سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -
عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي
عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.
مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -
مشخصات ظاهري : ج.
فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .
شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2
يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .
يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .
موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14
شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم
شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي
رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390
رده بندي ديويي : 297/212
شماره كتابشناسي ملي : 2747877
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
23 . ايماندرآمدفصل يكم : شناخت ايمانفصل دوم: چيزهايى كه ايمان به آنها واجب استفصل سوم: خاستگاه هاى ايمانفصل چهارم: پايدارى ايمانفصل پنجم: درجات ايمانفصل ششم: آثار و بركات ايمانفصل هفتم: ارزش ايمان·فصل هشتم: ويژگى هاى مؤمن·فصل نهم: زيان هاى بى ايمانى
.
ص: 8
درآمدايمان ، در لغتايمان ، مصدر است از مادّه «أمن» كه بر دو معناى نزديك به هم دلالت دارد : يكى آرامش دل و ديگرى تصديق ؛ زيرا انسان چيزى را تصديق مى كند و بر آن گواهى مى دهد كه به آن ، اطمينان داشته باشد و دلش آرام گيرد . ابن فارس در اين باره مى گويد : الهمزة و الميم و النون أصلان متقاربان: أحدهما الأمانة التى هى ضدّ الخيانة ، و معناها سكون القلب ، و الآخر التصديق ، و المعنيان كما قلنا متدانيان . (1) همزه و ميم و نون، دو ريشه معنايىِ نزديك به هم اند: يكى از آن دو، به معناى امانت است كه متضادّ خيانت است، يعنى آرامشِ دل ، و ديگرى به معناى تصديق (گواهى دادن بر درستى چيزى) است. همان گونه كه گفتيم، اين دو معنا به هم نزديك اند . خليل بن احمد فراهيدى در باره معناى لغوى «ايمان» مى گويد : الإيمان: التصديق نفسه ، و قوله تعالى: «وَ مَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا» (2) أى بمصدِّق . (3) ايمان ، به معناى تصديق است و اين كه خداوند [ از قول برادران يوسف عليه السلام به پدرشان] فرمود : «تو به ما مؤمن نيستى» ، يعنى: تصديق كننده ما نيستى .
.
ص: 9
ابو منصور ازهرى در تبيين واژه شناختى ايمان مى گويد : و أمّا «الإيمان» فهو مصدر ، آمن يؤمن إيمانا ، فهو مؤمن . و اتّفق أهل العلم من اللّغويّين و غيرهم أنّ «الإيمان» معناه التصديق . (1) ايمان ، مصدر است : ايمان آورد ، ايمان مى آورد ، و او مؤمن است . دانشمندان لغت شناس و ديگران گفته اند كه ايمان به معناى تصديق است . بنا بر اين ، ريشه «ايمان» _ كه «أمن» است _ دو معناى نزديك به هم دارد ؛ امّا خودِ واژه «ايمان» ، در لغت به معناى تصديق است ، اعم از تصديق قلبى و زبانى و عملى . سخن فيروزآبادى نيز _ كه ايمان را به «الثقة ، و إظهار الخضوع ، و قبول الشريعة ؛ (2) اطمينان ، خاكسارى و پذيرش شريعت» تفسير كرده است _ اشاره به همين معناست .
ايمان ، در قرآن و حديثدر باره مفهوم شرعى «ايمان»، فقها و محدّثان و متكلّمان و مفسّران ، سخن بسيار گفته اند و آراى گوناگونى ابراز داشته اند (3) كه مجالى براى طرح و نقد آنها نيست . در اين جا ، با بهره گيرى از متن قرآن و احاديث اسلامى ، ابتدا مفهوم ايمان را بيان خواهيم كرد ، و تفاوت مفهومى ايمان و اسلام و نيز تفاوت ايمان و يقين را از منظر احاديث ، مورد بررسى قرار خواهيم داد و در ادامه ، به برجسته ترين عناوينى كه در ارزيابى تحقّق ايمان حقيقى كاربرد دارند ، مانند : «ملاك ايمان» ، «نظام ايمان» ، «پايه هاى ايمان» ، «اركان ايمان» و ... اشاره خواهيم داشت . در ادامه ، امورى كه از منظر قرآن ، ايمان به آنها واجب است ، ارائه مى شوند .
.
ص: 10
سپس ارزش ايمان ، خاستگاه هاى ايمان ، پايدارى و ناپايدارى ايمان ، درجات ايمان ، بركات ايمان ، ويژگى هاى اهل ايمان و زيان هاى بى ايمانى ، در نُه فصل تقديم مى گردد . اينك، توضيحى كوتاه در باره مطالب ياد شده :
يك . كاربردهاى «ايمان» در قرآنبررسى مواردى كه قرآن كريم ، كلمه «ايمان» يا برگرفته هاى اين واژه را به كار برده، نشان مى دهد كه اين كلمه ، در قرآن ، در چارچوب معناى لغوى خود ، كاربردهاى مختلفى دارد . بنا بر اين ، ابتدا كاربردهاى «ايمان» در قرآن را بررسى مى كنيم و سپس به جمع بندى آنها خواهيم پرداخت :
الف _ آيين خاتم پيامبراندر مواردى كه «ايمان» در كنار ساير اديان در قرآن آمده ، مقصود از آن ، شريعتى است كه محمّد صلى الله عليه و آله از جانب خداوند براى هدايت جامعه بشر آورده است ، مانند اين آيه : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِئينَ وَالنَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ . (1) كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى اند و صابئيان و نصارا، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و كار نيكو كند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد» .
ب _ اعتقادِ همراه با اقرار و عمل به حقايق دينىدر آياتى كه اهل ايمان مورد ستايش قرار گرفته اند ، مقصود از ايمان ، اعتقاد قلبىِ توأم با اقرار زبانى و عمل جوارحى است ، مانند اين آيه :
.
ص: 11
«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ . (1) و كسانى كه به خدا و پيامبران وى ايمان آورده اند، آنان همان راستْ كرداران اند و پيش پروردگارشان گواه خواهند بود [ و ] ايشان راست اجر و نورشان» .
ج _ اعتقاد همراه با اقرار به حقايق دينىدر آياتى كه واژه «ايمان» در كنار عمل صالح به كار رفته ، به معناى باورهاى دينىِ توأم با اعتراف به آنهاست ، مانند اين آيه : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة . (2) در حقيقت ، كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، آنان اند كه بهترين آفريدگان اند» .
د _ اقرار زبانى به حقايق دينىدر برخى آيات ، مؤمن به كسانى اطلاق شده كه التزام عملى به دين ندارند يا از آنها خواسته شده كه ايمان بياورند . ايمان در اين آيات، به معناى اقرار زبانىِ تنها به كار رفته است ، مانند اين آيه : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعًا * وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا * وَلَئِِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَالَيْتَنِى كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا . (3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [ در برابر دشمن ] آماده باشيد (اسلحه خود را برگيريد) و گروه گروه [ به جهاد ] بيرون رويد يا به طور جمعى روانه شويد .
.
ص: 12
و قطعاً از ميان شما كسى هست كه كندى به خرج دهد . پس اگر آسيبى به شما رسد ، مى گويد: «راستى كه خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم» و اگر غنيمتى از خدا به شما برسد _ چنان كه گويى ميان شما و ميان او [ رابطه ]دوستى نبوده _ خواهد گفت: كاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مى رسيدم!) . در تبيين اين آيات ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است : لَو أنَّ هذِهِ الكَلِمَةَ قالَها أهلُ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لَكانوا بِها خارِجينَ مِنَ الإِيمانِ و لكِن سَمّاهُمُ اللّهُ مُؤمِنينَ بِإِقرارِهِم . (1) اگر اين سخن را مردم مشرق و مغرب گفته بودند ، از ايمان خارج بودند ؛ ولى خداوند ، آنان را به خاطر اقرارشان ، مؤمن ناميد . همچنين در آيه ديگرى آمده است : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ . (2) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او ايمان بياوريد» . در اين آيه ، ايمان اوّل ، به معناى اقرار زبانى است و ايمان دوم ، به معناى تصديق قلبى . در برخى از احاديث نيز ايمان ، تنها در اقرار زبانى به كار رفته است ، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده كه به جمعى از مسلمانان فرمود : يا مَعشَرَ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَم يَخلُصِ الإِيمانُ فى قَلبِهِ ، لا تَتَّبِعوا عَوراتِ المُؤمِنينَ . (3) اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد ، ولى ايمان در دلتان خالص نشده است ! در پىِ [ يافتن] عيب مؤمنان بر نياييد .
.
ص: 13
ه _ تصديق قلبىدر قرآن ، ايمان ، گاه به معناى تقويت و تأييد تصديق قلبى حقايق دينى ، به كار رفته است ، مانند اين آيه : «أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْاءِيمَانَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ . (1) در دل اينهاست كه [ خدا ] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود ، تأييد كرده است» . كتابت ايمان در قلب به وسيله خداوند ، همان تقويت آن ، با روح و نيرويى از جانب خويش است .
و _ تصديق عملىمسلمانان پس از بعثت ، چهارده سال به سوى بيت المقدّس نماز مى خواندند كه سيزده سال آن در مكه و چند ماه (2) بعد از هجرت در مدينه بوده است . پس از آن به دستور خداوند متعال ، كعبه قبله مسلمانان شد . در آن هنگام ، اين مسئله مطرح بود كه تكليف نمازهايى كه تا آن تاريخ رو به بيت المقدّس انجام داده اند ، چيست و آيا فايده اى در بر دارد ، يا كارى بيهوده و باطل بوده است؟ قرآن در پاسخ اين سؤال ، در ادامه آيات مربوط به تغيير قبله مى فرمايد : «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ . (3) و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند ؛ زيرا خدا [ نسبت ] به مردم ، دلسوز و مهربان است» .
.
ص: 14
در اين جا ، ايمان به معناى عمل به مقتضاى عقيده _ كه نماز است _ به كار رفته است . در احاديث فراوانى نيز عمل ، جزء ايمان محسوب شده است . (1)
ز _ تصديق مدّعايكى ديگر از كاربردهاى «ايمان» در قرآن ، «تصديق» و راست شمردن مدّعاست . هنگامى كه برادران يوسف عليه السلام او را در چاه انداختند ، گريه كنان پيش پدر آمدند و گفتند : «إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ مَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَ لَوْ كُنَّا صَادِقِينَ . (2) ما رفتيم كه مسابقه دهيم، و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم. آن گاه ، گرگ ، او را خورد؛ ولى تو به ما ايمان ندارى ، هر چند راستگو باشيم» . در اين آيه ، «ايمان» در معناى «تصديق» به كار رفته است ؛ يعنى : تو ما را تصديق نمى كنى و سخن ما را راست نمى شمارى ، هر چند راستگو باشيم .
ح _ تصديق باورهاى موهومقرآن كريم در آيات بسيارى ، در مقام نكوهش ، كلمه «ايمان» را در معناى تصديق باورهاى موهوم ، به كار برده است ، مانند : «أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ . (3) آيا به باطل ايمان مى آورند و به نعمت خدا كفر مى ورزند؟» . و نيز : «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْبَاطِلِ وَ كَفَرُواْ بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ . (4)
.
ص: 15
كسانى كه باطل را باور دارند و به خداوند كافر اند ، آنان همان زيانكاران اند» . و نيز : «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ . (1) آيا كسانى را كه از كتاب [ آسمانى ] ، نصيبى يافته اند ، نديده اى، كه به «جِبت» و «طاغوت» ، ايمان دارند» . راغب اصفهانى در تبيين كاربرد «ايمان» در مورد اخير مى گويد : فذلك مذكور على سبيل الذمّ لهم ، و أنّه قد حصل لهم الأمن بما لا يقع به الأمن ، إذ ليس من شأن القلب _ ما لم يكن مطبوعا عليه _ أن يطمئنّ إلى الباطل ، وإنّما ذلك كقوله : «مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (2) و هذا كما يقال : إيمانه الكفر و تحيَّته الضرب و نحو ذلك . (3) از ايمان آنان [به جبت و طاغوت] براى سرزنش آنها ياد شده است و اين كه آنها با چيزى آرامش يافتند كه مايه آرامش نيست ؛ زيرا دل _ تا وقتى كه [ سراسر تيرگى نشده و] مهر باطل نخورده باشد _ چنين ويژگى اى ندارد كه به باطل اطمينان و آرامش يابد و اين ، همانند آن سخن خداوند است كه : «هر كه سينه اش به كفر گشاده گردد ، خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود» و نيز همانند آن است كه گفته مى شود : «ايمانش كفر است و شادباشش كتك كارى!» و امثال آن .
دو. ايمان ، از نگاه قرآنهمان طور كه ملاحظه شد ، در همه مواردى كه گذشت ، قرآن ، كلمه «ايمان» را در معناى لغوىِ آن ، يعنى «تصديق» ، به كار برده است ، با اين تفاوت كه گاه اين واژه ،
.
ص: 16
در تصديق شريعتى به كار رفته كه بر خاتم انبيا نازل شده ، گاه در تصديق قلبى و زبانى و عملىِ حقايق دينى ، گاه در تصديق قلبىِ حقايق دينى ، گاه در تصديق زبانى ، گاه در تصديق تقويت شده قلبى جدا از عمل ، گاه در تصديق عملىِ حقايق دينى ، گاه در تصديق مدّعا ، و سرانجام ، گاه در تصديق حق يا تصديق باطل . بر اين پايه ، واژه «ايمان» در قرآن ، كاربردهاى فراوانى دارد ، فراتر از وجوهى كه در تفسير القمّى آمده است . 1 ايمانى را كه اين كتاب آسمانى ، جامعه را بدان دعوت
.
ص: 17
. .
ص: 18
مى كند، مى توان چنين تعريف كرد : ايمان ، عبارت است از تصديق حقايقى كه پيامبر خاتم از جانب خداوند ، براى هدايت انسان ها آورده ، همراه با باور قلبى و التزام عملى . از اين رو ، قرآن كريم با صراحت ، ايمان را از كسانى كه التزام عملى به آن ندارند ، نفى مى كند و مؤكّدا آنان را مؤمن نمى داند ، چنان كه مى فرمايد : «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا . (1) ولى چنين نيست ! به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است ، داور گردانند و سپس از حكمى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ] نكنند، و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» . امّا باور قلبى بدون تصديق زبانى و التزام عملى ، علم است نه ايمان ، چنان كه قرآن در باره فرعونيان مى فرمايد : «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا . (2) و با آن كه دل هايشان بِدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبّر ، آن را انكار كردند» .
.
ص: 19
همچنين تصديق زبانى و التزام عملى بدون باور قلبى ، ايمان نيست ، چنان كه قرآن در باره ادّعاى ايمان جمعى از اعراب مى فرمايد : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا . (1) باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم . بگو: ايمان نياورده ايد؛ ليكن بگوييد: اسلام آورديم » .
سه . ايمان ، از منظر احاديثاحاديثى كه ايمان را تفسير كرده اند ، به چند دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل . احاديثى كه ايمان را به باور قلبىِ حقايق غيبى و تصديق آنها تعبير كرده اند ، در مقابل «كفر» به معناى انكار حقايق غيبى ، مانند اين حديث : الإِيمانُ أن يُصَدِّقَ اللّهَ فيما غابَ عَنهُ ... وَ الكُفرُ الجُحودُ . (2) ايمان ، يعنى: آنچه را كه از او پنهان است، تصديق كند ... و كفر ، انكار كردن است . دسته دوم . احاديثى كه ايمان را به باور قلبى و اقرار زبانى و عمل به مقتضاى آن تفسير كرده اند ، مانند اين روايت : الإِيمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ ، وَ قَولٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالأَركانِ . (3) ايمان ، شناخت قلبى و گفتن به زبان و عمل به جوارح است . دسته سوم . احاديثى كه ايمان را به اقرار زبانى و عمل به مقتضاى آن ، تفسير كرده اند ، مانند : الإِيمانُ ، إقرارٌ بِالقَولِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ . (4)
.
ص: 20
ايمان ، اقرار زبانى و عمل به جوارح است . دسته چهارم . احاديثى كه ايمان را به عمل كردن به مقتضاى باور قلبى ، تفسير كرده اند ، مانند : الإِيمانُ ، عَمَلٌ كُلُّهُ ، وَ القَولُ بَعضُ ذلِكَ العَمَلِ . (1) ايمان ، همه اش عمل است و اقرار ، بخشى از آن عمل است . گفتنى است كه اين احاديث ، ناظر به عقيده مرجئه هستند كه التزام عملى را شرط تحقّق ايمان نمى دانستند . همه آيات و احاديثى كه پايبندى به اوامر و نواهى الهى را شرط تحقّق ايمان واقعى مى دانند ، يا آثار و علايمى را براى ايمان حقيقى ارائه مى كنند ، در كنار اين طايفه از احاديث قرار دارند . دسته پنجم . احاديثى كه ايمان را به باور قلبى اى تفسير كرده اند كه عمل صالح ، آن را تصديق كند ، مانند : لكِنَّ الإِيمانَ ، ما خَلَصَ فِى القَلبِ وَ صَدَّقَهُ الأَعمالُ . (2) ايمان ، چيزى است كه در دل ، خالص شود و اعمال ، آن را تصديق كنند . با تأمّل در طوايف پنجگانه احاديثى كه بدانها اشاره شد، معلوم مى گردد كه اختلافى ميان آنها نيست و همگى به يك نكته اشاره دارند و آن ، عبارت است از همان معنايى كه در طايفه پنجم از احاديث ذكر شد ، بدين سان كه ايمان ، همان تصديق حقيقىِ قلبى است ، و اقرار زبانى و اعمال شايسته ، تصديق عملىِ آن باور قلبى هستند . به سخن ديگر ، اقرار و عمل ، نشانه حقيقت داشتن باور قلبى و شرط اثباتىِ آن به شمار مى آيند . بنا بر اين ، احاديثى كه بدانها اشاره شد ، مفسّر و مبيّن همان جمع بندى اى هستند كه در تعريف ايمان از نگاه قرآن ، گفته شد . همچنين
.
ص: 21
ساير احاديثى كه در فصل اوّل و ساير فصل ها در باره ويژگى ها و آثار ايمان حقيقى آمده اند، با اين تعريف ، هماهنگ اند .
چهار. فرق ميان ايمان و اسلامواژه اسلام ، در قرآن و احاديث ، دو گونه كاربرد دارد : گاه در اسلام حقيقى به كار رفته است ، مانند : «إِنِّى أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ . (1) بگو: من مأمورم كه نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است» . امام على عليه السلام نيز در تعريف اسلام فرموده است : الإِسلامُ هُوَ التَّسليمُ ، وَ التَّسليمُ هُوَ اليَقينُ ، وَ اليَقينُ هُوَ التَّصديقُ ، وَ التَّصديقُ هُوَ الإِقرارُ وَ الإِقرارُ هُوَ الأَداءُ وَ الأَداءُ هُوَ العَمَلُ . (2) اسلام ، تسليم شدن است و تسليم بودن ، يقين داشتن است و يقين ، تصديق كردن است و تصديق كردن ، اقرار نمودن است و اقرار ، انجام دادن است و انجام دادن ، همان عمل است . اين سخن ، بدان معناست كه شدّت ارتباط الفاظ هفتگانه اى كه ذكر شد ، تا حدّى است كه مى توان هر يك را به ديگرى تفسير و تبيين كرد . اسلام به اين معنا ، تفاوتى با ايمان ندارد ؛ امّا اسلام ، كاربرد ديگرى نيز در قرآن و حديث دارد و آن ، عبارت است از اسلام ظاهرى ، مانند اين آيه : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ وَ إِن تُطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ . (3)
.
ص: 22
باديه نشينان گفتند: «ايمان آورديم» . بگو: ايمان نياورده ايد؛ ليكن بگوييد: «اسلام آورديم» و هنوز در دل هاى شما ايمان داخل نشده است. و اگر خدا و پيامبرِ او را فرمان بريد ، از [ ارزشِ ] كرده هايتان چيزى كم نمى كند. همانا خدا آمرزنده مهربان است» . اسلام ، در اين آيه ، با ايمان ، متفاوت است و عبارت است از اقرار ظاهرىِ بدون باور قلبى و ايمان ، عبارت است از باور قلبىِ همراه با همه لوازم آن . احاديثى كه اين آيه را تفسير كرده اند و يا با الهام از آن ، تفاوت ميان اسلام و ايمان را بيان كرده اند ، به هفت دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل . احاديثى كه دلالت دارند ايمان ، شريك اسلام است ؛ ولى اسلام، شريك ايمان نيست و نتيجه مى گيرند كه هر مؤمنى مسلمان نيز هست ؛ ولى هر مسلمانى مؤمن نيست . (1) دسته دوم . احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه ايمان ، عبارت است از باور قلبى اى كه اعمال صالح ، آن را تصديق كنند و اسلام ، عبارت است از آنچه بر زبان جارى مى شود و زمينه را براى اجراى احكام ظاهرىِ اسلام ، مانند صحّت ازدواج ، فراهم مى سازد . (2) دسته سوم . احاديثى كه مى گويند : ايمان ، عبارت است از اقرار و عمل ، و اسلام عبارت است از اقرار بدون عمل . (3) دسته چهارم . احاديثى كه مى گويند: اسلام ، عبارت است از اقرار و انجام دادن ضروريات دين ، مانند نماز و روزه و حج ؛ ولى در ايمان ، افزون بر آن ، ترك معاصى
.
ص: 23
و بخصوص گناهان كبيره نيز لازم است . (1) دسته پنجم . احاديثى كه ايمان را اقرار و عمل و نيّت مى دانند و اسلام را اقرار و عمل بدون نيّت . (2) مقصود از عملِ بدون نيت ، همان عمل كردن به ظواهر اسلام بدون باور قلبى است ؛ زيرا نيّت ، از باور قلبى ناشى مى گردد . دسته ششم . احاديثى كه دلالت دارند اسلام ، آشكار است و ايمان ، در قلب . (3) دسته هفتم . احاديثى كه تفاوت اسلام و ايمان را در آثار آن _ يعنى اجراى احكام و قوانين در دنيا ، و پاداش در آخرت _ ذكر كرده اند . (4) با تأمّل در اين احاديث ، روشن مى شود كه اختلاف اين احاديث ، ظاهرى است و در واقع ، همه آنها اشاره به يك واقعيت دارند .
پاسخ يك سؤالممكن است در اين جا اين شبهه مطرح شود كه : كلمه ايمان نيز در قرآن و حديث - همان طور كه پيش از اين اشاره شد _ مانند كلمه اسلام ، در اقرار زبانى استعمال مى شود . پس تفاوتى در تعريف ايمان و اسلام نيست . به سخن ديگر ، تفاوت هاى ذكر شده ، تفاوت ميان اسلام و ايمان حقيقى و ظاهرى است ، نه تفاوت ميان اسلام و ايمان ؛ زيرا اسلام حقيقى ، همان ايمان حقيقى است و اسلام ظاهرى ، همان ايمان ظاهرى . پاسخ ، اين است كه :
.
ص: 24
اوّلاً : استعمال ، اعم از حقيقى و مجازى است . بنا بر اين ، به استنادِ استعمال كلمه ايمان و اسلام در دو معناى مشابه ، نمى توان گفت كه تفاوتى در مفهوم حقيقى آنها وجود ندارد . ثانيا : ايمان و اسلام ، هم از نظر مفهوم لغوى و هم در قرآن و حديث و هم از نظر احكام مترتّب بر آنها ، تفاوت دارند . امّا از نظر لغت ، پيش از اين ، توضيح داده شد كه ايمان ، از ريشه «أمن» است كه دو معناى متقارب دارد : يكى سكون قلب و ديگرى تصديق كه هر دو ، فعل قلب هستند ؛ ولى اسلام ، به معناى تسليم است كه اعم از تسليم ظاهرى و واقعى است . همچنين در قرآن و احاديث اسلامى _ همان طور كه تفصيلاً گذشت _ تصريح شده كه ايمان و اسلام ، دو معناىِ متفاوت دارند و احكام مترتّب بر آنها نيز متفاوت است . به سخن ديگر ، خروج از ايمان ، به معناى خروج از اسلام و ورود به كفر نيست و اين تدبير در تشريع (قانون گذارى) ، از جلوه هاى حكمت و رحمت مكتب وحى است .
پنج . تفاوت ميان ايمان و يقينيقين ، در لغت ، به معناى آگاهىِ عميق و نيز به معناى علمى است كه با طمأنينه و آرامش دل نسبت به معلوم ، همراه باشد و در احاديث اسلامى ، به حالتى گفته مى شود كه انسان در اوج مراتب ايمان و پس از گذر از مرحله تقوا ، به نقطه اى مى رسد كه حقايق هستى براى او آشكار مى شوند . وصول به اين مرحله ، از ايمان ، يقين ناميده مى شود . بر اين اساس، كسى كه به مرتبه والاى يقين دست يابد ، حقايق نامحسوس جهان را با ديده دل مشاهده مى كند . با اين توضيح ، معلوم مى شود كه
.
ص: 25
مقصود از آنچه امام حسن مجتبى عليه السلام در تبيين تفاوت ايمان و يقين فرموده ، چيست . متن حديث ، چنين است : لِأَنَّ الإِيمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وَ صَدَّقناهُ بِقُلوبِنا ، وَ اليَقينَ ما أبصَرناهُ بِأَعيُنِنا وَ استَدلَلنا بِهِ عَلى ما غابَ عَنّا . (1) زيرا ايمان ، همان چيزى است كه با گوش هايمان شنيده ايم و با دل هايمان تصديق كرده ايم ؛ ولى يقين ، آن چيزى است كه با چشم هايمان ديده ايم و با آن ، به چيزى پى برده ايم كه از ما پنهان است . و به تعبير ديگر ، ايمان ، از راه استدلال و برهان ، به دل ، راه مى يابد و يقين ، از راه شهود و عرفان .
شش . آنچه ايمان به آن ، ضرورى استاز منظر قرآن كريم ، امورى كه ايمان به آنها واجب و ضرورى است ، عبارت اند از : خدا ، غيب ، فرشتگان ، كتب آسمانى ، انبياى الهى ، خاتم انبيا محمّد صلى الله عليه و آله ، آنچه بر پيامبر خدا نازل شده ، و قيامت . فصل دوم ، اختصاص به تبيين اجمالىِ اين امور دارد . در اين باره ، چند نكته قابل توجّه است : 1 . ايمان به غيب و محدود ندانستن هستى به محسوسات ، اساسى ترين اصل در جهان بينى دينى به شمار مى آيد و نخستين نقطه اى است كه اهل ايمان را از منكران خدا و وحى و قيامت ، جدا مى كند . از اين رو ، قرآن آن را نخستين ويژگىِ پرهيزگاران دانسته است . (2) 2 . ايمان به خدا ، شامل ايمان به يگانگى ، عدالت و ساير صفات الهى نيز هست .
.
ص: 26
3 . وجوب ايمان به آنچه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شده ، ايجاب مى كند كه پيروان ايشان به ساير حقايقى نيز كه ايشان اعتقاد به آنها را ضرورى دانسته ، ايمان داشته باشند ، مانند: ايمان به خاتميت نبوّت ايشان ، ولايت اهل بيت عليهم السلام ، قضا و قدر ، معراج ، سؤال قبر ، بهشت و دوزخ ، و نيز ايمان به اعمالى چون نماز و روزه و حج ، كه انجام دادن آنها را واجب دانسته است . 4 . همه آنچه ايمان به آن در اسلام واجب است ، به دو اصل باز مى گردد : توحيد و نبوّت ؛ ليكن در مكتب پيروان اهل بيت عليهم السلام ، افزون بر اين ، ايمان به عدل الهى و امامت اهل بيت عليهم السلام نيز _ به دليل اهمّيت و نقش آنها در سازندگىِ فرد و جامعه _ از اصول دين شناخته شده اند . (1) 5 . در ايمان به فرشتگان ، انبياى الهى ، كتاب هاى آسمانى و امثال آن ، اعتقاد تفصيلى به خصوصيات فرشتگان ، عدد انبيا و تعداد كتب آسمانى _ كه دليل قطعى از قرآن و احاديث ، بر آنها دلالت ندارد _ ضرورى نيست و اعتقاد اجمالى به آنها كافى است .
هفت . ارزش ايماناحاديث اسلامى ، در تبيين ارزش ايمان ، نكات قابل تأمّلى را مطرح كرده اند ، مانند : «أحَبُّ الأَشياءِ إلَى اللّهِ ؛ محبوب ترين چيز در نزد خداوند» ، «لا يُعطيهِ إلّا مَن أحَبَّهُ ؛ آن را جز به كسانى كه دوستشان داشته باشد، نمى دهد» ، «أعلى غايةٍ ؛ برترين غايت» ، «أعلَى الشَّرَفِ ؛ بالاترين شرف» ، «أفضَلُ الذَّخيرَةِ ؛ بهترين اندوخته» و «ثَمَنُ الجَنَّةِ ؛ بهاى بهشت» . همچنين در باره عظمت اهل ايمان و جايگاه آنان نزد خداوند منّان ، روايت شده
.
ص: 27
كه «قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ ؛ دل مؤمن ، عرش خداست» و «المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّهِ مِنَ الكَعبَةِ وَ مِنَ المَلَكِ المُقَرَّبِ ؛ حرمت مؤمن در پيشگاه خداوند ، بالاتر از حرمت كعبه و فرشته مقرّب است» و «أطيَبُ الأَشياءِ ريحا فِى الآفاقِ ؛ خوش بوترين چيز در عالم است» و ... . همچنين روايت شده كه زندگى اهل ايمان در روى زمين ، بركات فراوانى براى نظام هستى و جامعه بشر دارد . با تأمّل در رواياتى كه بر ارزش ايمان و مؤمن دلالت دارند ، روشن مى شود كه همه اين فضيلت ها براى مطلق ايمان و مؤمن نيست ؛ بلكه ايمان درجاتى دارد كه ميزان ارزش آن ، وابسته به درجه آن است و هر چه مؤمن از نظر اخلاقى و عملى پيشرفت كند ، به مراتب بالاترى از فضايل ذكر شده دست مى يابد . نصوصى كه بر اين معانى دلالت دارد، در فصل سوم خواهند آمد .
هشت . مبادى ايماناز نگاه قرآن و حديث ، ايمان ، ريشه در فطرت و سرشت انسان دارد . عقل ، علم و وحى نيز از درون و بيرون ، به شكوفايى فطرت ايمان ، مدد مى رسانند . افزون بر اين ، كسانى كه از حجّت عقل و وحى پيروى كنند ، مشمول هدايت هاى ويژه الهى قرار مى گيرند و با كمك توفيق خداوند متعال ، به مراتب عالى ايمان دست مى يابند . در فصل چهارم، آيات و احاديثى كه بر اين نكات دلالت دارند ، عرضه خواهند شد .
نُه . پايدارى و ناپايدارى ايمانيكى از نكات تنبّه آفرينى كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام مورد توجّه قرار گرفته است ، تقسيم بندى ايمان به پايدار و ناپايدار است .
.
ص: 28
ايمان پايدار ، ايمانى است كه براى هميشه ، همراه انسان است و ايمان «مُستَقَرّ» ناميده مى شود ، و ايمان ناپايدار ، ايمانى است كه پس از مدّتى ، از انسان جدا مى گردد و از اين رو ، «مستَوْدَع» (1) نام دارد ، بدين معنا كه گوهر ايمان ، مدّتى به صورت امانت ، در اختيار اوست ، امّا به دليل اين كه نمى تواند از آن خوب پاسدارى كند ، آن را از دست مى دهد . با تأمّل در اين نكته ، يك راز مهمّ سياسى و تاريخى گشوده مى شود كه چگونه در تاريخ اسلام ، افرادى مؤمن و فداكار ، پس از مدّتى به اسلام حقيقى پشت كردند و بلكه در برابر آن و حاميان واقعىِ اسلام صف كشيدند . از نگاهِ احاديث اهل بيت عليهم السلام ، عوامل پايدارى ايمان ، عبارت اند از: وَرَع ، هماهنگى گفتار و كردار ، استقامت در پيمودن راه حق ، كردار نيك ، يارى رساندن به بينوايان ، و استمداد از خداوند متعال . آفات ايمان نيز كه موجب ناپايدارىِ آن مى گردند ، عبارت اند از: شرك ، بدعت ، غُلُو ، لجاجت در برابر حق ، ترك تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلام ، افشا كردن اسرار آنان ، دروغ بستن به آنان ، حلال دانستن محرّمات الهى ، بى تابى ، بى شرمى ، حسد ، آزار رساندن به اهل ايمان و يادداشت كردن لغزش هاى آنان ، آزار رساندن به همسايه و به طور كلّى ، هر نوع گناهى .
ده . مراتب ايمانپيش از اين ، روشن شد كه ايمان ، عبارت است از معرفت و باور قلبىِ همراه با التزام عملى ، و با عنايت به اين كه هم علم ، قابل افزايش و كاهش است و هم عمل ، و
.
ص: 29
ايمان از اين دو عنصر تشكيل شده ، ايمان نيز قابل افزايش و كاهش است و بر اين اساس، اختلاف مراتب و درجات ايمان ، بديهى و غير قابل ترديد است . آيات و احاديثى را كه در فصل ششم در اين خصوص وارد شده اند ، بدين سان مى توان جمع بندى كرد: 1 . آياتى از قرآن ، بر قابل افزايش بودن ايمان و نيز متفاوت بودن درجات مؤمنان دلالت دارند و همچنين احاديث اهل بيت عليهم السلام به پيروى از قرآن كريم ، با صراحت، اختلاف مراتب و درجات ايمان را تأييد مى كنند . بنا بر اين ، آنچه از ابو حنيفه و امام الحرمين و امثال آنها نقل شده _ كه ايمان ، افزايش و كاهش پذير نيست _ ، سخنى سست و فاقد ارزش است . (1) 2 . كمترين درجه ايمان ، شناخت توحيد و نبوّت و امامت و التزام عملى به اين اصول سه گانه است . (2) 3 . مؤمن ، در اوج التزام عملى به باورهاى دينى ، به مرتبه تقوا صعود مى كند و در اوج مراتب تقوا ، به مرتبه يقين مى رسد و در اين مرحله ، حقايق غيبى براى وى آشكار مى گردد و ايمانِ علمى او به شهود قلبى ارتقا مى يابد . 4 . تنها راه صحيح سير و سلوك و ارتقا به مراتب بالاى ايمان و دستيابى به قلّه يقين ، تلاش براى آراستن جان به اخلاق نيكو و اعمال صالح است . 5 . دعوت انسان ها به درجات بالاى ايمان و صعود به قلّه يقين ، بدون در نظر گرفتن ظرفيت و استعداد مخاطب ، خطرناك است و چه بسا سبب انحراف وى از مسير ايمان گردد .
.
ص: 30
يازده . فوايد و بركات ايمانايمان ، آثار و بركات فردى و اجتماعىِ فراوانى را براى اهل ايمان و جامعه اسلامى به همراه دارد . نخستين بركت ايمان ، بصيرت و هدايت الهى است كه در پرتو آن ، معرفت به حقايق هستى و جهان بينى صحيح ، براى انسان حاصل مى گردد و به دنبال آن ، وى داراى ويژگى هاى اخلاقى ، اجتماعى ، عملى و دينى ارزشمندى مى شود . انسان در پرتو ايمان ، از يوغ بردگىِ زراندوزان و زورمداران آزاد مى گردد و از دام تزوير شيطان و نفس امّاره نيز رهايى مى يابد و بدين سان ، به آرامش و سعادت ابدى و خير دنيا و آخرت دست مى يابد . نصوصى كه بدين بركات اشاره دارند ، در فصل هفتم و هشتم خواهند آمد .
دوازده . زيان هاى بى ايمانىنخستين زيان بى ايمانى ، محروميت از هدايت الهى و در نتيجه ، خطا در جهان بينى است . شخص بى ايمان ، جهان را فاقد شعور و هدف مى داند و بر اين پايه ، ارزش هاى اخلاقى را بى معنا مى انگارد و از اين رو ، به سادگى در دام شيطان هاى درونى و بيرونى قرار مى گيرد و راه ابتلا به انواع مفاسد و آلودگى هاى فردى و اجتماعى ، براى او هموار مى گردد و در نهايت ، بى ايمانى ، حاصلى جز حسرت و ندامت براى او در پى نخواهد داشت . آيات و رواياتى كه بر اين معنا دلالت دارند ، در فصل نهم ارائه مى شوند .
فاصله ميان ايمان و كفردر اين جا بايد به اين پرسش ، پاسخ داد كه : بر پايه آنچه در تبيين رابطه جهل و كفر گذشت ، ميان كفر و ايمان ، فاصله وجود دارد و كسى كه دچار ترديد و شك در
.
ص: 31
اصول اعتقادى اسلام است ، امّا آنها را انكار نمى كند ، نه مسلمان است و نه كافر ، در صورتى كه از نظر فقهى ، فاصله اى ميان كفر و ايمان نيست و هر كس مؤمن نباشد ، كافر است . چرا ؟ پاسخ اين سؤال ، اين است كه : آنچه در اين جا مورد بررسى است ، رابطه جهل و كفر از نظر معرفت شناسى است ، نه از نظر فقهى . درست است كه از نظر فقهى و بر اساس متون دينى فراوانى كه در اين زمينه وجود دارد ، (1) فاصله اى ميان ايمان و كفر نيست ؛ امّا از نظر معرفت شناسى ، قطعا ميان اين دو ، فاصله است . از نظر معرفت شناسى ، شك كننده ، تنها در صورتى كافر است كه منكر اصول اعتقادى اسلام باشد ؛ ولى در صورتى كه آنها را انكار نكند ، بويژه در صورتى كه در صدد تحقيق و يافتن حقيقت باشد ، كافر نيست ؛ بلكه جاهل و مستضعف اعتقادى محسوب مى گردد . بنا بر اين ، از نظر فقهى ، ميان كفر و ايمان ، فاصله نيست و هر كس حقيقتا يا حُكما مؤمن نباشد ، كافر محسوب مى شود ؛ ولى از نظر معرفت شناسى ، ميان كفر و ايمان ، فاصله است . به سخن ديگر ، از نظر معرفت شناسى ، فرق است ميان جاهلى كه جهل خود را انكار نمى كند و جاهلى كه جهل خود را انكار مى كند ، و كافر ، در واقع ، جاهلى است كه جهل خود را انكار مى كند و مدّعى علم است .
.
ص: 32
الفصل الأوّل : التعرف على الإيمان1 / 1مَعنَى الإِيمانِأ _ التَّصديقُ بِالغَيبِ قَلبا ولِساناالكتاب«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» . (1)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ، إنَّهُ لَيسَ بِمُؤمِنٍ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ . (2)
الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ : . . . قالَ : فَبَينَ الكُفرِ وَالإِيمانِ مَنزِلَةٌ ؟ قالَ عليه السلام : لا ، قالَ : فَمَا الإِيمانُ ومَا الكُفرُ ؟ قالَ عليه السلام : الإِيمانُ أن يُصَدِّقَ اللّهَ فيما غابَ عَنهُ مِن عَظَمَةِ اللّهِ كَتَصديقِهِ بِما شاهَدَ مِن ذلِكَ وعايَنَ ، وَالكُفرُ الجُحودُ . (3)
.
ص: 33
فصل يكم : شناخت ايمان1 / 1معناى ايمانالف _ باور قلبى به غيب و تصديق زبانى آنقرآن«آنان كه به غيب ايمان مى آورند، و نماز را بر پا مى دارند، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! مؤمن نيست آن كسى كه با زبانش ايمان آورد و با دلش ايمان نياورد .
الاحتجاج_ در بيان يكى از فراوان پرسش هايى كه مردى زنديق ، از امام صادق عليه السلام پرسيد _ :زِنديق گفت : پس ميان كفر و ايمان ، مرتبه اى وجود دارد؟ امام عليه السلام فرمود : «نه» . گفت : پس ايمان چيست و كفر ، كدام است ؟ امام عليه السلام فرمود : «ايمان، آن است كه شخص به آن بخش از عظمت خدا كه از او پنهان است ، همان گونه باور داشته باشد كه به آنچه از عظمت او مشاهده مى كند و آشكارا مى بيند، باور دارد ، و كفر به معناى انكار است» .
.
ص: 34
ب _ ضِدُّ الكُفرِالإمام عليّ عليه السلام :ضادُّوا الكُفرَ بِالإِيمانِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ :الإِيمانُ وضِدُّهُ الكُفرُ . (2)
ج _ عَقدٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِالكتاب«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» . (3)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وقَولٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ مَقولٌ ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانُ العُقولِ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ مَقولٌ ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانٌ بِالعُقولِ ، وَاتِّباعُ الرَّسولِ . (6)
.
ص: 35
ب _ ضدّ كفرامام على عليه السلام :به وسيله ايمان ، با كفر بستيزيد .
امام صادق عليه السلام_ در بيان لشكر خرد و نادانى _ :ايمان ، كه ضدّ آن ، كفر است .
ج _ شناخت قلبى و اظهار به زبان و به كار بستن در عملقرآن«و كسانى كه به خدا و پيامبران او ايمان آورده اند، آنان همان راستْ كرداران اند و پيش پروردگارشان ، گواه خواهند بود [ و ]ايشان راست اجر و نورشان ، و كسانى كه كفر ورزيده اند و آيات ما را تكذيب كرده اند ، آنان همدمان آتش اند» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، شناخت به دل است و اظهار [آن باور] به زبان و به كار بستن آن با اندام ها .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار و شناخت عقلى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار و شناخت عقلى و پيروى از پيامبر .
.
ص: 36
الإمام عليّ عليه السلام :سَأَلتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله عَنِ الإِيمانِ ؟ قالَ : تَصديقٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (1)
معاني الأخبار عن أبي الصلت الهروي :سَأَلتُ الرِّضا عليه السلام عَنِ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الإِيمانُ عَقدٌ بِالقَلبِ ولَفظٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ ، لا يَكونُ الإِيمانُ إلّا هكَذا . (2)
د _ إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ . (4)
.
ص: 37
امام على عليه السلام :از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدم : ايمان چيست؟ فرمود : «تصديق با دل و اقرار با زبان و عمل با اندام ها».
معانى الأخبار_ به نقل از ابو صَلت هروى _:از امام رضا عليه السلام در باره ايمان پرسيدم . فرمود : «ايمان ، عبارت است از : باور قلبى ، اظهار به زبان و عمل با اندام ها . ايمان ، جز اين گونه نيست» .
د _ اقرار با گفتار و عمل با اندام هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، اقرار با گفتار است و عمل با اندام ها .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار .
.
ص: 38
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ، أخَوانِ شَريكانِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لُعِنَتِ المُرجِئَةُ عَلى لِسانِ سَبعينَ نَبِيّا ، الَّذينَ يَقولونَ : الإِيمانُ قَولٌ بِلا عَمَلٍ. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :صِنفانِ مِن اُمَّتي لَعَنَهُمُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَلى لِسانِ سَبعينَ نَبِيّا : القَدَرِيَّةُ وَالمُرجِئَةُ ، الَّذينَ يَقولونَ : الإِيمانُ إقرارٌ لَيسَ فيهِ عَمَلٌ. (3)
صحيح البخاري عن أبي جمرَةَ [نصر بن عمران الضبعي] :كُنتُ أقعُدُ مَعَ ابنِ عَبّاسٍ ، يُجلِسُني عَلى سَريرِهِ فَقالَ : أقِم عِندي حَتّى أجعَلَ لَكَ سَهما مِن مالي ، فَأَقَمتُ مَعَهُ شَهرَينِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ وَفدَ عَبدِ القَيسِ لَمّا أتَوُا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : مَنِ القَومُ ؟ _ أو مَنِ الوَفدُ ؟ _ قالوا : رَبيعَةُ ، قالَ : مَرحَبا بِالقَومِ _ أو بِالوَفدِ _ غَيرَ خَزايا ولا نَدامى . فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّا لا نَستَطيعُ أن نَأتِيَكَ إلّا في شَهرِ الحَرامِ ، وبَينَنا وبَينَكَ هذَا الحَيُّ مِن كُفّارِ مُضَرَ ، فَمُرنا بِأَمرٍ فَصلٍ نُخبِر بِهِ مَن وَراءَنا ونَدخُل بِهِ الجَنَّةَ ، وسَأَلوهُ عَنِ الأَشرِبَةِ . فَأَمَرَهُم بَأَربَعٍ ونَهاهُم عَن أربَعٍ ، أمَرَهُم بِالإِيمانِ بِاللّهِ وَحدَهُ . قالَ : أتَدرونَ ما الإِيمانُ بِاللّهِ وَحدَهُ ؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وإقامُ الصَّلاةِ ، وإيتاءُ الزَّكاةِ ، وصِيامُ رَمَضانَ ، وأن تُعطوا مِنَ المَغنَمِ الخُمُسَ . (4)
.
ص: 39
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار ؛ دو برادرِ شريك هم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرجئه به زبان هفتاد پيامبر ، لعنت شده اند ؛ همان كسانى كه مى گويند : ايمان ، گفتار است بدون كردار .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو گروه از امّت من هستند كه خداوند عز و جل آنان را به زبان هفتاد پيامبر ، لعنت كرده است : قَدَريّه و مُرجِئه ؛ همانان كه مى گويند : ايمان ، [تنها] اقرار است و [نيازى به] عمل در آن نيست .
صحيح البخارى_ به نقل از ابو جمره [نصر بن عمران ضبعى] _:من با ابن عبّاس مى نشستم و او مرا روى تخت خود مى نشانيد . او به من گفت : نزد من بمان تا سهمى از اموالم را براى تو قرار دهم . من دو ماه نزد او ماندم . روزى گفت : چون هيئت نمايندگىِ عبد القيس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند ، فرمود : «چه قومى هستيد؟» يا : «چه هيئتى هستيد ؟». گفتند : ربيعه . فرمود : «خوش آمديد ! شرمنده و پشيمان نباشيد!» . گفتند : اى پيامبر خدا ! با وجود اين تيره از كفّار مُضَر در بين ما و تو ، فقط در ماه حرام مى توانيم نزد تو بياييم . پس دستور قاطعى به ما بدهيد كه آن را به اطّلاع مردم خود برسانيم و با انجام دادن آن ، به بهشت برويم . و از پيامبر خدا در باره [ظروف ]آشاميدنى ها پرسيدند . پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به چهار چيز ، فرمان داد و از چهار چيز ، نهى كرد . آنان را به ايمان داشتن به خداى يگانه فرمان داد ، و فرمود : «آيا مى دانيد ايمان به خداى يگانه چيست ؟». گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، فرستاده خداست ، و گزاردن نماز و دادن زكات و گرفتن روزه ماه رمضان ، و اين كه خمس غنايم را بپردازيد» .
.
ص: 40
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ مِنّي ولا أنَا مِنهُ : بُغضُ عَلِيٍّ ، ونَصبُ أهلِ بَيتي ، ومَن قالَ : الإِيمانُ كَلامٌ (1) . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ، يَزيدُ ويَنقُصُ ، ومَن قالَ غَيرَ ذلِكَ فَهُوَ مُبتَدِعٌ . (3)
الإمام عليّ عليه السلام :قَد أوجَبَ الإِيمانُ عَلى مُعتَقِدِهِ إقامَةَ سُنَنِ الإِسلامِ وَالفَرضِ . (4)
الكافي عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الباقر عليه السلام :قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ مُؤمِنا ؟ قالَ : فَأَينَ فَرائِضُ اللّهِ ؟! قالَ : وسَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ : لَو كانَ الإِيمانُ كَلاما لَم يَنزِل فيهِ صَومٌ ولا صَلاةٌ ولا حَلالٌ ولا حَرامٌ . قالَ : وقُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّ عِندَنا قَوما يَقولونَ : إذا شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ مُؤمِنٌ ، قالَ : فَلِمَ يُضرَبونَ الحُدودَ ولِمَ تُقطَعُ أيديهِم ؟! وما خَلَقَ اللّهُ عز و جل خَلقا أكرَمَ عَلَى اللّهِ عز و جل مِنَ المُؤمِنِ ، لِأَنَّ المَلائِكَةَ خُدّامُ المُؤمِنينَ ، وأنَّ جِوارَ اللّهِ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الجَنَّةَ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الحورَ العينَ لِلمُؤمِنينَ ، ثُمَّ قالَ : فَما بالُ مَن جَحَدَ الفَرائِضَ كانَ كافِرا؟! (5)
الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام :مَن قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَلَن يَلِجَ مَلَكوتَ السَّماءِ حَتّى يُتِمَّ قَولَهُ بِعَمَلٍ صالِحٍ . (6)
.
ص: 41
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشد ، نه او از من است و نه من از اويم : دشمنى با على ، كينه توزى با اهل بيتم ، و اين كه كسى بگويد : ايمان فقط گفتار است . (1)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار و كردار است و افزايش و كاهش مى يابد . هر كس جز اين را بگويد ، بدعت گذار است .
امام على عليه السلام :ايمان ، انجام دادن قوانين اسلام و فرايض [و تكاليف] آن را بر مؤمن ، واجب و لازم گردانيده است .
الكافى_ به نقل از ابو صباح كنانى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «به امير مؤمنان گفته شد : آيا هر كس به يگانگى خدا و پيامبرى محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد ، مؤمن است ؟ فرمود : پس فرايض خدا چه مى شود؟! ». شنيدم كه امام باقر عليه السلام مى فرمود : «على عليه السلام مى فرمود : اگر ايمان [فقط] گفتار [و اظهار شهادتين] مى بود ، روزه و نماز و حلال و حرامى در آن نازل نمى شد » . به امام باقر عليه السلام گفتم : نزد ما گروهى هستند كه مى گويند : هر گاه كسى [فقط] به يگانگى خدا و پيامبرى محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد ، مؤمن است . فرمود : «پس چرا حد مى خورند و چرا [در هنگام دزدى] دستشان قطع مى شود؟! در صورتى كه خداوند عز و جل مخلوقى نيافريده است كه نزد او گرامى تر از مؤمن باشد؛ چرا كه فرشتگان ، خدمت گزار مؤمنان اند و مؤمنان در جوار خدايند ، بهشت براى مؤمنان است و حوريان بهشتى نيز براى مؤمنان هستند» و سپس فرمود : «پس چرا كسى كه فرايض را انكار مى كند ، كافر است ؟» .
امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام :هر كس به يگانگىِ خدا شهادت بدهد ، اين [شهادت او] ، به ملكوت آسمان ، وارد نمى شود تا اين كه گفتارش را با كردار شايسته كامل گرداند .
.
ص: 42
الكافي عن جميل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، قالَ : قُلتُ : ألَيسَ هذا عَمَلٌ ؟ قالَ : بَلى ، قُلتُ : فَالعَمَلُ مِنَ الإِيمانِ ؟ قالَ : لا يَثبُتُ لَهُ الإِيمانُ إلّا بِالعَمَلِ ، وَالعَمَلُ مِنهُ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :لا إيمانَ إلّا بِعَمَلٍ، ولا عَمَلَ إلّا بِيَقينٍ. ولا يَقينَ إلّا بِالخُشوعِ. (2)
ه _ العَمَلُ بِما يَقتَضِي العَقدُ القَلبِيُّالكتاب«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» . (3)
«وَ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَ مَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ إِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ * وَ إِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُواْ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ * أَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُواْ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (4)
الحديثتفسير ابن كثير عن الحسن :كانَ الرَّجُلُ إذا كانَ بَينَهُ وبَينَ الرَّجُلِ مُنازَعَةٌ فَدُعِيَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُحِقٌّ أذعَنَ وعَلِمَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَيَقضي لَهُ بِالحَقِّ ، وإِذا أرادَ أن يَظلِمَ فَدُعِيَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أعرَضَ وقالَ : أنطَلِقُ إلى فُلانٍ ، فَأَنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآيَةَ ، (5) فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن كانَ بَينَهُ وبَينَ أخيهِ شَيءٌ فَدُعِيَ إلى حَكَمٍ مِن حُكّامِ المُسلِمينَ فَأَبى أن يُجيبَ ، فَهُوَ ظالِمٌ لا حَقَّ لَهُ». (6)
.
ص: 43
الكافى_ به نقل از جميل بن دَرّاج _:از امام صادق عليه السلام پرسيدم : ايمان چيست؟ فرمود : «گواهى دادن به اين كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، پيامبر خداست» . گفتم : آيا اين ، خود ، يك عمل نيست؟ فرمود : «چرا» . گفتم : پس عمل ، جزء ايمان است؟ فرمود : «ايمان او جز با عمل ، ثابت نمى شود . عمل ، جزئى از ايمان است» .
امام صادق عليه السلام :ايمان جز با عمل همراه نيست ، و عمل جز با يقين ، و يقين جز با خشوع .
ه _ عمل به مقتضاى باور قلبىقرآن«ولى چنين نيست، به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است ، داور گردانند و سپس از حُكمى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ]نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» .
«و مى گويند: «به خدا و پيامبر [ او ]گرويديم و اطاعت كرديم». آن گاه ، دسته اى از ايشان پس از اين [ اقرار] ، روى بر مى گردانند، و آنان مؤمن نيستند. و چون به سوى خدا و پيامبر او خوانده شوند تا ميان آنان داورى كند، به ناگاه ، دسته اى از آنها روى بر مى تابند. و اگر حق به جانب ايشان باشد، به حال اطاعت به سوى او مى آيند. آيا در دل هايشان بيمارى است، يا شك دارند، يا از آن مى ترسند كه خدا و فرستاده اش بر آنان ستم ورزند؟ [ نه، ]بلكه خودشان ستمكارند. گفتار مؤمنان _ وقتى به سوى خدا و پيامبرش خوانده مى شوند تا ميانشان داورى كند - تنها اين است كه مى گويند: «شنيديم و اطاعت كرديم» . اينان اند كه رستگارند» .
حديثتفسير ابن كثير_ به نقل از حسن (1) _:هر گاه از مردى كه ميان او و ديگرى دعوايى بود ، خواسته مى شد كه [براى داورى] نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رود ، اگر حق با او بود ، مى پذيرفت و مى دانست كه پيامبر صلى الله عليه و آله به نفع او حكم خواهد داد ، و اگر قصد ظلم [و حق كشى ]داشت و از او خواسته مى شد كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رود ، نمى پذيرفت و مى گفت : نزد فلانى مى روم. پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد (2) و پيامبر خدا فرمود : «هر كس ميان او و برادرش دعوايى باشد و از وى خواسته شود كه به نزد داورى از داوران مسلمان رود و نپذيرد ، چنين كسى ظالم است و حق با او نيست» .
.
ص: 44
رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ : مَا الإِيمانُ ؟ _ :الصَّبرُ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :الصَّبرُ نِصفُ الإِيمانِ ، وَاليَقينُ الإِيمانُ كُلُّهُ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :الإِيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ ، وَالقَولُ بَعضُ ذلِكَ العَمَلِ بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ بَيَّنَ في كِتابِهِ . (3)
عنه عليه السلام :مَن عَمِلَ بِما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (4)
عنه عليه السلام :الإِيمانُ هُوَ أداءُ الفَرائِضِ وَاجتِنابُ الكَبائِرِ . (5)
الكافي عن سلام الجعفي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : الإِيمانُ أن يُطاعَ اللّهُ فَلا يُعصى . (6)
الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ إخلاصُ العَمَلِ . (7)
.
ص: 45
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ اين پرسش كه : ايمان چيست؟ _ :صبر .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صبر ، نصف ايمان است و يقين ، تمام ايمان .
امام صادق عليه السلام :ايمان ، همه اش كردار است ، و گفتار هم برخى از آن كردار است كه خداوند در كتاب خود، وجوب آن را بيان فرموده است .
امام صادق عليه السلام :هر كس به آنچه خداوند عز و جل فرمان داده ، عمل كند ، او مؤمن است .
امام صادق عليه السلام :ايمان ، همان انجام دادن واجبات و دورى كردن از گناهان بزرگ است .
الكافى_ به نقل از سلام جُعفى _:از امام صادق عليه السلام در باره ايمان پرسيدم . فرمود : «ايمان ، اين است كه از خدا فرمانبَرى شود و نافرمانى نشود» .
امام على عليه السلام :ايمان ، خالص گردانيدن عمل است .
.
ص: 46
الإمام الباقر عليه السلام :مَن أرادَ أن يَعلَمَ أنَّهُ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَعرِض حُبَّنا عَلى قَلبِهِ ؛ فَإِن قَبِلَهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ . ومَن كانَ لَنا مُحِبّا فَليَرغَب في زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ؛ فَمَن كانَ لِلحُسَينِ عليه السلام زَوّارا عَرَفناهُ بِالحُبِّ لَنا أهلَ البَيتِ وكانَ مِن أهلِ الجَنَّةِ ، ومَن لَم يَكُن لِلحُسَينِ زَوّارا كانَ ناقِصَ الإِيمانِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :لا إيمانَ بِاللّهِ إلّا بِالبَراءَةِ مِن أعداءِ اللّهِ عز و جل . (2)
عنه عليه السلام :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ خائِفا راجيا ، ولا يَكونُ خائِفا راجِيا حَتّى يَكونَ عامِلاً لِما يَخافُ ويَرجو. (3)
كمال الدين عن أبان بن تغلب :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن عَرَفَ الأَئِمَّةَ ولَم يَعرِفِ الإِمامَ الَّذي في زَمانِهِ أمُؤمِنٌ هُوَ ؟ قالَ : لا ، قُلتُ : أمُسلِمٌ هُوَ ؟ قالَ : نَعَم . (4)
التوحيد عن عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام_ في حَديثٍ يَقولُ فيهِ _ : « لَا يُسْئلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئلُونَ » (5) قالَ جابِرٌ : فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ وكَيفَ لا يُسأَلُ عَمّا يَفعَلُ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لا يَفعَلُ إلّا ما كانَ حِكمَةً وصَوابا ، وهُوَ المُتَكَبِّرُ الجَبّارُ وَالواحِدُ القَهّارُ ، فَمَن وَجَدَ في نَفسِهِ حَرَجا في شَيءٍ مِمّا قَضَى اللّهُ فَقَد كَفَرَ ، ومَن أنكَرَ شَيئا مِن أفعالِهِ جَحَدَ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام : «وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ» وسَلِّموا لِلإِمامِ تَسليماً «أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم» رِضاً لَهُ «مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ» أنَّ أهلَ الخِلافِ «فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا» (7) ، وفي هذِهِ الآيَةِ: «ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ» مِن أمرِ الوالي «وَيُسَلِّمُواْ» للّهِِ الطّاعَةَ «تَسْلِيمًا» (8) . (9)
.
ص: 47
امام باقر عليه السلام :هر كس مى خواهد بداند كه آيا اهل بهشت است ، دوستى ما را به دلش پيشنهاد كند . اگر آن را پذيرفت ، او مؤمن است . و هر كس دوستدار ماست ، بايد آرزومند زيارت قبر حسين عليه السلام باشد ، و هر كس زائر حسين عليه السلام باشد ، مى فهميم كه او دوستدار ما اهل بيت است و اهل بهشت خواهد بود و هر كس حسين عليه السلام را زيارت نكند ، ايمانش ناقص است .
امام صادق عليه السلام :ايمان به خدا ، جز با برائت از دشمنان خداوند عز و جل تحقّق نمى يابد .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، مؤمن [واقعى] نيست ، مگر آن كه در حال خوف و رجا (بيم از خشم خدا و اميد به رحمت او) باشد ؛ و حال خوف و رجا پيدا نمى كند ، مگر آن كه با ملاحظه آنچه [ از آن] مى ترسد و به [ آن ]اميد دارد ، عمل كند .
كمال الدين_ به نقل از ابان بن تغلب _:به امام صادق عليه السلام گفتم : كسى كه به امامان ، معرفت [و عقيده] داشته باشد ، ليكن امام زمان خود را نشناسد ، آيا او مؤمن است ؟ فرمود : «نه» . گفتم : آيا مسلمان است ؟ فرمود : «بله» .
التوحيد_ به نقل از عمرو بن شمر ، از جابر بن يزيد جعفى ، در باره آيه : «و [خدا] از آنچه مى كند ، بازخواست نمى شود ، در حالى كه مردمان ، بازخواست مى شوند» _:به امام باقر عليه السلام گفتم : اى فرزند پيامبر خدا ! چرا از آنچه مى كند ، بازخواست نمى شود؟ فرمود : «چون هيچ كارى نمى كند ، مگر از روى حكمت و درستى . او بزرگ و باشُكوه و يگانه و چيره بر همه چيز است . پس هر كس در باره آنچه خداوند حكم كرده است ، كمترين ناراحتى و ترديدى در دلش احساس كند ، كافر است ، و هر كس به چيزى از افعال او خرده بگيرد ، منكر است» .
امام صادق عليه السلام : «اگر به آنان فرمان مى داديم كه : خود را بكُشيد» و كاملاً تسليم امام باشيد «يا» براى خشنودى او «از خانه هايتان خارج شويد ، اين فرمان را به كار نمى بستند ، جز اندكى از آنان . و اگر» مخالفان «آنچه را بدان پند داده مى شوند، به كار مى بستند ، قطعا برايشان بهتر و در ثبات قدمشان مؤثّرتر بود» . و در اين آيه : «سپس از حكمى كه كرده اى» يعنى فرمان ولىّ امر، «در دل هايشان احساس ناراحتى [و ترديد ]نكنند و» در اطاعت از خدا «كاملاً سر تسليم فرود آورند» .
.
ص: 48
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما بالُ أقوامٍ يَتَحَدَّثونَ، فَإِذا رَأَوُا الرَّجُلَ مِن أهلِ بَيتي قَطَعوا حَديثَهُم؟! وَاللّهِ لا يَدخُلُ قَلبَ رَجُلٍ الإِيمانُ حَتّى يُحِبَّهُم للّهِِ ولِقَرابَتِهِم مِنّي. (1)
التوحيد عن إسحاق بن راهويه :لَمّا وافى أبُو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنيسابورَ وأرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ فَقالوا لَهُ : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ وكانَ قَد قَعَدَ فِي العُمارِيَةِ فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ : سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ : سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ : سَمِعتُ أبِي الحُسَينَ ابنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئيلَ عليه السلام يَقولُ : سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصني فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي . قالَ : فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا : بِشُروطِها وأنَا مِن شُروطِها . (2)
.
ص: 49
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عدّه اى را چه شده است كه با هم سخن مى گويند و چون مردى از خاندان مرا مى بينند، سخن خود را قطع مى كنند؟! به خدا سوگند ، ايمان در دل هيچ كس جاى نمى گيرد، مگر آن گاه كه آنان (خاندانم) را به خاطر خدا و به واسطه خويشى شان با من ، دوست بدارند .
التوحيد_ به نقل از اسحاق بن راهويِه _:چون امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست از آن جا به سوى مأمون [در مرو] خارج شود ، اهل حديث نزد ايشان گرد آمدند و گفتند : اى پسر پيامبر خدا ! از نزد ما مى روى و حديثى برايمان نمى گويى كه از تو بهره مند شويم ؟! امام رضا عليه السلام كه در كجاوه نشسته بود ، سرش را بيرون آورد و فرمود : «از پدرم موسى بن جعفر شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم محمّد بن على شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم على بن الحسين شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم حسين بن على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم امير مؤمنان، على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد : از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : از جبرئيل شنيدم كه مى فرمايد : از خداوندِ پرشُكوه شنيدم كه مى فرمايد : لا إله إلّا اللّه (توحيد) ، دژ من است . هر كس به دژ من وارد شود ، از عذابم در امان است » . چون شتر به راه افتاد ، امام عليه السلام بانگ زد : «با شروط آن ، و من يكى از شروط آن هستم» .
.
ص: 50
و _ ما خَلَصَ فِي القَلبِ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ الإِيمانُ بِالتَّحَلّي ولا بِالتَّمَنّي ، ولكِنَّ الإِيمانَ ما خَلَصَ فِي القَلبِ وصَدَّقَهُ الأَعمالُ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّمَا الإِيمانُ لَيسَ بِالتَّمَنّي ، ولكِن ما ثَبَتَ فِي القَلبِ وعَمِلَت بِهِ الجَوارِحُ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُ الصّالِحَةُ . (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ وَالعَمَلُ شَريكانِ في قَرَنٍ ، لا يَقبَلُ اللّهُ عز و جلأحَدَهُما إلّا بِصاحِبِهِ. (3)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ وَالعَمَلُ قَرينانِ ، لا يَصلُحُ واحِدٌ مِنهُما إلّا مَعَ صاحِبِهِ. (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُقبَلُ إيمانٌ بِلا عَمَلٍ ولا عَمَلٌ بِلا إيمانٍ. (5)
الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ وَالعَمَلُ أخَوانِ تَوأَمانِ ورَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ ، لا يَقبَلُ اللّهُ أحَدَهُما إلّا بِصاحِبِهِ . (6)
مختصر بصائر الدرجات عن الهيثم بن عروة التميمي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا هَيثَمُ التَّميمِيُّ ، إنَّ قَوما آمَنوا بِالظّاهِرِ وكَفَروا بِالباطِنِ فَلَم يَنفَعهُم شَيءٌ ، وجاءَ قَومٌ مِن بَعدِهِم فَآمَنوا بِالباطِنِ وكَفَروا بِالظّاهِرِ فَلَم يَنفَعهُم ذلِكَ شيئا ، ولا إيمانَ بِظاهِرٍ إلّا بِباطِنٍ ، ولا بِباطِنٍ (7) إلّا بِظاهِرٍ . (8)
.
ص: 51
و _ عقيده خالص درونىِ تقويت شده با عمل شايستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، به آراستگى و آرزو نيست ؛ بلكه ايمان ، آن است كه در دل ، خالص باشد و اعمال ، آن را تأييد كنند .
امام صادق عليه السلام :ايمان ، به آرزو نيست ؛ بلكه ايمان ، آن است كه در دل ، استوار گردد و اندام ها آن را به كار زنند و كارهاى شايسته ، تصديقش كنند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و عمل ، در كنار يكديگرند . خداوند عز و جل ، يكى از آنها را جز با ديگرى نمى پذيرد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و عمل ، قرين هم اند . يكى از آنها بدون ديگرى به كار نمى آيد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ ايمانى بدون عمل و هيچ عملى بدون ايمان ، پذيرفته نمى شود .
امام على عليه السلام :ايمان و عمل ، دو برادر همزاد و دو يار جدا نشدنى هستند . خداوند ، يكى از آن دو را بدون ديگرى نمى پذيرد .
امام صادق عليه السلام_ خطاب به هيثم بن عروه تميمى _:اى هيثم تميمى ! گروهى در ظاهر ، ايمان آوردند و در باطن ، كفر ورزيدند و چنين ايمانى ، سودشان نبخشيد . پس از آنان ، مردمانى آمدند كه در باطن ، ايمان آوردند و در ظاهر ، كفر ورزيدند و اين نيز سودشان نبخشيد . نه ايمان ظاهرى بدون ايمانِ باطنى ، ايمان است و نه ايمان باطنى بدون ايمان ظاهرى .
.
ص: 52
1 / 2الفَرقُ بَينَ الإِسلامِ وَالإِيمانِأ _ الإِيمانُ يُشارِكُ الإِسلامَ ولا عَكسَالكتاب«قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ وإِن تُطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ لَايَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئا إِنَّ اللّهَ غَفُوُرُ رَّحِيمٌ» . (1)
الحديثالكافي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا» فَمَن زَعَمَ أنَّهُم آمَنوا فَقَد كَذَبَ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُم لَم يُسلِموا فَقَد كَذَبَ . (2)
الكافي عن جميل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ» فَقالَ لي : ألا تَرى أنَّ الإِيمانَ غَيرُ الإِسلامِ. (3)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ يُشارِكُ الإِسلامَ ولا يُشارِكُهُ الإِسلامُ ، إنَّ الإِيمانَ ما وَقَرَ فِي القُلوبِ وَالإِسلامَ ما عَلَيهِ المَناكِحُ وَالمَواريثُ وحَقنُ الدِّماءِ ، وَالإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ . (4)
.
ص: 53
1 / 2فرق ميان اسلام و ايمانالف _ ايمان در بر دارنده اسلام است ؛ امّا بر عكس ، نهقرآن«[ برخى ] باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم . بگو: «ايمان نياورده ايد؛ ليكن بگوييد: اسلام آورديم. و هنوز ايمان در دل هاى شما داخل نشده است ، و اگر خدا و پيامبرِ او را فرمان بريد ، از [ ارزشِ ]كرده هايتان چيزى كم نمى كند. خدا آمرزنده مهربان است» .
حديثالكافى_ به نقل از ابو بصير _:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «باديه نشينان گفتند : ايمان آورديم . بگو : شما ايمان نياورده ايد؛ بلكه بگوييد : اسلام آورديم» . پس هر كس بگويد آنها ايمان آوردند ، دروغ گفته است، و هر كس هم بگويد اسلام نياوردند ، دروغ گفته است» .
الكافى_ به نقل از جميل بن دَرّاج _:از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «باديه نشينان گفتند : ايمان آورديم . بگو : شما ايمان نياورده ايد ؛ ليكن بگوييد : اسلام آورديم . و هنوز ايمان به دل هاى شما داخل نشده است» پرسيدم . به من فرمود : «آيا نمى بينى كه ايمان ، غير از اسلام است ؟».
امام صادق عليه السلام :ايمان ، شريك اسلام است ؛ امّا اسلام ، شريك ايمان نيست . ايمان ، آن است كه در دل ها جا مى گيرد (امر قلبى است) ، و اسلام ، چيزى است كه ازدواج ها و ميراث ها و حفظ خون ها به سبب آن صورت پذيرد . ايمان ، اسلام را در بر دارد ؛ امّا اسلام ، ايمان را در بر ندارد . (1)
.
ص: 54
الكافي عن أبي الصباح الكناني :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيُّهُما أفضَلُ : الإِيمانُ أوِ الإِسلامُ ؟ فَإِنَّ مَن قِبَلَنا يَقولونَ : إنَّ الإِسلامَ أفضَلُ مِنَ الإِيمانِ ، فَقالَ : الإِيمانُ أرفَعُ مِنَ الإِسلامِ . قُلتُ ؟ فَأَوجِدني ذلِكَ ، قالَ : ما تَقولُ فيمَن أحدَثَ فِي المَسجِدِ الحَرامِ مُتَعَمِّدا ؟ قالَ : قُلتُ : يُضرَبُ ضَربا شَديدا ، قالَ : أصَبتَ ، قالَ : فَما تَقولُ فيمَن أحدَثَ فِي الكَعبَةِ مُتَعَمِّدا ؟ قُلتُ : يُقتَلُ ، قالَ : أصَبتَ ، ألا تَرى أنَّ الكَعبَةَ أفضَلُ مِنَ المَسجِدِ وأنَّ الكَعبَةَ تَشرَكُ المَسجِدَ وَالمَسجِدَ لا يَشرَكُ الكَعبَةَ ، وكَذلِكَ الإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :يَحتاجُ الإِسلامُ إلَى الإِيمانِ . (2)
عنه عليه السلام :قَد يَكونُ الرَّجُلُ مُسلِما ولا يَكونُ مُؤمِنا ، ولا يَكونُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ مُسلِما . (3)
ب _ الإِيمانُ ما وَقَرَتهُ القُلوبُ وَالإِسلامُ ما جَرى بِهِ اللِّسانُمروج الذهب عن أبي دعامة :أتَيتُ عَلِيَّ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسى عائِدا في عِلَّتِهِ الَّتي كانَت وَفاتُهُ مِنها في هذِهِ السَّنَةِ ، فَلَمّا هَمَمتُ بِالاِنصِرافِ قالَ لي : يا أبا دِعامَةَ قَد وَجَبَ حَقُّكَ ، أفَلا اُحَدِّثُكَ بِحَديثٍ تُسَرُّ بِهِ ؟ قالَ : فَقُلتُ لَهُ : ما أحوَجَني إلى ذلِكَ يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، قالَ : حَدَّثَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، قالَ : حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ موسى ، قالَ : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، قالَ : حَدَّثَني أبي جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ، قالَ : حَدَّثَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، قالَ : حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، قالَ : حَدَّثَني أبِي الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ ، قالَ : حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليهم السلام ، قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُكتُب يا عَلِيُّ . قالَ : قُلتُ : وما أكتُبُ ؟ قالَ لي : اُكتُب بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، الإِيمانُ ما وَقَرَتهُ القُلوبُ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُ ، وَالإِسلامُ ما جَرى بِهِ اللِّسانُ وحَلَّت بِهِ المُناكَحَةُ . قالَ أبو دِعامَةَ : فَقُلتُ : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أدري وَاللّهِ أيُّهُما أحسَنُ ، الحَديثُ أمِ الإِسنادُ ؟ فَقالَ : إنَّها لَصَحيفَةٌ بِخَطِّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ بِإِملاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَتَوارَثُها صاغِرا عَن كابِرٍ . (4)
.
ص: 55
الكافى_ به نقل از ابو صباح كنانى _:به امام صادق عليه السلام گفتم : كدام يك برتر است : ايمان يا اسلام؟ زيرا كسانى كه نزد ما هستند ، مى گويند : اسلام از ايمان برتر است . امام صادق عليه السلام فرمود : «ايمان ، بالاتر از اسلام است» . گفتم : اين را برايم توضيح دهيد . فرمود : «چه مى گويى در باره كسى كه در مسجد الحرام عمدا نجاست كند؟». گفتم : بايد او را سخت تنبيه كرد . فرمود : «درست است . چه مى گويى در باره كسى كه در خانه كعبه ، عمدا نجاست كند ؟». گفتم : بايد كشته شود. فرمود : «درست است . پس مى بينى كه كعبه برتر از مسجد است ، و كعبه با مسجد شريك است؛ ولى مسجد با كعبه شريك نيست . همين سان ، ايمان با اسلام شريك است؛ امّا اسلام ، شريك ايمان نيست» .
امام على عليه السلام :اسلام ، به ايمان نياز دارد .
امام على عليه السلام :ممكن است انسان ، مسلمان باشد و مؤمن نباشد ؛ امّا براى اين كه مؤمن باشد ، بايد حتما مسلمان باشد .
ب _ ايمان در دل ها نقش مى بندد و اسلام بر زبان جارى مى شودمروج الذهب_ به نقل از ابو دعامه _:در بيمارى امام هادى عليه السلام كه بر اثر آن در اين سال از دنيا رفت ، به عيادت ايشان رفتم . چون خواستم ايشان را ترك كنم ، به من فرمود : «اى ابو دعامه ! حقّ تو [بر ما] واجب گشت . پس آيا حديثى برايت نگويم كه تو را شادمان سازد؟». گفتم : چه قدر محتاج آنم ، اى فرزند پيامبر خدا ؟ فرمود : «پدرم محمّد بن على ، برايم نقل كرد و گفت : پدرم على بن موسى برايم نقل كرد و گفت : پدرم موسى بن جعفر برايم نقل كرد و گفت: پدرم جعفر بن محمّد برايم نقل كرد و گفت : پدرم محمّد بن على برايم نقل كرد و گفت : پدرم على بن الحسين برايم نقل كرد و گفت : پدرم حسين بن على برايم نقل كرد و گفت : پدرم على بن ابى طالب برايم نقل كرد و گفت : پيامبر خدا فرمود : بنويس ، اى على ! گفتم : چه بنويسم ؟ فرمود : بنويس : به نام خداى مهرگستر مهربان . ايمان ، چيزى است كه در دل ها جاى گيرد و كردار ، آن را تأييد كند و اسلام ، چيزى است كه بر زبان جارى شود و زناشويى با آن روا گردد » . گفتم : اى پسر پيامبر خدا ! به خدا سوگند كه نمى دانم كدام يك از اين دو ، نيكوتر است : خود حديث ، يا سند آن؟ فرمود : «اين حديث ، در كتابى است كه به خطّ على بن ابى طالب و با املاى پيامبر خدا نوشته شده و ما آن را پسر از پدر ، به ارث مى بريم» .
.
ص: 56
الكافي عن حمران بن أعين عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : الإِيمانُ مَا استَقَرَّ فِي القَلبِ وأفضى بِهِ إلَى اللّهِ عز و جل وصَدَّقَهُ العَمَلُ بِالطّاعَةِ للّهِِ وَالتَّسليمِ لِأَمرِهِ ، وَالإِسلامُ ما ظَهَرَ مِن قَولٍ أو فِعلٍ وهُوَ الَّذي عَلَيهِ جَماعَةُ النّاسِ مِنَ الفِرَقِ كُلِّها ، وبِهِ حُقِنَتِ الدِّماءُ ، وعَلَيهِ جَرَتِ المَواريثُ وجازَ النِّكاحُ ، وَاجتَمَعوا عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ فَخَرَجوا بِذلِكَ مِنَ الكُفرِ واُضيفوا إلَى الإِيمانِ ، وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ وَالإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ ، وهُما فِي القَولِ وَالفِعلِ يَجتَمِعانِ ، كَما صارَتِ الكَعبَةُ فِي المَسجِدِ وَالمَسجِدُ لَيسَ فِي الكَعبَةِ ، وكَذلِكَ الإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ» (1) فَقَولُ اللّهِ عز و جل أصدَقُ القَولِ . قُلتُ : فَهَل لِلمُؤمِنِ فَضلٌ عَلَى المُسلِمِ في شَيءٍ مِنَ الفَضائِلِ وَالأَحكامِ وَالحُدودِ وغَيرِ ذلِكَ ؟ فَقالَ : لا ، هُما يَجرِيانِ في ذلِكَ مَجرى واحِدٍ ، ولكِن لِلمُؤمِنِ فَضلٌ عَلَى المُسلِمِ في أعمالِهِما وما يَتَقَرَّبانِ بِهِ إلَى اللّهِ عز و جل . قُلتُ : ألَيسَ اللّهُ عز و جل يَقولُ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» (2) ، وزَعَمتَ أنَّهُم مُجتَمِعونَ عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ مَعَ المُؤمِنِ ؟ قالَ : ألَيسَ قَد قالَ اللّهُ عز و جل : «يُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» (3) ، فَالمُؤمِنونَ هُمُ الَّذينَ يُضاعِفُ اللّهُ عز و جل لَهُم حَسَناتِهِم لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبعونَ ضِعفا ، فَهذا فَضلُ المُؤمِنِ ، ويَزيدُهُ اللّهُ في حَسَناتِهِ عَلى قَدرِ صِحَّةِ إيمانِهِ أضعافا كَثيرَةً ، ويَفعَلُ اللّهُ بِالمُؤمِنينَ ما يَشاءُ مِنَ الخَيرِ . قُلتُ : أرَأَيتَ مَن دَخَلَ فِي الإِسلامِ ألَيسَ هُوَ داخِلاً فِي الإِيمانِ ؟ فَقالَ : لا ، ولكِنَّهُ قَد اُضيفَ إلَى الإِيمانِ وخَرَجَ مِنَ الكُفرِ ، وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً تَعقِلُ بِهِ فَضلَ الإِيمانِ عَلَى الإِسلامِ ، أرَأَيتَ لَو بَصُرتَ رَجُلاً فِي المَسجِدِ أكُنتَ تَشهَدُ أنَّكَ رَأَيتَهُ فِي الكَعبَةِ ؟ قُلتُ : لا يَجوزُ لي ذلِكَ . قالَ : فَلَو بَصُرتَ رَجُلاً فِي الكَعبَةِ أكُنتَ شاهِدا أنَّهُ قَد دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ ؟ قُلتُ : نَعَم ! قالَ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قُلتُ : إنَّهُ لا يَصِلُ إلى دُخولِ الكَعبَةِ حَتّى يَدخُلَ المَسجِدَ . فَقالَ : قَد أصَبتَ وأحسَنتَ . ثُمَّ قالَ : كَذلِكَ الإِيمانُ وَالإِسلامُ . (4)
.
ص: 57
الكافى_ به نقل از حُمران بن اَعيَن _:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «ايمان ، آن است كه در دل ، جاى گيرد و آن را به سوى خداوند عز و جلبكشاند و به كار بستن طاعت خدا و گردن نهادن به فرمان او آن را تصديق كند ؛ ولى اسلام ، گفتار و كردار ظاهرى است ، و اين همان است كه عموم مردم[مسلمان] از هر فرقه اى ، بر آن ، متّفق اند و به واسطه آن ، خون ها حفظ و ميراث ها برقرار و ازدواج ، جايز مى گردد و همه مسلمانان در نماز و زكات و روزه و حج ، هم داستان اند و بدان سبب ، از كفر در آمده اند و به ايمان ، منسوب مى شوند . اسلام، شريك ايمان نيست ؛ امّا ايمان ، شريك اسلام است و اين دو ، در گفتار (شهادتين) و كردار ، مشترك اند ، چنان كه كعبه در مسجد [الحرام] است ؛ ولى مسجد در كعبه نيست . همين سان ، ايمان با اسلام شريك است؛ ولى اسلام ، شريك ايمان نيست . خداوند عز و جلفرموده است : «باديه نشينان گفتند : ما ايمان آورديم . بگو : شما ايمان نياورده ايد ؛ ليكن بگوييد : ما اسلام آورديم . ايمان هنوز در دل هاى شما داخل نشده است» و سخن خداوند عز و جل، راست ترين سخن است» . گفتم : پس آيا مؤمن ، در چيزى از فضايل و احكام و حدود و غير اينها ، امتيازى بر مسلمان دارد؟ فرمود : «نه ، هر دو از اين جهت ، يكسان اند ؛ امّا در اعمالشان و در كارهايى كه با آنها به خداوند عز و جل تقرّب مى جويند ، مؤمن بر مسلمان برترى دارد» . گفتم : آيا نه اين است كه خداوند عز و جل مى فرمايد : «هر كس يك نيكى بياورد ، ده برابر آن پاداش دارد» ، در صورتى كه شما فرمودى آنان در نماز و زكات و روزه و حج ، با مؤمن يك حكم دارند؟ فرمود : «آيا نه اين است كه خداوند عز و جل فرموده است : «خدا براى او چندين برابر بيشتر مى كند» ؟ پس مؤمنان اند كه خداوند عز و جل نيكى هايشان را چند برابر مى سازد ؛ هر نيكى را هفتاد برابر. اين است برترىِ مؤمن [بر مسلمان] ، و خدا به اندازه درستىِ ايمانش ، چندين برابر بر نيكى هايش مى افزايد . خداوند نسبت به مؤمنان ، هر نيكى اى كه بخواهد ، مى كند» . گفتم : بفرماييد كه اگر كسى به اسلام در آيد ، آيا نه اين است كه وارد ايمان نيز شده است؟ فرمود : «خير ؛ بلكه منسوب به ايمان گشته و از كفر برون شده است . برايت مثالى مى زنم تا بدان وسيله، برترىِ ايمان بر اسلام را دريابى : به من بگو كه اگر مردى را در ميان مسجد الحرام ببينى ، آيا گواهى مى دهى كه او را در كعبه ديده اى؟». گفتم : چنين گواهى دادنى، بر من روا نيست . فرمود : «اگر وى را در داخل كعبه ببينى ، آيا گواهى مى دهى كه او داخل مسجد الحرام گشته است؟». گفتم : بله . فرمود : «به چه دليل ؟». گفتم : زيرا او به درون كعبه نمى رسد ، مگر آن كه [نخست] وارد مسجد شود . فرمود: «درست است، آفرين» و سپس فرمود: «ايمان و اسلام نيز اين گونه اند».
.
ص: 58
. .
ص: 59
. .
ص: 60
ج _ الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ وَالإِسلامُ إقرارٌ بِلا عَمَلٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ ، وَالإِسلامُ إقرارٌ بِلا عَمَلٍ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : مَا الإِسلامُ ؟ _ :دينُ اللّهِ اسمُهُ الإِسلامُ ، وهُوَ دينُ اللّهِ قَبلَ أن تَكونوا حَيثُ كُنتُم وبَعدَ أن تَكونوا ، فَمَن أقَرَّ بِدينِ اللّهِ فَهُوَ مُسلِمٌ ، ومَن عَمِلَ بِما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (2)
د _ اِشتِراطُ اجتِنابِ الكَبائِرِ وَالصَّغائِرِ فِي الإِيمانِالخصال عن أبي بصير :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : أصلَحَكَ اللّهُ إنَّ بِالكوفَةِ قَوما يَقولونَ مَقالَةً يَنسُبونَها إلَيكَ ، فَقالَ : وما هِيَ ؟ قالَ : يَقولونَ : الإِيمانُ غَيرُ الإِسلامِ ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : نَعَم ، فَقالَ الرَّجُلُ : صِفهُ لي قالَ : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأقَرَّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ وأقامَ الصَّلاةَ وآتَى الزَّكاةَ وصامَ شَهرَ رَمَضانَ وحَجَّ البَيتَ فَهُوَ مُسلِمٌ ، قُلتُ : فَالإِيمانُ ؟ قالَ : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ وأقَرَّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ وأقامَ الصَّلاةَ وآتَى الزَّكاةَ وصامَ شَهرَ رَمَضانَ وحَجَّ البَيتَ ولَم يَلقَ اللّهَ بِذَنبٍ أوعَدَ عَلَيهِ النّارَ فَهُوَ مُؤمِنٌ . قالَ أبو بَصيرٍ : جُعِلتُ فِداكَ وأيُّنا لَم يَلقَ اللّهَ بِذَنبٍ أوعَدَ عَلَيهِ النّارَ؟! فَقالَ : لَيسَ هُوَ حَيثُ تَذهَبُ إنَّما هُوَ [ مَن] (3) لَم يَلقَ اللّهَ بِذَنبٍ أوعَدَ عَلَيهِ النّارَ ولَم يَتُب مِنهُ . (4)
.
ص: 61
ج _ ايمان ، اقرار همراه عمل است و اسلام ، اقرار بدون عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گواهى دادن و كردار است ؛ ولى اسلام ، گواهى دادن بى كردار .
امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : اسلام چيست؟ _ :دين خدا نامش اسلام است ، و آن ، [ همواره ]دين خدا بوده است ، پيش از آن كه شما باشيد _ هر جا بوده ايد _ و پس از شما نيز چنين خواهد بود . پس هر كسى كه به دين خدا اقرار كند ، مسلمان است و كسى كه به دستورهاى خداوند عز و جل عمل كند ، مؤمن است .
د _ شرط دورى كردن از گناهان بزرگ و كوچك در ايمانالخصال_ به نقل از ابو بصير _:در محضر امام باقر عليه السلام بودم كه مردى به ايشان گفت : خداوند ، تو را سلامت بدارد! در كوفه عدّه اى هستند كه سخنى مى گويند و آن را به شما نسبت مى دهند . فرمود : «چه سخنى ؟» . گفت : مى گويند : ايمان غير از اسلام است . امام باقر عليه السلام فرمود : «همين گونه است» . مرد گفت : برايم توضيحش دهيد . فرمود : «كسى كه به يگانگىِ خداوند يكتا و پيامبرىِ محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد و به آنچه از نزد خدا آمده است، اقرار كند ، و نماز بخواند و زكات بپردازد و ماه رمضان ، روزه بدارد و حجّ خانه خدا بگزارد ، مسلمان است» . من گفتم : پس ايمان چه؟ فرمود: «كسى كه به يگانگىِ خداوند يكتا و پيامبرىِ محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد و به آنچه او از نزد خدا آورده است، اقرار كند ، و نماز بخواند و زكات بپردازد و ماه رمضان ، روزه بدارد و حجّ خانه خدا بگزارد و خداوند را با گناهى ديدار نكند كه برايش وعده آتش داده است ، مؤمن است» . گفتم : قربانت گردم ! كدام يك از ماست كه خداوند را با گناهى ديدار نكند كه براى آن ، وعده آتش داده است؟! فرمود : «اشتباه فهميدى . مقصود ، اين است كه خدا را با گناهى ديدار نكند كه براى آن ، وعده آتش داده است و او از آن توبه نكرده باشد» .
.
ص: 62
الأمالي للطوسي عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَا الإِيمانُ ؟ فَجَمَعَ لِيَ الجَوابَ في كَلِمَتَينِ فَقالَ: الإِيمانُ بِاللّهِ أن لا تَعصِيَ اللّهَ . قُلتُ : فَمَا الإِسلامُ ؟ فَجَمَعَهُ في كَلِمَتَينِ فَقالَ : مَن شَهِدَ شَهادَتَنا ونَسَكَ نُسُكَنا وذَبَحَ ذَبيحَتَنا . (1)
الإمام الصادق عليه السلام_ في مُكاتَبَتِهِ لِعَبدِ المَلِكِ بنِ أعيَنَ _ :الإِيمانُ هُوَ الإِقرارُ بِاللِّسانِ وعَقدٌ فِي القَلبِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ وَالإِيمانُ بَعضُهُ مِن بَعضٍ وهُوَ دارٌ ، وكَذلِكَ الإِسلامُ دارٌ ، وَالكُفرُ دارٌ (2) فَقَد يَكونُ العَبدُ مُسلِما قَبلَ أن يَكونَ مُؤمِناً ، ولا يَكونُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ مُسلِما ، فَالإِسلامُ قَبلَ الإِيمانِ وهُوَ يُشارِكُ الإِيمانَ ، فَإِذا أتَى العَبدُ كَبيرَةً مِن كَبائِرِ المَعاصي أو صَغيرَةً مِن صَغائِرِ المَعاصِي الَّتي نَهَى اللّهُ عز و جل عَنها كانَ خارِجا مِنَ الإِيمانِ ، ساقِطا عَنهُ اسمُ الإِيمانِ وثابِتا عَلَيهِ اسمُ الإِسلامِ فَإِن تابَ وَاستَغفَرَ عادَ إلى دارِ الإِيمانِ وَلا يُخرِجُهُ إلَى الكُفرِ إلَا الجُحودُ وَالاِستِحلالُ ، أن يَقولَ لِلحَلالِ هذا حَرامٌ ولِلحَرامِ هذا حَلالٌ ودانَ بِذلِكَ ، فَعِندَها يَكونُ خارِجا مِنَ الإِسلامِ وَالإِيمانِ داخِلاً فِي الكُفرِ ، وكانَ بِمَنزِلَةِ مَن دَخَلَ الحَرَمَ ثُمَّ دَخَلَ الكَعبَةَ وأحدَثَ فِي الكَعبَةِ حَدَثا فَاُخرِجَ عَنِ الكَعبَةِ وعَنِ الحَرَمِ فَضُرِبَت عُنُقُهُ وصارَ إلَى النّارِ . (3)
الإمام الرّضا عليه السلام :إنَّ الإِسلامَ غَيرُ الإِيمانِ ، وكُلُّ مُؤمِنٍ مُسلِمٌ ولَيسَ كُلُّ مُسلِمٍ مُؤمِناً ، ولا يَسرِقُ السّارِقُ حينَ يَسرِقُ وهُوَ مُؤمِنٌ ، ولا يَزنِي الزّاني حينَ يَزني وهُوَ مُؤمِنٌ ، وأصحابُ الحُدودِ مُسلِمونَ لا مُؤمِنونَ ولا كافِرونَ ، وَاللّهُ تَعالى لا يُدخِلُ النّارَ مُؤمِنا وقَد وَعَدَهُ الجَنَّةَ ، ولا يُخرِجُ مِنَ النّارِ كافِرا وقَد أوعَدَهُ النّارَ وَالخُلودَ فيها ؛ ولا يَغفِرُ أن يُشرَكَ بِهِ ويَغفِرُ ما دونَ ذلِكَ لِمَن يَشاءُ ومُذنِبو أهلِ التَّوحيدِ لا يُخَلَّدونَ (4) فِي النّارِ ويُخرَجونَ مِنها ، وَالشَّفاعَةُ جائِزَةٌ لَهُم وإنَّ الدّارَ اليَومَ دارُ تَقِيَّةٍ ، وهِيَ دارُ الإِسلامِ لا دارُ كُفرٍ ولا دارُ إيمانٍ ، وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ واجِبانِ إذا أمكَنَ ولَم يَكُن خيفَةٌ عَلَى النَّفسِ ، وَالإِيمانُ هُوَ أداءُ الأَمانَةِ وَاجتِنابُ جَميعِ الكَبائِرِ ، وهُوَ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (5)
راجع : ص 66 ( حديث جامع في حقيقة الإيمان والإسلام وفروقهما).
.
ص: 63
الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو بصير _:از امام صادق عليه السلام پرسيدم : ايمان چيست؟ ايشان پاسخ را در دو كلمه برايم گرد آورد و فرمود : «ايمان به خدا ، آن است كه خدا را نافرمانى نكنى» . پرسيدم : پس اسلام چيست؟ جواب آن را نيز در دو كلمه فرمود : «كسى كه به آنچه ما شهادت مى دهيم (شهادتين) ، شهادت دهد و عبادات ما را انجام دهد و مانند ما ذبح كند» .
امام صادق عليه السلام_ در مكاتبه اش با عبد الملك بن اَعيَن _ :ايمان ، عبارت است از : اقرار به زبان و اعتقاد در دل و عمل با اعضا و جوارح . [اين] اجزاى ايمان ، به هم پيوسته اند و ايمان [مانند] يك خانه است ، چنان كه اسلام نيز [همانند] يك خانه است ، و كفر هم [مانند] يك خانه است . (1) گاهى بنده مسلمان است ، پيش از آن كه مؤمن باشد ؛ ولى مؤمن نيست، مگر آن كه مسلمان باشد . پس اسلام ، مقدّم بر ايمان و شريك ايمان است . بنا بر اين ، هر گاه بنده گناه كبيره اى يا گناه صغيره اى انجام دهد كه خداوند از آن نهى فرموده است ، از ايمان خارج مى شود و نام ايمان ، از او حذف مى گردد؛ ولى نام اسلام بر وى مى ماند . اگر توبه كرد و آمرزش خواست، به خانه ايمان باز مى گردد ؛ امّا او را [از اسلام] به كفر نمى برد ، مگر انكار و رواشمارى . رواشمارى ، اين است كه در باره چيز حلال بگويد : اين حرام است و در باره حرام بگويد : اين حلال است ، و به اين [ سخن]، باور داشته باشد . در اين صورت ، از اسلام و ايمان ، خارج مى شود و به كفر وارد مى شود و به سان كسى خواهد بود كه داخل مسجد الحرام گردد و سپس به درون كعبه رود و در كعبه حَدَثى از خود ، صادر نمايد ، و از كعبه و حرم [هر دو] ، بيرونش كنند و گردنش زده شود و به دوزخ رود» .
امام رضا عليه السلام :اسلام ، غير از ايمان است . هر مؤمنى مسلمان است؛ امّا هر مسلمانى مؤمن نيست . سارق در حين سرقت ، ايمان ندارد . زناكار در حين زنا كردن ، ايمان ندارد . كسانى كه سزاوار كيفر حد هستند، مسلمان اند ؛ امّا مؤمن نيستند ، كافر هم نيستند . خداوند متعال ، مؤمن را به دوزخ نمى برد ؛ چون به او وعده بهشت داده است . كافر را هم از آتش بيرون نمى آورد ؛ چون او را به آتش و جاودانگى در آن ، تهديد كرده است . شرك به خود را نمى بخشد و جز آن را [هر گناهى كه باشد] ، براى هر كس كه بخواهد ، مى بخشد . گنهكارانِ اهل توحيد ، در آتش ، جاودان نمى شوند ؛ بلكه [سرانجام] از آن بيرون آورده مى شوند و شفاعت در حقّ آنان ، جايز است . مرز و بومِ فعلى ، مرز و بوم تقيّه است ؛ يعنى مرز و بوم اسلام است ؛ نه سرزمين كفر است و نه سرزمين ايمان . امر به معروف و نهى از منكر ، در صورتى كه ممكن باشد و بيم بر جان نرود ، واجب است . ايمان گزاردن امانت است و دورى كردن از همه گناهان بزرگ ، و شناختِ به دل است و اقرار كردن با زبان و عمل با اركان (اعضا) .
ر . ك : ص 67 (حديثى جامع در باره حقيقت ايمان و اسلام و تفاوت هاى آن دو).
.
ص: 64
ه _ الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ وَالإِسلامُ إقرارٌ وعَمَلٌالإمام الصادق عليه السلام :الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ ، وَالإِسلامُ إقرارٌ وعَمَلٌ . (1)
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الإِسلامِ _ :فَرقُ ما بَينَ المُسلِمِ وَالمُؤمِنِ ، أنَّ المُسلِمَ إنَّما يَكونُ مُؤمِنا أن يَكونَ مُطيعا فِي الباطِنِ مَعَ ما هُوَ عَلَيهِ فِي الظّاهِرِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ كانَ مُسلِما ، وإذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ وَالباطِنِ بِخُضوعٍ وتَقَرُّبٍ بِعِلمٍ كانَ مُؤمِنا ، فَقَد يَكونُ العَبدُ مُسلِما ولا يَكونُ مُؤمِنا إلّا وهُوَ مُسلِمٌ . (2)
و _ الإِسلامُ عَلانِيَةٌ وَالإِيمانُ فِي القَلبِتفسير الثعلبي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإِيمانُ سِرٌّ _ وأشارَ إلى صَدرِهِ _ وَالإِسلامُ عَلانِيَةٌ . (3)
.
ص: 65
ه _ ايمان ، اقرار و كردار و نيّت است ، و اسلام ، اقرار و كردارامام صادق عليه السلام :ايمان ، اقرار و كردار و نيّت است ؛ ولى اسلام ، اقرار و كردار است .
امام صادق عليه السلام_ در وصف اسلام _ :فرق ميان مسلمان و مؤمن ، اين است كه مسلمان آن گاه مؤمن است كه در درون [و دل خود] ، فرمان بردار چيزى باشد كه در برون ، بر آن است . پس هر گاه در برون چنين كند، مسلمان است و هر گاه در برون و درون و با خضوع و تقرّب ، آگاهانه چنين كند ، مؤمن است . پس گاه ، بنده مسلمان است [و مؤمن نيست] ؛ ولى اگر مؤمن باشد ، حتما مسلمان نيز هست .
و _ اسلام ، آشكار است، و ايمان ، در دلتفسير الثعلبى :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمان ، درونى است» و به سينه اش اشاره فرمود [و افزود :] «و اسلام ، بيرونى» .
.
ص: 66
مسند ابن حنبل عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : الإِسلامُ عَلانِيَةٌ وَالإِيمانُ فِي القَلبِ . قالَ : ثُمَّ يُشيرُ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ . قالَ : ثُمَّ يَقولُ : التَّقوى هاهُنا ، التَّقوى هاهُنا . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ مَحَلَّ الإِيمانِ الجَنانُ وسَبيلَهُ الاُذُنانِ . (2)
ز _ الأَحكامُ عَلَى الإِسلامِ وَالثَّوابُ عَلَى الإِيمانِالإمام الصادق عليه السلام :الإِسلامُ يُحقَنُ بِهِ الدَّمُ ، وتُؤَدّى بِهِ الأَمانَةُ ، وتُستَحَلُّ بِهِ الفُروجُ؛ وَالثَّوابُ عَلَى الإِيمانِ . (3)
عنه عليه السلام :إنَّ الإِسلامَ قَبلَ الإِيمانِ وعَلَيهِ يَتَوارَثونَ ويَتَناكَحونَ، وَالإِيمانُ عَلَيهِ يُثابونَ. (4)
راجع : ص 56 ح 53 .
1 / 3حَديثٌ جامِعٌ في حَقيقَةِ الإِيمانِ وَالإِسلامِ وفُروقِهِماتحف العقول عن الإمام الصادق عليه السلام_ أنَّهُ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ عليه السلام لَهُ _ :مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟ فَقالَ : مِن مُحِبّيكُم ومَواليكُم ، فَقالَ لَهُ جَعفَرٌ عليه السلام : لا يُحِبُّ اللّهَ عَبدٌ (5) حَتّى يَتَوَلّاهُ ولا يَتَوَلّاهُ حَتّى يوجِبَ لَهُ الجَنَّةَ . ثُمَّ قالَ لَهُ مِن أيِّ مُحِبّينا أنتَ ؟ فَسَكَتَ الرَّجُلُ ، فَقالَ لَهُ سَديرٌ : وكَم مُحِبّوكُم يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ فَقالَ : عَلى ثَلاثِ طَبَقاتٍ : طَبَقَةٍ أحَبّونا فِي العَلانِيَةِ ولَم يُحِبّونا فِي السِّرِّ ، وطَبَقَةٍ يُحِبّونا فِي السِّرِّ ولَم يُحِبّونا فِي العَلانِيَةِ ، وطَبَقَةٍ يُحِبّونا فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، هُمُ النَّمَطُ (6) الأَعلى ، شَرِبوا مِنَ العَذبِ الفُراتِ ، وعَلِموا تَأويلَ الكِتابِ وفَصلَ الخِطابِ وسَبَبَ الأَسبابِ ، فَهُمُ النَّمَطُ الأَعلى ، الفَقرُ وَالفاقَةُ وأنواعُ البَلاءِ أسرَعُ إلَيهِم مِن رَكضِ الخَيلِ ، مَسَّتهُمُ البَأساءُ وَالضَّرّاءُ وزُلزِلوا وفُتِنوا ، فَمِن بَينِ مَجروحٍ ومَذبوحٍ ، مُتَفَرِّقينَ في كُلِّ بِلادٍ قاصِيَةٍ ، بِهِم يَشفِي اللّهُ السَّقيمَ ويُغنِي العَديمَ ، وبِهِم تُنصَرونَ ، وبِهِم تُمطَرونَ ، وبِهِم تُرزَقونَ ، وهُمُ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا وخَطَرا . وَالطَّبَقَةُ الثّانِيَةُ النَّمَطُ الأَسفَلُ ، أحَبّونا فِي العَلانِيَةِ وساروا بِسيرَةِ المُلوكِ ، فَأَلسِنَتُهُم مَعَنا وسُيوفُهُم عَلَينا . وَالطَّبَقَةُ الثّالِثَةُ النَّمَطُ الأَوسَطُ ، أحَبّونا فِي السِّرِّ ولَم يُحِبّونا فِي العَلانِيَةِ ، ولَعَمري لَئِن كانوا أحَبّونا فِي السِّرِّ دونَ العَلانِيَةِ ، فَهُمُ الصَّوّامونَ بِالنَّهارِ ، القَوّامونَ بِاللَّيلِ ، تَرى أثَرَ الرَّهبانِيَّةِ في وُجوهِهِم ، أهلُ سِلمٍ وَانقِيادٍ . قالَ الرَّجُلُ : فَأَنَا مِن مُحِبّيكُم فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ . قالَ جَعفَرٌ عليه السلام : إنَّ لِمُحِبّينا فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ عَلاماتٍ يُعرَفونَ بِها . قالَ الرَّجُلُ : وما تِلكَ العَلاماتُ ؟ قالَ عليه السلام : تِلكَ خِلالٌ أوَّلُها أنَّهُم عَرَفُوا التَّوحيدَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ، وأحكَموا عِلمَ تَوحيدِهِ ، وَالإِيمانُ بَعدَ ذلِكَ بِما هُوَ وما صِفَتُهُ . ثُمَّ عَلِموا حُدودَ الإِيمانِ وحَقائِقَهُ وشُروطَهُ وتَأويلَهُ. قالَ سَديرٌ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ ما سَمِعتُكَ تَصِفُ الإِيمانَ بِهذِهِ الصِّفَةِ. قالَ : نَعَم يا سَديرُ ، لَيسَ لِلسّائِلِ أن يَسأَلَ عَنِ الإِيمانِ ما هُوَ حَتّى يَعلَمَ الإِيمانَ بِمَن ؟ قالَ سَديرٌ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إن رَأَيتَ أن تُفَسِّرَ ما قُلتَ ؟ قالَ الصّادِقُ عليه السلام : مَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِتَوَهُّمِ القُلوبِ فَهُوَ مُشرِكٌ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِالاِسمِ دونَ المَعنى فَقَد أقَرَّ بِالطَّعنِ ، لِأَنَّ الاِسمَ مُحدَثٌ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعبُدُ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد جَعَلَ مَعَ اللّهِ شَريكا ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعبُدُ المَعنى بِالصِّفَةِ لا بِالإِدراكِ فَقَد أحالَ عَلى غائِبٍ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعبُدُ الصِّفَةَ وَالمَوصوفَ فَقَد أبطَلَ التَّوحيدَ ، لِأَنَّ الصِّفَةَ غَيرُ المَوصوفِ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يُضيفُ المَوصوفَ إلَى الصِّفَةِ فَقَد صَغَّرَ بِالكَبيرِ ، وما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ . قيلَ لَهُ : فَكَيفَ سَبيلُ التَّوحيدِ ؟ قالَ عليه السلام : بابُ البَحثِ مُمكِنٌ ، وطَلَبُ المَخرَجِ مَوجودٌ ، إنَّ مَعرِفَةَ عَينِ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ ، ومَعرِفَةَ صِفَةِ الغائِبِ قَبلَ عَينِهِ ، قيلَ : وكَيفَ نَعرِفُ عَينَ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ ؟ قالَ عليه السلام : تَعرِفُهُ وتَعلَمُ عِلمَهُ وتَعرِفُ نَفسَكَ بِهِ ، ولا تَعرِفُ نَفسَكَ بِنَفسِكَ مِن نَفسِكَ ، وتَعلَمُ أنَّ ما فيهِ لَهُ وبِهِ ، كَما قالوا لِيوسُفَ : «أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى» (7) فَعَرَفوهُ بِهِ ولَم يَعرِفوهُ بِغَيرِهِ ، ولا أثبَتوهُ مِن أنفُسِهِم بِتَوَهُّمِ القُلوبِ ، أما تَرَى اللّهَ يَقولُ : «مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَا» (8) يَقولُ : لَيسَ لَكُم أن تَنصِبوا إماما مِن قِبَلِ أنفُسِكُم ، تُسَمّونَهُ مُحِقّا بِهَوى أنفُسِكُم وإرادَتِكُم ...
.
ص: 67
مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنس _:پيامبر خدا مى فرمود : «اسلام ، امرى بيرونى است؛ ولى ايمان ، در دل است» . سپس سه بار با دستش به سينه خود اشاره مى كرد و مى فرمود : «تقوا اين جاست ، تقوا اين جاست» .
امام على عليه السلام :جايگاه ايمان ، دل است و راه آن هم گوش هاست .
ز _ احكام بر پايه اسلام اند و پاداش بر پايه ايمان استامام صادق عليه السلام :به واسطه اسلام ، خون [شخص] محفوظ مى ماند ، امانت ادا مى گردد و زناشويى حلال مى شود ؛ ولى پاداش بر پايه ايمان است .
امام صادق عليه السلام :اسلام ، پيش از ايمان است ، و بر پايه اسلام است كه از يكديگر ارث مى برند و زناشويى مى كنند ؛ امّا بر پايه ايمان است كه پاداش داده مى شوند .
ر . ك : ص 57 ح 53
حديثى جامع در باره حقيقت ايمان و اسلام و تفاوت هاى آن دو1 / 3تحف العقول :امام صادق عليه السلام به مردى كه نزد ايشان آمد ، فرمود : «آقا كه باشند ؟». گفت : از دوستداران و طرفداران شما هستم . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «هيچ بنده اى خدا را دوست نمى دارد، (1) مگر آن كه خداوند ، او را تحت ولايت [و حمايت] خود گرفته باشد و هر گاه او را تحت ولايت خود بگيرد ، بهشت را بر وى واجب مى سازد» . سپس به او فرمود : «تو از كدامين دوستداران ما هستى؟». مرد خاموش ماند . سَدير به ايشان گفت : مگر دوستداران شما چند دسته اند ، اى پسر پيامبر خدا ؟ فرمود : «سه دسته : دسته اى ما را در ظاهر دوست دارند و در باطن دوستمان نمى دارند ، دسته اى ما را در باطن دوست دارند و در ظاهر دوستمان نمى دارند ، و دسته اى در باطن و ظاهر ، هر دو ، دوستمان مى دارند . اينان رده برترند ؛ از چشمه شيرين و گوارا نوشيده اند ، تأويل كتاب و فصل الخطاب و سبب سبب ها را مى دانند . پس رده برترند . فقر و بينوايى و انواع گرفتارى ها تندتر از تازِش اسب ، به سوى آنان مى شتابد . رنج و گزند ، فرا مى گيردشان و متزلزل مى شوند و سختى و شكنجه مى بينند . يكى زخم مى خورَد و ديگرى سرش از تن جدا مى شود و در سرزمين هاى دوردست ، آواره مى شوند . به واسطه آنان است كه خداوند ، بيمار را شفا مى بخشد و نادار را توانگر مى سازد . به واسطه آنان است كه نصرت الهى شامل حال شما مى شود . به بركت وجود آنان است كه باران بر شما مى بارد و به واسطه آنان است كه روزى داده مى شويد . آنان در شمار، كمترين اند؛ امّا نزد خداوند ، پر قدر و ارج ترين اند . دسته دوم ، رده پايين اند . ما را در ظاهر دوست دارند ؛ امّا [در عمل] به شيوه شاهان رفتار مى كنند . زبان هايشان با ماست و شمشيرهايشان بر ما . دسته سوم ، رده ميانه اند . در باطن ، ما را دوست مى دارند ؛ ولى در ظاهر ، دوستمان نمى دارند . به جان خودم سوگند كه اگر اينان [به راستى] در باطن ، ما را دوست داشته باشند، روزه دارانِ روز و عبادتگران شب خواهند بود و نشان عبادت پيشگى را در چهره هايشان مى بينى، و تسليم و فرمان بردار [ما] هستند» . آن مرد گفت : پس من از دوستداران باطنى و ظاهرىِ شما هستم . امام صادق عليه السلام فرمود : «دوستداران باطنى و ظاهرىِ ما نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند» . مرد گفت : آن نشانه ها چيست؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «چند چيز است : نخستين آنها ، اين است كه ايشان يگانگىِ خداوند را چنان كه بايد، شناخته اند و علم توحيدش را استوار ساخته اند و آن گاه ، به چيستىِ او و چگونگى اش ايمان آورده اند و سپس مرزهاى ايمان و حقايق و شروط و تأويل آن را دانسته اند» . سدير گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! من از شما نشنيده بودم كه ايمان را چنين وصف كنيد . فرمود : «بله ، اى سدير ! پرسنده را نشايد كه از چيستى ايمان بپرسد ، تا آن كه [نخست ]بداند ايمان به چه كسى است». سدير گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! اگر صلاح مى دانيد ، آنچه را فرموديد ، شرح دهيد . امام صادق عليه السلام فرمود : «كسى كه مى پندارد خدا را با توهّم دل مى شناسد ، مشرك است . كسى كه مى پندارد خدا را به نام و بدون معنا [و حقيقت] مى شناسد ، به طعن [در حدوث خداوند] اعتراف كرده است؛ (2) زيرا نام ، حادث است . كسى كه مى پندارد نام و معنا را مى پرستد ، با خداوند ، شريك قرار داده است . كسى كه مى پندارد معنا را با صفت و نه با ادراك مى پرستد ، به موجودى غايب ، حوالت داده است. (3) كسى كه مى پندارد صفت و موصوف را مى پرستد ، توحيد را باطل ساخته است ؛ زيرا صفت ، غير از موصوف است ، و كسى كه مى پندارد موصوف را به صفت اضافه مى كند ، بزرگ را كوچك ساخته است . اينان خدا را چنان كه بايد و شايد ، نشناخته اند» . به ايشان گفته شد : پس راهِ رسيدن به توحيد چيست؟ فرمود : «باب جستجو باز است ، و راه خروج [از بن بست و شبهات] ، موجود است . شناختِ عين موجودِ حاضر ، پيش از [شناخت] صفت اوست و شناخت صفت موجود غايب ، مقدّم بر [شناخت] عين اوست» . گفته شد : چگونه عينِ موجودِ حاضر را پيش از صفتش بشناسيم؟ فرمود : «او را مى شناسى و علمش را مى دانى و خودت را نيز به وسيله او مى شناسى ، نه اين كه خودت را به وسيله خودت و از خودت بشناسى ، و مى دانى كه آنچه در اوست ، از آنِ او و قائم به اوست ، چنان كه [برادران يوسف عليه السلام ] به يوسف گفتند : «راستى تو يوسفى؟ گفت : من يوسفم و اين هم برادر من است» . پس يوسف را به خودِ او شناختند ، نه به واسطه غير او ، و از پيشِ خود و با توهّم دل ، او را اثبات نكردند . نمى بينى كه خداوند مى فرمايد : «كار شما نبود كه درختانِ آن را برويانيد » ؟ مى فرمايد : شما را نسزد كه امامى از پيشِ خود نصب كنيد و به دلخواه و خواست خود ، او را بر حق بناميد» ... .
.
ص: 68
. .
ص: 69
. .
ص: 70
[أ _ صِفَةُ الإِيمانِ]قالَ عليه السلام : مَعنى صِفَةِ الإِيمانِ ، الإِقرارُ وَالخُضوعُ للّهِِ بِذُلِّ الإِقرارِ وَالتَّقَرُّبُ إلَيهِ بِهِ ، وَالأَداءُ لَهُ بِعِلمِ كُلِّ مَفروضٍ مِن صَغيرٍ أو كَبيرٍ ، مِن حَدِّ التَّوحيدِ فَما دونَهُ إلى آخِرِ بابٍ مِن أبوابِ الطّاعَةِ أوَّلاً فَأَوَّلاً ، مَقرونٌ ذلِكَ كُلُّهُ بَعضُهُ إلى بَعضٍ مَوصولٌ بَعضُهُ بِبَعضٍ . فَإِذا أدَّى العَبدُ ما فُرِضَ عَلَيهِ مِمّا وَصَلَ إلَيهِ عَلى صِفَةِ ما وَصَفناهُ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ مُستَحِقٌّ لِصِفَةِ الإِيمانِ ، مُستَوجِبٌ لِلثَّوابِ ، وذلِكَ أنَّ مَعنى جُملَةِ الإِيمانِ الإِقرارُ ، ومَعنَى الإِقرارِ التَّصديقُ بِالطّاعَةِ ، فَلِذلِكَ ثَبَتَ أنَّ الطّاعَةَ كُلَّها صَغيرَها وكَبيرَها مَقرونَةٌ بَعضُها إلى بَعضٍ ، فَلا يَخرُجُ المُؤمِنُ مِن صِفَةِ الإِيمانِ إلّا بِتَركِ مَا استَحَقَّ أن يَكونَ بِهِ مُؤمِنا ، وإنَّمَا استَوجَبَ وَاستَحَقَّ اسمَ الإِيمانِ ومَعناهُ بِأَداءِ كِبارِ الفَرائِضِ مَوصولَةً ، وتَركِ كِبارِ المَعاصي وَاجتِنابِها . وإن تَرَكَ صِغارَ الطّاعَةِ وَارتَكَبَ صِغارَ المَعاصي ، فَلَيسَ بِخارِجٍ مِنَ الإِيمانِ ولا تارِكٍ لَهُ ، ما لَم يَترُك شَيئا مِن كِبارِ الطّاعَةِ ولَم يَرتَكِب شَيئاً مِن كِبارِ المَعاصي ، فَما لَم يَفعَل ذلِكَ فَهُوَ مُؤمِنٌ لِقَولِ اللّهِ : «إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلاً كَرِيمًا» (1) يَعنِي المَغفِرَةَ ما دونَ الكَبائِرِ ، فَإِن هُوَ ارتَكَبَ كَبيرَةً مِن كَبائِرِ المَعاصي ، كانَ مَأخوذا بِجَميعِ المَعاصي صِغارِها وكِبارِها ، مُعاقَبا عَلَيها مُعَذَّبا بِها ، فَهذِهِ صِفَةُ الإِيمانِ وصِفَةُ المُؤمِنِ المُستَوجِبِ لِلثَّوابِ .
.
ص: 71
[الف _ تعريف ايمان]امام صادق عليه السلام فرمود : «معناى ايمان ، عبارت است از : اقرار با زبان به خدا و كرنش در برابر او و تقرّب جستن به او به وسيله آن ، و گزاردن آگاهانه هر وظيفه اى ، از كوچك و بزرگ ، براى او : از توحيد گرفته به پايين ، تا آخرين باب از ابواب طاعت ، يكى پس از ديگرى ، همراه هم و پيوسته به هم . پس هر گاه بنده آنچه را بر او واجب گشته و به او رسيده است ، به نحوى كه وصفش كرديم ، به جاى آورَد، او مؤمن است و شايسته وصف ايمان و سزاوار پاداش خواهد بود . اين از آن روست كه معناى كلّىِ ايمان ، اقرار است و معناى اقرار ، سر در طاعت نهادن . پس ثابت شد كه همه اقسام طاعت ، كوچك و بزرگش ، به يكديگر پيوسته اند . بنا بر اين ، مؤمن از مؤمن بودن خارج نمى شود ، مگر با ترك آنچه به سبب آن ، سزامند مؤمن بودن است ، و آنچه هم در واقع ، او را مستوجب و سزامند نام و حقيقت ايمان مى كند ، به جا آوردنِ پيوسته وظايف بزرگ است و فرو نهادن گناهان بزرگ و دورى كردن از آنها . امّا اگر طاعت هاى كوچك را ترك كند و گناهان كوچك را مرتكب شود ، از ايمان خارج نمى شود و تا زمانى كه چيزى از طاعت هاى بزرگ را ترك نكند و گناه كبيره اى به جا نياورد ، ترك ايمان نكرده است. پس تا زمانى كه اين كار را نكرده باشد، مؤمن است ، به دليل اين سخن خداوند : «اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى مى شويد ، دورى بورزيد ، بدى هاى شما را مى پوشانيم و شما را به مقام ارجمندى در مى آوريم» ، يعنى آمرزش گناهان غير كبيره . و اگر مرتكب گناه كبيره اى شود ، براى همه گناهان ، از كوچك و بزرگ ، مؤاخذه مى گردد و بر همه آنها كيفر و عذاب مى شود . اين بود وصف ايمان و وصف مؤمن كه سزاوار پاداش است .
.
ص: 72
[ب _ صِفَةُ الإِسلامِ]وأمّا مَعنى صِفَةِ الإِسلامِ ، فَهُوَ الإِقرارُ بِجَميعِ الطّاعَةِ الظّاهِرِ الحُكمِ وَالأَداءِ لَهُ ، فَإِذا أقَرَّ المُقِرُّ بِجَميعِ الطّاعَةِ فِي الظّاهِرِ مِن غَيرِ العَقدِ عَلَيهِ بِالقُلوبِ ، فَقَدِ استَحَقَّ اسمَ الإِسلامِ ومَعناهُ ، وَاستَوجَبَ الوِلايَةَ الظّاهِرَةَ وإجازَةَ شَهادَتِهِ وَالمَواريثَ ، وصارَ لَهُ ما لِلمُسلِمينَ وعَلَيهِ ما عَلَى المُسلِمينَ فَهذِهِ صِفَةُ الإِسلامِ ، وفَرقُ ما بَينَ المُسلِمِ وَالمُؤمِنِ ، أنَّ المُسلِمَ إنَّما يَكونُ مُؤمِنا أن يَكونَ مُطيعا فِي الباطِنِ مَعَ ما هُوَ عَلَيهِ فِي الظّاهِرِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ كانَ مُسلِماً ، وإذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ وَالباطِنِ بِخُضوعٍ وتَقَرُّبٍ بِعِلمٍ كانَ مُؤمِنا ، فَقَد يَكونُ العَبدُ مُسلِما ولا يَكونُ مُؤمِنا إلّا وهُوَ مُسلِمٌ .
.
ص: 73
[ب _ تعريف اسلام]امّا معناى اسلام ، عبارت است از : اقرار به هر طاعتى كه حكمِ ظاهر است و به جا آوردن آن . پس هر گاه شخصى به هر طاعتى در ظاهر اقرار كند _ اگر چه در دل ، بدان معتقد نباشد _ ، سزاوار نام و معناى اسلام است و بايسته دوستىِ ظاهرى است . [ پذيرفتنِ] گواهى او جايز است ، ارث مى برد و هر حق و وظيفه اى را كه مسلمانان دارند، او نيز دارد . اين است وصف [و معناى] اسلام . فرق ميان مسلمان و مؤمن ، اين است كه مسلمان ايمان دارد كه بايد از آنچه در ظاهر بدان اعتراف دارد ، در باطن نيز فرمان بردار باشد . پس هر گاه در ظاهر چنين باشد ، مسلمان است و هر گاه در ظاهر و باطن ، از سر خضوع و به قصد تقرّب [به خدا] و آگاهانه فرمان بردار باشد ، مؤمن است . بنا بر اين ، ممكن است بنده فقط مسلمان باشد [و مؤمن نباشد] ؛ امّا اگر مؤمن باشد ، حتما مسلمان نيز هست .
.
ص: 74
[ج _ صِفَةُ الخُروجِ مِنَ الإِيمانِ]وقَد يَخرُجُ مِنَ الإِيمانِ بِخَمسِ جِهاتٍ مِنَ الفِعلِ ، كُلُّها مُتَشابِهاتٌ مَعروفاتٌ : الكُفرُ ، وَالشِّركُ ، وَالضَّلالُ ، وَالفِسقُ ، ورُكوبُ الكَبائِرِ . فَمَعنَى الكُفرِ كُلُّ مَعصِيَةٍ عَصَى اللّهَ بِها بِجِهَةِ الجَحدِ وَالإِنكارِ وَالاِستِخفافِ وَالتَّهاوُنِ في كُلِّ ما دَقَّ وجَلَّ ، وفاعِلُهُ كافِرٌ ، ومَعناهُ مَعنى كُفرٍ مِن أيِّ مِلَّةٍ كانَ ومِن أيِّ فِرقَةٍ كانَ ، بَعدَ أن تَكونَ مِنهُ مَعصِيَةٌ بِهذِهِ الصِّفاتِ فَهُوَ كافِرٌ . ومَعنَى الشِّركِ كُلُّ مَعصِيَةٍ عَصَى اللّهَ بِها بِالتَّدَيُّنِ فَهُوَ مُشرِكٌ صَغيرَةً كانَتِ المَعصِيَةُ أو كَبيرَةً ، فَفاعِلُها مُشرِكٌ . ومَعنَى الضَّلالِ الجَهلُ بِالمَفروضِ ، وهُوَ أن يَترُكَ كَبيرَةً مِن كبائِرِ الطَّاعَةِ الَّتي لا يَستَحِقُّ العَبدُ الإِيمانَ إلّا بِها بَعدَ وُرودِ البَيانِ فيها وَالاِحتِجاجِ بِها ، فَيَكونُ التّارِكُ لَها تارِكاً بِغَيرِ جِهَةِ الإِنكارِ ، وَالتَّدَيُّنِ بِإِنكارِها وجُحودِها ولكِن يَكونُ تارِكاً عَلى جِهَةِ التَّواني وَالإِغفالِ وَالاِشتِغالِ بِغَيرِها ، فَهُوَ ضالٌّ مُتَنَكِّبٌ عَن طَريقِ الإِيمانِ ، جاهِلٌ بِهِ خارِجٌ مِنهُ ، مُستَوجِبٌ لِاسمِ الضَّلالَةِ ومَعناها ما دامَ بِالصِّفَةِ الَّتي وَصَفناهُ بِها ، فَإِن كانَ هُوَ الَّذي مالَ بِهَواهُ إلى وَجهٍ مِن وُجوهِ المَعصِيَةِ بِجِهَةِ الجُحودِ وَالاِستِخفافِ وَالتَّهاوُنِ كَفَرَ ، وإن هُوَ مالَ بِهَواهُ إلَى التَّدَيُّنِ بِجِهَةِ التَّأويلِ وَالتَّقليدِ وَالتَّسليمِ وَالرِّضا بِقَولِ الآباءِ وَالأَسلافِ فَقَد أشرَكَ ، وقَلَّما يَلبَثُ الإِنسانُ عَلى ضَلالَةٍ حَتّى يَميلَ بِهَواهُ إلى بَعضِ ما وَصَفناهُ مِن صِفَتِهِ . ومَعنَى الفِسقِ فَكُلُّ مَعصِيَةٍ مِنَ المَعاصِي الكِبارِ ، فَعَلَها فاعِلٌ أو دَخَلَ فيها داخِلٌ بِجِهَةِ اللَّذَّةِ وَالشَّهوَةِ وَالشَّوقِ الغالِبِ فَهُوَ فِسقٌ ، وفاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الإِيمانِ بِجِهَةِ الفِسقِ ، فَإِن دامَ في ذلِكَ حَتّى يَدخُلَ في حَدِّ التَّهاوُنِ وَالاِستِخفافِ ، فَقَد وَجَبَ أن يَكونَ بِتَهاوُنِهِ وَاستِخفافِهِ كافِرا . ومَعنى راكِبِ الكَبائِرِ الَّتي بِها يَكونُ فَسادُ إيمانِهِ ، فَهُوَ أن يَكونَ مُنهَمِكا عَلى كَبائِرِ المَعاصي بِغَيرِ جُحودٍ ولا تَدَيُّنٍ ولا لَذَّةٍ ولا شَهوَةٍ ، ولكِن مِن جِهَةِ الحَمِيَّةِ وَالغَضَبِ ، يُكثِرُ القَذفَ وَالسَّبَّ وَالقَتلَ ، وأخذَ الأَموالِ وحَبسَ الحُقوقِ وغَيرَ ذلِكَ مِنَ المَعاصِي الكَبائِرِ الَّتي يَأتيها صاحِبُها بِغَيرِ جِهَةِ اللَّذَّةِ ، ومِن ذلِكَ الأَيمانُ الكاذِبَةُ وأخذُ الرِّبا وغَيرُ ذلِكَ ، الَّتي يَأتيها مَن أتاها بِغَيرِ استِلذاذٍ ، وَالخَمرُ وَالزِّنا وَاللَّهوُ ، فَفاعِلُ هذِهِ الأَفعالِ كُلِّها مُفسِدٌ لِلإِيمانِ خارِجٌ مِنهُ ، مِن جِهَةِ رُكوبِهِ الكَبيرَةَ عَلى هذِهِ الجِهَةِ ، غَيرُ مُشرِكٍ ولا كافِرٍ ولا ضالٍّ ، جاهِلٌ عَلى ما وَصَفناهُ مِن جِهَةِ الجَهالَةِ ، فَإِن هُوَ مالَ بِهَواهُ إلى أنواعِ ما وَصَفناهُ مِن حَدِّ الفاعِلينَ كانَ مِن صِنفِهِ . (1)
.
ص: 75
[ج _ چگونگىِ خارج شدن از ايمان]مؤمن با يكى از پنج كار _ كه همگى مانند هم و معروف اند _ از ايمان خارج مى شود : كفر ، شرك ، گم راهى ، فسق ، و ارتكاب گناهان كبيره . معناى كفر : هر معصيتى است كه انسان با آن ، خدا را نافرمانى كند ، از سرِ نفى و انكار و سبك شمردن و حقير دانستن هر تكليف ريز و درشتى ، و مرتكب آن ، كافر است . اين ، معناى كفر است . از هر كيشى و از هر فرقه اى كه باشد، اگر معصيتى با اين ويژگى ها چگونگى از او سر زند ، كافر است . معناى شرك : هر معصيتى است كه شخص ، از سر اعتقاد، با آن ، خدا را نافرمانى كند . چنين شخصى مشرك است ، خواه آن معصيت ، خرد باشد يا بزرگ. در هر حال ، او مشرك است . معناى گم راهى : جهل به وظيفه و تكليف است؛ يعنى اين كه شخصى يكى از طاعت هاى بزرگ را كه بنده جز با انجام دادن آن سزاوار ايمان نيست، پس از آمدن بيان و اقامه دليل در باره آن ، ترك گويد كه در اين صورت، ترك آن طاعت از سوى او ، از سرِ انكار آن و اعتقاد به انكار و نفى آن نيست ؛ بلكه از روى سستى و غفلت و سرگرم شدن به كار ديگرى ، آن را ترك كرده است . چنين كسى گم راه است و از راه ايمان منحرف گشته ، و ندانسته از راه خارج شده است و تا زمانى كه بر اين وصفى باشد كه گفتيم ، سزامند نام و حقيقت گم راهى است . بنا بر اين ، اگر انسان از سر نفى و استخفاف (خوارشمارى) و حقير دانستن ، به يكى از گونه هاى نافرمانى گرويد ، كافر است و اگر از سر تأويل و تقليد و گردن نهان و پذيرفتن عقيده نياكان و گذشتگان بدان گرويد و آن را كيش خود گرفت، مشرك است. كسى كه در گم راهى است ، ديرى نمى پايد كه به يكى از اين دو كه وصفش كرديم، مى گرايد . معناى فسق : هر گناهى از گناهان بزرگ است كه شخص ، از روى لذّتجويى و شهوت و چيره آمدن هوس ، آن را انجام دهد يا به آن وارد شود . اين ، فسق است و مرتكب آن ، فاسق است و از جهت فسقش ، از ايمان خارج است . پس اگر بر اين فسق بپايد ، تا به حدّ تحقير نمودن و استخفاف [دين و احكام آن] رسد ، به جهت تحقير و استخفافش ، كفر او لازم مى آيد . و معناى ارتكاب گناهان كبيره كه به سبب آنها ايمان شخص تباه مى شود، اين است كه در گناهان كبيره فرو رود ؛ امّا نه از سر انكار يا اعتقاد يا لذّتجويى و شهوت ؛ بلكه از روى تندى و خشم ، بسيار تهمت بزند و ناسزا بگويد و بكُشد و مال مردم را بگيرد و حقوق را نپردازد و ديگر گناهان كبيره اى را انجام دهد كه شخص ، آنها را با انگيزه اى غير از لذّت ، انجام مى دهد ، از جمله : سوگندهاى دروغ و گرفتن ربا و مانند اينها كه هر كس آنها را انجام دهد ، از روى لذّتجويى انجام نمى دهد ، و شرابخوارى و زنا و لهو . انجام دهنده همه اين كارها ، ايمان خود را تباه كرده و از آن خارج شده است ، از آن جهت كه با اين انگيزه مرتكب كبيره شده است ؛ ولى مشرك و كافر و گم راه نيست ؛ بلكه جاهل است و به وصفى كه گفتيم ، از روى نادانى انجام داده است . و اگر با هوش به يكى از اقسام مرتكبانى كه شرح داديم ، بگرايد ، از صنف او خواهد بود» .
.
ص: 76
1 / 4الفَرقُ بَينَ الإِيمانِ وَاليَقينِمشكاة الأنوار :سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام فَقالَ لَهُما : ما بَينَ الإِيمانِ وَاليَقينِ ؟ فَسَكَتا ، فَقالَ لِلحَسَنِ : أجِب يا أبا مُحَمَّدٍ ! قالَ : بَينَهُما شِبرٌ . قالَ : وكَيفَ ذاكَ ؟ قالَ : لِأَنَّ الإِيمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وصَدَّقناهُ بِقُلوبِنا ، وَاليَقينَ ما أبصَرناهُ بِأَعيُنِنا وَاستَدلَلنا بهِ عَلى ما غابَ عَنّا. (1)
.
ص: 77
1 / 4تفاوت ايمان و يقينمشكاة الأنوار :امير مؤمنان عليه السلام از حسن و حسين عليهماالسلام سؤال كرد : «فرق ميان ايمان و يقين چيست ؟». آن دو ، خاموش ماندند . ايشان به حسن عليه السلام فرمود : «جواب بده ، اى ابو محمّد!» . حسن عليه السلام گفت : فرقشان يك وجب است . فرمود : «چگونه ؟». گفت : چون ايمان ، آن است كه با گوش هاى خود بشنويم و با دل هايمان تصديقش كنيم ، و يقين ، آن است كه با چشمان خود ببينيم و به وسيله آن ، به آنچه از ما پنهان است ، پى ببريم .
.
ص: 78
1 / 5حَقيقَةُ الإِيمانِ وعَلائِمُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ حَقيقَةٌ وما بَلَغَ عَبدٌ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ ، وما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ. (1)
الإمام الباقر عليه السلام :لا يَستَكمِلُ عَبدٌ حَقيقَةَ الإيمانِ حَتّى يَكونَ فيهِ خِصالٌ ثَلاثٌ : التَّفَقُّهُ فِي الدّينِ، وحُسنُ التَّقديرِ فِي المَعيشَةِ وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزايا. (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِن حَقائِقِ الإِيمانِ : الإِنفاقُ مِنَ الإِقتارِ ، وإنصافُكَ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، وبَذلُ العِلمِ لِلمُتَعَلِّمِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِنَ الإِيمانِ : الإِنفاقُ مِنَ الإِقتارِ ، وبَذلُ السَّلامِ لِلعالِمِ ، وَالإِنصافُ مِن نَفسِهِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا : خِدمَةِ العِيالِ ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ ، هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (5) . (6)
.
ص: 79
1 / 5حقيقت ايمان و نشانه هاى آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى حقيقتى دارد ، و هيچ بنده اى به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن گاه كه معتقد باشد آنچه به او رسيده ، نمى شد كه نرسد ، و آنچه به او نرسيده ، امكان نداشته است كه برسد .
امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى كاملاً به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : فهم در دين ، حسن تدبير در معيشت ، و شكيبايى در برابر مصائب .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز از [نشانه هاى] ايمانِ راستين است : انفاق كردن در تنگ دستى ، انصاف داشتن با مردم ، و آموختن علم به طالب علم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز از ايمان است : انفاق كردن در تنگ دستى ، سلام كردن به همگان ، و انصاف داشتن .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سه كار عار نداشته باشد ، او مؤمن حقيقى است : خدمت كردن به خانواده ، نشستن با تهى دستان ، و غذا خوردن با خدمتكارش . اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش آنها را چنين وصف فرموده است : «آنان ، همان مؤمنان حقيقى اند» .
.
ص: 80
عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَدِ استَكمَلَ حَقيقَةَ الإِيمانِ وأبوابُ الجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ : مَن أسبَغَ وُضوءَهُ ، وأحسَنَ صَلاتَهُ، وأدّى زَكاةَ مالِهِ ، وكَفَّ غَضَبَهُ ، وسَجَنَ لِسانَهُ ، وَاستَغفَرَ لِذَنبِهِ ، وأدَّى النَّصيحَةَ لِأَهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :سِتٌّ مَن كُنَّ فيهِ كانَ مُؤمِنا حَقّا : إسباغُ الوُضوءِ ، ومُبادَرَةُ الصَّلاةِ في يَومِ دَجنٍ (2) ، وكَثرَةُ الصَّومِ في شِدَّةِ الحَرِّ ، وقَتلُ الأَعداءِ بِالسَّيفِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المُصيبَةِ ، وتَركُ المِراءِ وإن كُنتَ مُحِقّا . (3)
الإمام الباقر عليه السلام :بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ أسفارِهِ إذ لَقِيَهُ رَكبٌ ، فَقالوا : السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : ما أنتُم ؟ فَقالوا : نَحنُ مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : فَما حَقيقَةُ إيمانِكُم ؟ قالوا : الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَالتَّفويضُ إلَى اللّهِ وَالتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عُلَماءُ حُكَماءُ كادوا أن يَكونوا مِنَ الحِكمَةِ أنبِياءَ ، فَإِن كُنتُم صادِقينَ فَلا تَبنوا ما لا تَسكُنونَ ، ولا تَجمَعوا ما لا تَأكُلونَ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُرجَعونَ. (4)
.
ص: 81
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت چيز است كه در هر كس وجود داشته باشد ، آن كس حقيقت ايمان را كامل كرده است و درهاى بهشت به رويش بازند : كسى كه وضويش را شاداب بگيرد ، نمازش را نيكو به جا آورد ، زكات مالش را بپردازد ، خشم خود را نگه دارد ، زبانش را به بند كشد ، براى گناهش آمرزش بطلبد ، و با خانواده پيامبرش خالص و يك دل باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش چيز است كه هر كس داراى آنها باشد ، مؤمن حقيقى است : شاداب وضو گرفتن ، شتافتن براى نماز در روز ابرى و بسيار بارانى ، بسيار روزه داشتن در گرماى سخت ، كشتن دشمنان با شمشير ، شكيبايى در برابر مصيبت ، و ترك مجادله اگر چه حق با تو باشد .
امام باقر عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از سفرهايش بود كه كاروانى به ايشان برخوردند و به پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كردند . پيامبر خدا فرمود : «شما كيستيد ؟». گفتند : ما مؤمن هستيم ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «حقيقت ايمان شما چيست ؟». گفتند : خشنودى به قضاى خدا ، و واگذارىِ [كارهايمان] به خدا ، و گردن نهادن به فرمان خدا . پيامبر خدا [ در وصف آنان] فرمود : «دانشمندانى فرزانه كه نزديك است از فرزانگى ، پيامبر شوند ! اگر راست مى گوييد ، پس خانه اى نسازيد كه در آن ساكن نمى شويد ، و گرد مياوريد آنچه را كه نمى خوريد ، و از خدايى كه به سويش باز مى گرديد ، پروا كنيد» .
.
ص: 82
الإمام الكاظم عليه السلام :رَفَعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَومٌ في بَعضِ غَزَواتِهِ فَقالَ : مَنِ القَومُ ؟ فَقالوا : مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : وما بَلَغَ مِن إيمانِكُم ؟ قالوا : الصَّبرُ عِندَ البَلاءِ ، وَالشُّكرُ عِندَ الرَّخاءِ ، وَالرِّضا بِالقَضاءِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حُلَماءُ عُلَماءُ كادوا مِنَ الفِقهِ أن يَكونوا أنبِياءَ ، إن كُنتُم كَما تَصِفونَ فَلا تَبنوا ما لا تَسكُنونَ ، ولا تَجمَعوا ما لا تَأكُلونَ وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُرجَعونَ . (1)
دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ مَرَّ عَلى قَومٍ مِنَ الأَنصارِ وهُم في بَيتٍ فَسَلَّمَ عَلَيهِم ووَقَفَ فَقالَ : كَيفَ أنتُم ؟ فَقالوا : إنّا مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : أفَمَعَكُم بُرهانُ ذلِكَ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : هاتوا ، قالوا : نَشكُرُ اللّهَ فِي الرَّخاءِ ، ونَصبِرُ عَلَى البَلاءِ ، ونَرضى بِالقَضاءِ ، قالَ : أنتُم إذا أنتُم . (2)
تنبيه الخواطر :قيلَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ بِقَومٍ فَقالَ لَهُم : ما أنتُم ؟ فَقالوا : مُؤمِنونَ ، فَقالَ : ما عَلامَةُ إيمانِكُم ؟ قالوا : نَصبِرُ عَلَى البَلاءِ ونَشكُرُ عِندَ الرَّخاءِ ونَرضى بِمَواقِعِ القَضاءِ ، فَقالَ : مُؤمِنونَ بِرَبِّ الكَعبَةِ . (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ العَبدُ الإِيمانَ كُلَّهُ حَتّى يَترُكَ الكَذِبَ مِنَ المُزاحَةِ ، ويَترُكَ المِراءَ وإن كانَ صادِقا . (4)
.
ص: 83
امام كاظم عليه السلام :در يكى از جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، گروهى نزد ايشان آمدند . پيامبر خدا پرسيد : «آقايان كيستند ؟». گفتند : جمعى مؤمن ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «نشانه ايمانتان چيست؟». گفتند : شكيبايى در گرفتارى ، سپاس گزارى در برخوردارى ، و خرسندى به قضا[ى الهى] . پيامبر خدا [ در وصف آنان] فرمود : «خردمندانى دانا كه از [شدّت] دانايى ، نزديك است كه پيامبر باشند ! اگر راست مى گوييد ، پس مسازيد آنچه را كه در آن ساكن نمى شويد ، و گرد مياوريد آنچه را كه نمى خوريد ، و از خدايى كه به سوى او باز مى گرديد ، پروا بداريد» .
دعائم الإسلام :نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر گروهى از انصار گذشت كه در اتاقى جمع بودند . به آنان سلام گفت و ايستاد و فرمود : «شما چگونه ايد ؟» . گفتند : مؤمن ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آيا براى سخن خود ، دليلى هم داريد؟». گفتند : آرى . فرمود : «بگوييد» . گفتند : خداوند را در هنگام برخوردارى ، سپاس مى گوييم و در گرفتارى ، شكيب مى ورزيم و به قضا[ى الهى] خرسنديم . پيامبر خدا فرمود : «در اين صورت ، چنانيد كه گفتيد» .
تنبيه الخواطر :آورده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر گروهى گذشت و به آنان فرمود : «شما كيستيد ؟». گفتند : جمعى مؤمن . فرمود : «نشانه ايمانتان چيست؟». گفتند: بر گرفتارى مى شكيبيم، در برخوردارى سپاس مى گزاريم، و به قضا خرسنديم. پيامبر خدا فرمود : «به خداى كعبه سوگند كه مؤمنيد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، مؤمن كامل نيست ، مگر آن گاه كه حتّى به شوخى دروغ نگويد ، و مجادله نكند ، اگر چه حق با او باشد .
.
ص: 84
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَبلُغُ العَبدُ صَريحَ الإِيمانِ حَتّى يَترُكَ الكَذِبَ فِي المِزاحِ وحَتّى يَترُكَ المِراءَ وهُوَ مُحِقٌّ. (1)
الإمام الصادق عليه السلام :إنّا لا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ بِجَميعِ أمرِنا مُتَّبِعا مُريدا ، ألا وإنَّ مِنِ اتِّباعِ أمرِنا وإرادَتِهِ الوَرَعَ ، فَتَزَيَّنوا بِهِ يَرحَمكُمُ اللّهُ ، وكَبِّدوا (2) أعداءَنا بِهِ يَنعَشكُمُ اللّهُ. (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن والِدِهِ ووَلَدِهِ وَالنّاسِ أجمَعينَ. (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفسِهِ ، وتَكونَ عِترَتي أحَبَّ إلَيهِ مِن عِترَتِهِ ، ويَكونَ أهلي أحَبَّ إلَيهِ مِن أهلِهِ ، وتَكونَ ذاتي أحَبَّ إلَيهِ مِن ذاتِهِ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ مِن حَقيقَةِ الإِيمانِ أن يُؤثِرَ العَبدُ الصِّدقَ حَتّى نَفَرَ عَنِ الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُ ، ولا يَعدُ المَرءُ بِمَقالَتِهِ عِلمَهُ. (6)
عنه عليه السلام :الإِيمانُ (7) أن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّك ، عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ ، وألّا يَكونَ في حَديثِكَ فَضلٌ عَن عَمَلِكَ وأن تَتَّقِيَ اللّهَ في حَديثِ غَيرِكَ . (8)
.
ص: 85
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده به ايمان ناب نمى رسد ، تا آن كه دروغ گفتن [حتّى] به شوخى را ترك گويد ، و تا آن كه مجادله را ، با آن كه حق با اوست ، ترك گويد .
امام صادق عليه السلام :ما مرد را مؤمن نمى شماريم ، مگر آن كه در همه امور ما ، پيرو و مريد باشد . بدانيد كه از نشانه هاى پيروى از امور ما و ارادت به آنها ، پارسايى است . پس بدان آراسته شويد _ خدايتان رحمت كناد _ و [با اين كار، ]دشمنان ما را به رنج افكنيد . خدايتان قوّت دهاد !
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه من نزد او محبوب تر از پدرش و فرزندش و همه مردمان باشم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى مؤمن نيست ، مگر آن كه مرا از خودش دوست تر بدارد ، و خاندانم را از خاندان خودش دوست تر بدارد ، و بستگان مرا از بستگان خودش دوست تر بدارد ، و جان مرا از جان خودش دوست تر بدارد .
امام على عليه السلام :از [ نشانه هاى] ايمان راستين ، اين است كه [همواره] بنده ، راستگويى را برگزيند و از دروغ ، حتّى اگر به نفع او باشد ، بگريزد ، و [ديگر ، اين كه] انسان گفتارش را از دانشش فراتر نبرد .
امام على عليه السلام :ايمان ، آن است كه راستگويى را [حتّى] آن جا كه به زيان توست ، بر دروغ [ حتّى] آن جا كه به سود توست ، ترجيح دهى و در گفتارت ، فزونى بر كردارت نباشد و در سخن گفتن از ديگران ، از خدا پروا بدارى .
.
ص: 86
الإمام الباقر عليه السلام :مَن دَخَلَ قَلبَهُ خالِصُ حَقيقَةِ الإِيمانِ شَغَلَ عَمّا فِي الدُّنيا مِن زينَتِها ... إنَّ المُؤمِنَ لا يَنبَغي لَهُ أن يَركَنَ ويَطمَئِنَّ إلى زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :لا يَبلُغُ أحَدُكُم حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يُحِبَّ أبعَدَ الخَلقِ مِنهُ فِي اللّهِ ويُبغِضَ أقرَبَ الخَلقِ مِنهُ فِي اللّهِ. (2)
عنه عليه السلام :إنَّ مِن حَقيقَةِ الإِيمانِ أن تُؤثِرَ الحَقَّ وإن ضَرَّكَ ، عَلَى الباطِلِ وإن نَفَعَكَ ، وأن لا تَجوزَ مَنطِقُكَ عِلمَكَ . (3)
عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّهُ لَن يُؤمِنَ عَبدٌ مِن عَبيدِهِ حَتّى يَرضى عَنِ اللّهِ فيما صَنَعَ اللّهُ إلَيهِ وصَنَعَ بِهِ عَلى ما أحَبَّ وكَرِهَ. (4)
عنه عليه السلام :لا يَمحَضُ رَجُلٌ الإِيمانَ بِاللّهِ حَتّى يَكونَ اللّهُ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفسِهِ وأبيهِ واُمِّهِ ووَلَدِهِ وأهلِهِ ومالِهِ ومِنَ النّاسِ كُلِّهِم. (5)
عيسى عليه السلام :لا يَجِدُ العَبدُ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى لا يُحِبَّ أن يُحمَدَ عَلى عِبادَةِ اللّهِ عز و جل . (6)
.
ص: 87
امام باقر عليه السلام :هر كس حقيقت ناب ايمان به قلبش وارد شود ، از زر و زيور دنيا دل بر مى كَند ... . براى مؤمن سزاوار نيست كه به زرق و برق زندگىِ دنيا بگرايد و بدان دل خوش كند .
امام صادق عليه السلام :هيچ يك از شما به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن كه دورترين كس از خود را براى خدا دوست بدارد ، و نزديك ترين كس به خود را براى خدا دشمن بدارد .
امام صادق عليه السلام :از نشانه هاى ايمان حقيقى ، آن است كه حق را _ هر چند به زيان تو باشد _ بر باطل _ اگر چه به سود تو باشد ، _ ترجيح دهى و اين كه گفتارت از دانشت فراتر نرود .
امام صادق عليه السلام :بدانيد كه هيچ بنده اى از بندگان او ايمان نياورده است ، مگر آن كه از خداوند در كارى كه به او و با او كرده است _ خوشايندش باشد يا ناخوشايندش _ ، خشنود باشد .
امام صادق عليه السلام :هيچ كس ايمانش به خدا خالص نمى گردد ، مگر آن كه خداوند در نزد او از خودش و پدرش و مادرش و زن و فرزندش و اموالش و از همه مردم ، محبوب تر باشد .
عيسى عليه السلام :بنده به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن گاه كه دوست نداشته باشد به سبب عبادت خداوند عز و جل ، او را بستايند .
.
ص: 88
1 / 6مِلاكُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّبرُ نِصفُ الإِيمانِ ، وَاليَقينُ الإِيمانُ كُلُّهُ. (1)
الإمام عليّ عليه السلام :مِلاكُ الإِيمانِ حُسنُ الإِيقانِ . (2)
عنه عليه السلام :يَحتاجُ الإِيمانُ إلَى الإِيقانِ . (3)
1 / 7نِظامُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ في عَشَرَةٍ : المَعرِفَةِ وَالطّاعَةِ وَالعِلمِ وَالعَمَلِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وَالصَّبرِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالتَّسليمِ ، فَأَيَّها فَقَدَ صاحِبُهُ بَطَلَ نِظامُهُ . (4)
1 / 8أصلُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مِن أصلِ الإِيمانِ : الكَفُّ عَمَّن قالَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ولا تُكَفِّرهُ بِذَنبٍ ولا تُخرِجهُ مِنَ الإِسلامِ بِعَمَلٍ ، وَالجِهادُ ماضٍ مُنذُ بَعَثَنِيَ اللّهُ إلى أن يُقاتِلَ آخِرُ اُمَّتِي الدَّجّالَ لا يُبطِلُهُ جَورُ جائِرٍ ولا عَدلُ عادِلٍ ، وَالإِيمانُ بِالأَقدارِ. (5)
.
ص: 89
1 / 6پايه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شكيبايى ، نيمى از ايمان است و يقين ، همه ايمان .
امام على عليه السلام :بُنياد ايمان ، يقينِ شايسته است .
امام على عليه السلام :ايمان ، نيازمند به يقين است .
1 / 7رشته ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان در ده چيز است : شناخت ، فرمانبرى ، علم ، عمل ، پارسايى ، سختكوشى ، شكيبايى ، يقين ، خشنودى ، و سرسپردگى . هر يك از اينها را كه صاحب ايمان از دست دهد ، رشته ايمانش از هم مى گسلد .
1 / 8ريشه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز از اصول ايمان است : خوددارى از [كشتن] كسى كه گفته است : «لا إله إلّا اللّه » و اين كه او را به سبب گناهى كافر نشمارى و بر اثر كارى ، از اسلام بيرونش ندانى ، و [دوم] جهاد كه از وقتى خداوند عز و جل مرا بر انگيخت ، تا زمانى كه آخرين افراد امّت من با دجّال بجنگند ، بر قرار خواهد بود و ستمِ ستمگر و دادِ دادگر ، آن را از جريان نمى اندازد ، و [سوم] ايمان داشتن به مقدّرات .
.
ص: 90
الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ شَجَرَةٌ ، أصلُهَا اليَقينُ ، وفَرعُهَا التُّقى ، ونورُهَا الحَياءُ ، وثَمَرُهَا السَّخاءُ. (1)
عنه عليه السلام :أصلُ الإِيمانِ حُسنُ التَّسليمِ لِأَمرِ اللّهِ . (2)
1 / 9دَعائِمُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ لَهُ أركانٌ أربَعَةٌ : التَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ ، وتَفويضُ الأَمرِ إلَى اللّهِ ، وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ. (3)
عنه عليه السلام :حُسنُ العَفافِ وَالرِّضا بِالكَفافِ مِن دَعائِمِ الإِيمانِ. (4)
الإمام الباقر عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جلجَعَلَ الإِيمانَ عَلى أربَعِ دَعائِمَ : عَلَى الصَّبرِ وَاليَقينِ وَالعَدلِ وَالجِهادِ . فَالصَّبرُ مِن ذلِكَ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : عَلَى الشَّوقِ وَالإِشفاقِ وَالزُّهدِ وَالتَّرَقُّبِ ، فَمَنِ اشتاقَ إلَى الجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ ، ومَن أشفَقَ مِنَ النّارِ رَجَعَ عَنِ المُحَرَّماتِ ، ومَن زَهِدَ فِي الدُّنيا هانَت عَلَيهِ المُصيباتُ ، ومَن راقَبَ المَوتَ سارَعَ إلَى الخَيراتِ . وَاليَقينُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : تَبصِرَةِ الفِطنَةِ وتَأَوُّلِ الحِكمَةِ ومَعرِفَةِ العِبرَةِ وسُنَّةِ الأَوَّلينَ ، فَمَن أبصَرَ الفِطنَةَ عَرَفَ الحِكمَةَ ، ومَن تَأَوَّلَ الحِكمَةَ عَرَفَ العِبرَةَ ، ومَن عَرَفَ العِبرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ ، ومَن عَرَفَ السُّنَّةَ فَكَأَنَّما كانَ مَعَ الأَوَّلينَ وَاهتَدى إلَى الَّتي هِيَ أقوَمُ ونَظَرَ إلى مَن نَجا بِما نَجا ومَن هَلَكَ بِما هَلَكَ ، وإنَّما أهلَكَ اللّهُ مَن أهلَكَ بِمَعصِيَتِهِ وأنجى مَن أنجى بِطاعَتِهِ . وَالعَدلُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : غامِضِ الفَهمِ وغَمرِ العِلمِ وزُهرَةِ الحُكمِ ورَوضَةِ الحِلمِ ، فَمَن فَهِمَ فَسَّرَ جَميعَ العِلمِ ، ومَن عَلِمَ عَرَفَ شَرائِعَ الحُكمِ ، ومَن حَلُمَ لَم يُفَرِّط في أمرِهِ وعاشَ فِي النّاسِ حَميدا . وَالجِهادُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ وَالصِّدقِ فِي المَواطِنِ وشَنَآنِ (5) الفاسِقينَ ، فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرَ المُؤمِنِ ، ومَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ أنفَ المُنافِقِ وأمِنَ كَيدَهُ ، ومَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ قَضَى الَّذي عَلَيهِ ، ومَن شَنِئَ الفاسِقينَ غَضِبَ للّهِِ ، ومَن غَضِبَ للّهِِ غَضِبَ اللّهُ لَهُ ، فَذلِكَ الإِيمانُ ودَعائِمُهُ وشُعَبُهُ. (6)
.
ص: 91
امام على عليه السلام :ايمان ، درختى است كه ريشه اش يقين است و شاخه اش تقوا و شكوفه اش حيا و ميوه اش سخاوت .
امام على عليه السلام :ريشه ايمان ، گردن نهادنِ كامل در برابر فرمان خداست .
1 / 9ستون هاى ايمانامام على عليه السلام :ايمان ، چهار ركن دارد : توكّل بر خدا ، سپردن كار به خدا ، خشنودى به قضاى خدا ، و سر سپردن به فرمان خداوند عز و جل .
امام على عليه السلام :خويشتندارىِ دُرست ، و خرسندى به مقدارِ كفاف [از روزى] ، از ستون هاى ايمان اند .
امام باقر عليه السلام :از امير مؤمنان عليه السلام درباره ايمان پرسيده شد . فرمود : «خداى عز و جل ايمان را بر چهار ستون نهاد : بر شكيب و يقين و داد و جهاد . شكيب ، بر چهار شاخه است : اشتياق و بيم و زهد و چشم به راهى . هر كه مشتاق بهشت باشد ، هوس ها را از ياد مى بَرَد . هر كه از دوزخ بيمناك باشد ، از حرام ها دست مى شويد . هر كه به دنيا بى رغبت باشد ، مصائب بر او آسان مى شود . هر كه چشم به راه مرگ باشد ، به انجام دادن كارهاى نيك مى شتابد . يقين ، بر چهار شاخه است : نگاه هوشمندانه ، دريافت حكمت ، شناخت عبرت ، و [شناخت] روش پيشينيان . آن كه هوشمندانه ببيند، حكمت را مى شناسد و آن كه حكمت را در يابد ، عبرت ها را مى شناسد و آن كه عبرت شناس باشد ، روش پيشينيان را مى شناسد و آن كه روش پيشينيان را بشناسد ، گويا با پيشينيان بوده و به راه درست تر پى برده و آنان را كه رهيده اند و علّت رهيدنشان را و آنان را كه نابود شدنده اند و علّت نابودى شان را ديده است ، و [ مى داند كه] خداوند ، آنان را كه نابود كرد ، در واقع ، به سبب نافرمانى شان نابود كرد و آنان را كه نجات داد ، در واقع ، به سبب فرمان بردارى شان نجات داد . داد بر چهار شاخه است : فهم عميق ، فزونىِ دانش ، شكوفه داورى و بُستان بردبارى . آن كه بفهمد ، همه دانش را تفسير مى كند و آن كه بداند ، آبشخورهاى حُكم را مى شناسد و آن كه بردبارى نمايد ، در كار خود ، كندى نمى ورزد و در ميان مردم ، خوش نام زندگى مى كند . و جهاد بر چهار شاخه است : بر توصيه كردن به خوبى ها ، و نهى كردن از بدى ها ، و پايدارى در آوردگاه ها ، و دشمنى با بدكاران . هر كه به خوبى ها فرمان دهد ، مؤمن را پشتيبانى كرده است . هر كه از بدى ها باز دارد، بينىِ منافق را به خاك ماليده و از نيرنگ او در امان مانده است . هر كه در آوردگاه ها پايدارى كند، وظيفه اش را به جا آورده است و هر كه با بدكاران دشمنى ورزد ، به خاطر خدا خشم گرفته و آن كه براى خدا خشم گيرد ، خداوند به خاطر او خشم مى گيرد . اين است ايمان و ستون ها و شاخه هاى آن» .
.
ص: 92
1 / 10ذِروَةُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قالَ : ... إنّي لَأَجِدُ في كِتابِ اللّهِ المُنزَلِ الَّذي أنزَلَ اللّهُ فِي الإِنجيلِ : ... وخُلِقَ النَّهارُ لِتُؤَدّى فيهِ الصَّلاةُ المَفروضَةُ ... وأن تَأمُروا بِمَعروفٍ وتَنهَوا عَن مُنكَرٍ ، فَهُوَ ذِروَةُ الإِيمانِ وقِوامُ الدّينِ . (1)
.
ص: 93
1 / 10قلّه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام گفت : ... من در كتاب آسمانىِ خدا كه خداوند در انجيل فرو فرستاده است ، چنين مى يابم : «... و روز آفريده شد تا نماز واجب ، در آن گزارده شود ... و به نيكى فرمان دهيد و از بدى نهى كنيد ، كه اين ، قلّه ايمان و جان مايه دين است» .
.
ص: 94
1 / 11حُدودُ الإِيمانِالكافي عن عجلان أبي صالح :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أوقِفني عَلى حُدودِ الإِيمانِ ، فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ ، وصَلاةُ الخَمسِ ، وأداءُ الزَّكاةِ ، وصَومُ شَهرِ رَمَضانَ ، وحَجُّ البَيتِ ، ووِلايَةُ وَلِيِّنا ، وعَداوَةُ عَدُوِّنا ، وَالدُّخولُ مَعَ الصّادِقينَ . (1)
1 / 12كُنوزُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ مِن كُنوزِ الإِيمانِ : كِتمانُ المُصيبَةِ ، وَالصَّدَقَةُ ، وَالمَرَضُ . (2)
عنه عليه السلام_ فيما أوصَى ابنَهُ الإِمامَ الحُسَينَ عليه السلام _ :مِن كُنوزِ الإِيمانِ الصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ . (3)
1 / 13أبوابُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :إنِّي الفاروقُ الأَكبَرُ ... وبابُ الإِيمانِ . (4)
عنه عليه السلام_ في وَصفِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :فَهُم خاصَّةُ اللّهِ وخالِصَتُهُ ، وسِرُّ الدَّيّانِ وكَلِمَتُهُ ، وبابُ الإِيمانِ وكَعبَتُهُ . (5)
.
ص: 95
1 / 11مرزهاى ايمانالكافى_ به نقل از عجلان ابو صالح _:به امام صادق عليه السلام گفتم : مرا بر مرزهاى ايمان ، آگاه گردان . فرمود : «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداوند يگانه نيست و محمّد ، فرستاده خداست و اقرار كردن به آنچه از نزد خدا آورده ، و [ خواندنِ] نمازهاى پنجگانه ، پرداخت زكات ، روزه ماه رمضان ، حجّ خانه [خدا] ، دوستى با دوست ما و دشمنى با دشمن ما ، و بودن با راستان» .
1 / 12گنج هاى ايمانامام على عليه السلام :سه چيز از گنج هاى ايمان است : پنهان داشتن مصيبت و صدقه و بيمارى .
امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش امام حسين عليه السلام _ :شكيبايى در برابر مصائب ، از گنج هاى ايمان است .
1 / 13درهاى ايمانامام على عليه السلام :من جدا كننده بزرگ[_ِ حق از باطل] ... و درِ ايمان هستم .
امام على عليه السلام_ در وصف خاندان محمّد عليهم السلام _ :آنان خاصّان خدا و گزيدگان اويند ، و راز خداوندِ سزا دهنده و رمز اويند ، و درِ ايمان و كعبه آن اند .
.
ص: 96
الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ _ :السَّلامُ عَلَيكُم أئِمَّةَ المُؤمِنينَ وسادَةَ المُتَّقينَ ... وشُرَكاءَ القُرآنِ ومَنهَجَ الإِيمانِ ... يا حُجَّةَ اللّهِ لَقَد اُرضِعتَ بِثَديِ الإِيمانِ ، وفُطِمتَ بِنورِ الإِسلامِ . (1)
الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ _ :السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعَ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفَ (2) المَلائِكَةِ ، ومَهبِطَ الوَحيِ ، ومَعدِنَ الرَّحمَةِ ، وخُزّانَ العِلمِ ، ومُنتَهَى الحِلمِ ، واُصولَ الكَرَمِ ، وقادَةَ الاُمَمِ ، وأولِياءَ النِّعَمِ ، وعَناصِرَ الأَبرارِ ، ودَعائِمَ الأَخيارِ ، وساسَةَ العِبادِ ، وأركانَ البِلادِ ، وأبوابَ الإِيمانِ ، واُمَناءَ الرَّحمنِ ، وسُلالَةَ النَّبِيّينَ ، وصَفوَةَ المُرسَلينَ ، وعِترَةَ خِيَرَةِ رَبِّ العالَمينَ ، ورَحمَةُ اللّهِ بَرَكَاتُهُ. (3)
الإمام المهدي عليه السلام_ فيما يُقالُ فِي التَّوَجُّهِ إلَى الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :أنتُم خَزَنَتُهُ وشُهَداؤُهُ ، وعُلَماؤُهُ واُمَناؤُهُ ، وساسَةُ العِبادِ وأركانُ البِلادِ ، وقُضاةُ الأَحكامِ وأبوابُ الإِيمانِ. (4)
1 / 14مُخُّ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مُخُّ الإِيمانِ التَّقوى وَالوَرَعُ وهُما مِن أفعالِ القُلوبِ وأحسَنُ أفعالِ الجَوارِحِ ألّا تَزالَ مالِئا فاكَ بِذِكرِ اللّهِ سُبحانَهُ . (5)
.
ص: 97
امام باقر و امام صادق عليهماالسلام_ در زيارت جامعه _ :درود بر شما پيشوايان اهل ايمان و مهتران پرواپيشگان ... و انبازان قرآن و راه روشن ايمان ! ... اى حجّت خدا ! تو از پستان ايمان ، شير نوشانده شدى و با نور اسلام ، از شير گرفته شدى .
امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كبيره _ :درود بر شما _ اى خاندان پيامبرى ، و جايگاه پيام الهى ، و آمد و شدگاهِ فرشتگان ، و فرودگاه وحى ، و كان مهر ، و گنجوَران دانش ، و پايانه بردبارى ، و ريشه هاى بزرگوارى ، و رهبران مردمان ، و اولياى نعمت ها ، و بنيادهاى نيكان ، و ستون هاى خوبان ، و مهتران بندگان ، و پايه هاى شهرها ، و درهاى ايمان ، و امانتداران خداى مهربان ، و زاده پيامبران ، و چكيده فرستادگان [خداوند] و خانواده برگزيده پروردگار جهانيان _ و رحمت و بركات خدا بر شما باد !
امام مهدى عليه السلام_ در آنچه براى زيارت ائمّه عليهم السلام از ايشان رسيده است _ :شما خزانه داران و گواهان خداييد ، و دانش آموختگان او و امانتداران اوييد ، و مربّى بندگان و اركان شهرهاييد ، و قاضيان احكام و درهاى ايمانيد .
1 / 14مغز ايمانامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :مغز ايمان ، پرهيزگارى و پارسايى است و اين دو ، از كارهاى دل اند ، و نيكوترين عمل جوارح ، اين است كه پيوسته دهانت را از ذكر خداوند سبحان ، پُر دارى .
.
ص: 98
1 / 15زَينُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :زَينُ الإِيمانِ طَهارَةُ السَّرائِرِ ، وحُسنُ العَمَلِ فِي الظّاهِرِ. (1)
الإمام الصادق عليه السلام :مِن زَينِ الإِيمانِ الفِقهُ . (2)
1 / 16عَزيمَةُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام_ بَعدَ انصِرافِهِ مِن صِفّينَ _ :أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، شَهادَةً مُمتَحَنا إخلاصُها مُعتَقَدا مُصاصُها (3) ، نَتَمَسَّكُ بِها أبَدا ما أبقانا ، ونَدَّخِرُها لِأَهاويلِ ما يَلقانا ، فَإِنَّها عَزيمَةُ الإِيمانِ ، وفاتِحَةُ الإِحسانِ ، ومَرضاةُ الرَّحمنِ ، ومَدحَرَةُ الشَّيطانِ . (4)
1 / 17تَجديدُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الإِيمانَ لَيَخلَقُ في جَوفِ أحَدِكُم كَما يَخلَقُ الثَّوبُ الخَلَقُ ، فَاس_أَ لُوا اللّهَ أن يُجَدِّدَ الإِيمانَ في قُلوبِكُم. (5)
مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : جَدِّدوا إيمانَكُم . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وكَيفَ نُجَدِّدُ إيمانَنا ؟ قالَ : أكثِروا مِن قَولِ لا إلهَ إلَا اللّهُ . (6)
.
ص: 99
1 / 15زيور ايمانامام على عليه السلام :زيور ايمان ، پاكىِ درون است و كردار نيك در برون .
امام صادق عليه السلام :از زيورهاى ايمان ، ژَرف بينى ( / دين شناسى) است .
1 / 16عزم ايمانامام على عليه السلام_ پس از بازگشت از صفّين _:گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست ؛ گواهى اى كه خلوص آن آزموده شده و به نابى آن باور دارم ، و براى هميشه _ تا آن گاه كه خدايمان زنده بدارد _ بدان گواهى چنگ مى زنيم ، و آن را براى [رهايى از] وحشت هايى كه در انتظار ماست ، مى اندوزيم ؛ زيرا اين گواهى ، آهنگ (عزم) ايمان و آغاز احسان است و مايه خشنودى خداى مهربان و دور كردن شيطان .
1 / 17نوسازى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آلهايمان در درون هر يك از شما كهنه مى شود ، چنان كه جامه كهنه مى شود . پس ، از خداوند بخواهيد كه ايمان را در دل هاى شما نو سازد .
مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمانتان را نو سازيد» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! چگونه ايمانمان را نو سازيم؟ فرمود : «زياد لا إله إلّا اللّه بگوييد» .
.
ص: 100
رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ قالَ لِأَصحابِهِ _ :جَدِّدوا الإِيمانَ في قُلوبِكُم ، مَن كانَ عَلى حَرامٍ حُوِّلَ مِنهُ إِلى غَيرِهِ ومَن أحسَنَ مِن مُحسِنٍ وَقَعَ ثَوابُهُ عَلَى اللّهِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله_ لِأَبي هُرَيرَةَ _ :يا أبا هُرَيرَةَ جَدِّدِ الإِسلامَ ، أكثِر مِن شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ. (2)
الإمام الجواد عليه السلام :مَرِضَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الرِّضا عليه السلام فَعادَهُ فَقالَ : كَيفَ تَجِدُكَ ؟ قالَ : لَقيتُ المَوتَ بَعدَكَ _ يُريدُ ما لَقِيَهُ مِن شِدَّةِ مَرَضِهِ _ فَقالَ : كَيفَ لَقيتَهُ ؟ فَقالَ : أليما شَديدا ، فَقالَ : ما لَقيتَهُ إنَّما لَقيتَ ما يُنذِرُكَ بِهِ ويُعَرِّفُكَ بَعضَ حالِهِ ، إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُستَريحٌ بِالمَوتِ ، ومُستَراحٌ بِهِ مِنهُ ، فَجَدِّدِ الإِيمانَ بِاللّهِ وبِالوِلايَةِ تَكُن مُستَريحا ، فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِكَ . (3)
1 / 18أوثَقُ عُرَى الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ . (4)
.
ص: 101
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اصحابش _:ايمان را در دل هايتان نو كنيد . كسى كه حرامى انجام مى دهد ، از آن دست بر دارد و به كار ديگرى روى آورد و هر نيكوكارى كه نيكى مى كند ، ثوابش بر عهده خداوند است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به ابو هريره _ :اى ابو هريره! اسلام را [در خودت] نو گردان . شهادت «لا إله إلّا اللّه » را زياد بگو .
امام جواد عليه السلام :مردى از ياران [پدرم] رضا عليه السلام بيمار شد . ايشان به عيادت او رفت و پرسيد : «چگونه اى ؟». مرد گفت : دور از جان شما! مرگ را ديدم . و منظورش درد و رنجى بود كه از شدّت بيمارى مى كشيد . [پدرم] پرسيد : «چگونه بود؟» . گفت : دردناك و سخت . فرمود : «تو مرگ را نديده اى ؛ بلكه علامت هشدار دهنده آن و چيزى را ديده اى كه گوشه اى از احوال آن را به تو مى شناساند . مردم ، دو دسته اند : دسته اى كه با مردن آسوده مى شوند ، و دسته اى كه با مرگشان [ديگران] از آنان آسوده مى شوند . پس ايمان به خدا و به ولايت را نو گردان تا از آسوده شوندگان باشى» . و آن مرد چنين كرد .
1 / 18محكم ترين دستگيره هاى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا ، محكم ترين دستگيره هاى ايمان اند .
.
ص: 102
المستدرك على الصحيحين عن ابن مسعود :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَبدَ اللّهِ بنَ مَسعودٍ ، فَقُلتُ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ ثَلاثَ مِرارٍ ، قالَ : هَل تَدري أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟ قُلتُ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : أوثَقُ [عُرَى] الإيمانِ الوِلايَةُ فِي اللّهِ بِالحُبِّ فيهِ وَالبُغضِ فيهِ . (1)
المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَبي ذَرٍّ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ _ أظُنُّهُ قالَ : _ أوثَقُ ؟ قالَ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : المُوالاةُ فِي اللّهِ ، وَالمُعاداةُ فِي اللّهِ ، وَالحُبُّ فِي اللّهِ ، وَالبُغضُ فِي اللّهِ. (2)
الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟ فَقالوا: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، وقالَ بَعضُهُم : الصَّلاةُ ، وقالَ بَعضُهُم : الزَّكاةُ ، وقالَ بَعضُهُم : الصِّيامُ، وقالَ بَعضُهُم: الحَجُّ وَالعُمرَةُ ، وقالَ بَعضُهُم : الجِهادُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِكُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ ولَيسَ بِهِ ، ولكِن أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ وتَوالي أولِياءِ اللّهِ وَالتَّبَرّي مِن أعداءِ اللّهِ . (3)
.
ص: 103
المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن مسعود _:پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «عبد اللّه بن مسعود!». سه بار گفتم : بله ، اى پيامبر خدا! فرمود : «آيا مى دانى كدام دستگيره ايمان ، محكم تر است ؟». گفتم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «محكم ترين ايمان ، عبارت است از پيروى ( / دوستى) كردن براى خدا ، از راه مِهروَرزى و كين ورزى براى اوست» .
المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _:پيامبر خدا به ابو ذر فرمود : «كدام دستگيره ايمان ، محكم تر است ؟» . به گمانم همين تعبير (محكم تر) را فرمود . ابو ذر گفت : خدا و رسول او بهتر مى دانند . فرمود : «دوستى ورزيدن براى خدا ، و دشمنى ورزيدن براى خدا ، و دوست داشتن براى خدا و نفرت داشتن براى خدا» .
امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا به اصحابش فرمود : «كدام دستگيره ايمان ، استوارتر است ؟». [اصحاب] گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . و يكى گفت : نماز . يكى گفت : زكات . يكى گفت : روزه . يكى گفت : حج و عمره . و ديگرى گفت : جهاد . پيامبر خدا فرمود : «هر يك از اينها كه گفتيد ، ارزش خود را دارد؛ امّا آن نيست [كه من مى خواهم] ؛ بلكه محكم ترين دستگيره هاى ايمان ، مهر و كين داشتن براى خدا ، و دوست داشتن دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خداست» .
.
ص: 104
عنه عليه السلام :مِن أوثَقِ عُرَى الإِيمانِ أن تُحِبَّ فِي اللّهِ وتُبغِضَ فِي اللّهِ وتُعطِيَ فِي اللّهِ وتَمنَعَ فِي اللّهِ. (1)
1 / 19أعظَمُ شُعَبِ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وُدُّ المُؤمِنِ لِلمُؤمِنِ فِي اللّهِ مِن أعظَمِ شُعَبِ الإِيمانِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ بِضعٌ وسَبعونَ شُعبَةً ، أفضَلُها لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأوضَعُها إماطَةُ الأَذى عَنِ الطَّريقِ ، وَالحَياءُ شُعبَةٌ مِنَ الإِيمانِ . (3)
1 / 20حَلاوَةُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاوَةَ الإِيمانِ وطَعمَهُ : أن يَكونَ اللّهُ عز و جلورَسولُهُ أحَبَّ إلَيهِ مِمّا سِواهُما ، وأن يُحِبَّ فِي اللّهِ وأن يُبغِضَ فِي اللّهِ ، وأن توقَدَ نارٌ عَظيمَةٌ فَيَقَعَ فيها أحَبُّ إلَيهِ مِن أن يُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا. (4)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمانِ : أن يَكونَ اللّهُ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَيهِ مِمّا سِواهُما، وأن يُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلّا للّهِِ ، وأن يَكرَهَ أن يَعودَ فِي الكُفرِ كَما يَكرَهُ أن يُقذَفَ فِي النّارِ. (5)
.
ص: 105
امام صادق عليه السلام :از محكم ترين دستگيره هاى ايمان ، اين است كه براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى و براى خدا دِهِش كنى و براى خدا دريغ بوَرزى» .
1 / 19بزرگ ترين شاخه هاى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستىِ مؤمن با مؤمن براى خدا ، از بزرگ ترين شاخه هاى ايمان است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، هفتاد و اندى شعبه دارد كه برترينِ آنها ، [عقيده] لا إله إلّا اللّه و پايين ترينش برداشتن چيزهاى آزارنده ، از سر راه [مردم ]است . حيا هم شاخه اى از ايمان است .
1 / 20شيرينى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيزند كه در هر كس وجود داشته باشند ، شيرينى و مزه ايمان را چشيده است : [اوّل] اين كه خدا و پيامبرش نزد او محبوب تر از هر چيز و هر كس ديگر باشند . [دوم] اين كه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد . و [سوم] اين كه اگر آتشى بزرگ برافروخته شود و در آن افتد ، برايش محبوب تر از آن باشد كه چيزى را شريك خدا قرار دهد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيزند كه در هر كس وجود داشته باشند ، شيرينىِ ايمان را چشيده است : خدا و پيامبرش را از هر چيز ديگرى دوست تر بدارد ؛ هر كس را دوست دارد ، تنها براى خدا دوست داشته باشد ؛ و خوش نداشته باشد كه به كفر باز گردد ، همان گونه كه خوش ندارد در آتش افكنده شود .
.
ص: 106
مسند ابن حنبل عن أبي رزين العقيلي :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقُلتُ : ... يا رَسولَ اللّهِ! ومَا الإِيمانُ ؟ قالَ : أن تَشهَدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأن يَكونَ اللّهُ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَيكَ مِمّا سِواهُما ، وأن تُحرَقَ بِالنّارِ أحَبُّ إلَيكَ مِن أن تُشرِكَ بِاللّهِ ، وأن تُحِبَّ غَيرَ ذي نَسَبٍ لا تُحِبُّهُ إلّا للّهِِ عز و جل ، فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ فَقَد دَخَلَ حُبُّ الإِيمانِ في قَلبِكَ كَما دَخَلَ حُبُّ الماءِ لِلظَّمآنِ فِي اليَومِ القائِظِ. (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ذاقَ طَعمَ الإِيمانِ مَن رَضِيَ بِاللّهِ رَبّا وبِالإِسلامِ دينا وبِمُحَمَّدٍ رَسولاً. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَجِدَ طَعمَ الإِيمانِ فَليُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلَا للّهِِ عز و جل . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن فَعَلَهُنَّ فَقَد طَعِمَ طَعمَ الإِيمانِ : مَن عَبَدَ اللّهَ وَحدَهُ وأنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأعطى زَكاةَ مالِهِ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ رافِدَةً عَلَيهِ كُلَّ عامٍ ، ولا يُعطِي الهَرِمَةَ و لَا الدَّرِنَةَ ولَا المَريضَةَ ولَا الشَّرَطَ اللَّئيمَةَ ولكِن مِن وَسَطِ أموالِكُم ، فَإِنَّ اللّهَ لَم يَسأَلكُم خَيرَهُ ولَم يَأمُركُم بِشَرِّهِ. (4)
.
ص: 107
مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو رزين عقيلى _ :نزد پيامبر خدا رفتم و گفتم : ... اى پيامبر خدا ! ايمان چيست؟ فرمود : «اين كه گواهى دهى معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست ، و اين كه خدا و پيامبرش نزد تو محبوب تر از هر چيز ديگر باشند و سوزانده شدن در آتش را خوش تر از آن داشته باشى كه به خداوند ، شرك ورزى و اين كه اگر غير خويشاوندى را دوست دارى ، تنها براى خداوند عز و جلدوستش بدارى . اگر چنين بودى ، عشق به ايمان ، همان گونه در دلت وارد شده است كه عشق به آب ، وجود شخص تشنه را در يك روز داغ ، فرا مى گيرد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به پروردگارىِ خدا و دين اسلام و پيامبرى محمّد ، خشنود باشد ، طعم ايمان را چشيده است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دوست دارد كه طعم ايمان را بيابد ، بايد هر كس را كه دوست مى دارد، فقط براى خدا دوستش بدارد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس آنها را انجام دهد ، به راستى ، طعم ايمان را چشيده است : كسى كه خداى يگانه را _ كه معبودى جز او نيست _ ، بپرستد و كسى كه هر سال زكات مالش را با ميل و رغبت بپردازد ، و [از دام هاى] پير و گر و بيمار و بنجل و پست (1) خود ندهد ؛ بلكه از اموال متوسّطتان باشد ؛ زيرا خداوند ، نه بهترينش را از شما خواسته است و نه به دادنِ بدترينش دستور داده است .
.
ص: 108
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ لِلحَوارِيّينَ : ... يا عَبيدَ السَّوءِ نَقُّوا القَمحَ وطَيِّبوهُ وأدِقّوا طَحنَهُ تَجِدوا طَعمَهُ ويَهنِئكُم أكلُهُ ، كَذلِكَ فَأَخلِصُوا الإِيمانَ وأكمِلوهُ تَجِدوا حَلاوَتَهُ ويَنفَعكُم غِبُّهُ (1) . (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها حالَ الأَئِمَّةِ عليهم السلام وصِفاتِهِم _ :إنَّ اللّهَ عز و جلأوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابيعِ عِلمِهِ ، فَمَن عَرَفَ مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ وَجَدَ طَعمَ حَلاوَةِ إيمانِهِ ، وعَلِمَ فَضلَ طِلاوَةِ (3) إسلامِهِ . (4)
1 / 21مَن لا يَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِيمانِ حَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ كُلِّهِ . (5)
.
ص: 109
امام كاظم عليه السلام :مسيح عليه السلام به حواريان گفت : «... اى بندگان بد! گندم را پاك و تميز كنيد و نيكو آردش نماييد تا مزه آن را بيابيد و از خوردنش لذّت ببريد . همچنين ايمان را نيز ناب و كامل گردانيد تا شيرينىِ آن را بچشيد و سرانجامش شما را سود بخشد» .
امام صادق عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره احوال و صفات امامان عليهم السلام _ :خداوند عز و جل به واسطه پيشوايان هدايت از خاندان پيامبرمان ، دين خود را روشن ساخت و راهش را هويدا نمود و درون چشمه هاى علمش را گشود . پس هر كس از امّت محمّد ، حقّ واجب امامش را بشناسد، شيرينىِ ايمانش را در مى يابد و به ارزشِ زيبايىِ اسلامش پى مى برد .
1 / 21كسانى كه شيرينى ايمان را نمى چشندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى طعم ايمان را نمى چشد ، مگر آن گاه كه به تقدير ، به همه اش ، ايمان آورد .
.
ص: 110
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجِدُ العَبدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ حَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ وحُلوِهِ ومُرِّهِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الإِيمانِ في قَلبِهِ حَتّى لا يُبالِيَ مَن أكَلَ الدُّنيا . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :لا تَدخُلُ حَلاوَةُ الإِيمانِ قَلبَ امرِىً حَتّى يَترُكَ بَعضَ الحَديثِ لِخَوفِ الكَذِبِ وإن كانَ صادِقا ، ويَترُكَ بَعضَ المِراءِ وإن كانَ مُحِقّا. (3)
الإمام عليّ عليه السلام :كَيفَ يَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ مَن يَسخَطُ الحَقَّ؟! (4)
عنه عليه السلام :لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِيمانِ حَتّى يَترُكَ الكَذِبَ هَزلَهُ وجِدَّهُ. (5)
عنه عليه السلام :لا يَذوقُ المَرءُ مِن حَقيقَةِ الإِيمانِ حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : الفِقهُ فِي الدّينِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ ، وحُسنُ التَّقديرِ فِي المَعاشِ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِيمانِ حَتّى يَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ ، وأنَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عز و جل . (7)
عنه عليه السلام :حَرامٌ عَلى قُلوبِكُم أن تَعرِفَ حَلاوَةَ الإِيمانِ حَتّى تَزهَدَ فِي الدُّنيا . (8)
.
ص: 111
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده شيرينى ايمان را نمى چشد ، تا آن گاه كه به تقدير، چه نيك و چه بدش ، و چه شيرين و چه تلخش ، ايمان بياورد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان ، شيرينى ايمان را در دلش نمى يابد ، مگر آن گاه كه برايش مهم نباشد چه كسى دنيا را خورد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيرينى ايمان به دل هيچ كس وارد نمى شود ، مگر آن كه پاره اى سخنان را از ترس دروغ بودن ، ترك گويد ، اگر چه [در واقعْ ]راست باشند ، و برخى مجادلات را ترك گويد ، هر چند حق با او باشد .
امام على عليه السلام :چگونه شيرينى ايمان را بچشد كسى كه از حق مى رنجد؟!
امام على عليه السلام :بنده طعم ايمان را نمى يابد ، مگر آن كه دروغ گفتن را ، به شوخى يا جدّى ، ترك گويد .
امام على عليه السلام :انسان ، حقيقت ايمان را نمى چشد ، مگر آن گاه كه سه خصلت در او وجود داشته باشد : فهم در دين ، شكيبايى در برابر سختى ها ، و حسابگرى در معاش .
امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان مى فرمود : «هيچ بنده اى طعم ايمان را در نمى يابد ، مگر آن گاه كه بداند آنچه به او رسيده است ، نمى شده نرسد و آنچه به او نرسيده است ، ممكن نبوده كه برسد ، و اين كه زيان رسان و سودبخش، تنها خداوند عز و جل است و بس» .
امام صادق عليه السلام :بر دل هاى شما حرام است كه شيرينىِ ايمان را بچشند، مگر آن گاه كه به دنيا بى رغبت شوند .
.
ص: 112
الفصل الثّاني : ما يجب الإيمان به2 / 1الغَيْبُ«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» . (1)
2 / 2اللّه عزّوجلُّ ومَلائِكَتُهُ وكُتُبُهُ ورُسُلُهُالكتاب«قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ» . (2)
«ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ» . (3)
«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ» . (4)
«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (5)
.
ص: 113
فصل دوم: چيزهايى كه ايمان به آنها واجب است2 / 1غيب«آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند» .
2 / 2خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگان اوقرآن«بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم» .
«پيامبر [ خدا ] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است، و مؤمنان همگى ، به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند» .
«پس به خدا و فرستادگان او ايمان آوريد» .
«پس به خدا و فرستادگان او ايمان آوريد ، و اگر ايمان آوريد و پرهيزگارى پيشه كنيد ، برايتان مزد بزرگى هست» .
.
ص: 114
«قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِىَ مُوسَى وَ عِيسَى وَمَا أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» . (1)
الحديثالإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ في قَولِ اللّهِ : «الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» _ :هِيَ الإِيمانُ بِاللّهِ ، يُؤمِنُ بِاللّهِ وَحدَهُ . (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوثَقُ العُرَى الإِيمانُ بِاللّهِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ ثَلاثَةٌ .... : مَن آمَنَ بِاللّهِ العَظيمِ ، وصَدَّقَ المُرسَلينَ أوَّلَهُم وآخِرَهُم ، وعَلِمَ أنَّهُ مَبعوثٌ. (4)
الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : ... لِلإِيمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِيمانُ بِاللّهِ ، وكُتُبِهِ ، ورُسُلِهِ. (5)
عنه عليه السلام :كَيفَ يَهتَدي مَن لَم يُبصِر ؟ وكَيفَ يُبصِرُ مَن لَم يَتَدَبَّر ؟ اِتَّبِعوا رَسولَ اللّهِ وأهلَ بَيتِهِ وأقِرُّوا بِما نَزَلَ مِن عِندِ اللّهِ وَاتَّبِعوا آثارَ الهُدى ، فَإِنَّهُم عَلاماتُ الأَمانَةِ وَالتُّقى ، وَاعلَموا أنَّهُ لَو أنكَرَ رَجُلٌ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام وأقَرَّ بِمَن سِواهُ مِنَ الرُّسُلِ لَم يُؤمِن ، اِقتَصُّوا (6) الطَّريقَ بِالتِماسِ المَنارِ ، وَالتَمِسوا مِن وَراءِ الحُجُبِ الآثارَ تَستَكمِلوا أمرَ دينِكُم وتُؤمِنوا بِاللّهِ رَبِّكُم. (7)
.
ص: 115
«بگوييد: ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ، نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ايم . ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى گذاريم و در برابر او تسليم هستيم» .
حديثامام باقر و امام صادق عليهماالسلام_ در باره اين سخن خداوند : «دستگيره محكم» _ :آن ، ايمان به خداست . [يعنى] به خداى يگانه ايمان بياورد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محكم ترينِ دستگيره ها ، ايمان به خداست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، سه تاست ... : كسى كه به خداى بزرگ ايمان آورَد (توحيد) و پيامبران را ، از نخستينِ آنان تا آخرينشان ، تصديق كند (نبوّت) و بداند كه برانگيخته خواهد شد (معاد) .
امام صادق عليه السلام :لقمان به فرزندش گفت : ايمان ، سه نشانه دارد : باور داشتن خدا و كتاب هاى او و پيامبرانش .
امام صادق عليه السلام :چگونه ره يابد آن كه بينا نيست ؟ و چگونه بينا شود آن كه انديشه نكند ؟ از پيامبر خدا و اهل بيت او پيروى كنيد و به آنچه از نزد خدا فرود آمده است ، اقرار كنيد و آثار هدايت را دنبال كنيد ؛ زيرا اينان نشانه هاى امانت و پرهيزگارى اند . و بدانيد كه اگر كسى [ تنها] عيسى بن مريم عليه السلام را انكار كند ، ولى به [حقّانيت] ديگر پيامبران اقرار نمايد ، او مؤمن نيست . از طريق چراغ راه نما ، راه را بپوييد ، و از پسِ پرده ها نشانه ها را بجوييد تا كار دينتان كامل گردد و به خداوند _ كه پروردگارتان است _ ، ايمان آورده باشيد .
.
ص: 116
2 / 3الآخِرَةُ«وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالْاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» . (1)
«مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ» . (2)
راجع : البقرة : 177 و 232 ، آل عمران : 114 ، النساء : 39 و 162 ، المائدة : 69 ، الأنعام : 92 ، التوبة : 18 و 44 و 99 ، النمل : 2 و 3 ، لقمان : 4 ، المجادلة : 22 ، الطلاق : 2 .
2 / 4خاتَمُ الأَنبِياءِ وما اُنزِلَ إلَيهِالكتاب«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» . (3)
«لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ» . (4)
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَالإِْنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَْرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْىِ وَيُمِيتُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِىِّ الأُْمِّىِّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (5)
.
ص: 117
2 / 3آخرت«و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند و به آخرت ، يقين دارند» .
«هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد، پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد» .
ر. ك : بقره : آيه 177 و 232 ، آل عمران : آيه 114 ، نساء : آيه 39 و 162 ، مائده : آيه 69 ، انعام : آيه 92 ، توبه : آيه 18 و 44 و 99 ، نمل : آيه 2 _ 3 ، لقمان : آيه 4 ، مجادله : آيه 22 و طلاق : آيه 2 .
2 / 4خاتم پيامبران و آنچه بر او نازل شده استقرآن«پس ، به خدا و پيامبر او و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان آوريد ، و خدا به آنچه انجام مى دهيد ، آگاه است» .
«ليكن از ميان آنان ، راسخان در دانش و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده ، ايمان دارند» .
«همانان كه از اين فرستاده، پيامبرِ درس نخوانده -كه [ نام ]او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى يابند _ پيروى مى كنند؛ [ همان پيامبرى كه ]آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و چيزهاى پاكيزه را براى آنان حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گردانَد و از [ دوش ] آنان ، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، بر مى دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و يارى اش كردند و از نورى كه با او نازل شده است ، پيروى كردند، آنان همان رستگاران اند. بگو: «اى مردم! من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم ؛ همان [ خدايى ] كه فرمان روايى آسمان ها و زمين، از آنِ اوست. هيچ معبودى جز او نيست [و] زنده مى كند و مى ميراند. پس به خدا و فرستاده او -كه پيامبر درس نخوانده اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد- بگرويد و او را پيروى كنيد. اميد كه هدايت شويد»» .
.
ص: 118
راجع : النساء : 136 _ 170 ، التوبة : 86 ، الأحقاف : 31 ، الحديد : 7 _ 28 .
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ بِاللّهِ مَن لَم يُؤمِن بي . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى لَو أدرَكَني ثُمَّ لَم يُؤمِن بي وبِنُبُوَّتي ما نَفَعَهُ إيمانُهُ شَيئا ولا نَفَعَتهُ النُّبُوَّةُ . (2)
الأمالي للطوسي عن أبي سعيد عنه صلى الله عليه و آله :ما آمَنَ بِاللّهِ مَن لَم يُؤمِن بي ، ولَم يُؤمِن بي مَن لَم يَتَوَلَّ _ أو قالَ : لَم يُحِبَّ _ عَلِيّا . (3)
الإمام الرضا عليه السلام :إنَّما اُمِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ... وجُعِلَ بَعدَ التَّكبيرِ الشَّهادَتانِ لِأَنَّ أوَّلَ الإِيمانِ هُوَ التَّوحيدُ وَالإِقرارُ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى بِالوَحدانِيَّةِ . وَالثّاني : الإِقرارُ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله وسلم بِالرِّسالَةِ ، وأنَّ إطاعَتَهُما ومَعرِفَتَهُما مَقرونَتانِ ، ولِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ الشَّهادَتانِ ، فَجُعِلَ شَهادَتَينِ شَهادَتَينِ ، كَما جُعِلَ في سائِرِ الحُقوقِ شاهِدانِ ، فَإِذا أقَرَّ العَبدُ للّهِِ عز و جل بِالوَحدانِيَّةِ وأقَرَّ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله وسلمبِالرِّسالَةِ فَقَد أقَرَّ بِجُملَةِ الإِيمانِ ، لِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ. (4)
.
ص: 119
ر . ك : نساء : آيه 136 _ 170 ، توبه : آيه 86 ، احقاف : آيه 31 ، حديد : آيه 7 _ 28 .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خدا ايمان ندارد كسى كه به من ايمان نياورد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر موسى عليه السلام در زمان من مى بود و به من و به پيامبرىِ من ايمان نمى آورد ، نه ايمانش [به خدا ]كمترين نفعى برايش داشت و نه پيامبرى[اش ]فايده اى داشت .
الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو سعيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «كسى كه به من ايمان نياورده باشد ، به خدا ايمان نياورده است و كسى كه ولايت على را نداشته باشد ، به من ايمان نياورده است» يا فرمود : «محبّت على را [نداشته باشد]» .
امام رضا عليه السلام :به دلايل بسيارى ، مردم ، مأمور به گفتن اذان شده اند ... و پس از تكبير ، شهادتين قرار داده شده است ؛ چون [اوّلاً] گام آغازينِ ايمان ، توحيد و اقرار به يگانگى خداوند _ تبارك و تعالى _ و گام دوم ، اقرار به پيامبرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله است و [ثانيا ]براى اين كه فرمان بردارى از آن دو و شناخت آنها ، به يكديگر وابسته اند و [ثالثا ]براى اين كه اساس ايمان ، شهادتين است ، و شهادتين ، دو تا قرار داده شد ، چنان كه در ديگر امور حقوقى ، دو شاهد ، مقرّر گشته است . بنا بر اين ، هر گاه بنده به يگانگى خداوند عز و جل و پيامبرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله اقرار كرد ، به كلّ ايمان ، اقرار كرده است ؛ زيرا ايمان در اصل ، همان اقرار به خدا و پيامبر اوست .
.
ص: 120
2 / 5جَوامِعُ ما يَجِبُ الإِيمانُ بِهِالكتاب«ذَ لِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالْاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» . (1)
«ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» . (2)
«قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِىَ مُوسَى وَ عِيسَى وَمَا أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» . (3)
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِئينَ وَالنَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» . (4)
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَاً بَعِيدًا». (5)
«لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا * إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَا هِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُورًا» . (6)
.
ص: 121
2 / 5مجموعه آنچه ايمان به آنها واجب استقرآن«اين است كتابى كه در [ حقّانيتِ] آن ، هيچ ترديدى نيست، [و]مايه هدايت تقواپيشگان است؛ آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند و به آخرت ، يقين دارند» .
«پيامبر [ خدا ] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ، ايمان آورده است، و مؤمنان همگى ، به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند [ و گفتند ] : «ميان هيچ يك از فرستادگانش ، فرق نمى گذاريم» و گفتند: «شنيديم و گردن نهاديم . پروردگارا! آمرزش تو را [ خواستاريم ] و فرجام ، به سوى توست»» .
«بگوييد: ما به خدا و به آنچه به سوى ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ، نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ايم . ميان هيچ يك از ايشان ، فرق نمى گذاريم و در برابر او تسليم هستيم» .
«كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى اند و صابئيان و نصارا، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و كار نيكو كند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد» .
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و به كتاب هايى كه پيش تر نازل كرده ، بگرويد ، و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت ، دچار گم راهىِ دور و درازى شده است» .
«ليكن از ميان آنان ، راسخان در دانش و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده ، ايمان دارند . به زودى ، به نمازگزاران و زكات دهندگان و ايمان آورندگان به خدا و روز بازپسين ، پاداشى بزرگ خواهيم داد . ما همچنان كه به نوح و پيامبران پس از او، وحى كرديم، به تو [ نيز ]وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايّوب و يونس و هارون و سليمان [ نيز ] وحى كرديم، و به داوود ، زبور را بخشيديم» .
.
ص: 122
«وَهَ_ذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» . (1)
«فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . (2)
«وَ الَّذِينَ هُم بِايَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ» . (3)
«وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (4)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في جَوابِ مَن سَأَلَهُ عَن عَلامَةِ الإِيمانِ _ :أمّا عَلامَةُ الإِيمانِ فَأَربَعَةٌ ، الإِقرارُ بِتَوحيدِ اللّهِ ، وَالإِيمانُ بِهِ ، وَالإِيمانُ بِكُتُبِهِ ، وَالإِيمانُ بِرُسُلِهِ. (5)
عنه صلى الله عليه و آله :بَخٍ بَخٍ لِخَمسٍ ؛ مَن لَقِيَ اللّهَ مُستَيقِنا بِهِنَّ دَخَلَ الجَنَّةَ : يُؤمِنُ بِاللّهِ ، وَاليَومِ الآخِرِ ، وبِالجَنَّةِ ، وَالنّارِ ، وَالبَعثِ بَعدَ المَوتِ وَالحِسابِ . (6)
.
ص: 123
«و اين ، خجسته كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم، [ و ]كتاب هايى را كه پيش از آن آمده ، تصديق مى كند ، و براى اين كه [ مردمِ ] امّ القرى ( مكّه ) و كسانى را كه پيرامون آن اند ، هشدار دهى ، و كسانى كه به آخرت ايمان مى آورند، به آن [ قرآن نيز ]ايمان مى آورند و آنان بر نمازهاى خود ، مراقبت مى كنند» .
«بنا بر اين ، به [ايمان] دعوت كن و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى نما و هوس هاى آنان را پيروى مكن و بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم و مأمور شدم كه ميان شما عدالت كنم . خدا پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما از آنِ شماست . ميان ما و شما خصومتى نيست . خدا ميان ما را جمع مى كند ، و فرجام ، به سوى اوست» .
«و كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان دارند» .
«و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو: «درود بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود ، مقرّر كرده كه هر كس از شما به نادانى ، كار بدى كند و آن گاه به توبه و صلاح آيد، پس وى آمرزنده مهربان است»» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ شخصى كه از ايشان در باره نشانه ايمان پرسيد _ :نشانه ايمان ، چهار تاست : گواهى دادن به يگانگى خدا ، و باور داشتن او ، و باور داشتن كتاب هاى او ، و باور داشتن فرستادگان او .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بَه بَه از پنج چيز كه هر كس با يقين به آنها خداى را ديدار كند ، به بهشت مى رود : به خدا ، به روز واپسين ، به بهشت و دوزخ ، به زنده شدن پس از مرگ، و به حسابرسى ، ايمان داشته باشد .
.
ص: 124
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى يُؤمِنَ بِأَربَعَةٍ : حَتّى يَشهَدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنّي رَسولُ اللّهِ بَعَثَني بِالحَقِّ ، وحَتّى يُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ ، وحَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لَم يُؤمِن عَبدٌ حَتّى يُؤمِنَ بِأَربَعٍ : يُؤمِنَ بِاللّهِ ، وأنَّ اللّهَ بَعَثَني بِالحَقِّ ، ويُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ ، ويُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ أن تُؤمِنَ بِاللّهِ ومَلائِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ ، وتُؤمِنَ بِالجَنَّةِ وَالنّارِ وَالميزانِ ، وتُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ ، وتُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ أن تُؤمِنَ بِاللّهِ ومَلائِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، وتُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :الإِيمانُ هُوَ أداءُ الفَرائِضِ وَاجتِنابُ الكَبائِرِ ، وَالإِيمانُ هُوَ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ وَالإِقرارُ بِعَذابِ القَبرِ ومُنكَرٍ ونَكيرٍ وَالبَعثِ بَعدَ المَوتِ وَالحِسابِ وَالصِّراطِ وَالميزانِ ، ولا إيمانَ بِاللّهِ إلّا بِالبَراءَةِ مِن أعداءِ اللّهِ عز و جل . (5)
.
ص: 125
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه به چهار چيز ، ايمان داشته باشد : شهادت دهد كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست ، و اين كه من فرستاده خدايم و مرا به حق به پيامبرى برانگيخته است ، و به زنده شدنِ پس از مرگ ، ايمان داشته باشد ، و به تقدير ، ايمان داشته باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى ايمان نياورده ، تا آن گاه كه به چهار چيز ، ايمان آورد : به خدا ايمان آورد و به اين كه خداوند ، مرا به حق به پيامبرى برانگيخته است ، و به رستاخيزِ پس از مرگ ، ايمان آورَد و به تقدير ، خوب و بدش ، ايمان آورَد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، آن است كه به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش ايمان آورى ، به بهشت و دوزخ و ترازو (حسابرسى كارها) ايمان آورى ، به رستاخيزِ پس از مرگ ايمان آورى و به سرنوشت ، نيك و بدش ، ايمان آورى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، آن است كه به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و فرستادگانش و به آخرت ، ايمان آورى و به تقدير ، نيك و بدش ، باور داشته باشى .
امام صادق عليه السلام :ايمان ، به جا آوردنِ واجبات است و دورى كردن از گناهان بزرگ . ايمان ، شناختِ به دل است و گواهى به زبان و به كار بستن در عمل و گواهى به وجود عذاب قبر و وجود مُنكِر و نَكير (دو فرشته بازپرس در قبر) و برانگيخته شدن پس از مرگ ، و حسابرسى و صراط و ترازو . ايمان به خدا تحقّق نمى يابد ، مگر با بيزارى جستن از دشمنان خداوند عز و جل .
.
ص: 126
عنه عليه السلام :لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي اُصيبَ حَمزَةُ في يَومِها دَعاهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا حَمزَةُ يا عَمَّ رَسولِ اللّهِ ، يوشِكُ أن تَغيبَ غَيبَةً بَعيدَةً ، فَما تَقولُ لَو وَرَدتَ عَلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وسَأَلَكَ عَن شَرائِعِ الإِسلامِ وشُروطِ الإِيمانِ ؟ فَبَكى حَمزَةُ وقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي أرشِدني وفَهِّمني ، فَقالَ : يا حَمزَةُ تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصا ، وأنّي رَسولُ اللّهِ بَعَثَني بِالحَقِّ . فَقالَ حَمزَةُ : شَهِدتُ . قالَ : وأنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وأنَّ النّارَ حَقٌّ ، وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالميزانَ حَقٌّ ، و « مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (1) و « فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ » (2) وأنَّ عَلِيّاً أميرُ المُؤمِنينَ . قالَ حَمزَةُ : شَهِدتُ وأقرَرتُ وآمَنتُ وصَدَّقتُ . (3)
كمال الدين عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني :دَخَلتُ عَلى سَيِّدي عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام ، فَلَمّا بَصُرَ بي ، قالَ لي: مَرحَبا بِكَ يا أبَا القاسِمِ، أنتَ وَلِيُّنا حَقّا. قالَ: فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنّي اُريدُ أن أعرِضَ عَلَيكَ ديني، فَإِن كانَ مَرضِيّا ثَبَتُّ عَلَيهِ حَتّى ألقَى اللّهَ عز و جل . فَقالَ: هاتِ يا أبَا القاسِمِ . فَقُلتُ: إنّي أقولُ: إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ واحِدٌ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ، خارِجٌ عَنِ الحَدَّينِ؛ حَدِّ الإِبطالِ وحَدِّ التَّشبيهِ، وإنَّهُ لَيسَ بِجِسمٍ ولا صورَةٍ، ولا عَرَضٍ ولا جَوهَرٍ، بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ، ومُصَوِّرُ الصُّوَرِ، وخالِقُ الأَعراضِ وَالجَواهِرِ، ورَبُّ كُلِّ شَيءٍ ومالِكُهُ وجاعِلُهُ ومُحدِثُهُ ، وأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ خاتَمُ النَّبِيّينَ ، فَلا نَبِيَّ بَعدَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وأنَّ شَريعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ فَلا شَريعَةَ بَعدَها إلى يَومِ القِيامَةِ . وأقولُ : إنَّ الإِمامَ وَالخَليفَةَ ووَلِيَّ الأَمرِ بَعدَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَينُ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ موسَى بنُ جَعفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ موسى ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أنتَ يا مَولايَ . فَقالَ عليه السلام : ومِن بَعدِيَ الحَسَنُ ابني ، فَكَيفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ ؟ فَقُلتُ : وكَيفَ ذاكَ يا مَولايَ ؟ قالَ : لِأَ نَّهُ لا يُرى شَخصُهُ ولا يَحِلُّ ذِكرُهُ بِاسمِهِ حَتّى يَخرُجَ فَيَملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وظُلما . قالَ: فَقُلتُ : أقرَرتُ . وأقولُ : إنَّ وَلِيَّهُم وَلِيُّ اللّهِ، وعَدُوَّهُم عَدُوُّ اللّهِ، وطاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتَهُم مَعصِيَةُ اللّهِ . وأقولُ : إنَّ المِعراجَ حَقٌّ ، وَالمُساءَلَةَ فِي القَبرِ حَقٌّ ، وإنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالميزانَ حَقٌّ ، وإنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وإنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ . وأقولُ : إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوِلايَةِ : الصَّلاةُ وَالزَّكاةُ وَالصَّومُ وَالحَجُّ وَالجِهادُ وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ . فَقالَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يا أبَا القاسِمِ، هذا وَاللّهِ دينُ اللّهِ الَّذِي ارتَضاهُ لِعِبادِهِ، فَاثبُت عَلَيهِ، ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وفِي الآخِرَةِ . (4)
.
ص: 127
امام صادق عليه السلام :در شبِ آن روزى كه حمزه به شهادت رسيد ، پيامبر خدا او را فرا خواند و فرمود : «اى حمزه ، اى عموى پيامبر خدا ! زودا كه تو از ميان ما بروى . پس اگر بر خداوند _ تبارك و تعالى _ وارد شدى و از تو در باره باورهاى اسلام و شروط ايمان پرسيد ، چه مى گويى؟» . حمزه گريست و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! مرا راه نمايى كن و به من تعليم ده . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى حمزه ! از سرِ اخلاص ، گواهى مى دهى كه معبودى جز خداى يگانه نيست و من ، فرستاده خدايم و مرا به حق فرستاده است» . حمزه گفت : گواهى مى دهم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و گواهى مى دهى كه بهشت ، راست است ، دوزخ ، راست است ، قيامت ، آمدنى است و ترديدى در آن نيست ، صراط راست است ، ترازو راست است و «هر كس به اندازه ذرّه اى كار نيك كند ، آن را مى بيند و هر كس به اندازه ذرّه اى كار بد كند ، آن را مى بيند» و «گروهى در بهشت اند و گروهى در دوزخ» ، و اين كه على ، امير مؤمنان است» . حمزه گفت : [به همه اينها] شهادت مى دهم و گواهى مى دهم و ايمان دارم و تصديق مى كنم .
كمال الدين_ به نقل از عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى _ :بر سَروَرم على بن محمّد (امام هادى) عليه السلام وارد شدم . چشمش كه به من افتاد ، فرمود : «خوش آمدى ، اى ابو القاسم ! تو دوست راستين ما هستى» . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! مى خواهم دينم را براى شما باز گويم تا اگر رضايت بخش بود ، بر آن پايدارى ورزم ، تا آن گاه كه خداوند عز و جل را ديدار مى كنم . فرمود : «بگو ، اى ابو القاسم!» . گفتم : من معتقدم كه : خداوند _ تبارك و تعالى _ يكى است و چيزى همانند او نيست و از دو مرز ، بيرون است : مرز ابطال [و تعطيل و نفى صفات] و مرز تشبيه ، و اين كه او نه جسم است و نه صورت و نه عَرَض و نه جوهر ؛ بلكه خود ، پديد آورنده اجسام است و صورت بخش صورت ها و آفريننده عَرَض ها و جوهرها ، و او پروردگار هر چيز و مالك و آفريننده و پديد آورنده آن است و معتقدم كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده او و واپسينِ پيامبران است كه پس از او تا روز قيامت ، پيامبرى نخواهد آمد و شريعت او پايان بخش همه شريعت هاست كه پس از آن تا روز قيامت ، هيچ شريعتى نخواهد آمد . معتقدم كه : پيشوا و جانشين و زمامدارِ پس از او ، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است ، سپس حسن ، سپس حسين ، سپس على بن الحسين ، سپس محمّد بن على ، سپس جعفر بن محمّد ، سپس موسى بن جعفر ، سپس على بن موسى ، سپس محمّد بن على عليهم السلام و سپس شما ، اى سَرورم ! امام هادى عليه السلام فرمود : «و پس از من ، فرزندم حسن . مردم با جانشينِ پس از او چگونه خواهند بود؟!» . گفتم : سَرورم! [مگر] چگونه است ؟ فرمود : «چون او از ديده ها غايب مى شود و بردن نامش روا نيست ، تا آن گاه كه ظهور مى كند و زمين را همچنان كه از ستم و كژى آكنده شده است ، از داد و راستى مى آكَنَد» . گفتم : [اينها را نيز] مى پذيرم و معتقدم كه : دوست ايشان ، دوست خداست و دشمن ايشان ، دشمن خدا ، و فرمان بردارى از ايشان ، فرمان بردارى از خدا و نافرمانى ايشان ، نافرمانى خداست . معتقدم كه : معراج [پيامبر صلى الله عليه و آله ] ، راست است . پرسش در قبر ، راست است . بهشت ، راست است . آتش دوزخ ، راست است . صراط ، راست است . ترازو راست است . قيامت ، آمدنى است و ترديدى در آن نيست و خداوند ، آنان را كه در گورهايند ، بر مى انگيزد . معتقدم كه : وظايف واجب ، پس از ولايت ، عبارت اند از : نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر . امام هادى عليه السلام فرمود : «اى ابو القاسم ! به خدا سوگند ، اين همان دينى است كه خداوند براى بندگانش پسنديده است . پس بر آن ، استوار بمان . خداوند در دنيا و آخرت ، تو را با گفتار [و عقيده] ثابت ، استوار بدارد !» .
.
ص: 128
. .
ص: 129
. .
ص: 130
الكافي عن إسماعيل الجعفي :دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ومَعَهُ صَحيفَةٌ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هذِهِ صَحيفَةُ مُخاصِمٍ يَسأَلُ عَنِ الدّينِ الَّذي يُقبَلُ فيهِ العَمَلُ ، فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ هذَا الَّذي اُريدُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وتُقِرُّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ، وَالوِلايَةُ لَنا أهلَ البَيتِ ، وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِنا وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ ، وَانتِظارُ قائِمِنا فَإِنَّ لَنا دَولَةً إذا شاءَ اللّهُ جاءَ بِها . (1)
رجال الكشّي عن أبي سلمة الجمال :دَخَلَ خالِدٌ البَجَلِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وأنَا عِندَهُ فَقالَ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ إنّي اُريدُ أن أصِفَ لَكَ دينِيَ الَّذي أدينُ اللّهَ بِهِ ، وقَد قالَ لَهُ قَبلَ ذلِكَ : إنّي اُريدُ أن أسأَلَكَ ، فَقالَ لَهُ : سَلني ، فَوَ اللّهِ لا تَسأَلُني عَن شَيءٍ إلّا حَدَّثتُكَ بِهِ عَلى حَدِّهِ لا أكتُمُهُ . قالَ : إنَّ أوَّلَ ما اُبدي أنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، لَيسَ إلهٌ غَيرَهُ . قالَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَذلِكَ رَبُّنا لَيسَ مَعَهُ إلهٌ غَيرُهُ . ثُمَّ قالَ : وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ . قالَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَذلِكَ مُحَمَّدٌ ، عَبدُ اللّهِ مُقِرٌّ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ ورَسولُهُ إلى خَلقِهِ . ثُمَّ قالَ : وأشهَدُ أنَّ عَلِيّاً عليه السلام كانَ لَهُ مِنَ الطّاعَةِ المَفروضَةِ عَلَى العِبادِ مِثلُ ما كانَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عَلَى النّاسِ . قالَ : كَذلِكَ كانَ عليه السلام . قالَ : وأشهَدُ أنَّهُ كانَ لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ بَعدَ عَلِيٍّ عليه السلام مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلَى الخَلقِ مِثلُ ما كانَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما . فَقالَ : كَذلِكَ كانَ الحَسَنُ . قالَ : وأشهَدُ أنَّهُ كانَ لِلحُسَينِ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلَى الخَلقِ بَعدَ الحَسَنِ ما كانَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ وَالحَسَنِ عليهم السلام . قالَ : فَكَذلِكَ كانَ الحُسَينُ . قالَ : وأشهَدُ أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ كانَ لَهُ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلى جَميعِ الخَلقِ كَما كانَ لِلحُسَينِ عليه السلام . قالَ : كَذلِكَ كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ . قالَ : وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام كانَ لَهُ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلَى الخَلقِ مِثلُ ما كانَ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ . قالَ : فَقالَ : كَذلِكَ كانَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ . قالَ : وأشهَدُ أنَّكَ أورَثَكَ اللّهُ ذلِكَ كُلَّهُ . قالَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : حَسبُكَ اسكُتِ الآنَ ، فَقَد قُلتَ حَقّاً ، فَسَكَتُّ . فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيّاً لَهُ عَقِبٌ وذُرِّيَّةٌ إلّا أجرى لِاخِرِهِم مِثلَ ما أجرى لِأَوَّلِهِم ، وإنّا نَحنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، أجرى لِاخِرِنا مِثلَ ما أجرى لِأَوَّلِنا ، ونَحنُ عَلى مِنهاجِ نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله ، لَنا مِثلُ ما لَهُ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ. (2)
.
ص: 131
الكافى_ به نقل از اسماعيل جُعفى _ :مردى به نزد امام باقر عليه السلام آمد و نوشته اى با او بود . امام باقر عليه السلام بدو فرمود : «اين ، نوشته فردى ستيزه جوست كه در باره دينى مى پرسد كه عمل در آن پذيرفته مى شود» . آن مرد گفت : رحمت خدا بر تو باد ! اين ، همان چيزى است كه من مى خواهم . امام باقر عليه السلام فرمود : «[آن دين ، عبارت است از] گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و اين كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست ، و گواهى دادن به آنچه از نزد خداوند آمده است ، و دوستى و پيروى ما اهل بيت ، و بيزارى از دشمن ما ، و گردن نهادن به فرمان ما ، و خويشتندارى از حرام ، و فروتنى و منتظر قائم ما بودن همانا ما دولتى داريم كه خداوند ، هر گاه بخواهد ، آن را مى آورد» .
رجال الكشّى_ به نقل از ابو سَلَمه جمّال _ :خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه خالد بَجَلى نيز وارد شد و گفت : مى خواهم از شما سؤال كنم . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «سؤال كن . به خدا سوگند ، در باره هر چه از من سؤال كنى ، در اندازه اش به تو پاسخ مى دهم و پنهانش نمى دارم» . خالد گفت : فدايت شوم! مى خواهم دينم را _ كه با آن ، خدا را مى پرستم _ براى شما بازگو كنم . سپس گفت : نخستين چيزى كه اظهار مى دارم ، اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و جز او خدايى وجود ندارد . امام صادق عليه السلام فرمود : «چنين است پروردگار ما . هيچ معبودى جز او نيست» . خالد سپس گفت : و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست . امام صادق عليه السلام فرمود : «آرى ، محمّد صلى الله عليه و آله چنين است . بنده خدا به اين كه او بنده خدا و فرستاده او به سوى خلق اوست ، گواهى مى دهد» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از على عليه السلام ، همان گونه بر بندگان واجب بود كه اطاعت از محمّد صلى الله عليه و آله بر مردم واجب بود . فرمود : «آرى ، على عليه السلام چنين بود» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از حسن بن على عليه السلام ، همان گونه بر خلق واجب بود كه از محمّد و على _ كه درودهاى خدا بر آن دو _ . فرمود : «آرى ، حسن عليه السلام نيز چنين بود» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه پس از حسن ، اطاعت از حسين عليه السلام ، همان گونه بر خلق واجب بود كه از محمّد و على و حسن عليهم السلام . فرمود : «آرى ، حسين عليه السلام نيز چنين بود» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام ، همان گونه بر همه مردمان واجب بود كه از حسين عليه السلام . فرمود : «آرى ، على بن الحسين نيز چنين بود» . گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از محمّد بن على (باقر) عليه السلام ، همان گونه بر خلق واجب بود كه از على بن الحسين ( عليه السلام ) . فرمود : «آرى ، محمّد بن على نيز چنين بود» . گفت : و گواهى مى دهم كه خداوند ، شما را وارث همه اين [مقامات] قرار داد . امام صادق عليه السلام فرمود : «كافى است . ديگر چيزى مگو ؛ چرا كه تو حق را گفتى و من ساكت شدم» . سپس خداى را ستود و او را ثنا نمود و آن گاه فرمود : «خداوند ، هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد كه فرزند و ذريّه اى داشته باشد ، مگر آن كه آنچه بر اوّلينِ آنان جارى ساخت ، بر آخرينشان نيز جارى ساخت . ما نيز ذريّه محمّد هستيم _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ و خدا براى آخرينِ ما ، همان چيزى را جارى ساخت كه براى اوّلين ما جارى گردانيد . ما بر راه و روش پيامبرمان هستيم _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ و اطاعت از ما ، همان گونه واجب است كه اطاعت از او واجب بود» .
.
ص: 132
الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ مِن شيعَتِنا مَن أنكَرَ أربَعَةَ أشياءَ : المِعراجَ ، وَالمُساءَلَةَ فِي القَبرِ ، وخَلقَ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وَالشَّفاعَةَ . (1)
.
ص: 133
امام صادق عليه السلام :از شيعيان ما نيست كسى كه چهار چيز را انكار كند : معراج ، سؤال در قبر ، آفريده شدنِ بهشت و دوزخ ، و شفاعت .
.
ص: 134
الإمام الرضا عليه السلام :مَن أقَرَّ بِتَوحيدِ اللّهِ ونَفيِ التَّشبيهِ عَنهُ ، ونَزَّهَهُ عَمّا لا يَليقُ بِهِ ، وأقَرَّ أنَّ لَهُ الحَولَ وَالقُوَّةَ وَالإِرادَةَ وَالمَشِيَّةَ ، وَالخَلقَ وَالأَمرَ ، وَالقَضاءَ وَالقَدَرَ ، وأنَّ أفعالَ العِبادِ مَخلوقَةٌ خَلقَ تَقديرٍ لا خَلقَ تَكوينٍ ، وشَهِدَ أنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله رَسولُ اللّهِ وأنَّ عَلِيّاً وَالأَئِمَّةَ بَعدَهُ حُجَجُ اللّهِ ، ووالى أولِياءَهُم وعادى أعداءَهُم وَاجتَنَبَ الكَبائِرَ ، وأقَرَّ بِالرَّجعَةِ وَالمُتعَتَينِ ، وآمَنَ بِالمِعراجِ ، وَالمُساءَلَةِ فِي القَبرِ ، وَالحَوضِ وَالشَّفاعَةِ ، وخَلقِ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وَالصِّراطِ وَالميزانِ ، وَالبَعثِ وَالنُّشورِ ، وَالجَزاءِ وَالحِسابِ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّاً ، وهُوَ مِن شيعَتِنا أهلَ البَيتِ . (1)
.
ص: 135
امام رضا عليه السلام :كسى كه به يگانگى خدا و مانندْ نداشتن او گواهى دهد و او را از آنچه سزاوارش نيست ، پاك بداند و نيز گواهى دهد كه نيرو و توان ، اراده و خواست ، آفريدن و فرمان دادن ، و قضا و قدر ، همه از آنِ اوست و افعال بندگان ، مخلوق به خلق تقديرى است و نه خلق تكوينى ، و گواهى دهد كه محمّد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و على و امامانِ پس از او عليهم السلام حجّت هاى خدايند ، و دوستان آنان را دوست بدارد و دشمنانشان را دشمن بدارد و از گناهان بزرگ دورى كند و به رجعت و دو مُتعه (متعه نساء و متعه حج) باور داشته باشد و به معراج و سؤال در قبر و به حوض [كوثر] و شفاعت و آفريده شدنِ بهشت و دوزخ ، و [به] صراط و ميزان و به رستاخيز و زنده شدنِ دوباره مردگان و به پاداش و حسابرسى ايمان داشته باشد ، او مؤمن حقيقى و از شيعيان ما اهل بيت است .
.
ص: 136
الفصل الثّالث : مبادئ الإيمان3 / 1الفِطرَةُالكتاب«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» . (1)
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» . (2)
«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» . (3)
الحديثالكافي عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ما تِلكَ الفِطرَةُ ؟ قالَ : هِيَ الإِسلامُ فَطَرَهُمُ اللّهُ حينَ أخَذَ ميثاقَهُم عَلَى التَّوحيدِ قالَ : « أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ » (4) وفيهِ المُؤمِنُ وَالكَافِرُ . (5)
.
ص: 137
فصل سوم: خاستگاه هاى ايمان3 / 1سرشتقرآن«پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن ؛ با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خدا تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار ؛ ولى بيشترِ مردم نمى دانند» .
«اين است نگارگرىِ خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما پرستنده او هستيم» .
«گرونده خالص به خدا باشيد ، نه شريك گيرنده براى او» .
حديثالكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : مقصود از سرشت ، در اين سخن خداوند عز و جل : «با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» چيست؟ فرمود : «اسلام است . خداوند ، مردم را به سرشت يكتاپرستى آفريد و آن ، هنگامى بود كه از آنان پيمان گرفت و فرمود : «آيا من پروردگار شما نيستم؟» . در اين [پيمان گرفتن] ، مؤمن و كافر ، هر دو ، حاضر بودند .
.
ص: 138
الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» _ :الإِسلامُ . (1)
الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» ؟ قالَ : الحَنيفِيَّةُ مِنَ الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَ اللّهُ النّاسَ عَلَيها «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قالَ : فَطَرَهُم عَلَى المَعرِفَةِ بِهِ . (2)
الإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» _ :هُوَ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ وَلِيُّ اللّهِ ، إلى هاهُنَا التَّوحيدُ (3) . (4)
.
ص: 139
امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اين است نگارگرىِ خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا؟» _ :[مقصود از نگارگرىِ خدا ]اسلام است .
الكافى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «گرونده خالص به خدا باشيد ، نه شريك گيرنده براى او» پرسيدم . فرمود : «گرايش ناب به خداوند ، از همان سرشتى است كه خداوند ، مردم را بر آن سرشت آفريد «و آفرينش خدا تغييرپذير نيست» . آنان را بر سرشت شناخت خود (خداشناسى) آفريد» .
امام باقر عليه السلام_ در تفسير اين سخن خداوند عز و جل : «با همان سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است» _ :آن سرشت ، شهادت دادن به اين است كه معبودى جز خداى يگانه نيست ، محمّد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست ، و على امير مؤمنان ولىّ خداست . توحيد تا اين جاست . 1
.
ص: 140
3 / 2العَقلُالكتاب«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَايَاتٍ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» . (1)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَسَّمَ اللّهُ العَقلَ ثَلاثَةَ أجزاءٍ ، فَمَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ عَقلُهُ ، ومَن لَم يَكُنَّ [فيهِ ]فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ ، وحُسنُ الطّاعَةِ للّهِِ ، وحُسنُ الصَّبرِ عَلى أمرِ اللّهِ . (2)
تحف العقول :قَدِمَ المَدينَةَ رَجُلٌ نَصرانِيٌّ مِن أهلِ نَجرانَ ، وكانَ فيهِ بَيانٌ ولَهُ وَقارٌ وهَيبَةٌ ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أعقَلَ هذَا النَّصرانِيَّ ؟! فَزَجَرَ القائِلَ وقالَ : مَه ! إنَّ العاقِلَ مَن وَحَّدَ اللّهَ وعَمِلَ بِطاعَتِهِ. (3)
الإمام عليّ عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ. (4)
عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الاُمورِ ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ ودَلَّت عَلَيهِ بِآياتِهِ ، لا تَستَطيعُ عُقولُ المُتَفَكِّرينَ جَحدَهُ ؛ لِأَنَّ مَن كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ وهُوَ الصّانِعُ لَهُنَّ ، فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ. (5)
.
ص: 141
3 / 2خِرَدقرآن«مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در آمد و شدِ شب و روز، براى خردمندان ، نشانه هايى [ قانع كننده ]هست ؛ همانان كه خدا را [ در همه احوالِ ] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ، ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند [ و مى گويند ] : «پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريده اى . تو منزّهى! پس ما را از عذاب آتش [دوزخ] ، در امان بدار» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، خِرَد را سه بخش كرده است كه در هر كس اين سه بخش باشد ، خِردش كامل است و در هر كس نباشد ، از خِرد ، بى بهره است : نيكو شناختن خدا ، نيكو فرمان بردن از خدا و نيكو شكيبايى كردن در كار خدا .
تحف العقول :مردى نصرانى از نجرانيان ، به مدينه آمد . او مردى سخنور بود و وقار و هيبتى داشت . يكى گفت : اى پيامبر خدا ! چه خردمند است اين نصرانى! پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن گوينده نهيب زد كه : «خاموش! خردمند ، كسى است كه خداى را يگانه بداند و طاعت او را به جاى آورد» .
امام على عليه السلام :با ساخته هاى خدا ، به [وجود] او پى برده مى شود ، و با خردها ، شناخت او حاصل مى شود و با انديشه كردن ، حجّتش ثابت مى گردد .
امام على عليه السلام :سپاس ، خداوند را... كه از امورِ نهان ، آگاه است و براى خِردها آشكار ؛ از آن رو كه نشانه هاى تدبير ، در آفريده هاى او نمايان است ؛ همو كه از پيامبران در باره اش پرسيدند و آنان او را به حد (تمام ذات) يا به جزء (بعض ذات) نشناساندند ؛ بلكه با كارهايش او را شناساندند و با نشانه هايش به او ره نمون شدند . خِردهاى انديشه گران نمى توانند انكارش كنند ؛ زيرا كسى كه آسمان ها و زمين و آنچه در آنها و ما بين آنهاست ، آفريده اويند و او سازنده آنهاست ، هيچ چيزى نمى تواند قدرت او را پس زند [و انكار كند] .
.
ص: 142
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ الاُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا _ الَّتي لا يُنتَفَعُ بِشَيءٍ إلّا بِهِ _ العَقلُ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ ونورا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقي وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلى ما رَأَوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَيلِهِ ونَهارِهِ ، وبِأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم يَزَل ولا يَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ ، وأنَّ الظُّلمَةَ فِي الجَهلِ ، وأنَّ النّورَ فِي العِلمِ ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَيهِ العَقلُ . قيلَ لَهُ : فَهَل يَكتَفِي العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَيرِهِ ؟ قالَ : إنَّ العاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً ، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً ، وأنَّ لَهُ طاعَةً ، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً ، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إلَيهِ إلّا بِالعِلمِ وطَلَبِهِ ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعَقلِهِ إن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إلّا بِهِ. (1)
الإمام الكاظم عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامٍ _ :يا هِشامُ ، إنَّ ضَوءَ الجَسَدِ في عَينِهِ ، فَإِن كانَ البَصَرُ مُضيئا استَضاءَ الجَسَدُ كُلُّهُ . وإنَّ ضَوءَ الرّوحِ العَقلُ ، فَإِذا كانَ العَبدُ عاقِلًا كانَ عالِما بِرَبِّهِ ، وإذا كانَ عالِما بِرَبِّهِ أبصَرَ دينَهُ . وإن كانَ جاهِلًا بِرَبِّهِ لَم يَقُم لَهُ دينٌ . وكَما لا يَقومُ الجَسَدُ إلّا بِالنَّفسِ الحَيَّةِ فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ إلّا بِالنِّيَّةِ الصّادِقَةِ ؛ ولا تَثبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَةُ إلّا بِالعَقلِ. (2)
.
ص: 143
الكافى_ به نقل از حسن بن عمّار _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «آغاز و پايه كارها و [مايه] نيرو و آبادانى آنها _ كه هيچ چيز جز با وجود آن ، نفعى ندارد _ ، خِرد است كه خداوند ، آن را زيور خلق خود و روشنايى آنان قرار داده است . با خِرد است كه بندگان ، آفريدگار خويش را مى شناسند و مى دانند كه آنان مخلوق اند و در مى يابند كه او تدبير كننده آنان است و آنان تحت تدبير اويند ، و او ماندگار است و آنان فناپذيرند . به وسيله خِردهايشان است كه با ديدن هر مخلوقى ، از آسمان و زمين و مهر و ماه و شب و روزش ، پى مى برند كه هم خودشان و هم آن [مخلوق] ، آفريدگارى مدبّر دارند كه بى آغاز و بى انجام است . با خِرد است كه خوبى را از بدى باز مى شناسند ، و در مى يابند كه تاريكى در نادانى است ، و روشنايى در دانش و دانايى . اينها امورى هستند كه خِرد به آنها ره نمون گشته است» . گفته شد : پس آيا بندگان مى توانند تنها به خِرد ، بسنده كنند؟ فرمود : «خردمند ، به راه نمايىِ همان خِردش كه خداوند ، آن را جان مايه و زيور و راه نماى او قرار داده است ، مى داند كه خدا حق است و پروردگار اوست ، و مى داند كه آفريدگارش چيزهايى را خوش دارد و چيزهايى را خوش ندارد ، و او را طاعتى است و هم معصيتى ، و خِردش را [به تنهايى ، قادر] نمى بيند كه او را به اين امور راه نمايى كند و در مى يابد كه رسيدن به اينها ، جز با دانش و تحصيل آن ممكن نيست و اگر با دانشش به اينها نرسد ، خِردش او را سودى نمى بخشد . پس تحصيل دانش و ادب _ كه جان مايه خِرد است _ ، بر خردمند واجب است» .
امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هشام _ :اى هشام ! روشنايىِ تن ، در چشم آن است . پس اگر چشمْ بينا بود ، همه تن ، روشن مى شود . روشنايىِ جان نيز به خِرد است . پس اگر بنده خردمند بود ، پروردگار خويش را مى شناسد و هر گاه پروردگارش را بشناسد ، در دينش بينا مى شود ؛ اما اگر به پروردگارش نادان باشد ، هيچ دينى برايش بر پا نمى ماند . همان گونه كه تن ، جز با جانِ زنده (خون) بر پا نمى ماند ، دين نيز جز با نيّت درست ، استوار نمى ماند و نيّت درست هم جز با خِرد ، استوار نمى ماند .
.
ص: 144
الإمام عليّ عليه السلام :هَبَطَ جَبرَئيلُ عَلى آدَمَ عليه السلام فَقالَ : يا آدَمُ ، إنّي اُمِرتُ أن اُخَيِّرَكَ واحِدَةً مِن ثَلاثٍ ، فَاختَرها ودَعِ اثنَتَينِ ، فَقالَ لَهُ آدَمُ : يا جَبرَئيلُ ، ومَا الثَّلاثُ ؟ فَقالَ : العَقلُ وَالحَياءُ وَالدّينُ ، فَقالَ آدَمُ : إنّي قَدِ اختَرتُ العَقلَ ، فَقالَ جَبرَئيلُ لِلحَياءِ وَالدّينِ : اِنصَرِفا ودَعاهُ ، فَقالا : يا جَبرَئيلُ ، إنّا اُمِرنا أن نَكونَ مَعَ العَقلِ حَيثُ كانَ ، قالَ : فَشَأنَكُما ، وعَرَجَ. (1)
عنه عليه السلام :ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّى عَقَلَ. (2)
عنه عليه السلام :الدّينُ وَالأَدَبُ نَتيجَةُ العَقلِ. (3)
الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَ عاقِلًا كانَ لَهُ دينٌ، ومَن كانَ لَهُ دينٌ دَخَلَ الجَنَّةَ. (4)
3 / 3العِلمُالكتاب«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَاً بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (5)
.
ص: 145
امام على عليه السلام :جبرئيل عليه السلام بر آدم عليه السلام فرود آمد و گفت : «اى آدم ! من فرمان دارم كه تو را در انتخاب يكى از سه چيز ، مخيّر گردانم . پس يكى از آنها را بر گزين و دو ديگر را وا گذار» . آدم گفت : اى جبرئيل ! آن سه چيست؟ جبرئيل گفت : «خِرد و آزَرْم (حيا) و دين» . آدم گفت : من خِرد را برگزيدم . جبرئيل به آزرم و دين گفت : «شما دو برويد و او را وا گذاريد» . آن دو به جبرئيل گفتند : اى جبرئيل ! ما دستور داريم كه هر كجا خِرد باشد ، با او باشيم . جبرئيل گفت : «پس خود دانيد» و بالا رفت .
امام على عليه السلام :مؤمن ، ايمان نمى آورد ، مگر آن گاه كه خِرد ورزد .
امام على عليه السلام :دين و ادب ، ثمره خِرَدند .
امام صادق عليه السلام :كسى كه خردمند باشد ، ديندار است و كسى كه ديندار باشد ، به بهشت مى رود .
3 / 3دانشقرآن«خدا كه همواره به عدل، قيام دارد، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست ، و فرشتگان و دانشوران [ نيز چنين گواهى مى دهند ] . جز او _ كه توانا و حكيم است _ ، هيچ معبودى نيست» .
.
ص: 146
«وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِى إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (1)
«وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُواْ بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (2)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العِلمُ حَياةُ الإِسلامِ وعِمادُ الإِيمانِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ طَويلٍ _ :أمّا عَلامَةُ العِلمِ فَأَربَعَةٌ : العِلمُ بِاللّهِ، وَالعِلمُ بِمُحِبّيهِ وَالعِلمُ بِفَرائِضِهِ ، وَالحِفظُ لَها حَتّى تُؤَدّى. (4)
الإمام عليّ عليه السلام :أصلُ الإِيمانِ العِلمُ. (5)
عنه عليه السلام :الإِيمانُ وَالعِلمُ أخَوانِ تَوأَمانِ ، ورَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ. (6)
الإرشاد عن كُمَيل عن الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ أوصافِ حُجَجِ اللّهِ عَلَى الخَلقِ _ :هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقائِقِ الإِيمانِ، فَاستَلانوا روحَ اليَقينِ ، فَأَنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ ، وَاستَلانوا مَا استَوعَرَهُ المُترَفونَ ، صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى . اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ ، وحُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ . ثُمَّ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ وقالَ عليه السلام : هاه هاه شَوقا إلى رُؤيَتِهِم ! (7)
.
ص: 147
«و كسانى كه از دانش بهره يافته اند، مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است و به راه آن عزيزِ ستوده[ صفات ] ، راهبرى مى كند» .
«و تا آنان كه دانش يافته اند ، بدانند كه اين [ قرآن ]حق است [ و ]از جانب پروردگار توست. پس بِدان ايمان آورند و دل هايشان براى او خاضع گردد ، و به راستى ، خداوند ، كسانى را كه ايمان آورده اند، به سوى راهى راست ، راهبر است» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، جان اسلام و ستون ايمان است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى طولانى _ :نشانه دانش ، چهار چيز است : شناخت خدا ، و شناخت دوستان او ، و شناخت واجبات او و پاسداشت آنها تا آن كه به جا آورده شوند .
امام على عليه السلام :ريشه ايمان ، دانش (شناخت) است .
امام على عليه السلام :ايمان و دانش ، دو برادر همزاد و دو همراه جدا ناشدنى اند .
الإرشاد_ به نقل از كميل ، در بيان ويژگى هاى حجّت هاى خدا بر خلق _ :امام على عليه السلام فرمود : «دانش [و شناخت] ، آنان را به حقايق ايمان رسانيد . پس به جان يقين ، دست يافتند و با آنچه نادانان از آن گريزان اند ، خو گرفتند و آنچه را كه نازپروردگان ، درشت و دشوارش مى يابند ، نرم و آسان يافتند . در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند كه روح آنها به جايگاه برين تعلّق دارد . اينان ، جانشينان خدا در زمين او هستند ، و حجّت هاى او بر بندگانش» . آن گاه نفس عميقى كشيد و فرمود: «وَه ، وَه ، كه چه شوقى به ديدن آنها دارم!» .
.
ص: 148
عنه عليه السلام :لِلعِلمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : المَعرِفَةُ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وبِما يُحِبُّ ، ويَكرَهُ . (1)
عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العِلمِ مَعرِفَةُ اللّهِ. (2)
الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ مِن عَلاماتِ المُؤمِنِ: العِلمُ بِاللّهِ ، ومَن يُحِبُّ، ومَن يَكرَهُ. (3)
الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً. (4)
3 / 4الوَحيُالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ » . (5)
«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِى لِلْاءِيمَانِ أَنْ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» . (6)
.
ص: 149
امام على عليه السلام :دانش ، سه نشانه دارد : شناخت خداوند عز و جل ، شناخت آنچه او دوست دارد ، و شناخت آنچه او خوش نمى دارد .
امام على عليه السلام :ميوه دانش ، شناخت خداست .
امام صادق عليه السلام :سه چيز ، از نشانه هاى مؤمن است : شناخت خدا ، شناخت كسى كه خدا دوستش دارد ، و شناخت كسى كه خدا او را ناخوش مى دارد .
امام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حكم _ :اى هشام ! خداوند ، پيامبران و رسولانش را به سوى بندگانش نفرستاد ، مگر براى آن كه خدا را بشناسند . پس آنان كه شناختشان بهتر است ، پذيرششان [نسبت به فرمان هاى خدا] بهتر است .
3 / 4وحىقرآن«و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه: «معبودى جز من نيست . پس مرا بپرستيد»» .
«پروردگارا! ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مى خواند كه: «به پروردگار خود ، ايمان آوريد» . پس ايمان آورديم. پروردگارا! پس گناهان ما را بيامرز و بدى هاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران» .
.
ص: 150
«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (1)
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَاً بَعِيدًا» . (2)
راجع : النساء : 47 و 170 _ 171 ، المائدة : 111 ، الأعراف : 158 ، التوبة : 86 ، الحديد : 7 _ 28 .
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ للّهِِ ... المُحتَجِبِ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ ... وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيِّينَ ... لِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَما أنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَما عَضَدوا (3) . (4)
الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ في وَصفِ القُرآنِ _ :ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ ... شِفاءً لا تُخشى أسقامُهُ ، وعِزّا لا تُهزَمُ أنصارُهُ ، وحَقّا لا تُخذَلُ أعوانُهُ ، فَهُوَ مَعدِنُ الإِيمانِ وبُحبوحَتُهُ (5) . (6)
3 / 5التَّوفيقُالكتاب«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» . (7)
.
ص: 151
«پس به خدا و فرستگادن او ايمان آوريد ، و اگر ايمان آوريد و پروا كنيد ، براى شما مزدى بزرگ است » .
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و كتاب هايى كه قبلاً نازل كرده ، بگرويد . و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت ، دچار گم راهىِ دور و درازى شده است» .
ر . ك : نساء : آيه 47 و 170 _ 171 ، مائده : آيه 111 ، اعراف : آيه 158 ، توبه : آيه 86 ، حديد : آيه 7 _ 28 .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سپاس ، خداوندى را كه ... به واسطه نورانيّتش ، از خلق خويش در پرده است ... و خدا در ميان آنان ، پيامبران را به پيامبرى برانگيخت ... تا بندگان آنچه را در باره پروردگار خويش نمى دانستند ، بدانند و ربوبيت او را كه منكرش بودند ، بشناسند ، و از كژراهه[ ى شرك] به در آيند و او را در اُلوهيتش يگانه بدانند .
امام على عليه السلام_ در گفتارى در وصف قرآن _ :آن گاه بر او كتاب را فرستاد ... [و آن ، ]بهبودى است كه در آن ، بيم بيمارى نيست و قدرتى است كه طرفدارانش شكست نمى خورند ، و حقّى است كه يارانش وا نهاده نمى شوند . قرآن ، معدن ايمان و كانون آن است .
3 / 5توفيققرآن«اگر پروردگار تو بخواهد ، همه كسانى كه در روى زمين اند ، ايمان مى آورند . آيا تو مردم را به اجبار وا مى دارى كه ايمان بياورند؟ جز به اذن خدا ، هيچ كس را نرسد كه ايمان بياورد ، و او پليدى را بر كسانى كه خِرد خويش را به كار نمى بندند ، مقرّر مى كند» .
.
ص: 152
«وَالَّذِينَ اهْتَدَوْاْ زَادَهُمْ هُدًى وَ ءَاتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ» . (1)
«وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» . (2)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : عِبادي ، كُلُّكُم ضالٌّ إِلّا مَن هَدَيتُهُ ، وكُلُّكُم فَقيرٌ إِلّا مَن أغنَيتُهُ ، وكُلُّكُم مُذنِبٌ إلّا مَن عَصَمتُهُ . (3)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :سَيِّدي لَو لَم تَهدِني إلَى الإِسلامِ لَضَلَلتُ ، ولَو لَم تُثَبِّتني إذاً لَذَلَلتُ ، ولَو لَم تُشعِر قَلبِيَ الإِيمانَ بِكَ ما آمَنتُ ولا صَدَّقتُ ، ولَو لَم تُطلِق لِساني بِدُعائِكَ ما دَعَوتُ ، ولَو لَم تُعَرِّفني حَقيقَةَ مَعرِفَتِكَ ما عَرَفتُ ، ولَو لَم تَدُلَّني عَلى كَريمِ ثَوابِكَ ما رَغِبتُ ، ولَو لَم تُبَيِّن لي أليمَ عِقابِكَ ما رَهِبتُ ، فَأَسأَلُكَ تَوفيقي لِما يوجِبُ ثَوابَكَ وتَخليصي مِمّا يَكسِبُ عِقابَكَ . (4)
.
ص: 153
«و[ لى ] آنان كه به هدايت گراييدند ، [ خدا ]آنان را هر چه بيشتر ، هدايت بخشيد و [ توفيقِ ]پرهيزگارى شان داد» .
«و به تحقيق ، كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند ، به راه هاى خويش هدايتشان مى كنيم » .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند - كه بزرگى اش شكوهمند باد _ فرمود : «بندگان من! همه شما گم راهيد ، مگر كسى كه من راه نمايى اش كنم . همه شما نيازمنديد ، مگر كسى كه من بى نيازش كنم . همه شما گنهكاريد ، مگر كسى كه من مصونش بدارم» .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :سَرورم! اگر تو مرا به اسلامْ ره نمون نشده بودى ، من گم راه شده بودم . اگر تو مرا پا بر جا نمى داشتى ، من سست شده بودم . اگر تو دلم را با ايمان به خودت آشنا نمى كردى ، من به تو ايمان نياورده و تو را تصديق نكرده بودم . اگر تو زبانم را به دعايت باز نمى كردى ، من تو را نمى خواندم . اگر تو خودت را به من _ چنان كه بايد _ نمى شناساندى ، من تو را نمى شناختم . اگر تو مرا به پاداش كريمانه ات ره نمون نمى شدى ، من [به آن ]رغبت نمى كردم . اگر تو دردناكىِ عذابت را برايم بيان نمى كردى ، من [از آن ]نمى ترسيدم . پس ، از تو مى خواهم كه مرا به آنچه موجب پاداش تو مى شود ، توفيق دهى و از آنچه كيفر تو را به بار مى آورد ، رهايى ام بخشى .
.
ص: 154
الفصل الرّابع : ثبات الإيمان4 / 1أصنافُ الإِيمانِالكتاب«وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» . (1)
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلَا» . (2)
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (3)
راجع : آل عمران : 86 _ 91 _ 144 ، محمّد : 25 .
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :فَمِنَ الإِيمانِ ما يَكونُ ثابِتا مُستَقِرّا فِي القُلوبِ ، ومِنهُ ما يَكونُ عَوارِيَّ (4) بَينَ القُلوبِ وَالصُّدورِ إلى أجَلٍ مَعلومٍ فَإِذا كانَت لَكُم بَراءَةٌ مِن أحَدٍ فَقِفوهُ حَتّى يَحضُرَهُ المَوتُ ، فَعِندَ ذلِكَ يَقَعُ حَدُّ البَراءَةِ (5) . (6)
.
ص: 155
فصل چهارم: پايدارى ايمان4 / 1اقسام ايمانقرآن«و او همان كسى است كه شما را از يك تن ، پديد آورد . پس [ براى شما ] قرارگاهى و سِپُردگاهى است . بى ترديد، ما آيات [ خود ] را براى مردمى كه مى فهمند ، به روشنى بيان كرده ايم» .
«كسانى كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند و باز ايمان آوردند و سپس كافر شدند و آن گاه ، به كفر خود افزودند، قطعاً خدا آنان را نخواهد بخشيد و راهى به ايشان نخواهد نمود» .
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى ، خدا گروهى [ ديگر ] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [ نيز ] او را دوست دارند ؛ [كسانى كه] در برابر مؤمنان، فروتن و بر كافران سرفرازند ، در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند. اين ، فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ، مى دهد ، و البته خدا گشايشگر داناست» .
ر . ك : آل عمران : آيه 86 و 91 و 144 ، محمّد : آيه 25 .
حديثامام على عليه السلام :قسمتى از ايمان ، در دل ها استوار و پا بر جاست و قسمتى از آن ، ميان دل ها و سينه ها عاريت [و ناپايدار] است ، تا زمانى معيّن (زمان مرگ) . بنا بر اين ، اگر مى خواهيد از كسى بيزارى بجوييد ، صبر كنيد تا زمان مرگش فرا رسد . در آن هنگام ، سزاوار بيزارى مى شود . (1)
.
ص: 156
تفسير العيّاشي عن سعيد بن أبي الأصبغ :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام وهُوَ يُسأَلُ عَن مُستَقَرٍّ ومُستَودَعٍ ، قالَ : مُستَقَرٌّ فِي الرَّحِمِ ومُستَودَعٌ فِي الصُّلبِ ، وقَد يَكونُ مُستَودَعَ الإِيمانِ ثُمَّ يُنزَعُ مِنهُ، ولَقَد مَشَى الزُّبَيرُ في ضَوءِ الإِيمانِ ونورِهِ حينَ قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى مَشى بِالسَّيفِ وهُوَ يَقولُ : لا نُبايِعُ إلّا عَلِيّا. (1)
الإمام الكاظم عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِهِ تَعالى : «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» _ :المُستَقَرُّ : الإِيمانُ الثّابِتُ ، وَالمُستَودَعُ : المُعارُ . (2)
تفسير العيّاشي عن محمّد بن الفضيل عن أبي الحسن [الرضا أو الكاظم] عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» _ :ما كانَ مِنَ الإِيمانِ المُستَقَرِّ فَمُستَقَرٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ _ أو [ قالَ ]أبَدا _ وما كانَ مُستَودَعا سَلَبَهُ اللّهُ قَبلَ المَماتِ. (3)
.
ص: 157
تفسير العيّاشى_ به نقل از سعيد بن ابى اَصبغ _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در پاسخ سؤال از قرارگاه و سپردگاه ، فرمود : «قرار گرفته در رحم و سپرده در صُلب . گاهى به شخص ، ايمان سپرده مى شود و سپس از او گرفته مى شود . [مثلاً ]زبير در پرتو ايمان و روشنايى آن حركت مى كرد ، به طورى كه وقتى پيامبر خدا از دنيا رفت ، او با شمشيرش به راه افتاد و مى گفت : با كسى جز على بيعت نمى كنيم» .
امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ پرسش از اين سخن خداوند متعال : «پس [براى شما ]قرارگاهى و سپردگاهى است» _ :قرارگاه ، ايمان پايدار است و سپردگاه ، [ايمان ]عاريتى .
تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد بن فُضَيل _ :امام ابو الحسن عليه السلام (1) در باره آيه : «او كسى است كه شما را از يك تن آفريد . پس [براى شما ]قرارگاهى است و سپردگاهى» فرمود : «ايمانى كه پا بر جا باشد ، تا روز رستاخيز ، پا بر جاست» يا فرمود : «تا اَبَد ، پا بر جاست» [و افزود :] «و آنچه سپردنى [و عاريتى ]باشد ، خداوند ، آن را پيش از مرگ مى گيرد» .
.
ص: 158
الكافي عن عيسى شلقان :كُنتُ قاعِدا فَمَرَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام ومَعَهُ بَهمَةٌ (1) . قالَ : قُلتُ يا غُلامُ ما تَرى ما يَصنَعُ أبوكَ ؟ يَأمُرُنا بِالشَّيءِ ثُمَّ يَنهانا عَنهُ ، أمَرَنا أن نَتَوَلّى أبَا الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا أن نَلعَنَهُ ونَتَبَرَّأَ مِنهُ ؟ فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ غُلامٌ : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِيمانِ لا زَوالَ لَهُ، وخَلَقَ خَلقا لِلكُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وخَلَقَ خَلقا بَينَ ذلِكَ أعارَهُ الإِيمانَ يُسَمَّونَ المُعارينَ ، إذا شاءَ سَلَبَهُم، وكانَ أبُو الخَطّابِ مِمَّن اُعيرَ الإِيمانَ . قالَ : فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ ما قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام وما قالَ لي ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّهُ نَبعَةُ نُبُوَّةٍ (2) . (3)
تفسير العيّاشي عن أحمد بن محمّد :وَقَفَ عَلَيَّ أبُو الحَسَنِ الثّاني عليه السلام في بَني زُرَيقٍ ، فَقالَ لي وهُوَ رافِعٌ صَوتَهُ : يا أحمَدُ، قُلتُ : لَبَّيكَ، قالَ : إنَّهُ لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَهَدَ النّاسُ عَلى إطفاءِ نورِ اللّهِ ، فَأَبَى اللّهُ إلّا أن يُتِمَّ نورَهُ بِأَميرِ المُؤمِنينَ . فَلَمّا تُوُفِّيَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام جَهَدَ ابنُ أبي حَمزَةَ (4) وأصحابُهُ في إطفاءِ نورِ اللّهِ فَأَبَى اللّهُ إلّا أن يُتِمَّ نورَهُ . وإنَّ أهلَ الحَقِّ إذا دَخَلَ فيهِم سُرّوا بِهِ ، وإذا خَرَجَ مِنهُم خارِجٌ لَم يَجزَعوا عَلَيهِ ، وذلِكَ أنَّهُم عَلى يَقينٍ مِن أمرِهِم . وإنَّ أهلَ الباطِلِ إذا دَخَلَ فيهِم داخِلٌ سُرّوا بِهِ ، وإذا خَرَجَ مِنهُم خارِجٌ جَزِعوا عَلَيهِ ، وذلِكَ أنَّهُم عَلى شَكٍّ مِن أمرِهِم ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» . قالَ : ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : المُستَقَرُّ الثّابِتُ ، وَالمُستَودَعُ المُعارُ . (5)
راجع : العنوان الآتي .
.
ص: 159
الكافى_ به نقل از عيسى شلقان _ :نشسته بودم كه كاظم عليه السلام در حالى كه برّه اى با خود داشت ، بر من گذشت . گفتم : اى پسر! چرا پدرت [امام صادق] چنين مى كند ؟ ما را به چيزى فرمان مى دهد و سپس از آن ، بازمان مى دارد . به ما دستور مى دهد كه ابو الخطّاب را دوست بداريم و سپس دستور مى دهد كه او را لعنت كنيم و از او بيزارى بجوييم؟ او كه نوجوانى بيش نبود ، فرمود : «خداوند ، عدّه اى را براى ايمان آفريد و ايمانشان زايل ناشدنى است ، و عدّه اى را براى كفر آفريد و كفرشان زايل ناشدنى است . در اين ميان هم ، عدّه اى را آفريد و ايمان را به آنان عاريت داد كه ايشان را عاريت داده شدگان نامند و هر گاه [خداوند] بخواهد ، ايمانشان را از آنها مى گيرد . ابو الخطّاب ، از كسانى است كه ايمانش عاريتى بود» . من خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و آنچه را به [فرزندش] كاظم عليه السلام گفته بودم و پاسخى را كه او به من داده بود ، به آگاهى ايشان رسانيدم . امام صادق عليه السلام فرمود : «او از تبار نبوّت است» . (1)
تفسير العيّاشى_ به نقل از احمد بن محمّد _ :امام رضا عليه السلام در [محلّه] بنى زُرَيق ، مقابل من ايستاد و با صداى بلند به من فرمود : «اى احمد!» . گفتم : بله آقا ! فرمود : «چون پيامبر خدا از دنيا رفت ، مردم كوشيدند تا نور خدا را خاموش كنند ؛ امّا خداوند خواست كه نور خويش را با امير مؤمنان استمرار بخشد . هنگامى هم كه [پدرم ]كاظم عليه السلام از دنيا رفت ، پسر ابو حمزه (2) و طرفدارانش كوشيدند تا نور خدا را خاموش كنند ؛ امّا خداوند خواست كه نور خود را همچنان روشن بدارد . پيروان حق ، چنين اند كه هر گاه كسى به آنان بپيوندد ، از پيوستن او خوش حال مى شوند ؛ ولى هر گاه كسى از آنان جدا شود ، از رفتنش بى تابى نمى كنند ؛ چرا كه به حقّانيت خود ، يقين دارند . امّا اهل باطل ، هر گاه كسى به آنها بپيوندد ، خوش حال مى شوند و هر گاه كسى از آنان جدا شود ، از رفتنش ناراحت مى شوند و اين از آن روست كه در حقّانيت خويش شك دارند . خداوند مى فرمايد : «پس قرارگاهى است و سپردگاهى» » . امام صادق عليه السلام [پس از قرائت اين آيه] فرمود : «قرار گرفته ، به معناى [ايمان ]پايدار است و سپرده ، به معناى عاريتى» .
ر . ك : عنوان بعدى (عوامل پايدارى ايمان) .
.
ص: 160
4 / 2أسبابُ ثَباتِ الإِيمانِأ _ العَمَلُ بِمُقتَضَى الإِيمانِالكتاب«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْاخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ» . (1)
الحديثالكافي عن المفضّل الجُعفيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : فَبِمَ يُعرَفُ النّاجي مِن هؤُلاءِ جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : مَن كانَ فِعلُهُ لِقَولِهِ مُوافِقا فَأَثبِت لَهُ الشَّهادَةَ بِالنَّجاةِ ، ومَن لَم يَكُن فِعلُهُ لِقَولِهِ مُوافِقا فَإِنَّما ذلِكَ مُستَودَعٌ . (2)
الكافي عن محمّد بن مسلم ، عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَالإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ (3) ومَا استَقَرَّ فِي القُلوبِ مِنَ التَّصديقِ بِذلِكَ ، قالَ : قُلتُ : الشَّهادَةُ ألَيسَت عَمَلاً ؟ قالَ : بَلى، قُلتُ: العَمَلُ مِنَ الإِيمانِ ؟ قالَ : نَعَم ، الإِيمانُ لا يَكونُ إلّا بِعَمَلٍ وَالعَمَلُ مِنهُ ، ولا يَثبُتُ الإِيمانُ إلّا بِعَمَلٍ . (4)
.
ص: 161
4 / 2عوامل كردن پايدارى ايمانالف _ عمل كردن به مقتضاى ايمانقرآن«خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت ، با سخن استوار ، ثابت مى گرداند و ستمگران را بى راه مى گذارد، و خدا هر چه بخواهد ، انجام مى دهد» .
حديثالكافى_ به نقل از مفضّل جُعفى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! [حال كه ايمان ، گاهى پايدار است و گاهى عاريتى ،] پس ، از كجا دانسته مى شود كه چه كسى از ايشان نجات مى يابد ؟ فرمود : «كسى كه كردارش با گفتارش سازگار باشد ، اين خود ، گواه بر نجاتْ يافتن اوست و كسى كه كردارش با گفتارش سازگار نباشد ، ايمانش عاريتى است» .
الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام صادق عليه السلام در باره ايمان پرسيدم . فرمود : «[ايمان ، عبارت است از] شهادت دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست و اقرار كردن به آنچه [كتاب و پيامبر كه]از نزد خدا آمده و پذيرش آن در دل» . گفتم : مگر شهادت دادن ، عمل نيست ؟ فرمود : «چرا» . گفتم : عمل ، جزء ايمان است ؟ فرمود : «آرى . ايمان جز با عمل نيست و عمل ، جزء ايمان است . ايمان جز با عمل ، پايدار نمى شود» .
.
ص: 162
ب _ الوَرَعُ وَالتَّقوىالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» . (1)
«تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» . (2)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :صَلاحُ الإِيمانِ الوَرَعُ ، وفَسادُهُ الطَّمَعُ . (3)
الإمام الحسن عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : ما ثَباتُ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الوَرَعُ ، فَقيلَ لَهُ : ما زَوالُهُ ؟ قالَ : الطَّمَعُ . (4)
الكافي عن سعدان عن الإمام الصادق عليه السلام قال:قُلتُ لَهُ : [ مَا ] الَّذي يُثبِتُ الإِيمانَ فِي العَبدِ ؟ قالَ : الوَرَعُ ، وَالَّذي يُخرِجُهُ مِنهُ ؟ قالَ : الطَّمَعُ. (5)
ج _ لُزومُ الجادَّةِ الواضِحَةِالإمام عليّ عليه السلام_ لِكُميلِ _ :...يا كُمَيلُ ، إنَّهُ مُستَقَرٌّ ومُستَودَعٌ ، فَاحذَر أن تَكونَ مِنَ المُستَودَعينَ ، وإنَّما يَستَحِقُّ أن يَكونَ مُستَقَرّا إذا لَزِمتَ الجادَّةَ الواضِحَةَ الَّتي لا تُخرِجُكَ إلى عِوَجٍ ولا تُزيلُكَ عَن مَنهَجٍ. (6)
.
ص: 163
ب _ پارسايى و پرهيزگارىقرآن«و كسان خود را به نماز فرمان ده و [خود نيز] بر آن شكيبا باش. ما از تو جوياى روزى نيستيم ؛ [بلكه] ما به تو روزى مى دهيم ، و فرجام [ نيك ] ، براى پرهيزگارى است» .
«آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى و فساد نيستند ، و فرجام [ خوش ] ، از آنِ پرهيزگاران است» .
حديثامام على عليه السلام :درستىِ ايمان ، به پارسايى است و تباهىِ آن ، در آزمندى .
امام حسن عليه السلام :از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام پرسيده شد : پايدارى ايمان به چيست ؟ فرمود : «به پارسايى» . پرسيده شد : زايل گشتن آن به چيست؟ فرمود : «به آزمندى» .
الكافى_ به نقل از سعدان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : چه چيز ، ايمان را در بنده ، پايدار مى دارد؟ فرمود : «پارسايى» . پرسيدم : و چه چيز ، آن را از او بيرون مى برد؟ فرمود : «آزمندى» .
ج _ جدا نشدن از راه روشنامام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! [ايمان ،] استوار و عاريتى دارد . پس هشدار كه از عاريت داران نباشى . ايمان ، آن گاه استوار مى شود كه پيوسته ، راه روشن را بپويى ؛ راهى كه تو را به كژى نكشاند و از راهت به در نبرد .
.
ص: 164
د _ قَضاءُ حَوائِجِ الإِخوانِالإمام الكاظم عليه السلام :إنّ خَواتيمَ أعمالِكُم قَضاءُ حَوائِجِ إخوانِكُم ، وَالإِحسانُ إلَيهِم ما قَدَرتُم ، و إلّا لَم يُقبَل مِنكُم عَمَلٌ . حِنُّوا عَلى إخوانِكُم ، وَارحَموهُم تَلحَقوا بِنا. (1)
ه _ الدُّعاءُالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَبَلَ النَّبِيّينَ عَلى نُبُوَّتِهِم ، فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، وجَبَلَ الأَوصِياءَ عَلى وَصاياهُم فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، وجَبَلَ بَعضَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، ومِنهُم مَن اُعيرَ الإِيمانَ عارِيَّةً ، فَإِذا هُوَ دَعا وألَحَّ فِي الدُّعاءِ ماتَ عَلَى الإِيمانِ. (2)
تهذيب الأحكام عن محمّد بن سليمان الديلمي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ إنَّ شيعَتَكَ تَقولُ : إنَّ الإِيمانَ مُستَقَرٌّ ومُستَودَعٌ ، فَعَلِّمني شَيئا إذا أنَا قُلتُهُ استَكمَلتُ الإِيمانَ ، قالَ : قُل في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ فَريضَةٍ : رَضيتُ بِاللّهِ رَبّا ، وبِمُحَمَّدٍ نَبِيّا ، وبِالإِسلامِ دينا ، وبِالقُرآنِ كِتابا ، وبِالكَعبَةِ قِبلَةً ، وبِعَلِيٍّ وَلِيّا وإماما ، وبِالحَسَنِ وَالحُسَينِ وَالأَئِمَّةِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، اللّهُمَّ إنّي رَضيتُ بِهِم أئِمَّةً فَارضَني لَهُم إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (3)
.
ص: 165
د _ برآوردن نيازهاى برادرانامام كاظم عليه السلام :مُهرِ [تأييد] كارهاى شما ، برآوردن نيازهاى برادرانتان است و نيكى كردن به آنان ، تا آن جا كه مى توانيد ، وگر نه ، هيچ كارى از شما پذيرفته نمى شود . با برادرانتان مهربان باشيد و به آنان رحم كنيد تا به ما بپيونديد .
ه _ دعاامام صادق عليه السلام :خداوند ، پيامبران را با نبوّتشان عجين كرد . از اين رو ، هرگز بر نمى گردند ، و اوصيا را با وصاياشان عجين كرد . از اين رو ، هرگز بر نمى گردند . برخى از مؤمنان را نيز با ايمان عجين كرد . از اين رو ، هرگز بر نمى گردند ؛ امّا برخى ديگر از ايشان ، ايمان ، به آنان عاريت داده شده است . از اين رو ، هر گاه دعا كنند و در دعا پاى فشارند ، با ايمان مى ميرند [وگرنه ، ايمانشان از دست مى رود] .
تهذيب الأحكام_ به نقل از محمّد بن سليمان ديلمى _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم : فدايت شوم ! شيعيانت مى گويند كه ايمان ، استوار و عاريتى دارد . پس چيزى به من بياموزيد كه هر گاه آن را بگويم ، ايمانم كامل شود . فرمود : «در پىِ هر نماز واجبى ، بگو : پذيرفتم كه خدا پروردگار من است ، محمّد پيامبرم ، اسلام دينم ، قرآن كتابم و كعبه قبله ام ، و پذيرفتم كه على و حسن و حسين و نيز ديگر امامان _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ ، ولى و پيشوا[ى من ]هستند . بار خدايا! من به پيشوايىِ آنان [براى خويش] ، راضى ام . پس مرا نيز مورد رضايت آنان قرار ده ، كه تو بر هر چيز ، توانايى» .
.
ص: 166
الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إيمانا لا أجَلَ لَهُ دونَ لِقائِكَ ، تَوَلَّني ما أبقَيتَني عَلَيهِ ، وتُحييني ما أحيَيتَني عَلَيهِ ، تَوَفَّني إذا تَوَفَّيتَني عَلَيهِ ، وتَبعَثُني إذا بَعَثتَني عَلَيهِ ، وتُبرِئُ بِهِ صَدري مِنَ الشَّكِّ وَالرَّيبِ في ديني . (1)
عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَينَ الرَّكَعاتِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وفَرِّغني لِما خَلَقتَني لَهُ ، ولا تَشغَلني بِما قَد تَكَفَّلتَ لي بِهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إيمانا لا يَرتَدُّ ، ونَعيما لا يَنفَدُ ، ومُرافَقَةَ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ في أعلى جَنَّةِ الخُلدِ . (2)
و _ تِلكَ الخِصالُالإمام عليّ عليه السلام :إن أرَدتَ أن يُؤمِنَكَ اللّهُ سوءَ العاقِبَةِ فَاعلَم أنَّ ما تَأتيهِ مِن خَيرٍ فَبِفَضلِ اللّهِ وتَوفيقِهِ ، وما تَأتيهِ مِن شَرٍّ فَبِإِمهالِ اللّهِ وإنظارِهِ إيّاكَ وحِلمِهِ عَنكَ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام_ لِبَعضِ النّاسِ _ :إن أرَدتَ أن يُختَمَ بِخَيرٍ عَمَلُكُ حَتّى تُقبَضَ وأنتَ في أفضَلِ الأَعمالِ ، فَعَظِّم للّهِِ حَقَّهُ أن تَبذُلَ (4) نَعماءَهُ في مَعاصيهِ ، وأن تَغتَرَّ بِحِلمِهِ عَنكَ ، وأكرِم كُلَّ مَن وَجَدتَهُ يُذكَرُ مِنّا (5) أو يَنتَحِلُ مَوَدَّتَنا. (6)
.
ص: 167
امام صادق عليه السلام_ در نيايش _ :بار خدايا ! ايمانى را از تو درخواست مى كنم كه سررسيدى جز ديدار تو نداشته باشد (تا روز قيامت ، بپايد) ؛ ايمانى كه تا وقتى مرا باقى مى دارى ، بر آن پايدار بدارى و تا وقتى زنده ام مى دارى ، بر آن زنده ام بدارى و هر گاه مرا ميراندى ، بر آن بميرانى و هر گاه مرا بر انگيختى ، بر آن بر انگيزانى و به واسطه آن ، سينه ام را از شك و دو دلى در دينم ، پاك گردانى .
امام صادق عليه السلام_ در دعاى ميان ركعت هاى نماز _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا براى آنچه به خاطر آن خلقم كردى (عبادت) ، فراغت ببخش و به آنچه تو خود آن را برايم تضمين كرده اى (رزق و روزى دنيا) ، مشغولم مدار . بار خدايا! از تو چنان ايمانى را درخواست مى كنم كه برگشت نپذيرد و چنان نعمتى را كه پايان نپذيرد ، و همنشينى با پيامبرت را _ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد _ در بالاترين درجه بهشت جاويدان .
و _ و اين چند عملامام على عليه السلام :اگر مى خواهى كه خداوند ، تو را از بدىِ فرجام ، در امان بدارد ، پس بدان كه هر كار خوبى كه انجام مى دهى ، با لطف و توفيق الهى است و هر بدى اى كه انجام مى دهى ، از آن روست كه خداوند به تو مهلت و فرصت داده و نسبت به تو بردبارى نشان داده است .
امام صادق عليه السلام_ خطاب به يكى از مردم _ :اگر مى خواهى كردارت به نيكى پايان پذيرد، به طورى كه وقتى از دنيا مى روى ، مشغول بهترين اعمال باشى ، پس حقّ (حرمت) خداى را بزرگ تر از آن بدان كه نعمت هايش را در راه نافرمانىِ او صرف كنى و به بردبارى اش در برابر تو ، غرّه شوى . و هر كس را ديدى كه گفته مى شود از ماست يا دم از دوستىِ ما مى زند ، گرامى بدار .
.
ص: 168
4 / 3آفاتُ الإِيمانِأ _ كَثرَةُ السَّيِّئاتِالكتاب«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» . (1)
«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» . (2)
الحديثالاحتجاج :لَمّا دَخَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام وحَرَمُهُ عَلى يزيدَ ، وجيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ووُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ، فَجَعَلَ يَضرِبُ ثَناياهُ بِمِخصَرَةٍ (3) كانَت في يَدِهِ وهُوَ يَقولُ: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ ولا وَحيٌ نَزَل ... فَقامَت إلَيهِ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليهماالسلام ... وقالَت : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ وَالصَّلاةُ عَلى جَدّي سَيِّدِ المُرسَلينَ ، صَدَقَ اللّهُ سُبحانَهُ كَذلِكَ يَقولُ : «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :ولَعَمري ما اُتِيَ الجُهّالُ مِن قِبَلِ رَبِّهِم وإنَّهُم لَيَرَونَ الدَّلالاتِ الواضِحاتِ وَالعَلاماتِ البَيِّناتِ في خَلقِهِم ، وما يُعايِنونَ مِن مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وَالصُّنعِ العَجيبِ المُتقَنِ الدَّالِّ عَلَى الصَّانِعِ ، ولكِنَّهُم قَومٌ فَتَحوا عَلى أَنفُسِهِم أَبوابَ المَعاصي ، وسَهَّلوا لَها سَبيلَ الشَّهَواتِ ، فَغَلَبَتِ الأَهواءُ عَلى قُلوبِهِم ، وَاستَحوَذَ الشَّيطانُ بِظُلمِهِم عَلَيهِم ، وكَذلِكَ يَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلوبِ المُعتَدينَ . (5)
.
ص: 169
4 / 3آفت هاى ايمانالف _ گناه بسيارقرآن«آن گاه ، فرجام كسانى كه بدى كردند ، [ بسى ]بدتر بود ؛ [ چرا ]كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى گرفتند» .
«نه چنين است ؛ بلكه آنچه مرتكب مى شدند ، بر دل هايشان زنگار بسته است. زهى پندار! كه آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت محجوب اند» .
حديثالاحتجاج :چون امام زين العابدين عليه السلام و اهل بيت او به مجلس يزيد وارد شدند ، و سرِ امام حسين عليه السلام را آوردند و در تشتى در برابرش نهادند، يزيد با عصايى كه در دستش بود ، شروع به زدن بر دندان هاى امام حسين عليه السلام كرد و مى گفت : هاشميان ، با سلطنت ، بازى كردند نه خبرى آمد و نه وحى اى نازل شد . ... زينب دختر على عليه السلام رو به يزيد كرد ... و فرمود : سپاس ، خداوندى را كه پروردگار جهانيان است ، و درود بر جدّم سَرور پيامبران . راست فرمود خداوند پاك كه مى فرمايد : «سپس فرجام كسانى كه بدى كردند ، [بسى] بدتر بود ؛ [چرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى گرفتند» .
امام صادق عليه السلام :به جان خودم سوگند كه نادانان ، از سوى پروردگارشان ضربه نخوردند . آنان دلالت هاى آشكار و نشانه هاى روشن را در وجود خويش مى بينند و [مى بينند كه] آنچه از ملكوت آسمان ها و زمين و آفرينش شگفت انگيز و استوار گيتى مشاهده مى كنند ، نشان از وجود سازنده دارد ؛ امّا اين مردمان ، درهاى گناهان را به روى خويش گشودند و راه هاى شهوات را بر خود هموار ساختند و از اين رو ، هوس ها بر دل هايشان چيره گشت و بر اثر ستم خودشان ، شيطان ، وجود آنان را تسخير كرد . و اين چنين ، خداوند بر دل هاى تجاوزگران ، مُهر مى زند .
.
ص: 170
ب _ الظُّلمُالكتاب«بَلْ هُوَ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ فِى صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بِايَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ» . (1)
«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» . (2)
«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (3)
الحديثتفسير الطبري عن أبي صالح :جاءَ جِبريلُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وهُوَ جالِسٌ حَزينٌ ، فَقالَ لَهُ : ما يَحزُنُكَ ؟ فَقالَ : كَذَّبَني هؤُلاءِ . فَقالَ لَهُ جِبريلُ : إنَّهُم لا يُكَذِّبونَكَ ، هُم يَعلَمونَ أنَّكَ صادِقٌ «وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أبا جَهلٍ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إنّا لا نُكَذِّبُكَ ولكِن نُكَذِّبُ بِما جِئتَ بِهِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (5)
راجع : ص 168 ح 214 .
.
ص: 171
ب _ ستمقرآن«بلكه اين [قرآن] ، آياتى است روشن در سينه هاى كسانى كه به آنان دانش داده شده است . آيات ما را [كسى] جز ستمكاران ، انكار نمى كند» .
«و آنها [آيات ما] را _ با آن كه جان هايشان بدانها يقين داشت _ [تنها] از سرِ ستم و سركشى ، انكار كردند . پس بنگر كه فرجام تباهكاران ، چگونه بوده است » .
«ما مى دانيم كه آنچه آنها مى گويند ، تو را اندوهناك مى سازد . آنان تو را تكذيب نمى كنند ؛ بلكه اين ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .
حديثتفسير الطبرى_ به نقل از ابو صالح _ :جبرئيل عليه السلام روزى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله _ كه اندوهگين نشسته بود _ آمد و پرسيد : چرا اندوهگينى؟ پيامبر خدا فرمود : «اينها مرا دروغزن شمردند» . جبرئيل عليه السلام به ايشان گفت : آنان تو را دروغزن نمى شمارند . آنها مى دانند كه تو راستگويى ؛ «بلكه اين ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .
امام على عليه السلام :ابو جهل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : ما تو را دروغزن نمى شماريم ؛ بلكه آنچه را آورده اى ، دروغ مى دانيم . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «آنان تو را دروغزن نمى شمارند ؛ بلكه اين ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .
ر . ك : ص 169 ح 214 .
.
ص: 172
ج _ الاِستِكبارُالكتاب«سَأَصْرِفُ عَنْ ءَايَاتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الأَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَا يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ» . (1)
راجع : النمل: 14 ، المؤمنون: 46 ، الجاثية: 8 و 31 ، الأحقاف: 10 ، غافر: 35 ، لقمان : 7 ، الزمر: 59 _ 60 .
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بُنِيَ الكُفرُ عَلى أربَعِ دَعائِمَ: الفِسقِ ، وَالغُلُوِّ ، وَالشَّكِّ ، وَالشُّبهَةِ . وَالفِسقُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الجَفاءِ، وَالعَمى، وَالغَفلَةِ، وَالعُتُوِّ. (2)
عنه عليه السلام :مَنِ استَكبَرَ أدبَرَ عَنِ الحَقِّ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :اُصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ ، وَالاِستِكبارُ ، وَالحَسَدُ . (4)
د _ الشِّركُالكتاب«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» . (5)
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» . (6)
.
ص: 173
ج _ گردنكشىقرآن«به زودى ، كسانى را كه در زمين، به ناحق تكبّر مى ورزند، چنان از آياتم روى گردان مى سازم كه اگر هر نشانه اى را [ از قدرت من ]بنگرند، بدان ايمان نياورند و اگر راه صواب را ببينند ، آن را برنگزينند و اگر راه گم راهى را ببينند ، آن را راه خود قرار دهند. اين ، بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشتند و از آنها غفلت ورزيدند» .
ر . ك : نمل : آيه 14 ، مؤمنون : آيه 46 ، جاثيه : آيه 8 و 31 ، احقاف : آيه 10 ، غافر : آيه 35 ، لقمان : آيه 7 ، زمر : آيه 59 _ 60 .
حديثامام على عليه السلام :كفر ، بر چهار ستون بنا گشته است : فسق (زشتكارى) ، غُلُو (گزافكارى) ، دو دلى و شُبهه . فسق نيز چهار شاخه دارد : بى انصافى ، كوردلى ، غفلت و گردنكشى .
امام على عليه السلام :كسى كه گردنكش باشد ، از حق ، روى مى گرداند .
امام صادق عليه السلام :ريشه هاى كفر ، سه چيزند : آزمندى ، گردنكشى و بدخواهى .
د _ شركقرآن«آنان كه ايمان آوردند و ايمان خويش را به ستم [ شرك] نياميختند ، آنان اند كه ايمنى دارند و آنان ره يافته اند» .
«و آن گاه [را به ياد آور] كه لقمان _ در حالى كه پسرش را پند مى داد _ به او گفت : اى پسرك من ! براى خدا شريكى مگير ؛ [چرا كه] شرك ، ستمى بزرگ است» .
.
ص: 174
الحديثصحيح البخاري عن عبد اللّه :لَمّا نَزَلَت « الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ » شَقَّ ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُّنا لا يَظلِمُ نَفسَهُ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : لَيسَ ذلِكَ ، إنَّما هُوَ الشِّركُ ، ألَم تَسمَعوا ما قالَ لُقمانُ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ : «يَابُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الإِيمانِ الشِّركُ . (2)
ه _ البِدعَةُ فِي الدّينِالكتاب«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (3)
«وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ الَّيْلِ مُظْلِمًا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (4)
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا» . (5)
راجع : الكهف :26 ، الروم : 29 ، ص : 26 ، الشورى : 15 و 21 ، الجاثية : 18 و 19 ، محمّد : 14 ، النجم : 23 .
.
ص: 175
حديثصحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه _ :چون آيه «آنان كه ايمان آوردند و ايمان خويش را به ستم نياميختند » نازل شد ، اين مطلب ، بر مسلمانان سخت آمد و گفتند : اى پيامبر خدا ! كدام يك از ماست كه [با گناهانش] به خويش ستم نكند ؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مقصود ، اين نيست . مراد از اين [ستم] ، شرك است . مگر نشنيده ايد آنچه را لقمان در مقام پند ، به پسرش گفت كه : «اى پسرك من ! براى خدا شريكى مگير ؛ [چرا كه] شرك ، ستمى بزرگ است» ؟» .
امام على عليه السلام :آفت ايمان ، شرك است .
ه _ بدعت در دينقرآن«كيست گم راه تر از آن كه از هوس خويش ، پيروى كند ، بى هيچ ره نمودى از جانب خدا ؟! خدا مردمِ ستمكار را هدايت نمى كند» .
«آنان كه بدى كنند ، كيفرِ هر بدى اى ، همانند آن است و آنان را خوارى اى فرو مى گيرد . آنان از دست خدا ، هيچ نگاهدارى ندارند . گويى كه پاره هايى از شب تاريك را بر چهره شان كشيده اند . آنان دوزخى اند و در آن ، جاويدان اند» .
«بگو : آيا شما را از زيانكارترين كسان ، آگاه كنيم ؟ آنان كه كوشش شان در اين زندگى ، گم شده است ؛ ولى خود مى پندارند كه كار نيك مى كنند . آنان كسانى هستند كه نشانه هاى پروردگارشان و ديدار او را باور نكرده اند و [از اين رو ،] كارهايشان تباه شده است . پس ما به روز رستاخيز ، برايشان ترازويى برپا نخواهيم كرد» .
ر . ك : كهف : آيه 26 ، روم : آيه 29 ، ص : آيه 26 ، شورا : آيه 15 و 21 ، جاثيه : آيه 18 _ 19 ، محمّد : آيه 14 ، نجم : آيه 23 .
.
ص: 176
الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ» _ :هؤُلاءِ أهلُ البِدَعِ وَالشُّبُهاتِ وَالشَّهَواتِ يُسَوِّدُ اللّهُ وُجوهَهُم ثُمَّ يَلقَونَهُ. (1)
عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» _ :هُمُ النَّصارى وَالقِسّيسونَ وَالرُّهبانَ وأهلُ الشُّبُهاتِ وَالأَهواءِ مِن أهلِ القِبلَةِ وَالحَرورِيَّةُ وأهلُ البِدَعِ. (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» _ :اِتَّخَذَ رَأيَهُ ديناً. (3)
الكافي عن ابن أبي نصر عن أبي الحسن [الرضا] عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» _ :يَعني مَنِ اتَّخَذَ دينَهُ رَأيَهُ بِغَيرِ إمامٍ مِن أئِمَّةِ الهُدى. (4)
بصائر الدرجات عن محمّد بن الفضيل عن أبي الحسن [الكاظم أو الرضا] عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» _ :يَعنِي اتَّخَذَ دينَهُ هَواهُ بِغَيرِ هُدىً مِن أئَمَّةِ الهُدى. (5)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ أهواءٌ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ يُخالَفُ فيها كِتابُ اللّهِ ويَتَوَلّى عَلَيها رِجالٌ رِجالاً عَلى غَيرِ دينِ اللّهِ. (6)
.
ص: 177
حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و آنان كه بدى كنند ، كيفرِ هر بدى اى ، همانند آن است و آنان را خوارى اى فرو گيرد . آنان از دست خدا ، هيچ نگاهدارى ندارند» _ :اينان ، اهل بدعت ها و شُبَهات و شهوات هستند كه خداوند ؛ [نخست] آنان را روسياه مى كند و سپس او را ديدار مى كنند .
امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «بگو : آيا شما را از زيانكارترينِ شما آگاه كنم ؟ آنان كه كوشششان در اين زندگى ، گم شده است ؛ ولى خود مى پندارند كه كار نيك مى كنند» _ :مقصود ، نصرانيان و كشيشان و راهبان و مسلمانان پيرو شبهات و گرايش ها[ى فرقه اى] و حَروريه (خوارج) و بدعت گذاران اند .
امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «و كيست گم راه تر از كسى كه هوس خويش را پيروى كند ، بى هيچ ره نمودى از جانب خدا؟!» _ :يعنى كسى كه رأى خود را دين مى شمرد .
الكافى_ به نقل از ابن ابى نصر ، از امام ابو الحسن (رضا) عليه السلام _در باره اين سخن خداى متعال : «و كيست گم راه تر از كسى كه هوس خويش را پيروى كند ، بى هيچ ره نمودى از جانب خدا؟!» _ : يعنى كسى كه در دين ، از رأى خود پيروى كند و هيچ پيشوايى از پيشوايانِ راه راست ، نداشته باشد .
بصائر الدرجات_ به نقل از محمّد بن فُضَيل از امام ابو الحسن عليه السلام (1) _ درباره اين سخن خداوند متعال : «و كيست گم راه تر از كسى كه هوس خويش را پيروى كند ، بى هيچ ره نمونى از جانب خداوند؟!» _ :يعنى در دينش ، طبق رأى خود عمل كند ، بى ره نمودى از سوى پيشوايان هدايت .
امام على عليه السلام :سرآغاز پيدايش فتنه ها ، پيروى از هوس هاست و بدعت نهادن احكامى كه در آنها با كتاب خدا مخالفت مى شود و در راهِ [عمل به ]آنها ، گروهى ، بر خلاف دين خدا ، سرپرستىِ گروهى ديگر را مى پذيرند .
.
ص: 178
معاني الأخبار عن الحلبي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ كافِراً؟ قالَ : أن يَبتَدِعَ شَيئا فَيَتَوَلّى عَلَيهِ ويَتَبَرَّأَ مِمَّن خالَفَهُ . (1)
معاني الأخبار عن بريد العجلي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَصيرُ بِهِ العَبدُ كافراً؟ قالَ: فَأَخَذَ حَصاةً (2) مِنَ الأَرضِ فَقالَ: أن يَقولَ لِهذِهِ الحَصاةِ إنَّها نَواةٌ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ عَلى ذلِكَ ويدينَ اللّهَ بِالبَراءَةِ مِمَّن قالَ بِغَيرِ قَولِهِ فَهذا ناصِبٌ قَد أشرَكَ بِاللّهِ وكَفَرَ مِن حَيثُ لا يَعلَمُ. (3)
و _ الغُلُوُّالكتاب«يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَاتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً» . (4)
«لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ» . (5)
.
ص: 179
معانى الأخبار_ به نقل از حلبى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن كافر مى شود ، چيست ؟ فرمود : «اين كه چيزى را بدعت نهد و از آن دفاع كند و از هر كه با آن مخالفت مى ورزد ، بيزارى جويد» .
معانى الأخبار_ به نقل از بريد عجلى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه به سبب آن ، بنده كافر مى گردد ، چيست؟ امام صادق عليه السلام ريگى (1) را از روى زمين برداشت و فرمود : «اين كه به اين ريگ بگويد : هسته است ، و از هر كه با اين سخن او مخالفت ورزيد ، بيزارى بجويد و برائت از كسى را كه به غير عقيده او قائل باشد ، شرط دين خدا بداند . چنين كسى ، ناصبى است و به خدا شرك ورزيده ، و ندانسته كافر شده است» .
و _ غُلُوقرآن«اى اهل كتاب! در دين خود ، غُلُو مكنيد و در باره خدا جز حق مگوييد . مسيح ، عيسى بن مريم ، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده ، و روحى از جانب اوست . پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد : «[خدا] سه گانه است» . باز ايستيد كه براى شما بهتر است . خدا فقط معبودى يگانه است . منزّه از آن است كه براى او فرزندى باشد . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست ، و خداوند ، بس كارساز است» .
«كسانى كه گفتند : «خدا همان مسيح پسر مريم است» ، مسلّما كافر شده اند . بگو : «اگر خدا اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كس را كه در زمين است ، جملگى به هلاكت رساند ، چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد؟ فرمان روايىِ آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است ، از آنِ خداست . هر چه بخواهد ، مى آفريند ، و خدا بر هر چيزى تواناست»» .
.
ص: 180
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :ما غَلا أحَدٌ مِنَ القَدَرِيَّةِ إلّا خَرَجَ مِنَ الإِيمانِ. (1)
الإمام الصادق عليه السلام :أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَجلِسَ إلى غالٍ فَيَستَمِعَ إلى حَديثِهِ ويُصَدِّقَهُ عَلى قَولِهِ. (2)
عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن أبي محمود :قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ إنَّ عِندَنا أخباراً في فَضائِلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وفَضلِكُم أهلَ البَيتِ وهِيَ مِن رِوايَةِ مُخالِفيكُم ولا نَعرِفُ مِثلَها عَنكُم أفَنَدينُ بِها؟ فَقالَ : يَابنَ أبي مَحمودٍ لَقَد أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن أصغى إلى ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ فَإِن كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ عز و جل فَقَد عَبَدَ اللّهَ وإن كانَ النّاطِقُ عَن إبليسَ فَقَد عَبَدَ إبليسَ . ثُمَّ قالَ الرِّضا عليه السلام : يَابنَ أبي مَحمودٍ! إنّ مُخالِفينا وَضَعوا أخباراً في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى أقسامٍ ثَلاثَةٍ أحَدُهَا الغُلُوُّ وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا وثالِثُهَا التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلَى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعدائِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيْرِ عِلْمٍ» . (3) يَابنَ أبي مَحمودٍ إذا أخَذَ النّاسُ يَميناً وشِمالاً فَالزَم طريقَتَنا فَإِنَّهُ مَن لَزِمَنا لَزِمناهُ ومَن فارَقَنا فارَقناه إنَّ أدنى ما يُخرِجُ الرَّجُلَ مِنَ الإِيمانِ أن يَقولَ لِلحَصاةِ : هذِهِ نَواةٌ ثُمَّ يَدينَ بِذلِكَ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ . يَابنَ أبي مَحمودٍ احفَظ ما حَدَّثتُكَ بِهِ فَقَد جَمَعتُ لَكَ فيهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (4)
.
ص: 181
حديثامام على عليه السلام :هيچ يك از قَدَريّه غُلُو نكرد ، مگر اين كه از ايمان خارج شد .
امام صادق عليه السلام :كمترين چيزى كه انسان به سبب آن از ايمان خارج مى شود ، اين است كه با غالى مسلكى بنشيند و به سخنش گوش دهد و او را در گفته اش تصديق كند .
عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن ابى محمود _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى فرزند پيامبر خدا ! ما در باره فضايل امير مؤمنان و فضايل شما اهل بيت ، اخبارى در دست داريم كه راويانِ آنها ، مخالفان شما هستند و چنان اخبارى را از شما سراغ نداريم . آيا آنها را بپذيريم؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «اى پسر ابو محمود ! پدرم از پدرش از جدّش به من خبر داد كه پيامبر خدا فرمود : هر كس به گوينده اى گوش دهد ، او را عبادت كرده است . بنا بر اين ، اگر گوينده ، از خدا بگويد ، [شنونده] در واقع ، خدا را عبادت كرده است و اگر از ابليس بگويد ، ابليس را عبادت كرده است » . امام رضا عليه السلام سپس فرمود : «اى پسر ابو محمود ! مخالفان ما ، در باره فضايل ما اخبارى را جعل كرده اند كه بر سه دسته اند : يك دسته از آنها غلو آميزند . دسته دوم ، كوتاهى در حقّ ماست و دسته سوم ، تصريح به معايب دشمنان ماست . هر گاه مردم اخبار غلوآميز را در باره ما بشنوند ، شيعيان ما را تكفير مى كنند و آنان را معتقد به ربوبيت ما مى خوانند . هر گاه اخبار تقصيرآميز در حقّ ما را بشنوند ، به آنها معتقد مى شوند . هر گاه اخبارى را بشنوند كه در آنها به نامِ دشمنان ما ، بد گفته شده است ، از ما صراحتا بد مى گويند ، حال آن كه خداوند عز و جل فرموده است : «آنان را كه [مشركان] به جاى خدا مى خوانند ، دشنام مدهيد كه آنان نيز خدا را ، به ستم و از روى نادانى ، دشنام خواهند داد» . اى پسر ابو محمود ! وقتى مردم به راست و چپ مى روند ، تو از راه ما جدا مشو ؛ زيرا هر كس با ما همراه باشد ، ما با او همراه هستيم و هر كه از ما جدا شود ، ما نيز از او جدا مى شويم . كمترين چيزى كه انسان را از ايمان بيرون مى برَد ، اين است كه به ريگى بگويد : اين يك هسته است ، و سپس به آن معتقد شود و از كسى كه با او مخالفت ورزيد ، تبرّى جويد . اى پسر ابو محمود ! آنچه را برايت گفتم ، حفظ كن ؛ زيرا خير دنيا و آخرت را در آن ، براى تو گردآورى كردم» .
.
ص: 182
ز _ اللَّجاجَةُ عَلى خِلافِ الحَقِّالمحاسن عن أبي الربيع الشامي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يُخرِجُ العَبدَ مِنَ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الرَّأيُ يَراهُ مُخالِفاً لِلحَقِّ فَيُقيمُ عَلَيهِ. (1)
ح _ تَركُ التَّمَسُّكِ بِوِلايَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الباقر عليه السلام :وِلايَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام الحَبلُ الَّذي قالَ اللّهُ تَعالى فيهِ : «واعتصموا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ» فَمَن تَمَسَّكَ بِهِ كانَ مُؤمِنا، ومَن تَرَكَهُ خَرَجَ مِنَ الإِيمانِ. (2)
ط _ إذاعَةُ أسرارِ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :مَن أذاعَ عَلَينا حَديثَنا سَلَبَهُ اللّهُ الإِيمانَ. (3)
.
ص: 183
ز _ سرسختى در مخالفت با حقالمحاسن_ به نقل از ابو ربيع شامى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه بنده را از ايمان خارج مى گرداند ، چيست؟ فرمود : «اين كه نظرى بر خلاف حق داشته باشد و بر آن ، ايستادگى كند» .
ح _ رها كردن تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلامامام باقر عليه السلام :ولايت على بن ابى طالب عليه السلام ، همان ريسمانى است كه خداوند متعال در باره اش فرموده است : «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد» . پس هر كه به آن چنگ زند ، مؤمن است و هر كه رهايش كند ، از ايمان برون شده است .
ط _ فاش كردن اسرار اهل بيت عليهم السلامامام صادق عليه السلام :هر كس به زيان ما حديث ما را فاش سازد ، خداوند ، ايمان را از او مى گيرد .
.
ص: 184
ي _ الكَذِبُ ولا سِيَّما عَلى أهلِ البَيتِ عليهم السلامالكتاب«إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ» . (1)
الحديثكنز العمّال عن عبد للّه بن جراد :قالَ أبُو الدَّرداءِ : يا رَسولَ اللّهِ هَل يَسرِقُ المُؤمِنُ ؟ قالَ : قَد يَكونُ ذلِكَ ، قالَ : فَهَل يَزنِي المُؤمِنُ ؟ قالَ : بَلى وإن كَرِهَ أبُو الدَّرداءِ . قالَ : هَل يَكذِبُ المُؤمِنُ ؟ قالَ : إنَّما يَفتَرِي الكَذِبَ مَن لا يُؤمِنُ ، إنَّ العَبدَ يَزِلُّ الزَّلَّةَ ثُمَّ يَرجِعُ إلى رَبِّهِ فَيَتوبُ فَيَتوبُ اللّهُ عَلَيهِ. (2)
تفسير العيّاشي عن العبّاس بن هلال عن الإمام الرضا عليه السلام_ أنَّهُ ذَكَرَ رَجُلاً كَذّاباً ثُمَّ قالَ _ :قالَ اللّهُ : «إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ» . (3)
الكافي عن يونس عن بعض أصحابنا عن أبي الحسن [الكاظم] عليه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ النَّبِيّينَ عَلَى النُّبُوَّةِ فَلا يَكونونَ إلّا أنبِياءَ، وخَلَقَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَكونونَ إلّا مُؤمِنينَ ، وأعارَ قَوما إيمانا ، فَإِن شاءَ تَمَّمَهُ لَهُم وإن شاءَ سَلَبَهُم إيّاهُ ، قالَ : وفيهِم جَرَت: « فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ » (4) وقالَ لي : إنَّ فُلانا كانَ مُستَودَعا إيمانُهُ ، فَلَمّا كَذَبَ عَلَينا سُلِبَ إيمانُهُ ذلِكَ . (5)
راجع : ص 274 (آثار الإيمان وبركاته / التجنّب عن الكذب) .
.
ص: 185
ى _ دروغ گفتن ، بويژه در باره اهل بيت عليهم السلامقرآن«تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود ، دروغگويان اند» .
حديثكنز العمّال_ به نقل از عبد اللّه بن جراد _ :ابو دردا گفت : اى پيامبر خدا ! آيا مؤمن دزدى مى كند ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ممكن است» . گفت : آيا مؤمن زنا مى كند ؟ فرمود : «بله ، اگر چه ابو دردا خوش نداشته باشد» . گفت : آيا مؤمن دروغ مى گويد ؟ فرمود : «تنها آن كس دروغ مى گويد كه ايمان ندارد . بنده لغزشى مى كند ، سپس به سوى پروردگارش بر مى گردد و توبه مى كند و خدا هم توبه اش را مى پذيرد» .
تفسير العيّاشى_ به نقل از عبّاس بن هلال _ :امام رضا عليه السلام از مرد دروغگويى ياد كرد و سپس فرمود : «خداوند فرموده است : «تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند كه ايمان ندارند» » .
الكافى_ به نقل از يونس ، از يكى از شيعيان _ :امام كاظم عليه السلام فرمود : «خداوند ، پيامبران را براى پيامبرى آفريد . پس آنان ، جز پيامبر نيستند . و مؤمنان را براى ايمان آفريد . پس اينان ، جز مؤمن نيستند . به عدّه اى هم ، ايمان را به عاريت داد كه اگر خواست ، آن را برايشان تا پايان نگه دارد و اگر خواست ، از آنان بگيرد . و در باره همينان است [اين سخن خداوند] : «پس [براى شما] قرارگاهى و سپردگاهى است» » . و به من فرمود : «فلانى ايمانش سپردنى [و عاريتى] بود و از اين رو ، هنگامى كه بر ما دروغ بست ، آن ايمانش از او باز ستانده شد» .
ر . ك : ص 275 (آثار و بركات ايمان / پرهيز از دروغ بستن) .
.
ص: 186
ك _ اِستِحلالُ المَحارِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما آمَنَ بِالقُرآنِ مَنِ استَحَلَّ مَحارِمَهُ. (1)
تاريخ بغداد عن علقمة :خَطَبَنَا الإِمامُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ فَقالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَزنِي الزّاني حينَ يَزني وهُوَ مُؤمِنٌ ، ولا يَسرِقُ السّارِقُ حينَ يَسرِقُ وهُوَ مُؤمِنٌ ، ولا يَشرَبُ الخَمرَ حينَ يَشرَبُها وهُوَ مُؤمِنٌ . فَقالَ رَجُلٌ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَهُوَ كافِرٌ ؟ قالَ : لا ، ولَم يَأمُرنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُحَدِّثَكُم بِالرُّخَصِ ، إنَّما قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَزنِي الزّاني حينَ يَزني وهُوَ مُؤمِنٌ ؛ إذا قالَ هُوَ لي حَلالٌ ، ولا يَسرِقُ حينَ يَسرِقُ وهُوَ مُؤمِنٌ ؛ إذا قالَ هُوَ لي حَلالٌ ، ولا يَشرَبُ الخَمرَ حينَ يَشرَبُها وهُوَ مُؤمِنٌ ؛ إذا قالَ هُوَ لي حَلالٌ. (2)
الكافي عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَرتَكِبُ الكَبيرَةَ مِنَ الكَبائِرِ فَيَموتُ هَل يُخرِجُهُ ذلِكَ مِنَ الإِسلامِ ؟ وإن عُذِّبَ كانَ عَذابُهُ كَعَذابِ المُشرِكينَ أم لَهُ مُدَّةٌ وَانقِطاعٌ ؟ فَقالَ : مَنِ ارتَكَبَ كَبيرَةً مِنَ الكَبائِرِ فَزَعَمَ أنَّها حَلالٌ أخرَجَهُ ذلِكَ مِنَ الإِسلامِ وعُذِّبَ أشَدَّ العَذابِ ، وإن كانَ مُعتَرِفا أنَّهُ أذنَبَ وماتَ عَلَيهِ أخرَجَهُ مِنَ الإِيمانِ ولَم يُخرِجهُ مِنَ الإِسلامِ ، وكانَ عَذابُهُ أهوَنَ مِن عَذابِ الأَوَّلِ. (3)
.
ص: 187
ك _ روا شمردن حرام هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به قرآن ، ايمان نياورده است كسى كه حرام هاى آن را حلال شمارد .
تاريخ بغداد_ به نقل از علقمه _ :على عليه السلام براى ما سخنرانى كرد و فرمود : «پيامبر خدا فرمود : زناكار ، آن گاه كه زنا مى كند ، با ايمان زنا نمى كند . سارق ، آن گاه كه سرقت مى كند ، با ايمان سرقت نمى كند . شرابخوار نيز آن گاه كه شراب مى نوشد ، با ايمان شراب نمى نوشد » . مردى گفت : اى امير مؤمنان ! پس چنين كسى كافر است ؟ امير مؤمنان فرمود : «نه . [البتّه] پيامبر خدا به ما نفرمود كه رخصت ها را براى شما توضيح دهيم . (1) همانا پيامبر خدا فرمود : زناكار ، هنگام زنا كردن ، آن گاه كه بگويد : زنا براى من حلال است ، مؤمن نيست (ايمان از او سلب مى شود) . سارق ، هنگام سرقت ، آن گاه كه بگويد : سرقت براى من حلال است ، مؤمن نيست و شرابخوار نيز هنگام نوشيدن شراب ، آن گاه كه بگويد : شراب براى من حلال است ، مؤمن نيست » .
الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : شخصى مرتكب گناهان كبيره مى شود و با چنين وضعى ، از دنيا مى رود . آيا اين او را از اسلام خارج مى سازد؟ و اگر عذاب شود ، آيا عذابش مانند عذاب مشركان ، [هميشگى] خواهد بود ، يا عذاب او مدّتى و پايانى دارد؟ فرمود : «هر كس گناه كبيره اى را مرتكب شود و آن را روا بداند ، اين او را از اسلام خارج مى كند و به سخت ترين عذاب ، كيفر مى شود ؛ ولى اگر معترف باشد كه مرتكب گناه شده است و بميرد ، اين او را از ايمان خارج مى سازد ؛ امّا از اسلام بيرونش نمى برد و عذابش سبك تر از عذاب شخص اوّل است» .
.
ص: 188
ل _ الجَزَعُالإمام زين العابدين عليه السلام :لا إيمانَ لِمَن لا صَبرَ لَهُ. (1)
الإمام الصادق عليه السلام :الصَّبرُ مِنَ الإِيمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، فَإِذا ذَهَ_بَ ال_رَّأسُ ذَهَبَ الجَسَدُ ، كَذلِكَ إذا ذَهَبَ الصَّبرُ ذَهَبَ الإِيمانُ. (2)
م _ الوَقاحَةُرسول اللّه عليه السلام :لا إيمانَ لِمَن لا حَياءَ لَهُ. (3)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الحَياءَ وَالعَفافَ وَالعِيَّ _ عِيَّ اللِّسانِ لا عِيَّ القَلبِ _ مِنَ الإِيمانِ ، وَالفُحشَ وَالبَذاءَ وَالسَّلاطَةَ مِنَ النِّفاقِ. (4)
ن _ الحَسَدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعانِ في قَلبِ عَبدٍ الإِيمانُ وَالحَسَدُ. (5)
.
ص: 189
ل _ ناشكيبىامام زين العابدين عليه السلام :آن را كه شكيب نيست ، ايمان نيست .
امام صادق عليه السلام :شكيبايى براى ايمان ، چونان سر براى بدن است . هر گاه سر برود ، بدن هم از بين مى رود . همچنين هر گاه شكيبايى برود ، ايمان نيز مى رود .
م _ بى شرمىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن را كه شرم نيست ، ايمان نيست .
امام صادق عليه السلام :آزَرم و خويشتندارى و كُندى _ كندى زبان ، نه كندى دل _ از ايمان اند و بى شرمى و ناسزاگويى و بدزبانى ، از نفاق .
ن _ حسادتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در دل هيچ بنده اى ، ايمان و حسادت ، با هم گرد نمى آيند .
.
ص: 190
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الحَسَدَ يَأكُلُ الإِيمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ اليابِسَ. (1)
س _ إيذاءُ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ أذَى المُؤمِنِ مِن أعظَمِ سَبَبِ سَلبِ الإِيمانِ. (2)
ع _ إحصاءُ زَلّاتِ المُؤمِنِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أقرَبَ ما يَكونُ العَبدُ إلَى الكُفرِ أن يُؤاخِيَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَى الدّينِ فَيُحصِيَ عَلَيهِ عَثَراتِهِ وزَلّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِها يَوما ما. (3)
الإمام الصادق عليه السلام :أبعَدُ ما يَكونُ العَبدُ مِن اللّهِ أن يَكونَ الرَّجُلُ يُؤاخِي الرَّجُلَ وهُوَ يَحفَظُ عَلَيهِ زَلّاتِهِ لِيُعَيِّرَهُ بِها يَوما ما. (4)
ف _ إيذاءُ الجارِالكافي عن عمرو بن عكرمة عن الإمام الصادق عليه السلام :أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام وسَلمانَ وأبا ذرٍّ _ ونَسيتُ (5) آخَرَ وأظُنُّهُ المِقدادَ _ أن يُنادوا فِي المَسجِدِ بِأَعلى أصواتِهِم بِأَنَّهُ لا إيمانَ لِمَن لَم يَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ (6) ، فَنادَوا بِها ثَلاثاً. (7)
.
ص: 191
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حسادت ، ايمان را مى خورد ، آن چنان كه آتش ، هيزم خشك را مى خورد .
س _ آزُردن مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه آزردن مؤمن ، از بزرگ ترين اسبابِ از دست رفتنِ ايمان است .
ع _ شماره كردن لغزش هاى مؤمنامام باقر عليه السلام :نزديك ترين زمانِ بنده به كفر ، زمانى است كه شخصى با شخصى بر اساس دينش برادرى [و دوستى] كند و آن گاه ، آمار لغزش ها و اشتباهات وى را بگيرد تا روزى با آنها او را سركوفت زند .
امام صادق عليه السلام :دورترين زمانِ بنده از خدا ، زمانى است كه انسان با كسى برادرى [و دوستى] كند ، ولى لغزش هاى وى را به ياد بسپارد تا روزى ، با [بر شمردن ]آنها او را سرزنش كند .
ف _ آزُردن همسايهالكافى_ به نقل از عمرو بن عِكرِمه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام و سلمان و ابو ذر» و يك نفر ديگر كه من (عكرمه) فراموش كردم و به گمانم فرمود مقداد (1) _ «دستور داد تا در مسجد فرياد زنند كه : ايمان ندارد آن كس كه همسايه اش از شر و گزند او در امان نباشد و آنها سه بار اين مطلب را جار زدند» .
.
ص: 192
ص _ تِلكَ الآفاتُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في قَلبِ عَبدٍ أبَدا. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لا إيمانَ لِمَن لا تَقِيَّةَ لَهُ. (2)
الإمام عليّ عليه السلام :كَذَبَ مَنِ ادَّعَى الإِيمانَ وهُوَ مَشغوفٌ مِنَ الدُّنيا بِخُدَعِ الأَمانِيِّ وزورِ المَلاهي. (3)
الإمام الباقر عليه السلام :مَن قُسِمَ لَهُ الخُرقُ حُجِبَ عَنهُ الإِيمانُ. (4)
المحاسن عن الإمام الصادق عليه السلام :سِتَّةٌ لا تَكونُ في مُؤمِنٍ . قيلَ : وما هِيَ ؟ قالَ : العُسرُ وَالنَّكَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالكَذِبُ وَالحَسَدُ [وَالبَغيُ]. (5) وقالَ : لا يَكونُ المُؤمِنُ مُجازِفا 6 . (6)
.
ص: 193
ص _ و اين چند آفتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ايمان ، هرگز در دل هيچ بنده اى ، با هم جمع نمى شوند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه تقيّه نداشته نباشد ، ايمان ندارد .
امام على عليه السلام :دروغ مى گويد آن كه ادّعاى ايمان دارد ، در حالى كه شيفته آرزوهاى فريبنده و كامجويى هاى دروغين دنياست .
امام باقر عليه السلام :كسى كه تندخويى بهره اش شود ، از ايمان محروم مى ماند .
المحاسن :امام صادق عليه السلام فرمود : «شش چيز در هيچ مؤمنى نيست» . پرسيده شد : آنها چيستند؟ فرمود : «سختى ، (1) بى خيرى ، (2) سرسختى ، دروغگويى ، حسادت [و زورگويى] (3) » . و فرمود : «مؤمن ، گزافه كار هم نيست» .
.
ص: 194
الإمام الباقر عليه السلام :لا يُؤمِنُ رَجُلٌ فيهِ الشُّحُّ وَالحَسَدُ وَالجُبنُ ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ولا حَريصا ولا شَحيحا . (1)
الكافي عن عليّ بن سويد :كَتَبتُ إلى أبِي الحَسَنِ موسى عليه السلام وهُوَ فِي الحَبسِ كِتابا أسأَلُهُ عَن حالِهِ وعَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، فَاحتُبِسَ الجَوابُ عَلَيَّ أشهُراً ، ثُمَّ أجابَني بِجَوابٍ هذِهِ نُسخَتُهُ : بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرَّحيمِ... لَيسَ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ الغِشُّ ولَا الأَذى ولَا الخِيانَةُ ولَا الكِبرُ ولَا الخَنا (2) ولَا الفُحشُ (3) ولَا الأَمرُ بِهِ. (4)
.
ص: 195
امام باقر عليه السلام :ايمان نياورده است مردى كه در او بُخل و حسد و ترسويى باشد . مؤمن ، ترسو و آزمند و بخيل نيست .
الكافى_ به نقل از على بن سُوَيد _ :هنگامى كه امام كاظم عليه السلام در زندان بود ، نامه اى براى او نوشتم و از حال ايشان جويا شدم و سؤالات بسيارى را هم پرسيدم . چند ماهى گذشت و از پاسخ نامه ام خبرى نشد . سپس پاسخم را داد كه متن آن ، چنين است : «بسم اللّه الرحمن الرحيم ... ناراستى و آزاررسانى و خيانت كردن و تكبّر و ناسزاگويى و زشتكارى و دستور دادن به آن ، از اخلاق مؤمنان نيست» .
.
ص: 196
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ المُؤمِنُ بِالطَّعّانِ ، ولَا اللَّعّانِ ، ولَا الفاحِشِ ، ولَا البَذيءِ. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : الشُّحُّ وسوءُ الخُلُقِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :خَصلَتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ ، وسوءُ الخُلُقِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسُوءُ الظَّنِّ بِالرِّزقِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لا تَجتَمِعُ خَصلَتانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ ، وَالكَذِبُ . (5)
فقه الرضا :قالَ العالِمُ عليه السلام : إيّاكُم وَالبُخلَ فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكونُ في حُرٍّ ولا مُؤمِنٍ ، إنَّهُ خِلافُ الإِيمانِ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لا يَكونُ سَجِيَّتُهُ الكَذِبَ وَالبُخلَ وَالفُجورَ ، ورُبَّما ألَمَّ مِن ذلِكَ شَيئا لا يَدومُ عَلَيهِ . (7)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :النَّميمَةُ وَالشَّتيمَةُ وَالحَمِيَّةُ فِي النّارِ، ولا يَجتَمِعنَ في صَدرِ مُؤمِنٍ. (8)
.
ص: 197
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، طعنه زن و لعنتگر و دشنامگو و بددهن نيست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت است كه در مؤمن جمع نمى شوند : بخل و بدخويى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت است كه در مؤمن با هم گرد نمى آيند : بخل و بداخلاقى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت است كه در مؤمن گرد نمى آيند : بخل و بدگمانى به روزى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت در مؤمن جمع نمى شوند : بخل و دروغ .
الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام :عالم عليه السلام (1) فرمود : «از بُخْل ، دورى كنيد ؛ زيرا بخل ، آفتى است كه در انسان آزاده و در مؤمن ، يافت نمى شود . بخل ، با ايمان نمى سازد» .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، خصلتش دروغ گفتن و بخل ورزيدن و زنا كردن نيست . گاهى به چيزى از اينها دست مى يازد ؛ ولى ادامه نمى دهد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخن چينى و دشنامگويى و حَميّت ، (2) در آتش اند و در سينه هيچ مؤمنى جمع نمى شوند .
.
ص: 198
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُجمَعُ الخَمرُ وَالإِيمانُ في جَوفٍ أو قَلبِ رَجُلٍ أبَدا. (1)
الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ بَريءٌ مِنَ النِّفاقِ. (2)
عنه عليه السلام :الحَذَرَ الحَذَرَ وَالجِدَّ الجِدَّ ، فَإِنَّهُ «لَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ» (3) . إنَّ مِن عَزائِمِ اللّهِ فِي الذِّكرِ الحَكيمِ الَّتي لَها يَرضى ولَها يَسخَطُ ولَها يُثيبُ وعَلَيها يُعاقِبُ أنَّهُ لَيسَ بِمُؤمِنٍ وإن حَسُنَ قَولُهُ وزَيَّنَ وَصفَهُ وفَضلَهُ غَيرُهُ ، إذا خَرَجَ مِنَ الدُّنيا فَلَقِيَ اللّهَ بِخَصلَةٍ مِن هذِهِ الخِصالِ لَم يَتُب مِنها : الشِّركِ بِاللّهِ فيمَا افتَرَضَ عَلَيهِ مِن عِبادَتِهِ ، أو شِفاءِ غَيظٍ بِهَلاكِ نَفسِهِ ، أو يُقِرُّ بِعَمَلٍ فَعَمِلَ بِغَيرِهِ ، أو يَستَنجِحُ حاجَةً إلَى النّاسِ بِإِظهارِ بِدعَةٍ في دينِهِ أو سَرَّهُ أن يَحمَدَهُ النّاسُ بِما لَم يَفعَل مِن خَيرٍ ، أو مَشى فِي النّاسِ بِوَجهَينِ ولِسانَينِ وَالتَّجَبُّرِ وَالاُبَّهَةِ . وَاعلَم [ وَاعقِل ذلِكَ فَ] _إِنَّ المِثلَ دَليلٌ عَلى شِبهِهِ ، إنَّ البَهائِمَ هَمُّها بُطونُها ، وإنَّ السِّباعَ هَمُّهَا التَّعَدِّي وَالظُّلمُ ، وإنَّ النِّساءَ هَمُّهُنَّ زينَةُ الدُّنيا وَالفَسادُ فيها ، وإنَّ المُؤمِنينَ مُشفِقونَ مُستَكينونَ خائِفونَ. (4)
الإمام الصادق عليه السلام_ في صِفَةِ الخُروجِ مِنَ الإِيمانِ _ :وقَد يَخرُجُ مِنَ الإِيمانِ بِخَمسِ جِهاتٍ مِنَ الفِعلِ كُلُّها مُتَشابِهاتٌ مَعروفاتٌ : الكُفرُ ، وَالشِّركُ ، وَالضَّلالُ ، وَالفِسقُ ، ورُكوبُ الكَبائِرِ. (5)
الأمالي للطوسي عن عمار بن موسى الساباطيّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ أبا اُمَيَّةَ يوسُفَ بنَ ثابِتٍ حَدَّثَ عَنكَ أنَّكَ قُلتَ : لا يَضُرُّ مَعَ الإِيمانِ عَمَلٌ ، ولا يَنفَعُ مَعَ الكُفرِ عَمَلٌ ؟ فَقالَ عليه السلام : إنَّهُ لَم يَسأَلني أبو اُمَيَّةَ عَن تَفسيرِها ، إنَّما عَنَيتُ بِهذا أنَّهُ مَن عَرَفَ الإِمامَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وتَوَلّاهُ ثُمَّ عَمِلَ لِنَفسِهِ بِما شاءَ مِن عَمَلِ الخَيرِ قُبِلَ مِنهُ ذلِكَ وضوعِفَ لَهُ أضعافا كَثيرَةً فَانتَفَعَ بِأَعمالِ الخَيرِ مَعَ المَعرِفَةِ ، فَهذا ما عَنَيتُ بِذلِكَ . وكَذلِكَ لا يَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ الأَعمالَ الصّالِحَةَ الَّتي يَعمَلونَها إذا تَوَلَّوُا الإِمامَ الجائِرَ الَّذي لَيسَ مِنَ اللّهِ تَعالى . فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ أبي يَعفورٍ : ألَيسَ اللّهُ تَعالى قالَ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ» (6) فَكَيفَ لا يَنفَعُ العَمَلُ الصّالِحُ مِمَّن تَوَلّى أئِمَّةَ الجَورِ؟ فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وهَل تَدري مَا الحَسَنَةُ الَّتي عَناهَا اللّهُ تَعالى في هذِهِ الآيَةِ؟ هِيَ وَاللّهِ مَعرِفَةُ الإِمامِ وطاعَتُهُ ، وقالَ عز و جل : «وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (7) . وإنَّما أرادَ بِالسَّيِّئَةِ إنكارَ الإِمامِ الَّذي هُوَ مِنَ اللّهِ تَعالى ، ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن جاءَ يَومَ القِيامَةِ بِوِلايَةِ إمامٍ جائِرٍ لَيسَ مِنَ اللّهِ وجاءَ مُنكِرا لِحَقِّنا جاحِدا بِوِلايَتِنا أكَبَّهُ اللّهُ تَعالى يَومَ القِيامَةِ فِي النّارِ . (8)
.
ص: 199
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شراب و ايمان ، هرگز در درون يا دل مردى جمع نمى شوند .
امام على عليه السلام :ايمان ، مبرّا از نفاق است .
امام على عليه السلام :زينهار ، زينهار! بكوشيد ، بكوشيد ؛ زيرا «هيچ كس چون شخص آگاه ، تو را آگاه نمى كند» . از جمله احكام قطعىِ خداوند در قرآن حكيم _ كه خشنودى و ناخشنودىِ او در آنهاست و پاداش و كيفرش بر پايه آنهاست _ ، اين است كه هر گاه كسى از دنيا برود و با يكى از اين خصلت ها خداى را ملاقات كند و توبه نكرده باشد ، مؤمن نيست ، هر چند گفتارش نيكو باشد و ديگران او را به نيكى و فضل بستايند : شريك گرفتن براى خداوند در عبادتش كه بر او واجب كرده است ، يا فرو نشاندن خشم با كشتن خود ، يا كارى را بپذيرد و خلاف آن عمل كند ، يا با پديد آوردن بدعتى در دينش ، بخواهد به هدف خود در ميان مردم برسد ، يا دوست داشته باشد كه مردم او را براى كار نيكى كه نكرده است ، بستانيد ، يا با مردم ، دو رو و دو زبان باشد و با تكبّر و غرور رفتار كند . بدان [و اين را درياب ؛ چرا] كه نمونه ، دليل بر همانند آن است . (1) دام ها همّ و غمشان شكمشان است . درندگان ، همّ و غمشان تجاوز و ستم است . زنان ، همّ و غمشان ، زيور دنيا و تباهى در آن است ، و مؤمنان ، [از خداوندْ] بيمناك و فرمان بردار و ترسان اند .
امام صادق عليه السلام_ در بيان برون رفتن از ايمان _ :آدمى با پنج كار _ كه همگى همانند و شناخته شده اند _ از ايمان بيرون مى رود : كفر ، شرك ، گم راهى ، فسق ، و ارتكاب گناهان كبيره .
الأمالى ، طوسى_ به نقل از عمّار بن موسى ساباطى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : ابو اُميّه يوسف بن ثابت ، از شما چنين نقل كرده است كه فرموده ايد : «با وجود ايمان ، هيچ عملى زيان نمى زند ، و با وجود كفر ، هيچ عملى سود نمى بخشد» . [آيا درست است؟] فرمود : «ابو اُميه تفسيرش را از من نپرسيد . مقصودم از اين جمله ، آن بود كه هر كس امام از خاندان محمّد عليهم السلام را بشناسد و از او پيروى كند و سپس هر كار نيكى كه خواست ، براى خود انجام دهد ، آن كار از او پذيرفته مى شود و برايش چندين برابر مى گردد . پس با بودنِ شناخت ، از كارهاى نيك ، بهره مند شده است . مقصود من از آن جمله ، اين بوده است . همچنين اگر بندگان از پيشواى باطل غير الهى پيروى كنند ، خداوند ، كارهاى شايسته اى را كه انجام مى دهند ، از آنها نمى پذيرد» . عبد اللّه بن ابى يعفور پرسيد : مگر نه اين است كه خداى متعال فرموده : «هر كس كار نيك بياورد ، او را [پاداشى] بهتر از آن است و آنان از هراس آن روز ، آسوده اند» ؟ پس چگونه كار نيك كسى كه از پيشوايان ستم و باطل پيروى كند ، سودمند نيست؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا مى دانى مقصود از كار نيكى كه خداوند متعال در اين آيه فرموده است ، چيست؟ به خدا سوگند ، مقصود ، شناخت امام و فرمان بردارى از اوست . همچنين خداوند عز و جل فرموده است : «و كسانى كه كار بد بياورند ، به رو ، در آتش مى افتند . آيا جز آنچه انجام مى داديد ، سزا مى بينيد؟» و مرادش از بدى ، انكار پيشوايى است كه از جانب خداى متعال است» . امام صادق عليه السلام سپس فرمود : «هر كس در روز قيامت ، با ولايت پيشواى ناحق و غير الهى و با انكار حقّ ما و نفى ولايت ما بيايد ، خداوند متعال در روز قيامت ، او را در آتش ، سرنگون مى كند» .
.
ص: 200
. .
ص: 201
. .
ص: 202
پژوهشى در باره امكان يا عدم امكان زوال ايمانبر پايه آيات و احاديثى كه در اين فصل آمد ، ايمان ، دو گونه است : پايدار و ناپايدار . ايمان پايدار ، ايمانى است كه تا هنگام مرگ ، همراه مؤمن است و ايمان ناپايدار ، ايمانى است كه همراهى آن با انسان ، موقّتى است و پس از مدّتى ، زايل مى گردد . همچنين عمل به مقتضاى ايمان ، موجب پايدارى آن ، و ترك عمل ، سبب ناپايدارى آن است . در اين جا اين بحث قابل طرح است كه : آيا اساسا ايمان ناپايدار ، حقيقتا ايمان است ؟ و آيا ايمان حقيقى ، قابل زوال است يا خير؟ در اين باره ، چند نظر وجود دارد :
نظريه اوّل . ايمان حقيقى ، قابل زوال استعلّامه مجلسى ، اين نظريه را به بيشتر متكلّمان نسبت داده است و در اين باره مى گويد : متكلّمان ، در اين كه اگر كسى در واقع امر و حقيقتا ايمان بياورد ، آيا امكان كافر شدنش وجود دارد يا خير ، اختلاف دارند . در اين كه چنين شخصى تا زمانى كه واجد صفت ايمان باشد ، كافر شمرده نمى شود ، حرفى نيست . حرف در اين است كه آيا : ايمان ، با ضدّش و غير ضدّش ، از بين رفتنى است يا نه ؟ بيشتر متكلّمان بر آن اند كه چنين چيزى ، شدنى است و بلكه واقع هم شده است ، به دليل اين كه از بين رفتن ضد با ضدّش يا مثل ضدّش (بنا بر عقيده به عدم اجتماع امور مشابه)
.
ص: 203
ممكن است ؛ براى اين كه از فرض وقوع چنين چيزى ، محال پيش نمى آيد و ظاهر آيات بسيارى ، بر آن دلالت مى كنند ، مثل اين سخن خداوند متعال : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا ؛ (1) كسانى كه ايمان آوردند ، سپس كافر شدند و باز ، ايمان آوردند ، سپس كافر شدند و آن گاه به كفر خود افزودند» و اين سخن خداوند متعال : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از فرقه اى از اهل كتاب ، فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان، به حال كفر بر مى گردانند» (2) . (3) افزون بر اين ، اگر ايمان حقيقى قابل زوال نباشد ، اصولاً توصيه به عوامل پايدارى ايمان و هشدار نسبت به آفات آن ، بى معناست ؛ زيرا ايمانِ حقيقى بر مبناى ياد شده ، حتما همراه با عوامل پايدارى آن است . از اين رو ، توصيه به آن ، تأكيد بر تحصيلِ حاصل است . بنا بر اين ، همه متونى كه بر ملازمت عوامل پايدارى ايمان و مفارقت اسباب ناپايدارى آن تأكيد دارند ، دليل قابل زوال بودن ايمان حقيقى نيز هستند.
نظريه دوم . ايمان حقيقى ، قابل زوال نيستشيخ مفيد ، اين نظريه را به بسيارى از فقهاى اماميّه ، محدّثان و متكلّمان نسبت مى دهد و نوبختيان و معتزله را مخالف اين نظريه معرّفى مى كند و مى گويد : مى گويم : هر كس در روزى از روزگاران ، خداوند را بشناسد و در زمانى به او ايمان بياورد ، جز بر ايمان نخواهد مُرد و هر كس بر كفر به خداوند متعال از دنيا
.
ص: 204
برود ، چنين كسى هرگز و لحظه اى ، به خدا ايمان نداشته است . اين نظر مرا ، احاديثى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام تأييد مى كنند و فقها و محدّثان شيعى بسيارى همين نظر را دارند و بسيارى از متكلّمان در اقصا نقاط عالم اسلام ، بر همين نظرند . نوبختيان _ كه رحمت خدا بر آنان باد _ با آن مخالف اند و اهل اعتزال هم با آنان هم رأى اند . (1) امّا علّامه مجلسى ، اين نظريه را به برخى از متكلّمان نسبت داده است . (2) ظاهرا نخستين بار ، سيّدِ مرتضى عَلَم الهدى ، اين نظريه را ابراز داشته و پس از او ابو اسحاق نوبختى ، شيخ طوسى ، طبْرِسى ، ابو الفتوح رازى ، علّامه حلّى و سپس شيخ حرّ عاملى (3) از او پيروى كرده اند . سيّدِ مرتضى چنين گفته است : به اجماع ، ثابت شده كه مؤمن ، سزامند ثواب دائمى است و [از سوى ديگر ، ]باطل بودن حبط عمل را هم كه بيان كرديم ، و چون اين دو ثابت شد ، ناگزير ، مؤمنِ به خداى متعال و پيامبرش ، بايد به ايمانش وفادار باشد و روا نيست كه كافر شود ؛ زيرا اگر كافر شود ، اجماع بر اين است كه كفر ، كيفر دائمى دارد . چنين چيزى ، منجر به اجتماع ثواب و كيفر دائمى مى شود . (4) توضيح مطلب ، اين كه : بر مبناى نظر سيّدِ مرتضى رحمه الله ، ايمان ، علّت ثواب دائم ، و كفر ، علّت عقاب دائم است و با عنايت به اين كه جمع ميان ثواب دائم و عقاب دائم ، عقلاً محال است ، بايد گفت : ايمان حقيقى _ كه موجب ثواب دائم است _ قابل زوال نيست ، مگر اين كه قائل به «حبط» شويم ؛ يعنى بگوييم كه عروض «كفر» پس از «ايمان» ، موجب از بين رفتن ثواب دائم مى گردد . اين مطلب نيز باطل
.
ص: 205
است ، زيرا لازمه آن ، اين است كه كسى كه خوبى و بدى او برابر است ، مانند كسى باشد كه هيچ كارى انجام نداده است و يا اگر بدى هاى او بيش از كارهاى نيك اوست ، مانند كسى باشد كه هيچ كار نيكى انجام نداده است و امورى از اين قبيل ، كه باطل و محال اند . (1) گفتنى است كه طرفداران اين نظريه ، بر پايه استدلالى كه بدان اشاره شد ، اطلاق «مؤمن» در آيات و احاديث را بر كسانى كه ايمان آنها موقّتى است ، مَجازى مى دانند ، مانند آنچه در قرآن در باره منافقان آمده است : «قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ . (2) با دهانشان گفتند : «ايمان آورديم» ، در حالى كه دلشان مؤمن نبود » .
نقد نظريه دوماين نظريه ، مبتنى بر اين مبناست كه ايمان حقيقى ، علّت تامّه ثواب ابدى است و عقلاً ممكن نيست كه خداوند متعال ، پاداش ايمان و عمل به مقتضاى آن را به وسيله «كفر» و اعمال ناشايست از بين ببرد ؛ ليكن اين مبنا صحيح نيست و متون فراوانى از جمله آيه زير به روشنى دلالت بر بطلان آن دارند : «وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ . (3) و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند ، آنان ، كردارهايشان در دنيا و آخرت، تباه مى شود، و ايشان اهل آتش اند و در آن ، ماندگار خواهند بود» .
.
ص: 206
همچنين استدلال به اجماع براى اثبات اين كه مؤمن استحقاق پاداش دائم دارد ، با عنايت به اختلافى بودن مسئله ، بويژه اين كه بيشتر متكلّمان ، مخالف اين نظريه اند ، صحيح نيست ؛ امّا آنچه براى اثبات بطلان «حبط» از نظر عقلى بدان استناد شده ، صحيح نيست و مشروح بحث در اين باره ، در مَدخل «عمل» از اين دانش نامه خواهد آمد ، إن شاء اللّه !
نظريه سوم . تفاوت ايمانِ مستند به علم قطعى و ايمانِ مستند به ظنّ قوىعلّامه مجلسى ، پس از طرح مباحث كلامى مربوط به اين نظريه ، در بحار الأنوار مى گويد : اگر در ايمان ، به گمان [حاصل از تقليد و غير آن] بسنده شود ، ترديدى نيست كه تبديل ايمان به كفر ، شدنى خواهد بود ؛ امّا اگر در ايمان ، علم يقينى شرط باشد ، تبديل آن به كفر ، مشكل است ... . آرى ! اگر يقين در ايمان شرط باشد و آن هم ، به عقيده قطعى تغييرناپذير منطبق با واقع تفسير گردد ، از بين رفتنى نخواهد بود . [اگر از بين رفت ،] پس از زوال چنين ايمانى ، معلوم مى شود كه آن شخص ، در واقع ، مؤمن نبوده است ؛ امّا اعتبار اين سخن ، جاى حرف دارد . (1) ايشان ، نظر خود را در مرآة العقول با توضيح بيشترى بيان كرده ، مى گويد : حقيقت ، اين است كه ايمان ، هر گاه به حدّ يقين برسد ، زايل شدنى نخواهد بود ؛ امّا رسيدن آن به حدّ يقين ، بسيار اندك است . تكليف كردن عموم مردم ، به رساندن ايمان به يقين نيز حرجى است ؛ بلكه ظاهر ، اين است كه در ايمان بيشتر مردم ، گمان قوى اى كه جان آدمى به آن آرامش پيدا كند ، كافى است ، و البتّه از بين رفتن چنين ايمانى ، ممكن است . ايمان _ همان گونه كه دانستى _ مراتب بسيار دارد كه از ميان رفتن برخى از آن
.
ص: 207
مراتب و بازگشت به شك و حتّى رسيدن به مرتبه انكار ، ممكن است و اين ، در ايمان به معاد است . برخى از مراتب ايمان ، از ميان رفتنى نيست ، نه با گفتار ، نه با عمل ، و نه در باور . برخى از آن مراتب ، در گفتار و عمل ، زايل شدنى است ؛ امّا در باور ، ماندگار است ، مثل كافرانى كه به درستىِ رسالت پيامبر ، معتقد بودند (همچون ابو جهل و امثال او) و به دليل غرض هاى تبهكارانه و خواست هاى دنيايى ، با پيامبر صلى الله عليه و آله دشمنى كردند و شديدا منكر رسالت او شدند . بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ، نصب على عليه السلام را به مقام ولايت در روز غدير به چشم ديدند و صراحت كلام پيامبر صلى الله عليه و آله را در جاهاى بسيارى به گوش شنيدند ؛ امّا بدبختى و دنيادوستى بر آنها سايه انداخت و آن را منكر شدند . (1) مقصود علاّمه مجلسى از «يقين» ، به قرينه مقابله با «ظن» ، همان علم قطعى است . بنا بر اين ، ايشان ، ظنّ قوى و اطمينان آور را هم در تحقّق ايمان ، كافى مى داند و بر اين باور است كه ايمان ، اگر مستند به «علم» باشد ، از آن جا كه تبديل «علم» به «جهل» ممكن نيست ، زوال ايمان به اين معنا نيز ممكن نيست ؛ امّا اگر ايمان ، مستند به ظنّ قوى باشد ، قابل زوال است . البتّه ايشان در ادامه سخن مى گويد : اگر در ايمان ، جزم هم شرط باشد ، از آن جا كه علاوه بر معرفت قلبى ، اعتراف زبانى و نيز عدم صدور عملى كه موجب كفر گردد ، شرط تحقّق و تداوم آن است ، زوال ايمان از طريق انكار زبانى و يا ايجاد اسباب كفر ، امكان پذير است . 2 بر اين اساس ، هر چند مرحوم مجلسى در بحار الأنوار و در بخش نخست
.
ص: 208
مطالب خود در مرآة العقول ، ايمانِ مستند به علم قطعى را غير قابل زوال مى داند ، ليكن با عنايت به آنچه در مرآة العقول ، در تفسير «ايمان» آورده ، بايد گفت نظر نهايى ايشان با نظر بيشتر متكلّمان ، تفاوتى ندارد .
نظريه چهارم . درجات والاى ايمان ، غير قابل زوال استظاهرا نظريه صحيح در مسئله مورد بحث ، همين نظريه است كه به روشنى مى توان آن را از احاديث اهل بيت عليهم السلام استنباط كرد ، چنان كه در حديثى ، با سند معتبر ، از امام باقر عليه السلام و يا امام صادق عليه السلام آمده است : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِيمانِ لا زَوالَ لَهُ ، وَ خَلَقَ خَلقا لِلكُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وَ خَلَقَ خَلقا بَينَ ذلِكَ وَ استَودَعَ بَعضَهُمُ الإِيمانَ ، فإِن يَشأ أن يُتِمَّهُ لَهُم أتَمَّهُ ، وَ إن يَشَأ أن يَسلُبَهُم إيّاهُ سَلَبَهُم . خداوند ، آفريدگانى را براى ايمان ، به گونه اى آفريده كه [ايمانشان] از ميان رفتنى نيست و براى كفر نيز آفريدگانى را چنان پديد آورده كه آن [كفر] هم زوال پذير نيست و در اين ميان ، آفريدگانى را پديد آورده و در برخى از آنها ، ايمان را به وديعه گذاشته است . اگر بخواهد آن را برايشان كامل كند ، كامل مى كند و اگر بخواهد از آنها سلب كند ، سلب مى كند . (1)و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است : إنَّ اللّهَ ... جَبَلَ بَعضَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، وَ مِنهُم مَن اُعيرَ الإِيمانَ عارِيَّةً ، فَإِذا هُوَ دَعا وَ ألَحَّ فِى الدُّعاءِ ماتَ عَلَى الإِيمانِ . خداوند ... ، طبيعت برخى از مؤمنان را چنان بر ايمان سرشته كه هرگز مرتد نمى شوند ، و براى برخى ديگر ، ايمان را به عاريت گذاشته كه اگر دعا كند و اصرار بورزد ، بر ايمان خواهد مُرد . (2)
.
ص: 209
اين دو حديث به روشنى دلالت دارند كه انسان در سير تكاملى خود ، گاه در اثر مجاهدت ، به مرتبه والايى از ايمان دست مى يابد كه ديگر ، قابل زوال نيست ، بدين معنا كه خداوند متعال ، مصونيت وى را از لغزش ، تضمين مى كند . در چنين مرتبه اى ، ايمان ، جزء لاينفكّ طبيعت انسان مى گردد و بدين سان ، آفرينش او در جهت ايمانى پايدار قرار مى گيرد . به عكس ، گاه انسان در نتيجه كارهاى ناشايست ، به نقطه اى از كُفر مى رسد كه اين صفت ، ضميمه ذات او مى گردد و آفرينش او در جهت كُفرى پايدار كه هرگز روى سعادت را نخواهد ديد ، قرار مى گيرد . بر پايه اين نظريه ، ايمان حقيقى تا زمانى كه به درجه اى از كمال نرسد كه جزء طبيعت انسان گردد ، قابل زوال است و هنگامى كه به درجه مورد اشاره رسيد ، قابل زوال نيست ؛ امّا نه به دلايلى كه علم الهُدى بدانها استناد جسته است و نه به جهت محال بودنِ تبديل علم قطعى به جهل ، و نه بر اساس تفصيل قائل شدن ميان ايمانِ مستند به علم قطعى و ايمانِ مستند به ظنّ قوى _ چنان كه علّامه مجلسى آورده است _ ؛ بلكه به دليل آن كه وقتى ايمانْ كمال يافت ، مؤمن ، مصونيت الهى مى يابد .
.
ص: 210
الفصل الخامس : درجات الإيمان5 / 1الكتابتَفاضُلُ دَرَجاتِ المُؤمِنينَ بِزِيادَةِ الإِيمانِ وَالعِلمِ وَالعَمَلِ الصّالِحِ«هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» . (1)
«أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» . (2)
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» . (3)
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ» . (4)
راجع : طه : 75 ، آل عمران : 173 ، الأحزاب : 22 ، المدّثّر : 31 .
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : « فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ » _ :السّابِقُ يَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ ، وَالمُقتَصِدُ يُحاسَبُ حِسابا يَسيرا ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ يُحبَسُ في يَومٍ مِقدارُهُ خَمسونَ (5) ألفَ سَنَةٍ حتّى يَدخُلَ الحَزَنُ في جَوفِهِ ثُمَّ يَرحَمُهُ فَيُدخِلُهُ الجَنَّةَ . (6)
.
ص: 211
فصل پنجم: درجات ايمان5 / 1افزايش درجات مؤمنان ، با فزونى ايمان و دانش و كار نيكقرآن«ايشان نزد خداوند ، درجاتى [گوناگون] دارند و خدا به آنچه مى كنند ، بيناست » .
«آنان هستند كه حقّاً مؤمن اند . براى آنان نزد پروردگارشان ، درجاتى [گوناگون] و آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود» .
«تا خدا ، مرتبه كسانى از شما را كه گرويده اند و كسانى را كه دانشمندند ، بلند گرداند ، و البته خدا به آنچه مى كنيد ، آگاه است» .
«سپس كتاب را به كسانى از بندگان خود كه [ آنان را ] برگزيديم ، ميراث داديم . پس برخى از آنان ، به خود ستمكارند و برخى از ايشان ، ميانه رو و برخى از آنان در خوبى ها ، به اذن خدا پيشتازند . اين است توفيق بزرگ» .
ر . ك : طه : آيه 75 ، آل عمران : آيه 173 ، احزاب : آيه 22 ، مدّثّر : آيه 31 .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و برخى از ايشان ، ميانه رو و برخى از ايشان ، به اذن خدا ، در خوبى ها پيشتازند» _ :پيشتاز ، بدون حسابرسى به بهشت مى رود . ميانه رو ، حسابرسىِ اندكى مى شود و ستم كننده به خويش ، يك روز _ كه اندازه اش پنجاه هزار سال است _ نگه داشته مى شود ، چندان كه اندوه ، وجودش را فرا مى گيرد و سپس خداوند به او رحم مى آورد و وارد بهشتش مى كند .
.
ص: 212
الإمام عليّ عليه السلام_ أيضاً _ :السّابِقُ مَن يُؤَدِّي الفَرضَ وَالسُّنَنَ وَالفَضائِلَ ، وَالمُقتَصِدُ الَّذي يُؤَدِّي الفَرضَ ويُقَصِّرُ فِي السُّنَنِ وَالفَضائِلِ . (1)
الإمام الباقر عليه السلام_ أيضاً _ :أمَّا الظّالِمُ لِنَفسِهِ مِنّا فَمَن عَمِلَ عَمَلاً صالِحا وآخَرَ سَيِّئا ، وأمَّا المُقتَصِدُ فَهُوَ المُتَعَبِّدُ المُجتَهِدُ ، وأمَّا السّابِقُ بِالخَيراتِ فَعَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ومَن قُتِلَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله شَهيدا. (2)
الكافي عن سالم :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» قالَ : السّابِقُ بِالخَيراتِ : الإِمامُ ، وَالمُقتَصِدُ : العارِفُ لِلإِمامِ ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ : الَّذي لا يَعرِفُ الإِمامَ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» _ :الظّالِمُ يَحومُ حَومَ نَفسِهِ وَالمُقتَصِدُ يَحومُ حَومَ قَلبِهِ وَالسّابِقُ يَحومُ حَومَ رَبِّهِ عز و جل . (4)
.
ص: 213
امام على عليه السلام_ در باره همين آيه _ :پيشتاز ، كسى است كه واجبات و مستحبّات و فضايل را به جا مى آورد و ميانه رو ، كسى است كه واجبات را به جا مى آورد ؛ ولى در مستحبّات و فضايل ، كوتاهى مى كند .
امام باقر عليه السلام_ در همين باره _ :ستم كننده به خويش كه از ما باشد ، كسى است كه هم كار نيك كند و هم بد . ميانه رو ، عبادت پيشه سختكوش است و پيشتاز در خوبى ها ، عبارت اند از على و حسن و حسين عليهم السلام و هر كس از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله كه شهيد شود .
الكافى_ به نقل از سالم _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «سپس كتاب را به كسانى از بندگان خود كه برگزيديم ، ميراث داديم . پس برخى از ايشان ، به خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه روند و برخى از ايشان ، به اذن خدا ، در خوبى ها پيشتازند» پرسيدم . فرمود : «پيشتاز در خوبى ها ، امام است . ميانه رو ، كسى است كه امام را مى شناسد [و به امامت اعتقاد دارد] . ستم كننده به خويش ، كسى است كه امام را نمى شناسد [و به وى اعتقاد ندارد]» .
امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اين آيه شريف : «سپس كتاب را به كسانى از بندگان خود كه برگزيديم ، ميراث داديم . پس برخى از آنان ، به خود ، ستمكارند و برخى از ايشان ميانه روند و برخى از ايشان ، به اذن خدا ، در خوبى ها پيشتازند» _ :ستم كننده ، بر گِرد نفس خود مى چرخد . ميانه رو ، گِرد دلش مى چرخد ، و پيشتاز ، گِرد پروردگارش مى چرخد .
.
ص: 214
الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ» _ :الدَّرَجَةُ ما بَينَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ فِي الدُّنيا عَلى ثَلاثَةِ أجزاءٍ : « الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ » (2) ، وَالَّذي يَأمَنُهُ النّاسُ عَلى أموالِهِم وأنفُسِهِم ، ثُمَّ الَّذي إذا أشرَفَ عَلى طَمَعٍ تَرَكَهُ للّهِِ عز و جل . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ يَزيدُ ويَنقُصُ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ ثَلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةٌ وثَلاثونَ شَريعَةً ، مَن وافى بِواحِدَةٍ مِنها دَخَلَ الجَنَّةَ (5) . (6)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ يَبدو لُمظَةً (7) فِي القَلبِ ، كُلَّمَا ازدادَ الإِيمانُ ازدادَتِ اللُّمظَةُ . (8)
.
ص: 215
امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند بزرگ : «ايشان نزد خدا درجاتى [گوناگون ]دارند» _ :هر درجه ، به اندازه فاصله آسمان تا زمين است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان در دنيا ، سه دسته اند : «كسانى كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردند ، سپس ترديد نكردند و با مال و جان خود ، در راه خدا جهاد كردند» ؛ و كسى كه مردم او را بر مال و جان خود امين مى دانند ؛ و سپس كسى كه هر گاه با طمعى رو به رو شود ، براى خداوند عز و جل آن را ترك گويد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار و كردار است و افزايش و كاهش مى يابد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، از سيصد و سى و سه شريعت است . هر كه از يكى از آنها وارد شود ، وارد بهشت مى گردد . (1)
امام على عليه السلام :ايمان ، چون نقطه سفيدى ، در دل ، آشكار مى شود . هر چه ايمان افزوده شود ، آن نقطه افزايش مى يابد .
.
ص: 216
عنه عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ يَبدَأُ لُمظَةً بَيضاءَ فِي القَلبِ ، فَكُلَّمَا ازدادَ الإِيمانُ عِظَما ازدادَ ذلِكَ البَياضُ ، فَإِذَا استُكمِلَ الإِيمانُ ابيَضَّ القَلبُ كُلُّهُ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ مُؤمِنانِ : مُؤمِنٌ وَفى للّهِِ بِشُروطِهِ الَّتي شَرَطَها عَلَيهِ ، فَذلِكَ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقا ، وذلِكَ مَن يَشفَعُ ولا يُشفَعُ لَهُ ، وذلِكَ مِمَّن لا تُصيبُهُ أهوالُ الدُّنيا ولا أهوالُ الآخِرَةِ . ومُؤمِنٌ زَلَّت بِهِ قَدَمٌ، فَذلِكَ كَخامَةِ الزَّرعِ كَيفَما كَفَأَتهُ الرّيحُ انكَفَأَ ، وذلِكَ مِمَّن تُصيبُهُ أهوالُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ويُشفَعُ لَهُ، وهُوَ عَلى خَيرٍ. (2)
الكافي عن أبي عمرو الزبيري عن أبي عبد اللّه عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : إنَّ لِلإِيمانِ دَرَجاتٍ ومَنازِلَ ، يَتَفاضَلُ المُؤمِنونَ فيها عِندَ اللّهِ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : صِفهُ لي رَحِمَكَ اللّهُ حَتّى أفهَمَهُ . قالَ : إنَّ اللّهَ سَبَّقَ بَينَ المُؤمِنينَ كَما يُسَبَّقُ بَينَ الخَيلِ يَومَ الرِّهانِ ، ثُمَّ فَضَّلَهُم عَلى دَرَجاتِهِم فِي السَّبقِ إلَيهِ ، فَجَعَلَ كُلَّ امرِىً مِنهُم عَلى دَرَجَةِ سَبقِهِ لا يَنقُصُهُ فيها مِن حَقِّهِ ، ولا يَتَقَدَّمُ مَسبوقٌ سابِقاً ، ولا مَفضولٌ فاضِلاً ، تَفاضَلَ بِذلِكَ أوائِلُ هذِهِ الاُمَّةِ وأواخِرُها ، ولَو لَم يَكُن لِلسّابِقِ إلَى الإِيمانِ فَضلٌ عَلَى المَسبوقِ إذاً لَلَحِقَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها . نَعَم ولَتَقَدَّموهُم إذا لَم يَكُن لِمَن سَبَقَ إلَى الإِيمانِ الفَضلُ عَلى مَن أبطَأَ عَنهُ ، ولكِن بِدَرَجاتِ الإِيمانِ قَدَّمَ اللّهُ السّابِقينَ وبِالإِبطاءِ عَنِ الإِيمانِ أخَّرَ اللّهُ المُقَصِّرينَ ، لِأَنّا نَجِدُ مِنَ المُؤمِنينَ مِنَ الآخِرينَ مَن هُوَ أكثَرُ عَمَلاً مِنَ الأَوَّلينَ ، وأكثَرُهُم صَلاةً وصَوماً وحَجّاً وزَكاةً وجِهاداً وإنفاقاً ، ولَو لَم يَكُن سَوابِقُ يَفضُلُ بِهَا المُؤمِنونَ بَعضُهُم بَعضاً عِندَ اللّهِ لَكانَ الآخِرونَ بِكَثرَةِ العَمَلِ مُقَدَّمينَ عَلَى الأَوَّلينَ ، ولكِن أبَى اللّهُ عز و جل أن يُدرِكَ آخِرُ دَرَجاتِ الإِيمانِ أوَّلَها ، ويُقَدَّمَ فيها مَن أخَّرَ اللّهُ أو يُؤَخَّرَ فيها مَن قَدَّمَ اللّهُ . قُلتُ : أخبِرني عَمّا نَدَبَ اللّهُ عز و جل المُؤمِنينَ إلَيهِ مِنَ الاِستِباقِ إلَى الإِيمانِ . فَقالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : « سَابِقُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ» (3) وقالَ : « السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ » (4) وقالَ : « وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ » (5) فَبَدَأَ بِالمُهاجِرينَ الأَوَّلينَ عَلى دَرَجَةِ سَبقِهِم ، ثُمَّ ثَنّى بِالأَنصارِ ثُمَّ ثَلَّثَ بِالتّابِعينَ لَهُم بِإِحسانٍ ، فَوَضَعَ كُلَّ قَومٍ عَلى قَدرِ دَرَجاتِهِم ومَنازِلِهِم عِندَهُ ثُمَّ ذَكَرَ ما فَضَّلَ اللّهُ عز و جلبِهِ أولِياءَهُ بَعضَهُم عَلى بَعضٍ فَقالَ عز و جل : «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ» إلى آخِرِ الآيَةِ (6) ، وقالَ : « وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ » (7) وقالَ : « انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَلْاخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً » (8) وقالَ : « هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ » (9) وقالَ : « وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ» (10) وقالَ : « الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ » (11) وقالَ : «وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا * دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً» (12) وقالَ : « لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُواْ» (13) وقالَ : « يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ » (14) وقالَ : « ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لَا نَصَبٌ وَ لَا مَخْمَصَةٌ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَطَئونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ » (15) وقالَ : « وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ » (16) وقالَ : « فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ » (17) فَهذا ذِكرُ دَرَجاتِ الإِيمانِ ومَنازِلِهِ عِندَ اللّهِ عز و جل . (18)
.
ص: 217
امام على عليه السلام :ايمان ، چون نقطه سفيدى ، در دل آغاز مى شود . پس هر چه ايمان زيادتر شود ، آن سفيدى نيز زيادتر مى شود و چون ايمان كامل گردد ، تمام دل ، سفيد مى گردد .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، دو گونه است : [يكى] مؤمنى كه به شروطى كه خداوند با او كرده است ، وفا مى كند . چنين مؤمنى ، با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان است ، و چه نيكو همدمانى هستند اينان! اين مؤمن ، كسى است كه شفاعت مى كند و خود نياز به شفاعت ندارد ؛ كسى است كه نه هراس هاى دنيا به او مى رسد و نه هراس هاى آخرت . و [دوم ،] مؤمنى كه پايش مى لغزد . او مانند ساقه نازك گياه است كه به هر سو باد ، آن را خم كند ، خم مى شود . او كسى است كه هراس هاى دنيا و آخرت ، به وى مى رسند و برايش شفاعت مى شود و البتّه در مسير خير است .
الكافى_ به نقل از ابو عمرو زبيرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا ايمان درجات و مراتبى دارد كه مؤمنان با آنها نزد خدا ، بر يكديگر برترى داشته باشند؟ فرمود : «آرى» . گفتم : رحمت خدا بر شما باد ! برايم توضيحش دهيد تا بدانم . فرمود : «خداوند ، ميان مؤمنان مسابقه نهاد ، همان گونه كه در روز مسابقه ، اسبان را به مسابقه مى گذارند . سپس آنها را بر حسب درجه اى كه در پيش افتادن به سوى او ، به دست آوردند ، برترى بخشيد و هر يك از آنان را در درجه سبقتش قرار داد كه از حقّ او در آن درجه ، كاسته نمى شود . نه هيچ عقب افتاده اى بر جلو افتاده اى پيشى مى گيرد ، و نه هيچ كمترى بر آن كه برتر است . بدين سان ، پيشينيان اين امّت ، بر پسينيان آنان ، برترى دارند و اگر پيش گام در ايمان ، بر آن كه ديرتر ايمان آورده ، برترى نداشت ، آخر اين امّت ، در رديف اوّل آن جاى مى گرفت . آرى ، اگر پيش گام در ايمان ، بر آن كه بعد ايمان آورده ، برترى نداشت ، آن آخرين ها بر اوّلين ها پيشى مى گرفتند ؛ امّا به سبب درجات ايمان ، خداوند ، پيش گامان را مقدّم داشت و به سبب پس گامى در ايمان ، خداوند ، كوتاهى كنندگان را مؤخّر داشت ؛ زيرا در ميان مؤمنانِ پسين ، كسانى را مى بينيم كه پُرعمل تر از پيشينيان اند و نماز و روزه و حج و زكات و جهاد و انفاقشان ، از آنان بيشتر است . اگر نبود پيشينه هايى كه مؤمنان به واسطه آنها نزد خداوند ، يكى بر ديگرى برترى دارد ، پسينيان به سبب بسيارىِ عمل ، بر پيشينيان مقدّم مى بودند ؛ امّا خداوند عز و جل هرگز نخواسته است آن كه در آخرين درجات ايمان است ، به اوّلينِ آن برسد و كسى كه خدا در اين درجات ، او را پس داشته ، پيش داشته شود يا كسى كه خدا پيشش داشته ، پس داشته شود» . گفتم : مرا از پيشى گرفتن به سوى ايمان _ كه خداوند عز و جل مؤمنان را به آن فرا خوانده است _ ، آگاه فرما . امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است : «به سوى آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن ، چون پهناى آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده است كه به خدا و فرستادگان او ايمان آورده اند ، پيشى بگيريد» ، و فرموده است : «و پيش گامان ، مقدّم اند . آنان مقرّب اند» ، و فرموده است : «و پيش گامانِ نخستين از مهاجران و انصار ، و كسانى كه به نيكى از آنان پيروى كردند ، خدا از ايشان خشنود است و آنان [نيز] از او خشنودند» . در اين جا ، خداوند از مهاجران نخستين ، بر پايه پيش گامى شان آغاز نمود و در درجه دوم ، از انصار و در درجه سوم ، از پيروان نيكِ آنان ياد كرد . پس هر گروهى را بر حسب درجه و منزلتى كه نزد او دارند ، جاى داد . سپس آنچه را كه خداوند عز و جل به سبب آن ، دوستانش را بر يكديگر برترى داده ، بيان كرد و فرمود : «اين پيامبران ، يكى از ايشان را بر ديگرى برترى داديم . در ميان آنان ، كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد » تا آخر آيه . و فرموده است : «هر آينه ، بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم» ، و فرموده است : «بنگر كه چگونه برخى از ايشان را بر برخى ديگر برترى داديم ، و البتّه درجات آخرت ، بزرگ ترند و برترىِ آنها بيشتر است» ، و فرموده است : «ايشان نزد خداوند ، درجاتى دارند» ، و فرمود: «و برترىِ هر صاحب فضلى را به وى مى دهد» ، و فرموده است : «آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا ، با مال و جان خويش جهاد كردند ، نزد خداوند ، بلندپايه ترند» ، و فرموده است : «خدا جهاد كنندگان را بر جهاد نرفتگان ، به مزدى بزرگ ، برترى داده است ؛ به درجاتى از جانب خود و آمرزشى و رحمتى» ، و فرموده است : «از ميان شما ، آنان كه پيش از فتح [مكّه] ، انفاق كردند و رزميدند ، [با ديگران ]يكسان نيستند . آنان ، بلندپايه تر از كسانى هستند كه پس از فتح ، انفاق كردند و رزميدند» ، و فرموده است : «خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه دانش داده شده اند ، درجاتى بالا مى برد» ، و فرموده است : «اين ، بدان سبب است كه به آنان در راه خدا ، تشنگى و خستگى و گرسنگى اى نرسد و پاى در جايى ننهند كه كافران را در خشم بَرَد ، و گزندى به دشمن نزنند ، مگر آن كه بدان سبب ، برايشان كار نيكى نوشته شود» ، و فرموده است : «و هر خوبى اى كه براى خود پيش فرستيد ، آن را نزد خدا مى يابيد» ، و فرموده است : «پس هر كه هم وزن ذرّه اى ، كار نيك كند ، آن را مى بيند و هر كس هم وزن ذرّه اى ، كار بد كند ، آن را مى بيند» . اين بود بيان درجات و مراتب ايمان در نزد خداوند عز و جل» .
.
ص: 218
. .
ص: 219
. .
ص: 220
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنونُ عَلى سَبعِ دَرَجاتٍ ، صاحِبُ دَرَجَةٍ مِنهُم في مَزيدٍ مِنَ اللّهِ عز و جل لا يُخرِجُهُ ذلِكَ المَزيدُ مِن دَرَجَتِهِ إلى دَرَجَةِ غَيرِهِ ، ومِنهُم شُهَداءُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، ومِنهُمُ النُّجَباءُ ، ومِنهُمُ المُمتَحَنَةُ ، ومِنهُمُ النُّجَداءُ ، ومِنهُم أهلُ الصَّبرِ ، ومِنهُم أهلُ التَّقوى ، ومِنهُم أهلُ المَغفِرَةِ. (1)
تفسير العيّاشي عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» (2) _ :قالَ عليه السلام : أمَّا الإِيمانُ فَلَيسَ يَتَبَعَّضُ كُلُّهُ ولكِن يَتَبَعَّضُ (3) قَليلاً قَليلاً . قُلتُ : بَينَ الضَّلالِ وَالكُفرِ مَنزِلَةٌ ؟ قالَ : ما أكثَرَ عُرَى الإِيمانِ ! (4)
.
ص: 221
امام صادق عليه السلام :مؤمنان به هفت درجه تقسيم مى شوند كه صاحب هر درجه اى ، در افزايشى از جانب خداوند عز و جل است ؛ امّا اين افزايش ، او را از درجه اى كه دارد ، به درجه ديگرى نمى برد : برخى از ايشان گواهانِ خدا بر خلق او هستند ، برخى از ايشان برگزيدگان اند ، برخى از ايشان آزموده شدگان اند ، برخى از ايشان دستگيرى كنندگان اند ، برخى شان اهل شكيبايى اند ، برخى شان اهل پرهيزگارى اند ، و برخى شان اهل بخشايش اند .
تفسير العيّاشى_ به نقل از عبد الرحمان بن كثير هاشمى _ :امام صادق عليه السلام در باره آيه : «كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را به ستم نيالودند» _ فرمود : «ايمان ، يكباره تجزيه نمى شود ؛ بلكه اندك اندك تجزيه مى گردد» . پرسيدم : آيا ميان گم راهى و كفر ، مرتبه اى هست؟ فرمود : «چه بسيارند دستگيره هاى ايمان !» .
.
ص: 222
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ حالاتٌ ودَرَجاتٌ وطَبَقاتٌ ومَنازِلُ ، فَمِنهُ التّامُّ المُنتَهى تَمامُهُ ، ومِنهُ النّاقِصُ المُنتَهى نُقصانُهُ ، ومِنهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِيادَتُهُ. (1)
راجع : بحار الأنوار : ج 69 ص 201 _ 211 (في بيان أنّ الإيمان هل يقبل الزيادة والنقصان أم لا؟) و الميزان في تفسير القرآن : ج 18 ص 259 (كلام في الإيمان و ازدياده) .
5 / 2أدنى دَرَجاتِ الإِيمانِالكافي عن سليم بن قيس :سَمِعتُ عَلِيّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ _ وأتاهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا؟ ... فَقالَ لَهُ : قَد سَأَلتَ فَافهَمِ الجَوابَ _ : أمّا أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا أن يُعَرِّفَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى نَفسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ ، ويُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ ، ويُعَرِّفَهُ إمامَهُ وحُجَّتَهُ في أرضِهِ وشاهِدَهُ عَلى خَلقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ . قُلتُ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ وإن جَهِلَ جَميعَ الأَشياءِ إلّا ما وَصَفتَ ؟ قالَ : نَعَم ، إذا اُمِرَ أطاعَ وإذا نُهِيَ انتَهى. (2)
.
ص: 223
امام كاظم عليه السلام :ايمان ، داراى حالات و درجات و طبقات و مراتبى است . درجه اى از آن ، كامل و در نهايتِ كمال است ، درجه اى ناقص و در نهايتِ نقص است و درجاتى [ميان اين دو] كه يكى بر ديگرى فزونى دارد .
ر . ك : بحار الأنوار : ج 69 ص 201 _ 211 (در بيان اين كه ايمان ، قابل كاهش و افزايش هست يا نه) و الميزان فى تفسير القرآن : ج 18 ص 259 (سخنى در باره ايمان و افزايش آن) .
5 / 2پايين ترين درجه ايمانالكافى_ به نقل از سُلَيم بن قيس _ :مردى نزد على _ كه درود خدا بر او باد _ آمد و گفت : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن مؤمن است ، چيست؟ ... امام عليه السلام به او فرمود : «پرسيدى ؛ اكنون پاسخ را درياب : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن مؤمن است ، اين است كه خداوند _ تبارك و تعالى _ خود را به او بشناسانَد و او به طاعتش گردن نهد ، و پيامبرش صلى الله عليه و آله را به او بشناساند و او به فرمان بردارى از وى اقرار كند ، و امام و حجّت خود در زمين و گواه خويش بر خَلقش را به او بشناساند و او به فرمان بردارى از وى اقرار كند» . من به ايشان گفتم : اى امير مؤمنان ! اگر چه غير از آنچه فرمودى ، ديگر چيزها را نشناسد؟ فرمود : «آرى ، [به شرط آن كه] هر گاه به او امر يا نهى شود ، اطاعت كند» .
.
ص: 224
معاني الأخبار عن حفص الكناسي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا ؟ قالَ : يَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، ويُقِرُّ بِالطّاعَةِ ويَعرِفُ إمامَ زَمانِهِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (1)
راجع: موسوعة معارف الكتاب والسنة: ج4 ص199 (دراسة حول أحاديث التّحذير من الموت على غير معرفة الإمام).
5 / 3أعلى دَرَجاتِ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِسلامُ دَرَجَةٌ، وَالإِيمانُ فَوقَ الإِسلامِ دَرَجَةٌ، وَالتَّقوى فَوقَ الإِيمانِ دَرَجَةٌ، وَاليَقينُ فَوقَ التَّقوى دَرَجَةٌ. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أعلى مَنازِلِ الإِيمانِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ ، مَن بَلَغَ إلَيها فَقَد فازَ وظَفِرَ ، وهُوَ أن يَنتَهِيَ بِسَريرَتِهِ فِي الصَّلاحِ إلى أن لا يُبالِيَ بِها إذا ظَهَرَت ، ولا يَخافَ عُقباها (3) إذَا استَتَرَت . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أفضَلَ الإِيمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ مَعَكَ حَيثُما كُنتَ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام :غايَةُ الإِيمانِ الإِيقانُ. (6)
عنه عليه السلام :أفضَلُ الإِيمانِ ، حُسنُ الإِيقانِ. (7)
.
ص: 225
معانى الأخبار_ به نقل از حفص كُناسى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن مؤمن باشد ، چيست؟ فرمود : «اين كه گواهى دهد معبودى جز خداوند يگانه نيست و محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست و به طاعت ، اقرار كند و امام زمانش را بشناسد . هر گاه چنين كند ، او مؤمن است» .
ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 329 (سخنى در باره وجوب معرفت امام عصر عليه السلام و هشدار نسبت به عدم معرفت او) .
5 / 3بالاترين درجه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسلام ، پلّه اوّل است . ايمان ، يك پلّه بالاتر از آن است . تقوا يك پلّه بالاتر از ايمان است و يقين ، يك پلّه بالاتر از تقواست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بالاترين مرتبه ايمان ، يك درجه است كه هر كس به آن درجه برسد ، برنده و پيروز شده است ، و آن ، اين است كه باطن او به آن حد از پاكى برسد كه هر گاه آشكار شود ، باكى نداشته باشد و هر گاه پوشيده بماند ، از عاقبت آن ( / از كيفر خدا بر آن) بيم نداشته باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين درجه ايمان ، اين است كه بدانى خداوند ، همه جا با توست .
امام على عليه السلام :نهايت ايمان ، يقين است .
امام على عليه السلام :برترين مرتبه ايمان ، يقين نيكو داشتن است .
.
ص: 226
الكافي عن أبي بصير :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أبا مُحَمَّدٍ ، الإِسلامُ دَرَجَةٌ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالإِيمانُ عَلَى الإِسلامِ دَرَجَةٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالتَّقوى عَلَى الإِيمانِ دَرَجَةٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَاليَقينُ عَلَى التَّقوى دَرَجَةٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَما اُوتِيَ النّاسُ أقَلَّ مِنَ اليَقينِ ، وإنَّما تَمَسَّكتُم بِأَدنَى الإِسلامِ فَإِيّاكُم أن يَنفَلِتَ (1) مِن أيديكُم. (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ لِجابِرٍ الجُعفِيِّ _ :يا أخا جُعفٍ إنَّ الإِيمانَ أفضَلُ مِنَ الإِسلامِ ، وإنَّ اليَقينَ أفضَلُ مِنَ الإِيمانِ وما مِن شَيءٍ أعَزُّ مِنَ اليَقينِ. (3)
5 / 4أسبابُ نَيلِ دَرَجاتِ الإِيمانِالكتاب«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» . (4)
.
ص: 227
الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى ابو محمّد! اسلام ، پلّه اوّل است؟» . گفتم : آرى . فرمود : «و ايمان ، يك پلّه بالاتر از اسلام است؟» . گفتم : آرى [همين طور است] . فرمود : «و تقوا يك پلّه بالاتر از ايمان است؟» . گفتم : آرى . فرمود : «و يقين ، يك پلّه بالاتر از تقواست» . گفتم : آرى . فرمود : «پس به مردم ، چيزى به كمىِ يقين داده نشده است . شما در حقيقت ، به پايين ترين مرتبه اسلام چنگ زده ايد . پس مواظب باشيد كه از دستتان در نرود» .
امام صادق عليه السلام_ خطاب به جابر جُعفى _ :اى جعفى ! ايمان از اسلام ، برتر ، و يقين از اسلام ، برتر است و چيزى كمياب تر از يقين نيست .
5 / 4عوامل دستيابى به درجات ايمانقرآن«مؤمنان، همان كسانى اند كه چون خدا ياد شود ، دل هايشان مى ترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود ، بر ايمانشان مى افزايد، و بر پروردگار خود توكّل مى كنند» .
.
ص: 228
«وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» . (1)
«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» . (2)
«وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَئِكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا» . (3)
«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ * الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِيمٌ * الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» . (4)
«وَ لَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُواْ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا» . (5)
الحديثالكافي عن أبي عمرو الزبيري عن أبي عبد اللّه عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ أيُّهَا العالِمُ ، أخبِرني أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ؟ قالَ : ما لا يَقبَلُ اللّهُ شَيئاً إلّا بِهِ . قُلتُ: وما هُوَ؟ قالَ : الإِيمانُ بِاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ أعلَى الأَعمالِ دَرَجَةً وأشرَفُها مَنزِلَةً وأسناها حَظّاً . قالَ : قُلتُ : ألا تُخبِرُني عَنِ الإِيمانِ ، أقَولٌ هُوَ وعَمَلٌ ، أم قَولٌ بِلا عَمَلٍ؟ فَقالَ : الإِيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ، وَالقَولُ بَعضُ ذلِكَ العَمَلِ ، بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ بَيَّنَ في كِتابِهِ ، واضِحٍ نورُهُ ، ثابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، يَشهَدُ لَهُ بِهِ الكِتابُ ويَدعوهُ إلَيهِ . قالَ : قُلتُ : صِفهُ لي جُعِلتُ فِداكَ حَتّى أفهَمَهُ . قالَ : الإِيمانُ حالاتٌ ودَرَجاتٌ وطَبَقاتٌ ومَنازِلُ. فَمِنهُ التّامُّ المُنتَهى تَمامُهُ ، ومِنهُ النّاقِصُ البَيِّنُ نُقصانُهُ ، ومِنهُ الرّاجِحُ الزّائِدُ رُجحانُهُ . قُلتُ : إنَّ الإِيمانَ لَيَتِمُّ ويَنقُصُ ويَزيدُ؟ قالَ : نَعَم. قُلتُ: كَيفَ ذلِكَ؟ قالَ: لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فَرَضَ الإِيمانَ عَلى جَوارِحِ ابنِ آدَمَ وقَسَّمَهُ عَلَيها وفَرَّقَهُ فيها فَلَيسَ مِن جَوارِحِهِ جارِحَةٌ إلّا وقَد وُكِّلَت مِنَ الإِيمانِ بِغَيرِ ما وُكِّلَت بِهِ اُختُها ، فَمِنها قَلبُهُ الَّذي بِهِ يَعقِلُ ويَفقَهُ ويَفهَمُ وهُوَ أميرُ بَدَنِهِ الَّذي لا تَرِدُ الجَوارِحُ ولا تَصدُرُ إلّا عَن رَأيِهِ وأمرِهِ ، ومِنها عَيناهُ اللَّتانِ يُبصِرُ بِهِما ، واُذُناهُ اللَّتانِ يَسمَعُ بِهِما، ويَداهُ اللَّتانِ يَبطِشُ بِهِما ، ورِجلاهُ اللَّتانِ يَمشي بِهِما وفَرجُهُ الَّذِي الباهُ مِن قِبَلِهِ، ولِسانُهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، ورَأسُهُ الَّذي فيهِ وَجهُهُ ، فَلَيسَ مِن هذِهِ جارِحَةٌ إلّا وقَد وُكِّلَت مِنَ الإِيمانِ بِغَيرِ ما وُكِّلَت بِهِ اُختُها بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ تَبارَكَ اسمُهُ ، يَنطِقُ بِهِ الكِتابُ لَها ويَشهَدُ بِهِ عَلَيها . فَفَرَضَ عَلَى القَلبِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى السَّمعِ، وفَرَضَ عَلَى السَّمعِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى العَينَينِ ، وفَرَضَ عَلَى العَينَينِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى اللِّسانِ ، وفَرَضَ عَلَى اللِّسانِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى اليَدَينِ ، وفَرَضَ عَلَى اليَدَينِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى الرِّجلَينِ، وفَرَضَ عَلَى الرِّجلَينِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى الفَرجِ ، وفَرَضَ عَلَى الفَرجِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى الوَجهِ . فَأَمّا ما فَرَضَ عَلَى القَلبِ مِنَ الإِيمانِ ، فَالإِقرارُ وَالمَعرِفَةُ وَالعَقدُ وَالرِّضا وَالتَّسليمُ بِأَن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، إلهاً واحِداً لَم يَتَّخِذ صاحِبَةً ولا وَلَداً ، وأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وآلِهِ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ مِن نَبِيٍّ أو كِتابٍ ، فَذلِكَ ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى القَلبِ مِنَ الإِقرارِ وَالمَعرِفَةِ وهُوَ عَمَلُهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْاءِيمَانِ وَ لَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا » (6) ، وقالَ : « أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (7) ، وقالَ (8) : « الَّذِينَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ » (9) وقالَ : « إِن تُبْدُواْ مَا فِى أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ » (10) ، فَذلِكَ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَى القَلبِ مِنَ الإِقرارِ وَالمَعرِفَةِ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ رَأسُ الإِيمانِ . وفَرَضَ اللّهُ عَلَى اللِّسانِ القَولَ وَالتَّعبيرَ عَنِ القَلبِ بِما عَقَدَ عَلَيهِ وأقَرَّ بِهِ ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : « وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا » (11) وقالَ : « وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِى أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلَ_هُنَا وَ إِلَ_هُكُمْ وَ حِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » (12) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى اللِّسانِ وهُوَ عَمَلُهُ . وفَرَضَ عَلَى السَّمعِ أن يَتَنَزَّهَ عَنِ الاِستِماعِ إلى ما حَرَّمَ اللّهُ وأن يُعرِضَ عَمّا لا يَحِلُّ لَهُ مِمّا نَهَى اللّهُ عز و جل عَنهُ ، وَالإِصغاءِ إلى ما أسخَطَ اللّهَ عز و جل فَقالَ في ذلِكَ : « وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ» (13) ثُمَّ استَثنَى اللّهُ عز و جلمَوضِعَ النِّسيانِ فَقالَ : « وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ » (14) وقالَ : « فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ » (15) وقالَ عز و جل : « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ » (16) وقالَ : « وَ إِذَا سَمِعُواْ اللَّغْوَ أَعْرَضُواْ عَنْهُ وَ قَالُواْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ » (17) وقالَ : « وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا » (18) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى السَّمعِ مِنَ الإِيمانِ ألّا يُصغِيَ إلى ما لا يَحِلُّ لَهُ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ مِنَ الإِيمانِ . وفَرَضَ عَلَى البَصَرِ أن لا يَنظُرَ إلى ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ وأن يُعرِضَ عَمّا نَهَى اللّهُ عَنهُ مِمّا لا يَحِلُّ لَهُ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ مِنَ الإِيمانِ ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى : « قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ » (19) فَنَهاهُم أن يَنظُروا إلى عَوراتِهِم وأن يَنظُرَ المَرءُ إلى فَرجِ أخيهِ ويَحفَظَ فَرجَهُ أن يُنظَرَ إلَيهِ وقالَ : « وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ » (20) مِن أن تَنظُرَ إحداهُنَّ إلى فَرجِ اُختِها وتَحفَظَ فَرجَها مِن أن يُنظَرَ إلَيها وقالَ : كُلُّ شَيءٍ فِي القُرآنِ مِن حِفظِ الفَرجِ فَهُوَ مِنَ الزِّنا إلّا هذِهِ الآيَةَ فَإِنَّها مِنَ النَّظَرِ . ثُمَّ نَظَمَ ما فَرَضَ عَلَى القَلبِ وَاللِّسانِ وَالسَّمعِ وَالبَصَرِ في آيَةٍ اُخرى فَقالَ : « وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لَا أَبْصَارُكُمْ وَ لَا جُلُودُكُمْ » (21) يَعني بِالجُلودِ الفُروجَ وَالأَفخاذَ وقالَ : « وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا » (22) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى العَينَينِ مِن غَضِّ البَصَرِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جلوهُوَ عَمَلُهُما وهُوَ مِنَ الإِيمانِ . وفَرَضَ اللّهُ عَلَى اليَدَينِ أن لا يَبطِشَ بِهِما إلى ما حَرَّمَ اللّهُ وأن يَبطِشَ بِهِما إلى ما أمَرَ اللّهُ عز و جل وفَرَضَ عَلَيهِما مِنَ الصَّدَقَةِ وصِلَةِ الرَّحِمِ وَالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ وَالطَّهورِ لِلصَّلاةِ فَقالَ : « يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ » (23) وقالَ : « فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا » (24) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى اليَدَينِ لِأَنَّ الضَّربَ مِن عِلاجِهِما . وفَرَضَ عَلَى الرِّجلَينِ ألّا يَمشِيَ بِهِما إلى شَيءٍ مِن معاصِي اللّهِ وفَرَضَ عَلَيهِمَا المَشيَ إلى ما يُرضِي اللّهَ عز و جل فَقالَ : « وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا » (25) وقالَ : « وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ » (26) وقالَ فيما شَهِدَتِ الأَيدي وَالأَرجُلُ عَلى أنفُسِهِما وعَلى أربابِهِما من تَضييعِهِما لَما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ وفَرَضَهُ عَلَيهِما : « الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَ اهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » (27) فَهذا أيضا مِمّا فَرَضَ اللّهُ عَلَى اليَدَينِ وعَلَى الرِّجلَينِ وهُوَ عَمَلُهُما وهُوَ مِنَ الإِيمانِ. وفَرَضَ عَلَى الوَجهِ السُّجودَ لَهُ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ في مَواقيتِ الصَّلاةِ فَقالَ : « يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ارْكَعُواْ وَ اسْجُدُواْ وَ اعْبُدُواْ رَبَّكُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » (28) فَهذِهِ فَريضَةٌ جامِعَةٌ عَلَى الوَجهِ وَاليَدَينِ وَالرِّجلَينِ . وقالَ في مَوضِعٍ آخَرَ : « وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا » (29) وقالَ فيما فَرَضَ عَلَى الجَوارِحِ مِنَ الطَّهورِ وَالصَّلاةِ بِها وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا صَرَفَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله إلَى الكَعبَةِ عَنِ البَيتِ المَقدِسِ فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : « وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ » (30) فَسَمَّى الصَّلاةَ إيماناً فَمَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل حافِظا لِجَوارِحِهِ مُوفِيا كُلَّ جارِحَةٍ مِن جَوارِحِهِ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جلعَلَيها لَقِيَ اللّهَ مُستَكمِلاً لِاءِيمانِهِ وهُوَ مِن أهلِ الجَنَّةِ ومَن خانَ في شَيءٍ مِنها أو تَعَدّى ما أمَرَ اللّهُ عز و جل فيها لَقِيَ اللّهَ ناقِصَ الإِيمانِ . قُلتُ : قَد فَهِمتُ نُقصانَ الإِيمانِ وتَمامَهُ ، فَمِن أينَ جاءَت زِيادَتُهُ ؟ فَقالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ» (31) وقالَ : «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى» (32) ولَو كانَ كُلُّهُ واحِدا لا زِيادَةَ فيهِ ولا نُقصانَ لَم يَكُن لِأَحَدٍ مِنهُم فَضلٌ عَلَى الآخَرِ ولَاستَوَتِ النِّعَمُ فيهِ ولَاستَوَى النّاسُ وبَطَلَ التَّفضيلُ ، ولكِن بِتَمامِ الإِيمانِ دَخَلَ المُؤمِنونَ الجَنَّةَ وبِالزِّيادَةِ فِي الإِيمانِ تَفاضَلَ المُؤمِنونَ بِالدَّرَجاتِ عِندَ اللّهِ وبِالنُّقصانِ دَخَلَ المُفَرِّطونَ النّارَ. (33)
.
ص: 229
«و چون سوره اى نازل شود، از ميان آنان ، كسى است كه مى گويد: «اين [ سوره ] ايمان كدام يك از شما را افزود؟!» ؛ امّا كسانى كه ايمان آورده اند ، بر ايمانشان مى افزايد و آنان شادمانى مى كنند» .
«اوست آن كس كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند، و سپاهيانِ آسمان ها و زمين ، از آنِ خدايند، و خدا همواره داناى سنجيده كار است» .
«و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده اند ، قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتاب اند ، يقين كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد» .
«بر نعمت و فضل خدا و اين كه خداوند ، پاداش مؤمنان را تباه نمى گرداند، شادى مى كنند. كسانى كه [ در نبرد اُحُد ] پس از آن كه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پيامبر [ او ]را اجابت كردند، براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند ، پاداشى بزرگ است ؛ همان كسانى كه [ برخى از ]مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [ جنگ با ]شما ، گرد آمده اند. پس، از آن بترسيد» ؛ و[ لى اين سخن ]بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است!» .
«و چون مؤمنان ، دسته هاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين ، همان است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند» و جز بر ايمان و فرمان بردارى آنان نيفزود» .
حديثالكافى_ به نقل از ابو عمرو زبيرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اى دانا ! مرا خبر دهيد كه كدام كار ، نزد خدا برتر است ؟ فرمود : «آن كارى كه خداوند ، چيزى را جز با آن نمى پذيرد» . گفتم : آن چيست؟ فرمود : «ايمان به خداى يگانه ، بلندترين درجه و ارجمندترين مقام و بالاترين بهره است» . گفتم : آيا مرا آگاه نمى كنى كه آيا ايمان ، گفتارِ همراه با كردار است ، يا گفتار است بى كردار؟ فرمود : «ايمان ، سراسر ، كردار است ، و گفتار هم جزئى از آن كردار است ، به حكم خداوند كه در كتابش بيان فرموده ، و نورش روشن است و حجّتش استوار ، و قرآن بدان گواهى مى دهد و به آن دعوت مى كند» . گفتم : قربانت گردم ! برايم شرح كن تا مطلب را دريابم . فرمود : «ايمان ، حالات و درجات و طبقات و منازلى [گوناگون] دارد . يك مرتبه آن ، كامل و در نهايت كمال است . مرتبه ديگر ، ناقص است و نقصانش آشكار است و برخى از آنها كامل ترند و كمالشان [بر نقص آنها] مى چربد» . گفتم : مگر ايمان ، كمال و نقص دارد و كم و زياد مى شود؟ فرمود : «آرى» . گفتم : چگونه چنين است ؟ فرمود : «چون خداوند _ تبارك و تعالى _ ايمان را بر اندام هاى آدميان واجب ساخت و آن را ميان اين اندام ها قسمت كرد و در ميان آنها پراكند ، بنا بر اين، هيچ اندامى از اندام ها نيست ، مگر آن كه نسبت به ايمان ، وظيفه اى غير از وظيفه اندام ديگر ، به او محوّل شده است . مثلاً يكى از اندام ها دل اوست كه به وسيله آن ، تعقّل و درك و فهم مى كند و فرمانده بدن اوست ، به طورى كه اندام ها جز با رأى و فرمان او كارى نمى كنند . ديگر از اندام هايش ، دو چشم اوست كه با آنها مى بيند ، و دو گوش او كه با آنها مى شنود ، و دو دست او كه با آنها كار مى كند ، و دو پاى او كه با آنها راه مى رود ، و اندام تناسلى اش كه با آن مجامعت مى كند ، و زبان او كه با آن سخن مى گويد ، و سر او كه چهره اش در آن است . پس هيچ يك از اين اندام ها نيست ، مگر آن كه آنچه از وظيفه ايمانى به او محوّل شده ، غير از آن چيزى است كه به اندام ديگر محوّل گشته است ، به حكمى كه از جانب خداوند خجسته نام ، رسيده و قرآن آن را برايش بيان كرده و بر آن گواهى داده است . مثلاً وظيفه اى كه بر دل واجب ساخته ، غير آن است كه بر گوش واجب ساخته و آنچه بر گوش واجب ساخته ، جز آن است كه بر دو چشم واجب ساخته و آنچه بر دو چشم واجب ساخته ، جز آن است كه بر زبان واجب ساخته و آنچه بر زبان واجب ساخته ، جز آن است كه بر دستان واجب ساخته و آنچه بر دستان واجب ساخته ، جز آن است كه بر پاها واجب ساخته و آنچه بر پاها واجب ساخته ، جز آن است كه بر آلت تناسلى واجب ساخته و آنچه بر آلت تناسلى واجب ساخته ، جز آن است كه بر چهره واجب ساخته است . آنچه از ايمان بر دل واجب ساخته ، اقرار است و شناخت و اعتقاد و خشنودى و گردن نهادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه بى انباز نيست ، معبودى يكتاست و همسر و فرزند نگرفته است ، و پذيرفتنِ اين كه محمّد _ كه درودهاى خدا بر او و خاندانش باد _ بنده او و فرستاده اوست ، و اقرار كردن به هر پيامبر و كتابى كه از جانب خدا آمده است . پس اقرار و شناخت ، وظيفه اى است كه خداوند بر عهده دل نهاده و اين ، عمل دل است . اين است [معناى] سخن خداوند عز و جل كه : «مگر كسى كه مجبور شود ؛ ولى دلش به ايمان مطمئن است . امّا كسى كه سينه اش به كفر گشاده گردد» و فرموده است : «آگاه باشيد كه با ياد خدا دل ها آرام مى گيرد» و فرموده است : «كسانى كه با دهان هاى خود ايمان آورده اند ، ولى با دل هايشان ايمان نياورده اند» ، و فرموده است : «اگر آنچه را در درون خود داريد ، آشكار سازيد يا پنهانش داريد ، خدا شما را براى آن ، حسابرسى مى كند . سپس آن كس را كه بخواهد ، مى آمرزد و آن كس را كه بخواهد ، عذاب مى كند» . پس اقرار و شناخت ، چيزى است كه خداوند عز و جل بر دل واجب ساخته و اين ، عمل دل است و در رأس ايمان قرار دارد . وظيفه اى كه خداوند بر زبان واجب ساخته ، گفتار است و اظهار آنچه در دل ، آن را باور دارد و بدان اقرار كرده است . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «و به مردم ، سخن نيك بگوييد» و فرموده است : «و بگوييد : به آنچه به سوى ما نازل شده و آنچه به سوى شما نازل گرديده است ، ايمان آورديم ، و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم» . اين است آنچه خداوند بر زبان واجب ساخته و همين ، عمل زبان است . وظيفه اى كه بر عهده گوش نهاده ، اين است كه از گوش دادن به آنچه خدا حرام كرده ، دورى كند و از آنچه برايش روا نيست و خداوند عز و جل از آن نهى كرده است و نيز از شنيدن آنچه خداوند عز و جل را ناخشنود مى سازد ، روى گرداند . خداوند عز و جل در اين باره فرموده است : «و در كتاب ، بر شما نازل كرده كه : هر گاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد ، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن بپردازند» . سپس خداوند عز و جلمورد فراموشى را جدا كرده و فرموده است : «و اگر شيطان تو را به فراموشى انداخت ، پس از توجّه ، ديگر با قوم ستمكار منشين» . نيز فرموده است : «پس نويد ده بندگانم را ؛ همانان كه سخن را مى شنوند و بهترينش را پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است و اينان ، همان خردمندان اند» و فرموده است : «به راستى كه مؤمنان ، رستگار شدند ؛ همانان كه در نمازشان خاكسارند و همانان كه از [كار و سخنِ] بيهوده روى گردان اند و همانان كه زكات را مى پردازند» و فرموده است : «و هر گاه ياوه اى بشنوند ، از آن روى بر مى تابند و مى گويند : كردارهاى ما از آنِ ماست و كردارهاى شما از آنِ شماست» و فرموده است : «و هر گاه بر ياوه اى بگذرند ، بزرگوارانه مى گذرند» . اين است آنچه خداوند از ايمان ، بر گوش واجب ساخته و [خلاصه ]آن ، اين است كه به آنچه برايش روا نيست ، گوش نسپارد . اين ، عمل گوش است و اين ، خود ، از ايمان است . همچنين بر چشم واجب ساخت كه به آنچه خداوند بر او حرام ساخته است ، ننگرد و از آنچه خداوند ، نهى كرده است و برايش روا نيست ، روى بگرداند . همين ، عمل چشم است و اين عمل ، از ايمان است . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «به مردان مؤمن بگو كه ديدگان خويش را فرو پوشند و عورت هايشان را نگه دارند» . پس آنان را از نگريستن به عورت يكديگر نهى فرموده تا كسى به عورت برادر [دينىِ] خويش نگاه نكند و [دستور داده كه] هر كسى ، عورت خود را از نگاه ديگران بپوشاند . نيز فرموده است : «به زنان مؤمن بگو كه ديدگانِ خود را فرو پوشند و عورت هاى خويش را نگاه دارند» ، [يعنى خوددارى كنند] از اين كه زنى به عورت زنى ديگر بنگرد و بايد عورت خود را حفظ كند از اين كه ديگرى به عورت او نگاه كند» . امام صادق عليه السلام فرمود : «آنچه در باره حفظ عورت در قرآن آمده ، در باره زناست ، بجز اين آيه كه مربوط به نگاه كردن است . سپس خداوند ، آنچه را كه بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته ، در آيه اى ديگر ، يك جا آورد و فرمود : «شما پنهان نمى داريد كه گوش و چشمان و پوست هايتان ، بر ضدّ شما گواهى دهند» و مقصود از پوست ها ، عورت ها و ران هاست ، و فرمود : «از آنچه بدان علم ندارى ، پيروى مكن كه گوش و چشم و دل ، همگى مورد بازخواست قرار مى گيرند» . پس اين است آنچه خداوند بر چشمان واجب ساخته است ؛ يعنى چشمپوشى از آنچه خداوند عز و جل حرام ساخته . همين ، عمل دو چشم است و اين ، خود ، از ايمان است . خداوند بر دو دست واجب ساخت كه با آنها كارى را كه خداوند حرام كرده است ، انجام ندهند و آنچه را خداوند فرمان داده است ، انجام دهند ، و صدقه دادن و كمك به خويشاوند و جهاد در راه خدا و وضو گرفتن براى نماز را بر آنها واجب كرده و فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز برخاستيد ، صورت ها و دست هايتان را تا آرنج بشوييد و سرهاى خود را و پاهايتان را تا برآمدگىِ آن ، مسح كنيد» و فرموده است : «هر گاه به كافران برخورديد ، گردن ها[يشان ]را بزنيد و چون آنها را از پاى در آورديد ، پس [اسيران را] استوار در بند كشيد . سپس يا منّت نهيد [و آزادشان كنيد ]و يا فديه بگيريد ، تا اين كه جنگ ، فرو بنشيند» . اين است آنچه خداوند بر دست ها واجب ساخته ؛ چرا كه ضربه زدن ، كار آنهاست . بر دو پا نيز واجب ساخت كه با آنها به سوى معاصى خداوند نروند و در راهى كه خداوند عز و جل مى پسندد ، گام بردارند ، و فرموده است : «و در زمين ، متكبّرانه راه مرو كه تو هرگز زمين را نخواهى شكافت و هرگز به بلندى كوه ها نخواهى رسيد» و فرموده است : «و در راه رفتنت ، معتدل باش و صداى خود را آهسته ساز كه بدترين بانگ ها ، بانگ خران است» و در باره اين كه دست ها و پاها بر ضدّ خودشان و صاحبانشان ، به فرو نهادن آنچه خداوند عز و جل بدان فرمان داده و بر آنها واجب ساخته است ، گواهى مى دهند ، مى فرمايد : «امروز بر دهان هايشان مهر مى زنيم و دست هايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان به كارهايى كه مى كرده اند ، گواهى مى دهند» . اين نيز از وظايفى است كه خداوند بر عهده دست ها و پاها نهاده است . همين ، عمل آنهاست و اين ، خود ، از ايمان است . نيز بر چهره واجب ساخته كه شب و روز ، در اوقات نماز ، براى او به خاك افتد ، و فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع و سجود به جاى آوريد و پروردگارتان را بندگى كنيد و كار نيك انجام دهيد . شايد كه رستگار شويد» . اين است وظايف همه جانبه چهره و دست ها و پاها . و در جاى ديگر فرموده است : «سجده گاه ها از آنِ خداست . پس هيچ كس را با خدا مخوانيد» و [اين را] در باره طهارت (وضو) و نماز كه بر اعضا[ى هفتگانه] واجب ساخته ، فرموده است و دليلش آن است كه چون خداوند عز و جل پيامبرش را از بيت المقدّس به سوى كعبه برگردانْد ، اين آيه را نازل فرمود : «خدا كسى نيست كه ايمان شما را تباه كند . همانا خدا با مردم ، دلسوز و مهربان است» و نماز را ايمان ناميد . حال ، كسى كه خداوند عز و جل را در حالى ديدار كند كه اعضاى خود را حفظ كرده باشد و وظيفه اى را كه خداوند عز و جل بر عهده هر عضوى از اعضايش نهاده ، انجام داده باشد ، با ايمان كامل ، خداوند را ديدار مى كند و از اهل بهشت خواهد بود ؛ ولى كسى كه چيزى از اين وظايف را كم بگزارد يا از آنچه خداوند عز و جل در باره آنها فرمان داده است ، تجاوز كند ، با ايمان ناقص ، خداوند عز و جل را ديدار مى كند» . گفتم : معناى كاستى و كمال ايمان را دريافتم . افزايش آن چگونه است ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است : «و چون سوره اى نازل شود ، در ميان ايشان كسى هست كه بگويد : «اين [سوره] ، ايمان كدام يك از شما را افزود؟» ؛ امّا كسانى كه ايمان آورده اند ، بر ايمانشان مى افزايد و ايشان شادمانى مى كنند . امّا كسانى كه در دل هايشان بيمارى است ، پليدى اى بر پليدى شان مى افزايد» ، و [در باره اصحاب كهف] فرموده است : «ما خبرشان را بر تو درست حكايت مى كنيم : آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم» . اگر ايمان ، سراسر يك نواخت بود و فزونى و كاستى اى در آن نبود ، كسى بر ديگرى برترى نمى داشت و نعمت ايمان ، يك سان مى بود و مردم برابر مى شدند و ترجيح از ميان مى رفت ؛ امّا به سبب تماميت ايمان است كه مؤمنان به بهشت مى روند و به سبب فزونىِ ايمان [ در يكى نسبت به ديگرى] است كه درجات مؤمنان در نزد خداوند ، متفاوت خواهد بود و به سبب كاستىِ آن است كه كوتاهى كنندگان ، به دوزخ مى روند» .
.
ص: 230
. .
ص: 231
. .
ص: 232
. .
ص: 233
. .
ص: 234
. .
ص: 235
. .
ص: 236
. .
ص: 237
. .
ص: 238
. .
ص: 239
. .
ص: 240
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا ولا يَستَكمِلُ الإِيمانَ حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : اِقتِباسُ العِلمِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ ، ويَرفُقُ (1) فِي المَعاشِ . (2)
تفسير العيّاشي عن أبي حمزة الثمالي :قُلتُ [لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام ] : أصلَحَكَ اللّهُ أيُّ شَيءٍ إذا عَمِلتُهُ أنَا استَكمَلتُ حَقيقَةَ الإِيمانِ ؟ قالَ : تُوالي أولِياءَ اللّهِ وتُعادي أعداءَ اللّهِ ، وتَكونُ مَعَ الصّادِقينَ كَما أمَرَكَ اللّهُ . (3)
الإمام الباقر عليه السلام :لا يَستَكمِلُ عَبدٌ الإِيمانَ حَتّى يَعرِفَ أنَّهُ يَجري لِاخِرِنا ما يَجري لِأَوَّلِنا ، وهُم فِي الطّاعَةِ وَالحُجَّةِ وَالحَلالِ وَالحَرامِ سَواءٌ ، ولِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وأميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَضلُهُما . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَستَكمِلَ الإِيمانَ كُلَّهُ فَليَقُل : القَولُ مِنّي في جَميعِ الأَشياءِ قَولُ آلِ مُحَمَّدٍ ، فيما أسَرّوا وما أعلَنوا وفيما بَلَغَني عَنهُم وفيما لَم يَبلُغني . (5)
عنه عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يُتِمَّ اللّهُ لَهُ إيمانَهُ حَتّى يَكونَ مُؤمِنا حَقّاً حَقّاً فَليَفِ للّهِِ بِشُروطِهِ الَّتِي اشتَرَطَها عَلَى المُؤمِنينَ ، فَإِنَّهُ قَدِ اشتَرَطَ _ مَعَ وِلايَتِهِ ووِلايَةِ رَسولِهِ ووِلايَةِ أئِمَّةِ المُؤمِنينَ _ إقامَ الصَّلاةِ ، وإيتاءَ الزَّكاةِ ، وإقراضَ اللّهِ قَرضا حَسَنا ، وَاجتِنابَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، فَلَم يَبقَ شَيءٌ مِمّا فُسِّرَ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ إلّا وقَد دَخَلَ في جُملَةِ قَولِهِ (6) ... . (7)
.
ص: 241
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، مؤمن نخواهد بود و ايمان را كامل نمى گرداند ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : فرا گرفتن دانش ، شكيبايى در گرفتارى ها ، و مدارا در امر معاش .
تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :[به امام باقر عليه السلام ] گفتم : خدايت به سلامت دارد ! چه چيز است كه اگر انجامش دهم ، حقيقت ايمان را كامل كرده ام ؟ فرمود : «همين كه دوستان خدا را دوست بدارى و دشمنان خدا را دشمن بدارى و چنان كه خداوند به تو دستور داده است ، با راستان باشى» .
امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى ايمان را كامل نمى كند ، تا آن گاه كه دريابد : آنچه براى اوّلينِ ما [اهل بيت] بوده ، براى آخرين ما نيز هست و همه آنان ، در [وجوب ]اطاعت [از آنان] و حجّت بودن و [بيان] حلال و حرام ، يك سان اند ، و [البتّه ]محمّد صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام فضيلت خود را دارند .
امام صادق عليه السلام :هر كس خوش دارد كه تمام مراتب ايمان را كامل گرداند ، بايد بگويد : «سخن [و عقيده ]من در باره همه چيز ، سخن خاندان محمّد عليهم السلام است ، در باره آنچه پنهان داشته اند و آنچه آشكار ساخته اند و در باره آنچه از ايشان به من رسيده و آنچه به من نرسيده است» .
امام صادق عليه السلام :هر كس خوش دارد كه خداوند ، ايمان او را برايش كامل گرداند تا مؤمن حقيقى و واقعى باشد ، بايد به شروطى كه خداوند براى مؤمنان نهاده است ، عمل كند . خداوند ، افزون بر شرط ولايت خود و ولايت پيامبرش و ولايت امامان مؤمنان ، گزاردن نماز و پرداختن زكات و وامِ نيكو دادن به خداوند و دورى كردن از زشتكارى ها را ، چه آشكارش و چه پنهانش را نيز شرط كرده است . آنچه خداوند ، حرام كرده و بيانش نموده است ، همگى در ضمن اين سخن او جاى دارد . (1)
.
ص: 242
الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ عَبدٍ حَتّى يُحِبَّ مَن أحَبَّهُ اللّهُ سُبحانَهُ ، ويُبغِضَ مَن أبغَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :مَن أحَبَّ للّهِِ وأبغَضَ للّهِِ وأعطى للّهِِ فَهُوَ مِمَّن كَمَلَ إيمانُهُ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :يا نَوفُ ، إنَّهُ مَن أحَبَّ فِي اللّهِ لَم يَستَأثِر عَلى مُحِبّيهِ ، ومَن أبغَضَ فِي اللّهِ لَم يُنِل مُبغِضيهِ خَيرا . عِندَ ذلِكَ استَكمَلتُم حَقائِقَ الإِيمانِ . (3)
عنه عليه السلام :مَن أحَبَّ أن يَكمُلَ إيمانُهُ فَليَكُن حُبُّهُ للّهِِ وبُغضُهُ للّهِِ ورضِاهُ للّهِِ وسَخَطُهُ للّهِِ . (4)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَلقَى اللّهَ وقَد كَمَلَ إيمانُهُ وحَسُنَ إسلامُهُ فَليُوالِ الحُجَّةَ صاحِبَ الزَّمانِ القائِمَ المُنتَظَرَ المَهدِيَّ م ح م د بنَ الحَسَنِ . (5)
.
ص: 243
امام على عليه السلام :ايمان هيچ بنده اى كامل نمى شود ، مگر آن گاه كه هر كس را كه خداوند سبحان دوست دارد ، او نيز دوست بدارد و هر كس را كه خداوند سبحان دشمن مى دارد ، او نيز دشمن دارد .
امام صادق عليه السلام :هر كس دوستى و دشمنى اش براى خدا باشد و به خاطر خدا عطا كند ، او كسى است كه ايمانش كامل است .
امام على عليه السلام_ خطاب به نوف بكالى _ :اى نوف! آن كه براى خدا دوست بدارد ، هيچ كس را بر دوستدارانِ او ترجيح نمى دهد و آن كه براى خدا دشمن بدارد ، به دشمنان او خوبى نمى كند . در اين صورت است كه حقايق ايمان را كامل كرده ايد .
امام على عليه السلام :هر كه دوست دارد ايمانش كامل باشد ، بايد مهر و كينش ، و خرسندى و ناخرسندى اش ، براى خدا باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد خداوند را با ايمان كامل و اسلام نيكو ديدار كند ، بايد حجّت خدا ، صاحب زمان ، قائم منتظر مهدى ، م ح م د بن حسن ، را دوست بدارد .
.
ص: 244
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أعطى للّهِِ ومَنَعَ للّهِِ وأحَبَّ للّهِِ وأبغَضَ للّهِِ وأنكَحَ للّهِِ فَقَدِ استَكمَلَ إيمانَهُ. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أفضَلَ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سَأَلَهُ مُعاذٌ عَن أفضَلِ الإِيمانِ _ :أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ ، وتُبغِضَ فِي اللّهِ ، وتُعمِلَ لِسانَكَ في ذِكرِ اللّهِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَستَكمِلُ العَبدُ الإِيمانَ حَتّى يَكونَ قِلَّةُ الشَّيءِ أحَبَّ إلَيهِ مِن كَثرَتِهِ وحَتّى يَكونَ أن لا يُعرَفَ أحَبَّ إلَيهِ مِن أن يُعرَفَ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثُ خِصالٍ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ خِصالَ الإِيمانِ : إذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في باطِلٍ ، وإذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ الغَضَبُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا قَدَرَ لَم يَتَعاطَ ما لَيسَ لَهُ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَستَكمِلُ العَبدُ الإِيمانَ حَتّى يُحسِنَ خُلُقَهُ ولا يَشفِيَ غَيظَهُ. (6)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَكمُلُ الإِيمانُ بِاللّهِ حَتّى يَكونَ فيهِ خَمسُ خِصالٍ : التَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ وَالتَّفويضُ إلَى اللّهِ ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالصَّبرُ عَلى بَلاءِ اللّهِ . إنَّهُ مَن أحَبَّ للّهِِ ، وأبغَضَ للّهِِ وأعطى للّهِِ ومَنَعَ للّهِِ فَقَدِ استَكمَلَ الإِيمانَ . (7)
.
ص: 245
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دادن و ندادنش و مهر و كينش ، براى خدا باشد و براى [ اطاعت از] خدا ازدواج كند ، ايمانش را به كمال رسانده است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين دستگيره ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ معاذ كه از ايشان در باره برترين ايمان پرسيد _ :برترين [درجه] ايمان ، اين است كه براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى ، و زبانت را در ياد خدا به كار اندازى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ايمان را كامل نمى گرداند ، مگر آن گاه كه كم داشتن را از زياد داشتن ، دوست تر بدارد و آن گاه كه ناشناخته بودن ، نزد او محبوب تر از معروف بودن باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه هر كس داشته باشد ، خصلت هاى ايمان را كامل دارد : هر گاه خشنود مى شود ، خشنودى اش او را به ناحق نكشاند ، و هر گاه خشمگين مى شود ، خشمش او را از حق برون نَبَرد ، و هر گاه قدرت مى يابد ، به آنچه از او نيست ، دست دراز نكند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، ايمانش كامل نيست ، مگر آن گاه كه اخلاقش را نيكو گرداند و انتقامگيرى نكند . (1)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان به خدا كامل نيست ، مگر آن گاه كه پنج خصلت در بنده باشد : توكّل به خدا ، وا گذاردن [كارها] به خدا ، گردن نهادن به فرمان خدا ، خشنود بودن به قضاى خدا ، و شكيبايى در بلا [و آزمايش] خدا . هر كس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد ، و براى خدا عطا كند و براى خدا از عطا كردن خوددارى نمايد ، ايمان را كامل گردانيده است .
.
ص: 246
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ إيمانَهُ : لا يَخافُ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، ولا يُرائي بِشَيءٍ مِن عَمَلِهِ ، وإذا عُرِضَ عَلَيهِ أمرانِ أحَدُهُما لِلدُّنيا وَالآخَرُ لِلآخِرَةِ آثَرَ أمرَ الآخِرَةِ عَلى أمرِ الدُّنيا . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله عن جبرئيل :لا تَكمُلُ شَجَرَةٌ إلّا بِالثَّمَرِ ، كَذلِكَ الإِيمانُ لا يَكمُلُ إلّا بِالكَفِّ عَنِ المَحارِمِ . (2)
المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيسَ بِمُؤمِنٍ مُستَكمِلِ الإِيمانِ مَن لَم يَعُدَّ البَلاءَ نِعمَةً وَالرَّخاءَ مُصيبَةً قالوا : كَيفَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : لِأَنَّ البَلاءَ لا يَتبَعُهُ إلَا الرَّخاءُ وكَذلِكَ الرَّخاءُ لا تَتبَعُهُ إلَا المُصيبَةُ ، ولَيسَ بِمُؤمِنٍ مُستَكمِلِ الإِيمانِ مَن لَم يَكُن في غَمٍّ ما لَم يَكُن في صَلاةٍ ، قالوا : ولِمَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قال : لِأَنَّ المُصَلِّيَ يُناجي رَبَّهُ ، وإذا كانَ في غَيرِ صَلاةٍ إنَّما يُناجِي ابنَ آدَمَ . (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّ القُرآنَ وَالذِّكرَ لَيُنبِتانِ الإِيمانَ فِي القَلبِ كَما يُنبِتُ الماءُ العُشبَ . (4)
.
ص: 247
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشند ، ايمانش كامل است : در راه خدا از نكوهش هيچ نكوهشگرى نهراسد ، در هيچ كار خود ريا نكند ، و هر گاه دو امر برايش پيش آيد كه يكى دنيايى و ديگرى آخرتى بود ، كار آخرت را بر كار دنيا برگزيند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به نقل از جبرئيل عليه السلام _ :درخت به كمال نمى رسد ، مگر آن گاه كه به بار بنشيند . ايمان نيز به كمال نمى رسد ، مگر با خوددارى از حرام ها .
المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمنِ كامل ايمان نيست كسى كه گرفتارى را نعمت ، و آسايش را مصيبت نشمارد» . اصحاب پرسيدند : چرا ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «چون گرفتارى ، حتما آسايش در پى دارد و آسايش نيز حتما مصيبت به دنبال دارد . همچنين مؤمنِ كامل ايمان نيست كسى كه وقتى در حال نماز نيست ، در غم و اندوه نباشد» . اصحاب پرسيدند : چرا ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «چون نمازگزار ، با پروردگارش سخن مى گويد و هر گاه در غير نماز باشد ، لاجرم با آدميزاد سخن مى گويد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، قرآن و ذكر ، ايمان را در دل مى رويانند ، آن سان كه آب ، گياه را مى روياند .
.
ص: 248
عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى يُحِبَّ لِأَخيهِ ما يُحِبُّ لِنَفسِهِ. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَأى مِنكُم مُنكَرا فَليُغَيِّرهُ بِيَدِهِ ، فَإِن لَم يَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإِن لَم يَستَطِع فَبِقَلبِهِ؛ وذلِكَ أضعَفُ الإِيمانِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ بِضعٌ وسَبعونَ _ أو بِضعٌ وسِتّونَ _ شُعبَةً ، فَأَفضَلُها قَولُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأدناها إماطَةُ الأَذى عَنِ الطَّريقِ . (4)
عيسى عليه السلام :بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : إنَّ الزَّرعَ لا يَصلُحُ إلّا بِالماءِ وَالتُّرابِ ، كَذلِكَ الإِيمانُ لا يَصلُحُ إلّا بِالعِلمِ وَالعَمَلِ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام :غايَةُ الإِيمانِ المُوالاةُ فِي اللّهِ ، وَالمُعاداةُ فِي اللّهِ ، وَالتَّباذُلُ فِي اللّهِ ، وَالتَّواصُلُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (6)
.
ص: 249
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كامل ترينِ مؤمنان ، كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما مؤمن نيست ، مگر آن كه آنچه را براى خود دوست دارد ، براى برادرش نيز دوست بدارد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما مُنكرى را ديد ، با دستش مخالفت كند . اگر نتوانست ، با زبانش و اگر نتوانست ، با دلش و اين ، ضعيف ترين مرتبه ايمان است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، هفتاد و چند _ يا شصت و چند _ شاخه دارد كه برترينِ آنها ، گفتنِ «لا إله إلّا اللّه » [و عقيده توحيد] است و كمترينِ آنها ، كنار زدن چيزهاى آزارنده ، از سر راه مردم .
عيسى عليه السلام :راستش را به شما بگويم : زراعت ، جز با آب و خاك ، آباد نمى شود . همين طور ، ايمان جز به دانش و كردار ، آباد نمى شود .
امام على عليه السلام :نهايت ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا و بخشش كردن براى خدا و ارتباط داشتن براى خداست .
.
ص: 250
عنه عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ المُؤمِنِ حَتّى يَعُدَّ الرَّخاءَ فِتنَةً وَالبَلاءَ نِعمَةً . (1)
عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمَلَ إيمانُهُ : العَقلُ ، وَالحِلمُ ، وَالعِلمُ . (2)
عنه عليه السلام :لَن يُكمِلَ العَبدُ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يُؤثِرَ دينَهُ عَلى شَهوَتِهِ ، ولَن يَهلِكَ حَتّى يُؤثِرَ شَهوَتَهُ عَلى دينِهِ. (3)
عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد أكمَلَ الإِيمانَ : العَدلُ فِي الغَضَبِ وَالرِّضا ، وَالقَصدُ فِي الفَقرِ وَالغِنى ، وَاعتِدالُ الخَوفِ وَالرَّجاءِ . (4)
عنه عليه السلام :مِن كَمالِ الإِيمانِ مُكافَأَةُ المُسيءِ بِالإِحسانِ . (5)
عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ في قُنوتِ الوَترِ _ :اللّهُمَّ أنتَ مُنتَهى غايَتي ورَجائي ومَسأَلَتي وطَلِبَتي ، أسأَلُكَ يا إلهي كَمالَ الإِيمانِ وتَمامَ اليَقينِ وصِدقَ التَّوَكُّلِ عَلَيكَ وحُسنَ الظَّنِّ بِكَ . (6)
عنه عليه السلام :حَبيبي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَني أن أدعُوَ بِهِنَّ عِندَ خَتمِ القُرآنِ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إخباتَ المُخبِتينَ وإخلاصَ الموقِنينَ ومُرافَقَةَ الأَبرارِ وَاستِحقاقَ حَقائِقِ الإِيمانِ . (7)
الأمالي للصدوق عن الأصبغ بن نباتة :سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن صِفَةِ المُؤمِنِ ، فَنَكَسَ رَأسَهُ ثُمَّ رَفَعَهُ فَقالَ : فِي المُؤمِنينَ عِشرونَ خَصلَةً ، فَمَن لَم تَكُن فيهِ لَم يَكمُل إيمانُهُ . يا عَلِيُّ إنَّ المُؤمِنينَ هُمُ الحاضِرونَ لِلصَّلاةِ ، وَالمُسارِعونَ إلَى الزَّكاةِ ، وَالحاجّونَ لِبَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، وَالصّائِمونَ في شَهرِ رَمَضانَ ، وَالمُطعِمونَ المِسكينَ ، وَالماسِحونَ رَأسَ اليَتيمِ ، المُطَهِّرونَ أظفارَهُم ، المُتَّزِرونَ عَلى أوساطِهِمُ ، الَّذينَ إن حَدَّثوا لَم يَكذِبوا ، وإذا وَعَدوا لَم يُخلِفوا ، وإذَا ائتُمِنوا لَم يَخونوا ، وإن تَكَلَّموا صَدَقوا ، رُهبانٌ بِاللَّيلِ اُسدٌ بِالنَّهارِ ، صائِمونَ بِالنَّهارِ ، قائِمونَ بِاللَّيلِ ، لا يُؤذونَ جارا ، ولا يَتَأَذّى بِهِم جارٌ ، الَّذينَ مَشيُهُم عَلَى الأَرضِ هَونٌ (8) ، وخُطاهُم إلى بُيوتِ الأَرامِلِ ، وعَلى أثَرِ الجَنائِزِ ، جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِنَ المُتَّقينَ . (9)
.
ص: 251
امام على عليه السلام :ايمان مؤمن ، كامل نمى شود ، مگر آن گاه كه آسايش را فتنه (آزمايش) بشمارد و گرفتارى را نعمت .
امام على عليه السلام :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشند ، ايمانش كامل است : خِرد و بردبارى و دانايى .
امام على عليه السلام :بنده هرگز حقيقت ايمان را كامل نمى گرداند ، مگر آن گاه كه دينش را بر هوس خود برگزيند ، و هرگز به هلاكت در نمى افتد ، مگر آن گاه كه هوس خود را بر دينش برگزيند .
امام على عليه السلام :سه خصلت است كه هر كس داراى آنها باشد ، ايمانش كامل است : خارج نشدن از جادّه عدالت به هنگام خشم و خشنودى ، ميانه روى به هنگام نادارى و توانگرى ، و هم اندازه بودنِ بيم و اميد .
امام على عليه السلام :نيكى كردن به آن كه بدى كرده ، از كامل بودن ايمان است .
امام على عليه السلام_ در دعاى ايشان در قنوت نماز وَتْر _ :بار خدايا! تو مقصد و اميد و خواست و مطلوب نهايىِ من هستى . معبود من! ايمان كامل و يقين تام و توكّل صادقانه بر تو و خوش گمانى به تو را از تو درخواست مى كنم .
امام على عليه السلام :محبوبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه هنگام ختم قرآن ، اين دعا را بخوانم : «بار خدايا! خاكسارىِ خاكساران و اخلاص اهل يقين و همراهى با نيكان و سزامندى [درك] حقايق ايمان را از تو درخواست مى كنم» .
الأمالى ، صدوق_ به نقل از اصبغ بن نباته _ :از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «از پيامبر خدا در باره اوصاف مؤمن پرسيدم . ايشان سرش را پايين انداخت و سپس سر برداشت و فرمود : در مؤمنان ، بيست خصلت هست كه در هر كس وجود نداشته باشد ، ايمان او كامل نيست . اى على! مؤمنان ، آنان اند كه در نماز [جماعت] حاضر مى شوند ؛ در زكات دادن مى شتابند ؛ حجّ خانه محترم خدا را به جا مى آورند ؛ در ماه رمضان ، روزه مى دارند ؛ بينوا را اطعام مى كنند ؛ دست نوازش بر سر يتيم مى كشند ؛ ناخن هاى خود را تميز نگه مى دارند ؛ اِزار مى پوشند ؛ همانان كه هر گاه سخن بگويند ، دروغ نمى گويند ؛ هر گاه وعده دهند ، خلف وعده نمى كنند ؛ هر گاه به آنان امانتى سپرده شود ، خيانت نمى كنند ؛ هر گاه سخن بگويند ، راست مى گويند ؛ پارسايان شب و شيران روزند ؛ روزها روزه دارند ؛ شب ها به عبادت مى پردازند ؛ نه همسايه اى را مى آزارند و نه همسايه اى به سبب آنها آزار مى بيند ؛ كسانى هستند كه بر زمين ، آرام گام مى زنند ؛ به بيوه زنان كمك مى رسانند ؛ در تشييع جنازه شركت مى كنند . خداوند ، ما و شما را از تقواپيشگان قرار دهد! » . (1)
.
ص: 252
الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ وبَلِّغ بِإِيماني أكمَلَ الإِيمانِ. (1)
الإمام الباقر عليه السلام :كانَ أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام يَقولُ : أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمَلَ إيمانُهُ ومُحِّصَت عَنهُ ذُنوبُهُ ولَقِيَ رَبَّهُ وهُوَ عَنهُ راضٍ : مَن وَفى للّهِِ بِما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ ، وصَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ ، وَاستَحيى مِن كُلِّ قَبيحٍ عِندَ اللّهِ وعِندَ النّاسِ ، وحَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أهلِهِ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :صاحِب بِمِثلِ ما يُصاحِبونَكَ بِهِ تَزدَد إيماناً . (3)
عنه عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام يَقولُ : إنَّ المَعرِفَةَ بِكَمالِ دينِ المُسلِمِ تَركُهُ الكَلامَ فيما لا يَعنيهِ ، وقِلَّةُ مِرائِهِ ، وحِلمُهُ ، وصَبرُهُ ، وحُسنُ خُلُقِهِ . (4)
.
ص: 253
امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ايمان مرا به كامل ترين مرتبه ايمان برسان .
امام باقر عليه السلام :پدرم على بن الحسين عليه السلام مى فرمود : «چهار چيز است كه هر كس آنها را داشته باشد ، ايمانش كامل و گناهانش از او زدوده شده است و پروردگارش را در حالى ديدار مى كند كه از او خشنود است : كسى كه به خاطر خدا به تعهّداتش نسبت به مردم عمل كند ، زبانش با مردم راست باشد ، از هر كار زشتى در نزد خدا و نزد مردم ، شرم كند و با خانواده اش خوش اخلاق باشد» .
امام صادق عليه السلام :آن سان كه ديگران با تو دوستى مى كنند ، دوستى كن تا بر ايمانت بيفزايى .
امام صادق عليه السلام :[جدّم] على بن الحسين عليه السلام مى فرمود : «راه شناختِ كامل بودنِ دين مسلمان ، اين است كه سخنِ بيهوده نمى گويد ، كمتر ستيزه مى كند ، بردبار و شكيبا و خوش خوى است» .
.
ص: 254
عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ الإِيمانَ : مَن إذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُهُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا رَضِيَ لَم يُخرِجهُ رِضاهُ إلَى الباطِلِ ، ومَن إذا قَدَرَ عَفا. (1)
عدّة الداعي عنهم عليهم السلام :لا يُكمِلُ عَبدٌ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يُحِبُّ أخاهُ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ العَبدِ حَتّى يَكونَ فيهِ أربَعُ خِصالٍ : يُحَسِّنُ خُلُقَهُ ، ويُسَخّي نَفسَهُ (3) ، ويُمسِكُ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، ويُخرِجُ الفَضلَ مِن مالِهِ . (4)
عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل وَضَعَ الإِيمانَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ عَلَى البِرِّ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلٌ. (5)
عنه عليه السلام_ لأبي بصير_ :قُل : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ قَولَ التَّوّابينَ وعَمَلَهُم ، ونورَ الأَنبِياءِ وصِدقَهُم ، ونَجاةَ المُجاهِدينَ وثَوابَهُم ، وشُكرَ المُصطَفَينَ ونَصيحَتَهُم ، وعَمَلَ الذّاكِرينَ ويَقينَهُم ، وإيمانَ العُلَماءِ وفِقهَهُم. (6)
.
ص: 255
امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشد ، ايمان او كامل است : كسى كه هر گاه به خشم آيد ، خشمش او را از مسير حق ، خارج نسازد و كسى كه هر گاه خشنود شود ، خشنودى اش او را به باطل نكشاند و كسى كه هر گاه [بر كسى كه به او ستم كرده ،] قدرت يافت ، عفو كند .
عدّة الداعى_ به نقل از امامان اهل بيت عليهم السلام _ :بنده ، حقيقت ايمان را كامل نمى گرداند ، تا آن گاه كه برادرش را دوست داشته باشد .
امام صادق عليه السلام :ايمانِ بنده كامل نمى شود ، تا آن كه چهار خصلت در او باشد : اخلاقش را نيكو گرداند ، نفْس خود را بخشنده سازد ، از زياده گويى بپرهيزد ، و زيادىِ مال خود را ببخشد .
امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ، ايمان را هفت سهم قرار داد : نيكوكارى ، راستگويى ، يقين ، خرسندى ، وفادارى ، دانش و بردبارى . سپس آن را ميان مردم پخش كرد . پس به هر كس همه اين هفت بهره را داد ، او كامل است .
امام صادق عليه السلام_ خطاب به ابو بصير _ :بگو : «بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم گفتار و كردارِ توبه كنندگان را ، و روشنايى و راستىِ پيامبران را ، و رهيدن و پاداش مجاهدان را ، و سپاس گزارى و خلوص برگزيدگان را ، و كردار و يقين يادكنندگانِ خدا را ، و ايمان و آگاهىِ عالمان را» .
.
ص: 256
الكافي عن أيّوب بن يقطين أو غيره عنهم عليهم السلام :تَقولُ فِي اللَّيلَةِ الاُولى [أي مِن لَيالِي العَشرِ الأَواخِرِ مِن شَهرِ رَمَضانَ] : أسأَلُكَ ... أن تَهَبَ لي يَقينا تُباشِرُ بِهِ قَلبي ، وإيمانا يَذهَبُ بِالشَّكِّ عَنّي وتُرضِيَني بِما قَسَمتَ لي (1) . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثٌ تَناسَخَهَا الأَنبِياءُ (3) مِن آدَمَ عليه السلام حَتّى وَصَلنَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا أصبَحَ يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إيمانا تُباشِرُ بِهِ قَلبي (4) ويَقينا حَتّى أعلَمَ أنَّهُ لا يُصيبُني إلّا ما كَتَبتَ لي ورَضِّني بِما قَسَمتَ لي. (5)
5 / 5كَيفِيَّةُ التَّعامُلِ مَعَ الأَدنينَ إيماناأ _ التَّجَنُّبُ عَنِ البَراءَةِالإمام الصادق عليه السلام :ما أنتُم وَالبَراءَةَ يَبرَأُ بَعضُكُم مِن بَعضٍ ؟! إنَّ المُؤمِنينَ بَعضُهُم أفضَلُ مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ وبَعضُهُم أنفَذُ بَصَرا مِن بَعضٍ ، وهِيَ الدَّرَجاتُ. (6)
.
ص: 257
الكافى_ به نقل از ايّوب بن يقطين يا شخصى ديگر ، از امامان اهل بيت عليهم السلام _ :در شب اوّل [از دهه آخر ماه رمضان] مى گويى : «از تو درخواست مى كنم كه ... مرا يقينى ببخشى كه آن را در دلم بياميزى و ايمانى كه شك را از من ببَرد ، و مرا به آنچه قسمتم كرده اى ، خرسند گردانى» . (1)
امام صادق عليه السلام :سه خصلت اند كه پيامبران ، آنها را يكى پس از ديگرى ، از آدم عليه السلام به ارث بردند ، تا آن كه به پيامبر خدا [محمّد] صلى الله عليه و آله رسيدند . ايشان چون صبح مى شد ، مى فرمود : «بار خدايا ! از تو ، چنان ايمانى را درخواست مى كنم كه آن را به قلبم در آميزى ، و چنان يقينى را كه بدانم جز آنچه تو برايم رقم زده اى ، چيزى به من نمى رسد و [سوم آن كه] مرا به آنچه برايم قسمت كرده اى ، خرسند بدارى» .
5 / 5چگونگى برخورد با مؤمنانِ مرتبه پايين ترالف _ پرهيز از بيزارى جستنامام صادق عليه السلام :شما را چه به بيزارى ، كه از يكديگر بيزارى مى جوييد؟! مؤمنان ، برخى شان برتر از برخى ديگرند : يكى بيشتر از ديگرى نماز مى خوانَد و يكى بينشِ عميق ترى نسبت به ديگرى دارد . اينها ، درجات اند .
.
ص: 258
الإمام عليّ عليه السلام :فَمِنَ الإِيمانِ ما يَكونُ ثابِتا مُستَقِرّا فِي القُلوبِ ، ومِنهُ ما يَكونُ عَوارِيَّ بَينَ القُلوبِ وَالصُّدورِ إلى أجَلٍ مَعلومٍ ، فَإِذا كانَت لَكُم بَراءَةٌ مِن أحَدٍ فَقِفوهُ حَتّى يَحضُرَهُ المَوتُ ، فَعِندَ ذلِكَ يَقَعُ حَدُّ البَراءَةِ . (1)
ب _ التَّجَنُّبُ عَنِ التَّحميلِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ المُؤمِنينَ عَلى مَنازِلَ ، مِنهُم عَلى واحِدَةٍ ، ومِنهُم عَلَى اثنَتَينِ ، ومِنهُم عَلى ثَلاثٍ ، ومِنهُم عَلى أربَعٍ ، ومِنهُم عَلى خَمسٍ ، ومِنهُم عَلى سِتٍّ ، ومِنهُم عَلى سَبعٍ . فَلَو ذَهَبتَ تَحمِلُ عَلى صاحِبِ الواحِدَةِ ثِنتَينِ لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الثِّنتَينِ ثَلاثا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الثَّلاثِ أربَعا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الأَربَعِ خَمسا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الخَمسِ سِتّا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ السِّتِّ سَبعا لَم يَقوَ ، وعَلى هذِهِ الدَّرَجاتُ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل وَضَعَ الإِيمانَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ : عَلَى البِرِّ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلٌ مُحتَمِلٌ ، وقَسَّمَ لِبَعضِ النّاسِ السَّهمَ ولِبَعضٍ السَّهمَينِ ولِبَعضٍ الثَّلاثَةَ حَتَّى انتَهَوا إلَى السَّبعَةِ . ثُمَّ قالَ : لا تَحمِلوا عَلى صاحِبِ السَّهمِ سَهمَينِ ، ولا عَلى صاحِبِ السَّهمَينِ ثَلاثَةً فَتَبهَضوهُم (3) ثُمَّ قالَ : كَذلِكَ حَتّى يَنتَهِيَ إلَى السَّبعَةِ . (4)
.
ص: 259
امام على عليه السلام :قسمتى از ايمان ، در دل ها استوار و پا برجاست و قسمتى از آن ، ميان دل ها و سينه ها ، تا مدّتى معلوم (زمان مرگ) ، عاريت است . پس اگر از كسى بيزاريد ، او را وا گذاريد ، تا مرگش فرا رسد . (1) از آن هنگام است كه بيزارى جستن [از آنها كه سزاوار بيزارى اند] ، روا مى شود .
ب _ پرهيز از تحميلامام باقر عليه السلام :مؤمنان ، داراى درجات اند . بعضى از آنان ، يك درجه دارند ؛ بعضى دو درجه ، بعضى سه درجه ، بعضى چهار درجه ، بعضى پنج درجه ، بعضى شش درجه ، و بعضى هفت درجه . بنا بر اين ، اگر خواسته باشى بر آن كه يك درجه دارد ، دو درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه دو درجه دارد ، سه درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه سه درجه دارد ، چهار درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه چهار درجه دارد ، پنج درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه پنج درجه دارد ، شش درجه بار كنى ، تاب نمى آورد و اگر بر آن كه شش درجه دارد ، هفت درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . درجات ، اين گونه اند .
امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ايمان را هفت بهره قرار داد : نيكوكارى و راستگويى و يقين و خرسندى و وفادارى و دانايى و بردبارى . سپس آنها را ميان مردم قسمت كرد . پس در هر كس همه اين هفت بهره را قرار داد ، او كامل است و بار كامل ايمان را به دوش مى كشد . به برخى از مردم ، تنها يك بهره داد ؛ به برخى دو بهره ، به برخى سه بهره ، تا به هفت بهره رسند . به كسى كه يك بهره دارد ، دو بهره بار مكنيد و به كسى كه دو بهره دارد ، سه بهره بار مكنيد ، كه در اين صورت ، بر آنان فشار وارد مى آوريد . و به همين سان است تا به هفت بهره برسد .
.
ص: 260
ج _ اِستِعمالُ الرِّفقِ فِي الدَّعوَةِالكافي عن عبد العزيز القراطيسي :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا عَبدَ العَزيزِ إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً (1) بَعدَ مِرقاةٍ ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ لَستَ عَلى شَيءٍ حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ ، فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ ، وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ ، فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ . (2)
الخصال عن عمّار بن أبي الأحوص :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ عِندَنا أقواما يَقولونَ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ويُفَضِّلونَهُ عَلَى النّاسِ كُلِّهِم ، ولَيسَ يَصِفونَ ما نَصِفُ مِن فَضلِكُم ، أنَتَوَلّاهُم ؟ فَقالَ لي : نَعَم فِي الجُملَةِ ، ألَيسَ عِندَ اللّهِ ما لَم يَكُن عِندَ رَسولِ اللّهِ ، ولِرَسولِ اللّهِ عِندَ اللّهِ ما لَيسَ لَنا ، وعِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، وعِندَكُم ما لَيسَ عِندَ غَيرِكُم ؟ إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى وَضَعَ الإِسلامَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ : عَلَى الصَّبرِ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلُ الإِيمانِ مُحتَمِلٌ ، ثُمَّ قَسَّمَ لِبَعضِ النّاسِ السَّهمَ ولِبَعضٍ السَّهمَينِ ولِبَعضٍ الثَّلاثَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ الأَربَعَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ الخَمسَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ السِّتَّةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ السَّبعَةَ الأَسهُمِ ، فَلا تَحمِلوا عَلى صاحِبِ السَّهمِ سَهمَينِ ، ولا عَلى صاحِبِ السَّهمَينِ ثَلاثَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الثَّلاثَةِ أربَعَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الأَربَعَةِ خَمسَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الخَمسَةِ سِتَّةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ السِّتَّةِ سَبعَةَ أسهُمٍ ، فَتُثقِلوهُم وتُنَفِّروهُم ، ولكِن تَرَفَّقوا بِهِم وسَهِّلوا لَهُمُ المَدخَلَ ، وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً تَعتَبِرُ بِهِ : إنَّهُ كانَ رَجُلٌ مُسلِمٌ وكانَ لَهُ جارٌ كافِرٌ ، وكانَ الكافِرُ يُرافِقُ المُؤمِنَ ، فَأَحَبَّ المُؤمِنُ لِلكافِرِ الإِسلامَ ولَم يَزَل يُزَيِّنُ الإِسلامَ ويُحَبِّبُهُ إلَى الكافِرِ حَتّى أسلَمَ ، فَغَدا عَلَيهِ المُؤمِنُ فَاستَخرَجَهُ مِن مَنزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إلَى المَسجِدِ لِيُصَلِّيَ مَعَهُ الفَجرَ في جَماعَةٍ ، فَلَمّا صَلّى قالَ لَهُ : لَو قَعَدنا نَذكُرُ اللّهَ عز و جلحَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، فَقَعَدَ مَعَهُ فَقالَ لَهُ : لَو تَعَلَّمتَ القُرآنَ إلى أن تَزولَ الشَّمسُ وصُمتَ اليَومَ كانَ أفضَلَ ، فَقَعَدَ مَعَهُ وصامَ حَتّى صَلَّى الظُّهرَ وَالعَصرَ ، فَقالَ : لَو صَبَرتَ حَتّى تُصَلِّيَ المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ كانَ أفضَلَ ، فَقَعَدَ مَعَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ ، ثُمَّ نَهَضا وقَد بَلَغَ مَجهودَهُ وحُمِلَ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدا عَلَيهِ وهُوَ يُريدُ بِهِ مِثلَ ما صَنَعَ بِالأَمسِ فَدَقَّ عَلَيهِ بابَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ : اُخرُج حَتّى نَذهَبَ إلَى المَسجِدِ ، فَأَجابَهُ أنِ انصَرِف عَنّي فَإِنَّ هذا دينٌ شَديدٌ لا اُطيقُهُ . فَلا تَخرَقوا بِهِم ، أما عَلِمتَ أنَّ إمارَةَ بَني اُمَيَّةَ كانَت بِالسَّيفِ وَالعَسفِ وَالجَورِ ، وأنَّ إمارَتَنا بِالرِّفقِ وَالتَّأَلُّفِ وَالوَقارِ وَالتَّقِيَّةِ وحُسنِ الخُلطَةِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، فَرَغِّبُوا النّاسَ في دينِكُم وفيما أنتُم فيهِ . (3)
.
ص: 261
ج _ دعوت كردن با نرمش و مداراامام صادق عليه السلام_ خطاب به عبد العزيز قراطيسى _ :اى عبد العزيز! ايمان ، مانند نردبانى است كه ده پلّه دارد و از آن ، پلّه پلّه بالا مى روند . بنا بر اين ، كسى كه در پلّه دوم است ، نبايد به آن كه در پلّه اوّل است ، بگويد : تو اهمّيتى ندارى . [و همچنين] تا برسد به دهمى [كه او هم نبايد به پايين تر از خود ، چنين سخنى بگويد] . پس آن را كه در پلّه پايين تر از توست ، نينداز ، كه بالاتر از تو نيز تو را مى اندازد . اگر ديدى كسى يك پلّه از تو پايين تر است ، با ملايمت ، او را به سوى خود بالا كشان و فراتر از توانش ، بر او بار مكن ، كه او را مى شكنى و البتّه هر كس مؤمنى را بشكند ، بايد شكستگىِ او را ببندد .
الخصال_ به نقل از عمّار بن ابى احوص _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : نزد ما گروه هايى هستند كه به امير مؤمنان معتقدند و او را از همه مردم ، برتر مى دانند ؛ ولى به فضيلتى كه ما براى شما قائليم ، معتقد نيستند . آيا آنان را از خود بدانيم؟ فرمود : «اجمالاً آرى . مگر نه اين است كه خداوند ، اوصافى دارد كه پيامبر خدا نداشت ، و پيامبر خدا در نزد خداوند ، درجاتى داشت كه ما نداريم ، و ما درجاتى داريم كه شما نداريد ، و شما نيز درجاتى داريد كه غير شما ندارند؟! خداوند _ تبارك و تعالى _ اسلام را هفت بهره قرار داد : شكيبايى و راستى و يقين و خرسندى و وفادارى و دانش و بردبارى . سپس آنها را ميان مردم قسمت كرد . پس كسى كه همه اين هفت بهره را به او داد ، او مؤمن كامل است و تحمّل دارد . همچنين به برخى از مردم ، يك بهره داد ، به برخى دو بهره ، به برخى سه بهره ، به برخى چهار بهره ، به برخى پنج بهره ، به برخى شش بهره ، و به برخى هفت بهره . پس بر كسى كه يك بهره دارد ، دو بهره بار نكنيد و بر آن كه دو بهره دارد ، سه بهره ، و بر آن كه سه بهره دارد ، چهار بهره ، و بر آن كه چهار بهره دارد ، پنج بهره ، و بر آن كه پنج بهره دارد ، شش بهره ، و بر آن كه شش بهره دارد ، هفت بهره بار نكنيد _ زيرا در اين صورت ، آنان را گران بار مى كنيد و مى رمانيد _ ؛ بلكه با آنان ، نرمى [و مدارا] كنيد و راه هاى ورود را برايشان هموار سازيد . برايت مثالى بزنم تا از آن ، درس بگيرى : مرد مسلمانى بود كه همسايه اى كافر داشت و آن كافر ، با مؤمن رفاقت مى كرد . مرد مؤمن از خوبى هاى اسلام ، براى كافر مى گفت و پيوسته از آن تعريف و تمجيد مى كرد ، تا آن كه علاقه او را به اسلام جلب كرد و مرد كافر ، مسلمان شد . صبح فردا مؤمن رفت و او را از خانه اش بيرون آورد و به مسجد برد تا نماز صبح را با جماعت بخوانند . نماز را كه خواند ، به او گفت : بهتر است بنشينيم و به ذكر خدا مشغول شويم ، تا آفتاب طلوع كند . او هم نشست . بعد گفت : اگر تا زوال خورشيد ، به آموختن قرآن بپردازى و امروز را روزه بدارى ، بهتر است . او هم نشست و روزه گرفت ، تا آن كه نماز ظهر و عصر را خواند . باز آن مؤمن گفت : اگر شكيبايى كنى تا نماز مغرب و عشا را نيز بخوانى ، بهتر است . او نشست ، تا آن كه نماز مغرب و عشا را هم خواند . آن گاه ، در حالى برخاستند كه براى آن تازه مسلمان ، ديگر رمقى نمانده و بيش از توانش ، بر او بار شده بود . فرداى آن روز ، دوباره مرد مؤمن نزد او رفت تا با وى چنان كند كه ديروز كرده بود . درِ خانه اش را كوبيد و گفت : بيرون بيا تا به مسجد رويم . آن مرد پاسخ داد : از نزد من برو ؛ زيرا اين دين ، دين سختى است و من تحمّل آن را ندارم . بنا بر اين ، بر آنان [كه همه عقايد شما را باور ندارند ،] سخت مگيريد و خشونت نورزيد . مگر نمى دانى كه امارت بنى اميّه ، با شمشير و زور و ستم بود ؛ ولى امارت ما با ملايمت و دوستى و وقار و تقيّه و حسن رفتار و پارسايى و كوشش است؟ پس مردم را به دين خود و عقيده اى كه داريد ، مشتاق سازيد» .
.
ص: 262
الكافي عن يعقوب بن الضحّاك عن رجل من أصحابنا سرّاج_ وكانَ خادِما لِلإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ، قالَ _ :بَعَثَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في حاجَةٍ وهُوَ بِالحيرَةِ (1) أنَا وجَماعَةً مِن مَواليهِ . قالَ : فَانطَلَقنا فيها ، ثُمَّ رَجَعنا مُغتَمّينَ (2) ، قالَ : وكانَ فِراشي فِي الحائِرِ الَّذي كُنّا فيهِ نُزولاً ، فَجِئتُ وأنَا بِحالٍ (3) فَرَمَيتُ بِنَفسي . فَبَينا أنَا كَذلِكَ إذا أنَا بِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام قَد أقبَلَ . قالَ : فَقالَ : قَد أتَيناكَ _ أو قالَ : جِئناكَ _ فَاستَوَيتُ جالِسا ، وجَلَسَ عَلى صَدرِ فِراشي ، فَسَأَلَني عَمّا بَعَثَني لَهُ فَأَخبَرتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ. ثُمَّ جَرى ذِكرُ قَومٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ إنّا نَبرَأُ مِنهُم ، إنَّهُم لا يَقولونَ ما نَقولُ ! قالَ : فَقالَ : يَتَوَلَّونا ولا يَقولونَ ما تَقولونَ تَبرَؤونَ مِنهُم ؟! قالَ : قُلتُ : نَعَم ، قالَ : فَهُوَ ذا عِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، فَيَنبَغي لَنا أن نَبرَأَ مِنكُم ؟ قالَ : قُلتُ : لا ، جُعِلتُ فِداكَ ، قالَ : وهُوَ ذا عِندَ اللّهِ ما لَيسَ عِندَنا أفَتَراهُ اطَّرَحَنا ؟ قالَ : قُلتُ : لا وَاللّهِ جُعِلتُ فِداكَ، ما نَفعَلُ ؟ قالَ : فَتَوَلَّوهُم ولا تَبرَؤوا مِنهُم ، إنَّ مِنَ المُسلِمينَ مَن لَهُ سَهمٌ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَهمانِ ، ومِنهُم مَن لَهُ ثَلاثَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ أربَعَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ خَمسَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سِتَّةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَبعَةُ أسهُمٍ ، فَلَيسَ يَنبَغي أن يُحمَلَ صاحِبُ السَّهمِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّهمَينِ ، ولا صاحِبُ السَّهمَينِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الثَّلاثَةِ ، ولا صاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الأَربَعَةِ ، ولا صاحِبُ الأَربَعَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الخَمسَةِ ، ولا صاحِبُ الخَمسَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السِّتَّةِ ، ولا صاحِبُ السِّتَّةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّبعَةِ . وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً : إنَّ رَجُلاً كانَ لَهُ جارٌ وكانَ نَصرانِيّاً فَدَعاهُ إلَى الإِسلامِ وزَيَّنَهُ لَهُ فَأَجابَهُ ، فَأَتاهُ سُحَيرا (4) فَقَرَعَ عَلَيهِ البابَ فَقالَ لَهُ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ ، قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ فَقالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ ومُرَّ بِنا إلَى الصَّلاةِ ، قالَ : فَتَوَضَّأَ ولَبِسَ ثَوبَيهِ وخَرَجَ مَعَهُ ، قالَ : فَصَلَّيا ما شاءَ اللّهُ ثُمَّ صَلَّيَا الفَجرَ ثُمَّ مَكَثا حَتّى أصبَحا ، فَقامَ الَّذي كانَ نَصرانِيّا يُريدُ مَنزِلَهُ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : أينَ تَذهَبُ؟ النَّهارُ قَصيرٌ وَالَّذي بَينَكَ وبَينَ الظُّهرِ قَليلٌ؟ قالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إلى أن صَلَّى الظُّهرَ ، ثُمَّ قالَ : وما بَينَ الظُّهرِ وَالعَصرِ قَليلٌ فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى العَصرَ ، قالَ : ثُمَّ قامَ وأرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ فَقالَ لَهُ : إنَّ هذا آخِرُ النَّهارِ وأقَلُّ مِن أوَّلِهِ فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ ، ثُمَّ أرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ فَقالَ لَهُ : إنَّما بَقِيَت صَلاةٌ واحِدَةٌ قالَ : فَمَكَثَ حَتّى صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقا . فَلَمّا كانَ سُحَيرا غَدا عَلَيهِ فَضَرَبَ عَلَيهِ البابَ فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ ، قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ وَاخرُج بِنا فَصَلِّ ، قالَ : اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي وأنَا إنسانٌ مِسكينٌ وعَلَيَّ عِيالٌ ! فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أدخَلَهُ في شَيءٍ أخرَجَهُ مِنهُ _ أو قالَ : أدخَلَهُ مِن مِثلِ ذِه وأخرَجَهُ مِن مِثلِ هذا _ . (5)
.
ص: 263
الكافى_ به نقل از يعقوب بن ضحّاك ، از مردى چرمْدوز از همكيشان ما ، كه خدمتكار امام صادق عليه السلام بود _ :زمانى كه امام صادق عليه السلام در حيره (1) بود ، مرا با جمعى از دوستانش ، در پىِ كارى فرستاد . ما پىِ آن كار رفتيم و ديروقت (2) باز گشتيم . فرش و بستر من ، در سَردابى بود كه آن جا اُتراق كرده بوديم . من خسته و كوفته آمدم و خودم را انداختم . در همين حال ، ديدم كه امام صادق عليه السلام آمد و فرمود : «ما پيش تو آمديم» . (3) من راست نشستم و ايشان بالاى بستر من نشست و از كارى كه مرا در پىِ آن فرستاده بود ، پرسيد . من هم گزارش دادم و ايشان خدا را سپاس گفت . سپس سخن از گروهى به ميان آمد و من گفتم : قربانت گردم! ما از آنان بيزارى مى جوييم ؛ (4) چون به چيزهايى كه ما معتقديم ، اعتقاد ندارند . امام صادق عليه السلام فرمود : «آنها ما را دوست دارند ؛ ولى چون عقيده شما را ندارند ، از ايشان بيزارى مى جوييد؟» . گفتم : آرى . فرمود : «ما هم چيزهايى داريم كه شما نداريد . پس سزاوار است كه از شما بيزارى بجوييم؟!» . گفتم : نه ، قربانت گردم ! فرمود : «و خدا هم چيزهايى دارد كه ما نداريم . پس به نظر تو ، خداوند ، ما را دور انداخته است؟!» . گفتم : نه ، به خدا . فدايت شوم ! چه كنيم؟ فرمود : «آنها را خودى بدانيد و از ايشان بيزارى نجوييد . برخى از مسلمانان ، تنها يك بهره [از ايمان ]دارند ، برخى دو بهره ، برخى سه بهره ، برخى چهار بهره ، برخى پنج بهره ، برخى شش بهره ، و برخى هفت بهره . بنا بر اين ، نبايد كسى را كه يك بهره دارد ، به آنچه در خور دارنده دو بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه دو بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده سه بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه سه بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده چهار بهره است ، واداشت ، يا كسى را كه چهار بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده پنج بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه پنج بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده شش بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه شش بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده هفت بهره است ، وا داشت . برايت مثالى بزنم : مردى [مؤمن] ، همسايه اى نصرانى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و از محاسن آن برايش گفت ، تا آن كه مسلمان شد . سحرگاه ، نزد او رفت و در زد . تازه مسلمان گفت : كيست ؟ مرد مؤمن گفت : منم ، فلانى . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و با ما به نماز [جماعت] بيا . او وضو گرفت و لباس پوشيد و با او رفت . آن دو ، قدرى نماز خواندند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و ماندند ، تا هوا روشن شد . آن كه پيش تر نصرانى بود ، برخاست تا به منزلش برود . مرد مسلمان گفت : كجا مى روى؟ روز ، كوتاه است و چيزى تا ظهر نمانده . او هم نشست ، تا آن كه نماز ظهر را هم خواند . مرد مسلمان گفت : تا نماز عصر هم چيزى نمانده است . و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند . سپس برخاست تا به منزلش برود . مرد مسلمان گفت : اكنون ، آخرِ روز است و چيزى به پايان آن نمانده . و او را نگه داشت ، تا نماز مغرب را هم خواند ، و خواست به منزلش برود كه آن مرد گفت : تنها يك نماز ديگر ، باقى مانده است . مرد تازه مسلمان ، ماند تا نماز عشا را نيز خواند و آن گاه ، از هم جدا شدند . سحرگاه روز بعد ، باز به سراغ او رفت و درِ خانه اش را كوبيد . مرد گفت : كيست؟ گفت : منم ، فلانى . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و با ما بيا نماز بخوان . مرد تازه مسلمان گفت : برو براى اين دين ، شخصى بيكارتر از من بياب . منِ بيچاره ، زن و بچّه دارم» . امام صادق عليه السلام فرمود : «بدين ترتيب ، او را وارد همان چيزى (دينى) كرد كه از آن ، بيرونش آورده بود» يا فرمود (5) : «او را از اين [در] وارد كرد و از اين يكى ، بيرون راند» . (6)
.
ص: 264
. .
ص: 265
. .
ص: 266
. .
ص: 267
. .
ص: 268
الفصل السّادس : آثار الإيمان وبركاته6 / 1المَعرِفَةُالكتاب«وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» . (1)
«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» . (2)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ عُريانٌ ، ولِباسُهُ التَّقوى ، وزينَتُهُ الحَياءُ ، ومالُهُ الفِقهُ ، وثَمَرَتُهُ العِلمُ. (3)
الإمام عليّ عليه السلام :هُدِيَ مَن أخلَصَ إيمانَهُ . (4)
.
ص: 269
فصل ششم: آثار و بركات ايمان6 / 1شناختقرآن«و كسى كه به خدا ايمان بياورد ، [خداوند ،] دلش را هدايت مى كند» .
«و كتاب و حكمت را بديشان [كه ايمان آورند ،] مى آموزد» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان[_ِ تنها] ، برهنه است . جامه آن ، پرهيزگارى است ، زيورش آزرم ، دارايى اش آگاهى و ميوه اش دانش .
امام على عليه السلام :كسى كه ايمانش را ناب گرداند ، ره يافته است .
.
ص: 270
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ القَلبَ لَيَتَرَجَّجُ (1) فيما بَينَ الصَّدرِ وَالحَنجَرَةِ حَتّى يُعقَدَ عَلَى الإِيمانِ ، فَإِذا عُقِدَ عَلَى الإِيمانِ قَرَّ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» . (2)
6 / 2مَكارِمُ الأَخلاقِالكتاب«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (3)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ. (4)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ صالِحَ الأَخلاقِ. (5)
عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِها. (6)
.
ص: 271
امام صادق عليه السلام :دل در ميان سينه و ناى ، نا آرامى مى كند ، تا آن گاه كه با ايمان ، گره خورَد و چون با ايمان گره خورد ، آرام مى گيرد ، و اين است [معناى ]سخن خداوند عز و جل كه : «هر كه به خدا ايمان آورَد ، [خدا] دلش را هدايت مى كند» .
6 / 2خوى هاى والاقرآن«اوست آن كس كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان بر انگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت را بديشان بياموزد، و [ آنان ] قطعاً پيش از آن ، در گم راهى آشكارى بودند» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، در حقيقت ، براى اين بر انگيخته شدم كه خوى هاى والا را كامل كنم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر انگيخته شده ام تا خوى هاى خوب را كامل سازم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من با خوى هاى والا و زيبا بر انگيخته شده ام .
.
ص: 272
عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ حُسنَ الأَخلاقِ. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أعَفِّ النّاسِ قِتلَةً (2) أهلَ الإِيمانِ. (3)
الإمام عليّ عليه السلام :حَياءُ الرَّجُلِ مِن نَفسِهِ ثَمَرَةُ الإِيمانِ. (4)
عنه عليه السلام :لا يَصدُقُ إيمانُ عَبدٍ حَتّى يَكونَ بِما في يَدِ اللّهِ أوثَقَ مِنهُ بِما في يَدِهِ. (5)
عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الإِيمانِ الرَّغبَةُ فِي دارِ البَقاءِ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :مِنَ الإِيمانِ حُسنُ الخُلُقِ وإطعامُ الطَّعامِ . (7)
.
ص: 273
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر انگيخته شده ام تا خوى هاى نيك را كامل كنم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :باملاحظه ترينِ مردم در نحوه كشتن ، اهل ايمان اند . (1)
امام على عليه السلام :حيا داشتن انسان از خود ، ثمره ايمان است .
امام على عليه السلام :ايمان هيچ بنده اى واقعى نيست ، مگر آن گاه كه به آنچه در دست خداست ، بيشتر اطمينان داشته باشد تا به چيزى كه در دست خود اوست .
امام على عليه السلام :ثمره ايمان ، رغبت داشتن به سراى جاويدان است .
امام صادق عليه السلام :خوش خلقى و سفره دارى ، از ايمان اند .
.
ص: 274
6 / 3التَّجَنُّبُ عَنِ البَغيُالكتاب«وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ» . (1)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كَيفَ أظلِمُ أحَدا لِنَفسٍ يُسرِعُ إلَى البِلى قُفولُها ، ويَطولُ فِي الثَّرى حُلولُها. (2)
الإمام الصادق عليه السلام :عَجَبٌ لِمَن أيقَنَ أنَّ البَعثَ حَقٌّ كَيفَ يَظلِمُ. (3)
6 / 4التَّجَنُّبُ عَنِ الكَذِبِالكتاب«إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ» . (4)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُطبَعُ المُؤمِنُ عَلى كُلِّ خَصلَةٍ ، ولا يُطبَعُ عَلَى الكَذِبِ ولا عَلَى الخِيانَةِ . (5)
.
ص: 275
6 / 3پرهيز از ستم كردنقرآن«بسيارى از شريكان ، به يكديگر ستم مى كنند ، مگر كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، و اينان بسى اندك اند» .
حديثامام على عليه السلام :چگونه براى تنى كه به سوى فرسودگى مى شتابد و ديرگاهى زير خاك خواهد ماند ، بر كسى ستم كنم ؟!
امام صادق عليه السلام :در شگفتم از كسى كه يقين دارد رستاخيز راست است ، كه چگونه ستم مى كند!
6 / 4پرهيز از دروغ بستنقرآن«تنها كسانى دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود ، دروغگويند» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن بر هر خصلتى سرشته مى شود ؛ امّا بر دروغ گفتن و خيانت ، سرشته نمى شود .
.
ص: 276
عنه صلى الله عليه و آله :يُطبَعُ المُؤمِنُ عَلَى الخِلالِ كُلِّها ؛ إلَا الخِيانَةَ وَالكَذِبَ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالكَذِبَ ؛ فَإنَّ الكَذِبَ مُجانِبٌ لِلإِيمانِ. (2)
مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا عن صفوان بن سليم :قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، أيَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ؟ قالَ : نَعَم، قيلَ: أيَكونُ المُؤمِنُ بَخيلاً ؟ قالَ : نَعَم ، قيلَ : أيَكونُ المُؤمِنُ كَذّابا ؟ قالَ : لا. (3)
الاختصاص عن الحسن بن محبوب :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَكونُ المُؤمِنُ بَخيلاً ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : قُلتُ : فَيَكونُ جَبانا ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَيَكونُ كَذّابا ؟ قالَ : لا ، ولا خائِنا ، (4) ثُمَّ قالَ : يُجبَلُ المُؤمِنُ عَلى كُلِّ طَبيعَةٍ إلَا الخِيانَةَ وَالكَذِبَ. (5)
راجع : ص 184 (آفات الإيمان / الكذب ولا سيما على أهل البيت عليهم السلام ) .
6 / 5إنقاذُ النّاسِ مِن وِلايَةِ الطَّواغيتِالكتاب«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (6)
.
ص: 277
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن بر هر طبيعتى سرشته مى شود، جز خيانت و دروغ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از دروغ بپرهيزيد ؛ زيرا دروغ ، با ايمان ، بيگانه است .
مكارم الأخلاق_ به نقل از صفوان بن سليم _:از پيامبر خدا پرسيده شد : آيا مى شود مؤمن ، ترسو باشد ؟ فرمود : «آرى» . گفته شد : آيا مى شود مؤمن ، بخيل باشد ؟ فرمود : «آرى» . گفته شد : آيا ممكن است مؤمن ، دروغگو باشد ؟ فرمود : «نه» .
الاختصاص_ به نقل از حسن بن محبوب _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا ممكن است مؤمن ، بخيل باشد ؟ فرمود : «آرى» . پرسيدم : آيا مى شود ترسو باشد ؟ فرمود : «آرى» . پرسيدم : آيا دروغگو هست ؟ فرمود : «نه . خائن هم نيست» . سپس فرمود : «مؤمن بر هر خويى سرشته مى شود ، بجز خيانت و دروغ» .
ر . ك : ص 185 (آفت هاى ايمان / دروغ گفتن ، بويژه درباره اهل بيت عليهم السلام ) .
6 / 5رهانيدن مردم از حكومت طاغوت هاقرآن«و در حقيقت، در ميان هر امّتى ، فرستاده اى بر انگيختيم كه [ بگويد ] : خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد» . پس، در ميان ايشان كسى است كه خدا [ او را ]هدايت كرده، و در ميان ايشان كسى است كه گم راهى بر او سزاوار است. بنا بر اين ، در زمين بگرديد تا ببينيد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است» .
.
ص: 278
«وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا» . (1)
راجع : الزمر : 17 .
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن كِتابهِ إلى أهلِ نَجرانَ _ :بِاسمِ إلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، مِن مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ رَسولِ اللّهِ إلى اُسقُفِ نَجرانَ وأهلِ نَجرانَ ، إن أسلَمتُم فَإِنّي أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، أمّا بَعدُ فَإِنّي أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وأدعوكُم إلى وِلايَةِ اللّهِ مِن وِلايَةِ العِبادِ. (2)
الإمام عليّ عليه السلام :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرُّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ. (3)
عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وِلايَةِ عِبادِهِ إلى وِلايَتِهِ. (4)
.
ص: 279
«و چرا شما در راه خدا [ و در راه نجاتِ ]مردان و زنان و كودكان مستضعف ، نمى جنگيد؟ همانان كه مى گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهرى كه مردمش ستم پيشه اند ، بيرون ببر و از جانب خود ، براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خويش ، ياورى براى ما تعيين فرما»؟» .
ر . ك : زمر : آيه 17 .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در نامه اش به نجرانيان _ :به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب . از محمّد ، پيامبر و فرستاده خدا ، به اسقف نجران و به اهالى نجران . اگر اسلام آورديد ، همصدا با شما ، خدا ، همان معبود ابراهيم و اسحاق و يعقوب ، را سپاس مى گويم . نيز من شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا ، و از ولايت بندگان به ولايت خدا فرا مى خوانم .
امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق فرستاد تا بندگانش را از پرستش بت ها به پرستش خود ، و از فرمانبرىِ شيطان به فرمانبرى خود ، بيرون بَرَد ، با قرآنى كه آن را روشن و استوار قرار داد تا بندگان ، پروردگار خويش را كه نمى شناختند ، بشناسند و به او كه منكِرش بودند ، اقرار كنند و او را كه نفيَش مى كردند ، اثبات كنند .
امام على عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ محمّد صلى الله عليه و آله را به حق بر انگيخت تا بندگانِ او را از بندگىِ بندگانش به بندگى خودش ، و از پيمان هاى بندگانش به پيمان هاى خودش ، و از فرمانبرىِ بندگانش به فرمانبرى خودش ، و از ولايت بندگانش به ولايت خودش در آورَد .
.
ص: 280
6 / 6سَكينَةُ القَلبِالكتاب«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» . (1)
الحديثالإمام الباقر عليه السلام :السَّكينَةُ الإِيمانُ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» _ :هُوَ الإِيمانُ. (3)
الكافي عن جميل :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» قالَ : هُوَ الإِيمانُ . قُلتُ : «وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» (4) قالَ : هُوَ الإِيمانُ ، وعَن قَولِهِ : «وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى» (5) ؟ قالَ: هُوَ الإِيمانُ. (6)
راجع : ص 268 ح 352 .
.
ص: 281
6 / 6آرامش دلقرآن«اوست آن كس كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند. و سپاهيان آسمان ها و زمين ، از آنِ خدايند و خدا همواره داناى سنجيده كار است» .
حديثامام باقر عليه السلام :[مقصود از] آرامش ، ايمان است .
امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اوست آن كسى كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد» _ :يعنى ايمان را .
الكافى_ به نقل از جميل _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اوست كسى كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد» ، سؤال كردم . فرمود : «مقصود [از آرامش] ، ايمان است» . گفتم : «آنان را به روحى از سوى خويش ، تأييد كرد» ، يعنى چه ؟ فرمود : «مقصود [از روح] ، ايمان است» . نيز از اين سخن خداوند : «كلمه تقوا را ملازم آنان ساخت» پرسيدم . فرمود : «آن [كلمه] هم ايمان است» .
ر . ك : ص 269 ح 352 .
.
ص: 282
6 / 7النَّجاةُ مِنَ المَكائِدِ وَالمَكارِهِالكتاب«وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ» . (1)
«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» . (2)
«وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ» . (3)
«ثُمَّ نُنَجِّى رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ» . (4)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ نَجاةٌ . (5)
عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ تَكونُ النَّجاةُ . (6)
عنه عليه السلام :النَّجاةُ مَعَ الإِيمانِ . (7)
عنه عليه السلام :لا نَجاةَ لِمَن لا إيمانَ لَهُ . (8)
عنه عليه السلام :مِلاكُ النَّجاةِ لُزومُ الإِيمانِ وصِدقُ الإِيقانِ. (9)
.
ص: 283
6 / 7رهيدن از نيرنگ ها و ناملايماتقرآن«و ذو النون (يونس) را [ ياد كن ]آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او سخت نمى گيريم [ ؛ ولى چنين كرديم] . پس در [ دل ]تاريكى ها ندا در داد كه: «معبودى جز تو نيست . منزّهى تو! راستى كه من از ستمكاران بودم» . پس [ دعاى ]او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را [ نيز ]چنين نجات مى دهيم» .
«چرا هيچ شهرى نبود كه [ اهل آن ]ايمان بياورد و ايمانش به حال آن ، سود بخشد؟ مگر قوم يونس كه وقتى [ در آخرين لحظه ]ايمان آوردند، عذاب رسوايى در زندگىِ دنيا را از آنان دور كرديم و تا چندى ، آنان را برخوردار ساختيم» .
«و كسانى را كه ايمان آورده بودند و پروا مى داشتند ، رهانيديم» .
«سپس فرستادگان خود و كسانى را كه گرويدند ، مى رهانيم ؛ زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را نجات دهيم» .
حديثامام على عليه السلام :ايمان ، نجات بخش است .
امام على عليه السلام :ايمان ، موجب نجات است .
امام على عليه السلام :نجات ، در گرو ايمان است .
امام على عليه السلام :آن را كه ايمان نيست ، نجاتى نيست .
امام على عليه السلام :اساس نجات ، داشتنِ ايمان و يقين راستين است .
.
ص: 284
عنه عليه السلام :نَجا مَن صَدَقَ إيمانُهُ ، وهُدِيَ مَن حَسُنَ إسلامُهُ . (1)
عنه عليه السلام :لا يَفوزُ بِالنَّجاةِ إلّا مَن قامَ بِشَرائِطِ الإِيمانِ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _ :يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّهِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّهِ وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ . (3)
الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لِابنِهِ : يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ وقَد غَرِقَ فيها جِيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّهِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ _ يا بُنَيَّ _ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِياً ! (4)
6 / 8أمنُ الدُّنيا وَالآخِرَةِالكتاب«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (5)
راجع : البقرة : 62 ، المائدة : 69 ، الأنعام : 48 .
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ أمانٌ. (6)
.
ص: 285
امام على عليه السلام :آن كه ايمانش راستين باشد ، نجات مى يابد و آن كه اسلامش نكو باشد ، ره يافته است .
امام على عليه السلام :به نجات دست نمى يابد ، مگر آن كس كه شرايط ايمان را به جا آورد .
امام صادق عليه السلام :در اندرزهاى لقمان به فرزندش ، آمده است : «پسر عزيزم! دنيا دريايى ژرف است كه خلقى بسيار ، در آن نابود گشتند . پس كشتىِ خود را در آن ، ايمان قرار ده ، و بادبان آن را توكّل ، و توشه ات را پروامندى از خداوند . پس اگر رهيدى ، به لطف خداوند ، رهيده اى و اگر نابود شدى ، به سبب گناهانت نابود گشته اى» .
امام كاظم عليه السلام :لقمان به فرزندش مى گفت : «پسر عزيزم! دنيا دريايى است كه مردمانِ بسيارى ، در آن غرق گشتند . پس بايد كشتى تو در آن ، پروامندى از خداوند متعال باشد ، و پل تو ، ايمان به خدا ، و بادبان آن ، توكّل . در اين صورت ، شايد كه _ پسرم _ نجات يابى ، هر چند كه گمان نمى كنم نجات يابى!» .
6 / 8امنيّت دنيا و آخرتقرآن«كسانى كه ايمان آورده اند و ايمان خود را به شرك نيالوده اند، براى آنان ايمنى هست و ايشان راه يافته اند» .
ر . ك : بقره : آيه 62 ، مائده : آيه 69 ، انعام : آيه 48 .
حديثامام على عليه السلام :ايمان ، مايه امنيت است .
.
ص: 286
عنه عليه السلام :آمِن تَأمَن . (1)
عنه عليه السلام :مَن آمَنَ أمِنَ . (2)
عنه عليه السلام :إن آمَنتَ بِاللّهِ أمِنَ مُنقَلَبُكَ . (3)
عنه عليه السلام :ما مِن شَيءٍ يَحصُلُ بِهِ الأَمانُ أبلَغُ مِن إيمانٍ وإحسانٍ . (4)
عنه عليه السلام :إذا آمَنتَ بِاللّهِ وَاتَّقَيتَ مَحارِمَهُ أحَلَّكَ دارَ الأَمانِ ، وإذا أرضَيتَهُ تَغَمَّدَكَ بِالرِّضوانِ . (5)
6 / 9خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِالكتاب«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» . (6)
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (7)
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (8)
.
ص: 287
امام على عليه السلام :ايمان بياور تا در امان بمانى .
امام على عليه السلام :هر كه ايمان آورْد ، در امان مانْد .
امام على عليه السلام :اگر به خدا ايمان آورى ، بازگشتگاهت [در قيامت] امن خواهد بود .
امام على عليه السلام :با هيچ چيزى به اندازه ايمان و نيكوكارى ، امنيت حاصل نمى شود .
امام على عليه السلام :هر گاه به خدا ايمان آورى و از حرام هاى او بپرهيزى ، تو را در سراى امن و آرامش ، جاى مى دهد و هر گاه او را خشنود سازى ، تو را غرق در خشنودى مى سازد .
6 / 9خير دنيا و آخرتقرآن«[ اى پيامبر ! ] بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و [ نيز ]روزى هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟ بگو: اين [ نعمت ها ] در زندگى دنيا ، براى كسانى است كه ايمان آورده اند و در روز قيامت [ نيز ] به آنان اختصاص دارد . اين گونه ، آيات [ خود ]را براى گروهى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كنيم» .
«و اگر مردم شهرها ايمان آورده بود و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين ، برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند . پس به [ كيفر ]دستاوردشان ، [ گريبان ]آنان را گرفتيم» .
«هر كس ، چه مرد و چه زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگىِ پاكيزه اى، حيات مى بخشيم و مسلّماً به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .
.
ص: 288
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ لا يَجتَمِعنَ إلّا في مُؤمِنٍ حَقّا يوجِبُ اللّهُ لَهُ بِهِنَّ الجَنَّةَ : النّورُ فِي القَلبِ ، وَالفِقهُ فِي الإِسلامِ ، وَالوَرَعُ فِي الدّينِ ، وَالمَوَدَّةُ فِي النّاسِ ، وحُسنُ السَّمتِ فِي الوَجهِ. (1)
الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ وأهلِ مِصرَ _ :عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ ؛ فَإِنَّها تَجمَعُ مِنَ الخَيرِ ما لا يَجمَعُ غَيرُها ، ويُدرَكُ بِها مِنَ الخَيرِ ما لا يُدرَكُ بِغَيرِها ؛ مِن خَيرِ الدُّنيا وخَيرِ الآخِرَةِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : « وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْاخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ » . (2) اِعلَموا يا عِبادَ اللّهِ، أنَّ المُؤمِنَ يَعمَلُ لِثَلاثٍ مِنَ الثَّوابِ : إمّا لِخَيرِ ( الدُّنيا ) فَإِنَّ اللّهَ يُثيبُهُ بِعَمَلِهِ في دُنياهُ ؛ قالَ اللّهُ سُبحانَهُ لإِِبراهيمَ : «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْاخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ » (3) ، فَمَن عَمِلَ للّهِِ تَعالى أعطاهُ أجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «يَاعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ » (4) ، فَما أعطاهُمُ اللّهُ فِي الدُّنيا لَم يُحاسِبهُم بِهِ فِي الآخِرَةِ . قالَ اللّهُ عز و جل : «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَ زِيَادَةٌ» (5) ، فَالحُسنى هِيَ الجَنَّةُ ، وَالزِّيادَةُ هِيَ الدُّنيا . ( وإمّا لِخَيرِ الآخِرَةِ ) فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُكَفِّرُ بِكُلِّ حَسَنَةٍ سَيِّئَةً ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ » (6) ، حَتّى إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حُسِبَت لَهُم حَسَناتُهُم ، ثُمَّ أعطاهُم بِكُلِّ واحِدَةٍ عَشرَ أمثالِها إلى سَبعِمِئَةِ ضِعفٍ ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا » ، (7) وقالَ : «أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فِى الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ » . (8) فَارغَبوا في هذا _ رَحِمَكُمُ اللّهُ _ وَاعمَلوا لَهُ ، وتَحاضّوا (9) عَلَيهِ . وَاعلَموا يا عِبادَ اللّهِ، أنَّ المُتَّقينَ حازوا عاجِلَ الخَيرِ وآجِلَهُ ؛ شارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكهُم أهلُ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ؛ أباحَهُمُ اللّهُ مِنَ الدُّنيا ما كَفاهُم وبِهِ أغناهُم ؛ قالَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ : « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (10) سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت ؛ شارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، فَأَكَلوا مَعَهُم مِن طَيِّباتِ ما يَأكُلونَ ، وشَرِبوا مِن طَيِّباتِ ما يَشرَبونَ ، ولَبِسوا مِن أفضَلِ ما يَلبَسونَ ، وسَكَنوا مِن أفضَلِ ما يَسكُنونَ ، وتَزَوَّجوا مِن أفضَلِ ما يَتَزَوَّجونَ ، ورَكِبوا مِن أفضَلِ ما يَركَبونَ ؛ أصابوا لَذَّةَ الدُّنيا مَعَ أهلِ الدُّنيا ، وهُم غَدا جيرانُ اللّهِ ، يَتَمَنَّونَ عَلَيهِ فَيُعطيهِم ما تَمَنَّوهُ ، ولا يَرُدُّ لَهُم دَعوَةً ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيباً مِنَ اللَّذَّةِ . فَإِلى هذا _ يا عِبادَ اللّهِ _ يَشتاقُ إلَيهِ مَن كانَ لَهُ عَقلٌ ، ويَعمَلُ لَهُ بِتَقوَى اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (11)
.
ص: 289
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز است كه جز در مؤمنِ راستين ، گرد نمى آيند و خداوند به سبب آنها بهشت را بر او واجب مى گرداند : روشنايى در دل ، فهم در اسلام ، پارسايى در دين ، دوست داشتن مردم ، و خوش سيمايى .
امام على عليه السلام_ در نامه ايشان به محمّد بن ابى بكر و مردم مصر _ :بر شما باد پروامندى از خداوند ؛ چرا كه پروامندى (تقوا) ، چنان خيرى را گرد هم مى آورد كه چيزى جز آن ، گرد هم نمى آورد و خيرى را با آن مى توان به دست آورد كه با غير آن ، به دست نمى آيد ؛ يعنى خير دنيا و آخرت . خداوند عز و جلمى فرمايد : «و به آنان كه پرهيزگار بوده اند ، گفته مى شود : پروردگارتان چه چيزى فرو فرستاد؟ مى گويند : «خوبى» . براى آنان كه در اين دنيا نيكى كرده باشند ، [پاداش] نيكويى است ، و قطعا سراى آخرت ، بهتر است ، و چه نيكوست سراى پرهيزگاران!» . بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه مؤمن ، براى سه [نوع] پاداش ، كار مى كند : يا براى خير دنيا ؛ زيرا خداوند براى كار او ، در همين دنيا نيز پاداشش مى دهد . خداوند سبحان در باره ابراهيم عليه السلام فرمود : «و مزدش را در دنيا به او داديم . در آخرت نيز از نيكان است» . پس هر كه براى خداوند متعال ، كار كند ، مزد او را در دنيا و آخرت ، عطايش مى فرمايد و در هر دو جا ، گرفتارى هاى او را بر طرف مى سازد . خداوند عز و جل ، خود فرموده است : «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! از پروردگارتان پروا كنيد . براى آنان كه در اين دنيا خوبى كرده اند ، نيكى اى خواهد بود ، و زمين خدا فراخ است . بى ترديد، شكيبايان ، پاداش خود را بى حساب و به تمام ، خواهند يافت» . پس آنچه خداوند در دنيا به ايشان بدهد ، در آخرت بابت آن ، از ايشان حساب نمى كشد . خداوند عز و جل فرموده است : «براى كسانى كه نيكى كنند ، نيكى اى است و افزونى» . [مقصود از] «نيكى» ، بهشت است و «افزونى» ، همان دنياست . و يا براى خير آخرت [كار مى كند] ؛ چرا كه خداوند عز و جل با هر كار نيك ، يك كار بد [و گناه] را مى زدايد . خداى عز و جل فرموده است : «همانا كارهاى نيك ، گناهان را مى برند . اين ، پندى است براى پندآموزان» . حتّى [از اين بالاتر ،] به گونه اى است كه چون رستاخيز شود ، كارهاى نيكشان به حساب آنان منظور مى گردد و سپس به ازاى هر يك كار ، ده برابر تا هفتصد برابر ، به ايشان عطا مى كند . خداوند عز و جلفرموده است : «اين [اضافات] ، پاداشى است از جانب پروردگار تو و دِهِشى است حساب شده» و فرموده است : «آنان اند كه براى آنچه انجام داده اند ، پاداش دو برابر خواهند داشت و آنها در غرفه ها[ى بهشتى] آسوده خاطر خواهند بود» . پس _ خدايتان رحمت كند _ به چنين چيزى رغبت ورزيد و براى آن ، كار كنيد و به چنين پاداشى ، يكديگر را تشويق كنيد . [نوع سوم از پاداش ، ويژه پرهيزگاران است .] بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه پرهيزگاران ، به خير دنيا و آخرت دست مى يابند . با اهل دنيا در دنيايشان شريك اند ؛ امّا اهل دنيا با آنان در آخرتشان شريك نيستند . خداوند از دنيا چندان كه ايشان را بسنده كند و بى نيازشان گرداند ، براى ايشان روا ساخته است . خداوند _ كه نامش ارجمند باد _ فرموده است : «بگو : چه كسى زيورهاى خدا را كه براى بندگانش پديد آورده و روزى هاى پاك را حرام كرده است؟ بگو : اينها در زندگى دنيا ، از آنِ كسانى است كه ايمان آورده اند و در روز قيامت [نيز ]اختصاص به آنان دارد . اين گونه ، آيات [خود] را براى مردمانى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كنيم» . در دنيا به بهترين وجه ، سكونت مى كنند و به بهترين گونه ، از آن مى خورند . با اهل دنيا در دنيايشان شريك اند ؛ [يعنى] همراه با آنان ، از خوراك هاى پاك و پاكيزه دنيا مى خورند ، از نوشيدنى هاى پاك مى نوشند ، از بهترين جامه ها مى پوشند ، در بهترين منزل ها مى نشينند ، با بهترين همسران ازدواج مى كنند ، و بر بهترين مركب ها سوار مى شوند . [خلاصه] همراه با اهل دنيا ، از لذّت دنيا بهره مند مى شوند و فردا نيز در جوار خدايند . نزد او آرزو مى كنند و خداوند هم آرزوهايشان را بر مى آورد و هيچ دعا [و درخواستى] از ايشان را رد نمى كند و هيچ بهره اى را از خوشى هاى آنان نمى كاهد . پس _ اى بندگان خدا _ هر آن كس كه خِردى داشته باشد ، به چنين چيزى شوق مى ورزد ، و براى دستيابى به آن ، پروامندى از خداوند را در پيش مى گيرد . و البتّه هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند .
.
ص: 290
. .
ص: 291
. .
ص: 292
عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ يُرتَقى إلى ذِروَةِ السَّعادَةِ ونِهايَةِ الحُبورِ. (1)
عنه عليه السلام :الإِيمانُ شَفيعٌ مُنجِحٌ . (2)
عنه عليه السلام :لا وَسيلَةَ أنجَحُ مِنَ الإِيمانِ . (3)
عنه عليه السلام :مَن آمَنَ بِاللّهِ لَجَأَ إلَيهِ. (4)
عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الإِيمانِ الفَوزُ عِندَ اللّهِ . (5)
راجع : التنمية الإقتصادية في الكتاب والسنة : ج 1 ص 19 (القسم الأول / الفصل الأوّل : اهمّيّة التقدم الاقتصادي / سعادة الدنيا والآخرة) .
.
ص: 293
امام على عليه السلام :با [نردبانِ] ايمان است كه مى توان تا اوج خوش بختى و نهايت شادمانى ، بالا رفت .
امام على عليه السلام :ايمان ، ميانجىِ كارآمدى است .
امام على عليه السلام :هيچ وسيله اى كارآمدتر از ايمان نيست .
امام على عليه السلام :كسى كه به خدا ايمان آورَد ، به او پناه مى برد .
امام على عليه السلام :ثمره ايمان ، رستگار شدن در نزد خداوند است .
ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 1 ص 37 (بخش يكم / فصل يكم: اهمّيت پيشرفت اقتصادى / خوش بختى دنيا و آخرت).
.
ص: 294
الفصل السّابع : قيمة الإيمان7 / 1فَضلُ الإِيمانِأ _ أحَبُّ الأَشياءِ إلَى اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، ما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنَ الإِيمانِ بِهِ وتَركِ ما أمَرَ أن يُترَكَ. (1)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِمّا يَقولُ في سُجودِهِ _ :اللّهُمَّ إن كُنتُ قَد عَصَيتُكَ فَإِنّي قَد أطَعتُكَ في أحَبِّ الأَشياءِ إلَيكَ وهُوَ الإِيمانُ بِكَ مَنّا مِنكَ عَلَيَّ لا مَنّا مِنّي عَلَيكَ . (2)
ب _ عَطاؤُهُ عز و جل لِمَن أحَبَّهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُعطِي المالَ مَن يُحِبُّ ومَن لا يُحِبُّ ، ولا يُعطِي الإِيمانَ إلّا مَن يُحِبُّ ، وإذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا أعطاهُ الإِيمانَ . (3)
.
ص: 295
فصل هفتم: ارزش ايمان7 / 1برترى ايمانالف _ محبوب ترين چيز در نزد خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابو ذر! هيچ چيزى نزد خداوند متعال ، دوست داشتنى تر از ايمان آوردن به او و ترك آنچه به ترك آن فرمان داده است ، نيست .
امام زين العابدين عليه السلام_ از ذكرهايى كه در سجده اش مى گفت _ :بار خدايا ! اگر چه تو را نافرمانى كرده ام ، امّا در محبوب ترينِ چيزها نزد تو _ كه همان ايمان آوردن به توست _ ، فرمانت برده ام و [البتّه] اين ، منّتى است از جانب تو بر من ، نه اين كه مرا بر تو منّتى باشد .
ب _ عطاى خداوند به كسى كه دوستش داردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مال و ثروت را ، هم به كسى مى دهد كه دوست دارد و هم به كسى كه دوست ندارد ؛ امّا ايمان را جز به كسى كه دوست دارد ، نمى دهد . پس هر گاه خداوند ، بنده اى را دوست بدارد ، به او ايمان عطا مى كند .
.
ص: 296
الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ هذِهِ الدُّنيا يُعطيهَا اللّهُ البَرَّ وَالفاجِرَ ، ولا يُعطِي الإِيمانَ إلّا صَفوَتَهُ مِن خَلقِهِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الدُّنيا يُعطيهَا اللّهُ عز و جل مَن أحَبَّ ومَن أبغَضَ ، وإنَّ الإِيمانَ لا يُعطيهِ إلّا مَن أحَبَّهُ . (2)
ج _ أعلى غايَةٍالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ أعلى غايَةٍ . (3)
د _ أعلَى الشَّرَفِالإمام عليّ عليه السلام :لا شَرَفَ أعلى مِنَ الإِيمانِ . (4)
ه _ شِهابٌ لا يَخبوالإمام عليّ عليه السلام :الإيمانُ شِهابٌ لا يَخبو . (5)
.
ص: 297
امام باقر عليه السلام :اين دنيا را خداوند به نيك و بد مى دهد ؛ امّا ايمان را جز به برگزيدگان از خلقش نمى دهد .
امام صادق عليه السلام :دنيا را خداوند عز و جل به دوست و دشمنش مى دهد ؛ ولى ايمان را جز به كسى كه دوستش دارد ، نمى دهد .
ج _ عالى ترين مقصدامام على عليه السلام :ايمان ، عالى ترين مقصد است .
د _ بالاترين شرافتامام على عليه السلام :هيچ شرافتى ، بالاتر از ايمان نيست .
ه _ شهابِ خاموش ناشدنىامام على عليه السلام :ايمان ، شهابى (شعله اى) است كه خاموش نمى شود .
.
ص: 298
و _ أفضَلُ ذَخيرَةٍالإمام عليّ عليه السلام :صِدقُ الإِيمانِ وصَنائِعُ الإِحسانِ مِن أفضَلِ الذَّخائِرِ . (1)
ز _ ثَمَنُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ ثَمَنُ الجَنَّةِ ، وَالحَمدُ ثَمَنُ كُلِّ نِعمَةٍ ، ويَتَقاسَمونَ الجَنَّةَ بِأَعمالِهِم . (2)
7 / 2مَكانُ المُؤمِنِ مِنَ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ويَقولُ : اِشتَقَقتُ لِلمُؤمِنِ اسما مِن أسمائي سَمَّيتُهُ مُؤمِنا ، فَالمُؤمِنُ مِنّي وأنَا مِنهُ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :لَو كُشِفَ الغِطاءُ عَنِ النّاسِ فَنَظَروا إلى وَصلِ ما بَينَ اللّهِ عز و جلوبَينَ المُؤمِنِ ، خَضَعَت لِلمُؤمِنينَ رِقابُهُم وتَسَهَّلَت لَهُم اُمورُهُم ولانَت لَهُم طاعَتُهُم . (4)
عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ المُؤمِنَ مِن نورِ عَظَمَتِهِ وجَلالِ كِبرِيائِهِ ، فَمَن طَعَنَ عَلَى المُؤمِنِ أو رَدَّ عَلَيهِ فَقَد رَدَّ عَلَى اللّهِ في عَرشِهِ ، ولَيسَ هُوَ مِنَ اللّهِ في وِلايَةٍ ، وإنَّما هُوَ شِركُ شَيطانٍ . (5)
.
ص: 299
و _ بهترين اندوختهامام على عليه السلام :ايمانِ راستين و انواع نيكوكارى ، از بهترين اندوخته ها هستند .
ز _ بهاى بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، بهاى بهشت است و سپاس گفتن ، بهاى هر نعمتى است و [مردم ،] بهشت را با اعمال خويش تقسيم مى كنند .
7 / 2جايگاه مؤمن در نزد خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : «براى مؤمن ، نامى را از نام هاى خودم بر گرفتم و او را مؤمن ناميدم . پس مؤمن از من است و من از او هستم» .
امام صادق عليه السلام :اگر پرده از [برابر ديد] مردم كنار مى رفت تا پيوند ميان خداوند عز و جلو مؤمن را ببينند ، در برابر مؤمنان سر فرود مى آوردند و كارهايشان برايشان آسان مى شد و به راحتى فرمان مى بردند .
امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ مؤمن را از نور عظمت خويش و شُكوه كبريايش آفريد . پس هر كه از مؤمن بد بگويد يا او را رد كند ، خداوند را در عرشش رد كرده است و از حمايت و سرپرستى خداوند ، بهره اى ندارد ؛ بلكه او بهره شيطان است .
.
ص: 300
7 / 3قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِعوالي اللآلي :فِي الحَديثِ القُدسِيِّ يَقولُ اللّهُ عز و جل : لا يَسَعُني أرضي ولا سَمائي ولكِن يَسَعُني قَلبُ عَبدِيَ المُؤمِنِ . (1)
الاتّحافات السنيّة_ فِي الحَديثِ القُدسِيِّ _ :إنَّ السَّماواتِ وَالأَرضَ ضَعُفَت عَن أن تَسَعَني ووَسِعَني قَلبُ المُؤمِنِ . (2)
بحار الأنوار :رُوِيَ : أنَّ قَلبَ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ . (3)
7 / 4كَرامَةُ المُؤمِنِأ _ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَةِسنن ابن ماجه عن عبد اللّه بن عمرو :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَطوفُ بِالكَعبَةِ ويَقولُ : ما أطيَبَكِ وأطيَبَ ريحَكِ ، ما أعظَمَكِ وأعظَمَ حُرمَتَكِ ، وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، لَحُرمَةُ المُؤمِنِ أعظَمُ عِندَ اللّهِ حُرمَةً مِنكِ ، مالِهِ ودَمِهِ وأن نَظُنَّ بِهِ إلّا خَيرا . (4)
تنبيه الخواطر عن ابن عبّاس :نَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى الكَعبَةِ فَقالَ : مَرحَبا بِكِ مِن بَيتٍ ، ما أعظَمَكِ وما أعظَمَ حُرمَتَكِ ، وَاللّهِ إنَّ المُؤمِنَ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّهِ مِنكِ ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى حَرَّمَ مِنكِ واحِدَةً وحَرَّمَ مِنَ المُؤمِنِ ثَلاثا : دَمَهُ ومالَهُ وأن يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوءِ . (5)
.
ص: 301
7 / 3دل مؤمن ، عرش خداوند مهربانعوالى اللآلى :در حديث قدسى ، خداوند عز و جل مى فرمايد : «زمين و آسمان من ، گنجايش مرا ندارند ؛ امّا دل بنده مؤمنم ، گنجايش مرا دارد» .
الاتحافات السَّنيّة_ در حديث قُدسى _ :آسمان ها و زمين ، از اين كه مرا در خود جاى دهند ، ناتوان اند ؛ امّا دل مؤمن ، مرا در خود ، جاى مى دهد .
بحار الأنوار :روايت شده است كه : «دل مؤمن ، عرش خداى مهربان است» .
7 / 4مَنزلتِ مؤمنالف _ با حرمت تر از كعبهسنن ابن ماجة_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه كعبه را طواف مى كند و مى فرمايد : «خوشا تو و خوشا بوى تو! وه كه چه بزرگى تو و چه بزرگ است حرمت تو! ليكن سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، حرمت مؤمن نزد خداوند ، بزرگ تر از حرمت توست ؛ هم حرمت مالش و هم حرمت جانش ، و هم حرام بودنِ اين كه به او جز گمان نيك ببريم» .
تنبيه الخواطر_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به كعبه نگريست و فرمود : «آفرين بر تو خانه! چه بزرگى تو و چه بزرگ است حرمت تو! [امّا] به خدا سوگند كه مؤمن نزد خداوند ، با حرمت تر از توست ؛ زيرا خداى متعال ، از تو تنها يك چيز را حرام كرد و از مؤمن ، سه چيز را : مالش را و جانش را و گمان بد بردن به او را» .
.
ص: 302
الاختصاص عن الحسن بن عطيّة :كانَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام واقِفا عَلَى الصَّفا ، فَقالَ لَهُ عَبّادٌ البَصرِيُّ : حَديثٌ يُروى عَنكَ ، قالَ : وما هُوَ ؟ قالَ : قُلتَ : حُرمَةُ المُؤمِنِ أعظَمُ مِن حُرمَةِ هذِهِ البَنِيَّةِ ، قالَ : قَد قُلتُ ذلِكَ ، إنَّ المُؤمِنَ لَو قالَ لِهذِهِ الجِبالِ : أقبِلي أقبَلَت ، قالَ : فَنَظَرتُ إلَى الجِبالِ قَد أقبَلَت ، فَقالَ لَها : عَلى رِسلِكِ إنّي لَم اُرِدكِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَةِ . (2)
ب _ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ المَلَكِ المُقَرَّبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ المُؤمِنِ عِندَ اللّهِ عز و جل كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ ، وإنَّ المُؤمِنَ عِندَ اللّهِ أعظَمُ مِن ذلِكَ ، ولَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن مُؤمِنٍ تائِبٍ أو مُؤمِنَةٍ تائِبَةٍ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ يُعرَفُ فِي السَّماءِ كَما يَعرِفُ الرَّجُلُ أهلَهُ ووَلَدَهُ ، وإنَّهُ لَأَكرَمُ عَلَى اللّهِ مِن مَلَكٍ مُقَرَّبٍ . (4)
.
ص: 303
الاختصاص_ به نقل از حسن بن عطيّه _ :امام صادق عليه السلام بر [كوه] صفا ايستاده بود كه عبّاد بصرى گفت : حديثى از شما روايت مى شود . فرمود : «چه حديثى؟» . گفت : [حديثِ :] حرمت مؤمن ، بيشتر از حرمت اين بنا (كعبه) است . امام صادق عليه السلام فرمود : «بله ، من اين را گفته ام . مؤمن اگر به اين كوه ها بگويد : بيا ، مى آيند» . عبّاد بصرى گفت : ديدم كوه ها مى آيند . امام صادق عليه السلام به آنها فرمود : «بمان! مقصودم آمدنِ شما نبود» .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، با حرمت تر از كعبه است .
ب _ با حرمت تر از فرشته مقرّبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن در نزد خداوند عز و جل ، مانند فرشته مقرّب است . مؤمن نزد خداوند ، از اين هم بالاتر است . هيچ چيزى نزد خداوند ، دوست داشتنى تر از مرد يا زن مؤمنِ توبه گر نيست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن را در آسمان چنان مى شناسند كه مرد ، زن و فرزندش را مى شناسد . او در نزد خداوند، از فرشته مقرّب هم گرامى تر است .
.
ص: 304
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أكرَمُ عَلَى اللّهِ عز و جل مِن بَعضِ مَلائِكَتِهِ . (1)
ج _ أكرَمُ الأَشياءِ عَلَى اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ أكرَمَ عَلَى اللّهِ مِنَ المُؤمِنِ . (2)
د _ أطيَبُ الأَشياءِ ريحا فِي الآفاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن شَيءٍ أطيَبُ مِن ريحِ المُؤمِنِ ، وإنَّ ريحَهُ لَتوجَدُ بِالآفاقِ ، وريحُهُ عَمَلُهُ وَالثَّناءُ عَلَيهِ . (3)
ه _ يُؤمِنُ عَلَى اللّهِ عز و جل فَيُجيزُ أمانَهُالكافي عن رفاعة عن الإمام الصادق عليه السلام :أتَدري يا رِفاعَةُ لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ؟ قالَ : قُلتُ : لا أدري . قالَ : لِأَنَّهُ يُؤمِنُ عَلَى اللّهِ عز و جل فَيُجيزُ (4) (اللّهُ) لَهُ أمانَهُ . (5)
المحاسن عن سنان بن طريف عن الإمام الصادق عليه السلام أنّه قال :لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ؟ فَقُلتُ : لا أدري ، إلّا أنَّهُ أراهُ يُؤمِنُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ، فَقالَ : صَدَقتَ ولَيسَ لِذلِكَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ، فَقُلتُ : لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ؟ قالَ : إنَّهُ يُؤمِنُ عَلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ فَيُجيزُ أمانَهُ . (6)
.
ص: 305
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن براى خداوند عز و جل ، از برخى فرشتگانش گرامى تر است .
ج _ گرامى ترينِ چيزها براى خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى براى خداوند ، گرامى تر از مؤمن نيست .
د _ خوش بوترينِ چيزهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى خوش بوتر از مؤمن نيست . بوى او ، در همه جا پراكنده است . بوى او ، همان كردار او و ستايش [مردمان] از او [و نام نيك او ]است .
ه _ امان خواهى مؤمن از خداوند و پذيرفته شدن امان اوالكافى_ به نقل از رفاعه _:امام صادق عليه السلام فرمود : «اى رفاعه ! آيا مى دانى چرا مؤمن را مؤمن گفته اند ؟» . گفتم : نمى دانم . فرمود : «چون از جانب خداوند ، امان مى دهد و خداوند ، امان او را مى پذيرد» . (1)
المحاسن_ به نقل از سنان بن طريف _:امام صادق عليه السلام به من فرمود : «چرا مؤمن ، مؤمن ناميده شده است؟» . گفتم : نمى دانم؛ ولى فكر مى كنم به اين دليل كه به آنچه از نزد خدا آمده است ، ايمان دارد . فرمود : «درست است [ كه او ايمان دارد]؛ امّا مؤمن را براى اين ، مؤمن نگفته اند» . گفتم : پس چرا مؤمن را مؤمن گفته اند؟ فرمود : «[ براى اين كه] او در روز قيامت ، از جانب خداوند [به ديگران] امان مى دهد و خدا هم امانش را تأييد مى كند» .
.
ص: 306
7 / 5نورُ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَقولُ جَهَنَّمُ لِلمُؤمِنِ يَومَ القِيامَةِ: جُز يا مُؤمِنُ فَقَد أطفَأَ نورُكَ لَهَبي. (1)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لَيَزهَرُ نورُهُ لِأَهلِ السَّماءِ كَما تَزهَرُ نُجومُ السَّماءِ لِأَهلِ الأَرضِ . (2)
7 / 6بَرَكَةُ المُؤمِنِ فِي الكَونِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : ... لَو لَم يَكُن مِن خَلقي فِي الأَرضِ فيما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ لَاستَغنَيتُ بِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي ولَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وأرَضينَ بِهِما ، وجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسِ سِواهُما . (3)
.
ص: 307
7 / 5نور مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، دوزخ به مؤمن مى گويد : «عبور كن _ اى مؤمن _ كه نور تو شعله ام را خاموش كرد» .
امام صادق عليه السلام :نور مؤمن ، همان گونه براى اهل آسمان مى درخشد كه ستارگان آسمان ، براى اهل زمين مى درخشند .
7 / 6بركت مؤمن در عالم هستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد: «... اگر در روى زمين ، از خاور تا باختر آن ، آفريده اى نداشتم بجز يك مؤمن با يك پيشواى دادگر ، وجود همان دو ، بس بود و نيازى به هيچ يك از ديگر آفريدگانم در زمين نبود و به واسطه [بركت وجود] آن دو ، هفت آسمان و زمين برپا مى شد ، و از ايمان آن دو ، برايشان همدمى قرار مى دادم كه به همدمى غير از خود ، نياز نمى داشتند» .
.
ص: 308
عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ لَاستَغنَيتُ بِهِ عَن جَميعِ خَلقي ولَجَعَلتُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنساً لا يَحتاجُ إلى أحَدٍ . (1)
7 / 7بَرَكَةُ المُؤمِنِ فِي المُجتَمَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل إذا رَأى أهلَ قَريَةٍ قَد أسرَفوا فِي المَعاصي وفيها ثَلاثَ نَفَرٍ مِنَ المُؤمِنينَ ناداهُم جَلَّ جَلالُهُ وتَقَدَّسَت أسماؤُهُ : يا أهلَ مَعصِيَتي لَولا فيكُم مِنَ المُؤمِنينَ المُتَحابّينَ بِجَلالي ، العامِرينَ بِصَلاتِهِم أرضي ومَساجِدي ، وَالمُستَغفِرينَ بِالأَسحارِ خَوفا مِنّي لَأَنزَلتُ بِكُم عَذابي ثُمَّ لا اُبالي . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ بِالمُؤمِنِ الصّالِحِ عَن مِئَةِ أهلِ بَيتٍ مِن جيرانِهِ البَلاءَ . (3)
الإمام عليّ عليه السلام :لَولا بَقِيَّةٌ مِنَ المُسلِمينَ فيكُم لَهَلَكتُم . (4)
.
ص: 309
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «اگر در روى زمين ، تنها يك مؤمن هم وجود مى داشت ، نيازى به ديگر آفريدگانم نبود ، و براى او از ايمانش همدمى مى آفريدم كه به كسى ديگر نياز نداشته باشد» .
7 / 7بركت وجود مؤمن در جامعهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ هر گاه اهل شهرى را ببيند كه در گناهان زياده روى كرده اند ، اگر [ حتّى] سه نفر مؤمن نيز در ميان آنان باشد ، او _ كه شكوهش گرامى است و نام هايش مقدّس اند _ آنان را ندا مى دهد كه : «اى نافرمانان من ! اگر در ميان شما مؤمنانى نبودند _ كه به خاطر عظمت من ، با يكديگر دوستى مى ورزند و با نماز خود ، زمين مرا و مسجدهاى مرا آباد مى كنند و از بيم من ، در سحرگاهان ، آمرزش مى طلبند _ ، بى گمان ، عذابم را بر شما فرو مى فرستادم و باكى نداشتم» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به بركت وجود مؤمن صالح ، بلا را از صد خانواده همسايه او دور مى كند .
امام على عليه السلام :اگر باقى مانده اى از مسلمانان[ راستين] در ميان شما نبود ، قطعا شما نابود مى شديد .
.
ص: 310
عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ عَنِ القَريَةِ بِسَبعَةِ مُؤمِنينَ يَكونونَ فيها . (1)
الإمام الباقر عليه السلام :لا يُصيبُ قَريَةً عَذابٌ وفيها سَبعَةٌ مِنَ المُؤمِنينَ . (2)
عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ بِالمُؤمِنِ الواحِدِ عَنِ القَريَةِ الفَناءَ . (3)
7 / 8صِفة فَضائِلُ المُؤمِنِالإمام الباقر عليه السلام_ لِمالِكٍ الجُهَنِيِّ _ :يا مالِكُ أنتُم شيعَتُنا (أ)لا تَرى (4) أنَّكَ تُفرِطُ في أمرِنا ، إنَّهُ لا يُقدَرُ عَلى صِفَةِ اللّهِ، فَكَما لا يُقدَرُ عَلى صِفَةِ اللّهِ كَذلِكَ لا يُقدَرُ عَلى صِفَتِنا ، وكَما لا يُقدَرُ عَلى صِفَتِنا كَذلِكَ لا يُقدَرُ عَلى صِفَةِ المُؤمِنِ ، إنَّ المُؤمِنَ لَيَلقَى المُؤمِنَ فَيُصافِحُهُ ، فَلا يَزالُ اللّهُ يَنظُرُ إلَيهِما وَالذُّنوبُ تَتَحاتُّ عَن وُجوهِهِما كَما يَتَحاتُّ الوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ ، حَتّى يَفتَرِقا ، فَكَيفَ يُقدَرُ عَلى صِفَةِ مَن هُوَ كَذلِكَ. (5)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لا يَقدِرُ أحَدٌ قَدرَهُ ، وكَذلِكَ لا يَقدِرُ قدرَ نَبيِّهِ ، وكَذلِكَ لا يَقدِرُ قَدرَ المُؤمِنِ ... . (6)
راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 6 (الإخاء) و ص 486 (الإيذاء) .
.
ص: 311
امام على عليه السلام :خداوند به بركت وجود هفت مؤمن در يك شهر، بلا را از آن شهر دور مى گرداند .
امام باقر عليه السلام :به شهرى كه در آن هفت مؤمن وجود داشته باشد ، عذاب نمى رسد .
امام باقر عليه السلام :خداوند به سبب [ حتّى] يك مؤمن ، شهرى را از نابودى نجات مى بخشد .
7 / 8فضايل مؤمنامام باقر عليه السلام_ به مالك جُهَنى _ :اى مالك ! گمان مبر كه شما شيعيان ما ، در باره ما زياده روى مى كنيد . خداوند را نمى توان وصف كرد و همچنان كه خداوند را نمى توان وصف كرد ، ما را نيز نمى توان وصف كرد و همچنان كه ما را نمى توان وصف كرد ، مؤمن را نيز نمى توان وصف كرد . مؤمن به مؤمن ديگرى مى رسد و با او دست مى دهد و تا زمانى كه از يكديگر جدا شوند ، خداوند همچنان به آن دو ، نظر مى كند و آن گونه كه برگ از درخت مى ريزد ، گناهان از رخسارشان فرو مى ريزد . پس چگونه وصف توان كرد كسى را كه اين گونه است ؟!
امام صادق عليه السلام :هيچ كس ، مقام خداوند عز و جل را [چنان كه بايد،] نمى شناسد ، مقام پيامبرش را هم [چنان كه بايد] نمى شناسد ، و مقام مؤمن را هم نمى شناسد ... .
ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 7 (برادرى) و ص 487 (آزاررسانى) .
.
ص: 312
7 / 9أفضَلُ المُؤمِنينَأ _ أحسَنُهُم خُلُقارسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا. (1)
عنه صلى الله عليه و آله_ وقَد سَأَلَهُ عَمرُو بنُ عَبَسَةَ : أيُّ الإِيمانِ أفضَلُ ؟ قالَ _ :خُلُقٌ حَسَنٌ. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا. (3)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ. (4)
معاني الأخبار عن أبي ذر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :قُلتُ : أيُّ المُؤمِنينَ أكمَلُ إيمانا ؟ قالَ : أحسَنُهُم خُلُقا ، قُلتُ : وأيُّ المُؤمِنينَ أفضَلُ ؟ قالَ : مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ. (5)
.
ص: 313
7 / 9 برترينِ مؤمنانالف _ نيك خوترينِ آنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم از نظر ايمان ، كسى است كه نيك خوتر است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ عمرو بن عبسه كه پرسيد : كدام ايمان ، برتر است ؟ _ :خوى نيك .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كامل ترينِ مؤمنان در ايمان ، خوش خوترينِ آنان است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كامل ترينِ مؤمنان در ايمان ، كسى است كه نيك خوتر باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد .
معانى الأخبار_ به نقل از ابو ذر _:به پيامبر خدا گفتم : كدام يك از مؤمنان ، ايمانش كامل تر است ؟ فرمود : «آن كس كه نيك خوتر است» . گفتم : و كدام يك از مؤمنان ، برتر است ؟ فرمود : «آن كس كه مسلمانان ، از دست و زبان او آسوده باشند» .
.
ص: 314
ب _ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِالنَّبِيِّ ولَم يَرَوهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ أعجَبُ النّاسِ إيمانا وأعظَمُهُم يَقينا قَومٌ يَكونونَ في آخِرِ الزَّمانِ لَم يَلحَقُوا النَّبِيَّ وحُجِبَ عَنهُمُ الحُجَّةُ فَآمَنوا بِسَوادٍ عَلى بَياضٍ. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن رَآني وآمَنَ بي ، طوبى ثُمَّ طوبى _ يَقولُها سَبعا _ لِمَن لَم يَرَني وآمَن بي. (2)
مسند ابن حنبل عن أبي سعيد الخدري عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :إنَّ رَجُلاً قالَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ طوبى لِمَن رَآكَ وآمَنَ بِكَ! قالَ : طوبى لِمَن رَآني وآمَنَ بي ، ثُمَّ طوبى ، ثُمَّ طوبى ، ثُمَّ طوبى لِمَن آمَنَ بي ولَم يَرَني. (3)
.
ص: 315
ب _ آنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله را نديده ، به او ايمان آورندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به امام على عليه السلام _:اى على ! ايمان آن مردمى شگفت آورتر و يقينشان باعظمت تر است كه در آخرْ زمان خواهند بود . پيامبر را نديده اند و حجّت هم از آنان در پرده[ى غيبت] است و با اين حال ، به سياهى اى كه بر روى سفيدى است [يعنى قرآن] ، ايمان مى آورند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا آن كه مرا ديد و به من ايمان آورد ! خوشا ، خوشا _ هفت مرتبه اين كلمه را فرمود _ آن كه مرا نديد و به من ايمان آورد !
مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! خوشا به حال آن كه تو را ديد و به تو ايمان آورد! پيامبر خدا فرمود : «خوشا به حال كسى كه مرا ديد و به من ايمان آورد ! امّا خوشا و خوشا و خوشا به حال آن كس كه مرا نديده و به من ايمان آورده است!» .
.
ص: 316
مسند ابن حنبل عن أبي جمعة :تَغَدَّينا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَنا أبو عُبَيدَةَ بنُ الجَرّاحِ . قالَ : فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ هَل أحَدٌ خَيرٌ مِنّا ؟! أسلَمنا مَعَكَ ، وجاهَدنا مَعَكَ ، قالَ : نَعَم ، قَومٌ يَكونونَ مِن بَعدِكُم يُؤمِنونَ بي ولَم يَرَوني. (1)
مسند ابن حنبل عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَدِدتُ أنّي لَقيتُ إخواني . قالَ : فَقالَ أصحابُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أوَ لَيسَ نَحنُ إخوانُكَ؟! قالَ : أنتُم أصحابي ، ولكِن إخوانِي الَّذينَ آمَنوا بي ولَم يَرَوني. (2)
مسند أبي يعلى عن عمر :كُنتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا فَقالَ : أنبِئوني بِأَفضَلِ أهلِ الإِيمانِ إيمانا ، قالوا : يا رَسولَ اللّهِ المَلائِكَةُ ، قالَ : هُم كَذلِكَ ويَحِقُّ لَهُم ذلِكَ ، وما يَمنَعُهُم وقَد أنزَلَهُمُ اللّهُ المَنزِلَةَ الَّتي أنزَلَهُم بِها! بَل غَيرُهُم . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الأَنبِياءُ الَّذينَ أكرَمَهُمُ اللّهُ بِرِسالَتِهِ وَالنُّبُوَّةِ ، قالَ : هُم كَذلِكَ ويَحِقُّ لَهُم ، وما يَمنَعُهُم وقَد أنزَلَهُمُ اللّهُ المَنزِلَةَ الَّتي أنزَلَهُم بِها! قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الشُّهَداءُ الَّذينَ استُشهِدوا مَعَ الأَنبِياءِ ، قالَ : هُم كَذلِكَ ، ويَحِقُّ لَهُم ، وما يَمنَعُهُم وقَد أكرَمَهُمُ اللّهُ بِالشَّهادَةِ مَعَ الأَنبِياءِ! بَل غَيرُهُم . قالوا : فَمَن يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أقوامٌ في أصلابِ الرِّجالِ ، يَأتونَ مِن بَعدي ، يُؤمِنونَ بي ولَم يَرَوني ، ويُصَدِّقونَ بي ولَم يَرَوني ، يَجِدونَ الوَرَقَ المُعَلَّقَ فَيَعمَلونَ بِما فيهِ ، فَهؤُلاءِ أفضَلُ أهلِ الإِيمانِ إيمانا. (3)
.
ص: 317
مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو جمعه _:با پيامبر خدا چاشت تناول كرديم . ابو عبيده جرّاح نيز با ما بود . او گفت : اى پيامبر خدا ! آيا كسى هست كه بهتر از ما باشد كه همراه تو اسلام آورديم و همراه تو جهاد كرديم؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى ، مردمانى كه بعد از شما مى آيند و با آن كه مرا نديده اند ، به من ايمان مى آورند» .
مسند ابن حنبل_ به نقل از اَن_َس _:پيامبر خدا فرمود : «دوست داشتم برادرانم را مى ديدم» . ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : مگر ما برادران شما نيستيم؟! فرمود : «شما ياران من هستيد . برادران من ، كسانى هستند كه مرا نديده ، به من ايمان مى آورند» .
مسند أبى يعلى_ به نقل از عمر _:با پيامبر خدا نشسته بودم كه فرمود : «به من بگوييد كه ايمان كدام مؤمنان ، برتر است ؟» . ياران گفتند : فرشتگان ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آنها چنين اند (مؤمن اند) و بايد هم چنين باشند . با آن منزلتى كه خداوند بديشان داده است ، چرا نبايد اين گونه باشند؟ نه ، مقصودم غير از آنهاست» . گفتند : پيامبران _ اى پيامبر خدا _ كه خداوند ، آنان را به رسالت خويش و پيامبرى ، گرامى داشته است . فرمود : «آنها نيز چنين اند و بايد هم چنين باشند . با آن منزلتى كه خداوند بديشان داده است ، چرا نبايد اين گونه باشند؟!» . گفتند : اى پيامبر خدا ! شهيدانى كه در ركاب پيامبران ، به شهادت رسيده اند . فرمود : «آنها نيز چنين اند و بايد هم چنين باشند . چرا چنين نباشند ، در حالى كه خداوند ، آنان را به شهادت در ركاب پيامبران ، گرامى داشته است!؟ نه ، مقصودم كسان ديگرى است» . گفتند : پس چه كسى ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «اقوامى كه [ اينك] در صلب مردان اند و پس از من مى آيند و به من ايمان مى آورند و تصديقم مى كنند، با اين كه مرا نديده اند . كاغذى آويخته مى بينند و به آنچه در آن است ، عمل مى كنند . پس ايمان اينان ، برترين ايمان است» .
.
ص: 318
ج _ أجمَعُهُم لِهذِهِ الخِصالِالإمام الصادق عليه السلام :أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أيُّ النّاسِ أفضَلُهُم إيمانا ؟ قالَ : أبسَطُهُم كَفّا. (1)
تاريخ بغداد عن عبد اللّه بن عمرو :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِمَن عِندَهُ : أيُّ المُؤمِنينَ أفضَلُ ؟ قالَ بَعضُهُم : المُؤمِنُ الغَنِيُّ الَّذي يُعطي فَيَتَصَدَّقُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيسَ كَذلِكَ ، ولكِن أفضَلُ المُؤمِنينَ إيماناً الَّذي إذا سُئِلَ أعطى ، وإذا لَم يُعطَ استَغنى. (2)
مسند الشاميين عن عبد اللّه بن عمرو :قيلَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أيُّ النّاسِ أفضَلُ؟ قالَ : مُؤمِنٌ مَخمومُ القَلبِ صَدوقُ اللِّسانِ ، قيلَ لَهُ : ومَا المَخمومُ القَلبِ ؟ قالَ : التَّقِيُّ للّهِِ النَّقِيُّ لا إثمَ فيهِ ولا بَغيَ ولا غِلَّ ولا حَسَدَ ، قالوا : فَمَن يَليهِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الَّذي نَسِيَ الدُّنيا ويُحِبُّ الآخِرَةَ ، ... قالوا : فَمَن يَليهِ ؟ قالَ : مُؤمِنٌ في خُلُقٍ حَسَنٍ. (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ المُؤمِنينَ رَجُلٌ سَمحُ البَيعِ ، سَمحُ الشِّراءِ ، سَمحُ القَضاءِ ، سَمحُ الاِقتِضاءِ. (4)
الإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ المُؤمِنينَ إيمانا مَن كانَ للّهِِ أخذُهُ وعَطاهُ وسَخَطُهُ ورِضاهُ. (5)
.
ص: 319
ج _ دارنده بيشترينِ اين خصلت هاامام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! كدام يك از مردم ، ايمانش برتر است ؟ فرمود : «آن كه گشاده دست تر است» .
تاريخ بغداد_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _:پيامبر خدا به كسانى كه نزد ايشان بودند ، فرمود : «كدام مؤمن ، برتر است ؟». يكى از آنان گفت : مؤمن توانگرى كه عطا كند و صدقه دهد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چنين نيست ؛ بلكه آن مؤمنى ايمانش برتر است كه هر گاه از او درخواست شود، عطا كند و هر گاه به او عطا نشود ، بى نيازى جويد» .
مسند الشاميّين_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _:از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد : برترينِ مردم كيست؟ فرمود : «مؤمنِ رُفته دلِ راستْ زبان» . گفته شد : رُفته دل چيست؟ فرمود : «[ دلِ] خداترسِ پاكيزه پاك از گناه و ستم و حسد و كينه» . پرسيدند : پس از او ، چه كسى ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «كسى كه دنيا را فراموش كند و آخرت را دوست بدارد ...» . پرسيدند : سپس چه كسى؟ فرمود : «مؤمنِ نيك خوى» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مؤمنان ، مردى است كه در خريد و فروش و دادن قرض و پس گرفتن قرض، جوان مرد باشد .
امام على عليه السلام :آن مؤمنى ايمانش برتر است كه ستاندن و دادن و خشم و خشنودى اش ، براى خدا باشد .
.
ص: 320
عنه عليه السلام :اِعلَم أنَّ أفضَلَ المُؤمِنينَ أفضَلُهُم تَقدِمَةً مِن نَفسِهِ وأهلِهِ ومالِهِ . فَإِنَّكَ ما تُقَدِّم مِن خَيرٍ يَبقَ لَكَ ذُخرُهُ ، وما تُؤَخِّرهُ يَكُن لِغَيرِكَ خَيرُهُ. (1)
7 / 10قِلَّةُ المُؤمِنينَالكتاب«اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ» . 2
«فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ» . (2)
«قَالَ أَرَءَيْتَكَ هَذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً» . (3)
«حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ ءَامَنَ وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» . (4)
راجع : البقرة : 83 و 88 و 246 ، النساء : 46 و 155 ، المائدة : 13 ، الشعراء : 54 ، الفتح : 15 .
الحديثالإمام الصادق عليه السلام :كانَ الَّذينَ آمَنوا بِهِ [ أي بِنوحٍ ] مِن جَميعِ الدُّنيا ثَمانينَ رَجُلاً . (5)
.
ص: 321
امام على عليه السلام :بدان كه برترينِ مؤمنان ، كسى است كه از خودش و خانواده اش و اموالش [در راه خدا] بيشتر پيش بفرستد ؛ زيرا هر خوبى اى كه پيش فرستى ، برايت اندوخته مى شود و آنچه بر جاى بگذارى ، خير [و نفع] آن براى غير تو خواهد بود .
7 / 10اندك بودن مؤمنانقرآن«اى خاندان داوود! [ مرا] سپاس بگزاريد. و از بندگان من ، اندكى سپاس گزارند» . (1)
«پس چرا از نسل هاى پيش از شما ، خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند، جز اندكْ كسانى از ميان آنان كه نجاتشان داديم ؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى رفتند كه در آن به سر مى بردند، و آنان بزهكار بودند» .
«[ شيطان] گفت: به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [ ، براى چه بود]؟ اگر تا روز قيامت مهلتم دهى ، قطعاً فرزندانش را ، جز اندكى [ از آنها] را ريشه كن خواهم كرد» .
«تا آن گاه كه فرمان ما در رسيد و تنور فوران كرد، فرموديم: «در آن [ كشتى ]يك جفت از هر [ حيوان] نر و ماده اى را ، نيز كسانت را _ مگر كسى كه قبلاً در باره او سخن رفته است _ و كسانى را كه ايمان آورده اند، حمل كن» و با او جز [ عدّه ]اندكى، ايمان نياورده بودند» .
ر . ك : بقره : آيه 83 و 88 و 246 ، نساء : آيه 46 و 155 ، مائده : آيه 13 ، شعرا : آيه 54 ، فتح : آيه 15 .
حديثامام صادق عليه السلام :همه كسانى كه از سراسر دنيا به او (نوح عليه السلام ) ايمان آوردند ، هشتاد مرد بودند .
.
ص: 322
الإمام عليّ عليه السلام_ فيما يوصي بِالزُّهدِ وَالتَّقوى _ :فَما أقَلَّ مَن قَبِلَها ، وحَمَلَها حَقَّ حَملِها! اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، وهُم أهلُ صِفَةِ اللّهِ سُبحانَهُ ، إذ يَقولُ : « وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ » . (1)
عنه عليه السلام :حَقٌّ وباطِلٌ ، ولِكُلٍّ أهلٌ ، فَلَئِن أمِرَ الباطِلُ لَقَديما فَعَلَ ، ولَئِن قَلَّ الحَقُّ فَلَرُبَّما ولَعَلَّ، ولَقَلَّما أدبَرَ شَيءٌ فَأَقبَلَ!. (2)
عنه عليه السلام_ يَعِظُ بِسُلوكِ الطَّريقِ الواضِحِ _ :أيُّهَا النّاسُ! لا تَستَوحِشوا في طَريقِ الهُدى لِقِلَّةِ أهلِهِ ، فَإِنَّ النّاسَ قَدِ اجتَمَعوا عَلى مائِدَةٍ شِبَعُها قَصيرٌ وجوعُها طَويلٌ ... . أيُّهَا النّاسُ مَن سَلَكَ الطَّريقَ الواضِحَ وَرَدَ الماءَ ، ومَن خالَفَ وَقَعَ فِي التّيهِ. (3)
عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ وفيها يَصِفُ زَمانَهُ بِالجَورِ ويُقَسِّمُ النّاسَ فيهِ خَمسَةَ أصنافٍ _ :وبَقِيَ رِجالٌ غَضَّ أبصارَهُم ذِكرُ المَرجِعِ . وأراقَ دُموعَهُم خَوفُ المَحشَرِ ، فَهُم بَينَ شَريدٍ نادٍّ (4) ، وخائِفٍ مَقموعٍ (5) ، وساكِتٍ مَكعومٍ (6) ، وداعٍ مُخلِصٍ ، وثَكلانَ موجَعٍ ، قَد أخمَلَتهُمُ التَّقِيَّةُ ، وشَمِلَتهُمُ الذِّلَّةَ ، فَهُم في بَحرٍ اُجاجٍ (7) ، أفواهُهُم ضامِزَةٌ (8) ، وقُلوبُهُم قَرِحَةٌ ، قَد وَعَظوا حَتّى مَلّوا ، وقُهِروا حَتّى ذَلّوا ، وقُتِلوا حَتّى قَلّوا . (9)
.
ص: 323
امام على عليه السلام_ در سفارش به زهد و پرهيزگارى _ :چه اندك اند كسانى كه اين را بپذيرند و بارِ آن را _ چنان كه بايد و شايد _ بر دوش كشند! اينان در شمار، كمترين اند و همانان اند كه خداوند در وصف ايشان فرموده است: «از بندگان من، اندكى سپاس گزارند» .
امام على عليه السلام :حقّى هست و باطلى ، و هر يك از اين دو ، پيروانى دارد . پس اگر باطل در اكثريت است ، از ديرباز چنين بوده و اگر حق در اقلّيت است ، بسا و اُميدا ! (1) ليك كمتر پيش مى آيد كه آنچه رفته ، باز آيد!
امام على عليه السلام_ در سفارش به پيمودن راه راست _ :اى مردم! در [پيمودنِ ]راه راست ، از اندك بودن رهروانش احساس تنهايى نكنيد ؛ زيرا مردم بر سفره اى (دنيا) گرد آمده اند كه سير شدن از آن ، كوتاه مدّت است و گرسنگى اش طولانى ... . اى مردم! آن كه راه روشن را پيمايد ، به آب مى رسد و آن كه خلاف آن پويد ، در سرگردانى مى افتد .
امام على عليه السلام_ در گفتارى كه در آن ، از ستم و كجروى روزگار خود ، ياد مى كند و مردمِ آن روزگار را به پنج دسته تقسيم مى نمايد _ :دسته ديگر ، مردانى هستند كه ياد بازگشتگاه (قيامت) ، ديدگانشان را [از حرام ها و دنيا ]فرو بسته و ترس از رستاخيز ، اشك هايشان را روان ساخته است . برخى از آنان ، آواره و گريزان گشته اند ، برخى ترسان و سركوب شده اند ، برخى خاموشى گزيده اند و دهانشان فرو بسته است ، برخى با اخلاص، همچنان دعوت [به حق] مى كنند و برخى چونان مادرِ داغ ديده ، گريان و دردمندند . از سرِ تقيّه ، در تنگنا به سر مى برند و ضعف و زبونى ، آنان را چنان در ميان گرفته است كه [گويا] در دريايى شور فرو رفته اند . دهان هايشان بسته و دل هايشان ريش است . چندان اندرز داده اند كه به ستوه آمده اند ، و چندان مقهور گشته اند كه به زبونى در افتاده اند ، و چندان كشته داده اند كه اندكْ شمار شده اند .
.
ص: 324
عنه عليه السلام :وَاعلَموا رَحِمَكُمُ اللّهُ أنَّكُم في زَمانٍ القائِلُ فيهِ بِالحَقِّ قَليلٌ ، وَاللِّسانُ عَنِ الصِّدقِ كَليلٌ (1) ، وَاللّازِمُ لِلحَقِّ ذَليلٌ . (2)
الكافي عن كامل التمّار :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (3) أتَدري مَن هُم ؟ قُلتُ : أنتَ أعلَمُ ، قالَ : قَد أفلَحَ المُؤمِنونَ المُسَلِّمونَ ، إنَّ المُسَلِّمينَ هُمُ النُّجَباءُ ، فَالمُؤمِنُ غَريبٌ فَطوبى لِلغُرَباءِ . (4)
الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُواْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ» _ :لَم يَكُن مِن سِبطِ النُّبُوَّةِ ولا مِن سِبطِ المَملَكَةِ ، قالَ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ» وقالَ : «إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَارُونَ» فَجاءَت بِهِ المَلائِكَةُ تَحمِلُهُ وقالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى» فَشَرِبوا مِنهُ إلّا ثَلاثَمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، مِنهُم مَنِ اغتَرَفَ ومنِهمُ مَن لَم يَشرَب ، فَلَمّا بَرَزوا قالَ الَّذينَ اغتَرَفوا : «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» وقالَ الَّذينَ لَم يَغتَرِفوا : «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» (5) . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنَةُ أعَزُّ مِنَ المُؤمِنِ ، وَالمُؤمِنُ أعَزُّ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ ، فَمَن رَأى مِنكُمُ الكِبريتَ الأَحمَرَ؟ (7)
.
ص: 325
امام على عليه السلام :خدايتان رحمت كند! بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى بريد كه در آن ، حقگو اندك است و زبان از راستگويى ، الكن ، و پيرو حق ، خوار .
الكافى_ به نقل از كامل تمّار _:امام باقر عليه السلام فرمود : « «به راستى، مؤمنان رستگار شدند» . آيا مى دانى اينان چه كسانى هستند؟». گفتم : شما بهتر مى دانيد . فرمود : «مؤمنانِ سرسپرده [در برابرِ حق] ، رستگار شدند . سرسپردگان ، همان برگزيدگان اند . مؤمن ، غريب است . پس خوشا به حال غريبان!» .
امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و خدا طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است . گفتند : چگونه او را بر ما پادشاهى باشد ، با آن كه ما براى پادشاهى ، از وى سزاوارتريم؟»» _ :طالوت از خاندان نبوّت و يا سلطنت نبود . [ پيامبرشان] گفت : «خدا او را بر شما برترى داده است» و گفت : «نشانه پادشاهىِ او ، اين است كه آن صندوق _ كه آرامشى از جانب پروردگارتان و بازمانده اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون بر جاى نهاده اند ، درونش هست _ نزد شما مى آيد» . آن صندوق را فرشتگان بر دوش خود آوردند . و خداوند _ كه يادش ارجمند است _ مى فرمايد [ كه طالوت گفت]: «خدا شما را به وسيله رودخانه اى خواهد آزمود . پس هر كه از آن بنوشد ، از [پيروان] من نيست و هر كس از آن نخورد ، او از من است» ؛ امّا همگى از آن رودخانه نوشيدند ، بجز سيصد و سيزده نفر كه برخى از آنها تنها مشتى آب نوشيدند و برخى هيچ ننوشيدند . چون [با سپاه جالوت] روياروى شدند ، آنان كه مشتى آب نوشيده بودند ، گفتند : «امروز ، ما را ياراى مقابله با جالوت و سپاهيانش نيست» و آنان كه هيچ ننوشيده بودند ، گفتند : «بسا گروه اندكى كه به خواست خدا ، بر گروهى بسيار ، پيروز شدند . و خدا با شكيبايان است» .
امام صادق عليه السلام :زن مؤمن ، كمياب تر از مرد مؤمن است ، و مرد مؤمن ، كمياب تر از كبريت احمر . كدام يك از شما كبريت احمر را ديده است ؟
.
ص: 326
الإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ كُلُّ مَن قالَ بِوِلايَتِنا مُؤمِنا ولكِن جُعِلوا اُنسا لِلمُؤمِنينَ . (1)
الكافي عن هشام بن الحكم :قالَ لي أبُو الحَسَنِ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام : يا هِشامُ ... ثُمَّ مَدَحَ القِلَّةَ فَقالَ : «وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ» (2) وقالَ : «وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ» (3) . وقالَ : «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ» (4) . وقالَ : «وَ مَنْ ءَامَنَ وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» (5) . وقالَ : «وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» (6) . وقالَ : «وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» (7) . وقالَ : «وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (8) . (9)
.
ص: 327
امام كاظم عليه السلام :چنين نيست كه هر كس دم از ولايت ما بزند ، مؤمن باشد ؛ بلكه اينان (مدّعيان ولايت) همدمى براى مؤمنان قرار داده شده اند [ تا مؤمنان ، احساس تنهايى و اندك بودن نكنند] .
امام كاظم عليه السلام_ به هِشام بن حَكَم _:اى هشام ! ... سپس خداوند ، شمارِ اندك را ستوده و فرموده است : «اندكى از بندگان من ، سپاس گزارند» و فرموده : «و چه اندك اند ايشان!» و فرموده : «مردى از خاندان فرعون _ كه ايمانش را پنهان مى داشت _ گفت : آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد: «پروردگارم خداى يكتاست»؟!» و فرموده : «و كسانى كه ايمان آورده اند ، و [ البتّه] به او ايمان نياورده بودند ، مگر اندكى» و فرموده است : «امّا بيشترِ آنان نمى دانند» و فرموده : «و بيشترشان خِرد نمى ورزند» و فرموده است : «و [بيشتر] آنها درك ندارند» .
.
ص: 328
الفصل الثّامن : خصائص المؤمن8 / 1الخَصائِصُ النَّفسِيَّةُأ _ حُسنُ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ حَسَنُ الخُلُقِ ، وأحَبُّ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل أحسَنُهُم خُلُقاً ، يَنالُ بِحُسنِ الخُلُقِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ وهُوَ راقِدٌ عَلى فِراشِهِ ، لِأَنَّهُ قَد رُفِعَ لِقَلبِهِ عَمَلٌ فَهُوَ يُشاهِدُ [مُشاهَدَةَ] (1) القِيامَةِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلمُؤمِنِ أربَعَ عَلاماتٍ : وَجها مُنبَسِطا ، ولِسانا لَطيفا ، وقَلبا رَحيما ، وَيدا مُعطِيَةً . (3)
ب _ الصَّبرُ وَالشُّكرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ نِصفانِ ، نِصفٌ فِي الصَّبرِ ونِصفٌ فِي الشُّكرِ . (4)
.
ص: 329
فصل هشتم: ويژگى هاى مؤمن8 / 1 ويژگى هاى روانىالف _ نيك خويى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، نيك خوست و محبوب ترينِ انسان ها نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه نيك خوتر باشد . او با نيك خويى ، به درجه روزه دار شب خيز مى رسد ، با اين كه در بسترش خفته است ؛ زيرا براى دل او ، عملى بالا رفته كه در نتيجه، [ پرده هاى غيب، از جلوى ديده دلش كنار مى رود و] همانند شهود روز قيامت، [ حقايق را ]مشاهده مى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، چهار نشانه دارد : روىِ گشاده ، زبان خوش ، دل مهربان و دستِ دهنده .
ب _ شكيبايى و شكرگزارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، دو نيم است : نيمى در شكيبايى است و نيمى در سپاس گزارى .
.
ص: 330
الإيمان لابن أبي شيبة عن جابر بن عبد اللّه :قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّ الإِيمانِ أفضَلُ ؟ قالَ : الصَّبرُ وَالسَّماحَةُ. (1)
الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ ، صَبرٌ فِي البَلاءِ وشُكرٌ فِي الرَّخاءِ . (2)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ شاكِرٌ فِي السَّرّاءِ ، صابِرٌ فِي البَلاءِ ، خائِفٌ فِي الرَّخاءِ . (3)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ دائِمُ الذِّكرِ ، كَثيرُ الفِكرِ ، عَلَى النَّعماءِ شاكِرٌ ، وفِي البَلاءِ صابِرٌ . (4)
ج _ قُوَّةُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ ... نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ وهُوَ أذَلُّ مِنَ العَبدِ. (5)
الإمام الباقر عليه السلام_ لِلفُضَيلِ بنِ يَسارٍ _ :يا فُضَيلُ ، تَأتِي الجَبَلَ تَنحِتُ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِنهُ شَيءٌ . (6)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ أصلَبُ مِنَ الجَبَلِ ، الجَبَلُ يُستَقَلُّ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِن دينِهِ شَيءٌ . (7)
.
ص: 331
الإيمان، ابن ابى شيبه_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _:گفته شد : اى پيامبر خدا ! كدام بخش ايمان ، برتر است؟ فرمود : «شكيبايى و بخشندگى» .
امام على عليه السلام :ايمان ، شكيبايى در گرفتارى است و سپاس گزارى در برخوردارى .
امام على عليه السلام :مؤمن در خوشى ، سپاس گزار است و در گرفتارى ، شكيبا و در هنگام برخوردارى ، ترسان [از كيفر الهى] .
امام على عليه السلام :مؤمن ، پيوسته به ياد خداست ، بسيار مى انديشد و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار است و در گرفتارى ، شكيباست .
ج _ قوى دل بودنامام على عليه السلام :مؤمن ... روحيّه اش سخت تر از تخته سنگ است و خودش رام تر و افتاده تر از برده .
امام باقر عليه السلام_ به فُضيل بن يسار _ :اى فضيل ! تو به كوه مى روى و قطعه اى از آن را مى كنى ؛ امّا از [دين و ايمان] مؤمن ، چيزى كنده نمى شود .
امام باقر عليه السلام :مؤمن از كوه ، سخت تر است . از كوه ، كم مى شود ؛ امّا از دين مؤمن ، چيزى كاسته نمى شود .
.
ص: 332
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ في دينِهِ مِنَ الجِبالِ الرّاسِيَةِ ، وذلِكَ أنَّ الجَبَلَ قَد يُنحَتُ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يَقدِرُ أحَدٌ عَلى أن يَنحِتَ مِن دينِهِ شَيئا ، وذلِكَ لِضَنِّهِ (1) بِدينِهِ وشُحِّهِ عَلَيهِ . (2)
عنه عليه السلام :إنَّ قُوَّةَ المُؤمِنِ في قَلبِهِ ، ألا تَرَونَ أنَّكُم تَجِدونَهُ ضَعيفَ البَدَنِ نَحيفَ الجِسمِ وهُوَ يَقومُ اللَّيلَ ويَصومُ النَّهارَ. (3)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ مِنَ الجَبَلِ ، وَالجَبَلُ تَدنو إلَيهِ بِالفَأسِ فَتَنحِتُ مِنهُ وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ عَن دينِهِ. (4)
عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ أعَزُّ مِنَ الجَبَلِ ، إنَّ الجَبَلَ يُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ (5) وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِن دينِهِ شَيءٌ. (6)
عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ أشَدُّ مِن زُبَرِ الحَديدِ ، إنَّ الحَديدَ إذا دَخَلَ النّارَ لانَ ، وإنَّ المُؤمِنَ لَو قُتِلَ ونُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ ونُشِرَ لَم يَتَغَيَّرَ قَلبُهُ . (7)
.
ص: 333
امام باقر عليه السلام :مؤمن در دينش ، از كوه هاى استوار هم استوارتر است ؛ زيرا از كوه ، كنده مى شود ؛ امّا هيچ كس نمى تواند از دين مؤمن ، چيزى بِكَنَد ؛ چرا كه او نسبت به دين خود ، بخيل و حريص است .
امام باقر عليه السلام :قدرت مؤمن ، در قلب اوست . مگر نمى بينيد كه با بدنى لاغر و جسمى تكيده ، شب ها را به عبادت و روزها را به روزه مى گذراند !
امام صادق عليه السلام :مؤمن از كوه ، سخت تر است . با تيشه به كوه مى روى و از آن مى كَنى ، حال آن كه از دين مؤمن ، چيزى كاسته نمى شود .
امام صادق عليه السلام :مؤمن از كوه ، محكم تر است ؛ زيرا كوه با كلنگ كنده مى شود ؛ امّا از دين مؤمن ، چيزى كاسته نمى شود .
امام صادق عليه السلام :مؤمن از پاره هاى آهن ، سخت تر است . آهن هر گاه در آتش نهاده شود ، نرم مى گردد ؛ امّا مؤمن اگر بارها كشته و ارّه شود ، دلش تغيير نمى كند .
.
ص: 334
عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ مَن يَخافُهُ كُلُّ شَيءٍ ، وذلِكَ أنَّهُ عَزيزٌ في دينِ اللّهِ ولا يَخافُ مِن شَيءٍ ، وهُوَ عَلامَةُ كُلِّ مُؤمِنٍ . (1)
صفات الشيعة عن صفوان الجمّال عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ: إنَّ المُؤمِنَ يَخشَعُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : إذا كانَ مُخلِصا للّهِِ أخافَ اللّهُ مِنهُ كُلَّ شَيءٍ، حَتّى هَوامَّ الأَرضِ وسِباعَها وطَيرَ السَّماءِ . (2)
د _ الرِّفقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ هَيِّنونَ لَيِّنونَ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ هَيِّنونَ لَيِّنونَ كَالجَمَلِ الأَنِفِ الَّذي إن قيد انقادَ ، وإذا اُنيخَ عَلى صَخرَةٍ استَناخَ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ لَيِّنٌ هَيِّنٌ سَمحٌ ، لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ ، وَالكافِرُ فَظٌّ غَليظٌ لَهُ خُلُقٌ سَيِّئٌ ، وفيهِ جَبَرِيَّةٌ . (5)
.
ص: 335
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه هر چيزى از او مى ترسد ؛ زيرا او در دين خدا نيرومند است و از هيچ چيز نمى ترسد ، و اين ، نشانه هر مؤمنى است .
صفات الشيعة_ به نقل از صفوان جمّال _ :شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود : همه چيزها، براى مؤمن ، كُرنش مى كنند» و افزود : «اگر مؤمن براى خدا اخلاص ورزد ، خداوند ، همه چيز را از او بيمناك مى سازد ، حتّى گزندگان و درندگان زمين و مرغان هوا را» .
د _ نرمشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، رام و نرم اند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، رام و نَرم اند ، مانند شتر رامى كه اگر مهارش را بكشى ، به دنبالت مى آيد و اگر او را بر روى تخته سنگى هم بخوابانى ، مى خسبد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، نرم و رام و بخشنده است و خوى خوش دارد . كافر ، درشت خوى و خشن و بداخلاق است و روحيّه زورگويى ( / تكبّر) دارد .
.
ص: 336
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ ، تَخالُهُ مِنَ اللّينِ أحمَقَ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ ، سَهلٌ مُؤتَمَنٌ . (2)
ه _ الكَرامَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ غِرٌّ (3) كَريمٌ ، وَالفاجِرُ خِبٌّ لَئيمٌ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ غِرٌّ كَريمٌ مَأمونٌ عَلى نَفسِهِ ، حَذِرٌ مَحزونٌ . (5)
و _ الكِياسَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ . (6)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُلدَغُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ واحِدٍ مَرَّتَينِ . (7)
.
ص: 337
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، رام و نرم است و از شدّت نرمى ، خيال مى كنى احمق است .
امام على عليه السلام :مؤمن ، رام و نرم است . ملايم و مورد اعتماد است .
ه _ بزرگ منشىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، ساده دل (1) و بزرگ منش است ؛ ولى فاجر ، حيله گر است و فرومايه .
امام على عليه السلام :مؤمن ، ساده دل است و بزرگ منش ؛ امينِ نفس خويش است (2) و همواره محتاط و نگران[ عاقبت خويش] است .
و _ زيركىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، زيرك و باهوش و هشيار است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن از يك سوراخ ، دو بار گزيده نمى شود .
.
ص: 338
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُلسَعُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ . (1)
عوالي اللآلي :إنَّ أبا غُرَّةَ الجُمَحِيَّ وَقَعَ فِي الأَسرِ يَومَ بَدرٍ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ إنّي ذو عَيلَةٍ فَامنُن عَلَيَّ ، فَمَّنَ عَلَيهِ أن لا يَعودَ إلَى القِتالِ ، فَمَرَّ إلى مَكَّةَ وقالَ : سَخِرتُ بِمُحَمَّدٍ ، فَأَطلَقَني . وعادَ إلَى القِتالِ يَومَ اُحُدٍ ، فَدَعا عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا يُفلِتَ فَوَقَعَ فِي الأَسرِ فَقالَ : إنّي ذو عَيلَةٍ فَامنُن عَلَيَّ ، فَقالَ عليه السلام : حَتّى تَرجِعُ إلى مَكَّةَ فَتَقولَ في نادي قُرَيشٍ سَخِرتُ بِمُحَمَّدٍ؟! لا يُلسَعُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ ، وقَتَلَهُ بِيَدِهِ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ يَقظانُ مَتَرَقِّبٌ خائِفٌ ، يَنتَظِرُ إحدَى الحُسنَيَينِ . (3)
ز _ التَّحديثُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيه _ :المُؤمِنُ مُحَدَّثٌ . (4)
عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبيد بن هلال :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : إنّي اُحِبُّ أن يَكونَ المُؤمِنُ مُحَدَّثا (5) ، قالَ : قُلتُ : وأيُّ شَيءٍ المُحَدَّثُ ؟ قالَ : المُفَهَّمُ . (6)
.
ص: 339
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن از يك سوراخ ، دو بار نيش نمى خورد .
عوالى اللآلى :ابو غرّه جُمَحى در جنگ بدر ، اسير شد . به پيامبر خدا گفت : اى محمّد ! من شخصى عيالوارم . بر من منّتى نِه [و آزادم كن] . پيامبر صلى الله عليه و آله او را آزاد كرد ، به شرط آن كه دوباره به جنگ نيايد . او به مكّه رفت و گفت : محمّد را بازى دادم و آزادم كرد . او در روز اُحُد ، به جنگ [ با مسلمانان] باز آمد . پيامبر خدا دعا كرد كه نگريزد . از اين رو ، به اسارت افتاد . باز گفت : من عيالوارم . بر من منّتى نِه . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تا به مكّه روى و در انجمن قريش بگويى : محمّد را بازى دادم؟! مؤمن از يك سوراخ، دو بار گزيده نمى شود» و با دست خود ، او را كشت .
امام على عليه السلام :مؤمن ، بيدار و چشم به راه و بيمناك است و منتظر يكى از دو نيكى [شهادت يا پيروزى] است .
ز _ هم سخنى با فرشتگانامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _:مؤمن ، هم سخن فرشتگان است .
عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عُبَيد بن هلال _:شنيدم كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد : «من دوست دارم كه مؤمن ، محدَّث باشد» . گفتم : محدَّث ، يعنى چه؟ فرمود : «يعنى مُفهَّم (تفهيم شده / فهميده)» .
.
ص: 340
ح _ القَناعَةُالإمام عليّ عليه السلام :لَن يُلقَى المُؤمِنُ إلّا قانِعا . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ فِي الدُّنيا يَأكُلُ بِمَنزِلَةِ المُضطَرِّ . (2)
ط _ الزُّهدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :يَعُدُّ نَفسَهُ ضَيفا في بَيتِهِ وروحَهُ عارِيَّةً في بَدَنِهِ. (3)
الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكونُ الرَّجُلُ مُؤمِنا حَتّى لا يُبالِيَ بِماذا سَدَّ فَورَةَ جوعِهِ ولا بِأَيِّ ثَوبَيهِ ابتَذَلَ . (4)
الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا قيلَ لَهُ _ : ما عَلاماتُ المُؤمِنِ ؟ _ :أربَعَةٌ : نَومُهُ كَنَومِ الغَرقى ، وأكلُهُ كَأَكلِ المَرضى ، وبُكاؤُهُ كَبُكاءِ الثَّكلى ، وقُعودُهُ كَقُعودِ الواثِبِ (5) . (6)
ي _ العِفَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الإِيمانَ عَفيفٌ ، عَفيفٌ عَنِ المَحارِمِ ، عَفيفٌ عَنِ المَطامِعِ . (7)
.
ص: 341
ح _ قناعتامام على عليه السلام :مؤمن را جز قانع نمى يابى .
امام صادق عليه السلام :مؤمن در دنيا به سانِ مضطر [يعنى به اندازه اى كه سدّ رمق كند و نميرد] ، مى خورد .
ط _ زهدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف مؤمن _ :خود را در خانه اش ميهمان ، و روحش را در بدنش عاريت مى شمارد .
امام على عليه السلام :آدمى مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه برايش مهم نباشد كه گرسنگىِ شديدش را با چه برطرف كند و چه جامه اى بپوشد .
امام صادق عليه السلام_ وقتى كه از ايشان سؤال شد : نشانه هاى مؤمن چيست؟ _ :چهار چيز : خوابش مانند خواب شخصِ در حال غرق شدن است ، و خوردنش مانند خوردن بيماران ، و گريه اش مانند گريستن زنِ فرزندمُرده ، و نشستنش مانند نشستن شخصِ در حال جهيدن .
ى _ خويشتندارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، خويشتندارى است ؛ خويشتندارى از حرام ها ، خويشتندارى از طمع ها .
.
ص: 342
عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ هَيوبٌ (1) . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ عَفيفٌ مُقتَنِعٌ مُتَنَزِّهٌ مُتَوَرِّعٌ . (3)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ عَفيفٌ فِي الغِنى مُتَنَزِّهٌ عَنِ الدُّنيا . (4)
ك _ تِلكَ الخِصالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا عَلامَةُ المُؤمِنِ فَإِنَّهُ يَرؤُفُ ويَفهَمُ ويَستَحيي . (5)
عنه صلى الله عليه و آله_ في عَلائِمِ المُؤمِنِ _ :ألا مَن كانَ فيهِ سِتُّ خِصالٍ فَإِنَّهُ مِنهُم ؛ مَن صَدَقَ حَديثُهُ ، وأنجَزَ وَعدَهُ ، وأدّى أمانَتُهُ وبَرَّ والِدَيهِ ، ووَصَلَ رَحِمَهُ ، وَاستَغفَرَ مِن ذَنبِهِ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ . (6)
تنبيه الخواطر عن عائشه :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بِمَ يُعرَفُ المُؤمِنُ ؟ قالَ : بِوَقارِهِ ولينِ كَلامِهِ وصِدقِ حَديثِهِ . (7)
الإمام عليّ عليه السلام :عَلامَةُ (8) الإِيمانِ أن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّكَ ، عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ ، وألّا يَكونَ في حَديثِكَ فَضلٌ عَن عَمَلِكَ (عِلمِكَ) وأن تَتَّقِيَ اللّهَ في حَديثِ غَيرِكَ . (9)
.
ص: 343
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[صاحبِ] ايمان ، ترسان است . 1
امام على عليه السلام :مؤمن ، خويشتندار و قانع و وارسته و پارساست .
امام على عليه السلام :مؤمن در هنگام توانگرى ، خويشتندار است و از دنيا وارسته .
ك _ و اين چند ويژگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه مؤمن ، اين است كه مهربان و فهيم و باحياست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان نشانه هاى مؤمن _ :بدانيد كه هر كس داراى شش خصلت باشد ، از مؤمنان است : كسى كه راست گفتار باشد ، به وعده اش عمل كند ، امانتدار باشد ، به پدر و مادرش نيكى كند ، صله رحم به جا آورد ، و از گناهش آمرزش بطلبد . چنين كسى ، مؤمن است .
تنبيه الخواطر_ به نقل از عايشه _ :از پيامبر خدا پرسيدم : مؤمن به چه چيزى شناخته مى شود؟ فرمود : «به وقارش و نرمىِ گفتارش و راستگويى اش» .
امام على عليه السلام :نشانه ايمان ، اين است كه اگر در جايى راست گفتن ، به زيان تو و دروغ گفتن ، به سودت بود ، راستگويى را بر دروغگويى ترجيح دهى و بيشتر از عملت ( /عِلمت) ، سخن نگويى و در سخن گفتن در باره ديگران ، پرواى خدا داشته باشى .
.
ص: 344
عنه عليه السلام :لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصِّدقُ وَاليَقينُ وقَصرُ الأَمَلِ. (1)
عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى الإِيمانِ بِكَثرَةِ التُّقى ومِلكِ الشَّهوَةِ وغَلَبَةِ الهَوى . (2)
عنه عليه السلام :خَفضُ الصَّوتِ وغَضُّ البَصَرِ ومَشيُ القَصدِ مِن أمارَةِ الإِيمانِ وحُسنِ التَّدَيُّنِ. (3)
الخصال عن طاووس بن اليمان :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليهماالسلام يَقولُ : عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ ، قُلتُ : وما هُنَّ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ قالَ: الوَرَعُ فِي الخَلوَةِ ، وَالصَّدَقَةُ فِي القِلَّةِ ، وَالصَّبرُ عِندَ المُصيبَةِ ، وَالحِلمُ عِندَ الغَضَبِ ، وَالصِّدقُ عِندَ الخَوفِ . (4)
تهذيب الأحكام عن سدير عن الإمام الباقر عليه السلام :مِن عَلاماتِ المُؤمِنِ ثَلاثٌ : حُسنُ التَّقديرِ فِي المَعيشَةِ ، وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ ، وَالتَّفَقُّهُ فِى الدّينِ . وقالَ : ما خَيرٌ في رَجُلٍ لا يَقتَصِدُ في مَعيشَتِهِ ، ما يَصلُحُ لا لِدُنياهُ ولا لِاخِرَتِهِ . (5)
الكافي عن محمّد بن سنان عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : بِأَيِّ شَيءٍ يُعلَمُ المُؤمِنُ بِأَنَّهُ مُؤمِنٌ ؟ قالَ : بِالتَّسليمِ للّهِِ وَالرِّضا فيما وَرَدَ عَلَيهِ مِن سُرورٍ أو سَخَطٍ . (6)
.
ص: 345
امام على عليه السلام :مؤمن ، سه نشانه دارد : راستگويى ، يقين و كوتاهىِ آرزو .
امام على عليه السلام :تقواى بسيار داشتن ، مهار كردن شهوت و تسلّط بر هوس ، از نشانه هاى ايمان است .
امام على عليه السلام :پايين آوردن صدا ، فرو هشتن نگاه [از حرام] و راه رفتنِ ميانه [نه تند و نه آهسته] ، از نشانه هاى ايمان و نيكويىِ ديندارى است .
الخصال_ به نقل از طاووس بن يمان _ :از امام زين العابدين عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «نشانه هاى مؤمن ، پنج چيز است» . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! آنها كدام اند؟ فرمود : «پارسايى در خلوت ، صدقه دادن به هنگامِ كم داشتن ، شكيبايى در گرفتارى ، بردبارى در هنگام خشم ، و راست گفتن در هنگام ترس» .
تهذيب الأحكام_ به نقل از سُدَير _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «از جمله نشانه هاى مؤمن ، سه چيز است : اندازه داشتن [و تدبير] در معيشت ، شكيبايى در ناگوارى ها ، و دانايى در دين» . و فرمود : «در مردى كه در معيشتش اندازه نگهدار نباشد ، خيرى نيست . او نه دنيايش را درست مى كند و نه آخرتش را» .
الكافى_ به نقل از محمّد بن سنان ، از شخصى كه نامش را برد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : از چه راه ، مؤمن بودنِ مؤمن دانسته مى شود؟ فرمود : «از تسليم بودن در برابر خدا و خرسندى به هر آنچه برايش پيش آيد ، چه شادى و چه ناراحتى» .
.
ص: 346
8 / 2الخَصائِصُ الاِجتِماعِيَّةُأ _ الأَمنُ وَالأَمانَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن أمِنَهُ النّاسُ عَلى دِمائِهِم وأموالِهِم . (1)
عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ، المُؤمِنُ مَن أمِنَهُ المُسلِمونَ عَلى أموالِهِم ودِمائِهِم. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِالمُؤمِنِ ؟ مَنِ ائتَمَنَهُ المُؤمِنونَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِالمُؤمِنِ ؟ المُؤمِنُ مَنِ ائتَمَنَهُ المُؤمِنونَ عَلى أموالِهِم واُمورِهِم. (4)
عنه صلى الله عليه و آله_ في حَجَّةِ الوَداعِ _ :ألا اُخبِرُكُم بِالمُؤمِنِ؟ مَن أمِنَهُ النّاسُ عَلى أموالِهِم وأنفُسِهِم. (5)
.
ص: 347
8 / 2ويژگى هاى اجتماعىالف _ امنيت بخشى و امانتدارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه مردم ، او را بر مال و جان خود ، امين بدانند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! مؤمن ، كسى است كه مسلمانان ، او را بر مال و جان خود ، امين بدانند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ كسى است كه مؤمنان ، او را بر جان و مال خود ، امين بدانند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ مؤمن ، كسى است كه مؤمنان ، او را بر اموال و امور خود ، امين بدانند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حجّة الوداع _ :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ كسى است كه مردم ، او را بر جان و مال خويش امين بدانند .
.
ص: 348
عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنَ مُؤمِنا ؟ لِاءِيمانِهِ النّاسَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم. (1)
عنه صلى الله عليه و آله :أشرَفُ الإِيمانِ أن يَأمَنَكَ النّاسُ ، وأشرَفُ الإِسلامِ أن يَسلَمَ النّاسُ مِن لِسانِكَ ويَدِكَ . (2)
ب _ العَدلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العَدلُ زينَةُ الإِيمانِ . (3)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أفضَلَ الإِيمانِ إنصافُ الرَّجُلِ مِن نَفسِهِ . (4)
ج _ المُواساةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ كَرَجُلٍ واحِدٍ إنِ اشتَكى رَأسُهُ تَداعى لَهُ سائِرُ الجَسَدِ بِالحُمّى وَالسَّهَرِ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ مِن أهلِ الإِيمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، يَألَمُ المُؤمِنُ لِأَهلِ الإِيمانِ كَما يَألَمُ الجَسَدُ لِما فِي الرَّأسِ. (6)
.
ص: 349
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا به شما نگويم كه چرا مؤمن را مؤمن ناميده اند؟ چون مردم را در جان و مالشان ، امنيت داده است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين ايمان ، آن است كه مردم ، تو را امين بدانند و برترين اسلام ، آن است كه مردم ، از زبان و دست تو در سلامت باشند .
ب _ دادگرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دادگرى ، زيور ايمان است .
امام على عليه السلام :برترينْ ايمان ، آن است كه آدمى [در روابطش] با ديگران ، انصاف داشته باشد .
ج _ همدردى و ياريگرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، همانند يك پيكرند كه هر گاه سرش درد بگيرد ، ديگر اعضايش نيز با تب و بى خوابى ، با او هم صدا مى شوند . 1
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن نسبت به [ديگر] اهل ايمان ، چونان سر نسبت به بدن است . مؤمن با اهل ايمان ، همدردى مى كند ، همان گونه كه با درد گرفتن سر ، تمام بدن نيز دردمند شود .
.
ص: 350
عنه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ المُؤمِنَينِ إذا تَحابّا فِي اللّهِ جَلَّ وعَزَّ وتَصافَيا فِي اللّهِ كانا كَالجَسَدِ الواحِدِ ، إذَا اشتَكى أحَدُهُما مِن جَسَدِهِ مَوضِعا وَجَدَ الآخَرُ ألَمَ ذلِكَ المَوضِعِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ حَقّا عَلَى المُؤمِنينَ أن يَتَوَجَّعَ بَعضُهُم لِبَعضٍ، كَما يَألَمُ الجَسَدُ لِلرَّأسِ. (2)
عنه صلى الله عليه و آله :تَرَى المُؤمِنينَ في تَراحُمِهِم وتَوادِّهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ ، إذَا اشتَكى عُضواً تَداعى لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ كَرَجُلٍ واحِدٍ ، إنِ اشتَكى رَأسُهُ اشتَكى كُلُّهُ ، وإنِ اشتَكى عَينُهُ اشتَكى كُلُّهُ . (4)
صحيح البخاري عن أبي موسى عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ لِلمُؤمِنِ كَالبُنيانِ يَشُدُّ بَعضُهُ بَعضا ، وشَبَّكَ صلى الله عليه و آله أصابِعَهُ . (5)
راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 22 (تشريع الإخاء الديني / المؤمن أخو المؤمن) .
.
ص: 351
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه هر گاه دو مؤمن ، براى خداوند عز و جل با يكديگر دوستى كنند و براى خدا با هم صميمى باشند ، همانند يك پيكر خواهند بود . هر گاه يكى از آنان عضوى از بدنش درد بگيرد ، ديگرى نيز در همان عضو خويش ، احساس درد مى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار است كه مؤمنان با يكديگر همدردى كنند ، چنان كه تن با سر [هر گاه درد بگيرد] ، همدرد مى شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان را در مهرورزى و دوستى و عطوفت به يكديگر ، چونان يك پيكر مى بينى كه هر گاه عضوى از آن به درد آيد ، ديگر اعضا را نيز بى خوابى و تب فرا مى گيرد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، همانند يك شخص اند كه اگر سرش درد بگيرد ، تمام بدنش دردمند مى شود و اگر چشمش درد بگيرد ، تمام بدنش دردمند مى گردد .
صحيح البخارى_ به نقل از ابو موسى اشعرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمن براى مؤمن ، به سانِ ساختمان است كه اجزاى آن ، يكديگر را محكم مى سازند» و [براى نشان دادنِ انسجام و همبستگى مؤمنان ،] انگشتان خود را در هم فرو برد .
ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 23 (برادرى / فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى / مؤمن ، برادر مؤمن است) .
.
ص: 352
د _ الدِّفاعُ عَنِ المُجتَمَعِ الإِسلامِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ إخوَةٌ تَتَكافَأُ دِماؤُهُم وهُم يَدٌ عَلى مَن سِواهُم. (1)
ه _ يَرضى لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ المُؤمِنَ حاكِمٌ عَلى نَفسِهِ ، يَرضى لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى يُحِبَّ لِأَخيهِ ما يُحِبُّ لِنَفسِهِ. (3)
عنه صلى الله عليه و آله :أحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ تَكُن مُؤمِنا. (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى يُحِبَّ لِلمُؤمِنينَ ما يُحِبُّ لِنَفسِهِ. (5)
و _ نَفسُهُ مِنهُ في تَعَبٍ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّمَا المُؤمِنُ الَّذي نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ . (6)
.
ص: 353
د _ دفاع از جامعه اسلامىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان برادرند ، خون هايشان برابر است و در برابر ديگران ، «يك» دست اند .
ه _ براى مردم ، همان را مى پسندد كه براى خود مى پسنددپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان! مؤمن ، داور خويش است ؛ براى مردم ، همان چيزى را مى پسندد كه براى خود مى پسندد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما مؤمن نيست ، مگر اين كه آنچه را براى خود دوست مى دارد ، براى برادرش نيز دوست داشته باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنچه براى خود دوست مى دارى ، براى مردم نيز دوست بدار تا مؤمن باشى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، مؤمن نيست ، مگر اين كه براى مؤمنان نيز همان چيزى را دوست بدارد كه براى خويشتن دوست مى دارد .
و _ نفْسش از او در زحمت است و مردم از او در آسايش اندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه نفْسش از او در رنج باشد ؛ ولى مردم از او در آسايش باشند .
.
ص: 354
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن أتعَبَ نَفسَهُ لِنَفسِهِ وأراحَ مِنهُ النّاسَ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَالغَريبِ فِي الدُّنيا ، لا يُنافِسُ في عِزِّها ولا يَجزَعُ مِن ذُلِّها ، لِلنّاسِ حالٌ مُقبِلونَ عَلَيها ، ولَهُ حالٌ ، النّاسُ مِنهُ في راحَةٍ وجَسَدُهُ مِنهُ في عَناءٍ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ مَن تَحَمَّلَ أذَى النّاسِ ولا يَتَأَذّى أحَدٌ بِهِ . (3)
راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 548 (الفصل السادس : احتمال الأذى في سبيل اللّه عز و جل) .
ز _ يَأمَنُهُ جارُهُالإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ مَن آمَنَ جارَهُ بَوائِقَهُ (4) . (5)
ح _ الاُنسُ بِالإِخوانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ لَيَسكُنُ إلَى المُؤمِنِ كَما يَسكُنُ قَلبُ الظَّمآنِ إلَى الماءِ البارِدِ. (6)
.
ص: 355
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه خود را براى خويشتن به زحمت مى اندازد و مردم را از خود آسوده مى گردانَد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن در دنيا چونان غريب است ؛ براى عزّت [و قدرت] آن نمى كوشد و از خوارى در آن ، بى تابى نمى كند . مردم در عالم خود هستند و او در عالم خود است . مردم از او در آسايش اند ؛ ولى جسمش از او در رنج است .
امام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه آزار مردم را تحمّل كند و كسى از او آزار نبيند .
ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 549 (تحمّل آزار در راه خدا) .
ز _ همسايه اش از او در امان استامام صادق عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه همسايه اش از ستم و آزار او ، در امان باشد .
ح _ خو گرفتن با برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، با مؤمن ، آرام مى گيرد ، چنان كه دل [شخص] تشنه ، با آب خنك ، آرام مى گيرد .
.
ص: 356
.عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مُؤلِفٌ ، ولا خَيرَ فيمَن لا يَألَفُ ولا يُؤلَفُ . (1)
ط _ مِرآةٌ لِأَخيهِ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ أخيهِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ ، وَالمُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، يَكُفُّ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ ويَحوطُهُ مِن وَرائِهِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَدَكُم مِرآةُ أخيهِ ، فَإِذا رَأى بِهِ أذىً فَليُمِطهُ عَنهُ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :المُسلِمُ مِرآةُ المُسلِمِ ، فَإِذا رَأى بِهِ شَيئا فَليَأخُذهُ . (6)
.
ص: 357
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، اهل اُلفت (اُنس گرفتن) است ، و در كسى كه الفت نمى گيرد و با او الفت نمى گيرند ، خيرى نيست .
ط _ آينه برادر مؤمنشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه برادر خويش است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه مؤمن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه مؤمن است . مؤمن ، برادر مؤمن است . گرفتارى او را بر طرف مى سازد و هواى او را دارد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما آينه برادر خود است . پس هر گاه در [ سر و صورت و لباس] او عيبى ديد ، آن را از وى دور كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان ، آينه مسلمان است . پس هر گاه در [ سر و صورت و لباس ]او چيزى ديد ، آن را بر دارد .
.
ص: 358
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةٌ لِأَخيهِ المُؤمِنِ ، يَنصَحُهُ إذا غابَ عَنهُ ، ويُميطُ عَنهُ ما يَكرَهُ إذا شَهِدَ ، ويُوَسِّعُ لَهُ فِي المَجلِسِ. (1)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ ، ويُجمِلُ حالَتَهُ . (2)
ي _ النُّصحُ لِلإِخوانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ بَعضُهُم لِبَعضٍ نَصَحَةٌ وادّونَ وإن بَعُدَت مَنازِلُهُم وأبدانُهُم وَالفَجَرَةُ بَعضُهُم لِبَعضٍ غَشَشَةٌ مُتَخاوِنونَ وإنِ اقتَرَبَت مَنازِلُهُم وأبدانُهُم . (3)
ك _ يُداري ولا يُماريالإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ يُداري ولا يُماري . (4)
راجع : ص 334 (الخصائص النفسية / الرفق) .
ل _ الحَذَرُ مِنَ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ . (5)
.
ص: 359
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه برادر مؤمن خويش است ؛ در غيابش ، خيرخواه اوست و در حضورش ، آنچه را ناخوش مى دارد ، از او دور مى كند و در مجلس ، برايش جا مى گشايد .
امام على عليه السلام :مؤمن ، آينه مؤمن است ؛ زيرا به او رسيدگى مى كند ، نيازش را برآورده مى سازد ، و حال او را نيكو مى گرداند .
ى _ خيرخواهى براى برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان نسبت به يكديگر، خيرخواه و مهرورزند ، هر چند منزل ها و بدن هايشان از همديگر دور باشد ؛ ولى بى ايمانان با يكديگر ، دغلكار و خيانتكارند ، هر چند منزل ها و بدن هايشان در كنار هم باشد .
ك _ مدارا ، نه بگومگوامام صادق عليه السلام :مؤمن ، مدارا مى كند و بگومگو نمى كند .
ر . ك : ص 335 (ويژگى هاى روانى / نرمش) .
ل _ بر حذر بودن از مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، زيرك است و هشيار و محتاط .
.
ص: 360
عنه صلى الله عليه و آله :مِن صِفاتِ المُؤمنِ أن يَكونَ ... كَثيرَ الحَذَرِ ، قَليلَ الزَّلَلِ. (1)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ غِرٌّ كَريمٌ مَأمونٌ عَلى نَفسِهِ ، حَذِرٌ مَحزونٌ . (2)
م _ كُلُّ شَيءٍ مِن أمرِهِ مَنفَعَةٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ إن ماشَيتَهُ نَفَعَكَ ، وإن شاوَرتَهُ نَفَعَكَ ، وإن شارَكتَهُ نَفَعَكَ ، وكُلُّ شَيءٍ مِن أمرِهِ مَنفَعَةٌ . (3)
ن _ لا يُشكَرُ مَعروفُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مُكَفَّرٌ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُكَفَّرا لا يُشكَرُ مَعروفُهُ ... وكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ مُكَفَّرونَ لا يَشكُرونَنا (5) ، وخِيارُ المُؤمِنينَ مُكَفَّرونَ لا يُشكَرُ مَعروفُهُم. (6)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ مُكَفَّرٌ وذلِكَ أنَّ مَعروفَهُ يَصعَدُ إلَى اللّهِ تَعالى فَلا يَنتَشِرُ فِي النّاسِ وَالكافِرُ مَشهورٌ ، وذلِكَ أنَّ مَعروفَهُ لِلنّاسِ يَنتَشِرُ فِي النّاسِ ولا يَصعَدُ إلَى السَّماءِ. (7)
.
ص: 361
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از صفات مؤمن ، اين است كه ... پُر احتياط و كم لغزش است .
امام على عليه السلام :مؤمن ، ساده دل و بزرگ منش است و امين نفْس خويش و همواره محتاط و نگران[ عاقبت خويش] است .
م _ همه چيزِ او سودمند استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، چنان است كه اگر با او راه بروى ، برايت سودمند است ، اگر با او مشورت كنى ، برايت سودمند است ، اگر با او شريك شوى ، برايت سودمند است . در هر يك از حالات او ، سودى هست .
ن _ از خوبى هاى او سپاس گزارى نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، ناسپاسى مى شود .
امام على عليه السلام :پيامبر خدا ، ناسپاسى مى شد (سپاس گزارده نمى شد) (1) و از خوبى هايش قدردانى نمى شد ... . ما اهل بيت نيز ناسپاسى مى شويم و از ما سپاس گزارى نمى كنند . مؤمنانِ برتر هم ناسپاسى شونده اند و از خوبى هايشان سپاس گزارى نمى شود .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، ناسپاسى مى شود . دليلش هم آن است كه نيكوكارىِ او ، چون به درگاه خداوند متعالْ بالا مى رود ، در ميان مردم ، پخش نمى شود ؛ امّا كافر ، مشهور (2) است ، به دليل اين كه نيكىِ او ، در ميان مردم ، پخش مى شود و به آسمان نمى رود .
.
ص: 362
8 / 3الخَصائِصُ الدّينِيَّةُأ _ خَشيَةُ اللّهِ عز و جلالإمام عليّ عليه السلام :خَشيَةُ اللّهِ جِماعُ الإِيمانِ . (1)
عنه عليه السلام :الوَجَلُ شِعارُ المُؤمِنينَ . (2)
عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنينَ مُشفِقونَ خائِفونَ وَجِلونَ ، جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِنهُم . (3)
ب _ التَّوبَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ مُفَتَّنٌ تَوّابٌ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ موهٍ راقِعٌ (5) . (6)
.
ص: 363
8 / 3ويژگى هاى دينىالف _ خداترسىامام على عليه السلام :ترس از خدا ، كانون ايمان است .
امام على عليه السلام :ترس [از خدا] ، جامه زيرين مؤمنان است .
امام على عليه السلام :مؤمنان ، نگران و ترسان و بيمناك اند . خداوند ، ما و شما را از ايشان قرار دهد!
ب _ توبهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن به گناه مى افتد ؛ ولى توبه مى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، شكافنده و وصله كننده است . (1)
.
ص: 364
ج _ يَقي دينَهُ بِدُنياهُالإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ مَن وَقى دينَهُ بِدُنياهُ ، وَالفاجِرُ مَن وَقى دُنياهُ بِدينِهِ . (1)
د _ تَسُرُّهُ الحَسَنَةُ وتَسوؤُهُ السَّيِّئَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وساءَتهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن ساءَتهُ سَيِّئَتُهُ وسَرَّتهُ حَسَنَتُهُ فَهِيَ إمارَةُ المُؤمِنِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَكَرِهَها حينَ يَعمَلُ وعَمِلَ حَسَنَةً فَسُرَّ بِها فَهُوَ مُؤمِنٌ . (4)
مسند ابن حنبل عن أبي رزين العقيلي :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقُلتُ : ... يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ لي أن أعلَمَ أنّي مُؤمِنٌ ؟ قالَ : ما مِن اُمَّتي _ أو هذِهِ الاُمَّةِ _ عَبدٌ يَعمَلُ حَسَنَةً فَيَعلَمُ أنَّها حَسَنَةٌ وأنَّ اللّهَ عز و جلجازيهِ بِها خَيرا ، ولا يَعمَلُ سَيِّئَةً فَيَعلَمُ أنَّها سَيِّئَةٌ وَاستَغفَرَ اللّهَ عز و جل مِنها ويَعلَمُ انَّهُ لا يَغفِرُ إلّا هُوَ ، إلّا وهُوَ مُؤمِنٌ . (5)
.
ص: 365
ج _ حفظ دين با دنياامام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه دين خود را با دنياى خود حفظ كند ، و فاجر ، كسى است كه دنيايش را با دينش حفظ كند .
د _ كار نيك ، خوش حالش مى كند و بدى ، ناراحتشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه كار نيكش او را شاد سازد و كار بدش او را ناراحت گردانَد ، او مؤمن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه بدى اش او را ناراحت كند و خوبى اش او را خوش حال ، اين ، نشانه مؤمن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كس كه كار بدى انجام دهد و در هنگام انجام دادن ، آن را خوش نداشته باشد و كار نيكى انجام دهد و از آن خوش حال شود ، او مؤمن است .
مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو رزين عقيلى _ :به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم و گفتم : ... اى پيامبر خدا ! چگونه مى توانم پى ببرم كه مؤمنم؟ فرمود : «هر بنده اى از امّت من ، كه كارى نيك كند و بداند كه آن كار ، نيك است و خداى عز و جل او را بر آن ، پاداش نيك مى دهد ، و كارى بد كند و بداند كه آن كار ، بد است و از خداى عز و جل براى آن ، آمرزش بطلبد و بداند كه تنها اوست كه مى آمرزد ، بى گمان ، او مؤمن است» .
.
ص: 366
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ إذا أحسَنَ استَبشَرَ ، وإذا أساءَ استَغفَرَ ، وإذَا ابتُلِيَ صَبَرَ ، وإذا اُعطِيَ شَكَرَ ، وإذا اُسيءَ إلَيهِ غَفَرَ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أشفَقَ مِن سَيِّئَةٍ ورَجا حَسَنَةً فَهُوَ مُؤمِنٌ . (2)
المستدرك على الصحيحين عن أبي ذرّ :أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الإِيمانِ فَتَلا هذِهِ الآيَةَ: « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ » (3) حَتّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ قالَ : ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها ، ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها ثُمَّ سَأَلَهُ فَقالَ : وإذا عَمِلتَ حَسَنَةً أحَبَّها قَلبُكَ وإذا عَمِلتَ سَيِّئَةً أبغَضَها قَلبُكَ . (4)
سنن ابن ماجة عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ : اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ إذا أحسَنُوا استَبشَروا وإذا أساؤُوا استَغفَروا . (5)
8 / 4الخَصائِصُ العَمَلِيَّةُأ _ الاِجتِهادُ فِي العَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجِدُ المُؤمِنَ يَجتَهِدُ فيما يُطيقُ مُتَلَهِّفا عَلى ما لا يُطيقُ . (6)
.
ص: 367
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن هر گاه كار نيك كند ، شادمان مى شود و هر گاه كار بد كند ، آمرزش مى خواهد و هر گاه گرفتار شود ، شكيبايى مى ورزد و هر گاه به او عطا شود ، سپاس مى گويد و هر گاه به او بدى شود ، مى بخشايد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه از بدى كردن بيمناك باشد و به خوبى كردن اميدوار ، او مؤمن است .
المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو ذر _ :از پيامبر خدا در باره ايمان پرسيدم . اين آيه را خواند : «كار نيك ، آن نيست كه روى هاى خويش را به سوى مشرق و مغرب كنيد ؛ بلكه كار نيك ، آن است كه كسى به خدا و روز واپسين ، ايمان آورد» . چون آيه را تمام كرد ، دو باره همان را پرسيدم و پيامبر صلى الله عليه و آله باز همان آيه را خواند ، و سه باره پرسيدم و باز پيامبر صلى الله عليه و آله همان آيه را خواند . چون ديگر باره پرسيدم ، فرمود : «هر گاه كارى نيك كردى ، دلت آن را دوست داشته باشد و هر گاه كارى بد كردى ، دلت آن را ناخوش داشته باشد [اين ، نشانه ايمان است]» .
سنن ابن ماجة_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «بار خدايا ! مرا از آنانى قرار ده كه هر گاه كار نيك مى كنند ، شاد مى شوند و هر گاه كار بد مى كنند ، آمرزش مى طلبند» .
8 / 4ويژگى هاى رفتارىالف _ كوشا بودن در عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن را در آنچه مى تواند ، كوشا مى يابى و به آنچه نمى تواند ، مشتاق .
.
ص: 368
ب _ الصَّلاةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَمُ الإِيمانِ الصَّلاةُ ، فَمَن فَرَّغَ لَها قَلبَهُ وحافَظَ عَلَيها بِحُدودِها ووَقتِها وسُنَنِها فَهُوَ مُؤمِنٌ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالصِّيامُ . (2)
ج _ خِفَّةُ المَؤونَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يَسيرُ المَؤونَةِ . (3)
الكافي عن أبي بصير :دَخَلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام الحَمّامَ ، فَقالَ لَهُ صاحِبُ الحَمّامِ : اُخَلّيهِ لَكَ ؟ فَقالَ : لا حاجَةَ لي في ذلِكَ ، المُؤمِنُ أخَفُّ مِن ذلِكَ (4)
راجع : العنوان الآتي
8 / 5جَوامِعُ خَصائِصِ المُؤمِنِالكتاب«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» . (5)
.
ص: 369
ب _ نمازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه ايمان ، نماز است . پس هر كس دل خود را براى آن فارغ گرداند و با رعايت حدود و وقت و احكامش ، آن را پاس بدارد ، او مؤمن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! مؤمن ، سه نشانه دارد : نماز ، زكات و روزه .
ج _ كم زحمت بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن [براى ديگران] ، كم زحمت است .
الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام وارد حمّام شد . حمّامى گفت : آيا حمّام را برايتان خلوت كنم ؟ فرمود : «نيازى به اين كار نيست . مؤمن ، كم زحمت تر از اين چيزهاست» .
ر . ك : عنوان بعدى (مجموعه ويژگى هاى مؤمن) .
8 / 5مجموعه ويژگى هاى مؤمنقرآن«مؤمنان، همان كسانى اند كه چون خدا ياد شود ، دل هايشان مى ترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود ، بر ايمانشان مى افزايد، و بر پروردگار خود ، توكّل مى كنند ؛ همانان كه نماز را به پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند. آنان هستند كه حقّاً مؤمن اند كه نزد پروردگارشان ، درجات و آمرزش و روزىِ نيكو خواهند داشت» .
.
ص: 370
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَا جِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» . (1)
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» . (2)
«إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِايَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْ سُجَّدًا وَ سَبَّحُواْ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ» . (3)
الحديثالكافي عن كامل التمّار :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» أتَدري مَن هُم ؟ قُلتُ : أنتَ أعلَمُ . قالَ : قَد أفلَحَ المُؤمِنونَ المُسَلِّمونَ ، إنَّ المُسَلِّمينَ هُمُ النُّجَباءُ فَالمُؤمِنُ غَريبٌ فَطوبى لِلغُرَباءِ. (4)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ ، وحُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ ، وحُسنُ البِشرِ إذا لَقِيَ ، ووَفاءُ الوَعدِ إذا وَعَدَ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ أكمَلَ إيمانَهُ وإن كانَ مِن قَرنِهِ إلى قَدَمِهِ خَطايا : الصِّدقُ وأداءُ الأَمانَةِ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ . (6)
.
ص: 371
«به راستى كه مؤمنان ، رستگارند ؛ همانان كه در نمازشان فروتن اند و آنان كه از بيهوده روى گردان اند و آنان كه زكات مى پردازند و كسانى كه عورت هاى خود را مى پوشانند _ مگر براى همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده اند، كه در اين صورت ، بر آنان نكوهشى نيست . پس كسانى كه فراتر از اين بجويند ، آنان از حد در گذرنده اند _ و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى نمايند » .
«در حقيقت، مؤمنان ، كسانى اند كه به خدا و پيامبر او گرويده اند و [ ديگر ]شك نياورده اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كرده اند . اينان اند كه راست كردارند» .
«تنها كسانى به آيات ما مى گروند كه چون آنها را به ايشان يادآورى كنند، سجده كنان به روى ، در مى افتند، و به ستايش پروردگارشان ، تسبيح مى گويند و آنان بزرگى نمى فروشند » .
حديثالكافى_ به نقل از كامل تمّار _ :امام باقر عليه السلام فرمود : « «به راستى كه مؤمنان ، رستگارند» . مى دانى اينان كدام مؤمنان اند؟» . گفتم : شما بهتر مى دانيد . فرمود : «مؤمنانِ تسليم شده ، رستگارند . تسليم شدگان ، به راستى كه سرآمدند . پس مؤمن ، غريب است و خوشا به حال غريبان!» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از اخلاق مؤمن ، آن است كه هر گاه سخن مى گويد ، نيكو سخن مى گويد ، و هر گاه با او سخن مى گويند ، نيكو گوش مى دهد و در برخوردهايش خوش روست و هر گاه وعده دهد ، به وعده وفا مى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز است كه هر كس آنها را در خود داشته باشد ، ايمانش را كامل گردانيده است ، هر چند كه خطاها از سر تا پايش را پوشانده باشند : راستگويى ، امانتدارى ، شرم ، خوش اخلاقى .
.
ص: 372
عنه صلى الله عليه و آله :العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالعَقلُ دَليلُهُ ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ ، وَالرِّفقُ والِدُهُ ، وَالبِرُّ أخوهٌ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن هُوَ بِمالِهِ مُتَبَرِّعٌ ، وعَن مالِ غَيرِهِ مُتَوَرِّعٌ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله_ فيما قاله لمعاذ بن جبل _ :يا مُعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ لَدَى الحَقِّ أسيرٌ ، إنَّ المُؤمِنَ قَيَّدَهُ القُرآنُ عَن كَثيرٍ مِن شَهَواتِهِ وأن يَهلِكَ فيما يَهوى . يا مُعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ لا تَسكُنُ رَوعَتُهُ ولَا اضطِرابُهُ حَتّى يُخلِفَ الجِسرَ وَراءَ ظَهرِهِ . فَالقُرآنُ دَليلُهُ ، وَالخَوفُ مَحَجَّتُهُ ، وَالشَّوقُ مَطِيَّتُهُ ، وَالصَّلاةُ كَهفُهُ ، وَالصَّومُ جُنَّتُهُ ، وَالصَّدَقَةُ فَكاكُهُ ، وَالصِّدقُ أميرُهُ ، وَالحَياءُ وَزيرُهُ ، ورَبُّهُ مِن وَراءِ ذلِكَ بِالمِرصادِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله_ فيما قاله لمعاذ بن جبل _ :يا مُعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ لَدَى الحَقِّ أسيرٌ ، يَعلَمُ أنَّ عَلَيهِ رَقيبا ، عَلى سَمعِهِ وبَصَرِهِ ولِسانِهِ ويَدِهِ ورِجلِهِ وبَطنِهِ وفَرجِهِ ، حَتَّى اللَّمحَةِ بِبَصَرِهِ وفَتاتِ الطّينِ بِإِصبَعِهِ وكُحلِ عَينَيهِ وجَميعِ سَعيِهِ ، إنَّ المُؤمِنَ لا يَأمَنُ قَلبُهُ ولا يَسكُنُ رَوعَتُهُ ولا يَأمَنُ اضطِرابُهُ ، يَتَوَقَّعُ المَوتَ صَباحا ومَساءً ، فَالتَّقوى رَقيبُهُ ، وَالقُرآنُ دَليلُهُ ، وَالخَوفُ حُجَّتُهُ ، وَالشَّرَفُ مَطِيَّتُهُ ، وَالحَذَرُ قَرينُهُ ، وَالوَجَلُ شِعارُهُ ، وَالصَّلاةُ كَهفُهُ ، وَالصِّيامُ جُنَّتُهُ ، وَالصَّدقَةُ فَكاكُهُ ، وَالصِّدقُ وَزيرُهُ ، وَالحَياءُ أميرُهُ ، ورَبُّهُ تَعالى مِن وَراءِ ذلِكَ كُلِّهِ بِالمِرصادِ . يا مَعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ قَيَّدَهُ القُرآنُ عَن كَثيرٍ مَن هَوى نَفسِهِ وشَهَواتِهِ ، وحالَ بَينَهُ وبَينَ أن يَهلِكَ فيما يَهوى بِإِذنِ اللّهِ . يا مُعاذُ ، إنّي اُحِبُّ لَكَ ما اُحِبُّ لِنَفسي ، وأنهَيتُ إلَيكَ ما أنهى إلَيَّ جِبريلُ عليه السلام ، فَلا أعرِفَنَّكَ تُوافيني يَومَ القِيامَةِ وأحَدٌ أسعَدُ بِما آتاكَ اللّهُ عز و جل مِنكَ . (4)
.
ص: 373
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، دوست مؤمن است ؛ بردبارى ، دستيار او ؛ خِرد ، راه نمايش ؛ عمل ، كارگزار او ؛ شكيبايى ، فرمانده سپاه او ؛ نرمش ، پدر او و نيكى كردن ، برادرش .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى مؤمن است كه نسبت به مالِ خودش بخشنده ، و نسبت به مال ديگران ، محتاط باشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مُعاذ بن جَبَل _ :اى معاذ ! مؤمن ، در بَند حق است . مؤمن را قرآن ، در بسيارى از خواسته هاى نفسش و از اين كه قربانىِ هوسش شود ، به بند كشيده است . اى معاذ! ترس و اضطراب مؤمن ، آرام نمى شود ، تا آن گاه كه پل [صراط] را پشت سر نهد . پس [در اين راه ،] قرآن ، راه نماى اوست و ترس ، شيوه اش و شوق ، مركبش و نماز ، جان پناهش و روزه سپرش و صدقه مايه آزادى اش [از آتش ]و راستى فرماندهش و حيا وزيرش ، و در پس همه اينها ، پروردگارش در كمين است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مُعاذ بن جَبَل _ :اى معاذ! مؤمن ، اسير حق است . مى داند كه كسى مراقب او هست بر گوش و چشم و زبان و دست و پا و شكم و شهوت او ، حتّى بر پلك زدن چشم او و ذرّه گِل انگشت او و سرمه چشمان او و [خلاصه] بر همه كارهاى او . مؤمن ، دلش آرام نمى گيرد و ترسش فرو نمى نشيند و اضطرابش بر طرف نمى شود ؛ [چرا كه] صبح و شب ، منتظر مرگ است . از اين رو ، تقوا مراقب اوست و قرآن ، راه نمايش و ترس ، حجّتش و شرافت ، مركبش و هشيارى [و احتياط] ، همراهش و هراس ، نشانش و نماز ، جان پناهش و روزه سپرش و صدقه مايه آزادى اش [از آتش] و راستى ، وزيرش و حيا فرماندهش ، و در پس همه اينها پروردگارش در كمين است . اى معاذ! مؤمن را قرآن ، در بسيارى از هوس ها و خواهش هاى نفسش ، مقيّد كرده و به اذن خداوند ، مانع از آن شده كه هوسش او را به هلاكت افكند . اى معاذ! من آنچه را براى خودم دوست دارم ، براى تو نيز دوست مى دارم و آنچه را جبرئيل عليه السلام به من رساند ، به تو رساندم . پس مبادا روز قيامت ، در حالى نزد من آيى كه ديگرى از آنچه خداوند عز و جل به تو داده است ، بهره مندتر باشد تا تو .
.
ص: 374
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ: قُوَّةً في دينٍ ، وحَزما في لينٍ ، وإيمانا في يَقينٍ ، وحِرصا في عِلمٍ ، وشَفَقَةً في مِقَةٍ (1) ، وحِلما في عِلمٍ ، وقَصدا في غِنىً ، وتَجَمُّلاً في فاقَةٍ ، وتَحَرُّجا عَن طَمَعٍ ، وكَسبا في حَلالٍ ، وبِرّا في استِقامَةٍ ، ونَشاطا في هُدىً ، ونَهيا عَن شَهوَةٍ ، ورَحمَةً لِلمَجهودِ . وإنَّ المُؤمِنَ مِن عِبادِ اللّهِ لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يُضَيِّعُ مَا استودِعَ ، ولا يَحسُدُ ، ولا يَطعَنُ ، ولا يَلعَنُ ، ويَعتَرِفُ بِالحَقِّ وإن لَم يُشهَد عَلَيهِ ، ولا يَتَنابَزُ بِالأَلقابِ ، فِي الصَّلاةِ مُتَخَشِّعا ، إلَى الزَّكاةِ مُسرِعا ، فِي الزَّلازِلِ وَقورا ، فِي الرَّخاءِ شَكورا ، قانِعا بِالَّذي لَهُ ، لا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجمَعُ فِي الغَيظِ ، ولا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ ، يُخالِطُ النّاسَ كَي يَعلَمَ ، ويُناطِقُ النّاسَ كَي يَفهَمَ ، وإن ظُلِمَ وبُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتّى يَكونَ الرَّحمنُ هُوَ الَّذي يَنتَصِرُ لَهُ . (2)
.
ص: 375
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خصوصيات مؤمن ، آن است كه : در دين ، نيرومند است و در عين نرمى ، قاطع . ايمانش توأم با يقين است و در علم ، آزمند . دلسوز و با محبّت است و در عين دانايى ، بردبار . در هنگام توانگرى ، ميانه رو است و در وقت نادارى ، خود را آراسته نشان مى دهد . از طمع ، دورى مى كند و در پى كسب حلال است . در نيكوكارى ، پايدار و در پيمودن راه راست ، [كوشا و] بانشاط است . از شهوت ، خوددار است و به رنجورِ خسته ، ترحّم مى ورزد . بنده مؤمن خدا ، به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم روا نمى دارد و به خاطر دوست داشتنِ كسى ، مرتكب گناه نمى شود . آنچه را به او [امانت] سپرده شده ، تباه نمى كند . حسادت نمى ورزد و بدگويى نمى كند و لعنت نمى كند . [در محكمه عدل] به حق اعتراف مى كند ، هر چند شهادتى بر ضدّ او داده نشده باشد و به لقب بد و زشت ، كسى را نمى خواند . در نماز ، خاكسار است و در دادن زكات مى شتابد . در حوادث تكان دهنده ، استوار است و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار . به آنچه دارد ، قانع است و آنچه را مال او نيست ، ادّعا نمى كند . در حال خشم ، تصميم نمى گيرد (1) و در كار خيرى كه مى خواهد انجام دهد ، بخل بر او چيره نمى آيد . با مردم مى آميزد براى آن كه بياموزد و با مردم هم سخن مى شود براى آن كه بفهمد و اگر به او ستم و تعدّى شود ، صبر مى كند تا اين كه خداوند مهربان ، خود ، انتقام او را بگيرد .
.
ص: 376
التمحيص :رُوِيَ أنّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا يَكمُلُ المُؤمِنُ إيمانُهُ حَتّى يَحتَوِيَ عَلى مِئَةٍ وثَلاثِ خِصالٍ : فِعلٍ وعَمَلٍ ونِيَّةٍ وباطِنٍ وظاهِرٍ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ما يَكونُ المِئَةُ وثَلاثُ خِصالٍ ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ جَوّالَ الفِكرِ ، جَهوَرِيَّ الذِّكرِ (1) ، كَثيرا عِلمُهُ ، عَظيما حِلمُهُ ، جَميلَ المُنازِعَةِ ، كَريمَ المُراجَعَةِ ، أوسَعَ النّاسِ صَدرا ، وأذَلَّهُم نَفسا ، ضِحكُهُ تَبَسُّما ، وَاجتِماعُهُ تَعَلُّما ، مُذَكِّرَ الغافِلِ ، مُعَلِّمَ الجاهِلِ ، لا يُؤذي مَن يُؤذيهِ ، ولا يَخوضُ فيما لا يَعنيهِ ، ولا يَشمَتُ بِمُصيبَةٍ ، ولا يَذكُرُ أحَدا بِغيبَةٍ ، بَريئا مِنَ المُحَرَّماتِ ، واقِفا عِندَ الشُّبُهاتِ ، كَثيرَ العَطاءِ ، قَليلَ الأَذى ، عَونا لِلغَريبِ ، وأبا لِليَتيمِ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وخَوفُهُ (حُزنُهُ) في قَلبِهِ ، مُستَبشِرا بِفَقرِهِ ، أحلى مِنَ الشَّهدِ (2) ، وأصلَدَ مِنَ الصَّلدِ (3) ، لا يَكشِفُ سِرّا ، ولا يَهتِكَ سِترا ، لَطيفَ الجِهاتِ ، حُلوَ المُشاهَدِةِ ، كَثيرَ العِبادَةِ ، حَسَنَ الوَقارِ ، لَيِّنَ الجانِبِ ، طَويلَ الصَّمتِ ، حَليما إذا جُهِلَ عَلَيهِ ، صَبورا عَلى مَن أساءَ إلَيهِ ، يُجِلُّ الكَبيرَ ، ويَرحَمُ الصَّغيرَ ، أمينا عَلَى الأَماناتِ ، بَعيدا مِنَ الخِياناتِ ، إلفُهُ التُّقى ، وخُلُقُهُ (4) الحَياءُ ، كَثيرَ الحَذَرِ ، قَليلَ الزَّلَلِ ، حَرَكاتُهُ أدَبٌ ، وكَلامُهُ عَجَبٌ ، مُقيلَ العَثرَةِ ، ولا يَتَّبِعُ العَورَةَ ، وَقورا ، صَبورا ، رَضِيّا ، شَكورا ، قَليلَ الكَلامِ ، صَدوقَ اللِّسانِ ، بَرّا مَصوناً ، حَليما ، رَفيقا ، عَفيفا ، شَريفا ، لا لَعّانٌ ، ولا نَمّامٌ ، ولا كذّابٌ ، ولا مُغتابٌ ، ولا سَبّابٌ ، ولا حَسودٌ ، ولا بَخيلٌ ، هَشّاشا بَشّاشا ، لا حَسّاسٌ (5) ، ولا جَسّاسٌ. (6) يَطلُبُ مِنَ الاُمورِ أعلاها ، ومِنَ الأَخلاقِ أسناها ، مَشمولاً لِحِفظِ اللّهِ ، مُؤَيَّدا بِتَوفيقِ اللّهِ ، ذا قُوَّةٍ في لينٍ ، وعَزَمَةٍ في يَقينٍ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، صَبورٌ فِي الشَّدائِدِ ، لا يَجورُ ولا يَعتَدي ، ولا يَأتي بِما يَشتَهي . الفَقرُ شِعارُهُ ، وَالصَّبرُ دِثارُهُ ، قَليلَ المَؤونَةِ ، كَثيرَ المَعونَةِ ، كَثيرَ الصِّيامِ ، طَويلَ القِيامِ ، قَليلَ المَنامِ ، قَلبُهُ تَقِيٌّ ، وعَمَلُهُ زَكِيٌّ ، إذا قَدَرَ عَفا ، وإذا وَعَدَ وَفى ، يَصومُ رَغَبا ويُصَلّي رَهَبا ، ويُحسِنُ في عَمَلِهِ كَأَنَّهُ يُنظَرُ إلَيهِ ، غَضَّ الطَّرفِ ، سَخِيَّ الكَفِّ ، لا يَرُدُّ سائِلاً ولا يَبخَلُ بِنائِلٍ ، مُتَواصِلاً إلَى الإِخوانِ ، مُتَرادِفا لِلإِحسانِ ، يَزِنُ كَلامَهُ ، ويُخرِسُ لِسانَهُ ، لا يُغرِقُ في بُغضِهِ ، ولا يَهلِكُ في مَحَبَّتِهِ ، لا يَقبَلُ الباطِلَ مِن صَديقِهِ ، ولا يَرُدُّ الحَقَّ مِن عَدُوِّهِ ، لا يَتَعَلَّمُ إلّا لِيَعلَمَ ، ولا يَعلَمُ إلّا لِيَعمَلَ . قَليلاً حِقدُهُ ، كَثيرا شُكرُهُ ، يَطلُبُ النَّهارَ مَعيشَتَهُ ، ويَبكِي اللَّيلَ عَلى خَطيئَتِهِ ، إن سَلَكَ مَعَ أهلِ الدُّنيا كانَ أكيَسَهُم ، وإن سَلَكَ مَعَ أهلِ الآخِرَةِ كانَ أورَعَهُم ، لا يَرضى في كَسبِهِ بِشُبهَةٍ ، ولا يَعمَلُ في دينِهِ بِرُخصَةٍ ، يَعطِفُ عَلى أخيهِ بِزَلَّتِهِ ، ويَرعى ما مَضى مِن قَديمِ صُحبَتِهِ . (7)
.
ص: 377
التمحيص :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمن ، ايمانش كامل نمى شود ، تا آن گاه كه يكصد و سه خصلت در او باشد ، در كردار و رفتار و انديشه و درون و برون» . امام على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا ! آن يكصد و سه خصلت ، چيست؟ پيامبر خدا فرمود : «اى على ! از صفات مؤمن ، آن است كه : انديشه اش پوياست ، بلندآواز (1) و پُردانش و بس بردبار است ، ستيز زيبا دارد و خوش مناظره است . گشاده دل ترينِ مردم است و خاكسارترينِ آنان . خنده اش لبخند است و گرد آمدنش براى آموختن . پند دهنده غافلان است و آموزگار ناآگاهان . آن را كه آزارش دهد ، نمى آزارد و به آنچه بيهوده است ، نمى پردازد . از گرفتارى [_ِ دشمنش] ، شاد نمى شود و كسى غيبتِ كسى را نمى كند . از حرام ها مى پرهيزد و در آنچه شبهه ناك است ، درنگ مى كند . پُربخشش است و كم آزار . ياور غريبان است و پدر يتيمان . شادى اش در چهره اوست و ترسش (2) در دلش . به درويشىِ خويش شادان است . از شهد ، شيرين تر است و از صخره ، سخت تر . رازى را فاش نمى سازد و پرده درى نمى كند . حركاتش با ظرافت است و ديدارش شيرين . پُرعبادت است و خوش وقار و نرم خو و پُرسكوت . هر گاه به او نادانى [و جسارت] شود ، بردبارى مى ورزد و در برابر آن كه به او بدى كند ، شكيباست . به بزرگ سالان ، احترام مى نهد و با خردسالان ، مهربان است . در امانت ها درستكار است و از خيانت ، به دور . همدم او پرهيزگارى است و خوى او آزرم . پُراحتياط است و كم لغزش . رفتارهايش آموزنده است و گفتارش جذّاب . از خطا ، در مى گذرد و عيبجويى نمى كند . سنگين است و شكيبا و خشنود و سپاس گزار و كم سخن و راستگو و نيكوكار و پاك دامن و بردبار و ملايم و خويشتندار و شرافتمند . نه لعنتگر است ، نه سخن چين ، نه دروغگو ، نه غيبت كننده ، نه ناسزاگو ، نه حسود ، و نه بخيل . خوش رو و بشّاش است و اهل كنجكاوى و جاسوسى نيست . از كارها ، عالى ترينِ آنها را مى جويد و از خوى ها ، والاترينشان را . خداوند ، نگهدار اوست و توفيق خداوند ، پشتيبانش . در عين نرمش ، اقتدار دارد و تصميماتش توأم با يقين است . به كسى كه مبغوض اوست ، ستم و بى انصافى نمى كند و به خاطر كسى كه دوستش دارد ، مرتكب گناه نمى شود . در سختى ها شكيباست ، ستم و تعدّى نمى كند و هوسران نيست . درويشى ، زيرپوش اوست (3) و شكيبايى ، روپوشش . كم زحمت است و بسيار كمك رسان . بسيار روزه مى گيرد ، فراوان نماز و عبادت مى كند و كم مى خوابد . دلش پرهيزگار است و كردارش پاكيزه . هر گاه [بر دشمنش] توانا شود ، مى بخشد و هر گاه وعده دهد ، وفا مى كند . به اميد [ثواب] ، روزه مى گيرد و از بيم [عذاب] ، نماز مى گزارد . كار نيك انجام مى دهد ، چنان كه گويى آن را مى بيند (4) و نگاهش [از حرام] فروهشته است . دست بخشنده دارد و هيچ سائلى را رد نمى كند و از هيچ بخششى بخل نمى ورزد . به برادران رسيدگى مى كند و پياپى احسان مى نمايد . سخنش را مى سنجد و زبانش را نگه مى دارد . نه در دشمنى اش غرق مى شود و نه در دوستى اش خود را به هلاكت مى افكند . باطل را از دوست خود هم نمى پذيرد و حق را از دشمنش هم رد نمى كند . نمى آموزد ، مگر براى آن كه بداند و علم به دست نمى آورد ، مگر براى آن كه عمل كند . كم كينه است و پُرسپاس . روزها در پىِ معاش خود مى رود و شب هنگام ، بر گناهان خويش مى گريد . اگر با اهل دنيا به سر بَرد ، زيرك ترين آنهاست و اگر با اهل آخرت به سر برد ، پارساترينِ ايشان . در كسب و كارش ، به درآمدهاى شبهه ناك رضايت نمى دهد و در دينش ، به رخصت ها عمل نمى كند . از لغزش برادرش چشم مى پوشد و حرمت دوستىِ ديرينِ او را پاس مى دارد» .
.
ص: 378
. .
ص: 379
. .
ص: 380
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِقُّ العَبدُ حَقَّ صَريحِ الإِيمانِ حَتّى يُحِبَّ للّهِِ تَعالى ويُبغِضَ للّهِِ ، فَإِذا أحَبَّ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى وأبغَضَ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى فَقَدِ استَحَقَّ الوِلاءَ مِنَ اللّهِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ الإِيمانِ عِندَ اللّهِ عز و جل إيمانٌ لاشَكَّ فيهِ ، وغَزوٌ لا غُلولَ فيهِ ، وحَجٌّ مَبرورٌ. (2)
مسند ابن حنبل عن معاذ :أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أفضَلِ الإِيمانِ ؟ قالَ : أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ وتُبغِضَ فِي اللّهِ وَ تُعمِلَ لِسانَكَ في ذكرِ اللّهِ قالَ : وماذا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : وأن تُحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ وتَكرَهَ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ ، وأن تَقولَ خَيرا ، أو تَصمُتَ . (3)
مسند ابن حنبل عن عمروبن عبسة :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ... قُلتُ : مَا الإِيمانُ ؟ قالَ : الصَّبرُ وَالسَّماحَةُ. (4)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا : خِدمَةِ العِيالِ ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ . هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ « أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا » (5) . (6)
.
ص: 381
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده چنان كه بايد ، سزامند ايمان ناب نمى شود ، مگر آن گاه كه مهر و كين ورزىِ او ، براى خداوند متعال باشد . پس هر گاه براى خداوند _ تبارك و تعالى _ مهر ورزد و براى خداوند _ تبارك و تعالى _ كين ورزد ، آن گاه ، سزامند دوستى از جانب خداست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين ايمان (1) نزد خداوند عز و جل ، ايمانى است كه در آن شك نباشد ، و جهادى كه در [غنايم] آن كژدستى نشود ، و حجّى كه پذيرفته گردد .
مسند ابن حنبل_ به نقل از معاذ _ :از پيامبر خدا در باره برترين ايمان پرسيد[م] . فرمود : «برترين [مرتبه] ايمان ، آن است كه دوستى و دشمنى ات ، براى خدا باشد و زبانت را در ذكر خدا به كار گيرى» . پرسيد[م] : ديگر چه ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «و اين كه براى مردم ، همان را بپسندى كه براى خود مى پسندى و آنچه را بر خود نمى پسندى ، براى آنان نيز نپسندى ، و اين كه زبان به خير بگشايى و يا خاموش بمانى» .
مسند ابن حنبل_ به نقل از عمرو بن عبسه _ :نزد پيامبر خدا رفتم ... و گفتم : ايمان چيست؟ فرمود : «شكيبايى و بزرگوارى» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سه كار عار نداشته باشد ، او مؤمن واقعى است : خدمت به خانواده ، نشستن با فقيران ، و غذا خوردن با خدمتكار . اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش ، در وصف آنان فرموده است : «آنان ، همان مؤمنان راستين اند» .
.
ص: 382
عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ مِنَ الإِيمانِ مَن لَم يَكُن فيهِ شَيءٌ مِنهُنَّ فَلا إيمانَ لَهُ : التَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ ، وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالتَّفويضُ إلَى اللّهِ ، وَالتَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ ، وَالصَّبرُ عِندَ الصَّدمَةِ الاُولى . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :يُستَدَّلُ عَلى إيمانِ الرَّجُلِ بِالتَّسليمِ ولُزومِ الطّاعَةِ . (2)
عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ يُستَدَلُّ عَلَى الصّالِحاتِ ، وبِالصّالِحاتِ يُعَمَرُ الفِقهُ ، وبِالفِقهِ يُرهَبُ المَوتُ . (3)
عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ يُستَدَلُّ عَلَى الصّالِحاتِ ، وبِالصّالِحاتِ يُستَدَلُّ عَلَى الإِيمانِ ، وبِالإِيمانِ يُعمَرُ العِلمُ ، وبِالعِلمِ يُرهَبُ المَوتُ . (4)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ مَن كانَ حُبُّهُ للّهِِ وبُغضُهُ للّهِِ وأخذُهُ للّهِِ وتَركُهُ للّهِِ . (5)
عنه عليه السلام :أحسَنُ حِليَةِ المُؤمِنِ التَّواضُعُ ، وجَمالُهُ التَّعَفُّفُ ، وشَرَفُهُ التَّفَقُّهُ ، وعِزُّهُ تَركُ القالِ وَالقيلِ . (6)
.
ص: 383
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز از ايمان است و هر كس چيزى از اينها در او نباشد ، ايمان ندارد : سر سپردن به فرمان خدا ، خرسندى به قضاى خدا ، سپردن [همه كارها] به خدا ، توكّل بر خدا ، و شكيبايى در هنگام وارد آمدن نخستين ضربه[ى مصيبت] .
امام على عليه السلام :سر سپردن [به خداوند] و فرمان بردن [از او] ، دليل بر ايمان داشتن شخص است .
امام على عليه السلام :با ايمان است كه به كارهاى نيك مى توان راه برد ، و با كارهاى نيك است كه فهم (دانايى) ، آباد مى شود ، و فهم (دانايى) است كه موجب انديشناكى از مرگ مى شود .
امام على عليه السلام :با ايمان ، به كارهاى نيك ، راه توان برد و با كارهاى نيك ، به ايمان . با ايمان ، آگاهى آباد مى شود و آگاهى ، موجب انديشناكى از مرگ است .
امام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه دوست داشتنش براى خدا ، نفرت داشتنش براى خدا ، گرفتنش براى خدا و رها كردنش براى خدا باشد .
امام على عليه السلام :بهترين زيور مؤمن ، فروتنى است ، و زيبايى او خويشتندارى ، و بزرگى اش دانايى ، و ارجمندى اش وا نهادن قيل و قال .
.
ص: 384
عنه عليه السلام :ثَلاثٌ هُنَّ زَينُ المُؤمِنِ : تَقوَى اللّهِ ، وصِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَن يَنالَ عَبدٌ صَريحَ الإِيمانِ حَتّى يَصِلَ مَن قَطَعَهُ ويَعفُوَ عَمَّن ظَلَمَهُ ويَغفِرَ لِمَن شَتَمَهُ ويُحسِنَ إلى مَن أساءَ إلَيهِ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ إذا وُعِظَ ازدَجَرَ ، وإذا حُذِّرَ حَذِرَ ، وإذا عُبِّرَ اعتَبَرَ ، وإذا ذُكِّرَ ذَكَرَ ، وإذا ظُلِمَ غَفَرَ . (3)
عنه عليه السلام :المُؤمِنونَ لِأَنفُسِهِم مُتَّهِمونَ ، ومِن فارِطِ زَلَلِهِم وَجِلونَ ، ولِلدُّنيا عائِفونَ ، وإلَى الآخِرَةِ مُشتاقونَ ، وإلَى الطّاعاتِ مُسارِعونَ . (4)
عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ... نُؤمِنُ بِهِ إيمانَ مَن عايَنَ الغُيوبَ ، ووَقَفَ عَلَى المَوعودِ ، إيمانا نَفى إخلاصُهُ الشِّركَ ، ويَقينُهُ الشَّكَّ ، ونَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وسَلَّمَ عَبدُهُ ورَسولُهُ ، شَهادَتَينِ تُصعِدان القَولَ وتَرفَعانِ العَمَلَ ، لا يَخِفُّ ميزانٌ توضَعانِ فيهِ ولا يَثقُلُ ميزانٌ تُرفَعانِ عَنهُ . (5)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ قَريبٌ أمرُهُ ، بَعيدٌ هَمُّهُ ، كَثيرٌ صَمتُهُ ، خالِصٌ عَمَلُهُ . (6)
.
ص: 385
امام على عليه السلام :سه چيزند كه زيور مؤمن اند : پروامندى از خدا ، راستگويى ، و امانتدارى .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن گاه كه با كسى كه از او بريده است ، بپيوندد ، و از كسى كه به او ستم كرده است ، در گذرد ، و كسى را كه به او ناسزا گفته است ، ببخشد و به كسى كه به او بدى كرده است ، نيكى كند .
امام على عليه السلام :مؤمن ، چون پندش دهند ، پند مى گيرد و چون بر حذرش دارند ، بر حذر مى شود و چون درس عبرتش دهند ، عبرت مى آموزد و چون يادآورى اش كنند ، يادآور مى شود و چون به او ستم شود ، مى بخشايد .
امام على عليه السلام :مؤمنان ، به نفْس خويش بدگمان اند و از لغزش هاى گذشته خود ترسان اند . از دنيا بيزارند ، به آخرت مشتاق اند و به طاعات ، شتابان اند .
امام على عليه السلام :سپاس ، از آنِ خداوند است ... . به خدا ايمان داريم ، به سانِ ايمان كسى كه غيب ها را ديده و به وعده رسيده است ؛ ايمانى كه خلوص آن ، شرك را زدوده و يقين آن ، شك را . و گواهى مى دهيم كه معبودى جز خدا نيست كه يگانه است و بى انباز ، و گواهى مى دهيم كه محمّد _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ بنده و فرستاده اوست ؛ دو گواهى اى كه گفتار [و عقيده] را [به درگاه خدا ،] فراز مى برند و كردار را بالا مى كشانند . ترازويى كه اين دو (شهادتين) در آن نهاده شوند ، سبك نيست ، و ترازويى كه اين دو از آن برداشته شوند ، سنگين نيست .
امام على عليه السلام :مؤمن ، كارش نزديك (خدمتش سريع و در دسترس) است ، همّتش بلند است ، سكوتش بسيار است و عملش خالص است .
.
ص: 386
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ مُنَزَّهٌ عَنِ الزَّيغِ وَالشِّقاقِ . (1)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ الدّنيا مِضمارُهُ ، وَالعَمَلُ هِمَّتُهُ ، وَالمَوتُ تُحفَتُهُ ، وَالجَنَّةُ سُبقَتُهُ . (2)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، وإن بُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتّى يَكونَ اللّهُ عز و جل هُوَ المُنتَصِرَ . (3)
عنه عليه السلام :لِلمُؤمِنِ عَقلٌ وَفِيٌّ، وحِلمٌ مَرضِيٌّ، ورَغبَةٌ فِي الحَسَناتِ، وفِرارٌ مِنَ السَّيِّئاتِ. (4)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَتَقَلَّبُ في خَمسَةٍ مِنَ النّورِ : مَدخَلُهُ نورٌ ، ومَخرَجُهُ نورٌ ، وعِلمُهُ نورٌ ، وكَلامُهُ نورٌ ، ومَنظَرُهُ يَومَ القِيامَةِ إلَى النّورِ . (5)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ دَأبُهُ زَهادَتُهُ ، وهَمُّهُ دِيانَتُهُ ، وعِزُّهُ قَناعَتُهُ ، وجِدُّهُ لِاخِرَتِهِ قَد كَثُرَت حَسَناتُهُ ، وعَلَت دَرَجاتُهُ ، وشارَفَ خَلاصُهُ ونَجاتُهُ . (6)
عنه عليه السلام :إنَّما يَنظُرُ المُؤمِنُ إلَى الدُّنيا بِعَينِ الاِعتِبارِ ، ويَقتاتُ مِنها بِبَطنِ الاِضطِرارِ ، ويَسمَعُ فيها بِاُذُنِ المَقتِ وَالإِبغاضِ. (7)
.
ص: 387
امام على عليه السلام :مؤمن از كژى و ناسازى ، به دور است .
امام على عليه السلام :مؤمن ، دنيا ميدان مسابقه اوست و عمل ، همّ و غم او و مرگ ، ارمغانش ، و بهشت ، جايزه اش .
امام على عليه السلام :مؤمن به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم نمى كند و براى كسى كه دوست مى دارد ، مرتكب گناه نمى شود و اگر به او ستم شود ، شكيبايى مى كند تا آن كه خداوند عز و جل انتقامش را بگيرد .
امام على عليه السلام :مؤمن از خرد كامل و بردبارىِ شايان ، برخوردار و به خوبى ها راغب و از بدى ها گريزان است .
امام على عليه السلام :مؤمن در پنج نور ، غوطه مى خورد : ورودى اش نور است ، خروجى اش نور است ، علمش نور است ، سخنش نور است ، و چشم اندازش در روز قيامت ، نور است .
امام على عليه السلام :مؤمن ، خويَش زهدورزى است ، همّتش ديندارى ، عزّتش قناعت ، و تلاشش براى آخرتش . كارهاى نيكش بسيار است و درجاتش بلند ، و رهايى و نجاتش ، نزديك .
امام على عليه السلام :مؤمن ، به دنيا با ديده عبرت مى نگرد ، از آن به اندازه رفع نياز مى خورد ، و در آن با گوش دشمنى و نفرت مى شنود .
.
ص: 388
عنه عليه السلام :اِعلَموا _ عِبادَ اللّهِ _ أنَّ المُؤمِنَ لا يُصبِحُ ، ولا يُمسي إلّا ونَفسُهُ ظَنونٌ عِندَهُ ، فَلا يَزالُ زَارِيا عَلَيها ومُستَزيدا لَها. (1)
عنه عليه السلام_ لكميل بن زياد _ :يا كُمَيلُ ، حُسنُ خُلُقِ المُؤمِنِ التَّواضُعُ ، وجَمالُهُ التَّعَطُّفُ ، وشَرَفُهُ الشَّفَقَةُ ، وعِزُّهُ تَركُ القالِ والقيلِ. (2)
بحار الأنوار عن أبي ذر_ في حَديثٍ عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مَنِ المُؤمِنُ وما نِهايَتُهُ وما حَدُّهُ حَتّى أعرِفَهُ ؟ قالَ عليه السلام : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، قُلتُ : لَبَّيكَ يا أخا رَسولِ اللّهِ ، قالَ : المُؤمِنُ المُمتَحَنُ هُوَ الَّذي لا يَرِدُ مِن أمرِنا إلَيهِ شَيءٌ إلّا شُرِحَ صَدرُهُ لِقَبولِهِ ، ولَم يَشُكَّ ولَم يَرتَب . (3)
الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :المُؤمِنُ بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وحُزنُهُ في قَلبِهِ ، أوسَعُ شَيءٍ صَدرا ، وأذَلُّ شَيءٍ نَفسا ، يَكرَهُ الرِّفعَةَ ويَشنَأُ السُّمعَةَ . طَويلٌ غَمُّهُ ، بَعيدٌ هَمُّهُ ، كَثيرٌ صَمتُهُ ، مَشغولٌ وَقتُهُ . شَكورٌ ، صَبورٌ ، مَغمورٌ بِفِكرَتِهِ ، ضَنينٌ بِخَلَّتِهِ ، سَهلُ الخَليقَةِ ، لَيِّنُ العَريكَةِ ، نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ ، وهُوَ أذَلُّ مِنَ العَبدِ . (4)
.
ص: 389
امام على عليه السلام :بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه مؤمن ، شب و روز ، به نفْس خويش بدگمان است . از اين رو، پيوسته بر آن خرده مى گيرد و از او كارِ [نيكِ ]بيشتر مى طلبد .
امام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! خوى خوش مؤمن ، فروتنى است ، زيباى اش مهربانى ، شرافتش دلسوزى ، و عزّتش وا نهادن قيل و قال [و بحث هاى بى حاصل] .
بحار الأنوار_ به نقل از ابو ذر _ :به امير مؤمنان گفتم : اى امير مؤمنان ! مؤمن كيست و حدّ و مرز او چيست تا بشناسمش؟ فرمود : «اى ابو عبد اللّه !» . گفتم : گوش به فرمانم ، اى برادر پيامبر خدا ! فرمود : «مؤمنِ آزموده [به بلا و راستين] ، كسى است كه هيچ چيزى در باره [فضايل] ما به او نمى رسد ، مگر آن كه سينه اش براى پذيرش آن ، گشايش مى يابد [و با اطمينان خاطر ، آن را مى پذيرد] و شك و ترديد نمى كند» .
امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :مؤمن ، شادى اش در چهره اوست و اندوهش در دلش . سينه اش از هر چيزى فراخ تر است و نَفْسش از هر چيزى رام تر و زبون تر . مقام را ناخوش مى دارد و شهرت را دشمن . اندوهش دراز است و همّتش بلند . بسيار خموش است و اوقاتش پُر . سپاس گزار است و شكيبا . غرق در انديشه خويش است و به دوستى خود [با ديگران] بخيل است . نرم خو و رام و آرام است . روحيّه [واراده]اش سخت تر از سنگ است ، و خودش رام تر از بَرده .
.
ص: 390
عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ إذا نَظَرَ اعتَبَرَ ، وإذا سَكَتَ تَفَكَّرَ ، وإذا تَكَلَّمَ ذَكَرَ ، وإذَا استَغنى شَكَرَ ، وإذا أصابَتهُ شِدَّةٌ صَبَرَ ، فَهُوَ قَريبُ الرِّضا ، بَعيدُ السَّخَطِ ، يُرضيهِ عَنِ اللّهِ اليَسيرُ ، ولا يُسخِطُهُ الكَثيرُ ، ولا يَبلُغُ بِنِيَّتِهِ إرادَتُهُ فِي الخَيرِ ، يَنوي كَثيرا مِنَ الخَيرِ ، ويَعمَلُ بِطائِفَةٍ مِنهُ ويَتَلَهَّفُ عَلى ما فاتَهُ مِنَ الخَيرِ كَيفَ لَم يَعمَل بِهِ! . (1)
عنه عليه السلام :المُؤمِنونَ هُمُ الَّذينَ عَرَفوا ما أمامَهُم (2) ، فَذَبَلَت شِفاهُهُم ، وغَشِيَت عُيونُهُم ، وشَحَبَت (3) ألوانُهُم حَتّى عُرِفَت في وُجوهِهِم غَبرَةُ الخاشِعينَ . فَهُم عِبادُ اللّهِ الَّذينَ مَشَوا عَلَى الأَرضِ هَونا ، وَاتَّخَذوها بِساطا ، وتُرابَها فِراشا . رَفَضُوا الدُّنيا وأقبَلوا عَلَى الآخِرَةِ عَلى مِنهاجِ المَسيحِ ابنِ مَريَمَ ، إن شَهِدوا لَم يُعرَفوا ، وإن غابوا لَم يُفتَقَدوا ، وإن مَرِضوا لَم يُعادوا ، صُوّامُ الهَواجِرِ ، قُوّامُ الدَّياجِرِ تَضمَحِلُّ عَنهُم كُلُّ فِتنَةٍ ، ويَنجَلي عَنهُم كُلُّ شُبهَةٍ ، اُولئِكَ أصحابي فَاطلُبوهم في أطرافِ الأَرَضينَ ، فَإِن لَقيتُم مِنهُم أحَدا فَاسأَلوهُ يَستَغفِرلَكُم. (4)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَرغَبُ فيما يَبقى ، ويَزهَدُ فيما يَفنى ، يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ ، وَالعِلمَ بِالعَمَلِ ، بَعيدٌ كَسَلُهُ ، دائِمٌ نَشاطُهُ ، قَريبٌ أمَلُهُ، حَيٌّ قَلبُهُ، ذاكِرٌ لِسانُهُ، لا يُحَدِّثُ بِما يُؤتَمَنُ (5) عَلَيهِ الأَصدِقاءُ ، ولا يَكتُمُ شَهادَةَ الأَعداءِ ، لا يَعمَلُ شَيئا مِنَ الخَيرِ رِياءً ، ولا يَترُكُهُ حَياءً ، الخَيرُ مِنهُ مَأمولٌ ، وَالشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ ، إن كانَ فِي الذّاكِرينَ لَم يُكتَب مِنَ الغافِلينَ ، وإن كانَ في الغافِلينَ كُتِبَ فِي الذّاكِرينَ . يَعفو عَمَّن ظَلَمَهُ ، ويُعطي مَن حَرَمَهُ ، ويَصِلُ مَن قَطَعَهُ ، ويُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَيهِ ، لا يَعزُبُ حِلمُهُ ، ولا يَعجَلُ فيما يُريبُهُ ، بَعيدٌ جَهلُهُ ، لَيِّنٌ قَولُهُ ، قَريبٌ مَعروفُهُ ، غائِبٌ مُنكَرُهُ ، صادِقٌ كَلامُهُ ، حَسَنٌ فِعلُهُ ، مُقبِلٌ خَيرُهُ ، مُدبِرٌ شَرُّهُ . فِي الزَّلازِلِ وَقورٌ ، وفِي المَكارِهِ صَبورٌ وفِي الرَّخاءِ شَكورٌ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجحَدُ حَقّا عَلَيهِ ، يَعتَرِفُ بِالحَقِّ قَبلَ أن يُشهَدَ عَلَيهِ ، لا يُضيعُ مَا استُحفِظَ ، ولا يَرغَبُ فيما لا تَدعوهُ الضَّرورَةُ إلَيهِ . لا يُنابِزُ بِالأَلقابِ ، ولا يَبغي عَلى أحَدٍ ، ولا يَهزَأُ بِمَخلوقٍ ، ولا يُضارُّ بِالجارِ ، ولا يَشمَتُ بِالمَصائِبِ مُؤَدَّبٌ بِأَداءِ الأَماناتِ (6) ، مُسارِعٌ إلَى الطّاعاتِ ، مُحافِظٌ عَلَى الصَّلَواتِ ، بَطيءٌ عَنِ المُنكَراتِ . لا يَدخُلُ عَلَى الاُمورِ بِجَهلٍ ، ولا يَخرُجُ عَنِ الحَقِّ بِعَجزٍ ، إن صَمَتَ فَلا يَغُمُّهُ الصَّمتُ ، وإن نَطَقَ لا يَقولُ الخَطَأَ ، وإن ضَحِكَ فَلا يَعلو صَوتُهُ سَمعَهُ ، ولا يَجمَحُ بِهِ الغَضَبُ (7) ، ولا يَغلِبُهُ الهَوى ، ولا يَقهَرُهُ الشُّحُّ ، ولا تَملِكُهُ الشَّهوَةُ ، يُخالِطُ النّاسَ لِيَعلَمَ ، ويَصمُتُ لِيَسلَمَ ، ويَسأَلُ لِيَفهَمَ، يُنصِتُ لِلخَيرِ لِيَعمَلَ بِهِ ، ولا يَتَكَلَّمُ بِهِ لِيَفخَرَ عَلى ما سِواهُ ، نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، يُتعِبُ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ ، ويَعصي هَواهُ لِطاعَةِ رَبِّهِ ، بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَ مِنهُ نَزاهَةٌ ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ ، لَيسَ بُعدُهُ تَكَبُّرا ، ولا قُربُهُ خَديعَةً ، مُقتَدٍ بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الإِيمانِ ، إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِنَ البَرَرَةِ المُتَّقينَ . (8)
.
ص: 391
امام على عليه السلام :مؤمن هر گاه بنگرد ، عبرت مى گيرد و هر گاه سكوت كند ، مى انديشد و هر گاه سخن گويد ، ذكر مى گويد . هر گاه بى نياز شود ، سپاس مى گويد و هر گاه در سختى افتد ، شكيبايى مى ورزد . پس او به خُرسندى [از قضا و قسمت الهى] ، نزديك و از ناخرسندى ، دور است . [روزىِ] اندك ، او را از خدا خرسند مى سازد و [روزىِ ]بسيار هم ناراحتش نمى گرداند . اراده او در خير ، به پاى نيّتش [در خير ]نمى رسد . نيّت بسيارى از خيرها را دارد ؛ امّا تنها توفيق عمل به بخشى از آنها را مى يابد و بر كارهاى خيرى كه از دستش رفته و نتوانسته آنها را انجام دهد ، افسوس مى خورد .
امام على عليه السلام :مؤمنان ، كسانى هستند كه آنچه را فراپيش آنان است (معاد و قيامت) ، شناخته اند . پس لب هايشان [از روزه دارى] خشكيده و چشمانشان [از شب زنده دارى] تار شده و رنگ هايشان پريده ، چندان كه گَرد [و نشانه] خاكساران ، در رخسارشان نمايان است . اينان ، همان بندگان خدايند كه بر روى زمين ، نرمْ نرمك (فروتنانه) راه مى روند و آن را فرش خود و خاكش را بستر خويش مى سازند . دنيا را دور انداخته اند و به آخرت روى آورده اند ، به شيوه مسيح پور مريم عليه السلام . اگر در جمع باشند ، شناخته نمى شوند و اگر غايب باشند ، كسى جوياى آنان نمى شود و اگر بيمار شوند ، عيادت نمى شوند . در روزهاى داغ ، روزه مى گيرند و در شب هاى تار ، به عبادت بر مى خيزند . هيچ فتنه اى ، از آنان بر نمى خيزد و هيچ شبهه اى به ايشان راه نمى يابد . ايشان اند ياران من . پس آنها را در گوشه و كنار زمين بجوييد و اگر فردى از آنان را ديديد ، از او بخواهيد تا برايتان آمرزش طلبد .
امام على عليه السلام :مؤمن به آنچه مى ماند (آخرت و عمل اخروى) ، راغب است و به آنچه از ميان مى رود (دنيا و عمل دنيوى) ، بى رغبت . بردبارى را با دانايى مى آميزد و دانش را با كردار . از كاهلى به دور است . پيوسته شاداب است و آرزويش نزديك است [و آرزوهاى دور و دراز ندارد] . دلش زنده است و زبانش به ياد خدا گوياست . رازى را كه به او سپرده شده ، به دوستانش نمى گويد و از شهادت دادن به نفع دشمنان [خويش] هم خوددارى نمى كند . هيچ كار خيرى را رياكارانه انجام نمى دهد و از سرِ خجالت هم آن را ترك نمى كند . به خيرش اميد مى رود و شرّش به كسى نمى رسد . اگر در جمع ذاكران باشد ، از غافلانش نمى نويسند و اگر در ميان غافلان باشد ، از شمار ذاكرانش مى نويسند . كسى را كه به او ستم كرده است ، مى بخشد و به كسى كه از او مضايقه كرده است ، عطا مى كند . با كسى كه از او بريده است ، پيوند برقرار مى نمايد و به آن كه به او بدى كرده است ، خوبى مى كند . بردبارى اش را از دست نمى دهد و در آنچه ترديد دارد ، شتاب نمى ورزد . از نادانى به دور است . سخنش نرم است و نيكى اش نزديك . زشتى از او سر نمى زند و راست گفتار و نيك كردار است . خيرش مى آيد و شرّش مى رود . در حوادث تكان دهنده ، استوار است و در ناملايمات ، شكيبا و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار . به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم نمى كند و براى كسى كه دوست مى دارد ، مرتكب گناه نمى شود . آنچه را از آنِ او نيست ، ادّعا نمى كند و حقّى را كه بر گردن اوست ، انكار نمى كند . به حق ، پيش از آن كه بر ضدّ او گواهى داده شود ، اعتراف مى كند . آنچه را نگهدارى اش از او خواسته شده ، تلف نمى گرداند و به آنچه برايش ضرورتى ندارد ، رغبت نمى ورزد . از ديگران با لقب زشت ، ياد نمى كند ، به كسى تعدّى نمى نمايد و هيچ مخلوقى را مسخره نمى كند . به همسايه زيان نمى زند و از گرفتارى كسى ، شادمان نمى شود . امانت پرداز است و به طاعت ها مى شتابد . نمازها را پاس مى دارد و در منكرات ، كندى مى كند . ندانسته ، وارد كارى نمى شود و از سرِ ناتوانى ، حق را كنار نمى گذارد . اگر خاموش بماند ، خاموش ماندنش او را غمگين نمى سازد و اگر سخن بگويد ، نادرست نمى گويد و اگر بخندد ، صدايش از گوشش فراتر نمى رود . خشم ، او را سركش نمى كند و هوس بر او چيره نمى آيد و بخل و آزمندى ، او را مقهور خود نمى گردانند و بنده شهوت نمى شود . با مردم مى آميزد تا بياموزد . سكوت مى كند تا [از گناه و خطا] به سلامت ماند . مى پرسد براى اين كه بفهمد و به خوبى ها گوش مى دهد براى اين كه آنها را به كار بندد . از خوبى ها براى آن سخن نمى گويد كه بر ديگران فخر بفروشد . نفسش از او در رنج است و مردم از او در آسايش اند . خويشتن را براى آخرتش به زحمت مى اندازد و براى فرمانبرى از پروردگارش ، از هوس خود ، نافرمانى مى كند . اگر از كسى دورى مى كند ، براى اين است كه پاك بماند و اگر به كسى نزديك مى شود ، از سرِ نرمى و مهربانى است . نه دورى كردنش از روى تكبّر است و نه نزديك شدنش براى فريب دادن . به مؤمنانِ پيش از خود ، اقتدا مى كند و براى نيكان و پرهيزگارانِ پس از خويش ، پيشوا [و الگو]ست .
.
ص: 392
. .
ص: 393
. .
ص: 394
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنينَ _ :المُؤمِنونَ هُم أهلُ الفَضائِلِ ، هَديُهُمُ السُّكونُ ، وهَيئَتُهُمُ الخُشوعُ ، وسَمتُهُمُ التَّواضُعُ ، خاشِعينَ ، غاضّينَ أبصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِم ، رافِعينَ أسماعَهُم إلَى العِلمِ ، نُزِّلَت أنفُسُهُم مِنهُم فِي البَلاءِ كَما نُزِّلَت فِي الرَّخاءِ ، لَولَا الآجالُ الَّتي كُتِبَت عَلَيهِم لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم في أبدانِهِم طَرفَةَ عَينٍ ، شَوقا إلَى المَوتِ وخَوفا مِنَ العَذابِ ، عَظُمَ الخالِقُ في أنفُسِهِم ، وصَغُرَ ما دونَهُ في أعيُنِهِم ، فَهُم كَأَنَّهُم قَد رَأَوُا الجَنَّةَ ونَعيمَها، وَالنّارَ وعَذابَها ، فَقُلوبُهُم مَحزونَةٌ ، وشُرورُهُم مَأمونَةٌ ، وحَوائِجُهُم خَفيفَةٌ ، وأنفُسُهُم ضَعيفَةٌ ، ومَعونَتُهُم لِاءِخوانِهِم عَظيمَةٌ ، اتَّخَذُوا الأَرضَ بِساطا ، وماءَها طيبا ، ورَفَضُوا الدُّنيا رَفضا ، وصَبَروا أيّاما (1) قَليلَةً ، فَصارَت عاقِبَتُهُم راحَةً طَويلَةً ، تِجارَتُهُم مُربِحَةٌ ، يُبَشِّرُهُم بِها رَبٌّ كَريمٌ ، أرادَتهُمُ الدُّنيا فَلَم يُريدوها ، وطَلَبَتهُم فَهَرَبوا مِنها . فَأَمَّا اللَّيلَ فَأَقدامُهُم مُصطَفَّةٌ ، يَتلونَ القُرآنَ يُرَتِّلونَهُ تَرتيلاً (2) ، فَإِذا مَرّوا بِآيَةٍ فيها تَخويفٌ أصغَوا إلَيها بِقُلوبِهِم وأبصارِهِم ، فَاقشَعَرَّت مِنها جُلودُهُم ووَجِلَت قُلوبُهُم خَوفا وفَرَقا نَحِلَت لَها أبدانُهُم ، وظَنّوا أنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وشَهيقَها وصَلصَلَةَ حَديدِها في آذانِهِم ، مُكِبّينَ عَلى وُجوهِهِم ، تَجري دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم ، يَجأَرونَ إلَى اللّهِ في فَكاكِ رِقابِهِم . وأمَّا النَّهارَ فَعُلَماءُ أبرارٌ أتقِياءُ ، قَد بَراهُمُ الخَوفُ ، فَهُم أمثالُ القِداحِ ، إذا نَظَرَ إلَيهِمُ النّاظِرُ يَقولُ: بِهِم مَرَضٌ، ويَقولُ: قَد خولِطوا، وما خولِطوا. إذا ذَكَروا عَظَمَةَ اللّهِ وشِدَّةَ سُلطانِهِ ، وذَكَرُوا المَوتَ وأهوالَ القِيامَةِ ، وَجَفَت قُلوبُهُم، وطاشَت حُلومُهُم وذَهَلَت عُقولُهُم ، فَإِذَا استَفاقوا مِن ذلِكَ بادَروا إلَى اللّهِ بِالأَعمالِ الزّاكِيَةِ ، لا يَرضَونَ بِالقَليلِ ، ولا يَستَكثِرونَ الكَثيرَ ، فَهُم لِأَنفُسِهِم مُتَّهِمونَ ، ومِن أعمالِهِم مُشفِقونَ ، إن زُكِّيَ أحَدُهُم خافَ اللّهَ وغائِلَةَ (3) التَّزكِيَةِ ؛ فَقالَ: أنَا أعلَمُ بِنَفسي مِن غَيري ورَبّي أعلَمُ بي مِنّي ، اللّهُمَّ لا تُؤاخِذني بِما يَقولونَ ، وَاجعَلني كَما يَظُنّونَ ، وَاغفِر لي ما لا يَعلَمونَ . ومِن عَلاماتِ أحَدِهِم (4) أن يَكونَ لَهُ حَزمٌ في لينٍ ، وإيمانٌ في يَقينٍ ، وحِرصٌ عَلى تَقوىً ، وفَهمٌ في فِقهٍ ، وحِلمٌ في عِلمٍ ، وكَيسٌ في رِفقٍ ، وقَصدٌ في غِنىً ، وخُشوعٌ في عِبادَةٍ ، وتَحَمُّلٌ في فاقَةٍ ، وصَبرٌ في شِدَّةٍ ، وإعطاءٌ في حَقٍّ، وطَلَبٌ لِحَلالٍ ، ونَشاطٌ في هُدىً ، وتَحَرُّجٌ في طَمَعٍ ، وتَنَزُّهٌ عَن طَبَعٍ (5) ، وبِرٌّ فِي استِقامَةٍ ، وَاعتِصامٌ بِاللّهِ مِن مُتابَعَةِ الشَّهَواتِ ، وَاستِعاذَةٌ بِهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، يُمسي وهَمُّهُ الشُّكرُ ، ويُصبِحُ وشُغلُهُ الذِّكرُ . اُولئِكَ الآمِنونَ المُطمَئِنّونَ الَّذينَ يُسقَونَ مِن كَأسٍ لا لَغوٌ فيها ولا تَأثيمٌ. (6)
.
ص: 395
امام على عليه السلام_ در اوصاف مؤمنان _ :مؤمنان ، اهل فضايل اند . رفتارشان توأم با آرامش است و ظاهرشان با خشوع (خاكسارى) . راه و رسمشان فروتنى است و خاكسارند . ديدگانشان را از آنچه خداوند بر ايشان حرام ساخته است ، فرو بسته اند و گوش هايشان را به سوى دانش ، تيز كرده اند . در ناخوشى و گرفتارى ، همان گونه اند كه در خوشى و آسايش . اگر نبود اجلى كه خداوند براى آنان رقم زده است ، از شوقِ مردن و ترس عذاب ، لحظه اى جان هايشان در كالبدهايشان قرار نمى گرفت . آفريدگار ، در نزد ايشان بزرگ است و ما سواى او ، در نظرشان خُرد . [از شدّت يقين ،] تو گويى بهشت و نعمت آن را و آتش و عذاب آن را ديده اند . پس دل هايشان اندوهناك است ، گزندشان به كسى نمى رسد ، نيازهايشان اندك است ، نَفْس هايشان ناتوان است و كمكشان به برادرانشان بسيار . زمين را فرش خود قرار داده اند و آب آن را شربتى گوارا . دنيا را يكسره دور انداخته اند و چند روزه اندكِ آن را شكيبايى كرده اند تا در نتيجه ، فرجامشان آسايشى طولانى شد . تجارتشان سودمند است و پروردگارى كريم ، نويد چنين تجارتى را به ايشان داده است . دنيا آنان را خواست ؛ امّا آنها دنيا را نخواستند . دنيا در طلب آنان بر آمد ؛ امّا آنها از آن گريختند . شب هنگام ، به عبادت مى ايستند و قرآن را شمرده و با دقّت ، تلاوت مى كنند . هر گاه به آيه اى تهديدآميز مى رسند ، با گوشِ دل و انديشه ، به آن گوش مى سپارند و از تهديد آن ، مو بر بدنشان راست مى شود و دل هايشان از ترس و وحشت ، هراسان مى شود و پيكرهايشان نزار مى گردد و چنان مى پندارند كه خروشِ دم و بازدمِ دوزخ و صداى به هم خوردن آهن هاى آن ، در بيخ گوش آنهاست ، به رو در مى افتند و اشك هايشان بر گونه هايشان روان مى شود و براى آزادىِ خويش [از آتش دوزخ] ، به خداوند ، التماس مى كنند . امّا به هنگام روز ، مردمانى دانا و نيكوكار و پرهيزگارند . ترس [از خدا] ، آنان را چونان تيرهاى تراش خورده ، لاغر كرده است ، آن سان كه هر كس ببيندشان ، مى گويد بيمارند و مى گويد ديوانه اند ؛ امّا ديوانه نيستند . هر گاه عظمت خداوند و شُكوه پادشاهىِ او را به ياد آورند و به ياد مرگ و هراس هاى رستاخيز افتند ، دل هايشان تپيدن مى گيرد و انديشه و خِرد خويش را از كف مى دهند و چون به خود آيند ، با كارهاى پاكيزه ، به سوى خدا مى شتابند . به [عملِ] اندك ، قانع نيستند و [عملِ ]بسيار [خود] را هم بسيار نمى شمارند . پس خويشتن را [به تقصير] متّهم مى سازند و از كرده هايشان هراسان اند . هر گاه يكى از آنان ستايش شود ، از ستايشِ بسيار ، از خداوند مى ترسد و مى گويد : «من خود را بهتر از ديگران مى شناسم و پروردگارم مرا بهتر از خودم مى شناسد . بار خدايا ! به آنچه مى گويند ، مرا مؤاخذه مفرما و چنانم قرار ده كه ايشان [در باره ام] گمان مى برند ، و آنچه را [از بدى ها و گناهان من ]نمى دانند ، بر من ببخشاى» . از جمله نشانه هاى مؤمنان ، اين است كه : [مؤمن] در عين نرمى ، قاطع است و ايمانش با يقين ، همراه است . به پرهيزگارى حريص است و در دين شناسى ، فهيم . بردبارى را با دانايى جمع كرده است و ملايمت را با زيركى . در وقت توانگرى ، ميانه رو است و در عبادت ، خشوع (خاكسارى) دارد . در هنگام نادارى ، تحمّل مى كند و در سختى ، شكيباست . در راه حق ، عطا مى كند و جوياى حلال است . در پيمودن راه راست ، چالاك و كوشاست و از طمع ، به دور است و در نيكوكارى ، پايدار است . براى مصون ماندن از خواهش هاى نفس ، به خدا متوسّل مى شود و از شيطانِ مطرود ، به او پناه مى برد . شب مى كند ، در حالى كه همّ و غمش سپاس گزارى است و صبح مى كند ، در حالى كه مشغوليتش ذكر خداست . اينان [به روز رستاخيز] در امن و آرامش اند و از جامى كه در آن هيچ ياوه و گناهى نيست ، خواهند نوشيد .
.
ص: 396
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَكونُ صادِقا فِي الدُّنيا ، واعِيَ القَلبِ ، حافِظَ الحُدودِ ، وِعاءَ العِلمِ ، كامِلَ العَقلِ ، مَأوَى الكَرَمِ ، سَليمَ القَلبِ ، ثابِتَ الحِلمِ ، عاطِفَ اليَدَينِ ، باذِلَ المالِ ، مَفتوحَ البابِ لِلإِحسانِ ، لَطيفَ اللِّسانِ ، كَثيرَ التَّبَسُّمِ ، دائِمَ الحُزنِ ، كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، قَليلَ النَّومِ ، قَليلَ الضِّحكِ ، طَيِّبَ الطَّبعِ ، مُميتَ الطَّمَعِ ، قاتِلَ الهَوى ، زاهِدا فِي الدُّنيا ، راغِباً فِي الآخِرَةِ ، يُحِبُّ الضَّيفَ ، ويُكرِمُ اليَتيمَ ، ويَلطُفُ بِالصَّغيرِ ، ويُوَقِّرُ الكَبيرَ ، ويُعطِي السّائِلَ ، ويَعودُ المَريضَ ، ويُشَيِّعُ الجَنائِزَ ، ويَعرِفُ حُرمَةَ القُرآنِ ، ويُناجِي الرَّبَّ ، ويَبكي عَلَى الذُّنوبِ ، آمِراً بِالمَعروفِ ، ناهِيا عَنِ المُنكَرِ ، أكلُهُ بِالجوعِ ، وشُربُهُ بِالعَطَشِ ، وحَرَكَتُهُ بِالأَدَبِ ، وكَلامُهُ بِالنَّصيحَةِ ، ومَوعِظَتُهُ بِالرِّفقِ ، لا يَخافُ إلَا اللّهَ ، ولا يَرجو إلّا إيّاهُ ، ولا يَشغَلُ إلّا بِالثَّناءِ وَالحَمدِ ، ولا يَتَهاوَنُ ، ولا يَتَكَبَّرُ ، ولا يَفتَخِرُ بِمالِ الدُّنيا ، مَشغولاً بِعُيوبِ نَفسِهِ ، فارِغا عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، الصَّلاةُ قُرَّةُ عَينِهِ ، وَالصِّيامُ حِرفَتُهُ وهِمَّتُهُ ، وَالصِّدقُ عادَتُهُ ، وَالشُّكرُ مَركَبُهُ ، وَالعَقلُ قائِدُهُ ، وَالتَّقوى زادُهُ ، وَالدُّنيا حانوتُهُ ، وَالصَّبرُ مَنزِلُهُ ، وَاللَّيلُ وَالنَّهارُ رَأسُ مالِهِ ، وَالجَنَّةُ مَأواهُ ، وَالقُرآنُ حَديثُهُ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله شَفيعُهُ ، وَاللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ مُؤنِسُهُ . (1)
.
ص: 397
امام على عليه السلام :مؤمن در دنيا راستگوست ، بيداردل است ، نگه دارنده حدود [ الهى ]است ، ظرف علم است ، خِردش كامل است ، كانون بزرگوارى و بخشندگى است ، پاك دل است ، هميشه بردبار است ، دستانى مهربان دارد ، بخشنده مال است ، درِ خانه اش براى احسان باز است ، خوش زبان است ، پُرتبسّم است ، هميشه [در دلْ] اندوهناك است ، بسيار مى انديشد ، كم مى خوابد و كم مى خندد ، خوش طبع است ، ميراننده طمع [ خويش] است ، كُشنده هوس است ، به دنيا بى رغبت است و به آخرت راغب . ميهمان دوست است و يتيم نواز ، با كودكان ، مهربان است و به بزرگ ترها احترام مى گذارد ، به سائل عطا مى كند ، به عيادت بيماران مى رود و در تشييع جنازه ها شركت مى كند ، حرمت قرآن را مى شناسد ، با پروردگار ، راز و نياز مى كند ، بر گناهان [خويش ]مى گريد ، امر به معروف و نهى از منكر مى كند ، تنها وقتِ گرسنگى مى خورد و وقتِ تشنگى مى نوشد ، رفتارش مؤدّبانه است و گفتارش نصيحت آميز و اندرز دادنش با ملايمت ، جز از خدا نمى ترسد و به كسى جز او اميد نمى بندد و جز به حمد و ثنا مشغول نمى شود ، تحقير نمى كند ، بزرگى نمى فروشد و به مال دنيا افتخار نمى كند ، به عيب هاى خويش مى پردازد و به عيب هاى ديگران نمى پردازد . نماز ، چشم و چراغ اوست و روزه ، پيشه و دغدغه او و راستى (راستگويى) ، عادت او و سپاس گزارى ، مَركب او و خِرد ، راهبر او و پرهيزگارى ، ره توشه اش و دنيا ، دكان او و شكيبايى منزلگاهش . شب و روز ، سرمايه اويند و بهشت ، سرپناهش است و قرآن ، سخن او و محمّد صلى الله عليه و آله ، شفيعش و خداوند بلندنام ، هَمدَمش .
.
ص: 398
الإمام الصادق عليه السلام :قامَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : هَمّامٌ _ وكانَ عابِدا ناسِكا مُجتَهِدا _ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَخطُبُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ صِف لَنا صِفَةَ المُؤمِنِ كَأَنَّنا نَنظُرُ إلَيهِ ؟ فَقالَ : يا هَمّامُ ، المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وحُزنُهُ في قَلبِهِ ، أوسَعُ شَيءٍ صَدرا ، وأذَلُّ شَيءٍ نَفسا ، زاجِرٌ عَن كُلِّ فانٍ ، حاضٌّ عَلى كُلِّ حَسَنٍ ، لا حَقودٌ ولا حَسودٌ ، ولا وَثّابٌ ، ولا سَبّابٌ ، ولا عَيّابٌ ، ولا مُغتابٌ ، يَكرَهُ الرِّفعَةَ ويَشنَأُ السُّمعَةَ طَويلُ الغَمِّ ، بَعيدُ الهَمِّ ، كَثيرُ الصَّمتِ ، وَقورٌ ، ذَكورٌ ، صَبورٌ ، شَكورٌ ، مَغمومٌ بِفِكرِهِ ، مَسرورٌ بِفَقرِهِ ، سَهلُ الخَليقَةِ ، لَيِّنُ العَريكَةِ (1) ، رَصينُ الوَفاءِ ، قَليلُ الأَذى ، لا مُتَأَفِّكٌ ولا مُتَهَتِّكٌ . إن ضَحِكَ لَم يَخرَق ، وإن غَضِبَ لَم يَنزَق ، ضِحكُهُ تَبَسُّمٌ ، واستِفهامُهُ تَعَلُّمٌ ، ومُراجَعَتُهُ تَفَهُّمٌ . كَثيرٌ عِلمُهُ ، عَظيمٌ حِلمُهُ ، كَثيرُ الرَّحمَةِ ، لا يَبخَلُ ، ولا يَعجَلُ ، ولا يَضجَرُ ، ولا يَبطَرُ ، ولا يَحيفُ في حُكمِهِ ، ولا يَجورُ في عِلمِهِ ، نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ ، ومُكادَحَتُهُ أحلى مِنَ الشَّهدِ ، لا جَشِعٌ ولا هَلِعٌ ، ولا عَنِفٌ ولا صَلِفٌ ، ولا مُتَكَلِّفٌ ولا مُتَعَمِّقٌ ، جَميلُ المُنازَعَةِ ، كَريمُ المُراجَعَةِ . عَدلٌ إن غَضِبَ ، رَفيقٌ إن طَلَبَ ، لا يَتَهَوَّرُ ولا يَتَهَتَّكُ ولا يَتَجَبَّرُ ، خالِصُ الوُدِّ ، وَثيقُ العَهدِ ، وَفِيُّ العَقدِ ، شَفيقٌ ، وَصولٌ ، حَليمٌ ، خَمولٌ ، قَليلُ الفُضولِ ، راضٍ عَنِ اللّهِ عز و جل ، مُخالِفٌ لِهَواهُ ، لا يَغلُظُ عَلى مَن دونَهُ ، ولا يَخوضُ فيما لا يَعنيهِ ، ناصِرٌ لِلدّينِ ، مُحامٍ عَنِ المُؤمِنينَ ، كَهفٌ لِلمُسلِمينَ ، لا يَخرِقُ الثَّناءُ سَمعَهُ ، ولا يَنكِي الطَّمَعُ قَلبَهُ ، ولا يَصرِفُ اللَّعِبُ حُكمَهُ ، ولا يَطَّلِعُ الجاهِلُ عِلمَهُ ، قَوّالٌ عَمّالٌ ، عالِمٌ حازِمٌ ، لا بِفَحّاشٍ ولا بِطَيّاشٍ ، وَصولٌ في غَيرِ عُنفٍ ، بَذولٌ في غَيرِ سَرَفٍ، لا بِخَتّالٍ ولا بِغَدّارٍ ، ولا يَقتَفي أثَرا ، ولا يَحيفُ بَشَرا ، رَفيقٌ بِالخَلقِ ، ساعٍ فِي الأَرضِ ، عَونٌ لِلضَّعيفِ ، غَوثٌ لِلمَلهوفِ ، لا يَهتِكُ سِترا ، ولا يَكشِفُ سِرّاً ، كَثيرُ البَلوى ، قَليلُ الشَّكوى ، إن رَأى خَيرا ذَكَرَهُ ، وإن عايَنَ شَرّا سَتَرَهُ ، يَستُرُ العَيبَ ، ويَحفَظُ الغَيبَ ، ويُقيلُ العَثرَةَ ، ويَغفِرُ الزَّلَّةَ ، لا يَطَّلِعُ عَلى نُصحٍ فَيَذَرَهُ ، ولا يَدَعُ جِنحَ حَيفٍ (2) فَيُصلِحَهُ ، أمينٌ رَصينٌ ، تَقِيٌّ نَقِيٌّ ، زَكِيٌّ رَضِيٌّ ، يَقبَلُ العُذرَ ، ويُجمِلُ الذِّكرَ ، ويُحسِنُ بِالنّاسِ الظَّنَّ ، ويَتَّهِمُ عَلَى الغَيبِ نَفسَهُ ، يُحِبُّ فِي اللّهِ بِفِقهٍ وعِلمٍ ، ويَقطَعُ فِي اللّهِ بِحَزمٍ وعَزمٍ ، لا يَخرَقُ بِهِ فَرَحٌ ، ولا يَطيشُ بِهِ مَرَحٌ ، مُذَكِّرٌ لِلعالِمِ ، مُعَلِّمٌ لِلجاهِلِ ، لا يُتَوَقَّعُ لَهُ بائِقَةٌ ، ولا يُخافُ لَهُ غائِلَةٌ ، كُلُّ سَعيٍ أخلَصُ عِندَهُ مِن سَعيِهِ (3) ، وكُلُّ نَفسٍ أصلَحُ عِندَهُ مِن نَفسِهِ ، عالِمٌ بِعَيبِهِ ، شاغِلٌ بِغَمِّهِ ، لا يَثِقُ بِغَيرِ رَبِّهِ ، غَريبٌ ، وَحيدٌ ، جَريدٌ ( / حَزينٌ) ، يُحِبُّ فِي اللّهِ ، ويُجاهِدُ فِي اللّهِ لِيَتَّبِعَ رِضاهُ ، ولا يَنتَقِمُ لِنَفسِهِ بِنَفسِهِ ، ولا يُوالي في سَخَطِ رَبِّهِ ، مُجالِسٌ لِأَهلِ الفَقرِ ، مُصادِقٌ لِأَهلِ الصِّدقِ ، مُؤازِرٌ لِأَهلِ الحَقِّ . عَونٌ لِلقَريبِ ، أبٌ لِليَتيمِ ، بَعلٌ لِلأَرمَلَةِ ، حَفِيٌّ بِأَهلِ المَسكَنَةِ ، مَرجُوٌّ لِكُلِّ كَريهَةٍ ، مَأمولٌ لِكُلِّ شِدَّةٍ ، هَشّاشٌ ، بَشّاشٌ ، لا بِعَبّاسٍ ولا بِجَسّاسٍ ، صَليبٌ ، كَظّامٌ ، بَسّامٌ ، دَقيقُ النَّظَرِ عَظيمُ الحَذَرِ لا يَجهَلُ ، وإن جُهِلَ عَلَيهِ يَحلُمُ ، لا يَبخَلُ ، وإن بُخِلَ عَلَيهِ صَبَرَ ، عَقَلَ فَاستَحيى ، وقَنَعَ فَاستَغنى ، حَياؤُهُ يَعلو شَهوَتَهُ ، ووُدُّهُ يَعلو حَسَدَهُ ، وعَفوُهُ يَعلو حِقدَهُ، لا يَنطِقُ بِغَيرِ صَوابٍ، ولا يَلبَسُ إلَا الاِقتِصادَ ، مَشيُهُ التَّواضُعُ ، خاضِعٌ لِرَبِّهِ بِطاعَتِهِ ، راضٍ عَنهُ في كُلِّ حالاتِهِ ، نِيَّتُهُ خالِصَةٌ ، أعمالُهُ لَيسَ فيها غِشٌّ ولا خَديعَةٌ ، نَظَرُهُ عِبرَةٌ ، سُكوتُهُ فِكرَةٌ ، وكَلامُهُ حِكمَةٌ ، مُناصِحا ، مُتَباذِلاً ، مُتَواخِيا ، ناصِحٌ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، لا يَهجُرُ أخاهُ ، ولا يَغتابُهُ ، ولا يَمكُرُ بِهِ ، ولا يَأسَفُ عَلى ما فاتَهُ ، ولا يَحزَنُ عَلى ما أصابَهُ ، ولا يَرجو ما لا يَجوزُ لَهُ الرَّجاءُ ، ولا يَفشَلُ فِي الشِّدَّةِ ، ولا يَبطَرُ فِي الرِّخاءِ ، يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ ، وَالعَقلَ بِالصَّبرِ ، تَراهُ بَعيدا كَسَلُهُ ، دائِما نَشاطُهُ ، قَريبا أمَلُهُ ، قَليلاً زَلَلُهُ ، مُتَوَقِّعا لِأَجَلِهِ ، خاشِعا قَلبُهُ ، ذاكِرا رَبَّهُ ، قانِعَةً نَفسُهُ ، مَنفِيّا جَهلُهُ ، سَهلاً أمرُهُ ، حَزينا لِذَنبِهِ ، مَيِّتَةً شَهوَتُهُ ، كَظوما غَيظُهُ ، صافِيا خُلُقُهُ ، آمِنا مِنهُ جارُهُ ، ضَعيفا كِبرُهُ ، قانِعا بِالَّذي قُدِّرَ لَهُ ، مَتينا صَبرُهُ ، مُحكَما أمرُهُ ، كَثيرا ذِكرُهُ ، يُخالِطُ النّاسَ لِيَعلَمَ ، ويَصمُتُ لِيَسلَمَ ، ويَسأَلُ لِيَفهَمَ ، ويَتَّجِرُ لِيَغنَمَ؛ لا يُنصِتُ للِخَبَرِ لِيَفجُرَ بِهِ ، ولا يَتَكَلَّمُ لِيَتَجَبَّرَ بِهِ عَلى مَن سِواهُ ، نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، أتعَبَ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ فَأَراحَ النّاسَ مِن نَفسِهِ ، إن بُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتّى يَكونَ اللّهُ الَّذي يَنتَصِرُ لَهُ ، بُعدُهُ مِمَّن تَباعَدَ مِنهُ بُغضٌ ونَزاهَةٌ ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ ، لَيسَ تَباعُدُهُ تَكَبُّرا ولا عَظَمَةً ، ولا دُنُوُّهُ خَديعَةً ولا خِلابَةً ، بَل يَقتَدي بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الخَيرِ ، فَهُوَ إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِن أهلِ البِرِّ. قالَ: فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أما وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ ، وقالَ: هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها . فَقالَ لَهُ قَائِلٌ : فَما بالُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! فَقالَ: إنَّ لِكُلٍّ أجَلاً لا يَعدوهُ ، وسَبَبا لا يُجاوِزُهُ ، فَمَهلاً لا تُعِد؛ فَإِنَّما نَفَثَ عَلى لِسانِكَ شَيطانٌ. (4)
.
ص: 399
امام صادق عليه السلام :مردى به نام هَمّام _ كه عابد و پارسا و رياضت كش بود _ برخاست و به امير مؤمنان كه در حال سخنرانى بود ، گفت : اى امير مؤمنان! مؤمن را برايِمان وصف كن ، آن سان كه گويا در برابر ديدگان ماست و او را مى بينيم . امير مؤمنان فرمود : «اى همّام! مؤمن ، انسانى زيرك و باهوش است . شادى اش در چهره او و اندوهش در دل اوست . دريا دل ترينِ انسان ها و خاكسارترينِ آنهاست . از هر آنچه فناپذير است ، باز مى دارد و به هر آنچه خوبى است ، تشويق مى كند . نه كينه توز است ، نه حسود ، نه پرخاشگر ، نه ناسزاگو ، نه عيبجو ، و نه اهل غيبت كردن . مقام را ناخوش مى دارد ، و شهرت را دشمن . اندوهش دراز ، همّتش بلند و سكوتش بسيار است . با وقار است و اهل ذكر [و ياد خدا] . شكيباست و سپاس گزار . به سبب انديشه اش [در امور آخرت] ، غمناك است و از نادارىِ خويش شادان . نرم خو و مهربان و سخت باوفاست . كم آزار است . نه تهمت زن است و نه پرده در . هر گاه بخندد ، دَهَن نمى درد و هر گاه به خشم آيد ، از كوره در نمى رود . خنده اش لبخند است و پرسشش براى دانستن و باز پرسيدنش براى فهميدن . دانشش بسيار است و بردبارى اش بزرگ و بسيار مهربان است . بخيل نيست و شتاب نمى كند و برآشفته [و دلگير ]نمى شود و سرمستى نمى كند . خلاف حق داورى نمى كند و در علمش كجروى نمى نمايد . از صخره سخت تر است و رنج و زحمتش ، [براى او ]از عسل شيرين تر است . نه حريص است ، نه ناشكيبا ، و نه خَشِن و نه لافزن و نه اهل تظاهر و نه اهل گزاف . ستيزه كردنش زيباست و مراجعه كردنش بزرگوارانه . هر گاه خشمگين شود ، از جاده اعتدال بيرون نمى رود و هر گاه طلب كند ، با ملايمت مى طلبد . بى باك و پرده دَر و گردنكش نيست . دوستى اش خالص ، پيمانش استوار ، و به قول ، پايدار و به قرار ، وفادار است . دلسوز است و بسيار صله رحم كننده . بردبار است و گم نام و كمتر دخالت بى جا مى كند . از خداوند عز و جلخشنود است و با هوس خويش ناسازگار . با زيردستش درشتى نمى كند و به كارهاى بيهوده و بى ربط نمى پردازد . ياور دين، پشتيبان مؤمنان ، و پناه مسلمانان است . ستايش[ مردم از او ]در گوشش فرو نمى رود [و او را نمى فريبد] و طمع ، دل او را زخم نمى زند . خردمندى اش او را از بازى [و غفلت] باز مى دارد و نادان بر دانش او آگاه نمى شود . مى گويد و عمل مى كند . دانشمندى دورانديش است . ناسزاگو نيست و سبك سر [و بى هدف هم] نيست . احسان كننده است بى درشتى [و خشونت] ، و بخشش كننده بى اسراف . نيرنگباز و عهدشكن نيست و عيب [ديگران] را پيگيرى نمى كند و به هيچ كس ستم نمى كند . با خلق ، مهربان است و در زمين [براى رفع حوايج مردم] مى كوشد و ياور ناتوان است و فريادرس ستم ديده دادخواه . پرده درى نمى كند و رازى را فاش نمى سازد . گرفتارى اش بسيار و شكايتش اندك است . اگر خوبى اى را ببيند ، آن را به زبان مى آورد و اگر بدى اى ببيند ، مى پوشاندش . عيب را مى پوشاند ، پشت سر كسى بد نمى گويد و هواى او را دارد . از لغزش در مى گذرد و خطا را مى بخشد . از خيرخواهى [و راه نمايى] _ تا آن جا كه بداند _ فروگذار نمى كند و اگر كجروى و انحرافى ببيند ، اصلاحش مى كند . امين است و استوار ، پرهيزگار و وارسته ، و پاكيزه و پسنديده . پوزش را مى پذيرد و [از ديگران] به نيكى ياد مى كند . به مردم خوش گمان است و در دل ، خود را متّهم مى كند [و مى گويد : عيب از خود توست] . براى خدا و از روى فهم و دانايى ، [با ديگران] دوست مى شود و براى خدا و با عزم و قاطعيت [از مردم] مى بُرَد . شادمانى ، او را به رفتار نابخردانه نمى كشاند و خوش حالىِ بسيار ، سبك سرش نمى كند . به دانا يادآورى مى كند و به نادان مى آموزد . هيچ شرّى از او انتظار نمى رود و بيم هيچ گزندى از وى نيست [چون شرّ و گزندش به كسى نمى رسد] . كار هر كس را از كار خود ، خالص تر مى داند و هر كسى را از خود ، صالح تر مى شمارد . داناى عيب خود است و سرگرم دلْ نگرانىِ خويش . به غير پروردگارش اعتماد نمى كند . غريب و تنها و بى كس و اندوهناك است . براى خدا دوست مى دارد ، و براى خدا جهاد مى كند تا خشنودى او را دنبال كند . خود ، انتقام خويشتن را نمى گيرد [بلكه انتقام را به خدا وا مى گذارد ]و در آنچه مايه خشم پروردگار اوست ، با كسى دوستى نمى كند . با فقيران هم نشينى مى كند و با اهل صداقت دوست مى شود و پشتيبان اهل حق است و ياور نزديكان . يتيمان را پدر است ، بيوه زنان را سرپرست و رسيدگى كننده به مستمندان . در هر گرفتارى و در هر سختى اى ، به [كمك و يارىِ] او اميد مى رود . شادان و خوش روست و ترش رو نيست و خبرچينى نمى كند . با صلابت است و [با اين حال ، ]فرو خورنده خشم است و خنده رو . باريك بين است و پُراحتياط . نادانى نمى كند و اگر نسبت به او نابخردى شود ، بردبارى مى ورزد . بخل نمى ورزد و اگر نسبت به او بخل ورزند ، شكيبايى مى كند . خردمند است و از اين رو ، با حيا ، و قانع است و بدين سبب ، بى نياز . حياى او بر شهوتش چيره است ، دوستى اش بر حسدش ، و گذشتش بر كينه اش . سخن نادرست نمى گويد ، در پوشاكش جانب اعتدال مى پويد و راه رفتنش با فروتنى است . خاضعانه از پروردگارش اطاعت مى كند و در همه حال ، از او راضى است . نيّتش خالص است و اعمالش خالى از دغلى و نيرنگ . نگاهش عبرت آموز است ، سكوتش همراه با انديشيدن است و گفتارش حكمت است . خيرخواه است و بخشنده . برادرى مى كند و در نهان و آشكار [و ظاهر و باطن] ، [يك رنگ و ]خيرخواه است . با برادرش قهر نمى كند و از او غيبت نمى كند و به او نيرنگ نمى زند . بر آنچه از دستش رفته ، دريغ نمى خورد و بر مصيبتى كه به او مى رسد ، اندوهگين نمى شود و به آنچه نبايد اميد بست ، اميد نمى بندد و در سختى ها سست نمى شود و در هنگام برخوردارى ، سرمست نمى شود . بردبارى را با دانش در هم مى آميزد و خِرد را با شكيبايى . او را چنين مى بينى كه از تنبلى ، به دور و پيوسته با نشاط است ، آرزويش نزديك است و لغزشش اندك و پيوسته چشم به راه اجل خويش است و دلى خاشع دارد و همواره به ياد پروردگار خويش است و روحيّه اى قانع دارد و نادانى در او نيست و كارش آسان است و براى گناهش اندوهگين است و شهوتش مرده است و خشمش فرو خورده و خويَش بى آلايش و همسايه اش از او در آسايش . خصلت كِبر در او ضعيف است و به آنچه برايش مقدّر شده ، قانع است و شكيبايى اش تزلزل ناپذير است و كارش استوار است و ذكرش بسيار . با مردم مى آميزد براى اين كه ياد بگيرد ، و سكوت مى كند براى اين كه به سلامت ماند ، و مى پرسد براى اين كه بفهمد ، و تجارت مى كند براى اين كه سود بَرَد . به خبر گوش نمى دهد تا با آن دروغ بگويد [و تحريفش كند] ، و سخن نمى گويد تا بدان وسيله ، بر ديگران فخرفروشى نمايد . نَفْسش از او در رنج است ؛ امّا مردم از او در آسايش اند . خويشتن را براى آخرتش به رنج افكنده و از اين رو ، مردم را از خود آسوده ساخته است . اگر به او ستم شود ، شكيبايى مى كند تا اين كه خداوند ، خود ، انتقامش را بگيرد . دورى كردنش از كسى كه دورى مى كند ، به جهت نفرت و دور ماندن [از آلودگى ]است ، و نزديك شدنش به كسى كه نزديكش مى شود ، از سر نرمش و مهربانى است . دورى كردنش ، از روى تكبّر و غرور نيست و نزديك شدنش ، براى فريب و نيرنگ نيست ؛ بلكه [در اين امور] از نيكانِ پيش از خود پيروى مى كند و خود نيز براى نيكان پس از خويش ، پيشواست» . همّام بانگى زد و بيهوش نقش زمين شد . امير مؤمنان فرمود: «به خدا سوگند، من نگران وى بودم» و فرمود: «اين چنين موعظه رسا در اهلش اثر مى كند» . كسى به ايشان گفت: پس تو خود ، چه ، اى امير مؤمنان؟! فرمود: «هر كسى را اجلى است كه از آن تجاوز نمى كند و سببى كه از آن عبور نمى گذرد. پس لب فرو بند و تكرار مكن ، كه شيطان بر زبان تو مى دميد» .
.
ص: 400
. .
ص: 401
. .
ص: 402
. .
ص: 403
. .
ص: 404
الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ : قُوَّةً في دينٍ ، وكَرَما في لينٍ ، وحَزما في عِلمٍ ، وعِلما في حِلمٍ ، وتَوسِعَةً في نَفَقَةٍ ، وقَصدا في عِبادَةٍ ، وتَحَرُّجا في طَمَعٍ ، وبِرّا فِي استِقامَةٍ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجحَدُ حَقّاً هُوَ عَلَيهِ ، ولا يَهمِزُ ، ولا يَلمِزُ ، ولا يَبغي ، مُتَخَشِّعٌ فِي الصَّلاةِ ، مُتَوَسِّعٌ فِي الزَّكاةِ ، شَكورٌ فِي الرَّخاءِ ، صابِرٌ عِندَ البَلاءِ ، قانِعٌ بَالَّذي لَهُ ، لا يَطمَحُ بِهِ الغَيظُ ، ولا يَجمَحُ بِهِ الشُّحُّ ، يُخالِطُ النّاسَ لِيَعلَمَ ، ويَسكُتُ لِيَسلَمَ ، يَصبِرُ إن بُغِيَ عَلَيهِ لِيَكونَ إلهُهُ الَّذي يَجزيهِ يَنتَقِمُ لَهُ . (1)
الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصمَتَهُ وقَولَهُ مِرآتَهُ ، فَمَرَّةً يَنظُرُ في نَعتِ المُؤمِنينَ ، وتارَةً يَنظُرُ في وَصفِ المُتَجَبِّرينَ ، فَهُوَ مِنهُ في لَطائِفَ ، ومِن نَفسِهِ في تَعارُفٍ ، ومن فِطنَتِهِ في يَقينٍ ، ومِن قُدسِهِ عَلى تَمكينٍ . (2)
الإمام زين العابدين عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ مِنَ المُؤمِنينَ كانَ في كَنَفِ اللّهِ ، وأظَلَّهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ في ظِلِّ عَرشِهِ ، وآمَنَهُ مِن فَزَعِ اليَومِ الأَكبَرِ : مَن أعطَى النّاسَ مِن نَفسِهِ ما هُوَ سائِلُهُم لِنَفسِهِ . ورَجُلٌ لَم يُقَدِّم يَدا ولا رِجلاً حَتّى يَعلَمَ أنَّهُ في طاعَةِ اللّهِ قَدَّمَها أو في مَعصِيَتِهِ، ورَجُلٌ لَم يَعِب أخاهُ بِعَيبٍ حَتّى يَترُكَ ذلِكَ العَيبَ مِن نَفسِهِ، وكَفى بِالمَرءِ شُغُلاً بِعَيبِهِ لِنَفسِهِ عَن عُيوبِ النّاسِ. (3)
.
ص: 405
امام حسن عليه السلام :از خصلت هاى مؤمنان است : نيرومندى در دين ، نرمشِ بزرگوارانه ، دورانديشىِ عالمانه ، دانايى همراه با بردبارى ، گشاده دستى در انفاق كردن ، ميانه روى در عبادت ، دورى از طمع ، و نيكوكارى پايدار . به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم نمى كند و به خاطر كسى كه دوست مى دارد ، مرتكب گناه نمى شود . آنچه را از او نيست ، ادّعا نمى كند و حقّى را كه بر گردن اوست ، انكار نمى كند . زخم زبان نمى زند ، بدگويى نمى كند ، ستم نمى ورزد . در نماز ، خاشع است و در دادن زكات ، دست و دل باز . در آسايش ، سپاس گزار است و در گرفتارى ، شكيبا . به آنچه دارد ، قانع است و خشم ، او را از جا نمى كَنَد و بخل ، او را سركش نمى گرداند . با مردم مى آميزد ، براى اين كه بياموزد ، و سكوت مى كند ، براى اين كه سالم بماند . اگر به او ستم شود ، شكيبايى مى كند تا معبودش _ كه به او پاداش مى دهد _ ، خود ، انتقامش را بگيرد .
امام حسين عليه السلام :مؤمن ، خداوند را پناه و نگهدار خود گرفته است و گفتارِ او را آينه خويش . پس بارى [در آن آينه] به اوصاف مؤمنان مى نگرد و دگر بار به اوصاف گردن كشان ، و در آن ، نكته ها مى بيند و خود را شناسايى مى كند و در باره ذكاوت خويش ، يقين مى نمايد و برپاكىِ خود ، توانا مى شود .
امام زين العابدين عليه السلام :سه خصلت است كه در هر يك از مؤمنان وجود داشته باشد ، در پناه خداست و روز قيامت ، خداوند ، او را در سايه عرش خويش در مى آورد و از وحشت آن روز بزرگ ، آسوده اش مى دارد : كسى كه با مردم آن گونه رفتار كند كه خود از آنان توقّع دارد ، و كسى كه دستى يا قدمى پيش ننهد تا آن كه بداند در طاعت خدا پيش نهاده است يا در معصيت او ، و كسى كه بر برادرش عيبى را خرده نگيرد تا آن كه نخست ، آن عيب را از خودش دور كند . و آدمى را همين بس كه با پرداختن به عيب خود ، از پرداختن به عيب هاى مردم باز ماند .
.
ص: 406
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَصمُتُ لِيَسلَمَ ، ويَنطِقُ لِيَغنَمَ ، لا يُحَدِّثُ أمانَتَهُ الأَصدِقاءَ ، ولا يَكتُمُ شَهادَتَهُ مِنَ البُعَداء ولا يَعمَلُ شَيئا مِنَ الخَيرِ رِياءً ، ولا يَترُكُهُ حَياءً ، إن زُكِّيَ خافَ مِمّا يَقولونَ ، ويَستَغفِرُ اللّهَ لِما لا يَعلَمونَ ، لا يَغُرُّهُ قَولُ مَن جَهِلَهُ ويَخافُ إحصاءَ ما عَمِلَهُ . (1)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ نُطقُهُ ذِكرٌ ، وصَمتُهُ فِكرٌ ، ونَظَرُهُ اعتِبارٌ . (2)
الإمام الباقر عليه السلام :كَأَنَّ المُؤمِنينَ هُمُ الفُقَهاءُ أهلُ فِكرَةٍ وعِبرَةٍ ، لَم يُصِمَّهُم عَن ذِكرِ اللّهِ جَلَّ اسمُهُ ما سَمِعوا بِآذانِهِم ، ولَم يُعمِهِم عَن ذِكرِ اللّهِ ما رَأَوا مِنَ الزِّينَةِ بِأَعيُنِهِم ، فَفازوا بِثَوابِ الآخِرَةِ كَما فازوا بِذلِكَ العِلمِ. (3)
الإمام الصادق_ عَن أبيهِ عليهماالسلام _ :قيلَ لَهُ: ما بالُ المُؤمِنِ أحَدُّ شَيءٍ ؟ فَقالَ : لِأَنَّ عِزَّ القُرآنِ في قَلبِهِ ، ومَحضَ الإِيمانِ في صَدرِهِ ، وهُوَ عَبدٌ مُطيعٌ للّهِِ، ولِرَسولِهِ مُصَدِّقٌ . قيلَ لَهُ : فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أشَحَّ شَيءٍ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ يَكسِبُ الرِّزقَ مِن حِلِّهِ ، ومَطلَبُ الحَلالِ عَزيزٌ ، فَلا يُحِبُّ أن يُفارِقَهُ شَيؤُهُ (4) لِما يَعلَمُ مِن عِزِّ مَطلَبِهِ ، وإن هُوَ سَخَت نَفسُهُ لَم يَضَعهُ إلّا في مَوضِعِهِ . قيلَ : فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أنكَحَ شَيءٍ ؟ قالَ : لِحِفظِهِ فَرجَهُ عَن فُروجٍ لا تَحِلُّ لَهُ ، ولِكَي لا تَميلَ بِهِ شَهوَتُهُ هكَذا ولا هكَذا ، فَإِذا ظَفِرَ بِالحَلالِ اكتَفى بِهِ وَاستَغنى بِهِ عَن غَيرِهِ . (5)
.
ص: 407
امام زين العابدين عليه السلام :مؤمن اگر سكوت مى كند ، براى اين است كه به سلامت ماند و اگر سخن مى گويد ، براى اين است كه بهره برد . امانت خود را براى دوستانش باز نمى گويد و شهادتش را از بيگانگان كتمان نمى كند . هيچ كار نيكى را از روى ريا انجام نمى دهد و از سرِ شرم (خجالت) نيز تركش نمى كند . هر گاه ستايش شود ، از آنچه [در ستايش او] مى گويند ، مى هراسد و از آنچه [ستايشگران در باره او ]نمى دانند ، از خداوند ، آمرزش مى طلبد . سخن [ستايش آميزِ] كسى كه او را نمى شناسد ، فريبش نمى دهد و از شمردن آنچه [از گناهان] انجام داده است ، مى ترسد .
امام زين العابدين عليه السلام :مؤمن ، سخنش ذكر [خدا] است ، سكوتش انديشيدن ، و نگاه كردنش درس گرفتن .
امام باقر عليه السلام :مؤمنان ، مردمانى فهيم و اهل انديشه و عبرت آموختن اند . آنچه با گوش هاى خود مى شنوند ، آنان را از ياد خداوند _ كه نامش بشكوه باد _ ، كر نمى كند و آنچه از زيور [و زيبايى] با چشمانشان مى بينند ، از ياد خداوند ، كورشان نمى گرداند . پس به پاداش آخرت مى رسند ، چنان كه به اين دانش رسيده اند .
امام صادق عليه السلام :به پدرم [امام باقر عليه السلام ] گفته شد : چرا مؤمن ، سرسخت ترين است ؟ فرمود : «چون عزّت قرآن ، در دل او و حقيقت ايمان ، در سينه اوست و بنده فرمان بردار خداست و پيامبرش را تصديق مى كند» . گفته شد : چرا مؤمن ، گاه ، بخيل ترين است ؟ فرمود : «چون روزى را از راه حلال به دست مى آورد و به دست آوردن حلال ، دشوار است . بنا بر اين ، دوست ندارند دستْ رنجش را از دست بدهد ؛ زيرا از سختىِ به دست آوردنش آگاه است و اگر هم ببخشد ، به جا مى بخشد» . گفته شد : چرا مؤمن ، گاه ، به هم بسترى ، حريص ترين است ؟ فرمود : «براى آن كه شهوت خود را از آنچه برايش حلال نيست ، حفظ كند و براى اين كه شهوتش او را به اين سو و آن سو منحرف نكند . از اين روست كه چون به حلالْ دست يابد ، به همو بسنده مى كند و به غير او روى نمى آورد» .
.
ص: 408
أعلام الدين عن الإمام الباقر عليه السلام :مِن آدابِ المُؤمِنِ : حِفظُ الأَمانَةِ ، وَالمُناصَحَةُ ، وَالتَّفَكُّرُ ، وَالتَّقِيَّةُ ، وَالبِرُّ ، وحُسنُ الخُلُقِ ، وحُسنُ الظَّنِّ ، وَالصَّبرُ ، وَالحَياءُ ، وَالسَّخاءُ ، وَالعِفَّةُ ، وَالرَّحمَةُ ، وَالمَغفَرِةُ ، وَالرِّضا ، وصِلَةُ الرَّحِمِ ، وَالصَّمتُ ، وَالسَّترُ ، وَالعِفَّةُ ، وَالرَّحمَةُ ، وَالمَغفِرَةُ ، وَالمُواساةُ ، وَالتَّكريمُ ، وَالتَّسليمُ ، وطَلَبُ العِلمِ ، وَالقَناعَةُ ، وَالصِّدقُ ، وَالوَفاءُ ، وتَركُ الاِعتِلامِ (1) ، وتَركُ الاِحتِشامِ ، وَالعَزمُ ، وَالنَّصَفَةُ ، وَالتَّواضُعُ ، وَالمُشاوَرَةُ ، وَالاِستِقالَةُ ، وَالشُّكرُ ، وَالحَياءُ وَالوِقارُ . ثُمَّ ذَكَرَ عليه السلام الخِصالَ الَّتي يَجِبُ عَلَى المُؤمِنِ تَجَنُّبُها ، فَقالَ : البَغيُ ، وَالبُخلُ ، وَالدَّناءَةُ ، وَالخِيانَةُ ، وَالغِشُّ ، وَالحِقدُ ، وَالظُّلمُ ، وَالشَّرَهُ (2) ، وَالخُرقُ ، وَالعُجبُ ، وَالكِبرُ ، وَالحَسَدُ ، وَالغَدرُ الفاشي ، وَالكَذِبُ ، وَالغيبَةُ ، وَالنَّميمَةُ ، وَالمُكايَدَةُ ، وسوءُ الظَّنِّ ، ويَمينُ البَوارِ ، وَالنِّفاقُ ، وَالمِنَّةُ ، وجُحودُ الإِحسانِ ، وَالعَجزُ ، وَالحِرصُ ، وَاللَّعِبُ ، وَالإِصرارُ ، وَالقَطيعَةُ ، وَالمِزاحُ ، وَالسَّفَهُ ، وَالفُحشُ ، وَالغَفلَةُ عَنِ الواجِبِ ، وإذاعَةُ السِّرِّ . (3)
.
ص: 409
أعلام الدين :امام باقر عليه السلام فرمود : «از ويژگى هاى مؤمن است : امانتدارى ، خيرخواهى ، انديشه كردن ، تقيّه ، نيكى كردن ، خوش خويى ، خوش گمانى ، شكيبا بودن ، حيا داشتن ، سخاوت ، عفّت ، رحم دلى ، بخشودن ، خرسندى ، صله رحم به جا آوردن ، خاموشى گزيدن ، پرده پوشى ، همدردى (دستگيرى) كردن ، احترام نهادن ، تسليم بودن [در برابر قضاى الهى] ، دانشجويى ، قناعت ، راستگويى ، وفادارى ، ترك شهوت رانى ، ترك [خجالت و] كم رويى ، مصمّم بودن ، انصاف داشتن ، فروتنى ، رايزنى ، پوزش خواهى ، سپاس گزارى ، حيا و وقار» . امام باقر عليه السلام سپس خصلت هايى را كه مؤمن بايد از آنها دورى كند ، ياد كرد و آنها را چنين بر شمرد : «تجاوز ، بُخل ، پَستى ، خيانت ، دغلى ، كينه توزى ، ستم كردن ، سيرى ناپذيرى ، تندخويى ، خودپسندى ، تكبّر ، حسادت ، پيمان شكنىِ آشكار ، دروغگويى ، غيبت كردن ، سخن چينى ، نيرنگبازى ، بدگمانى ، سوگند دروغ ، دورويى ، منّت گذارى ، حق ناشناسى ، ناتوانى ، آزمندى ، لهو و لعب ، پافشارى ، بريدن [ از خويشاوند] ، شوخى كردن ، سبك سرى ، فحّاشى ، غفلت از وظيفه ، و فاش كردن راز» .
.
ص: 410
الإمام الباقر عليه السلام :إنَّمَا المُؤمِنُ الَّذي إذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في إثمٍ ولا باطِلٍ ، وإذا سَخِطَ لَم يُخرِجهُ سَخَطُهُ مِن قَولِ الحَقِّ ، وَالَّذي إذا قَدَرَ لَم تُخرِجهُ قُدرَتُهُ إلَى التَّعَدّي إلى ما لَيسَ لَهُ بِحَقٍّ . (1)
الخصال عن عبد المؤمن الأنصاري عن الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جلأعطَى المُؤمِنَ ثَلاثَ خِصالٍ: العِزَّةَ فِي الدُّنيا، وَالفَلَحَ فِي الآخِرَةِ ، وَالمَهابَةَ في صُدورِ الظّالِمينَ ، ثُمَّ قَرَأَ « وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ » (2) وقَرَأَ : « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ » إلى قَولِهِ « هُم فِيهَا خَالِدُونَ » (3) . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ حَليمٌ لا يَجهَلُ ، وإن جُهِلَ عَلَيهِ يَحلُمُ ؛ ولا يَظلِمُ ، وإن ظُلِمَ غَفَرَ ؛ ولا يَبخَلُ ، وإن بُخِلَ عَلَيهِ صَبَرَ. (5)
عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ وَلِيُّ اللّهِ ، يُعينُهُ ويَصنَعُ لَهُ ، ولا يَقولُ عَلَيهِ إلَا الحَقَّ ، ولا يَخافُ غَيرَهُ (6) . (7)
.
ص: 411
امام باقر عليه السلام :مؤمن ، آن كسى است كه هر گاه [از كسى] خشنود شود ، خشنودى اش او را به گناهى يا باطلى نمى كشاند و هر گاه ناخشنود شود ، ناخشنودى اش او را از گفتن حق باز نمى دارد ، و كسى است كه هر گاه قدرت يابد ، قدرتش او را به دست اندازى به آنچه حقّ او نيست ، نمى كشانَد .
الخصال_ به نقل از عبد المؤمن انصارى _:امام باقر عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل سه ويژگى به مؤمن داده است : عزّت در دنيا ، رستگارى در آخرت ، و هيبت در دل ستمگران» . ايشان سپس [اين آيه را] : «و عزّت ، تنها از آنِ خدا و فرستاده او و مؤمنان است» خواند و نيز [اين آيات را] : «هر آينه مؤمنان ، رستگار شدند» تا «همانان كه در آن [بهشت] جاويدان اند» خواند .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، بردبار است و نادانى نمى كند و اگر به او نابخردى [و اهانت ]شد ، بردبارى مى ورزد . ستم نمى كند و اگر به او ستم شد ، مى بخشد . بخل نمى ورزد و اگر به او بخل ورزيده شد ، شكيبايى مى كند .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، دوست خداست . خدا به او كمك مى كند و برايش كارسازى مى نمايد . (1) مؤمن در باره خدا جز حق نمى گويد و از غير او نمى ترسد .
.
ص: 412
مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :يَنبَغي لِلمُؤمِنِ إذا أخَذَ أن يَأخُذَ بِحَقٍّ ، وإذا أعطى فَفي حَقٍّ وبِحَقٍّ ومِن حَقٍّ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ مَن طابَ مَكسَبُهُ وحَسُنَت خَليقَتُهُ ، وصَحَّت سَريرَتُهُ ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأمسَكَ الفَضلَ مِن كَلامِهِ ، وكَفَى النّاسَ شَرَّهُ ، وأنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (2)
عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ فيهِ ثَمانُ خِصالٍ : وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ ، صَبورٌ عِندَ البَلاءِ ، شَكورٌ عِندَ الرَّخاءِ ، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ ، لا يَظلِمُ الأَعداءَ ، ولا يَتَحامَلُ لِلأَصدِقاءِ ، بَدَنُهُ مِنهُ في تَعَبٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، إنَّ العِلمَ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ ، وَالرِّفقُ أخوهُ ، وَاللّينَ والِدُهُ . (3)
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ عَلَوِيٌّ لِأَ نَّهُ عَلا فِي المَعرِفَةِ ، وَالمُؤمِنُ هاشِميٌّ ، لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلالَةَ ، وَالمُؤمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَ نَّهُ أقَرَّ بِالشَّيءِ المَأخوذِ عَنّا ، وَالمُؤمِنُ عَجَمِيٌّ لِأَنَّهُ استَعجَمَ عَلَيهِ أبوابَ الشَّرِّ ، وَالمُؤمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله عَرَبِيٌّ وكِتابَهُ المُنزَلَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ ، وَالمُؤمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ استَنبَطَ العِلمَ ، وَالمُؤمِنُ مُهاجِرِيٌّ لِأَنَّهُ هَجَرَ السَّيِّئاتِ ، وَالمُؤمِنُ أنصارِيٌّ لِأَ نَّهُ نَصَرَ رَسولَهُ وأهلَ بَيتِ رَسولِ اللّهِ ، وَالمُؤمِنُ مُجاهِدٌ لِأَ نَّهُ يُجاهِدُ أعداءَ اللّهِ تَعالى في دَولَةِ الباطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وفي دَولَةِ الحَقِّ بِالسَّيفِ . (4)
.
ص: 413
مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :شايسته است مؤمن هر گاه مى گيرد ، به حق بگيرد و هر گاه مى دهد ، در راه حق و به حق و از حق بدهد .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه درآمدش حلال و اخلاقش نيكو و باطنش سالم باشد ، زيادىِ مالش را انفاق كند و زيادىِ گُفتارش را نگه دارد ( زياده گويى نكند) ، مردم را از شرّ خود در امان بدارد و با مردم ، انصاف داشته باشد .
امام صادق عليه السلام :سزاوار است كه مؤمن ، هشت خصلت داشته باشد : در تكان ها محكم باشد ؛ در گرفتارى ، شكيبا باشد ؛ در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار باشد ؛ به آنچه خداوند عز و جل روزىِ او كرده ، قانع باشد ؛ به دشمنان ، ستم نكند و به خاطر دوستان ، مرتكب گناه نشود ( / به دوستان ، جفا نكند) ؛ بدنش از او در زحمت باشد و مردم از او در آسايش باشند . دانش ، دوست مؤمن است و بردبارى ، وزير او ، و شكيبايى ، فرمانده سپاهش و مدارا برادرش و ملايمت ، پدرش .
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، عَلَوى است ؛ زيرا در شناخت ، به مقام عالى رسيده است . مؤمن ، هاشمى است ؛ زيرا گم راهى را در هم شكسته است . مؤمن ، قُرَشى است ؛ زيرا به آنچه از ما گرفته شده است ، اقرار دارد . مؤمن ، عَجَم است ؛ زيرا درهاى بدى ، بر او بسته اند . مؤمن ، عرب است ؛ زيرا پيامبر او عرب است و كتاب او به زبان عربىِ روشن فرو فرستاده شده است . مؤمن ، نَبْطى است ؛ زيرا دانش را استنباط كرده است . مؤمن ، مهاجر است ؛ زيرا بدى ها را ترك كرده است . مؤمن ، انصارى است ؛ زيرا خدا و پيامبر او و اهل بيت پيامبر خدا را يارى مى كند . مؤمن ، مجاهد است ؛ زيرا با دشمنان خداوند عز و جل ، در دولت باطل ، با تقيّه و در دولت حق ، با شمشير ، جهاد مى كند .
.
ص: 414
عنه عليه السلام :المُؤمِنُ لَهُ قُوَّةٌ في دينٍ، وحَزمٌ في لينٍ ، وإيمانٌ في يَقينٍ ، وحِرصٌ في فِقهٍ ، ونَشاطٌ في هُدىً ، وبِرٌّ في استِقامَةٍ ، وعِلمٌ في حِلمٍ ، وكَيسٌ في رِفقٍ ، وسَخاءٌ في حَقٍّ ، وقَصدٌ في غِنىً ، وتَجَمُّلٌ في فاقَةٍ ، وعَفوٌ في قُدرَةٍ ، وطاعَةٌ للّهِِ في نَصيحَةٍ ، وَانتِهاءٌ في شَهوَةٍ ، ووَرَعٌ في رَغبَةٍ ، وحِرصٌ في جِهادٍ ، وصَلاةٌ في شُغُلٍ ، وصَبرٌ في شِدَّةٍ . وفِي الهَزاهِزِ وَقورٌ ، وفِي المَكارِهِ صَبورٌ ، وفِي الرَّخاءِ شَكورٌ ، ولا يَغتابُ ولا يَتَكَبَّرُ ، ولا يَقطَعُ الرَّحِمَ ، ولَيسَ بِواهِنٍ ، ولا فَظٍّ ولا غَليظٍ ، ولا يَسبِقُهُ بَصَرُهُ ، ولا يَفضَحُهُ بَطنُهُ ، ولا يَغلِبُهُ فَرجُهُ ، ولا يَحسُدُ النّاسَ ، يُعَيَّرُ ولا يُعَيِّرُ ، ولا يُسرِفُ ، يَنصُرُ المَظلومَ ويَرحَمُ المِسكينَ ، نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، لا يَرغَبُ في عِزِّ الدُّنيا ، ولا يَجزَعُ مِن ذُلِّها ، لِلنّاسِ هَمٌّ قَد أقبَلوا عَلَيهِ ولَهُ هَمٌّ قَد شَغَلَهُ ، لا يُرى في حُكمِهِ نَقصٌ ، ولا في رَأيِهِ وَهنٌ ، ولا في دينِهِ ضَياعٌ (1) ، يُرشِدُ مَنِ استَشارَهُ ، ويُساعِدُ من ساعَدَهُ ، ويَكيعُ (2) عَنِ الخَنا وَالجَهلِ. (3)
.
ص: 415
امام صادق عليه السلام :مؤمن ، در دين ، نيرومند است و در عين نرمى ، قاطع و ايمانش آميخته با يقين . در فهميدن [دين] ، آزمند است و در پيمودن راه راست ، با نشاط (كوشا) و در نيكوكارى ، پايدار . دانش را با بردبارى در آميخته و در عين برخوردارى از نرمش ، زيرك است . در [راه] حق ، سخاوتمند است و هنگام توانگرى ، جانب اعتدال را نگه مى دارد و در وقت نادارى ، خويشتندار است و در زمان قدرت يافتن [بر دشمن] ، با گذشت است . در طاعت خدا خلوص دارد و از شهوت پيروى نمى كند و در خواهش ها خويشتندار است . به جهاد ، آزمند است و با وجود كار ، نمازش را ترك نمى گويد و در سختى ها شكيباست . در تكان ها محكم است و در ناملايمات ، شكيبا و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار . غيبت نمى كند ، تكبّر ندارد و پيوند خويشاوندى نمى بُرَد . سست و درشت خوى و خشن نيست و نگاهش از او پيشى نمى گيرد [بلكه در اختيار اوست ]و شكمش او را رسوا نمى كند و ميل جنسى اش بر او چيره نمى آيد . به مردم حسادت نمى ورزد . سرزنش مى شود ؛ ولى او سرزنش نمى كند . اسراف نمى كند و ستم ديده را يارى مى رساند و به بينوا رحم مى كند . نفْسش از او در رنج است و مردم از او در آسايش اند . عزّت دنيا را نمى خواهد و از خوارىِ آن ، بى تابى نمى كند . مردم در انديشه دنيايند و او سرگرم آخرت است . نه در قضاوتش نقصى ديده مى شود و نه در رأيش ضعفى و نه در دينش خرابى اى . هر كه با او مشورت كند ، راه نمايى اش مى كند و به آن كه كمكش كند ، كمك مى رساند ، و از هرزه گويى و رفتار جاهلانه مى گريزد .
.
ص: 416
الاُصول الستّة عشر عن زيد الزرّاد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَخشى أن لا نَكونَ مُؤمِنينَ . قالَ : ولِمَ ذاكَ ؟ فَقُلتُ : وذلِكَ أنّا لا نَجِدُ فينا مَن يَكونُ أخوهُ عِندَهُ آثَرَ مِن دِرهَمِهِ ودينارِهِ ، ونَجِدُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ آثَرَ عِندَنا مِن أخٍ قَد جَمَعَ بَينَنا وبَينَهُ مُوالاةُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . قالَ : كَلّا ، إنَّكُم مُؤمِنونَ ، ولكِن لا تُكمِلونَ إيمانَكُم حَتّى يَخرُجَ قائِمُنا ، فَعِندَها يَجمَعُ اللّهُ أحلامَكُم ، فَتَكونونَ مُؤمِنينَ كامِلينَ ، ولَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ مُؤمِنونَ كامِلونَ إذاً لَرَفَعَنَا اللّهُ إلَيهِ وأنكَرتُمُ الأَرضَ وأنكَرتُمُ السَّماءَ . بَل وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّ فِي الأَرضِ في أطرافِها مُؤمِنينَ ما قَدرُ الدُّنيا كُلِّها عِندَهُم تَعدِلُ جَناحَ بَعوضَةٍ ، ولَو أنَّ الدُّنيا بِجَميعِ ما فيها وعَلَيها ذَهَبَةٌ حَمراءُ عَلى عُنُقِ أحَدِهِم ثُمَّ سَقَطَ عَن عُنُقِهِ ما شَعَرَ بِها أيُّ شَيءٍ كانَ عَلى عُنُقِهِ ولا أيُّ شَيءٍ سَقَطَ مِنها لِهَوانِها عَلَيهِم ، فَهُمُ الحَفِيُّ (الخَفِيُّ) عَيشُهُم ، المُنتَقِلَةُ دِيارُهُم مِن أرضٍ إلى أرضٍ ، الخَميصَةُ بُطونُهُم مِنَ الصِّيامِ ، الذُّبلَةُ شِفاهُهُم مِنَ التَّسبيحِ ، العُمشُ العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، الصُّفرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ ، فَذلِكَ سيماهُم ، مَثَلاً ضَرَبَهُ اللّهُ فِي الإِنجيلِ لَهُم ، وفِي التَّوراةِ وَالفُرقانِ وَالزَّبورِ وَالصُّحُفِ الاُولى . وَصَفَهُم فَقالَ : «سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ» (1) عَنى بِذلِكَ صُفرَةَ وُجوهِهِم مِن سَهَرِ اللَّيلِ ، هُمُ البَرَرَةُ بِالإِخوانِ في حالِ العُسرِ وَاليُسرِ ، المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم في حالِ العُسرِ ، كَذلِكَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فَقالَ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2) فازوا وَاللّهِ وأفلَحوا . إن رَأَوا مُؤمِناً أكرَموهُ ، وإن رَأَوا مُنافِقا هَجَروهُ ، إذا جَنَّهُمُ اللَّيلُ اتَّخَذوا أرضَ اللّهِ فِراشا وَالتُّرابَ وِسادا ، وَاستَقبَلوا بِجِباهِهِمُ الأَرضَ يَتَضَرَّعونَ إلى رَبِّهِم في فَكاكِ رِقابِهِم مِنَ النّارِ ، فَإِذا أصبَحوا اختَلَطوا بِالنّاسِ لا يُشارُ إلَيهِم بِالأَصابِعِ ، تَنَكَّبُوا الطُّرُقَ ، وَاتَّخَذُوا الماءَ طيبا وطَهوراً ، أنفُسُهُم مَتعوبَةٌ ، وأبدانُهُم مَكدودَةٌ (3) ، وَالنّاسُ مِنهُم في راحَةٍ . فَهُم عِندَ النّاسِ شِرارُ الخَلقِ ، وعِندَ اللّهِ خِيارُ الخَلقِ ، إن حَدَّثوا لَم يُصَدَّقوا ، وإن خَطَبوا لَم يُزَوَّجوا ، وإن شَهِدوا لَم يُعرَفوا ، وإن غابوا لَم يُفقَدوا ، قُلوبُهُم خائِفَةٌ وَجِلَةٌ مِنَ اللّهِ ، ألسِنَتُهُم مَسجونَةٌ ، وصُدورُهُم وِعاءٌ لِسِرِّ اللّهِ ، إن وَجَدوا لَهُ أهلاً نَبَذوهُ إلَيهِ نَبذا ، وإن لَم يَجِدوا لَهُ أهلاً ألقَوا عَلى ألسِنَتِهِم أقفالاً غَيَّبوا مَفاتيحَها ، وجَعَلوا عَلى أفواهِهِم أوكِيَةً ، صُلَّبٌ صِلابٌ أصلَبُ مِنَ الجِبالِ لا يُنحَتُ مِنهُم شَيءٌ ، خُزَّانُ العِلمِ ومَعدِنُ الحِكمَةِ ، وتُبّاعُ النَّبِيّينَ وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَداءُ وَالصّالِحينَ ، أكياسٌ يَحسَبُهُمُ المُنافِقُ خُرسا وعُميا وبُلها وما بِالقَومِ مِن خَرَسٍ ولا عَمىً ولا بَلَهٍ . إنَّهُم لَأَكياسٌ فُصَحاءُ ، حُلَماءُ ، حُكَماءُ أتقِياءُ ، بَرَرَةٌ ، صَفوَةُ اللّهِ ، أسكَنَتهُمُ الخَشيَةُ للّهِِ ، وأعيَتهُم ألسِنَتُهُم خَوفا مِنَ اللّهِ ، وكِتمانا لِسِرِّهِ . فَواشَوقاه إلى مُجالَسَتِهِم ومُحادَثَتِهِم ، يا كَرباه لِفَقدِهِم ، ويا كَشفَ كَرباه لِمُجالَسَتِهِم . اُطلُبوهُم ، فَإِن وَجَدتُموهُم وَاقتَبَستُم مِن نورِهِم اهتَدَيتُم وفُزتُم بِهِم فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . هُم أعَزُّ فِي النّاسِ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ، حِليَتُهُم طولُ السُّكوتِ، وكِتمانُ السِّرِّ (4) ، وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ وَالحَجُّ وَالصَّومُ ، وَالمُواساةُ لِلإِخوانِ في حالِ اليُسر وَالعُسرِ ، فَذلِكَ حِليَتُهُم ومَحَبَّتُهُم ، يا طوبى لَهُم وحُسنُ مَآبٍ ، هُم وارِثُو الفِردَوسِ ، خالِدينَ فيها ، ومَثَلُهُم في أهلِ الجِنانِ مَثَلُ الفِردَوسِ فِي الجِنانِ ، وهُمُ المَطلوبونَ فِي النّارِ المَحبورونَ فِي الجِنانِ ، فَذلِكَ قَولُ أهلِ النّارِ: «مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ» (5) فَهُم أشرارُ الخَلقِ عِندَهُم ، فَيَرفَعُ اللّهُ مَنازِلَهُم حَتّى يَرونَهُم ، فَيَكونُ ذلِكَ حَسرَةً لَهُم فِي النّارِ فَيَقولونَ: «يَالَيْتَنَا نُرَدُّ» (6) فَنَكونَ مِثلَهُم فَلَقَد كانوا هُمُ الأَخيارَ ، وكُنّا نَحنُ الأَشرارَ ، فَذلِكَ حَسرَةٌ لِأَهلِ النّارِ . (7)
.
ص: 417
الاُصول الستّة عشر_ به نقل از زيد زَرّاد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : بيم آن داريم كه مؤمن نباشيم . فرمود : «چرا ؟» . گفتم : چون در ميان خود ، كسى را نمى يابيم كه برادرش را بر درهم و دينار خود ، ترجيح دهد . ما درهم و دينار را بر برادرى كه هر دو ولايت امير مؤمنان عليه السلام را داريم ، ترجيح مى دهيم . فرمود : «نه ، شما مؤمن هستيد ؛ امّا ايمانتان كامل نمى شود ، مگر آن گاه كه قائمِ ما ظهور كند . در آن هنگام است كه خداوند ، خِردهاى شما را كامل مى گرداند و مؤمنانى تمام عيار خواهيد بود . اگر در روى زمين ، مؤمنان كاملى وجود نداشتند ، قطعا خداوند ، ما را به سوى خود مى برد و شما زمين و آسمان را نفى مى كرديد . آرى ، سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، در گوشه و كنار زمين ، مؤمنانى هستند كه همه دنيا در نظر آنان به بال پشه اى نمى ارزد . دنيا در چشم آنان ، چنان بى مقدار است كه اگر دنيا با همه آنچه در آن و بر روى زمين است ، زرِ سرخ مى شد و به گردن يكى از آنها آويخته مى گشت و سپس از گردنش مى افتاد ، احساس نمى كرد كه چه در گردنش بوده و چه از آن افتاده است . اينان ، پنهان (گم نام) زندگى مى كنند و از سرزمينى به سرزمينى مى كوچند . شكم هايشان از روزه دارى ، به پشتشان چسبيده و لب هايشان از تسبيح خدا خشكيده است و چشمانشان از گريه ، كم سو گشته و رخسارشان از شب خيزى ، به زردى گراييده است . اين است سيماى مؤمنان و مثالى كه خداوند در انجيل و در تورات و قرآن و زبور و كتاب هاى [آسمانى ]نخستين ، براى ايشان زده و در وصفشان فرموده است : «نشانه شان همين اثر سجود بر رخسارشان است . اين است داستانشان در تورات و داستانشان در انجيل» . مقصود ، زردىِ رخسار آنان بر اثر شب زنده دارى است . آنان اند كه به برادران ، در حال تنگ دستى و گشايش ، نيكى و كمك مى كنند و در زمان تنگ دستى ، آنان را بر خود مقدّم مى دارند . خداوند ، اين گونه آنان را وصف كرده و فرموده است : «آنان را بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خود ، نيازمند باشند ، و آنان كه از بخل خويش حفظ شوند ، به حقيقت ، خود ، رستگاران اند» . به خدا كه اينان كامياب و رستگار شدند ! چون مؤمنى را ببينند ، گرامى اش مى دارند و هر گاه منافقى را ببينند ، از او دورى مى گزينند . آن گاه كه شب فرا رسد ، زمين خدا را بستر و خاك را بالش مى گيرند ، و پيشانى هايشان را بر خاك مى نهند و ملتمسانه آزادىِ خويش از آتش دوزخ را از پروردگارشان مى خواهند و چون صبح شود ، در حالى با مردم در مى آميزند كه انگشت نما نباشند [و كسى آنان را به زهد و عبادت نشناسد] . از راه ها كناره مى گيرند و آب را مايه خوش بويى و پاكيزگىِ خويش قرار مى دهند . (1) جان هايشان در رنج است و بدن هايشان در تلاش ، و مردم از آنان در آسايش اند . در نزد مردمان ، بدترينِ مخلوقات اند ؛ ولى نزد خدا بهترينِ خلق اند . اگر سخن گويند ، كسى تصديقشان نمى كند و اگر خواستگارى كنند ، كسى به آنها زن نمى دهد . اگر در جمع باشند ، كسى نمى شناسدشان و اگر نباشند ، كسى جوياى آنان نمى شود . دل هايشان از خداوند ، ترسان و لرزان است و زبان هايشان زندانى و سينه هايشان صندوقچه راز خداست كه اگر براى آن ، اهلى بيابند ، به او باز مى گويند و اگر برايش اهلى نيابند ، بر زبان هايشان قفل ها مى زنند و كليدهاى آنها را پنهان مى سازند و بر دهان هاى خود بند مى نهند . سخت اند ، محكم اند ، سخت تر از كوه هايند و كمترين چيزى از آنان كنده نمى شود . خزانه دارانِ دانش و كان حكمت اند . پيرو پيامبران و خداباوران و گواهان [بر حقّانيت و يگانگىِ خداوند] و شايستگان اند . زيركانى هستند كه منافقان ، آنان را گنگ و كور و ابله مى پندارند ؛ امّا نه گنگ اند ، نه كور و نه ابله ؛ بلكه زيركانى زبان آور ، بردبار ، فرزانگانى پرهيزگار و نيكوكار و برگزيده خدايند كه ترس از خدا آنان را به سكوت كشانده است و از بيم خداوند و براى پوشيده داشتن راز اوست كه زبان هايشان فرو بسته شده است . وه كه چه شوقى است مرا به همنشينى و هم سخنى با آنان ! اى واى از نبودشان ! و چه اندوه زُداست همنشينى با آنان ! ايشان را بجوييد ؛ كه اگر يافتيدشان و از نور آنها پرتوى بر گرفتيد ، بى گمان ، ره يافته ايد و به بركت وجود آنان ، در دنيا و آخرت ، كامياب گشته ايد . اينان در ميان مردم ، از گوگرد سرخ هم كمياب ترند . زيورشان طول سكوت است و پنهان داشتن راز ، و نماز و زكات و حج و روزه و كمك كردن به برادران در وقت آسايش و تنگى . اين است زيورشان و مهر ورزيدنشان . خوشا به حال آنان! و فرجام نيك ، ايشان راست . ايشان ، وارثان پرديس اند و در آن ، جاويدان . جايگاه آنان در ميان بهشتيان ، چونان جايگاه پرديس در ميان ديگر باغ هاى بهشت است . در دوزخ ، ايشان را مى جويند ؛ امّا در بهشت شادان مى زيَند . اين ، سخن دوزخيان است كه : «چرا مردانى را كه ما آنان را از اشرار مى شمرديم ، نمى بينيم؟» . پس آنان (مؤمنان) در نظر اهل آتش ، جزو مردمانِ بد بوده اند . پس خداوند ، جايگاه ايشان را بالا مى برد ، تا جايى كه اهل دوزخ ، آنها را مى بينند و از ديدن آنها ، در آتش ، حسرت مى خورند و مى گويند : « «اى كاش باز گردانده شويم» و مانند ايشان باشيم ؛ زيرا آنها خوب بوده اند و ما خود ، بد بوده ايم!» و همين ، مايه حسرت و افسوس دوزخيان مى شود .
.
ص: 418
. .
ص: 419
. .
ص: 420
الإمام الصادق عليه السلام :أخَذَ اللّهُ ميثاقَ المُؤمِنِ عَلى أن لا تُصَدَّقَ مَقالَتُهُ ، ولا يَنتَصِفَ مِن عَدُوِّهِ (1) ، وما مِن مُؤمِنٍ يَشفي نَفسَهُ إلّا بِفَضيحَتِها ؛ لِأَنَّ كُلَّ مُؤمِنٍ مُلجَمٌ (2) . (3)
عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :إنَّما المُؤمِنونَ الَّذينَ يَخافونَ اللّهَ ويُشفِقونَ أن يُسلَبوا ما اُعطوا مَِن الهُدى ، فَإِذا ذَكَرُوا اللّهَ ونَعماءَهُ وَجِلوا وأشفَقوا . وإذا تُلِيَت عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم إيمانا مِمّا أظهَرَهُ مِن نَفاذِ قُدرَتِهِ ، وعَلى رَبِّهِم يَتَوَكَّلونَ. (4)
عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِمُؤمِنِ الطّاقِ _ :يَابنَ النُّعمانِ ، لا يَكونُ العَبدُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ سُنَنٍ : سُنَّةٌ مِنَ اللّهِ وسُنَّةٌ مِن رَسولِهِ ، وسُنَّةٌ مِنَ الإِمامِ . فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنَ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ فَهُوَ أن يَكونَ كَتوما لِلأَسرارِ ، يَقولُ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا» (5) . وأمَّا الَّتي مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ أن يُدارِيَ النّاسَ ويُعامِلَهُم بِالأَخلاقِ الحَنيفِيَّةِ ، وأمَّا الَّتي مِنَ الإِمامِ فَالصَّبرُ فِي البَأساءِ وَالضَّرّاءِ حَتّى يَأتِيَهُ اللّهُ بِالفَرَجِ. (6)
.
ص: 421
امام صادق عليه السلام :خداوند از مؤمن ، پيمان گرفته است كه [در دنيا] گفته اش تصديق نشود و از دشمنش انتقام نگيرد . هيچ مؤمنى [با انتقام از دشمن ، ]تسلّاى خاطر پيدا نمى كند (دلش خنك نمى شود) ، مگر اين كه رسوا مى شود ؛ زيرا هر مؤمنى لگام خورده است .
امام صادق عليه السلام_ در توصيه اش به عبد اللّه بن جُندَب _ :مؤمنان ، كسانى هستند كه از خدا بترسند و بيم آن داشته باشند كه هدايتى كه عطايشان شده است ، از آنان گرفته شود ، و هر گاه به ياد خدا و نعمت هاى او افتند ، بيمناك و نگران شوند و هر گاه آيات خدا بر ايشان خوانده شود ، از قدرت نمايىِ او ، بر ايمانشان افزوده شود ، و بر پروردگارشان توكّل كنند .
امام صادق عليه السلام_ در اندرزش به مؤمن طاق _ :اى پسر نعمان ! بنده مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از خداوند ، خصلتى از پيامبر او و خصلتى از امام . خصلتِ خداوندى ، اين است كه رازپوش باشد ، كه خداوند بلندنام [ در وصف خود] مى فرمايد : «داناى نهان است و هيچ كس را بر نهان خويش ، آگاه نمى سازد» . آن خصلت كه از پيامبر خداست ، اين است كه با مردم مدارا كند و با اخلاقِ دين راستين (اسلام) با آنان رفتار كند . آن خصلت كه از امام است ، شكيبايى ورزيدن در فقر و گرفتارى است ، تا آن كه خداوند در كار او گشايش آوَرد .
.
ص: 422
الإمام الرضا عليه السلام :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : سُنَّةٌ مِن رَبِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن نَبِيِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن وَلِيِّهِ . فَأَمَّا السُّنَّةُ مِن رَبِّهِ فَكِتمانُ سِرِّهِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (1) . وأمَّا السُّنَّةُ مِن نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله بِمُداراةِ النّاسِ ، فَقالَ : «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ» (2) وأمَّا السُّنَّةُ مِن وَلِيِّهِ فَالصَّبرُ فِي البَأساءِ وَالضَّرّاءِ. (3)
الإمام العسكري عليه السلام :المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى المُؤمِنِ وحُجَّةٌ عَلَى الكافِرِ . (4)
عنه عليه السلام :عَلاماتُ المُؤمِنينَ خَمسٌ : صَلاةُ الإِحدى وَالخَمسينَ ، وزِيارَةُ الأَربَعينَ ، وَالتَّخَتُّمُ فِي اليَمينِ ، وتَعفيرُ الجَبينِ ، وَالجَهرُ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (5)
.
ص: 423
امام رضا عليه السلام :مؤمن ، مؤمن نيست ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از پروردگارش ، خصلتى از پيامبر او ، و خصلتى از ولىّ او . خصلت پروردگارش ، اين است كه رازش را پوشيده بدارد . خداوند عز و جل [در وصف خود] مى فرمايد : «داناى نهان است و هيچ كس را بر نهان خويش آگاه نمى سازد ، مگر پيامبرى را كه خود بپسندد» . خصلت پيامبرش ، مدارا كردن با مردم است ؛ زيرا خداوند عز و جل پيامبرش را به مدارا با مردم فرمان داده و فرموده است : «گذشت پيشه كن و به نيكى فرمان ده» . خصلت ولىّ او ، شكيبايى در سختى و گرفتارى است .
امام عسكرى عليه السلام :مؤمن براى مؤمن ، بركت ، و بر كافر ، حجّت است .
امام عسكرى عليه السلام :نشانه هاى مؤمنان (شيعه دوازده امامى) ، پنج چيز است : خواندن پنجاه و يك ركعت نماز [در هر شبانه روز] ، (1) [خواندنِ ]زيارت اربعين ، انگشترى در دست راست كردن ، پيشانى بر خاك نهادن ، و بلند گفتنِ «بسم اللّه الرحمن الرحيم» [در نماز] .
.
ص: 424
الفصل التّاسع : مضار عدم الإيمان9 / 1عَدَمُ الانتِفاعِ بِالعَقلِالكتاب«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّالُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (1)
راجع : ابراهيم : 1 و 5
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ إلَيهِم أنبياءَهُ ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ. (2)
عنه عليه السلام :حَرامٌ عَلى كُلِّ عَقلٍ مَغلولٍ بِالشَّهوَةِ أن يَنتَفِعَ بِالحِكمَةِ. (3)
عنه عليه السلام :مَن غَلَبَ شَهوَتَهُ ظَهَرَ عَقلُهُ. (4)
راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 301(المعرفة / القسم الثاني / الفصل السادس : آفات العقل) .
.
ص: 425
فصل نهم: زيان هاى بى ايمانى9 / 1بهره مند نشدن از خردقرآن«خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند ؛ آنان را از تاريكى ها به روشنى مى بَرَد . و كسانى كه كافرند ، سَرپرست هايشان طاغوت هايند ؛ آنان را از روشنى به تاريكى ها مى برند . اينان دوزخى اند و در دوزخ ، جاويدان اند» .
ر . ك : ابراهيم : آيه 1 و 5 .
حديثامام على عليه السلام :[خداوند ،] فرستادگان خود را در ميان آنان بر انگيخت و پيامبرانش را پياپى ، به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند كه پيمان خود را _ كه در سرشت آنان نهاده است _ بگزارند و نعمتِ فراموشْ شده اش را به آنان يادآور شوند و با رساندن [پيام الهى] ، حجّت را بر آنان تمام كنند و گنجينه هاى خِردهايشان را بر شورانند .
امام على عليه السلام :بر هر خِرَدِ بسته به زنجيرِ شهوت ، حرام است كه از حكمت بهره مند شود .
امام على عليه السلام :هر كه بر خواهش نفس خويش چيره آيد ، خِردش آشكار مى شود .
ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 451 (معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل ششم : آسيب هاى خرد) .
.
ص: 426
9 / 2الحِرمانُ مِن هِدايَةِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِايَاتِ اللَّهِ لَا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (1)
«قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الْايَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ» . (2)
الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى الحَليمَ العَليمَ ، إنَّما غَضَبُهُ عَلى مَن لَم يَقبَل مِنهُ رِضاهُ ، وإنَّما يَمنَعُ مَن لَم يَقبَل مِنهُ عَطاهُ ، وإنَّما يُضِلُّ مَن لَم يَقبَل مِنهُ هُداهُ ... وكَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ فَسَبَقَت قَبلَ الغَضَبِ فَتَمَّت صِدقا وعَدلاً ، فَلَيسَ يَبتَدِئُ العِبادَ بِالغَضَبِ قَبلَ أن يُغضِبوهُ ، وذلِكَ مِن عِلمِ اليَقينِ وعِلمِ التَّقوى ، وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ، ووَلّاهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ . (3)
9 / 3الخَطَأُ فِي مَعرِفَةِ الحَقائِقِالكتاب«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (4)
«بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَ صُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» . (5)
.
ص: 427
9 / 2محروميت از راه نمايى خداقرآن«آنان كه به آيات خدا ايمان نمى آورند ، خداوند ، راه نمايى شان نمى كند و عذابى دردناك خواهند داشت» .
«بگو : بنگريد كه در آسمان ها و زمين ، چه چيز است ، و نشانه ها و هشدارها ، به مردمى كه ايمان نمى آورند ، سود نمى دهد» .
حديثامام باقر عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ بردبار و داناست . خشم او ، در حقيقت ، بر كسى است كه خشنودى اش را از او نپذيرد ، و تنها از كسى دريغ مى ورزد كه عطاى او را پذيرا نشود ، و فقط كسى را در بيراهه مى گذارد كه راه نمايىِ او را نپذيرد ... . او مِهر را بر خويشتن واجب ساخته و از اين رو ، مِهر او بر خشمش پيشى گرفته و به راستى و عدالت ، سرانجام يافته است . بنا بر اين ، تا بندگان ، او را به خشم نياورند ، او بر آنان به خشم نمى آغازد . اين [بينش] ، برخاسته از علمِ ناشى از يقين و دانشِ حاصل از تقواست . خداوند علم و شناخت كتاب [ آسمانى] را زمانى از هر امّتى گرفت كه آنان خود ، آن را به دور افكندند ، و زمانى دشمنشان را بر آنان حكمفرما ساخت كه آنان خود ، تن به حكومت او دادند .
9 / 3خطا در شناخت حقايققرآن«آيا كسى كه مرده بود و زنده اش ساختيم و براى او پرتوى نهاديم كه با آن در ميان مردم راه مى رود ، همانند كسى است كه حكايتش در تاريكى هاست و از آن بيرون نتواند رفتن ؟! كارهايى كه كافران مى كنند ، برايشان آراسته شده است» .
«بلكه آنان كه كافر شده اند ، نيرنگشان برايشان آراسته شده و از راه ، باز داشته شده اند . و هر كه خدا گم راهش كند ، هيچ راه نمايى نخواهد داشت» .
.
ص: 428
«وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ» . (1)
«وَ قَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُواْ لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَ الْاءِنسِ إِنَّهُمْ كَانُواْ خَاسِرِينَ » . (2)
«وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ » . (3)
«إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ » . (4)
الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :فَلَولا أنَّ الشَّيطانَ يَختَدِعُهُم عَن طاعَتِكَ ما عَصاكَ عاصٍ ، ولَولا أ نَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الباطِلَ في مِثالِ الحَقِّ ما ضَلَّ عَن طَريقِكَ ضالٌّ. (5)
الإمام الكاظم عليه السلام :ومَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلى مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبصِرُها ويَجِدُ حَقيقَتَها في قَلبِهِ . (6)
9 / 4وِلايَةُ الشَّيطانِالكتاب«يَابَنِى ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ» . (7)
.
ص: 429
«و اين چنين بود كه براى بسيارى از مشركان ، شريكانشان كشتن فرزندان آنان را آراستند تا سرانجام نابودشان كنند و آيينشان را بر آنان ديگر گونه بنمايانند . اگر خداى مى خواست ، چنين نمى كردند . پس آنان را با آنچه دروغ مى بندند ، وا گذار» .
«برايشان همنشينانى قرار داديم . پس حال و آينده را در چشمشان آراستند و سزاوارِ همان سخن شدند كه در باره [عذابِ] گروه هايى از جن و انسِ پيش از آنان بود . آنان از زيانكاران بودند» .
«او و مردمش را ديدم كه به جاى خدا ، خورشيد را سجده مى كنند ، و شيطان ، اعمالشان را در نظرشان آراست و از راه بازشان داشت . پس [به هدايت ،] راه نمى يابند» .
«آنان كه به آخرت ايمان نمى آورند ، اعمالشان را برايشان آراستيم . پس ايشان سرگشته اند» .
حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در نيايش خود _ :اگر نبود كه شيطان با فريب ، آنان را از فرمان بردارىِ تو باز مى دارد ، هيچ كس نافرمانىِ تو نمى كرد ، و اگر نبود كه او باطل را برايشان در قالب حق در مى آورد ، هيچ كس از راه تو به بيراهه نمى رفت .
امام كاظم عليه السلام :آن كه خدا را نشناخته است ، دلش با شناختى استوار _ كه آن را ببيند و حقيقتش را در دل خويش بيابد _ گره نمى خورد .
9 / 4سرپرستى شيطانقرآن«اى فرزندان آدم! زنهار كه شيطان شما را نفريبد ، چنان كه پدر و مادرِ شما را از بهشت بيرون برد . جامه شان را از تنشان مى كَند كه عورتشان را برايشان نمايان سازد . او و گروهش شما را مى بينند ، از جايى كه شما نمى بينيدشان . ما شيطان ها را سرپرست كسانى قرار داده ايم كه ايمان نمى آورند» .
.
ص: 430
«فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُواْ الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» . (1)
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» . (2)
راجع : النساء : 118 و 119 ، النحل : 63.
الحديثالإمامُ عليٌّ عليه السلام_ في ذَمِّ أتباعِ الشَّيطانِ _ :اِتَّخَذُوا الشَّيطانَ لِأَمرِهِم مِلاكا ، وَاتَّخَذَهُم لَهُ أشراكا ، فَباضَ وفَرَّخَ في صُدورِهِم ، ودَبَّ ودَرَجَ في حُجورِهم ، فَنَظَرَ بِأَعيُنِهِم ، ونَطَقَ بِأَلسِنَتِهِم ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ ، وزَيَّنَ لَهُمُ الخَطَلَ ، فِعلَ مَن قَد شَرِكَهُ الشَّيطانُ في سُلطانِهِ ، ونَطَقَ بِالباطِلِ عَلى لِسانِهِ ! (3)
عنه عليه السلام :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ. (4)
.
ص: 431
«گروهى را راه نموده است و گروهى سزامند گم راهى شدند . آنان شياطين را به جاى خدا ، سرپرست خود گرفته اند ؛ ولى مى پندارند كه ره يافته اند» .
«همانا او (شيطان) بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكّل مى كنند ، سلطه اى ندارد . تسلّط او ، تنها بر كسانى است كه او را سرپرست خود مى گيرند و [نيز] بر آنان كه به او (خدا) شرك مى ورزند» .
ر . ك : نساء : آيه 118 _ 119 ، نحل : آيه 63 .
حديثامام على عليه السلام_ در نكوهش پيروان شيطان _ :شيطان را اساس كار خود قرار دادند . شيطان هم آنان را همدست خويش ساخت . پس در سينه هايشان تخم گذاشت و جوجه بر آورد ، در دامن هاى آنان نشو و نما يافت ، با چشمانِ آنان نگاه كرد ، با زبان هايشان سخن گفت ، آنان را دچار لغزش كرد ، و خطا را در نظرشان زيبا نمود ، همانند كسى كه شيطان در قدرت او شريك گردد و از زبان او ، سخن باطل راند .
امام على عليه السلام :پس خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق بر انگيخت تا بندگانِ او را از پرستش بتان ، به پرستش او و از طاعت شيطان ، به طاعت او در آورد ، به وسيله قرآنى كه روشن و استوارش بداشت تا بندگان ، پروردگار خود را كه نمى شناختند ، بشناسند و به او كه انكارش مى كردند ، اقرار كنند ، و او را كه نفى مى كردند ، اثبات كنند .
.
ص: 432
9 / 5وِلايَةُ الطّاغوتِالكتاب«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (1)
الحديثالإمام الجواد عليه السلام :بِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً وِلايَةُ النّاسِ بَعدَ وِلايَةِ اللّهِ ، وثَوابُ النّاسِ بَعدَ ثَوابِ اللّهِ . (2)
9 / 6الأَرجاسُ الباطِنِيَّةُالكتاب«فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاءِسْلَامِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ». (3)
«وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ» . (4)
راجع : الأعراف : 71 .
.
ص: 433
9 / 5سرپرستى طاغوتقرآن«خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند ؛ آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى مى برد . و آنان كه كافر شده اند ، سرپرستانشان طاغوت هايند ؛ آنان را از روشنى به سوى تاريكى ها مى برند . اينان دوزخى اند و در دوزخ ، جاويدان اند» .
حديثامام جواد عليه السلام :چه بد جاىْ گزين كرده اند ستمگران ، كه ولايت (سرپرستى) مردم را به جاى ولايت خداوند گزيده اند و پاداش مردم را به جاى پاداش خداوند .
9 / 6پليدى هاى درونىقرآن«پس كسى را كه خدا بخواهد ره نمونش شود ، دلش را به پذيرش اسلام مى گشايد ، و هر كه را بخواهد گم راه كند ، دلش را سخت تنگ مى گرداند ، چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود . اين گونه ، خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند ، قرار مى دهد» .
«و هر گاه سوره اى نازل شود ، در ميان آنان كسى هست كه مى گويد : «اين [سوره] ، ايمان كدام يك از شما را افزود ؟!» ؛ امّا كسانى كه ايمان آورده اند ، بر ايمانشان مى افزايد و شادمانى مى كنند ؛ امّا كسانى كه در دل هايشان بيمارى است ، پليدى اى بر پليدى شان مى افزايد و در حال كفر ، در مى گذرند» .
ر . ك : اعراف : آيه 71 .
.
ص: 434
الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ » _ :هُوَ الشَّكُّ . (1)
الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ» _ :شَكّا إِلى شَكِّهِم . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا ، نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً مِن نورٍ وفَتَحَ مَسامِعَ قَلبِهِ ووَكَّلَ بِهِ مَلَكا يُسَدِّدُهُ ، وإذا أرادَ بِعَبدٍ سوءا نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً سَوداءَ وسَدَّ مَسامِعَ قَلبِهِ ووَكَّلَ بِهِ شَيطانا يُضِلُّهُ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : « فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاءِسْلَامِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَاءِ » . (3)
9 / 7ضَنكُ المَعيشَةِالكتاب«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَ لِكَ الْيَوْمَ تُنسَى * وَ كَذَلِكَ نَجْزِى مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِن بِايَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُ الْاخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى» . (4)
.
ص: 435
حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ : «اين گونه ، خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند ، قرار مى دهد» _ :[مقصود از «پليدى» ]شك است .
امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ : «امّا كسانى كه در دل هايشان بيمارى است ، پليدى اى بر پليدى شان مى افزايد» _ :يعنى شكّى بر شكّشان .
امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هر گاه خوبىِ بنده اى را بخواهد ، لكّه اى از نور در دلش پديد مى آورد و گوش هاى دلش را باز مى كند و فرشته اى را بر او مى گمارد كه راه نمايى اش كند ، و هر گاه بدىِ بنده اى را بخواهد ، لكّه اى سياه در دلش پديد مى آورد و گوش هاى دلش را مى بندد و شيطانى را بر او مى گمارد كه گم راهش سازد [چنان كه فرمود] : «پس هر كه خدا بخواهد ره نمونش شود ، سينه اش را براى پذيرش اسلام مى گشايد ، و هر كه را بخواهد گم راه سازد ، سينه اش را سخت تنگ مى گرداند ، چنان كه گويى به سختى در آسمان بالا مى رود» .
9 / 7سختى زندگىقرآن«و هر كه از ياد من روى گرداند ، زندگىِ سختى دارد و روز قيامت ، نابينا محشورش مى كنيم . گويد : «اى پروردگار من ! چرا نابينا محشورم كردى ، با آن كه [در دنيا] بينا بوده ام ؟ مى فرمايد : «همان گونه كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آنها را به فراموشى سپردى ، امروز همان گونه ، فراموش مى شوى» . و اين گونه ، هر كه را به افراط گراييده و به نشانه هاى پروردگارش نگرويده است ، سزا مى دهيم ، و قطعا عذاب آخرت ، سخت تر و پايدارتر است» .
.
ص: 436
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (1)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِه إلى أهلِ مِصرَ ومُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ لَمّا وَلّاهُ عَلَيها _ :يا عِبادَ اللّهِ ، ما بَعدَ المَوتِ لِمَن لَم يُغفَر لَهُ أَشَدُّ مِنَ المَوتِ؛ القَبرُ ، فَاحذَروا ضيقَهُ وضَنكَهُ وظُلمَتَهُ وغُربَتَهُ . . . وإنَّ المَعيشَةَ الضَّنكَ الَّتي حَذَّرَ اللّهُ مِنها عَدُوَّهُ، عَذابُ القَبرِ. (2)
راجع : التنمية الاقتصادية في الكتاب والسنّة : (القسم الأوّل / الفصل الثالث : التخلّف الاقتصادي) .
9 / 8خُسرانُ النَّفسِ«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ » . (3)
9 / 9نَدامَةُ يَومِ القيامَةِ«وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَا يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ * وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْئوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ * وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِايَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» . (4)
.
ص: 437
«و اگر اهل شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند ، بركت هايى را از آسمان و زمين بر ايشان مى گشاديم ؛ امّا تكذيب كردند و ما به سبب آنچه دستاورد خودشان بود ، آنان را مؤاخذه كرديم» .
حديثامام على عليه السلام_ از نوشته ايشان به اهالى مصر و به محمّد بن ابى بكر ، هنگامى كه او را بر مصر گماشت _ :اى بندگان خدا ! آنچه پس از مرگ است ، براى كسى كه آمرزيده نشده ، سخت تر از خود مرگ است ؛ قبر [را مى گويم] . پس بترسيد از تنگى و سختى و تاريكى و تنهايىِ آن ... . زندگىِ سختى كه خداوند ، دشمن خود را از آن بر حذر داشته ، همان عذاب قبر است .
ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 1 ص 91 (بخش يكم / فصل سوم : واپس ماندگى اقتصادى) .
9 / 8باختن«سوگند به عصر[_ِ غلبه حق بر باطل ] ، كه واقعاً انسان در [حال] زيان است ، مگر كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند» .
9 / 9پشيمانىِ روز رستاخيز«در ميان ايشان ، كسانى هستند كه به [سخن] تو گوش فرا مى دهند و بر دل هاشان پرده افكنده ايم تا در نيابندش و گوش هاشان را سنگين داشته ايم . اگر هر نشانه اى را ببينند ، بِدان نمى گروند ، تا آن گاه كه به ستيز ، نزد تو آيند . آنان كه كافرند ، مى گويند : «اين ، چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست» . آنان از او باز مى دارند و از او دورى مى جويند ؛ ولى جز خود را نابود نمى كنند و خود نمى دانند . اگر ببينى آن گاه كه بر آتش ، نگاهشان داشته اند و مى گويند : كاش باز گردانده شويم و آيات خدا را دروغ نشمريم و از مؤمنان باشيم !» .
.
ص: 438
9 / 10نار جهنّمالكتاب«وَ مَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا» . (1)
«يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَ_فِرِينَ » . (2)
«وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّى وَلَا تَفْتِنِّى أَلَا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَافِرِينَ » . (3)
«لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى * الَّذِى كَذَّبَ وَ تَوَلَّى » . (4)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يُعَذِّبُ مِن عِبادِهِ إلَا المارِدَ المُتَمَرِّدَ الَّذي يَتَمَرَّدُ عَلَى اللّهِ وأب_ى أن يَقولَ : لا إل_هَ إلَا اللّهُ. (5)
عنه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ بَشيرا ، لا يُعَذِّبُ اللّهُ بِالنّارِ مُوَحِّ_دا أبَ_دا. (6)
الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :أقسَمتَ أن تَملَأَها مِنَ الكافِرينَ ، مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وأن تُخَلِّدَ فيهَا المُعانِدينَ. (7)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى حَرَّمَ أجْسادَ المُوحِّدينَ عَلى النّارِ. (8)
.
ص: 439
9 / 10آتش دوزخقرآن«و آنان كه به خدا و فرستاده اش ايمان نياورند ، پس ما براى كافران ، آتشى افروخته آماده كرده ايم» .
«در عذاب از تو شتاب مى خواهند ، حال آن كه دوزخ ، كافران را در ميان گرفته است» .
«و در ميان ايشان ، كسى هست كه مى گويد : «مرا اجازه بده و گرفتارم مكن» . هان! خود در گرفتارى افتاده اند و به راستى كه دوزخ ، كافران را در ميان گرفته است» .
«و در آن (دوزخ) نمى افتد ، مگر آن تيره بخت تر ؛ آن كه [آياتِ خدا را] دروغ انگاشت و پشت كرد» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، كسى از بندگانش را عذاب نمى كند ، مگر نافرمانِ سركش در برابر خدا را كه حاضر نيست بگويد : «معبودى جز خداى يكتا نيست» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه مرا به حقّ ، نويدبخش بر انگيخت ، خداوند هرگز هيچ يكتاپرستى را با آتش ، عذاب نمى كند .
امام على عليه السلام_ در دعا _ :تو سوگند ياد كرده اى كه دوزخ را از جنّيان و آدميان ، هر دو ، پُر كنى و خيره سران را در آن ، جاويدان سازى .
امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ پيكرهاى يكتاپرستان را بر آتش ، حرام ساخته است .
.
ص: 440
الإمام الكاظم عليه السلام :لا يُخلِّدُ اللّهُ في النّارِ إِلَا أَهلَ الكُفرِ والجُحودِ وأَهلَ الضَّلالِ والشِّركِ ، وَمَنِ اجْتَنبَ الكبائِرَ مِنَ المُؤمِنينَ لَم يُسأَل عَنِ الصَّغائرِ. (1)
.
ص: 441
امام كاظم عليه السلام :خداوند در آتش دوزخ ، جاويدان نمى گردانَد ، مگر كافران و مُنكِران [حق] و گم راهان و مشركان را . هر مؤمنى كه از گناهان بزرگ دورى كند ، براى گناهان كوچك بازخواست نخواهد شد .
.
ص: 442
. .
ص: 443
24 . اُنسدرآمدفصل يكم : اُنس با خدافصل دوم : اُنس با مردمفصل سوم : آنچه شايسته اُنس گرفتن استفصل چهارم : آنچه شايسته اُنس گرفتن نيست
.
ص: 444
درآمداُنس ، در لغتواژه «اُنس» در لغت ، ضدّ «نُفور (گريز)» و به معناى «آرام يافتن به چيزى» و «خو گرفتن» و «دل بستگى» به آن است . راغب اصفهانى در تبيين معناى «اُنس» مى گويد : الاُنسُ خِلافُ النُّفورِ . (1) اُنس (آرام يافتن با چيزى) ، خلاف نُفور (رميدن) است . همچنين ابن فارس ، اين واژه را چنين ريشه يابى مى نمايد : الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ ... وَ الاُنسُ : اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ . (2) همزه و نون و سين ، يك ريشه معنايى دارد و آن ، آشكار شدن چيزى است ، و هر چيزى كه خلاف طريقه توحّش باشد ... . اُنس، خو گرفتن انسان با چيزى است ، زمانى كه از آن ، وحشت نداشته باشد . بر اين پايه ، چون خو گرفتن و دل بستگى و الفت يافتن نسبت به چيزى (بر خلاف نفرت و وحشت از آن) ، موجب نزديكى و نمايان شدن آن مى گردد ، «اُنس» ناميده مى شود .
.
ص: 445
اُنس ، در قرآن و حديثدر قرآن ، كلمه «اُنس» به كار نرفته است ؛ ليكن از مشتقّات آن استفاده شده است ، مانند : «آنَستُم» در آيه : «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ؛ (1) اگر آنان را رشيد يافتيد، اموالشان را به خودشان بسپاريد» كه به معناى محسوس شدن و معلوم گرديدن است و مقصود ، اين است كه هنگامى كه آثار رشد فكرى در ايتام برايتان محسوس و نمايان گرديد ، اموالشان را در اختيارشان قرار دهيد . و «تستأنسوا» در آيه : «لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُواْ» (2) كه به معناى انجام دادن كارى كه موجب اُنس و آشنايى است ، استعمال شده است و مقصود ، آن است كه سرزده وارد خانه ديگران نشويد . امّا در احاديث اسلامى ، كلمه «اُنس» و مشتقّات آن ، فراوان به كار رفته و ره نمودهاى بسيار ارزنده و آموزنده اى در مورد آنچه شايسته اُنس و دل بستگى است و آنچه شايسته دل بستگى نيست ، ارائه شده است ؛ امّا پيش از ملاحظه متن اين ره نمودها ، توجّه به اين نكات ، نيكوست :
1 . نياز انسان به اُنسنخستين نكته قابل تأمّل ، اين است كه نياز نداشتن به اُنس و اَنيس ، ويژه خداوند متعال است ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است : سُبحانَ مَن لا يَستَأنِسُ بِشَى ءٍ أبقاهُ ، وَ لا يَستَوحِشُ مِن شَى ءٍ أفناهُ . (3) منزّه است خدايى كه با چيزى كه ايجادش كرده است ، اُنس نمى گيرد و از [ فقدان ]چيزى كه نابودش مى سازد ، احساس وحشت [و تنهايى] نمى كند ! انسان ، از ريشه «اُنس» است و در زندگى ، نيازمند اُنس با ديگران است و به
.
ص: 446
همين دليل است كه «اُنس» هم مانند «اُلفت» ، (1) از سپاهيان خِرد شمرده مى شود و انسان براى رسيدن به زندگى مطلوب ، بايد از اين ويژگىِ فطرى استفاده نمايد .
2 . جهت دهىِ اُنس به سمت امور پايداربى ترديد ، فرجام اُنس و دل بستگى به چيزهاى ناپايدار ، جدايى و وحشت است ، و هر چه اُنسْ شديدتر باشد ، جدايى هم وحشتناك تر و اندوه ناك تر خواهد بود ، چنان كه از سليمان عليه السلام نقل شده است : آنَسُ شَى ءٍ الرّوحُ تَكونُ فِى الجَسَدِ وَ أوحَشُ شَى ءٍ الجَسَدُ تُنزَعُ مِنهُ الرّوحُ . (2) مأنوس ترين چيز، روح در درون تن است و وحشتناك ترين چيز، تنى است كه روح از آن كنده مى شود . بر اين اساس ، احاديث اسلامى ، دل بستگى هاى ناپايدار انسان را به گونه اى جهت مى دهند و هدايت مى نمايند كه ضمن تأمين نيازهاى مادّى و موقّت ، جدايى از آنها خطرناك نباشد .
3 . ارزشمندترين اُنسبهترين و پايدارترين دوستى كه انسان مى تواند با او اُنس بگيرد و به او دل بستگى پيدا كند ، خداوند متعال است ، چنان كه از پيامبر خدا روايت شده است كه مى فرمايد : لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ . (3) كسى كه خداوند، مونس اوست، احساس [تنهايى و] ترس نمى كند .
.
ص: 447
اين سخن ، بدان معناست كه اُنس حقيقى با خداوند متعال ، آرامش مطلق را به همراه دارد و كسى كه با آفريدگار خود حقيقتا مأنوس باشد ، هيچ گاه در زندگى دچار دلهره و وحشت نمى گردد .
4 . ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام براى اُنس يافتن با خدابا توجّه به اهمّيت اُنس با خدا و نقشى كه در سازندگى و تأمين آسايش انسان دارد ، در احاديث اهل بيت عليهم السلام سه ره نمود مهم براى مأنوس شدن با خدا و دل بستگى به او ارائه شده است : اوّل . ياد خدا كردن ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ . (1) يادِ خدا ، كليد اُنس است . بنا بر اين ، انسان ، هر چه بيشتر از اين كليد گنج دل بستگى به خدا استفاده كند ، اُنس او با حضرت حق ، بيشتر مى گردد و به آرامش بيشترى دست مى يابد ، چنان كه قرآن ، تأكيد مى فرمايد : «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . (2) بدانيد كه با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرند» . دوم . پرهيز از مصاحبت با اهل غفلت ، كه آفت ذكر و اُنس با خداست . بدين جهت ، كسى كه مى خواهد با خدا مأنوس باشد ، بايد از معاشرت با انسان هاى غافل ، جدّا اجتناب كند ؛ چرا كه انس با خدا ، با الفت با انسان هاى غافل ، در تضاد است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :
.
ص: 448
كَيفَ يَأنِسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟! (1) چگونه با خدا مأنوس شود كسى كه از خلق نمى رمد ؟! بى ترديد ، مقصود از «خَلق» در اين حديث و احاديث مشابه ، ذاكران (ياد كنندگان خدا) نيستند ؛ زيرا معاشرت با اهل ذكر ، خود ، عاملى مستقل براى ياد خدا كردن و اُنس گرفتن با اوست ؛ (2) بلكه مقصود ، اجتناب از معاشرت با مردم غافل است . سوم . استمداد از خداوند متعال . اهل بيت عليهم السلام خود ، مكرّر از خدا اين تقاضا را داشته اند كه «اللّهُمَّ اجعَلنا ... آنِسينَ بِكَ» (3) يا «آنِسنى بِكَ يا كَريمُ» (4) يا «و اجعل اُنسى بِكَ» . (5) نيز در دعايى كه در صحيفه سجاديّه از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده ، امام عليه السلام وحشت از انسان هاى بد و غافل و نيز انس با خدا و اوليايش را يك جا از خداوند متعال مى خواهد و مى فرمايد : وَ ألبِس قَلبِىَ الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ وَ هَب لِىَ الاُنسَ بِكَ وَ بِأَولِيائِكَ وَ أهلِ طاعَتِكَ . (6) جامه گريز از بدان خَلقت را بر قلب من بپوشان و اُنس به خودت و اوليا و اهل طاعتت را به من عطا فرما .
5 . انس گرفتن با مردمان شايستهاُنس گرفتن با انسان هاى شايسته ، به دليل نقش آن در سازندگى مادّى و معنوى
.
ص: 449
جامعه ، مورد تأكيد احاديث اسلامى است و «اولياى خدا» و «فرمانبَران او» و «اهل ايمان» و «خردمندان» و «دوستان نيك سيرت» و «اهل مدارا» ، به عنوان شمارى از مصاديق انسان هاى شايسته اُنس گرفتن ، معرّفى شده اند .
6 . عوامل و آفات اُنسدر احاديث اسلامى ، «حُسن خُلق» و «حُسن معاشرت» و «نرم خويى» و «نيكى» و «استمداد از خداوند متعال» ، عوامل اُنس شمرده شده اند و در مقابل ، از «بداخلاقى» به عنوان آفت اُنس ، ياد شده است . گفتنى است كه اسباب و آفات اُنس ، در مواردى كه به آنها اشاره شد ، منحصر نيستند ؛ بلكه همه آنچه در احاديث اسلامى به عنوان عامل دوستى و اُلفتْ مطرح شده اند ، عامل اُنس نيز محسوب مى شوند و همه آنچه آفت دوستى و الفت شمرده شده ، آفت انس نيز هستند . (1)
7 . اُنس هاى نيكو و نكوهيدهافزون بر توصيه به اُنس داشتن با انسان هاى شايسته ، در احاديث اسلامى ، مأنوس شدن با همه ارزش هاى اخلاقى و عملى (مانند اُنس گرفتن با : قرآن ، كتاب ، علم ، حق ، تقوا ، ياد نعمت هاى الهى ، ياد آخرت) و نيز اُنس گرفتن با آنچه افراد جاهل از آن وحشت دارند ، مورد تأكيد قرار گرفته است . در مقابل ، اُنس يافتن با افراد جاهل و ناشايسته و دل بستگى به انواع ضدّ ارزش هاى اخلاقى و عملى (مانند : دل بستگى به هوس هاى نامشروع و دل بستگى به دنيا) ، از نظر اسلام ، نكوهيده است .
.
ص: 450
الفصل الأوّل : الاُنس باللّه1 / 1الحَثُّ عَلَى الاُنسِ بِاللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَوتِ واعِظا ، وبِالعَقلِ دَليلاً ، وبِالتَّقوى زادا ، وبِالعِبادَةِ شُغُلاً ، وبِاللّهِ مُؤنِسا وبِالقُرآنِ بَيانا . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ ، ولا يَذِلُّ مَن كانَ اللّهُ أعَزَّهُ ، ولا يَفتَقِرُ مَن كانَ بِاللّهِ غَناؤُهُ ، فَمَنِ استَأنَسَ بِاللّهِ آنَسَهُ اللّهُ بِغَيرِ أنيسٍ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :يا أنيسَ الذّاكِرينَ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :يا أنيسَ مَن لا أنيسَ لَهُ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ يَلجَأُ فيهِ إلَى اللّهِ لِيَهدِيَهُ إلَى الرَّشادِ _ :اللّهُمَّ إنَّكَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ ، وأحضَرُهُم بِالكِفايَةِ لِلمُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ ، تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم ، وتَطَّلِعُ عَلَيهِم في ضَمائِرِهِم ، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم . فَأَسرارُهُم لَكَ مَكشوفَةٌ ، وقُلوبُهُم إلَيكَ مَلهوفَةٌ . إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِكرُكَ ، وإن صُبَّت عَلَيهِمُ المَصائِبُ لَجَؤوا إلَى الاِستِجارَةِ بِكَ ، عِلما بِأَنَّ أزِمَّةَ (5) الاُمورِ بِيَدِكَ ، ومَصادِرَها عَن قَضائِكَ . (6)
.
ص: 451
فصل يكم : اُنس با خدا1 / 1تشويق به اُنس با خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين پندآموز ، مرگ است و بهترين راه نما ، خِرد ، و بهترين ره توشه پرهيزگارى ، و بهترين سرگرمى ، عبادت و بهترين همدم ، خدا و بهترين سخن ، قرآن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه خدا همدم اوست ، هرگز احساس تنهايى نمى كند ، و كسى كه خدا او را عزّت بخشيده است ، هيچ گاه خوار نمى شود ، و كسى كه توانگرى اش از جانب خداست ، هيچ گاه نيازمند نمى شود . پس كسى كه با خدا انس گيرد ، خداوند [خود] ، انيس او مى شود ، بى هيچ انيسى [ديگر] .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى همدم ياد كنندگان !
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى همدم آن كه همدمى ندارد !
امام على عليه السلام_ در دعايى كه در آن براى راه نمايى شدن ، دست به دامن خدا مى شود _ :بار خدايا ! تو براى دوستانت همدم تر از هر همدمى ، و براى كمك به آنان كه بر تو توكّل مى كنند ، آماده ترينى ، و بر نهان هايشان گواهى ، و از درون هايشان آگاهى ، و اندازه بينش ها [و افكارشان] را مى دانى . پس ، رازهايشان بر تو هويداست و دل هايشان به تو شيداست . اگر تنهايى ، دل تنگشان كند ، ياد تو انيس آنان مى شود ، و اگر گرفتارى ها بر آنان فرو ريزد ، به تو پناه مى آورند؛ چرا كه مى دانند زمام كارها همه در دست تو و خاستگاه آنها قضاى توست .
.
ص: 452
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :المُؤمِنُ يَكونُ صادِقا فِي الدُّنيا ، واعِيَ القَلبِ ، حافِظَ الحُدودِ. (1) .. وَاللَّيلُ وَالنَّهارُ رَأسُ مالِهِ ، وَالجَنَّةُ مَأواهُ ، وَالقُرآنُ حَديثُهُ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله شَفيعُهُ ، وَاللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ مُؤنِسُهُ . (2)
عنه عليه السلام :اِختَرتُ مِنَ التَّوراةِ اثنَتَي عَشرَةَ (3) آيَةً ، فَنَقَلتُها إلَى العَرَبِيَّةِ وأنَا أنظُرُ إلَيها في كُلِّ يَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ : ... الثّالِثَةُ : يَابنَ آدَمَ لا تَأنَس بِأَحَدٍ ما وَجَدتَني ، فَمَتى أرَدتَني وَجَدتَني بارّا (4) قَريبا . (5)
عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ _ :كُن للّهِِ مُطيعا ، وبِذِكرِهِ آنِسا ، وتَمَثَّل في حالِ تَوَلّيكَ عَنهُ إقبالَهُ عَلَيكَ ، يَدعوكَ إلى عَفوِهِ ويَتَغَمَّدُكَ بِفَضلِهِ وأنتَ مُتَوَلٍّ إلى غَيرِهِ . (6)
.
ص: 453
امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :مؤمن در دنيا اهل صداقت است ، دل آگاه است ، حدود [الهى] را پاس مى دارد ، ... شب و روز ، سرمايه اوست و بهشت ، منزلگاهش و قرآن ، سخنش و محمّد صلى الله عليه و آله ، شفيعش و خداوند _ كه يادش بشكوه باد _ ، همدمش .
امام على عليه السلام :از تورات ، دوازده آيه برگزيدم و آنها را به زبان عربى برگرداندم ، و روزى سه بار در آنها مى نگرم : « ... سوم . اى پسر آدم ! تا مرا دارى ، با هيچ كس همدم مشو ؛ زيرا هر گاه مرا بخواهى ، مهربان و نزديكم مى يابى» .
امام على عليه السلام_ در گفتارى از ايشان _ :خداى را فرمان بردار و با ياد او دمخور باش ، و آن گاه كه از او روى گردانده اى ، رويكرد او را به خود ، تصوّر كن : او تو را به بخشايش خويش مى خواند و در فضل خود فرو مى پوشاند و تو به غير او رو مى كنى .
.
ص: 454
عنه عليه السلام :إذا رَأَيتَ اللّهَ سُبحانَهُ يُؤنِسُكَ بِذِكرِهِ فَقَد أحَبَّكَ ؛ إذا رَأَيتَ اللّهَ يُؤنِسُكَ بِخَلقِهِ ويوحِشُكَ مِن ذِكرِهِ فَقَد أبغَضَكَ . (1)
عنه عليه السلام_ في دٌعاءٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ إلَيكَ حَنَّت قُلوبُ المُخبِتينَ (2) ، وبِكَ أنِسَت عُقولُ العاقِلينَ . (3)
عنه عليه السلام :إلهي ، ما أضيَقَ الطَّريقَ عَلى مَن لَم تَكُن دَليلَهُ ، وأوحَشَ المَسلَكَ عَلى مَن لَم تَكُن أنيسَهُ . (4)
الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _ :يا مَن أذاقَ أحِبّاءَهُ حَلاوَةَ المُؤانَسَةِ . (5)
عنه عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _ :أنتَ الَّذي أزَلتَ الأَغيارَ عَن قُلوبِ أحِبّائِكَ حَتّى لَم يُحِبّوا سِواكَ ولَم يَلجَؤوا إلى غَيرِكَ ، أنتَ المونِسُ لَهُم حَيثُ أوحَشَتهُمُ العَوالِمُ . (6)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ ، وألبَسَ الخاطِئينَ (7) ثَوبَ مُوالاتِهِ . (8)
.
ص: 455
امام على عليه السلام :هر گاه ديدى كه خداى سبحان ، تو را با ياد خويش همدم ساخته ، بى گمان ، تو را دوست داشته است و هر گاه ديدى تو را با خلق خويش همدم ساخته و از ياد خودش بيگانه ساخته ، بى گمان ، تو را دشمن مى دارد .
امام على عليه السلام_ در دعايى از ايشان _ :بار خدايا ! دل هاى دلارامان ، شيفته توست و خِردهاى خردمندان ، همدم تو .
امام على عليه السلام :معبود من ! چه تنگ است راه بر كسى كه تو راه نمايش نباشى ، و چه دلگير است مسير براى كسى كه تو همدم او نباشى !
امام حسين عليه السلام_ در دعاى عرفه منسوب به ايشان _ :اى آن كه شيرينى همدمى را به دوستانش چشانيد !
امام حسين عليه السلام_ در دعاى عرفه منسوب به ايشان _ :تو آنى كه اغيار را از دل هاى عاشقانت برون بردى تا جز تو را دوست ندارند و به غير تو پناه نياورند . آن گاه كه در همه دنيا احساس تنهايى كنند ، تو مونس آنانى .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :اى آن كه عارفان را به لذّت مناجاتش خو داده و جامه دوستى اش را بر گنهكاران ، پوشانده است !
.
ص: 456
عنه عليه السلام_ في دُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ _ :إلهي ... اِرحَم في هذِهِ الدُّنيا غُربَتي ، وعِندَ المَوتِ كُربَتي ... حَتّى لا أستَأنِسَ بِغَيرِكَ ، يا سَيِّدي إن وَكَلتَني (1) إلى نَفسي هَلَكتُ . (2)
عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الخَمسَ عَشرَةَ _ :إلهي مَن ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً ، ومَن ذَا الَّذي أنِسَ بِقُربِكَ فَابتَغى عَنكَ حِوَلاً (3) ، إلهي فَاجعَلنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ ووِلايَتِكَ . (4)
عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الخَمسَ عَشرَةَ _ :إلهي ... أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيرِ ذِكرِكَ ، ومِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ ، ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ ، ومِن كُلِّ شُغُلٍ بِغَيرِ طاعَتِكَ . (5)
عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ ... آنَستَ نُفوسَهُم بِمَعرِفَتِكَ . (6)
عنه عليه السلام_ مِمّا كانَ يَدعو بِهِ في بَعضِ نَوافِلِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ أنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَوِدّائِكَ. (7) .. إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ . (8)
الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ _ :اللّهُمَّ ... وأنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ ، وأحرى بِكِفايَةِ المُتَوَكِّلِ عَلَيكَ ، وأولى بِنَصرِ الواثِقِ بِكَ ، وأحَقُّ بِرِعايَةِ المُنقَطِعِ إلَيكَ ، سِرّي لَكَ مَكشوفٌ وأنَا إلَيكَ مَلهوفٌ ، وأنَا عاجِزٌ وأنتَ قَديرٌ ، وأنَا صَغيرٌ وأنتَ كَبيرٌ ، وأنَا ضَعيفٌ وأنتَ قَوِيٌّ ، وأنَا فَقيرٌ وأنتَ غَنِيٌّ ، إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ . (9)
.
ص: 457
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ابو حمزه ثمالى _ :معبود من ! ... در اين دنيا بر غربت من و در هنگام مرگ ، بر اندوه من رحم آور ... تا با غير تو اُنس نگيرم . آقاى من ! اگر مرا به خويشتن وا گذارى ، تباه مى شوم .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات هاى پانزده گانه _ :معبود من ! كيست كه شيرينى محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو گزيد؟ ! و كيست كه به مقام قرب تو اُنس گرفت و جايى ديگر جُست؟ ! معبود من ! پس مرا از كسانى قرار ده كه آنان را براى قرب و دوستى خودت برگزيدى .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات هاى پانزده گانه _ :معبود من ! ... از هر لذّتى به غير ياد تو ، و از هر آرامشى به غير اُنس با تو ، و از هر شادى اى به غير قُرب تو ، و از هر سرگرمى اى به غير طاعت تو ، از تو آمرزش مى خواهم .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :بار خدايا ! مرا از كسانى قرار ده كه ... جان هايشان را به شناخت خود ، مأنوس گردانيده اى.
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعايى كه در برخى نافله هاى روز جمعه مى خواند _ :بار خدايا ! تو براى دوستانت ، همدم ترينِ همدمانى . ... هر گاه هراسِ غربت ، مرا فرا گيرد ، يادِ تو ، مونس من مى شود .
امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان در صبحگاهان _ :بار خدايا! ... تو براى دوستانت همدم ترينِ همدمانى ، و براى كارسازىِ آن كه بر تو توكّل مى كند ، سزاوارترينى ، و براى يارى دادن به آن كه بر تو تكيه مى كند ، بهترينى و براى حمايت از آن كه به تو رو مى آورد ، برحق ترينى . راز من بر تو هويداست و من به تو مشتاقم . من ناتوانم و تو توانايى . من كوچكم و تو بزرگى . من ضعيفم و تو نيرومندى . من درويشم و تو بى نيازى . هر گاه غربت و تنهايى ، دل تنگم كند ، ياد تو مونس من مى شود .
.
ص: 458
عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في يَومِ عَرَفَةَ _ :يا خَيرَ مَن آنَستُ بِهِ وَحدَتي وناجَيتُهُ بِسِرّي . (1)
عنه عليه السلام :إنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ . (2)
عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يا عَبدَ اللّهِ ، لَقَد نَصَبَ إبليسُ حَبائِلَهُ في دارِ الغُرورِ فَما يَقصِدُ فيها إلّا أولِياءَنا ، ولَقَد جَلَّتِ الآخِرَةُ في أعيُنِهِم حَتّى ما يُريدونَ بِها بَدَلاً . _ ثُمَّ قالَ : _ آهِ آهِ عَلى قُلوبٍ حُشِيَت نورا ، وإنَّما كانَتِ الدُّنيا عِندَهُم بِمَنزِلَةِ الشُّجاعِ (3) الأَرقَمِ (4) ، وَالعَدُوِّ الأَعجَمِ ، أنِسوا بِاللّهِ وَاستَوحَشوا مِمّا بِهِ استَأنَسَ المُترَفونَ ، اُولئِكَ أولِيائي حَقّا ، وبِهِم تُكشَفُ كُلُّ فِتنَةٍ وتُرفَعُ كُلُّ بَلِيَّةٍ . (5)
الإمام الهادي عليه السلام :يا نُورَ النّورِ ، يا مُدَبِّرَ الاُمورِ ، يا مُجرِيَ البُحورِ ، يا باعِثَ مَن فِي القُبورِ ، يا كَهفي حينَ تُعيينِي المَذاهِبُ ، وكَنزي حينَ تُعجِزُنِي المَكاسِبُ ، ومونِسي حينَ تَجفونِي الأَباعِدُ ، وتَمَلُّنِي الأَقارِبُ . (6)
.
ص: 459
امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز عرفه _ :اى بهترين كسى كه در تنهايى ام با او همدم شدم و رازم را با او در ميان نهادم !
امام صادق عليه السلام :شناخت خداوند عز و جل ، دلارام هر دل تنگى اى ، و يار هر تنهايى اى ، و روشنايى هر تاريكى اى ، و نيروبخش هر ناتوانى اى و شفاى هر بيمارى اى است .
امام صادق عليه السلام_ در توصيه هاى ايشان به عبد اللّه بن جندب _ :اى عبد اللّه ! ابليس ، دام هاى خود را در اين سراى فريب نهاده است و مقصودش از آن ، كسى جز دوستان ما نيست ؛ ولى آخرت در نگاه دوستان ما ، چنان شكوهمند است كه هيچ چيزى را با آن عوض نمى كنند . بَه بَه از آن دل هاى انباشته از نور ! دنيا در نظرشان ، چون مارِ پيسه است و دشمنِ بى زبان [ درنده خو] . با خدا دمخورند و از آنچه خوش گذرانان بِدان دل شادند ، گريزان اند . اينان اند دوستان راستين من . به خاطر آنان ، هر فتنه اى برطرف مى شود و هر بلايى رفع مى گردد .
امام هادى عليه السلام :اى روشناى روشنايى ها ! اى گرداننده كارها ! اى روان كننده درياها [و آب ها] ! اى زنده كننده هر آن كه در گورهاست ! اى پناه من در آن گاه كه راه ها به رويم بسته مى شوند ، و اى گنج من در آن گاه كه در كسب و كار ، فرو مى مانم ، و اى مونس من در آن گاه كه بيگانگان از من دورى مى كنند و نزديكان از من خسته مى شوند !
.
ص: 460
مسكّن الفؤاد :في أخبارِ داودَ عليه السلام : يا داودُ ، أبلِغ أهلَ أرضي : أنّي حَبيبُ مَن أحَبَّني ، وجَليسُ مَن جالَسَني ، ومُؤنِسٌ لِمَن أنِسَ بِذِكري ، وصاحِبٌ لِمَن صاحَبَني ، ومُختارٌ لِمَنِ اختارَني ، ومُطيعٌ لِمَن أطاعَني ، ما أحَبَّني أحَدٌ أعلَمُ ذلِكَ يَقينا مِن قَلبِهِ إلّا قَبِلتُهُ لِنَفسي وأحبَبتُهُ حُبّا لا يَتَقَدَّمُهُ أحَدٌ مِن خَلقي ، مَن طَلَبَني بِالحَقِّ وَجَدَني ، ومَن طَلَبَ غَيري لَم يَجِدني . فَارفُضوا _ يا أهلَ الأَرضِ _ ما أنتُم عَلَيهِ مِن غُرورِها ، وهَلُمّوا إلى كَرامَتي ومُصاحَبَتي ومُجالَسَتي ومُؤانَسَتي ، وَأْنَسوا بي (1) اُؤانِسكُم ، واُسارِع إلى مَحَبَّتِكُم . (2)
بحار الأنوار_ مِن دُعاءٍ لِيوشَع بنِ نونٍ عليه السلام _ :إلهي ، ما أضيَقَ الطّريقَ عَلى مَن لَم تَكُن أنتَ أنيسَهُ . (3)
1 / 2موجِباتُ الاُنسِ بِاللّه عزّوجلِّأ _ ذِكرُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ «لا إلهَ إلَا اللّهُ» اُنسُ المُؤمِنِ في حَياتِهِ ، وعِندَ مَوتِهِ ، وحينَ يُبعَثُ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ . (5)
.
ص: 461
مسكّن الفؤاد :در خبرهاى داوود عليه السلام آمده است [كه خدا به وى وحى فرمود] : «اى داوود ! به اهل زمينم برسان كه: من دوست آنم كه دوستم بدارد ، و همنشين آنم كه همنشين من باشد ، و مونس كسى هستم كه با ياد من انس گيرد ، و يار كسى هستم كه يار من باشد ، و برگزيننده كسى هستم كه مرا برگزيند ، و فرمان بُردار كسى هستم كه فرمان بردار من باشد . هر كس مرا دوست بدارد و اين را از قلب او به يقين بدانم ، او را براى خودم مى پذيرم و چنان دوستش مى دارم كه پيش از او هيچ يك از آفريدگانم را دوست نداشته ام . هر كس به راستى مرا بجويد ، مرا مى يابد و هر كس جز مرا بجويد ، مرا نمى يابد . پس _ اى زمينيان _ اين دنياى پوچ [و باطل] را بگذاريد و به سوى كرامت و دوستى من و همنشينى و همدمى با من بياييد ، و به من خو بگيريد تا با شما خو بگيرم و به سوى دوستى شما بشتابم» .
بحار الأنوار_ در بيان دعايى از يوشع بن نون عليه السلام _ :معبودا ! چه تنگ است راه بر كسى كه تو همدم او نباشى !
1 / 2عوامل انس با خداالف _ ياد خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ذكر «لا إله إلّا اللّه » ، در زندگى مؤمن و هنگام مرگش و به گاه برانگيخته شدنش همدم اوست .
امام على عليه السلام :ذكر ، كليدِ اُنس است .
.
ص: 462
عنه عليه السلام :ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ . (1)
عنه عليه السلام :ذِكرُ اللّهِ يُنيرُ البَصائِرَ ، ويونِسُ الضَّمائِرَ . (2)
عدّة الداعي :في بَعضِ الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ : أيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ ، فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمسُّكَ بِذِكري ، تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأنيسَهُ . (3)
ب _ التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِعوالي اللآلي :رُوِيَ في بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ... كَيفَ الطَّريقُ إلى قُربِ الحَقِّ ؟ قالَ : التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَكَيفَ الطَّريقُ إلى اُنسِ الحَقِّ ؟ قالَ : الوَحشَةُ مِنَ النَّفسِ . (4)
ج _ اِعتِزالُ أهلِ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ انفَرَدَ عَنِ النّاسِ ، أنِسَ بِاللّهِ سُبحانَهُ . (5)
عنه عليه السلام :كَيفَ يَأنَسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟ (6)
الإمام الكاظم عليه السلام :يا هِشامُ ، الصَّبرُ عَلَى الوَحدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقلِ ، فَمَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ اعتَزَلَ أهلَ الدُّنيا وَالرّاغِبينَ فيها ، ورَغِبَ فيما عِندَ اللّهِ ، وكانَ اللّهُ اُنسَهُ فِي الوَحشَةِ ، وصاحِبَهُ فِي الوَحدَةِ ، وغِناهُ فِي العَيلَةِ (7) ، ومُعِزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ . (8)
.
ص: 463
امام على عليه السلام :ياد كننده خدا ، همدم اوست .
امام على عليه السلام :ياد خدا ، بينش ها را روشنايى و درون ها را آرامش مى بخشد .
عدّة الداعى :در حديثى قدسى آمده است: «هر بنده اى كه بر دلش بنگرم و چنگ زدن به يادم را بر آن چيره ببينم ، تربيت او را خود بر عهده مى گيرم و همنشين و هم سخن و همدم او خواهم بود» .
ب _ دور شدن از خودعوالى اللآلى :در برخى احاديث ، آمده است كه مردى به نام مُجاشع ، بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت : اى پيامبر خدا! ... راه نزديك شدن به حق (خدا) چگونه است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دور شدن از خود» . گفت : اى پيامبر خدا! راه خو گرفتن با حق (خدا) چگونه است؟ فرمود: «رميدن از خود» .
ج _ كناره گرفتن از اهل دنياامام على عليه السلام :هر كس از مردمْ كناره گرفت ، با خداى سبحان ، خو گرفت .
امام على عليه السلام :آن كه از خلق نمى گريزد ، چگونه با خدا خو بگيرد ؟!
امام كاظم عليه السلام :اى هشام ! شكيبايى بر تنهايى ، نشانه نيرومندى خِرد است . پس آن كه خدا را بشناسد ، از اهل دنيا و دنياخواهان كناره مى گيرد و به آنچه نزد خداست ، راغب مى گردد و خدا همدم بى كسى او مى شود و يار تنهايىِ او و بى نياز كننده نيازمندىِ او مى شود و بى ايل و تبار ، عزّتش مى بخشد .
.
ص: 464
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ : إن أحبَبتَ أن تَلقاني غَدا في حَظيرَةِ (1) القُدسِ ، فَكُن فِي الدُّنيا وَحيدا غَريبا مَهموما مَحزونا ، مُستَوحِشا مِنَ النّاسِ ، بِمَنزِلَةِ الطَّيرِ الواحِدِ ، الَّذي يَطيرُ فِي أرضِ القِفارِ ، ويَأكُلُ مِن رُؤوسِ الأَشجارِ ، ويَشرَبُ مِن ماءِ العُيونِ ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ أوى وَحدَهُ ولَم يَأوِ مَعَ الطُّيورِ ، استَأنَسَ بِرَبِّهِ وَاستَوحَشَ مِنَ الطُّيورِ . (2)
الإمام العسكري عليه السلام :مَن أنِسَ بِاللّهِ استَوحَشَ مِنَ النّاسِ ، وعَلامَةُ الاُنسِ بِاللّهِ الوَحشَةُ مِنَ النّاسِ . (3)
د _ الدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولينَ بِأَمرِكَ ، آمِنينَ بِوَعدِكَ ، آيِسينَ مِن خَلقِكَ ، آنِسينَ بِكَ ، مُستَوحِشينَ مِن غَيرِكَ ، راضينَ بِقَضائِكَ ، صابِرينَ عَلى بَلائِكَ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ ... كُن لي أنيسا مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وَاعصِمني مِن كُلِّ هَلَكَةٍ . (5)
.
ص: 465
امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل ، وحى فرمود كه : «اگر دوست دارى فردا[ى قيامت] مرا در فردوسِ برين ديدار كنى ، در دنيا تنها و بى كس و غمناك و اندوهگين و از مردم ، گريزان باش ، همچون پرنده تنهايى كه در بيابان ، پرواز مى كند و از ميوه هاى درختان مى خورد و از آب چشمه ساران مى نوشد و چون شب مى شود ، تنها و نه با ديگر پرندگان ، به آشيانه اى پناه مى برد ؛ همان كه با پروردگار خويش دمخور مى شود و از ديگر مرغان مى گريزد .
امام عسكرى عليه السلام :هر كه با خدا خو گرفت ، از مردم ، گريزان شد . نشانه خوگيرى با خدا ، گريختن از مردم است .
د _ دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى خود _ :بار خدايا ! ما را به كار خودت سرگرم ، و به وعده ات دل گرم ، و از خَلقت نوميد ، و با خودت دمخور ، و از غير خود ، گريزان ، و به قضايت خرسند ، و بر بلايت شكيبا ساز .
امام على عليه السلام :بار خدايا ! ... همدم تنهايى من باش و از هر نابودى اى ، نگاهم بدار .
.
ص: 466
عنه عليه السلام :يا أنيسَ كُلِّ غَريبٍ ، آنِس فِي القَبرِ غُربتي ، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ ، ارحَم فِي القَبرِ وَحدَتي . (1)
عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ ... كُن لي في كُلِّ وَحشَةٍ أنيسا ، وفي كُلِّ جَزَعٍ حِصنا . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ وهُوَ ساجِدٌ : اِرحَم ذُلّي بَينَ يَدَيكَ ، وتَضَرُّعي إلَيكَ ، ووَحشَتي مِنَ النّاسِ ، وآنِسني (3) بِكَ يا كَريمُ . (4)
الإمام الحسن عليه السلام :يا مَن إلَيهِ يَفِرُّ الهارِبونَ ، وبِهِ يَستَأنِسُ المُستَوحِشونَ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَل اُنسي بِكَ فَقَد ضاقَت عَنّي بِلادُكَ ، وَاجعَل تَوَكُّلي عَلَيكَ فَقَد مالَ عَلَيَّ أعداؤُكَ . (5)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ إذا حَزَنَهُ أمرٌ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ... وألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ، ولا تَجعَل لِفاجِرٍ ولا كافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً، ولا لَهُ عِندي يَدا، ولا بي إلَيهِم حاجَةً، بَلِ اجعَل سُكونَ قَلبي واُنسَ نَفسي وَاستِغنائي وكِفايَتي بِكَ وبِخِيارِ خَلقِكَ. (6)
.
ص: 467
امام على عليه السلام :اى انيس هر بى كسى ! انيس بى كسىِ من در قبر باش و اى دومينِ هر تنهايى! به تنهايى من در قبر رحم فرما .
امام على عليه السلام_ در دعاى خود _ :بار خدايا ! ... در هر بى كسى اى ، همدم من باش و به گاهِ هر بى تابى اى ، نگهدارم .
امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام در سجده مى فرمود : «بر خوارى ام در پيشگاهت و زارى ام به درگاهت و تنهايى ام در ميان مردم ، رحم آور ، و مرا با خودت مأنوس بدار ، اى كريم!» .
امام حسن عليه السلام :اى كسى كه گريزندگان ، به سويش مى گريزند و تنهايان ، با او اُنس مى گيرند ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و اُنس مرا با خودت قرار ده كه سرزمين هايت بر من تنگ آمده اند ، و توكّل مرا بر خودت قرار ده كه دشمنانت بر ضدّم برخاسته اند .
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان ، هنگامى كه چيزى اندوهناكش مى ساخت _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ... و جامه گريز از نابه كاران خَلقت را بر قامت دلم بپوشان ، و اُنس با خودت و دوستانت و فرمان بردارانت را به من ارزانى دار و مرا زير بار منّت و وامدار احسان هيچ گنهكار و كافرى قرار مده و هرگز به آنان نيازمندم مگردان ؛ بلكه آرامش دل و آسايش جان و بى نيازى و كارسازى ام را به خودت و به نيكان خَلقت ، منحصر گردان .
.
ص: 468
عنه عليه السلام :يا اُنسَ كُلِّ غَريبٍ مُفرَدٍ ، آنِس فِي القَبرِ وَحشَتي ، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ ، ارحَم فِي الثَّرى طولَ وَحدَتي . (1)
عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ _ :اللّهُمَّ أغنِنا عَن هِبَةِ الوَهّابينَ بِهِبَتِكَ ، وَاكفِنا وَحشَةَ القاطِعينَ بِصِلَتِكَ ، حَتّى لا نَرغَبَ إلى أحَدٍ مَعَ بَذلِكَ ، ولا نَستَوحِشَ مِن أحَدٍ مَعَ فَضلِكَ . (2)
عنه عليه السلام :اللّهُمَّ اقذِف في قُلوبِ عِبادِكَ مَحَبَّتي ، وضَمِّنِ السَّماواتِ وَالأَرضَ رِزقي ، وألقِ الرُّعبَ في قُلوبِ أعدائِكَ مِنّي ، وآنِسني بِرَحمَتِكَ ، وأتمِم عَلَيَّ نِعمَتَكَ ، وَاجعَلها مَوصولَةً بِكَرامَتِكَ إيّايَ . (3)
عنه عليه السلام_ في مُناجاةِ الذّاكِرينَ _ :إلهي فَأَلهِمنا ذِكرَكَ فِي الخَلاَ وَالمَلاَ (4) ، وَاللَّيلِ وَالنَّهارِ ، وَالإِعلانِ وَالإِسرارِ ، وفِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وآنِسنا بِالذِّكرِ الخَفِيِّ . (5)
عنه عليه السلام_ في مُناجاةٍ تُعرَفُ بِالصُّغرى _ :فَنَسأَ لُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَصِلَ خَوفَنا بِأَمنِكَ ، ووَحشَتَنا بِاُنسِكَ ، ووَحدَتَنا بِصُحبَتِكَ ، وفَناءَنا بِبَقائِكَ ، وذُلَّنا بِعِزِّكَ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :مَن يَخرُج في سَفَرٍ وَحدَهُ فَليَقُل: ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي ، وأعِنّي عَلى وَحدَتي ، وأدِّ غَيبَتي . (7)
.
ص: 469
امام زين العابدين عليه السلام :اى انيس هر بى كس تنهايى ! انيس تنهايى من در قبر باش . اى دومينِ هر يكّه اى! بر تنهايى درازمدّت من در زير خاك ، رحم فرما .
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در حقّ خود و دوستانش _ :بار خدايا ! با دَهِش خويش ، ما را از دَهِش دَهِشگران ، بى نياز گردان ، و با پيوند خودت ، تنهايىِ ناشى از پيوندگسلان را برايمان جبران كن تا با دَهِش تو ديگر به كسى رو نياوريم ، و در پرتو فضل تو از هيچ كس نهراسيم .
امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! مِهر مرا در دل هاى بندگانت بيفكن ، و آسمان ها و زمين را ضامن روزىِ من گردان ، و در دل هاى دشمنانت از جانب من هراس انداز، و مرا با رحمتت مأنوس ساز ، و نعمتت را بر من تمام كن ، و آن را به كرامتت با من پيوند بزن .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاتِ ياد كنندگان _ :معبودا ! ياد و نام خودت را در تنهايى و در جمع ، و در شب و روز ، و در آشكار و نهان ، و در خوشى و ناخوشى ، به من الهام فرما و ما را با ياد پنهان ، دمخور دار .
امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات معروف به مناجات صُغرا (كوچك) _ :از تو درخواست مى كنيم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و ترس ما را به امنيت خودت ، و دل تنگى مان را به اُنس خودت ، و تنهايى مان را به همراهى خودت ، و نابودى مان را به جاودانگى خودت ، و خوارى مان را به عزّتت پيوند زنى .
امام صادق عليه السلام :هر كس تنها به سفرى مى رود ، بگويد : «آنچه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا . بار خدايا ! هراس تنهايىِ مرا به آرامش تبديل كن ، و در تنهايى ام كمكم فرما ، و مرا سالم باز گردان» .
.
ص: 470
الإمام الكاظم عليه السلام :مَن باتَ في بَيتٍ وَحدَهُ ، أو في دارٍ أو في قَريَةٍ وَحدَهُ ، فَليَقُل : اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي ، وأعِنّي عَلى وَحدَتي . (1)
.
ص: 471
امام كاظم عليه السلام :هر كس شب را در اتاقى يا سرايى يا روستايى تنها بود ، بگويد : «بار خدايا ! هراس مرا به آرامشْ بَدَل ساز ، و در تنهايى ام كمكم كن» .
.
ص: 472
الفصل الثّاني : الاُنس بالناس2 / 1الحَثُّ عَلَى الاُنسِالإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ آنِسُ الاُنسِ ، جَيِّدُ الجِنسِ ، مِن طينَتِنا أهلَ البَيتِ . (1)
عيون اخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم :كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ (2) كُلَّهُم عِندَهُ ، الصَّغيرَ وَالكَبيرَ ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم . (3)
2 / 2مُؤانَسَةُ الأَحياءِ وَالأَمواتِالكافي عن حبّة العرني :خَرَجتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الظَّهرِ (4) ، فَوَقَفَ بِوادِي السَّلامِ كَأَنَّهُ مُخاطِبٌ لِأَقوامٍ ، فَقُمتُ بِقِيامِهِ حَتّى أعيَيتُ ، ثُمَّ جَلَستُ حَتّى مَلِلتُ ، ثُمَّ قُمتُ حَتّى نالَني مِثلُ ما نالَني أوَّلاً ، ثُمَّ جَلَستُ حَتّى مَلِلتُ ، ثُمَّ قُمتُ وجَمَعتُ رِدائي ، فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي قَد أشفَقتُ عَلَيكَ مِن طولِ القِيامِ ، فَراحَةَ ساعَةٍ ثُمَّ طَرَحتُ الرِّداءَ لِيَجلِسَ عَلَيهِ . فَقالَ لي : يا حَبَّةُ ، إن هُوَ إلّا مُحادَثَةُ مُؤمِنٍ أو مُؤانَسَتُهُ . قالَ : قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وإنَّهُم لَكَذلِكَ ؟ قالَ : نَعَم ، لَو كُشِفَ لَكَ لَرَأَيتَهُم حَلَقا حَلَقا مُحتَبينَ (5) يَتَحادَثونَ . فَقُلتُ : أجسامٌ أم أرواحٌ ؟ فَقالَ : أرواحٌ ، وما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في بُقعَةٍ مِن بِقاعِ الأَرضِ إلّا قيلَ لِروحِهِ : اِلحَقي بِوادِي السَّلامِ ، وإنَّها لَبُقعَةٌ مِن جَنَّةِ عَدنٍ . (6)
.
ص: 473
فصل دوم : اُنس با مردم2 / 1تشويق به اُنس گرفتنامام صادق عليه السلام :مؤمن ، خون گرم و صميمى و خوش جنس و از سرشت ما خاندان است .
عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ياسر خادم _ :امام رضا عليه السلام هر گاه فراغت مى يافت ، خَدَم و حَشَم خويش را از كوچك و بزرگ ، نزد خود ، جمع مى كرد و با آنها به سخن گفتن و خوش و بِش كردن مى پرداخت .
2 / 2انس گرفتن زندگان و مردگانالكافى_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :همراه امير مؤمنان عليه السلام ، به پشت [كوفه] رفتم . ايشان در [گورستان] وادى السلام ايستاد ، چنان كه گويى با مردمانى سخن مى گويد . من نيز ايستادم تا آن كه خسته شدم و نشستم ؛ امّا حوصله ام سر آمد و دوباره برخاستم و باز از بس ايستادم ، خسته شدم و ديگر بار نشستم ، چندان كه حوصله ام سر آمد و برخاستم و ردايم را جمع كردم و گفتم: اى امير مؤمنان ! از زياد ايستادنتان ، نگران حال شما هستم . ساعتى بياساييد . آن گاه ردايم را انداختم تا بر آن بنشيند . به من فرمود: «اى حبّه ! اين نيست ، مگر گفتگو با مؤمن يا همدمى با او» . گفتم : اى امير مؤمنان ! آنها هم اين گونه اند؟ فرمود: «آرى . اگر برايت آشكار شود ، خواهى ديد كه گروه گروه ، گرد هم نشسته اند و با يكديگر گفتگو مى كنند» . گفتم : جسم اند ، يا روح؟ فرمود: «روح . هر مؤمنى در هر نقطه اى از نقاط زمين بميرد ، به روح او گفته مى شود: به وادى السلام برو . آن جا قطعه اى از بهشت برين است» .
.
ص: 474
الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام لَمَّا احتُضِرَت أوصَت عَلِيّا عليه السلام فَقالَت : إذا أنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أنتَ غُسلي وجَهِّزني ، وصَلِّ عَلَيَّ ، وأنزِلني قَبري ، وألحِدني ، وسَوِّ التُّرابَ عَلَيَّ ، وَاجلِس عِندَ رَأسي قُبالَةَ وَجهي ، فَأَكثِر مِن تِلاوَةِ القُرآنِ وَالدُّعاءِ ، فَإِنَّها ساعَةٌ يَحتاجُ المَيِّتُ فيها إلى اُنسِ الأَحياءِ . (1)
2 / 3مَن يَنبغِي الاُنسُ بِهِأ _ أولِياءُ اللّهِ عز و جلالإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ ... ألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ . (2)
.
ص: 475
امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :فاطمه عليهاالسلام چون به حال احتضار افتاد ، به على عليه السلام وصيّت كرد و گفت: «از دنيا كه رفتم ، تو خود ، مرا غسل ده و كفن كن ، و بر من نماز بخوان ، و داخل قبرم ببر و در لحدم بگذار و خاك بر من بريز و آن گاه در بالينم ، رو به روى صورتم بنشين و زياد قرآن و دعا بخوان؛ زيرا اين لحظه ، لحظه اى است كه مرده به اُنس با زندگان ، نياز دارد» .
2 / 3كسانى كه بايسته اُنس گرفتن اندالف _ دوستان خداامام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! جامه گريز از نابه كارانِ خَلقت را بر من بپوشان ، و خوگيرى با خود و دوستانت و فرمان بُردارانت را به من ارزانى دار .
.
ص: 476
ب _ المُؤمِنُفلاح السائل عن جميل بن درّاج :دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا سَيِّدي عَلَت سِنّي وماتَ أقارِبي ، وأنَا خائِفٌ أن يُدرِكَنِي المَوتُ ولَيسَ لي مَن آنَسُ بِهِ وأرجِعُ إلَيهِ . فَقالَ لَهُ : إنَّ مِن إخوانِكَ المُؤمِنينَ مَن هُوَ أقرَبُ نَسَبا أو سَبَبا ، واُنسُكَ بِهِ خَيرٌ مِن اُنسِكَ بِقَريبٍ ، ومَعَ هذا فَعَلَيكَ بِالدُّعاءِ ، وأن تَقولَ عَقيبَ كُلِّ صَلاةٍ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، اللّهُمَّ إنَّ الصّادِقَ قالَ : إنَّكَ قُلتَ : ما تَرَدَّدتُ في شَيءٍ أنَا فاعِلُهُ كَتَرَدُّدي في قَبضِ روحِ عَبدِيَ المُؤمِنِ ، يَكرَهُ المَوتَ وأكرَهُ مَساءَتَهُ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَجِّل لِوَلِيِّكَ الفَرَجَ وَالعافِيَةَ وَالنَّصرَ ، ولا تَسُؤني في نَفسي ، ولا في أحَدٍ مِن أحِبَّتي . (1)
ج _ العاقِلُالإمام الكاظم عليه السلام :يا هِشامُ ، إيّاكَ ومُخالَطَةَ النّاسِ وَالاُنسَ بِهِم ، إلّا أن تَجِدَ مِنهُم عاقِلاً ومَأمونا فَآنِس بِهِ ، وَاهرُب مِن سائِرِهِم كَهَرَبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِيَةِ . (2)
د _ الوَدودُالإمام عليّ عليه السلام :أحَقُّ النّاسِ أن يُؤنَسَ بِهِ ، الوَدودُ المَألوفُ . (3)
.
ص: 477
ب _ مؤمنفلاح السائل_ به نقل از جميل بن درّاج _ :مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت : سَرورم ! سنّم بالا رفته و نزديكانم مرده اند و مى ترسم مرگ به سراغم آيد و كسى را ندارم كه با او خو بگيرم و معاشرت كنم . امام عليه السلام به او فرمود: «بعضى از برادران مؤمن تو هستند كه از خويشاوند نَسبى يا سببى ، نزديك ترند . دمخور شدن تو با چنين كسانى ، بهتر از دمخور شدن با نزديكان است . با اين حال ، تو را به دعا كردن توصيه مى كنم و اين كه در پس هر نمازى بگويى: بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست . بار خدايا ! صادق گفت كه تو فرموده اى: در هيچ كارى به اندازه گرفتن جان بنده مؤمنم ، دو دل نمى شوم: او مرگ را خوش ندارد و من ناراحتى او را خوش ندارم . بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و در فَرَج و عافيت و پيروزى وليّت تعجيل فرما ، و مرا در باره خودم و هيچ يك از عزيزانم ، دچار غم مساز » .
ج _ خردمندامام كاظم عليه السلام :اى هشام ! از آميختن و دمخور شدن با مردم بپرهيز ، مگر اين كه در ميان آنها خردمند و امينى بيابى . در اين صورت ، با او دمخور شو و از بقيّه آنان ، همچون گريختنت از حيوانات درنده ، بگريز .
د _ مهربانامام على عليه السلام :شايسته ترينِ افراد براى خوگيرى (معاشرت) ، كسى است كه مهربان و خون گرم باشد .
.
ص: 478
ه _ الأَنيسُ المُوافِقُالإمام عليّ عليه السلام :الاُنسُ في ثَلاثَةٍ : الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ ، وَالوَلَدِ الصّالِحِ ، وَالأَخِ المُوافِقِ . (1)
الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيكَ ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها . (2)
عنه عليه السلام :أمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِمِلكِ النِّكاحِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ جَعَلَها سَكَنا ومُستَراحا ، واُنسا وواقِيَةً ، وكَذلِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنكُما يَجِبُ أن يَحمَدَ اللّهَ عَلى صاحِبِهِ ، ويَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنهُ عَلَيهِ ... فَإِنَّ لَها حَقَّ الرَّحمَةِ وَالمُؤانَسَةِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :الاُنسُ في ثَلاثٍ : فِي الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ ، وَالوَلَدِ البارِّ ، وَالصَّديقِ المُصافي . (4)
الخصال عن أبي خالد السِّجِستاني عنه عليه السلام :خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ : فَأَوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ . قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ ، وَالخامِسةُ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ : الدَّعَةُ (5) . (6)
.
ص: 479
ه _ همدم سازگارامام على عليه السلام :سه چيز ، مايه اُنس است: زن سازگار و فرزند شايسته و دوست سازگار .
امام زين العابدين عليه السلام :حقّ زوجه ، اين است كه بدانى خداى عز و جل او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين خود ، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو . پس ، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى .
امام زين العابدين عليه السلام :حقّ همسرت ، اين است كه بدانى خدا او را مايه آرامش و استراحت و اُنس و نگهدارى تو قرار داده است و هر يك از شما دو نفر (زن و شوهر) بايد خدا را بر [نعمت وجود] همسرش سپاس گويد و بداند كه اين ، نعمتى است از جانب خداوند به او ... و او (همسرت) از حقّ مهربانى و همدلى برخوردار است .
امام صادق عليه السلام :سه چيز ، مايه اُنس است: همسر سازگار ، فرزند نيكوكار [با والدين] ، و دوست يك رنگ .
الخصال_ به نقل از ابو خالد سِجِستانى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، پيوسته زندگى اش تلخ ، فكرش پريشان و دلش مشغول است : اوّل ، تن درستى و دوم ، امنيت و سوم ، گشايش در روزى و چهارم ، همدم سازگار» . من گفتم : همدم سازگار ، چيست؟ فرمود: «زن خوب ، فرزند خوب ، و همنشين خوب . و پنجم _ كه جامع اين چهارتاست _ ، رفاه (آسايش) است» .
.
ص: 480
2 / 4ما يورِثُ الاُنسَأ _ حُسنُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام :مَن حَسُنَ خُلُقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ ، وأنِسَتِ النُّفوسُ بِهِ . (1)
ب _ حُسنُ العِشرَةِالإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ العِشرَةِ تَأنَسُ الرِّفاقُ . (2)
ج _ لينُ الجانِبِالإمام عليّ عليه السلام :بِلينِ الجانِبِ تَأنَسُ النُّفوسُ . (3)
د _ الإِحسانُالإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ مُحسِنٍ مُستَأنِسٌ . (4)
عنه عليه السلام :اِصطَنِعُوا المَعروفَ تَكسِبُوا الحَمدَ ، وَاستَشعِرُوا الحَمدَ يُؤنِس بِكُمُ (العُقَلاءُ) . (5)
ه _ الزّينَةُالإمام الصادق عليه السلام :الخِضابُ بِالسَّوادِ اُنسٌ لِلنِّساءِ ، ومَهابَةٌ لِلعَدُوِّ . (6)
.
ص: 481
2 / 4آنچه مايه اُنس مى شودالف _ خوش اخلاقىامام على عليه السلام :كسى كه اخلاقش نيكو باشد ، دوستدارانش زياد مى شوند و جان ها به او خو مى گيرند .
ب _ خوش معاشرت بودنامام على عليه السلام :با خوش معاشرت بودن است كه دوستان ، اُنس مى گيرند .
ج _ نرم خويىامام على عليه السلام :بر اثر نرم خويى ، جان ها [با يكديگر] انس مى گيرند .
د _ نيكى كردنامام على عليه السلام :هر نيكوكارى ، انس پذير است .
امام على عليه السلام :نيكى كنيد تا ستايش به دست آوريد ، و ستايش كردن [از نيكى ديگران ]را شيوه خود كنيد تا خردمندان با شما انس گيرند .
ه _ آرايشامام صادق عليه السلام :خضاب كردن [_ِ موى سر و ريش] با رنگ سياه ، مايه انس زنان و ترس دشمن است .
.
ص: 482
و _ الدُّعاءُالإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَجُلٌ بِالمَدينَةِ يَدخُلُ مَسجِدَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي ، وصِل وَحدَتي ، وَارزُقني جَليسا صالِحا . فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ في أقصَى المَسجِدِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، وقالَ لَهُ : مَن أنتَ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : أنَا أبو ذَرٍّ ، فَقالَ الرَّجُلُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ . فَقالَ أبو ذَرٍّ : ولِمَ تُكَبِّرُ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : إنّي دَخَلتُ المَسجِدَ فَدَعَوتُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أن يُؤنِسَ وَحشَتي ، وأن يَصِلَ وَحدَتي ، وأن يَرزُقَني جَليسا صالِحا . فَقالَ لَهُ أبو ذَرٍّ : أنَا أحَقُّ بِالتَّكبيرِ مِنكَ إذا كُنتُ ذلِكَ الجَليسَ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهَ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أنَا وأنتُم عَلى تُرعَةٍ (1) يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَفرُغَ النّاسُ مِنَ الحِسابِ ، قُم يا عَبدَ اللّهِ فَقَد نَهَى السُّلطانُ عَن مُجالَسَتي . (2)
2 / 5آفاتُ الاُنسِالإمام عليّ عليه السلام :سوءُ الخُلُقِ يوحِشُ النَّفسَ ، ويَرفَعُ الاُنسَ . (3)
عنه عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ ، قَلاهُ (4) مُصاحِبُهُ ورَفيقُهُ . (5)
عنه عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ ، أعوَزَهُ الصَّديقُ وَالرَّفيقُ . (6)
.
ص: 483
و _ دعاامام صادق عليه السلام :مردى در مدينه به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت: بار خدايا ! براى منِ بى كس ، همدلى قرار ده و مرا از تنهايى به در آور و همنشين شايسته اى روزى ام كن . در اين هنگام ، مردى را در انتهاى مسجد ديد و به او سلام كرد و گفت: تو كيستى ، اى بنده خدا؟ گفت: ابو ذرم . مرد گفت: اللّه اكبر ، اللّه اكبر . ابو ذر گفت: چرا تكبير مى گويى ، اى بنده خدا؟ گفت: وارد مسجد كه شدم و دعا كردم خداوند عز و جل مرا از بى كسى نجات دهد و از تنهايى به درم آورد و همنشين شايسته اى روزى ام كند . ابو ذر گفت: من بايد تكبير بگويم ، اگر آن همنشين ، من باشم؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «من و شما ، در روز قيامت ، بر روى تُرعه اى (1) هستيم ، تا آن گاه كه كار حسابرسى مردم به پايان رسد» . اى بنده خدا ! برخيز [و برو] كه سلطان ، (2) همنشينى با مرا قدغن كرده است .
2 / 5آسيب هاى اُنس گرفتنامام على عليه السلام :بداخلاقى ، آدمى را بى كس و تنها مى كند و انس گيرى را از بين مى برد .
امام على عليه السلام :كسى كه بداخلاق باشد ، يار و رفيقش از او بيزار مى شوند .
امام على عليه السلام :كسى كه اخلاقش بد باشد ، بى دوست و رفيق مى ماند .
.
ص: 484
عنه عليه السلام :مَن خَشُنَت عَريكَتُهُ (1) ، أقفَرَت حاشِيَتُهُ . (2)
عنه عليه السلام :اُنسُ الأَمنِ تُذهِبُهُ وَحشَةُ الوَحدَةِ ، واُنسُ الجَماعَةِ يُنَكِّدُهُ (3) وَحشَةُ المَخافَةِ . (4)
راجع : المحبة في الكتاب والسنة : القسم الأوّل / الفصل الرابع : موانع المحبّة / آفات المحبة .
2 / 6مَن لا يَنبَغِي الاُنسُ بِهِأ _ قَرينُ السَّوءِالكتاب« وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَاوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِى وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْاءِنسَانِ خَذُولًا » . (5)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السَّوءِ . (6)
عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وصاحِبَ السَّوءِ فَإِنَّهُ قَطعَةٌ مِنَ النّارِ ، لا يَنفَعُكَ وُدُّهُ ، ولا يَفي لَكَ بِعَهدِهِ . (7)
.
ص: 485
امام على عليه السلام :كسى كه درشت خو باشد ، اطرافيانش را از دست مى دهد .
امام على عليه السلام :احساس تنهايى ، آرامش امنيت را از بين مى برد ، و احساس ترس ، انس با جماعت را به تلخى تبديل مى كند .
ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 96 (بخش يكم / فصل چهارم : موانع دوستى / آفات دوستى) .
2 / 6كسانى كه بايسته اُنس گرفتن نيستندالف _ همنشين بدقرآن«و روزى است كه ستمگر ، دست هاى خود را مى گزد و مى گويد : كاش با پيامبر ، راهى بر مى گزيدم ! اى واى ! كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم ! او مرا به گم راهى كشاند ، پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و البته شيطان ، همواره فرو گذارنده انسان است» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين تنهايى، [بودن با] همنشين بد است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنهار از يار بد ؛ چرا كه يار بد ، پاره اى از آتش است . دوستى اش تو را سودى نمى رساند و به عهد خويش با تو وفا نمى كند !
.
ص: 486
الإمام عليّ عليه السلام :كُن بِالوَحدَةِ آنَسَ مِنكَ بِقُرَناءِ السَّوءِ . (1)
عنه عليه السلام :اِحذَر مُجالَسَةَ قَرينِ السَّوءِ ، فَإِنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ ، ويُردي (2) مُصاحِبَهُ . (3)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :تَوَحَّشتُ فِي القَفرِ البَلقَعِ (4) ، فَلَم أرَ وَحشَةً أشَدَّ مِن قَرينِ السَّوءِ . (5)
الإمام الرضا عليه السلام : لَبِستُ بِالعِفَّةِ ثَوبَ الغِنىوصِرتُ أمشي شامِخَ الرّاسِ لَستُ إلَى النِّسناسِ (6) مُستَأنِسالكِنَّني آنَسُ بِالنّاسِ إذا رَأَيتُ التّيهَ (7) مِن ذِي الغِنىتِهتُ عَلَى التّائِهِ بِالياسِ (8)
ب _ الجاهِلُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :العاقِلُ بِخُشونَةِ العَيشِ مَعَ العُقَلاءِ ، آنَسُ مِنهُ بِلينِ العَيشِ مَعَ السُّفَهاءِ . (9)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِمَّن جاسوا (10) خِلالَ ديارِ الظّالِمينَ ، وَاستَوحَشوا مِن مُؤانَسَةِ الجاهِلينَ . (11)
.
ص: 487
امام على عليه السلام :با تنهايى دمخورتر باش تا با همنشينان بد .
امام على عليه السلام :از همنشينى با دوست بد بپرهيز ، كه دوست بد ، همنشين خود را به هلاكت مى افكند و يار خود را به نابودى مى كشاند . 1
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :در بيابان برهوت ، تنها شدم ؛ امّا تنهايى را بدتر از [بودن] با همنشين بد نديدم .
امام رضا عليه السلام :با مناعت طبع ، جامه بى نيازى پوشيدم و سرافراز ، راه رفتم . با نَسناس ، (1) انس نمى گيرم بلكه با مردمان ، انس مى گيرم . هر گاه تكبّر ثروتمند را ديدم با طمع بُريدن [از او] ، بزرگى مى فروشم
ب _ نادانامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خردمند را ، به سختى زيستن با خردمندان ، بِهْ كه به خوشى زيستن با نابخردان !
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه در ميان خانه هاى ستمگران ، جستجو كردند و از همدلى با نادانان رميدند .
.
ص: 488
2 / 7ذَمُّ الاِستِرسالِ بِالاُنسِالإمام الصادق عليه السلام :حِشمَةُ الاِنقِباضِ أبقى لِلعِزِّ مِن اُنسِ التَّلاقي (1) . (2)
الإمام الرضا عليه السلام :الاِستِرسالُ بِالاُنسِ يُذهِبُ المَهابَةَ . (3)
.
ص: 489
2 / 7نكوهش انس گرفتن بى قيد و بندامام صادق عليه السلام :حُجب و حيا داشتن [در روابط دوستانه] ، عزّت [و احترام] را بيشتر نگه مى دارد تا خودمانى شدن .
امام رضا عليه السلام :معاشرتِ (مردمْ آميزى) بى حدّ و مرز ، هيبت را از بين مى برد .
.
ص: 490
الفصل الثّالث : ما ينبغي الاُنس به3 / 1الإِيمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ لَاستَغنَيتُ بِهِ عَن جَميعِ خَلقي ، ولَجَعَلتُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا لا يَحتاجُ إلى أحَدٍ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ ، وَليَأمَن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ ، ولَو لَم يَكُن مِن خَلقي فِي الأَرضِ _ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ _ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ ، لَاستَغنَيتُ بِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي ، ولَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وأرَضينَ بِهِما ، وجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسِ سِواهُما . (2)
.
ص: 491
فصل سوم : آنچه شايسته اُنس گرفتن است3 / 1ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : «اگر در زمين ، تنها يك مؤمن مى بود ، به وجود او از همه خلقم بى نياز مى شدم و از ايمانش براى او همدمى قرار مى دادم كه به كسى نيازمند نباشد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : «هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد ، بايد با من اعلان جنگ دهد و هر كس بنده مؤمن مرا گرامى بدارد ، از خشم من در امان خواهد بود . اگر در روى زمين ، از مشرق تا مغرب ، تنها يك مؤمن با يك پيشواى دادگر وجود داشته باشد ، به وجود آن دو از همه آنچه در زمينم آفريده ام ، بى نياز مى شوم ، و هفت آسمان و زمين به واسطه آن دو ، برپا خواهند بود و براى آنها از ايمانشان همدمى قرار مى دهم كه به هيچ همدم ديگرى نيازى نداشته باشند» .
.
ص: 492
الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ إلّا وقَد جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا يَسكُنُ عَلَيهِ ، حَتّى لَو كانَ عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَم يَستَوحِش . (1)
عنه عليه السلام :لَو أنَّ مُؤمِنا عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَبَعَثَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ إلَيهِ شَيطانا يُؤذيهِ ، ويَجعَلُ اللّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا لا يَستَوحِشُ مَعَهُ إلى أحَدٍ . (2)
3 / 2القُرآنُالإمام عليّ عليه السلام :مَن أنِسَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ ، لَم توحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخوانِ . (3)
جامع الأخبار :اِستَوصى رَجُلٌ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام عِندَ خُروجِهِ إلَى السَّفَرِ ، فَقالَ عليه السلام : ... إن أرَدتَ المُؤنِسَ فَالقُرآنُ يَكفيكَ . (4)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا ، ومِن نَزَغاتِ الشَّيطانِ وخَطَراتِ الوَسواسِ حارِسا . (5)
الإمام الصادق عليه السلام_ مِن قَولِهِ بَعدَ قِراءَةِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ ... اجعَلهُ لي اُنسا في قَبري ، واُنسا في حَشري ، واُنسا في نَشري (6) . (7)
.
ص: 493
امام صادق عليه السلام :هيچ مؤمنى نيست ، مگر اين كه خداوند از ايمانش براى او ، همدمى قرار مى دهد كه به آن آرام گيرد ، به طورى كه اگر در قلّه كوهى هم باشد ، احساس تنهايى نكند .
امام صادق عليه السلام :اگر مؤمنى بر ستيغ كوهى باشد ، خداوند عز و جل به نزدش شيطانى مى فرستد تا آزارش دهد ، و از ايمانش براى او همدمى قرار مى دهد كه با وجود آن ، احساس دل تنگى براى هيچ كس نكند .
3 / 2قرآنامام على عليه السلام :هر كس به تلاوت قرآن اُنس گيرد ، از جدايى دوستان ، احساس تنهايى نمى كند .
جامع الأخبار :مردى هنگام بيرون رفتن به سفر ، از امير مؤمنان عليه السلام پندى خواست . ايشان فرمود : «اگر همدم خواستى ، قرآن ، تو را بَسَنده است» .
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان پس از ختم قرآن _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و قرآن را در تاريكى هاى شب ها مونس ما ، و در برابر تحريكات شيطان و وسوسه هاى اهريمن ، نگهبان ما قرار ده .
امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان بعد از تلاوت قرآن _ :بار خدايا ! ... اين [قرآن ]را همدم من در قبرم ، و مونس من در روز حشر و نشرم قرار ده .
.
ص: 494
3 / 3التَّقوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن خَرَجَ مِن ذُلِّ المَعصِيَةِ إلى عِزِّ الطّاعَةِ ، آنَسَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِغَيرِ أنيسٍ ، وأعانَهُ بِغَيرِ مالٍ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّقَى اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ، أعطاهُ اللّهُ اُنسا بِلا أنيسٍ ، وغِنىً بِلا مالٍ ، وعِزّا بِلا سُلطانٍ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :ما نَقَلَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَبدا مِن ذُلِّ المَعاصي إلى عِزِّ التَّقوى إلّا أغناهُ مِن غَيرِ مالٍ ، وأعَزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ ، وآنَسَهُ مِن غَيرِ بَشَرٍ . (3)
3 / 4الكِتابُالإمام عليّ عليه السلام :مَن تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ . (4)
.
ص: 495
3 / 3پرهيزگارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از خوارىِ گناه به سرفرازىِ طاعت در آيد ، خداوند عز و جل او را بى هيچ همدمى از دل تنگى به در مى آورد و بدون [دادن] مالى كمكش مى كند .
امام على عليه السلام :هر كس از خداوند ، چنان كه بايد پَروا داشته باشد ، خدا او را بى هيچ همدمى از تنهايى به در مى آورد و بى هيچ مالى توانگرش مى كند و بى هيچ قدرتى عزّتش مى بخشد .
امام صادق عليه السلام :خداى عز و جل هيچ بنده اى را از خوارىِ گناهان به سرافرازىِ پرهيزگارى منتقل نكرد ، مگر اين كه او را بدون [دادن] مال ، توانگر ساخت و بدون ايل و تبار ، نيرومندش گردانيد و بدون آدميزادى اُنس بخشيد .
3 / 4كتابامام على عليه السلام :هر كس با كتاب ها آرام گيرد ، هيچ آرامشى را از دست نداده است .
.
ص: 496
الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :اُكتُب وبُثَّ عِلمَكَ في إخوانِكَ ، فَإِن مِتَّ فَأَورِث كُتُبَكَ بَنيكَ ؛ فَإِنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا يَأنَسونَ فيهِ إلّا بِكُتُبِهِم. (1)
3 / 5العِلمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَعَلَّمُوا العِلمَ ... وهُوَ أنيسٌ فِي الوَحشَةِ ، وصاحِبٌ فِي الوَحدَةِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالعَقلُ دَليلُهُ ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ ، وَاللِّينُ أخوهُ ، وَالرِّفقُ والِدُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :اُطلُبُوا العِلمَ ... لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ وَالحَرامِ ، ومَنارُ سُبُلِ الجَنَّةِ ، وَالمُؤنِسُ فِي الوَحشَةِ ، وَالصّاحِبُ فِي الغُربَةِ وَالوَحدَةِ ، وَالمُحَدِّثُ فِي الخَلوَةِ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِطَلَبِ العِلمِ فَإِنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ ، وهُوَ صِلَةٌ بَينَ الإِخوانِ ، ودالٌّ عَلَى المُرُوءَةِ ، وتُحفَةٌ فِي المَجالِسِ ، وصاحِبٌ فِي السَّفَرِ ، واُنسٌ فِي الغُربَةِ . (5)
.
ص: 497
امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :بنويس و دانش خود را در ميان برادرانت منتشر كن و چون مُردى ، كتاب هايت را به فرزندانت ميراث ده ؛ زيرا روزگارى پرآشوب بر مردم فرا مى رسد كه در آن جز با كتاب هايشان انس نمى گيرند .
3 / 5دانشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش بياموزيد ... كه همدم بى كسى و يار تنهايى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، دوست مؤمن است و بردبارى ، دستيار او و خِرد ، راه نمايش و كار ، سرپرستش و نرمش ، برادرش و مدارا پدرش و شكيبايى ، فرمانده سپاهش .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش بجوييد ... ؛ چرا كه نشانه هاى (وسيله شناخت) حلال و حرام است ، و چراغ راه نماى راه هاى بهشت ، و همدم بى كسى ، و يار غربت و تنهايى ، و هم سخن در خلوت .
امام على عليه السلام :بر شما باد تحصيل دانش ؛ چرا كه تحصيل آن واجب است، و هم موجب پيوند ميان برادران است و نشانگر مردانگى [و شخصيت ]و ارمغان انجمن ها ، و يار سفر و همدم تنهايى است .
.
ص: 498
عنه عليه السلام :العِلمُ أفضَلُ الأَنيسَينِ . (1)
عنه عليه السلام :مَن خَلا بِالعِلمِ لَم توحِشهُ خَلوَةٌ . (2)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الاُنسُ بِالعِلمِ مِن نُبلِ الهِمَّةِ . (3)
الإمام الباقر عليه السلام :العِلمُ ثِمارُ الجَنَّةِ واُنسٌ فِي الوَحشَةِ . (4)
3 / 6الحَقُّالإمام عليّ عليه السلام_ لِأَبي ذَرٍّ لَمّا اُخرِجَ إلَى الرَّبَذَةِ _ :يا أبا ذَرٍّ ... وَاللّهِ لَو كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ عَلى عَبدٍ رَتقا (5) ثُمَّ اتَّقَى اللّهَ عَزَّ وجَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنها مَخرَجاً ، فَلا يُؤنِسكَ إلَا الحَقُّ ، ولا يوحِشكَ إلَا الباطِلُ . (6)
3 / 7ذِكرُ نِعمَةِ اللّه عزّوجلِّالإمام الباقر عليه السلام :إلهي ذِكرُ عَوائِدِكَ يُؤنِسُني ، وَالرَّجاءُ لِاءِنعامِكَ يُقَوّيني . (7)
.
ص: 499
امام على عليه السلام :دانش ، بهترين همدم است .
امام على عليه السلام :هر كس با دانشْ خلوت كند ، از هيچ خلوتى احساس تنهايى نمى كند .
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :همدمى با دانش ، از بلندى همّت است .
امام باقر عليه السلام :دانش ، ميوه هاى بهشت است و مونس تنهايى .
3 / 6حقامام على عليه السلام_ به ابو ذر ، آن گاه كه به ربذه تبعيد شد _ :اى ابو ذر ! ... به خدا سوگند ، اگر آسمان ها و زمين بر بنده اى فرو بسته شوند و او پرهيزگارى از خداوند عز و جل را پيشه كند ، خداوند براى او از آنها راه خروجى مى گشايد . پس زنهار! جز با حق ، انس مگير و جز از باطل مگريز .
3 / 7ياد كردن از نعمت هاى خداوندامام باقر عليه السلام :معبود من ! ياد بخشش هاى تو ، مرا آرامش مى بخشد و اميد به نعمت بخشى تو ، به من نيرو مى دهد .
.
ص: 500
3 / 8الآخِرَةُالإمام عليّ عليه السلام :مَن أصبَحَ وَالآخِرَةُ هَمُّهُ ، استَغنى بِغَيرِ مالٍ ، وَاستَأنَسَ بِغَيرِ أهلٍ ، وعَزَّ بِغَيرِ عَشيرَةٍ . (1)
3 / 9الأَمَلُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ ، إن لَم يُبَلِّغكَ فَقَدِ استَمتَعتَ بِهِ . (2)
راجع : هذه الموسوعة : ج 6 ص 61 (الأمل) .
3 / 10المَوتُالإمام عليّ عليه السلام :وَاللّهِ لَابنُ أبي طالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَديِ اُمِّهِ . (3)
الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ ... وَاجعَل لَنا مِن صالِحِ الأَعمالِ عَمَلاً نَستَبطِئُ مَعَهُ المَصيرَ إلَيكَ ، ونَحرِصُ لَهُ عَلى وَشكِ اللِّحاقِ بِكَ ، حَتّى يَكونَ المَوتُ مَأنَسَنَا الَّذي نَأنَسُ بِهِ ، ومَألَفَنَا الَّذي نَشتاقُ إلَيهِ . (4)
.
ص: 501
3 / 8آخرتامام على عليه السلام :هر كس روز خود را با نگرانى و اندوهِ آخرت آغاز كند ، بدون دارايى و مال ، توانگر مى شود و بى اهل و عيال ، اُنس مى گيرد و بى ايل و تبار ، قدرتمند مى شود .
3 / 9آرزوامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :آرزو ، همراهى همدم است . اگر تو را [به مقصد] نرساند ، [لااقل] از آن لذّت مى برى .
ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 61 (آرزو) .
3 / 10مرگامام على عليه السلام :به خدا كه اُنس پسر ابو طالب با مرگ ، بيشتر است از [اُنس] كودك با پستان مادرش .
امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! ... ما را از چنان كردارهاى شايسته اى برخوردار فرما كه با وجود آنها ، بى صبرانه در انتظار آمدن به سوى تو باشيم و براى پيوستن به تو ، لحظه شمارى كنيم ، آن سان كه مرگ ، كاشانه اُنس ما باشد كه در آن آرام گيريم و آشيانه اُلفتمان كه شوق رسيدن به آن داشته باشيم .
.
ص: 502
3 / 11ما يَستَوحِشُ الجاهِلُ مِنهُالإمام عليّ عليه السلام :الجاهِلُ يَستَوحِشُ مِمّا يَأنَسُ بِهِ الحَكيمُ . (1)
عنه عليه السلام_ في كَلامِهِ لِكُمَيلِ _ :اللّهُمَّ بَلى ، لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ، ظاهرٍ أوخافٍ مَغمورٍ ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ . وكَم وأينَ ؟ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ خَطَرا ، بِهِم يَحفَظُ اللّهُ حُجَجَهُ حَتّى يودِعوها نُظَراءَهُم ، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم ، هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقائِقِ الاُمورِ ، فَباشَروا رَوحَ اليَقينِ ، وَاستَلانوا مَا استَوعَرَهُ (2) المُترَفونَ ، وأنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ ، صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى ، يا كُمَيلُ اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ . (3)
.
ص: 503
3 / 11آنچه نادان از آن مى رمدامام على عليه السلام :آنچه خردمند بِدان اُنس مى گيرد ، نادان از آن مى رمد .
امام على عليه السلام_ در گفتار ايشان به كميل بن زياد _ :آرى ، زمين هرگز از برپا دارنده حجّت _ كه يا آشكار است و يا ترسان و نهان _ خالى نمى ماند تا حجّت ها و دلايل خداوند ، از بين نرود . اين حجّت ها چندند و كجايند؟ شمار آنان ، بسى اندك است ؛ ليكن مقامشان بسى بزرگ است . خداوند به واسطه ايشان دليل هاى خويش را حفظ مى كند تا آنها را به همتايان آنان بسپارد و آنها را در دل هاى همانند آنان كِشت كند . علم ، آنان را به حقايق امور رسانيده است و به روح يقين دست يافته اند ، و آنچه را نازپروردگان دشوار مى دانند ، آنان نرم [و آسان] يافته اند ، و به آنچه نادانان از آن مى گريزند ، آنان اُنس مى گيرند . در دنيا با بدن هايى به سر مى برند كه جان هاى آنها به جايگاه برين آويخته است . اى كميل ! اينان اند جانشينان خدا و دعوتگران به دين او .
.
ص: 504
الفصل الرّابع : ما لا ينبغي الاُنس بهأ _ شَهَواتُ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ سَلمانَ الفارِسِيَّ _ :إلهي قَد أنِستُ إلى نَفسي ، وقَذَفَتني فِي المَهالِكِ شَهَواتي ، وتَعاطَت ما تَعاطَت ، وطاوَعتُها فيما مَضى مِن عُمُري ولا أجِدُها تُطيعُني ، أدعوها إلى رُشدِها فَتَأبى أن تُطيعَني ، وأشكو إلَيكَ رَبِّ ما أشكو لِتُصرِخَني وتَستَنقِذَني . (1)
ب _ دارُ الفَناءِالإمام عليّ عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ نَفسَهُ كَيفَ يَأنَسُ بِدارِ الفَناءِ . (2)
عنه عليه السلام :كَفى واعِظا بِمَوتى عايَنتُموهُم ، حُمِلوا إلى قُبورِهِم غَيرَ راكِبينَ ... أنِسوا بِالدُّنيا فَغَرَّتهُم ، ووَثِقوا بِها فَصَرَعَتهُم . (3)
عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى سَلمانَ الفارِسِيِّ قَبلَ أيّامِ خِلافَتِهِ _ :إنَّما مَثَلُ الدُّنيا مَثَلُ الحَيَّةِ ؛ لَيِّنٌ مَسُّها ، قاتِلٌ سَمُّها ... وكُن آنَسَ ما تَكونُ بِها ، أحذَرَ ما تَكونُ مِنها ؛ فَإِنَّ صاحِبَها كُلَّمَا اطمَأَنَّ فيها إلى سُرورٍ أشخَصَتهُ عَنهُ إلى مَحذورٍ ، أو إلى إيناسٍ أزالَتهُ عَنهُ إلى إيحاشٍ ! وَالسَّلامُ . (4)
.
ص: 505
فصل چهارم : آنچه شايسته اُنس گرفتن نيستالف _ خواهش هاى نفسانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايى كه به سلمان فارسى آموخت _ :معبودا! من با نفْس خويش خو گرفتم و خواهش هايم مرا در هلاكتگاه ها در افكندند و بلاها بر سر من آوردند . در عمرِ سپرى شده خود ، از او فرمان بردم و اكنون از من فرمان نمى برد . او را به راه راست مى خوانم ؛ ليكن از اطاعت من سر باز مى زند . بار خدايا ! به درگاه تو شِكوه مى كنم ، شِكوه ، تا كه به دادم رسى و نجاتم دهى .
ب _ سراى نيستىامام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه خويشتن را شناخته است ، كه چگونه به سراى نيستى ، خو مى گيرد !
امام على عليه السلام :بهترين اندرزگو ، مردگانى هستند كه مى بينيد پياده به سوى گورهايشان برده مى شوند ... به دنيا خو گرفتند و دنيا فريبشان داد ، و به آن اعتماد كردند ؛ امّا بر زمينشان زد .
امام على عليه السلام_ در نامه اش به سلمان فارسى ، پيش از ايّام خلافتش _ :دنيا به سان مار است كه پوستى نرم دارد ؛ امّا زهرش كُشنده است ... . در همان زمانى كه به دنيا بيشتر اُنس گرفته اى ، بيشتر ، از آن بر حذر باش ؛ زيرا دنيادار ، هر گاه به شادى اى از آن دل بست ، دنيا او را از آن شادى به تلخكامى اى بُرد ، يا هر گاه اُنسى گرفت ، او را از آن حالت ، به تنهايى كشاند . بدرود !
.
ص: 506
عنه عليه السلام :إنَّ الدُّنيا رَنِقٌ (1) مَشرَبُها ، رَدِغٌ (2) مَشرَعُها ، يونِقُ (3) مَنظَرُها ، ويوبِقُ (4) مَخبَرُها ، غُرورٌ حائِلٌ ، وضَوءٌ آفِلٌ ، وظِلٌّ زائِلٌ ، وسِنادٌ مائِلٌ ، حَتّى إذا أنِسَ نافِرُها ، وَاطمَأَنَّ ناكِرُها ، قَمَصَت بِأَرجُلِها ، وقَنَصَت بَأَحبُلِها (5) ، وأقصَدَت بِأَسهُمِها . (6)
عنه عليه السلام :اِجعَلِ الدُّنيا شَوكا وَانظُر أينَ تَضَعُ قَدَمَكَ مِنها ، فَإِنَّ مَن رَكَنَ إلَيها خَذَلَتهُ ، ومَن أنِسَ بِها أوحَشَتهُ . (7)
.
ص: 507
امام على عليه السلام :دنيا آبشخورش تيره است و پايابش گِلزار ! بيرونش زيبا و درونش كُشنده است ! فريبى رفتنى ، نورى غروب كننده ، سايه اى ناپايدار ، و تكيه گاهى كج است ! همين كه رمنده از آن ، بِدان خو گرفت ، و بى اعتماد به آن ، بِدان اطمينان يافت ، با پاهايش [به او] لگد مى پرانَد و با دام هايش صيد مى كند و با تيرهايش نشانه مى رود !
امام على عليه السلام :دنيا را بوته خارى به شمار آور و دقّت كن كه پايت را كجاى آن مى گذارى ؛ زيرا هر كس به دنيا تكيه كرد، دنيا او را وا نهاد و هر كس با آن همدم شد، دنيا او را تنها گذاشت .
.
ص: 508
. .
ص: 509
. .
ص: 510
. .
ص: 511
. .
ص: 512
. .
ص: 513
. .
ص: 514
. .
ص: 515
. .
ص: 516
. .
ص: 517
. .
ص: 518
. .
ص: 519
. .
ص: 520
. .
ص: 521
. .
ص: 522
. .
ص: 523
. .
ص: 524
. .
ص: 525
. .
ص: 526
. .
ص: 527
. .
ص: 528
. .
ص: 529
. .
ص: 530
. .
ص: 531
. .
ص: 532
. .
ص: 533
. .
ص: 534
. .
ص: 535
فهرست تفصيلى .
ص: 536
. .
ص: 537
. .
ص: 538
. .
ص: 539
. .
ص: 540
. .
ص: 541
. .
ص: 542
. .
ص: 543
. .
ص: 544
. .
ص: 545
. .