اى نبخشيده ، مگر آن كه او را در بهشت وارد كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما اهل بيت ، شجره نبوّت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و كان دانشيم .

امام على عليه السلام :پنج سرشت ، تنها از آنِ ماست : گشاده زبانى ، زيبايى ، گذشت ، دليرى و منزلت نزد زنان .

.

ص: 544

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قُرَيشٍ _ :أمّا بَنو مَخزومٍ فَرَيحانَةُ قُرَيشٍ ، نُحِبُّ حَديثَ رِجالِهِم ، وَالنّكاحَ في نِسائِهِم . وأمّا بَنو عَبدِ شَمسٍ فَأَبعَدُها رَأيا ، وأمنَعُها لِما وَراءَ ظُهورِها . وأمّا نَحنُ فَأَبذَلُ لِما في أيدينا ، وأسمَحُ عِندَ المَوتِ بِنُفوسِنا ، وهُم أكثَرُ وأمكَرُ وأنكَرُ ، ونَحنُ أفصَحُ وأنصَحُ وأصبَحُ . (1)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَذكُرُ فيها فَضائِلَ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :فيهِم كَرائِمُ القُرآنِ ، وهُم كُنوزُ الرَّحمنِ ، إن نَطَقوا صَدَقوا ، وإن صَمَتوا لَم يُسبَقوا . (2)

عنه عليه السلام :تَاللّهِ ، لَقَد عُلِّمتُ تَبليغَ الرِّسالاتِ ، وإتمامَ العِداتِ ، وتَمامَ الكَلِماتِ ، وعِندَنا أهلَ البَيتِ أبوابُ الحِكَمِ ، وضِياءُ الأَمرِ . (3)

عنه عليه السلام :بِنَا اهتَدَيتُم فِي الظَّلماءِ ، وتَسَنَّمتُم (4) ذُروَةَ العَلياءِ ، وبِنا أفجَرتُم عَنِ السِّرارِ . وُقِرَ سَمعٌ لم يَفقَهِ الواعِيَةَ ، وكَيفَ يُراعِي النَّبأَةَ (5) مَن أصَمَّتهُ الصَّيحَةُ ؟! رُبِطَ جَنانٌ لَم يُفارِقهُ الخَفَقانُ . (6)

عنه عليه السلام :ألا وإنّا أهلَ البَيتِ أبوابُ الحِكَمِ ، وأنوارُ الظُّلَمِ ، وضِياءُ الاُمَمِ . (7)

عنه عليه السلام :نَحنُ أنوارُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وسُفُنُ النَّجاةِ ، وفينا مَكنونُ العِلمِ ، وإلَينا مَصيرُ الاُمورِ ، وبِمَهدِيِّنا تُقطَعُ الحُجَجُ ، فَهُوَ خاتَمُ الأَئِمَّةِ ، ومُنقِذُ الاُمَّةِ ، ومُنتَهَى النّورِ ، وغامِضُ السِّرِّ ، فَليَهنَ مَنِ استَمسَكَ بِعُروَتِنا ، وحُشِرَ عَلى مَحَبَّتِنا . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 120 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 343 ح 1163 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 53 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 120 ، بشارة المصطفى : ص 202 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 38 عن حنش الكناني وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 221 ح 993 ، وراجع : كنز العمّال : ج 14 ص 594 ح 39679 .
4- .تَسَنَّمَ الشيء : عَلاهُ (لسان العرب : ج 12 ص 306 «سنم») .
5- .النَبأَةُ : الصوت الخفيّ (لسان العرب : ج 1 ص 164 «نبأ») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 4 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4006 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 237 ح 190 نقلاً عن الإرشاد .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 341 ح 2786 .
8- .تذكرة الخواص : ص 130 عن أحمد بن عبد اللّه الهاشميّ عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 300 ح 6 ؛ مروج الذهب : ج 1 ص 33 نحوه .

ص: 545

امام على عليه السلام_ هنگامى كه از در باره اوصاف قريش پرسيدند _ :امّا بنى مخزوم ، گل خوش بوى قريش اند . هم صحبتى با مردانشان و زناشويى با زنانشان را دوست داريم . امّا بنى عبد شمس ، دورانديش ترينِ قريش اند و در حمايت و نگهدارى آنچه پشت سرشان دارند ، استوارترند . و امّا ما در آنچه را كه در دستمان است، بخشنده تريم و به جان دادن هنگام مرگ، سخاوتمندتريم و ايشان (بنى عبد شمس) بيشترند و فريبنده تر و زشت روتر و ما فصيح تر و نيكخواه تر و خوش روتريم .

امام على عليه السلام_ در سخنانى كه در باره فضايل اهل بيت عليهم السلام بيان نمود _ :[آياتِ مدح و ]منقبت قرآن، در باره ايشان نازل شده و آنان گنج هاى خداوند بخشنده اند . اگر به گفتارْ لب بگشايند ، راست مى گويند و اگر خاموش باشند ، ديگرى بر آنان پيشى نمى گيرد .

امام على عليه السلام :سوگند به خدا ، رساندن پيغام ها و وفا به وعده ها و همه معانى را ياد گرفتم . ابواب علم و معرفت و راه روشن ، در نزد ما اهل بيت است .

امام على عليه السلام :آن هنگام كه در تاريكى [گم راهى و نادانى] بوديد ، به وسيله ما به راه راست قدم نهاديد و بر كوهان بلندى سوار شديد ، و به واسطه ما از تيرگى [شب]، داخل روشنايى [صبح] گشتيد . كر باد گوشى كه از فرياد راه نما، پند نگرفته است! چگونه گوشى كه از صداى رسا سنگين و كر گشته ، صداى آهسته را مى شنود ؟ و [چگونه ]دلى كه از خوف خدا مضطرب و نگران است ، مطمئن باشد؟

امام على عليه السلام :آگاه باشيد ! ما اهل بيت، درهاى حكمت و پرتو تاريكى ها و نور امّت هاييم.

امام على عليه السلام :ما نورهاى آسمان ها و زمين، و كشتى هاى نجاتيم . نهفته هاى دانش ، در ميان ماست و سرنوشت امور ، در دست ماست . با مهدىِ ماست كه حجّت ها تمام مى شوند و اوست خاتم امامان و رهايى بخش امّت و پايانه روشنى و سرّ سَر به مُهر . پس خوش حال باشد كسى كه به حلقه ما چنگ در مى زند و بر محبّت ما بر انگيخته مى شود !

.

ص: 546

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! نَحنُ أبوابُ الحِكمَةِ ، ومَفاتيحُ الرَّحمَةِ ، وسادَةُ الاُمَّةِ ، واُمَناءُ الكِتابِ ، وفَصلُ الخِطابِ ، وبِنا يُثيبُ اللّهُ ، وبِنا يُعاقِبُ . (1)

بصائر الدرجات عن أبي حمزة الثّمالي :خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ وأنبَأَهُ بِالوَحيِ ، وأنالَ فِي النّاسِ وأنالَ ، وفينا أهلَ البَيتِ مَعاقِلُ (2) العِلمِ وأبوابُ الحِكمَةِ وضِياءُ الأَمرِ ، فَمَن يُحِبُّنا مِنكُم نَفَعَهُ إيمانُهُ ويُقبَلُ مِنهُ عَمَلُهُ ، ومَن لَم يُحِبَّنا مِنكُم لَم يَنفَعهُ إيمانُهُ ولا يُقبَلُ مِنهُ عَمَلُهُ . (3)

فاطمة الزّهراء عليهاالسلام_ مِن كلامٍ لَها تُخاطِبُ فيهِ أبا بَكرٍ وعُمَرَ وجَماعَةً مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ _ :فَرَضَ اللّهُ الإِيمانَ تَطهيرا لَكُم مِنَ الشِّركِ ... وطاعَتَنا نِظاما ، وإمامَتَنا أمنا مِنَ الفُرقَةِ ، وحُبَّنا عِزّا لِلإِسلامِ ... لا نَبرَحُ نَأمُرُكُم وتَأمُرونَ حَتّى دارَت لَكُم بِنا رَحَى الإِسلامِ ، ودَرَّ حَلَبُ الأَنامِ ، وخَضَعَت نَعرَةُ الشِّركِ ، وباخَت (4) نيرانُ الحَربِ ، وهَدَأَت دَعوَةُ الهَرجِ ، وَاستَوسَقَ نِظامُ الدّينِ . (5)

.


1- .مشارق أنوار اليقين : ص 51 عن أبي سعيد الخدريّ ، بحار الأنوار : ج 26 ص 260 ح 37 .
2- .مَعاقِلُ : حُصون (النهاية : ج 3 ص 281 «عقل») .
3- .بصائر الدرجات : ص 365 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 181 ح 31 .
4- .باخت : سكنت وفترت (لسان العرب : ج 3 ص 9 «بَوَخَ») .
5- .بلاغات النساء : ص 28 عن زيد بن عليّ عن عمّته زينب عليهاالسلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 567 ح 4940 عن جابر عن زينب بنت عليّ عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 258 و 271 ح 49 عن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام ، دلائل الإمامة : ص 113 ح 36 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 109 كلّها نحوه وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 207 .

ص: 547

امام على عليه السلام :اى مردم! ماييم درهاى حكمت و كليدهاى رحمت و سَروران امّت و معتمدان قرآن و سخن پايانى . خداوند به سبب ما پاداش مى دهد و به سبب ما كيفر مى كند .

بصائر الدرجات_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :امير مؤمنان عليه السلام خطبه خواند و خدا را ستود و ستايش كرد و سپس فرمود : «همانا خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را براى رسالت بر انگيخت و او را با وحى، آگاه ساخت و سنگرهاى دانش و دروازه هاى حكمت و پرتو امور را در ميان مردم و ما اهل بيت قرار داد . پس هر كه از شما ما را دوست بدارد ، ايمانش بدو سود مى رساند و عملش پذيرفته مى گردد و هر كه از شما ما را دوست نداشته باشد ، ايمانش به او سود نمى رساند و عملش پذيرفته نمى گردد» .

فاطمه عليهاالسلام_ در كلامى كه در آن ، ابو بكر ، عمر و گروهى از مهاجران و انصار را مخاطب قرار مى دهد _ :خداوند ، ايمان را بر شما واجب كرده تا از شرك پاك شويد... و فرمانبرى از ما را واجب كرده تا نظام يابيد و پيشوايى ما را واجب كرده تا از پراكندگى امان يابيد... . ما پيوسته به شما فرمان مى داده ايم و شما فرمان مى برديد، تا اين كه آسياى اسلام با ما به گردش در آمد و باران بركات بر مردم فرو باريد و نعره شرك فرو نشست و آتش جنگ، خاموشى گرفت و دعوت هرج و مرج ، به آرامى گراييد و سامانه دين نظم يافت .

.

ص: 548

عنها عليهاالسلام :اِتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ... نَحنُ وَسيلَتُهُ في خَلقِهِ ، ونَحنُ خاصَّتُهُ ، ومَحَلُّ قُدسِهِ ، ونَحنُ حُجَّتُهُ في غَيبِهِ ، ونَحنُ وَرَثَةُ أنبِيائِهِ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ في يَومِ عاشوراءَ _ : أنَا ابنُ عَلِيِّ الخَيرِ مِن آلِ هاشِمٍكَفاني بِهذا مَفخَرًا حينَ أفخَرُ وجَدّي رَسولُ اللّهِ أكرَمُ خَلقِهِونَحنُ سِراجُ اللّهِ فِي الأَرضِ يَزهَرُ وفاطِمُ اُمّي مِن سُلالَةِ أحمَدَوعَمِّيَ يُدعى ذَا الجَناحَينِ جَعفَرُ وفينا كِتابُ اللّهِ اُنزِلَ صادِقًاوفينَا الهُدى وَالوَحيُ بِالخَيرِ يُذكَرُ ونَحنُ أمانُ اللّهِ لِلخَلقِ كُلِّهِمُنُسِرُّ بِهذا فِي الأَنامِ ونَجهَرُ ونَحنُ وُلاةُ الحَوضِ نَسقي وَلِيَّنابِكَأسِ رَسولِ اللّهِ ما لَيسَ يُنكَرُ وشيعَتُنا فِي النّاسِ أكرَمُ شيعَةٍومُبغِضُنا يَومَ القِيامَةِ يَخسَرُ (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في مَجلِسِ يَزيدَ _ :أيُّهَا النّاسُ ! اُعطينا سِتّا ، وفُضِّلنا بِسَبعٍ : اُعطينَا العِلمَ ، وَالحِلمَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالفَصاحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالَمحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ . وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الُمختارَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ، ومِنَّا الصِّدّيقُ ، ومِنَّا الطَيّارُ ، ومِنّا أسدُ اللّهِ وأسَدُ الرَّسولِ ، ومِنّا سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ فاطِمَةُ البَتولُ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ . (3)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :مِن فُروعِ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ ، وبَقايَا الصَّفوَةِ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وبَرَأَهُم مِنَ الآفاتِ ، وَافتَرَضَ مَوَدَّتَهُم فِي الكِتابِ . هُمُ العُروَةُ الوُثقى ، وهُم مَعدِنُ التُّقىوخَيرُ حِبالِ العالَمينَ وَثيقُها (4)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 211 عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن و عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام وعن زينب عليهاالسلام ؛ دلائل الإمامة : ص 114 ح 36 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام نحوه .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 80 ، الاحتجاج : ج 2 ص 103 ح 168 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 60 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 49 ح 324 .
3- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 69 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 138 .
4- .كشف الغمّة : ج 2 ص 311 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 194 ح 52 .

ص: 549

فاطمه عليهاالسلام :پروامندى از خدا را آن گونه كه بايد ، در پيش گيريد... . ما وسيله خداييم در ميان بندگانش و ما خواصّ اوييم و ما جايگاه قدس اوييم و ما حجّت او در غيب اوييم و ما وارثان پيامبرانيم .

امام حسين عليه السلام_ در روز عاشورا _ :من پسرِ على، برگزيده خاندان هاشم هستم . براى به خود باليدن ، همين افتخار برايم كافى است . نياى من ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه بهترينِ خلق خداست. ما چراغ خداييم كه در زمين مى درخشد . فاطمه ، مادر من است كه از سلاله احمد است. عموى من جعفر است كه «دارنده دو بال» ناميده مى شود . كتاب خدا در ميان ما به حق نازل شد. هدايت در ميان ماست و وحى ، از ما به نيكى ياد مى كند . ما امان خداييم براى همه خلايق و اين را در ميان مردم ، پنهان و پيدا مى گوييم . ماييم عهده داران حوض كوثر كه دوستان خود را سيراب مى كنيم با جام پيامبر خدا و اين چيزى است كه هرگز انكار نمى شود . طرفداران ما در ميان مردم ، بهترين ها هستند و بدخواه ما ، در روز رستاخيز، زيان مى كند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در سخنرانى اى در مجلس يزيد _ :اى مردم! به ما شش سرشت بخشيده شده و به هفت امر فضيلت داده شده ايم . به ما علم ، بردبارى ، گذشت ، گشاده زبانى ، دليرى و محبّت در دل مؤمنان بخشيده شده است، و برترى داده شده ايم به اين كه پيامبرِ برگزيده ، محمّد صلى الله عليه و آله ، از ماست و صدّيق، از ماست و طيّار، از ماست و شير خدا و شير پيامبر، از ماست و سَرور بانوان جهان ، فاطمه بتول، از ماست و دو نوه اين امّت و سالار جوانان بهشتى، از مايند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيف اهل بيت عليهم السلام _ :آنها از شاخه هاى شجره مبارك و باقى مانده برگزيدگانى هستند كه خداوند ، هر گونه پلشتى را از آنها زدوده و كاملاً پاكشان گردانيده و از آفات، مبرّايشان داشته و دوستى با آنها را در كتابش واجب كرده است . آنها دستاويز استوار و كان پرهيزگارى و نيكو ريسمانى استوار براى جهانيان اند .

.

ص: 550

الإمام الباقر عليه السلام :نَحنُ حُجَّةُ اللّهِ ، ونَحنُ بابُ اللّهِ ، ونَحنُ لِسانُ اللّهِ ، ونَحنُ وَجهُ اللّهِ ، ونَحنُ عَينُ اللّهِ في خَلقِهِ ، ونَحنُ وُلاةُ أمرِ اللّهِ في عِبادِهِ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النَّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الحِكمَةِ ، ومَوضِعُ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطُ الوَحيِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ مَن بِنا يُفتَحُ ، وبِنا يُختَمُ ، ونَحنُ أئِمَّةُ الهُدى ، ونَحنُ مَصابيحُ الدُّجى ، ونَحنُ مَنارُ الهُدى ، ونَحنُ السّابِقونَ ، ونَحنُ الآخِرونَ . (3)

عنه عليه السلام :إنّا لَنَعرِفُ الرَّجُلَ إذا رَأَيناهُ بِحَقيقَةِ الإيمانِ وحَقيقَةِ النِّفاقِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ قَومٌ فَرَضَ اللّهُ عز و جل طاعَتَنا ، لَنَا الأَنفالُ (5) ، ولَنا صَفوُ المالِ ، ونَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، ونَحنُ الَمحسودونَ الَّذينَ قالَ اللّهُ : «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَآ ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (6) . (7)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 145 ح 7 ، بصائر الدرجات : ص 61 ح 1 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 288 ح 21 كلّها عن أسود بن سعيد ، بحار الأنوار : ج 25 ص 384 ح 40 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 168 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 892 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 340 ، روضة الواعظين : ص 227 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 288 ح 11 .
3- .كمال الدين : ص 206 ح 20 ، الأمالي للطوسي : ص 654 ح 1354 ، بصائر الدرجات : ص 63 ح 10 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 كلّها عن خيثمة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 248 ح 18 .
4- .الكافي : ج 1 ص 438 ح 2 ، الاختصاص : ص 278 ، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 188 كلّها عن جابر بن يزيد ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 227 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 118 ح 1 كلاهما عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 313 ح 20 نقلاً عن تفسير فرات .
5- .الأنفال : الغَنائِمُ ، وهو ما يحصل للمسلمين بغير قتال (مفردات ألفاظ القرآن : ص 820 «نقل») .
6- .النساء : 54 .
7- .الكافي : ج 1 ص 186 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 132 ح 367 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 247 ح 155 ، بصائر الدرجات : ص 202 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 285 كلّها عن أبي الصباح الكناني ، بحار الأنوار : ج 23 ص 194 ح 20 .

ص: 551

امام باقر عليه السلام :ما حجّت خداييم. ما درِ خداييم. ما زبان خداييم. ما وجه خداييم . ما چشم خدا در ميان مردميم. ما عهده داران امر خدا در ميان بندگان اوييم .

امام باقر عليه السلام :ما ، اهل خانه رحمت، و درخت نبوّت و معدن حكمت و جايگاه فرشتگان و مكان فرو آمدن وحى ايم .

امام باقر عليه السلام :ما كسانى هستيم كه با ما آغاز و با ما پايان مى پذيرد. ما، امامانِ هدايت و چراغ هاى تاريكى و گل دسته راه نمايى هستيم. ماييم نخستينيان و پايانيان.

امام باقر عليه السلام :ما هر گاه فردى را ببينيم، حقيقت ايمان وحقيقت نفاق را در او در مى يابيم.

امام صادق عليه السلام :ما گروهى هستيم كه خداوند عز و جل فرمانبرى از ما را واجب كرده است . انفال (1) و برگزيده اموال، از آنِ ماست . ما راسخانِ در دانشيم . ما آن گرفتاران حسادت ديگرانيم كه خداوند در باره آنها فرموده : «يا مردم بر آنها به سبب آنچه خداوند از فضلِ خود بديشان داده ، حسادت مى ورزند» .

.


1- .انفال ، به غنائمى گفته مى شود كه بدون جنگ به دست مسلمانان افتاده باشند .

ص: 552

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ عِندَنا مَعاقِلُ العِلمِ ، وآثارُ النُّبُوَّةِ ، وعِلمُ الكِتابِ ، وفَصلُ ما بَينَ النّاسِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابِيعِ عِلمِهِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، وبَيتُ الرَّحمَةِ ، ومَفاتيحُ الحِكمَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَوضِعُ سِرِّ اللّهِ ، ونَحنُ وَديعَةُ اللّهِ في عِبادِهِ ، ونَحنُ حَرَمُ اللّهِ الأَكبَرُ ، ونَحنُ ذِمَّةُ اللّهِ ، ونَحنُ عَهدُ اللّهِ . فَمَن وَفى بِعَهدِنا فَقَد وَفى بِعَهدِ اللّهِ ، ومَن خَفَرَها (3) فَقَد خَفَرَ ذِمَّةَ اللّهِ وعَهدَهُ . (4)

عنه عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ونَحنُ عَهدُ اللّهِ وذِمَّتُهُ ، ونَحنُ ودائِعُ اللّهِ وحُجَّتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :نَحنُ حُجَّةُ اللّهِ في عِبادِهِ ، وشُهَداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى وَحيِهِ ، وخُزّانُهُ عَلى عِلمِهِ ، ووَجهُهُ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، وعَينُهُ في بَرِيَّتِهِ ، ولِسانُهُ النّاطِقُ ، وقَلبُهُ الواعي ، وبابُهُ الَّذي يَدُلُّ عَلَيهِ . ونَحنُ العالِمونَ بِأَمرِهِ ، وَالدّاعونُ إلى سَبيلِهِ. بِنا عُرِفَ اللّهُ ، وبِنا عُبِدَ اللّهُ . نَحنُ الأَدِلّاءُ عَلَى اللّهِ ، ولَولانا ما عُبِدَ اللّهُ . (6)

.


1- .الاختصاص : ص 309 ، بصائر الدرجات : ص 363 ح 4 وفيه «ذلك» بدل «الناس» وكلاهما عن الحسن بن يحيى ، بحار الأنوار : ج 2 ص 215 ح 4 .
2- .الكافي : ج 1 ص 203 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 224 ح 7 كلاهما عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 150 ح 25 .
3- .حَفَرَ : أي نقض عَهدَهُ وغدر (اُنظر : مجمع البيان : ج 1 ص 528 «خفر») .
4- .الكافي : ج 1 ص 221 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 57 ح 6 كلاهما عن خيثمة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 245 ح 8 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 228 عن شهاب بن عبد ربّه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 87 ح 2 .
6- .التوحيد : ص 152 ح 9 عن ابن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج 26 ص 260 ح 38 .

ص: 553

امام صادق عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه سنگرهاى دانش و نشانه هاى نبوّت و آگاهى از قرآن و داورى بين مردم ، در ميان ما نهاده شده است .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل با امامانِ هدايت كه از خاندان پيامبر ما هستند ، از دينش پرده بر داشته و با آنها راه روشنش را آشكار نموده و با ايشان كليد از نهفته هاى دانشش بر گرفته است .

امام صادق عليه السلام :ما ، درخت نبوّت و خانه رحمت و كليدهاى حكمت و كان دانش و جايگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و جاى اسرار الهى هستيم . ما سپرده خدا در ميان بندگان اوييم. ما حرم بزرگ خداييم. ما پيمان خداييم . پس هر كس به پيمان ما وفا كند ، به پيمان خدا وفا كرده و هر كه آن را پاس ندارد ، عهد و پيمان خدا را پاس نداشته است .

امام صادق عليه السلام :ما ، درخت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و عهد و پيمان خداييم . ماييم سپرده هاى خدا و حجّت او .

امام صادق عليه السلام :ما حجّت خداييم در ميان بندگانش و گواهان او در ميان خلايقش و معتمدان او در وحيَش و گنجوران او در دانشش و وجه او _ كه بدان روى مى آورند _ و چشم او در ميان مردم و زبان گوياى او و دل ديده ور او و درى كه بدان هدايت مى كند . ماييم آگاهان از امر او و دعوتگران به راهش . خدا با ما شناخته و با ما پرستيده مى شود . ما ره نمايان به سوى خداييم و اگر ما نمى بوديم ، خداوند پرستش نمى شد .

.

ص: 554

عنه عليه السلام :نَحنُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ ، ومِن فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ ، فَمِنَ البِرِّ : التَّوحيدُ ، وَالصَّلاةُ ، وَالصِّيامُ ، وكَظمُ الغَيظِ ، وَالعَفوُ عَنِ المُسيءِ ، ورَحمَةُ الفَقيرِ ، وتَعَهُّدُ الجارِ ، وَالإِقرارُ بِالفَضلِ لِأَهلِهِ . وعَدُوُّنا أصلُ كُلِّ شَرٍّ ، ومِن فُروعِهِم كُلُّ قَبيحٍ وفاحِشَةٍ ، فَمِنهُمُ : الكَذِبُ ، وَالبُخلُ ، وَالَّنميمَةُ ، وَالقَطيعَةُ ، وأكلُ الرِّبا ، وأكلُ مالِ اليَتيمِ بِغَيرِ حَقِّهِ ، وتَعَدِّي الحُدودِ الَّتي أمَرَ اللّهُ ، ورُكوبُ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، وَالزِّنا ، وَالسَّرِقَةُ ، وكُلُّ ما وافَقَ ذلِكَ مِنَ القَبيحِ . فَكَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ مَعَنا وهُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُروعِ غَيرِنا . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :نَحنُ مِفتاحُ الكِتابِ ، فَبِنا نَطَقَ العُلَماءُ ، ولَولا ذلِكَ لَخَرِسوا . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :نَحنُ حُجَجُ اللّهِ في خَلقِهِ ، وخُلَفاؤُهُ في عِبادِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى سِرِّهِ . ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى ، وَالعُروَةُ الوُثقى . (3)

عنه عليه السلام :نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ النَّمَطُ (4) الأَوسَطُ ، الَّذي لا يُدرِكُنا الغالي ولا يَسبِقُنَا التّ_الِ_ي . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 242 ح 336 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 9 ح 930 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن مسكان ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 20 ح 3 عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 24 ص 303 ح 15 .
2- .الاختصاص : ص 90 عن أبي المغرا ، بحار الأنوار : ج 26 ص 257 ح 32 .
3- .كمال الدين : ص 202 ح 6 ، إرشاد القلوب : ص 417 نحوه وكلاهما عن إبراهيم بن أبي محمود ، بحار الأنوار : ج 23 ص 35 ح 59 .
4- .النمط : الطريقة من الطرائق ، والضرب من الضروب (النهاية : ج 5 ص 119 «نمط») .
5- .الكافي : ج 1 ص 101 ح 3 ، التوحيد : ص 114 ح 13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين ، مجمع البحرين : ج 3 ص 1836 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 40 ح 18 .

ص: 555

امام صادق عليه السلام :ما ريشه هر گونه خيرى هستيم و هر نيكى، از شاخ و برِ ماست . از اين نيكى هاست : يكتاپرستى ، نماز ، روزه ، فرو خوردن خشم ، گذشت از بدى كننده ، رَحم بر نادار ، پرداختن به كار همسايه ، اقرار به فضيلتِ فضيلت مندان . دشمن ما، ريشه هر گونه بدى است و هر زشتى و پليدكارى اى، از شاخ و برِ ايشان است كه از جمله آنهاست : دروغ ، تنگ چشمى ، سخن چينى ، گسستن پيوند ، رباخوارى ، خوردن نارواى مال يتيم ، گذشتن از حدودى كه خداوند بدان دستور داده است ، ارتكاب پنهان و پيداى پليدكارى ، زنا ، دزدى و هر كار زشتى كه با اينها همسو باشد . پس دروغ گفته است هر كه گمان برده با ماست و به شاخه هاى ديگران چنگ افكنده است .

امام كاظم عليه السلام :ما كليد قرآن هستيم . علما در پرتو ما سخن مى گويند و اگر اين [كليد ]نبود ، هر آينه لال مى شدند .

امام رضا عليه السلام :ما حجّت هاى خداييم در ميان خلايق و جانشينان او در ميان بندگانش و معتمدان او در اسرارش . ما كلمه تقوا و دستاويز استواريم .

امام رضا عليه السلام :ما خاندان محمّديم و بر راهِ ميانه اى قرار داريم كه نه تندرو به ما مى رسد و نه آن كه از پس مى آيد ، از ما پيشى مى گيرد .

.

ص: 556

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ يَتَوارَثُ أصاغِرُنا عَن أكابِرِنا القُذَّةَ بِالقُذَّةِ (1) . (2)

عنه عليه السلام :لَنا أعيُنٌ لا تُشبِهُ أعيُنَ النّاسِ ، وفيها نورٌ لَيسَ لِلشَّيطانِ فيها نَصيبٌ . (3)

الإمام الجواد عليه السلام :ما مِنّا إلّا وهُوَ قائِمٌ بِأَمرِ اللّهِ عز و جل ، وهادٍ إلى دينِ اللّهِ . (4)

عنه عليه السلام :نَحنُ خُزّانُ اللّهِ عَلى عِلمِهِ وغَيبِهِ وحِكمَتِهِ ، وأوصِياءُ أنبِيائِهِ ، وعِبادٌ مُكرَمونَ . (5)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَنا مِن نورِهِ بِيَدِهِ ، وَاصطَفانا مِن بَرِيَّتِهِ ، وجَعَلَنا اُمناءَهُ عَلى خَلقِهِ . (6)

الإمام الهادي عليه السلام :نَحنُ كَلِماتُ اللّه الَّتي لا تَنفَدُ ، وَلا تُدرَكُ فَضائِلُنا . (7)

.


1- .القذّة _ بضمّ القاف وفتح الذال _ : ريش السهم ، جمعها : القُذَذ ، يضرب مثلاً للشيئين يستويان ولا يتفاوتان (النهاية : ج 4 ص 28 «قذذ») .
2- .الكافي : ج 1 ص 320 ح 2 ، الإرشاد : ج 2 ص 276 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 166 ، بصائر الدرجات : ص 296 ح 4 كلّها عن معمّر بن خلّاد ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 899 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 179 ح 62 نقلاً عن الاختصاص .
3- .الأمالي للطوسي : ص 245 ح 427 عن أبي هاشم داود بن القاسم بن إسحاق الجعفريّ ، بصائر الدرجات : ص 419 ح 1 عن محمّد بن مقرن ، بحار الأنوار : ج 24 ص 126 ح 3 .
4- .كمال الدين : ص 378 ح 2 ، الاحتجاج : ج 2 ص 481 ح 324 ، إعلام الورى : ج 2 ص 242 كلّها عن عبد العظيم الحسني ، بحار الأنوار : ج 51 ص 157 ح 4 .
5- .الثاقب في المناقب : ص 522 ح 455 عن عليّ بن أسباط .
6- .دلائل الإمامة : ص 384 ح 342 عن محمّد بن إسماعيل عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 387 .
7- .تحف العقول : ص 479 ، الاختصاص : ص 94 كلاهما عن موسى المبرقع ، الاحتجاج : ج 2 ص 499 ح 331 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 404 كلّها نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 440 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 174 ح 1 .

ص: 557

امام رضا عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه كوچك ترهاى ما از بزرگ ترهامان ارث مى برند ، بى هيچ گونه تفاوتى .

امام رضا عليه السلام :ما چشم هايى داريم كه به چشم هاى مردم نمى مانَد و در آنها، نورى است و شيطان در آنها بهره اى ندارد .

امام جواد عليه السلام :از ما نيست، مگر كسى كه به امر خداوند عز و جل كمر بسته و به سوى دين خدا هدايت مى كند .

امام جواد عليه السلام :ما گنجوران خداونديم در علم و غيب و حكمت او و اوصياى پيامبرانش و بندگان ارجمند او .

امام جواد عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه ما را با دست خود از نور خويش آفريد و از ميان بندگانش ما را برگزيد و ما را معتمدان در ميان خلايقش قرار داد .

امام هادى عليه السلام :ما كلمات خدا هستيم كه پايان نمى پذيرند و فضيلت هاى ما درك نمى شوند .

.

ص: 558

تهذيب الأحكام عن موسى بن عبد اللّه النّخعيّ :قُلتُ لِعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسَى بنِ جَعفَرِ ابنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام : عَلِّمني يَابنَ رَسولِ اللّهِ قَولاً أقولُهُ بَليغا كامِلاً إذا زُرتُ واحِدا مِنكُم ، فَقالَ : إذا صِرتَ إلَى البابِ فَقِف وَاشهَدِ الشَّهادَتَين ، وأنتَ عَلى غُسلٍ ... ثُمَّ قُل : السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنَ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفَ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطَ الوَحيِ ، ومَعدِنَ الرَّحمَةِ ، وخُزّانَ العِلمِ ، ومُنتَهَى الحِلمِ ، واُصولَ الكَرَمِ ، وقادَةَ الاُمَمِ ، وأولِياءَ النِّعَمِ ، وعناصِرَ الأَبرارِ ، ودَعائِمَ الأَخيارِ ، وساسَةَ العِبادِ ، وأركانَ البِلادِ ، وأبوابَ الإِيمانِ ، واُمَناءَ الرَّحمنِ ، وسُلالَةَ النَّبِيّينَ ، وصَفوَةَ المُرسَلينَ ، وعِترَةَ خِيَرَةِ رَبِّ العالَمينَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ... . (1) أقول : راجع تمام الزيارة ، فإنّها من جوامع الكلم في خصائص أهل البيت عليهم السلام .

الإمام العسكريّ عليه السلام :نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا ، ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا ، وعِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا ، مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى ، ومَنِ انحَرَفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ . (2)

الإمام المهديّ عليه السلام_ في صِفَةِ الأَوصِياءِ _ :أحيى بِهِم دينَهُ ، وأتَمَّ بِهِم نورَهُ ، وجَعَلَ بَينَهُم وبَينَ إخوانِهِم وبَني عَمِّهِم وَالأَدنَينَ فَالأَدنَينَ مِن ذَوي أرحامِهِم فُرقانا بَيِّنا ، يُعرَفُ بِهِ الحُجَّةُ مِنَ المَحجوجِ ، وَالإِمامُ مِنَ المَأمومِ ، بِأَن عَصَمَهُم مِنَ الذُّنوبِ ، وبَرَّأَهُم مِنَ العُيوبِ ، وطَهَّرَهُم مِنَ الدَّنَسِ ، ونَزَّهَهُم مِنَ اللَّبسِ (3) ، وجَعَلَهُم خُزّانَ عِلمِهِ ، ومُستَودَعَ حِكمَتِهِ ، ومَوضِعَ سِرِّهِ ، وأيَّدَهُم بِالدَّلائِلِ ، ولَولا ذلِكَ لَكانَ النّاسُ عَلى سَواءٍ ، ولَادَّعى أمرَ اللّهِ عز و جل كُلُّ أحَدٍ ، ولَما عُرِفَ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ ، ولا العالِمُ مِنَ الجاهِلِ . (4)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 95 ح 177 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 609 ح 3213 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 272 ح 1 عن موسى بن عمران النخعي ، المزار الكبير : ص 523 ، المختصر : ص 215 ح 282 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 127 ح 4 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 814 ح 1018 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 435 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 740 ح 54 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 211 كلّها عن محمّد بن الحسن بن ميمون ، بحار الأنوار : ج 50 ص 299 ذيل ح 72 .
3- .اللِّبسُ : الخَلطُ (النهاية : ج 4 ص 225 «لبس») .
4- .الغيبة للطوسي : ص 288 ح 246 ، الاحتجاج : ج 2 ص 540 ح 343 كلاهما عن أحمد بن إسحاق ، بحار الأنوار : ج 25 ص 182 ح 4 .

ص: 559

توضيح

تهذيب الأحكام_ به نقل از موسى بن عبد اللّه نخعى _ :به على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام (امام هادى عليه السلام ) گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! به من كلامى بليغ و كامل بياموز كه هر گاه به زيارت يكى از شما آمدم ، عرض كنم . فرمود : «هر گاه به در رسيدى ، بِايست و شهادتين بگو و اين در حالى باشد كه تو غسل كرده اى... . سپس بگو : سلام بر شما، اى خاندان نبوّت و معدن رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و مكان فرود آمدن وحى و كان رحمت و گنجوران دانش و پايان هاى خِرد و ريشه هاى كرامت و جلوداران امّت ها و ولىّ نعمت ها و بنيادهاى نيكان و پايه هاى نيكوكاران و اداره كنندگان بندگان و بنيان هاى شهرها و درهاى ايمان و معتمدان خداى رحمان و سلاله پيامبران و برگزيده رسولان و خاندان نيك خداى جهانيان و رحمت و بركات خدا بر شما باد!...» .

توضيحبه متن كامل اين زيارت (زيارت «جامعه كبيره») مراجعه كنيد كه در بيان ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام ، جامع ترين سخنان را در بر دارد . (1)

امام عسكرى عليه السلام :ما پناهگاهى هستيم براى كسى كه به ما پناه آورَد و نورى هستيم براى آن كه از ما پرتو طلبد و موجب مصونيت كسى هستيم كه از ما پناه جويد . هر كه ما را دوست بدارد ، در مراتب بالا با ما خواهد بود و هر كه از راه ما كج گردد ، به سوى آتش ره خواهد برد .

امام مهدى عليه السلام_ در توصيف اوصيا _ :خداوند ، دين خود را با آنها احيا كرده و نورش را با آنها به كمال رسانده و ميان آنها و برادرانشان و پسرعموهاشان و خويشان نزديك و نزديك ترشان فرقانى آشكار قرار داده است كه با آن ، حجّت از آن كه حجّت براى او آورده شده و امام از مأموم شناسايى مى شود و اين از آن روست كه خداوند ، آنها را از هر گونه پلشتى مصون داشته و از عيوب، مبرّايشان كرده و از ناپاكى پاكشان گردانده و از در هم شدگى، منزّهشان داشته و آنها را گنجوران علم خود و مخزن حكمتش و جايگاه سرّش قرار داده است . خداوند ، آنها را با دلايل خود، تأييد كرده و اگر چنين نمى بود ، مردم همه يك سان بودند و هر كس مدّعى امر [ منصوب شدن از سوى ]خداوند عز و جلمى شد و ديگر حق از باطل و دانا از نادان شناخته نمى شد .

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 250 ، الرقم 77 ؛ خلاصة الأقوال ، ص 98 ، الرقم 34 .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

. .

ص: 600

. .

ص: 601

فهرست تفصيلى .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

ص: 609

. .

ص: 610

. .

ص: 611

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109