دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي جلد 3

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .

شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .

يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي

رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : 2747877

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

10 . تاريخ

اشاره

10 . تاريخدرآمدفصل يكم : شناخت تاريخفصل دوم : قانونمند بودنِ تاريخفصل سوم : عوامل دگرگونى هاى تاريخىفصل چهارم : عوامل پيشرفت اجتماعىفصل پنجم : عوامل عقب ماندگى اجتماعىفصل ششم : عبرت آموزى از تاريخفصل هفتم : آينده تاريخ

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

تاريخ ، در لغت

درآمدتاريخ ، در لغتتاريخ ، در لغت به معناى تعيين زمان رويداد است . در باره ريشه و اشتقاق آن ، ميان لغت شناسان عرب ، اختلاف نظر وجود دارد . ابو سعيد عبد الملك بن قريب اَصمعى (م 213 ق) ، آن را واژه اى عربى دانسته و گفته است كه قيسى ها (يكى از قبايل بزرگ عرب) ، مصدر آن را «أَرَخ» و تميمى ها (ديگر قبيله بزرگ عرب) ، مصدر آن را «وَرَخ» مى دانند ؛ امّا «أَرَخ» رايج تر است . (1) جواليقى (م 539 ق) بر اين باور است كه اين واژه ، ريشه عربى ندارد و مسلمانان ، آن را از اهل كتاب گرفته اند . (2) روزنتال ، اشتقاق هاى گوناگونى براى اين واژه آورده است : «أرْخُو» در آكَدى ، «يَرْحْ» در عبرى ، «يَرَحْ» در آرامى ، «وَرْخ» در اتيوپيايى و «وْرْخ (WRKH)» در عربىِ جنوبى (يمن) . وى احتمال مى دهد كه ريشه واژه تاريخ ، «توريخ (در سامى به معناى ماه [آسمان])» باشد كه «مُوَرَّخ» يا «مورِّخ» ، از آن ، اشتقاق يافته است ، و اشتقاق ديگر را نمى پذيرد . (3)

.


1- .التاريخ والمؤرّخون العرب : ص 17 .
2- .المعرب من الكلام الأعجمى على حروف المعجم : ص 137 .
3- .دانش نامه جهان اسلام : ج 6 ص 96

ص: 10

برخى ، اصل واژه تاريخ را فارسى و برگرفته از «ماه _ روز» مى دانند كه معرّب آن ، «مورِّخ» شده است . (1) برخى ديگر از لغت شناسان ، به اين نتيجه رسيده اند كه به احتمال قوى ، واژه تاريخ ، از ريشه سامى «اَرَخ» يا «وَرَخ» است كه در لهجه يمنى به كار مى رود؛ (2) زيرا «وَرَخ (جمع آن : أَوْرَخَم)» در سنگْ نوشته هايى متعلّق به پيش از اسلام _ كه در جنوب عربستان پيدا شده اند _ به معناى ماه قمرى به كار رفته است . (3) در لغت نامه هاى قديم عربى ، مادّه «أرخ» وجود دارد ؛ ولى به معناى گاه شناسىِ زمان نيست . خليل بن احمد فراهيدى مى گويد : الأُرْخُ وَ الأُرْخِىُّ ، لُغَتانِ : الفَتِىُّ مِنَ البَقَرِ . (4) اُرخ و اُرخى ، دو واژه اند به معناى گوساله . احمد بن فارس (م 395 ق) نيز مى نويسد : أرخ: الهَمزَةُ وَ الرّاءُ وَ الخاءُ كَلِمَةٌ واحِدَةٌ عَرَبِيَّةٌ ، وَ هِىَ الإراخُ لِبَقَرِ الوَحشِ... وَ أمّا تَأريخُ الكِتابِ فَقَد سُمِعَ ، وَ لَيسَ عَرَبِيّا وَ لا سُمِعَ مِن فَصيحٍ . (5) أرخ (همزه و را و خا) ، يك واژه عربى به معناى بچّه گاو وحشى است... و «تأريخ الكتاب» نيز شنيده شده ؛ ولى عربى نيست و از عرب فصيحى هم شنيده نشده است . جوهرى (م 398 يا 400 ق) ، ريشه آن را «أَرَخ» يا «إِرَخ» به معناى گوساله وحشى ذكر كرده است . (6)

.


1- .تاريخ سنى ملوك الأرض و الأنبياء عليهم السلام : ص 12 ، الآثار الباقية : ص 12 _ 30 .
2- .التاريخ العربى و المؤرّخون : ج 1 ص 49 .
3- .المفصّل فى تاريخ العرب قبل الإسلام : ج 8 ص 509 _ 516 .
4- .العين : ص41 مادّه «أرخ» .
5- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 94 مادّه «أرخ» .
6- .الصحاح : ج 1 ص 418 ذيل «أرخ» . نيز ، ر . ك : الإعلان بالتوبيخ لمن ذمَّ التاريخ : ص 14 _ 15 .

ص: 11

تاريخ ، در اصطلاح

ابن منظور (م 711 ق) نيز مى گويد : قيلَ : إنَّ التّاريخَ الَّذى يُؤَرِّخُهُ النّاسُ لَيسَ بِعَرَبِىٍّ مَحضٍ ، وَ إنَّ المُسلِمينَ أخَذوهُ عَن أهلِ الكِتابِ... . الإرخ : وَلَدُ البَقَرِ الوَحشِيَّةِ إذا كان اُنثى ... وَ قيلَ : إنَّ التّاريخَ مَأخوذٌ مِنهُ ، كَأَنَّهُ شَى ءٌ حَدَثَ كَما يَحدُثُ الوَلَدُ ، وَ قيلَ : التّاريخُ مَأخوذٌ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ حَديثٌ . (1) به قولى ، تاريخى كه مردم مى نويسند ، عربىِ ناب نيست و مسلمانان ، آن را از اهل كتاب گرفته اند... . اِرخ : ماده گوساله گاو وحشى را گويند... و به قولى ، واژه تاريخ ، از همين معنا گرفته شده است . تو گويى تاريخ ، چيزى است كه پديد مى آيد ، چنان كه بچّه زاده مى شود . بعضى گفته اند: تاريخ ، از همين معنا گرفته شده ؛ چون جديد است . با تأمّل در آنچه گذشت ، مى توان گفت كه كلمه «تاريخ» ، ريشه عربى دارد ؛ ولى ريشه آن ، به معناى گاه شناسىِ زمان نيست و دست كم ، بدين معنا بودنِ آن ، مورد ترديد جدّى است ؛ امّا به هر حال ، ترديدى نيست كه اين كلمه در زبان عربى ، به معناى گاه شناسى زمان آمده است . (2)

تاريخ ، در اصطلاحتاريخ ، در اصطلاح امروز ، علمى است با گرايش هاى گوناگون كه در آن ، كارهاى گذشته جوامع انسانى ، موضوع و محور بحث است و كوشش مى شود قوانين و روابط حاكم در هر دوره و علل بروز برخى حوادث اجتماعى و يا رشد و انحطاط جامعه ها كشف گردد ، تا از اين ره گذر ، «فلسفه تاريخ» تدوين گردد كه وسيله اى براى ارزيابىِ وضع جوامع امروز و آينده بشرى است . در مرحله نخست ، مى توان گفت كه منظور از علم تاريخ ، دو چيز است :

.


1- .لسان العرب : ج 3 ص4 مادّه «أرخ» .
2- .ر.ك : ص 39 (تاريخ / فصل يكم / درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخ) .

ص: 12

تاريخ ، در قرآن و حديث

اشاره

1 . «علم مسائل نظرىِ تاريخ» يا «تاريخ نظرى» : اين دانش ، خود به دو رشته جداگانه و مستقل تقسيم مى شود ؛ چون مسائل نظرى تاريخ ، يا در زمينه علل حوادث اجتماعى و يافتن قانون ها و سنّت هاى عمومى و كلّىِ آن بحث مى كند ، كه در اين صورت ، آن را «فلسفه تاريخ» مى ناميم ، و يا در باره مسائل مربوط به روش شناسىِ دانش تاريخ ، از قبيل شيوه ارزيابىِ اسناد تاريخى ، طبقه بندى منابع و اسناد تاريخى ، آداب نقد تاريخ ، ضوابط و اصول گزارش و نگارش تاريخ و امثال اينها، كه مجموع اين بخش را نيز «روش شناسىِ تاريخ» و يا «فلسفه علم تاريخ» مى ناميم . 2 . «علم وقايع تاريخى» : در اين بخش ، مسائل نظرى ، محور بحث و هدف مورّخ نيست ، هر چند كار اين مرحله نيز بدون آگاهى از كلّيات مسائل نظرى تاريخ ، عقيم خواهد بود . ضبط ، گزارش و نگارش وقايع تاريخى ، آن گونه كه بوده است ، هدف اين علم هستند و از اين رو ، آن را «تاريخ نگارى» ناميده اند. تاريخ نگارى ، شعبه ها و فرع هاى بسيارى دارد ، مانند : تاريخ سياسى ، تاريخ انبيا و اديان ، تاريخ فرهنگ ، تاريخ فلسفه ، تاريخ طب ، تاريخ آموزش ، تاريخ اقتصاد ، تاريخ علم ، تاريخ كشورها و تاريخ عمومى . هر جامعه اى مى تواند بر اساس ويژگى هاى محيط و نيازهاى فرهنگى و علمى و سياسىِ خود ، آنها را دسته بندى كند و موضوع مورد نظر خويش را براى پژوهش و آموزش ، برگزيند. (1)

تاريخ ، در قرآن و حديثلفظ تاريخ و يا مشتقّات آن ، در قرآن كريم به كار نرفته است ؛ (2) ولى معناى آن ،

.


1- .درآمدى بر تاريخ نگرى و تاريخ نگارى مسلمانان : ص 29_30 .
2- .اين ، مؤيّد سخنى است كه از ابن فارس نقل شد كه : و «تاريخ كتاب» شنيده شده است ؛ امّا عربى نيست و از عرب فصيحى هم شنيده نشده است (ر . ك : معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 94 مادّه «ارخ») .

ص: 13

1 . نقش تاريخ در زندگى انسان

يعنى «گاه شناسى» ، در چهار آيه (1) مورد توجّه اين كتاب آسمانى است . البتّه در منابع روايى و تاريخى ، در بحث مبدأ تاريخ هجرى ، لفظ تاريخ و مشتقّات آن ، مكرّر به اين معنا آمده است . (2) نكته مهم و قابل تأمّل ، عنايت قرآن و احاديث اسلامى به مفهوم اصطلاحىِ تاريخ ، يعنى اهتمام به آگاهى از وقايع تاريخى و فلسفه تاريخ است ؛ بلكه مى توان گفت كه بعد از توحيد ، بيش از هر مفهوم و معناى ديگرى ، تاريخ ، مورد توجّه قرآن كريم است . واژه هايى از قبيل : «قِصَص» ، «أنباء» ، «سُنّة اللّه » ، «أيّام اللّه » و نيز واژه هاى وابسته به آنها مانند : «عبرت» ، «قُرى» ، «بركات» ، «جوع» ، «دماء» ، «مستكبرين» «مُكذِّبين» ، «ملأ» ، «مُترَفين» ، «مُسرِفين» و «مستضعفين» ، واژه هاى كليدى قرآن در زمينه تبيين و تفسير تاريخ اند . در اين بخش ، برجسته ترين نكاتى را كه در قرآن و احاديث اسلامى ، در باره تاريخ آمده است ، تحت اين سرفصل ها ارائه مى كنيم : شناخت تاريخ ، قانونمندى تاريخ ، عوامل تحوّلات تاريخى ، عوامل پيشرفت اجتماعى ، عوامل انحطاط اجتماعى ، عبرت آموزى از تاريخ و آينده تاريخ ، به ضميمه دو تحقيق : يكى در باره مبدأ تاريخ هجرى و ميلادى ، و ديگرى در باره آينده تاريخ . اينك اشاره اى كوتاه به حاصل آنچه در اين فصول آمده است :

1 . نقش تاريخ در زندگى انسانتاريخ به معناى گاه شناسى ، به اندازه اى در تنظيم زندگى انسان ، سهيم است كه قرآن ، از آن به عنوان يكى از دلايل توحيد و خداشناسى ياد كرده است :

.


1- .ر. ك : ص 23 (تاريخ / فصل يكم / اهمّيت شناخت تاريخ / قرآن) .
2- .ر . ك : ص 42 (تاريخ / فصل يكم / پايه تقويم هجرى قمرى)

ص: 14

2 . ارزش دانش تاريخ و مورّخ

«وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ . (1) و شب و روز را دو نشانه قرار داديم . پس نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم ، براى اين كه [ در آن ، ] فضلى از پروردگارتان بجوييد و براى اين كه شمار سال ها و حساب [ عمرها و رويدادها ] را بدانيد» . اين ، بدان معناست كه تأمّل در نقش اساسى تاريخ در زندگى ، به روشنى ، آدمى را با آفريدگار حكيم جهانِ آفرينش آشنا مى سازد .

2 . ارزش دانش تاريخ و مورّخدانش تاريخ و بخصوص آشنايى با فلسفه تاريخ و علل رشد و انحطاط ملّت ها ، كارآمدترين علم در جهت رسيدن به برترين تمدّن ها و پيشگيرى از انحطاط و سقوط جوامع انسانى است . مورّخ كاردان ، در واقع ، همانند كسى است كه به درازاى تاريخ ، عمر كرده و تجربه اندوخته است ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد : إنّى و إن لَم أكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى ، فَقَد نَظَرتُ فى أعمالِهِم ، وَ فَكَّرتُ فى أخبارِهِم ، وَ سِرتُ فى آثارِهِم ، حَتّى عُدتُ كَأَحَدِهِم ، بَل كَأَن_ّى بِمَا انتَهى إلَىَّ مِن أمرِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أوَّلِهِم إِلى آخِرِهِم . (2) من اگر چه عمر پيشينيانم را ندارم ، در كارهاى آنها نگريسته ام و در اخبار و سرگذشت آنان انديشيده ام و در آثار آنها سير كرده ام ، تا جايى كه همانند يكى از آنها شده ام ؛ بلكه به سبب آگاهى هايى كه از آنها به من رسيده است ، گويى با اوّلين آنها تا آخرينشان زندگى كرده ام .

.


1- .اِسرا : آيه 12 .
2- .ر . ك : ص 24 ح 3 .

ص: 15

جامعه زمان شناس ، جهت گيرى هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود را با مقتضيات زمان ، هماهنگ مى كند و از اين رو ، در تهاجم شبهات ، آسيب نمى بيند . تاريخدان ، در سخت ترين وضعيت سياسى و اجتماعى ، دچار نوميدى نمى گردد و در اميدبخش ترين موقعيت ها ، به آرزوها و آرمان هاى دور از دسترس ، دل خوش نمى كند ؛ چرا كه با عوامل دگرگونى هاى تاريخى آشناست . (1) تاريخ شناس ، در حوادث مهمّ تاريخى ، شگفت زده نمى شود ؛ زيرا علل و عوامل آنها را كشف كرده است و بنا بر اين ، تحقّق آنها را در موقعيت زمانىِ خاصّ خود ، طبيعى مى داند . (2) تاريخدان ، مى داند كه رويارويى با تاريخ ، بيهوده و رنج آفرين است و تنها راهِ برخورد با حوادث تلخ تاريخى و پيشگيرى از آنها ، برخورد علمى و منطقى است . (3) بر اين پايه ، مورّخ كاردان ، سهم عمده اى در تكامل مادّى و معنوى جامعه بشر و ساماندهى تمدّن هاى بزرگ دارد . از اين رو ، آشنايى با دانش تاريخ و بويژه تاريخ معاصر ، سختْ مورد تأكيد قرآن و احاديث اسلامى است و خودِ امامان اهل بيت عليهم السلام كه مسئوليت هدايت و رهبرى جامعه را داشتند ، در كنار ساير علوم ، در بالاترين سطح ، از دانش تاريخ برخوردار بوده اند ، چنان كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد : إنَّ مِن عِلمِ ما اُوتينا تَفسيرَ القُرآنِ وَ أحكامَهُ ، وَ عِلمَ تَغييرِ الزَّمانِ وَ حَدَثانِهِ . (4) از جمله دانش هايى كه به ما داده شده است ، تفسير قرآن و علم به احكام آن و علم به دگرگونى زمان و بلاهاى آن است .

.


1- .ر . ك : ص 49 (تاريخ / فصل دوم / پايدارى قوانين تاريخ) .
2- .ر . ك : ص 55 (تاريخ / فصل سوم / عوامل دگرگونى هاى تاريخى) .
3- .ر . ك : ص 33 (فصل يكم / گله نكردن از زمانه) و (ستيز نكردن با زمانه) .
4- .الكافى : ج 1 ص 229 ح 3 .

ص: 16

3 . گواهى تاريخ
4 . قانونمندى تاريخ

3 . گواهى تاريخجالب توجّه است كه بدانيم استناد به «گواهى تاريخ» در گفتارها و نوشتارها ، ريشه در تعاليم اسلامى دارد . از نگاه متون اسلامى ، زمان ، مانند مكان ، شاهد و گواه اعمال انسان است و روزى به سود يا زيان او گواهى خواهد داد و چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده ، هر روزِ نو از تاريخ ، خطاب به آدمى زاده مى گويد : أنَا خَلقٌ جَديدٌ ، وَ أنَا فيما تَعمَلُ غَدا عَلَيكَ شَهيدٌ . (1) من يك [روز و] آفريده نو هستم ، و فردا[ى قيامت] براى كارهايى كه [ امروز ]انجام مى دهى ، بر تو گواه خواهم بود . چگونگى شهادت دادنِ تاريخ در دنيا ، واضح است ؛ امّا گواهى تاريخ در زندگىِ پس از مرگ ، ممكن است به معناى تجسّم اعمال روزهاى زندگى باشد ، چنان كه در حديث آمده است : يُفتَحُ لِلعَبدِ يَومَ القِيامَةِ عَلى كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِ عُمُرِهِ أربَعٌ وَ عِشرونَ خِزانَةً ، عدَدَ ساعاتِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ . (2) در روز قيامت ، براى هر روز از روزهاى عمر انسان ، 24 خزانه ، به شمار ساعات شب و روز ، گشوده مى شود . صحنه هايى كه در رستاخيز ، از حوادث زندگى انسان به نمايش گذاشته مى شود ، در واقع ، شهادت تاريخ به سود و يا زيان اوست .

4 . قانونمندى تاريخاز نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، تاريخ ، قانونمند است ، بدين معنا كه حوادث و تحوّلات تاريخى ، بر اساس اصول و ضوابط معيّنى شكل مى گيرند .

.


1- .كنز العمّال : ج 15 ص 796 ح 43161 .
2- .عدّة الداعى : ص 103 .

ص: 17

قرآن كريم ، از قوانين حاكم بر تاريخ ، به عنوان «سنّت خداوند» ياد كرده است ؛ سنّت هايى كه هرگز دست خوش تحوّل و دگرگونى نشده اند و نخواهند شد : «سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً . (1) در باره كسانى كه پيش تر بوده اند ، [همين] سنّت خدا [ جارى بوده ]است و در سنّت خدا ، هرگز تغيير نخواهى يافت» . با الهام از اين آيات ، پيشوايان دين نيز تأكيد كرده اند (2) كه : إنَّ الدَّهرَ يَجرى بِالباقينَ كَجَريِهِ بِالماضينَ . (3) روزگار ، بر آيندگان ، همان گونه مى گذرد كه بر گذشتگان ، گذشته است . در آيات ديگر مى خوانيم : « وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ . (4) و اين چنين ، مؤمنان را مى رهانيم» . « وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ . (5) و اين چنين ، نيكوكاران را پاداش مى دهيم» . « وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمِينَ . (6) و اين چنين ، مجرمان را كيفر مى دهيم» . « وَكَذَلِكَ نَجْزِى الظَّالِمِينَ . (7) و اين چنين ، ستمگران را كيفر مى دهيم» .

.


1- .احزاب : آيه 62 .
2- .ر . ك : ص 49 (تاريخ / فصل دوم / پايدارى قوانين تاريخ) .
3- .ر . ك : ص 49 ح 31 .
4- .انبيا : آيه 88 .
5- .انعام : آيه 84 .
6- .اعراف : آيه 40 .
7- .اعراف : آيه 41 .

ص: 18

5 . عوامل تحوّلات تاريخى

« وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ . (1) و اين چنين ، دروغ رانان را سزا مى دهيم» . « كَذَلِكَ نَجْزِى كُلَّ كَفُورٍ . (2) و اين چنين ، هر ناسپاسى را سزا مى دهيم» . همگى اين آيات ، بيانگر ديدگاه قرآن در باره قانونمندى تاريخ و ثبات و دوام قوانين تاريخى در گذشته و آينده هستند و اين كه همان گونه كه هر فرد انسان ، در نظام آفرينش تا مدّت معيّنى مى تواند به حيات خود ادامه دهد ، هر دولت نيز برهه اى دارد (3) و هر امّت ، اجلى . (4)

5 . عوامل تحوّلات تاريخىدر جهان بينى اسلامى ، انسان ، آزاد است و انتخابگر . از اين رو ، اراده انسان ، اصلى ترين عامل تحوّلات تاريخى است ، چنان كه قرآن تصريح مى كند : « إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ . (5) خداوند، حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان، [خود ،] حال خودشان را تغيير دهند» . در واقع ، موتور تاريخ ، اراده انسان است . بنا بر اين ، حركت تاريخ ، جبرى نيست و تلاش هاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى مردم ، نقش اساسى در تحوّلات تاريخى دارند . از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، در كنار تلاش هاى مادّى ، تلاش هاى دينى و معنوى و بخصوص توبه و دعا نيز نقش تعيين كننده اى در سرنوشت جوامع انسانى دارند .

.


1- .اعراف : آيه 152 .
2- .فاطر : آيه 36 .
3- .ر . ك : ص 53 ح 36 .
4- .ر . ك : اعراف : آيه 34 ، يونس : آيه 49 و حجر : آيه 5 .
5- .ر . ك : رعد : آيه 11 .

ص: 19

6 . عوامل پيشرفت و انحطاط اجتماعى
7 . عبرت آموزى از تاريخ

6 . عوامل پيشرفت و انحطاط اجتماعىاز نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، شايسته سالارى و مديريت انسان هاى توانمند و لايق ، هشيارى دولتْ مردان ، وحدت كلمه ، عدالت اجتماعى و رعايت حقوق متقابل حكومت و مردم ، برجسته ترين عوامل پيشرفت جامعه اند . در واقع ، اين امور ، قوانين تكوينىِ نظام آفرينش و سنّت هاى الهى براى رسيدن به تمدّن برتر هستند . در مقابل ، مديريت و رهبرى انسان هاى ناشايسته ، ناآگاهى دولتْ مردان ، اختلاف ، ظلم ، فساد ، اتراف ، اسراف ، انحصارطلبى ، اهمّيت ندادن به حقوق مردم و بخصوص مستمندان ، تبعيض در اجراى قانون ، كم فروشى ، ترك امر به معروف و نهى از منكر ، املا و استدراج ، برجسته ترين عوامل انحطاط و عقب ماندگى اجتماعى و سقوط و نابودى تمدّن ها شمرده شده اند.

7 . عبرت آموزى از تاريخارزش و اهمّيت دانش تاريخ ، باور كردن قانونمندى تاريخ ، اعتقاد به گواهى تاريخ ، آشنايى با زمينه هاى تحوّلات تاريخى ، و شناخت عوامل پيشرفت يا انحطاط جامعه ، همه و همه ، مقدّمه عبرت آموزى و بهره گيرى از تاريخ در جهت زندگىِ بهتر و تمدّن پيشرفته تر هستند. بر اين اساس ، از نگاه اسلام ، عبرت آموزى ، هدف اصلى علم تاريخ است و بدين جهت ، قرآن كريم ، در باره حكمتِ پرداختن به سرگذشت پيشينيان مى فرمايد : « لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ . (1) و در داستان ايشان ، عبرتى است براى خردمندان» .

.


1- .يوسف : آيه 111 .

ص: 20

8 . جهانگردىِ هدفمند

8 . جهانگردىِ هدفمنديكى از بهترين راه هاى عبرت آموزى از تاريخ ، جهانگردىِ هدفمند است . مطالعه آثار باستانىِ مربوط به اقوام گذشته و بخصوص جوامعى كه به دليل ظلم و فساد نابود شده اند، حجاب هاى غفلت را مى درد و موانع شناخت را مى زدايد و درس هاى ارزنده اى را براى زندگى بهتر ، به انسان ارائه مى نمايد . از اين رو ، قرآن و احاديث اسلامى ، مكرّرا مردم را به جهانگردىِ هدفمند دعوت مى كنند و قرآن ، شمارى از كسانى را كه از شناخت حقايق عقلى محروم اند ، بدين سان مورد نكوهش قرار مى دهد : « أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا . (1) آيا در زمين گردش نكرده اند تا دل هايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوش هايى كه با آن بشنوند؟ » . متأسّفانه جهانگردى ، در جهان امروز ، عمدتا وسيله اى براى تفريح و سرگرمى است و بدين جهت ، نه تنها عبرت آموز و روشنگر نيست ، بلكه غفلت آفرين نيز هست ، و نه تنها موانع شناخت را از جلوى ديده عقل بر نمى دارد ، كه حجابى نيز بر حجاب هاى آن مى افزايد . پيشوايان اسلام ، براى آن كه در جوامع اسلامى ، جهانگردى به اين سرنوشت مبتلا نگردد ، نكات مهمّى را براى جهانگردان يادآور شده اند ، از جمله ، اين كه در بازديد از كاخ هاى زورمداران و ستمگران ، يادآور اين آيات شوند و در آن تأمّل كنند : « كَمْ تَرَكُواْ مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . (2) چه باغ ها و جويبارها كه به جاى نهادند» .

.


1- .حج : آيه 46 .
2- .دخان : آيه 25 .

ص: 21

9 . آينده تاريخ در بينش قرآنى

و نيز در بازديد از خانه ستمگران ، به خود هشدار دهند كه مبادا بر اساس سنّت الهى در تاريخ ، به سرنوشت آنان دچار شوند ، و در يك جمله ، اصلى ترين ادب بازديد از آثار باستانى ، تأمّل در علل سقوط تمدّن هاى گذشته و عبرت آموزى براى زندگى و تمدّن كنونى است .

9 . آينده تاريخ در بينش قرآنىدر جهان بينى قرآن كريم ، آينده تاريخ ، روشن و نويدبخش است ؛ زيرا تاريخ ، به طور طبيعى ، به سوى شكست حتمىِ جبهه باطل و پيروزىِ گريزناپذير حق ، حركت مى كند . قرآن ، روند حركت تاريخ و پيروزىِ نهايى و همه جانبه حق بر باطل را به رودخانه خروشانِ كف كرده و يا فلزّاتى تشبيه مى كند كه براى تهيّه لوازم آرايش و ساختن كالا ، ذوب مى شوند و ناخالصى در آنها وجود دارد . پس همان گونه كه در نهايت ، همه كف ها و ناخالصى ها از بين خواهند رفت و تنها آب و موادّ خالص و مفيد براى مردم ، باقى مى مانند ، حق نيز در بستر تاريخ ، باقى مى ماند و باطل ، از بين خواهد رفت . جبهه حق ، در بينش قرآنى ، همان جبهه مستضعفان ، جبهه صالحان ، جبهه تقواپيشگان و جبهه هواداران اسلام ناب است : « هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ . (1) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دينِ درست ، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد» . با پيروزىِ جبهه حق ، دولت اهل بيت ، به رهبرى مهدى آل محمّد عليهم السلام ، در جهان استقرار خواهد يافت و بساط ظلم و استكبار و استضعاف ، به كلّى برچيده خواهد شد و عدل و قسط ، جهان را فرا خواهد گرفت . اينك آيات و احاديثى را كه دلالت بر اين اجمال دارند ، در هفت فصل از نظر مى گذرانيم :

.


1- .توبه : آيه 33 .

ص: 22

الفصل الأوّل : معرفة التّاريخ1 / 1أهَمِّيَّةُ مَعرِفَةِ التّاريخِالكتاب« هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ » . (1)

« وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَا ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ وَ كُلَّ شَىْ ءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً » . (2)

« فَالِقُ الْاءِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا » . (3)

«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ » . (4)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :بِالسَّنَةِ وأخواتِها يُكالُ الزَّمانُ مِن لَدُن خَلقِ اللّهِ تَعالَى العالَمَ إلى كُلِّ وَقتٍ وعَصرٍ مِن غابِرِ (5) الأَيّامِ ، وبِها يَحسُبُ النّاسُ الأَعمارَ وَالأَوقاتَ المُوقَّتَةَ لِلدُّيونِ وَالإِجاراتِ وَالمُعامَلاتِ وغَيرِ ذلِكَ مِن اُمورِهِم . (6)

.


1- .يونس : 5 .
2- .الإسراء : 12 .
3- .الأنعام : 96 .
4- .الرحمن : 5 .
5- .الغابِر : الباقي . والغابِر : الماضي ؛ وهو من الأضداد (الصحاح : ج 2 ص 765 «غبر») .
6- .بحار الأنوار : ج 58 ص 176 ح 35 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 23

فصل يكم : شناخت تاريخ

1 / 1 اهمّيت شناخت تاريخ

فصل يكم : شناخت تاريخ1 / 1اهمّيت شناخت تاريخقرآن«اوست كسى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد و براى آن ، منزل هايى معيّن كرد تا شماره سال ها و حساب را بدانيد. خداوند ، اينها را جز به حق ، نيافريده است. نشانه ها[ ى خود ] را براى گروهى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كند» .

«و شب و روز را دو نشانه قرار داديم . نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم ، براى اين كه [ در آن ، ] فضلى از پروردگارتان بجوييد و براى اين كه شماره سال ها و حساب [ عمرها و رويدادها ] را بدانيد و هر چيزى را به روشنى باز نموديم» .

«[خداوند ،] شكافنده صبح است و شب را براى آرامش ، و خورشيد و ماه را وسيله محاسبه[ى زمان ]قرار داد» .

«خورشيد و ماه ، بر حسابى [روان] اند» .

حديثامام صادق عليه السلام :به وسيله سال و امثال آن است كه زمان _ از آن هنگام كه خداوند متعال، جهان را آفريد تا هر وقت و عصرى از روزگاران گذشته _ اندازه گيرى مى شود و به وسيله همين هاست كه مردم ، عمرها و زمان هاى تعيين شده براى وام ها و اجاره ها و معاملات و ديگر امورشان را محاسبه مى كنند.

.

ص: 24

عنه عليه السلام :خَلَقَ اللّهُ السَّماءَ سَقفا مَرفوعا... وجَعَلَ فيها سِراجا وقَمَرا مُنيرا ، يَسبَحانِ في فَلَكٍ يَدورُ بِهِما دائِبَينِ ، يُطلِعُهُما تارَةً ويُؤفِلُهُما (1) اُخرى ، فَبَنى عَلَيهِ الأَيّامَ وَالشُّهورَ وَالسِّنينَ الَّتي هِيَ مِن سَبَبِ الشِّتاءِ وَالصَّيفِ وَالرَّبيعِ وَالخَريفِ ؛ أزمِنةً مُختَلِفَةَ الأَعمالِ. (2)

1 / 2الحَثُّ عَلى عِلمِ التّأريخِأ _ التّاريخُ الماضيالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّةٍ أوصى بِهَا ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . . . وَاعرِض عَلَيهِ أَخبارَ الماضينَ ، وذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلينَ ، وسِر في دِيارِهِم وآثارِهِم فَانظُر فيما فَعَلوا وعَمَّا انتَقَلوا وأينَ حَلّوا ونَزَلوا ، فَإِنَّكَ تَجِدُهُم قَدِ انتَقَلوا عَنِ الأَحِبَّةِ ، وحَلّوا دِيارَ الغُربَةِ ، وكأَنَّكَ عَن قَليلٍ قَد صِرتَ كَأَحَدِهِم ، فَأَصلِح مَثواكَ ، ولا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ . . . . أي بُنَيَّ! إنّي وإن لَم أكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلي ، فَقَد نَظَرتُ في أعمالِهِم ، وفَكَّرتُ في أخبارِهِم ، وسِرتُ في آثارِهِم ؛ حَتّى عُدتُ كَأَحَدِهِم ، بَل كَأَنّي بِمَا انتَهى إلَيَّ مِن اُمورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أوَّلِهِم إلى آخِرِهِم ، فَعَرَفتُ صَفوَ ذلِكَ مِن كَدَرِهِ ، ونَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ ، فَاستَخلَصتُ لَكَ مِن كُلِّ أمرٍ نَخيلَهُ (3) ، وتَوَخَّيتُ لَكَ جَميلَهُ ، وصَرَفتُ عَنكَ مَجهولَهُ ، ورَأَيتُ حَيثُ عَناني مِن أمرِكَ ما يَعنِي الوالِدَ الشَّفيقَ، وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ، أن يَكونَ ذلِكَ وأنتَ مُقِبلُ العُمُرِ ومُقتَبَلُ الدَّهرِ ، ذو نِيَّةٍ سَليمَةٍ ونَفسٍ صافِيَةٍ . (4)

.


1- .أفَلَتِ الشمس : أي غابت (الصحاح : ج 4 ص 1623 «أفل»).
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 190 عن المفضّل بن عمر .
3- .انتخلت الشيء : استقصيت أفضله . وتنخّلته : تخيّرته (الصحاح : ج 5 ص 1827 «نخل»).
4- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 199 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 168 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .

ص: 25

1 / 2 تشويق به شناخت تاريخ
الف - تاريخِ گذشته

امام صادق عليه السلام :خداوند ، آسمان را به سانِ بامى برافراشته آفريد... و در آن ، چراغى ( خورشيد ) و ماهى تابان نهاد كه هر دو ، در فلكى [ و مدارى ، ]پيوسته مى چرخند ؛ بارى طلوع مى نمايند و دگر بار ، غروب مى كنند ، و پيدايش روزها و ماه ها و سال ها را كه خود ، سبب پيدايش زمستان و تابستان و بهار و پاييزند ، به عنوان زمان هاى كارهاى گوناگون ، بر پايه همين گردش قرار داد .

1 / 2تشويق به شناخت تاريخالف _ تاريخِ گذشتهامام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :دلت را با موعظه ، زنده بدار... و اخبار گذشتگان را بر آن عرضه كن و به آنچه بر سرِ پيشينيان تو آمده است ، اندرزش ده . در سرزمين ها و آثار بر جاى مانده از آنان بِگرد و بنگر كه چه كردند و از چه جدا شدند و به كجا منتقل شدند و در چه سرايى فرود آمدند . خواهى ديد كه از دوستان [خود] ، جدا شده اند و در سراى غربت ، فرود آمده اند و گويا تو نيز به زودى ، چونان يكى از آنان خواهى شد . پس جايگاه [ ابدى ] خويش را آباد كن و آخرتت را به دنيايت مفروش... . فرزندم! من اگر چه به اندازه عمرِ [ مجموعِ ] پيشينيان ، عمر نكرده ام ، امّا در كردارهاى آنان نگريسته ام ، و در اخبار و سرگذشتشان انديشيده ام ، و در آثارشان سير كرده ام ، تا آن جا كه چونان يكى از آنان شده ام و بلكه با مطالعه تاريخ آنان ، گويا پا به پاى اوّلين تا آخرين آنها عمر كرده ام . پس حوادث زلال را از تيره ، و سود آنها را از زيانشان باز شناختم . پس ، از هر چيزى ، ناب آن را برايت برگزيدم و زيبايش را برايت جستم ، و ناشناخته هايش را از تو دور ساختم ، و چونان پدرى مهربان ، به كار تو همّت گماشتم و عزم تربيت تو كردم؛ زيرا تو در آغاز زندگى قرار دارى و تازه به روزگار ، روى آورده اى و از پندارى پاك و روانى صاف ، برخوردارى .

.

ص: 26

ب _ التّاريخُ المُعاصِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيرا بِزَمانِهِ (1) .

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ مَن حَفِظَ لِسانَهُ ، وعَرَفَ زَمانَهُ ، وَاستَقامَت طَريقَتُهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يَعرِف زَمانَهُ حُرِبَ (3) . (4)

عنه عليه السلام :حَسبُ المَرءِ مِن . . . عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ . (5)

عنه عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ وَلَدَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعاقِلِ مِن أن يَنظُرَ في شَأنِهِ ؛ فَليَحفَظ لِسانَهُ ، وَليَعرِف أهلَ زَمانِهِ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داود : يَنبَغي لِلمُسلِمِ أن يَكونَ مالِكا لِنَفسِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، عارِفا بِأَهلِ زَمانِهِ . (7)

.


1- .الخصال : ص 525 ح 13 ، معاني الأخبار : ص 334 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 540 ح 1163 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 383 ح 2661 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 71 ص 279 ح 19 ؛ صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 78 ح 361 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 16 ص 133 ح 44157 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 261 ح 3215 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 552 ح 7861 .
3- .الحَرَب _ بالتحريك _ : نهْب مال الإنسان وتركه لا شيء له (النهاية : ج 1 ص 358 «حرب») .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
5- .كشف الغمّة : ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 66 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 عن أبي وجزة السعدي عن أبيه ، تحف العقول : ص 203 نحوه، بحار الأنوار : ج 71 ص 281 ح 29 .
7- .الكافي : ج 2 ص 224 ح 10 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 105 كلاهما عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 78 ح 27 .

ص: 27

ب - تاريخ معاصر

ب _ تاريخ معاصرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردمند ، بايد زمان خود را بشناسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر آن كس كه زبانش را نگه بدارد و زمانش را بشناسد و راه و روش درست را بپيمايد .

امام على عليه السلام :كسى كه زمانش را نشناسد ، به تاراج مى رود .

امام على عليه السلام :در معرفت آدمى ، همين بس كه... آگاه به زمان خويش باشد .

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :فرزندم! خردمند ، بايد در كار خويش بنگرد تا زبان خويش را نگه بدارد و مردم زمانه اش را بشناسد .

امام باقر عليه السلام :در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : «مسلمان ، بايد مالك نفس خويش باشد و به كار خويشتن بپردازد و مردم روزگارش را بشناسد» .

.

ص: 28

الإمام الصادق عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داود : عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ عارِفا بِزَمانِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، حافِظا لِلِسانِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ صاحِبِ الفِقهِ وَالعَقلِ _ :عارِفا بِأَهلِ زَمانِهِ ، مُستَوحِشا مِن أوثَقِ إخوانِهِ ، فَشَدَّ اللّهُ مِن هذا أركانَهُ وأعطاهُ يَومَ القِيامَةِ أمانَهُ . (2)

1 / 3مُعِطياتُ عِلْمِ التّاريخِأ _ الاِستِعدادُ لِمُواجَهَةِ المُلابَساتِ السِّياسِيَّةِ وَالاِجتِماعِيَّةِالإمام الصادق عليه السلام :العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ (3) . (4)

ب _ عَدَمُ التَّعَجُّبِ مِنَ الأَحداثِ الاِجتِماعِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :أعرَفُ النّاسِ بِالزَّمانِ مَن لَم يَتَعَجَّب مِن أحداثِهِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 116 ح 20 عن منصور بن يونس ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5903 عن حمّاد بن عثمان ، مجمع البيان : ج 10 ص 722 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 39 ح 20 .
2- .الكافي : ج 1 ص 49 ح 5 ، منية المريد : ص 139 ، مشكاة الأنوار : ص 245 ح 713 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 307 .
3- .اللُّبْسَةُ : الشُّبْهَةُ (القاموس المحيط : ج 2 ص 248 «لبس») .
4- .الكافي: ج 1 ص27 ح 29 عن مفضّل بن عمر ، تحف العقول: ص356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص269 ح109.
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 449 ح 3252 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 126 ح 2876 .

ص: 29

1 / 3 ثمرات شناخت تاريخ
الف - آمادگى براى رويارويى با حوادث سياسى و اجتماعى
ب - تعجّب نكردن از رخدادهاى اجتماعى

امام صادق عليه السلام :در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : «خردمند ، بايد زمان خود را بشناسد و به كار خويش بپردازد و زبانش را نگه بدارد» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان صفات انسان فهميده و خردمند _ :مردمِ زمانش را مى شناسد و [حتّى] از مطمئن ترين برادرانش نيز هراسان است . پس خداوند ، از اين جهت ، اركان [ زندگىِ ] او را محكم مى گرداند و روز قيامت ، او را امنيت و آرامش عطا مى فرمايد .

1 / 3ثمرات شناخت تاريخالف _ آمادگى براى رويارويى با حوادث سياسى و اجتماعىامام صادق عليه السلام :كسى كه زمان خود را بشناسد ، شبهات بر او هجوم نمى آورند .

ب _ تعجّب نكردن از رخدادهاى اجتماعىامام على عليه السلام :زمان شناس ترينِ مردم ، كسى است كه از رخدادهاى زمانه تعجّب نمى كند .

.

ص: 30

ج _ عَدَمُ اليَأسِ مِنَ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :لا تَيأَس مِنَ الزَّمانِ إذا مَنَعَ ، ولا تَثِق بِهِ إذا أعطى ، وكُن مِنهُ عَلى أعظَمِ الحَذَرِ . (1)

د _ عَدَمُ الوُثوقِ بِالزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :مَن وَثِقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ . (2)

عنه عليه السلام :إيّاكَ أن تَثِقَ بِالزَّمانِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أمِنَ الزَّمانَ خانَهُ ، ومَن أعظَمَهُ أهانَهُ . (4)

عنه عليه السلام :مَن فَهِمَ مَواعِظَ الزَّمانِ ، لَم يَسكُن إلى حُسنِ الظَّنِّ بِالأَيّامِ . (5)

عنه عليه السلام :لا غِرَّةَ (6) كَالثِّقَةِ بِالأَيّامِ . (7)

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِمَن عَرَفَ الزَّمانَ ، أن لا يَأمَنَ الصُّروفَ (8) وَالغِيَرَ (9) . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 294 ح 10302 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9523 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 54 ح 204 ، الأمالي للصدوق : ص 532 ح 718 كلاهما عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 135 ح 14 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 140 ح 9840 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 488 ح 9024 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : ص 233 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 85 وفيه «تعظّم عليه» بدل «أعظمه»، بحار الأنوار : ج 77 ص 213 ح 1؛ كنز العمّال : ج 16 ص 182 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 402 ح 8938 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7517 .
6- .الغِرَّةُ : الغَفْلَة . واغترَّ بالشيء : خُدِعَ به (لسان العرب : ج 5 ص 16 «غرر») .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 365 ح 10550 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9709 .
8- .صَرْفُ الدَّهر : حَدَثَانُه ونوائبه (الصحاح : ج 4 ص 1385 «صرف»).
9- .غِيَرُ الدَّهر : أحداثُهُ المُغَيَّرَة (القاموس المحيط : ج 2 ص 106 «غير»).
10- .غرر الحكم : ج 6 ص 443 ح 10938 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 549 ح 10134 وفيه «صروفه» بدل «الصروف».

ص: 31

ج - نوميد نشدن از زمانه
د - اعتماد نكردن به زمانه

ج _ نوميد نشدن از زمانهامام على عليه السلام :از روزگار ، هر گاه كه دريغ ورزيد ، نوميد مشو و آن گاه كه دِهِش كرد ، به آن اعتماد مكن و تا مى توانى ، از آن بر حذر باش .

د _ اعتماد نكردن به زمانهامام على عليه السلام :هر كه به روزگار اعتماد كند ، به زمين مى خورَد .

امام على عليه السلام :زنهار! به روزگار ، اعتماد مكن .

امام على عليه السلام :هر كه روزگار را امين بشمارد ، روزگار ، به او خيانت مى كند و هر كه آن را گرامى بدارد ، روزگار ، خوارش مى سازد .

امام على عليه السلام :هر كه اندرزهاى زمانه را بفهمد ، به روزگار ، خوشبين نمى شود .

امام على عليه السلام :هيچ غفلتى ، چون اعتماد به روزگار نيست .

امام على عليه السلام :كسى كه زمانه را بشناسد ، سزد كه خويشتن را از تحوّلات و دگرگونى ها در امان نپندارد .

.

ص: 32

ه _ عَدَمُ مُعاتَبَةِ الزَّمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : يُؤذينِي ابنُ آدَمَ ؛ يَسُبُّ الدَّهرَ وأنَا الدَّهرُ ، بِيَدِي الأَمرُ ، اُقَلِّبُ اللَّيلَ وَالنَّهارَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَتَبَ عَلَى الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :الزَّمانُ يَخونُ صاحِبَهُ ، ولا يَستَعتِبُ لِمَن عاتَبَهُ . (3)

و _ عَدَمُ مُكابَرَةِ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :من كابَرَ الزَّمانَ عَطِبَ (4) ، ومَن يَنقَم عَلَيهِ غَضِبَ . (5)

1 / 4شَهادَةُ التّاريخِالكتاب«وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ » . (6)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1826 ح 4549 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 369 ح 5274، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 25 ح 7249 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1762 ح 2 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 491 ح 3690 وليس فيهما «بيدي الأمر» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 606 ح 8138 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص53 ح204، الأمالي للصدوق: ص531 ح718 كلاهما عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، الدرّة الباهرة: ص26 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 71 ص 155 ح 69.
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 135 ح 2093 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1646 .
4- .عَطِبَ : هَلَكَ (المصباح المنير : ص 416 «عطب»).
5- .تحف العقول : ص 85 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 212 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة .
6- .البروج : 3 . لقد تظافرت الروايات في كتب الفريقين على أنّ المراد من الشاهد في الآية الكريمة ، هو يوم الجمعة، وفي بعضها هو يوم عرفة ، وأنّهما سيشهدان يوم القيامة. راجع : مصادر التفسير وكتاب من لا يحضره الفقيه:ج1 ص422 ح1244 ومعاني الأخبار:ص298و299 وكنز العمّال:ج2 ص13 ح2940.

ص: 33

ه - گله نكردن از زمانه
و - ستيزنكردن با زمانه
1 / 4 گواهى تاريخ
اشاره

ه _ گله نكردن از زمانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «آدمى زاده ، مرا مى آزارد ؛ روزگار را ناسزا مى گويد ، در حالى كه روزگارْ منم ، كارها در دست من است ، و شب و روز را من مى چرخانم» .

امام على عليه السلام :هر كه از زمانه گله كند ، گِله اش به درازا مى كشد .

امام على عليه السلام :زمانه ، به دوستش خيانت مى كند و كسى را كه از او گله كند ، خشنود نمى سازد .

و _ ستيز نكردن با زمانهامام على عليه السلام :هر كه با زمانه بستيزد ، هلاك مى شود ، و هر كه كينه آن را به دل بگيرد ، همواره در خشم خواهد بود .

1 / 4گواهى تاريخقرآن«سوگند به گواه و مورد گواهى» . (1)

.


1- .احاديث موجود در كتب شيعه و سنّى ، هم داستان اند بر اين كه مراد از «گواه» در اين آيه ، روز جمعه است . در بعضى احاديث هم به روز عرفه تفسير شده است . اين هر دو روز ، در قيامت ، گواهى خواهند داد . براى اطّلاع بيشتر ، به كتب تفسير ، رجوع شود . نيز ، ر . ك : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 421 ح 1244 ، معانى الأخبار : ص 298_299 ، كنز العمّال : ج 2 ص 13 ح 2940 .

ص: 34

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِن يَومٍ يَأتي عَلَى ابنِ آدَمَ إلّا يُنادي (1) : يَا بنَ آدَمَ ! أنَا خَلقٌ جَديدٌ ، وأنَا فيما تَعمَلُ غَدا عَلَيكَ شَهيدٌ ، فَاعمَل فِيَّ خَيرا أشهَد لَكَ بِهِ غَدا ، فَإِنّي لَو قَد مَضَيتُ لَمَ تَرَني أبَدا . ويَقولُ اللَّيلُ مِثلَ ذلِكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما طَلَعَت شَمسٌ مِنَ المَشرِقِ في يَومٍ إلّا ومَعَها مَلَكٌ يُنادي : ألا مُتَزَوِّدٌ مِنّي خَيرا! فَإِنّي لَن أرجِعَ إلَيهِ إلى أن تَقومَ السّاعَةُ . فَكُلُّ يَومٍ شاهِدٌ عَلَى العَبدِ بِما كَسَبَت يَداهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :للّهِِ عز و جل عَلى كُلِّ عَبدٍ رُقَباءُ مِن خَلقِهِ ، ومُعَقِّباتٌ (4) مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ ؛ يَحفَظونَهُ مِن أمرِ اللّهِ ، ويَحفَظونَ عَلَيهِ ما يَكونُ مِنهُ مِن أعمالِهِ وأقوالِهِ وألفاظِهِ وألحاظِهِ ، فَالبِقاعُ الَّتي تَشتَمِلُ عَلَيهِ شُهودُ رَبِّهِ لَهُ أو عَلَيهِ ، وَاللَّيالي وَالأَيّامُ وَالشُّهورُ شُهودٌ عَلَيهِ أو لَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يُفتَحُ لِلعَبدِ يَومَ القِيامَةِ عَلى كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِ عُمُرِهِ أربَعٌ وعِشرونَ خِزانَةً ؛ عَدَدَ ساعاتِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ : فَخِزانَةٌ يَجِدُها مَملُوَّةً نورا وسُرورا ، فَيَنالُهُ عِندَ مُشاهَدَتِها مِنَ الفَرَحِ وَالسُّرورِ ما لو وُزِّعَ عَلى أهلِ النّارِ لَأَدهَشَهُم عَنِ الإِحساسِ بِأَلَمِ النّارِ ، وهِيَ السّاعَةُ الَّتي أطاعَ فيها رَبَّهُ . ثُمَّ يُفتَحُ لَهُ خِزانَةٌ اُخرى فَيَراها مُظلِمَةً مُنتِنَةً مُفزِعَةً ، فَيَنالُهُ مِنها عِندَ مُشاهَدَتِها مِنَ الفَزَعِ وَالجَزَعِ ما لَو قُسِّمَ عَلى أهلِ الجَنَّةِ لَنَغَّصَ (6) عَلَيهِم نَعيمَها ، وهِيَ السّاعَةُ الَّتي عَصى فيها رَبَّهُ . ثُمَّ يُفتَحُ لَهُ خِزانَةٌ اُخرى فَيَراها خالِيَةً لَيسَ فيها ما يَسُرُّهُ ولا ما يَسوؤُهُ ، وهِيَ السّاعَةُ الَّتي نامَ فيها أوِ اشتَغَلَ فيها بِشَيءٍ مِن مُباحاتِ الدُّنيا ، فَيَنالُهُ مِنَ الغَبنِ وَالأَسَفِ عَلى فَواتِها _ حَيثُ كانَ مُتَمَكِّنا مِن أن يَملَأَها حَسَناتٍ _ ما لا يوصَفُ ، ومِن هذا قَولُهُ تَعالى : « ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ» (7) . (8)

.


1- .في المصدر: «إلّا ينادى فيه»، وما أثبتناه _ كما في كنز العمّال _ هو الأوفق .
2- .تفسير القرطبي : ج 15 ص 353 و ج 19 ص 284 ، كنز العمّال : ج 15 ص 796 ح 43161 نقلاً عن الرافعي والسهمي في كتاب آداب الدين وكلّها عن معقل بن يسار وراجع : فلاح السائل : ص 376 ح 252 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 75 ح 6234 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 796 ح 43160.
4- .مُعَقِّبات : أي ملائكة يتعاقَبونَ عليه حافظين له (مفردات ألفاظ القرآن : ص 575 «عقب»).
5- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 654 ح 373 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 315 ح 11 .
6- .في المصدر : «لنقص» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .التغابن : 9 .
8- .عدّة الداعي : ص 103 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 262 ح 15 .

ص: 35

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ روزى نيست كه بر آدمى زاده بيايد ، مگر اين كه آن روز ، بانگ مى زند : «اى فرزند آدم! من آفريده اى جديد هستم ، و هر كارى انجام دهى ، فردا[ ى قيامت ] به آن ، گواهى خواهم داد . پس ، در من (امروز) ، كار نيك انجام ده تا فردا به نفع تو شهادت دهم؛ زيرا اگر بگذرم ، ديگر هرگز مرا نخواهى ديد» . شب نيز چنين سخنى را مى گويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خورشيد ، در هيچ روزى از مشرق طلوع نمى كند ، مگر اين كه همراه با آن ، فرشته اى بانگ مى زند : «آيا كسى هست كه از من (امروز) توشه اى برگيرد؟ چرا كه من تا قيام قيامت ، ديگر به سوى او باز نخواهم گشت» . پس هر روزى ، بر آنچه بنده [در آن روز] به دست آورده ، گواه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل بر هر بنده اى ، ناظرانى از آفريدگان خويش قرار داده و فرشتگانى كه از پيش و پس او ، مراقبش هستند و به فرمان خداوند ، از او محافظت مى كنند و اعمال و سخنان و كلمات و نگاه هاى او را ثبت مى نمايند . اماكنى كه او را در خود جاى مى دهند ، گواهان پروردگار اويند كه به سود يا زيان وى ، گواهى خواهند داد . شب ها و روزها و ماه ها نيز گواهانِ به سود يا زيان او هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، براى هر روزى از روزهاى عمر بنده ، بيست و چهار خزانه ، به تعداد ساعت هاى شب و روز ، گشوده مى شود : خزانه اى را پر از روشنايى و شادمانى مى يابد و با ديدن آن ، چنان خوش حالى و سرورى به او دست مى دهد كه اگر ميان دوزخيان توزيع شود ، احساس درد آتش را از يادشان مى بَرد . اين ، همان ساعتى است كه در آن ، طاعت پروردگارش را به جاى آورده است . سپس خزانه ديگرى برايش باز مى شود كه آن را تاريك و متعفّن و وحشتناك مى يابد و از ديدن آن ، چنان ترس و بى تابى اى به او دست مى دهد كه اگر در ميان بهشتيان توزيع شود ، نعمت و خوشىِ بهشت ، بر آنان تلخ مى شود و اين ، همان ساعتى است كه در آن ، پروردگارش را معصيت كرده است . سپس خزانه ديگرى برايش باز مى شود كه آن را تُهى مى يابد . در آن ، نه چيزى هست كه شادش سازد و نه چيزى كه ناراحتش گردانَد . اين ، همان ساعتى است كه در آن ، خواب بوده يا به كارى از كارهاى رواى دنيا سرگرم بوده است . پس ، بر از دست دادنِ اين ساعت ها _ كه مى توانسته است آنها را با كارهاى خوب پر كند _ چنان احساس زيان و تأسّفى به او دست مى دهد كه وصفْ ناشدنى است . اين است كه خداى متعال مى فرمايد : «آن [روز] ، روز حسرت خوردن است» .

.

ص: 36

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ وَ المَساءِ _ :وهذا يَومٌ حادِثٌ جَديدٌ ، وهُوَ عَلَينا شاهِدٌ عَتيدٌ (1) ، إن أحسَنّا وَدَّعَنا بِحَمدٍ ، وإن أسَأنا فارَقَنا بِذَمٍّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن يَومٍ يَأتي عَلَى ابنِ آدَمَ إلّا قالَ لَهُ ذلِكَ اليَومُ : يَابنَ آدَمَ ، أنَا يَومٌ جَديدٌ وأنَا عَلَيكَ شَهيدٌ ، فَقُل فِيَّ خَيرا وَاعمَل فِيَ خَيرا أشهَد لَكَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ ، فَإِنَّكَ لَن تَراني بَعدَها أبَدا . _ قالَ _ : وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا أمسى يَقولُ : مَرحَبا بِاللَّيلِ الجَديدِ وَالكاتِبِ الشَّهيدِ ، اكتُبا عَلَى اسمِ اللّهِ . ثُمَّ يَذكُرُ اللّهَ عز و جل . (3)

.


1- .العَتيد : المُعَدّ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 545 «عتد»).
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 40 الدعاء 6 ، مصباح المتهجّد : ص 246 ح 361 ، العُدد القويّة : ص 362 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 307 .
3- .الكافي : ج 2 ص 523 ح 8 عن ابن القدّاح ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 397 ح 5849 عن السكوني عن الإمام عليّ عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 169 ح 166 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، فلاح السائل : ص 376 ح 251 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «فافعل» بدل «فقل» وليس في الثلاثة الأخيرة ذيله من «قال وكان عليّ عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 71 ص 181 ح 35 .

ص: 37

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در بامداد و شامگاه _ :و اين ، يك روز نوپديد و جديد است و او بر ما گواهى حاضر و آماده است . اگر كار نيك كرديم ، با سپاس گزارى ، با ما بدرود مى گويد ، و اگر كار بد كرديم ، با نكوهش ، از ما جدا مى شود .

امام صادق عليه السلام :هيچ روزى نيست كه بر فرزند آدم بگذرد ، مگر اين كه آن روز ، به او مى گويد : اى فرزند آدم! من يك روز نو هستم و من بر تو گواهم . پس در من ، نيك بگو و نيك عمل كن تا در روز قيامت ، به آن [كار نيك] براى تو گواهى دهم؛ زيرا ديگر هرگز مرا نخواهى ديد . چون شب مى شد ، على عليه السلام مى فرمود : «خير مقدم به اين شب جديد و نويسنده و گواه [ اعمال ما ]! [اى شب و روز!] به نام خدا بنويسيد» . سپس ذكر خداى عز و جل مى گفت .

.

ص: 38

. .

ص: 39

درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخ
اشاره

درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخمحاسبه زمان ، يكى از اركان اساسى زندگى انسان است . نياز زندگى اجتماعى بشر به تاريخ ، تا حدّى است كه قرآن كريم ، تأمين اين نياز به وسيله خورشيد و ماه را به عنوان يكى از نشانه هاى خداشناسى و دلايل حكمت آفريدگار ، مورد استناد قرار داده است . با عنايت به اين ضرورت ، مى توان حدس زد كه هر جامعه انسانى ، از آغاز هبوط آدم عليه السلام تاكنون ، به گونه اى ، تاريخ زندگى خود را ثبت و ضبط مى كرده است . همچنين با اندكى تأمّل ، مى توان دريافت كه به طور طبيعى ، بهترين و به ياد ماندنى ترين مبدأ تاريخ ، در ميان جوامع و اقوام مختلف ، حوادث و وقايع مهمّ تاريخى است . گفتنى است كه شمارى از متون تاريخى ، حدس ما را در هر دو موردى كه اشارت رفت ، تأييد مى كنند ، چنان كه در تاريخ دمشق آمده است : لمّا هبط آدم من الجنّة و انتشر ولده ، أرّخ بنوه من هبوط آدم ، فكان ذلك التّاريخ ، حتّى بعث اللّه تعالى نوحا فأرّخوا حتّى مبعث نوح ، حتّى كان الغرق فهلك مَن هلك ممّن كان على وجه الأرض ... فكان التّاريخ من الطوفان إلى نار إبراهيم ؛ فلمّا كثر ولد إسماعيل افترقوا ، فأرَّخ بنو إسحاق من نار إبراهيم إلى مبعث يوسف ،

.

ص: 40

و من مبعث يوسف إلى مبعث موسى ، و من مبعث موسى إلى مُلك سليمان ، و من مُلك سليمان إلى مبعث عيسى بن مريم ، و من مبعث عيسى بن مريم إلى مبعث رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و على جميع أنبيائه و رسله . و أرَّخ بنو إسماعيل من نار إبراهيم إلى بناء البيت ، حتّى بناه إبراهيم و إسماعيل ، ثمّ أرَّخ بنو إسماعيل من بنيان البيت حتّى تفرّقت مَعَدُّ ، فكان كلّما خرج قوم من تهامه أرَّخوا مخرجهم ، و مَن بقى مِن تهامة من بنى إسماعيل يؤرِّخون خروج مَعَدٍّ و نَهْدٍ و جُهينَةَ _ من بنى زيد _ من تهامة ، حتّى مات كعب بن لُؤَىّ إلى الفيل ، فكان التّاريخ من الفيل حتّى أرَّخ عمر بن الخطّاب من الهجرة، و ذلك سنة سبع عشرة أو ثمان عشرة . (1) چون آدم عليه السلام از بهشت فرود آمد و فرزندانش پخش شدند ، فرزندان او از فرود آدم ، تاريخ گذارى كردند [ و آن را مبدأ تاريخ قرار دادند ] ، و اين تاريخ بوده ، تا آن كه خداى متعال ، نوح را بر انگيخت و مردم ، آن را تا بعثت نوح ، [ مبدأ ]تاريخ گرفتند تا آن كه طوفان پديد آمد و از ساكنان زمين ، هلاك شدند آنها كه هلاك شدند... . پس [مبدأ] تاريخ ، از طوفان تا به آتش افكندن ابراهيم شد . چون فرزندان اسماعيل زياد شدند ، پخش شدند و فرزندان اسحاق ، از به آتش افكندن ابراهيم عليه السلام تا مبعث يوسف عليه السلام تاريخ نوشتند و از مبعث يوسف عليه السلام تا مبعث موسى عليه السلام ، و از مبعث موسى عليه السلام تا پادشاهى سليمان عليه السلام ، و از پادشاهى سليمان عليه السلام تا مبعث عيسى بن مريم عليهماالسلام ، و از مبعث عيسى بن مريم تا مبعث پيامبر خدا _ كه درود خدا بر او و خاندانش و بر همه پيامبران و فرستادگان الهى باد _ . فرزندان اسماعيل ، از آتش ابراهيم تا بناى خانه[ى كعبه ] را تاريخ قرار دادند ؛ يعنى تا زمانى كه ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام آن را ساختند . سپس فرزندان اسماعيل، بناى كعبه را تاريخ قرار دادند تا آن كه مَعَد ، پراكنده شدند ، و چنين بود كه

.


1- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 34 . نيز ، ر . ك : تاريخ الطبرى : ج 1 ص 193 .

ص: 41

پايه تقويم ميلادى

هر گاه قومى از تهامه بيرون مى رفتند ، زمان آن را تاريخ قرار مى دادند و هر كس از تهامه از فرزندان اسماعيل باقى مى ماند ، بيرون شدن مَعَد و نهد و جُهَينه (از بنى زيد) از تهامه را تاريخ قرار مى دادند ، تا آن كه كعب بن لُؤَى مُرد، تا [حمله سپاه ]فيل كه تاريخ، از [سال] فيل شد ، تا آن كه عمر بن خطّاب، هجرت [پيامبر خدا] را تاريخ قرار داد و آن ، سال هفدهم يا هجدهم بود . همچنين مسعودى مى نويسد : لم يزل مَن وَصَفنا من قبائل العرب يؤرِّخون بالاُمور المشهورة : من موت رؤسائهم ، و وقائع و حروب كانت بينهم ، إلى أن جاء اللّه بالإسلام فأجمع المسلمون على التّاريخ من الهجرة . (1) اين قبايل عرب كه نامشان را برديم ، همواره رويدادهاى مشهور (مانند : مرگ رؤسايشان ، رويدادها و جنگ هايى كه ميانشان واقع مى شد) را تاريخ قرار مى دادند ، تا آن كه خداوند ، اسلام را فرستاد و مسلمانان ، بر هجرت به عنوان مبدأ تاريخ ، هم داستان شدند . و بدين سان ، پيشرفت علم و فرهنگ ، به همسان سازى نگارش تاريخ و جهانى شدن تاريخ ميلادى و رسمى شدن تاريخ هجرى در جهان اسلام انجاميد . بدين مناسبت ، در اين جا به پايه هاى تقويم ميلادى ، تقويم هجرى قمرى و تقويم هجرى شمسى اشاره كوتاهى مى كنيم :

پايه تقويم ميلادىمبناى تقويم بين المللى در جهان امروز ، ولادت مسيح عليه السلام است ، با اين آگاهى كه عيسى مسيح ، در زمان آگوست ، امپراتور مشهور روم ، در بيت اللّحم يهوديه به دنيا آمد . البتّه دنياى روم ، بدون اطّلاع از اين واقعه ، قرن ها تقويم خود را بر مبناى

.


1- .التنبيه و الإشراف : ص 178 .

ص: 42

پايه تقويم هجرى قمرى
اشاره

تاريخ افسانه اى شهر روم و بر اساس اصلاحيه ژولين ادامه مى داد . عهد آگوست و دقيانوس گذشت تا عهد ديوكْلسين رسيد (560 م) (1) و كشيشى به نام ديونيسيوس اكزيگيوس (2) پيشنهاد داد كه دنياى مسيحيت ، تقويم خود را بر اساس ولادت مسيح عليه السلام قرار دهد . اعتراض او ، بر اين امر مبتنى بود كه نبايد نام شخص ظالم ، در تاريخ ، زنده بماند . او پيشنهاد كرد به جاى اسم امپراتوران ، سال ولادت مسيح عليه السلام را مبدأ تقويم عيسويت و كليسا قرار دهند و خواستار آن شد كه كلّيه ملل مسيحى ، از آن تبعيت نمايند . بر پايه حسابى كه او كرده بود ، سال 247 دقيانوسى ، پانصد و بيست و پنجمين سال تولّد مسيح است . بنا به پيشنهاد دنيس ، 25 مارس ، آغاز سال و مبدأ گاه شمارى مسيحيان شناخته شد . به حساب ديونيسيوس ، اوّل سال ، هفت روز بعد از ميلاد بوده است ؛ ولى به مرور زمان ، در پىِ تغييراتى كه براى تنظيم گاه شمارى صورت گرفت ، آغاز سال به تدريج به اوّل ماه مارس رسيد . روز عيد پاك نيز از اوّل ماه ژانويه تا 25 ماه دسامبر در تغيير بوده است . اين اصلاحيه ، 759 سال پس از بناى شهر روم ، انجام شد (3) . (4)

پايه تقويم هجرى قمرىدر سال هاى نخستين بعثت پيامبر اسلام ، آنچه براى مسلمانان به عنوان تاريخ مطرح بود ، «رفتن به خانه اَرقَم» بود ، كه فلان حادثه پيش از رفتن به خانه ارقم

.


1- .در سال 289م ، جشن هزارمين سال بناى شهر «رُم» را در زمان اين امپراتور گرفته اند (تقويم و تاريخ در ايران : ذبيح بهروز ، ايران كوده ، ش 15 ، انجمن ايرانويچ ، تهران : 1341ش ، ص 72) .
2- .. Dionysius Exiguxs
3- .تقويم و تقويم نگارى در تاريخ ، ابو الفضل نبئى : ص 107_ 108 .
4- .برخى از محقّقان ، معتقد به وجود دو فرد به نام عيسى در تاريخ شده اند : يكى «عيساى مصلوب» و ديگرى «عيساى غير مصلوب» كه ميان آنها بيش از پنج قرن فاصله بوده ؛ ولى تاريخ ميلادى رسمى ، با هيچ يك از آن دو ، منطبق نيست ؛ زيرا مسيح اوّل كه غير مصلوب است ، بيش از 250 سال بر اين تاريخ تقدّم دارد و مسيح دوم كه مصلوب است ، 290 سال متأخّر از اين تاريخ است (ر. ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 314) .

ص: 43

1 . پيامبر اسلام ، پايه گذار تاريخ هجرى است
2 . خليفه دوم ، پايه گذار تاريخ هجرى است

بوده يا بعد از آن . (1) پس از شكل گيرى جامعه اسلامى در مدينه ، هجرت پيامبر خدا به اين شهر _ كه مبدأ تأسيس دولت اسلامى و گسترش اسلام در جهان شد _ به عنوان مبدأ تاريخ اسلام ، مورد توافق جامعه اسلامى قرار گرفت ؛ امّا در باره اين كه دقيقا از چه زمانى ، هجرت به عنوان مبدأ تاريخْ تعيين شد ، دو نظريه وجود دارد :

1 . پيامبر اسلام ، پايه گذار تاريخ هجرى استنظريه اوّل ، اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در همان آغاز ورود به مدينه ، شخصا دستور تعيين تاريخ را از مبدأ هجرت ، صادر كرد . قرائنى ، اين نظريه را تأييد مى كنند ، از جمله آنچه طبرى نقل كرده است كه : إنَّ النبىَّ لمّا قدم المدينة _ و قدمها فى شهر ربيع الأوّل _ أمر بالتّاريخ . (2) پيامبر صلى الله عليه و آله چون به مدينه آمد _ و ماه ربيع اوّل بود كه آمد _ ، دستور به تعيين تاريخ داد. تقويم نگار و پژوهشگر برجسته ايرانى ، رضا عبد اللهى ، و محقّق معاصر ، سيّد جعفر مرتضى عاملى ، اين نظريه را بر گزيده اند . (3)

2 . خليفه دوم ، پايه گذار تاريخ هجرى استنظريه ديگر ، اين است كه در سال هفدهم هجرى ، خليفه دوم ، تصميم گرفت كه مَبدأى براى تاريخ قرار دهد . پيشنهادهاى مختلفى مطرح شد . برخى تاريخ روم ، (4) برخى تاريخ فارس، (5) برخى تولّد پيامبر صلى الله عليه و آله ، 6 برخى بعثت ايشان 7 و برخى وفات

.


1- .ر. ك : تاريخ المدينة : ج 3 ص 954 ، البداية و النهاية : ج 5 ص 349 .
2- .تاريخ الطبرى : ج 2 ص 388 .
3- .ر. ك : گاه شمارى هجرى قمرى و ميلادى : ص 15 _ 23 ، الصحيح من سيرة النبىّ الأعظم صلى الله عليه و آله : ج 4 ص 186 _ 202 .
4- .تاريخ الطبرى : ج 2 ص 389 .
5- .كنز العمّال : ج 10 ص 310 ح 29556 .

ص: 44

ايشان (1) را پيشنهاد كردند ؛ امّا امام على عليه السلام هجرت را پيشنهاد كرد و همين ، پذيرفته شد . سعيد بن مسيَّب مى گويد : قال عمر : متى نكتب التّاريخ؟ و جمع المهاجرين . فقال له علىّ عليه السلام : «من يوم هاجر النبىُّ صلى الله عليه و آله إلى المدينة» ، فكُتب التّاريخ . (2) عمر گفت : از كِى تاريخ بنويسيم؟ او مهاجران را گِرد آورد . على عليه السلام به او فرمود : «از روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد» . پس همان ، مبدأ تاريخ قرار داده شد . فاضل گران قدر ، آقاى رسول جعفريان ، ميان نظريه اوّل و دوم ، به گونه اى جمع كرده كه به نظر ، درست مى رسد . او مى گويد : آنچه از مجموع مسائلى كه در اين زمينه نقل شده ، به دست مى آيد ، اين است كه هجرت ، به عنوان يك تحوّل مهم در دوره حيات رسول خدا ، مبدأ رخدادها به شمار مى آمده است ؛ امّا با وفات رسول خدا و پيدايش رخدادهاى ديگر ، محتملاً از اهمّيت آن كاسته شده و يا حتّى به فراموشى سپرده شده باشد . روايتى از ابن عبّاس ، بر همين دلالت مى كند . او مى گويد : «هنگامى كه نبىّ اكرم به مدينه پاى گذاشت ، تاريخى در آن سامان وجود نداشت. مردم ، يكى دو ماهى پس از ورود ايشان ، تاريخى [ را كه قاعدتا بايد همان هجرت باشد] به كار مى بردند . اين تاريخ ، تا زمان وفات رسول خدا ادامه يافت و پس از آن ، قطع شد و در ايّام خلافت ابو بكر و چهار سالِ نخست خلافت عمر ، تاريخى وجود نداشت . پس تاريخ [هجرى] وضع شد» . بدين ترتيب ، مى توان ميان هر دو نظر ، توافقى به وجود آورد ، بدين معنا كه مبدأ شدن هجرت در دوره حيات رسول خدا ، به طور طبيعى و يا به دستور پيامبر خدا صورت گرفت و اين ، به تبعِ همان قاعده پيشين

.


1- .كنز العمّال : ج 10 ص 310 ح 29556 .
2- .التاريخ الكبير : ج 1 ص 9 .

ص: 45

پايه تقويم هجرى شمسى

بود كه رخدادى مهم ، مبدأ تاريخ قرار مى گرفت ؛ امّا بعد از رحلت رسول اكرم ، به فراموشى سپرده شد و چند سال بعد از آن ، با توجّه به نيازى كه به يك مبدأ احساس مى شد ، به پيشنهاد امام على عليه السلام [كه حسّاسيت خاصّى بر روى پيروى از شيوه رسول اكرم داشت] احيا شد . به علاوه و شايد متأسّفانه ، مبدأ سال _ كه قاعدتا بايد از ربيع اوّل (ماه هجرت) مى بود _ ، به محرّم تبديل شد . (1)

پايه تقويم هجرى شمسىبدان سان كه اشارت رفت ، تاريخ هجرى قمرى در جامعه اسلامى و كتاب هاى تاريخى ، مورد استفاده قرار گرفت ؛ امّا در كنار آن ، سال شمسى به دليل ثبات آن در تعيين فصول ، هميشه به عنوان سالِ مورد استفاده در امور كشاورزى و خراج و جز آن ، اهمّيت خود را حفظ كرده و در تقويم ها ، محاسبه و ياد مى شده است . تطبيق اين دو روزشمار با يكديگر ، در فرهنگ هاى مختلف ، هميشه مورد بحث بوده و راه حل هاى مختلفى براى آن ، ارائه گرديده است . محاسبه سال شمسى تا پيش از پيدايش تاريخ جلالى در سال 467 يا 471ق ، بدين ترتيب بود كه سال را به دوازده ماهِ سى روزه تقسيم مى كردند كه جمعا 360 روز مى شد. پنج روزِ باقى مانده را در پايان آبان ماه يا اسفند ماه بر آن مى افزودند كه جمعا 365 روز مى شد . با اين حال ، پنج ساعت و 48 دقيقه و 45 ثانيه و 51 صدم ثانيه باقى مى مانْد . اين زمان ، در هر چهار سال ، يك روز مى شد و از آن جا كه در محاسبه نمى آمد ، روز اوّل فروردين در فصول سال ، تغيير مى كرد . بنا بر اين، ماه هاى شمسى نيز در آن زمان ، مانند ماه هاى قمرى در فصول سال ، متغيّر بود . معناى اين سخن ، آن است كه نوروز ، در نتيجه خطاهاى گاه شمارى ، در ابتداى

.


1- .سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله : ص 375_376 .

ص: 46

فروردينِ واقعى (يعنى نقطه آغاز اعتدال ربيعى) قرار نداشت . زمانى كه يزدگرد سوم ، آخرين شاه ساسانى ، در سال 632 م ، به تخت نشست ، روزِ نخست سال ، يعنى اوّل فروردين ، مطابق با شانزدهم حُزَيران (ژوئن) يا 27 خرداد در تقويم امروز بود . پس از آن ، با محاسبه ياد شده ، روز نوروز يا اوّل فروردين ، هر چهار سال ، يك روز به عقب مى آمد . در سال 467 ق ، روز نوروز ، مطابق دوازدهم حوت (اسفند) بود . در اين سال ، جلال الدين ملك شاه سلجوقى ، دستور داد تا منجّمان ، محاسبه دقيقى از سال شمسى انجام دهند و روز اوّل فروردين را تعيين كنند . بر اساس محاسبه خواجه عبد الرحمان خازنى (منجّم مرو و صاحب كتاب معروف ميزان الحكمة) ، به جاى آن كه بر اساس محاسبه قبلى ، روز واقعى دوازدهم اسفند ، اوّل فروردين دانسته شود ، اوّل فروردين را هجده روز جلوتر بردند و در ابتداى اعتدال ربيعى ، يعنى نوروزِ واقعى (طبيعى) قرار دادند . در محاسبه جديد ، هر سال را در چهار نوبت ، 365 روز محاسبه مى كردند (دوازده سى روز ، به ضميمه پنج روز كه در آخر ماه هاى آبان تا اسفند افزوده مى شد) و سال پنجم را 366 روز محاسبه مى كردند . البتّه پس از هر هشت دوره چهار ساله ، سال پنجم را 366 روز قرار مى دادند . در اين محاسبه ، آن پنج ساعت و اندى نيز در محاسبه مى آمد . بدين ترتيب ، روز نوروز ، به عنوان نخستين روز فروردين ماه ، از آن سال ، ثابت مانْد . بنا بر اين ، پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله ، نخستين سالى كه روز اوّل فروردين آن ، در تقويم رسمى ايران ، دقيقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربيعى بوده ، سال 467 هجرى قمرى (454 هجرى شمسى) بوده است . 1

.

ص: 47

در سال 1304 ش (1343 ق / 1925 م) در ايران ، تقويم شمسى ، به عنوان تقويم رسمى پذيرفته شد . محاسبه پيشين كه دقيق بود ، مراعات شد و تنها به جاى افزودنِ پنج روز به سال ، شش ماه نخست سال را 31 روز ، و پنج ماه دوم را سى روز و اسفند را 29 قرار دادند كه هر چهار سال يك بار ، سى روز محاسبه مى شد . نيز سالى را كه اسفند آن سى روز بود ، «سال كبيسه» ناميدند . (1) در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز مبناى محاسبه سال ، شمسى است و سال قمرى نيز در كنار آن ، به عنوان تقويم دينى ، مورد تأكيد قرار گرفته است . (2)

.


1- .براى ديدن متن تصويب نامه مجلس شوراى ملّى كه در شب يازدهم فروردين ماه 1304 به تصويب رسيده ، و اسناد ديگر در اين باره ، ر . ك : «پيدايش و سير تحوّل تقويم هجرى شمسى» ، محمّد رضا صيّاد (مجلّه ميراث جاويدان : ش 14_ 15 ص 118) .
2- .آنچه تحت عنوان «پايه تقويم هجرى شمسى» ملاحظه شد ، عمدتا برگرفته از مقاله اى تحت عنوان «نوروز و محاسبه آن در تقويم شمسى» ، نوشته آقاى رسول جعفريان است . براى ملاحظه كامل اين نوشتار ، ر.ك : مقالات تاريخى : ج 2 ص 209 به بعد .

ص: 48

الفصل الثاني : خضوع التّاريخ للقانون2 / 1ثَباتُ قَوانينِ التّاريخِالكتاب«سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً » . (1)

« وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :عِبادَ اللّهِ ! إنَّ الدَّهرَ يَجريِ بِالباقينَ كَجَريِهِ بِالماضينَ ، لا يَعودُ ما قَد وَلّى مِنهُ ولا يَبقى سَرمَدا (3) ما فيهِ ، آخِرُ فَعالِهِ كَأَوَّلِهِ . (4)

عنه عليه السلام :عَلى أثَرِ الماضي ما يَمضِي الباقي . (5)

.


1- .الأحزاب : 62 .
2- .فاطر : 43 .
3- .السَّرْمَدُ : الدائم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 408 «سرمد»).
4- .نهج البلاغة : الخطبة 157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 148 ح 3256 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 99 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 382 ح 5833 ، الأمالي للطوسي : ص 435 ح 974 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر [ بكران] المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام وفيهما «يصير» بدل «ما يمضي» ، مصباح المتهجّد : ص 382 ح 508 عن زيد بن وهب ، بحار الأنوار : ج 89 ص 238 ح 68؛ دستور معالم الحكم : ص 46 وفيه «منّا» بدل «ما».

ص: 49

فصل دوم : قانونمند بودنِ تاريخ
2 / 1 پايدارى قوانين تاريخ

فصل دوم : قانونمند بودنِ تاريخ2 / 1پايدارى قوانين تاريخقرآن«در باره كسانى كه پيش تر بوده اند ، [ همين ] سنّت خدا [ جارى بوده ] است و در سنّت خدا ، هرگز تغييرى نخواهى يافت» .

«و نيرنگ زشت ، جز [ دامن ] صاحبش را نمى گيرد . پس آيا جز سنّت پيشينيان را انتظار مى برند؟ و هرگز براى سنّت خدا ، تبديلى نمى يابى و هرگز براى سنّت خدا ، دگرگونى اى نخواهى يافت» .

حديثامام على عليه السلام :اى بندگان خدا! روزگار ، بر ماندگان ، همان گونه مى گذرد كه بر رفتگان گذشته است . آنچه از روزگار سپرى شده است ، باز نمى گردد و آنچه مانده است ، تا ابد نمى مانَد . واپسين رفتار آن ، چونان نخستين رفتار آن است .

امام على عليه السلام :ماندگان ، به همان راهى مى روند كه گذشتگان رفتند .

.

ص: 50

عنه عليه السلام :عَلى أثَرِ الماضينَ يَمضِي الباقونَ (1) ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ . (2)

عنه عليه السلام :اِعتَبِر بِما مَضى مِنَ الدُّنيا لِما بَقِيَ مِنها ؛ فَإِنَّ بَعضَها يُشبِهُ بَعضا ، وآخِرُها لاحِقٌ بِأَوَّلِها . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :فِي الباقي عَنِ الماضِي اعتِبارٌ . . . إنَّ البُكاءَ وَالحَنينَ لا يَرُدّانِ مَن قَد أبادَهُ الدَّهرُ . (4)

2 / 2آجالُ الاُمَمِ فِي التّاريخِالكتاب« وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ » . (5)

« مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَسْتَئخِرُونَ » . (6)

« وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ » . (7)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لِكُلِّ دَولَةٍ بُرهَةٌ . (8)

.


1- .في المصدر : «الباقين» ، والصواب ما أثبتناه طبقاً للقواعد العربية . وفي نهج البلاغة : «الباقي» .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 431 ح 1263 ، نهج البلاغة : الخطبة 99 ، غرر الحكم : ج 2 ص 367 ح 2829 كلاهما نحوه .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 69 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 508 ح 707 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 114 ح 170 عن حذيم بن شريك الأسدي، بحار الأنوار : ج 45 ص 164 ح 7 .
5- .الأعراف : 34 و راجع : يونس : 49 .
6- .الحِجر : 5 وراجع : المؤمنون : 43 .
7- .آل عمران : 140 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 14 ح 7285 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 401 ح 6758 .

ص: 51

2 / 2 عمر تاريخى ملّت ها

امام على عليه السلام :ماندگان ، در پىِ گذشتگان مى روند ، و سپاس ، خداى را كه پروردگار جهانيان است .

امام على عليه السلام :از [ حوادث ] گذشته دنيا (تاريخ) براى آينده آن ، درس بياموز؛ چرا كه حوادث آن ، شبيه به يكديگر است و پايان آن به آغازش مى پيوندد .

امام زين العابدين عليه السلام :در گذشته ، براى آينده درس عبرت است... . گريه و ناله ، كسى را كه روزگار نابودش كرده است ، باز نمى گردانَد .

2 / 2عمر تاريخى ملّت هاقرآن«و براى هر امّتى ، فرجامى است . پس چون فرجامشان فرا رسد ، نه مى توانند ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش» .

«هيچ امّتى از فرجام خويش ، نه پيش مى افتد و نه پس مى مانَد» .

«و ما اين روزها را ميان مردم به نوبت مى گردانيم» .

حديثامام على عليه السلام :هر دولتى ، دوره اى (عمرى) دارد .

.

ص: 52

عنه عليه السلام :الدَّولَةُ كَما تُقبِلُ تُدبِرُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ لِلحَقِّ دَولَةً ، ولِلباطِلِ دَولَةً . (2)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 321 ح 1226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1143 .
2- .الكافي : ج 2 ص 447 ح 12 ، المؤمن : ص 23 ح 31 ، الغيبة للنعماني : ص 319 ح 7 ، مشكاة الأنوار : ص495 ح 1650 كلّها عن أبي الصباح الكناني ، بحار الأنوار : ج 52 ص 365 ح 143 ؛ الدرّ المنثور : ج 2 ص 332 نقلاً عن ابن المنذر عن أبي جعفر .

ص: 53

امام على عليه السلام :دولت (اقبال) ، همچنان كه مى آيد ، مى رود .

امام صادق عليه السلام :حق را دولتى (حاكميتى) است و باطل را نيز دولتى .

.

ص: 54

الفصل الثالث : أسباب التحوّلات التّاريخيّة3 / 1الجُهودُ الثَّقافِيَّةُالكتاب« إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ » . (1)

« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أنكَرتُم مِن زَمانِكُم فَبِما غَيَّرتُم مِن أعمالِكُم ؛ فَإِن يَكُ خَيرا فَآها آها ، وإن يَكُ شَرّا فَواها واها (3) . (4)

.


1- .الرعد : 11 .
2- .الأنفال : 53 .
3- .الظاهر أنّ الصواب : «... فواها واها ... فآها آها» كما في جميع المصادر . و«واها واها» قيل : معنى هذه الكلمة التلهُّف ، وقد توضع موضع الإعجاب بالشيء . وقد ترِد بمعنى التوجّع ، وقيل : التوجّع يقال فيه : آها (النهاية : ج 5 ص 144 «واه») .
4- .مسند الشاميّين : ج 1 ص 39 ح 26 ، النهاية في غريب الحديث : ج 5 ص 144 ، الفردوس : ج 4 ص 102 ح 6321 ، كنز العمّال : ج 11 ص 187 ح 31156 نقلاً عن تاريخ دمشق وكلّها عن أبي الدرداء .

ص: 55

فصل سوم : عوامل دگرگونى هاى تاريخى
3 / 1 تلاش هاى فرهنگى

فصل سوم : عوامل دگرگونى هاى تاريخى3 / 1تلاش هاى فرهنگىقرآن«در حقيقت ، خدا ، حال هيچ قومى را تغيير نمى دهد تا آنان ، حال خود را تغيير دهند» .

«اين [ كيفر ] ، بدان سبب است كه خداوند ، نعمتى را كه به قومى ارزانى داشته ، تغيير نمى دهد ، مگر آن كه آنان آنچه را در دل دارند ، تغيير دهند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنچه را كه از روزگارتان ناپسند مى داريد ، به سبب تغيير رفتار خود شماست . پس اگر [ اعمالتان ] خوب بود كه بَه بَه! و اگر بد بود ، آه ، آه !

.

ص: 56

عنه صلى الله عليه و آله :النّاسُ بِأَزمانِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا ضَمانَ عَلَى الزَّمانِ . (2)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الرّيّانِ بن الصَّلتِ :أنشَدَنِي الرِّضا عليه السلام لِعَبدِ المُطَّلِبِ : يَعيبُ النّاسُ كُلُّهُم زَماناوما لِزَمانِنا عَيبٌ سِوانا نَعيبُ زَمانَنا وَ العَيبُ فيناولَو نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا . (3)

3 / 2الجُهودُ السِّياسِيَّةُالإمام عليّ عليه السلام :إذا تَغَيَّرَ السُّلطانُ تَغَيَّرَ الزَّمانُ . (4)

عنه عليه السلام :إذا تَغَيَّرَت نِيَّةُ السُّلطانِ تَغَيَّرَ الزَّمانُ . (5)

راجع : التنمية الاقتصادية في الكتاب والسنّة : ص 260 (الدولة / جور الحاكم والتخلّف).

3 / 3الجُهودُ الدّينِيَّةُالكتاب«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ » . (6)

.


1- .البيان والتبيين : ج 2 ص 23 ، المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 ، مئة كلمة للجاحظ : ص 19 ح 3 و فيه «بزمانهم» بدل «بأزمانهم» وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 379 ح 10626 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 534 ح 9765 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص177 ح5 ، الأمالي للصدوق : ص243 ح260 ، بحار الأنوار : ج15 ص125 ح64.
4- .نهج البلاغة : الكتاب31 ، خصائص الأئمّة : ص117 ، تحف العقول : ص86 ، بحار الأنوار: ج75 ص358 ح72؛دستور معالم الحكم:ص24 ، كنز العمّال:ج16ص182ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 120 ح 4009 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3053 .
6- .يونس : 98 .

ص: 57

3 / 2 تلاش هاى سياسى
3 / 3 تلاش هاى دينى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم به زمان هاى خود شبيه ترند تا به پدرانشان .

امام على عليه السلام :زمان ، ضامن نيست .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از رَيّان بن صَلت _ :امام رضا عليه السلام اين ابيات را از عبد المطّلب برايم خواند : همه مردم بر زمانه خُرده مى گيرند حال آن كه زمانه ما ايرادى ندارد ، جز خود ما . به زمانْ خُرده مى گيريم ، در صورتى كه عيب در خود ماست زمان ، اگر زبان مى داشت ، ما را هجو مى كرد .

3 / 2تلاش هاى سياسىامام على عليه السلام :هر گاه سلطان (حكومت) تغيير كند ، زمانه تغيير مى كند .

امام على عليه السلام :هر گاه نيّت سلطان تغيير كند ، زمانه تغيير مى كند .

ر. ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ص 435 (فصل ششم / ستم حكمران و عقب ماندگى اقتصادى) .

3 / 3تلاش هاى دينىقرآن«چرا هيچ آبادى اى نبود كه [ اهل آن ] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود ببخشد ، مگر قوم يونس كه وقتى ايمان آوردند ، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى ، آنان را برخوردار ساختيم؟» .

.

ص: 58

« وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » . (1)

« وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ » . (2)

الحديثالكافي عن عليّ بن عيسى رفعه ، قال :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : . . . يا موسى ، مُر عِبادي يَدعوني عَلى ما كانَ بَعدَ أن يُقِرّوا لي أنّي أرحَمُ الرّاحِمينَ ، مُجيبُ المُضطَرّينَ ، وأكشِفُ السّوءَ ، واُبَدِّلُ الزَّمانَ ، وآتي بِالرَّخاءِ ، وأشكُرُ اليَسيرَ ، واُثيبُ الكَثيرَ ، واُغنِي الفَقيرَ ، وأنَا الدّائِمُ العَزيزُ القَديرُ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _ :صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأعِنّي عَلى بَوائِقِ (4) الدُّهورِ وصُروفِ اللَّيالي وَالأَيّامِ ، ونَجِّني مِن أهوالِ الدُّنيا وكُرُباتِ (5) الآخِرَةِ ، وَاكفِني شَرَّ ما يَعمَلُ الظّالِمونَ فِي الأَرضِ . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِعاذَةِ _ :نَعوذُ بِكَ مِن سوءِ السَّريرَةِ ، وَاحتِقارِ الصَّغيرَةِ ، وأن يَستَحوِذَ عَلَينَا الشَّيطانُ ، أو يَنكُبَنَا الزَّمانُ ، أو يَتَهَضَّمَنَا (7) السُّلطانُ . (8)

.


1- .الأعراف : 96.
2- .هود : 3 .
3- .الكافي : ج 8 ص 42 و 48 ح 8 ، تحف العقول : ص 495 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 38 ح 7 .
4- .بوائقه : أي غوائله وشروره (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق»).
5- .الكُرْبَةُ : الغَمُّ الذي يأخذ بالنَّفْس (الصحاح : ج 1 ص 211 «كرب»).
6- .البلد الأمين : ص 253 ، الإقبال : ج 2 ص 79 ، العُدد القويّة : ص 376 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 219 ح 3 .
7- .هَضَمَه حَقَّهُ واهْتَضَمَهُ : إذا ظَلَمَهُ وكسر عليه حقّه (الصحاح : ج 5 ص 2059 «هضم»).
8- .الصحيفة السجّاديّة : ص 46 الدعاء 8 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 185 عنه عن الإمام عليّ عليهماالسلاموفيه «يشتدّ لنا» بدل «ينكبنا».

ص: 59

«و اگر مردم آبادى ها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند ، قطعا بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند . پس به كيفر دستاوردشان ، [ گريبان ] آنان را گرفتيم» .

«و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد . سپس به درگاه او توبه كنيد [ تا ] شما را با بهره مندىِ نيكويى تا زمانى معيّن ، بهره مند سازد و به هر شايسته نعمتى ، از كَرَم خود ، عطا كند و اگر روى گردان شويد ، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم» .

حديثالكافى_ به نقل از على بن عيسى ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رسانَد _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود : « ... اى موسى! به بندگانم بگو در هر وضعى هستند ، مرا ، پس از آن كه اعتراف كردند كه من ، مهربان ترينِ مهربانانم بخوانند ، كه من پاسخ دهنده دعاى بيچارگانم ، بدى [ و ناگوارى ها ] را برطرف مى سازم و زمانه را ديگرگون مى سازم ، رفاه و آسايش مى آورم ، از [ عمل نيك ] اندك ، قدردانى مى كنم ، بسيار را پاداش مى دهم و نادار را دارا مى گردانم ، و منم پاينده شكست ناپذير توانا» .

امام حسين عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز عرفه _ :بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و مرا در برابر فجايع روزگاران و مصائب شب ها و روزها يارى فرما و از هراس هاى دنيا و اندوه هاى آخرت ، نجاتم ده و مرا از گزند اعمالى كه ستمگران در زمين انجام مى دهند ، نگه دار .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در پناه بردن به خدا _ :پناه مى بريم به تو از بدىِ نهاد و كوچك شمردن گناهانِ [به ظاهرْ] كوچك و از اين كه شيطان بر ما مسلّط گردد ، يا زمانه ما را در هم كوبد ، يا سلطان ، ما را آماج ستم قرار دهد .

.

ص: 60

الإمام الباقر عليه السلام_ في قُنوتِ الوَترِ _ :اللّهُمَّ إنّا نَشكو إلَيكَ غَيبَةَ نَبِيِّنا عَنّا ، وشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَينا ، ووُقُوعَ الفِتَنِ بِنا ، وتَظاهُرَ الأَعداءِ عَلَينا ، وكَثرَةَ عَدُوِّنا ، وقِلَّةَ عَدَدِنا ؛ فَرِّج (1) ذلِكَ يا رَبِّ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ ، ونَصرٍ مِنكَ تُعِزُّهُ ، وإمامِ عَدلٍ تُظهِرُهُ ، إلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمينَ . (2)

.


1- .في بعض المصادر : «ففَرِّج» ، وفي بعضها : «فَافرج» .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 488 ح 1404 ، الأمالي للصدوق : ص 475 ح 639 ، مصباح المتهجّد : ص 366 ح 492 كلاهما عن زرارة ، كمال الدين : ص 514 ح 43 عن الشيخ العمري من دعائه في غيبة القائم عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 111 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 87 ص 198 ح 6 .

ص: 61

امام باقر عليه السلام_ در قنوت نماز وَتْر _ :بار خدايا! به درگاه تو شِكوه مى كنيم از فقدان پيامبرمان ، و سختگيرى زمانه بر ما ، و در افتادن به فتنه ها، و هم داستانى دشمنان بر ضدّ ما ، و فراوانىِ دشمنانمان و اندك بودن شمارمان . در اين همه ، گشايشى فرما _ اى پروردگار ما _ با كام روايى شتابان از سوى تو و مددى عزّتمندانه از جانب تو و پيشواى عادلى كه آشكارش مى كنى ، اى معبود حق و پروردگار جهانيان !

.

ص: 62

الفصل الرابع : أسباب التقدّم الاجتماعي4 / 1حُكومَةُ الصّالِحينَالكتاب« وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ » . (1)

« أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَن تَهلِكَ الاُمَّةُ وإن كانَت ضالّةً [ مُضِلَّةً] (3) إذا كانَتِ الأَئِمَّةُ هادِيَةً مَهدِيَّةً . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لا يَستَحيي أن يُعَذِّبَ اُمَّةً دانَت بِإِمامٍ لَيسَ مِنَ اللّهِ وإن كانَت في أعمالِها بَرَّةً تَقِيَّةً ، وإنَّ اللّهَ لَيَستَحيي أن يُعَذِّبَ اُمَّةً دانَت بِإِمامٍ مِنَ اللّهِ وإن كانَت في أعمالِها ظالِمَةً مُسيئَةً . (5)

راجع : التنمية الإقتصادية في الكتاب والسنّة : ص 256 (الحكومة الصالحة والتنمية).

.


1- .البقرة : 124 .
2- .يونس : 35 .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من كنز العمّال .
4- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 459 الرقم 5089 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 31 ح 14715 وقد تكرر الحديث في المصدر بعد الحديث المذكور مباشرة بإبدال كلمة «مضلّة» ب_«مسيئة» .
5- .الكافي : ج 1 ص 376 ح 5 ، الغيبة للنعماني : ص 133 ح 15 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 68 ص 113 ح 27 .

ص: 63

فصل چهارم : عوامل پيشرفت اجتماعى
4 / 1 حُكمرانى شايستگان

فصل چهارم : عوامل پيشرفت اجتماعى4 / 1حُكمرانى شايستگانقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود و او آنها را به انجام رساند و [ خدا ]فرمود : من ، تو را پيشواى مردم قرار دادم ، [ ابراهيم ]گفت : از فرزندانم؟ گفت : عهد من به ستمگران نمى رسد» .

«آيا كسى كه به حق راه نمايى مى كند ، سزاوارتر است كه پيروى شود يا كسى كه راه نمايى نمى كند ، مگر آن كه خودش [ نياز دارد ] هدايت شود؟ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پيشوايان ، هدايتگر و هدايت شده باشند ، امّت هرگز هلاك نخواهد شد ، حتّى اگر گم راه باشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، حيا نمى كند از اين كه امّتى را كه پيروِ پيشوايى غير الهى است ، عذاب نمايد ، هر چند آن امّت ، اعمالش نيك و پرهيزگارانه باشد . خدا حيا مى كند امّتى را كه از پيشواى الهى پيروى مى كند ، عذاب نمايد ، اگر چه اعمالش بد و ظالمانه باشد .

ر. ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ص 427 (فصل ششم / حكومت شايسته و توسعه) .

.

ص: 64

4 / 2اِتِّحادُ الاُمَّةِالكتاب« وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ (2) ، بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم ، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم) ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم ؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ عَلَيها ، وَالتَّواصي بِها . وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم ؛ مِن تَضاغُنِ (3) القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَالبَلاءِ . ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأجهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً! اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا ، فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المُرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدونَ حيلَةً فِي امتِناعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ . حَتّى إذا رَأَى اللّهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتِمالِ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما ، وأئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ (4) مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (مُتَّفِقَةً) ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ ! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (مُتَحازِبينَ) ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ (5) نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وُلدِ إسماعيلَ وبَني إسحاقَ وبَني إسرائيلَ عليهم السلام ، فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ! (6)

.


1- .آل عمران : 103 .
2- .المُثلَة : نقمة تنزل بالإنسان فيُجعَل مِثالاً يَرتَدِع به غَيره ، وجمعه : مُثُلات ومَثُلات (مفردات ألفاظ القرآن : ص 760 «مثل») .
3- .الضِّغْنُ : الحِقْدُ والعداوة والبغضاء (النهاية : ج 3 ص 91 «ضغن»).
4- .المَلأُ : أشراف الناس ورؤساؤهم ومتقدّموهم الذين يرجع إلى قولهم ، وجمعه أملاء (النهاية : ج 4 ص 351 «ملأ»).
5- .الغضارة : طيب العيش (الصحاح : ج 2 ص 770 «غضر»).
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 65

4 / 2 اتّحاد امّت

4 / 2اتّحاد امّتقرآن«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد ، و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد ، آن گاه كه با يكديگر دشمن بوديد و او دل هاى شما را به هم الفت داد و به لطف او با هم برادر شديد ، و بر لبه گودالى از آتش بوديد و او ، شما را از آن نجات داد . اين چنين ، خدا آياتش را براى شما روشن مى گردانَد . شايد كه راه يابيد» .

حديثامام على عليه السلام :از كيفرهايى كه به سبب كردارهاى بد و كارهاى ناپسند ، بر سرِ امّت هاىِ پيش از شما فرود آمد ، بر حذر باشيد و احوال آنان را در خوبى و بدى به ياد آوريد ، و حذر كنيد از اين كه چون آنان باشيد . و چون در تفاوت دو حالت آنان انديشيديد [ كه وقتى خوب بودند ، چه وضعى داشتند و زمانى كه بد بودند ، چه بلايى بر سرشان آمد ] ، آن گاه ، هر آنچه را كه مايه عزّت و اقتدار آنان گرديد و دشمنانشان را از آنها دور كرد و سايه عافيت (امنيت) را بر سرشان گسترانيد و نعمت ها را در اختيارشان قرار داد و ارجمندى يافتند ، [مانند : ]دورى از تفرقه و چنگ زدن به رشته هم دلى و اتّحاد و سفارش يكديگر به آن ، در پيش گيريد و از هر عاملى كه كمر آنان را شكست و قدرتشان را به ضعف كشانْد ، [مانند:] كينه توزى دل ها و نفرت سينه ها و ناسازگارى جان ها با يكديگر و دست شستن از يارى همديگر ، دورى كنيد. و در احوال خداباورانِ پيش از خود ، تدبّر كنيد كه در گاه آزمايش [الهى ]چگونه بودند؟ آيا پيش از همه مردمان ، بار مشكلات بر دوش آنان نبود و بيش از همه بندگان ، در گرفتارى نبودند و بيش از همه مردم دنيا در تنگنا به سر نمى بردند؟! فرعون ها[ ى زمانشان ] آنان را به بردگى كشاندند و بدترين شكنجه ها را بر آنها روا داشتند و انواع تلخى ها را به كامشان ريختند و پيوسته ، خوار و مقهور بودند ؛ نه چاره اى براى سرپيچى مى يافتند ، نه راهى براى دفاع از خود. و سرانجام ، چون خداوند سبحان ديد كه در راه محبّت او ، جانانه آزارها را تحمّل مى كنند و از بيم او ناملايمات را به جان مى خرند ، برايشان از تنگناهاى بلاها ، گشايشى قرار داد و خوارى آنان را به عزّت ، و هراسشان را به آرامش تبديل كرد و سلاطينى حكومتگر و پيشوايانى هدايتگر شدند و از جانب خداوند ، چنان كرامتى شامل حالشان شد كه خيال آن را هم در سر نمى پروراندند . پس بنگريد كه چگونه بودند آن گاه كه گروه ها ، متّحد بودند و خواست ها ، همساز و دل ها ، همسان و دست ها ، هميار و شمشيرها ، ياريگر هم و نگاه ها ، نافذ و اراده ها ، يكسان. آيا [ در آن هنگام ] در همه جا ارباب و بر همگان ، سلطان نبودند؟! و بنگريد كه در پايان كارشان به چه روزى افتادند ، آن گاه كه تفرقه پيش آمد و ريشه همبستگى از هم گسست و وحدت كلمه و همدلى از بين رفت و به گروه هاى مختلف تبديل شدند و به جان يكديگر افتادند . [ در نتيجه ] خداوند ، جامه كرامت و سرافرازى را كه بر آنان پوشانده بود ، از تنشان بر كَنْد ، و وفور و خرّمى نعمت هايش را از ايشان گرفت و نقل اخبارِ آنان براى شما باقى مانْد تا درس عبرتى براى اهل عبرت باشد . پس ، از حال و روز فرزندان اسماعيل عليه السلام و فرزندان اسحاق عليه السلام و فرزندان اسرائيل (يعقوب عليه السلام ) عبرت بگيريد كه به راستى چه قدر همانند است حالات [ مردمان ] ، و چه نزديك است همانندىِ همانندها!

.

ص: 66

. .

ص: 67

. .

ص: 68

4 / 3وُعيُ السُّلطاتِ الحُكومِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :مِن أماراتِ الدَّولَةِ اليَقظَةُ لِحَراسَةِ الاُمورِ . (1)

عنه عليه السلام :مِن دَلائِلِ الدَّولَةِ قِلَّةُ الغَفلَةِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :فُضِّلَ العَقلُ عَلَى الهَوى ؛ لِأَنَّ العَقلَ يُمَلِّكُكَ الزَّمانَ ، وَالهَوى يَستَعبِدُكَ لِلزَّمانِ . (3)

4 / 4العَدالَةُ الاِجتِماعِيَّةُالكتاب« وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ قَولِهِ تَعالى : «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ » _ :وأهلُها مُصلِحونَ يُنصِفُ بَعضُها بَعضَهُم (5) . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 30 ح 9360 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8558 وفيه «التيقّظ» بدل «اليقظة».
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 39 ح 9410 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 473 ح 8668 بزيادة «إقبال» قبل «الدولة».
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 279 ح 209 .
4- .هود : 117 .
5- .هكذا جاءت العبارة في مجمع البيان ، والظاهر أنّ الصواب : «ينصف بعضهم بعضا» كما في بقيّة المصادر.
6- .مجمع البيان : ج 5 ص 309 ؛ المعجم الكبير : ج 2 ص 308 ح 2281 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 288 الرقم 5415 و ج 11 ص 94 الرقم 5787 كلّها عن جرير من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 69

4 / 3 بيدارى حكومتگران
4 / 4 عدالت اجتماعى

4 / 3بيدارى حكومتگرانامام على عليه السلام :از نشانه هاى دولت ، بيدارى براى نگهبانى از كارهاست .

امام على عليه السلام :از نشانه هاى دولت ، كمىِ غفلت است .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خِرَد بر هَوَس برترى داده شده است؛ چون خِرد ، تو را مالك زمان مى كند ؛ ولى هوس ، تو را برده زمان مى سازد .

4 / 4عدالت اجتماعىقرآن«و پروردگار تو [ هرگز ] بر آن نبوده كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند ، به ستم هلاك كند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان سخن خداوند : «پروردگار تو [ هرگز ] بر آن نبوده كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند ، به ستم هلاك كند» _ :[يعنى] مردمش شايسته كار و نسبت به يكديگر منصف اند .

.

ص: 70

عنه صلى الله عليه و آله :أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، وَانصَحِ الاُمَّةَ وَارحَمهُم ، فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ وغَضِبَ اللّهُ عَلى أهلِ بَلدَةٍ أنتَ فيها وأرادَ أن يُنزِلَ عَلَيهِمُ العَذابَ ، نَظَرَ إلَيكَ فَرَحِمَهُم بِكَ ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَباتُ الدُّوَلِ بِإقامَةِ سُنَنِ العَدلِ . (2)

عنه عليه السلام :فِي العَدلِ الاِقتِداءُ بِسُنَّةِ اللّهِ وثَباتُ الدُّوَلِ . (3)

عنه عليه السلام :دَولَةُ المُلوكِ فِي العَدلِ . (4)

عنه عليه السلام :لَن تُحَصَّنَ الدُّوَلُ بِمِثلِ استِعمالِ العَدلِ فيها . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَمِلَ بِالعَدلِ حَصَّنَ اللّهُ مُلكَهُ . (6)

4 / 5رعايَةُ الحُقوقِ المُتَبادَلَةِ بَينَ الحُكومَةِ وَالمُجتَمَعِالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ الحُقوقِ الَّتي فَرَضَهَا اللّهُ سُبحانَهُ لِبَعضِ النّاسِ عَلى بَعضٍ _ :فَأَعظَمُ مِمَّا (7) افتَرَضَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِن تِلكَ الحُقوقِ : حَقُّ الوالي عَلَى الرَّعِيَّةِ ، وحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الوالي ، فَريضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ عز و جل لِكُلٍّ عَلى كُلٍّ ، فَجَعَلَها نِظامَ اُلفَتِهِم ، وعِزّا لِدينِهِم ، وقِواما (8) لِسُنَنِ الحَقِّ فيهِم ؛ فَلَيسَت تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ إلّا بِصَلاحِ الوُلاةِ ، ولا تَصلُحُ الوُلاةُ إلّا بِاستِقامَةِ الرَّعِيَّةِ . فَإذا أدَّتِ الرَّعِيَةُ إلَى الوالي حَقَّهُ ، وأدّى إلَيهَا الوالي كَذلِكَ ، عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ؛ فَقامَت مَناهِجُ الدّينِ ، وَاعتَدَلَت مَعالِمُ العَدلِ ، وجَرَت عَلى أذلالِهَا (9) السُّنَنُ ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمانُ ، وطابَ بِهِ العَيشُ ، وطُمِعَ في بَقاءِ الدَّولَةِ ، ويَئِسَت مَطامِعُ الأَعداءِ . وإذا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ واِليَهُم ، وعَلَا الوالِي الرَّعِيَّةَ ، اختَلَفَت هُنالِكَ الكَلِمَةُ ، وَظَهَرَت مَطامِعُ الجَورِ ، وكَثُرَ الإِدغالُ (10) فِي الدّينِ ، وتُرِكَت مَعالِمُ السُّنَنِ ؛ فَعُمِلَ بِالهَوى (11) ، وعُطِّلَتِ الآثارُ ، وكَثُرَت عِلَلُ النُّفوسِ ، ولا يُستَوحَشُ لِجَسيمِ حَدٍّ عُطِّلَ ، ولا لِعَظيمِ باطِلٍ اُثِّلَ (12) ؛ فَهُنالِكَ تَذِلُّ الأَبرارُ ، وتَعِزُّ الأشرارُ ، وتَخرَبُ البِلادُ ، وتَعظُمُ تَبِعاتُ اللّهِ عز و جل عِندَ العِبادِ . (13)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبيطالب عليه السلام : ج 2 ص 561 (الفصل العاشر / ما يوجب بقاء الدول).

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 360 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 109 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 353 ح 4715 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 217 ح 4263 وليس فيه «سنن».
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 403 ح 6496 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 355 ح 6023 وفيه «طاعة اللّه » بدل «الاقتداء بسنة اللّه ».
4- .المواعظ العدديّة : ص 56.
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 70 ح 7444 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 408 ح 6904 و ص 476 ح 8712 نحوه .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 150 ح 8722 .
7- .في نهج البلاغة : «ما» بدل «ممّا» ، والظاهر أنّه الصواب .
8- .قِوامُ الشيء : عِمادُهُ الذي يقوم عليه (النهاية : ج 4 ص 124 «قوم»).
9- .ذِلُّ الطَّريقِ : مَحَجَّتُه . واُمورُ اللّه ِ جاريَةٌ أذلالَها أو على أذلالِها : أي مجارِيها (القاموس المحيط : ج 3 ص 379 «ذلل») .
10- .الدَّغَلُ : الفساد . وقد أدغل في الأمر ؛ إذا أدخل فيه ما يخالفه ويفسده (الصحاح : ج 4 ص 1697 «دغل»).
11- .في المصدر : «بالهواء» ، والصواب ما أثبتناه كما في نهج البلاغة.
12- .تأثَّلَ : تأصَّلَ (القاموس المحيط : ج 3 ص 327 «أثل»).
13- .الكافي : ج 8 ص 353 ح 550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 216 نحوه، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 14 .

ص: 71

4 / 5 رعايت حقوق دوسويه حكومت و جامعه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با مردم به انصاف رفتار كن و خيرخواه امّت باش و با آنان ، مهربانى كن ، كه اگر چنين بودى و خداوند بر اهل شهرى كه تو در آنى خشم گرفت و خواست عذاب بر ايشان نازل كند ، به تو مى نگرد و به واسطه تو بر آنان رَحْم مى آورد . خداوند متعال مى فرمايد : «و پروردگار تو [ هرگز ] بر آن نبوده كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند ، به ستم هلاك كند» .

امام على عليه السلام :پايدارى دولت ها ، به اجراى قوانين عدالت است .

امام على عليه السلام :در [اجراى] عدالت ، اقتدا كردن به سنّت خدا و پايدارى دولت هاست .

امام على عليه السلام :دولت [ و ماندگارى ] شاهان ، به [اجراى] عدالت است .

امام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند [اجراى] عدالت ، دولت ها را استحكام نمى بخشد .

امام على عليه السلام :هر كه به عدالت رفتار كند ، خداوند ، سلطنت او را استحكام مى بخشد .

4 / 5رعايت حقوق دوسويه حكومت و جامعهامام على عليه السلام_ در بيان حقوقى كه خداوند سبحان بر مردم نسبت به يكديگر واجب كرده است _ :بزرگ ترينِ اين حقوقى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ واجب كرده است ، حقّ زمامدار بر شهروندان است و حقّ شهروندان بر زمامدار . اين ، وظيفه اى است كه خداوند براى هر يك بر ديگرى واجب ساخته است و آنها را مايه همبستگى ايشان ، عزّت و اقتدار دينشان و استحكام قوانين حق در ميان آنان قرار داده است . شهروندانْ اصلاح نمى شوند ، مگر با شايسته بودن زمامداران ، و زمامداران اصلاح نمى شوند ، مگر با درست بودن شهروندان . هر گاه شهروندان ، حقّ زمامدار را بگزارند و زمامدار نيز حقّ شهروندان را پاس بدارد ، حق در ميان آنان عزّت مى يابد و مقرّرات دين بر پا مى گردد و نشانه هاى عدالت ، برقرار مى شود و سنّت ها در مجارى خود به جريان مى افتد . بدين سان ، روزگار ، اصلاح مى شود و زندگى ، خوش مى گردد و به تداوم دولت ، اميد بسته مى شود و دشمنان ، از طمع ورزى شان نوميد مى شوند . امّا هر گاه شهروندان بر زمامدار خويش چيره آيند و[ يا ] زمامدار بر شهروندان سلطه گرى كند [ و حقوق يكديگر را پاس ندارند ] ، اين جاست كه اختلافِ كلمه رُخ مى دهد و طمع ورزى هاى ستم پديدار مى گردد و فساد در دين فزونى مى گيرد و عمل به سنّت ها متروك مى شود و هوس ها به كار گرفته مى شوند و آثار [ و احكام دين ] ، فرو نهاده مى شود و بيمارهاى جان ها فراوان مى گردد و از اين كه حقّ بزرگى به كار بسته نشود يا باطل بزرگى ريشه دوانَد ، كسى نگران نمى شود . اين جاست كه نيكان ، خوار مى شوند و بدان قدرت مى گيرند و شهرها ويران مى شود و كيفرهاى بزرگ خداوند عز و جل ، بندگان را فرا مى گيرد .

ر. ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 341 (فصل دهم / اسباب ماندگارىِ دولت ها) .

.

ص: 72

. .

ص: 73

. .

ص: 74

الفصل الخامس : أسباب التّخلّف الاجتماعيّ5 / 1حُكومَةُ الطّالِحينَالكتاب« وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا رَحِمَكُمُ اللّهُ ، إنَّما هَلَكَت هذِهِ الاُمَّةُ وَارتَدَّت عَلى أعقابِها بَعدَ نَبِيِّها صلى الله عليه و آله بِرُكوبِها طَريقَ مَن خَلا مِنَ الاُمَمِ الماضِيَةِ وَالقُرونِ السّالِفَةِ ، الَّذينَ آثَروا عِبادَةَ الأَوثانِ عَلى طاعَةِ أولِياءِ اللّهِ عز و جل ، وتَقديمِهِم مَن يَجهَلُ عَلى مَن يَعلَمُ ، فَعَقَّبَهَا اللّهُ تَعالى بِقَولِهِ : « هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ » (2) . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ » (4) _ :هُم وَاللّهِ يا جابِرُ أئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وأشياعُهُم . (5)

.


1- .القصص : 41 .
2- .الزمر : 9 .
3- .بحار الأنوار : ج 69 ص 80 ح 29 نقلاً عن تفسير النعماني .
4- .البقرة : 166 .
5- .الكافي : ج 1 ص 374 ح 11 ، الغيبة للنعماني : ص 132 ح 12 وفيه «الظلم» بدل «الظلَمة» وكلاهما عن جابر ، الاختصاص : ص 334 عن عمرو بن ثابت ، بحار الأنوار : ج 31 ص 616 ح 89 .

ص: 75

فصل پنجم : عوامل عقب ماندگى اجتماعى
5 / 1 حكومت نابه كاران

فصل پنجم : عوامل عقب ماندگى اجتماعى5 / 1حكومت نابه كارانقرآن«و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش ، فرا مى خوانند» .

حديثامام على عليه السلام :خدايتان رحمت كند! بدانيد كه اين امّت پس از پيامبرش از آن رو به هلاكت در افتاد و به راه گذشتگانش باز گشت كه راه امّت هاى گذشته و نسل هاى پيشين را در پيش گرفت ؛ همانان كه پرستش بت ها را بر اطاعت از اولياى خداوند عز و جل برگزيدند و نادانان را بر دانايان ، مقدّم داشتند ؛ و خداوند در پىِ آن فرمود : «آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند ، يكسان اند؟! در حقيقت ، خردمندان پند مى گيرند» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «آن گاه كه پيشوايان از پيروان ، بيزارى جويند» _ :اى جابر! به خدا سوگند كه [ مقصود از ] اينان ، همان پيشوايان ستمگران و پيروان آنها هستند .

.

ص: 76

الكافي عن محمّد بن منصور :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا ءَابَاءَنَا...» (1) ، قالَ : فَقالَ : . . . إنَّ هذا في أئِمَّةِ الجَورِ . (2)

5 / 2اِختِلافُ الاُمَّةِالكتاب« وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ » . (3)

« قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْايَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ » . (4)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا» _ :هُوَ اختِلافٌ فِي الدّينِ وطَعنُ بَعضِكُم عَلى بَعضٍ ، «وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ» : و هُوَ أن يَقتُلَ بَعضُكُم بَعضا ، وكُلُّ هذا في أهلِ القِبلَةِ . (5)

.


1- .الأعراف : 28 .
2- .الكافي : ج 1 ص 373 ح 9 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 12 ح 15 عن محمّد بن منصور عن عبد صالح عليه السلام ، الغيبة للنعماني : ص 131 ح 10 عن محمّد بن منصور عن الإمام الصادق عليه السلام بزيادة «أولياء» قبل «أئمّة الجور» ، بصائر الدرجات : ص 34 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 189 ح 9 .
3- .آل عمران : 105 .
4- .الأنعام : 65 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 204 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 9 ص 205 ح 69 .

ص: 77

5 / 2 اختلاف امّت

الكافى_ به نقل از محمّد بن منصور _ :از امام عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل : «و چون كار زشتى انجام دهند ، مى گويند : پدران خود را بر آن يافتيم ...» پرسيدم . فرمود : « ... اين ، در باره پيشوايان ستمگر است» .

5 / 2اختلاف امّتقرآن«و چون كسانى مباشيد كه پس از آن كه دلايل آشكار برايشان آمد ، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند ، و براى آنان ، عذابى سهمگين است» .

«بگو : او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان ، عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه ، به هم بيندازد [ و دچار تفرقه سازد ] و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشانَد . بنگر كه چگونه آيات خود را گوناگون بيان مى كنيم ، باشد كه آنان بفهمند» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «يا شما را گروه گروه به هم بيندازد» _ :مقصود ، اختلاف در دين و عيبجويى از يكديگر است . «و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند» ، يعنى برخى از شما برخى ديگر را بكُشد ، و همه اينها در باره اهل قبله است .

.

ص: 78

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختَلَفوا فَهَلَكوا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ الفُرقَةُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ (4) ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها إلّا ما شاءَ اللّهُ . (5)

5 / 3غَفلَةُ السُّلطاتِ الحُكومِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :الغَفلَةُ أضَرُّ الأَعداءِ . (6)

عنه عليه السلام :مَن غَفَلَ عَن حَوادِثِ الأَيّامِ ، أيقَظَهُ الحِمامُ (7) . (8)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3289 ، مسند الطيالسي : ص 51 ح 387 ، تهذيب الكمال : ج 29 ص 337 الرقم 6391 ، مسند ابن الجعد : ص 83 ح 464 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 1 ص 177 ح 894 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 377 ح 1539 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 468 ح 1 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 3 ص 14 كلّها عن سعد بن أبي وقّاص ، كنز العمّال : ج 1 ص 182 ح 920 .
3- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 370 ح 7754 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 183 ح 929؛ كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 570 ح 2 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، شرح الأخبار : ج 2 ص 158 ح 486 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 55 ح 22 .
4- .ايمُ اللّه : من ألفاظ القسم ، كقولك : لعمر اللّه ، وعهد اللّه (النهاية : ج 1 ص 86 «أيم»).
5- .الأمالي للمفيد : ص 235 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، وقعه صفّين : ص 224 عن أبي سنان الأسلمي بزيادة «أهل» قبل «باطلها» و«حقّها» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 464 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 181 عن أبي سنان عن أبيه بزيادة «أهل» قبل «باطلها» و«حقّها».
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 128 ح 472 .
7- .الحِمامُ : الموت (النهاية : ج 1 ص 446 «حمم»).
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 457 ح 9161 .

ص: 79

5 / 3 غفلت حكومتگران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشينيانِ شما با هم اختلاف كردند و در نتيجه ، به هلاكت در افتادند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جز اين نيست كه پيشينيانِ شما را تفرقه به هلاكت افكنْد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرشان با هم اختلاف نكردند ، مگر آن كه باطل گرايانِ آنها بر حق گرايانشان چيره شدند .

امام على عليه السلام :به خدا سوگند ، هيچ امّتى پس از پيامبرشان با هم به ناسازگارى برنخاستند ، مگر اين كه باطل آنها بر حقّ آنها چيره شد ، بجز آن جا كه خدا نخواست .

5 / 3غفلت حكومتگرانامام على عليه السلام :غفلت ، زيانبارترين دشمن است .

امام على عليه السلام :هر كه از رخدادهاى زمانه غافل بمانَد ، مرگ ، او را بيدار مى كند .

.

ص: 80

مروج الذهب :ذَكَرَ المِنقَرِيُّ قالَ : سُئِلَ بَعضُ شُيوخِ بَني اُمَيَّةَ ومُحَصِّليها عَقيبَ زَوالِ المُلكِ عَنهُم إلى بَنِي العَبّاسِ : ما كان سَبَبُ زَوالِ مُلكِكُم؟ قالَ : إنّا شُغِلنا بِلَذّاتِنا عَن تَفَقُّدِ ما كانَ تَفَقُّدُهُ يَلزَمُنا ، فَظَلَمنا رَعِيَّتَنا ، فَيَئِسوا مِن إنصافِنا ، وتَمَنَّوُا الرّاحَةَ مِنّا . وتُحومِلَ عَلى أهلِ خَراجِنا ، فَتَخَلَّوا عَنّا . وخَرِبَت ضِياعُنا (1) ، فخَلَت بُيوتُ أموالِنا . ووَثَقنا بِوُزَرائِنا ، فَآثَروا مَرافِقَهُم عَلى مَنافِعِنا ، وأمضَوا اُمورا دونَنا أخفَوا عِلمَها عَنّا . وتَأَخَّرَ عَطاءُ جُندِنا ، فَزالَت طاعَتُهُم لَنا ، وَاستَدعاهُم أعادينا فَتَظافَروا مَعَهُم عَلى حَربِنا . وطَلَبَنا أعداؤُنا ، فَعَجَزنا عَنهُم لِقِلَّةِ أنصارِنا . وكانَ استِتارُ الأَخبارِ عَنّا مِن أوكَدِ أسبابِ زَوالِ مُلكِنا . (2)

5 / 4الظُّلمالكتاب« وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَ مَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ » . (3)

« وَ تِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا » . (4)

« وَ مَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِى أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِنَا وَ مَا كُنَّا مُهْلِكِى الْقُرَى إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ » . (5)

راجع : إبراهيم : 3 ، الأنعام: 45 _ 47 ، هود : 100 _ 103 ، القصص : 38 _ 40 ، يونس : 39 ، النمل : 45 _ 53 ، الحجّ : 42 _ 45 .

.


1- .الضَّيْعَةُ : العِقارُ والأرض المُغِلَّة (القاموس المحيط : ج 3 ص 58 «ضيع»).
2- .مروج الذهب : ج 3 ص 241 .
3- .يونس : 13 .
4- .الكهف : 59 .
5- .القصص : 59 .

ص: 81

5 / 4 ستم

مروج الذهب :مِنقرى آورده است كه : پس از انقراض حكومت اُمَوى و انتقال آن به بنى عبّاس، از يكى از بزرگان و تحصيلداران بنى اميّه سؤال شد : علّت زوال حكومت شما چه بود؟ گفت : ما سرگرم خوش گذرانى هاى خود شديم و از رسيدگى به آنچه بايد رسيدگى مى كرديم ، غافل مانديم . از اين رو ، به مردم خود ، ستم كرديم و آنان ، از دادگرى ما نوميد شدند و آرزو كردند از شرّ ما آسوده گردند . به خراج پردازانمان اجحاف شد و در نتيجه ، آنان از ما كناره گرفتند و زمين هايمان باير شد و خزانه هايمان تهى گشت. به وزيرانمان اعتماد كرديم ؛ امّا آنان ، مصالح خود را بر منافع ما ترجيح دادند و بدون اطّلاع ما اقداماتى كردند و آنها را از ما پنهان داشتند. حقوق سپاهيانمان به تأخير افتاد و ديگر از ما فرمان نبردند . دشمنانمان آنها را به سوى خود فرا خواندند و سپاهيان ، در كنار آنان با ما جنگيدند و دشمنانمان به مبارزه با ما برخاستند و ما به سبب اندك بودن يارانمان ، از پسِ آنها بر نيامديم و [ سرانجام ، اين كه ] پنهان داشتن اخبار و گزارش ها از ما ، از مهم ترين عوامل انقراض حكومت ما بود .

5 / 4ستمقرآن«و نسل هاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند ، به هلاكت رسانديم ، و پيامبرانشان ، دلايل آشكار برايشان آوردند ؛ ولى بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اين گونه ، مردم بزهكار را سزا مى دهيم » .

«و [ مردم ] آن شهرها چون بيدادگرى كردند ، هلاكشان كرديم و براى هلاكتشان موعدى مقرّر داشتيم» .

«و پروردگار تو [ هرگز ] ويرانگر شهرها نبوده است ، مگر آن كه [ پيش تر ] در مركز آنها پيامبرى بر انگيزد كه آيات ما را بر ايشان بخواند ، و ما شهرها را ، تا مردمشان ستمگر نباشند ، ويران كننده نبوده ايم» .

ر. ك : ابراهيم : آيه 3 ، انعام : آيه 45 _ 47 ، هود : آيه 100 _ 103 ، قصص : آيه 38 _ 40 ، يونس : آيه 39 ، نمل : آيه 45 _ 53 ، حج : آيه 42 _ 45 .

.

ص: 82

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الظُّلمُ يُزِلُّ القَدَمَ ، ويَسلُبُ النِّعَمَ ، ويُهلِكُ الاُمَمَ . (1)

عنه عليه السلام :فِي احتِقابِ (2) المَظالِمِ زَوالُ القُدرَةِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن جارَت (4) وِلايَتُهُ ، زالَت دَولَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن جارَ في سُلطانِهِ وأكثَرَ عُدوانَهُ ، هَدَمَ اللّهُ بُنيانَهُ وهَدَّ أركانَهُ . (6)

عنه عليه السلام_ لِزِيادِ بنِ أبيهِ وقَدِ استَخلَفَهُ لِعَبدِ اللّهِ بنِ العَبّاسِ عَلى فارِسٍ وأعمالِها ، في كَلامٍ طَويلٍ كانَ بَينَهُما نَهاهُ فيهِ عَن تَقديمِ الخَراجِ (7) _ :اِستَعمِلِ العَدلَ ، وَاحذَرِ العَسفَ (8) وَالحَيفَ ؛ فَإِنَّ العَسفَ يَعودُ بِالجَلاءِ ، وَالحَيفَ يَدعو إلَى السَّيفِ . (9)

5 / 5الفَساد« ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِايَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 36 ح 1734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1356 .
2- .حَقِبَ : تأخّر واحتبس (النهاية : ج 1 ص 411 «حقب»).
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 407 ح 6512 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 355 ح 6024 .
4- .جَارَ في حُكْمِهِ : ظَلَمَ (المصباح المنير : ص 114 «جور»).
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 280 ح 8365 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 396 ح 8914 .
7- .قال ابن أبي الحديد : كانت عادة أهل فارس في أيّام عثمان أن يطلبَ الوالي منهم خَراجَ أملاكهم قبل بيع الثمار ... فكان ذلك يُجحِف بالناس ويدعو إلى عسفهم وحَيفِهم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 245) .
8- .العَسْفُ : الجور (النهاية : ج 3 ص 236 «عسف»).
9- .نهج البلاغة : الحكمة 476 ، خصائص الأئمّة : ص 125 ، روضة الواعظين : ص 511 وليس فيه «استعمل العدل» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 488 ح 693 .
10- .الأعراف : 103.

ص: 83

5 / 5 فساد

حديثامام على عليه السلام :ستم ، گام ها را مى لغزانَد ، نعمت ها را مى بَرَد و ملّت ها را نابود مى كند .

امام على عليه السلام :نگزاردن حق و حقوق مردم ، قدرت را به زوال مى كشد .

امام على عليه السلام :هر كه حكومتش ظالمانه باشد ، دولتش به سر مى آيد .

امام على عليه السلام :هر كه در حكومتش ستم كند و تجاوزگرى اش فزونى گيرد ، خداوند ، بنيانش را ويران مى كند و پايه هايش را در هم مى كوبد .

امام على عليه السلام_ خطاب به زياد بن ابيه ، آن گاه كه او را به جاى عبد اللّه بن عبّاس بر فارس و توابع آن گماشت ، در ضمن ره نمودهاى مفصّلى ، از جمله نهى از به پيش ستانى (1) خراج _ :عدالت ، پيشه كن و از زورگويى و ستم بپرهيز؛ زيرا زورگويى ، به جلاى وطن كردن [_ِ شهروندان ] مى انجامد و ستمگرى ، به شمشير [ و شورش مردم ]فرا مى خوانَد .

5 / 5فساد«آن گاه پس از آنان ، موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستاديم ؛ ولى آنها به آن آيات ، كفر ورزيدند. پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود» .

.


1- .ابن ابى الحديد نوشته است : معمول در مورد پارسيان در روزگار عثمان ، اين بود كه كارگزاران خراج ، از آنان ، پيش از فروش محصولاتشان ، خراج ، طلب مى كردند و اين ، ستم به مردم بود و آنان را به سركشى وا مى داشت (شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 245) .

ص: 84

« وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (1)

« وَلَا تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (2)

« أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ » . (3)

5 / 6الإِسراف« ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَاهُمْ وَ مَن نَّشَاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ » . (4)

« وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ * فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ* وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ » . (5)

5 / 7الإِترافالكتاب« وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ » . (6)

.


1- .النمل : 14 .
2- .الأعراف : 86 .
3- .الأنعام : 6 .
4- .الأنبياء : 9 .
5- .الأعراف : 80 _ 84 .
6- .القصص : 58 .

ص: 85

5 / 6 زياده روى
5 / 7 رفاه زدگى

«و با آن كه دل هايشان بِدان يقين داشت ، از روى ستم و تكبّر ، آن را انكار كردند . پس ببين فرجام فسادگران چگونه بوده است» .

«و بر سرِ هر راهى منشينيد كه [ مردم را ] بترسانيد و كسى را كه ايمان به خدا آورده ، از راه خدا باز داريد و راه او را كج بخواهيد . و به ياد آوريد هنگامى را كه اندك بوديد . پس شما را بسيار گردانيد . و بنگريد كه فرجام فسادكاران ، چگونه بوده است» .

«آيا نديده اند كه پيش از آنان ، چه بسيار امّت ها را هلاك كرديم؟ [ امّت هايى كه ] در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكرده ايم ، و [ باران هاى ]آسمان را پياپى بر آنان فرو فرستاديم و رودبارها از زير [ شهرهاى ]آنان روان ساختيم . پس ، ايشان را به سزاى گناهانشان هلاك كرديم و پس از آن ، نسل هاى ديگرى پديد آورديم» .

5 / 6زياده روى«سپس وعده[ ى خود ] را به آنان ، راست گردانيديم و آنها و هر كه را خواستيم ، نجات داديم و افراطكاران را به هلاكت رسانيديم» .

«و لوط را [ فرستاديم ] هنگامى كه به قوم خود گفت : آيا آن كار زشتى را مرتكب مى شويد كه هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است؟ شما از روى شهوت ، به جاى زنان ، با مردان در مى آميزيد. آرى! شما گروهى اسرافكاريد . ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند : آنان را از شهرتان بيرون كنيد؛ زيرا آنان ، كسانى اند كه به پاكى تظاهر مى كنند. پس او و خانواده اش را _ غير از زنش كه از زمره باقى ماندگان [ در غبار ]بود _ ، نجات داديم و بر سر آنان ، بارشى [ از خاكستر ]بارانيديم . پس ببين فرجام گنهكاران ، چگونه بوده است» .

5 / 7رفاه زدگى (1)قرآن«و چه بسيار شهرها كه هلاكشان كرديم ، به خاطر اين كه زندگى خوش ، آنان را مست كرده بود . اين است سراهايشان كه پس از آنان ، جز براى عدّه كمى ، سكونتگاه قرار نگرفته است ، و ماييم كه وارث آنان بوديم» .

.


1- .واژه «اِتراف» كه در متن عربى آمده است ، از «تَرَف» ، به معناى برخوردارى از نعمت و زيستن در رفاه است . مُترَف ، كسى است كه ناز و نعمت و گشايش زندگى ، او را سرمست كند ؛ شخص مرفّه و غرق در نعمت و عيّاش را گويند (لسان العرب : مادّه «تَرف») .

ص: 86

« فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ » . (1)

« وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ * فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ * لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئلُونَ » . (2)

« وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا » . (3)

راجع: الزخرف : 23 _ 25 ، سبأ : 34 و 35 ، المؤمنون : 33.

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : « وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا » _ :تَفسيرُها أمَرنا أكابِرَها . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَتِهِ القاصِعَةِ _ :أمَّا الأَغنِياءُ مِن مُترَفَةِ الاُمَمِ ، فَتَعَصَّبوا لِاثارِ مَواقِعِ النِّعَمِ فَقالوا : « نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ » (5) . (6)

5 / 8الِاستِئثارالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الاِستِئثارُ (7) يوجِبُ الحَسَدَ ، وَالحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ ، وَالبِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ ، وَالاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ ، وَالفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ ، وَالضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ ، وَالذُّلُّ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وذَهابَ النِّعمَةِ . (8)

.


1- .هود : 116 .
2- .الأنبياء : 11 _ 13 .
3- .الإسراء : 16 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 284 ح 35 عن حمران ، بحار الأنوار : ج 5 ص 208 ح 47 .
5- .سبأ : 35 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 471 ح 37 .
7- .استأثر فلان بالشيء : أي استبدّ به (الصحاح : ج 2 ص 575 «أثر»).
8- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 ح 961 .

ص: 87

5 / 8 انحصارطلبى

«پس چرا از نسل هاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند ، جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند ، رفتند و آنان ، بزهكار بودند» .

«و چه بسيار شهرها را كه [ مردمش ] ستمكار بودند ، در هم شكستيم و پس از آنها ، قومى ديگر پديد آورديم . پس چون عذاب ما را احساس كردند ، به ناگاه از آن مى گريختند. [ هان! ] مگريزيد و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و [ به سوى ]سراهايتان باز گرديد . باشد كه مورد پرسش قرار گيريد» .

«و چون بخواهيم شهرى را هلاك گردانيم ، خوش گذران هاى آن را وا مى داريم تا در آن به انحراف [ و فساد ] بپردازند و در نتيجه ، عذاب بر آن [ شهر ] لازم گردد. پس آن را [ يكسره ] زير و زِبَر مى كنيم» .

ر . ك : زخرف : آيه 23 _ 25 ، سبأ : آيه 34 _ 35 ، مؤمنون : آيه 33 .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و هر گاه بخواهيم شهرى را هلاك گردانيم ، خوش گذران هاى آن [شهر] را وا مى داريم » _ :يعنى بزرگان آن را وا مى داريم .

امام على عليه السلام_ در خطبه قاصعه _ :و توانگرانِ مُرفّهِ امّت ها، به خاطر داشتن نعمت هاى فراوان ، دچار غرور و تعصّب شدند و گفتند : «ما ثروت و فرزندان بيشترى داريم و ما گرفتار عذاب نمى شويم» .

5 / 8انحصارطلبىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :انحصارطلبى ، موجب حسادت مى شود و حسادت ، موجب كينه ورزى و كينه ، موجب اختلاف و اختلاف ، موجب پراكندگى و پراكندگى ، موجب ناتوانى و ناتوانى ، موجب خوارى ، و [البتّه] خوارى ، موجب زوال دولت و از دست رفتن نعمت است .

.

ص: 88

5 / 9التَّمييزُ الطَّبَقيّ في إجراءِ الحُدودرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أهلَكَ الَّذين قَبلَكُم أنَّهُم كانوا إذا سَرَقَ فيهِمُ الشَّريفُ تَرَكوهُ ، و إذا سَرَقَ فيهِمُ الضَّعيفُ أقاموا عَلَيهِ الحَدَّ ! وايمُ اللّهِ لَو أنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَت لَقَطَعتُ يَدَها . (1)

دعائم الإسلام :عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَن تَعطيلِ الحُدودِ وقالَ : إنَّما هَلَكَ بنو إسرائيلَ لِأَنَّهُم كانوا يُقيمونَ الحُدودَ عَلَى الوَضيعِ دونَ الشَّريفِ . (2)

الإمام الصادق عن أبيه عن آبائه عليهم السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بِامرَأَةٍ لَها شَرَفٌ في قَومِها قَد سَرَقَت ، فَأَمَرَ بِقَطعِها . فَاجتَمَعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ناسٌ مِن قُرَيشٍ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، تَقطَعُ امرَأَةً شَريفَةً مِثلَ فُلانَةَ في خَطَرٍ يَسيرٍ؟! قالَ : نَعَم ، إنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِمِثلِ هذا ؛ كانوا يُقيمونَ الحُدودَ عَلى ضُعَفائِهِم ويَترُكونَ أقوِياءَهُم وأشرافَهُم ، فَهَلَكوا . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3288، صحيح مسلم : ج 3 ص 1315 ح 8 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 132 ح 4373 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 38 ح 1430 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 851 ح 2547 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 5 ص 304 ح 12952 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 442 ح 1540 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 442 ح 1539 .

ص: 89

5 / 9 تبعيض طبقاتى در اجراى حدود

5 / 9تبعيض طبقاتى در اجراى حدودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشينيان شما ، در حقيقت ، بدين سبب نابود شدند كه هر گاه از بزرگان آنها كسى دزدى مى كرد ، كارى به او نداشتند و هر گاه ضعيفى دزدى مى كرد ، بر او حد جارى مى ساختند . به خدا سوگند كه اگر فاطمه دختر محمّد هم دزدى كند ، دستش را قطع مى كنم .

دعائم الإسلام :[ در باره پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه ] ايشان از اجرا نكردن حدود ، نهى كرد و فرمود : «بنى اسرائيل ، نابود شدند ؛ چون حدود را در باره ضعيف [و طبقه پايين جامعه] اجرا مى كردند و در حقّ شريف [و بزرگان] ، اجرا نمى كردند» .

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش ، از پدرانش عليهم السلام _ :زنى را كه از طبقه اشراف قومش بود ، به جرم دزدى نزد پيامبر خدا آوردند. ايشان دستور داد تا دست او را قطع كنند . عدّه اى از قريش ، نزد پيامبر خدا آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا! دست زنى [از خاندانى] شريف چون فلانى را به خاطر يك كار كوچك ، قطع مى كنى؟! فرمود : «آرى . پيشينيان شما ، در حقيقت ، به سبب همين چيزها نابود شدند : حدود را در باره ضعيفانشان اجرا مى كردند و در مورد قدرتمندان و بزرگانشان اجرا نمى كردند و به همين دليل ، نابود شدند» .

.

ص: 90

5 / 10الاِستِهانَةُ بِحُقوقِ الضُّعَفاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يُقَدِّسُ اُمَّةً لا يَأخُذُ الضَّعيفُ حَقَّهُ مِنَ القَوِيِ وهُوَ غَيرُ مُتَعتَعٍ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في غَيرِ مَوطِنٍ : «لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ القَوِيِّ غَيرَ مُتَتَعتِعٍ» . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ما عَذَّبَ اللّهُ اُمَّةً إلّا عِندَ استِهانَتِهِم بِحُقوقِ فُقَراءِ إخوانِهِم . (4)

5 / 11التَّطفيفرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ التُّجّارِ ، إنَّكُم قَد وُلِّيتُم أمرا هَلَكَت فيهِ الاُمَمُ السّالِفَةُ ؛ المِكيالَ وَالميزانَ . (5)

.


1- .غير مُتَعْتَع: أي من غير أن يصيبه أذى يقلقه ويزعجه (النهاية: ج 1 ص 19 «تعتع»).
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 287 ح 5117 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 160 ح 20201 كلاهما عن أبي سفيان بن الحارث بن عبد المطّلب ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 810 ح 2426 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 30 ح 1086 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، المعجم الكبير : ج 10 ص 222 ح 10534 عن ابن مسعود والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 19 ح 14649 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 142 ، السرائر : ج 2 ص 153 من دون إسنادٍ الى الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار : ج 33 ص 608 ح 744 .
4- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1.
5- .السنن الكبرى للبيهقي : ج 6 ص 53 ح 11166 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 521 ح 1217 نحوه و كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 4 ص 29 ح 9337 ؛ قرب الإسناد : ص 57 ح 185 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 107 ح 4 .

ص: 91

5 / 10 اهمّيت ندادن به حقوق اقشار ضعيف
5 / 11 كم فروشى

5 / 10اهمّيت ندادن به حقوق اقشار ضعيفپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، امّتى را كه ضعيف آن ، بدون ترس و لرز ، حقّش را از قوى نستانَد ، سعادتمند نمى كند .

امام على عليه السلام :بارها از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «امّتى كه ضعيف آن ، بدون ترس و لرز، حقّش را از قوى نستانَد ، روى سعادت را نمى بيند» .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، هيچ امّتى را عذاب نكرد ، مگر آن گاه كه حقوق برادرانِ تهى دست خود را خوار شمردند .

5 / 11كم فروشىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى جماعت بازرگانان! شما عهده دار كارى شده ايد كه امّت هاى پيشين در آن به هلاكت در افتادند : [كار با] پيمانه و ترازو .

.

ص: 92

5 / 12تَركُ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِالكتاب« فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّما أهلَكَ اللّهُ الاُمَمَ السّالِفَةَ قَبلَكُم بِتَركِهِمُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : « كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ » (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ عِندَكُمُ الأَمثالَ مِن بَأسِ (4) اللّهِ وقَوارِعِهِ (5) ، وأيّامِهِ ووَقائِعِهِ ، فَلا تَستَبطِئوا وَعيدَهُ جَهلاً بِأَخذِهِ ، وتَهاوُنا بِبَطشِهِ ، ويَأسا مِن بَأسِهِ ، فَإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يَلعَنِ القَرنَ الماضِيَ بَينَ أيديكُم إلّا لِتَركِهِمُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ . فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهاءَ لِرُكوبِ المَعاصي ، وَالحُلَماءَ لِتَركِ التَّناهي . (6)

عنه عليه السلام :إنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم حَيثُ ما عَمِلوا مِنَ المَعاصي ولَم يَنهَهُمُ الرَّبّانِيّونَ (7) وَ الأَحبارُ (8) عَن ذلِكَ ، وإنَّهُم لَمّا تَمادَوا فِي المَعاصي ولَم يَنهَهُمُ الرَّبّانِيّونَ وَالأَحبارُ عَن ذلِكَ نَزَلَت بِهِمُ العُقوباتُ . فَأْمُروا بِالمَعروفِ وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ . (9)

.


1- .هود : 116 .
2- .المائدة : 79 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 192 ح 44216 نقلاً عن وكيع عن عبد اللّه بن الحسن.
4- .البَأْسُ : العَذَابُ (الصحاح : ج 3 ص 906 «بأس»).
5- .القارعة : الداهية (الصحاح : ج 3 ص 1263 «قرع»).
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 474 ح 37 .
7- .الربّاني : العالم الراسخ في العلم والدين (النهاية : ج 2 ص 181 «ربب»).
8- .الحِبر : الأثر المستحسَن . والحَبر : العالِم، وجمعه : أحبار ؛ لِما يبقى من أثَر علومِهم في قلوب الناس ، ومن آثار أفعالهم الحسَنة المقتدى بها (مفردات ألفاظ القرآن : ص 215 «حبر») .
9- .الكافي : ج 5 ص 57 ح 6 عن حسن ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 189 ح 291 عن حبشي وليس فيه «ولم ينههم الربّانيون والأحبار عن ذلك» ، بحار الأنوار : ج 100 ص 74 ح 11 ؛ تفسير ابن كثير : ج 3 ص 136 عن يحيى بن يعمر نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 683 ح 8454 نقلاً عن ابن أبي حاتم .

ص: 93

5 / 12 ترك امر به معروف و نهى از منكر

5 / 12ترك امر به معروف و نهى از منكرقرآن«پس چرا از نسل هاى پيشين شما خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند ، جز اندكى از شما كه از ميان آنان نجاتشان داديم؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند ، رفتند و آنان ، بزهكار بودند» .

حديثامام على عليه السلام :از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «امّت هاى پيش از شما ، در حقيقت ، به سبب وا نهادن امر به معروف و نهى از منكر ، هلاك شدند . خداوند عز و جل مى فرمايد : «[ مردم را ] از منكرى كه مرتكب مى شدند ، باز نمى داشتند. راستى ، چه بد بود آنچه انجام مى دادند!» .

امام على عليه السلام :نمونه هايى از عذاب و بلاهاى خدا و [ خشم و انتقامگيرى ]روزگاران و رخدادهاى او را در اختيار داريد . پس ، از سرِ نادانى به مؤاخذه هاى او ، تهديداتش را دور مپنداريد ، او را دست كم نگيريد و خود را از عذاب او ايمن مپنداريد؛ زيرا خداى سبحان ، نسل هاى گذشته پيش از شما را از رحمت خويش ، دور نساخت ، مگر به سبب آن كه امر به معروف و نهى از منكر را فرو نهادند . پس خداوند ، بى خردان را به واسطه ارتكاب گناهان ، و خردمندان (آگاهان) را به واسطه فرو نهادن نهى از منكر از رحمت خود دور كرد .

امام على عليه السلام :پيشينيانِ شما از آن رو به هلاكت در افتادند كه مرتكب گناهان مى شدند ؛ امّا عُلما و مُلّاهايشان آنها را از آن نهى نمى كردند . چون آنان در گناهان غرق شدند و علما و ملّاهايشان هم ايشان را از اعمالشان نهى نكردند ، كيفرها بر آنان فرود آمد . پس، شما امر به معروف و نهى از منكر كنيد .

.

ص: 94

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ » (1) _ :كانوا ثَلاثَةَ أصنافٍ : صِنفٌ اِئتَمَروا وأمَروا فَنَجَوا ، وصِنفٌ اِئتَمَروا ولَم يَأمُروا فَمُسِخوا ذَرّا (2) ، وصِنفٌ لَم يَأتَمِروا ولَم يَأمُروا فَهَلَكوا . (3)

5 / 13الإِملاءُ وَالاِستِدراجُالكتاب« وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ » . (4)

« وَ كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَ هِىَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ » . (5)

« وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ » . (6)

« وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ * وَأُمْلِى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ » . (7)

.


1- .الأعراف : 165 .
2- .الذَرُّ : جمع ذرّة ؛ وهي أصغر النمل (الصحاح : ج 2 ص 663 «ذرر»).
3- .الكافي : ج 8 ص 158 ح 151 عن طلحة بن زيد ، الخصال : ص 100 ح 54 عن طلحة الشامي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 54 ح 6 .
4- .الرعد : 32 .
5- .الحجّ : 48 .
6- .آل عمران : 178 .
7- .الأعراف : 182 و 183 .

ص: 95

5 / 13 واگذارى و مهلت دهى خداوند

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكّر داده شده بودند ، از ياد بردند ، كسانى را كه از [ كار ] بد نهى مى كردند ، نجات داديم» _ :آنان ، سه گروه بودند : گروهى كار نيك مى كردند و ديگران را نيز به آن ، فرا مى خواندند . اين گروه ، نجات يافتند . گروهى خود ، كار نيك مى كردند ؛ امّا ديگران را بدان فرا نمى خواندند . اينان به صورت مورچه مَسخ شدند . گروهى نيز نه كار نيك مى كردند ، نه ديگران را به آن فرا مى خواندند . اينان ، نابود شدند .

5 / 13واگذارى و مهلت دهى خداوندقرآن«و بى گمان ، فرستادگان پيش از تو نيز مورد استهزا قرار گرفتند. پس به كسانى كه كافر شده بودند ، مهلت دادم . آن گاه ، آنان را [ به كيفر ]گرفتم . پس چگونه بود كيفر من؟» .

«و چه بسا شهرى كه مهلتش دادم ، در حالى كه ستمكار بود . سپس آن را مؤاخذه كردم ، و فرجام ، به سوى من است» .

«و البتّه نبايد كسانى كه كافر شده اند ، تصوّر كنند اين كه به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان نيكوست . ما فقط به ايشان مهلت مى دهيم تا بر گناه [ خود ] بيفزايند و آن گاه ، عذابى خفّت آور خواهند داشت» .

«و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند ، به تدريج ، از جايى كه نمى دانند ، گريبانشان را خواهيم گرفت و به آنان مهلت مى دهم ، كه تدبير من ، استوار است» .

.

ص: 96

« وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلاً * وَ ذَرْنِى وَ الْمُكَذِّبِينَ أُوْلِى النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً » . (1)

الحديثالكافي عن سُماعَة بن مهران :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ قَولِ اللّهِ عز و جل : « سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ » ، قالَ : هُوَ العَبدُ يُذنِبُ الذَّنبَ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعمَةُ مَعَهُ تُلهيهِ تِلكَ النِّعمَةُ عَنِ الاِستِغفارِ مِن ذلِكَ الذَّنبِ . (2)

مسند ابن حنبل عن عُقبَة بن عامر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأَيتَ اللّهَ يُعطِي العَبدَ مِنَ الدُّنيا عَلى مَعاصيهِ ما يُحِبُّ ، فَإِنَّما هُوَ استِدراجٌ . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله « فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَىْ ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ » (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا نَقَضَ مُعاوِيَةُ شَرطَ المُوادَعَةِ وأقَبَلَ يَشُنُّ الغاراتِ عَلى أهلِ العِراقِ _ :إنَّ اللّهَ لَذو أناةٍ وحِلمٍ عَظيمٍ ؛ لَقَد حَلُمَ عَن كَثيرٍ مِن فَراعِنَةِ الأَوَّلينَ وعاقَبَ فَراعِنَةً ، فَإِن يُمهِلهُ اللّهُ فَلَن يَفوتَهُ ، وهُوَ لَهُ بِالمِرصادِ عَلى مَجازِ طَريقِهِ . (5)

عنه عليه السلام :اِعتَبِروا بما أصابَ الاُمَمَ المُستَكبِرينَ مِن قَبلِكُم ؛ مِن بَأسِ اللّهِ وصَولاتِهِ ، ووقَائِعِهِ ومَثُلاتِهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَثاوي خُدودِهِم ، ومَصارِعِ جُنوبِهِم (6) ، وَاستَعيذوا بِاللّهِ مِن لَواقِحِ الكِبرِ كَما تَستَعيذونَهُ مِن طَوارِقِ الدَّهرِ ، فَلَو رَخَّصَ اللّهُ فِي الكِبرِ لِأَحَدٍ مِن عِبادِهِ لَرَخَّصَ فيهِ لِخاصَّةِ أنبِيائِهِ وأولِيائِهِ ، ولكِنَّهُ سُبحانَهُ كَرَّهَ إلَيهِمُ التَّكابُرَ ، ورَضِيَ لَهُمُ التَّواضُعَ ، فَأَلصَقوا بِالأَرضِ خُدودَهُم ، وَعفَّروا فِي التُّرابِ وُجوهَهُم ، وخَفَضوا أجنِحَتَهُم لِلمُؤمِنينَ ، وكانوا قَوما مُستَضعَفينَ ، قَدِ اختَبَرَهُمُ اللّهُ بِالمَخمَصَةِ (7) ، وَابتَلاهُم بِالمَجَهَدَةِ ، وَامتَحَنَهُم بِالمَخاوِفِ ، ومَخَضَهُم بِالمَكارِهِ ، فَلا تَعتَبِرُوا الرِّضا وَالسُّخطَ بِالمالِ وَالوَلَدِ جَهلاً بِمَواقِعِ الفِتنَةِ وَالاِختِبارِ في مَوضِعِ الغِنى وَالاِقتِدارِ ، وقَد قالَ سُبحانَهُ وتَعالى : « أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَل لَا يَشْعُرُونَ » (8) ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَختَبِرُ عِبادَهُ المُستَكبِرينَ في أنفُسِهِم بِأَولِيائِهِ المُستَضعَفينَ في أعيُنِهِم . (9)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 567 (الفصل العاشر / ما يوجب زوال الدول).

.


1- .المزّمل : 10 و 11 .
2- .الكافي : ج 2 ص 452 ح 3 و ح 2 نحوه، بحار الأنوار : ج 5 ص 218 ح 11 .
3- .الأنعام : 44 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 122 ح 17313 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 331 ح 913 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 128 ح 4540 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 209 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 90 ح 30743 ؛ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 232 نحوه.
5- .الإرشاد : ج 1 ص 275 ، نهج البلاغة : الخطبة 97 نحوه بزيادة «وبموضع الشجا من مساغ ريقه» في آخره .
6- .مثاوي : جمع مثوى ؛ بمعنى المنزل . ومنازل الخدود : مواضعها من الأرض بعد الموت . ومصارع الجنوب: مطارحها على التراب (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
7- .المخمَصَةُ : الجوع والمجاعة (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص»).
8- .المؤمنون : 55 و 56 .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 468 ح 37 .

ص: 97

«و بر آنچه مى گويند ، شكيبا باش و از آنان ، با دورى گزيدن خويش ، فاصله بگير و مرا با تكذيب كنندگانِ توانگر ، وا گذار و اندكى مهلتشان ده» .

حديثالكافى_ به نقل از سُماعة بن مهران _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «به زودى ، از جايى كه نمى دانند ، [به استدراجْ] گريبانشان را خواهيم گرفت» پرسيدم . فرمود : «اِستدراج ، به اين معناست كه بنده ، گناه مى كند و با وجود آن گناه ، نعمتى تازه به او داده مى شود و اين نعمت ، او را از آمرزش خواهى از آن گناه ، غافل مى كند» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عُقبة بن عامر _ :پيامبر خدا فرمود : «هر گاه ديدى خداوند به بنده اى ، با وجود آن كه گناه مى كند ، آنچه را كه از دنيا دوست دارد ، مى دهد ، اين ، در حقيقت ، اِستدراج است» . سپس اين آيه را تلاوت نمود : «پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند ، فراموش كردند ، درهاى هر چيزى [ از نعمت ها ] را بر آنان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند ، شاد گرديدند . ناگهان ، [ گريبان ]آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند» .

امام على عليه السلام_ آن گاه كه معاويه شرط آتش بس را نقض كرد و دست به حملاتى همه جانبه عليه مردم عراق زد _ :خداوند ، داراى حوصله و بردبارىِ بسيار است . در حقّ بسيارى از فرعونان پيشين ، بردبارى ورزيد و شمارى از فرعون ها را هم كيفر داد . پس اگر چه خدا او را [ چند صباحى ]مهلت مى دهد ، امّا هرگز از چنگش نخواهد گريخت و بر سرِ راهش در كمين اوست .

امام على عليه السلام :پس ، از عذاب خدا و در هم كوبندگى او ، و رخدادها و مجازات هاى عبرت آموز او كه بر سر امّت هاى تكبّرپيشه پيش از شما آمده ، درس عبرت بگيريد و از گورهايى كه در آنها چهره بر خاك نهاده اند و خاكى كه در آن به پهلو خفته اند، پند بياموزيد و از تازيانه هاى غرور ، به خدا پناه ببريد ، همان گونه كه از فاجعه هاى روزگار به او پناه مى بريد . اگر بنا بود خداوند ، تكبّر را براى كسى از بندگانش مُجاز بشمارد ، هر آينه ، آن را براى پيامبران و اولياى خاصّش مُجاز مى شمرد ؛ امّا خداى سبحان ، تكبّر را در نزد آنان ، منفور قرار داد و فروتنى را برايشان پسنديد . از اين روست كه گونه هاى خويش را به زمين چسبانيدند و چهره هايشان را به خاك ماليدند و در برابر مؤمنان ، فروتنى كردند . آنان ، مردمانى مستضعف بودند و خداوند ، آنها را با گرسنگى آزمود و به رنج مبتلايشان كرد و با هراس ها امتحانشان نمود و در بوته مشكلات ، زير و رويشان نمود . پس خشنودى و خشم [ خدا ] را با [ معيار ]مال و فرزند نسنجيد كه اين ، نشانه ناآگاهى به موارد آزمايش و امتحان [ الهى ] در توانگرى و قدرت است . خداوند _ كه پاك و بلندمرتبه است _ مى فرمايد : «آيا مى پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مى دهيم ، [ از آن روى است كه ] مى خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم؟ نه ؛ بلكه نمى فهمند» . پس خداوند سبحان ، بندگان خودبزرگ بينش را با اوليايش _ كه در نظر آنان مستضعف اند _ ، مى آزمايد .

ر. ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 353 (فصل دهم / عوامل انقراض دولت ها) .

.

ص: 98

. .

ص: 99

. .

ص: 100

الفصل السادس : الاعتبار بالتّاريخ6 / 1الحَثُّ عَلَى الِاعتبارِ بِمَواعِظِ التّاريخِالكتاب« لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ » . (1)

« ذَلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ » . (2)

« تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَائِهَا » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِعتَبِروا ، فَقَد خَلَتِ المَثُلاتُ فيمَن كانَ قَبلَكُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . . . وبَصِّرهُ فَجائِعَ الدُّنيا ، وحَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ وفُحشَ تَقَلُّبِ اللَّيالي وَالأَيّامِ ، وَاعرِض عَلَيهِ أخبارَ الماضينَ ، وذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلينَ . (5)

.


1- .يوسف : 111 .
2- .هود : 100 .
3- .الأعراف : 101 .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 171 ح 7 وراجع : تفسير الطبري : ج 8 الجزء 13 ص 105 .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 وليس فيه «من الأوّلين» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 217 ح 2 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 168 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .

ص: 101

فصل ششم : عبرت آموزى از تاريخ
6 / 1 تشويق به اندرز گرفتن از پندهاى تاريخ

فصل ششم : عبرت آموزى از تاريخ6 / 1تشويق به اندرز گرفتن از پندهاى تاريخقرآن«و به راستى در سرگذشت آنان ، براى خردمندان ، عبرتى است» .

«اين از خبرهاى آبادى هاست كه براى تو باز مى گوييم» .

«اينها آبادى هايى است كه برخى از خبرهاى آنها را براى تو باز مى گوييم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عبرت گيريد! آنان كه پيش از شما بودند ، كيفرهاى عبرت آموز ديدند .

امام على عليه السلام :دلت را با اندرز ، زنده بدار... و آن را به فاجعه هاى دنيا ، بينا گردان و از يورش روزگار و حوادث ناگوار شب و روز ، بر حذرش دار و اخبار گذشتگان را بر آن عرضه نما و آنچه را كه بر سرِ اقوام پيش از تو آمده است ، به آن يادآورى كن .

.

ص: 102

عنه عليه السلام :كَفى مُخبِرا عَمّا بَقِيَ مِنَ الدُّنيا ما مَضى مِنها . (1)

عنه عليه السلام :ذِمَّتي بِما أقولُ رَهينَةٌ وأنَا بِهِ زَعيمٌ ؛ إنَّ مَن صَرَّحَت لَهُ العِبَرُ عَمّا بَينَ يَدَيهِ مِنَ المَثُلاتِ ، حَجَزَتهُ التَّقوى عَن تَقَحُّمِ (2) الشُّبُهاتِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ لِلباقينَ بِالماضينَ مُعتَبَرا . (4)

عنه عليه السلام :الزَّمانُ يُريكَ العِبَرَ . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ العِبرَةَ فَكَأَنَّما عاشَ فِي الأَوَّلينَ . (6)

عنه عليه السلام :قَدِ اعتَبَرَ بِالباقي مَنِ اعتَبَرَ بِالماضي . (7)

عنه عليه السلام :مَنِ اعتَبَرَ بِالغِيَرِ ، لَم يَثِق بِمُسالَمَةِ الزَّمَنِ . (8)

عنه عليه السلام :مَنِ اغتَرَّ بِمُسالَمَةِ الزَّمَنِ ، اغتَصَّ بِمُصادَمَةِ المِحَنِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 581 ح 7057 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6545 .
2- .قَحَمَ في الأمر : رمى بنفسه فيه من غير رويّة (الصحاح : ج 5 ص 2006 «قحم»).
3- .نهج البلاغة : الخطبة 16 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 211 نحوه ، أعلام الدين : ص 147 ، غرر الحكم : ج 4 ص 616 ح 5191 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 47 ح 30 ؛ دستور معالم الحكم : ص 98 نحوه ، مطالب السؤول : ج 1 ص 131 ، كنز العمّال : ج 16 ص 197 ح 44220 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 498 ح 3425 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 257 ح 1026 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 449 .
6- .الخصال : ص 231 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، غرر الحكم : ح 8850 ، تحف العقول : ص 165 وفيه «السنة» بدل «العبرة» ، بحار الأنوار : ج 72 ص 90 ح 1 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 475 ح 6673 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 368 ح 6207 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 347 ح 8686 .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 347 ح 8685 .

ص: 103

امام على عليه السلام :گذشته دنيا ، بهترين خبر دهنده از باقى مانده آن است .

امام على عليه السلام :آنچه را مى گويم ، به عهده مى گيرم و آن را ضمانت مى كنم . آن كه از كيفرهاى عبرت آموزى كه پيش رو دارد ، درس بياموزد ، تقوا ، او را از فرو رفتن در شبهات ، باز مى دارد .

امام على عليه السلام :در گذشتگان ، درس عبرتى براى آيندگان است .

امام على عليه السلام :زمانه ، عبرت ها به تو نشان خواهد داد!

امام على عليه السلام :كسى كه عبرت شناس باشد ، چنان است كه با گذشتگان زيسته است .

امام على عليه السلام :كسى كه از گذشته عبرت گيرد ، [ در واقع ، ] از آينده نيز عبرت گرفته است .

امام على عليه السلام :هر كه از پيشامدها عبرت بياموزد ، به آشتى زمانه اعتماد نمى كند .

امام على عليه السلام :هر كه فريب آشتى زمانه را بخورد ، هجوم رنج ها ، عرصه را بر او تنگ خواهد كرد .

.

ص: 104

عنه عليه السلام :لَم يَعقِل مَواعِظَ الزَّمانِ مَن سَكنَ إلى حُسنِ الظَّنِّ بِالأَيّامِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِمّا كانَ يَعِظُ بِهِ النّاسَ فِي الجُمُعَةِ _ :فَاحذَروا ما حَذَّرَكُمُ اللّهُ بِما فَعَلَ بِالظَّلَمَةِ في كِتابِهِ ، ولا تَأمَنوا أن يُنزِلَ بِكُم بَعضَ ما تَواعَدَ بِهِ القَومَ الظّالِمينَ فِي الكِتابِ ، وَاللّهِ لَقَد وَعَظَكُمُ اللّهُ في كِتابِهِ بِغَيرِكُم ، فَإِنَّ السَّعيدَ مَن وُعِظَ بِغَيرِهِ ، ولَقَد أسمَعَكُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ما قَد فَعَلَ بِالقَومِ الظّالِمينَ مِن أهلِ القُرى قَبلَكُم حَيثُ قالَ : « وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً » وإنّما عَنى بِالقَريَةِ أهلَها حَيثُ يَقولُ : « وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ » فقال عز و جل : « فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ » يَعني يَهرُبونَ ، قالَ : « لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئلُونَ » ، فَلَمّا أتاهُمُ العَذابُ « قَالُواْ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ » (2) ، وَايمُ اللّهِ ! إنَّ هذِهِ عِظَةٌ لَكُم وتَخويفٌ إنِ اتَّعَظتُم وخِفتُم . (3)

تاريخ دِمَشق عن الزُّهريّ :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ سَيِّدَ العابِدينَ عليه السلام يَحتَسِبُ نَفسَهُ ويُناجي رَبَّهُ و يَقولُ : يا نَفسُ حَتّامَ إلَى الدُّنيا غُرورُكِ ؟ وإلى عِمارَتِها رُكونُكِ؟ . . . اُنظُر إلَى الاُمَمِ الماضِيَةِ ، وَالمُلوكِ الفانِيَةِ ، كَيفَ أفنَتهُمُ الأَيّامُ ووَفاهُمُ الحِمامُ ، فَانمَحَت مِنَ الدُّنيا آثارُهُم ، وبَقِيَت فيها أخبارُهُم : وأضحَوا رَميما (4) فِي التُّرابِ وعُطِّلَتمَجالِسُ مِنهم أقفَرَت ومَقاصِرُ (5) وخَلَوا بِدارٍ لا تَزاوُرَ بَينَهُموأنّى لِسُكّانِ القُبورِ تَزاوُرُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 97 ح 7549 .
2- .الأنبياء : 11 _ 15 .
3- .الكافي : ج 8 ص 74 ح 29 ، الأمالي للصدوق : ص 595 ح 822 كلاهما عن سعيد بن المسيّب ، تحف العقول : ص 251 وليس فيه ذيله من : «فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ ...» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 144 ح 6 .
4- .رمّ العظم : أي بَلِي ، فهو رميم (الصحاح : ج 5 ص 1937 «رمم»).
5- .المقْصُورة : الدار الواسعة المحصّنة بالحيطان ، وجمعها مقاصر ومقاصير (تاج العروس : ج 7 ص 395 «قصر»).
6- .تاريخ دمشق : ج 41 ص 404 ح 4875 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 109 و 110 نحوه وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 152 وبحار الأنوار : ج 46 ص 82 ح 76 .

ص: 105

امام على عليه السلام :كسى كه به روزگار ، خوشبين باشد ، اندرزهاى زمانه را نفهميده است .

امام زين العابدين عليه السلام_ از اندرزهاى ايشان به مردم در روز جمعه _ :از رفتارى كه خداوند با ستمگران كرده و در كتاب خويش ، شما را از آن بر حذر داشته است ، بترسيد ، و از اين كه يكى از عذاب هايى كه در قرآن به مردمان ستمگر ، وعده داده شده ، بر شما فرود آيد ، خود را ايمن مپنداريد . به خدا سوگند كه خداوند در كتاب خويش ، ديگران را مايه اندرز شما قرار داده است . خوش بخت ، كسى است كه ديگرى مايه اندرز او قرار گيرد . خداوند ، بلاهايى را كه بر سرِ اقوام ستمگر پيش از شما ، از مردمان آبادى هاى مختلفْ آورده ، به گوش شما رسانيده است ، آن جا كه مى فرمايد : «و چه بسيار آبادى ها را كه [مردمش] ستمكار بودند ، در هم شكستيم» . مقصود از آبادى ، مردم آن است ، به دليل اين كه [ در ادامه ]مى فرمايد : «و پس از آن ، قومى ديگر پديد آورديم» ، و مى فرمايد : «پس چون عذاب ما را احساس كردند ، به ناگاه از آن مى دويدند» ، يعنى مى گريختند . فرمود : «ندويد و به سوى آنچه در آن ، متنعّم بوديد و [به] سراهايتان باز گرديد . باشد كه مورد پرسش قرار گيريد» و چون عذاب بر آنان فرود آمد ، «گفتند : اى واى بر ما ، كه ما واقعا ستمگر بوديم! سخنانشان پيوسته همين بود ، تا آنان را درو شده بى جان گردانيديم» . به خدا سوگند كه اين ، اندرزى به شما و يك تهديد است ، اگر اهل اندرز گرفتن و ترسيدن باشيد .

تاريخ دمشق_ به نقل از زُهْرى ، در باره امام زين العابدين عليه السلام _ :شنيدم كه على بن حسين عليه السلام سَرور عبادت كنندگان ، نفْس خود را محاسبه مى كرد و با پروردگارش مناجات مى نمود و مى گفت : «اى نفْس! فريفته شدن به دنيا تا كِى؟ و پرداختن به آبادانى آن ، تا چند؟... به امّت هاى گذشته و شاهانِ نابود شده بنگر كه چگونه روزگار ، آنها را به دست فنا سپرد و مرگ به سراغشان آمد و آثارشان از دنيا محو شد و سرگذشتشان باقى ماند : در دل خاك پوسيدند و تعطيل شد انجمن هاى ايشان و قصرها خالى گشت . و به سرايى رفتند كه ميانشان ديد و بازديدى نيست كجا گورنشينان را [ياراى] ديد و بازديد تواند بود؟!» .

.

ص: 106

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ الخَضِرُ لِموسى عليه السلام : يا موسى . . . خُذ مَوعِظَتَكَ مِنَ الدَّهرِ ؛ فَإِنَّ الدَّهرَ طَويلٌ قَصيرٌ (1) ، فَاعمَل كَأَنَّكَ تَرى ثَوابَ عَمَلِكَ لِيَكونَ أطمَعَ لَكَ فِي الآخِرَةِ ، فَإِنَّ ما هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنيا كَما هُوَ قَد وَلّى مِنها . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :خُذ مَوعِظَتَكَ مِنَ الدَّهرِ وأهلِهِ ؛ فَإِنَّ الدَّهرَ طَويلَةٌ قَصيرَةٌ ، فَاعمَل كَأَنَّكَ تَرى ثَوابَ عَمَلِكَ لِتَكونَ أطمَعَ في ذلِكَ . وَاعقِل عَنِ اللّهِ ، وَانظُر في تَصَرُّفِ الدَّهرِ وأحوالِهِ ، فَإِنَّ ما هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنيا كَما وَلّى مِنها ، فَاعتَبِر بِها . (3)

6 / 2الحَثُّ عَلَى السِّياحَةِ الهادِفَةِالكتاب« أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ » . (4)

« قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ » . (5)

.


1- .في الموضع الآخر من الكافي وتحف العقول : «فإنّ الدهرَ طويله قصير، وقصيره طويل ، وكلّ شيء فانٍ».
2- .الكافي : ج 2 ص 459 ح 22 و ج 8 ص 46 ح 8 ، تحف العقول : ص 494 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 320 ح 54 .
3- .تحف العقول : ص 391 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 144 ح 30 .
4- .الحجّ : 46 .
5- .آل عمران : 137 .

ص: 107

6 / 2 تشويق به گردشگرى هدفمند

امام صادق عليه السلام :خضر عليه السلام به موسى عليه السلام گفت : «اى موسى!... پندت را از روزگار بگير كه روزگار ، دراز و كوتاه است (1) . پس چنان عمل كن كه گويا پاداش عملت را مى بينى . اين ، تو را به آخرت راغب تر مى سازد؛ زيرا آينده دنيا همانند رفته آن است» .

امام كاظم عليه السلام :پند خود را از روزگار و اهل آن ، بر گير ، كه روزگار ، دراز است و كوتاه ، و طورى عمل كن كه گويا پاداش عملت را [ در برابر خود ]مى بينى تا [ بدين وسيله ]به عمل كردن ، راغب تر شوى . در باره خدا انديشه كن و در دگرگونى روزگار و احوال آن بينديش . آينده دنيا ، همانند رفته آن است . پس ، از آن ، عبرت گير .

6 / 2تشويق به گردشگرى هدفمندقرآن«آيا در زمين گردش نكردند تا دل هايى داشته باشند كه با آنها بينديشند ، يا گوش هايى كه با آن بشنوند؟ در حقيقت ، چشم ها كور نيست ؛ بلكه دل هايى كه در سينه هاست ، كور است» .

«قطعا پيش از شما سنّت هايى سپرى شده است . پس در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است» .

.


1- .در جايى ديگر از الكافى و تحف العقول ، چنين آمده است : «روزگار ، درازش كوتاه است و كوتاهش دراز ، و همه چيز از بين رفتنى است» .

ص: 108

« أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا » . (1)

« أَوَ لَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُواْ الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْ_لِمُونَ » . (2)

راجع : النحل : 36 ، يوسف : 109 ، النمل : 69 ، فاطر : 44 ، الروم : 42 ، غافر : 21 و 22 و 82 _ 85 ، محمّد : 10 .

الحديثتفسير ابن كثير عن مالك بن دينار :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى موسى عليه السلام : أن يا موسَى ، اتَّخِذ نَعلَينِ مِن حَديدٍ وعَصا ، ثُمَّ سِح (3) فِي الأَرضِ وَاطلُبِ الآثارَ وَالعِبَرَ ؛ حَتّى تَتَخَرَّقَ النَّعلانِ وتُكسَرَ العَصا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :خُلِّفَ لَكُم عِبَرٌ مِن آثارِ الماضينَ قَبلَكُم لِتَعتَبِروا بِها . (5)

عنه عليه السلام :أوَ لَيسَ لَكُم في آثارِ الأَوَّلينَ مُزدَجَرٌ (6) ، وفي آبائِكُمُ الماضينَ تَبصِرَةٌ ومُعتَبَرٌ ، إن كُنتُم تَعقِلونَ! أوَلَم تَروا إلَى الماضينَ مِنكُم لا يَرجِعونَ ، وإلَى الخَلَفِ الباقينَ لا يَبقَونَ! أوَلَستُم تَرَونَ أهلَ الدُّنيا يُصبِحونَ ويُمسونَ عَلى أحوالٍ شَتّى : فَمَيِّتٌ يُبكى ، وآخَرُ يُعَزّى ، وصَريعٌ مُبتَلىً ، وعائِدٌ يَعودُ ، وآخَرُ بِنَفسِهِ يَجودُ ، وطالِبٌ للدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وغافِلٌ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ ؟ وعَلى أثَرِ الماضي ما يَمضِي الباقي! (7)

.


1- .محمّد : 10 .
2- .الروم : 9 .
3- .ساحَ في الأرض : ذهب فيها (النهاية : ج 2 ص 432 «سيح»).
4- .تفسير ابن كثير : ج 5 ص 435 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 61 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب التفكّر وفيه «تحفو» بدل «تتخرّق» .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 448 ح 5063 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 241 ح 4600 .
6- .مُزْدَجَرٌ : أي طَرْدٌ ومَنْعٌ عن ارتكاب المآثم (مفردات ألفاظ القرآن: ص 378 «زجر»).
7- .نهج البلاغة : الخطبة 99 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 19 ح 78 ؛ دستور معالم الحكم : ص 45 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 218 كلاهما نحوه وراجع : روضة الواعظين : ص 487 .

ص: 109

«مگر در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها بوده اند ، چگونه بوده است؟ خدا زير و زِبَرشان كرد و كافران را نظاير [ همين كيفرها در پيش ]است» .

«آيا در زمين نگرديده اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها بودند ، چگونه بوده است؟ آنها بس نيرومندتر از ايشان بودند ، و زمين را زير و رو كردند و آن را بيش از آنچه آنها آبادش كردند ، آباد ساختند و پيامبرانشان ، دلايل آشكار برايشان آوردند . بنا بر اين ، خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند ؛ ليكن خودشان بر خود ، ستم مى كردند» .

ر . ك : نحل : آيه 36 ، يوسف : آيه 109 ، نمل : آيه 67 _ 69 ، فاطر : آيه 44 ، روم : آيه 42 ، غافر : آيه 21_22 و 82 _ 85 ، محمّد : آيه 10 .

حديثتفسير ابن كثير_ به نقل از مالك بن دينار _ :خداى متعال به موسى عليه السلام وحى فرمود كه : «اى موسى! دو كفش از آهن بپوش و عصايى بر گير و آن گاه ، چندان در زمين بگرد و آثار و نشانه هاى عبرت آموز را بجوى كه كفش ها پاره و عصا شكسته شود» .

امام على عليه السلام :از گذشتگان شما ، نشانه هاى عبرت آموزى برايتان به يادگار مانده است تا از آنها درس بياموزيد .

امام على عليه السلام :آيا در آثار بر جاى مانده از پيشينيان ، عاملى باز دارنده [ از دنياخواهى و گناه ] براى شما نيست ؟ و در پدرانِ رفته شما ، مايه بصيرت و عبرتى نبود ، اگر خِرد خود را به كار مى گرفتيد؟! مگر نمى بينيد كه رفتگان شما باز نمى گردند و ماندگان ، باقى نمى مانند؟! مگر نمى بينيد كه مردم دنيا ، در گذشتِ شب و روز ، حالات گوناگونى دارند : [يكى ]مُرده اى است كه بر او مى گِريند و به ديگرى تسليت گفته مى شود . يكى بر بستر بيمارى افتاده و ديگرى عيادت مى كند . يكى در حال جان كَنْدن است و ديگرى در پىِ دنياست و مرگ در پى او . يكى در غفلت به سر مى برد ، در حالى كه مورد غفلت نيست؟ ماندگان به همان راهى مى روند كه رفتگان رفتند .

.

ص: 110

عنه عليه السلام_ في مَوعِظَةٍ مِن مَواعِظِهِ _ :كَأَن_ّي بِكَ قَد أتاكَ رَسولُ رَبِّكَ لا يَقرَعُ لَكَ بابا ، ولا يَهابُ لَكَ حِجابا ، ولا يَقبَلُ مِنكَ بَديلاً ، ولا يَأخُذُ مِنكَ كَفيلاً ، ولا يَرحَمُ لَكَ صَغيرا ، ولا يُوقِّرُ مِنكَ كَبيرا ، حَتّى يُؤَدِّيَكَ إلى قَعرِ مَلحودَةٍ مُظلِمَةٍ أرجاؤُها ، موحِشَةٍ أطلالُها ، كَفِعلِهِ بِالاُمَمِ الخالِيَةِ ، وَالقُرونِ الماضِيَةِ! أينَ مَن سَعى وَاجتَهَدَ ، وجَمَعَ وعَدَّدَ ، وبَنى وشَيَّدَ ، وزَخرَفَ ونَجَّدَ (1) ، وبِالقَليلِ لَم يَقنَع ، وبِالكَثيرِ لَم يُمتَع؟! أينَ مَن قادَ الجُنودَ ، ونَشَرَ البُنودَ (2) ؟! أصبَحوا رُفاتا (3) تَحتَ الثَّرى ، وأنتُم بِكَأسِهِم شارِبونَ ، ولِسَبيلِهِم سالِكونَ . (4)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :خَلَّفَ لَكُم عِبَرا مِن آثارِ الماضينَ قَبلَكُم ؛ مِن مُستَمتَعِ خَلاقِهِم (5) ، ومُستَفسَحِ خَناقِهِم (6) ، أرهَقَتهُمُ (7) المَنايا دونَ الآمالِ، وشَذَّبَهُم (8) عَنها تَخَرُّمُ (9) الآجالِ . لَم يَمهَدوا في سَلامَةِ الأَبدانِ ، ولَم يَعتَبِروا في اُنُفِ (10) الأَوانِ . (11)

.


1- .التنجيد : التزيين ؛ يقال : بيتٌ مُنَجَّد (النهاية : ج 5 ص 19 «نجد»).
2- .البَند : العَلَمُ الكبير ، وجمعه بنود (النهاية : ج 1 ص 157 «بند»).
3- .الرُّفاتُ : الحُطام (الصحاح : ج 1 ص 249 «رفت»).
4- .جواهر المطالب : ج 1 ص 343 ، العقد الفريد : ج 3 ص 120 نحوه وزاد في أوّله «أيّها اللّاهي الغارّ نفسه».
5- .الخلاقُ : الحظّ والنصيب (النهاية : ج 2 ص 70 «خلق»).
6- .الخِناق : حبلٌ يُخنَق به (الصحاح : ج 4 ص 1472 «خنق»). وتقدير الكلام : خلّفَ لكم عِبَرا من القرون السالفة ؛ منها : تمتّعهم بنصيبهم من الدنيا ثمّ فناؤهم ، ومنها: فسحة خناقهم وطول إمهالهم ، ثمّ كانت عاقبتهم الهلكة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 259) .
7- .أرهَقتُ الرجلَ : أدرَكته (لسان العرب : ج 10 ص 129 «رهق»).
8- .شَذَّبَهُم عنها : قَطَّعَهُم وفرَّقَهُم ؛ من تشذيب الشجرة : وهو تقشيرُها (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 260) .
9- .اختَرَمَهُم الدهرُ وتَخَرَّمَهُم : اقتَطعَهُم واستَأصَلَهُم (الصحاح : ج 5 ص 1910 «خرم»).
10- .الأنف من كلّ شيء : أوّله أو أشدّه (القاموس المحيط : ج 3 ص 119 «أنف») .
11- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 424 ح 44 .

ص: 111

امام على عليه السلام_ در پندى از پندهاى ايشان _ :گويا تو را مى بينم كه فرستاده پروردگارت به سراغت آمده است ، بى آن كه درى بكوبد ، يا از دربانت بترسد ، يا كس ديگرى را به جاى تو بپذيرد ، يا كفيلى از تو بگيرد ، يا به صغيرت رحم كند ، يا به بزرگ تر تو احترام بگذارد [ و به احترام او جانت را نستانَد ] تا آن كه تو را به قعر گورى بَرَد كه گوشه و كنارش تاريك و ويرانه هايش وحشتناك است ، همچنان كه با ملّت هاى پيشين و روزگارانِ گذشته كرد . كجاست آن كه كار و تلاش كرد ، و [ ثروتْ ] گرد آورد و شماره كرد ، و ساخت و افراشت ، و زينت داد و آراست ، و به اندكْ بسنده نكرد و از بسيار ، بهره اى نبرد؟! كجاست آن كه سپاهيان را فرماندهى كرد و پرچم ها[ ى جنگ ] را به اهتزاز در آورد؟! همگى در زير خاك پوسيدند و شما نيز از همان جام آنان مى نوشيد و همان راهى را مى رويد كه آنان رفتند .

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى خود _ :و از آثار و بقاياى گذشتگان ، مايه هاى عبرت براى شما بر جاى نهاد ، از لذّت هايى كه چشيدند و خوشى هايى كه در زندگى شان داشتند ؛ امّا سرانجام ، مرگ به سراغشان آمد و ميان آنان و آرزوهايشان ، جدايى افكند و مرگ ، آنان را از بيخ و بُن بر كَنْد . در دوران تن درستى ، چيزى فراهم نياوردند و در اوان عمر ، عبرت نگرفتند .

.

ص: 112

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أوَ لَيسَ لَكُم في آثارِ الأَوَّلينَ وفي آبائِكُمُ الماضينَ مُعتَبَرٌ وتَبصِرَةٌ إن كُنتُم تَعقِلونَ ؟! ألَم تَرَوا إلَى الماضينَ مِنكُم لا يَرجِعونَ ، وإلَى الخَلَفِ الباقينَ مِنكُم لا يَقِفونَ ؟ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : « وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ » (1) ، وقال : « كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ » (2) . (3)

6 / 3ما يَنبَغي في زِيارَةِ مَساكِنِ الظّالِمينَصحيح البخاري عن سالم بن عبد اللّه عن أبيه :أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا مَرَّ بِالحِجرِ (4) قالَ : لا تَدخُلوا مَساكِنَ الَّذينَ ظَلَموا إلّا أن تَكونوا باكينَ ، أن يُصيبَكُم ما أصابَهُم . ثُمَّ تَقَنَّعَ بِرِدائِهِ و هُوَ على الرَّحلِ . (5)

.


1- .الأنبياء : 95 .
2- .آل عمران : 185 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 430 ح 1263 ، مصباح المتهجّد : ص 381 ح 508 عن زيد بن وهب ، الدعوات : ص 238 ح 666 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 89 ص 238 ح 68 .
4- .الحِجْرُ : اسمٌ لأرض ثمود قوم صالح النبيّ عليه السلام (النهاية : ج 1 ص 341 «حجر»).
5- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1237 ح 3200 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 346 ح 5342 ، السنن الكبرى للنسائي: ج 6 ص 373 ح 11270، صحيح مسلم : ج 4 ص 2286 ح 39 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 79 ح 6199 كلاهما بزيادة «ثمّ زجر [ رحل] فأسرع حتّى خلّفها» في آخرهما ، كنز العمّال : ج 14 ص 174 ح 38282 .

ص: 113

6 / 3 رفتار مناسب در هنگام بازديد از خانه هاى برجاى مانده از ستمگران

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى خود _ :آيا در آثار بر جاى مانده از پيشينيان و در پدران گذشته شما ، مايه عبرت و بينايى نبود ، اگر خرد خود را به كار مى گرفتيد؟! مگر نمى بينيد كه رفتگان شما باز نمى گردند و ماندگانتان نمى مانند؟ خداى _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «و بر آبادى اى كه [مردمِ] آن را هلاك كرده ايم ، بازگشتشان [ به دنيا ]ممنوع است» و فرموده است : «هر جاندارى ، چشنده [ طعم ]مرگ است و همانا روز رستاخيز ، پاداش هايتان به طور كامل به شما داده مى شود . پس هر كه را از آتش به دور دارند و در بهشت وارد كنند ، قطعا كامياب شده است ، و البتّه زندگى دنيا جز مايه فريب نيست» .

6 / 3رفتار مناسب در هنگام بازديد از خانه هاى برجاى مانده از ستمگرانصحيح البخارى_ به نقل از سالم بن عبد اللّه ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله آن گاه كه بر حِجر (1) گذشت ، فرمود : «به خانه هاى [ بر جاى مانده از ]ستمگران وارد نشويد ، مگر آن كه گريان شويد از اين كه آنچه بر سرِ آنان آمد ، بر سرِ شما نيز بيايد» . سپس در همان حال كه بر اُشتر سوار بود ، ردايش را بر صورتش كشيد .

.


1- .حِجر ، نام سرزمين ثمود ، قوم صالح پيامبر ، بوده است .

ص: 114

المستدرك على الصحيحين عن سنان بن يزيدَ :خَرَجنا مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام حينَ تَوَجَّهَ إلى مُعاوِيَةَ ، و جَريرُ بنُ سَهمٍ التَّيمِيُّ أمامَهُ . . . فَلَمّا وَصَلنا إلَى المَدائِنِ (1) قالَ جَريرٌ : عَفَتِ (2) الرِّياحُ عَلى رُسومِ دِيارِهِمفَكَأَنَّهُم كانوا عَلى ميعادِ قالَ : فَقالَ له (3) عَلِيٌّ عليه السلام : كَيفَ قُلتَ يا أخا بَني تَميمٍ ؟ قالَ : فَردَّ عَلَيهِ البَيتَ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ألا قُلتَ : « كَمْ تَرَكُواْ مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ * وَ نَعْمَةٍ كَانُواْ فِيهَا فَاكِهِينَ * كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ » . (4) ثُمَّ قالَ : أي أخي! هؤُلاءِ كانوا وارِثينَ فَأَصبَحوا مَوروثينَ ، إنَّ هؤُلاءِ كَفَرُوا النِّعَمَ فَحَلَّت بِهِمُ النِّقَمُ . ثُمَّ قالَ : إيّاكُم وكُفرَ النِّعَمِ فَتَحِلَّ بِكُمُ النِّقَمُ . (5)

6 / 4الاِعتِبارُ بِالنُّزولِ في مَنازِلِ الظّالِمينَالكتاب« وَ سَكَنتُمْ فِى مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ » . (6)

.


1- .المَدائِنُ : بناها أنوشروان بن قباذ وأقام بها ومن بعده من ملوك بني ساسان ، وكان فتح المدائن على يد سعد بن أبي وقاص سنة 16 ه في أيّام عمر بن الخطّاب . أمّا في وقتنا هذا فهي بليدة بينها وبين بغداد ستّة فراسخ فيها قبر الصّحابي سلمان الفارسي (معجم البلدان : ج 5 ص 74).
2- .العَفاء : الدّروس والهلاك (الصحاح : ج 6 ص 2431 «عفا»).
3- .في المصدر: «فقال لي»، وما أثبتناه هو الأوفق .
4- .الدخان : 25 _ 28 .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 488 ح 3680 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 213 الرقم 4790 و ج 1 ص132 عن أبي بكر بن عياش نحوه، تهذيب الكمال : ج12 ص158 الرقم 2598 ، كنز العمّال : ج16 ص204 ح44228؛ كنز الفوائد : ج 1 ص 315 نحوه وليس فيه ذيله من «ثمّ قال: أي أخي» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 84 ح 91 .
6- .إبراهيم : 45 .

ص: 115

6 / 4 عبرت گرفتن از سكونت در خانه هاى بر جاى مانده از ستمگران

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از سنان بن يزيد _ :زمانى كه على عليه السلام به سوى معاويه حركت كرد ، ما با ايشان ره سپار شديم و جرير بن سهم تميمى ، پيشاپيش او حركت مى كرد... . چون به مدائن (1) رسيديم ، جرير ، اين بيت را خواند : بادها بر بقاياى خانه هاى آنان وزيد گويا به وعده گاهى رفته بودند. على عليه السلام به او فرمود : «چه گفتى ، اى مرد تميمى؟» . جرير ، بيت را تكرار كرد . على عليه السلام فرمود : «چرا نگفتى : «چه بسيار باغ ها و چشمه سارانى كه بر جاى نهادند ، و كشتزارها و جايگاه هاى نيكو ، و نعمتى كه از آن برخوردار بودند. اين چنين ، آنها را به مردمى ديگر ، ميراث داديم» ؟» . سپس فرمود : «اى برادر! اينها وارث بودند و سپس ديگران وارث آنان شدند . اينان ، كفران نعمت ها كردند و از اين رو ، خشم و نكبت ها بر ايشان فرود آمد» . آن گاه فرمود : «از ناسپاسى كردن در برابر نعمت ها بپرهيزيد كه خشم (عذاب) بر شما فرود مى آيد» .

6 / 4عبرت گرفتن از سكونت در خانه هاى بر جاى مانده از ستمگرانقرآن«و در سراهاى كسانى كه بر خود ، ستم روا داشتند ، سكونت گزيديد ، و براى شما آشكار گرديد كه با آنان ، چگونه عمل كرديم ، و مَثَل ها براى شما زديم» .

.


1- .مدائن ، شهرى است كه انوشيروان بن قباد ، آن را ساخت و در آن سُكنا گزيد و پس از وى ، پادشاهان ساسانى در آن زيستند. اين شهر در سال 61 ق ، در دوران عمر ، به دست سعد بن ابى وقّاص فتح شد . در حال حاضر ، مدائن ، شهركى است در شش فرسخى بغداد و قبر سلمان فارسى ، صحابى پيامبر خدا ، در آن قرار دارد .

ص: 116

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعتَبِروا بِنُزولِكُم مَنازِلَ مَن كانَ قَبلَكُم ، وَانقِطاعِكُم عَن أوصَلِ إخوانِكُم . (1)

عنه عليه السلام :ألَستُم في مَساكِنِ مَن كانَ قَبلَكُم أطوَلَ أعمارا ، وأبقى آثارا ، وأبعَدَ آمالاً ، وأعَدَّ عَديدا ، وأكثَفَ جُنودا؟! تَعَبَّدوا لِلدُّنيا أيَّ تَعَبُّدٍ ! وآثَروها أيَّ إيثارٍ ! (2)

6 / 5اِلاعتِبارُ بِمَصارِعِ القُرونِ الماضِيَةِالكتاب« أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّأُوْلِى النُّهَى » . (3)

« أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَا يَاتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ » . (4)

« يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ * أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ » . (5)

« وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ » . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 117 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 111 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 115 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ ؛ دستور معالم الحكم : ص 48 نحوه.
3- .طه : 128 .
4- .السجدة : 26 .
5- .يس: 30 و 31 .
6- .القمر : 51 .

ص: 117

6 / 5 عبرت گرفتن از نابودى ملّت هاى پيشين

حديثامام على عليه السلام :از اين كه در خانه هاى پيشينيان خود سُكنا گزيده ايد و از نزديك ترين برادرانتان جدا شده ايد ، عبرت گيريد .

امام على عليه السلام :آيا شما در خانه هاى كسانى كه پيش از شما بودند ، به سر نمى بريد ؛ كسانى كه عمرى درازتر و آثارى ماندگارتر و آرزوهايى درازتر و شمارى فراوان تر و سپاهيانى انبوه تر داشتند؟! بندگى دنيا كردند ، آن هم چه بندگى اى! و دنيا را برگزيدند ، چه برگزيدنى!

6 / 5عبرت گرفتن از نابودى ملّت هاى پيشينقرآن«آيا براى هدايتشان كافى نبود كه [ ببينند ] چه نسل هايى را پيش از آنان نابود كرديم كه [ اينك آنها ]در سراهاى ايشان ، راه مى روند؟ به راستى براى خردمندان ، در اين امر ، نشانه هايى [ عبرت آموز ]است» .

«آيا براى آنان روشن نگرديده كه چه بسيار نسل ها را پيش از آنان نابود گردانيديم كه [ اينان ] در سراهاى ايشان راه مى روند؟ قطعا در اين امر ، نشانه هاست . مگر نمى شنوند؟!» .

«دريغا بر اين بندگان! هيچ فرستاده اى بر آنان نيامد ، مگر آن كه او را ريشخند مى كردند . مگر نديده اند كه چه بسيار نسل ها را پيش از آنان ، هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان باز نمى گردند؟» .

«و هم مسلكان شما را سخت به هلاكت رسانديم . پس آيا پند گيرنده اى هست؟!» .

.

ص: 118

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ! اُذكُرِ القُرونَ الماضِيَةَ ، وَالمُلوكَ الجَبابِرَةَ الَّذينَ مَضَوا ، فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : « وَ عَادًا وَ ثَمُودَاْ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُونَاً بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا » (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعتَبِروا بِما قَد رَأَيتُم مِن مَصارِعِ القُرونِ قَبلَكُم ؛ قَد تَزايَلَت أوصالُهُم ، وزالَت أبصارُهُم وأسماعُهُم ، وذَهَبَ شَرَفُهُم وعِزُّهُم ، وَانقَطَعَ سُرورُهُم ونَعيمُهُم ، فَبُدِّلوا بِقُربِ الأَولادِ فَقدَها ، وبِصُحبَةِ الأَزواجِ مُفارَقَتَها ، لا يَتَفاخَرونَ ، ولا يَتَناسَلونَ ، ولا يَتَزاوَرونَ ، ولا يَتَحاوَرونَ . (3)

عنه عليه السلام :اُوصيكُم _ عِبادَ اللّهِ _ بِتَقوَى اللّهِ الَّذي ألبَسَكُمُ الرِّياشَ (4) ، وأسبَغَ (5) عَلَيكُمُ المَعاشَ ، فَلَو أنَّ أحَدا يَجِدُ إلَى البَقاءِ سُلَّما ، أو لِدَفعِ المَوتِ سَبيلاً ، لَكانَ ذلِكَ سُلَيمانُ بنُ داودَ عليه السلام ؛ الَّذي سُخِّرَ لَهُ مُلكُ الجِنِّ وَالإِنسِ مَعَ النُّبُوِّةِ وعَظيمِ الزُّلفَةِ (6) ، فَلَمَّا استَوفى طُعمَتَهُ ، وَاستَكمَلَ مُدَّتَهُ ، رَمَتهُ قِسِيُّ الفَناءِ بِنِبالِ المَوتِ ، وأصبَحَتِ الدِّيارُ مِنهُ خالِيةً ، وَالمَساكِنُ مُعَطَّلَةً ، ووَرِثَها قَومٌ آخَرونَ ؟! وإنَّ لَكُم فِي القُرونِ السّالِفَةِ لَعِبرَةً ، أينَ العَمالِقَةُ وأبناءُ العَمالِقَةِ ؟! أينَ الفَراعِنَةُ وأبناءُ الفَراعِنَةِ ! أينَ أصحابُ مَدائِنِ الرَّس (7) ؛ الَّذينَ قَتَلُوا النَّبِيّينَ ، وأطفَؤوا سُنَنَ المُرسَلينَ ، وأحيَوا سُنَنَ الجَبّارينَ ؟! أينَ الَّذينَ ساروا بِالجُيوشِ ، وهَزَموا بالاُلوفِ ، وعَسكَرُوا العَساكِرَ ، ومَدَّنُوا المَدائِنَ ؟ ! (8)

.


1- .الفرقان : 38 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 354 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 104 ح 1 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 161 .
4- .الرِّياش : ما ظهر من اللباس . ويقع الرِّياش (أيضا) على الخِصب والمعاشِ والمال المستفاد (النهاية : ج 2 ص 288 «ريش»).
5- .أسبَغَ اللّه ُ عليه النعمة: أي أتَمَّها (الصحاح : ج 4 ص 1321 «سبغ»).
6- .الزُّلفَة والزُّلفى : القُربَة والمنزلة (الصحاح : ج 4 ص 1370 «زلف»).
7- .الرَّسّ : ديار لطائفة من ثمود ، ويروى أنّ الرَّسّ قرية باليمامة يقال لها فلج، ويروى أنّهم كذّبوا نبيّهم ورسّوه في البئر ؛ أي دسّوه فيها حتّى مات (تاج العروس : ج 8 ص 306 «رسس»).
8- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 34 ص 126 ح 953 .

ص: 119

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرز ايشان به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! به ياد آور نسل هايى را كه رفتند و شاهان مقتدرى را كه نابود شدند . خداوند مى فرمايد : «و [ به ياد آور ]عاد و ثمود و اصحاب رَس و بسيارى از نسل ها را كه در اين فاصله ها رفتند» .

امام على عليه السلام :از مشاهده مرگ و نابودى نسل هاى پيش از خود ، درس عبرت بياموزيد : بندهايشان از هم گسسته است و چشم و گوش هايشان از بين رفته و افتخارات و عزّتشان از ميان رفته و شادى ها و داشته هايشان رَخت بر بسته است . بودن در كنار فرزندان ، به فراق تبديل شده و مصاحبت با همسران ، به جدايى بدل شده است . ديگر نه فخرى مى فروشند ، نه زاد و وَلَدى مى كنند ، نه ديد و بازديدى مى نمايند و نه به گفتگو مى پردازند .

امام على عليه السلام :سفارش مى كنم شما را _ اى بندگان خدا _ به پروامندى از خدايى كه بر شما جامه ها پوشانيد ، و اسباب معاش و زندگى را از هر جهت ، فراهم كرد . اگر كسى براى ماندگارى [ در اين دنيا ] راهى مى يافت يا براى دور كردن مرگ ، چاره اى مى جست ، هر آينه آن كس سليمان بن داوود عليه السلام بود كه پادشاهى بر جن و انس ، به همراه مقام نبوّت و آن منزلت بزرگ به او داده شده بود ؛ امّا او نيز چون روزى اش را به تمامى دريافت كرد و پيمانه عمرش به سر آمد ، تيرهاى مرگ از كمان هاى نابودى ، او را نشانه رفتند و خانه ها از او خالى شدند و كاشانه ها بى صاحب مانْدند و گروهى ديگر ، آنها را به ارث بردند . راستى كه براى شما در نسل هاى گذشته ، درس عبرتى است . كجايند عمالقه (1) و فرزندان عمالقه؟! كجايند فرعون ها (2) و فرزندان فرعون ها؟! كجايند مردمان شهرهاى رَس؛ (3) آنان كه پيامبران را كُشتند و راه و رسم فرستادگان الهى را از بين بردند و شيوه هاى ستمگران را زنده كردند؟! كجايند آنان كه لشكرها به راه انداختند و هزاران تن را شكست دادند و اردوگاه ها بر پا كردند و شهرها ساختند؟!

.


1- .عمالقه ، قومى از عرب بائده و از فرزندان عمليق بن لاوَذ بن اِرَم بن سام بن نوح بودند . آنان ، امّتى بودند بزرگ با قامتى دراز و تنومند . از اين قوم اند اهل عمّان ، بحرين ، حجاز ، ملوك عراق و جزيره ، جبابره شام و فراعنه مصر (لغت نامه دهخدا) .
2- .فرعون ، نامى است كه بر پادشاهان مصر اطلاق شده است. فراعنه مصر ، 26 سلسله بوده اند و تاريخشان تقريبا سه هزار سال مى شود (لغت نامه دهخدا) .
3- .رَس ، سرزمين طايفه اى از قوم ثمود بوده است . به روايتى ، رس ، قريه اى بوده در يمامه به نام فلج . روايت است كه اين مردم ، پيامبرشان را تكذيب كردند و او را در چاهى دفن كردند تا از دنيا رفت .

ص: 120

عنه عليه السلام :اِعتَبِروا بما أصابَ الاُمَمَ المُستَكبِرينَ مِن قَبلِكُم مِن بَأسِ اللّهِ وصَولاتِهِ ، ووَقائِعِهِ ومَثُلاتِهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَثاوي خُدودِهِم ، ومَصارِعِ جُنوبِهِم . (1)

عنه عليه السلام :لا تَغُرَّنَّكُمُ الحَياةُ الدُّنيا كَما غَرَّت مَن كانَ قَبلَكُم مِنَ الاُمَمِ الماضِيَةِ ، وَالقُرونِ الخالِيَةِ ، الَّذين احتَلَبوا دِرَّتَها (2) ، وأصابوا غِرَّتَها ، وأفنَوا عِدَّتَها ، وأخلَقوا (3) جِدَّتَها (4) ؛ وأصبَحَت مَساكِنُهُم أجداثا (5) ، وأموالُهُم ميراثا ، لا يَعرِفونَ مَن أتاهُم ، ولا يَحفِلونَ (6) مَن بَكاهُم ، ولا يُجيبونَ مَن دَعاهُم . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اِعتَبِر أيُّهَا السّامِعُ بِهَلَكاتِ الاُمَمِ ، وزَوالِ النِّعَمِ ، وفَظاعَةِ ما تَسمَعُ وتَرى مِن آثارِها فِي الدِّيارِ الخالِيَةِ ، وَالرُّسومِ (8) الفانِيَةِ ، وَالرُّبوعِ (9) الصُّموتِ : وكَم عالَمٍ أفنَت فَلَم تَبكِ شَجوَهُولابُدَّ أن تَفنى سَريعا لُحوقُها فَانظُر بِعَينِ قَلبِكَ إلى مَصارِعِ أهلِ البَذَخِ (10) ، وتَأَمَّل مَعاقِلَ المُلوكِ ، ومَصانِعَ الجَبّارينَ ، وكَيفَ عَرَكَتهُمُ (11) الدُّنيا بِكَلاكِلِ (12) الفَناءِ ، وجاهَرَتهُم بِالمُنكَراتِ ، وسَحَبَت عَلَيهِم أذيالَ البَوارِ (13) ، وطَحَنَتهُم طَحنَ الرَّحى لِلحَبِّ ، وَاستَودَعَتهُم هَوجَ الرِّياحِ ؛ تَسحَبُ عَلَيهِم أذيالَها فَوقَ مَصارِعِهِم في فَلَواتِ الأَرضِ ! (14)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 468 ح 37 .
2- .الدِّرَّة : اللَّبن إذا كثُر وسال (النهاية : ج 2 ص 112 «درر») .
3- .خَلُق الثوبُ : بَلِيَ ، وأخلقتُه أنا (الصحاح : ج 4 ص 1472 «خلق»).
4- .جَدَّ الشيءُ جِدَّةً فهو جديد، وهو خلاف القديم (المصباح المنير : ص 92 «جدد»).
5- .الجَدَثُ : القبر ، ويجيء على أجداث (النهاية : ج 1 ص 243 «جدث»).
6- .حَفَلتُ كذا : أي بالَيتُ به ، يقال : لا تحفِلْ به (الصحاح : ج 4 ص 1671 «حفل»).
7- .نهج البلاغة : الخطبة 230 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 83 ح 46 .
8- .الرَّسْم : الأثَر . ورَسْمُ الدار : ما كان من آثارِها لاصقا بالأرض (الصحاح : ج 5 ص 1932 «رسم»).
9- .الرَّبْع : الدار بعَينها حيث كانت ، وجمعها رِباع ورُبوع (الصحاح : ج 3 ص 1211 «ربع»).
10- .البَذَخ : الفَخر والتَّطاول (النهاية : ج 1 ص 110 «بذخ»).
11- .عَرَكَ الأديمَ وغيرَه : دلَكَهُ دَلْكا (لسان العرب : ج 10 ص 464 «عرك»).
12- .الكَلْكَل : الصَّدْرُ مِن كلّ شيء ، وقد يُستعار الكَلْكَلُ لِما ليس بجسم ؛ كقَول أعرابيّة ترثي ابنها : ألقى عليه الدهرُ كَلكَلَهُ... (لسان العرب : ج 11 ص 596 و 597 «كلل»).
13- .البَوار : الهَلاك (النهاية : ج 1 ص 161 «بور»).
14- .كشف الغمّة : ج 2 ص 308 عن أبي الطفيل عامر بن واثلة ، بحار الأنوار : ج 78 ص 155 ح 18 .

ص: 121

امام على عليه السلام :از عذاب خدا و يورش هاى او و كيفرها و مجازات هاى عبرت آموزش كه بر سرِ ملّت هاى مستكبر پيش از شما آمد ، عبرت بياموزيد و از گورهايى كه گونه هاى آنان بر خاك آنها نهاده شده و به پهلو خفته اند ، پند گيريد .

امام على عليه السلام :زنهار! زندگى دنيا شما را نفريبد ، چنان كه امّت هاى گذشته و نسل هاى رفته پيش از شما را فريفت؛ آنان كه دنيا را دوشيدند [ و از منافع آن بهره مند شدند ]و فريفته آن گشتند و از امكانات آن ، مصرف كردند و نو آن را كهنه كردند ؛ امّا سرانجام ، گورها خانه هاى آنان شد و دارايى هايشان ، مُرده ريگ اين و آن . نه كسى را كه نزد ايشان آيد ، مى شناسند ، نه به كسى كه بر ايشان مى گِريد ، توجّهى دارند ، و نه به كسى كه صدايشان مى زند ، جوابى مى دهند .

امام زين العابدين عليه السلام :عبرت بياموز _ اى شنونده _ از نابود شدن امّت ها[ ى گذشته ]و زوال يافتن نعمت ها ، و صحنه ها و اخبار وحشتناكى كه از خانه هاى بى صاحب و آثار مخروبه بر جاى مانده از آنها و گورهاى خاموش آنان مى بينى و مى شنوى . چه بسيار اقوامى را كه دنيا از بين بُرد و خم به ابرو نياورد و آيندگان نيز لاجرم و به سرعت ، نابود خواهند شد . پس با ديده دلت به قتلگاه فخرفروشان و دژهاى شاهان و ساخته هاى جبّاران بنگر و بينديش كه چگونه دنيا شَبَح سنگين مرگ را بر آنان افكند و زشتكارى هاى آنان را آشكارا فرياد زد و خطّ بطلان و هلاكت بر آنان كشيد و چونان آسياب كه گندم را آرد مى كند ، آنها را خُرد كرد و به دست بادها سپردشان و دامن هاى خود را در بيابان ها بر روى گورهاى آنان كشيد .

.

ص: 122

. .

ص: 123

. .

ص: 124

الفصل السابع : مستقبل التّاريخ7 / 1اِنتِصارُ الحَقِّالكتاب« أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ » . (1)

« وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا » . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها آلَ مُحمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِه . (4)

.


1- .الرعد : 17 .
2- .الإسراء : 81 .
3- .الكافي : ج 8 ص 287 ح 432 عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 51 ص 62 ح 62 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 239 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 54 .

ص: 125

فصل هفتم : آينده تاريخ
7 / 1 پيروزى حق

فصل هفتم : آينده تاريخ7 / 1پيروزى حققرآن«از آسمان ، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل ، كفى بلند روى خود برداشت ، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى گذارند هم نظير آن ، كفى بر مى آيد . خداوند ، حق و باطل را چنين مَثَل مى زند . امّا كف ، بيرون افتاده ، از ميان مى رود ؛ ولى آنچه به مردم سود مى رساند ، در زمين باقى مى مانَد . خداوند ، مَثَل ها را چنين مى زند» .

«و بگو : حق آمد و باطل نابود شد . به راستى ، باطل ، نابود شدنى است» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «بگو : حق آمد و باطل ، نابود شد» _ :زمانى كه قائم عليه السلام قيام كند ، دولت (حاكميت) باطل ، از بين مى رود .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كند _ :به واسطه ايشان ، حق به جايگاه خود ، باز گشت و باطل از جايگاهش كنار رفت .

.

ص: 126

عنه عليه السلام :لِلحَقِّ دَولَةٌ ، لِلباطِلِ جَولَةٌ . (1)

عنه عليه السلام :جَولَةُ الباطِلِ ساعَةٌ ، ودَولَةُ الحَقِّ إلَى السّاعَةِ . (2)

7 / 2اِنتِصارُ المُستَضعَفينَالكتاب« وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ » . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ » _ :هُم آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم بَعدَ جَهدِهِم (4) ؛ فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم . (5)

نهج البلاغة :قال عليه السلام : لَتَعطِفَنَّ الدُّنيا عَلَينا بَعدَ شِماسِها (6) عَطفَ الضَّروسِ (7) عَلى وَلَدِها . وتَلا عَقيبَ ذلِكَ : «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 272 ح 7317 و 7318 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6815 و 6816 .
2- .المواعظ العدديّة : ص 55 .
3- .القصص : 5 .
4- .الجَهْد : المَشَقَّة (الصحاح : ج 2 ص 460 «جهد»).
5- .الغيبة للطوسي : ص 184 ح 143 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 35 .
6- .شَمَسَ الفرس شُموسا وشِماسا : أي منع ظهره (الصحاح : ج 3 ص 940 «شمس»).
7- .ناقة ضروس : سيّئة الخلق تعضّ حالبها(الصحاح : ج 3 ص 942 «ضرس») .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 209 ، خصائص الأئمّة : ص 70 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، مجمع البيان : ج 7 ص 375 بزيادة «والذي فلق الحبّة وبرأ النسمة» في أوّله ، بحار الأنوار : ج 24 ص 167؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 556 ح 590 عن ربيعة بن ناجذ وليس فيه «بعد شماسها» .

ص: 127

7 / 2 پيروزى مستضعفان

امام على عليه السلام :دولت حق ، پايدار است و حاكميت باطل ، گذرا .

امام على عليه السلام :تاخت و تاز باطل ، ساعتى است و دولت حق ، تا قيامت بر پاست .

7 / 2پيروزى مستضعفانقرآن«و مى خواهيم بر كسانى كه در [ آن ] سرزمين ، فرودست شده بودند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم» .

حديثامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند كه : «و مى خواهيم بر كسانى كه در آن سرزمين ، مستضعف بودند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم» _ :آن مستضعفان ، خاندان محمّد عليهم السلام هستند كه پس از تحمّل سختى ها ، خداوند ، مهدىِ آنان را مى فرستد و او ، آنان را بر سرير عزّت مى نشانَد و دشمنانشان را به ذلّت مى كشانَد .

نهج البلاغة :على عليه السلام فرمود : «دنيا ، پس از چموشى هايش [ بر ما ] ، به ما مهربان مى شود ، چونان مهربان شدن ماده شترِ بدخو با بچّه اش» و سپس اين آيه را تلاوت كرد : «و مى خواهيم بر كسانى كه در [آن] سرزمين فرو دست شده بودند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم» .

.

ص: 128

الإمام عليّ عليه السلام :المُستَضعَفونَ فِي الأَرضِ المَذكورونَ فِي الكِتابِ الَّذينَ يَجعَلُهُمُ اللّهُ أئِمَّةً : نَحنُ أهلَ البَيتِ ، يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم . (1)

7 / 3اِنتِصارُ الصَالِحينَالكتاب« وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ » . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» _ :هُم أصحابُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي المَهدِيِّ عليه السلام _ :فيَملَؤُها عَدلاً وقِسطا كَما مُلِئَت جَورا وظُلما ، فَلا تَمنَعُ السَّماءُ شَيئا مِن قَطرِها ، ولَا الأَرضُ شَيئا مِن نَباتِها . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إذا قامَ قائِمُنا أذهَبَ اللّهُ عز و جل عَن شيعَتِنا العاهَةَ ، وجَعَلَ قُلوبَهُم كَزُبَرِ الحَديدِ ، وجَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنهُم قُوَّةَ أربَعينَ رَجُلاً ، ويَكونونَ حُكّامَ الأَرضِ وسَنامَها . (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 51 ص 63 ح 65 نقلاً عن الأنوار المضيئة لعليّ بن عبد الحميد.
2- .الأنبياء : 105 .
3- .مجمع البيان : ج 7 ص 106 ، تفسير جوامع الجامع : ج 3 ص 31 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 332 ح22 عن محمّد بن عبد اللّه بن الحسن ، بحار الأنوار : ج 9 ص 126 .
4- .تاريخ دمشق : ج 49 ص 296 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 33 ح 68 نحوه وكلاهما عن قرة المزني ، كنز العمّال : ج 14 ص 266 ح 38669 .
5- .الخصال : ص 541 ح 14 عن أبيفاختة ، مشكاة الأنوار: ص 151 ح 366 ، روضة الواعظين : ص 323 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 261 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 52 ص 317 ح 12 .

ص: 129

7 / 3 پيروزى شايستگان

امام على عليه السلام :آن مستضعفان زمين كه در قرآن از آنها نام برده شده و خداوند ، آنان را پيشوايان [ مردم ] قرار خواهد داد ، ما اهل بيت هستيم . خداوند ، مهدىِ آنان را مى فرستد و او ايشان را عزّت [ و قدرت ] مى بخشد و دشمنانشان را به خوارى مى افكند .

7 / 3پيروزى شايستگانقرآن«و در زبور ، پس از تورات ، نوشتيم كه : زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در تفسير آيه شريف : «زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد» _ :مقصود ، ياران مهدى عليه السلام در آخر زمان هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره مهدى عليه السلام _ :او زمين را آكنده از راستى و داد مى كند ، همان گونه كه از كژى و ستم ، آكنده شده است . [ در دوران او ]آسمان هرگز از بارش بارانش و زمين از روياندن گياهانش خوددارى نمى كند .

امام زين العابدين عليه السلام :هر گاه قائمِ ما به پا خيزد ، خداوند ، آفت را از پيروان ما برطرف مى كند و دل هاى آنان را همانند پاره هاى آهن ، [ محكم و قوى ]قرار مى دهد و توان يك مرد آنان را به اندازه چهل مرد مى گردانَد و آنها ، حاكمان زمين و بلنداى آن مى شوند .

.

ص: 130

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ نَقلاً عَن قَولِ اللّهِ سُبحانَهُ في بَيانِ أوصِيائِهِ وخُلَفائِهِ _ :وعِزَّتي وجَلالي لَاُظهِرَنَّ بِهِم ديني ، ولَاُعلِيَنَّ بِهِم كَلِمَتي ، ولَاُطَهِّرَنَّ الأَرضَ بِآخِرِهِم مِن أعدائي ، ولَاُمَلِّكَنَّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها . . . ثُمَّ لَاُديمَنَّ مُلكَهُ ، ولَاُداوِلَنَّ الأَيّامَ بَينَ أولِيائي إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

الإمام الصّادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» (2) _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام لا يَبقى أرضٌ إلّا نودِيَ فيها بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في صِفَةِ المَهدِيّ عليه السلام _يورِثُهُ الأَرضَ ؛ كَما قالَ عز و جل في كِتابِهِ المُبينِ : «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» (4) ، وكُلُّهُ يُنسَبُ إلَى المَهدِيِّ عليه السلام لِأَنَّهُ مِفتاحُهُ ، وبِدَعوَتِهِ امتَدَّ أمرُهُ ، وكُلُّ قائِمٍ مِن وُلدِهِ مِن بَعدِهِ مَهدِيٌّ . . . فَهُمُ الأَئِمَّةُ المَهدِيّونَ ، وَ العِبادُ الصّالِحونَ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ أنَّهُ يورِثُهُمُ الأَرضَ ، وهُوَ لا يُخلِفُ الميعادَ . (5)

.


1- .كمال الدين : ص 256 ، ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 264 ح 22 ، علل الشرائع : ج 1 ص 7 ح 1 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 878 ح 9 كلّها عن عبد السلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 125 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 52 ص 312 ح 5 .
2- .آل عمران : 83 .
3- .تفسير العياشي : ج 1 ص 183 ح 81 عن رفاعة بن موسى .
4- .الأنبياء : 105 .
5- .شرح الأخبار : ج 3 ص 364 ح 1235 .

ص: 131

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى به نقل از خداوند سبحان ، در توصيف اوصيا و جانشينانش _ :به عزّت و جلالم سوگند كه به وسيله آنها ، دينم را پيروز مى گردانم و سخنم را بر فراز مى نشانم و زمين را به وسيله آخرينِ آنها ، از دشمنانم پاكسازى مى كنم و آنها را در خاور و باخترِ زمين ، سكونت مى دهم ... و فرمان روايى اش را دوام خواهم داد و روزگار را ميان دوستانم تا روز قيامت مى چرخانم .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «هر كس در آسمان ها و زمين است ، خواسته و ناخواسته ، سر در فرمان او دارد» _ :زمانى كه قائمِ ما برخيزد ، سرزمينى نيست ، مگر اين كه در آن ، شهادت به : «لا إله إلّا اللّه ، محمّدا رسولُ اللّه » بانگ زده مى شود .

امام كاظم عليه السلام_ در توصيف مهدى عليه السلام _ :[خداوند] او را وارث زمين مى گردانَد ، همان گونه كه در كتاب روشنش فرموده است : «ما پس از تورات ، در زبور نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث مى برند» همه آن به مهدى نسبت داده مى شود ؛ زيرا او كليد آن است و با خواست او ، كار زمين ادامه مى يابد. هر قائمى از فرزندان پس از او ، مهدى است... . آنان ، امامان هدايت يافته اند و آنان ، بندگان شايسته اند كه خداوند در كتابش فرموده است كه وارثان زمين مى شوند ، و خدا خُلفِ وعده نمى كند .

.

ص: 132

7 / 4اِنتِصارُ المُتَّقينَالكتاب« وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ ، ولَن يَبقَ أهلُ بَيتٍ لَهُم دَولَةٌ إلّا مَلَكوا قَبلَنا ؛ لِئَلّا يَقولوا إذا رَأَوا سيرَتَنا : إذا مَلَكنا سِرنا مِثلَ سيرَةِ هؤُلاءِ! وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (2)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، أينَ تَذهَبونَ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعَجَّلٌ فَإنَّ لَنا مُلكا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (3)

مصباح الزائر_ في دُعاء النُّدبَةِ _ :وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنُ المَثوبَةِ ، وكانَتِ الأَرضُ للّهِِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ ، وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ ، وَ سُبحانَ رَبِّنا إن كانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولاً ، ولَن يُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ . (4)

.


1- .الأعراف : 128 ، القصص : 83 .
2- .الغيبة للطوسي : ص 472 ح 493 عن أبي صادق كيسان بن كليب ، الإرشاد : ج 2 ص 385 ، روضة الواعظين : ص 291 كلاهما عن عليّ بن عقبة عن أبيه من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 52 ص 332 ح 58 .
3- .الكافي : ج 1 ص 471 ح 5 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 189 كلاهما عن أبي بكر الحضرمي ، بحار الأنوار : ج 46 ص 264 ح 63 .
4- .مصباح الزائر : ص 449 ، المزار الكبير : ص 578 ح 2 بزيادة «الصالحين» بعد «عباده» وكلاهما عن محمّد بن الحسين بن سفيان البزوفري ، الإقبال : ج 1 ص 508 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 106 .

ص: 133

7 / 4 پيروزى پرهيزگاران

7 / 4پيروزى پرهيزگارانقرآن«و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

حديثامام باقر عليه السلام :دولت ما ، واپسينِ دولت هاست و هيچ خاندانى نمى ماند ، مگر آن كه پيش از ما حكومت مى كنند ، تا اين كه وقتى شيوه ما را ديدند ، نگويند : ما هم اگر به حكومت مى رسيديم ، مانند اينان رفتار مى كرديم . اين است معناى سخن خداى عز و جل كه : «و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

امام باقر عليه السلام :اى مردم! به كجا مى رويد؟! به كجا مى كشانندتان؟! خداوند ، به واسطه ما ، پيشينيانِ شما را هدايت كرد و آخرِ شما را هم به ما ختم مى كند . اگر شما را دولتى زودرس است ؛ امّا دولت آينده ، از آنِ ما خواهد بود و بعد از حكومت ما ، ديگر هيچ حكومتى نيست؛ زيرا ماييم اهل فرجام . خداوند عز و جل مى فرمايد : «و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

مصباح الزائر_ در دعاى ندبه _ :قضاى الهى براى آنان به گونه اى جارى گشت كه پاداش نيكو اميد مى رود . و زمين ، از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، ميراث مى دهد . و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است. پاك است پروردگار ما . وعده پروردگارمان ، بى گمان ، تحقّق يافتنى است ، و خدا هرگز خُلف وعده نمى كند و او عزّتمند و حكيم است .

.

ص: 134

7 / 5اِنتِصارُ الإِسلامِالكتاب« هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » _ :يَكونُ أن لا يَبقى أحَدٌ إلّا أقَرَّ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ أيضا _ :وَاللّهِ ما نَزَلَ تَأويلُها بَعدُ ، ولا يَنزِلُ تَأويلُها حَتّى يَخرُجَ القائِمُ عليه السلام . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :إذا خَرَجَ القائِمُ عليه السلام لَم يَبقَ كافِرٌ بِاللّهِ العَظيمِ ولا مُشرِكٌ بِالإِمامِ إلّا كَرِهَ خُروجَهُ . (4)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ القائِمِ عليه السلام _ :يَغيبُ غَيبَةً يَرتابُ فيهَا المُبطِلونَ ، ثُمَّ يُظهِرُهُ اللّهُ عز و جل ، فَيَفتَحُ اللّهُ عَلى يَدِهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، ويَنزِلُ روحُ اللّهِعيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام فَيُصَلّي خَلفَهُ ، وتُشرِقُ الأَرضُ بِنورِ رَبِّها ، ولا تَبقى فِي الأَرضِ بُقعَةٌ عُبِدَ فيها غَيرُ اللّهِ عز و جل إلّا عُبِدَ اللّهُ فيها ، ويَكونُ الدّينُ كُلُّهُ للّهِِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ . (5)

.


1- .التوبة : 33 ، الصفّ : 9 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 87 ح 50 عن أبي المقدام ، بحار الأنوار : ج 52 ص 346 ح 93 .
3- .كمال الدين : ص 670 ح 16 عن أبيبصير، العُدد القويّة: ص 69 ح 104، بحار الأنوار: ج 52 ص 324 ح 36 .
4- .كمال الدين : ص 670 ح 16 عن أبي بصير ، العُدد القويّة : ص 69 ح 104 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 87 ح 52 عن سماعة نحوه، بحار الأنوار : ج 52 ص 324 ح 36.
5- .كمال الدين : ص 345 ح 31 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 51 ص 146 ح 14 .

ص: 135

7 / 5 پيروزى اسلام

7 / 5پيروزى اسلامقرآن«او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دينِ حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند» _ :به طورى كه هيچ كس باقى نمى مانَد ، مگر آن كه به نبوّت محمّد صلى الله عليه و آله اقرار مى كند .

امام صادق عليه السلام_ نيز در باره همين آيه _ :به خدا سوگند كه تأويل آن ، هنوز تحقّق نيافته است و تحقّق هم نمى يابد تا آن گاه كه قائم عليه السلام ظهور كند .

امام صادق عليه السلام_ نيز در باره همين آيه _ :زمانى كه قائم عليه السلام ظهور كند ، هيچ كافرِ به خداى بزرگ و هيچ مشركِ به امام باقى نمى مانَد ، مگر آن كه ظهور او را ناخوش مى دارد .

امام صادق عليه السلام_ در يادكرد از قائم عليه السلام _ :چنان غيبتى مى كند كه باطل گرايان ، در باره آن به ترديد مى افتند . آن گاه ، خداوند عز و جل قائم عليه السلام را آشكار مى سازد ، و خدا مشرق ها و مغرب هاى زمين را به دست او فتح مى كند ، و روح خدا ، عيسى بن مريم عليه السلام ، فرود مى آيد و پشتِ سر او نماز مى گزارد ، و زمين به نور پروردگارش روشن مى شود و در روى زمين ، هيچ نقطه اى كه غير خداى عز و جل در آن عبادت شده باشد ، باقى نمى مانَد ، مگر اين كه در آن ، خدا عبادت مى شود و همه دين ، از آنِ خدا مى شود ، هر چند مشركان ، ناخوش داشته باشند .

.

ص: 136

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» (1) _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام لا يَبقى أرضٌ إلّا نودِيَ فيها بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (2)

7 / 6حَياةُ الأَرضِ بِالعَدلِالكتاب« اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» _ :يُحييهَا اللّهُ عز و جل بِالقائِمِ عليه السلام بَعدَ مَوتِها ؛ [يَعني] (4) بِمَوتِها : كُفرَ أهلِها ، وَالكافِرُ مَيِّتٌ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو لَم يَبقَ مِنَ الدَّهرِ إلّا يَومٌ لَبَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِن أهلِ بَيتي ، يَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا . (6)

مسند ابن حنبل عن أبي سعيد الخُدريّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى تَمتَلِئَ الأَرضُ ظُلما وعُدوانا . قالَ : ثُمَّ يَخرُجُ رَجُلٌ مِن عِترَتي _ أو مِن أهلِ بَيتي _ يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وعُدوانا . (7)

.


1- .آل عمران : 83 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 183 ح 81 عن رفاعة بن موسى و ج 2 ص 60 ح 49 عن عبد الأعلى الجبلي عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 340 ح 89 .
3- .الحديد : 17 .
4- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
5- .كمال الدين : ص 668 ح 13 عن سلام بن المستنير ، العُدد القويّة : ص 69 ح 103 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 37 .
6- .سنن أبي داود : ج 4 ص 107 ح 4283 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 679 ح 194 ، مسند ابن حنبل : ج1 ص 213 ح 773 و فيه «الدنيا ... منّا» بدل «الدهر ... من أهل بيتي» وكلّها عن أبي الطفيل عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 267 ح 38675 ؛ العمدة : ص 433 ح 908 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «الدنيا» بدل «الدهر» ، الطرائف : ص 176 ح 274 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 368 .
7- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 73 ح 11313 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 236 ح 6823 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 463 ح 983 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 600 ح 8669 و ليس فيه «رجل من عترتي» ، كنز العمّال : ج 14 ص 271 ح 38691 ؛ دلائل الإمامة : ص 467 ح 453.

ص: 137

7 / 6 زنده شدنِ زمين با عدالت

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و هر كه در آسمان ها و زمين است ، خواه ناخواه ، تسليم او مى شود» _ :هر گاه قائم عليه السلام ظهور كند ، هيچ سرزمينى باقى نمى ماند ، مگر اين كه در آن ، به شهادت «لا إله إلّا اللّه . محمّدا رسولُ اللّه » بانگ سر داده مى شود .

7 / 6زنده شدنِ زمين با عدالتقرآن«بدانيد كه خدا ، زمين را پس از مردنش زنده مى گردانَد. ما آيات را براى شما بيان كرديم ، باشد كه خِرَد ورزيد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «بدانيد كه خدا ، زمين را پس از مردنش زنده مى گردانَد» _ :خداوند عز و جل آن را پس از مردنش به وسيله قائم عليه السلام زنده مى گردانَد . [ مقصود از ] مرگ زمين ، كُفر اهل آن است . كافر ، در حقيقت ، مُرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر از روزگار ، جز يك روز باقى نمانده باشد ، خداوند [ در همان يك روز ]مردى از خاندان مرا بر مى انگيزد و او ، دنيا را پُر از عدل و داد مى كند ، همچنان كه پُر از ستم و بيداد شده است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر خدا فرمود : «قيامت ، بر پا نمى شود تا آن گاه كه زمين ، آكنده از ستم و تجاوز شود». آن گاه فرمود : «سپس مردى از عترت من ( / از اهل بيت من) قيام مى كند و آن را همچنان كه از ستم و تجاوز آكنده شده ، از عدل و داد مى آكَنَد» .

.

ص: 138

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَتُملَأَنَّ الأَرضُ ظُلما وعُدوانا ، ثُمَّ لَيَخرُجَنَّ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي حَتّى يَملَأَها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وعُدوانا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :ما يَكونُ هذَا الأَمرُ حَتّى لا يَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وقَد وُلّوا عَلَى النّاسِ ؛ حَتّى لا يَقولَ قائِلٌ : إنّا لَو وُلّينا لَعَدَلنا . ثُمَّ يَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَالعَدلِ . (2)

الفتن عن جعفر بن سَيّارٍ الشّاميّ :يَبلُغُ مِن رَدِّ المَهدِيِّ المَظالِمَ حَتّى لَو كانَ تَحتَ ضِرسِ إنسانٍ شَيءٌ اِنتَزَعَهُ حَتّى يَرُدَّهُ . (3)

راجع : ص 140 ح 158 .

7 / 7دَولَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالإمام عليّ عليه السلام :إذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ، جَمَعَ اللّهُ لَهُ أهلَ المَشرِقِ وأهلَ المَغرِبِ . (4)

الغَيبة للطوسي عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حَديثٍ طَويلٍ : فَعِندَ ذلِكَ خُروجُ المَهدِيِّ؛ وهُوَ رَجُلٌ مِن وُلدِ هذا _ وأشارَ بِيَدِهِ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام _ بِهِ يَمحَقُ اللّهُ الكَذِبَ ، ويُذهِبُ الزَّمانَ الكَلِبَ (5) ، وبِهِ يُخرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِن أعناقِكُم . (6)

.


1- .كشف الغمّة : ج 3 ص 261 عن أبي سعيد الخدريّ ، بحار الأنوار : ج 51 ص 82 ح 22 ؛ كنز العمّال : ج 14 ص 266 ح 38670 نقلاً عن الحارث عن أبي سعيد.
2- .الغيبة للنعماني : ص 274 ح 53 عن هشام بن سالم، بحار الأنوار : ج 52 ص 244 ح 119.
3- .الفتن : ج 1 ص 355 ح 1024 .
4- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 297 عن أبي الطفيل.
5- .كَلِبَ الدَّهرُ على أهله : إذا ألحّ عليهم واشتدّ (النهاية : ج 4 ص 195 «كلب»).
6- .الغيبة للطوسي : ص 185 ح 144 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 75 ح 29 .

ص: 139

7 / 7 تحقّق دولت اهل بيت عليهم السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آينه ، زمين از ستم و تجاوز ، آكنده خواهد شد . آن گاه ، مردى از اهل بيتِ من قيام مى كند تا آن را همچنان كه از ستم و تجاوز آكنده شده ، از عدل و داد بياكَنَد .

امام صادق عليه السلام :اين كار (قيام قائم عليه السلام و تشكيل دولت حق) تحقّق نخواهد يافت ، تا آن كه هيچ گروهى از مردمان نمانَد ، مگر اين كه بر مردم ، حكومت يابد ، تا كسى نگويد : ما هم اگر به حكومت مى رسيديم ، عدالت پيشه مى كرديم. سپس قائم عليه السلام ظهور مى كند و حق و عدالت را بر پا مى دارد .

الفِتَن_ به نقل از جعفر بن سيّار شامى _ :مهدى عليه السلام ، همه مَظالم (حقوق به ستم از دست رفته مردم) را به صاحبانشان بر مى گردانَد ، تا جايى كه اگر در زيرِ دندان كسى چيزى [ از مظالم ] باشد ، آن را بيرون مى كشد تا به صاحبش برگرداند .

ر . ك : ص 141 ح 158 .

7 / 7تحقّق دولت اهل بيت عليهم السّلامامام على عليه السلام :زمانى كه قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله ظهور كند ، خداوند ، مردم شرق و غرب عالم را در زير لواىِ او گِرد مى آورد .

الغيبة ، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص _ :پيامبر خدا در حديثى طولانى فرمود : «در اين هنگام است كه مهدى ظهور مى كند . او مردى از نسل اين است (با دستش به على بن ابى طالب عليه السلام اشاره نمود) . خداوند به وسيله او دروغ را از ميان بر مى دارد و روزگار سختى را برطرف مى سازد و به وسيله او يوغ ذلّتبار بردگى را از گردن هاى شما در مى آورد» .

.

ص: 140

الإمام عليّ عليه السلام :بِنا يَفتَحُ اللّهُ وبِنا يَختِمُ اللّهُ ، وبِنا يَمحو ما يَشاءُ وبِنا يُثبِتُ ، وبِنا يَدفَعُ اللّهُ الزَّمانَ الكَلِبَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : « الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَاةَ» (2) _ :هذِهِ الآيَةُ لِالِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام إلى آخِرِ الآيَةِ ، وَالمَهدِيُّ وأصحابُهُ يُمَلِّكُهُمُ اللّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبهَا ، ويُظهِرُ الدّينَ ، ويُميتُ اللّهُ بِهِ وأصحابِهِ البِدَعَ [ وَ] (3) الباطِلَ ، كَما أماتَ السَّفَهُ الحَقَّ ؛ حَتّى لا يُرى أثَرٌ لِلظُّلمِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ » (5) _ :ما زالَ مُذ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ دَولَةٌ للّهِِ ودَولَةٌ لِاءِبليسَ ، فَأَينَ دَولَةُ اللّهِ؟ أما هُوَ إلّا قائِمٌ واحِدٌ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ لَنا أيّاما ودَولَةً ، يَأتي بِهَا اللّهُ إذا شاءَ . (7)

عنه عليه السلام : لِكُلِّ اُناسٍ دَولَةٌ يَرقُبونَهاودَولَتُنا في آخِرِ الدَّهرِ تَظهَرُ . (8)

.


1- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 115 وليس فيه «وبنا يثبت» ، بحار الأنوار : ج 52 ص 316 ح 11 .
2- .الحجّ : 41 .
3- .ما بين المعقوفين إضافة يقتضيها السياق ، والظاهر سقوطها سهوا من النسّاخ.
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 87 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 343 ح 25 كلاهما عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 24 ص 165 ح 9 .
5- .آل عمران : 140 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 199 ح 145 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 38 .
7- .الأمالي للمفيد : ص 28 ح 9 عن محمّد بن نوفل بن عائذ الصيرفي ، بحار الأنوار : ج 47 ص 402 ح 4 .
8- .الأمالي للصدوق : ص 578 ح 791 ، روضة الواعظين : ص 234 و ص 293 بزيادة : «روي أنّ الصادق عليه السلام كثيرا ما يقول :» في صدرهما ، بحار الأنوار : ج 51 ص 143 ح 3 .

ص: 141

امام على عليه السلام :خداوند ، با ما آغاز مى كند و با ما پايان مى بخشد و به وسيله ما ، آنچه را كه بخواهد ، محو و يا ثبت مى كند و خداوند به وسيله ما ، سختىِ روزگار را دور مى گردانَد .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «آنان كه اگر در زمينْ قدرتشان دهيم ، نماز را بر پا مى دارند و زكات مى پردازند» _ :اين آيه تا به آخر ، در حقّ خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است . خداوند ، مهدى عليه السلام و ياران او را بر شرق و غرب زمين ، حاكميّت مى بخشد و دين را آشكار مى گردانَد و خدا به واسطه او ويارانش ، بدعت ها و باطل را مى ميرانَد ، همان گونه كه نابخردى ، حق را ميرانْد ، تا آن جا كه ديگر نشانى از ستم ، ديده نمى شود .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و اين روزها را ميان مردم ، دست به دست مى كنيم» _ :از زمانى كه خداوند ، آدم عليه السلام را آفريد ، همواره خدا را دولتى بوده است و ابليس را نيز دولتى . پس دولت خدا كجاست؟ بدانيد كه يك قائم ، بيش نيست .

امام صادق عليه السلام :ما را دوران و دولتى است كه خداوند ، هر گاه بخواهد ، آن را مى آورد .

امام صادق عليه السلام :هر مردمى را دولتى است كه انتظارش را مى كشند و دولت ما در پايان روزگار ، پديدار مى شود .

.

ص: 142

. .

ص: 143

11 . زمين

اشاره

11 . زميندرآمدفصل يكم : آفرينش زمينفصل دوم : ويژگى هاى زمينفصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگىفصل چهارم : گوناگون

.

ص: 144

. .

ص: 145

درآمد

ارض ، در لغت

درآمدارض ، در لغتدر لغت ، «أرض» به هر چيزى كه در پايين قرار دارد (در مقابل «سماء») ، اطلاق مى گردد . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ الرّاءُ وَ الضّادّ ثَلاثَةُ اُصول : أصلٌ يَتَفَرَّعُ وَ تَكثُرُ مَسائِلُهُ ، وَ أصلانِ لا يَنقاسانِ ، بَل كُلُّ واحِدٍ مَوضوعٌ حَيثُ وَضَعَتهُ العَرَبُ... وَ أمَّا الأَصلُ الأَوَّلُ ، فَكُلُّ شَيءٍ يَسفلُ وَ يقابِلُ السَّماءَ . (1) همزه و راء و ضاد ، سه ريشه معنايى دارد : يك ريشه ، فروع و مسائل بسيار دارد ، و دو ريشه ديگر ، با هم قياس نمى شوند ؛ بلكه هر يك وضعى جداگانه دارند كه به وسيله عرب ، وضع شده اند... ؛ امّا ريشه اوّل ، عبارت از هر چيزى است كه در پايين قرار دارد و در مقابل سماء (بالا) است . ديگر لغت شناسان نيز واژه «أرض» را چنين تفسير كرده اند . (2) بنا بر اين ، كره خاكى اى كه ما بر آن زندگى مى كنيم و موضوع اين بخش است ، يكى از مصاديق معناى لغوى «أرض» است و بدان جهت ، «أرض» ناميده مى شود كه نسبت به

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 79 مادّه «أرض» .
2- .ر. ك : الصحاح : ج 3 ص 1064 ، المفردات : ص 73 ، التحقيق فى مفردات القرآن : ج 1 ص 69 مادّه «أرض» .

ص: 146

ارض ، در قرآن و حديث

اشاره

آسمان ، پايين محسوب مى شود .

ارض ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، كلمه «أرض» ، 461 بار به كار رفته است . (1) اين كلمه در قرآن ، به معناى : كُره زمين (مانند : « وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ ؛ (2) و زمين را گسترانديم و در آن ، كوه هاى استوار افكنديم» ) ، قطعه محدودى از زمين (مانند : « يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ ؛ (3) اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خدا براى شما نوشت ، وارد شويد » ) ، عالم مادّه و در مقابل عالم معنا (مانند : « يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَى الْأَرْضِ ؛ (4) كار را از آسمان تا زمين ، تدبير مى كند ) و ... آمده است . امّا آنچه در اين بخش بررسى مى گردد ، معناى نخست آن ، يعنى كره خاكى است كه بشر بر آن زندگى مى كند . از منظر قرآن و احاديث اسلامى ، زمين ، يكى از نشانه هاى روشن خداشناسى است كه خداوند متعال به آن ، سوگند ياد كرده است : « وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا . (5) و سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد» . قرآن كريم بيش از هشتاد بار ، آفرينش زمين و نظم و تدبير حاكم بر آن را مورد توجّه قرار داده و پيروان خود را به «زمين شناسى» به عنوان يكى از راه هاى

.


1- .از اين تعداد ، 451 بار «أرض» ، دو بار «أرضا» ، و هشت بار ، اضافه به ضمير («أرضكم» سه بار ، «أرضنا» سه بار ، «أرضهم» يك بار و «أرضى» يك بار) آمده است .
2- .حجر : آيه 19 ، ق : آيه 7 .
3- .مائده : آيه 21 .
4- .سجده : آيه 5 .
5- .شمس : آيه 6 . نيز ، ر . ك : طارق : آيه 12 .

ص: 147

1 . معلّق بودن زمين در فضا
اشاره

خداشناسى و اثبات توحيد ، دعوت مى كند . قرآن و احاديث اسلامى در تبيين شگفتى هاى زمين و نشانه بودنِ آن بر قدرت و حكمت آفريدگار جهان ، نكات مهمّى را مطرح كرده اند كه اينك توضيح كوتاهى در باره چهار مورد از آنها ارائه مى گردد :

1 . معلّق بودن زمين در فضانخستين نكته اى كه در مطالعه زمينْ قابل توجّه است ، رها بودن آن در فضا و كنترل آن به وسيله قوّه جاذبه است . قرآن ، اين پديده اعجاب انگيز را يكى از نشانه هاى توانايى و تدبير آفريدگار حكيم جهان مى داند : « وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَآءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ . (1) و از نشانه هاى او ، اين است كه آسمان و زمين ، به فرمان او مى ايستند» . اين آيه به روشنى دلالت دارد كه كُرات آسمانى و زمين ، بدون ستون و بدون پيوند مادّى (محسوس) و تنها به فرمان خداوند متعال ، در فضا استوارند . (2) در آيه اى ديگر ، تأكيد شده كه تنها خداوند است كه آسمان ها و زمين را نگهبانى مى كند و مانع از سقوط آنها مى شود : « إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا . (3) خداوند ، آسمان ها و زمين را نگه مى دارد تا نيفتند» . احاديث اسلامى نيز با الهام از اين آيات ، موضوع معلّق بودن زمين در فضا را با

.


1- .روم : آيه 25 .
2- .ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج 8 ص 243 .
3- .فاطر : آيه 41 .

ص: 148

تعابيرى مانند : «بسط الأرض على الهواء بغير أركان ؛ (1) زمين را در فضا بى هيچ ستونى گسترانيد» ، «أقامها بغير قوائم و رفعها بغير دعائم ؛ (2) آن را بدون پايه برپا داشت و بدون ستون بر افراشت» ، «أقام الأرض بغير سند ؛ (3) زمين را بى هيچ تكيه گاهى برپا داشت» و «استقرّت الأرضونَ بأوتادها فوق الماء ؛ (4) زمين ها با ميخ هايشان بر روى آب قرار گرفتند» به روشنى ، بيان كرده اند . نكته مهم و قابل توجّه ، چگونگى اجراى امر الهى در استوار ماندن كرات آسمانى و زمين در فضا و باقى ماندن آنها در مدار خويش است كه در دو آيه ديگر توضيح داده شده است : « اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (5) خدا كسى است كه آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، بر افراشت» . « خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (6) آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، آفريد» . اين دو آيه ، چگونگى «فرمان» و «نگه داشتن» خداوند را _ كه در آيات قبلى آمده بود _ اين گونه توضيح مى دهند كه جلوگيرى از سقوط آسمان ها و زمين ، به فرمان خدا و به وسيله پايه هايى نامرئى است كه در دانش امروز ، «قوّه جاذبه» ناميده مى شود . از اين رو ، وقتى يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام به نام حسين بن خالد از ايشان در باره سخن خداوند متعال : «وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ؛ (7) سوگند به آسمان مشبّك»

.


1- .ر . ك : ص 190 ح 18 .
2- .ر . ك : ص 190 ح 19 .
3- .ر . ك : ص 192 ح 21 .
4- .ر . ك : ص 190 ح 17 .
5- .رعد : آيه 2 .
6- .لقمان : آيه 10 .
7- .ذاريات : آيه 7 .

ص: 149

ارزيابى رواياتى كه تكيه گاه زمين را شاخ گاو يا شانه ماهى مى دانند

مى پرسد ، امام عليه السلام انگشتانش را به هم قلّاب مى كند و مى فرمايد : هِىَ مَحبوكَةٌ إلَى الأَرضِ . آسمان [ بدين گونه ] به زمين ، تنيده شده است . حسين بن خالد مجدّدا سؤال مى كند كه : چگونه به زمين تنيده شده است ، در صورتى كه خداوند مى فرمايد : «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ؛ آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، بر افراشت» ؟ امام عليه السلام در پاسخ مى فرمايد : سُبحانَ اللّهِ ! ألَيسَ اللّهُ يَقولُ : «بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» . سبحان اللّه ! مگر خدا نمى فرمايد : «بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد» ؟! حسين پاسخ مى دهد : آرى . امام عليه السلام مى فرمايد : ثَمَّ عَمَدٌ وَ لكِن لا تَرَونَها . (1) آن جا ستون هايى وجود دارد ؛ امّا شما آنها را نمى بينيد .

ارزيابى رواياتى كه تكيه گاه زمين را شاخ گاو يا شانه ماهى مى دانندبر خلاف متونى كه بدانها اشارت رفت ، در مصادر حديثىِ شيعه (2) و اهل سنّت (3) رواياتى ديده مى شوند كه تكيه گاه زمين را شاخ گاو يا شانه ماهى مى دانند . در ارزيابى اجمالى اين روايات ، چند نكته قابل توجّه است : يك . سند اين روايات ، به استثناى دو روايت، (4) معتبر نيست ؛ بلكه شمارى از آنها

.


1- .ر . ك : تفسير القمّى : ج 2 ص 328 .
2- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 60 ص 78 _ 95 ح 1 _ 3 و 10 و 30 .
3- .ر . ك : الدرّ المنثور : ج 8 ص 210 _ 212 .
4- .الكافى : ج 8 ص 89 ح 55 و ص 152 ح 143 .

ص: 150

فاقد سندند . دو . متن آنها مضطرب است . يكى مى گويد : الأَرضُ عَلَى الحوتِ ، وَ الحوتُ عَلَى الماءُ ، وَ الماءُ عَلَى الصَّخرَةِ ، وَ الصَّخرَةُ عَلى قَرنِ ثَورٍ أملَس ، وَ الثَّورُ عَلَى الثَّرى . (1) زمين بر پشت ماهى قرار دارد و ماهى بر روى آب ، و آب بر روى تخته سنگ ، و تخته سنگ بر روى شاخ صاف و برّاق يك گاو نر ، و گاو بر روى خاك . روايتى ديگر مى گويد : الأَرضُ عَلَى الحوتِ ، وَ الحوتُ عَلَى الماءِ ، وَ الماءُ عَلَى الثَّرى . (2) زمين بر پشت ماهى است ، و ماهى بر روى آب ، و آب بر روى خاك . روايتى ديگر مى گويد : وَضَعَ الأَرضَ عَلَى الحوتِ ، وَ الحوتُ فِي الماءِ ، وَ الماءُ فى صَخرَةٍ مُجَوَّفَةٍ ، وَ الصَّخرَةُ عَلى عاتِقِ مَلَكٍ ، وَ المَلَكُ عَلَى الثَّرى ، وَ الثَّرى عَلَى الرّيحِ العَقيمِ ، وَ الرّيحُ عَلَى الهَواءِ ، وَ الهَواءُ تُمسِكُهُ القُدرَةُ ... . (3) زمين را بر پشت ماهى قرار داد ، و ماهى در آب است ، و آب در تخته سنگى ميان تهى است ، و تخته سنگ بر شانه فرشته اى ، و فرشته بر روى خاك ، و خاك بر روى باد سترون ، و باد بر هواست و هوا را قدرت ، نگه مى دارد... . 4روايتى ديگر مى گويد : وَ السَّبعُ [ أىِ الأَرَضونَ السَّبعُ] وَ مَن فيهِنَّ وَ مَن عَلَيهِنَّ عَلى ظَهرِ الدّيكِ كَحَلقَةٍ فى فَلاةٍ قِىٍّ ، وَ الدّيكُ لَهُ جنَاحانِ ؛ جَناحٌ بِالمَشرِقِ وَ جَناحٌ بِالمَغرِبِ ، وَ رِجلاهُ فِى

.


1- .بحار الأنوار : ج 60 ص 79 ح 3 .
2- .بحار الانوار : ج 60 ص 78 ح 2 .
3- .بحار الأنوار : ج 60 ص 78 ح 1 .

ص: 151

التُّخومِ... . (1) زمين هاى هفتگانه و آنچه در درون آنها و بر روى آنهاست ، بر پشت خروس است ، همانند حلقه اى در بيابانى خشك و خالى ، و خروس داراى دو بال است : يك بال او ، در مشرق است و بال ديگرش در مغرب ، و دو پايش در مرزها[ ى زمين ] ... . نيز در نقلى از كعب آمده است : الأَرَضونَ السَّبعُ عَلى صَخرَةٍ ، وَ الصَّخرَةُ في كَفِّ مَلَكٍ ، وَ المَلَكُ عَلَى جَناحِ الحوتِ ، وَ الحوتُ فِي الماءِ ، وَ الماءُ عَلَى الرّيحِ ، وَ الريّحُ عَلَى الهَواءِ ، ريحٌ عَقيمٌ لا تُلقِحُ ، وَ إنَّ قُرونَها مُعَلَّقَةٌ بِالعَرشِ . (2) زمين هاى هفتگانه بر روى صخره اى قرار دارند ، و صخره در كف فرشته اى است ، و فرشته بر روى بال ماهى است ، و ماهى در درياست ، و آب بر روى باد است ، و باد بر روى هواست ؛ بادى است سترون كه بارور نمى سازد ، و شاخ هاى آن [ ماهى ، ]به عرش آويخته است . و ... . (3) سه . آنچه از ظاهر اين روايات فهميده مى شود ، خلاف عقل ، علم و نيز قرآن و احاديثى است كه به روشنى دلالت دارند كه زمين ، تكيه گاهى قابل رؤيت ندارد و به امر خداوند متعال در فضا معلّق است . همچنين مخالف آيات و احاديثى است كه به كُروى بودن زمين ، اشاره دارند . (4) از اين رو ، مفهوم ظاهرى اين احاديث ، فاقد

.


1- .بحار الأنوار : ج 60 ص 83 ح 10 .
2- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 211 . براى ديدن امثال اين روايات ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص210_212 .
3- .در اين باره ، نيز ، ر . ك : حديث پژوهى ، مهدى مهريزى : ج 3 ص 95 _ 111 .
4- .مانند آيه 40 از سوره معارج : «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ ؛ سوگند به پروردگار خاوران و باختران » ؛ زيرا كروى بودن زمين ، مستلزم آن است كه در هر موقعى ، هر نقطه از زمين ، براى گروهى مشرق و براى گروهى ديگر ، مغرب باشد .

ص: 152

ارزش علمى و اسلامى است . چهار . با عنايت به آنچه گذشت ، پژوهشگران در مواجهه با روايات مذكور ، بدين سان اظهار نظرهاى متفاوتى كرده اند : الف . همه اين روايات ، ساختگى هستند و ريشه در اساطير يونانى دارند . (1) ب . آنچه در اين روايات به عنوان تكيه گاه زمين معرّفى شده است ، رمز و اشاره است و معناى ظاهرى آنها مراد نيست . (2) ج . منظور از آنچه تكيه گاه زمين معرّفى شده ، فرشتگانى هستند كه تدبير جهان ، به عهده آنهاست . (3) د . اسم هاى مذكور (مانند : ماهى ، گاو نر ، خروس) ، اشاره به صُوَر مثالى (4) يا ربّ النوع هايى است كه فلاسفه به آنها معتقد بوده اند . (5) ه . در روايات مورد اشاره ، مضاف ، در تقدير است و مقصود ، آن است كه زمين به شكل شاخ گاو و يا به شكل ماهى ، آفريده شده است . (6) و . روايتى است كه : كشاورز سال خورده اى كه داراى دو گاو شخم زن بود ، به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و اظهار داشت : اكنون كه عمرم به پايان رسيده است ،

.


1- .زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 123 ، سلسلة الأحاديث الضعيفة : ج 1 ص 462 ح 294 ، الصحيح من السيرة : ج 1 ص 264 ، تفسير القرطبى : ج 11 ص 169 .
2- .الوافى : ج 3 ص 122 (چاپ سنگى ، كتاب الروضة : ابواب المخلوقات) .
3- .شرح توحيد الصدوق ، قاضى سعيد قمى : ج 3 ص 566 .
4- .شرح اُصول الكافى (شرح ملّا صالح مازندرانى با حاشيه علّامه ميرزا ابوالحسن شَعرانى) : ج 12 ص 169 .
5- .شرح توحيد الصدوق ، قاضى سعيد قمى : ج 3 ص 567 .
6- .الإسلام و الهيئة ، سيّد هبة الدين شهرستانى : ص 188_189 . نويسنده معتقد است كه بدين سان ، وى كليد حلّ مشكل را به دست آورده است و توضيحات فراوانى در اين باره داده است .

ص: 153

2 . آرامش زمين

چه طور است كه آخرين سرمايه معيشت خود ، يعنى اين يك جفت گاو را به فروش برسانم و با پول آن ، به گوشه اى بروم و با معيشتى اندك ، به عبادت خدا بپردازم؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود : لا تَفعَل ، فَإِنَّ الأَرضَ عَلى قَرنَىِ الثَّورِ . (1) اين كار را مكن؛ زيرا زمين بر دو شاخ گاو قرار دارد . مقصود ، اين است كه بهره بردارى از زمين هاى زراعتى ، بر شاخ هاى تواناى گاو شخم زن ، استوار است و اگر امام عليه السلام در عصر تراكتور بود ، در پاسخ سؤال مذكور مى فرمود : «اين كار را مكن ؛ زيرا زمين بر تراكتور قرار دارد» و دور نيست كه حديث بالا ، مانند برخى احاديث ديگر ، تقطيع شده و نيمه آخر آن (بدون آگاهى از قسمت نخست) ، موجب پندار تكيه كردن زمين بر شاخ گاو گشته باشد . (2) به نظر مى رسد كه هيچ يك از توجيهات ذكر شده ، استوار نيست و بر اساس قواعدى كه اهل بيت عليهم السلام _ براى قبول يا ردّ سخنانى كه بديشان منسوب مى گردد _ به ما آموخته اند ، به دليل مخالفت اين روايات با عقل ، علم ، قرآن و ساير سخنان آنان ، ظاهرا چاره اى جز مجعول دانستن و مردود اعلام كردن آنها نيست .

2 . آرامش زمينيكى ديگر از نشانه هاى حكمت و تدبير در آفرينش زمين ، آرامش آن است . هنگامى به اهمّيت اين موضوع پى خواهيم برد كه بدانيم اين سفينه بزرگ فضايى با وزنى برابر 6600 ميليارد ميليارد تُن كه امروزه نزديك به شش ميليارد مسافر دارد ، با

.


1- .زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 116 . اين روايت را در منابع حديثى نيافتيم .
2- .زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 116_117 .

ص: 154

3 . نقش كوه ها در آرامش زمين
4 . آماده سازى زمين براى زندگى

سرعتى معادل 1440 كيلومتر در ساعت در حركت وضعى و 000/70 كيلومتر در ساعت در حركت تبعى و 280/107 كيلومتر در حركت انتقالى ، در فضا حركت مى كند ؛ امّا با همه اين حركات ، كاملاً آرام است . آيات قرآن و احاديث اسلامى ، مكرّر به اين نكته بسيار مهمّ توحيدى اشاره كرده و مردم را به تأمّل در آن فرا خوانده اند . (1)

3 . نقش كوه ها در آرامش زمينزمين از دو جهت در معرض لرزش و تكانِش شديد و متلاشى شدن قرار دارد : الف _ حركت هاى سريع و گوناگونِ وضعى ، تبعى و انتقالى . ب _ گازهاى متراكمى كه در درون آن با شدّت تمام ، آماده انفجارند . از اين رو ، زمين ، نيازمند رشته هاى محكم و بادوام و ميخ هاى بزرگ متناسب با حجم و وزن خود است تا قطعات مختلف آن را به هم پيوند دهند و مانع از لرزش و متلاشى شدن آن گردند . تحقيقات علمى نشان مى دهند كه اين رشته هاى بادوام و ميخ هاى محكم ، كوه ها هستند كه با ريشه هاى عميق و وزن سنگين خود ، موجب استحكام و آرامش زمين مى شوند . قرآن كريم در سه مورد ، فايده كوه ها را جلوگيرى از تكانِش زمين و مردم ، بيان كرده و امام على عليه السلام آنها را بسيار دقيق و زيبا تفسير و تبيين نموده است. (2)

4 . آماده سازى زمين براى زندگىهمه يا عمده مواردى كه در قرآن و احاديث به عنوان نشانه هاى خداشناسى در زمين

.


1- .ر. ك : ص 225 (زمين / فصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگى) .
2- .ر . ك : ص 193 (فصل دوم : ويژگى هاى زمين / ميخ هاى زمين) .

ص: 155

بدانها اشاره شده (مانند : نيروى جاذبه ، آرامش زمين ، معادن ، شب ، روز ، باد ، ابر ، باران ، گياه) ، در واقع ، تدبيرهايى هستند كه در نظام آفرينش ، جهت آماده سازى زمين براى زندگى انسان به كار رفته اند . گفتنى است كه شمارى از اين موارد ، در فصل هاى مختلف اين بخش و بخصوص فصل سوم آمده است و شمارى ديگر در بخش هاى مختلف اين دانش نامه خواهد آمد ، إن شاء اللّه .

.

ص: 156

الفصل الأوّل : خلق الأرض1 / 1أصلُهاالكتاب« وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ » . (1)

« أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ حينَ شاءَ تَقديرَ الخَليقَةِ وذَرءَ (3) البَرِيَّةِ وإبداعَ المُبدَعاتِ ، نَصَبَ الخَلقَ في صُوَرٍ كالهَباءِ (4) ، قَبلَ دَحوِ (5) الأَرضِ و . . . ثُمَّ نَصَبَ العَوامِلَ ، وبَسَطَ الزَّمان ، ومَرَجَ الماءَ ، وأثارَ الزَّبَدَ ، وأهاجَ الدُّخانَ ، فَطَفا عَرشُهُ عَلَى الماءِ ، فَسَطَّحَ الأَرضَ عَلى ظَهرِ الماءِ . (6)

.


1- .هود : 7 .
2- .الأنبياء : 30 .
3- .ذَرَأ اللّه ُ الخَلْق : خَلَقَهُم (الصحاح : ج 1 ص 51 «ذرأ»).
4- .الهَباء: الغُبار، ودُقاق التراب (القاموس المحيط : ج 4 ص 402 «هبو»).
5- .الدَّحْو : البَسْط (النهاية : ج 2 ص 106 «دحا») .
6- .مروج الذهب: ج 1 ص 32 ، بحار الأنوار: ج 57 ص 212 ح 183 .

ص: 157

فصل يكم : آفرينش زمين

1 / 1 منشأ زمين
اشاره

فصل يكم : آفرينش زمين1 / 1منشأ زمينقرآن«و او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود» .

«آيا آنان كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم و هر چيز زنده اى را از آب ، پديد آورديم؟! پس آيا ايمان نمى آورند؟!» .

حديثامام على عليه السلام :خداوند ، آن گاه كه خواست آفرينش را رقم زند و آفريدگان را بيافريند و تازه ها را ايجاد كند ، مخلوقات را به صورت هايى همچون ذرّات غبار پديد آورد ، پيش از آن كه زمين را پهن كند ... . سپس عوامل را پديدار ساخت و زمان را گسترانيد و آب را در هم آميخت و كف را بر آورد و دود (/ بخار ) را به شور انداخت . پس عرش او بر روى آب آمد و آن گاه ، زمين را بر پشت آب ، مسطّح ساخت .

.

ص: 158

الإمام الحسين عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام بِالكوفَةِ فِي الجامِعِ ، إذ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ : . . . أخبِرني عَن أوَّلِ ما خَلَقَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ! فَقالَ : خَلَقَ النّورَ . قالَ : فَمِمَّ خَلَقَ السَّماواتِ؟ قالَ : مِن بُخارِ الماءِ . قالَ : فَمِمَّ خَلَقَ الأَرضَ؟ قالَ : مِن زَبَدِ الماءِ . قالَ : فَمِمَّ خُلِقَتِ الجِبالُ؟ قالَ : مِنَ الأَمواجِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ حَولَ بَدءِ الخَلقِ _ :كانَ كُلُّ شَيءٍ ماءً ، وكانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ ، (2) فَأَمَرَ اللّهُ عَزَّ ذِكرُهُ الماءَ فَاضطَرَمَ ناراً ، ثُمَّ أمَرَ النّارَ فَخَمَدَت فَارتَفَعَ مِن خُمودِها دُخانٌ ، فَخَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ مِن ذلِكَ الدُّخانِ ، وخَلَقَ الأَرضَ مِنَ الرَّمادِ . ثُمَّ اختَصَمَ الماءُ وَالنّارُ وَالرّيحُ ، فَقالَ الماءُ : أنَا جُندُ اللّهِ الأَكبَرُ ، وقالَتِ الرّيحُ : أنَا جُندُ اللّهِ الأَكبَرُ ، وقالَتِ النّارُ : أنَا جُندُ اللّهِ الأَكبَرُ . فَأَوحَى اللّهُ عز و جلإلَى الرّيحِ : أنتِ جُندِيَ الأَكبَرُ . (3)

.


1- .علل الشرائع: ص 593 ح 44 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 241 ح 1 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 73 ح 49.
2- .تلميح إلى الآية 7 من سورة هود. قال العلّامة الطباطبائي قدس سره : وكون العرش على الماء يومئذٍ كناية عن أنّ ملكه تعالى كان مستقرّاً يومئذٍ على هذا الماء الذي هو مادّة الحياة، فعرش الملك مظهر ملكه واستقراره على محلٍّ هو استقرار ملكه عليه (الميزان في تفسير القرآن: ج 10 ص 151).
3- .الكافي: ج 8 ص 95 ح 68 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار: ج 57 ص 98 ح 82.

ص: 159

امام حسين عليه السلام :على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد جامع كوفه بود كه مردى از اهل شام برخاست و گفت : ... مرا از نخستين چيزى كه خداى متعال آفريد ، خبر ده! فرمود : «نور را آفريد» . گفت : آسمان ها را از چه آفريد؟ فرمود : «از بخار آب» . گفت : زمين را از چه آفريد؟ فرمود : «از كف آب» . گفت : كوه ها را از چه آفريد؟ فرمود : «از امواج» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آغاز آفرينش _ :همه چيز ، آب بود و عرش او بر آب جاى داشت . (1) پس خداوند _ كه نامش ارجمند باد _ آب را فرمود و آتشى شعله ور گشت . سپس به آتش امر كرد و آتش فرو نشست و از آتشِ فرو نشسته ، دودى برخاست و خداوند از آن دود ، آسمان ها را آفريد و زمين را از خاكستر ، خلق كرد . سپس ميان آب و آتش و باد ، منازعه در گرفت . آب گفت : من بزرگ ترين لشكر خدا هستم . باد گفت : من بزرگ ترين لشكر خدا هستم . آتش گفت : من بزرگ ترين لشكر خدا هستم . پس خداوند عز و جل به باد وحى فرمود كه : «تو ، بزرگ ترين لشكر من هستى» .

.


1- .اشاره اى است به آيه 7 از سوره هود. علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى در اين باره مى گويد : اين كه عرش خدا در آن روز بر آب جاى داشت ، كنايه از اين است كه فرمان روايى خداوند متعال ، بر آب ، استوار بود كه مادّه حيات است . تخت فرمان روا ، نماد سلطنت اوست و قرار گرفتنش بر جايى ، در واقع ، قرار گرفتن فرمان روايى او بر آن جاست (الميزان فى تفسير القرآن : ج 10 ص 151) .

ص: 160

الكافي عن محمّد بن عَطيَّة:جاءَ رَجُلٌ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام مِن أهلِ الشّامِ مِن عُلَمائِهِم فَقالَ : يا أبا جَعفَرٍ ، جِئتُ أسأَلُكَ عَن مَسأَلَةٍ قَد أعيَت عَلَيَّ أن أجِدَ أحَداً يُفَسِّرُها ! وقَد سَأَلتُ عَنها ثَلاثَةَ أصنافٍ مِنَ النّاسِ ، فَقالَ كُلُّ صِنفٍ مِنهُم شَيئاً غَيرَ الَّذي قالَ الصِّنفُ الآخَرُ ! فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما ذاكَ؟ قالَ : فَإِنّي أسأَلُكَ عَن أوَّلِ ما خَلَقَ اللّهُ مِن خَلقِهِ ؛ فَإِنَّ بَعضَ مَن سَأَلتُهُ قالَ : القَدَرُ ، (1) وقالَ بَعضُهُم : القَلَمُ ، وقالَ بَعضُهُم : الرّوحُ! فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما قالوا شَيئاً! اُخبِرُكَ أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى كانَ ولا شَيءَ غَيرُهُ ، وكانَ عَزيزاً ولا أحَدَ كانَ قَبلَ عِزِّهِ ، وذلِكَ قَولُهُ : «سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ » ، (2) وكانَ الخالِقُ قَبلَ المَخلوقِ ، ولَو كانَ أوَّلُ ما خَلَقَ مِن خَلقِهِ الشَّيءَ مِنَ الشَّيءِ إذاً لَم يَكُن لَهُ انقِطاعٌ أبَداً ، ولَم يَزَلِ اللّهُ إذاً ومَعَهُ شَيءٌ لَيسَ هُوَ يَتَقَدَّمُهُ ، ولكِنَّهُ كانَ إذ لا شَيءَ غَيرُهُ ، وخَلَقَ الشَّيءَ الَّذي جَميعُ الأَشياءِ مِنهُ وهُوَ الماءُ الَّذي خَلَقَ الأَشياءَ مِنهُ ، فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَيءٍ إلَى الماءِ ، ولَم يَجعَل لِلماءِ نَسَباً يُضافُ إلَيهِ ، وخَلَقَ الرّيحَ مِنَ الماءِ ، ثُمَّ سَلَّطَ الرّيحَ عَلَى الماءِ ، فَشَقَّقَتِ الرّيحُ مَتنَ الماءِ حَتّى ثارَ مِنَ الماءِ زَبَدٌ عَلى قَدرِ ما شاءَ أن يَثورَ ، فَخَلَقَ مِن ذلِكَ الزَّبَدِ أرضاً بَيضاءَ نَقِيَّةً لَيسَ فيها صَدعٌ (3) ولا ثَقبٌ ولا صُعودٌ ولا هُبوطٌ ولا شَجَرَةٌ ، ثُمَّ طَواها فَوَضَعَها فَوقَ الماءِ ، ثُمَّ خَلَقَ اللّهُ النّارَ مِنَ الماءِ ، فَشَقَّقَتِ النّارُ مَتنَ الماءِ حَتّى ثارَ مِنَ الماءِ دُخانٌ عَلى قَدرِ ما شاءَ اللّهُ أن يَثورَ ، فَخَلَقَ مِن ذلِكَ الدُّخانِ سَماءً صافِيَةً نَقِيَّةً لَيسَ فيها صَدعٌ ولا ثَقبٌ ، وذلِكَ قَولُهُ : «أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا * وَ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا » (4) قالَ : ولا شَمسٌ ولا قَمَرٌ ولا نُجومٌ ولا سَحابٌ ، ثُمَّ طَواها فَوَضَعَها فَوقَ الأرضِ . ثُمَّ نَسَبَ الخَليقَتَينِ فَرَفَعَ السَّماءَ قَبلَ الأَرضِ ، فَذلِكَ قَولُهُ عَزَّ ذِكرُهُ : «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا » (5) يَقولُ : بَسَطَها . فَقالَ لَهُ الشّامِيُّ : يا أبا جَعفَرٍ ! قَولُ اللّهِ تَعالى : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » ؟ فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَلَعَلَّكَ تَزعُمُ أنَّهُما كانَتا رَتقاً مُلتَزِقَتَينِ مُلتَصِقَتَينِ ، فَفُتِقَت إحداهُما مِنَ الاُخرى؟ فَقالَ : نَعَم . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : اِستَغفِر رَبَّكَ! فَإِنَّ قَولَ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ : « كَانَتَا رَتْقًا » يَقولُ : كانَتِ السَّماءُ رَتقاً لا تُنزِلُ المَطَرَ ، وكانَتِ الأَرضُ رَتقاً لا تُنبِتُ الحَبَّ ، فَلَمّا خَلَقَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالَى الخَلقَ وبَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّةٍ فَفَتَقَ السَّماءَ بِالمَطَرِ وَالأَرضَ بِنَباتِ الحَبِّ . فَقالَ الشّامِيُّ : أشهَدُ أنَّكَ مِن وُلدِ الأَنبِياءِ ، وأنَّ عِلمَكَ عِلمُهُم . (6)

.


1- .في التوحيد: «القُدرة».
2- .الصافّات: 180.
3- .الصَّدْع: الشَّقّ (الصحاح: ج 3 ص 1241«صدع»).
4- .النازعات: 27 _ 29.
5- .النازعات: 30.
6- .الكافي: ج 8 ص 94 ح 67 ، التوحيد: ص 67 ح 20 عن جابر الجعفي نحوه وفيه صدره إلى «جميع الأشياء منه وهو الماء» ، بحار الأنوار: ج 57 ص 96 ح 81.

ص: 161

الكافى_ به نقل از محمّد بن عطيّه _ :مردى از علماى شام نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت : اى ابو جعفر! آمده ام كه سؤالى از تو بپرسم و از اين كه كسى را پيدا نمى كنم كه پاسخ آن را به من بدهد ، خسته شده ام! من اين سؤال را از سه گروه پرسيده ام و هر كدام جوابى متفاوت با ديگرى داده است . امام باقر عليه السلام فرمود : «سؤال چيست؟» . گفت : سؤال ، اين است كه نخستين مخلوقى كه خدا آفريد ، چه بود؟ بعضى از كسانى كه اين سؤال را از آنها كرده ام ، گفتند : قَدَر (تقدير) . (1) بعضى شان گفتند : قلم . و بعضى ديگر گفتند : روح . امام باقر عليه السلام فرمود : «جواب درستى نداده اند. اكنون من تو را مى آگاهانم كه : [در آغاز ، ]خداوند متعال بود و جز او چيزى نبود ، و عزيز بود و پيش از عزّت او ، هيچ كس نبود . اين است معناى سخن خداوند كه : «پروردگار تو ، پروردگار عزّت ، از آنچه در توصيفش مى گويند ، منزّه است» . خالق ، پيش از مخلوق بود ، و اگر نخستين چيزى كه آفريد ، چيزى از چيز ديگر بود ، در آن صورت ، هرگز انقطاعى برايش نبود و در نتيجه ، پيوسته خدا بود و چيزى هم با او بود كه خدا بر او مقدّم نمى شد ؛ امّا او بود و هيچ چيزى جز او نبود . او چيزى را كه همه چيزها از آن پديد آمدند ، آفريد و آن ، آب بود و همه چيزها را از آب آفريد و آن گاه نَسَب هر چيزى را به آب قرار داد ؛ ولى براى آب ، نَسَبى كه آب به آن نسبت داده شود ، قرار نداد ، و باد را از آب آفريد . سپس باد را بر آب ، مسلّط گردانيد و باد ، دل آب را شكافت تا آن كه كفى از آب بر آمد ، چندان كه خدا مى خواست بر آيد ، و از آن كف ، زمينى سفيد و پاك آفريد كه در آن ، نه شكافى بود و نه حفره اى و نه بلندى و نه پستى اى و نه گياه و درختى . سپس آن را در هم پيچيد و آن را بر روى آب نهاد . آن گاه خداوند ، آتش را از آب آفريد و آتش ، دل آب را شكافت تا اين كه از آب ، دودى (بخارى) برخاست ، چندان كه خدا مى خواست برخيزد ، و از آن دود (بخار) آسمانى صاف و پاكيزه آفريد كه در آن ، نه شكافى بود و نه حفره اى _ و اين است سخن خداوند كه : «يا آسمانى كه آن را بر پا كرده است . سقفش را بر افراشت و آن را [ به اندازه اى معيّن ] درست كرد ، و شبش را تيره و روزش را روشن گردانيد» _ و نه خورشيدى بود و نه ماهى و نه اخترى و نه ابرى . سپس آسمان را در هم پيچيد و آن را بر فراز زمين قرار داد . آن گاه ، ترتيب اين دو آفريده را تعيين كرد ، و پيش از زمين ، آسمان را بر افراشت . اين است سخن خداى بلندْنام كه : «و پس از آن ، زمين را پهن كرد» ، يعنى گسترانيد» . مرد شامى گفت : اى ابو جعفر! اين سخن خداى متعال كه مى فرمايد : «آيا كسانى كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم؟!» چيست؟ امام باقر عليه السلام فرمود : «نكند خيال مى كنى كه [ مقصود ، اين است كه ] آسمان و زمين ، به هم بسته و به هم پيوسته و چسبيده به هم بودند و يكى از ديگرى جدا گشت؟» . گفت : آرى . امام باقر عليه السلام فرمود : «از پروردگارت استغفار كن! خداوند عز و جل كه فرموده : «آسمان ها و زمين ، فشرده بودند» ، مقصود ، اين است كه آسمان[ ، خودش جداگانه ]فشرده بود و باران نمى باراند ، و زمين نيز [خودش] فشرده بود و دانه نمى روياند . پس خداوند متعال ، مخلوقات را آفريد و از هر جنبنده اى در زمين پراكند و در اين هنگام ، آسمان را به باران ، و زمين را به روييدن گياه ، از هم گشود» . مرد شامى گفت : گواهى مى دهم كه تو از نسل پيامبران هستى و دانش تو ، دانش آنهاست .

.


1- .در التوحيد ، «قدرت» است .

ص: 162

تفسير القمّي عن أبي بكر الحَضرميّ:خَرَجَ هِشامُ بنُ عَبدِ المَلِكِ حاجّاً ومَعَهُ الأَبرَشُ الكَلبِيُّ ، فَلَقِيا أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ هِشامٌ لِلأَبرَشِ : تَعرِفُ هذا؟ قالَ : لا ، قالَ : هذَا الَّذي تَزعَمُ الشّيعَةُ أنَّهُ نَبِيٌّ مِن كَثرَةِ عِلمِهِ ! فَقالَ الأَبرَشُ : لَأَسأَلَنَّهُ عَن مَسائِلَ لا يُجيبُني فيها إلّا نَبِيٌّ أو وَصِيُّ نَبِيٍّ ! فَقالَ هِشامُ : وَدَدتُ أنَّكَ فَعَلتَ ذلِكَ . فَلَقِيَ الأَبرَشُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » فَبِما كانَ رَتقُهُما ، وبِما كانَ فَتقُهُما؟ فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أبرَشُ ، هُوَ كَما وَصَفَ نَفسَهُ : «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ » والماءُ عَلَى الهَواءِ ، وَالهَواءُ لا يُحَدُّ ، ولَم يَكُن يَومَئِذٍ خَلقٌ غَيرُهُما ، وَالماءُ يَومَئِذٍ عَذبٌ فُراتٌ ، فَلَمّا أرادَ أن يَخلُقَ الأَرضَ أمَرَ الرِّياحَ فَضَرَبَتِ الماءَ حَتّى صارَ مَوجاً ، ثُمَّ أزبَدَ فَصارَ زَبَداً واحِداً ، فَجَمَعَهُ في مَوضِعِ البَيتِ ثُمَّ جَعَلَهُ جَبَلاً مِن زَبَدٍ ، ثُمَّ دَحَا الأَرضَ مِن تَحتِهِ ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا » . (1) ثُمَّ مَكَثَ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى ما شاءَ ، فَلَمّا أرادَ أن يَخلُقَ السَّماءَ أمَرَ الرِّياحَ فَضَرَبَتِ البُحورَ حَتّى أزبَدَت بِها ، فَخَرجَ مِن ذلِكَ المَوجُ وَالزَّبَدُ مِن وَسَطِهِ دُخانٌ ساطِعٌ مِن غَيرِ نارٍ ، فَخَلَقَ مِنهُ السَّماءَ ، وَجَعلَ فيهَا البُروجَ وَالنُّجومَ ومَنازِلَ الشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وأجراها فِي الفَلَكِ ، وكانَتِ السَّماءُ خَضراءَ عَلى لَونِ الماءِ الأَخضَرِ ، وكانَتِ الأَرضُ غَبراءَ عَلى لَونِ الماءِ العَذبِ ، وكانَتا مَرتوقَتَينِ لَيسَ لَهُما أبوابٌ ، ولَم يَكُن لِلأَرضِ أبوابٌ ؛ وهِيَ النَّبتُ ، ولَم تُمطِرِ السَّماءُ عَلَيها فَتُنبِتَ ، فَفَتَقَ السَّماءَ بِالمَطَرِ ، وفَتَقَ الأَرضَ بِالنَّباتِ ، وذلِكَ قَولُهُ : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » . فَقالَ الأَبرَشُ : وَاللّهِ ما حَدَّثَني بِمِثلِ هذَا الحَديثِ أحَدٌ قَطُّ! أعِد عَلَيَّ . فَأَعادَ عَلَيهِ . وكانَ الأَبرَشُ مُلحِداً ، فَقالَ : أنا أشهَدُ أنَّكَ ابنُ نَبِيٍّ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (2)

.


1- .آل عمران: 96.
2- .تفسير القمّي: ج 2 ص 69 ، بحار الأنوار: ج 57 ص 72 ح 47.

ص: 163

تفسير القمّى_ به نقل از ابو بكر حضرمى _ :هشام بن عبد الملك ره سپار حج شد و اَبرَشِ كَلبى همراه او بود . در مسجد الحرام ، امام صادق عليه السلام را ديدند . هشام به ابرش گفت : او را مى شناسى؟ گفت : نه . هشام گفت : او همان كسى است كه از بس علم دارد ، شيعيانْ ادّعا مى كنند كه پيامبر است! ابرش گفت : سؤالاتى را از او مى پرسم كه فقط كسى مى تواند آنها را پاسخ دهد كه يا پيامبر باشد يا جانشين پيامبر . هشام گفت : دوست دارم اين كار را بكنى . ابرش به نزد امام صادق عليه السلام رفت و گفت: اى ابو عبد اللّه ! مرا از اين سخن خداوند كه: «آيا آنان كه كفر ورزيدند، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم؟» خبر بده كه فشردگى و از هم گشودگى آنها چگونه بوده است؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «اى ابرش! چنان بوده كه خود او بيان كرده است : «و عرش او بر آب بود» و آب بر روى هوا قرار داشت و هوا بى كرانه بود ، و در آن روز ، جز اين دو ، آفريده اى نبود . در آن روز ، آب ، شيرين و گوارا بود . پس خداوند عز و جل چون خواست كه زمين را بيافريند ، بادها را فرمود و بادها آب را بر هم زدند و موجى پديد آمد . سپس [موج ،] كف را بر آورد و كف ، يك پارچه شد و خداوند ، آن را در محلّ خانه كعبه جمع كرد. آن گاه آن را كوهى از كف قرار داد. سپس از زير آن ، زمين را گستراند. از اين رو ، خداى متعال فرموده است : «نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد ، همان است كه در مكّه است و مبارك است» . آن گاه ، پروردگار متعال ، مدّتى درنگ كرد و چون خواست آسمان را بيافريند ، بادها را فرمود و بادها درياها را به هم زدند ، چندان كه درياها كف بر آوردند. از ميان آن موج و كف ، دودى (بخارى) بدون آتش برخاست . پس خداوند ، آسمان را از آن آفريد و در آن ، برج ها و ستارگان و منازل خورشيد و ماه را قرار داد ، و آنها را در فلكى (مدارى) به حركت در آورد . آسمان ، سبز بود ، به رنگ آب سبز ، و زمين ، خاكى رنگ بود ، به رنگ آب گل آلود . هر دو ، بسته بودند و هيچ درى (منفذى) نداشتند . پس خداوند ، آسمان را به باران گشود (آسمان باريد) و زمين را به گياه (زمين روييد) . اين است معناى سخن او كه : «آيا آنان كه كفر ورزيدند ، نيديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم ؟!» » . ابرش گفت : به خدا سوگند كه تا كنون هرگز كسى چنين سخنى نگفته است! دوباره بگوييد . امام عليه السلام دوباره گفت . ابرش _ كه فردى مُلحد بود _ سه بار گفت : من گواهى مى دهم كه تو فرزند يك پيامبرى .

.

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

سخنى در باره پيدايش زمين و فشردگى و از هم گشودگى آن
يك . پيدايش زمين

سخنى در باره پيدايش زمين و فشردگى و از هم گشودگى آندر عنوانى كه گذشت ، دو موضوع مهم ، مورد توجّه قرآن و احاديث اسلامى است : يكى چگونگى پيدايش زمين ، و ديگرى فشردگى و از هم گشودگى آن . اينك ، توضيحى كوتاه در باره اين دو موضوع :

يك . پيدايش زميندر مورد چگونگى پيدايش زمين ، به طور خاص ، در قرآن كريم ، چيزى نيامده است ؛ ولى در آيه اى از سوره هود ، اشاره شده كه منشأ پيدايش تمام جهانِ مادّه و از جمله زمين ، مايع خاصّى بوده كه «ماء» نام دارد : « وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ . (1) او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد ، و عرش او بر آب بود» . در شمارى از احاديث نيز به اين مطلب تصريح شده است ، مانند : كانَ كُلُّ شَى ءٍ ماءً ، وَ كانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ . (2) همه چيز ، آب بود و عرش او بر آب قرار داشت .

.


1- .هود : آيه 7 .
2- .ر . ك : ص 158 ح 3 .

ص: 167

يا خَلَقَ الشَّى ءَ الَّذى جَميعُ الأَشياءِ مِنهُ ، وَ هُوَ الماءُ الَّذى خَلَقَ الأَشياءَ مِنهُ ، فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَى ءٍ إلَى الماءِ . (1) خداوند ، چيزى را كه همه چيزها از آن پديد آمدند ، آفريد و آن ، آب بود و همه چيزها را از آب آفريد و آن گاه، نَسَب هر چيزى را به آب قرار داد. البتّه در مورد چگونگى تبديل شدن مايع مذكور به زمين ، احاديث اين باب ، به گونه اى نيستند كه بتوان به نتيجه اى قطعى دست يافت . در عين حال ، آيه اى در سوره عنكبوت ، مى تواند دعوتگر به مطالعه و پژوهش در باره چگونگى پيدايش زمين در كنار چگونگىِ پيدايش موجودات زنده در آن باشد : « قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْأَخِرَةَ . (2) بگو : در زمين گردش كنيد و بنگريد كه [خداوند] چگونه آفرينش را آغاز كرد . خداوند ، سپس زندگى ديگر را پديد مى آورد» . كاوش هاى علمى در باره چگونگى پيدايش زمين ، تا كنون به فرضيّه هاى مختلفى منتهى گرديده اند . هر چند هيچ يك از اين فرضيّه ها از نظر علمى ثابت نشده است ، ليكن آنچه قابل ترديد نيست ، اين است كه بدون دخالت نيرويى بى نهايت دانا و توانا ، تحوّلاتى كه از بدو پيدايش تا تحقّق شرايط زيستى در زمين ايجاد شده ، امكان پذير نبوده اند و او اين تحوّلات را بى هدف انجام نداده است . بنا بر اين ، پژوهش هاى علمى در اين باره _ چنان كه قرآن بِدان تصريح كرده است _ هم درس خداشناسى اند و هم درس معادشناسى .

.


1- .ر . ك : ص 160 ح 4 .
2- .عنكبوت : آيه 20 .

ص: 168

دو . فشردگى و از هم گشودگى زمين

دو . فشردگى و از هم گشودگى زمينقرآن كريم ، «فشردگى و از هم گشودگى (رتق و فتقِ)» آسمان ها و زمين را يكى از نشانه هاى توحيد مى داند و در اين باره خطاب به كفّار مى فرمايد : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا . (1) آيا كسانى كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم؟!» . راغب در المفردات آورده است : الرَّتقُ : الضَّمُّ وَ الاِلتِحامُ ، خِلقَةً كانَ أم صَنعَةً . (2) رتق ، به معناى بستن و پيوستن است ، در خلقت (طبيعى) باشد ، يا در صنعت . بنا بر اين ، بايد ديد كه : مقصود از فشردگى و از هم گشودگى آسمان ها و زمين چيست ؟ و آنها چگونه دليل بر توحيدند؟ پژوهشگران قرآنى در تبيين اين كه مقصود از «فشرده بودن و از هم گشوده شدن آسمان ها و زمين» چيست ، آرا و اقوال مختلفى دارند . (3) از جمله طنطاوى ، آن را منطبق با نظريّه جدا شدن زمين از خورشيد دانسته است ؛ (4) ليكن با توجّه به احاديث اين باب ، دو معنا نزديك تر به واقع به نظر مى رسند : 1 . «رتق (فشردگى)» اشاره است به پيوستگى زمين و كُرات آسمان در آغاز خلقت ، هنگامى كه تمام جهان مادّه به صورت مايعى بوده است ؛ مايعى كه قرآن از

.


1- .انبيا : آيه 30 .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 341 مادّه «رقع» .
3- .ر.ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 14 ص 278 ، تفسير نمونه : ج 13 ص 395 ، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 60 .
4- .الجواهر ، طنطاوى : ج 10 ص 197 .

ص: 169

آن به «ماء» تعبير كرده و احاديث اسلامى ، آن را اساس آفرينش جهان دانسته اند و «فتق (از هم گشودگى)» اشاره به جدا شدن عناصر مربوط به زمين از موادّ مربوط به كرات آسمانى است . 2 . «رتق (فشردگى)» اشاره به دورانى است كه فضا آماده پيدايش ابر و باران نبوده و زمين براى رويش گياه ، آمادگى نداشته است و «فتق (از هم گشودگى)» اشاره به دورانى است كه شرايط زندگى در زمين ، فراهم گرديده است . بنا بر اين ، آنچه در انتهاى حديث شماره 4 (ص 160) آمده كه امام باقر عليه السلام به هم فشرده بودن زمين و آسمان را به شدّت نفى مى فرمايد ، ممكن است ردّ اين پندار باشد كه زمين و آسمان به صورت كنونى ، به هم پيوسته بوده اند ؛ امّا فشرده بودن آنها در ابتداى آفرينش ، به صورتى كه در صدر همين روايت آمده ، ايرادى ندارد . به هر حال ، رتق و فتق زمين ، چه به معناى پيوستگى آن با كرات آسمانى در آغاز آفرينش و جدا شدن از آنها در مراحل بعد ، و چه به معناى فراهم نبودنِ شرايط زيستى در آن در دوران هاى اوّليه و مهيّا شدن آن براى زندگى در دوران هاى بعدى ، بى ترديد ، حاكى از قدرت و حكمت نيرويى است كه اين مراحل و دوران ها را به وجود آورده است و يكى از ادلّه متقن توحيد و خداشناسى به شمار مى رود .

.

ص: 170

1 / 2مُدَّةُ خَلقِهاالكتاب« قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ » . (1)

«ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ أوَّلَ الأَيّامِ الأَحَدَ ، وخُلِقَتِ الأَرضُ في يَومِ الأَحَدِ ويَومِ الاِثنَينِ ، وخُلِقَتِ الجِبالُ وشُقَّتِ الأَنهارُ وغُرِسَ فِي الأَرضِ الثِّمارُ وقُدِّرَ في كُلِّ أرضٍ قوتُها يَومَ الثُّلاثاءِ ويَومَ الأَربَعاءِ «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِى يَوْمَيْنِ » . (3)

تاريخ الطبري عن عكرمة:إنَّ اليَهودَ قالوا لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : ما يَومُ الأَحَدِ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خَلَقَ اللّهُ فيهِ الأَرضَ وبَسَطَها . قالوا : فَالاِثنَينِ؟ قالَ : خَلَقَ اللّهُ فيهِ آدَمَ . قالوا : فَالثُّلاثاءُ؟ قالَ : خَلَقَ فيهِ الجِبالَ وَالماءَ وكَذا وكَذا وما شاءَ اللّهُ . قالوا : فَيَومُ الأَربِعاءِ؟ قالَ : الأَقواتَ . قالوا : فَيَومُ الخَميسِ؟ قالَ : خَلَقَ السَّماواتِ . قالوا : فَيَومُ الجُمُعَةِ؟ قالَ : خَلَقَ اللّهُ في ساعَتَينِ اللَّيلَ وَالنَّهارَ . ثُمَّ قالوا : السَّبتُ؟ _ وذَكَرُوا الرّاحَةَ _ قالَ : سُبحانَ اللّهِ ! فَأَنزَلَ اللّهُ : « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ » (4) . (5)

.


1- .فصّلت: 9.
2- .فصّلت : 11 .
3- .المستدرك على الصحيحين: ج 2 ص 489 ح 3683 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 6 ص 123 ح 15120 ؛ روضة الواعظين: ص 432 نحوه.
4- .ق: 38 . اللُّغوب: التَّعَب والنَّصَب (مفردات ألفاظ القرآن: ص 742 «لغب»).
5- .تاريخ الطبري: ج 1 ص 23 ، تفسير الطبري: ج 13 الجزء 26 ص 178 عن أبي بكر نحوه ، كنز العمّال: ج 6 ص 176 ح 15251 ؛ بحار الأنوار: ج 57 ص 211 ح 180.

ص: 171

1 / 2 مدّت آفرينش زمين
اشاره

1 / 2مدّت آفرينش زمينقرآن«بگو : آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد ، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان» .

«سپس به آسمان پرداخت و آن ، دودى (بخارى) بود. پس به آن (آسمان) و به زمين فرمود : «خواه يا ناخواه ، بياييد» . آن دو گفتند : دادخواه آمديم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، يكشنبه را به عنوان نخستين روز آفريد ، و زمين ، در روز يكشنبه و دوشنبه آفريده شد . روز سه شنبه و چهارشنبه ، كوه ها آفريده شدند و رودها شكافته گرديدند و ميوه ها در زمين كاشته شدند ، و در هر زمينى ، خوراك آن تعيين گشت . «سپس به آسمان پرداخت و آن ، دودى (بخارى) بود. پس به آن (آسمان) و به زمين فرمود : «خواه يا ناخواه ، بياييد» . آن دو گفتند : مى خواهيم و مى آييم . پس آن (هفت آسمان) را در دو روز به صورت هفت آسمان ، مقرّر داشت» .

تاريخ الطبرى_ به نقل از عكرمه _ :يهود به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : يكشنبه چه روزى است؟ پيامبر خدا فرمود : «در اين روز ، خداوند ، زمين را آفريد و آن را گسترانيد» . گفتند : دوشنبه چه؟ فرمود : «در اين روز ، خداوند ، آدم را آفريد» . گفتند : سه شنبه چه؟ فرمود : «در اين روز ، خداوند ، كوه ها و آب و ديگر چيزهايى را كه خواست ، آفريد» . گفتند : روز چهارشنبه چه؟ فرمود : «روزى ها را [آفريد]» . گفتند : روز پنجشنبه چه؟ فرمود : «آسمان ها را آفريد» . گفتند : روز جمعه چه؟ فرمود : «خداوند در دو ساعت ، روز و شب را آفريد» . سپس گفتند : شنبه چه؟ و از استراحت [ خدا در اين روز ]سخن به ميان آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سبحان اللّه !» . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «ما آسمان ها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است ، در شش روز آفريديم ، بى آن كه خستگى ، ما را فرا بگيرد» .

.

ص: 172

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ وآياتِ الفَرائِضِ في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ ، كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ (1) وَالمُداراةَ مِثالاً لِاُمَنائِهِ ، وإيجاباً لِلحُجَّةِ عَلى خَلقِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الخَيرَ يَومَ الأَحَدِ ، وما كانَ لِيَخلُقَ الشَّرَّ قَبلَ الخَيرِ ، وفي يَومِ الأَحَدِ وَالاِثنَينِ خَلَقَ الأَرَضينَ ، وخَلَقَ أقواتَها في يَومِ الثُّلاثاءِ ، وخَلَقَ السَّماواتِ يَومَ الأَربِعاءِ ويَومَ الخَميسِ ، وخَلَقَ أقواتَها يَومَ الجُمُعَةِ ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ » (3) . (4)

.


1- .الأناة: التُّؤَدة، تأنّى في الأمر : أي ترفّقَ وتنظّر (لسان العرب: ج 14 ص 49 «أنى»).
2- .الاحتجاج: ج 1 ص 601 ح 137، بحار الأنوار: ج 93 ص 122.
3- .السجدة: 4.
4- .الكافي: ج 8 ص 145 ح 117، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 140 ح 4 نحوه بزيادة «فلذلك أمسكت اليهود يوم السبت» في ذيله وكلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار: ج 57 ص 59 ح 30 .

ص: 173

امام على عليه السلام :خداوند _ كه نامش پر شُكوه باد _ قوانين اديان و آيات احكام را در اوقاتى مختلف فرو فرستاد ، همچنان كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد . اگر مى خواست كه آنها را در كمتر از چشم به هم زدنى بيافريند ، هر آينه مى آفريد ؛ امّا او درنگ كردن و مدارا نمودن [خويش ]را نمونه اى براى امينان خود و تأكيد حجّتش بر بندگان قرار داد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، خير را در روز يكشنبه آفريد و او ، كسى نبود كه شر را پيش از خير بيافريند. در روز يكشنبه و دوشنبه ، زمين ها را آفريد و روزى هاى آنها را در روز سه شنبه آفريد . در روز چهارشنبه و پنجشنبه ، آسمان ها را آفريد و روزى هاى آنها را در روز جمعه آفريد . اين است معناى سخن خداوند عز و جل كه : «آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، در شش روز آفريد» .

.

ص: 174

سخنى در باره مدّت آفرينش زمين و آماده سازى آن
اشاره

سخنى در باره مدّت آفرينش زمين و آماده سازى آنقرآن كريم تصريح مى كند كه آفرينش زمين ، در دو روز ، تحقّق يافته است : «خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ . (1) زمين را در دو روز آفريد» . همچنين آفرينش زمين و آماده سازى آن براى زندگى ، مجموعا چهار روز طول كشيده است : «وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَآ أَقْوَاتَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ . (2) و در زمين از فراز آن ، كوه ها را نهاد و در آن ، خير فراوان پديد آورد و موادّ خوراكىِ آن را در چهار روز ، اندازه گيرى كرد» . آفرينش آسمان ها نيز در مدّت دو روز ، سامان يافته است : «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِى يَوْمَيْنِ . (3) پس آنها (آسمان ها) را در دو روز ، به صورت هفت آسمان ، مقرّر داشت» .

.


1- .فصّلت : آيه 9 .
2- .برخى از مفسّران ، «چهار روز» را اشاره به چهار فصل مى دانند ؛ ليكن به نظر مى رسد كه نظر مشهور مفسّران _ كه در متن آمده است _ صحيح تر است (ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 364 ، تفسير نمونه : ج 20 ص 224) .
3- .فصّلت : آيه 12.

ص: 175

يك . مقصود از «روز» در آفرينش زمين
دو . تحوّلات زمين در دو دوره

بنا بر اين ، مدّت آفرينش زمين و آسمان ها ، شش روز مى شود ، چنان كه در قرآن كريم در هفت مورد بر آن ، تأكيد شده است . (1)

يك . مقصود از «روز» در آفرينش زمينبا اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه مقصود از «روز» در تبيين مدّت آفرينش زمين ، معناى عرفى آن _ كه حاصل يك بار گردش آن به دور خود در بيست و چهار ساعت است _ نيست ؛ چرا كه اين معنا پس از آفرينش زمين و آسمان و حركت زمين به دور خود ، پديد آمده است . از اين رو ، كلمه «روز» (2) در آياتِ مورد اشاره را برخى به معناى «وقت» ، (3) برخى به معناى «به اندازه يك روز» ، (4) برخى به معناى «يوم رُبوبى» (5) و برخى به معناى «پاره اى از زمان» و يا «دوره زمانى معيّن» (6) معنا كرده اند ، كه معناى اخير ، مناسب تر با آيات به نظر مى رسد .

دو . تحوّلات زمين در دو دورهدر باره تحوّلاتى كه زمين در دو دوره داشته است ، چند نظريّه و به سخن دقيق تر ، چند فرضيّه وجود دارد : برخى گفته اند: در دوره نخست ، اصلِ زمين پديد آمده و در دوره دوم ، آن به

.


1- .اعراف : آيه 59 ، يونس : آيه 3 ، حديد : آيه 4 ، هود : آيه 7 ، فرقان : آيه 39 و 53 ، سجده : آيه 4 .
2- .طبق بررسى انجام شده ، كلمه «يوم» در قرآن ، 499 بار تكرار شده است كه تنها در بيست مورد ، به معناى «روز» با معناى متداول آن (بيست و چهار ساعت) است .
3- .تفسير القمّى : ج 2 ص 262 .
4- .مجمع البيان : ج 9 ص 8 .
5- .بحار الأنوار : ج 57 ص 218 .
6- .ر. ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 385 ، تفسير نمونه : ج 20 ص 225 .

ص: 176

سه . آفرينش زمين در روز يكشنبه و دوشنبه

هفت زمين ، تبديل شده است . (1) برخى گفته اند : در دوره اوّل ، زمين به صورت توده اى از گاز بوده و در دوره دوم ، جامد شده است . (2) برخى گفته اند : زمين در دو دوره آفريده شده است : دوره اى كه پس از كره گازى بودن ، جامد شده و دوره اى كه طبقات آن ، شكل گرفته است . (3) فيض كاشانى در باره آفرينش زمين در دو مقطع زمانى مى گويد : و فى هذا سرّ لا يدركه إلّا من له صفاء ذهن و نقاء سريرة . (4) و در اين ، رازى است كه فقط كسى آن را در مى يابد كه از ذهنى صاف و درونى پاك ، برخوردار باشد . ليكن همه اين گفته ها صرفا احتمال و فرضيّه است و شاهدى قاطع از قرآن يا سخنان اهل بيت عليهم السلام و يا برهان علمى ندارد .

سه . آفرينش زمين در روز يكشنبه و دوشنبهپيش از اين ، توضيح داديم كه كلمه «روز» در آيه نهم از سوره فصّلت ( «خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ ؛ زمين را در دو روز آفريد» ) نمى تواند به معناى متداول آن باشد ؛ زيرا اين مفهوم ، پس از آفرينش زمين ، پديد آمده است . بنا بر اين بايد ديد كه مقصودِ رواياتى (5) كه «دو روز آفرينش زمين» را به روزهاى يكشنبه و دوشنبه تفسير كرده اند ، چيست؟

.


1- .ر . ك : زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 101 .
2- .ر. ك : معارف قرآن : ج 2 ص 243 .
3- .الجواهر ، طنطاوى : ج 10 ص 89 .
4- .الصافى : ج 2 ص 1110 .
5- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 489 ح 3683 .

ص: 177

علّامه مجلسى در توجيه اين گونه روايات مى گويد : هيچ بعيد نيست كه حكمت الهى اقتضا كرده باشد كه براى زمان پيش از زمان دنيا و بلكه براى زمان متأخّر از زمان آن ، نظير آنچه براى زمان دنيا تعيين شده است (از سال ها تا ساعت ها) ، تعيين شده باشد ، منتها با رعايت نوعى مناسبت در اين اجزا با آنچه براى آنها تعيين شده است . مثلاً همان طور كه مناسب با زمان دنيا اين است كه هر روز آن ، به اندازه يك گردش خورشيد باشد ، جايز است كه مناسب با زمانِ پيش از دنيا ، اين باشد كه هر روز آن ، به اندازه هزار سالِ دنيا باشد ، و مناسب با زمانِ پس از زمان دنيا ، اين است كه با پنجاه هزار سالِ دنيا مساوى باشد . پس آنچه در دو آيه اخير به ما خبر داده شده ، در واقع ، حال زمانِ پيش از زمان دنياست ، و در آيه سوم ، حال زمانِ پس از زمان دنياست . بنا بر اين و بر اساس آنچه از برخى اشارات روايى بر مى آيد ، هيچ بُعدى ندارد كه خداى متعال براى زمان پيشين ، هفته ها را تعيين كرده باشد و نخستين روز آن را يكشنبه و دومين آن را دوشنبه و به همين ترتيب تا شنبه را نام گذارى كرده باشد ، و نيز ماه هاى كاملى تعيين كرده باشد كه هر يك از آنها سى روز باشد و اوّلين آنها را محرّم يا رمضان (بر حسب اختلاف روايات در باره نخستين ماه سال) و دومى را صفر يا شوّال و به همين ترتيب تا ذى حجّه يا شعبان نام گرفته باشد . به هر حال ، مجموع آنها يك سال كامل ، مطابق با سيصد و شصت روز بوده است . سپس روزهاى هفته و ماه هاى ما را ، از نظر آغاز و شمارش و نام ، مطابق با روزهاى آن هفته ها و ماه ها قرار داده است . مؤيّد اين مطلب ، آيه شريف سوره توبه است كه مى فرمايد : «همانا شماره ماه ها در نزد خداوند ، از روزى كه آسمان ها و زمين را آفريده ، در كتاب (علم) خدا ، دوازده ماه است» . (1) بدين ترتيب ، امثال احاديثى كه مى گويند : خداى متعال ،

.


1- .توبه : آيه 36 .

ص: 178

زمين و آسمان را در روز يكشنبه آفريد ، يا فرشتگان را در روز جمعه آفريد ، درست مى شوند و اين اشكال كه اصل روز _ چه رسد به مثلاً روز يكشنبه _ پس از آفرينش آسمان ها و زمين به وجود آمده است ، وارد نخواهد بود . (1) ليكن علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى در تفسير آيه مورد بحث (فصّلت : آيه 9) ، با اشاره به روايتى مشابه آنچه از امام صادق عليه السلام نقل شد ، (2) مى گويد : قريب به اين مضمون ، از عبد اللّه بن عبّاس و عكرمه و ديگران روايت شده و در برخى از احاديث شيعه نيز آمده است. اين كه در اين روايت آمده كه : «گفته اند: درست گفتى ، اگر كامل كنى» ، منظور ، اين است كه كلامت را در باره عالم آفرينش كامل كنى و بگويى : خداوند در روز شنبه از آفريدن عالم ، فارغ شد و به استراحت پرداخت . اين دسته از روايات ، خالى از اشكال نيستند : اوّلاً ، اين روايات ، بر تصديق عقايد يهود در باره ترتيب آفرينش عالم ، به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله مشتمل است ، و اين ، صريحا با آنچه در اوّلِ سِفْر تكوين تورات آمده است ، مخالفت دارد . در تورات آمده است كه خداوند ، نور و ظلمت (روز و شب) را در يكشنبه ، آسمان را در دوشنبه ، زمين و درياها و گياهان را در سه شنبه و خورشيد و ماه و ستارگان را در چهارشنبه و جنبندگان دريا و پرندگان را در پنجشنبه و حيوانات بيابان و انسان را در روز جمعه خلق كرد و در شنبه از آفريدن ، فارغ شد و به استراحت پرداخت . اين كه [ كسى براى دفع اشكال بگويد :] توراتِ زمان ما با توراتِ زمان پيامبر خدا متفاوت است ، سخن درستى نيست . ثانيا ، تحقّق روز هفته _ كه مراد ، روز به همراه شب آن است _ بستگى به گردش

.


1- .بحار الأنوار : ج 57 ص 28 .
2- .ر . ك : ص 173 ح 9 .

ص: 179

وضعى زمين به دور خودش (در برابر خورشيد) دارد . پس اين كه «زمين را در دو روز آفريد ، در حالى كه هنوز آسمان و آسمانيان را نيافريده بود و زمين به كره متحرّك تبديل نشده بود» ، چه معنايى دارد؟ اين اشكال در باره آفرينش آسمان و موجودات آسمانى و از جمله خورشيد نيز وارد است . جايى كه هنوز خورشيد به وجود نيامده است ، روزى وجود ندارد . ثالثا ، در اين روايات ، يك روز به آفرينش كوه ها اختصاص يافته است ، در حالى كه پژوهش هاى علمى نشان مى دهند كه كوه ها به تدريج آفريده شده اند. اين اشكال در آفرينش شهرها و رودها و روزىِ مردمان نيز وارد است . (1) علاوه بر رواياتى كه بدانها اشاره شد ، روايات ديگرى نيز وجود دارند كه معناى آنها در مورد روز و خصوصيّات آفرينش زمين ، با اين روايات ، متفاوت است ؛ ليكن مفهوم ظاهرى همه اين روايات ، خلافِ عقل و علم ، و سند آنها به استثناى يك مورد ، (2) مخدوش است . از اين رو ، احتمال مجعول بودن و يا تحريف شدن آنها قوى است و بر فرض صدور برخى از آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، بى ترديد ، مقصود ، چيزى جز مفهوم ظاهرى آنهاست .

.


1- .ر . ك : ص 173 ح 9 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 372 .

ص: 180

1 / 3خلق الأرضخَلقُها قَبلَ السَّماءِالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا خَلَقَ الأَرَضينَ خَلَقَها قَبلَ السَّماواتِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ جَلَّ ذِكرُهُ وتَقَدَّسَت أسماؤُهُ _ خَلَقَ الأَرضَ قَبلَ السَّماءِ ، ثُمَّ استَوى عَلَى العَرشِ لِتَدبيرِ الاُمورِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ الجَنَّةَ قَبلَ أن يَخلُقَ النّارَ ، وخَلَقَ الطّاعَةَ قَبلَ أن يَخلُقَ المَعصِيَةَ ، وخَلَقَ الرَّحمَةَ قَبلَ الغَضَبِ ، وخَلَقَ الخَيرَ قَبلَ الشَّرِّ ، وخَلَقَ الأَرضَ قَبلَ السَّماءِ . (4)

.


1- .البقرة : 29 وراجع : فصّلت : 9 _ 11 .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 35 ح 1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 57 ص 85 ح 67 .
3- .تفسير العيّاشي: ج 2 ص 120 ح 8 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 57 ص 89 ح 75.
4- .الكافي: ج 8 ص 145 ح 116 عن سلام بن المستنير ، بحار الأنوار: ج 57 ص 98 ح 83.

ص: 181

1 / 3 آفريدن زمين پيش از آسمان

1 / 3آفريدن زمين پيش از آسمانقرآن«او كسى است كه همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد ، سپس به كار آسمان پرداخت و آن (هفت آسمان) را به صورت هفت آسمان ساخت ، و او به هر چيزى داناست» .

حديثامام على عليه السلام :خداوند عز و جل زمانى كه زمين ها را آفريد ، آنها را پيش از آسمان ها آفريد.

امام على عليه السلام :خداوند _ كه يادش پر شُكوه و نام هايش پاك باد _ زمين را پيش از آسمان آفريد . سپس براى تدبير كارها بر عرش قرار گرفت . (1)

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل پيش از آن كه آتش را بيافريند ، بهشت را آفريد ، و پيش از آن كه معصيت را بيافريند ، طاعت را آفريد ، و گذشت را پيش از خشم آفريد ، و نيكى را پيش از بدى آفريد ، و زمين را پيش از آسمان آفريد .

.


1- .كنايه است از احاطه كامل پروردگار و تسلّط او بر تدبير امور آسمان ها و زمين پس از آفرينش آنها .

ص: 182

الفصل الثاني: خصائص الأرض2 / 1دَحوُها عَلَى الماءِالكتاب« ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا * وَ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا * وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن سَدَّ السَّماءَ بِالهَواءِ ، ودَحَا (2) الأَرضَ عَلَى الماءِ . (3)

.


1- .النازعات: 27 _ 31.
2- .الدَّحْوُ : البَسْط، دَحا الأرضَ: بَسَطَها (لسان العرب: ج 14 ص 251 «دحا»).
3- .جمال الاُسبوع: ص 85، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 195 ح 78 عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، الدعوات : ص 53 ح 134 عن الإمام الباقر عليه السلام ، الإقبال : ج 3 ص 167 وفيها «وكبس» بدل «ودحا» ، الدروع الواقية: ص 187 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 246 ح 11 .

ص: 183

فصل دوم : ويژگى هاى زمين
2 / 1 گسترش يافتنِ زمين بر روى آب

فصل دوم : ويژگى هاى زمين2 / 1گسترش يافتنِ زمين بر روى آبقرآن«آيا آفريدن شما دشوارتر است ، يا آسمانى كه بر پا كرده است؟ سقفش را بر افراشت و آن را [ در اندازه اى معيّن ] درست كرد ، و شبِ آن را تيره و روزش را آشكار گردانيد ، و پس از آن ، زمين را با غلتاندنْ گسترانيد ، و آب آن و چراگاه آن را از آن بيرون آورد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :اى كسى كه در آسمان ، سدّى از هوا قرار داد ، و زمين را بر روى آب گسترانيد !

.

ص: 184

الإمام الصادق عليه السلام_ أيضا _ :يا مَن كَبَسَ الأَرضَ عَلَى الماءِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في عَظَمَةِ اللّهِ _ :فَمَن فَرَّغَ قَلبَهُ وأعمَلَ فِكرَهُ لِيَعلَمَ كَيفَ أقَمتَ عَرشَكَ؟ وكَيفَ ذَرَأتَ خَلقَكَ؟ وكَيفَ عَلَّقتَ فِي الهَواءِ سَماواتِكَ؟ وكَيفَ مَدَدتَ عَلى مَورِ (2) الماءِ أرضَكَ؟ رَجَعَ طَرفُهُ حَسيراً (3) ، وعَقلُهُ مَبهوراً (4) ، وسَمعُهُ والِهاً ، وفِكرُهُ حائِراً . (5)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ يَصِفُ فيهَا الأَرضَ ودَحوَها عَلَى الماءِ _ :كَبَسَ الأَرضَ عَلى مَورِ أمواجٍ مُستَفحِلَةٍ (6) ، ولُجَجِ بِحارٍ زاخِرَةٍ ، تَلتَطِمُ أواذِيُّ (7) أمواجِها ، وتَصطَفِقُ (8) مُتَقاذِفاتُ أثباجِها (9) ، وترغو زَبَداً كالفُحولِ عِندَ هِياجِها ، فَخَضَعَ جِماحُ الماءِ المُتلاطِمِ لِثِقَلِ حَملِها ، وسَكَنَ هَيجُ ارتِمائِهِ (10) إذ وَطِئَتهُ بِكَلكَلِها (11) ، وذَلَّ مُستَخذِياً (12) إذ تَمَعَّكَت (13) عَلَيهِ بِكَواهِلِها ، فَأَصبَحَ بَعدَ اصطِخابِ (14) أمواجِهِ ساجِياً (15) مَقهوراً ، وفي حَكَمَةِ (16) الذُّلِّ مُنقاداً أسيراً ، وسَكَنَتِ الأَرضُ مَدحُوَّةً (17) في لُجَّةِ تَيّارِهِ ، ورَدَّت مِن نَخوَة بَأوِهِ (18) واعتِلائِه ، وشُموخِ أنفِهِ وسُمُوِّ غُلَوائِهِ (19) ، وكَعَمَتهُ (20) عَلى كِظَّةِ جَريَتِهِ ، فَهَمَدَ (21) بعدَ نَزَقاتهِ (22) ، ولَبَدَ (23) بَعدَ زَيَفانِ (24) وَثَباتِهِ ، فَلَمّا سَكَنَ هَيجُ الماءُ مِن تِحتِ أكنافِها (25) ، وحَملِ شَواهِقِ الجِبالِ الشُمَّخِ البُذَّخِ (26) عَلى أكتافِها ، فَجَّرَ يَنابيعَ العُيونِ مِن عَرانينِ (27) اُنوفِها ، وفَرَّقَها في سُهوبِ (28) بيدِها (29) وأخاديدِها (30) ، وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها (31) ، وذَواتِ الشَّناخيبِ (32) الشُّمِّ (33) مِن صَياخيدِها (34) ، فَسَكَنَت مِنَ المَيَدانِ (35) لِرُسوبِ الجِبالِ في قِطَعِ أديمِها (36) ، وتَغَلغُلِها مُتَسَرِّبَةً (37) في جَوباتِ (38) خَياشيمِها (39) ، ورُكوبِها أعناقَ سُهولِ الأَرَضينَ وجَراثيمِها (40) . (41)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 344 ح 23، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 112 ح 419، فلاح السائل : ص 334 ح 224 كلّها عن أحمد بن محمّد ، مصباح المتهجّد : ص 504 ح 584 ، المصباح للكفعمي: ص 146 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 86 ص 210 ح 25 .
2- .المور : المَوج (لسان العرب: ج 5 ص 186 «مور»).
3- .حَسَرَ بصرُه يَحسِر فهو حَسير : أي كَلَّ وانقطَعَ نظرُه من طولِ مدى وما أشبه ذلك (الصحاح : ج 2 ص 629 «حسر») .
4- .المبهور : المغلوب (لسان العرب: ج 4 ص 82 «بهر»).
5- .نهج البلاغة: الخطبة 160.
6- .مستفحِلَة: هائجة هيجان الفحول. واستفحَلَ الأمرُ : تفاقَمَ واشتدَّ (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 438) .
7- .الأواذيّ: جمع آذيّ ، الموج الشديد (النهاية : ج 1 ص 34 «أذى»).
8- .اصطفَقَ: اضطرب (النهاية : ج 3 ص 38 «صفق») .
9- .الأثباج: جمع ثبج ؛ وسط الشيء ومعظمه وأعلاه (تاج العروس : ج 3 ص 306 «ثبج»).
10- .هيْجُ ارتمائِهِ: تقاذُفُه وتلاطمه. يقال: ارتمى القومُ بالسهام وبالحجارة ارتماءً (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص439).
11- .الكَلكَل : الصدر (الصحاح : ج 5 ص 1812 «كلل») . وهو استعارة لما لاقى الماء من الأرض (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
12- .اسْتَخذَى: خضع وذلّ، وقد يُهمَز (تاج العروس: ج 19 ص 372 «خذى»).
13- .تمعّكت: تمرّغت (المصباح المنير : ص 576 «معك»).
14- .الاصطخاب: افتعال من الصخب بمعنى الصياح والجلبة (الصحاح : ج 1 ، ص 162 «صخب»).
15- .الساجي: الساكن (النهاية : ج 2 ص 345 «سجا»).
16- .الحَكَمة _ محرّكة _: حديدة في اللجام تكون على أنف الفرس وحنكه تمنعه من مخالفة راكبه (النهاية : ج 1 ص 420 «حكم»).
17- .مدحوّة: مبسوطة (لسان العرب: ج 14 ، ص 251 «دحا»).
18- .البَأْو : الكِبر والفخر (تاج العروس : ج 19 ص 186 «بأو»).
19- .الغُلَواء: سرعة الشباب وأوّله (الصحاح: ج 6 ص 2449 «غلا»).
20- .كَعَمْتُ الوعاءَ: شَدَدتُ رأسَه (الصحاح : ج 5 ص 2023 «كعم»).
21- .يقال: هَمَدَت الريح: أي سكَنَت (المصباح المنير: ص 640 «همد»).
22- .نَزِقَ نَزَقاً: خَفّ وطاش (المصباح المنير: ص 600 «نزق»).
23- .لَبَد: أقام ولَزِق (القاموس المحيط : ج 1 ص 334 «لبد»).
24- .الزَّيَفان: التبختر (النهاية : ج 2 ص 325 «زيف»).
25- .الكنف: الجانب ، والجمع أكناف (المصباح المنير : ص 542 «كنف»).
26- .الباذِخ: العالي، ويجمع على بُذَّخ. والباذِخ والشامخ: الجبل الطويل (لسان العرب: ج 3 ص 7 «بذخ»).
27- .العِرنينِ: الأنف كلّه، أو ما صلُب من عظمه. وقيل: عِرنين الأنف تحت مجتمع الحاجبين (تاج العروس: ج 18 ص 375 «عرن»). والمراد أعالي الجبال.
28- .السُّهْب من الأرض: المستوي في سهولة، والجمع: سُهُوب (القاموس المحيط : ج 1 ص 84 «سهب»).
29- .البيداء: الفلاة والمفازة المستوية (تاج العروس : ج 4 ، ص 367 «بيد»).
30- .الاُخدود: شَقٌّ في الأرض مستطيل (الصحاح : ج 2 ص 468 «خدد»).
31- .الجلاميد: الصُّخور ، واحدُها جُلمود (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 441) .
32- .الشناخيب: رؤوس الجبال العالية، واحدها شُنْخوب (النهاية: ج 2 ص 504 «شنخب»).
33- .جبل أشَمّ: طويل الرأس (الصحاح : ج 5 ص 1962 «شمم»).
34- .الصيخود: الصخرة الشديدة ، والجمع صياخيد (النهاية : ج 3 ص 14 «صخد»).
35- .المَيَدان _ بالتحريك _ : مصدر مادَ يميد ، إذا مال وتحرّك (النهاية : ج 4 ص 379 «ميد»).
36- .أدَمَة الأرض: وجهها. قال الجوهري: وربّما سمّي وجه الأرض أديماً (لسان العرب: ج 12 ص 10 «أدم»).
37- .تسرّب: دخل (الصحاح : ج 1 ص 147 «سرب»).
38- .الجَوْبَة: الفُرجة في الجبال والسحاب (الصحاح : ج 1 ص 104 «جوب»).
39- .الخَيشوم: أقصى الأنف. وخياشيم الجبال: اُنوفها (لسان العرب: ج 12 ص 178 «خشم»).
40- .الجُرثومة: الأصل، والجمع جراثيم (النهاية: ج 1 ص 254 «جرثم»). المراد هنا ما سفل عن السطوح من الطبقات الترابيّة (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة) .
41- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 325 ح 17 .

ص: 185

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :اى كسى كه زمين را بر روى آب فشرده !

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره بزرگى خداوند _ :كسى كه دلش را فارغ گردانَد و انديشه اش را به كار گيرد تا بداند كه چگونه عرشت را برپا داشتى ، و چگونه آفرينشت را پديد آوردى ، و چگونه آسمان هايت را در فضا معلّق داشتى ، و چگونه زمينت را بر موج آب گستراندى ، نگاهش در مى مانَد ، و خِردَش مغلوب مى گردد ، و گوشش پريشان مى شود ، و انديشه اش حيرت زده مى مانَد .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره زمين و گسترش يافتن آن بر روى آب _ :[خداوند ،] زمين را در برابر حركتِ امواجى سهمگين ، و درياهاى ژرف و مالامال نگه داشت ؛ درياهايى كه امواج خروشان آنها در تلاطم بود ، و موج هاى كوه پيكرشان به هم مى خورد ، و چونان اشترانِ نرِ مست در هنگام هيجان ، كف بر مى آورد . پس ، آب متلاطم سركش ، در برابر سنگينى بار زمين ، سر فرود آورد و شور و تلاطمش فرو نشست؛ زيرا زمين ، سينه اش را بر آن افكند ، و آب ، رام گرديد؛ زيرا زمين با شانه هايش بر آن غلتيد . پس آن همه هياهو و خروش امواج آب ، آرام گرفت و رام شد ، و چونان اسبى كه بر آن دهنه زنند ، مطيع و اسير گشت ، و زمين _ كه در دل درياى موّاج ، گسترانيده شده بود _ آرام گرفت ، و آب را از نِخوت و سركشى و خروش و غرور و سرمستى اش باز داشت ، و آزمندى حركات آن را مهار زد ، و پس از آن همه حركت هاى تند ، ساكن شد ، و پس از آن همه سرمستى و جوش و خروش ، به جاى خويش ايستاد . پس هنگامى كه هيجان آب در كرانه هاى زمينْ فرو نشست ، و كوه هاى بلندِ برافراشته سر به فلك كشيده را بر دوش هاى خود سوار كرد[ ، خداوند] ، چشمه هاى آب را از بينى هاى زمين ، جوشان ساخت ، و آنها را در دشت ها و شكاف هاى بيابان ها روان ساخت ، و حركات زمين را با صخره هاى استوار و كوه هاى داراى قلّه هاى بلند و نوك تيز ، تعديل كرد ، و به واسطه فرو رفتن كوه ها در قطعات و اعماق پوسته زمين و نفوذ آنها در شكاف هاى زمين و سوار شدن آنها بر گردن دشت ها و پستى هاى زمين ، حركت و تكانِش زمين ، فروكش كرد .

.

ص: 186

. .

ص: 187

. .

ص: 188

2 / 2دَعائِمُهاالكتاب« رَفَعَ السَّمَوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» . (1)

« وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ» . (2)

« إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَ لَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا » . (3)

.


1- .الرعد : 2 .
2- .الروم: 25.
3- .فاطر: 41.

ص: 189

2 / 2 ستون هاى زمين

2 / 2ستون هاى زمينقرآن«[خدا] آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، برافراشت» .

«و از نشانه هاى او ، اين است كه آسمان و زمين ، به فرمان او برپايند» .

«همانا خدا آسمان ها و زمين را نگاه مى دارد تا نيفتند و اگر بيفتند ، بعد از او هيچ كس ، آنها را نگاه نمى دارد . اوست بردبار آمرزنده» .

.

ص: 190

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ لِلّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ . . . نورُ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ وفاطِرُهُما ومُبدِعُهُما بِغَيرِ عَمَدٍ خَلَقَهُما ، وفَتَقَهُما فَتقاً ، فَقامَتِ السَّماواتُ طائِعاتٍ بِأمرِهِ ، وَاستَقَرَّتِ الأَرَضونَ بِأَوتادِها فَوقَ الماءِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ لِلّهِ الّذي . . . رَفَعَ السَّماءَ بِغَيرِ عَمَدٍ ، وبَسَطَ الأَرضَ عَلَى الهَواءِ بِغَيرِ أركانٍ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ يَصِفُ فيها قُدرَةَ اللّهِ جَلَّ وعَلا _ :أنشَأَ الأَرضَ فَأَمسَكَها مِن غَيرِ اشتِغالٍ ، وأرساها عَلى غَيرِ قَرارٍ ، وأقامَها بِغَيرِ قَوائِمَ ، ورَفَعَها بِغَيرِ دَعائِمَ ، وحَصَّنَها مِنَ الأوَدِ (3) وَالاِعوِجاجِ ، ومَنَعَها مِنَ التَّهافُتِ (4) وَالاِنفِراجِ ، أرسى أوتادَها ، وضَرَبَ أسدادَها (5) ، وَاستَفاضَ عُيونَها ، وخَدَّ (6) أودِيَتَها ، فَلَم يَهِن ما بَناهُ ، ولا ضَعُفَ ما قَوّاهُ . (7)

فاطمة عليهاالسلام:الحَمدُ لِلّهِ الَّذي بِكَلِماتِهِ قامَتِ السَّماواتُ الشِّدادُ ، وثَبَتَتِ الأَرَضونَ المِهادُ، وَانتَصَبَتِ الجِبالُ الرَّواسِي الأَوتادُ . (8)

.


1- .مُهج الدعوات : 157 عن الحارث بن عمير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 332 .
2- .الدروع الواقية: ص 182 و 183 وص 92، الإقبال: ج 1 ص 436 وفيه «رفع السماوات الموطودات بلا أصحاب ولا أعوان» بدل«رفع السماء بغير عمد» وكلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج98 ص181 ح2.
3- .الأوَد: العِوَج (النهاية: ج 1 ص 79 «أود»).
4- .التهافت: من الهَفْت؛ وهو السقوط قِطعةً قِطعة (النهاية: ج 5 ص 266 «هفت»).
5- .السَّدّ والسُّدّ: الجبل والحاجز (لسان العرب: ج 3 ص 207 «سدد»).
6- .خَدَّ الأرضَ _ من باب مَدَّ _: شَقّها (مجمع البحرين: ج 1 ص 495 «خدد»).
7- .نهج البلاغة: الخطبة 186، الاحتجاج: ج 1 ص 477 ح 116، بحار الأنوار : ج 57 ص 30 ح 6 .
8- .فلاح السائل: ص 421 ح 290، بحار الأنوار: ج 86 ص 103 ح 8.

ص: 191

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سپاس ، خدايى را كه معبودى جز او نيست... ، نور آسمان ها و زمين هاست و آفريننده و پديد آورنده آنهاست . او آسمان ها و زمين را بى هيچ ستونى آفريد و آن دو را به گونه اى از هم گشود . پس به فرمان او ، آسمان ها فرمان بردار ، ايستادند و زمين ها با ميخ هايشان بر فراز آب قرار گرفتند .

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه... آسمان را بى هيچ ستونى بر افراشت و زمين را بى هيچ ستونى در فضا بگستراند .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره قدرت خداوند شكوهمند و بلندمرتبه _ :زمين را پديد آورد و آن را بى آن كه بدان مشغول شود (از كارى ديگر باز بماند) ، نگاه داشت ، و آن را بى آن كه بر جايى قرار بگيرد ، استوار گردانيد ، و آن را بى آن كه پايه اى داشته باشد ، بر پا داشت ، و آن را بى هيچ ستونى بر افراشت ، و آن را از كجى و خميدن نگه داشت ، و از افتادن و شكافتن بازش داشت . ميخ هايش را محكم و ارتفاعاتش را استوار ساخت ، و چشمه هايش را روان گردانيد ، و درّه هايش را شكافت . پس آنچه او بنا كرد ، سست نيست و آنچه او نيرو بخشيد ، ناتوان نيست .

فاطمه عليهاالسلام :سپاس ، خدايى را كه به واسطه كلمات او ، آسمان هاى استوار بر پا شدند و زمين هاى هموار پا بر جا گشتند ، و كوه هاى بلند و ريشه دار بر پا ايستادند .

.

ص: 192

الإمام الكاظم عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن سَمَكَ (1) السَّماءَ بِغَيرِ عَمَدٍ ، وأقامَ الأَرضَ بِغَيرِ سَنَدٍ ... . (2)

راجع : ص 212 ح 43 و موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 2 ص 188 (الأرض / المدخل / كونها معلقة في الفضاء) .

2 / 3أوتادُهاالكتاب« وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا » . (3)

« وَ أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ » . (4)

« وَجَعَلْنَا فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ » . (5)

« وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ » . (6)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا يَبلُغُ مِدحَتَهُ القائِلونَ، ولا يُحصي نَعماءَهُ العادّونَ... فَطَرَ الخَلائِقَ بِقُدرَتِهِ ، ونَشَرَ الرِّياحَ بِرَحمَتِهِ ، ووَتَّدَ بِالصُّخورِ مَيَدانَ أرضِهِ 7 . (7)

.


1- .سَمَكَ الشيء: رفَعَه (النهاية : ج 2 ص 403 «سمك»).
2- .جمال الاُسبوع : ص 184 عن الحسن بن القاسم العبّاسي، مصباح المتهجّد : ص 307 ح 417 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 196 ح 3.
3- .النبأ: 7 . الأوتاد: جمع وتد، وهو المسمار إلّا أنّه أغلظ منه كما في المجمع. ولعلّ عدّ الجبال أوتاداً مبنيّ على أنّ عمدة جبال الأرض من عمل البركانات بشقّ الأرض، فتخرج منه موادّ أرضيّة مذابة تنتصب على فم الشقة متراكمة كهيئة الوتد المنصوب على الأرض تسكن به فورة البركان الذي تحته، فيرتفع به ما في الأرض من الاضطراب والمَيَدان (الميزان في تفسير القرآن: ج 20 ص 162).
4- .لقمان: 10 والنحل : 15 وقال العلّامة الطباطبائي في تفسير الآية : أي ألقى فيها جبالاً شامخة لئلّا تضطرب بكم. وفيه إشعار بأنّ بين الجبال والزلازل رابطة مستقيمة (الميزان في تفسير القرآن: ج 16 ص 211).
5- .الأنبياء: 31.
6- .الحِجْر: 19.
7- .نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج 1 ص 473 ح 113، بحار الأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .

ص: 193

2 / 3 ميخ هاى زمين

امام كاظم عليه السلام_ در دعا _ :اى كسى كه آسمان را بى هيچ ستونى بر افراشت ، و زمين را بى هيچ تكيه گاهى بر پا داشت!

ر. ك : ص 213 ح 43 و ص 147 (زمين / درآمد / معلّق بودن زمين در فضا)

2 / 3ميخ هاى زمينقرآن«و كوه ها را ميخ هايى (1) [ نگردانيديم ]؟» .

«و در زمين ، كوه هايى استوار بيفكند تا مبادا شما را بجنباند» .

«و در زمين ، كوه هايى استوار قرار داديم تا مبادا آنان (مردم) را بجنباند» .

«و زمين را گسترانديم و در آن ، كوه هايى استوار افكنديم و از هر چيز سنجيده اى ، در آن رويانيديم» .

حديثامام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه گويندگان از پسِ سپاس او بر نمى آيند و شمارندگان نمى توانند نعمت هايش را شماره كنند... . آفريدگان را با قدرت خويش آفريد ، و بادها را با رحمت خويش وزانيد ، و تكان زمينش را به واسطه صخره ها و كوه ها آرام كرد . (2)

.


1- .شايد تعبير كوه ها به مثابه ميخ ، از آن رو باشد كه بيشتر كوه هاى زمين ، محصول فعّاليت آتش فشان ها هستند كه با خارج شدن موادّ مذاب از آنها ، بر دهانه شكاف ، انباشته مى شوند و مانند ميخى كه در زمين كوبيده شده است ، فوران آتشفشانى را كه زير آنهاست ، آرام مى كنند و بدين ترتيب ، تكان و حركت هاى درون زمين برطرف مى گردد (ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 2 ص 162) .
2- .امام عليه السلام تأكيد مى كند كه خداوند پاك ، وقتى كوه ها را در زمين آفريد ، براى هر كوهى ريشه اى در زمين قرار داد كه اين ريشه همان ميخ است. اين ميخ يا ريشه ، دو وظيفه دارد : اوّل، حفظ كوه از افتادن و لغزيدن (همان پديده اى كه در مورد كوه سلط در نزديكى عمان ، رخ داد و دچار لغزش و رانش شد) و دوم اين كه اين ريشه فرو رفته در پوسته زمين ، خود ، لايه هاى زمين را به يكديگر محكم مى كند و آنها را از تكان و حركت باز مى دارد ، درست مانند ميخكوب كردن صفحات فلزى به يكديگر كه ما انجام مى دهيم . اين ، وظيفه كوه ها در برابر ثبات زمين است ؛ امّا وظيفه كوه ها در برابر استقرار زندگى انسان ، اين است كه وجود كوه ها در زمين ، خاك و صخره هاى موجود در سطح زمين را از جا به جا شدن و از بين رفتن ، حفظ مى كند و آنها را از تأثير طوفان ها و گردبادها نگه مى دارد و بدين ترتيب ، زمينه برقرارى يك زندگى انسانى يك نواخت در كوه ها و دشت ها و درّه ها فراهم مى آيد . اگر سطح زمين يكسره هموار و بدون كوه و ارتفاعات بود ، همواره در معرض تغيير قرار داشت و دست خوش دگرگونى مى شد (تصنيف نهج البلاغة : ص 783) .

ص: 194

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ . . . ورَبَّ الجِبالِ الرَّواسِي الَّتي جَعَلتَها لِلأَرضِ أوتاداً ، ولِلخَلقِ اعتِماداً . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفَةِ خَلقِ الأَرضِ _ :فَلَمّا سَكَنَ هَيجُ الماءِ مِن تَحتِ أكنافِها ، وحَملِ شَواهِقِ الجِبالِ الشُّمَّخِ البُذَّخِ عَلى أكتافِها ، فَجَّرَ يَنابيعَ العُيونِ مِن عَرانينِ اُنوفِها ، وفَرَّقَها في سُهوبِ بيدِها وأخاديدِها ، وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها ، وذواتِ الشَّناخيبِ الشُّمِّ مِن صَياخيدِها ، فَسَكَنَت مِنَ المَيَدانِ لِرُسوبِ الجِبالِ في قِطَعِ أديمِها ، وتَغَلغُلِها مُتَسَرِّبَةً في جَوباتِ خَياشيمِها ، ورُكوبِها أعناقَ سُهولِ الأَرَضينَ وجَراثيمِها (2) . (3)

.


1- .نهج البلاغة: الخطبة 171، وقعة صفّين: ص 232 عن زيد بن وهب نحوه، بحار الأنوار: ج 58 ص 94 ح 16؛ تاريخ الطبري: ج 5 ص 14 عن زيد بن وهب نحوه .
2- .تقدّم هذا المقطع من الخطبة في باب «دحوها على الماء» ح 16 (ص 184) ، وقد بيّنّا هناك ما أشكل من ألفاظه فراجع.
3- .نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 77 ص 325 ح 17.

ص: 195

امام على عليه السلام :بار الها! اى پروردگار بامِ افراشته (آسمان) ... و پروردگار كوه هاى پابرجايى كه آنها را ميخ هاى زمين و تكيه گاه خلق ، قرار دادى!

امام على عليه السلام_ در بيان چگونگى آفرينش زمين _ :پس هنگامى كه هيجان آب در كرانه هاى زمين فرو نشست ، و كوه هاى بلندِ افراشته سر به فلك كشيده را بر دوش هايش سوار كرد ، [خداوند ،] چشمه هاى آب را از بينى هاى زمين ، جوشان ساخت ، و آنها را در دشت ها و شكاف هاى بيابان ها روان نمود ، و حركات زمين را با صخره هاى استوار و كوه هاى داراى قلّه هاى بلند و نوك تيز ، تعديل كرد ، و به واسطه فرو نشاندن كوه ها در قطعات و اعماق پوسته زمين و نفوذ آنها در شكاف هاى زمين ، و سوار شدنشان بر گردن هاى دشت ها و پستى هاى زمين ، تكان زمين ، آرام گرفت .

.

ص: 196

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في عَجيبِ صَنعَةِ الكَونِ _ :وكانَ مِن اقتِدارِ جَبَروتِهِ ، وبَديعِ لَطائِفِ صَنعَتِهِ ، أن جَعَلَ مِن ماءِ البَحرِ الزّاخِرِ (1) المُتَراكِمِ المُتَقاصِفِ (2) يَبَساً جامِداً ، ثُمَّ فَطَرَ مِنهُ أطباقاً فَفَتَقَها سَبعَ سَماواتٍ بَعدَ ارتِتاقِها ، فَاستَمسَكَت بِأَمرِهِ وقامَت عَلى حَدِّهِ ، وأرسى أرضاً يَحمِلُهَا الأَخضَرُ المُثعَنجِرُ (3) ، وَالقَمقامُ (4) المُسَخَّرُ ، قَد ذَلَّ لِأَمِرهِ وأذعَنَ لِهَيبَتِهِ ، ووَقَفَ الجاري مِنهُ لِخَشيَتِهِ ، وجَبَل (5) جَلاميدَها (6) ونُشوزَ (7) مُتونِها (8) وأطوادِها (9) ، فَأَرساها في مَراسيها ، وألزَمَها قَراراتِها ، فَمَضَت رُؤوسُها فِي الهَواءِ ، ورَسَت اُصولُها فِي الماءِ ، فَأَنهَدَ 10 جِبالَها عَن سُهولِها ، وأساخَ قَواعِدَها في مُتونِ أقطارِها ومَواضِعِ أنصابِها ، فَأَشهَقَ قِلالَها وأطالَ أنشازَها ، وجَعَلَها لِلأَرضِ عِماداً ، وأرَّزَها (10) فيها أوتاداً ، فَسَكَنَت عَلى حَرَكَتِها مِن أن تَميدَ (11) بِأَهلِها أو تَسيخَ بِحَملِها أو تَزولَ عَن مَواضِعِها . فَسُبحانَ مَن أمسَكَها بَعدَ مَوَجانِ مِياهِها ، وأجمَدَها بَعدَ رُطوبَةِ أكنافِها ، فَجَعَلَها لِخَلقِهِ مِهاداً ، وبَسَطَها لَهُم فِراشاً ، فَوقَ بَحرٍ لُجِّيٍّ راكِدٍ لا يَجري ، وقائِمٍ لا يَسري ، تُكَركِرُهُ (12) الرِّياحُ العَواصِفُ ، وتَمخُضُهُ (13) الغَمامُ الذَّوارِفُ « إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى » (14) . (15)

.


1- .زخَرَ البحرُ: مدَّ وكثُر ماؤه وارتفعت أمواجه (النهاية: ج 2 ص 299 «زخر»).
2- .يقال: رعدٌ قاصِف؛ أي شديد، مُهلك لشدّة صوته (النهاية : ج 4 ص 74 «قصف»).
3- .ثعجرَ: هو أكثر موضع في البحر ماءً. والميم والنون زائدتان (النهاية: ج 1 ص 212 «ثعجر») .
4- .القَمقام: الماء الكثير، وقَمقام البحر : مُعظمه لاجتماع مائه، وقيل: هو البحر كلّه (لسان العرب: ج 12 ص 494 «قمم»).
5- .جَبَله اللّه على كذا: فَطَره عليه، والجِبِلّة: الطبيعة والخليقة والغريزة؛ بمعنىً واحد (المصباح المنير: ص 90 «جبل»).
6- .الجَلْمَد والجُلْمُود: الصَّخرُ (الصحاح: ج 2 ص 459 «جلمد»).
7- .النَّشَز : المرتفع من الأرض (النهاية: ج 5 ص 55 «نشز»).
8- .المَتْن من الأرض: ما صلُب وارتفع (المصباح المنير: ص 562 «متن»).
9- .الطَّوْد: الجبل العظيم (الصحاح: ج 2 ص 502 «طود»).
10- .أي أثْبَتَها (النهاية: ج 1 ص 37 «أرز»).
11- .مادَ يَمِيدُ: إذا مالَ وتحرّك (النهاية: ج 4 ص 379 «ميد»).
12- .الكَرْكَرَةُ : تصريف الرياح السحابَ إذا جَمَعَتْهُ بعد تفرّق (تاج العروس : ج 7 ص 442 «كرر»).
13- .المَخْضُ؛ تحريك السِّقاء الذي فيه اللبن ليخرج زُبدُه (النهاية: ج 4 ص 307 «مخض»).
14- .النازعات : 26 .
15- .نهج البلاغة : الخطبة 211 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 38 ح 15 .

ص: 197

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره شگفتى آفرينش هستى _ :از نشانه هاى توانايى و عظمت خداوند ، و آفرينش بديع و دقيق او ، آن است كه از آب درياى مالامال و انباشته و پُرخروش ، خشكىِ جامدى (زمين) را آفريد . آن گاه از آن دريا ، طبقاتى پديد آورد و سپس آن طبقات را _ كه بسته بودند _ به صورت هفت آسمان بشكافت ، و اين هفت آسمان ، به فرمان او ، بر جاى ماندند و در اندازه اى كه به فرمان او تعيين شده بود ، ايستادند . و زمين را استوار ساخت كه درياى سيّال و ژرفِ به فرمان ، آن را بر دوش مى كشد؛ دريايى كه رامِ فرمان او گشت ، و در برابر هيبت او سر تسليم فرود آورد ، و آب روان از ترس او ايستاد . و صخره هاى زمين را و بلندى هاى سخت آن را و كوه هاى سترگش را آفريد ، و آنها را در جايگاه هايشان استوار نمود ، و در قرارگاه هايشان استقرار بخشيد . پس قلّه هاى كوه ها سر به آسمان افراشتند ، و ريشه هايشان در آب فرو رفتند . كوه هاى زمين را از دشت هايش بر آورد ، و پايه هاى آنها را در دل زمين و جاى جاى آن _ كه بايد _ دوانيد . قلّه هاى آنها را بلند ساخت ، و نوك آنها را دراز گردانيد ، و آنها را تكيه گاه زمين قرار داد ، و چونان ميخ در زمين كوبيد . پس زمين از جنب و جوش باز ايستاد تا ساكنان خويش را نلرزاند ، يا بار خود را در كام خويش فرو نبرد و يا از جاى خود منتقل نشود . پس پاك و منزّه است خدايى كه زمين را ، پس از جوش و خروش آب هايش ، نگه داشت ، و آن را پس از آن كه كرانه هايش تر بودند ، خشك كرد ، و آن را براى آفريدگانش رام (هموار) ساخت ، و برايشان بسترى بگستراند ، بر روى دريايى سهمگين و راكد كه جريان ندارد ، و ايستاده است و حركت نمى كند ، و تنها بادهاى طوفانى ، آن را بر هم مى زنند ، و ابرهاى پُرباران به تلاطمش در مى آورند «و در اين همه ، عبرتى است براى كسى كه بترسد» .

.

ص: 198

2 / 4مَعادِنُهاالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ » (1) _ :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أنبَتَ فِي الجِبالِ : الذَّهَبَ ، وَالفِضَّةَ ، وَالجَوهَرَ ، وَالصُّفرَ ، وَالنُّحاسَ ، وَالحَديدَ ، وَالرَّصاصَ ، والكُحلَ ، وَالزَّرنيخَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :فَكِّر يا مُفَضَّلُ في هذِهِ المَعادِنِ وما يُخرَجُ مِنها مِنَ الجَواهِرِ المُختَلِفَةِ ، مِثلِ : الجِصِّ ، وَالكِلسِ ، وَالجِبسينِ ، وَالزَّرانيخِ ، وَالمَرتَكِ ، وَالقونِيا ، وَالزِّئبَقِ ، وَالنُّحاسِ ، وَالرَّصاصِ ، وَالفِضَّةِ ، وَالذَّهَبِ ، وَالزَّبَرجَدِ ، وَالياقوتِ ، وَالزُّمُرُّدِ ، وضُروبِ الحِجارَةِ ، وكَذلِكَ ما يُخرَجُ مِنها مِنَ القارِ ، وَالمومِيا ، وَالكِبريتِ ، وَالنِّفطِ ، وغَيرِ ذلِكَ مِمّا يَستَعمِلُهُ النّاسُ في مَآرِبِهِم ، فَهَل يَخفى عَلى ذي عَقلٍ أنَّ هذِهِ كُلَّها ذَخائِرُ ذُخِرَت لِلإِنسانِ في هذِهِ الأَرضِ لِيَستَخرِجَها فَيَستَعمِلَها عِندَ الحاجَةِ إلَيها؟ ثُمَّ قَصُرَت حيلَةُ النّاسِ عَمّا حاوَلوا مِن صَنعَتِها عَلى حِرصِهِم وَاجتِهادِهِم في ذلِكَ ، فَإِنَّهُم لَو ظَفِروا بِما حاوَلوا مِن هذَا العِلمِ كانَ لا مَحالَةَ سَيَظهَرُ ويَستَفيضُ فِي العالَم حَتّى تَكثُرَ الفِضَّةُ وَالذَّهَبُ ويَسقُطا عِندَ النّاسِ ، فَلا يَكونُ لَهُما قيمَةٌ ويَبطُلَ الانتِفاعُ بِهِما فِي الشِّرى (3) وَالبَيعِ وَالمُعامَلاتِ ، ولا كانَ يَجبِي السُّلطانُ الأَموالَ ، ولا يَدَّخِرُهُما أحَدٌ لِلأَعقابِ ، وقَد اُعطِيَ النّاسُ مَعَ هذا صَنعَةَ الشَّبَهِ مِنَ النُّحاسِ وَالزُّجاجِ مِنَ الرَّملِ ، وَالفِضَّةِ مِنَ الرَّصاصِ ، وَالذَّهَبِ مِنَ الفِضَّةِ ، وأشباهِ ذلِكَ مِمّا لا مَضَرَّةَ فيهِ . فَانظُر كَيفَ اُعطوا إرادَتَهُم فيما لا ضَرَرَ فيهِ ، ومُنِعوا ذلِكَ فيما كانَ ضارّاً لَهُم لَو ناوَلوهُ . ومَن أوغَلَ فِي المَعادِنِ انتَهى إلى وادٍ عَظيمٍ يَجري مُنصَلِتاً (4) بِماءٍ غَزيرٍ ، لا يُدرَكُ غَورُهُ ولا حيلَةَ في عُبورِهِ ، ومِن وَرائِهِ أمثالُ الجِبالِ مِنَ الفِضَّةِ . تَفَكَّرِ الآنَ في هذا مِن تَدبيرِ الخالِقِ الحَكيمِ ، فَإِنَّهُ أرادَ _ جَلَّ ثَناؤُهُ _ أن يُرِيَ العِبادَ مَقدِرَتَهُ وسَعَةَ خَزائِنِهِ ، لِيَعلَموا أنَّهُ لَو شاءَ أن يَمنَحَهُم كَالجِبالِ مِن الفِضَّةِ لَفَعَلَ ، لكِن لا صَلاحَ لَهُم في ذلِكَ ، لِأَنَّهُ لَو كانَ فَيَكونُ فيها _ كَما ذَكَرنا _ سُقوطُ هذَا الجَوهَرِ عِندَ النّاسِ وقِلَّةُ انتِفاعِهِم بِهِ ، وَاعتَبِر ذلِكَ بِأَنَّهُ قَد يَظهَرُ الشَّيءُ الطَّريفُ مِمّا يُحدِثُهُ النّاسُ مِنَ الأَواني وَالأَمتِعَةِ ، فَما دامَ عَزيزاً قَليلاً فَهُوَ نَفيسٌ جَليلٌ آخِذُ الثَّمَنِ ، فَإِذا فَشا وكَثُرَ في أيدِي النّاسِ سَقَطَ عِندَهُم وخَسَّت قيمَتُهُ ، ونَفاسَةُ الأَشياءِ مِن عِزَّتِها . (5)

.


1- .الحِجْر: 19.
2- .تفسير القمّي: ج 1 ص 374 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج 60 ص 179 ح 8.
3- .الشِّراءُ يُمَدّ ويقصر ، ويُجمَع الشِّرا على أشرِيَة (الصحاح : ج 6 ص 2391 «شرى») .
4- .المُنصَلِت: المُسرع من كلّ شيء. ونهرٌ مُنصلِت: شديد الجِرية (لسان العرب: ج 2 ص 54 «صلت»).
5- .بحار الأنوار: ج 60 ص 186 ح 18 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 199

2 / 4 معادن زمين

2 / 4معادن زمينامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و از هر چيز سنجيده اى ، در آن رويانيديم» _ :خداوندِ خُجسته والا ، در كوه ها ، طلا و نقره و گوهر و برنج و مس و آهن و سرب و سرمه و زرنيخ رويانيد .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! در اين معدن ها و كانى هاى گوناگونى كه از آنها استخراج مى شوند ، بينديش؛ كانى هايى چون : گچ و آهك و جِبسين (1) و زرنيخ و مردارْسنگ و قونيا (2) و جيوه و مس و سرب و نقره و طلا و زبرجد و ياقوت و زمرّد و انواع سنگ ها ، و نيز ديگر چيزها مانند : قير و موميا و گوگرد و نفت و جز اينها كه از معادن ، استخراج مى شوند و مردم آنها را در راه نيازهايشان به كار مى گيرند. آيا بر هيچ خردمندى پوشيده است كه اينها همه گنج هايى هستند كه براى انسان در اين زمين ، اندوخته شده اند تا آنها را استخراج كند و به هنگام نياز ، مورد استفاده قرار دهد؟ با همه آزمندى و تلاش مردم براى ساختن اين كانى ها ، چاره انديشى هاى آنها به جايى نرسيد؛ زيرا اگر به آنچه از اين علم مى جستند ، دست مى يافتند ، قطعا اين معادن در دنيا فراوان و سرشار مى شدند ، چندان كه طلا و نقره ، بر اثر فراوان شدن ، از نظر مردم مى افتادند و ديگر ارزشى نداشتند و در كار خريد و فروش و معاملات ، مورد استفاده قرار نمى گرفتند ، و حاكم ، ماليات ها را تحصيل نمى كرد ، و هيچ كس طلا و نقره اى براى بازماندگانش نمى اندوخت. با اين حال ، توانايى ساخت برنج از مس ، و شيشه از ريگ ، و نقره از سرب ، و طلا از نقره ، و امثال اينها _ كه ضررى در آنها نيست _ به انسان ها داده شد. پس بنگر كه چگونه خواست مردم در چيزهايى كه برايشان زيانى ندارد ، بر آورده شده است ؛ ولى از مواردى كه دست يافتن به آنها برايشان زيان آور است ، محروم گرديده اند. اگر كسى در اعماق معدن ها فرو رود ، به رودخانه بزرگى مى رسد كه نه به ژرفايش مى توان رسيد ، و نه از آن مى توان گذشت ، و آبى فراوان در آن به شدّت جريان دارد ، و در سوى ديگر آن ، كوه هايى از نقره وجود دارد . حال ، در اين تدبير آفريدگار حكيم ، بينديش . او _ كه ثنايش پرشُكوه باد _ خواست كه توانايى خود و گستردگى خزانه هايش را به بندگان نشان دهد تا بدانند كه اگر مى خواست به اندازه كوه ها به آنها نقره ببخشد ، اين كار را مى كرد ؛ امّا اين به صلاح آنان نيست؛ زيرا اگر چنين مى شد _ همچنان كه گفتيم _ ارزش اين گوهر در نزد مردم سقوط مى كرد و ديگر از آن استفاده چندانى نمى بردند . ارزش ظروف و اشيايى هم كه مردم ، گاه از اين مادّه مى سازند ، به همين جهت است. پس تا زمانى كه كمياب و نادر باشد ، نفيس و ارزشمند و پُربهاست ؛ امّا وقتى همه جا يافت شد و در دست مردم ، فراوان و بسيار بود ، در نظر آنان اُفت مى كند و ارزش آن پايين مى آيد . اصولاً ارزش و ارجمندىِ چيزها از كميابى آنهاست .

.


1- .سنگ گچ .
2- .به لغت يونانى ، خاكستر را گويند (لغت نامه دهخدا) .

ص: 200

. .

ص: 201

. .

ص: 202

الكافي عن الثُّماليّ:مَرَرتُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام في سوقِ النُّحاسِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، هذَا النُّحاسُ أيُّ شَيءٍ أصلُهُ؟ فَقالَ: فِضَّةٌ، إلّا أنَّ الأَرضَ أفسَدَتها، فَمَن قَدَرَ عَلى أن يُخرِجَ الفَسادَ مِنها انتَفَعَ بِه_ا. (1)

المناقب لابن شهرآشوب_ في ذِكرِ أجوِبَةِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام لِصَبّاحِ بنِ نَصرٍ وعِمرانَ الصّابي في مَجلِسِ المَأمونِ _ :قالَ صَبّاحٌ : ما أصلُ الماءِ؟ قالَ عليه السلام : أصلُ الماءِ خَشيَةُ اللّهِ ، بَعضُهُ مِنَ السَّماءِ ويَسلُكُهُ فِي الأَرضِ يَنابيعَ ، وبَعضُهُ ماءٌ عَلَيهِ الأَرَضونَ وأصلُهُ واحِدٌ عَذبٌ فُراتٌ . قالَ : فَكَيفَ مِنها عُيونُ نِفطٍ وكِبريتٍ ، ومِنها قارٌ ومِلحٌ وأشباهُ (2) ذلِكَ؟ قالَ عليه السلام : غَيَّرَهُ الجَوهَرُ ، وَانقَلَبَت كَانقِلابِ العَصيرِ خَمراً وكَمَا انقَلَبَتِ الخَمرُ فَصارَت خَلّاً ، وكَما يَخرُجُ مِن بَينِ فَرثٍ ودَمٍ لَبَناً خالِصاً . قالَ : فَمِن أينَ اُخرِجَت أنواعُ الجَواهِرِ؟ قالَ : اِنقَلَبَت مِنها كَانقِلابِ النُّطفَةِ عَلَقَةً ثُمَّ مُضغَةً ثُمَّ خِلقَةً مُجتَمِعَةً مَبنِيَّةً عَلَى المُتَضادّاتِ الأَربَعِ . قالَ عِمرانُ : إذا كانَتِ الأَرضُ خُلِقَت مِنَ الماءِ ، وَالماءُ البارِدُ رَطبٌ ، فَكَيفَ صارَتِ الأَرضُ بارِدَةً يابِسةً؟ قالَ عليه السلام : سُلِبَتِ النّدَاوَةُ فَصارَت يابِسَةً (3) . (4)

.


1- .الكافي: ج 5 ص 307 ح 15، بحار الأنوار: ج 60 ص 185 ح 14.
2- .في المصدر : «وأشبه» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .قال العلّامة المجلسي قدس سره في توضيح بعض معاني الحديث: قوله: «خشية اللّه » إشارة إلى ماورد في بعض الكتب السماويّة أنّ اللّه تعالى خلق أوّلاً درّة بيضاء فنظر إليها بعين الهيبة فصارت ماء. «ماء عليه الأرضون»: أي البحر الأعظم. «غيّره الجوهر»، أي جوهر الأرض التي نبع منها (بحار الأنوار : ج 60 ص 180) .
4- .المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 354، بحار الأنوار: ج 60 ص 180 ح 12.

ص: 203

الكافى_ به نقل از ثُمالى _ :در بازار مسگران به امام صادق عليه السلام برخوردم . گفتم : فدايت شوم! اين مس در اصل ، چه بوده است؟ فرمود : «نقره؛ منتها خاك ، آن را خراب كرده است و هر كس بتواند اين خرابى را از آن برطرف سازد ، از آن [ همچون نقره خالص و سالم ] سود خواهد برد» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ در ذكر پاسخ هاى امام رضا عليه السلام به صبّاح بن نصر و عمران صابى در مجلس مأمون _ :صبّاح گفت : اصل آب چيست؟ امام عليه السلام فرمود : «اصل آب ، ترس از خداست . قسمتى از آن ، از آسمان مى بارد و خداوند ، آن را در زمين به صورت چشمه روان مى سازد ، و قسمت ديگر ، آبى است كه زمين ها بر روى آنها قرار گرفته اند، و اصل آنها ، يكى است ، و شيرين و نوشين اند» . صبّاح گفت : پس چگونه است كه برخى از زمين ها، چاه هاى نفت و گوگرد دارند و برخى از آنها ، قير و نمك و مانند اينها؟ امام عليه السلام فرمود : «جوهر ، آن آب ها را دگرگون ساخت ، و تبديل شدند ، همچنان كه افشره به شراب تبديل مى شود و شراب ، سركه مى شود ، و همچنان كه از ميان سرگين و خون ، شيرى ناب بيرون مى آيد» . صبّاح گفت : انواع گوهرها (سنگ هاى قيمتى) از كجا بيرون آورده شدند؟ فرمود : «بر اثر تغيير و تبديل ، آن گونه كه نطفه به عَلَقه و سپس به مُضغه و آن گاه به مخلوقى كامل و شامل چهار عنصر متضاد ، تبديل مى شود» . عمران گفت : اگر زمين از آبْ آفريده شده است ، آب ، سرد و مرطوب است . پس چگونه زمين ، سرد و خشك شد؟ امام عليه السلام فرمود : «رطوبت ، گرفته شد و در نتيجه زمين ، خشك گرديد» . (1)

.


1- .علّامه مجلسى رحمه الله در توضيح معانى برخى از قسمت هاى اين حديث چنين مى گويد : «ترس از خدا» اشاره است به آنچه در برخى كتاب هاى آسمانى آمده است كه خداوند متعال ، ابتدا دُرّى سفيد آفريد و به نگاه هيبت ، در آن نگريست و آن دُر ، آب شد . عبارت «آبى است كه زمين ها بر روى آن قرار گرفته اند» ، مقصود ، درياى اعظم است . در عبارت «جوهر ، آن آب ها را دگرگون ساخت» ، مقصود ، جوهر زمين است كه آب از آن جوشيد (بحار الأنوار : ج 60 ص 180) .

ص: 204

2 / 5عَدَدُهاالكتاب« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْما » . (1)

الحديثالإمام الصادق عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ هذِهِ الأَرضَ بِمَن عَلَيها عِندَ الَّتي تَحتَها كَحَلقَةٍ مُلقاةٍ في فَلاةٍ قِيٍّ (2) ، وهاتانِ بِمَن فيهِما ومَن عَلَيهِما عِندَ الَّتي تَحتَها كَحَلقَةٍ مُلقاةٍ في فَلاةٍ قِيٍّ ، وَالثّالِثَةُ _ حَتّى انتَهى إلَى السّابِعَةِ _ وتَلا هذِهِ الآيَةَ : « خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ » . (3)

الاُصول الستّة عشر عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام (4) عَنِ السَّماواتِ السَّبعِ . قالَ : سَبعُ سَماواتٍ لَيسَ مِنها سَماءٌ إلّا وفيها خَلقٌ وَبينَها وبَينَ الاُخرى خَلقٌ ، حَتّى يَنتَهِيَ إلَى السّابِعَةِ . قُلتُ : وَالأَرضُ؟ قال : سَبعٌ ، مِنهُنَّ خَمسٌ فيهِنَّ خَلقٌ مِن خَلقِ الرَّبِّ ، وَاثنَتانِ (5) هَواءٌ لَيسَ فيهِما (6) شَيءٌ . (7)

.


1- .الطلاق: 12.
2- .القِيّ: هي الأرض القَفر الخالية (النهاية: ج 4 ص 136 «قيى»).
3- .الكافي: ج 8 ص 153 ح 143، التوحيد: ص 276 ح 1 كلاهما عن الحسين بن زيد الهاشمي ، بحار الأنوار : ج 60 ص 83 ح 10.
4- .في المصدر : «سألت»، والتصويب من بحار الأنوار.
5- .في المصدر : «اثنان» ، والتصويب من بحار الأنوار.
6- .في المصدر: «فيها» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .الاُصول الستّة عشر: ص 312 ح 482 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 97 ح 18.

ص: 205

2 / 5 تعداد زمين ها
اشاره

2 / 5تعداد زمين هاقرآن«خدا همان كسى كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد. فرمان خدا در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست ، و به راستى كه دانش او ، هر چيزى را در بر گرفته است» .

حديثامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «اين زمين و همه كسان روى آن ، در مقايسه با زمينى كه در زير آن است ، چونان حلقه اى افتاده در بيابانى برهوت اند ، و اين دو زمين و همه موجوداتى كه در آنهايند ، در مقايسه با زمينى [ديگر] كه زير آنهاست ، چونان حلقه اى افتاده در بيابانى برهوت اند و زمين سوم ...» و ايشان هفت زمين را به همين سان بر شمرد و سپس اين آيه را تلاوت نمود : «هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد» .

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره آسمان هاى هفتگانه پرسيدم . فرمود : «هفت آسمان است كه در هر آسمانى ، خلقى وجود دارند و ميان هر آسمان و آسمان ديگر ، خلقى هستند تا به آسمان هفتم برسد» . گفتم : و زمين؟ فرمود : «هفت تاست . در پنج تاى آنها خلقى از مخلوقات پروردگار هستند ، و در دو تاى ديگر ، هواست و چيز ديگرى وجود ندارد» .

.

ص: 206

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أرضٍ بِسَمائِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ . . . بِالاِسمِ الَّذِي استَقَرَّت بِهِ الأَرَضونَ عَلى قَرارِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كُثفُ (3) الأَرضِ مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ ، وكُثفُ الثّانِيَةِ مِثلُ ذلِكَ ، وما بَينَ كُلِّ أرضَينِ مِثلُ ذلِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ سَبعاً ، فَاختارَ العُليا مِنها فَسَكَنَها وأسكَنَ سَماواتِهِ مَن شاءَ مِن خَلقِهِ ، وخَلَقَ الأَرضَ سَبعاً فَاختارَ العُليا مِنها فَأَسكَنَها مَن شاءَ مِن خَلقِهِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ تَعالى أرضاً بَيضاءَ ، مَسيرَةُ الشَّمسِ فيها ثَلاثونَ يَوماً هِيَ مِثلُ أيّامِ الدُّنيا ثَلاثونَ مَرَّةً ، مَشحونَةً خَلقاً لا يَعلَمونَ أنَّ اللّهَ عز و جليُعصى فِي الأَرضِ ، ولا يَعلَمونَ أنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ آدَمَ وإبليسَ . (6)

.


1- .البيان والتبيين: ج 2 ص 27 عن عبد اللّه بن عمر.
2- .مُهج الدعوات: ص 112، البلد الأمين: ص 403 وفيه «يا من استقرّت الأرضون بإذنه»، بحار الأنوار: ج 95 ص 370 ح 23.
3- .الكثافة : الغِلَظ . وكَثُف الشيء فهو كثيف : أي غليظ ثخين (لسان العرب: ج 9 ص 296 «كثف»). وفي بحار الأنوار : «كنف».
4- .الدرّ المنثور: ج 8 ص 211 نقلاً عن أبي الشيخ في العظمة عن أبي الدرداء؛ بحار الأنوار: ج 60 ص 92 ح 19.
5- .المعجم الكبير: ج 12 ص 348 ح 13650، المعجم الأوسط: ج 6 ص 200 ح 6182 ، نوادر الاُصول: ج 1 ص 215 نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمر، كنز العمّال: ج 12 ص 45 ح 33927.
6- .أعلام الدين: ص 280، عوالي اللآلي: ج 4 ص 100 ح 144 كلاهما عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 57 ص 348 ح 43 ، تفسير القرطبي: ج 10 ص 80، كنز العمّال: ج 10 ص 368 ح 29843 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي هريرة وكلاهما نحوه.

ص: 207

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زمينى براى خود ، آسمانى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! از تو به آن نامى كه به سبب آن ، زمين ها در جاى خود قرار گرفتند ، درخواست مى كنم ... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين به اندازه مسافت پانصد سال راه ، فشرده شد و زمين دوم نيز به همين اندازه فشرده گشت ، و بين هر دو زمين [از زمين هاى هفتگانه] ، همين اندازه فاصله است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل آسمان ها و زمين را هفت تا آفريد . پس ، از هفت آسمان ، آسمان بالايى را برگزيد و آن را آرام ساخت ، و هر كس از آفريدگانش را كه خواست ، در آسمان هايش اسكان داد . و هفت زمين را آفريد و از آن هفت تا ، زمين بالايى را برگزيد و هر كس از آفريدگانش را كه خواست ، در آن ، سُكنا بخشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، زمين سفيدى دارد به اندازه فاصله [ميان ما و ]خورشيد ، و در آن ، سى روز است ، سى بار طولانى تر از روزهاى دنيا ، آكنده از مخلوقاتى بى اطّلاع از اين كه خداوند عز و جل در زمين ، معصيت مى شود ، و بى اطّلاع از اين كه خداوند متعال ، آدم و ابليسى آفريده است .

.

ص: 208

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :بَينَما نَحنُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ مَرَّت سَحابَةٌ فَقالَ : أتَدرونَ ما هذِهِ ؟ قالَ : قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : العَنانُ ورَوايَا الأَرضِ ، يَسوقُهُ اللّهُ إلى مَن لا يَشكُرُهُ مِن عِبادِهِ ولا يَدعونَهُ . أتَدرونَ ما هذِهِ فَوقَكُم ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : الرَّقيعُ (1) ، مَوجٌ مَكفوفٌ ، وَسَقفٌ مَحفوظٌ . أتَدرونَ كَم بَينَكُم وَبَينَها ؟ قُلنا : اللّهُ ورسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . قالَ : أتَدرونَ مَا الَّتي فَوقَهَا ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . حَتّى عَدَّ سَبعَ سَماواتٍ ، ثُمَّ قالَ : أتَدرونَ ما فَوقَ ذلِكَ ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : العَرشُ . قالَ : أتَدرونَ كَم بَينَكُم وبَينَ السَّماءِ السّابِعَةِ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . ثُمَّ قالَ : أتَدرونَ ما هذا تَحتَكُم ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : أرضٌ . أتَدرونَ ما تَحتَها؟ قُلنا : اللّهُ ورسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : أرضٌ اُخرى . أتَدرونَ كَم بَينَها وبَينَها ؟ قُلنا : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . حَتّى عَدَّ سَبعَ أرَضينَ ، ثُمَّ قالَ : وَايمُ اللّهِ ، لَو دَلَّيتُم أحَدَكُم بِحَبلٍ إلَى الأَرضِ السُّفلَى السّابِعَةِ لَهَبَطَ (2) ، ثُمَّ قَرَأَ : «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » (3) . (4)

.


1- .الرَّقيع والأرقَع: اسمان للسماء الدنيا، لأنّ الكواكب رقَعَتْها؛ سمّيت بذلك لأنّها مرقوعة بالنجوم، وقيل : سمّيت بذلك لأنّها رُقِعت بالأنوار التي فيها، وقيل: كلّ واحدة من السماوات رقيعٌ للاُخرى (لسان العرب: ج 8 ص 132 «رقع») .
2- .هكذا في المصدر ، و في سائر المصادر : «لَهَبَطَ عَلَى اللّه » .
3- .الحديد : 3 .
4- .مسند ابن حنبل: ج 3 ص 301 ح 8836، سنن الترمذي: ج 5 ص 403 ح 3398، تفسير القرطبي: ج 1 ص 259، تفسير الطبري: ج 13 الجزء 27 ص 216 عن قتادة وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج 6 ص 148 ح 15190.

ص: 209

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :ما با پيامبر خدا نشسته بوديم كه ابرى گذر كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد اين چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «عنان (1) و آبكش زمين است . خداوند ، آن را به سوى مردمانى مى راند كه نه او را سپاس مى گزارند و نه او را مى خوانند . آيا مى دانيد اين كه بالاى سر شماست ، چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «رقيع (2) است ؛ موجى باز داشته و بامى نگه داشته شده . آيا مى دانيد كه ميان شما و آن ، چه قدر فاصله است؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «پانصد سال راه» و سپس فرمود : «آيا مى دانيد بالاى آن چيست؟». گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند. فرمود : «پانصد سال راه» و تا هفت آسمان را شمرد . سپس فرمود : «آيا مى دانيد بالاى آن چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «[بالاى آن،] عرش است» و [سپس] فرمود : «آيا مى دانيد كه ميان شما و آسمان هفتم ، چه قدر فاصله است؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «پانصد سال راه» و سپس فرمود : «آيا مى دانيد اين كه زير پايتان است ، چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «زمين است. آيا مى دانيد زير آن چيست؟». گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند. فرمود : «زمين ديگرى است . آيا مى دانيد كه ميان آن دو ، چه قدر فاصله است؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «فاصله ميان آن دو ، پانصد سال راه است» و به همين ترتيب ، هفت زمين را بر شمرد . سپس فرمود : «سوگند به خداوند ، اگر مردى را با ريسمانى به زمين هفتمِ زيرين فرو فرستيد ، [ بر خدا ] فرود مى آيد» . ايشان سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «اوست اوّل و آخِر و آشكار و نهان ، و او به هر چيزى داناست» .

.


1- .عنان : ابر يا ابر آبگير ، آنچه از آسمان به نظر در آيد (لغت نامه دهخدا) .
2- .رقيع ، نامى از نام هاى آسمان دنياست (ر . ك : لسان العرب : ج 8 ص 132 مادّه «رقع») .

ص: 210

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :يا مالِكَ خَزائِنِ الأَقواتِ ، وفاطِرَ أصنافِ البَرِيّاتِ ، وخالِقَ سَبعِ طَرائِقَ مَسلوكاتٍ مِن فَوقِ سَبعِ أرَضينَ مُذَلَّلاتٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :أساسُ البَيتِ مِنَ الأَرضِ السّابِعَةِ السُّفلى إلَى الأَرضِ السّابِعَةِ العُليا . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا أرادَ أن يَخلُقَ آدَمَ عليه السلام بَعَثَ جَبرَئيلَ عليه السلام في أوَّلِ ساعَةٍ مِن يَومِ الجُمُعَةِ ، فَقَبَضَ بِيَمينِهِ قَبضَةً بَلَغَت قَبضَتُهُ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ إلَى السَّماءِ الدُّنيا ، وأخَذَ مِن كُلِّ سَماءٍ تُربَةً ، وقَبَضَ قَبَضَةً اُخرى مِنَ الأَرضِ السّابِعَةِ العُليا إلَى الأَرضِ السّابِعَةِ القُصوى . ... (3)

.


1- .بحار الأنوار: ج 94 ص 158 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 246 ح 2317.
3- .الكافي: ج 2 ص 5 ح 7 عن إبراهيم، بحار الأنوار: ج 67 ص 87 ح 10.

ص: 211

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :اى صاحب خزانه هاى روزى ، و پديد آورنده انواع موجودات ، و آفريننده راه هاى هفتگانه قابل عبور بر روى هفت زمينِ رام گشته!

امام صادق عليه السلام :پايه خانه كعبه ، از زمين هفتمِ زيرين تا زمين هفتمِ زبرين است .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل چون خواست آدم عليه السلام را بيافريند ، در نخستين ساعت روز جمعه ، جبرئيل عليه السلام را فرستاد و او دست راست خود را مشت كرد _ و مشتش از آسمان هفتم تا آسمان دنيا رسيد _ و از هر آسمانى ، مقدارى خاك برداشت ، و مشتى ديگر از زمين هفتمِ زبَرين تا زمين هفتمِ زيرين بر گرفت ... .

.

ص: 212

عنه عليه السلام :ألا إنَّ خَلفَ مَغرِبِكُم هذا تِسعَةٌ وثَلاثونَ مَغرِباً ، أرضاً بَيضاءَ مَملُوَّةً خَلقاً يَستَضيئونَ بِنورِهِ ، لَم يَعصُوا اللّهَ عز و جلطَرفَةَ عَينٍ ، ما يَدرونَ خُلِقَ آدَمُ أم لَم يُخلَق . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبعِ ، وَالأَرَضينَ السَّبعِ ، وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ . (2)

تفسير القمّي عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ عليه السلام : أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ : «وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ » (3) ، فَقالَ : هِيَمَحبوكَةٌ إلَى الأَرضِ _ وشَبَّكَ بَينَ أصابِعِهِ _ . فَقُلتُ : كَيفَ تَكونُ مَحبوكَةً إلَى الأَرضِ وَاللّهُ يَقولُ : « رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا » (4) ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! ألَيسَ اللّهُ يَقولُ : « بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا » ؟ فَقُلتُ : بَلى ، فَقالَ : ثَمَّ عَمَدٌ ولكِن لا تَرَونَها . قُلتُ : كَيفَ ذلِكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ؟ فَبَسَطَ كَفَّهُ اليُسرى ثُمَّ وَضَعَ اليُمنى عَلَيها ، فَقالَ : هذِهِ أرضُ الدُّنيا وَالسَّماءُ الدُّنيا عَلَيها فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ الثّانِيَةُ فَوقَ السَّماءِ الدُّنيا وَالسَّماءُ الثّانِيَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأرضُ الثّالِثَةُ فَوقَ السَّماءِ الثّانِيَةِ وَالسَّماءُ الثّالِثَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ الرّابِعَةُ فَوقَ السَّماءِ الثّالِثَةِ وَالسَّماءُ الرّابِعَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ الخامِسَةُ فَوقَ السَّماءِ الرّابِعَةِ وَالسَّماءُ الخامِسَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ السّادِسَةُ فَوقَ السَّماءِ الخامِسَةِ وَالسَّماءُ السّادِسَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ السّابِعَةُ فَوقَ السَّماءِ السّادِسَةِ وَالسَّماءُ السّابِعَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وعَرشُ الرَّحمنِ تَبارَكَ اللّهُ فَوقَ السَّماءِ السّابِعَةِ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا » (5) «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ » (6) . فَأَمّا صاحِبُ الأَمرِ فَهُوَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالوَصِيُّ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قائِمٌ هُوَ عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَإِنَّما يَتَنَزَّلُ الأَمرُ إليهِ مِن فَوقِ السَّماءِ مِن بَينِ السّماواتِ وَالأَرَضينَ . قُلتُ : فَما تَحتَنا إلّا أرضٌ واحِدَةٌ؟ فَقالَ : ما تَحتَنا إلّا أرضٌ واحِدَةٌ وإنَّ السِّتَّ لَهُنَّ فَوقَنا . (7)

.


1- .الكافي: ج 8 ص 231 ح 301 عن عجلان أبي صالح، بصائر الدرجات: ص 490 ح 2 نحوه، بحار الأنوار: ج 57 ص 335 ح 22.
2- .الكافي: ج 4 ص 72 ح 3، تهذيب الأحكام: ج 3 ص 107 ح 266 كلاهما عن عليّ بن رئاب، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 103 ح 1848، الإقبال: ج 1 ص 116، بحار الأنوار : ج 97 ص 341 ح 2.
3- .الذاريات: 7.
4- .الرعد: 2.
5- .الملك: 3.
6- .الطلاق: 12.
7- .تفسير القمّي: ج 2 ص 328، مجمع البيان: ج 10 ص 467 نحوه وفيه من «بسط كفّه اليسرى» إلى «السماوات والأرضين» ، بحار الأنوار: ج 60 ص 79 ح 4 .

ص: 213

امام صادق عليه السلام :بدانيد كه آن سوى اين مغرب شما ، سى و نُه مغرب است . زمينى سفيد (نورانى) و آكنده از مخلوق كه همگى از نورِ آن زمين ، روشنايى مى گيرند . آنان چشم به هم زدنى ، خداوند عز و جل را نافرمانى نكرده اند، و نمى دانند كه آدم ، آفريده شده يا آفريده نشده است .

امام كاظم عليه السلام :بار خدايا ، اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمين و آنچه در آنها و بين آنهاست!

تفسير القمّى_ به نقل از حسين بن خالد _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : مرا از معناى اين سخنِ خداوند : «و سوگند به آسمان داراى بافته ها» آگاه فرما . امام عليه السلام انگشتان دو دستش را در هم فرو برد و فرمود : «[ اين گونه ]آسمان به زمين ، تنيده شده است» . گفتم : چگونه به زمين ، تنيده شده است ، در حالى كه خداوند مى فرمايد : «آسمان ها را بدون ستونى كه آن را ببينيد ، بر افراشت» ؟ فرمود : «سبحان اللّه ! مگر نه اين است كه خداوند مى فرمايد : «بدون ستونى كه آن را ببينيد» ؟» . گفتم : چرا . فرمود : «ستونى هست ؛ امّا شما آن را نمى بينيد» . گفتم : خداوند ، مرا فداى تو كند! اين ، چگونه است؟ امام عليه السلام دست چپ خود را گشود و سپس دست راستش را بالاى آن نهاد و فرمود : «اين ، زمين دنياست و آسمان دنيا ، مانند گنبدى روى آن است . زمين دوم ، روى آسمان دنياست و آسمان دوم ، مانند گنبدى روى آن است . زمين سوم ، روى آسمان دوم است و آسمان سوم ، چونان گنبدى بر فراز آن است . زمين چهارم ، روى آسمان سوم است و آسمان چهارم ، چونان گنبدى بر فراز آن است . زمين پنجم ، روى آسمان چهارم است و آسمان پنجم ، مانند گنبدى بر فراز آن است . زمين ششم ، روى آسمان پنجم است و آسمان ششم ، چونان گنبدى بر فراز آن است ، و زمين هفتم ، روى آسمان ششم است و آسمان هفتم ، مانند گنبدى بر فراز آن است ، و عرش خداوند رحمان _ كه خجسته باد _ بر فراز آسمان هفتم است. اين است سخن خداوند كه مى فرمايد : «او كه هفت آسمان را به صورت طبقات آفريد» «و همانند آنها هفت زمين را آفريد ، و فرمان در ميان آنها فرود مى آيد» . صاحب فرمان ، پيامبر خدا و وصىّ پس از پيامبر خداست كه در روى زمين ، قائم است. اين فرمان ، در حقيقت ، از فراز آسمان فرود مى آيد و با گذر از ميان آسمان ها و زمين ها ، به او مى رسد» . گفتم : پس زير پاى ما ، بيش از يك زمين نيست ؟ فرمود : «[آرى] ! زير پاى ما ، بيش از يك زمين نيست و شش زمين ديگر ، بر فراز مايند» .

.

ص: 214

. .

ص: 215

. .

ص: 216

پژوهشى در باره تعداد زمين از نگاه قرآن و حديث
اشاره

پژوهشى در باره تعداد زمين از نگاه قرآن و حديثدر قرآن كريم ، كلمه «سماء» ، هم به صورت مفرد آمده و هم جمع بسته شده است (1) و نيز با صراحت ، شماره آسمان ها هفت عدد ذكر شده است ؛ (2) امّا كلمه «أرض» در تمام موارد به صورت مفرد به كار رفته است و تنها موردى كه مى تواند اشاره به تعداد آن باشد ، اين آيه است : « اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ . (3) خدا آن كسى است كه هفت آسمان را آفريد و زمين را به همان سان» . به نظر مى رسد كه در اين آيه ، «الف و لام» در كلمه «الأرض» ، اشاره به همين زمين خاكى است كه بشر بر روى آن زندگى مى كند و كلمه «مِن» ، اشاره به قطعات مختلف زمين دارد (4) كه در جغرافياى قديم ، بخش هاى هفتگانه زمين (اقاليم سبعه) خوانده

.


1- .در قرآن ، 310 بار كلمه «سماء» آمده كه 190 بار آن به صورت جمع است .
2- .هفت بار به صورت «سبع سماوات» و «السماوات السبع» ، يك بار به صورت «سبع طرائق» و يك بار «سبعا شدادا» .
3- .طلاق : آيه 2 .
4- .گفتنى است كه در تفسير جمله : «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» ، چهارده قول وجود دارد (ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج 10 ص 41 ، تفسير غريب القرآن : ص 330 ، زاد المسير : ج 8 ص 47 ، الميزان فى تفسير القرآن : ج 19 ص 326 ، من وحى القرآن : ج 2 ص 347 ، شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 9 ص 304 و ج 10 ص 466 ، تفسير العاملى : ج 8 ص 30 ، منهج الصادقين : ج 9 ص 328 ، تفسير الفخر الرازى : ج 3 ص 40 ، كشف الحقائق : ج 3 ص 600 ، مفردات ألفاظ القرآن : ص 243 ، تفسير نمونه : ج 24 ص 260 ، الكاشف فى تفسير القرآن : ج 7 ص 357 ، أطيب البيان : ج 13 ص 65 ، فيض القدير : ج 6 ص 501 ، الهيئة و الإسلام : ص 178 ، شرح اَسماء الحسنى : ج 1 ص 54) .

ص: 217

مى شدند ، چنان كه در نهج البلاغه نيز آمده است : وَ اللّهِ لَو اُعطيتُ الأَقاليمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاكِها ، عَلى أن أعصِىَ اللّهَ فى نَملَةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلتُهُ . (1) به خدا سوگند ، اگر هفت اقليم با آنچه در زير افلاك آنهاست ، به من داده شود تا [ در مقابل آن، ] با گرفتن پوستِ دانه جوى از مورچه اى خدا را معصيت كنم ، اين كار را نخواهم كرد . همچنين كلمه «أرَضون (جمع «أرض»)» در سخنان امام على عليه السلام در تبيين نقش اتّحاد در امّت هاى پيشين ، اشاره به قطعات مختلف زمين دارد ، نه تعدّد زمين : فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ... ألَم يَكونوا أربابا فى أقطارِ الأَرَضينَ ، وَ مُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ (2) پس بنگريد كه چگونه بودند ، آن گاه كه اتّحاد داشتند ... . آيا اربابانِ سراسر زمين ها و مالك الرقابِ جهانيان نبودند؟ نيز امام على عليه السلام در باره آثار بعثت پيامبر خدا و الفت و اتّحادى كه به بركت ايشان در ميان امّت اسلامى ايجاد شد ، مى فرمايد : فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، وَ مُلوكٌ فى أطرافِ الأَرَضينَ ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم . (3) پس ، آنان فرمان رواى جهانيان ، و سلاطين در گوشه و كنار زمين ها گشتند و بر كسانى كه در گذشته حاكم بودند ، حكومت يافتند. با تتبّع در ساير احاديث اسلامى نيز قراين بيشترى بر اين كه مقصود از زمين هاى هفتگانه ، اقاليم سبعه است ، يافت مى گردد . 4 آنچه در دعاها در مورد هفت زمين آمده

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 224 .
2- .نهج البلاغة : خطبه 192 .
3- .مانند : آنچه از پيامبر خدا نقل شده : «ما من ذى زكاة مال نخل أو لا زرع و لا كرم يمنع زكاة ماله إلّا قلّدت أرضه فى سبعة أرضين يطوق بها إلى يوم القيامة؛ هيچ مكلّف به پرداخت زكاتى از خرما ، كشت و انگور ، از پرداخت آن خوددارى نكرد ، مگر اين كه زمينش در هفت زمين ، طوق گردن اوست» (بحار الأنوار : ج 93 ص 8) .

ص: 218

ارزيابى روايات مربوط به تعدّد زمين

است نيز قابل حمل بر اين معناست .

ارزيابى روايات مربوط به تعدّد زميندر مورد رواياتى كه بر تعدّد زمين دلالت دارند و قابل حمل بر اقاليم سبعه نيستند (مانند شمارى از احاديثى كه در باب پنجم گذشت) ، بايد توجّه داشت كه صدور هيچ يك از آنها از اهل بيت عليهم السلام قطعى نيست ؛ بلكه برخى از آنها مشتمل بر مطالبى است كه اگر ظاهر آنها مقصود باشد ، قطعا از خاندان وحى صادر نشده است ، چنان كه محقّق گران قدر ، علّامه ميرزا ابو الحسن شَعرانى ، در مورد روايت معروف به «زينب عطّاره» ، (1) مى گويد : و الحقّ أنّ رواية زينب العطّارة ضعيفة _ على فرض صدور شى ء منها حقيقة من المعصوم _ لا نطمئنّ بحفظ الرُّواة و ضبطهم جميع الألفاظ الَّتى سمعوها ، و إنّما يحتاج إلى تكلّف التأويل و التوجيه بما يشمئزّ منه الطّبع و الالتزام بالمحالات من يعتقد صدور شى ء منها من المعصوم و عصمة الرواة من الخطأ و السهو و النسيان فى نقل جميع ألفاظ الإمام عليه السلام ، و هو اعتقاد سخيف . فالحقّ عدم التعرّض لشى ء ممّا ورد فى رواية زينب العطّارة و التوقّف فيها . و العجب أنّ بعض الناس حاولوا تطبيق الرواية على العلوم الطبيعيّة و الهيئة الإفرنجيّة ، و البعد بينهما أبعد ممّا بين السماء و الأرض! (2)

.


1- .گفتنى است كه كلينى رحمه الله اين روايت (ص 204 ح 30) را به سند خود از حسين بن زيد هاشمى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است و امام عليه السلام جريان ملاقات زينب عطّاره با پيامبر خدا و مطالبى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرموده ، نقل نموده است . بنا بر اين ، بر موثّق بودن يا نبودن او ، اثرى مترتّب نيست ، چنان كه برخى پنداشته اند . با اين وجود ، ظاهرا به دليل بودنِ حسين بن زيد هاشمى در سلسله سند اين روايت ، علّامه مجلسى در باره سند آن مى گويد : «مجهول و يمكن عدّه فى الحسان (روايت ، مجهول است و البته مى توان آن را جزء روايات حسن به شمار آورد)» (ر . ك : مرآة العقول : ج 26 ص 3) .
2- .شرح اُصول الكافى ، ملّا محمّدصالح مازندرانى : ج 12 ص 169 (حاشيه ميرزا ابو الحسن شعرانى) .

ص: 219

حقيقت ، آن است كه روايت زينب عطّاره ، به فرض كه قسمت هايى از آن ، حقيقتا از معصوم صادر شده باشد ، روايت ضعيفى است و ما به حفظ راويان آن و اين كه همه الفاظى را كه شنيده اند ، دقيقا ضبط كرده اند، اطمينان نداريم ؛ بلكه كسى كه معتقد است كه چيزى از اين روايت ، از معصوم صادر شده است و راويان ، از خطا و اشتباه و فراموشكارى در نقل همه الفاظ امام عليه السلام مصون اند _ هر چند كه اين ، اعتقادى نادرست است _ نيازمند به تأويل و توجيهات تكلّف آميز و مشمئز كننده و نيز ملتزم شدن به محالات است . حقيقت ، اين است كه نبايد به آنچه در روايت زينب عطّاره آمده است ، توجّه كرد و عجيب است كه بعضى افراد ، سعى كرده اند تا اين روايت را بر علوم طبيعى و هيئت اروپايى ، تطبيق دهند ، در حالى كه ميان اين دو ، از زمين تا آسمان فاصله است . همچنين علّامه مجلسى در باره حديث شماره 43 (ص 212) كه از تفسير القمّى از حسين بن خالد نقل شده است ، مى گويد : و لمّا كان هذا ظاهرا مخالفا للحسّ و العيان ، فيمكن تأويله ... . از آن جا كه اين ، آشكارا مخالف حس و عيان است ، مى توان آن را تأويل كرد ... . (1) علّامه طباطبايى نيز در باره اين حديث مى گويد : الحديث نادر فى بابه و هو _ و خاصّة ما فى ذيله من تنزّل الأمر _ أقرب إلى الحمل على المعنى منه إلى الحمل على الصورة ، و اللّه أعلم . (2) اين حديث ، در باب خود ، نادر است ، بويژه كه در ذيل آن از فرود آمدن امر ، سخن رفته است و حمل به معنا كردن آن ، بهتر است تا حمل به صورت ، و اللّه أعلم . بنا بر اين ، مفهوم ظاهرى اين گونه روايات ، كلّاً قابل استناد نيست و دليل قاطعى از كتاب و سنّت بر وجود زمين ديگرى در جهان هستى ، همانند زمينى كه ما در آن زندگى مى كنيم ، وجود ندارد .

.


1- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 57 ص 80 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 19 ص 328 .

ص: 220

2 / 6خصائص الأرضأوَّلُ بُقعَةٍ وُضِعَت فيهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ بُقعَةٍ وُضِعَت فِي الأَرضِ مَوضِعُ البَيتِ ثُمَّ مُدَّت مِنهُ الأَرضُ ، وإنَّ أوَّلَ جَبَلٍ وَضَعَهُ اللّهُ عز و جل عَلى وَجهِ الأَرضِ «أبو قُبَيسٍ» ثُمَّ مُدَّت مِنهُ الجِبالُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :دُحِيَتِ الأَرضُ مِن مَكَّةَ ، وكانَت المَلائِكَةُ تَطوفُ بِالبَيتِ ، فَهِيَ أوَّلُ مَن طافَ بِهِ ، وهِيَ الأَرضُ الَّتي قالَ اللّهُ : « إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً » (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ وقَد سُئِلَ : لِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ ؟ _ :لِأَنَّ اللّهَ تَعالى مَكَّ الأَرضَ مِن تَحتِها ؛ أي دَحاها . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام بِالكوفَةِ فِي الجامِعِ إذ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ . . . لِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ اُمَ القُرى ؟ قالَ : لِأَنَّ الأَرضَ دُحِيَت مِن تَحتِها . . . . وسَأَلَهُ عَن أوَّلِ بُقعَةٍ بُسِطَت مِنَ الأَرضِ أيّامَ الطُّوفانِ؟ فَقالَ لَهُ : مَوضِعُ الكَعبَةِ ، وكانَت زَبَرجَدَةً خَضراءَ (5) . (6)

.


1- .شُعب الإيمان: ج3 ص432 ح3984، تاريخ دمشق: ج35 ص133 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج12 ص196 ح34639 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص241 ح2296 و2297.
2- .البقرة: 30.
3- .تفسير الطبري: ج 1 الجزء 1 ص 199، الدرّ المنثور: ج 1 ص 113 نقلاً عن ابن أبي حاتم وابن عساكر وكلاهما عن ابن سابط؛ بحار الأنوار: ج 57 ص 206 ح 156 .
4- .مشارق أنوار اليقين: ص 84 عن أحمد بن عبد العزيز الجلودي، إرشاد القلوب: ص 377 وفيه «مدّ» بدل «مكّ» وليس فيه «أي دحاها»، بحار الأنوار: ج 57 ص 64 ح 37.
5- .جاء الحديث في علل الشرائع عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، لكنّ القواعد الرجاليّة وتصريح الكشّي في كتابه «اختيار معرفة الرجال» يقتضي أن يكون الراوي هو أحمد بن عامر الطائي كما في عيون أخبار الرضا عليه السلام ، وأمّا عبد اللّه فإنّه يروي بواسطة والده لا مباشرة.
6- .علل الشرائع: ص 593 و 595 ح 44، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 241 ح 1 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار: ج 10 ص 76 ح 1 .

ص: 221

2 / 6 نخستين خشكى اى كه در زمين ، پديد آمد

2 / 6نخستين خشكى اى كه در زمين ، پديد آمدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين قطعه اى كه در زمين پديد آمد ، جايگاه خانه كعبه است . سپس از آن جا زمين (خشكى) گسترش يافت . و نخستين كوهى كه خداوند عز و جل در روى زمين قرار داد ، «ابو قُبَيس» بود و سپس ديگر كوه ها از آن امتداد يافتند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين (خشكى) ، از مكّه گسترش يافت . فرشتگان ، خانه كعبه را طواف مى كردند و نخستين كسانى بودند كه آن را طواف كردند. اين ، همان زمينى است كه خداوند فرموده است: «من در زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» .

امام على عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : چرا مكّه را مكّه گفته اند؟ _ :چون خداى متعال ، زمين را از زير آن ، «مَكّ» نمود ؛ يعنى امتداد داد .

امام حسين عليه السلام :على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد كوفه بود كه مردى از اهل شام برخاست و گفت : اى امير مؤمنان!... چرا مكّه «اُمّ القرى (مادر آبادى ها)» ناميده شده است؟ فرمود : «چون زمين ، از آن امتداد يافته است» . [ همچنين ] در باره نخستين قطعه خشكى اى كه در دوران توفان (1) پديدار شد ، پرسيد . به او فرمود : «جاى كعبه؛ و كعبه ، زبرجدى سبز بود» .

.


1- .شايد مراد از دوران توفان ، دوران تموّج و تلاطم آب ، پيش از آفريده شدن خشكى باشد (بحار الأنوار : ج 54 ص 64) .

ص: 222

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل دَحَا الأَرضَ مِن تَحتِ الكَعبَةِ إلى مِنى ، ثُمَّ دَحاها مِن مِنى إلى عَرَفاتٍ ، ثُمَّ دَحاها مِن عَرَفاتٍ إلى مِنى ؛ فَالأَرضُ مِن عَرَفاتٍ ، وعَرَفاتٌ مِن مِنى ، ومِنى مِنَ الكَعبَةِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :عِلَّةُ وَضعِ البَيتِ وَسَطَ الأَرضِ لِأَنَّهُ المَوضِعُ الَّذي مِن تَحتِهِ دُحِيَتِ الأَرضُ ، وهِيَ أوَّلُ بُقعَةٍ وُضِعَت فِي الأَرضِ . (2)

تفسير القمّي :اُمُّ القُرى مَكَّةُ ؛ سُمِّيَت اُمَّ القُرى لِأَنَّها أوَّلُ بُقعَةٍ خَلَقَهَا اللّهُ مِنَ الأَرضِ ، لِقَولِهِ : «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا » (3) . (4)

.


1- .الكافي: ج 4 ص 189 ح 3 عن صالح اللفائفي، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 241 ح 2297، بحار الأنوار: ج 57 ص 203 ح 149.
2- .علل الشرائع: ص 396، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 90 ح 1 كلاهما عن محمّد بن سنان، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 191 ح 2114 وليس فيه من «وكلّ ريح» إلى «الوسط»، بحار الأنوار: ج 99 ص 57 ح 11.
3- .آل عمران: 96.
4- .تفسير القمّي: ج 2 ص 268، بحار الأنوار: ج 57 ص 64 ح 35.

ص: 223

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل زمين را از زير كعبه تا مِنا گستراند . سپس از مِنا تا عرفات ، امتدادش داد . آن گاه آن را از عرفات تا مِنا كشيد . پس زمين ، از عرفات است و عرفات ، از مِنا ، و مِنا از كعبه .

امام رضا عليه السلام :علّت قرار گرفتن خانه كعبه در وسط زمين ، آن است كه كعبه ، همان جايى است كه زمين (خشكى) از آن جا گسترش يافت... و آن ، نخستين خشكى اى است كه در زمين ، پديد آمد .

تفسير القمّى :مكّه را به اين جهتْ «اُمُّ القُرى (مادرِ آبادى ها)» گفته اند كه نخستين خشكى از زمين بود كه خداوند ، آن را آفريد ، به دليل اين سخن خداوند كه : «نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد ، همان است كه در مكّه است و مبارك است» .

.

ص: 224

الفصل الثالث : تأهيل الأرض للمعيشةالكتاب«قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ» . (1)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا» . (2)

«اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا» . (3)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ* وَ الَّذِى خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ» . (4)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى» . (5)

.


1- .فصّلت : 9 و 10 .
2- .البقرة: 22.
3- .غافر: 64.
4- .الزخرف: 10 _ 12.
5- .طه: 53.

ص: 225

فصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگى

فصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگىقرآن«بگو : آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد ، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان. و در زمين از فراز آن ، كوه ها را نهاد و در آن ، خير فراوان پديد آورد و موادّ خوراكىِ آن را در چهار روز ، اندازه گيرى كرد كه براى خواهندگان ، درست [ و متناسب با نيازهايشان ] است» .

«همان كسى كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] قرار داد» .

«خدا كسى است كه زمين را براى شما قرارگاه ساخت» .

«همان كسى كه اين زمين را براى شما گهواره اى گردانيد و براى شما در آن ، راه هايى نهاد _ باشد كه راه يابيد _ و آن كس كه آبى به اندازه ، از آسمان فرود آورد . پس به وسيله آن، سرزمينى مرده را زنده گردانيديم . همين گونه [ از گورها ] بيرون آورده مى شويد . و همان كسى كه همه جفت ها را آفريد و براى شما از كشتى ها و دام ها ، چيزى كه سوار شويد ، قرار داد» .

«همان كسى كه زمين را برايتان گهواره اى ساخت و براى شما در آن ، راه هايى ترسيم كرد و از آسمان ، آبى فرود آورد . پس به وسيله آن ، رُستنى هاى گوناگون را جفت جفت ، بيرون آورديم» .

.

ص: 226

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا » (1) _ :جَعَلَها مُلائِمَةً لِطَبائِعِكُم ، مُوافِقَةً لِأَجسادِكُم ، لَم يَجعَلها شَديدَةَ الحُمّى وَالحَرارَةِ فَتُحرِقَكُم ، ولا شَديدَةَ البَردِ فَتُجمِدَكُم ، ولا شَديدَةَ طيبِ الرّيحِ فَتَصدَعَ (2) هاماتِكُم ، ولا شَديدَةَ النَّتنِ فَتُعطِبَكُم (3) ، ولا شَديدَةَ اللّينِ كَالماءِ فَتُغرِقَكُم ، ولا شَديدَةَ الصَّلابَةِ فَتَمتَنِعَ عَلَيكُم في دورِكُم وأبنِيَتِكُم وقُبورِ مَوتاكُم ، ولكِنَّهُ عز و جلجَعَلَ فيها مِنَ المَتانَةِ ما تَنتَفِعونَ بِهِ وتَتَماسَكونَ وتَتَماسَكُ عَلَيها أبدانُكُم وبُنيانُكُم ، وجَعَلَ فيها ما تَنقادُ بِهِ لِدورِكُم وقُبورِكُم وكَثيرٍ مِن مَنافِعِكُم ، فَلِذلِكَ جَعَلَ الأَرضَ فِراشاً لَكُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا وإنَّ الأَرضَ الَّتي تُقِلُّكُم وَالسَّماءَ الَّتي تُظِلُّكُم مُطيعَتانِ لِربِّكُم ، وما أصبَحَتا تَجودانِ لَكُم بِبَرَكَتِهِما تَوَجُّعاً لَكُم ، ولا زُلفَةً إلَيكُم ، ولا لِخَيرٍ تَرجُوانِهِ مِنكُم ؛ ولكِن اُمِرَتا بِمَنافِعِكُم فَأَطاعَتا ، واُقيمَتا عَلى حُدودِ مَصالِحِكُم فَقامَتا . (5)

عنه عليه السلام_ حَولَ الأَرضِ وتَأهيلِها لِلمَعيشَةِ _ :فَسَحَ بَينَ الجَوِّ وَبينَها ، وأعَدَّ الهَواءَ مُتَنَسَّماً لِساكِنِها ، وأخَرجَ إلَيها أهلَها عَلى تَمامِ مَرافِقِها ؛ ثُمَّ لَم يَدَع جُرُزَ (6) الأَرضِ الّتي تَقصُرُ مِياهُ العُيونِ عَن رَوابيها (7) ، ولا تَجِدُ جَداوِلُ الأَنهارِ ذَريعَةً (8) إلى بُلوغِها، حَتّى أنشَأَ لَها ناشِئَةَ سَحابٍ تُحيي مَواتَها، وتَستَخرِجُ نَباتَها؛ ألَّفَ غَمامَها بَعدَ افتِراقِ لُمَعِهِ (9) ، وتَبايُنِ قَزَعِهِ (10) ، حَتّى إذا تَمَخَّضَت (11) لُجَّةُ (12) المُزنِ (13) فيهِ، وَالتَمَعَ بَرقُهُ في كُفَفِهِ (14) ، ولَم يَنَم (15) وَميضُهُ في كَنَهوَرِ رَبابهِ (16) ، ومُتَراكِمِ سَحابِهِ، أرسَلَهُ سَحّاً (17) مُتَدارِكاً، قَد أسَفَّ (18) هَيدَبُهُ (19) ، تَمريهِ (20) الجَنُوبُ دِرَرَ (21) أهاضيبِهِ (22) ودُفَعَ شَآبيبِهِ (23) . فَ_لَمّا ألقَتِ السَّح_ابُ بَركَ (24) بَوانيها (25) ، وبَ_عاعَ (26) مَا اس_تَقَلَّت بِهِ مِ_نَ العِب ءِ (27) المَحمولِ عَلَيها ، أخرَجَ بِهِ مِن هَوامدِ (28) الأَرضِ النَّباتَ ، ومِن زُعرِ (29) الجِبالِ الأَعشابَ ، فَهِيَ تَبهَجُ بِزينَةِ رِياضِها ، وتَزدَهي بِما اُلبِسَتهُ مِن رَيطِ (30) أزاهيرِها ، وحِليَةِ ما سُمِطَت (31) بِهِ مِن ناضِرِ أنوارِها ، وجَعَلَ ذلِكَ بَلاغاً لِلأَنامِ ، ورِزقاً لِلأَنعامِ ، وخَرَقَ الفِجاجَ في آفاقِها ، وأقامَ المَنارَ لِلسّالِكينَ عَلى جَوادِّ طُرُقِها (32) . (33)

.


1- .البقرة: 22.
2- .لعلّها من الصُّداع: وَجَع الرأس. أو من الصَّدْع: الشَّقّ، يقال: صَدَعتُه فانصدع؛ أي انشقّ (اُنظر : مجمع البحرين: ج 2 ص 1016 و 1017 «صدع») .
3- .العَطَب: الهلاك (الصحاح : ج 1 ص 184 «عطب»).
4- .التوحيد: ص 404 ح 11، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 137 ح 36 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج: ج 2 ص 506 ح 336، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 142 ح 72 كلاهما عن الإمام العسكري عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 60 ص 82 ح 9.
5- .نهج البلاغة: الخطبة 143، بحار الأنوار: ج 91 ص 312 ح 3.
6- .الجُرُز : الأرض الَّتي لا نبات بها ولا ماء (النهاية : ج 1 ص 260 «جرز»).
7- .الرّابيَة : هو ما ارتفَعَ من الأرض (الصحاح : ج 6 ص 2349 «ربا»).
8- .الذريعة: الوسيلة (المصباح المنير : ص 208 «ذرع»).
9- .لُمَع: جمع لُمعَة ؛ وهي في الأصل قطعة من النبات مالت لليبس، استعارها لقطع السحاب للمشابهة في لونها وذهابها إلى الاضمحلال لولا تأليف اللّه لها مع غيرها (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
10- .القَزع: جمع قَزعةَ ؛ وهي القطعة من السحاب المتفرّقة (المصباح المنير : ص 502 «قزع»).
11- .تمخَّضت : تحرّكت بقوّة ، يقال : تمخّض اللبن ؛ إذا تحرّك في الممخضة ، وتمخّض الولد : تحرّك في بطن الحامل . والهاء في «فيه» ترجع إلى المُزن (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 443) .
12- .لجّة البحر : معظمه ، والتجّ : أي تلاطمت أمواجه (النهاية : ج 4 ص 233 «لجج»).
13- .المُزن: السحاب ذو الماء (لسان العرب: ج 13 ص 406 «مزن»).
14- .الكُفَف: جمع كُفّة وهي الحاشية والطرف لكلّ شيء (الصحاح: ج 4 ص 1422 «كفف»).
15- .لم يَنَم : أي لم يفتر ولم ينقطع ، فاستعار له لفظة النوم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 443).
16- .الكَنَهْوَر : العظيم من السَّحاب . والرَّباب: الأبيض منه (النهاية : ج 4 ص 206 «كنهور») .
17- .سحَّ الدمعُ والمطرُ والماءُ يَسُحُّ سَحّا : أي سالَ من فوق واشتدّ انصبابُه (لسان العرب : ج 2 ص 476 «سحح»).
18- .أسَفَّ الطائرُ : إذا دنا من الأرض (النهاية : ج 2 ص 375 «سفف»).
19- .هَيدَبُ السَّحاب: هو ما تدَلّى من أسافِلِه إلى الأرض (لسان العرب: ج 1 ص 781 «هدب»).
20- .تَمريه: من مَرى الناقَةَ ؛ أي مسَحَ على ضَرعها ليحلبَ لبَنَها (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة) .
21- .دِرَر : جمع دِرَّة ، يقال : للسحاب دِرّة ؛ أي صَبٌّ واندفاق (النهاية : ج 2 ص 112 «درر»).
22- .الأهاضيب: جمع هِضاب ، والهضاب : جمع هَضب ؛ وهي خلبات القَطْر بعد القَطْر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 444) .
23- .الشآبيب: جمع شؤبوب وهو الدُفعَة من المطر (الصحاح: ج 1 ص 150 «شأب») .
24- .البَرك: الصدر (المصباح المنير : ص 45 «برك»).
25- .البَواني: عظام الصدر. وألقت السماء بوانيها : يريد ما فيها من المطر (تاج العروس : ج 19 ص 223 «بنى»).
26- .البَعاع: ثقل السحاب من المطر (الصحاح: ج 3 ص 1187 «بعع»).
27- .العِب ء: الحِمل (الصحاح: ج 1 ص 61 «عبأ»).
28- .أرض هامدة : لانبات بها (النهاية : ج 5 ص 273 «همد»).
29- .زعِرَ الشَّعرُ : قلَّ وتفرّق ؛ يريد القليلة النبات تشبيها بقلّة الشَّعر (لسان العرب : ج 4 ص 323 «زعر»).
30- .الرَّيط: جمع رَيطة وهي كلّ ثوب رقيق ليّن (المصباح المنير : ص 248 «ريط»).
31- .سُمِطت: زُيِّنَت بالسمط وهو القلادة (المصباح المنير : ص 289 «سمط»).
32- .يبيّن الإمام عليّ عليه السلام في هذه الخطبة نعمة من نِعَم اللّه على عباده، تتّصل بتحريك الجوّ وما فيه من هواء ورياح وغيوم. ففي تقدير اللّه تعالى أنّه أجرى في السهول أنهاراً ليشرب منها الناس والدوابّ والنبات، أمّا المناطق العالية في الجبال فلم يتركها بدون ماء وحياة، بل سيّر لها نصيبها من الماء عن طريق حركة الرياح الَّتي تنشأ عن اختلاف الحرارة بين سطح البحر وسطح الجبل، فإذا تبخّر ماء البحر علا في الجوّ لخفّته، وانحدر من الجبل هواء بارد يملأ فراغه، فتحدث بذلك دورة للرياح، تحمل بموجبها سحب الأمطار إلى أعالي الجبال، فإذا وصلت إلى هنالك فوجئت ببرودة جوّ الجبال، فتكاثفت وانعقدت أمطاراً، تجري على رؤوس الجبال، مشيعة الحياة والخصب والنضارة والرزق للنبات والأنعام والأنام (تصنيف نهج البلاغة: ص 785).
33- .نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 111 ح 90 .

ص: 227

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند كه : «همان كسى كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] قرار داد» _ :آن را متناسب با طبايع شما ، و سازگار با بدن هايتان قرار داد ، نه چندان گرم و داغ گردانيد كه شما را بسوزاند ، و نه چندان سرد كه يخ بزنيد ؛ نه چندان خوش بو كه سرِتان را به درد آورد و نه چندان بدبو كه نابودتان گرداند ؛ نه چندان نرم مانند آب كه در آن غرق شويد ، و نه چندان سخت كه نتوانيد در آن ، خانه ها و بناهايتان را بسازيد و گورهاى مردگانتان را حفر كنيد؛ بلكه خداوند عز و جل در آن ، چنان استحكامى نهاد كه از آن ، سود مى بريد و روى آن ، برقرار مى مانيد ، و پيكرها و بناهايتان بر آن مى ايستند ، و در آن ، اين ويژگى را نهاد كه بِدان ، زمين براى [ ساختن ] خانه هاى شما و [ حفر كردن ] مقابرتان و بسيارى ديگر از منافعتان [ و كارهايى كه براى شما ضرور است ] ، رام است . به اين دلايل است كه زمين را براى شما بستر قرار داد .

امام على عليه السلام :هان! زمينى كه شما را حمل مى كند و آسمانى كه بر شما سايه مى افكند ، هر دو ، فرمان بردار پروردگار شمايند ، و اگر بر شما بخشش مى كنند ، نه از سرِ غمگسارى براى شماست و نه از بهر نزديكى به شما ، و نه به اميدِ رسيدن به خيرى از شما؛ بلكه دستور يافتند كه به شما سود برسانند . پس فرمان بردارى كردند ، و در مرزهاى مصالح شما بر پا داشته شدند . پس هر دو بر پا ايستادند .

امام على عليه السلام_ در باره زمين و مناسب سازى آن براى زندگى _ :ميان فضا و زمين را بگشاد ، و هوا را براى نفس كشيدن ساكنان آن ، آماده ساخت ، و زمينيان را با تمام وسايل معاششان آفريد . آن گاه برهوت زمين را _ كه آب هاى چشمه ها از بَر رفتن بر بلندى هاى آن ناتوان است ، و جويبارها را راهى براى رسيدن به آنها نيست _ وا نگذاشت ؛ بلكه ابرهاى بارور را برايش پديد آورد تا زمين هاى مرده اش را زنده گرداند و رُستنى هايش را بروياند . آذرخش آن ، در كرانه هايش بدرخشيد و درخشش آن در دل ابرهاى سپيدِ سترگ و در هم انباشته ، دمى آرام نگرفت . آن ابرها را سيلاب گونه بارانيد ، در حالى كه دامن ابر ، پايين آمده و به زمين ، نزديك گشته بود و [ بادِ ]جنوب ، سينه آن را پياپى مى دوشيد و قطرات باران ، به شدّت فرو مى ريخت . پس چون ابر ، باران خود را فرو ريخت و بار گرانى را كه بر خود داشت ، به زمين نهاد ، به سبب آن ، در زمين خشك ، گياه بر آمد و در جاى جاى كوه ها رستنى ها روييدند ، و زمين به زيور مَرغزارهايش خرّم گشت ، و بر جامه هاى نازك گُل هايش كه بر تن پوشيده بود و زيور شكوفه هاى خرّمى كه بدان آراسته شده بود ، نازيد ، و اين همه را [ خداوند ،] خوراك مردمان و روزىِ جانداران نمود ، و در گوشه و كنار زمين ، درّه ها را بشكافت ، و براى پيمايندگان راه ها و جادّه هاى آن ، نشانه ها بر پا داشت . (1)

.


1- .امام عليه السلام در اين سخنرانى ، مى خواهد نعمتى از نعمت هاى خداوند را بر بندگانش شرح دهد ؛ نعمتى كه به حركت جَوّ زمين و آنچه از هوا و باد و ابر در آن است ، پيوند خورده است . در تقدير خداوند متعال ، در دشت ها ، رودهايى جارى اند تا مردمان ، جنبدگان و گياهان ، از آن بنوشند . او بلندى هاى كوه ها را هم بدون آب رها نكرده است ؛ بلكه سهمى از آب را از طريق حركت بادها _ كه ناشى از اختلاف حرارت ميان سطح دريا و كوه هاست _ براى آنان فراهم آورده است . وقتى آب دريا بخار مى شود ، به خاطر سبُكى به فضا مى رود و از كوه ها هواى سرد سرازير مى گردد و فضاى خالى را پر مى كند . نقش بادها در اين جا شكل مى گيرد و بادها ابرهاى باران زا را به بلنداى كوه ها هدايت مى كنند و وقتى بدان جا رسيدند ، ناگهان با سردىِ هواى كوه ها ، ابرها متراكم مى شوند و باران ها شكل مى گيرند و بر قلّه هاى كوه ها مى بارند ؛ همان آبشخور حيات و نعمت و طراوت و روزىِ رستنى ها و چارپايان و مردمان .

ص: 228

. .

ص: 229

. .

ص: 230

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :سُبحانَكَ ما أعظَمَ شَأنَكَ ، وأعلى مَكانَكَ ، وأنطَقَ بِالصِّدقِ بُرهانَكَ ، وأنفَذَ أمرَكَ ، وأحسَنَ تَقديرَك ! سَمَكتَ السَّماءَ فَرَفَعتَها ، ومَهَّدتَ الأَرضَ فَفَرَشتَها ، وأخرَجتَ مِنها ماءً ثَجّاجاً (1) ، ونَباتاً رَجراجاً (2) ، فَسَبَّحَكَ نَباتُها ، وجَرَت بِأَمرِكَ مِياهُها ، وقاما عَلى مُستَقَرِّ المَشِيَّةِ كَما أمَرتَهُما . (3)

.


1- .ثَجَجْتُ الماءَ: إذا سَيَّلتَه. ومَطَرٌ ثجّاج: إذا انْصَبّ جِدّاً (الصحاح: ج 1 ص 302 «ثجج»).
2- .الرجرَجَة: الاضطراب. ورَجَّه ورَجرَجَه: حرَّكه (الصحاح : ج 1 ص 317 «رجج») .
3- .البلد الأمين: ص 94، العُدد القويّة: ص 272 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 90 ص 141 ح 7 .

ص: 231

امام على عليه السلام_ در دعا _ :منزّهى تو ، اى خداوند! وه كه چه بزرگ است مقام تو ، و چه بلند است جايگاه تو ، و چه راست است برهان تو ، و چه روان است فرمان تو ، و چه زيباست آفرينش تو! آسمان را بالا بردى و برافراشتى ، و زمين را هموار ساختى و گستراندى ، و از آن ، آبى جوشان و گياهى جنبان بر آوردى ، و گياهش زبان به تسبيح تو گشود ، و آب هايش به فرمان تو روان گشتند ، و [آسمان و زمين ، ]در آن جا كه خواستِ تو بود و چنان كه به آنان فرمودى ، قرار گرفتند .

.

ص: 232

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا مَقنوطٌ مِن رَحمَتِهِ ، ولا مَخلُوٌّ مِن نِعمَتِهِ ، ولا مُؤيَسٌ مِن رَوحِهِ ، ولا مُستَنكَفٌ عَن عِبادَتِهِ ، الَّذي بِكَلِمَتِهِ قامَتِ السَّماواتُ السَّبعُ ، وَاستَقَرَّتِ الأَرضُ المِهادُ ، وثَبَتَتِ الجِبالُ الرَّواسي ، وجَرَتِ الرِّياحُ اللَّواقِحُ ، وسارَ فِي جَوِّ السَّماءِ السَّحابُ ، وقامَت عَلى حُدودِهَا البِحارُ . (1)

تفسير القمّي:نَظرَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في رُجوعِهِ مِن صِفّينَ إلَى المَقابِرِ ، فَقالَ : «هذِهِ كِفاتُ الأَمواتِ» أي مَساكِنُهُم . ثُمَّ نَظَرَ إلى بُيوتِ الكوفَةِ ، فَقالَ : «هذِهِ كِفاتُ الأَحياءِ» . ثُمَّ تَلا قَولَهُ : «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا * أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتًا » (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ . . . ورَبَّ هذِهِ الأَرضِ الَّتي جَعَلتَها قَراراً لِلأَنامِ ، ومَدرَجاً لِلهَوامِّ وَالأَنعامِ ، وما لا يُحصى مِمّا يُرى وما لا يُرى . (4)

عنه عليه السلام :تَبارَكَ اللّهُ الَّذي . . . أنشَأَ السَّحابَ الثِّقالَ ، فَأَهطَلَ دِيَمَها (5) وعَدَّدَ قِسَمَها ، فَبَلَّ الأَرضَ بَعدَ جُفوفِها ، وأخرَجَ نَبتَها بَعدَ جُدوبِها (6) . (7)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 514 ح 1482، مصباح المتهجّد: ص 659 ح 728 عن عبد اللّه الأزدي وفيه «وقرّت الأرضون السبع» بدل «واستقرّت الأرض المهاد»، بحار الأنوار: ج 91 ص 29 ح 5.
2- .المرسلات: 25 و 26.
3- .تفسير القمّي: ج 2 ص 400، بحار الأنوار: ج 82 ص 34 ح 22 وراجع : مجمع البيان : ج 10 ص 632.
4- .نهج البلاغة: الخطبة 171، وقعة صفّين: ص 232 عن زيد بن وهب وليس فيه «مدرجاً»، بحار الأنوار : ج 32 ص 462 ح 402 .
5- .دِيَمٌ: جمع دِيمَة؛ المَطَر (النهاية: ج 2 ص 148 «ديم»).
6- .الجَدْبَة: الأرض الَّتي ليس بها قليل ولا كثير، ولا مَرتَع ولا كلَأ. يقال: أرضٌ جَدْبٌ وجَدْبَة، والجمع جُدُوب (لسان العرب: ج 1 ص 256 «جدب»).
7- .نهج البلاغة: الخطبة 185، الاحتجاج: ج 1 ص 484 ح 117، بحار الأنوار: ج 3 ص 27 ح 1.

ص: 233

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه از رحمتش نوميدى نيست ، و از نعمتش محرومى نيست ، و از لطفش مأيوسى نيست ، و از عبادتش سر بر تافتنى[ ، شايسته ]نيست ؛ همو كه به فرمانش ، آسمان هاى هفتگانه بر پا شدند ، و زمينِ هموار برقرار شد ، و كوه هاى استوارِ سر به فلك كشيده پا بر جا گشتند ، و بادهاى بارور كننده روان شدند ، و ابرها در فضاى آسمانْ به حركت در آمدند، و درياها در مرزهاى خود ايستادند .

تفسير القمّى :امير مؤمنان عليه السلام در بازگشت از صفّين ، به گورستان ، نگاهى افكند و فرمود : «اينها سكونتگاه هاى مردگان اند» . آن گاه به خانه هاى كوفه نگاه كرد و فرمود : «اينها سكونتگاه هاى زندگان اند» . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «آيا زمين را براى زندگان و مردگان ، سكونتگاه قرار نداديم؟» .

امام على عليه السلام :بار خدايا! اى پروردگار اين بامِ افراشته ... و اى پروردگار اين زمينى كه آن را قرارگاه آدميان ، و جاى آمد و شد خزندگان و چارپايان و موجودات بى شمارِ ديگر ، از مرئى و نامرئى ، قرار دادى!

امام على عليه السلام :خجسته است خدايى كه... ابرهاى گران بار را پديد آورد ، و باران هايشان را فرو ريزاند ، و سهم بارانِ هر جايى را معيّن فرمود . پس زمين را كه خشك بود ، نمناك ساخت ، و در آن كه هيچ رُستنى نداشت ، گياه روياند .

.

ص: 234

عنه عليه السلام :السَّحابُ غِربالُ (1) المَطَرِ ، لَولا ذلِكَ لَأَفسَدَ كُلَّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » (3) _ :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا أهبَطَ آدَمَ إلَى الأَرضِ وكانَتِ السَّماواتُ رَتقاً لا تُمطِرُ شَيئاً وكانَتِ الأَرضُ رَتقاً لا تُنبِتُ شَيئاً ، فَلَمّا أن تابَ اللّهُ عز و جلعَلى آدَمَ عليه السلام أمَرَ السَّماءَ فَتَقَطَّرَت بِالغَمامِ ، ثُمَّ أمَرَها فَأَرخَت عَزالِيَها (4) ، ثُمَّ أمَرَ الأَرضَ فَأَنبَتَتِ الأَشجارَ وأثمَرَتِ الثِّمارَ وتَفَهَّقَت (5) بِالأَنهارِ ، فَكانَ ذلِكَ رَتقُها وهذا فَتقُها . (6)

معاني الأخبار عن حمّاد بن عيسى عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّهُ عليه السلام نَظَرَ إلَى المَقابِرِ فَقالَ : «يا حَمّادُ هذِهِ كِفاتُ الأَمواتِ» . ونَظَرَ إلَى البُيوتِ فَقالَ : «هذِهِ كِفاتُ الأَحياءِ» . ثُمَّ تَلا : « أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا* أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتًا » . (7)

.


1- .الغِربال: ما يُنخل به، معروف (تاج العروس : ج 15 ص 537 «غربل»).
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 525 ح 1495، قرب الإسناد : ص 136 ح 479 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 59 ص 373 ح 5 .
3- .الأنبياء: 30.
4- .يقال للسَّحابة إذا انهمرت بالمَطَر الجَود: قد حلّتْ عَزالِيها، وأرسلت عَزاليها (لسان العرب: ج 11 ص 443 «عزل»).
5- .تَفَهَّقت: قال الفيروزآبادي: فهِق الإناء _ كفرح _ فهقاً ويُحرّك: امتلأ. وفي أكثر النسخ «وتَفَيَّهت» ولعلّ المراد أنّها فتحت أفواهها، لكن كان القياس «تَفَوَّهت»، ولعلّه تصحيف (مرآة العقول: ج 25 ص 288).
6- .الكافي: ج 8 ص 121 ح 93 عن أبي الربيع، بحار الأنوار: ج 57 ص 15.
7- .معاني الأخبار: ص 342 ح 1، بحار الأنوار: ج 60 ص 81 ح 8.

ص: 235

امام على عليه السلام :ابرها غربال باران اند ، كه اگر چنين نبود ، باران بر هر چه فرو مى باريد ، تباهش مى ساخت .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا آنان كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم» _ :آن هنگام كه خداوند متعال ، آدم را به زمين فرو فرستاد ، آسمان ها فشرده بودند و چيزى نمى باريدند ، و زمين نيز فشرده بود و گياهى نمى روياند . چون خداىْ عز و جل توبه آدم عليه السلام را پذيرفت ، آسمان را فرمود و ابرها چكيدند . سپس فرمودشان و سيلاب باران ، فرو ريخت. آن گاه به زمين دستور داد و زمين ، درختان و رستنى هايش را روياند و ميوه ها را به بار نشاند ، و رودها و جويبارها لبريز شدند. آرى ، آن بود فشرده بودن آسمان ها و زمين و اين بود از هم گشودگى شان .

معانى الأخبار_ به نقل از حمّاد بن عيسى _ :امام صادق عليه السلام به گورستان ، نگاهى كرد و فرمود : «اى حمّاد! اينها سكونتگاه هاى مردگان اند» و به خانه ها نگاه كرد و فرمود : «اينها هم سكونتگاه هاى زندگان اند» . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «آيا زمين را براى زندگان و مردگان ، سكونتگاه قرار نداديم؟» .

.

ص: 236

الإمام الصادق عليه السلام :لَولا أَنَّ اللّهَ حَبَسَ الرّيحَ عَلَى الدُّنيا لَأَخوَتِ (1) الأَرضُ ، ولَولَا السَّحابُ لَخَرِبَتِ الأَرضُ فَما أنبَتَت شَيئاً ، ولكِنَّ اللّهَ يَأمُرُ السَّحابَ فَيُغَربِلُ الماءَ فَيُنزِلُ قَطراً ، وإنَّهُ اُرسِلَ عَلى قَومِ نوحٍ بِغَيرِ سَحابٍ . (2)

عنه عليه السلام :الرّيحُ هَواءٌ إذا تَحَرَّكَ يُسمّى ريحاً ، فَإِذا سَكَنَ يُسَمّى هَواءً ، وبِهِ قِوامُ الدُّنيا ، ولَو كُفَّتِ الرّيحُ ثَلاثَةَ أيّامٍ لَفَسَدَ كُلُّ شَيءٍ عَلى وَجهِ الأَرضِ ونَتِنَ ، وذلِكَ أنَّ الرّيحَ بِمَنزِلَةِ المِروَحَةِ تَذُبُّ وتَدفَعُ الفَسادَ عَن كُلِّ شَيءٍ وتُطيِّبُهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الرّوحِ إذا خَرَجَ عَنِ البَدَنِ نَتِنَ البَدَنُ وتَغَيَّرَ ، تَبارَكَ اللّهُ أحسَنُ الخالِقينَ . (3)

عنه عليه السلام :الرّيحُ لَو حُبِسَت أيّاماً لَفَسَدَتِ الأَشياءُ جَميعاً وتَغَيَّرَت . (4)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :فَكِّر يا مُفَضَّلُ فيما خَلَقَ اللّهُ عز و جلعَلَيهِ هذِهِ الجَواهِرَ الأَربَعَةَ لِيَتَّسِعَ ما يَحتاجُ إلَيهِ مِنها ، فَمِن ذلِكَ سَعَةُ هذِهِ الأَرضِ وَامتِدادُها ، فَلَولا ذلِكَ كَيفَ كانَت تَتَّسِعُ لِمَساكِنِ النّاسِ ومَزارِعِهِم ومَراعيهِم ومَنابِتِ أخشابِهِم وأحطابِهِم ، وَالعَقاقيرِ العَظيمَةِ وَالمَعادِنِ الجَسيمَةِ غَناؤُها (5) ، ولَعَلَّ مَن يُنكِرُ هذِهِ الفَلَواتِ الخاليَةَ وَالقِفارَ الموحِشَةَ يَقولُ : مَا المَنفَعَةُ فيها؟ فَهِيَ مَأوى هذِهِ الوُحوشِ ومَحالُّها ومَرعاها ، ثُمَّ فيها بَعدُ مُتَنَفَّسٌ ومُضطَرَبٌ لِلناّسِ إذَا احتاجوا إلَى الاِستِبدالِ بِأَوطانِهِم ، وكَم بَيداءَ وكَم فَدفَدٍ (6) حالَت قُصوراً وجِناناً بِانتِقالِ النّاسِ إلَيها وحُلولِهمِ فيها ، ولَولا سَعَةُ الأَرضِ وفُسحَتُها لَكانَ النّاسُ كَمَن هُوَ في حِصارٍ ضَيِّقٍ لا يَجِدُ مَندوحَةً (7) عَن وَطَنِهِ إذا أحزَنَهُ أمرٌ يَضطَرُّهُ إلَى الاِنتِقالِ عَنهُ . ثُمَّ فَكِّر في خَلقِ هذِهِ الأَرضِ عَلى ما هِيَ عَلَيهِ حينَ خُلِقَت راتِبَةً راكِنَةً ، فَيَكونُ مَوطِناً مُستَقَرّاً لِلأَشياءِ ؛ فَيَتَمَكَّنُ النّاسُ مِنَ السَّعيِ عَلَيها في مَآرِبِهِم (8) ، وَالجُلوسِ عَلَيها لِراحَتِهِم ، وَالنَّومِ لِهُدُوئِهِم ، وَالإِتقانِ لِأَعمالِهِم . فَإِنَّها لَو كانَت رَجراجَةً (9) مُتَكَفِّئَةً ، لَم يَكونوا يَستَطيعونَ أن يُتقِنُوا البِناءَ وَالتِّجارَةَ وَالصَّناعَةَ وما أشبَهَ ذلِكَ ، بَل كانوا لا يَتَهَنَّؤونَ بِالعَيشِ وَالأَرضُ تَرتَجُّ مِن تَحتِهِم! وَاعتَبِر ذلِكَ بِما يُصيبُ النّاسَ حينَ الزَّلازِلِ عَلى قِلَّةِ مَكثِها حَتّى يُصيروا إلى تَركِ مَنازِلِهم وَالهَرَبِ عَنها . فَإِن قالَ قائِلٌ : فَلِمَ صارَت هذِهِ الأَرضُ تُزَلزَلُ؟ قيلَ لَهُ : إنَّ الزَّلزَلَةَ وما أشبَهَها مَوعِظَةٌ وتَرهيبٌ ؛ يُرَهَّبُ بِهَا النّاسُ لِيَرعَووا عَنِ المَعاصي ، وكَذلِكَ ما يَنزِلُ بِهِم مِنَ البَلاءِ في أبدانِهِم وأموالِهِم ، يَجري فِي التَّدبيرِ عَلى ما فيهِ صَلاحُهُم وَاستِقامَتُهُم ، ويُدَّخَرُ لَهُم _ إن صَلَحوا _ مِنَ الثَّوابِ وَالعِوَضِ فِي الآخِرَةِ ما لا يَعدِلُهُ شَيءٌ مِن اُمورِ الدُّنيا ، ورُبَّما عُجِّلَ ذلِكَ فِي الدُّنيا إذا كانَ ذلِكَ فِي الدُّنيا صَلاحاً لِلعامَّةِ وَالخاصَّةِ . ثُمَّ إنَّ الأَرضَ في طِباعِهَا الَّذي طَبَعَهَا اللّهُ عَلَيهِ بارِدَةٌ يابِسَةٌ ، وكَذلِكَ الحِجارَةُ ، وإنَّمَا الفَرقُ بَينَها وبَينَ الحِجارَةِ فَضلُ يُبسٍ فِي الحِجارَةِ . أفَرَأَيتَ لَو أنَّ اليُبسَ أفرَطَ عَلَى الأَرضِ قَليلاً حَتّى تَكونَ حَجَراً صَلداً ، أكانَت تُنبِتُ هذَا النَّباتَ الَّذي بِهِ حَياةُ الحَيَوانِ ، وكانَ يُمكِنُ بِها حَرثٌ أو بِناءٌ؟! أفَلا تَرى كَيفَ نُقِصَت عَن يُبسِ الحِجارَةِ ، وجُعِلَت عَلى ما هِيَ عَلَيهِ مِنَ اللّينِ وَالرَّخاوَةِ ، وَليَتَهَيَّأ لِلاِعتِمادِ؟ ومِن تَدبيرِ الحَكيمِ _ جَلَّ وعَلا _ في خِلقَةِ الأَرضِ أنَّ مَهَبَّ الشِّمالِ أرفَعُ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ ، فَلَم يَجعَلِ اللّهُ عز و جل كَذلِكَ إلّا لِتَنحَدِرَ المِياهُ عَلى وَجهِ الأَرضِ فَتَسقِيَها وتَروِيَها ثُمَّ يُفيضَ آخِرَ ذلِكَ إلَى البَحرِ ، فَكَما يَرفَعُ أحَدَ جانِبَيِ السَّطحِ ويَخفِضُ الآخَرَ لِيَنحَدِرَ الماءُ عَنهُ ولا تَقومَ عَلَيهِ ، كَذلِكَ جُعِلَ مَهَبُّ الشَّمالِ أرفَعَ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ لِهذِهِ العِلَّةِ بِعَينِها ، ولَولا ذلِكَ لَبَقِيَ الماءُ مُتَحَيِّراً عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَكانَ يَمنَعُ النّاسَ مِن أعمالِها ويَقطَعُ الطُّرُقَ وَالمَسالِكَ . ثُمَّ الماءُ ، لولا كَثرَتُهُ وتَدَفُّقُهُ فِي العُيونِ وَالأودِيَةِ وَالأَنهارِ لَضاقَ عَمّا يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ لِشُربِهِم وشُربِ أنعامِهِم ومَواشيهِم ، وسَقيِ زُروعِهِم وأشجارِهِم وأصنافِ غَلّاتِهِم ، وشُربِ ما يَرِدُهُ مِنَ الوُحوشِ وَالطَّيرِ وَالسِّباعِ ، وتَتَقَلَّبُ فيهِ الحيتانُ ودَوابُّ الماءِ ، وفيهِ مَنافِعُ اُخَرُ أنتَ بِها عارِفٌ ، وعَن عِظَمِ مَوقِعِها غافِلٌ ، فَإنَّهُ سِوَى الأَمرِ الجَليلِ المَعروفِ مِن غَنائِهِ في إحياءِ جَميعِ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ الحَيَوانِ وَالنَّباتِ ، يَمزُجُ بِالأَشرِبَةِ فَتَلينُ وتَطَيَّبُ لِشارِبِها ، وبِهِ تُنَظَّفُ الأَبدانُ وَالأَمتِعَةُ مِنَ الدَّرَنِ (10) الَّذي يَغشاها ، وبِهِ يُبَلُّ التُّرابُ فَيَصلُحُ لِلاِعتِمالِ ، وبِهِ نَكُفُّ عادِيَةَ النّارِ (11) إذَا اضطَرَمَت وأشرَفَ النّاسُ عَلَى المَكروهِ ، وبِهِ يَستَحِمُّ المُتعَبُ الكالُّ فَيَجِدُ الرّاحَةَ مِن أوصابِهِ ، إلى أشباهِ هذا مِنَ المآرِبِ الَّتي تَعرِفُ عِظَمَ مَوقِعِها في وَقتِ الحاجَةِ إلَيها . فَإِن شَكَكتَ في مَنفَعَةِ هذَا الماءِ الكَثيرِ المُتَراكِمِ فِي البِحارِ ، وقُلتَ : مَا الإِربُ فيهِ؟ فَاعلَم أنَّهُ مُكتَنَفُ (12) ومُضطَرَبُ ما لا يُحصى مِن أصنافِ السَّمَكِ ودَوابِّ البَحرِ ومَعدِنِ اللُّؤلُؤ وَالياقوتِ وَالعَنبَرِ ، وأصنافٍ شَتّى تُستَخرَجُ مِنَ البَحرِ ، وفي سَواحِلِهِ مَنابِتُ العودِ اليَلَنجوجِ (13) وضُروبٌ مِنَ الطّيبِ وَالعَقاقيرِ . ثُمَّ هُوَ بَعدُ مَركَبُ النّاسِ ومَحمِلٌ لِهذِهِ التِّجاراتِ الَّتي تُجلَبُ مِنَ البُلدانِ البَعيدَةِ ، كَمِثلِ ما يُجلَبُ مِنَ الصّينِ إلَى العِراقِ ، ومِنَ العِراقِ إلَى العِراقِ (14) ، فَإنَّ هذِهِ التِّجاراتِ لَو لَم يَكُن لَها مَحمِلٌ إلّا عَلى الظَّهرِ لَبارَت وبَقِيَت في بُلدانِها وأيدي أهلِها ، لِأَنَّ أجرَ حَملِها كانَ يُجاوِزُ أثمانَها فَلا يَتَعَرَّضُ أحَدٌ لِحَملِها ، وكانَ يَجتَمِعُ في ذلِكَ أمرانِ : أحَدُهما فَقدُ أشياءَ كَثيرَةٍ تَعظُمُ الحاجَةُ إلَيها ، وَالآخَرُ : انِقطاعُ مَعاشِ مَن يَحمِلُها وَيَتَعَيَّشُ بِفَضلِها . وهكَذَا الهَواءُ لَولا كَثرَتُهُ وسَعَتُهُ لَاختَنَقَ هذَا الأَنامُ مِنَ الدُّخانِ وَالبُخارِ الَّتي يَتَحَيَّرُ فيهِ ، ويَعجِزُ عَمّا يُحَوَّلُ إلَى السَّحابِ وَالضَّبابِ أوَّلاً أوَّلاً ، وقَد تَقَدَّمَ مِن صِفَتِهِ ما فيهِ كِفايَةٌ . وَالنّارُ أيضاً كَذلِكَ ، فَإِنَّها لَو كانَت مَبثوثَةً كَالنَّسيمِ وَالماءِ كانَت تُحرِقُ العالَمَ . (15)

.


1- .لأخوَتِ الأرض: أي خَلَت من الناس، أو من الخير، أو خربت وانهدمت (بحار الأنوار : ج 59 ص 378).
2- .المحاسن: ج 2 ص 34 ح 1107، بحار الأنوار: ج 59 ص 378 ح 16.
3- .الاحتجاج: ج 2 ص 245 ح 223، بحار الأنوار: ج 60 ص 15 ح 19.
4- .الاحتجاج: ج 2 ص 230 ح 223 ، بحار الأنوار: ج 60 ص 15 ح 19 .
5- .الغَناء: النَّفع (الصحاح: ج 6 ص 2449 «غني»).
6- .الفَدْفَد: الموضع الذي فيه غلظ وارتفاع (النهاية : ج 3 ص 420 «فدفد»).
7- .يقال : لكَ عنه مَندوحَةٌ؛ أي سَعَة وفُسحة (المصباح المنير : ص 597 «ندح»).
8- .الأَرَبُ والإربَةُ والمَأربَةُ : الحاجة ، والجمع : المَآرِب (المصباح المنير : ص 11 «أرب») .
9- .الرَّجْرَجَة: الاضطراب. وتَرَجْرَج الشيء: إذا جاء وذهب (الصحاح : ج 1 ص 317 «رجرج»).
10- .الدَّرَن: الوسَخ (لسان العرب: ج 13 ص 153 «درن»).
11- .يقال : دفعتُ عنكَ عادِيَة فلانٍ : أي ظلمه وشرّه (الصحاح : ج 6 ص 2422 «عدا») . والمراد هنا ضررها .
12- .يقال: أنت في كَنَف اللّه تعالى؛ أي في حِرزه وستره، وهو الجانب، والظلّ، والناحية (القاموس المحيط: ج 3 ص 192 «كنف»). والمراد: إنّ هذا الماء هو مأوى للأصناف المذكورة.
13- .الألَنْجوج: هو العُود الذي يُتَبَخّر به؛ يقال: ألَنْجوج ويَلَنْجوج وألَنْجَج، كأنّه يَلَجّ في تضوّع رائحته وانتشارها (النهاية: ج 1 ص 62 «ألنجوج»).
14- .وفي بعض النسخ : «ومن العراق إلى الصين» .
15- .بحار الأنوار: ج 60 ص 86 ح 11 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 237

امام صادق عليه السلام :اگر خداوند ، باد را در دنيا نمى گذاشت ، زمين به بيغوله اى تبديل مى شد ، و اگر ابرها نبودند ، زمينْ ويران مى شد و چيزى نمى روياند ؛ امّا خداوند به ابرها امر مى كند و آنها آب را غربال مى كنند و باران فرو مى ريزند . بارانى كه بر قوم نوح فرستاده شد ، بدون ابر بود .

امام صادق عليه السلام :باد ، همان هواست ، آن گاه كه به حركت در آيد ، و چون ساكن باشد ، آن را هوا نامند . دوام دنيا به همين باد است . اگر سه روز باد نوزد ، هر چيزى كه در روى زمين است ، فاسد و گنديده مى شود؛ زيرا باد به منزله بادبزن است كه اشيا را از فاسد شدن ، حفظ مى كند و آنها را خوش بو نگه مى دارد. باد ، به منزله روح است كه هر گاه از بدن خارج شود ، بدن مى گندد و متلاشى مى شود. آفرين بر خداوند كه بهترينِ آفرينندگان است !

امام صادق عليه السلام :همين باد ، اگر چند روزى نوزد ، همه چيزها فاسد و متلاشى مى شوند .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! بينديش كه چگونه خداوند عز و جل از اين عناصر چهارگانه ، زمين را آفريد ، آن سان كه گنجايش هر آنچه را بِدان نياز است ، داشته باشد ، از جمله گستردگى و امتداد زمين ، كه اگر اين گستردگى و امتداد نبود ، چگونه مى توانست گنجايشى براى مسكن مردم و كشتزارها و چراگاه هاى آنان و رويشگاه هاى چوب ها و هيمه هاى آنان ، و اين گياهان و معادن پُرسود داشته باشد؟ شايد كسانى باشند كه به وجود اين بيابان هاى تُهى و صحراهاى هولناك ، خرده بگيرند و بگويند : «چه سودى در اينهاست؟». اين بيابان ها و صحراها ، مأوا و مسكن و چراگاه اين جانوران وحشى اند . از اين گذشته ، كوچگاه و فضاى بازى براى مردم اند، در آن هنگام كه به تغيير زيستگاه ، نياز پيدا كنند. چه بسيار بيابان ها و چه بسيار دشت هاى سخت و ناهموارى كه با كوچيدن مردم به آنها و سكونتشان در آن جا ، به كاخ ها و باغ ها تبديل شدند! اگر اين گستردگى و پهناورىِ زمين نبود ، مردم ، همانند كسى بودند كه در حصارى تنگ است و چيزى او را ناراحت مى كند و به انتقال از آن جا مجبورش مى گرداند ؛ امّا چاره اى جز ماندن در جايش نمى يابد . نيز در آفرينش اين زمين _ چنان كه اكنون هست _ بينديش كه ثابت و آرام آفريده شده و زيستگاه و قرارگاهى است براى همه چيز ، به طورى كه مردم مى توانند بر روى آن ، در پى نيازهاى خويش بكوشند ، و براى استراحتشان بر آن بنشينند ، و براى آرامششان بر روى آن بخوابند ، و كارهايشان را به خوبى انجام دهند. اگر زمين [ چونان گهواره] لرزان و در نوسان بود، مردم، قادر به خانه سازى و بازرگانى و صنعت و امثال اينها نبودند ؛ بلكه از زندگى بر روى زمينى كه زير پايشان مى لرزد ، لذّت نمى بردند . براى مثال ، بلايى را كه مردم در هنگام زمين لرزه ها _ با وجود آن كه مدّت كوتاهى مى پايند _ به آن دچار مى شوند ، در نظر بگير . طورى است كه خانه هايشان را وا مى گذارند و مى گريزند . اگر گوينده اى بگويد : پس چرا زمين ، طورى آفريده شده كه [ گاه ]مى لرزد ، پاسخ داده مى شود كه : زمين لرزه و مانند آن ، پند و هشدارى است كه به سبب آن ، مردم ترسانده مى شوند تا از گناهان دست بردارند ، و همچنين است بلاهايى كه به جان و مال آنها مى رسند . همه اينها در تدبير [الهى] ، به گونه اى جريان مى يابند كه مايه اصلاح و درستى مردمان اند . در برابر ، اگر به راه آمدند ، چنان پاداش و عوضى اُخروى برايشان اندوخته مى شود كه هيچ چيزى از امور دنيا با آن برابرى نمى كند. گاهى هم اين پاداش و عوض ، در همين دنيا به آنان داده مى شود ، اگر اين پاداش دهى در دنيا به صلاح عام و خاص باشد . نكته ديگر ، آن است كه طبع خاك _ كه خداوند ، خاك را بر آن سرشته _ سرد و خشك است . سنگ نيز به همين گونه است ، با اين تفاوت كه خشكى سنگ ، فزون تر است . حال اگر خشكى خاك ، اندكى فزون تر مى شد ، چندان كه به سنگى سخت ، بدل مى گشت ، آيا اين گياهى را كه زندگىِ جانداران به آن بسته است ، مى رويانْد ؟ و آيا كشت و كار يا ساخت و ساز بر آن ، امكان داشت؟ نمى بينى كه چگونه خشكى خاك ، از خشكى سنگ ، كمتر گشت و اين گونه نرم و سست قرار داده شد تا براى تكيه كردن آماده شود؟ از ديگر نشانه هاى تدبير خداوند حكيم عز و جل در آفرينش زمين ، اين است كه وزشگاهِ باد شمال از وزشگاهِ باد جنوب ، بالاتر است ، و اين را خداوند عز و جل چنين قرار نداد ، مگر از براى آن كه آب ها بر روى زمين ، سرازير شوند و آن را آبيارى و سيراب كنند و سرانجام به دريا بريزند . پس همان طور كه يك طرف بام ، بلندتر و طرف ديگر ، پست تر ساخته مى شود تا آب [ برف و باران ] فرو ريزد و روى بام نماند ، درست به همين دليل ، وزشگاهِ باد شمال را بالاتر از وزشگاهِ باد جنوب قرار داد ، و اگر چنين نبود ، آب بر روى زمين ، سرگردان مى ماند و مانع كار و فعّاليت مردم مى شد و راه ها و جادّه ها را بند مى آورد . و امّا آب! اگر اين آبِ فراوان و جوشان در چشمه ها و رودها و جويبارها نبود ، نياز مردم به آب را براى نوشيدن خودشان و آشاميدن چارپايان و دام هايشان ، و آبيارى كشتزارها و باغ هايشان و انواع غلّاتشان ، و نوشيدن وحوش و پرندگان و درندگان را كفاف نمى كرد. در آب ها ماهيان و جانورانِ آبى زندگى مى كنند ، و نيز سودهاى ديگرى در آب هست كه تو آنها را مى دانى ؛ ولى از شدّت اهمّيت آنها غافلى؛ چرا كه آب ، بجز كار مهم و شناخته شده و بى نياز از معرّفى اش ، در حيات بخشيدن به همه آنچه (از حيوان و گياه) در روى زمين است ، با نوشيدنى ها آميخته مى شود و موجب مى گردد كه اين نوشيدنى ها نرم و براى آشامنده ، خوش (گوارا) شوند . فايده ديگرش اين است كه با آن ، بدن ها و كالاها از چركى كه به خود مى گيرند ، تميز مى شوند . با آن ، خاك ، تر مى شود و براى به كار گرفتن ، آماده مى گردد . با آن ، از سرايت و آسيب رسانىِ آتش ، آن گاه كه در مى گيرد و مردم در خطر آتش سوزى قرار مى گيرند ، جلوگيرى مى كنيم . با آن ، انسانِ خسته و مانده ، استحمام مى كند و خستگى هايش را مى زدايد و آرامش مى يابد ، و امثال اين فوايد كه عظمت اهمّيت آنها را مى شناسى ، آن گاه كه بدانها نياز پيدا كنى . اگر در سودمندىِ اين آب فراوانِ انباشته در درياها شك دارى و مى گويى : «اين درياها به چه درد مى خورند ؟» ، بدان كه اين آب ها جايگاه و سرپناه انواع بى شمارى از ماهى ها و جانوران دريايى و معادن مرواريد و ياقوت و عنبر و انواع گوناگون ديگر چيزهايى است كه از دريا استخراج مى شوند . سواحل اين درياها ، رويشگاه عود يَلَنجوج (1) و انواع عطرها و گياهان اند . از اينها گذشته ، درياها مَركب مردم و وسيله حمل و نقل اين كالاهايى است كه از سرزمين هاى دور دست ، آورده مى شوند . مانند آنچه از چين به عراق آورده مى شود و در خودِ عراق ، از شهرى به شهر ديگر حمل مى گردد . اگر تنها وسيله حمل و نقل اين كالاها ، پشت [ انسان يا حيوان ] بود ، دچار كسادى مى شدند و در همان سرزمين ها [و مناطق] خودشان و در دست اهالى همان جاها مى ماندند؛ چرا كه مزد حمل آنها از قيمت آنها تجاوز مى كرد و در نتيجه هيچ كس حاضر به حمل و نقل كالاها نمى شد ، و اين ، دو پيامد داشت : يكى ناياب شدن اشياى فراوانى كه نياز شديد به آنهاست ، و ديگر ، قطع شدن معاش كسانى كه آنها را حمل و نقل مى كنند و به بركت آنها زندگى مى نمايند . هوا نيز چنين است . اگر فراوانى و گستردگى آن نبود ، اين مردم از [شدّت ]دود و بخارى كه در آن غوطه ورند ، خفه مى شدند ، و در برابر آنچه اندك اندك به ابر و مه تبديل مى شود ، در مى ماندند . پيش تر ، در باره خواصّ هوا به اندازه كافى گفتم . آتش نيز به همين سان. اگر آتش مانند نسيم و آب ، پراكنده بود ، عالَم را مى سوزاند .

.


1- .يلنجوج يا اَ لَنجوج : عودى خوش بو كه با آن ، بخور مى دهند .

ص: 238

. .

ص: 239

. .

ص: 240

. .

ص: 241

. .

ص: 242

. .

ص: 243

. .

ص: 244

الفصل الرابع : النوادررسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَمَسَّحوا بِالأَرضِ فَإِنَّها اُمُّكُم (1) ، وهِيَ بِكُم بَرَّةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَحَفَّظوا (3) مِنَ الأَرضِ فَإِنَّها اُمُّكُم ، وإنَّهُ لَيسَ مِن أحَدٍ عامَلَ عَلَيها خَيراً أو شَرّاً إلّا وهِيَ مُخبِرَةٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الأَرضَ بِكُم بَرَّةٌ ؛ تَتَيَمَّمونَ مِنها ، وتُصَلّونَ عَلَيها فِي الحَياةِ الدُّنيا ، وهِيَ لَكُم كِفاتٌ فِي المَماتِ ، وذلِكَ مِن نِعمَةِ اللّهِ لَهُ الحَمدُ . (5)

.


1- .أي مشفقة عليكم كالوالدة البرّة بأولادها، والمراد أنّ منها خلقكم وفيها معاشكم وإليها بعد الموت كفاتكم (النهاية: ج 1 ص 116 «برر»).
2- .النوادر للراوندي: ص 104 ح 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، المجازات النبويّة: ص 269 ح 209 وليس فيه «اُمّكم وهي» ، بحار الأنوار: ج 60 ص 94 ح 28؛ المعجم الصغير: ج 1 ص148، مسند الشهاب: ج 1 ص 409 ح 704 كلاهما عن سلمان، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 187 ح 6 عن أبي عثمان اليزيدي وليس فيها «اُمّكم وهي»، كنز العمّال: ج 7 ص 460 ح 19778.
3- .التحفُّظ: الاحتراز. وفي الصحاح: التحفُّظ: التيقُّظ وقِلّة الغفلة (تاج العروس: ج 10 ص 468 «حفظ»).
4- .المعجم الكبير:ج 5 ص 65 ح 4596 عن ربيعة الجرشي، كنز العمّال: ج 15 ص 869 ح 43458 ؛ بحار الأنوار : ج 7 ص 97 .
5- .دعائم الإسلام: ج 1 ص 178 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 85 ص 156 ح 20 .

ص: 245

فصل چهارم : گوناگون

فصل چهارم : گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر خاك ، تيمّم كنيد (/ زندگى كنيد)؛ زيرا مادرِ شماست و با شما مهربان است . 1

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مراقب زمين باشيد؛ زيرا مادرِ شماست ، و هيچ كس نيست كه بر روى آن ، كارى خوب يا بد بكند ، مگر اين كه زمين ، گزارش مى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين با شما مهربان است . به آن ، تيمّم مى كنيد ، در زندگى دنيا ، روى آن نماز مى گزاريد ، و پس از مرگ ، آرامگاه شماست ، و اينها از نعمت هاى خدا [بر شما] است. خدا را سپاس !

.

ص: 246

عنه صلى الله عليه و آله :اُسِّسَتِ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرضَونَ السَّبعُ عَلى «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» . (1)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فَقالَ لَهُ : . . . الأَرضُ مُطيعَةٌ ، وَالسَّماءُ مُطيعَةٌ ، وَالبِحارُ مُطيعَةٌ ، وعِصياني شِقاءُ الثَّقَلَينِ . (2)

.


1- .الكشّاف: ج 4 ص 243 عن اُبيّ و أنس، كنز العمّال: ج 1 ص 586 ح 2665.
2- .الكافي: ج 8 ص 42 و 45 ح 8 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 35 ح 7.

ص: 247

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت آسمان و هفت زمين ، بر شالوده «قل هو اللّه أحد» نهاده شده اند.

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداوند متعال با موسى عليه السلام نجوا كرد و به او فرمود : « ...زمين ، فرمان بردار است ، و آسمان ، فرمان بردار است ، و درياها فرمان بردارند ، و نافرمانى از من ، مايه بدبختى جِن و اِنس است» .

.

ص: 248

. .

ص: 249

12 . خانواده

اشاره

12 . خانوادهدرآمدفصل يكم : تشكيل خانوادهفصل دوم : عوامل تحكيم خانواده

.

ص: 250

. .

ص: 251

درآمد

قداست خانواده

درآمدخانواده ، نهادى است كه بر پايه ازدواج مرد و زن ، شكل مى گيرد و با توليد مثل ، توسعه مى يابد . اين نهاد ، اساس سازندگى شخصيت انسان و مهم ترين عامل تكامل جامعه بشر است . از اين رو ، اسلام _ كه برنامه تكامل انسان است _ ، براى تأسيس و تحكيم اين نهاد سرنوشت ساز و پيشگيرى از فروپاشى آن ، ره نمودهاى بسيار مهمّى ارائه كرده است . تأمّل در اين ره نمودها و مقايسه آنها با آنچه در ساير مكاتب در باره خانواده ديده مى شود ، به روشنى نشان مى دهد كه اين مكتب ، ريشه در وحى الهى دارد و منطبق با فطرت انسانى است و براى صيانت خانواده و پيشگيرى از فروپاشى آن ، راهى جز عمل به ره نمودهاى اين آيين الهى نيست . پيش از ارائه متن ره نمودهاى قرآن و احاديث اسلامى ، اين نكات ، قابل توجّه است :

قداست خانوادهنهاد خانواده ، از منظر اسلام ، داراى جايگاه و قداست ويژه اى است كه قابل مقايسه با هيچ نهاد ديگرى نيست . در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه مى فرمايد : ما بُنِىَ بِناءٌ فِى الإسلامِ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن التَّزويجِ . (1) در اسلام ، بنيادى نهاده نشده است كه در نزد خدا ، از ازدواج ، محبوب تر باشد .

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4343 .

ص: 252

تقدّس زدايى از خانواده

سخنى والاتر از اين ، در تبيين قداست خانواده نمى توان گفت . اين سخن ، اشاره به آن دارد كه نهاد خانواده ، زيربنا و اساس همه نهادهاى ارجمند در اسلام است . حكمت قداستى كه اسلام به خانواده بخشيده است ، ارزش گذارى معنوى بر پيوند خانوادگى ، زمينه سازى براى تقويت اين پيوند و پيشگيرى از فروپاشى آن است . قداست خانواده ، سدّ محكمى در برابر سوء استفاده جنسى از زن به عنوان يك كالا يا ابزار فروش كالا و در واقع ، مانع بردگى نوين زن است .

تقدّس زدايى از خانوادهخطرى كه در جهان امروز ، نسل بشر را تهديد مى كند ، تقدّس زدايى از كانون خانواده است . سران استكبار و استثمار كه قداست خانواده را مانعى اساسى در برابر مطامع و خواسته هاى نامشروع خود مى بينند ، با همه توان ، تلاش مى كنند در جهت تقدّس زدايى از خانواده ، فرهنگ سازى نمايند . تلاش براى به رسميّت شناختن خانواده هاى همجنس ، (1) زوج هاى هم خانه (2) و خانواده اشتراكى كُمونى 3 و نيز زمينه سازى نظرى در جهت تقدّس زدايى از خانواده ،

.


1- .در حال حاضر ، برخى كشورهاى غربى و تعدادى از ايالت هاى آمريكا ، ازدواج همجنس بازان را به رسميت شناخته اند (ر . ك : اسلام و جامعه شناسى خانواده : ص 64) .
2- .زوج هاى هم خانه ، زوج هاى غير همجنسى هستند كه با هم در يك خانه زندگى مى كنند و روابط جنسى دارند ؛ امّا پيمان ازدواج ندارند . آنان نيز كه تعدادشان ، در امريكا ، اروپا ، استراليا و ژاپن ، كم نيست ، تلاش مى كنند به رسميت شناخته شوند (ر . ك : جامعه شناسى ، آنتونى گيدنز : ص 452 به بعد) .

ص: 253

هدف از تشكيل خانواده

1 . آرامش روانى
اشاره

برنامه ريزى براى گسترش عكس ها و فيلم هاى ضدّ اخلاقى در جامعه و زمينه سازى علمىِ فرهنگ تقدّس زدايى از خانواده ، اصلى ترين عوامل فروپاشى خانواده به شمار مى روند .

هدف از تشكيل خانوادهاز نگاه كسانى كه براى خانواده قداست قائل نيستند ، هدف اصلى از تشكيل خانواده ، بهره گيرى از تمتّعات جنسى است ؛ بلكه در بسيارى از موارد ، هدفى جز اين وجود ندارد ؛ امّا از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، تشكيل خانواده ، داراى حكمت ها و دلايل متنوّع روانى ، اخلاقى ، اجتماعى و دينى است و اين حكمت ها _ كه در زير به آنها مى پردازيم _ ، در واقع ، اصول و پايه هاى تأكيد اسلام بر تشكيل خانواده و ضرورت تقويت و تحكيم اين نهاد ، شمرده مى شوند .

1 . آرامش روانىنخستين حكمت تشكيل خانواده كه قرآن كريم ، آن را با صراحتْ بيان كرده است ، رسيدن به آرامش روانى است :

.

ص: 254

الف - امكان بقاى نسل

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ . (1) و از نشانه هاى او ، اين است كه از [جنس] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنارشان آرام گيريد و ميانتان دوستى و مهر نهاد . به راستى ، در اين [نعمت] ، براى مردمى كه مى انديشند ، قطعا نشانه هايى است» . اين آيه به چند درس مهمّ خداشناسى اشاره دارد كه به موضوع خانواده ، تقدّس مى بخشد :

الف _ امكان بقاى نسلنخستين درس خداشناسى در اين آيه ، خلقت همسر و امكان تشكيل خانواده و امكان بقاى نسل از اين طريق است : «وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا» . افزون بر اين آيه ، در چند آيه ديگر نيز ، اين درس توحيدى تكرار شده است ، مانند : «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا . (2) خدا پديد آورنده آسمان ها و زمين است. از خودتان براى شما جفت هايى قرار داد» . «وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا . (3) و خداست كه شما را از خاكى و سپس از نطفه اى آفريد و آن گاه ، شما را جُفت جفت گردانيد» . موضوع امكان بقاى نسل از طريق آفرينش همسر (نه تنها در مورد انسان ، بلكه

.


1- .روم : آيه 21 .
2- .شورا : آيه 11 .
3- .فاطر : آيه 11 .

ص: 255

ب - كانون آرامش زندگى

در مورد انواع حيوانات) ، (1) درس خداشناسى است . در روايتى از مفضّل بن عُمر ، گزارش شده كه امام صادق عليه السلام در تبيين اين درس مى فرمايد : لَو رَأَيتَ فَردا مِن مِصراعَينِ فيهِ كَلُّوبٌ أكُنتَ تَتَوَهَّمُ أنَّهُ جُعِلَ كَذلِكَ بِلا مَعنىً ؟ بَل كُنتَ تَعلَمُ ضَرورَةً أنَّهُ مَصنوعٌ يَلقى فَردا آخَرَ، فَتَبَرُّزُهُ لِيَكونَ فِى اجتِماعِهِما ضَربٌ مِنَ المَصلَحَةِ، وَ هكَذا تَجِدُ الذَّكَرَ مِنَ الحَيَوانِ كَأَنَّهُ فَردٌ مِن زَوجٍ مُهَيَّأٌ مِن فَردٍ أُنثى، فَيَلتَقِيانِ لِما فيهِ مِن دَوامِ النَّسلِ وَ بَقائِهِ ، فَتَبّا وَ خَيبَةً وَ تَعسا لِمُنتَحِلِى الفَلسَفَةِ ! كَيفَ عَمِيَت قُلوبُهُم عَن هذِهِ الخِلقَةِ العَجيبَةِ حَتّى أَنكَرُوا التَّدبيرَ وَ العَمدَ فيها؟! (2) اگر كُلونى بر يكى از دو لنگه در ديدى ، آيا مى پندارى كه آن ، بيهوده نصب شده است؟ بلكه به ضرورت مى دانى كه آن را ساخته اند تا با لنگه ديگر ، كنار هم آيد و مصلحت [بستن در] را نتيجه دهد و بدين گونه ، حيوان نر را مى بينى كه گويى براى جفت ماده اش آماده شده است تا براى دوام و بقاى نسل ، به هم برسند . پس هلاك و ناكامى و نگون بختى ، از آنِ فيلسوفْ نمايان ، كه چه سان دل هايشان از اين آفرينش شگفت ، كور است ، تا آن جا كه تدبير و هدفمندى آن را انكار مى كنند. آرى ! عقل، از آن جا كه نمى تواند باور كند كه اتّفاقات كورِ پى در پى ، موجب پديد آمدن «مرد» شده باشد و سپس به منظور بقاى نسل ، شخص ديگرى به نام «زن» پديد آمده باشد ، راهى جز اعتراف به وجود «آفريدگار حكيم جهان» ندارد .

ب _ كانون آرامش زندگىدرس دوم يكتاپرستى كه در موضوع خانواده ، از آيه ياد شده (آيه 21 سوره روم) مى گيريم ، اين است كه در نظام آفرينش ، خانواده ، كانون آرامش زندگى است :

.


1- .قانون زوجيت ، نه تنها ضامن بقاى نسل انسان و حيوان ، بلكه ضامن بقاى نسل انواع گياهان و حتّى مى توان گفت كه ضامن بقاى جهان ماده است (ر . ك : رعد : آيه 3 ، ق : آيه 7 ، ذاريات : آيه 49) .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 75 ، دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 262 .

ص: 256

«لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا» . آفريدگار حكيم جهان ، مرد و زن را به گونه اى آفريده كه مكمّل يكديگرند و از اين رو ، تا در كانون خانواده در كنار هم قرار نگيرند ، آرامش پيدا نمى كنند . علّامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد : هر يك از زن و مرد ، به دستگاه خاصّى مجهّز شده است ، به گونه اى كه در عمل ، هر يك ، كار ديگرى را تكميل مى كند و توليد نسل ، برآيندى از مجموع آن دو است . پس هر يك از زن و مرد ، فى نفسه ناقص و نيازمند ديگرى است و از مجموع آن دو ، يك واحد تام به وجود مى آيد كه مى تواند توليد نسل را موجب شود . به دليل همين نقص و نيازمندى است كه هر يك از آن دو به سوى ديگرى كشيده مى شود تا با پيوند با او آرامش يابد؛ زيرا هر ناقصى ، مشتاق كمال خويش است و هر نيازمندى ، به كسى يا چيزى مايل است كه نياز او را برطرف سازد . (1) اين جاذبه طبيعى ، ضامن اجرايى مدبّر حكيم جهان ، براى بقاى نسل انسان و ساير حيوانات است . از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود : وَ لَو كانَ إنَّما يَتَحَرَّكُ لِلجِماعِ بِالرَّغبَةِ فِى الوَلَدِ كانَ غَيرَ بَعيدٍ أن يَفْتُرَ عَنهُ حَتّى يَقِلَّ النَّسلُ او يَنقَطِعَ . (2) اگر محرّك انسان براى عمل زناشويى ، تنها تمايل به فرزند بود [و هيچ گونه لذّت و كاميابى اى در اين عمل وجود نداشت] ، بعيد نبود كه در اين امر ، آن قدر سستى كند كه نسل بشر كمياب و يا به كلّى منقطع شود. نكته مهم ، اين كه احاديث اسلامى ، (3) به كاميابى جنسى در كانون خانواده _ كه

.


1- .الميزان في تفسير القرآن : ج 16 ص 166 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 79 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 13 (خانواده / فصل دوم / ترغيب به پاسخ دادن به غريزه جنسى) .

ص: 257

ج - كانون مودّت و رحمت

ظاهرا موضوعى صد در صد مادّى است _ ، تقدّس و ارزش معنوى بخشيده اند . (1)

ج _ كانون مودّت و رحمتسومين درس خداشناسى در موضوع خانواده _ كه از آيه 21 سوره روم ، برداشت مى شود _ ، اين است كه آفريدگار حكيم ، خانواده را كانون مودّت و رحمت قرار داده است . مودّت و رحمت ، در واقع ، جان مايه تحكيم پيوند خانوادگى است و هر قدر اين جان مايه تقويت شود ، نهاد خانواده مستحكم تر مى گردد و آرامش بيشترى بر زندگى حاكم مى شود . خداوند متعال ، به طور طبيعى ، پيمان ازدواج را عامل پيدايش مودّت و رحمت قرار داده است . گزارش شده كه مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و با شگفتى گفت : چگونه است كه مردى با زنى ازدواج مى كند كه هرگز پيش از آن ، نه او آن زن را ديده و نه آن زن ، او را ؛ امّا همين كه ازدواج صورت مى گيرد و مرد بر زنْ وارد مى شود و همدم مى گردند ، هيچ چيز براى آنها دوست داشتنى تر از ديگرى نيست ؟! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ او ، به قرائت اين بخش از آيه مورد بحث (آيه 21 سوره روم) بسنده كرد و فرمود : «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً . (2) و خداوند ، ميان شما مودّت و رحمت نهاد» . بنا بر اين ، براى هر چه گرم تر شدن كانون خانواده و بهره گيرى بيشتر از بركات آن ، ضرورى است در جهت تقويت اين مودّت و رحمتِ خدادادى ، برنامه ريزى هاى درازمدّت و همه جانبه اى صورت گيرد .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 86 (خانواده / فصل دوم / تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده / تأكيد بر پاداش معنوىِ تأمين نيازهاى جنسى) .
2- .ر . ك : 282 ح 43 .

ص: 258

2 . سازندگى اخلاقى

در تبيين فرق ميان مودّت (دوستى) و رحمت (مهر) _ كه از جهاتى با هم متفاوت اند _ گفته شده است كه : يك . مودّت ، انگيزه ارتباط در آغاز كار است ؛ امّا در پايان كه يكى از دو همسر ، ممكن است ضعيف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد ، رحمت ، جاى آن را مى گيرد . دو . مودّت ، در بزرگ ترهاست كه مى توانند به هم خدمت كنند ؛ امّا كودكان و فرزندان ، در سايه رحمت ، پرورش مى يابند . سه . مودّت ، غالبا جنبه متقابل دارد ؛ امّا رحمت ، يك جانبه و ايثارگرانه است . (1) به گفته علّامه طباطبايى رحمه الله : خانواده ، يكى از بارزترين جلوه گاه هاى مودّت و رحمت است كه از يك طرف ، دو زوج را به يكديگر پيوند مى دهد و از طرف ديگر ، موجب مى شود كه هر دو ، بويژه زن ، بر فرزندان خردسال خود _ كه در تأمين نيازهاى حياتى خويش عاجز و ضعيف اند _ مهر بورزند و به پناه دادن ، نگهدارى ، پوشش ، تغذيه و تربيت آنها اقدام كنند و اگر اين مهرورزى نبود ، نسل بشر ، منقرض مى شد و نوع انسان ، هيچ گاه امكان حيات نمى يافت . (2)

2 . سازندگى اخلاقىاز نگاه قرآن كريم ، تشكيل خانواده به وسيله پسر و دختر جوان ، در واقع ، به معناى تهيّه كردن لباس تقواست . اين كتاب آسمانى ، از يك سو در كنار لباس و زيورهاى تن ، تقوا را به عنوان لباس و زيور جان و ارزش مندترين پوشش ، مطرح مى كند و

.


1- .ر . ك : تفسير نمونه : ج 16 ص 392 .
2- .ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 166 .

ص: 259

مى فرمايد : «يَابَنِىءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِى سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ . (1) اى فرزندان آدم ! براى شما لباسى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و زيور شما باشد ؛ و[لى] لباس تقوا ، بهترين [لباس] است» . و از سوى ديگر ، تصريح مى نمايد كه زن و شوهر ، لباس يكديگرند : «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ . (2) آنها لباس شما هستند و شما لباس آنهاييد» . اگر در اين دو آيه نورانى در كنار هم تأمّل شود ، به روشنى دلالت دارند كه تشكيل خانواده ، يكى از بارزترين مصاديق لباس تقواست . از اين رو ، در حديث نبوى آمده است كه : مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دينِهِ . (3) هر كس ازدواج كند ، نصف دينش را حفظ كرده است . و در حديثى ديگر آمده است كه : ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ : «يا وَيلَهُ ، يا وَيلَهُ ! عَصَمَ مِنّى ثُلُثَى دينِهِ» . فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّلُثِ الآخَرِ . (4) هيچ جوانى نيست كه در نوجوانى اش ازدواج كند ، مگر آن كه شيطانش فرياد بر مى آورَد : «اى واى بر من! اى واى بر من! دو سوم دينش را از گزند من نگه داشت» . پس بنده بايد در يك سوم ديگر [دينش] ، از خدا پَروا كند .

.


1- .اعراف : آيه 26 .
2- .بقره : آيه 187 .
3- .ر . ك : ص 290 ح 55 .
4- .ر . ك : ص 288 ح 52 .

ص: 260

3 . سازندگى اجتماعى

پيام آياتى كه بدانها اشارت رفت و احاديث فراوانى هم كه در موضوع آنها وارد شده ، به مسئولان نظام اسلامى (بويژه مديران نهادهاى فرهنگى) و نيز به خانواده ها ، اين است كه براى مبارزه اساسى با تهاجم سنگين فرهنگى اين دوران و پيشگيرى از فسادهاى تربيتى و اجتماعى و كمك به نسل جوان در جهت سازندگى اخلاقى ، هيچ اقدامى مؤثّرتر از فراهم آوردن لباس تقوا (يا همان تشكيل خانواده) براى آنان نيست . برنامه هاى فرهنگى براى اصلاح و رشد و پويايى جوانان نيز در كنار تهيّه اين لباس تقوا ، كارآيى لازم را خواهند داشت و حتّى شايد بتوان گفت كه بدون آن ، تلاش براى سازندگى معنوى جوانان ، در واقع ، آب در هاونْ كوبيدن است .

3 . سازندگى اجتماعىتشكيل خانواده ، نه تنها در تأمين آرامش روانى و سازندگى اخلاقى نسل جوان ، فوق العاده مهم و مؤثّر است ، بلكه در سازندگى جامعه انسانى نيز نقش اساسى دارد . از امام هادى عليه السلام روايت شده است كه : إنَّ اللّهَ _ جَلَّ وَ عَزَّ _ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ وَ نِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ بِهِ الأَرحامَ ، وَ جَعَلَهُ رَأفَةً وَ رَحمَةً ، إنَّ فى ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمينَ . (1) خداوند عز و جل ، وصلت را مايه اُلفت دل ها و پيوستگى نَسَبى قرار داد و [به واسطه آن ، ]رشته هاى خويشاوندى را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت ساخت . در اين [ پديده ] ، براى مردمان ، نشانه هايى [ از قدرت و رحمت خداوند ]است . بلكه نقش تشكيل خانواده در تحكيم جامعه انسانى ، تا جايى است كه بر پايه روايتى از امام رضا عليه السلام ، اگر هيچ دليل روشنى از كتاب و سنّت ، به اهمّيت آن وجود

.


1- .ر . ك : ص 286 ح 50 .

ص: 261

4 . گسترش آرمان توحيد

نداشت ، آثار و بركات گوناگون اجتماعى آن ، براى تشويق و ترغيب انسان هاى خردمند به اين اقدام مهمّ اجتماعى ، كافى بود . متن روايت ، اين است : لَو لَم يَكُن فِى المُناكَحَةِ وَ المُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ ، وَ لا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ ، وَ لا أثَرٌ مُستَفيضٌ ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ ، وَ تَقريبِ البَعيدِ ، وَ تَأليفِ القُلوبِ ، وَ تَشبيكِ الحُقوقِ ، وَ تَكثيرِ العَدَدِ ، وَ تَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وَ حَوادِثِ الاُمورِ ، ما يَرغَبُ فى دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ ، وَ يُسارِعُ إلَيهِ المُوَفَّقُ المُصيبُ . (1) اگر در باره ازدواج و وصلت ، آيه اى روشن [ از كتاب خدا ] و سنّتى پيروى شده [ از پيامبر صلى الله عليه و آله ] و احاديث فراوان نبود ، بى گمان ، [ آثار و بركاتى چون : ] نيكى كردن به خويشاوند ، نزديك ساختن افراد دور [ به يكديگر ] ، اُلفت بخشيدن ميان دل ها ، در هم تنيدن حقوق ، افزودن بر جمعيت ، و اندوختن فرزند براى [ رويارويى با ] سختى هاى روزگار و پيشامدهاى زمانه [ كه خداوند در ازدواج قرار داده است ، خود] ، كافى بود كه خردمند دانا ، به اين كار ، رغبت نمايد و انسانِ ره يافته درست انديش ، به سوى آن بشتابد .

4 . گسترش آرمان توحيدحكمتِ غايى تشكيل خانواده و هدف نهايى اسلام از اين همه تأكيد بر تشكيل و تحكيم و تداوم آن ، گسترش ارزش هاى انسانى ، انتشار آرمان هاى توحيدى و سرانجام ، جهانى شدن اسلام است ، و بقاى نسل انسان ، در واقع ، مقدّمه براى رسيدن به اين هدف بزرگ است ، و حديث نبوى زير، اشاره به اين حكمت دارد: ما يَمنَعُ المُؤمِنَ أن يَتَّخِذَ أهلاً ؟! لَعَلَّ اللّهَ أن يَرزُقَهُ نَسَمَةً تُثقِلُ الأَرضَ بِلا إلهَ إلّا اللّهُ . (2) چه چيزى مانع مى شود كه انسان مؤمن ، زن بگيرد؟ ! شايد خداوند ، به او فرزندانى

.


1- .ر . ك : ص 286 ح 51 .
2- .ر . ك : ص 292 ح 59 .

ص: 262

اساسى ترين هدف در تشكيل خانواده

روزى كند كه زمين را با [گويندگانِ] «لا إله إلّا اللّه » ، سنگين كنند .

اساسى ترين هدف در تشكيل خانوادهمهم ترين نكته قرآنى در تبيين حكمت ازدواج ، اين است كه خداوند، وقتى مى خواهد در قرآن حكمت ازدواج و تشكيل خانواده را بيان كند ، نمى گويد : حكمت خلقت همسر و تشكيل خانواده ، بقاى نسل يا فرزند صالح يا پيشگيرى از فساد يا سازندگى اخلاقى و اجتماعى و يا توسعه ارزش هاى اسلامى است ؛ بلكه به حكمتى اشاره مى فرمايد كه بدون آن ، هيچ يك از اهداف خلقت انسان ، قابل تحقّق نيست و آن ، عبارت است از آرامش روانى . بدون آرامش روانى ، نمى توان از جوان ، انتظار تقوا داشت . بدون آرامش روانى ، نه نسل سالم و صالح پديد مى آيد ، و نه سازندگىِ اخلاقى و اجتماعى اتّفاق مى افتد و نه ارزش هاى دينى و آرمان توحيد ، گسترش مى يابد . كاوش هاى ميدانى نشان مى دهند كه اضطراب روانى و عدم تعادل روحى ، نقش عمده اى در فسادهاى اخلاقى و اجتماعى دارد و بيشتر جنايات هولناك و خودكشى ها در ميان مجرّدها و به دست آنها صورت مى گيرد . (1) از اين رو ، تشكيل

.


1- .تحقيقات نشان داده ميزان ارتكاب جرائم و تنوّع و خطرآفرينى آنها در سال هاى نوجوانى و جوانى (پيش از ازدواج) بيش از ديگر سنين است . لذا جامعه شناسان معتقدند بالا بودن سطح جنايت براى طبقات سنّى جوان ، پديده اى است سخت پايدار . جرايمى از قبيل : جرائم خشونت بار ، تجاوز به عنف و اعتياد ، بالاترين ارقام خود را در اين سنين دارد (جامعه شناسى كجروى : ص 295 و 307) . همچنين هر چند ميزان خودكشى در آمارهاى جهانى ، در ميان سالان (45 سال به بالا) بيشتر از ديگر گروه هاى سنّى است ، امّا با اين حال ، با اعمال ملاحظات آمارى ، مشخّص مى شود كه نسبت خودكشى در افراد مجرّد و تنها ، به مراتب بيشتر از متأهّلان است . البتّه ميزان آن در رده سنّى 15 تا 24 سال نيز رو به افزايش است . در ايران ، بيشترين خودكشى در گروه سنّى 25 تا 30 سالگى گزارش شده است . از سوى ديگر ، طلاق نيز خودكشى را افزايش مى دهد . مردانى كه از همسران خود جدا مى شوند ، بيش از زنان مطلّقه ، خود را مى كشند . مرگ همسر (زن يا شوهر) نيز ميزان خودكشى را بالا مى برد (ر . ك : خودكشى ، دوركيم : ص 189 به بعد ؛ گزارش كارگروه خودكشى همايش اسلام و آسيب هاى اجتماعى «منتشر نشده») .

ص: 263

خانواده مى تواند سهمى اساسى در آرامش روانى و سازندگى هاى اخلاقى و اجتماعى ايفا نمايد و اين ، رمز تأكيد قرآن و احاديث اسلامى بر تشكيل خانواده و تحكيم آن و پيشگيرى از فروپاشى اين كانون مقدّس است . اكنون بايد ديد كدام خانواده مى تواند عامل آرامش زندگى باشد ؟ و چگونه مى توان چنين خانواده اى را تشكيل داد ؟ موانع تشكيل خانواده آرامش بخش ، چيست ؟ راه تحكيم اين نهاد و افزايشِ آرامش خانوادگى كدام است ؟ و چگونه مى توان از سست شدن و فروپاشى اين نهاد مقدّس ، پيشگيرى كرد ؟ و اينك ، متن پاسخ قرآن و احاديث اسلامى به اين پرسش ها .

.

ص: 264

الفصل الأوّل : تأسيس الاُسرة1 / 1الحثّ على تأسيس الاُسرةالف _ أهَمِّيَّةُ تَأسيسِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما بُنِيَ بِناءٌ فِي الإِسلامِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنَ التَّزويجِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ بِالرَّحمَةِ في أربَعِ مَواضِعَ . . . و عِندَ النِّكاحِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ عَلى ديني ودينِ داوودَ و سُلَيمانَ و إبراهيمَ ، فَليَتَزَوَّج إن وَجَدَ إلَى النِّكاحِ سَبيلاً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ فِطرَتي فَليَستَنَّ بِسُنَّتي ، ومِن سُنَّتِي النِّكاحُ . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4343 عن عبد اللّه بن الحكم عن الإمام الباقر عليه السلام ، الهداية للصدوق : ص 257 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 429 ح 1456 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 222 ح 40 .
2- .جامع الأخبار : ص 272 ح 742 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 26 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 280 ح 44466 نقلاً عن ابن لال عن اُمّ حبيبة .
4- .الكافي : ج 5 ص 494 ح 1 عن ابن القداح عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 496 ح 6 عن مسمع أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريات : ص 89 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 189 ح 685 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 222 ح 36 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 124 ح 13451 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 6 ص 169 ح 10378 كلاهما عن عبيد بن سعد ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44413 .

ص: 265

فصل يكم : تشكيل خانواده

1 / 1 تشويق به تشكيل خانواده
الف - اهمّيت تشكيل خانواده

فصل يكم : تشكيل خانواده1 / 1تشويق به تشكيل خانوادهالف _ اهمّيت تشكيل خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در اسلام ، هيچ بنايى ساخته نشده كه نزد خداى متعال ، محبوب تر از [ بناى ]ازدواج باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در چهار هنگام ، درهاى رحمت آسمان ، گشوده مى شوند : ... و در هنگام ازدواج .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه بر دين من و آيين داوود و سليمان و ابراهيم است ، اگر توان ازدواج كردن دارد ، بايد ازدواج كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه آيين مرا دوست دارد ، بايد از سنّت من پيروى كند ، و از جمله سنّت من ، ازدواج كردن است .

.

ص: 266

عنه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ غَدا فِي القِيامَةِ ، حَتّى إنَّ السِّقطَ لَيَجيءُ مُحبَنطِئا (1) عَلى بابِ الجَنَّةِ ، فَيُقالُ لَهُ : اُدخُلِ الجَنَّةَ ، فَيَقولُ : لا ، حَتّى يَدخُلَ أبَوايَ الجَنَّةَ قَبلي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :النِّكاحُ مِن سُنَّتي ، فَمَن لَم يَعمَل بِسُنَّتي فَلَيسَ مِنّي ، وتَزَوَّجوا فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :النِّكاحُ سُنَّتي ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :تَزَوَّجوا ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن أحَبَّ أن يَتَّبِعَ سُنَّتي ، فَإِنَّ مِن سُنَّتِي التَّزويجَ . (5)

ب _ بَرَكاتُ الأَهلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زَوِّجُوا (6) أياماكُم (7) ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يُحَسِّنُ لَهُنَّ في أخلاقِهِنَّ ، ويُوَسِّعُ لَهُنَّ في أرزاقِهِنَّ ، ويَزيدُهُنَّ في مُروآتِهِنَّ . (8)

.


1- .المُحبَنطِئ : المُتَغضِّب المستبطئ للشيء (النهاية : ج 1 ص 331 «حبنط») .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4344 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1598 عن عبد الأعلى بن أعين عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، معاني الأخبار : ص 291 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1464 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 3 ح 2 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 125 ح 13457 عن أبي اُمامة وفيه صدره إلى «القيامة» .
3- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 592 ح 1846 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 271 ح 44407 .
4- .جامع الأخبار : ص 271 ح 737 ، مجمع البيان : ج 8 ص 566 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 283 ح 12 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 220 ح 23 .
5- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 5 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 614 ح 10 عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 105 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 218 ح 10 .
6- .في المصدر «تَزَوَّجُوا» والظّاهر أنّ الصّواب «زَوِّجُوا» كما في النوادر للراوندي .
7- .الأيّمُ : التي لا زوج لها ، بكرا كانت أو ثَيِّبا ، مُطَلّقةً كانت أو مُتَوفّى عنها (النهاية : ج 1 ص 85 «أيم») .
8- .الجعفريات : ص 91 ، النوادر للراوندي : ص 178 ح 298 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأحاديث : ص 66 كلاهما نحوه ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 713 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 103 ص 222 ح 38 ؛ الفردوس : ج 2 ص 293 ح 3336 عن ابن عمر نحوه .

ص: 267

ب - بركت هاى ازدواج

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كنيد ؛ زيرا من در فرداى قيامت ، به افزونىِ شما بر ديگر امّت ها مى نازم ، حتّى [ به ] جنين سقط شده اى كه با حالت قهر و ناراحتى ، بر درِ بهشت مى آيد و به او گفته مى شود : «به بهشت ، وارد شو!» و او مى گويد : «نه . [وارد نمى شوم ]تا پدر و مادرم پيش از من وارد شوند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كردن ، از سنّت من است . پس هر كه به سنّت من عمل نكند ، از من نيست . ازدواج كنيد ؛ زيرا من به افزونىِ شما بر ديگر امّت ها مى بالم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كردن ، سنّت من است . پس هر كه از سنّت من روى بر تابد ، از من نيست .

امام على عليه السلام :ازدواج كنيد ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كه دوست دارد از سنّت من پيروى كند ، ازدواج كردن ، از سنّت من است» .

ب _ بركت هاى ازدواجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنان بى همسر را ، همسر دهيد ؛ زيرا [ با اين كار ، ] خداوند متعال ، اخلاق آنان را نيكو مى گردانَد ، و روزى هايشان را گشايش مى بخشد ، و بر مروّت آنان مى افزايد .

.

ص: 268

عنه صلى الله عليه و آله :رَكعَتانِ يُصَلّيهِمَا المُتَزَوِّجُ ، أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن سَبعينَ رَكعَةً يُصَلّيها غَيرُ مُتَزَوِّجٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :رَكعَتانِ يُصَلّيهِمَا المُتَزَوِّجُ ، أفضَلُ مِن رَجُلٍ عَزَبٍ (2) يَقومُ لَيلَهُ ويَصومُ نَهارَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُتَزَوِّجُ النّائِمُ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ الصّائِمِ القائِمِ العَزَبِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ فَقَد اُعطِيَ نِصفَ العِبادَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن اُعطِيَ لَهُ خَمسا لَم يَكُن لَهُ عُذرٌ في تَركِ عَمَلِ الآخِرَةِ : زَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلى أمرِ دُنياهُ وآخِرَتِهِ ، وبَنونَ أبرارٌ ، ومَعيشَةٌ في بَلَدِهِ ، وحُسنُ خُلُقٍ يُداري بِهِ النّاسَ ، وحُبُّ أهلِ بَيتي . (6)

.


1- .الخصال : ص 165 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4346 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «أعزب» بدل «غير متزوّج» ، ثواب الأعمال : ص 62 ح 1 عن وليد بن صبيح عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 219 ح 15 .
2- .العَزَبُ : هو البعيد عن النكاح (النهاية : ج 3 ص 228 «عزب») .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4347 ، الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 239 ح 1046 ، قرب الاسناد : ص 20 ح 67 والثلاثة الأخيرة عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
4- .جامع الأخبار : ص 272 ح 741 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 25 .
5- .مسند أبي يعلى : ج 4 ص 237 ح 4333 ، المطالب العالية : ج 2 ص 33 ح 1578 كلاهما عن أنس ؛ روضة الواعظين : ص 411 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 220 ح 22 .
6- .الدعوات : ص 40 ح 97 عن ربيعة ، بحار الأنوار : ج 103 ص 238 ح 40 ؛ الفردوس : ج 2 ص 196 ح 2974 عن زيد بن أرقم نحوه .

ص: 269

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مى خوانَد ، نزد خداوند ، برتر از هفتاد ركعتى است كه غير متأهّل مى خوانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مى خوانَد ، برتر از [ عمل ] مرد مجرّدى است كه شبش را به عبادت مى گذرانَد و روزش را به روزه دارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :متأهّلِ خُفته ، نزد خداوند ، برتر از مجرّدِ روزه دارِ شب خيز است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ازدواج كند ، بى گمان ، نيمى از عبادت ، ارزانى او شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هر كس ، پنج چيز داده شود ، ديگر عذرى در ترك كار آخرت ندارد : زن شايسته اى كه او را در كار دنيا و آخرتش كمك رسانَد ؛ پسرانِ نيك [و فرمان بردار] ؛ داشتن شغل در شهر خود ؛ اخلاق خوشى كه به سبب آن ، با مردم ، مدارا [و خوش رفتارى] كند ؛ و دوست داشتن خاندان من .

.

ص: 270

عنه صلى الله عليه و آله :الزَّوجَةُ المُواتِيَةُ عَونُ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المَرأَةُ الصّالِحَةُ لَيسَت مِنَ الدُّنيا ، إنَّما هِيَ مِنَ الآخِرَةِ (2) ؛ لِأَنَّها تُفَرِّغُكَ لَها ، ولَو كُنتَ تَطبُخُ وتُسَرِّحُ وتَفرُشُ لَشَغَلَكَ ذلِكَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةُ أشياءَ لا يُحاسَبُ عَلَيهِنَّ المُؤمِنُ : طَعامٌ يَأكُلُهُ ، وثَوبٌ يَلبَسُهُ ، وزَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعاوِنُهُ ويَحصِنُ بِها فَرجَهُ . (4)

راجع : ص 280 (الاُسرة / الفصل الأوّل / حكمة تأسيس الاُسرة) .

ج _ تَزويجُ الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِه ثَلاثَةٌ : يُحَسِّنُ اسمَهُ ، ويُعَلِّمُهُ الكِتابَةَ ، ويُزَوِّجُهُ إذا بَلَغَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :حَقُّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ . . . إذا كانَت اُنثى أن يَستَفرِهَ (6) اُمَّها . . . ويُعَجِّلَ سَراحَها إلى بَيتِ زَوجِها . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَلَغَ وَلَدُهُ النِّكاحَ وعِندَهُ ما يُنكِحُهُ ، ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فَالإِثمُ عَلَيهِ . (8)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 301 ح 3368 عن معاذ بن جبل .
2- .في المصدر «الآخر» ، والظاهر أنّه خطأ مطبعي .
3- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 296 .
4- .الكافي : ج 6 ص 280 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 401 ح 1599 ، الخصال : ص 80 ح 2 نحوه وكلّها عن الحلبي ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 4 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 474 ح 1627 ، روضة الواعظين : ص 404 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 92 ح 19 ؛ تفسير القرطبي : ج 18 ص 195 ، الفردوس : ج 2 ص 131 ح 2670 وفيه «الكتاب . . . لا أدرك» بدل «الكتابة ... بلغ» ، كنز العمّال : ج 16 ص 417 ح 45191 .
6- .الفارهَةُ : الجاريَةُ الحَسناءُ المَليحَةُ (تاج العروس : ج 19 ص 71 «فره») .
7- .الكافي : ج 6 ص 49 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 112 ح 387 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 199 ح 7 .
8- .الفردوس : ج 3 ص 486 ح 5507 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 16 ص 442 ح 45337 وراجع : شعب الإيمان : ج 6 ص 401 ح 8666 .

ص: 271

ج - همسر دادن فرزندان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همسر سازگار ، كمكِ مرد در دين اوست .

امام على عليه السلام :زنِ شايسته ، از دنيا نيست . همانا او از آخرت است ؛ زيرا موجب مى شود كه براى كار آخرت ، فراغت يابى . اگر خودت پخت و پز مى كردى و [ دام هايت را ]به چرا مى بردى و بسترت را پهن [و جمع] مى كردى ، از كار آخرت ، باز مى ماندى .

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه مؤمن براى آنها حسابرسى نمى شود : غذايى كه مى خورَد ، جامه اى كه مى پوشد ، و همسر شايسته اى كه به او كمك مى كند و به واسطه او دامنش را [از گناه ،] پاك نگه مى دارد .

ر . ك : ص 281 (خانواده / فصل يكم / حكمت تشكيل خانواده) .

ج _ همسر دادن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از حقوق فرزند بر پدرش ، اين سه چيز است : نام نيكو بر او بنَهَد ، به او سواد بياموزد ، و هنگامى كه بالغ شد ، او را همسر بدهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حقّ فرزند بر پدرش ، اين است كه ... اگر دختر باشد ، مادر او را گرامى بدارد ... و هر چه زودتر ، او را به خانه شوهرش بفرستد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس فرزندش به سنّ ازدواج برسد و توان ازدواج دادنِ او را داشته باشد [ ولى اين كار را نكند ] و از فرزندش لغزشى سر زند ، گناهش به گردن اوست .

.

ص: 272

عنه صلى الله عليه و آله :فِي التَّوراةِ مَكتوبٌ : مَن بَلَغَتِ ابنَتُهُ اثنَتَي عَشرَةَ سَنَةً فَلَم يُزَوِّجها ، فَأَصابَت إثما ، فَإِثمُ ذلِكَ عَلَيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ بِنتا تَوَّجَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ تاجَ المُلكِ . (2)

نثر الدرّ :رُوِيَ عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : زَوِّجوا أبناءَكُم وبَناتِكُم . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، هؤُلاءِ أبناؤُنا نُزَوِّجُ ، فَكَيفَ بَناتُنا؟! فَقالَ : حَلّوهُنَّ بِالذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، وأجيدوا لَهُنَّ الكِسوَةَ ؛ وأحسنِوا إلَيهِنَّ النِّحلَةَ (3) ، يُرغَب فيهِنَّ . (4)

د _ تَزويجُ الأَيامىالكتاب«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (5)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا وزَوِّجوا ، ألا فَمِن حَظِّ امرِىً مُسلِمٍ إنفاقُ قيمَةِ أيِّمَةٍ (6) ، وما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن بَيتٍ يُعمَرُ فِي الإِسلامِ بِالنِّكاحِ . (7)

.


1- .شعب الإيمان : ج 6 ص 402 ح 8670 عن أنس ، الفردوس : ج 4 ص 123 ح 6383 عن عمر بن الخطّاب نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45412 .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 451 ح 45383 نقلاً عن ابن شاهين عن عائشة .
3- .النِّحلَةُ : العطيَّةُ (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل») .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 174 ؛ الفردوس : ج 2 ص 292 ح 3334 ، كنز العمّال : ج 16 ص 586 ح 45961 نقلاً عن الحاكم في تاريخه وكلاهما عن ابن عمر .
5- .النور : 32 .
6- .الأيِّم في الأصل : التي لا زوجَ لها ، بِكرا كانت أو ثَيِّبا ، مطلَّقةً كانت أو متوفّى عنها (النهاية : ج 1 ص 85 «أيم») .
7- .الكافي : ج 5 ص 328 ح 1 عن صفوان بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 5 ح 10 .

ص: 273

د - همسر دادن زنان بى شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در تورات نوشته است : «هر كس دخترش به دوازده سالگى برسد و شوهرش ندهد و او گناهى مرتكب شود ، گناهش به گردن آن [پدر ]است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دخترى را همسر دهد ، در روز رستاخيز ، خداوند ، تاج شاهى بر سر او مى نهد .

نثر الدرّ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : «پسران و دخترانتان را همسر دهيد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! پسرانمان را همسر مى دهيم ؛ امّا دخترانمان را چگونه ؟! فرمود : «آنان را به طلا و نقره بياراييد ، جامه نيكو بر تَن آنها بپوشانيد ، و جهيزيه خوب به آنها بدهيد تا خواستگار پيدا كنند» .

د _ همسر دادن زنان بى شوهرقرآن«زنان بى همسر خود ، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد . اگر تنگ دست اند ، خداوند ، آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد ، و خداوند ، گشايشگر داناست » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كنيد و به ازدواجِ هم در آوريد (همسر دهيد) . بدانيد كه از خوش بختى مرد مسلمان ، اين است كه به زنى نفقه بدهد . هيچ چيز نزد خداوند عز و جلدر اسلام ، دوست داشتنى تر از خانه اى نيست كه با ازدواج ، آباد شود .

.

ص: 274

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ في تَزويجٍ بَينَ مُؤمِنَينِ حَتّى يَجمَعَ بَينَهُما ، زَوَّجَهُ اللّهُ ألفَ امرَأَةٍ مِنَ الحورِ العينِ ، كُلُّ امرَأَةٍ في قَصرٍ مِن دُرٍّ و ياقوتٍ ، وكانَ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ خَطاها في ذلِكَ أو كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِها في ذلِكَ عَمَلُ سَنَةٍ ، قِيامُ لَيلِها وصِيامُ نَهارِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ أخاهُ المُؤمِنَ امرَأَةً يَأنَسُ بِها وتَشُدُّ عَضُدَهُ ويَستَريحُ إلَيها ، زَوَّجَهُ اللّهُ مِنَ الحورِ العينِ ، وآنَسَهُ بِمَن أحَبَّ مِنَ الصِّدّيقينَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ وإخوانِهِ وآنَسَهُم بِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أنكَحَ عَبدا للّهِِ ، وَضَعَ اللّهُ عَلى رَأسِهِ تاجَ المُلكِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن زَوَّجَ أعزَبا ، كانَ مِمَّن يَنظُرُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ يَومَ القِيامَةِ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :ثَلاثَةٌ يَستَظِلّون بِظِلِّ عَرشِ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ : رَجُلٌ زَوَّجَ أخاهُ المُسلِمَ ، أو أخدَمَهُ ، أو كَتَمَ لَهُ سِرّا . (5)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 340 ح 1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 420 عن ابن عبّاس ، جامع الأخبار : ص 274 ح 750 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 33 .
2- .بحار الأنوار : ج 75 ص 364 ح 77 و ج 77 ص 192 ح 11 وفيه «من أهل بيته» بدل «من أهل بيت نبيّه» وكلاهما نقلاً عن رسالة الغيبة للشهيد الثاني ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 174 ح 16421 نقلاً عن الأربعين للسيّد أبي حامد ابن أخ ابن زهرة وكلّها عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأخبار : ص 222 ح 564 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 189 ح 417 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 47 ، المعجم الأوسط : ج 9 ص 105 ح 9256 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 123 و ليس فيهما «للّه » والثلاثة الأخيرة بزيادة «يوم القيامة» في آخرها وكلّها عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 850 ح 43380 .
4- .الكافي : ج 5 ص 331 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 404 ح 1617 ، الخصال : ص 224 ح 55 كلّها عن سماعة بن مهران ، مشكاة الأنوار : ص 260 ح 768 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 7 ص 298 ح 47 .
5- .الخصال : ص 141 ح 162 عن عليّ بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 74 ص 356 ح 2 .

ص: 275

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در راه به ازدواج در آوردن دو مؤمن بكوشد تا آن دو را به هم برسانَد ، خداوند ، هزار زن از حور العين به همسرى او در مى آورد كه هر زنى ، در كوشكى از دُر و ياقوت است ، و براى هر قدمى كه در اين راه بر مى دارد يا براى هر سخنى كه در اين راه مى گويد ، عمل يك سال [ عبادت ]_ كه شب هاى آن را به نماز بگذرانَد و روزهايش را به روزه دارى _ ، برايش نوشته مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مؤمن خود را به ازدواج زنى در آورَد كه همدم و كمك يار و مايه آسايش او باشد ، خداوند از حور العين ، به همسرى وى در مى آورَد ، و او را با هر يك از صدّيقان اهل بيت پيامبرش _ كه دوست داشته باشد _ و برادرانش مأنوس مى كند ، و آنان را هم با او همدم مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بنده خدايى را ( / بنده اى را براى خدا) زن دهد ، خداوند ، ديهيم شاهى بر سر او مى نهد .

امام صادق عليه السلام :هر كس بى همسرى را همسر بدهد ، از كسانى است كه خداوند عز و جل در روز قيامت ، به او نظر [ لطف ]مى افكنَد .

امام كاظم عليه السلام :سه كس اند كه در آن روزى كه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست ، در سايه عرش خدا هستند : مردى كه برادر مسلمانش را همسر بدهد ، يا به او خدمت كند ، يا رازى از او را پوشيده بدارد .

.

ص: 276

ه_ النَّهيُ عَنِ التَّبَتُّلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَعَنَ اللّهُ المُتَبَتِّلينَ (1) مِنَ الرِّجالِ وَالمُتَبَتِّلاتِ مِنَ النِّساءِ ؛ الَّذينَ يَقولونَ : لا نَتَزَوَّجُ . (2)

مسند ابن حنبل عن سمرة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ التَّبَتُّلِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ أن يَتَبَتَّلنَ ويُعَطِّلنَ أنفُسَهُنَّ مِنَ الأَزواجِ . (4)

مسند ابن حنبل عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأمُرُ بِالباءَةِ ويَنهى عَنِ التَّبَتُّلِ نَهيا شَديدا ، ويَقولُ : تَزَوَّجوا الوَدودَ الوَلودَ ، إنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الأَنبِياءَ يَومَ القِيامَةِ . (5)

و _ ذَمُّ العُزوبَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتِي المُتَأَهِّلونَ ، وشِرارُ اُمَّتِي العُزّابُ . (6)

.


1- .التَّبَتُّلُ : الانقطاع عن النساء وترك النكاح (النهاية : ج 1 ص 94 «بتل») .
2- .الفردوس : ج 3 ص 466 ح 5446 عن أبي سعيد ؛ الجعفريّات : ص 147 عن أبي هريرة نحوه وفيه «لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آله » بدل «لعن اللّه » .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 268 ح 20213 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 3 ص 708 ح 1312 .
4- .الكافي : ج 5 ص 509 ح 1 عن ابن أبي يعفور ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 193 ح 701 و فيه «ويقطعن» بدل «ويعطّلن» ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 117 ح 1 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 488ح 13570 و ص 317 ح 12613 ، صحيح ابن حبان : ج 9 ص 337 ح 4028 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 131 ح 13476 ، كنز العمّال : ج 7 ص 128 ح 18330 .
6- .جامع الأخبار : ص 273 ح 748 ، جامع الأحاديث للقمي : ص 88 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 32 .

ص: 277

ه - نهى از مجرّد زيستن

ه _ نهى از مجرّد زيستنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا لعنت كند مردان و زنان تجرّد گزين را ؛ آنان كه مى گويند : ما ازدواج نمى كنيم !

مسند ابن حنبل_ به نقل از سمره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله از مجرّد زيستن ، نهى فرمود .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود زنان را از اين كه ازدواج نكنند و خود را از شوهر ، محروم سازند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ازدواج كردن ، فرمان مى داد و از مجرّد ماندن ، به شدّت نهى مى نمود و مى فرمود : «با زن مهربان و زايا ازدواج كنيد . من در روز قيامت ، بر جمعيت شما ، به ديگر پيامبران مى نازم» .

و _ نكوهش بى همسر زيستنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّت من ، همسرداران اند ، و بدترين هاى امّتم ، بى همسران اند .

.

ص: 278

عنه صلى الله عليه و آله :رُذالُ (1) مَوتاكُمُ العُزّابُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو خَرَجَ العُزّابُ مِن أمواتِكُم إلَى الدُّنيا لَتَزَوَّجوا . (3)

سنن سعيدبن منصور عن أبي نجيح :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مِسكينٌ مِسكينٌ رَجُلٌ لَيسَت لَهُ امرَأَةٌ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، وإن كانَ غَنِيّا مِنَ المالِ ؟ قالَ : وإن كانَ غَنِيّا مِنَ المالِ . وقالَ : مِسكينَةٌ مِسكينَةٌ مِسكينَةٌ امرَأَةٌ لَيسَ لَها زَوجٌ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ وإن كانَت غَنِيَّةً مِنَ المالِ ؟ قالَ : [و] (4) إن كانَت غَنِيَّةً مِنَ المالِ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ موسِرا لِأَن يَنكِحَ فَلَم يَنكِح ، فَلَيسَ مِنّا . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ عَلى رَجُلٍ مُحصِرٍ ، ولا حَصورَ (7) بَعدَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا . (8)

.


1- .الرَذِل : النذِل وهو الدون الخسيس (مجمع البحرين : ج 2 ص 695 «رذل») .
2- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 239 ح 1045 كلاهما عن محمّد الأصمّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4348 وفيه «ان ارذال» بدل «رذال» ، روضة الواعظين : ص 409 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 103 ص 220 ح 21 .
3- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 283 ح 15 .
4- .سقطت الواو من المصدر وأثبتناها من المصادر الاُخرى .
5- .سنن سعيد بن منصور : ج 1 ص 138 ح 488 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 382 ح 5483 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 306 الرقم 6308 وليس في ذيله من «قالوا يا رسول اللّه » الثانية ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 348 ح 6589 ، تفسير الثعلبي : ج 7 ص 91 ح 39 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 278 ح 44455 .
6- .السنن الكبرى: ج7 ص125 ح13455، المعجم الكبير:ج22 ص366 ح920، سنن الدارمي: ج 2 ص 569 ح 2087 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 382 ح 5481 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي نجيح، كنز العمّال: ج16 ص280 ح44462 ؛ مكارم الأخلاق : ج1 ص433 ح1480 نحوه.
7- .الحَصُور : الذي لا يأتي النساء ، سُمِّي به لأنَّهُ حُبِسَ عن الجماع وَمُنِعَ (النهاية : ج 1 ص 395 «حصر») .
8- .الفردوس : ج3 ص468 ح5452 عن عطية بن بسر ، كنز العمّال : ج16 ص282 ح44474؛ الاُصول الستّة عشر : ص 18 عن جوير بن نعير [ نغير خ د ]الحضرمي نحوه .

ص: 279

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پَست ترينْ مُردگان شما ، مردان بى همسرند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر مُردگانِ بى همسر شما به دنيا باز مى گشتند ، قطعا ازدواج مى كردند .

سُنَن سعيد بن منصور_ به نقل از ابو نجيح _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بى نواست ؛ بى نواست آن مردى كه زن ندارد!» . گفتند : اى پيامبر خدا! اگر چه توانگر باشد؟ فرمود : «اگر چه توانگر باشد» . و فرمود : «بينواست ؛ بينواست ؛ بينواست آن زنى كه شوهر ندارد!» . گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر چه توانگر باشد؟ فرمود : «اگر چه توانگر باشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس توان مالى براى ازدواج كردن داشته باشد و ازدواج نكند ، از ما نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لعنت خدا و فرشتگان و مردمان ، همگى بر مردِ زن گريز باد ! از يحيى بن زكريّا كه بگذريم ، ازدواج نكردن بر كسى ديگر روا نيست .

.

ص: 280

عنه صلى الله عليه و آله :لا صَرورَةَ فِي الإِسلامِ (1) . (2)

المصنَّف لابن أبي شيبة عن شدّاد بن أوس :زَوِّجوني ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصاني ألّا ألقَى اللّهَ أعزَبا . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ أبي : هَل لَكَ مِن زَوجَةٍ ؟ قالَ : لا ، قالَ : ما اُحِبُّ أنَّ لِيَ الدُّنيا وما فيها وأنّي أبيتُ لَيلَةً لَيسَ لي زَوجَةٌ . (4)

1 / 2حِكمةُ تَأسيسِ الاُسرَةِألف _ السَّكينَةُ النَّفسِيَّةُالكتاب«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (5)

«الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا» . (6)

.


1- .لا صرورة في الإسلام : أي ليس ينبغي لأحد أن يقول : لا أتزوّج ، وأصله من الصّرِّ : الحَبسُ والمَنع (النهاية : ج 3 ص 22 «صرر») .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 141 ح 1729 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 668 ح 2845 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 617 ح 8644 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 269 ح 9768 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 275 ح 44430 .
3- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 270 ح 5 ، تهذيب التهذيب : ج 5 ص 90 الرقم 6904 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 405 ح 1619 عن عبد اللّه بن المغيرة وص 239 ح 1046 عن ابن أبي القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 20 ح 67 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 431 ح 1469 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
5- .الروم : 21 .
6- .الأعراف : 189 .

ص: 281

1 / 2 حكمت تشكيل خانواده
الف - آرامش روانى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوددارى از ازدواج ، در اسلام نيست . (1)

المصنَّف ، ابن ابى شَيبه_ به نقل از شدّاد بن اَوس _ :مرا همسر دهيد ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من سفارش فرمود كه ازدواج نكرده ، به ديدار خداوند نروم .

امام كاظم عليه السلام :مردى خدمت پدرم جعفر عليه السلام آمد . پدرم فرمود : «آيا همسر دارى؟» . گفت : خير . فرمود : «من دوست ندارم كه دنيا و هر آنچه در آن است ، از آنِ من باشد ؛ ولى يك شب را بى همسر بگذرانم» .

1 / 2حكمت تشكيل خانوادهالف _ آرامش روانىقرآن« و از نشانه هاى او ، اين است كه از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد ، و ميانتان دوستى و مِهر نهاد . به راستى در اين ، براى مردمى كه مى انديشند ، قطعا نشانه هايى [ از قدرت و رحمت خدا ] است » .

« اوست آن كس كه شما را از نفْسِ واحدى آفريد ، و جفت وى را از آن ، پديد آورد تا بِدان آرام گيرد » .

.


1- .يعنى از نظر اسلام ، اين خوددارى ، ارزش محسوب نمى شود و از اين بالاتر ، اين كه در اسلام ، هيچ كس حق ندارد بگويد : من هيچ وقت ، ازدواج نمى كنم .

ص: 282

الحديثتفسير الثعلبي عن المشيخة :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ لَقَد عَجِبتُ مِن أمرٍ وإنَّهُ لَعَجَبٌ ، إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَزَوَّجُ المَرْأةَ وَمَا رَآهَا ومَا رَأَتهُ قَطُّ حَتّى إذا ابتَنى بِها اِصْطَحَبا ومَا شَيءٌ أحَبَّ إلَيهِما مِنَ الآخَرِ . فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (1) . (2)

الكافي عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن معاوية بن وهب، قال :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: إنصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن سَرِيَّةٍ قَد كانَ اُصيبَ فيها ناسٌ كَثيرٌ مِنَ المُسلِمينَ ، فَاستَقبَلَتهُ النِّساءُ يَسأَلنَ عَن قَتلاهُنَّ، فَدَنَت مِنهُ امرَأَةٌ، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟ قالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ قالَت: أبي، قالَ: اِحمَدي اللّهَ واستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ. فَفَعَلَت ذلِكَ ، ثُمَّ قالَت: يا رَسولَ اللّهِ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟ فَقالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ فَقالَت: أخي ، فَقالَ: اِحمَدِي اللّهَ وَاستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ . فَفَعَلَت ذلِكَ ، ثُمَّ قالَت: يا رَسولَ اللّهِ ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟ فَقالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ فَقالَت: زوجي ، قالَ: اِحمَدِي اللّهَ وَاستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ . فَقالَت: واوَيلي! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ أظُنَّ أنَّ المَرأَةَ تَجِدُ بِزَوجِها هذا كُلَّهُ حَتّى رَأَيتُ هذِهِ المَرأَةَ . (3)

.


1- .الروم : 12 .
2- .تفسير الثعلبي : ج7 ص299 ، كشف الأسرار : ج7 ص446 ، الكشف والبيان : ج 7 ص299.
3- .الكافي : ج 5 ص 506 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 559 ح 4922 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 499 ح 1729 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 248 ح 32 .

ص: 283

حديثتفسير الثعلبى_ به نقل از مَشيخه _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! از كارى در شگفتم و به راستى هم كه شگفت آور است! مردى با زنى ازدواج مى كند كه هرگز ، نه او آن زن را ديده و نه آن زن ، او را ؛ امّا همين كه ازدواج صورت مى گيرد و مرد ، وارد بر زن مى شود، با يكديگر [دوست و ]همدم مى شوند و هيچ چيز براى آن دو، دوست داشتنى تر از ديگرى نيست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و خداوند ، ميان شما دوستى و مهر قرار داد» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن يحيى ، از احمد بن محمّد ، از على بن حَكَم، از معاوية بن وَهْب _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از سَريّه اى باز مى گشت كه در آن ، تعدادى از مسلمانان كشته شده بودند . زنان، پيش آمدند و از كشته هايشان پرسيدند . زنى نزديك شد و گفت: اى پيامبر خدا! فلانى چه شد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او با تو چه نسبتى داشت؟» . گفت: پدرم بود. فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع كن (إنّا لِلّه بگو) كه او به شهادت رسيد». آن زن چنين كرد و آن گاه گفت: اى رسول خدا! فلانى چه شد؟ فرمود: «او با تو چه نسبتى داشت؟». گفت: برادرم بود. فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع نما كه او هم به شهادت رسيد». آن زن ، باز هم حمد كرد و استرجاع گفت. سپس گفت: اى رسول خدا! فلانى چه شد؟ فرمود: «او چه نسبتى با تو داشت؟» . گفت: همسرم بود. فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع كن كه او نيز شهيد شد». زن فرياد واويلا سر داد. پيامبر خدا فرمود: «گمان نمى بردم كه زن، شوهرش را تا اين اندازه دوست داشته باشد، تا اين كه اين زن را ديدم».

.

ص: 284

الكافي عن أحمد عن محمّد عن معمّر بن خلّاد ، قال :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِابنَةِ جَحشٍ : قُتِلَ خالُكِ حَمزَةُ، قالَ: فَاستَرجَعَت، وقالَت: اَحتَسِبُهُ عِندَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لَها: قُتِلَ أخوكِ، فَاستَرجَعَت، وقالَت: اَحتَسِبُهُ عِندَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لَها: قُتِلَ زَوجُكِ ، فَوَضَعَت يَدَها عَلى رَأسِها وصَرَخَت! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما يَعدِلُ الزُّوجَ عِندَ المَرأَةِ شَيءٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في بيان خَلقِ آدم وحَوّاءَ _ :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ عليه السلام مِن طينٍ ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدوا لَهُ ، أَلقى عَلَيهِ السُّباتَ ثُمَّ ابتَدَعَ لَهُ حَوّاءَ ، ... فَلَمّا نَظَرَ إلَيهَا نَظَرَ إِلى خَلقٍ حَسَنٍ يُشبِهُ صُورَتَهُ غَيرَ أنَّها اُنثى ، فَكَلَّمَها فَكَلَّمَتهُ بِلُغَتِهِ ، فَقالَ لَها : مَن أنتِ ؟ قالَت : خَلقٌ خَلَقَنِي اللّهُ كَما تَرى . فَقالَ آدَمُ عليه السلام عِندَ ذلِكَ : يا رَبِّ ما هَذَا الخَلقُ الحَسَنُ الَّذي قَد آنَسَني قُربُهُ وَالنَّظَرُ إلَيهِ ؟ فَقالَ اللّهُ تَبارَك وتَعالى : يا آدَمُ هذِهِ أمَتي حَوّاءُ ، أفَتُحِبُّ أن تَكونَ مَعَكَ تُؤنِسُكَ وتُحَدِّثُكَ وتَكونَ تَبَعاً لِأَمرِكَ؟ فَقالَ : نَعَم يا رَبِّ ولَكَ عَلَيَّ بِذلِكَ الحَمدُ وَالشُّكرُ ما بَقيتُ ... . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الاُنسُ في ثَلاثَةٍ: الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ ، وَالوَلَدِ الصّالِحِ ، وَالأَخِ المُوافِقِ. (3)

.


1- .الكافي: ج5 ص506 ح2؛ المستدرك على الصحيحين: ج4 ص69 ح6906، السنن الكبرى: ج 4 ص 110 ح 7132 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 241 كلّها عن حمنة بنت جحش نحوه .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 379 ح 4336 ، علل الشرائع : ص 17 ح 1، بحار الأنوار : ج 11 ص 221 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 141 ح 2109 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1654 وفيه «البارّ» بدل «الصالح» .

ص: 285

الكافى_ به نقل از احمد ، از محمّد ، از مُعمّر بن خلّاد _ :از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دختر جَحْش فرمود: «دايى ات حمزه كشته شد». دختر جحش ، استرجاع (إنّا لِلّه) گفت و گفت: اين را در پيشگاه خداوند، پاداش به شمار مى آورم. آن گاه ، پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «برادرت نيز كشته شد». او استرجاع گفت و گفت: اين را نيز در پيشگاه خدا ، پاداش به شمار مى آورم. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «همسرت هم كشته شد». او دستش را بر سرش گذاشت و شيون سر داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى زن، هيچ چيزى با شوهر، برابرى نمى كند» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان آفرينش آدم و حوّا _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آن گاه كه آدم عليه السلام را از گِل آفريد و به فرشتگان فرمود كه برايش به سجده افتادند ، او را در خواب ، فرو بُرد . سپس حوّا را برايش آفريد... . چون چشم آدم به او افتاد ، آفريده اى زيبا ديد كه به شكل و شمايل خودِ اوست ؛ امّا ماده بود . با او سخن گفت و حوّا هم با زبان خودِ او ، به وى پاسخ داد . آدم پرسيد : تو كيستى ؟ گفت : چنان كه مى بينى ، مخلوقى هستم كه خدايم آفريده است . در اين هنگام ، آدم گفت : خداوندا ! اين مخلوق زيبايى كه در كنار او بودن و نگريستن به او ، موجب اُنس من است ، چيست ؟ خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «اى آدم ! اين كنيزم حوّاست . دوست دارى كه همدم و هم سخن تو باشد و از دستورهاى تو پيروى كند ؟» . آدم عليه السلام گفت : آرى _ اى پروردگار من _ و تا زنده ام ، براى اين كار ، تو را سپاس خواهم گفت .

امام على عليه السلام :سه چيز ، مايه اُنس است: زن سازگار، فرزند شايسته، و دوست همراه.

.

ص: 286

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جلجَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيكَ ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها . (1)

الخصال عن أبي خالد السجستانيّ :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ : فَأَوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ . قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ ، وَالخامِسةُ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ : الدَّعَةُ (2) . (3)

ب _ تَأليفُ القُلُوبِالإمام الهادي عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ ونِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ (4) بِهِ الأَرحامَ ، وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً ، إنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمينَ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :لَو لَم يَكُن فِي المُناكَحَةِ وَالمُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ ، ولا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ ، ولا أثَرٌ مُستَفيضٌ ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ ، و تَقريبِ البَعيدِ ، وتَأليفِ القُلوبِ ، وتَشبيكِ الحُقوقِ ، وتَكثيرِ العَدَدِ ، وتَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وحَوادِثِ الاُمورِ ، ما يَرغَبُ في دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ ، ويُسارِعُ إلَيهِ المُوَفَّقُ المُصيبُ . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 621 ح 3214 ، الخصال : ص 567 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 453 ح 610 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 301 ح 2654كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 5 ح1 .
2- .الدَّعَةُ : السِّعة في العيش (تاج العروس : ج 11 ص 499 «ودع») .
3- .الخصال : ص 284 ح 34 عن أبي خالد السجستاني ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 437 ح 1494 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص186 ح 5 .
4- .وشَجَتِ العروقُ والأغصان . اشتبَكَت ، وكلّ شيءٍ يشتبك (لسان العرب : ج 2 ص 398 «وشج») .
5- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 6 عن عبد العظيم بن عبد اللّه .
6- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 7 عن معاوية بن حكيم ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 449 ح 1541 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 264 ح 4 .

ص: 287

ب - اُلفت دل ها

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ همسر ، اين است كه بدانى خداى عز و جل ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين ، خود ، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو . پس ، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى .

الخصال_ به نقل از ابو خالد سِجِستانى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، پيوسته زندگى اش تلخ ، فكرش پريشان ، و دلش مشغول است : اوّل ، تن درستى ؛ دوم ، امنيت ؛ سوم ، گشايش در روزى ؛ چهارم ، همدم سازگار» . من گفتم : همدم سازگار چيست؟ فرمود: «زن خوب ، فرزند خوب ، و همنشين خوب و پنجمين آنها _ كه جامع آن چهار تاست _ ، آسايش است» .

ب _ اُلفت دل هاامام هادى عليه السلام :خداوند عز و جل ، وصلت را مايه الفت دل ها و پيوستگى نَسَبى قرار داد . [به واسطه وصلت ،] رشته هاى خويشاوندى را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت ساخت . در اين [ پديده ] ، براى مردمان ، نشانه هايى [ از قدرت و رحمت خداوند ]است .

امام رضا عليه السلام :اگر در باره ازدواج و وصلت ، آيه اى روشن [ از كتاب خدا ] ، و سنّتى پيروى شده [ از پيامبر ] و اخبار فراوان نبود ، بى گمان [ آثار و بركاتى چون : ] نيكى كردن به خويشاوند ، نزديك ساختن افراد دور [ به يكديگر ] ، الفت بخشيدن ميان دل ها ، در هم تنيدن حقوق ، افزودن بر جمعيت ، و اندوختن فرزند براى [ رويارويى با ]سختى هاى روزگار و پيشامدهاى زمانه [ كه خداوند در ازدواج قرار داده است ، خود] ، كافى بود كه خردمند دانا ، به اين كار رغبت نمايد ، و انسانِ ره يافته درست انديش ، به آن بشتابد .

.

ص: 288

ج _ الوِقايَةُ عَنِ الفَسادِ الأخلافي والإجتماعيالكتاب«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» . (1)

«وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ في حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ : يا وَيلَهُ يا وَيلَهُ ، عَصَمَ مِنّي ثُلُثَي دينِهِ . فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِي الثُّلُثِ الآخَرِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ الشَّبابِ ، مَنِ استَطاعَ مِنكُمُ الباءَةَ فَليَتَزَوَّج ؛ فَإِنَّهُ أغَضُّ لِلبَصَرِ ، وأحصَنُ لِلفَرجِ . ومَن لَم يَستَطِع فَعَلَيهِ بِالصَّومِ ؛ فَإِنَّهُ لَهُ وِجاءٌ (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دينِهِ _ وفي حَديثٍ آخَرَ : _ فَليَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصفِ الآخَرِ أوِ الباقي . (6)

.


1- .البقرة : 187 .
2- .الأعراف : 26 .
3- .الجعفريّات : ص 89 ، النوادر للراوندي : ص 113 ح 106 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 34 ؛ المعجم الأوسط : ج 4 ص 375 ح 4475 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 397 ح 2037 ، تاريخ بغداد : ج 8 ص 33 الرقم 4080 كلّها عن جابر بن عبد اللّه نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44441 .
4- .الوِجاءُ : أن تُرَضَّ اُنثيا الفَحل رضّا شديدا يُذهِبُ شهوة الجماع (النهاية : ج 5 ص 152 «وجأ») .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1950 ح 4779 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1018 ح 1 كلاهما عن عبد اللّه ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 592 ح 1845 عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44407 .
6- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 2 عن كليب بن معاويه الأسدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4342 عن الحسن بن على بن أبي حمزة عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المقنع : ص 103 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 219 ح 14 .

ص: 289

ج - جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعى

ج _ جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعىقرآن« آنان (زنان) براى شما لباسى هستند و شما براى آنان ، لباسى هستيد » .

« و [ بر شما باد ] جامه پرهيزگارى ، كه آن ، بهترين [ جامه ] است » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ جوانى نيست كه در نوجوانى اش ازدواج كند ، مگر آن كه شيطانش فرياد بر مى آورَد : «اى واى بر من! اى واى بر من! دو سوم دينش را از [ گزند] من نگه داشت» . پس ، بنده بايد در يك سوم ديگر [دينش] ، پروامندى از خدا پيشه كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى جوانان! هر يك از شما كه توان ازدواج دارد ، ازدواج كند ؛ زيرا ازدواج كردن ، چشم را [ از نگاه حرام ، ] بيشتر فرو مى پوشانَد و دامن را پاك تر مى دارد . و هر كس توان [ ازدواج ] نداشت ، روزه بگيرد ؛ زيرا روزه ، شهوت را فرو مى نشانَد .

الكافى_ به نقل از كليب بن معاويه اسدى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس ازدواج كند ، نصف دينش را حفظ كرده است» . و در حديثى ديگر آمده [كه افزود] : «و بايد در نصف ديگر _ يا در بقيّه آن _ پروامندى از خدا را پيشه كند» .

.

ص: 290

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ فَقَدِ استَكمَلَ نِصفَ الإيمانِ،فَليَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصفِ الباقي. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَزَقَهُ اللّهُ امرَأَةً صالِحَةً فَقَد أعانَهُ عَلى شَطرِ دينِهِ ، فَليَتَّقِ اللّهَ فِي الشَّطرِ الثّاني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مَن تَدَيَّنَ فيها ثُمَّ ماتَ ولَم يَقضِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقضي عَنهُ . . . ورَجُلٌ خافَ عَلى نَفسِهِ الفِتنَةَ فَتَعَفَّفَ بِنِكاحِ امرَأَةٍ بِدَينٍ فَماتَ ولَم يَقضِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَترُك شَيئا مِمّا يُحتاجُ إلَيهِ إلّا عَلَّمَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله ، فَكانَ مِن تَعليمِهِ إِيّاهُ أنَّهُ صَعِدَ المِنبَرَ ذاتَ يَومٍ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ جَبرَئيلَ أتاني عَنِ اللَّطيفِ الخَبيرِ فَقالَ : إنَّ الأَبكارَ بِمَنزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ ؛ إذا أدرَكَ ثَمَرُهُ فَلَم يُجتَنَ أفسَدَتهُ الشَّمسُ ونَثَرَتهُ الرِّياحُ ، وكَذلِكَ الأَبكارُ إذا أدرَكنَ ما يُدرِكُ النِّساءُ فَلَيسَ لَهُنَّ دَواءٌ إلَا البُعولَةُ (4) ، وإلّا لَم يُؤمَن عَلَيهِنَّ الفَسادُ لِأَنَّهُنَّ بَشَرٌ . (5)

د _ نَشرُ كَلِمَةِ التّوحيدِالكتاب«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَآ أُنثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَامَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ * هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَآءِ» . (6)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 332 ح 7647 و ج 8 ص 335 ح 8794 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 383 ح 5486 و فيه «الدين» بدل «الإيمان» وكلّها عن أنس ، تفسير القرطبي : ج 9 ص 337 ، كنز العمّال : ج 16 ص 271 ح 44403 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن أنس وفيه «الدين» بدل «الإيمان» .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 175 ح 2681 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 294 ح 972 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 383 ح 5487 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 273 ح 44420 .
3- .المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 138 ح 349 ، تهذيب الكمال : ج 22 ص 339 الرقم 4495 ، كنز العمّال : ج 6 ص 236 ح 15511 نقلاً عن الطبراني وكلاهما نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو .
4- .بَعَلت يَبعُلُ بُعولَةً : إذا تزوَّجَ (مجمع البحرين : ج 1 ص 170 «بعل») .
5- .الكافي : ج 5 ص 337 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 397 ح 1588 ، روضة الواعظين : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 371 ح 1 وراجع : علل الشرائع : ص 578 ح 4 .
6- .آل عمران : 33 _ 38 .

ص: 291

د - انتشار آرمان توحيد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ازدواج كند ، نصف ايمان را به دست آورده است ، و در نيمه ديگر آن بايد پروامندى از خدا را در پيش گيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه خداوند ، زنى شايسته روزى اش كند ، او را در نيمى از دينش كمك كرده است . پس در نيمه دوم بايد پروامندى از خدا را پيشه كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس براى آنها قرض كند سپس بميرد و قرضش را ادا نكند ، خداوند عز و جل ، از طرف او ادا مى كند : ... و مردى كه از افتادن در گناه ، بر خويشتن بترسد و با گرفتن قرض ، زن بگيرد و خودش را [از ارتكاب به گناه ]حفظ كند و سپس بميرد و آن قرض را ادا نكرده باشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ، هر چيزى را كه مورد نياز [ انسان ] باشد ، به پيامبرش صلى الله عليه و آله آموخته است . از جمله چيزهايى كه به پيامبرش آموخت ، اين است كه روزى آن حضرت ، بر منبر رفت و پس از اين كه خدا را حمد و ثنا نمود ، فرمود : «اى مردم ! جبرئيل ، از سوى خداى لطيف آگاه ، نزد من آمد و فرمود : دوشيزگان ، به سان ميوه اى بر درخت اند كه هر گاه ميوه اش برسد و چيده نشود ، آفتاب ، آن را تباه مى گردانَد و بادها پراكنده اش مى سازند . دوشيزگان نيز چنين اند ؛ هر گاه به مرحله اى برسند كه زنان مى رسند ( سنّ بلوغ ) ، برايشان دارويى جز شوهر كردن وجود ندارد ، وگر نه از فساد در امان نيستند ؛ چرا كه آنان هم بشرند» .

د _ انتشار آرمان توحيدقرآن«به يقين، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان ، برترى داده است؛ فرزندانى كه بعضى از آنان از [ نسل ]بعضى ديگرند، و خداوند ، شنواى داناست . چون زنِ عمران گفت: «پروردگارا! آنچه در شكم خود دارم ، نذر تو كردم تا آزاد شده [ از مشاغل دنيا و پرستشگر تو ]باشد . پس، از من بپذير كه تو خود ، شنواى دانايى» . پس چون فرزندش را بزاد، گفت: «پروردگارا ! من دختر زاده ام -و خدا به آنچه او زاييد ، داناتر بود- و پسر ، چون دختر نيست ، و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده شده، به تو پناه مى دهم» . پس پروردگارش وى (مريم) را با حُسنِ قبول ، پذيرا شد و او را نيكو بار آورد، و زكريّا را سرپرست وى قرار داد. زكريّا هر بار كه در محراب بر او وارد مى شد، نزد او [ نوعى ] خوراكى مى يافت. [ مى]گفت: «اى مريم! اين از كجا براى تو آمده است؟ [ او در پاسخ مى]گفت: «اين از جانب خداست، كه خدا به هر كس بخواهد، بى شمار روزى مى دهد» . آن جا [ بود كه ] زكريّا پروردگارش را خواند [ و ] گفت: «پروردگارا ! از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى»» .

.

ص: 292

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَمنَعُ المُؤمِنَ أن يَتَّخِذَ أهلاً ؟! لَعَلَّ اللّهَ أن يَرزُقَهُ نَسَمَةً تُثقِلُ الأَرضَ بِلا إلهَ إلّا اللّهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ يوسُفَ بنَ يَعقوبَ لَقِيَ أخاهُ فَقالَ : يا أخي ، كَيفَ استَطَعتَ أن تَتَزَوَّجَ النِّساءَ بَعدي؟ فَقالَ : إنَّ أبي أمَرَني وقالَ : إنِ استَطَعتَ أن تَكونَ لَكَ ذُرِّيَّةٌ تُثقِلُ الأَرضَ بِالتَّسبيحِ فَافعَل . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ قِصَّةِ يوسُفَ عليه السلام وكَلامِهِ مَعَ أخيهِ ابنِ يامينَ _ :قالَ : فَما بَلَغَ مِن حُزنِكَ عَلَيهِ [أي عَلى يوسُفَ] ؟ قالَ : وُلِدَ لي أحَدَ عَشَرَ ابنا كُلُّهُمُ اشتُقَّ لَهُ اسمٌ مِنِ اسمِهِ . فَقالَ لَهُ يوسُفُ : أراكَ قَد عانَقتَ النِّساءَ وشَمِمتَ الوَلَدَ مِن بَعدِهِ ! فَقالَ لَهُ ابنُ يامينَ : إنَّ لي أبا صالِحا وإنَّهُ قالَ : تَزَوَّج ، لَعَلَّ اللّهَ أن يُخرِجَ مِنكَ ذُرِّيَّةً تُثقِلُ الأَرضَ بِالتَّسبيحِ . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 382 ح 4340 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 429 ح 1454 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 288 ح 35 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 3 ح 3 .
2- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 1 و ص 329 ح 4 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 288 ح 36 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 266 ح 33 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 184 ح 45 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 130 ح 134 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 321 ح 375 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيه «اثني عشر» بدل «أحد عشر» ، مجمع البيان : ج 5 ص 384 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 308 ح 116 .

ص: 293

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه چيزى مانع مى شود كه انسان مؤمن ، زن بگيرد؟ ! شايد خداوند ، به او فرزندانى روزى كند كه زمين را از «لا إله إلّا اللّه » ، سنگين كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يوسف ، پسر يعقوب ، در ديدار با برادرش به او گفت : «اى برادر ! چگونه توانستى [ و دلت راضى شد كه ] پس از من ازدواج كنى؟» . برادرش گفت : «پدرم به من دستور داد و فرمود : اگر توانستى فرزندانى داشته باشى كه زمين را از تسبيح گويى آكنده سازند ، اين كار را بكن» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان داستان يوسف عليه السلام و گفتگوى او با برادرش بنيامين [كه يوسف را نمى شناخت] _ :[يوسف عليه السلام پرسيد :] تا چه اندازه براى او ( يعنى بر يوسف ) اندوهناك شدى؟ گفت : [ چندان كه ] يازده پسر برايم متولّد شدند و نام همه آنها را از نام او گرفتم . يوسف عليه السلام به او گفت : مى بينم كه بعد از او ، با زنان ، هَماغوش گشته اى و فرزند بوييده اى ! بنيامين گفت : مرا پدرى شايسته بود كه فرمود : ازدواج كن ؛ شايد خداوند ، از تو فرزندانى به دنيا آورَد كه زمين را از تسبيح [ خداوند ] ، آكنده سازند .

.

ص: 294

1 / 3موانع تأسيس الاُسرةألف _ مَخافَةُ العِيلَةِالكتاب«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (2) قالَ _ :يَتَزَوَّجوا حَتّى يُغنِيَهُم مِن فَضلِهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ (4) فَقَد أساءَ ظَنَّهُ بِاللّهِ عز و جل ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (5) . (6)

.


1- .النور : 32 .
2- .النور : 33 .
3- .الكافي : ج 5 ص 331 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 5 كلاهما عن معاوية بن وهب ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 25 ح 2 .
4- .العَيلَةُ : الفَقرُ (المصباح المنير : ص 440 «عيل») .
5- .النور : 32 .
6- .الكافي : ج 5 ص 331 ح 5 عن محمّد بن جعفر عن أبيه الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وص 330 ح 1 و ليس فيه ذيله من «إنّ اللّه عزّ وجلّ يقول . . .» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 385 ح 4353 وفيه «الفقر» بدل «العيلة» وكلاهما عن وليد بن صبيح عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1460 ، مجمع البيان : ج 7 ص 220 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 191 ح 691 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 24 ح 2 .

ص: 295

1 / 3 موانع تشكيل خانواده
الف - ترس از فقير شدن

1 / 3موانع تشكيل خانوادهالف _ ترس از فقير شدنقرآن« زنان بى همسر خود ، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد . اگر تنگ دست اند ، خداوند ، آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد ، و خداوند ، گشايشگر داناست » .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «و كسانى كه [ وسيله و امكان ]زناشويى نمى يابند ، بايد خويشتندارى ورزند تا [با اين كار] ، خدا از فضل خويش آنان را بى نياز گردانَد» _ :ازدواج كنند تا از فضل خويش ، آنان را بى نياز گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از ترس فقير شدن ازدواج نكند ، به خداوند عز و جل گمان بد بُرده است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «اگر تنگ دست اند ، خدا آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد» .

.

ص: 296

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ فَلَيسَ مِنّا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّخِذُوا الأَهلَ فَإِنَّهُ أرزَقُ لَكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :حَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل عَونُ مَن نَكَحَ التِماسَ العَفافِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جل . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ حَقٌ عَلَى اللّهِ عَونُهُم : المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالمُكاتَبُ الَّذي يُريدُ الأَداءَ ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ العَفافَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل عَونُهُم : الغازي ، وَالمُتَزَوِّجُ ، وَالمُكاتَبُ ، وَالحاجُّ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :اِلتَمِسُوا الرِّزقَ بِالنِّكاحِ . (6)

.


1- .إحياء علوم الدين : ج 22 ص 36 ، كنز العمّال : ج 16 ص 279 ح 44460 نقلاً عن الديلمي عن أبي سعيد .
2- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 240 ح 1046 ، قرب الإسناد : ج 20 ح 68 كلّها عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4345 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 132 ح 2676 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44443 .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 184 ح 1655 ، سنن النسائي : ج 6 ص 61 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 537 ح 21612 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 416 ح 7223 .
5- .الفرودس : ج 1 ص 374 ح 1506 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 858 ح 43414 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن أبي هريرة .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 43 ح 1459 ؛ تفسير الثعلبي : ج 7 ص 95 ح 53 ، الفردوس : ج 1 ص 88 ح 282 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44436 .

ص: 297

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه از بيم فقير شدن ازدواج نكند ، از ما نيست . 65 . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه از بيم فقير شدن ازدواج نكند ، از ما نيست . 65 . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زن بگيريد . به درستى كه اين كار ، روزىِ شما را بيشتر مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى حفظ خود از آنچه خداوند عز و جل حرام كرده است ، ازدواج كند ، بر خداوند عز و جل ، حق است كه او را يارى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه بر خداوند عز و جل ، واجب است آنان را يارى دهد : مجاهدِ در راه خدا ؛ بنده اى كه براى آزادى خود با مولايش قرارداد مى بندد و قصد دارد كه به قرارداد خود عمل كند ؛ و كسى كه براى حفظ پاك دامنى خويش ازدواج كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار كس اند كه خداوند عز و جل ، وظيفه دارد به آنها كمك كند : رزمنده ، متأهّل ، بنده قراردادى ، و حج گزار .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزى را با ازدواج كردن بجوييد .

.

ص: 298

عنه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا النِّساءَ فَإِنَّهُنَّ يَأتينَكُم بِالمالِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن فَعَلَهُنَّ ثِقَةً بِاللّهِ وَاحتِسابا ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُعينَهُ وأن يُبارِكَ لَهُ : مَن سَعى في فَكاكِ رَقَبَتِهِ . . . ، ومَن تَزَوَّجَ ثِقَةً بِاللّهِ وَاحتِسابا كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُعينَهُ وأن يُبارِكَ لَهُ ، ومَن أحيا أرضا مَيتَةً . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَقالَ : تَزَوِّج . فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ عَلَيهِ . (3)

عنه عليه السلام :أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله شابٌّ مِنَ الأَنصارِ فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَقالَ لَهُ : تَزَوَّج . فَقالَ الشّابُّ : إنّي لَأَستَحيي أن أعودَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَلَحِقَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ : إنَّ لي بِنتا وَسيمَةً ، فَزَوَّجَها إيّاهُ ، قالَ : فَوَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ . قالَ : فَأَتَى الشّابُّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا مَعشَرَ الشَّبابِ ! عَلَيكُم بِالباهِ (4) . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 174 ح 2679 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 147 الرقم 4759 ، الفردوس : ج 2 ص 50 ح 2290 كلّها عن عائشة ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 271 ح 10 عن هشام بن عروة عن أبيه ، كنز العمّال : ج 16 ص 275 ح 44431 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1462 .
2- .السنن الكبرى : ج 10 ص 538 ح 21613 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 151 ح 4918 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 332 الرقم 6777 ، الفردوس : ج 2 ص 85 ح 2460 نحوه وكلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 810 ح 43223 .
3- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 2 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 3 كلاهما عن هشام بن سالم ، درر الأحاديث النبويّة : ص 44 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 25 ح 1 ؛ تاريخ بغداد : ج 1 ص 365 الرقم 307 عن جابر نحوه وليس فيه ذيله .
4- .الباه والباء والباءةُ : النِكاحُ (المصباح المنير : ص 66 «باء») .
5- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 3 عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 25 ح 3 .

ص: 299

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كنيد ؛ زيرا زنان ، براى شما ثروت مى آورند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كار است كه هر كس آنها را با اعتماد به خدا و براى خدا انجام دهد ، بر خداوند است كه او را كمك كند و به او بركت دهد : بنده اى كه براى آزادى اش كار كند ... ؛ و كسى كه با اعتماد به خدا و به خاطر او ازدواج كند ، بر خداوند است كه او را كمك كند و به او بركت دهد ؛ و كسى كه زمينِ مُرده اى را زنده سازد .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى ، به او شكايت كرد . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ازدواج كن» . آن مرد ازدواج كرد و به گشايش رسيد .

امام صادق عليه السلام :جوانى از انصار ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى ، به ايشان شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «ازدواج كن» . جوان گفت : (1) خجالت مى كشم كه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باز گردم . پس ، مردى از انصار ، به او برخورد و گفت : من دخترى زيباروى دارم . آن گاه ، او را به ازدواج آن جوان در آورد . امام صادق عليه السلام فرمود : «پس خداوند ، به زندگى او گشايش داد» . پس از آن ، جوان ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان را از وضع خود ، آگاه ساخت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جوانان ! بر شما بادْ ازدواج كردن!» .

.


1- .در پاورقى مأخذ آمده است : شايد در اين جمله ، تقديم و تأخيرى صورت گرفته باشد ، و جمله در اصل چنين است : «پيامبر به او فرمود : ازدواج كن . پس [ در راه ] ، مردى از انصار به آن جوان برخورد . جوان گفت : من خجالت مى كشم نزد رسول خدا باز گردم . آن مرد گفت : من دخترى زيبا دارم ...» . مترجم مى گويد : شايد هم جوان ، با خودش اين جمله را گفته باشد .

ص: 300

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الحَديثُ الَّذي يَرويهِ النّاسُ حَقٌّ ؛ أنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ، فَفَعَلَ ، ثُمَّ أتاهُ ، فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ، حَتّى أمَرَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ؟ فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَعَم هُوَ حَقٌّ . ثُمَّ قالَ : الرِّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعِيالِ . (1)

ب _ الاِهتِمامُ بِالمالِالإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مَرزِئَةٍ (2) أشَدُّ عَلى عَبدٍ مِن أن يَأتِيَهُ ابنُ أخيهِ فَيَقولَ : زَوِّجني ، فَيَقولَ : لا أفعَلُ ، أنا أغنى مِنكَ . (3)

المؤمن عن إبراهيم التيمي :كُنتُ فِي الطَّوافِ إذ أخَذَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِعَضُدي ، فَسَلَّمَ عَلَيَّ ثُمَّ قالَ : . . . يا إبراهيمُ ، ما أفادَ المُؤمِنُ مِن فائِدَةٍ أضَرُّ عَلَيهِ مِن مالٍ يُفيدُهُ ، المالُ أضَرُّ عَلَيهِ مِن ذِئبَينِ ضارِيَينِ في غَنَمٍ قَد هَلَكَت رُعاتُها ، واحِدٌ في أوَّلِها وآخَرُ في آخِرِها . ثُمَّ قالَ : فَما ظَنُّكَ بِهِما ؟ قُلتُ : يُفسِدانِ ، أصلَحَكَ اللّهُ ! قالَ : صَدَقتَ ، إنَّ أيسَرَ ما يَدخُلُ عَلَيهِ أن يَأتِيَهُ أخوهُ المُسلِمُ فَيَقولَ : زَوِّجني ، فَيقولَ : لَيسَ لَكَ مالٌ . (4)

ج _ الاِهتِمامُ بِشَرَفِ النَّسَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زَوَّجتُ المِقدادَ وزَيدا ، لِيَكونَ أشرَفُكُم عِندَ اللّهِ أحسَنَكُم خُلُقا . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 4 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 4 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 26 ح 4 .
2- .المَرزِئَةُ : المُصيبَةُ (النهاية : ج 2 ص 219 «رزأ») .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 716 وراجع : مشكاة الأنوار : ص 473 ح 1580 .
4- .المؤمن : ص 55 ح 141 .
5- .سنن الدارقطني : ج 3 ص 300 ح 202 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 222 ح 13784 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 153 ح 10326 وفيه «إسلاما» بدل «خلقا» وكلّها عن الشعبي ، كنز العمّال : ج 3 ص 20 ح 5248 .

ص: 301

ب - اهمّيت دادن به ثروت
ج - اهمّيت دادن به بزرگ زادگى

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا اين حديثى كه مردم روايت مى كنند ، راست است كه : مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى خود به ايشان شِكوه كرد و پيامبر به او فرمود كه ازدواج كند و او همين كار را كرد . سپس دوباره نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى به ايشان شِكوه كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، باز ، او را به ازدواج كردن امر كرد ، و تا سه بار ، به اين كار امر كرد ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «آرى ، راست است» و سپس فرمود : «روزى ، با زنان و خانواده ، همراه است» .

ب _ اهمّيت دادن به ثروتامام صادق عليه السلام :براى بنده ، گناهى بدتر از اين نيست كه پسر برادر [ مؤمن ] او نزدش برود و بگويد : «مرا [با دخترت] ازدواج بده» و او بگويد : اين كار را نمى كنم [و به تو زن نمى دهم] ؛ من از تو ثروتمندترم .

المؤمن_ به نقل از ابراهيم تَيْمى _ :در حال طواف بودم كه امام صادق عليه السلام بازويم را گرفت و به من سلام كرد . سپس فرمود : «اى ابراهيم ! مؤمن ، به هيچ سودى دست نيافته است كه برايش زيانبارتر از ثروت باشد . ثروت براى او ، زيانبارتر از دو گرگ درنده است كه به گلّه اى بى چوپان ، حمله مى برند ؛ يكى ، از اوّل گلّه و ديگرى ، از آخر آن» . سپس فرمود : «گمان مى كنى كه آن دو گرگ چه مى كنند؟» . گفتم : خدا شما را به سلامت دارد ! گلّه را نابود مى كنند . فرمود : «درست است . كمترين زيانى هم كه به مؤمن [ ثروتمند ] مى رسد ، اين است كه برادر مسلمانش نزد او به خواستگارى برود و او بگويد : تو مال و ثروتى ندارى» .

ج _ اهمّيت دادن به بزرگ زادگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مقداد و زيد را [ از خاندان بزرگى ] زن دادم تا [ بدانيد كه ]شريف ترين شما نزد خداوند ، نيك خوترين شماست .

.

ص: 302

عنه صلى الله عليه و آله :أنكَحتُ زَيدَ بنَ حارِثَةَ زَينَبَ بِنتَ جَحشٍ ، وأنكَحتُ المِقدادَ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، لِيَعلَموا أنَّ أشرَفَ الشَّرَفِ الإِسلامُ . (1)

السنن الكبرى عن الزبيدي :حَدَّثَنِي الزُّهرِيُّ في هذِهِ القِصَّةِ [أي قِصَّةِ أمرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَني بَياضَةَ أن يُزَوِّجوا أبا هِندٍ امرَأَةً مِنهُم] أنَّهُم قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، تُزَوِّجُ بَناتِنا مَوالينا ؟ ! فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَوَّجَ المِقدادَ بنَ أسوَدٍ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ . ثُمَّ قالَ : إنَّما زَوَّجَهَا المِقدادَ لِتَتَّضِعَ المَناكِحُ ، ولِيَتَأَسَّوا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ولِتَعلَموا أنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقاكُم . وكانَ الزُّبَيرُ أخا عَبدِ اللّهِ وأبي طالِبٍ لِأَبيهِما واُمِّهِما . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :مَرَّ رَجُلٌ مِن أهلِ البَصرَةِ شَيبانِيٌّ _ يُقالُ لَهُ : عَبدُ المَلِكِ بنُ حَرمَلَةَ _ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : ألَكَ اُختٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَتُزَوِّجُنيها ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَمَضَى الرَّجُلُ ، وتَبِعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام حَتَّى انتَهى إلى مَنزِلِهِ ، فَسَأَلَ عَنهُ ، فَقيلَ لَهُ : فُلانُ بنُ فُلانٍ و هُوَ سَيِّدُ قَومِهِ . ثُمَّ رَجَعَ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : يا أبَا الحَسَنِ ، سَأَلتُ عَن صِهرِكَ هذَا الشَّيبانِيِّ فَزَعَموا أنَّهُ سَيِّدُ قَومِهِ . فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إنّي لَاُبديك يا فُلانُ عَمّا أرى وعَمّا أسمَعُ ! أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جل رَفَعَ بِالإِسلامِ الخَسيسَةَ ، وأتَمَّ بِهِ النّاقِصَةَ ، وأكرَمَ بِهِ اللُّؤمَ ؟ ! فَلا لُؤمَ عَلَى المُسلِمِ ، إنَّمَا اللُّؤمُ لُؤمُ الجاهِلِيَّةِ . (5)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 452 ح 1546 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 266 ح 7 وراجع : كنز العمّال : ج 1 ص 78 ح 313 .
2- .الحجرات : 13 .
3- .السنن الكبرى : ج 7 ص 220 ح 13780 ، المراسيل : ص 148 ح 7 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 340 .
4- .الكافي : ج 5 ص 344 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 395 ح 1582 عن أبي بكر الحضرمي ، بحار الأنوار : ج 22 ص 265 ح 9 .
5- .الكافي : ج 5 ص 344 ح 3 عن زرارة بن أعين وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 198 ح 728 .

ص: 303

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيد بن حارثه را به ازدواج زينب ، دختر جَحش ، و مقداد را به ازدواج ضُباعه ، دختر زُبَير بن عبد المطّلب ، در آوردم تا بدانند كه بزرگ ترين شرافت ، اسلام است .

السنن الكبرى_ به نقل از زبيدى _ :زُهرى در باره اين ماجرا [ يعنى ماجراى دستور دادن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى بَياضه كه از ميان خود ، دخترى را به همسرىِ ابو هِند در آورند ] برايم نقل كرده كه آنان ( بنى بياضه ) گفتند : اى رسول خدا ! دختران ما را به همسرى غلامان ما در مى آورى ؟! پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد : «ما شما را از مرد و زنى آفريديم و ملّت ملّت و قبيله قبيله قرارتان داديم تا يكديگر را بشناسيد» .

الكافى :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مقداد بن اَسود را به ازدواج ضُباعه ، دختر زُبَير بن عبد المطّلب در آورد» و سپس فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله او را به همسرى مقداد در آورد تا [ سطح ] ازدواج ها پايين بيايد [ و وصلت هاى طبقاتى از بين برود ] و [ مردم ] از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سرمشق بگيرند و تا بدانيد كه گرامى ترينِ شما نزد خدا ، باتقواترينِ شماست» . و زُبَير ، برادر تنىِ عبد اللّه [ پدر پيامبر صلى الله عليه و آله ] و ابو طالب بود .

امام باقر عليه السلام :مردى شيبانى از اهالى بصره _ كه به او عبد الملك بن حَرمله گفته مى شد _ بر امام زين العابدين عليه السلام گذشت . امام عليه السلام از او پرسيد : «آيا خواهرى دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا او را به همسرى من در مى آورى ؟» . گفت : آرى . پس ، آن مرد شيبانى رفت و مردى از ياران امام زين العابدين عليه السلام در پى او روانه شد تا به سراى او رسيد و در باره اش پرس و جو كرد . به او گفته شد : او فلان ، پسر فلان و مِهتر قوم خويش است . سپس آن مرد ، نزد امام زين العابدين عليه السلام باز گشت و گفت : اى ابو الحسن ! در باره اين كه مى خواهيد داماد اين مرد شيبانى بشَويد ، پرس و جو كردم . گفتند كه او مهتر قومش است . امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود : «فلانى ! من از آنچه مى بينم و از آنچه مى شنوم ، برايت مى گويم! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل با اسلام ، پَستى را بلندى بخشيد و كاستى را كامل گردانيد و از فرومايگى بزرگوارى رسانيد؟! پس مسلمان ، پَست نيست . پستى ، پستى جاهليت است» .

.

ص: 304

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام تَزَوَّجَ سُرِّيَّةً (1) كانَت لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَبَلَغَ ذلِكَ عَبدَ المَلِكِ بنَ مَروانَ ، فَكَتَبَ إلَيهِ في ذلِكَ كِتابا أنَّكَ صِرتَ بَعلَ الإِماءِ ! فَكَتَبَ إلَيهِ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ رَفَعَ بِالإِسلامِ الخَسيسَةَ وأتَمَّ بِهِ النّاقِصَةَ ، فَأَكرَمَ بِهِ مِنَ اللُّؤمِ ، فَلا لُؤمَ عَلى مُسلِمٍ ، إنَّمَا اللُّؤمُ لُؤمُ الجاهِلِيَّةِ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنكَحَ عَبدَهُ ونَكَحَ أمَتَهُ . فَلَمَّا انتَهَى الكِتابُ إلى عَبدِ المَلِكِ قالَ لِمَن عِندَهُ : خَبِّروني عَن رَجُلٍ إذا أتى ما يَضَعُ النّاسَ لَم يَزِدهُ إلّا شَرَفا ؟ قالوا : ذاكَ أميرُ المُؤمِنينَ (2) ، قالَ : لا وَاللّهِ ما هُوَ ذاكَ ، قالوا : ما نَعرِفُ إلّا أميرَ المُؤمِنينَ ! قالَ : فَلا وَاللّهِ ما هُوَ بِأَميرِ المُؤمِنينَ ، ولكِنَّهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ . (3)

.


1- .سُرِّيّة : أي جارية (تاج العروس : ج 19 ص 521 «سرو») .
2- .أرادوا به عبد الملك نفسه .
3- .الكافي : ج 5 ص 346 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 105 ح 94 وراجع : تهذيب الأحكام : ج 7 ص 397 ح 1587 .

ص: 305

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام با كنيزى كه از آنِ حسن بن على عليه السلام بود ، ازدواج كرد . اين خبر ، به گوش عبد المَلِك بن مروان رسيد . در نامه اى به ايشان نوشت كه : تو شوهر كنيزان گشته اى ! زين العابدين عليه السلام به او نوشت : «همانا خداوند به وسيله اسلام ، پستى را بلندى بخشيده و ناقص را كامل گردانيده و از فرومايگى ، به ارجمندى رسانيده است . بنا بر اين ، هيچ مسلمانى پست نيست ؛ بلكه پستى واقعى ، پستى جاهليت است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خود ، بنده اش را [ از قوم خود ] زن داد و با كنيزش ازدواج كرد» . چون نامه به عبد الملك رسيد ، به اطرافيانش گفت : به من بگوييد آن كدام مرد است كه هر گاه كارى كه ديگران را پست مى كند ، انجام بدهد ، جز بر بزرگى او نمى افزايد؟ گفتند : امير المؤمنين . (1) عبد الملك گفت : نه ، به خدا ! او چنين نيست . گفتند : ما كسى جز امير المؤمنين را نمى شناسيم! گفت : نه ، به خدا ! او امير المؤمنين نيست ؛ بلكه على بن الحسين است .

.


1- .مقصودشان خودِ عبد الملك بود .

ص: 306

الكافي عن عليّ بن مهزيار :كَتَبَ عَلِيُّ بنُ أسباطٍ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام في أمرِ بَناتِهِ وأنَّهُ لا يَجِدُ أحَدا مِثلَهُ ، فَكَتَبَ إلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَهِمتُ ما ذَكَرتَ مِن أمرِ بَناتِكَ وأنَّكَ لا تَجِدُ أحَدا مِثلَكَ ، فَلا تَنظُر في ذلِكَ رَحِمَكَ اللّهُ ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : إذا جاءَكُم مَن تَرضَونَ خُلُقَهُ ودينَهُ فَزَوِّجوهُ ، إلّا تَفعَلوهُ تَكُن فِتنَةٌ فِي الأَرضِ وفَسادٌ كَبيرٌ . (1)

د _ عَدَمُ التَّفَقُّهِ في الدِّينِالكافي عن عبد الصمد بن بشير :دَخَلَت امرَأَةٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَت : أصلَحَكَ اللّهُ ، إنِّي امرَأَةٌ مُتَبَتِّلَةٌ . فَقالَ : ومَا التَّبَتُّلُ عِندَكِ ؟ قالَت : لا أَتزَوَّجُ ، قالَ : ولِمَ ؟ قالَت : ألتَمِسُ بِذلِكَ الفَضلَ . فَقالَ : اِنصَرِفي ، فَلَو كانَ ذلِكَ فَضلاً لَكانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام أحَقَّ بِهِ مِنكِ ، إنَّهُ لَيسَ أحَدٌ يَسبِقُها إلَى الفَضلِ . (2)

ه_ الفِرارُ عَنِ المَسؤُولِيَّةِجامع الأخبار :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لِرَجُلٍ اسمُهُ عَكّافٌ : ألَكَ زَوجَةٌ ؟ قالَ : لا يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : ألَكَ جارِيَةٌ ؟ قالَ : لا يا رَسولَ اللّهِ ، قال صلى الله عليه و آله : أفَأَنتَ موسِرٌ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : تَزَوَّج ، وإلّا فَأَنتَ مِنَ المُذنِبينَ . وفي رِوايَةٍ : تَزَوَّج ، وإلّا فَأَنتَ مِن رُهبانِ النَّصارى . وفي رِوايةٍ : تَزَوَّج ، وإلّا فَأَنتَ مِن إخوانِ الشَّياطينِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 347 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 395 ح 1580 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 447 ح 1537 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 340 ح 254 .
2- .الكافي : ج 5 ص 509 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 370 ح 795 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وفيه «أنّ امرأة سألت أبا جعفر عليه السلام . . .» ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 311 ح 140 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 219 ح 13 .
3- .جامع الأخبار : ص 272 ح 743 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 27 .

ص: 307

د - ناآگاهى از دين
ه - گريز از مسئوليت

الكافى_ به نقل از على بن مهزيار _ :على بن اَسباط ، به امام باقر عليه السلام در باره دخترانش نامه اى نوشت [و به عرض ايشان رساند] كه كسى همتاى خود نمى يابد [ تا دخترانش را به همسرى آنان در آوَرَد ] . امام باقر عليه السلام به او نوشت : «آنچه را در باره دخترانت نوشته بودى كه كسى همتاى خودت نمى يابى ، دريافتم . خدايت رحمت كند ! چنين انديشه اى به خود ، راه مده ؛ چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر گاه كسى نزد شما [ به خواستگارى ] آمد كه اخلاق و دين او را مى پسنديد ، به او زن دهيد كه اگر چنين نكنيد ، گناه و تباهى بزرگى در زمين ( جامعه ) پديد خواهد آمد » .

د _ ناآگاهى از دينالكافى_ به نقل از عبد الصمد بن بشير _ :زنى ، نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت : خدا شما را به سلامت دارد ! من زنى تارك دنيا هستم . امام عليه السلام فرمود : «منظورت از ترك دنيا چيست؟» . گفت : ازدواج نمى كنم . فرمود : «چرا؟» . گفت : با اين كار ، در پى كسب فضيلت هستم . فرمود : «برگرد كه اگر در اين كار ، فضيلتى بود ، هر آينه ، فاطمه عليهاالسلام از تو ، به آن ، سزاوارتر بود . هيچ كس نيست كه در فضيلت ، بر او پيشى بگيرد» .

ه _ گريز از مسئوليتجامع الأخبار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى به نام عكّاف فرمود : «همسر دارى ؟» . گفت : نه ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كنيزى دارى ؟» . گفت : نه ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آيا توانگرى ؟» . گفت : بله . فرمود : «ازدواج كن ، وگر نه ، از گنهكاران هستى» . در روايتى ديگر آمده است : «ازدواج كن ، وگر نه ، در شمار راهبان نصارا هستى» . و در روايتى ديگر آمده است : «ازدواج كن ، وگر نه ، از برادران شياطين هستى» .

.

ص: 308

مسند ابن حنبل عن أبي ذرّ :دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : عَكّافُ بنُ بِشرٍ التَّميمِيُّ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَكّافُ ، هَل لَكَ مِن زَوجَةٍ ؟ قالَ : لا ، قالَ : ولا جارِيةٌ ؟ قالَ : ولا جارِيةٌ ، قالَ : وأنتَ موسِرٌ بِخَيرٍ؟ قالَ : وأنَا موسِرٌ بِخَيرٍ . قالَ : أنتَ إذا مِن إخوانِ الشَّياطينِ ، لَو كُنتَ فِي النَّصارى كُنتَ مِن رُهبانِهِم ! إنَّ سُنَّتَنَا النِّكاحُ ، شِرارُكُم عُزّابُكُم ، وأراذِلُ مَوتاكُم عُزّابُكُم ، أبِالشَّيطانِ تَمَرَّسونَ (1) ، ما لِلشَّيطانِ مِن سِلاحٍ أبلَغُ فِي الصالِحينَ مِنَ النِّساءِ ، إلَا المُتَزَوِّجونَ ؛ اُولئِكَ المُطَهَّرونَ المُبَرَّؤونَ مِنَ الخَنا . وَيحَكَ يا عَكّافُ! إنَّهُنَّ صَواحِبُ أيّوبَ وداوودَ ويوسُفَ وكُرسُفَ . فَقالَ لَهُ بِشرُ بنُ عَطِيَّةَ : ومَن كُرسُفُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : رَجُلٌ كانَ يَعبُدُ اللّهَ بِساحِلٍ مِن سَواحِلِ البَحرِ ثَلاثَمِئَةِ عامٍ ، يَصومُ النَّهارَ ويَقومُ اللَّيلَ ، إنَّهُ كَفَرَ بِاللّهِ العَظيمِ في سَبَبِ امرَأَةٍ عَشِقَها وتَرَكَ ما كانَ عَلَيهِ مِن عِبادَةِ اللّهِ عز و جل ، ثُمَّ استَدرَكَ اللّهُ بِبَعضِ ما كانَ مِنهُ فَتابَ عَلَيهِ . وَيحَكَ يا عَكّافُ ، تَزَوَّج وإلّا فَأَنتَ مِنَ المُذَبذَبينَ (2) . قالَ : زَوِّجني يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : قَد زَوَّجتُكَ كَريمَةَ بِنتَ كُلثومٍ الحِميَرِيِّ . (3)

.


1- .التمرُّسُ : شِدّة الإلتواء ، يتمرّسُ : يتلعّبُ ويعبث (النهاية : ج 4 ص 318 «مرس») .
2- .في بعض المصادر : «المُذنِبين» بدل «المُذَبذَبين» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 103 ح 21506 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 86 ح 158 ، مسند الشاميين : ج 1 ص 213 ح 381 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 220 ح 6821 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 381 ح 5480 والأربعة الأخيرة عن عكاف بن وداعة الهلالي نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص492 ح45609.

ص: 309

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو ذر _ :مردى به نام عَكّاف بن بِشر تَميمى ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى عكّاف ! آيا همسر دارى؟» . گفت : نه . فرمود : «و نه كنيزى؟» . گفت : و نه كنيزى . فرمود : «آيا توان مالى دارى ؟» . گفت : توان مالى دارم . فرمود : «پس ، تو از برادران شياطين هستى . اگر از نصارا بودى ، از راهبانشان مى بودى! سنّت ما ازدواج كردن است . بدترين شما ، بى همسرانتان هستند . پست ترين مُردگانتان ، بى همسران شمايند . آيا با شيطان ، شوخى ( / دست و پنجه نرم) مى كنيد ؟! شيطان براى [ تباه كردن ] نيكان ، سلاحى بُرنده تر از زنان ندارد ، مگر آنان كه ازدواج كرده باشند . آنان پاك هستند و از فساد در امان اند . واى بر تو ، اى عكّاف ! زنان ، حتّى از [ وسوسه كردن ] ايّوب و داوود و يوسف و كُرسُف ، دست بردار نبودند» . بشر بن عطيّه گفت : كُرسُف كيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «مردى بود كه در ساحلى از سواحل دريا ، سيصد سال ، خدا را عبادت مى كرد . روزها روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت مى گذراند ؛ امّا عاشق زنى شد و به سبب آن ، به خداى بزرگ ، كافر گشت و عبادت خداوند عز و جل را رها كرد ؛ ولى بعد ، به واسطه كارى كه كرد ، خداوند به داد او رسيد و توبه اش را پذيرفت . واى بر تو ، اى عَكّاف ! ازدواج كن ، وگر نه از نااستواران [ در دين و ايمان ] خواهى بود» . عَكّاف گفت : مرا همسر بِده ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «تو را به همسرىِ كريمه ، دختر كُلثوم حِميَرى ، در آوردم» .

.

ص: 310

1 / 4آداب تأسيس الاُسرة1 / 4 _ 1قَبلَ كُلِّ شَيءٍأ _ النِّيَّةُ الصَّالِحَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَكَحَ للّهِِ وأنكَحَ للّهِِ ، استَحَقَّ وَلايَةَ اللّهِ . (1)

دعائم الإسلام :عَنهُ [أي رَسولِ اللّهِ] صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَن نِكاحٍ يُرادُ بِهِ غَيرُ وَجهِ اللّهِ وَالعِفَّةِ ، ونَهى عَنِ النِّكاحِ بِالرِّياءِ وَالسُّمعَةِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عَونُهُم : المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالمُكاتَبُ الَّذي يُريدُ الأَداءَ ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ العَفافَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزَوَّجُوا النِّساءَ لِحُسنِهِنَّ ؛ فَعَسى حُسنُهُنَّ أن يُردِيَهُنَّ ، ولا تَزَوَّجوهُنَّ لِأَموالِهِنَّ ؛ فَعَسى أموالُهُنّ أن تُطغِيَهُنَّ ، ولكِن تَزَوَّجوهُنَّ عَلَى الدّينِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لِعِزِّها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا ذُلّاً ، ومَن تَزَوَّجَها لِمالِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا فَقرا ، ومَن تَزَوَّجَها لِحَسَبِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا دَناءَةً . ومَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لَم يَتَزَوَّجها إلّا لِيَغُضَّ بَصَرَهُ ، أو لِيُحصِنَ فَرجَهُ ، أو يَصِلَ رَحِمَهُ ، بارَكَ اللّهُ لَهُ فيها وبارَكَ لَها فيهِ . (5)

.


1- .إحياء علوم الدين : ج 2 ص 37 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 714 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 184 ح 1655 ، سنن النسائي : ج 6 ص 16 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 841 ح 2518 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 54 ح 7420 و ص 435 ح 9637 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 174 ح 2678 كلّها عن أبي هريرة .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 597 ح 1859 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 129 ح 13469 كلاهما عن عبد اللّه بن عمرو و راجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 195 ح 710 .
5- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 21 ح 2342 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 245 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 29 ح 11 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 301 ح 44589 .

ص: 311

1 / 4 آداب ازدواج و تشكيل خانواده
1 / 4 - 1 پيش از هر چيز
الف - انگيزه درست

1 / 4آداب ازدواج و تشكيل خانواده1 / 4 _ 1پيش از هر چيزالف _ انگيزه درستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس براى [خشنودى] خدا ازدواج كند و براى خدا كسى را همسر دهد ، سزاوار ولايت (سرپرستى و حمايت) خداست .

دعائم الإسلام :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه ايشان از ازدواجى كه براى غير رضاى خدا و حفظ پاك دامنى باشد ، نهى فرمود ، و از ازدواج براى خودستايى و شهرت طلبى نيز نهى فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه بر خداوند ، واجب است آنان را كمك كند : مجاهد در راه خدا ؛ بنده اى كه براى آزادى خود ، با سَرورش قرارداد بنويسد و بخواهد به قرارش عمل كند ؛ و كسى كه براى حفظ پاك دامنى اش ، ازدواج كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنان ، به خاطر زيبايى شان ازدواج نكنيد ؛ [زيرا] چه بسا زيبايى ، آنها را به تباهى افكنَد . براى مال و ثروتشان هم با آنان ازدواج نكنيد ؛ [زيرا] چه بسا كه ثروتشان آنان را به سركشى وا دارد ؛ بلكه براى دين با آنها ازدواج كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با زنى ، به خاطر قدرتش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر خوارى او نمى افزايد . و هر كس با زنى ، به خاطر دارايى اش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر نادارى او نمى افزايد . و هر كس با زنى ، به خاطر بزرگ زادگى اش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر پستى او نمى افزايد . و هر كس با زنى ، فقط براى اين ازدواج كند كه چشمش را [ از حرام و نامحرم ]فرو بپوشانَد ، يا دامنش را پاك نگه دارد ، يا پيوند خويشاوندى اش را برقرار بدارد ، خداوند ، در آن مرد و زن براى يكديگر بركت قرار مى دهد .

.

ص: 312

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُنكَحُ المَرأَةُ لِأَربَعَةٍ : لِمالِها ، وجَمالِها ، ونَسَبِها ، ولَذَّتِها . فَعَلَيكَ بِذاتِ الدّينِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِدينِها وجَمالِها ، كانَ فيها سَدّا مِن غَورٍ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لا يَتَزَوَّجُها إلّا لِجَمالِها ، لَم يَرَ فيها ما يُحِبُّ . ومَن تَزَوَّجَها لِمالِها لا يَتَزَوَّجُها إلّا لَهُ ، وكَلَهُ اللّهُ إلَيهِ . فَعَلَيكُم بِذاتِ الدّينِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ للّهِِ تَعالى ، تَوَّجَهُ اللّهُ تاجَ المُلكِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِجَمالِها أو مالِها وُكِلَ إلى ذلِكَ ، وإذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَالمالَ . (6)

.


1- .جامع الأخبار للشعيري : ص 97 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 195 ح 710 وليس فيه «نسبها ولذتها» .
2- .الغَورُ : الماءُ الغائِرُ الذي لا يُقدَرُ عليه (تاج العروس : ج 7 ص 324 «غور») .
3- .الفردوس : ج 1 ص 294 ح 1158 عن ابن عباس ، الجامع الصغير : ج 1 ص 82 ح 552 نقلاً عن الشيرازي في الألقاب عن ابن عبّاس و عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «عوز» بدل «غور» .
4- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1592 عن بريد العجلي عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 235 ح 19 .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 248 ح 4778 ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 385 ح 4355 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 433 ح 1479 ، مشكاة الأنوار : ص 288 ح 870 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 301 ح 91 كلّها عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه .
6- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1609 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 392 ح 4380 وفيه «لم يرزق ذلك» بدل «وكّل إلى ذلك» ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 715 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 301 ح 89 كلّها عن هشام بن الحكم .

ص: 313

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خاطر چهار چيز نبايد با زن ازدواج كرد : ثروتش ، زيبايى اش ، حسب و نسبش ، و لذّتش . پس بر تو باد [ازدواج با] زن متديّن !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردى با زنى ، به خاطر تديّن و زيبايى اش ازدواج كند ، زن ، مانع از فرو رفتن مرد در گرداب [ هلاكت] مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با زنى ، تنها به خاطر زيبايى اش ازدواج كند ، دلخواه خود را در او نمى بيند و هر كس جز به خاطر دارايى اش با او ازدواج نكند ، خداوند ، او را به همان دارايى وا مى گذارد . پس بر شما باد [ ازدواج با ] زن متديّن !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خاطر خداوند بزرگ ، با كسى ازدواج كند ، خداوند ، تاج پادشاهى بر سر او مى نهد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه مردى با زنى ، به خاطر زيبايى يا دارايى اش ازدواج كند ، به همان [ زيبايى يا دارايى ] واگذار مى شود ، و هر گاه به خاطر دينش با او ازدواج كند ، خداوند ، زيبايى و دارايى را نيز روزى اش مى كند .

.

ص: 314

ب _ الدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُكتُمِ الخِطبَةَ ، ثُمَّ تَوَضَّأ فَأَحسِن وُضوءَكَ ، وصَلِّ ما كَتَبَ اللّهُ لَكَ ، ثُمَّ احمَد رَبَّكَ وَمجِّدهُ ، ثُمَّ قُل : اللّهُمَّ إنَّكَ تَقدِرُ ولا أقدِرُ ، وتَعلَمُ ولا أعلَمُ ، أنتَ عَلّامُ الغُيوبِ ، فَإِن رَأَيتَ لي في فُلانَةَ _ تُسَمّيها بِاسمِها _ خَيرا في ديني ودُنيايَ وآخِرَتي (1) ، وإن كانَ غَيرُها خَيرا لي مِنها في ديني ودُنيايَ وآخِرَتي ، فَاقضِ لي بِها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ مِنكُمُ التَّزويجَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَقرَأ بِفاتِحَةِ الكِتابِ وسورَةِ يس ، فَإِذا فَرَغَ مِنَ الصَّلاةِ فَليَحمَدِ اللّهَ عز و جل وَليُثنِ عَلَيهِ ، وَليَقُل : اللّهُمَّ ارزُقني زَوجَةً صالِحَةً وَدودا وَلودا شَكورا قَنوعا غَيورا ، إن أحسَنتُ شَكَرَت ، وإن أسَأتُ غَفَرَت ، وإن ذَكَرتُ اللّهَ تَعالى أعانَت ، وإن نَسيتُ ذَكَّرَت ، وإن خَرَجتُ مِن عِندِها حَفِظتْ ، وإن دَخَلتُ عَلَيها سُرَّت ، وإن أمَرتُها أطاعَتني ، وإن أقسَمتُ عَلَيها أبَرَّت (3) قَسَمي ، وإن غَضِبتُ أرضَتني ، يا ذا الجَلالِ وَالإِكرامِ هَب لي ذلِكَ فَإِنَّما أسأَلُكَ ولا أجِدُ إلّا ما قَسَمتَ لي . مَن فَعَلَ ذلِكَ أعطاهُ اللّهُ ما سَأَلَ . (4)

الكافي عن أبي بصير :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إذا تَزَوَّجَ أحَدُكُم كَيفَ يَصنَعُ ؟ قُلتُ : لا أدري ! قالَ : إذا هَمَّ بِذلِكَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ ويَحمَدِ اللّهِ ، ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أريدُ أن أتَزَوَّجَ ، فَقَدِّر لي مِنَ النِّساءِ أعَفَّهُنَّ فَرجا ، وأحفَظَهُنَّ لي في نَفسِها وفي مالي ، وأوسَعَهُنَّ رِزقا ، وأعظَمَهُنَّ بَرَكَةً ، وقَدِّر لي وَلَدا طَيِّبا تَجعَلُهُ خَلَفا صالِحا في حَياتي وبَعدَ مَماتي . (5)

.


1- .في سائر المصادر هنا : «فاقدرها لي» ، والظاهر أنّها سقطت من المصدر .
2- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 151 ح 23657 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 458 ح 1181 و ج 2 ص 179 ح 2698 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 226 ح 1220 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 239 ح 13837 كلّها عن أبي أيوب الأنصاري .
3- .بَرَّ قَسَمَهُ وأَبرَّهُ : أي صَدَّقَهُ (النهاية : ج 1 ص 117 «برر») .
4- .النوادر للراوندي:ص211 ح417 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج103 ص268 ح18.
5- .الكافي : ج 3 ص 482 ح 2 و ج 5 ص 501 ح 3 عن الإمام الباقر عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 407 ح 1627 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 394 ح 4387 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 447 ح 1538 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 263 ح 1 .

ص: 315

ب - دعا كردن

ب _ دعا كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخست ، نيّت خواستگارى بكن . سپس وضويى كامل بساز و نمازى را كه خداوند بر تو نوشته ، به جاى آور . سپس پروردگارت را سپاس گو و از او به بزرگى ياد كن . آن گاه بگو : «بار خدايا ! تو مى توانى و من نمى توانم . تو مى دانى و من نمى دانم . تو داناى نهان هايى . پس اگر در فلانى (نام او را مى برى) براى دين و دنيا و آخرت من خير مى بينى ، (1) و اگر جز او را براى دين و دنيا و آخرت من بهتر مى بينى ، او را برايم قسمت فرما» .

امام على عليه السلام :هر يك از شما كه خواست ازدواج كند ، [ نخست ] دو ركعت نماز بگزارد و سوره حمد و يس را بخواند و آن گاه كه از نماز فراغت يافت ، ثناى خداوند عز و جل را به جا آورد و بگويد : «بار خدايا ! مرا همسرى نيك و مهربان و زايا و سپاس گزار و قانع و پاك دامن ، روزى فرما ، كه اگر نيكى كردم ، سپاس گزارى كند و اگر بدى كردم ، ببخشايد و اگر خداى بزرگ را ياد كردم ، كمك نمايد و اگر [ خدا را ]فراموش كردم ، يادآورى كند و هر گاه خانه را ترك كردم ، خودش را حفظ كند و هر گاه بر او وارد شدم ، خوش حال شود و اگر دستورش دادم ، از من فرمان بردارى كند و هر گاه سوگندش دادم [ كه فلان كار را بكند يا نكند ] ، بپذيرد و هر گاه به خشم آمدم ، مرا خشنود سازد . اى خداوندگار شكوه و بزرگوارى ! چنين زنى را به من ببخش ، كه من از تو درخواست مى كنم و به دست نمى آورم ، مگر آنچه تو قسمت من كرده اى» . هر كس چنين كند ، خداوند ، آنچه را كه درخواست كرده ، به او عطا مى فرمايد .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «زمانى كه يكى از شما ازدواج مى كند ، چه بايد بكند ؟» . گفتم : نمى دانم . فرمود : «هر گاه تصميم به اين كار گرفت ، دو ركعت نماز بگزارد و [ سپس ]از خداوند ، سپاس گزارى كند . آن گاه بگويد : خدايا ! من مى خواهم ازدواج كنم . پس زنى را نصيب من كن كه پاك دامن تر است و نسبت به خود و اموال من ، نگه دارنده تر و پُرروزى تر و پُربركت تر است ، و برايم فرزندى پاك مقدّر فرما كه در زندگى و پس از مُردنم ، جانشينى شايسته قرارش دهى » .

.


1- .در ديگر منابع ، بعد از اين عبارت ، آمده است : «او را برايم قسمت فرما» . ظاهرا اين عبارت ، از مأخذ افتاده است .

ص: 316

1 / 4 _ 2إرشاداتٌ لِاختيارِ الأفضَلِأ _ صَلاحُ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا فِي الحِجزِ (1) الصّالِحِ ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِختاروا لِنُطَفِكُم ، فَإِنَّ الخالَ أحَدُ الضَّجيعَينِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم ، فَإِنَّ النِّساءَ يَلِدنَ أشباهَ إخوانِهِنَّ وأخَواتِهِنَّ . (4)

.


1- .في المصدر : «الحجر» وما في المتن أثبتناه من كنز العمّال إذ هو الأنسب ، والحِجز _ بالضمّ والكسر _ : الأصل ، وقيل _ بالضمّ _ : الأصل والمَنْبت ، وبالكسر هو بمعنى الحِجْزة ، وهي هيئة المحتَجز كناية عن العفّة وطيب الإزار . وقيل : هو العشيرة لأنّه يُحتجز بهم أي يُمتنع (النهاية : ج 1 ص 345 «حجز») .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1474 عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ الفردوس : ج 2 ص 51 ح 2291 عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 296 ح 44559 .
3- .الكافي : ج 5 ص 332 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 402 ح 1603 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 90 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 194 ح 703 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 301 ح 94 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 236 ح 28 .
4- .تاريخ دمشق: ج52 ص362 ح11068 عن عائشة، كنز العمّال : ج16 ص295 ح44557.

ص: 317

1 / 4 - 2 ره نمودهايى براى انتخاب بهتر
الف - شايستگى خانوادگى

1 / 4 _ 2ره نمودهايى براى انتخاب بهترالف _ شايستگى خانوادگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با خانواده خوب و شايسته وصلت كنيد ؛ زيرا رگ و ريشه اثر دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى نطفه هاى خود ، [ همسر شايسته ] گزينش كنيد ؛ چرا كه دايى ، يكى از دو هم بستر است . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى نطفه هاى خود ، بهترين را گزينش كنيد ؛ زيرا زنان ، فرزندانى همانند برادران و خواهران خود به دنيا مى آورند .

.


1- .يعنى بچّه ها ، از نظر اخلاق و رفتار ، شبيه دايى خود مى شوند .

ص: 318

ب _ النَّظَرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تاقَت نَفسُهُ إلى نِكاحِ امرَأَةٍ ، فَليَنظُر مِنها إلى ما يَدعوهُ إلى نِكاحِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا خَطَبَ أحَدُكُمُ المَرأَةَ ، فَإِنِ استَطاعَ أن يَنظُرَ إلى ما يَدعوهُ إلى نِكاحِها فَليَفعَل . (2)

سنن ابن ماجة عن أنس :إنَّ المُغيرَةَ بنَ شُعبَةَ أرادَ أن يَتَزَوَّجَ امرَأَةً فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِذهَب فَانظُر إلَيها ، فَإِنَّهُ أحرى أن يُؤدَمَ (3) بَينَكُما . فَفَعَلَ ، فَتَزَوَّجَها ، فَذَكَرَ مِن مُوافَقَتِها . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَتَزَوَّجَ ، فَليَسأَلَ عَن شَعرِها كَما يَسأَلُ عَن وَجهِها ، فَإِنَّ الشَّعرَ أحَدُ الجَمالَينِ . (5)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَأَتاهُ رَجُلٌ فَأَخبَرَهُ أنَّهُ تَزَوَّجَ امرَأَةً مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَظَرتَ إلَيها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَاذهَب فَانظُر إلَيها ، فَإِنَّ في أعيُنِ الأَنصارِ شَيئا . (6)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 314 ح 150 وراجع : سنن أبي داود : ج 2 ص 228 ح 2082 .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 229 ح 2082 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 91 ح 14592 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 179 ح 2696 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 290 ح 44527 .
3- .يُؤدَمُ بَينكُما : أي تكون المحبّة والاتّفاق (النهاية : ج 1 ص 32 «أدم») .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 599 ح 1865 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 179 ح 2697 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 6 ص 156 ح 10335 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 375 ح 1254 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 398 ح 1086 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 571 ح 2094 وليس فيهما ذيله .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 388 ح 4364 ، النوادر للراوندي : ص 117 ح 122 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 437 ح 1495 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 718 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 237 ح 36 .
6- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1040 ح 74 ، سنن النسائي : ج 6 ص 77 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 160 ح 7990 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 135 ح 13486 .

ص: 319

ب - نگريستن
اشاره

ب _ نگريستنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه خواهان ازدواج با زنى است ، [مى تواند] به آن قسمت هايى از بدن زن كه او را به ازدواج با آن زن مى خوانَد ، نگاه كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما از زنى خواستگارى كرد ، اگر مى تواند به آنچه او را به ازدواج با آن زن مى خوانَد ، نگاه كند ، اين كار را بكند .

سنن ابن ماجة_ به نقل از اَنَس _ :مُغيرة بن شُعبه ، مى خواست با زنى ازدواج كند . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «برو و او را ببين ؛ زيرا اين كار ، موجب محبّت [و سازش بيشترى] ميان شما مى شود» . [مغيره] چنين كرد . با آن زن ازدواج نمود و از سازگارى او ياد كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما ، خواهان همسرگزينى است ، همچنان كه از چهره او پرس و جو مى كند ، از موى او نيز بپرسد ؛ زيرا مو ، يكى از دو زيبايى است .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه مردى آمد و گفت كه با زنى از انصار ، ازدواج كرده است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آيا او را ديده اى؟» . گفت : نه . فرمود : «برو و او را ببين ؛ زيرا در چشمان انصار ، چيزى ( اندك عيبى ) وجود دارد» .

.

ص: 320

ملاحظةجاء في «تحرير الوسيلة» للإمام الخميني قدس سره ، في ذكر شرائط النظر ما يلي : يجوز لمن يريد تزويج امرأة أن ينظر إليها بشرط : 1 . أن لا يكون بقصد التلذذ وإن علم أنّه يحصل بسبب النظر قهرا . 2 . أن يحتمل حصول زيادة بصيرة بها . 3 . أن يجوز تزويجها فعلاً لا مثل ذات البعل والعدّة . 4 . أن يحتمل حصول التوافق على التزويج دون من علم أنّها تردّ خطبتها . والأحوط الاقتصار على وجهها وكفّيها وشعرها ومحاسنها وإن كان الأقوى جواز التعدّي إلى المعاصم ، بل وسائر الجسد ما عدا العورة ، والأحوط أن يكون من وراء الثوب الرقيق ، كما أن الأحوط _ لو لم يكن الأقوى _ الاقتصار على ما إذا كان قاصدا لتزويج المنظورة بالخصوص فلا يعمّ الحكم ما إذا كان قاصدا لمطلق التزويج وكان بصدد تعيين الزوجة بهذا الاختبار ، ويجوز تكرار النظر إذا لم يحصل الاطّلاع عليها بالنظرة الاُولى (تحرير الوسيلة : ج 2 ص 245) .

ج _ اِختيارُ الصَّالِحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن سَعادَةِ المَرءِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :المَرأَةُ الصّالِحَةُ خَيرٌ مِن ألفِ رَجُلٍ غَيرِ صالِحٍ . (2)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 327 ح 4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 357 ح 1445 ، المعجم الكبير : ج 1 ص 146 ح 329 كلاهما عن سعد بن أبي وقّاص نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 98 ح 30777 .
2- .إرشاد القلوب : ص 175 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 123 ح 25342 .

ص: 321

نكته
ج - انتخاب همسر شايسته

نكتهامام خمينى در تحرير الوسيلة در باره شرايط نگاه كردن به نامحرم ، آورده است : كسى كه قصد ازدواج با زنى را دارد ، جايز است با اين شرايط ، به او نگاه كند : 1 . نگاه به قصد لذّت بردن نباشد ، هرچند بداند كه قهرا لذّت ، با آن نگاه ، حاصل مى شود . 2 . احتمال بدهد كه با نگاه كردن ، اطّلاعات بيشترى به دست مى آورد . 3 . زنى باشد كه مى توان با او ازدواج كرد ، نه مانند زن شوهردار و يا زن هاى در عِدّه . 4 . احتمال بدهد كه توافق براى ازدواج به دست مى آيد ، نه اين كه بداند زن حتما خواستگارى را رد مى كند . احتياط ، اكتفا كردن در نگاه به صورت ، دست ها ، موها و زيبايى آشكار است ، هر چند اقوى ، جواز عبور از ظواهر به مچ ها و بقيّه بدن بجز عورت است . همچنين احتياط ، اين است كه نگاه كردن به بدن ، از روى لباس نازك باشد ، همان گونه كه احتياط _ اگر نگوييم اقوى _ ، اكتفا كردن در نگاه به همان زن مشخّصى است كه قصد ازدواج با او را دارد ، و اين حكم (جواز نگاه) ، شامل قصد مطلقِ ازدواج نمى شود ، هر چند شخص با اين نگاه [به زنان متعدّد] ، در صدد انتخاب همسر [از ميان آنها ]باشد . ضمنا [در نگاه به همان زن مشخّص ، ]اگر با نگاه اوّل ، اطّلاعات لازم به دست نيامد ، نگاه مجدّد ، جايز است .

ج _ انتخاب همسر شايستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خوش بختى مرد ، داشتن همسر شايسته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك زن شايسته ، بهتر از هزار مرد ناشايست است .

.

ص: 322

عنه صلى الله عليه و آله :مَا استَفادَ المُؤمِنُ بَعدَ تَقوَى اللّهِ ، خَيرا لَهُ مِن زَوجَةٍ صالِحَةٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الدُّنيا مَتاعٌ ، وخَيرُ مَتاعِ الدُّنيا المَرأَةُ الصّالِحَةُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَستَأمِرُهُ فِي النِّكاحِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِنكِح ، وعَلَيكَ بِذاتِ الدّينِ تَرِبَت يَداكَ (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا ، ألهَمَهُ القَناعَةَ وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (5)

عنه عليه السلام :أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (6)

عنه عليه السلام :الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ أحَدُ الكَسبَينِ . (7)

الإمام الحسن عليه السلام_ لِرَجُلٍ جاءَ إلَيهِ يَستَشيرُهُ في تزويجِ ابنَتِهِ _ :زَوِّجها مِن رَجُلٍ تَقِيٍّ ، فَإِنَّهُ إن أحَبَّها أكرَمَها ، وإن أبغَضَها لَم يَظلِمها . (8)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 596 ح 1857 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 162 كلاهما عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44410 وراجع : الكافي : ج 5 ص 327 ح 3 .
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1090 ح 64 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 596 ح 1855 ، سنن النسائي : ج 6 ص 69 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 571 ح 6578 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 16 ص 278 ح 44451 ؛ دعائم الاسلام : ج 2 ص 195 ح 709 ؛ النوادر للراوندي : ص 35 ، الجعفريّات : ص 91 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .تَرِبَتْ يَداكَ : تَرِبَ الرَجُلُ إذا افتقر ، أي لصق بالتراب ، وأترَبَ إذا استغنى ، وهذه الكلمة جارية على ألسنةِ العرب لا يريدون بها الدعاء على المخاطب ، وقيل : معناها للّه ِِ دَرَّك (النهاية : ج 1 ص 184 «ترب») .
4- .الكافي : ج 5 ص 332 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 401 ح 1600 كلاهما عن محمّد بن مسلم .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 167 ح 4115 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 131 ح 2950 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 460 ح 3295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2827 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 14 ح 1614 .
8- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 446 ح 1534 نقلاً عن تهذيب الأحكام .

ص: 323

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، پس از پروامندى از خدا ، بهره اى بهتر از همسر شايسته ، نبرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا ، متاع است و بهترين متاع آن ، زن شايسته است .

امام باقر عليه السلام :مردى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با ايشان در باره ازدواج ، مشورت كرد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «ازدواج كن و بر تو باد ازدواج با زن متديّن . خداوند ، به تو خير بدهد!» .

امام على عليه السلام :هر گاه خداوند ، خيرى را براى بنده اى بخواهد ، قناعت كردن را در دل او مى افكنَد و همسرش را شايسته مى گردانَد .

امام على عليه السلام :خوش ترين زندگى ، از آنِ كسى است كه خداوند سبحان ، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته ، روزى اش كرده است .

امام على عليه السلام :همسر شايسته ، يكى از دو دستاورد است .

امام حسن عليه السلام_ به مردى كه نزد ايشان آمد و در باره شوهر دادن دخترش با ايشان مشورت كرد _ :او را به همسرى مردى باتقوا در آور ؛ زيرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد ، گرامى اش مى دارد و اگر دوستش نداشته باشد ، به او ستم نمى كند .

.

ص: 324

د _ اِختيارُ الباكِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الأَبكارَ ؛ فَإِنَّهُنَّ أطيَبُ شَيءٍ أفواها ، وأدَرُّ شَيءٍ أخلافا ، وأحسَنُ شَيءٍ أخلاقا ، وأفتَحُ شَيءٍ أرحاما . أما عَلِمتُم أنّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةِ ، حَتّى بِالسِّقطِ ، يَظَلُّ مُحبَنطِئا عَلى بابِ الجَنَّةِ ! فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ : اُدخُلِ الجَنَّةَ ، فَيَقولُ : لا ، حَتّى يَدخُلَ أبواي قَبلي . فَيَقولُ اللّهُ تَعالى لِمَلَكٍ مِنَ المَلائِكَةِ ائتِني بِأَبَوَيهِ ، فَيَأمُرُ بِهِما إلَى الجَنَّةِ ، فَيَقولُ : هذا بِفَضلِ رَحمَتي لَكَ . (1)

سنن الدارمي عن جابر بن عبد اللّه :كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في سَفَرٍ ، فَلَمّا قَفَلنا تَعَجَّلتُ ، فَلَحِقَني راكِبٌ ، قالَ : فَالتَفَتُّ فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لي : ما أعجَلَكَ يا جابِرُ ؟ قالَ : إنّي حَديثُ عَهدٍ بِعُرسٍ . قالَ : أفَبِكرا تَزَوَّجتَها أم ثَيِّبا ؟ قالَ : قُلتُ : بَل ثَيِّبا . قالَ : فَهَلّا بِكرا تُلاعِبُها وتُلاعِبُكَ ! قالَ : ثُمَّ قالَ لي : إذا قَدِمتَ فَالكَيسَ الكَيسَ . قالَ : فَلَمّا قَدِمنا ذَهَبنا نَدخُلُ ، قالَ : أمهِلوا حَتّى نَدخُلَ لَيلاً _ أي عِشاءً _ لِكَي تَمتَشِطَ الشَّعِثَةُ (2) وتَستَحِدَّ (3) المُغيبَةُ . (4)

صحيح البخاري عن جابر :تَزَوَّجتُ امرَأَةً ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : تَزَوَّجتَ يا جابِرُ ؟ قُلتُ : نَعَم، قالَ: بِكرا أم ثَيِّبا؟ قُلتُ: ثَيِّبا ؟ قالَ : هَلّا جارِيةً تُلاعِبُها وتُلاعِبُكَ أو تُضاحِكُها وتُضاحِكُكَ . قُلتُ : هَلَكَ أبي فَتَرَكَ سَبعَ _ أو تِسعَ _ بَناتٍ ، فَكَرِهتُ أن أجيئَهُنَّ بِمِثلِهِنَّ ، فَتَزَوَّجتُ امرَأَةً تَقومُ عَلَيهِنَّ . قالَ : فَبارَكَ اللّهُ عَلَيكَ . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1598 ، الكافي : ج 5 ص 334 ح 1 ، التوحيد : ص 395 ح 10 كلّها عن عبد الأعلى بن أعين مولى آل سام عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 287 ح 32 وكلّها نحوه .
2- .الشَّعِثُ : المُغبَرُّ الرأس المنتتف الشعر (لسان العرب : ج 2 ص 160 «شعث») .
3- .الاستحداد : حلق العانَة بالحديد (النهاية : ج 1 ص 353 «حدد») والمُغيبَةُ : المَرأَةُ غابَ زَوجُها (المصباح المنير : ص 458 «غيب») .
4- .سنن الدارمي : ج 2 ص 585 ح 2136 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 1954 ح 4791 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 500 ح 45633 وراجع : صحيح مسلم : ج 2 ص 1088 ح 715 .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2347 ح 6024 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1087 ح 715 ، تاريخ دمشق : ج 11 ص 229 ح 2789 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 500 ح 45634 ، وراجع : سنن الترمذي : ج 3 ص 406 ح 1100 .

ص: 325

د - انتخاب زنِ باكِره

د _ انتخاب زنِ باكِرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنانِ باكره ازدواج كنيد ؛ زيرا آنان دهانشان خوش بوتر ، سينه هايشان شيراَفشان تر ، اخلاقشان نيكوتر ، و رَحِم هايشان بازتر است . (1) آيا نمى دانيد كه در روز رستاخيز ، به [ بسيارىِ ] شما بر ديگر امّت ها مى بالم ؟ حتّى به جنين سقط شده اى كه قهر كرده و ناراحت ، بر درِ بهشت مى مانَد . پس خداوند عز و جل به او مى گويد : «داخل بهشت شو!» و او مى گويد : نه . [وارد نمى شوم ]تا اين كه پيش از من ، پدر و مادرم داخل شوند . پس خداوند متعال ، به فرشته اى از فرشتگان مى فرمايد : «پدر و مادرش را نزد من بياوريد» . آن گاه دستور مى دهد كه آن دو را به بهشت ببرند . سپس مى فرمايد : «اين ، از لطف و رحمت من به توست» .

سنن الدارمى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :در سفرى ، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . هنگامى كه باز گشتيم ، من در رفتن ، پيشى گرفتم . سوارى به من رسيد . بر گشتم . ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است . فرمود : «چه چيزى تو را به شتاب وا داشته است ، اى جابر؟!» . گفتم : من تازه دامادم . فرمود : «با دختر ازدواج كرده اى ، يا بيوه؟» . گفتم : بيوه . فرمود : «پس چرا دختر نگرفتى كه با هم به ملاعبه بپردازيد؟» . سپس به من فرمود : «هر گاه وارد شدى ، هوش دار ، هوش دار!» . (2) چون رسيديم ، خواستيم كه وارد شويم ، امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «درنگ كنيد تا شب _ يعنى شامگاهان _ وارد شويم تا زنان ، شانه اى بر سر خويش بكشند و موى از خود بِستُرند» .

صحيح البخارى_ به نقل از جابر _ :با زنى ازدواج كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جابر! آيا ازدواج كردى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «دختر است ، يا بيوه؟» . گفتم : بيوه . فرمود : «چرا دختر نگرفتى ، كه با يكديگر ملاعبه و بگوبخند كنيد؟» . گفتم : پدرم مُرد ، در حالى كه هفت _ يا نُه _ دختر بر جاى گذاشت و من خوش نداشتم كه يكى چون آنان ، بر جمعشان بيفزايم . پس با زنى ازدواج كردم كه سرپرستى آنان را به عهده بگيرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آفرين بر تو!» .

.


1- .كنايه از فرزندزايىِ بيشتر آنهاست .
2- .اصل عربى اين تعبير ، «الكَيْس» است و شارحان در بيان اين تعبير گفته اند: الكيس ، يعنى جماع يا عقل . مراد ، تشويق به طلب فرزند است و به قولى ، تحذير از ترك جماع است ، كه همان تشويق به مجامعت است . يعنى چون وارد شدى ، در كار فرزند بكوش . برخى نيز گفته اند امر به جماع است يا نهى از مبادرت به آن ، با به كارگيرى عقل ، تا مبادا عطش شهوت ، موجب شود كه در حال حيض ، با زنش مجامعت كند .

ص: 326

صحيح البخاري عن عائشة :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أرَأَيتَ لَو نَزَلتَ وادِيا وفيهِ شَجَرَةٌ قَد اُكِلَ مِنها ، ووَجَدتَ شَجَرا لَم يُؤكَل مِنها ، في أيِّها كُنتَ تُرتِعُ بَعيرَكَ ؟ قالَ : فِي الَّتي لَم يُرتَع مِنها . تَعني أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يَتَزَوَّج بِكرا غَيرَها . (1)

ه _ اِختيار الشَّابَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الشَّوابَّ فَإِنَّهُنَّ أغَرُّ أخلاقا (2) . (3)

و _ الاِغتِرابُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِغتَرِبوا لا تُضووا (4) . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1953 ح 4789 ، صحيح ابن حبّان : ج 5 ص 174 ح 4331 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 130 ح 13472 نحوه .
2- .قال الشريف الرضي قدس سره بعد أن ذكر الحديث : في هذا الكلام مجاز ، لأن وصف الخُلق بأنّه أغرّ إنّما يراد بياضه ، والبياض هاهنا عبارة عن الحسن ، كما أنّ السواد في قولهم : فلان أسود الخلق عبارة عن القبح ، فكأنّه عليه الصلاة والسّلام قال : «فإنّهنّ أحسن خلقا كما أنّ الغرّ من الخيل أحسن خلقا» .
3- .المجازات النبويّة : ص 312 ح 238 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 230 .
4- .قال الشريف الرضي قدس سره بعد أن ذكر الحديث : وهذا استعارة ، والمراد انكحوا في الغرائب ، ولا تنكحوا في القرائب ، لأنّهم يقولون : الغرائب أنجب . «وَالضوى» ضؤولة الجسم ودقّته ، ويقال : أضوَتِ المرأة ؛ إذا أتت بولد ضاوٍ ، كما يقال : أذَكَرت ؛ إذا أتت بولد ذكر ، وكانوا يعتقدون أنّ القريبة تُضوي ، كما أنّ الغريبة تُدهي ؛ أي تأتي بالولد داهية .
5- .المجازات النبويّة : ص 100 ح 59 .

ص: 327

ه - انتخاب زنِ جوان
و - ازدواج با بيگانه

صحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! اگر به وادى اى فرود آمدى و در آن ، درختى بود كه از آن خورده اند و درختى ديگر يافتى كه از آن ، خورده نشده است ، در كدام يك از آنها ، اشترت را مى چرانى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در آن درختى كه از آن ، چريده نشده است» . مراد عايشه ، آن بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جز او ، باكره اى ديگر ، به همسرى نگرفت .

ه _ انتخاب زنِ جوانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با دختران جوان ، ازدواج كنيد كه آنان ، خوش خوترند .

و _ ازدواج با بيگانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با بيگانه (غير خويشاوند) ، ازدواج كنيد تا فرزندان لاغرِ تكيده ، به دنيا نياوريد .

.

ص: 328

ز _ اِختيارُ مَن فيها هذِهِ الخَصائِصُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الزُّرقَ (1) ؛ فَإِنَّ فيهِنَّ اليُمنَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم ، وَانتَخِبُوا المَناكِحَ ، وعَلَيكُم بِذاتِ (3) الأَوراكِ (4) ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِذَواتِ الأَعجازِ ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ وفيهِنَّ يُمنٌ . (6)

الكافي عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا رفع الحديث ، قال :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا أرادَ تَزويجَ امرَأَةٍ بَعَثَ مَن يَنظُرُ إلَيها ، ويَقولُ لِلمَبعوثَةِ : شَمّي ليتَها ؛ فَإِن طابَ ليتُها طابَ عَرفُها ، وَانظُري كَعبَها ؛ فَإِن دَرِمَ كَعبُها عَظُمَ كَعثَبُها (7) . (8)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ الباءَةَ فَليَتَزَوَّج بِامرَأَةٍ قَريبَةٍ مِنَ الأَرضِ ، بَعيدَةٍ ما بَينَ المَنكِبَينِ ، سَمراءَ اللَّونِ ، فَإِن لَم يَحظَ بِها فَعَلَيَّ مَهرُها . (9)

.


1- .الزُّرقة : البياض ، والزُّرقة [أيضا] : خضرة في سواد العين (لسان العرب : ج 10 ص 138 «زرق»).
2- .الكافي : ج 5 ص 325 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4361 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 434 ح 1487 وفيهما «البركة» بدل «اليُمن» ، النوادر للراوندي : ص 115 ح 113 ، الجعفريّات : ص 92 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، نثر الدرّ : ج 1 ص 159 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 65 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 717 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 237 ح 31 .
3- .كذا في المصدر ، وفي كنز العمّال : «بذوات» .
4- .الوَرِكُ : ما فوق الفَخِذ (النهاية : ج 5 ص 176 «ورك») .
5- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 78 الرقم 1140 عن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 302 ح 44594 ؛ الكافي : ج 5 ص 334 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 402 ح 1602 كلاهما عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الكاظم عليه السلام وليس فيهما صدره .
6- .درر الأحاديث النبويّة : ص 95 .
7- .قال الصدوق في «الفقيه» : الليت : صفحة العنق . والعَرف : الريح الطيّبة ، قال اللّه عز و جل : «وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ» [محمّد : 6] أي طيّبها لهم . وقد قيل : إنّ العَرف العود الطيِّب الريح . وقوله عليه السلام : درم كعبها : أي كثر لحم كعبها ، ويقال : امرأة درماء ؛ إذا كانت كثيرة لحم القدم والكعب ، والكعثب : الفرج .
8- .الكافي : ج 5 ص 335 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1606 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 338 ح 4363 ، المقنع : ص 305 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 194 ح 6 ؛ وراجع : مسند ابن حنبل : ج 4 ص 462 ح 13423 .
9- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 439 ح 1504 نقلاً عن كتاب نوادر الحكمة ، بحار الأنوار : ج 103 ص 234 ح 16 .

ص: 329

ز - انتخاب زنى با اين ويژگى ها

ز _ انتخاب زنى با اين ويژگى هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنان چشمْ زاغ ، ازدواج كنيد ؛ زيرا اين گونه زنان ، خوش يُمن اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى نُطفه هاى خود ، گزينش كنيد و همسران را انتخاب نماييد . بر شما باد زنانى كه لگنِ بزرگ دارند ؛ زيرا اينان زاياترند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد زنان بزرگ سُرين ؛ زيرا اين گونه زنان ، زاياتر و خوش يُمن اند .

الكافى_ به نقل از احمد بن ابى عبد اللّه ، از يكى از شيعيان ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست با زنى ازدواج كند ، كسى را مى فرستاد تا او را ببيند و به آن فرستاده مى فرمود : «گردنش را ببوى . اگر گردنش خوش بو بود ، بدنى خوش بو دارد ، و قوزك پايش را نگاه كن . اگر گوشتالود بود ، شرمگاهش [نيز ]گوشتالوست» .

امام على عليه السلام :هر كه خواست ازدواج كند ، با زنى كوته قامت ، چهارشانه و سبزه ازدواج كند . اگر از او لذّت نبُرد ، مهريه اش با من .

.

ص: 330

عنه عليه السلام :تَزَوَّجوا سَمراءَ عَيناءَ عَجزاءَ مَربوعَةً ، فَإِن كَرِهتَها فَعَلَيَّ مَهرُها . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :مِن سَعادَةِ الرَّجُلِ أن يَكشِفَ الثَّوبَ عَنِ امرَأَةٍ بَيضاءَ . (2)

الكافي عن إبراهيم الكرخي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ صاحِبَتي هَلَكَت وكانَت لي مُوافِقَةً ، وقَد هَمَمتُ أن أتَزَوَّجَ . فَقالَ لي : اُنظُر أينَ تَضَعُ نَفسَكَ ، ومَن تُشرِكُهُ في مالِكَ ، وتُطلِعُهُ عَلى دينِكَ وسِرِّكَ ، فَإِن كُنتَ لابُدَّ فاعِلاً فَبِكرا تُنسَبُ إلَى الخَيرِ وإلى حُسنِ الخُلُقِ . وَاعلَم أنَّهُنَّ كَما قالَ : ألا إنَّ النِّساءَ خُلِقنَ شَتّىفَمِنهُنَّ الغَنيمَةُ وَالغَرامُ ومِنهُنَّ الهِلالُ إذا تَجَلّىلِصاحِبِهِ ومِنهُنَّ الظَّلامُ فَمَن يَظفَر بِصالِحِهِنَّ يَسعَدومَن يُغبَن فَلَيسَ لَهُ انتِقامُ وهُنَّ ثَلاثٌ : فَامرَأَةٌ وَلودٌ وَدودٌ ، تُعينُ زَوجَها عَلى دَهرِهِ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ ، ولا تُعينُ الدَّهرَ عَلَيهِ . وَامرَأَةٌ عَقيمٌ ، لا ذاتُ جَمالٍ ولا خُلُقٍ ، ولا تُعينُ زَوجَها عَلى خَيرٍ . وَامرَأَةٌ صَخّابَةٌ (3) وَلّاجَةٌ (4) هَمّازَةٌ (5) ، تَستَقِلُّ الكَثيرَ ولا تَقبَلُ اليَسيرَ. (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 335 ح 2 و 8 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1607 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4362 ، المقنع : ص 305 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 436 ح 1491 وفيها «الصداق» بدل «مهرها» .
2- .الكافي : ج 5 ص 335 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 299 ح 82 عن الإمام الرضا عليه السلام .
3- .الصَّخَبُ : الضَجَّةُ واضطراب الأصوات والخصام (النهاية : ج 3 ص 14 «صخب») .
4- .أي كثيرة الدخول والخروج (مجمع البحرين : ج 3 ص 1972 «ولج») .
5- .هَمَزهُ : اغتابه في غيبتهِ فهو همّاز (المصباح المنير : ص 640 «همز») .
6- .الكافي : ج 5 ص 323 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 401 ح 1601 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 386 ح 4358 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 435 ح 1490 كلاهما عن داود الكرخي ، معاني الأخبار : ص 317 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 232 ح 11 .

ص: 331

امام على عليه السلام :با زن سبزه درشت چشمِ بزرگ سُرينِ چهارشانه ازدواج كنيد . اگر پسندتان نيفتاد ، مهريه اش با من .

امام كاظم عليه السلام :از سعادت مرد ، اين است كه از زنى سيمين بَر ، جامه بر گيرد .

الكافى_ به نقل از ابراهيم كَرْخى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : همسرم _ كه زنى سازگار بود _ ، از دنيا رفته است و اكنون ، تصميم گرفته ام كه ازدواج كنم . امام عليه السلام به من فرمود : «بنگر كه خويشتن را در كجا مى نهى و چه كسى را در دارايى ات شريك مى گردانى و بر دين و رازت آگاه مى سازى . پس اگر تصميم قطعى به اين كار گرفته اى ، با دوشيزه اى ازدواج كن كه از او به نيكى و نيك خويى ياد مى شود . بدان كه زنان چنان اند كه [ شاعر ] گفته است : راستى كه زنان ، گونه گون آفريده شده اند برخى از آنان سودند و برخى زيان برخى چونان ماهِ نو اند ، آن گاه كه آشكار شود براى يارش ، و برخى ديگر تاريك اند پس آن كه به نيك زنى دست يابد ، زهى سعادت! و آن كه مغبون شود ، برايش راه انتقامى نيست! زنان ، سه دسته اند : زن زاياى مهربان كه شوهر خويش را در كار دنيا و آخرتش يارى مى رسانَد و به روزگار ، بر ضدّ او يارى نمى رساند ؛ زن نازايى كه نه از زيبايى بهره اى دارد و نه از اخلاق ، و شوهرش را در كار نيك ، يارى نمى رسانَد ؛ و زن هواركشِ پا به در ، كه پشت سر شوهرش حرف مى زند و زياد را اندك مى شمارد و اندك را نمى پذيرد» .

.

ص: 332

1 / 5مَن لا يَنبَغِي اختِيارُهُأ _ الحَسناءُ غَيرُ الصَّالِحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُختارُ حُسنُ وَجهِ المَرأَةِ عَلى حُسنِ دينِها . (1)

لقمان عليه السلام_ لِابنِهِ _ :يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ ، ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سوءٍ أبَدا . (2)

ب _ خَضراءُ الدِّمَنِالإمام الصادق عليه السلام :قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطيبا فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إيّاكُم وخَضراءَ الدِّمَنِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما خَضراءُ الدِّمَنِ ؟ قالَ : المَرأَةُ الحَسناءُ في مَنبَتِ السّوءِ . (3)

ج _ الحَمقاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وتَزويجَ الحَمقاءِ ؛ فَإِنَّ صُحبَتَها بَلاءٌ ، ووَلَدَها ضَياعٌ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :زَوِّجُوا الأَحمَقَ ولا تُزَوِّجُوا الحَمقاءَ ؛ فَإِنَّ الأَحمَقَ يُنجِبُ وَالحَمقاءَ لا تُنجِبُ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 217 ح 8005 عن عبادة بن الصامت ، كنز العمّال : ج 16 ص 301 ح 44590 .
2- .الاختصاص : ص 339 عن الأوزاعي ، بحار الأنوار : ج 13 ص 430 ح 23 .
3- .الكافي : ج 5 ص 332 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1608 كلاهما عن السكوني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 391 ح 4377 ، معاني الأخبار : ص 316 ح 1 عن محمّد بن أبي طلحة الصيرفي ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 442 ح 1521 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 232 ح 10 .
4- .الجعفريات : ص 92 ، النوادر للراوندي : ص 116 ح 117 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 5 ص 353 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 406 ح 1622 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام، المقنعة: ص513 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ضلال»بدل «بلاء»، جامع الأحاديث للقمّي : ص59 ، بحار الأنوار : ج103 ص237 ح 35.
5- .الكافي : ج 5 ص 354 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 406 ح 1623 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 561 ح 4929 .

ص: 333

1 / 5 زنانى كه شايسته انتخاب نيستند
اشاره
الف - زيباى ناشايست
ب - زيباى بدگُهر
ج - كودن

1 / 5زنانى كه شايسته انتخاب نيستندالف _ زيباى ناشايستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيبايىِ روىِ زن را نبايد بر زيبايى دينش ترجيح داد .

لقمان عليه السلام_ خطاب به فرزندش _ :پسرم ! اگر زنان ، همچون شراب ، چشيدنى بودند ، هرگز هيچ مردى با زن بد ، ازدواج نمى كرد .

ب _ زيباى بدگُهر (1)امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خطابه ايستاد و فرمود : «اى مردم! از خضراى دِمَن بپرهيزيد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! خضراى دمن چيست؟ فرمود : «زن زيبا در رويشگاه بَد» .

ج _ كودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ازدواج با زن كودن بپرهيزيد ؛ زيرا همنشينى با او ، مايه رنج است و فرزندش تباه .

امام صادق عليه السلام :به مرد كودن ، زن بدهيد ؛ امّا زن كودن نگيريد ؛ زيرا از مرد كودن ، فرزند باهوش به دنيا مى آيد ؛ ولى از زن كودن ، فرزند باهوش به دنيا نمى آيد .

.


1- .در متن عربى ، تعبير «خضراء دِمَن» آمده است كه به معناى سبزه اى است كه در مزبله و سرگينگاه برويد . دِمَن ، جمع دِمْنه است و دِمنه ، به معناى سرگين و زباله است .

ص: 334

د _ العاقِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا بِكرا وَلودا ، ولا تَزَوَّجوا جَميلَةً عاقِرا ، فَإِنّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، إنَّ لِيَ ابنَةَ عَمٍّ قَد رَضيتُ جَمالَها وحُسنَها ودينَها ، ولكِنَّها عاقِرٌ . فَقالَ : لا تَزَوَّجها . (2)

سنن أبي داود عن معقل بن يسار :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنّي أصَبتُ امرَأَةً ذاتَ حَسَبٍ وجَمالٍ وإنَّها لا تَلِدُ ، أفَأَتَزَوَّجُها ؟ قالَ : لا . ثُمَّ أتاهُ الثّانِيَةَ فَنَهاهُ ، ثُمَّ أتاهُ الثّالِثَةَ ، فَقالَ : تَزَوَّجُوا الوَدودَ الوَلودَ ؛ فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ . (3)

اُسد الغابة عن عبد الملك المصري عن رجل من محارب :إنّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : أتَيتُكَ فِي امرَأَةٍ أعجَبَني جَمالُها ، لِتَدعُوَ اللّهَ لي بِالبَرَكَةِ . وكانَت عاقِرا ، فَلَم يَأذَن لي . ثُمَّ رَجَعَ إلَيهِ يَرجو أن يَأذَنَ لَهُ أو يَدعُوَ لَهُ بِالبَرَكَةِ ، فَقالَ : إنَّهُ لَو تَزَوَّجَ امرَأَةً سَوداءَ ولَودا أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يَتَزَوَّجَها حَسناءَ لا تَلِدُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 2 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 197 ح 721 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 287 ح 31 عن سليمان بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 237 ح 33 وراجع : مكارم الأخلاق : ج 1 ص 441 ح 1514 و المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 160 ح 10343 .
2- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 12 ص 266 ح 33 .
3- .سنن أبي داود : ج 2 ص 220 ح 2050 ، سنن النسائي : ج 6 ص 65 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 176 ح 2685 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 364 ح 4056 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 131 ح 13475 كلّها نحوه وراجع : اُسد الغابة : ج 6 ص 392 .
4- .اُسد الغابة : ج 6 ص 394 الرقم 6552 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 392 ح 4378 و عوالي اللآلي : ج 3 ص 299 ح 81 .

ص: 335

د - نازا

د _ نازاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با باكره بچّه زا ازدواج كنيد و با زن زيباىِ نازا ازدواج نكنيد ؛ زيرا من در روز قيامت ، به [ جمعيّت ]شما بر ديگر امّت ها مى بالم .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! دختر عمويى دارم كه زيبايى و نيكويى و ديندارى او را پسنديده ام ؛ امّا نازاست . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با او ازدواج مكن» .

سنن أبى داوود_ به نقل از معقل بن يسار _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من به زنى خانواده دار و زيبا برخورده ام ؛ ولى بچّه نمى زايد . آيا با او ازدواج بكنم؟ فرمود : «نه!» . دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان او را نهى كرد . سه باره آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با زن مهربانِ زايا ازدواج كنيد ؛ زيرا من به [ افزونى ]شما بر ديگر امّت ها مى نازم» .

اُسْد الغابة_ به نقل از عبد الملك مصرى ، از مردى از قبيله محارب _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : زنى است كه زيبايى او نظرم را گرفته ؛ ولى نازاست . نزد شما آمده ام تا از خداوند برايم طلب بركت كنيد [ كه از آن زن ، بچّه دار شوم ] . پيامبر صلى الله عليه و آله به من اجازه نداد [ كه اين ازدواج صورت بگيرد ] . مرد ، دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و خواهش كرد كه به او اجازه دهد يا برايش دعاى بركت كند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر [ او ]با زنى سياه ، امّا زايا ازدواج كند ، نزد من خوش تر از آن است كه با زنى زيبا ، ولى نازا ازدواج نمايد» .

.

ص: 336

ه _ العَجوزُالإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ يَهدِمنَ البَدَنَ ورُبَّما قَتَلنَ : أكلُ القَديدِ (1) الغابِّ (2) ، ودُخولُ الحَمّامِ عَلَى البِطنَةِ ، ونِكاحُ العَجائِزِ . (3)

و _ مَن فيها هذِهِ الخَصائِصُالخصال عن زيد بن ثابت :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا زَيدُ تَزَوَّجتَ ؟ قالَ : قُلتُ : لا ، قالَ : تَزَوَّج تَستَعِفَّ مَعَ عِفَّتِكَ ، ولا تَزَوَّجَنَّ خَمسا ، قالَ زَيدٌ : مَن هُنَّ يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزَوَّجَنَّ شَهبَرَةً ، ولا لَهبَرَةً ، ولا نَهبَرَةً ، ولا هَيدَرَةً ، ولا لَفوتا . فَقالَ زَيدٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما عَرَفتُ مِمّا قُلتَ شَيئا ، وإنّي بِأَمرِهِنَّ لَجاهِلٌ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألسَتُم عُرُبا ؟ ! أمَّا الشَّهبَرَةُ فَالزَّرقاءُ البَذِيَّةُ ، وأمَّا اللَّهبَرَةُ فَالطَّويلَةُ المَهزولَةُ ، وأمَّا النَّهبَرَةُ فَالقَصيرَةُ الدَّميمَةُ ، وأمَّا الهَيدَرَةُ فَالعَجوزُ المُدبِرَةُ ، وأمَّا اللَّفوتُ فَذاتُ الوَلَدِ مِن غَيرِكَ . (4)

جامع الأخبار :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لِأَحَدِ أصحابِهِ ، وهُوَ زَيدُ بنُ ثابِتٍ : . . . لا تَزَوَّجِ اثنَتَي عَشرَةَ امرَأَةً ، قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، و مَا اثنَتا عَشرَةَ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزَوَّج هَنفَصَةً ، ولا عَنفَصَةً ، ولا شَهَبرَةً ، ولا سَلَقلَقَةً (5) ، ولا مَذبوبَةً ، ولا مَذمومَةً ، ولا حَنّانَةً ، ولا مَنّانَةً ، ولا رَفثاءَ ، ولا هَيدَرَةً ، و لا ذَقناءَ ، ولا لَفوتا . (6)

.


1- .القَديدُ : اللَّحمُ المَملوحُ المُجَفَّفُ في الشمس (النهاية : ج 4 ص 22 «قدد») .
2- .غَبَّ اللَّحمُ فهو غابّ : إذا أنتن (النهاية : ج 3 ص 336 «غبب») .
3- .الكافي : ج 6 ص 314 ح 6 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 126 ح 300 ، المحاسن : ج 2 ص 253 ح 1797 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 64 ح 33 .
4- .الخصال : ص 316 ح 98 ، معاني الأخبار : ص 318 ح 1 ، روضة الواعظين : ص 411 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 302 ح 99 وراجع : الفردوس : ج 5 ص 404 ح 8561 .
5- .السَلَقلَقَة : المَرأة السليطة (مجمع البحرين : ج 2 ص 866 «سلق») .
6- .جامع الأخبار : ص 274 ح 749 وراجع : الخصال : ص 316 ح 98 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 231 ح 6 .

ص: 337

ه - پير زن
و - زنانِ داراى اين ويژگى ها

ه _ پير زنامام صادق عليه السلام :سه چيزند كه بدن را ويران مى كنند و چه بسا مى كُشند : خوردن گوشت نمك سودِ گنديده ، حمّام رفتن با شكم پُر ، و ازدواج با پيرزنان .

و _ زنانِ داراى اين ويژگى هاالخصال_ به نقل از زيد بن ثابت _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى زيد! ازدواج كرده اى؟». گفتم : نه . فرمود : «ازدواج كن تا بر پاك دامنى ات بيفزايى . و با پنج گروه از زنان ، ازدواج مكن» . زيد گفت : آنان چه كسانى هستند ، اى پيامبر خدا؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «با زنِ شَهبَره و لَهبَره و نَهبَره و هَيدَره و لَفوت ، ازدواج مكن» . زيد گفت : اى پيامبر خدا ! من كه از آنچه فرمودى ، چيزى نفهميدم و در باره زنان ، شناختى ندارم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مگر شما عرب نيستيد؟! شهبره ، زن چشم زاغِ بدزبان است . لهبره ، زن بلندقدِ تكيده است . نهبره ، زن كوته قدِ زشت روى است . هيدره ، پيرزن شهوتْ مُرده است ، و لفوت ، زنى است كه از ديگرى فرزند دارد» .

جامع الأخبار :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] به يكى از يارانش ، يعنى زيد بن ثابت ، فرمود : « ... با دوازده دسته از زنان ، ازدواج مكن» . گفت : اى پيامبر خدا ! آن دوازده دسته كدام اند ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «با هَنفَصه و عَنفَصه و شَهبَره و سَلَقلَقه و مَذبوبه و مَذمومه و حَنّانه و مَنّانه و رَفثاء و هَيدَره و ذَقناء و لَفوت ، ازدواج مكن» . (1)

.


1- .هنفصه : زنى كه بلند بلند مى خندد و قهقهه مى زند و به قول معروف، زنى كه كركر خنده اش بلند است . عنفصه : زن لاغر مردنى ، تكيده ، يا زن پليد تباهكار ، يا زن بدزبان بى حيا ، يا بسيارگوى پرحرف . سلقلقه : زنى كه از دُبُر حيض مى شود ، يا زن سليطه . مذبوبه : زنِ مگس ناك ، مجنون . مذمومه : پرعيب و نكوهيده . حنّانه : زن بيوه اى كه با اندوه و ناله ، ياد شوهر خود مى كند . منّانه : زن مالدارى كه با مال خود ، بر شوهرش منّت مى نهد يا زن مالدارى كه به خاطر مالش با او ازدواج مى كنند و وى بر شوهر خود منّت مى نهد . رفثاء : زن زشت گوى زشت كردار . ذقناء : پير زال ، زن دراز زنخ . لفوت : زنى كه از مرد ديگرى فرزنددار است .

ص: 338

المحجّة البيضاء :يُحكى أنَّ السّائِحَ الأَزدِيَّ لَقِيَ إلياسَ عليه السلام في سِياحَتِهِ ، فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ونَهاهُ عَنِ التَّبَتُّلِ ، ثُمَّ قالَ : لا تَنكِح أربَعا : المُختَلِعَةَ وَالمُبارِيَةَ وَالعاهِرَةَ والنّاشِزَةَ . أمَّا المُختَلِعَةُ فَهِيَ الَّتي تَطلُبُ الخُلعَ كُلَّ ساعَةٍ مِن غَيرِ سَبَبٍ . وَالمُبارِيَةُ المُباهِيَةُ بِغَيرِها ، المُفاخِرَةُ بِأَسبابِ الدُّنيا . وَالعاهِرَةُ الفاسِقَةُ الَّتي تُعرَفُ بِخَليلٍ وخِدنٍ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» (1) . وَالناشِزَةُ الَّتي تَعلو عَلى زَوجِها فِي الفِعالِ وَالمَقالِ ، مَأخوذٌ مِنَ النَّشَزِ ؛ وهُوَ العالي مِنَ الأَرضِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَزَوَّجَنَّ عَجوزا ولا عاقِرا ، فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُم . (3)

1 / 6ما يَنبَغي في اِختِيارِ الصِّهرِأ _ اِستِئمارُ المَرأَةِالمعجم الكبير عن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أرادَ أن يُزَوِّجَ امرَأَةً مِن نِسائِهِ ، يَأتيها مِن وَراءِ الحِجابِ فَيقولُ لَها : يا بُنَيَّةُ ، إنَّ فُلانا قَد خَطَبَكِ ، فَإِن كَرِهتيهِ فَقولي : لا ، فَإِنَّهُ لا يَستَحي أحَدٌ أن يَقولَ : لا ، وإن أحبَبتِ ، فَإِنَّ سُكوتَكِ إقرارٌ . (4)

.


1- .النساء : 25 .
2- .المحجّة البيضاء : ج 3 ص 86 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 329 ح 5270 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 44 الرقم 1650 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 368 ح 1008 وزاد في آخره «الاُمم» وكلّها عن عياض بن غنم ، كنز العمّال : ج 16 ص 304 ح 44610 .
4- .المعجم الكبير : ج 1 ص 73 ح 88 ، كنز العمّال : ج 7 ص 127 ح 18324 .

ص: 339

1 / 6 كارهاى شايسته در هنگام شوهر دادن دختران
اشاره
الف - نظرخواهى از دختر

المَحَجّة البيضاء :آورده اند كه عابدِ دوره گرد اَزدى ، در اثناى گردش خويش ، به الياس عليه السلام برخورد . الياس عليه السلام ، او را به ازدواج كردن فرمان داد و از ترك ازدواج ، نهيَش كرد و سپس فرمود : «با چهار طايفه از زنان ، ازدواج مكن : مُختلعه ، مُباريه ، عاهِره ، و ناشِزه» . مختلعه ، زنى است كه هر دم ، بى جهت ، تقاضاى [طلاقِ] خُلع مى كند . مباريه ، زنى است كه با مال و منال دنيا ، بر ديگر زنان ، مباهات و فخرفروشى مى كند . عاهره ، زن بدكاره معروف به داشتن روابط نامشروع با ديگران است . خداوند متعال فرموده است : «نه زنانى كه [ پنهانى ] دوستِ مرد مى گيرند» ، و ناشزه ، (1) زنى است كه در كردار و گفتار ، بر شوى خويش بلندى مى كند كه برگرفته از «نَشَز» ، به معناى زمين مرتفع و بلند است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با پيرزن و زن نازا ازدواج مكن ؛ چرا كه من به فراوانى تعداد شما مباهات مى كنم .

1 / 6كارهاى شايسته در هنگام شوهر دادن دخترانالف _ نظرخواهى از دخترالمعجم الكبير_ به نقل از عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست زنى از خانواده اش را شوهر دهد ، از پشت پرده به او مى فرمود : «دخترم! فلانى از تو خواستگارى كرده است . اگر دوستش ندارى ، بگو : نه ؛ زيرا هيچ كس نبايد از گفتنِ نه ، شرم كند . اگر هم دوست دارى ، سكوت تو [نشانه] موافقت است» .

.


1- .ناشزه : زنى كه از فرمان شوهرش سركشى مى كند .

ص: 340

ب _ عَدَمُ التَّرَبُّصِ عِندَ مَجيءِ الكُفوءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا جاءَكُمُ الأَكفاءُ فَأَنكِحوهُنَّ ولا تَرَبَّصوا (1) بِهِنَّ الحَدَثانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أتاكُمُ الأَكفاءُ فَأَلقوهُنَّ إلقاءً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، ثَلاثٌ لا تُؤَخِّرها : الصَّلاةُ إذا أتَت ، وَالجَنازَةُ إذا حَضَرَت ، وَالأَيِّمُ (4) إذا وجَدتَ لَها كُفؤا . (5)

الكافي عن الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثٍ لَهُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَّهُ خَطَبَ النّاسَ وحَثَّهُم عَلَى التَّعجيلِ في تَزويجِ بَناتِهِم وعَدَمِ تَأخيرِهِنَّ ، إلى أن قالَ _ :فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمَن نُزَوِّجُ ؟ فَقالَ : الأَكفاءَ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَنِ الأَكفاءُ ؟ فَقالَ : المُؤمِنونَ بَعضُهُم أكفاءُ بَعضٍ ، المُؤمِنونَ بَعضُهُم أكفاءُ بَعضٍ . (6)

ج _ التَّجَنُّبُ مِن تَزويجِ الفاسِقِ ولا سِيَّما شارِبَ الخَمرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ كَريمَتَهُ بِفاسِقٍ ، نَزَلَ عَلَيهِ كُلَّ يَومٍ ألفُ لَعنَةٍ ، ولا يَصعَدُ لَهُ عَمَلٌ إلَى السَّماءِ ، ولا يُستَجابُ لَهُ دُعاؤُهُ ، ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ (7) . (8)

.


1- .التربُّصُ : المكثُ والإنتظارُ (النهاية : ج 2 ص 184 «ربص») .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 317 ح 44693 نقلاً عن الفردوس عن ابن عمر .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 267 .
4- .الأيِّمُ : المرأةُ التي لا زوج لها (مجمع البحرين : ج 1 ص 1030 «أيم») .
5- .سنن الترمذي : ج 3 ص 387 ح 1075 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 177 الرقم 538 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 176 ح 2686 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 214 ح 13757 كلّها عن عمر بن عليّ عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام .
6- .الكافي : ج 5 ص 337 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 397 ح 1588 ، روضة الواعظين : ص 410 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 371 ح 1 .
7- .لا يُقبَلُ منه صرفٌ ولا عَدل : الصرفُ : التَّوبَةُ وقيل : النافلة ، والعدلُ : الفِديةُ وقيل : الفريضة (النهاية : ج 3 ص 24 «صرف») .
8- .إرشاد القلوب : ص 174 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 272 ح 91 وفيه صدره إلى «ألف لعنة» .

ص: 341

ب - درنگ نكردن، با آمدنِ همسنگ
ج - اجتناب از دختر دادن به مرد فاسد ، بويژه شرابخوار

ب _ درنگ نكردن، با آمدنِ همسنگپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه اشخاص همسنگ [ براى خواستگارى ] نزد شما آمدند ، دخترانتان را به همسرى آنها در آوريد و درنگ و امروز و فردا نكنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردانى همشأن ، نزد شما آمدند ، دخترانتان را بى درنگ به همسرى آنها در آوريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! سه كار را به تأخير نينداز : نماز را هر گاه وقتش رسيد ؛ [به خاك سپارى] جنازه را ، هر گاه آماده شد ؛ [ازدواج] زن بى همسر را ، هر گاه همسنگى برايش يافتى .

امام صادق عليه السلام :در يادكرد حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم سخنرانى كرد و آنان را به تعجيل در شوهردادن دخترانشان و به تأخير نيفكندن اين كار تشويق نمود _ : ... پس مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! به چه كسانى شوهر دهيم ؟ فرمود : «به اشخاص همسنگ» . گفت : اى پيامبر خدا ! اشخاص همسنگ چه كسانى هستند؟ فرمود : «مؤمنان ، همسنگ يكديگرند . مؤمنان ، همسنگ يكديگرند» .

ج _ اجتناب از دختر دادن به مرد فاسد ، بويژه شرابخوارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دخترش را به مردى فاسد بدهد ، روزى هزار لعنت بر او فرود مى آيد ، و هيچ عملى [ نيك و عبادى ] از او به آسمان فراز نمى شود ، و دعايش مستجاب نمى گردد ، و هيچ توبه و فديه اى از او پذيرفته نمى شود .

.

ص: 342

عنه صلى الله عليه و آله :شارِبُ الخَمرِ لا يُعادُ إذا مَرِضَ ، ولا يُشهَدُ لَهُ جَنازَةٌ ، ولا تُزَكّوهُ إذا شَهِدَ ، ولا تُزَوِّجوهُ إذا خَطَبَ ، ولا تَأتَمِنوهُ عَلى أمانَةٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن شَرِبَ الخَمرَ بَعدَما حَرَّمَهَا اللّهُ عَلى لِساني،فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُزَوَّجَ إذا خَطَبَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :شارِبُ الخَمرِ لا يُزَوَّجُ إذا خَطَبَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مَن زَوَّجَ ابنَتَهُ شارِبَ الخَمرِ ، فَكَأَنَّما قادَها إلَى الزِّنا . (4)

عنه عليه السلام :مَن زَوَّجَ كَريمَتَهُ مِن شارِبِ الخَمرِ فَقَد قَطَعَ رَحِمَها . (5)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 396 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 58 ح 5091 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله ، تفسير القمّي : ج 1 ص 131 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الدعوات : ص 260 ح 743 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 509 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 267 ح 25 .
2- .الكافي : ج5 ص348 ح3 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 398 ح 1589 كلاهما عن أبي الربيع عن الإمام الصادق عليه السلام وج9 ص103 ح450 عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 447 ح 1536 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 220 ح 21 عن حمّاد عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 84 ح 11 ؛ تفسير الثعلبي : ج 4 ص 107 ح116 عن محمّد بن المنكدر عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 5 ص 361 ح 13231.
3- .الكافي : ج 5 ص 348 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 398 ح 1591 عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص 300 ح 1 عن حريز عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 341 ح 258 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 268 ح 38 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 58 ح 5091 ، المقنع : ص 454 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، فقه الرضا : ص 237 كلاهما نحوه ، جامع الأخبار : ص 426 ح 1189 ، بحار الأنوار : ج 79 ص 150 ح 58 .
5- .الكافي : ج 5 ص 347 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج7 ص398 ح1590 ، مكارم الأخلاق : ج1 ص446 ح 1535 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 341 ح 257 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 53 ح1 .

ص: 343

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شرابخوار ، هر گاه بيمار شد ، نبايد به عيادتش رفت ، و در تشييع جنازه اش نبايد شركت كرد . هر گاه شهادت داد ، او را تأييد نكنيد ، و هرگاه خواستگارى كرد ، به او زن ندهيد ، و او را بر امانتى ، امين مشماريد [ و امانت به او مسپاريد ] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بعد از آن كه خداوند ، شراب را به زبان من حرام فرموده ، شراب بنوشد ، شايسته آن نيست كه هر گاه خواستگارى اى كرد ، به او زن بدهند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر شرابخوار به خواستگارى آمد ، او را زن ندهيد .

امام صادق عليه السلام :هر كس دخترش را به شرابخوار بدهد ، گويا او را به زنا كِشانده است .

امام صادق عليه السلام :هر كس دخترش را به شرابخوار بدهد ، پيوند خويشاوندى او را بريده است .

.

ص: 344

د _ التَّجَنُّبُ مِن غَلاءِ المَهرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ ، فَإِنَّما هِيَ سُقيَا اللّهِ سُبحانَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في خَبرِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ورَسولاً ، ما مِنِ امرَأَةٍ تُثَقِّلُ عَلى زَوجِها المَهرَ ، إلّا ثَقَّلَ اللّهُ عَلَيها سَلاسِلَ مِن نارِ جَهَنَّمَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ أذهِب مُلكَ غَسّانَ ، وَضَع مُهورَ كِندَةَ (3) . (4)

مسند ابن حنبل عن محمّد بن إبراهيم التيمي :عَن أبي حَدرَدٍ الأَسلَمِيِّ أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَستَفتيهِ في مَهرِ امرَأَةٍ فَقالَ : كَم أمهَرتَها ؟ قالَ : مِئَتَي دِرهَمٍ . فَقالَ [ صلى الله عليه و آله ] : لَو كُنتُم تَغرِفونَ مِن بَطحانَ (5) مازِدتُم . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :شُؤمُ المَرأَةِ فَكَثرَةُ مَهرِها ، وعُقمُ رَحِمِها . (7)

عنه عليه السلام :مِن بَرَكَةِ المَرأَةِ : خِفَّةُ مَؤونَتِها وتَيسيرُ وِلادَتِها ، ومِن شُؤمِهِا : شِدَّةُ مَؤونَتِها وتَعسيرُ وِلادَتِها . (8)

.


1- .المجازات النبويّة: ص177 ح144، بحار الأنوار : ج 103 ص 353 ح 34 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 241 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
3- .أي حطّها وأنقصها ، ومهور كنده مضرب المثل في الغلاء ، وقد كانت كِنده لا تزوّج بناتها بأقلّ من مئة من الإبل ، وربّما أمهرت الواحدة منهنّ ألفا (عن هامش الكتاب) .
4- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 4 ص 71 .
5- .بَطحان : وهو وادٍ بالمدينة ، وهو أحد أوديتها الثلاثة : العَقيق وبطحان وقناة (معجم البلدان : ج 1 ص 446) .
6- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 329 ح 15706 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 384 ح 14355 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 194 ح 2730 ، سنن سعيد بن منصور : ج 1 ص 168 ح604، المصنّف لعبد الرزّاق: ج 6 ص 177 ح 10409، كنز العمّال: ج 16 ص 322 ح 44719.
7- .الكافي : ج 5 ص 568 ح 51 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4912 ، الخصال : ص 100 ح 53 ، معاني الأخبار : ص 152 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 311 ح 359 وفيها «عقوق زوجها» بدل «عقم رحمها» وراجع : تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1593 .
8- .الكافي : ج 5 ص 564 ح 37 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1594 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4359 كلّها عن محمّد بن مسلم ، معاني الأخبار : ص 152 ح 2 عن عبد اللّه بن ميمون ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 433 ح 1484 وفيه «قلّة» بدل «خفة» ، بحار الأنوار : ج 103 ص 231 ح 7 .

ص: 345

د - پرهيز از تعيين مَهريه سنگين
اشاره

د _ پرهيز از تعيين مَهريه سنگينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در مهريه هاى زنان ، زياده روى نكنيد ؛ چرا كه زنان ، در واقع ، باران خداوند سبحان اند . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حولاء _ :اى حولاء! سوگند به آن كه مرا به راستى ، پيامبر و رسول فرستاد ، هيچ زنى نيست كه مهريه اش را بر شوهرش سنگين سازد ، مگر آن كه خداوند ، زنجيرهايى گران از آتش دوزخ بر او مى نهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! حكومت غَسّان را از ميان بردار و مهريه هاى [ زنان ]كِنده (2) را پايين بياور !

مسند ابن حنبل_ به نقل از محمّد بن ابراهيم تَيمى _ :در باره ابو حَدرَد اَسلَمى ، روايت شده كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا در مورد مهريه زنى از ايشان نظر بخواهد . (3) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چه قدر او را مَهر كرده اى ؟» . گفت : دويست درهم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر از بَطحان (4) هم بر مى داشتيد ، اضافه نمى آورديد» .

امام صادق عليه السلام :شومى زن ، اين است كه مهريه اش بسيار ، و رَحِمش سِتَروَن باشد .

امام صادق عليه السلام :از خجسته بودن زن ، اين است كه كم خرج و آسان زا باشد ، و از شومى زن ، اين است كه پُرخرج و دشوارزا باشد .

.


1- .در اين حديث ، تشبيه بليغ است ؛ زيرا زنان را به «باران» تشبيه كرده است كه خداوند بر هر كدام از بندگانش كه بخواهد، آن را مى باراند، بدون آن كه تلاش و رنج و زحمتى از جانب آنان صورت گيرد. پس هر كه خوش بهره باشد، زن سازگار و فرمان بردار وعلاقه مند به او و حافظ آبرو و مالش و زنى كه فرزندانى رشيد به دنيا بياورد و وجودش سودمند باشد ، نصيب او مى گردد و اگر نباشد ، بر عكس است . به عبارت ديگر ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد به مردم اعلام فرمايد كه سازگار بودن زن، و عشق ومحبّت او به شوهر، از زندگى مشترك وخانواده، وبه دلخواه شوهران بودنِ آنان به دين نيست كه مهريه شان را سنگين قرار دهند؛ بلكه زن همانند بهره و قسمت و روزى است . چه بسا زنانى كه مهريه شان اندك است ، امّا سازگارند و نسبت به شوهرشان با مهر و محبّت اند ، و بر عكس ، زنانى هستند كه عشق و محبّت آنان اندك است ، هر چند مهريه شان سنگين و بالاست . پس پيامبر صلى الله عليه و آله زنان را به باران خدا تشبيه كرده كه به يكى مى رسد و يكى محروم مى مانَد ، و در سرزمينى مى بارد و در سرزمينى نمى بارد (المجازات النبويّة : ص 177).
2- .مهريه هاى كِنده در سنگين بودن ، ضرب المثل بوده است . حدّ اقل مهريه دختران اين قبيله ، صد شتر بود و گاه به هزار شتر نيز مى رسيده است .
3- .بجز مسند ابن حنبل ، در بقيّه منابع ، به جاى «يستفتيه ...» ، «يستعينه» آمده كه با توجّه به متن كامل حديث ، گويا همين صحيح باشد . پس معناى جمله چنين مى شود : «نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا براى پرداخت مهريه زنى ، از ايشان كمك بگيرد» .
4- .بَطحان : يكى از سه رودخانه مدينه است . دو رودخانه ديگر ، عبارت اند از : عقيق و قنات .

ص: 346

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ الصَّداقِ أيسَرُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أعظَمُ النِّساءِ بَرَكَةً أيسَرُهُنَّ صَداقا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أعظَمَ النِّكاحِ بَرَكَةً أيسَرُهُ مَؤونَةً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن يُمنِ (4) المَرأَةِ تَيسيرَ خِطبَتِها ، وتَيسيرَ صَداقِها ، وتَيسيرَ رَحِمِها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ نِساءِ اُمَّتي أصبَحُهُنَّ (6) وَجها ، وأقَلُّهُنَّ مَهرا . (7)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 198 ح 2742 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 379 ح 14332 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 238 ح 2117 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 381 ح 4072 وفيهما «النكاح» بدل «الصداق» وكلّها عن عقبة بن عامر .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 195 ح 2732 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 478 ح 25173 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 186 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 105 ح 123 كلّها عن عائشة وفي الثلاثة الأخيرة «مؤونة» بدل «صداقا» ، كنز العمّال : ج 16 ص 291 ح 44533 ؛ روضة الواعظين : ص 411 وفيه «مؤونة» بدل «صداقا» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 365 ح 24583 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 254 ح 6566 كلاهما عن عائشة ، عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 4 ص 71 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 299 ح 44577 .
4- .اليُمنُ : البَرَكَة (النهاية : ج 5 ص 302 «يمن») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 355 ح 24532 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 197 ح 2739 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 385 ح 14357 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 180 وليس فيه «تيسير رحمها» وكلّها عن عائشة ، وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 221 ح 825 .
6- .صَبُحَ وَجهُهُ : أشرَقَ وأنارَ ، والصَّباحَةُ : الجمال (مجمع البحرين : ج 2 ص 1003 «صبح») .
7- .الكافي : ج 5 ص 324 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 404 ح 1615 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 386 ح 4356 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مسند الشهاب : ج 2 ص 183 ح 1146 ، الفردوس : ج 1 ص 360 ح 1453 كلاهما عن عائشة و فيهما «أعظم النساء. . .» .

ص: 347

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين مهريه ، سبك ترينِ آن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بابركت ترينِ زنان ، كم مهريه ترينِ آنان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پربركت ترين ازدواج ، آن است كه كم هزينه تر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ميمنت زن ، آن است كه خواستگارى و مهريه و زايمانش آسان باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ زنانِ امّت من ، خوب روترين و كم مَهرترينِ آنان است .

.

ص: 348

پژوهشى در باره مَهرُ السُّنّه (مهر محمّدى)
اشاره

پژوهشى در باره مَهرُ السُّنّه (مَهر محمّدى) (1)عالمان شيعه بر آن اند كه مرد و زن مى توانند در مَهريه ازدواج ، بر هر مبلغ دلخواهى توافق كنند . اين مقدار ، محدوديتى ندارد ؛ ولى بايد ارزش مالى يا خدماتى داشته باشد . در كنار اين جواز شرعى ، حكم اخلاقى ، استحبابى و مؤكّد اسلام ، آن است كه مقدار مهريه (صَداق) ، تا جاى ممكن ، كم باشد ، به گونه اى كه ازدواج را آسان نمايد و مهر را _ كه نشانه صدق و وفادارى مرد به پيمان مقدّس ازدواج است _ ، تبديل به وسيله اى براى فخرفروشى يا پايبند كردن اجبارى به ادامه زندگى و ازدواج نسازد . از اين رو ، پيشوايان دين ، سفارش هاى مكرّرى نموده اند كه مردان و زنان ، به همان مهرى رضايت دهند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان بهترين اُسوه قابل پيروى ، آن را براى همسران و دختران خود ، قرار مى داده است . پيشوايان شيعه ، پيروان خود را از تعيين كردن مَهريه اى بيش از اين مقدار ، نهى كرده اند . اين نهى ، هر چند دلالت بر حرمت ندارد ، امّا كراهت آن را اثبات مى كند .

.


1- .اين تحليل ، توسّط فاضل ارجمند ، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى ، نوشته شده است .

ص: 349

ثابت بودن مقدار مَهرُ السُّنّه
مُعادل ريالى مهر السنّه

ثابت بودن مقدار مَهرُ السُّنّهگزارش هاى متعدّدى ، مهريه ازدواج هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را به عنوان سنّتِ نهاده شده ايشان در زمينه ازدواج ، ذكر كرده اند . خوش بختانه اين گزارش ها ، در شيعه و اهل سنّت ، مقدارِ ثابت و معيّنى را براى اين مهريه ذكر كرده اند و تنها دو گزارش با انبوه نقل ها متفاوت است . نقل هاى متواتر ، مهريه زنان و دختران پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز دختران اهل بيتِ ايشان را «دوازده و نيم اَوقيه نقره» برابر با «پانصد دِرهم» دانسته اند و تنها دو نقل ، يكى از شيعه (1) و يكى از اهل سنّت ، (2) مهريه يكى از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به نام اُمّ حبيبه را بيش از اين مقدار _ يعنى چهار هزار درهم _ دانسته است ؛ (3) امّا امام باقر عليه السلام اين را يك استثنا دانسته است كه به خواست پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده ؛ بلكه امضا و تقرير كارى بوده كه نجاشى ، حاكم حبشه ، كرده است . او _ كه وكيل پيامبر صلى الله عليه و آله در خواستگارى و عقد اُمّ حبيبه (از زنان هجرت كرده به حبشه) بوده است _ ، مهر چهار هزار درهمى براى او تعيين مى كند و آن را از جانب خود مى پردازد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم ديگر سخن و اعتراضى بر زبان نمى آورند .

مُعادل ريالى مَهرُ السُّنّهگزارش هاى متعدّدى ، مهر السنّه را برابر با دوازده و نيم اَوقيه دانسته اند . اَوقيه ، واحدى براى داد و ستد اعراب در صدر اسلام و پيش از آن بوده و برابر با چهل

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 473 ح 4654 ، علل الشرائع : ص 500 ح 1 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 395 ح 27477 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 379 ح 14334 .
3- .گفتنى است يك نقل از ابو هريره ، صداق مسلمانان را هنگام حيات پيامبر صلى الله عليه و آله كمتر از اين ، يعنى ده اوقيه (برابر چهارصد درهم) دانسته است و برخى گزارش هاى مربوط به ازدواج على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بهاى زرهى را كه على عليه السلام پس از خواستگارى فاطمه عليهاالسلامتقديم پيامبر صلى الله عليه و آله كرد ، چهارصد درهم دانسته اند ؛ امّا نقل ديگرى ، آن را سى درهم دانسته است كه محتملاً اشتباه و تصحيف دينار باشد .

ص: 350

مقدار واقعى مهر السنّّه

درهمِ آن روزگار بوده است . (1) درهم نيز در روزگار قديم ، واحدى براى داد و ستد و نيز وزن كردن نقره و برخى داروها و اشياى قيمتى بوده است . مقدار درهم ، در طول زمان ، دست خوشِ تغيير و تحوّل بوده است ؛ امّا پس از تبديل شدن آن به سكّه رايج حكومت اسلامى در روزگار اُمويان ، تا چندين قرن ، مقدار آن ، تفاوت نكرد و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز در برابر پرسش راويان ، برابرى هر اوقيه با چهل درهم را با همان درهم رايجِ اُموى در زمان خود ، اعلام مى دارند . خوش بختانه وزن اين درهم ، معيّن و حدود سه گرم نقره خالص است . (2) بر اين اساس ، مهر السنّه حدود هزار و پانصد گرم نقره خالص مى شود كه ارزش ريالى آن ، در زمان نگارش اين نوشته (مهرماه 1387) ، حدود ششصد هزار تومان است و همان گونه كه ملاحظه مى شود ، مهر بسيار سبُكى است و طبعا پرداخت آن نيز آسان است .

مقدار واقعى مَهرُ السُّنّهبرخى معتقدند كه «قدرت خريدِ» پانصد درهم نقره در صدر اسلام ، بسى بيشتر از اكنون بوده است و از اين رو ، بايد آن را با چند كالاى باارزش ديگر سنجيد و سپس آن قدرت خريد را به بهاى پول رايج امروز ، محاسبه كرد . برخى فقيهان متقدّم نيز بر همين اساس ، مهر السنّه را پانصد درهم يا پنجاه دينار (يعنى پنجاه مثقال طلاى خالص) دانسته اند ؛ زيرا در روزگار آنان ، هر ده دِرهم ،

.


1- .مؤلّفان كتب غريب الحديث و لغت و نيز فقيهان متقدّم شيعه و اهل سنّت ، اين برابرى را ذكر كرده اند . خوش بختانه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز در چند روايت ، اين تساوى را بيان كرده اند .
2- .به طور دقيق تر ، وزن هر درهم ، برابر با 985/2 گرم است (ر . ك : العقد المنير ، سيّد موسى حسينى مازندرانى : ص 271) .

ص: 351

برابر با يك دينار بوده است . نتيجه اين سخن ، شناور بودن مهر السنّه است ، هر چند زياد بودن آن را نتيجه نمى دهد ؛ زيرا پنجاه دينار ، همان پنجاه مثقال شرعى طلاست كه مبلغ آن در روزگار كنونى به پنج ميليون تومان هم نمى رسد ؛ زيرا هر مثقال شرعى ، برابر با 265/4 گرم است و هر گرم طلاى خالص ، (1) اندكى بيش از بيست هزار تومان است . گفتنى است طبق برخى گزارش ها ، در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ، ارزش نقره در برابر طلا ، افزايش داشته و هر هفت يا هشت درهم (نقره) با يك دينار (طلا) معاوضه مى شده است و بر اين اساس نيز پانصد درهم ، برابر هفتاد دينار يعنى هفتاد مثقال شرعى طلا و مُعادل حدود هفت ميليون تومان [ در زمان حاضر] مى گردد. شيوه ديگر محاسبه ميزان «قدرت خريدِ» مهر السنّه ، دقّت در جزئيات گزارش ازدواج امام على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و خريدهاى انجام شده با مبلغ مورد بحث (مهر السنّه) است . بر طبق گزارش هاى متعدّد ، امام على عليه السلام با فروش زره خود (و طبق برخى گزارش ها ، با فروش زره و بُرْد يَمانى خود) ، حدود چهارصد و هشتاد درهم يا اندكى فزون تر و كمتر ، فراهم نمود (2) و آن مبلغ را به پيامبر صلى الله عليه و آله سپرد . پيامبر خدا ، با آن پول ، وسايل بسيار ساده يك زندگى مشترك و حدّ اقلِ لوازم را تهيّه نمود . خوش بختانه سياهه بخشى از اين وسايل و بهاى آنها موجود است (3) و نشان از

.


1- .در ايران ، عُرف جامعه ، سكّه طلاى بانك مركزى را خالص مى داند كه با عيار 22 ضرب مى شود ؛ امّا در بازارهاى جهانى ، شِمش طلا ، داراى عيار 24 است .
2- .برخى گزارش ها ، آن را مبالغ كمترى هم گفته اند كه با گزارش هاى فراوان ديگر ، متعارض اند و امكان تصحيف دارند . علّامه مجلسى نيز پس از ذكر اقوال ، قول صحيح تر را پانصد درهم دانسته است (بحار الأنوار : ج 43 ص 112) .
3- .ر . ك : الأمالى ، طوسى : ص 41 . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داد كه با آن پول ، لباس و اثاث خانه بخرند و از جمله خريدها ، پيراهن ، روسرى ، حوله ، تُشك ، حصير ، دستاس و چيزهايى از اين قبيل بود .

ص: 352

هديه ازدواج

سادگى و ارزانى اين جهيزيه دارد . بر اين پايه هم بايد گفت كه مهر السنّه ، مبلغى نه چندان زياد است كه با آن ، تنها مى توان اثاثيه ضرورى ، ساده و اوّليه يك خانه كوچك را تهيّه نمود .

هديه ازدواجاندك بودن مَهر السنّه و تأكيد پيشوايان دين بر آسان گيرى در تعيين مَهريه ، عمدتا به خاطر رفع موانع ازدواج و ترغيب به ايجاد رابطه زناشويى ميان جوانان امّت اسلامى است ؛ امّا اين ، به هيچ روى ، به معناى ناپسند بودن تبادل هديه ميان دو همسر يا خانواده هاى آنها نيست . هر يك از دو سوى رابطه يا خويشاوندان آنها مى توانند براى تحكيم بيشتر ازدواج ، هديه هايى ارزان يا گران قيمت ، به ديگر سو بدهند . پيشوايان دينى ما ، در كنار عمل به سنّت نبوى در مَهر و تأكيد بر فراتر نرفتن از آن ، گاه هديه هاى پرارزشى را به همسران خود بخشيده اند و نام آن را نه مهر كه «نِحله (هديه)» نهاده اند . (1) آنان گاه هديه هايى به صورت مزرعه ، باغ و... را به خانواده هايى نوپا مى بخشيدند و قصدشان ، بى نياز كردن آنان از تكيه بر ديگران بود . (2) البتّه از اين نمونه ها ، در گزارش تاريخ ، فراوان نيست ، به گونه اى كه مى توان هر يك را مختصّ حالت خاص و برآمده از فضا و موقعيت ويژه آن

.


1- .در گزارش ازدواج امام جواد عليه السلام با دختر مأمون آمده است كه ايشان مَهر را همان مهر السنّه قرار داد و صد هزار درهم نيز به عنوان نحله به همسرش بخشيد (كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 398) .
2- .امام حسين عليه السلام پس از ردّ خواستگارى يزيد از امّ كلثوم (دختر عبد اللّه جعفر) ، او را به عقد پسرعمويش ، قاسم بن محمّد بن جعفر ، در آورد و براى رويارويى با پيشنهاد اعطاى كمك مالى يزيد به اين خانواده ، مزرعه حاصلخيز خود را در وادى عقيق ، به آن دو بخشيد (ر . ك : تاريخ دمشق : ج 57 ص 245 ، الكامل ، مُبرَّد : ج 3 ص 1129) .

ص: 353

ازدواج دانست و جالب توجّه ، آن كه در هيچ يك از اين گزارش ها ، سخنى از درخواست قبلى دختر يا خانواده او به ميان نيامده است و ارتباطى با مهر (صَداق) ندارد . به طور كلّى ، گزارش هاى فراوان در سرتاسر كتب حديثى و فقهى ، ترديدى بر جا نمى نهند كه مَهر اندك و سبُك ، پسنديده و مورد سفارش اسلام است ؛ ولى اين ، مانع از آن نيست كه مسلمانان براى استوار كردن پيوند ازدواج ، هديه هايى را به همسران خود يا به ديگر نزديكانى كه تازه ازدواج كرده اند ، نثار كنند . به سخن ديگر ، مهر و تعيين مقدار آن ، پيش از ازدواج است و از اين رو ، بايد آن را اندك و آسان گرفت تا ازدواج ، رونق گيرد و نِحله (بخشش) ، مربوط به پس از عقد ازدواج يا پيش از برقرارى زندگى مشترك است ، تا دل همسران به هم نزديك تر گردد و پيوند نورُسته ، قوّت يابد .

.

ص: 354

1 / 7آدابُ الزفافِألف _ اِختِيارُ الأَوقاتِ المُبارَكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُستَحَبُّ النِّكاحُ في رَمَضانَ رَجاءَ البَرَكَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَومُ الجُمُعَةِ يَومُ خِطبَةٍ ونِكاحٍ . (2)

ب _ الإِعلانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أشيدوا (3) بِالنِّكاحِ وأعلِنوهُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :نَهى [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] عَن نِكاحِ السِّرِّ ، وإنَّهُ سَمِعَ دَفّا في بَعضِ دورِ الأَنصارِ ، فَقالَ : ما هذا ؟ فَقيلَ لَهُ : فُلانٌ يا رَسولَ اللّهِ نَكَحَ . فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ ، أشيدوا بِالنِّكاحِ ، أشيدوا بِالنِّكاحِ . (5)

ج _ الاِحتِفالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أعلِنوا هذَا النِّكاحَ ، وَاجعَلوهُ فِي المَساجِدِ ، وَاضرِبوا عَلَيهِ بِالدُّفوفِ . (6)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 539 ح 9023 عن عائشة .
2- .تاريخ دمشق : ج 7 ص 254 ح 1937 عن أبي سعيد الخدري ؛ الخصال : ص 384 ح 62 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 248 ح 1 ، علل الشرائع : ص 598 ح 44 كلّها عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 516 ح 1797 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 273 ح 25 .
3- .أشاده وأشادَ به : أشاعه ورفع ذِكرَه (تاج العروس : ج 5 ص 51 «شيد») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 519 ح 1138 عن عليّ بن هبّار ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 291 ح 44531 نقلاً عن المعجم الكبير عن هبّار بن الأسود .
5- .درر الأحاديث النبويّة : ص 101 عن حسين بن عبد اللّه بن ضميرة عن أبيه عن جدّه وراجع : حلية الأولياء : ج 6 ص 63 .
6- .سنن الترمذي : ج 3 ص 399 ح 1089 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 473 ح 14699 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 611 ح 1895 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 2 ص 393 ح 945 وفيهما «بالغربال» بدل «بالدفوف» وليس فيهما «واجعلوه في المساجد» وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 291 ح 44536 .

ص: 355

1 / 7 آداب عروسى
الف - انتخاب اوقات خجسته
ب - آشكارا برگزار كردن ازدواج
ج - جشن گرفتن
اشاره

1 / 7آداب عروسىالف _ انتخاب اوقات خجستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مستحب است ازدواج كردن در ماه رمضان ؛ زيرا در اين ماه ، اميد بركت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز جمعه ، روز خواستگارى و ازدواج كردن است .

ب _ آشكارا برگزار كردن ازدواجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج را آشكارا و علنى برگزار كنيد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ازدواج نهانى ، نهى فرمود . ايشان از يكى از خانه هاى انصار ، صداى دف شنيد . فرمود : «چه خبر است؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! فلانى ، داماد شده است . فرمود : «خدا را شكر ! ازدواج را علنى سازيد . ازدواج را علنى سازيد» .

ج _ جشن گرفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج را آشكارا و در مساجد برگزار نماييد و برايش دف [ و دايره ]بزنيد .

.

ص: 356

دعائم الإسلام :عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ مَرَّ بِبَني زُرَيقٍ فَسَمِعَ عَزفا ، فَقالَ : ما هذا ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، نَكَحَ فُلانٌ ، فَقالَ : كَمَلَ دينُهُ ، هذَا النِّكاحُ لَا السِّفاحُ ، ولا يَكونُ نِكاحٌ فِي السِّرِّ حَتّى يُرى دُخانٌ أو يُسمَعَ حِسُّ دَفٍّ . وقالَ : الفَرقُ ما بَينَ النِّكاحِ وَالسِّفاحِ (1) ضَربُ الدَفِّ . (2)

الأمالي للطوسي عن محمّد بن عليّ بن هبّار عن أبيه :اِجتازَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِدارِ عَلِيِّ بنِ هَبّارٍ فَسَمِعَ صَوتَ دَفٍّ فَقالَ : ما هذا ؟ قالوا : عَلِيُّ بنُ هَبّارٍ أعرَسَ بِأَهلِهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : حَسَنٌ هذا لِلنِّكاحِ لَا السِّفاحِ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : أشيدوا بِالنِّكاحِ وأعلِنوهُ بَينَكُم وَاضرِبوا عَلَيهِ بِالدَّفِّ . فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِي النِّكاحِ بِذلِكَ . (3)

إلفاتة نظرالروايات السالفة وبعض الروايات الاُخرى (4) دلّت على جواز استعمال الدفّ _ الذي هو أحد آلات الموسيقي_ في الأعراس . والملفت للنظر أن أسانيد جميع هذه الروايات _ المسوغة لاستعمال الدفّ _ ضعيفة ، وعلى ذلك فإنّ جواز استعمال هذه الآلة الموسيقيّة منوط بعدم إيجابها للطرب ، كما أفتى بذلك عدد من الفقهاء .

.


1- .السِفاحُ : الزنا (الصحاح : ج 1 ص 375 «سفح») .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 205 ح 749 وراجع : النوادر للراوندي : ص 190 ح 344 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 473 ح 14700 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 518 ح 1138 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 275 ح 32 .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 205 ح 751 و ص 206 ح 752 ، سنن ابن ماجة : ج1 ص611 ح1896، سنن النسائي : ج 6 ص 127 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 265 ح 15451 كلّها عن محمّد بن حاطب الجمحي ، كنز العمّال : ج 16 ص 295 ح 44552 .

ص: 357

نكته

دعائم الإسلام :روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از [ محلّه ] بنى زُرَيق مى گذشت كه صداى ساز و آوازى شنيد . فرمود : «چه خبر است؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! فلانى ، داماد شده است . فرمود : «دينش كامل شد . اين ، ازدواج است ، نه زنا . ازدواج ، پنهانى نبايد صورت بگيرد ؛ بلكه حتّى [اگر ممكن است] بايد دودى [ كه نشانه وليمه دادن است ] ديده ، يا صداى دفى شنيده شود» . و فرمود : «مرز ميان ازدواج و زنا ، نواختن دف است» .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از محمّد بن على بن هبّار ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله از كنار خانه على بن هبّار گذشت و صداى دف شنيد . فرمود : «چه خبر است؟» . گفتند : على بن هبّار ، عروس به خانه آورده است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بسيار خوب ! اين ، ازدواج است ، نه زنا» . سپس فرمود : «ازدواج را آشكارا و علنى بين خودتان برگزار نماييد و براى آن ، دف بزنيد» . از آن پس ، اين كار ، در ازدواج ، مرسوم شد .

نكتهدر رواياتى كه ملاحظه شد و برخى از روايات ديگر، (1) استفاده از «دف» كه نوعى ساز محسوب مى شود ، در مراسم عروسى ، تجويز گرديده است . گفتنى است كه سند همه رواياتى كه استفاده از اين ساز را تجويز كرده اند ، ضعيف است . از اين رو ، همان طور كه شمارى از فقها فتوا داده اند ، جواز استفاده از اين ساز ، منوط به مُطرب نبودن آن است .

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 205 ح 751 و ص 206 ح 752 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 611 ح 1896 ، سنن النسائى : ج 6 ص 127 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 265 ح 15451 ، كنز العمّال : ج 16 ص 295 ح 44552 .

ص: 358

د _ الوَليمَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا وَليمَةَ إلّا في خَمسٍ : في عُرسٍ أو خُرسٍ أو عِذارٍ أو وِكازٍ أو رِكازٍ ، فَالعُرسُ التَّزويجُ ، وَالخُرسُ النِّفاسُ بِالوَلَدِ ، وَالعَذرُ الخِتانُ ، وَالوِكازُ الرَّجُلُ يَشتَرِي الدّارَ ، وَالرِّكازُ الرُّجَلُ يَقدَمُ مِن مَكَّةَ . (1)

الإمام علي عليه السلام :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] لِمَن تَزَوَّجَ : أولِم ولَو بِشاةٍ . (2)

المراسيل عن الحكم بن عتيبة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أرسَلَ بِلالاً إلى أهلِ بَيتٍ مَنِ الأَنصارِ يَخطُبُ إلَيهِم ، فَقالوا : عَبدٌ حَبَشِيٌّ ! قالَ بِلالٌ : لَولا أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أمَرَني أن آتِيَكُم لَما أتَيتُكُم ، فَقالوا : النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أمَرَكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالوا : قَد مُلِّكتَ . (3) فَجاءَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ . فَاُدخِلَت عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قِطعَةٌ مِن ذَهَبٍ فَأَعطاهُ إيّاها . فَقالَ : سُق هذا إلَى امرَأَتِكَ . وقالَ لِأَصحابِهِ : اِجمَعوا إلى أخيكُم في وَليمَتِهِ . (4)

راجع : ص 390 (الاُسرة / الفصل الأوّل / وليمة العرس) .

ه_ الزَّفافُ لَيلاًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زُفّوا عَرائِسَكُم لَيلاً ، وأطعِموا ضُحىً . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 409 ح 1634 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 402 ح 4404 ، الخصال : ص 313 ح 91 كلّها عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 460 ح 1562 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 275 ح 33 ، وراجع : الكافي : ج 6 ص 281 ح 3 .
2- .درر الأحاديث النبويّة : ص 101 عن حسين بن عبداللّه بن ضميرة عن أبيه عن جده وراجع : حلية الأولياء : ج 6 ، ص 63 .
3- .مَلَكتُ امرَأةً:تزوّجتها، ويتعدّى بالتضعيف فيقال:مَلَّكته (المصباح المنير: ص579 «ملك»).
4- .المراسيل : ص 147 ح 3 .
5- .جامع الأحاديث للقمي : ص 84 ، الكافي : ج 5 ص 366 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 418 ح 1676 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 401 ح 4403 كلها عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 210 ح 771 ، الجعفريات : ص 110 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار: ج103 ص266 ح9.

ص: 359

د - وليمه دادن
ه - عروسى كردن در شب

د _ وليمه دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وليمه دادن (مهمانى كردن) ، تنها در پنج مورد است : در عُرس ، خُرس ، عِذار ، وِكاز و رِكاز . عُرس ، هنگام ازدواج است . خُرس ، زمان تولّد فرزند است . عِذار ، هنگام ختنه كردن است . وِكاز ، زمان خريد خانه است . رِكاز ، موقع بازگشت از مكّه (حج) است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به كسى كه ازدواج كرده بود ، فرمود : «وليمه بده ، اگر چه با قربانى كردن يك گوسفند باشد» .

المراسيل_ به نقل از حكم بن عُتَيبه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بلال را نزد خانواده اى از انصار فرستاد تا از ايشان خواستگارى كند . آنان گفتند : برده اى حبشى ! بلال گفت : اگر پيامبر صلى الله عليه و آله مرا نفرموده بود كه نزد شما بيايم ، هرگز نمى آمدم ! گفتند : پيامبر صلى الله عليه و آله به تو فرمود؟ گفت : آرى . گفتند : پس همسردار شدى . بلال ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ماجرا را براى ايشان باز گفت . پس قطعه اى زر براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورده شد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن را به بلال داد و فرمود : «اين را به عنوان مَهريه ، به همسرت بده» . و به يارانش فرمود : «در وليمه برادرتان ، حاضر شويد» .

ر . ك : ص 391 (خانواده / فصل يكم / وليمه عروسى) .

ه _ عروسى كردن در شبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عروس هايتان را در شب ، به خانه بخت ببَريد و هنگام روز ، وليمه بدهيد .

.

ص: 360

الإمام الرضا عليه السلام :مِنَ السُّنَّةِ التَّزويجُ بِاللَّيلِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيلَ سَكَنا ، وِالنِّساءُ إنَّما هُنَّ سَكَنٌ . (1)

1 / 8مايَنبَغي عِندَ الزَّفافِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا زُفَّت إلى الرَّجُلِ زَوجَتُهُ واُدخِلَت إلَيهِ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَمسَح عَلى ناصِيَتِها ، ثُمَّ لِيَقُل : اللّهُمَّ بارِك لي في أهلي وبارِك لَها فِيَّ ، وما جَمَعتَ بَينَنا فَاجمَع بَينَنا في خَيرٍ ويُمنٍ وبَرَكَةٍ ، وإذا جَعَلتَها فُرقَةً فَاجعَلها فُرقَةً إلى كُلِّ خَيرٍ . ثُمَّ لِيَقُل : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدى ضَلالَتي ، وأغنى فَقري ، ونَعَشَ خُمولي ، وأعَزَّ ذِلَّتي ، وآوى عَيلَتي ، وزَوَّجَ عُزبَتي ، وأخدَمَ مِهنَتي ، وآنَسَ وَحشَتي ، ورَفعَ خَسيسَتي ، حَمدا كَثيرا طَيِّبا مُبارَكا عَلى ما أعطَيتَ يا رَبِّ ، وعَلى ما قَسَمتَ ، وعَلى ما أكرَمتَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا دَخَلتَ بِأَهلِكَ فَخُذ بِناصِيَتِها (3) وَاستَقبِلِ القِبلَةَ وقُل : اللّهُمَّ بِأَمانَتِكَ أخَذتُها ، وبِكَلِماتِكَ استَحلَلتُها ، فَإِن قَضَيتَ لي مِنها وَلَدا فَاجعَلهُ مُبارَكا تَقِيّا مِن شيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَجعَل لِلشَّيطانِ فيهِ شِركا ولا نَصيبا . (4)

مكارم الأخلاق عن الأئمّة عليهم السلام :إذا قَرُبَ الزَّفافُ يُستَحَبُّ أن تَأمُرَها أن تُصَلِّيَ رَكعَتَينِ استِحبابا ، تَكونُ عَلى وُضوءٍ إذا اُدخِلَت عَلَيكَ ، وتُصَلّي أنتَ أيضا مِثلَ ذلِكَ . وتَحمَدُ اللّهَ وتُصَلّي عَلَى النَّبِيِّ وآلِهِ وتَقولُ : اللّهُمَّ ارزُقني إلفَها ووُدَّها ورِضاها بي وأرضِني بها ، وَاجمَع بَينَنا بِأَحسَنِ اجتِماعٍ وأيسَرِ ائتِلافٍ ، فَإِنَّكَ تُحِبُّ الحَلالَ وتَكرَهُ الحَرامَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 366 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 418 ح 1675 كلاهما عن الحسن بن عليّ الوشاء ، بحار الأنوار : ج 103 ص 278 ح 48 وراجع : عوالي اللآلي : ج 3 ص 303 ح 105 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 210 ح 772 ، النوادر للراوندي : ص 211 ح 417 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وراجع : الجعفريّات : ص 109 .
3- .الناصِيَةُ : قُصاص الشعر فوق الجبهة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1795 «نصا») .
4- .الكافي : ج 5 ص 500 ح 2 عن أبي بصير ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 402 ح 4405 ، فقه الرضا : ص 235 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 227 ح 46 وراجع : تحف العقول : ص 89 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 454 ح 1551 .

ص: 361

1 / 8 شايسته هاى شب زفاف

امام رضا عليه السلام :ازدواج كردن در شب ، از سنّت است ؛ زيرا خداوند ، شب را مايه آرامش قرار داده ، و زنان ، در حقيقت ، همان مايه آرامش اند .

1 / 8شايسته هاى شب زفافپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه مرد ، همسرش را به خانه مى بَرد ، نخست ، دو ركعت نماز بخوانَد و بر پيشانى او دست بكشد . سپس بگويد : «بار خدايا ! در همسرم برايم بركت قرار بده و او را برايم مبارك گردان و تا زمانى كه ما را در كنار هم قرار داده اى ، با خير و ميمنت و بركت بدار ، و هر گاه او را [از من] جدا ساختى ، به خوبىِ تمام ، جدا ساز» . سپس بگويد : «سپاس ، خداى را كه مرا از گم راهى ، به هدايت كشانْد ، و نيازم را برطرف ساخت ، و سُستى ام را به نشاط تبديل كرد ، و از ذلّت ، به عزّتم در آورد ، و از بى پناهى ، سرپناهم داد ، و از تجرّد ، به تأهّلم كشانْد ، و براى كارهايم خدمتكارى قرار داد ، و از تنهايى نجاتم داد ، و پستى ام را بلندى بخشيد ؛ سپاسى فراوان و پاك و خجسته براى آنچه عطايم فرمودى _ اى پروردگار من _ و براى آنچه قسمتم كردى و لطفى كه به من نمودى !» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه بر همسرت وارد شدى ، موى پيشانى اش را بگير و رو به قبله كن و بگو : «بار خدايا ! امانت تو را گرفتم و با كلمات تو ، او را بر خود حلال نمودم . پس اگر از او برايم فرزندى مقدّر فرمودى ، او را با بركت و پرهيزگار و از شيعه خاندان محمّد قرار ده و شيطان را در او سهم و بهره اى مَنِه » .

مكارم الأخلاق_ به نقل از يكى از اهل بيت عليهم السلام _ :چون وقت زفاف نزديك مى شود ، مستحب است كه از او (همسرت) بخواهى كه دو ركعت نماز مستحبّى بگزارد . هر گاه او را بر تو وارد كردند ، باوضو باش ، و خودت نيز دو ركعت نماز بگزار و حمد خداى را به جا آور و بر پيامبر و خاندانش صلوات بفرست و بگو : «پروردگارا! اُلفت با او و محبّت او و رضايت او از من را روزى ام فرما و مرا نيز از او راضى بدار ، و ما را به نيك ترين وجه و آسان ترين الفت و سازش ، در كنار هم بدار . به درستى كه تو حلال را دوست دارى و حرام را ناخوش مى دارى» .

.

ص: 362

كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي سعيد الخدري :أوصى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إذا دَخَلَتِ العَروسُ بَيتَكَ فَاخلَع خُفَّيها حينَ تَجلِسُ ، وَاغسِل رِجلَيها ، وصُبَّ الماءَ مِن بابِ دارِكَ إلى أقصى دارِكَ ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ أخرَجَ اللّهُ مِن بَيتِكَ سَبعينَ ألفَ لَونٍ مِنَ الفَقرِ ، وأدخَلَ فيها سَبعينَ ألفَ لَونٍ مِنَ البَرَكَةِ ، وأنزَلَ عَلَيهِ سَبعينَ رَحمَةً تُرَفرِفُ عَلى رَأسِ العَروسِ حَتّى تَنالَ بَرَكَتَها كُلُّ زاوِيةٍ في بَيتِكَ ، وتَأمَنَ العَروسُ مِنَ الجُنونِ وَالجُذامِ وَالبَرَصِ أن يُصيبَها ما دامَت في تِلكَ الدّارِ ، وَامنَعِ العَروسَ في اُسبوعِها مِنَ الأَلبانِ وَالخَلِّ وَالكُزبَرَةِ وَالتُّفّاحِ الحامِضِ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، و لِأَيِّ شَيءٍ أمنَعُها هذِهِ الأَشياءَ الأَربَعَةَ ؟ قالَ : لِأَنَّ الرَّحِمَ تَعقَمُ وتَبرُدُ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ عَنِ الوَلَدِ ... . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، فَما بالُ الخَلِّ تُمنَعُ مِنهُ ؟ قالَ : إذا حاضَت عَلَى الخَلِّ لَم تَطهُر أبَداً بِتَمامٍ ، وَالكُزبَرَةُ تُثيرُ الحَيضَ في بَطنِها وتُشَدِّدُ عَلَيها الوِلادَةَ ، وَالتُّفّاحُ الحامِضُ يَقطَعُ حَيضَها فَيَصيرُ داءً عَلَيها . (1)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 551 ح 4899 ، علل الشرائع : ص 514 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 663 ح 896 ، الاختصاص : ص 132 ، بحار الأنوار : ج 103 ح 280 وراجع : عوالي اللآلي : ج 3 ص 308 ح 126 .

ص: 363

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب عليه السلام سفارش كرد و فرمود : «اى على! هر گاه عروس به خانه ات آمد ، چون نشست ، كفش هايش را در آور و پاهايش را [در ظرفى] بشوى و آب آن [ظرف ]را از درِ خانه ات تا ته خانه ات بپاش ؛ زيرا اگر چنين كنى ، خداوند از خانه تو ، هفتاد هزار نوع فقر را مى بَرد و هفتاد هزار نوع بركت ، به آن وارد مى كند و هفتاد رحمت بر آن فرو مى فرستد كه بر فراز سر عروس ، بال و پر مى زند تا بركت آنها به هر گوشه اى ، از خانه ات برسد . و عروس ، تا زمانى كه در آن خانه است ، از ابتلا به ديوانگى و خوره و پيسى ، در امان مى مانَد . تا يك هفته ، عروس را از خوردن چهار چيز ، باز بدار : ماست ، سركه ، گِشنيز و سيب ترش» . على عليه السلام فرمود : اى پيامبر خدا! به چه دليل ، او را از اين چهار چيز ، باز دارم؟ فرمود : «چون رَحِم ، از اين چهار خوراكى ، سَتَروَن مى شود و فرزند نمى آورد ...» . على عليه السلام فرمود : اى پيامبر خدا ! سركه ، چه خاصيتى دارد كه بايد از خوردن آن منع شود؟ فرمود : «هر گاه پس از خوردن سركه ، حيض شود ، ديگر هرگز به طور كامل ، پاك نمى گردد ، و گشنيز ، حيض را در شكم او تحريك مى كند و زايمان را بر او سخت مى سازد ، و سيب ترش ، حيض او را بند مى آورد و مايه دردش مى گردد» .

.

ص: 364

1 / 9الاُسرة المثاليّة1 / 9 _ 1زَواجٌ نَزَلَ مِنَ السَّماءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُكُم أتَزَوَّجُ فيكُم واُزَوِّجُكُم ، إلّا فاطِمَةَ فَإِنَّ تَزويجَها نَزَلَ مِنَ السَّماءِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما زَوَّجتُ فاطِمَةَ إلّا لَمّا أمَرَنِي اللّهُ بِتَزويجِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :اُمِرتُ بِتَزويجِكَ مِنَ السَّماء . (3)

1 / 9 _ 2لَولا عَلِيٌّ لَما كانَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام كُفؤٌالإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، لَقَد عاتَبَتني رِجالُ قُرَيشٍ في أمرِ فاطِمَةَ ، وقالوا : خَطَبناها إلَيكَ فَمَنَعتَنا ، وتَزَوَّجَت (4) عَلِيّا ! فَقُلتُ لَهُم : وَاللّهِ ما أنا مَنَعتُكُم وزَوَّجتُهُ ، بَلِ اللّهُ تَعالى مَنَعَكُم وزَوَّجَهُ ! فَهَبَطَ عَلَيَّ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : لَو لَم أخلُق عَلِيّا عليه السلام لَما كانَ لِفاطِمَةَ ابنَتِكَ كُفؤٌ عَلى وَجهِ الأَرضِ ؛ آدَمُ فَمَن دونَهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 568 ح 54 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 393 ح 4382 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 445 ح 1528 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 145 ح 47 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 80 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 59 ح 226 عن الحسن بن عبد اللّه الرازي التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 104 ح 16 .
3- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 125 ح 8494 ، المناقب لابن المغازلي : ص 100 ح 142 ؛ العمدة : ص 266 ح 421 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 350 كلّها عن أبي أيوب الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 43 ص 111 ح 24 .
4- .في بعض النسخ وبحارالأنوار : «وزَوَّجتَ» بدل «وتَزوّجَت» .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 225 ح 3 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 92 ح 3 .

ص: 365

1 / 9 خانواده نمونه
اشاره
1 / 9 - 1 ازدواج آسمانى
1 / 9 - 2 اگر على نبود ، همسرِ همسنگى براى فاطمه وجود نداشت

1 / 9خانواده نمونه1 / 9 _ 1ازدواج آسمانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من هم بشرى مانند شما هستم . از شما زن مى گيرم و به شما زن مى دهم ، مگر فاطمه را كه دستور ازدواج او از آسمان نازل شد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من فاطمه را شوهر ندادم ، مگر زمانى كه خداوند ، مرا به ازدواج دادن او امر فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :دستورِ به ازدواج در آوردن تو [ و فاطمه عليهاالسلام ] از آسمان به من رسيد .

1 / 9 _ 2اگر على نبود ، همسرِ همسنگى براى فاطمه وجود نداشتامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على ! مردانى از قريش در باره ازدواج فاطمه با تو ، مرا سرزنش كردند و گفتند : ما او را از تو خواستگارى نموديم ؛ ولى او را به ما ندادى و به ازدواج على در آوردى! من به آنان گفتم : به خدا سوگند ، اين من نبودم كه او را به شما ندادم و به ازدواج على در آوردم ؛ بلكه خداوند متعال بود كه او را به شما نداد و به عقد على در آورد ! جبرئيل عليه السلام بر من فرود آمد و گفت : اى محمّد ! خداوند _ بزرگى اش بِشْكوه باد _ مى فرمايد : اگر على را نيافريده بودم ، در تمام روى زمين ، از آدم و غيرِ آن ، براى دخترت فاطمه ، همسنگى نبود » .

.

ص: 366

الإمام الصادق عليه السلام :لَولا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لِفاطِمَةَ ، ما كَانَ لَها كُفؤٌ عَلى ظَهرِ الأَرضِ ؛ مِن آدَمَ ومَن دونَهُ . (1)

1 / 9 _ 3خِطبَةُ سَيِّدَةِ النِّساءِالأمالي للطوسي عن الضحّاك بن مزاحم :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : أتاني أبو بَكرٍ وعُمَرُ فَقالا : لَو أتَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَرتَ لَهُ فاطِمَةَ . قالَ : فَأَتَيتُهُ ، فَلَمّا رَآني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ضَحِكَ ، ثُمَّ قالَ : ما جاءَ بِكَ يا أبَا الحَسَنِ وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : فَذَكَرتُ لَهُ قَرابَتي ، وقِدَمي فِي الإِسلامِ ، ونُصرَتي لَهُ وجِهادي . فَقالَ : يا عَلِيُّ ، صَدَقتَ ، فَأَنتَ أفضَلُ مِمّا تَذكُرُ . فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، فاطِمَةُ تُزَوِّجُنيها؟ فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنَّهُ قَد ذَكَرَها قَبلَكَ رِجالٌ، فَذَكَرتُ ذلِكَ لَها ، فَرَأَيتُ الكَراهَةَ في وَجهِها ، ولكِن عَلى رِسلِكَ حَتّى أخرُجَ إلَيكَ . فَدَخَلَ عَلَيها فَقامَت إلَيهِ ، فَأَخَذَت رِداءَهُ ونَزَعَت نَعلَيهِ ، وأتَتهُ بِالوُضوءِ ، فَوَضَّأَتهُ بِيَدِها وغَسَلَت رِجلَيهِ ، ثُمَّ قَعَدَت . فَقالَ لَها : يا فاطِمَةُ . فَقالَت: لَبَّيكَ ، حاجَتُكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ مَن قَد عَرَفتِ قَرابَتَهُ وفَضلَهُ وإسلامَهُ ، وإنّي قَد سَأَلتُ رَبّي أن يُزَوِّجَكِ خَيرَ خَلقِهِ وأحَبَّهُم إلَيهِ ، وقَد ذَكَرَ مِن أمرِكِ شَيئا فَما تَرينَ ؟ فَسَكَتَت ولَم تُوَلِّ وَجهَها ولَم يَرَ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَراهَةً ، فَقامَ وهُوَ يَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، سُكوتُها إقرارُها . فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، زَوِّجها عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد رَضِيَها لَهُ ورَضِيَهُ لَها . قالَ عَلِيٌّ : فَزَوَّجَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ أتاني فَأَخَذَ بِيَدي فَقالَ : قُم بِسمِ اللّهِ وقُل عَلى بَرَكَةِ اللّهِ ، وما شاءَ اللّهُ ، لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ . ثُمَّ جاءَني حينَ أقعَدَني عِندَها عليهاالسلام ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّهُما أحَبَّي خَلقِكَ إلَيَّ فَأَحِبَّهُما ، وبارِك في ذُرِّيَّتِهِما ، وَاجعَل عَلَيهِما مِنكَ حافِظا ، وإنّي اُعيذُهُما وذُرِّيَّتَهُما بِكَ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 461 ح 10 ، الخصال : ص 414 ح 3 كلاهما عن يونس بن ظبيان ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 470 ح 1882 عن المفضل بن عمر ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 393 ح 4383 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 97 ح 6 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 39 ح 44 ، بشارة المصطفى : ص 261 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 350 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 93 ح 4 .

ص: 367

1 / 9 - 3 خواستگارى بانوى بانوان

امام صادق عليه السلام :اگر [اين گونه] نبود كه خداوند _ تبارك و تعالى _ ، امير مؤمنان عليه السلام را براى فاطمه آفريد ، در روى زمين ، از آدم و غيرِ آن ، همسنگى براى او يافت نمى شد .

1 / 9 _ 3خواستگارى بانوى بانوانالأمالى ، طوسى_ به نقل از ضحّاك بن مزاحم _ :از على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «ابو بكر و عمر ، نزد من آمدند و گفتند : كاش نزد پيامبر خدا بروى و فاطمه را از او خواستگارى كنى ! من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم . چون چشم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من افتاد ، خنديد و فرمود : اى ابو الحسن ! چرا آمده اى و چه كار دارى ؟ . من از خويشاوندى ام و پيش گامى ام در اسلام و يارى دادن هايم به او و جهادهايم برايش گفتم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : راست مى گويى ، اى على ! تو از آنچه مى گويى ، برترى . گفتم : اى پيامبر خدا ! فاطمه را به همسرى من در مى آورى ؟ فرمود : اى على ! پيش از تو ، مردانى ، او را از من خواستگارى كرده اند و من موضوع را با فاطمه ، در ميان نهادم ؛ ولى در چهره او عدم رضايت ديدم . اكنون ، صبر كن تا اين كه نزد تو باز آيم . پس نزد فاطمه رفت . فاطمه برخاست و رداى پيامبر را بر گرفت و كفش هايش را در آورد و براى ايشان ، آب وضو آورد و با دستان خود ، پيامبر صلى الله عليه و آله را وضو داد و پاهايش را شست . سپس نشست . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : فاطمه ! فاطمه عليهاالسلام گفت : بله . امرتان چيست ، اى پيامبر خدا؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : على بن ابى طالب ، كسى است كه از خويشاوندى او و كرامتش و اسلامش آگاهى دارى . من هم از پروردگارم خواسته ام كه تو را به ازدواج بهترين و محبوب ترين آفريده اش در آورد. حالا او از تو خواستگارى كرده است. نظرت چيست؟ . فاطمه عليهاالسلام سكوت كرد و رويش را بر نگرداند و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در چهره او عدم رضايت نديد . پس پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و فرمود : اللّه اكبر ! سكوت او ، نشانِ موافقت اوست . پس جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد! او را به همسرىِ على بن ابى طالب در آور ؛ زيرا خداوند ، فاطمه را براى على ، و على را براى فاطمه ، پسنديده است . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، فاطمه را به همسرى من در آورد . سپس نزدم آمد و دستم را گرفت و فرمود : به نام خدا برخيز و بگو : به بركت خدا و هر چه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا . بر خدا توكّل كردم . و بعد از آن كه مرا در كنار فاطمه عليهاالسلام نشاند ، كنار من آمد و فرمود : بار خدايا ! اين دو ، محبوب ترينِ خلق در نزد من اند . پس تو نيز آنان را دوست بدار و به فرزندانشان بركت ده و بر اين دو ، از جانب خودت نگهبانى بگمار . من ، اين دو و فرزندانشان را از گزند شيطانِ رانده شده ، در پناه تو مى آورم .

.

ص: 368

1 / 9 _ 4صَداقُ سَيِّدَةِ النِّساءِكان مهر فاطمة عليهاالسلام 480 درهما (1) وهي تعادل 12 اوقية ، (2) وهو قيمة درع عليّ (3) وذكر في بعض المصادر أن مهر فاطمة عليهاالسلام و نساء النبي صلى الله عليه و آله هو 500 درهما (4) وهي تعادل 5/12 اوقية (5) كما ذكر في بعضها أنه 400 مثقال من الفضة (6) أو 30 درهما. (7)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 ، تهذيب الكمال : ج 35 ص 249 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ، روضة الواعظين : ص 162 .
2- .مسند زيد : ص 303 ؛ بلاغات النساء : ص 184 ، كنز العمّال : ج 13 ص 679 ح 37740 .
3- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 20 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 263 ح 499 ، كنز العمّال : ج 13 ص 679 ح 37740 ؛ قرب الإسناد : ص 112 ح 388 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ؛ الطبقات الكبرى : ج 8 ص 22 .
5- .مسند زيد : ص 303 ، تاريخ الخميس : ج 1 ص 362 .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 445 ح 11114 .
7- .الكافي : ج 5 ص 377 ح 2 و ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 364 ح 1477 ، قرب الإسناد : ص 173 ح 634 .

ص: 369

1 / 9 - 4 مهريه بانوى بانوان

1 / 9 _ 4مهريه بانوى بانوانصداق فاطمه عليهاالسلام 480 درهم بوده است كه معادل با 12 اوقيه است . اين ، مقدار پول زره امام على عليه السلام بوده است . در بعضى منابع ، صداق فاطمه عليهاالسلام و همسران پيامبر ، پانصد درهم ذكر شده است كه معادل با 5/12 اوقيه است ، همچنان كه در بعضى ديگر ، چهارصد مثقال نقره يا سى درهم نيز ذكر شده است .

.

ص: 370

الإمام عليّ عليه السلام :ما نَكَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله امرَأَةً مِن نِسائِهِ إلّا عَلَى اثنَتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ونِصفَ الاُوقِيَّةِ مِن فِضَّةٍ ، وعَلى ذلِكَ أنكَحَني فاطِمَةَ عليهاالسلام . وَالاُوقِيَّةُ أربَعونَ دِرهَما . (1)

عنه عليه السلام :أنكَحَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ابنَتَهُ فاطِمَةَ عليهاالسلام عَلَى اثنَتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ونِصفٍ مِن فِضَّةٍ . (2)

عنه عليه السلام :لَمّا تَزَوَّجتُ فاطِمَةَ قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ! ما أبيعُ فَرَسي أو دِرعي ؟ قالَ : بِع دِرعَكَ . فَبِعتُها بِثِنتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ، فَكانَ ذلِكَ مَهرَ فاطِمَةَ . (3)

المناقب لابن شهر آشوب :الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في خَبَرٍ : زَوَّجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلامعَلِيّا عليه السلام عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما . ورُوِيَ أنَّ مَهرَها أربَعُمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حينَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : . . . فَقَد زَوَّجتُهُ عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ ، إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ . (5)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 221 ح 822 ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 62 ح 17541 وراجع : مسند زيد : ص 303 وإعلام الورى : ج 1 ص 161 و السنن الكبرى : ج 7 ص 382 ح 14347 والمصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 177 ح 10407 .
2- .مسند زيد : ص 303 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام .
3- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 246 ح 466 عن زيد بن طلق الشني العبدي ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 176 ح 10402 عن صفوان بن سليم نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 679 ح 37740 وراجع : الطبقات الكبرى : ج 8 ص 162 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ، روضة الواعظين : ص 162 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 43 ص 112 ح 24 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 451 ح 1545 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 350 عن الإمام الرضا عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 1 ص 349 عن أنس وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 119 ح 29 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 445 ح 11114 ، المناقب للخوارزمي : ص 336 ح 357 كلاهما عن أنس نحوه .

ص: 371

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ زنى از زنانش را جز با مهريه دوازده و نيم اوقيه نقره ، تزويج نكرد و فاطمه عليهاالسلام را هم با همين مقدار ، به ازدواج من در آورد . هر اوقيه ، [برابر با ]چهل درهم است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دخترش فاطمه عليهاالسلام را با مهريه دوازده و نيم اوقيه نقره ، به ازدواج من در آورد .

امام على عليه السلام :زمانى كه با فاطمه عليهاالسلام ازدواج نمودم ، گفتم : اى پيامبر خدا ! اسبم را بفروشم يا زرهم را ؟ فرمود : «زرهت را بفروش» . من هم آن را به دوازده اوقيه فروختم . اين ، مَهر فاطمه بود .

المناقب ، ابن شهرآشوب :در خبرى از حسين بن على عليه السلام آمده است كه : «پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با مهريه چهارصد و هشتاد درهم ، به ازدواج على عليه السلام در آورد» . به روايتى هم ، مهريه آن بانو ، چهارصد مثقال نقره بوده است .

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله ، زمانى كه فاطمه عليهاالسلام را به همسرى على عليه السلام در آورد ، خطبه خواند و فرمود : « ... من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره تزويج كردم ، اگر على ، به اين مقدار ، راضى باشد» .

.

ص: 372

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ صَداقُ فاطِمَةَ عليهاالسلام جَردُ (1) بُردٍ حِبَرَةٍ (2) ، ودِرعٌ حُطَمِيَّةٌ (3) ، وكانَ فِراشُها إهابَ (4) كَبشٍ يُلقِيانِهِ ويَفرُشانِهِ ويَنامانِ عَلَيهِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَلِيّا تَزَوَّجَ فاطِمَةَ عليهماالسلام عَلى جَردِ بُردٍ ودِرعٍ ، وفِراشٍ كانَ مِن إهابِ كَبشٍ . (6)

الإرشاد عن الريّان بن شبيب :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيِّ بنِ موسى يَخطُبُ اُمَّ الفَضلِ بِنتَ عَبدِ اللّهِ المَأمونِ ، وقَد بَذَلَ لَها مِنَ الصَّداقِ مَهرَ جَدَّتِهِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ عليهاالسلام ؛ وهُوَ خَمسُمِئَةِ دِرهَمٍ جِيادا . (7)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام أصدَقَ فاطِمَةَ عليهاالسلام دِرعا مِن حَديدٍ وجَرَّةً دوار (8) ، وإنَّ صَداقَ نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله كانَ خَمسَمِئَةِ دِرهَمٍ . (9)

.


1- .الجَردَةُ : البُردَةُ المنجرِدَةُ الخَلَقُ (لسان العرب : ج 3 ص 115 «جرد») .
2- .البُردَة : كِساءٌ يُلتَحَفُ به . وبرودٌ حِبَرَةٌ : ضَربٌ من البرود اليمانيّة ، يقال : بُردٌ حَبير وبُردُ حِبَرَةٍ (لسان العرب : ج 3 ص 87 «برد» و ج 4 ص 159 «حبر») .
3- .الحُطمِيَّةُ : سمّيت بذلك لأنّها تحطم السيوف أي تكسرها ، وقيل : هي العريضة الثقيلة (مجمع البحرين : ج 1 ص 423 «حطم») .
4- .الإهاب : الجِلد ، ويقال قبل الدبغ (النهاية : ج 1 ص 83 «أهب») .
5- .الكافي : ج 5 ص 378 ح 5 عن أبي مريم الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 43 ص 144 ح 42 .
6- .الكافي : ج 5 ص 377 ح 1 عن ابن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج 43 ص 143 ح 38 .
7- .الإرشاد : ج 2 ص 284 ، الاحتجاج : ج 2 ص 473 ح 322 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 450 ح 1542 ، المصباح للكفعمي : ص 991 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 382 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى الراوي ، بحار الأنوار : ج 43 ص 105 .
8- .كذا في المصدر ، وفي الطبقات الكبرى : «جرد بردٍ» .
9- .السنن الكبرى : ج 7 ص 383 ح 14352 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 وليس فيه ذيله من «وإن ...» ، الإصابة: ج 8 ص 263 الرقم 11587 وليس فيه ذيله من «وجرة...» وكلّها عن سليمان بن بلال عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 373

امام باقر عليه السلام :كابين فاطمه عليهاالسلام ، يك چادر فرسوده يَمانى (1) و يك زره حُطَمى (2) بود ، و بسترش ، پوست قوچى بود كه آن را مى انداختند و پهن مى كردند و بر آن مى خوابيدند .

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را با مهريه يك چادر كهنه يَمانى ، يك زره ، و لحافى از پوست قوچ ، به همسرى خود در آورد .

الإرشاد_ به نقل از رَيّان بن شَبيب _ :محمّد بن على بن موسى (امام جواد عليه السلام ) ، از اُمّ فضل ، دختر عبد اللّه مأمون ، خواستگارى كرد و مهريه او را به اندازه مهريه جدّه اش فاطمه ، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، قرار داد و آن ، پانصد درهمِ سَره بود .

امام باقر عليه السلام :على بن ابى طالب عليه السلام يك عدد زره آهنى و يك چادر فرسوده يَمانى ، كابين فاطمه عليهاالسلام كرد ، در حالى كه كابين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله پانصد درهم بود .

.


1- .چادر يمانى : جامه اى پنبه اى ، با كتان مخطّط (راه راه) كه در يمن مى بافند ؛ روپوش ابريشمين كه زنان ، به هنگام بيرون آمدن از خانه مى پوشند .
2- .زره حُطمى : زرهى كه مردمِ تيره حطمة بن محارب ، از قبيله عبد القيس مى ساخته اند ؛ زرهِ شمشيرشكن ؛ زرهِ پهن و گران .

ص: 374

1 / 9 _ 5خُطبَةُ الزَّواجِالإمام زين العابدين عليه السلام :خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حينَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ المَحمودِ بِنِعمَتِهِ ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ ، المُطاعِ بِسُلطانِهِ ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ ، المَرغوبِ إلَيهِ فيما عِندَهُ ، النّافِذِ أمرُهُ في سَمائِهِ وأرضِهِ ؛ ثُمَّ إنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ ، فَقَد زَوَّجتُهُ عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ . ثُمَّ دَعا صلى الله عليه و آله بِطَبَقِ بُسرٍ (1) ، ثُمَّ قالَ : اِنتَهِبوا ، فَبَينا نَنتَهِبُ إذ دَخَلَ عَلِيٌّ عليه السلام فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في وَجهِهِ ، ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، أعَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَني أن اُزَوِّجَكَ فاطِمَةَ ، فَقَد زَوَّجتُكَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضيتَ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : رَضيتُ بِذلِكَ عَنِ اللّهِ عز و جل وعَن رَسولِهِ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : جَمَعَ اللّهُ شَملَكُما ، وأسعَدَ جَدَّكُما (2) ، وبارَكَ عَلَيكُما ، وأخرَجَ مِنكُما كَثيرا طَيِّبا . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام عن جابر :لَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُزَوِّجَ فاطِمَةَ عَلِيّا عليه السلام قالَ لَهُ : اُخرُج يا أبَا الحَسَنِ إلَى المَسجِدِ فَإِنّي خارِجٌ في أثَرِكَ ، ومُزَوِّجُكَ بِحَضرَةِ النّاسِ ، وذاكِرٌ مِن فَضلِكَ ما تَقَرُّ بِهِ عَينُكَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَخَرَجتُ مِن عِندِ رَسولِ اللّهِ وأنا مُمتَلِئٌ فَرَحا وسُرورا ، فَاستَقبَلَني أبوبَكرٍ وعُمَرُ ، فَقالا : ما وَراءَك يا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقُلتُ : يُزَوِّجُني رَسولُ اللّهِ فاطِمَةَ ، وأخبَرَني أنَّ اللّهَ قَد زَوَّجَنيها ، وهذا رَسولُ اللّهِ خارِجٌ في أثَري لِيَذكُرَ بِحَضرَةِ النّاس . فَفَرِحا وسُرّا ، ودَخَلا مَعِيَ المَسجِدَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَوَاللّهِ ما تَوَسَّطناهُ حَتّى لَحِقَ بِنا رَسولُ اللّهِ ، وإنَّ وَجهَهُ لَيَتَهَلَّلُ فَرَحا وسُرورا . فَقالَ صلى الله عليه و آله أينُ بِلالٌ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ وسَعدَيكَ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أينَ المِقدادُ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أينَ سَلمانُ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أينَ أبوذَرٍّ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ ، فَلَمّا مَثَلوا بَينَ يَدَيهِ قالَ : اِنطَلِقوا بِأَجمَعِكُم ، فَقوموا في جَنَباتِ المَدينَةِ ، وَاجمَعُوا المُهاجِرينَ وَالأَنصارَ وَالمُسلِمينَ . فَانطَلَقوا لِأَمرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَجَلَسَ عَلى أعلى دَرَجَةٍ مِن مِنبَرِهِ ، فَلمَّا حَشَدَ المَسجِدُ بِأَهلِهِ قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَفَعَ السَّماءَ فَبَناها ، وبَسَطَ الأَرضَ فَدَحاها (4) ، وأثبَتَها بِالجِبالِ فَأَرساها ، وأخرَجَ مِنها ماءَها ومَرعاها ، الَّذي تَعاظَمَ عَن صِفاتِ الواصِفينَ ، وتَجَلَّلَ عَن تَحبيرِ لُغاتِ النّاطِقينَ ، وجَعَلَ الجَنَّةَ ثَوابَ المُتَّقينَ ، وَالنّارَ عِقابَ الظّالمينَ ، وجَعَلَني رَحمَةً لِلمُؤمِنينَ ، ونِقمَةً عَلَى الكافِرينَ . عِبادَ اللّهِ ! إنَّكُم في دارِ أمَلٍ ، بَينَ حَياةٍ وأجَلٍ ، وصِحَّةٍ وعِلَلٍ ، دارِ زَوالٍ ، وتَقَلُّبِ أحوالٍ ، جُعِلَت سَبَبا لِلاِرتِحالِ ، فَرَحِمَ اللّهُ امَرأً قَصَّرَ مِن أمَلِهِ ، وجَدَّ في عَمَلِهِ ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأمسَكَ الفَضلَ مِن قوتِهِ ، فَقَدَّمَهُ لِيَومِ فاقَتِهِ ، يَومٌ تُحشَرُ فيهِ الأَمواتُ ، وتَخشَعُ فيهِ الأَصواتُ ، وتُنكَرُ الأَولادُ والاُمَّهاتُ ، «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى» (5) ، «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» (6) ، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدَاً بَعِيدًا» (7) ، «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (8) ، لِيَومٍ تَبطُلُ فيهِ الأَنسابُ ، وتُقطَعُ الأَسبابُ ، ويَشتَدُّ فيهِ عَلى المُجرِمينَ الحِسابُ ، ويُدفَعونَ إلَى العَذابِ ، فَمَن زُحزِحَ عَنِ النّارِ واُدخِلَ الجَنَّةَ فَقَد فازَ ، ومَا الحَياةُ الدُّنيا إلّا مَتاعُ الغُرورِ (9) . أيُّهَا النّاسُ! إنَّمَا الأَنبِياءُ حُجَجُ اللّهِ في أرضِهِ، النّاطِقونَ بِكِتابِهِ ، العامِلونَ بِوَحيِهِ، وإنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَني أن اُزَوِّجَ كَريمَتي فاطِمَةَ بِأَخي وَابنِ عَمّي وأولَى النّاسِ بي : عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وَاللّهُ عَزَّ شَأنُهُ قَد زَوَّجَهُ بِها فِي السَّماءِ ، بِشَهادَةِ المَلائِكَةِ ، وأمَرَني أن اُزَوِّجَهُ فِي الأَرضِ واُشهِدَكُم عَلى ذلِكَ . ثُمَّ جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ : قُم يا عَلِيُّ ، فَاخطُب لِنَفسِكَ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أخطُبُ وأنتَ حاضِرٌ ! قالَ : اُخطُب ، فَهكَذا أمَرَني جَبرَئيلُ أن آمُرَكَ أن تَخطُبَ لِنَفسِكَ ، ولَولا أنَّ الخَطيبَ فِي الجِنان داود لَكُنتَ أنتَ يا عَلِيُّ . ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ! اِسمَعوا قَولَ نَبِيِّكُم ، إنَّ اللّهَ بَعَثَ أربَعَةَ آلافِ نَبِيٍّ ، لِكُلِّ نَبِيٍّ وصِيٌّ ، وأنا خَيرُ الأَنبِياءِ ، ووَصِيّي خَيرُ الأَوصِياءِ . ثُمَّ أمسَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَابتَدَأ عَلِيٌّ عليه السلام فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي ألهَمَ بِفَواتِحِ عِلمِهِ النّاطِقينَ ، وأنارَ بِثَواقِبِ عَظَمَتِهِ قُلوبَ المُتَّقينِ ، وأوضَحَ بِدَلائِلِ أحكامِهِ طُرُقَ السّالِكينَ ، وأبهَجَ بِابنِ عَمِّي المُصطَفى العالَمينَ ، حَتّى عَلَت دَعوَتُهُ دَعوَةَ المُلحِدينَ ، وَاستَظهَرَت كَلِمَتُهُ عَلى بَواطِلِ المُبطِلينَ ، وجَعَلَهُ خاتَمَ النَّبِيّينَ ، وسَيِّدَ المُرسَلينَ ، فَبَلَّغَ رِسالَةَ رَبِّهِ ، وصَدَعَ بِأَمرِهِ ، وبَلَّغَ عَنِ اللّهِ آياتِهِ . وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَ العِبادَ بِقُدرَتِهِ ، وأعَزَّهُم بِدينِهِ ، وأكرَمَهُم بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ورَحِمَ وكَرَّمَ ، وشَرَّفَ وعَظَّمَ ، وَالحَمدُ للّهِِ عَلى نَعمائِهِ وأياديهِ ، وأشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ شَهادَةَ إخلاصٍ تُرضيهِ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صَلاةً تُزلِفُهُ وتُحظيهِ . وبَعدُ : فَإِنَّ النِّكاحَ مِمّا أمَرَ اللّهُ تَعالى بِهِ ، وأذِنَ فيهِ ، ومَجلِسُنا هذا مِمّا قَضاهُ ورَضِيَهُ ، وهذا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ رَسولُ اللّهِ زَوَّجَنِي ابنَتَهُ فاطِمَةَ ، عَلى صَداقِ أربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ ودينارٍ ، وقَد رَضيتُ بِذلِكَ ، فَاسأَلوهُ وَاشهَدوا . فَقالَ المُسلِمونَ : زَوَّجتَهُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ المُسلِمونَ : بارَكَ اللّهُ لَهُما وعَلَيهِما ، وجَمَعَ شَملَهُما . (10)

.


1- .البُسرُ : التمرُ قبل إرطابه (تاج العروس : ج 6 ص 79 «بسر») .
2- .الجدُّ : الحَظُّ ، وهو الذي يسمّيه العامّة البَخت (مجمع البحرين : ج 1 ص 273 «جدد») .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 451 ح 1545 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 265 ح 6 .
4- .دَحاها : أي بَسَطها ، ودحو الأرض : أي بسطها من تحت الكعبة (مجمع البحرين : ج 1 ص 580 «دحا») .
5- .الحج : 2 .
6- .النور : 25 .
7- .آل عمران : 30 .
8- .الزلزلة : 7 و 8 .
9- .الغُرورُ : أي الخِداعُ الذي لا حقيقة له وهو المتاع الرديء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1311 «غرر») .
10- .دلائل الإمامة : ص 88 ح 24 عن اللّيث عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 269 ح 21 .

ص: 375

1 / 9 - 5 خطبه عقد ازدواج

1 / 9 _ 5خطبه عقد ازدواجامام زين العابدين عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را به عقد ازدواج على عليه السلام در آورد ، خطبه آن را چنين خواند : «سپاس ، خداوندى را سزاست كه به واسطه نعمت هايش سپاس گزارده مى شود ، به واسطه قدرتش پرستيده مى شود ، به خاطر سلطنتش از او فرمان مى بَرند ، از عذابش مى ترسند ، پاداش هايش را از او طلب مى كنند ، و فرمانش در آسمان و زمين ، جارى است ! خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرى على در آورم . من نيز او را با [مهريه] چهارصد مثقال نقره ، به همسرى او در آوردم ، اگر على به آن [مقدار] ، راضى باشد» . سپس طبقى خرماى نارس خواست و فرمود: «تاراج كنيد!» . در همان حال كه به طرف سينى حمله مى برديم، على عليه السلام وارد شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به روى او لبخند زد . سپس فرمود: «اى على! آيا مى دانى كه خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرى تو در آورم؟ اينك من او را با مهريه چهار صد مثقال نقره ، به همسرى تو در آوردم ، اگر تو راضى باشى» . على عليه السلام فرمود : «راضى ام به رضاى خداوند عز و جل و پيامبر او» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا همواره شما را با هم بدارد و خوش بختتان بگرداند و به هر دوىِ شما بركت دهد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا بياورد !» .

امام زين العابدين عليه السلام_ به نقل از جابر _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواست كه فاطمه عليهاالسلامرا به ازدواج على عليه السلام در آورَد ، به او (على عليه السلام ) فرمود : «اى على ! تو ، به سوى مسجد روانه شو و من در پىِ تو مى آيم ، و در حضور مردمان ، همسرت مى دهم و از فضايل تو ، آن گونه مى گويم كه دل شاد شوى» . على عليه السلام فرمود : من ، آكنده از شادى و خوش حالى ، از نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خارج شدم . در راه ، به ابو بكر و عمر برخوردم . گفتند : چه خبر ، اى ابو الحسن؟ گفتم : قرار است پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، فاطمه را به ازدواج من در آورَد . به من خبر داد كه به فرمان خداوند ، او را به ازدواج من در آورده است . به زودى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى من مى آيد تا [اين خبر را] در حضور مردمان ، باز گويد . آن دو نيز شاد و خوش حال شدند و با من به مسجد آمدند . على عليه السلام فرمود : به خدا سوگند ، هنوز به وسط مسجد نرسيده بوديم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما پيوست ، و چهره اش از شادى و خوش حالى مى درخشيد . فرمود : «بلال كجاست؟». بلال گفت : بله ، در خدمتم ، اى پيامبر خدا ! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مقداد كجاست؟». مقداد گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «سلمان كجاست؟» . سلمان گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «ابو ذر كجاست؟» . ابو ذر گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! چون اينان در برابر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ايستادند ، فرمود : «همگى برويد و در اطراف مدينه بِايستيد و مهاجران و انصار و مسلمانان را جمع كنيد» . آنان به فرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش رفت و در بالاترين پلّه منبر نشست . هنگامى كه مردم در مسجد جمع شدند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و فرمود : «سپاس ، از آنِ خدايى است كه آسمان را ساخت و بر افراشت ، و زمين را پهن كرد و گسترانْد ، و با كوه هاى ميخ آسا استوارش ساخت ، و از آن ، آب و چراگاه هايش را بيرون آورد ؛ همان خدايى كه از صفاتى كه وصف كنندگان براى وصف او مى گويند ، برتر است و از آنچه گويندگان در تجليل او به زبان مى آورند ، فراتر است ؛ همو كه بهشت را پاداش پرهيزگاران قرار داد ، و آتش را كيفر ستمكاران ، و مرا براى مؤمنان ، رحمت و براى كافران ، مايه كيفر و نقمت قرار داد . اى بندگان خدا ! شما در سراى آرزو قرار داريد ، ميان زندگى و مرگ ، و تن درستى و بيمارى ها ؛ در سرايى كه همه چيز آن ، زوال يافتنى است و جايگاه دگرگونى حالات ، و مايه كوچيدن ، قرار داده شده است . پس رحمت خدا بر آن مردى كه آرزويش را كوتاه سازد ، و در كار و عملش بكوشد ، و زيادى مالش را انفاق كند ، و زيادى قوت خويش را نگه دارد و آن را براى روز نيازمندى اش پيش فرستد ؛ روزى كه در آن ، مُردگان محشور مى شوند ، و صداها به خاموشى مى گرايد ، و فرزندان و مادران ، يكديگر را نمى شناسند «و مردم را مَست مى بينى ، در حالى كه مست نيستند» ؛ «آن روز ، خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى دهد و خواهند دانست كه خداوند ، همان حقيقت آشكار است» ؛ «روزى كه هر كس آن كار نيكى را كه كرده و آن بدى اى را كه مرتكب شده ، حاضر شده مى يابد ، و آرزو مى كند كه اى كاش ، ميان او و آن [ كارهاى بد ] ، فاصله اى دور بود» . «پس هر كس به وزن ذرّه اى نيكى كند ، آن را مى بيند و هر كس به وزن ذرّه اى بدى كند ، آن را مى بيند» ؛ براى روزى كه در آن ، پيوندهاى نَسَبى از ميان مى روند و رشته ها[ ى خويشاوندى ]بريده مى شوند و گناهكاران ، با سختى ، حسابرسى مى شوند و به سوى عذاب ، رانده مى شوند . پس ، آن كسى كه از آتش دانسته شده ، ولى به بهشت در آورده شود ، به رستگارى دست يافته است . زندگى دنيا ، چيزى جز لذّتى پوچ و فريبنده نيست . اى مردم ! پيامبران ، حجّت هاى خدا در زمين او و گويندگانِ از كتاب او و عمل كنندگانِ به وحى اويند . خداوند عز و جل به من دستور داد كه دخترم فاطمه را به ازدواج برادرم و پسرعمويم و نزديك ترينِ مردمان به من ، يعنى على بن ابى طالب ، در آورم . خداوند بلندمرتبه ، او را در آسمان ، به همسرى فاطمه در آورد و فرشتگان را بر آن ، گواه گرفت و به من دستور داد كه در زمين نيز او را به ازدواج فاطمه در آورم و شما را بر آن ، گواه گيرم» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس نشست و فرمود : «برخيز _ اى على _ و براى خودت خطبه[ ى عقد را ]بخوان» . على عليه السلام فرمود : اى پيامبر خدا ! با وجود شما ، من خطبه را بخوانم؟! فرمود : «بخوان ؛ زيرا جبرئيل به من دستور داد كه به تو دستور دهم خطبه ات را خودت بخوانى . اگر داوود عليه السلام خطيب بهشت نبود ، بى گمان ، تو [ خطيب آن ]بودى ، اى على!» . آن گاه ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مردم ! سخن پيامبرتان را بشنويد . خداوند ، چهار هزار پيامبر بر انگيخت كه هر پيامبرى ، يك جانشين داشت ، و من ، بهترينِ پيامبران هستم ، و جانشينم بهترينِ جانشينان است» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سكوت كرد و على عليه السلام سخن آغاز كرد و فرمود : «سپاس ، از آنِ خدايى است كه كليدهاى دانش خود را به گويندگان ، الهام فرمود ، و دل هاى پرهيزگاران را با شعله هاى عظمتش ، روشن نمود ، و راه هاى رهپويان را با نشانه هاى احكامش ، هويدا ساخت ، و جهانيان را به وجود پسرعموى برگزيده ام ، دل شاد كرد ، تا آن كه دعوت او بر دعوت ملحدان ، برتر آمد و آيين او بر باطل هاى باطل گرايان ، چيره گشت ، و او را واپسين پيامبران و سَرور فرستادگان قرار داد . پس او پيام پروردگارش را [ به مردمان ] رسانْد و فرمان او را اجرا كرد و نشانه هاى خدا را از جانب او ابلاغ نمود . سپاس ، براىِ خداوندى است كه با قدرت خويش ، بندگان را آفريد ، و به واسطه دينش آنان را عزّت داد و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله ، مفتخرشان نمود ، و مهر ورزيد و گرامى داشت ، و ارجمندى و بزرگى بخشيد . سپاس ، مخصوص خداوند است ، به خاطر نعمت ها و احسان هايش . گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست ، گواهىِ خالصانه اى كه او را خشنود گردانَد ، و درود خدا بر محمّد ؛ درودى كه او را [ به خدا ]نزديك كند و بهره مندش سازد ! و بعد ، ازدواج ، از امورى است كه خداوند متعال ، بدان امر كرده و به اين كار ، اجازت داده است ، و اين مجلس ما ، از آن مجلس هايى است كه خدا به آن فرمان داده و مورد رضايت اوست . اينك محمّد بن عبد اللّه ، پيامبر خدا ، دخترش فاطمه را به ازدواج من در آورد ، با مَهريه چهارصد درهم و دينار ، و من بدان راضى ام . پس ، از خودِ ايشان بپرسيد و گواه باشيد» . مسلمانان گفتند: اى پيامبر خدا ! آيا او را تزويج نمودى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى». مسلمانان گفتند: خداوند ، بر هر دوىِ آنان مبارك گردانَد و پيوسته در كنار هم بدارَدشان!

.

ص: 376

. .

ص: 377

. .

ص: 378

. .

ص: 379

. .

ص: 380

تاريخ دمشق عن أنس :بَينا أنا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إذ غَشِيَهُ الوَحيُ ، فَلَمّا سُرِيَ عَنهُ قالَ : هَل تَدري ما جاءَ بِهِ جِبريلُ مِن عِندِ صاحِبِ العَرشِ ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : إنَّ رَبّي أمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَانطَلِق فَادعُ لي أبا بَكرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ وطَلحَةَ وَالزُّبَيرَ وبِعَدَدِهِم مِنَ الأَنصارِ . فَانطَلَقتُ فَدَعَوتُهُم ، فَلَمّا أخَذُوا المَقاعِدَ ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : الحَمدُ للّهِِ المَحمودِ بِنِعَمِهِ ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ ، المُطاعِ بِلِسانِهِ ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ ، المَرغوبِ إلَيهِ فيما عِندَهُ ، النّافِذِ أمرُهُ في سَمائِهِ وأرضِهِ ، الَّذي خَلَقَ الخَلقَ بِقُدرَتِهِ ، ومَيَّزَهُم بِأَحكامِهِ ، وأعَزَّهُم بِدينِهِ ، وكَرَّمَهُم بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ إنَّ اللّهَ جَعَلَ المُصاهَرَةَ نَسَبا لاحِقا وأمرا مَفتوحا ، وَشَّجَ (1) بِهِ الأَرحامَ وألزَمَهَا الأَنامَ ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا» (2) ، فَأَمرُ اللّهِ يَجري إلى قَضائِهِ ، وقَضاؤُهُ يَجري إلى قَدَرِهِ ، ولِكُلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ ، ولِكُلِّ قَدَرٍ أجَلٌ ، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابٌ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (3) . ثُمَّ إنَّ رَبّي أمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فاُشهِدُكُم أنّي قَد زَوَّجتُهُ إيّاها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ . وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله قَد بَعَثَهُ في حاجَةٍ ، ثُمَّ إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا بِطَبَقٍ فيه بُسرٌ فَوَضَعَهُ بَينَ أيدينا وقالَ : اِنتَهِبوا ، فَبَينا نَحنُ نَنتَهِبُ إذ أقبَلَ عَلِيٌّ عليه السلام ، فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ أمَرَني أن اُزَوِّجَكَ فاطِمَةَ وقَد زَوَّجتُكَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضيتَ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : رَضيتُ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ خَرَّ للّهِِ ساجِدا ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ ، قالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : بارَكَ اللّهُ فيكُما وبارَكَ عَلَيكُما ، وأخرَجَ مِنكُمَا الكَثيرَ الطَّيِّبَ . (4)

.


1- .وشَّجَ : أي خلط وألف (النهاية : ج 5 ص 187 «وشج») .
2- .الفرقان : 54 .
3- .الرعد : 39 .
4- .تاريخ دمشق : ج 52 ص 444 ح 11114 ، الأوائل لأبي هلال : ص 79 ، المناقب للخوارزمي : ص 336 ح 357 ؛ روضة الواعظين : ص 164 وليس فيه صدره إلى «المقاعد» ، كشف الغمّة : ج 1 ص 348 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 119 ح 29 .

ص: 381

تاريخ دمشق_ به نقل از انس _ :در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه وحى، ايشان را فرا گرفت . پس چون به حال طبيعى خود باز گشت ، فرمود : «آيا مى دانى جبرئيل از نزد پروردگار عرش ، چه آورد؟» . گفتم : نه . فرمود : «پروردگارم به من فرمان داد كه فاطمه را به همسرى على بن ابى طالب در آورم. پس برو و ابو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و به تعداد ايشان از انصار ، نزد من بخوان». من رفتم و آنان را فرا خواندم . چون در جاى خود نِشستند ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سپاس ، براى خداوندى است كه به واسطه نعمت هايش ، سپاس مى شود ، به سبب قدرتش پرستش مى گردد ، به سبب زبانش ( كلامش) ، از او فرمان مى برند ، از عذابش مى ترسند ، و آنچه را [ از پاداش ] نزد اوست ، از او مى خواهند ؛ خدايى كه فرمانش در آسمان و زمينش نافذ است ؛ همو كه آفريدگان را به قدرت خود آفريد ، و با احكامش آنها را از يكديگر جدا ساخت ، و با دينش به آنان عزّت بخشيد ، و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله ، آنان را مفتخر داشت . سپس خداوند ، ازدواج را مايه پيوند نَسَبى و يك تكليف قرار داد ، و با آن ، ارحام را به هم پيوست و مردمان را بِدان ملزم ساخت . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «و او كسى است كه از آب ، بشرى را آفريد و او را [ داراى خويشاوندى ] نَسَبى و سببى قرار داد و پروردگار تو ، همواره تواناست» . پس فرمان خدا به سوى قضاى او روان است ، و قضاى او به سوى قَدَرش ، و هر قضايى را قَدَرى است ، و هر قَدَرى را سرآمدى ، و هر سرآمدى را نبِشته اى : «خدا آنچه را بخواهد ، محو مى كند يا باقى مى گذارد و اصل كتاب ، نزد اوست» . به درستى كه پروردگارم مرا فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالب در آورم ، و من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه را با مهريه چهارصد مثقال نقره ، به همسرى او در آوردم ، اگر على بِدان راضى باشد» . پيامبر صلى الله عليه و آله على را در پى كارى فرستاده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس طبقى خرماى نارَس خواست و آن را در برابر خويش نهاد و فرمود : «غارت كنيد!» . ما مشغول تاراج كردن سينى خرما بوديم كه على عليه السلام آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله لبخندى زد و فرمود : «اى على ! خداوند ، مرا فرمود تا فاطمه را به ازدواج تو در آورم و من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره ، به همسرى تو در آوردم ، البتّه اگر تو راضى باشى» . على عليه السلام فرمود : راضى ام ، اى پيامبر خدا! سپس براى خدا به سجده افتاد و چون سرش را از سجده برداشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خداوند به شما دو تن ، بركت دهد و مباركتان باشد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا آورَد!» .

.

ص: 382

. .

ص: 383

. .

ص: 384

1 / 9 _ 6جَهازُ سَيِّدَةِ النِّساءِالإمام عليّ عليه السلام :جَهَّزَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ في خَميلٍ (1) ، وقِربَةٍ ، ووِسادَةِ أدَمٍ حَشوُها ليفُ الإذخِرِ (2) . (3)

مسند ابن حنبل عن حمّاد :حَدَّثَنا عَطاءُ بنُ السّائِبِ عَن أبيهِ عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا زَوَّجَهُ فاطِمَةَ بَعَثَ مَعَها بِخَميلَةٍ ، ووِسادَةٍ مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ ، ورَحيَينِ ، وسِقاءٌ ، وجَرَّتَينِ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا زَوَّجَ [أي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فاطِمَةَ عَلِيّا عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما ، فَأَمَرَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أن يَجعَلَ ثُلُثَيها فِي العِطرِ وثُلُثا فِي الثِّيابِ ، فَدَخَلَ بِهِما وما لَهُما فِراشٌ إلّا فَروَةُ اُضحِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووِسادَةٌ مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا أتَيتُ رَسولَ اللّهِ خاطِبا ابنَتَهُ فاطِمَةَ ، قالَ : وما عِندَكَ تَنقُدُني (6) ؟ قُلتُ لَهُ : لَيسَ عِندي إلّا بَعيري وفَرَسي ودِرعي . قالَ : أمّا فَرَسُكَ فَلا بُدَّ لَكَ مِنهُ ؛ تُقاتِلُ عَلَيهِ ، وأمّا بَعيرُكَ فَحامِلُ أهلِكَ ، وأمّا دِرعُكَ فَقَد زَوَّجَكَ اللّهُ بِها . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ وَالدِّرعُ عَلى عاتِقِي الأَيسَرِ ، فَذَهَبتُ إلى سوقِ اللَّيلِ فَبِعتُها بِأَربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ سودٍ هَجَرِيَّةٍ ، ثُمَّ أتَيتُ بِها إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَصَبَبتُها بَينَ يَدَيهِ ، فَوَ اللّهِ ما سَأَلَني عَن عَدَدِها ، وكانَ رَسولُ اللّهِ سَرِيَ (7) الكَفِّ ، فَدَعا بِلالاً ومَلَأَ قَبضَتَهُ ، فَقالَ : يا بِلالُ ، اِبتَع بِها طيبا لِابنَتي فاطِمَةَ . ثُمَّ دَعا اُمَّ سَلَمَةَ وقالَ لَها : يا اُمَّ سَلَمَةَ ، اِبتاعي لِابنَتي فِراشا مِن حِلسِ مِصرَ ، وَاحشيهِ ليفا ، وَاتَّخِذي لَها مِدرَعَةً وعَباءَةً قَطَوانِيَّةً (8) ، ولا تَتَّخِذي أكثَرَ مِن ذلِكَ فَيكونا مِنَ المُسرِفينَ . (9)

.


1- .الخَميلُ والخَميلَةُ : القطيفة ، وهي كلُّ ثَوبٍ لَه خَمل من أيّ شيء كان (النهاية : ج 2 ص 81 «خمل») .
2- .الإذخِرُ : حشيشة طيّبَةُ الرائحة (النهاية : ج 1 ص 33 «اِذخِر») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 183 ح 643 و ص 231 ح 853 ، سنن النسائي : ج 6 ص 135 ، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص202 ح2755، صحيح ابن حبّان: ج 15 ص398 ح 6947، سنن ابن ماجة: ج2 ص1390 ح 4152 كلّها عن عطاء بن السائب عن أبيه والأربعة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال: ج 13 ص683 ح37752 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 223 ح 819 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 25 ، الدعاء للطبراني : ص 93 ح 230 وليس فيه «ورحيين» ، الإصابة : ج 8 ص 267 الرقم 11587 وليس فيه «وجرّتين» وكلّها عن عطاء بن السائب عن أبيه ، كنز العمّال : ج 15 ص 505 ح 4982 ؛ الغارات : ج 2 ص 739 عن عطاء بن السائب عن أبيه .
5- .روضة الواعظين : ص 162 .
6- .نَقَدتُ الرَّجُلَ الدّراهِمَ : أعطَيتُهُ إيّاها (المصباح المنير : ص 620 «نقد») .
7- .سَريّا : سَخيّا ذا مروءة (لسان العرب : ج 14 ص 378 «سرا») وفي بحارالأنوار : «سَوِيَّ الكفِّ» .
8- .القَطَوانيّة : عباءة بيضاء وقصيرة الخَمل (النهاية : ج 4 ص 85 «قطا») .
9- .دلائل الامامة : ص 87 ح 23 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 88 ح 53 نقلاً عن كتاب مسند فاطمة وفيه «حليس» بدل «حلس» .

ص: 385

1 / 9 - 6 جهيزيّه بانوى بانوان

1 / 9 _ 6جهيزيّه بانوى بانوانامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يك چادرْ شب مخمل ، يك مَشك و يك بالين چرمى _ كه از علف گورگياه ، پُر شده بود _ به فاطمه عليهاالسلام جهاز دارد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از حمّاد _ :عَطاء بن سائِب از پدرش ، در باره على عليه السلام براى ما حديث كرد كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرى او (على) در آورد ، يك چادرشب مخمل ، يك بالش چرمىِ پُر شده از ليف ، دو رستاس ، يك مَشك و دو سبو با او همراه كرد .

امام حسين عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با چهارصد و هشتاد درهم مهريه ، به ازدواج على عليه السلام در آورد و به على عليه السلام فرمود كه دو سوم اين مبلغ را خرج عطر كند و يك سوم ديگر را خرج لباس . پس آن دو را به خانه فرستاد ، در حالى كه بسترشان چيزى نبود جز پوست قربانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بالشى چرمى كه از ليف ، پُر شده بود .

امام على عليه السلام :چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى خواستگارى دخترش فاطمه رفتم ، فرمود : «چه دارى كه به من بدَهى؟» . گفتم : جز شتر و اسب و زرهم ، چيزى ندارم . فرمود: «اسبت را كه لازم دارى. شترت هم كه براى سوار كردن همسرت است. مى مانَد زرهت كه خداوند ، فاطمه را [ در مقابل آن] به ازدواج تو در آوَرْد». من ، زره خود را بر شانه چپم انداختم و ايشان را ترك كردم و به بازار شب رفتم . پس آن را به چهارصد درهم سياه هَجَرى (1) فروختم . سپس آنها را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم و جلوى ايشان گذاردم . به خدا سوگند كه ايشان از تعداد درهم ها سؤالى نكرد ! پيامبر خدا انسانى گشاده دست و جوان مرد بود . سپس بلال را خواند و مشت او را [ از آن درهم ها ]پر كرد و فرمود : «اى بلال ! با اينها مقدارى عطر براى دخترم فاطمه ، خريدارى كن» . سپس اُمّ سَلَمه را صدا زد و به او فرمود : «اى اُمّ سلمه! براى دخترم بسترى از جنس پَلاس مصر خريدارى نما و آن را با ليف ، پُر كن و يك زره و يك چادر سفيدِ كم پُرز نيز براى او بخر . بيش از اينها مگير كه [ در اين صورت ، ]على و فاطمه ، از اسرافكاران خواهند بود» .

.


1- .هَجَرى : منسوب به هَجَر ، از بلاد بحرين (در شمال صحراى عربستان) است .

ص: 386

الإمام عليّ عليه السلام :قَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبضَةً مِنَ الدَّراهِمِ ودَعا بِأَبي بَكرٍ فَدَفَعَها إلَيهِ وقالَ : يا أبا بَكرٍ ، اِشتَرِ بِهذِهِ الدَّراهِمِ لِابنَتي ما يَصلُحُ لَها في بَيتِها . وَبَعَثَ مَعَهُ سَلمانَ الفارِسِيَّ وبِلالاً لِيُعيناهُ عَلى حَملِ ما يَشتَريهِ . قالَ أبو بَكرٍ : وكانَتِ الدَّراهِمُ الَّتي أعطانيها ثَلاثَةً وسِتّينَ دِرهَما ، فَانطَلَقتُ وَاشتَرَيتُ فِراشا مِن خيشِ مِصرَ مَحشُوّا بِالصّوفِ ، ونَطعا مِن أدَمٍ ، ووِسادَةً مِن أدَمٍ حَشوُها مِن ليفِ النَّخلِ ، وعَباءَةً خَيبَرِيَّةً ، وقِربَةً لِلماءِ ، وكيزانا ، وجِرارا ، ومِطهَرَةً لِلماءِ ، وسِترَ صوفٍ رَقيقا . وحَمَلناهُ جَميعا حَتّى وَضَعناهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ بَكى وجَرَت دُموعُهُ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ بارِكِ لِقَومٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الخَزَفُ . (1)

.


1- .كشف الغمّة : ج 1 ص 359 عن اُمّ سلمة وسلمان ، بحار الأنوار : ج 43 ص 130 ح 32 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 349 ح 364 عن اُمّ سلمة وسلمان نحوه .

ص: 387

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مُشتى از درهم ها را برداشت و ابو بكر را صدا زد و آنها را به او داد و فرمود : «اى ابو بكر ! با اين درهم ها براى دخترم ، آنچه را كه براى خانه اش لازم است ، خريدارى كن» . سلمان فارسى و بلال را نيز همراه او كرد تا در حمل آنچه مى خرد ، كمكش كنند . ابو بكر مى گويد : درهم هايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من داد ، شصت و سه درهم بود . من رفتم و بسترى از خَيْشِ (1) مصرىِ پُر شده با پشم ، يك سفره چرمين ، يك بالين چرمىِ پُر شده از ليفِ درخت خرما ، يك چادر خيبرى ، يك مَشك آب ، چند كوزه و سبو ، يك آفتابه ، و يك پرده پشمى نازك خريدم ، و با هم ، آنها را آورديم و در برابر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهاديم . پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن آنها گريه اش گرفت و اشك هايش جارى شد . سپس سرش را به سوى آسمان برداشت و فرمود : «بار خدايا ! به قومى كه بيشترين ظرف هاى آنان سُفال است ، بركت ده» .

.


1- .خَيْش : جامه دقيق باف ستبر تار از بدترين كتان (لغت نامه دهخدا) .

ص: 388

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عَلِيّا عليهماالسلام دَخَلَ عَلَيها وهِيَ تَبكي ، فَقالَ لَها ما يُبكيكِ ؟ فَوَ اللّهِ لَو كانَ في أهلِ بَيتي خَيرٌ مِنهُ زَوَّجتُكِ ، وما أنا زَوَّجتُكِ ولكِنَّ اللّهَ زَوَّجَكِ ، وأصدَقَ عَنكِ الخُمسَ ما دامَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قُم فَبِعِ الدِّرعَ . فَقُمتُ فَبِعتُهُ وأخَذتُ الثَّمَنَ ودَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَسَكَبتُ الدَّراهِمَ في حِجرِهِ ، فَلَم يَسأَلني كَم هِيَ ولا أنا أخبَرتُهُ . ثُمَّ قَبَضَ قَبضَةً ودَعا بِلالاً فَأَعطاهُ وقالَ : اِبتَع لِفاطِمَةَ طيبا . ثُمَّ قَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الدَّراهِمِ بِكِلتا يَدَيهِ فَأَعطاها أبا بَكرٍ وقالَ : اِبتَع لِفاطِمَةَ ما يُصلِحُها مِن ثِيابٍ وأثاثِ البَيتِ ، وأردَفَهُ بِعَمّارِ بنِ ياسِرٍ وبِعِدَّةٍ مِن أصحابِهِ ، فَحَضَرُوا السّوقَ فَكانوا يَعتَرِضونَ (1) الشَّيءَ مِمّا يَصلُحُ فَلا يَشتَرونَهُ حَتّى يَعرِضوهُ عَلى أبي بَكرٍ ، فَإِنِ استَصلَحَهُ اشتَرَوهُ ، فَكانَ مِمّا اشتَرَوهُ قَميصٌ بِسَبعَةِ دَراهِمَ ، و خِمارٌ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ ، وقَطيفَةٌ سَوداءُ خَيبَرِيَّةٌ ، وسَريرٌ مُزَمَّلٌ بِشَريطٍ ، وفِراشانِ مِن جِنسِ مِصرَ ، حَشوُ أحَدِهِما لِيفٌ وحَشوُ الآخَرِ مِن جِزِّ الغَنَمِ ، وأربَعُ مَرافِقَ مِن أدَمِ الطّائِفِ حَشوُها إذخِرٌ ، وسِترٌ مِن صوفٍ ، وحَصيرٌ هَجَرِيٌّ ، ورَحَا اليَدِ ، ومِخضَبٌ (2) مِن نُحاسٍ ، وسَقيٌ مِن أدَمٍ ، وقَعبٌ (3) لِلَّبَنِ ، وشَيءٌ لِلماءِ ، ومِطهَرَةٌ مُزَفَّتَةٌ ، وجَرَّةٌ خَضراءُ ، وكيزانُ خَزَفٍ . حَتّى إذَا استَكمَلَ الشِّراءُ حَمَلَ أبو بَكرٍ بَعضَ المَتاعِ وحَمَلَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذينَ كانوا مَعَهُ الباقِيَ ، فَلَمّا عَرَضُوا المَتاعَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَعَلَ يُقَلِّبُهُ بِيَدِهِ ويَقولُ : بارَكَ اللّهُ لِأَهلِ البَيتِ . (4)

.


1- .في المصدر : «يعرضون» ، والتصويب من بحارالأنوار .
2- .المخضَبُ : هي إجانّةٌ تُغسَلُ فيها الثياب (النهاية : ج 2 ص 39 «خضب») .
3- .القَعب : إناءٌ ضَخمٌ كالقَصعة (المصباح المنير : ص 510 «قعب») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 40 ح 45 عن يعقوب بن شعيب ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 352 وليس فيه صدره إلى «ودخلت» نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 94 ح 5 .

ص: 389

امام صادق عليه السلام :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به همسرى على عليه السلام در آورد ، به نزد فاطمه رفت ، در حالى كه او را گريان يافت . به او فرمود : «چرا گريه مى كنى؟ به خدا سوگند اگر در اهل بيتم ، بهتر از او ( على ) بود ، تو را به همسرى وى در مى آوردم ! اين من نبودم كه تو را شوهر دادم ؛ بلكه خداوند ، تو را همسر داد ، و مهريه ات را خُمس[ اموال] _ تا زمانى كه آسمان ها و زمين بر جايند _ تعيين كرد». على عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود : برو و زره را بفروش . من رفتم و آن را فروختم و پولش را گرفتم و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باز گشتم و درهم ها را در دامن ايشان ريختم . ايشان از من نپرسيد كه چه مقدار است و من هم مقدارش را نگفتم . پس مشتى [درهم] برداشت و بلال را صدا زد و آنها را به او داد و فرمود : براى فاطمه ، قدرى عطر خريدارى كن . سپس با هر دو دستش ، از درهم ها برداشت و آنها را به ابو بكر داد و فرمود : براى فاطمه ، آنچه از لباس و اثاث خانه لازم است ، خريدارى كن و عمّار بن ياسر و تنى چند از صحابه را همراه او فرستاد . آن عدّه ، به بازار رفتند و به هر چه بر مى خوردند و لازم بود ، پيش از آن كه آن را بخرند ، به ابو بكر نشانش مى دادند . اگر او آن را مناسب مى ديد ، مى خريدند . از جمله چيزهايى كه خريدارى كردند : يك پيراهن بود به قيمت هفت درهم ، يك چارقد به قيمت چهار درهم ، قطيفه مشكى خيبرى ، يك تختِ ساخته شده با طناب بافته از ليف درخت خرما ، دو رخت خواب از خَيْش مصرى كه يكى با ليف خرما پُر شده بود و ديگرى با پشم گوسفند ، چهار عدد بالش از چرم طائف كه با علف گورگياه ، پر شده بودند ، يك پرده پشمى ، بوريايى هَجَرى ، يك دستاس ، لگن مسى ، آبخورى چرمى ، قدحى براى شير ، مَشك آب كوچك ، آفتابه اى زفت اندود ، يك سبوى سبز ، و چند كوزه سفالى . خريد كه تمام شد ، ابو بكر ، مقدارى از وسايل را برداشت و بقيّه را ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه با او بودند ، برداشتند . چون كالاها را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند ، ايشان با دستش آنها را زير و رو مى كرد و مى فرمود : «خدا بر اهل اين خانه ، بركت دهد!» .

.

ص: 390

السنن الكبرى للنسائي عن ابن عبّاس :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ مِن عَلِيٍّ ، كانَ فيما أهدى مَعَها سَريرا مَشروطا ، ووِسادَةً مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ ، وقِربَةً . قالَ : وجاؤوا بِبَطحاءِ الرَّملِ فَبَسَطوهُ فِي البَيتِ . (1)

1 / 9 _ 7وَليمَةُ العُرسِتاريخ دمشق عن بريدة :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلام قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «لا بُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ» ، ثُمَّ أمَرَ بِكَبشٍ فَجَمَعَهُم عَلَيهِ . (2)

السنن الكبرى للنسائي عن بريدة_ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام_ :... فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ بَعدَما زوَّجَهُ [رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله ]قالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ . قالَ سَعدٌ : عِندي كَبشٌ . وجَمَعَ لَهُ رَهطٌ مِنَ الأَنصارِ آصُعا مِن ذُرَّةٍ . (3)

.


1- .السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 144 ح 8510 ، خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 231 ح 125 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 23 بزيادة «وثورا من اقط» بعد «ليف»، حلية الأولياء : ج 2 ص 329 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 218 ح 684 وفيهما بزيادة «وتورا من آدم» بعد «ليف» والثلاثة الأخيرة عن عكرمة .
2- .تاريخ دمشق : ج 52 ص 329 ح 11045 ، فتح الباري : ج 9 ص 230 وليس فيه ذيله ، كنز العمّال : ج 13 ص 680 ح 37744 .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 73 ح 10088 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 29 ح 23097 نحوه ، المعجم الكبير : ج 2 ص 20 ح 1153 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 438 ح 7395 ، كنز العمّال : ج 13 ص 681 ح 37745 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 365 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 137 ح 34 .

ص: 391

1 / 9 - 7 وليمه عروسى

السنن الكبرى ، نسايى_ به نقل از ابن عبّاس _ :زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج على در آوَرْد ، لا به لاى چيزهايى كه با او همراه كرد ، يك تختِ ليف خرمايى بود ، يك بالش چرمىِ پُر شده با ليف خرما ، و يك مَشك . آنان ماسه آوردند و در كف اتاق ، پهن كردند .

1 / 9 _ 7وليمه عروسىتاريخ دمشق_ به نقل از بُرَيده _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به ازدواج در آورد ، به او فرمود : «براى عروسى ، بايد وليمه داد» . سپس دستور داد كه قوچى را سر بريدند و همه را به [خوردن] آن دعوت كرد .

السنن الكبرى ، نسايى_ به نقل از بُرَيده ، در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :پس از آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرىِ على عليه السلام در آورد ، فرمود : «اى على ! براى عروسى ، بايد وليمه داد» . سعد گفت : من يك قوچ دارم . گروهى از انصار هم ، چند صاع ذرّت براى پيامبر صلى الله عليه و آله جمع كردند .

.

ص: 392

المعجم الأوسط عن جابر بن عبد اللّه :حَضَرنا عُرسَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وفاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَما رَأَينا عُرسا كانَ أحسَنَ مِنهُ حَيسا (1) ، وهَيَّأَ لَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَيتا وتَمرا فَأَكَلنا ، وكانَ فِراشُهُما لَيلَةَ عُرسِهِما إهابَ كَبشٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثِ زَواجِ عَليٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام _ :... قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ثُمَّ قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، اِصنَع لِأَهلِكَ طَعاما فاضِلاً . ثُمَّ قالَ : مِن عِندِنا اللَّحمُ وَالخُبزُ وعَلَيكَ التَّمرُ وَالسَّمنُ . فَاشتَرَيتُ تَمرا وسَمنا ، فَحَسَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن ذِراعِهِ وجَعَلَ يَشدُخُ التَّمرَ فِي السَّمنِ حَتَّى اتَّخَذَهُ خَبيصا (3) ، وبَعَثَ إلَينا كَبشا سَمينا فَذُبِحَ ، وخَبَزَ لَنا خُبزا كَثيرا ، ثُمَّ قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُدعُ مَن أحبَبتَ . فَأَتَيتُ المَسجِدَ وهُوَ مُشحَنٌ بِالصَّحابَةِ، فَاستَحيَيتُ أن اُشخِصَ قَوما وأدَعَ قَوما، ثُمَّ صَعِدتُ عَلى رَبوَةٍ هُناكَ ، ونادَيتُ : أجيبوا إلى وَليمَةِ فاطِمَةَ ، فَأَقبَلَ النّاسُ أرسالاً (4) ، فَاستَحيَيتُ مِن كَثرَةِ النّاسِ وقِلَّةِ الطَّعامِ ، فَعَلِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما تَداخَلَني فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنّي سَأَدعُو اللّهَ بِالبَرَكَةِ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : وأكَلَ القَومُ عَن آخِرِهِم طَعامي ، وشَرِبوا شَرابي ، ودَعَوا لي بِالبَرَكَةِ ، وصَدَروا وهُم أكثَرُ مِن أربَعَةِ آلافِ رَجُلٍ ، ولَم يَنقُص مِنَ الطَّعامِ شَيءٌ ، ثُمَّ دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالصِّحافِ (5) فَمُلِئَت ، ووَجَّهَ بِها إلى مَنازِلِ أزواجِهِ ، ثُمَّ أخَذَ صُحفَةً وجَعَلَ فيها طَعاما ، وقالَ : هذا لِفاطِمَةَ وبَعلِها . (6)

راجع :ص 358 (الاُسرة / الفصل الأوّل / آداب الزّفاف / الوليمة) .

.


1- .الحَيسُ : هو تَمرٌ يُخلَطُ بِسِمنٍ وَأقِط (الصحاح : ج 3 ص 920 «حيس») .
2- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 290 ح 6441 .
3- .الخَبيصُ: حلواء معروف،المعمول من التمر والسِّمن (تاج العروس: ج9 ص265 «خبص»).
4- .أرسالاً : أي أفواجا (لسان العرب : ج 11 ص 281 «رسل») .
5- .الصَّحفَةُ : إناء كالقُصعَةِ المَبسوطة وجمعها : صِحاف (النهاية : ج 3 ص 13 «صحف») .
6- .الأمالي للطوسي : ص 42 ح 45 عن يعقوب بن شعيب ، بحار الأنوار : ج 43 ص 95 ح 5 .

ص: 393

المعجم الأوسط_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :در عروسى على بن ابى طالب و فاطمه دخت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حاضر شديم . در هيچ عروسى اى ، چَنگالى اى (حلواى خُرمايى) نكوتر از آن نديده بوديم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله غذايى از روغن و خرما براى ما تهيّه كرد و ما تناول كرديم . در آن شب ، بستر آن دو ، پوست دبّاغى نشده يك قوچ بود .

امام صادق عليه السلام_ در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :على عليه السلام فرمود : «سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : اى على ! براى خانواده ات ، غذايى آبرومند تهيّه كن و سپس افزود : گوشت و نان از ما ، خرما و روغن ، بر عهده تو . من قدرى خرما و روغن خريدم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آستين هايش را بالا زد و شروع به تفت دادن خرماها در روغن كرد ، تا آن كه حلوايى ساخت ، و قوچ فربهى را براى ما فرستاد كه ذبح شد ، و مقدار زيادى هم نان برايمان پخت . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : هر كس را كه مى خواهى ، دعوت كن . من به مسجد رفتم . مسجد ، پر از صحابه بود . خجالت كشيدم كه عدّه اى را دعوت كنم و عدّه اى را وا گذارم . پس بالاى تپّه اى كه آن جا بود ، رفتم و فرياد زدم : در وليمه فاطمه ، حاضر شويد . مردم ، گروه گروه آمدند . من از اين كه جمعيتْ زياد بود و غذا اندك ، خجالت زده شدم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دريافت كه در دل من چه مى گذرد . پس فرمود : اى على ! از خداوند ، بركت خواهم خواست » . على عليه السلام فرمود : همه مردم تا آخرين نفر ، از غذا و نوشيدنى من خوردند و نوشيدند و برايم طلب بركت كردند و همگى _ كه بيش از چهار هزار مرد بودند _ ، رفتند ؛ امّا از غذا ، هيچ كم نشده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دورى ها را خواست و آنها را از غذا پر كرد و به خانه هاى همسرانش فرستاد . سپس يك دورى برداشت و در آن ، مقدارى غذا ريخت و فرمود: اين هم براى فاطمه و شوهرش » .

ر . ك : ص 359 (خانواده / فصل يكم / آداب عروسى / وليمه دادن) .

.

ص: 394

1 / 9 _ 8لَيلَةُ الزَّفافِالإمام الباقر عليه السلام :حَدَّثَني جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ ، قالَ : لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي أهدى فيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ إلى عَلِيٍّ عليهماالسلام ، دَعا بِعَلِيٍّ فَأَجلَسَهُ عَن يَمينِهِ ، ودَعا بِها عليهاالسلامفَأَجلَسَها عَن شِمالِهِ ، ثُمَّ جَمَعَ رَأسَيهِما ، ثُمَّ قامَ وقاما وهُوَ بَينَهُما يُريدُ مَنزِلَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَكَبَّرَ جَبرَئيلُ فِي المَلائِكَةِ ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ التَّكبيرَ ، فَكَبَّرَ وكَبَّرَ المُسلِمونَ ، وهُوَ أوَّلُ تَكبيرٍ كانَ في زَفافٍ ، فَصارَت سُنَّةً . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام _ :. . . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَأَقَمتُ بَعدَ ذلِكَ شَهرا اُصَلّي مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأرجِعُ إلى مَنزِلي ولا أذكُرُ شَيئا مِن أمرِ فاطِمَةَ ، ثُمَّ قُلنَ أزواجُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا نَطلُبُ لَكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله دُخولَ فاطِمَةَ عَلَيكَ ؟ قُلتُ : اِفعَلنَ ، فَدَخَلنَ عَلَيهِ ، فَقَالت اُمُّ أيمَنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَو أنَّ خَديجَةَ باقِيَةٌ لَقَرَّت عَينُها بِزَفافِ فاطِمَةَ ، وإنَّ عَلِيّا يُريدُ أهلَهُ ، فَقُرَّ عَينَ فاطِمَةَ بِبَعلِها ، وَاجمَع شَملَهُما ، وقُرَّ عُيونَنا بِذلِكَ ! فَقالَ : فَما بالُ عَلِيٍّ لا يَطلُبُ مِنيّ زَوجَتَهُ ؟ فَقَد كُنّا نَتَوَقَّعُ مِنهُ ذلِكَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَقُلتُ : الحَياءُ يَمنَعُني يا رَسولَ اللّهِ . فَالتَفَتَ إلَى النِّساءِ فَقالَ : مَن هاهُنا ؟ فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : أنا اُمُّ سَلَمَةَ ، وهذِهِ زَينَبُ ، وهذِهِ فُلانَةُ وفُلانَةُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هَيِّئوا لِابنَتي وَابنِ عَمّي في حُجَري بَيتا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : في أيِّ حُجرَةٍ ، يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : في حُجرَتِكَ . وأمَرَ نِساءَهُ أن يُزَيِّنَّ ويُصلِحنَ مِن شَأنِها . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَسَأَلتُ فاطِمَةَ : هَل عِندَكِ طيبٌ ادَّخَرتيهِ لِنَفسِكِ ؟ قالَت : نَعَم ، فَأَتَت بِقارورَةٍ فَسَكَبَت مِنها في راحَتي ، فَشَمِمتُ مِنها رائِحَةً ما شَمِمتُ مِثلَها قَطُّ ، فَقُلتُ : ما هذا ؟ فَقالَت : كانَ دَحِيَّةُ الكَلبِيُّ يَدخُلُ عَلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله فَيَقولُ لي : يا فاطِمَةُ ، هاتي الوِسادَةَ فَاطرَحيها لِعَمِّكِ ، فَأَطرَحُ لَهُ الوِسادَةَ فَيَجلِسُ عَلَيها ، فَإِذا نَهَضَ سَقَطَ مِن بَينِ ثِيابِهِ شَيءٌ فَيَأمُرُني بِجَمعِهِ ، فَسَأَلَ عَلِيٌّ عليه السلام رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن ذلِكَ فَقالَ : هُوَ عَنبَرٌ يَسقُطُ مِن أجنِحَةِ جَبرَئيلَ عليه السلام ... . حَتّى إذَا انصَرَفَتِ الشَّمسُ لِلغُروبِ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا اُمَّ سَلَمَةَ ، هَلُمّي فاطِمَةَ ، فَانطَلَقَت فَأَتَت بِها وهِيَ تَسحَبُ أذيالَها ، وقَد تَصَبَّبَت عَرَقا حَياءً مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَعَثَرَت ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أقالَكِ اللّهُ العَثرَةَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، فَلَمّا وَقَفَت بَينَ يَدَيهِ كَشَفَ الرِّداءَ عَن وَجهِها حَتّى رَآها عَلِيٌّ عليه السلام ، ثُمَّ أخَذَ يَدَها فَوَضَعَها في يَدِ عَلِيٍّ عليه السلام . فَقالَ : بارَكَ اللّهُ لَكَ فِي ابنَةِ رَسولِ اللّهِ ، يا عَلِيُّ ، نِعمَ الزَّوجَةُ فاطِمَةُ ، ويا فاطِمَةُ ، نِعمَ البَعلُ عَلِيٌّ ، اِنطَلِقا إلى مَنزِلِكُما ولا تُحدِثا أمرا حَتّى آتِيَكُما . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَأَخَذتُ بِيَدِ فاطِمَةَ ، وَانطَلَقتُ بِها حَتّى جَلَسَت في جانِبِ الصُّفَّةِ (2) ، وجَلَستُ في جانِبِها ، وهِيَ مُطرِقَةٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنّي ، وأنا مُطرِقٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنها ، ثُمَّ جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : مَن هاهُنا ؟ فَقُلنا : اُدخُل يا رَسولَ اللّهِ ، مَرحَبا بِكَ زائِرا وداخلاً ، فَدَخَلَ فَأَجلَسَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن جانِبِهِ وعَلِيّا عليه السلام مِن جانِبِهِ . ثُمَّ قالَ : يا فاطِمَةُ ، إيتيني بِماءٍ ، فَقامَت إلى قَعبٍ فِي البَيتِ فَمَلَأَتهُ ماءً ، ثُمَّ أتَتهُ بِهِ ، فَأَخَذَ مِنهُ جُرعَةً فَتَمَضمَضَ بِها ، ثُمَّ مَجَّها فِي القَعبِ ، ثُمَّ صَبَّ مِنها عَلى رَأسِها ، ثُمَّ قالَ : أقبِلي ، فَلَمّا أقبَلَت نَضَحَ مِنهُ بِينَ ثَديَيها ، ثُمَّ قالَ : أدبِري ، فَلَمّا أدبَرَت نَضَحَ مِنهُ بَينَ كَتِفَيها . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هذِهِ ابنَتي وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللّهُمَّ وهذا أخي وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللّهُمَّ [اجعَلهُ] (3) لَكَ وَلِيّا ، وبِكَ حَفِيّا ، وبارِك لَهُ في أهلِهِ . ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، اُدخُل بِأَهلِكَ ، بارَكَ اللّهُ لَكَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم ، إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ . (4)

.


1- .دلائل الامامة : ص 102 ح 31 عن عليّ بن مهدي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وراجع : كشف الغمّة : ج 1 ص 368 و الحدائق الوردية : ص 23 .
2- .الصُّفَّةُ : موضعٌ مُظَلَّلٌ من مسجد النبيّ صلى الله عليه و آله (تاج العروس : ج 12 ص 325 «صفف») .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .الأمالي للطوسي : ص 40 ح 45 عن يعقوب بن شعيب ، بحار الأنوار : ج 43 ص 95 ح 5 وراجع : المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 353 و كشف الغمّة : ج 1 ص 360 و المناقب للخوارزمي : ص 350 ح 364 .

ص: 395

1 / 9 - 8 شبِ زَفاف

1 / 9 _ 8شبِ زَفافامام باقر عليه السلام :جابر بن عبد اللّه انصارى ، برايم نقل كرد و گفت : در شبى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به خانه على عليه السلام فرستاد ، على را صدا زد و او را در طرف راست خود نشاند و فاطمه عليهاالسلام را صدا زد و در سمت چپ خويش نشاند . آن گاه ، سر آن دو بزرگوار را به هم آورد . سپس برخاست و على و فاطمه نيز برخاستند و پيامبر صلى الله عليه و آله در وسط آن دو ، ره سپار خانه على عليه السلام شد . جبرئيل ، در ميان فرشتگان ، بانگ تكبير زد . پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير را شنيد و تكبير گفت و مسلمانان تكبير گفتند . اين ، نخستين تكبيرى بود كه در عروسى گفته شد و از آن پس ، به سنّت تبديل شد .

امام صادق عليه السلام_ در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :على عليه السلام فرمود : بعد از آن ، به مدّت يك ماه ، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز مى گزاردم و به منزلم بر مى گشتم ، بدون آن كه از فاطمه سخن بگويم . پس از اين مدّت ، همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند : آيا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نخواهيم كه فاطمه را به خانه ات بفرستد؟ گفتم : اين كار را بكنيد . آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند و اُمّ اَيمَن گفت : اى پيامبر خدا ! اگر خديجه زنده بود ، از عروسى فاطمه ، خوش حال مى شد . على ، همسرش را مى خواهد . پس چشم فاطمه را به شوهرش روشن بگردان و آن دو را در كنار هم قرار بده و با اين كار ، ما را هم خوش حال ساز ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : پس چرا خودِ على همسرش را از من نمى خواهد؟ ما منتظر اين درخواست از سوى او بوديم » . على عليه السلام فرمود : «پس گفتم : حيا ، مانع من مى شود ، اى پيامبر خدا ! پيامبر صلى الله عليه و آله ، رو به زنان كرد و فرمود : چه كسانى اين جا حاضرند؟ . اُمّ سلمه گفت : من اُمّ سلمه ، اين زينب ، و اين فلانى و فلانى» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : در يكى از اتاق هاى من براى دخترم و پسرعمويم ، حِجله اى آماده كنيد . اُمّ سلمه گفت : در كدام اتاق ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : در اتاق خودت . و به همسرانش دستور داد كه آن را آراسته و آماده سازند . اُمّ سلمه گفت : از فاطمه پرسيدم : آيا عطرى دارى كه براى خودت اندوخته باشى؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود : آرى . و شيشه اى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت . چنان بوى خوشى از آن استشمام كردم كه هرگز مانند آن ، به مشامم نخورده بود . گفتم : اين چيست؟ فرمود : هر گاه دَحيّه كَلبى ، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مى شد ، به من مى گفت : فاطمه ! تُشكچه اى بياور و براى عمويت بينداز . و من برايش تُشكچه مى انداختم و او بر آن مى نشست . چون بر مى خاست ، از ميان جامه هايش چيزى مى افتاد و به من مى گفت : آنها را جمع كنم . على عليه السلام در اين باره از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنها عنبرى است كه از بال هاى جبرئيل مى ريزد» . هنگامى كه خورشيد ، به سوى غروب كردن مى رفت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى اُمّ سلمه ! فاطمه را بياور» . من رفتم و او را در حالى كه دامنش را به زمين مى كشيد و از خجالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عرق مى ريخت ، آوردم . در آن حال ، پاى آن بزرگوار لغزيد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خدا در دنيا و آخرت ، تو را از لغزشْ نگه دارد!» . چون در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چادر از صورتش كنار زد تا آن كه على عليه السلام او را ديد . سپس دست فاطمه را گرفت و در دست على عليه السلام نهاد و فرمود : «اى على ! خدا به تو در دختر پيامبر خدا بركت دهد ! نيكو همسرى است فاطمه ، و تو _ اى فاطمه _ نيكو شوهرى است على ! به منزلتان برويد و كارى نكنيد تا اين كه نزد شما بيايم» . على عليه السلام فرمود : «دست فاطمه را گرفتم و او را بردم تا اين كه در گوشه صُفّه (1) نشست و من در كنارش نشستم و هر دو از شرم يكديگر ، سرمان را به زير افكنده بوديم . پس از چندى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و فرمود : كسى اين جا هست؟ . گفتيم : داخل شويد ، اى پيامبر خدا ! به ديدار ما خوش آمديد» . پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و فاطمه عليهاالسلام را در يك طرفش و على عليه السلام را در طرف ديگرش نشانْد و سپس فرمود : «اى فاطمه! قدرى آب برايم بياور» . فاطمه ، به طرف قدحى كه در اتاق بود ، رفت و آن را پر از آب كرد و براى ايشان آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله جرعه اى از آن را در دهانش كرد و مضمضمه اش نمود . سپس آن را به قدح برگرداند . آن گاه از آن ، بر سر فاطمه ريخت و فرمود : «به من رو كن» . چون فاطمه عليهاالسلام به طرف ايشان رو كرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله قدرى از آن آب را در ميان سينه هايش پاشاند و سپس فرمود : «برگرد» . و چون برگشت ، قدرى از آن را ميان شانه هايش پاشاند . آن گاه فرمود : «بار خدايا ! اين دختر من و محبوب ترينِ آفريدگان ، نزد من است . بار خدايا ! اين هم ، برادر من و محبوب ترينِ آفريدگان ، نزد من است . پروردگارا! او را دوست نيكوكار خودت قرار بده و همسرش را براى او مبارك گردان» . سپس فرمود : «اى على ! [ اكنون ] با همسرت ، وارد [ اتاق ] شو . خدا بر تو مبارك كند ، و رحمت و بركت هاى خدا بر شما باد ، كه او ستوده و بزرگواراست!» .

.


1- .صُفّه ، سايبانى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است .

ص: 396

. .

ص: 397

. .

ص: 398

السنن الكبرى للنسائي عن بريدة_ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ _ :... فَلَمّا كانَ لَيلَةُ البِناءِ ، قالَ [رَسولُ اللّهِ] : يا عَلِيُّ لا تُحدِث شَيئا حَتّى تَلقاني . فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ ، ثُمَّ أفرَغَهُ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : اللّهُمَّ بارِك فيهِما ، وبارِك عَلَيهِما ، وبارِك لَهُما في شِبلِهِما (1) . (2)

المعجم الكبير عن أسماء بنت عميس :لَمّا اُهدِيَت فاطِمَةُ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، لَم نَجِد في بَيتِهِ إلّا رَملاً مَبسوطا ، ووِسادَةً حَشوُها [ليفٌ] (3) ، وجَرَّةً وكوز[ا] . . . . قالَت : فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِإِناءٍ فيهِ ماءٌ ، فَقالَ فيهِ ما شاءَ اللّهُ أن يَقولَ ، ثُمَّ مَسَحَ بِهِ صَدرَ عَلِيٍّ ووَجهَهُ ، ثُمَّ دَعا فاطِمَةَ فَقامَت إلَيهِ تَعَثَّرُ في مِرطِها (4) مِنَ الحَياءِ ، فَنَضَحَ عَلَيها مِن ذلِكَ ، وقالَ لَها ما شاءَ أن يَقولَ . ثُمَّ قالَ لَها : إنّي لَم آلِكِ أن أنكَحتُكِ أحَبَّ أهلي إلَيَّ . ثُمَّ رَأى سَوادا مِن وَراءِ السِّترِ أو مِن وَراءِ البابِ ، فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَت : أسماءُ ، قالَ : أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ ؟ قالَت : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : جِئتِ كَرامَةً لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَعَ ابنَتِهِ ؟ قالَت : نَعَم ، إنَّ الفَتاةَ لَيلَةَ يُبنى بِها لابُدَّ لَها مِنِ امرَأَةٍ تَكونُ قَريبا مِنها ، إن عَرَضَت لَها حاجَةٌ أفضَت بِذلِكَ إلَيها . قالَت : فَدَعا لي بِدُعاءٍ ، فَإِنَّهُ لَأَوثَقُ عَمَلي عِندي ، ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ : دونَكَ أهلَكَ . ثُمَّ خَرَجَ فَوَلّى ، قالَت : فَما زالَ يَدعو لَهُما حَتّى تَوارى في حُجَرِهِ . (5)

.


1- .هكذا في المصدر ، وفي بعض المصادر : «نسلهما» وفي بعضها «شِبلَيهما» .
2- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 73 ح 10088 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 ، الإصابة : ج 8 ص 265 الرقم 11587 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 217 الرقم 7183 وفيها «نسلهما» بدل «شبلهما» ، كنز العمّال : ج 13 ص 681 ح 37745 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 365 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 137 ح 34 .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى .
4- .المِرطُ : كساء من صوف أو خزّ يُؤتَزَرُ به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1688 «مرط») .
5- .المعجم الكبير : ج 24 ص 137 ح 365 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 5 ص 485 ح 9781 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 216 ح 683 كلاهما نحوه وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 173 ح 4752 و خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 229 ح 124 و الطبقات الكبرى : ج 8 ص 23 و كشف الغمّة : ج 1 ص 365 .

ص: 399

السنن الكبرى ، نسايى_ به نقل از بريده ، در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :چون شب زفاف شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! دست به كارى نزنى تا مرا ببينى» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله آب خواست و از آن وضو ساخت . سپس [ باقى مانده ] آن آب را بر سر على عليه السلام ريخت و فرمود : «بار خدايا ! در اين دو نفر ، بركت قرار بده ، و براى آنان مبارك بگردان ، و فرزندانشان را برايشان خجسته بدار» .

المعجم الكبير_ به نقل از اَسماء بنت عُمَيس _ :زمانى كه فاطمه را به خانه على بن ابى طالب بردند ، در اتاق او ، بجز شن هاى پهن شده در كف اتاق [ به عنوان فرش ] ، بالشى كه از ليف خرما پُر شده بود ، يك سبو ، و يك كوزه ... چيزى ديگر نيافتيم . پيامبر صلى الله عليه و آله ظرف آبى خواست و در آن ، چيزهايى گفت . سپس از آن آب ، بر سينه و صورت على كشيد . بعد فاطمه را صدا زد . فاطمه ، به سوى پيامبر رفت ، در حالى كه از شرم و حيا پايش در چادرش گير مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله از آن آب ، بر فاطمه نيز پاشيد و آنچه را خواست بگويد ، به او گفت . سپس به او فرمود : «من در اين كه تو را به همسرى محبوب ترين فرد خاندانم در آوردم ، كوتاهى نكردم» . در اين هنگام ، پيامبر صلى الله عليه و آله سياهى اى از پشت پرده يا از پشت در ديد . فرمود : «كيستى؟» . گفت[م] : اسماء [ هستم ] . فرمود : «اسماء بنت عُمَيس؟» . گفت[م] : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «به خاطر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى همراهى دخترش آمده اى؟» . گفت[م] : بله . دختر در شب زفافش بايد يك زنْ نزديكش باشد تا اگر چيزى خواست ، آن را برايش مهيّا كند . پيامبر صلى الله عليه و آله برايم دعايى كرد كه آن دعا ، استوارترين عملم در نزد من است . سپس به على فرمود : «اينك همسرت در اختيار توست» . آن گاه ، خارج شد و رفت و همچنان براى آن دو دعا مى كرد تا آن كه در اتاق هاى خود ، ناپديد شد . (1)

.


1- .به اتاق يكى از همسرانش وارد شد و ديگر در ديد من نبود .

ص: 400

1 / 9 _ 9بَيتُ سَيِّدَةِ النِّساءِ وأثاثُ بَيتِهاالإمام الباقر عليه السلام :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ ، نَزَلَ عَلى أبي أيّوبَ سَنَةً أو نَحوَها . فَلَمّا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فاطِمَةَ قالَ لِعَلِيٍّ: اُطلُب مَنزِلاً. فَطَلَبَ عَلِيٌّ مَنزِلاً فَأَصابَهُ مُستَأخِرا عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَليلاً ، فَبَنى بِها فيهِ ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَيها ، فَقالَ : إنّي اُريدُ أن اُحَوِّلَكِ إلَيَّ ، فَقالَت لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَكَلِّم حارِثَةَ بِنَ النُّعمانِ أن يَتَحَوَّلَ عَنّي ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد تَحَوَّلَ حارِثَةُ عَنّا حَتّى قَدِ استَحيَيتُ مِنهُ . فَبَلَغَ ذلِكَ حارِثَةَ فَتَحَوَّلَ ، وجاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّهُ بَلَغَني أنَّكَ تُحَوِّلُ فاطِمَةَ إلَيكَ وهذِهِ مَنازلي وهِيَ أسقَبُ (1) بُيوتِ بَنِي النَّجّارِ بِكَ ، وإنَّما أنَا ومالي للّهِِ ولِرَسولِهِ . وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ ! المالُ الَّذي تَأخُذُ مِنّي أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الَّذي تَدَعُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صَدَقتَ ، بارَكَ اللّهُ عَلَيكَ . فَحَوَّلَها رَسولُ اللّهِ إلى بَيتِ حارِثَةَ . (2)

.


1- .السَقَبُ : القُربُ (النهاية : ج 2 ص 377 «سقب») .
2- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 22 و ص 166 كلاهما عن يحيى بن شبل ، الإصابة : ج 8 ص 264 الرقم 11587 نحوه .

ص: 401

1 / 9 - 9 خانه و اثاث خانه بانوى بانوان

1 / 9 _ 9خانه و اثاث خانه بانوى بانوانامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه به مدينه آمد ، مدّت يك سال يا همين حدود ، ميهمان ابو ايّوب شد . چون على با فاطمه ازدواج كرد ، به على فرمود : «منزلى پيدا كن» . على در جستجوى منزلى بر آمد و اندكى دورتر از پيامبر صلى الله عليه و آله منزلى گرفت و در آن جا با فاطمه عروسى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد فاطمه آمد و فرمود : «مى خواهم تو را نزديك تر به خودم بياورم» . فاطمه عليهاالسلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : پس با حارثة بن نعمان صحبت كنيد كه خانه اش را به من بدهد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «حارثه ، آن قدر به خاطر ما نقل مكان كرده ، كه ديگر از او خجالت مى كشم» . اين خبر ، به حارثه رسيد . او خانه اش را خالى كرد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! شنيده ام كه مى خواهيد فاطمه را به كنار خود بياوريد . اين منزل هاى من ، نزديك ترينِ خانه هاى بنى نجّار به شماست . خودم و اموالم ، از آنِ خدا و رسول اوست . به خدا سوگند _ اى رسول خدا _ كه آن مالى كه از من مى گيريد ، نزد من ، خوش تر از اموالى است كه نمى گيريد ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «راست مى گويى . خدا به تو بركت دهد!» . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به خانه حارثه ، منتقل كرد .

.

ص: 402

الإمام عليّ عليه السلام :اُهدِيَتِ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيَّ ، فَما كانَ فِراشُنا لَيلَةَ اُهدِيَت ، إلّا مَسكُ (1) كَبشٍ . (2)

عنه عليه السلام :ما كانَ لَنا إلّا إهابُ كَبشٍ نَنامُ عَلى ناحِيَةٍ مِنهُ ، وتَعجِنُ فاطِمَةُ عَلى ناحِيَةٍ . (3)

عنه عليه السلام :لَقَد تَزَوَّجتُ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وما لي ولَها فِراشٌ غَيرُ جِلدِ كَبشٍ نَنامُ عَلَيهِ بِاللَّيلِ ونَعلِفُ عَلَيهِ النّاضِحَ (4) بِالنَّهارِ ، وما لي ولَها خادِمٌ غَيرُها . (5)

.


1- .المَسكُ : الجِلدُ (المصباح المنير : ص 573 «مسك») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1391 ح 4154 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 376 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 156 ح 9 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 246 ح 467 كلاهما نحوه وكلّها عن الحارث ، كنز العمّال : ج 13 ص 179 ح 36534 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 96 عن الحارث .
3- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 30 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 3 ص 637 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 376 كلاهما عن الشعبي .
4- .النّواضِحُ : الإبل التي يستقى عليها ، واحدها ناضِح (النهاية : ج 5 ص 69 «نضح») .
5- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 22 ، الزهد لهناد : ج 2 ص 387 ح 753 ، صفة الصفوة : ج 2 ص 4 ، تاريخ دمشق : ج42 ص 376 كلّها عن عامر ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 441 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 682 ح37749 .

ص: 403

امام على عليه السلام :شبى كه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانه من آورده شد ، بسترمان چيزى جز يك پوست قوچ نبود .

امام على عليه السلام :تنها چيزى كه داشتيم ، يك پوست دبّاغى شده قوچ بود كه در گوشه اى از آن مى خوابيديم و در گوشه ديگرش ، فاطمه [آرد] خمير مى كرد .

امام على عليه السلام :زمانى كه من با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كردم ، فرش من و او ، تنها يك عدد پوست قوچ بود كه شب ، روى آن مى خوابيدم و روز ، شتر آبكش خود را روى آن علف مى داديم ، و خدمتكارى جز خودِ فاطمه نداشتيم .

.

ص: 404

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فِراشُ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام حينَ دَخَلَت عَلَيهِ إهابَ كَبشٍ ، إذا أرادا أن يَناما عَلَيهِ قَلَباهُ فَناما عَلى صوفِهِ . قالَ : وكانَت وسادَتُهُما أدَما حَشوُها ليفٌ . (1)

عنه عليه السلام :لَمّا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فاطِمَةَ عليهماالسلام بَسَطَ البَيتَ كَثيبا (2) ، وكانَ فِراشُهُما إهابَ كَبشٍ ، ومِرفَقَتُهُما مَحشُوَّةً ليفا ، ونَصَبوا عودا يوضَعُ عَلَيهِ السِّقاءُ ، فَسَتَرَهُ بِكِساءٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أدخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عَلى عَلِيٍّ عليهماالسلاموسِترُها عَباءَةٌ (4) ، وفَرشُها إهابُ كَبشٍ ، ووِسادَتُها أدَمٌ مَحشُوَّةٌ بِمَسَدٍ (5) . (6)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن عكرمة وأبي يزيد المديني :لَمّا اُهدِيَت فاطِمَةُ إلى عَلِيٍّ عليهماالسلام ، لَم يَجِد أو تَجِد عِندَهُ إلّا رَملاً مَبسوطا ، ووِسادَةً وجَرَّةً وكوزا . (7)

المناقب لابن شهر آشوب عن وهب بن وهب القرشي :كانَ مِن تَجهيزِ عَلِيٍّ دارَهُ انتِشارُ رَملٍ لَيِّنٍ ، ونَصبُ خَشَبَةٍ مِن حائِطٍ إلى حائِطٍ لِلثِّيابِ ، وبَسطُ إهابِ كَبشٍ ، ومِخَدَّةُ ليفٍ . (8)

.


1- .قرب الإسناد : ص 112 ح 388 عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 285 ح 884 عن الإمام الصادق عليه السلام ، إعلام الورى : ج 1 ص 161 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 104 ح 14 ؛ الطبقات الكبرى : ج 8 ص 23 عن أنس بن عياض عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام .
2- .الكَثِيبُ : الرملُ (المصباح المنير : ص 526 «كثب») .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 285 ح 882 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 25 .
4- .في المصدر «عباد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .المَسَدُ : الحبلُ المفتول من نبات أو لِحاء شجرة (النهاية : ج 4 ص 329 «مسد») .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 285 ح 883 عن الحسين بن نعيم ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 25 .
7- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 569 الرقم 958 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 5 ص 485 ح 9781 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 137 ح 365 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 216 ح 683 كلّها عن أسماء بنت عميس نحوه .
8- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 353 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 114 ح 24 .

ص: 405

امام باقر عليه السلام :در شبى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه على عليه السلام بُرده شد ، بستر آن دو ، يك عدد پوست قوچ بود كه وقتى مى خواستند بخوابند ، آن را به طرف پشم هايش پهن مى كردند و روى آن مى خوابيدند . بالش آن دو هم ، چرمى پُر شده از ليف خرما بود .

امام باقر عليه السلام :زمانى كه على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كرد ، على عليه السلام اتاق را با شن و ماسه ، فرش كرد . بستر آن دو ، پوست يك قوچ بود ، و بالينشان ، پُر شده با ليف خرما . يك قطعه چوب هم نصب كردند كه مَشك را بر آن مى آويختند . پس آن را با جامه اى پوشاند .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را در حالى به خانه على عليه السلام فرستاد كه پوشش آن بانو ، يك چادر بود ، و بسترش پوست يك قوچ ، و بالينش چرمى پُر شده با رشته هاى تابيده از الياف نخل .

فضائل الصحابة ، ابن حنبل_ به نقل از عكرمه و ابو يزيد مدينى _ :زمانى كه فاطمه عليهاالسلامبه خانه على عليه السلام بُرده شد ، در خانه او چيزى جز مقدارى شن و ماسه پهن شده [ در كف اتاق ] ، يك بالش ، يك سبو ، و يك كوزه نيافت .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از وهب بن وهب قُرَشى _ :اثاث خانه على عليه السلام ، عبارت بود از : مقدارى ماسه نرمِ پهن شده ، يك قطعه چوب كه از يك ديوار ، به ديوار ديگر براى پهن كردن رخت ها نصب شده بود ، يك عدد پوست قوچ ، و يك بالش پُر شده از الياف خرما .

.

ص: 406

سنن ابن ماجة عن عائشة واُمّ سلمة :أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُجَهِّزَ فاطِمَةَ حَتّى نُدخِلَها عَلى عَلِيٍّ . فَعَمَدنا إلَى البَيتِ فَفَرَشناهُ تُرابا لَيِّنا مِن أعراضِ البَطحاءِ ، ثُمَّ حَشَونا مِرفَقَتَينِ ليفا ، فَنَفَشناهُ بِأَيدينا ، ثُمَّ أطعَمنا تَمرا وزَبيبا ، وسَقَينا ماءً عَذبا ، وعَمَدنا إلى عودٍ فَعَرَضناهُ في جانِبِ البَيتِ لِيُلقى عَلَيهِ الثَّوبُ ويُعَلَّقَ عَلَيهِ السِّقاءُ ، فَما رَأَينا عُرسا أحسَنَ مِن عُرسِ فاطِمَةَ . (1)

الطبقات الكبرى عن دارم بن عبد الرحمن بن ثعلبة الحنفي :حَدَّثَني رَجُلٌ أخوالُهُ الأَنصارُ قالَ : أخبَرَتني جَدَّتي أنَّها كانَت مَعَ النِّسوَةِ اللاتي أهدَينَ فاطِمَةَ عليهاالسلامإلى عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَت : اُهدِيَت في بُردَينِ مِن بُرودِ الأُولِ ، عَلَيها دُملوجانِ (2) مِن فِضَّةٍ مُصَفَّرانِ بِزَعفَرانٍ ، فَدَخَلنا بَيتَ عَلِيٍّ فَإِذا إهابُ شاةٍ عَلى دُكّانٍ ، ووِسادَةٌ فيها ليفٌ ، وقِربَةٌ ، ومُنخُلٌ ، ومِنشَفَةٌ ، وقَدَحٌ . (3)

الزهد لابن المبارك عن الشعبي :كانَ فِراشُ عَلِيٍّ لَيلَةَ بَنى بِفاطِمَةَ عليهاالسلام جِلدَ كَبشٍ. (4)

1 / 10تَعاوُنُ الزَّوجَينِالإمام الباقر عليه السلام :تَقاضى عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الخِدمَةِ ، فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدمَةِ ما دونَ البابِ ، وقَضى عَلى عَلِيٍّ ما خَلفَهُ . فَقالَت فاطِمَةُ : فَلا يَعلَمُ ما داخَلَني مِنَ السُّرورِ إلَا اللّهُ بِإِكفائي رَسولُ اللّهِ تَحُمَّلَ رِقابِ الرِّجالِ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 616 ح 1911 .
2- .الدُّملَجُ : المِعضَدُ من الحُلي (تاج العروس : ج 3 ص 374 «دملج») .
3- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 24 .
4- .الزهد لابن المبارك : ص 355 ح 1001 ، الزهد لهناد : ج 2 ص 387 ح 754 وفيه «مسك» بدل «جلد» ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 290 ح 6441 ، ذخائر العقبى : ص 76 كلاهما عن جابر نحوه .
5- .قرب الإسناد : ص 52 ح 170 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 81 ح 1 .

ص: 407

1 / 10 همكارى زن و شوهر
اشاره

سنن ابن ماجَة_ به نقل از عايشه و اُمّ سلمه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه جهيزيه فاطمه عليهاالسلام را آماده سازيم تا او را به خانه على عليه السلام ببريم . ما به اتاق رفتيم و آن را از خاك هاى نرمِ كناره هاى بطحاء ، فرش كرديم . سپس دو بالش از ليف خرما پر نموديم و آنها را با دست خود زديم تا از هم باز شدند . آن گاه غذايى از خرما و كشمش آماده ساختيم ، و آب گوارايى تهيّه نموديم ، و يك قطعه چوب ، براى پهن كردن لباس ها و آويختن مَشك آب ، در گوشه اتاق ، به ديوار نصب كرديم . بدين سان ، عروسى اى نكوتر از عروسى فاطمه عليهاالسلام نديديم .

الطبقات الكبرى_ به نقل از دارم بن عبد الرحمان بن ثعلبه حنفى _ :مردى كه دايى هايش [از مردان] انصار بودند ، برايم نقل كرد و گفت : مادربزرگم به من خبر داد كه او نيز با زنانى بود كه فاطمه عليهاالسلام را به خانه على عليه السلام بردند . او گفت : فاطمه ، در حالى به خانه على برده شد كه دو بُرد از بُردهاى اُوْل (1) به تن داشت و دو دستبند نقره اىِ رنگ شده با زعفران ، در دست . پس به خانه على عليه السلام وارد شديم . در آن جا ، با پوست دبّاغى نشده گوسفندى كه بر روى دكانچه اى پهن شده بود ، مواجه شديم ، و [نيز] با بالشى پر شده از ليف خرما ، يك مَشك آب ، يك غربال ، يك حوله دست ، و يك قدح .

الزهد ، ابن مبارك_ به نقل از شعبى _ :بستر على عليه السلام در شبِ زفاف فاطمه عليهاالسلام ، يك عدد پوست قوچ بود .

1 / 10همكارى زن و شوهرامام باقر عليه السلام :على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام براى داورى در باره تقسيم كارهاى خود ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين گونه قضاوت كرد كه كارهاى داخل خانه را فاطمه انجام دهد ، و كارهاى بيرون از خانه را على . فاطمه عليهاالسلام فرمود : «از اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا از بر عهده گرفتن مسئوليت هاى مردان ، معاف ساخت ، فقط خدا مى داند كه چه قدر خوش حال شدم!» .

.


1- .اُوْل : نام جايى است (ر . ك : لسان العرب : ج 1 ذيل واژه «اُول») .

ص: 408

عنه عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام ضَمِنَت لِعَلِيٍّ عليه السلام عَمَلَ البَيتِ وَالعَجينَ وَالخَبزَ وقَمَّ (1) البَيتِ ، وضَمِنَ لَها عَلِيٌّ عليه السلام ما كانَ خَلفَ البابِ مِن نَقلِ الحَطَبِ وأن يَجيءَ بِالطَّعامِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ يَحتَطِبُ ويَستَقي ويَكنِسُ ، وكانَت فاطِمَةُ _ سَلامُ اللّهِ عَلَيها _ تَطحَنُ وتَعجِنُ وتَخبُزُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قُلتُ لِاُمّي فاطِمَةَ بِنتِ أسَدِ بنِ هاشِمٍ: اِكفي فاطِمَةَ بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله سِقايَةَ الماءِ وَالذَّهابِ فِي الحاجَةِ ، وتَكفيكِ خِدمَةَ الدّاخِلِ ؛ الطَّحنَ وَالعَجنَ . (4)

المصنّف لابن أبي شيبة عن ضمرة بن حبيب :قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلامبِخِدمَةِ البَيتِ ، وقَضى عَلى عَلِيٍّ عليه السلام بِما كانَ خارِجا مِنَ البَيتِ مِنَ الخِدمَةِ . (5)

تنبيه الخواطر :قيلَ : دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ وهِيَ تَطحَنُ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لِأَيِّكُما اُعَقِّبُ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : لِفاطِمَةَ فَإِنَّها قَد أعيَت . فَقامَت فاطِمَةُ ، فَطَحَنَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَعَ عَلِيٍّ لِفاطِمَةَ . (6)

.


1- .قمَّتِ البَيتَ : أي كَنَسَتهُ (النهاية : ج 4 ص 110 «قمم») .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 171 ح 41 عن نجم ، بحار الأنوار : ج 43 ص 31 ح 38 .
3- .الكافي : ج 5 ص 86 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 169 ح 3640 ، الأمالي للطوسي : ص 661 ح 1369 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 200 ح 25 كلّها عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 43 ص 151 ح 7 .
4- .المعجم الكبير : ج 24 ص 353 ح 873 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 156 ح 8 ، تهذيب الكمال : ج 35 ص 248 الرقم 7899 ، الإصابة : ج 8 ص 269 الرقم 11588 كلّها عن أبي البختري والثلاثة الأخيرة نحوه .
5- .المصنف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 8 ح 28 و ج 8 ص 157 ح 14 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 104 ، فتح الباري : ج 9 ص 507 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 341 ح 44818 .
6- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، الفضائل : ص 95 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 50 ح 47 .

ص: 409

امام باقر عليه السلام :فاطمه عليهاالسلام كارِ خانه ، پخت و پزِ نان و جارو كردن اتاق را براى على عليه السلام تضمين كرد ، و على عليه السلام ، كارهاى بيرون از خانه ، مانند : حمل هيزم و آوردن موادّ خوراكى را براى او بر عهده گرفت .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان _ كه درود خداوند بر او باد _ ، هيزم و آب مى آورد و جارو مى كرد ، و فاطمه _ كه سلام خداوند بر او باد _ ، آرد مى ساخت و خمير مى كرد و نان مى پخت .

امام على عليه السلام :به مادرم ، فاطمه دختر اسد بن هاشم ، گفتم : تو براى فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آب بياور و كارهاى بيرون از خانه را انجام بده ، و او كارهاى داخل را انجام دهد : آرد كردن و خمير ساختن .

المصنَّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از ضمرة بن حبيب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين حكم فرمود كه دخترش فاطمه عليهاالسلام ، كارهاى خانه را انجام بدهد و على عليه السلام كارهاى بيرون از خانه را .

تنبيه الخواطر :نقل شده است كه : پيامبر به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد شد و ديد كه با على عليه السلام مشغول دستاس كردن است . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به كدام يك از شما كمك كنم؟» . على عليه السلام فرمود : «به فاطمه ؛ چون او خسته شده است» . پس فاطمه عليهاالسلام برخاست و پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با على عليه السلام ، به دستاس كردن پرداخت .

.

ص: 410

1 / 10 _ 1حَلاوَةُ العَيشِالمناقب لابن شهرآشوب :سَأَلَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] عَلِيّا عليه السلام : كَيفَ وَجَدتَ أهلَكَ ؟ قالَ : نِعمَ العَونُ عَلى طاعَةِ اللّهِ . وسَأَلَ فاطِمَةَ عليهاالسلامفَقالَت : خَيرُ بَعلٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ مُعاشَرَتِهِ مَعَ فاطِمَةَ عليهاالسلام _ :فَوَ اللّهِ ما أغضَبتُها ولا أكرَهتُها عَلى أمرٍ حَتّى قَبَضَهَا اللّهُ عز و جل إلَيهِ ، ولا أغضَبَتني ولا عَصَت لي أمرا ، ولَقَد كُنتُ أنظُرُ إلَيها فَتَنكَشِفُ عَنّي الهُمومُ وَالأَحزانُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :لا شَفيعَ لِلمَرأَةِ أنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها ، ولَمّا ماتَت فاطِمَةُ عليهاالسلامقامَ عَلَيها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وقالَ : اللّهُمَّ إنّي راضٍ عَنِ ابنَةِ نَبِيِّكَ ، اللّهُمَّ إنَّها قَد اُوحِشَت فَآنِسها ، اللّهُمَّ إنَّها قَد هُجِرَت فَصِلها ، اللّهُمَّ إنَّها قَد ظُلِمَت فَاحكُم لَها وأنتَ خَيرُ الحاكِمينَ . (3)

1 / 10 _ 2صُعوباتُ الحَياةِشواهد التنزيل عن جابر :دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ وعَلَيها كِساءٌ مِن جِلدِ الإِبِلِ وهِيَ تَطحَنُ ، فَدَمِعَت عَيناهُ ، فَقالَ : يا فاطِمَةُ! تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا لِحَلاوَةِ الآخَرَةِ . قالَ : فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» (4) . (5)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 356 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 24 .
2- .كشف الغمّة : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 134 ح 32 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 353 ح 364 عن اُمّ سلمة وسلمان .
3- .الخصال : ص 588 ح 12 عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 103 ص 256 ح 1 .
4- .الضحى : 5 .
5- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 445 ح 1110 و ح 1109 ، الفردوس : ج 5 ص 435 ح 8660 وفيه قول رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقط ، كنز العمّال : ج 12 ص 422 ح 35475 نقلاً عن ابن لال وابن مردويه وابن النجار وكلّها نحوه .

ص: 411

1 / 10 - 1 شيرينىِ زندگى
1 / 10 - 2 سختى هاى زندگى

1 / 10 _ 1شيرينىِ زندگىالمناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از على عليه السلام پرسيد : «همسرت را چگونه يافتى؟» . فرمود : نيكو كمكى در راه طاعت خداست . [ همين سؤال را ] از فاطمه عليهاالسلام پرسيد . فرمود : «بهترين شوهر است» .

امام على عليه السلام_ در بيان رفتارش با فاطمه عليهاالسلام _ :به خدا سوگند كه تا زنده بود ، نه او را عصبانى نمودم و نه به كارى مجبورش كردم ! او نيز ، نه مرا عصبانى نمود و نه در كارى ، از من نافرمانى كرد . هنگامى كه به او نگاه مى كردم ، غم ها و اندوه ها از من برطرف مى شدند .

امام باقر عليه السلام :براى زن ، هيچ شفيعى نزد پروردگارش كارسازتر از رضايت شوهرش نيست . زمانى كه فاطمه عليهاالسلام در گذشت ، امير مؤمنان عليه السلام بر بالين او ايستاد و فرمود : «بار خدايا! من از دختر پيامبرت راضى هستم . بار خدايا! او تنها شد . پس همدم او باش . بار خدايا! او مهجور شد . پس تو ، به او بپيوند . بار خدايا! به او ستم شد . پس تو داوَرَش باش كه تو ، بهترينِ داورانى» .

1 / 10 _ 2سختى هاى زندگىشواهد التنزيل_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با عبايى كُركى ديد كه دستاس مى كند . گريست و فرمود : «اى فاطمه! به خاطر [نعمت و ]شيرينى آخرت ، بر تلخى دنيا شكيبايى كن» . در اين هنگام ، اين آيه نازل شد : «به زودى ، پروردگارت به تو عطا مى كند و تو خشنود مى شوى» .

.

ص: 412

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلام وعَلَيها كِساءٌ مِن ثَلَّةِ (1) الإِبِلِ ، وهِيَ تَطحَنُ بِيَدِها وتُرضِعُ وَلَدَها ، فَدَمِعَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أبصَرَها ، فَقالَ : يا بِنتاه ، تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ ، فَلَقَد أنزَلَ اللّهُ عَلَيَّ : «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» (2) . (3)

المناقب لابن شهر آشوب عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :رَأى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلاموعَلَيها كِساءٌ مِن أجِلَّةِ (4) الإِبِلِ ، وهِيَ تَطحَنُ بِيَدَيها وتُرضِعُ وَلَدَها ، فَدَمِعَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يَا بِنتاه ، تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ . فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، اَلحَمدُ للّهِِ عَلى نَعمائِهِ ، وَالشُّكرُ للّهِِ عَلى آلائِهِ . فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» . (5)

.


1- .الثَلَّةُ : يسمّى الصوف بالثلَّةِ مجازا كقولهم : كِساءٌ جَيِّدُ الثَلّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 250 «ثلل») .
2- .الضُحى : 5 .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 765 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 256 ح 765 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 810 ح 2 ؛ شواهد التنزيل : ج 2 ص 445 ح 1109 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 64 والثلاثة الأخيرة عن حماد بن عيسى عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر والأربعة الأخيرة نحوه .
4- .جِلالُ الدَّوابِ : هو كَثَوبِ الإنسان الذي يُلبسُ ، وجمع الجلال : أجِلَّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 307 «جلل») .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 342 ، التمحيص : ص 6 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 86 ح 8 ؛ كنز العمّال : ج 12 ص 422 ح 35475 نقلاً عن ابن لال وابن مردويه .

ص: 413

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد . ديد كه جامه اى بافته از پشم شتر ، بر تن دارد و مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است . با ديدن او [ در اين وضع ، ]اشك از ديدگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جارى شد و فرمود : «دختر عزيزم ! با [ تحمّل ] تلخى دنيا ، به سوى شيرينى آخرت بشتاب ؛ چرا كه خداوند ، اين آيه را بر من فرو فرستاد : «به زودى ، پروردگارت به تو چندان عطا مى كند كه خشنود مى شوى» » .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلامرا ديد كه تن پوشى از جُلّ شتر ، به بر دارد و هم زمان ، مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است . پس اشك از چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روان گشت و فرمود : «دختر عزيزم ! تلخىِ دنيا را تحمّل كن تا به شيرينىِ آخرت برسى» . فاطمه عليهاالسلام فرمود : اى پيامبر خدا ! خداوند را بر نعمت هايش مى ستايم و او را بر داده هايش سپاس مى گويم . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «به زودى ، پروردگارت به تو چندان عطا مى كند كه خشنود مى شوى» .

.

ص: 414

مسند ابن حنبل عن أنس :إنَّ بِلالاً بَطُؤَ عَن صَلاةِ الصُّبحِ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما حَبَسَكَ ؟ فَقالَ : مَرَرتُ بِفاطِمَةَ وهِيَ تَطحَنُ وَالصَّبِيُّ يَبكي ، فَقُلتُ لَها : إن شِئتِ كَفَيتُكِ الرَّحا وكَفَيتِنِي الصَّبِيَّ ، وإن شِئتِ كَفَيتُكِ الصَّبِيَّ وكَفَيتِنِي الرَّحا . فَقالَت : أنَا أرفَقُ بِابني مِنكَ . فَذاكَ حَبَسَني . قالَ : فَرَحِمتَها رَحِمَكَ اللّهُ . (1)

تنبيه الخواطر :بَينَمَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وَالنّاسُ فِي المَسجِدِ يَنتَظِرونَ بِلالاً أن يَأتِيَ فَيُؤَذِّنَ ، إذ أتى بِلالٌ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما حَبَسَكَ يا بِلالُ ؟ فَقالَ : إنِّي اجتَزتُ بِفاطِمَةَ عليهاالسلام وهِيَ تَطحَنُ ، واضِعَةً ابنَهَا الحَسَنُ عِندَها وهُوَ يَبكي ، فَقُلتُ لَها : أيُّما أحَبُّ إلَيكِ ، إن شِئتِ كَفَيتُكِ ابنَكِ ، وإن شِئتِ كَفَيتُكِ الرَّحا ؟ فَقالَت : أنَا أرفَقُ بِابني . فَأَخَذتُ الرَّحا فَطَحَنتُ . فَذاكَ الَّذي حَبَسَني . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : رَحِمتَها رَحِمَكَ اللّهُ . (2)

الدروع الواقية_ في حَديثٍ _ :لَبِسَت فاطِمَةُ عليهاالسلام شَملَةً (3) مِن صوفٍ خلقانا ، قَد خيطَت بِاثنَي عَشَرَ مَكانا مِن سَعَفِ النَّخلِ ، فَلَمّا خَرَجَت فاطِمَةُ عليهاالسلامنَظَرَ إلَيها سَلمانُ رضى الله عنهفَوَضَعَ يَدَهُ عَلى رَأسِهِ وهُوَ يُنادي : وا حُزناه ، إنَّ قَيصَرَ وكِسرى لَفِي السُّندُسِ وَالحَريرِ وَابنَةُ مُحَمَّدٍ عَلَيها شَملَةٌ مِن صوفٍ قَد خيطَت بِاثنَي عَشَرَ مَكانا بِسَعَفِ النَّخلِ!! فَلَمّا دَخَلَت فاطِمَةُ عليهاالسلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ سَلمانَ تَعَجَّبَ مِن لِباسي ، فَوَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ نَبِيّا ، ما لي ولِعَلِيٍّ مُنذُ خَمسِ سِنينَ إلّا مَسكُ كَبشٍ نَعلِفُ عَلَيهِ بِالنَّهارِ بَعيرَنا ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ افتَرَشناهُ ، وإنَّ مِرفَقَتَنا (4) لَمِن أدَمٍ حَشوُها لِيفُ النَّخلِ ! قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا سَلمانُ ، وَيحَ ابنَتي فاطِمَةَ ، لَعَلَّها تَكونُ فِي الخَيلِ السَّوابِقِ . (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 302 ح 12526 ، ذخائر العقبى : ص 99 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 76 ح 63 .
3- .الشَّملَةُ : هو كساءٌ يُتَغَطّى به ويُتلَفَّفُ فيه (النهاية : ج 2 ص 501 «شمل») .
4- .المِرفَقُ : المُتَّكأ وَالمَخَدَّةُ (لسان العرب : ج 10 ص 119 «رفق») .
5- .الدروع الواقية : ص 275 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 87 ح 9 .

ص: 415

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :[ روزى ] بلال ، در [ گفتن اذان ] نماز صبح ، تأخير كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى؟» . گفت : به فاطمه برخوردم و ديدم كه مشغول دستاس كردن است و كودكش گريه مى كند . به او گفتم : اگر مى خواهى ، من دستاس كنم و شما كودك را آرام كنى ، يا من كودك را آرام كنم و شما دستاس نمايى . ايشان فرمود : «من ، بهتر از تو كودكم را آرام مى كنم» . به همين سبب ، دير آمدم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به او رحم آوردى . خدا بر تو رحمت آورَد!».

تنبيه الخواطر :پيامبر صلى الله عليه و آله و مردم ، در مسجد منتظر بودند كه بلال بيايد و اذان بگويد ، تا اين كه بلال وارد شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى ، اى بلال؟» . گفت : به فاطمه عليهاالسلام برخوردم كه دستاس مى كرد و فرزندش حسن را در كنار خود نهاده بود ، در حالى كه كودك گريه مى كرد . به او گفتم : كدام را دوست تر مى دارى : فرزندت را آرام سازم ، يا دستاس كنم . ايشان فرمود : «من بهتر از تو فرزندم را آرام مى سازم» . من هم دستاس را گرفتم و مشغول آسياب كردن شدم ، و همين ، باعث تأخير من شد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بر او رحم آوردى . خداوند بر تو رحمت آورَد !» .

الدروع الواقية_ در حديثى _ :فاطمه عليهاالسلام با ردايى پشمين و كهنه _ كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده بود _ ، از خانه بيرون آمد . سلمان ، چون ايشان را ديد ، دستش را بر سرش نهاد و فرياد زد : وا اندوها! قيصر و كسرا ، جامه هاى سُندُس و حرير مى پوشند و دختر محمّد ، ردايى پشمين بر تن دارد كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده است ! فاطمه عليهاالسلام چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد ، فرمود : «اى پيامبر خدا ! سلمان از جامه من تعجّب كرد . سوگند به آن كه تو را به حقْ پيامبر كرد ، پنج سال است كه من و على ، چيزى جز يك پوست قوچ نداريم كه روز ، شتر خود را بر روى آن علوفه مى دهيم ، و شب هنگام ، آن را بستر خويش مى سازيم ، و بالينمان هم چرمى است كه با ليف درخت خرما پُر شده است!» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى سلمان! زهى دخترم فاطمه ! شايد كه در زمره سواران پيشتاز [ به سوى بهشت ] باشد» .

.

ص: 416

1 / 11طَلَبُ الخادِمِ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام شَكَت ما تَلقى مِن أثَرِ الرَّحا ، فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَبيٌ ، فَانطَلَقَت فَلَم تَجِدهُ ، فَوَجَدَت عائِشَةَ فَأَخبَرَتها ، فَلَمّا جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أخبَرَتهُ عائِشَةُ بِمَجيءِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَينا وقَد أخَذنا مَضاجِعَنا ، فَذَهَبتُ لِأَقومَ ، فَقالَ : عَلى مَكانِكُما ، فَقَعَدَ بَينَنا . حَتّى وجَدتُ بَردَ قَدَمَيهِ عَلى صَدري . وقالَ : ألا اُعَلِّمُكُما خَيرا مِمّا سَأَلتُماني ؟ إذا أخَذتُما مَضاجِعَكُما ، تُكَبِّرانِ أربَعا وثَلاثينَ ، وتُسَبِّحانِ ثَلاثا وثَلاثينَ ، وتَحمَدانِ ثَلاثا وثَلاثينَ ، فَهُو خَيرٌ لَكُما مِن خادِمٍ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لِرَجُلٍ مِن بَني سَعدٍ : ألا اُحَدِّثُكَ عَنّي وعَن فاطِمَةَ الزَّهراءِ ؟ إنَّها كانَت عِندي فَاستَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ في صَدرِها ، وطَحَنَت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت (2) يَداها ، وكَسَحَتِ (3) البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها ، وأوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى دَكِنَت ثِيابُها ، فَأَصابَها مِن ذلِكَ ضُرٌّ شَديدٌ . فَقُلتُ لَها : لَو أتَيتِ أباكِ فَسَأَلتِهِ خادِماً يَكفيكِ حَرَّ ما أنتِ فيهِ مِن هذَا العَمَلِ . فَأتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَوَجَدَت عِندَهُ حُدّاثا فَاستَحيَت فَانصَرَفَت ، فَعَلِمَ صلى الله عليه و آله أنَّها قَد جاءَت لِحاجَةٍ ، فَغَدا عَلَينا ... فَقُلتُ : أنَا وَاللّهِ اُخبِرُكَ يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّها استَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ في صَدرِها ، وجَرَّت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت يَداها ، وكَسَحَتِ البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها ، وأوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى دَكِنَت ثِيابُها ، فَقُلتُ لَها : لَو أتَيتِ أباكِ فَسَأَلتِهِ خادِماً يَكفيكِ حَرَّ ما أنتِ فيهِ مِن هذَا العَمَلِ . قالَ : أفَلا اُعَلِّمُكُما ما هُوَ خَيرٌ لَكُما مِنَ الخادِمِ ؟ إذا أخَذتُما مَنامَكُما فَكَبِّرا أربَعا وثَلاثينَ تَكبيرَةً ، وسَبِّحا ثَلاثا وثَلاثينَ تَسبيحَةً ، وَاحمَدا ثَلاثا وثَلاثينَ تَحميدَةً . فَأَخرَجَت فاطِمَةُ عليهاالسلام رَأسَها وقالَت : رَضيتُ عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ ، رَضيتُ عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1358 ح 3502 و ج 5 ص 2329 ح 5959 نحوه ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 363 ح 6921 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2091 ح 80 كلّها عن ابن أبي ليلى ، سنن أبي داود : ج 4 ص 315 ح 5062 عن مسدد وكلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 383 ح 755 عن ابن أبي ليلى .
2- .مَجَلَت : إذا ثَخُنَ جلدها وتعجّر ، وظهر فيها ما يُشبه البَثر (النهاية : ج 4 ص 300 «مجل») .
3- .كَسَحَ الأرضَ : كَنَسَها (النهاية : ج 4 ص 172 «كسح») .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 320 ح 947 ، علل الشرائع : ص 366 ح 1 عن أبي الورد بن ثمامة ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 28 ح 2061 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 82 ح 5 ؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 150 ح 2988 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 322 ح 1312 كلاهما عن ابن أعبد نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 508 ح 41985 .

ص: 417

1 / 11 درخواست خدمتكار از پيامبرصلى الله عليه وآله

1 / 11درخواست خدمتكار از پيامبرصلى الله عليه و آلهامام على عليه السلام :[دستان] فاطمه عليهاالسلام بر اثر دستاس كردن زياد ، آزرده شده بود . روزى براى پيامبر صلى الله عليه و آله اسيرى را آوردند . فاطمه عليهاالسلام[ به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله ]رفت ؛ امّا ايشان را نيافت . به عايشه برخورد كرد و ماجرا را به او گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد ، عايشه ، آمدن فاطمه عليهاالسلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد . پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ما آمد و ما به رخت خواب رفته بوديم . من خواستم كه برخيزم ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «راحت باشيد» . پس در بين ما نشست ، به طورى كه خنكىِ پاهاى او را در سينه ام احساس كردم . فرمود : «مى خواهيد شما را چيزى بياموزم كه از آنچه از من خواسته ايد ، بهتر است ؟ هر گاه به بستر خود مى رويد ، سى و چهار مرتبه ، اللّه أكبر بگوييد ، سى و سه مرتبه سبحان اللّه ، و سى و سه مرتبه الحمد للّه . اين ، براى شما از خدمتكار ، بهتر است» .

كتاب من لا يحضره الفقيه :روايت شده است كه امير مؤمنان عليه السلام به مردى از بنى سعد فرمود : «آيا مى خواهى از خودم و از فاطمه زهرا برايت بگويم؟ او در خانه من ، آن قدر با مَشك ، آب كشيد كه [ بند آن ] در سينه اش رد انداخته بود ، و چندان دستاس كرد كه دست هايش تاول زده بود ، و چندان خانه را رُفت و روب كرد كه لباس هايش رنگِ خاك به خود گرفته بود ، و آن قدر زير ديگ را آتش افروخته بود كه جامه هايش تيره رنگ شده بود . از اين كار ، رنج و آسيب سختى به او رسيد . به او گفتم : كاش نزد پدرت بروى و از ايشان تقاضاى خدمتكارى كنى تا از سوز و گرماى اين كار ، آسوده شوى . فاطمه عليهاالسلام براى ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله رفت . پس ديد كه عدّه اى نزد ايشان به گفتگو مشغول اند . خجالت كشيد و بر گشت . پيامبر صلى الله عليه و آله دانست كه فاطمه عليهاالسلامبراى كارى آمده است . فرداى آن روز ، نزد ما آمد ... . من گفتم : من به شما مى گويم ، اى پيامبر خدا ! فاطمه عليهاالسلام از بس با مشك ، آب كشيده ، در سينه اش رد انداخته ، و از بس دستاس كرده ، دستانش تاول زده ، و از بس خانه را جارو زده ، لباس هايش رنگ خاك به خود گرفته ، و از بس زير ديگ ، آتش افروخته ، جامه هايش تيره شده است . از اين رو ، به او گفتم : كاش نزد پدرت بروى و از ايشان تقاضاى خدمتكارى كنى تا از سوز و گرماى اين كار ، آسوده شوى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آيا چيزى به شما نياموزم كه از خدمتكار برايتان بهتر است؟ هر گاه به رخت خواب خود رفتيد ، سى و چهار مرتبه ، اللّه أكبر بگوييد ، سى و سه مرتبه ، سبحان اللّه و سى و سه مرتبه ، الحمد للّه ...» . فاطمه عليهاالسلام سرش را [ از زير لحاف ] بيرون آورد و فرمود : «راضى ام به رضاى خدا و پيامبرش . راضى ام به رضاى خدا و پيامبرش» .

.

ص: 418

مسند ابن حنبل عن حمّاد :أنبَأَنا عَطاءُ بنُ السّائِبِ عَن أبيه عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا زَوَّجَهُ فاطِمَةَ بَعَثَ مَعَهُ بِخَميلَةٍ ووِسادَةٍ من أدَمٍ حَشوُها ليفٌ ، ورَحيَينِ وسِقاءٍ وجَرَّتَينِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِفاطِمَةَ عليهاالسلام ذاتَ يَومٍ : وَاللّهِ لَقَد سَنَوتُ (1) حَتّى لَقَدِ اشتَكَيتُ صَدري ، قالَ : وقَد جاءَ اللّهُ أباكِ بِسَبيٍ ، فَاذهَبي فَاستَخدِميهِ . فَقالَت : وأنَا وَاللّهِ قَد طَحَنتُ حَتّى مَجَلَت يَدايَ . فَأَتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ما جاءَ بِكِ أي بُنَيَّةُ ؟ قالَت : جِئتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيكَ ، وَاستَحيَت أن تَسأَلَهُ ، ورَجَعَت ، فَقالَ : ما فَعَلتِ ؟ قالَت : اِستَحيَيتُ أن أسأَلَهُ . فَأَتَيناهُ جَميعا . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، وَاللّهِ لَقَد سَنوتُ حَتَّى اشتَكَيتُ صَدري ، وقالَت فاطِمَةُ : قَد طَحَنتُ حَتّى مَجَلَت يَدايَ ، وقَد جاءَكَ اللّهُ بِسَبيٍ وسَعَةٍ فَأَخدِمنا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَاللّهِ لا اُعطيكُما وأدَعُ أهلَ الصُّفَّةِ (2) تَطوى (3) بُطونُهُم لا أجِدُ ما اُنفِقُ عَلَيهِم ، ولكِنّي أبيعُهُم واُنفِقُ عَلَيهِم أثمانَهُم . فَرَجَعا ، فَأَتاهُمَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ... ثُمَّ قالَ : ألا اُخبِرُكُما بِخَيرٍ مَمّا سَأَلتُماني ؟ قالا : بَلى ، فَقالَ : كَلِماتٍ عَلَمَنيهِنَّ جِبريلُ عليه السلام ، فَقالَ : تُسَبِّحانِ في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ عَشرا ، وتَحمَدانِ عَشرا ، وتُكَبِّرانِ عَشرا ، وإذا أوَيتُما إلى فِراشِكُما فَسَبِّحا ثَلاثا وثَلاثينَ ، وحَمِّدا ثَلاثا وثَلاثينَ ، وكَبِّرا أربَعا وثَلاثينَ . قالَ : فَوَاللّهِ ما تَرَكتُهُنَّ مُنذُ عَلَمَنيهِنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : فَقالَ لَهُ ابنُ الكَوّاءِ : ولا لَيلَةَ صِفّينَ ؟ ! فَقالَ : قاتَلَكُمُ اللّهُ يا أهلَ العِراقِ ! نَعَم ، ولا لَيلَةَ صِفّينَ . (4)

.


1- .سَنَوتُ : أي سَقَيتُ (راجع : النهاية : ج 2 ص 415 «سنا») .
2- .أهل الصُّفّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكن له منهم منزلٌ يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضع مظلل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
3- .الطَّوى : الجوع . وقد طَوِيَ يَطوى ؛ خَمص من الجوع (لسان العرب : ج 15 ص 20 «طوى») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 227 ح 838 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 25 ، الدعاء للطبراني : ص 94 ح 230 ، الإصابة : ج 8 ص 267 الرقم 11587 كلاهمانحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 505 ح 41982 ؛ الغارات : ج 2 ص 739 .

ص: 419

مسند ابن حنبل_ به نقل از حمّاد _ :عطاء بن سائب از قول پدرش ، از على عليه السلام به ما خبر داد كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج او در آورد ، يك چادر مخمل ، يك بالش چرمىِ پُر شده از ليف ، دو دستاس ، يك مَشك آب ، و دو سبو ، با او همراه كرد . روزى ، على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام فرمود : «به خدا سوگند ، از بس كه آب كشيده ام ، سينه ام دردمند گشته است!» . و افزود : «خداوند براى پدرت ، اسيرانى آورده است . برو و از ايشان خدمتكارى بخواه» . فاطمه فرمود : «به خدا سوگند ، من نيز از بس دستاس كرده ام ، دستانم تاول زده اند!» . پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى چه آمده اى ، دخترم ؟» . فاطمه فرمود : «براى عرض سلام آمده ام» و خجالت كشيد كه خواسته اش را بگويد ، و بر گشت . على عليه السلام فرمود : «چه كردى؟» فاطمه فرمود : «خجالت كشيدم كه تقاضايم را بگويم» . [على عليه السلام فرمود :] پس ، هر دو با هم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم . على عليه السلام فرمود : «اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند ، از بس كه آب كشيده ام ، سينه ام درد مى كند!» . و فاطمه فرمود : «از بس كه دستاس كرده ام ، دستانم تاول زده اند . خداوند به شما اسيرانى و گشايشى بخشيده است . پس يك خدمتكار در اختيار ما بگذاريد» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به خدا سوگند ، حاضر نيستم به شما خدمتكار بدهم ، در حالى كه صُفّه نشينان ، شكم هايشان گرسنه است و چيزى ندارم كه خرج آنان كنم ! اسيران را مى فروشم و پول آن را خرج صُفّه نشينان مى كنم» . على و فاطمه بر گشتند . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد آنان آمد ... و سپس فرمود : «آيا شما را از چيزى بهتر از آنچه از من خواستيد ، خبر ندهم؟» . گفتند : «بفرماييد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كلماتى [اند] كه جبرئيل عليه السلام به من آموخت» و سپس فرمود : «در پى هر نمازى ، ده بار سبحان اللّه مى گوييد ، ده بار الحمد للّه ، و ده بار اللّه أكبر . و هر گاه به بسترتان رفتيد ، سى و سه مرتبه ، سبحان اللّه بگوييد ، سى و سه مرتبه ، الحمد للّه ، و سى و چهار مرتبه ، اللّه أكبر » . على عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، از زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين ذكرها را به من آموخت ، آنها را ترك نگفتم!» . ابن كوّاء ، به على عليه السلام گفت : حتّى در شب صفّين ؟! فرمود : «خدا شما را بكشد ، اى اهل عراق ! آرى ، حتّى در شب صفّين» .

.

ص: 420

. .

ص: 421

. .

ص: 422

1 / 12قِصَّةُ القِلادَةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وإذا في عُنُقِها قِلادَةٌ ، فَأَعرَضَ عَنها ، فَقَطَعَتها ورَمَت بِها . فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتِ مِنّي يا فاطِمَةُ . ثُمَّ جاءَ سائِلٌ فَناوَلَتهُ القِلادَةَ . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ وغَضَبي عَلى مَن أهرَقَ دَمي وآذاني في عِترَتي . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَدَّثَتني أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ ، قالَت : كُنتُ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلامإذ دَخَلَ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وفي عُنُقِها قِلادَةٌ مِن ذَهَبٍ كانَ اشتَراها لَها عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام مِن فَيءٍ ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا فاطِمَةُ ، لا يَقولُ النّاسُ إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ تَلبَسُ لُبسَ الجَبابِرَةِ ؟! فَقَطَعَتها وباعَتها ، وَاشتَرَت بِها رَقَبَةً فَأَعتَقَتها . فَسُرَّ بِذلِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

سنن أبي داود عن ثوبان مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهدِهِ بِإِنسانٍ مِن أهلِهِ فاطِمَةَ ، وأوَّلُ مَنْ يَدخُلُ عَلَيها إذا قَدِمَ فاطِمَةَ ، فَقَدِمَ مِن غَزاةٍ لَهُ وقَد عَلَّقَت مِسحا أو سِترا عَلى بابِها ، وحَلَّتِ الحَسَنَ وَالحُسَينَ قُلبَينِ (3) مِن فِضَّةٍ ، فَقَدِمَ فَلَم يَدخُل ، فَظَنَّت أنَّ ما مَنَعَهُ أن يَدخُلَ ما رَأى ، فَهَتَكَتِ السِّترَ وفَكَّكَتِ القُلبَينِ عَنِ الصَّبِيَّينِ ، وقَطَعَتهُ بَينَهُما ، فَانطَلَقا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُما يَبكِيانِ ، فَأَخَذَهُ مِنهُما ، وقالَ : يا ثَوبانُ ، اِذهَب بِهذا إلى آلِ فُلانٍ _ أهلِ بَيتٍ بِالمَدينَةِ _ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، أكرَهُ أن يأكُلوا طَيِّباتِهِم في حَياتِهِمُ الدُّنيا ، يا ثَوبانُ ، اِشتَرِ لِفاطِمَةَ قِلادَةً مِن عَصَبٍ وسِوارَينِ مِن عاجٍ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 552 ح 739 عن إسماعيل بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 213 ح 633 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 343 وليس فيهما ذيله من «ثم قال . . .» ، كشف الغمّة : ج 2 ص 97 عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 22 ح 15 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 44 ح 161 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 256 ح 185 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 343 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 81 ح 2 ؛ ذخائر العقبى : ص 100 من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه .
3- .القُلْبُ : السُّوارُ (النهاية : ج 4 ص 98 «قلب») .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 87 ح 4213 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 320 ح 22426 نحوه ، السنن الكبرى : ج 1 ص 41 ح 97 ، كنز العمّال : ج 3 ص 203 ح 6180 ؛ بشارة المصطفى : ص 203 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 77 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 89 ح 10 .

ص: 423

1 / 12 داستان گردنبند

1 / 12داستان گردنبندامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر دخترش فاطمه عليهاالسلام وارد شد . در گردنش گردنبندى ديد . از فاطمه ، روى گردانْد . پس فاطمه عليهاالسلامآن گردنبند را كَند و به دور افكند . پيامبر خدا عليهاالسلام به او فرمود : «اى فاطمه ! تو از من هستى» . سپس گدايى آمد و فاطمه ، گردنبند را به او داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خشم خدا و خشم من ، سخت است بر كسى كه خون مرا بريزد ، و با آزردن خانواده ام ، مرا بيازارد» .

امام زين العابدين عليه السلام :اسماء بنت عميس ، برايم نقل كرد و گفت : نزد فاطمه عليهاالسلام بودم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شد . در گردن فاطمه ، گردنبندى زرّين بود كه على بن ابى طالب ، آن را از سهم غنايم ، برايش خريده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى فاطمه ! مردم نمى گويند كه فاطمه ، دختر محمّد ، شاهانه مى پوشد ؟!» . فاطمه ، گردنبند را در آورد و فروخت و با پول آن ، بنده اى خريد و آزادش كرد . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين كار او خوش حال شد .

سنن أبى داوود_ به نقل از ثوبان ، غلام آزاد شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست به سفر برود ، فاطمه عليهاالسلامآخرين عضو خانواده اش بود كه پيامبر [ براى خداحافظى ] به ديدارش مى رفت ، و چون باز مى گشت ، بر اوّلين كسى كه وارد مى شد ، فاطمه بود . روزى در بازگشت از يكى از غزواتش ، ديد كه فاطمه ، بر دَرِ خانه اش ، پَلاسى يا پرده اى آويخته ، و در دستان حسن و حسين ، دستبند نقره كرده است . وارد خانه نشد . فاطمه ، حدس زد كه پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن اين چيزها به خانه او نرفته است . از اين رو ، پرده را بر كَند و دستبندها را از دست هاى آن دو كودك در آورد و آنها را در برابرشان شكست . حسن و حسين ، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله دستبندها را از آنها گرفت و فرمود : «اى ثوبان! اينها را براى خاندان فلانى (خانواده اى در مدينه) ببَر . اينان ، اهل بيت من اند و من خوش ندارم كه در زندگى دنيايشان ، از لذّت ها بهره مند شوند . اى ثوبان! براى فاطمه ، يك گردنبند عَصَب (1) و دو دستبند عاج ، خريدارى كن» .

.


1- .در لسان العرب (مادّه «عصب») ضمن نقل اين حديث مى گويد : خَطّابى در المعالم گفته است : «عَصبْ» ، اگر پارچه يمانى نباشد ، ديگر نمى دانم چيست ، و نمى دانم كه آيا از اين پارچه ، گردنبند ساخته مى شود ؟ ابو موسى گفته است : به نظر من ، احتمال دارد كه «عَصَب» ، به فتح صاد باشد كه همان طناب هاى مفاصل حيوانات است . پس احتمال دارد كه عرب ها عَصَب برخى حيوانات پاك را قطعه قطعه مى كردند و به صورت مُهره در مى آوردند و بعد از خشك شدن ، از آنها گردنبند مى ساختند . او گفته است : يكى از اهالى يمن به من گفت كه «عَصَب» ، دندان حيوانى دريايى است به نام «اسب فرعون» كه از دندان آن ، مُهره و دسته چاقو و مانند اينها مى سازند .

ص: 424

. .

ص: 425

. .

ص: 426

الفصل الثاني : عوامل تحكيم الاُسرة2 / 1المحبّة والرّحمة والشّفقة2 / 1 _ 1المَوَدَّةُ المُتَبادَلَةُ بَينَ الزَّوجَينِالكتاب«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلَّمَا ازدادَ العَبدُ إيمانا ، اِزدادَ حُبّا لِلنِّساءِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :العَبدُ كُلَّمَا ازدادَ لِلنِّساءِ حُبّا ، اِزدادَ فِي الإيمانِ فَضلاً . (3)

.


1- .الروم : 21 .
2- .الجعفريّات : ص 90 ، النوادر للراوندي : ص 114 ح 109 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 192 ح 693 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 228 ح 28 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4350 عن أبي العباس ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1470 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 11 ح 24931 .

ص: 427

فصل دوم : عوامل تحكيم خانواده
2 / 1 محبّت و مهربانى و عطوفت
2 / 1 - 1 محبّت دو جانبه ميان زن و شوهر

فصل دوم : عوامل تحكيم خانواده2 / 1محبّت و مهربانى و عطوفت2 / 1 _ 1محبّت دو جانبه ميان زن و شوهرقرآن«و از نشانه هاى او ، آن است كه از خودتان براى شما جفت هايى آفريد تا بدانها آرام گيريد ، و ميان شما محبّت و مهربانى قرار داد . همانا در اين امر براى مردمانى كه مى انديشند ، نشانه هايى [ از وجود و قدرت خداوند ] است » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، هر اندازه بر ايمانش افزوده شود ، محبّتش به زنان (همسرش) افزون تر مى شود .

امام صادق عليه السلام :بنده ، هر اندازه كه محبّت و علاقه اش به زنان (همسرش) بيشتر باشد ، ايمانش افزون تر است .

.

ص: 428

عنه عليه السلام :ما أظُنُّ رَجُلاً يَزدادُ فِي الإيمانِ خَيرا ، إلَا أزدادَ حُبّا لِلنِّساءِ . (1)

عنه عليه السلام :مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ _ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم _ حُبُّ النِّساءِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأَةِ : «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبَدا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في قِصَّةِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ خَيرَ نِسائِكُمُ الوَلودُ الوَدودُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلَيهِ ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ ، فَإِذا أخَذَ بِكَفِّها وأخَذَت بِكَفِّهِ ، تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِما . (6)

2 / 1 _ 2رَحمَةُ العِيالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِالرَّجُلِ مِن اُمَّتي يَومَ القِيامَةِ وما لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرجى لَهُ الجَنَّةُ ، فَيَقولُ الرَّبُّ تَعالى : أدخِلوهُ الجَنَّةَ ، فَإِنَّهُ كانَ يَرحَمُ عِيالَهُ . (7)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 320 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 284 ح 4351 كلاهما عن عمر بن يزيد ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 9 ح 24922 .
2- .الكافي : ج 5 ص 320 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1610 كلاهما عن إسحاق بن عمار ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1475 ، روضة الواعظين : ص 411 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 282 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 236 ح 24 .
3- .الكافي : ج 5 ص 569 ح 59 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام .
4- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 244 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
5- .الكافي : ج 5 ص 324 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1597 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 389 ح 4367 ، روضة الواعظين : ص 410 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 235 ح 20 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 131 ح 13478 عن أبي اُذينة الصدفي ، كنز العمّال : ج 16 ص 297 ح 44569 .
6- .مسند زيد : ص 302 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44437 نقلاً عن ميسرة بن عليّ في مشيخته والرافعي في تاريخه عن أبي سعيد نحوه .
7- .تاريخ بغداد : ج 2 ص 330 الرقم 819 عن علقمة بن عبد اللّه ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 341 ح 7362 عن عبد اللّه ، الفردوس : ج 5 ص 460 ح 8752 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 16 ص 379 ح 44994 .

ص: 429

2 / 1 - 2 مهرورزى به خانواده

امام صادق عليه السلام :گمان نمى كنم كه هيچ مردى ، بر خوبى ايمانش افزوده شود ، مگر آن كه محبّتش به زنان (همسرانش) افزون گردد .

امام صادق عليه السلام :از اخلاق پيامبران _ كه درود خدا بر آنان باد _ همسردوستى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين سخن مرد به زن كه : «دوستت دارم» ، هرگز از دل زن ، بيرون نمى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :_ در داستان حَولاء _ :اى حَولاء! حقّ مرد بر زن ، اين است كه در خانه اش بنشيند و به او اظهار عشق و محبّت كند و دلسوز او باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين زنان شما ، زنان زايا و مهربان اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده ، به چهره همسرش و همسرش به چهره او بنگرد ، خداوند به آن دو ، با نگاه مهرآميز مى نگرد ، و هر گاه دست يكديگر را بگيرند ، گناهان آن دو ، از لاى انگشتانشان فرو مى ريزد .

2 / 1 _ 2مِهروَرزى به خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز رستاخيز ، مردى از امّت مرا مى آورند ، در حالى كه هيچ كار نيكى كه به سبب آن ، برايش اميد بهشت برود ، ندارد ؛ امّا خداوند متعال مى فرمايد : «او را به بهشت ببريد ؛ چرا كه به خانواده اش مهر مى ورزيد» .

.

ص: 430

مسند الطيالسي عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَحيما بِالعِيالِ . (1)

تاريخ دمشق عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أرحَمِ النّاسِ بِالصِّبيانِ وَالعِيالِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِرحَم مِن أهلِكَ الصَّغيرَ ، ووَقِّر مِنهُمُ الكَبيرَ . (3)

2 / 1 _ 3حُبُّ الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ ، وَالأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ، وكَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَجِبُ عَلَيكَ أن تُشفِقَ عَلى وَلَدِكَ أكثَرَ مِن إشفاقِهِ عَلَيكَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ . (6)

.


1- .مسند الطيالسي : ص 283 ح 2115 ، المطالب العالية : ج 4 ص 26 ح 3864 ، كنز العمّال : ج 7 ص 129 ح 18334 .
2- .تاريخ دمشق : ج 4 ص 88 ، كنز العمّال : ج 7 ص 155 ح 18490 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 222 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 8 ح 8 كلاهما عن النجيع العقيلى عن الإمام الحسن عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 136 ح 1 ؛ الفصول المهمّة : ص 133 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام .
4- .تنبيه الغافلين : ص 344 ح 501 عن جابر .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 272 ح 152 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 482 ح 4695 ، الكافي : ج 6 ص 50 ح 5 ، ثواب الأعمال : ص 238 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 472 ح 1617 وفيها «الرجل» بدل «العبد» ، عدّة الداعي : ص 78 وفيه «الوالد» بدل «العبد» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 91 ح 9 .

ص: 431

2 / 1 - 3 دوست داشتن فرزندان

مسند الطيالسى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با خانواده اش مهربان بود .

تاريخ دمشق_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مهربان ترينِ مردم با كودكان و خانواده اش بود .

امام على عليه السلام :با كوچك ترهاى خانواده ات مهربان باش ، و به بزرگ ترهايشان احترام بگذار .

2 / 1 _ 3دوست داشتن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن فرزندان ، پرده اى در برابر آتش است ، و غذا خوردن با آنان ، براتِ آزادى از آتش ، و گرامى داشتن آنها ، موجب گذشتن از صراط .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :شفقت تو به فرزندت بايد بيشتر از شفقت او به تو باشد .

امام صادق عليه السلام :همانا خداوند به بنده ، به خاطر محبّت زياد او به فرزندش ، رحم مى كند .

.

ص: 432

2 / 1 _ 4تَقبيلُ الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ حَبيبُ اللّهِ ، ووَلَدُهُ تُحفَةُ اللّهِ ، فَمَن رَزَقَهُ اللّهُ وَلَدا فِي الإِسلامِ فَليُكثِر قُبلَتَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ما قَبَّلتُ صَبِيّا قَطُّ . فَلَمّا وَلّى قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هذا رَجُلٌ عِندي إنَّهُ مِن أهلِ النّارِ . (2)

صحيح البخاري عن أبي هريرة :قَبَّلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ و عِندَهُ الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ التَّميمِيُّ جالِسا ، فَقالَ الأَقرَعُ : إنَّ لي عَشَرةً مِن الوُلدِ ما قَبَّلتُ مِنهُم أحَدا ! فَنَظَرَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ : مَن لا يَرحَم لا يُرحَم . (3)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي هريرة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُقَبِّلُ الحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَقالَ عُيَينَةُ _ وفي رِوايَةِ غَيرِهِ : الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ _ : إنَّ لي عَشَرَةً ما قَبَّلتُ واحِدا مِنهُم قَطُّ ! فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَن لا يَرحَم لا يُرحَم _ وفي رِوايَةِ حَفصٍ الفَرّاءِ _ : فَغَضِبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتَّى التَمَعَ لَونُهُ ، وقالَ لِلرَّجُلِ : إن كانَ قَد نُزِعَ الرَّحمَةُ مِن قَلبِكَ فَما أصنَعُ بِكَ ؟ ! مَن لَم يَرحَم صَغيرَنا ويُعَزِّز كَبيرَنا فَلَيسَ مِنّا . (4)

.


1- .تنبيه الغافلين : ص 343 ح 497 عن سالم عن أبيه .
2- .الكافي : ج 6 ص 50 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 113 ح 391 ، عدّة الداعي : ص 79 وفيهما «عندنا» بدل «عندي» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 899 ح 72 .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2235 ح 5651 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1808 ح 65 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 355 ح 5218 وفيه «حسينا» بدل «الحسن بن عليّ» ، سنن الترمذي : ج 4 ص 318 ح 1911 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 595 ح 10678 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 163 ح 5971 ؛ العمدة : ص 402 ح 819 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 282 ح 49 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 384 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 115 ج 1060 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 474 ح 1625 نحوه وليس فيه ذيله من «فما أصنع بك . . .» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 92 ح 17 وراجع : صحيح مسلم : ج 4 ص 1808 ح 64 .

ص: 433

2 / 1 - 4 بوسيدن فرزندان

2 / 1 _ 4بوسيدن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، دوست خداست و فرزند او هديه خداست . پس هر كه خداوند در اسلام ، به او فرزندى روزى كرد ، بايد او را زياد ببوسد .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من هرگز كودكى را نبوسيده ام . چون آن مرد رفت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين مرد نزد من ، از دوزخيان است» .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حسن بن على را بوسيد . اقرع بن حابس تميمى _ كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود _ ، گفت : من ده فرزند دارم و تا كنون ، حتّى يكى از آنها را نبوسيده ام ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نگاهى به او كرد و فرمود : «كسى كه رحم نكند ، به او رحم نمى شود» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حسن و حسين را مى بوسيد . عُيَينه _ و در روايت ديگرى ، اقرع بن حابس _ گفت : من ده فرزند دارم و هرگز يكى از آنها را هم نبوسيده ام ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كسى كه رحم نمى كند ، به او رحم نمى شود» . در روايت حَفص فَرّاء آمده است : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگش بر گشت و به آن مرد فرمود : «اگر خداوند ، رحم و مهربانى را از دل تو گرفته است ، من با تو چه كنم ؟! كسى كه با خردسالان ما مهربان نيست و به بزرگ سالان ما احترام نمى گذارد ، از ما نيست» .

.

ص: 434

صحيح مسلم عن أنس :ما رَأَيتُ أحَدا كانَ أرحَمَ بِالعِيالِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : كانَ إبراهيمُ مُستَرضِعا لَهُ في عَوالِي المَدينَةِ ، فَكانَ يَنطَلِقُ ونَحنُ مَعَهُ ، فَيَدخُلُ البَيتَ وإنَّهُ لَيُدَّخَنُ ، وكانَ ظِئرُهُ قَينا ، فَيَأخُذُهُ فَيُقَبِّلُهُ ، ثُمَّ يَرجِعُ . (1)

2 / 1 _ 5نِطاقُ حُبِّ الأَهلِ وَالشَّفَقَةِ عَلَيهِمالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» . (2)

«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرَا» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، إيّاكَ أن تَدَعَ طاعَةَ اللّهِ وتَقصِدَ مَعصِيَتَهُ شَفَقَةً عَلى أهلِكَ ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئا» (4) . (5)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1808 ح 63 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 225 ح 12103 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 400 ح 6950 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 136 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 182 ح 4181 .
2- .المنافقون : 9 .
3- .الفتح : 11 .
4- .لقمان : 33 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 349 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 155 وفيه «وتركب» بدل «وتقصد» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 100 ح 1 .

ص: 435

2 / 1 - 5 اندازه دوست داشتن خانواده و محبّت به آنان

صحيح مسلم_ به نقل از اَنَس _ :هيچ كس را نسبت به خانواده ، مهربان تر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نديدم . ابراهيم (فرزند پيامبر) را در عَوالىِ (1) مدينه ، به دايه سپرده بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله [ به آن جا ] مى رفت و ما نيز با ايشان بوديم . وارد اتاق كه مى شد ، دود ، آن جا را فرا گرفته بود و دايه اش يك كنيز بود . پس ابراهيم را [در بغل] مى گرفت و مى بوسيد . آن گاه ، باز مى گشت .

2 / 1 _ 5اندازه دوست داشتن خانواده و محبّت به آنانقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اموال شما و فرزندانتان ، شما را از ياد خدا غافل نگرداند ، و هر كس چنين كند ، آنان ، خود از زيانكاران اند » .

« بر جاى ماندگانِ باديه نشين ، به زودى به تو خواهند گفت : اموال ما و كسانمان ، ما را گرفتار كردند . پس براى ما آمرزش بخواه ! چيزى را كه در دل هايشان نيست ، بر زبانِ خويش مى رانند . بگو : اگر خدا بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند ، چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد ؟ بلكه اين خداست كه همواره به آنچه مى كنيد ، آگاه است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرز ايشان به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! مبادا دلسوزى براى خانواده ات ، موجب شود كه طاعت خدا را وا نهى و نافرمانى اش را در پيش گيرى ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «اى مردم! از پروردگارتان پروا بداريد ، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى ، به كار فرزندش نمى آيد ، و نه هيچ فرزندى به كار پدرش نخواهد آمد» .

.


1- .عوالى (جمع «عاليه») ، به منطقه بالاى مدينه منوّره ، جايى كه وادى بطحان شروع مى شود ، اطلاق مى گردد . قُدما از عاليه ، به عنوان دهكده يا كشتزارى ياد مى كنند كه با مدينه ، سه ميل فاصله داشت (ر . ك : فرهنگ اعلام جغرافيايى _ تاريخى در حديث و سيره نبوى ، محمّد حسن شراب ، ترجمه : حميدرضا شيخى) .

ص: 436

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه :نَهانا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ التَّبَقُّرِ (1) فِي الأَهلِ وَالمالِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ لِبَعضِ أصحابِهِ _ :لاتَجعَلَنَّ أكثر شُغلَكَ بِأَهلِكَ ووُلدِكَ ، فَإِن يَكُن أهلُكَ ووُلدُكَ أولِياءَ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أولِياءَهُ ، وإن يَكونوا أعداءَ اللّهِ فَما هَمُّكَ وشُغلُكَ بِأَعداءِ اللّهِ؟! (3)

الإمام الباقر عليه السلام :شَرُّ الآباءِ مَن دَعاهُ البِرُّ إلَى الإِفراطِ ، وشَرُّ الأَبناءِ مَن دَعاهُ التَّقصيرُ إلَى العُقوقِ . (4)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 125 (القسم الأوّل / الفصل السادس : آداب المحبّة / الإفراط في المحبّة) .

2 / 2مكارم الأخلاق ومحاسن الأعمال2 / 2 _ 1حُسنُ العِشرَةِالكتاب«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» . (5)

.


1- .التَبَقُّر : هو الكثرة والسعة (النهاية : ج 1 ص 144 «بقر») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 141 ح 4181 و ص 142 ح 4184 ، مسند الطيالسي : ص 50 ح 380 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود وفيهما : «عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنّه نهى ...» ، مسند ابن الجعد : ص 197 ح 1295 وفيه «أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله نهى ...»، الإصابة : ج 7 ص 7 الرقم 9509 عن الأخرم عن أبيه ، كنز العمّال : ج3 ص185 ح6080 ؛ معاني الأخبار : ص 280 وفيه : «نهى صلى الله عليه و آله . . .» ، بحار الأنوار : ج76 ص344 ح12.
3- .نهج البلاغة : الحكمة 352 ، مشكاة الأنوار : ص 159 ح 401 ، روضة الواعظين : ص 470 ، غرر الحكم : ج 6 ص 327 ح 10392 نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 73 ح 20 .
4- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 320 ، الجوهرة : ص 52 .
5- .النساء : 19 .

ص: 437

2 / 2 خوى هاى والا و كردارهاى نيكو
2 / 2 - 1 خوش رفتارى

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را از فراوان خواهى در زن و ثروت ، نهى فرمود .

امام على عليه السلام_ خطاب به يكى از يارانش _ :هرگز بيشتر وقت خود را صَرفِ زن و فرزندانت مكن ؛ زيرا اگر آنان دوست خدا باشند ، خداوند ، دوستانش را وا نمى گذارد ، و اگر دشمن خدا باشند ، چرا بايد همّ و غم تو ، رسيدگى به دشمنان خدا باشد؟ !

امام باقر عليه السلام :بدترينِ پدران ، آن پدرى است كه محبّت ، او را به زياده روى بكشاند ، و بدترينِ فرزندان ، آن فرزندى است كه كوتاهى كردن [ در برابر پدر ] ، او را به نافرمانى بكشاند .

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 227 (بخش اول / فصل ششم : آداب دوستى / زياده روى در دوستى) .

2 / 2خوى هاى والا و كردارهاى نيكو2 / 2 _ 1خوش رفتارىقرآن«و با آنان (زنان) ، به نيكى رفتار كنيد » .

.

ص: 438

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزِلِهِ وعِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وإن لَم يَكُن في طَبعِهِ ذلِكَ : مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ ، وسَعَةٍ بِتَقديرٍ ، وغَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ (1) . (2)

2 / 2 _ 2حُسنُ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، حَسِّن خُلُقَكَ مَعَ أهلِكَ وجيرانِكَ ومَن تُعاشِرُ وتُصاحِبُ مِنَ النّاسِ ، تُكتَب عِندَ اللّهِ فِي الدَّرَجاتِ العُلى . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي عبد اللّه الجدلي :قُلتُ لِعائِشَةَ : كَيفَ كانَ خُلُقُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أهلِهِ ؟ قالَت : كانَ أحسَنَ النّاسِ خُلُقا ، لَم يَكُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا ، ولا سَخّابا (4) بِالأَسواقِ ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ مِثلَها ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أقرَبُكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ أحسَنُكُم خُلُقا وخَيرُكُم لِأَهلِهِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ النّاسِ أيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ، وأنا ألطَفُكُم بِأَهلي. (7)

.


1- .في هامش المصدر : في بعض النسخ : «بتحسّن» أي تزيَّن به ، أو صار حسنا .
2- .تحف العقول : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 236 ح 63 .
3- .تحف العقول : ص 14 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 67 ح 6 .
4- .السَّخَبُ والصّخَبُ : بمعنى الصياح (النهاية : ج 2 ص 349 «سخب») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 75 ح 26049 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 355 ح 6443 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 89 ح 17 ، مسند الطيالسي : ص 214 ح 1525 نحوه وليس فيهما «في أهله» ، تاريخ دمشق : ج 3 ص 380 ح 736 ، كنز العمّال : ج 7 ص 222 ح 18717 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 108 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 124 كلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 .
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 109 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 125 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 .

ص: 439

2 / 2 - 2 خوش اخلاقى

حديثامام صادق عليه السلام :مرد در [ اداره ] خانه و خانواده اش ، به سه خصلت نياز دارد كه بايد آنها را به كار بَرَد ، اگر چه اين ويژگى ها در طبيعت (درون) او نباشد : خوش رفتارى ، گشاده دستىِ سنجيده ، و غيرت براى ناموس دارى .

2 / 2 _ 2خوش اخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيه ايشان به امير مؤمنان عليه السلام _ :اى على ! با خانواده و همسايگانت و كسانى كه با آنان معاشرت و همنشينى دارى ، خوش اخلاق باش تا نزد خداوند ، در درجات بلند ، نوشته شوى [ و قرار گيرى] .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو عبد اللّه جدلى _ :به عايشه گفتم : اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله با خانواده اش چگونه بود؟ گفت : نيك خوترينِ مردمان بود . نه دشنام مى داد و نه بدزبانى مى كرد ، و نه اهل هياهو به راه انداختن در كوچه و بازار بود ، و نه بدى را با بدى جبران مى كرد ؛ بلكه مى بخشيد و گذشت مى نمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، آن كس از شما به من نزديك تر مى نشيند كه خوش خوترينِ شما باشد ، و براى خانواده اش ، بهترين كس باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيك ايمان ترينِ مردمان ، كسى است كه خوش اخلاق ترينِ آنها باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد ، و من ، مهربان ترين شما با خانواده ام هستم .

.

ص: 440

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا ، أحسَنَهُم خُلُقا وألطَفَهُم بِأَهلِهِ . (1)

تنبيه الغافلين عن أنس :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّ المُؤمِنينَ أكمَلُ إيمانا ؟ قالَ : أحسَنُهُم خُلُقا مَعَ أهلِهِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ إيمانُهُ ، ومُحِّصَت عَنهُ ذُنوبُهُ ، ولَقِيَ رَبَّهُ وهُوَ عَنهُ راضٍ : مَن وَفى للّهِِ بِما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ ، وصَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ ، وَاستَحيا مِن كُلِّ قَبيحٍ عِندَ اللّهِ وعِندَ النّاسِ ، وحَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ أهلِهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ الأَخلاقِ يَطيبُ العَيشُ . (4)

2 / 2 _ 3حُسنُ التَّبَعُّلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ (5) . (6)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 9 ح 2612 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 301 ح 24259 و ص 395 ح 24731 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 119 ح 173 كلها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 6 ح 5155 .
2- .تنبيه الغافلين : ص 516 ح 816 وراجع : كنز العمّال : ج 3 ص 665 ح 8401 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 299 ح 9 ، الخصال : ص 222 ح 50 ، الأمالي للطوسي : ص 73 ح 106 ، المحاسن : ج 1 ص 69 ح 21 كلّها عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 262 ح 779 عن الإمام الباقر عليه السلام وفي الأربعة الأخيرة «إسلامه» بدل «إيمانه» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 385 ح 48 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 219 ح 4263 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3849 .
5- .البَعْلُ والتَبعُّلُ : حُسن العِشْرةِ (النهاية : ج 1 ص 141 «يعل») .
6- .الجعفريّات : ص 67 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 5 ص 507 ح 4 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 136 ، الخصال : ص 56 ح 12 عن جابر بن يزد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 245 ح 23 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 82 ح 81 عن عبد اللّه بن الزبير عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 141 ح 44173 .

ص: 441

2 / 2 - 3 خوبْ شوهردارى كردن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كامل ترين مؤمنان در ايمان ، كسى است كه خوش اخلاق ترين و با خانواده اش مهربان ترين باشد .

تنبيه الغافلين_ به نقل از اَنَس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد : كدام مؤمن ، ايمانش كامل تر است؟ فرمود : «آن كه با خانواده اش ، خوش اخلاق تر باشد» .

امام زين العابدين عليه السلام :چهار خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، ايمانش كامل است ، گناهانش از او پاك مى شوند ، و پروردگارش را در حالى ديدار مى كند كه از او راضى است : كسى كه به تعهّدات خود در برابر مردم وفا كند ؛ زبانش با مردم راست باشد ؛ در حضور خدا و مردم ، از هر زشتى اى شرم كند ؛ و با خانواده اش ، اخلاق خوش داشته باشد .

امام على عليه السلام :با اخلاق نيك ، زندگى ، خوش مى شود .

2 / 2 _ 3خوبْ شوهردارى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جهاد زن ، خوبْ شوهردارى كردن است .

.

ص: 442

شعب الإيمان عَن مُسلِمِ بنِ عُبَيدٍ عَن أسماءَ بِنتِ يَزيدَ الأَنصارِيَّةِ مِن بَني عَبدِ الأَشهَلِ :أنَّها أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ بَينَ أصحابِهِ ، فَقالَت (1) : بِأَبي أنتَ واُمّي إنّي وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ . . . وإنَّكُم مَعاشِرَ الرِّجالِ فُضِّلتُم عَلَينا بِالجُمُعَةِ وَالجَماعاتِ ، وعِيادَةِ المَرضى ، وشُهودِ الجَنائِزِ ، وَالحَجِّ . . . فَما نُشارِكُكُم فِي الأَجرِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ . . . فَالتَفَتَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَيها ، ثُمَّ قالَ لَها : اِنصَرِفي أيَّتُهَا المَرأَةُ وَأعلِمي مَن خَلفَكِ مِنَ النِّساءِ أنَّ حُسنَ تَبَعُّلِ إحداكُنَّ لِزَوجِها وطَلَبَها مَرضاتَهُ وَاتِّباعَها مُوافَقَتَهُ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ . (2)

مسند أبي يعلى عن أنس :أتَتِ النِّساءُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقُلنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ذَهَبَ الرِّجالُ بِالفَضلِ بِالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ ، فَما لَنا عَمَلٌ نُدرِكُ بِهِ عَمَلَ المُجاهِدينَ في سَبيلِ اللّهِ ! قالَ : مِهنَةُ إحداكُنَّ في بَيتِها تُدرِكُ عَمَلَ المُجاهِدينَ في سَبيلِ اللّهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِنِ امرَأَةٍ تَسقي زَوجَها شَربَةَ ماءٍ ، إلّا كانَ خَيرا لَها مِن سَنَةٍ صِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها ، وبَنى اللّهُ لَها بِكُلِّ شَربَةٍ تَسقي زَوجَها مَدينَةً فِي الجَنَّةِ ، وغَفَرَ (4) لَها سِتّينَ خَطيئَةً . (5)

.


1- .في المصدر : «فقال» ، والصواب ما أثبتناه .
2- .شعب الإيمان : ج 6 ص 421 ح 8743 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 17 الرقم 6718 ، تاريخ واسط : ص 75 عن أبي سعيد الساحلي وكلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 363 ح 2003 ، كنز العمّال : ج 16 ص 411 ح 45157 .
3- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 376 ح 3403 و ح 3402 نحوه ، شعب الإيمان : ج 6 ص 420 ح 8742 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 405 وفيه «من قعد _ أو كلمة نحوها _ منكن» بدل «مهنة إحداكن» ، كنز العمّال : ج 16 ص 409 ح 45146 .
4- .في المصدر : «وغفرت» ، والصواب ما أثبتناه كما في وسائل الشيعة .
5- .إرشاد القلوب : ص 175 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 123 ح 3 نقلاً عن تنبيه الخواطر عن الإمام الباقر عليه السلام .

ص: 443

شعب الإيمان_ به نقل از مسلم بن عُبَيد _ :در باره اسماء دختر يزيد انصارى (از خاندان عبد اشهَل) روايت شده است كه وى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله _ كه در جمع اصحابش نشسته بود _ آمد و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! من به نمايندگى از طرف زنان ، نزد شما آمده ام ... . شما مردها بر ما زن ها ، برترى هايى داده شده ايد : در نماز جمعه و جماعت شركت مى كنيد ، به عيادت بيماران مى رَويد ، تشييع جنازه مى كنيد ، حج مى گزاريد ... . پس _ اى پيامبر خدا _ ما در كدام پاداش ، با شما [مردان] شريك هستيم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله رو به او كرد و فرمود : «اى زن ! برگرد و به زنانى كه تو را فرستاده اند ، اعلام كن كه نيكو همسردارىِ هر يك از شما زنان براى شوهرش و جلب رضايت او ، و موافقت و سازگارى با او ، با همه آن [ اعمالى كه براى مردانْ نام بردى ] ، برابرى مى كند» .

مسند أبى يعلى_ به نقل از اَنَس _ :زنان ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا ! مردان ، ثواب جهاد در راه خدا را از آنِ خود كرده اند ، و ديگر ، عملى براى ما نمانده است كه با آن ، به [ فضيلت ] عمل مجاهدانِ در راه خدا برسيم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كار و خدمت هر يك از شما در خانه اش ، با عمل مجاهدانِ در راه خدا ، برابرى مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ زنى نيست كه جرعه اى آب به شوهرش بنوشاند ، مگر آن كه اين عمل او برايش بهتر از يك سال است كه روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش را به عبادت بگذرانَد . خداوند به ازاى هر جرعه اى كه به شوهرش مى نوشانَد ، شهرى در بهشت برايش مى سازد و شصت گناه او را مى آمرزد .

.

ص: 444

عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ . . . ما مِنِ امرَأَةٍ تَكسو زَوجَها إلّا كَساهَا اللّهُ يَومَ القِيامَةِ سَبعينَ خِلعَةً مِنَ الجَنَّةِ ، كُلُّ خِلعَةٍ مِنها مِثلُ شَقائِقِ النُّعمانِ وَالرَّيحانِ ، وتُعطى يَومَ القِيامَةِ أربَعينَ جارِيَةً تَخدِمُها مِنَ الحورِ العينِ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : إنَّ لي زَوجَةً إذا دَخَلتُ تَلَقَّتني ، وإذا خَرَجتُ شَيَّعَتني ، وإذا رَأَتني مَهموما قالَت : ما يُهِمُّكَ ؟ إن كُنتَ تَهتَمُّ لِرِزقِكَ فَقَد تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَيرُكَ ، وإن كُنتَ تَهتَمُّ بِأَمرِ آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللّهُ هَمّا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ للّهِِ عُمّالاً وهذِهِ مِن عُمّالِهِ ، لَها نِصفُ أجرِ الشَّهيدِ . (2)

2 / 2 _ 4اللُّطفُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا ، أحسَنَهُم خُلُقا وألطَفَهُم بِأَهلِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ ، وأنا ألطَفُكُم بِأَهلي . (4)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 245 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخط بعض العلماء و ج 15 ص 156 ح 17842 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 389 ح 4369 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 438 ح 1500 نحوه ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 291 ح 52 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 17 ح14.
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 9 ح 2612 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 395 ح 24731 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 119 ح 173 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 88 ح 6 كلّها عن عائشة ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 50 نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 6 ح 5155 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 109 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 125 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 ؛ ربيع الأبرار : ج 2 ص 50 عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 445

2 / 2 - 4 مهربانى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث حولاء _ :اى حولاء ! ... هيچ زنى نيست كه بر شوهر خويش جامه بپوشاند ، مگر آن كه خداوند در روز رستاخيز ، هفتاد خلعت بهشتى بر او مى پوشاند ، كه هر يك از آن خلعت ها ، همانند شقايق نُعمان و رَيحان است ، و نيز در روز رستاخيز ، چهل كنيز از حوريان بهشتى ، به او داده مى شود كه خدمتش مى كنند .

كتاب من لا يحضره الفقيه :مردى ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : زنى دارم كه هر گاه وارد [خانه] مى شوم ، به استقبالم مى آيد و هر گاه [از خانه] خارج مى شوم ، بدرقه ام مى كند ، و هر گاه مرا اندوهگين مى بيند ، مى گويد : چرا اندوهگينى؟ اگر غمِ روزى ات را مى خورى ، غير تو (خداوند) ، آن را برايت ضمانت كرده است ، و اگر غم آخرتت را دارى ، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، كارگرانى دارد و اين زن ، يكى از كارگران اوست . براى او نصف پاداش شهيد در نظر گرفته شده است» .

2 / 2 _ 4مهربانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از مؤمنان ، آن كسى ايمانش كامل تر است كه خوش اخلاق تر ، و با خانواده اش مهربان تر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكْ ايمان ترينِ مردمان ، كسى است كه خوش اخلاق تر ، و با خانواده اش مهربان تر باشد ، و من با خانواده ام ، از شما مهربان ترم .

.

ص: 446

2 / 2 _ 5الإِحسانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عِيالُ الرِّجُلِ اُسَراؤُهُ ، وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جلأحسَنُهُم صُنعا إلى اُسَرائِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الخَلقُ عِيالُ اللّهِ ، فَأَحَبُّ النّاسِ إلَى اللّهِ مَن أحسَنَ إلى عِيالِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا ، وخِيارُكُم خِيارُكُم لِنِسائِهِم خُلُقا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقُوا اللّهَ، اِتَّقُوا اللّهَ فِي الضَّعيفَينِ: اليَتيمِ وَالمَرأَةِ، فَإِنَّ خِيارَكُم خِيارُكم لِأَهلِهِ. (4)

الكافي عن سماعة بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ فِي الضَّعيفَينِ _ يَعني بِذلِكَ اليَتيمَ وَالنِّساءَ _ . (5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4909 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1603 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 122 ح 9 .
2- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 356 ح 5541 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 86 ح 10033 نحوه ، تاريخ بغداد : ج 6 ص 334 الرقم 3376 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 102 كلّها عن عبد اللّه ، مسند الشهاب : ج 2 ص 255 ح 1306 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 360 ح 16056 ؛ قرب الإسناد : ص 120 ح 421 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 102 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 118 ح 15 .
3- .سنن الترمذي : ج 3 ص 466 ح 1162 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 52 ح 7406 وليس فيه «خلقا» الثانية ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 48 ح 4176 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 2 ح 5131 ؛ الأمالي للطوسي : ص 392 ح 864 عن أبي هريرة وليس فيه «خلقا» الثانية ، بحار الأنوار : ج 103 ص 226 ح 15 .
4- .قرب الإسناد : ص 92 ح 306 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 224 ح 7 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 234 الرقم 6176 عن أبي كبشة وفيه ذيله فقط .
5- .الكافي : ج 5 ص 511 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 392 ح 4379 ، الخصال : ص 37 ح 13 كلّها عن سماعة بن مهران ، الأمالي للطوسي : ص 370 ح 794 عن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عن الإمام الباقر عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 225 ح 8 .

ص: 447

2 / 2 - 5 نيكى كردن

2 / 2 _ 5نيكى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خانواده مرد ، اسيران او هستند ، و محبوب ترينِ بندگانْ نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه به اسيرانش ، بيشتر نيكى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم ، خانواده خدا هستند . پس محبوب ترينِ مردمانْ نزد خداوند ، كسى است كه به خانواده اش نيكى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كامل ترينِ مؤمنان از نظر ايمان ، آن كسى است كه خوش اخلاق تر باشد ، و بهترينِ شما ، كسى است كه اخلاق او با زنانش ، بهتر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خدا بترسيد ! از خدا بترسيد ، در باره دو ناتوان : يتيم و زن ! بهترينِ شما ، كسى است كه براى خانواده اش ، بهتر باشد .

الكافى_ به نقل از سماعة بن مهران _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «از خداوند در باره دو ناتوان بترسيد» . مقصود ايشان از دو ناتوان ، يتيم و زنان است .

.

ص: 448

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الخَلقُ عِيالُ اللّهِ ، وأحَبُّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ أنفَعُهُم لِعِيالِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِستَوصوا بِالنِّساءِ خَيرا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ ، وأنا خَيرُكُم لِأَهلي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أقرَبُكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ ، أحسَنُكُم خُلُقا وخَيرُكُم لِأَهلِهِ . (4)

الكافي عن جابر بن عبد اللّه :قالَ رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِخَيرِ رِجالِكُم ؟ قُلنا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : إنَّ مِن خَيرِ رِجالِكُمُ التَّقِيَّ ، النَّقِيَّ ، السَّمحَ الكَفَّينِ ، النَّقِيَّ الطَّرَفَينِ (5) ، البَرَّ بِوالِدَيهِ ، ولا يُلجِئُ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ . (6)

.


1- .شعب الإيمان : ج 6 ص 43 ح 7445 و 7446 كلاهما عن أنس ، كنز الفوائد : ج 16 ص 372 ح 44953 نقلاً عن عبد اللّه في زوائد الزهد عن الحسن من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه ؛ المجازات النبويّة : ص 241 ح 195 عن أنس .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1987 ح 4890 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1091 ح 60 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 480 ح 481 المصنّف لابن أبي شيبة : ج 4 ص 184 ح 4 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 372 ح 44955؛ تفسير جوامع الجامع: ج 1 ص245، عوالي اللآلي : ج 1 ص255 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 628 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4908 و ص 443 ح 4538 وفيه «لنسائه ... لنسائي» بدل «لأهله ... لأهلي» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 466 ح 1590 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 122 ح 8 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 709 ح 3895 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 484 ح 4177 كلاهما عن عائشة ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 636 ح 1977 عن ابن عباس ، كنز العمّال : ج 16 ص 371 ح 44941 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 108 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 124 بزيادة «خيركم» بعد «وخيركم» وكلاهما عن أحمدبن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج71 ص387 ح34.
5- .طَرَفا الإنسان : لِسَانُه وذَكَرُه (النهاية : ج 3 ص 120 «طرف») .
6- .الكافي : ج 2 ص 57 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1597 وفيه «السليم» بدل «النقي» الثانية ، بحار الأنوار : ج 70 ص 375 ح 20 .

ص: 449

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمان ، خانواده خداوند هستند ، و محبوب ترينِ بندگان خدا نزد خداوند ، كسى است كه به حال خانواده اش ، سودمندتر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پند خوب را در باره زنان بپذيريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما ، آن كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد ، و من ، بهترين شما براى خانواده ام هستم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، آن كس از شما به من نزديك تر مى نشيند كه خوش اخلاق تر ، و براى خانواده اش بهتر است .

الكافى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از بهترين مردانتان خبر ندهم ؟» . گفتيم : بله ، اى رسول خدا ! فرمود : «بهترينِ مردانِ شما آن كسى است كه پرهيزگار ، پاك ، گشاده دست ، پاك زبان ، پاك دامن ، و خوش رفتار با پدر و مادرش است ، و خانواده اش را نيازمند ديگران نمى سازد» .

.

ص: 450

الإمام الصادق عليه السلام :مَن حَسُنَ بِرُّهُ في أهلِ بَيتِهِ زيدَ في رِزقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكَ بِلُزومِ الحَلالِ ، وحُسنِ البِرِّ بِالعِيالِ ، وذِكرِ اللّهِ في كُلِّ حالٍ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوصاني جَبرَئيلُ عليه السلام بِالمَرأَةِ ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ لا يَنبَغي طَلاقُها إلّا مِن فاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ . (4)

الكافي عن عبد الرحمن بن الحجّاج :بَعَثَ إلَيَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام بِوَصِيَّةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وهِيَ : . . . اللّهَ اللّهَ فِي النِّساءِ وفيما مَلَكَت أيمانُكُم ، فَإِنَّ آخِرَ ما تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم عليه السلام أن قالَ : اُوصيكُم بِالضَّعيفَينِ : النِّساءِ ، وما مَلَكَت أيمانُكُم . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحسَنَ فيما بَينَهُ وبَينَ زَوجَتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جلقَد مَلَّكَهُ ناصِيَتَها ، وجَعَلَهُ القَيِّمَ عَلَيها . (6)

.


1- .الدعوات : ص 127 ح 315 ، نزهة الناظر : ص 116 ح 57 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 408 ح 117 .
2- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 11 ، الأمالي للطوسي : ص 245 ح 425 وفيه «زيد» بدل «مُدّ له» وكلاهما عن حسن بن زياد الصيقل ، تحف العقول : ص 388 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «بإخوانه وأهله» بدل «بأهل بيته» ، إرشاد القلوب : ص 134 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 8 ح 9 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 295 ح 6131 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 334 ح 5693 .
4- .الكافي : ج 5 ص 512 ح 6 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 440 ح 4525 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 467 ح 1591 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عدّة الداعي : ص 81 وفيه «مازال جبرئيل يوصي» بدل «أوصاني جبرئيل عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 103 ص 253 ح 58 .
5- .الكافي : ج 7 ص 49 _ 52 ح 7 ، تحف العقول : ص 199 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 58 عن إسماعيل بن راشد وليس فيه «في النساء» ، بحار الأنوار : ج 42 ص 249 ح 51 ؛ المعجم الكبير : ج 1 ص 102 ح 168 ، المناقب للخوارزمي : ص 386 ح 401 وليس فيه «في النساء» وكلاهما عن إسماعيل بن راشد .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 443 ح 4537 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1602 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 122 ح 5 .

ص: 451

امام صادق عليه السلام :كسى كه به خانواده اش نيكى مى كند ، روزى اش زياد مى شود .

امام صادق عليه السلام :كسى كه با خانواده اش نيكوكار است ، عمرش طولانى مى شود .

امام على عليه السلام :بر تو باد ملازمت حلال ، و نيكى كردن به خانواده ، و به ياد خدا بودن در همه حال !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام ، پيوسته مرا در باره زن سفارش مى كرد ، چندان كه گمان بردم طلاق دادن او ، جز در صورت ارتكاب فحشاى آشكار ، روا نيست .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن حجّاج _ :امام كاظم عليه السلام ، وصيّت امير مؤمنان عليه السلام را برايم فرستاد ، و آن ، چنين بود : « ... خدا را ، خدا را ، در باره زنان و مملوكانتان ؛ زيرا آخرين سخنى كه پيامبرتان صلى الله عليه و آله به زبان آورد ، اين بود كه فرمود : شما را در باره [رعايت حالِ ] دو ناتوان ، سفارش مى كنم : زنان و مملوكانتان » .

امام صادق عليه السلام :بخشايش خدا بر آن بنده اى كه با همسرش به نيكى رفتار مى كند ؛ چرا كه خداوند عز و جل زمامِ اختيار او را در دست وى نهاده و او را سرپرست آن زن قرار داده است .

.

ص: 452

2 / 2 _ 6الإِكرامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليُكرِمها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ ، وأنا خَيرُكُم لِأَهلي . ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ ، وما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُخبِرُكُم بِخِيارِكُم ؟ مَن لان مَنكِبُهُ ، وحَسُنَ خُلُقُهُ ، وأكرَمَ زَوجَتَهُ إذا قَدَرَ . (3)

2 / 2 _ 7الرِّفقُ وَالمُداراةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا فَقَّهَهُم فِي الدّينِ ، ورَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعايِشِهِم ، وَالقَصدَ في شَأنِهِم ، ووَقَّرَ صَغيرُهُم كَبيرَهُم . وإذا أرادَ بِهِم غَيرَ ذلِكَ تَرَكَهُم هَمَلاً . (4)

.


1- .الجعفريات : ص 157 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 158 ح 560 ، مستدرك الوسائل : ج 1 ص 412 ح 1023 .
2- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 313 ح 3281 عن عكرمة بن خالد عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 371 ح 44943 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 133 ح 467 ، كنز العمّال : ج 15 ص 835 ح 43320 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلاهما عن أنس .
4- .الجعفريّات : ص 149 ، النوادر للراوندي : ص 276 ح 542 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 255 ح 966 وليس فيه ذيله من «ووقر صغيرهم . . .» ؛ تاريخ دمشق : ج 18 ص 78 ح 4188 وفيه «الرزق» بدل «الرفق» ، الفردوس : ج 1 ص 247 ح 956 ، كنز العمّال : ج 1 ص 137 ح 28691 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد والثلاثة الأخيرة عن أنس نحوه .

ص: 453

2 / 2 - 6 احترام نهادن
2 / 2 - 7 ملايمت و مدارا

2 / 2 _ 6احترام نهادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس همسرى اختيار كرد ، بايد او را گرامى بدارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما ، كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد ، و من ، بهترينِ شما براى خانواده ام هستم . زنان را كسى گرامى نمى دارد ، مگر انسانِ بزرگوار ، و كسى به آنان اهانت نمى كند ، مگر انسان پَست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از بهترينتان خبر ندهم؟ كسى كه فروتن و خوش اخلاق باشد ، و هر گاه ازدواج كرد ، همسرش را گرامى بدارد .

2 / 2 _ 7ملايمت و مداراپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد ، آنان را در دين ، فقيه و آگاه مى گردانَد ، و ملايمت [ و معتدل بودن ] در معيشت و ميانه روى در كارهاشان را روزىِ آنان مى كند ، و كوچك آنها به بزرگشان احترام مى نهد ، و اگر براى خانواده اى ، غير از آن بخواهد ، ايشان را به حال خود ، رها مى كند .

.

ص: 454

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ عز و جل بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا ، رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِي المَعيشَةِ ، وحُسنَ الخُلُقِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ إذا أحَبَّ أهلَ بَيتٍ أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الرِّفقُ يُمنٌ ، وَالخُرقُ (3) شُؤمٌ . وإذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ ، فَإِنَّ الرِّفقَ لَم يَكُن في شَيءٍ قَطُّ إلّا زانَهُ ، وإنَّ الخُرقَ لَم يَكُن في شَيءٍ قَطُّ إلّا شانَهُ . (4)

شعب الإيمان عن عائشة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبيدٍ خَيرا رَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعاشِهِم ، وإذا أرادَ بِهِم شَرّا _ أو قالَ غَيرَ ذلِكَ _ رَزَقَهُمُ الخُرقَ في مَعاشِهِم . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عائِشَةُ ارفُقي ، فَإِنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا دَلَّهُم عَلى بابِ الرِّفقِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :ما اُعطِيَ أهلُ بَيتٍ الرِّفقَ إلّا نَفَعَهُم . (7)

.


1- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 27 ح 63 عن ذريح عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص88 ح5 عن ذريح المحاربي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج71 ص394 ح67.
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 52 ح 5449 نقلاً عن ابن أبي الدنيا عن جابر .
3- .الخُرقُ : الجَهلُ والحُمقُ (النهاية : ج 2 ص 26 «خرق») .
4- .شعب الإيمان : ج 6 ص 139 ح 7722 و ص 337 ح 8418 ، الأسماء والصفات : ج 1 ص 396 ح 322 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 51 ح 5448 .
5- .شعب الإيمان : ج 5 ص 253 ح 6561 ، كنز العمّال : ج 3 ص 52 ح 5451 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 405 ح 24788 عن عائشة ، المغني عن حمل الأسفار : ج 2 ص 859 ح 3157 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 272 وفيهما «كرامة» بدل «خيرا» ، كنز العمّال : ج 3 ص 48 ح 5425 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في ذمّ الغضب عن عطاء بن يسار .
7- .المعجم الكبير : ج 12 ص 254 ح 13261 عن ابن عمر ، شعب الإيمان : ج 5 ص 253 ح 6559 عن عائشة نحوه ، اُسد الغابة : ج 3 ص 526 الرقم 3480 ، الإصابة : ج 4 ص 335 الرقم 5333 ، تاريخ دمشق : ج 38 ص 123 ح 7615 والثلاثة الأخيرة عن عبيد اللّه بن معمّر بزيادة «ولا منعوه إلّا ضرهم» في آخره ، كنز العمّال : ج 9 ص 244 ح 25849 .

ص: 455

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند عز و جل براى خانواده اى خيرى بخواهد ، ميانه روى در معيشت ، و اخلاق خوش را روزىِ آنان مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند ، خانواده اى را دوست بدارد ، مدارا و ملايمت را وارد آن خانواده مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملايمت ، ميمون است ، و خشونت ، شوم . هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد ، ملايمت را وارد آن خانواده مى كند ؛ زيرا ملايمت ، هيچ گاه با هيچ چيزى همراه نمى شود ، مگر اين كه آن چيز را زينت مى بخشد ، و خشونت ، هرگز با چيزى همراه نمى شود ، مگر اين كه آن چيز را زشت مى گرداند .

شعب الإيمان_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه خداوند ، خير بندگان را بخواهد ، مدارا [ و اعتدال ] در معيشت را روزىِ آنان مى كند ، و هر گاه بدىِ آنان را بخواهد» يا فرمود : «جز آن را [براى آنان] بخواهد ، بى تدبيرى در معيشت را روزى شان مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى عايشه! با ملايمت رفتار كن . به درستى كه خداوند ، هر گاه براى خانواده اى خيرى بخواهد ، آنان را به درِ ملايمت ، ره نمون مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هيچ خانواده اى ، مدارا و ملايمت عطا نمى شود ، مگر اين كه به آنان سود مى رسانَد .

.

ص: 456

الإمام عليّ عليه السلام :سَلامَةُ العَيشِ فِي المُداراةِ . (1)

عنه عليه السلام :إِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانَةٍ (2) ، فَدارِها عَلى كُلِّ حالٍ ، وأحسِنِ الصُّحبَةَ لَها لِيَصفُوَ عَيشُكَ . (3)

2 / 2 _ 8خِدمَةُ الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِدمَتُكَ زَوجَتَكَ صَدَقَةٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا : خِدمَةِ العِيالِ ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ . هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ : «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (5) . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لا يَخدِمُ العِيالَ إلّا صِدّيقٌ أو شَهيدٌ ، أو رَجُلٌ يُريدُ اللّهِ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (7)

صحيح البخاري عن الأسود :سُئِلَت عائِشَةُ : ما كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَصنَعُ في بَيتِهِ ؟ قالَت : كانَ يَكونُ فيمِهنَةِ أهلِهِ _ تَعنيخِدمَةَ أهلِهِ _ فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ خَرَجَ إلَى الصَّلاةِ. (8)

.


1- .غرر الحكم : ح 4 ص 139 ح 5607 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 285 ح 5150 .
2- .القَهرَمان : هو كالخازِنِ والوَكيلِ والحافظ لما تحت يده ، والقائم باُمور الرجل بِلُغَةِ الفُرس (النهاية : ج 4 ص 129 «قهرم») .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4911 و ج 4 ص 392 ح 5834 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 470 ح 1607 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 120 ح 3 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 408 ح 45138 نقلاً عن الفردوس عن ابن عمر .
5- .الأنفال : 4 .
6- .تاريخ دمشق : ج 6 ص 29 ح 1396 ، الفردوس : ج 3 ص 629 ح 5968 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 774 .
7- .جامع الأخبار : ص 276 ح 751 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 132 ح 1 .
8- .صحيح البخاري : ج 1 ص 239 ح 644 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 654 ح 2489 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 445 ح 25002 كلاهما نحوه وص 305 ح 24281 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 146 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 227 ح 34 .

ص: 457

2 / 2 - 8 خدمت به زن

امام على عليه السلام :سلامتِ زندگى ، در مدارا كردن است .

امام على عليه السلام :زن ، گُل است ، نه پيشكار . پس در همه حال ، با او مدارا كن ، و با وى ، به خوبى همنشينى نما تا زندگى ات باصفا شود .

2 / 2 _ 8خدمت به زنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدمتِ تو به همسرت ، صدقه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سه كار تكبّر نورزد ، مؤمن حقيقى است : خدمت به خانواده ، نشستن با فقرا و غذا خوردن با خدمتكارش . اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش از آنان ، اين گونه ياد كرده است : «اينان ، مؤمنان حقيقى هستند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! به خانواده خود خدمت نمى كند ، مگر انسان راستگو ، يا شهيد ، يا مردى كه خداوند ، خير دنيا و آخرت را براى او بخواهد .

صحيح البخارى_ به نقل از اَسوَد _ :از عايشه سؤال شد : پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه اش چه مى كرد؟ عايشه گفت : به همسرش كمك و خدمت مى كرد ، و چون وقت نماز مى شد ، براى نماز [از خانه ،] بيرون مى رفت .

.

ص: 458

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ إذا سَقَى امرَأَتَهُ مِنَ الماءِ اُجِرَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكَ لَن تُنفِقَ نَفَقَةً تَبتَغي بِها وَجهَ اللّهِ إلّا اُجِرتَ عَلَيها ، حَتّى ما تَجعَلُ في فِي (2) امرَأَتِكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكَ مَهما أنفَقتَ عَلى أهلِكَ مِن نَفَقَةٍ فَإِنَّكَ تُؤجَرُ فيها ، حَتَّى اللُّقمَةَ تَرفَعُها إلى فِي امرَأَتِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يُؤجَرُ في كُلِّ شَيءٍ ، حَتّى فِي اللُّقمَةِ يَرفَعُها إلى فِي امرَأَتِهِ . (5)

2 / 2 _ 9إعانَةُ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ أعانَت زَوجَها عَلَى الحَجِّ وَالجِهادِ أو طَلَبِ العِلمِ ، أعطاهَا اللّهُ مِنَ الثَّوابِ ما يُعطِي امرَأَةَ أيّوبَ عليه السلام . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 85 ح 17155 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 179 الرقم 609 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 259 ح 646 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 261 ح 854 ، مسند الشاميين : ج 2 ص 435 ح 1646 كلّها عن العرباض بن سارية ، كنز العمّال : ج 6 ص425 ح16380 .
2- .في فُلانٍ : فَمُهُ .
3- .صحيح البخاري : ج 1 ص 30 ح 56 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 430 ح 2116 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص ، سنن أبي داود : ج 3 ص 112 ح 2864 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 379 ح 1546 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 377 ح 9186 والثلاثة الأخيرة عن عامر بن سعد عن أبيه وكلها نحوه .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 364 ح 1480 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 345 ح 726 كلاهما عن عامر بن سعد عن أبيه ، صحيح البخاري : ج 3 ص 1006 ح 2591 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 769 ح 15696 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص ، و ج 9 ص 31 ح 17780 عن سعد بن مالك والثلاثة الأخيرة نحوه .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 366 ح 1487 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 526 ح 6555 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 197 ح 20310 كلاهما نحوه وكلّها عن عمر بن سعد عن أبيه ، كنز العمّال : ج 1 ص 158 ح 789 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 50 نحوه .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 439 ح 1506 .

ص: 459

2 / 2 - 9 كمك به شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد ، هر گاه به همسرش آبى بنوشاند ، پاداش مى بَرَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر نفقه اى كه مى دهى و با آن ، رضاى خداوند را مى جويى ، برايش مزد مى يابى ، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرت مى گذارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى هر نفقه اى كه خرج خانواده ات مى كنى ، مزدت مى دهند ، حتّى براى لقمه اى كه به طرف دهان همسرت مى برى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به مؤمن ، براى هر چيزى ، پاداش داده مى شود ، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرش مى گذارد .

2 / 2 _ 9كمك به شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه شوهرش را در كار حج و جهاد يا علم آموزى ، كمك كند ، خداوند به او همان پاداشى را مى دهد كه به همسر ايّوب عليه السلام داده است .

.

ص: 460

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ خَدَمَت زَوجَها سَبعَةَ أيّامٍ ، غَلَّقَ اللّهُ عَنها سَبعَةَ أبوابِ النّارِ ، وفَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ أبوابِ الجَنَّةِ ، تَدخُلُ مِن أينَما شاءَت . (1)

مسند ابن حنبل عن الحصين بن محصن :إنَّ عَمَّةً لَهُ أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في حاجَةٍ ، فَفَرَغَت مِن حاجَتِها ، فَقالَ لَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أذاتُ زَوجٍ أنتِ ؟ قالَت : نَعَم ، قالَ : كَيفَ أنتِ لَهُ ؟ قالَت : ما آلوهُ (2) إلّا ما عَجَزتُ عَنهُ . قالَ : فَانظُري أينَ أنتِ مِنهُ ؟ فإِنَّما هُوَ جَنَّتُكِ ونارُكِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : أيُّمَا امرَأَةٍ رَفَعَت مِن بَيتِ زَوجِها شَيئا مِن مَوضِعٍ إلى مَوضِعٍ تُريدُ بِهِ صَلاحا ، نَظَرَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ إلَيها ، ومَن نَظَرَ اللّهُ إلَيهِ لَم يُعَذِّبهُ . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : ذَهَبَ الرِّجالُ بِكُلِّ خَيرٍ ، فَأَيُّ شَيءٍ لِلنِّساءِ المَساكينِ؟! فَقالَ صلى الله عليه و آله : بَلى ، إذا حَمَلَتِ المَرأَةُ كانَت بِمَنزِلَةِ الصّائِمِ القائِمِ المُجاهِدِ بِنَفسِهِ ومالِهِ في سَبيلِ اللّه ، فَإِذا وَضَعَت كانَ لَها مِنَ الأَجرِ ما لا تَدري ما هُوَ لِعِظَمِهِ ، فَإِذا أرضَعَت كانَ لَها بِكُلِّ مَصَّةٍ كَعِدلِ عِتقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ ، فَإِذا فَرَغَت مِن رِضاعِهِ ضَرَبَ مَلَكٌ عَلى جَنبِها وقالَ : اِستَأنِفِي العَمَلَ ، فَقَد غُفِرَ لَكِ . (4)

.


1- .إرشادالقلوب : ص 175 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 270 ح 81 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 123 ح 2 نقلاً عن تنبيه الخواطر.
2- .ألَوتُ : إذا قَصَّرتُ (النهاية : ج 1 ص 63 «ألى») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 21 ح 19025 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 311 ح 8963 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 206 ح 2769 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 476 ح 14706 ، كنز العمّال : ج 16 ص 337 ح 44796 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 496 ح 678 عن أبي خالد الكعبي ، الأمالي للطوسي : ص 618 ح 1273 عن أبي المفضّل نحوه وليس فيه ذيله من «فإذا فرغت من رضاعه . . .» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 106 ح 1 .

ص: 461

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه شوهرش را هفت روز يارى دهد ، خداوند ، هفت درِ دوزخ را به روى او مى بندد ، و هفت درِ بهشت را به رويش مى گشايد تا از هر درى كه مى خواهد ، وارد شود .

مسند ابن حنبل_ در باره حصين بن محصن _ :عمّه اش براى كارى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . كارش كه انجام شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آيا تو شوهر دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «براى او چگونه اى ؟» . گفت : براى او از هيچ كارى كوتاهى نمى كنم ، مگر كارى كه از توانم خارج باشد . فرمود : «مراقب باش كه با او چگونه اى ؛ زيرا او ، در حقيقت ، بهشت و دوزخ توست» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «هر زنى كه در خانه شوهر خود ، به قصد مرتّب كردن آن ، چيزى را جا به جا كند ، خداوند عز و جل به او نظر [ لطف ]مى كند و خدا به هر كس نظر [ لطف ] كند ، عذابش نمى كند» . اُمّ سلمه گفت : همه خوبى ها [ و ثواب ها ] را مردها از آنِ خود كرده اند . پس چه چيزى براى زنان بيچاره مى مانَد ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى . هر گاه زن ، باردار شود ، به منزله روزه دارِ شب زنده دارى است كه با جان و مال خود ، در راه خدا جهاد مى كند . پس چون وضع حمل كند ، برايش چنان مزدى هست كه عظمتش در تصوّر تو نمى گنجد . و هر گاه كودكش را شير مى دهد ، در برابر هر مكيدنى ، ثوابى معادل آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيل برايش وجود دارد . و چون از شير دادنْ فراغت يابد ، فرشته اى بر پهلوى او مى زند و مى گويد : زندگى را از نو آغاز كن ، كه آمرزيده شدى» .

.

ص: 462

2 / 2 _ 10التَّسليمُ عَلَى الأَهلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أَنسُ . . . إذا دَخَلتَ بَيتَكَ فَسَلِّم عَلى أهلِ بَيتِكَ ؛ يَكثُر خَيرُ بَيتِكَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِأَنَسٍ أيضا _ :يا بُنَيَّ ، إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ فَسَلِّم عَلى نَفسِكَ وعَلى أهلِكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وَبِاللّهِ» وسَلِّم عَلى أهلِكَ ، وإن لَم يَكُن فيهِ أحَدٌ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وسَلامٌ عَلى رَسولِهِ وعَلى أهلِ بَيتِهِ ، وَالسَّلامُ عَلَينا وعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ» . فَإِذا قُلتَ ذلِكَ فَرَّ الشَّيطانُ مِن مَنزِلِكَ . (3)

2 / 2 _ 11إدخالُ السُّرورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أدخَلَ عَلى أهلِ بَيتِهِ سُرورا ، خَلَقَ اللّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقا يَستَغفِرُ لَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن حَمَلَ مِنَ السّوقِ طُرفَةً (5) إلى وُلدِهِ ، كانَ كَمَن حَمَلَ صَدَقَةً حَتّى يَضَعَها في فيهِم، وَليَبدَأ بِالإِناثِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَرِقُّ لِلإِناثِ، ومَن رَقَّ لِلاُنثى كانَ كَمَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، ومَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ غُفِرَ لَهُ، ومَن فَرَّحَ اُنثى فَرَّحَهُ اللّهُ يَومَ الحُزنِ . (6)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 328 ح 5453 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 427 ح 8761 و ص 429 ح 8766 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 132 الرقم 1302 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 377 ح 649 وليس فيه «إذا دخلت بيتك» وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 909 ح 43571 ؛ عوالي اللآلي : ج 2 ص 135 ح 372 عن أنس وفيه «خيرك» بدل «خير بيتك» .
2- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 453 ح 3612 ، تاريخ دمشق : ج 9 ص 342 ح 2392 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 912 ح 43575 .
3- .مشكاة الأنوار : ص 341 ح 1093 ، الاُصول الستّة عشر : ص 234 ح 273 عن جابر من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، جامع الأخبار : ص 231 ح 592 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 167 ح 6 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 379 ح 44995 نقلاً عن أبي الشيخ عن جابر .
5- .الطريفُ : الغَريبُ المُلَوَّنُ من الثمر وغيره ممّا يُستَطرَفُ به (تاج العروس : ج 12 ص 348 «طرف») .
6- .تنبيه الغافلين : ص 352 ح 526 ، إحياء العلوم : ج 2 ص 79 كلاهما عن أنس .

ص: 463

2 / 2 - 10 سلام كردن به اعضاى خانواده
2 / 2 - 11 شاد كردن

2 / 2 _ 10سلام كردن به اعضاى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى اَنَس ! ... هر گاه وارد خانه ات شدى ، بر خانواده ات سلام كن تا خير و بركتِ خانه ات ، زياد شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به اَنَس _ :اى فرزندم ! هر گاه به خانه ات وارد شدى ، بر خود و بر خانواده ات سلام كن .

امام صادق عليه السلام :هر گاه به خانه ات وارد شدى ، بگو : «بسم اللّه و باللّه » و بر خانواده ات سلام كن ، و اگر كسى در خانه نبود ، بگو : «به نام خداوند ، و درود بر پيامبر او و خاندانش ، و سلام بر ما و بندگان صالح خداوند !» . اگر اين را گفتى ، شيطان از خانه ات مى گريزد .

2 / 2 _ 11شاد كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خانواده اش را شاد سازد ، خداوند ، از آن شادى ، مخلوقى مى آفريند كه تا روز قيامت ، برايش طلب آمرزش مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از بازار ، نوبرى براى فرزندانش بياورد ، همانند كسى است كه صدقه اى حمل مى كند تا آن گاه كه آن را در دهان آنان بگذارد ، و بايد از دختران شروع كند ؛ زيرا خداوند متعال ، نسبت به دختران ، دلسوز است ، و هر كس نسبت به دختران ، دلسوز باشد ، همانند كسى است كه از ترس خدا مى گريد ، و هر كه از ترس خدا بگريد ، آمرزيده مى شود ، و هر كس دخترى را شاد كند ، خداوند در روز غم و اندوه ، او را شاد مى گردانَد .

.

ص: 464

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَخَلَ السّوقَ فَاشتَرى تُحفَةً فَحَمَلَها إلى عِيالِهِ ، كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَومٍ مَحاويجَ ، وَليَبدَأ بِالإِناثِ قَبلَ الذُّكورِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَيُحِبُّ الرَّجُلَ مِن خَلقِهِ إذَا انصَرَفَ مِن سوقِهِ ، فَيَأخُذَ شَيئا في كُمِّهِ (2) لِعِيالِهِ فَيَفرحوا بِهِ ، فَيُباهِي اللّهُ بِهِ المَلائِكَةَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أطرِفوا أهاليكُم في كُلِّ جُمُعَةٍ بِشَيءٍ مِنَ الفاكِهَةِ أوِ اللَّحمِ حَتّى يَفرَحوا بِالجُمُعَةِ . (4)

تاريخ دمشق عن أنس :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أفكَهَ النّاسِ . (5)

المعجم الصغير عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أفكَهِ النّاسِ مَعَ الصَّبِيِّ . (6)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 239 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 672 ح 904 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 476 ح 1642 كلّها عن ابن عبّاس ، روضة الواعظين : ص 470 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 104 ح 98 .
2- .الكُمّ _ بالضمّ _ : رُدْنُ القميص (النهاية : ج 4 ص 200 «كمم») .
3- .الفردوس : ج 1 ص 168 ح 624 عن عقبة بن عامر .
4- .الكافي : ج 6 ص 299 ح 19 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 100 ح 434 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 423 ح 1248 ، الخصال : ص 391 ح 85 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 89 ص 344 ح 10 .
5- .تاريخ دمشق : ج 4 ص 37 ، دلائل النبوة للبيهقي : ج 1 ص 331 ، عمل اليوم والليلة لابن السنّي : ج 1 ص 371 ح 419 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 140 ح 18400 .
6- .المعجم الصغير : ج 2 ص 39 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 263 ح 6361 ، المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 492 ح 1880 .

ص: 465

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وارد بازار شود و هديه اى بخرد و آن را براى خانواده اش ببَرد ، همانند كسى است كه براى عدّه اى نيازمند ، صدقه مى بَرَد ، و بايد آن هديه را نخست به دختران بدهد و سپس به پسران .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مردى را كه هر گاه از بازار بر مى گردد ، چيزى در آستينش مى گيرد و براى خانواده اش مى آورد و آنان از آن ، شاد مى شوند ، دوست مى دارد . پس خداوند ، به او ، بر فرشتگان ، مباهات مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر جمعه ، چيزى مثل ميوه يا گوشت براى خانواده تان هديه آوريد تا از آمدنِ جمعه ، شاد شوند .

تاريخ دمشق_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شوخ طبع ترينِ مردمان بود .

المعجم الصغير_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از شوخ ترين مردمان با كودكان بود .

.

ص: 466

2 / 2 _ 12الإِهداءُ عِندَ الرُّجوعِ مِنَ السَّفَرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رَجَعَ أحَدُكُم مِن سَفَرِهِ فَليَرجِع إلى أهلِهِ بِهَدِيَّةٍ ، ولَو لَم يَجِد إلّا أن يُلقِيَ في مِخلاتِهِ حَجَرا أو حُزمَةَ حَطَبٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُعجِبُهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قَدِمَ أحَدُكُم مِن سَفَرٍ ، فَليَهدِ إلى أهلِهِ وَليُطرِفهُم ولَو كانَت حِجارَةً . (2)

2 / 2 _ 13الجُلوسُ مَعَ الاُسرَةِ وَالأَكلُ مَعَهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :جُلوسُ المَرءِ عِندَ عِيالِهِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعتِكافٍ في مَسجدي هذا . (3)

تنبيه الغافلين عن أنس :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، الجُلوسُ مَعَ العِيالِ أفضَلُ ، أمِ الجُلوسُ فِي المَسجِدِ ؟ قالَ : الجُلوسُ ساعَةً عِندَ العِيالِ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الاِعتِكافِ في مَسجِدي هذا . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، النَّفَقَةُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَيكَ ، أمِ النَّفَقَةُ في سَبيلِ اللّهِ ؟ قالَ : دِرهَمٌ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَيَّ مِن ألفِ دينارٍ يُنفِقُهُ في سَبيلِ اللّهِ . (4)

.


1- .ذيل تاريخ بغداد : ج 16 ص 83 الرقم 70 عن أبي رهم ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 382 ح 662 وفيه صدره إلى «بهديّة» ، تاريخ دمشق : ج 52 ص 230 ح 10996 و ج 65 ص 373 ح 13304 وليس فيهما ذيله من «أو حزمة حطب . . .» والثلاثة الأخيرة عن أبي الدرداء نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 708 ح 17508 .
2- .سنن الدارقطني : ج 2 ص 300 ح 290 ، شعب الإيمان : ج 3 ص 503 ح 4204 و فيه «فليهل» و«فليطرقهم» بدل «فليهد» و«وليطرفهم» ، الفردوس : ج 1 ص 299 ح 1182 نحوه وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 6 ص 708 ح 17507 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 565 ح 1958 نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 283 ح 2 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 122 ، المواعظ العدديّة : ص 33 .
4- .تنبيه الغافلين : ص 342 ح 494 .

ص: 467

2 / 2 - 12 هديه آوردن در بازگشت از سفر
2 / 2 - 13 همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنان

2 / 2 _ 12هديه آوردن در بازگشت از سفرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فردى از شما از مسافرت بر مى گردد ، با هديه اى براى خانواده اش باز گردد . حتّى اگر چيزى نيافت ، سنگى يا مشتى هيزم ، در توبره اش بيندازد ؛ زيرا همين هم آنها را خوش حال مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما از سفرى آمد ، براى خانواده اش ارمغانى بياورد ، اگر چه يك قطعه سنگ باشد .

2 / 2 _ 13همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشستن مرد در كنار خانواده اش ، نزد خداوند متعال ، دوست داشتنى تر از اعتكاف در اين مسجد من است .

تنبيه الغافلين_ به نقل از اَنَس _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! نشستن با خانواده ، ثوابش بيشتر است ، يا نشستن در مسجد؟ فرمود : «يك ساعت نشستن در كنار خانواده ، نزد من ، محبوب تر از اعتكاف كردن در اين مسجد من است» . گفتم : اى پيامبر خدا ! نزد شما ، خرج كردن براى خانواده ، محبوب تر است ، يا انفاق كردن در راه خدا؟ فرمود : «يك درهم كه مرد براى خانواده اش خرج مى كند ، نزد من ، محبوب تر از هزار دينار است كه در راه خدا انفاق مى كند» .

.

ص: 468

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَشيُكَ إلَى المَسجِدِ وَانصِرافُكَ إلى أهلِكَ فِي الأَجرِ سَواءٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قَضى أحَدُكُم حَجَّهُ فَليُعَجِّلِ الرِّحلَةَ إلى أهلِهِ ، فَإِنَّهُ أعظَمُ لِأَجرِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُؤمِنَ ويُحِبُّ أهلَهُ ووُلدَهُ ، وأحَبُّ شَيءٍ إلَى اللّهِ تَعالى أن يَرَى الرَّجُلَ مَعَ امرَأَتِهِ ووُلدِهِ عَلى مائِدَةٍ يَأكُلونَ ، فَإِذَا اجتَمَعوا عَلَيها نَظَرَ إلَيهِم بِالرَّحمَةِ لَهُم ، فَيَغفِرُ لَهُم قَبلَ أن يَتَفَرَّقوا مِن مَوضِعِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ المُؤمِنُ مَعَ أولادِهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ لُقمَةٍ ثَوابُ عِتقِ رَقَبَةٍ ، ورُفِع لَهُ مَدينَةٌ ، وأعطاهُ اللّهُ كِتابَهُ بِيَمينِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما مُؤمِنٍ يُحِبُّ الأَكلَ مَعَ الأَولادِ ، ناداهُ مَلَكٌ مِن تَحتِ العَرشِ : يا عَبدَ اللّهِ استَأنِفِ العَمَلَ ، فَقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ الذُّنوبَ كُلَّها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسٍ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ بِمُتَكَبِّرٍ: اِعتِقالِ الشّاةِ (6) ، ولُبسِ الصّوفِ، ومُجالَسَةِ الفُقَراءِ ، وأن يَركَبَ الحِمارَ ، وأن يَأكُلَ الرَّجُلُ مَعَ عِيالِهِ . (7)

.


1- .المطالب العالية : ج 1 ص 133 ح 491 عن أبي بكر بن أبي مريم الغسّاني ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44412 نقلاً عن السنن لسعيد بن منصور عن يحيى بن يحيى النسائي من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ؛ بحار الأنوار : ج 89 ص 213 ح 57 نقلاً عن رسالة الجمعة للشهيد الثاني .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 650 ح 1753 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 424 ح 10363 ، سنن الدارقطني : ج 2 ص 300 ح 289 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 5 ص 24 ح 11890 وراجع : سنن ابن ماجة : ج 2 ص 962 ح 2882 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 343 ح 498 عن أنس .
4- .تنبيه الغافلين : ص 344 ح 500 عن أبي سعيد الخدري .
5- .تنبيه الغافلين : ص 344 ح 499 عن أبي هريرة .
6- .اعتِقالُ الشاةِ : هو أن يضع رجلها بين ساقه وفخذه ، ثم يحلبها (النهاية : ج 3 ص 281 «عقل») .
7- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 286 عن جابر ؛ التواضع والخمول لابن أبي الدنيا : ص 265 ح 219 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 283 ح 12820 ، الفردوس : ج 3 ص 190 ح 4527 كلّها عن جابر نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 107 ح 44077 .

ص: 469

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ره سپار شدنت به سوى مسجد ، و بازگشت به سوى خانواده ات ، ثواب يكسان دارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما حجّش را به جاى آورْد ، بايد زودتر بار سفر را به سوى خانواده اش بر بندد ؛ زيرا اين كار ، پاداش او را بزرگ تر مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مؤمن را دوست مى دارد و زن و فرزندانش را [ نيز] دوست مى دارد . محبوب ترين چيز نزد خداى متعال ، آن است كه ببيند مرد ، با زن و فرزندانش بر سر يك سفره ، غذا مى خورند . سپس هر گاه بر آن سفره ، گرد هم آيند ، با نظر رحمت به ايشان مى نگرد ، و پيش از آن كه از جاى خود پراكنده شوند ، آنان را مى آمرزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤمن ، با فرزندان خود غذا بخورد ، به ازاى هر لقمه ، ثوابِ آزاد كردن يك بنده برايش نوشته مى شود ، و شهرى [ در بهشت ]برايش بنا مى گردد ، و خداوند ، كارنامه او را به دست راستش مى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مؤمنى كه غذا خوردن با فرزندان را دوست داشته باشد ، فرشته اى از زير عرش ، به او ندا مى دهد كه : اى بنده خدا ! كردار از سر گير ، كه خداوند ، همه گناهانت را آمرزيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از پنج كار خبرندهم كه هر كس آنها را انجام دهد ، متكبّر نيست : دوشيدن گوسفند ، پوشيدن پشمينه ، همنشينى با تهى دستان ، سوار شدن الاغ ، و اين كه مرد با خانواده اش غذا بخورد .

.

ص: 470

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِرَجُلٍ : أصبَحتَ صائِما ؟ قالَ : لا ، قالَ : فَأَطعَمتَ مِسكينا ؟ قالَ : لا ، قالَ : فَارجِع إلى أهلِكَ فَإِنَّهُ مِنكَ عَلَيهِم صَدَقَةٌ . (1)

2 / 2 _ 14رِعايَةُ رَغبَةِ الأَهلِ فِي الأَكلِالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِى الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَادِّى رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ» (2) _ :لا يَجوزُ لِلرَّجُلِ أن يَخُصَّ نَفسَهُ بِشَيءٍ مِنَ المَأكولِ دونَ عِيالِهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أهلِهِ ، وَالمُنافِقُ يَأكُلُ أهلُهُ بِشَهوَتِهِ . (4)

دعائم الإسلام :عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبيهِ عَن آبائِهِ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى أن يُشبِعَ الرَّجُلُ نَفسَهُ ويُجيعَ أهلَهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 495 ح 2 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 285 ح 26 كلاهما عن عبد اللّه بن ميمون القداح ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 178 ح 3673 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 168 ح 4 عن عبد اللّه ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 289 ح 26 .
2- .النحل : 71 .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 387 عن حريز بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 9 ص 221 ح 106 .
4- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 ؛ الفردوس : ج 4 ص 176 ح 6547 عن أبي اُمامة الباهلي ، كنز العمّال : ج 1 ص 156 ح 779 .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 193 ح 699 و ص 254 ح 961 .

ص: 471

2 / 2 - 14 رعايت علاقه خانواده به غذا

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى فرمود : «روزه دارى ؟» . گفت : نه . فرمود : «بينوايى را اطعام كرده اى ؟» . گفت : نه . فرمود : «پس به سوى خانواده ات باز گرد كه اين كار تو ، براى آنان صدقه است» .

2 / 2 _ 14رعايت علاقه خانواده به غذاامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «و خدا بعضى از شما را در روزى ، بر بعضى ديگر برترى داده است ؛ ولى كسانى كه فزونى يافته اند ، روزىِ خود را به بندگان نمى دهند تا در آن ، با هم مساوى باشند» _ :روا نيست كه مرد ، چيزى از خوراكى را به خود اختصاص دهد و آن را از خانواده اش دريغ ورزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، با اشتهاى خانواده اش مى خورَد ، و منافق ، خانواده اش با ميل و اشتهاى او مى خورند .

دعائم الإسلام :از جعفر بن محمّد [صادق] عليه السلام ، از پدرش ، از پدرانش ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه ايشان نهى فرمود از اين كه مرد ، خودش را سير كند و خانواده اش را گرسنه بگذارد .

.

ص: 472

2 / 2 _ 15الصَّبرُ عَلى سوءِ خُلُقِ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِنَ النِّساءِ يَرفَعُ اللّهُ عَنهُنَّ عَذابَ القَبرِ ، ويَكونُ مَحشَرُهُنَّ مَعَ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله : امرَأَةٌ صَبَرَت عَلى غَيرَةِ زَوجِها ، وَامرَأَةٌ صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها ، وَامرَأَةٌ وَهَبَت صَداقَها لِزَوجِها ؛ يُعطِي اللّهُ تَعالى لِكُلِّ واحِدَةٍ مِنهُنَّ ثَوابَ ألفِ شَهيدٍ ، ويَكتُبُ لِكُلِّ واحِدَ [ةٍ] (1) مِنهُنَّ عِبادَةَ سَنَةٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها ، أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنتِ مُزاحِمٍ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَجِبُ عَلَى المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلى زَوجِها عَلَى الضُّرِّ وَالنَّفعِ ، وتَصبِرَ عَلَى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ، كَما صَبَرَت زَوجَةُ أيّوبَ المُبَتلى ، صَبَرَت عَلى خِدمَتِهِ ثَماني عَشرَةَ سَنَةً ، تَحمِلُهُ عَلى عاتِقِها مَعَ الحامِلينَ ، وتَطحَنُ مَعَ الطّاحِنينَ ، وتَغسِلُ مَعَ الغاسِلينَ ، وتَأتيهِ بِكِسرَةٍ يَأكُلُها ويَحمَدُ اللّهَ عز و جل ، وكانَت تُلقيهِ فِي الكِساءِ وتَحمِلُهُ عَلى عاتِقِها ، شَفَقَةً وإحسانا إلَى اللّهِ وتَقَرُّبا إلَيهِ عز و جل . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :كَتَبَ اللّهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذلُ مالِهِ ونَفسِهِ حَتّى يُقتَلَ في سَبيلِ اللّهِ ، وجَهادُ المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلى ما تَرى مِن أذى زَوجِها وغَيرَتِهِ . (5)

.


1- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر .
2- .إرشاد القلوب : ص 175 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 462 ح 1570 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 247 ح 30 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 242 ح 16604 نقلاً عن كتاب الخطب لأحمد بن عبد العزيز الجلودي .
5- .الكافي : ج 5 ص9 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 126 ح 222 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 439 ح 4516 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 111 ح 6.

ص: 473

2 / 2 - 15 شكيبايى زن ، در برابر بداخلاقىِ شوهر

2 / 2 _ 15شكيبايى زن ، در برابر بداخلاقىِ شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه گروه از زنان اند كه خداوند ، عذاب قبر را از آنان بر مى دارد و با فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله ، محشور مى شوند : زنى كه بر غيرت شوهرش شكيبايى مى كند ؛ زنى كه در برابر بداخلاقى شوهرش شكيباست ؛ و زنى كه مهريه اش را به شوهرش مى بخشد . خداوند متعال ، به هر يك از اين گونه زنان ، ثواب هزار شهيد مى دهد و براى هر يك از آنها ، عبادت يك سال مى نويسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بر بداخلاقىِ شوهرش شكيبايى كند ، خداوند ، همانند پاداش آسيه دختر مُزاحم (همسر فرعون) ، به او عطا مى فرمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زن بايد با شوهرش در زيان و سود ، و سختى و آسايش بسازد ، چنان كه همسر ايّوبِ بلاكش ، شكيبايى كرد . هجده سال ، صبورانه به او خدمت كرد و مانند باركش ها او را بر پشت خود حمل مى كرد . با آسيابان ها آسياب مى كرد و با گازران ، گازرى مى كرد و تكّه نانى برايش مى آورد و ايّوب مى خورد و خداوند عز و جل را شكر مى كرد . همسرش او را در پارچه اى مى نهاد و بر پشت خود حمل مى نمود و اين همه را از سرِ دلسوزى و نيكى كردن براى خدا و تقرّب جستن به خداوند عز و جل انجام مى داد .

امام على عليه السلام :خداوند ، جهاد را بر مردان و زنان ، واجب كرده است . جهادِ مرد ، بخشيدن مال و جان خويش است تا آن كه در راه خدا كشته شود ، و جهادِ زن ، اين است كه در برابر آزار و اذيت شوهرش و غيرت او شكيبايى كند .

.

ص: 474

2 / 2 _ 16الصَّبرُ عَلى سوءِ خُلُقِ الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن صَبَرَ عَلى سوءِ خُلُقِ امرَأَتِهِ وَاحتَسَبَهُ أعطاهُ اللّهُ تَعالى بِكُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ يَصبِرُ عَلَيها مِنَ الثَّوابِ ما أعطى أيّوبَ عليه السلام عَلى بَلائِهِ ، وكانَ عَلَيها مِنَ الوِزرِ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِثلَ رَملِ عالِجٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةً لا يَنالُها إلّا إمامٌ عادِلٌ ، أو ذو رَحِمٍ وَصولٌ ، أو ذو عِيالٍ صَبورٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا ومَن صَبَرَ عَلى خُلُقِ امرَأَةٍ سَيِّئَةِ الخُلُقِ وَاحتَسَبَ في ذلِكَ الأَجرَ ، أعطاهُ اللّهُ ثَوابَ الشّاكِرينَ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :جِزيَةُ المُؤمِنِ كِراءُ مَنزِلِهِ ، وعَذابُهُ سوءُ خُلُقِ زَوجَتِهِ . (4)

إحياء العلوم_ في أخبارِ الأَنبِياءِ عليهم السلام _ :إنَّ قَوما دَخَلوا عَلى يُونُسَ النَّبِيِّ عليه السلام فَأَضافَهُم ، فَكانَ يَدخُلُ ويَخرُجُ إلى مَنزِلِهِ فَتُؤذيهِ امرَأَتُهُ وتَستَطيلُ عَلَيهِ وهُوَ ساكِتٌ ، فَتَعَجَّبوا مِن ذلِكَ . فَقالَ : لا تَعجَبوا ، فَإِنّي سَأَلتُ اللّهَ تَعالى وقُلتُ : ما أنتَ مُعاقِبٌ لي بِهِ فِي الآخِرَةِ فَعَجِّلهُ لي فِي الدُّنيا ، فَقالَ : إنَّ عُقوبَتَكَ بِنتُ فُلانٍ تَتَزَوَّجُ بِها ، فَتَزَوَّجتُ بِها وأنا صابِرٌ عَلى ما تَرَونَ مِنها . (5)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 339 ح 1 عن أبي هريرة وابن عباس ، أعلام الدين : ص 419 عن ابن عباس ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 462 ح 1570 نحوه وليس فيه ذيله من «وكان عليها . . .» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 367 ح 30 .
2- .الخصال : ص 93 ح 39 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، أعلام الدين : ص 152 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 70 ح 4 ؛ الفردوس : ج 1 ص 219 ح 842 عن أبي هريرة بزيادة «لا يمن على أهله بما ينفق عليهم» في آخره ، كنز العمّال : ج 15 ص 834 ح 43314 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 16 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 516 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 316 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 244 ح 16 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 300 ح 430 .
5- .إحياء العلوم : ج 2 ص 51 .

ص: 475

2 / 2 - 16 شكيبايى مرد ، در برابر بداخلاقىِ همسر

2 / 2 _ 16شكيبايى مرد ، در برابر بداخلاقىِ همسرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى به خاطر خدا ، در برابر بداخلاقى زنش شكيبايى كند ، خداوند متعال براى هر روز و شبى كه در برابرش شكيبايى مى ورزد ، همانند ثوابى را به او مى دهد كه به ايّوب عليه السلام در قبال گرفتارى اش داد ، و گناه زن نيز در هر شب و روز ، به اندازه ريگ هاى ريگستان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا در بهشت ، درجه اى است كه جز پيشواى دادگر ، و خويشاوندِ اهل صله رحم ، و عيالوار شكيبا ، كسى به آن دست نمى يابد .

امام على عليه السلام :آگاه باشيد كه هر كس بر اخلاقِ زن بداخلاق، شكيبايى ورزد و مزد اين كار را از خدا بخواهد ، خداوند، ثواب سپاس گزاران را به او عطا مى كند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جزيه مؤمن، همان اجاره منزل اوست ، و عذاب او ، بداخلاقى همسرش .

إحياء علوم الدين_ در اخبار پيامبران عليهم السلام _ :عدّه اى بر يونس پيامبر عليه السلام وارد شدند و يونس به پذيرايى از ايشان پرداخت . او به درونِ خانه ، رفت و آمد مى كرد و همسرش آزارش مى داد و با وى گستاخى مى كرد ؛ امّا يونس ، هيچ نمى گفت . آن عدّه ، از اين حال ، متعجّب شدند . يونس عليه السلام فرمود : «تعجّب نكنيد ؛ زيرا من از خداوند متعال درخواست كردم و گفتم : هر كيفرى (مجازاتى) را كه مى خواهى در آخرت به من بدهى ، در همين دنيا به من برسان . خداوند فرمود : كيفر تو ، دختر فلان كس است كه با او ازدواج مى كنى . من با او ازدواج كردم و بر كارهاى او _ همان طور كه مى بينيد _ شكيبايى مى كنم» .

.

ص: 476

2 / 2 _ 17التَّغافُلُالإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يَتَغافَل ولا يَغُضُّ عَن كَثيرٍ مِنَ الاُمورِ ، تَنَغَّصَت عيشَتُهُ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِلإِمامِ الباقِرِ عليه السلام _ :اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّ صَلاحَ شَأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ : إصلاحُ شَأنِ المَعاشِ مِل ءُ مِكيالٍ ثُلُثاهُ فِطنَةٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ ؛ لِأَنَّ الإِنسانَ لا يَتَغافَلُ عَن شَيءٍ (2) قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهُ (3) . (4)

2 / 2 _ 18القَناعَةُالإمام عليّ عليه السلام :أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ ، وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 455 ح 9149 .
2- .هكذا والظاهر أنّ الصحيح : «لا يتغافل إلّا عن شيء» .
3- .في المصدر : «فيه» بدل «له» وما في المتن أثبتناه من بعض نسخ المصدر .
4- .كفاية الأثر : ص 240 عن عثمان بن خالد ، تحف العقول : ص 359 عن الإمام الصادق عليه السلام ، نزهة الناظر : ص 100 ح 18 ، كشف الغمة : ج 2 ص 362 ، الدرة الباهرة : ص 28 و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام وكلّها نحوه وليس فيها ذيله ، بحار الأنوار : ج 78 ص 188 ح 33 ؛ البيان و التبيين : ج 1 ص 84 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 460 ح 3295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2827 .

ص: 477

2 / 2 - 17 چشمپوشى
2 / 2 - 18 قناعت

2 / 2 _ 17چشم پوشىامام على عليه السلام :هر كه از بسيارى امور ، تغافل و چشمپوشى نكند ، زندگى اش تيره مى شود .

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيه ايشان به امام باقر عليه السلام _ :بدان _ اى فرزندم _ كه درستىِ كار دنيا ، به طور كلّى ، در دو كلمه است : اصلاح امور زندگى ، همانند پيمانه پُرى است كه دو سوم آن ، توجّه و هوشيارى است و يك سومش چشمپوشى ؛ زيرا انسان، چشمپوشى نمى كند ، مگر از چيزى كه آن را مى داند و متوجّه آن است .

2 / 2 _ 18قناعتامام على عليه السلام :خوش ترين زندگى ، از آنِ كسى است كه خداوند پاك ، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته ، روزى اش كرده است .

.

ص: 478

عنه عليه السلام :القَناعَةُ أهنَأُ عَيشٍ . (1)

عنه عليه السلام :أطيَبُ العَيشِ القَناعَةُ . (2)

سليمان عليه السلام_ مِن حِكَمِهِ _ :كُلُّ العَيشِ جَرَّبناهُ ؛ لَيِّنِهِ وشَديدِهِ ، فَوَجَدناهُ يَكفي مِنهُ أدناهُ . (3)

2 / 2 _ 19الرِّضاالإمام عليّ عليه السلام :مَن رَضِيَ بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشا ، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا . (5)

عنه عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :لا مالَ أذهَبُ لِلفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقوتِ ، ومَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ ، وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ . (6)

2 / 2 _ 20الغَيرَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُن غَيورا ، فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الغَيورَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 232 ح 933 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 193 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 383 ح 2918 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2491 .
3- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 117 ح 1 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 47 ح 5731 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 118 ح 260 ، جامع بيان العلم وفضله : ج 2 ص 21 ، تاريخ دمشق : ج 22 ص 283 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 159 وفيه «أهنأه» بدل «يكفي منه» وكلاهما نحوه .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 209 ح 8011 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8177 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 491 ح 3397 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3197 نحوه .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 385 ح 5834 ، نهج البلاغة : الحكمة 371 ، تحف العقول : ص 90 وفيه «تعجل» بدل «فقد انتظم» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 238 ح 1 .
7- .قضاء الحوائج لابن أبي الدنيا : ص 52 ح 44 ، الفردوس : ج 5 ص 325 ح 8327 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 876 ح 43484 .

ص: 479

2 / 2 - 19 خُرسندى
2 / 2 - 20 غيرت

امام على عليه السلام :قناعت ، گواراترين زندگى را به همراه دارد .

امام على عليه السلام :خوش ترين زندگى ، در قناعت است .

سليمان عليه السلام_ از سخنان حكمت آميز او _ :همه زندگى را از خوش و ناخوشِ آن ، آزموديم . پس دريافتيم كه از آن ، كمترينش كفايت مى كند .

2 / 2 _ 19خُرسندىامام على عليه السلام :كسى كه راضى به قضاست ، زندگى اش خوش است .

امام على عليه السلام :گواراترين زندگى ، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند قسمت او كرده ، خرسند باشد .

امام على عليه السلام_ از توصيه ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :هيچ ثروتى ، مانند خرسند بودن به روزىِ روزانه ، فقر را از بين نمى بَرد ، و آن كه به قدر كفافْ بسنده مى كند ، آسودگى را به چنگ آورده ، و در رفاه ، جاى گرفته است .

2 / 2 _ 20غيرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غيرتمند باش ؛ زيرا خداوند ، انسان غيرتمند را دوست دارد .

.

ص: 480

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وتَخرُجُ مِن بابِ دارِها ، فَهُو دَيّوثٌ ، ولا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا . وَالمَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَالزَّوجُ بِذاكَ راضٍ ، بُنِيَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِي النّارِ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله : إنَّ الجَنَّةَ لَتوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ ، ولا يَجِدُها عاقٌّ ولا دَيّوثٌ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الدَّيّوثُ ؟ قالَ : الَّذي تَزنِي امرَأَتُهُ وهُوَ يَعلَمُ بِها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :يا أهلَ العِراقِ ، نُبِّئتُ أنَّ نِساءَكُم يُدافِعنَ الرِّجالَ فِي الطَّريقِ ، أما تَستَحيونَ ؟ ! (3)

عنه عليه السلام :أما تَستَحيونَ ولا تَغارونَ ؟ نِساؤُكُم يَخرُجنَ إلَى الأَسواقِ ويُزاحِمنَ العُلوجَ ! (4)

عنه عليه السلام :مازَنى غَيورٌ قَطُّ . (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 444 ح 4542 ، الخصال : ص 37 ح 15 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 401 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 79 ص 114 ح 1 .
3- .الكافي : ج 5 ص 537 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 204 ح 356 وفيه «يوافين» بدل «يدافعن» بزيادة «لعن اللّه من لا يغار» في آخره وكلاهما عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 417 ح 1404 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 79 ص 115 ح 7 .
4- .الكافي : ج 5 ص 537 ح 6 ، مشكاة الأنوار : ص 417 ح 1405 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 174 ح 2 ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 282 ح 1118 عن هبيرة نحوه .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 305 ، غرر الحكم : ج 6 ص 54 ح 9477 .

ص: 481

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى كه راضى است همسرش خود را بيارايد و از خانه بيرون برود ، آن مرد ، ديّوث است ، و هر كه او را ديّوث بنامد ، گناه نكرده است . هر گاه زن ، آرايش كنان و عطرزنان ، از خانه اش خارج شود و شوهرش به اين كارِ او راضى باشد ، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد ، براى شوهر او ، خانه اى در جهنّم بنا مى شود .

كتاب من لا يحضره الفقيه :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بوى بهشت ، از مسافت پانصد سالْ راه ، به مشام مى رسد ؛ امّا چنين بويى را فرزند ناخلف و انسان ديّوث ، استشمام نمى كنند» . گفته شد : ديّوث چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «كسى كه زنش زنا مى دهد و او از آن ، آگاه است» .

امام على عليه السلام :اى مردم عراق ! خبردار شده ام كه زنان شما در گذرگاه ها ، با مردان ، تنه به تنه مى خورند . آيا شرم نمى كنيد ؟!

امام على عليه السلام :آيا شرم نمى كنيد و غيرت نداريد كه زنان شما به بازارها مى روند و با بى نزاكت ها در هم مى آميزند؟!

امام على عليه السلام :هيچ غيرتمندى ، هرگز زنا نكرده است .

.

ص: 482

الإمام الباقر عليه السلام :ثَلاثَةٌ لا يَقبَلُ اللّهُ لَهُم صَلاةً ، مِنهُمُ الدَّيّوثُ الَّذي يُفجَرُ بِامرَأَتِهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَلِ الغَيرَةَ لِلنِّساءِ ، وإنَّما تَغارُ المُنكَراتُ مِنهُنَّ ، فَأَمَّا المُؤمِناتُ فَلا ، إنَّما جَعَلَ اللّهُ الغَيرَةَ لِلرِّجالِ لِأَنَّهُ أحَلَّ لِلرَّجُلِ أربَعا وما مَلَكت يَمينُهُ ، ولَم يَجعَل لِلمَرأَةِ إلّا زَوجَها ، فَإِذا أرادَت مَعَهُ غَيرَهُ كانَت عِندَ اللّهِ زانِيَةً . (2)

2 / 3التّربية الدّينيّة2 / 3 _ 1دَورُ الدّينِ فِي المَعيشَةِالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ عز و جل : ... يا أحمَدُ ! هَل تَدري أيُّ عَيشٍ أهنَأُ ، وأيُّ حَياةٍ أبقى ؟ قالَ : اللّهُمَّ لا ! قالَ : أمَّا العَيشُ الهَنيءُ فَهُوَ الَّذي لا يَفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِكري ، ولا يَنسى نِعمَتي ، ولا يَجهَلُ حَقّي ، يَطلُبُ رِضايَ لَيلَهُ ونَهارَهُ ... . (3)

عنه عليه السلام :كانَتِ الفُقَهاءُ وَالعُلَماءُ إذا كَتَبَ بَعضُهُم إلى بَعضٍ كَتَبوا بِثَلاثَةٍ لَيسَ مَعَهُنَّ رابِعَةٌ : مَن كانَت هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنيا ، ومَن أصلَحَ سَريرَتَهُ أصلَحَ اللّهُ عَلانِيَتَهُ ، ومَن أصلَحَ فيما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ عز و جل أصلَحَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فيما بَينَهُ وبَينَ النّاسِ . (4)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 205 ح 358 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 79 ص 115 ح 9 .
2- .الكافي : ج 5 ص 505 ح 2 ، علل الشرائع : ص 505 ح 1 كلاهما عن سعد الجلاب ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 444 ح 4543 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 510 ح 1778 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 247 ح 25 .
3- .إرشاد القلوب : ص 204 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 28 ح 6 .
4- .الكافي : ج 8 ص 307 ح 477 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 396 ح 5845 ، الأمالي للصدوق : ص 87 ح 55 ، الخصال : ص 129 ح 133 ، ثواب الأعمال : ص 216 ح 1 كلّها عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 29 ح 50 .

ص: 483

2 / 3 تربيتِ دينى
2 / 3 - 1 نقش دين در زندگى

امام باقر عليه السلام :سه كس اند كه خداوند از آنان ، نمازى را نمى پذيرد كه يكى از آنان ، مرد ديّوث است ؛ يعنى مردى كه با زنش ، زنا مى شود .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ، غيرت را براى زنان قرار نداده است . فقط زنان بى ايمان اند كه غيرت مى ورزند ؛ امّا زنان مؤمن ، نه . خداوند ، غيرت را فقط براى مردانْ قرار داده است ؛ چون براى مرد ، چهار [ زن ] و كنيزانش را حلال كرده ، ولى براى زن ، فقط شوهرش را قرار داده است . پس هر گاه زنى در كنار شوهرش ، مرد ديگرى بخواهد ، نزد خداوند ، زناكار است .

2 / 3تربيتِ دينى2 / 3 _ 1نقش دين در زندگىامام على عليه السلام_ در ياد كرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند عز و جل فرمود : « ... اى احمد! آيا مى دانى كدام زندگى ، گواراتر است؟ و كدام عمر ، پايدارتر است؟» . فرمود : بار خدايا ! نه . فرمود : «امّا زندگىِ گوارا ، آن زندگى اى است كه صاحب آن ، از يادِ من خسته نشود ، نعمت مرا فراموش نكند ، به حقّ من نادان نباشد ، و شب و روز ، در طلب خشنودىِ من باشد ...» .

امام على عليه السلام :دانايان و دانشمندان ، هر گاه به يكديگر نامه مى نوشتند ، سه نكته را يادداشت مى كردند كه چهارمى نداشت : هر كس دغدغه اش آخرت باشد ، خداوند ، دغدغه دنياى او را برطرف مى سازد ؛ هر كس باطنش را اصلاح كند ، خداوند ، ظاهر او را اصلاح مى نمايد ؛ و هر كس رابطه ميان خود و خداوند عز و جل را اصلاح كند ، خداوند ، رابطه ميان او و مردم را اصلاح مى نمايد .

.

ص: 484

عنه عليه السلام :مَن رُزِقَ الدّينَ فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

عنه عليه السلام :إنّي إذَا استَحكَمتُ فِي الرَّجُلِ خَصلَةً مِن خِصالِ الخَير احتَمَلتُهُ لَها وَاغتَفَرتُ لَهُ فَقَد ما سِواها ، ولا أغتَفِرُ لَهُ فَقدَ عَقلٍ ولا عَدَمَ دينٍ ، لِأَنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الأَمنِ ، ولا تَهنَأُ حَياةٌ مَعَ مَخافَةٍ ، وعَدَمُ العَقلِ عَدَمُ الحَياةِ ، ولا تُعاشَرُ الأَمواتُ . (2)

عنه عليه السلام :لا حَياةَ إلّا بِالدّينِ ، ولا مَوتَ إلّا بِجُحودِ اليَقينِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَعَلَتهُ السَّكينَةُ ، وَاستَكانَ (4) فَتَواضَعَ ، وقَنَعَ فَاستَغنى ورَضِيَ بِما اُعطِيَ وَانفَرَدَ فَكُفِيَ الإِخوانَ ، ورَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا ، وخَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ ، وَاطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرَتِ المَحَبَّةَ ، ولَم يُخِفِ النّاسَ فَلَم يَخَفهُم ، ولَم يُذنِب إلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم ، وسَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَيءٍ فَفازَ وَاستَكمَلَ الفَضلَ ، وأبصَرَ العافِيَةَ فَأَمِنَ النَّدامَةَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ الدّينِ الأَمانَةُ . (6)

عنه عليه السلام :صَيِّرِ الدّينَ جُنَّةَ حَياتِكَ ، وَالتَّقوى عُدَّةَ وَفاتِكَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 312 ح 8523 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 450 ح 8000 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 48 ح 3785 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 170 ح 3569 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 296 ، كشف اليقين : ص 216 ح 219 ، أعلام الدين : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 418 ح 40 .
4- .الاستِكانَةُ : الخُضوع (لسان العرب : ج 13 ص 365 «كون») .
5- .الأمالي للمفيد : ص 52 ح 14 عن محمّد بن نضر بن قرواش النهدي الجمّال الكوفي ، بحار الأنوار : ج 2 ص 53 ح 23 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 323 ح 4594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4165 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 211 ح 5858 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5377 .

ص: 485

امام على عليه السلام :هر كس ديندارى ، روزى اش شود ، خير دنيا و آخرت ، روزى اش شده است .

امام على عليه السلام :من هر گاه در مردى خصلتى از خصلت هاى نيك را استوار يافتم ، او را به سبب دارا بودن آن ، تحمّل مى كنم و بى بهرگى اش از ديگر خصلت هاى نيك را ناديده مى گيرم ؛ امّا نمى توانم نابخردى و بى دينىِ او را ناديده بگيرم ؛ زيرا جدا شدن از دين ، جدا شدن از امنيت [و آرامش ]است . زندگىِ همراه با ترس ، گوارا نيست ، و نابخردى نيز مُردگى است ، و با مردگان ، كسى معاشرت نمى كند .

امام على عليه السلام :زندگى ، جز با دين [ و ديندارى ] نيست ، و مرگ ، جز با انكار [ و از دست دادنِ ]يقين .

امام صادق عليه السلام :شخصِ ديندار مى انديشد و در نتيجه ، آرامش ، وجود او را فرا مى گيرد ، و خود را كوچك مى شمارد ، پس به فروتنى مى گرايد . قناعت مى ورزد ، پس احساس بى نيازى مى كند . به آنچه به او داده شده ، خرسند است ، و گوشه تنهايى را بر مى گزيند ، پس ، از دوستان بى نياز مى گردد . خواهش ها را رها مى كند ، پس آزاد مى شود . دنيا را كنار مى گذارد ، پس ، از بدى ها در امان مى مانَد . حسادت را دور مى افكند ، پس دوستى آشكار مى شود . مردم را نمى ترساند ، پس ، از آنان نمى ترسد . به آنان تعدّى نمى كند ، پس ، از گزند ايشان در امان است . به هيچ چيزى دل نمى بندد ، پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى يابد . عافيت را مى بيند ، پس كارش به پشيمانى نمى كشد .

امام على عليه السلام :ميوه دين ، امانتدارى است .

امام على عليه السلام :دين را در زندگى ات سپر قرار ده ، و پرهيزگارى را ساز و برگ [ پس از ]مرگت .

.

ص: 486

2 / 3 _ 2وِقايَةُ الاُسرَةِ مِنَ الآفاتِ العَقائِدِيَّةِ وَالأَخلاقِيَّةِ وَالعَمَلِيَّةِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ : أنا عَجَزتُ عَن نَفسي ، كُلِّفتُ أهلي ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ ، وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَك . (2)

الدرّ المنثور عن زيد بن أسلم :تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الآيَةَ : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيف نَقي أهلَنا نارا ؟ قالَ : تَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّهُ اللّهُ ، وتَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ :عَلِّموهُم وأدِّبوهُم. (4)

.


1- .التحريم : 6 .
2- .الكافي : ج 5 ص 62 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 364 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 124 كلّها عن عبد الأعلى مولى آل سام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 468 ح 1600 ، مشكاة الأنوار : ص 102 ح 226 ، بحار الأنوار : ج 100ص 92 ح 83 .
3- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 225 نقلاً عن ابن مردويه .
4- .مسند عبد اللّه بن المبارك : ص 163 ح 190 عن منصور ، تفسير الطبري : ج 14 الجزء 28 ص 165 ، زاد المسير : ج 8 ص 54 ، أدب الإملاء والاستملاء (دار مكتبة الهلال) : ص 6 ، كنز العمّال : ج 2 ص 539 ح 4676 .

ص: 487

2 / 3 - 2 حفظ خانواده ، از آسيب هاى عقيدتى ، اخلاقى و رفتارى

2 / 3 _ 2حفظ خانواده ، از آسيب هاى عقيدتى ، اخلاقى و رفتارىقرآن« اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد . بر آن آتش ، فرشتگانى خشن و سختگير [ گمارده شده]اند . از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند ، انجام مى دهند » .

حديثامام صادق عليه السلام :چون اين آيه : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» نازل شد ، مردى از مسلمانان ، نشست و گريه كرد و گفت : من از [ حفظ ]خود ، ناتوانم . اكنون مسئوليت خانواده ام نيز بر عهده ام نهاده شد! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى تو همين كافى است كه به آنچه خودت را بدان فرمان مى دهى ، آنان را نيز فرمان دهى ، و از آنچه خودت را نهى مى كنى ، آنان را نيز از آن نهى كنى» .

الدُّرّ المنثور_ به نقل از زيد بن اسلم _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» را تلاوت كرد . اصحاب گفتند : اى پيامبر خدا ! چگونه خانواده مان را از آتش حفظ كنيم ؟ فرمود : «آنان را به آنچه خدا دوست مى دارد ، بخوانيد ، و از آنچه خدا ناخوش مى دارد ، نهى شان كنيد» .

امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :به آنان علم و ادب بياموزيد .

.

ص: 488

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ :عَلِّموا أنفُسَكُم وأهليكُمُ الخَيرَ . (1)

منية المريد :قالَ اللّهُ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» ؛ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام وجَماعَةٌ مِنَ المُفَسِّرينَ : مَعناهُ عَلِّموهُم ما يَنجَونَ بِهِ مِنَ النّارِ . (2)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :لَمّا اُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ : «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (3) دَعا رَسولُ اللّهِ قُرَيشا فَاجتَمَعوا ، فَعَمَّ وخَصَّ فَقالَ : يا بَني كَعبِ بنِ لُؤَيٍّ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني مُرَّةَ بنِ كَعبٍ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني عَبدِ شَمسٍ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني عَبدِ مُنافٍ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني هاشِمٍ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا فاطِمَةُ ! أنقِذي نَفسَكِ مِنَ النّارِ ، فَإِنّي لا أملِكُ لَكُم مِنَ اللّهِ شَيئا . غَيرَ أنَّ لَكُم رَحِما سَأَبُلُّها بِبَلالِها (4) . (5)

الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ قال :كَيفَ نَقي أهلَنا ؟ قالَ : تَأمُرونَهُم وتَنهَونَهُم . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 536 ح 3826 عن ربعي ، شعب الإيمان : ج 6 ص 411 ح 8704 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 49 ح 4741 وليس فيه «وأهليكم» في الموضع الثاني ، كنز العمّال : ج 2 ص 539 ح 4676 ؛ دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 نحوه .
2- .منية المريد : ص 380 .
3- .الشعراء : 214 .
4- .إنّ لكم رحما سأبُلّها ببلالها : أي أصلكم في الدنيا ولا اُغني عنكم من اللّه شيئا (النهاية : ج 1 ص 153 «بلل») .
5- .صحيح مسلم : ج 1 ص 192 ح 348 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 338 ح 3185 ، سنن النسائي : ج 6 ص 248 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 230 ح 8410 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 412 ح 646 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 238 ح 8511 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 10 ح 43702 .
6- .الكافي : ج 5 ص 62 ح 3 عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 418 ح 21207 .

ص: 489

امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :به خود و خانواده تان ، خوبى ها را بياموزيد .

مُنْية المُريد :خداوند متعال فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» . على عليه السلام و گروهى از مفسّران گفته اند : معنايش اين است كه به ايشان بياموزيد آنچه را كه به سبب آن ، از آتش ، نجات مى يابند .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :چون اين آيه : «و خويشان نزديكت را هشدار ده ...» فرو فرستاده شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قريش را فرا خوانْد و آنان گرد آمدند . پس پيامبر صلى الله عليه و آله [ نخست ]آنان را به طور عام و سپس [هر تيره اى از ايشان را] به طور خاص ، مخاطب ساخت و فرمود : «اى فرزندان كعب بن لُؤَى ! (1) خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان مرّة بن كعب ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان عبد شمس ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان عبد مناف! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان هاشم ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان عبد المطّلب ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فاطمه ! خويشتن را از آتش برهان ؛ زيرا از من در برابر خدا براى شما كارى ساخته نيست ، جز آن كه شما خويشاوند من هستيد و وظيفه خويشاوندى را [ در دنيا ] نسبت به شما انجام خواهم داد» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير ، از امام صادق عليه السلام ، در باره اين سخن خداى عز و جل : «خود و خانواده تان را از آتش ، در امان بداريد ...» _ :گفت : چگونه خانواده مان را حفظ كنيم ؟ فرمود : «آنان را امر [ به معروف ] و نهى [ از منكر ] كنيد» .

.


1- .اين خطاب ، عام است ، و بقيّه خطاب ها ، به يكايك تيره هاى كعب است .

ص: 490

كتاب من لا يحضره الفقيه :سُئِلَ الصّادِقُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» كَيفَ نَقيهِنَّ ؟ قالَ : تَأمُرونَهُنَّ وتَنهَونَهُنَّ . قيلَ لَهُ : إنّا نَأمُرُهُنَّ ونَنهاهُنَّ فَلا يَقبَلنَ ؟ قالَ : إذا أمَرتُموهُنَّ ونَهَيتُموهُنَّ فَقَد قَضَيتُم ما عَلَيكُم . (1)

الزهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» فَقُلتُ : هذِهِ نَفسي أقيها ، فَكَيفَ أقي أهلي ؟ فَقالَ : تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ ، فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم ، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما كانَ عَلَيكَ . (2)

العالم عليه السلام (3)_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ :العالم عليه السلام (4) يَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ ويَنهاهُم عَمّا نَهاهُم ، فَإِن أطاعوا كانَ قَد وَقاهُم ، وإن عَصَوهُ كانَ قَد قَضى ما عَلَيهِ . (5)

الكافي عن سليمان بن خالد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي ، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ [الإيمانِ] ؟ فَقالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ في كِتابِهِ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ اُحَدِّثُ أهلي ؟ قالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» وقالَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» (7) . 8

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 442 ح 4533 .
2- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 36 ، الكافي : ج 5 ص 62 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 365 وكلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1526 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 377 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 124 كلها نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 74 ح 12 .
3- .الظاهر أنّ المراد من «العالم» هنا الإمام الكاظم عليه السلام .
4- .فقه الرضا : ص 375 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 82 ح 42 .
5- .الكافي : ج2 ص211 ح1 ، المحاسن : ج1 ص362 ح780 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 86 ح 101 .
6- .طه : 132 .
7- .الاُصول الستّة عشر : ص 70 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 2 ص 25 ح 92 .

ص: 491

كتاب من لا يحضره الفقيه :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» ، سؤال شد : چگونه آنان را حفظ كنيم ؟ فرمود : «آنان را امر و نهى كنيد» . گفتند : آنها را امر و نهى مى كنيم ؛ امّا نمى پذيرند ؟ فرمود : «هر گاه آنان را امر و نهى كرديد ، ديگر وظيفه خود را انجام داده ايد» .

الزهد ، حسين بن سعيد_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى متعال : «خود و خانواده تان را از آتش ، در امان بداريد» پرسيدم و گفتم : خودم را حفظ مى كنم ؛ امّا خانواده ام را چگونه حفظ كنم ؟ فرمود : «آنان را به انجام دادن آنچه خدا بدان فرمان داده ، فرمان بده ، و از آنچه خدا از آن نهى فرموده ، نهى كن . اگر از تو اطاعت كردند ، آنان را حفظ كرده اى ، و اگر از تو نافرمانى كردند ، تو وظيفه ات را انجام داده اى» .

امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اين سخن خداوند عز و جل : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :آنان را به آنچه خداوند فرمان داده ، فرمان مى دهد ، و از آنچه خداوند نهى شان كرده ، نهى مى كند . پس اگر اطاعت كردند ، آنها را حفظ كرده است ، و اگر نافرمانى اش كردند ، او وظيفه اش را انجام داده است .

الكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند . پس آيا آنها را به اين كار ( ايمان ) فرا خوانم ؟ فرمود : «آرى . خداوند عز و جل در كتابش مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردمان و سنگ هايند ، حفظ كنيد» » .

امام صادق عليه السلام :مردى ، نزد پدرم آمد و گفت : رحمت خدا بر تو باد ! آيا براى خانواده ام حديث بگويم؟ فرمود : «آرى . خداوند مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردمان و سنگ هايند ، حفظ كنيد» ، و فرموده است : «خانواده خود را به خواندن نماز ، فرمان ده و خود در آن ، پاى فشار» » .

.

ص: 492

2 / 3 _ 3تَربِيَةُ الأَهلِ عَلى أداءِ الصَّلاةِ وإيتاءِ الزَّكاةِالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» (1) .

«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُنصِبا (3) لِنَفسِهِ بَعدَ البُشرى لَهُ بِالجَنَّةِ مِن رَبِّهِ ، فَقالَ عز و جل : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا...» الآيَةَ ، فَكانَ يَأمُرُ بِها أهلَهُ ويُصَبِّرُ عَلَيها نَفسَهُ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِرجِعوا إلى أهليكُم ، فَأَقيموا فيهِم وعَلِّموهُم ومُروهُم . . . وصَلّوا كَما رَأَيتُموني اُصَلّي ، فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَليُؤَذِّن لَكُم أحَدُكُم وَليَؤُمُّكُم أكبَرُكُم . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَيقَظَ مِنَ اللَّيلِ وأيقَظَ امرَأَتَهُ فَصَلَّيا رَكعَتَينِ جَميعا ، كُتِبا مِنَ الذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرا وَالذّاكِراتِ . (6)

.


1- .طه : 132 .
2- .مريم : 54 و 55 .
3- .النّصَبُ : التَّعَبُ (النهاية : ج 5 ص 62 «نصب») .
4- .الكافي : ج 5 ص 37 ح 1 عن عقيل الخزاعي ، نهج البلاغة : الخطبة 199 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 447 ح 659 .
5- .صحيح البخاري : ج 1 ص 226 ح 605 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 303 ح 1233 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 466 ح 292 ، سنن النسائي : ج 2 ص 9 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 305 ح 15598 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 27 ح 2269 كلها عن مالك بن الحويرث وليس في الأربعة الأخيرة «وصلّوا كما رأيتموني اُصلّي» ، كنز العمّال : ج 7 ص 281 ح 18879 .
6- .سنن أبي داود : ج2 ص70 ح1451، سنن ابن ماجة : ج1 ص424 ح1335، صحيح ابن حبّان : ج 6 ص 307 ح 2568 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 452 ح 3561 كلّها عن أبي سعيد الخدري وأبي هريرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 784 ح 21400 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 561 عن أبي سعيد الخدري نحوه ، بحار الأنوار : ج 87 ص 158 ح 44 .

ص: 493

2 / 3 - 3 تربيت كردن خانواده ، به گزاردن نماز و پرداخت زكات

2 / 3 _ 3تربيت كردن خانواده ، به گزاردن نماز و پرداخت زكاتقرآن« خانواده خود را به خواندن نماز ، فرمان ده ، و خود بر آن پاى بفشار . از تو روزى نمى خواهيم . ما به تو روزى مى دهيم ، و فرجام [ نيك ] ، از آنِ پرهيزگاران است » .

« و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا او درست وعده و فرستاده اى پيامبر بود و خاندان خود را به نماز خواندن و زكات دادن فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[ رفتار ]بود » .

حديثامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پس از آن كه از جانب پروردگارش به او نويد بهشت داده شده بود ، باز [ در نماز و عبادت ، ] خود را به رنج مى افكنْد ؛ چرا كه خداوند عز و جلبه او فرموده بود : «خانواده خود را به نماز ، فرمان ده و خود بر آن ، پاى بفشار ...» . از اين رو ، پيامبر صلى الله عليه و آله خانواده اش را به نماز خواندن فرمان مى داد و خود نيز بر آن ، پافشارى مى كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزد خانواده هايتان باز گرديد . پس در ميانشان بمانيد و به آنان علم بياموزيد و فرمانشان بدهيد ... و همان گونه كه من نماز مى خوانم و شما ديده ايد ، نماز بخوانيد . چون وقت نماز شد ، يكى از شما اذان بگويد و مسن ترينتان ، پيش نماز شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس شب بيدار شود و همسرش را بيدار كند و هر دو با هم ، دو ركعت نماز بگزارند ، در شمار مردان و زنانى نوشته مى شوند كه خداوند را بسيار ياد مى كنند .

.

ص: 494

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ رَجُلاً قامَ مِنَ اللَّيلِ فَصَلّى ، ثُمَّ أيقَظَ أهلَهُ فَصَلّوا . رَحِمَ اللّهُ امرَأَةً قامَت مِنَ اللَّيلِ فَصَلَّت ، ثُمَّ أيقَظَت زَوجَها فَصَلّى . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ يَعقوبُ بنُ سالِمٍ عَنِ الرَّجُلِ يَقومُ مِن آخِرِ اللَّيلِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالقُرآنِ ، فَقالَ _ :يَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا صَلّى فِي اللَّيلِ أن يُسمِعَ أهلَهُ ، لِكَي يَقومَ القائِمُ ويَتَحَرَّكَ المُتَحَرِّكُ . (2)

2 / 4دَورُ الصَّلاةِ فِي الخُروجِ مِن مَضايقِ المَعيشَةِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (3) .

الحديثمكارم الأخلاق :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا أصابَت أهلَهُ خَصاصَةٌ (4) نادى أهلَهُ : يا أهلاه! صَلّوا ، صَلّوا . (5)

المعجم الأوسط عن عبد اللّه بن سلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا نَزَلَ بِأَهلِهِ الضّيقُ أمَرَهُم بِالصَّلاةِ ، ثُمَّ قَرَأَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» الآيَةَ . (6)

.


1- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 2 ص 172 ح 2 عن الحسن ، كنز العمّال : ج 7 ص 793 ح 21438 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 124 ح 472 ، علل الشرائع : ص 364 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 79 ح 18 .
3- .البقرة : 153 ، وراجع : البقرة : 45 .
4- .الخَصَاصَةُ:أي الجُوع والضَّعف ، وأصلها الفقر والحاجة إلى الشيء (النهاية : ج2 ص37 «خصص»).
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 124 ح 2333 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 37 ح 4 ؛ الزهد لابن حنبل : ص 15 ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 321 كلاهما عن ثابت .
6- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 272 ح 886 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 49 ح 4744 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 176 ، سير أعلام النبلاء : ج 8 ص 411 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 56 ، بحارالأنوار : ج 91 ص 383 ح 10 .

ص: 495

2 / 4 نقش نماز ، در رهايى از تنگناهاى زندگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خداوند بر آن مردى كه نيمه شب برخيزد و نماز بخواند ! سپس خانواده اش را بيدار كند و آنها نيز نماز بخوانند . رحمت خداوند ، بر آن زنى كه نيمه شب برخيزد و نماز بگزارد ! سپس شوهرش را بيدار كند و او نيز نماز بخواند .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسش يعقوب بن سالم ، از مردى كه آخر شب بر مى خيزد و صدايش را به قرآن خواندن بلند مى كند _ :شايسته است كه مرد ، هر گاه نماز شب مى خوانَد ، صدايش را به گوش خانواده اش برساند ، تا آن كه اهل نمازِ شب است ، برخيزد و آن كه نيست ، تكانى به خود بدهد .

2 / 4نقش نماز در رهايى از تنگناهاى زندگىقرآن« اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از شكيبايى و نماز ، يارى بجوييد ؛ زيرا خداوند ، با شكيبايان است » .

حديثمكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه خانواده اش دچار فقر و گرسنگى مى شدند ، خطاب به آنان صدا مى زد : «اى كسان من ! نماز بخوانيد . نماز بخوانيد» .

المعجم الأوسط_ به نقل از عبد اللّه بن سلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله [را عادت چنان بود كه ]هر گاه خانواده اش دچار تنگنا مى شدند ، به آنان مى فرمود كه نماز بخوانند . سپس اين آيه را مى خوانْد : «و خانواده ات را به نماز خواندن ، فرمان ده و خود بر آن ، پاى بفشار» .

.

ص: 496

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَليٌّ عليه السلام إذا هالَهُ شَيءٌ فَزِعَ إلَى الصَّلاةِ ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ» (1) .

عنه عليه السلام :ما يَمنَعُ أحَدَكُم إذا دَخَلَ عَلَيهِ غَمٌّ مِن غُمومِ الدُّنيا أن يَتَوَضَّأَ ثُمَّ يَدخُلَ مَسجِدَهُ ويَركَعَ رَكعَتَينِ فَيدعُوَ اللّهَ فيهِما! أما سَمِعتَ اللّهَ يَقولُ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ» ؟ (2)

2 / 5دَورُ الدُّعاءِ فِي الخُروجِ مِن مَضايِقِ المَعيشَةِالإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام إذا حَزَنَهُ أمرٌ جَمَعَ النِّساءَ وَالصِّبيانَ ثُمَّ دَعا وأمَّنوا . (3)

عنه عليه السلام :اِتَّخِذ مَسجِدا في بَيتِكَ ، فَإِذا خِفتَ شَيئا فَالبَس ثَوبَينِ غَليظَينِ مِن أغلَظِ ثِيابِكَ وصَلِّ فيهِما ، ثُمَّ اجثُ عَلى رُكبَتَيكَ فَاصرُخ إلَى اللّهِ وسَلهُ الجَنَّةَ وتَعَوَّذ بِاللّهِ مِن شَرِّ الَّذي تَخافُهُ ، وإيّاكَ أن يَسمَعَ اللّهُ مِنكَ كَلِمَة بَغيٍ وإن أعجَبَتكَ نَفسُكَ وعَشيرَتُكَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 480 ح 1 عن أبى بصير ، والآية 45 من سورة البقرة .
2- .تفسير العياشي : ج 1 ص 43 ح 39 عن مسمع ، مجمع البيان : ج 1 ص 217 .
3- .الكافي : ج 2 ص 487 .
4- .الكافي : ج 3 ص 480 .

ص: 497

2 / 5 نقش دعا ، در رهايى از تنگناهاى زندگى

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام هر گاه چيزى او را مى ترسانْد ، به نماز پناه مى بُرد . سپس اين آيه را تلاوت كرد : «از شكيبايى و نماز ، كمك بجوييد» .

امام صادق عليه السلام :چرا هر گاه غمى از غم هاى دنيا به يكى از شما وارد مى شود ، وضو نمى سازد و سپس به مسجد نمى رود و دو ركعت نماز نمى خواند و در آن دو ركعت ، به درگاه خدا دعا نمى كند؟! مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد : «از شكيبايى و نماز ، كمك بجوييد » ؟

2 / 5نقش دعا در رهايى از تنگناهاى زندگىامام صادق عليه السلام :پدرم ، هر گاه دچار غم و اندوهى مى شد ، زنان و كودكان را گرد مى آورد و دعا مى كرد و آنها آمين مى گفتند .

امام صادق عليه السلام :مسجدى ( جايى براى نماز خواندن ) در خانه ات اختصاص بده . پس هر گاه از چيزى ترسيدى ، دو جامه درشت از درشت ترين جامه هايت را بپوش و با آنها نماز بگزار . آن گاه ، دو زانو بنشين و به درگاه خداوند ، زارى كن و بهشت را از او درخواست بنماى و از گزند آنچه از آن مى ترسى ، به خداوند ، پناه ببر . و زنهار كه خداوند از تو سخن زورى بشنود ، هر چند آن سخن ، خوشايند خودت و عشيره ات باشد !

.

ص: 498

2 / 6تَأديبُ الأَهلِ بِالعِلمِ وَالأَدَبِ الصّالِحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِيِّكُم ، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ ، وعَلى قِراءَةِ القُرآنِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، مُر أهلَكَ أن يَروحوا في كَسبِ المَكارِمِ ، ويُدلِجوا (2) في حاجَةِ مَن هُوَ نائِمٌ . (3)

عنه عليه السلام :مُروا أولادَكُم بِطَلَبِ العِلمِ . (4)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا ؛ حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا ؛ حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . (6)

.


1- .الصواعق المحرقة : ص 172 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 457 ح 268 ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45409 نقلاً عن الفوائد لأبي نصر عبد الكريم الشيرازي والديلمي في الفردوس وابن النجار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .أدلجَ : إذا سارَ من أوّل الليل (النهاية : ج 2 ص 129 «دلج») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 257 ، إرشاد القلوب : ص 138 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 223 ح 10 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 584 ح 45953 نقلاً عن ابن عمشليق في جزئه .
5- .تحف العقول : ص 89 و 100 ، الاختصاص : ص 246 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 69 ح 1755 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 237 ح 1 ؛ شُعب الإيمان : ج 4 ص 161 ح 4661 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 509 كلاهما عن حمّاد عن إبراهيم ، كنز العمّال : ج 16 ص 269 ح 44396 .
6- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 201 ح 13881 .

ص: 499

2 / 6 پروراندن خانواده ، با دانش و تربيت نيكو

2 / 6پروراندن خانواده با دانش و تربيت نيكوپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان خود را بر سه خصلت ، تربيت كنيد : دوست داشتن پيامبرتان ، دوست داشتن اهل بيت او ، و خواندن قرآن .

امام على عليه السلام_ خطاب به كميل به زياد _ :اى كميل ! به خانواده ات فرمان بده كه روزها در پى كسب خصلت هاى والاى انسانى بروند ، و شبانگاهان ، در پى رفع نيازهاى خُفتگان .

امام على عليه السلام :فرزندانتان را به علم آموزى وا داريد .

امام على عليه السلام :ادب ، بهترينْ ميراث است .

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، پيوسته براى خانواده اش دانش و تربيت نيكو به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد بهشت كند ، به طورى كه كوچك و بزرگ و خدمتكار و همسايه را در بهشت مى يابد ؛ [امّا] بنده گنهكار ، همواره براى خانواده خود ، تربيت بد به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد دوزخ مى كند ، به طورى كه كوچك و بزرگ از خانواده اش و خدمتكار و همسايه را در آن جا مى بيند .

.

ص: 500

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما نَحَلَ (1) والِدٌ وَلَدا مِن نُحلٍ أفضلَ مِن أدَبٍ حَسَنٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن يُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ ، خَيرٌ مِن أن يَتَصَدَّقَ بِصاعٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أكرِموا أولادَكُم ، وأحسِنوا أدَبَهُم ؛ يُغفَر لَكُم . (4)

2 / 7رعاية الحقوق2 / 7 _ 1الحَثُّ عَلى رِعايَةِ حُقوقِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ سائِلٌ كُلَّ راعٍ عَمَّا استَرعاهُ ، أحَفِظَ أم ضَيَّعَ ؟ حَتّى يَسألَ الرَّجُلَ عَن أهلِ بَيتِهِ . (5)

.


1- .النَّحل : العطيّة والهبة ابتداءً من غير عوَض ولا استحقاق (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل») .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 338 ح 1952 عن أيّوب بن موسى عن أبيه عن جدّه ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 252 ح 15403 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 292 ح 7679 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 28 ح 2273 كلها عن سعيد بن العاص وليس فيها «من نحل» ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45411 ؛ جامع الأحاديث للقمّي : ص 211 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 165 ح 17872 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 337 ح 1951 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 423 ح 20954 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 292 ح 7680 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 246 ح 2032 كلّها عن جابر بن سمرة والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 461 ح 45438 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 478 ح 1650 نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 166 ح 17877 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 478 ح 1651 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 254 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 95 ح 44 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1211 ح 3671 ، تاريخ بغداد : ج 8 ص 288 الرقم 4389 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 389 ح 665 والخمسة الأخيرة عن أنس وليس فيها ذيله ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45410 .
5- .صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 345 ح 4493 عن الحسن ، السنن الكبرى : ج 5 ص 374 ح 9174 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 197 ح 1703 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 281 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 6 ص 281 ح 14636 .

ص: 501

2 / 7 پاسداشت حقوق
2 / 7 - 1 تشويق به پاسداشت حقوق خانواده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پدرى به فرزندش ، هديه اى بهتر از تربيت نيكو ، پيشكش نكرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين كه مرد ، فرزندش را تربيت كند ، بهتر از آن است كه پيمانه اى صدقه دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به فرزندان خود ، احترام بگذاريد و آنان را نيكو تربيت كنيد تا آمرزيده شويد .

2 / 7پاسداشت حقوق2 / 7 _ 1تشويق به پاسداشت حقوق خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند از هر سرپرستى ، در باره آنچه تحت سرپرستى اوست ، بازخواست مى كند كه : آيا از آن ، نگهدارى كرده يا تباهش ساخته است؟ حتّى از مرد در باره خانواده اش بازخواست مى كند .

.

ص: 502

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّكُم راعٍ فَمَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِهِ . . . وَالرَّجُلُ راعٍ عَلى أهلِ بَيتِهِ وهُوَ مَسؤولٌ عَنهُم ، وَالمَرأَةُ راعِيَةٌ عَلى بَيتِ بَعلِها ووُلدِهِ وهِيَ مَسؤولَةٌ عَنهُم . (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمرو :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ألَم اُخبَر أنَّكَ تَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ ؟ قُلتُ : إنّي أفعَلُ ذلِكَ . قالَ : فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ هَجَمَت (2) عَينُكَ ونَفِهَت (3) نَفسُكَ ، وإنَّ لِنَفسِكَ حَقّا ولِأَهلِكَ حَقّا ، فَصُم وأفطِر ، وقُم ونَم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ امرِئٍ مَسؤولٌ عَمّا مَلَكَت يَمينُهُ وعِيالِهِ . (5)

الكافي بأسانيد مختلفة :فِي احتِجاجِ أميرِالمُؤمِنينَ عَلى عاصِمِ بنِ زِيادٍ حينَ لَبِسَ العَباءَ وتَرَكَ المَلاءَ ، وشَكاهُ أخوهُ الرَّبيعُ بنُ زِيادٍ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّهُ قَد غَمَّ أهلَهُ وأحزَنَ وُلدَهُ بِذلِكَ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : عَلَيَّ بِعاصِمِ بنِ زِيادٍ ، فَجيءَ بِهِ ، فَلَمّا رَآهُ عَبَسَ في وَجهِهِ ، فَقالَ لَهُ : أما استَحيَيتَ مِن أهلِكَ ؟ أما رَحِمتَ وُلدَكَ ؟ أتَرى اللّهَ أحَلَّ لَكَ الطَّيِّباتِ وهُوَ يَكرَهُ أخذَكَ مِنها ؟ أنتَ أهوَنُ عَلَى اللّهِ مِن ذلِكَ ، أوَ لَيسَ اللّهُ يَقولُ : «وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ * فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ» (6) ؟ أوَ لَيسَ اللّهُ يَقولُ : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» إلى قَولِهِ : «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ» (7) ؟ فَبِاللّهِ ! لَابتِذالُ نِعَمِ اللّهِ بِالفِعالِ أحَبُّ إلَيهِ مِنِ ابتِذالِهِ لَها بِالمَقالِ ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (8) . فَقالَ عاصِمٌ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَعَلى مَا اقتَصَرتَ في مَطعَمِكَ عَلَى الجُشوبَةِ وفي مَلبَسِكَ عَلَى الخُشونَةِ ؟! فَقالَ : وَيحَكَ ، إنَّ اللّهَ عز و جل فَرَضَ عَلى أئِمَّةِ العَدلِ أن يُقَدِّروا أنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كي لا يَتَبَيَّغَ (9) بِالفَقيرِ فَقرُهُ . فَأَلقى عاصِمُ بنُ زِيادٍ العَباءَ ولَبِسَ المَلاءَ . (10)

.


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 901 ح 2416 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1459 ح 20 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 208 ح 1705 وليس فيه : «وولده» ، سنن أبي داود : ج 3 ص 130 ح 2928 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 319 ح 5167 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 22 ح 14670 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 6 ، إرشاد القلوب : ص 184 .
2- .هجمت : أي غارت ودخلت في موضعها (النهاية : ج 5 ص 247 «هجم») .
3- .نَفِهَت : أي أعيت وكلّت (النهاية : ج 5 ص 100 «نفه») .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 387 ح 1102 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 816 ح 188 ، صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 312 ح 2152 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 637 ح 6884 نحوه ، السنن الكبرى : ج 3 ص 24 ح 4732 ، كنز العمّال : ج 3 ص 32 ح 5324 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 633 ح 7254 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6695 .
6- .الرحمن : 10 و 11 .
7- .الرحمن : 19 _ 23 .
8- .الضحى : 11 .
9- .لا يَتَبَيَّغُ : لا يَتَهَيَّجُ (الصحاح : ج 4 ص 1317 «بوغ») .
10- .الكافي : ج 1 ص 410 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 123 ح 32 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 35 .

ص: 503

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما كه [ به گونه اى ] سرپرست است ، در باره زيردستش بازخواست مى شود ... . مرد ، سرپرستِ خانواده خويش است و در باره آنها از او بازخواست مى شود . زن نيز سرپرست خانه شوهر خود و فرزندان اوست و در باره آنها از او سؤال خواهد شد .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «گمان مى كنى به من خبر نرسيده است كه تو شب ها را به عبادت مى گذرانى و روزها را به روزه دارى ؟» . گفتم : آرى ، چنين مى كنم . فرمود : «اگر به اين روش ادامه بدهى ، چشمانت گود مى افتد و بدنت خسته و رنجور مى شود ، در حالى كه هم بدنت و هم خانواده ات ، بر [گردن ]تو حقّى دارند . پس ، گاهى روزه بگير و گاهى بخور ، و گاهى شب زنده دارى كن و گاهى بخواب» .

امام على عليه السلام :هر مردى در باره بندگان خود و خانواده اش ، بازخواست خواهد شد .

الكافى_ با اسناد گوناگون ، در اعتراض امير مؤمنان عليه السلام به عاصم بن زياد كه جامه هاى نرم و لطيف را رها كرده ، پشمينه پوشيده بود ، و برادرش ربيع بن زياد از او نزد امير مؤمنان عليه السلام شكايت كرد كه وى با اين كار ، همسر خود را ناراحت و فرزندانش را اندوهگين ساخته است _ :امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «عاصم بن زياد را نزد من بياوريد» . او را نزد ايشان آوردند . امام عليه السلام ، چون او را ديد ، چهره در هم كشيد و به او فرمود : «از همسرت خجالت نكشيدى؟ به فرزندانت رحم نكردى؟ آيا خيال مى كنى كه خداوند ، چيزهاى حلال و پاكيزه را بر تو روا داشته ، با اين حال ، دوست ندارد كه از آنها استفاده كنى ؟ تو در نزد خداوند ، كوچك تر از آنى [ كه بخواهد با تو چنين كند ] . مگر نه اين كه خداوند مى فرمايد : «و زمين را براى مردمان قرار داد كه در آن ، ميوه و خرمابُن ها با خوشه هاى غلاف دار است» ؟ و مگر نه اين كه مى فرمايد : « دو دريا را روان كرد كه با هم برخورد كنند . ميان آن دو ، حدّ فاصلى است كه به هم تجاوز نكنند» ، تا آيه «از هر دو دريا ، مرواريد و مرجان بر آيد» ؟ پس به خداوند سوگند كه بهره بردارى عملى از نعمت هاى خداوند ، نزد او محبوب تر از بيان آنها در گفتار است . خداوند عز و جل فرموده است : «و نعمت پروردگارت را باز گو كن» » . عاصم گفت : اى امير مؤمنان ! پس چرا شما ، خود ، به خوراكِ درشت و جامه زِبْر ، بسنده كرده اى ؟! فرمود : «واى بر تو ! خداوند عز و جل بر پيشوايان عدالت ، واجب ساخته است كه خود را با مردمان تهى دست ، برابر دارند تا تهى دست را تهى دستىِ او بر نياشوبد» . پس عاصم بن زياد ، پشمينه اش را در آورد و جامه نرم پوشيد .

.

ص: 504

2 / 7 _ 2التَّحذيرُ مِن تَضييعِ حُقوقِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعولُ (1) . (2)

المستدرك على الصحيحين عن جابر الخيواني :كُنتُ عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمروٍ فَقَدِمَ عَلَيهِ قَهرَمانٌ (3) مِنَ الشّامِ وقَد بَقِيَت لَيلَتانِ مِن رَمَضانَ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ : هَل تَرَكتَ عِندَ أهلي ما يَكفيهِم ؟ قالَ : قَد تَرَكتُ عِندَهُم نَفَقَةً . فَقالَ عَبدُ اللّهِ : عَزَمتُ عَلَيكَ لَمّا رَجَعتَ فَتَرَكتَ لَهُم ما يَكفيهِم ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : كَفى بِالمَرءِ إثما أن يُضَيِّعَ مَن يَعولُ . (4)

.


1- .عال الرجُل اليَتيمَ : كفَلَهُ وقام به (المصباح المنير : ص 438 «عال») .
2- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 9 عن عليّ بن غراب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4907 عن الإمام الصادق عليه السلام ، عدّة الدّاعي : ص 72 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 193 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 13 ح 62 .
3- .القَهْرمانُ : هو كالخازن والوكيل والحافظ لما تحت يده (النهاية : ج 4 ص 129 «قهرم») .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج4 ص545 ح 8526، المصنّف لعبد الرزّاق : ج11 ص384 ح 20810 عن وهب بن جابر الصيواني نحوه .

ص: 505

2 / 7 - 2 نهى از پايمال كردنِ حقوق خانواده

2 / 7 _ 2نهى از پايمال كردنِ حقوق خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملعون است ، ملعون است كسى كه خانواده اش را وا مى گذارد !

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از جابر خيوانى _ :دو شب مانده از ماه رمضان ، نزد عبد اللّه بن عمرو بودم كه پيشكارى از شام ، نزد او آمد . عبد اللّه به او گفت : آيا براى خانواده ام به اندازه كافى ، خرجى گذاشته اى ؟ پيشكار گفت : مقدارى خرجى برايشان گذاشتم . عبد اللّه گفت : سوگندت مى دهم كه چون باز گشتى ، خرجىِ كافى برايشان بگذارى ؛ زيرا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «مرد را همين گناه بس كه در حقّ خانواده اش ، كوتاهى ورزد» .

.

ص: 506

الكافي عن جابر بن عبد اللّه :قالَ رَسولُ اللّهُ صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِشِرارِ رِجالِكُم ؟ قُلنا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : إنَّ مِن شِرارِ رِجالِكُمُ البَهّاتَ (1) الجَريءَ الفَحّاشَ ، الآكِلَ وَحدَهُ ، وَالمانِعَ رِفدَهُ (2) وَالضارِبَ عَبدَهُ ، وَالمُلجِئَ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ . (3)

2 / 8الحُقوقُ المُتَبادَلَةُ بَينَ الزَّوجَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ لَكُم عَلى نِسائِكُم حَقّا ، ولِنِسائِكُم عَلَيكُم حَقّا ، فَأَمّا حَقُّكُم عَلى نِسائِكُم فَلا يوطِئنَ فُرُشَكُم مَن تَكرَهونَ ، ولا يَأذَنَّ في بُيوتِكُم لِمَن تَكرَهونَ ، ألا وحَقُّهُنَّ عَلَيكُم أن تُحسِنوا إلَيهِنَّ في كِسوَتِهِنَّ وطَعامِهِنَّ . (4)

.


1- .البَهّاتُ : أي الذي قال عليه _ على الغير _ ما لم يفعله (الصحاح : ج 1 ص 244 «بهت») .
2- .الرِّفدُ : العَطاء والصِلة (الصحاح : ج 2 ص 475 «رفد») .
3- .الكافي : ج 2 ص 292 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 115 ح 13 .
4- .سنن الترمذي : ج 3 ص 467 ح 1163 و ج 5 ص 274 ح 3087 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 594 ح 1851 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 372 ح 9169 كلّها عن عمرو بن الأحوص ، كنز العمّال : ج 5 ص 116 ح 12303 .

ص: 507

2 / 8 حقوق دوجانبه زن و شوهر
اشاره

الكافى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از بدترينِ مردانتان خبر ندهم ؟» . گفتيم : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «بدترين مردانِ شما ، كسانى هستند كه به مردم ، پيوسته تهمت مى زنند ، گستاخ اند ، بدزبان اند ، تنها خورند ، دستِ بخشنده ندارند ، بنده خود را مى زنند ، و خانواده شان را [ براى تأمين معاش ] ، محتاج ديگران مى كنند» .

2 / 8حقوق دوجانبه زن و شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه شما را بر زنانتان حقّى است ، و زنانتان را بر شما حقّى . پس حقّ شما بر زنانتان ، اين است كه كسانى را كه خوش نمى داريد ، بر فرش شما راه ندهند ، و به كسانى كه خوش نمى داريد ، اجازه ورود به خانه هايتان ندهند ، و حقّ آنان بر شما اين است كه جامه و خوراك نيكو برايشان تهيّه كنيد .

.

ص: 508

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ النِّساءَ عِندَكُم عَوانٍ (1) ، لا يَملِكنَ لِأَنفُسِهِنَّ ضَرّا ولا نَفعا ، أخَذتُموهُنَّ بِأَمانَةِ اللّهِ ، وَاستَحلَلتُم فُروجَهُنَّ بِكَلِماتِ اللّهِ ، فَلَكُم عَلَيهِنَّ حَقٌّ ولَهُنَّ عَلَيكُم حَقٌّ ، ومِن حَقِّكُم عَلَيهِنَّ أن لا يوطِئنَ فُرُشَكُم ، ولا يَعصينَكُم في مَعروفٍ ، فَإِذا فَعَلنَ ذلِكَ فَلَهُنَّ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ ، ولا تَضرِبوهُنَّ . (2)

مكارم الأخلاق :قالَت خَولَةُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي أتَعَطَّرُ لِزَوجي كَأَنّي عَروسٌ اُزَفُّ إلَيهِ فَآتيهِ في لِحافِهِ فَيُوَلّي عَنّي ، ثُمَّ آتيهِ مِن قِبَلِ وَجهِهِ فَيُوَلّي عَنّي ، فَأَراهُ قَد أبغَضَني يا رَسولَ اللّهِ ، فَماذا تَأمُرُني ؟ قالَ : اِتَّقِي اللّهَ وأطيعي زَوجَكِ . قالَت : فَما حَقّي عَلَيهِ ؟ قالَ : حَقُّكِ عَلَيهِ أن يُطعِمَكِ مِمّا يَأكُلُ ، ويَكسوكِ مِمّا يِلبَسُ ، ولايَلطِمُ ولا يَصيحُ في وَجهِكِ . قالَت : فَما حَقُّهُ عَلَيَّ ؟ قالَ : حَقُّهُ عَلَيكِ أن لا تَخرجي مِن بَيتِهِ إلّا بِإِذنِهِ ، ولا تَصومي تَطَوُّعا إلّا بِإِذنِهِ ، ولا تَتَصَدَّقي مِن بَيتِهِ إلّا بِإِذنِهِ ، وإن دَعاكِ عَلى ظَهرِ قَتَبٍ (3) تُجيبيهِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يَختَصِمُ يَومَ القِيامَةِ الرَّجُلُ وَامرَأَتُهُ ، وَاللّهِ ما يَتَكَلَّمُ لِسانُها ولكِن يَداها ورِجلاها يَشهَدانِ عَلَيها بِما كانَت تُغَيِّبُ لِزَوجِها ، وتَشهَدُ يَداهُ ورِجلاهُ بِما كانَ يوليها . (5)

.


1- .العاني : الأسير ، وكلّ من ذلّ واستكان وخضع ، والمرأة عانية ، والجمع عوان (مجمع البحرين : ج 2 ص 1281 «عنا») .
2- .الخصال : ص 487 ح 63 عن عبد اللّه بن عمر ، مجمع البيان : ج 2 ص 575 ، تحف العقول : ص 33 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 349 ح 13 ؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 271 ح 858 ، تفسير الطبري : ج 3 الجزء 4 ص 311 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 378 ح 44986 .
3- .القَتَب : رَحلٌ صغير على قدر السَنام (الصحاح : ج 1 ص 198 «قتب») .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1605 ، الكافي : ج 5 ص 507 ح 1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مجمع البيان : ج 2 ص 575 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه .
5- .المعجم الكبير : ج 4 ص 149 ح 3969 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 238 ح 1557 ، الفردوس : ج 1 ص 26 ح 37 نحوه وكلّها عن أبي أيّوب ، كنز العمّال : ج 4 ص 376 ح 38998 .

ص: 509

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم ! زنان ، نزد شما اسيرند و اختيارِ سود و زيانى براى خويش ندارند . آنان را به عنوان امانتِ خداوند گرفته ايد ، و با كلمات خداوند ، بر خويشتن حلال كرده ايد . پس شما را بر آنان و آنان را نيز بر شما حقّى است . از جمله حقوق شما بر ايشان ، اين است كه بيگانه را به فرش شما راه ندهند ، و در كارهاى نيك ، از شما نافرمانى نكنند . پس هر گاه چنين كردند ، وظيفه شماست كه خوراك و پوشاك آنان را به خوبى تأمين كنيد و آنها را كتك نزنيد .

مكارم الأخلاق :خَوله به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : من ، خود را براى شوهرم همانند عروسى كه به خانه اش مى برند ، معطّر مى سازم و به بسترش مى روم ؛ ولى او به من پشت مى كند . آن گاه به مقابل او مى روم ؛ ولى باز هم به من پشت مى كند ، به طورى كه فكر مى كنم از من نفرت دارد . اى پيامبر خدا ! مى فرماييد چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پروامندى از خداوند ، در پيش گير و از شوهرت اطاعت كن» . خوله گفت : پس حقّ من بر او چيست؟ فرمود : «حقّ تو بر او ، اين است كه از آنچه خودش مى خورَد و مى پوشد ، به تو نيز بخورانَد و بپوشاند ، و به روى تو سيلى نزند و فرياد نكشد» . خوله گفت : و حقّ او بر من چيست؟ فرمود : «حقّ او بر تو ، اين است كه از خانه اش جز با اجازه او بيرون نروى ، و جز با اجازه او روزه مستحبّى نگيرى ، و از [اموال] خانه اش جز با اجازه او صدقه ندهى ، و اگر [ حتّى] بر پشت پالان [چهارپا] سوار بودى و تو را خواست ، اجابتش كنى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسانى كه در روز قيامت ، مرافعه مى كنند ، مرد و همسر اوست . به خدا سوگند كه [ در آن هنگام ] ، زبان زنش سخن نمى گويد ؛ بلكه دست ها و پاهاى او از كارهايى كه در غياب شوهرش كرده اند ، عليه او شهادت مى دهند، و دست ها و پاهاى مرد نيز در باره آنچه در حقّ زن كرده اند، گواهى مى دهند.

.

ص: 510

2 / 8 _ 1حُقوقُ الزَّوجَةِ عَلَى الزَّوجِمستدرك الوسائل_ في حَديثِ الحَولاءِ _ :... قالَت : فَما لِلنِّساءِ عَلَى الرِّجالِ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أخبَرَني أخي جَبرَئيلُ _ ولَم يَزَل يُوصيني بِالنِّساءِ حَتّى ظَنَنتُ ألّا يَحِلَّ لِزَوجِها أن يَقولَ لَها : اُفٍّ _ يا مُحَمَّدُ ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جلفِي النِّساءِ ، فَإِنَّهُنَّ عَوانٌ بَينَ أيديكُم ، أخَذتُموهُنَّ عَلى أماناتِ اللّهِ عز و جلمَا استَحلَلتُم مِن فُروجِهِنَّ بِكَلِمَةِ اللّهِ وكِتابِهِ مِن فَريضَةٍ وسُنَّةٍ وشَريعَةِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ لَهُنَّ عَلَيكُم حَقّا واجِبا لِمَا استَحلَلتُم مِن أجسامِهِنَّ ، وبِما واصَلتُم مِن أبدانِهِنَّ ، ويَحمِلنَ أولادَكُم في أحشائِهِنَّ ، حَتّى أخَذَهُنَّ الطَّلقُ مِن ذلِكَ ، فَأَشفِقوا عَلَيهِنَّ ، وطَيِّبوا قُلوبَهُنَّ حَتّى يَقِفنَ مَعَكُم ، ولا تَكرَهُوا النِّساءَ ولا تَسخَطوا بِهِنَّ ، ولا تَأخُذوا مِمّا آتَيتُموهُنَّ شَيئا إلّا بِرِضاهُنَّ وإذنِهِنَّ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ _ :أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَليكَ ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها ، وإن كانَ حَقُّكَ عَليها أوجَبَ ، فَإِنَّ لَها عَلَيكَ أن تَرحَمَها لِأَنّها أسيرُك ، وتُطعِمَها وتَكسُوَها ، وإذا جَهِلَت عَفَوتَ عَنها . (2)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 252 ح 16627 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 621 ح 3214 ، الخصال : ص 567 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج2 ص301 ح2654 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج74 ص5 ح1 .

ص: 511

2 / 8 - 1 حقوق زن بر شوهر

2 / 8 _ 1حقوق زن بر شوهرمستدرك الوسائل_ در ضمن حديث حولاء _ :حولاء گفت : پس حقّ زنان بر مردان چيست؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «برادرم جبرئيل عليه السلام _ كه پيوسته مرا در باره زنان سفارش مى كرد ، چندان كه گمان بردم شوهر ، حق ندارد حتّى به زن ، اُف بگويد _ به من خبر داد كه : اى محمّد ! از خداوند عز و جل بترسيد و با زنان ، مهربان باشيد ؛ زيرا آنان نزد شما اسيرند . آنان را از خداوند عز و جل به امانت گرفته ايد و به فرمان خدا و كتاب او ، به عنوان يك وظيفه و سنّت و شريعت محمّد بن عبد اللّه ، بر خود حلال كرده ايد . پس بِدان سبب كه جسم آنان را حلال خود ساخته ايد ، و با بدن هايشان تماس برقرار مى سازيد ، و فرزندان شما را در شكم خود حمل مى كنند ، چندان كه درد زايمان آنها را مى گيرد ، [ ايشان را بر شما حقّى است ] . پس با آنان مهربان باشيد و دل هايشان را خوش سازيد تا با شما بمانند . زنان را ناخوش مداريد و ناراحتشان نگردانيد ، و از آنچه به ايشان داده ايد ، جز با رضايت و اجازه آنان ، چيزى بر نداريد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در رساله خود معروف به رسالة الحقوق _ :حقّ زنت ، اين است كه بدانى خداوند عز و جل او را مايه آرامش و همدلى تو قرار داده است . پس بايد بدانى كه اين ، لطف و نعمتى است از سوى خداى عز و جل به تو ، تا اين كه او را گرامى بدارى و با وى نرم خو باشى ، هر چند حقّ تو بر او ، واجب تر است . پس حقّ او بر تو ، اين است كه با وى مهربان باشى ؛ زيرا او اسيرِ دست توست . بايد او را خوراك و پوشاك بدهى ، و هر گاه نادانى كرد ، از او در گذرى .

.

ص: 512

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ _ :وأمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِمِلكِ النِّكاحِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ جَعَلَها سَكَنا ومُستَراحا واُنسا وواقِيَةً ، وكَذلِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنكُما يَجِبُ أن يَحمَدَ اللّهَ عَلى صاحِبِهِ ، ويَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنهُ عَلَيهِ ، ووَجَبَ أن يُحسِنَ صُحبَةَ نِعمَةِ اللّهِ ويُكرِمَها ويَرفُقَ بِها ، وإن كان حَقُّكَ عَلَيها أغلَظَ وطاعَتُكَ بِها ألزَمَ فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ ما لَم تَكُن مَعصِيَةً ، فَإِنَّ لَها حَقَّ الرَّحمَةِ وَالمُؤانَسَةِ ، ومَوضِعَ السُّكونِ إلَيها قَضاءَ اللَّذَّةِ الَّتي لابُدَّ مِن قَضائِها ، وذلِكَ عَظيمٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزلِهِ وعِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وإن لَم يَكُن في طَبعِهِ ذلِكَ : مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ ، وسَعَةٍ بِتَقديرٍ ، وغَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها أن يَسُدَّ جَوعَتَها ، وأن يَستُرَ عَورَتَها ، ولا يُقَبِّحَ لَها وَجها ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد أدّى وَاللّهِ حَقَّها . (3)

الكافي عن شهاب بن عبد ربّه :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها ؟ قالَ : يَسُدُّ جَوعَتَها ، ويَستُرُ عَورَتَها ، ولا يُقَبِّحُ لَها وَجها ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد وَاللّهِ أدّى حَقَّها . قُلتُ : فَالدُّهنُ ؟ قالَ : غِبّا (4) ؛ يَومٌ ويَومٌ لا . قُلتُ : فَاللَّحمُ ؟ قالَ : في كُلِّ ثَلاثَةٍ ، فَيَكونُ فِي الشَّهرِ عَشرُ مَرّاتٍ لا أكثَرَ مِن ذلِكَ . قُلتُ : فَالصِّبغُ (5) ؟ قالَ وَالصِّبغُ في كُلِّ سِتَّةِ أشهُرٍ ، ويَكسوها في كُلِّ سَنَةٍ أربَعَةَ أثوابٍ ؛ ثَوبَينِ لِلشِّتاءِ وثَوبَينِ لِلصَّيفِ . ولا يَنبَغي أن يُفقِرَ بَيتَهُ مِن ثَلاثَةِ أشياءَ : دُهنِ الرَّأسِ ، وَالخَلِّ ، وَالزَّيتِ . ويَقوتُهُنَّ بِالمُدِّ ، فَإِنّي أقوتُ بِهِ نَفسي وعِيالي ، وَليُقَدِّر لِكُلِّ إنسانٍ مِنهُم قوتَهُ ، فَإِن شاءَ أكَلَهُ ، وإن شاءَ وَهَبَهُ ، وإن شاءَ تَصَدَّقَ بِهِ . ولا تَكونُ فاكِهَةٌ عامَّةٌ إلّا أطعَمَ عِيالَهُ مِنها ، ولا يَدَع أن يَكونَ لِلعيدِ عِندَهُم فَضلٌ فِي الطَّعامِ أن يُسَنِّيَ (6) مِن ذلِكَ شَيئا لا يُسنّي لَهُم في سائِرِ الأَيّامِ . (7)

.


1- .تحف العقول : ص 262 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 14 ح 2 .
2- .تحف العقول : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 236 ح 63 .
3- .عدّة الداعي : ص 81 .
4- .الغِبُّ : من أورادِ الإبل أن ترد الماء يوما وتدعه يوما (النهاية : ج 3 ص 336 «غبب») .
5- .الصِّبْغُ : ما يُصبغُ به الخبز في الأكل ، ويختصّ بكل إدام مائع كالخلّ ونحوه (المصباح المنير : ص 332 «صبغ») .
6- .سَنَّيتُ الشيء : إذا فتحته وسهّلتُه . وتَسنّى : أي تَيَسَّرَ وتَأَتّى (النهاية : ج 2 ص 415 «سنا») .
7- .الكافي : ج 5 ص 511 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 457 ح 1830 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 254 ح 60 .

ص: 513

امام زين العابدين عليه السلام_ در رساله خود معروف به رسالة الحقوق _ :حقّ همسرت ، اين است كه بدانى خداوند ، او را مايه آرامش و آسايش و همدمى و نگهدارى تو قرار داده است . همچنين هر يك از شما دو تن (زن و شوهر) ، بايد به خاطر ديگرى ، خدا را سپاس بگويد و او را لطف و نعمت خداوند ، به خود بداند ، و بايد با نعمت خداوند ، خوش رفتارى كند و آن را گرامى بدارد و با وى مدارا نمايد . اگر چه حقّ تو بر زنت ، قوى تر و اطاعت او از تو در آنچه خوش و ناخوش مى دارى _ آن جا كه گناه نباشد _ ، بر وى لازم تر است ولى او را هم بر تو ، حقّ مهربانى و همدمى و آرامش يافتن با او ، از ره گذر كامجويى است كه از آن ، گريزى نيست ، و اين ، خود ، حقّ بزرگى است .

امام صادق عليه السلام :مرد ، در [ اداره ] منزل و خانواده اش ، به سه خصلتْ نياز دارد كه بايد آنها را به كار گيرد ، اگر چه در سرشت او نباشد : خوش رفتارى ، گشاده دستىِ به اندازه ، و غيرت و ناموسدارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حقّ زن بر شوهرش ، اين است كه گرسنگى اش را بزدايد و برهنگى اش را بپوشاند ، و به رويش اخم نكند . هر گاه چنين كند ، به خدا سوگند كه حقّ او را گزارده است .

الكافى_ به نقل از شهاب بن عبد ربّه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : حقّ زن بر شوهرش چيست؟ فرمود : «خوراك و پوشاك او را تأمين كند ، و بر او ، چهره در هم نكِشد . پس هر گاه اين كارها را انجام داد ، به خدا سوگند كه حقّ او را به جا آورده است» . گفتم : پس ، روغن چه؟ فرمود : «يك روز در ميان [ تأمين كند ]» . گفتم : گوشت ؟ فرمود : «در هر سه روز ، كه در ماه ، ده نوبت مى شود ، و بيش از اين ، نه» . گفتم : رنگ (1) ؟ فرمود : «رنگ ، در هر شش ماه ، يك بار . سالى چهار دست لباس نيز بر او بپوشاند : دو لباس براى زمستان و دو لباس براى تابستان . نبايد خانه اش را از سه چيز ، خالى بگذارد : روغنِ سر ، سركه و روغن خوراكى . خوراك آنان را بايد به مُد تعيين كند ؛ زيرا من خوراك خودم و خانواده ام را به آن تعيين مى كنم . خوراكِ هر فردى از خانواده اش را معيّن كند ، كه اگر خواست بخورد ، اگر خواست ببخشد ، و اگر خواست آن را صدقه بدهد . از ميوه هاى رايج (موسمى) نيز به خانواده اش بخورانَد ، و در ايّام عيد ، از خوراكى هايى كه در ديگر ايّام برايشان فراهم نمى آورد ، بيشتر براى آنان تهيّه كند» .

.


1- .واژه «صبغ» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى نانْ خورش و هر نانْ خورش مايعى ، مانند سركه و امثال آن است (المصباح المنير : ص 332 ذيل واژه «صبغ») ؛ ولى بعضى گفته اند كه مراد ، رنگ مو و چيزهايى شبيه آن ، مانند حنا و وسمه است . با توجّه به همين معنا ، متن ، ترجمه شده است .

ص: 514

سنن أبي داود عن معاوية القشيري :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما حَقُّ زَوجَةِ أحَدِنا عَلَيهِ ؟ قال : أن تُطعِمَها إذا طَعِمتَ ، وتَكسُوَها إذَا اكتَسَيتَ _ أو «اكتَسَبتَ» _ ولا تَضرِبِ الوَجهَ ، ولا تُقَبِّح . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا غِنى بِالزَّوجِ عَن ثَلاثَةِ أشياءَ فيما بَينَهُ وبَينَ زَوجَتِهِ ؛ وهِيَ المُوافَقَةُ لِيَجتَلِبَ بِها مُوافَقَتَها ومَحَبَّتَها وهَواها ، وحُسنُ خُلُقِهِ مَعَها ، وَاستِعمالُهُ استِمالَةَ قَلبِها بِالهَيئَةِ الحَسَنَةِ في عَينِها ، وتَوسِعَتُهُ عَلَيها . (2)

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها الَّذي إذا فَعَلَهُ كانَ مُحسِنا ؟ قالَ : يُشبِعُها ويَكسوها ، وإن جَهِلَت غَفَرَ لَها . وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كانَتِ امرَأَةٌ عِندَ أبي عليه السلام تُؤذيهِ فَيَغفِرُ لَها . (3)

.


1- .سنن أبي داود : ج 2 ص 244 ح 2142 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 593 ح 1850 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 482 ح 14726 كلاهما نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 204 ح 2764 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 482 ح 4175 ، كنز العمّال : ج 16 ص 370 ح 44940 .
2- .تحف العقول : ص 323 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 237 ح 70 .
3- .الكافي : ج 5 ص 510 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 440 ح 4526 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 467 ح 1593 كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 121 ح 25330 .

ص: 515

سنن أبى داوود_ به نقل از معاويه قشيرى _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! حقّ همسر هر يك از ما ، بر ديگرى چيست؟ فرمود : «اين كه هر گاه خودت خوردى ، به او نيز بخورانى و هر گاه خودت پوشيدى ، به او نيز بپوشانى ، (1) و به او سيلى نزنى و رويت را در هم نكشى» .

امام صادق عليه السلام :شوهر ، در رابطه با همسرش ، از سه چيز ، بى نياز نيست : سازگارى با او ، تا بدين وسيله ، سازگارى و محبّت و عشق او را به خود جلب كند ؛ خوش خويى با او ، و دلبرى از او ، با آراستن خود در چشم وى ؛ و فراهم آوردن گشايش در زندگى او .

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : حقّ زن بر شوهرش چيست ؟ حقّى كه هر گاه آن را انجام دهد ، نيكوكار است ؟ فرمود : «خوراك و پوشاك او را فراهم آورد ، و اگر نادانى كرد ، او را ببخشايد» . امام صادق عليه السلام در ادامه فرمود : «پدرم ، زنى داشت كه ايشان را اذيت مى كرد ؛

.


1- .در نقلى «إذا اكتسبت» آمده ؛ يعنى «هنگامى كه مالى به دست آورى» ؛ ولى نقل اوّل درست تر به نظر مى رسد .

ص: 516

مسند الشاميّين :رَوى أنَسُ بنُ مالِكٍ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ إذا قامَ مِنَ اللَّيلِ يَقتَرِئُ ، زَمزَمَ قِراءَتَهُ إلّا أنَّهُ يُفهِمُنا الآيَةَ بَعدَ الآيَةِ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَرفَعُ صَوتَكَ بِالقُرآنِ ؟ قالَ : أكرَهُ أن اُوذِيَ بِهِ رَفيقي وأهلَ بَيتي . (1)

2 / 8 _ 2حُقوقُ الزَّوجِ عَلَى الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في خَبَرِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ ، وتَجتَنِبَ سَخَطَهُ وتَتَّبِعَ مَرضاتَهُ ، وتوفي بِعَهدِهِ ووَعدِهِ ، وتَتَّقي صَولاتِهِ ، ولا تُشرِكَ مَعَهُ أحَدا في أولادِهِ ، ولا تُهينَهُ ولا تُشقِيَهُ ، ولا تَخونَهُ ... فَإِذا فَعَلَت ذلِكَ كانَت يَومَ القِيامَةِ عَذراءَ بِوَجهٍ مُنيرٍ ، فَإِن كانَ زَوجُها مُؤمِنا صالِحا فَهِيَ زَوجَتُهُ ، وإن لَم يَكُن مُؤمِنا تَزَوَّجَها رَجُلٌ مِنَ الشُّهَداءِ . ولا تَطَيَّبي وزَوجُكِ غائِبٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :حَقُّ الزَّوجِ عَلَى الزَّوجَةِ ألّا تَهجُرَ فِراشَهُ ، وأن تَبَرَّ قَسَمَهُ ، وأن تُطيعَ أمرَهُ ، وألّا تَخرُجَ إلّا بِإِذنِهِ ، وألّا تُدخِلَ عَلَيهِ مَن يَكرَهُ . (3)

.


1- .مسند الشاميّين : ج 4 ص 305 ح 3378 ، كنز العمّال : ج 2 ص 319 ح 4123 نقلاً عن ابن النجّار .
2- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 244 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
3- .المعجم الكبير : ج 2 ص 52 ح 1258 ، مسند الرؤياني : ج 2 ص 488 ح 1513 ، الفردوس : ج 2 ص 131 ح 2666 كلّها عن تميم الداري ، كنز العمّال : ج 16 ص 335 ح 44787 .

ص: 517

2 / 8 - 2 حقوق شوهر بر همسرش

مسند الشاميّين_ به نقل از اَنَس بن مالك _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شب هنگام كه [ براى نماز و عبادت ] بر مى خاست ، قرآن را زير لب ، زمزمه مى كرد ؛ امّا همين اندازه مى فهميديم كه آيه اى را تمام و آيه اى ديگر را شروع كرده است . گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا قرآن را با صداى بلند نمى خوانيد ؟ فرمود : «دوست ندارم با اين كار ، رفيقم و خانواده ام را اذيت كنم» .

2 / 8 _ 2حقوق شوهر بر همسرشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حَولاء _ :اى حولاء ! مرد را بر همسرش ، اين حق است كه ملازم خانه اش باشد و به او ، محبّت و عشق و شفقت بورزد ، از به خشم آوردن او دورى كند و در پىِ به دست آوردن خشنودى او باشد ، به عهد و وعده اش با او وفا كند ، از عصبانيت او بپرهيزد ، كسى را در فرزندانش با وى شريك نگردانَد ، به او اهانت نكند و رَنجَش ندهد ... . پس اگر اين كارها را انجام دهد ، در روز قيامت ، دوشيزه اى ماه روى مى شود . پس چنانچه شوهرش ، مردى مؤمن و درستكار بوده ، همسر او مى شود ، و اگر مؤمن نبوده ، مردى از شهيدان ، او را به همسرى مى گيرد . و [ ديگر حق ، اين است كه ] در غياب شوهرت ، خود را معطّر نساز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حقّ شوهر بر همسرش ، اين است كه بسترش را ترك نكند ، سوگندش را قبول كند ، از فرمانش اطاعت كند ، جز با اجازه او از خانه ، بيرون نرود ، و كسى را كه شوهرش خوش نمى دارد ، به خانه اش راه ندهد .

.

ص: 518

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ تُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، أن تَأذَنَ في بَيتِ زَوجِها وهُوَ كارِهٌ ، ولا تَخرُجَ وهُوَ كارِهٌ ، ولا تُطيعَ فيهِ أحَدا ، ولا تُخشِنَ بِصَدرِهِ ، ولا تَعتَزِلَ فِراشَهُ ، ولا تَصرِمَهُ (1) ، فَإِن كانَ هُوَ أظلَمَ مِنها فَلتَأتِهِ حَتّى تُرضِيَهُ ، فَإِن كانَ هُوَ قَبِلَ مِنها فَبِها ونِعمَت ، وقَبِلَ اللّهُ عُذرَها وأفلَجَ حُجَّتَها ولا إثمَ عَلَيها ، وإن هُوَ أبى أن يَرضى عَنها فَقَد أبلَغَت عِندَ اللّهِ عُذرَها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في خَبَرَ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، إنَّ المَرأَةَ يَجِبُ عَلَيها أن تُرضِيَ زَوجَها إذا غَضِبَ عَلَيها ، ولا يَحِلُّ لَها أن تَنظُرَ إلى وَجهِهِ نَظرَةً مُغضَبَةً ... وإن سَخِطَ عَلَيها فَقَد سَخِطَ اللّهُ عز و جل عَلَيها . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ النَّحرِ إلى ظَهرِ المَدينَةِ عَلى جَمَلٍ عارِي الجِسمِ ، فَمَرَّ بِالنِّساءِ فَوَقَفَ عَلَيهِنَّ ، ثُمَّ قالَ : يا مَعاشِرَ النِّساءِ ! تَصَدَّقنَ وأطِعنَ أزواجَكُنَّ . (4)

2 / 8 _ 3أهَمِّيَّةُ حُقوقِ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ ماتَت وزَوجُها عَنها راضٍ ، دَخَلَتِ الجَنَّةَ . (5)

.


1- .يَصرِمُه ويصارِمُه : أي يَهجُره ويَقطُعُ مكالمته (النهاية : ج 3 ص 26 «صرم») .
2- .السنن الكبرى : ج 7 ص 478 ح 14715 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 206 ح 2770 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 107 ح 210 وكلاهما نحوه ، وكلّها عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 16 ص 403 ح 45117 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 243 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
4- .الكافي : ج 5 ص 514 ح 3 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 22 ص 146 ح 137 .
5- .سنن الترمذي : ج 3 ص 466 ح 1161 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 595 ح 1854 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 191 ح 7328 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 244 ح 6867 كلّها عن اُمّ سلمة ، كنز العمّال : ج 16 ص 407 ح 45135 .

ص: 519

2 / 8 - 3 اهمّيت حقوق شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر هيچ زنى _ كه به خدا و روز قيامتْ ايمان دارد _ ، روا نيست كه بر خلاف ميل و رضايت شوهرش ، كسى را به خانه راه بدهد و بى رضايت شوهر ، نبايد از خانه بيرون برود و در باره او از هيچ كسى پيروى نكند و سينه او را مالامال درد نكند و از بسترش كناره نگيرد و با او قطع رابطه نكند . اگر شوهرش از او ستمى ديده ، نزد او برود تا اين كه رضايتش را به دست بياورد . اگر از او پذيرفت ، چه بهتر . خدا نيز عذرش را مى پذيرد و دليلش را قانع كننده مى سازد و ديگر گناهى بر وى نخواهد بود ؛ امّا اگر شوهرش قبول نكرد كه از وى راضى شود ، آن زن ، نزد خداوند ، معذور است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حَولاء _ :اى حولاء! زن ، موظّف است كه هر گاه شوهرش از او در خشم شد ، او را خشنود بگرداند ، و حق ندارد به چهره او نگاه خشم آلود بيندازد ... . البتّه اگر شوهرش همچنان از او ناراضى بود، خداوند عز و جل هم از او ناراضى است .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز [ عيد ] قربان ، سوار بر شتر نرِ برهنه اى ، راهىِ پشت شهر مدينه شد . در راه ، به زنان برخورد . پس ايستاد و فرمود : «اى گروه زنان ! صدقه بدهيد و از شوهرانتان اطاعت كنيد» .

2 / 8 _ 3اهمّيت حقوق شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى ، در حالى از دنيا برود كه شوهرش از او راضى باشد ، به بهشت مى رود .

.

ص: 520

مسائل عليّ بن جعفر_ فيما سَألَ الإمام الكاظِمَ عليه السلام _ :سَأَلتُهُ عليه السلام عَنِ المَرأَةِ المُغاضِبَةِ زَوجَها ، هَل لَها صَلاةٌ أو ما حالُها ؟ قالَ : لا تَزالُ عاصِيَةً حَتّى يَرضى عَنها . (1)

2 / 8 _ 4ثَوابُ طاعَةِ الزَّوجَةِ لِلزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا عَرَفَتِ المَرأَةُ رَبَّها وآمَنَت بِهِ وبِرَسولِهِ ، وعَرَفَت فَضلَ أهلِ بَيتِ نَبِيِّها ، وصَلَّت خَمسا ، وصامَت شَهرَ رَمضانَ ، وأحصَنَت فَرجَها ، وأطاعَت زَوجَها ، دَخَلَت مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شاءَت . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا صَلَّتِ المَرأَةُ خَمسَها ، وصامَت شَهرَها ، وحَفِظَت فَرجَها ، وأطاعَت زَوجَها ، قيلَ لَها : اُدخُلِي الجَنَّةَ مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شِئتِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ طالِبَ العِلمِ ، وَالمَرأَةَ المُطيعَةَ لِزَوجِها ، وَالوَلَدَ البارَّ بِوالِدَيهِ يَدخُلونَ الجَنَّةَ مَعَ الأَنبِياءِ بِغَيرِ حِسابٍ . (4)

.


1- .مسائل عليّ بن جعفر : ص 185 ح 364 ، قرب الإسناد : ص 226 ح 884 وفيه «العاصية لزوجها . . . وما حالها» بدل «المغاضبة زوجها . . . أو ما حالها» ، بحار الأنوار : ج 103 ح 244 ح 17 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 216 ح 799 ، الكافي : ج 5 ص 555 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 441 ح 4531 كلاهما عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 224 ح 54 عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 439 ح 1505 عن جابر وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 107 ح 2 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 406 ح 1661 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 339 ح 8805 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف و ج 5 ص 34 ح 4598 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 471 ح 4163 كلاهما عن أبي هريرة و كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 406 ح 45125 .
4- .كنز العمّال : ج 10 ص 160 ح 28828 نقلاً عن تاريخ الرافعي وأبي بكر النقّاش عن أبي أيّوب.

ص: 521

2 / 8 - 4 پاداش فرمانبردارى زن از شوهر

مسائلُ علىّ بن جعفر :از ايشان ( امام كاظم عليه السلام ) در باره زنى كه شوهرش را ناراحت مى كند ، پرسيدم كه : آيا نمازش درست است ، و به طور كلّى ، چه وضعى دارد؟ فرمود: «همچنان در نافرمانى به سر مى بَرَد تا آن گاه كه شوهرش از او راضى شود» .

2 / 8 _ 4پاداش فرمان بردارى زن از شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه زن ، پروردگارش را بشناسد و به او و پيامبرش ايمان بياورد ، و به برترى خاندان پيامبرش معتقد باشد ، و پنج نوبت نماز بخواند ، و ماه رمضان را روزه بگيرد ، و دامنش را [از گناهان ،] حفظ كند ، و از شوهرش فرمان ببَرَد ، از هر درِ بهشت كه خواست ، وارد مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه زن ، نمازهاى پنجگانه اش را بخواند ، و ماه رمضان را روزه بگيرد ، و دامنش را [از گناهان ، ]حفظ كند ، و از شوهرش فرمان ببَرَد ، به او گفته مى شود : از هر درِ بهشت كه مى خواهى ، وارد شو .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوينده دانش ، زن فرمان بردار از شوهرش ، و فرزند خوش رفتار با پدر و مادرش ، همراه پيامبران ، بدون حسابرسى ، به بهشت مى روند .

.

ص: 522

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا تَمَسُّهُمُ النّارُ : المَرأَةُ المُطيعَةُ لِزَوجِها ... . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّهُ لَيسَ مِنِ امرَأَةٍ أطاعَت وأدَّت حَقَّ زَوجِها ، وتَذكُرُ حَسَنَهُ ولا تَخونُهُ في نَفسِها ومالِهِ ، إلّا كانَ بَينَها وبَينَ الشُّهَداءِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ ، فَإِن كانَ زَوجُها مُؤمِنا حَسَنَ الخُلُقِ فَهِيَ زَوجَتُهُ فِي الجَنَّةِ ، وإلّا زَوَّجَهَا اللّهُ مِنَ الشُّهَداءِ . (2)

كنز العمّال عن ابن عبّاس :جاءَتِ امرَأَةٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يُقالُ لَها : لينَةُ ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، أنا وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ ، ما مِنِ امرَأَةٍ تَسمَعُ مَقالَتي إلى يَومِ القِيامَةِ إلّا سَرَّها ذلِكَ : اللّهُ رَبُّ الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، وآدَمُ أبُو الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، وحَوّاءُ اُمُّ الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، كَتَبَ اللّهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ ، فَإِنِ استُشهِدوا كانوا أحياءً عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ ، وإن ماتوا وَقَعَ أجرُهُم عَلَى اللّهِ ، وإن رَجَعوا آجَرَهُمُ اللّهُ ، ونَحنُ النِّساءُ نَقومُ عَلَى المَرضى ونُداوِي الجَرحى فَما لَنا مِنَ الأَجرِ ؟! فَقالَ : يا وافِدَةَ النِّساءِ ، أبلِغي مَن لَقيتِ مِنَ النِّساءِ ، أنّ طاعَةَ الزَّوجِ وَالاِعتِرافَ بِحَقِّهِ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِقَسرَةَ بِنتِ رواسٍ الكِندِيَّةِ _ :يا قسرَةُ ، اُذكُري اللّهَ تَعالى عِندَ الخَطيئَةِ ، يَذكُركِ عِندَها بِالمَغفِرَةِ ، وأطيعي زَوجَكِ يَكفيكِ شَرَّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وبُرّي والِدَيكِ يَكثُر خَيرُ بَيتِكِ . (4)

.


1- .كنز العمّال : ج 15 ص 842 ح 43347 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عبّاس .
2- .المعجم الكبير : ج 24 ص 16 ح 28 عن ميمونة ، كنز العمّال : ج 16 ص 338 ح 44804 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 609 ح 46042 نقلاً عن الديلمي ، الفردوس : ج 5 ص 399 ح 8544 وفيه ذيله من «يا وافدة النساء ابلغي . . .» وراجع : شعب الإيمان : ج 6 ص 417 ح 8728 .
4- .اُسد الغابة : ج 7 ص 237 الرقم 7226 عن قسرة بنت رواس الكندية ، الاستيعاب : ج 4 ص 459 الرقم 3505 ، كنز العمّال : ج 10 ص 852 ح 43388 نقلاً عن أبي نعيم عن بسرة ، وفيه «يكفكِ خير» بدل «يكفيكِ شرّ» .

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه آتش دوزخ ، به آنان نمى رسد : زنى كه از شوهرش اطاعت مى كند ... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ زنى نيست كه فرمان شوهرش را اطاعت كند و حقوق او را به جا آورَد ، و از خوبى هاى او ياد كند ، و در خود و اموال شوهرش به او خيانت نكند ، مگر آن كه در بهشت ، ميان او و شهيدان ، تنها يك درجه فاصله است . پس اگر شوهرش، مؤمن و خوش اخلاق بوده ، در بهشت نيز همسر اوست ، وگر نه ، خداوند، مردى از شهيدان را به همسرى او در مى آورَد .

كنز العُمّال_ به نقل از ابن عبّاس _ :زنى به نام «لينه»، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من به نمايندگى از زنان، نزد شما آمده ام . هيچ زنى ، تا روز قيامت ، سخن مرا نمى شنود، مگر اين كه از آن، خوش حال خواهد شد : خداى يگانه، هم پروردگار مردان است و هم زنان . آدم عليه السلام ، هم پدرِ مردان است و هم پدرِ زنان . حوّا، هم مادرِ مردان است و هم مادرِ زنان . خداوند، جهاد را بر مردان، مقرّر داشته است . اگر شهيد شدند، نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند ، و اگر [ در راهِ رفتن به جهاد ]مُردند ، باز نزد خداوند ، پاداش دارند ، و اگر [ زنده ] بر گشتند ، خداوند به آنان پاداش داده است . ما زنان ، از بيمارانْ پرستارى مى كنيم و مجروحان را مداوا مى نماييم . پس ما چه پاداشى داريم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى نماينده زنان ! به هر يك از زنان كه ملاقاتش كردى ، ابلاغ كن كه اطاعت از شوهر و پذيرفتن حق و حقوق او ، با همه اينها [ كه گفتى ] ، برابرى مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به قَسره كِندى ، دختر رَواس _ :اى قَسره ! در هنگام گناه ، خداى متعال را ياد كن تا او نيز در آن هنگام ، تو را با آمرزيدن ، ياد كند ، و از شوهرت اطاعت نما تا خداوند ، تو را از شرّ دنيا و آخرت ، نگه دارد ، و به پدر و مادرت نيكى كن تا خير و بركت خانه ات فزونى يابد .

.

ص: 524

عنه صلى الله عليه و آله :مِن طاعَةِ المَرأَةِ لِزَوجِها ألّا تَصومَ تَطَوُّعا إلّا بِإِذنِهِ وأمرِهِ . . . وإلّا . . . كانَتِ المَرأَةُ عاصِيَةً . (1)

2 / 9السّعي لضمان حوائج الاُسرة الاقتصاديّة2 / 9 _ 1الحَثُّ عَلَى الإنفاقِ عَلَى الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ ما يوضَعُ في ميزانِ العَبدِ نَفَقَتُهُ عَلى أهلِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ يَكسِبُ ثُمَّ يُنفِقُ عَلى عِيالِهِ ، إلّا أعطاهُ اللّهُ بِكُلِّ دِرهَمٍ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ سَبعَمِئَةِ ضِعفٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ دينارٍ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ ، دينارٌ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في شابٍّ نَشيطٍ يَسوقُ غُنَيمَةً لَهُ _ :أما إنَّهُ إن كانَ يَسعى عَلى والِدَيهِ أو أحَدِهِما فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ ، وإن كانَ يَسعى عَلى عِيالٍ يَكفيهِم فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ ، وإن كانَ يَسعى عَلى نَفسِهِ فَهُو في سَبيلِ اللّهِ عز و جل . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 151 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 155ح 2014 كلاهما عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 385 ح 4 عن الحكم بيّاع الكرابيس عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 96 ص 265 ح 11 .
2- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 184 ح 6135 عن جابر ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44440 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 468 ح 1596 .
4- .صحيح مسلم : ج 2 ص 692 ح 38 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1966 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 922 ح 2760 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 329 ح 22469 ، صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 53 ح 4242 كلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 6 ص 428 ح 16396 .
5- .السنن الكبرى : ج 7 ص 787 ح 15741 عن أنس ، كنز العمّال : ج 4 ص 10 ح 9235 .

ص: 525

2 / 9 تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده
2 / 9 - 1 تشويق به هزينه كردن براى خانواده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله اطاعت زن از شوهرش ، اين است كه بدون اجازه و دستور او ، روزه مستحبّى نگيرد ... ، وگر نه ... آن زن ، نافرمان به شمار مى آيد .

2 / 9تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده2 / 9 _ 1تشويق به هزينه كردن براى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين چيزى كه در ترازوى [ اعمال ] بنده گذاشته مى شود ، نفقه او بر خانواده اش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه درآمدى به دست آورد و آن را خرج خانواده اش كند ، مگر آن كه خداوند براى هر درهمى كه خرج خانواده اش مى كند ، هفتصد برابر به او عطا مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين دينارى كه مرد ، خرج مى كند ، دينارى است كه خرجِ خانواده اش مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره جوان كوشايى كه برّه اش را مى راند _ :آگاه باشيد كه اگر او براى پدر و مادرش يا يكى از آنها مى كوشد ، [ در حقيقت ، ]در راه خداوند ، گام بر مى دارد ، و اگر براى تأمين خانواده اش مى كوشد ، در راه خداوند ، گام بر مى دارد ، و اگر براى [ تأمين ] خودش هم مى كوشد ، باز در راه خداوند عز و جل گام بر مى دارد .

.

ص: 526

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ في مِصرٍ مِنَ الأَمصارِ يَسعى عَلى عِيالِهِ في عُسرِهِ أو يُسرِهِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ ، أما إنّي لا أقولُ يَمشي مَعَهُم ، ولكِن في مَنزِلَتِهِم . (1)

مسند ابن حنبل عن معاذ :أوصاني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِعَشرِ كَلِماتٍ ، قالَ : . . . أنفِق عَلى عِيالِكَ مِن طَولِكَ . (2)

تاريخ بغداد عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن طَلَبَ مَكسَبةً مِن بابِ الحَلالِ ، يَكُفُّ بِها وَجهَهُ عَن مَسأَلَةِ النّاسِ ووُلدَهُ وعِيالَهُ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ هكَذا _ وأشارَ بِإِصبَعِهِ السَّبّابَةِ وَالوُسطى _ . (3)

اُسد الغابة عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوكَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِيُّ ، فَصافَحَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذي أكتَبَ يَدَيكَ ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ ، أضرِبُ بِالمَرِّ (4) وَالمِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلى عِيالي . فَقبَّلَ يَدَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وقالَ : هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن طَلَبَ الدُّنيا حَلالاً تَعَطُّفا عَلى وَالدٍ أو وَلَدٍ أو زَوَجةٍ ، بَعَثَهُ اللّهُ تَعالى ووَجهُهُ عَلى صورَةِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ . (6)

.


1- .تاريخ دمشق : ج33 ص348 ح6889 عن المقداد، كنز العمّال : ج16 ص282 ح44479.
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 249 ح 22136 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 44 ح 6830 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 190 ح 479 كلاهما عن اُميمة مولاة رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، السنن الكبرى : ج 7 ص 497 ح 14777 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 224 ح 12794 كلاهما عن أم أيمن ، كنز العمّال : ج 16 ص 94 ح 44047 .
3- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 168 الرقم 4277 ، كنز العمّال : ج 4 ص 12 ح 9248 نقلاً عن الديلمي .
4- .المَرُّ : الحَبل . و[أيضا] : المِسحاةُ أو مقبضها (تاج العروس : ج 7 ص 474 «مرر») .
5- .اُسد الغابة : ج 2 ص 420 الرقم 1967 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 342 الرقم 3864 ، الإصابة : ج 3 ص 72 الرقم 3213 وكلاهما نحوه .
6- .مسند زيد : ص 255 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام .

ص: 527

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در شهرى از شهرها براى خانواده اش تلاش كند ، خواه در تنگ دستى به سر ببرد يا در گشايش ، روز قيامت ، با پيامبران مى آيد . هان! نمى گويم در كنار آنان راه مى رود ؛ بلكه در مقام و منزلت آنان است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از معاذ _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده جمله به من سفارش فرمود : « ... از دستْ رنج خودت ، خرج خانواده ات كن» .

تاريخ بغداد_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس از راه حلال ، كسب درآمد كند تا بدان وسيله ، از رو انداختن خود و فرزندان و خانواده اش به مردم جلوگيرى كند ، در روز قيامت ، با پيامبران و مؤمنان راستين ، اين گونه مى آيد» و دو انگشت نشانه و ميانه اش را در كنار هم نشان داد .

اُسد الغابة_ به نقل از اَنَس _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جنگ تبوك باز گشت ، سعد انصارى ، به استقبال ايشان آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله با او دست داد . سپس به او فرمود : «چرا دستانت ، پينه بسته است ؟» . گفت : اى پيامبر خدا ! طناب مى كشم و بيل مى زنم تا خرجى خانواده ام را فراهم آورم . پيامبر صلى الله عليه و آله دست او را بوسيد و فرمود : «اين ، دستى است كه آتش [ دوزخ ] ، به آن نمى رسد» .

امام على عليه السلام :هر كس از سرِ دلسوزى براى پدرش يا فرزندش يا همسرش ، در طلبِ حلال دنيا بر آيد ، خداوند متعال ، او را با چهره اى چونان ماه شب چهارده [ از قبرش ] بر مى انگيزد .

.

ص: 528

الإمام زين العابدين عليه السلام :لَأَن أدخُلَ السّوقَ ومَعي دَراهِمُ أبتاعُ بِهِ (1) لِعِيالي لَحما وقَد قَرِموا (2) ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن اُعتِقَ نَسَمَةً . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :السّاعي عَلى والِدَيهِ لِيَكُفَّهُما أو يُغنِيَهُما عَنِ النّاسِ ؛ في سَبيلِ اللّهِ ، ومَن سَعى عَلى زَوجٍ أو وَلَدٍ ليَكُفَّهُم ويُغنِيَهُم عَنِ النّاسِ ؛ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالسّاعي عَلى نَفسِهِ لِيُغنِيَها ويَكُفَّها عَنِ النّاسِ ؛ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالسّاعي مُكاثَرَةً ؛ في سَبيلِ الشَّيطانِ . (4)

الكافي عن عليّ بن أسباط عن أبيه :إنّ الصّادِقَ عليه السلام سُئِلَ : أكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقوتُ عِيالَهُ قوتا مَعروفا ؟ قالَ : نَعَم . (5)

الكافي عن معاذ بيّاع الأكسية :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا مُعاذُ : ... اِسعَ عَلى عِيالِكَ ، وإيّاكَ أن يَكونوا هُمُ السُّعاةَ عَلَيكَ . (6)

الكافي عن مسعدة بن صدقة :كَتَبَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام إلى رَجُلٍ مِن أصحابِهِ : ... لا تَكسَل عَن مَعيشَتِكَ فَتَكونَ كَلّاً (7) عَلى غَيرِكَ _ أو قالَ : عَلى أهلِكَ _ . (8)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ : ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني . فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ؟ قالَ : خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام وكانَ رَجُلاً بادِنا ثَقيلاً وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ ، فَقُلتُ في نَفسي : سُبحانَ اللّهِ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أما لَأَعِظَنَّهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقا . فَقُلتُ : أصلَحَكَ اللّهُ ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ؛ أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ما كُنتَ تَصنَعُ؟! فَقالَ : لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ جاءَني وأنَا في طاعَةٍ مِن طاعَةِ اللّهِ عز و جل ، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَني المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّهِ . فَقُلتُ : صَدَقتَ ، يَرحَمُكَ اللّهُ ! أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني . (9)

.


1- .كذا في النسخة المطبوعة ، وفي وسائل الشيعة نقلاً عن المصدر : «درهم ابتاع به (دراهم أبتاع بها)» (وسائل الشيعة : ج 15 ص 251 ح 6) .
2- .القَرَمُ : شِدَّةُ شهوة اللّحم حتّى لا يَصبر عنه (النهاية : ج 4 ص 49 «قرم») .
3- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 10 عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 46 ص 66 ح 31 .
4- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 277 ح 8630 عن أنس ، كنز العمّال : ج 4 ص 10 ح 9237 .
5- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 7 .
6- .الكافي : ج 5 ص 149 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 3 ح 3 ، المقنع : ص 363 .
7- .الكَلُّ : الثِّقْلُ من كلّ ما يُتَكلَّفُ به (النهاية : ج 4 ص 198 «كلل») .
8- .الكافي : ج 5 ص 86 ح 9 ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 37 ح 21970 .
9- .الكافي : ج 5 ص 73 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 325 ح 894 ، الإرشاد : ج 2 ص 161 ، إعلام الورى : ج 1 ص 507 كلّها عن عبد الرحمن بن الحجّاج ، شرح الأخبار : ج 3 ص 282 ح 1192 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 350 ح 3 .

ص: 529

امام زين العابدين عليه السلام :اين كه با چند درهم ، به بازار بروم تا با آنها براى خانواده ام _ كه هوس مقدارى گوشت كرده اند _ ، گوشت بخرم ، نزد من ، محبوب تر از آن است كه بنده اى را آزاد كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى پدر و مادرش كار مى كند تا آنها را از [ دستْ دراز كردن پيشِ ]مردم ، باز دارد يا بى نيازشان كند ، در راه خداوند ، گام بر مى دارد . كسى كه براى همسرش يا فرزندش كار مى كند تا آنها را از [دستْ دراز كردن پيشِ] مردم ، باز دارد يا بى نيازشان گرداند، در راه خداوند، گام بر مى دارد . آن كه براى خودش كار مى كند تا خويشتن را از [نيازمندى به ]مردم ، باز دارد و بى نياز شود ، در راه خداوند ، گام بر مى دارد ، و آن كه براى فزون خواهى تلاش مى كند ، در راه شيطان ، گام بر مى دارد .

الكافى_ به نقل از على بن اَسباط ، از پدرش _ :از امام صادق عليه السلام سؤال شد : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانواده اش خوراكِ متعارف مى داد؟ فرمود : «آرى» .

الكافى_ به نقل از مَعاذِ كيسه فروش _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى معاذ ! ... براى خانواده ات تلاش كن . مبادا آنان براى تو كار و تلاش كنند!» .

الكافى_ به نقل از مَسعدة بن صدقه _ :امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش نوشت : « ... در تأمين معاشت ، تنبلى مكن كه بارى بر دوشِ ديگرى باشى» يا فرمود : «بر دوش خانواده ات» .

امام صادق عليه السلام :محمّد بن مُنكَدر مى گفت : من فكر نمى كردم على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) ، فرزندى از خود بر جاى بگذارد كه برتر از خودِ او باشد تا آن كه [ روزى ] فرزندش محمّد بن على (باقر عليه السلام ) را ديدم و خواستم پندش دهم ؛ امّا او مرا پند داد . ياران محمّد بن مُنكَدر گفتند : چه پندى به تو داد؟ گفت : يك روز كه هوا بسيار گرم بود ، به يكى از نواحى مدينه (1) مى رفتم . در راه ، به باقر عليه السلام _ كه بدنى درشت و سنگين داشت _ ، برخوردم ، در حالى كه [از خستگىِ كار ،] به دو غلام سياه يا دو تن از موالىِ خود ، تكيه داده بود . با خود گفتم : سبحان اللّه ! بزرگى از بزرگان قريش ، در اين ساعت از روز و با چنين حالى ، در پىِ دنياست ! بايد او را نصيحت كنم . پس نزديكش رفتم و سلام كردم . در حالى كه عرق مى ريخت ، به اختصار ، جواب سلامم را داد . من گفتم : خدا خيرت دهد ! بزرگى از بزرگان قريش ، در چنين ساعتى و با چنين حالى ، در پى دنيا ؟! اگر با اين حال ، اَجَلت فرا رسد ، چه مى كنى؟! باقر عليه السلام فرمود : «اگر در چنين حالى باشم و مرگم فرا رسد ، در حالِ طاعتى از طاعات خداوند عز و جل فرا رسيده است ؛ چون با اين كار ، مى خواهم خودم و خانواده ام را از محتاج شدن به تو و مردم حفظ كنم . ترس من ، از اين است كه در حال نافرمانى از دستورهاى خداوند عز و جل باشم و مرگ ، مرا در رسد!» . گفتم : راست فرمودى . خدايت رحمت كند! خواستم تو را اندرز بدهم ؛ امّا تو مرا اندرز دادى .

.


1- .ظاهرا مقصود ، باغات و مزارع اطراف مدينه است .

ص: 530

2 / 9 _ 2البَدءُ مِنَ الأهلِ فِي الإِنفاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أعطَى اللّهُ أحَدَكُم خَيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ وأهلِ بَيتِهِ . (1)

.


1- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1454 ح 10 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 410 ح 20872 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 198 ح 1803 ، مسند أبي يعلى : ج 13 ص 457 ح 7466 كلّها عن جابر بن سمرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 395 ح 16227 ؛ العمدة : ص 422 ح 882 عن جابر بن سمرة ، بحار الأنوار : ج 36 ص 362 ح 233 .

ص: 531

2 / 9 - 2 آغاز كردن انفاق ، از خانواده

2 / 9 _ 2آغاز كردن انفاق ، از خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند ، به يكى از شما نعمتى داد ، بايد از خود و خانواده اش آغاز كند .

.

ص: 532

عنه صلى الله عليه و آله :اليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى (1) ، وَابدَأ بِمَن تَعولُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ أحَدُكُم فَقيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ ، فَإِن كانَ فَضلاً فَعَلى عِيالِهِ ، فَإِن كانَ فَضلاً فَعَلى قَرابَتِهِ أو عَلى ذي رَحِمِهِ ، فَإِن كانَ فَضلاً فَهاهُنا وهاهُنا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ دينارٍ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ : دينارٌ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ ، ودينارٌ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ عَلى دابَّتِهِ في سَبيلِ اللّهِ ، ودينارٌ يُنفِقُهُ عَلى أصحابِهِ في سَبيلِ اللّهِ . (4)

مستدرك الوسائل عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسَةِ دَنانيرَ بِأَحسَنِها وأفضَلِها ؟ قالوا : بَلى . قالَ : أفضَلُ الخَمسَةِ : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى والِدَتِكَ ، وأفضَلُ الأَربَعَةِ: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى والِدِكَ ، وأفضَلُ الثَّلاثَةِ : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى نَفسِكَ وأهلِكَ ، وأفضَلُ الدّينارَينِ : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى قَرابَتِكَ ، وأخَسُّها وأقَلُّها أجرا : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ في سَبيلِ اللّهِ . (5)

.


1- .اليَدُ العُليا خير من اليَد السُفلى : قيل : العُليا هي المنفقة ، والسفلى : السائلة . وقيل : العُليا المعطية ، والسُفلى : الآخِذة (مجمع البحرين : ج 2 ص 1264 «علا») .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 518 ح 1361 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 717 ح 95 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 417 ح 1608 كلّها عن حكيم بن حزام ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 229 ح 15326 ، كنز العمّال : ج 6 ص 363 ح 16081 ؛ الكافي : ج 4 ص 11 ح 4 عن الربيع بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 56 ح 16885 ، الأمالي للسيد المرتضى : ج 2 ص 66 عن أبي هريرة .
3- .سنن النسائي : ج 7 ص 304 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 693 ح 41 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 32 ح 14277 ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 100 ح 2445 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 521 ح 21539 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 6 ص 396 ح 1230 .
4- .صحيح مسلم : ج 2 ص 692 ح 38 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1966 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 922 ح 2760 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 324 ح 22443، الأدب المفرد : ص 225 ح 748 كلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 6 ص 428 ح 16396 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 241 ح 8141 نقلاً عن ابن أبي جمهور في درر اللآلي .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دستِ بالا ، بهتر از دستِ زيرين است (1) و [ دِهش را ] از خانواده ات آغاز كن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در صورتى كه يكى از شما فقير است ، نخست به خودش انفاق كند . اگر اضافه آورد ، به خانواده اش ، و اگر اضافه تر آورد ، به نزديكان يا خويشاوندانش ، و اگر [باز هم] اضافه آمد ، به اين و آن انفاق نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين دينارى كه مرد انفاق مى كند ، دينارى است كه خرج خانواده اش مى كند ؛ دينارى كه در راه خداوند ، خرج چارپايش مى كند ؛ و دينارى كه در راه خداوند ، به يارانش انفاق مى نمايد .

مستدرك الوسائل_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را خبر ندهم كه از پنج دينار ، [ به ترتيب ، ] كدام يك ، بهتر و باارزش تر است؟» . گفتند : آرى . فرمود : «برترينِ پنج دينار ، آن دينارى است كه خرج مادرت كنى . از چهار دينار باقى مانده ، برترينش آن دينارى است كه خرج پدرت كنى . از سه دينار باقى مانده ، برترينش آن دينارى است كه خرجِ خود و خانواده ات كنى . از دو دينار باقى مانده ، برترينش آن دينارى است كه خرج خويشاوندانت كنى . و پست ترين و كم پاداش ترين آنها ، دينارى است كه در راه خدا انفاق كنى» .

.


1- .دست بالا ، يعنى دست انفاق كننده ، و دست پايين ، يعنى دستِ خواهنده . نيز گفته اند كه : دست بالا ، يعنى دستِ دهنده ، و دست پايين ، يعنى دستِ گيرنده .

ص: 534

الإمام الرضا عليه السلام :أتى رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِدينارَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . قالَ : ألَكَ والِدانِ أو أحَدُهُما ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : اِذهَب فَأَنفِقهُما عَلى والِدَيكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَرَجَعَ فَفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، قالَ : قَد فَعَلتُ ، وهذانِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . قالَ : ألَكَ وَلَدٌ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ صلى الله عليه و آله : فَاذهَب فَأَنفِقهُما عَلى وَلَدِكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَرَجَعَ فَفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد فَعَلتُ ، وهذانِ دينارانِ آخَرانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَقالَ : ألَكَ زَوجَةٌ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : أنفِقهُما عَلى زَوجَتِكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَرَجَعَ وفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد فَعَلتُ ، وهذانِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَقالَ : ألَكَ خادِمٌ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : اِذهَب فَأَنفِقهُما عَلى خادِمِكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ مِن أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وهذِهِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَقالَ : اِحمِلهُما وَاعلَم بِأَنَّهُما لَيسا بِأَفضَلِ دينارَيكَ . (1)

2 / 9 _ 3التَّوسِعَةُ عَلَى العِيالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِ عز و جل أملاكا تَحتَ عَرشِهِ ، ألهَمَهُم أن يُنادوا قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ وقَبلَ غُروبِ الشَّمسِ في كُلِّ يَومٍ مَرَّتَينِ : ألا مَن وَسَّعَ عَلى عِيالِهِ وجيرانِهِ وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ فِي الدُّنيا ، ألا مَن ضَيَّقَ ضَيَّقَ اللّهُ عَلَيهِ قَبرَهُ ، ألا إنَّ اللّهَ عز و جلقَد أعطاكُم بِنَفَقَةِ دِرهَمٍ عَلى عِيالِكُم سَبعينَ قِنطارا ، وَالقِنطارُ كَجَبَلِ اُحُدٍ وَزنا . (2)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 171 ح 330 عن أبي الحسين الرازي ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 195 ح 10 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 110 ح 20179 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 185 ح 693 ، كنز العمّال : ج 6 ص 442 ح 16453 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلاهما عن ابن عباس .

ص: 535

2 / 9 - 3 گشاده دستى براى خانواده

امام رضا عليه السلام :مردى ، دو دينار ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! مى خواهم اين دو دينار را در راه خدا ( جهاد) بپردازم . فرمود : «آيا والدين تو ، يا يكى از آن دو ، زنده اند ؟» . گفت : آرى . فرمود : «برو و اين دو دينار را خرج والدينت كن ؛ زيرا اين كار براى تو، بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان كنى» . مرد، باز گشت و چنين كرد . سپس دو دينار ديگر آورد و گفت : آن كار را كردم و اينك اين دو دينار را مى خواهم در راه خدا بدهم . فرمود : «آيا فرزندى دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «برو و آنها را خرج فرزندت كن ؛ زيرا اين كار براى تو ، بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان كنى» . مرد ، باز گشت و چنين كرد . پس دگر بار ، دو دينار ديگر آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! آن كار را كردم ، و اينها دو دينار ديگرند و مى خواهم آنها را در راه خداوند ، انفاق كنم . فرمود : «آيا همسر دارى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آنها را خرج همسرت كن ؛ زيرا اين كار ، برايت بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان نمايى» . مرد ، بر گشت و چنين كرد . پس باز ، دو دينار ديگر آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! آن كار را كردم ، و اينها دو دينار ديگرند كه مى خواهم در راه خدا انفاق كنم . فرمود : «آيا خدمتكارى دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آنها را خرج خدمتكارت بكن ؛ زيرا اين كار ، برايت بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان كنى» . مرد چنان كرد . آن گاه دو دنيا ديگر آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! اينها دو دنيا ديگرند كه مى خواهم در راه خدا بدهم . فرمود : «بده ، و بدان كه اين دو دينار ، برترين دو دينار تو نيست [ ؛ بلكه ثواب آن دينارهاى قبلى ، از ثواب اينها بيشتر است]» .

2 / 9 _ 3گشاده دستى براى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل در زير عرشش ، فرشتگانى دارد كه به آنان دستور مى دهد روزى دو مرتبه ، يكى ، پيش از طلوع آفتاب و ديگرى ، پيش از غروب آفتاب ، بانگ زنند كه : هلا ! هر كس با خانواده و همسايگانش گشاده دستى كند ، خداوند در دنيا ، او را در گشايش قرار مى دهد . هلا! هر كس تنگ گيرد ، خداوند ، قبرش را بر او تنگ مى گرداند . هلا ! خداوند عز و جلبراى هر درهمى كه خرج خانواده تان مى كنيد ، هفتاد قِنطار به شما عطا مى كند كه هر قنطار ، به وزنِ كوه اُحُد است .

.

ص: 536

الإمام زين العابدين عليه السلام :أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم (1) عَلى عِيالِهِ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :عِيالُ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ ، فَمَن أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ نِعمَةً فَليُوَسِّع عَلى اُسَرائِهِ ، فَإِن لَم يَفعَل أوشَكَ أن تَزولَ تِلكَ النِّعمَةُ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ عَلَيهِ التَّوسِعَةُ عَلى عِيالِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :حُسنُ الخُلُقِ في ثَلاثٍ : اِجتِنابُ المَحارِمِ ، وطَلَبُ الحَلالِ ، والتَّوَسُّعُ عَلَى العِيالِ . (5)

الكافي عن معمّر بن خلّاد عن أبي الحسن عليه السلام :يَنبَغي لِلرَّجُلِ أن يُوَسِّعَ عَلى عِيالِهِ كَي لا يَتَمَنَّوا مَوتَهُ . وتَلا هذِهِ الآيَةَ : « وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا » (6) ؛ قالَ : الأَسيرُ : عِيالُ الرَّجُلِ ؛ يَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا زيدَ فِي النِّعمَةِ أن يَزيدَ اُسَراءَهُ فِي السَّعَةِ عَلَيهِم . (7)

.


1- .أسبَغَ : أفاضَ وأتمّ (المصباح المنير : ص 264 «سبغ») .
2- .الكافي : ج 4 ص 11 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 408 ح 5884 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 47 ، أعلام الدين : ص 222 وفيه «أشبعكم» بدل «أسبغكم» وكلّها عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 279 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 73 ح 25 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4910 ، الأمالي للصدوق : ص 527 ح 712 عن مسعدة بن صدقة ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1604 ، روضة الواعظين : ص 406 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 419 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 208 ح 74 .
4- .الكافي : ج 4 ص 11 ح 5 عن ابن أبي نصر ، تحف العقول : ص 442 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 335 ح 2 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 90 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 394 ح 63 .
6- .الإنسان : 8 .
7- .الكافي : ج 4 ص 11 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 68 ح 1742 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه صدره إلى «موته» ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 248 ح 27804 .

ص: 537

امام زين العابدين عليه السلام :خوشايندترينِ شما نزد خداوند ، كسى است كه خانواده خود را بيشتر در رفاه قرار بدهد .

امام كاظم عليه السلام :خانواده مرد ، [ به منزله ] اسيران اويند . پس هر كه خداوند به او نعمتى داد ، بايد اسيرانش را در گشايش قرار دهد ؛ زيرا اگر چنين نكند ، به زودى ، آن نعمت ، از كف او مى رود .

امام رضا عليه السلام :برخوردار از نعمت ، بايد خانواده اش را در رفاه قرار بدهد .

امام على عليه السلام :نيك خويى ، در سه چيز است : دورى كردن از حرام ها ، طلب حلال ، و گشاده دستى بر خانواده .

الكافى_ به نقل از معمّر بن خلّاد _ :ابو الحسن عليه السلام (1) فرمود : «مرد بايد خانواده اش را در رفاه قرار دهد تا آرزوى مرگ او را نكنند» و اين آيه را تلاوت نمود : «و به [ پاس ] دوستى او (خدا) ، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دهند» . فرمود : «اسير ، خانواده مرد است . سزاوار است كه مرد ، هر گاه نعمتش فزونى مى يابد ، بر گشاده دستى با اسيرانش بيفزايد» .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 538

2 / 9 _ 4فَضْلُ النَّفَقَةِ عَلَى الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلى أهلِهِ صَدَقَةٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ ما صَنَعتَ إلى أهلِكَ فَهُوَ صَدَقَةٌ عَلَيهِم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :دينارٌ أنفَقتَهُ في سَبيلِ اللّهِ ، ودينارٌ أنفَقتَهُ في رَقبَةٍ ، ودينارٌ تَصَدَّقتَ بِهِ عَلى مِسكينٍ ، ودينارٌ أنفَقتَهُ عَلى أهلِكَ ، أعظَمُها أجرا الَّذي أنفَقتَهُ عَلى أهلِكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَدَقَتَكَ مِن مالِكَ صَدَقَةٌ ، وإنَّ نَفَقَتَكَ عَلى عِيالِكَ صَدَقَةٌ ، وإنَّ ما تَأكُلُ امرَأَتُكَ مِن مالِكَ صَدَقَةٌ . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1472 ح 3784 عن أبي مسعود البدري ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1965 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 316 ح 22410 بزيادة «يحتسبها» بعد «أهله» وكلاهما عن أبي مسعود الأنصاري ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 258 ح 3 عن أبي مسعود ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 178 ح 3911 عن عبد اللّه بن أبي أوفى ، كنز العمّال : ج 6 ص 419 ح 16344 ؛ عوالي اللآلي : ج 2 ص 229 ح 3 .
2- .صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 49 ح 4237 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 376 ح 9184 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 434 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 232 ح 1841 ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 420 كلّها عن عمرو بن اُميّة ، كنز العمّال : ج 6 ص 414 ح 16315 .
3- .صحيح مسلم : ج 2 ص 692 ح 39 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 510 ح 10125 ، رياض الصالحين : ص 145 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 277 ح 44444 .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1253 ح 8 ، الأدب المفرد : ص 159 ح 520 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 356 ح 1440 ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 61 ح 2355 كلّها عن سعد نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 615 ح 46061 .

ص: 539

2 / 9 - 4 فضيلت تأمين هزينه زندگىِ خانواده

2 / 9 _ 4فضيلت تأمين هزينه زندگىِ خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نفقه مرد به خانواده اش ، صدقه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آنچه [ از نيكى] به خانواده ات مى كنى ، آن ، صدقه اى است كه به ايشان مى دهى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دينارى را در راه خدا (جهاد) انفاق مى كنى ، دينارى را براى آزادى بنده اى مى دهى ، دينارى را به مستمندى صدقه مى دهى ، و دينارى را خرج خانواده ات مى كنى . از ميان اينها ، بزرگ ترين پاداش را آن دينارى دارد كه خرج خانواده ات كرده اى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخشيدن از اموالت ، صدقه است . هزينه كردن براى خانواده ات ، صدقه است ، و آنچه همسرت از اموال تو مى خورَد نيز صدقه است .

.

ص: 540

عنه صلى الله عليه و آله :ما كَسَبَ الرَّجُلُ كَسبا أطيَبَ مِن عَمَلِ يَدِهِ ، وما أنفَقَ الرَّجُلُ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ ووَلَدِهِ وخادِمِهِ فَهُوَ صَدَقَةٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أنفَقَ المُسلِمُ نَفَقَةً عَلى أهلِهِ وهُوَ يَحتَسِبُها ، كانَت لَهُ صَدَقَةً . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ما أنفَقتَ عَلى نَفسِكَ أو عَلى أهلِ بَيتِكَ في غَيرِ سَرَفٍ ولا تَبذيرٍ فَلَكَ ، وما تَصَدَّقتَ رِياءً وسُمعَةً فَذلِكَ حَظُّ الشَّيطانِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا أصبَحَ خَرَجَ غادِيا في طَلَبِ الرِّزقِ ، فَقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أينَ تَذهَبُ ؟ فَقالَ : أتَصَدَّقُ لِعِيالي . قيلَ لَهُ : أتَتَصَدَّقُ ؟ ! قالَ : مَن طَلَبَ الحَلالَ فَهُوَ مِنَ اللّهِ عز و جلصَدَقَةٌ عَلَيهِ . (4)

2 / 9 _ 5السّاعي في نَفَقَةِ أهلِهِ كَالمُجاهِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَعى في نَفَقَةِ عِيالِهِ ووالِدَيهِ فَهُوَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 723 ح 2138 ، نصب الراية : ج 3 ص 479 نحوه وكلاهما عن المقدام بن معديكرب ، كنز العمّال : ج 4 ص 9 ح 9229 .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2047 ح 5036 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 695 ح 48 ، سنن النسائي : ج 5 ص 69 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 738 ح 2565 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 70 ح 17081 وكلّها عن أبي مسعود ؛ الأمالي للطوسي : ص 383 ح 828 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 104 ص 70 ح 5 .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 458 ح 19695 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 251 ح 6548 كلاهما عن الحارث ، كنز العمّال : ج 6 ص 590 ح 17031 .
4- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 11 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 46 ص 67 ح 32 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 13 ص 55 ح 14731 نقلاً عن مجموعة الشهيد .

ص: 541

2 / 9 - 5 ثواب جهاد براى تأمين هزينه خانواده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد ، درآمدى حلال تر از دست رنجش ، كسب نكرده است ، و آنچه مرد براى خودش و زن و فرزندش و خدمتكارش هزينه كند ، آن ، صدقه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مسلمان ، به خاطر خشنودىِ خدا ، چيزى خرج خانواده اش بكند ، آن چيز براى او ، صدقه محسوب مى شود .

امام على عليه السلام :آنچه براى خودت و خانواده ات هزينه كنى ، در صورتى كه با اسراف و تبذير همراه نباشد ، آن ، از آنِ توست ، و آنچه براى خودنمايى و شهرت طلبى صدقه دهى ، آن ، بهره شيطان است .

امام صادق عليه السلام :زين العابدين عليه السلام صبح كه مى شد ، در طلب روزى ، بيرون مى رفت . به ايشان گفته شد : اى پسرِ پيامبر خدا ! كجا مى رويد؟ فرمود : «مى روم براى خانواده ام صدقه بياورم» . گفته شد : آيا شما نيز صدقه مى گيريد ؟! فرمود : «هر كه در طلبِ روزى حلال بر آيد ، آن روزى ، صدقه اى است از جانب خداوند عز و جل به او» .

2 / 9 _ 5تأمين هزينه خانواده ، همچون جهادپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى تأمين هزينه خانواده اش و پدر و مادرش تلاش كند ، همانند مجاهدِ در راه خداست .

.

ص: 542

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ الجِهادُ أن يَضرِبَ بِسَيفِهِ في سَبيلِ اللّهِ ؛ إنَّمَا الجِهادُ مَن عالَ والِدَيهِ وعالَ وَلَدَهُ ، فَهُوَ في جِهادٍ . ومَن عالَ نَفسَهُ يَكُفُّها عَنِ النّاسِ فَهُوَ في جِهادٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ما غُدوَةُ أحَدِكُم في سَبيلِ اللّهِ بِأَعظَمَ مِن غُدوَتِهِ يَطلُبُ لِوَلَدِهِ وعِيالِهِ ما يُصلِحُهُم . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :طَلَبتُ نورَ الوَجهِ فَوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ ، وطَلَبتُ فَضلَ الجِهادِ فَوَجَدتُهُ فِي الكَسبِ لِلعِيالِ ، وطَلَبتُ حُبَّ اللّهِ عز و جلفَوَجَدتُهُ في بُغضِ أهلِ المَعاصي. (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن طَلَبَ هذَا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بِهِ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ كانَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل ، فَإِن غُلِبَ عَلَيهِ فَليَستَدِن عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ ما يَقوتُ بِهِ عِيالَهُ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الَّذي يَطلُبُ مِن فَضلِ اللّهِ عز و جل ما يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ ، أعظَمُ أجرا مِنَ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل . (5)

2 / 9 _ 6ثَوابُ قَضاءِ حَوائِجِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا خَرَجَ العَبدُ في حاجَةِ أهلِهِ كَتَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ دَرَجَةً ، فَإِذا خَرَجَ مِن حاجَتِهِم غَفَرَ لَهُ . (6)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6 ص 300 ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 172 ح 4765 ، الفردوس : ج 3 ص 402 ح 5225 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 469 ح 45494 .
2- .السرائر : ج 2 ص 228 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 15 ح 9 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 194 ح 6 ، مستدرك الوسائل : ج 13 ص 54 ح 14725 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 173 ح 13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
4- .الكافي : ج 5 ص 93 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 184 ح 381 ، قرب الإسناد : ص 340 ح 1245 كلّها عن موسى بن بكر ، بحار الأنوار : ج 103 ص 3 ح 6 .
5- .الكافي : ج 5 ص 88 ح 2 عن زكريّا بن آدم ، تحف العقول : ص 445 وفيه «من فضل يكفّ به» بدل «من فضل اللّه عز و جل ما يكفّ» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 339 ح 29 .
6- .الفردوس : ج 1 ص 292 ح 1146 عن جابر ، كنز العمّال : ج 16 ص 282 ح 44478 .

ص: 543

2 / 9 - 6 تأمين هزينه خانواده ، همچون جهاد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جهاد ، [ تنها] اين نيست كه شخص ، در راه خدا شمشير بزند ؛ بلكه جهاد ، اين است كه كسى والدين و فرزندانش را اداره كند . چنين كسى در جهاد است . و كسى كه مخارج خودش را تأمين مى كند تا خود را از مردم ، بى نياز كند ، او نيز در جهاد است .

امام على عليه السلام :ره سپار شدنِ هر يك از شما در راه خداوند ( جهاد) ، مهم تر از رفتنش در پى كسب معاش براى فرزندان و خانواده اش نيست .

امام صادق عليه السلام :نورانيتِ چهره را جُستم . پس ، آن را در نمازِ شب يافتم . ثواب جهاد را جُستم . پس ، آن را در كار كردن براى خانواده يافتم . دوستىِ خداوند عز و جل را جُستم . پس ، آن را در نفرت از اهل گناه يافتم .

امام كاظم عليه السلام :هر كس اين روزى را از حلالش بجويد تا آن را براى خود و خانواده اش فراهم آورَد ، مانند مجاهدِ در راه خداوند عز و جل است . پس اگر در مانْد ، آن گاه به اميد خدا و پيامبر او ، به اندازه قوت خانواده اش بايد قرض كند .

امام رضا عليه السلام :كسى كه براى تأمين زندگىِ خانواده اش ، در طلب فضل خداوند عز و جلبر مى آيد ، اجرش ، بيشتر از مجاهدِ در راه خداوند عز و جلاست .

2 / 9 _ 6ثواب تأمين نيازهاى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده اى براى [ تأمينِ ] نياز خانواده اش بيرون برود ، خداوند عز و جلبراى هر قدمى كه بر مى دارد ، يك درجه [ در بهشت ] برايش مى نويسد ، و اگر نياز آنها را تأمين كند ، او را مى آمرزد .

.

ص: 544

تنبيه الغافلين عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهماالسلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَخرُجُ إلَى السّوقِ ويَشتَري حَوائِجَ أهلِهِ ، فَسُئِلَ عَن ذلِكَ ، فَقالَ : أخبَرَني جِبريلُ عليه السلام فَقالَ : مَن سَعى عَلى عِيالِهِ لِيَكُفَّهُم عَنِ النّاسِ ؛ فَهُو في سَبيلِ اللّهِ . (1)

2 / 9 _ 7التَّوازُنُ بَينَ الدَّخلِ وَالإِنفاقِالكتاب«لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا ءَاتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا» . (2)

«وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الاِقتِصادُ فِي النَّفَقَةِ نِصفُ المَعيشَةِ ، وَالتَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ نِصفُ العَقلِ ، وحُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا» (5) _ :القَوامُ هُوَ المَعروفُ ؛ «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَ_عَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» (6) : عَلى قَدرِ عِيالِهِ ومَؤونَتِهِمُ الَّتي هِيَ صَلاحٌ لَهُ ولَهُم ؛ «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا» . (7)

.


1- .تنبيه الغافلين : ص 453 ح 704 .
2- .الطلاق : 7 .
3- .الإسراء : 29 .
4- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 25 ح 6744 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 255 ح 6568 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 55 ح 33 ، تاريخ دمشق : ج 57 ص 179 ح 11965 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 49 ح 5434 .
5- .الفرقان : 67 .
6- .البقرة : 236 .
7- .الكافي : ج 4 ص 56 ح 8 عن محمّد بن سنان ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 261 ح 27860 .

ص: 545

2 / 9 - 7 برقرار كردنِ توازن ميانِ دخل و خرج

تنبيه الغافلين_ به نقل از جعفر بن محمّد [ صادق ] عليه السلام ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، خود به بازار مى رفت و نيازهاى خانواده اش را خريدارى مى كرد . در اين باره ، از ايشان سؤال شد . پس فرمود : «جبرئيل عليه السلام مرا خبر داد و فرمود : هر كس براى خانواده اش كار كند تا آنها را از مردم ، بى نياز گردانَد ، او در راه خداست [ و ثواب جهاد در راه خدا را دارد]» .

2 / 9 _ 7برقرار كردنِ توازن ميانِ دخل و خرجقرآن« بر توانگر است كه از دارايىِ خود ، هزينه كند ، و هر كه روزىِ او تنگ باشد ، بايد از آنچه خدا به او داده ، خرج كند . خدا هيچ كس را جز به قدر آنچه به او داده است ، تكليف نمى كند . خداوند به زودى ، پس از دشوارى ، آسانى را فراهم مى كند » .

« و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار هم گشاده دستى منماى تا ملامت شده و حسرت زده بنشينى » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ميانه روى در خرج كردن ، نصف معيشت است ، دوستى كردن با مردم ، نصف خِرد ، و خوب پرسيدن ، نصف دانش .

امام كاظم عليه السلام_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «و ميان اين دو [ روش ] ، حدّ وسط را بر مى گزينند» _ :حدّ وسط ، همان «پسنديده» است . «و آنان را به طور پسنديده ، به نوعى بهره مند كنيد : توانگر را به اندازه [ توان ]خود ، و تنگ دست را به اندازه [ وسع ]خود ، كه [ اين كار ، ]شايسته نيكوكاران است» ، يعنى : به اندازه خانواده اش و خرجىِ آنان كه در شأن او و آنان است . «خداوند ، هيچ كس را جز قدرِ آنچه به او داده است ، تكليف نمى كند» .

.

ص: 546

الخصال عن محمّد بن عمرو بن سعيد عن بعض أصحابه :سَمِعتُ العَيّاشِيَّ وهُوَ يَقولُ : اِستَأذَنتُ الرِّضا عليه السلام فِي النَّفَقَةِ عَلَى العِيالِ ، فَقالَ : بَينَ المَكروهَينِ . قالَ : فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لا وَاللّهِ ما أعرِفُ المَكروهَينِ ! قالَ : فَقالَ : بَلى يَرحَمُكَ اللّهُ ، أما تَعرِفُ أنَّ اللّهَ عز و جل كَرِهَ الإِسرافَ وكَرِهَ الإِقتارَ ، فَقالَ : «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْتُرُواْ وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا» ؟! (1)

الكافي عن عبد اللّه بن أبان :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الأَوَّلَ عليه السلام عَنِ النَّفَقَةِ عَلَى العِيالِ ، فَقالَ : ما بَينَ المَكروهَينِ : الإِسرافِ وَالإِقتارِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأَدَبِ اللّهِ عز و جل ؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ اتَّسَعَ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ أخَذَ عَنِ اللّهِ _ سُبحانَهُ وتَعالى _ أدَبا حَسَنا ؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ وَسَّعَ عَلى نَفسِهِ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (4)

.


1- .الخصال : ص 54 ح 74 ، روضة الواعظين : ص 499 عن العبّاس ، بحار الأنوار : ج 71 ص 347 ح 11 .
2- .الكافي : ج 4 ص 55 ح 2 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 261 ح 27858 .
3- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 12 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 52 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 157 ح 135 ؛ شعب الإيمان : ج 5 ص 259 ح 6591 ، الفردوس : ج 1 ص 191 ح 715 كلاهما عن ابن عمر ، تاريخ دمشق : ج 56 ص 315 ح 11843 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 348 ح 15998 .
4- .شعب الإيمان : ج 5 ص 259 ح 6591 ، الفردوس : ج 1 ص 191 ح 715 كلاهما عن ابن عمر ، تاريخ دمشق : ج 56 ص 315 ح 11843 ، كنز العمّال : ج 6 ص 348 ح 15998 .

ص: 547

الخصال_ به نقل از محمّد بن عمرو بن سعيد ، از يكى از يارانش _ :از عيّاشى شنيدم كه مى گويد : از امام رضا عليه السلام در باره خرجىِ خانواده ، اجازه گرفتم . فرمود : «حدّ وسطِ دو ناپسند» . گفتم : قربانت گردم ! به خدا سوگند كه نمى دانم دو ناپسند چيست! فرمود : «بله ، خدايت رحمت كند ! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل هم زياده روى و هم تنگ گرفتن را ناپسند مى دارد و فرموده است : «و كسانى كه هر گاه هزينه كنند ، نه زياده روى مى كنند و نه تنگ مى گيرند و ميان اين دو ، حدّ وسط را بر مى گزينند» ؟!» .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن اَبان _ :از امام كاظم عليه السلام در باره خرج كردن براى خانواده پرسيدم . فرمود : «ميانه روىِ دو ناخوشايند : ولخرجى و سختگيرى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا مؤمن ، خوىِ خداوند عز و جل را مى گيرد . هر گاه خداوند ، به او گشايش مى دهد ، او نيز گشاده دستى مى كند ، و هر گاه از او باز مى گيرد ، او هم دست نگه مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، رفتار نيكو را از خداوند عز و جل گرفته است . هر گاه خداوند ، به او گشايش دهد ، او نيز خود را در گشايش قرار مى دهد ، و هر گاه از او امساك ورزد ، او هم امساك مى ورزد .

.

ص: 548

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ ثُمَّ قَتَّرَ عَلى عِيالِهِ ، وهُم يَرَونَ ريحَ القُتارِ (1) مِنَ الجيرانِ ، ويَرَونَهُم يُكسَونَ ولا يُكسَونَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مِن أخلاقِ المُؤمِنِ : الإِنفاقُ عَلى قَدرِ الإِقتارِ ، وَالتَّوسُّعُ عَلى قَدرِ التَّوَسُّعِ ، وإنصافُ النّاسِ ، وَابتِداؤُهُ إيّاهُم بِالسَّلامِ عَلَيهِم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا جادَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلَيكُم فَجودوا ، وإذا أمسَكَ عَنكُم فَأَمسِكوا ، ولا تُجاوِدُوا اللّهَ فَهُوَ الأَجوَدُ . (4)

.


1- .القُتارُ : ريح القِدْر والشُّواء ونحوهما (النهاية : ج 4 ص 12 «قتر») .
2- .مسند الشهاب : ج 2 ص 206 ح 1192 ، الفردوس : ج 3 ص 416 ح 5271 نحوه وكلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 372 ح 44950 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 255 ح 15 وفيه صدره إلى «عياله» .
3- .الكافي : ج 2 ص 241 ح 36 عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 282 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 361 ح 65 .
4- .الكافي : ج 4 ص 54 ح 11 عن رفاعة ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 259 ح 27848 .

ص: 549

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه خداوند ، با اين كه به او گشايش داده است ، او بر خانواده اش تنگ بگيرد ، در حالى كه خانوده اش بوى ديگ و سرخ كردنى را از همسايگان مى يابند و مى بينند كه آنها لباس هاى گوناگون مى پوشند و اينان نمى پوشند .

امام زين العابدين عليه السلام :از جمله صفات مؤمن است : خرج كردن به قدر تنگ دستى ، و گشاده دستى به اندازه اى كه در گشايش است ، و انصاف داشتن با مردم ، و آغاز كردن به سلام بر آنان .

امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند _ تبارك و تعالى _ به شما بخشيد ، شما هم ببخشيد ، و هر گاه از [ دِهش به ] شما خوددارى كرد ، شما هم خوددارى كنيد ، و در بخشندگى ، بر خدا فخر مفروشيد ، كه او از شما بخشنده تر است .

.

ص: 550

فهرست تفصيلى .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109