دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .

شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .

يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي

رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : 2747877

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

6 . برادري

اشاره

6 . برادرىدرآمدفصل يكم : تشريع برادرىِ دينىفصل دوم : تأكيد بر برادرىِ دينىفصل سوم : بركات برادرىِ دينىفصل چهارم : حقوق برادرىفصل پنجم : نقش برادرى دينى در تأسيس حكومت اسلامىفصل ششم : صفات برترينْ برادران دينى

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

اُخوّت ، در لغت

درآمداُخوّت ، در لغتكلمه «أخ (برادر)» در لغت به دارندگان انواع پيوندهاى نَسَبى و غير نَسَبى اطلاق مى گردد و هر كس با كسى يا چيزى ارتباط نزديك داشته باشد ، برادرِ آن شمرده مى شود . بنا بر اين ، ميان «أخ» و پيوندهاى نسبى ، اصطلاحا عموم و خصوص مطلق برقرار است. در القاموس آمده است: ي الأَخُ وَ الأخُّ مُشَدَّدَةً ، وَ الأَخُوُّ وَ الأَخا ، وَ الأَخوُ ، كَدَلْوٍ ، مِنَ النَّسَبِ وَ الصَّديقُ وَ الصّاحِبُ . (1) أخ و أخّ (با تشديد) و أخُوّ و أخاء و أخْو (بر وزن دَلْو) ، پيوند نَسَبى و نيز دوست و همدم است . و در تاج العروس آمده: الأَخُ ... مِنَ النَّسَبِ مَعروفٌ وَ هُوَ مَنْ وَلَّدَهُ أبوكَ وَ أُمُّكَ أو أحَدُهُما ، وَ يُطلَقُ أيضا عَلَى الأَخِ مِنَ الرِّضاعِ ... وَ قَد يَكونُ الأَخُ : الصَّديقَ وَ الصّاحِبَ . (2)

.


1- .القاموس المحيط: ج 4 ص 298 مادّه «أخ» .
2- .تاج العروس: ج 19 ص 142 مادّه «أخ» . نيز ، ر . ك : أقرب الموارد : ج 1 ص 46 مادّه «أخ» .

ص: 10

اُخوّت ، در قرآن و حديث

معانى و كاربُردهاى «أخ» در قرآن

اَخ ، خويشاوندى معروف است و او كسى است كه پدر و مادرت و يا يكى از آن دو ، او را به دنيا آورده باشند . به برادر رضاعى نيز گفته مى شود . گاهى به معناى دوست و همراه مى آيد . و در مفردات آمده: الأَصلُ أخوٌ وَ هُوَ المُشارِكُ آخَرَ فى الوِلادَةِ مِنَ الطَّرَفَينِ ، أو مِن أحَدِهِما أو مِنَ الرِّضاعِ . وَ يُستَعارُ فى كُلِّ مُشارِكٍ لِغَيرِهِ فِى القَبيلَةِ أو فِى الدّينِ ، أو فى صَنعَةٍ ، أو فى مُعامَلَةٍ ، أو فى مَوَدَّةٍ ، وَ فى غَيرِ ذلِكَ مِنَ المُناسَباتِ . (1) اصل در «أَخ» ، «أَخوْ» است و او كسى است كه با ديگرى در تولّد از يك پدر و مادر و يا يكى از آن دو يا در شير خوردن ، شريك باشد . اين تعبير در مورد هر گونه شريك در قبيله ، دين ، حرفه ، معامله ، دوستى و جز اينها ، به استعاره به كار مى رود .

اُخوّت ، در قرآن و حديثبررسى موارد كاربرد كلمه «أخ» و «اُخت» در قرآن و حديث ، نشان مى دهد كه اين واژه ، در همان معانى لغوى آن (يعنى انواع پيوندهاى نسبى و غير نسبى) استعمال شده است. در مجموع ، در قرآن 82 بار كلمه «أخ» و مشتقّات آن ، و چهارده بار «اُخت» و مشتقّات آن ، استعمال شده است.

معانى و كاربُردهاى «أخ» در قرآنكلمه «أخ» و «اُخت» در قرآن كريم ، در اين معانى به كار رفته است: 1 . پيوند نَسَبى ، مانند: «رَبِّ إِنِّى لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِى وَأَخِى ؛ (2) پروردگارا! من جز مالك خود و

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 68.
2- .مائده: آيه 25. نيز، ر.ك: نساء: آيه 11_12 و 23 و 176، مائده: آيه 30_31 و 87 ، اعراف : آيه 111 و 142 و 150_151 ، يونس : آيه 87 ، يوسف : آيه 5 و 7_8 و 58_59 و 63_65 و 69_70 و 76 و 87 و 89_90 و 100 ، توبه : آيه 23_24 ، مريم : آيه 28 و 52 _ 53 ، طه : آيه 30 و 40 و 42 ، مؤمنون : آيه 45 ، نور : آيه 31 و 61 ، فرقان : آيه 35 ، شعرا : آيه 36 ، قصص : آيه 11 و 34_35 ، احزاب : آيه 55 ، مجادله : آيه 22 ، معارج : آيه 11_12 و عبس : آيه 34 .

ص: 11

برادرم نيستم» . 2 . پيوند رضاعى ، مانند : «وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ؛ (1) و خواهران رضاعى شما» . 3 . پيوند دينى ، مانند : «فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ ءَابَآءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ ؛ (2) اگر پدرانشان را نمى شناسيد ، پس برادران دينى شمايند» . 4 . پيوند مودّت و دوستى ، مانند : «وَ نَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ ؛ (3) آنچه كينه در سينه هايشان بود ، بيرون آورديم و برادرانه رو به روى هم بر تخت هايى نشسته اند» . 5 . پيوند قبيله اى ، مانند: «وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ؛ (4) و به سوى عاد ، برادرشان هود را [فرستاديم]» . 6 . پيوند مصاحبت ، مانند: «إِنَّ هَذَآ أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً ؛ (5) اين برادرم ، نود و نه ميش دارد» . 7 . پيوند مشابهت ، مانند: «وَ مَا نُرِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ إِلَّا هِىَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا ؛ (6) هيچ آيه اى را به آنها نشان نداديم ، جز اين كه از همتايش بزرگ تر بود» يا «كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا ؛ (7) هر بار كه

.


1- .نساء: آيه 23 .
2- .احزاب: آيه 5 . نيز ، ر . ك : بقره: آيه 178 و 220_221 ، آل عمران: آيه 156 و 168 ، توبه: آيه 11 ، احزاب: آيه 18 و حجرات: آيه 10 و 12 .
3- .حجر: آيه 47 . نيز ، ر . ك : آل عمران: آيه 103 .
4- .هود: آيه 50 . نيز ، ر . ك : اعراف: آيه 65 و 73 و 85 ، هود: آيه 61 و 84 ، شعرا : آيه 106 و 124 و 142 و 161 ، نمل: آيه 45 ، عنكبوت: آيه 36 ، احقاف: آيه 21 و ق: آيه 13 .
5- .ص : آيه 23 .
6- .زخرف: آيه 48 .
7- .اعراف: آيه 38 .

ص: 12

برادرى در اسلام
يك . تشريع قانون برادرى در اسلام

گروهى وارد [جهنّم] شود ، همكيشان خود را لعن مى كنند» . 8 . پيوند متابعت ، مانند: «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ ؛ (1) ريخت و پاش كنندگان ، برادران شياطين اند» . 9 . پيوند هماهنگى ، مانند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِاءِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ ؛ (2) آيا به منافقان ننگريستى كه به همتايانشان از كافران اهل كتاب مى گفتند : ...؟» . گفتنى است از معانىِ «برادرى» ، آنچه در اين بخش مورد نظر است ، عبارت است از «پيوند دينى» ؛ امّا ساير معانى به خواست خدا ، در بخش هاى ديگر (3) خواهند آمد.

برادرى در اسلاميك . تشريع قانون برادرى در اسلامتشريع (وضعِ) قانون برادرى ، يكى از برجسته ترين اقداماتِ فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى پيامبر اسلام است و به روشنى ، حاكى از ارتباط وى با مبدأ وحى ، و نهايتِ درايت ، حكمت و مديريتِ ايشان در هدايت و رهبرىِ امّت اسلامى است. قرآن كريم ، با جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ؛ (4) در حقيقت ، مؤمنان ، برادران

.


1- .اسرا: آيه 27 . نيز ، ر . ك : اعراف: آيه 202 .
2- .حشر: آيه 11 .
3- .برادرى به معناى پيوند مودّت در عنوان «المحبّة (دوستى)» و به معناى پيوند مصاحبت در عنوان «الصحبة (همنشينى)» در همين دانش نامه و به معناى پيوند نَسَبى و رضاعى در دانش نامه احاديث فقهى ، به خواست خداوند متعال ، مورد بحث و بررسى قرار خواهد گرفت ؛ امّا ساير پيوندها نكته خاصّى كه موجب طرح مستقلّ آنها باشد ، ندارند و لذا در عناوين مرتبط با آنها (مثل : نفاق ، تبذير و ...) مطرح خواهند گرديد .
4- .حجرات : آيه 10 .

ص: 13

دو . ايجاد قوى ترين پيوندهاى اجتماعى

[يكديگر] اند» ، قانونى را تشريع كرده كه بر اساس آن ، نسبت و پيوندى ميان يكايك مسلمانان ، ايجاد مى شود كه پيش از آن ، وجود نداشت. اين پيوند ، «برادرىِ دينى» ناميده مى شود . نكته قابل تأمّل ، اين كه : از نظر اسلام ، تنها اين نوع پيوندِ برادرى است كه آثار شرعى و حقوقى دارد ، بدين معنا كه پيوند برادرىِ دينى ، اگر با پيوند نسبى همراه شود ، در ازدواج و ارث ، آثار شرعى و حقوقى دارد ، و اگر با پيوند رضاعى توأم گردد ، در ازدواج ، آثارى بر آن مترتّب مى گردد ، و اگر با هيچ يك از پيوندهاى نسبى و رضاعى همراه نباشد ، آثار شرعى و حقوقى خاصّى دارد كه در فصل سوم و چهارم اين بخش ، بدانها اشاره مى شود . امّا پيوند نسبى و رضاعى بدون پيوند دينى ، از نظر اسلام ، اثرى بر آنها مترتّب نيست ، مانند دو نفر كه به طور نامشروع ، در پدر يا مادر و يا هر دو، شريك اند . اسلام ، همان طور كه ميان فرزند متولّد از زنا با پدرش، نسبتى قائل نيست ، تولّد دو نفر از يك پدر و مادر ، يا شير خوردن آنان را از يك مادر ، بدون پيوند دينى ، معتبر و منشأ آثار شرعى و حقوقى نمى داند.

دو . ايجاد قوى ترين پيوندهاى اجتماعىاسلام ، با تشريع قانون برادرىِ دينى ، از يك سو با تعصّب هاى نارواى نژادى ، قبيله اى و حزبى به مبارزه برخاست و از سوى ديگر ، قوى ترين و كارآمدترين پيوندهاى اجتماعى و سياسى را در امّت اسلامى به وجود آورد. ادبياتى كه احاديث اسلامى براى تبيين پيوند دينى به كار گرفته اند ، فوق العاده تأمّل برانگيز و جالب توجّه است . احاديث اسلامى ، نه تنها همه مسلمانان را برادر يكديگر مى دانند ، بلكه تأكيد مى كنند كه آنان ، برادر يكديگر از يك پدر و مادر

.

ص: 14

سه . اسلام ، دينِ دوستى و برادرى

هستند (1) و اين برادرى ، ريشه در طينت و فطرت و نورانيت جان آنان دارد . (2)

سه . اسلام ، دينِ دوستى و برادرىاسلام ، دينِ دوستى و برادرى است . (3) از اين رو ، براى هر چه نزديك تر شدنِ مسلمانان به يكديگر ، اين آيين ، تنها به تشريع قانون برادرىِ دينى و تأكيد بر آثار و بركات فردى و اجتماعى (4) و دنيوى و اخروى آن (5) ، بسنده نكرده ، بلكه محبّت مسلمانان را نسبت به يكديگر ، به عنوان يك فريضه دينى ، واجب كرده است ، چنان كه از پيامبر اسلام ، روايت شده است: الحُبُّ فِى اللّهِ فَريضَةٌ . (6) دوستى در راه خدا ، يك فريضه است. و از اين بالاتر ، مى فرمايد: أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فى اللّهِ وَ البُغضُ فى اللّهِ . (7) محكم ترين رشته ايمان ، دوستى و دشمنى در راه خداست . و از اين بالاتر ، مى فرمايد: هَلِ الدّينُ إلَا الحُبُّ وَ البُغضُ؟! (8) آيا دين ، جز دوستى ورزيدن و دشمنى كردن است؟!

.


1- .ر . ك : ص 27 (برادرى / فصل يكم / مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن است) .
2- .ر . ك : ص 27 ح 8 _ 10 .
3- .توضيح بيشتر اين مطلب ، در عنوان «المحبّة (دوستى)» خواهد آمد . گفتنى است كه بخشى از مسائل مشترك ميان عنوان دوستى و برادرى ، در آن عنوان ، مطرح خواهد شد .
4- .ر . ك : ص 23 (برادرى / فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى) .
5- .ر . ك : ص 31 (برادرى / فصل يكم / جامعه دينى ، همانند پيكرى واحد است) .
6- .ر . ك : ص 41 ح 42 .
7- .ر . ك : ص 47 ح 55 .
8- .ر . ك : ص 43 ح 47 .

ص: 15

چهار . حكمت قانونِ برادرىِ دينى

دوستى و برادرى مسلمانان با يكديگر ، تا آن جا مورد تأكيد اسلام است كه از پيامبر خدا روايت شده است: مَن أحَبَّ رَجُلاً فى اللّهِ لِعَدلٍ ظَهَرَ مِنهُ _ وَ هُوَ فى عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ النّارِ _ آجَرَهُ اللّهُ عَلى حُبِّهِ إيّاهُ كَما لَو أحَبَّ رَجُلاً مِن أهل الجَنَّةِ! (1) هر كس مردى را به خاطر عدالتى كه از او سر زده ، در راه خدا دوست بدارد ، در حالى كه آن مرد در حقيقت ، اهل جهنّم است ، خداوند به وى ، به خاطر دوست داشتن آن مرد ، پاداش مى دهد ، به همان سان كه مردى از اهل بهشت را دوست مى دارد .

چهار . حكمت قانونِ برادرىِ دينىحكمتِ تشريع قانون برادرى دينى در اسلام و تأكيد بر وجوب محبّت مسلمانان نسبت به يكديگر ، در واقع ، ساختنِ جامعه اى است كه پيوند دوستى و برادرى در آن ، به حدّى قوى و استوار باشد كه مردم ، احساس كنند همگى اعضاى يك پيكرند تا اگر عضوى احساس رنج و درد كرد ، ساير اعضا احساس مسئوليت و همدردى نمايند و در خدمت درمان آن باشند ، چنان كه از پيامبر خدا روايت شده است : يَنبَغى لِلمُؤمِنينَ أن يَكونوا فيما بَينَهُم كَمَنزِلَةِ رَجُلٍ واحِدٍ ، إذَا اشتَكى عُضوٌ مِن جَسَدِهِ تَداعى سائِرُ جَسَدِهِ . (2) شايسته است كه مؤمنان ، در ميان خود ، همانند يك تن باشند ، به گونه اى كه هر گاه عضوى از آن تن به درد آمد ، ساير اعضا ، همدردى كنند . ساختن جامعه اى با اين ويژگى ، در گفتار، آسان است ؛ امّا تحقّق عملى آن ، فوق العاده دشوار است . رسيدن به اين فلسفه و هدف ، تنها يك راه دارد و آن ، اخلاص در دوستى ، و برادرى براى خداست .

.


1- .ر . ك : ص 55 ح 70 .
2- .ر . ك : ص 31 ح 14 .

ص: 16

پنج . نقش برادرىِ دينى در تأسيس حكومت اسلامى

رازِ تأكيد احاديث اسلامى بر «اُخوّت فى اللّه (برادرى در راه خدا)» و «محبّت فى اللّه (دوستى در راه خدا)» اين است كه هدف از تشريع قانون برادرى _ كه همان وحدت كلمه و يك پارچگى امّت اسلامى است _ جز از اين راه ، قابل تحقّق نيست .

پنج . نقش برادرىِ دينى در تأسيس حكومت اسلامىبر پايه متون دينى اى كه در اين بخش خواهد آمد ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى منسجم نمودن هواداران خود ، دو بار از طرح پيوند برادرى بهره گرفت : يك بار قبل از هجرت در مكّه و بار دوم ، پس از هجرت در مدينه . اين اقدام سياسى _ الهى ، بخصوص پس از هجرتِ مسلمانان به مدينه ، در تأسيس نخستين حكومت اسلامى ، نقشى بنيادين داشت ؛ زيرا جامعه اسلامى ، از يك سو با خطر مشركان قريش و عموم بت پرستان و همچنين خطر يهود مدينه _ كه در داخل و خارج شهر ، زندگى مى كردند و ثروت و امكانات فراوانى داشتند _ مواجه بود و از سوى ديگر ، نيروهاى تازه مسلمان ، دچار از هم گسيختگى بودند؛ چرا كه دو طايفه اوس و خزرج ، با هم دشمنى و كينه ديرينه داشتند و ميان مهاجران و انصار نيز از نظر فكرى و فرهنگى ، اختلاف وجود داشت . در اين جا بود كه آيه اخوّت: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ؛ (1) در حقيقت ، مؤمنان ، برادران [يكديگر] اند» نازل شد و پيامبر اسلام ، با الهام الهى ، همچون سياستمدارى پخته و كار آزموده ، با به كارگيرى مجدّد طرح برادرىِ دينى ، ميان مسلمانان و بويژه مهاجران و انصار ، وحدت سياسى و معنوى ايجاد كرد و بدين سان بر معضل اختلافات داخلى فائق آمد و با انسجام پيروان خود در برابر دشمنان اسلام، حكومت اسلامى را بنيان نهاد. اجراى اين طرح ، بدين گونه بود كه روزى در يك انجمن عمومى ، ايشان رو به

.


1- .حجرات : آيه 10 .

ص: 17

شش . تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زمان

هواداران خود كرد و فرمود: «دو تا دو تا با يكديگر برادر شويد» . (1) در تواريخ اسلامى ، مشخّصات كسانى كه با هم برادر شده اند ، ضبط شده كه زيباترين انتخاب ، انتخاب شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه امام على عليه السلام را به برادرى خود ، انتخاب كرد و در اين باره فرمود : أنتَ أخى فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ ؛ (2) تو ، برادر من در دنيا و آخرتى . بر اساس متون تاريخى و حديثى ، يكى از آثار برادرىِ دينى ، در آغاز ، ارث بردن از يكديگر بود كه پس از قوّت يافتن اسلام ، اين حكم ، نسخ گرديد . (3)

شش . تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زماندر باب ششم از فصل پنجم اين بخش ، احاديثى آمده كه در آنها پيامبر اسلام ، از مردمى ياد مى كند كه در آخر زمان به يارى اسلام خواهند شتافت ، و پيامبر خدا ، آنان را به دليل قوّت ايمان و سرسختى در مسئوليت پذيرى ، برادر خود مى نامد. تأمّل در اين احاديث و ملاحظه آنها در كنار احاديثى كه در ذيل آياتى آمده كه از ياوران اسلام در آينده تاريخ پيشگويى كرده اند ، مانند: «فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ؛ (4) به زودى، خدا گروهى [ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند» و «وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ؛ (5) و اگر روى برتابيد، [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد» ، پژوهشگر را به اين نتيجه و جمع بندى مى رساند كه طرح برادرىِ دينى كه در سپيده دم اسلام ، يكى از مقدّمات اصلى پيروزى مسلمانان و

.


1- .ر . ك : ص 137 ح 208 .
2- .ر . ك : ص 131 ح 203 و ص 133 ح 205 و ص 139 ح 213 و ص 145 ح 217 و ص 147 ح 218 و ص 149 ح 221 .
3- .ر . ك : ص 135 ح 206 .
4- .مائده : آيه 54 .
5- .محمّد: آيه 38 .

ص: 18

هفت . مبناى «عقد اخوّت» چيست؟
اشاره

تأسيس حكومت اسلامى به رهبرى پيامبر صلى الله عليه و آله بود ، در آخر زمان با قوّت بيشترى تجديد خواهد شد و به خواست خداوند متعال ، زمينه را براى تشكيل حكومت جهانى اسلام به رهبرى مهدى آل محمّد _ عجّل اللّه تعالى فرجه _ و تحقّق وعده الهىِ «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ ؛ (1) تا آن را بر هر چه دين است، پيروز كند» ، فراهم خواهد ساخت. (2)

هفت . مبناى «عقد اخوّت» چيست؟در پايان ، يكى از مسائلى كه شايسته است در اين جا مورد بررسى قرار گيرد ، اين است كه عقد اخوّت كه در جامعه ما اخيرا بين پاره اى از متديّنان رواج يافته ، آيا ريشه اى در احاديث اسلامى دارد يا خير؟ محدّث نورى رحمه الله در كتاب مستدرك الوسائل ، در بيان اعمال عيد غدير ، از صاحب كتاب رياض العلماء ، در ذكر صورت اجازه يكى از علما چنين نقل كرده است : و عقد بينى و بينه الإخاء فى ذلك اليوم المبارك ، الّذى وقع فيه النصّ من سيّد الأنام صلى الله عليه و آله على الخصوص بالإخاء فى ذلك المقام . ميان من و او در اين روز فرخنده ، پيمان برادرى بسته شد ، آن گونه كه از آقاى مردمان صلى الله عليه و آله نصّ ويژه اى داير بر پيمان برادرى در اين مقام ، رسيده است. سپس صاحب مستدرك مى گويد: قلت: لم نعثر على النصّ الذى أشار إليه ، و لا على كيفيّة هذا العقد فى مؤلّف إلّا فى كتاب زاد الفردوس لبعض المتأخّرين ، قال فى ضمن أعمال هذا اليوم المبارك: وينبغى عقد الأُخوّة فى هذا اليوم مع الإخوان ، بأن يضع يده اليمنى على يمنى

.


1- .توبه : آيه 33 . نيز ، ر . ك : فتح : آيه 28 ، صف : آيه 9 .
2- .در دانش نامه امام مهدى عليه السلام به تفصيل به اين موضوع خواهيم پرداخت ، إن شاء اللّه .

ص: 19

أخيه المؤمن ، و يقول: «واخيتك فى اللّه ، و صافيتك فى اللّه ، و صافحتك فى اللّه ، و عاهدت اللّه و ملائكته و كتبه و رسله و أنبياءه والأئمّة المعصومين عليهم السلام ، على أنّى إن كنت من أهل الجنّة و الشفاعة ، و اُذن لى بأن أدخل الجنّة ، لا أدخلها إلّا و أنت معى» ، فيقول الأخ المؤمن: «قبلت» ، فيقول: أسقطت عنك جميع حقوق الأُخوّة ، ما خلا الشفاعة و الدعاء و الزيارة . (1) من ، حديثى را كه او به آن اشاره كرده و نيز چگونگى پيمان برادرى را ، جز در زاد الفردوس كه از مؤلّفات يكى از متأخّران است ، نيافتم . وى در ضمن اعمال اين روز فرخنده ، گفته است : شايسته است كه در اين روز ، با برادران ، عقد اخوّت بسته شود ، بدين گونه كه دست راست را بر دستِ راست برادر مؤمنش بگذارد و بگويد : «با تو در راه خدا ، پيمان برادرى مى بندم و با تو در راه خدا ، يك رو (خالص) شدم و در راه خدا ، با تو مصافحه كردم و با خداوند و فرشتگانش و كتاب هايش و پيامبرانش و فرستادگانش و امامان معصوم عليهم السلام ، عهد بستم بر اين كه اگر از اهل بهشت و شفاعت شدم و اجازه يافتم كه وارد بهشت شوم ، داخل آن نشوم ، مگر اين كه تو همراهم باشى» و آن يكى پاسخ دهد : «پذيرفتم» . سپس ادامه دهد : «همه حقوق برادرى را از تو ساقط كردم ، جز شفاعت ، زيارت و دعا را» . محدّث قمى رحمه الله ضمن نقل صيغه اخوّت از منبع ياد شده ، مى افزايد : و محدّث فيض نيز در خلاصة الأذكار ، صيغه اخوّت را قريب به همين نحو ، ذكر نموده است . و آن گاه آورده :

.


1- .مستدرك الوسائل: ج 6 ص 278 و 279 ح 6843 .

ص: 20

الف - برادرى اسلامى ، نيازى به اجراى صيغه عقد ندارد
ب - صيغه عقد اخوّت ، از اهل بيت عليهم السلام نرسيده است

پس قبول نمايد طرف مقابل از براى خود يا موكّل خود به لفظى كه دلالت بر قبول نمايد . پس ساقط كنند از همديگر ، جميع حقوق اخوّت را ، ماسِواى دعا و زيارت . (1) در اين باره ، چند نكته ، قابل تأمّل و بررسى است:

الف _ برادرىِ اسلامى ، نيازى به اجراى صيغه عقد نداردپيوند برادرى (اخوّت) در امّت اسلامى ، مورد تأكيد قرآن و احاديث اسلامى است و همان طور كه اشاره كرديم ، آثار شرعى و حقوق اجتماعى ويژه اى دارد كه ترتّب آن ، نيازى به اجراى صيغه عقد اخوّت ندارد ، در عين حال كه قابل اسقاط هم نيست.

ب _ صيغه عقد اخوّت ، از اهل بيت عليهم السلام نرسيده استدر هيچ حديثى به اجراى صيغه عقد اخوّت ، توصيه نشده و آنچه محدّث نورى نقل كرده ، به تصريح خود وى ، روايت شده از اهل بيت عليهم السلام نيست. در جريان ايجاد برادرى ميان مسلمانان در سال اوّل هجرت نيز چيزى به عنوان صيغه عقد اخوّت وجود نداشته است . ظاهرا اين صيغه ، ساخته كسى است كه از باب خيرخواهى ، براى تقويت دوستى و برادرى ميان مسلمانان ، آن را انشا كرده است. همچنين متنى كه صاحب رياض العلماء ، بدان اشاره كرده ، چنان كه محدّث نورى آورده ، يافته نشده ، و اگر چنين متنى وجود داشت ، بى ترديد ، لااقل در شرايط كنونى از طريق جستجوى رايانه اى دستيابى به آن ، ممكن بود . شايد مقصود وى از متن مورد اشاره ، همان حديثى است كه دلالت دارد پيامبر خدا در روز عيد غدير ، امام على عليه السلام را به برادرى برگزيد .

.


1- .مفاتيح الجنان : ص 291 .

ص: 21

ج - صيغه عقد اخوّت ، ايراد محتوايى دارد
د - مكروه بودن اجبار خود بر چيزى

ج _ صيغه عقد اخوّت ، ايراد محتوايى داردآنچه به عنوان صيغه عقد اخوّت مطرح شده ، از نظر محتوا نيز بى اشكال نيست ؛ زيرا : اوّلاً همان طور كه اشاره كرديم ، حقوق برادرىِ دينى كه در احاديث اسلامى مورد تأكيد قرار گرفته ، قابل اسقاط نيست . ثانيا با عنايت به اين كه آينده انسان ، قابل پيش بينى نيست ، تعهّد شرعى به اين كه شخص متعهّد ، بدون همراهى او به بهشت نرود ، در صورتى كه همراه ، مستحقّ شفاعت نباشد ، صحيح نيست.

د _ مكروه بودن اجبار خود بر چيزىآخرين نكته ، اين است كه از منظر احاديث اهل بيت عليهم السلام ، ايجاد تعهّدات وجوبى براى خود ، نه تنها ممدوح نيست ، بلكه مذموم است. (1) بنا بر اين ، حاصل بررسى هاى انجام شده نشان مى دهد كه ايجاد تعهّد شرعى با صيغه عقد اخوّت مورد اشاره ، اگر مذموم نباشد ، بى ترديد ، اقدامى در خور ستايش نخواهد بود.

.


1- .ر . ك : وسائل الشيعة: ج 23 ص 303 (باب ششم : كراهة إيجاب الشى ء على النفس دائما) .

ص: 22

الفصل الأوّل : تشريع الإخاء الديني1 / 1المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِالكتاب« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ » . (1)

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا » . (2)

« فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ » . (3)

« ادْعُوهُمْ لِابَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ ءَابَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ » . (4)

.


1- .الحجرات : 10.
2- .آل عمران : 103.
3- .التوبة : 11.
4- .الأحزاب : 5.

ص: 23

فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى
1 / 1 مؤمن ، برادر مؤمن است

فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى1 / 1مؤمن ، برادر مؤمن استقرآن«در حقيقت ، مؤمنان ، برادران [يكديگر] اند . پس ميان برادرانتان را سازش دهيد» .

«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ، و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد ، آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد ، پس ميان دل هاى شما اُلفت انداخت . پس به نعمت [و لطف] او برادر شديد» .

«پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند ، در اين صورت ، برادران دينى شما هستند ، و ما آيات [خود] را براى گروهى كه مى دانند ، به تفصيل بيان مى كنيم» .

«آنان را به [نام] پدرانشان بخوانيد كه اين ، نزد خدا عادلانه تر است ، و [حتّى ]اگر پدرانشان را نمى شناسيد ، برادران دينى شمايند» .

.

ص: 24

الحديثوقال عليه السلام وقد سُئل عن الإِيمان:رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، عَينُهُ ودَليلُهُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :المُسلِمونَ إخوَةٌ ، لا فَضلَ لِأَحَدٍ عَلى أحَدٍ إلّا بِالتَّقوى . (4)سنن أبي داود عن سويد بن حنظلة :خَرَجنا نُريدُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَنا وائِلُ بنُ حُجرٍ ، فَأَخَذَهُ عَدُوٌّ لَهُ ، فَتَحَرَّجَ القَومُ أن يَحلِفوا ، وحَلَفتُ أنَّهُ أخي ، فَخَلّى سَبيلَهُ . فَأَتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرتُهُ أنَّ القَومَ تَحَرَّجوا أن يَحلِفوا وحَلَفتُ أنَّهُ أخي ، قالَ : صَدَقتَ ، المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ . (5)الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ أخٍ لَم تَلِدهُ أُمُّكَ . (6) .


1- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 10 عن فضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام و ح 8 عن عليّ بن عقبة عن الإمام الصادق عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، المؤمن : ص 42 ح 95 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمان : ص 124 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 76 ص 257 ح 51.
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1034 ح 56 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 566 ح 10899 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 316 ح 873 كلّها عن عقبة بن عامر ، مسند الشهاب : ج 1 ص 107 ح 126 عن أبي هريرة ؛ جامع الأخبار : ص 216 ح 536 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 271 ح 11.
3- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2550 ح 6551 عن عبداللّه بن عمر ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1986 ح 32 عن أبي هريرة و ص 1996 ح 58 عن سالم عن أبيه ، سنن أبي داود : ج 3 ص 177 ح 3070 عن قَيْلَة بنت مَخْرَمة ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 48 عن عُلاثة بن شجار السليطي ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 741 .
4- .المعجم الكبير : ج 4 ص 25 ح 3547 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 674 الرقم 1045 كلاهما عن حبيب بن خراش العصري ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 743 .
5- .سنن أبي داود : ج 3 ص 224 ح 3256 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 613 ح 16726 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 594 الرقم 2345 كلاهما نحوه.
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 76 ح 5351 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4903 .

ص: 25

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن و چشم و راه نماى اوست .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان ، برادر مسلمان است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمانان ، با هم برادرند . هيچ يك را بر ديگرى برترى نيست ، جز به تقوا .سنن أبى داوود_ به نقل از سُوَيد بن حنظله _ :ما به قصد ديدن پيامبر خدا بيرون رفتيم و وائل بن حُجر نيز با ما بود . يكى از دشمنانش او را گرفت و افراد ، مجبور شدند سوگند بخورند ، و من نيز سوگند خوردم كه او ، برادر من است . آن مرد ، دست از وائل برداشت .

چون خدمت پيامبر خدا رسيديم ، به ايشان گفتم كه افراد ، ناچار شدند سوگند ياد كنند و من نيز سوگند خوردم كه او برادر من است .

فرمود : «راست گفته اى. مسلمان ، برادر مسلمان است» .امام على عليه السلام :بسا برادرى كه از مادر تو زاييده نشده است! .

ص: 26

1 / 2المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمّهِالإمام عليّ عليه السلام :صَديقُكَ أخوكَ لِأَبيكَ وأُمِّكَ ، ولَيسَ كُلُّ أخٍ لَكَ مِن أبيكَ وأُمِّكَ صَديقَكَ . (1)وقال عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ ، وأجرى في صُوَرِهِم من ريحِ الجَنَّةِ ؛ فَلِذلِكَ هُم إخوَةٌ لِأَبٍ وأُمٍّ . (2)الكافي عن جابر الجعفي :تَقَبَّضتُ بَينَ يَدَي أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ! رُبَّما حَزِنتُ مِن غَيرِ مُصيبَةٍ تُصيبُني أو أمرٍ يَنزِلُ بي حَتّى يَعرِفَ ذلِكَ أهلي في وَجهي ، وصَديقي!

فَقالَ : نَعَم يا جابِرُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ وأجرى فيهِم من ريحِ روحِهِ (3) ؛ فَلِذلِكَ المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ، فَإِذا أصابَ روحا مِن تلكَ الأَرواحِ في بَلَدٍ مِنَ البُلدانِ حُزنٌ حَزِنَت هذِهِ لِأَنَّها مِنها . (4)فضائل الشيعة عن معاوية الدهني :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : _ جُعِلتُ فِداكَ ! _ هذَا الحَديثُ الَّذي سَمِعتُهُ مِنكَ ما تَفسيرُهُ؟

قالَ : وما هُوَ؟

قُلتُ : إنَّ المُؤمِنَ يَنظُرُ بِنورِ اللّهِ .

فَقالَ : يا مُعاوِيَةُ ، إنَّ اللّهَ خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن نورِهِ ، وصَبَغَهُم في رَحمَتِهِ ، وَاتَّخَذَ ميثاقَهُم لَنا فِي الوِلايَةِ عَلى مَعرِفَتِهِ يَومَ عَرَّفَهُم نَفسَهُ ، فَالمُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ، أبوهُ النّورُ ، وأُمُّهُ الرَّحمَةُ ، إنَّما يَنظُرُ بِذلِكَ النّورِ الَّذي خُلِقَ مِنهُ . (5) .


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834.
2- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 227 ح 407 نحوه وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي ،المؤمن : ص 39 ح 88 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 271 ح 11 .
3- .من ريح روحه : أي من نسيم من روحه الذي نفخه في الأنبياء والاُوصياء كما قال : «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى» ، أو من رحمة ذاته ، أو الإضافة بيانية . شبّه الروح بالريح لسريانه في البدن ، كما أنّ نسبة النفخ إليه لذلك ، أي من الروح الذي هو كالريح واجتباه واختاره (مرآة العقول : ج 9 ص 9) .
4- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 226 ح 405 ، المؤمن : ص 38 ح 87 كلاهما نحوه ،بحارالأنوار : ج 74 ص 276 ح 6 .
5- .فضائل الشيعة : ص 64 ح 21 ، المحاسن : ج 1 ص 223 ح 396 ، بصائر الدرجات : ص 79 ح 1 كلاهما عن سليمان بن جعفر الجعفري عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 73 ح 1 .

ص: 27

1 / 2 مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن است

1 / 2مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن استامام على عليه السلام :دوست تو برادرِ پدرى و مادرى توست ؛ ولى هر برادرى كه از پدر و مادر تو آيد ، دوست تو نيست.امام باقر عليه السلام :مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن است ؛ زيرا خداوند عز و جل مؤمنان را از گِل بهشت آفريد و در صورت ها [و كالبدها]ى آنان از نسيم بهشت روان ساخت . از اين رو، آنان ، برادرانى از يك پدر و مادرند .الكافى_ به نقل از جابر جعفى _ :در خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه ناگاه ، دلم گرفت . گفتم : فدايت شوم! گاه بى آن كه مصيبتى به من برسد يا مشكلى برايم پيش آيد ، [خود به خود ]اندوهگين مى شوم ، به طورى كه افراد خانواده ام و دوستانم آن را از چهره ام مى فهمند .

فرمود : «آرى ، اى جابر! خداوند عز و جل مؤمنان را از گِل بهشت آفريد و از نسيم روح خود ، (1) در آن روان ساخت . به همين دليل ، مؤمن ، برادر پدرى و مادرىِ مؤمن است . پس هر گاه در شهرى از شهرها به يكى از آن روح ها اندوهى برسد ، ديگر روح ها اندوهگين مى شوند ؛ چون او از آنهاست» .فضائل الشيعة_ به نقل از معاويه دُهنى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايت شوم! اين حديثى كه از شما شنيدم ، تفسيرش چيست؟

فرمود : «كدام حديث؟» .

گفتم : اين كه «مؤمن ، با نور خدا مى نگرد».

فرمود : «اى معاويه! خداوند ، مؤمنان را از نور خويش آفريد و آنان را در رحمت خود ، غوطه ور ساخت و در آن روز كه خود را به آنان شناسانْد ، از آنان بر ولايت ما و معرفت خودش پيمان گرفت . پس مؤمن ، برادر پدرى و مادرىِ مؤمن است : پدرش نور است و مادرش رحمت ، و در حقيقت ، با همان نورى كه از آن آفريده شده است ، مى نگرد» .

.


1- .از نسيم روح خود (مِن ريح روحه) يعنى : از نسيمى از همان روحش كه در انبيا و اوصيا دميد ، چنان كه فرمود : «و در او از روح خودم دميدم» ، يا به معناى «رحمت ذات خويش» است و يا اضافه «ريح» به «روح» ، اضافه بيانى است و روح را به دليل سريانش در بدن ، به نسيم تشبيه فرموده است . نسبت «نفخ (دميدن)» به خودش نيز به همين دليل است ؛ يعنى از روحى كه مانند نسيم است ، در او دميد و او را برگزيد (مرآة العقول : ج 9 ص 9) .

ص: 28

عدّة الداعي عن عبد المؤمن الأنصاري :دَخَلتُ عَلى أبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام وعِندَهُ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الجَعفَرِيُّ فَتَبَسَّمتُ إلَيهِ ، فَقالَ عليه السلام : أتُحِبُّهُ؟

فَقُلتُ : نَعَم ، وما أحبَبتُهُ إلّا لَكُم .

فَقالَ عليه السلام : هُوَ أخوكَ ، وَالمُؤمِنُ أخُو (1) المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ اتَّهَمَ أخاهُ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَن غَشَّ أخاهُ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَن لَم يَنصَح أخاهُ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ استَأثَرَ عَلى أخيهِ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ احتَجَبَ عَن أخيهِ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ اغتابَ أخاهُ (2) . (3)الإمام العسكري عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى أهلِ قُمَّ وآبَه (4) _ :إنَّ اللّهَ تَعالى بِجودِهِ ورَأفتِهِ قَد مَنَّ عَلى عِبادِهِ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بَشيرا ونَذيرا ، ووَفَّقَكُم لِقَبولِ دينِهِ وأكرَمَكُم بِهِدايَتِهِ . . . فَلَم تَزَل نِيَّتُنا مُستَحكَمَةٌ ، ونُفوسُنا إلى طيبِ آرائِكُم ساكِنَةٌ ، [ و ] (5) القَرابَةُ الرّاسِخَةُ بَينَنا وبَينَكُم قَوِيَّةٌ ، وَصِيَّةٌ أوصى بِها أسلافُنا وأسلافُكُم ، وعَهدٌ عُهِدَ إلى شُبّانِنا ومَشايِخِكُم ، فَلَم يَزَل عَلى جُملَةٍ كامِلَةٍ مِنَ الاِعتِقادِ ، لِما جَمَعَنَا اللّهُ عَلَيهِ مِنَ الحالِ القَريبَةِ ، وَالرَّحِمِ الماسَّةِ ، يَقولُ العالِمُ _ سَلامُ اللّهِ عَلَيهِ _ إذ يَقولُ : المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأُمِّهِ وأبيهِ . (6) .


1- .في الطبعة المعتمدة : «أخ» ، وما أثبتناه من طبعة مؤسّسة المعارف .
2- .في المصدر : «أخيه» ، والتصويب من أعلام الدين وبحار الأنوار.
3- .عدّة الداعي : ص 174 ، أعلام الدين : ص 305 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 236 ح 38.
4- .آبه : قرية في جنوب ساوة ، وتبعد عنها ثلاثة فراسخ وتعرف بين العامّة ب_«آوة» (معجم البلدان : ج 1 ص 50) .
5- .هذه الزيادة أثبتناها من بحار الأنوار .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 425 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 317 ح 14.

ص: 29

عُدّة الداعى_ به نقل از عبد المؤمن انصارى _ :بر امام كاظم عليه السلام وارد شدم . محمّد بن عبد اللّه جعفرى در حضور ايشان بود . به او تبسّمى كردم . امام عليه السلام فرمود : «او را دوست مى دارى؟» .

گفتم : آرى ، و او را جز به خاطر شما دوست نمى دارم.

فرمود : «او برادر توست . مؤمن ، برادر پدرى و مادرىِ مؤمن است . ملعون است، ملعون است كسى كه به برادرش تهمت بزند . ملعون است ، ملعون است كسى كه با برادرش دغلى كند . ملعون است ، ملعون است كسى كه خيرخواه برادرش نباشد . ملعون است ، ملعون است كسى كه چيزى را به انحصار خودش در آورد و آن را از برادرش دريغ نمايد . ملعون است ، ملعون است كسى كه خود را از دسترس برادرش دور نگه دارد . ملعون است ، ملعون است كسى كه از برادرش غيبت كند» .امام عسكرى عليه السلام_ در نامه اش به مردم قم و آبه (1) _ :خداوند متعال ، از سرِ جود و مِهر ، با فرستادن پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله به عنوان نويد دهنده و هشدار دهنده ، بر بندگانش

منّت نهاد ، و به شما توفيق پذيرفتن دينش را داد ، و شما را به هدايتش مفتخر ساخت . پس ، نيّت ما در باره درستى آراى شما ، همواره استوار است و [از اين بابت، ]آسوده خاطريم و قرابت ميان ما و شما ، محكم است . اين ، سفارشى است كه گذشتگان ما و گذشتگان شما بدان توصيه كرده اند، و عهدى است كه با جوانان ما و پيران شما شده است . پس پيوسته به واسطه خويشاوندىِ نزديكى كه خداوند ، ما را بر آن گِرد آورده است ، بر اعتقاد كامل هستيد . عالِم (امام كاظم عليه السلام ) _ كه درود خدا بر او باد _ مى فرمايد : «مؤمن ، برادر مؤمن است ، از يك مادر و پدر» . .


1- .آبه يا آوه ، قريه اى است در سه فرسخى ساوه ، بر كناره جادّه باستانى قم به ساوه ، كه مردم آن، از دير زمان، به تشيّع ، شناخته مى شدند .

ص: 30

1 / 3مَثَلُ المُجتَمَعِ الدِّينِيِّ مَثَلُ الجَسَدِ الواحِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَرَى المُؤمِنينَ في تَراحُمِهِم وتَوادِّهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ ؛ إذَا اشتَكى عُضوا تَداعى لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى . (1)عنه صلى الله عليه و آله :يَنبَغي لِلمُؤمِنينَ أن يَكونوا فيما بَينَهُم كَمَنزِلَةِ رَجُلٍ واحِدٍ ، إذَا اشتَكى عُضوٌ مِن جَسَدِهِ تَداعى سائِرُ جَسَدِهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ الأَخَوَينِ مَثَلُ اليَدَينِ تَغسِلُ إحداهُمَا الاُخرى . (3)الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ كَالجَسَدِ الواحِدِ ، إنِ اشتَكى شَيئا مِنهُ وَجَدَ ألَمَ ذلِكَ في سائِرِ جَسَدِهِ (4) ، وأرواحُهُما مِن روحٍ واحِدَةٍ ، وإنَّ روحَ المُؤمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصالاً بِروحِ اللّهِ مِن اتِّصالِ شُعاعِ الشَّمسِ بِها . (5) .


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2238 ح 5665 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1999 ح 66 ، مسند ابن حنبل : ج6 ص 378 ح 18401 وفيه «شيء» بدل «عُضواً» ، السنن الكبرى : ج 3 ص 493 ح 6430 وفيه «مثل» بدل «ترى» كلّها عن النعمان بن بشير ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 737 ؛ المؤمن : ص 39 ح 92 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 274 ح 19 .
2- .كنزالعمّال : ج 1 ص 154 ح 766 نقلاً عن المعجم الكبير عن النعمان بن بشير وراجع: مسند ابن حنبل : ج 7 ص91 ح 19368 .
3- .إحياء العلوم : ج 2 ص 251 ؛ مستدرك الوسائل : ج 9 ص 59 ح 10167 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق وفيه «المؤمنان كاليدين...» بدل صدره وراجع: تاريخ دمشق : ج 21 ص 444 .
4- .قال المجلسي قدس سره : قوله : «إن اشتكى» الظاهر أنّه بيان للمشبّه به ، والضمير المستتر فيه وفي «وجد» راجعان إلى المرء أو الإنسان أو الروح الذي يدلّ عليه الجسد ، وضمير «منه» راجع إلى الجسد (مرآة العقول : ج 9 ص 12).
5- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 4 ، مصادقة الإخوان : ص 151 ح 2 كلاهما عن أبي بصير ، الاختصاص : ص 32 ، المؤمن : ص 38 ح 86 وفيهما «روح اللّه » بدل «روح واحدة» ، بحار الأنوار : ج 61 ص 148 ح 25 .

ص: 31

1 / 3 جامعه دينى ، همانند پيكرى واحد است

1 / 3جامعه دينى ، همانند پيكرى واحد استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان را در مهربانى و دوستى و مهرورزى نسبت به يكديگر ، همانند يك پيكر مى بينى كه هر گاه عضوى از آن به درد آيد ، ديگر اعضاى پيكر ، در بى خوابى كشيدن و تب ، با آن ، همنوايى و همدردى مى كنند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، شايسته است با يكديگر همانند يك تن باشند كه هر گاه عضوى از بدن او به درد آيد ، ديگر اعضاى بدنش با آن ، همنوايى مى كنند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت دو برادر ، حكايت دو دست است كه يكى ، ديگرى را مى شويد.امام صادق عليه السلام :مؤمن ، برادر مؤمن است و همانند يك پيكرند كه اگر عضوى از آن به

درد آيد ، ساير اعضايش نيز آن درد را در خود ، احساس مى كنند . روح آن دو مؤمن ، از يك روح است و اتّصال روح مؤمن به روح خداوند ، بيشتر از اتّصال پرتو خورشيد به خورشيد است.

.

ص: 32

عنه عليه السلام :إنَّمَا المُؤمِنونَ إخوَةٌ بَنو أبٍ وأُمٍّ ، وإذا ضَرَبَ عَلى رَجُلٍ مِنهُم عِرقٌ سَهِرَ لَهُ الآخَرونَ . (1)الزهد لابن المبارك عن عمّار بن ياسر :قالَ [ موسى عليه السلام ] : يا رَبِّ ، أخبِرني بِأَحَبِّ خَلقِكَ إلَيكَ .

قالَ : لِمَ ؟

قالَ : لِاُحِبَّهُ لَكَ .

قالَ : سَاُحَدِّثُكَ : رَجُلٌ في طَرَفٍ مِنَ الأَرضِ يَعبُدُني ويَسمَعُ بِهِ أخٌ لَهُ في طَرَفِ الأَرضِ الاُخرى لا يَعرِفُهُ ، فَإِن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَكَأَنَّما أصابَتهُ ، وإن شاكَتهُ شَوكَةٌ فَكَأَنَّما شاكَتهُ ، لا يُحِبُّهُ إلّا لي ، فَذلِكَ أَحَبُّ خَلقي إلَيَّ . (2) .


1- .الكافي : ج 2 ص 165 ح 1 عن المفضّل بن عمر ، المؤمن : ص 38 ح 84 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 264 ح 4 .
2- .الزهد لابن المبارك : ص 118 ح 351 ، تاريخ دمشق : ج 61 ص 144 ، الزهد لابن حنبل : ص 110 نحوه .

ص: 33

امام صادق عليه السلام :مؤمنان برادرند و فرزندان يك پدر و مادرند . هر گاه در يكى از آنان رگى [از درد] بزند ، ديگران نيز براى او بى خوابى مى كشند.الزهد، ابن مبارك_ به نقل از عمّار ياسر _ :[موسى عليه السلام ] گفت : پروردگار من! مرا از محبوب ترين آفريده ات در نزد خود ، آگاه فرما.

خداوند فرمود : «چرا؟» .

گفت : تا من نيز دوستش بدارم.

خداوند فرمود : «به تو مى گويم . مردى در گوشه اى از زمين ، مرا عبادت مى كند ، و در گوشه ديگرى از زمين ، برادرى از برادرانش فقط نام او را مى شنود ، ولى [از نزديك،] او را نمى شناسد . پس اگر مصيبتى به وى برسد ، چنان است كه به او رسيده است ، و اگر خارى در پاى وى فرو رود ، انگار كه در پاى او خَليده است ، و او ، وى را جز به خاطر من ، دوست نمى دارد . اين است محبوب ترين آفريده ام در نزد من» . .

ص: 34

الفصل الثاني : تأكيد الإخاء الديني2 / 1قِيمةُ الإِخاءِ في اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا استَفادَ امرُؤٌ مُسلِمٌ فائِدَةً _ بَعدَ فائِدَةِ الإِسلامِ _ مِثلَ أخٍ يَستَفيدُهُ فِي اللّهِ عز و جل . (1)عنه صلى الله عليه و آله_ لِرَجُلٍ _ :ألا أدُلُّكَ عَلى مِلاكِ هذَا الأَمرِ الَّذي تُصيبُ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ ؟ عَلَيكَ بِمُجالَسَةِ أهلِ الذِّكرِ ، و إذا خَلَوتَ فَحَرِّك لِسانَكَ مَا استَطَعتَ بِذِكرِ اللّهِ عز و جل ، و أحبِب فِي اللّهِ ، و أبغِض فِي اللّهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :أمّا عَلامَةُ البارِّ فَعَشَرَةٌ : يُحِبُّ فِي اللّهِ ، و يُبغِضُ فِي اللّهِ ، و يُصاحِبُ فِي اللّهِ ، و يُفارِقُ فِي اللّهِ ، و يَغضَبُ فِي اللّهِ ، و يَرضى فِي اللّهِ ، و يَعمَلُ فِي اللّهِ ، و يَطلُبُ إلَيهِ ، ويَخشَعُ للّهِِ خائِفا مَخوفا طاهِرا مُخلِصا مُستَحيِيا مُراقِبا ، و يُحسِنُ فِي اللّهِ . (3) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 47 ح 57 ، بشاره المصطفى : ص 72 كلاهما عن أبي العبّاس الفضل بن عبد الملك عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 179 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 275 ح 3 .
2- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 317 ح 3285 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 367 الرقم 72 عن الحسن بن أبي رزين ، كنز العمّال : ج 15 ص 837 ح 43329 .
3- .تحف العقول : ص 21 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 121 .

ص: 35

فصل دوم : تأكيد بر برادرىِ دينى
2 / 1 ارزش برادرى براى خدا

فصل دوم : تأكيد بر برادرىِ دينى2 / 1ارزش برادرى براى خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مرد مسلمانى ، بعد از فايده اسلام ، فايده اى همانند به دست آوردن برادرى دينى نبرده است .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به مردى _ :آيا تو را به اساس اين امر (دين) كه به واسطه آن به خير دنيا و آخرت مى رسى ، راه نمايى نكنم؟ بر تو باد همنشينى با اهل ذكر ، و [ اين كه ] هر گاه تنها شدى ، تا توانستى ، زبانت را به ذكر خداوند عز و جل بجنبان ، و به خاطر خدا ، دوست بدار ، و به خاطر خدا ، دشمن بدار.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّا نشانه نيكوكار، ده چيز است: براى خدا دوست مى دارد؛ براى خدا دشمنى مى ورزد ؛ براى خدا رفاقت مى كند ؛ براى خدا جدا مى شود ؛ براى خدا به خشم مى آيد ؛ براى خدا خشنود مى شود ؛ براى خدا كار مى كند و خداجوست ؛ در برابر خداوند ، خاشع و ترسان و هراسان است ؛ پاك و بااخلاص و باحيا و اهل مراقبت است ؛ و براى خدا احسان مى كند.

.

ص: 36

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِلمُتَحابّينَ فِي اللّهِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :ما أحَبَّ عَبدٌ عَبدا للّهِِ عز و جل إلّا أكرَمَ رَبَّهُ عز و جل . (2)عنه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ عَبدَينِ تَحابّا فِي اللّهِ عز و جل _ واحِدٌ فِي المَشرِقِ وآخَرُ فِي المَغرِبِ _ لَجَمَعَ اللّهُ بَينَهُما يَومَ القِيامَةِ ، يَقولُ : هذَا الَّذي كُنتَ تُحِبُّهُ فِيَّ . (3)الإمام عليّ عليه السلام :مَن آخى فِي اللّهِ غَنِمَ . مَن آخى فِي الدُّنيا حُرِمَ . (4)عنه عليه السلام :خَيرُ الإِخوانِ مَن كانَت فِي اللّهِ مَوَدَّتُهُ . (5)عنه عليه السلام :وآخِ الإِخوانَ فِي اللّهِ ، و أحِبَّ الصّالِحَ لِصَلاحِهِ . (6)عنه عليه السلام :بِالتَّواخي فِي اللّهِ تُثمِرُ الاُخُوَّةُ . (7)عنه عليه السلام :وَقِّرُوا اللّهَ سُبحانَهُ ، وَ اجتَنِبوا مَحارِمَهُ ، و أحِبّوا أحِبّاءَهُ . (8)عنه عليه السلام :المَوَدَّةُ فِي اللّهِ أقرَبُ نَسَبٍ . (9)عنه عليه السلام :المَوَدَّةُ فِي اللّهِ أكمَلُ النَّسَبَينِ . (10) .


1- .الخصال : ص639 ح13 عن سهيل بن غزوان البصري عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص252 ح1، المحاسن : ج1 ص413 ح944 كلاهما عن محمّد بن عجلان عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 457 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 353 ح 25 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 289 ح 22292 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24647 .
3- .شُعب الإيمان : ج 6 ص 492 ح 9022 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24646 ؛ جامع الأخبار : ص 352 ح 977 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 ح 32 .
4- .غرر الحكم : ج5 ص159 ح7776 و7777 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 452 ح 8076 و8077 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 433 ح 5017 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 240 ح 4574 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 222 ، الأمالي للطوسي : ص 8 ح 8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 275 ح 2 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 208 ح 4225 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 234 ح 10103 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9235 نحوه .
9- .غرر الحكم : ج 1 ص 369 ح 1402 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 351 وليس فيه «في اللّه » .
10- .غرر الحكم : ج 2 ص 21 ح 1649 .

ص: 37

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال آنان كه براى خدا يكديگر را دوست مى دارند!پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى به خاطر خداى عز و جل بنده اى را دوست نداشت ، مگر آن كه [ با اين كار ، ] پروردگارش عز و جل را گرامى داشت.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر دو بنده ، يكى در مشرق و ديگرى در مغرب ، به خاطر خداوند عز و جل يكديگر را دوست بدارند ، خداوند ، در روز قيامت ، آن دو را نزد هم مى آورد و مى فرمايد : «اين ، همان كسى است كه به خاطر من دوستش مى داشتى» .امام على عليه السلام :هر كه به خاطر خدا برادرى كرد ، سود بُرد ، و هر كه براى دنيا برادرى [و رفاقت] كرد ، ناكام مانْد .امام على عليه السلام :بهترينِ برادران ، آن برادرى است كه دوستى اش به خاطر خدا باشد.امام على عليه السلام :با برادران به خاطر خدا برادرى كن ، و انسان نيك را به خاطر نيك بودنش دوست بدار.امام على عليه السلام :با برادرى ورزيدن به خاطر خداست كه برادرى به بار مى نشيند.امام على عليه السلام :خداوند سبحان را ارج نهيد ، از حرام هايش دورى كنيد و دوستانش را دوست بداريد.وقال عليه السلام لرجل سأَله أَن يعظه:امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، نزديك ترين خويشاوندى است.امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، كامل ترين خويشاوندى است. .

ص: 38

عنه عليه السلام :المَوَدَّةُ فِي اللّهِ آكَدُ مِن وَشيجِ الرَّحِمِ . (1)ومن كلام له عليه السلام لكُمَيْل بن زياد النخعي:عنه عليه السلام :جِماعُ الخَيرِ فِي المُوالاةِ فِي اللّهِ وَ المُعاداةِ فِي اللّهِ ، وَ المَحَبَّةِ فِي اللّهِ وَ البُغضِ فِي اللّهِ . (2)عنه عليه السلام :طوبى لِمَن أخلَصَ للّهِِ عِلمَهُ و عَمَلَهُ ، و حُبَّهُ و بُغضَهُ ، و أخذَهُ وتَركَهُ ، و كَلامَهُ و صَمتَهُ . (3)تحف العقول :قالَ [ الباقِرُ عليه السلام ] : مَنِ استَفادَ أخا فِي اللّهِ _ عَلى إيمانٍ بِاللّهِ ، و وَفاءٍ بِإِخائِهِ ؛ طَلَبا لِمَرضاةِ اللّهِ _ فَقَد استَفادَ شُعاعا مِن نورِ اللّهِ ، و أمانا مِن عَذابِ اللّهِ ، و حُجَّةً يُفلِجُ (4) بِها يَومَ القِيامَةِ ، و عِزّا باقِيا ، و ذِكرا نامِيا ؛ لِأَنَّ المُؤمِنَ مِنَ اللّهِ عز و جللا مَوصولٌ و لا مَفصولٌ .

قيلَ لَهُ عليه السلام : ما مَعنى لا مَفصولٌ و لا مَوصولٌ ؟ قالَ : لا مَوصولٌ بِهِ أنَّهُ هُوَ ، ولا مَفصولٌ مِنهُ أنَّهُ مِن غَيرِهِ . (5)الإمام الصادق عليه السلام :قَد يَكونُ حُبٌّ فِي اللّهِ و رَسولِهِ ، و حُبٌّ فِي الدُّنيا ؛ فَما كانَ فِي اللّهِ ورَسولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللّهِ ، و ما كانَ فِي الدُّنيا فَلَيسَ بِشَيءٍ . (6)عنه عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ :اِتَّقُوا اللّهَ ، و كونوا إخوَةً بَرَرَةً ، مُتَحابّينَ فِي اللّهِ مُتَواصِلينَ مُتَراحِمينَ ، تَزاوَروا و تَلاقَوا و تَذاكَروا أمرَنا و أحيوهُ . (7) .


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 397 ح 1538 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 371 ح 4781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4348 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 243 ح 5964 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 314 ح 5483 .
4- .فَلَجَ : ظَفِر بما طَلَب . وفَلَجَ بحُجّته : أثبتَها. وأفلَجَ اللّه ُ حُجّتَه : أظهرها (المصباح المنير : ص 480 «فلج») .
5- .تحف العقول : ص 295 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 175 ح 32 .
6- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 13 ، المحاسن : ج 1 ص 414 ح 948 كلاهما عن بشير الكناسي و ص 263 ح 506 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 26 وفيه «حبّا للّه وفي اللّه » بدل «حبّ في اللّه » وكلاهما عن بشير الدهّان ، مصادقة الإخوان : ص 154 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 94 ح 56 .
7- .الك_اف_ي : ج 2 ص 175 ح 1 ، مص_ادق_ة الإخ_وان : ص 137 ح 8 ، تنبي_ه الخواط_ر : ج 2 ص 179 بزي_ادة «متواضعين» بعد «متواصلين» وكلّها عن شعيب العقرقوفي ، الأمالي للطوسي : ص 60 ح 87 عن أبي عبيد ، بحار الأنوار : ج 74 ص 401 ح 45 .

ص: 39

امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، محكم تر از پيوند خويشاوندى است.امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، دشمنى به خاطر خدا ، و مهرورزى و كين ورزى به خاطر خدا ، كانون خوبى هاست.امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه علم و عملش را ، و دوستى و نفرتش را ، و گرفتن و وا نهادنش را ، و سخن گفتن و سكوتش را براى خداوند ، خالص گرداند!تحف العقول :[امام باقر عليه السلام ] فرمود : «هر كه براى خدا بر پايه ايمان به خدا و وفادارى به برادرى اش و به قصد جلب خشنودى خدا، برادرى به دست آورد ، هر آينه ، پرتوى از نور خدا ، و امانى از عذاب خدا، و حجّتى كه در روز قيامت با آن پيروز گردد ، و عزّتى پايدار ، و نامى فزاينده ، به دست آورده است ؛ چرا كه مؤمن ، نه به خداوند عز و جل ، پيوسته است و نه از او گسسته» .

گفته شد : نه گسسته است و نه پيوسته ، يعنى چه ؟

فرمود : «به او چندان پيوسته نيست كه خودِ او باشد ، و از او چندان گسسته نيست كه از جز او باشد» .امام صادق عليه السلام :گاهى دوستى براى خدا و پيامبر اوست و [گاهى] براى دنيا . آنچه براى خدا و پيامبرش باشد ، ثواب آن بر عهده خداست ، و آنچه براى دنيا باشد ، ارزشى (ثوابى) ندارد.امام صادق عليه السلام_ خطاب به يارانش _ :از خدا پروا كنيد و برادرانى نيكوكار باشيد . به

خاطر خدا ، يكديگر را دوست بداريد ، با هم ارتباط داشته باشيد ، به هم مهر بورزيد ، به ديدار و ملاقات يكديگر برويد ، و در باره قضيّه ما (امامت و ولايت) ، گفتگو كنيد و آن را زنده بداريد. .

ص: 40

عنه عليه السلام :مِن حُبِّ الرَّجُلِ دينَهُ حُبُّهُ إخوانَهُ . (1)عنه عليه السلام :مِن فَضلِ الرَّجُلِ عِندَ اللّهِ مَحَبَّتُهُ لِاءخوانِهِ . (2)الكافي عن حفص بن البختريّ :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ودَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ ، فَقالَ لي : تُحِبُّهُ ؟

فَقُلتُ : نَعَم .

فَقالَ لي : ولِمَ لا تُحِبُّهُ وهُوَ أخوكَ ، وشَريكُكَ في دينِكَ ، وعَونُكَ عَلى عَدُوِّكَ ، ورِزقُهُ عَلى غَيرِكَ ! (3)الإمام الرضا عليه السلام :لِكُلِّ أخَوَينِ فِي اللّهِ لِباسٌ وهَيئَةٌ يُشبِهُ هَيئَةَ صاحِبِهِ ، وهُم يُعرَفونَ بِذلِكَ ، حَتّى يُدخَلوا في دارِ اللّهِ عز و جل ، فَيَقولُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ : مَرحَبا بِعَبيدي وخَلقي وزُوّاري وَالمُتَحابّينَ فِيَّ في مَحَلِّ كَرامَتي . (4)2 / 2وُجُوبُ الحُبِّ في اللّه عزّوجلِّوقال عليه السلام ، وقد رجع من صفين ، فأَشرف على ارسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحُبُّ فِي اللّهِ فَريضَةٌ ، وَ البُغضُ فِي اللّهِ فَريضَةٌ . (5) .


1- .الخصال : ص 3 ح 4 ، مصادقة الإخوان : ص 181 ح 1 كلاهما عن الفضيل بن يسار ، الاختصاص : ص 31 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 237 ح 6 .
2- .ثواب الأعمال : ص 220 عن جميل بن درّاج ، بحار الأنوار : ج 74 ص 397 ح 29 .
3- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 6 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 271 ح 10 .
4- .جامع الأخبار : ص 323 ح 911 .
5- .جامع الأخبار : ص 352 ح 980 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 ح 32 ؛ الفردوس : ج 2 ص 156 ح 2787 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 11 ح 24688 .

ص: 41

2 / 2 وجوب دوستى براى خدا

امام صادق عليه السلام :دوست داشتن برادران ، از دينْ دوستى آدمى است.امام صادق عليه السلام :يكى از امتيازات آدمى در نزد خداوند ، مهرورزى او به برادرانش است.الكافى_ به نقل از حفص بن بَخترى _ :در خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مردى وارد شد . امام عليه السلام به من فرمود : «او را دوست مى دارى؟» .

گفتم : آرى.

فرمود : «چرا دوستش نداشته باشى ، در حالى كه او برادر تو ، و شريك در دين تو ، و ياور تو در برابر دشمن توست و روزى اش هم بر عهده ديگرى است؟!» .امام رضا عليه السلام :براى هر يك از دو برادر دينى ، جامه اى و هيئتى شبيه هيئت آن ديگرى است و آنان به آن هيئت ، شناخته مى شوند تا آن كه به خانه خداوند عز و جل برده شوند . پس خداوند متعال مى فرمايد : «به جايگاه كرامت من ، خوش آمديد ، اى بندگان و آفريدگان و ميهمانان من ، و اى كسانى كه به خاطر من به يكديگر مهر مى ورزيديد!» .2 / 2وجوب دوستى براى خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستى براى خدا ، يك فريضه است ، و دشمنى براى خدا [نيز ]يك فريضه .

.

ص: 42

الإمام عليّ عليه السلام :واصِلوا مَن تُواصِلونَهُ فِي اللّهِ ، وَ اهجُروا مَن تَهجُرونَهُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (1)عنه عليه السلام :وادّوا مَن تُوادّونَهُ فِي اللّهِ ، و أبغِضوا مَن تُبغِضونَهُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (2)الإمام الصادق عليه السلام :حُبُّ أولِياءِ اللّهِ وَ الوِلايَةُ لَهُم واجِبَةٌ ، وَ البَراءَةُ مِن أعدائِهِم واجِبَةٌ . (3)الإمام الرضا عليه السلام :حُبُّ أولِياءِ اللّهِ تَعالى واجِبٌ ، و كَذلِكَ بُغضُ أعداءِ اللّهِ وَ البَراءَةُ مِنهُم و مِن أئِمَّتِهِم . (4)2 / 3الإِيمانُ حُبٌّ وبُغضٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :هَلِ الدِّينُ إلَا الحُبُّ وَالبُغضُ ؟! قالَ اللّهُ عز و جل : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (5) . (6)الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ العُلَماءِ _ :اِعلَموا أنَّ عِبادَ اللّهِ المُستَحفَظينَ عِلمَهُ يَصونونَ مَصونَهُ ، ويُفَجِّرونَ عُيونَهُ ، يَتَواصَلونَ بِالوِلايَةِ ، ويَتَلاقَونَ بِالمَحَبَّةِ ، ويَتَساقَون بِكَأسٍ رَوِيَّةٍ ، ويَصدُرونَ (7) بِرِيَّةٍ (8) ، لا تَشوبُهُمُ الرّيبَةُ ، ولا تُسرِعُ فيهِمُ الغيبَةُ . عَلى ذلِكَ عَقَدَ خَلقَهُم وأخلاقَهُم ، فَعَلَيهِ يَتَحابّونَ ، وبِهِ يَتَواصَلونَ . (9) .


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 238 ح 10120 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9233 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 238 ح 10119 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9232 .
3- .الخصال : ص 607 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 27 ص 52 ح 3 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 124 عن الفضل بن شاذان .
5- .آل عمران : 31 .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 319 ح 3148 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 368 الرقم 447 كلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 476 ح 7504 ؛ الخصال : ص 21 ح 74 عن سعيد بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 27 عن بريد بن معاوية عن الإمام الباقر عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 71 عن الإمام الباقر عليه السلام .
7- .الصَّدَر : رجوع المسافر من مقصده والشاربة من الوِرد (النهاية : ج 3 ص 15 «صدر») .
8- .الرِّيّ : مصدر رَويَ يَروى وهو ريّان (العين : ص 333 «روى») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 214 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 311 ح 32 .

ص: 43

2 / 3 ايمان ، همان دوست داشتن و دشمن داشتن است

امام على عليه السلام :چون با كسى ارتباط برقرار مى كنيد ، به خاطر خدا ارتباط داشته باشيد ، و چون از كسى دورى مى كنيد ، به خاطر خدا ، دورى كنيد.امام على عليه السلام :با هر كه دوستى مى كنيد ، به خاطر خدا دوستى كنيد ، و با هر كه دشمنى مى ورزيد ، به خاطر خدا دشمنى ورزيد.وقال عليه السلام _ وقد توفي سهل بن حُنَيْفٍ الأنصامام صادق عليه السلام :دوست داشتن اولياى خدا و پيوند داش_تن با آن_ان ، واج_ب است ، و بيزارى جستن از دشمنان آنان نيز واجب.امام رضا عليه السلام :دوست داشتن اولياى خداوند متعال، واجب است ، و همين طور ، نفرت داشتن از دشمنان خدا و بيزارى جستن از آنان و از پيشوايانشان.2 / 3ايمان ، همان دوست داشتن و دشمن داشتن استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا دين ، چيزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟! خداوند عز و جل مى فرمايد : «بگو : اگر خدا را دوست مى داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد» .امام على عليه السلام_ در توصيف عالمان _ :بدانيد كه آن بندگان خدا كه امانتدار علم اويند ، آن علمى را كه بايد نگه دارند [و افشا نكنند] ، نگه مى دارند ، و چشمه هاى او را (علوم و معارفى را كه بايد به مردم و اهلش برسانند) ، جارى مى سازند . ارتباطاتشان ، دوستانه است و ديدارهايشان ، مهرآميز و از جام سيراب كننده[ى معرفت و محبّت]، به يكديگر مى نوشانند و سيراب بر مى گردند . ترديد به آنان نياميخته ، و غيبت كردن در ميانشان ، راهى ندارد . خداوند ، سرشت و خوى آنان را با اين ويژگى ها گِره زده است ، و با اين خوى با يكديگر دوستى مى ورزند و با هم ارتباط دارند.

.

ص: 44

الإمام الباقر عليه السلام :الإِيمانُ حُبٌّ و بُغضٌ . (1)تفسير العيّاشي عن أبي عبيدة الحذّاء :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَقُلتُ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، رُبَّما خَلا بِيَ الشَّيطانُ فَخَبُثَت نَفسي ، ثُمَّ ذَكَرتُ حُبّي إيّاكُم وَ انقِطاعي إلَيكُم فَطابَت نَفسي ؟

فَقالَ : يا زِيادُ ، وَيحَكَ ! و مَا الدِّينُ إلَا الحُبُّ! ألا تَرى إلى قَولِ اللّهِ تَعالى : «إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» . (2)الكافي عن بريد بن معاوية :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام في فُسطاطٍ (3) لَهُ بِمِنى ، فَنَظَرَ إلى زِيادٍ الأَسوَدِ مُنقَلِعَ الرِّجلِ ، فَرَثا (4) لَهُ ، فَقالَ لَهُ : ما لِرِجلَيكَ هكَذا ؟

قالَ : جِئتُ عَلى بَكرٍ (5) لي نِضوٍ (6) ، فَكُنتُ أمشي عَنهُ عامَّةَ الطَّريقِ ، فَرَثا لَهُ ، و قالَ لَهُ _ عِندَ ذلِكَ _ زِيادٌ: إنّي اُلِمُّ بِالذُّنوبِ حَتّى إذا ظَنَنتُ أنّي قَد هَلَكتُ ذَكَرتُ حُبَّكُم، فَرَجَوتُ النَّجاةَ و تَجَلّى عَنّي ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام :

و هَلِ الدِّينُ إلَا الحُبُّ ؟! قالَ اللّهُ تَعالى : «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْاءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ» (7) ، و قالَ : «إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» ، و قالَ : «يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ» (8) . (9) .


1- .تحف العقول : ص 295 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 175 ح 27 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 25 ، المحاسن : ج 1 ص 409 ح 931 وليس فيه صدره إلى «فطابت نفسي» ، شرح الأخبار : ج 3 ص 487 ح 1409 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 238 ح 9 .
3- .الفُسْطاط : بَيتٌ من شَعَر (الصحاح : ج 3 ص 1150 «فسط») .
4- .رَثَيتُ له : تَرَحّمتُ ورَقَقْتُ له (المصباح المنير : ص 218 «رثّ») .
5- .البَكر : الفَتِيّ من الإبِل (الصحاح : ج 2 ص 595 «بكر») .
6- .النِّضْو : الدابّة التي أهزلتها الأسفار وأذهبت لحمها (النهاية : ج 5 ص 72 «نضا») .
7- .الحجرات : 7 .
8- .الحشر : 9 .
9- .الكافي : ج 8 ص 79 ح 35 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 50 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 72 نحوه .

ص: 45

وقال عليه السلام :امام باقر عليه السلام :ايمان ، دوست داشتن و نفرت داشتن است .تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو عبيده حَذّاء _ :خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و گفتم : پدر و مادرم فدايت باد! گاه شيطان با من خلوت مى كند و جانم پليد مى شود . سپس دوستى و دل دادگى ام به شما را ياد مى كنم . آيا جانم پاك مى شود؟

امام عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى زياد! آيا دين ، چيزى جز دوستى است؟! مگر نمى بينى كه خداى متعال مى فرمايد : «اگر خدا را دوست مى داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد» ؟».وقال عليه السلام :الكافى_ به نقل از بريد بن معاويه _ :در خيمه امام باقر عليه السلام در مِنا ، خدمت ايشان بودم . چشم امام عليه السلام به زيادِ اسود افتاد كه پايش زخم آلود بود . دلش به حال او سوخت و فرمود : «چه بر سرِ پاهايت آمده است؟» .

زياد گفت : من با شتر جوان نحيفى آمدم . بدين جهت، بيشتر راه را پياده مى پيمودم .

امام عليه السلام متأثّر شد .

در اين هنگام ، زياد به ايشان گفت : من [گاهى اوقات] مرتكب گناهان مى شوم، چندان كه گمان مى برم به هلاكت در افتاده ام. پس محبّت شما را به ياد مى آورم و به نجات ، اميدوار مى شوم و [آن گمان] از من كنار مى رود . (1)

امام باقر عليه السلام فرمود : «آيا دين ، جز محبّت است؟! خداوند متعال مى فرمايد : «ايمان را محبوب شما گردانيد و آن را در دل هايتان آراسته نمود» ، و مى فرمايد : «اگر خدا را دوست مى داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد» و نيز مى فرمايد : «كسى را كه به سوى آنان مهاجرت كرده ، دوست مى دارند» » . .


1- .اين روايت در تفسير فرات الكوفى (ص 428) چنين آمده : «فدايت شوم! گاهى اوقات كه تنها مى شوم، شيطان به سراغم مى آيد و مرا به ياد گناهان و معاصى گذشته ام مى اندازد، به طورى كه از خود، نوميد مى شوم. سپس محبّت شما را ...».

ص: 46

وقال عليه السلام و [ قد ] مدحه قوم في وجهه :الكافي عن فضيل بن يسار :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَنِ الحُبِّ وَ البُغضِ ، أمِنَ الإِيمانِ هُوَ ؟

فَقالَ : و هَلِ الإِيمانُ إلَا الحُبُّ وَ البُغضُ ؟! ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْاءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ » . (1)الإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ مَن لَم يُحِبَّ عَلَى الدِّينِ ولَم يُبغِض عَلَى الدِّين فَلا دينَ لَهُ. (2)عنه عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَلقَى اللّهَ و هُوَ مُؤمِنٌ حَقّا حَقّا فَليَتَوَلَّ اللّهَ و رَسولَهُ وَالَّذينَ آمَنوا ، وَ ليَبرَأ إلَى اللّهِ مِن عَدُوِّهِم ، و يُسَلِّم لِمَا انتَهى إلَيهِ مِن فَضلِهِم . (3)2 / 4أوثقُ عُرَى الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ ، وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (4) .


1- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 409 ح 930 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 241 ح 16 .
2- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 16 عن إسحاق بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 69 ص 250 ح 27 .
3- .الكافي : ج 8 ص 10 ح 1 عن إسماعيل بن جابر ، بحار الأنوار : ج 78 ص 219 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، عدّة الداعي : ص 174 ، الدعوات : ص 28 ح 51 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 237 ح 38 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 229 ح 92 عن ابن مسعود وص 226 ح 69 عن البراء وفيه «الإسلام» بدل «الإيمان» ، إحياء العلوم : ج 2 ص 232 ، كنز العمّال : ج 1 ص 43 ح 105 .

ص: 47

2 / 4 محكم ترين دستگيره ايمان

الكافى_ به نقل از فُضَيل بن يسار _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا دوست داشتن و دشمن داشتن ، از ايمان است؟

فرمود : «مگر ايمان ، چيزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟!» . سپس اين آيه را تلاوت نمود : « «ايمان را محبوب شما گردانيد و آن را در دل هاى شما آراسته نمود ، و كفر و گناه و نافرمانى را منفور شما قرار داد . آنان ، همان ره يافتگان اند» » .امام صادق عليه السلام :هر كه براى دين ، دوست نمى دارد و براى دين ، دشمن نمى دارد ، دين ندارد.امام صادق عليه السلام :هر كه خوش دارد كه خداوند را ديدار كند ، در حالى كه به راستى و حقيقتا مؤمن باشد ، بايد خدا و پيامبر او و مؤمنان را دوست بدارد و از دشمنان آنان ، نزد خداوند ، اعلام بيزارى كند و به آنچه از فضايل ايشان به او مى رسد ، گردن نهد.2 / 4محكم ترين دستگيره ايمانوحكى عنه أبو جعفر محمد بن علي الباقر عليهماالسلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محكم ترين دستگيره ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست .

.

ص: 48

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ و تُبغِضَ للّهِِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :وُدُّ المُؤمِنِ لِلمُؤمِنِ فِي اللّهِ مِن أعظَمِ شُعَبِ الإِيمانِ . ألا و مَن أحَبَّ فِي اللّهِ و أبغَضَ فِي اللّهِ و أعطى فِي اللّهِ و مَنَعَ فِي اللّهِ ؛ فَهُوَ مِن أصفِياءِ اللّهِ . (2)المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَبي ذَرٍّ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟

قالَ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ!

قالَ : المُوالاةُ فِي اللّهِ وَ المُعاداةُ فِي اللّهِ ، وَ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (3)المستدرك على الصحيحين عن ابن مسعود :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَبدَ اللّهِ بنَ مَسعودٍ ، فَقُلتُ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ _ ثَلاثَ مِرارٍ _ .

قالَ : هَل تَدري أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟

قُلتُ : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ!

قالَ : أوثَقُ الإِيمانِ الوِلايَةُ فِي اللّهِ ؛ بِالحُبِّ فيهِ وَ البُغضِ فيهِ . (4)الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟

فَقالوا : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ ! و قالَ بَعضُهُم : الصَّلاةُ ، و قالَ بَعضُهُم : الزَّكاةُ ، و قالَ بَعضُهُم : الصِّيامُ ، و قالَ بَعضُهُم : الحَجُّ وَ العُمرَةُ ، و قالَ بَعضُهُم : الجِهادُ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِكُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ و لَيسَ بِهِ ، و لكِن أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ ، و تَوالي (وتَوَلّي) أولِياءِ اللّهِ وَ التَّبَرّي مِن أعداءِ اللّهِ . (5) .


1- .المعجم الكبير : ج 20 ص 191 ح 425 عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 67 .
2- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 933 كلاهما عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 48 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 352 وليس فيه صدره وفيه «أصفياء المؤمنين» بدل «أصفياء اللّه » ، بحار الأنوار : ج 69 ص 240 ح 14 .
3- .المعجم الكبير : ج 11 ص 171 ح 11537 ، كنز العمّال : ج 1 ص 288 ح 1395 ؛ تحف العقول : ص 55 وليس فيه «والحبّ في اللّه » ، بحار الأنوار : ج 77 ص 159 ح 152 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج2 ص522 ح3790، المعجم الكبير : ج10 ص220 ح10531، المعجم الأوسط : ج 4 ص 376 ح 4479 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 890 ح 43525 .
5- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 411 ح 939 كلاهما عن عمرو بن مدرك الطائي وص 267 ح 518 عن عمر بن مدرك أبي عليّ الطائي ، معاني الأخبار : ص 398 ح 55 عن عليّ بن مروك الطائي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 242 ح 17 وراجع: الاختصاص : ص 365 والإخوان : ص 86 ح 1 وشُعب الإيمان : ج 1 ص 46 ح 13 .

ص: 49

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين ايمان ، اين است كه به خاطر خدا دوست بدارى و به خاطر خدا ، دشمن بدارى.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبّت مؤمن به مؤمن براى خدا ، از بزرگ ترين شاخه هاى ايمان است . آگاه باشيد كه هر كس به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد و به خاطر خدا دِهِش كند و به خاطر خدا دريغ ورزد ، از برگزيدگان خداست.المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا به ابو ذر فرمود : «كدام دستگيره ايمان ، استوارتر است؟» .

ابو ذر گفت : خدا و پيامبر او داناترند.

فرمود : «مهر ورزيدن براى خدا و كين ورزيدن براى خدا ، و دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا» .ومن كلام له عليه السلام للسائل الشامي لما سأله :المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن مسعود _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى عبد اللّه بن مسعود!».

سه بار گفتم : امر بفرماييد ، اى پيامبر خدا!

فرمود : «آيا مى دانى كدام دستگيره ايمان ، محكم تر است؟» .

گفتم : خدا و پيامبر او بهتر مى دانند.

فرمود : «محكم ترين دستگيره ايمان ، دوستى كردن در راه خداست ، با مهر و كين ورزيدن به خاطر او» .ومن خبر ضرار بن حمزَةَ الضّبابي عند دخوله على معاامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا به يارانش فرمود : «كدامين دستگيره ايمان ، استوارتر است؟».

گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . يكى گفت : نماز . ديگرى گفت : زكات . سومى گفت : روزه . چهارمى گفت : حج و عمره . پنجمى گفت : جهاد.

آن گاه، پيامبر خدا فرمود : «هر يك از اينها كه گفتيد ، ارزشمند است ؛ امّا پاسخ پرسش من نيست ؛ بلكه استوارترين دستگيره ايمان ، عبارت است از دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا ، و پيروى از اولياى خدا و بيزارى از دشمنان خدا» . .

ص: 50

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أفضَلَ الدّينِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ ، وَ الأَخذُ فِي اللّهِ وَ العَطاءُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (1)الإمام الصادق عليه السلام :مِن أوثَقِ عُرَى الإِيمانِ أن تُحِبَّ فِي اللّهِ و تُبغِضَ فِي اللّهِ ، وتُعطِيَ فِي اللّهِ و تَمنَعَ فِي اللّهِ . (2)2 / 5أفضل الأعمالرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ الأَعمالِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (3)مسند ابن حنبل عن أبي ذرّ :خَرَجَ إلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : أتَدرونَ أيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل ؟

قالَ قائِلٌ : الصَّلاةُ وَ الزَّكاةُ ، و قالَ قائِلٌ : الجِهادُ .

قالَ : إنَّ أحَبَّ الأَعمالِ إلَى اللّهِ عز و جل الحُبُّ فِي اللّهِ عز و جل ، وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (4) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 541 ح 3540 .
2- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 151 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 202 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 932 كلّها عن سعيد الأعرج ، تحف العقول : ص 362 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 236 ح 2 .
3- .سنن أبيداود : ج 4 ص 198 ح 4599 ، الفردوس : ج 1 ص 355 ح 1429 كلاهما عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 9 ص 3 ح 24638 ؛ جامع الأخبار : ص 352 ح 978 وفيه «الإيمان» بدل «الأعمال» .
4- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 68 ح 21361 وراجع: تاريخ بغداد : ج 6 ص 391 .

ص: 51

2 / 5 برترينْ اعمال

امام على عليه السلام :برترين دين ، دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خدا ، و گرفتن (دريغ ورزيدن) به خاطر خدا ، و دِهِش به خاطر خداوند سبحان است.امام صادق عليه السلام :از استوارترين دستگيره هاى ايمان ، اين است كه براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى ، و براى خدا عطا كنى و براى خدا مضايقه ورزى.2 / 5برترينْ اعمالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينْ اعمال ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداى اند.مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر خدا به سوى ما بيرون آمد و فرمود : «آيا مى دانيد كدام يك از اعمال ، نزد خدا محبوب تر است؟» .

گوينده اى گفت : نماز و زكات .

يكى ديگر گفت : جهاد.

پيامبر خدا فرمود : «محبوب ترينْ اعمال در نزد خداوند عز و جل ، دوست داشتن به خاطر خدا عز و جل و دشمن داشتن به خاطر خداى اند» .

.

ص: 52

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ أن قُل لِفُلانٍ العابِدِ : أمّا زُهدُكَ فِي الدُّنيا فَتَعَجَّلتَ راحَةَ نَفسِكَ ، و أمَّا انقِطاعُكَ إلَيَّ فَتَعَزَّزتَ بي ، فَماذا عَمِلتَ فيما لي عَلَيكَ ؟

قالَ : يا رَبِّ ، و ماذا لَكَ عَلَيَّ ؟

قالَ : هَل عادَيتَ فِيَّ عَدُوّا ، أو هل والَيتَ فِيَّ وَلِيّا ؟! (1)جامع الأخبار :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى موسى عليه السلام : هَل عَمِلتَ لي عَمَلاً قَطُّ ؟

قالَ : إلهي صَلَّيتُ لَكَ ، و صُمتُ ، و تَصَدَّقتُ ، و ذَكَرتُ لَكَ !

فَقالَ : إنَّ الصَّلاةَ لَكَ بُرهانٌ ، وَ الصَّومَ جُنَّةٌ ، وَ الصَّدَقَةَ ظِلٌّ ، وَ الذِّكرَ نورٌ ، فَأَيُّ عَمَلٍ عَمِلتَ لي ؟

فَقالَ موسى عليه السلام : دُلَّني عَلى عَمَلٍ هُوَ لَكَ ؟

فَقالَ : يا موسى ، هَل والَيتَ لي وَلِيّا ، و هَل عادَيتَ لي عَدُوّا قَطُّ ؟! فَعَلِمَ موسى عليه السلام أنَّ أحَبَّ الأَعمالِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (2)2 / 6الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّوجلِّ في حبِّ مَن يُحِبُّهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ اجعَلنا هادينَ مُهتَدينَ، غَيرَ ضالّينَ ولا مُضِلّينَ ، سِلما

لِأَولِيائِكَ، وعَدُوّا لِأَعدائِكَ ، نُحِبُّ بِحُبِّكَ مَن أحَبَّكَ ، و نُعادي بِعَداوَتِكَ مَن خالَفَكَ . (3) .


1- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 202 الرقم 1246 ، حلية الأولياء : ج 10 ص 316 الرقم 594 ، الفردوس : ج 1 ص 145 ح 518 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 9 ص 6 ح 24658 ؛ تحف العقول : ص 455 عن الإمام الجواد عليه السلام نحوه .
2- .جامع الأخبار : ص 352 ح 976 ، مشكاة الأنوار : ص 222 ح 617 ، الدعوات : ص 28 ح 50 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 483 ح 3419 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 283 ح 10668 ، كنز العمّال : ج 2 ص 171 ح 3608 نقلاً عن البيهقي في الدعوات وكلّها عن ابن عبّاس ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 193 ح 283 عن ابن عبّاس .

ص: 53

2 / 6 مدد گرفتن از خدا در دوست داشتن كسى كه خدا دوستش دارد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود كه : «به فلان عابد بگو : تو با زهدت نسبت به دنيا ، در آسايش خودت شتافتى ، و با روى كردنت به من ، مايه عزّت خودت را فراهم آوردى . پس براى حقّى كه من بر تو دارم ، چه كردى؟» .

[آن عابد] گفت : پروردگارا! تو را بر من چه حقّى است؟

فرمود : «آيا به خاطر من با دشمنى، دشمنى ورزيده اى و يا به خاطر من با دوستى ، دوستى ورزيده اى؟» .جامع الأخبار :خداى متعال به موسى عليه السلام وحى كرد : «آيا هرگز براى من كارى كرده اى؟» .

گفت : معبودا! من براى تو نماز خواندم ، روزه گرفتم ، صدقه دادم و ذكر تو را گفتم .

خداوند فرمود : «نماز براى تو ، بُرهان است و روزه ، حفاظ و صدقه ، سايه و ذكر ، نور . چه عملى را براى من كردى؟» .

موسى عليه السلام گفت : مرا به عملى كه مخصوص توست ، راه نمايى فرما.

خداوند فرمود : «اى موسى! آيا هرگز به خاطر من با دوستى ، دوستى كرده اى و آيا به خاطر من با دشمنى ، دشمنى ورزيده اى؟».

پس موسى عليه السلام دانست كه محبوب ترين اعمال ، دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست.2 / 6مدد گرفتن از خدا در دوست داشتن كسى كه خدا دوستش داردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! ما را ره نما و ره يافته قرار ده ، نه گم راه و گم راه كننده . با دوستانت آشتى و با دشمنانت دشمن قرارمان ده و چنان كن كه به واسطه دوستى

تو ، كسى را كه دوستت مى دارد ، دوست بداريم و به خاطر دشمنى تو ، كسى را كه با تو مخالف است ، دشمن بداريم .

.

ص: 54

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :مَولايَ وَ ارحَمني في حَشري و نَشري ، وَ اجعَل في ذلِكَ اليَومِ مَعَ أولِيائِكَ مَوقِفي ، و في أحِبّائِكَ مَصدَري ، و في جِوارِكَ مَسكَني ، يا رَبَّ العالَمينَ . (1)عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ ... وَ اجعَلنا بِخِدمَتِكَ لِلعُبّادِ وَ الأَبدالِ في أقطارِها طُلّابا ، و لِلخاصَّةِ مِن أصفِيائِكَ أصحابا ، و لِلمُريدينَ المُتَعَلِّقينَ بِبابِكَ أحبابا . (2)2 / 7غاية تأكيدِ الإِخاءِ الدِّينِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ رَجُلاً فِي اللّهِ ؛ لِعَدلٍ ظَهَرَ مِنهُ _ و هُوَ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ النّارِ _ آجَرَهُ اللّهُ عَلى حُبِّهِ إيّاهُ ، كَما لَو أحَبَّ رَجُلاً مِن أهلِ الجَنَّةِ . و مَن أبغَضَ رَجُلاً فِي اللّهِ ؛ لِجَورٍ ظَهَرَ مِنهُ _ و هُوَ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ الجَنَّةِ _ آجَرَهُ اللّهُ عَلى بُغضِهِ إيّاهُ ، كَما لَو كانَ يُبغِضُ رَجُلاً مِن أهلِ النّارِ . (3)الإمام الباقر عليه السلام :لَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ رَجُلاً للّهِِ لَأَثابَهُ اللّهُ عَلى حُبِّهِ إيّاهُ ، و إن كانَ المَحبوبُ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ النّارِ . و لَو أنَّ رَجُلاً أبغَضَ رَجُلاً للّهِِ لَأَثابَهُ اللّهُ عَلى

بُغضِهِ إيّاهُ ، و إن كانَ المُبغَضُ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ الجَنَّةِ . (4) .


1- .الصحيفة السجّاديّة : ص 226 الدعاء 53 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 128 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
3- .تنبيه الغافلين : ص 482 ح 752 عن محمّد بن عليّ .
4- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 12 ، المحاسن : ج 1 ص 413 ح 946 ، مصادقة الإخوان : ص 155 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 219 ح 603 ، الأمالي للطوسي : ص 622 ح 1282 وفيه صدره إلى «من أهل النار» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 248 ح 23 .

ص: 55

2 / 7 نهايتِ تأكيد بر برادرىِ دينى
اشاره

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش _ :مولاى من! بر من در آن روز كه زنده مى شوم و براى حساب ، حاضر مى گردم ، رحم آور و در آن روز ، جايگاه ايستادنم را در ميان اوليايت ، و بازگشتم را با دوستانت ، و سكونتم را در جوارت قرار ده ، اى پروردگار جهانيان!امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست ... و به لطف خود ، ما را جوينده عابدان و اَبدال (1) در گوشه و كنار عالم ، و يار برگزيدگانِ خاصّت ، و دوستدار مريدانِ چنگ زده به درگاهت قرار ده.2 / 7نهايتِ تأكيد بر برادرىِ دينىوقال عليه السلام في ذكر خباب:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه كسى را به خاطر عدالتى كه از او سر زده است ، براى خدا دوست بدارد ، گرچه آن كس در علم خداوند ، از اهل آتش باشد ، خداوند ، او را بر اين دوست داشتنش پاداش مى دهد ، به همان سان كه اگر كسى از اهل بهشت را دوست مى داشت .

و هر كه كسى را به خاطر ستمى كه از او سر زده است ، براى خدا دشمن بدارد ، گرچه آن كس از اهل بهشت باشد ، خداوند ، او را بر اين دشمن داشتنش پاداش مى دهد ، به همان سان كه اگر كسى از اهل دوزخ را دشمن مى داشت.وقال عليه السلام لبعض أَصحابه في علة اعتلها:امام باقر عليه السلام :اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دوست بدارد ، خداوند، او را بر اين دوست داشتنش پاداش مى دهد ، گرچه آن كه دوستش مى دارد ، در علم خداوند ، از اهل آتش باشد ، و اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دشمن بدارد ، خداوند ، او را بر اين دشمن داشتنش پاداش مى دهد ، گرچه آن كه دشمنش مى دارد ، در علم خداوند ، از اهل بهشت باشد.

.


1- .ابدال ، جمع بَدَل يا بديل ، عدّه اى معلوم از صُلحا و خاصّان درگاه الهى اند (ر . ك : لغت نامه دهخدا) .

ص: 56

بيانهذا إذا لم يكن المكلّف مقصّرا في التحقيق وإلّا فلا ريب في أن_ّه غير مثاب على حبّه وبغضه بل يُؤاخَذ عَلى تقصيره .

.

ص: 57

نكته

نكتهاين ، در صورتى است كه مكلّف در تحقيق خود ، كوتاهى نكرده باشد ، وگر نه ، ترديدى نيست كه وى در مهرورزى و دشمنى اش پاداشى ندارد ؛ بلكه به خاطر كوتاهى اش بازخواست خواهد شد .

.

ص: 58

. .

ص: 59

تحليلى درباره رازِ دوستى و دشمنى براى خدا
اشاره

تحليلى در باره رازِ دوستى و دشمنى براى خداپيش از اين، اشاره كرديم كه اسلام ، دين محبّت و برادرى است (1) و تشريع (وضع) قانون برادرىِ دينى و تأكيد بر وجوب مهروَرزىِ مسلمانان به يكديگر و تبيين آثار و بركات مادّى و معنوى آن براى سامانْ يافتنِ جامعه ، تلاشى است در اين راه كه يكايك آنان ، خود را اعضاى يك پيكر احساس كنند و البته رسيدن به اين آرمان بلند و به ثمر نشستن تمامى تلاش ها و اقدامات ياد شده ، تنها يك راه دارد و آن ، تربيت انسان هايى است كه يكديگر را براى خدا دوست داشته باشند ، نه با انگيزه اى ديگر. به سخن ديگر ، دوستى كردن و برادرى ورزيدن با انگيزه الهى ، تنها راه ريشه كن كردن اختلافات و دشمنى ها و تحقّق جامعه آرمانىِ مبتنى بر مهروَرزى است و جز از اين راه ، بشر به زندگىِ دلخواه ، نخواهد رسيد. اكنون ، با عنايت به احاديث اين فصل ، بايد به دو سؤال ، پاسخ داد: نخست، اين كه: انگيزه الهى در دوستى و برادرى ، چگونه دشمنى ها را ريشه كن مى كند و جامعه انسانى را يك پارچه و متّحد مى نمايد؟ و سؤال ديگر، اين كه: اگر اسلام ، خواستار جامعه مبتنى بر محبّت است ، چرا پيروان خود را به همان ميزان كه به دوستى با انگيزه الهى دعوت مى كند ، آنان را به

.


1- .ر . ك : ص 14 (برادرى / درآمد / اسلام ، دينِ دوستى و برادرى) .

ص: 60

ريشه دشمنى
علاج اساسىِ دشمنى ها

دشمنى با انگيزه الهى تشويق مى نمايد و دشمنى براى خدا را مانند دوستى براى او واجب مى داند (1) و اين دو را بهترين عمل و محكم ترين دستگيره ايمان مى خواند؟ (2) و نهايت، اين كه: چه ضرورتى دارد كه انسان به جاى دوستى ، با ديگران ، دشمنى كند ؟ و دشمنى كردن با ديگران ، چه دردى از دردهاى اجتماعى را دوا و كدام مشكل را حل مى نمايد؟ و در يك جمله : حكمت دشمنى براى خدا چيست؟

ريشه دشمنىبراى پاسخ به سؤال اوّل ، ابتدا بايد ديد ريشه دشمنى در چيست. با بررسى دقيق و همه جانبه ، به اين نتيجه مى رسيم كه ريشه همه دشمنى ها ، بلكه همه فتنه ها و فسادها ، خودخواهى است. جنگ ها ، خونريزى ها ، جنايت ها ، زشتى ها ، پليدى ها و همه رذايل اخلاقى و عملى ، ريشه در خودخواهى دارند و اگر اين اصلِ اصولِ فتنه ها علاج شود ، دشمنى ، جاى خود را به محبّت مى دهد و جامعه انسانى ، طعم شيرين محبّت و برادرى را خواهد چشيد.

علاج اساسىِ دشمنى هابراى علاج اساسى دشمنى ها ، بايد ريشه آنها _ كه خودخواهى است _ علاج شود ، و براى علاج خودخواهى ، راهى جز خداخواهى وجود ندارد. تا انسان ، خداخواه نشود ، از خود ، تهى نمى گردد و تا از خود ، تهى نگردد ، نمى تواند حقيقتا ديگرى را دوست داشته باشد . از اين رو ، در حديث قدسى آمده است: يا بنَ آدَمَ! كُلٌّ يُريدُكَ لِأَجلِهِ ، وَ أَنَا اُريدُكَ لِأَجلِكَ . (3) اى پسر آدم! هر كسى تو را به خاطر خودش مى خواهد و من ، تو را به خاطر خودت مى خواهم .

.


1- .ر . ك : ص 41 (برادرى / فصل دوم / وجوب دوستى براى خدا) .
2- .ر . ك : ص 47 (برادرى / فصل دوم / محكم ترين دستگيره ايمان) و ص 51 (برترينْ اعمال) .
3- .المواعظ العدديّة: ص 420 (از امام على عليه السلام به نقل از : تورات) .

ص: 61

آرى! هر كس كه مى گويد: «تو را دوست دارم» ، تو را براى تأمين نياز و منفعت خود مى خواهد . تنها خداوندِ بى نياز است كه انسان را براى خودِ انسان مى خواهد ، نه براى خودش . انسان نيز هر قدر به آن بى نيازِ مطلق ، نزديك شود ، از نيازهايش كاسته مى شود و خداگونه مى گردد و در نتيجه ، دوستى و دشمنى او با هدف تأمين نيازهاى خود نيست ؛ بلكه براى اطاعت از فرمان خدا و تقرّب بيشتر به اوست . بر اين پايه ، هر قدر انسان از خودمحورى، دورتر و به خدامحورى، نزديك تر شود ، به همان ميزان ، مى تواند حقيقتا ديگران را دوست داشته باشد. و بدين سان ، راز تأكيد اسلام بر برادرى در راه خدا و مهرورزى و دوستى به خاطر خدا آشكار مى شود ؛ چرا كه تنها كسانى مى توانند انسان ها را دوست داشته باشند و هوادار واقعى مردم باشند كه محبّت آنان ، براى خدا باشد. فلسفه شكست ماركسيسم در شعارِ طرفدارى از خلق ، اين است كه هوادارى واقعى از خلق ، بدون توجّه به خالق ، امكان پذير نيست. كسى كه دوستى اش با انگيزه الهى نباشد ، نمى تواند منافع شخصى خود را در نظر نگيرد و محبّتى كه بر پايه منفعت شخصى است ، در حقيقت ، محبّت به ديگرى نيست ؛ بلكه نوعى خودخواهى در چهره ديگرخواهى است و از اين رو ، تداوم دوستىِ او دائر مدارِ بهره ورى از دوست است و هر وقت عاشق ، احساس كند معشوق نمى تواند منافع وى را تأمين كند ، دوستى ، زايل مى گردد و چه بسا تبديل به دشمنى شود . بدين جهت ، متون اسلامى تأكيد مى كنند كه تنها دوستى هايى كه بر پايه دين و براى خدا باشند ، تداوم خواهند يافت و دوستى هايى كه بر پايه خودخواهى و منافع شخصى اند ، دير يا زود ، تبديل به دشمنى خواهند شد:

.

ص: 62

چرايىِ دشمنى در راه خدا

«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ . (1) برادران ، در آن روز ، بعضى شان دشمن بعضى ديگرند ، مگر پرهيزگاران» .

چرايىِ دشمنى در راه خدابراى پاسخ گفتن به سؤال دوم بايد ديد مقصود از دشمنى براى خدا چيست . اگر اين جمله درست تفسير شود ، فلسفه آن ، به خودى خود ، روشن مى گردد و نيازى به توضيح بيشتر ندارد. دشمنى براى خدا ، بدين معناست كه «مُبغِض (دشمنى كننده)» خصومت شخصى با «مُبغَض (آن كه مورد دشمنى واقع مى شود)» ندارد و دشمنى او به دليل منافع شخصى نيست ؛ يعنى دشمنى او با كسى كه او را دشمن مى دارد ، براى خداست ، نه براى خود . بدين سان ، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود ، تفاوت جوهرى وجود دارد. دشمنى براى خود و براى تأمين منافع فردى و گروهى ، مبدأ همه فسادها ، فتنه ها و ويرانى هاست ؛ امّا دشمنى براى خدا ، مانند دوستى براى خدا ، مبدأ انواع خيرات و بركات و سازندگى هاى فردى و اجتماعى است. همچنين بايد توجّه داشت كه دشمنى براى خدا ، دشمنى براى تأمين منافع مردم است و دشمنى انسان با ديگرى ، نمى تواند براى خداوند متعال، فايده اى داشته باشد ؛ زيرا او بى نياز مطلق است . بر اين اساس ، تنها انسان و جامعه انسانى ، از دوستى و يا دشمنى براى خدا سود مى برد. از سوى ديگر ، محبّت كردن به كسانى كه بر جامعه انسانى رحم نمى كنند ، بسيار خطرناك است . به فرموده امام على عليه السلام :

.


1- .زخرف : آيه 67 .

ص: 63

كين ورزى ، ريشه در مهرورزى دارد!

رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ ، وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقى يُهلِكُ الاُمَّةَ . (1) رحم كردن به كسى كه رحم نمى كند ، مانع رحمت مى شود ، و باقى گذاشتن كسى كه جان ها از دست او به در نمى برند ، امّت را به نابودى مى كشاند . مقتضاى محبّت به جامعه انسانى ، دشمنى با چنين عناصر خطرناك و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت است. بر اين اساس ، حكمت دشمنى براى خدا ، مبارزه با موانع شكوفايى ارزش هاى انسانى و پاكسازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است . اهمّيت اين مبارزه ، كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست ؛ بلكه مى توان گفت جزئى از اين تلاش محسوب مى شود.

كين ورزى ، ريشه در مهرورزى داردعلاوه بر آنچه در حكمت دشمنى براى خدا ذكر شد ، اصولاً دشمنى ، ريشه در دوستى دارد و محبّت واقعى ، هميشه با دشمنى همراه است . انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند ، به طور طبيعى از ضدّ آن ، متنفّر مى گردد . انسان نمى تواند كسى را واقعا دوست داشته باشد؛ ولى دشمن او را دشمن نداشته باشد . دشمن داشتنِ دشمنان ، در حقيقت ، يكى از روشن ترين دلايل واقعى بودن دوستىِ مدّعيانِ محبّت است و از اين رو ، در متون اسلامى ، دشمنى براى خدا در كنار دوستى براى خدا مورد توجّه و تأكيد است.

.


1- .غرر الحكم: ج 4 ص 96 ح 5430 .

ص: 64

الفصل الثالث : بركات الإخاء الديني3 / 1إخلاصُ المَحَبَّةِالإمام عليّ عليه السلام :عَلَى التَّواخي فِي اللّهِ تَخلُصُ المَحَبَّةُ . (1)عنه عليه السلام :مَن كانَت صُحبَتُهُ فِي اللّهِ كانَت صُحبَتُهُ كَريمَةً ، ومَوَدَّتُهُ مُستَقيمَةً . (2)عنه عليه السلام_ في الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : وكُلُّ مَوَدَّةٍ للّهِِ تَصفوولا يَصفو مَعَ الفِسقِ الإِخاءُ (3)3 / 2كَمالُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ وَجَدَ طَعمَ الإِيمانِ : مَن كانَ يُحِبُّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلّا للّهِِ ، ومَن كانَ اللّهُ ورَسولُ هُ أحَبَّ إلَيهِ مِمّا سِواهُما ، ومَن كانَ أن يُلقى فِي النّارِ أحَبَّ

إلَيهِ مِن أن يَرجِعَ فِي الكُفرِ بَعدَ أن أنقَذَهُ اللّهُ مِنهُ . (4) .


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 312 ح 6191 وفي طبعة بيروت : ج 2 ص 28 ح 20 وطبعة طهران : ص 488 ح 20 «على قدر» بدل «على» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 327 ح 5629 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 412 ح 8977 ، عيون الحكم والمواعظ : ،ص 428 ح 7264 .
3- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 34 ح 3.
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 66 ح 68 ، صحيح البخاري : ج 1 ص 14 ح 16 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 15 ح 2624 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس ؛ مشكاة الأنوار : ص 220 ح 611 .

ص: 65

فصل سوم : بركات برادرىِ دينى
3 / 1 دوستى خالصانه
3 / 2 كمال ايمان

فصل سوم : بركات برادرىِ دينى3 / 1دوستى خالصانهامام على عليه السلام :در برادرى براى خداست كه دوستى ، خالص مى شود.امام على عليه السلام :كسى كه رفاقتش براى خدا باشد ، رفاقت او كريمانه و دوستى اش بى غَل و غش است.امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :هر دوستى اى كه براى خدا باشد ، خالص خواهد بود

و با وجود فسق ، برادرى خالص نمى شود .3 / 2كمال ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس آنها را داشته باشد ، طعم ايمان را مى چشد : كسى كه شخصى را فقط به خاطر خدا دوست بدارد ؛ كسى كه خدا و پيامبر او را از هر چيز ديگرى بيشتر دوست بدارد ؛ و كسى كه اگر در آتش افكنده شود ، نزد او محبوب تر از آن باشد كه پس از آن كه خداوند عز و جل او را از كفر نجات داده ، دوباره به كفر باز گردد.

.

ص: 66

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَجِدَ طَعمَ الإِيمانِ فَليُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلّا لِلّهِ عز و جل . (1)عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِقُّ العَبدُ حَقَّ صَريحِ الإِيمانِ حَتّى يُحِبَّ لِلّهِ تَعالى ويُبغِضَ لِلّهِ ، فَإِذا أحَبَّ لِلّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ وأبغَضَ لِلّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَقَدِ استَحَقَّ الوَلاءَ مِنَ اللّهِ . وإنَّ أولِيائي (2) مِن عِبادي وأحِبّائي مِن خَلقِي الَّذينَ يُذكَرونَ بِذِكري واُذكَرُ بِذِكرِهِم . (3)الإمام العسكريّ عن آبائِهِ عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَعضِ أصحابِهِ ذاتَ يَومٍ : يا عَبدَ اللّهِ ، أحبِب فِي اللّهِ ، وأبغِض فِي اللّهِ ، ووالِ فِي اللّهِ ، وعادِ فِي اللّهِ ؛ فَإِنَّهُ لا تُنالُ وِلايَةُ اللّهِ إلّا بِذلِكَ ، ولا يَجِدُ الرَّجُلُ طَعمَ الإِيمانِ _ وإن كَثُرَت صَلاتُهُ وصِيامُهُ _ حَتّى يَكونَ كَذلِكَ . وقَد صارَت مُؤاخاةُ النّاسِ يَومَكُم هذا أكثَرُها فِي الدُّنيا ؛ عَلَيها يَتَوادّونَ ، وعَلَيها يَتَباغَضونَ ، وذلِكَ لا يُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا .

فَقالَ الرَّجُلُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَكَيفَ لي أن أعلَمَ أنّي قَد والَيتُ وعادَيتُ فِي اللّهِ ؟ ومَن وَلِيُّ اللّهِ عز و جل حَتّى اُوالِيَهُ ، ومَن عَدُوُّهُ حَتّى اُعادِيَهُ ؟

فَأَشارَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : أتَرى هذا ؟

قالَ : بَلى .

قالَ : وَلِيُّ هذا وَلِيُّ اللّهِ ؛ فَوالِهِ ، وعَدُوُّ هذا عَدُوُّ اللّهِ ؛ فَعادِهِ ، ووالِ وَلِيَّ هذا ولَو أنَّهُ قاتِلُ أبيكَ ووَلَدِكَ ، وعادِ عَدُوَّ هذا ولَو أنَّهُ أبوكَ ووَلَدُكَ . (4) .


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 157 ح 7972 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 44 ح 3 ، شُعب الإيمان : ج 6 ص 491 ح 9018 وفيهما «حلاوة» بدل «طعم» وص 492 ح 9020 وفيه «حقيقة» بدل «طعم» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 9 ص 10 ح 24679 .
2- .حكاية عن قول اللّه تبارك وتعالى .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 293 ح 15549 ، الأولياء : ص 41 ح 19 كلاهما عن عمرو بن الجموح ،كنز العمّال : ج 1 ص 42 ح 100 وراجع : المعجم الأوسط : ج 1 ص 203 ح 651 .
4- .معاني الأخبار : ص 399 ح 58 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 291 ح 41 ، علل الشرائع : ص 140 ح 1 ، صفات الشيعة : ص 125 ح 65 كلّها عن محمّد بن زياد ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 99 وليس فيه ذيله من «فقال الرجل » ، بحار الأنوار : ج 27 ص 54 ح 8 وراجع: حلية الأولياء : ج 1 ص 312 الرقم 44 .

ص: 67

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دوست دارد طعم ايمان را بچشد ، بايد برادرش را دوست بدارد و اين دوست داشتنش جز براى خداوند عز و جل نباشد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، استحقاق ايمان ناب را ندارد ، مگر آن كه به خاطر خداى متعال ، دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد . پس هر گاه براى خداوند _ تبارك و تعالى _ دوست بدارد و براى خداوند _ تبارك و تعالى _ دشمن بدارد ، مستحقّ ولاى (دوستى) خداوند است [كه فرموده است] : «همانا اولياى من از ميان بندگانم و دوستان من از ميان خَلقم ، كسانى هستند كه من به ياد آنان هستم و آنان به ياد من اند» .امام عسكرى_ از پدران بزرگوارش عليهم السلام _ :روزى پيامبر خدا به يكى از يارانش فرمود : «اى بنده خدا! براى خدا دوست بدار و براى خدا نفرت بدار ، و براى خدا ، دوستى بورز و براى خدا ، دشمنى نما ؛ زيرا ولايت (دوستى و سرپرستى) خداوند ، جز با اينها به دست نمى آيد و آدمى ، مزه ايمان را نمى چشد ، هر چند نماز و روزه اش بسيار باشد ، مگر آن كه چنين باشد . اين روزها برادرى (دوستى) مردم با يكديگر ، عمدتا به خاطر دنيا شده است . به خاطر دنيا با يكديگر دوستى مى ورزند و به خاطر دنيا با هم دشمنى مى كنند و اين ، در نزد خداوند ، ارزشى ندارد» .

مرد گفت : اى پيامبر خدا! چگونه بدانم كه من براى خدا ، دوستى و يا دشمنى مى ورزم؟ و چه كسى دوست خداست تا دوستش بدارم و چه كسى دشمن خداست تا دشمنش بدارم؟

پيامبر خدا به على عليه السلام اشاره كرد و فرمود : «اين را مى بينى؟» .

مرد گفت : آرى.

فرمود : «دوست اين ، دوست خداست . پس دوستش بدار و دشمن اين ، دشمن خداست . پس دشمنش بدار . دوست اين را دوست بدار ، حتّى اگر قاتل پدر و فرزندت باشد و دشمن اين را دشمن بدار ، حتّى اگر پدر يا فرزندت باشد» . .

ص: 68

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أحَبَّ لِلّهِ وأبغَضَ لِلّهِ وأعطى لِلّهِ فَهُوَ مِمَّن كَمُلَ إيمانُهُ . (1)3 / 3قَبُولُ الأَعمالِومن كتاب له عليه السلام أجاب به أبا موسى الأشعريّرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حِسابِ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ _ :يُؤتى بِعَبدٍ مُحسِنٍ في نَفسِهِ لايَرى أنَّ لَهُ ذَنبا ، فَيَقولُ لَه : هَل كُنتَ تُوالي أولِيائي ؟

قالَ : كُنتُ مِنَ النّاسِ سِلما .

قالَ : فَهَل كُنتَ تُعادي أعدائي ؟

قالَ : يا رَبِّ ، لَم يَكُن بَيني و بَينَ أحَدٍ شَيءٌ .

فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : لا يَنالُ رَحمَتي مَن لا يُوالي أولِيائي و يُعادي أعدائي . (2)ومن وصية له عليه السلام

لعبد اللّه بن العباس لالإمام الباقر عليه السلام :لَو صُمتُ النَّهارَ لا اُفطِرُ ، و صَلَّيتُ اللَّيلَ لا أفتُرُ ، و أنفَقتُ مالي في سَبيلِ اللّهِ عِلقا عِلقا (3) ، ثُمَّ لَم تَكُن في قَلبي مَحَبَّةٌ لِأَولِيائِهِ و لا بِغضَةٌ لِأَعدائِهِ ما نَفَعَني

ذلِكَ شَيئا . (4) .


1- .الكافي : ج 2 ص 124 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 934 بزيادة «ومنع للّه » بعد «وأعطى للّه » وكلاهما عن أبي عبيدة الحذّاء ، غرر الحكم : ج 5 ص 426 ح 9031 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8416 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 238 ح 10 .
2- .المعجم الكبير : ج 22 ص 59 ح 140 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 186 الرقم 324 ، نوادر الاُصول : ج 2 ص 328 نحوه وكلّها عن واثلة بن الأسقع ، كنز العمّال : ج 4 ص 256 ح 10417 .
3- .العِلق : المال الكريم (لسان العرب : ج 10 ص 268 «علق») .
4- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 321 .

ص: 69

3 / 3 قبولىِ اعمال

ومن وصية له عليه السلام لعبد اللّه بن العباس عندامام صادق عليه السلام :هر كس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا دِهِش كند ، او از كسانى است كه ايمانش كامل است.3 / 3قبولىِ اعمالومن كتاب له عليه السلام إلى معاويةپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره حسابرسى خداوند در روز قيامت _ :بنده اى را كه به نظر خودش نيكوكار است و فكر نمى كند گناهى داشته باشد ، مى آورند و به او مى فرمايد : «آيا [در دنيا] دوستان مرا دوست مى داشتى؟» .

مى گويد : من با مردم در آشتى بودم.

مى فرمايد : «آيا دشمنان مرا دشمن مى داشتى؟» .

مى گويد : پروردگارا! من با هيچ كس ، مشكلى (كينه اى) نداشتم.

پس خداوند عز و جل مى فرمايد : «كسى كه دوستان مرا دوست نداشته باشد و با دشمنان من دشمنى نورزد ، به رحمت من دست نمى يابد» .ومن كتاب له عليه السلام إلى عبد اللّه بن العباس رامام باقر عليه السلام :اگر همه روز را روزه بگيرم و افطار نكنم و همه شب را خستگى ناپذير نماز بخوانم و اموالم را انبانْ انبان در راه خدا انفاق كنم ، امّا در دلم مهر اولياى او و كين دشمنانش نباشد ، آن همه برايم سودى ندارد.

.

ص: 70

3 / 4تباعد الشَّيطانِومن كتاب له عليه السلام كتبه إلى الحارث الهمدانيالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ لِأَصحابِهِ : ألا اُخبِرُكُم بِشَيءٍ إن أنتُم فَعَلتُموهُ تَباعَدَ الشَّيطانُ مِنكُم كَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ ؟

قالوا : بَلى .

قالَ : الصَّومُ يُسَوِّدُ وَجهَهُ ، وَالصَّدَقَةُ تَكسِرُ ظَهرَهُ ، وَالحُبُّ فِي اللّهِ وَالمُوازَرَةُ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ يَقطَعُ دابِرَهُ ، وَالاِستِغفارُ يَقطَعُ وَتينَهُ (1) . (2)ومن كتاب له عليه السلام كتبه إلى سلمان الفارسي رحالإمام الباقر عليه السلام :علَيكُم بِالحُبِّ فِي اللّهِ وَالتَّوَدُّدِ وَالمُؤازَرَةِ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ دابِرَهُما _ يَعنِي السُّلطانَ وَالشَّيطانَ _ . (3)3 / 5بَقاءُ المَحَبَّةِ إلى يَومِ القِيامَةِالكتاب«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» . (4)

.


1- .الوَتين : عِرق في القلب إذا انقطع مات صاحبه (النهاية : ج 5 ص 150 «وتن») .
2- .الكافي : ج4 ص62 ح2، تهذيب الأحكام : ج4 ص191 ح542 كلاهما عن إسماعيل بن أبي زياد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج2 ص75 ح1774 من دون إسناد إلى الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الجعفريّات : ص 58 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 135 ح 175 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 63 ص 264 ح 146 .
3- .تحف العقول : ص 298 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 178 ح 53 .
4- .الزخرف : 67 .

ص: 71

3 / 4 دور شدن شيطان
3 / 5 پايندگى دوستى تا روز قيامت

3 / 4دور شدن شيطانومن كتاب له عليه السلام إلى أهل مصر مع مالك الأشتامام صادق_ از پدران بزرگوارش عليهم السلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود : «آيا شما را از چيزى آگاه گردانم كه اگر انجامش دهيد ، شيطان از شما دور مى شود ، آن سان كه مشرق از مغرب ، دور است؟» .

گفتند : بفرماييد!

فرمود : «روزه گرفتن ، شيطان را روسياه مى كند ؛ صدقه دادن ، كمرش را مى شكند ؛ دوست داشتن به خاطر خدا و هميارى در كار نيك ، ريشه اش را قطع مى نمايد ؛ و استغفار ، شريان قلب او را پاره مى كند» .ومن كتاب له عليه السلام إلى كميل بن زياد النخعيامام باقر عليه السلام :بر شما باد دوست داشتن براى خدا ، و دوستى و هميارى در كار نيك ؛ زيرا اينها ، ريشه آن دو _ يعنى سلطان و شيطان _ را قطع مى كنند .3 / 5پايندگى دوستى تا روز قيامتقرآن«در آن روز (قيامت) ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» .

.

ص: 72

الحديثومن كتاب له عليه السلام إلى معاويةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ انقَطَعَتِ الأَرحامُ ، وقَلَّتِ الأَنسابُ ، وذَهَبَتِ الاُخُوَّةُ إلَا الاُخُوَّةَ فِي اللّهِ ؛ وذلِكَ قَولُهُ : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » . (1)ومن كتاب له عليه السلام

إلى طلحة والزبير مع عمالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ إخوانٌ ؛ فَمَن كانَت اُخُوّتُه في غَيرِ ذاتِ اللّهِ فَهِيَ عَداوَةٌ ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » . (2)ومن هذا العهد وهو آخره:رسول اللّه صلى الله عليه و آله :جَعَلَ اللّهُ خُلَّتَنا ووُدَّنا خُلَّةَ المُتَّقينَ ووُدَّ المُخلِصينَ . (3)الإمام عليّ عليه السلام :جَعَلَ اللّهُ عز و جل مَوَدَّتَنا فِي الدِّينِ ، وحَلّانا وإيّاكُم حِليَةَ المُتَّقينَ ، وأبقى لَكُم طاعَتَكُم حَتّى يَجعَلَنا وإيّاكُم بِها إخوانا عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ . (4)تفسير القمّي عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام :قالَ في خَليلَينِ مُؤمِنَينِ وخَليلَينِ كافِرَينِ ... :

فَأَمَّا الخَليلانِ المُؤمِنانِ فَتَخالّا حَياتَهُما في طاعَةِ اللّهِ ، وتَباذَلا عَلَيها ، وتَوادّا عَلَيها ، فَماتَ أحَدُهُما قَبلَ صاحِبِهِ ، فَأَراهُ اللّهُ مَنزِلَهُ فِي الجَنَّةِ يَشفَعُ لِصاحِبِهِ ، فَقالَ : يا رَبِّ ، خَليلي فُلانٌ كانَ يَأمُرُني بِطاعَتِكَ ويُعينُني عَلَيها ، ويَنهاني عَن مَعصِيَتِكَ ، فَثَبِّتهُ عَلى ما ثَبَّتَّني عَلَيهِ مِنَ الهُدى حَتّى تُرِيَهُ ما أرَيتَني . فَيَستَجيبُ اللّهُ لَهُ ، حَتّى يَلتَقِيا عِندَ اللّهِ عز و جل ، فَيَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ : جَزاكَ اللّهُ مِن خَليلٍ خَيرا ! كُنتَ تَأمُرُني بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَنهاني عَن مَعصِيَةِ اللّهِ .

وأمَّا الكافِرانِ فَتَخالّا بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، وتَباذَلا عَلَيها ، وتَوادّا عَلَيها ، فَماتَ أحَدُهُما قَبلَ صاحِبِهِ ، فَأَراهُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ مَنزِلَهُ فِي النّارِ ، فَقالَ : يا رَبِّ فُلانٌ خَليلي كانَ يَأمُرُني بِمَعصِيَتِكَ ، ويَنهاني عَن طاعَتِكَ ، فَثَبِّتهُ عَلى ما ثَبَّتَّني عَلَيهِ مِنَ المَعاصي حَتّى تُرِيَهُ ما أرَيتَني مِنَ العَذابِ . فَيَلتَقِيانِ عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ ، يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ : جَزاكَ اللّهُ مِن خَليلٍ شَرّا ! كُنتَ تَأمُرُني بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، وتَنهاني عَن طاعَةِ اللّهِ . قالَ : ثُمَّ قَرَأَ عليه السلام : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » . (5) .


1- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 388 نقلاً عن ابن مردويه عن سعد بن معاذ .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 93 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 165 ح 29 .
3- .الغارات : ج 1 ص 250 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 550 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 269 ، الأمالي للطوسي : ص 31 ح 31 وفيه «وخلّتنا وإيّاكم خلّة المتّقين» بدل «وحلّانا وإيّاكم حلية المتّقين» وكلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 77 ص 391 ح 11 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 287 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 173 ح 4 ؛ شُعب الإيمان : ج 7 ص 56 ح 9443 ،تفسير ابن كثير : ج 7 ص 224 ، كنز العمّال : ج 2 ص 499 ح 4595 .

ص: 73

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون روز قيامت شود ، پيوندهاى خويشى بُريده مى شود و نسبت ها كاستى مى گيرد و برادرى از ميان مى رود ، مگر برادرى اى كه به خاطر خدا باشد ، و اين سخن خداوند است ، آن جا كه مى فرمايد : «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» .امام على عليه السلام :مردمان با هم برادرند . پس هر كه برادرى اش براى غير خدا باشد ، آن برادرى ، دشمنى است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، دوستى و محبّت ما را دوستى پرهيزگاران و محبّت مخلصان قرار دهد!امام على عليه السلام :خداوند عز و جل ، دوستى ما را بر اساس دين قرار دهد و جامه پرهيزگاران ، بر ما و شما بپوشانَد و شما را بر طاعتش پايدار بدارد تا آن كه ما و شما را در بهشت ، برادرانى قرار دهد كه بر تخت هايى رو در روى هم نشسته اند!تفسير القمّى_ به نقل از حارث _ :على عليه السلام ، در باره دو دوست مؤمن و دو دوست كافر ... فرمود : «امّا دو دوست مؤمن ، در طول زندگى شان ، بر پايه طاعت خدا با يكديگر دوستى ورزيدند و بر آن پايه ، به يكديگر بخشش كردند و بر آن پايه ، يكديگر را دوست مى داشتند . پس ، يكى از آن دو پيش از دوستش در گذشت. خداوند ، منزلت او را در بهشت ، نشانش داد كه براى دوستش شفاعت مى كند و مى گويد : پروردگارا! دوستم فلانى ، مرا به طاعت تو فرمان مى داد و بر آن ، كمكم مى كرد و از نافرمانى ات بازم مى داشت . پس ، او را در راه راست ، پا بر جا بدار ، همچنان كه مرا پا بر جا داشتى، تا آن كه به او نيز بنمايانى آنچه را كه به من نماياندى .

خداوند ، دعاى او را مستجاب مى كند تا آن كه نزد خداوند عز و جل ، يكديگر را ملاقات مى كنند و هر يك از آن دو ، به ديگرى مى گويد : خداوند ، تو دوست را پاداش نيك دهد كه مرا به طاعت خدا ، فرمان مى دادى و از معصيت خدا ، نهى مى كردى!

و امّا آن دو كافر ، بر پايه معصيت خدا با يكديگر دوستى ورزيدند و بر آن اساس ، به يكديگر بخشش كردند و بر آن پايه، يكديگر را دوست مى داشتند . پس ، يكى از آن دو پيش از دوستش در گذشت و خداوند _ تبارك و تعالى _ جايگاه او را در آتش نشانش داد . گفت : پروردگارا! دوستم فلانى ، مرا به معصيت تو مى خوانْد و از اطاعت تو باز مى داشت . پس ، او را بر معاصى پا بر جا بدار ، چنان كه مرا پا بر جا داشتى ، تا عذابى را كه به من نشان دادى ، به او نيز نشان بدهى .

پس در روز قيامت ، آن دو يكديگر را ديدار مى كنند و هر يك به ديگرى مى گويد : خدا ، تو دوست بد را كيفر دهد كه مرا به معصيت خدا مى خواندى و از طاعت او نهى ام مى كردى!» .

سپس امام عليه السلام ، اين آيه را خواند : «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» . .

ص: 74

حلية الأولياء عن أنس :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : يا عَلِيُّ ، اِستَكثِر مِنَ المَعارِفِ مِنَ المُؤمِنينَ ؛ فَكَم مِن مَعرِفَةٍ فِي الدُّنيا بَرَكَةٌ فِي الآخِرَةِ .

فَمَضى عَلِيٌّ عليه السلام ، فَأَقامَ حينا لا يَلقى أحَدا إلَا اتَّخَذَهُ لِلآخِرَةِ ، ثُمَّ جاءَ مِن بَعدُ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما فَعَلتَ فيما أمَرتُكَ ؟

فَقالَ : قَد فَعَلتُ يا رَسولَ اللّهِ .

فَقالَ لَهُ صلى الله عليه و آله : اِذهَب فَابلُ (1) أخبارَهُم . فَأَتى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُنَكِّسٌ رَأسَهُ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَتَبَسَّمُ : ما أحسَبُ _ يا عَلِيُّ _ ثَبَتَ مَعَكَ إلّا أبناءُ الآخِرَةِ ؟

فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : لا ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ .

فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » ، يا عَلِيُّ ، أقبِل عَلى شَأنِكَ ، وَاملِك لِسانَكَ ، وَاعقِل مَن تُعاشِرُهُ مِن أهلِ زَمانِكَ ؛ تَكُن سالِما غانِما . (2) .


1- .بَلَوْتُه : جَرّبته واختبرته (الصحاح : ج 6 ص 2285 «بلا») .
2- .حلية الأولياء : ج 4 ص 22 الرقم 255 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 243 .

ص: 75

حلية الأولياء_ به نقل از انس _ :از پيامبر خدا شنيدم كه به على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد : «اى على! بر شمارِ آشنايان مؤمنت بيفزاى ؛ زيرا بسا آشنايى در دنيا كه در آخرت ، بركت است» .

على عليه السلام رفت . مدّتى گذشت و در اين مدّت ، با هيچ كس برخورد نمى كرد ، مگر اين كه او را براى آخرت به دوستى بر مى گزيد . سپس آمد . پيامبر خدا به او فرمود : «با دستورى كه به تو دادم ، چه كردى؟» .

على عليه السلام گفت : انجامش دادم ، اى پيامبر خدا!

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «برو و آنها را بيازماى» .

على عليه السلام [رفت و] سپس در حالى كه سرش را به زير افكنده بود ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، لبخندزنان به او فرمود : «اى على! گمان نمى كنم جز آخرت گرايان ، كسى با تو مانده باشد!» .

على عليه السلام گفت : سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، همين طور است .

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : « «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» . اى على! در كار خود باش و زبانت را در اختيار گير و در باره هم روزگارانت كه با آنان معاشرت مى كنى ، بينديش تا به سلامت مانى و سود ببرى» . .

ص: 76

3 / 6شَفاعَةُ رسول اللّه صلي الله عليه وآلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا شَفيعٌ لِكُلِّ رَجُلَينِ اتَّخَيا فِي اللّهِ مِن مَبعَثي إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)ومن كتاب له عليه السلام إلى محمد بن أبي بكر

لمدرر الأحاديث النبويّة :بَلَغَنا عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ يَقولُ : أنَا شَفيعٌ لِكُلِّ أخَوَينِ تَحابّا فِي اللّهِ مِن مَبعَثي إلى يَومِ القِيامَةِ . (2)3 / 7كثرة الشفعاءالكتاب«وَ مَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا الْمُجْرِمُونَ فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (3)

الحديثومن كتاب له عليه السلام إلى بعض عمالهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِستَكثِروا مِنَ الإِخوانِ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً يَومَ القِيامَةِ . (4)ومن كتاب له عليه السلام إلى بعض عمالهعنه صلى الله عليه و آله_ لِأَنَسِ بنِ مالِكٍ _ :يا أنَسُ ، أكثِر مِنَ الأَصدِقاءِ ؛ فَإِنَّهُم شُفَعاءُ بَعضُهُم في بَعضٍ . (5)ومن كتاب له عليه السلام إلى عمر بن أبي سلمة المخزعنه صلى الله عليه و آله :أكثِروا مِنَ المَعارِفِ مِنَ المُؤمِنينَ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ . (6) .


1- .حلية الأولياء : ج 1 ص 368 الرقم 73 عن سلمان .
2- .درر الأحاديث النبويّة : ص 30 ؛ الفردوس : ج 1 ص 49 ح 127 عن سلمان ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24644.
3- .الشعراء : 99 _ 101 .
4- .الجامع الصغير : ج 1 ص 152 ح 1001 ، كنزالعمّال : ج 9 ص 4 ح 24642 كلاهما نقلاً عن ابن النجّار في تاريخه عن أنس ؛ مصادقة الإخوان : ص 150 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «يوم القيامة» .
5- .الفردوس : ج 5 ص 365 ح 8450 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 172 ح 25561 .
6- .الفردوس : ج 1 ص 81 ح 251 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24643 .

ص: 77

3 / 6 شفاعت پيامبر خداصلى الله عليه وآله
3 / 7 فراوانىِ شفاعت كنندگان

3 / 6شفاعت پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهومن كتاب له عليه السلام

إلى عثمان بن حنيف الأنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از زمانِ برانگيخته شدنم تا روز قيامت ، هر آن دو مردى كه به خاطر خدا با يكديگر برادرى ورزند ، من شفيع آنها خواهم بود.دُرَر الأحاديث النبويّة :از پيامبر خدا به ما رسيده است كه مى فرمود : «از زمانِ برانگيخته شدنم تا روز قيامت ، هر آن دو برادرى كه به خاطر خدا با يكديگر دوستى ورزند ، من شفيع آنها خواهم بود».3 / 7فراوانىِ شفاعت كنندگانقرآن«و جز تباهكاران، ما را گم راه نكردند. پس ، ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» .

حديثومن وصية له عليه السلام للحسن والحسين عليهماالسلاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شمارِ برادران [و دوستان ايمانى خود] بيفزاييد ؛ زيرا در روز قيامت ، هر مؤمنى شفاعت مى كند.ومن كتاب له عليه السلام إلى معاويةپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به انس بن مالك _ :اى انس! بر شمارِ دوستان ، بيفزاى ؛ زيرا دوستان در حقّ يكديگر ، شفاعت مى كنند.ومن كتاب له عليه السلام إِلى معاوية أيضاًپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شمارِ آشنايان مؤمن [خود] بيفزاييد ؛ زيرا در روز قيامت ، هر مؤمنى در نزد خداوند ، شفاعت مى كند.

.

ص: 78

ومن كتاب له عليه السلام إِلى أمرائه على الجيوشالإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِالإِخوانِ ؛ فَإِنَّهُم عُدَّةٌ لِلدُّنيا ، وعُدَّةٌ لِلآخِرَةِ . ألا تَسمَعُ إلى قَولِ أهلِ النّارِ : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (1)ومن كتاب له عليه السلام إلى عماله على الخراجالإمام الصادق عليه السلام :أكثِروا مِنَ الأَصدِقاءِ فِي الدُّنيا ؛ فَإِنَّهُم يَنفَعونَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؛ أمَّا الدُّنيا فَحَوائِجُ يَقومونَ بِها ، وأمَّا الآخِرَةُ فَإِنَّ أهلَ جَهَنَّمَ قالوا : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (2)ومن كتاب له عليه السلام إلى أمراء البلاد في معنىعنه عليه السلام :لَقَد عَظُمَت مَنزِلَةُ الصَّديقِ ، حَتّى إنَّ أهلَ النّارِ لَيَستَغيثونَ بِهِ ويَدعونَهُ فِي النّارِ قَبلَ القَريبِ وَالحَميمِ ؛ قالَ اللّهُ عز و جل مُخبِرا عَنهُم : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (3)3 / 8أمنُ يَومِ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ في ظِلِّ عَرشِ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ ، يَفزَعُ النّاسُ ولا يَفزَعونَ ، ويَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ . (4)عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللّهُ في ظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ : ... ورَجُلانِ تَحابّا فِي اللّهِ ؛ اِجتَمَعا عَلَيهِ ، وتَفَرَّقا عَلَيهِ . (5) .


1- .مشكاة الأنوار : ص 329 ح 1045 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 323 ح 9559 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب ؛ تفسير القرطبي : ج 13 ص 116 ، إحياء العلوم : ج 2 ص 233 .
2- .مصادقة الإخوان : ص 149 ح 1 عن جعفر بن إبراهيم ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 407 ح 15529 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 517 ح 1133 و ص 609 ح 1259 كلاهما عن الحسن بن صالح بن حيّ ،بحار الأنوار : ج 74 ص 176 ح 11 .
4- .المعجم الكبير : ج 20 ص 81 ح 154 عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 9 ص 12 ح 24691 وراجع : المعجم الكبير : ج 20 ص 78 ح 144 _ 153 .
5- .صحيح البخاري : ج 1 ص 234 ح 629 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 715 ح 91 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 598 ح 2391 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 440 ح 9671 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 907 ح 43567 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 367 ح 67 .

ص: 79

3 / 8 ايمنى در روز قيامت

امام على عليه السلام :برادر [و دوست ايمانى] به دست آوريد ؛ زيرا برادران در دنيا و آخرت ، ساز و برگ اند. آيا اين سخن دوزخيان را نشنيده اى كه : «ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» ؟امام صادق عليه السلام :در دنيا ، بر شمارِ دوستان [خود] بيفزاييد ؛ چرا كه دوستان در دنيا و آخرت ، سودمندند . در دنيا ، به رفع نيازهاى انسان ، كمك مى كنند و در آخرت [نيز سودمندند] ، به دليل آن كه دوزخيان مى گويند : «ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» .امام صادق عليه السلام :منزلت دوست ، بزرگ است ، چندان كه دوزخيان ، پيش از آن كه نزديكان و خويشاوندان را به يارى طلبند و صدا بزنند ، دوست را به يارى مى طلبند و صدايش مى زنند . خداوند عز و جل از زبان آنها مى گويد : «ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» .3 / 8ايمنى در روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه به خاطر خدا با هم دوستى مى ورزند ، در آن روز كه سايه اى جز سايه خدا نيست ، در سايه عرش خداوند هستند . مردم ، وحشت زده مى شوند ؛ امّا آنان ، وحشتى نمى كنند . مردم در ترس و هراس آن به سر مى برند ؛ امّا آنان ، ترس و هراسى ندارند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت گروه اند كه خداوند ، در آن روز كه سايه اى جز سايه او نيست ، آنان را در سايه خود قرار مى دهد : ... و دو مردى كه به خاطر خدا با هم دوستى مى ورزند ، به خاطر او با هم گِرد مى آيند و به خاطر او پراكنده مى شوند.

.

ص: 80

عنه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالَى _ في ظِلِّ العَرشِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ ، يَغبِطُهُم بِمَكانِهِمُ النَّبِيّونَ وَالشُّهَداءُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يَقولُ يَومَ القِيامَةِ : أينَ المُتَحابّونَ بِجَلالي ؟ اليَومَ اُظِلُّهُم في ظِلّي يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلّي . (2)وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :ما تَحابَّ رَجُلانِ فِي اللّهِ إلّا وَضَعَ اللّهُ لَهُما كُرسِيّا فَاُجلِسا عَلَيهِ ، حَتّى يَفرُغَ اللّهُ عز و جلمِنَ الحِسابِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله_ وسَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَعرابِ عَن ناسٍ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ يَغبِطُهُمُ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ عَلى مَجالِسِهِم وقُربِهِم مِنَ اللّهِ _ :هُم ناسٌ مِن أفناءِ (4) النّاسِ ونَوازِعِ (5) القَبائِلِ ، لَم تَصِل بَينَهُم أرحامٌ مُتَقارِبَةٌ ، تَحابّوا فِي اللّهِ وتَصافَوا ، يَضَعُ اللّهُ لَهُم يَومَ القِيامَةِ مَنابِرَ مِن نورٍ فَيُجلِسُهُم عَلَيها ، فَيَجعَلُ وُجوهَهُم نورا ، وثِيابَهُم نورا ، يَفزَعُ النّاسُ يَومَ القِيامَةِ ولا يَفزَعونَ ، وهُم أولِياءُ اللّهِ الَّذينَ لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنونَ . (6) .


1- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 421 ح 22846 وص 246 ح 22125 نحوه وليس فيه ذيله ، المعجم الكبير : ج 20 ص 88 ح 168 ، الإخوان : ص 92 ح 7 كلاهما نحوه وكلّها عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 9 ص 12 ح 24693 .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1988 ح 37 ، الموطّأ : ج 2 ص 952 ح 13 وفيه «لجلالي» بدل «بجلالي» ، سنن الدارمي : ج 2 ص 768 ح 2655 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 303 ح 8840 ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 71 الرقم 2450 كلّها عن أبي هريرة وليس فيه «يوم القيامة» ، كنز العمّال : ج 9 ص 12 ح 24692 .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 36 ح 52 عن أبي عبيدة بن الجرّاح ، كنز العمّال : ج 9 ص 5 ح 24649 .
4- .يُقال : هو من أفناءِ الناس : إذا لم يُعلم مِمّن هو (الصحاح : ج 6 ص 2457 «فنى») .
5- .النزيع : الغريب ؛ وهو الذي نَزَعَ عن أهله وعشيرته ، أي بَعُد وغاب. وقيل : نُزّاع القبائل : غُرباؤهم الذين يجاورون قبائل ليسوا منهم (تاج العروس : ج 11 ص 473 «نزع») .
6- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 450 ح 22969 عن أبي مالك ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 332 ح 573 عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 188 ح 7318 عن ابن عمر وكلاهما نحوه ،كنزالعمّال : ج 9 ص 18 ح 24714 نقلاً عن ابن جرير عن أبي مالك الأشعري نحوه .

ص: 81

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه به خاطر خداوند _ تبارك و تعالى _ با هم دوستى مى ورزند ، در آن روز كه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست ، در سايه عرش او هستند . پيامبران و شهيدان ، به جايگاه آنان ، غبطه مى خورند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، خداوند مى فرمايد : «كجايند آنان كه به خاطر جلال و عظمت من [و نه اغراض دنيوى] با يكديگر دوستى مى ورزيدند؟ امروز كه سايه اى جز سايه من نيست ، آنان را در سايه خويش در مى آورم» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو انسانى براى خدا با يكديگر دوستى نمى ورزند ، مگر آن كه خداوند ، اورنگى براى آن دو مى نَهَد وآن دو را روى آن مى نشانند تا آن كه خداوند عز و جل از حسابرسى [ديگر بندگان] فارغ شود.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ يك عرب باديه نشين كه پرسيد : آنان ، كدام مردم اند كه از پيامبران و شهيدان نيستند ؛ امّا پيامبران و شهيدان ، بر جايگاه آنان و مقام قربشان به خداوند ، غبطه مى خورند؟ _ :آنان ، جماعتى از مردمان بى نام و نشان و دورافتاده از قوم و قبيله اند كه ميانشان را پيوندهاى خويشاوندى به هم گره نمى زند ؛ بلكه به خاطر خدا با هم دوستى و صميمت مى ورزند . در روز قيامت ، خداوند ، براى آنها منبرهايى از نور مى گذارد و آنها را بر آن منبرها مى نشاند و چهره هايشان را نورانى مى گردانَد و جامه هايشان را از نور ، قرار مى دهد . در روز قيامت ، مردم ، در وحشت به سر مى برند ؛ امّا آنان را وحشتى نيست . اينان ، همان اولياى خدا هستند كه نه ترسى دارند و نه اندوهى به آنان مى رسد. (1) .


1- .اشاره است به آيه 62 از سوره يونس .

ص: 82

3 / 9حُرمَةُ النّارِالإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى : ... إلهي ، فَما جَزاءُ مَن أحَبَّ أهلَ طاعَتِكَ لِحُبِّكَ ؟ قالَ : يا موسى ، اُحَرِّمُهُ عَلى ناري . (1)3 / 10دُخولُ الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍالأمالي للطوسي عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ جَمَعَ اللّهُ الخَلائِقَ في صَعيدٍ واحِدٍ . . . ثُمَّ يُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّهِ عز و جليُسمِعُ آخِرَهُم كَما يُسمِعُ أوَّلَهُم ، فَيَقولُ : أينَ جيرانُ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ في دارِهِ ؟ فَيَقومُ عُنُقٌ (2) مِنَ النّاسِ ، فَتَستَقبِلُهُم زُمرَةٌ مِنَ المَلائِكَة ، فَيَقولونَ لَهُم : ماذا كانَ عَمَلُكُم في دارِ الدُّنيا فَصِرتُم بِهِ اليَومَ جيرانَ اللّهِ تَعالى في دارِهِ ؟ فَيَقولونَ : كُنّا نَتَحابُّ فِي اللّهِ عز و جل ، ونَتَباذَلُ فِي اللّهِ ، ونَتَوازَرُ فِي اللّهِ .

فَيُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّهِ : صَدَقَ عِبادي ، خَلّوا سَبيلَهُم لِيَنطَلِقوا إلى جِوارِ اللّهِ فِي الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ . قالَ : فَيَنطَلِقونَ إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ .

ثُمَّ قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَهؤُلاءِ جيرانُ اللّهِ فِي دارِهِ ، يَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ ، ويُحاسَبُ النّاسُ ولا يُحاسَبونَ . (3) .


1- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 89 ح 68 عن زياد بن المنذر ، بحار الأنوار : ج 69 ص 413 .
2- .العُنُقُ : الجماعةٌ الكثيرة من الناس (لسان العرب : ج 10 ص 273 «عنق») .
3- .الأمالي للطوسي : ص 103 ح 158 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 170 و 171 ح 253 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 7 ص 171 ح 1 ؛ المطالب العالية : ج 4 ص 394 و 395 ح 4663 عن جدّ عمرو بن شعيب عنه صلى الله عليه و آله ، تنبيه الغافلين : ص 521 و 522 ح 830 عن الإمام زين العابدين عليه السلام وكلاهما نحوه .

ص: 83

3 / 9 حرام شدن آتش
3 / 10 وارد شدن به بهشت ، بدون حسابرسى

3 / 9حرام شدن آتشامام باقر عليه السلام :چون خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت ، موسى عليه السلام گفت : ... معبودا! پاداش كسى كه به خاطر دوست داشتن تو، اهل طاعتت را دوست بدارد ، چيست؟

خداوند فرمود : «اى موسى! او را بر آتشم حرام مى گردانم» .3 / 10وارد شدن به بهشت ، بدون حسابرسىالأمالى، طوسى_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى _ :امام باقر عليه السلام از پدران بزرگوارش نقل كرده كه پيامبر خدا فرمود : «چون روز قيامت شود ، خداوند ، آفريدگان را در عرصه اى ، گِرد مى آورد ... . آن گاه ، ندا دهنده اى از جانب خداوند عز و جل ، با صدايى كه اوّلين و آخرين نفرِ آنها به يكسان مى شنوند ، ندا مى دهد و مى گويد : كجايند همسايگان خانه خداوند عز و جل ؟ .

پس جمع بسيارى از مردم ، بر مى خيزند . گروهى از فرشتگان به استقبال آنان مى روند و مى گويند : شما در سراى دنيا ، چه مى كرديد كه امروز ، همسايگان خداى متعال شده ايد؟

آن جماعت مى گويند : ما به خاطر خدا با يكديگر دوستى مى كرديم و به خاطر خدا ، به يكديگر دِهِش مى كرديم و به خاطر خدا ، از يكديگر پشتيبانى مى نموديم ... .

پس منادى اى از جانب خداوند ، ندا سر مى دهد : راست مى گويند بندگانم . راه را بر آنان بگشاييد تا بدون حسابرسى ، به جوار خداوند در بهشت بروند .

پس بدون حساب ، ره سپار بهشت مى شوند».

آن گاه ، امام باقر عليه السلام فرمود : «اينان ، همسايگان خانه خدا هستند . [در آن روز ]مردم ، بيمناك اند ؛ ولى اينان ، بيمى ندارند . مردم حسابرسى مى شوند ؛ امّا اينان ، حسابرسى نمى شوند» .

.

ص: 84

الإمام زين العابدين عليه السلام :إذا جَمَعَ اللّهُ عز و جل الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ قامَ مُنادٍ فَنادى يُسمِعُ النّاسَ ، فَيَقولُ : أينَ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ ؟

فَيَقومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ ، فَيُقالُ لَهُم : اِذهَبوا إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ .

فَتَلَقّاهُمُ المَلائِكَةُ فَيَقولونَ : إلى أينَ ؟

فَيَقولونَ : إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ .

فَيَقولونَ : فَأَيُّ ضَربٍ أنتُم مِنَ النّاسِ ؟

فَيَقولونَ : نَحنُ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ .

فَيَقولونَ : وأيُّ شَيءٍ كانَت أعمالُكُم ؟

قالوا : كُنّا نُحِبُّ فِي اللّهِ ، ونُبغِضُ فِي اللّهِ .

فَيَقولونَ : نِعمَ أجرُ العامِلينَ . (1)3 / 11الدَّرَجاتُ في الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن آخى أخا فِي اللّهِ رَفَعَهُ اللّهُ دَرَجَةً فِي الجَنَّةِ لا يَنالُها بِشَيءٍ مِن عَمَلِهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :ما أحدَثَ اللّهُ تَعالى إخاءً بَينَ المُؤمِنينَ إلّا أحدَثَ لِكُلِّ واحِدٍ مِنهُما دَرَجَةً . (3) .


1- .الكافي : ج 2 ص 126 ح 8 ، المحاسن : ج 1 ص 412 ح 940 ، مشكاة الأنوار : ص 176 ح 454 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 245 ح 19 .
2- .إحياء العلوم : ج 2 ص 231 ، المطالب العالية : ج 3 ص 10 ح 2733 عن أنس نحوه وليس فيه ذيله .
3- .أعلام الدين : ص 280 عن أنس ، عدّة الداعي : ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 278 ح 14 .

ص: 85

3 / 11 كسب درجات بهشتى

امام زين العابدين عليه السلام :آن گاه كه خداوند عز و جل ، اوّلين و آخرين آفريدگان را گِرد آورَد ، ندا دهنده اى بر مى خيزد و صدا مى زند ، به طورى كه مردم [همگى ]بشنوند ، و مى گويد : «كجايند دوستان خدايى؟» .

پس گروه بسيارى از مردم ، بر مى خيزند . به ايشان گفته مى شود : «بدون محاسبه به بهشت برويد» .

فرشتگان ، جلو آنان را مى گيرند و مى گويند : كجا؟!

مى گويند : بدون محاسبه ، به بهشت [مى رويم] .

فرشتگان مى گويند : شما كدامين گروه از مردميد؟

مى گويند : ما دوستان خدايى هستيم.

فرشتگان مى گويند : اعمال شما چه بوده است؟

مى گويند : ما براى خدا ، دوست مى داشتيم و براى خدا ، دشمنى مى ورزيديم.

پس فرشتگان مى گويند : چه خوب است مزد عمل كنندگان!3 / 11كسب درجات بهشتىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خاطر خدا برادرى به دست آورد ، خداوند ، او را به درجه اى (مقامى) در بهشت بالا مى برد كه با هيچ عملش به آن درجه نايل نمى آيد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال ، ميان دو مؤمن برادرى نمى افكنَد ، مگر آن كه براى هر يك از آن دو ، درجه اى پديد مى آورد.

.

ص: 86

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أخا لِلّهِ فِي اللّهِ ، قالَ : «إنّي اُحِبُّكَ للّهِِ» فَدَخَلا جَميعا الجَنَّةَ كانَ الَّذي أحَبَّ فِي اللّهِ أرفَعَ دَرَجَةً ؛ لِحُبِّهِ ، عَلَى الَّذي أحَبَّهُ لَهُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :مَن جَدَّدَ أخا فِي الإِسلامِ بَنَى اللّهُ لَهُ بُرجا فِي الجَنَّةِ مِن جَوهَرَةٍ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :ما أحدَثَ رَجُلٌ أخا فِي اللّهِ عز و جل إلّا بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُتَحابّينَ لَتُرى غُرَفُهُم فِي الجَنَّةِ كَالكَوكَبِ الطّالِعِ الشَّرقِيِّ أوِ الغَربِيِّ ، فَيُقالُ : مَن هؤُلاءِ ؟

فَيُقالُ : هؤُلاءِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل . (4)أعلام الدين :قالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : إنّي لَأَعرِفُ أقواما هُم عِندَ اللّهِ تَعالى بِمَنزِلَتي يَومَ القِيامَةِ ما هُم بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ ، تَغبِطُهُمُ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ بِمَنزِلَتِهِم . فَقيلَ : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ ؟

فَيَقولُ : ناسٌ تَآخَوا في روحِ اللّهِ عَلى غَيرِ مالٍ ولا سَبَبٍ قَريبٍ ، _ وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ _ إنَّ لِوُجوهِهِم نورا ، وإنَّهُم لَعَلى نورٍ ، لا يَحزَنونَ إذا حَزَنَ النّاسُ ، ولا يَفزَعونَ إذا فَزَعوا . ثُمَّ تَلا قَولَهُ تَعالى : «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ » (5) . (6) .


1- .الأدب المفرد : ص 166 ح 546 عن عبداللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 9 ص 18 ح 24716 .
2- .الاختصاص : ص 228 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 260 ح 56 ؛ الإخوان : ص 111 ح 27 عن أنس نحوه .
3- .الإخوان : ص 111 ح 26 ، الفردوس : ج 4 ص 60 ح 6190 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص4 ح 24645 ؛ مشكاة الأنوار : ص 330 ح 1047 وفيه «إلّا أحدث له درجة في الجنّة» بدل «إلّا بنى اللّه ...».
4- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 174 ح 11829 عن أبي سعيد الخدري ، كنزالعمّال : ج 9 ص 16 ح 24706 .
5- .يونس : 62 .
6- .أعلام الدين : ص 280 .

ص: 87

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادرى را به خاطر خدا و در راه خدا دوست بدارد و بگويد : «من تو را به خاطر خدا دوست دارم» و هر دو به بهشت بروند ، آن كه به خاطر خدا دوست داشته ، درجه اش بالاتر از آن يكى است كه او را به خاطر خودش دوست مى داشته است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمان جديدى به دست آورد ، خداوند براى او در بهشت ، برجى از گوهر مى سازد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى به خاطر خداوند عز و جل برادرى به دست نياورد ، مگر اين كه خداوند براى او در بهشت ، خانه اى ساخت.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه با يكديگر دوستى مى ورزند ، خانه هايشان در بهشت ، چونان ستاره درخشان شرقى يا غربى ديده مى شود . گفته مى شود : اينان كيستند؟ جواب مى آيد : «اينان ، كسانى هستند كه از براى خداوند عز و جل با يكديگر دوستى مى ورزيدند» .أعلام الدين :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، مردمانى را مى شناسم كه در روز قيامت ، نزد خداوند متعال ، چونان من هستند . اينان ، نه از پيامبران اند و نه از شهيدان ؛ امّا پيامبران و شهيدان به مقام و منزلت آنان ، غبطه مى خورند» .

گفته شد : اينان كيستند ، اى پيامبر خدا؟

فرمود : «مردمانى كه به خاطر خدا و بى چشمْ داشت مالى و يا پيوند خويشاوندى ، با يكديگر برادرى مى كنند . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، چهره هاى اينان را نورانيّتى است ، و وجودشان غرقه در نور است . آن گاه كه [در قيامت ]مردمان ، اندوهگين مى شوند ، آنان را اندوهى نمى گيرد ، و آن گاه كه ديگران به وحشت مى افتند ، ايشان را وحشتى نمى رسد» .

سپس اين سخن خداوند متعال را تلاوت كرد : «هان! اولياى خدا را نه بيمى است و نه اندوهگين مى شوند» . .

ص: 88

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : المُتَحابّونَ في جَلالي لَهُم مَنابِرُ مِن نورٍ ، يَغبِطُهُمُ النَّبِيّونَ وَالشُّهَداءُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ يَومَ القِيامَةِ عَلى أرضٍ زَبَرجَدَةٍ خَضراءَ في ظِلِّ عَرشِهِ عَن يَمينِهِ _ وكِلتا يَدَيهِ يَمينٌ _ وُجوهُهُم أشَدُّ بَياضا وأضوَأُ مِنَ الشَّمسِ الطّالِعَةِ ، يَغبِطُهُم بِمَنزِلَتِهِم كُلُّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وكُلُّ نَبِيٍّ مُرسَلٍ .

يَقولُ النّاسُ : مَن هؤُلاءِ ؟

فَيُقالُ : هؤُلاءِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل عَلى أعمِدَةٍ مِن ياقوتٍ أحمَرَ فِي الجَنَّةِ ، يُشرِفونَ عَلى أهلِ الجَنَّةِ ، فَإِذَا اطَّلَعَ أحَدُهُم مَلَأَ حُسنُهُ بُيوتَ أهلِ الجَنَّةِ ، فَيَقولُ أهلُ الجَنَّةِ : اُخرُجوا نَنظُرِ المُتَحابّينَ فِي اللّهِ عز و جل .

قالَ : فَيَخرُجونَ ويَنظُرونَ إلَيهِم ، أحَدُهُم وَجهُهُ مِثلُ القَمَرِ في لَيلَةِ البَدرِ ، عَلى جِباهِهِم : هؤُلاءِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل . (3)الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُتَحابّينَ فِي اللّهِ يَومَ القِيامَةِ عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ ، قَد أضاءَ نورُ وُجوهِهِم ونورُ أجسادِهِم ونورُ مَنابِرِهِم كُلَّ شَيءٍ حتّى يُعرَفوا بِهِ ، فَيُقالُ : هؤُلاءِ

المُتَحابّونَ فِي اللّهِ . (4) .


1- .سنن الترمذي : ج 4 ص 598 ح 2390 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 251 ح 22141 كلاهما عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 9 ص 8 ح 24669 .
2- .الكافي : ج 2 ص 126 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 412 ح 941 كلاهما عن أبيالجارود عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 218 ح 598 وفيهما بزيادة «من الثلج» بعد «بياضا» ، بحارالأنوار : ج 7 ص 195 ح 64 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 75 ح 11 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 74 ص 399 ح 37 ؛ المطالب العالية : ج 3 ص 10 ح 2734 عن ابن مسعود نحوه وفيه «أهل الدنيا» بدل «أهل الجنّة» وراجع: مسند زيد : ص 421 .
4- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 413 ح 943 وليس فيه «نور وجوههم» وكلاهما عن أبي بصير ، ثواب الأعمال : ص 182 عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبي الحسن عليه السلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 223 ح 235 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 195 ح 63 .

ص: 89

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «آنان كه به خاطر عظمت و شكوه من با يكديگر دوستى مى ورزند ، برايشان منبرهايى از نور است كه پيامبران و شهيدان ، بر آنان غبطه مى خورند» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستان خدايى در روز قيامت ، بر زمينى زِبَرجدين و سبزرنگ در سايه عرش او و در دست راستش هستند _ و هر دو دست خداوند ، راست است _ . (1) چهره هايشان سپيدتر و درخشان تر از خورشيد تابان است . تمام فرشتگان مقرّب و همه پيامبران مُرسَل به حال آنان غبطه مى خورند» .

مردم مى پرسند : اينان كيستند؟

گفته مى شود : «اينان ، دوستان خدايى اند» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه براى خداى عز و جل با يكديگر دوستى مى ورزند ، در بهشت ، بر فراز ستون هايى از ياقوت سرخ اند و بر بهشتيان ، مُشرِف اند . پس هر گاه يكى از آنان سَرَك بكشد ، حُسن او خانه هاى بهشتيان را پُر مى كند و اهل بهشت مى گويند : «برويم دوستان خدايى را تماشا كنيم» .

پس ، [از خانه هايشان] بيرون مى روند و آنان را نظاره مى كنند ، در حالى كه هر يك از آنان ، چهره هايشان مانند ماه شب چهارده ، مى درخشد و بر پيشانى هايشان نوشته شده است : «اينان ، دوستان خدايى اند» .امام صادق عليه السلام :دوستان خدايى ، در روز قيامت ، بر فراز منبرهايى از نورند ، در حالى كه نور چهره هايشان و نور بدن هايشان و نور منبرهايشان ، همه جا را روشن كرده است ، به طورى كه با آن شناخته مى شوند و گفته مى شود : «اينان ، دوستان خدايى اند» . .


1- .نسبت دادن به «يمين» (دست راست)» كه نشان از يُمن دارد، اشاره است به قدرت و يُمن عطاى خداى متعال . «كلتا يديه يمين؛ هر دو دست خداوند، راست است» نيز پندار انحصار قدرت و يُمنِ عطا به برخى جهات و اسماء و صفات حق را نفى مى كند و آن را به ذات بى مثال خداى _ تبارك و تعالى _ اسناد مى دهد.

ص: 90

الإمام الرضا عليه السلام :مَنِ استَفادَ أخا فِي اللّهِ عز و جل استَفادَ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (1)3 / 12السَّبقَةُ إلَى الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يَرِدُ الحَوضَ يَومَ القِيامَةِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل . (2) .


1- .ثواب الأعمال : ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 150 ح 2 كلاهما عن محمّد بن زيد ، الأمالي للمفيد : ص 316 ح 8 ، الأمالي للطوسي : ص 84 ح 124 كلاهما عن داود بن سليمان الغازي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 276 ح 4 ؛ تاريخ بغداد : ج 3 ص 55 الرقم 997 عن محمّد بن زيد عن الإمام الجواد عليه السلام .
2- .الفردوس : ج 1 ص 27 ح 40 عن أبي الدرداء ، كنزالعمّال : ج 9 ص 18 ح 24715 .

ص: 91

3 / 12 تقدّم در ورود به بهشت

امام رضا عليه السلام :هر كس به خاطر خداوند عز و جل برادرى به دست آورَد ، خانه اى در بهشت به دست آورده است.3 / 12تقدّم در ورود به بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسانى كه در روز قيامت ، بر حوض وارد مى شوند ، آنان اند كه به خاطر خداوند عز و جل با يكديگر دوستى مى كنند.

.

ص: 92

الفصل الرابع : حقوق الإخاء4 / 1حُرمَةُ النَّفسِ وَالمالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ، فَلَيسَ يَحِلُّ لِمُسلِمٍ مِن أخيهِ شَيءٌ إلّا ما أحَلَّ مِن نَفسِهِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :ألا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ حَقّا ، لا يَحِلُّ لِامرِىً مُسلِمٍ دَمَ امرِىً مُسلِمٍ ومالَهُ إلّا ما أعطاهُ بِطيبَةِ نَفسٍ مِنهُ . (2)4 / 2رَدُّ التَّحِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ، إذا لَقِيَهُ رَدَّ عَلَيهِ مِنَ السَّلامِ بِمِثلِ ما حَيّاهُ بِهِ أو أحسَنَ مِن ذلِكَ . (3) .


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 273 ح 3087 ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 523 نقلاً عن النسائي ، كنز العمّال : ج 5 ص 116 ح 12303 نقلاً عن ابن ماجة وكلّها عن عمرو بن الأحوص .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 172 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 184 ح 9 وص 424 ح 16 كلاهما نحوه ؛ سنن الدارقطني : ج 3 ص 25 ح 87 عن ابن عبّاس نحوه وراجع: السنن الكبرى : ج 8 ص 316 ح 16756 .
3- .شُعب الإيمان : ج 6 ص 116 ح 7654 عن الحارث بن شريح ، تاريخ المدينة : ج 2 ص 596 عن أبي معاوية يزيد بن عبدالملك نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 151 ح 754 .

ص: 93

فصل چهارم : حقوق برادرى
4 / 1 حرمت داشتن جان و مال
4 / 2 جواب سلام دادن

فصل چهارم : حقوق برادرى4 / 1حرمت داشتن جان و مالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه مسلمان ، برادر مسلمان است . پس بر هيچ مسلمانى چيزى از برادرش روا نيست ، مگر آنچه خود او روا سازد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان ، اى مردم! مسلمان ، حقيقتا برادر مسلمان است . خون و مال هيچ فرد مسلمانى بر هيچ فرد مسلمانى روا نيست ، مگر آنچه او خود با رضايت خاطر ، عطا كند.4 / 2جواب سلام دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان ، برادر مسلمان است . هر گاه به او بر خورَد ، پاسخ سلامش را

به همان گونه كه به او سلام كرده و يا به گونه اى بهتر ، مى دهد.

.

ص: 94

4 / 3النَّصيحَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، لا يَدَعُ نَصيحَتَهُ عَلى كُلِّ حالٍ . (1)الإمام عليّ عليه السلام :أخوكَ فِي اللّهِ مَن هَداكَ إلى رَشادٍ ، ونَهاكَ عَن فَسادٍ ، وأعانَكَ إلى (2) إصلاحِ مَعادٍ . (3)4 / 4النُّصرَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَصَرَ أخاهُ المُسلِمَ وهُوَ يَستَطيعُ ذلِكَ نَصَرَهُ اللّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (4)الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ يَخذُلُ أخاهُ وهُوَ يَقدِرُ عَلى نُصرَتِهِ إلّا خَذَلَهُ اللّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5) .


1- .الجامع الصغير : ج 2 ص 662 ح 9156 ، كنزالعمّال : ج 1 ص 142 ح 687 كلاهما نقلاً عن ابن النجّار عن جابر .
2- .كذا في الطبعة المعتمدة ، وفي طبعة بيروت : «على» .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 80 ح 1918 .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 25 الرقم 206 عن عمران بن حصين .
5- .ثواب الأعمال : ص 177 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 574 ح 785 ، المحاسن : ج 1 ص 183 ح 296 كلّها عن إبراهيم بن عمر اليماني ، مشكاة الأنوار : ص 186 ح 487 عن إبراهيم الثمالي ، المؤمن : ص 67 ح 178 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 17 ح 1 .

ص: 95

4 / 3 خيرخواهى
4 / 4 يارى دادن

4 / 3خيرخواهىوَعَزَّى قوماً عن ميت مات لهم فقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است . هيچ گاه از خيرخواهى براى او فروگذار نمى كند .امام على عليه السلام :برادرِ خدايىِ تو، كسى است كه به راه درست ، هدايتت كند ، از تباهى بازَت دارد و در جهت آباد كردن معاد ، كمكت نمايد.4 / 4يارى دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بتواند برادر مسلمانش را يارى برساند و اين كار را بكند ، خداوند ، در دنيا و آخرت ، او را يارى مى رساند.امام صادق عليه السلام :هيچ مؤمنى نيست كه برادرش را بى ياور بگذارد ، در حالى كه مى تواند او را يارى رساند ، مگر آن كه خداوند ، در دنيا و آخرت ، او را بى ياور مى گذارد.

.

ص: 96

صحيح مسلم عن جابر :اِقتَتَلَ غُلامانِ ؛ غُلامٌ مِنَ المُهاجِرينَ وغُلامٌ مِنَ الأَنصارِ ، فَنادَى المُهاجِرُ أوِ المُهاجِرونَ : يا لَلمُهاجِرينَ . ونادَى الأَنصارِيُّ : يا لَلأَنصارِ . فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : ما هذا ، دَعوى أهلِ الجاهِلِيَّة ؟! قالوا : لا يا رَسولَ اللّه ، إلّا أنَّ غُلامَينِ اقتَتَلا ، فَكَسَعَ أحَدُهُمَا الآخَرَ . (1)

قالَ : فَلا بَأسَ . وَليَنصُرِ الرَّجُلُ أخاهُ ظالِما أو مَظلوما ، إن كانَ ظالِما فَليَنهَهُ ؛ فَإِنَّهُ لَهُ نَصرٌ ، وإن كانَ مَظلوما فَليَنصُرهُ . (2)4 / 5الإِعانَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُ في عَونِ العَبدِ ما كانَ العَبدُ في عَونِ أخيهِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ اللّهُ تَعالى في عَونِ العَبدِ ما كانَ العَبدُ في عَونِ أخيهِ ، وَاللّهُ يُحِبُّ إغاثَةَ اللَّهفانِ . (4)الإمام عليّ عليه السلام :إذا نَبَتَ (5) الوُدُّ وَجَبَ التَّرافُدُ (6) وَالتَّعاضُدُ . (7) .


1- .الكَسعُ : أن تضرب دُبر الإنسان بيدك أو بصدر قَدَمك ، يقال : اتّبع فلانٌ أدبارهم يكسفهم بالسيف ؛ أي يطردهم (الصحاح : ج 3 ص 1276 «كسع»).
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1998 ح 62 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 767 ح 2651 وفيه ذيله من «لينصر الرجل» .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2074 ح 38 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 287 ح 4946 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 195 ح 2945 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 849 ح 43375 ؛ الكافي : ج 2 ص 200 ح 5 عن ذريح المحاربي عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «المؤمن» بدل «العبد» في كلا الموضعين ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 107 ح 1 عن أبي هريرة .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 42 الرقم 208 عن أبي هريرة .
5- .في عيون الحكم والمواعظ : «إذا ثَبَتَ» .
6- .التَّرافُد : التَّعاوُن (الصحاح : ج 2 ص 475 «رفد») .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 173 ح 4132 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3112 .

ص: 97

4 / 5 كمك كردن

صحيح مسلم_ به نقل از جابر _ :دو جوان به جان هم افتادند : جوانى از مهاجران و ديگرى از انصار . پس آن جوان مهاجر يا مهاجران داد زدند : فرياد ، اى مهاجران! و جوان انصارى داد زد : فرياد ، اى انصار!

پيامبر خدا ، بيرون آمد و فرمود : «چه خبر است؟ [اين] فريادخواهى اهل جاهليت است؟!».

گفتند : خير ، اى پيامبر خدا! دو جوان به جان هم افتاده اند و همديگر را زير مُشت و لگد گرفته اند.

فرمود : «پس ، مهم نيست . انسان بايد برادرش را يارى برساند ، ظالم باشد يا مظلوم . اگر ظالم باشد ، بايد او را از ظلمش نهى كند كه اين ، در واقع ، يارى رساندن به اوست ، و اگر مظلوم باشد ، بايد يارى اش كند» .4 / 5كمك كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مادام كه بنده ، به برادرش كمك كند ، خداوند ، به آن بنده كمك مى رساند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تا زمانى كه بنده ، كمك كارِ برادرش باشد ، خداى متعال نيز همواره كمك كار اوست ، و خداوند ، دستگيرى از غم زدگان را دوست مى دارد.امام على عليه السلام :هر گاه [بذر] دوستى برويَد ، همكارى و پشتيبانى واجب مى آيد.

.

ص: 98

الإمام الباقر عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمَعونَةِ أخيهِ المُسلِمِ وَالقِيامِ لَهُ في حاجَتِهِ إلّا (1) ابتُلِيَ بِمَعونَةِ مَن يَأثَمُ عَلَيهِ ولا يُؤجَرُ . (2)عنه عليه السلام :إنَّ نَفَرا مِنَ المُسلِمينَ خَرَجوا إلى سَفَرٍ لَهُم فَضَلُّوا الطَّريقَ ، فَأَصابَهُم عَطَشٌ شَديدٌ ، فَتَكَفَّنوا ولَزِموا اُصولَ الشَّجَرِ ، فَجاءَهُم شَيخٌ و عَلَيهِ ثِيابٌ بيضٌ ، فَقالَ : قوموا فَلا بَأسَ عَلَيكُم فَهذَا الماءُ . فَقاموا و شَرِبوا وَ ارتَوَوا ، فَقالوا : مَن أنتَ يَرحَمُكَ اللّهُ ؟

فَقالَ : أ نَا مِنَ الجِنِّ الَّذينَ بايَعوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، عَينُهُ و دَليلُهُ» ، فَلَم تَكونوا تُضَيَّعوا بِحَضرَتي . (3)4 / 6قَضاءُ الحاجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ إخوَةٌ ، يَقضي بَعضُهُم حَوائِجَ بَعضٍ ، فَبِقَضاءِ بَعضِهِم حَوائِجَ بَعضٍ يَقضِي اللّهُ حَوائِجَهُم يَومَ القِيامَةِ . (4) .


1- .«إلّا ابتُليَ» كذا في أكثر النسخ ، فكلمة «إلّا» إمّا زائدة ، أو المستثنى منه مقدّر ؛ أي ما فعل ذلك إلّا ابتُلي ... وفي بعض النسخ «ابتلي» بدون كلمة «إلّا» موافقا لما في المحاسن وثواب الأعمال ، وهو أظهر (مرآة العقول : ج 11 ص 49).
2- .الكافي : ج 2 ص 366 ح 1 عن حسين بن أمين ، ثواب الأعمال : ص 298 ح 2 عن الحسين بن أبان ،المحاسن : ج 1 ص 184 ح 299 عن الحسين بن أنس ، بحار الأنوار : ج 75 ص 175 ح 9 وراجع: الكافي : ج 2 ص 366 ح 3 .
3- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 10 عن فضيل بن يسار ، المؤمن : ص 43 ح 100 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 272 ح 13 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 150 ح 8 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مصادقة الإخوان : ص 160 ح 5 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «أقضي» بدل «يقضي اللّه » وليس فيه «فبقضاء بعضهم حوائج بعض» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 311 ح 64 .

ص: 99

4 / 6 برآوردن نياز

امام باقر عليه السلام :هر كس از كمك كردن به برادر مسلمانش و پرداختن به رفع نياز او دريغ ورزد ، به كمك رساندن به كسى گرفتار مى آيد كه در آن كمك ، گناهكار مى شود و مزدى هم نمى برَد.امام باقر عليه السلام :گروهى از مسلمانان ، ره سپار سفرى شدند و راه را گم كردند . سخت تشنه شدند ، به طورى كه كفن پوشيدند [يا جامه هاى خود را چون كفن ، دور خود پيچيدند و آماده مُردن شدند] و به ريشه هاى درخت چسبيدند [تا از اين طريق ، اندكى رفع عطش كنند] . در اين هنگام ، پيرى سفيدپوش ، نزد آنان آمد و گفت : برخيزيد! نگران نباشيد . اين ، آب .

آنها برخاستند و نوشيدند و سيراب شدند . سپس گفتند : خدايت رحمت كند! تو كيستى؟

گفت : من از جنّيانى هستم كه با پيامبر خدا ، بيعت كردند . من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «مؤمن ، برادر مؤمن ، چشم او و راه نماى اوست» . پس با وجود من ، شما نمى بايد از بين برويد.4 / 6برآوردن نيازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، برادرند ، نيازهاى يكديگر را برآورده مى سازند و با بر آوردن نيازهاى يكديگر است كه خداوند ، در روز قيامت ، نيازهاى آنان را برآورده مى كند .

.

ص: 100

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ في حاجَةِ أخيهِ كان اللّهَ في حاجَتِهِ . (1)الكافي عن أبي بصير :سَمِعتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ : أيُّما رَجُلٍ مِن أصحابِنَا استَعانَ بِهِ رَجُلٌ مِن إخوانِهِ في حاجَةٍ فَلَم يُبالِغ فيها بِكُلِّ جَهدٍ فَقَد خانَ اللّهَ ورَسولَهُ وَالمُؤمِنينَ .

قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : ما تَعني بِقَولِكَ : وَالمُؤمِنينَ ؟

قالَ : مِن لَدُن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام إلى آخِرِهِم . (2)الكافي عن صفوان الجمّال :كُنتُ جالِسا مَعَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ مَكَّةَ يُقالُ لَهُ «مَيمونٌ» ، فَشَكا إلَيهِ تَعَذُّرَ الكِراءِ عَلَيهِ ، فَقالَ لي : قُم فَأَعِن أخاكَ . فَقُمتُ مَعَهُ ، فَيَسَّرَ اللّهُ كِراهُ ، فَرَجَعتُ إلى مَجلِسي .

فَقالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : ما صَنَعتَ في حاجَةِ أخيكَ ؟

فَقُلتُ : قَضاهَا اللّهُ بِأبي أنتَ واُمّي !

فَقالَ : أما إنَّكَ أن تُعينَ أخاكَ المُسلِمَ أحَبُّ إلَيَّ مِن طَوافِ اُسبوعٍ بِالبَيتِ مُبتَدِئا (3) . (4) .


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 863 ح 2310 عن عبد اللّه بن عمر ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1996 ح 58 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 273 ح 4893 وفيه «فإنّ اللّه » بدل «كان اللّه » وكلاهما عن سالم عن أبيه ، كنز العمّال : ج 6 ص 444 ح 16463 ؛ الأمالي للطوسي : ص 97 ح 147 عن محمّد بن يحيى المدني عن الإمام الصادق عليه السلام بزيادة «المؤمن المسلم» بعد «أخيه» و«ما كان في حاجة أخيه» في آخره ، الرسالة السعدية : ص 163 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 286 ح 11 .
2- .الكافي : ج 2 ص 362 ح 3 ، ثواب الأعمال : ص 297 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 183 ح 295 ، بحار الأنوار : ج75 ص 175 ح 7 .
3- .قوله عليه السلام : «مبتدئا» إمّا حال ... عن فاعل الطواف ، أو هو على بناء اسم المفعول حالاً عن الطواف ،وعلى التقديرين لإخراج طواف الفريضة (مرآة العقول : ج 9 ص 115) .
4- .الكافي : ج 2 ص 198 ح 9 ، مصادقة الإخوان : ص 176 ح 10 ، المؤمن : ص 52 ح 132 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 335 ح 113 .

ص: 101

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در پىِ برآوردن نياز برادر مسلمانش باشد ، خداوند ، در پى برآوردن حاجت اوست.الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «هر مردى از ياران ما كه مردى از برادرانش در كارى از او كمك بخواهد و او با تمام توانش در انجام دادن آن كار ، نكوشد ، به خدا و پيامبر او و مؤمنان ، خيانت كرده است» .

به امام صادق عليه السلام گفتم : مقصودتان از «مؤمنان» چيست؟

فرمود : «[همه مؤمنان و شيعيان ،] از زمان امير مؤمنان عليه السلام تا آخرينشان».الكافى_ به نقل از صفوان جمّال _ :خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه مردى از اهالى مكّه به نام «ميمون»، وارد شد و از نداشتن كرايه به ايشان شكايت كرد .

امام عليه السلام به من فرمود : «برخيز و به برادرت كمك كن» .

من با او رفتم تا آن كه خداوند ، كرايه او را فراهم ساخت . سپس به جاى خود بر گشتم.

امام صادق عليه السلام فرمود : «با حاجت برادرت چه كردى؟» .

گفتم : پدر و مادرم به فدايت! خداوند ، رفع حاجت كرد.

فرمود : «بدان كه كمك كردن تو به برادر مسلمانت ، نزد من محبوب تر از يك هفته (/هفت بار) طواف مستحبّى به گِرد كعبه است . (1) .


1- .در باره كلمه «مبتدئا» كه در متن روايت آمده ، دو وجه احتمال داده اند: يا حال از فاعل طواف است و يا بنا بر اين كه اسم مفعول باشد ، حال از خود طواف است . در هر دو صورت ، براى خارج ساختن طواف حجّ واجب است (مرآة العقول : ج 9 ص 115) .

ص: 102

4 / 7الإِكرامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكرَمَ أخاهُ المُسلِمَ ؛ بِمَجلِسٍ يُكرِمُهُ ، أو بِكَلِمَةٍ يُلطِفُهُ بِها ، أو حاجَةٍ يَكفيهِ إيّاها ، لَم يَزَل في ظِلٍّ مِنَ المَلائِكَةِ ما كانَ بِتِلكَ المَنزِلَةِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكرَمَ أخاهُ المُسلِمَ بِكَلِمَةٍ يُلطِفُهُ بِها وفَرَّجَ عَنهُ كُربَتَهُ ، لَم يَزَل فيظِلِّ اللّهِ المَمدودِ عَلَيهِ الرَّحمَةُ ما كانَ في ذلِكَ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :ما في اُمَّتي عَبدٌ ألطَفَ أخاهُ فِي اللّهِ بِشَيءٍ مِن لُطفٍ إلّا أخدَمَهُ اللّهُ مِن خَدَمِ الجَنَّةِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكرَمَ أخاهُ فَإِنَّما يُكرِمُ اللّهَ ، فَما ظَنُّكُم بِمَن يُكرِمُ اللّهَ بِأَن يَفعَلَ بِهِ ؟! (4)المستدرك على الصحيحين عن سلمان :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى وِسادَةٍ ، فَأَلقاها إلَيَّ ، ثُمَّ قالَ لي : يا سَلمانُ ، ما مِن مُسلِمٍ يَدخُلُ عَلى أخيهِ المُسلِمِ فَيُلقي لَهُ وِسادَةً إكراما لَهُ إلّا غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (5) .


1- .المؤمن : ص 52 ح 128 عن الإمام الباقر عليه السلام .
2- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 5 عن عبداللّه بن جعفر عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 523 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، ثواب الأعمال : ص 178 ح 1 عن جعفر بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، النوادر للراوندي : ص 110 ح 96 وفيه «أو مجلس يكرمه به» بدل «وفرّج عنه كربته» ، الجعفريّات : ص 194 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 316 ح 73 .
3- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 4 ، ثواب الأعمال : ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 183 ح 1 كلّها عن زيد بن أرقم ، بحار الأنوار : ج 74 ص 298 ح 33 .
4- .ثواب الأعمال : ص 339 عن أبي هريرة وعبداللّه بن عبّاس ، عدّة الداعي : ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 319 ح 83 ؛ كنز العمّال : ج 9 ص 154 ح 25488 نقلاً عن ابن النجّار عن ابن عمر وفيه صدره .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 692 ح 6542 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 57 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 235 ح 35 .

ص: 103

4 / 7 گرامى داشتن

4 / 7گرامى داشتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمانش را گرامى بدارد : در مجلسى به او احترام بگذارد ، يا با سخنى لطف آميز ، وى را بنوازد ، يا نيازى را از او برطرف سازد ، تا زمانى كه اين رفتار را داشته باشد ، پيوسته در سايه فرشتگان است».پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمانش را با كلمه اى لطف آميز بنوازد و گرفتارى و اندوه را از او بزدايد ، تا زمانى كه چنين كند ، پيوسته در سايه گسترده رحمت خداوند است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى از امّت من نيست كه برادر دينى اش را به لطفى بنوازد ، مگر آن كه خداوند ، از خدمتكاران بهشت به خدمت او در مى آورد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادرش را گرامى بدارد ، در حقيقت ، خداوند را گرامى مى دارد . خيال مى كنيد خداوند ، با كسى كه او را گرامى مى دارد ، چه مى كند؟!المستدرك على الصحيحين_ به نقل از سلمان _ :بر پيامبر خدا وارد شدم ، در حالى كه به متّكايى تكيه داده بود . آن متكّا را به من داد و سپس فرمود : «اى سلمان! هيچ مسلمانى نيست كه بر برادر مسلمانش وارد شود و او به احترام وى ، متكّايى به او بدهد ، مگر اين كه خداوند ، او را مى آمرزد» .

.

ص: 104

الإمام عليّ عليه السلام :أكرِم مَن وَدَّكَ ، وَاصفَح عَن عَدُوِّكَ ، يَتِمَّ لَكَ الفَضلُ . (1)الإمام الصادق عليه السلام :مَن عَظَّمَ دينَهُ عَظَّمَ إخوانَهُ، ومَنِ استَخَفَّ بِدينِهِ استَخَفَّ بِإِخوانِهِ. (2)عنه عليه السلام :مَن قالَ لِأَخيهِ المُؤمِنِ : «مَرحَبا» ، كَتَبَ اللّهُ تَعالى لَهُ «مَرحَبا» إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)4 / 8المُؤاساةوقال عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :اِبذِل مالَكَ في الحُقوقِ ، وواسِ بِهِ الصَّديقَ ؛ فَإِنَّ السَّخاءَ بِالحُرِّ أخلَقُ . (4)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :ما حُفِظَتِ الاُخُوَّةُ بِمِثلِ المُؤاساةِ . (5)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :إنَّ مُؤاساةَ الرِّفاقِ مِن كَرَمِ الأَعراقِ . (6)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :اِبذِل لِصَديقِكَ نَفسَكَ ومالَكَ ، ولِمَعرِفَتِكَ رِفدَكَ ومَحضَرَكَ ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ ومَحَبَّتَكَ ، ولِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وإنصافَكَ . وَاضنِن (7) بِدينِكَ وعِرضِكَ عَن كُلِّ أحَدٍ . (8) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 200 ح 2368 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1989 وفيه صدره .
2- .الأمالي للطوسي : ص 98 ح 150 عن عبداللّه بن أبي يعفور ، مشكاة الأنوار : ص 328 ح 1036 وفيه «دين اللّه » بدل «دينه» و «حقّ إخوانه» بدل «إخوانه» .
3- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 2 عن جميل بن درّاج ، ثواب الأعمال : ص 176 ح 1 عن إسحاق بن عمّار ،مصادقة الإخوان : ص 183 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 298 ح 31 وراجع: كنز العمّال : ج 9 ص 38 ح 24825 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 204 ح 2384 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2044 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 74 ح 9578 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 477 ح 8758 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 493 ح 3405 ، عيون الحكم والمواعظ : ،ص 143 ح 3193 .
7- .ضَنِنْتُ بالشيء : إذا بَخِلتَ به (الصحاح : ج 6 ص 2156 «ضنن») .
8- .الخصال : ص 147 ح 178 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 175 ح 6 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 312 ح 586 وفيه «تحنّنك» بدل «محبّتك» .

ص: 105

4 / 8 سهيم كردن در زندگى

وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :كسى را كه دوستت دارد ، گرامى بدار ، و از دشمنت در گذر تا فضيلت تو كامل گردد.وقال عليه السلام يعزِّي قوْما :امام صادق عليه السلام :كسى كه دينش را ارج نهد ، برادرانش را ارج مى نهد ، و كسى كه دينش را خوار بشمارد ، برادرانش را نيز خوار مى شمارد.وقال عليه السلام في صِفة الدُّنْيا :امام صادق عليه السلام :هر كس به برادر مؤمنش بگويد : «خوش آمدى!» ، خداوند متعال تا روز قيامت برايش مى نويسد : «خوش آمدى!».4 / 8سهيم كردن در زندگى (1)امام على عليه السلام :مالَت را در راه حقوق ، بخشش كن و برادرت را در آن ، شريك گردان ؛ زيرا سخاوت ، براى آزادمرد ، برازنده تر است .امام على عليه السلام :پيوند برادرى به چيزى چون سهيم كردن برادران در زندگى خود ، حفظ نشده است.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :شريك كردن همسفران [در توشه خود]، از بزرگوارى اصل و نسب است.امام على عليه السلام :به دوستت جان و مالت را نثار كن و به آشنايت پيشكش و خوش محضرى ات را ، و به عموم مردم ، خوش رويى و محبّتت را ، و به دشمنت عدل و انصافت را ؛ امّا در دين و آبرويت ، نسبت به همگان بخل بورز.

.


1- .واژه «مواسات» كه در متن عربى به كار رفته است ، در زبان عربى ، به معناى سهيم كردن و شريك كردن ديگرى در امكانات زندگى و داشته هاى خود و تقسيم كردن دارايى خود با كسى است . براى توضيح بيشتر، ر . ك : همين دانش نامه مدخل «مُواسات» .

ص: 106

وقال عليه السلام :الكافي عن سعيد بن الحسن :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : أيَجيءُ أحَدُكُم إلى أخيهِ فَيُدخِلُ يَدَهُ في كيسِهِ فَيَأخُذُ حاجَتَهُ فَلا يَدفَعُهُ ؟

فَقُلتُ : ما أعرِفُ ذلِكَ فينا !

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَلا شَيءَ إذا .

قُلتُ : فَالهَلاكُ إذا !

فَقالَ : إنَّ القَومَ لَم يُعطَوا أحلامَهُم (1) بَعدُ . (2)وقال عليه السلام :حلية الأولياء عن عبيداللّه بن الوليد :قالَ لَنا أبو جَعفَرٍ مُحمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : يُدخِلُ أحَدُكُم يَدَهُ في كُمِّ صاحِبِهِ فَيَأخُذُ ما يُريدُ ؟

قالَ : قُلنا : لا .

قالَ : فَلَستُم بِإِخوانٍ كَما تَزعُمونَ . (3)4 / 9الإِيثاروقال عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنونَ إخوَةٌ ، ولا شَيءَ آثَرُ عِندَ كُلِّ أخٍ مِن أخيهِ . (4) .


1- .الحِلم : العَقل ، والجمع : أحلام (القاموس المحيط : ج 4 ص 99 «حلم») . اعتذَرَ عليه السلام من قبل الشيعة _ أي أكثرهم _ بأنّهم «لم يُعطَو أحلامَهم بعد» ؛ أي لم يكمل عقولهم بعدُ ، ويختلف التكليف باختلاف مراتب العقول. أو لم يتعلّموا الآداب من الأئمّة عليهم السلام بعدُ فهم معذورون (مرآة العقول : ج 9 ص 46) .
2- .الكافي : ج 2 ص 174 ح 13 ، المؤمن : ص 44 ح 103 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 254 ح 51 .
3- .حلية الأولياء : ج 3 ص 187 الرقم 241 ، الإخوان : ص 205 ح 159 عن عبد اللّه بن الوليد ، ربيع الأبرار : ج 1 ص 430 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 293 عن الوصافي وكلاهما نحوه ، مطالب السؤول : ج 2 ص 105 وفيه «إخواننا» بدل «بإخوان» .
4- .تحف العقول : ص 173 ، بشارة المصطفى : ص 26 كلاهما عن كميل بن زياد ، بحار الأنوار : ج 77 ص 269 ح 1 .

ص: 107

4 / 9 ايثار

وقال عليه السلام :الكافى_ به نقل از سعيد بن حسن _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «آيا فردى از شما نزد برادرش مى آيد و دستش را در جيب او مى كند و آنچه نياز دارد ، بر مى دارد و او مانعش نمى شود؟» .

گفتم : چنين چيزى را در ميان خودمان سراغ ندارم .

امام باقر عليه السلام فرمود : «پس ، هيچ» .

گفتم : پس ، هلاكت!

فرمود : «اين جماعت (شيعه) ، هنوز خِرَدهايشان كامل نشده است» . (1)وقال عليه السلام :حلية الأولياء_ به نقل از عبيد اللّه بن وليد _ :ابوجعفر محمّد بن على (باقر) عليه السلام به ما فرمود : «آيا فردى از شما دستش را در كيسه دوستش مى كند و آنچه مى خواهد ، بر مى دارد؟».

گفتيم : خير.

فرمود : «پس شما ، بر خلاف ادّعايتان ، برادر نيستيد» .4 / 9ايثار (2)وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :مؤمنان ، برادرند و هيچ چيز نزد هيچ برادرى ارجح از برادرش نيست.

.


1- .امام عليه السلام از طرف شيعيان ، با عبارت «هنوز خِردهايشان كامل نشده» ، عذر آورده است كه اينان ، هنوز به درجه عالى عقلانى نرسيده اند و از آن جا كه تكليف ، به نسبت تفاوت مراتب عقول ، متفاوت است ، بنا بر اين ، تكليفى ندارند و يا اين كه هنوز آداب معاشرت با برادران دينى را از امامان معصوم عليهم السلام نياموخته اند و بنا بر اين معذورند (ر . ك : مرآة العقول : ج 9 ص 402) .
2- .براى آگاهى از معناى «ايثار» ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 1 ص 104 (ايثار / درآمد / ايثار ، در لغت) .

ص: 108

وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ ، وعامِلِ المُؤمِنينَ بِالإِيثارِ . (1)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :تَحَبَّب إلى خَليلِكَ يُحبِبكَ ، وأكرِمهُ يُكرِمكَ ، وآثِرهُ عَلى نَفسِكَ يُؤثِركَ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ . (2)4 / 10حِفظُ الغَيبِوقال عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :اُذكُروا أخاكُم إذا غابَ عَنكُم بِأَحسَنِ ما تُحِبّونَ أن تُذكَروا بِهِ إذا غِبتُم عَنهُ . (3)وقال عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ؛ مِن حَيثُ يَغيبُ يَحفَظُهُ مِن وَرائِهِ ، ويَكُفُّ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ (4) . وَالمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ . (5)وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةٌ لِأَخيهِ المُؤمِنِ ؛ يَنصَحُهُ إذا غابَ عَنهُ ، ويُميطُ (6) عَنهُ ما يَكرَهُ إذا شَهِدَ ، ويُوَسِّعُ لَهُ في المَجلِسِ . (7)4 / 11إهداءُ العَيبِوقال عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ إخوانِكُم مَن أهدى إلَيكُم عُيوبَكُم . (8) .


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 366 ح 6342 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 298 ح 4530 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 203 ح 4117 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 225 ح 391 عن عبيداللّه بن عبداللّه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 196 ح 17 .
4- .يَكُفّ عليه ضَيْعَته : أي يجمع عليه معيشته ويضمّها إليه (النهاية : ج 4 ص 109 «كفف») .
5- .كنز العمّال : ج 1 ص 152 ح 756 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق عن المطّلب بن عبداللّه بن حنطب .
6- .أماطَ : نَحّى وأبعَدَ (القاموس المحيط : ج 2 ص 387 «ماط») .
7- .النوادر للراوندي : ص 99 ح 56 ، الجعفريّات : ص 197 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ،بحارالأنوار : ج 74 ص 233 ح 29 .
8- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 .

ص: 109

4 / 10 پاسداشت در غياب
4 / 11 گوشزد كردن عيب ها

وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :با ديگر مردمان ، به انصاف رفتار كن ، و با مؤمنان ، به ايثار.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :به دوستت محبّت كن تا او نيز تو را دوست بدارد ، و او را گرامى بدار تا او نيز گرامى ات بدارد ، و [تأمين نيازهاى] او را بر خودت مقدّم بدار ، تا او نيز تو را بر خودش و خانواده اش مقدّم بدارد .4 / 10پاسداشت در غيابوقال عليه السلام :امام صادق عليه السلام :در غياب برادرتان ، از او به بهترين گونه اى ياد كنيد كه دوست داريد پشتِ سر شما به آن گونه از شما ياد كنند.وقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است . در غيابش هواى او را دارد ، به زندگى (معاشِ) او سر و سامان مى دهد ، و مؤمن ، آينه مؤمن است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه برادر مؤمن خويش است . در غيابش براى او خيرخواهى مى كند و در حضورش آنچه را ناخوش مى دارد ، از او دور مى گردانَد و در مجلس ، برايش جا باز مى كند.4 / 11گوشزد كردن عيب هاوقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ برادرانِ شما ، كسى است كه عيب هايتان را به شما هديه كند.

.

ص: 110

وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ أخيهِ ؛ يُميطُ عَنهُ الأَذى . (1)وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَدَكُم مِرآةُ أخيهِ ، فَإِن رَأى بِهِ أذىً فَليُمِطهُ عَنهُ . (2)وقال عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام_ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ ؛ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ ، ويُجمِلُ حالَتَهُ . (3)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :إنَّما سُمِّيَ الصَّديقُ صَديقا ؛ لِأَنَّهُ يَصدُقُكَ في نَفسِكَ ومَعايِبِكَ ، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَاستَنِم (4) إلَيهِ ؛ فَإِنَّهُ الصَّديقُ . (5)عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الاُخُوَّةِ حِفظُ الغَيبِ ، وإهداءُ العَيبِ . (6)عنه عليه السلام :مَن أبانَ لَكَ عَيبَكَ فَهُوَ وَدودُكَ . (7)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :ما أخلَصَ المَوَدَّةَ مَن لَم يَنصَح . (8)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :مَن أحَبَّكَ نَهاكَ ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ . (9)وقال عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :أحَبُّ إخواني إلَيَّ مَن أهدى إلَيَّ عُيوبي . (10) .


1- .مصادقة الإخوان : ص 144 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 331 ح 1053 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 326 ح 1929 عن أبي هريرة .
3- .تحف العقول : ص 173.
4- .اِسْتَنام إليه : أي سَكَنَ إليه واطمَأنّ (الصحاح : ج 5 ص 2047 «نوم») .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 79 ح 3877 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3665 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 330 ح 4633 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4167 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 253 ح 8210 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 444 ح 7786 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 75 ح 9580 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 476 ح 8708 .
9- .كنزالفوائد : ج 1 ص 279 ، أعلام الدين : ص 298 عن الإمام الحسين عليه السلام ، غرر الحكم : ج 5 ص 149 ح 7718 و 7719 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 451 ح 8062 و 8063 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 91 ح 95 .
10- .الكافي : ج 2 ص 639 ح 5 ، تحف العقول : ص 366 ، الاختصاص : ص 240 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 282 ح 4 .

ص: 111

وقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :م_ؤمن ، آينه ب_رادرش است ؛ عيب (آسيب) (1) را از او دور مى كند.وقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما ، آينه برادر خويش است . پس اگر در او عيبى ديد ، بايد آن را از او دور سازد .وقال عليه السلام :امام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! مؤمن ، آينه مؤمن است ؛ زيرا به فكر اوست و نيازش را برطرف مى سازد و حالش را نكو مى گردانَد.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :صَديق (2) را صَديق ناميده اند ؛ چون در باره تو و عيب هايت با تو صادق است . پس هر كه چنين كرد ، به او اطمينان كن كه او دوستِ واقعى است.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :ثمره برادرى ، پاس_داشت او در غ_يابش و گوش_زد كردن عيب هاى اوست.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :كسى كه عيبت را به تو نشان دهد ، او دوستدار توست.وقال عليه السلام في مدْحِ الأنصارِ :امام على عليه السلام :دوستى را خالص نگردانيده است كسى كه خيرخواهى نكند.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :كسى كه تو را دوست بدارد ، [از بدى و گناه] نهيَت مى كند ، و كسى كه تو را دشمن مى دارد ، [به بدى و گناه ،] وسوسه ات مى كند.وقال عليه السلام في كلامٍ لَه :امام صادق عليه السلام :محبوب ترينِ برادرانم نزد من ، كسى است كه عيب هايم را به من هديه كند. .


1- .مراد از واژه «أذى (آسيب)» در متن عربى ، هر چيزى است كه موجب اذيّت و ناراحتى شخص مى شود و شامل عيب هاى ظاهرى و باطنى او مى گردد، مانند: وجود خاشاكى بر روى لباس و سر و صورت او و امثال آن .
2- .واژه «صَديق» از ريشه «صِدق (راستگويى)» و به معناى «صادق» است كه در عربى بر «دوست» اطلاق مى گردد . م .

ص: 112

4 / 12الدُّعاءُ بِظَهرِ الغَيبِالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ المَلائِكَةَ إذا سَمِعُوا المُؤمِنَ يَدعو لِأَخيهِ المُؤمِنِ بِظَهرِ الغَيبِ أو يَذكُرُهُ بِخَيرٍ قالوا : نِعمَ الأَخُ أنتَ لِأَخيكَ ؛ تَدعو لَهُ بِالخَيرِ وهُوَ غائِبٌ عَنكَ ، وتَذكُرُهُ بِخَيرٍ ، قَد أعطاكَ اللّهُ عز و جل مِثلَي ما سَأَلتَ لَهُ ، وأثنى عَلَيكَ مِثلَي ما أثنَيتَ عَلَيهِ ، ولَكَ الفَضلُ عَلَيهِ .

وإذا سَمِعوهُ يَذكُرُ أخاهُ بِسوءٍ ويَدعو عَلَيهِ ، قالوا لَهُ : بِئسَ الأَخُ أنتَ لِأَخيكَ ، كُفَّ أيُّهَا المَسَتَّرُ عَلى ذُنوبِهِ وعَورَتِهِ ، وَاربَع عَلى نَفسِكَ (1) ، وَاحمَدِ اللّهَ الَّذي سَتَرَ عَلَيكَ ، وَاعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل أعلَمُ بِعَبدِهِ مِنكَ . (2)وقال عليه السلام في دُعاءٍ اسْتَسْقَى بِهِ :الكافي عن إبراهيم بن هاشم :رَأَيتُ عَبدَاللّهِ بنَ جُندَبٍ فِي المَوقِف ، فَلَم أرَ مَوقِفا كانَ أحسَنَ مِن مَوقِفِهِ ؛ ما زالَ مادّا يَدَيهِ إلَى السَّماءِ ودُموعُهُ تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ حَتّى تَبلُغَ الأَرضَ ، فَلَمّا صَدَرَ (3) النّاسُ قُلتُ لَهُ : يا أبا مُحَمَّد ، ما رَأَيتُ مَوقِفا قَطُّ أحسَنَ مِن مَوقِفِكَ !

قالَ : وَاللّهِ ما دَعَوتُ إلّا لِاءِخواني ؛ وذلِكَ أنَّ أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام أخبَرَني أنَّ مَن دَعا لِأَخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ نودِيَ مِنَ العَرشِ : «ولَكَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ» ، فَكَرِهتُ أن أدَعَ مِئَةَ ألفٍ مَضمونَةً لِواحِدَةٍ لا أدري تُستَجابُ أم لا . (4)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج 1 ص 103 (الإيثار / المدخل / أنواع الإثيار / الإيثار في الدعاء) .

.


1- .اِربَعْ على نفسك : أي ارْفُق بنفسكَ وكُفَّ (الصحاح : ج 3 ص 1212 «ربع») .
2- .الكافي : ج 2 ص 508 ح 7 عن ثوير وراجع: بحار الأنوار : ج 93 ص 387 _ 392 ح 19 _ 26 .
3- .الصَّدَر : الانصراف (المصباح المنير : ص 335 «صدر»).
4- .الكافي : ج 2 ص 508 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 184 ح 615 ، الأمالي للصدوق : ص 540 ح 723 ، فلاح السائل : ص 111 ح 52 ، روضة الواعظين : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 384 ح 8 .

ص: 113

4 / 12 دعا كردن پشت سر

4 / 12دعا كردن پشت سرامام زين العابدين عليه السلام :فرشتگان ، هر گاه بشنوند كه مؤمن براى برادر مؤمنش پشت سرِ او دعا مى كند يا از او به نيكى ياد مى كند ، مى گويند : نيكو برادرى براى برادرت هستى . در غيابش براى او دعاى خير مى كنى و از وى ، به نيكى ياد مى نمايى . خداوند عز و جل ، دوچندانِ آنچه براى او خواستى ، به تو عطا نمود و دوچندانِ آنچه او را ستودى ، تو را ستود ، و تو را بر او برترى است.

و هر گاه بشنوند كه برادرش را به بدى ياد مى كند و او را نفرين مى نمايد ، مى گويند : بد برادرى براى برادرت هستى! اى آن كه گناهانت و عيب هايت [از جانب خداوند،] پرده پوشى شده! از اين رفتارت دست بردار ، خود را باش، و خدايى را كه در باره تو عيب پوشى كرده است ، سپاس گوى و بدان كه خداوند عز و جل به بنده اش از تو داناتر است.وقال عليه السلام :الكافى_ به نقل از ابراهيم بن هاشم _ :عبد اللّه بن جندب را در موقفِ [عرفات ]ديدم و وقوفى نيكوتر از وقوف او نديدم . پيوسته ، دو دستش به سوى آسمان، بلند و اشك هايش بر گونه هايش روان بود ، به طورى كه به زمين مى ريخت . وقتى مردم [از عرفات] باز گشتند ، به او گفتم : اى ابو محمّد! هرگز وقوفى بهتر از وقوف تو نديده ام.

گفت : به خدا سوگند كه من ، جز براى برادرانم دعا نكردم ؛ زيرا ابو الحسن موسى [كاظم] عليه السلام به من خبر داد كه هر كس براى برادرش ، پشت سرِ او دعا كند ، از عرش ندا مى آيد : «و براى تو باد ، صد هزار برابر [آنچه براى برادرت دعا و درخواست كردى]!» . از اين رو، من خوش نداشتم كه يكصد هزار دعاى تضمين شده را به خاطر يك دعا كه نمى دانم مستجاب مى شود يا نه ، رها كنم .ر . ك : ص 108 (ايثار / درآمد / انواع ايثار / ايثار در دعا) .

.

ص: 114

4 / 13النَّهيُ عَنِ المُنكَرِالإمام الصادق عليه السلام :مَن رَأى أخاهُ عَلى أمرٍ يَكرَهُهُ فَلَم يَرُدَّهُ عَنهُ _ وهُوَ يَقدِرُ عَلَيهِ _ فَقَد خانَهُ . (1)

4 / 14الصَّفحُ عَنِ الزَّلّاتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ صِفاتِ المُؤمِنِ _ :لَطيفٌ (يَعطِفُ) عَلى أخيهِ بِزَلَّتِهِ ، ويَرعى ما مَضى مِن قَديمِ صُحبَتِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ ، وإكرامِ العُلَماءِ ، وَالصَّفحِ عَن زَلّاتِ الإِخوانِ ؛ فَقَد أدَّبَكَ سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ بِقَولِهِ صلى الله عليه و آله : اُعفُ عَمَّن ظَلَمَكَ ، وصِل مَن قَطَعَكَ ، وأعطِ مَن حَرَمَكَ . (3)

عنه عليه السلام :اِحتَمِل زَلَّةَ وَلِيِّكَ لِوَقتِ وَثبَةِ عَدُوِّكَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :اِلتَمِسوا لِاءِخوانِكُمُ العُذرَ في زَلّاتِهِم وهَفَواتِ تَقصيراتِهِم ، فَإِن لَم تَجِدوا لَهُمُ العُذرَ في ذلِكَ فَاعتَقِدوا أنَّ ذلِكَ عَنكُم ؛ لِقُصورِكُم عَن مَعرِفَةِ وُجوهِ العُذرِ . (5)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 343 ح 409 عن عبد الرحمن بن الحجّاج ، روضة الواعظين : ص 320 ،مشكاة الأنوار : ص 149 ح 354 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 65 ح 2 .
2- .التمحيص : ص 75 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 311 ح 45 .
3- .تذكرة الخواصّ : ص 136 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 71 ح 34 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 299 ، كنزالفوائد : ج 1 ص 93 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 419 ح 40 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 250 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 57 ح 10193 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .

ص: 115

4 / 13 نهى از منكر نمودن
4 / 14 گذشت از لغزش ها

4 / 13نهى از منكر نمودنامام صادق عليه السلام :هر كس برادرش را در كارى كه نمى پسندد ، ببيند و او را از آن باز ندارد ، در حالى كه توان اين كار را دارد ، هر آينه به او خيانت كرده است.

4 / 14گذشت از لغزش هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در يادكردِ صفات مؤمن _ :با وجود لغزش برادرش، با او مهربان است و حرمت رفاقت ديرين را پاس مى دارد.

امام على عليه السلام :بر تو باد مدارا كردن با مردم ، و گرامى داشتن دانشمندان و گذشت از لغزش هاى برادران ؛ زيرا سَروَر جهانيان با اين فرموده اش تو را ادب آموخته است كه : «كسى را كه به تو ستم كرده است ، عفو كن و با كسى كه از تو بُريده است ، پيوند زن و به كسى كه از تو دريغ ورزيده است ، ببخش» .

امام على عليه السلام :لغزش دوستت را براى زمان حمله دشمنت تحمّل كن.

امام صادق عليه السلام :براى لغزش هاى برادرانتان و خطاهاى تقصيراتشان عذر بجوييد [و آنها را توجيه كنيد] و اگر براى آنها عذرى نيافتيد ، فكر كنيد كه عيب از جانب شماست كه نتوانسته ايد اقسام عذر را بشناسيد.

.

ص: 116

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسين كاتب أبي الفيّاض :حَضَرنا مَجلِسَ عَلِيِّ بنِ موسى عليه السلام ، فَشَكا رَجُلٌ أخاهُ ، فَأَنشَأَ [ عليه السلام ] يَقولُ : اِعذِر أخاكَ عَلى ذُنوبِهوَاستُر وغَطِّ عَلى عُيوبِه وَاصبِر عَلى بَهتِ السَّفيه ولِلزَّمانِ عَلى خُطوبِه ودَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاًوكِلِ الظَّلومَ إلى حَسيبِه (1)

4 / 15التَّفَقُّدُ عِندَ الغَيبَةِمكارم الأخلاق عن أنس :كَانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِن إخوانِهِ ثَلاثَةَ أيّامٍ سَأَلَ عَنهُ ؛ فَإِن كانَ غائِبا دَعا لَهُ ، وإن كانَ شاهِدا زارَهُ ، وإن كانَ مَريضا عادَهُ . (2)

الأمالي للطوسي عن المفضّل بن عمر :دَخَلتُ عَلى أبي عَب_دِاللّهِ عليه السلام ، فَقالَ لي : مَن صَحِبَكَ ؟ فَقُلتُ لَهُ : رَجُلٌ مِن إخواني . قالَ : فَما فَعَلَ ؟ فَقُلتُ : مُنذُ دَخَلتُ لَم أعرِف مَكانَهُ . فَقالَ لي : أما عَلِمتَ أنَّ مَن صَحِبَ مُؤمِنا أربَعينَ خُطوَةً سَأَلَهُ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ ؟! (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 176 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 78 عن إبراهيم بن هاشم ، إعلام الورى : ج 2 ص 69 وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 49 ص 110 ح 5 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 55 ح 34 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 233 ح 35 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 413 ح 927 .

ص: 117

4 / 15 جويا شدن هنگام غيبت

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسين (كاتبِ ابو الفيّاض) _ :در محضر على بن موسى [الرضا] عليه السلام بوديم كه مردى از برادرش شكايت كرد . امام عليه السلام ، اين ابيات را خواند : برادرت را بر گناهانش معذور بدار و بر عيب هايش پرده بيفكن و بپوشان. و بر بهتان زدن هاى نادان و در برابر مصائب روزگار ، شكيبا باش و از سرِ جوانْ مردى جوابش را وا گذار و ستمگر را به حسابرسش (خداوند)، واگذار كن .

4 / 15جويا شدن هنگام غيبتمكارم الأخلاق_ به نقل از اَنَس _ :[عادت] پيامبر خدا ، چنان بود كه هر گاه مردى از برادرانش سه روز ديده نمى شد ، از حال او جويا مى شد . اگر به سفرى رفته بود ، برايش دعا مى كرد و اگر در شهر بود ، به ديدارش مى رفت و اگر بيمار بود ، عيادتش مى كرد.

الأمالى، طوسى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم . به من فرمود : «همسفرت كه بود؟» . گفتم : مردى از برادرانم. فرمود : «او چه شد؟» . گفتم : از وقتى وارد [شهر] شده ام ، نمى دانم كجاست؟ فرمود : «مگر نمى دانى كه هر كس چهل گام با مؤمنى همراه شود ، خداوند ، در روز قيامت ، از او در باره آن كس سؤال مى كند؟!» .

.

ص: 118

4 / 16جوامع حقوق الإخوانرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ؛ يَكُفُّ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ ، ويَحوطُهُ مِن وَرائِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :تَبتَنِي (2) الاُخُوَّةُ فِي اللّهِ عَلَى التَّناصُحِ فِي اللّهِ ، وَالتَّباذُلِ فِي اللّهِ ، وَالتَّعاوُنِ عَلى طاعَةِ اللّهِ ، وَالتَّناهي عَن مَعاصِي اللّهِ ، وَالتَّناصُرِ فِي اللّهِ ، وإخلاصِ المَحَبَّةِ . (3)

عنه عليه السلام :إذَا اتَّخَذَكَ وَلِيُّكَ أخا فَكُن لَهُ عَبدا ، وَامنَحهُ صِدقَ الوَفاءِ، وحُسنَ الصَّفاءِ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ؛ فَلا تَنابَزوا ، و لا تَخاذَلوا ؛ فَإِنَّ شَرائِعَ الدّينِ واحِدَةٌ ، وسُبُلَهُ قاصِدَةٌ ، مَن أخَذَ بِها لَحِقَ ، ومَن تَرَكَها مَرَقَ ، ومَن فارَقَها مَحَقَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :أمّا حَقُّ الخَليطِ فَأَن لا تَغُرَّهُ ، ولا تَغُشَّهُ ، ولا تُكَذِّبَهُ ، ولا تُغَفِّلَهُ (6) ، ولا تَخدَعَهُ ، ولا تَعمَلَ فِي انتِقاضِهِ ؛ عَمَلَ العَدُوِّ الَّذي لا يُبقي عَلى صاحِبِهِ . وإنِ اطمَأَنَّ إلَيكَ استَقصَيتَ (7) لَهُ عَلى نَفسِكَ ، وعَلِمتَ أنَّ غَبنَ المُستَرسِلِ (8) رِبا . (9)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 280 ح 4918 ، الأدب المفرد : ص 81 ح 239 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 290 ح 16681 كلاهما عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 141 ح 673 ؛ بحار الأنوار : ج 70 ص 80 ذيل ح 15 وليس فيه ذيله .
2- .في الطبعة المعتمدة : «تُبتَنى» ، والتصويب من طبعة دارالكتاب الإسلامي وعيون الحكم والمواعظ .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 299 ح 4532 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 199 ح 4031 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 177 ح 4141 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 234 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 203 ، وقعة صفّين : ص 224 عن أبي سنان الأسلمي وفيه «تنابذوا» بدل «تنابزوا» ،بحارالأنوار : ج 32 ص 595 ح 474 .
6- .تَغَفَّلته : أي تَحَيَّنتُ غفلتَه (النهاية : ج 3 ص 376 «غفل») .
7- .يقال : استَقصى في المسألة وتقصّى : أي بَلَغَ الغاية (انظر: القاموس المحيط : ج 4 ص 378 «قصا») .
8- .الاسترسال : الاستئناس والطمأنينة إلى الإنسان والثقة فيما يحدّثه به (النهاية : ج 2 ص 223 «رسل») .
9- .تحف العقول : ص 268 ح 36 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 18 ح 2 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 624 ح 3214 .

ص: 119

4 / 16 مجموعه حقوق برادران

4 / 16مجموعه حقوق برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است ؛ معاش او را سر و سامان مى دهد و در غيابش هواى او را دارد.

امام على عليه السلام :برادرى در راه خدا ، مبتنى است بر : خيرخواهى براى يكديگر به خاطر خدا ، دِهِش به يكديگر به خاطر خدا ، همكارى در طاعت خدا ، نهى كردن يكديگر از نافرمانى خدا ، يارى دادن به يكديگر به خاطر خدا و دوستى خالصانه.

امام على عليه السلام :هر گاه دوستت تو را به برادرى گرفت ، غلامىِ او كن و از سرِ صدق ، به او وفادار و با او باصفا باش.

امام على عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است . پس يكديگر را به نام هاى زشت مخوانيد ، و همديگر را وا مگذاريد ؛ زيرا آبشخورهاى دين ، يكى است و راه هايش مستقيم . هر كه آنها را در پيش گيرد ، به مقصد مى رسد و هر كه آنها را وا نهد ، منحرف مى گردد و هر كه از آنها جدا شود ، نابود مى گردد.

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :امّ_ا ح_قّ همنشين، اين است كه او را گول نزنى ، با او دغلى نكنى ، به او دروغ نگويى (/ دروغگويش نخوانى) ، او را دچار غفلت نسازى ، او را فريب ندهى ، مانند دشمنى كه به جان طرف خود ، رحم نمى كند، در نابودى او نكوشى ، و اگر به تو اعتماد كرد ، تا مى توانى جانب او را بگيرى [و از سود خودت به نفع او كوتاه بيايى ]و بدانى كه مغبون كردن كسى كه به تو اعتماد كرده ، نوعى رباخوارى است.

.

ص: 120

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أمّا حَقُّ الصّاحِبِ فَأَن تَصحَبَهُ بِالفَضلِ ما وَجَدتَ إلَيهِ سَبيلاً ، وإلّا فَلا أقَلَّ مِنَ الإِنصافِ . وأن تُكرِمَهُ كَما يُكرِمُكَ ، وتَحفَظَهُ كَما يَحفَظُكَ ، ولا يَسبِقَكَ فيما بَينَكَ وبَينَهُ إلى مَكرُمَةٍ ، فَإِن سَبَقَكَ كافَأتَهُ . ولا تُقَصِّرَ بِهِ عَمّا يَستَحِقُّ مِنَ المَوَدَّةِ ؛ تُلزِمَ نَفسَكَ نَصيحَتَهُ ، وحِياطَتَهُ ، ومُعاضَدَتَهُ عَلى طاعَةِ رَبِّهِ ، ومَعونَتَهُ عَلى نَفسِهِ فيما لا يَهُمُّ بِهِ مِن مَعصِيَةِ رَبِّهِ ، ثُمَّ تَكونَ عَلَيهِ رَحمَةً ، ولا تَكونَ عَلَيهِ عَذابا . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ أخُو المُؤمِنِ ؛ لا يَشتِمُهُ ، و لا يَحرِمُهُ ، و لايُسيءُ بِهِ الظَّنَّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ ؛ لا يَظلِمُهُ ، و لا يَخذُلُهُ ، و لا يَغتابُهُ ، و لا يَخونُهُ ، و لا يَحرِمُهُ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، عَينُهُ و دَليلُهُ ؛ لا يَخونُهُ ، و لا يَظلِمُهُ ، و لا يَغُشُّهُ ، و لا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخلِفَهُ . (4)

عنه عليه السلام :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ ؛ لا يَظلِمُهُ ؛ ولا يَخذُلُهُ ، ولا يَخونُهُ . ويَحِقُّ عَلَى المُسلِمينَ الاِجتِهادُ في التَّواصُلِ ، وَالتَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ ، وَالمُواساةُ لِأهلِ الحاجَةِ ، وتَعاطُفُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، حَتّى تَكونوا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جلرُحَماءَ بَينَكُم مُتَراحِمينَ ، مَغتَمّينَ لِما غابَ عَنكُم مِن أمرِهِم ، عَلى ما مَضى عَلَيهِ مَعشَرُ الأَنصار عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 266 ح 32 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 623 ح 3214 عن ثابت بن دينار نحوه وراجع: الخصال : ص 569 ح 1 .
2- .تحف العقول : ص 296 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 176 ح 35 .
3- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 11 عن فضيل بن يسار ، المؤمن : ص 45 ح 105 ، مشكاة الأنوار : ص 186 ح 1032 وفيه «المؤمن» بدل «المسلم» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 273 ح 14 .
4- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 3 وص 167 ح 8 كلاهما عن عليّ بن عقبة ، مصادقة الإخوان : ص 152 ح 3 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 74 ص 268 ح 7 وراجع: مشكاة الأنوار : ص 186 ح 486 .
5- .الكافي : ج 2 ص 174 ح 15 عن أبي المغرا ، بحار الأنوار : ج 74 ص 256 ح 53 .

ص: 121

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :امّا حقّ رفيق (هم صحبت) ، اين است كه تا مى توانى با او به لطف و احسان ، مصاحبت كنى ؛ و گر نه دستِ كم با او به انصاف ، رفتار نمايى . ديگر، اين كه همان گونه كه تو را گرامى مى دارد ، گرامى اش بدارى و همان گونه كه تو را پاس مى دارد ، پاسش بدارى و در هيچ كَرَمى بر تو پيشى نجويد و اگر پيش دستى كرد ، جبرانش كنى و تا آن جا كه سزاوار دوستى است ، در آن كوتاهى نكنى و خود را به خيرخواهى براى او و نگهدارى از او و كمك كردن به او در طاعت پروردگارش و يارى رساندن به او تا آن جا كه معصيت پروردگارش نباشد ، ملزم بدانى و سرانجام ، اين كه براى او رحمت باشى و مايه رنج او نباشى.

امام باقر عليه السلام :همانا مؤمن ، برادر مؤمن است ؛ به او دشنام نمى دهد ، او را محروم نمى گرداند و به او گمان بد نمى برد.

امام صادق عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است ؛ به او ستم نمى كند ، او را بى ياور نمى گذارد ، از او غيبت نمى كند ، به او خيانت نمى ورزد و او را محروم نمى گردانَد.

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، برادر مؤمن است ؛ چشم و راه نماى اوست ، به او خيانت نمى كند ، به او ستم نمى كند ، با او دغلى نمى كند و وعده اى به او نمى دهد كه بر خلاف آن ، رفتار كند.

امام صادق عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است ؛ به او ستم نمى كند ، او را بى ياور نمى گذارد و به او خيانت نمى كند . بر مسلمانان است كه در پيوند با يكديگر بكوشند و در مهرورزى به يكديگر ، همكارى نمايند و به نيازمندان كمك كنند و با يكديگر با عطوفت باشند،تا آن كه همان گونه كه خداوند عز و جل به شما دستور داده است ، نسبت به هم مهربان و رحيم باشيد ، و براى آنچه از امور آنان كه از شما فوت شده است [و نتوانسته ايد گرفتارى آنان را برطرف سازيد و به وظيفه خود در قبالشان عمل كنيد] ، اندوهگين شويد ، درست همان سان كه گروه انصار در زمان پيامبر خدا بودند.

.

ص: 122

عنه عليه السلام :ق_الَ الح_ارِثُ الأَع_وَرُ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : ي_ا أمي_رَ المُؤمِني_نَ ، أنَ_ا وَاللّهِ اُحِبُّكَ . فَقالَ لَهُ : يا حارِثُ ، أمّا إذا أحبَبتَني فَلا تُخاصِمُني ، ولا تُلاعِبُني ، ولا تُجاريني ، ولا تُمازِحُني ، ولا تُواضِعُني ، ولا تُرافِعُني . (1)

عنه عليه السلام :حَقُّ المُسلِمِ عَلَى المُسلِمِ ألّا يَشبَعَ ويَجوعُ أخوهُ ، ولا يَروى ويَعطَشُ أخوهُ ، ولا يَكتَسِيَ ويَعرى أخوهُ . فَما أعظَمَ حَقَّ المُسلِمِ عَلى أخيهِ المُسلِمِ ! أحِبَّ لِأَخيكَ المُسلِمِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ ، وإذَا احتَجتَ فَسَلهُ ، وإن سَأَلَكَ فَأَعطِهِ ، لا تَمَلُّهُ 2 خَيرا ولا يَمَلُّهُ لَكَ . كُن لَهُ ظَهرا ؛ فَإِنَّهُ لَكَ ظَهرٌ ، إذا غابَ فَاحفَظهُ في غَيبَتِهِ ، وإذا شَهِدَ فَزُرهُ وأجِلَّهُ وأكرِمهُ ؛ فَإِنَّهُ مِنكَ وأنتَ مِنهُ . فَإِن كانَ عَلَيكَ عاتِبا فَلا تُفارِقهُ حَتّى تَسأَلَ سَميحَتَهُ . وإن أصابَهُ خَيرٌ فَاحمَدِ اللّهَ ، وإنِ ابتُلِيَ فَاعضُدهُ (2) ، وإن تُمُحِّلَ (3) لَهُ فَأَعِنهُ . (4)

.


1- .الخصال : ص 334 ح 35 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 254 ح 1 .
2- .عَضَدْتُه أعْضُدُه : أَعَنته (الصحاح : ج 2 ص 509 «عضد») .
3- .المَحْل : المَكْر والكَيْد (القاموس المحيط : ج 4 ص 49 «محل») .
4- .الكافي : ج 2 ص 170 ح 5 ، المؤمن : ص 42 ح 95 ، الأمالي للصدوق : ص 401 ح 519 عن عبداللّه بن مسكان عن الإمام الباقر عليه السلام ، الاختصاص : ص 27 ، مشكاة الأنوار : ص 187 ح 488 و 489 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 243 ح 43.

ص: 123

امام صادق عليه السلام :حارث اعور به امير مؤمنان گفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من ، تو را دوست مى دارم. امام عليه السلام به او فرمود : «اى حارث! هر گاه دوستم داشته باشى ، با من ستيزه نمى كنى ، سر به سر من نمى گذارى ، [براى خودنمايى و شهرت طلبى] با من ، مجادله نمى كنى ، با من شوخى [بى جا] نمى كنى ، مرا [از جايگاه و منزلتى كه دارم ]پايين نمى آورى و [از آن حدّ و مرتبه نيز] بالا نمى برى.

امام صادق عليه السلام :حقّ مسلمان بر مسلمان ، اين است كه در حالى كه برادرش گرسنه است ، او سير نباشد ، و در حالى كه برادرش تشنه است ، او سيراب نباشد ، و در حالى كه برادرش برهنه است ، او پوشيده نباشد . پس چه بزرگ است حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش! براى برادر مسلمانت ، آن را بپسند كه براى خود مى پسندى و هر گاه نيازمند شدى ، از او كمك بخواه و هر گاه او از تو چيزى خواست ، عطايش كن . نه تو از خيررسانى به او خسته شو و نه او از خيررسانى به تو خسته گردد . پشتيبان او باش ، كه او پشتيبان توست . در غيابش هواى او را داشته باش و هر گاه حاضر بود ، به ديدارش برو و احترامش نما ؛ زيرا او از توست و تو از اويى . اگر از تو گله مند و دلگير بود ، از وى جدا مشو تا از او بخشش بطلبى و اگر به او خيرى رسيد ، خدا را سپاس گوى و اگر گرفتارى اى به او رسيد ، بازويش را بگير و اگر عليه او دسيسه سازى شد ، كمكش كن.

.

ص: 124

4 / 17الحَثُّ عَلَى الِاهتِمامِ بِحُقوقِ الإِخاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلَينِ يَصطَحِبانِ إلّا وَاللّهُ مُسائِلٌ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَنِ الآخَرِ ؛ كَيفَ كانَ صُحبَتُهُ إيّاهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا آخَيتَ فَأَكرِم حَقَّ الإِخاءِ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّة _ :يا بُنَيَّ . . . لا تُضَيِّعَنَّ حَقَّ أخيكَ اتِّكالاً عَلى ما بَينَكَ وبَينَهُ ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ لَكَ بِأَخٍ مَن أضَعتَ حَقَّهُ . (3)

عنه عليه السلام :مِن دَلائِلِ الخِذلانِ الاِستِهانَةُ بِحُقوقِ الإِخوانِ . (4)

عنه عليه السلام :أشرَفُ الشِّيَمِ رِعايَةُ الوُدِّ ، وأحسَنُ الهِمَمِ إنجازُ الوَعدِ . (5)

عنه عليه السلام :كُن لِلوُدِّ حافِظا وإن لَم تَجِد مُحافِظا . (6)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 8 ص 317 ح 9540 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق.
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 120 ح 4006 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 134 ح 3050 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 392 ح 5834 ، نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 82 ، غرر الحكم : ج 2 ص 301 ح 2686 و ص 302 ح 2688 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 168 ح 35 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 179 ح 44215 نقلاً عن العسكريّ في المواعظ وفيه «برّ أخيك» بدل «حقّ أخيك» .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 39 ح 9412 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 470 ح 8599 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 468 ح 3328 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2527 و 2528 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 604 ح 7157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 391 ح 6626 .

ص: 125

4 / 17 تشويق به رعايت حقوق برادرى

4 / 17تشويق به رعايت حقوق برادرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو نفرى نيستند كه با هم رفاقت كنند ، مگر اين كه خداوند ، از هر يك از آن دو در باره ديگرى مى پرسد كه چگونه با او رفاقت كرده است.

امام على عليه السلام :هر گاه پيوند برادرى بستى ، به حقّ برادرى احترام بگذار.

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :فرزندم! ... حقّ برادرت را به خاطر چيزى (دوستى اى) كه ميان تو و اوست ، زير پا مگذار ؛ زيرا كسى كه حقّش را زير پا گذاردى ، ديگر برادر تو نيست.

امام على عليه السلام :يكى از دلايل فرو گذاشته شدن، بى اعتنايى به حقوق برادران است.

امام على عليه السلام :ارجمندترينِ خ_صلت ها ، پ_اس داشتن دوستى است و عالى ترينِ همّت ها، به كار بستن وعده است.

امام على عليه السلام :دوستى را پاس بدار ، اگر چه پاسدارى [براى دوستى ]نيابى.

.

ص: 126

عنه عليه السلام :أكرِم وُدَّكَ ، وَاحفَظ عَهدَكَ . (1)

عنه عليه السلام :أحسَنُ المُروءَةِ حِفظُ الوُدِّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّما سُمّوا إخوانا ؛ لِنَزاهَتِهِم عَنِ الخِيانَةِ ، وسُمّوا أصدِقاءَ ؛ لِأَنَّهُم تَصادَقوا (3) حُقوقَ المَوَدَّةِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ جَلَّ ذِكرُهُ _ لَيَحفَظُ مَن يَحفَظُ صَديقَهُ . (5)

عنه عليه السلام :ما أقبَحَ بِالرَّجُلِ أن يَعرِفَ أخوهُ حَقَّهُ ، ولا يَعرِفَ حَقَّ أخيهِ! (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 175 ح 2268 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1989 بزيادة «مَن» بعد «أكرم» .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 402 ح 3017 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2677 .
3- .في المصدر : «يصادقوا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .الأمالي للطوسي : ص 609 ح 1258 عن سفيان بن عيينة ، بحار الأنوار : ج 74 ص 179 ح 26 .
5- .الكافي : ج 8 ص 162 ح 166 عن عبيد بن زرارة .
6- .مصادقة الإخوان : ص 144 ح 5 عن مرازم ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 548 ح 16111 .

ص: 127

امام على عليه السلام :دوستى ات را گرامى بدار و عهدت را نگه دار.

امام على عليه السلام :بهترين مردانگى ، پاس داشتن دوستى است.

امام صادق عليه السلام :برادران را «اِخوان (وفاداران)» گفته اند؛ زيرا از خيانت ، منزّه اند، و «اَصدقاء (راستگويان)» گفته اند؛ زيرا در حقوق دوستى، با يكديگر صادق اند.

امام صادق عليه السلام :خداوند _ كه نامش بلند باد _ ، نگهدار كسى است كه دوستش را نگه مى دارد .

امام صادق عليه السلام :چه زشت است براى مرد كه برادرش حقّ او را بشناسد (رعايت كند) و او حقّ برادرش را نشناسد!

.

ص: 128

الفصل الخامس : دور الإخاء الديني في تأسيس الحكومة الإسلاميّة5 / 1نُزُولُ آيَةِ الإِخاءِالأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :لَمّا نَزَلَت : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (1) آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ المُسلِمين ؛ فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ و عُمَرَ ، و بَينَ عُثمانَ و عَبدِ الرَّحمنِ ، و بَينَ فُلانٍ و فُلانٍ ، حَتّى آخى بَينَ أصحابِهِ أجمَعِهِم عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم ، ثُمَّ قالَ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : أنتَ أخي و أنَا أخوكَ . (2)

المناقب لابن شهرآشوب عن ابن عبّاس وغيره :لَمّا نَزَلَ قَولُهُ تَعالى : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ الأَشكالِ وَالأَمثالِ ؛ فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ و عُمَرَ ، وبَينَ عُثمانَ وعَبدِ الرَّحمنِ ، وبَينَ سَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ وسَعيدِ بن زَيدٍ ، وبَينَ طَلحَةَ وَ الزُّبَيرِ ، وبَينَ أبي عُبَيدَةَ وسَعدِ بنِ مُعاذٍ ، وبَينَ مُصعَبِ بنِ عُمَيرٍ وأبي أيّوبَ الأَنصارِيِّ ، وبَينَ أبي ذَ رٍّ وَابنِ مَسعودٍ ، وبَينَ سَلمانَ وحُذَيفَةَ ، وبَينَ حَمزَةَ وزَيدِ بنِ حارِثَةَ ، وبَينَ أبِي الدَّرداء وبِلال ، وبَينَ جَعفَرٍ الطَّيّارِ ومُعاذِ بنِ جَبَل ، وبَينَ المِقداد وعَمّار ، وبَينَ عائِشَةَ وحَفصَةَ ، وبَينَ زَينَبَ بِنتِ جَحش ومَيمونَة ، وبَينَ اُمِّ سَلَمَةَ وصَفِيَّةَ ، حَتّى آخى بَينَ أصحابِهِ بِأَجمَعِهِم عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم ، ثُمَّ قالَ : أنتَ أخي وأنَا أخوكَ يا عَلِيُّ . (3)

.


1- .الحجرات : 10 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1214 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 333 ح 4 .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 185 .

ص: 129

فصل پنجم : نقش برادرى دينى در تأسيس حكومت اسلامى
5 / 1 نزول آيه برادرى

فصل پنجم : نقش برادرىِ دينى در تأسيس حكومت اسلامى5 / 1نزول آيه برادرىالأمالى، طوسى_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون آيه «همانا مؤمنان ، برادرند» نازل شد ، پيامبر خدا ميان مسلمانان ، برادرى افكند : ابو بكر و عمر را با هم برادر قرار داد ، عثمان و عبد الرحمان را با هم ، و فلانى و فلانى را با هم ، تا آن كه ميان همه يارانش ، بر حَسَب منزلتشان ، پيوند برادرى برقرار ساخت . آن گاه به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «من و تو هم با هم برادريم» .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابن عبّاس و ديگران _ :چون اين سخن خداى متعال : «همانا مؤمنان ، برادرند» نازل شد ، پيامبر خدا ، ميان همگِنان و همتايان ، برادرى افكند : ابو بكر را با عمر برادر قرار داد ، عثمان را با عبد الرحمان ، سعد بن ابى وقّاص را با سعيد بن زيد ، طلحه را با زبير ، ابو عبيده را با سعد بن معاذ ، مصعب بن عمير را با ابو ايّوب انصارى ، ابو ذر را با ابن مسعود ، سلمان را با حُذَيفه ، حمزه را با زيد بن حارثه ، ابو درداء را با بلال ، جعفر طيّار را با معاذ بن جبل ، مقداد را با عمّار ، و [نيز] عايشه را با حفصه ، زينب بنت جَحْش را با ميمونه و اُمّ سلمه را با صفيّه ، تا آن كه ميان همه يارانش ، بر حَسَب منزلتشان ، پيوند برادرى برقرار نمود . سپس فرمود : «اى على! من و تو هم با هم برادريم» .

.

ص: 130

5 / 2مُؤاخاةُ النَّبِيِّ9 بَينَ أصحابِهِ قَبلَ الهِجرَةِالمحبّر_ في ذِكرِ مُؤاخاةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ المُهاجِرين قَبلَ الهِجرَةِ _ :وكانَ آخى بَينَهُم عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ، وذلِكَ بِمَكَّةَ ؛ فَآخى صلى الله عليه و آله بَينَ نَفسِهِ وبَينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (1)

السيرة الحلبيّة :قَبلَ الهِجرَة آخى صلى الله عليه و آله بَينَ المُسلِمين _ أيِ المُهاجِرينَ _ عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ، فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ وعُمَرَ ، وآخى بَينَ حَمزَةَ وزَيدِ ابنِ حارِثَةَ ، وبَينَ عُثمانَ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ ، وبَينَ الزُّبَير وَابنِ مَسعود ، وبَينَ عُبادَةَ بنِ الحارِثَة وبِلال ، وبَينَ مُصعَبِ بنِ عُمَير وسَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ ، وبَينَ أبي عُبَيدَةَ بنِ الجَرّاح وسالِمٍ مَولى أبي حُذَيفَة ، وبَينَ سَعيدِ بنِ زَيدٍ وطَلحَةَ بنِ عُبَيدِ اللّه ، وبَينَ عَلِيٍّ عليه السلام ونَفسِهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : أ ما تَرضى أن أكونَ أخاكَ ؟ قالَ : بَلى ، يا رَسولَ اللّه رَضيتُ . قالَ : فَأَنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ 2 . (2)

.


1- .المحبّر : ص 70 .
2- .السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 20 ، عيون الأثر : ج 1 ص 264 ، جواهر المطالب : ج 1 ص 69 ، سبل الهدى والرشاد : ج 3 ص 363 والثلاثة الأخيرة عن عبد اللّه بن عمر نحوه .

ص: 131

5 / 2 برادرى افكندن پيامبرصلى الله عليه وآله ميان يارانش پيش از هجرت

5 / 2برادرى افكندن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان يارانش پيش از هجرتالمُحبَّر_ در يادكرد از برادرى افكندن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان ياران مهاجرش پيش از هجرت _ :ايشان در مكّه ميان يارانش ، بر پايه حق و هميارى مالى ، برادرى افكند و خود را با على بن ابى طالب عليه السلام ، برادر قرار داد.

السيرة الحلبيّة :پيش از هجرت ، پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مسلمانان ، يعنى مهاجران ، بر پايه حق و هميارى مالى ، برادرى افكند : ابو بكر را با عمر ، برادر قرار داد ، حمزه را با زيد بن حارثه ، عثمان را با عبد الرحمان بن عوف ، زبير را با ابن مسعود ، عبادة بن حارثه را با بلال ، مصعب بن عمير را با سعد بن ابى وقّاص ، ابو عبيدة بن جرّاح را با سالم (غلام ابو حذيفه) ، سعيد بن زيد را با طلحة بن عبيد اللّه ، و على عليه السلام را با خودش و فرمود : «آيا راضى نيستى كه برادر تو باشم؟» . على عليه السلام گفت : البتّه كه راضى ام ، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در دنيا و آخرت ، برادر منى». 1

.

ص: 132

المعيار والموازنة :ثُمَّ فَكِّروا في حَديثِ المُؤاخاةِ وما فيهِ مِنَ الدَّلالَةِ الواضِحَةِ ؛ إذ مَيَّزَهُم عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم ، ثُمَّ آخى بَينَهُم عَلى حَسَبِ مُفاضَلَتِهِم ؛ فَلَم يَكُن أحَدٌ أقرَبَ مِن فَضلِ أبي بَكرٍ مِن عُمَرَ ، فَلِذلِكَ آخى بَينَهُما ، وأشبَهَ طَلحَةُ الزُّبَيرَ وقَرُبَت مَنازِلُهُما لِذلِكَ فَآخى بَينَهُما ، وكَذلِكَ فَعَلَ بِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ آخى بَينَهُ وبَينَ عُثمانَ . ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : إنَّما أخَّرتُكَ لِنَفسي ، أنتَ أخي وصاحِبي ، فَلَم يَكُن فيهِم أحَدٌ أشبَهَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مِن عَلِيٍّ عليه السلام ، ولا أولى بِمُؤاخاةِ النَّبِيِّ مِنهُ ، فَاستَحَقَّ بِمُؤاخاةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ؛ لِتَقَدُّمِهِ عَلَى القَومِ . وكانَت مُؤاخاةُ عَلِيٍّ عليه السلام أفضَلَ مِن مُؤاخاةِ غَيرِهِ ؛ لِفَضلِهِ عَلى غَيرِهِ . (1)

الاستيعاب :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ المُهاجِرين بِمَكَّةَ ، ثُمَّ آخى بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ بِالمَدينَةِ ، وقالَ في كُلِّ واحِدَةٍ مِنهُما لِعَلِيٍّ عليه السلام : «أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ» ، وآخى بَينَهُ وبَينَ نَفسِهِ . (2)

.


1- .المعيار والموازنة : ص 208 .
2- .الاستيعاب : ج 3 ص 202 ، تهذيب الكمال : ج 20 ص 484 الرقم 4089 .

ص: 133

المعيار و الموازنة :آن گاه ، در حديث مؤاخات و دلالت آشكارى كه در آن هست ، انديشيدند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را بر حسب منزلتشان متمايز ساخت و سپس با توجّه به برترى يكى بر ديگرى ، ميان ايشان ، پيوند برادرى برقرار ساخت . براى مثال ، نزديك ترين فرد به منزلت ابو بكر ، عمر بود . از اين رو، ميان آن دو برادرى افكند . همچنين طلحه ، شبيه زبير بود و منزلت نزديك به هم داشتند . از اين رو ، آن دو را با هم برادر قرار داد . همين كار را با عبد الرحمان بن عوف كرد و او را با عثمان ، برادر قرار داد. سپس به على عليه السلام فرمود : «به اين دليل ، تو را آخر از همه قرار دادم كه براى خودم بمانى . تو برادر و يارِ منى» . پس در ميان مسلمانان ، هيچ كس شبيه تر از على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله نبود ، و نه سزاوارتر از او به برادرى با پيامبر صلى الله عليه و آله . او به سبب پيش گامى اش بر ديگران ، شايسته برادرى با پيامبر صلى الله عليه و آله بود . برادرى على عليه السلام ، برتر از برادرىِ ديگران بود ؛ چرا كه بر ديگران ، فضيلت داشت.

الاستيعاب :پيامبر خدا ، در مكّه ميان مهاجران ، برادرى افكند و سپس در مدينه ، ميان مهاجران و انصار ، پيوند برادرى برقرار ساخت و در هر دو مورد ، به على عليه السلام فرمود : «تو در دنيا و آخرت ، برادر منى» و ميان او و خود ، برادرى افكند.

.

ص: 134

5 / 3مُؤاخاةُ النَّبِيِّ بَينَ أصحابِهِ بَعدَ الهِجرَةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا هاجَرَ إلَى المَدينَةِ آخى بَينَ أصحابِهِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار ، جَعَلَ المَواريثَ عَلَى الاُخُوَّةِ فِي الدِّينِ لا في ميراثِ الأَرحامِ ، وذلِكَ قَولُهُ تَعالى : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» إلى قَولِهِ سُبحانَهُ : «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَايَتِهِم مِّن شَىْ ءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ» (1) ، فَأَخرَجَ الأَقارِبَ مِنَ الميراثِ وأثبَتَهُ لِأَهلِ الهِجرَةِ وأهلِ الدِّينِ خاصَّةً ، ثُمَّ عَطَفَ بِالقَولِ فَقالَ تَعالى : «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِى الأَْرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ» (2) ، فَكانَ مَن ماتَ مِنَ المُسلِمينَ يَصيرُ ميراثُهُ وتَرِكَتُهُ لِأَخيهِ فِي الدِّينِ دونَ القَرابَةِ وَالرَّحِمِ الوَشيجَةِ . (3) فَلَمّا قَوِيَ الإِسلامُ أنزَلَ اللّهُ : «النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُواْ إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِى الْكِتَابِ مَسْطُورًا » (4) ، فَهذا مَعنى نَسخِ آيةِ الميراثِ . (5)

الطبقات الكبرى عن ضُمرة بن سعيد :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَة آخى بَينَ المُهاجِرينَ بَعضِهِم لِبَعضٍ ، وآخى بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ؛ آخى بَينَهُم عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ويَتَوارَثونَ بَعدَ المَماتِ دونَ ذَوِي الأَرحامِ ، وكانوا تِسعينَ رَجُلاً ؛ خَمسَةٌ وأربَعونَ مِنَ المُهاجِرين ، وخَمسَةٌ وأربَعونَ مِنَ الأَنصار ، ويُقالُ : كانوا مِئَةً ؛ خَمسونَ مِنَ المُهاجِرينَ ، وخَمسونَ مِنَ الأَنصار ، وكانَ ذلِكَ قَبلَ بَدر . فَلَمّا كانَت وَقعَةُ بَدر و أنزَلَ اللّهُ تَعالى : «وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » (6) فَنَسَخَت هذِهِ الآيَةُ ماكانَ قَبلَها ، وَانقَطَعَتِ المُؤاخاةُ فِي الميراثِ ، ورَجَعَ كُلُّ إنسانٍ إلى نَسَبِهِ ووَرِثَهُ ذَوو رَحِمِهِ . (7)

.


1- .الأنفال : 72.
2- .الأنفال : 73.
3- .رَحِم واشجة ووشيجة : مشتبكة متّصلة (لسان العرب : ج 2 ص 399 «وشج»).
4- .الأحزاب : 6.
5- .بحار الأنوار : ج 19 ص 91 ح 48 نقلاً عن تفسير النعماني عن الإمام الصادق عليه السلام وراجع : السرائر : ج 3 ص 226 .
6- .الأنفال : 75.
7- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 238 .

ص: 135

5 / 3 برادرى افكندن پيامبرصلى الله عليه وآله ميان يارانش پس از هجرت

5 / 3برادرى افكندن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان يارانش پس از هجرتامام على عليه السلام :پيامبر خدا ، چون به مدينه هجرت كرد ، ميان ياران مهاجر و انصارش برادرى افكند و ارثْ بَرى را بر پايه برادرىِ دينى قرار داد ، نه بر پايه پيوند خويشاوندى . اين است سخن خداى متعال كه : «كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده اند و كسانى كه [مهاجران را ]پناه داده اند و يارى كرده اند ، آنان ، ياران يكديگرند» تا اين سخن خداى سبحان كه : «و كسانى كه ايمان آورده اند ، ولى هجرت نكرده اند ، هيچ گونه خويشاوندى [دينى]اى با شما ندارند ، مگر آن كه هجرت كنند» . بدين ترتيب ، خويشاوندان را از ميراث خارج ساخت و آن را ويژه اهل هجرت و اهل دين ، قرار داد . سپس خداوند متعال ، در ادامه سخن فرمود : «و كسانى كه كفر ورزيدند ، ياران يكديگرند . اگر اين [دستور ]را به كار نبنديد ، در زمين ، فتنه و فسادى بزرگ ، پديد خواهد آمد» . پس هر يك از مسلمانان كه در مى گذشت ، ميراث و ماتَرَكش به برادر دينى اش مى رسيد ، نه به خويشان و بستگان نزديكش. امّا چون اسلام ، نيرومند شد ، خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «پيامبر به مؤمنان ، از خودشان سزاوارتر [و نزديك تر] است و همسرانش مادران ايشان اند ، و خويشاوندان ، طبق كتاب خدا ، بعضى نسبت به بعضى اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّم اند] ، مگر آن كه بخواهيد به دوستان [مؤمن ]خود، [وصيّت يا ]نيكى كنيد ، و اين در كتاب [خدا] ، نگاشته شده است» . اين است معناى منسوخ شدن «آيه ميراث» .

الطبقات الكبرى_ به نقل از ضُمرة بن سعيد _ :چون پيامبر خدا به مدينه آمد ، ميان مهاجران با يكديگر ، و [نيز] ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند و آنان را بر پايه حق و هميارى و ارث بردن از يكديگر پس از مرگ ، به جاى ارث بردن خويشاوندان ، برادر قرار داد . آنان ، نود مَرد بودند : 45 نفر از مهاجران و 45 نفر از انصار، و به قولى ، يكصد نفر بودند : پنجاه مهاجر و پنجاه انصارى . اين رويداد ، پيش از جنگ بدر بود. چون جنگ بدر به وقوع پيوست و خداى متعال ، اين آيه : «و خويشاوندان ، طبق كتاب خدا ، اولى به يكديگرند . همانا خدا به هر چيزى داناست» را نازل نمود ، اين آيه ، آنچه را پيش از آن بود ، منسوخ كرد و ارث بردن بر پايه برادرىِ دينى از بين رفت و هر كس به نَسَب خويش باز گشت و خويشاوندانش ، ارث بَر او شدند.

.

ص: 136

السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار ، فَقالَ _ فيما بَلَغَنا ، ونَعوذُ بِاللّهِ أن نَقولَ عَلَيهِ ما لَم يَقُل _ : تَآخَوا فِي اللّهِ أخوَينِ أخوَينِ . (1)

السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق :حَضَّ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] المُسلِمينَ عَلَى التَّواصُلِ ، وجَعَلَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار أهلَ وِلايَةٍ فِي الدِّينِ ، دونَ مَن سِواهُم ، وجَعَلَ الكُفّارَ بَعضَهُم أولياءَ بَعضٍ ، ثُمَّ قالَ : «إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِى الأَْرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ» أي إلّا يُوالِ المُؤمِنُ المُؤمِنَ مِن دونِ الكافِرِ وإن كانَ ذا رَحِمٍ بِهِ «تَكُن فِتْنَةٌ فِى الأَْرْضِ» أي شُبهَةٌ فِي الحَقِّ وَالباطِلِ ، وظُهورُ الفَسادِ فِي الأَرضِ بِتَوَلِّي المُؤمِنِ الكافِر دونَ المُؤمِنِ . ثُمَّ رَدَّ المَواريثَ إلَى الأَرحامِ مِمَّن أسلَمَ بَعدَ الوِلايَةِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ دونَهُم إلَى الأَرحامِ الَّتي بَينَهُم ، فَقالَ : «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ» أي بِالميراثِ «إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمُ» . (2)

.


1- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 150 .
2- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 332 .

ص: 137

السيرة النبويّة،ابن هشام _ به نقل از ابن اسحاق _ :پيامبر خدا ، ميان ياران مهاجر و انصارش برادرى افكند و _ آن طور كه به ما رسيده است ، و پناه مى بريم به خدا از اين كه به ايشان چيزى ببنديم كه نفرموده است _ فرمود : «دو به دو ، با يكديگر ، برادر خدايى [و دينى ]شويد» .

السيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق _ :[پيامبر خدا] مسلمانان را به پيوند با يكديگر ، ترغيب نمود و مهاجران و انصار را با هم ، و نه با ديگران ، برادر دينى قرار داد ، و كافران را دوستان يكديگر معرّفى نمود و سپس [اين آيه را تلاوت] فرمود : «اگر چنين نكنيد ، فتنه و فسادى بزرگ در زمين ، پديد خواهد آمد» . يعنى اگر مؤمن ، مؤمن را به جاى كافر _ هر چند خويشاوند او باشد _ به دوستى نگيرد ، فتنه اى در زمين پديد خواهد آمد؛ يعنى حق و باطل ، مشتبه خواهد شد و به سبب دوست گرفتن مؤمن از ميان كافران (و نه از ميان مؤمنان) ، در جامعه ، تباهى بروز خواهد كرد . [پيامبر خدا ]بعدا ميراث ها [و ارث بَرى] را به خويشاوندانى كه پس از برادرى افكندن ميان مهاجران و انصار اسلام آوردند ، باز گرداند و فرمود : «و كسانى كه بعدا ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در كنار شما جهاد نمودند ، اينان ، از شمايند و خويشاوند ، بر طبق كتاب خدا ، اولى به يكديگرند» ، يعنى به ارث بردن ؛ «همانا خدا به هر چيزى داناست» .

.

ص: 138

مسند أبي يعلى عن أنس:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُؤاخي بَينَ الاِثنَينِ مِن أصحابِهِ، فَيَطولُ عَلى أحَدِهِمَا اللَّيلُ حَتّى يَلقاهُ أخاهُ ، فَيَلقاهُ بِوُدٍّ ولُطفٍ ، فَيَقولُ : كَيفَ كُنتَ بَعدي؟ وأمَّا العامَّةُ فَلَم يَكُن يَأتي عَلى أحَدِهِما ثَلاثٌ لا يَعلَمُ عِلمَ أخيهِ . (1)

الأمالي للطوسي عن سعد بن حذيفة بن اليمان عن أبيه :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ الأَنصارِ وَالمُهاجِرينَ اُخُوَّةَ الدِّينِ ، وكانَ يُؤاخي بَينَ الرَّجُلِ ونَظيرِهِ ، ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَقالَ : هذا أخي . قالَ حُذَيفَةُ : فَرَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَيِّدُ المُرسَلينَ ، وإمامُ المُتَّقينَ ، ورَسولُ رَبِّ العالَمينَ ، الَّذي لَيسَ لَهُ فِي الأَنامِ شِبهٌ ولا نَظيرٌ ، وعَلِيُّ بنُ أبيطالِبٍ عليه السلام أخوهُ . (2)

الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر بن عليّ :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ المُهاجِرينَ بَعضِهِم بِبَعضٍ (3) ، وآخى بَينَ المُهاجِرين وَالأَنصار . فَلَم تَكُن مُؤاخاةٌ إلّا قَبلَ بَدر ، آخى بَينَهُم عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ؛ فَآخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَهُ وبَينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (4)

تفسير القمّي_ في قَولِهِ تَعالى : «أَن تَأْكُلُواْ مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا» (5) _ :إنَّها نَزَلَت لَمّا هاجَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ وآخى بَينَ المُسلِمين مِنَ المُهاجِرين وَالأَنصارِ ، وآخى بَينَ أبي بَكر وعُمَر ، وبَينَ عُثمانَ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوف ، وبَينَ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، وبَينَ سَلمان وأبي ذَ رٍّ ، وبَينَ المِقداد وعَمّار ، وتَرَكَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَاغتَمَّ مِن ذلِكَ غَمّاً شَديداً ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي! لِمَ لا تُؤاخي بَيني وبَينَ أحَدٍ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَاللّهِ يا عَلِيُّ ، ما حَبَستُكَ إلّا لِنَفسي ، أما تَرضى أن تَكونَ أخي وأنَا أخوكَ ، وأنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وأنتَ وَصِيّي ووَزيري وخَليفَتي في اُمَّتي ؛ تَقضي دَيني وتُنجِزُ عِداتي وتَتَوَلّى عَلى (6) غُسلي ولا يَليهِ غَيرُكَ ، وأنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ؛ فَاستَبشَرَ أميرُ المُؤمِنينَ بِذلِكَ. فَكانَ بَعدَ ذلِكَ إذا بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أحَداً مِن أصحابِهِ في غَزاةٍ أو سَرِيَّةٍ يَدفَعُ الرَّجُلُ مِفتاحَ بَيتِهِ إلى أخيهِ فِي الدِّينِ ويَقولُ لَهُ : خُذ ما شِئتَ ، وكُل ما شِئتَ . فَكانوا يَمتَنِعونَ مِن ذلِكَ حَتّى رُبَّما فَسَدَ الطَّعامُ فِي البَيتِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا» (7) يَعني إن حَضَرَ صاحِبُهُ أو لَم يَحضُر إذا مَلَكتُم مَفاتِحَهُ . (8)

.


1- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 349 ح 3325 ، مجمع الزوائد : ج 8 ص 318 ح 13595 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1215 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 329 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 333 ح 5 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 38 ح 60 .
3- .في المصدر : «فبعض» ، والصواب ما أثبتناه.
4- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 22 .
5- .النور : 61.
6- .كلمة «على» ليست في بحار الأنوار ، ولعلّه الأصحّ .
7- .النور : 61 .
8- .تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 444 ح 2 .

ص: 139

مسند أبى يعلى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا ، ميان يارانش ، دو به دو ، برادرى قرار مى داد . پس هر يك از آن دو [بر اثر شوق ديدار برادرش ]شب درازى را سپرى مى كرد تا برادرش را ديدار كند و [صبحگاه ،] او را با دوستى و لطف ، ديدار مى نمود و مى گفت : بعد از من چگونه بودى؟ امّا عموم [مسلمانان] ، بر هر يك از آنها سه شب نمى گذشت كه از حال برادر [دينى] خود ، خبر نداشته باشد.

الأمالى، طوسى_ به نقل از سعد بن حُذَيفة بن يمان ، از پدرش _ :پيامبر خدا ، ميان انصار و مهاجران ، برادرىِ دينى برقرار ساخت . ايشان ، هر فردى را با همتايش برادر قرار مى داد . سپس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود : «اين هم برادرِ من است» . پيامبر خدا ، سَرور پيامبران مُرسل ، پيشواى پرهيزگاران ، و فرستاده پروردگار جهانيان بود و در ميان مردمان ، همانندى نداشت و على بن ابى طالب عليه السلام برادرِ او شد.

الطبقات الكبرى_ به نقل از محمّد بن عمر بن على _ :چون پيامبر خدا [به مدينه ]آمد ، ميان مهاجران با يكديگر ، و [نيز] ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند ، و اين برادرى افكندن ، پيش از جنگ بدر بود . پيامبر صلى الله عليه و آله ، آنان را بر پايه حق و هميارى ، برادر هم قرار داد ، و ميان خودش و على بن ابى طالب عليه السلام ، برادرى نهاد.

تفسير القمّى_ در باره آيه «بر شما ايرادى نيست كه از خانه هاى خودتان بخوريد ، يا از خانه هاى پدرانتان ، يا خانه هاى مادرانتان ، يا خانه هاى برادرانتان ... . عمّه هايتان ، يا خانه هاى دايى هايتان ، يا خانه هاى خاله هايتان ، يا آن [خانه هايى] كه كليدهايش را در [همچنين] بر شما باكى نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده» _ :اين آيه ، زمانى نازل شد كه پيامبر خدا به مدينه مهاجرت كرد و ميان مسلمانان مهاجر و انصار ، برادرى افكند : ابو بكر و عمر را با هم برادر قرار داد ، و عثمان و عبد الرحمان بن عوف را با هم ، و طلحه و زبير را با هم ، و سلمان و ابو ذر را با هم ، و مقداد و عمّار را با هم ، و امير مؤمنان را وا گذاشت . على عليه السلام از اين امر ، سخت اندوهگين شد و گفت : اى پيامبر خدا! پدر و مادرم به قربانت ؛ چرا ميان من و كسى برادرى نمى افكنى؟ پيامبر خدا فرمود : «به خدا سوگند _ اى على _ كه تو را جز براى خودم نگه نداشتم . آيا راضى نيستى كه من و تو برادر هم باشيم؟ تو در دنيا و آخرت ، برادر منى . تو وصىّ و دستْ يار و جانشين من در ميان امّتم هستى . تو ادا كننده دَين من هستى و وعده هاى مرا به انجام مى رسانى ، و غسل دادن مرا به عهده مى گيرى ، و جز تو كسى متولّى اين كار نيست . تو نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسى عليه السلام هستى ، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست» . پس امير مؤمنان ، از اين سخنان ، شادمان گشت. از آن پس ، هر گاه پيامبر خدا ، يكى از يارانش را به غزوه اى يا سريّه اى مى فرستاد ، آن فرد ، كليد خانه اش را به برادر دينى اش مى داد و به او مى گفت : هر چه خواستى بر دار ، و هر خواستى بخور ؛ امّا آنان ، از اين كار خوددارى مى ورزيدند تا جايى كه گاه ، غذا در خانه[ى شخصى كه به جنگ رفته بود،] فاسد مى شد . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد كه : «بر شما باكى نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده» ؛ يعنى آن گاه كه كليدهاى خانه در اختيار شما بود ، چه صاحب آن خانه باشد يا نباشد ، و [خداوند در ادامه آيه] : «پس هر گاه به خانه هايى [كه گفته شد ]وارد شديد ، به خويشتن سلام كنيد» .

.

ص: 140

تفسير القمّي :إنَّ الحُكمَ كانَ في أوَّلِ النُّبُوَّةِ أنَّ المَواريثَ كانَت عَلَى الاُخُوَّةِ لا عَلَى الوِلادَةِ ، فَلَمّا هاجَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَة آخى بَينَ المُهاجِرينَ وبَينَ الأَنصار ، فَكانَ إذا ماتَ الرَّجُلُ يَرثُهُ أخوهُ فِي الدِّينِ و يَأخُذُ المالَ وكُلَّ ما تَرَكَ لَهُ دونَ وَرَثَتِهِ ، فَلَمّا كانَ بَعدَ بَدر أنزَلَ اللّهُ : «النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُواْ إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا» فَنَسَخَت آيَةَ الاُخُوَّةِ بِقَولِهِ : «أُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ» . (1)

.


1- .تفسير القمّي : ج 1 ص 280 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 37 ح 2 .

ص: 141

تفسير القمّى :در ابتداى نبوّت ، حكم اين بود كه ميراث ها برپايه برادرى [دينى ]باشد ، نه ولادت [و خويشاوند نسبى] ؛ زيرا ، زمانى كه پيامبر خدا به مدينه هجرت كرد ، ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند ، به طورى كه هر گاه مردى در مى گذشت ، برادر دينى اش وارث او مى شد و دارايى ها و تمام ماتَرَكش را براى خودش بر مى داشت ، نه وارثان او ؛ امّا پس از جنگ بدر ، خداوند ، اين آيه را نازل نمود : «پيامبر ، به مؤمنان ، از خود آنها سزاوارتر است ، و همسران او ، مادران ايشان اند، و خويشاوندان ، [و نزديك تر] طبق كتاب خدا ، بعضى [نسبت] به بعضى اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّم اند] ، مگر آن كه بخواهيد به دوستان [مؤمن ]خود [وصيّت يا ]احسانى كنيد» . بدين ترتيب ، آيه اخوّت با اين سخن خداوند : «خويشاوندان ، بعضى [نسبت] به بعضى اولويت دارند» ، منسوخ شد.

.

ص: 142

5 / 4أوَّلُ مَن تَآخوا في الإسلامِإنّ التناسب الروحي يُعدّ واحدا من أكثر مبادئ المحبّة والاُلفة أصالةً ، يقول أميرالمؤمنين عليه السلام : «إنَّ النُّفوسَ إذا تَناسَبَتِ ائتَلَفَت» . (1) وفي هذا السياق ، فقد أقام النبيّ الأكرم صلى الله عليه و آله _ وعلى ضوء علم النفس الدقيق الذي يمتلكه عن أصحابه _ مبدأ الاُخوّة بين الأفراد الذين يمتلكون طبيعةً روحيّةً واحدة ، وقد أشار ابن عبّاس إلى هذه النكتة الدقيقة حيث قال : «لمّا نزل قوله تعالى : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» آخى رسول اللّه صلى الله عليه و آله بين الأشكال والأمثال» . (2) ولا ريب في أنّ معرفة علاقات الاُخوّة التي أقامها النبيّ الأعظم صلى الله عليه و آله بين أصحابه في المجتمع المدنيّ ، ذات فائدة كبيرة في تحليل أحداث تاريخ صدر الإسلام ؛ ومن هذا المنطلق سوف نشرع بهذا الموضوع مستفيدين من معطيات الوثائق الحديثيّة والتاريخيّة ، ونبدأ بأجمل الانتقاءات والعلاقات الأخويّة :

العمدة عن أنس :لَمّا كانَ يَومُ المُباهَلَةِ (3) وآخَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار وعَلِيٌّ عليه السلام واقِفٌ يَراهُ ويَعرِفُ مَكانَهُ لَم يُؤاخِ بَينَهُ وبَينَ أحَدٍ ، فَانصَرَفَ عَلِيٌ عليه السلام باكِيَ العَينِ ، فَافتَقَدَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : ما فَعَلَ أبُو الحَسَنِ ؟ فَقالوا : اِنصَرَفَ باكِيَ العَينِ يا رَسولَ اللّهِ ! قالَ : يا بِلالُ اذهَب ، فَائتِني بِهِ . فَمَضى بِلالٌ إلى عَلِيٍّ عليه السلام وقَد دَخَلَ مَنزِلَهُ باكِيَ العَينِ ، فَقالَت فاطِمَةُ عليهاالسلام : ما يُبكيكَ ؟ لا أبكَى اللّهُ عَينَيكَ ! قالَ : يا فاطِمَةُ ، آخَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، وأنَا واقِفٌ يَراني ويَعرِفُ مَكاني ولَم يُؤاخِ بَيني وبَينَ أحَدٍ . قالَت : لا يَحزُنُكَ اللّهُ! لَعَلَّهُ إنَّمَا ادَّخَرَكَ لِنَفسِهِ . فَقالَ بِلالٌ : يا عَلِيُّ ، أجِبِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَأَتى عَلِيٌّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما يُبكيكَ يا أبَا الحَسَنِ ! قالَ : واخَيتَ بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا واقِفٌ تَراني وتَعرِفُ مَكاني لَم تُؤاخِ بَيني وبَينَ أحَدٍ ! قالَ : إنَّمَا ادَّخَرتُكَ لِنَفسي ، أما يَسُرُّكَ أن تَكونَ أخا نَبِيِّكَ ؟ قالَ : بَلى يا رَسولَ اللّهِ ، أنّى لي بِذلِكَ ، فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ وأرقاهُ المِنبَرَ . فَقالَ : اللّهُمَّ ، إنَّ هذا مِنّي وأنَا مِنهُ ، ألا وإنَّهُ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، ألا مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ . قالَ : فَانصَرَفَ عَلِيٌّ عليه السلام قَريرَ العَينِ ، فَاتَّبَعَهُ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَقالَ : بَخٍ بَخٍ يا أبَا الحَسَنِ ، أصبَحتَ مَولايَ ومَولى كُلِّ مُسلِمٍ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 490 ح 3393 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 149 ح 3270 .
2- .. بحار الأنوار : ج 38 ص 335 .
3- .وهو الرابع والعشرون من ذي الحجّة (وسائل الشيعة : ج 5 ص 287 الباب 47) .
4- .العمدة : ص 169 ح 262 ، الطرائف : ص 148 ح 224 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 343.

ص: 143

5 / 4 نخستين مسلمانانى كه برادر شدند

5 / 4نخستين مسلمانانى كه برادر شدندهماهنگى روحى ، يكى از مهم ترين پايه هاى دوستى و پيوند است . امير مؤمنان مى فرمايد : «جان ها ، هر گاه همگون باشند ، با هم الفت مى گيرند» . پيامبر خدا ، بر اين اساس و در پرتو شناختِ روانى دقيقى كه از ياران خود داشت ، اقدام به ايجاد برادرى در ميان افرادى كرد كه طبيعت روحى يكسانى داشتند . ابن عبّاس ، به همين نكته دقيق ، اشاره كرده ، آن جا كه گفته است : «هنگامى كه خداوند ، آيه: «همه مؤمنان با هم برادرند» را نازل كرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ميان همگنان و همايان، برادرى برقرار نمود». ترديدى نيست كه شناخت روابط برادرانه _ كه پيامبر عظيم الشأن ، ميان ياران خود در جامعه اسلامى ايجاد كرد _ ، در تحليل رخدادهاى صدر اسلام بسيار سودمند است . از همين رو ، ما با استفاده از داده هاى متون حديثى و تاريخى ، به اين موضوع مى پردازيم و با زيباترين گلچين ها و روابط برادرانه آغاز مى كنيم :

العُمدة_ به نقل از اَنَس _ :چون روز مباهله (1) شد و پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مهاجران و انصار ، پيمان برادرى بست ، با آن كه على عليه السلام ايستاده بود و پيامبر صلى الله عليه و آله او را مى ديد و جايش را مى دانست ، ميان او و كسى ، برادرى برقرار نكرد . پس على عليه السلام با چشم گريان رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله ، جوياى او شد و فرمود : «ابو الحسن چه شد؟». گفتند : اى پيامبر خدا! او با چشم گريان ، از اين جا رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى بلال! برو و او را نزد من بياور» . بلال ، در پى على عليه السلام رفت . على عليه السلام با چشم گريان ، وارد خانه اش شده بود . فاطمه عليهاالسلامبه او گفت : «خداوند ، چشمانت را نگرياند! چرا گريه مى كنى؟». گفت : اى فاطمه! پيامبر خدا ، ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند و با آن كه من ايستاده بودم و او مرا مى ديد و مى دانست كجا ايستاده ام، ميان من و هيچ كس ، برادرى برقرار نساخت. فاطمه عليهاالسلام گفت : «خدايت اندوهگين نكند! شايد تو را براى خودش نگه داشته است» . بلال [ بر آنها وارد شد و] گفت : اى على! پيامبر صلى الله عليه و آله تو را طلبيده است . على عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا گريه مى كنى ، اى ابو الحسن؟» . گفت : اى پيامبر خدا! ميان مهاجران و انصار ، پيمان برادرى بستى و من ، ايستاده بودم و مرا مى ديدى و مى دانستى كجا ايستاده ام؛ امّا ميان من و هيچ كس ، برادرى برقرار نساختى! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، تو را براى خودم نگه داشته بودم . آيا دوست ندارى كه برادر پيامبرت باشى؟». على عليه السلام گفت : چرا ، اى پيامبر خدا! من كجا و اين افتخار، كجا؟ پس پيامبر خدا ، دست او را گرفت و بالاى منبر برد و فرمود : «بار خدايا! اين از من است و من ، از او هستم . هان! او براى من ، همچون هارون است نسبت به موسى . هان! هر كه من مولاى اويم ، اين على ، مولاى اوست» . پس على عليه السلام ، شادمان بر گشت . عمر بن خطّاب ، در پىِ او رفت و گفت : بَه بَه ، اى ابو الحسن! تو مولاى من و مولاى هر مسلمانى شدى.

.


1- .مصادف با بيست و چهارم ذى حجّه (وسائل الشيعة : ج 8 ص 171 ح 47) .

ص: 144

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لعليّ عليه السلام _ :إنَّ اللّهَ تَعالى أمَرَني أن أتَّخِذَكَ أخا ووَصِيّا ، فَأَنتَ أخي ووَصِيّي ، وخَليفَتي عَلى أهلي في حَياتي وبَعدَ مَوتي . (1)

المستدرك على الصحيحين عن ابن عمر :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ أصحابِهِ ؛ فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ وعُمَرَ ، وبَينَ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، وبَينَ عُثمانَ بنِ عَفّان وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوف . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ قَد آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ ، فَمَن أخي ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أ ما تَرضى يا عَلِيُّ أن أكونَ أخاكَ ؟ _ قالَ ابنُ عُمَرَ : وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام جَلدا شُجاعا _ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : بَلى ، يا رَسولَ اللّه . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 200 ح 341 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 20 كلاهما عن زيد بن عليّ عن آبائه ،المناقب للكوفي : ج 1 ص 220 ح 139 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 325 ح 570 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 16 ح 4289 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 96 ح 8437 نحوه ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 178 ح 518 نحوه ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 306 ح 225 وص 319 ح 241 .

ص: 145

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :خداى متعال به من فرمود كه تو را برادر و وصىّ خويش گيرم . پس تو، برادر من و وصىّ من و جانشين من در ميان خانواده ام هستى ، چه در زمان حياتم ، و چه پس از مرگم.

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند : ابو بكر را با عمر ، برادر قرار داد ، و طلحه را با زبير ، و عثمان بن عفّان را با عبد الرحمان بن عوف . على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى . پس برادرِ من كيست؟ پيامبر خدا فرمود : «اى على! آيا راضى نيستى كه من ، برادر تو باشم؟» . على عليه السلام ، انسانى نيرومند و شجاع بود . پس گفت : چرا ، اى پيامبر خدا! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در دنيا و آخرت ، برادر منى».

.

ص: 146

سنن الترمذي عن ابن عمر :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ ، فَجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام تَدمَعُ عَيناهُ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ ولَم تُؤاخِ بَيني وبَينَ أحَدٍ ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن عمر بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ النّاسِ وتَرَكَ عَلِيّا حَتّى بَقِيَ آخِرَهُم لا يَرى لَهُ أخا ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ النّاسِ وتَرَكتَني ؟ قالَ : ولِمَ تَراني تَرَكتُكَ ؟ إنَّما تَرَكتُكَ لِنَفسي ! أنتَ أخي وأنَا أخوكَ ، فَإِن ذاكَرَكَ أحَدٌ فَقُل : أنَا عَبدُ اللّهِ وأخو رَسولِهِ ، لا يَدَّعيها بَعدُ إلّا كَذّابٌ . (2)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن زيد بن أبي أوفى :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَسجِدَهُ _ فَذَكَرَ قِصَّةَ مُؤاخاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ _ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام _ يَعني لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ : لَقَد ذَهَبَت روحي وَانقَطَعَ (3) ظَهري حينَ رَأَيتُكَ فَعَلتَ بِأَصحابِكَ ما فَعَلتَ غَيري ، فَإِن كانَ هذا مِن سُخطٍ عَلَيَّ فَلَكَ العُتبى وَالكَرامَةُ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ ما أخَّرتُكَ إلّا لِنَفسي ، فَأَنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ، وأنتَ أخي ، ووارِثي . قالَ : وما أرِثُ مِنكَ يا رَسولَ اللّه ؟ قالَ : ما وَرَّثَ الأَنبِياءُ قَبلي . قالَ : وما وَرَّثَ الأَنبِياءُ قَبلَكَ ؟ قالَ : كِتابَ اللّهِ وسُنَّةَ نَبِيِّهِم ، وأنتَ مَعي في قَصرٍ فِي الجَنَّةِ مَعَ فاطِمَةَ ابنَتي ، وأنتَ أخي ورَفيقي . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ» (4) ؛ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ . (5)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 636 ح 3720 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 15 ح 4288 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 51 ح 8383 ، بشارة المصطفى : ص 204 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 343 ح 269 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 617 ح 1055 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 61 ح 8400 عن يعلى بن مرّة وفيه «حاجّك» بدل «ذاكرك» ، كنز العمّال : ج 13 ص 140 ح 36440 نقلاً عن مسند أبي يعلى عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 326 وراجع: شرح الأخبار : ج 2 ص 477 ح 838 .
3- .في المصدر : «وَانقَطَعَت» ، والتصويب من الموضع الثاني من المصدر والمصادر الاُخرى .
4- .الحِجر : 47 .
5- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 638 ح 1085 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 221 ح 5146 نح_وه ،ت_اري_خ دمش_ق : ج 42 ص 53 ح 8387 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 326 عن زيد بن آدمي ، تفسير فرات : ص 227 ح 304 عن عبد اللّه بن أبي أوفى وراجع: الأمالي للصدوق : ص 427 ح 563 .

ص: 147

سنن الترمذى_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند . پس على عليه السلام با دو چشم گريان آمد و گفت : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى ؛ امّا مرا با هيچ كس ، برادر قرار ندادى؟ پيامبر خدا به او فرمود : «تو برادر من در دنيا و آخرت هستى» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از عمر بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مردم (مسلمانان) برادرى افكند و على عليه السلام را وا نهاد، تا اين كه آخر از همه باقى مانْد و كسى را نديد كه با او برادر شود . گفت : اى پيامبر خدا! ميان مردم ، برادرى افكندى و مرا وا نهادى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا فكر مى كنى تو را وا نهاده ام؟ من ، تو را براى خودم گذاشته ام! تو برادر منى و من ، برادر تو ام . پس اگر كسى در اين باره با تو بحث كرد ، بگو : من ، بنده خدا و برادر پيامبر او هستم . از اين پس ، هر كه چنين ادّعايى كند ، قطعا دروغگوست» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل _ به نقل از زيد بن ابى اَوفى، آن هنگام كه از ماجراى برادرى افكندن پيامبر خدا ميان مسلمانان، سخن به ميان آورد _ : در مسجد پيامبر خدا ، به خدمت ايشان رسيدم ... . على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : وقتى ديدم كه به غير از من با ديگر يارانت آن كردى كه كردى ، روح از بدنم رفت و كمرم شكست . اگر از من عصبانى هستى ، بزرگوارى فرما و مرا ببخش . پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حقّ برانگيخت ، تو را جز براى خودم ، آخر از همه قرار ندادم . تو براى من ، همچون هارون نسبت به موسايى ، با اين تفاوت كه پس از من ، پيامبرى نيست . تو برادر و وارث منى» . على عليه السلام گفت : چه چيزى از تو به ارث مى برم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «آنچه پيامبران پيش از من، به ارث نهادند» . على عليه السلام گفت : پيامبران پيش از تو ، چه به ارث نهادند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كتاب خدا و سنّت پيامبرشان را . و تو و دخترم فاطمه ، در قصرى از بهشت ، با من خواهيد بود . تو ، برادر و رفيق منى» . سپس پيامبر خدا ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و افزود:] «براى خدا يكديگر را دوست مى دارند و به هم مى نگرند» .

.

ص: 148

221 . الإمام عليّ عليه السلام :_ به نقل از زيد بن ابى اَوفى، آن هنگام كه از ماجراى برادرى افكندن پيامبر خدا ميان مسلمانان، سخن به ميان آورد _ :فضائل الصحابة، ابن حنبل در مسجد پيامبر خدا ، به خدمت ايشان رسيدم ... . على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : وقتى ديدم كه به غير از من با ديگر يارانت آن كردى كه كردى ، روح از بدنم رفت و كمرم شكست . اگر از من عصبانى هستى ، بزرگوارى فرما و مرا ببخش . پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حقّ برانگيخت ، تو را جز براى خودم ، آخر از همه قرار ندادم . تو براى من ، همچون هارون نسبت به موسايى ، با اين تفاوت كه پس از من ، پيامبرى نيست . تو برادر و وارث منى» . على عليه السلام گفت : چه چيزى از تو به ارث مى برم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «آنچه پيامبران پيش از من، به ارث نهادند» . على عليه السلام گفت : پيامبران پيش از تو ، چه به ارث نهادند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كتاب خدا و سنّت پيامبرشان را . و تو و دخترم فاطمه ، در قصرى از بهشت ، با من خواهيد بود . تو ، برادر و رفيق منى» . سپس پيامبر خدا ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و افزود:] «براى خدا يكديگر را دوست مى دارند و به هم مى نگرند» .

.

ص: 149

221 . الإمام عليّ عليه السلام : آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ وتَرَكتَني فَردا لا أخَ لي ؟! فَقالَ : إنَّما أخَّرتُكَ لِنَفسي ، أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وأنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى . فَقُمتُ وأنَا أبكي مِنَ الجَذَلِ (1) وَالسُّرورِ ، فَأَنشَأتُ أقولُ : أقيكَ بِنَفسي أيُّهَا المُصطَفَى الَّذيهَدانا بِهِ الرَّحمنُ مِن عَمَهِ الجَهلِ وأفديكَ حَوبائي (2) وما قَدرُ مُهجَتيلِمَن أنتَمي مَعهُ إلَى الفَرعِ وَالأَصلِ ومَن جَدُّه جَدّي ومَن عَمُّهُ أبيومَن أهلُهُ ابني ومَن بِنتُهُ أهلي ومَن ضَمَّني إذ كُنتُ طِفلاً ويافِعاوأنعَشَني بِالبِرِّ وَالعَلِّ وَالنَّهَلِ (3) ومَن حينَ آخى بَينَ مَن كانَ حاضِرادَعاني فَآخاني وبَيَّنَ مِن فَضلي لَكَ الخَيرُ إنّي ما حَييتُ لَشاكِرٌلِاءِحسانِ ما أولَيتَ يا خاتَمَ الرُّسُلِ (4)

امام على عليه السلام :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند . من گفتم : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى و مرا تنها و بى برادر گذاشتى؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو را براى خودم ، آخر از همه قرار دادم . تو در دنيا و آخرت ، برادر منى . تو براى من چنانى كه هارون نسبت به موسى بود» . پس برخاستم و در حالى كه از شادى و خوش حالى مى گريستم ، اين ابيات را بر خواندم : تو را با جان خود ، پاسدارى مى كنم ، اى برگزيده اى كه خداى مهربان ، به واسطه او ، ما را از كورى جهالت ، رهانيد! جانم به فدايت! و جان من چه ارزشى دارد در راه كسى كه با او از يك شاخه و ريشه ايم و كسى كه نيايَش ، نياى من است و عمويش پدر من و خانواده اش ، فرزندان من و دخترش ، همسر من؛ كسى كه وقتى كودك و نوجوان بودم ، مرا در آغوش خود گرفت و با نيكى و نوشاندن هاى پياپى اش مرا جان بخشيد ؛ كسى كه وقتى ميان حاضران برادرى افكند مرا صدا زد و برادر خويشش خواند و فضل مرا آشكار ساخت؟ خيرت باد! تا زنده ام ، سپاس گزارم به خاطر احسانى كه به من نمودى ، اى خاتم پيامبران!

.


1- .الجَذَل : الفَرَح (الصحاح : ج 4 ص 1654 «جذل») .
2- .الحَوباء : النَّفْس (القاموس المحيط : ج 1 ص 58 «حوب») .
3- .العَلُّ والعَلَلُ _ محرّكة _ : الشَّربة الثانية ، أو الشُّرب بعد الشُّرب. والنَّهَل _ محرّكة _ : أوّل الشُّرب (القاموس المحيط : ج 4 ص 20 «علل» و ص 61 «نهل») .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 180 عن سليمان بن جعفر الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ،المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 186 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 470 ح 362 وفيه أبيات الشعر فقط نحوه .

ص: 150

فضائل الصحابة لابن حنبل عن محدوج بن زيد :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ المُسلِمينَ ، ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، أنتَ أخي ، وأنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى غَيرَ أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي . أ ما عَلِمتَ يا عَلِيُّ ، إنَّهُ أوَّلُ مَن يُدعى بِهِ يَومَ القِيامَةِ يُدعى بي ، فَأَقومُ عَن يَمينِ العَرشِ في ظِلِّهِ فَاُكسى حُلَّةً خَضراءَ مِن حُلَلِ الجَنَّةِ ، ثُمَّ يُدعى بِالنَّبِيّينَ بَعضِهِم عَلى أثَرِ بَعضٍ ... ثُمَّ يُنادي مُنادٍ مِن تَحتِ العَرشِ : نِعمَ الأَبُ أبوكَ إبراهيمُ ، ونِعمَ الأَخُ أخوكَ عَلِيٌّ ! أبشِر يا عَلِيُّ ، إنَّكَ تُكسى إذا كُسيتُ ، وتُدعى إذا دُعيتُ ، وتُحَيّا إذا حُيِّيتُ . (1)

العمدة عن زيد بن أرقم :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنّي مُؤاخٍ بَينَكُم كَما آخَى اللّهُ بَينَ المَلائِكَة . ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : أنتَ أخي ورَفيقي ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ» ، الأَخِلّاءُ فِي اللّهِ يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ . (2)

.


1- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 663 ح 1131 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 53 ح 8389 بزيادة «أخذ بيد عليّ فوضعها على صدره» بعد «آخى بين المسلمين» ، المناقب لابن المغازلي : ص 42 ح 65 عن أبي زيد الباهلي ، المناقب للخوارزمي : ص 140 ح 159 ؛ الأمالي للصدوق : ص 402 ح 520 عن مخدوج بن زيد .
2- .العمدة : ص 170 ح 263 ، خصائص الوحي المبين : ص 252 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 328 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 344 ح 19 .

ص: 151

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از محدوج بن زيد _ :پيامبر خدا ، ميان مسلمانان ، برادرى برقرار ساخت و سپس فرمود : «اى على! تو هم برادر منى . تو براى من ، چنانى كه هارون نسبت به موسى بود ، جز آن كه پس از من ، پيامبرى نخواهد بود . اى على! آيا نمى دانى نخستين كسى كه در روز قيامت صدا زده مى شود ، منم ، و از سمت راست سايه عرش بر مى خيزم و جامه اى سبزرنگ از جامه هاى بهشت ، بر من پوشانده مى شود . سپس پيامبران ديگر ، يكى پس از ديگرى ، صدا زده مى شوند ... . آن گاه ، ندا دهنده اى از پايين عرش ندا در مى دهد : چه نيكو پدرى است پدرت ابراهيم! و چه نيكو برادرى است برادرت على! شاد باش ، اى على! آن گاه كه [در قيامت] بر من جامه[ى بهشتى] پوشيده شود ، تو نيز جامه پوشانده مى شوى ، و آن گاه كه مرا [در قيامت] صدا زنند ، تو نيز صدا زده مى شوى ، و آن گاه كه به من درود فرستاده شود ، بر تو نيز درود فرستاده مى شود» .

العمدة_ به نقل از زيد بن ارقم _ :بر پيامبر خدا وارد شدم . فرمود : «همان گونه كه خداوند ، ميان فرشتگانْ برادرى افكنده ، من ، ميان شما برادرى مى افكنم» . سپس به على عليه السلام فرمود : «تو برادر من و رفيق منى» . آن گاه ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و فرمود: ]«برادرانى خدايى كه به يكديگر مى نگرند» .

.

ص: 152

تاريخ دمشق عن زيد بن وهب :كُنّا ذاتَ يَومٍ عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : أنَا عَبدُ اللّهِ ، وأخو رَسولِهِ ، لا يَقولُها بَعدي إلّا كَذّابٌ . فَقالَ رَجُلٌ مِن غَطفانَ : وَاللّهِ لَأَقولَنَّ لَكُم كَما قالَ هذَا الكَذّابُ ؛ أنَا عَبدُ اللّهِ وأخو رَسولِهِ . قالَ : فَصُرِعَ ، فَجَعَلَ يَضطَرِبُ ، فَحَمَلَهُ أصحابُهُ ، فَأَتبَعتُهُم حَتَّى انتَهَينا إلى دارِ عُمارَة . فَقُلتُ لِرَجُلٍ مِنهُم : أخبِرني عَن صاحِبِكُم . فَقالَ : ماذا عَلَيكَ مِن أمرِهِ ؟ فَسَأَلتُهُم بِاللّهِ ، فَقالَ بَعضُهُم : لا وَاللّهِ ما كُنّا نَعلَمُ بِهِ بَأسا حَتّى قالَ تِلكَ الكَلِمَةَ ، فَأَصابَهُ ما تَرى . فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى ماتَ . (1)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 5 ص 457 (القسم العاشر / الفصل الرابع : الخصائص السياسيّة والإجتماعية / الإخاء مع النبيّ صلى الله عليه و آله ) و ج1 ص422 (القسم الثالث / الفصل الرابع : أحاديث المنزلة / موارد تأكيد النبيّ صلى الله عليه و آله على حديث المنزلة / يوم المؤاخاة) .

5 / 5عِدَّةٌ مِمَّن تآخوا في الإِسلامِ1. أبو أيّوبَ الأَنصارِيُّ (2) ، ومُصعَبُ بنُ عُمَير (3) . (4) 2 . أبو بَكرٍ (5) ، وعُمَرُ بنُ الخَطّابِ (6) . (7) 3 . اُبَيُّ بنُ كَعبِ بنِ قَيس (8) ، وسَعيدُ بنُ زَيدِ بنِ عَمرو ، وأبُو الأَعوَرِ ابنُ عَمِّ عُمَرَ (9) . (10) 4 . أرقَمُ بنُ أبِي الأَرقَمِ (11) ، وطَلحَةُ بنُ زَيدٍ الأَنصارِيُّ . (12) 5 . اُمُّ سَلَمَةَ ، وصَفِيَّةُ . (13) 6 . أوسُ بنُ الصّامِتِ ، ومَرثَدُ بنُ أبي مَرثَدِ الغَنَوِيُّ . (14) 7 . إياسُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ ، وَالحارِثُ بنُ خَزَمَةَ . (15) 8 . بِشرُ بنُ البَراءِ بنِ مَعرورٍ ، وواقِدُ بنُ عَبدِ اللّهِ التَّميمِيُّ . (16) 9 . بِلالُ بنُ رَباحٍ (17) ، وعُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ (18) . (19) 10 . تَميمٌ مَولى خِراشِ بنِ الصَّمَةَ (20) ، وخَبّابٌ مَولى عُتبَةَ بنِ غَزوانَ . (21) 11 . جَبرُ بنُ عَتيكِ بنِ قَيسٍ (22) ، وخَبّابُ بنُ الأَرَتِّ بنِ جَندَلَة . (23) 12 . جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ ، ومُعاذُ بنُ جَبَل (24) . (25) 13 . الحارِثُ بنُ أوسِ بنِ مُعاذٍ ، وعامِرُ بنُ فُهَيرَةَ مولى أبي بَكرٍ . (26) 14 . الحارِثُ بنُ الصَّمَةَ بنِ عَمرٍو ، وصُهَيبُ بنُ سِنانِ بنِ مالِكٍ . (27) 15 . حاطِبُ بنُ أبي بَلتَعَةَ (28) ، وعُوَيمُ بنُ ساعِدَةَ بنِ عائِشٍ (29) . (30) 16 . الحُصَينُ بنُ الحارِثِ بنِ المُطَّلِبِ (31) ، ورافِعُ بنُ عَنجَدَةَ . (32) 17 . حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وزَيدُ بنُ حارِثَةَ (33) . (34) 18 . حَنظَلَةُ بنُ أبي عامِرٍ ، وشَمّاسُ بنُ عُثمانَ بنِ الشَّريدِ . (35) 19 . خالِدُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ ، وزَيدُ بنُ الدَّثِنَةِ . (36) 20 . خُنَيسُ بنُ حُذافَةَ بنِ قَيس ، وأبو عَبسِ بنِ جَبرِ بنِ عَمرٍو . (37) 21 . الزُّبَيرُ بنُ العَوّامِ (38) ، وطَلحَةُ بنُ عُبَيدِ اللّهِ بنِ عُثمانَ (39) . (40) 22 . زَيدُ بنُ الخَطّابِ أخو عُمَرَ بنِ الخَطّابِ ، ومَعنُ بنُ عَدِيِّ بنِ الجَدِّ بنِ العَجلانِ . (41) 23 . زَينَبُ بِنتُ جَحشٍ ، ومَيمونَةُ . (42) 24 . السّائِبُ بنُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ ، وحارِثَةُ بنُ سُراقَةَ الأَنصارِيُّ . (43) 25 . سَعدُ بنُ أبي وَقّاص (44) ، وسَعدُ بنُ مُعاذِ بنِ النُّعمان (45) . (46) 26 . سَعدُ بنُ خَيثَمَةَ بنِ الحارث ، وأبو سَلَمَةَ بنُ عَبدِ الأَسَدِ بنِ هِلال . (47) 27 . سَعدُ بنُ زَيدِ بنِ مالِكٍ الأَشهَلِيُّ ، وعَمرُو بنُ سُراقَةَ . (48) 28 . سَلمانُ (49) ، وأبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ 50 . (50) 29 . سَلَمَةُ بنُ سَلامَةِ بنِ وَقشٍ (51) ، وأبو سَبرَةَ بنُ أبي رُهمٍ العامِرِيُّ . (52) 30 . سِماكُ بنُ خَرَشَةَ الخَزرَجِيُّ أبو دُجانَةَ ، وعُتبَةُ بنُ غَزوانَ . (53) 31 . سُوَيبِطُ بنُ سَعدِ بنِ حَرمَلَةَ ، وعائِذُ بنُ ماعِصٍ الزَّرقِيُّ (54) . (55) 32 . سُوَيدُ بنُ عَمرٍو الأَنصارِيُّ ، ووَهبُ بنُ سَعدِ بنِ أبي سَرحٍ . (56) 33 . شُجاعُ بنُ وَهبِ بنِ رَبيعَةَ ، وأوسُ بنُ خَوَلِي بنِ عَبدِ اللّهِ . (57) 34 . صَفوانُ بنُ وَهبِ بنِ رَبيعَةَ ، ورافِعُ بنُ المُعَلَّى بنِ لَوذانَ . (58) 35 . الطُّفَيلُ بنُ الحارِثِ بنِ المُطَّلِبِ (59) ، وَالمُنذِرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عُقبَةَ . (60) 36 . عاقِلُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ (61) ، ومُجَذَّرُ بنُ زِيادِ بنِ عَمرٍو . (62) 37 . عامِرُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ ، وثابِتُ بنُ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ (63) . (64) 38 . عامِرُ بنُ رَبيعَةَ بنِ مالِكٍ ، ويَزيدُ بنُ المُنذِرِ بنِ سَرحٍ الأَنصارِيُّ . (65) 39 . عامِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ أبو عُبَيدَةَ ابنُ الجَرّاحِ (66) ، وزَيدُ بنُ سَهلٍ أبو طَلحَهَ الأَنصارِيُّ (67) . (68) 40 . عائِشَةُ ، وحَفصَةُ . (69) 41 . عَبّادُ بن بِشرٍ الأَنصارِيُ ، وأبو حُذَيفَةَ بنُ عُتبَةَ . (70) 42 . عُبادَةُ بنُ الصّامِتِ بنِ قَيسٍ ، وكَنّازُ بنُ حُصَينٍ أبو مَرثَدٍ الغَنَوِيُّ . (71) 43 . عَبدُ اللّهِ بنُ جَحشِ بنِ رِئابٍ ، وعاصِمُ بنُ ثابِتِ بنِ أبِي الأَفلَحِ . (72) 44 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَخرَمَةَ بنِ عَبدِ العُزّى ، وفَروَةُ بنُ عَمرِو بنِ وَذَفَةَ . (73) 45 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعود (74) ، وأنَسٌ . (75) 46 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَظعونِ بنِ حَبيب ، وسَهلُ بنُ عُبَيدِ اللّهِ بنِ المُعَلّى . (76) 47 . عُثمانُ بنُ عَفّان (77) ، وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوف (78) . (79) 48 . عُثمانُ بنُ مَظعون (80) ، وأبو الهَيثَمِ بنُ التَّيِّهان . (81) 49 . عُمَيرُ بنُ أبي وَقّاصِ بنِ وُهَيب ، وعَمرُو بنُ مُعاذِ بنِ النُّعمان . (82) 50 . عُمَيرُ بنُ عَبدِ عَمرِو الخُزِاعيُّ ذُو الشِّمالَينِ(ذُو اليَدَينِ) ، ويَزيدُ بنُ الحارِثِ بنِ قَيسٍ . (83) 51 . عَوفُ بنُ مالِك (84) ، وَالصَّعبُ بنُ جَثّامَةَ بنِ قَيس . (85) 52 . مُحرِزُ بنُ نَضلَةَ بنِ عَبدِ اللّه ، وعُمارَةُ بنُ حَزمِ بنِ زَيد . (86) 53 . مِسطَحُ بنُ اُثاثَةَ بنِ عَبّاد ، وزَيدُ بنُ المُزيَّنِ . (87) 54 . مُعاذُ بنُ الحارِثِ بنِ رِفاعَةَ ، ومُعَمَّرُ بنُ الحارِثِ بنِ مُعَمَّر . (88) 55 . مُعاذُ بنُ ماعِصٍ الأَنصارِي ، وسالِمٌ مَولى أبي حُذَيفَة (89) . (90) 56 . مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيان ، وَالحُتاتُ بنُ يَزيدَ بنِ عَلقَمَة . (91) 57 . مُعَتِّبُ بنُ عَوفٍ «مُعَتِّبُ بنُ الحَمراءِ» ، وثَعلَبَةُ بنُ حاطِبِ بنِ عَمرٍو . (92) 58 . المِقدادُ بنُ عَمرٍو الكَندِي (93) ، وعَمّارُ بنُ ياسِر (94) . (95) 59 . المُنذِرُ بنُ عَمرِو بنِ خُنَيسٍ المُعنِق (96) ، وطُلَيبُ بنُ عُمَير . (97) 60 . نُفَيعُ بنُ الحارِثِ بنِ كَلدَةَ أبو بَكرَة ، وأبو بَرزَةَ الأَسلَمِي . 99 61 . نَوفَلُ بنُ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِب ، وَالعَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ . 100

.


1- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 61 ؛ المناقب للكوفي : ج 1 ص 329 ح 254 وص 347 ح 273 وراجع: ص 314 ح 234 ومسند زيد : ص 408 .
2- .وقيل : بينه وبين طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان (تهذيب الكمال : ج 13 ص 416 الرقم 2975 ، الإصابة : ج 3 ص 431 الرقم 4285 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 85 الرقم 2627 ، كنزالعمّال : ج 11 ص 86 ح 30723) .
3- .وقيل : بينه وبين سعد بن أبي وقّاص (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 120 ، المحبّر : ص 71).
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 518 ح 5929 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 120 وص 484 ،سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 405 الرقم 83 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10 .
5- .وقيل : بينه وبين خارجة بن زيد بن أبي زهير (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 525 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 108 الرقم 1330 ، تاريخ دمشق : ج 30 ص 94).
6- .وقيل : بينه وبين عتبان بن مالك بن عمرو (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 272 وص 550 ، تاريخ المدينة : ج 2 ص664 ، تهذيب التهذيب : ج 4 ص 60 الرقم 5194 ، الإصابة : ج 4 ص 359 الرقم 5412) . وقيل بينه وبين عويم بن ساعدة بن عائش (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 272 وص 459 ، تاريخ المدينة : ج 3 ص 664 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 503 الرقم 90 ، الإصابة : ج 4 ص 620 الرقم 6127) وقيل : بينه وبين معاذ بن عفراء (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 272 ،تاريخ المدينة : ج 2 ص 664) .
7- .الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1214 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، العمدة : ص 166 ح 255 ،بحار الأنوار : ج 38 ص 334 ح 7 ؛ الطبقات الكبرى : ج 3 ص 174 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206.
8- .وقيل : بينه وبين طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 216 وص 498).
9- .وقيل : بينه وبين سعد بن أبي وقّاص (بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10) وقيل : بينه وبين طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 216 ، المحبّر : ص 71). وقيل : بينه وبين رافع بن مالك الزرقي (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 382 وص 622).
10- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 343 ح 5322 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 498 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 476 الرقم 3370 ؛ رجال ابن داود : ص 35 الرقم 48 ، جامع الرواة : ج 1 ص 39.
11- .وقيل : بينه وبين زيد بن سهل أبو طلحة الأنصاري (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 244 و 505). وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن اُنيس (تاريخ دمشق : ج 4 ص 326 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 4 ص 671 ،البداية والنهاية : ج 5 ص 341).
12- .الإصابة : ج 3 ص 429 الرقم 4282 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 83 الرقم 2623 .
13- .بحار الأنوار : ج 38 ص 336 الرقم 10 .
14- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 48 و 547 ، المحبّر : ص 71 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 133 الرقم 4831 .
15- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 389 ، الإصابة : ج 1 ص 666 الرقم 1404 ؛ جامع الرواة : ج 1 ص 111.
16- .الطبق_ات الكب_رى : ج 3 ص 390 و 570 ، اُس_د الغ_اب_ة : ج 1 ص 380 الرقم 417 وج 5 ص 403 ال_رق_م 5439 ؛ خلاصة الأقوال : ص 79 الرقم 153 ، جامع الرواة : ج 1 ص 121 وفيه «وافد» بدل «واقد».
17- .وقيل : بينه وبين خالد بن رباح أبي رويحة (سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 358 الرقم 76 ، الإصابة : ج 2 ص 199 الرقم 2166 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 119 الرقم 1358) . وقيل : بينه وبين أبي الدرداء (بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10) . وقيل : بينه وبين عامر بن عبد اللّه أبي عبيدة ابن الجرّاح (الإصابة : ج 1 ص 455 الرقم 736 ، اُسد الغابة : ج 1 ص416 الرقم 493). وقيل بينه وبين عبد اللّه بن عبد الرحمن أبي رويحة الخثعمي (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 233 ، الإصابة : ج 7 ص 121 و 122 الرقم 9916 ،اُسد الغابة : ج 6 ص 110 الرقم 5894). وقيل : بينه وبين زيد بن سهل أبي طلحة الأنصاري (اُسد الغابة : ج 1 ص 416 الرقم 493) .
18- .وقيل : بينه وبين عمير بن الحُمام الجموح الأنصاري (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 51 و 565 ، المحبّر : ص 71 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 278 الرقم 4072) .
19- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 319 ح 5231 ،الطبقات الكبرى : ج 3 ص 51 و ص 233.
20- .وقيل : بينه وبين خبّاب بن الأرَتّ (اُسد الغابة : ج 2 ص 148 الرقم 1407) .
21- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 100 و 570 ، الإصابة : ج 1 ص 492 الرقم 853 ، اُسد الغابة : ج 2 ص148 الرقم 1407 ؛ رجال ابن داود : ص 59 الرقم 272 وفيه «خداش» بدل «خراش» ، جامع الرواة : ج 1 ص 133 وفيهما «جنّاد» بدل «خبّاب» .
22- .وقيل : بينه وبين المقداد بن عمرو الكندي (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 392 ح 5484).
23- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 431 ح 5642 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 166 و 469 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 36 الرقم 7 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 148 الرقم 1407 .
24- .وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 152 و 584 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 187 الرقم 4960) .
25- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 584 ، تهذيب الكمال : ج 28 ص 107 الرقم 6020 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص213 الرقم 34 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ص 336 الرقم 10 .
26- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 231 وص 437 ، تاريخ دمشق : ج 4 ص 343 ؛ رجال الطوسي : ص 35 الرقم 182 ، جامع الرواة : ج 1 ص 172.
27- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 229 و 509 ، الإصابة : ج 1 ص 673 الرقم 1431 ، اُسد الغابة : ج 1 ص615 الرقم 903.
28- .وقيل : بينه وبين رُخيلة بن خالد (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 114).
29- .راجع : ص 154 هامش 2 .
30- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 459 ، تهذيب الكمال : ج 22 ص 467 الرقم 4556 .
31- .وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن جبير (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 53).
32- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 52 و 461.
33- .وقيل: بينه وبين اُسيد بن حُضير بن سمّاك (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص325 ح 5258 ، الطبقات الكبرى : ج3 ص44 وص 605 ، تهذيب الكمال : ج 3 ص 249 الرقم 517 ؛ جامع الرواة : ج 1 ص106).
34- .المعجم الكبير : ج 3 ص 141 ح2928 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 3 ، الطبقات الكبرى : ج3 ص9 ، كنزالعمّال : ج13 ص120 ح36384 ؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 95 ح 156، كشف الغمّة : ج2 ص178 ، إعلام الورى : ج1 ص363 ، بحار الأنوار : ج38 ص335 الرقم 10.
35- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 245.
36- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 389 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 186 الرقم 17.
37- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 393 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 189 الرقم 21 ، الإصابة : ج 7 ص 222 الرقم 10224 ، تهذيب التهذيب : ج 6 ص 380 الرقم 9985 وفيه «حبيش» بدل «خنيس» .
38- .وقيل : بينه وبين سلمة بن سلامة بن وقش (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 440 ، سير أعلام النبلاء : ج2 ص 356 الرقم 70) . وقيل : بينه وبين كعب بن مالك بن أبي كعب (المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 2 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص102 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 524 الرقم 107) . وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 406 ح 5548 ، الأدب المفرد : ص 172 ح 568 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 428 ح 12521 ؛ المناقب للكوفي : ج 1 ص 331 ح 258).
39- .وقيل : بينه وبين كعب بن مالك (سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 524 الرقم 107 ، تهذيب التهذيب : ج 4 ص 570 الرقم 6651 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 461 الرقم 4484) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 152 هامش 2 و ص 154 هامش 4 و 5 .
40- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 102 ، تهذيب الكمال : ج 13 ص 415 الرقم 2975 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206 ؛ تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 306 ح 225 ، إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 334 ح 7.
41- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 252 الرقم 5008 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 377 و 465 ،تهذيب الكمال : ج 10 ص 65 الرقم 2105 وفيه «معن بن عديّ العجلاني» .
42- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 401 و 510 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 163 الرقم 12 ؛ جامع الرواة : ج 1 ص 176 ، معجم رجال الحديث : ج 4 ص 211 الرقم 2529 وفيهما «السائب بن مظعون» .
43- .وقيل : بينه وبين محمّد بن مسلمة (تاريخ دمشق : ج 55 ص 270). وقيل : بينه وبين عبد الرحمن بن عوف (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 126) وقيل : بينه وبين عمّار بن ياسر (اُسد الغابة : ج 2 ص 345 الرقم 1822) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 152 هامش 3 و ص 154 هامش 5 .
44- .وقيل : بينه وبين عامر بن عبد اللّه أبي عبيدة ابن الجرّاح (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 421 ، تهذيب الكمال : ج 14 ص 54 الرقم 3048 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 292 الرقم 56 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10). وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (تهذيب التهذيب : ج 3 ص 254 الرقم 4187) .
45- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 421.
46- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 240 و 482 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 266 الرقم 52 .
47- .اُسد الغابة : ج 2 ص 436 الرقم 2000.
48- .وقيل : بينه وبين أبي الدرداء (صحيح البخاري : ج 5 ص 2258 ذيل ح 5731 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 1). وقيل : بينه وبين حذيفة بن اليمان (إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10). وقيل : بينه وبين المقداد بن عمرو الكندي (مستدرك الوسائل : ج 12 ص 216 ح 13922) .
49- .وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10) . وقيل : بينه وبين المنذر بن عمرو بن خنيس المُعنق (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 555 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 258 الرقم 5114 ، تاريخ دمشق : ج66 ص 218) وقيل : بينه و بين المقداد بن عمرو الكندي (السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206) .
50- .راجع : ص 160 هامش 4.
51- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 403 و 440 ، تهذيب الكمال : ج 33 ص 103 الرقم 7240 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 356 الرقم 70.
52- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 255 ح 5017 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 99 و 556 ،سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 243 الرقم 39 .
53- .وقيل بينه وبين سويبط بن عمرو العبدري (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 595).
54- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 122 ، الإصابة : ج 3 ص 495 الرقم 4469 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 147 الرقم 2756 .
55- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 407 ، الإصابة : ج 3 ص 188 الرقم 3617 و ج 6 ص 489 الرقم 9183 .
56- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 94 وص 542 ، الإصابة : ج 1 ص 300 الرقم 334 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 320 الرقم 302 وج 2 ص 611 الرقم 2388 .
57- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 416 و 600 ، تاريخ دمشق : ج 24 ص 178 .
58- .وقيل : بينه وبين سفيان بن قيس بن الحارث (الإصابة : ج 3 ص 421 الرقم 4266).
59- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 52 و 473.
60- .وقيل : بينه وبين مبشر بن عبد المنذر بن رفاعة (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 388 وص 456 ، سير أعلام النبلاء : ج1 ص 185 الرقم 16) .
61- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 388 و 553 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 186 الرقم 18 .
62- .وقيل : بينه وبين عمّار بن ياسر (سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 309 الرقم 61) .
63- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 390 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 187.
64- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 403 ح 5533 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 387 و 575 ، تاريخ دمشق : ج 25 ص 316.
65- .وقيل : بينه وبين سالم مولى أبي حذيفة (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 88 و 410 ، المحبّر : ص71 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 169 الرقم 14). وقيل : بينه وبين محمّد بن مسلمة بن سلمة (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 491 ح 5836 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 410 وص 443 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 371 الرقم 77) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 156 هامش 3 وص 162 هامش 2 .
66- .راجع : ص 154 هامش 7 وص 156 هامش 3 .
67- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 300 ح 5167 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 428 ح 12520 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 92 ح 4682.
68- .الطبقات الكبرى : ج3 ص85 و440 ، سير أعلام النبلاء : ج1 ص338 الرقم 73 ، اُسد الغابة : ج 6 ص68 الرقم 5807.
69- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 243 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 47 ، تهذيب الكمال : ج 14 ص186 الرقم 3107.
70- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 90 و 462 ، الإصابة : ج 4 ص 31 الرقم 4601 .
71- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 404 و 599 ، الإصابة : ج 4 ص 193 الرقم 4957 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 377 الرقم 3173.
72- .وقيل : بينه وبين المقداد بن عمرو الكندي (كشف الغمّة : ج 2 ص 178) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 162 هامش 2 و 7 .
73- .الإصابة : ج 4 ص 199 الرقم 497 .
74- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 400 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 163 الرقم 11 وفيه «عبيد» بدل «عبيد اللّه ».
75- .وقيل : بينه وبين أوس بن ثابت أخو حسّان بن ثابت الشاعر (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 56 و 503 ،تاريخ المدينة : ج 3 ص 955 ، خلاصة الأقوال : ص 77 الرقم 135) .
76- .وقيل : بينه وبين سعد بن الربيع (صحيح البخاري : ج 2 ص 802 ح 2171 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص379 ح12975 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 349 ح 5346) وراجع: ص 416 هامش 3 .
77- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 56 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206 ، تاريخ المدينة : ج 3 ص 955 ؛ الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1214 ، تفسير القمّي : ج 2 ص109 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص306 ح 225.
78- .وقيل : بينه وبين عبّاس بن عبادة (اُسد الغابة : ج 3 ص 163 الرقم 2798).
79- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 323 ح 5249 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 396 ، الإصابة : ج 7 ص 365 الرقم 10689 .
80- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 149 و 436.
81- .الطبق_ات الكبرى : ج 3 ص 168 و 534 ، الإص_ابة : ج 6 ص 511 الرقم 9265 ، اُسد الغ_ابة : ج 5 ص 449 الرقم 5539 .
82- .وقيل : بينه وبين أبي الدرداء (تهذيب التهذيب : ج 4 ص 404 الرقم 6152 ، الإصابة : ج 4 ص 617 الرقم 6116) .
83- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 5 ، التاريخ الصغير : ج 1 ص 64 ، الإصابة : ج 3 ص 345 الرقم 4085 .
84- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 96 وص 486 ، الإصابة : ج 4 ص 476 الرقم 5727 ، تاريخ دمشق : ج 43 ص 305.
85- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 53 ، الإصابة : ج 2 ص 512 الرقم 2942 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 375 الرقم 1874.
86- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 402 و 492 ، تهذيب الكمال : ج 28 ص 116 الرقم 6021 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 191 الرقم 4962 وص 226 الرقم 5042 .
87- .راجع : ص 166 هامش 4 .
88- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 88 و 595 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 383 الرقم 1892 وفيه «ماعض» بدل «ماعص» ، تاريخ دمشق : ج 58 ص 469.
89- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 688 الرقم 1078 ، الإصابة : ج 2 ص 26 الرقم 1617 وفيه «زيد» بدل «يزيد».
90- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 578 ح 6138 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 265 و 460 ،اُسد الغابة : ج5 ص 216 الرقم 5015.
91- .وقيل : بينه وبين جبّار بن صخر بن اُميّة (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 161 و 576) . وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن رواحة بن ثعلبة (تهذيب الكمال : ج 28 ص 454 الرقم 6162 ، الإصابة : ج 4 ص 73 الرقم 4694) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 156 هامش 9 وص 162 هامش 6 و 7 وص 168 هامش 2 .
92- .وقيل : بينه وبين حذيفة بن اليمان (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 435 ح 5657 ، الطبقات الكبرى : ج3 ص 250 ، تهذيب الكمال : ج 21 ص 220 الرقم 4174 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 362 الرقم 76) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 162 هامش 1 وص 166 هامش 1 .
93- .تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 336 الرقم 10 .
94- .راجع: ص 162 هامش 7 .
95- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 123 و 555 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 258 الرقم 5114 .
96- .تهذيب الكمال : ج 30 ص 6 الرقم 6465 ، تهذيب التهذيب : ج 5 ص 623 الرقم 8428 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص208 ؛ الإيضاح : ص 554.
97- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 275 ح 5074 ، الإصابة : ج 6 ص 378 الرقم 8849 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 347 الرقم 5317 .

ص: 153

5 / 5 اسامى شمارى از مسلمانانى كه با يكديگر برادر شدند

تاريخ دمشق_ به نقل از زيد بن وَهْب _ :روزى نزد على عليه السلام بوديم . فرمود : «من ، بنده خدا و برادر پيامبر او هستم . غير از من ، هر كس اين سخن را بگويد ، قطعا دروغگوست» . مردى از غطفان گفت : به خدا سوگند كه من نيز اين سخن را به شما مى گويم ، چنان كه اين دروغگو گفت . من ، بنده خدا و برادرِ پيامبر او هستم! ناگهان آن مرد غطفانى به زمين افتاد و شروع به لرزيدن كرد . يارانش او را برداشتند و با خود بردند . من در پىِ آنها روان شدم تا به خانه عماره رسيديم . به يكى از آنها گفتم : مرا از دوستتان ، خبر دهيد. گفت : تو را به او چه كار؟ به خدا سوگندشان دادم . يكى شان گفت : به خدا سوگند ، ما در او مرضى سراغ نداشتيم ، تا اين كه آن سخن را گفت و آن به سرش آمد كه مى بينى . او همچنان بر آن حال بود تا مُرد.

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 373 (بخش دهم / فصل چهارم : ويژگى هاى سياسى و اجتماعى / برادرى با پيامبر صلى الله عليه و آله ) و ج 2 ص 45 (بخش سوم / فصل چهارم : احاديث منزلت / تأكيدهاى پيامبر صلى الله عليه و آله بر حديث منزلت / روز پيمان برادرى) .

5 / 5اسامى شمارى از مسلمانانى كه با يكديگر برادر شدند1 . ابو ايّوب انصارى (1) با مُصعَب بن عُمَير . (2) 2 . ابو بكر (3) با عمر بن خطّاب . (4) 3 . اُبىّ بن كعب بن قيس (5) با سعيد بن زيد بن عمرو و ابو اعور ، پسرعموى عُمَر . (6) 4 . ارقم بن ابى ارقم (7) با طلحة بن زيد انصارى. 5 . اُمّ سلمه با صفيّه (پيمان خواهرى). 6 . اوس بن صامت با مَرثد بن ابى مَرثد غَنَوى. 7 . اِياس بن ابى بُكير بن عبد ياليل با حارث بن خَزَمه. 8 . بِشر بن بَراء بن معرور با واقد بن عبد اللّه تميمى. 9 . بلال بن رباح (8) با عُبيدة بن حارث بن عبد المطّلب . (9) 10 . تميم ، غلام خِراش بن صَمه (10) با خَبّاب ، غلام عُتبة بن غَزوان. 11 . جَبر بن عَتيك بن قيس (11) با خَبّاب بن اَرَت بن جَندَله. 12 . جعفر بن ابى طالب با مُعاذ بن جبل. (12) 13 . حارث بن اوس بن معاذ با عامر بن فُهَيره ، غلام ابو بكر. 14 . حارث بن صَمة بن عمرو با صُهيب بن سنان بن مالك. 15 . حاطب بن ابى بَلتعه (13) با عُوَيم بن ساعدة بن عائش . (14) 16 . حُصين بن حارث بن مطّلب (15) با رافع بن عَنجده. 17 . حمزة بن عبد المطّلب با زيد بن حارثه. (16) 18 . حنظلة بن ابى عامر با شمّاس بن عثمان بن شَريد. 19 . خالد بن ابى بُكير بن عبد ياليل با زيد بن دَثِنه. 20 . خُنَيس بن حُذافة بن قَيس با ابو عَبس بن جَبر بن عمرو. 21 . زبير بن عَوّام (17) با طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان . (18) 22 . زيد بن خطّاب ، برادر عمر بن خطّاب ، با معن بن عَدى بن جَدّ بن عَجلان. 23 . زينب بنت جَحش با ميمونه (پيمان خواهرى). 24 . سائب بن عثمان بن مظعون با حارثة بن سُراقه انصارى. 25 . سعد بن ابى وقّاص (19) با سعد بن معاذ بن نعمان . (20) 26 . سعد بن خَيثمة بن حارث با ابو سلمة بن عبد الأسد بن هلال. 27 . سعد بن زيد بن مالك اشهلى با عمرو بن سراقه. 28 . سلمان فارسى (21) با ابو ذر غِفارى. (22) 29 . سلمة بن سلامة بن وَقش (23) با ابو سَبرة بن ابى رُهم عامرى. 30 . سِماك بن خَرَشه خزرجى ابو دُجانه با عتبة بن غَزوان. 31 . سُوَيبِط بن سعد بن حرمله با عائذ بن ماعِص زَرقى. (24) 32 . سُويد بن عمرو انصارى با وَهْب بن سعد بن ابى سَرح. 33 . شُجاع بن وَهْب بن ربيعه با اوس بن خَوَلى بن عبد اللّه . 34 . صفوان بن وهب بن ربيعه با رافع بن معلّى بن لَوذان. 35 . طُفيل بن حارث بن مطّلب (25) با منذر بن محمّد بن عُقبه. 36 . عاقل بن ابى بُكير بن عبد ياليل (26) با مجذّر بن زياد بن عمرو. 37 . عامر بن ابى بكير بن عبد ياليل با ثابت بن قيس بن شمّاس. (27) 38 . عامر بن ربيعة بن مالك با يزيد بن مُنذر بن سَرح انصارى. 39 . عامر بن عبد اللّه ابو عبيدة بن جرّاح (28) با زيد بن سهل ابو طلحه انصارى . (29) 40 . عايشه با حفصه (پيمان خواهرى). 41 . عَبّاد بن بِشر انصارى با ابو حُذيفة بن عُتبه. 42 . عُبادة بن صامت بن قيس با كَنّاز بن حُصين ابو مَرثد غَنَوى. 43 . عبد اللّه بن جَحْش بن رئاب با عاصم بن ثابت بن ابى افلح. 44 . عبد اللّه بن مَخرمة بن عبد العُزّى با فَروة بن عمرو بن وَذفه . 45 . عبد اللّه بن مسعود (30) با اَنَس. 46 . عبد اللّه بن مظعون بن حبيب با سهل بن عبيد اللّه بن مُعلّى . 47 . عثمان بن عفّان (31) با عبد الرحمان بن عوف . (32) 48 . عثمان بن مظعون (33) با ابو هيثم بن تَيِّهان. 49 . عمير بن ابى وقّاص بن وُهَيب با عمرو بن معاذ بن نُعمان. 50 . عُمير بن عبد عمرو خزاعى ذو شِمالَين (ذو يَدَين) با يزيد بن حارث بن قيس. 51 . عوف بن مالك (34) با صَعب بن جَثّامة بن قيس. 52 . مُحرِز بن نَضلة بن عبد اللّه با عُمارة بن حزم بن زيد. 53 . مِسطَح بن اُثاثة بن عَبّاد با زيد بن مُزيّن. 54 . معاذ بن حارث بن رِفاعه با مُعمّر بن حارث بن مُعمّر. 55 . معاذ بن ماعص انصارى با سالم ، غلام ابو حذيفه. (35) 56 . معاوية بن ابى سفيان با حُتات بن يزيد بن علقمه. 57 . مُعتِّب بن عوف (/ معتّب بن حمراء) با ثعلبة بن حاطب بن عمرو. 58 . مقداد بن عمرو كِندى (36) با عمّار بن ياسر . (37) 59 . منذر بن عمرو بن خُنيس مُعنق (38) با طُليب بن عُمير. 60 . نُفيع بن حارث بن كلده ابو بكره با ابو بَرزه اَسلَمى. 61 . نَوفل بن حارث بن عبد المطّلب با عبّاس بن عبد المطّلب.

.


1- .بنا به قولى ، بين او و طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان ، پيمان برادرى بسته شد .
2- .بنا به قولى ، بين او و سعد بن ابى وقّاص ، پيمان برادرى بسته شد .
3- .بنا به قولى ، بين او و خارجة بن زيد بن ابى زهير ، پيوند برادرى بسته شد .
4- .بنا به قولى ، ميان او و عتبان بن مالك بن عمرو ، و بنا به قولى ، ميان او و عويم بن ساعدة بن عائش ، و به بنا به قول ديگر، ميان او و محاذ بن عفرا ، پيوند برادرى بسته شد .
5- .بنا به قولى ، ميان او و طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان ، پيوند برادرى برقرار شد .
6- .بنا به قولى ، ميان او و سعد بن ابى وقّاص ، و بنا به قولى ، ميان او و طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و رافع بن مالك زرقى ، پيوند برادرى بسته شد .
7- .بنا به قولى ، ميان او و زيد بن سهل ابو طلحه انصارى ، و بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن انيس ، پيوند برادرى برقرار شد .
8- .به قولى ، ميان او و خالد بن رباح ابو رويحه ، و بنا به قولى : ميان او و ابو دردا، و بنا به قولى ، ميان او و عامر بن عبد اللّه ابو عبيدة بن جرّاح ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و عبد اللّه بن عبد الرحمان ابو رويحه خثعمى ، و بنا به قولى ، ميان او و زيد بن سهل ابو طلحه انصارى ، پيوند برادرى برقرار شد .
9- .بنا به قولى ، ميان او و عمير بن حُمام جموح انصارى ، پيوند برادرى بسته شد.
10- .بنا به قولى ، ميان او و خبّاب بن اَرَت ، پيوند برادرى برقرار شد .
11- .بنا به قولى ، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى، پيوند برادرى بسته شد.
12- .بنا به قولى : ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، پيوند برادرى برقرار شد .
13- .بنا به قولى ، ميان او و رُخَيلة بن خالد ، پيوند برادرى بسته شد.
14- .ر . ك : ص 155 ، پانوشت 2 .
15- .بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن جبير ، پيمان برادرى بسته شد.
16- .بنا به قولى ، ميان او و اُسيد بن حُضير بن سمّاك ، پيمان برادرى بسته شد.
17- .بنا به قولى ، ميان او و سلمة بن سلامة بن وقش ، و بنا به قولى ، ميان او و كعب بن مالك بن ابى كعب ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، پيمان برادرى برقرار شد .
18- .بنا به قولى ، ميان او و كعب بن مالك ، پيمان برادرى بسته شد .
19- .بنا به قولى ، ميان او و محمّد بن مسلمه ، و بنا به قولى ، ميان او و عبد الرحمان بن عوف ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و عمّار بن ياسر ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 153 ، پانوشت 2 و ص 155 ، پانوشت 4 .
20- .بنا به قولى ، ميان او و عامر بن عبد اللّه ابو عبيدة بن جرّاح ، و بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، پيمان برادرى بسته شد .
21- .بنا به قولى ، ميان او و ابودرداء ، و بنا به قولى ، ميان او و حذيفة بن يمان ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى ، پيمان برادرى برقرار شد .
22- .بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، و به قولى ، ميان او و منذر بن عمرو بن خنيس مُعنق ، و به قولى ديگر، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى ، پيمان برادرى بسته شد .
23- .ر . ك : ص 161 ، پانوشت 1 .
24- .بنا به قولى ، ميان او و سُوَيبط بن عمرو عبدرى ، پيمان برادرى برقرار شد .
25- .بنا به قولى ، ميان او و سفيان بن قيس بن حارث ، پيمان برادرى برقرار شد .
26- .بنا به قولى ، ميان او و مبشر بن عبد المنذر بن رفاعه ، پيمان برادرى بسته شد.
27- .بنا به قولى ، ميان او و عمّار بن ياسر ، پيمان برادرى برقرار شد .
28- .بنا به قولى ، ميان او و سالم ، غلام ابوحذيفه ، و به قولى ، ميان او و محمّد بن مسلمة بن مسلمه ، پيمان برادرى برقرار گرديد . نيز، ر . ك : ص 157 پانوشت 1 و ص 163 پانوشت 2 .
29- .ر . ك : ص 155 پانوشت 5 و ص 157 پانوشت 1 .
30- .بنا به قولى ، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 163 پانوشت 2 و 4.
31- .بنا به قولى ، ميان او و اوس بن ثابت ، برادر حسّان بن ثابت شاعر ، پيمان برادرى بسته شد.
32- .بنا به قولى ، ميان او و سعد بن ربيع ، برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 163 پانوشت 1.
33- .بنا به قولى ، ميان او و عبّاس بن عباده ، پيمان برادرى برقرار شد.
34- .بنا به قولى ، ميان او و ابو دردا ، پيمان برادرى بسته شد .
35- .ر . ك : ص 167 پانوشت 2.
36- .بنا به قولى ، ميان او و جبّار بن صخر بن اميّه ، و به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن رواحة بن ثعلبه ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 157 پانوشت 4 و ص 163 پانوشت 4.
37- .بنا به قولى ، ميان او و حذيفة بن يمان ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز ، ر . ك : ص 163 پانوشت 1 و ص 167 پانوشت 1 .
38- .ر . ك : ص 163 پانوشت 4 .

ص: 154

. .

ص: 155

. .

ص: 156

. .

ص: 157

. .

ص: 158

. .

ص: 159

. .

ص: 160

. .

ص: 161

. .

ص: 162

. .

ص: 163

. .

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

. .

ص: 167

. .

ص: 168

. .

ص: 169

. .

ص: 170

. .

ص: 171

. .

ص: 172

5 / 6تَجديدُ مَشرُوعِ الإِخاءِ الدِّينِيِّ في آخِرِ الزَّمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :رُبَّ مُؤمِنٍ بي ولَم يَرَني ، ومُصَدِّقٍ بي وما شَهِدَني ، اُولئِكَ إخواني حَقّا . (1)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 35 ص 252 ، الإصابة : ج 5 ص 99 الرقم 6443 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف ،كنز العمّال : ج 13 ص 229 ح 36690 .

ص: 173

5 / 6 تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زمان

5 / 6تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بسا ايمان آورنده به من ، كه مرا نديده است! و بسا تصديق كننده [حقّانيت و نبوّت ]من ، كه مرا مشاهده نكرده است! اينان ، به راستى، برادران من اند.

.

ص: 174

الدرّ المنثور عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ : أوَلَسنا إخوانَكَ؟ قالَ : بَلى ، أنتُم أصحابي ، وإخواني قَومٌ يَأتونَ مِن بَعدي يُؤمِنونَ بي ولَم يَرَوني . ثُمَّ قَرَأَ : «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» (1) . (2)

المطالب العالية عن عون (3) بن مالك :المطالب العالية عن عون (4) بن مالك : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا لَيتَني لَقيتُ إخواني . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَسنا إخوانَكَ وأصحابَكَ؟ قالَ : بَلى ، ولكِن قوما يَجيؤونَ مِن بَعدِكُم يُؤمِنونَ بي إيمانَكُم ، ويُصَدِّقونّي تَصديقَكُم ، ويَنصُرونَ (5) نَصرَكُم ، فَيا لَيتَني لَقيتُ إخواني . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ : اللّهُمَّ لَقِّني إخواني _ مَرَّتَينِ _ . فَقالَ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ : أما نَحنُ إخوانُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟! فَقالَ : لا ، إنَّكُم أصحابي ، وإخواني قَومٌ مِن (7) آخِرِ الزَّمانِ آمَنوا بي ولَم يَرَوني ، لَقَد عَرَّفَنيهِمُ اللّهُ بِأَسمائِهِم وأسماءِ آبائِهِم مِن قَبلِ أن يُخرِجَهُم مِن أصلابِ آبائِهِم وأرحامِ اُمَّهاتِهِم ، لَأَحَدُهُم أشَدُّ بَقِيَّةً عَلى دينِهِ مِن خَرطِ القَتادِ (8) فِي اللَّيلَةِ الظَّلماءِ ، أو كَالقابِضِ على جَمرِ الغَضى (9) ، اُولئِكَ مَصابيحُ الدُّجى ، يُنجيهِمُ اللّهُ مِن كُلِّ فِتنَةٍ غَبراءَ مُظلِمَةٍ . 10

.


1- .البقرة : 3 .
2- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 67 نقلاً عن ابن عساكر ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 310 ح 12580 ، تفسير القرطبي : ج 5 ص 163 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 172 ح 11431 عن البراء عن عازب وكلّها نحوه ،كنز العمّال : ج 12 ص 184 ح 34586 .
3- .في الدرّ المنثور : «عوف» .
4- .في الدرّ المنثور : «وينصروني» .
5- .المطالب العالية : ج 4 ص 150 ح 4208 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 66 نقلاً عن مسند ابن أبي شيبة .
6- .. في بحار الأنوار : «في» ، وهو الأصوب .
7- .القَتاد : شجر له شَوك ، وفي المثل : «ومن دونه خَرط القَتاد» (الصحاح : ج 2 ص 521 «قتد»).
8- .الغَضَى : شجرٌ ، من الأثل ، خشبُه من أصلب الخَشَب ، وجمره يبقى زمانا طويلاً لاينطفئ (المعجم الوسيط : ج 2 ص 655 «غضى») .
9- .بصائر الدرجات : ص 84 ح 4 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 52 ص 123 ح 8 .

ص: 175

الدرّ المنثور_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا فرمود : «كاش برادرانم را ملاقات كرده بودم!» . مردى از يارانش گفت : آيا ما برادران تو نيستيم؟ فرمود : «بله ، شما ياران منيد ؛ [امّا] برادران من ، مردمانى هستند كه پس از من مى آيند و به من ، ايمان مى آورند ، در حالى كه مرا نديده اند» و سپس اين آيه را تلاوت نمود : «كسانى كه به غيب ، ايمان مى آورند و نماز مى گزارند» .

المطالب العالية_ به نقل از عون بن مالك _ :پيامبر خدا فرمود : «اى كاش ، برادرانم را ديدار مى كردم!» . گفتند : اى پيامبر خدا! آيا ما برادران و ياران تو نيستيم؟ فرمود : «چرا ؛ ولى پس از شما ، مردمانى مى آيند كه همانند شما به من ايمان مى آورند و همانند شما تصديقم مى كنند و همانند شما مرا يارى مى رسانند . پس ، اى كاش ، برادرانم را ديدار مى كردم!» .

امام باقر عليه السلام :روزى پيامبر خدا ، در حالى كه جماعتى از يارانش نزد ايشان بودند ، دو بار فرمود : «بار خدايا ! مرا با برادرانم ملاقات ده» . يارانش كه پيرامون ايشان بودند ، گفتند : مگر ما برادران تو نيستيم ، اى پيامبر خدا؟! فرمود : «نه ، شما ياران منيد . برادران من ، مردمانى از آخِرْ زمان هستند كه با آن كه مرا نديده اند، به من ايمان آورده اند. خداوند ، آنان را پيش از آن كه از پشت پدرانشان و ارحام مادرانشان بيرون آورد ، با نام و نام پدرانشان به من شناسانْد . هر يك از ايشان ، بر دينش، پايدارتر از كشيدن شاخ و برگ خار مغيلان با دست در شب تار است ، يا همانند كسى است كه اخگرِ چوب درخت شوره گز [كه دير خاموش مى شود] در دست گرفته باشد . آنان ، چراغ هاى تاريكى اند . خداوند ، ايشان را از هر فتنه تيره و تار ، مى رهانَد» .

.

ص: 176

الأمالي للمفيد عن عوف بن مالك :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ : يا لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني ! فَقالَ لَهُ أبوبَكرٍ وعُمَرُ : أَوَلَسنا إخوانَكَ؟ آمَنّا بِكَ وهاجَرنا مَعَكَ؟! قالَ صلى الله عليه و آله : قَد آمَنتُم وهاجَرتم ، ويا لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني . فَأَعادَا القَولَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتُم أصحابي ، ولكِن إخوانِيَ الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدِكُم ؛ يُؤمِنونَ بي ويُحِبّونّي ويَنصُرونّي ويُصَدِّقونّي وما رَأَوني ، فَيا لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني! (1)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أتَى المَقبَرَةَ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم دارَ قومٍ مُؤمِنينَ . وإنّا إن شاءَ اللّهُ بِكُم لاحِقونَ . وَدِدتُ أنّا قد رَأَينا إخوانَنا . قالوا : أَوَلَسنا إخوانَكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : أنتُم أصحابي ، وإخوانُنا الَّذينَ لَم يَأتوا بَعدُ . فَقالوا : كَيفَ تَعرِفُ مَن لَم يَأتِ بَعدُ مِن اُمَّتِكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ فَقالَ : أرَأَيتَ لَو أنَّ رَجُلاً لَهُ خَيلٌ غُرٌّ مُحَجَّلَةٌ (2) بَينَ ظَهرَي خَيلٍ دُهمٍ (3) بُهمٍ (4) ، ألا يَعرِفُ خَيلَهُ؟ قالوا : بَلى ، يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : فَإِنَّهُم يَأتونَ غُرّاً مُحَجَّلينَ مِنَ الوُضوءِ ، وأنَا فَرَطُهُم عَلَى الحَوضِ (5) . ألا لَيُذادَنَّ (6) رِجالٌ عَن حَوضي كَما يُذادُ البَعيرُ الضّالُّ ، اُناديهِم : ألا هَلُمَّ! فَيُقالُ : إنَّهُم قَد بَدَّلوا بَعدَكَ . فَأَقولُ : سُحقا سُحقا . (7)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 63 ح 9 ، روضة الواعظين : ص 333 نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 132 ح 36 .
2- .الغُرَّة : البياض الذي يكون في وجه الفرس ، والمُحَجّل : الذي يرتفع البياض في قوائمه (النهاية : ج 3 ص 353 «غرر» و ج 1 ص 346 «حجل») .
3- .الدُّهْمَة : السَّواد (الصحاح : ج 5 ص 1924 «دهم») .
4- .البُهم : جمع بَهِيم ؛ وهو في الأصل الذي لا يخالط لونه لون سواه (النهاية : ج 1 ص 167 «بهم») .
5- .فرطكم على الحوض : متقدّمكم (النهاية : ج 3 ص 434 «فرط»).
6- .لَيُذادنّ : لَيُطردنّ (النهاية : ج 2 ص 172 «ذود»).
7- .صحيح مسلم : ج 1 ص 218 ح 39 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1439 ح 4306 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 378 ح 9303 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 647 ح 42560.

ص: 177

الأمالى، مفيد_ به نقل از عوف بن مالك _ :روزى پيامبر خدا فرمود : «اى كاش برادرانم را ديده بودم!». ابو بكر و عمر گفتند : مگر ما برادران تو نيستيم؟ به تو ايمان آورديم و با تو هجرت كرديم . فرمود : «البتّه شما ايمان آورديد و هجرت كرديد ؛ ولى اى كاش برادرانم را ملاقات كرده بودم» . آن دو ، سخن خود را تكرار كردند. پيامبر خدا فرمود : «شما ياران منيد ؛ امّا برادران من ، آن كسانى هستند كه پس از شما مى آيند ، به من ايمان مى آورند و دوستم مى دارند و يارى ام مى رسانند و تصديقم مى كنند ، در حالى كه مرا نديده اند. پس ، اى كاش برادرانم را ملاقات كرده بودم!» .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا به قبرستان رفت و فرمود : «درود بر شما ، اى ساكنان سراى گروه مؤمنان! ما نيز به خواست خدا ، به شما خواهيم پيوست . دوست داشتم كه برادرانمان را مى ديديم» . گفتند : مگر ما برادران تو نيستيم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «شما ياران منيد . برادران ما ، آن كسانى هستند كه هنوز [به دنيا ]نيامده اند» . گفتند : اى پيامبر خدا! چگونه كسانى از امّتت را كه هنوز نيامده اند ، مى شناسى؟ فرمود : «به نظر شما ، اگر مردى در ميان رَمه اى از اسبان سياه يك دست ، اسبانى با چهره و پاهاى سفيد داشته باشد ، اسبانش را نمى شناسد؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا! فرمود : «آنان نيز در حالى مى آيند كه بر اثر وضو ، چهره ها و پاهايشان سپيد است ، و من ، پيشرو (1) آنان بر كنار حوض [كوثر] هستم . بدانيد كه مردانى از حوض من ، دور رانده مى شوند ، چنان كه اشتر غريبه ، دور رانده مى شود ، و من صدايشان مى زنم : هان! بياييد! امّا گفته مى شود : اينان ، پس از تو [دين و آيين تو را ]تغيير دادند . پس من مى گويم : دور شويد ، دور شويد!» .

.


1- .واژه «فَرَط» در متن عربى : آن كه بر قوم خود در رفتن به سوى آب ، پيشى مى جويد؛ آن كه جلوتر از قافله برود و براى آنان ريسمان ها و دلوها را آماده سازد و از چاه ، آب بكشد و آبگيرها را پُرآب كند (لسان العرب ، مادّه «فرط»). م .

ص: 178

حلية الأولياء عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَطَ حُبّي بِقَلبِ عَبدٍ فَأَحَبَّني إلّا حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ . ثُمَّ قالَ : لَيتَني أرى إخواني وَرَدوا عَلَى الحَوضِ ، فَأَستَقبِلَهُم بِالآنِيَةِ فيهَا الشَّرابُ فَأَسقِيَهُم مِن حَوضي قَبلَ أن يَدخُلُوا الجَنَّةَ . فَقيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَسنا إخوانَكَ؟ قالَ : أنتُم أصحابي ، وإخواني مَن آمَنَ بي ولَم يَرَني ، إنّي سَأَلتُ رَبّي أن يُقِرَّ عَيني بِكُم وبِمَن آمَنَ بي ولَم يَرَني . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصفِ إخوانِهِ الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدِهِ _ :لَو أنَّ أحَدا مِنهُم يُسَبِّحُ تَسبيحَةً خَيرٌ لَهُ مِن أن يَصيرَ لَهُ جِبالُ الدُّنيا ذَهَبا ، ونَظرَةٌ إلى واحِدٍ مِنهُم أحَبُّ إلَيَّ مِن نَظرَةٍ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرام ، ولَو أنَّ أحَدا مِنهُم يَموتُ في شِدَّةٍ بَينَ أصحابِهِ لَهُ أجرُ مَقتولٍ بَينَ الرُّكن وَالمَقام ، ولَهُ أجرُ مَن يَموتُ في حَرَمِ اللّه ، ومَن ماتَ في حَرَمِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ ، وأدخَلَهُ الجَنَّةَ . (2)

.


1- .حلية الأولياء : ج 7 ص 255 الرقم 397 ، كنز العمّال : ج 11 ص 427 ح 32009.
2- .التحصين لابن فهد : ص 25 ح 40 .

ص: 179

حلية الأولياء_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا فرمود : «محبّت من به دل هيچ بنده اى نياميخت و دوستم نداشت ، مگر آن كه خداوند ، بدن او را بر آتش ، حرام گردانيد» . سپس فرمود : «كاش برادرانم را كه بر حوض [كوثر ]وارد مى شوند و من با ظرف هايى پُر از شراب [بهشتى] به استقبالشان مى روم و آنها را پيش از آن كه وارد بهشت شوند ، از حوضم سيراب مى كنم ، ببينم» . گفته شد : اى پيامبر خدا! مگر ما برادران تو نيستيم؟ فرمود : «شما ياران منيد . برادران من ، كسانى اند كه به من ايمان آورده اند ، در حالى كه مرا نديده اند. من از پروردگارم درخواست كرده ام كه چشم مرا به شما و به كسانى كه نديده، به من ، ايمان آورده اند، روشن گردانَد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف برادرانش كه پس از او مى آيند _ :هر يك از آنان اگر يك تسبيح بگويد ، در نظرش بهتر از آن است كه كوه هاى دنيا براى او طلا شود . يك نگاه به يكى از آنان ، نزد من محبوب تر از نگاه كردن به بيت اللّه الحرام است . اگر فردى از آنان در بين يارانش در سختى بميرد ، پاداش كسى را دارد كه در ميان رُكن و مقام ، كشته شده باشد ، و مزد كسى را دارد كه در حرم خدا بميرد . كسى كه در حرم خدا بميرد ، خداوند ، او را از آن وحشت بزرگ [در روز قيامت ]در امان مى دارد و به بهشتش مى بَرَد .

.

ص: 180

الفصل السادس : صفات أفضل الإخوان في اللّهالإمام عليّ عليه السلام_ عِندَ ما قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَقالَ : نَهيتَنا عَنِ الحُكومَةِ ثُمَّ أمَرتَنا بِها ، فَلَم نَدرِ أيُّ الأَمرَينِ أرشَدُ؟ فَصَفقَ عليه السلام إحدى يَدَيهِ عَلَى الاُخرى _ :أينَ القَومُ الَّذينَ دُعوا إلَى الإِسلامِ فَقَبِلوهُ ، وقَرَؤُوا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وهيجوا إلَى الجِهاد فَوَلِهوا وَلَهَ اللِّقاحِ (1) إلى أولادِها ، وسَلَبُوا السُّيوفَ أغمادَها ، وأخَذوا بِأَطرافِ الأَرضِ زَحفا زَحفا، وصَفّا صَفّا، بَعضٌ هَلَكَ وبَعضٌ نَجا ، لا يُبَشَّرونَ بِالأَحياءِ ، ولا يُعزَّونَ عَنِ المَوتى (القَتلى)، مُرهُ (2) العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، خُمصُ (3) البُطونِ مِنَ الصِّيامِ، ذُبُلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ ، صُفرُ الأَلوانِ مِن السَّهَرِ ، عَلى وُجوهِهِم غَبَرَةُ الخاشِعينَ، اُولئِكَ إخوانِيَ الذّاهِبونَ ، فَحَقَّ لَنا أن نَظمَأ إلَيهِم ونَعَضَّ الأَيدِيَ عَلى فِراقِهِم. (4)

نهج البلاغة :رُوِيَ عَن نَوفٍ البِكالِيِّ قالَ : خَطَبَنا بِهذِهِ الخُطبَةِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام بِالكوفَةِ وهُوَ قائِمٌ عَلى حِجارَةٍ ، نَصَبَها لَهُ جَعدَةُ بنُ هُبَيرَةَ المَخزومِي ، وعَلَيهِ مِدرَعَةٌ مِن صوفٍ ، وحَمائِلُ سَيفِهِ ليفٌ ، وفي رِجلَيهِ نَعلانِ مِن ليفٍ ، وفي جَبينِهِ ثَفِنَةٌ (5) مِن أثَرِ السُّجودِ ... قالَ عليه السلام : ألا إنَّهُ قَد أدبَرَ مِنَ الدُّنيا ماكانَ مُقبِلاً ، وأقبَلَ مِنها ماكانَ مُدبِرا ، وأزمَعَ (6) التَّرحالَ عِبادُ اللّهِ الأَخيارُ ، وباعوا قَليلاً مِنَ الدُّنيا لا يَبقى بِكَثيرٍ مِنَ الآخِرَةِ لا يَفنى . ما ضَرَّ إخوانَنَا الَّذينَ سُفِكت دِماؤُهُم _ وهُم بِصِفِّينَ _ ألّا يَكونوا اليَومَ أحياءً يُسيغُون الغُصَصَ ويَشرَبونَ الرَّنقَ (7) ؟ قَد _ وَاللّهِ _ لَقُوا اللّهَ فَوَفّاهُم اُجورَهُم وأحَلَّهُم دارَ الأَمنِ بَعدَ خَوفِهِم . أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ ومَضَوا عَلَى الحَقِّ؟ أينَ عَمّار؟ وأينَ ابنُ التَّيِّهان (8) ؟ وأينَ ذُوالشَّهادَتَين (9) ؟ وأينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِم ؛ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ واُبرِدَ بِرُؤوسِهِم (10) إلَى الفَجَرَةِ؟ قالَ : ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى لِحيَتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ فَأَطالَ البُكاءَ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : أوِّه عَلى إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ ، أحيَوُا السُّنَّةَ وأماتُوا البِدعَةَ ، دُعوا لِلجِهادِ فَأَجابوا ، ووَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ . ثُمَّ نادى بِأَعلى صَوتِهِ : الجِهادَ الجِهادَ عِبادَ اللّهِ! ألا وإنّي مُعَسكِرٌ في يَومي هذا ، فَمَن أرادَ الرَّواحَ إلَى اللّهِ فَليَخرُج! (11)

.


1- .اللِّقاح : ذوات الألبان من النُّوق (لسان العرب : ج 2 ص 581 «لقح»).
2- .المَرَه : مرضٌ في العين (النهاية : ج 4 ص 321 «مره») .
3- .رجل خَمصان وخميص : إذا كان ضامر البطن (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص»).
4- .نهج البلاغة : الخطبة 121 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 362 ح 597 .
5- .الثَّفِنة _ بكسر الفاء _ : ما وليَ الأرض من كلّ ذات أربع إذا بركت ، كالركبتين وغيرهما ، ويحصل فيه غلظ من أثر البروك (النهاية : ج 1 ص 215 «ثفن») .
6- .أزمَعَ الأمرَ : مضى فيه ، وثبَّت عليه عَزمَه (لسان العرب : ج 8 ص 144 «زمع»).
7- .ماءٌ رَنْق : أي كَدِر (الصحاح : ج 4 ص 1485 «رنق») .
8- .هو أبو الهيثم مالك بن التيِّهان ، من أكابر الصحابة.
9- .هو خزيمة بن ثابت الأنصاري الذي عدلَ رسول اللّه صلى الله عليه و آله شهادته بشهادة رجلين في قصّة مشهورة.
10- .أي اُرسلت مع البريد بعدما قتلهم الفجرة البُغاة.
11- .نهج البلاغة : الخطبة 182 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 313 ح 40.

ص: 181

فصل ششم : صفات برترينْ برادران دينى

فصل ششم : صفات برترينْ برادران دينىنهج البلاغة :مردى از ياران او (على عليه السلام ) برخاست و گفت : تو ما را از پذيرش حكميت ، نهى كردى و سپس به [پذيرفتن] آن ، فرمانمان دادى . ما نمى دانيم كدام يك از اين كارها درست تر است؟ امام عليه السلام ، دستش را بر روى دست ديگرش زد و فرمود : « ... كجا هستند آن مردمى كه به اسلام ، فرا خوانده شدند و آن را پذيرفتند، و قرآن را خواندند و آن را درست فهميدند ؟! و به جهاد برانگيخته شدند و چونان شيفتگى مادّه شتر به بچّه هايش، شيفته جهاد شدند و شمشيرها از نيام بر كشيدند و در اطراف و اكناف زمين ، صف در صف ، پيش رفتند و پيشروى كردند و بعضى[شان] جان باختند و بعضى رهيدند؟! نه بشارتِ زندگان به آنها داده مى شد ، و نه در باره كشته شدگان ، تسليت داده مى شدند ، چشمانشان از گريه [از خوف خداوند] صدمه ديده بود و شكم هايشان از روزه دارى به پُشت آنان چسبيده بود ، لب هايشان از [كثرت ]دعا خشكيده ، و رنگ هايشان از شب زنده دارى ها زرد شده بود و بر چهره هايشان ، گرد خاكسارى و خشوع ، نشسته بود. آنان ، برادران من اند كه رفته اند. پس بر ما سِزَد كه تشنه آنان باشيم و از دورى شان ، انگشت حسرت به دندان گزيم» .

نهج البلاغة_ به نقل از نوف بِكالى _ :امير مؤمنان على عليه السلام ، در كوفه ، در حالى كه بر روى سنگى كه جعدة بن هبيره مخزومى برايش نصب كرده بود ، ايستاده بود و جبّه پشمينى بر تن داشت و حمايل شمشيرش از ليف خرما بود و كفش هايى از ليفِ خرما به پا داشت و در پيشانى اش پينه اى بر اثر سجده بود ... ، براى ما سخنرانى كرد و فرمود : «بدانيد آنچه از دنيا روى آورده بود ، پشت كرده و آنچه پشت كرده بود ، روى آورده است ، و بندگان نيك خدا ، عزم كوچيدن ، جزم كردند و دنياى اندك ناپايدار را به آخرت فناناپذير ، فروختند. برادران ما را كه در صفّين ، خونشان ريخته شد ، چه زيان ، اگر امروز زنده نيستند تا خوراكشان ، اندوه باشد و نوشيدنى شان خون دل؟! به خدا سوگند كه آنان به لقاى خداوند ، نايل آمدند و خدا ، مزد آنان را به كمال و تمام ، عطايشان فرمود و پس از دوران ترس ، در سراى امن و آرامش جايشان داد. كجايند آن برادران من كه گام در راه نهادند و طريق حق پوييدند؟ كجاست عمّار؟ كجاست ابن تَيِّهان؟ (1) كجاست ذو شهادتَين؟ (2) كجايند امثال اينان از برادرانشان كه بر مرگ ، با يكديگر ، پيمان بستند و سرهاى بُريده شان را براى نابه كاران فرستادند؟» . سپس با دست بر محاسن شريف و گرامى اش كشيد و گريه اى طولانى كرد و آن گاه فرمود : «دريغا بر آن برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را نيك دريافتند ، در واجبات [الهى] انديشه كردند و آنها را برپا داشتند و سنّت را زنده داشتند و بدعت را ميراندند و به جهاد ، فرا خوانده شدند و اجابت كردند ، و به رهبر ، اطمينان كردند و از او پيروى نمودند!» . سپس با بلندترين صدايش فرمود : «جهاد! جهاد! اى بندگان خدا! آگاه باشيد كه من ، همين امروز ، لشكر مى كشم . پس هر كه خواهان ره سپار شدن به سوى خداست ، خارج شود» .

.


1- .ابو الهيثم مالك بن تيّهان ، از صحابيان بزرگ پيامبر خدا بود .
2- .ذو شهادتين ، همان خزيمة بن ثابت انصارى است كه در ماجرايى مشهور ، پيامبر خدا ، شهادت او را با شهادت دو مرد ، يكسان قرار داد .

ص: 182

. .

ص: 183

. .

ص: 184

الكافي عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بعض أصحابه من العراقيّين رفعه ، قالَ :خَطَبَ النّاسَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، أنَا اُخبِرُكُم عَن أخٍ لي كانَ مِن أعظَمِ النّاسِ في عَيني ، وكانَ رَأسُ ما عَظُمَ بِهِ في عَيني صِغَرَ الدُّنيا في عَينِهِ . كانَ خارِجا مِن سُلطانِ بَطنِهِ ؛ فَلا يَشتَهي ما لا يَجِدُ ، ولا يُكثِرُ إذا وَجَدَ . كانَ خارِجا مِن سُلطانِ فَرجِهِ ؛ فَلا يَستَخِفُّ لَهُ عَقلَهُ ولا رَأيَهُ . كانَ خارِجا مِن سُلطانِ الجَهالَةِ ؛ فَلا يَمُدُّ يَدَهُ إلّا عَلى ثِقَةٍ ؛ لِمَنفَعَةٍ . كانَ لا يَتَشَهّى ، ولا يَتَسَخَّطُ ، ولا يَتَبَرَّمُ (1) . كانَ أكثَرَ دَهرِهِ صَمّاتا ، فَإِذا قالَ بَذَّ القائِلينَ (2) . كانَ لا يَدخُلُ في مِراءٍ (3) ، ولا يُشارِكُ في دَعوى ، ولا يُدلي بِحُجَّةٍ حَتّى يَرى قاضِيا (4) . وكانَ لا يَغفُلُ عَن إخوانِهِ ، ولا يَخُصُّ نَفسَهُ بِشَيءٍ دونَهُم . كانَ ضَعيفا مُستَضعَفا ، فَإِذا جاءَ الجِدُّ كانَ لَيثا عادِيا . كانَ لا يَلومُ أحَدا فيما يَقَعُ العُذرُ في مِثلِهِ حَتّى يَرَى اعتِذارا . كانَ يَفعَلُ ما يَقولُ ، ويَفعَلُ ما لا يَقولُ (5) . كانَ إذَا ابتَزَّهُ أمرانِ لا يَدري أيَّهُما أفضَلُ نَظَرَ إلى أقرَبِهِما إلَى الهَوى فَخالَفَهُ . كانَ لا يَشكو وَجَعا إلّا عِندَ مَن يَرجو عِندَهُ البُرءَ ، ولا يَستَشيرُ إلّا مَن يَرجو عِندَهُ النَّصيحَةَ . كانَ لا يَتَبَرَّمُ ، ولا يَتَسَخَّطُ ، ولا يَتَشَكّى ، ولا يَتَشَهّى ، ولا يَنتَقِمُ ، ولا يَغفُلُ عَن العَدُوِّ . فَعَلَيكُم بِمِثلِ هذِهِ الأَخلاقِ الكَريمَةِ إن أطَقتُموها ، فَإِن لَم تُطيقوها كُلَّها فَأَخذُ القَليلِ خَيرٌ مِن تَركِ الكَثيرِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (6)

.


1- .بَرِمَ به : إذا سئمَه ، وتَبَرَّم به مثله . وأبرَمه : أي أملّه وأضجره (الصحاح : ج 5 ص 1869 «برم») .
2- .بَذَّ القائلين : أي سَبَقَهم وغَلَبَهم (النهاية : ج 1 ص 110 «بذذ») .
3- .المِراء : الجِدال (النهاية : ج 4 ص 322 «مرا») .
4- .المعنى أنّه ليس من عادته إذا ظلمه أحد أن يبثّ الشكوى عند الناس كما هو دأب أكثر الخلق ، بل يصبر إلى أن يجد حاكما يحكم بينه وبين خصمه . وذلك في الحقيقة يؤول إلى الكفّ عن فضول الكلام والتكلّم في غير موضعه (مرآة العقول : ج 9 ص 262).
5- .. كذا في المصدر ، وفي تحف العقول : «لا يقول ما لا يفعل ويفعل ما لا يقول» ، وفي نهج البلاغة : «كان يفعل ما يقول ولا يقول ما لا يفعل» .
6- .الكافي : ج 2 ص 237 ح 26 ، نهج البلاغة : الحكمة 289 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 234 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 294 ح 24 ؛ تاريخ بغداد : ج 12 ص 315 الرقم 6757 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 253 كلاهما عن محمّد بن كيسان نحوه .

ص: 185

الكافى_ به نقل از احمد بن محمّد بن خالد ، از يكى از ياران عراقى اش ، كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :حسن بن على _ كه درود خداوند بر آن دو باد _ براى مردم ، سخنرانى كرد و فرمود : «اى مردم! من شما را از برادرى كه داشتم ، خبر مى دهم : او در نظر من ، از بزرگ ترينِ مردمان بود و مهم ترين چيزى كه او را در نظرم بزرگ كرده بود ، پستى دنيا در نگاه او بود . او از سلطه شكمش خارج شده بود . بنا بر اين ، چيزى را كه نداشت ، نمى خواست و هر گاه به دست مى آورد ، زياده روى نمى كرد . از سلطه شهوتش نيز خارج شده بود . از اين رو ، در انديشه و نظرش سَبُكى نمى كرد . از سلطه نادانى نيز خارج شده بود . از اين رو ، دست خود را جز به سوى شخص مطمئن و براى بهره مند شدن ، دراز نمى كرد . نه خواست و تمايلى داشت ، نه رنجيده خاطر و ناراضى مى شد ، و نه دلگير مى گشت . بيشتر عمرش خاموش بود و هر گاه سخن مى گفت ، بر گويندگان ، چيره مى شد . وارد ستيزه نمى شد ، در دعوايى شركت نمى كرد و جز در حضور قاضى ، دليل نمى آورد . از [حال] برادرانش غفلت نمى كرد . هرگز چنين نبود كه چيزى را به خود ، اختصاص دهد و به ديگران ندهد . [در ظاهر ]ضعيف و ناتوان بود ؛ امّا چون پاى تلاش به ميان مى آمد ، شيرى ژيان بود. هيچ كس را به واسطه كارى كه جاى عذر داشت ، سرزنش نمى كرد تا آن كه عذر آورده شود . آنچه را مى گفت ، به كار مى بست و آنچه را هم نمى گفت ، به كار مى بست . هر گاه دو كار برايش پيش مى آمد كه نمى دانست كدام يك از آنها بهتر است ، آن را كه به هوس ، نزديك تر بود ، رها مى كرد . هرگز از بيمارى و دردى شكايت نمى كرد ، مگر در نزد كسى كه اميد بهبود از او داشت، و مشورت نمى كرد ، مگر با كسى كه اميد راه نمايى از او داشت . دل تنگ و دلگير نمى شد ، ناراضى نبود ، شكايت نمى كرد ، هوسباز نبود ، انتقام نمى گرفت و از دشمن هم غافل نبود. پس شما نيز اگر مى توانيد ، اين گونه خوى و خصلت هاى والا را به دست آوريد ، و اگر نمى توانيد همه آنها را داشته باشيد ، به دست آوردن اندكى از آن، بهتر از آن است كه هيچ به دست نياوريد ؛ و نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند» .

.

ص: 186

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ لي أخٌ في عَيني عَظيمٌ ، وكانَ الَّذي عَظَّمَهُ في عَيني صِغَرَ الدُّنيا في عَينِهِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ _ :الإِمامُ : الأَنيسُ الرَّفيقُ ، وَالوالِدُ الشَّفيقُ ، وَالأَخُ الشَّقيقُ ، وَالاُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ . (2)

راجع : هذه الموسوعة : ج 1 ص 128 (أعلى مراتب الإيمان) وص 142 (الوصول إلى درجة رجال الأعراف) .

.


1- .حلية الأولياء : ج 3 ص 186 الرقم 241 عن أحمد بن محمّد ، تذكرة الخواصّ : ص 339 عن أحمد بن يحيى ، البداية والنهاية : ج 9 ص 311 عن عبداللّه بن عطاء .
2- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، الغيبة للنعماني : ص 219 ح 6 ، تحف العقول : ص 439 نحوه وفيه «الولد» بدل «الوالد» ، كمال الدين : ص 678 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 98 ح 2 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله وكلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 123 ح 4 .

ص: 187

امام باقر عليه السلام :مرا برادرى بود كه در نظرم بزرگ مى نمود . آنچه او را در نگاهم بزرگ ساخته بود ، پستى دنيا در نظر او بود.

امام رضا عليه السلام_ در توصيف امام _ :امام ، [چونان] همدمِ همراه ، پدرِ مهربان ، برادرِ تنى ، و مادر دلسوز به حال كودك است.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 1 ص 129 (بالاترين مراتب ايمان) و ص 143 (رسيدن به مقام اَعرافيان) .

.

ص: 188

. .

ص: 189

7 . ادب

اشاره

9 . ادبدرآمدفصل يكم : معناى ادبفصل دوم : فضيلت ادب و ترغيب به آنفصل سوم : ريشه هاى ادبفصل چهارم : آثار ادبفصل پنجم : ادب آموزان(مربّيان)فصل ششم : روش هاى ادب آموزى(تربيت)فصل هفتم : آفات ادب آموزى (تربيت)

.

ص: 190

درآمد

ادب در لغت

درآمدادب، در لغتادب ، در اصل به معناى دعوت از مردم براى اجتماع بر «مأدُبه (طعام)» ، است . تهذيب اللغة اين واژه را چنين معنا كرده است : أصلُ الأَدبِ الدُّعاءُ ، وَ قيلَ لِلصَّنيعِ يُدعى إلَيهِ النّاسُ مَدعاةٌ وَ مَأدَبَةٌ. وَ الأَدَبُ الَّذى يَتَأَدَّبُ بِهِ الأَديبُ مِنَ النّاسِ ، سُمِّىَ أدَبا لِأَنَّهُ يَأدِبُ النّاسَ الَّذينَ يَتَعَلَّمونَهُ إلَى المَحامِدِ ، وَ يَنهاهُم عَنِ المَقابِحِ. (1) اَدْب ، در اصل به معناى دعوت كردن است ، و به قولى ، غذايى كه مردم به آن دعوت مى شوند ؛ يعنى هم به معناى «دعوت كردن» و هم به معناى خود «غذا» . و نيز «ادب» آن چيزى است كه مردمان اديب فرا مى گيرند ، به آن اَدَب گفته اند ، چون افرادى را كه فرايش مى گيرند ، به خوبى ها فرا مى خوانَد و از زشتى ها بازشان مى دارد. و در معجم مقاييس اللغة آمده است : الأَدْبُ : أن تَجمَعَ النّاسَ إلى طَعامِكَ ، وَ هِىَ المَأدَبَةُ وَ المَأدُبَةُ ، وَ الآدِبُ : الدَّاعى ... وَ مِن هذَا القِياسِ الأَدَبُ أيضا ؛ لِأَنَّهُ مُجمَعٌ عَلَى استِحسانِهِ . (2)اَدْب ، گرد آوردن مردم است براى غذايى كه فراهم آورده اى ، كه همان مأدَبه و

.


1- .معجم تهذيب اللغة : ج 1 ص 133 مادّه «أدب» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 74 مادّه «أدب» .

ص: 191

ادب در قرآن و حديث

اشاره

مأدُبه است و آدِب ، دعوت كننده است . اَدَب نيز بر همين قياس است ؛ چون بر نيك بودن آن ، اجماع است . دو نكته در ريشه لغوى ادب وجود دارد : يكى اجتماع مردم ، و ديگرى شايستگىِ كار . شايد به همين لحاظ ، انجام دادنِ كار به گونه اى كه در جامعه نيكو و شايسته شمرده شود ، ادب ناميده شده است . البتّه در كاربردهاى اين واژه در نصوص (متون) اسلامى ، توضيح خواهيم داد كه اين واژه به معناى مطلق تربيت هم آمده است . بنا بر اين ، ادب ، در مفهوم ارزشىِ آن ، از مقوله هنر محسوب مى شود و اديب ، هنرمندى است كه كارى را زيبا و دل پذير انجام مى دهد . از اين رو ، دانشى كه موجب دور ماندن از خطا در گفتار و نوشتار است ، علم ادب ناميده مى شود؛ (1) بلكه به مطلق علوم و معارف نيز ادب اطلاق مى گردد؛ (2) چرا كه علم ، سرمايه شايستگى و زيبايىِ عمل است و هنر ارائه كار خوب و نيكو ، تنها از دانشمند بر مى آيد .

ادب، در قرآن و حديثدر قرآن ، واژه «ادب» به كار نرفته ، هر چند معنا و مفهوم آن ، بارها مورد عنايت اين كتاب آسمانى قرار گرفته است ؛ امّا در احاديث اسلامى ، ادب به عنوان يك اصل مهمّ فرهنگى ، اخلاقى و اجتماعى ، فراوان به كار رفته است . به فرموده امام على عليه السلام : لِكُلِّ أمرٍ أدَبٌ . (3) هر كارى، آدابى [و آيينى] دارد .

.


1- .علم ادب ، علمى است كه به وسيله آن از خلل گفتارى و نوشتارى در كلام عرب ، احتراز مى شود (المنجد : ص5).
2- .آداب ، به مطلق علوم و معارف و يا تنها به علوم ادبى اطلاق مى شود (المنجد : ص5) .
3- .ر . ك : غرر الحكم : ج 5 ص 13 ح 7280 .

ص: 192

يك . معناى ادب
الف - تبلور ارزش هاى فطرى و عقلى و اجتماعى

برجسته ترين نكات در تبيين احاديث ادب ، عبارت اند از :

يك . معناى ادبدر احاديث اسلامى ، كلمه ادب به طور كلّى در سه معنا به كار رفته است :

الف _ تبلور ارزش هاى فطرى، عقلى و اجتماعىامام على عليه السلام با اشاره به همين معنا فرمود : كَفاكَ أدَبا لِنَفسِكَ اجتِنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِكَ . (1) تو را براى ادب كردن خويش ، همين بس كه از آنچه از ديگران نمى پسندى ، دورى گزينى. لازمه اجتناب از آنچه انسان از ديگران ناپسند مى داند ، تبلور ارزش هاى فطرى ، عقلى و اجتماعى در گفتار و كردار است . كسى كه خود را متعهّد به رعايت اين ارزش ها كند ، نيازى به مربّى و مؤدِّب ندارد ، چنان كه وقتى از عيسى عليه السلام پرسيدند : چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : ما أدَّبَنى أحَدٌ ، رَأَيتُ قُبحَ الجَهلِ فَجانَبتُهُ . (2) كسى مرا ادب نياموخت ؛ بلكه زشتىِ نادانى [ و بى ادبى ] را ديدم و از آن دورى گزيدم. بى ادبى در گفتار و كردار ، ريشه در جهل دارد . عقل ، انسان را مقيّد به رعايت ارزش هايى مى كند كه براى حفظ هويّت انسانى ، راهى جز آن وجود ندارد . از اين رو ، امام على عليه السلام مى فرمايد : حَسبُ المَرءِ ... مِن أدَبِهِ ألّا يَترُكَ ما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ . (3)

.


1- .ر . ك : ص 204 ح 2 .
2- .ر. ك : ص 206 ح 7 .
3- .ر . ك : ص 208 ح 15 .

ص: 193

ب - تبلور ارزش هاى دينى

آدمى را از ادب، همين بس كه آنچه را از آن گريزى ندارد ، فرو نگذارد. اهل ايمان كه خود را متعهّد به رعايت ارزش ها مى دانند ، بايد گفتار و كردار آنان سرشار از ادب باشد ، چنان كه پيامبر خدا در توصيف مؤمن فرمود : حَرَكاتُهُ أدَبٌ . (1) رفتارهاى او ادب است .

ب _ تبلور ارزش هاى دينىارزش هاى دينى ، عبارت است از آنچه خداوند متعال ، انجام دادن آن را به صورت واجب يا راجح ، از انسان خواسته است . برخى از احاديث ، به اين معنا اشاره دارند ، مانند : أنَا أديبُ اللّهِ وَ عَلِىٌّ أديبى . (2) من تربيت شده خدا هستم و على ، تربيت شده من است . إنَّ اللّهَ أدَّبَ نَبِيَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ . (3) خداوند ، پيامبرش را بر محبّت خويش پروَرْد . إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأدَبِ اللّهِ . (4) مؤمن ، به آداب خدا رفتار مى كند . مؤدّب بودن به آداب الهى ، در اين گونه احاديث ، بدين معناست كه ارزش هاى دينى ، در گفتار و كردار پيشوايان اسلام و رهروان آنها تبلور مى يابند . در اين جا توجّه به دو نكته ، ضرورى است : نكته اوّل ، اين كه ارزش هاى عقلى و شرعى ، در ريشه يابى و تحليل دقيق ، به

.


1- .ر . ك : ص 208 ح 12 .
2- .ر. ك : ص 210 ح 16 .
3- .ر. ك : ص 210 ح 17 .
4- .ر. ك : ص 210 ح 19 .

ص: 194

ج - تربيت

يك نقطه مى رسند . از امام على عليه السلام نقل شده است : العَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ ، وَ الشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ . (1) عقل ، شريعت درونى است ، و شريعت ، عقل برون . بى ترديد ، اگر عقل بتواند حقايق را آن گونه كه هستند، درك كند ، به همان نقطه مى رسد كه دين رسيده است ، و بر همين اساس گفته شده است كه : «هر آنچه عقل بِدان حكم كند ، شريعت نيز بدان حكم مى كند ، و هر آنچه شريعت بدان حكم كند ، عقل هم بدان حكم مى كند» . (2) با اين نگاه ، آداب عقلى و شرعى ، در واقع، يكى هستند . نكته دوم ، اين كه آداب اجتماعىِ نامشروع ، در واقع، ارزش ادبى ندارند؛ زيرا همان طور كه اشاره شد ، اگر ارزش ادبى داشتند ، شريعت با آنها مخالفت نمى كرد؛ بلكه زيبا جلوه كردنِ اين گونه آداب ، در حقيقت، نوعى انحراف روانى است و كسانى كه گرفتار اين انحراف هستند ، به تعبير قرآن «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ ؛ (3) كردارهاى زشتشان برايشان آراسته شده است» .

ج _ تربيتكلمه ادب ، در متون اسلامى ، گاه صرفا در معناى تربيت به كار رفته است و آن ، هنگامى است كه با صفتِ خوب و يا بد توصيف مى گردد ، مانند : بِحُسنِ السِّياسَةِ يَكونُ الأَدَبُ الصّالِحُ . (4) با حسن سياست و تدبير است كه ادب نيكو پديد مى آيد .

.


1- .ر . ك : مجمع البحرين : ج 2 ص 1249 .
2- .البتّه اين يك نظر است . براى تفصيل مسئله ، به كتاب هاى اصولى ، مبحث قاعده ملازمه ميان حكم عقل و شرع رجوع كنيد .
3- .توبه : آيه 37 .
4- .ر . ك : ص 290 ح 208 .

ص: 195

لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَ الأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا ... وَ لا يَزالُ العَبدُ العاصى يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا . (1) بنده مؤمن ، پيوسته براى افراد خانواده اش دانش و ادبِ نيكو به ارث مى نهد تا آن كه همه آنها را وارد بهشت مى سازد ... و بنده گنهكار ، پيوسته براى خانواده اش ادب و تربيت بد به ارث مى نهد تا آن كه سرانجام ، همه آنان را به دوزخ مى فرستد . بديهى است كه ادب به معناى ارزشىِ آن ، نيازى به وصف «صالح» ندارد و نيز نمى توان آن را با «سىّ ء» توصيف نمود. بنا بر اين ، در اين گونه موارد ، بايد به معناى مطلق تربيت باشد؛ بلكه شايد در پاره اى از موارد كه كلمه ادب ، مطلق ذكر شده نيز به همين معنا باشد و صفتِ «صالح» از آن رو حذف شده باشد كه معلوم و حذف آن، جايز بوده است . در تعريف «ادب» گفته شده كه : الأدب _ على ما يتحصّل من معناه _ هو الهيئة الحسنة التى ينبغى أن يقع عليه الفعل المشروع؛ إمّا فى الدين أو عند العقلاء فى مجتمعهم، كآداب الدعاء و آداب ملاقات الأصدقاء ، و إن شئت قلت : ظرافة الفعل . (2) ادب _ آن گونه كه از معناى آن به دست مى آيد _ عبارت است از: هيئت نيكويى كه سزاوار است عمل مشروع ، بر طبق آن صورت گيرد ، يا در دين و يا در نزد خردمندان جامعه ، مانند: آداب دعا كردن و آداب ملاقات با دوستان . به عبارت ديگر ، ادب عبارت است از : آراستگىِ عمل . بنا بر آنچه گذشت ، اين تعريف ، قابل انطباق بر همه كاربردهاى كلمه ادب نيست و تنها بر معناى اوّل و دوم آن انطباق دارد .

.


1- .ر . ك : ص 244 ح 93 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 6 ص 256 .

ص: 196

دو . انواع و مراتب ادب
الف - ادب با مردم
ب - ادب با آفريدگار

دو . انواع و مراتب ادبادب ، به معناى رعايت ارزش هاى عقلى و شرعى در گفتار و كردار ، انواع و مراتبى دارد كه اينك به شرح اجمالىِ آن مى پردازيم :

الف _ ادب با مردمادب با مردم ، عبارت است از برخورد شايسته با افراد و اقشار مختلف ، با توجّه به جايگاه خاصّ خانوادگى و اجتماعىِ آنان . خود اين ادب نيز انواعى دارد : ادب برخورد با پدر و مادر ، ادب برخورد با خويشان ، ادب برخورد با همسايه و همراه ، ادب برخورد با دوست ، ادب برخورد با دشمن ، ادب برخورد با عالِم ، ادب برخورد با پيامبران الهى و اوصياى آنان و اولياى خدا . شرح هر يك از اين آداب ، در عناوين خاصّ آنها خواهد آمد . كمترين مرتبه ادب با مردم ، پرهيز از هر كارى است كه انسان ، سر زدنِ آن را از ديگران ناپسند مى داند . به فرموده امام على عليه السلام ، همين مقدار ، براى مؤدّب بودن انسان كفايت مى كند : كَفاكَ أدَبا لِنَفسِكَ اجتِنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِكَ . (1) تو را براى ادب كردن خويش ، همين بس كه از آنچه از ديگران نمى پسندى ، دورى گزينى . بديهى است كه اين ، كمترين مقدار ادب است و هر چه رعايت ارزش هاى عقلى و شرعى در گفتار و كردار انسان تقويت شود ، بر ميزان ادب او افزوده مى گردد .

ب _ ادب با آفريدگارادب با آفريدگار ، عبارت است از رعايت حرمت حضور او در همه حالات و

.


1- .ر . ك : ص 204 ح 2 .

ص: 197

ج - ادب با خود

حركات و سكنات ، آن گونه كه شايسته عظمت و بزرگوارىِ اوست . اين ادب نيز انواع و مراتبى دارد : مرتبه اوّل : ترك محرّمات و انجام دادن واجبات الهى . مرتبه دوم : ترك مكروهات و انجام دادن مستحبّات دينى . مرتبه سوم : پاكسازىِ دل از آنچه غير خداوند متعال است. با اشاره به همين مرتبه ادب ، امام على عليه السلام فرمود : كَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ فى نِعَمِهِ و إربِهِ غَيرَ رَبِّهِ . (1) بنده را ادب، همين بس كه در نعمت ها و حاجت هايش ، كسى را جز پروردگار خويش ، شريك نگردانَد . و اين سخن امام صادق عليه السلام نيز به همين مرتبه اشاره دارد : القَلبُ حَرَمُ اللّهِ ؛ فَلا تُسكِن حَرَمَ اللّهِ غَيرَ اللّهِ . (2) دل ، حرم خداست . پس در حرم خدا ، غير خدا را جاى مده .

ج _ ادب با خودادب با خود ، عبارت است از رعايت ارزش ها در گفتار و كردار ، به دليل حرمت خود . به سخن ديگر ، گاهى انسان به دليل شرم از ديگران و رعايت حرمت خدا و مردم ، ادب را مراعات مى كند ، و گاه به مقتضاى انسان بودن و رعايت حرمت ارزش هاى انسانى . در سخنى منسوب به امام على عليه السلام اين نوع ادب ، نهايت ادبْ مدارى خوانده شده است :

.


1- .ر . ك : ص 230 ح 62 .
2- .جامع الأخبار : ص 518 ح 1468 .

ص: 198

سه . نقش ادب در زندگىِ انسان

غايَةُ الأَدَبِ أن يَستَحِىَ الإِنسانُ مِن نَفسِهِ . (1) نهايت ادب ، آن است كه انسان از خويشتن حيا كند . اين سخن آن امام بزرگ نيز اشاره به همين نوع ادبْ مدارى است : لَو أنّا لا نَرجو جَنَّةً ، وَ لا نَخشى نارا وَ لا ثَوابا وَ لا عِقابا ، لَكانَ يَنبَغى لَنا أن نَطلُبَ مَكارِمَ الأَخلاقِ ، فَإِنَّها تَدُلُّ عَلى سُبُلِ النَّجاحِ . (2) ما اگر به بهشتى هم اميد نداشته باشيم و از آتشى نترسيم و پاداش و كيفرى هم در ميان نباشد ، باز مى سزد كه براى كسب خصلت هاى والاى انسانى بكوشيم ؛ چرا كه اين خصلت ها راه هاى رستگارى را نشان مى دهند .

سه . نقش ادب در زندگىِ انساناز نگاه احاديث اسلامى ، ادب ، آثار و بركات فراوانى براى زندگى انسان دارد : ادب ، سرمايه شكوفايىِ عقل ، زيور جان و زبان ، زينت حسَب و نسَب ، و عامل رشد همه فضايل اخلاقى در انسان است . (3) كسى كه خود را به زيور ادب بيارايد ، زشتى هاى نسَب او پنهان مى ماند و كمتر گرفتار كارهاى ناشايسته مى شود و در يك جمله ، هر كسى با ادب ، در زندگى سعادتمند ، و بى ادب ، شقاوتمند است . و به تعبير زيباى امير سخن : مَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . (4) اگر ادب نبود ، انسان چيزى جز حيوانى افسار گسيخته نبود. بر اين پايه ، انسان در زندگى، بيش از هر چيز ، به ادب نياز دارد . به فرموده

.


1- .ر . ك : ص 220 ح 39 .
2- .تاريخ دمشق : ج 69 ص 202 ح 13750 .
3- .ر . ك : ص 257 (ادب / فصل چهارم : آثار ادب) .
4- .ر . ك : ص 226 ح 56 .

ص: 199

چهار . خاستگاه هاى ادب

امام على عليه السلام : إنَّ النّاسَ إلى صالِحِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنهُم إلَى الفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ . (1) مردم ، به ادبِ نيكو نيازمندترند تا به سيم و زر . و از اين رو ، پيشوايان اسلام با بيان هاى گوناگون ، پيروان اين آيين را به فراگيرىِ ادب برانگيخته اند و از ترك آن بر حذر داشته اند، تا آن جا كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : إن اُجِّلتَ فى عُمُرِكَ يَومَينِ ؛ فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ . (2) اگر دو روز از عمرت باقى مانده بود ، يك روزِ آن را به ادب (تربيتِ) خود اختصاص بده تا از آن براى روز مردنت كمك بگيرى . ادبى كه براى زندگىِ پس از مرگ انسان سودمند است ، ادب در برخورد با خداست؛ يعنى تبلور ارزش هاى الهى در زندگى پيش از مرگ . هر چه اين ادب بيشتر شود ، انسان به فلسفه آفرينش خود نزديك تر مى گردد و از بركات آن در دنيا و آخرت ، بهره افزون ترى خواهد برد كه : «عِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ . (3) در نزد خداست پاداش دنيا و آخرت» .

چهار . خاستگاه هاى ادبجمع بندى نصوصى كه به خاستگاه ها و ريشه هاى ادب اشاره دارند ، بدين گونه است كه ادب ، دو ريشه اصلى دارد : يكى وراثت و ديگرى تربيت ، چنان كه در

.


1- .ر . ك : ص 222 ح 43 .
2- .ر . ك : ص 228 ح 60 .
3- .نساء : آيه 134 .

ص: 200

حديث نبوى آمده است : النّاسُ مَعادِنُ ، وَ العِرقُ دَسّاسٌ ، وأدَبُ السّوءِ كَعِرقِ السّوءِ . (1) مردم [چونان] معدن هايند ، و رگ و ريشه اثر دارد ، (2) ، و ادبِ بد ، مانند رگ و ريشه بد است . ريشه و وراثت ، هر دو به خانواده باز مى گردند . در حديث علوى مى خوانيم : إذا كَرُمَ أصلُ الرَّجُلِ كَرُمَ مَغيبُهُ وَ مَحضَرُهُ . (3) هر گاه اصل و ريشه مرد ، ارجمند باشد ، در غياب و حضور، ارجمند است . بنا بر اين ، كسانى كه مى خواهند فرزندان باادب داشته باشند ، بايد پيش از ازدواج و انتخاب همسر ، براى رسيدن به اين هدف ، برنامه ريزى كنند . به فرموده پيامبر خدا : اُنظُر فى أىِّ نِصابٍ تَضَعُ وَلَدَكَ ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ . (4) بنگر كه فرزندت را در چه خاستگاهى مى نهى [و از چه خانواده اى همسر مى گيرى] ؛ چراكه رگ و ريشه ، اثر دارد . خانواده هاى اصيل و نجيب و با كرامت ، نقش اساسى در پرورش انسان هاى نيك رفتار و باادب دارند ؛ امّا بايد توجّه داشت كه تربيت نيز در كنار وراثت ، نقشى بنيادى در سازندگىِ انسان دارد . تربيت تا آن جا در سازندگىِ انسان مؤثّر است كه مى تواند آثار مثبت يا منفى وراثت را از بين ببرد يا از آن بكاهد . عناصر مهم و مؤثّر تربيتى كه در نصوص (متون) اسلامى بدانها اشاره شده است ، عبارت اند از : برنامه ريزى و تلاش براى تقويت ايمان و علم و انديشه ،

.


1- .ر . ك : ص 238 ح 83 .
2- .«شير را بچّه همى مانَد بدو» يا «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» .
3- .ر . ك : ص 240 ح 87 .
4- .ر . ك : ص 238 ح 82 .

ص: 201

پنج . آموزگاران ادب

و الگو قرار دادنِ انسان هاى خودْ ساخته و شايسته در جامعه ، و نيز يارى خواستن از خداوند متعال براى رسيدن به اين مقصد بزرگ . ره نمودهاى پيشوايان اسلام در اين زمينه ، براى مربّيان امور تربيتى ، بسيار كارساز است .

پنج . آموزگاران ادبنخستين آموزگار ادب ، خداوند متعال است . اوست كه پيامبرانِ خود را به زيور ادب آراست و آنان را مأمور آراستن ديگران به اين فضيلت كرد . اين وظيفه ، پس از پيامبران ، به اوصياى آنان منتقل شد . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أدَّبَهُ اللّهُ ، وَ هُوَ صلى الله عليه و آله أدَّبَنى ، وَ أنَا اُؤَدِّبُ المُؤمِنينَ وَ اُوَرِّثُ الآدابَ المُكرَمينَ . (1) پيامبر خدا را خداوند، ادب آموخت ، و او مرا ادب آموخت ، و من مؤمنان را ادب مى آموزم و براى مردمانِ ارجمند ، ادب به ارث مى نهم. و در روزگار ما ، اين وظيفه سنگين ، بر دوش مسئولان سياسىِ جوامع اسلامى است . از نظر اسلام ، برنامه ريزى براى فرهنگ سازىِ ادب در جامعه ، يكى از اصلى ترين حقوق مردم بر زمامداران است و در شرايط كنونىِ جهان اسلام ، علما و فرهيختگان ، مسئوليت ويژه اى در اين زمينه دارند . علاوه بر مسئولان سياسى و فرهنگى ، خانواده ، بخصوص پدر نيز در تأديب فرزندان خود، وظيفه دارد . يكى از حقوقى كه اسلام براى فرزند بر پدر به رسميت شناخته ، مؤدّب بار آوردن اوست . پيامبر خدا مى فرمايد : مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن يُحسِنَ أدَبَهُ . (2) يكى از حقوق فرزند بر پدرش ، اين است كه او را نيكو تربيت كند .

.


1- .ر . ك : ص 280 ح 186 .
2- .ر . ك : ص 282 ح 191 .

ص: 202

شش . روش ادب آموزى
هفت . آفات ادب آموزى

شش . روش ادب آموزىيكى از بهترين گنجينه هاى فرهنگىِ اهل بيت عليهم السلام ، ره نمودهاى آنان در باره روش تأديب و تربيت است . متن اين ره نمودها ، در فصل ششم آمده است و تبيين تفصيلى آنها نياز به كتابى مستقل دارد؛ امّا به طور اجمال و اشاره ، مى توان اصول روش ادب آموزى را از نگاه اهل بيت عليهم السلام ، چنين بر شمرد : الف _ آراسته بودن آموزگار به زيور ادب ؛ ب _ ادب آموزى با كردار ، پيش از آموختن ادب با گفتار ؛ ج _ انتخاب مناسب ترين زمان براى آموزش ؛ د _ مديريت و برنامه ريزىِ تربيتى ؛ ه _ روان شناسى مخاطب و برخورد صحيح و علمى با وى ؛ و _ تشويق نيكوكار براى تنبيه بدكار ؛ ز _ به كارگيرىِ مدارا ؛ ح _ تصريح نكردن به لغزش ها ؛ ط _ اجتناب از خشونت بدون ضرورت ؛ ى _ عدالت در كيفر، به هنگام ضرورت .

هفت . آفات ادب آموزىآفات ادب آموزى ، به دو بخش تقسيم مى شوند : بخش اوّل ، آفاتى كه به خانواده ها و مربّيان امور تربيتى در آموزشگاه ها اختصاص دارند، مانند : الف _ افراط در محبّت؛ ب _ برخوردهاى تند و خشن ؛

.

ص: 203

ج _ عصبانيت ؛ د _ تحقير و سرزنش ؛ ه _ ناسزاگويى . بخش دوم ، آفاتى كه به مسئولان سياسى و قضايى اختصاص دارند ، مانند : الف _ اكتفا كردن به موعظه ؛ ب _ به كارگيرىِ خشونت، بدون ضرورت ؛ ج _ تجاوز از مرز عدالت در كيفر .

.

ص: 204

الفصل الأوّل : معنى الأدب1 / 1تَجَسُّدُ القِيَمِ الفِطرِيَّةِ وَالعَقلِيَّةِأ _ مُجانَبَةُ ما يُكرَهُ مِنَ الغَيرِالإمام عليّ عليه السلام :كَفى بِكَ أدَبا لِنَفسِكَ تَركُكَ ما كَرِهتَهُ مِن غَيرِكَ . (1)

عنه عليه السلام :كَفاكَ أدَبا لِنَفسِكَ اجتِنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِكَ . (2)

عنه عليه السلام :أدِّب نَفسَكَ بِما كَرِهتَهُ لِغَيرِكَ . (3)

عنه عليه السلام :كَفاكَ مُؤَدِّبا لِنَفسِكَ تَجَنُّبُ ما كَرِهتَهُ مِن غَيرِكَ . (4)

.


1- .. الأمالي للمفيد: ص 336 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 115 ح 175 كلاهما عن عبداللّه بن محمّد عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 1 ص 169 ح 20.
2- .. نهج البلاغة: الحكمة 412 و 365 ، نزهة الناظر : ص 224 ح 508 ، أعلام الدين : ص 81 ، الدر النظيم : ص 746 كلها نحوه ، بحار الأنوار: ج 70 ص 73 ح 27 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 259 ح 34 نحوه .
3- .. دستور معالم الحكم: ص 59 ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 79 ح 1912 .
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 585 ح 7077 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 387 ح 6559 ، الدرّة الباهرة: ص 43 عن الإمام العسكري عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 69 ص 407 ح 115.

ص: 205

فصل يكم : معناى ادب

1 / 1 تبلور ارزش هاى فطرى و عقلى
الف - دورى كردن از آنچه از ديگران ناپسند شمرده مى شود

فصل يكم : معناى ادب1 / 1تبلور ارزش هاى فطرى و عقلىالف _ دورى كردن از آنچه از ديگران ناپسند شمرده مى شودامام على عليه السلام :براى ادب كردن خود ، تو را همين بس كه آنچه را از ديگران ناخوش مى دارى ، ترك گويى.

امام على عليه السلام :براى ادب كردن خود ، تو را همين بس كه از آنچه در ديگران نمى پسندى ، دورى كنى.

امام على عليه السلام :خويشتن را با [ اجتناب از] آنچه از ديگران ناخوش مى دارى ، ادب كن . (1)

امام على عليه السلام :دورى كردن از آنچه از ديگران ناخوش مى دارى ، بهترين ادب آموز توست.

.


1- .لقمان را گفتند : ادب از كه آموختى؟ گفت : از بى ادبان . هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد، از آن پرهيز كردم (گلستان سعدى: باب دوم).

ص: 206

عنه عليه السلام :كَفاكَ أدبا لِنَفسِكَ ما تَكرَهُهُ لغَيرِكَ . (1)

مصباح الشريعة :قيلَ لِمُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ : مَن أدَّبَكَ ؟ قالَ : أدَّبَني رَبّي في نَفسي ، فَمَا استَحسَنتُهُ مِن اُولِي الأَلبابِ وَالبَصيرَةِ تَبِعتُهُم بِهِ وَاستَعمَلتُهُ ، ومَا استَقبَحتُهُ مِنَ الجُهّالِ اجتَنَبتُهُ وتَرَكتُهُ مُستَنفِرا ، فَأَوصَلَني ذلِكَ إلى كُنوزِ العِلمِ . (2)

ب _ مُجانَبَةُ الجَهلِتنبيه الخواطر :قيلَ لِعيسى عليه السلام : مَن أدَّبَكَ ؟ قالَ : ما أدَّبَني أحَدٌ ، رَأَيتُ قُبحَ الجَهلِ فَجانَبتُهُ . (3)

ج _ مُجانَبَةُ ما لا يَنبَغي مِنَ الكَلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لايَقولَنَّ أحَدُكُم لِلمَسجِدِ مُسَيجِدٌ ؛ فَإِنَّهُ بَيتُ اللّهِ ، يُذكَرُ اللّهُ فيهِ ، ولا يَقولَنَّ أحَدُكُم مُصَيحِفٌ ؛ فَإِنَّ كِتابَ اللّهِ أعظَمُ مِن أن يُصَغَّرَ ، ولا يَقولَنَّ أحَدُكُم عَبدي وأمَتي ؛ كُلُّكُم عِبادٌ وإماءٌ ، ولا يَقولَنَّ لِلرَّجُلِ رُوَيجِلٌ ، ولا لِلمَرأَةِ مُرَيَّةٌ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا أدَبَ لِسَيِّىَ النُّطقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فيرِسالَةِ الحُقوقِ _:أمّا حَقُّ اللِّسانِ فَإِكرامُهُ عَنِ الخَنا (6) ، وتَعويدُهُ عَلَى الخَيرِ ، وحَملُهُ عَلَى الأَدَبِ . (7)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، كنز الفوائد: ج 1 ص 93 ، تحف العقول: ص 90 ، أعلام الدين : ص 178 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 77 ص 238 ح 1.
2- .. مصباح الشريعة: ص 332 ، بحار الأنوار: ج 2 ص 265 ح 19.
3- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 96 ، بحار الأنوار: ج 14 ص 326 ح 45 ؛ إحياء العلوم : ج 3 ص 100 نحوه ، الآداب الشرعية لابن مفلح : ج 4 ص 209 .
4- .. سير أعلام النبلاء : ج 14 ص 546 الرقم 312 ، الفردوس: ج 5 ص 120 ح 7678 كلاهما عن أبي هريرة؛ الجعفريّات : ص 241 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 3 ص 446 ح 3957 .
5- .. غرر الحكم: ج 6 ص 374 ح 10596 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9743 .
6- .. الخَنا: الفحش في القول (لسان العرب: ج 14 ص 244 «خنا»).
7- .. تحف العقول: ص 256 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 619 ح 3214 ، الأمالي للصدوق : ص 451 ح 610 كلاهما عن ثابت بن دينار ، مشكاة الأنوار : ص 301 ح 932 ، روضة الواعظين : ص 512 نحوه وليس في كلّها «وحمله على الأدب» ، بحار الأنوار: ج 74 ص 11 ح 2.

ص: 207

ب - دورى كردن از نادانى
ج - دورى كردن از سخنان ناشايست

امام على عليه السلام :آنچه از ديگران ناخوش مى دارى ، تو را براى ادب كردن خودت كافى است.

مصباح الشريعة :به محمّد بن حنفيّه گفته شد : چه كسى تو را ادب كرد؟ گفت : پروردگارم مرا با خودم ادب كرد ؛ زيرا آنچه را كه از اهل خِرَد و بينش ، نيكو يافتم ، در آن از ايشان پيروى كردم و به كارش بستم ، و آنچه را كه از نادانان زشت يافتم ، از آن دورى جستم و تركش كردم ، و اين مرا به گنج هاى دانش رسانْد.

ب _ دورى كردن از نادانىتنبيه الخواطر :به عيسى عليه السلام گفته شد : چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : «كسى مرا ادب نياموخت ؛ بلكه زشتىِ نادانى [و بى ادبى] را ديدم و از آن دورى گزيدم» .

ج _ دورى كردن از سخنان ناشايستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما نبايد به مسجد ، «مسجدك» بگويد ؛ زيرا مسجد ، خانه خداست و در آن، ذكر خدا گفته مى شود . هيچ يك از شما نبايد به مُصحف (قرآن) ، «مصحف كوچك (كتابچه) » بگويد ؛ زيرا كتاب خدا ، باعظمت تر از آن است كه [حتّى نام آن،] مُصغّر (كوچك) شود . هيچ يك از شما نبايد بگويد : بنده من و كنيز من ؛ [زيرا ]همه شما [مردان و زنان]، بنده و كنيز [خدا] هستيد . و هيچ يك از شما نبايد به مرد بگويد : «مَرْدَك» ، و يا به زن بگويد : «زَنَك».

امام على عليه السلام :بدزبان را ادب نيست.

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ زبان ، اين است كه آن را با پرهيز از ناسزاگويى ، بزرگ بدارى و به سخنِ خوب عادتش دهى و آن را به ادب وا دارى.

.

ص: 208

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :لا تُكثِرِ الكَلامَ مَعَ النّاسِ فِي الطَّريقِ ؛ فَإِنَّ فيهِ سوءَ الأَدَبِ . (1)

د _ مُجانَبَةُ ما لا يَنبَغي مِنَ الحَرَكاتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :كَثيرُ الحَذَرِ ، قَليلُ الزَّلَلِ ، حَرَكاتُهُ أدَبٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _ :الاِنقِباضُ بَينَ المُنبَسِطَينِ ثِقَلٌ ، وَالاِنبِساطُ بَينَ المُنقَبِضَينِ سُخفٌ . (3)

الإمام العسكري عليه السلام :لَيسَ مِنَ الأَدَبِ إظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ . (4)

ه _ فِعلُ ما لا بُدَّ مِنهُالإمام عليّ عليه السلام :حَسبُ المَرءِ مِن كَمالِ المُرُوَّةِ تَركُهُ ما لا يَجمُلُ بِهِ (5) ، ومِن حَيائِهِ أن لا يَلقى أحَدا بِما يَكرَهُ ، ومِن عَقلِهِ حُسنُ رِفقِهِ ، ومِن أدَبِهِ ألّا يَترُكَ ما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ . (6)

راجع : ص 218 (الأدب / الفصل الأول / أفضل الآداب) .

.


1- .. مصباح الشريعة: ص 247 ، بحار الأنوار: ج 76 ص 301 ح 1.
2- .. التمحيص: ص 74 ح 171 ، بحار الأنوار: ج 67 ص 311 ح 45.
3- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 340 ح 896.
4- .. تحف العقول: ص 489 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 374 ح 28.
5- .. في المصدر : «وتركه ما لا يحمل به» ، والتصويب من بحار الأنوار . وفي أعلام الدين : «ما لا يُحمَد به» .
6- .. كشف الغمّة: ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، نزهة الناظر : ص 70 ح 138 عن الحارث الهمداني ، أعلام الدين: ص 292 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 78 ص 80 ح 66 .

ص: 209

د - دورى كردن از حركات و رفتارهاى زشت
ه - انجام دادن آنچه از آن گريزى نيست

مصباح الشريعة_ در سخنى كه آن را به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :در راه ، با مردم زياد سخن مگو كه در اين كار، بى ادبى است.

د _ دورى كردن از رفتارهاى زشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف مؤمن _ :بسيار محتاط است ، كم لغزش است ، رفتارش مؤدّبانه است.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :گرفتگى در ميان جمعى شادمان ، سنگينى است ، و شاد بودن در ميان جمعى گرفته ، سبك مغزى است .

امام عسكرى عليه السلام :شادى نمودن در نزد غمْ زده ، از ادب به دور است.

ه _ انجام دادن آنچه از آن گريزى نيستامام على عليه السلام :در كمال مروّت [و شخصيتِ] آدمى ، همين بس كه آنچه را زيبنده او نيست ، ترك گويد ، و در كمال حياى او ، همين بس كه با هيچ كس برخوردى كه خوشايندِ او نيست ، نكند ، و در كمال خِرد او ، همين بس كه حُسنِ مدارا پيشه كند ، و در كمال ادبش ، همين بس كه آنچه را از آن گريزى نيست ، ترك نگويد.

ر . ك : ص 219 (ادب / فصل يكم / برترين ادب ها) .

.

ص: 210

1 / 2تَجَسُّدُ القِيَمِ الدّينِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا أديبُ اللّهِ وعَلِيٌّ أديبي ، أمَرَني رَبّي بِالسَّخاءِ وَالبِرِّ ونَهاني عَنِ البُخلِ وَالجَفاءِ ، وما شَيءٌ أبغَضُ إلَى اللّهِ عز و جل مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ ، وإنَّهُ ليُفسِدُ العَمَلَ كَما يُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ ، فَقالَ : «وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (2) ، ثُمَّ فَوَّضَ إلَيهِ فَقالَ عز و جل : «وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ» (3) ، وقالَ عز و جل : «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» (4) . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ أدَّبَ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» (6) ، قالَ : خُذ مِنهُم ما ظَهَرَ وما تَيَسَّرَ ، وَالعَفوُ : الوَسَطُ . (7)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأَدَبِ اللّهِ عز و جل ؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ اتَّسَعَ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (8)

.


1- .. مكارم الأخلاق: ج 1 ص 51 ح 19 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار: ج 16 ص 231 ح 35.
2- .. القلم : 4 .
3- .. الحشر : 7 .
4- .. النساء : 80 .
5- .. الكافي: ج 1 ص 265 ح 1 ، المحاسن: ج 1 ص 263 ح 508 ، تفسير العيّاشي: ج 1 ص 259 ح 203 كلّها عن أبي إسحاق النحوي ، بصائر الدرجات : ص 378 ح 3 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 17 ص 3 ح 1.
6- .. الأعراف : 199 .
7- .. تفسير العيّاشي: ج 2 ص 43 ح 126 ، بصائر الدرجات : ص 378 ح 3 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 96 ص 84 ح 4.
8- .. الكافي: ج 4 ص 12 ح 12 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 52 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 157 ح 135.

ص: 211

1 / 2 تبلور ارزش هاى دينى

1 / 2تبلور ارزش هاى دينىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ادب آموخته خدا هستم و على ، ادب آموخته من است . پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت . در نزد خداوند عز و جل چيزى منفورتر از بخل و بدخويى نيست . بدخويى ، عمل را تباه مى كند ، آن سان كه سركه عسل را.

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل پيامبرش را بر محبّت خود پرورش داد و فرمود : «و به راستى كه تو داراى خويى بزرگ هستى» . آن گاه [در كار دين و تشريع احكام] به او اختيار داد و فرمود : «آنچه را پيامبر به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد» و فرمود : «هر كه از پيامبر اطاعت كند ، هر آينه از خدا اطاعت كرده است» .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، رسول خود را تربيت كرد و فرمود : اى محمّد! «عفو را بگير و به كار پسنديده فرمان ده و از نادانان، رخ برتاب» . [ خدا در اين آيه ]فرمود : از ايشان آنچه آشكار و ميسّر است ، بگير . «عفو» يعنى حدّ وسط .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا مؤمن ، به ادب خداوند عز و جل رفتار مى كند . هر گاه خدا به [زندگىِ ]او گشايش بدهد ، او گشاده دستى مى كند ، و هر گاه بر او تنگ بگيرد ، او نيز دست نگه مى دارد.

.

ص: 212

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ أخَذَ عَن اللّهِ سُبحانَهُ وتَعالى أدَبا حَسَنا ؛ إِذا وَسَّعَ عَلَيهِ وَسَّعَ عَلى نَفسِهِ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كونوا أقَلَّ ما تَكونونَ فِي الباطِنِ أموالاً ، أحسَنَ ما تَكونونَ (2) فِي الظّاهِرِ أحوالاً ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى أدَّبَ عِبادَهُ المُؤمِنينَ أدَبا حَسَنا ، فَقالَ جَلَّ مِن قائِلٍ : «يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْئلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا» (3) . (4)

المناقب لإبن شهرآشوب عن أنس :حَيَّت جارِيَةٌ لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام بِطاقَةِ رَيحانٍ ، فَقالَ لَها : أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ ، فَقُلتُ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ : أدَّبَنَا اللّهُ تَعالى فَقالَ : «إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا» (5) الآيَة ، وكانَ أحسَنُ مِنها إعتاقَها . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن رِسالَةٍ لَهُ إلى أصحابِهِ _ :مَهلاً مَهلاً يا أهلَ الصَّلاحِ ، لا تَترُكوا أمرَ اللّهِ وأمرَ مَن أمَرَكُم بِطاعَتِهِ فَيُغَيِّرَ اللّهُ ما بِكُم مِن نِعمَةٍ ، أحِبّوا فِي اللّهِ مَن وَصَفَ صِفَتَكُم ، وأبغِضوا فِي اللّهِ مَن خالَفَكُم ، وَابذُلوا مَوَدَّتَكُم ونَصيحَتَكُم لِمَن وَصَفَ صِفَتَكُم ، ولاتَبذُلوها (7) لِمَن رَغِبَ عَن صِفَتِكُم وعاداكُم عَلَيها وبَغى لَكُمُ الغَوائِلَ ، هذا أدَبُنا أدَبُ اللّهِ ، فَخُذوا بِهِ وتَفَهَّموهُ وَاعقِلوهُ ولا تَنبِذوهُ وَراءَ ظُهورِكُم . (8)

.


1- .. شُعب الإيمان: ج 5 ص 259 ح 6591 ، حلية الأولياء: ج 6 ص 315 الرقم 393 ، الفردوس: ج 1 ص 191 ح 715 كلّها عن ابن عمر ، تاريخ دمشق: ج 56 ص 315 ح 11844 كلّها نحوه ، الزهد لابن حنبل : ص 328 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال: ج 6 ص 448 ح 15998؛ تنبيه الخواطر: ج 2 ص 287 عن عبداللّه بن عمر نحوه .
2- .. في المصدر : «تكون» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .. البقرة : 273.
4- .. مطالب السؤول: ج 1 ص 230 ، الفصول المهمة لابن الصبّاغ : ص 113 و فيه «في الآخرة اعمالاً» بدل «في الظاهر احوالاً» ؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 8 ح 63.
5- .. النساء : 86.
6- .. المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 18 ، نزهة الناظر : ص 130 ح 235 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 243 والخبر فيهما في شأن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 43 ص 343 ح 15 ؛ جواهر المطالب للباعوني : ج 2 ص 317 والخبر فيه في شأن الإمام الحسين عليه السلام نحوه .
7- .. في المصدر : «تَبتَذِلوها» ، والتصويب من وسائل الشيعة : ج 11 ص 440 ح 21286 .
8- .. الكافي: ج 8 ص 12 ح 1 عن حفص المؤذّن وإسماعيل بن جابر وإسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار: ج 78 ص 222.

ص: 213

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا مؤمن ، ادب نيكويى را از خداوندِ پاك و بلندمرتبه گرفته است . هر گاه خدا به [ زندگىِ] او گشايش دهد ، خود را در گشايش قرار مى دهد ، و هر گاه بر او تنگ گيرد ، او نيز [ بر خود] تنگ مى گيرد.

امام على عليه السلام :در حالى كه در واقع، از كمترين مال برخوردار هستيد ، در ظاهر، بهترين حال را از خود نشان دهيد ، (1) كه خداوند متعال ، بندگان باايمانش را [ اين گونه ]نيكو ادب كرده است ، و آن بزرگ گوينده ، فرموده است : «بى خبر ، آنان را از شدّت خويشتندارى ، توانگر مى پندارد . ايشان را از سيمايشان مى شناسى . با اصرار [چيزى ]از مردم نمى خواهند» .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از اَنَس _ :كنيزى ، با تقديم يك دسته گل ، به حسن بن على عليه السلام تحيّت گفت . امام عليه السلام به او فرمود : «به خاطر خدا تو آزادى» . علّت اين كار او را جويا شدم ، فرمود : «خداى متعال ، اين گونه ما را ادب آموخته است ؛ چرا كه فرموده : «هر گاه به شما تحيّتى گفته شد ، شما به نيكوتر از آن ، تحيّت گوييد» (تا آخر آيه ) و از تحيّت او بهتر ، آزاد كردن او بود».

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى به يارانش _ :زنهار ، زنهار! اى پاكْ مردان ، فرمان خدا و فرمان آن كس را كه به طاعت خدا فرمانتان مى دهد ، فرو مگذاريد كه خداوند ، نعمت هايى را كه به شما داده است ، ديگرگون مى سازد . كسى را كه راه و رسم شما را دارد ، از براى خدا دوست بداريد ، و آن را كه مخالف شماست ، از براى خدا دشمن بداريد . محبّت و خيرخواهى تان را نثار كسى كنيد كه راه و رسم شما را دارد ، و آن را به پاى كسانى كه از راه و روش شما روىْ گردان اند و بر سر آن با شما دشمنى مى ورزند و بدخواه شما هستند ، نريزيد . اين ادب [و راه و رسمِ ]ما ، ادب خداوند است . پس به آن چنگ بزنيد و آن را بفهميد و در آن بينديشيد و آن را پشت گوش نيندازيد .

.


1- .به تعبير ضرب المثل فارسى ، صورت خود را با سيلى سرخ نگه داريد .

ص: 214

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ ، ومَن خافَ اللّهَ حَثَّهُ الخَوفُ مِنَ اللّهِ عَلَى العَمَلِ بِطاعَتِهِ وَالأَخذِ بِتَأديبِهِ ، فَبَشِّرِ المُطيعينَ المُتَأَدِّبينَ بِأَدَبِ اللّهِ وَالآخِذينَ عَنِ اللّهِ أنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللّهِ أن يُنجِيَهُ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :سَيِّدي إلَيكَ يَلجَأُ الهارِبُ ، ومِنكَ يَلتَمِسُ الطّالِبُ ، وعَلى كَرَمِكَ يُعَوِّلُ المُستَقيلُ التّائِبُ ، أدَّبتَ عِبادَكَ بِالتَّكَرُّمِ وأنتَ أكرَمُ الأَكرَمينَ . (2)

عنه عليه السلام_ في نَصيحَتِهِ لِجَماعَةٍ مِنَ الصّوفِيَّةِ _ :تَأَدَّبوا أيُّهَا النَّفَرُ بِآدابِ اللّهِ عز و جل لِلمُؤمِنينَ ، وَاقتَصِروا عَلى أمرِ اللّهِ ونَهيِهِ ، ودَعوا عَنكُم مَا اشتَبَهَ عَلَيكُم مِمّا لاعِلمَ لَكُم بِهِ ، ورُدُّوا العِلمَ إلى أهلِهِ ؛ تُؤجَروا وتُعذَروا عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى . (3)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : . . . طوبى لَكَ يَابنَ مَريَمَ ، ثُمَّ طوبى لَكَ إن أخَذتَ بِأَدَبِ إلهِكَ الَّذي يَتَحَنَّنُ عَلَيكَ تَرَحُّما ، وبَدَأَكَ بِالنِّعَمِ مِنهُ تَكَرُّما ، وكانَ لَكَ فِي الشَّدائِدِ ، لا تَعصِهِ يا عيسى ، فَإِنَّهُ لا يَحِلُّ لَكَ عِصيانُهُ ، قَد عَهِدتُ إلَيكَ كَما عَهِدتُ إلى مَن كانَ قَبلَكَ ، وأنَا عَلى ذلِكَ مِنَ الشّاهِدينَ . (4)

.


1- .. الاُصول الستّة عشر: ص 198 ح 171 عن زيد النرسي ، بحار الأنوار: ج 70 ص 400 ح 73 نقلاً عن زيد النرسي في أصله .
2- .. الإقبال: ج 3 ص 316 ، مصباح المتهجّد : ص 832 ح 891 ، المزار الكبير : ص 406 كلّها عن أبي يحيى ، المصباح للكفعمي : ص 719 وفيه «ملجأ» بدل «يلجأ» ، بحار الأنوار: ج 98 ص 410 ح 1 .
3- .. الكافي: ج5 ص 70 ح 1 عن مسعدة بن صدقة، تحف العقول: ص353 ، بحار الأنوار: ج 70 ص 128 ح 13.
4- .. الكافي : ج 8 ص 131 و 134 ح 103 ، الأمالي للصدوق: ص 610 ح 841 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 292 ح 14.

ص: 215

امام صادق عليه السلام :آن كه خدا را شناخت ، از او ترسيد ، و آن كه از خدا ترسيد ، ترس از خدا ، او را بر به كار بستن فرمانش و در پيش گرفتن ادبش بر انگيخت . پس بشارت باد فرمان بردارانِ متأدّب به ادب خدا و نيوشندگان دستورهاى او را كه بر خداست كه آنها را از گم راه سازى هاى فتنه ها برهاند.

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :آقاى من! گريزنده ، به تو پناه مى آورَد ، و جوينده ، از تو درخواست مى كند ، و پوزش خواهِ توبه گر ، به كرَم تو تكيه مى كند . تو ادب كريم بودن را به بندگانت آموخته اى، و تو خود، كريم ترينِ كريم تران هستى.

امام صادق عليه السلام_ در نصيحت ايشان به گروهى از صوفيان _ :اى جماعت! از ادب آموزى هاى خداوند عز و جل به مؤمنان ، ادب بياموزيد ، و به همان امر و نهىِ خدا بسنده كنيد ، و آنچه را بر شما مشتبه مى شود و بدان علم نداريد ، وا گذاريد و علم آنها را به اهلش بسپاريد تا نزد خداوند _ تبارك و تعالى _ مأجور و معذور باشيد.

الكافى_ به نقل از على بن اسباط ، از اهل بيت عليهم السلام _ :از جمله اندرزهاى خداوند _ تبارك و تعالى _ به عيسى بن مريم عليه السلام ، اين بود كه به او فرمود : « ... خوشا به سعادت تو ، اى پسر مريم! خوشا به سعادتت ، اگر به ادب پروردگارت چنگ بزنى ؛ پروردگارى كه از سرِ مهر ، دلسوزى تو مى كند ، و از روى كَرَم ، آغازگر نعمت هايش به تو بود، و در سختى ها با تو بوده است. اى عيسى! او را نافرمانى مكن كه نافرمانى كردن او ، بر تو روا نيست . تو را [ به اين نكته ] سفارش كردم ، همان گونه كه به آنان كه پيش از تو بودند نيز سفارش كردم ، و من خود ، بر اين سفارش ، از جمله گواهانم ».

.

ص: 216

الكافي عن عليّ بن الحكم عن دعبل بن عليّ (1) : : أنَّهُ دَخَلَ عَلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام وأمَرَ لَهُ بِشَيءٍ ، فَأَخَذَهُ ولَم يَحمَدِ اللّهَ . قالَ : فَقالَ لَهُ : لِمَ لَم تَحمَدِ اللّهَ؟! قالَ : ثُمَّ دَخَلتُ بَعدُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام وأمَرَ لي بِشَيءٍ ، فَقُلتُ : الحَمدُ للّهِِ . فَقالَ لي : تَأَدَّبتَ . (2)

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : «شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ» (3) ، قالَ : مِن أحرارِكُم مِنَ المُسلِمينَ العُدولِ . قالَ عليه السلام : اِستَشهِدوهُم لِتَحوطوا بِهِم أديانَكُم وأموالَكُم ، ولِتَستَعمِلوا أدَبَ اللّهِ ووَصِيَّتَهُ ؛ فَإِنَّ فيهِمَا النَّفعَ وَالبَرَكَةَ ، ولا تُخالِفوهُما فَيَلحَقَكُمُ النَّدَمُ حَيثُ لا يَنفَعُكُمُ النَّدَمُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : أدَّبتُ نَفسي فَما وَجَدتُ لَهابِغَيرِ تَقوَى الإلهِ مِن أدَبِ في كُلِّ حالاتِها وإن قَصُرَتأفضَلَ مِن صَمتِها عَنِ الكَذِبِ وغيبَةِ النّاسِ إنَّ غيبَتَهُمحَرَّمَها ذُو الجَلالِ فِي الكُتُبِ إن كانَ من فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفسُ فإنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ. (5)

راجع : العنوان الآتي .

.


1- .. هو دِعْبِل الخُزاعي الشاعر المعروف المعاصر للإمام الرضا عليه السلام ، والذي مدحه بتائيّته المعروفة.
2- .. الكافي: ج 1 ص 496 ح 8 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 153 ، بحار الأنوار: ج 50 ص 93 ح 6.
3- .. البقرة: 282.
4- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 651 ح 372 ، بحار الأنوار: ج 104 ص 305 ح 10 .
5- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 80 ح 35 ؛ تاريخ الإسلام للذهبي : ج 12 ص 243 ، سير أعلام النبلاء : ج 8 ص 416 الرقم 112 كلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 32 ص 462 كلّها عن عبد اللّه بن المبارك من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 217

الكافى_ به نقل از على بن حَكَم، در باره دعبل بن على (1) _ :او به خدمت امام رضا عليه السلام رسيد . امام امر كرد تا چيزى (صله) به او بدهند . دعبل آن را گرفت؛ اما سپاس خداوند نگفت . امام عليه السلام به او فرمود : «چرا سپاس خداوند را به جا نياوردى؟!» . دعبل گفت: بعدا خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و او دستور داد چيزى (صله اى) به من بدهند . من گفتم : خدا را سپاس . امام عليه السلام فرمود : «ادب را به جا آوردى».

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام فرمود : « «دو گواه از مردانتان» [يعنى ]از مسلمانانِ عادل و آزادتان [نه برده] » . فرمود : «آنان را گواه بگيريد تا از اين طريق ، هم طَلَب ها و اموالتان را حفظ كنيد و هم ادب و سفارش خداوند را به كار ببنديد ؛ زيرا در اين دو (ادب و سفارش خداوند) ، سود و بركت است ، و بر خلاف آنها عمل نكنيد كه آن گاه كه پشيمانى سودتان نمى بخشد ، پشيمان خواهيد شد» .

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى آن ادبى بهتر از پروامندى از خدا نيافتم ، در تمام حالاتش . و اگر از پس اين امر بر نيامد ، براى آن نيافتم ادبى بهتر از دم فرو بستن از دروغ و از غيبت كردن از مردم، كه غيبت از مردم را خداوند شكوهمند ، در كتاب هايش حرام كرده است . اگر سخن تو _ اى نفس نقره باشد ، سكوت طلاست.

ر . ك : ص 219 (ادب / فصل يكم / برترين ادب ها) .

.


1- .مقصود ، دِعبِل خُزاعى ، شاعر معروف در روزگار امام رضا عليه السلام است كه تائيّه مشهورش را در مدح آن امام سرود .

ص: 218

1 / 3أفضَلُ الآدابِأ _ الكَفُّ عَنِ المَحارِمِالإمام عليّ عليه السلام :أحسَنُ الآدابِ ما كَفَّكَ عَنِ المَحارِمِ . (1)

ب _ حُسنُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام :أكرَمُ الأَدَبِ حُسنُ الخُلُقِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كَمالُ الأَدَبِ وَالمُروءَةِ سَبعُ خِصالٍ : العَقلُ ، وَالحِلمُ ، وَالصَّبرُ ، وَالرِّفقُ ، وَالصَّمتُ ، وحُسنُ الخُلُقِ ، وَالمُداراةُ . (3)

ج _ وُقوفُ الإِنسانِ عِندَ حَدِّهِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَدَبِ أن يَقِفَ الإِنسانُ عِندَ حَدِّهِ ولا يَتَعَدّى قَدرَهُ . (4)

د _ البَدءُ بِالنَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَدَبِ ما بَدَأتَ بِهِ نَفسَكَ . (5)

ه _ ضَبطُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :ضَبطُ النَّفسِ عِندَ الرَّغَبِ وَالرَّهَبِ مِن أفضَلِ الأَدَبِ . (6)

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 462 ح 3298 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2830 .
2- .. مئة كلمة للجاحظ : ص 96 ح 80.
3- .. معدن الجواهر: ص 59 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 38 ح 10141 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 447 ح 3241 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2785 .
5- .. غرر الحكم: ج 2 ص 422 ح 3115 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2757 وفيه «تؤدّب» بدل «بدأت».
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 234 ح 5932 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 310 ح 5462 .

ص: 219

1 / 3 برترين ادب ها
الف - خوددارى از حرام ها
ب - نيك خويى
ج - فراتر نرفتن از حد و اندازه خود
د - آغاز كردن از خود
ه - خويشتندارى

1 / 3برترين ادب هاالف _ خوددارى از حرام هاامام على عليه السلام :بهترينِ ادب ها، آن است كه تو را از حرام ها باز دارد.

ب _ نيك خويىامام على عليه السلام :ارجمندترين ادب ، نيك خويى است.

امام صادق عليه السلام :كمال ادب و مروّت ، در هفت چيز است : خردمندى ، بردبارى ، شكيبايى ، ملايمت ، خاموشى ، نيك خويى ، و مدارا.

ج _ فراتر نرفتن از حد و اندازه خودامام على عليه السلام :برترين ادب ، آن است كه انسان در حدّ خود بايستد و از اندازه خويش فراتر نرود.

د _ آغاز كردن از خودامام على عليه السلام :برترين ادب ، آن است كه از خود آغاز كنى.

ه _ خويشتندارىامام على عليه السلام :خويشتندارى در هنگام رغبت [ به چيزى] و ترس [ از چيزى] ، از برترين ادب ها [و خصلت ها] است.

.

ص: 220

و _ تَحَرِّي الصِّدقِالإمام عليّ عليه السلام :تَحَرِّي الصِّدقِ وتَجَنُّبُ الكَذِبِ أجمَلُ شيمَةٍ (1) ، وأفضَلُ أدَبٍ . (2)

ز _ حِفظُ المُروءَةِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَدَبِ حِفظُ المُرُوَّةِ (3) . (4)

ح _ الاِستِحياءُ مِنَ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :غايَةُ الأَدَبِ أن يَستَحِيَ الإِنسانُ مِن نَفسِهِ . (5)

ط _ عَدَمُ الفَخرِ بَالأَدَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ الأَدَبِ أن لايَفخَرَ المَرءُ بِأَدَبِهِ . (6)

.


1- .. الشِّيمَة : الخُلُق ، والطبيعة (لسان العرب : ج 12 ص 329 «شيم») .
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 282 ح 4488 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4082 .
3- .. المُرُوءَة : الإنسانيّة ، ولك أن تشدِّد (الصحاح : ج 1 ص 72 «مرأ») . وقال الطريحي : هي _ كما قيل _ آداب نفسانيّة تحمل مراعاتها الإنسان الوقوف عند محاسن الأخلاق وجميل العادات (مجمع البحرين : ج 3 ص 1683 «مرأ») .
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 396 ح 2987 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2486 وفيه «أشرف» بدل «أفضل» و «حسن» بدل «حفظ» .
5- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 265 ح 90.
6- .. ربيع الأبرار: ج 3 ص 261.

ص: 221

و - راستى طلبى
ز - حفظ مروت
ح - شرم كردن از خود
ط - ننازيدن به ادب

و _ راستى طلبىامام على عليه السلام :راستى طلبى و دورى كردن از دروغ ، زيباترين خصلت و برترين ادب است.

ز _ حفظ مروّتامام على عليه السلام :برترين ادب ، حفظ مروّت است. (1)

ح _ شرم كردن از خودامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :نهايت ادب ، اين است كه انسان از خودش شرم كند.

ط _ ننازيدن به ادبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكوترين ادب ، آن است كه آدمى به ادب خويش فخر نفروشد.

.


1- .مروّت را «انسانيت» معنا كرده اند. نيز گفته اند: مروّت ، آدابى نفسانى است كه مراعات آنها ، انسان را وادار به تسليم شدن در برابر خوبى هاى اخلاقى و عادات پسنديده مى كند .

ص: 222

الفصل الثاني: فضل الأدب والحثّ عليه2 / 1الحثّ على الأدبالإمام عليّ عليه السلام :طَلَبُ الأَدَبِ أولى مِن طَلَبِ الذَّهَبِ . (1)

عنه عليه السلام :طالِبُ الأَدَبِ أحزَمُ مِن طالِبِ الذَّهَبِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ النّاسَ إلى صالِحِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنهُم إلَى الفِضَّةِ وَالذَّهَبِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إلَى اكتِسابِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنكُم إلَى اكتِسابِ الفِضَّةِ وَالذَّهَبِ . (4)

عنه عليه السلام :أدَبُ المَرءِ خَيرٌ مِن ذَهَبِهِ . (5)

عنه عليه السلام :حُلِيُّ الرِّجالِ الأَدَبُ ، وحُلِيُّ النِّساءِ الذَّهَبُ . (6)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ خَيرُ مُوازِرٍ وأفضَلُ قَرينٍ . (7)

.


1- .. المواعظ العدديّة: ص 58 .
2- .. غرر الحكم: ج 4 ص 253 ح 6006 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 317 ح 5518.
3- .. غرر الحكم: ج 2 ص 569 ح 3590 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3210.
4- .. غرر الحكم: ج 3 ص 64 ح 3835 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 173 ح 3609 .
5- .. المواعظ العدديّة: ص 54.
6- .. المواعظ العدديّة : ص 55 .
7- .. غرر الحكم: ج 3 ص 384 ح 4815 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 229 ح 4407.

ص: 223

فصل دوم : فضيلت ادب و ترغيب به آن
2 / 1 ترغيب به ادب

فصل دوم : فضيلت ادب و ترغيب به آن2 / 1ترغيب به ادبامام على عليه السلام :جستجوى ادب ، سزاوارتر از جستجوى طلاست.

امام على عليه السلام :جوينده ادب ، دورْانديش تر از جوينده طلاست.

امام على عليه السلام :مردم به ادب درست ، نيازمندتر از سيم و زرند.

امام على عليه السلام :شما به كسب ادب ، نيازمندتريد تا به كسب سيم و زر.

امام على عليه السلام :ادب مرد ، بهتر از زَر اوست. (1)

امام على عليه السلام :زيور مردان ، ادب است ، و زيور زنان ، زَر.

امام على عليه السلام :ادبِ نيكو ، بهترين يار است و برترين همدم.

.


1- .مضامين بسيارى از اين قبيل احاديث ، به بركت وجود استادان زبان و ادب ايرانى ، به ادبيات فارسى راه يافته است . مثلاً سعدى رحمه الله مضمون همين حديث را اين گونه به پارسى برگردانده است : ادب مرد ، بِه ز دولت اوست .

ص: 224

عنه عليه السلام :الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ . (1)

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّ مِلاكَ أمرِكُمُ الدّينُ ، وعِصمَتَكُمُ التَّقوى ، وزينَتَكُمُ الأَدَبُ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :ذَكِّ قَلبَكَ بِالأَدَبِ كَما تُذَكَّى (3) النّارُ بِالحَطَبِ ، ولا تَكُن كَحاطِبِ اللَّيلِ (4) ، وغُثاءِ (5) السَّيلِ . (6)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :أذكِ بِالأَدَبِ قَلبَكَ كَما تُذكَى النّارُ بِالحَطَبِ ، فَنِعمَ العَونُ الأَدَبُ لِلنَّحيزَةِ (7) ، وَالتَّجارِبُ لِذِي اللُّبِّ . (8)

عنه عليه السلام :يا طالِبَ العِلمِ ، إنَّ العِلمَ ذو فَضائِلَ كَثيرَةٍ : فَرَأسُهُ التَّواضُعُ . . . وسِلاحُهُ لينُ الكَلِمَةِ ، وسَيفُهُ الرِّضا ، وقَوسُهُ المُداراةُ ، وجَيشُهُ مُحاوَرَةُ العُلَماءِ ، ومالُهُ الأَدَبُ . (9)

.


1- .. تحف العقول: ص 89 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 69 ح 1755 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 237 ح 1 ؛ شُعب الإيمان: ج 4 ص 161 ح 4661 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 509 كلاهما عن إبراهيم ، المناقب للخوارزمي: ص 365 ح 381 عن حمّاد بن إبراهيم ، كنز العمّال: ج 16 ص 269 ح 44396 .
2- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 153 ؛ بحار الأنوار : ج 34 ص 346 ح 1171 .
3- .. ذَكَتِ النّارُ : اشتدّ لهبُها . وذَكّاها وأذكاها : أوقَدَها (القاموس المحيط : ج 4 ص 330 «ذكو»).
4- .. رجل حاطبُ ليلٍ: يتكلّم بالغثّ والسمين ، مُخَلِّطٌ في كلامه ، وأمره كالحاطبِ باللّيلِ الذي يحطب كلّ رديء وجيّد (لسان العرب: ج 1 ص 322 «حطب»).
5- .. الغُثاء : مايجيء فوق السَّيل ممّا يحمله من الزَّبَد والوسخ وغيره (النهاية : ج 3 ص 343 «غثا»).
6- .. تحف العقول: ص 80 ، غرر الحكم: ج 4 ص 39 ح 5200 وفيه «عقلك» بدل «قلبك» وليس فيه ذيله من «ولا تكن» ، بحار الأنوار: ج 77 ص 207 ح 1؛ دستور معالم الحكم: ص 60 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 271 ح 131 وليس فيهما ذيله من«ولاتكن»، كنز العمّال: ج16 ص177 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكريفيالمواعظ.
7- .. النحيزة : الطبيعة (الصحاح : ج 3 ص 898 «نحز»).
8- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 385 ح 5834 ، مجمع البحرين : ج 1 ص 29 عن المعصوم عليهم السلام وليس فيه «كما تذكى النار بالحطب» ومن «للنحيزة .. .» .
9- .. الكافي: ج 1 ص 48 ح 2 ، منية المريد: ص 148 كلاهما عن أبيبصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 200 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 175 ح 41 ؛ الجامع لأخلاق الراوي : ج 1 ص 142 ح 46 عن العُتبي عن أبيه ، كنز العمّال : ج 10 ص 254 ح 29362 .

ص: 225

امام على عليه السلام :ادب ، بهترين ميراث است.

امام على عليه السلام :بدانيد كه اساس كار شما ، دين است و نگه دارنده شما [از گناهان] ، تقوا ، و زيورتان ، ادب.

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :دِلَت را با ادب ، فروزان گردان ، آن چنان كه آتش با هيمه فروزان مى شود ، و چونان گرد آورنده هيمه در شب ، (1) يا چون كف و خس و خاشاك روى سيلاب مباش.

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :دلت را با ادب ، فروزان گردان ، همچنان كه آتش با هيمه فروزان مى شود ؛ زيرا نيكو كمكى است ادب براى سرشت ، و تجربه ها براى خردمند.

امام على عليه السلام :اى جوينده دانش! همانا دانش ، داراى فضيلت هاى بسيار است : سَرَش فروتنى است و اسلحه اش نرمگويى ، و شمشيرش خرسندى ، و كمانش مدارا ، و سپاهش گفتگو با دانشمندان ، و دارايى اش ادب.

.


1- .اين ضرب المثل در مورد كسى گفته مى شود كه هر رطب و يابسى را به هم مى بافد و بيهوده و آشفته گويى مى كند ، چنان كه گرد آورنده هيمه در تاريكى شب ، هر هيمه خوب و بدى را جمع مى كند .

ص: 226

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! تَوَلَّوا مِن أنفُسِكُم تَأديبَها ، وَاعدِلوا بِها عَن ضَراوَةِ (1) عاداتِها . (2)

عنه عليه السلام :مَن كَلِفَ (3) بِالأَدَبِ قَلَّت مَساويهِ . (4)

عنه عليه السلام :يا مَعشَرَ الفِتيانِ! حَصِّنوا أعراضَكُم بِالأَدَبِ ، ودينَكُم بِالعِلمِ . (5)

عنه عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ وَلَدَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :يا بُنَيَّ ، أحرِز حَظَّكَ مِنَ الأَدَبِ ، وفَرِّغ لَهُ قَلبَكَ ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ مِن أن تُخالِطَهُ (6) دَنَسٌ (7) . وَاعلَم أنَّكَ إن أعوَزتَ غَنيتَ بِهِ ، وإنِ اغتَرَبتَ كانَ لَكَ الصّاحِبَ الَّذي لا وَحشَةَ مَعَهُ . الأَدَبُ هُوَ لِقاحُ العَقلِ ، وذَكاءُ القَلبِ ، وزينَةُ اللِّسانِ ، ودَليلُ الرَّجُلِ عَلى مَكارِمِ الأَخلاقِ ، ومَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . لِلّهِ دَرُّ الأَدَبِ ! إنَّهُ يُسَوِّدُ غَيرَ السَّيِّدِ ، فَاطلُبهُ وَاكسِبهُ تَكتَسِبُ القَدرَ وَالمالَ ، مَن طَلَبَهُ صالَ بِهِ ، ومَن تَرَكَهُ صيلَ عَلَيهِ ، يَلزَمُهُ اللّهُ السُّعداءَ ، ويَحرُمُهُ الأَشقِياءَ . (8)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :عَلَيكُم بِالأَدَبِ ، فَإِن كُنتُم مُلوكا بَرَزتُم ، وإن كُنتُم وَسَطا فُقتُم ، وإن أعوَزَتكُمُ المَعيشَةُ عِشتُم بِأَدَبِكُم . (9)

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ لَيسَ عَلَيهِنَّ مُستَزادٌ : حُسنُ الأَدَبِ ، ومُجانَبَةُ الرَّيبِ ، وَالكَفُّ عَنِ المَحارِمِ . (10)

.


1- .. يقال: ضَرِي الشيءُ بالشيء، إذا اعتادَه فلا يكاد يصبر عنه (لسان العرب: ج 14 ص 482 «ضرا»).
2- .. نهج البلاغة: الحكمة 359 ، غرر الحكم: ج 3 ص 295 ح 4522 نحوه ، بحار الأنوار: ج 70 ص 73 ح 27 .
3- .. الكَلَف : الولوع بالشيء ، مع شُغل قلبٍ ومشقّةٍ (النهاية : ج 4 ص 197 «كلف»).
4- .. غرر الحكم: ج 5 ص 263 ح 8271 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8198 .
5- .. تاريخ اليعقوبي: ج 2 ص 210.
6- .. كذا في المصدر ، وفي إرشاد القلوب : «يخالطه» ، وهو المناسب للسياق.
7- .. الدَّنَسُ : لَطْخُ الوَسَخ ونحوه ، حتّى في الأخلاق (لسان العرب : ج 6 ص 88 «دنس»).
8- .. أعلام الدين: ص 84 ، إرشاد القلوب: ص 160 نحوه وليس فيه ذيله من «للّه ِ درّ الأدب» .
9- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 304 ح 483.
10- .. غرر الحكم : ج 3 ص 335 ح 4659 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 212 ح 4222 .

ص: 227

امام على عليه السلام :اى مردم! خود به ادب [و تربيت] كردن نفْس هايتان بپردازيد و آنها را از وَلَع عادت هايشان باز داريد.

امام على عليه السلام :هر كه به ادب دل بست ، بدى هايش كاستى يافت.

امام على عليه السلام :اى جوانان! آبرويتان را با ادب ، و دينتان را با دانش ، پاسدارى كنيد .

امام على عليه السلام_ از سفارش هاى ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :فرزندم! بهره خويش را از ادب به دست آر و دلت را براى آن خالى گردان ؛ زيرا دل تو ، ارجمندتر از آن است كه اندك آلودگى اى با آن آميخته شود ، و بدان كه اگر فقير شوى ، به واسطه ادب ، بى نياز مى گردى ، و اگر غريب و تنها شوى ، او يار توست كه با وجود او ، تنها نيستى. ادب بارور كننده خرد ، فروزنده دل ، زيور زبان ، و راه نماى آدمى به خصلت هاى والاى انسانى است ، و اگر ادب نباشد ، انسان حيوانى رها بيش نخواهد بود. زهى ادب كه غير آقا را آقا مى گردانَد! پس ادب بجوى و ادب به دست آور تا منزلت و مال به دست آورى . هر كه ادب جُست ، زبردست شد ، و هر كه آن را فرو نهاد ، زيردست گشت . خداوند ، ادب را با نيك بختان قرين ساخت ، و شوربختان را از آن محروم گردانيد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :ادب بياموزيد ؛ زيرا [در اين صورت] اگر پادشاه باشيد ، برجسته مى شويد ، و اگر ميانه باشيد ، سرآمد مى شويد ، و اگر تنگ دست باشيد ، با ادبتان گذران زندگى مى كنيد.

امام على عليه السلام :سه چيز است كه بالاتر از آنها وجود ندارد : ادب نيكو ، دورى از دو دلى ، و خوددارى از محرّمات.

.

ص: 228

الإمام الصادق عليه السلام :خَمسٌ مَن لَم تَكُن فيهِ لَم يَكُن فيهِ كَثيرُ مَستَمتَعٍ : الدّينُ ، وَالعَقلُ ، وَالأَدَبُ ، وَالحُرِّيَّةُ ، وحُسنُ الخُلُقِ . (1)

الكافي عن مَسعدة بن صدقة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إن اُجِّلتَ في عُمُرِكَ يَومَينِ ، فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ . فَقيلَ لَهُ : وما تِلكَ الاِستِعانَةُ؟ قالَ : تُحسِنُ تَدبيرَ ما تُخَلِّفُ وتُحكِمُهُ . (2)

راجع : ص 256 (الأدب / الفصل الرابع : آثار الأدب) .

2 / 2الحَثُّ عَلَى التَّأَدُّبِ مَعَ اللّه عزّوجلِّإرشاد القلوب :رُوِيَ أنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في بَعضِ كُتُبِهِ : عَبدي ، أ مِنَ الجَميلِ أن تُناجِيَني وأنتَ تَلتَفِتُ يَمينا وشِمالاً ، ويُكَلِّمُكَ عَبدٌ مِثلُكَ تَلتَفِتُ إلَيهِ وتَدَعُني ؟! وتَرى (3) مِن أدَبِكَ إذا كُنتَ تُحَدِّثُ أخا لَكَ لا تَلتَفِتُ إلى غَيرِهِ ، فَتُعطيهِ مِنَ الأَدَبِ ما لا تُعطيني ! فَبِئسَ العَبدُ عَبدٌ يَكونُ كَذلِكَ . (4)

.


1- .. الخصال : ص 298 ح 69 ، المحاسن : ج 1 ص 305 ح 599 كلاهما عن أبي خالد العجمي ، الأمالي للصدوق : ص 367 ح 458 عن عبد اللّه بن سنان وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 67 ح 2 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 185 نحوه.
2- .. الكافي: ج 8 ص 150 ح 132 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 357 ح 24558 وراجع : قرب الإسناد : ص 69 ح 270 .
3- .. في الطبعة المعتمدة : «ونرى» ، والتصويب من طبعة دار الاُسوة.
4- .. إرشاد القلوب: ص 160.

ص: 229

2 / 2 تشويق به رعايت ادب با خداوند عزّوجلّ

امام صادق عليه السلام :پنج چيز است كه در هر كس نباشد ، بهره چندانى در او نيست : دين ، خرد ، ادب ، آزادگى ، و خوش خويى.

الكافى_ به نقل از مَسعدة بن صدقه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى ، يكى از آن دو روز را براى ادب خود قرار ده تا از آن براى روز مُردنت كمك بگيرى». به ايشان گفته شد : اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمود : «به اين كه آنچه را از خود بر جاى مى نهى ، نيكو تدبير كنى و استوارش گردانى».

ر . ك : ص 257 (ادب / فصل چهارم : آثار ادب) .

2 / 2تشويق به رعايت ادب با خداوندإرشاد القلوب :روايت شده است كه خداوند متعال در يكى از كتاب هايش [كه به پيامبرى از پيامبرانش داده است] مى فرمايد : «بنده من! آيا اين از ادب است كه با من مناجات كنى و به چپ و راست خويش بنگرى ، در حالى كه وقتى بنده اى مانند خودت با تو سخن مى گويد ، به او توجّه مى كنى و مرا وا مى گذارى؟! تو اين را از اَدَبت مى بينى كه هر گاه با يكى از برادرانت سخن مى گويى ، به غير او توجّه نمى كنى و اين ادب را در حقّ او روا مى دارى و در حقّ من روا نمى دارى؟! چه بد بنده اى است آن بنده اى كه چنين باشد».

.

ص: 230

بحار الأنوار عن نوف البكالي :رَأَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ مُوَلِّيا مُبادِرا ، فَقُلتُ : أينَ تُريدُ يا مَولايَ؟ فَقالَ : دَعني يا نَوفُ ، إنَّ آمالي تُقَدِّمُني فِي المَحبوبِ . فَقُلتُ : يا مَولايَ وما آمالُكَ؟ قالَ : قَد عَلِمَهَا المَأمولُ وَاستَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ ، وكَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ في نِعَمِهِ وإربِهِ (1) غَيرَ رَبِّهِ . (2)

تاريخ دمشق عن أحمد بن يحيى الكوفي :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : مَا استَوى رَجُلانِ في حَسَبٍ ودينٍ قَطُّ إلّا كانَ أفضَلُهُما عِندَ اللّهِ آدَبَهُما . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، قَد عَلِمتُ فَضلَهُ عِندَ النّاسِ وفِي النّادي وَالمَجالِسِ ، فَما فَضلُهُ عِندَ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ؟ قالَ : بِقِراءَتِهِ القُرآنَ مِن حَيثُ اُنزِلَ ، ودُعائِهِ اللّهَ عز و جل مِن حَيثُ لا يَلحَنُ ، وذلِكَ الرَّجُلُ لَيَلحَنُ فَلايَصعَدُ إلَى اللّهِ عز و جل . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :ما خَسِرَ وَاللّهِ مَن أتى بِحَقيقَةِ السُّجودِ . . . ولا بَعُدَ عَنِ اللّهِ أبَدا مَن أحسَنَ تَقَرُّبَهُ فِي السُّجودِ ، ولا قَرُبَ إلَيهِ أبَدا مَن أساءَ أدَبَهُ وضَيَّعَ حُرمَتَهُ ويَتَعَلَّقُ قَلبُهُ (4) بِسِواهُ . (5)

.


1- .. الإرْب : الحاجة (الصحاح : ج 1 ص 87 «أرب»).
2- .. بحار الأنوار: ج 94 ص 94 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
3- .. تاريخ دمشق: ج 54 ص 292 ، كنز العمّال: ج 2 ص 293 ح 4041 ؛ عدّة الداعي : ص 18 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 866 ح 7784.
4- .. في بعض النسخ : «بِتَعلُّقِ قَلبِهِ» بدل «ويَتَعَلّقُ قَلبُهُ» .
5- .. مصباح الشريعة: ص 108 ، بحار الأنوار: ج 85 ص 136 ح 16.

ص: 231

بحار الأنوار_ به نقل از نوف بكالى _ :امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ را ديدم كه شتابان مى رود . گفتم : كجا مى روى ، مولاى من؟ فرمود : «رهايم كن، اى نوف! آرزوهايم مرا به سوى محبوب مى كشانَد». گفتم : مولاى من! آرزوهاى تو چيست؟ فرمود : «آن كس كه مورد آرزوست ، خود ، آنها را مى داند و نيازى نيست به غير او بگويم . بنده را همين ادب بس كه در نعمت هايش و نيازش ، غير پروردگارش را شريك نگردانَد» .

تاريخ دمشق_ به نقل از احمد بن يحيى كوفى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هر گاه دو مرد ، در ارجمندى و ديندارى برابر باشند، برترينِ آن دو نزد خداوند ، باادب ترينِ آن دو است» . گفتم : فدايت شوم! برترىِ او را در نزد مردم و در انجمن ها و مجالس مى دانم ؛ امّا برترىِ او در نزد خداوند عز و جل به چيست؟ فرمود : «با خواندن قرآن آن گونه كه نازل گشته است ، و دعا خواندن بى غلط به درگاه خداوند عز و جل ؛ چرا كه آدمى غلط دعا مى خواند و در نتيجه ، دعايش به درگاه خداوند عز و جل بالا نمى رود».

مصباح الشريعة_ در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام _ :سوگند به خدا ، زيان نكرد آن كه حقيقت سجود را به جاى آوَرْد ... و هرگز از خداوند، دور نگشت آن كه در سجود ، نيكو تقرّب جُست ، و هرگز به خداوند، نزديك نشد آن كه به [ساحت مقدّس] او بى ادبى كرد ، و حرمتش را زير پا نهاد ، و به غير او دل بست.

.

ص: 232

مصباح الشريعة_ أيضا _ :فِي الرُّكوعِ أدَبٌ ، وفِي السُّجودِ قُربٌ ، ومَن لا يُحسِنُ لِلأَدَبِ لا يَصلُحُ لِلقُربِ . (1)

2 / 3التَّحذيرُ مِن سوءِ الأَدَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وما يُسَوِّءُ الأَدَبَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ أن تَضحَكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ ، أو تَمشِيَ وتَتَكَلَّمَ في غَيرِ أدَبٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَا استَرذَلَ اللّهُ عَبدا إلّا حَظَرَ عَنهُ العِلمَ وَالأَدَبَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يَكُن أفضَلَ خِلالِهِ أدَبُهُ ، كانَ أهوَنَ أحوالِهِ عَطَبُهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن قَلَّ أدَبُهُ كَثُرَت مَساويهِ . (6)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _ :عَدَمُ الأَدَبِ سَبَبُ كُلِّ شَرٍّ . (7)

.


1- .. بحار الأنوار: ج 85 ص 108 ح 17 ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 442 ح 5118 كلاهما نقلاً عن مصباح الشريعة .
2- .. إرشاد القلوب: ص 12.
3- .. أعلام الدين: ص 273 ، تحف العقول: ص 502 عن عيسى عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 305 ح 17 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 322 ح 198 عن سليمان بن موسى من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
4- .. مسند الشهاب: ج 2 ص 17 ح 795 عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 10 ص 157 ح 28806 نقلاً عن ابن النجّار.
5- .. غرر الحكم: ج 5 ص 413 ح 8980 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8434 .
6- .. غرر الحكم: ج 5 ص 224 ح 8089 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 432 ح 7457.
7- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 258 ح 22.

ص: 233

2 / 3 برحذر داشتن از بى ادبى

مصباح الشريعة_ در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام _ :در ركوع به جا آوردن ، ادب است ، و در سجود، نزديك شدن [به خدا] ، و كسى كه حُسن ادب به جا نياورَد ، شايسته تقرّب نيست.

2 / 3برحذر داشتن از بى ادبىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از آنچه مايه بى ادبى مى شود ، بپرهيز.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خنديدنِ بى تعجّب [و بى جا] ، يا راه رفتن و سخن گفتنِ بى ادبانه بپرهيز.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ بنده اى را پست نشمرْد، مگر آن كه او را از دانش و ادب محروم ساخت.

امام على عليه السلام :هر كه برترينِ خصلت هايش ادب او نباشد ، كمترين حال و روزش اين است كه به هلاكت در مى افتد.

امام على عليه السلام :هر كه ادبش اندك باشد ، بدى هايش بسيار مى گردد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :نداشتن ادب، علّت همه بدى هاست.

.

ص: 234

عنه عليه السلام :فَسَدَ حَسَبُ مَن لَيسَ لَهُ أدَبٌ . (1)

عنه عليه السلام :مَن ساءَ أدَبُهُ شانَ حَسَبُهُ . (2)

عنه عليه السلام :بِئسَ النَّسَبُ سوءُ الأَدَبِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أخَّرَهُ عَدَمُ أدَبِهِ ، لَم يُقَدِّمهُ كَثافَةُ حَسَبِهِ . (4)

عنه عليه السلام :مَن وَضَعَهُ دَناءَةُ أدَبِهِ ، لَم يَرفَعهُ شَرَفُ حَسَبِهِ . (5)

عنه عليه السلام :لا شَرَفَ مَعَ سوءِ أدَبٍ . (6)

عنه عليه السلام :لا تَصفُو الخِلَّةُ (7) مَعَ غَيرِ أديبٍ (8) .

عنه عليه السلام :لا يُرَأَّسُ مَن خَلا عَنِ الأَدَبِ ، وصَبا (9) إلَى اللَّعِبِ . (10)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول: ص 96 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 285 ح 1.
2- .. غرر الحكم: ج 5 ص 239 ح 8157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 443 ح 7754 وفيه «نسبه» بدل «حسبه».
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 256 ح 4411 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 193 ح 3951 وراجع : المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 .
4- .. غرر الحكم: ج 5 ص 241 ح 8168.
5- .. غرر الحكم: ج 5 ص 236 ح 8142 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8188 وفيه «سوء» بدل «دناءة».
6- .. غرر الحكم: ج 6 ص 361 ح 10530 ؛ مئة كلمة للجاحظ : ص 33 ح 17 ، المناقب للخوارزمي: ص 375 ، سير أعلام النبلاء : ج 11 ص 134 الرقم 49 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 141 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
7- .. الخِلّة: المصادَقَة والإخاء (القاموس المحيط: ج 3 ص 370 «خلل») .
8- .. غرر الحكم: ج 6 ص 375 ح 10599 .
9- .. صَبا إلى الشيء : مالَ (النهاية : ج 3 ص 10 «صبا»).
10- .. غرر الحكم: ج 6 ص 425 ح 10875 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 535 ح 9810 .

ص: 235

امام على عليه السلام :آن كه ادب ندارد ، اصالتش تباه مى گردد.

امام على عليه السلام :كسى كه بى ادب باشد ، اصالتش بدنام مى شود.

امام على عليه السلام :بد نَسَبى است بى ادبى!

امام على عليه السلام :كسى كه نداشتن ادب ، او را عقب افكند ، بزرگىِ اصالتش ، او را پيش نمى افكنَد.

امام على عليه السلام :كسى كه پستىِ ادبش او را پست گردانَد ، شرافت خانوادگى اش او را بلندمرتبه نمى گردانَد.

امام على عليه السلام :با وجود سوء ادب ، هيچ بزرگى و شرافتى در كار نيست.

امام على عليه السلام :دوستى با شخص بى ادب ، ناب و صميمانه نخواهد شد.

امام على عليه السلام :كسى كه از ادب، بى بهره باشد و لودگى در پيش گيرد ، روى سَرورى نمى بيند.

.

ص: 236

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَطمَعَنَّ ذُو الكِبرِ فِي الثَّناءِ الحَسَنِ ، ولَا الخَبُّ (1) في كَثرَةِ الصَّديقِ ، ولَا السَّيِّئُ الأَدَبُ فِي الشَّرَفِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الشَّيطانَ لَيَطمَعُ في عالِمٍ بِغَيرِ أدَبٍ أكثَرُ مِن طَمَعِهِ في عالِمٍ بِأَدَبٍ ، فَتَأَدَّبوا وإلّا فَأَنتُم أعرابٌ (3) . (4)

.


1- .. الخَبّ : الخَدّاع (النهاية: ج 2 ص 4 «خبب») .
2- .. الخصال: ص 434 ح 20 عن يحيى بن عمران الحلبي ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 4 ؛ تاريخ دمشق : ج 24 ص 341 عن الأحنف من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «الحبّ» بدل «الخبّ» .
3- .. الأعراب : ساكنُو البادية من العرب الذين لا يقيمون في الأمصار ولا يدخلونها إلّا لحاجة (النهاية : ج 3 ص 202 «عرب»).
4- .. أعلام الدين: ص 96.

ص: 237

امام صادق عليه السلام :متكبّر نبايد [ از ديگران ] توقّع ستايش داشته باشد ، و فريبكار، توقّعِ داشتنِ دوست بسيار ، و بى ادب، توقّع ارجمندى.

امام صادق عليه السلام :همانا شيطان ، در عالِمِ بى بهره از ادب ، بيشتر طمع مى بندد تا عالمِ برخوردار از ادب . پس ، ادب فرا گيريد كه در غير اين صورت ، بيابانى خواهيد بود.

.

ص: 238

الفصل الثالث : مبادئ الأدب3 / 1الوِراثَةُالكتاب«رَّبِّ لَا تَذَرْعَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا*إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَايَلِدُواْإِلَّافَاجِرًاكَفَّارًا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُنظُر في أيِّ نِصابٍ (2) تَضَعُ وَلَدَكَ ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :النّاسُ مَعادِنُ ، وَالعِرقُ دَسّاسٌ ، وأدَبُ السّوءِ كَعِرقِ السّوءِ . (5)

.


1- .. نوح : 26 و 27.
2- .. نِصاب كلّ شيء: أصله ، يقال: فلان يرجع إلى نِصاب صدق ، وأصلُه: مَنبِته ومحتدهُ (لسان العرب: ج 1 ص 761 «نصب») .
3- .. العِرْق دَسّاس : أي دَخّال ؛ لأنّه ينزِع في خفاء ولُطف. دَسّه يدُسّه دسّا : إذا أدخله في الشيء بقهر وقوّة (النهاية : ج 2 ص 117 «دسس»).
4- .. مسند الشهاب: ج 1 ص 371 ح 638 ، كنز العمّال: ج 15 ص 855 ح 43400 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن ابن عمر.
5- .. شُعب الإيمان: ج 7 ص 455 ح 10974 ، الفردوس: ج 4 ص 299 ح 6878 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 3 ص 442 ح 7359.

ص: 239

فصل سوم : ريشه هاى ادب
3 / 1 وراثت

فصل سوم : ريشه هاى ادب3 / 1وراثتقرآن«پروردگارا! هيچ كس از كافران را بر روى زمين، باقى مگذار . اگر آنان را باقى گذارى ، بندگانت را گم راه مى سازند و جز پليدكارِ ناسپاس نمى زايند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنگر كه از چه خانواده اى فرزنددار مى شوى ؛ زيرا رگ و ريشه ، اثر دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم [همانند] معدن هايند ، و رگ و ريشه اثر دارد ، و ادبِ بد ، مانند رگ و ريشه بد است.

.

ص: 240

عنه صلى الله عليه و آله :تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ ؛ فَخِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم فِي الإِسلامِ إذا فَقِهوا ، وتَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذَا الأَمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَعَ فيهِ ، وتَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذَا الوَجهَينِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ؛ فَمَن كانَ لَهُ فِي الجاهِلِيَّةِ أصلٌ ، فَلَهُ فِي الإِسلامِ أصلٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :حُسنُ الأَخلاقِ بُرهانُ كَرَمِ الأَعراقِ . (3)

عنه عليه السلام :إذا كَرُمَ أصلُ الرَّجُلِ كَرُمَ مَغيبُهُ ومَحضَرُهُ . (4)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ :ثُمَّ الصَق بِذَوِي المُروءاتِ وَالأَحسابِ ، وأهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ ، وَالسَّوابِقِ الحَسَنَةِ ، ثُمَّ أهلِ النَّجدَةِ وَالشَّجاعَةِ ، وَالسَّخاءِ وَالسَّماحَةِ ؛ فَإِنَّهُم جِماعٌ (5) مِنَ الكَرَمِ ، وشُعَبٌ مِنَ العُرفِ (6) . . . . ثُمَّ انظُر في اُمورِ عُمّالِكَ . . . وتَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ وَالحَياءِ ، مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ وَالقَدَمِ فِي الإِسلامِ المُتَقَدِّمَةِ ؛ فَإِنَّهُم أكرَمُ أخلاقاً ، وأصَحُّ أعراضاً ، وأقَلُّ فِي المَطامِعِ إشراقاً ، وأبلَغُ في عَواقِبِ الاُمورِ نَظَراً . (7)

.


1- .. صحيح مسلم: ج 4 ص 1958 ح 199 ، صحيح البخاري: ج 3 ص 1288 ح 3304 ، مسند ابن حنبل: ج 3 ص 69 ح 7499 وفيه صدره إلى «إذا فقهوا» وكلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 153 ح 28781؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 484 ح 854 عن حمّاد بن سلمة نحوه وفيه صدره إلى «إذا فقهوا» ، بحار الأنوار : ج 31 ص 79.
2- .. الكافي: ج 8 ص 177 ح 197 عن بكر بن صالح ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5821 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيه صدره إلى «الفضّة» ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1522 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 65 ح 51 ؛ صحيح مسلم : ج 4 ص 2031 ح 160 عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 65 ح 28761 .
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 392 ح 4855 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 228 ح 4397.
4- .. غرر الحكم: ج 3 ص 188 ح 4163 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 131 ح 2958 وفيه «أهل» بدل «أصل» .
5- .. جماع من الكرم: أي مجمعُه ومظِنّته (النهاية : ج 1 ص 295 «جمع») .
6- .. العُرف : المعروف ؛ وهو الخير والرفق والإحسان (المصباح المنير : ص 404 «عرف»).
7- .. نهج البلاغة: الكتاب 53 ، تحف العقول: ص 132 وفيه «إشرافاً» بدل «إشراقاً» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 247 ح 1.

ص: 241

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم را [همانندِ] معدن ها (/ فلزات) مى يابيد . پس بهترينِ آنان در جاهليت ، در اسلام نيز بهترين اند، هر گاه كه فقيه (دين فهم) باشند ، و [گاه ]بهترينِ مردمان در اين امر (خلافت يا اسلام)، آن كسى است كه پيش از وارد شدن به آن ، بيش از همه آن را ناخوش داشته است ، و از جمله بدترينِ مردمان ، انسان هاى دورويند.

امام صادق عليه السلام :مردم ، معدن هايى همچون معدن هاى طلا و نقره اند . پس هر كه را در زمان جاهليت اصالتى بوده ، در اسلام نيز او را اصالتى است. 1

امام على عليه السلام :نيكويىِ اخلاق ، نشانگر بزرگوارىِ تبار است.

امام على عليه السلام :هر گاه ريشه (تبار) آدمى ارجمند بود ، چه حاضر باشد و چه غايب، ارجمند است.

امام على عليه السلام_ در سفارش نامه اش به مالك اشتر _ :ديگر، آن كه به افراد بامروّت و بااصالت ، و افراد وابسته به خانواده هاى شايسته و خوش سابقه ، و نيز اهل شهامت و شجاعت ، و سخاوت و گشاده دستى بچسب ؛ زيرا اينان كانون بزرگوارى ، و شعبه هايى از نيكى اند... . ديگر، آن كه در امور كارگزارانت دقّت كن ... و آنان را از ميان افراد كاركشته و باحيا ، از افراد وابسته به خانواده هاى شايسته و باسابقه و پيشتاز در اسلام ، برگزين ؛ زيرا اين گونه افراد ، اخلاقى بزرگوارانه تر دارند و آبرودارترند و طمع ورزى هايشان كمتر است ، و عاقبت بين تر از ديگران اند.

.

ص: 242

3 / 2التَّربِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما وَرَّثَ والِدٌ وَلَدَهُ أفضَلَ مِن أدَبٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» (2) _ :عَلِّموهُم وأدِّبوهُم . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :هَيهاتَ مِنَّا الدَّنيئَةُ! يَأبَى اللّهُ ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت واُنوفٌ حَمِيَّةٌ (4) ونُفوسٌ أبِيَّةٌ ، وأن نُؤثِرَ (5) طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ . (6)

تحف العقول عن سفيان الثوري :دَخَلتُ عَلَى الصّادِقِ عليه السلام فَقلتُ لَهُ : أوصِني . . . فَقالَ عليه السلام : . . . يا سُفيانُ ، أدَّبَني أبي عليه السلام بِثَلاثٍ ، ونَهاني عَن ثَلاثٍ : فَأَمَّا اللَّواتي أدَّبَني بِهِنَّ فَإِنَّهُ قالَ لي : يا بُنَيَّ مَن يَصحَب صاحِبَ السَّوءِ لا يَسلَم ، ومَن لا يُقَيِّد ألفاظَهُ يَندَم ، ومَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم . قُلتُ : يَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ ، فَمَا الثَّلاثُ اللَّواتي نَهاكَ عَنهُنَّ؟ قالَ عليه السلام : نَهاني أن اُصاحِبَ حاسِدَ نِعمَةٍ ، وشامِتاً بِمُصيبَةٍ ، أو حامِلَ نَميمَةٍ . (7)

.


1- .. كنز العمّال: ج 16 ص 460 ح 45435 نقلاً عن العسكري وابن النجّار عن ابن عمر ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 4 ص 546 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
2- .. التحريم: 6.
3- .. زاد المسير: ج 8 ص 54 ، تفسير الطبري: ج 14 الجزء 28 ص 165 ، تفسير ابن كثير: ج 8 ص 194 ، أدب الإملاء : ص 2 ، كنز العمّال: ج 2 ص 539 ح 4676 .
4- .. الحَمِيّة: الأنَفةُ والغَيْرَة (النهاية : ج 1 ص 447 «حما»).
5- .. في بعض النسخ «من أن نوثِرَ» .
6- .. تحف العقول: ص 241 ، مثير الأحزان: ص 55 ، الاحتجاج: ج 2 ص 99 ح 167 عن مصعب بن عبد اللّه نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 9؛ تاريخ دمشق: ج 14 ص 219 عن أبي بكر بن دريد ، بزيادة «وبطون طهرت» بعد «حجور طابت».
7- .. تحف العقول: ص 376 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 261 ح 160.

ص: 243

3 / 2 تربيت

3 / 2تربيتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پدرى ، ميراثى برتر از ادب به فرزندش نداده است.

امام على عليه السلام_ در باره آيه شريف: «خود و خانواده تان را از آتش نگه داريد» _ :آنان را علم و ادب آموزيد.

امام حسين عليه السلام :ما و تن دادن به پستى؟! خدا و رسول او و مؤمنان و دامن هاى پاك و دل هاى غيرتمند و طبع هاى بلند و پر غرور [كه ما را پرورش داده اند] ، هرگز راضى نمى شوند كه ما فرمانبرى از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه برگزينيم.

تحف العقول_ به نقل از سفيان ثورى _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و به ايشان گفتم : مرا پندى دهيد ... . فرمود : « ... اى سفيان! پدرم عليه السلام مرا به سه نكته ادب آموخت و از سه چيز نهى ام فرمود . آن سه نكته كه به من آموخت ، اين بود كه فرمود : «فرزندم! آن كه با دوست بد نشيند ، سالم نمى مانَد ، و آن كه گفتارش را به بند نكشد ، پشيمان مى شود ، و آن كه به جايگاه هاى بد وارد شود، متّهم [و بدنام ]مى گردد». گفتم: اى پسر دخت پيامبر خدا! آن سه چيز كه تو را از آن نهى فرمود ، كدام اند؟ فرمود : «مرا از دوستى با كسى كه چشمِ ديدن نعمت كسى را ندارد ، و دوستى با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود ، و دوستى با سخن چين ، نهى فرمود».

.

ص: 244

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ ، حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعاً ؛ حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيراً ولا كَبيراً ولا خادِماً ولا جاراً . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ ، حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعاً ؛ حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيراً ولا كَبيراً ولا خادِماً ولا جاراً . (1)

راجع: ص 270 (الأدب / الفصل الخامس : أولياء التأديب) .

3 / 3الاِجتِهادُالإمام عليّ عليه السلام :العُقولُ مَواهِبُ ، وَالآدابُ مَكاسِبُ . (2)

عنه عليه السلام :عَلَى العاقِلِ أن يُحصِيَ عَلى نَفسِهِ مَساوِيَها فِي الدّينِ وَالرَّأيِ وَالأَخلاقِ وَالأَدَبِ ، فَيَجمَعُ ذلِكَ في صَدرِهِ أو في كِتابٍ ويَعمَلُ في إزالَتِها . (3)

الإمام الصّادق عليه السلام :وَعَظَ لُقمانُ لِابنِهِ باثارَ حَتّى تَفَطَّرَ وانشَقَّ ، وكانَ فيما وَعَظَهُ بِهِ . . . : يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيرا ، ومَن غَنِيَ بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ؛ فَاتَّخِذهُ عادَةً ، فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ ، وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ ، وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيبا في طَلَبِ العِلمِ ، فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعا أشَدَّ مِن تَركِهِ . (4)

.


1- .. دعائم الإسلام: ج 1 ص 82 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 201 ح 13881 .
2- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 199 ، غرر الحكم: ج 1 ص 59 ح 227 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 160 ح 44.
3- .. مطالب السؤول : ج 1 ص 212 ؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 6 ح 58 .
4- .. تفسير القمّي: ج 2 ص 163 عن حمّاد بن عيسى ، بحار الأنوار: ج 13 ص 411 ح 2 .

ص: 245

3 / 3 تلاش

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، به خانواده خود، چندان علم و ادبِ نيكو ارث مى دهد كه همه آنان را وارد بهشت مى گرداند ، به طورى كه تمام آنها را ، از كوچك و بزرگ و خادم و پناهنده ، در بهشت مى يابد ، و بنده گنهكار ، براى خانواده خود، چندان ادب بد به ارث مى گذارد كه همه آنان را به دوزخ مى بَرد ، به طورى كه تمام افراد خانواده اش را ، از كوچك و بزرگ و خادم و پناهنده ، در آن جا مى يابد.

ر . ك : ص 271 (ادب / فصل پنجم : ادب آموزان «مربيّان») .

3 / 3تلاشامام على عليه السلام :خِرَد ، خدادادى است و ادب ، اكتسابى.

امام على عليه السلام :بر خردمند است كه بدى ها [و معايب] خود را در دين و انديشه و اخلاق و ادب [ در رفتار] ، شماره كند و آنها را در سينه [ و حافظه ] اش يا در نوشته اى گرد آورَد و براى از بين بردن آنها بكوشد.

امام صادق عليه السلام :لقمان ، فرزندش باثار را پند داد ، به گونه اى كه او شكُفت و باز شد . (1) از جمله پندهايش اين بود كه ... : فرزندم! اگر در خُردى ادب بياموزى، در بزرگى از آن سود مى برى ، و هر كه به ادب توانگر شود ، بدان اهتمام مى ورزد ، و هر كه به ادب اهتمام ورزد ، در صدد به دست آوردن دانش آن بر مى آيد ، و هر كه در صدد دانش آن بر آيد ، عطش جويندگىِ او شدّت مى گيرد ، و هر كه عطش جويندگى اش شدّت گيرد ، به سود آن دست مى يابد . پس ادب را عادت خويش گردان ؛ زيرا تو جانشين گذشتگانت هستى ، و با ادب ، به آيندگانت سود مى رسانى ، و مشتاقان [ادب] ، در آن به تو اميد مى بندند ، و بيمناكان از هيبت تو [كه با ادب حاصل شده است ، ] مى هراسند . از سستى كردن در تحصيل ادب و جستن غير ادب ، دورى كن ، كه [ با وجود برخوردارى ات از ادب ]اگر دنيا را از تو به زور بگيرند ، آخرت را هرگز نمى توانند از تو بگيرند و هر گاه طلب علم در جايگاه هايش را از كف بدهى ، آخرت را از تو گرفته اند. در روزها و شب ها و ساعت هاى عمرت ، سهمى براى تحصيل علم قرار ده ؛ زيرا تو براى از كف دادن علم ، عاملى بزرگ تر از ترك آن نخواهى يافت».

.


1- .«باثار» نام پسر لقمان است (الميزان فى تفسير القرآن: ج 16 ص223) كه از وى به نانان و نامان (الأمالى صدوق: ص766) ، ناتان (بحار الأنوار: ج 108 ص175) و فاتان (وسائل الشيعة: ج 11 ص170) نيز نام برده شده است . و مراد از شكفتن و باز شدن ، تأثير كلام و پند لقمان در فرزندش است ، به گونه اى كه او را شكوفا كرده و به فعليت رسانده است .

ص: 246

الكافي عن أبي هاشم الجعفري :كُنّا عِندَ الرِّضا عليه السلام فَتَذاكَرنَا العَقلَ وَالأَدَبَ فَقالَ : يا أبا هاشِم ! العَقلُ حِباءٌ (1) مِنَ اللّهِ ، وَالأَدَبُ كُلفَةٌ ، فَمَن تَكَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَيهِ ، ومَن تَكَلَّفَ العَقلَ لَم يَزدَد بِذلِكَ إلّا جَهلاً . (2)

3 / 4العَقلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ أنواعِ الخَيرِ مِمّا يَتَشَعَّبُ عَنِ العَقلِ _ :. . . وأمَّا الصِّيانَةُ فَيَتَشَعَّبُ مِنهَا الصَّلاحُ ، وَالتَّواضُعُ ، وَالوَرَعُ ، وَالإِنابَةُ ، وَالفَهمُ ، وَالأَدَبُ ، وَالإِحسانُ ، وَالتَّحَبُّبُ ، وَالخَيرُ ، وَاجتِناءُ البِشرِ (3) . فَهذا ما أصابَ العاقِلُ بِالصِّيانَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ فِي الإِنسانِ كَشَجَرَةٍ أصلُهَا العَقلُ . (5)

عنه عليه السلام :الدّينُ وَالأَدَبُ نَتيجَةُ العَقلِ . (6)

.


1- .. الحِباء _ بالكسر _: عطاءٌ بلا منٍّ ولا جزاءٍ (المحيط في اللغة: ج 4 ص 315 «حبا») .
2- .. الكافي: ج 1 ص 23 ح 18 ، تحف العقول : ص 448 ، العُدد القويّة : ص 300 ح 36 وليس فيهما صدره ، بحار الأنوار: ج 78 ص 342 ح 43.
3- .. في نسخة : «و اجتناب الشرّ» (هامش المصدر).
4- .. تحف العقول: ص 17 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 118 ح 11.
5- .. غرر الحكم: ج 2 ص 109 ح 2004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1527.
6- .. غرر الحكم: ج 2 ص 28 ح 1693 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 26 ح 303 بزيادة «والعدل» بعد «الأدب» .

ص: 247

3 / 4 خرد

الكافى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :در خدمت امام رضا عليه السلام بوديم و سخن از خِرَد و ادب به ميان آورديم . امام عليه السلام فرمود : «اى ابو هاشم! خِرد ، دهِشى الهى است و ادب ، امرى اكتسابى . پس هر كه در به دست آوردن ادب بكوشد ، بر آن دست مى يابد ، و هر كه در به دست آوردن خِرَد بكوشد ، با اين كار جز بر نادانىِ خويش نمى افزايد».

3 / 4خردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان انواع خوبى هاى نشئت گرفته از خرد _ :و آنچه از خويشتندارى بر مى خيزد ، عبارت است از : پاكى و فروتنى و پارسايى و توبه و فهم و ادب و نيكوكارى و مهرورزى و نيكى و تحصيل خوش رويى . اينها چيزهايى هستند كه خردمند با خويشتندارى ، به دست مى آورد.

امام على عليه السلام :ادب در انسان ، مانند درختى است كه ريشه اش خرد است .

امام على عليه السلام :ديندارى و ادب ، محصول خرد است.

.

ص: 248

عنه عليه السلام :الآدابُ تَلقيحُ الأَفهامِ ، ونَتائِجُ الأَذهانِ . (1)

3 / 5العِلمُالإمام عليّ عليه السلام :إذا زادَ عِلمُ الرَّجُلِ زادَ أدَبُهُ ، وتَضاعَفَت خَشيَتُهُ لِرَبِّهِ . (2)

عنه عليه السلام :جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ ، ويَحسُن أدَبُكَ ، وتَزكُ نَفسُكَ . (3)

3 / 6الخَشيَةُتحف العقول :مُناجاةُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ لِعيسَى بنِ مَريَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما : . . . يا عيسى! أدِّب قَلبَكَ بِالخَشيَةِ . (4)

3 / 7التَّجرِبَةُالإمام عليّ عليه السلام :كَفى بِالتَّجارِبِ مُؤَدِّبا . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَطَفَ (6) عَلَيهِ اللَّيلُ وَالنَّهارُ أدّباهُ وأبلَياهُ ، وإلَى المَنايا أدنَياهُ . (7)

.


1- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 319 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 58 ح 40 .
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 140 ح 4174.
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 373 ح 4786 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4350.
4- .. تحف العقول: ص 496 و 500 وراجع : الكافي : ج 8 ص 132 ح 103 .
5- .. غرر الحكم: ج 4 ص 570 ح 7016 ، الأمالي للطوسي : ص 203 ح 347 عن داود الابزاري عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 385 ح 6501 .
6- .. عَطَفَ عَلَيه : أي حَمَل وكرَّ (القاموس المحيط : ج 3 ص 176 «عطف»).
7- .. غرر الحكم: ج 5 ص 471 ح 9226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 427 ح 7256 وفيه «عكف» بدل «عطف» .

ص: 249

3 / 5 دانش و معرفت
3 / 6 ترس از خدا
3 / 7 تجربه

امام على عليه السلام :آداب ، بارور كننده فهم هاست و مولود ذهن ها [و خردها].

3 / 5دانش و معرفتامام على عليه السلام :هر گاه دانش [و معرفتِ] آدمى فراوان شود ، ادبش افزون و ترس او از پروردگارش ، دوچندان مى گردد.

امام على عليه السلام :با دانشمندان، همنشينى كن تا دانشت فراوان شود ، و ادبت نيكو گردد ، و تزكيه نفس بيابى.

3 / 6ترس از خداتحف العقول :از نجواهاى خداوند _ كه ارجمند است ستايش او _ با عيسى بن مريم _ كه درودهاى خدا بر آن دو باد _ [اين بود] : « ... اى عيسى! دلت را به ترس [از من] ، تربيت كن».

3 / 7تجربهامام على عليه السلام :تجربه ها ، بهترين آموزگارند .

امام على عليه السلام :شب و روز ، بر هر كه بگردند ، او را ادب مى آموزند و فرسوده اش مى سازند و به مرگ ، نزديكش مى كنند.

.

ص: 250

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدُّنيا ثَلاثَةُ أيّامٍ : يَومٌ مَضى بِما فيهِ فَلَيسَ بِعائِدٍ ، ويَومٌ أنتَ فيهِ يَحِقُّ عَلَيكَ اغتِنامُهُ ، ويَومٌ لا تَدري مَن أهلُهُ ، ولَعَلَّكَ راحِلٌ فيهِ ؛ فَأَمّا أمسُ فَحَكيمٌ مُؤَدِّبٌ ، وأمَّا اليَومَ فَصَديقٌ مُوَدِّعٌ ، وأمّا غَدا فَإِنَّما في يَدَيكَ مِنهُ الأَمَلُ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : الدَّهرُ أدَّبَني وَاليَأسُ أغنانيوَالقوتُ أقنَعَني وَالصَّبرُ رَبّاني وأحكَمَتني مِنَ الأَيّامِ تَجرِبَةٌحَتّى نَهَيتُ الَّذي قد كانَ يَنهاني (2)

3 / 8التَّأَسّي بِالصّالِحينَالإمام عليّ عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِحتَدِ (3) بِحِذاءِ الصّالِحينَ ، وَاقتَدِ بِآدابِهِم ، وسِر بِسيرَتِهِم . (4)

عنه عليه السلام :كانَتِ الحُكَماءُ فيما مَضى مِنَ الدَّهرِ تَقولُ : يَنبَغي أن يَكونَ الاِختِلافُ إلَى الأَبوابِ لِعَشرَةِ أوجُهٍ : . . . وَالعاشِرُ : أبوابُ مَن يُنتَفَعُ بِغِشيانِهِم ، ويُستَفادُ مِنهُم حُسنُ الأَدَبِ ، ويُؤنَسُ بِمُحادَثَتِهِم . (5)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ وإنّي لَأَعلَمُ أنَّ العِلمَ لا يَأرِزُ (6) كُلُّهُ ، ولا يَنقَطِعُ مَوادُّهُ ، وَأنَّكَ لا تُخلي أرضَكَ مِن حُجَّةٍ لَكَ عَلى خَلقِكَ ، ظاهِرٍ لَيسَ بِالمُطاعِ أو خائِفٍ مَغمورٍ ، كَيلا تَبطُلَ حُجَجُكَ ، ولا يَضِلَّ أولِياؤُكَ بَعدَ إذ هَدَيتَهُم ، بَل أينَ هُم وكَم؟ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَداً ، وَالأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ قَدراً ، المُتَّبِعونَ لِقادَةِ الدّينِ ، الأَئِمَّةِ الهادينَ ، الَّذينَ يَتَأَدَّبونَ بِآدابِهِم ، ويَنهَجونَ نَهجَهُم ، فَعِندَ ذلِكَ يَهجُمُ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ ، فَتَستَجيبُ أرواحُهُم لِقادَةِ العِلمِ ، ويَستَلينونَ مِن حَديثِهِم مَا استَوعَرَ عَلى غَيرِهِم . . . . (7)

.


1- .. التحصين لابن فهد : ص 16 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 111 ح 109 ؛ دستور معالم الحكم : ص 42 .
2- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 592 ح 448 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 446 ح 102 ؛ تاريخ دمشق : ج 22 ص 66 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
3- .. حَدا الشيءَ يَحدوه واحتداه : تبعه (لسان العرب : ج 14 ص 168 «حدا»).
4- .. كنز العمّال: ج 16 ص 180 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
5- .. الخصال: ص 426 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار: ج 1 ص 196 ح 2 .
6- .. لا يأرِزُ: أي لا يخفى ، ولا يخرج من بين الناس (مرآة العقول: ج 4 ص 25).
7- .. الكافي: ج 1 ص 335 ح 3 وراجع : تحف العقول: ص 170 و كفاية الأثر: ص 163 .

ص: 251

3 / 8 تأسّى جستن به نيكان

امام على عليه السلام :دنيا ، در حقيقت ، سه روز است : روزى كه به كلّى گذشته است و باز نمى گردد ، روزى كه در آن به سر مى برى و بايد غنيمتش بشمارى ، و روزى كه نمى دانى چه كسانى اهل آن هستند و شايد تو در آن روز ، [از دنيا ]كوچيده باشى . پس «ديروز» ، حكيمى ادب آموز است و «امروز» ، دوستى بدرودگويان ، و از «فردا» فقط اميدى در دست توست.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :روزگار ، ادبم آموخت و نوميدى [از مردم] ، بى نيازم ساخت و خوراكِ بخور و نمير ، قانعم كرد و شكيبايى ، مرا پَروَرانْد . تجربه روزگار ، چنان مرا آزموده ساخت كه من نهى كردم آن را كه همواره مرا نهى مى كرد .

3 / 8تأسّى جستن به نيكانامام على عليه السلام_ در نامه اى به فرزندش حسن عليه السلام _ :از نيكان پيروى كن ، آداب آنان را سرمشق خود قرار ده ، و به شيوه رفتار ايشان ، رفتار كن.

امام على عليه السلام :حكيمانِ روزگاران گذشته مى گفتند : آمد و شد كردن به خانه ها بايد به خاطر ده چيز باشد : ... دهم : خانه هاى كسانى كه با رفتن به نزد آنها ، سودى حاصل آدمى شود ، و از آنان ادب نيكو آموخته گردد ، و از گفتگو با ايشان ، انس و الفتى پديد آيد.

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :بار خدايا! من مى دانم كه دانش [و معرفت ]به كلّى [ از ميان مردم] رخت بر نمى بندد ، و ريشه هايش قطع نمى شود ، و مى دانم كه تو زمينت را از حجّت خويش بر بندگانت _ خواه حجّتى آشكار كه از او فرمان برده نمى شود و يا بيمناك و ناشناخته _ تُهى نمى گردانى تا حجّت هايت باطل نگردد و دوستانت پس از آن كه هدايتشان كردى ، گم راه نشوند . امّا اينان كجايند و چَندند؟ اينان، شمارشان كمترين است؛ امّا در نزد خداوندِ بلندنام، ارجمندترين اند و پيرو رهبران دين اند؛ همان پيشوايانِ هدايتگر . متأدّب به آداب ايشان هستند و راه آنان را مى پويند . اين جاست كه دانش [و معرفت]، ايشان را به حقيقت ايمان راه مى برَد و در نتيجه ، جانشان نداى پيشوايان دانش را لبّيك مى گويد ، و از احاديث و سخنان ايشان ، آنچه را كه بر ديگران سخت و دشوار مى آيد ، نرم و آسان مى يابند ... .

.

ص: 252

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ _ :اللّهُمَّ إنَّهُ لا بُدَّ لَكَ مِن حُجَجٍ في أرضِكَ ، حُجَّةٍ بَعدَ حُجَّةٍ عَلى خَلقِكَ ، يَهدونَهُم إلى دينِكَ ، ويُعَلِّمونَهُم عِلمَكَ كَيلا يَتَفَرَّقَ أتباعُ أولِيائِكَ ، ظاهِرٍ غَيرِ مُطاعٍ ، أو مُكتَتَمٍ يُتَرَقَّبُ ، إن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُم في حالِ هُدنَتِهِم فَلَم يَغِب عَنهُم قَديمُ مَبثوثِ عِلمِهِم ، وآدابُهُم في قُلوبِ المُؤمِنينَ مُثبَتَةٌ ، فَهُم بِها عامِلونَ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اِعتَبِروا يا اُولِي الأَبصارِ وَاحمَدُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُم ، وَاعلَموا أنَّكُم لا تَخرُجونَ مِن قُدرَةِ اللّهِ إلى غَيرِ قُدرَتِهِ ، وسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُم ورَسولُهُ ثُمَّ إلَيهِ تُحشَرونَ ، فَانتَفِعوا بِالعِظَةِ وتَأَدَّبوا بِآدابِ الصّالِحينَ . (2)

3 / 9الاِستِعانَةُ مِنَ اللّه عزّوجلِّالإمام عليّ عليه السلام_ مِمّا كانَ يَقولُهُ في سَحَرِ كُلِّ لَيلَةٍ وعَقيبَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _ :اللّهُمَّ ارزُقني عَقلاً كامِلاً ، وعَزما ثاقِبا ، ولُبّا راجِحا ، وقَلبا ذَكِيّا ، وعِلما كَثيرا ، وأدَبا بارِعا ، وَاجعَل ذلِكَ كُلَّهُ لي ولا تَجعَلهُ عَلَيَّ ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (3)

.


1- .. الكافي: ج 1 ص 339 ح 13 ، الغيبة للنعماني: ص 137 ح 2 ، كمال الدين: ص 302 ح 11 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 54 ح 116.
2- .. الكافي: ج 8 ص 17 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 203 ح 33 ، العُدد القويّة : ص 62 ح 79 كلّها عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 254 وليس فيهما «ورسوله» ، بحار الأنوار: ج 78 ص 151 ح 11.
3- .. المصباح للكفعمي: ص 93 ، مستدرك الوسائل : ج 10 ص 223 ح 11900 نقلاً عن المزار القديم عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار: ج 87 ص 325 ح 14.

ص: 253

3 / 9 مددخواهى از خدا

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى بر منبر كوفه _ :بار خدايا! تو را حتما حجّت هايى در روى زمينت بر خلقت هست ، حجّتى پس از حجّتى ، كه مردم را به دينت ره نمون شوند و علم [و معرفتِ] تو را به آنان بياموزند تا مبادا پيروان اولياى تو پراكنده شوند . آن حجّت ، يا آشكار است؛ اما فرمانش برده نمى شود ، و يا پنهان است و انتظارِ [ظهورِ ]او را مى كشند . اگر اين حجّت ها ، در حال صلح ، تنشان از مردم پنهان باشد ، دانشِ ديرين و منتشر آنان ، از ايشان پنهان نيست ، و آدابشان در دل هاى مؤمنان ، پا بر جاست و طبق آن عمل مى كنند.

امام زين العابدين عليه السلام :شما، اى بينشوَران! پند گيريد و خدا را براى آن كه هدايتتان كرد ، سپاس گوييد ، و بدانيد كه از قبضه قدرت خداوند ، به سوى قدرتى ديگر بيرون نخواهيد رفت ، و خدا و رسول او ، به زودى، كردار شما را خواهند ديد و آن گاه ، در پيشگاه او ، گرد آورده مى شويد . پس ، از اندرزها بهره گيريد و از آداب (اخلاق و رفتار) نيكان، پيروى كنيد.

3 / 9مددخواهى از خداامام على عليه السلام_ از دعاهاى ايشان در سحرگاهِ هر شب و در پىِ خواندن دو ركعت نماز فجر _ :بار خدايا! مرا خِرَدى كامل ، اراده اى استوار ، انديشه اى وزين ، دلى هوشيار ، دانشى بسيار و ادبى درخشان ، روزى فرما ، و همه اينها را در جهت سود و مصلحت من قرار بده و به زيان من قرارشان مده ، به حقّ رحمتت ، اى مهربان ترينِ مهربانان!

.

ص: 254

الإمام الرضا عليه السلام_ فيما جَمَعَهُ الفَضلُ بنُ شاذانَ مِن كَلامِهِ _ : « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ » استِرشادا لِأَدَبِهِ ، ومُعتَصَما بِحَبلِهِ ، وَاستِزادَةً فِي المَعرِفَةِ بِرَبِّهِ وبِعَظَمَتِهِ وكِبرِيائِهِ . (1)

.


1- .. علل الشرائع: ص 260 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 107 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار: ج 6 ص 68 ح 1.

ص: 255

امام رضا عليه السلام_ در سخنانى از ايشان كه فضل بن شادان گرد آورده است _ : «ما را به راه راست هدايت فرما» يعنى هدايت شدن به ادب خداوند ، و چنگ زدن به ريسمان او ، و افزايش معرفت به پروردگار خود و به بزرگى و عظمت او .

.

ص: 256

الفصل الرابع : آثار الأدب4 / 1كَمالُ العَقلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُسنُ الأَدَبِ زينَةُ العَقلِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ صورَةُ العَقلِ ، فَحَسِّن عَقلَكَ كَيفَ شِئتَ . (2)

عنه عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ إلَى العَقلِ ، وَالعَقلُ يَحتاجُ إلَى الأَدَبِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ بِذَوِي العُقولِ مِنَ الحاجَةِ إلَى الأَدَبِ كَما يَظمَأُ الزَّرعُ إلَى المَطَرِ . (4)

عنه عليه السلام :صَلاحُ العَقلِ الأَدَبُ . (5)

.


1- .. جامع الأخبار: ص 337 ، كنزالفوائد: ج 1 ص 299 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كشف الغمّة: ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 41 .
2- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 199 ، غرر الحكم: ج 1 ص 246 ح 996 وفيه صدره فقط ، بحار الأنوار : ج 21 ص 298 ؛ مئة كلمة للجاحظ : ص 75 ح 95 ، المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 وفيهما صدره فقط .
3- .. غرر الحكم: ج 4 ص 542 ح 6911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6381 .
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 513 ح 3475 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 151 ح 3310.
5- .. غرر الحكم: ج 4 ص 195 ح 5799 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5394 .

ص: 257

فصل چهارم : آثار ادب
4 / 1 كمال خِرَد

فصل چهارم : آثار ادب4 / 1كمال خِرَدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ادبِ نيكو ، زيور خِرَد است.

امام على عليه السلام :ادب ، سيماى خِرَد است . پس خردِ خويش را آن گونه كه مى خواهى ، زيبا گردان .

امام على عليه السلام :هر چيزى ، به خِرَد نياز دارد و خرد ، به ادب، نيازمند است.

امام على عليه السلام :همان گونه كه زراعت ، تشنه باران است ، خردمندان نيز به ادب نيازمندند .

امام على عليه السلام :درستىِ خرد ، در ادب است.

.

ص: 258

عنه عليه السلام :نِعمَ قَرينُ العَقلِ الأَدَبُ . (1)

عنه عليه السلام :لا عَقلَ لِمَن لا أدَبَ لَهُ . (2)

عنه عليه السلام :إنّ الأَدَبَ حُجَّةُ العَقلِ ، وَالعِلمُ حُجَّةُ القَلبِ . (3)

عنه عليه السلام :أفضَلُ العَقلِ الأَدَبُ . (4)

عنه عليه السلام :بِالأَدَبِ تُشحَذُ الفِطَنُ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن زادَ أدَبُهُ عَلى عَقلِهِ ، كانَ كَالرّاعِي الضَّعيفِ مَعَ الغَنَمِ الكَثيرِ . (6)

الإمام الحسن عليه السلام :لا أدَبَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مُجالَسَةُ الصّالِحينَ داعِيَةٌ إلَى الصَّلاحِ ، وآدابُ العُلَماءِ زِيادَةٌ فِي العَقلِ . (8)

.


1- .. غرر الحكم: ج 6 ص 158 ح 9894 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9142 وفيه «العقلاء» بدل «العقل».
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 400 ح 10769 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9975.
3- .. أعلام الدين: ص 96.
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 389 ح 2947 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5394 وفيه «صلاح» بدل «أفضل».
5- .. غرر الحكم: ج 3 ص 236 ح 4333.
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 341 ح 910 ؛ غرر الحكم : ج 5 ص 389 ح 8886 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8309 .
7- .. كشف الغمّة: ج 2 ص 197 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 111 ح 6 ؛ مطالب السؤول : ج 2 ص 36 .
8- .. الكافي: ج 1 ص 20 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول: ص283 ، بحار الأنوار: ج 1 ص141 ح 30.

ص: 259

امام على عليه السلام :نيكو همدمى است ادب براى خرد!

امام على عليه السلام :خرد ندارد كسى كه ادب ندارد.

امام على عليه السلام :ادب ، حجّت خرد است ، و دانش ، حجّت دل.

امام على عليه السلام :بهترين خرد ، ادب است.

امام على عليه السلام :ادب ، سبب تيزهوشى مى شود.

امام على عليه السلام_ از حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه ادبش بر خردش افزون باشد ، به سان شبانى ناتوان است در ميان گوسفندان بسيار.

امام حسن عليه السلام :ادب ندارد كسى كه خرد ندارد.

امام زين العابدين عليه السلام :همنشينى با نيكان ، فرا خواننده به نيكى است . و آداب دانشمندان ، افزاينده خِرَد است.

.

ص: 260

4 / 2زينَةُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استُهتِرَ (1) بِالأَدَبِ فَقَد زانَ نَفسَهُ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّكَ مُقَوَّمٌ بِأَدَبِكَ فَزَيِّنهُ بِالحِلمِ . (3)

عنه عليه السلام :عَقلُ المَرءِ نِظامُهُ ، وأدَبُهُ قِوامُهُ ، وصِدقُهُ إمامُهُ ، وشُكرُهُ تَمامُهُ . (4)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ كَمالُ الرَّجُلِ . (5)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ أحسَنُ سَجِيَّةٍ . (6)

عنه عليه السلام :لا حُلَلَ كَالآدابِ . (7)

عنه عليه السلام :لا زينَةَ كَالآدابِ . (8)

عنه عليه السلام :الآدابُ حُلَلٌ حِسانٌ . (9)

عنه عليه السلام :الأدَبُ حُلَلٌ جُدَدٌ . (10)

.


1- .. يقال : اُهتِرَ فلانٌ بكذا ، واستُهتِر ، فهو مُهتَرٌ به و مستَهتَر : أي مُولَع به لا يتحدّث بغيره ، ولا يفعل غيره (النهاية : ج 5 ص 242 «هتر»).
2- .. غرر الحكم: ج 5 ص 264 ح 8278 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7875 وفيه «زيّن» بدل «زان».
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 57 ح 3813 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 172 ح 3599.
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 364 ح 6335.
5- .. غرر الحكم: ج 1 ص 264 ح 998 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 43 ح 1020.
6- .. غرر الحكم: ج 1 ص 239 ح 967 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 505.
7- .. غرر الحكم: ج 6 ص 354 ح 10491 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9693.
8- .. غرر الحكم: ج 6 ص 351 ح 10466 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9656.
9- .. الأمالي للمفيد: ص 336 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 115 ح 175 كلاهما عن عبد اللّه بن محمّد عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، أعلام الدين : ص 81 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 6.
10- .. تحف العقول: ص 202 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 39 ح 13.

ص: 261

4 / 2 آراستگى جان

4 / 2آراستگى جانامام على عليه السلام :آن كه دل باخته ادب باشد ، جانِ خويش را آراسته مى سازد.

امام على عليه السلام :همانا تو به اَدَبَت بهاگذارى مى شوى . پس آن را به بردبارى بياراى.

امام على عليه السلام :خرد آدمى ، سامان بخش اوست ، و ادبش مايه قوام او ، و راستى (/ راستگويى اش) پيشواى او ، و سپاس گزارى اش كمال او.

امام على عليه السلام :ادب ، كمال مرد است.

امام على عليه السلام :ادب ، زيباترين خصلت است.

امام على عليه السلام :هيچ جامه اى چون آداب نيست .

امام على عليه السلام :هيچ زيورى چون آداب نيست.

امام على عليه السلام :آداب ، جامه هايى نيكو و زيبا هستند.

امام على عليه السلام :آداب ، جامه هايى نو هستند.

.

ص: 262

عنه عليه السلام :الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ . (1)

عنه عليه السلام :يا مُؤمِنُ ، إنَّ هذَا العِلمَ وَالأَدَبَ ثَمَنُ نَفسِكَ فَاجتَهِد في تَعَلُّمِهِما ، فَما يَزيدُ مِن عِلمِكَ وأدَبِكَ يَزيدُ في ثَمَنِكَ وقَدرِكَ ؛ فَإِنَّ بِالعِلمِ تَهتَدي إلى رَبِّكَ ، وبِالأَدَبِ تُحسِنُ خِدمَةَ رَبِّكَ ، وبِأَدَبِ الخِدمَةِ يَستَوجِبُ العَبدُ وَلايَتَهُ وقُربَهُ ، فَاقبَلِ النَّصيحَةَ كَي تَنجُوَ مِنَ العَذابِ . (2)

4 / 3حُسنُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ الأَدَبِ حُسنُ الخُلُقِ . (3)

عنه عليه السلام :سَبَبُ تَزكِيَةِ الأَخلاقِ حُسنُ الأَدَبِ . (4)

4 / 4زينَةُ الحَسَبِ وَالنَّسَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قَعَدَ بِهِ حَسَبُهُ ، نَهَضَ بِهِ أدَبُهُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :طَلَبُ الأَدَبِ جَمالُ الحَسَبِ . (6)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالأَدَبِ ؛ فَإِنَّهُ زَينُ الحَسَبِ . (7)

.


1- .. نهج البلاغة: الحكمة 5 ، غرر الحكم: ج 1 ص 144 ح 534 ، أعلام الدين : ص 108 ، روضة الواعظين : ص 15 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 68 ح 7.
2- .. مشكاة الأنوار: ص 239 ح 689 ، روضة الواعظين: ص 16 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 180 ح 64.
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 325 ح 4603.
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 121 ح 5520 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 281 ح 5070.
5- .. ربيع الأبرار: ج 3 ص 261 ؛ غرر الحكم: ج 5 ص 241 ح 8167 .
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 254 ح 6007 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 318 ح 5557.
7- .. غرر الحكم: ج 4 ص 287 ح 6096 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 335 ح 5722 .

ص: 263

4 / 3 نيك خويى
4 / 4 زيور يافتن حَسَب و نَسَب

امام على عليه السلام :آداب ، جامه هايى [نو و] تازه هستند.

امام على عليه السلام :اى مؤمن! اين دانش و ادب ، بهاى جان توست . پس در آموختن آن دو بكوش ، كه هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود ، بر قدر و قيمت تو افزوده مى شود . با دانش است كه به پروردگارت راه مى يابى ، و با ادب است كه به پروردگارت خوش خدمت مى كنى ، و با ادب در خدمت گزارى است كه بنده سزاوار ولايت و قرب او مى شود . پس [اين ]نصيحت را بپذير تا از عذاب بِرَهى.

4 / 3نيك خويىامام على عليه السلام :ميوه ادب ، نيك خويى است.

امام على عليه السلام :نيكويىِ ادب ، مايه بالندگىِ اخلاق است.

4 / 4زيور يافتن حَسَب و نَسَب (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه حَسَبش او را بنشاند ، ادبش او را بر مى خيزانَد [و بلندپايه مى گردانَد] .

امام على عليه السلام :تحصيل ادب ، مايه زيبايىِ حَسَب است.

امام على عليه السلام :ادب بياموز كه ادب ، زيور حَسَب است.

.


1- .حَسَب ، شرافت و مفاخر خانوادگى است و نَسَب ، نژاد و تبار و نياكان است .

ص: 264

عنه عليه السلام :الأَدَبُ يُغني مِنَ الحَسَبِ . (1)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ يَنوبُ عَنِ الحَسَبِ . (2)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ أحَدُ الحَسَبَينِ . (3)

عنه عليه السلام :مُرُوَّةُ العاقِلِ دينُهُ ، وحَسَبُهُ أدَبُهُ . (4)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ أفضَلُ حَسَبٍ . (5)

عنه عليه السلام :كُلُّ الحَسَبِ مُتَناهٍ إلَا العَقلَ وَالأَدَبَ . (6)

عنه عليه السلام :لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأَدَبِ . (7)

عنه عليه السلام :لا حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأَدَبِ . (8)

عنه عليه السلام :لا حَسَبَ أرفَعُ مِنَ الأَدَبِ . (9)

عنه عليه السلام :أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ أدَبٍ . (10)

عنه عليه السلام :أكرَمُ حَسَبٍ حُسنُ الأَدَبِ . (11)

.


1- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 319 ، أعلام الدين: ص 84 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 68 ح 8.
2- .. الإرشاد: ج 1 ص 298 ، كنز الفوائد: ج 1 ص 320 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 68 ح 8.
3- .. غرر الحكم: ج 2 ص 15 ح 1621 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 311.
4- .. غرر الحكم: ج 6 ص 128 ح 9779 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9054.
5- .. غرر الحكم: ج 1 ص 76 ح 286 .
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 542 ح 6912 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6382 .
7- .. الكافي: ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 406 ح 5880 ، الأمالي للصدوق: ص 399 ح 515 ، التوحيد: ص 73 ح 27 كلّها عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول: ص 93 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 3.
8- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 319 ، بحار الأنوار: ج 71 ص 428 ح 78.
9- .. غرر الحكم: ج 6 ص 378 ح 10616 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9758.
10- .. غرر الحكم: ج 2 ص 390 ح 2949 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2504.
11- .. غرر الحكم: ج 2 ص 467 ح 3319 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2529.

ص: 265

امام على عليه السلام :ادب ، از حَسَب، بى نياز مى گرداند.

امام على عليه السلام :ادبِ نيكو ، جانشين حَسَب است.

امام على عليه السلام :ادب ، خود ، جاى حَسَب يا نسب را مى گيرد .

امام على عليه السلام :مروّت خردمند ، ديندارىِ اوست ، و حَسَبش ، ادب او.

امام على عليه السلام :ادب ، برترين حَسَب است.

امام على عليه السلام :هر حَسَب ، پايان پذير است، مگر خرد و ادب.

امام على عليه السلام :هيچ حَسَبى ، رساتر از ادب نيست.

امام على عليه السلام :هيچ حَسَبى ، سودمندتر از ادب نيست.

امام على عليه السلام :هيچ حَسَبى ، والاتر از ادب نيست.

امام على عليه السلام :شريف ترينِ حَسَب ، ادب نيكوست.

امام على عليه السلام :ارجمندترين حَسَب ، نيكويىِ ادب است.

.

ص: 266

عنه عليه السلام :نِعمَ النَّسَبُ حُسنُ الأَدَبِ . (1)

عنه عليه السلام :أكرَمُ النَّسَبِ حُسنُ الأَدَبِ . (2)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ أفضَلُ نَسَبٍ ، وأشرَفُ سَبَبٍ . (3)

عنه عليه السلام :قَليلُ الأَدَبِ خَيرٌ مِن كَثيرِ النَّسَبِ . (4)

عنه عليه السلام :حَسَبُ الأَدَبِ أشرَفُ مِن حَسَبِ النَّسَبِ . (5)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ يَستُرُ قُبحَ النَّسَبِ . (6)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : لَو صِيغَ مِن فِضَّةٍ نَفسٌ عَلى قَدَرٍلَعادَ مِن فَضلِهِ لَمّا صَفا ذَهَبا م_ا لِل_فَت_ى حَسَ_بٌ إلّا إذا كَمُلَتآدابُهُ وحَوَى الآدابَ وَالحَسَبا . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : كُنِ ابنَ مَن شِئتَ واكتَسِب أدبايُغنِكَ مَحمودُهُ عَنِ النَّسَبِ فَلَيسَ يُغنِ_ي الحَسي_بَ نِسبَتُهُبِلا لِ_س_انٍ لَهُ ولا أدَبِ إنَّ الفَتى مَن يَقولُ : ها أنَا ذالَيسَ الفَتى مَن يَقولُ : كانَ أبي . (8)

.


1- .. غرر الحكم: ج 6 ص 159 ح 9895 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9143 .
2- .. المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 ، الفصول المهمة لابن الصباغ : ص 110 ؛ شرح ابن ميثم على مئة كلمة للجاحظ : ص 140 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9143 وفيه «نعم» بدل «أكرم» .
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 392 ح 4853.
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 498 ح 6734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 371 ح 6268 وراجع : تهذيب الكمال : ج 12 ص 449 الرقم 2727 .
5- .. غرر الحكم: ج 3 ص 401 ح 4893 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 231 ح 4419.
6- .. غرر الحكم: ج 3 ص 383 ح 4813 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 228 ح 4389.
7- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 64 ح 21 .
8- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 78 ح 33 .

ص: 267

امام على عليه السلام :نيكو نَسَبى است ادبِ نيكو!

امام على عليه السلام :گرامى ترين نَسَب ، نيكْ ادبى است.

امام على عليه السلام :ادب نيكو ، بهترين نَسَب و ارجمندترين سبب است.

امام على عليه السلام :اندكى ادب ، بهتر از [داشتنِ] نَسَبِ بسيار است.

امام على عليه السلام :شرافت ادب ، ارجمندتر از شرافت نَسَب است.

امام على عليه السلام :نيكويىِ ادب ، زشتى نَسَب را مى پوشاند.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :اگر جان آدمى از سيم ساخته شود هر گاه تصفيه شود ، به خاطر فضيلتى كه دارد ، به زر تبديل مى شود . جوان مرد را حَسَبى نيست؛ مگر آن گاه كه كامل گردد آداب او ، و آداب و حَسَب ، هر دو را به چنگ آورد .

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :فرزندِ هر كه مى خواهى، باش و ادب به دست آر كه ادبِ پسنديده ، تو را از نَسَب، بى نياز مى گردانَد . نَسبِ شخصِ با حَسَب ، او را بى نياز نمى كند اگر زبان و ادبى [نيكو] نداشته باشد . جوان مرد، كسى است كه بگويد : من خود چنينم . جوان مرد، كسى نيست كه بگويد : پدرم [ چنان ] بود.

.

ص: 268

4 / 5الشَّرَفُ وَالرِّئاسَةُالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الشَّرَفِ الأَدَبُ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الشَّرَفُ بِالعَقلِ وَالأَدَبِ ، لا بِالمالِ وَالحَسَبِ . (2)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ رِئاسَةٌ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : بِمَ الاِفتِخارُ ؟ _ :بِإِحدى ثَلاثٍ : مالٍ ظاهِرٍ ، أو أدَبٍ بارِعٍ ، أو صَناعَةٍ لا يَستَحيِي المَرءُ مِنها . (4)

راجع: ص 222 (الأدب / الفصل الثاني / الحثّ على الأدب) .

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 380 ح 2903 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2619 وفيه «أعظم» بدل «أفضل».
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 77 ح 3873 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3654.
3- .. الخصال: ص 505 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 5.
4- .. الاختصاص: ص 188 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 32 ح 101.

ص: 269

4 / 5 شرافت و سَروَرى

4 / 5شرافت و سَروَرىامام على عليه السلام :برترين شرافت ، ادب است.

امام على عليه السلام :شرافت ، به عقل و ادب است ، نه به مال و حَسَب.

امام على عليه السلام :ادب ، خود ، سَروَرى است.

امام على عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : افتخار به چيست؟ _ :به يكى از اين سه چيز : دارايىِ نمايان ، يا ادب درخشان ، يا شغل آبرومند.

ر . ك : ص 223 (ادب / فصل دوم / ترغيب به ادب) .

.

ص: 270

الفصل الخامس : أولياء التأديب5 / 1اللّه عزّوجلُّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أدَّبَني رَبّي فَأَحسَنَ تَأديبي . (1)

الاختصاص :عَن بَعضِ الهاشِمِيّينَ رَفَعَ الحَديثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ أعرابِيّا أتاهُ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُدالِكُ (2) الرَّجُلُ امرَأَتَهُ؟ قالَ : نَعَم إذا كانَ مُلفَجا (3) . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ مَن أدَّبَكَ؟ قالَ : اللّهُ أدَّبَني ، وأنَا أفصَحُ العَرَبِ مَيدَ (4) أنّي مِن قُرَيشٍ ، ورُبّيتُ في حِجرٍ مِن هَوازِنَ بَني سَعدِ بنِ بَكرٍ . (5)

.


1- .. مجمع البيان: ج 10 ص 500 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 382 ؛ أدب الإملاء : ص 1 عن عبداللّه ، كنز العمّال: ج 11 ص 406 ح 31895 .
2- .. المُدالَكَة : المُماطَلَة ، يعني مَطْلَه إيّاها بالمَهر (النهاية : ج 2 ص 130 «دلك»).
3- .. المُلفَج _ بفتح الفاء _: الفقير ، يقال : ألفَجَ الرجُلُ فهو مُلفَج ، على غير قياس (النهاية : ج 4 ص 259 «لفج»).
4- .. مَيْدَ و بَيْدَ : لُغتان بمعنى غَيْر . وقيل : معناهما : على أنّ (النهاية : ج 4 ص 379 «ميد»).
5- .. الاختصاص: ص 187 ، بحار الأنوار: ج 17 ص 158 ح 2.

ص: 271

فصل پنجم : ادب آموزان(مربّيان)
5 / 1 خدا

فصل پنجم : ادب آموزان (مربّيان)5 / 1خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرا پروردگارم تربيت كرد و نيكو تربيتم كرد.

الاختصاص :يكى از هاشميان ، در حديثى كه سند ان را به پيامبر خدا رسانده است، روايت كرده كه باديه نشينى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! آيا رواست كه مرد در پرداخت مهريه همسرش ، امروز و فردا كند؟ فرمود : «آرى ، اگر تهى دست باشد». گفت : اى پيامبر خدا! چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : «خدا مرا ادب آموخت ، و من فصيح ترينِ عرب هايم ؛ چرا كه من از قريش هستم و در دامنى از بنى سعد بن بكر از هوازِن تربيت شده ام».

.

ص: 272

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحسَنَ أدَبَهُ ، فَلَمّا أكمَلَ لَهُ الأَدَبَ قالَ : «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (1) ، ثُمَّ فَوَّضَ إلَيهِ أمرَ الدّينِ وَالاُمَّةِ لِيَسوسَ (2) عِبادَهُ ، فَقالَ عز و جل : «مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ» (3) ، وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ مُسَدَّدا مُوَفَّقا مُؤَيَّدا بِروحِ القُدُسِ ؛ لا يَزِلُّ ولا يُخطِئُ في شَيءٍ مِمّا يَسوسُ بِهِ الخَلقَ ، فَتَأَدَّبَ بآدابِ اللّهِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَرَضُ سَوطُ اللّهِ فِي الأَرضِ يُؤَدِّبُ بِهِ عِبادَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَلاءَ لِلظّالِمِ أدَبٌ . (6)

الإمام الحسين عليه السلام :اللّهُمَّ لا تَستَدرِجني (7) بِالإِحسانِ ، ولا تُؤَدِّبني بِالبَلاءِ . (8)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعاءِ السَّحَرِ _ :إلهي لا تُؤَدِّبني بِعُقوبَتِكَ ، ولا تَمكُر بي في حيلَتِكَ . (9)

الإمام الباقر عليه السلام_ في ذِكرِ خَبَرِ يَعقوبَ عليه السلام _ :فَلَمّا مَضى وَلَدُ يَعقوبَ مِن عِندِهِ نَحوَ مِصرَ بِكِتابِهِ ، نَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى يَعقوبَ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ، إنَّ رَبَّكَ يَقولُ لَكَ : مَنِ ابتَلاكَ بِمَصائِبِكَ الَّتي كَتَبتَ بِها إلى عَزيزِ مِصرَ؟ قالَ يَعقوبُ عليه السلام : أنتَ بَلَوتَني بِها عُقوبَةً مِنكَ وأدَبا لي . قالَ اللّهُ : فَهَل كانَ يَقدِرُ عَلى صَرفِها عَنكَ أحدٌ غَيري؟ قالَ يَعقوبُ عليه السلام : اللّهُمَّ لا . فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى : . . . يا يَعقوبُ ، أنَا رادٌّ إلَيكَ يوسُفَ وأخاهُ ، ومُعيدٌ إلَيكَ ما ذَهَبَ مِن مالِكَ ولَحمِكَ ودَمِكَ ، ورادٌّ إليكَ بَصَرَكَ ، ومُقَوِّمٌ لَكَ ظَهرَكَ ، وطِب نَفسا وقَرَّ عَينا ، وإنَّ الَّذي فَعَلتُهُ بِكَ كانَ أدَبا مِنّي لَكَ ، فَاقبَل أدَبي . (10)

.


1- .. القلم: 4.
2- .. ساسَ زيدٌ الأمرَ يَسُوسُه سياسَةً : دبّرَه وقام بأمرِه (المصباح المنير : ص 295 «سوس»).
3- .. الحشر: 7.
4- .. الكافي: ج 1 ص 266 ح 4 عن فضيل بن يسار ، بحار الأنوار: ج 17 ص 4 ح 3.
5- .. الجامع الصغير: ج 2 ص 666 ح 9194 ، كنز العمّال: ج 3 ص 306 ح 6680 كلاهما نقلاً عن الخليلي عن جرير البجلي .
6- .. جامع الأخبار: ص 310 ح 852 ، بحار الأنوار: ج 67 ص 235 ح 54 .
7- .. استدراجُ اللّه ِ تعالى العبدَ: أنّه كلّما جدّد خطيئةً جدّد له نعمة وأنساه الاستغفار ، أو أن يأخذه قليلاً قليلاً ولا يباغته (القاموس المحيط: ج 1 ص 188 «درج») .
8- .. الدرّة الباهرة: ص 29 ، نثر الدر : ج 1 ص 336 ، نزهة الناظر: ص 130 ح 238 ، كشف الغمّة: ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 127 ح 9 .
9- .. مصباح المتهجّد: ص 582 ح 691 ، الإقبال: ج 1 ص 157 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار: ج98 ص 82 ح 2 .
10- .. تفسير العيّاشي: ج 2 ص 191 ح 65 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 12 ص 314 ح 129 .

ص: 273

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيتش كرد و چون ادب و تربيتِ او را به كمال رساند ، فرمود : «همانا تو داراى خويى والا هستى» . آن گاه ، كار دين و امّت را به او واگذار كرد تا بندگان او را تربيت و اداره كند . پس فرمود : «آنچه را كه پيامبر به شما فرمود ، به كار گيريد و از آنچه شما را از آن نهى كرد ، باز ايستيد» . پيامبر خدا ، هدايتْ شده و توفيقْ يافته بود و به وسيله «روح القُدُس» (1) تأييد و كمك مى شد . در هيچ امرى از امور اداره مردم ، دچار لغزش و خطا نمى شد ؛ چرا كه آراسته به آداب الهى بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيمارى ، تازيانه خدا در روى زمين است و با آن ، بندگانش را تأديب [و تنبيه] مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بلا براى ستمگر ، مايه ادب است.

امام حسين عليه السلام :بار خدايا! با نيكى كردنت [به من] ، مرا به دام عذابت مكشان ، (2) و با بلا ، ادبم نفرما.

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى سحر _ :معبود من! مرا با كيفرت ادب مفرما ، و با حيله ات ، با من مكر مكن.

امام باقر عليه السلام_ در بيان داستان يعقوب عليه السلام _ :چون پسران يعقوب ، با نامه او از نزد وى ره سپار مصر شدند ، جبرئيل عليه السلام بر يعقوب عليه السلام فرود آمد و گفت : «اى يعقوب! پروردگارت به تو مى فرمايد : چه كسى تو را به آن گرفتارى هايى كه براى عزير مصر نوشتى ، دچار گردانيد؟» . يعقوب عليه السلام گفت : تو مرا به آنها دچار ساختى تا بدين وسيله ، مرا مجازات و ادب كنى. خداوند فرمود : «پس آيا هيچ كسى جز من ، مى تواند آن گرفتارى ها را از تو دور كند؟» . يعقوب عليه السلام گفت : بار الها ، نه! خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : « ... اى يعقوب! من يوسف و برادرش را به تو بر مى گردانم ، و مال و گوشت و خونِ از دست رفته ات را به تو باز مى دهم ، و بينايى ات را به تو بر مى گردانم ، و پشتت را راست مى كنم . خوش باش و شاد . اين كارها كه با تو كردم ، براى تأديب تو بود . پس ادبم را بپذير» .

.


1- .مراد از روح القُدُس ، جبرئيل است كه در قرآن ، از او به «روح الأمين» (شعرا: آيه 194) نيز ياد شده و پاكىِ او از هر گونه خطا و آلودگى و گناه و گم راهى ، سبب ناميده شدن او به روح القدس است . (الميزان فى تفسير القرآن : ج 12 ص347) .
2- .واژه «استدراج» كه در متن عربى آمده، به اين معناست كه : هر گناهى كه بنده مرتكب مى شود ، خداوند به او نعمتى دهد و استغفار را از ياد او ببرد . يا اين كه : او را اندك اندك به دام اندازد و ناگهان و يك باره ، مجازاتش نكند.

ص: 274

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله كانَ لا يَسأَلُهُ أحَدٌ مِنَ الدُّنيا شَيئا إلّا أعطاهُ ، فَأَرسَلَت إلَيهِ امرَأَةٌ ابنا لَها فَقالَت : اِنطَلِق إلَيهِ فَاسأَلهُ ، فَإِن قالَ لَكَ : لَيسَ عِندَنا شَيءٌ فَقُل : أعطِني قَميصَكَ . قالَ : فَأَخَذَ قَميصَهُ فَرمى بِهِ إِلَيهِ . فَأَدَّبَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلَى القَصدِ فَقالَ : «وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» (1) . (2)

فقه الرضا عليه السلام :أروي أنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام اُهبِطَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : اِقرَأ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ «لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ» (3) الآيَةَ . فَأَمَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُنادِيا يُنادي : مَن لَم يَتَأَدَّب بِأَدَبِ اللّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلَى الدُّنيا حَسَراتٍ . (4)

.


1- .. الإسراء : 29.
2- .. الكافي: ج 4 ص 55 ح 7 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 289 ح 59 نحوه وكلاهما عن عجلان ، بحار الأنوار: ج 16 ص 271 ح 90.
3- .. طه: 131.
4- .. فقه الرضا: ص 364 ، بحار الأنوار: ج 71 ص 348 ح 17.

ص: 275

امام صادق عليه السلام :هيچ كس از پيامبر خدا چيزى از دنيا نمى خواست ، مگر آن كه به او عطا مى كرد . زنى فرزندش را نزد وى فرستاد و گفت : نزد او برو و از او چيزى بخواه . اگر به تو فرمود : چيزى در بساط نداريم ، بگو : همان پيراهنت را به من بده. پيامبر صلى الله عليه و آله پيراهن خود را در آورد و به آن پسر داد . پس خداوند _ تبارك و تعالى _ او را ادب ميانه روى آموخت و فرمود : «و دستت را به گردنت زنجير مكن و زيادى [هم ]گشاده دستى منما، كه ملامت شده و حسرت زده بر جاى مى مانى» .

فقه الرضا عليه السلام :روايت مى كنم كه جبرئيل عليه السلام به نزد پيامبر خدا فرستاده شد و گفت : اى پيامبر خدا! خداوند عز و جل تو را سلام مى رسانَد و به تو مى فرمايد : «بخوان : به نام خداى مهرگسترِ مهربان . «هرگز به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرده ايم ، چشم مدوز» » تا آخر آيه . پس پيامبر صلى الله عليه و آله به جارْ زننده اى فرمود تا جار بزند كه : «هر كس به ادب خدا آراسته نگردد ، جانش از حسرت هاى دنيايى متلاشى مى شود» .

.

ص: 276

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ . . . لَكَ الحَمدُ عَلى ما سَوَّيتَ مِن خَلقي ، وأدَّبتَني فَأَحسَنتَ أدَبي ، مَنّا مِنكَ عَلَيَّ لا لِسابِقَةٍ كانَت مِنّي . (1)

5 / 2الأَنبِياءُ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل أَمَرَني أن اُعَلِّمَكُم ما عَلَّمَني ، وأن اُؤَدِّبَكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ مِن كتابِهِ إلى أكثَمَ بنِ صَيفِيٍّ _ :مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ إلى أكثَمَ بنِ صَيفِيٍّ : أحمَدُ اللّهَ إلَيكَ ، إنَّ اللّهَ تَعالى أمَرَني أن أقولَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وآمُرَ النّاسَ بِقَولِها ، وَالخَلقُ خَلقُ اللّهِ عز و جل ، وَالأَمرُ كُلُّهُ للّهِِ ، خَلَقَهُم وأماتَهُم وهُوَ يَنشُرُهُم وإلَيهِ المَصيرُ ، أدَّبتُكُم بِآدابِ المُرسَلينَ ، ولَتُسأَلُنَّ عَنِ النَّبَأِ العَظيمِ ، ولَتَعلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعدَ حينٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ بَعَثَهُ مَعَ قَيسِ بنِ سَعدٍ إلى أهلِ مِصرَ _ :... فَكانَ مِمّا أكرَمَ اللّهُ عز و جل بِهِ هذِهِ الاُمَّةَ وخَصَّهُم بِهِ مِنَ الفَضيلَةِ أن بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله إلَيهِم ، فَعَلَّمَهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَالسُّنَّةَ وَالفَرائِضَ وأدَّبَهُم لِكَيما يَهتَدوا . (4)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ وإكرامِ العُلَماءِ وَالصَّفحِ عَن زَلّاتِ الإِخوانِ ، فَقَد أدَّبَكَ سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ بِقَولِهِ صلى الله عليه و آله : «اُعفُ عَمَّن ظَلَمَكَ ، وصِل مَن قَطَعَكَ ، وأعطِ مَن حَرَمَكَ» . (5)

.


1- .. مصباح المتهجّد: ص 343 ح 453 ، جمال الاُسبوع: ص 210 كلاهما عن يعقوب بن يزيد الكاتب الأنباري ، بحار الأنوار: ج 90 ص 49 ح 12.
2- .. نوادر الاُصول : ج 1 ص 255 عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 15 ص 415 ح 41638.
3- .. كمال الدين: ص 571 ، كنز الفوائد: ج 2 ص 124 نحوه ، بحار الأنوار: ج 22 ص 87 ح 40 .
4- .. الغارات : ج 1 ص 210 عن سهل بن سعد ، إرشاد القلوب: ص 322 من كتابه عليه السلام إلى حذيفة بن اليمان نحوه ، بحار الأنوار: ج 28 ص 88 ح 3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 58.
5- .. تذكرة الخواصّ : ص 136 ؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 71 ح 34.

ص: 277

5 / 2 پيامبران عليهم السلام

امام هادى عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! ... سپاس، تو را كه مرا سالم و به سامان آفريدى و ادبم كردى ، و نيكو ادبم كردى . و اين همه ، از روى بنده نوازىِ تو نسبت به من است ، نه آن كه مرا نزد تو پيشينه اى [از كار نيك و سزامندى] باشد.

5 / 2پيامبران عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به من دستور داد كه آنچه را به من آموخته است ، به شما تعليم دهم و ادبتان آموزم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در نامه اش به اكثم بن صيفى _ :از محمّد، پيامبر خدا ، به اكثم بن صيفى : هم صدا با تو ، خدا را مى ستايم و سپاس مى گويم . خداى متعال به من دستور داد كه بگويم : «معبودى جز خداى يكتا نيست» ، و مردم را نيز به گفتن آن فرمان دهم . مردم، آفريده خداى عز و جل هستند ، و همه كارها در اختيار اوست . آنان را آفريد و ميراند ، و همو دوباره زنده شان مى كند و بازگشت، به سوى اوست . من آداب رسولان الهى را به شما آموختم و بى گمان ، در باره خبر بزرگ پرسيده خواهيد شد و پس از چندى ، خبر آن را خواهيد دانست.

امام على عليه السلام_ در نامه اى كه توسّط قيس بن سعد به مصريان فرستاد _ :از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل اين امّت را بدان مفتخر ساخت ، و اين امتياز را به آنان ارزانى داشت ، اين بود كه محمّد صلى الله عليه و آله را به سويشان فرستاد ، و او كتاب و حكمت و سنّت و فرايض را به ايشان آموخت و ادبشان كرد تا در راه راست ، گام زنند.

امام على عليه السلام :بر تو باد مدارا كردن با مردم ، گرامى داشتن دانشمندان ، و گذشت از لغزش هاى برادران ؛ چرا كه سَرور عالميان ، تو را چنين ادب آموخته و فرموده است : «از كسى كه به تو ستم كرده است ، گذشت كن و با كسى كه از تو بريده است ، پيوند زن و به كسى كه از تو دريغ ورزيده است ، عطا كن».

.

ص: 278

الإمام الصادق عليه السلام_ في دَليلِ إثباتِ الأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ _ :. . . فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ حُكَماءَ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم (1) .

الإمام الرضا عليه السلام :. . . فَإِن قالَ قائِلٌ : فَلِمَ وَجَبَ عَلَيهِم مَعرِفَةُ الرُّسُلِ وَالإِقرارُ بِهِم وَالإِذعانُ لَهُم بِالطّاعَةِ؟ قيلَ : لِأَنَّهُ لَمّا أن لَم يَكُن في خَلقِهِم وقُواهُم ما يُكمِلونَ بِهِ مَصالِحَهُم ، وكانَ الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى ، وكانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا ؛ لم يَكن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَينَهُ وبَينَهُم مَعصومٍ ، يُؤَدّي إلَيهِم أمرَهُ ونَهيَهُ وأدَبَهُ ، ويَقِفُهُم عَلى ما يَكونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : فَاطلُب فَدَيتُكَ عِلما وَاكتَسِب أدَباتَظفَر يَداكَ بِهِ وَاستَجمِلِ الطَّلَبا لِلّهِ دَرُّ فَ_ت_ىً أنسابُ_هُ كَ_رَمٌيا حَبَّ_ذا كَ_رَمٌ أضح_ى لَ_هُ نَسَبا هَلِ المُروءَةُ إلّا ما تَقومُ بِهِمِنَ الذِّمامِ وحِفظِ الجارِ إن عَتَبا مَن لَم يَؤَدِّبهُ دينُ المُصطَفى أدَبامَحضا تَحَيَّرَ فِي الأَحوالِ وَاضطَرَبا . (3)

.


1- .. الكافي: ج 1 ص 168 ح 1 ، علل الشرائع: ص 120 ح 3 ، التوحيد: ص 249 ح 1 ، الاحتجاج: ج 2 ص 213 ح 223 كلاهما نحوه وكلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار: ج 10 ص 165 ح 2 .
2- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 100 ح 1 ، علل الشرائع : ص 252 ح 9 عن الفضل بن شاذان ، بحارالأنوار : ج 6 ص 59 ح 1 .
3- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 64 ح 21 .

ص: 279

امام صادق عليه السلام_ در اثبات نبوّت پيامبران و رسولان _ :پس ثابت شد كه از سوى خداوند حكيم دانا ، بايد در ميان خلقش كسانى باشند كه آنان را امر و نهى كنند ، و سخنگويانى از جانب او عز و جل باشند . ايشان همان پيامبران و برگزيدگانِ از ميان خلق او هستند ؛ حكيم اند و حكمت مى آموزند و با حكمت فرستاده شده اند و با آن كه در خلقت و هيئت، همانند ساير مردمان اند ، در چيزى از حالات و احوال ، با آنان شريك نيستند.

امام رضا عليه السلام :اگر كسى بگويد : چرا شناخت پيامبران و اعتراف به آنها و اقرار به [لزوم ]فرمان بردارى از آنان ، بر مردم واجب است؟ در پاسخ گفته مى شود : چون در وجود مردم و قُواى آنان ، چيزى نيست كه با آن ، مصالحشان را كامل سازند ، و آفريدگار نيز برتر از آن است كه ديده شود ، و ناتوانى و عجز آنان از ادراك او آشكار است . پس چاره اى جز آن نيست كه ميان خداوند و مردم ، پيام آورى باشد كه اوامر و نواهى و ادب [و آموزه هاى] او را به ايشان برساند ، و آنها را به آنچه مايه سود و زيانشان مى شود ، آگاه سازد.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :فدايت شوم ! دانش بجوى و ادب بياموز تا بدين سبب ، قوى دست شوى ، و نيكو طلب كن. زهى آن جوانى كه نَسَب هايش بزرگوارى است! آفرين بر آن بزرگوارى اى كه نَسَب او شود! آيا جوان مردى ، جز بر دوش كشيدن است زينهارها را و نگهداشت پناهجوى را؟! هر كه دين مصطفى ، او را ادبِ ناب نياموزد در احوال، سرگشته و پريشان مى گردد.

.

ص: 280

5 / 3الأَوصِياءُالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ بنِ زيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله أدَّبَهُ اللّهُ ، وهُوَ صلى الله عليه و آله أدَّبَني ، وأنَا اُؤَدِّبُ المُؤمِنينَ واُوَرِّثُ الآدابَ المُكرَمينَ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَعضِ خُطَبِهِ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ لي عَلَيكُم حَقّا ، ولَكُم عَلَيَّ حَقٌّ ؛ فَأَمّا حَقُّكُم عَلَيَّ : فَالنَّصيحَةُ لَكُم ، وتَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم ، وتَعليمُكُم كَيلا تَجهَلوا ، وتَأديبُكُم كَيما تَعلَموا... . (2)

5 / 4العُلَماءُ وَالحُكّامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِمُعاذِ بنِ جَبَلٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ _ :يا مُعاذُ ، عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ ، وأحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كَتَبَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله لِعَتّابِ بنِ أسيدٍ عَهدا عَلى أهلِ مَكَّةَ . . . : «وقَد قَلَّدَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ عَتّابَ بنَ أسيدٍ أحكامَكُم ومَصالِحَكُم ، قَد فَوَّضَ إلَيهِ تَنبيهَ غافِلِكُم ، وتَعليمَ جاهِلِكُم ، وتَقويمَ أوَدِ (4) مُضطَرِبِكُم ، وتَأديبَ مَن زالَ عَن أدَبِ اللّهِ مِنكُم» . (5)

.


1- .. تحف العقول: ص 171 ، بشارة المصطفى: ص 25 عن كميل ، بحار الأنوار: ج 77 ص 267 ح 1 .
2- .. نهج البلاغة: الخطبة 34 ، الغارات : ج 2 ص 692 عن زيد بن وهب ، بحار الأنوار: ج 27 ص 251 ح 12 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 154 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 171 كلاهما نحوه.
3- .. تحف العقول: ص 25 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 127 ح 33 ؛ تاريخ دمشق : ج 58 ص 409 ح 12178 ، تاريخ جرجان : ص 247 ، كنز العمّال : ج 3 ص 109 ح 5718 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق وليس فيه صدره وكلّها عن معاذ .
4- .. الأوَد : العِوَج (النهاية : ج 1 ص 79 «أود»).
5- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 556 ح 329 ، بحار الأنوار: ج 21 ص 123 ح 20.

ص: 281

5 / 3 جانشينان پيامبران عليهم السلام
5 / 4 دانشمندان و فرمان روايان

5 / 3جانشينان پيامبرانامام على عليه السلام_ در سفارش به كميل بن زياد _ :اى كميل! پيامبر خدا را خداوند، ادب آموخت ، و او مرا ادب آموخت ، و من مؤمنان را ادب مى آموزم ، و براى بزرگواران، ادب به ارث مى گذارم .

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اى مردم! مرا بر شما حقّى است ، و شما را نيز بر من حقّى . حقّ شما بر من اين است كه براى شما خيرخواهى كنم ، و بيت المالتان را ميان شما عادلانه تقسيم كنم ، و شما را علم آموزم تا نادان نمانيد ، و ادبتان آموزم تا دانا شويد ... .

5 / 4دانشمندان و فرمان روايانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به معاذ بن جبل ، در هنگام فرستادنش به يمن _ :اى معاذ! كتاب خدا را به مردم يمن بياموز ، و آنان را بر پايه اخلاق شايسته ، نيكو ادب و تربيت كن.

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا در فرمانى كه به موجب آن ، عتّاب بن اسيد را بر مردم مكّه گماشت ، چنين نوشت : «محمّد رسول خدا ، احكام و مصالح شما را به عتّاب بن اسيد سپرد و به او اختيار [و وظيفه] داد كه غفلت زدگانِ شما را هشيار كند ، و نادانتان را آموزش دهد ، و نااستوارتان را استوار گرداند ، و منحرف شدگان از ادبِ خدا را ادب آموزد».

.

ص: 282

الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل العالِمَ وَالعابِدَ ، فَإِذا وَقَفا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل قيلَ لِلعابِدِ : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ، وقيلَ لِلعالِمِ : قِف تَشَفَّع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (1)

5 / 5الآباءُ والاُمَّهاتُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن يُحسِنَ أدَبَهُ ، وأن لا يَجحَدَ نَسَبَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أكرِموا أولادَكُم ، وأحسِنوا أدَبَهُم ؛ يُغفَر لَكُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن يُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ خَيرٌ مِن أن يَتَصَدَّقَ بِصاعٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما نَحَلَ (5) والِدٌ وَلَدا مِن نُحلٍ أفضَلَ مِن أدَبٍ حَسَنٍ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِيِّكُم ، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ ، وعَلى قِراءَةِ القُرآنِ . (7)

.


1- .. علل الشرائع: ص 394 ح 11 ، بحار الأنوار: ج 2 ص 16 ح 36 .
2- .. تاريخ المدينة : ج 2 ص 568 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 16 ص 473 ح 45512 نقلاً عن تاريخ دمشق عن ابن مسعود وابن عبّاس .
3- .. مكارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1651 ، عوالي اللآلي: ج 1 ص 254 ح 11 وليس فيه «يغفر لكم» ، بحار الأنوار: ج 104 ص 95 ح 44 ؛ سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1211 ح 3671 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 138 ح 4072 كلاهما عن أنس وليس فيهما «يغفر لكم».
4- .. سنن الترمذي: ج 4 ص 337 ح 1951 ، مسند ابن حنبل: ج 7 ص 423 ح 20954 ، المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 292 ح 7680 ، المعجم الكبير: ج 2 ص 246 ح 2032 كلّها عن جابر بن سمرة نحوه ، الجامع الصغير : ج 2 ص 399 ح 7210 ؛ مكارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1650 نحوه .
5- .. النُّحْل : العطيّة والهبة ابتداءً من غير عوَض ولا استحقاق (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل»).
6- .. سنن الترمذي: ج 4 ص 338 ح 1952 ، المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 292 ح 7679 ، السنن الكبرى: ج 2 ص 28 ح 2273 كلاهما نحوه وكلّها عن أيّوب بن موسى عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45411 ؛ جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 211 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 165 ح 17872 .
7- .. الصواعق المحرقة: ص 172 ، كنز العمّال: ج 16 ص 456 ح 45409 نقلاً عن الفوائد لأبي نصر عبد الكريم الشيرازي والديلمي في الفردوس وابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 283

5 / 5 پدر و مادر

امام صادق عليه السلام :روز رستاخيز كه برپا شود ، خداوند ، عالم و عابد را زنده مى كند . هنگامى كه آن دو در پيشگاه خداوند حضور مى يابند ، به عابد گفته مى شود : «به سوى بهشت حركت كن!» و به عالم گفته مى شود : «درنگ كن و به خاطر ادبِ نيكويى كه به مردم آموختى ، آنان را شفاعت نما» .

5 / 5پدر و مادرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله حقوق فرزند بر پدرش ، آن است كه او را خوب تربيت كند ، و نَسَب او را انكار نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندانتان را گرامى بداريد و نيكو تربيتشان كنيد تا آمرزيده شويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين كه مرد فرزندش را ادب كند ، بِه از آن است كه يك صاع (1) صدقه دهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پدرى ، هديه اى بهتر از ادب نيكو به فرزند نداده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندانتان را به سه خصلت تربيت كنيد : محبّت به پيامبرتان ، محبّت به خاندان او ، و قرائت قرآن.

.


1- .صاع ، پيمانه اى است براى اندازه گيرى غلّات ، معادل چهار مُد .

ص: 284

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ . (1)

عنه عليه السلام :لا ميراثَ كَالأَدَبِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا ميراثَ خَيرٌ مِنَ الأَدَبِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ خَيرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لِأَبنائِهِمُ الأَدَبُ لَا المالُ ؛ فَإِنَّ المالَ يَذهَبُ وَالأَدَبُ يَبقى . (4)

راجع : ص 242 (الأدب / الفصل الثالث : مبادئ الأدب / التربية) .

.


1- .. تحف العقول: ص 89 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 237 ح 1؛ شُعب الإيمان : ج 4 ص 161 ح 4661 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 509 كلاهما عن حمّاد عن إبراهيم ، المناقب للخوارزمي : ص 365 ح 381 عن حمّاد بن إبراهيم ، كنز العمّال : ج 16 ص 269 ح 44396.
2- .. نهج البلاغة: الحكمة 54 و113 ، مشكاة الأنوار : ص 437 ح 1468 ، روضة الواعظين : ص 8 ، غرر الحكم : ج 6 ص 353 ح 10480 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 30 .
3- .. الاختصاص: ص 246 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 94 ح 24.
4- .. الكافي: ج 8 ص 150 ح 132 عن مسعدة بن صدقة ، غرر الحكم: ج3 ص438 ح 5036 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 240 ح 4582 وفيهما صدره إلى «لأبنائهم الأدب».

ص: 285

امام على عليه السلام :ادب ، بهترين ميراث است.

امام على عليه السلام :هيچ ميراثى چون ادب نيست.

امام صادق عليه السلام :هيچ ميراثى بهتر از ادب نيست.

امام صادق عليه السلام :بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان به ارث مى نهند ، ادب است ، نه مال و ثروت ؛ زيرا مال و ثروت مى رود ، ولى ادب مى ماند.

ر . ك : ص 243 (ادب / فصل سوم : ريشه هاى ادب / تربيت) .

.

ص: 286

الفصل السادس : آداب التأديب6 / 1التَّأديبُ بِالسّيرَةِالإمام عليّ عليه السلام :مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ، ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم . (1)

عنه عليه السلام :أصلِحِ المُسيءَ بِحُسنِ فِعالِكَ ، ودُلَّ عَلَى الخَيرِ بِجَميلِ مَقالِكَ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَ_مِ المَنسوبَ_ةِ إلَي_هِ _ :مَن لَ_م يُصلِ_ح خَلائِقَ_هُ ، لَ_م يَنفَ_عِ النّ_اسَ تَأديبُهُ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج 15 ص 212 (التبليغ / الفصل الرابع / الدعوة بالعمل قبل اللسان) .

.


1- .. نهج البلاغة: الحكمة 73 ، أعلام الدين : ص 92 ، بحار الأنوار: ج 2 ص 56 ح 33.
2- .. غرر الحكم: ج 2 ص 182 ح 2304 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1974 وفيه «الجميل» بدل «الخير».
3- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 263 ح 72.

ص: 287

فصل ششم : روش هاى ادب آموزى(تربيت)
6 / 1 ادب آموزى با رفتار

فصل ششم : روش هاى ادب آموزى (تربيت)6 / 1ادب آموزى با رفتارامام على عليه السلام :هر كس خود را پيشواى مردم قرار دهد ، بايد پيش از تعليم ديگران ، به تعليم خويش مبادرت كند و پيش از آن كه با زبان و گفتارش تربيت كند ، بايد با رفتار و كردارش به تربيت ديگران بپردازد ، و كسى كه آموزگار و مربّى خويش باشد ، بيشتر از كسى كه آموزگار و مربّى مردم باشد ، سزاوار تجليل است.

امام على عليه السلام :بدرفتار را با نيكْ رفتارى ات اصلاح كن ، و با گفتار نيك و زيبايت ، به نيكى ره نمون شو .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه اخلاق خود را درست نكند ، تربيت آموزى او ، به مردم سود نمى بخشد.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 15 ص 213 (تبليغ / فصل چهارم / دعوت با عمل كردن ، پيش از زبان) .

.

ص: 288

6 / 2المُبادَرَةُ بِالتَّأديبِ في أوانِهِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :بادَرتُ بِوَصِيَّتي إلَيكَ ، وأورَدتُ خِصالاً مِنها قَبلَ أن يَعجَلَ بي أجَلي دونَ أن اُفضِيَ إلَيكَ بِما في نَفسي ، أو أن اُنقَصَ في رَأيي كَما نُقِصتُ في جِسمي ، أو يَسبِقَني إلَيكَ بَعضُ غَلَباتِ الهَوى وفِتَنِ الدُّنيا ، فَتَكونَ كَالصَّعبِ (1) النَّفورِ (2) . وإنَّما قَلبُ الحَدَثِ (3) كَالأَرضِ الخالِيَةِ ، ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ . فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ ، ويَشتَغِلَ لُبُّكَ . . . ورَأَيتُ حَيثُ عَناني مِن أمرِكَ ما يَعنِي الوالِدَ الشَّفيقَ ، وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ ، أن يَكونَ ذلِكَ وأنتَ مُقبِلُ العُمُرِ ومُقتَبَلُ الدَّهرِ ، ذو نِيَّةٍ سَليمَةٍ ونَفسٍ صافِيَةٍ ، وأن أبتَدِئَكَ بِتَعليمِ كِتابِ اللّهِ عز و جل وتَأويلِهِ ، وشَرائِعِ الإِسلامِ وأحكامِهِ ، وحَلالِهِ وحَرامِهِ . (4)

عنه عليه السلام :يُرَبَّى الصَّبِيُّ سَبعاً ، ويُؤَدَّبُ سَبعاً ، ويُستَخدَمُ سَبعاً ، ومُنتَهى طولِهِ في ثَلاثٍ وعِشرينَ سَنَةً ، وعَقلُهُ في خَمسٍ وثَلاثينَ سَنَةً ، وما كانَ بَعدَ ذلِكَ فَبِالتَّجارِبِ . (5)

.


1- .. الصَّعب : نقيض الذلول ، وأصعَبتُ الجمل: إذا تركتَه فلم تركبه ولم يمسَسْه حَبْل حتّى صارَ صعبا (الصحاح : ج 1 ص 163 «صعب»).
2- .. نَفَرَ نُفورا : إذا فَرَّ وذهبَ (النهاية : ج 5 ص 92 «نفر») .
3- .. يقال للفتى: حديثُ السنّ ، فإن حذفت السنّ قلت: حَدَثٌ _ بفتحتين _ وجمعه أحداث (المصباح المنير: ص 124 «حدث»).
4- .. نهج البلاغة: الكتاب 31 ، كشف المحجّة: ص 222 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول: ص 70 نحوه ، خصائص الأئمّة : ص 116 وليس فيه ذيله من «ورأيت» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 223 ح 12 ؛ كنز العمّال: ج 16 ص 169 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 493 ح 4746 ، مكارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1653 وفيه «يرخى» بدل «يُربّى» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 96 ح 46 وراجع : تهذيب الأحكام: ج 8 ص 110 ح 378 .

ص: 289

6 / 2 تربيت كردنِ به هنگام

6 / 2تربيت كردنِ به هنگامامام على عليه السلام_ از سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :در صدد سفارش كردن به تو بر آمدم و به توصيه هايى چند مبادرت ورزيدم ، پيش از آن كه اَجَلم به سر آيد و مانع از آن شود كه آنچه را در دل دارم ، به تو بگويم ، يا در انديشه ام كاستى آيد ، چنان كه در جسمم كاستى پديد آمده است ، يا پاره اى چيرگى هاى هوس و فريبندگى هاى دنيا پيش از من به سراغ تو آيند و در نتيجه ، چونان شترِ سركش و رَمنده شوى . دل جوان ، چونان زمين ناكِشته است كه هر بذرى را كه در آن افكنده شود ، مى پذيرد. از اين رو ، پيش از آن كه دِلَت سخت شود و انديشه ات مشغول گردد ، به تربيت كردن تو مبادرت ورزيدم ... و چون آن امور تو كه براى هر پدر دلسوزى مهم است ، براى من هم مهم بود و تصميم به تربيتت گرفته بودم ، بهتر آن ديدم كه اين تربيت ، زمانى باشد كه تو در اوان عمر خويش هستى و شور و شوق زندگى دارى ، و از نهادى پاك و جانى صاف برخوردارى ، و بهتر آن ديدم كه اين كار را با آموختن كتاب خداوند عز و جل به تو و تعليم تأويل آن و شرايع و احكام اسلام ، و حلال و حرام آن ، آغاز كنم.

امام على عليه السلام :كودك بايد هفت سال تربيت شود ، هفت سال تأديب شود ، هفت سال به كار گرفته شود و مدّت رشدش در بيست و سه سالگى به پايان مى رسد ، تا سى و پنج سالگى، رشد عقلى مى كند و پس از آن ، تجربه ها به كارش مى آيند.

.

ص: 290

الإمام الصادق عليه السلام :دَعِ ابنَكَ يَلعَب سَبعَ سِنينَ ، ويُؤَدَّبُ سَبعَ سِنينَ ، وَألزِمهُ نَفسَكَ سَبعَ سِنينَ ، فَإِن أفلَحَ ، وإلّا فَإِنَّهُ مِمَّن لا خَيرَ فيهِ . (1)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :ألا تَرى أنَّ الصَّبِيَّ يُدفَعُ إلَى المُؤَدِّبِ وهُوَ طِفلٌ لَم يَكمُل ذاتُهُ لِلتَّعليمِ ، كُلُّ ذلِكَ لِيَشتَغِلَ عَنِ اللَّعِبِ وَالعَبَثِ اللَّذَينِ رُبَّما جَنَيا عَلَيهِ وعَلى أهلِهِ المَكروهَ العَظيمَ؟ (2)

عنه عليه السلام :بادِروا أحداثَكُم بِالحَديثِ قَبلَ أن تَسبِقَكُم إلَيهِمُ المُرجِئَةُ (3) . (4)

6 / 3حُسنُ السِّياسَةِالإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ السِّياسَةِ يَكونُ الأَدَبُ الصّالِحُ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إذا عاتَبتَ الحَدَثَ فَاترُك لَهُ مَوضِعاً مِن ذَنبِهِ ؛ لِئَلّا يَحمِلُهُ الإِخراجُ (6) عَلَى المُكابَرَةِ . (7)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 492 ح 4743 ، الكافي: ج 6 ص 46 ح 1 وليس فيه «ويؤدّب سبع سنين» ، مكارم الأخلاق: ج 1 ص 477 ح 1647 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 9 ح 40.
2- .. بحار الأنوار : ج 3 ص 87 نقلاً عن توحيد المفضّل .
3- .. المُرجِئة: في مقابل الشيعة ، من الإرجاء بمعنى التأخير؛ لتأخيرهم عليّاً عليه السلام عن مرتبته ، وقد يطلق في مقابلة الوعيديّة ، إلّا أنّ الأوّل هنا أظهر (مرآة العقول: ج 21 ص 83).
4- .. تهذيب الأحكام: ج 8 ص 111 ح 381 ، الكافي: ج 6 ص 47 ح 5 وكلاهما عن جميل بن درّاج ، تحف العقول: ص 104 عن الإمام عليّ عليه السلام كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 247 ح 22688 .
5- .. الكافي: ج 1 ص 28 ح 34 عن يحيى بن عمران عن الإمام الصادق عليه السلام .
6- .. كذا في المصدر ، ولعلّ الصواب : «الإحراج».
7- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 333 ح 819.

ص: 291

6 / 3 حُسن سياست و تدبير

امام صادق عليه السلام :بگذار فرزندت هفت سال بازى كند ، هفت سال تأديب شود ، هفت سال او را با خودت داشته باش [و در تربيت و آموزش او بكوش ]و اگر [در طىّ اين دوره ها] درست شد ، كه شده است ، وگر نه ، از آن كسانى است كه خيرى در او نيست.

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :نمى بينى كه بچّه را در حالى كه هنوز كودك است و آمادگىِ كامل براى تعليم پيدا نكرده ، به دست مربّى مى سپارند؟ همه اينها براى آن است كه از بازيگوشى و بيهوده كارى كه گاه موجب ناراحتى هاى بسيارى براى خودش و خانواده اش مى شوند ، باز داشته شود.

امام صادق عليه السلام :به نوجوانانتان حديث بياموزيد ، پيش از آن كه مرجئه (1) به سراغ آنان بروند [و عقايد خود را به آنان بياموزند].

6 / 3حُسن سياست و تدبيرامام على عليه السلام :با حُسن سياست و تدبير است كه تربيت درست ، صورت مى پذيرد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر گاه جوان را سرزنش كردى ، جايى از گناهش را فرو بگذار تا سختگيرى [و فشار]، او را وادار به سرسختى [و لجاجت] نكند.

.


1- .مرجئه ، در مقابل شيعه به كار مى رود . «ارجاء» ، به معناى تأخير افكندن است . اينان را مرجئه گفته اند ؛ چون على عليه السلام را از مرتبه اش پس مى افكنند . اين گاهى در مقابل «وعيديّه» نيز به كار مى رود؛ امّا در اين جا ، همان معناى اوّل مناسب تر است (مرآة العقول: ج 21 ص83) .

ص: 292

6 / 4الرِّفقُالكتاب«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى » . (1)

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَمرِو بنِ مُرَّةَ الجُهَنِيِّ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ _ :عَلَيكَ بِالرِّفقِ وَالقَولِ السَّديدِ ، ولا تَكُ فَظّا (3) ولا غَليظا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ يَصِفُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ دائِمَ البِشرِ ، سَهلَ الخُلُقِ ، لَيِّنَ الجانِبِ ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ ولاصَخّابٍ (5) ولا فَحّاشٍ ولا عَيّابٍ ولا مَدّاحٍ . (6)

عنه عليه السلام :كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ . (7)

.


1- .. طه : 44.
2- .. آل عمران : 159.
3- .. الفَظَظ : خشونة في الكلام ، ورجلٌ فَظّ : ذو فظاظةٍ جافٍ غليظ ، في منطقه غِلَظ وخشونَة (لسان العرب : ج 7 ص 451 «فظظ»).
4- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 210 عن عمرو بن مرّة الجهني ، بحار الأنوار : ج 18 ص 104 ح 4.
5- .. السَّخَب والصَّخَب: بمعنى الصِّياح (النهاية: ج 2 ص 349 «سخب»).
6- .. معاني الأخبار : ص 83 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 318 نحوه وكلاهما عن إسماعيل بن محمّد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 45 عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 152 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 158 ح 414 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 424 نحوه وكلاهما عن ابنٍ لأبي هالة التميمي عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عليهماالسلام ، كنز العمّال : ج 7 ص 166 ح 18535 .
7- .. مصباح الشريعة : ص 370 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 53 ح 21.

ص: 293

6 / 4 نرم خويى و ملايمت

6 / 4نرم خويى و ملايمتقرآن«و با او (فرعون)، سخنى نرم گوييد. باشد كه پند گيرد يا بترسد» .

«پس به [بركتِ] رحمت خدا ، با آنان نرم خو شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى ، هر آينه از پيرامون تو پراكنده مى شدند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عمرو بن مُرّه جُهَنى ، آن گاه كه او را به سوى قومش فرستاد _ :نرم خويى و استوارگويى، پيشه كن و خَشِن و درشتْ خوى مباش!

امام على عليه السلام_ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :همواره خوش رو بود و نرم خو و مهربان . نه خَشِن بود ، نه درشت خوى ، نه فريادزن ، نه ناسزاگو ، نه عيبجو و نه مديحه گوى.

امام على عليه السلام :چونان طبيب مهربانى باش كه دوا را آن جا مى نهد كه سود مى بخشد.

.

ص: 294

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّينَ يُؤنِسُ الوَحشَةَ ، وإنَّ الغِلَظَ يوحِشُ مَوضِعَ الاُنسِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إن شِئتَ أن تُكرَمَ فَلِن ، وإن شِئتَ أن تُهانَ فَاخشُن ، ومَن كَرُمَ أصلُهُ لانَ قَلبُهُ ، ومَن خَشُنَ عُنصُرُهُ غَلُظَ كَبِدُهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ :. . . وَالرِّفقُ وضِدُّهُ الخُرقُ (3) . (4)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا» (5) _ : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ» كُلِّهِم «حُسْنًا» مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهم ، أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ ، وأمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لِاجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ . (6)

6 / 5الإِكرامُالإمام عليّ عليه السلام :اِستِصلاحُ الأَخيارِ بِإِكرامِهِم ، وَالأَشرارِ بِتَأديبِهِم . (7)

.


1- .. تحف العقول : ص 269 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 18 ح 2.
2- .. الكافي: ج1 ص 27 ح 29 عن مفضّل بن عمر، تحف العقول : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص269 ح109.
3- .. الخرق _ بالضمّ وبالتحريك _: ضدّ الرفق ، وأن لا يحسن الرجلُ العملَ والتصرّف في الاُمور (القاموس المحيط : ج 3 ص 226 «خرق»).
4- .. الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 كلّها عن سماعة بن مهران ، بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7.
5- .. البقرة : 83.
6- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 353 ح 240 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .
7- .. كشف الغمّة: ج 3 ص 140 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 78 ص 82 ح 81.

ص: 295

6 / 5 گراميداشت

امام زين العابدين عليه السلام :ملايمت ، رَمَنده را رام مى سازد و خشونت ، رام را رَمَنده مى كند.

امام صادق عليه السلام :اگر مى خواهى گرامى داشته شوى ، ملايم باش و اگر مى خواهى خوار داشته شوى ، درشتى كن . آن كه نيكْ گُهر است ، نرم دل است و آن كه ذاتش خَشِن است ، سخت دل است.

امام صادق عليه السلام_ در بيان سپاهيان خِرَد و نادانى _ :و ملايمت [ از سپاهيانِ خِرد است ]كه ضدّ آن ، درشتى (خشونت) است.

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و با مردم به نيكى سخن بگوييد» _ :يعنى با همه مردم ، از مؤمن و غير مؤمن ، به نيكى سخن بگوييد . با مؤمنان ، گشاده رو و خوش رو باشد ، و براى كشاندنِ مخالفان به ايمان ، با آنان به [نرمى و ]مدارا سخن بگويد .

6 / 5گراميداشتامام على عليه السلام :اصلاح كردن نيكان ، با گرامى داشتن آنهاست و اصلاح كردن بدان ، با تأديب ايشان.

.

ص: 296

6 / 6الإِحسانُالإمام عليّ عليه السلام :عاتِب أخاكَ بِالإِحسانِ إلَيهِ ، وَاردُد شَرَّهُ بِالإِنعامِ عَلَيهِ . (1)

6 / 7العِظَةُمسند ابن حنبل عن عمّ أبي رافع بن عمرو الغفاري :كُنتُ وأنَا غُلامٌ أرمي نَخلاً لِلأَنصارِ ، فَأتَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقيلَ : إنَّ هاهُنا غُلاماً يَرمي نَخلَنا ! فَاُتِيَ بي إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقَالَ : يا غُلامُ ! لِمَ تَرمِي النَّخلَ ؟ قالَ : قُلتُ : آكُلُ ، قالَ : فَلا تَرمِ النَّخلَ وَكُل ما يَسقُطُ في أسافِلِها . ثُمَّ مَسَحَ رَأسي وَقالَ : اللّهُمَّ أشبِع بَطنَهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَكونَنَّ مِمَّن لا تَنفَعُهُ العِظَةُ إلّا إذا بالَغتَ في إيلامِهِ ، فَإِنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالآدابِ ، وَالبَهائِمَ لا تَتَّعِظُ إلّا بِالضَّربِ . (3)

6 / 8مُكافَأَةُ المُحسِنِالإمام عليّ عليه السلام :اُزجُرِ المُسيءَ بِثَوابِ المُحسِنِ . (4)

.


1- .. نهج البلاغة: الحكمة 158 ، خصائص الأئمّة : ص 108 ، بحار الأنوار: ج 71 ص 427 ح 76.
2- .. مسند ابن حنبل: ج 7 ص 296 ح 20364 ، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 5 ص 38 ح 2 ، الطبقات الكبرى: ج 7 ص29، المستدرك على الصحيحين:ج3 ص502 ح5874، السنن الكبرى:ج10 ص4ح19664 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 266 ح 25969 .
3- .. نهج البلاغة: الكتاب 31 ، كشف المحجّة: ص 233 عن عمرو بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول: ص 83 وفيه «بما لزمه» بدل «إلّا إذا بالغتَ في إيلامه» ، غرر الحكم: ج 2 ص 263 ح 3560 وليس فيه صدره ، بحار الأنوار: ج 71 ص 328 ح 25.
4- .. نهج البلاغة: الحكمة 177 ، خصائص الأئمّة : ص 110 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 44 ح 12.

ص: 297

6 / 6 نيكى كردن
6 / 7 اندرز دادن
6 / 8 پاداش دادن به نيكوكار

6 / 6نيكى كردنامام على عليه السلام :با نيكى كردن به برادرت [كه به تو بدى كرده است] ، از او گِله كن و با نواختن او ، شرّش را دفع كن.

6 / 7اندرز دادنمسند ابن حنبل_ به نقل از عموى ابو رافع بن عمرو غِفارى _ :زمانى كه بچّه بودم ، به درخت خرمايى كه متعلّق به انصار بود ، سنگ مى زدم . پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . به ايشان گفته شد : پسربچّه اى به نخل ما سنگ مى زند! مرا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردند . فرمود : «پسر جان! چرا به نخل سنگ مى زنى؟» . گفتم : خرما مى خورم . فرمود : «به نخل سنگ نزن ؛ بلكه از خرماهايى كه پاى آن ريخته ، بخور» . سپس دستى به سرم كشيد و فرمود : «خدايا! شكمش را سير گردان» .

امام على عليه السلام :از كسانى مباش كه پند، سودشان نمى بخشد ، مگر آن كه او را سخت ملامتْ كنى ؛ زيرا خردمند ، به ادب [و نصيحت] پند مى گيرد و حيوانات ، جز با زدن، پند نمى گيرند.

6 / 8پاداش دادن به نيكوكارامام على عليه السلام :بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار ، [از كردار بدش] باز دار .

.

ص: 298

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلَى الأَشتَرِ _ :لا يَكونَنَّ المُحسِنُ وَالمُسيءُ عِندَكَ بِمَنزِلَةٍ سَواءٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ تَزهيدٌ لِأَهلِ الإِحسانِ فِي الإِحسانِ وتَدريبٌ لِأَهلِ الإِساءَةِ عَلَى الإِساءَةِ ، فَأَلزِم كُلّاً مِنهُم ما ألزَمَ نَفسَهُ أدَبا مِنكَ ، يَنفَعكَ اللّهُ بِهِ وتَنفَع بِهِ أعوانَكَ . (1)

6 / 9التَّلويحُسنن أبي داود عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيءُ ، لَم يَقُل : ما بالُ فُلانٍ يَقولُ ؟ ولكِن يَقولُ : ما بالُ أقوامٍ يَقولونَ كَذا وكَذا ؟ ! (2)

الإمام عليّ عليه السلام :عُقوبَةُ العُقَلاءِ التَّلويحُ ، عُقوبَةُ الجُهَلاءِ التَّصريحُ . (3)

عنه عليه السلام :إذا لَوَّحتَ لِلعاقِلِ فَقَد أوجَعتَهُ عِتابا . (4)

عنه عليه السلام :تَلويحُ زَلَّةِ العاقِلِ لَهُ مِن أمَضِّ (5) عِتابِهِ . (6)

عنه عليه السلام :التَّعريضُ (7) لِلعاقِلِ أشَدُّ عِتابِهِ . (8)

.


1- .. تحف العقول: ص 130 ، نهج البلاغة: الكتاب 53 نحوه ، بحار الأنوار: ج 33 ص 602 ح 744.
2- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 250 ح 4788 ، فتح الباري : ج 6 ص 575 وليس فيه «كذا وكذا» ؛ كنز العمّال : ج 7 ص 137 ح 18383 .
3- .. غرر الحكم: ج 4 ص 362 ح 6328 و 6329 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 339 ح 5776 و 5777 .
4- .. غرر الحكم: ج 3 ص 162 ح 4103 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 136 ح 3104.
5- .. مَضَّني الجُرحُ وأمَضّني : آلَمَني وأوجعني (لسان العرب : ج 7 ص 233 «مضض»).
6- .. غرر الحكم: ج 3 ص 285 ح 4497 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4086.
7- .. التَّعريض : خِلاف التصريح (الصحاح : ج 3 ص 1087 «عرض»).
8- .. غرر الحكم: ج 1 ص 303 ح 1161 .

ص: 299

6 / 9 سربسته گفتن

امام على عليه السلام_ در سفارش نامه اش به مالك اشتر _ :نبايد نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان باشند ؛ زيرا اين امر ، سبب بى رغبت شدن نيكوكاران به نيكوكارى و عادت كردن بدكاران به بدكارى مى شود ؛ بلكه با هر كدام از آنان ، چنان كه سزاوارند ، رفتار كن، كه با اين شيوه ، خداوند به تو سود مى بخشد و تو نيز يارانت را سود مى رسانى.

6 / 9سربسته گفتنسنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه از شخصى چيزى مى شنيد ، نمى گفت : «چه شده است كه فلانى مى گويد؟» ؛ بلكه مى فرمود : «چه شده است كه عدّه اى چنين و چنان مى گويند؟!» .

امام على عليه السلام :مجازات خردمندان ، سربسته گفتن است و كيفر نادانان ، صريح گفتن.

امام على عليه السلام :هر گاه به خردمند سربسته گفتى، او را دردآور سرزنش كرده اى.

امام على عليه السلام :سربسته گفتن لغزش خردمند به او ، از دردآورترين سرزنش ها براى اوست.

امام على عليه السلام :گوشه زدن به خردمند ، سخت ترين سرزنش براى اوست.

.

ص: 300

عنه عليه السلام :مَنِ اكتَفى بِالتَّلويحِ استَغنى عَنِ التَّصريحِ . (1)

6 / 10العَفوُ مَعَ العَذلِمسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمر:إنَّ رَجُلاً أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لي خادِما يُسيءُ ويَظلِمُ ، أفَأَضرِبُهُ ؟ قالَ : تَعفو عَنهُ كُلَّ يَومٍ سَبعينَ مَرَّةً . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :العَذلُ (3) مَعَ العَفوِ أشَدُّ مِنَ الضَّربِ لِمَن كانَ لَهُ عَقلٌ . (4)

6 / 11العُقوبَةُ بِقَدرِ الذَّنبِالمعجم الكبير عن أسد بن وداعة :أنَّ رَجُلاً يُقالُ لَهُ جُزءٌ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أهلي يُغضِبونّي فَبِمَ اُعاقِبُهُم ؟ فَقالَ : تَعفو ، ثُمَّ قالَ الثّانِيَةَ ، حَتّى قالَها ثَلاثا ، قالَ : فَإِن عاقَبتَ فَعاقِب بِقَدرِ الذَّنبِ وَاتَّقِ الوَجهَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ ذَنبٍ مِقدارُ العُقوبَةِ عَلَيهِ إعلامُ المُذنِبِ بِهِ . (6)

.


1- .. غرر الحكم: ج 5 ص 353 ح 8711 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8387.
2- .. مسند ابن حنبل: ج 2 ص 398 ح 5639 ، السنن الكبرى: ج 8 ص 18 ح 15798 ، مسند أبي يعلى : ج 5 ص 297 ح 5733 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 261 كلّها نحوه ، مجمع الزوائد : ج 4 ص 435 ح 7231 .
3- .. العَذْل : المَلامَة (الصحاح : ج 5 ص 1762 «عذل»).
4- .. تحف العقول: ص 87 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 233 ح 2؛ دستور معالم الحكم : ص 61 .
5- .. المعجم الكبير: ج 2 ص 269 ح 2130 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 534 الرقم 740 ، الإصابة : ج 1 ص 586 الرقم 1153 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 200 ح 25659.
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 73 ح 5342 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4897.

ص: 301

6 / 10 گذشت همراه با نكوهش
6 / 11 كيفر دادن به اندازه جُرم

امام على عليه السلام :آن كه سربسته گفتن كفايتش مى كند ، از صراحت گويى ، بى نياز است.

6 / 10گذشت همراه با نكوهشمسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! خادمى دارم كه بدى مى كند و ظلم مى نمايد . آيا او را بزنم؟! پيامبر فرمود : «هر روز ، هفتاد بار از او گذشت كن».

امام على عليه السلام :نكوهشِ همراه با گذشت ، براى كسى كه عقل داشته باشد ، از زدن سخت تر است.

6 / 11كيفر دادن به اندازه جُرمالمعجم الكبير_ به نقل از اسد بن وداعه _ :مردى كه به او «جُزء» گفته مى شد ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! خانواده ام مرا عصبانى مى كنند . چگونه مجازاتشان كنم؟ فرمود : «گذشت كن!» . دوباره پرسيد ، و بار سوم كه پرسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر هم مجازات مى كنى ، به اندازه گناه (جُرم) مجازات كن ، و از [زدن به] صورت ، پرهيز كن».

امام على عليه السلام :بسا گناهى كه اندازه كيفر آن ، همان آگاه ساختن گنهكار از جُرمش است.

.

ص: 302

6 / 12آخِرُ الدَّواءِالإمام عليّ عليه السلام :سَاُمسِكُ الأَمرَ مَا استَمسَكَ ، وإذا لَم أجِد بُدّا فَآخِرُ الدَّواءِ الكَيُّ . (1)

عنه عليه السلام :مَن لَم تُصلِحهُ الكَرامَةُ ، أصلَحَتهُ الإِهانَةُ . (2)

عنه عليه السلام :مَن لَم تُقَوِّمهُ الكَرامَةُ ، قَوَّمَتهُ الإِهانَةُ . (3)

عنه عليه السلام :إذا لَم تَنفَعِ الكَرامَةُ فَالإِهانَةُ أحزَمُ ، وإذا لم يَنجَعِ (4) السَّوطُ فَالسَّيفُ أحسَمُ . (5)

عنه عليه السلام :الكَرامَةُ تُفسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدرِ ما تُصلِحُ مِنَ الكَريمِ . (6)

عنه عليه السلام :مَن لَم يُصلِحهُ حُسنُ المُداراةِ أصلَحَهُ سوءُ المُكافاةِ . (7)

.


1- .. نهج البلاغة : الخطبة 168 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 502 ح 3 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 443.
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 437 ح 9063 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 426 ح 7214.
3- .. غرر الحكم : ج 5 ص 249 ح 8201 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 444 ح 7806 .
4- .. نَجَعَ فيه القول والخطاب والوعظ : عمل فيه ودخل وأثّر (لسان العرب : ج 8 ص 348 «نجع»).
5- .. غرر الحكم : ج 3 ص 188 ح 4164 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3120.
6- .. غرر الحكم : ج 2 ص 129 ح 2080 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 63 ح 1637 .
7- .. غرر الحكم: ج 5 ص 249 ح 8202 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 444 ح 7807.

ص: 303

6 / 12 آخرين چاره

6 / 12آخرين چارهامام على عليه السلام :اين امر (خروج ناكثين) را تا زمانى كه قابل مهار كردن باشد ، مهار مى كنم ، و هر گاه ناچار شدم ، آخرين چاره ، داغ كردن است [و با آنها مى جنگم].

امام على عليه السلام :كسى كه احترام نهادنْ اصلاحش نكند ، بى احترامى كردنْ اصلاحش مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه احترام نهادن درستش نكند ، بى احترامى [به او] ، درستش مى كند.

امام على عليه السلام :هر گاه ارج نهادن ، سود نبخشد ، خوار داشتن، كارگرتر است ، و هر گاه تازيانه كارگر نباشد ، شمشير، مؤثرتّر است.

امام على عليه السلام :احترام نهادن ، به همان اندازه كه فرومايه را فاسد مى كند ، بزرگوار را اصلاح مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه زيبايىِ مدارا اصلاحش نكند ، بدىِ مجازات، اصلاحش مى كند .

.

ص: 304

الفصل السابع : آفات التأديب7 / 1الإِفراطُ فِي الرِّفقِ وَالمَحَبَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ قَوما أحَبّوا قَوما حَتّى هَلَكوا في مَحَبَّتِهِم فَلا تَكونوا كَهُم ، و إنَّ قَوما أبغَضوا قَوما حَتّى هَلَكوا في بُغضِهِم فَلا تَكونوا كَهُم (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى بَعضِ عُمّالِهِ _ :وَاخلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغثٍ (3) مِنَ اللّينِ ، وَارفُق ما كانَ الرِّفقُ أرفَقَ ، وَاعتَزِم بِالشِّدَّةِ حينَ لا تُغني عَنكَ إلَا الشِّدَّةُ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :شَرُّ الآباءِ مَن دَعاهُ البِرُّ إلَى الإِفراطِ ، وشَرُّ الأَبناءِ مَن دَعاهُ التَّقصيرُ إلَى العُقوقِ . (5)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 125 (القسم الأوّل / الفصل السادس : آداب المحبّة / الإفراط في المحبّة).

.


1- .. في كنز العمّال : «مثلهم» بدل «كهم» في الموردين.
2- .. فردوس الأخبار : ج 1 ص 291 ح 919 عن عبداللّه بن جعفر ، كنز العمّال : ج 9 ص 45 ح 24857 .
3- .. الضِّغثُ _ في الأصل _: قَبضةُ حشيش مختلط يابسها بشيء مِن الرّطب، فاستعارَ اللفظة هاهنا ؛ والمراد : امزج الشدَّةَ بشيءٍ من اللِّين فاجعلهما كالضِّغث (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 17 ص 4) .
4- .. نهج البلاغة : الكتاب 46 ، بحار الأنوار: ج 33 ص 482 ح 687.
5- .. تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 320 ، الجوهرة : ص 52 وراجع : تاريخ دمشق : ج 19 ص 465 .

ص: 305

فصل هفتم : آفات ادب آموزى (تربيت)
7 / 1 زياده روى در نرمش و محبّت

فصل هفتم : آفات ادب آموزى (تربيت)7 / 1زياده روى در نرمش و محبّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گروهى چنان گروهى را دوست داشتند كه در راه دوستى آنان ، نابود شدند . شما مانند ايشان نباشيد . و گروهى چنان گروهى را دشمن داشتند كه در راه دشمنى با آنان ، نابود شدند . مانند اينان نيز نباشيد.

امام على عليه السلام_ در نامه اى به يكى از كارگزارانش _ :سختگيرى را با اندكى نرمى (ملايمت) در آميز ، و تا زمانى كه نرمشْ كارسازتر است ، نرم باش ، و آن جا كه جز سختگيرى چاره اى نمى يابى ، سختگيرى در پيش گير.

امام باقر عليه السلام :بدترين پدر ، كسى است كه نيكى [و محبّت] ، او را به افراط كشانَد ، و بدترين فرزند ، كسى است كه كوتاهى كردن ، او را به نافرمانى [از والدين ]بكشاند.

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 227 (بخش اوّل / فصل ششم : آداب دوستى / زياده روى در دوستى) .

.

ص: 306

7 / 2كَثرَةُ العِتابِالإمام عليّ عليه السلام :لا تُكثِرِ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ ، وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تُكثِرَنَّ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البَغيضَةِ ، وكَثرَتُهُ مِن سوءِ الأَدَبِ . (2)

عنه عليه السلام :الإِفراطُ فِي المَلامَةِ يَشُبُّ نيرانَ اللَّجاجِ . (3)

عنه عليه السلام :إيّاكَ أن تُكَرِّرَ العَتبَ ؛ فَإِنَّ ذلكَ يُغري بِالذَّنبِ ، ويُهَوِّنُ العَتبَ . (4)

7 / 3الغَضَبُالكافي عن عليّ بن أسباط عن بعض أصحابنا :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الأَدَبِ عِندَ الغَضَبِ . (5)

.


1- .. تحف العقول: ص 84 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 93 وليس فيه ذيله ، غرر الحكم: ج 6 ص 336 ح 10412 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 77 ص 231 ح 2؛ كنز العمّال: ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه.
2- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 93 ، تحف العقول: ص 84 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 519 ح 9424 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 74 ص 166 ح 29 ؛ كنز العمّال: ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
3- .. تحف العقول : ص 84 ، غرر الحكم: ج 2 ص 43 ح 1768 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 212 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة .
4- .. غرر الحكم : ج 3 ص 22 ح 3748 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 163 ح 3481 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 260 ح 16653 .
5- .. الكافي: ج 7 ص 260 ح 3 ، تهذيب الأحكام: ج 10 ص 148 ح 589 ، المحاسن: ج 1 ص 427 ح 984 ، بحار الأنوار: ج 79 ص 102 ح 2.

ص: 307

7 / 2 زياد گِله كردن
7 / 3 خشم

7 / 2زياد گِله كردنامام على عليه السلام :زياد گِله مكن كه كينه مى آورد و به نفرت مى انجامد . از كسى گِله كن كه اميد پوزش خواهى از او دارى.

امام على عليه السلام :زياد گِله مكن كه اين كار ، كينه مى آورد و به نفرت مى انجامد. زياد گِله كردن ، از بى ادبى است.

امام على عليه السلام :افراط در سرزنش ، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.

امام على عليه السلام :از گِله كردن هاى مكرّر بپرهيز ؛ زيرا اين كار به [پافشارى بر] گناه وا مى دارد و گِله را بى ارزش مى سازد.

7 / 3خشمالكافى_ به نقل از على بن اسباط، از يكى از شيعيان _ :پيامبر خدا از ادب [ و تنبيه ]كردن در هنگام خشم ، نهى فرمود.

.

ص: 308

الإمام عليّ عليه السلام :لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ . (1)

7 / 4الخُشونَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ لَيِّنٌ هيِّنٌ سَمِحٌ ، لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ . وَالكافِرُ فَظٌّ غَليظٌ ، لَهُ خُلُقٌ سَيِّئٌ وفيهِ جَبَرِيَّةٌ (2) . (3)

الكافي عن يونس بن رباط عن الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «رَحِمَ اللّهُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ» . قالَ : قُلتُ : كَيفَ يُعينُهُ عَلى بِرِّهِ ؟ قالَ : يَقبَلُ مَيسورَهُ ، ويَتَجاوَزُ عَن مَعسورِهِ ، ولا يُرهِقُهُ ولا يَخرَقُ بِهِ (4) ، فَلَيسَ بَينَهُ وبَينَ أن يَصيرَ في حَدٍّ مِن حُدودِ الكُفرِ إلّا أن يَدخُلَ في عُقوقٍ أو قَطيعَةِ رَحِمٍ . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «الجَنَّةُ طَيِّبَةٌ طَيَّبَهَا اللّهُ وطَيَّبَ ريحَها ، يوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ ألفَي عامٍ ، ولا يَجِدُ ريحَ الجَنَّةِ عاقٌّ ولا قاطِعُ رَحِمٍ ولا مُرخِي الإِزارِ خُيَلاءَ (5) » . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ج 6 ص 361 ح 10529 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9654 .
2- .. يقال : فيه جَبَرِيَّة : أي كِبْر (الصحاح : ج 2 ص 608 «جبر»).
3- .. الأمالي للطوسي : ص 366 ح 777 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن النزّال بن سبرة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 71 ص 391 ح 53.
4- .. قوله صلى الله عليه و آله «ولايرهقه» : أي لا يسفّه عليه ولايظلمه ؛ من الرَّهَق محرَّكَة. أو : لا يحمل عليه ما لا يطيقه ؛ من الإرهاق ، يقال : لا يرهقني لا أرهقَكَ اللّه ، أي لا أعسَرَك اللّه . والخرق _ بالضمّ والتحريك _: ضدّ الرفق (مرآة العقول : ج 21 ص 87).
5- .. الخُيَلاء والخِيلاء : الكِبْر والعُجْب (النهاية : ج 2 ص 93 «خيل»).
6- .. الكافي: ج 6 ص 50 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 113 ح 390 ، مستطرفات السرائر : ص 85 ح 30 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 199 ح 27644 .

ص: 309

7 / 4 خشونت

امام على عليه السلام :هنگام خشم ، ادب نبايد كرد (/ تأديب اثر ندارد) . (1)

7 / 4خشونتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، نرم خو ، مهربان و باگذشت است و داراى خوى نيك است و كافر ، درشت خوى و خشن است و بدخوى و متكبّر.

الكافى_ به نقل از يونس بن رباط _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم : «پيامبر خدا فرمود : رحمت خدا بر آن كس كه فرزندش را بر نيكى [و فرمانبرى اش از والدين] يارى برساند!». گفتم : چگونه او را بر نيكى كردن [و فرمان بردارى اش] يارى مى رسانَد؟ فرمود : «كار اندك او را بپذيرد و از كارى كه برايش دشوار است ، چشم بپوشد و بيش از توانش از او تكليف نخواهد ، و با او خشونت نورزد ؛ زيرا ميان او و وارد شدن فرزندش به مرزى از مرزهاى كفر ، جز اين نيست كه آن فرزند ، وارد نافرمانى از والدين و يا قطع رَحِم شود. (2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود : بهشت ، خوش است . خداوند ، آن را خوش قرار داده و بوى آن را خوش گردانيده است و از فاصله هزار سال ، بويش به مشام مى رسد ؛ امّا كسى كه نافرمانى والدين كند ، يا قطع رَحِم نمايد ، يا متكبّرانه راه برود ، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد».

.


1- .شارح غُرر الحكم ، اين جمله را به گونه ديگرى ترجمه و شرح كرده است : «نيست ادبى با خشمى» ؛ يعنى كسى كه مى خواهد باادب باشد ، بايد خشم را فرو خورد و هر كس خشم بر او غلبه كند ، رعايتِ آداب نمى تواند بكند و نمى شود كه سبُكى و بى ادبى نكند .
2- .مقصود ، اين است كه اگر پدر ، با فرزندش به درستى رفتار نكند و بر خلاف توصيه هايى كه در اين حديث گفته شده است، با او رفتار نمايد ، ممكن است فرزند به مسير نافرمانى از پدر و قطع ارتباط با او كشانده شود، كه اين خود ، نوعى كفر يا ناسپاسى است .

ص: 310

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا ، فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لِسانُ الجَهلِ الخُرقُ . (2)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ (3) الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ . . . لا يَغلُظُ عَلى مَن دونَهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ لَهُ قُوَّةٌ في دينٍ . . . ولا فَظٌّ ولا غَليظٌ . (5)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :لا تَكُن فَظّا غَليظا يَكرَهُ النّاسُ قُربَكَ . (6)

7 / 5التَّحقيرُرسولُ اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُحَقِّرَنَّ أحَدا مِنَ المُسلِمينَ ، فَإِنَّ صَغيرَهُم عِندَ اللّهِ كَبيرٌ . (7)

.


1- .. منية المريد: ص 193 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 102 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 9 ؛ شُعب الإيمان: ج 2 ص 276 ح 1749 ، الفقيه والمتفقّه: ج 2 ص 137 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 10 ص 249 ح 29331 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 124 ح 7613 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 419 ح 7093 .
3- .. الكَيِّس : العاقل . والكَيِّس في الاُمور يجري مجرى الرِّفق فيها (النهاية : ج 4 ص 217 و 218 «كيس»).
4- .. الكافي: ج 2 ص 226 و 228 ح 1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 364 و 366 ح 70 .
5- .. الكافي: ج 2 ص 231 ح 4 ، الخصال : ص 571 ح 2 عن أبي سليمان الحلواني ، أعلام الدين : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 271 ح 3.
6- .. تحف العقول : ص 304 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 283 ح 1.
7- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 31 ؛ تفسير الثعلبي : ج 2 ص 132 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 16 ح 43741 .

ص: 311

7 / 5 تحقير كردن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آموزش دهيد و خشونت نورزيد ؛ زيرا آموزش دهنده ، بهتر [و مؤثّرتر ]از كسى است كه خشونت به كار مى برَد .

امام على عليه السلام :خشونت ، زبان نادانى است.

امام على عليه السلام :مؤمن ، زيرك و باهوش است . چهره اش شاد است ... و با زيردستش خشونت نمى ورزد .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، در دينش نيرومند است ... . نه درشت خوى است ، و نه خشن .

امام صادق عليه السلام_ در اندرز به عبد اللّه بن جُندَب _ :درشت خوى و خشن مباش كه مردم ، نزديك شدن به تو را ناخوش مى دارند.

7 / 5تحقير كردن و به رخ كشيدن عيبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از مسلمانان را كوچك مشمار ؛ زيرا كوچك آنان در نزد خداوند ، بزرگ است.

.

ص: 312

7 / 6التَّعييرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا زَنَت خادِمُ أحَدِكُم فَليَجلِدهَا الحَدَّ ولا يُعَيِّرها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِشَيءٍ ، لَم يَمُت حَتّى يَركَبَهُ . (2)

7 / 7الضَّربُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ظَهرُ المُؤمِنِ حِمىً (3) إلّا بِحَقِّهِ . (4)

صحيح مسلم عن عائشة :ما ضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَيئا قَطُّ بِيَدِهِ ، ولَا امرَأَةً ولا خادِما ، إلّا أن يُجاهِدَ في سَبيلِ اللّهِ . (5)

تنبيه الخواطر عن عائشة :ما ضَرَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَملوكا قَطُّ ولا غَيرَهُ إلّا في سَبيلِ اللّهِ، ولَا انتَصَرَ قَطُّ لِنَفسِهِ إلّا أن يُقيمَ حَدّا مِن حُدودِ اللّهِ . (6)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 406 ح 9461 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 160 ح 4470 ، سنن الدار قطني : ج 3 ص 160 ح 231 وفيهما «أمة» بدل «خادم» وكلها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 5 ص 337 ح 13115 ، تنبيه الخواطر: ج 1 ص 57 وراجع : السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 299 ح 7242 .
2- .. الكافي: ج 2 ص 356 ح 2 عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 295 ح 2 عن منصور بن حازم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 47 ، الاختصاص : ص 229 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 384 ح 2.
3- .. هذا شيء حِمىً : أي مَحظور لا يُقرب (النهاية : ج 1 ص 447 «حما»).
4- .. المعجم الكبير : ج 17 ص 180 ح 476 عن عصمة ، كنز العمّال : ج 1 ص 93 ح 406 ؛ جامع الأحاديث للقمّي : ص 98 عن موسى بن إبراهيم عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 444 ح 1550 وفيهما «من حدّ» بدل «بحقّه» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 151 ح 18.
5- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 1814 ح 79 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 272 ح 24089 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 324 ح 20788 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 240 ح 488 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 221 ح 18715 .
6- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 26.

ص: 313

7 / 6 سرزنش كردن
7 / 7 زدن

7 / 6سرزنش كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خدمتكار يكى از شما زنا كرد ، او را حد بزند ، امّا سرزنشش نكند (به روى او نياوَرَد) .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را به چيزى سرزنش كند ، نمى ميرد تا آن كه خودش مرتكب آن شود.

7 / 7زدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[تازيانه زدن به] پشت مؤمن ، ممنوع است ، مگر به حق .

صحيح مسلم_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، هرگز چيزى را يا زنى را و يا خدمتكارى را با دستش نزد ، مگر براى آن كه در راه خدا جهاد كند.

تنبيه الخواطر_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز غلام و غيرِ غلامى را نزد ، مگر در راه خدا ، و هرگز براى خود انتقام نگرفت ، مگر زمانى كه پاى اجراى حدّى از حدود الهى در ميان بود.

.

ص: 314

الإمام عليّ عليه السلام :اِضرِب خادِمَكَ في مَعصِيَةِ اللّهِ عز و جل ، وَاعفُ عَنهُ فيما يَأتي إلَيكَ . (1)

عدّة الداعي :قالَ بَعضُهُم : شَكَوتُ إلى أبِي الحَسَنِ موسى عليه السلام اِبنا لي فَقالَ : لا تَضرِبهُ ، وَاهجُره ولا تُطِل . (2)

7 / 8التَّعَدّي عَنِ الحَدِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَضرِبَنَّ أدَبا فَوقَ ثَلاثٍ ، فَإِنَّكَ إن فَعَلتَ فَهُوَ قِصاصٌ يَومَ القِيامَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أدِّب صِغارَ أهلِ بَيتِكَ بِلِسانِكَ عَلَى الصَّلاةِ وَالطَّهورِ ، فَإِذا بَلَغوا عَشرَ سِنينَ فَاضرِب ولا تُجاوِز ثَلاثا . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ألقى صِبيانُ الكُتّابِ ألواحَهُم بَينَ يَدَيهِ لِيَخيرَ بَينَهُم . فَقالَ : أما إنَّها حُكومَةٌ وَالجَورُ فيها كَالجَورِ فِي الحُكمِ ، أبلِغوا مُعَلِّمَكُم إن ضَرَبَكُم فَوقَ ثَلاثِ ضَرَباتٍ فِي الأَدَبِ اقتُصَّ مِنهُ . (5)

.


1- .. تهذيب الأحكام : ج 10 ص 27 ح 84 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، غرر الحكم : ج 2 ص 194 ح2350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 77 ح 1870 كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 340 ح 34167 .
2- .. عدّة الداعي : ص 79 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 99 ح 74.
3- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 155.
4- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 155.
5- .. الكافي: ج 7 ص 268 ح 38 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 149 ح 599 كلاهما عن السكوني ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 582 ح 34971 .

ص: 315

7 / 8 از اندازه گذشتن

امام على عليه السلام :خدمتكارت را اگر معصيت خدا كرد ، بزن ؛ امّا اگر در حقّ تو خطايى از او سر زد ، گذشت كن.

عدّة الداعى :شخصى گفت كه نزد امام رضا عليه السلام از فرزندم شكايت كردم . فرمود : «او را نزن ؛ بلكه با او قهر كن؛ امّا زمان آن را به درازا مكشان».

7 / 8از اندازه گذشتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى ادب كردن (تنبيه)، بيش از سه ضربه مزن كه اگر چنين كنى ، در روز قيامت ، قصاص خواهى شد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردسالان خانواده ات را براى نماز و طهارت، با زبانت تربيت كن و چون به ده سالگى رسيدند ، [براى اين كار] بزن؛ ولى از سه ضربه تجاوز مكن.

امام صادق عليه السلام :كودكان مكتب خانه ، مشق هايشان را در برابر امير مؤمنان عليه السلام نهادند تا از بين آنها بهترينش را انتخاب كند. فرمود : «هان! اين ، نوعى داورى است و بى عدالتى در آن ، چونان بى عدالتى در قضاوت كردن است . به معلّمتان بگوييد كه اگر براى تنبيه ، بيش از سه ضربه بزند ، قصاص خواهد شد».

.

ص: 316

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : رُبَّما ضَرَبتُ الغُلامَ في بَعضِ ما يَحرُمُ ! فَقالَ : وكَم تَضرِبُهُ ؟ فَقُلتُ : رُبَّما ضَرَبتُهُ مِئَةً . فَقالَ : مِئَةً مِئَةً ؟! فَأَعادَ ذلِكَ مَرَّتَينِ ، ثُمَّ قالَ : حَدَّ الزِّنا ؟! اِتَّقِ اللّهَ ! فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَكَم يَنبَغي لي أن أضرِبَهُ ؟ فَقالَ : واحِدا . فقلت : وَاللّهِ لَو عَلِمَ أنّي لا أضرِبُهُ إلّا واحِدا ما تَرَكَ لي شَيئا إلّا أفسَدَهُ! فَقالَ : فَاثنَتَينِ . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ هذا هُوَ هَلاكي إذا . قالَ : فَلَم أزَل اُماكِسُهُ حَتّى بَلَغَ خَمسَةً ، ثُمَ غَضِبَ فَقالَ : يا إسحاقُ ، إن كُنتَ تَدري حَدَّ ما أجرَمَ فَأَقِمِ الحَدَّ فيهِ ولا تَعَدَّ حُدودَ اللّهِ . (1)

.


1- .. الكافي: ج 7 ص 267 ح 34 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 339 ح 34165 .

ص: 317

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : گاهى اوقات بچّه را به خاطر كار حرامى كه مرتكب شده است ، مى زنم . فرمود : «چند ضربه مى زنى؟» . گفتم : گاهى صد ضربه مى زنم. فرمود : «صد تا؟! صد تا»؟!». امام عليه السلام دو بار آن را تكرار كرد و سپس فرمود : «حدّ زنا؟! از خدا بترس!» . گفتم : فدايت شوم ، چند ضربه بايد بزنم؟ فرمود : يكى. گفتم : به خدا سوگند ، اگر بداند كه يك ضربه بيشتر به او نمى زنم ، روزگارم را سياه مى كند! فرمود : «پس ، دو تا». گفتم : فدايت شوم ! باز هم روزگارم تباه مى شود . آن قدر با امام عليه السلام چك و چانه زدم كه به پنج ضربه رساند . سپس با عصبانيّت فرمود: «اى اسحاق! اگر حدّ جرمى را كه مرتكب مى شود ، مى دانى ، آن حد را بر او جارى كن و از حدود خدا ، فراتر مرو».

.

ص: 318

. .

ص: 319

8 . اذان

اشاره

10 . اذاندرآمدفصل يكم : تشريع اذانفصل دوم : بندهاى اذانفصل سوم : تفسير اذانفصل چهارم : ارزش اذان و مؤذّنفصل پنجم : بركات اذانفصل ششم : آداب اذانفصل هفتم : اذان گوهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

.

ص: 320

درآمد

اذان ، در لغت

اذان ، در قرآن و حديث

اشاره

درآمداذان ، در لغتاذان ، اسم مصدر از ريشه «أذن» به معناى علم و اعلام است . ابن فارس در معناى اين واژه مى گويد : الهَمزَةُ وَ الذّالُ وَ النّونُ أصلانِ مُتَقارِبانِ فِى المَعنى ، مُتَباعِدانِ فِى اللَّفظِ: أحَدُهُما أُذُنُ كُلِّ ذى أُذُنٍ ... . وَالأَصلُ الآخَرُ العِلمُ وَالإِعلامُ، تَقولُ العَرَبُ : «قَد أذِنتُ بِهذَا الأَمرِ» أى عَلِمتُ و «آذَنَنى فُلانٌ» أعلَمَنى ... . وَ مِنَ البابِ الأَذانُ ، وَ هُوَ اسمُ التَّأذينِ ، كَما أنَّ العَذابَ اسمُ التَّعذيبِ . (1) أذن (همزه و ذال و نون) ، دو ريشه معنايى دارد كه در معنا به هم نزديك اند و در لفظ ، از هم دور . يكى از آن دو ، به معناى گوش است ... و ديگرى به معناى آگاهى و آگاه ساختن . عرب مى گويد : «قد أذنتُ بهذا الأمر» يعنى: از آن آگاه شدم . و مى گويد : «و آذننى فلان» يعنى: فلانى مرا آگاه ساخت ... . و از همين معناست «اذان» كه اسم از «تأذين» (از باب تفعيل) است ، چنان كه «عذاب» اسم از «تعذيب» است .

اذان ، در قرآن و حديثدر قرآن ، واژه «أذان» و مشتقّات از مادّه «أذن» ، در همان معناى لغوى استعمال

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 75 و 77 مادّه «أذن» .

ص: 321

1 . آغاز تشريع اذان

شده اند ، مانند : «وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَْكْبَرِ . 1 و [اين،] اعلامى از جانب خدا و پيامبر او به مردم در روز حجّ اكبر است» . «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ . (1) سپس اعلام كننده اى، بانگ زد كه : اى كاروانيان! شما سارق هستيد» . «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ . (2) و اعلام كننده اى از ميانشان بانگ زد كه : لعنت خدا بر ستمگران باد!» . نكته قابل توجّه ، اين كه : در قرآن ، واژه «اذان» در معناى مصطلح آن ، يعنى اَذكار ويژه اى كه در اسلام براى اعلام وقت نماز تشريع شده است ، به كار نرفته است و تنها يك بار ، با جمله «إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ ؛ (3) هر گاه براى نماز ندا داده شد» به اين معنا اشاره شده است . به عكس ، در احاديث اسلامى _ بر اساس جستجويى كه به طور اجمالى انجام گرفت _ كلمه «أذان» ، تنها در معناى مصطلح آن ، كار برد دارد ؛ معنايى كه هم اكنون موضوع تحقيق و بررسى است . اينك ، اشاره اى كوتاه به آنچه در فصل هاى آينده خواهد آمد :

1 . آغاز تشريع اذاننخستين نكته مهمّى كه در باره اين سنّت مهمّ اسلامى ، قابل توجّه است ، نقد احاديثى است كه تشريع اذان را بر اساس رؤياى عبد اللّه بن زيد بن عاصم ذكر

.


1- .يوسف : آيه 70 .
2- .اعراف : آيه 44 .
3- .جمعه : آيه 9 .

ص: 322

2 . حكمت اذان
الف - حكمت فردى
ب - حكمت اجتماعى
3 . چگونگى اذان

مى كنند . براى اين منظور ، ما ابتدا احاديث قابل قبول در باره خاستگاه تشريع اذان را مى آوريم و سپس به نقل احاديثى مى پردازيم كه در آن ، اهل بيت عليهم السلام ، استناد آغاز اذان به رؤياى عبد اللّه بن زيد را به شدّت رد كرده اند و در ادامه در يك تحليل دقيق علمى ، بى پايه بودن روايات رؤيا را اثبات مى نماييم.

2 . حكمت اذاندر باره حكمت تشريع اذان ، نكات متعدّدى ذكر شده است كه همگى در واقع ، به دو نكته اصلى باز مى گردند :

الف _ حكمت فردىاذان ، اعلام وقت نماز و دعوت يكايك مسلمانان به بهترين كار ، يعنى ارتباط با خداى بى نياز براى رسيدن به رستگارى و كاميابىِ مطلق است.

ب _ حكمت اجتماعىاذان ، علاوه بر يادآورىِ وظيفه فردى ، يك شعار سياسى _ اجتماعى نيز هست . كلام امام رضا عليه السلام : «مجاهرا بالإيمان ، معلنا بالإسلام ؛ (1) آشكار كننده ايمان و علنى سازنده اسلام است» در تبيين فلسفه تشريع اذان ، اشاره به اين نكته مهم است كه تنها ، ارتباط پنهانى و فردى با خدا ، كافى نيست و در جوامع اسلامى ، در هر شب و روز ، بايد شعار توحيد و نفى شرك و دعوت به ارزش هاى دينى با صداى بلند تكرار شود . تكرار اين شعار ، نه تنها زمينه را براى تداوم حاكميّت اسلام در جوامع اسلامى فراهم مى كند ، بلكه در كنار استقرار ارزش هاى دينى ، مى تواند موجب انتقال اين فرهنگ به ساير جوامع گردد .

3 . چگونگى اذانيكى از مسائل مهم در مبحث تشريع اذان ، چگونگى اذان و تعداد بندهاى آن است

.


1- .ر . ك : ص 354 ح 16 .

ص: 323

4 . تفسير حقيقت اذان
5 . ارزش اذان و مؤذّن

كه در فصل دوم بر اساس احاديث اهل بيت عليهم السلام به آن پرداخته ايم و در ادامه توضيح داده ايم كه چگونه پس از پيامبر اسلام ، برخى از بندهاى آن ، تغيير كرد .

4 . تفسير حقيقت اذانبندهاى نورانى اذان را دو گونه مى توان تفسير كرد : يكى تفسير ظاهر آن ، و ديگرى تفسير باطن (حقيقت) آن . فصل سوم ، به احاديثى اختصاص دارد كه نكات مهمّى را در مورد تبيين حقيقت اذان مطرح كرده اند . توجّه به اين نكات ، بخصوص در هنگام نماز ، اهمّيت فراوانى براى اهل مراقبت دارد و به نمازگزار ، آمادگى بيشترى براى برخوردارى از بركات اين فريضه مهم مى دهد .

5 . ارزش اذان و مؤذّناز منظر احاديث اسلامى ، اذان ، چراغى است كه به دل ها نور مى دهد ، جان ها را به آسايش و آرامش در سايه ذكر خدا دعوت مى كند و فرشتگان آسمان ها به اين فريادِ روح افزا گوش فرا مى دهند و براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله استغفار مى كنند . اذان ، فرشتگان را در صفوف بلندى كه شرق و غرب جهان را در مى نوردد و گاه ، ميان زمين و آسمان را پر مى كند ، با نمازگزار، همراه مى سازد. و براى مؤذّن ، اين فضيلت، بس كه همچون پيامبران ، مردم را به خدا فرا مى خواند و امين امّت اسلامى است ، دست خداى مهربان را بر سر دارد و هنگامى كه به يگانگى او شهادت مى دهد ، هر تر و خشكى در جهان ، او را تصديق مى كند . اذان ، يكى از اسباب بزرگ شناخت خداوند است و بهشت را براى مؤذّن ، واجب مى گرداند. مؤذّن ، در قبر نمى پوسد و در قيامت ، در حال اذان گفتن ، از قبر خارج مى گردد و سرفراز در صحنه قيامت همراه با پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان محشور مى گردد ... .

.

ص: 324

6 . حقّ مؤذّن
7 . بركات اذان
8 . آداب اذان

بارى ، گفتن اذان ، به قدرى فضيلت دارد كه اگر مردم ، ديده برزخى داشته باشند و آثار و بركات معنوى آن را ببينند ، براى درك فضيلت آن ، به اصرار، بر يكديگر پيشى مى گيرند؛ امّا با اين همه _ چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش بينى نموده است _ در تاريخ اسلام ، غالبا جز افراد طبقه محروم ، كسى متصدّى اين مسئوليت نشده است ، آن گونه كه بلال ، مؤذّن پيامبر خدا ، بزرگِ آنان شمرده مى شود .

6 . حقّ مؤذّنمؤذّن ، به دليل آن كه يادآور خداوند متعال و خدمت گزار جامعه اسلامى در برپايى فريضه الهى است ، از حقّ ويژه اى برخوردار است و سپاس گزارى از او لازم است .

7 . بركات اذانبى ترديد ، حكمت اصلى در تشريع اذان ، همان است كه در بند 2 ملاحظه شد ؛ امّا در كنار آن ، آثار و بركاتِ فراوانى وجود دارد كه در فصل پنجم خواهد آمد . يكى از مهم ترين بركات آن _ كه در احاديث بسيارى مورد تأكيد است _ ، دور كردن شيطان از انسان است و از اين رو ، بر گفتن اذان در گوش نوزاد ، توصيه و تأكيد شده است.

8 . آداب اذانآداب اذان ، به چهار دسته تقسيم مى شود: دسته اوّل . آداب انتخاب مؤذّن كه اذان گو بايد از نظر ديندارى ، اخلاق و نيز فصاحت و زيبايى صدا ، شايستگى لازم را داشته باشد. دسته دوم . آدابى كه مؤذّن بايد هنگام گفتن اذان رعايت كند ، مانند : طهارت ، بلند كردن صدا ، رعايت تجويد و ترتيل ، فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام شهادت بر رسالت او ، فاصله انداختن ميان اذان و اقامه ، خواندن دعاى مأثور (رسيده از اهل بيت عليهم السلام ) پس از پايانِ آن ، سجود ميان اذان و اقامه ، اجتناب از آوازه خوانى در گفتن

.

ص: 325

9 . اذانِ زنده در عصر حاضر

اذان ، پرهيز از سخن گفتن در ميان آن و اجرت گرفتن براى آن . دسته سوم . آدابى كه شنونده اذان بايد آنها رعايت كند ، مانند : تكرار آنچه مؤذّن مى گويد ، خواندن دعا و گفتن ذكر و فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، پاسخگويى به مؤذّن و حاضر شدن در نماز جماعت _ اگر خارج از مسجد است _ و خارج نشدن از مسجد _ اگر داخل آن است _ . دسته چهارم . آدابى كه براى ساختن مأذنه در احاديث اسلامى ذكر شده است و آن ، اين است كه محلّ اذان ، نبايد به گونه اى بلند باشد كه موجب سلب آسايش از همسايگان مسجد گردد . از اين رو ، در روايتى آمده است كه امير مؤمنان ، هنگامى كه مناره بلندى را ديد ، دستور داد كه آن را خراب كنند و فرمود كه مناره مسجد نبايد از سطح بام مسجد ، بلندتر باشد . نيز در روايت ديگرى آمده است كه هنگامى كه امام مهدى عليه السلام ظهور كند ، دستور مى دهد مناره ها را خراب كنند . البتّه همان طور كه اشاره شد ، اين دستور ، مربوط به آن مواردى است كه موجب تضييع حقوق ديگران باشد.

9 . اذانِ زنده در عصر حاضرآنچه در احاديث اسلامى در باره تشريع ، حكمت ، تفسير ، فضيلت و بركات اذان آمده است ، به روشنى نشان مى دهد كه همه اين موارد ، مربوط به اذانِ زنده است ، نه اذانى كه از ضبط صوت و يا به صورت غير زنده از صدا و سيما پخش مى شود. بنا بر اين ، پخش اذان از صدا و سيما ، گرچه لازم است ، امّا بى ترديد ، خلأ اذانِ زنده را نمى تواند پر كند . از اين رو ، برنامه ريزى براى پخش اذانِ زنده بخصوص در مساجد و مراكز دينى براى بهره گيرى از بركات فراوان اين سنّت بزرگ اسلامى ، ضرورى است.

.

ص: 326

الفصل الأوّل : تشريع الأذان1 / 1بَدءُ تَشريعِ الأَذانِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن أذَّنَ فِي السَّماءِ جِبريلُ عليه السلام . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُلِّمَ الأَذانَ لَيلَةَ اُسرِيَ بِهِ ، وفُرِضَت عَلَيهِ الصَّلاةُ . (3)

عنه عليه السلام :لَمّا بُدِئَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِتَعليمِ الأَذانِ ، أتى جَبرَئيلُ عليه السلام بِالبُراقِ فَاستَعصَت عَلَيهِ ، فَقالَ لَها جَبرَئيلُ عليه السلام : اُسكُني بُراقَةُ ، فَما رَكِبَكِ أحَدٌ أكرَمُ عَلَى اللّهِ مِنهُ . فَسَكَنَت . قالَ صلى الله عليه و آله : فَرَكِبتُها حَتَّى انتَهَيتُ إلَى الحِجابِ الَّذي يَلِي الرَّحمنَ عَزَّ رَبُّنا وجَلَّ ، فَخَرَجَ مَلَكٌ مِن وَراءِ الحِجابِ ، فَقالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، قالَ صلى الله عليه و آله : قُلتُ : يا جَبرَئيلُ مَن هذَا المَلَكُ الكَريمُ ؟ قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وَالَّذي أكرَمَكَ بِالنُّبُوَّةِ ، ما رَأَيتُ هذَا المَلَكَ قَبلَ ساعَتي هذِهِ ! فَقالَ المَلَكُ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي أنَا أكبَرُ أنَا أكبَرُ . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي أنَا أرسَلتُ مُحَمَّدارَسولاً . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ودَعا إلى عِبادَتي . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ودَعا إلى عِبادَتي . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي و دَعا إلى عِبادَتي ، قَد أفلَحَ مَن واظَبَ عَلَيها . قالَ صلى الله عليه و آله : فَيَومَئِذٍ أكمَلَ اللّهُ تَعالى لِيَ الشَّرَفَ عَلَى الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ . (4)

.


1- .. الجمعة : 9.
2- .. المطالب العالية : ج 1 ص 63 ح 224 عن كثير بن مرّة الحضرمي ، الفردوس : ج 1 ص 32 ح 52 عن الوليد بن مرّة .
3- .. كنز العمّال : ج 12 ص 350 ح 35354 نقلاً عن ابن مردويه عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام .
4- .. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 227 ح 115 ، عوالي اللآلي: ج 1 ص 26 ح 8 نحوه و كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 151 ح 47 .

ص: 327

فصل يكم : تشريع اذان

1 / 1 آغاز تشريع اذان

فصل يكم : تشريع اذان1 / 1آغاز تشريع اذانقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه ندا داده شد ، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را وا گذاريد . اين براى شما بهتر است ، اگر بدانيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى كه در آسمانْ اذان گفت ، جبرئيل عليه السلام بود.

امام على عليه السلام :در شبى كه پيامبر خدا به معراج برده شد ، اذان به او آموخته شد و نماز بر او واجب گرديد.

امام على عليه السلام :چون آموختن اذان به پيامبر خدا آغاز گرديد ، جبرئيل عليه السلام بُراق (1) را آورد . بُراق در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله چموشى كرد . جبرئيل عليه السلام به او گفت : «آرام بگير ، اى براق ؛ زيرا [تاكنون ]كسى بر تو سوار نشده كه نزد خداوند ، گرامى تر از ايشان باشد» . پس بُراق ، آرام گرفت. پيامبر خدا فرمود : «بر بُراق نشستم تا به حجابى رسيدم كه خداى رحمان ، پروردگار ما عز و جل ، در پس آن بود. (2) در اين هنگام ، فرشته اى از پس حجاب در آمد و گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . گفتم : اى جبرئيل! اين فرشته ارجمند كيست؟ جبرئيل عليه السلام گفت : سوگند به آن كه تو را به نبوّتْ مفتخر ساخت ، تا پيش از اين لحظه اين فرشته را نديده بودم! فرشته گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد . من بزرگ ترم ، من بزرگ ترم» . پيامبر خدا فرمود : «آن فرشته گفت : أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، أشهد أن لا إله إلّا اللّه . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد . اللّه ، منم و معبودى [راستين] ، جز من نيست» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد . من ، محمّد را به پيامبرى فرستادم» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : حَىَّ على الصلاة ، حَىَّ على الصلاة . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد و به عبادت من ، دعوت كرد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : حَىَّ على الفلاح ، حَىَّ على الفلاح . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد ، و به عبادت من ، دعوت كرد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : حَىَّ على خير العمل ، حَىَّ على خير العمل . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد و به عبادت من ، دعوت كرد . هر آن كس كه بر آن (عبادت من) مواظبت كرد ، رستگار شد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در آن روز ، خداى متعال ، برترىِ مرا بر اوّلين و آخرين [انسان ها] به كمال رسانْد» .

.


1- .بُراق ، حيوانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با آن به معراج رفت و كوچك تر از قاطر و بزرگ تر از الاغ بود (مجمع البحرين : مادّه «برق») .
2- .اشاره به موقعيتى ويژه از قرب الهى است ، وگرنه خداوند متعال مكان ندارد و بيرون از مكان و زمان است .

ص: 328

. .

ص: 329

. .

ص: 330

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ فَبَلَغَ البَيتَ المَعمور (1) ، وحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وصَفَّ المَلائِكَةُ وَالنَّبِيُّونَ خَلفَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

تهذيب الأحكام عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَلَغَ البَيتَ المَعمورَ ، حَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وصَفَّ المَلائِكَةُ وَالنَّبِيّونَ خَلفَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : فَقُلنا لَهُ : كَيفَ أذَّنَ؟ فَقالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ ، اللّهُ أكبرُ اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ . وَالإِقامَةُ مِثلُها ، إلّا أنَّ فيها «قَد قامَتِ الصَّلاةُ قَد قامَتِ الصَّلاةُ» بَينَ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» وبَينَ «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» . فَأَمَرَ بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِلالاً ، فَلَم يَزَل يُؤَذِّنُ بِها حَتّى قَبَضَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَلَمّا قالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ . فَلَمّا قالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : خَلَعَ الأَندادَ . (4) فَلَمّا قالَ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : نَبِيٌّ بُعِثَ . فَلَمّا قالَ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : حَثَّ عَلى عِبادَةِ رَبِّهِ . فَلَمّا قالَ : حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : أفلَحَ مَنِ اتَّبَعَهُ . (5)

.


1- .. البيت المعمور : جاء في التفسير أنّه في السماء بإزاء الكعبة شرّفها اللّه تعالى ، يدخله كلّ يومٍ سبعون ألف ملك ، يخرجون منه ولا يعودون إليه (تاج العروس : ج 7 ص 266 «عمر») . والمعمور : المأهول ، وعمرانه : كثرة غاشيه من الملائكة (مجمع البحرين : ج 2 ص 1269 «عمر») .
2- .. الكافي : ج 3 ص 302 ح 1 عن زرارة والفضل ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 60 ح 210 عن زرارة والفضيل بن يسار ، تفسير نور الثقلين : ج 3 ص 130 ح 43 نقلاً عن تفسير القمّي ، بحار الأنوار : ج 18 ص 307 ح 14 .
3- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 60 ح 210 ، الكافي: ج 3 ص 302 ح 1 ، عوالي اللآلي: ج 2 ص 34 ح 84 وفيهما صدره إلى «خلف رسول اللّه صلى الله عليه و آله » ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 644 ح 6970 .
4- .. النِّدّ : المِثل والنظير ، والجمع : أنداد (تاج العروس : ج 5 ص 276 «ندد») .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 281 ح 864 ، معاني الأخبار : ص 387 ح 21 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 278 ح 9 كلّها عن حفص بن البختري ، بحار الأنوار : ج 84 ص 143 ح 38 .

ص: 331

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا ، در شبى كه به آسمان برده شد ، به بيت المعمور (1) رسيد و وقت نماز شد . در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت . سپس پيامبر خدا جلو ايستاد و فرشتگان و پيامبران ، پشت سر محمّد صلى الله عليه و آله [براى نماز] صف كشيدند.

تهذيب الأحكام_ به نقل از زراره _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا ، در شبى كه به معراج برده شد ، چون به بيت المعمور رسيد ، وقت نماز شد . پس ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت . سپس پيامبر خدا جلو ايستاد و فرشتگان و پيامبران ، پشت سر پيامبر خدا صف كشيدند» . به امام عليه السلام گفتيم : چگونه اذان گفت؟ فرمود : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الصلاة . حىَّ على الفلاح ، حىَّ على الفلاح . حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه ، لا إله إلّا اللّه . اقامه نيز به همين سان ، با اين تفاوت كه در اقامه ، بين حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل و اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، جمله قد قامت الصلاة ، قد قامت الصلاة هست. پس پيامبر خدا، بلال را مأمور گفتن اذان كرد و از آن پس ، بلال ، تا زمانى كه پيامبر خدا رحلت كرد ، اين اذان را مى گفت» .

امام صادق عليه السلام :چون پيامبر خدا به معراج برده شد و وقت نماز فرا رسيد ، جبرئيل عليه السلام اذان گفت . چون گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، فرشتگان گفتند : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . چون گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، فرشتگان گفتند : شريكان را كنار زد. چون گفت : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، فرشتگان گفتند : [همان] پيامبرى كه برانگيخته شد. چون گفت : «حىَّ على الصلاة» ، فرشتگان گفتند : به عبادت پروردگارش ترغيب كرد. چون گفت : «حىَّ على الفلاح» ، فرشتگان گفتند : كسى كه از او پيروى كرد ، رستگار شد .

.


1- .در تفاسير آمده است كه بيت المعمور ، خانه اى است در آسمان كه درست در بالاى كعبه ، قرار دارد و روزى هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و از آن خارج مى گردند و ديگر به سوى آن باز نمى آيند (تاج العروس : ج 7 ص266 مادّه «عمر») . معمور ، به معناى مسكونى (داراى جمعيّت) است و آبادانى اش به انبوه فرشتگانى است كه به آن رفت و آمد دارند (مجمع البحرين : ج 2 ص1269 مادّه «عمر») .

ص: 332

عنه عليه السلام :لَمّا هَبَطَ جَبرَئيلُ عليه السلام بِالأَذانِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ رَأسُهُ في حِجرِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ ، فَلَمَّا انتَبَهَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا عَلِيُّ ، سَمِعتَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : حَفِظتَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : اُدعُ بِلالاً فَعَلِّمهُ . فَدَعا عَلِيٌّ عليه السلام بِلالاً فَعَلَّمَهُ . (1)

تذكرة الحفّاظ عن عكرمة بن عبّاس (2) : الأَذانُ نَزَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَعَ فَرضِ الصَّلاةِ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ» . (3)

صحيح البخاري عن أنس :لَمّا كَثُرَ النّاسُ ، ذَكَروا أن يُعَلِّموا (4) وَقتَ الصَّلاةِ بِشَيءٍ يَعرِفونَهُ ، فَذَكَروا أن يوروا نارا أو يَضرِبوا ناقوسا ، فَاُمِرَ بِلالٌ أن يَشفَعَ (5) الأَذانَ وأن يوتِرَ الإِقامَةَ . (6)

.


1- .. الكافي: ج 3 ص302 ح 2، تهذيب الأحكام: ج 2 ص277 ح 1099 ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص282 ح 865 كلّها عن منصور بن حازم ، روضة الواعظين : ص 343 ، بحار الأنوار: ج 40 ص 62 ح 96 .
2- .. كذا في المصدر ، والظاهر أنّه تصحيف والصواب : «عن عكرمة عن ابن عبّاس» ، وعكرمة هو مولى لابن عبّاس .
3- .. تذكرة الحفّاظ : ج 3 ص 800 ، فتح الباري : ج 2 ص 78 نحوه ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 159 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان وكلاهما عن ابن عبّاس .
4- .. عَلَّمتُ لهُ علامَةً : وضعتُ لهُ أمارَةً يعرِفُها (المصباح المنير : ص 427 «علم») .
5- .. الشَّفع : خلاف الوَتر ، وهو الزَّوج (القاموس المحيط : ج 3 ص 45 «شفع») .
6- .. صحيح البخاري: ج 1 ص 220 ح 581 ، صحيح مسلم: ج 1 ص 286 ح 3، السنن الكبرى : ج 1 ص 574 ح 1832، كنزالعمّال: ج 8 ص336 ح 23153 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان نحوه؛ الطرائف: ص536 .

ص: 333

امام صادق عليه السلام :زمانى كه جبرئيل عليه السلام اذان را بر پيامبر خدا فرود آورد ، سر ايشان در دامن على عليه السلام بود . پس جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت . پيامبر خدا هنگامى كه بيدار شد ، فرمود : «اى على! شنيدى؟». گفت : آرى . فرمود : «حفظ كردى؟». گفت : آرى . فرمود : «بلال را صدا بزن و آن را به او بياموز» . پس على عليه السلام بلال را فرا خواند و اذان را به او تعليم داد.

تذكرة الحُفّاظ_ به نقل از عِكرمة بن عبّاس (1) _ :اذان به همراه وجوب نماز ، بر پيامبر خدا نازل شد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه ندا داده شد ، به سوى ذكر خدا بشتابيد» .

صحيح البخارى_ به نقل از اَنَس _ :مسلمانان ، چون زياد شدند ، صحبت از اين به ميان آوردند كه براى اطّلاع از فرا رسيدن وقت نماز ، نشانه اى قرار دهند و گفتند كه آتشى برافروزند ، يا ناقوسى به صدا در آورند ؛ امّا بلال ، مأمور شد كه [ بندهاى] اذان را دو بار دو بار بگويد و [ بندهاى] اِقامه را تك تك بگويد.

.


1- .در مأخذ ، اين گونه آمده است ؛ ولى به نظر مى رسد كه تصحيف ، صورت گرفته و درست آن ، چنين است : «به نقل از عكرمه ، از ابن عبّاس» . عكرمه ، وابسته ابن عبّاس است .

ص: 334

1 / 2تَكذيبُ بَعضِ ما رُوِيَ في بَدءِ تَشريعِهِالمستدرك على الصحيحين عن سفيان بن الليل :لَمّا كانَ مِن أمرِ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ومُعاوِيَةَ ما كانَ ، قَدِمتُ عَلَيهِ المَدينَةَ وهُوَ جالِسٌ في أصحابِهِ . . . فَتَذاكَرنا عِندَهُ الأَذانَ ، فَقالَ بَعضُنا : إنَّما كانَ بَدءُ الأَذانِ رُؤيا عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدِ بنِ عاصِمٍ . فَقالَ لَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ شَأنَ الأَذانِ أعظَمُ مِن ذاكَ ! أذَّنَ جِبريلُ عليه السلام فِي السَّماءِ مَثنى مَثنى ؛ وعَلَّمَهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأقامَ مَرَّةً مَرَّةً ؛ فَعَلَّمَهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ وسُئِلَ عَنِ الأَذانِ وما يَقولُ النّاسُ _ :الوَحيُ يَنزِلُ عَلى نَبِيِّكُم وتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ؟! بَل سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : أهبَطَ اللّهُ مَلَكا حينَ عَرَجَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَذَّنَ مَثنى مَثنى وأقامَ مَثنى مَثنى ، ثُمَّ قالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام : يا مُحَمَّدُ ، هكَذا أذانُ الصَّلاةِ . (2)

الذكرى عن ابن أبي عقيل :عَنِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ لَعَنَ قَوما زَعَموا أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ، فَقالَ : يَنزِلُ الوَحيُ عَلى نَبِيِّكُم فَتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ؟! (3)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 187 ح 4798 ، نصب الراية : ج 1 ص 261 .
2- .. الجعفريّات : ص 42 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 142 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 17 ح 4061 .
3- .. ذكرى الشيعة : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 122 .

ص: 335

1 / 2 ردّ برخى روايات درباره آغاز تشريع اذان

1 / 2ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذانالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از سفيان بن ليل _ :چون فرجام كار حسن بن على عليه السلام و معاويه به آن جا رسيد كه رسيد (پيمان صلح بسته شد) ، در مدينه بر آن امام وارد شدم ، در حالى كه ميان يارانش نشسته بود ... . در حضور ايشان از اذان ، سخن به ميان آورديم . يكى از ما گفت : آغاز اذان ، خوابى بود كه عبد اللّه بن زيد بن عاصم ديده بود. حسن بن على عليه السلام فرمود : «شأن اذان ، بالاتر از اين چيزهاست! اذان را جبرئيل عليه السلام در آسمان گفت و هر جمله[ى آن] را دو بار گفت و آن را به پيامبر خدا تعليم داد ، و اقامه را ، هر جمله[ى آن] را يك بار گفت و آن را نيز به پيامبر خدا آموخت» .

امام حسين عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اذان و حرف هايى كه مردم در باره آن مى زدند _ :وحى بر پيامبر شما نازل مى شود و با اين حال ، شما مى گوييد كه اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفت؟! هرگز! از پدرم على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «خداوند ، زمانى كه پيامبر خدا را به معراج برد ، فرشته اى را فرو فرستاد و او دو به دو اذان گفت و يك به يك اقامه . سپس جبرئيل عليه السلام به او گفت : اى محمّد! اين گونه است اذان (اعلام وقت) نماز» .

الذكرى_ به نقل از ابن ابى عقيل _ :امام صادق عليه السلام ، آن عدّه اى را كه مى گويند پيامبر صلى الله عليه و آله اذان را از عبد اللّه بن زيد آموخت ، لعنت كرد و سپس فرمود : «وحى بر پيامبر شما نازل مى شود و شما مى گوييد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد فرا گرفت؟!» .

.

ص: 336

تفسير العيّاشي عن عبد الصمد بن بشير :ذُكِرَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَدءُ الأَذانِ فَقالَ : إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ رَأى في مَنامِهِ الأَذانَ فَقَصَّهُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَمَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُعَلِّمَهُ (1) بِلالاً ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَذَبوا! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ نائِما في ظِلِّ الكَعبَةِ ، فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام ومَعَهُ طاسٌ فيهِ ماءٌ مِنَ الجَنَّةِ ، فَأَيقَظَهُ وأمَرَهُ أن يَغتَسِلَ بِهِ ، ثُمَّ وُضِعَ في مَحمِلٍ لَهُ ألفُ ألفِ لَونٍ مِن نورٍ . ثُمَّ صَعِدَ بِهِ حَتَّى انتَهى إلى أبوابِ السَّماءِ . . . حَتَّى انتَهى إلَى السَّماءِ السّابِعَةِ . قالَ : وَانتَهى إلى سِدرَةِ (2) المُنتَهى . قالَ : فَقالَتِ السِّدرَةُ : ما جاوَزَني مَخلوقٌ قَبلَكَ . ثُمَّ مَضى فَتَدانى فَتَدَلّى ، فَكانَ قابَ قَوسَينِ أو أدنى ، فَأَوحَى اللّهُ إلى عَبدِهِ ما أوحى . . . . قالَ : فَجَمَعَ لَهُ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةَ ، ثُمَّ أمَرَ جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَتَمَّ الأَذانَ وأقامَ الصَّلاةَ ، وتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَصَلّى بِهِم ، فَلَمّا فَرَغَ التَفَتَ إلَيهِم ، فَقالَ اللّهُ لَهُ : «سَلِ الَّذينَ يَقرَؤونَ الكِتابَ مِن قَبلِكَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاتَكونَنَّ مِنَ المُمتَرينَ» (3) . فَسَأَلَهُم يَومَئِذٍ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . . . . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَهذا كانَ بَدءُ الأَذانِ . (4)

.


1- .. في المصدر : «يعمله» ، وهو تصحيف .
2- .. في الطبعة المعتمدة : «السدرة» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار .
3- .. إشارة للآية 94 من سورة يونس : «فَسْئلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ ...» .
4- .. تفسير العيّاشي : ج 1 ص 157 ح 530 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 119 ح 19 .

ص: 337

تفسير العيّاشى_ به نقل از عبد الصمد بن بشير _ :نزد امام صادق عليه السلام از چگونگى [تشريع ]اذان ، سخن به ميان آمد . گفت[م] : مردى از انصار ، [كيفيت ]اذان را در خوابش ديد و آن را براى پيامبر خدا باز گفت و پيامبر خدا به او دستور داد كه آن را به بلال ياد دهد . امام صادق عليه السلام فرمود: «دروغ مى گويند! پيامبر خدا در سايه كعبه خواب بود كه جبرئيل عليه السلام با تاسى كه در آن ، آبى از بهشت بود ، نزد او آمد و بيدارش كرد و دستور داد با آن ، غسل كند . آن گاه ، پيامبر صلى الله عليه و آله در مَحمِلى كه هزار هزار رنگ از نور داشت ، گذاشته شد و سپس بالايش بردند تا اين كه به درهاى آسمان رسيد ... و تا آن كه به آسمان هفتم وارد شد . او به سِدرةُ المُنتهى رسيد . سِدره [به پيامبر صلى الله عليه و آله ] گفت : پيش از تو ، هيچ مخلوقى از من نگذشته است. سپس [پيامبر صلى الله عليه و آله ] عبور كرد و نزديك و نزديك تر شد تا [فاصله اش] به اندازه [فاصله ]دو سر كمان يا كمتر گرديد . آن گاه خداوند به بنده اش وحى كرد ، آنچه را كه وحى كرد ...» . [امام صادق عليه السلام ] فرمود : «پس خداوند ، پيامبران و رسولان و فرشتگان را نزد او گرد آورد . آن گاه به جبرئيل عليه السلام فرمان داد و او براى نماز ، اذان و اقامه گفت و پيامبر خدا جلو رفت و با آنان نماز خواند . چون نمازش تمام شد ، رو به آنان كرد . خداوند به او فرمود : و از كسانى كه پيش از تو ، كتاب [آسمانى ]مى خواندند ، بپرس . قطعا حق ، از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است . پس ، زنهار و از ترديد كنندگان مباش . و در آن روز ، پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان پرسيد» . امام صادق عليه السلام فرمود : «اين ، آغاز [تشريع] اذان بوده است» .

.

ص: 338

خ الكافي عن ابن اُذينة عن الإمام الصادق عليه السلام_ أنّهُ قالَ _ :ما تَروي هذِهِ النّاصِبَةُ؟ فَقُلتُ : . . . إنَّهُم يَقولونَ : إنَّ اُبَيَّ بنَ كَعبٍ رَآهُ فِي النَّومِ ، فَقالَ : كَذَبوا ؛ فَإِنَّ دينَ اللّهِ عز و جل أعَزُّ مِن أن يُرى فِي النَّومِ ، فَقالَ لَهُ سَديرُ الصَّيرَفِيُّ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَأَحدِث لَنا مِن ذلِكَ ذِكرا ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عز و جللَمّا عَرَجَ بِنَبِيِّهِ إلى سَماواتِهِ السَّبعِ . . . فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ... . (1)

.


1- .. الكافي : ج 3 ص 482 ح 1 ، علل الشرائع : ص 312 ح 1 عن الصباح المزني وسدير الصيرفي ومحمّد بن النعمان الأحول وعمر بن اُذينة نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 354 ح 66 .

ص: 339

الكافى_ به نقل از ابن اُذينه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اين ناصبى ها چه روايت مى كنند؟». گفتم : ... آنها مى گويند : اُبىّ بن كعب ، آن [نحوه اذان گفتن] را در خواب ديده است . فرمود : «دروغ مى گويند ! دين خداوند عز و جل ، ارجمندتر از آن است كه در خواب ديده شود» . سَدير صَيرفى گفت : فدايت شوم! پس شما در باره آن براى ما سخنى بگوييد . امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل چون پيامبرش را به آسمان هاى هفتگانه برد ... ، جبرئيل عليه السلام گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر ...» .

.

ص: 340

پژوهشى درباره چگونگى تشريع اذان
رواياتى كه منشأ اذان را وحى نمى دانند
اشاره

پژوهشى در باره چگونگى تشريع اذانتأمّل در احاديثى كه در باره چگونگى تشريع اذان وارد شده است ، نشان مى دهد كه در دوران زمامدارى معاويه ، چگونگى تشريع اذان ، در جامعه اسلامى مورد اختلاف قرار گرفت ، بدين معنا كه در مقابل خاندان رسالت _ كه اتّفاق نظر داشتند كه تشريع اذان ، بر پايه وحى الهى بوده است و پيامبر اسلام ، همه بندهاى آن را از جبرئيل امين و او از خداوند متعال گرفته است _ ، شمارى از مسلمانان ، بر پايه شمارى از روايات ، بر اين باور بودند كه اذان ، ريشه در وحى نداشته است ؛ بلكه منشأ آن ، خواب و پيشنهاد برخى از مسلمانان به پيامبر اسلام بوده است . در اين جا ما ابتدا شمارى از رواياتى را كه در منابع روايى معروف اهل سنّت در مقابل ديدگاه اهل بيت عليهم السلام در باره تاريخ اذان نقل شده است ، (1) مى آوريم و سپس به ارزيابى و نقد آنها مى پردازيم .

رواياتى كه منشأ اذان را وحى نمى داننددر اين دسته ، به پنج روايت اصلى ، اشاره مى كنيم :

.


1- .گفتنى است همان طور كه در متن احاديث فصل يكم آمده ، شمارى از احاديث اهل سنّت ، هماهنگ با احاديث شيعه ، منشأ تشريع اذان را وحى دانسته اند .

ص: 341

1 . گزارش سنن أبى داوود

1 . گزارش سنن أبى داوود :عبّاد بن موسى ختلى و زياد بن ايّوب براى ما حديث كردند _ هر چند حديث عبّاد ، كامل تر است _ كه : حديث كرد ما را هشيم ، از ابو بشر . زياد گفت : خبر داد ما را ابو بشر ، از ابو عمير بن اَ نَس ، از يكى از عموهاى انصارى اش كه : اِهتَمَّ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله لِلصَّلاةِ كَيفَ يَجمَعُ النّاسَ لَها ، فَقيلَ لَهُ: انصِب رايَةً عِندَ حُضورِ الصَّلاةِ ، فَإِذا رَأَوها آذَنَ بَعضُهُم بَعضا ، فَلَم يُعجِبهُ ذلِكَ . قالَ : فَذُكِرَ لَهُ القُنعُ _ يَعنِى الشَّبُّور ، وَ قال زياد: شَبُّورُ اليَهودِ _ فَلَم يُعجِبهُ ذلِكَ ، وَ قالَ: هُوَ مِن أمرِ اليَهودِ . قالَ: فَذُكِرَ لَهُ النّاقوسُ ، فَقالَ: هُوَ مِن أمرِ النَّصارى . فَانصَرَفَ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدِ بنِ عَبدِ رَبِّهِ وَ هُوَ مُهتَمٌّ لِهَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَاُرِىَ الأَذانَ فى مَنامِهِ ، قالَ : فَغَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأخبَرَهُ ، فَقالَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ ، إنّى لَبَينِ نائِمٍ و يَقظانَ إذ أتانى آتٍ فَأَرانِى الأَذانَ . قالَ : و كانَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ قَد رَآهُ قَبلَ ذلِكَ فَكَتَمَهُ عِشرينَ يَوما ، قالَ: ثُمَّ أخبَرَ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : ما مَنَعَكَ أن تُخبِرَنى؟ فَقالَ : سَبَقَنى عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فَاستَحيَيتُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا بِلالُ ، قُم فَانظُر ما يَأمُرُكَ بِهِ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فَافعَلهُ ، قالَ: فَأَذَّنَ بِلالٌ . قالَ أبو بِشرٍ: فَأخبَرَنى أبو عُمَيرٍ أنَّ الأَنصارَ تَزعُمُ أنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ زَيدٍ لَولا أنَّهُ كانَ يَومَئِذٍ مَريضا لَجَعَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنا . (1) پيامبر صلى الله عليه و آله در اين انديشه بود كه چگونه مردم را براى نماز، جمع كند . بعضى گفتند : در موقع فرا رسيدن نماز ، پرچمى نصب كن و مردم وقتى آن را ديدند ، به يكديگر خبر مى دهند [كه وقت نماز شده است] ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله اين پيشنهاد را نپسنديد . عدّه اى گفتند : شيپور بزنيد . زياد گفت : شيپور يهود [ ، مقصودشان بود] . پيامبر صلى الله عليه و آله اين را هم نپسنديد و فرمود : «اين ، روش يهود است» . نواختن ناقوس را پيشنهاد كردند . فرمود : «اين ، كار نصاراست» . عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه ، در

.


1- .سنن أبى داوود : ج 1 ص 134 ح 498 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 574 ح 1834 ، سنن الدارقطنى : ج 1 ص 245 ح 56 ، كنز العمّال : ج 8 ص 332 ح 23145 .

ص: 342

2 . گزارش سنن أبى داوود

حالى رفت كه دل مشغولى پيامبر خدا ، ذهن او را نيز مشغول كرده بود . در عالم خواب ، اذان به او نشان داده شد . صبح ، وى نزد پيامبر خدا رفت و به ايشان خبر داد و گفت : اى پيامبر خدا! من بين خواب و بيدارى بودم كه كسى نزد من آمد و اذان را به من نشان داد . عمر بن خطّاب ، پيش از او ، اذان را در خواب ديده بود ؛ امّا بيست روز ، آن را پنهان نگه داشت و سپس پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا به من خبر ندادى؟». گفت : قبل از من ، عبد اللّه بن زيد ، خبرش را داد و من ديگر شرم كردم . پيامبر خدا فرمود : «اى بلال! برخيز و ببين كه عبد اللّه بن زيد به تو چه فرمان مى دهد ؛ همان كار را بكن» . پس بلال، اذان گفت . ابو بشر مى گويد : ابو عمير به من خبر داد كه انصار مى گويند كه اگر در آن روز ، عبد اللّه بن زيد بيمار نبود ، حتما پيامبر خدا او را مؤذّن قرار مى داد .

2 . گزارش سنن أبى داوود :محمّد بن منصور طوسى آورده است كه : حديث كرد ما را يعقوب ، حديث كرد ما را پدرم از محمّد بن اسحاق ، حديث كرد مرا محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه كه : عبد اللّه بن زيد به من گفت : لَمّا أمرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالنّاقوسِ يُعمَلُ لِيُضرَبَ بِهِ لِلنّاسِ لِجَمعِ الصَّلاةِ ، طافَ بى وَ أنَا نائِمٌ رَجُلٌ يَحمِلُ ناقوسا فى يَدِهِ، فَقُلتُ : يا عَبدَ اللّهِ ، أتَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ : وَ ما تَصنَعُ بِهِ ؟ فَقُلتُ: نَدعو بِهِ إلَى الصَّلاةِ . قالَ : أفَلا أدُلُّكَ عَلى ما هُوَ خَيرٌ مِن ذلِكَ؟ فَقُلتُ لَهُ: بَلى ! قالَ : فَقالَ : تَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَىِّ عَلَى الفَلاحِ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ . قالَ : ثُمَّ استَأخَرَ عَنّى غَيرَ بَعيدٍ ، ثُمَّ قالَ : وَ تَقولُ إذا أقَمتَ الصَّلاةَ: اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ،

.

ص: 343

حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ . فَلَمّا أصبَحتُ أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأخبَرتُهُ بِما رَأَيتُ ، فَقالَ : إنَّها لَرُؤيا حَقٍّ إن شاءَ اللّهُ ، فَقُم مَعَ بِلالٍ فَأَلقِ عَلَيهِ ما رَأَيتَ فَليُؤَذِّن بِهِ ؛ فَإِنَّهُ أندى صَوتا مِنكَ . فَقُمتُ مَعَ بِلالٍ ، فَجَعَلتُ اُلقيهِ عَلَيهِ وَ يُؤَذِّنُ بِهِ . قالَ : فَسَمِعَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ وَ هُوَ فى بَيتِهِ ، فَخَرَجَ يَجرُّ رِداءَهُ ، وَ يَقولُ : وَ الَّذى بَعَثَكَ بِالحَقِّ يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد رَأَيتُ مِثلَ ما رَأى ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَلِلّهِ الحَمدُ . (1) چون پيامبر خدا دستور داد كه ناقوسى بسازند تا براى جمع شدن مردم به نماز ، ناقوس بزنند ، من در عالم رؤيا مردى را ديدم كه گِرد من مى گردد و ناقوسى در دست اوست . گفتم : اى بنده خدا! ناقوس را مى فروشى؟ گفت : با آن چه مى كنى؟ گفتم : با آن به نماز فرا مى خوانيم . گفت : آيا به چيزى بهتر از اين ، راه نمايى ات نكنم؟ گفتم : چرا . گفت : مى گويى : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىّ على الصلاة ، حىّ على الصلاة . حىّ على الفلاح ، حىّ على الفلاح . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه » . سپس كمى از من فاصله گرفت و گفت : هر گاه خواستى نماز را به پا دارى ، [اين چنين اقامه] مى گويى : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىّ على الصلاة . حىّ على الفلاح . قد قامت الصلاة ، قد قامت الصلاة . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه » . صبح كه شد ، نزد پيامبر خدا آمدم و آنچه را در خواب ديده بودم ، به ايشان گفتم . فرمود : «رؤياى صادقى است ، إن شاء اللّه . به همراه بلال ، برخيز و آنچه را در خواب ديده اى ، به او بگو تا او به آن ، اذان بگويد ؛ چون او صدايش از تو رساتر است» . من با بلال برخاستم و من به او مى گفتم و او آنها را اعلام مى كرد (اذان

.


1- .سنن أبى داوود : ج 1 ص 135 ح 499 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 540 ح 16478 ، سنن الدارمى : ج 1 ص 284 ح 1171 ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 572 ح 1679 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 192 ح 370 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 575 ح 1835 .

ص: 344

3 . گزارش سنن ابن ماجة
4 . گزارش سنن ابن ماجة

مى گفت) . عمر بن خطّاب ، در خانه اش صداى او را شنيد . در حالى كه ردايش را مى كشيد ، [با عجله و سراسيمه] بيرون آمد و مى گفت : اى پيامبر خدا! سوگند به آن كه تو را به حق برانگيخت ، من نيز چنين خوابى ديده ام. پيامبر خدا فرمود : «خدا را شكر!» .

3 . گزارش سنن ابن ماجة :ابو عبيد محمّد بن عبيد بن ميمون مدنى آورده است كه : حديث كرد ما را محمّد بن سلمه حرّانى ، حديث كرد ما را محمّد بن اسحاق ، حديث كرد ما را محمّد بن ابراهيم تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد از پدرش كه : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد هَمَّ بِالبوقِ ، وَ أمَرَ بِالنّاقوسِ فَنُحِتَ ، فَاُرِىَ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فِى المَنامِ ؛ قالَ : رَأَيتُ رَجُلاً عَلَيهِ ثَوبانِ أخضَرانِ ، يَحمِلُ ناقوسا ، فَقُلتُ لَهُ : يا عَبدَ اللّهِ ، تَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ : وَ ما تَصنَعُ بِهِ؟ قُلتُ : اُنادى بِهِ إلَى الصَّلاةِ ، قالَ : أفَلا أدُلُّكَ عَلى خَيرٍ مِن ذلِكَ؟ قُلتُ : وَ ما هُوَ؟ قالَ : تَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ... . (1) پيامبر خدا دستور داد كه شيپور و ناقوسى بسازند . عبد اللّه بن زيد ، خوابى ديد . او گفت : مردى را ديدم كه دو جامه سبزرنگ پوشيده بود و ناقوسى با خود داشت . به او گفتم : اى بنده خدا! ناقوس را مى فروشى؟ گفت : با آن چه مى كنى؟ گفتم : با آن به نماز فرا مى خوانم . گفت : آيا تو را به چيزى بهتر ، راه نمايى نكنم؟ گفتم : آن چيست؟ گفت : مى گويى : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر ...» .

4 . گزارش سنن ابن ماجة :محمّد بن خالد بن عبد اللّه واسطى ، آورده است كه : حديث كرد ما را پدرم ، از عبد الرحمان بن اسحاق ، از زهرى ، از سالم ، از پدرش كه : إنَّ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله استَشارَ النّاسَ لِما يُهِمُّهم إلَى الصَّلاةِ ، فَذَكَرُوا البوقَ ، فَكَرِهَهُ مِن أجلِ

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 232 ح 706 ، كنز العمّال : ج 8 ص 330 ح 23141 ؛ الطرائف : ص 536 .

ص: 345

5 . گزارش سنن الترمذى

اليَهودِ ، ثُمَّ ذَكَرُوا النّاقوسَ ، فَكَرِهَهُ مِن أجلِ النَّصارى ، فَاُرِىَ النِّداء تِلكَ اللَّيلَةَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ يُقالُ لَهُ : عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ ، وَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَطَرَقَ الأَنصارِىُّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيلاً ، فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِلالاً بِهِ فَأَذَّنَ . قال الزهرى : و زاد بلال فى نداء صلاة الغداة : الصلاة خير من النوم ، فأقرّها رسول اللّه صلى الله عليه و آله ... . (1) پيامبر صلى الله عليه و آله با مردم در باره چيزى كه آنها را به نماز فرا خوانَد ، مشورت كرد . آنان شيپور را پيشنهاد كردند ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نپسنديد ؛ چون براى يهود بود . ناقوس را پيشنهاد دادند . آن را نيز به خاطر اين كه براى نصارا بود ، نپسنديد . در همان شب ، مردى از انصار به نام عبد اللّه بن زيد و نيز عمر بن خطّاب ، اذان را در خواب ديدند . مرد انصارى ، شبانه نزد پيامبر خدا رفت [و خواب خود را براى ايشان باز گفت] . پيامبر خدا به بلال دستور داد كه به آن [جملاتى كه در خواب ديده شده بود] ، اذان بگويد . زهرى گفت : بلال در اذان نماز صبح ، اين جمله را افزود : «الصلاة خيرٌ من النوم؛ نماز، از خواب بهتر است» و پيامبر خدا بر آن ، صحّه گذاشت .

5 . گزارش سُنَن التِّرمِذى :سعيد بن يحيى بن سعيد اموى آورده است كه : حديث كرد ما را پدرم ، حديث كرد ما را محمّد بن اسحاق از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد از پدرش كه : لَمّا أصبَحنا أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَخبَرتُهُ بِالرُّؤيا ، فَقالَ : إنَّ هذِهِ لَرُؤيا حَقٍّ ، فَقُم مَعَ بِلالٍ فَإِنَّهُ أندى وَ أمَدُّ صَوتا مِنكَ ، فَأَلقِ عَلَيهِ ما قيلَ لَكَ ، وَ ليُنادِ بِذلِكَ ... . قال الترمذىّ : و قد روى هذا الحديث إبراهيم بن سعد ، عن محمّد بن إسحاق أتمّ من هذا الحديث و أطول ، و ذكر فيه قصّة الأذان مثنى مثنى ، و الإقامة مرّة مرّة ، و

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 233 ح 707 .

ص: 346

دلايل جعلى بودن اين روايات
1 . ناسازگارى با مقام نبوّت

عبد اللّه بن زيد هو ابن عبد ربّه ، و يقال : ابن عبد ربّ ، و لا نعرف له عن النبىّ صلى الله عليه و آله شيئا يصحّ إلّا هذا الحديث الواحد فى الأذان . (1) صبح كه شد ، نزد پيامبر خدا رفتيم و رؤيايم را به ايشان گفتم . فرمود : «اين ، يك رؤياى صادق است . به همراه بلال برخيز ؛ چون او صدايش از تو رساتر و بلندتر است . آنچه به تو [در خواب] گفته شده ، به او بگو و او آنها را با صداى بلند بگويد ...» . ترمذى مى گويد : اين حديث را ابراهيم بن سعد ، از محمّد بن اسحاق ، كامل تر و طولانى تر روايت كرده و داستان اذان را با بندهاى دوتايى، و اقامه را با بندهاى تك، آورده است . عبد اللّه بن زيد ، همان ابن عبد ربّه است و «ابن عبد رب» هم به او مى گويند . ما از او حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى شناسيم كه صحيح باشد ، جز همين يك حديث كه در باره اذان است .

دلايل جعلى بودن اين رواياتبا بررسى اسناد اين روايات و تأمّل در متن و معانى آنها و نيز عرضه آنها بر احاديث اهل بيت عليهم السلام ، براى پژوهشگر ، ترديدى در مجعول بودن آنها باقى نخواهند ماند . آنچه بر نادرستى اين روايات دلالت مى كند ، عبارت است از :

1 . ناسازگارى با مقام نبوّتاين باور كه تشريع اذان ، بر اساس رؤياى عبد اللّه بن زيد بوده ، بدين معناست كه خاتم پيامبران الهى صلى الله عليه و آله _ كه براى كوچك ترين رفتارهاى فردىِ جامعه اسلامى ، از جانب خداوند متعال، ره نمود آورده است _ در مورد يكى از بزرگ ترين عباداتِ سياسى _ اجتماعى ، نمى دانسته كه چه بايد كرد و حتّى طبق برخى از اين روايات ، براى آن ، بيست روز سرگردان بوده است ، تا اين كه رؤياى شخص يا اشخاصى ،

.


1- .سنن الترمذى : ج 1 ص 358 ح 189 .

ص: 347

2 . منافات داشتن با حكمت اذان
3 . تكذيب به وسيله اهل بيت عليهم السلام

مشكل گشا مى شود و موجب تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله و تشريع اذان مى گردد! بى ترديد ، اين پندار ، با اعتقاد به نبوّت پيامبر اسلام ، قابل جمع نيست و از اين رو ، امام صادق عليه السلام ضمن نفرين كردنِ كسانى كه از چنين پندارى جانبدارى مى كنند ، خِرد و وجدان آنان را به داورى مى خواند و با شگفتى از آنان مى پرسد كه چگونه اين پندار را با عقيده به نبوّت پيامبر صلى الله عليه و آله و نزول وحى بر ايشان ، جمع مى كنند : يَنزِلُ الوَحىُ عَلى نَبِيِّكُم فَتَزعُمونَ أَنَّهُ أَخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ؟! (1) بر پيامبر شما وحى نازل مى شود و شما مى گوييد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفته است؟!

2 . منافات داشتن با حكمت اذانتأمّل در احاديث فراوانى كه در منابع حديثىِ شيعه و اهل سنّت در باره حكمت اذان و فضايل و بركات آن وجود دارند ، (2) نشان مى دهد كه فلسفه اين عمل عبادى ، تنها اعلام وقت نماز نيست ؛ بلكه آثار فردى ، اجتماعى ، دنيوى و اخروى فراوانى بر آن مترتّب است . بدين ترتيب ، آيا مى توان باور كرد كه همه اين حكمت ها و بركات ، به دنبال رؤياى عبد اللّه بن زيد، پديد آمده باشد و يا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله فلسفه اذان را مى دانسته ؛ ولى از خودِ اذان ، بى اطّلاع بوده است؟!

3 . تكذيب به وسيله اهل بيت عليهم السلامخاندان رسالت عليهم السلام علاوه بر اين كه تأكيد مى كنند كه منشأ اذان ، وحى است ، به صراحت و با شدّت ، رواياتى را كه آغاز تشريع آن را مستند به رؤيا كرده اند ، تكذيب نموده و آن را با ايمان به نبوّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، ناسازگار دانسته اند. اين ، در حالى است كه اگر هيچ دليلى جز تكذيب اهل بيت عليهم السلام در اين باره وجود نداشت ، براى

.


1- .ر . ك : ص 335 (اذان / فصل يكم : تشريع اذان / ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان) .
2- .ر . ك : ص 355 ح 15 و 16 .

ص: 348

4 . ديگر دلايل

اثبات نادرستى و مجعول بودن اين روايات ، كافى بود ؛ چرا كه : «أهل البيت أدرى بما فى البيت ؛ اهل خانه ، بهتر مى دانند كه در خانه چيست» . گفتنى است كه نه تنها اهل بيت عليهم السلام ، بلكه افرادى مانند محمّد بن حنفيّه نيز به بطلان اين روايات ، تصريح كرده اند . برهان الدين حلبى ، از ابو العلاء روايت كرده است كه : قلت لمحمّد ابن الحنفيّة : إنّا لنتحدّث أنّ بدء هذا الأذان كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه ، قال : ففزع لذلك محمّد بن الحنفيّة فزعا شديدا و قال : عمدتم إلى ما هو الأصل فى شرائع الإسلام و معالم دينكم فزعمتم أنّه إنّما كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار فى منامه تحتمل الصدق و الكذب ، و قد تكون أضغاث أحلام؟! قال : فقلت له : هذا الحديث قد استفاض فى الناس . قال : هذا و اللّه هو الباطل ... . (1) به محمّد بن حنفيّه گفتم : براى ما حديث مى شود كه منشأ اين اذان ، رؤيايى بود كه مردى از انصار در خوابش ديد . محمّد بن حنفيّه از اين سخن ، به شدّت وحشت كرد و گفت : شما در باره چيزى كه در ميان احكام اسلام و مقرّرات دينتان يك اصل است ، مى گوييد كه منشأش رؤيايى بوده كه يكى از انصار در خوابش ديده است ، [آن هم چيزى] كه احتمال راست و دروغ دارد و ممكن است كه از شمار خواب هاى پريشان باشد؟! گفتم : اين حديث در ميان مردم ، به شدّت رايج است . گفت : به خدا سوگند ، صحّت ندارد ... .

4 . ديگر دلايلآنچه در نقد مضمون رواياتى كه تشريع اذان را به غير وحى مستند مى كنند ، ذكر

.


1- .السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 96 .

ص: 349

انگيزه جاعلان

نموديم ، براى اثبات معتبر نبودن آنها كافى است . البتّه ادلّه ديگرى نيز براى اثبات اين مدّعا ذكر شده است ، مانند : تعارض اساسى ميان مضمون اين روايات ، تعداد مدّعيان رؤيا (1) و تعارض آنها با نقل بخارى و غير او . (2) بنا بر اين ، بر فرض كه سند اين روايات ، اصطلاحا «صحيح» هم باشد ، به دليل ناسازگارى مضمون آنها با عقل سليم و مبانى اسلام ، مردود بودن آنها غير قابل ترديد است . البتّه جالب توجّه است كه سند اين روايات نيز قابل اعتماد نيست ؛ زيرا يا موقوف اند (يعنى سند آنها به پيامبر صلى الله عليه و آله متّصل نمى شود) و يا مُسنَدهايى هستند كه در سلسله سند آنها راوى مجهول ، مجروح ، ضعيف و يا متروك قرار دارد . (3) بدين ترتيب ، مى توان گفت دليلى كه حاكم نيشابورى براى عدم نقل حديث عبد اللّه بن زيد در صحيحين آورده (يعنى اختلاف ناقلان در اسانيد آن)، (4) در واقع ، ممكن است تنها يكى از دلايل متعدّد آن باشد و شايد برخى از وجوه ديگرى كه ذكر شد نيز موجب عدم ذكر اين حديث در صحيحين گرديده باشد .

انگيزه جاعلاندر باره انگيزه جعل اين حديث نمى توان به صورت قاطع ، اظهار نظر كرد . برخى از محقّقان ، اين احتمال را تقويت كرده اند كه عموهاى عبد اللّه بن زيد ، اين رؤيا را ساخته اند . متن كلام آنان ، چنين است : و من القريب جدّا أنّ عمومة عبد اللّه بن زيد ، هم الذين أشاعوا تلك الرؤيا و

.


1- .مدّعيان رؤيا ، تا چهارده نفر ، نقل شده است (ر . ك : السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 96) .
2- .براى آشنايى با اين وجوه ، ر . ك : الأذان تشريعا و فصولاً .
3- .براى توضيح بيشتر اين اجمال ، ر . ك : الأذان تشريعا و فصولاً .
4- .حاكم نيشابورى مى گويد : كسى كه اذان را در عالم رؤيا ديد ، عبد اللّه بن زيد بود . اين ، مورد قبول فقها واقع شده است ؛ امّا چون ناقلان ، در اسانيد آن اختلاف كرده اند، در صحيحين نيامده است (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 379 ح 5447) .

ص: 350

روّجوها، لتكون فضيلة لبيوتاتهم و قبائلهم ، و لذلك نرى فى بعض المسانيد أنّ بنى عمومته هم رواة هذا الحديث و أنّ من اعتمد عليهم إنّما كان لحسن ظنّه بهم . (1) به احتمال زياد ، اين رؤيا را عموهاى عبد اللّه بن زيد ، رواج داده اند تا از اين طريق ، فضيلت و افتخارى براى خاندان ها و قبايل خويش كسب كنند . به همين دليل ، در برخى مسانيد مى بينيم كه عموزادگان او ، راويان اين حديث هستند و كسانى هم كه به آنها اعتماد كرده اند ، به آنها حُسن ظن داشته اند . امّا به نظر مى رسد كه جعل اين حديث ، همانند بسيارى از احاديث مجعول ديگر ، انگيزه سياسى داشته است ؛ زيرا همان طور كه پيش از اين نيز توضيح داديم ، (2) اذان علاوه بر يادآورىِ وظيفه فردى و اعلام وقت نماز ، يك شعار مهمّ سياسى _ اجتماعى نيز هست و اين شعار ، نه تنها زمينه تداوم حاكميت اسلام را در جوامع اسلامى فراهم مى كند ، بلكه در كنار استقرار ارزش هاى دينى ، مى تواند موجب انتقال فرهنگ اسلامى به ساير جوامع گردد . بدين جهت ، جريان هاى سياسى اى كه حاكميت اسلامِ اصيل را با منافع خود در تضاد مى بينند ، اين شعار سياسى را بر نمى تابند . به نظر مى رسد كه جعل حديث عبد اللّه بن زيد ، به وسيله حزب اُموى (در عصر حاكميت مطلق معاويه) و با هدفِ حذف و يا تحريف شعار سياسى _ اجتماعى اذان ، انجام گرفته است ؛ زيرا اگر خاستگاه تشريع اذانْ «رؤيا» شد ، كسى كه مدّعى خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله و بلكه خداوند متعال است ، مى تواند با رؤيايى ديگر ، آن را به صورت دلخواه تغيير دهد و يا حذف نمايد! توضيح مطلب ، اين كه : هر كس با تاريخ اسلام آشنا باشد ، مى داند كه حزب اُموى از ابتدا با اسلام ، مخالف بود و هيچ گاه با اين آيين الهى آشتى نكرد . اين

.


1- .الأذان تشريعا و فصولاً : ص 29 .
2- .ر . ك : ص 322 (اذان / درآمد : حكمت اذان / حكمت اجتماعى) .

ص: 351

حزب ، هر چند پس از قدرت يافتن اسلام ، نمى توانست علنا با آن مخالفت كند ، امّا در اوّلين فرصتِ به دست آمده ، در برابر نظام اسلامى به رهبرى امام متّقيان و امير مؤمنان ايستاد و مانع رشد و بالندگى اين آيين آسمانى شد و به گفته امام على عليه السلام : ما أسلَموا و لكِنِ استَسلَموا ، و أسَرُّوا الكُفرَ ، فَلَمّا وَجَدوا أعوانا عَلَيهِ أظهَروهُ . (1) آنها اسلام نياوردند ؛ بلكه تسليم شدند ، و كفر خويش را پنهان داشتند و زمانى كه يارانى براى آن يافتند ، آشكارش نمودند . گزارشى كه مُغيرة بن شعبه ، دوست صميمى معاويه ، از يك جلسه خصوصى و محرمانه با او دارد ، نشان مى دهد كه او تا چه حد ، با اين شعار عبادى _ سياسى اسلام ، مخالف بوده است . متن اين گزارش را مطرّف ، فرزند مغيره ، چنين روايت كرده است : ... جاء [المغيرة] ذات ليلة فأمسك عن العشاء ، فرأيته مغتمّا ، فانتظرته ساعة ، و ظننت أنّه لشى ء حدث فينا أو فى عملنا ، فقلت له : ما لى أراك مغتمّا منذ الليلة؟ قال : يا بنىّ ، إنّى جئت من عند أخبث الناس! قلت له : و ما ذاك؟ قال : قلت له _ و قد خلوت به _ : إنّك قد بلغت منّا يا أمير المؤمنين ، فلو أظهرت عدلاً ، و بسطت خيرا؛ فإنّك قد كبرت ، ولو نظرت إلى إخوتك من بنى هاشم ، فوصلت أرحامهم؛ فو اللّه ما عندهم اليوم شى ء تخافه . فقال لى : هيهات! هيهات! ملك أخو تيم فعدل و فعل ما فعل ، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه ، إلّا أن يقول قائل : أبو بكر . ثمّ ملك أخو عدىّ ، فاجتهد و شمّر عشر سنين ، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه ، إلّا أن يقول قائل : عمر . ثمّ ملك أخونا عثمان فملك رجلٌ لم يكن أحد فى مثل نسبه ، فعَمِل ما عَمِل و عُمل به ، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه ، و ذكر ما فُعل به . و إنّ أخا هاشم يُصرَخ به فى كلّ يوم خمس مرّات : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، فأىّ عمل يبقى مع هذا؟

.


1- .نهج البلاغة : نامه 16 .

ص: 352

لا اُمّ لك؛ و اللّه إلّا دفنا دفنا . (1) شبى [پدرم مغيره] آمد و از خوردن غذا خوددارى كرد . او را غمگين ديدم . ساعتى منتظرش ماندم و خيال كردم كه براى ما و يا در كار ما اتّفاقى افتاده كه او اندوهگين است . به او گفتم : چه شده است كه امشب غمگين هستى؟ گفت : فرزندم! من از نزد خبيث ترينِ مردم مى آيم! گفتم : چه اتّفاقى افتاده است؟ گفت : با معاويه تنها نشسته بودم كه به او گفتم : اى امير المؤمنين! تو از ما به حكومت رسيدى . كاش دادگرى نمايى و بساط نيكوكارى بگسترانى ؛ چرا كه تو ديگر مُسن شده اى! كاش به برادرانت از بنى هاشم نگاه لطفى كنى و به خويشاوندانت رسيدگى نمايى! به خدا سوگند كه امروزه ديگر چيزى (قدرتى) ندارند كه از آن بترسى . معاويه به من گفت : هرگز ، هرگز! آن مرد تَيمى به حكومت رسيد و عدالت پيشه كرد و خوبى ها نمود ؛ امّا به خدا سوگند كه با مُردنش ، نام او نيز مُرد و فقط ممكن است يك نفر پيدا شود و بگويد : ابو بكر . پس از آن ، مرد عَدى (عمر) به حكومت رسيد و ده سال تلاش كرد و زحمت كشيد ؛ ولى به خدا سوگند ، همين كه مُرد ، نامش هم مُرد . فقط ممكن است فردى پيدا شود و بگويد : عمر . سپس برادرمان عثمان ، به حكومت رسيد . مردى به حكومت رسيد كه كسى در نسب ، چون او نبود . او كارها كرد و آن رفتار با او شد (وى را كشتند) ؛ امّا به خدا سوگند كه با مُردنش ، نام او نيز مُرد و از رفتارى هم كه با او شد، ديگر سخنى به ميان نيامد ؛ ولى آن مرد هاشمى ، در هر روز ، پنج مرتبه نامش فرياد زده مى شود كه : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ». با وجود اين ، ديگر چه كارى باقى مى ماند؟ اى مادر مُرده! به خدا سوگند كه راهى جز دفن كردن و دفن كردن [اين نام] ، باقى نمى ماند! آنچه مى تواند اين تحليل را تأييد كند ، اين است كه موضعگيرى اهل بيت عليهم السلام در

.


1- .مروج الذهب : ج 4 ص 41 ، الأخبار الموفّقيّات : ص 576 ح 375 ، شرح نهج البلاغة : ج 5 ص 129 ، كشف اليقين : ص 466 ح 565 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 44 ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 169 ح 443 .

ص: 353

برابر رواياتى كه منشأ تشريع اذان را رؤياى عبد اللّه بن زيد مى دانند ، پس از استقرار حكومت معاويه است ؛ زيرا اگر چنين شايعه اهانت آميزى در باره پيامبر اسلام ، در دوران حيات امام على عليه السلام نيز وجود داشت ، بى ترديد ، آن امام در برابرش موضعگيرى مى نمود ، در حالى كه در تاريخ ، نخستين برخورد اهل بيت عليهم السلام با اين شايعه به وسيله امام مجتبى عليه السلام پس از جريان صلح او با معاويه ثبت شده است . (1)

.


1- .ر . ك : ص 335 (اذان / فصل يكم : تشريع اذان / ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان) .

ص: 354

1 / 3حِكمَةُ الأَذانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما جُعِلَ الأَذانُ الأَوَّلُ لِيَتَيَسَّرَ أهلُ الصَّلاةِ لِصَلاتِهِم ، فَإِذا سَمِعتُمُ الأَذانَ فَأَسبِغُوا الوُضوءَ (1) . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّما اُمِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ؛ مِنها أن يَكونَ تَذكيرا لِلنّاسي وتَنبيها لِلغافِلِ ، وتَعريفا لِمَن جَهِلَ الوَقتَ وَاشتَغَلَ عَنهُ ، ويَكونَ المُؤَذِّنُ بِذلِكَ داعِيا لِعِبادَةِ الخالِقِ ومُرَغِّبا فيها ، ومُقِرّا لَهُ بِالتَّوحيدِ ، مُجاهِرا بِالإِيمانِ ، مُعلِنا بِالإِسلامِ ، مُؤذِنا (3) لِمَن يَنساها . وإنَّما يُقالُ لَهُ مُؤَذِّنٌ لِأَنَّهُ يُؤذِنُ بِالأَذانِ بِالصَّلاةِ . وإنَّما بُدِئَ فيهِ بِالتَّكبيرِ وخُتِمَ بِالتَّهليلِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل أرادَ أن يَكونَ الاِبتِداءُ بِذِكرِهِ وَاسمِهِ ، وَاسمُ اللّهِ فِي التَّكبيرِ في أوَّلِ الحَرفِ وفِي التَّهليلِ في آخِرِهِ . وإنَّما جُعِلَ مَثنى مَثنى ؛ لِيَكونَ تَكرارا في آذانِ المُستَمِعينَ ، مُؤَكِّدا عَلَيهِم ، إن سَها أحَدٌ عَنِ الأَوَّلِ لَم يَسهُ عَنِ الثّاني ، ولِأَنَّ الصَّلاةَ رَكعَتانِ رَكعَتانِ فَلِذلِكَ جُعِلَ الأَذانُ مَثنى مَثنى . وجُعِلَ التَّكبيرُ في أوَّلِ الأَذانِ أربَعا ؛ لِأَنَّ أوَّلَ الأَذانِ إنَّما يُبدَأُ غَفلَةً ، ولَيسَ قَبلَهُ كَلامٌ يُنَبِّهُ المُستَمِعَ لَهُ ، فَجُعِلَ الاُولَيانِ تَنبيها لِلمُستَمِعينَ لِما بَعدَهُ فِي الأَذانِ . وجُعِلَ بَعدَ التَّكبيرِ الشَّهادَتانِ ؛ لِأَنَّ أوَّلَ الإِيمانِ هُوَ التَّوحيدُ وَالإِقرارُ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالثّانِيَ الإِقرارُ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ ، وأنَّ إطاعَتَهُما ومَعرِفَتَهُما مَقرونَتانِ ، ولِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ الشَّهادَتانِ ، فَجُعِلَ شَهادَتَينِ شَهادَتَينِ كَما جُعِلَ في سائِرِ الحُقوقِ شاهِدانِ ، فَإِذا أقَرَّ العَبدُ للّهِِ عز و جلبِالوَحدانِيَّةِ وأقَرَّ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ فَقَد أقَرَّ بِجُملَةِ الإِيمانِ ، لِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ . وإنّما جُعِلَ بَعدَ الشَّهادَتَينِ الدُّعاءُ إلَى الصَّلاةِ ؛ لِأَنَّ الأَذانَ إنَّما وُضِعَ لِمَوضِعِ الصَّلاةِ ، وإنّما هُوَ نِداءٌ إلَى الصَّلاةِ في وَسَطِ الأَذانِ ، ودُعاءٌ إلَى الفَلاحِ وإلى خَيرِ العَمَلِ . وجُعِلَ خَتمُ الكَلامِ بِاسمِهِ كَما فُتِحَ بِاسمِهِ . (4)

.


1- .. إسباغُ الوضوء : إتمامه و إكماله ، وذلك في وجهين : إتمامه على ما فرض اللّه تعالى ، وإكماله على ما سنّه رسول اللّه صلى الله عليه و آله (مجمع البحرين : ج 2 ص 810 «سبغ») .
2- .. المعجم الكبير : ج 12 ص 26 ح 12383 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 302 الرقم 282 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 7 ص 706 ح 21025 .
3- .. آذَنَهُ الأمر : أعلَمَه . وأذّنَ تأذينا : أكثَرَ الإعلام (القاموس المحيط : ج 4 ص 195 «أذن») .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح 914 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 105 ح 1 ، علل الشرائع: ص 258 ح 9 كلاهما نحوه وكلّها عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار: ج 6 ص 66 ح 1 .

ص: 355

1 / 3 حكمت تشريع اذان

1 / 3حكمت تشريع اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذانِ نخستين ، براى اين قرار داده شد كه نمازگزاران براى نمازشان آماده شوند . پس هر گاه بانگ اذان را شنيديد ، وضوى كامل (1) بگيريد.

امام رضا عليه السلام :مردم به علّت هاى فراوان ، به اذان گفتن ، امر شده اند . يكى از آن علّت ها، يادآورى به فراموشكار ، توجّه دادن به غافل و آگاه ساختن كسى است كه وقت [نماز] را نمى داند و به كارى ديگر سرگرم شده است . مؤذّن ، با گفتن اذان ، به عبادت آفريدگار فرا مى خواند و به آن ترغيب مى كند ، و به يگانگى او اقرار مى نمايد ، و ايمان را آشكار ، و اسلام را علنى مى سازد ، و نماز را به كسى كه آن را فراموش كرده ، يادآور مى شود . مؤذّن را به اين خاطر «مؤذّن» گفته اند كه با اذان ، وقت نماز را اعلام مى كند (اِذنِ نماز مى دهد) . علّت آن كه اذان با «اللّه أكبر» آغاز و با «لا إله إلّا اللّه » ختم مى شود ، اين است كه خداوند عز و جل خواسته است كه شروع [و انتهاى اذان] ، با ياد و نام او باشد : نام «اللّه » ، در تكبير ، در آغاز جمله است و در تهليل ، در آخر آن . علّت آن كه هر جمله اذان، دو بار قرار داده شده ، اين است كه در گوش شنوندگان تكرار شود و براى آنان تأكيد گردد ، به طورى كه اگر شخصى بار اوّل متوجّه نشد ، بار دوم متوجّه شود ؛ و نيز اين كه نماز ، دو ركعت دو ركعت است . به همين دليل ، اذان نيز دو به دو قرار داده شده است . علّت آن كه «اللّه أكبر» در ابتداى اذان ، چهار بار قرار داده شده ، اين است كه شروع اذان ، ناگهانى است و پيش از آن ، سخنى كه شنونده را متوجّه سازد ، وجود ندارد . پس ، دو «اللّه أكبرِ» نخست ، هشدارى است به شنوندگان نسبت به جملات بعدىِ اذان. علّت آن كه بعد از تكبير ، شهادتين قرار داده شده ، اين است كه گام نخست ايمان ، توحيد و اقرار به يگانگى خداوند متعال است و گام دومش اقرار به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله ، و اين كه اطاعت آن دو و شناختشان ، به هم پيوسته اند. علّت ديگرش نيز اين است كه اساس ايمان ، در حقيقت ، همين شهادتين است . پس ، هر يك از اين دو شهادت ، دو بار قرار داده شده ، چنان كه در ساير حقوق ، دو شاهد تعيين شده است . پس هر گاه بنده به يگانگى خداوند عز و جل و به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله اقرار كند ، هر آينه به تمامِ ايمان اقرار كرده است ؛ چرا كه اساس ايمان ، در حقيقت ، ايمان به خدا و پيامبر اوست. علّت آن كه بعد از شهادتين ، دعوت به نماز قرار داده شده ، اين است كه اذان اساسا براى نماز ، وضع شده است ، و آن ، فراخوانى به نماز در وسط اذان است و فراخوانى به سوى رستگارى و به سوى بهترين عمل است . در پايان اذان نيز نام او قرار داده شده است ، چنان كه آغاز آن به نام اوست.

.


1- .وضوى كامل گرفتن ، به اين است كه شخص ، مطابق آنچه خداوند متعال واجب كرده و طبق آنچه پيامبر خدا سنّت نهاده است ، وضو بگيرد .

ص: 356

. .

ص: 357

. .

ص: 358

الفصل الثاني : فصول الأذانمعاني الأخبار عن محمّد بن الحنفيّة :لَمّا اُسرِيَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ تَناهَزَ (1) إلَى السَّماءِ السّادِسَةِ ، نَزَلَ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ لَم يَنزِل قَبلَ ذلِكَ اليَومِ قَطُّ ، فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ، فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : أنَا كَذلِكَ . فَقالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» ، فَقالَ اللّهُ عز و جل : أنَا كَذلِكَ ، لا إلهَ إلّا أنا . فَقالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : عَبدي و أميني عَلى خَلقي ، اصطَفَيتُهُ عَلى عِبادي بِرِسالاتي . ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : فَرَضتُها عَلى عِبادي ، و جَعَلتُها لي دينا . ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : أفلَحَ مَن مَشى إلَيها ، و واظَبَ عَلَيهَا ابتِغاءَ وَجهي . ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : هِيَ أفضَلُ الأَعمالِ و أزكاها عِندي . ثُمَّ قالَ : «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» ، فَتَقَدَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَمَّ أهلَ السَّماءِ ، فَمِن يَومِئِذٍ تَمَّ شَرَفُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . (2)

.


1- .. في بحار الأنوار وفلاح السائل : «وتناهى» بدل «تناهز» ، وهو المناسب للسياق .
2- .. معاني الأخبار: ص 42 ح 4، فلاح السائل: ص 269 ح 161 نحوه، بحارالأنوار: ج 18 ص343 ح 53 .

ص: 359

فصل دوم : بندهاى اذان
اشاره

فصل دوم : بندهاى اذانمعانى الأخبار_ به نقل از محمّد بن حنفيّه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شبى كه به آسمان برده شد ، چون به آسمان ششم رسيد ، فرشته اى از آسمان هفتم فرود آمد كه تا پيش از آن روز ، هرگز فرود نيامده بود ، و گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . خداوند عز و جل فرمود : «من چنينم» . فرشته گفت : أشهد أن لا إله إلّا اللّه . خداوند عز و جل فرمود : «من چنينم ؛ معبودى جز من نيست» . فرشته گفت : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . خداوند عز و جل فرمود : «[او ]بنده و امين من در ميان خلق من است . با انتخاب او به پيامبرى ام ، او را بر بندگانم برگزيدم» . فرشته گفت : حىَّ على الصلاة . خداوند عز و جل فرمود : «نماز را بر بندگانم واجب ساختم و آن را آيينى براى خود قرار دادم» . فرشته گفت : حىَّ على الفلاح . خداوند عز و جل فرمود : «آن كه به سوى نماز روانه شد و براى خشنودى من ، بر آن مواظبت نمود ، رستگار شد» . فرشته گفت : حىَّ على خير العمل . خداوند عز و جل فرمود : «نماز ، برترين و پاك ترينِ اعمال در نزد من است» . فرشته گفت : قد قامت الصلاة . پس ، پيامبر صلى الله عليه و آله جلو قرار گرفت و پيش نماز آسمانيان شد و از آن روز ، شرافت پيامبر صلى الله عليه و آله به كمال رسيد.

.

ص: 360

الإمام الباقر عليه السلام_ في حَديثِ الإِسراءِ _ :ثُمَّ أمَرَ [اللّهُ سُبحانَهُ] جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَذَّنَ شَفعا و أقامَ شَفعا ، و قالَ في أذانِهِ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ، ثُمَّ تَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَصَلّى بِالقَومِ . (1)

عنه عليه السلام :الأَذانُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ حَرفا (2) . (3)

عنه عليه السلام_ لِزُرارَةَ _ :يا زُرارَةُ ، تَفتَتِحُ الأَذانَ بِأَربَعِ تَكبيراتٍ ، و تَختِمُهُ بِتَكبيرَتَينِ وتَهليلَتَينِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَذانُ مَثنى مَثنى ، وَالإِقامَةُ مَثنى مَثنى . (5)

عنه عليه السلام :كانَ ابنُ النَّبّاحِ يَقولُ في أذانِهِ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» فَإِذا رَآهُ عَلِيٌّ عليه السلام قالَ : [ يا] (6) مَرحَبا بِالقائِلينَ عَدلاًوبِالصَّلاةِ مَرحَبا وأهلاً (7)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 121 ح 93 ، الاحتجاج: ج 2 ص 178 ح 205، تفسير القمّي: ج 1 ص 233 وفيه «إقامته» بدل «أذانه» وكلّها عن أبي الربيع ، بحار الأنوار : ج 10 ص 162 ح 13 .
2- .. الحَرْف : واحد حروف التهجّي ، و ربما جاء للكلام التامّ ، و منه الحديث : «الأذان و الإقامة خمسة و ثلاثون حَرْفا» يعني فصلاً (مجمع البحرين : ج 1 ص 388 «حرف») .
3- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 59 ح 208 كلاهما عن إسماعيل الجعفي ، بحار الأنوار : ج 84 ص 110 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 61 ح 213 وص 63 ح 224 كلّها عن زرارة ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 642 ح 6964 .
5- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 4 ، علل الشرائع : ص 337 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 62 ح 217 كلّها عن صفوان الجمّال و ص 61 ح 214 عن معاوية بن وهب وفيه «والإقامة واحدة واحدة» ، بحار الأنوار : ج 84 ص 108 ح 7 .
6- .. مابين المعقوفين لا يوجد في المصدر، وقد أثبتناه من وقعة صفّين و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ، وهو ما يقتضيه الوزن .
7- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 287 ح 890 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 174 وراجع : وقعة صفّين : ص 330 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 8 ص 14 .

ص: 361

امام باقر عليه السلام_ در حديث اِسرا _ :سپس [خداى سبحان] به جبرئيل عليه السلام دستور داد و جبرئيل ، دو بند دو بند ، اذان و دو بند دو بند ، اقامه گفت و در اذانش جمله «حىَّ على خير العمل» را گفت . آن گاه محمّد صلى الله عليه و آله جلو قرار گرفت و براى جمعيّت نماز خواند.

امام باقر عليه السلام :اذان ، هجده بند دارد.

امام باقر عليه السلام_ به زراره _ :اى زراره! اذان را با چهار «اللّه أكبر» آغاز مى كنى و با دو «اللّه أكبر» و دو «لا إله إلّا اللّه » به پايان مى برى.

امام صادق عليه السلام :هر بند اذان ، دو تاست و هر بند اقامه نيز دو تا.

امام صادق عليه السلام :ابن نبّاح [مؤذّن على بن ابى طالب عليه السلام ] در اذانش مى گفت : «حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل» و على عليه السلام هر گاه او را مى ديد ، مى فرمود : «آفرين بر درستگويان درود و خوشامد باد نماز را!» .

.

ص: 362

تهذيب الأحكام عن أبي بكر الحَضرَميّ وكُلَيب الأسدي عن الإمام الصادق عليه السلام :أنَّهُ حَكى لَهُمَا الأَذانَ ، فَقالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ ، اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ (1) .

كنز العمّال :كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ بِالصُّبحِ فَيَقولُ : حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ . (2)

المصنَّف عن نافع :كانَ ابنُ عُمَرَ زادَ في أذانِهِ : حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ . (3)

السيرة الحلبيّة :نُقِلَ عَن ابنِ عُمَرَ وعَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُما كانا يَقولانِ في أذانَيهِما بَعدَ «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَقولُ في أذانِهِ إذا قالَ : «حَيَّ عَلى الفَلاحِ» قالَ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ، و يَقولُ : هُوَ الأَذانُ الأَوَّلُ . (5)

.


1- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 60 ح 211 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 289 ح 897 ، وسائل الشيعة : ج 5 ص 416 ح 6970 .
2- .. كنز العمّال: ج 8 ص 342 ح 23174 نقلاً عن المعجم الكبير : ج 1 ص 1071 وفيه زيادة سوف يأتي الكلام حولها في بيان لاحق .
3- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 244 ح 3 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 625 ح 1991 ، نصب الراية : ج 1 ص 291 كلاهما بزيادة «ربما» قبل «زاد» .
4- .. السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 98 .
5- .. السنن الكبرى : ج 1 ص 625 ح 1993 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 244 ح 1 كلاهما عن حاتم بن إسماعيل عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ مسند زيد : ص 93 من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام نحوه وراجع : الصراط المستقيم : ج 3 ص 21 .

ص: 363

تهذيب الأحكام_ به نقل از ابو بكر حضرمى و كليب اسدى _ :امام صادق عليه السلام براى آن دو ، اذان را به اين نحو بازگو كرد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الصلاة . حىَّ على الفلاح ، حىَّ على الفلاح . حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه ، لا إله إلّا اللّه » .

كنز العُمّال :بلال ، صبح ، اذان مى گفت و [در آن] مى گفت : حىَّ على خير العمل .

المصنّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از نافع _ :ابن عمر در اذانش جمله «حىَّ على خير العمل» را افزود .

السيرة الحلبيّة :در باره [عبد اللّه ] ابن عمر و از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه آن دو در اذانشان بعد از «حىَّ على الفلاح» مى گفتند : حىَّ على خير العمل .

امام باقر عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام در اذانش بعد از گفتن «حىَّ على الفلاح» ، «حىَّ على خير العمل» مى گفت و مى فرمود : «اين ، همان اذانِ نخستين است» .

.

ص: 364

عنه عليه السلام :كانَ الأَذانُ بِ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وبِهِ اُمِروا في أيّامِ أبي بَكرٍ وصَدرا مِن أيّامِ عُمَرَ ، ثُمَّ أمَرَ عُمَرُ بِقَطعِهِ وحَذفِهِ مِنَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ : إذا سَمِعَ النّاسُ أنَّ الصَّلاةَ خَيرُ العَمَلِ ، تَهاوَنوا بِالجِهادِ وتَخَلَّفوا عَنهُ . (1)

علل الشرائع عن عكرمة :قُلتُ لاِبنِ عَبّاسٍ : أخبِرني لِأَيِّ شَيءٍ حُذِفَ مِنَ الأَذانِ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ؟ قالَ : أرادَ عُمَرُ بِذلِكَ ألّا يَتَّكِلَ النّاسُ عَلَى الصَّلاةِ و يَدَعُوا الجِهادَ ، فَلِذلِكَ حَذَفَها مِنَ الأَذانِ . (2)

.


1- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 142 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 156 ح 54 .
2- .. علل الشرائع : ص 368 ح 3 ، الإيضاح : ص 201 عن أبي يوسف القاضي و أبي حنيفة نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 140 ح 34 .

ص: 365

امام باقر عليه السلام :در زمان پيامبر خدا ، اذان با «حىَّ على خير العمل» همراه بود و در زمان ابو بكر و اوايل دوره عمَر ، همين دستور را اجرا مى كردند ؛ امّا بعدا عمر ، دستور برداشتن و حذف آن را از اذان و اقامه داد . وقتى در اين باره از او سؤال (/به او اعتراض) شد ، گفت : وقتى مردم بشنوند كه نماز ، بهترين كار است ، در جهاد ، سستى مى ورزند و از آن ، سر باز مى زنند.

علل الشرائع_ به نقل از عكرمه _ :به ابن عبّاس گفتم : آگاهم كن كه چرا «حىَّ على خير العمل» از اذان برداشته شد؟ گفت : عمَر ، با اين كار خواست كه مردم به نماز ، بسنده نكنند و جهاد را وا نگذارند . از اين رو ، آن را از اذان برداشت .

.

ص: 366

پژوهشى درباره بندهاى اذان
يك . «الصلاةُ خيرٌ مِن النَّوم» در اذان صبح

پژوهشى در باره بندهاى اذاناذان چند بند دارد ؟ و آيا جمله «الصلاةُ خيرٌ من النوم» (1) كه در اذان صبح در ميان اهل سنّت مرسوم است ، و نيز جمله «حىَّ على خير العمل» و شهادت سوم (أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه ) كه در اذان و اقامه پيروان اهل بيت عليهم السلام گفته مى شود ، از ابتدا جزء اذان بوده يا به تدريج بر آن افزوده شده است ؟ پاسخ اين پرسش ها نيازمند بحث در چند محور است :

يك . «الصلاةُ خيرٌ مِن النَّوم» در اذان صبحآنچه در باره جمله «الصلاة خيرٌ من النوم» مطرح مى شود ، اين است كه آيا اين بند ، در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز جزء اذان صبح بوده ، يا پس از ايشان بِدان افزوده شده است ؟ آنچه را كه در منابع حديثىِ اهل سنّت در پاسخ اين سؤال آمده است ، به سه دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل : رواياتى كه اين بند را به تعليم پيامبر صلى الله عليه و آله مستند كرده اند ، مانند آنچه در سنن أبى داوود از حارث بن عبيد ، از محمّد بن عبد الملك بن ابى محذوره ، از پدرش ، از جدّش نقل شده است كه :

.


1- .در عربى ، از اين بندِ اذان ، با «تثويب» ياد مى كنند . تثويب ، از ريشه «ثوب» به معناى عود و رجوع است (ر . ك : معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 393 مادّه «ثوب») و تثويب در اذان ، به معناى بازگشت به اعلام وقت نماز با جمله «الصلاةُ خيرٌ من النوم» است .

ص: 367

قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمنى سُنَّةَ الأَذانِ ، قالَ : فَمَسَحَ مُقَدَّمَ رَأسى ، وَ قالَ : تَقولُ : ... حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، فَإِن كانَ صَلاةُ الصُّبحِ قُلتَ : الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ ، اللّهُ أكبَرُ ... . (1) گفتم : اى پيامبر خدا ! شيوه اذان گفتن را به من بياموز. پيامبر صلى الله عليه و آله دستى بر جلوى سرم كشيد و فرمود : «مى گويى : ... حىَّ على الفلاح. و اگر نماز صبح بود ، مى گويى : الصلاة خير من النوم ، اللّه أكبر...» . گفتنى است كه سند اين روايت ، صحيح نيست . (2) روايات ديگرى نيز در التاريخ الكبير بخارى ، (3) المعجم الكبير طبرانى ، (4) المعجم الأوسط ، (5) سنن الترمذى (6) و سنن ابن ماجة (7) بر اين معنا دلالت دارند ؛ امّا هيچ يك از آنها از نظر سند ، صحيح نيست . دسته دوم : رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارند كه بند مذكور ، به پيشنهاد بلال و تأييد پيامبر اسلام ، به اذان افزوده شده است ، مانند آنچه در المعجم الأوسط از محمّد بن ابراهيم ، از پدرش ، از جدّش ، از عمرو بن صالح ، از صالح بن ابى اخضر ، از عروه ، از عايشه نقل شده كه : جاء بلال إلى النبىّ صلى الله عليه و آله يؤذّنه لصلاة الصبح فوجده نائما فقال : الصلاة خير من النوم فاُقرّت فى أذان الصبح . (8)

.


1- .سنن أبى داوود : ج 1 ص 133، التاريخ الكبير : ج 1 ص 163 ح 486 ، سنن البيهقى : ج 1 ص 622 ح 1979 .
2- .چرا كه محمّد بن عبد الملك بن ابى محذوره ، در كتب رجال ، «مجهول» معرّفى شده است (ر . ك : الجرح و التعديل : ج 8 ص 7 ش 14 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 163 ش 486) .
3- .التاريخ الكبير : ج 1 ص 93 .
4- .المعجم الكبير : ج 1 ص 352 ح 1071 .
5- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 290 .
6- .سنن الترمذى : ج 1 ص 248 .
7- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 237 ح 715 .
8- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 309 .

ص: 368

بلال نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه ايشان را براى نماز صبح خبر كند . ديد كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواب است . گفت : «الصلاة خير من النوم» و اين جمله در اذان پذيرفته شد . روايات ديگرى نيز در سنن ابن ماجة ، (1) مسند ابن حنبل ، (2) سنن الدارمى (3) و الطبقات ابن سعد (4) بر اين معنا دلالت دارند ؛ امّا اين روايات، هيچ يك، سند صحيحى ندارند . دسته سوم : رواياتى كه بند ياد شده را به دستور و يا تأييد خليفه دوم مستند كرده اند ، مانند آنچه در سنن الدارقُطْنى از محمّد بن مخلّد ، از محمّد بن اسماعيل حسّانى ، از وكيع ، از سفيان ، از محمّد بن عجلان ، از نافع ، از ابن عمر ، از عمر نقل شده است كه به مؤذّن خويش گفت : إذا بلغت «حىّ على الفلاح» فى الفجر ، فقل : الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم . (5) در اذان صبح ، هر گاه به «حىَّ على الفلاح» رسيدى ، بگو : الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم . در موطّأ مالك نيز آمده است : إنّ المؤذّن جاء إلى عمر بن الخطّاب يؤذنه لصلاة الصبح ، فوجده نائما ، فقال : «الصلاة خير من النوم» ، فأمره عمر أن يجعلها فى نداء الصبح . (6) مؤذّن ، نزد عمر بن خطّاب آمد تا او را براى نماز صبح خبر كند . ديد كه خواب است . پس گفت : الصلاة خير من النوم . عمر به او دستور داد كه از آن پس ، اين جمله را در اذان صبح بگويد .

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 34 ح 707 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 632 .
3- .سنن الدارمى : ج 1 ص 289 ح 1192 .
4- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 247 .
5- .سنن الدارقطنى : ج 1 ص 243 .
6- .موطّأ ، مالك : ج 1 ص 72 ح 8 .

ص: 369

با عنايت به اين كه روايات دسته اوّل و دوم ، نه از نظر سند ، قابل اعتمادند و نه از نظر مضمون ، هماهنگ ، نمى توانند اثبات كنند كه «الصلاة خير من النوم» ، جزء اذانِ نخستين بوده است ؛ بلكه همان طور كه در شمارى از احاديث اهل بيت عليهم السلام و كلمات برخى از صحابه و تابعيان آمده است ، اين جمله پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به اذان افزوده شده است . و اينك ، گزارش برخى از اين متون : 1 . گزارش الكافى : عن معاوية بن وهب قال : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ التَّثويبِ فِى الأَذانِ وَ الإِقامَةِ فَقالَ: ما نَعرِفُهُ . (1) معاوية بن وهب گفت : از امام صادق عليه السلام در باره ذكر جمله «الصلاة خير من النوم» در اذان و اقامه پرسيدم . فرمود : «ما از چنين چيزى خبر نداريم [ و قبولش نداريم ]» . 2 . گزارش المصنّفِ عبد الرزّاق : عن ابن جريج : أخبرنى عمرو بن حفص أنّ سعدا (المؤذّن) أوّل من قال : الصلاة خير من النوم فى خلافة عمر ... قال : بدعة ، ثمّ تركه ، وَ أنّ بلالاً لم يؤذّن لعمر . (2) ابن جُرَيج گفت : عمرو بن حفص به من خبر داد كه سعدِ مؤذّن ، نخستين كسى بود كه گفت : «الصلاة خير من النوم» و اين ، در خلافت عمر بود ... . [عمر] گفت : بدعت است ؛ امّا بعدها آن را آزاد گذاشت . بلال براى عمر ، اذان نگفت . 3 . گزارش المصنّفِ عبد الرزّاق : أخبرنى (حسن) بن مسلم أنّ رجلاً سأل طاووسا جالسا مع القوم فقال : يا أبا عبد الرحمن! متى قيل : الصلاة خير من النوم؟ فقال طاووس : أما إنّها لم تُقَل على عهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، و لكنّ بلالاً سمعها فى زمان أبى بكر بعد وفاة

.


1- .الكافى : ج 2 ص 303 .
2- .المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 1 ص 474 ح 1829 .

ص: 370

رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقولها رجل غير مؤذّن فأخذها منه ، فأذّن بها ، فلم يمكث أبو بكر إلّا قليلاً ، حتّى إذا كان عمر قال : لو نهينا بلالاً عن هذا الذى أحدث ، و كأنّه نسيه، فأذّن به الناس حتّى اليوم . (1) حسن بن مسلم ، به من خبر داد كه مردى ، از طاووس _ كه با عدّه اى نشسته بود _ پرسيد : اى ابو عبد الرحمان! از چه زمانى جمله «الصلاة خير من النوم» گفته شد؟ طاووس گفت : اين جمله در عهد پيامبر خدا گفته نشد ؛ بلكه بلال ، در زمان ابو بكر و پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن را از مردى كه مؤذّن نبود ، شنيد و آن را از او گرفت و در اذان گفت . [ حكومتِ ]ابو بكر ، چندان نپاييد و عمر كه آمد ، گفت : كاش بلال را از اين چيزى كه به وجود آورد ، نهى كنيم! و گويا فراموش كرد كه چنين كند . پس مردم تا به امروز ، اين جمله را در اذان مى گويند . 4 . گزارش جامع المسانيد : عن إبراهيم _ عن أبى حنيفة _ قال: سألته عن التثويب ، فقال: هو ممّا أحدثه الناس ، و هو حَسَنٌ ممّا أحدَثوا . و ذَكَر أنّ تثويبهم كان حين يفرغ المؤذّن من أذانه أنّ الصلاةَ خيرٌ من النوم _ مرّتين _ أخرجه الإمام محمّد بن الحسن فى الآثار فرواه عن أبى حنيفة ، ثمّ قال محمّد : و هو قولُ أبى حنيفةَ و به نأخذ . (2) از ابراهيم روايت شده كه گفت : از ابو حنيفه در باره «الصلاة خير من النوم» پرسيدم . گفت : اين ، از چيزهايى است كه مردم ، [پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ] بدعت نهاده اند ، و در ميان چيزهايى كه به بدعت آورده اند ، چيز خوبى است. ابو حنيفه گفت كه اعلام دوباره آنها براى وقت نماز ، به اين گونه بود كه مؤذّن ، وقتى اذانش را به پايان مى برد ، دو بار مى گفت : الصلاة خير من النوم.

.


1- .المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 1 ص 475 ح 1827 .
2- .جامع المسانيد : ج 1 ص 296 . اين روايت ، دلالت مى كند كه «الصلاة خير من النوم» ، پس از اتمام اذان گفته مى شود و جزء اذان نيست و مؤذّن ، آن را با زحمت دادن به خود و صرفا براى بيدار كردن مردم از خواب ، بازگو مى كند .

ص: 371

او اين روايت را از امام محمّد بن حسن در الآثار آورده و آن را از ابو حنيفه روايت كرده است. محمّد سپس مى گويد : اين ، قول ابو حنيفه است و ما هم بدان قائليم . علاوه بر آنچه ذكر شد ، گزارش هاى ديگرى نيز حاكى از اين است كه منشأ تثويب ، فرمان و يا تقرير (تأييد) خليفه دوم بوده است؛ (1) ليكن در حديثى از ابو الحسن عليه السلام ، آغاز تثويب ، به بنى اميّه نسبت داده شده است . متن اين روايت ، چنين است : الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ ، بِدعَةُ بَنى اُمَيَّةَ ، و لَيسَ ذلِكَ مِن أصلِ الأَذانِ ، وَ لا بَأسَ إذا أرادَ الرَّجُلُ أَن يُنَبِّهُ النّاسَ لِلصَّلاةِ أن يُنادِيَ بِذلِكَ ، و لا تَجعَلهُ مِن أصلِ الأَذانِ ، فَإِنّا لا نَراهُ أذانا . (2) جمله «الصلاة خير من النوم» ، بدعت بنى اميّه است و جزء اذان نيست ؛ امّا اشكالى ندارد كه شخص ، هر گاه كه مى خواهد مردم را به نماز ، متوجّه سازد ، آن را بگويد ؛ ولى آن را جزء اذان قرار مده ؛ چون ما آن را جزء اذان نمى دانيم . مى توان گفت كه اين احاديث ، با گزارش هايى كه آغاز تثويب را عصر خليفه دوم مى دانند ، قابل جمع است ، بدين سان كه در عصر خلافت عمر ، مدّتى به فرمان يا تقرير او ، جمله «الصلاة خير من النوم» در وسط اذان يا پس از آن گفته مى شده ؛ امّا چنان كه در گزارش ابن جريج آمد ، پس از مدّتى ، ترك گرديده است ، تا اين كه در دوران حكومت معاويه ، با جعل رؤياى عبد اللّه بن زيد _ كه مشتمل بر اين جمله بود _ به طور رسمى ، جزئى از اذان صبح قرار داده شد . با عنايت به آنچه ذكر شد ، روشن مى شود كه چرا فقها و محدّثان شيعه ، شمارى از رواياتى را كه جواز گفتن اين جمله را از اهل بيت عليهم السلام نقل كرده اند ، نپذيرفته و جهت صدور يا دلالت آنها را مخدوش دانسته اند .

.


1- .ر . ك : الأذان تشريعا و فصولاً : ص 66 (كلمات الأعلام فى التثويب) .
2- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 44 .

ص: 372

دو . «حىّ على خير العمل» در اذان و اقامه

دو . «حىّ على خير العمل» در اذان و اقامهپيروان اهل بيت عليهم السلام بر اساس ره نمودهاى آنان ، بر اين باورند كه جمله «حىَّ على خير العمل»، يكى از اجزاى اذان و اقامه بوده و جزئيت آن ، از طريق وحى به پيامبر خدا ابلاغ شده است . شمارى از رواياتى كه در منابع حديثىِ اهل سنّت وجود دارند (1) و همچنين شمارى از صحابه و تابعين، (2) اين باور را تأييد كرده اند . اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه : اگر واقعا جمله «حىَّ على خير العمل» جزء اذان بوده و در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسلمانان ، اين جمله را در اذان تكرار مى كرده اند ، چه كسى و با چه انگيزه اى اين جمله را حذف نموده است؟ پاسخ اين سؤال ، در برخى از احاديث اهل بيت عليهم السلام (3) و شمارى از گزارش هاى تاريخى (4) اين گونه آمده است كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و دوران حكومت ابو بكر و آغاز خلافت عمر ، «حىَّ على خير العمل» ، جزء اذان و اقامه بوده است ؛ ولى عمر ، با اين استدلال كه اين جمله ، موجب اهمّيت دادنِ بيش از اندازه مسلمانان به «نماز» و سستى كردن آنان در «جهاد» مى شود ، آن را از اذان و اقامه حذف كرد . بديهى است كه اين استدلال ، صحيح نيست ؛ زيرا علاوه بر آن كه اجتهاد در برابر نصّ پيامبر صلى الله عليه و آله صحيح نيست ، اگر اعتقاد به اين كه نماز ، بهترين كار است ، موجب سستى در جهاد مى شد ، شارع حكيم ، آن را جزء اذان و اقامه قرار نمى داد ، ضمن آن كه تجربه عصر نبوى نيز اين استدلال را نقض مى كند .

.


1- .ر . ك : المعجم الكبير : ج 1 ص 352 ح 1071 ، كنز العمّال : ج 8 ص 342 ح 23174 .
2- .ر . ك : ص 362 ح 24 _ 26 ، المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 1 ص 464 ح 1797 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 1 ص 244 ح 2 _ 3 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 624 ح 1991 و ص 625 ح 1992 ؛ وسائل الشيعة : ج 4 ص 645 ح 12 .
3- .ر . ك : دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 647 ح 16 .
4- .ر . ك : دلائل الصدق : ج 3 ص 99 ، الإيضاح : ص 202_204 .

ص: 373

جالب توجّه است كه طبق برخى از روايات ، روزى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در باره ارزش ياد خدا و نقش آن در تكامل انسان و پيشگيرى از انواع نابه سامانى هاى دنيوى و اخروى فرمود : لَيسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى ، وَ لا أنجى لِعَبدٍ مِن كُلِّ سَيِّئَةٍ فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ مِن ذِكرِ اللّهِ . هيچ عملى در نزد خداى متعال ، محبوب تر از ياد خدا نيست و بنده را از هر بدى در دنيا و آخرت ، نجات مى بخشد . يكى از اصحاب ايشان (شايد شخصِ عمر) كه اين سخن بر او گران آمد ، گفت : آيا جنگيدن در راه خدا ، بهترين كار نيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود : لَولا ذِكرُ اللّهِ لَم يُؤمَر بِالقِتالِ ! (1) اگر [ به خاطر ] ياد خدا نبود ، به جنگ ، دستور داده نمى شد . اين حديث به روشنى نشان مى دهد كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز «خير العمل» بودن نماز ، براى برخى از صحابه مورد اشكال بوده است . نماز ، از آن جهت ، بهترينِ كارهاست كه كامل ترين مصداق ياد خداست ، چنان كه در قرآن تصريح شده است : « وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِى . (2) و نماز را براى من به پا دار» . پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در پاسخ اين ايراد ، تأكيد مى فرمايد كه «ياد خدا» از «جهاد» ، ارزشمندتر است ؛ زيرا فلسفه جهاد ، ياد خدا و پيوند با اوست . آرى ! اين پيوند است كه از انواع فسادهاى فردى و اجتماعى ، پيشگيرى مى نمايد ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد :

.


1- .كنز العمّال : ح 3931 .
2- .طه : آيه 14 .

ص: 374

سه . شهادت سوم در اذان و اقامه

« إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ . (1) همانا نماز از زشتكارى و ناپسندى باز مى دارد ، و هر آينه ، ذكر خدا بزرگ تر است» . نيز همين پيوند است كه سعادت و كاميابى دنيا و آخرت را به همراه دارد : « مَن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ . (2) هر كس پاداش دنيا را مى خواهد ، [ بداند كه ] پاداش دنيا و آخرت نزد خداست» .

سه . شهادت سوم در اذان و اقامهمقصود از شهادت سوم در اذان و اقامه ، شهادت بر ولايت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام پس از شهادت بر يگانگى خداوند و رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است . چنان كه در فصل دوم ملاحظه شد ، در احاديثى كه از اهل بيت عليهم السلام در تبيين بندهاى اذان به ما رسيده است ، شهادت سوم وجود ندارد . از اين رو ، شيخ المحدّثين ، صدوق (م 381 ق) پس از اشاره به روايت ابو بكر حضرمى و كليب اسدى (3) در كتاب من لايحضره الفقيه ، در تبيين بندهاى اذان مى گويد : و قال مصنّف هذا الكتاب : هذا هو الأذان الصحيح لا يزاد فيه و لا ينقص منه و المفوّضة (4) _ لعنهم اللّه _ قد وضعوا أخبارا و زادوا فى الأذان «محمّد و آل محمّد خير البريّة» مرّتين ، و فى بعض رواياتهم بعد «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه » مرّتين . و منهم من روى بدل ذلك «أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين حقّا» مرّتين ، و لا شكّ

.


1- .عنكبوت : آيه 45 .
2- .نساء : آيه 134 .
3- .ر . ك : ص 362 ح 23 .
4- .مفوّضه فرقه اى از مسلمانان كه معتقد بودند خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را آفريد و آفرينش دنيا را به او وا گذاشت . از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز آفريدگار است ، و به قولى ، همچنين معتقد بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز كار آفرينش دنيا را به على عليه السلام وا گذاشت .

ص: 375

فى أنّ عليّا ولىّ اللّه وأنّه أمير المؤمنين حقّا ، و أنّ محمّدا و آله _ صلوات اللّه عليهم _ خير البريّة و لكن ليس ذلك في أصل الأذان ، و إنّما ذكرت ذلك ليعرف بهذه الزيادة المتّهمون بالتفويض المدلّسون أنفسهم فى جملتنا . (1) مصنّف اين كتاب مى گويد : اذان صحيح ، همين است . نه چيزى به آن، افزوده و نه چيزى از آن، كاسته مى شود ؛ امّا مفوّضه _ كه خدايشان لعنت كند _ اخبارى ساخته اند و به موجب آنها دو بار جمله «محمّد و آل محمّد خير البريّة» را به اذان افزوده اند . نيز در پاره اى از رواياتشان آورده اند كه پس از «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، دو بار بايد گفت : «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه » . بعضى از آنان هم به جاى آن ، اين جمله را روايت كرده اند: «أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين حقّا» كه دو بار بايد گفته شود . البتّه شكّى نيست كه على عليه السلام ، ولىّ خداست و او امير المؤمنينِ واقعى است و محمّد و خاندان او _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ بهترين انسان هايند ؛ امّا هيچ يك از اينها در اصل ، جزء اذان نيست . و من ، اين رواياتِ ساختگى را بدان سبب ذكر كردم تا به وسيله اين افزوده هاى ساختگى ، افراد متّهم به تفويض _ كه خودشان را در شمار ما جا زده اند _ شناخته شوند . همچنين شيخ الطائفه، محمّد بن حسن طوسى (م 460ق)، در النهاية مى گويد : و أمّا ما روى فى شواذّ الأخبار من قوله : أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه و آل محمّد خير البريّة ، فممّا لا يعمل عليه فى الأذان و الإقامة ، فمن عمل بها كان مخطئا . (2) و امّا [گفتنِ] جمله هاى : أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه ، و آل محمّد خير البريّة در اذان _ كه در اخبار شاذ روايت شده اند _ ، از جمله چيزهايى است كه به آنها عمل نمى شود ، و هر كس به آنها عمل كند (اين جمله ها را در اذان بگويد) ، خطاكار است . او در كتاب المبسوط مى گويد : فأمّا قول : أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين و آل محمّد خير البريّة ، على ما ورد فى شواذّ الأخبار فليس بمعمول عليه فى الأذان ، و لو فعله الإنسان [ لم] يأثم به ، غير

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 188_189 .
2- .النهاية : ص 69 .

ص: 376

أنّه ليس من فضيلة الأذان و لا كمال فصوله . (1) جمله هاى : أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين ، و آل محمّد خير البريّة _ كه در روايات شاذ آمده اند _ در اذان به آنها عمل نمى شود ، و اگر انسان آنها را به كار برد ، گناه نكرده است ، هر چند نه موجب فضيلت اذان و نه موجب كامل شدن بندهاى اذان مى گردد . ساير فقهاى بزرگ شيعه نيز ، چه فقيهان پيش از شيخ طوسى و چه پس از او (مانند : شيخ مفيد در المقنعة ، (2) سيّد مرتضى در الرسائل ، (3) حلبى در الكافى ، (4) سَلّار در المراسم ، (5) محقّق حلّى در المعتبر ، (6) علّامه حلّى در المنتهى (7) ) تا مقدّس اردبيلى (م 993 ق) در شرح خود بر الإرشاد ، هيچ يك ، اين شهادت را در ميان بندهاى اذان ، ذكر نكرده اند . به سخن ديگر ، مى توان گفت كه جزء اذان نبودن شهادت سوم ، تا قرن دهم در ميان فقهاى بزرگ شيعه مورد اتّفاق بوده است . البتّه از قرن يازدهم ، با ظهور مسلك اخبارى گرى ، نظريّه فقهاى گذشته مورد خدشه قرار گرفت و ظاهرا نخستين كسى كه رأى شيخ صدوق را در باره شهادت سوم زير سؤال برد ، ملّا محمّدتقى مجلسى معروف به مجلسىِ اوّل (م 1070ق) است . وى در كتاب روضة المتّقين در ذيل كلام صدوق مى گويد : الجزم بأنّ هذه الأخبار من موضوعاتهم مشكل مع أنّ الأخبار التى ذكرنا فى الزيادة و النقصان و ما لم نذكره كثيرة ، و الظاهر أنّ الأخبار بزيادة هذه الكلمات

.


1- .المبسوط : ج 1 ص 99 .
2- .المقنعة : ص 100 .
3- .رسائل الشريف المرتضى : ج 3 ص 30 .
4- .الكافى ، حلبى : ص 120 .
5- .المراسم العلويّة : ص 67 .
6- .المعتبر : ج 2 ص 124 .
7- .منتهى المطلب : ج 4 ص 377 .

ص: 377

أيضا كانت فى الاُصول و كانت صحيحة أيضا كما يظهر من المحقّق و العلّامة و الشهيد _ رحمهم اللّه _ ؛ فإنّهم نسبوها إلى الشذوذ ، و الشاذّ ما يكون صحيحا غير مشهور ، مع أنّ الذى حكم بصحّته أيضا شاذّ كما عرفت ، فبمجرّد عمل المفوّضة أو العامّة على شى ء لا يمكن الجزم بعدم ذلك أو الوضع ، إلّا أن يرد عنهم _ صلوات اللّه عليهم _ ما يدلّ عليه و لم يرد ، مع أنّ عمل الشيعة كان عليه فى قديم الزمان و حديثه ، و الظاهر أنّه لو عمل عليه أحد لم يكن مأثوما إلّا مع الجزم بشرعيّته فإنّه يكون مخطئا ، و الأولى أن يقوله على أنّه جزء الإيمان لا جزء الأذان . (1) با در نظر گرفتن فراوانىِ اخبارى كه در باره افزايش و كاهش [ بندهاى اذان ]وارد شده و ما تنها بعضى از آنها را آورديم ، يقين كردن به اين كه اين اخبار ، ساختگى هستند ، مشكل است . ظاهرا اخبار مربوط به افزوده شدن اين جملات ، هم در كتاب هاى «اصل» وجود دارند و هم صحيح اند، چنان كه از كار محقّق و علّامه و شهيد _ رحمهم اللّه _ چنين پيداست ؛ زيرا اين اخبار را شاذ دانسته اند و حديث شاذ ، حديثى است كه صحيح ، امّا غير مشهور است ، با آن كه قائلان به صحّت اين اخبار نيز اندك اند _ چنان كه دانستى _ . پس به صرف اين كه مفوّضه يا عامّه (اهل سنّت) به چيزى عمل كنند ، نمى توان به عدم آن يا ساختگى بودنش قطع پيدا كرد ، مگر آن كه از ائمّه _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ روايتى دالّ بر اين امر رسيده باشد ، كه در اين مورد نرسيده است . به علاوه ، شيعه در گذشته و حال ، به آن (ذكر شهادت سوم در اذان) عمل كرده است . ظاهر روايات نيز بيانگر آن است كه هر گاه كسى به آن عمل كند ، گنهكار نيست ، مگر در صورت يقين به شرعى بودنش ، كه در اين صورت خطاكار است . بهتر ، آن است كه آن (شهادت سوم) را جزء ايمان بداند ، نه جزء اذان . وى در كتاب حديقة المتّقين در مورد شهادت سوم مى گويد : جمعى از اصحاب ، نقل كرده اند كه در اخبار شاذ ، آمده است كه آن ، جزء اذان است و اگر كسى اين دو بند را به اين عنوان بگويد كه اگر از شارعْ متلقّى است ، فبها ، و اگر تيمّنا وتبرّكا باشد ، بهتر است . (2)

.


1- .روضة المتّقين : ج 2 ص 245 .
2- .حديقة المتّقين (مخطوط) : ص 17 (به نقل از : كلمات الأعلام حول جواز الشهادة بالولاية فى الأذان و الإقامة مع عدم قصد الجزئيّة) .

ص: 378

نيز در شرح فارسى بر كتاب من لايحضره الفقيه مى نويسد : مصطلح ارباب حديث ، آن است كه خبر صحيحِ مخالف با مشهور را شاذ مى گويند و در زمان محقّق و علّامه كتب حديث ما بسيار بوده است . بنا بر اين ، يقين كردن به ساختگى بودن اين اخبار ، مشكل است ... . پس اگر كسى اين كلمات را بگويد ، چنانچه مطلوب شارع باشد _ ولو به عنوان تيمّن و تبرّك _ ، فبها و اشكالى ندارد ، هر چند اگر نگويند ، بهتر است . (1)بنا بر اين ، مجلسىِ اوّل، هر چند سخن شيخ صدوق و همه فقهايى را كه اخبار دالّ بر جزء اذان بودنِ شهادت سوم را مخدوش دانسته اند، رد كرده است ، ولى خود قائل به جزء بودنِ آن براى اذان نيست . البتّه فرزند او ، علّامه محمّدباقر مجلسى ، قدم را بالاتر گذاشته و بعيد نمى داند كه شهادت سوم ، از اجزاى مستحبّ اذان باشد : لا يبعد كون الشهادة الثالثة بالولاية من الأجزاء المستحبّة للأذان لشهادة الشيخ و الشهيد و غيرهم بورود الأخبار بها . (2) بعيد نيست كه شهادت سوم (شهادت به ولايت) از اجزاى مستحبّ اذان باشد ؛ چرا كه شيخ ، علّامه ، شهيد و ديگران به وارد شدن اخبار [از سوى ائمّه عليهم السلام ]در اين باره ، گواهى داده اند . سيّد نعمة اللّه جزايرى در الأنوار النعمانيّة (3) و شيخ يوسف بحرانى در الحدائق الناضرة (4) _ كه هر دو ، مشى اخبارى گرى دارند _ نيز نظر علّامه مجلسى را تأييد كرده اند، هر چند در همان دوران ، برخى از فقيهان غير اخبارى (مانند : محقّق

.


1- .لوامع صاحبقرانى : ج 1 ص 182 .
2- .بحار الأنوار : ج 84 ص 111 .
3- .الأنوار النعمانيّة : ج 1 ص 169 .
4- .الحدائق الناضرة : ج 7 ص 403 .

ص: 379

سبزوارى (1) و سبط شهيد ثانى (2) ) همان نظر فقيهان متقدّم را داشته اند . با ظهور فقيه و محقّق بزرگوار ، وحيد بهبهانى (م 1205ق) ، مسلك اخبارى گرى افول كرد ؛ امّا وى ضمن تصريح به جزء نبودن شهادت سوم در اذان و بدعت دانستن و حرمتِ گفتن آن به قصد جزئيت ، با تمسّك به قاعده «تسامح در ادلّه سُنَن» و خبر موجود در الاحتجاج طبرسى (3) و نيز قياس به فرستادن صلوات پس از نام گرامى پيامبر خدا ، گفتن آن را به قصد مطلق قربت و نه به قصد جزئيت براى اذان ، مخل به اذان نمى داند ؛ بلكه آن را مندوب مى شمارد . ساير فقها تا دوره معاصر نيز همين نظر را تأييد كرده اند . (4) خلاصه كلام ، اين كه : فقهاى بزرگ شيعه ، چه قدما و چه متأخّرانشان ، هيچ يك ، شهادت سوم را جزء اذان نمى دانند ؛ امّا بسيارى از آنها معتقدند كه گفتن آن بعد از شهادت بر رسالت خاتم انبيا ، بدون قصد جزئيت ، اشكالى ندارد ؛ بلكه به قصد مطلق ذكر ، مطلوب است .

.


1- .ذخيرة المعاد : ج 2 ص 254 .
2- .الزهران الزوية فى الروضة البهيّة (مخطوط) (نقل از : كلمات الأعلام حول جواز الشهادة ...) .
3- .قاسم بن معاويه روايت كرد كه : به امام صادق عليه السلام گفتم : اينها در حديث معراج روايت مى كنند كه چون پيامبر خدا به معراج برده شد ، بر عرش ديد ... و چون خداوند عز و جل ماه را آفريد ، بر آن نوشت : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ أمير المؤمنين» و اينها همان لكّه هاى سياهى هستند كه شما در ماه مى بينيد . پس هر گاه يكى از شما مى گويد : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه » ، بايد بگويد : «علىٌّ أمير المؤمنين» (الاحتجاج : ج 1 ص 365 ح 62) .
4- .ر.ك : كلمات الأعلام حول جواز الشهادة ... : ص384_417 .

ص: 380

الفصل الثالث : تفسير الأذانرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سَأَلَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن تَفسيرِ الأَذانِ _ :يا عَلِيُّ ، الأَذانُ حُجَّةٌ عَلى اُمَّتي ، وتَفسيرُهُ : إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُمَّ أنتَ الشّاهِدُ عَلى ما أقولُ ، يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ قَد حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَتَهَيَّؤوا ودَعوا عَنكُم شُغلَ الدُّنيا . وإذا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُ مَلائِكَتَهُ أنّي أخبَرتُكُم بِوَقتِ الصَّلاةِ فَتَفَرَّغوا لَها . وإذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يَعلَمُ اللّهُ ويَعلَمُ مَلائِكَتُهُ أنّي قَد أخبَرتُكُم بِوَقتِ الصَّلاةِ ، فَتَفَرَّغوا لَها فَإِنَّها خَيرٌ لَكُم . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، دينٌ قَد أظهَرَهُ اللّهُ لَكُم ورَسولُهُ فَلا تُضَيِّعوهُ ، ولكِن تَعاهَدوا يَغفِرِ اللّهُ لَكُم ، تَفَرَّغوا لِصَلاتِكُم فَإِنَّها عِمادُ دينِكُم . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، قَد فَتَحَ اللّهُ عَلَيكُم أبوابَ الرَّحمَةِ ، فَقوموا وخُذوا نَصيبَكُم مِنَ الرَّحمَةِ تَربَحُوا الدُّنيا وَالآخِرَةَ . وإذا قالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» (1) فَإِنَّهُ يَقولُ : تَرَحَّموا عَلى أنفُسِكُم ، فَإِنَّهُ لا أعلَمُ لَكُم عَمَلاً أفضَلَ مِن هذِهِ ، فَتَفَرَّغوا لِصَلاتِكُم قَبلَ النَّدامَةِ . وإذا قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، اِعلَموا أنّي جَعَلتُ أمانَةَ سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ في أعناقِكُم ، فَإِن شِئتُم فَأَقبِلوا وإن شِئتُم فَأَدبِروا ، فَمَن أجابَني فَقَد رَبِحَ ومَن لَم يُجِبني فَلا يَضُرُّني . (2)

.


1- .. في بحار الأنوار : «وإذا قال : حيّ على خير العمل» بدل «وإذا قال : اللّه أكبر اللّه أكبر» .
2- .. جامع الأخبار : ص 171 ح 405 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 153 ح 49 .

ص: 381

فصل سوم : تفسير اذان

فصل سوم : تفسير اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ پرسش امير مؤمنان عليه السلام از تفسير اذان _ :اى على! اذان حجّتى بر امّت من است و تفسير آن ، چنين است : هر گاه مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : خدايا! تو بر آنچه مى گويم ، گواهى . اى امّت محمّد! وقت نماز رسيده است . پس آماده شويد و كار دنيا را وا نهيد . هر گاه بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! من، خدا و فرشتگان او را گواه مى گيرم كه شما را به فرا رسيدن وقت نماز ، آگاه مى سازم . پس فقط به نماز بپردازيد. هر گاه بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، در واقع مى گويد : خداوند و فرشتگانش مى دانند كه من ، شما را از فرا رسيدن وقت نماز آگاه ساختم . پس فقط به نماز بپردازيد كه آن ، براى شما بهتر [از هر كارى] است. هر گاه بگويد : «حىَّ على الصلاة» ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! [اسلام، ]دينى است كه خدا و پيامبر او، آن را براى شما پديد آوردند. پس آن را تباه نكنيد ؛ بلكه به آن بپردازيد تا خداوند ، شما را بيامرزد . به نمازتان بپردازيد كه نماز ، ستون دين شماست. هر گاه بگويد : «حىَّ على الفلاح» ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! خداوند، درهاى رحمت را به روى شما گشوده است . پس برخيزيد و سهم خود را از رحمت برگيريد تا در دنيا و آخرت سود ببريد. هر گاه بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : بر خويشتن رحم آوريد ؛ زيرا كارى باارزش تر از نماز براى شما سراغ ندارم . پس فقط به نمازتان بپردازيد ، پيش از آن كه پشيمانى دامنگيرتان شود. و هر گاه بگويد : «لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! بدانيد كه من امانت هفت آسمان و هفت زمين را به گردن شما نهادم . اگر مى خواهيد ، روى آوريد و اگر مى خواهيد ، پشت كنيد ، كه هر كس نداى مرا اجابت كند ، سود برده است و هر كس نداى مرا اجابت نكند ، به من زيانى نمى رساند.

.

ص: 382

الإمام الحسين عليه السلام :كُنّا جُلوسا فِي المَسجِدِ إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ، فَبَكى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وبَكَينا لِبُكائِهِ ، فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ قالَ : أتَدرونَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِيُّهُ أعلَمُ ! قالَ : لَو تَعلَمونَ ما يَقولُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا ! فَلِقَولِهِ : «اللّهُ أكبَرُ» مَعانٍ كَثيرَةٌ : مِنها : أنَّ قَولَ المُؤَذِّنِ : «اللّهُ أكبَرُ» يَقَعُ عَلى قِدَمِهِ وأزَلِيَّتِهِ وأبَدِيَّتِهِ وعِلمِهِ وقُوَّتِهِ وقُدرَتِهِ وحِلمِهِ وكَرَمِهِ وجودِهِ وعَطائِهِ وكِبرِيائِهِ ، فَإِذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ الَّذي لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ وبِمَشِيَّتِهِ كانَ الخَلقُ ، ومِنهُ كُلُّ شَيءٍ لِلخَلقِ ، وإلَيهِ يَرجِعُ الخَلقُ ، وهُوَ الأَوَّلُ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لَم يَزَل ، وَالآخِرُ بَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يَزالُ ، وَالظّاهِرُ فَوقَ كُلِّ شَيءٍ لا يُدرَكُ ، وَالباطِنُ دونَ كُلِّ شَيءٍ لا يُحَدُّ ، وهُوَ الباقي وكُلُّ شَيءٍ دونَهُ فانٍ . وَالمَعنَى الثّاني : «اللّهُ أكبَرُ» أيِ العَليمُ الخَبيرُ عَلَيهِم (1) بِما كانَ ويَكونُ قَبلَ أن يَكونَ . وَالثّالِثُ : «اللّهُ أكبَرُ» أيِ القادِرُ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، يَقدِرُ عَلى ما يَشاءُ ، القَوِيُّ لِقُدرَتِهِ ، المُقتَدِرُ عَلى خَلقِهِ ، القَوِيُّ لِذاتِهِ ، قُدرَتُهُ قائِمَةٌ عَلَى الأَشياءِ كُلِّها ، إذا قَضى أمرا فَإِنَّما يَقولُ لَهُ : كُن ، فَيَكونُ . وَالرّابِعُ : «اللّهُ أكبَرُ» عَلى مَعنى حِلمِهِ وكَرَمِهِ ، يَحلُمُ كَأَنَّهُ لا يَعلَمُ ، ويَصفَحُ كَأَنَّهُ لا يَرى ، ويَستُرُ كَأَنَّهُ لا يُعصى ، لا يَعجَلُ بِالعُقوبَةِ كَرَما وصَفحا وحِلما . وَالوَجهُ الآخَرُ في مَعنى «اللّهُ أكبَرُ» ؛ أيِ الجَوادُ جَزيلُ العَطاءِ كَريمُ الفِعال . (2) وَالوَجهُ الآخَرُ : «اللّهُ أكبَرُ» فيهِ نَفيُ صِفَتِهِ وكَيفِيَّتِهِ ؛ كَأَنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أجَلُّ مِن أن يُدرِكَ الواصِفونَ قَدرَ صِفَتِهِ الَّذي هُوَ مَوصوفٌ بِهِ ، وإنَّما يَصِفُهُ الواصِفونَ عَلى قَدرِهِم لا عَلى قَدرِ عَظَمَتِهِ وجَلالِهِ ، تَعالَى اللّهُ عَن أن يُدرِكَ الواصِفونَ صِفَتَهُ عُلُوّا كَبيرا . وَالوَجهُ الآخَرُ : «اللّهُ أكبَرُ» كَأَنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أعلى وأجَلُّ ، وهُوَ الغَنِيُّ عَن عِبادِهِ ، لا حاجَةَ بِهِ إلى أعمالِ خَلقِهِ . وأمّا قَولُهُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ ، كَأَنَّهُ يَقولُ : أعلَمُ أنَّهُ لا مَعبودَ إلَا اللّهُ عز و جل ، وأنَّ كُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ عز و جل ، واُقِرُّ بِلِساني بِما في قَلبي مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إلّا إلَيهِ ، ولا مَنجى مِن شَرِّ كُلِّ ذي شَرٍّ وفِتنَةِ كُلِّ ذي فِتنَةٍ إلّا بِاللّهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ : أشهَدُ أن لا هادِيَ إلَا اللّهُ ، ولا دَليلَ لي إلَى الدّينِ إلَا اللّهُ ، واُشهِدُ اللّهَ بِأَنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، واُشهِدُ سُكّانَ السَّماواتِ وسُكّانَ الأَرَضينَ وما فيهِنَّ مِنَ المَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وما فيهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ وكُلِّ رَطبٍ ويابِسٍ ، بِأَنّي أشهَدُ أن لا خالِقَ إلَا اللّهُ ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِيَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا كافِيَ ولا شافِيَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إلَا اللّهُ ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ ، وبِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ . وأمّا قَولُهُ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : اُشهِدُ اللّهَ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ونَبِيُّهُ وصَفِيُّهُ ونَجِيُّهُ ، أرسَلَهُ إلى كافَّةِ النّاسِ أجمَعينَ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ ، واُشهِدُ مَن فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ أنَّ مُحَمَّدا سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : أشهَدُ أن لا حاجَةَ لِأَحَدٍ إلى أحَدٍ إلّا إلَى اللّهِ الواحِدِ القَهّارِ الغَنِيِّ عَن عِبادِهِ وَالخَلائِقِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وأنَّهُ أرسَلَ مُحَمَّدا إلَى النّاسِ بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا ، فَمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ ولَم يُؤمِن بِهِ أدخَلَهُ اللّهُ عز و جلنارَ جَهَنَّمَ خالِدا مُخَلَّدا لا يَنفَكُّ عَنها أبَدا . وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي هَلُمّوا إلى خَيرِ أعمالِكُم ودَعوَةِ رَبِّكُم ، وسارِعوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم ، وإطفاءِ نارِكُمُ الَّتي أوقَدتُموها ، وفِكاكِ رِقابِكُمُ الَّتي رَهَنتُموها ، لِيُكَفِّرَ اللّهُ عَنكُم سَيِّئاتِكُم ، ويَغفِرَ لَكُم ذُنوبَكُم ، ويُبَدِّلَ سَيِّئاتِكُم حَسَناتٍ ، فَإِنَّهُ مَلَكٌ كَريمٌ ذُو الفَضلِ العَظيمِ ، وقَد أذِنَ لَنا مَعاشِرَ المُسلِمينَ بِالدُّخولِ في خِدمَتِهِ ، وَالتَّقَدُّمِ إلى بَينِ يَدَيهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي قوموا إلى مُناجاةِ اللّهِ رَبِّكُم ، وعَرضِ حاجاتِكُم (3) عَلى رَبِّكُم ، وتَوَسَّلوا إلَيهِ بِكَلامِهِ وتَشَفَّعوا بِهِ ، وأكثِرُوا الذِّكرَ وَالقُنوتَ وَالرُّكوعَ وَالسُّجودَ وَالخُضوعَ وَالخُشوعَ ، وَارفَعوا إلَيهِ حَوائِجَكُم ، فَقَد أذِنَ لَنا في ذلِكَ . وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : أقبِلوا إلى بَقاءٍ لا فَناءَ مَعَهُ ، ونَجاةٍ لا هَلاكَ مَعَها ، وتَعالَوا إلى حَياةٍ لا مَوتَ مَعَها ، وإلى نَعيمٍ لا نَفادَ لَهُ ، وإلى مُلكٍ لا زَوالَ عَنهُ ، وإلى سُرورٍ لا حُزنَ مَعَهُ ، وإلى اُنسٍ لا وَحشَةَ مَعَهُ ، وإلى نورٍ لا ظُلمَةَ مَعَهُ ، وإلى سَعَةٍ لا ضيقَ مَعَها ، وإلى بَهجَةٍ لَا انقِطاعَ لَها ، وإلى غِنىً لا فاقَةَ مَعَهُ ، وإلى صِحَّةٍ لا سُقمَ مَعَها ، وإلى عِزٍّ لا ذُلَّ مَعَهُ ، وإلى قُوَّةٍ لا ضَعفَ مَعَها ، وإلى كَرامةٍ يا لَها مِن كَرامَةٍ ، وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنيا وَالعُقبى ، ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : سابِقوا إلى ما دَعَوتُكُم إلَيهِ ، وإلى جَزيلِ الكَرامَةِ وعَظيمِ المِنَّةِ وسَنِيِّ (4) النِّعمَةِ وَالفَوزِ العَظيمِ ، ونَعيمِ الأَبَدِ في جِوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ» . وأمّا قَولُهُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مِن خَلقِهِ ما عِندَهُ مِنَ الكَرامَةِ لِعَبدٍ أجابَهُ وأطاعَهُ ، وأطاعَ أمرَهُ وعَبَدَهُ ، وعَرَفَ وَعيدَهُ وَاشتَغَلَ بِهِ وبِذِكرِهِ ، وأحَبَّهُ وآمَنَ بِهِ ، وَاطمَأَنَّ إلَيهِ ووَثِقَ بِهِ ، وخافَهُ ورَجاهُ ، وَاشتاقَ إلَيهِ ووافَقَهُ في حُكمِهِ وقَضائِهِ ورَضِيَ بِهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أكبَرُ وأعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مَبلَغَ كَرامَتِهِ لِأَولِيائِهِ ، وعُقوبَتِهِ لِأَعدائِهِ ، ومَبلَغِ عَفوِهِ وغُفرانِهِ ونِعمَتِهِ لِمَن أجابَهُ وأجابَ رَسولَهُ ، ومَبلَغَ عَذابِهِ ونَكالِهِ (5) وهَوانِهِ لِمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ . وأمّا قَولُهُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ : للّهِِ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلَيهِم بِالرَّسولِ وَالرِّسالَةِ وَالبَيانِ وَالدَّعوَةِ ، وهُوَ أجَلُّ مِن أن يَكونَ لِأَحَدٍ مِنهُم عَلَيهِ حُجَّةٌ ، فَمَن أجابَهُ فَلَهُ النّورُ وَالكَرامَةُ ، ومَن أنكَرَهُ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ ، وهُوَ أسرَعُ الحاسِبينَ . ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِي الإِقامَةِ ؛ أي حانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ وقَضاءِ الحَوائِجِ ودَركِ المُنى وَالوُصولِ إلَى اللّهِ عز و جل وإلى كَرامَتِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ وغُفرانِهِ (6) . (7)

.


1- .. كذا في المصدر ، وفي جميع المصادر الاُخرى «علم» بدل «عليهم» .
2- .. في بعض نسخ المصدر : «النوال» .
3- .. في بعض نسخ المصدر : «حاجتكم» .
4- .. السنيّ : الرفيع (الصحاح : ج 6 ص 2384 «سنا») .
5- .. نَكَّلَ به تنكيلاً : صنع به صنيعا يُحذِّر غيره . والنَّكال : ما نكَّلْتَ به غيرك كائنا ما كان (القاموس المحيط : ج 4 ص 60 «نكل») .
6- .. قال الصدوق رحمه الله: إنّما ترك الراوي لهذا الحديث ذكر «حيّ على خير العمل» للتقيّة (معانيالأخبار: ص41 ح 1).
7- .. معاني الأخبار : ص 38 ح 1 ، التوحيد : ص 238 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، فلاح السائل : ص 262 ح 156 عن زيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 131 ح 24 .

ص: 383

امام حسين عليه السلام :در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن ، بالاى مناره رفت و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . در اين هنگام ، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام ، گريست و ما نيز با گريه او گريستيم. چون مؤذّن اذانش را تمام كرد، فرمود: «آيا مى دانيد كه مؤذّن چه مى گويد؟». گفتيم : خدا و پيامبر او و وصىّ پيامبر او بهتر مى دانند . فرمود : «اگر بدانيد كه او چه مى گويد ، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست! جمله اللّه أكبرِ او ، معانى بسيار دارد : يكى اين است كه اللّه أكبرِ مؤذّن ، حكايت از قديم بودن خداوند و ازلى بودن و ابدى بودن او و علم و نيرو و قدرت و بردبارى و بزرگوارى و جود و عطا و كبريايى او دارد . هر گاه مؤذّن بگويد : اللّه أكبر ، در واقع مى گويد : خدا آن موجودى است كه آفريدن و فرمان دادن ، مختصّ اوست (1) و با اراده اوست كه آفرينش انجام گرفت و هر چيزِ خلق ، از اوست و بازگشت خلق ، به سوى اوست . او ، اوّل است و پيش از هر چيز ، از ازل بوده است ؛ و آخر است و بعد از هر چيز هست و ابدى است ؛ و آشكار است و فراتر از هر چيز و ادراك ناشدنى (دست نيافتنى) است ؛ و پنهان و در دل هر چيز است ( / پنهان تر از هر ناپيدايى است) و اندازه ندارد ؛ و تنها او باقى است و جز او ، همه چيز، فانى است. معناى دومِ اللّه أكبر ، اين است كه خدا بر آنچه بوده و خواهد بود _ پيش از آن كه بود شود _ ، دانا و آگاه است . معناى سومِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند بر هر چيزى تواناست ؛ بر هر كارى كه بخواهد ، قدرت دارد ؛ نيرومند به قدرت خويش است ؛ بر آفريدگانش اقتدار دارد ، به ذات خود ، قوى است ؛ قدرتش بر همه اشيا ، سايه افكنده است ؛ [و] هر گاه به چيزى حكم [و آن را اراده] كند ، فقط به آن مى گويد : «باش» و آن ، موجود مى شود. معناى چهارمِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند ، بردبار و كريم است . او [در برابر معصيت انسان ها] چنان بردبارى مى ورزد كه تو گويى [از آن] خبر ندارد ، و چنان گذشت مى كند كه تو گويى [آن را] نمى بيند ، و چنان پرده پوشى مى كند كه گويى از او نافرمانى نمى شود . در كيفر دادن ، شتاب نمى ورزد و اين ، از بزرگوارى و گذشت و بردارى اوست. معناى ديگرِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند ، بخشنده و پُر دِهِش است و با بزرگوارى ، عمل مى كند. معناى ديگرِ اللّه أكبر ، نفى صفت و كيفيّت از اوست . گويا مى گويد : خدا بزرگ تر از آن است كه توصيف كنندگان ، به اندازه صفت او _ كه در حقيقت ، بدان موصوف است _ دست يابند ؛ بلكه توصيف كنندگان ، به اندازه [توانايىِ] خود ، او را توصيف مى كنند ، نه به اندازه بزرگى و شُكوه او . خداوند ، بسى برتر از آن است كه توصيف كنندگان ، به وصف او برسند . معناى ديگرِ اللّه أكبر ، اين است كه گويا مى گويد : خدا ، والاتر و شكوهمندتر است و از بندگانش بى نياز است و به كارهاى آفريدگانش نيازى ندارد. امّا أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ مؤذّن ، اعلام اين مطلب است كه شهادت دادن ، جز با شناخت قلبى خداوند ، روا نيست . گويا مى گويد : مى دانم كه معبودى جز خداوند عز و جل نيست و هر معبودى جز خداوند عز و جل ، باطل است ، و به آنچه در دل دارم يعنى علم به اين كه معبودى جز خدا نيست ، با زبان خويش نيز اقرار مى كنم، و گواهى مى دهم كه پناهى از خدا جز به خود او نيست ، و رهايى از شرّ هر شررسانى و [از] فتنه هر فتنه انگيزى ، جز به يارى خدا ميسّر نيست . و أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ دوم ، به اين معناست كه : گواهى مى دهم كه هدايت كننده اى جز خدا نيست ، و تنها راه نمايم به دين ، اوست ، و خدا را بر اين گواه مى گيرم كه من گواهى مى دهم معبودى جز خدا نيست ، و ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين ها ، و همه فرشتگان و آدميانى را كه در آنهايند و كوه ها و درخت ها و جنبندگان و دَدان و هر خشك و ترى را گواه مى گيرم كه من گواهى مى دهم آفريدگارى جز خدا نيست و روزى رسان و معبود و زيان رسان و سودرسان و در هم فشارنده و گشاينده و عطا كننده و جلو گيرنده و خيرخواه و كفايت كننده و شفا دهنده و پيش و پس افكننده اى جز خدا نيست . آفرينش و فرمان دادن ، ويژه اوست و خوبى _ هر چه هست _ در دست اوست . فرخنده باد خداوند كه پروردگار جهانيان است! امّا أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ او ، [در آن] مى گويد : خدا را گواه مى گيرم كه معبودى جز او نيست و محمّد ، بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و همراز اوست . او را با هدايت و دين حق، به سوى همه مردمان فرستاد تا آن [دين] را بر هر دينى چيره گرداند ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند . و هر كس را كه در آسمان ها و زمين است، از پيامبران و رسولان و فرشتگان و مردمان ، همگى را گواه مى گيرم كه محمّد ، سَرور اوّلين و آخرين انسان هاست. در أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ دوم ، مى گويد : گواهى مى دهم كه هيچ كس را به كسى نياز نيست ، مگر به خداوندِ يگانه هماره چيره كه از بندگانش و آفريدگان و مردمان ، همگى شان ، بى نياز است ، و گواهى مى دهم كه محمّد را به سوى مردم فرستاد تا نويد و بيم دهد و به اذن خداوند ، به سوى خدا فرا بخواند و [چونان ]چراغى روشن [فرا راه بندگان ]باشد . پس هر كه او را انكار و نفى كند و به او ايمان نياورد ، خداوند عز و جل او را براى هميشه و جاويدان به آتش دوزخ وارد مى كند و هرگز از آن رهايى نمى يابد . امّا حىَّ على الصلاةِ او ، يعنى اين كه به سوى بهترينِ اعمالتان بياييد و دعوت پروردگارتان را لبّيك بگوييد و به جانب آمرزش پروردگارتان ، و خاموش كردن آتشى كه بر افروخته ايد ، و آزاد ساختن گردن هايتان كه به گرو نهاده ايد، بشتابيد تا خداوند ، بدكارى هاى شما را بزدايد و گناهتان را بيامرزد و بدى هايتان را به خوبى ها بدل كند ؛ زيرا او پادشاهى بزرگوار و پُربخشش است . او به ما مسلمانان، اجازه رسيدن به خدمتش و ايستادن در برابرش را داده است. و حىَّ على الصلاةِ دوم ، يعنى : به مناجات با پروردگارتان ، اللّه ، بايستيد و نيازهايتان را بر پروردگارتان عرضه كنيد ، و با كلام او (قرآن) به وى توسّل بجوييد و آن را شفيع خود در پيشگاهش قرار دهيد ، و ذكر و قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوعِ بسيار ، به جاى آوريد ، و حاجت هايتان را به او باز گوييد ، كه اذن (اجازه) اين كار را به ما داده است. امّا حىَّ على الفلاحِ او ، مى گويد : به بقايى كه هرگز فنا در آن راه ندارد و به نجاتى كه هلاكتى با آن نيست ، روى آوريد . به سوى حياتى بياييد كه مرگ در آن راهى ندارد ، و به سوى نعمتى كه تمامى ندارد ، و به سوى سلطنتى كه زوال نمى پذيرد ، و به سوى شادى اى كه اندوهى با آن نيست ، و به سوى اُنسى كه با وجود آن ، هرگز احساس وحشت (/تنهايى) دست نمى دهد ، و به سوى نورى كه هيچ ظلمتى در آن نيست ، و به سوى گشايشى كه تنگى در آن راه نمى يابد ، و به سوى خوشى اى كه هيچ گاه قطع نمى شود ، و به سوى غنايى كه نيازمندى در آن جايى ندارد ، و به سوى سلامتى كه بيمارى با آن نيست ، و به سوى عزّتى كه ذلّتى در آن نيست ، و به سوى نيرويى كه هرگز سستى نمى گيرد ، و نيز به سوى كرامت _ وه كه چه كرامتى _ ، و بشتابيد به سوى شادمانى دنيا و آخرت و رهايى آن سراى و اين سراى. در حىَّ على الفلاحِ دوم ، مى گويد : به سوى آنچه شما را بدان فرا خواندم ، و به سوى كرامت فراوان و نواخت بزرگ و نعمت والا و رستگارى بزرگ و آسايش ابدى در جوار محمّد صلى الله عليه و آله «در قرارگاه صدق در نزد پادشاهى توانا» سبقت بگيريد . امّا اللّه أكبرِ او ، مى گويد : خدا والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى از خلقش بداند كه او براى بنده اى كه او را اجابت و اطاعت مى كند و فرمانش را به گوش مى گيرد و بندگى او مى كند و تهديد او را مى شناسد و به او و به ياد او مشغول مى شود و او را دوست مى دارد و به او ايمان مى آورد و به وى اطمينان دارد و به او اعتماد مى كند و از او بيمناك و به او اميدوار است و مشتاق اوست و با فرمان و قضاى او مى سازد و بدانها رضايت مى دهد ، چه كرامتى را در نظر گرفته است . در اللّه أكبرِ دومش مى گويد : خدا بزرگ تر و والاتر و برتر از آن است كه كسى بداند كه او چه اندازه كرامت را براى دوستانش ، و چه كيفرى را براى دشمنانش ، و چه بخشش و آمرزش و نعمتى را براى آن كس كه او و پيامبر او را اجابت كند ، و چه عذاب و مجازات و ذلّتى را براى آن كس او را انكار و نفى كند ، نهاده است . امّا لا إله إلّا اللّهِ او ، معنايش اين است كه : خداوند ، به واسطه رسول و رسالت و روشنگرى و دعوت ، بر بندگانش حجّت قاطع دارد و او خود ، شأنش بالاتر از آن است كه كسى از آنان را بر وى حجّتى باشد . پس هر كه خداى را اجابت كند ، براى او نور و كرامت است و هر كه انكارش كند ، صد البتّه كه خداوند از جهانيان ، بى نياز است و او سريع ترينِ حسابرسان است. و معناى قد قامت الصلاة در اقامه ، اين است كه : گاهِ ملاقات و مناجات و برآورده شدن حاجات و نيل به آرزوها و رسيدن به خداوند و كرامت و بخشش و خشنودى و آمرزش او فرا رسيد» . (2)

.


1- .اشاره است به آيه 54 از سوره اعراف : « أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ ؛ آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير [جهان] ، از آن [به فرمانِ] اوست» .
2- .صدوق رحمه الله مى گويد : راوى اين حديث ، ذكر «حىَّ على خير العمل» را از باب تقيّه ترك كرده است (معانى الأخبار : ص 41 ح 1) .

ص: 384

. .

ص: 385

. .

ص: 386

. .

ص: 387

. .

ص: 388

. .

ص: 389

. .

ص: 390

معاني الأخبار عن عطاء :كُنّا عِندَ ابنِ عَبّاسٍ بِالطّائِفِ (1) أنَا وأبُو العالِيَةِ وسَعيدُ ابنُ جُبَيرٍ وعِكرَمَةُ ، فَجاءَ المُؤَذِّنُ فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» _ وَاسمُ المُؤَذِّنِ قُثَمُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ الثَّقَفِيُّ _ فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : أتَدرونَ ما قالَ المُؤَذِّنُ ؟ فَسَأَلَهُ أبُو العالِيَةِ فَقالَ : أخبِرنا بِتَفسيرِهِ . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» يَقولُ : يا مَشاغيلَ الأَرضِ قَد وَجَبَتِ الصَّلاةُ فَتَفَرَّغوا لَها . وإذا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» يَقولُ : يَقومُ يَومُ القِيامَةِ ويَشهَدُ لي ما فِي السَّماواتِ وما فِي الأَرضِ عَلى أنّي أخبَرتُكُم فِي اليَومِ خَمسَ مَرّاتٍ . وإذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : تَقومُ القِيامَةُ ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله يَشهَدُ لي عَلَيكُم أنّي قَد أخبَرتُكُم بِذلِكَ فِي اليَومِ خَمسَ مَرّاتٍ ، وحُجَّتي عِندَ اللّهِ قائِمَةٌ . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» يَقولُ : دينا قَيِّما فَأَقيموهُ . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» يَقولُ : هَلُمّوا إلى طاعَةِ اللّهِ وخُذوا سَهمَكُم مِن رَحمَةِ اللّهِ _ يَعنِي الجَماعَةَ _ . وإذا قالَ العَبدُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» يَقولُ : حَرَّمتُ الأَعمالَ . وإذا قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» يَقولُ : أمانَةُ سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ وَالجِبالِ وَالبِحارِ وَضَعتُ عَلى أعناقِكُم ، إن شِئتُم فَأَقبِلوا وإن شِئتُم فَأَدبِروا . (2)

.


1- .. الطائف : بلاد ثقيف ، وهي بلدة كبيرة على ثلاث مراحل أو اثنتين من مكّة من جهة المشرق ، كثيرة الأعناب والفواكه (تاج العروس : ج 12 ص 360 «طوف») .
2- .. معاني الأخبار : ص 41 ح 2 ، فلاح السائل : ص 267 ح 159 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 142 ح 37 .

ص: 391

معانى الأخبار_ به نقل از عطا _ :من و ابو العاليه و سعيد بن جبير و عِكرمه در طائف (1) نزد ابن عبّاس بوديم كه مؤذّن (قُثَم بن عبد الرحمان ثقفى) آمد و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . ابن عبّاس گفت : مى دانيد كه مؤذّن چه گفت؟ ابو العاليه گفت : تو براى ما تفسيرش كن. ابن عبّاس گفت : هر گاه مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : اى كسانى كه در روى زمين ، سرگرم كاريد! نماز ، واجب شد . دست از كار بداريد و به نماز بپردازيد. و هر گاه بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : روز قيامت كه بيايد ، آنچه در آسمان ها و زمين است ، به نفع من گواهى مى دهد كه من ، روزى پنج مرتبه شما را [از فرا رسيدن وقت نماز] آگاه ساختم. و هر گاه بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، در واقع مى گويد : روز قيامت كه بيايد ، محمّد صلى الله عليه و آله به نفع من گواهى مى دهد كه من ، روزى پنج مرتبه شما را از آن (رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله ) آگاه ساختم ، و مرا نزد خداوند ، حجّت است. و هر گاه بگويد : «حىَّ على الصلاة» ، در واقع مى گويد : [نماز،] آيينى درست است . پس ، آن را بر پا داريد. و هر گاه بگويد : «حىَّ على الفلاح» ، در واقع مى گويد : به سوى طاعت خداوند بشتابيد و سهم خود را از رحمت خدا _ يعنى نماز جماعت _ بگيريد. و هر گاه بنده بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : كارها را حرام (تعطيل) كردم . و هر گاه بگويد : «لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : امانت هفت آسمان و هفت زمين و كوه ها و درياها به گردن شما گذاشته شد . اگر مى خواهيد، [ به نماز] رو كنيد و اگر مى خواهيد ، پشت كنيد .

.


1- .طائف ، سرزمين قبيله ثقف و شهر بزرگى در دو _ سه منزلى شرق مكّه است كه تاكستان ها و باغ هاى ميوه فراوان دارد .

ص: 392

. .

ص: 393

. .

ص: 394

الفصل الرابع : قيمة الأذان والمؤذّن4 / 1فَضلُ الأَذانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَذانُ نورٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا بِلالُ أقِمِ الصَّلاةَ ، أرِحنا بِها . (2)

سنن أبي داود عن عبد اللّه بن محمّد بن الحنفيّة :اِنطَلَقتُ أنَا وأبي إلى صِهرٍ لَنا مِنَ الأَنصارِ نَعودُهُ ، فَحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَقالَ لِبَعضِ أهلِهِ : يا جارِيَةُ ائتوني بِوَضوءٍ لَعَلّي اُصَلّي فَأَستَريحَ ، فَأَنكَرنا ذلِكَ عَلَيهِ ، فَقالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : قُم يا بِلالُ فَأَرِحنا بِالصَّلاةِ . (3)

.


1- .. جامع الأخبار : ص 172 ح 405 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 154 ح 49 .
2- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 296 ح 4985 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 39 ح 23149 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 443 الرقم 5604 عن ابن الحنفيّة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، اُسد الغابة : ج 2 ص 508 الرقم 2146 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 294 ح 18946 .
3- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 297 ح 4986 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 53 ح 23214 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 443 الرقم 5604 ، كنز العمّال : ج 7 ص 692 ح 20954 .

ص: 395

فصل چهارم : ارزش اذان و مؤذّن
4 / 1 فضيلت اذان

فصل چهارم : ارزش اذان و مؤذّن4 / 1فضيلت اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذان ، نور است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى بلال! نماز را به پا دار و با آن، ما را آرامش (/شادمانى) بخش.

سنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن محمّد بن حنفيّه _ :من و پدرم به عيادت دامادمان _ كه از انصار بود _ رفتيم . در اين هنگام ، وقت نماز فرا رسيد . او به يكى از افراد خانواده اش گفت : اى دختر! برايم آب وضويى بياوريد تا نماز بخوانم و آرام گيرم . ما به اين سخن او خرده گرفتيم . او گفت : از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «برخيز _ اى بلال _ و با نماز ، ما را آرامش بخش» .

.

ص: 396

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَسمَعونَ شَيئا مِن أهلِ الأَرضِ إلَا الأَذانَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ كانَ يَقولُ لِبِلالٍ إذا دَخَلَ الوَقتُ _ :يا بِلالُ ، اعلُ فَوقَ الجِدارِ وَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد وَكَّلَ بِالأَذانِ ريحا تَرفَعُهُ إلَى السَّماءِ ، وإنَّ المَلائِكَةَ إذا سَمِعُوا الأَذانَ مِن أهلِ الأَرضِ قالوا : هذِهِ أصواتُ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بِتَوحيدِ اللّهِ عز و جل . ويَستَغفِرونَ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حَتّى يَفرُغوا مِن تِلكَ الصَّلاةِ . (2)

حلية الأولياء عن شُمَيط بن عَجلان :حَدَّثَ مُؤَذِّنُ بَني كَعبٍ قالَ : بَينا أنَا أسيرُ في أرضٍ قَفراءَ (3) إذ أذَّنتُ ، فَقالَ لي قائِلٌ مِن خَلفي : نِعمَ ما أدَّبَكَ اللّهُ . فَالتَفَتُّ فَإِذا أبو بَرزَةَ الأَسلَمِيُّ، فَقالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: ما مِن عَبدٍ أذَّنَ في أرضٍ قَفرٍ فَتَبقى شَجَرَةٌ ولا مَدَرَةٌ (4) ولا تُرابٌ ولا شَيءٌ إلَا استَحلَى البُكاءَ ؛ لِقِلَّةِ ذاكِرِي اللّهِ في ذلِكَ المَكانِ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، إذا كانَ العَبدُ في أرضٍ قَفرٍ فَتَوَضَّأَ أو تَيَمَّمَ ثُمَّ أذَّنَ وأقامَ وصَلّى ، أمَرَ اللّهُ عز و جل المَلائِكَةَ فَصَفّوا خَلفَهُ صَفّا لا يُرى طَرَفاهُ ، يَركَعونَ بِرُكوعِهِ ويَسجُدونَ بِسُجودِهِ ويُؤَمِّنونَ عَلى دُعائِهِ . يا أبا ذَرٍّ ، مَن أقامَ ولَم يُؤَذِّن لَم يُصَلِّ مَعَهُ إلَا المَلَكانِ اللَّذانِ مَعَهُ . (6)

.


1- .. مسند عبد اللّه بن عمر : ص 24 ح 12 ، الفردوس : ج 1 ص 230 ح 882 ، المطالب العالية : ج 1 ص 66 ح235 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 7 ص 682 ح 20898 .
2- .. الكافي: ج 3 ص 307 ح 31 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 206 ، المحاسن: ج 1 ص 120 ح 127 نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 286 ح 884 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وليس فيه صدره إلى «السماء» ، بحار الأنوار : ج 84 ص 148 ح 42 .
3- .. القَفْر والقَفْرة : الخلاء من الأرض لا ماء به ولا نبات ؛ يقال: أرضٌ قَفرٌ ومفازَة قَفْرٌ وقَفْرة (تاج العروس : ج 7 ص 410 «قفر») .
4- .. المَدَر: قِطَع الطين اليابس ، وقيل : الطين العِلْك الذي لا رملَ فيه ، واحدته مَدَرَة (لسان العرب : ج 5 ص 162 «مدر») .
5- .. حلية الأولياء : ج 3 ص 132 الرقم 234 ، موضح أوهام الجمع والتفريق : ج 1 ص 121 نحوه .
6- .. الأمالي للطوسي : ص535 ح1162 ، مكارم الأخلاق : ج2 ص373 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج 77 ص 84 ح 3 .

ص: 397

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل آسمان از اهل زمين ، جز [ بانگ] اذان ، چيزى نمى شنوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بلال ، هر گاه كه وقت نماز مى شد _ :اى بلال! بالاى ديوار برو و صدايت را به اذان ، بلند كن ؛ زيرا خداوند ، بادى را براى اذان گماشته است كه آن را به آسمان فراز برد ، و فرشتگان ، هر گاه بانگ اذانِ اهل زمين را بشنوند ، مى گويند : «اين [صداها] ، صداى امّت محمّد است كه به توحيد خداوند عز و جل بلند است» و براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله ، تا زمانى كه آن نماز را تمام كنند ، پيوسته آمرزش مى طلبند .

حلية الأولياء_ به نقل از شُمَيط بن عجلان _ :مؤذّن بنى كعب ، حديث كرد و گفت : من در بيابانى بى آب و علف مى رفتم كه اذان گفتم . پس ، گوينده اى از پشت سرم به من گفت : خداوند ، چه نيكو تو را ادب آموخته است! بر گشتم . ديدم كه ابو بَرْزه اسلمى است . گفت : از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «هيچ بنده اى نيست كه در بيابانى بى آب و علف اذان بگويد ، مگر آن كه هر درخت و گياه و كلوخ و خاك و هر چيز ديگرى كه در آن جا هست ، به واسطه اندك بودن ياد كنندگان خدا در آن مكان ، گريه كردن را شيرين مى يابد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابو ذر! بنده ، هر گاه در بيابانى بى آب و علف باشد و وضو بگيرد يا تيمّم كند و سپس اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند ، خداوند عز و جل به فرشتگان دستور مى دهد كه پشت سر او صف كشند _ چندان كه ابتدا و انتهاى آن صف ، ناپيداست _ و با ركوع او ركوع كنند و با سجود او به سجده روند و براى دعايش، آمين بگويند. اى ابو ذر! هر كس اقامه بگويد و اذان نگويد ، تنها آن دو فرشته اى كه همراهش هستند ، با او نماز مى گزارند.

.

ص: 398

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ يَكونُ بِأَرضِ فيءٍ (1) فَيُؤَذِّنُ بِحَضرَةِ الصَّلاةِ ويُقيمُ الصَّلاةَ فَيُصَلّي ، إلّا صَفَّ خَلفَهُ مِنَ المَلائِكَةِ ما لا يُرى قُطراهُ ، يَركَعونَ بِرُكوعِهِ ويَسجُدونَ بِسُجودِهِ ويُؤَمِّنونَ عَلى دُعائِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أذَّنتَ وأقَمتَ صَلّى خَلفَكَ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ ، وإذا أقَمتَ صَلّى خَلفَكَ صَفٌّ مِنَ المَلائِكَةِ . (3)

ثواب الأعمال عن المفضّل بن عمر :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن صَلّى بِأَذانٍ وإقامَةٍ صَلّى خَلفَهُ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ ، ومَن صَلّى بِإِقامَةٍ بِغَيرِ أذانٍ صَلّى خَلفَهُ صَفٌّ واحِدٌ . قُلتُ لَهُ : وكَم مِقدارُ كُلِّ صَفٍّ ؟ قالَ : أقَلُّهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ، وأكثَرُهُ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (4)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن العبّاس بن هلال عن الإمام الرضا عليه السلام :مَن أذَّنَ وأقامَ صَلّى وَراءَهُ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ ، وإن أقامَ بِغَيرِ أذانٍ صَلّى عَن يَمينِهِ واحِدٌ وعَن شِمالِهِ واحِدٌ . ثُمَّ قالَ : اِغتَنِمِ الصَّفَّينِ . (5)

.


1- .. كذا في المصدر ، وفي كنز العمّال «بأرضِ قِيٍّ» . والقِيّ : فِعلٌ من القَواء ؛ وهي الأرض القَفْر الخالية (النهاية : ج 4 ص 136 «قيى») .
2- .. السنن الكبرى: ج 1 ص 597 ح 1908 عن سلمان ، كنز العمّال : ج 7 ص 688 ح 20930 وراجع : المعجم الكبير : ج 6 ص 249 ح 6120 والمصنّف لعبد الرزّاق : ج 1 ص 510 ح 1955 .
3- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 8 عن الحلبي ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 52 ح 174 عن محمّد بن مسلم ، عوالي اللآلي: ج 1 ص 330 ح 79 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 170 ح 73 .
4- .. ثواب الأعمال: ص 54 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 287 ح 887 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، المقنعة : ص 97 عن الصادقين عليهم السلام ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 146 وليس فيهما ذيله من «قلت له : ...» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 147 ح 41 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 287 ح 888 .

ص: 399

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى كه در سرزمينى خشك و خالى باشد و با فرا رسيدن وقت نماز ، اذان و اقامه بگويد و نماز بگزارد ، پشت سر او ، فرشتگان ، چندان صف مى كشند كه دو سوى آن ، ناپيدا باشد و با ركوع او ركوع مى كنند و با سجودش به سجده مى روند و براى دعايش آمين مى گويند.

امام صادق عليه السلام :هر گاه اذان و اقامه بگويى ، پشت سرت دو صف از فرشتگان به نماز مى ايستند و هر گاه فقط اقامه بگويى ، يك صف از فرشتگان پشت سرت نماز مى خوانند .

ثواب الأعمال_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس با اذان و اقامه نماز بخواند ، دو صف از فرشتگان ، پشت سر او نماز مى خوانند و هر كس با اقامه و بدون گفتن اذان نماز بگزارد ، پشت سر او تنها يك صف به نماز مى ايستند» . گفتم : اندازه هر صف ، چه قدر است؟ فرمود : «كمترينِ آن ، از مشرق تا مغرب ، و بيشترينش از آسمان تا زمين است» .

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از عبّاس بن هلال _ :امام رضا عليه السلام فرمود : «هر كس اذان و اقامه بگويد ، دو صف از فرشتگان ، پشت سرش نماز مى گزارند و هر كس بدون اذانْ اقامه بگويد ، تنها يك فرشته در سمت راست او و يكى در سمت چپ او مى ايستد» . سپس فرمود : «دو صف را غنيمت بشمار!» .

.

ص: 400

4 / 2لَو عَلِمَ النّاسُ فَضلَهُ !رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو عَلِمَ النّاسُ ما فِي الأَذانِ لَتَحارّوهُ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ لَو تَعلَمُ اُمَّتي ما لَهُم فيها لَضَرَبوا عَلَيها بِالسِّهامِ : الأَذانُ ، وَالعَدوُ إلى يَومِ الجُمُعَةِ (3) ، وَالصَّفُّ الأَوَّلُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ رَغَّبتَنا فِي الأَذانِ حَتّى قَد خِفنا أن يَضطَرِبَ عَلَيهِ اُمَّتُكَ بِالسُّيوفِ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أما إنَّهُ لَن يَعدُوَ (5) ضُعَفاءَكُم . (6)

عنه عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِلمُؤَذِّنِ فيما بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ مِثلُ أجرِ الشَّهيدِ المُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ . قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّهُم يَجتَلِدونَ (7) عَلَى الأَذانِ؟ قالَ : كَلّا ، إنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَطرَحونَ الأَذانَ عَلى ضُعَفائِهِم ، وتِلكَ لُحومٌ حَرَّمَهَا اللّهُ عَلَى النّارِ . (8)

.


1- .. كذا في المصدر ، وفي إتحاف السادة المتّقين : «لتحاربوه» ولعلّه الصواب بقرينة الأحاديث التالية له . أو أنّ الصواب : «لتحرّوه» ؛ من التحرّي : القصد والإجتهاد في الطلب ، والعزم على تخصيص الشيء بالفعل والقول (اُنظر: النهاية : ج 1 ص 376 «حرا») .
2- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 254 ح 6 عن هشام بن يحيى .
3- .. كذا في المصدر ، وفي أغلب المصادر الاُخرى «والغدو إلى الجمعة» ، وهو الأظهر .
4- .. النوادر للراوندي : ص 149 ح 211 ، الجعفريّات : ص 34 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 144 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 197 ح 44 ؛ إحياء العلوم : ج 1 ص 272 نحوه وراجع : صحيح مسلم : ج 1 ص 325 ح 129 .
5- .. عَدَوْتُه أعدوه ؛ تَجاوزتُه إلى غيره (المصباح المنير : ص 397 «عَدَا») .
6- .. الجعفريّات: ص 245 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 144 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 157 ح 55 .
7- .. تَجالدَ القوم بالسيوف واجتَلَدوا، وجالَدناهم بالسيوف مجالدةً: ضاربناهم (لسان العرب: ج3 ص125 «جلد»).
8- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 283 ح 1130 ، ثواب الأعمال : ص 53 ح 1 وفيه «يختارون» بدل «يجتلدون» وكلاهما عن عيسى بن عبداللّه عن أبيه عن جدّه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 283 ح 869 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 147 ح 40 .

ص: 401

4 / 2 اگر مردم ، فضيلت اذان را مى دانستند!

4 / 2اگر مردم ، فضيلت اذان را مى دانستند!پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر مردم مى دانستند كه چه [فضيلتى] در اذان است ، بر سر [گفتن ]آن ، با يكديگر مى جنگيدند . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه اگر امّتم بدانند چه ثوابى در آنها براى ايشان هست ، بر سر آن ، قرعه مى زنند (/با تير ، يكديگر را مى زنند) : اذان ، شتافتن به نماز جمعه ، و صف اوّل [ جماعت] .

امام على عليه السلام :گفتيم : اى پيامبر خدا! شما ما را چندان به اذان گفتن ترغيب كرديد كه ترسيديم امّت تو بر سر آن ، با شمشير به جان هم بيفتند! پيامبر خدا فرمود : «[ با اين حال ،] اذان گفتن ، هرگز از فقيرانِ شما فراتر نخواهد رفت» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «براى مؤذّن ، در فاصله ميان اذان و اقامه پاداشى همانند مزد شهيدِ به خون غلتيده در راه خداست» . گفتم : اى پيامبر خدا! [ با چنين پاداشى] لابد مردم بر سرِ گفتن اذان ، با شمشير به جان يكديگر خواهند افتاد؟ فرمود : «هرگز! زمانى بر مردم مى آيد كه اذان گفتن را به عهده فقيرانشان مى افكنند ، و همين گوشت هاست كه خداوند ، آنها را بر آتش حرام كرده است» .

.


1- .عبارت پايانى اين حديث ، در المصنّف ابن ابى شيبه ، «لتحارّوه» است كه چندان معناى روشنى ندارد ؛ امّا در إتحاف السادة المتّقين ، «لتحاربوه (با يكديگر مى جنگيدند)» آمده كه به قرينه احاديث بعد ، شايد همين درست باشد . يا شايد درستش ، «لتحرّوه» (از «تحرّى» به معناى : در دستيابى به چيزى يا در كارى يا گفتارى ، از همديگر پيشى گرفتن) باشد (ر . ك : النهاية : ج 1 ص 376 مادّه «حرا») .

ص: 402

مستدرك الوسائل عن جابر بن عبد اللّه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرِ لِلمُؤَذِّنينَ _ ثَلاثا _ فَقُلتُ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ! إنّا نَضرِبُ بِالسَّيفِ عَلَى الأَذانِ وما دَعوتَ لَنا كَما تَدعو لِلمُؤَذِّنينَ؟! فَقالَ : يا جابِرُ ، اعلَم أنَّهُ سَيَأتي زَمانٌ عَلَى النّاسِ يَكِلونَ الأَذانَ إلَى الضُّعَفاءِ ، وإنَّ لُحوما مُحَرَّمَةٌ عَلَى النّارِ ، وهِيَ لُحومُ المُؤَذِّنينَ . (1)

4 / 3فَضلُ المُؤَذِّنِأ _ داعِي اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ داعِي [ اللّهِ] (2) ، وَالإِمامُ نورُ اللّهِ ، وَالصُّفوفُ أركانُ اللّهِ ، وَالقُرآنُ كَلامُ اللّهِ ؛ فَأَجيبوا داعِيَ اللّهِ ، وَاقتَبِسوا نورَهُ ، وكونوا أركانَ دينِهِ ، وتَعَلَّموا كَلامَهُ . (3)

.


1- .. مستدرك الوسائل : ج 4 ص 22 ح 4080 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره ؛ تفسير ابن كثير : ج 7 ص 168 عن عمر نحوه ، كنز العمّال : ج 8 ص 338 ح 23158 .
2- .. ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من كنز العمّال .
3- .. الفردوس : ج 4 ص 194 ح 6598 عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 7 ص 685 ح 20912 .

ص: 403

4 / 3 فضيلت مؤذّن
الف - دعوتگر به خداست

مستدرك الوسائل_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمايد : «خدايا! مؤذّنان را بيامرز» و اين جمله را سه بار فرمود . گفتم : اى پيامبر خدا! ما براى اذان ، شمشير مى زنيم ؛ ولى شما اين گونه كه براى مؤذّنان دعا كرديد ، براى ما دعا ننموده ايد؟ فرمود : «اى جابر! بدان ، زمانى بر مردم فرا مى رسد كه اذان گفتن را به فقيرانشان مى سپارند . گوشت هايى وجود دارند كه بر آتش ، حرام شده اند . اينها همان گوشت هاى مؤذّنان است» .

4 / 3فضيلت مؤذّنالف _ دعوتگر به خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن ، دعوتگر [ به سوى خدا] است و امام جماعت ، نور خداست و صف ها[ى جماعت ،] تكيه گاه هاى [دين] خدايند و قرآن ، گفتار خداست . پس دعوتگر خدا را اجابت كنيد و از نور او بهره بگيريد و تكيه گاه هاى دين او باشيد و گفتارش را بياموزيد .

.

ص: 404

ب _ عَمودُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ عَمودُ اللّهِ ، وَالإِمامُ نورُ اللّهِ ، وَالصُّفوفُ أركانُ اللّهِ ؛ فَأَجيبوا عَمودَ اللّهِ ، وَاقتَبِسوا مِن نورِ اللّهِ ، وكونوا مِن أركانِ اللّهِ . (1)

ج _ اُمَناءُ المُؤمِنينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ اُمَناءُ المُؤمِنينَ عَلى صَلَواتِهِم وصَومِهِم . . . ، لا يَسأَلونَ اللّهَ عز و جل شَيئا إلّا أعطاهُم ، ولا يَشفَعونَ في شَيءٍ إلّا شُفِّعوا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمَناءُ المُسلِمينَ عَلى صَلاتِهِم وسُحورِهِمُ المُؤَذِّنونَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِمامُ ضامِنٌ وَالمُؤَذِّنُ مُؤتَمَنٌ ، اللّهُمَّ أرشِدِ الأَئِمَّةَ وَاغفِر لِلمُؤَذِّنينَ . (4)

راجع : وسائل الشيعة : ج 4 ص 618 (باب 3 من أبواب الأذان والإقامة) .

د _ يَدُ الرَّحمنِ عَلى رَأسِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَدُ الرَّحمنِ فَوقَ رَأسِ المُؤَذِّنِ ، وإنَّهُ لَيُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ أينَ بَلَغَ . (5)

.


1- .. كنز العمّال : ج 7 ص 685 ح 20913 نقلاً عن ميسرة بن علي في مشيخته والديلمي عن ابن عمر .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 292 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين: ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار: ج 84 ص 124 ح 21 .
3- .. السنن الكبرى : ج 1 ص 626 ح 1999 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 176 ح 6743 وفيه «فطرهم» بدل «صلاتهم» وكلاهما عن أبي محذورة ، كنز العمّال: ج 7 ص 682 ح 20896 .
4- .. سنن أبيداود: ج 1 ص 143 ح 517 ، سنن الترمذي: ج 1 ص 402 ح 207 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 485 ح 9949 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 632 ح 2022 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 7 ص 589 ح 20391 ؛ تهذيب الأحكام: ج 2 ص 282 ح 1121 عن عبداللّه الهاشمي عن أبيه عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه صدره .
5- .. المعجم الأوسط : ج 2 ص 281 ح 1987 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 193 الرقم 5901 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 687 ح 20925 .

ص: 405

ب - ستون خداست
ج - امانتدار اهل ايمان است
د - دست خدا بر سر اوست

ب _ ستون خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان ، ستون خدايند و امام جماعت ، نور خداست و صف ها[ى جماعت]، تكيه گاه هاى [دين] خدايند . پس ، ستون خدا را لبّيك بگوييد و از نور خدا پرتو بگيريد و از تكيه گاه هاى [دين] خدا باشيد.

ج _ امانتدار اهل ايمان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان ، امين اهل ايمان بر نمازها و روزه... آنها هستند . هر چه از خداى عز و جل بخواهند ، به آنان عطا مى كند و براى هر چه شفاعت كنند ، شفاعتشان پذيرفته مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان ، امين مسلمانان بر نماز و سَحَرى آنها هستند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام جماعت ، ضامن است و مؤذّن ، امين . بار خدايا! امامانِ جماعت را ارشاد كن و مؤذّنان را بيامرز.

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 4 ص 618 (ابواب اذان و اقامه / باب سوم) .

د _ دست خدا بر سر اوستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دست خداى مهربان ، بالاى سر مؤذّن است (1) و به اندازه صدارَس او ، تا هر كجا كه برسد ، گناهانش را مى آمرزد.

.


1- .اشاره به لطف و عنايت ويژه حضرت حق به مؤذّن است .

ص: 406

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أخَذَ المُؤَذِّنُ في أذانِهِ ، وَضَعَ الرَّبُّ عز و جل يَدَهُ عَلى رَأسِهِ ، فَلا يَزالُ كَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ . (1)

ه _ يُصَدِّقُهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ وقَد سَمِعَ مُؤَذِّنا يَقولُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ _ :صَدَّقَكَ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ . (2)

و _ يُغفَرُ لَهُ مَدَّ صَوتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ بِمَدِّ صَوتِهِ (3) ، ويُصَدِّقُهُ مَن سَمِعَهُ مِن رَطبٍ ويابِسٍ ، ولَهُ مِثلُ أجرِ مَن صَلّى مَعَهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يَغفِرُ اللّهُ لِلمُؤَذِّنِ مُنتَهى أذانِهِ ، ويَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ سَمِعَ صَوتَهُ . (6)

.


1- .. الفردوس: ج 1 ص 320 ح 1265 عن ابن عمر وأنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 681 ح 20892 .
2- .. المجازات النبويّة : ص 210 ح 180 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 184 ح 17 .
3- .. المَدّ : القَدْر ، يريد به قَدْر الذنوب ؛ أي يُغفر له ذلك إلى منتهى مدّ صوته ، وهو تمثيل لسعة المغفرة . [ و يروى «مدى صوته»] المدى الغاية ؛ أي يستكمل مغفرة اللّه إذا استنفد وُسعه في رفع صوته ، فيبلغ الغاية في المغفرة إذا بلغ الغاية في الصوت (النهاية : ج 4 ص 308 «مدد» وص 310 «مدا») .
4- .. سنن النسائي : ج 2 ص 13 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 406 ح 18532 كلاهما عن البرّاء بن عازب ، المعجم الكبير : ج 8 ص 241 ح 7942 عن أبي اُمامة نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 619 ح 20550 .
5- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 142 ح 515 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 420 ح 9546 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 634 ح 2029 ، شُعب الإيمان: ج 3 ص 118 ح 3056 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 680 ح 20887 .
6- .. مسند ابن حنبل : ج 2 ص 500 ح 6210 عن ابن عمر ، كنز العمّال: ج 7 ص 687 ح 20926 .

ص: 407

ه - هر تر و خشكى ، او را تصديق مى كند
و - به اندازه صدارَس او ، گناهانش آمرزيده مى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن ، هر گاه شروع به گفتن اذان كند ، پروردگار عز و جل دستش را بر سر او مى نهد و همچنان دستش بر سر اوست تا اذانش را تمام كند.

ه _ هر تر و خشكى ، او را تصديق مى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به مؤذّنى كه بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ» او را شنيد _ :هر تر و خشكى ، تو را تصديق مى كند.

و _ به اندازه صدارَس او ، گناهانش آمرزيده مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و هر تر و خشكى كه صداى او را بشنود ، گفته هاى او را تصديق مى كند ، و براى مؤذّن ، همانند پاداش كسى است كه با او نماز مى خواند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و هر تر و خشكى براى او گواهى مى دهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تا آن جا كه صداى اذانِ مؤذّن برسد ، خداوند، گناهانش را مى آمرزد و هر تر و خشكى كه صداى او را بشنود ، برايش آمرزش مى طلبد.

.

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله :يُغفَرُ لِلمُؤَذِّنِ مَدَّ صَوتِهِ ، ولَهُ مِثلُ أجرِ مَن صَلّى مَعَهُ مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أذَّنَ عَشرَ سِنينَ مُحتَسِبا (2) يَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وصَوتِهِ فِي السَّماءِ ، ويُصَدِّقُهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ سَمِعَهُ ، ولَهُ مِن كُلِّ مَن يُصَلّي مَعَهُ في مَسجِدِهِ سَهمٌ ، ولَهُ مِن كُلِّ مَن يُصَلّي بِصَوتِهِ حَسَنَةٌ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ سَمِعَهُ . (4)

ز _ تَجِبُ لَهُ الجَنَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ في مِصرٍ مِن أمصارِ المُسلِمينَ سَنَةً وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن حافَظَ عَلَى الأَذانِ سَنَةً اُوجِبَ لَهُ الجَنَّةُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأَيتُ فيها جَنابِذَ (7) مِن لُؤلُؤٍ ، فَقُلتُ : لِمَن هذِهِ يا جِبريلُ ؟ قالَ : لِلمُؤَذِّنينَ وَالأَئِمَّةِ مِن اُمَّتِكَ . (8)

.


1- .. تنبيه الغافلين : ص 285 ح 389 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 241 ح 7942 وفيه صدره إلى «من صلّى معه» وكلاهما عن أبي اُمامة الباهلي ، كنز العمّال: ج 7 ص 688 ح 20928 نقلاً عن أبي الشيخ في الأذان عن البراء نحوه .
2- .. أي طَلبا لوَجه اللّه ِ وثوابه (النهاية : ج 1 ص 382 «حسب») .
3- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1131 ، الخصال : ص 448 ح 50 كلاهما عن سعد بن طريف ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 285 ح 882 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 329 ح 77 وفيهما «المؤذّن» بدل «من أذّن عشر سنين محتسبا» ، روضة الواعظين : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 104 ح 1 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 307 ح 28 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 52 ح 175 كلاهما عن محمّد بن مروان .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 283 ح 1126 ، ثواب الأعمال : ص 52 ح 1 كلاهما عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 285 ح 881 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 147 ح 40 .
6- .. شُعب الإيمان : ج 3 ص 119 ح 3058 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 47 ح 11348 كلاهما عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 7 ص 684 ح 20908 .
7- .. الجَنابِذ : جمع جُنبُذة ؛ وهي القُبّة (النهاية : ج 1 ص 305 «جنبذ») .
8- .. المطالب العالية : ج 1 ص 66 ح 236 ، كنز العمّال: ج 7 ص 682 ح 20900 .

ص: 409

ز - بهشت بر او واجب است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و براى او همانند اجر كسانى است كه با وى نماز مى خوانند ، بدون آن كه از اجر آنان چيزى كم شود.

امام باقر عليه السلام :هر كس به مدّت ده سال ، براى رضاى خدا اذان بگويد ، خداوند به اندازه اى كه نگاه و صداى مؤذّن در آسمان مى رسد ، گناهانش را مى آمرزد ، و هر تر و خشكى كه بانگ اذانش را بشنود ، او را تصديق مى كند ، و از [پاداش] هر كه در مسجد او با وى نماز بخواند ، او را سهمى است ، و از [ حسناتِ] هر كه با صداى او نماز بخواند ، برايش حسنه اى است.

امام صادق عليه السلام :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و هر چيزى كه صداى او را بشنود ، برايش گواهى مى دهد.

ز _ بهشت بر او واجب استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در شهرى از شهرهاى مسلمانان به مدّت يك سال اذان بگويد ، بهشت بر او واجب مى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس يك سال بر گفتن اذان مداومت ورزد ، بهشت بر او واجب مى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وارد بهشت شدم و در آن ، گنبدهايى از مرواريد ديدم . گفتم : اى جبرئيل! اينها از آنِ كيست؟ گفت : از آنِ مؤذّنان و امامان جماعتِ امّت تو.

.

ص: 410

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ مُحتَسِبا سَبعَ سِنينَ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أذَّنَ سَبعَ سِنينَ مُحتَسِبا جاءَ يَومَ القِيامَةِ لا ذَنبَ لَهُ . (2)

تنبيه الغافلين عن سَلَمَة بن ضِرار عن رجل من أهل الشام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : أخبِرني بِعَمَلٍ أدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ . قالَ : كُن مُؤَذِّنَ قَومِكَ يَجمَعوا بِكَ صَلاتَهُم . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ إن لَم اُطِق ؟ قالَ : كُن إمامَ قَومِكَ يُقيموا بِكَ صَلاتَهُم . قالَ : فَإِن لَم اُطِق ؟ قالَ : فَعَلَيكَ بِالصَّفِّ الأَوَّلِ . (3)

ح _ لا يَتَبَدَّدُ في قَبرِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ يَصِفُ الإِمامَ عَلِيّا عليه السلام يَومَ القِيامَةِ _ :بِيَدِهِ لِواءُ الحَمدِ ، و كُلُّ الخَلائِقِ تَحتَ اللِّواءِ ، يَحُفُّ بِهِ الأَئِمَّةُ وَالمُؤَذِّنونَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ وَالأَذانِ ، وهُمُ الَّذينَ لا يَتَبَدَّدونَ في قُبورِهِم . (4)

.


1- .. سنن ابن ماجة : ج 1 ص 240 ح 727 ، سنن الترمذي : ج 1 ص 400 ح 206 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 7 ص 683 ح 20904 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 286 ح 883 ، ثواب الأعمال : ص 52 ح 1 عن سعد بن طريف ، بحار الأنوار : ج 84 ص 146 ح 40 .
3- .. تنبيه الغافلين : ص 285 ح 388 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 48 ح 1046 عن أنس ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 364 ح 7737 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 37 ح 59 وليس فيه ذيله من «قال : يا رسول اللّه » وكلاهما عن ابن عبّاس وكلّها نحوه .
4- .. تفسير فرات : ص 507 ح 664 عن سعد بن أبي وقّاص ، بحار الأنوار : ج 8 ص 6 ح 10 .

ص: 411

ح - بدنش در قبر متلاشى نمى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس هفت سال براى رضاى خدا اذان بگويد ، خداوند، برات آزادى از آتش را برايش مى نويسد .

امام باقر عليه السلام :هر كس هفت سال براى خدا اذان بگويد ، روز قيامت ، در حالى [ به صحراى محشر] مى آيد كه هيچ گناهى ندارد .

تنبيه الغافلين_ به نقل از سلمة بن ضِرار ، از مردى شامى _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : مرا از عملى آگاه فرما كه با به كار بستن آن ، به بهشت روم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤذّنِ قومت باش تا به واسطه [ اذانِ] تو در نمازشان حاضر شوند» . گفت : اى پيامبر خدا! اگر از عهده اين كار بر نيامدم؟ فرمود : «امام جماعتِ قومت باش تا با تو ، نمازشان را بگزارند» . گفت : اگر نتوانستم؟ فرمود : «در صف اوّل [ جماعت] باش» .

ح _ بدنش در قبر متلاشى نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان ويژگى هاى امام على عليه السلام در روز قيامت _ :پرچم ستايش (لواء الحمد)، در دست اوست و همه خلايق ، زير اين پرچم اند و امامانِ جماعت و مؤذّنان ، در حالى كه قرآن تلاوت مى كنند و اذان مى گويند ، او را در ميان مى گيرند ؛ و اينان همانانى هستند كه در قبرهايشان متلاشى نمى شوند.

.

ص: 412

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ المُحتَسِبُ كَالشَّهيدِ يَتَشَحَّطُ (1) في دَمِهِ حَتّى يَفرُغَ مِن أذانِهِ ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ ، وإذا ماتَ لَم يُدَوَّد في قَبرِهِ . (2)

ط _ يُحشَرُ وهُوَ يُؤَذِّنُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤَذِّنينَ وَالمُلَبّينَ يَخرُجونَ مِن قُبورِهِم يُؤَذِّنُ المُؤَذِّنُ ويُلَبِّي المُلَبّي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ المُحتَسِبونَ يَخرُجونَ يَومَ القِيامَةِ مِن قُبورِهِم وهُم يُؤَذِّنونَ ، فَالمُؤَذِّنُ المُحتَسِبُ يَشهَدُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ يَسمَعُ صَوتَهُ مِن حَجَرٍ أو شَجَرٍ أو مَدَرٍ أو بَشَرٍ أو رَطبٍ أو يابِسٍ ، ويَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَدَّ صَوتِهِ ، ويَكتُبُ لَهُ مِنَ الأَجرِ بِعَدَدِ مَن يُصَلّي بِأَذانِهِ ، ويُعطيهِ اللّهُ ما يَسأَلُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، إمّا أن يُعَجِّلَهُ فِي الدُّنيا أو يَدَّخِرَهُ فِي الآخِرَةِ ، و إمّا أن يَصرِفَ عَنهُ السّوءَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ وجَمَعَ اللّهُ عز و جل النّاسَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، بَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَى المُؤَذِّنينَ بِمَلائِكَةٍ مِن نورٍ ، ومَعَهُم ألوِيَةٌ وأعلامٌ مِن نورٍ ، يَقودونَ جَنائِبَ (5) ، أزِمَّتُها زَبَرجَدٌ أخضَرُ ، وحَقائِبُهَا (6) المِسكُ الأَذفَرُ ، يَركَبُهَا المُؤَذِّنونَ ، فَيَقومونَ عَلَيها قِياما ، تَقودُهُمُ المَلائِكَةُ ، يُنادونَ بِأَعلى أصواتِهِم بِالأَذانِ . (7)

.


1- .. في المصدر : «يَتَشخَّط» ، والتصويب من كنز العمّال . و«يتشحّط في دمه» : أي يتخبّط فيه ويضطرب ويتمرّغ (النهاية : ج 2 ص 449 «شحط») .
2- .. المعجم الكبير : ج 12 ص 322 ح 13554 ، تاريخ أصبهان: ج 2 ص 76 ح 1136 كلاهماعن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 7 ص 686 ح 10918 .
3- .. المعجم الأوسط: ج 4 ص 40 ح 3558 عن جابر ، كنز العمّال: ج 7 ص 679 ح 20881 .
4- .. تنبيه الغافلين : ص 290 ح 405 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 397 ح 746 وفيه صدره إلى «يؤذّنون» وكلاهما عن جابر بن عبداللّه ؛ مستدرك الوسائل: ج 4 ص 37 ح 4124 نقلاً عن درر اللآلي نحوه .
5- .. الجَنيبَة : الفَرَس تُقاد ولا تُركب ، فعيلة بمعنى مفعولة ، يقال: جنَبتُهُ ؛ إذا قُدتَه إلى جنبك (المصباح المنير : ص 111 «جنب»). وفي بعض المصادر «نجائب» ؛ والنَّجيب : يُطلق على البعير والفَرَس إذا كانا كريمَين عتيقَين (انظر : لسان العرب : ج 1 ص 748 «نجب») .
6- .. وفي بعض النسخ : «خفائفها» ، قال المولى محمّد تقي المجلسي في روضة المتّقين ج 2 ص 252 : خفائفها جمع الخُفّ؛ والمراد بها الأرجل ، وكونها من المسك إمّا اعتبار سطوع رائحة المسك منها ، ويمكن أن يكون نشوها منه . وعلى نسخة «الحقائب» ؛ الحقيبة : كلّما شُدّ في مؤخّر رَحْل أو قَتَب .
7- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 294 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 281 ح 310 ، روضة الواعظين: ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار: ج 84 ص 125 ح 21 .

ص: 413

ط - در حال اذان گفتن ، محشور مى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى خدا اذان مى گويد ، تا زمانى كه اذانش را به پايان ببرد ، همانند شهيدى است كه در خونش مى غلتد ، و هر تر و خشكى براى او گواهى مى دهد ، و هر گاه بميرد ، [بدن او] در گورش كِرم نمى افتد.

ط _ در حال اذان گفتن ، محشور مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن ها و كسانى كه اذان او را لبّيك مى گويند ، در حالى از گورهايشان بيرون مى آيند كه مؤذّن ، اذان مى گويد و لبّيك گو ، لبّيك مى گويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه براى خشنودى خدا اذان مى گويند ، در روز قيامت ، اذان گويان ، از گورهايشان بيرون مى آيند . مؤذّنى كه براى خشنودى خدا اذان بگويد ، هر چيزى كه صداى او را بشنود از سنگ و درخت و كلوخ و بشر و هر تر و خشكى، براى او گواهى مى دهد ، و خداوند به اندازه صدارَس او گناهانش را مى آمرزد ، و به شمار كسانى كه با اذان او نماز مى خوانند ، برايش اجر مى نويسد ، و در فاصله ميان اذان و اقامه ، هر درخواستى كند ، خداوند به او عطا مى كند : يا در همين دنيا مى دهد ، يا براى آخرتش ذخيره مى كند و يا گزند را از او دفع مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون روز قيامت بشود و خداوند عز و جل مردم را در يك دشتْ گرد آورد ، خداوند عز و جل براى مؤذّنان ، فرشتگانى از نور مى فرستد كه درفش ها و پرچم هايى از نور با خود حمل مى كنند و اسب هايى را با خود مى كشند كه افسارهايشان از زبرجد سبز است و خورجين هايشان از مُشك تيزبوى . مؤذّنان ، بر اين اسب ها سوار مى شوند و روى آنها راست مى ايستند و فرشتگان ، آنها را مى كشند و مؤذّنان با تمام توان ، صدايشان را به اذان ، بلند مى كنند .

.

ص: 414

ي _ أطوَلُ النّاسِ أعناقا يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ أطوَلُ النّاسِ أعناقا (1) يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو أقسَمتُ لَبَرَرتُ : إنَّ أحَبَّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ لَرُعاةُ الشَّمسِ وَالقَمَرِ _ يَعنِي المُؤَذِّنينَ _ وإنَّهُم لَيُعرَفونَ يَومَ القِيامَةِ بِطولِ أعناقِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتِي المُؤَذِّنونَ أطوَلَ النّاسِ أعناقا يَومَ القِيامَةِ يُنادونَ بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، فَلا يَسمَعُ المُؤَذِّنينَ شَيءٌ إلّا شَهِدَ لَهُم بِذلِكَ يَومَ القِيامَةِ. (4)

.


1- .. «أطول الناس أعناقا» : أي أكثر الناس تشوّفا إلى رحمة اللّه ؛ لأنّ المتشوّف يطيل عنقه إلى ما يتطلّع إليه ... وقيل : إنّهم سادة ورؤساء ، والعرب تصف السادة بطول الأعناق (شرح صحيح مسلم للنووي : ج 4 ص 333) .
2- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 290 ح 14 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 240 ح 725 كلاهما عن معاوية بن أبي سفيان ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 338 ح 12729 عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 682 ح 20895 ؛ تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1132 عن العرزمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 61 ح 249 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 84 ص 106 ح 4 .
3- .. المعجم الأوسط: ج 5 ص 106 ح 4808 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 99 الرقم 1095 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 683 ح 20901 .
4- .. مسند زيد : ص 97 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 144 نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 157 ح 55 .

ص: 415

ى - گردن فرازترينِ مردم در روز قيامت است

ى _ گردن فرازترينِ مردم در روز قيامت استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، مؤذّنان ، گردن فرازترينِ (1) مردمان اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به درستى ، سوگند مى خورم كه : محبوب ترينْ بندگان خدا در نزد خداوند ، مراقبان خورشيد و ماه _ يعنى مؤذّنان _ هستند . اينان در روز قيامت ، به كشيدگىِ گردن هايشان شناخته مى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، مؤذّنان ، در حالى مى آيند كه گردن فرازترينِ مردمان اند و بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله» سر مى دهند . هر چيزى كه صداى مؤذّنان را بشنود ، در روز قيامت ، همان را به نفع آنان گواهى مى دهد.

.


1- .يعنى بيش از همه مردم ، به سوى رحمت خدا گردن مى كشند . به قولى ، آقا و سَرورند . عرب ، افراد آقا را به گردن فرازى توصيف مى كند (ر . ك : شرح النووى لصحيح مسلم : ج 4 ص 333) .

ص: 416

الإمام عليّ عليه السلام :يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ يَومَ القِيامَةِ طِوالَ الأَعناقِ . (1)

ك _ هُوَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ مِن اُمَّتي مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ لِواءَ الحَمدِ مَعَكَ يَومَ القِيامَةِ تَقدَمُ بِهِ قُدّامَ اُمَّتي ، وَالمُؤَذِّنونَ عَن يَمينِكَ وعَن شِمالِكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ عَشرَ سِنينَ أسكَنَهُ اللّهُ عز و جل مَعَ إبراهيمَ الخَليلِ عليه السلام في قُبَّتِهِ أو في دَرَجَتِهِ . (4)

ل _ النَّوادِررسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِلإِمامِ وَالمُؤَذِّنِ مِثلُ اُجورِ مَن صَلّى مَعَهُما . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ فِي المَسجِدِ : الإِمامُ ، ثُمَّ المُؤَذِّنُ ، ثُمَّ يَمينُ الإِمامِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لِلمُؤَذِّنِ فَضلٌ عَلى مَن أتَى الصَّلاةَ عِشرونَ ومِئَتا حَسَنَةٍ إلّا مَن قالَ مِثلَ ما يَقولُ ، فَإِن أقامَ فَأَربَعونَ ومِئَتا حَسَنَةٍ . (7)

.


1- .. المحاسن : ج 1 ص 121 ح 128 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 149 ح 43 .
2- .. الخصال : ص 355 ح 36 ، الأمالي للصدوق: ص 261 ح 279 كلاهما عن الحسن بن عبداللّه عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام ، الاختصاص: ص 39 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام الحسين عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار: ج 84 ص 116 ح 10 .
3- .. تفسير فرات : ص 366 ح 498 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 8 ص 7 ح 12 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 293 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين : ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار : ج 84 ص 124 ح 21 .
5- .. كنز العمّال : ج 7 ص 586 ح 20374 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي هريرة .
6- .. الفردوس : ج 1 ص 358 ح 1446 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال: ج 7 ص 586 ح 20375 .
7- .. الفردوس : ج 3 ص 321 ح 4962 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 384 الرقم 715 ، كنز العمّال : ج 7 ص 703 ح 21012 نقلاً عن الحاكم في تاريخه وأبي نعيم وكلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة .

ص: 417

ك - با پيامبران عليهم السلام و صدّيقان و شهيدان و صالحان ، محشور مى شود
ل - گوناگون

امام على عليه السلام :در روز قيامت ، مؤذّنان ، گردن فراز محشور مى شوند.

ك _ با پيامبران عليهم السلام و صدّيقان و شهيدان و صالحان ، محشور مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان امّت من ، با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان محشور مى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! در روز قيامت ، پرچم ستايش (لواء الحمد) در دست توست و پيشاپيش امّتم حركت مى كنى و مؤذّنان ، در سمت راست و چپ تو قرار گرفته اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مدّت ده سال اذان بگويد ، خداوند عز و جل او را در سراپرده ابراهيم خليل عليه السلام با وى و يا در درجه او سُكنا مى دهد.

ل _ گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى امام جماعت و مؤذّن ، به اندازه [ مجموع] پاداش هاى كسانى است كه با آنان نماز مى گزارند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم در مسجد ، اوّل ، امام جماعت است ، سپس مؤذّن و آن گاه [افرادِ ايستاده در] سمت راست امام .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن را بر كسى كه نماز مى گزارد ، دويست و بيست حسنه برترى است ، مگر بر آن كسى كه مانند آنچه مؤذّن مى گويد ، [ اذان ]بگويد . و اگر اقامه هم بگويد ، او را دويست و چهل حسنه است.

.

ص: 418

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ سَنَةً عَلى نِيَّةٍ صادِقَةٍ لا يَطلُبُ عَلَيها أجرا ، حُشِرَ يَومَ القِيامَةِ فَاُوقِفَ عَلى بابِ الجَنَّةِ ، فَقيلَ لَهُ : اِشفَع لِمَن شِئتَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ في سَبيلِ اللّهِ صَلاةً واحِدَةً إيمانا وَاحتِسابا وتَقَرُّبا إلَى اللّهِ عز و جل ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِن ذُنوبِهِ ، ومَنَّ عَلَيهِ بِالعِصمَةِ فيما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ ، وجَمَعَ بَينَهُ وبَينَ الشُّهَداءِ فِي الجَنَّةِ . (2)

4 / 4حَقُّ المُؤَذِّنِالإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :أمّا حَقُّ المُؤَذِّنِ فَأَن تَعلَمَ أنَّهُ مُذَكِّرٌ لَكَ رَبَّكَ عز و جل ، وداعٍ لَكَ إلى حَظِّكَ ، وعَونُكُ عَلى قَضاءِ فَرضِ اللّهِ عَلَيكَ ، فَاشكُر (3) عَلى ذلِكَ شُكرَكَ لِلمُحسِنِ إلَيكَ . (4)

.


1- .. تاريخ دمشق : ج 14 ص 90 ح 3390 عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 684 ح 20907 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 294 ح 905 ، الأمالي للصدوق: ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين : ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار : ج 84 ص 124 ح 21 وراجع : السنن الكبرى : ج 1 ص 636 ح 2039 و كنز العمّال : ج 7 ص 683 ح 20906 .
3- .. كذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «فاشكره» وهو المناسب للسياق .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 623 ح 3214 ، الخصال: ص 569 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 265 ح 28 نحوه ، بحار الأنوار: ج 74 ص 7 ح 1 .

ص: 419

4 / 4 حقّ مؤذّن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با نيّت خالص و بدون درخواست مزدى ، به مدّت يك سال اذان بگويد ، روز قيامت ، هنگامى كه محشور مى شود ، او را بر درِ بهشت نگه مى دارند و به او مى گويند : براى هر كه مى خواهى ، شفاعت كن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در راه خدا و از سَرِ ايمان و براى خشنودى خدا و تقرّب به خداوند عز و جل ، براى يك نماز ، اذان بگويد ، خداوند، گناهان گذشته او را مى آمرزد ، و در باقى مانده عمرش او را از گناه، نگه مى دارد و وى را در بهشت با شهدا گرد مى آورد.

4 / 4حقّ مؤذّنامام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ مؤذّن ، آن است كه بدانى كه او پروردگارت را به ياد تو مى آورد و تو را به بهره ات فرا مى خواند و تو را بر انجام دادن آنچه خداوند بر تو واجب نموده ، كمك مى كند . پس براى اين كار ، [ از او ]سپاس گزارى كن ، همچنان كه از كسى كه به تو نيكى مى كند ، سپاس گزارى مى كنى.

.

ص: 420

الفصل الخامس : بركات الأذان5 / 1طَردُ الشَّيطانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أذَّنَ المُؤَذِّنُ أدبَرَ الشَّيطانُ ولَهُ حُصاصٌ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشَّيطانَ إذا سَمِعَ النِّ_داءَ بِالصَّلاةِ ، ذَهَبَ حَتّى يَ_كونَ مَ_كانَ الرَّوحاءِ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إذا وُلِدَ لَكَ غُلامٌ أو جارِيَةٌ فَأَذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى ، و أقِم فِي اليُسرى ؛ فَإِنَّهُ لا يَضُرُّهُ الشَّيطانُ أبَدا . (5)

.


1- .. الحُصاص : شِدَّةُ العَدْوِ وَحِدَّتُه . وقيل : هو أن يمصَعَ بذَنَبِه [ أي يحرّكه] ، ويَصُرّ بأُذُنيه [ أي ينصبهما ] ويعدو . وقيل : هو الضُّراط (النهاية : ج 1 ص 396 «حصص») .
2- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 291 ح 17 ، وص 398 ح 83 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 373 ح 1465 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 193 ح 16 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 690 ح 20943 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 409 ح 75 وفيه «ضراط» بدل «حصاص» .
3- .. الرَّوحاءُ : بين الحرمين الشريفين ، على ثلاثين أو أربعين أو ستّة وثلاثين ميلاً من المدينة (تاج العروس : ج 4 ص 67 «روح») .
4- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 290 ح 15 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 95 ح 14616 نحوه ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 549 ح 1664 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 205 ح 393 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 354 ح 1890 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 7 ص 680 ح 20885 .
5- .. تحف العقول : ص 13 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 66 ح 5 .

ص: 421

فصل پنجم : بركات اذان
5 / 1 رانده شدن شيطان

فصل پنجم : بركات اذان5 / 1رانده شدن شيطانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّن اذان بگويد ، شيطان به سرعت پا به فرار مى گذارد . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيطان ، هر گاه بانگ نماز را بشنود ، تا رَوحاء (2) دور مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به امير مؤمنان عليه السلام _ :اى على! هر گاه پسرى يا دخترى برايت متولّد شد ، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگو ؛ زيرا در اين صورت ، شيطان هرگز به او گزند نمى رساند.

.


1- .عبارت «له حُصاص» در متن عربى، يعنى : تند و تيز مى دود . به قولى: دُم خود را تكان مى دهد و گوش هايش را سيخ مى كند و مى رود .
2- .رَوحاء ، مكانى است ميان مكّه و مدينه در سى يا چهل و يا سى و شش ميلى مدينه .

ص: 422

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَدَّثَتني أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ ، قالَت : حَدَّثَتني فاطِمَةُ عليهاالسلام لَمّا حَمَلَت بِالحَسَنِ عليه السلام و وَلَدَتهُ (1) جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . . . وأذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى ، و أقامَ في اُذُنِهِ اليُسرى . . . . فَلَمّا كانَ بَعدَ حَولٍ وُلِدَ الحُسَينُ عليه السلام ، و جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا أسماء هَلُمِّي ابني ، فَدَفَعَتهُ إلَيهِ في خِرقَةٍ بَيضاءَ ، فَأَذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى ، و أقامَ فِي اليُسرى ، و وَضَعَهُ في حِجرِهِ ، فَبَكى (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أذَّنَ في اُذُنِ الحَسَنِ عليه السلام بِالصَّلاةِ يَومَ وُلِدَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إذا وُلِدَ لِأَحَدِكُم وَلَدٌ فَكانَ يَومُ السّابِعِ فَليَعُقَّ عَنهُ . . . وَليُؤَذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى ، وَليُقِم فِي اليُسرى . (5)

.


1- .. هكذا في المصدر ، و في صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : «حدّثتني أسماء بنت عميس قالت : قبلتُ جدّتك فاطمة عليهاالسلامبالحسن و الحسين عليهماالسلام ، فلمّا وُلد الحسن جاء .. .» .
2- .. هذا الحديث والأحاديث الثلاثة التي بعده وإن كانت لا تدلّ بصورة مستقلّة على المراد في عنوان الباب ، إلّا أنّه وبالنظر إلى الحديث رقم 89 (ص 420) الّذي يصرّح بأنّ الحكمة في استحباب الأذان والإقامة في اُذن المولود هي لأجل الوقاية من أضرار الشيطان ، فلذا جاءت في سياقه .
3- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 25 ح 5 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 240 ح 146 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 367 ح 781 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 111 ح 18 ؛ ذخائر العقبى : ص 209 عن أسماء بنت عميس من دون إسناد إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه .
4- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 43 ح 147 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 488 ح 1691 من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 123 ح 67 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص 328 ح 5105 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 97 ح 1514 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 230 ح 23930 كلّها عن أبي رافع من دون إسنادٍ الى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 599 ح 46004 .
5- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 487 ح 1686 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 122 ح 62 .

ص: 423

امام زين العابدين عليه السلام :اسماء بنت عُمَيس ، برايم نقل كرد و گفت : فاطمه عليهاالسلامبرايم حديث كرد كه چون حسن عليه السلام را باردار شد و او را به دنيا آورد ، (1) پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ... و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت ... . يك سال بعد كه حسين عليه السلام متولّد شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و فرمود : «اى اسماء! پسرم را بياور» . من ، نوزاد را در پارچه سفيدى به دست ايشان دادم . پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و او را بر زانوى خود نهاد و گريست. (2)

امام زين العابدين عليه السلام :روزى كه حسن عليه السلام متولّد شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش او اذان گفت.

امام باقر عليه السلام :هر گاه براى هر يك از شما فرزندى متولّد شد ، روز هفتم برايش عقيقه كند ... و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويد.

.


1- .در صحيفة الإمام الرضا عليه السلام آمده است: «اسماء بنت عميس برايم گفت : من قابله جدّه ات فاطمه عليهاالسلام در هنگام تولّد حسن و حسين عليهماالسلام بودم . چون حسن به دنيا آمد ...» .
2- .با توجّه به حديث شماره 89 (421) كه تشريح مى كند حكمت استحباب گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، حفظ او از گزند شيطان است، اين حديث و سه حديث بعد را در ضمن اين عنوان آورديم .

ص: 424

الإمام الصادق عليه السلام :المَولودُ إذا وُلِدَ يُؤَذَّنُ في اُذُنِهِ اليُمنى ، و يُقامُ فِي اليُسرى . (1)

الكافي عن سليمان الجعفري (2) :سَمِعتُهُ يَقولُ : أذِّن في بَيتِكَ فَإِنَّهُ يَطرُدُ الشَّيطانَ ، ويُستَحَبُّ مِن أجلِ الصِّبيانِ . (3)

5 / 2إجابَةُ الدُّعاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عِندَ أذانِ المُؤَذِّنينَ يُستَجابُ الدُّعاءُ . (4)

5 / 3أمانُ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا اُذِّنَ في قَريَةٍ ، أمَّنَهَا اللّهُ مِن عَذابِهِ ذلِكَ اليَومَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما قَومٍ نودِيَ فيهِم بِالأَذانِ صَباحا إلّا كانوا في أمانِ اللّهِ حَتّى يُمسوا ، وأيُّما قَومٍ نودِيَ عَلَيهِم بِالأَذانِ مَساءً إلّا كانوا في أمانِ اللّهِ حَتّى يُصبِحوا . (6)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح 911 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 486 ح 1684 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 122 ح 60 .
2- .. عدّه النجاشي من أصحاب الإمام الرضا عليه السلام (راجع : رجال النجاشي : ج 1 ص 412 الرقم 481) . وعدّه الشيخ تارةً من أصحاب الإمام الكاظم عليه السلام ، واُخرى من أصحاب الإمام الرضا عليه السلام (راجع : رجال الطوسي : ص 338 الرقم 5027 وص 358 الرقم 5298) .
3- .. الكافي : ج 3 ص 308 ح 35 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 163 .
4- .. تاريخ بغداد: ج8 ص208 الرقم 4327 ، الفردوس: ج3 ص47 ح4122 كلاهما عن أنس، كنزالعمّال: ج2 ص103ح3347.
5- .. المعجم الأوسط : ج 4 ص 83 ح 3671 ، المعجم الكبير : ج 1 ص 257 ح 746 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 681 ح 20893 .
6- .. المعجم الكبير : ج 20 ص 215 ح 498 عن معقل بن يسار ، كنز العمّال : ج 7 ص 682 ح 20899 .

ص: 425

5 / 2 پذيرفته شدن دعا
5 / 3 در امان خداوند بودن

امام صادق عليه السلام :فرزند كه به دنيا آمد ، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفته مى شود .

الكافى_ به نقل از سليمان جعفرى (1) _ :از امام عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : در خانه ات اذان بگو ؛ زيرا اين كار ، شيطان را مى راند و براى كودكان نيز خوب (مفيد) است .

5 / 2پذيرفته شدن دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هنگام اذان گفتن مؤذّنان ، دعا مستجاب مى شود.

5 / 3در امان خداوند بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه در يك آبادى اذان گفته شود ، خداوند در آن روز ، آن آبادى را از عذاب خويش ايمن مى دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردمى كه در ميانشان بانگ اذانِ صبح گفته شود ، تا شب در امان خدا هستند و هر مردمى كه برايشان بانگ اذانِ شب گفته شود ، تا صبح در امان خداوند هستند.

.


1- .نجاشى ، او را از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده است (ر . ك : رجال النجاشى : ج 1 ص 412 ش 481) . شيخ طوسى ، او را يك بار از اصحاب امام كاظم عليه السلام و يك بار از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده است (ر . ك : رجال الطوسى : ص 328 ش5027 و ص358 ش5298) .

ص: 426

5 / 4ذَهابُ السُّقمِالكافي عن محمّد بن راشد :حَدَّثَني هِشامُ بنُ إبراهيمَ أنَّهُ شَكا إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام سُقمَهُ وأنَّهُ لا يولَدُ لَهُ وَلَدٌ ، فَأَمَرَهُ أن يَرفَعَ صَوتَهُ بِالأَذانِ في مَنزِلِهِ . قالَ : فَفَعَلتُ ، فَأَذهَبَ اللّهُ عَنّي سُقمي وكَثَّرَ وُلدي . قالَ مُحَمَّدُ بنُ راشِدٍ : وكُنتُ دائِمَ العِلَّةِ ما أنفَكُّ مِنها في نَفسي وجَماعَةِ خَدَمي وعِيالي ، فَلَمّا سَمِعتُ ذلِكَ مِن هِشامٍ عَمِلتُ بِهِ ، فَأَذهَبَ اللّهُ عَنّي وعَن عِيالِيَ العِلَلَ . (1)

5 / 5عِلاجُ سوءِ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن ساءَ خُ_لُقُهُ مِ_ن إنسانٍ أو دابَّةٍ ، فَأَذِّنوا ف_ي اُذُنَيهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنوا في اُذُنِهِ . (3)

.


1- .. الكافي: ج 3 ص 308 ح 33، تهذيب الأحكام: ج 2 ص 59 ح 207، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 292 ح903، الدعوات: ص 189 ح 526 وفيه صدره إلى «كثّر ولدي»، بحارالأنوار: ج 84 ص 156 ح 53.
2- .. الفردوس : ج 3 ص 558 ح 5752 عن الإمام الحسين عليه السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 421 ح 41665 ؛ المحاسن : ج 2 ص 257 ح 1809 عن أبي حفص الأبان عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 67 ح 45 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 309 ح 1 عن هشام بن سالم ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح 912 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 487 ح 1685 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 122 ح 61 .

ص: 427

5 / 4 دفع بيمارى
5 / 5 درمان بداخلاقى

5 / 4دفع بيمارىالكافى_ به نقل از محمّد بن راشد _ :هشام بن ابراهيم برايم نقل كرد كه از بيمارى خود و از اين كه بچّه دار نمى شود ، نزد امام رضا عليه السلام شِكوه كرد . امام عليه السلام به او فرمود كه در منزلش بانگ اذان سر دهد . هشام گفت : «من اين كار را كردم و خداوند ، بيمارى مرا برطرف ساخت و فرزندان بسيارى به من عطا كرد» . من (محمّد بن راشد) و جماعت خدمتكارانم و افراد خانواده ام نيز پيوسته از بيمارى رنج مى برديم و بيمارى رهايمان نمى كرد . چون اين مطلب را از هشام شنيدم ، آن را به كار بستم و خداوند ، بيمارى ها را از من و خانواده ام برطرف ساخت.

5 / 5درمان بداخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس، چه انسان و چه حيوان، بداخلاق شد ، در دو گوشش اذان بگوييد.

امام صادق عليه السلام :كسى كه اخلاقش بد است ، در گوشش اذان بگوييد.

.

ص: 428

5 / 6دَفعُ الوَحشَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا تَغَوَّلَت لَكُمُ الغيلانُ (1) ، فَأَذِّنوا بِأَذانِ الصَّلاةِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا تَغَوَّلَت لَكُمُ الغولُ فَأَذِّنوا . (3)

.


1- .. الغيلان : هي جنس من الجنّ و الشياطين ، كانت العرب تزعم أنّ الغُول في الفلات تتراءى للنّاس فتتغوّل تغوّلاً؛ أيتتلوّن تلوّنا في صور شتّى، وتَغُولهم أي تضلّهم عن الطريق وتهلكهم (النهاية: ج 3 ص 396 «غول»).
2- .. المحاسن : ج 1 ص 121 ح 128 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الجعفريّات : ص 42 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «بكم» بدل «لكم» ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 147 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «بالصلاة» بدل «بأذان الصلاة» ، بحار الأنوار : ج 84 ص 162 ح 67 ؛ صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 145 ح 2549 عن جابر نحوه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 163 ح 9252 عن سعد بن أبي وقّاص وليس فيه «بأذان الصلاة» .
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 298 ح 910 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 551 ح 1904 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 253 ح 48 .

ص: 429

5 / 6 دفع وحشت

5 / 6دفع وحشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه غول ها (1) به سراغ شما آمدند ، همچون اذانِ نماز، اذان بگوييد.

امام صادق عليه السلام :هر گاه گرفتار غول شديد ، اذان بگوييد.

.


1- .غول ، موجودى است از جنس جِن و شياطين . عرب ها معتقد بودند كه غول ها در بيابان ها بر مردم ظاهر مى شوند و خود را به شكل هاى مختلف در مى آورند و مسافران را به بيراهه و نابودى مى كشانند.

ص: 430

الفصل السادس : آداب الأذان6 / 1مَن يَصلَحُ لِلتَّأذينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِيُؤَذِّن لَكُم خِيارُكُم ، وَليَؤُمَّكُم قُرّاؤُكُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَؤُمُّكُم أقَرؤُكُم ، ويُؤَذِّنُ لَكُم خِيارُكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِبَني خَطمَةَ مِنَ الأَنصارِ _ :يا بَني خَطمَةَ ، اجعَلوا مُؤَذِّنَكُم أفضَلَكُم في أنفُسِكُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لِيُؤَذِّن لَكُم أفصَحُكُم ، وَليَؤُمَّكُم أفقَهُكُم . (4)

الكافي عن عمّار الساباطي عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سُئِلَ عَنِ الأَذانِ : هَل يَجوزُ أن يَكونَ مِن غَيرِ عارِفٍ ؟ قالَ : لا يَستَقيمُ الأَذانُ ولا يَجوزُ أن يُؤَذِّنَ بِهِ إلّا رَجُلٌ مُسلِمٌ عارِفٌ ، فَإِن عَلِمَ الأَذانَ فَأَذَّنَ بِهِ ولَم (5) يَكُن عارِفا لَم يَجُز أذانُهُ ولا إقامَتُهُ ولا يُقتَدى بِهِ . (6)

.


1- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 161 ح 590 ، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 240 ح 726 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 626 ح 1998 وفيه «أقرؤكم» بدل «قرّاؤكم» وكلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 7 ص 695 ح 20969 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 180 ح 233 ، بحار الأنوار: ج 28 ص 164 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 285 ح 880 عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .. السنن الكبرى : ج 1 ص 627 ح 2001 عن صفوان بن سليم ، كنز العمّال: ج 7 ص 697 ح 20977 .
4- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 147 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 161 ح 65 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 285 ذيل ح 880 .
5- .. في المصدر : «وإن لم» ، والصواب ما أثبتناه كما في تهذيب الأحكام .
6- .. الكافي : ج 3 ص 304 ح 13 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 277 ح 1101 .

ص: 431

فصل ششم : آداب اذان
6 / 1 افراد شايسته براى اذان گفتن

فصل ششم : آداب اذان6 / 1افراد شايسته براى اذان گفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بايد بهترين افراد شما برايتان اذان بگويند و بايد امامت جماعتِ شما را قاريانتان به عهده بگيرند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كس كه قرائتش از همه شما بهتر است ، امام جماعت شما بشود و بهترينتان ، براى شما اذان بگويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بنى خَطمه (از انصار) _ :اى بنى خَطمه ! مؤذّنتان را بهترين فرد در ميان خود قرار دهيد.

امام على عليه السلام :بايد فصيح ترين فرد شما برايتان اذان بگويد و بايد فقيه ترين فرد شما امامت جماعت شما را بر عهده بگيرد.

الكافى_ به نقل از عمّار ساباطى _ :از امام صادق عليه السلام در باره اذان سؤال شد كه : آيا اذان گفتن فردِ غير عارف (غير شيعه اثنى عشرى) جايز است؟ فرمود : «اذان[چنين كسى]، درست نيست و جايز نيست كه جز مرد مسلمان عارف ، اذان بگويد . اگر شخصى اذان را بلد باشد و اذان بگويد ، امّا عارف نباشد ، نه اذانش رواست و نه اِقامه اش و نه اقتدا كردن به او جايز است» .

.

ص: 432

6 / 2أهَمُّ ما يَنبَغي رِعايَتُهُ لِلمُؤَذِّنِأ _ الطَّهارَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَقٌّ وسُنَّةٌ ألّا يُؤَذِّنَ أحَدٌ إلّا وهُوَ طاهِرٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤَذِّنُ إلّا مُتَوَضِّئٌ . (2)

ب _ رَفعُ الصَّوتِمسند ابن حنبل عن ابن أبي صعصعة عبد اللّه بن عبد الرحمن عن أبيه (3) : قالَ لي أبو سَعيدٍ وكانَ في حُجرَةٍ فَقالَ لي : يا بُنَيَّ إذا أذَّنتَ فَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لَيسَ شَيءٌ يَسمَعُهُ إلّا شَهِدَ لَهُ ؛ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا حَجَرٌ . (4)

.


1- .. المجموع للنووي : ج 3 ص 103 ، المغني لابن قدامة : ج 1 ص 424 كلاهما عن وائل بن حجر ، فتح العزيز : ج 3 ص 190 ، كنز العمّال : ج 7 ص 696 ح 20976 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان عن ابن عبّاس نحوه ؛ ذكرى الشيعة : ص 170 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 137 .
2- .. سنن الترمذي: ج 1 ص 389 ح 200 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 583 ح 1858 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 7 ص 694 ح 20965 .
3- .. جاء في المصدر في ذيل الحديث : «الصواب : عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة» .
4- .. مسند ابن حنبل : ج 4 ص 15 ح 11031 ، كنز العمّال: ج 7 ص 695 ح 20971 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي سعيد نحوه .

ص: 433

6 / 2 مهم ترين نكاتى كه مؤذّن بايد رعايت كند
الف - طهارت
ب - بلند كردن صدا

6 / 2مهم ترين نكاتى كه مؤذّن بايد رعايت كندالف _ طهارتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وظيفه و سنّت است كه هر كس اذان مى گويد ، پاك (با طهارت) باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذان نبايد بگويد ، مگر كسى كه وضو دارد.

ب _ بلند كردن صدامسند ابن حنبل_ به نقل از ابن ابى صَعصعه عبد اللّه بن عبد الرحمان ، از پدرش _ :ابو سعيد كه در حُجره اى بود ، به من گفت : فرزندم! هر گاه اذان گفتى ، با صداى بلند اذان بگو ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمود : «هيچ چيزى نيست كه بانگ اذان را بشنود ، مگر اين كه به آن ، شهادت مى دهد ، جِن باشد يا اِنس و يا سنگ» .

.

ص: 434

سنن ابن ماجة عن أبي سعيد الخدري :إذا كُنتَ فِي البَوادي فَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا يَسمَعُهُ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا شَجَرٌ ولا حَجَرٌ إلّا شَهِدَ لَهُ . (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة :أنَّ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ قالَ لَهُ : إنّي أراكَ تُحِبُّ الغَنَمَ وَالبادِيَةَ ، فَإِذا كُنتَ في غَنَمِكَ أو بادِيَتِكَ فَأَذَّنتَ بِالصَّلاةِ فَارفَع صَوتَكَ بِالنِّداءِ ، فَإِنَّهُ لا يَسمَعُ مَدى صَوتِ المُؤَذِّنِ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا شَيءٌ إلّا شَهِدَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ . قالَ أبو سَعيدٍ : سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :كُلَّمَا اشتَدَّ صَوتُكَ مِن غَيرِ أن تُجهِدَ نَفسَكَ كانَ مَن يَسمَعُ أكثَرَ ، وكانَ أجرُكَ في ذلِكَ أعظَمَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أذَّنتَ فَلا تُخفِيَنَّ صَوتَكَ ، فَإِنَّ اللّهَ يَأجُرُكَ مَدَّ صَوتِكَ فيهِ . (4)

ج _ رِعايَةُ التَّجويدِالشرح الكبير عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يُؤَذِّنُ لَكُم مَن يُدغِمُ الهاءَ . قُلنا : وكَيفَ يَقولُ؟ قالَ : يَقولُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّا ! أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّا! (5)

.


1- .. سنن ابن ماجة: ج 1 ص 239 ح 723 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 15 ح 11031 عن مرّة وفيه «لا شيء» بدل «لا شجر» ، مسند الحميدي : ج 2 ص 321 ح 732 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 799 .
2- .. صحيح البخاري : ج 1 ص 221 ح 584 ، سنن النسائي : ج 2 ص 12 ، الموطّأ: ج 1 ص 69 ح 5 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 71 ح 11305 ، السنن الكبرى: ج 1 ص 584 ح 1860 ، كنز العمّال : ج 7 ص 679 ح 20882 .
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 284 ح 875 عن زرارة .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 205 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 330 ح 78 .
5- .. المغني لابن قدامة : ص 445 ؛ بحار الأنوار : ج 84 ص 159 .

ص: 435

ج - رعايت تجويد

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :هر گاه در بيابان بودى ، صدايت را به اذان بلند كن ؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «هيچ جِن و اِنس و درخت و سنگى نيست كه بانگ اذان را بشنود ، مگر اين كه به آن ، شهادت مى دهد» .

صحيح البخارى :ابو سعيد خُدرى به عبد اللّه بن عبد الرحمان بن ابى صعصعه گفت : مى بينم كه تو گوسفند و باديه را دوست دارى . پس هر گاه با گوسفندانت و يا در باديه بودى و اذان گفتى ، با صداى بلند بگو ؛ زيرا صداى مؤذّن به گوش هيچ جِن و اِنس و موجود ديگرى نمى رسد ، مگر اين كه در روز قيامت ، برايش شهادت مى دهند . ابو سعيد گفت : من اين را از پيامبر خدا شنيدم.

امام باقر عليه السلام :هر چه صدايت [ در اذان] بلندتر باشد _ بى آن كه خودت را به زحمت اندازى _ ، شنونده اش بيشتر خواهد بود و در نتيجه اجر تو بزرگ تر است.

امام صادق عليه السلام :هر گاه اذان گفتى ، آهسته مگو ؛ زيرا خداوند به اندازه صدارَسِ اذانت ، به تو پاداش مى دهد.

ج _ رعايت تجويدالشرح الكبير_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا فرمود : «كسى كه هاء را ادغام مى كند ، نبايد برايتان اذان بگويد» . گفتم : يعنى چگونه مى گويد؟ فرمود : «مى گويد : أشهد أن لا إله إلّا اللّا ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّا» .

.

ص: 436

الإمام الباقر عليه السلام :الأَذانُ جَزمٌ (1) ، بِإِفصاحِ الأَلِفِ وَالهاءِ (2) ، وَالإِقامَةُ حَدرٌ (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :التَّكبيرُ جَزمٌ فِي الأَذانِ مَعَ الإِفصاحِ بِالهاءِ وَالأَلِفِ . (5)

د _ الاِجتِنابُ عَنِ التَّطريبِسنن الدار قطني عن ابن عبّاس :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنٌ يُطَرِّبُ (6) ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الأَذانُ سَمحٌ سَهلٌ ، فَإِن كانَ أذانُكَ سَهلاً سَمحا وَإلّا فَلا تُؤَذِّن . (7)

الإمام الصادق عليه السلام :لا بَأسَ بِالتَّطريبِ (8) فِي الأَذانِ إذا أتَمَّ وبَيَّنَ وأفصَحَ بِالأَلِفِ وَالهاءِ . (9)

.


1- .. يريد بالجَزم الإمساكَ عن إشباع الحركة والتعمّق فيها ، وقطعُها أصلاً (مجمع البحرين : ج 1 ص 292 «جزم») .
2- .. قال في الذكرى : الظاهر أنّه ألِف «اللّه » الأخيرة غير المكتوبة، وهاؤه في آخر الشهادتَين (ملاذ الأخيار : ج 3 ص 477) .
3- .. الحَدْر: الإسراع ، حَدَر أي أسرع (النهاية : ج 1 ص 353 «حدر») .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 203 عن زرارة .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 204 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 283 ح 871 كلاهما عن خالد بن نجيح .
6- .. طَرَّبَ في صوته : رجَّعَه ومَدَّه (المصباح المنير : ص 370 «طَرِبَ») .
7- .. سنن الدارقطني : ج 1 ص 239 ح 11 ، تفسير القرطبي : ج 6 ص 230 ، المغني لابن قدامة: ج 1 ص 425 ، كنز العمّال: ج 7 ص 693 ح 20958 ؛ مستدرك الوسائل : ج 4 ص 77 ح 4199 نقلاً عن درر اللآلي نحوه .
8- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره في ذيل الحديث : ظاهر التطريب هنا التَّغَنّي كما في القاموس ، وتجويزه في الأذان ممّا لم يقل به أحد من أصحابنا ، ولعلّه محمول على التقيّة .
9- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 158 ح 59 .

ص: 437

د - پرهيز از آوازه خوانى

امام باقر عليه السلام :اذان را بايد با جزم (1) و روشن ادا كردنِ «الف» و «هاء» گفت (2) و اقامه را با سرعت .

امام صادق عليه السلام :«اللّه أكبرِ» اذان را بايد با جزم و روشن ادا كردن «هاء» و «الف» گفت.

د _ پرهيز از آوازه خوانىسنن الدارقطنى_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا ، مؤذّنى داشت كه [اذان را ]با آواز مى خواند . پيامبر خدا فرمود : «اذان را بايد ساده و روان گفت . پس اگر ساده و روان اذان مى گويى ، بگو ، وگر نه اذان مگو» .

امام صادق عليه السلام :آوازه خوانى (3) در گفتن اذان، اشكالى ندارد ، به شرط آن كه [مؤذّنْ ]كلمات را كامل و روشن ادا كند و «الف» و «هاء» را آشكار سازد.

.


1- .مقصود از «جزم» ، خوددارى از اشباع و اظهار حركت است و به طور كلّى، قطع (ساكن) كردن حركت است .
2- .در الذكرى آمده است : ظاهرا مراد ، الفِ پايانى و غير مكتوب و نيز «ها»ى «اللّه » در انتهاىِ شهادتين است (ملاذ الأخيار : ج 3 ص 477) .
3- .علّامه مجلسى رحمه الله در ذيل اين حديث مى گويد : به آواز خواندن (تطريب) ، چيزى است كه هيچ يك از اصحاب ما (شيعه) به تجويز آن در اذان قائل نشده است ، و شايد اين مورد ، حمل بر تقيّه شود (بحار الأنوار : ج 84 ص 158 ذيل ح 59) .

ص: 438

ه _ التَّرتيلالإمام الصادق عليه السلام :الأَذانُ تَرتيلٌ (1) ، وَالإِقامَةُ حَدرٌ . (2)

و _ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ كُلَّما ذَكَرَهُالإمام الباقر عليه السلام :إذا أذَّنتَ فَأَفصِح بِالأَلِفِ وَالهاءِ ، وَصلِّ عَلَى النَّبِيِّ كُلَّما ذَكَرتَهُ أو ذَكَرَهُ ذاكِرٌ في أذانٍ وغَيرِهِ . (3)

ز _ تَركُ الكَلامِالإمام الصادق عليه السلام :لا يَنبَغي تَعَمُّدُ الكَلامِ فِي الأَذانِ ؛ فَإِنَّهُ بابٌ مِن أبوابِ البِرِّ ، ولا يَنبَغي لِمَن كانَ في بِرٍّ أن يَقطَعَهُ إلّا إلى ما هُوَ مِثلُهُ . (4)

راجع : وسائل الشيعة ج 4 ص 628 (باب 10 من أبواب الأذان والإقامة) .

ح _ عَدَمُ التَّكَسُّبِ بِهِكتاب من لا يحضره الفقيه :أتى رَجُلٌ أميرَالمُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : يا أميرَالمُؤمِنينَ ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكَ . فَقالَ لَهُ : ولكِنّي اُبغِضُكَ . قالَ : ولِمَ؟ قالَ : لِأَنَّكَ تَبغي فِي الأَذانِ كَسبا ، وتَأخُذُ عَلى تَعليمِ القُرآنِ أجرا . (5)

.


1- .. ترتيل القراءة : التأنّي فيها والتمَهُّل وتبيين الحروف والحركات (النهاية : ج 2 ص 194 «رتل») .
2- .. الكافي : ج 3 ص 306 ح 26 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 65 ح 232 كلاهما عن الحسن بن السريّ .
3- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 7 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 284 ح 875 كلاهما عن زرارة .
4- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 146 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 178 ح 3674 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 376 ح 1099 عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام وليس فيه كلمة «كسبا» ، ولكنّ المولى محمّد تقي المجلسي في روضة المتّقين ج 6 ص 511 أورد الحديث نقلاً عن الشيخ الطوسي قائلاً : «روى الشيخ في الموثّق عن زيد بن عليّ _ وساق الحديث إلى قوله عليه السلام : _ لأنّك تبغي في الأذان أجرا ...» ، فالظاهر أنّ نسخته من التهذيب كان فيها كلمة «أجرا» وقد سقطت من النسخة المتداولة حاليّا .

ص: 439

ه - ترتيل (شمرده خوانى)
و - صلوات فرستادن بر پيامبرصلى الله عليه وآله ، پس از ذكر نام ايشان
ز - سخن نگفتن
ح - كاسبى نكردن با اذان

ه _ ترتيل (شمرده خوانى)امام صادق عليه السلام :اذان را شمرده و با درنگ بايد گفت و اقامه را با سرعت .

و _ صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، پس از ذكر نام ايشانامام باقر عليه السلام :هر گاه اذان مى گويى ، «الف» و «هاء» را آشكار ساز و هر زمان كه نام پيامبر را بردى و يا شخص ديگرى آن را نام برد ، در اذان باشد يا غير اذان ، بر ايشان صلوات بفرست .

ز _ سخن نگفتنامام صادق عليه السلام :سخن گفتنِ عمدى در اذان ، سزاوار نيست ؛ زيرا اذان ، درى از درهاى نيكى است و كسى كه مشغول يك كار نيك است ، سزاوار نيست آن را ناتمام بگذارد ، مگر به خاطر پرداختن به كارى همانند آن.

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 4 ص 628 (ابواب اذان و اقامه / باب دهم) .

ح _ كاسبى نكردن با اذانكتاب من لايحضره الفقيه :مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من تو را دوست دارم . [امام عليه السلام ] به وى فرمود : «ولى من تو را دشمن مى دارم» . گفت : چرا؟ فرمود : «چون تو اذان را وسيله كسب قرار داده اى و براى آموزش قرآن ، مزد مى گيرى» .

.

ص: 440

ط _ الفَصلُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِبِلالٍ _ :يا بِلالُ ، إذا أذَّنتَ فَتَرَسَّل (1) في أذانِكَ ، وإذا أقَمتَ فَاحدُر ، وَاجعَل بَينَ أذانِكَ وإقامَتِكَ قَدرَ ما يَفرُغُ الآكِلُ مِن أكلِهِ ، وَالشّارِبُ مِن شُربِهِ ، وَالمُعتَصِرُ (2) إذا دَخَلَ لِقَضاءِ حاجَتِهِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لابُدَّ مِن قُعودٍ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ . (4)

عنه عليه السلام :إذا قُمتَ إلى صَلاةِ فَريضَةٍ فَأَذِّن وأقِم ، وَافصِل بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ بِقُعودٍ أو بِكَلامٍ أو بِتَسبيحٍ . (5)

راجع : وسائل الشيعة : ج 4 ص 631 (باب 11 من أبواب الأذان والإقامة) .

ي _ الدُّعاءُ بَعدَ الفَراغِ مِنَ الأَذانِالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ كَما يَقولُ ، فَإِذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . فَإِذَا انقَضَتِ الإِقامَةُ قالَ : اللّهُمَّ رَبَّ الدَّعوَةِ التّامَّةِ ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ ، أعطِ مُحَمَّدا سُؤلَهُ يَومَ القِيامَةِ ، وبَلِّغهُ الدَّرَجَةَ الوَسيلَةَ مِنَ الجَنَّةِ ، وتَقَبَّل شَفاعَتَهُ في اُمَّتِهِ . (6)

.


1- .. تَرَسَّل في قراءته : بمعنى تَمَهّلَ فيها . قال اليَزيديّ : الترَسُّل والترسيلُ في القراءة : التحقيق بِلا عجَلَة (المصباح المنير : ص 226 «رسل») .
2- .. المُعتَصِر : هو الذي يحتاج إلى الغائط ؛ وهو من العَصْر أو العَصَر : وهو الملجَأ والمُستَخفى (النهاية : ج 3 ص 247 «عصر») .
3- .. سنن الترمذي : ج 1 ص 373 ح 195 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 321 ح 732 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 628 ح 2008 وفيه «فاحذم» بدل «فاحدر» وكلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 7 ص 693 ح 20960 .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 64 ح 226 عن الحسن بن شهاب ، بحار الأنوار: ج 84 ص 181 .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 49 ح 162 ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 285 ح 877 كلاهما عن عمّار الساباطي .
6- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 179 ح 11 .

ص: 441

ط - فاصله انداختن ميان اذان و اقامه
ى - دعا كردن پس از پايان اذان

ط _ فاصله انداختن ميان اذان و اقامهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بلال _ :اى بلال! هر گاه اذان مى گويى ، با درنگْ بگو و هر گاه اقامه مى گويى ، با سرعت بگو ، و ميان اذان و اقامه ات ، به اندازه اى كه خورنده از خوردنش و نوشنده از نوشيدنش فراغت مى يابد و يا شخصى براى قضاى حاجت مى رود و بيرون مى آيد ، فاصله بينداز.

امام صادق عليه السلام :ميان اذان و اقامه بايد لحظه اى نشست.

امام صادق عليه السلام :هر گاه براى نمازِ واجب ايستادى ، اذان و اقامه بگو و ميان آن دو ، با نشستنى يا سخنى و يا گفتن تسبيحى ، فاصله بينداز .

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 4 ص 631 (ابواب اذان و اقامه / باب يازدهم) .

ى _ دعا كردن پس از پايان اذانامام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد ، هر چه او مى گفت ، ايشان نيز تكرار مى كرد ، و هر گاه مؤذّن مى گفت : «حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الفلاح ، حىَّ على خير العمل» ، ايشان مى فرمود : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » . و چون اقامه تمام مى شد ، مى فرمود : «بار خدايا! اى پروردگارِ دعوت كامل و نمازِ برپا شده! درخواست محمّد را در روز قيامت ، برآورده ساز و او را به درجه وسيله از [درجات] بهشت برسان و شفاعتش را در باره امّتش بپذير» .

.

ص: 442

الكافي عن جعفر بن محمّد بن يقظان رفعه إليهم عليهم السلام ، قال :يَقولُ الرَّجُلُ إذا فَرَغَ مِنَ الأَذانِ وجَلَسَ : اللّهُمَّ اجعَل قَلبي بارّا ، وعَيشي قارّا ، ورِزقي دارّا ، وَاجعَل لي عِندَ قَبرِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله قَرارا ومُستَقَرّا . (1)

فلاح السائل عن معاوية بن وهب :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَقتَ المَغرِبِ ، فَإِذا هُوَ قَد أذَّنَ وجَلَسَ ، فَسَمِعتُهُ يَدعو بِدُعاءٍ ما سَمِعتُ بِمِثلِهِ ، فَسَكَتُّ حَتّى فَرَغَ مِن صَلاتِهِ ، ثُمَّ قُلتُ : يا سَيِّدي لَقَد سَمِعتُ مِنكَ دُعاءً ما سَمِعتُ بِمِثلِهِ قَطُّ ! قالَ : هذا دُعاءُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام لَيلَةَ باتَ عَلى فِراشِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وهُوَ هذا : يا مَن لَيسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدعى ، يا مَن لَيسَ فَوقَهُ خالِقٌ يُخشى ، يا مَن لَيسَ دونَهُ إلهٌ يُتَّقى ، يا مَن لَيسَ لَهُ وَزيرٌ يُغشى ، يا مَن لَيسَ لَهُ بَوّابٌ يُنادى ، يا مَن لا يَزدادُ عَلى كَثرَةِ السُّؤالِ إلّا كَرَما وجودا ، يا مَن لا يَزدادُ عَلى عِظَمِ الجُرمِ إلّا رَحمَةً وعَفوا ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَافعَل بي ما أنتَ أهلُهُ ، فَإِنَّكَ أهلُ التَّقوى وأهلُ المَغفِرَةِ ، وأنتَ أهلُ الجودِ وَالخَيرِ وَالكَرَمِ . (2)

ك _ السُّجودُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِفلاح السائل عن محمّد بن أبي عمير عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام :رَأَيتُهُ أذَّنَ ثُمَّ أهوى لِلسُّجودِ ، ثُمَّ سَجَدَ سَجدَةً بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ قالَ : يا أبا عُمَيرٍ ، مَن فَعَلَ مِثلَ فِعلي غَفَرَ اللّهُ تَعالى ذُنوبَهُ كُلَّها . وقالَ : مَن أذَّنَ ثُمَّ سَجَدَ فَقالَ : «لا إلهَ إلّا أنتَ رَبّي سَجَدتُ لَكَ خاضِعا خاشِعا» غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ . (3)

.


1- .. الكافي : ج 3 ص 308 ح 32 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 64 ح 230 وفيه «بن يقطين» بدل «بن يقظان» وليس فيه «وعيشي قارّا» ، مصباح المتهجّد : ص 30 ح 32 نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 182 ح 15 .
2- .. فلاح السائل : ص 405 ح 274 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 181 ح 13 .
3- .. فلاح السائل : ص 272 ح 164 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 153 ح 48 .

ص: 443

ك - سجده كردن ميان اذان و اقامه

الكافى_ به نقل از جعفر بن محمّد بن يقظان ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :شخص ، پس از آن كه اذانش را تمام كرد ، بنشيند و بگويد : بار خدايا! دلم را پاك ، زندگى ام را آرام (/شاد) ، و روزى ام را سرشار گردان و براى من در نزد قبر پيامبرت صلى الله عليه و آله جايى و آرامگاهى قرار ده.

فلاح السائل_ به نقل از معاوية بن وهب _ :وقت مغرب بر امام صادق عليه السلام وارد شدم . ايشان اذان گفت و نشست و شنيدم كه دعايى را مى خواند كه پيش تر، مانند آن را نشنيده بودم . ساكت ماندم تا نمازش را تمام كرد و پرسيدم : سَرورم! از شما دعايى شنيدم كه مانند آن را هرگز نشنيده بودم! فرمود : «اين ، دعاى امير مؤمنان عليه السلام در شبى است كه در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله [به جاى ايشان ]خوابيد . (1) آن دعا اين است : اى آن كه با او پروردگار ديگرى نيست كه به درگاهش دعا شود! اى آن كه بالاتر از او آفريدگارى نيست كه از او ترسيده شود! اى آن كه غير از او معبودى نيست كه از او پروا شود! اى آن كه او را وزيرى نيست كه بر او وارد شوند! اى آن كه او را دربانى نيست كه صدايش زنند! اى آن كه هر چه از او بيشتر بخواهند ، بيشتر بزرگوارى و بخشش مى كند! اى آن كه هر چه جُرمْ بزرگ تر باشد ، رحمت و عفو او بيشتر است! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و با من ، آن گونه رفتار كن كه تو اهل آن هستى ؛ و تو اهل تقوا و اهل آمرزشى ، و تو اهل جود و نيكى و بزرگوارى هستى» .

ك _ سجده كردن ميان اذان و اقامهفلاح السائل_ به نقل از محمّد بن ابى عمير ، از پدرش _ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه اذان گفت و سپس به سجده افتاد و ميان اذان و اقامه سجده اى كرد و چون سر از سجده برداشت ، فرمود : «اى ابو عمير! هر كس چنين كند ، خداى متعال، همه گناهان او را مى آمرزد» . و فرمود : «هر كس اذان بگويد و پس از آن ، سجده كند و در سجده اش بگويد : معبودى جز تو نيست . پروردگار من! از سرِ فروتنى و خاكسارى ، برايت به خاك افتادم ، خداوند، گناهانش را مى آمرزد» .

.


1- .مقصود ، ليلة المبيت است .

ص: 444

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ : مَن سَجَدَ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ فَقالَ في سُجودِهِ : «رَبِّ لَكَ سَجَدتُ خاضِعا خاشِعا ذَليلاً» يَقولُ اللّهُ تَعالى : مَلائِكَتي ! وَعِزَّتي وجَلالي ، لَأَجعَلَنَّ مَحَبَّتَهُ في قُلوبِ عِبادِيَ المُؤمِنينَ ، وهَيبَتَهُ في قُلوبِ المُنافِقينَ . (1)

6 / 3أهَمُّ ما يَنبَغي رِعايَتُهُ لِلسّامِعِأ _ حِكايَةُ ما يَقولُ المُؤَذِّنُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ النِّداءَ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَشَهَّدَ المُؤَذِّنُ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ مِنَ الجَفاءِ : . . . أو يَسمَعُ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ فَلايَقولُ مِثلَ ما يَقولُ . (4)

.


1- .. فلاح السائل : ص 272 ح 163 عن بكر بن محمّد الأزديّ ، بحار الأنوار: ج 84 ص 152 ح 48 .
2- .. صحيح البخاري: ج 1 ص 221 ح 586 ، صحيح مسلم: ج 1 ص 288 ح 10 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 144 ح522، سنن الترمذي: ج1 ص407 ح208 ، سنن النسائي: ج2 ص23 كلّها عن أبي سعيد الخدريّ، كنز العمّال: ج7 ص700 ح 20997.
3- .. كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21004 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة.
4- .. السنن الكبرى: ج 2 ص 406 ح 3553 عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 9 ص 299 ح 9501 عن ابن مسعود من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 68 ح 43971 .

ص: 445

6 / 3 مهم ترين نكاتى كه شنونده اذان بايد رعايت كند
الف - بازگو كردن گفته هاى مؤذّن

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به يارانش مى فرمود : «هر كس ميان اذان و اقامه به سجده رود و در سجده اش بگويد : اى پروردگار من! من از سرِ فروتنى و خاكسارى و خوارى ، در پيشگاهت به خاك افتادم ، خداى متعال مى فرمايد : فرشتگان من! به عزّت و جلالم سوگند كه محبّت او را در دل هاى بندگانِ مؤمنم قرار مى دهم و هيبتش را در دل هاى منافقان مى افكنم » .

6 / 3مهم ترين نكاتى كه شنونده اذان بايد رعايت كندالف _ بازگو كردن گفته هاى مؤذّنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيديد ، مانند آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بگوييد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّنْ شهادت[ها] را گفت ، شما نيز آنچه را كه او مى گويد ، تكرار كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز ، از جفاكارى است : ... و يا بشنود كه مؤذّنْ اذان مى گويد و آنچه را او مى گويد ، بازگو نكند.

.

ص: 446

عنه صلى الله عليه و آله_ وقَد فَرَغَ بِلالٌ مِنَ الأَذانِ _ :مَن قالَ مِثلَ هذا بِيَقينٍ دَخَلَ الجَنَّةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ المُؤَذِّنَ فَقالَ مِثلَ ما يَقولُ فَلَهُ مِثلُ أجرِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَقالَ أحَدُكُم : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، ثُمَّ قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» قالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، ثُمَّ قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» قالَ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، ثُمَّ قالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» قالَ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، ثُمَّ قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» قالَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ؛ مِن قَلبِهِ ، دَخَلَ الجَنَّةَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ قالَ مِثلَ ما يَقولُهُ في كُلِّ شَيءٍ . (4)

مسند ابن حنبل عن اُمّ حبيبة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَّهُ كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ قالَ كَما يَقولُ حَتّى يَسكُتَ . (5)

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُناديَ قالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (6)

.


1- .. مستدرك الوسائل : ج 4 ص 61 ح 4179 نقلاً عن درر اللآلي .
2- .. المعجم الكبير: ج 19 ص 346 ح 802 عن معاوية ، تنبيه الغافلين: ص 291 ح 406 نحوه ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21002 .
3- .. صحيح مسلم: ج 1 ص 289 ح 12 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 145 ح 527 ، السنن الكبرى: ج 1 ص 601 ح 1926 كلّها عن عمر ، كنز العمّال: ج 7 ص 697 ح 20982 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 307 ح 29 عن محمّد بن مسلم .
5- .. مسند ابن حنبل : ج 10 ص 233 ح 26829 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 321 ح 733 .
6- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 441 ح 24987 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 145 ح 526 نحوه وراجع : ح 525 .

ص: 447

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ پس از آن كه بلال ، اذانش را تمام كرد _ :هر كس مانند اين را از روى يقين بگويد ، به بهشت مى رود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ مؤذّن را بشنود و آنچه را او مى گويد ، بازگو كند ، همانند مؤذّن ، اجر دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و فردى از شما بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و سپس مؤذّن بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » و او بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » و او بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «حىَّ على الصلاة» و او بگويد : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «حىَّ على الفلاح» و او بگويد : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و او بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و سپس مؤذّن بگويد : «لا إله إلّا اللّه » و او بگويد : «لا إله إلّا اللّه » و همه اينها را از صميم قلبش بگويد ، به بهشت مى رود.

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد ، آنچه را كه او مى گفت ، تماما تكرار مى كرد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اُمّ حبيبه _ :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ اذان مؤذّن را مى شنيد ، هر جمله اى را كه او مى گفت ، بازگو مى كرد تا آن گاه كه مؤذّن، ساكت مى شد.

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، هر گاه صداى منادى (مؤذّن) را مى شنيد ، مى فرمود : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » .

.

ص: 448

مسند ابن حنبل عن أبي رافع :كانَ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ مِثلَ ما يَقولُ ، حَتّى إذا بَلَغَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ لا يَدَعُهُنَّ إلّا عاجِزٌ : رَجُلٌ سَمِعَ مُؤَذِّنا لا يَقولُ كَما يَقولُ ، ورَجُلٌ لَقِيَ جَنازةً لا يُسَلِّمُ عَلى أهلِها ويَأخُذُ بِجَوانِبِ السَّريرِ ، ورَجُلٌ أدرَكَ الإِمامَ ساجِدا لَم يُكَبِّر ويَسجُدُ مَعَهُ ولا يَعتَدُّها . (2)

علل الشرائع عن سليمان بن مقبل المدائني :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام : لِأَيِّ عِلَّةٍ يُستَحَبُّ لِلإِنسانِ إذا سَمِعَ الأَذانَ أن يَقولَ كَما يَقولُ المُؤَذِّنُ وإن كانَ عَلَى البَولِ وَالغائِطِ؟ قالَ : إنَّ ذلِكَ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :شَكا رَجُلٌ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام الفَقرَ ، فَقالَ : أذِّن كُلَّما سَمِعتَ الأَذانَ كَما يُؤَذِّنُ المُؤَذِّنُ . (4)

ب _ الدُّعاءسنن أبي داود عن عبد اللّه بن عمرو :إنَّ رَجُلاً قالَ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّ المُؤَذِّنينَ يَفضُلونَنا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قُل كَما يَقولونَ ، فَإِذَا انتَهَيتَ فَسَل تُعطَهُ . (5)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 230 ح 23927 ، مسند ابن الجعد : ص 330 ح 2267 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 257 ح 5 عن عبد اللّه بن الحارث ، كنز العمّال : ج 7 ص 60 ح 17957 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، مسند زيد : ص 95 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 179 ح 11 .
3- .. علل الشرائع : ص 285 ح 4 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 177 ح 7 .
4- .. مكارم الأخلاق : ج 2 ص 150 ح 2367 ، الدعوات : ص 116 ح 267 من دون إسنادٍ إلى الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 76 ص 316 ح 6 .
5- .. سنن أبي داود: ج1 ص144 ح 524 ، السنن الكبرى: ج1 ص604 ح1936 ، الزهد لابن المبارك (الملحقات): ص 98 ح 341 ، كنز العمّال: ج 7 ص 699 ح 20992.

ص: 449

ب - دعا كردن

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو رافع _ :[پيامبر خدا ،] هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد ، آنچه را كه او مى گفت ، بازگو مى كرد و چون به «حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الفلاح» مى رسيد ، مى فرمود : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » .

امام على عليه السلام :سه چيز است كه جز ناتوان ، آنها را فرو نمى گذارد : يكى اين كه مردى ، بانگ مؤذّنى را بشنود و آنچه را كه او مى گويد ، بازگو نكند . دوم ، اين كه مردى به جنازه اى برخورد كند و به صاحبان آن ، سلام نكند و گوشه اى از تابوت را نگيرد . و سوم ، اين كه مردى به امام جماعت در حال سجده برسد و تكبير[ة الإحرام ]نگويد و با او به سجده نرود و به سجده بى اعتنا بماند.

علل الشرائع_ به نقل از سليمان بن مقبل مداينى _ :به موسى بن جعفر عليه السلام گفتم : به چه دليل ، مستحب است كه هر گاه انسان بانگ اذان را مى شنود ، همانند آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بگويد ، حتّى اگر در حال قضاى حاجت است؟ فرمود : «اين كار ، روزى را زياد مى كند» .

امام رضا عليه السلام :مردى نزد امام صادق عليه السلام از نادارى ، شِكوه كرد . فرمود : «هر گاه صداى اذان را شنيدى ، همان گونه كه مؤذّنْ اذان مى گويد ، اذان بگو» .

ب _ دعا كردنسنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا! مؤذّنان بر ما فضيلت دارند! پيامبر خدا فرمود : «هر چه آنها مى گويند ، تو نيز بگو ، و چون تمام كردى ، [از خداوند ،] درخواست كن؛ به تو عطا مى شود» .

.

ص: 450

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا نادَى المُنادي فُتِحَت أبوابُ السَّماءِ ، وَاستُجيبَ الدُّعاءُ ، فَمَن نَزَلَ بِهِ كَربٌ أو شِدَّةٌ فَليَتَحَيَّنِ المُنادِيَ ، فَإِذا كَبَّرَ كَبَّروا ، وإذا تَشَهَّدَ تَشَهَّدوا ، وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» قالَ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ : حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوَةِ الصّادِقَةِ المُستَجابَةِ المُستَجابِ لَها ، دَعوَةُ الحَقِّ وكَلِمَةُ التَّقوى ، أحيِنا عَلَيها ، وَأمِتنا عَلَيها ، وَابعَثنا عَلَيها ، وَاجعَلنا مِن خِيارِ أهلِها أحياءً وأمواتا . ثُمَّ يَسأَلُ اللّهَ حاجَتَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ المُؤَذِّنَ أذَّنَ فَقولوا : اللّهُمَّ افتَح أقفالَ قُلوبِنا لِذِكرِكَ ، وأتمِم عَلَينا نِعمَتَكَ وفَضلَكَ ، وَاجعَلنا في عِبادِكَ الصّالِحينَ . (2)

عمل اليوم والليلة عن معاوية بن أبي سفيان :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» ، قالَ : اللّهُمَّ اجعَلنا مُفلِحينَ . (3)

سنن أبي داود عن اُمّ سلمة :عَلَّمَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن أقولَ عِندَ أذانِ المَغرِبِ : اللّهُمَّ إنَّ هذا إقبالُ لَيلِكَ وإدبارُ نَهارِكَ وأصواتُ دُعاتِكَ ، فَاغفِر لي . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَقُل : اللّهُ أكبَرُ ، وإذا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَقُل : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وإذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَقُل : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، فَإِذا قالَ : «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فَقُل : اللّهُمَّ أقِمها وأدِمها وَاجعَلني مِن خَيرِ صالِحي أهلِها عَمَلاً . (5)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 731 ح 2004 ، حلية الأولياء : ج 10 ص 213 الرقم 555 ، الدعاء للطبراني : ص 159 ح 458 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 39 ح 98 كلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال: ج 7 ص 686 ح 20920 .
2- .. الثقات لابن حبّان : ج 5 ص 153 ، عمل اليوم والليلة لابن السني: ص 40 ح 100 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 699 ح 20990 .
3- .. عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 37 ح 92 ، كنز العمّال: ج 7 ص 60 ح 17960 .
4- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 146 ح 530 ، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 314 ح 714 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 604 ح 1935 ، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 7 ص 36 ح 2 ، المعجم الكبير: ج 23 ص 303 ح 680 كلاهما بزيادة «وحضور صلاتك» بعد «وأصوات دعاتك» ، كنز العمّال: ج 7 ص 698 ح 20985 .
5- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 179 ح 11 .

ص: 451

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّنْ بانگ [اذان] سر دهد ، درهاى آسمان، گشوده مى شوند و دعا مستجاب مى گردد . پس هر كس اندوه يا گرفتارى دارد ، مترصّد [بانگ ]مؤذّن باشد و چون مؤذّن، دو تكبير گفت ، تكبير بگويد و چون شهادت گفت ، شهادت بگويد و هر گاه «حىَّ على الصلاة» گفت ، بگويد : «حىَّ على الصلاة» و هر گاه «حىَّ على الفلاح» گفت ، بگويد : «حىَّ على الفلاح» و سپس بگويد : بار خدايا! اى پروردگار اين فراخوانِ راستينِ اجابت شده _ كه به واسطه آن ، دعوت حق و كلمه تقوا اجابت مى شود _! ما را بر اين [دعوت]، زنده بدار و بر اين بميران و بر اين بر انگيز و زنده و مرده ما را در زمره بهترين هاى اهل اين [دعوت]، قرار بده . آن گاه حاجت خود را از خدا بخواهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه صداى اذانِ مؤذّن را شنيديد ، بگوييد : بار خدايا! قفل دل هاى ما را براى يادت باز كن و نعمت و فضل خود را بر ما كامل گردان و ما را در شمار بندگان شايسته ات قرار ده.

عمل اليوم و الليلة، ابن سُنّى_ به نقل از معاوية بن ابى سفيان _ :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ «حىَّ على الفلاحِ» مؤذّن را مى شنيد ، مى گفت : «بار خدايا! ما را از رستگاران قرار بده» .

سنن أبى داوود_ به نقل از اُمّ سلمه _ :پيامبر خدا به من تعليم داد كه در هنگام اذان مغرب بگويم : بار خدايا! اين ، [نشانه] آمدن شبِ تو و سپرى شدن روزِ تو و صداهاى دعوتگران توست . پس مرا بيامرز.

امام صادق عليه السلام :هر گاه مؤذّن گفت : «اللّه أكبر» ، تو نيز بگو : «اللّه أكبر» . هر گاه گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، تو نيز بگو : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » . هر گاه گفت : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، تو نيز بگو : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » و هر گاه گفت : «قد قامت الصلاة» ، بگو : بار خدايا! نماز را به پا دار و پايدارش بدار ، و مرا از بهترين نمازگزارانِ شايسته قرار بده .

.

ص: 452

عنه عليه السلام :مَن قالَ حينَ يَسمَعُ أذانَ الصُّبحِ : «اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِإِقبالِ نَهارِكَ وإدبارِ لَيلِكَ ، وحُضورِ صَلَواتِكَ وأصواتِ دُعاتِكَ ، أن تَتوبَ عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ» ، وقالَ مِثلَ ذلِكَ حينَ يَسمَعُ أذانَ المَغرِبِ ، ثُمَّ ماتَ مِن يَومِهِ أو لَيلَتِهِ ماتَ تائِبا . (1)

ج _ الذِّكررسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ حينَ يَسمَعُ المُؤَذِّنَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، رَضيتُ بِاللّهِ رَبّا ، وبِمُحَمَّدٍ رَسولاً ، وبِالإِسلامِ دينا» غُفِرَ لَهُ ذَنبُهُ . (2)

سنن أبي داود عن عائشة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يَتَشَهَّدُ قالَ : وأنَا وأنَا . (3)

كنز العمّال عن النعمان بن سعد :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا سَمِعَ الأَذانَ قالَ : اُشهِدُ بِها كُلَّ شاهِدٍ (4) ، وأحمِلُها عَن كُلِّ جاحِدٍ . (5)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 287 ح 890 ، ثواب الأعمال: ص 183 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 253 ح 1 كلاهما عن عبّاس مولى الرضا عن الإمام الرضا عليه السلام ، كشف الغمّة: ج 3 ص 81 عن عيّاش مولى الرضا عن الإمام الرضا عليه السلام ، فلاح السائل: ص 404 ح 273 عن العبّاس الشامي عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 173 ح 1 .
2- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 290 ح 13 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 145 ح 525 ، سنن النسائي : ج 2 ص 26 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 239 ح 721 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 604 ح 1934 كلّها عن سعد بن أبي وقّاص ، كنز العمّال : ج 8 ص 362 ح 23275 .
3- .. سنن أبي داود: ج 1 ص 145 ح 526 ، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 321 ح 734 ، السنن الكبرى : ج1 ص 603 ح 1929 ، كنز العمّال: ج 7 ص 60 ح 17959 .
4- .. هكذا في المصدر ، ولعلّ صوابه: «أشهدُ بها معَ كلِّ شاهدٍ» .
5- .. كنز العمّال: ج 8 ص 359 ح 23259 نقلاً عن ابن منيع.

ص: 453

ج - ذكر گفتن

امام صادق عليه السلام :هر كس وقتى اذان صبح را مى شنود ، بگويد : «بار خدايا! به حقّ روى آوردن روزت و سپرى گشتن شبت و فرا رسيدن هنگام نمازهايت و صداهاى دعوتگرانت ، از تو مى خواهم كه توبه ام را بپذيرى ، كه به راستى ، تو توبه پذير و مهربانى» و همين را هنگام شنيدن اذان مغرب بگويد و در همان روز يا شبِ آن روز بميرد ، با توبه از دنيا رفته است.

ج _ ذكر گفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وقتى صداى مؤذّن را مى شنود ، بگويد : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و بى انباز است ، و محمّد ، بنده و فرستاده اوست، و خرسندم كه خداوند يكتا ، پروردگار من و محمّد ، فرستاده او و اسلام ، دين من است» ، گناهش آمرزيده مى شود.

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ شهادتينِ مؤذّن را مى شنيد ، مى فرمود : «من هم ، من هم [شهادت مى دهم]» .

كنز العُمّال_ به نقل از نعمان بن سعد _ :على عليه السلام هر گاه صداى اذان را مى شنيد ، مى فرمود : «هر گواهى دهنده اى را بر اين ، گواه مى گيرم (1) و به جاى هر منكِرى ، آن را به دوش مى كشم» .

.


1- .در مأخذ به همين نحو آمده است ؛ امّا شايد درستش چنين باشد : «من نيز هم صدا با هر گواهى دهنده اى ، بدان گواهى مى دهم» .

ص: 454

علل الشرائع عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : ما أقولُ إذا سَمِعتُ الأَذانَ؟ قالَ : اُذكُرِ اللّهَ مَعَ كُلِّ ذاكِرٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ _ :يا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ، لا تَدَعَنَّ ذِكرَ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ ، ولَو سَمِعتَ المُناديَ يُنادي بِالأَذانِ وأنتَ عَلَى الخَلاءِ فَاذكُرِ اللّهَ عز و جل و قُل كَما يَقولُ المُؤَذِّنُ . (2)

علل الشرائع عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إن سَمِعتَ الأَذانَ وأنتَ عَلَى الخَلاءِ فَقُل مِثلَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ ، ولا تَدَع ذِكرَ اللّهِ عز و جل في تِلكَ الحالِ ؛ لِأَنَّ ذِكرَ اللّهِ حَسَنٌ عَلى كُلِّ حالٍ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : لَمّا ناجَى اللّهُ تَعالى موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى : يا رَبِّ أبَعيدٌ أنتَ مِنّي فَاُنادِيَكَ أم قَريبٌ فَاُناجِيَكَ ؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : يا موسى أنَا جَليسُ مَن ذَكَرَني ، فَقالَ موسى : يا رَبِّ إنّي أكونُ في حالٍ اُجِلُّكَ أن أذكُرَكَ فيها ، فَقالَ : يا موسَى اذكُرني عَلى كُلِّ حالٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن سَمِعَ المُؤَذِّنَ يَقولُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ » و«أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَقالَ مُصَدِّقا مُحتَسِبا : «وأنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأكتَفي بِهِما عَمَّن أبى وجَحَدَ ، واُعينُ بِهِما مَن أقَرَّ وشَهِدَ» كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ عَدَدُ مَن أنكَرَ وجَحَدَ ، ومِثلُ عَدَدِ مَن أقَرَّ وعَرَفَ . (4)

.


1- .. علل الشرائع : ص 284 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 176 ح 6 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 288 ح 892 ، علل الشرائع : ص 284 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 176 ح 6 .
3- .. علل الشرائع : ص 284 ح 1 ، بحار الأنوار: ج 80 ص 175 ح 21 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 307 ح 30 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 288 ح 891 ، ثواب الأعمال : ص 52 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 283 ح 311 ، المحاسن : ج 1 ص 121 ح 129 نحوه وكلّها عن الحارث بن المغيرة ، بحار الأنوار: ج 84 ص 175 ح 5 .

ص: 455

علل الشرائع_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : هنگام شنيدن صداى اذان ، چه بگويم؟ فرمود : «با هر ذاكرى ، ذكر خدا بگو» . (1)

امام باقر عليه السلام_ به محمّد بن مسلم _ :اى محمّد بن مسلم! ذكر خدا را در هيچ حالى فرو مگذار . [حتّى] اگر در حال قضاى حاجت بودى و صداى اذان مؤذّن را شنيدى ، ذكر خدا بگو و آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بازگو كن.

علل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر در حال قضاى حاجت بودى و صداى اذان را شنيدى ، آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بازگو كن و در آن حال نيز ذكر خداى عز و جل را وا مگذار ؛ چرا كه ذكر خدا در همه حال ، خوب است» . سپس فرمود : «آن گاه كه خداوند متعال با موسى بن عمران نجوا كرد ، موسى گفت : اى پروردگار من! آيا از من ، دورى كه فريادت بزنم ، يا به من نزديكى تا با تو نجوا كنم؟ خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه : اى موسى! من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند . پس موسى گفت : اى پروردگار من! [گاه ،] من در وضعى هستم كه تو را ارجمندتر از آن مى دانم كه در آن وضع ، تو را ياد كنم . فرمود : اى موسى! در همه حال ، مرا ياد كن» .

امام صادق عليه السلام :هر كس بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » و «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ» مؤذّن را بشنود و از روى باور و براى رضاى خدا بگويد : «من نيز گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست ، و اين دو ، در برابر همه كسانى كه ناباور و منكِرند ، مرا بس است ، و با گفتن اين دو [شهادت] ، كسى را كه بدانها اقرار مى كند و گواهى مى دهد ، تأييد مى كنم» ، به شمارِ كسانى كه منكِر و ناباورند و به شمار كسانى كه اقرار و باور دارند، براى او پاداش خواهد بود .

.


1- .يعنى: اين ، اختصاص به اذان ندارد ؛ بلكه هر كس ذكر خدا گفت ، تو نيز با او هم صدا شو و همان ذكر را بگو .

ص: 456

د _ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ وَالدُّعاءُ لَهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ المُؤَذِّنَ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ ، ثُمَّ صَلّوا عَلَيَّ ، فَإِنَّهُ مَن صَلّى عَلَيَّ صَلاةً صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ بِها عَشرا . ثُمَّ سَلُوا اللّهَ لِيَ الوَسيلَةَ ، فَإِنَّها مَنزِلَةٌ فِي الجَنَّةِ لا تَنبَغي إلّا لِعَبدٍ مِن عِبادِ اللّهِ ، وأرجو أن أكونَ أنَا هُوَ ، فَمَن سَأَلَ لِيَ الوَسيلَةَ حَلَّت لَهُ الشَّفاعَةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ حينَ يَسمَعُ النِّداءَ : «اللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوَةِ التّامَّةِ ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ ، آتِ مُحَمَّدا الوَسيلَةَ وَالفَضيلَةَ ، وَابعَثهُ مَقاما مَحمودا الَّذي وَعَدتَهُ» حَلَّت لَهُ شَفاعَتي يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ النِّداءَ فَقالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَيهِ وبَلِّغهُ دَرَجَةَ الوَسيلَةِ عِندَكَ وَاجعَلنا في شَفاعَتِهِ يَومَ القِيامَةِ» وَجَبَت لَهُ الشَّفاعَةُ . (3)

.


1- .. صحيح مسلم: ج 1 ص 288 ح 11 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 144 ح 523 ، سنن الترمذي: ج 5 ص 586 ح 3614 ، سنن النسائي: ج 2 ص 25 ، مسند ابن حنبل: ج 2 ص 571 ح 6579 كلّها عن عبداللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال: ج 7 ص 700 ح 20998 .
2- .. صحيح البخاري: ج 1 ص 222 ح 589 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 146 ح 529 ، سنن الترمذي : ج 1 ص 413 ح 211 ، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 239 ح 722 ، سنن النسائي: ج 2 ص 27 كلّها عن جابر بن عبداللّه ، كنزالعمّال: ج 7 ص 698 ح 20983 .
3- .. المعجم الكبير : ج 12 ص 66 ح 12554 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 7 ص 704 ح 21017 .

ص: 457

د - صلوات فرستادن بر پيامبرصلى الله عليه وآله و دعا كردن براى ايشان

د _ صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و دعا كردن براى ايشانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ مؤذّن را شنيديد ، مانند آنچه را كه او مى گويد ، بگوييد . سپس بر من صلوات بفرستيد ؛ زيرا هر كس بر من يك صلوات بفرستد ، خداوند در برابر آن ، ده صلوات بر او مى فرستد . آن گاه از خداوند براى من ، «وسيله» را درخواست كنيد و آن ، منزلتى در بهشت است كه جز براى بنده اى از بندگان خدا سزاوار نيست و اميدوارم كه من ، آن بنده باشم . پس هر كه براى من «وسيله» را درخواست كند ، شفاعت برايش روا مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وقتى بانگ [اذان] را مى شنود ، بگويد : «بار خدايا! اى پروردگارِ اين دعوت كامل و نمازِ برپا شده! به محمّد ، وسيله و فضيلت عطا فرما و او را به آن مقام پسنديده اى كه وعده اش دادى ، برسان» ، در روز قيامت ، شفاعت من برايش روا مى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ [اذان] را بشنود و بگويد : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست . خدايا! بر او صلوات فرست و او را به مقامِ وسيله در نزد خودت برسان و روز قيامت ، ما را مشمول شفاعت او گردان» ، شفاعت براى او واجب مى شود.

.

ص: 458

ه _ إجابَةُ المُؤَذِّنِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتَ النِّداءَ فَأَجِب داعِيَ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ النِّداءَ فَقوموا ؛ فَإِنَّها عَزمَةٌ (3) مِنَ اللّهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ الفَلاحَ فَلَم يُجِبهُ ، فَلا هُوَ مَعَنا ولا هُوَ وَحدَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أجابَ داعِيَ اللّهِ استَغفَرَت لَهُ المَلائِكَةُ ، ويَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إجابَةُ المُؤَذِّنِ رَحمَةٌ ، وثَوابُهُ الجَنَّةُ ، ومَن لَم يُجِب خاصَمتُهُ يَومَ القِيامَةِ ، فَطوبى لِمَن أجابَ داعِيَ اللّهِ ومَشى إلَى المَسجِدِ ، ولا يُجيبُهُ ولا يَمشي إلَى المَسجِدِ إلّا مُؤمِنٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ الأَذانَ فَأَجابَ ، كانَ عِندَ اللّهِ مِنَ السُّعَداءِ . (8)

.


1- .. الجمعة : 9.
2- .. سنن الدارقطني: ج 2 ص 87 ح 9 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 138 ح 304 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 85 الرقم 1168 كلّها عن كعب بن عجرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 701 ح 21005 .
3- .. في الحديث : «الزكاة عَزْمة من عَزَمات اللّه تعالى» ؛ أي حقّ من حقوقه ، وواجب من واجباته (النهاية : ج 3 ص 232 «عزم») .
4- .. حلية الأولياء: ج 2 ص 174 الرقم 171 عن عثمان بن عفّان ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21001 .
5- .. حلية الأولياء : ج 9 ص 250 الرقم 455 عن ابن عمر ، كنز العمّال: ج 7 ص 583 ح 20361 .
6- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 414 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 155 ح 49 .
7- .. جامع الأخبار : ص 172 ح 408 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .
8- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 412 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .

ص: 459

ه - اجابت كردنِ دعوت مؤذّن

ه _ اجابت كردنِ دعوت مؤذّنقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه بانگ داده شد ، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است ، اگر دريابيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيدى ، دعوتگر خداى عز و جل را اجابت كن.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيديد ، [براى نماز] برخيزيد ؛ زيرا اين بانگ ، حقّى از [حقوق] خداوند است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ رستگارى (حىَّ على الفلاح) را بشنود و آن را اجابت نكند ، او نه از ماست و نه تنهاست . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس [ نداى] دعوتگر خدا را لبّيك بگويد ، فرشتگان برايش آمرزش مى طلبند و بدون حسابرسى ، به بهشت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن ، رحمت است و پاداش آن ، بهشت است ، و هر كس [به آن] پاسخ نگويد ، در روز قيامت ، من مدّعى او مى شوم . پس خوشا به حال كسى كه دعوتگر خدا را اجابت كند و ره سپار مسجد شود! دعوتگر خدا را اجابت نمى كند و به سوى مسجد نمى رود ، مگر مؤمنى كه اهل بهشت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس اذان را بشنود و اجابت كند ، نزد خداوند از سعادتمندان است.

.


1- .اشاره به اين است كه شيطان همراه با اوست .

ص: 460

عنه صلى الله عليه و آله :إجابَةُ المُؤَذِّنِ كَفّارَةُ الذُّنوبِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أجابَ المُؤَذِّنينَ فَهُوَ وَالتّائِبينَ وَالشُّهَداءَ في صَعيدٍ واحِدٍ ؛ لا يَخافونَ إذا خافَ النّاسُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أجابَ المُؤَذِّنَ وأجابَ العُلَماءَ كانَ يَومَ القِيامَةِ تَحتَ لِوائي ، ويَكونُ فِي الجَنَّةِ في جِواري ، ولَهُ عِندَ اللّهِ ثَوابُ سِتّينَ شَهيدا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتَ النِّداءَ فَأَجِب وعَلَيكَ السَّكينَةُ ، فَإِن أصَبتَ فُرجَةً وإلّا فَلا تُضَيِّق عَلى أخيكَ ، وَاقرَأ ما تَسمَعُ اُذُناكَ ، ولا تُؤذِ جارَكَ ، وصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ بَعدَ أن ذَكَرَ قولَهُ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» _ :إنَّ مَن يَستَمِعُ الأَذانَ ويُجيبُ فَلا يَسمَعُ زَفيرَ جَهَنَّمَ . (5)

سنن أبي داود عن أبي رزين عن ابن اُمّ مكتوم :أنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي رَجُلٌ ضَريرُ البَصَرِ شاسِعُ (6) الدّارِ ، ولي قائِدٌ لا يُلائِمُني ، فَهَل لي رُخصَةٌ أن اُصَلِّيَ في بَيتي ؟ قالَ : هَل تَسمَعُ النِّداءَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : لا أجِدُ لَكَ رُخصَةً . (7)

.


1- .. جامع الأخبار : ص 172 ح 407 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .
2- .. جامع الأخبار: ص 173 ح 410 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 154 ح 49 .
3- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 409 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .
4- .. تاريخ دمشق: ج 21 ص 171 ح 4763 عن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 700 ح 20996 .
5- .. مستدرك الوسائل : ج 4 ص 61 ح 4178 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
6- .. الشاسِع : البعيد (الصحاح : ج 3 ص 1237 «شسع») .
7- .. سنن أبي داود: ج 1 ص 151 ح 552 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 260 ح 792 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 375 ح 903 ، كنز العمّال : ج 8 ص 255 ح 22806 نقلاً عن البزّار عن أبي هريرة نحوه .

ص: 461

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن ، كفّاره گناهان است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس [نداى] مؤذّنان را اجابت كند ، او و توبه گران و شهيدان ، در يك سطح خواهند بود و در آن هنگام كه مردم در بيم به سر مى برند ، آنان بيمى نخواهد داشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤذّنان و عالمان را اجابت كند ، روز قيامت ، زير پرچم من خواهد بود و در بهشت ، همسايه من است و نزد خداوند ، پاداش شصت شهيد دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيدى ، اجابتش كن و آرام و با وقار باش . اگر [در صف جماعتْ] جاى خالى يافتى[ ، در همان جا نماز بخوان] ، وگر نه برادرت را در فشار قرار مده ، و فقط به مقدارى كه گوش هاى خودت بشنوند ، بخوان ، و بغل دستى ات را اذيّت نكن ، و چونان نماز شخص وداع كننده [كه گويى آخرين نماز زندگى اش را مى خواند ،] نماز بخوان.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ پس از ذكر اين سخن خداوند : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه بانگ داده شد ، براى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است ، اگر بدانيد» _ :كسى كه اذان را مى شنود و آن را اجابت مى كند ، فغان جهنّم را نخواهد شنيد.

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو رَزين _ :ابن اُمّ مكتوم ، از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد : اى پيامبر خدا! من مردى نابينايم و خانه ام [از مسجدْ] دور است و عصاكشى دارم كه با من راه نمى آيد . آيا رخصت دارم كه در خانه ام نماز بخوانم؟ فرمود : «آيا بانگ [اذان] را مى شنوى؟». گفت : آرى . فرمود : «برايت رخصتى نمى يابم» .

.

ص: 462

مسند ابن حنبل عن جابر بن عبداللّه :أتى ابنُ اُمِّ مَكتومٍ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَنزِلي شاسِعٌ وأنا مَكفوفُ البَصَرِ ، وأنا أسمَعُ الأَذانَ . قالَ : فَإِن سَمِعتَ الأَذانَ فَأَجِب ، ولَو حَبوا (1) أو زَحفا . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجَفاءُ كُلُّ الجَفاءِ وَالكُفرُ وَالنِّفاقُ ، مَن سَمِعَ مُنادِيَ اللّهِ يُنادي بِالصَّلاةِ يَدعو إلَى الفَلاحِ ولا يُجيبُهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :حَسبُ المُؤمِنِ مِنَ الشَّقاءِ وَالخَيبَةِ أن يَسمَعَ المُؤَذِّنَ يُثَوِّبُ (4) بِالصَّلاةِ فَلا يُجيبَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن تَصُبَّ عَلى آذانِ ابنِ آدَمَ رَصاصا مُذاباً ، خَيرٌ لَهُ مِن أن يَسمَعَ الأَذانَ ولَم يُجِبهُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يُجِب داعِيَ اللّهِ فَلَيسَ لَهُ فِي الإِسلامِ نَصيبٌ ، ومَن أجابَ اشتاقَت إلَيهِ الجَنَّةُ . (7)

.


1- .. الحبو : أن يمشي على يديه وركبتيه أو استه (النهاية : ج 1 ص 336 «حبا») .
2- .. مسند ابن حنبل : ج 5 ص 155 ح 14953 ، صحيح ابن حبّان : ج 5 ص 412 ح 2063 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 107 ح 3726 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 347 ح 1148 كلّها نحوه ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 406 ح 2069 ، كنز العمّال : ج 7 ص 578 ح 20337 .
3- .. مسند ابن حنبل: ج 5 ص 311 ح 15627 ، المعجم الكبير: ج 20 ص 183 ح 394 كلاهما عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 20999 .
4- .. التَّثويب : هو الدعاء للصلاة وغيرها، فإنّ المؤذّن إذا قال : حيّ على الصلاة ، فقد دعاهم إليها (لسان العرب : ج 1 ص 247 «ثوب») .
5- .. المعجم الكبير: ج 20 ص 183 ح 396 ، الفردوس: ج 2 ص 144 ح 2737 كلاهما عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21000 .
6- .. جامع الأحاديث للقمّي : ص 136 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 380 ح 4 عن أبي هريرة من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
7- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 413 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 155 ح 49 .

ص: 463

مسند ابن حنبل_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :ابن اُمّ مكتوم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! منزل من ، دور است و شخصى نابينا هستم ، و اذان را هم مى شنوم. فرمود : «اگر اذان را مى شنوى ، اجابتش كن [و ره سپار مسجد شو] ، حتّى اگر [به آمدنِ] چهار دست و پا يا سينه خيز باشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جفاى تمام است و كفر و نفاق است كه كسى [صداى ]مُنادى خدا را بشنود كه بانگ نماز سر مى دهد و به رستگارى فرا مى خواند ؛ امّا اجابتش نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بدبختى و ناكامى مؤمن ، همين بس كه صداى مؤذّن را بشنود كه به نماز فرا مى خواند ؛ ولى اجابتش نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر سُرب مذاب در گوش هاى فرزند آدم بريزى ، برايش بهتر از آن است كه اذان را بشنود و اجابتش نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دعوتگر خدا را اجابت نكند ، او را از اسلام ، نصيبى نيست ، و هر كس اجابت كند ، بهشت ، مشتاق اوست .

.

ص: 464

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ النِّداءَ فَلَم يَأتِهِ فَلا صَلاةَ لَهُ ، إلّا مِن عُذرٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إجابَةُ المُؤَذِّنِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (2)

عنه عليه السلام :لا صَلاةَ لِجارِ المَسجِدِ لا يُجيبُ إلَى الصَّلاةِ إذا سَمِعَ النِّداءَ . (3)

و _ عَدَمُ خُروجِ مَن سَمِعَ النِّداءَ مِنَ المَسجِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ النِّداءَ فِي المَسجِدِ فَخَرَجَ مِن غَيرِ عِلَّةٍ فَهُوَ مُنافِقٌ ، إلّا أن يُريدَ الرُّجوعَ إلَيهِ . (4)

6 / 4أدَبُ بِناءِ المِئذَنَةِالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام مَرَّ عَلى مَنارَةٍ طَويلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدمِها ، ثُمَّ قالَ : لا تُرفَعُ المَنارَةُ إلّا مَعَ سَطحِ المَسجِدِ (5) . (6)

.


1- .. سنن ابن ماجة: ج 1 ص 260 ح 793 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 373 ح 895 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 80 ح 4940 ، المعجم الكبير: ج 11 ص 353 ح 12266 وفيهما «فلم يجب » بدل «فلم يأته» وكلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 7 ص 583 ح 20360 ؛ دعائم الإسلام : ج 1 ص 148 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه .
2- .. الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، جامع الأخبار : ص 344 ح 953 ، روضة الواعظين: ص 499 ، مشكاة الأنوار: ص 230 ح 645 ، بحار الأنوار: ج 76 ص 314 ح 1 .
3- .. مسند زيد : ص 113 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام ؛ السنن الكبرى : ج 3 ص 81 ح 4943 عن أبي حيّان عن أبيه نحوه .
4- .. تهذيب الأحكام : ج3 ص262 ح740 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق:ص591 ح820 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار: ج 83 ص 372 ح 34 ؛ سنن الدارمي: ج 1 ص 125 ح 452 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 80 ح 4939 ، المصنّف لعبد الرزّاق: ج 1 ص 508 ح 1946 كلّها عن سعيد بن المسيّب نحوه .
5- .. قال صاحب الدعائم في ذيل الحديث : وهذا _ واللّه أعلم _ فيالمئذنة إذا كانت تكشف دور الناس ويرى منها ما فيها من رقي إليها ، فهذا ضرر للناس وكشف لِحُرَمِهِم ولا يجوز ذلك .
6- .. تهذيب الأحكام : ج 3 ص 256 ح 710 عن السكوني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 239 ح 722 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 147 نحوه وكلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 162 ح 67 .

ص: 465

و - خارج نشدن از مسجد ، پس از شنيدن اذان
6 / 4 آداب ساختن مناره

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ [اذان] را بشنود و آن را اجابت نكند ، نمازش نماز نيست ، مگر آن كه عذرى داشته باشد.

امام على عليه السلام :پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن ، روزى را زياد مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه همسايه مسجد باشد و بانگ [اذان] را بشنود و نماز را اجابت نكند ، نمازش نماز نيست.

و _ خارج نشدن از مسجد ، پس از شنيدن اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در مسجد باشد و اذان را بشنود ، ولى بدون هيچ عذرى خارج شود ، منافق است ، مگر آن كه بخواهد به مسجد برگردد.

6 / 4آداب ساختن منارهامام صادق_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :على عليه السلام از كنار مِناره (مِأذنه) بلندى گذشت . دستور داد كه آن را خراب كنند . سپس فرمود : «مناره را از بام مسجد نبايد بالاتر بُرد» . (1)

.


1- .صاحب الدعائم در ذيل اين حديث مى گويد : اين _ و خدا بهتر مى داند _ در باره مأذنه اى است كه مُشرف به خانه هاى مردم باشد و اگر كسى از آن بالا رود ، داخل خانه هاى آنها را مى بيند . اين ، زيان رساندن به مردم و ديده شدن محارم آنهاست و چنين چيزى جايز نيست (دعائم الإسلام : ج 1 ص 147) .

ص: 466

تهذيب الأحكام عن عليّ بن جعفر :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام عَنِ الأَذانِ فِي المَنارَةِ ، أسُنَّةٌ هُوَ ؟ فَقالَ : إنَّما كانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي الأَرضِ ولَم تَكُن يَومَئِذٍ مَنارَةٌ . (1)

قال السيّدُ الإمام ضياءُ الدّين حجّةُ الإسلام أبوالغَيبة عن داود بن قاسم الجعفري :كُنتُ عِندَ أبي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ : إذا قامَ القائِمُ عليه السلام يَهدِمُ المَنارَ وَالمَقاصيرَ (2) الَّتي فِي المَساجِدِ . (3) .


1- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1134 ، مسائل عليّ بن جعفر: ص 233 ح 542 .
2- .. المقاصير : جمع مقصورة ؛ وهي الحجرة من الدار تُجعل لحفاظة شخص ما ، وأوّل من عملها معاوية (راجع : الأوائل لأبي هلال : ج 1 ص 335) .
3- .. الغيبة للطوسي : ص 206 ح 175 ، الخرائج والجرائح: ج 1 ص 453 ح 39 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 208 وفيهما «أمر بهدم المنار» بدل «يهدم المنار» ، بحار الأنوار: ج 83 ص 376 ح 44 .

ص: 467

1.تهذيب الأحكام_ به نقل از على بن جعفر _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) در باره اذان گفتن بر مناره پرسيدم كه : آيا اين ، سنّت است؟

فرمود : «براى پيامبر صلى الله عليه و آله در روى زمين ، اذان گفته مى شد و آن روزها مناره اى وجود نداشت» .2.الغيبة، طوسى_ به نقل از داوود بن قاسم جعفرى _ :نزد امام عسكرى عليه السلام بودم . فرمود : «هر گاه قائم عليه السلام ظهور كند ، مناره ها و مقصوره هاى (2) مساجد را از بين مى برد» . .


1- .مقصود ، امام كاظم يا امام رضا عليهماالسلام است .
2- .مقصوره ، اتاقكى است كه براى محافظت از يك شخص ، ساخته مى شود . اوّلين كسى كه در مسجد ، مقصوره ساخت ، معاويه بود (ر . ك : الأوائل ، عسكرى : ج 1 ص 325) .

ص: 468

الفصل السابع : مؤذّنو رسول اللّه7 / 1سَيِّدُ المُؤَذِّنينَ6.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :نِعمَ المَرءُ بِلالٌ ، هُوَ سَيِّدُ المُؤَذِّنينَ ولا يَتبَعُهُ إلّا مُؤَذِّنٌ . (1)7.عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ هذَا البِلالُ (2) عَلى ناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ ، يُؤَذِّنُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» ، فَإِذا نادى كُسِيَ حُلَّةً مِن حُلَلِ الجَنَّةِ . (3)8.عنه صلى الله عليه و آله :يَبعَثُ اللّهُ . . . بِلالاً عَلى ناقَةٍ فَيُنادي بِالأَذانِ ، ونُشاهِدُهُ حَقّا حَقّا ، حَتّى إذا بَلَغَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهِدَ بِها جَميعُ الخَلائِقِ مِنَ المُؤمِنينَ الأَوَّلينَ

وَالآخِرينَ ، فَقُبِلَت مِمَّن قُبِلَت مِنهُ . (4) .


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 322 ح 5244 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 209 ح 5119 ، الفردوس : ج4 ص 252 ح 6745 وفيهما «مؤمن» بدل «مؤذّن» ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 255 ح 10 وفيه «يوم القيامة» بدل «ولا يتبعه إلّا مؤذّن» ، حلية الأولياء : ج 1 ص 147 الرقم 24 وليس فيه ذيله وكلّها عن زيد بن أرقم ، كنز العمّال : ج 11 ص 654 ح 33165 .
2- .. هكذا في المصدر ، وفي بحار الأنوار : «بلال» بدل «هذا البلال» .
3- .. مستطرفات السرائر : ص 94 ح 6 عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 116 ح 11 وراجع : تاريخ دمشق : ج 10 ص 459 ح 2653 و تاريخ أصبهان : ج 2 ص 167 الرقم 1369 وتنبيه الغافلين : ص 286 ح 394 .
4- .. تاريخ دمشق : ج 10 ص 458 ح 2652 عن أبي هريرة .

ص: 469

فصل هفتم : اذان گوهاى پيامبر خداصلى الله عليه وآله
7 / 1 سَرور اذان گويان

فصل هفتم : اذان گوهاى پيامبر خدا7 / 1سَرور اذان گويان12.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكو مردى است بلال! او سَرور مؤذّنان است و دنباله روانش [در قيامت] ، همه ، مؤذّن اند.13.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين بلال ، در حالى محشور مى شود كه بر شترى از شترهاى بهشت ، سوار است و بانگ مى زند : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، و چون اين بانگ را سر دهد ، جامه اى از جامه هاى بهشت بر او پوشانده مى شود.14.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، ... بلال را سوار بر يك شتر بر مى انگيزد . پس اذان مى گويد و ما او را به راستى و درستى مشاهده مى كنيم . و چون به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » برسد ، همه خلايق ، از اوّلين و آخرينِ مؤمنان ، به آن شهادت مى دهند و از هر كه بايد پذيرفته شود ، پذيرفته مى شود.

.

ص: 470

15.عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ يَومَ القِيامَةِ عَلى نوقٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ ، مُقَدَّمُهُم بِلالٌ ، رافِعي أصواتِهِم بِالأَذانِ ، يَنظُرُ إلَيهِمُ الجَمعُ فَيُقالُ : مَن هؤُلاءِ ؟ فَيُقالُ : مُؤَذِّنو اُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، يَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ ، ويَحزَنُ النّاسُ ولا يَحزَنونَ . (1)16.عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ الأَنبِياءُ يَومَ القِيامَةِ عَلَى الدَّوابِّ لِيُوافوا مِن قُبورِهِمُ المَحشَرَ ، ويُبعَثُ صالِحٌ عليه السلام عَلى ناقَتِهِ ، ويُبعَثُ ابنايَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عَلى ناقَتِيَ العَضباءِ ، واُبعَثُ عَلَى البُراقِ ؛ خَطوُها عِندَ أقصى طَرفِها ، ويُبعَثُ بِلالٌ عَلى ناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ فَيُنادي بِالأَذانِ مَحضا ، وبِالشَّهادَةِ حَقّا حَقّا ، حَتّى إذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهِدَ لَهُ المُؤمِنونَ مِنَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ ، فَقُبِلَت مِمَّن قُبِلَت ، ورُدَّت عَلى مَن رُدَّت . (2)17.عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ كُنتُ أوَّلَ مَن تَنشَقُّ الأَرضُ عَنّي ولا فَخرَ ، ويَتبَعُني بِلالٌ المُؤَذِّنُ ويَتبَعُهُ سائِرُ المُؤَذِّنينَ وهُوَ واضِعٌ يَدَهُ في اُذُنِهِ وهُوَ يُنادي : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أرسَلَهُ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ» وسائِرُ المُؤَذِّنينَ يُنادونَ مَعَهُ ، حَتّى نَأتِيَ أبوابَ الجَنَّةِ . (3)18.تهذيب الأحكام عن سليمان بن جعفر عن أبيه :دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : إنَّ أوَّلَ مَن سَبَقَ إلَى الجَنَّةِ بِلالٌ . قالَ : ولِمَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ أوَّلُ

مَن أذَّنَ . (4) .


1- .. تاريخ بغداد: ج 13 ص 38 الرقم 6995 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 461 ح 2661 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 690 ح 20940 .
2- .. المعجم الصغير : ج 2 ص 126 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 458 ح 2652 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 114 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة وراجع : كنز العمّال : ج 14 ص 431 ح 39179 نقلاً عن ابن زنجويه .
3- .. كنز العمّال: ج 11 ص 432 ح 32031 نقلاً عن العقيلي وابن عساكر عن أنس .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1133 ، بحار الأنوار: ج 22 ص 142 ح 128 .

ص: 471

19.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، مؤذّنان ، سوار بر شترى از شترهاى بهشت محشور مى شوند ؛ جلودارشان بلال است و صداهايشان به اذان بلند است و همگان به آنان مى نگرند .

پس گفته مى شود : اينان كيستند؟

جواب داده مى شود : مؤذّنان امّت محمّد.

[آن روز ،] مردم در بيم به سر مى برند ؛ امّا آنان بيمى ندارند ، و مردم ، اندوهناك اند ؛ ولى آنان اندوهى ندارند .20.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، پيامبران ، سوار بر چارپايان ، محشور مى شوند تا از قبرهايشان به محشر بيايند . صالح عليه السلام بر ناقه اش برانگيخته مى شود ، فرزندانم (حسن و حسين) بر شتر من ، عَضبا، برانگيخته مى شوند و من ، سوار بر بُراق برانگيخته مى شوم كه گامَش تا دورترين نقطه نگاهش است . و بلال ، سوار بر شترى از شترهاى بهشت برانگيخته مى شود و بانگ ناب اذان را سر مى دهد و از روى راستى و درستى ، شهادت مى دهد و چون بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، همه اهل ايمان ، از اوّلين و آخرين آنها ، همصدا با او گواهى مى دهند . پس ، از هر كه بايد پذيرفته شود ، پذيرفته مى شود و از هر كه نبايد پذيرفته شود ، پذيرفته نمى شود.21.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون روز رستاخيز شود ، من _ خودستايى نباشد _ نخستين كسى هستم كه زمين بر او شكافته مى شود . به دنبال من ، بلالِ مؤذّن و در پىِ او ، ديگر مؤمنان ، از گورهايشان بيرون مى آيند و بلال ، در حالى كه دستش را در گوشش نهاده است ، بانگ بر مى آورد كه : «گواهى مى دهم كه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد، فرستاده خداست . او را با هدايت و دينِ درست فرستاد تا آن را بر هر دينى ، پيروز گرداند ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند» ، و ديگر مؤذّنان ، با او همصدا مى شوند ، تا اين كه به دروازه هاى بهشت مى رسيم.22.تهذيب الأحكام_ به نقل از سليمان بن جعفر ، از پدرش _ :مردى شامى بر امام صادق عليه السلام وارد شد. [امام عليه السلام ] به او فرمود : «نخستين كسى كه به بهشت مى رسد ، بلال است» .

مرد شامى گفت : چرا؟

فرمود : «چون او نخستين كسى است كه اذان گفت» . .

ص: 472

23.سنن النسائي عن السائب بن يزيد :كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ إذا جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ يَومَ الجُمُعَةِ ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ . (1)24.سنن الترمذي عن عون بن أبي جُحَيفة عن أبيه :رَأَيتُ بِلالاً يُؤَذِّنُ ويَدورُ ، ويُتبِعُ فاهُ هاهُنا وهاهُنا ، وإصبَعاهُ في اُذُنَيهِ ، ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في قُبَّةٍ لَهُ حَمراءَ _ أراهُ قالَ : مِن أدَمٍ (2) _ فَخَرَجَ بِلالٌ بَينَ يَدَيهِ بِالعَنَزَةِ (3) فَرَكَزَها بِالبَطحاءِ ، فَصَلّى إلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَمُرُّ بَينَ يَدَيهِ الكَلبُ وَالحِمارُ ، وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ ، كَأَنّي أنظُرُإلى بَريقِ ساقَيهِ . (4)25.الطبقات الكبرى عن ابن أبي مُليكة أو غيره :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَ بِلالاً أن يُؤَذِّنَ يَومَ الفَتحِ عَلى ظَهرِ الكَعبَةِ ، فَأَذَّنَ عَلى ظَهرِها وَالحارِثُ بنُ هِشامٍ وصَفوانُ بنُ اُمَيَّةَ قاعِدانِ ، فَقالَ أحَدُهُما لِلآخَرِ : اُنظُر إلى هذَا الحَبَشِيِّ ! فَقالَ الآخَرُ : إن يَكرَههُ اللّهُ يُغَيِّرهُ . (5)26.الخرائج والجرائح :دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ ، وكانَ وَقتُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ بِلالاً فَصَعِدَ عَلى ظَهرِ الكَعبَةِ فَأَذَّنَ ، فَما بَقِيَ صَنَمٌ بِمَكَّةَ إلّا سَقَطَ عَلى وَجهِهِ ، فَلَمّا سَمِعَ وُجوهُ

قُرَيشٍ الأَذانَ قالَ بَعضُهُم في نَفسِهِ : الدُّخولُ في بَطنِ الأَرضِ خَيرٌ مِن سَماعِ هذا ، وقالَ آخَرُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَم يُعِش والِدي إلى هذَا اليَومِ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا فُلانُ قَد قُلتَ في نَفسِكَ كَذا ، ويا فُلانُ قُلتَ في نَفسِكَ كَذا . فَقالَ أبوسُفيانَ : أنتَ تَعلَمُ أنّي لَم أقُل شَيئاً . قالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ اهدِ قَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ (6) . (7) .


1- .. سنن النسائي : ج 3 ص 101 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 332 ح 15716 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 402 الرقم 1926 ، كنز العمّال : ج 8 ص 364 ح 23282 نقلاً عن أبي الشيخ ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 434 نحوه ، بحار الأنوار : ج 89 ص 150 .
2- .. أدَم واُدُم : جمع الأديم ؛ وهو الجِلد المدبوغ (المصباح المنير : ص 9 «أدم») .
3- .. العَنَزَة : عَصا أقصر من الرمح ، ولها زجٌّ [ أي حديدة] من أسفلها (المصباح المنير : ص 432 «عنز») .
4- .. سنن الترمذي : ج 1 ص 375 ح 197 ، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 318 ح 725 ، مسند ابن حنبل: ج 6 ص 457 ح 18784 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 223 ح 5497 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 1 ص 467 ح 1806 والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال: ج 8 ص 209 ح 22583 .
5- .. الطبقات الكبرى : ج 3 ص 234 وراجع : مجمع البيان: ج 9 ص 203 .
6- .. في المصدر : «يعملون» ، وهو تصحيف .
7- .. الخرائج والجرائح : ج 1 ص 163 ح 252 ، بحار الأنوار: ج 21 ص 119 ح 17 .

ص: 473

27.سنن النسائى_ به نقل از سائب بن يزيد _ :روز جمعه ، هر گاه پيامبر خدا بر منبر مى نشست ، بلالْ اذان مى گفت و چون از منبر فرود مى آمد ، اقامه مى گفت.28.سنن الترمذى_ به نقل از عون بن ابى جُحَيفه _ :پدرم گفت : بلال را ديدم كه اذان مى گويد و مى چرخد و دهانش را اين طرف و آن طرف مى كند و دو انگشتش را در گوش هايش قرار داده است ، و پيامبر خدا در خيمه سرخ رنگش بود . فكر مى كنم كه گفت : خيمه چرمى .

پس بلال با چوب دستى اى با نوك فلزى بيرون آمد و آن را در شن ها فرو برد و پيامبر خدا به طرف آن ، نماز خواند ، در حالى كه از برابر او سگ و الاغ عبور مى كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله جامه اى قرمز به تن داشت ، به طورى كه انگار درخشندگى ساق هاى پايش را مى ديدم.29.الطبقات الكبرى_ به نقل از ابن ابى مُليكه يا ديگرى _ :در روز فتح مكّه ، پيامبر خدا به بلال فرمود كه بر بام كعبه اذان بگويد . او بر بام كعبه رفت و اذان گفت . حارث بن هشام و صفوان بن اميّه نشسته بودند . يكى از آن دو به ديگرى گفت : اين حبشى را ببين! ديگرى گفت : اگر خدا [از اين وضع ]خوشش نيايد ، تغييرش مى دهد.30.الخرائج و الجرائح :پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مكّه شد و هنگام ظهر بود . به بلال دستور [اذان گفتن ]داد . او بر بام كعبه رفت و اذان گفت . پس هر بتى كه در مكّه بود ، به رو در افتاد .

چون سران قريش صداى اذان را شنيدند ، يكى از آنان با خودش گفت : فرو رفتن در دل زمين ، بهتر از شنيدن اين بانگ است!

ديگرى گفت : خدا را شكر كه پدرم را تا امروز ، زنده نگه نداشت!

پيامبر خدا فرمود : «فلانى! تو در دلت چنين گفتى ، و [تو] اى فلانى! در دلت چنان گفتى» .

ابو سفيان گفت : تو مى دانى كه من چيزى نگفتم .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بار خدايا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نادان اند» . .

ص: 474

31.الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ بِغَيرِ إحرامٍ وعَلَيهِمُ السِّلاحُ ، ودَخَلَ البَيتَ ، لَم يَدخُلهُ في حَجٍّ ولا عُمرَةٍ ، ودَخَلَ وَقتُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ بِلالاً فَصَعِدَ عَلَى الكَعبَةِ وأذَّنَ .

فَقالَ عِكرِمَةُ : وَاللّهِ إن كُنتُ لَأَكرَهُ أن أسمَعَ صَوتَ ابنِ رَباحٍ يَنهَقُ (1) عَلَى الكَعبَةِ !

وقالَ خالِدُ بنُ أسيدٍ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أكرَمَ أبا عَتّابٍ مِن هذَا اليَومِ مِن أن يَرى ابنَ رَباحٍ قائِما عَلَى الكَعبَةِ !

قالَ سُهَيلٌ : هِيَ كَعبَةُ اللّهِ وهُوَ يَرى ، ولَو شاءَ لَغَيَّرَ _ وكانَ أقصَدَهُم (2) _ .

وقالَ أبو سُفيانَ : أمّا أنَا فَلا أقولُ شَيئا ، وَاللّهِ لَو نَطَقتُ لَظَنَنتُ أنَّ هذِهِ الجُدُرَ تُخبِرُ بِهِ مُحَمَّدا !

وبَعَثَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وآلِهِ إلَيهِم فَأَخبَرَهُم بِما قالوا ، فَقالَ عَتّابٌ : قَد وَاللّهِ قُلنا يا رَسولَ اللّهِ ذلِكَ فَنَستَغفِرُ اللّهَ ونَتوبُ إلَيهِ . فَأَسلَمَ وحَسُنَ إسلامُهُ ، ووَلّاهُ رَسولُ

اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ . (3) .


1- .. النَّهيق : صوت الحمار (لسان العرب : ج 10 ص 361 «نهق») .
2- .. القَصْد في الشيء : خلاف الإفراط ، واقتصد فلان في أمره : أي استقام (لسان العرب : ج 3 ص 354 «قصد») .
3- .. إعلام الورى : ج 1 ص 226 عن بشير النبّال ، الخرائج والجرائح: ج 1 ص 97 ح 158 عن أبي بصير ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 209 عن بشير بن النبّال من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 132 ح 22 .

ص: 475

32.امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا ، در حالى وارد مكّه شد كه احرام نداشت و مسلمانان مسلّح بودند . او به كعبه وارد شد ؛ امّا در حج و يا عمره نبود . او هنگام ظهر وارد شد . پس به بلال دستور [اذان گفتن] داد و او بر بام كعبه رفت و اذان گفت.

عكرمه گفت : به خدا سوگند ، خوش نداشتم صداى پسر رَباح را بشنوم كه بر بام كعبه عر عر مى كند!

خالد بن اَسيد گفت : خدا را شكر كه در حقّ ابو عَتّاب ، لطف كرد و نگذاشت كه اين روز را درك كند و ببيند كه پسر رَباح ، بر بام كعبه ايستاده است!

سهيل _ كه از بقيّه معتدل تر بود _ گفت : اين ، كعبه خداست و او خود ، مى بيند و اگر بخواهد ، وضع را تغيير مى دهد.

ابو سفيان گفت : من ، چيزى نمى گويم . به خدا سوگند ، اگر سخنى بگويم ، خيال مى كنم كه اين ديوارها آن را به گوش محمّد مى رسانند!

پيامبر _ كه درودهاى خدا بر او و خاندانش باد _ شخصى را نزد آنان فرستاد و به آنان خبر داد كه چه گفته اند.

عَتّاب گفت : به خدا سوگند _ اى پيامبر خدا _ ما اين سخن ها را گفته ايم و از خدا آمرزش مى طلبيم و به درگاهش توبه مى بريم . آن گاه اسلام آورد و نيكو مسلمانى

شد و پيامبر خدا ، او را بر مكّه گماشت. .

ص: 476

33.السيرة النبويّة لابن هشام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ الكَعبَةَ عامَ الفَتحِ ومَعَهُ بِلالٌ ، فَأَمَرَهُ أن يُؤَذِّنَ ، وأبو سُفيانَ بنُ حَربٍ وعَتّابُ بنُ أسيدٍ وَالحارِثُ بنُ هِشامٍ جُلوسٌ بِفِناءِ الكَعبَةِ ، فَقالَ عَتّابُ بنُ أسيدٍ :

لَقَد أكرَمَ اللّهُ أسيدا ألّا يَكونَ سَمِعَ هذا ، فَيَسمَعُ مِنهُ ما يَغيظُهُ !

فَقالَ الحارِثُ بنُ هِشامٍ : أمَا وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنَّهُ مُحِقٌّ لَاتَّبَعتُهُ .

فَقالَ أبو سُفيانَ : لا أقولُ شَيئاً ، لَو تَكَلَّمتُ لَأَخبَرَت عَنّي هذِهِ الحَصى .

فَخَرَجَ عَلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : قَد عَلِمتُ الَّذي قُلتُم ، ثُمَ ذَكَرَ ذلِكَ لَهُم ، فَقالَ الحارِثُ وعَتّابٌ : نَشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ ، وَاللّهِ مَا اطَّلَعَ عَلى هذا أحَدٌ كانَ مَعَنا فَنَقولَ : أخبَرَكَ . (1)34.الطبقات الكبرى عن محمّد بن إبراهيم بن الحارث التيميّ :لَمّا تُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أذَّنَ بِلالٌ ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يُقبَر ، فَكانَ إذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» انتَحَبَ النّاسُ فِي المَسجِدِ .

قالَ : فَلَمّا دُفِنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ أبو بَكرٍ : أذِّن .

فَقالَ : إن كنتَ إنَّما أعتَقتَني لِأَن أكونَ مَعَكَ فَسَبيلُ ذلِكَ ، وإن كُنتَ أعتَقتَني للّهِِ فَخَلِّني ومَن أعتَقتَني لَهُ .

فَقالَ : ما أعتَقتُكَ إلّا للّهِِ . قالَ : فَإِنّي لا اُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

قالَ : فَذاكَ إلَيكَ .

قالَ : فَأَقامَ حَتّى خَرَجَت بُعوثُ الشّامِ فَسارَ مَعَهُم حَتَّى انتَهى إلَيها . (2) .


1- .. السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 56 ، البداية والنهاية : ج 4 ص 303 .
2- .. الطبقات الكبرى : ج 3 ص 236 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 470 ، كنز العمّال : ج 13 ص 305 ح 36873 .

ص: 477

35.السيرة النبويّة ، ابن هشام :در سال فتح [مكّه] ، پيامبر خدا وارد كعبه شد و بلال نيز با ايشان بود . پس به بلال دستور داد كه اذان بگويد . ابو سفيان بن حَرب ، عَتّاب بن اَسيد و حارث بن هشام در درگاه كعبه نشسته بودند .

عتّاب بن اَسيد گفت : خدا در حقّ اَسيد ، لطف كرد كه اين صدا را نشنود ؛ زيرا از شنيدن آن به خشم مى آمد .

حارث بن هشام گفت : به خدا سوگند ، اگر مى دانستم كه او بر حق است ، از او پيروى مى كردم.

ابو سفيان گفت : من چيزى نمى گويم . اگر سخنى بگويم ، اين ريگ ها خبر مى برند .

پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و به آنان فرمود : «دانستم كه چه گفتيد» . سپس سخنانشان را برايشان بازگو كرد .

حارث و عتّاب گفتند : گواهى مى دهيم كه تو پيامبر خدا هستى . به خدا سوگند ، هيچ كس با ما نبود كه از سخنان ما مطّلع شود تا بگوييم كه او به تو خبر داده است.36.الطبقات الكبرى_ به نقل از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى _ :چون پيامبر خدا وفات يافت و هنوز به خاك سپرده نشده بود ، بلال ، اذان گفت . به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » كه رسيد ، جمعيّت در مسجد ، فرياد شيون سر دادند.

چون پيامبر خدا به خاك سپرده شد ، ابو بكر به بلال گفت : اذان بگو.

بلال گفت : اگر مرا آزاد كردى كه با تو باشم ، راه باز است [و مى توانى دوباره مرا برده خود كنى] ؛ ولى اگر مرا به خاطر خدا آزاد كردى ، پس مرا با همان كسى كه به خاطرش آزادم كردى ، تنها بگذار.

ابو بكر گفت : من تو را جز به خاطر خدا آزاد نكردم.

بلال گفت : پس ، بعد از پيامبر خدا ، براى هيچ كس اذان نمى گويم.

ابو بكر گفت : اختيار با توست.

بلال [در مكّه] ماند تا آن كه لشكريان به سوى شام ، خارج شدند . بلال نيز با آنان همراه شد و به شام رفت. .

ص: 478

37.كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ أنَّهُ لَمّا قُبِضَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله امتَنَعَ بِلالٌ مِنَ الأَذانِ وقالَ : لا اُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

وإنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام قالَت ذاتَ يَومٍ : إنّي أشتَهي أن أسمَعَ صَوتَ مُؤَذِّنِ أبي صلى الله عليه و آله بِالأَذانِ . فَبَلَغَ ذلِكَ بِلالاً فَأَخَذَ فِي الأَذانِ ، فَلَمّا قالَ : «اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ» ذَكَرَت أباها صلى الله عليه و آله وأيّامَهُ فَلَم تَتَمالَك مِنَ البُكاءِ ، فَلَمّا بَلَغَ إلى قَولِهِ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهَقَت فاطِمَةُ عليهاالسلام شَهقَةً وسَقَطَت لِوَجهِها وغُشِيَ عَلَيها .

فَقالَ النّاسُ لِبِلالٍ : أمسِك يا بِلالُ ، فَقَد فارَقَتِ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الدُّنيا . وظَنّوا أنَّها قَد ماتَت ، فَقَطَعَ أذانَهُ ولَم يُتِمَّهُ .

فَأَفاقَت فاطِمَةُ عليهاالسلام وسَأَلَته أن يُتِمَّ الأَذانَ ، فَلَم يَفعَل ، وقالَ لَها : يا سَيِّدَةَ النِّسوانِ ، إنّي أخشى عَلَيكِ مِمّا تُنزِلينَهُ بِنَفسِكِ إذا سَمِعتِ صَوتي بِالأَذانِ . فَأَعفَتهُ عَن ذلِكَ . (1)7 / 2ما رُوِيَ في عَدَدِ مُؤَذِّني رَسولِ اللّه صلّي الله عليه و آلهِأ _ كانَ لَهُ مُؤَذِّنٌ واحِدٌ41.مجمع البيان عن السائب بن زيد :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنٌ واحِدٌ ؛ بِلالٌ ، فَكانَ إذا جَلَسَ عَلَى المِنبَرِ أذَّنَ عَلى بابِ المَسجِدِ ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ لِلصَّلاةِ .

ثُمَّ كانَ أبو بَكرٍ وعُمَرُ كَذلِكَ ، حَتّى إذا كانَ عُثمانُ وكَثُرَ النّاسُ وتَباعَدَتِ المَنازِلُ زادَ أذانا ، فَأَمَرَ بِالتَّأذينِ الأَوَّلِ عَلى سَطحِ دارٍ لَهُ بِالسّوقِ ويُقالُ لَهُ : الزَّوراءُ ، وكانَ يُؤَذَّنُ لَهُ عَلَيها ، فَإِذا جَلَسَ عُثمانُ عَلَى المِنبَرِ أذَّنَ مُؤَذِّنُهُ ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ لِلصَّلاةِ ، فَلَم يُعَب ذلِكَ عَلَيهِ . (2) .


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 297 ح 907 ، بحار الأنوار: ج 43 ص 157 ح 7 .
2- .. مجمع البيان: ج 10 ص 434 ، بحار الأنوار: ج 89 ص 150 ؛ المعجم الكبير: ج 7 ص 145 ح 6642 نحوه .

ص: 479

7 / 2 گزارش هايى درباره شمار مؤذّنان پيامبر خداصلى الله عليه وآله
الف - پيامبرصلى الله عليه وآله ، يك مؤذّن داشته است

42.كتاب من لايحضره الفقيه :روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، بلال از اذان گفتن خوددارى كرد و گفت : بعد از پيامبر خدا ، ديگر براى هيچ كس اذان نمى گويم.

روزى ، فاطمه عليهاالسلام فرمود : «دوست دارم كه صداى اذان مؤذّن پدرم را بشنوم» .

اين سخن به بلال رسيد . شروع به اذان گفتن كرد . همين كه گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، فاطمه عليهاالسلام به ياد پدرش صلى الله عليه و آله و ايّام او افتاد و گريه اش گرفت . وقتى بلال به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » رسيد ، فاطمه عليهاالسلام فريادى زد و به رو در افتاد و از هوش رفت.

مردم به بلال گفتند : بس كن ، اى بلال! دختر پيامبر خدا از دنيا رفت . و خيال كردند كه فاطمه عليهاالسلام جان داده است . بلال ، اذانش را قطع كرد و تا آخر ادامه نداد.

فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را تمام كند ؛ امّا بلال ، اين كار را نكرد و گفت : اى بانوى بانوان! مى ترسم كه اگر صداى اذانم را بشنوى ، دوباره اين بلا را به سر خود بياورى . پس فاطمه عليهاالسلام او را از ادامه دادن اذان ، معاف داشت.7 / 2گزارش هايى در باره شمار مؤذّنان پيامبر خداالف _ پيامبر صلى الله عليه و آله ، يك مؤذّن داشته است46.مجمع البيان_ به نقل از سائب بن زيد _ :پيامبر خدا ، يك مؤذّن داشت و آن هم بلال

بود . هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر مى نشست ، بلال جلوى درِ مسجد اذان مى گفت و چون فرود مى آمد ، اقامه نماز را مى گفت.

در ايّام [حكومت] ابو بكر و عمر نيز به همين گونه عمل مى شد تا آن كه عثمان روى كار آمد . در زمان او جمعيّت ، زياد شد و شهر ، توسعه يافت . از اين رو، عثمان ، يك اذانْ اضافه كرد و دستور داد كه اذان اوّل را بر بام خانه اش (واقع در بازار موسوم به «الزَّوراء») بگويند ، و هر گاه عثمان بر منبر مى نشست ، مؤذّنش اذان [دوم ]را مى گفت و چون از منبر فرود مى آمد ، اقامه نماز را مى گفت و مردم ، اين كار را بر او خرده نگرفتند.

.

ص: 480

ب _ كانَ لَهُ مُؤَذِّنانِ48.اُسد الغابة عن ابن عمر :كانَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : أحَدُهُما بِلالٌ ، وَالآخَرُ عَبدُ العَزيزِ بنُ الأَصَمِّ . (1)49.مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : بِلالٌ وعَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا أذَّنَ عَمرٌو فَكُلوا وَاشرَبوا ؛ فَإِنَّهُ رَجُلٌ ضَريرُ البَصَرِ ، وإذا أذَّنَ بِلالٌ فَارفَعوا أيدِيَكُم ؛ فَإِنَّ بِلالاً لا يُؤَذِّنُ حَتّى يُصبِحَ . (2)50.صحيح مسلم عن ابن عمر :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : بِلالٌ وابنُ اُمِّ مَكتومٍ الأَعمى ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى يُؤَذِّنَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ . قالَ : ولَم يَكُن بَينَهُما إلّا أن يَنزِلَ هذا ويَرقى هذا . (3) .


1- .. اُسد الغابة : ج 3 ص 499 الرقم 3416 ، الإصابة : ج 4 ص 313 الرقم 5255 .
2- .. م_سند ابن حنبل : ج 9 ص 553 ح 25578 وراجع : ص_حيح اب_ن خزيمة : ج 1 ص 212 ح 408 ومسن_د إسحاق بن راهويه : ج 3 ص 859 ح 1523.
3- .. صحيح مسلم: ج 2 ص 768 ح 38 ، سنن النسائي: ج 2 ص 10 ، سنن الدارمي: ج 1 ص 286 ح 1173 عن عائشة وكلاهما نحوه ، السنن ال_كبرى : ج 1 ص 630 ح 2014 ، ك_نز العمّال : ج 8 ص 527 ح 23988 ؛ عوالي اللآلي: ج 1 ص 143 ح 64 نحوه .

ص: 481

ب - پيامبرصلى الله عليه وآله ، دو مؤذّن داشته است

ب _ پيامبر صلى الله عليه و آله ، دو مؤذّن داشته است52.اُسد الغابة_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله دو مؤذّن داشت : يكى بلال ، و ديگرى عبد العزيز بن اَصَم .53.مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، دو مؤذّن داشت : بلال و عمرو بن اُمّ مكتوم . پيامبر خدا فرمود : «هر گاه عمرو اذان گفت ، بخوريد و بياشاميد ؛ چرا كه او مردى نابيناست ؛ امّا هر گاه بلال اذان گفت ، [از خوردن و آشاميدن ، ]دست بكشيد ؛ چرا كه بلال ، تا صبح نشود ، اذان نمى گويد» .54.صحيح مسلم_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا ، دو مؤذّن داشت : بلال و ابن اُمّ مكتومِ نابينا . پيامبر خدا فرمود : «بلال ، شب هنگام [و صبح نشده ، ]اذان مى گويد . بنا بر اين ، بخوريد و بياشاميد ، تا آن كه ابن اُمّ مكتوم اذان بگويد» . فاصله ميان [اذان ]آن دو ، بيشتر از پايين آمدن اين [از بام] و بالا رفتن آن يكى نبود.

.

ص: 482

55.كتاب من لا يحضره الفقيه :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : أحَدُهُما بِلالٌ وَالآخَرُ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ ، وكانَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ أعمى ، وكانَ يُؤَذِّنُ قَبلَ الصُّبحِ ، وكانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ بَعدَ الصُّبحِ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ ابنَ اُمِّ مَكتومٍ يُؤَذِّنُ بِاللَّيلِ ، فَإِذا سَمِعتُم أذانَهُ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى تَسمَعوا أذانَ بِلالٍ . فَغَيَّرَتِ العامَّهُ هذَا الحَديثَ عَن جِهَتِهِ وقالوا : إنَّهُ صلى الله عليه و آله قالَ : إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ، فَإِذا سَمِعتُم أذانَهُ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى تَسمَعوا أذانَ ابنِ اُمِّ مَكتومٍ ! (1)56.الإمام الصادق عليه السلام :كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَابنُ اُمِّ مَكتومٍ _ وكانَ أعمى _ يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ويُؤَذِّنُ بِلالٌ حينَ يَطلُعَ الفَجرُ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إذا سَمِعتُم صَوتَ بِلالٍ فَدَعُوا الطَّعامَ وَالشَّرابَ فَقَد أصبَحتُم . (2)57.عنه عليه السلام :أذَّنَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ لِصَلاةِ الغَداةِ ، ومَرَّ رَجُلٌ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَتَسَحَّرُ ، فَدَعاهُ أن يَأكُلَ مَعَهُ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد أذَّنَ المُؤَذِّنُ لِلفَجرِ ! فَقالَ : إنَّ هذَا ابنُ اُمِّ مَكتومٍ وهُوَ يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ، فَإِذا أذَّنَ بِلالٌ فَعِندَ ذلِكَ فَأَمسِك . (3)ج _ كانَ لَهُ ثَلاثَةُ مُؤَذِّنينَ59.الطبقات الكبرى عن عامر :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةُ مُؤَذِّنينَ : بِلالٌ وأبو مَحذورَةَ وعَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ ، فَإِذا غابَ بِلالٌ أذَّنَ أبو مَحذورَةَ ، وإذا غابَ أبو مَحذورَةَ أذَّنَ عَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ . (4) .


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 297 ح 905 و 906 ، بحار الأنوار : ج 83 ص 111 ح 12 .
2- .. الكافي : ج 4 ص 98 ح 3 ، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 184 ح 513 وليس فيه «وابن اُمّ مكتوم _ وكان أعمى _ يؤذّن بليل» وكلاهما عن الحلبي ، بحار الأنوار: ج 22 ص 265 ح 7 .
3- .. الكافي : ج 4 ص 98 ح 1 عن زرارة ، بحار الأنوار: ج 83 ص 132 ح 98 .
4- .. الطبقات الكبرى : ج 3 ص 234 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 630 ح 2016 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 212 ح 408 كلاهما عن عائشة وليس فيهما ذيله من «فإذا غاب بلال ...» .

ص: 483

ج - پيامبرصلى الله عليه وآله ، سه مؤذّن داشته است

60.كتاب من لايحضره الفقيه :پيامبر خدا ، دو مؤذّن داشت : يكى بلال و ديگرى ابن اُمّ مكتوم . ابن اُمّ مكتوم ، نابينا بود و پيش از صبح ، اذان مى گفت ؛ امّا بلال ، صبح كه مى شد ، اذان مى گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ابن اُمّ مكتوم ، شب هنگام ، اذان مى گويد . بنا بر اين، هر گاه اذان او را شنيديد ، بخوريد و بياشاميد تا آن كه اذان بلال را بشنويد» .

اهل سنّت ، اين حديث را تغيير داده اند و گفته اند كه ايشان صلى الله عليه و آله فرمود : «بلال ، شب هنگام ، اذان مى گويد . بنا بر اين ، هر گاه اذانش را شنيديد ، بخوريد و بياشاميد تا آن كه اذانِ ابن اُمّ مكتوم را بشنويد» .61.امام صادق عليه السلام :بلال و ابن اُمّ مكتوم براى پيامبر صلى الله عليه و آله اذان مى گفتند . ابن اُمّ مكتوم _ كه نابينا بود _ ، شب هنگام اذان مى گفت و بلال ، زمانى اذان مى گفت كه سپيده مى زد . از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه صداى بلال را شنيديد ، از خوردن و آشاميدن ، دست بكشيد ؛ چرا كه وارد صبح شده ايد» .62.امام صادق عليه السلام :ابن اُمّ مكتوم ، اذان صبح را گفت . مردى بر پيامبر خدا گذشت و ايشان مشغول خوردن سَحَرى بود و او را تعارف به خوردن نمود .

گفت : اى پيامبر خدا! مؤذّن ، اذان فجر را گفت!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين ، ابن اُمّ مكتوم است و او شب هنگام ، اذان مى گويد . هر گاه بلال اذان گفت ، خوددارى كن» .ج _ پيامبر صلى الله عليه و آله ، سه مؤذّن داشته است64.الطبقات الكبرى_ به نقل از عامر _ :پيامبر خدا ، سه مؤذّن داشت : بلال ، ابو محذوره و عمرو بن اُمّ مكتوم . در غياب بلال ، ابو محذوره اذان مى گفت و در غياب ابو محذوره ، عمرو بن اُمّ مكتوم .

.

ص: 484

65.اُسد الغابة عن أبي عمر :كانَ أبو مَحذورَةَ مُؤَذِّنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَمِعَهُ يَحكِي الأَذانَ فَأَعجَبَهُ صَوتُهُ ، فَأَمَرَ أن يُؤتى بِهِ فَأَسلَمَ يَومَئِذٍ ، وأمَرَهُ بِالأَذانِ بِمَكَّةَ مُنصَرَفَهُ مِن حُنَينٍ ، فَلَم يَزَل يُؤَذِّنُ فيها ، ثُمَّ ابنُ مُحَيريزٍ ؛ وهُوَ ابنُ عَمِّهِ ، ثُمَّ وُلدُ ابنِ مُحَيريزٍ ، ثُمَّ صارَ الأَذانُ إلى وُلدِ رَبيعَةَ بنِ سَعدِ بنِ جُمَحٍ .

وكانَ أبو مَحذورَةَ مِن أحسَنِ النّاسِ صَوتا ، وسَمِعَهُ عُمَرُ يَوما يُؤَذِّنُ فَقالَ : كِدتَ أن يَنشَقَّ مُرَيطاؤُكَ (1) . (2) .


1- .. المُرَيطاء : مابين السُّرَّة والعانة (الصحاح : ج 3 ص 1159 «مرط») .
2- .. اُسد الغابة : ج 6 ص 273 الرقم 6229 ، الاستيعاب : ج 4 ص 314 نحوه .

ص: 485

66.اُسد الغابة_ به نقل از ابو عمر _ :ابو محذوره ، مؤذّنِ پيامبر خدا بود . [روزى ]پيامبر خدا شنيد كه او تقليد اذان مى كند و از صداى او خوشش آمد . دستور داد كه او را به مسجد بياورند ، و او همان روز ، اسلام آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت از حُنَين ، به او فرمود كه در مكّه اذان بگويد و از آن پس ، پيوسته در مكّه اذان مى گفت .

مؤذّنِ ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، ابن مُحَيريز بود كه پسر عموى ايشان است . مؤذّن ديگر ، فرزند ابن مُحَيريز بود . سپس اذان به فرزندان ربيعة بن سعد بن جُمَح رسيد.

ابو محذوره ، از خوش صداترينْ مردم بود . روزى عُمَر ، صداى اذان گفتن او را شنيد . گفت : چيزى نمانده كه بند دلت پاره شود . .

ص: 486

سخنى درباره تعداد اذان گويان پيامبر خداصلى الله عليه وآله

كلام في عدد مؤذّني رسول اللّه صلى الله عليه و آلهإنّ الأحاديث تذكر أسماء أربعة أشخاص باعتبارهم مؤذّني النبي صلى الله عليه و آله ، وهم : بلال ، وابن اُمِّ مكتوم ، وعبد العزيز الأصمّ ، وأبو محذورة . وبالإضافة إلى هؤلاء فقد ذكر ابن أبي شيبة عن عبد الرحمن بن أبي ليلى أنّه قال : كان عبد اللّه بن زيد الأنصاري مؤذّن النبيّ يشفع الأذان والإقامة . (1) ومن مجموع الروايات نستنتج أنّ بلالاً كان مؤذّن الرسول صلى الله عليه و آله بشكل راتب ، غير أنّ أفرادا آخرين ربّما كانوا يؤذّنون في المسجد النبويّ لدى غياب بلال أو حتّى في حضوره لكن بفاصلة زمنيّة ، واختلاف الروايات في ذكر أسماء المؤذّنين قد يكون سببه اختلاف الأزمنة .

.


1- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 234 ح 3 .

ص: 487

سخنى در باره تعداد اذان گويان پيامبر خدادر رواياتى كه ملاحظه شد ، مجموعا چهار نفر به عنوان موذّن پيامبر صلى الله عليه و آله معرّفى شده اند: بلال ، ابن اُمّ مكتوم ، عبد العزيز اَصَم و ابو محذوره . علاوه بر اين احاديث ، ابن ابى شيبه ، از عبد الرحمان بن ابى ليلى نقل كرده است كه : كان عبد اللّه بن زيد الأنصارى مؤذّن النبىّ يشفع الأذان و الإقامة . (1) عبد اللّه بن زيد انصارى ، مؤذّن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و اذان و اقامه را دو تا دو تا مى گفت . آنچه از مجموع روايات به دست مى آيد ، اين است كه بى ترديد ، مؤذّنِ رسمى پيامبر صلى الله عليه و آله بلال بوده است ؛ ليكن احيانا در غيبت او و حتّى با حضور او ، امّا با فاصله ، برخى افراد ديگر هم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اذان مى گفته اند و اختلاف روايات مى تواند ناظر به زمان هاى مختلف باشد.

.


1- .المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 1 ص 234 ح 3 .

ص: 488

9 . آزاررساني

اشاره

11 . آزاررسانىدرآمدفصل يكم : نكوهش آزاررسانىفصل دوم : فضيلت ، حكمت و بركات آزار نرساندنفصل سوم : نكوهش همه انواع آزاررسانىفصل چهارم : بدترين نوع آزاررسانىفصل پنجم : سزاى مردم آزارفصل ششم : تحمّل آزار در راه خدافصل هفتم : گوناگون

.

ص: 489

درآمد

ايذاء ، در لغت

درآمدايذاء ، در لغتايذاء ، از ريشه «أذى» به معناى آزار رساندن به ديگرى است . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ الذّالُ وَ الياءُ : أصلٌ واحِدٌ ، وَ هَوَ الشَّى ءُ تَتَكَرَّهُهُ وَ لا تَقِرُّ عَلَيهِ . (1) همزه و ذال و ياء ، يك ريشه معنايى دارد (2) و آن ، چيزى است كه از آن، نفرت دارى و آن را نمى پذيرى . راغب مى نويسد: الأَذى ما يَصِلُ إلَى الحَيَوانِ مِنَ الضَّرَرِ ، إمّا فى نَفسِهِ أو جِسمِهِ أو تَبعاتِهِ دُنيَوِيّا كانَ أو اُخرَوِيّا . (3) أذى ، زيانى است كه به جاندار مى رسد ، به جانش ، يا به جسمش ، يا به پيامدهاى دنيوى و يا اخروى اش .

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 78 مادّه «أذى» .
2- .اصل ، در اصطلاح ابن فارس ، يعنى معناى اصلى يك لفظ. بنا بر اين ، وقتى مى گويد فلان كلمه داراى دو اصل است ، بدين معناست كه اين كلمه در اصل براى دو معنا وضع شده است (ر. ك : مباحثى در فقه اللغه و زبان شناسى عربى ، رمضان عبد التوّاب ، ترجمه حميدرضا شيخى ، ص 21) .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 71 مادّه «أذى» .

ص: 490

ايذاء ، در قرآن و حديث

اشاره

ايذاء ، در قرآن و حديثدر قرآن و حديث ، كلمه «أذى»: گاه به معناى ايجاد مزاحمت براى ديگران و تجاوز به حقوق آنان مى آيد ، مانند : « وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ . (1) و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بدون آن كه گناهى كرده باشند ، مى آزارند » . گاه به معناى اجراى قانون الهى در باره مجرم ، به كار مى رود ، مانند : « وَالَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا . (2) و از ميانتان ، آن دو تن را كه مرتكب زشتكارى مى شوند ، آزار دهيد [ و قانون را در باره شان اجرا كنيد ]» . گاه به معناى تحمّل رنج در راه انجام دادن وظيفه آمده است ، مانند : « فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِى سَبِيلِى وَقَاتَلُواْ . (3) و كسانى كه هجرت كردند و از خانه هايشان بيرون رانده شدند و در راه من آزار داده شدند و جنگيدند » . و گاه به معناى ناراحتى و رنج طبيعى آمده است ، مانند : « وَيَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً . (4) و از تو در باره حيض مى پرسند . بگو : آن ، رنجى است» . و نيز اين آيه :

.


1- .احزاب : آيه 58 .
2- .نساء : آيه 16 .
3- .آل عمران : آيه 195 .
4- .بقره : آيه 222 .

ص: 491

1 . روشن ترين نشانه مسلمانى

« فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذىً مِّن رَّأْسِهِ . (1) و هر كس از شما بيمار باشد يا در سرش ناراحتى اى داشته باشد » . آنچه در اين دانش نامه ذيل عنوان «آزاررسانى» مورد توجّه و بررسى است ، ايذاء به معناى اوّل، يعنى ايجاد مزاحمت براى ديگران ، و معناى سوم ، يعنى تحمّل رنج در راه انجام دادن وظيفه است . برجسته ترين نكات قابل تأمّل در فصل هاى آينده ، از اين قرار است :

1 . روشن ترين نشانه مسلمانىرعايت حقوق ديگران و اجتناب از آزار رساندن به آنان ، بارزترين نشانه پيروى از اسلام است . اهمّيت اين ويژگى تا آن جاست كه بدون آن ، نمى توان كسى را مسلمان ناميد ؛ زيرا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تصريح مى نمايد كه : المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن يَدِهِ وَ لِسانِهِ . (2) مسلمان ، كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند . اين تفسير از مسلمانى ، نشان مى دهد كه از نظر بنيان گذار دين اسلام ، رعايت حقوق مردم و اجتناب از آزردن آنان ، نخستين شرط گرايش به آيين اسلام است و انتخاب نام «مسلمان» براى پيروان اين آيين ، به همين مناسبت است. از منظر احاديث اسلامى ، آزردن ديگران ، از خصوصيّات انسان هاى پست و شرور است (3) و مسلمان ، كسى است كه آزار او به هيچ كس ، حتّى به مورچه اى نمى رسد. (4)

.


1- .بقره : آيه 196 .
2- .ر . ك : ص 494 ح 1 .
3- .ر . ك : ص 497 (آزاررسانى / فصل يكم : نكوهش آزاررسانى / آزاررسانى، عادت بَدان است) .
4- .ر . ك : ص 503 ح 25 .

ص: 492

2 . اهتمام اسلام به پرهيز از آزاررسانى
3 . نكوهش انواع آزاررسانى
4 . خطرناك ترينْ آزارها

نكته مهمّى كه از احاديث فصل يكم مى توانيم استنباط كنيم ، اين است كه مدّعيان اسلام ، به ميزان رعايت حقوق ديگران ، مسلمان اند و هر كس به هر ميزان كه موجب آزار ديگران شود ، به همان اندازه از اسلام فاصله گرفته است.

2 . اهتمام اسلام به پرهيز از آزاررسانىدر فصل دوم با اشاره به گوشه اى از اسباب و عوامل اهتمام شديد اسلام به اجتناب از مردم آزارى ، جامعه اسلامى به خصلت هايى پسنديده ترغيب مى شود كه مهم ترينِ آنها ، پيشگيرى از دشمنى ، تبديل كردن دشمنان به دوستان ، برخوردارى از عزّت ، شرف و بزرگوارى در ميان مردم و سرانجام، آسايش در زندگى موقّت دنيا و خوش بختى در زندگى جاويد آخرت است و از اين رو ، امام على عليه السلام اجتناب از آزار ديگران را نشانه دورانديشى و خردورزى مى شمرد . (1)

3 . نكوهش انواع آزاررسانىدر اسلام ، مطلق آزاررسانى ، به دليل اين كه تجاوز به حقوق ديگران است ، مذموم و ممنوع شمرده شده است . احاديث اسلامى در فصل سوم ، به روشنى نشان مى دهند كه در منظر اسلام ، هر كارى كه موجب ترسيدن مسلمانى گردد ، اعم از : نگاه آزار دهنده ، شوخىِ آزار دهنده ، سخنِ آزار دهنده ، بوى آزار دهنده و حتّى عبادت آزار دهنده ، نكوهيده و ممنوع است . بى ترديد ، هيچ مكتبى در جهان وجود ندارد كه تا اين حد و با اين دقّت ، به حرمت و كرامت و حقوق انسان، عنايت داشته باشد .

4 . خطرناك ترينْ آزارهاهر چند مطلقِ مردم آزارى در اسلام ، نكوهيده و ممنوع است و كيفر سختى در انتظار مردم آزار است ، (2) امّا آزردن كسانى كه حقوق بيشترى بر فرد و جامعه دارند ،

.


1- .ر . ك : ص 501 ح 16 و 19 .
2- .ر . ك : ص 541 (آزار رسانى / فصل پنجم : سزاى مردم آزار) .

ص: 493

5 . تحمّل آزار

نكوهيده تر و براى سرنوشتِ آزار دهنده ، خطرناك تر است . در فصل چهارم ، آزار رساندن به اهل بيت پيامبر خدا ، مجاهدان راه خدا ، مسلمانان ، پدر و مادر ، همسر و همسايه ، به دليل اين كه حقوق بيشترى بر انسان دارند ، خطرناك تر توصيف شده است .

5 . تحمّل آزارتحمّل آزار ، دو گونه است : گونه اى بسيار نكوهيده و گونه اى بسيار پسنديده . تحمّل آزار به معناى تسليم شدن در برابر خواست هاى نامشروع متجاوز و ترك مقاومت و اظهار ضعف و زبونى در برابر سختى ها ، از نظر اسلام ، بسيار نكوهيده است ، تا آن جا كه امام حسين عليه السلام مى فرمايد : المَنِيَّةُ وَ لَا الدَّنِيَّةُ . (1) مرگ ، آرى ؛ ننگ [و پستى] ، هرگز! نصوص (متون) اسلامى در باره اين موضوع ، در مباحث «ذلّت» و «ظلم» ، به تفصيل خواهند آمد . گونه ديگر از تحمّل آزار ، رنج ديدن در راه انجام دادن وظايف دينى و بخصوص در مسير جهاد آزاديبخش است كه موجب عزّت و افتخار در دنيا و پاداش بزرگ الهى در آخرت مى گردد . (2)

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 396 .
2- .ر . ك : ص 549 (آزار رسانى / فصل ششم : تحمّل آزار در راه خدا) .

ص: 494

الفصل الأوّل : ذمّ الإيذاء1 / 1المُسلِمُ مَن سَلِمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ98.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن أمِنَهُ المُسلِمونَ عَلى أموالِهِم ودِمائِهِم ، وَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ . (1)99.عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ! إنَّ العَبدَ لا يُكتَبُ مِنَ المُسلِمينَ حَتّى يَسلَمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ ، ولا يَنالُ دَرَجَةَ المُؤمِنينَ حَتّى يَأمَنَ أخوهُ بَوائِقَهُ (2) ، وجارُهُ بَوادِرَهُ (3) ، ولا يُعَدُّ مِنَ المُتَّقينَ حَتّى يَدَعَ ما لا بَأسَ بِهِ حِذارَ ما بِهِ البَأسُ . (4) .


1- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 362 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي: ج 2 ص 234 ح 12 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 ؛ صحيح البخاري : ج 1 ص 13 ح 10 عن عبد اللّه بن عمرو وليس فيه صدره ، سنن الترمذي: ج 5 ص 17 ح 2627 ، سنن النسائي : ج 8 ص 105 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 739.
2- .. بَوائقُه : أي غَوائله و شروره ، و احدُها بائقة ؛ و هي الداهية (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق») .
3- .. البَوادِر: جمع البادِرَة؛ ما يبدُر من حِدَّتِك في الغضب من قولٍ أو فعل (القاموس المحيط : ج 1 ص369 «بدر»).
4- .. أعلام الدين: ص 334 عن أبي هريرة ، و ص 144 و فيه «لا يقول» بدل «يدع» ، إرشاد القلوب: ص 16 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 177 ح 10 .

ص: 495

فصل يكم : نكوهش آزاررسانى

1 / 1 مسلمان ، كسى است كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند

فصل يكم : نكوهش آزاررسانى1 / 1مسلمان ، كسى است كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند103.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه مسلمانان ، او را بر مال و جانشان امين بدانند ، و مسلمان ، كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او آسوده و بى گزند باشند .104.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! بنده ، در شمار مسلمانان نوشته نمى شود ، مگر آن كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند ، و به درجه مؤمنان نمى رسد ، مگر آن كه برادرش از شرّ او و همسايه اش از خشم او ايمن باشد ، و از پرهيزگاران به شمار نمى آيد ، مگر آن كه براى دورى كردن از آنچه بد است ، آنچه را كه بى ايراد است ، فرو بگذارد .

.

ص: 496

105.الإمام عليّ عليه السلام :كَيفَ تَكونُ مُسلِما ولا يَسلَمُ النّاسُ مِنكَ ؟! وكَيفَ تَكونُ مُؤمِنا ولا تَأمَنُكَ النّاسُ ؟! وكَيفَ تَكونُ مُتَّقِيا وَالنّاسُ يَتَّقونَ أذاكَ ؟! (1)106.عنه عليه السلام :المُؤمِنُ مَن تَحَمَّلَ أذَى النّاسِ ، ولا يَتَأَذّى أحَدٌ بِهِ . (2)107.عنه عليه السلام_ في وَصفِ المُؤمِنِ _ :النّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، أتعَبَ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ فَأَراحَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (3)108.الإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ الغِشُّ ولَا الأَذى . (4)1 / 2الإِيذاءُ عادَةُ الأَشرارِ111.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن تَأَذّى بِهِ النّاسُ . (5)112.الإمام عليّ عليه السلام :عادَةُ الأَشرارِ أذِيَّةُ الرِّفاقِ . (6)113.عنه عليه السلام :عادَةُ اللِّئامِ وَالأَغمارِ (7) أذِيَّةُ الكِرامِ وَالأَحرارِ . (8) .


1- .. تنبيه الخواطر: ج 2 ص 227 ، إرشاد القلوب: ص 70.
2- .. غرر الحكم: ج 2 ص 153 ح 2155 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1715.
3- .. الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 193 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 367 ح 70 وراجع : كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 354 ح 5762 و تحف العقول : ص 361 و غرر الحكم : ج 4 ص 248 ح 5978 .
4- .. الكافي: ج 8 ص 126 ح 95 عن عليّ بن سويد ، بحار الأنوار : ج 48 ص 244 ح 51 .
5- .. الاختصاص: ص 243 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 281 ح 7 .
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 332 ح 6245 .
7- .. الأغمار: جمع غُمْر ؛ وهو الجاهل الغِرُّ الذي لم يُجرِّب الاُمور (النهاية : ج 3 ص 385 «غمر») .
8- .. غرر الحكم: ج 4 ص 332 ح 6246 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 341 ح 5815 .

ص: 497

1 / 2 آزاررسانى ، عادت بَدان است

114.امام على عليه السلام :چگونه مسلمان باشى ، در حالى كه مردم از تو در آسايش نيستند؟! و چگونه مؤمن باشى ، در حالى كه مردم از تو در امان نيستند؟! و چگونه خداترس باشى ، در حالى كه مردم از آزار تو مى ترسند؟!امام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه آزار مردم را تحمّل مى كند و آزارش به هيچ كس نمى رسد .امام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :مردم از او در آسايش اند . خويشتن را براى آخرتش به رنج در افكنده و در نتيجه ، مردم را از خود ، آسوده ساخته است .

امام كاظم عليه السلام :دَغَلى و آزاررسانى ، از اخلاق مؤمنان نيست .

1 / 2آزاررسانى ، عادت بَدان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردم ، كسى است كه مردم از او آزار ببينند .

امام على عليه السلام :عادت بَدان ، آزار رساندن به رفيقان است .

امام على عليه السلام :عادت فرومايگان و ابلهان ، آزردن گران مايگان و آزادگان است .

.

ص: 498

الفصل الثاني : فضل كفّ الأذى وما فيه من الحكمة والبركة2 / 1الحَثُّ عَلى كَفِّ الأذىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن صَلَحَت سَريرَتُهُ، وحَسُنَت عَلانِيَتُهُ، وعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَذَلَ مَعروفَهُ وكَفَّ أذاهُ فَذاكَ السَّيِّدُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ . . . شَرَفُ المُؤمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّيلِ ، وعِزُّهُ كَفُّهُ الأَذى عَنِ النّاسِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اُبذُل مَعروفَكَ وكُفَّ أذاكَ . (4)

.


1- .. الأمالي للطوسي: ص539 ح1162 عن أبي ذرّ ، نهج البلاغة : الحكمة 123 ، خصائص الأئمّة : ص 99 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 90 ح 3 ؛ السنن الكبرى : ج 4 ص 306 ح 7783 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 72 ح 4616 كلاهما عن ركب المصري نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 917 ح 43582 .
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 176 ، نزهة الناظر : ص 28 ح 14 وفيه «من رزقه اللّه فبذل» بدل «من بذل» .
3- .. الزهد للحسين بن سعيد : ص 150 ح 218 عن هشام بن سالم ، الكافي : ج 3 ص 488 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 120 ح 451 عن عبداللّه بن سنان وفيهما «شرف المؤمن صلاته بالليل ، وعزّ المؤمن كفّه عن أعراض الناس» ، كتاب من لايحضره الفقيه: ج 1 ص 471 ح 1360 ، روضة الواعظين : ص 352 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 267 ذيل ح 14 .
4- .. غرر الحكم : ج 2 ص 175 ح 2266 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1987.

ص: 499

فصل دوم : فضيلت ، حكمت و بركات آزار نرساندن

2 / 1 ترغيب به خوددارى از آزاررسانى

فصل دوم : فضيلت ، حكمت و بركات آزار نرساندن2 / 1ترغيب به خوددارى از آزاررسانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه باطنش صالح و ظاهرش نيكو باشد و شرّ خود را از مردم بر كنار دارد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بى دريغْ نيكى كند و از آزاررسانى باز ايستد ، او آقاست .

امام صادق عليه السلام :جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد ! ... شرافت مؤمن ، در نماز شب خواندن اوست و عزّتش ، در آزار نرساندنش به مردم .

امام على عليه السلام :نيكى ات را ببخش و آزارت را [ از مردم ] باز دار .

.

ص: 500

عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى المُرُوَّةِ بِكَثرَةِ الحَياءِ ، وبَذلِ النَّدى (1) ، وكَفِّ الأَذى . (2)

عنه عليه السلام :حَسبُكَ مِن كَمالِ المَرءِ تَركُهُ ما لا يُحمَدُ بِهِ . . . ومِن حُسنِ خُلُقِهِ كَفُّهُ أذاهُ . (3)

عنه عليه السلام :كَسبُ العَقلِ كَفُّ الأَذى . (4)

عنه عليه السلام :أفضَلُ الشَّرَفِ كَفُّ الأَذى ، وبَذلُ الإِحسانِ . (5)

عنه عليه السلام :مِن أماراتِ الخَيرِ الكَفُّ عَنِ الأَذى . (6)

عنه عليه السلام :الحازِمُ مَن كَفَّ أذاهُ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ لِوَلَدِهِ الباقِرِ عليه السلام _ :كُفَّ الأَذى ، وفُضَّ النَّدى . (8)

عنه عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :حَقُّ أهلِ مِلَّتِكَ إضمارُ السَّلامَةِ وَالرَّحمَةِ لَهُم ، وَالرِّفقُ بِمُسيئِهِم ، وتَأَلُّفُهُم ، وَاستِصلاحُهُم ، وشُكرُ مُحسِنِهِم ، وكَفُّ الأَذى عَنهُم . (9)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاكسِر شَهوَتي عَن كُلِّ مَحرَمٍ، وَازوِ (10) حِرصي عَن كُلِّ مَأثَمٍ،وَامنَعني عَن أذى كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ومُسلِمٍ ومُسلِمَةٍ. (11)

.


1- .. النَّدى : المعروف. يقال : أندى فلان علينا ندىً كثيرا (لسان العرب : ج 15 ص 314 «ندى»).
2- .. غرر الحكم : ج 6 ص 451 ح 10966 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 553 ح 10192 .
3- .. نزهة الناظر: ص 70 ح 138 عن الحارث الهمداني ، أعلام الدين: ص 292 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 138 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 66 .
4- .. غرر الحكم : ج 4 ص 625 ح 7220 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6711.
5- .. غرر الحكم : ج 2 ص 458 ح 3285 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2817.
6- .. غرر الحكم: ج 6 ص 24 ح 9330 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8655.
7- .. غرر الحكم: ج 1 ص 331 ح 1263 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 29.
8- .. نزهة الناظر : ص 142 ح 269 ، أعلام الدين: ص 299 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 161 ح 21 .
9- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 625 ح 3214 ، الخصال : ص 570 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول: ص 271 ح 49 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 9 ح 1 .
10- .. زَوَيتُ الشيء عن فلان : أي نحَّيته (لسان العرب : ج 14 ص 364 «زوى»).
11- .. الصحيفة السجّاديّة: ص 149 الدعاء 39 ، المصباح للكفعمي : ص 508.

ص: 501

امام على عليه السلام :حياى فراوان ، نيكى كردن بسيار ، و خوددارى از آزاررسانى ، نشانه جوان مردى است .

امام على عليه السلام :براى پى بردن به كمال مرد ، تو را همين [ نشانه ] بس كه آنچه را پسنديده نيست ، ترك مى كند... و در خوش خويى اش همين بس كه آزارش به كسى نمى رسد .

امام على عليه السلام :دستاورد خِرَد ، خوددارى از آزاررسانى است .

امام على عليه السلام :برترين شرافت ، آزار نرساندن و بى دريغ نيكى كردن است .

امام على عليه السلام :از نشانه هاى خوبى ، خوددارى از آزاررسانى است .

امام على عليه السلام :دورانديش ، كسى است كه آزار خويش را [ از ديگران ] باز دارد .

امام زين العابدين عليه السلام_ خطاب به فرزندش امام باقر عليه السلام _ :از آزاررسانى ، باز ايست و خوبى بخشش كن .

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ همكيشان تو ، اين است كه به آنان خوش گمان باشى ، و با آنان مهربان باشى ، و با بدكارشان مدارا كنى و دل هايشان را به دست آورى و در اصلاحشان بكوشى ، و از نيكوكارشان سپاس گزارى كنى ، و به آنان آزار نرسانى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و ميل به هر حرامى را در من سركوب كن ، و آزمندى به هر گناهى را از من دور گردان ، و مرا از آزار رساندن به هر مرد و زن مؤمن و مسلمانى باز دار .

.

ص: 502

الإمام الباقر عليه السلام_ لِجابِرٍ _ :فَوَاللّهِ ماشيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ وأطاعَهُ ، وما كانوا يُعرَفونَ يا جابِرُ إلّا بِالتَّواضُعِ . . . وتِلاوَةِ القُرآنِ ، وكَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ إلّا مِن خَيرٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِحُمرانَ بنِ أعيَنَ _ :اِعلَم أنَّهُ لا وَرَعَ أنفَعُ مِن تَجَنُّبِ مَحارِمِ اللّهِ ، وَالكَفِّ عَن أذَى المُؤمِنينَ وَاغتِيابِهِم . (2)

عنه عليه السلام_ لِحَفصِ بنِ غِياثٍ _ :فازَ وَاللّهِ الأَبرارُ ، أتَدري مَن هُم؟ هُمُ الَّذينَ لا يُؤذونَ الذَّرَّ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا تَذاكَرَ النّاسُ أمرَ الفُتُوَّةِ عِندَهُ _ :تَظُنّونَ أمرَ الفُتُوَّةِ بِالفِسقِ وَالفُجورِ! إنَّمَا الفُتُوَّةُ وَالمُروءَةُ طَعامٌ مَوضوعٌ ، ونائِلٌ مَبذولٌ بِشَيءٍ مَعروفٍ ، وأذىً مَكفوفٌ ، فَأَمّا تِلكَ فَشَطارَةٌ وفِسقٌ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في وَصفِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :وإنَّ مِن دينِهِمُ الوَرَعَ وَالعِفَّةَ . . . وحُسنَ الصُّحبَةِ وحُسنَ الجِوارِ ، وبَذلَ المَعروفِ وكَفَّ الأَذى . (5)

.


1- .. الكافي: ج 2 ص 74 ح 3 ، الأمالي للصدوق: ص 185 ح 991 ، مستطرفات السرائر : ص 143 ح 10 كلّها عن جابر ، تحف العقول : ص 295 ، مشكاة الأنوار : ص 121 ح 284 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 97 ح 4 .
2- .. الكافي: ج 8 ص 244 ح 338 ، علل الشرائع : ص 560 ح 1 ، الاختصاص: ص 227 كلّها عن هشام بن سالم ، تحف العقول : ص 360 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 253 ح 31 .
3- .. تفسير القمّي : ج 2 ص 146 عن حفص بن غياث .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 294 ح 2498 ، معاني الأخبار : ص 119 ح 1 وفيه «و برّ معروف» بدل «بشيء معروف» ، الأمالي للطوسي: ص 301 ح 594 كلاهما عن أبي قتادة القمّي ، الأمالي للصدوق : ص 646 ح 875 عن أبان الأحمر وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 311 ح 1 .
5- .. تحف العقول: ص 416 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 361 ح 2 .

ص: 503

امام باقر عليه السلام_ خطاب به جابر _ :به خدا سوگند ، شيعه ما نيست ، مگر كسى كه از خداوند، پروا داشته باشد و از خدا فرمان برد . اينان _ اى جابر _ شناخته نمى شوند ، جز با فروتنى... و تلاوت قرآن و نگه داشتن زبان از مردم بجز در خير .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به حُمران بن اَعيَن _ :بدان كه هيچ پارسايى اى ، سودمندتر از دورى كردن از محرّمات الهى و خويشتندارى از آزار رساندن به مؤمنان و غيبت كردن در باره آنها نيست .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به حفص بن غياث _ :به خدا سوگند ، نيكوكاران ، رستگار شدند . آيا مى دانى آنان كيان اند؟ آنان كسانى هستند كه حتّى به مورچه هم آزار نمى رسانند .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه عدّه اى در حضور ايشان از جوان مردى سخن به ميان آوردند _ :خيال مى كنيد كه جوان مردى ، به فسق و فجور است؟! جوان مردى و مردانگى ، به سفره دارى است و بى دريغْ نيكى كردن و خوددارى از آزاررسانى، و اينها كه شما مى گوييد ، شرارت و نابه كارى است .

امام رضا عليه السلام_ در توصيف ائمّه عليهم السلام _ :و از كيش ايشان است : پارسايى و پاك دامنى... و حسن رفاقت و خوب همسايگى كردن و بى دريغ نيكى نمودن و آزار نرساندن .

.

ص: 504

2 / 2بَرَكاتُ كَفِّ الأَذىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجَنَّةُ لَها ثَمانِيَةُ أبوابٍ ، عَلى كُلِّ بابٍ مِنها أربَعُ كَلِماتٍ ، كُلُّ كَلِمَةٍ مِنها خَيرٌ مِنَ الدُّنيا وما فيها لِمَن يَعرِفُها . . . وعَلَى البابِ الثّامِنِ مَكتوبٌ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللّهِ ، فَمَن أرادَ الدُّخولَ في هذِهِ الأَبوابِ الثَّمانِيَةِ فَليَتَمَسَّك بِأَربَعِ خِصالٍ ؛ وهِيَ : الصَّدَقَةُ ، وَالسَّخاءُ ، وحُسنُ الخُلُقِ ، وكَفُّ الأَذى عَن عِبادِ اللّهِ . (1)

صحيح مسلم عن أبي ذرّ :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أرَأيتَ إن ضَعُفتُ عَن بَعضِ العَمَلِ؟! قالَ : تَكُفُّ شَرَّكَ عَنِ النّاسِ ؛ فَإِنَّها صَدَقَةٌ مِنكَ عَلَى نَفسِكَ . (2)

المستدرك على الصحيحين عن أبي كثير الزبيدي عن أبيه :قُلتُ : يا أبا ذَرٍّ ، دُلَّني عَلى عَمَلٍ إذا عَمِلَ بِهِ العَبدُ دَخَلَ الجَنَّةَ ! قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله (3) : تُؤمِنُ بِاللّهِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ مَعَ الإِيمانِ عَمَلاً؟ قالَ : يَرضَخُ (4) مِمّا رَزَقَهُ اللّهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَإِن كانَ مُعدِما لا شَيءَ لَهُ؟ قالَ : يَقولُ مَعروفا بِلِسانِهِ ، قُلتُ : فَإِن كانَ عَيِيّا (5) لا يُبلِغُ عَنهُ لِسانُهُ؟ قالَ : فَليُعِن مَغلوبا . قُلتُ : فَإِن كانَ ضَعيفا لا قُوَّةَ لَهُ ؟ قالَ : فَليَصنَع لِأَخرَقَ (6) . قُلتُ : فَإن كانَ أخرَقَ؟ فَالتَفَتَ إلَيَّ فَقالَ : ما تُريدُ أن تَدَعَ في صاحِبِكَ خَيرا؟! قالَ : يَدَعُ النّاسَ مِن أذاهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّ هذا لَيَسيرٌ كُلُّهُ! قالَ : وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، ما مِنهُنَّ خَصلَةٌ يَعمَلُ بِها عَبدٌ يَبتَغي بِها وَجهَ اللّهِ إلّا أخَذَت بِيَدِهِ يَومَ القِيامَةِ فَلَم تُفارِقهُ حَتّى تُدخِلَهُ الجَنَّةَ . (7)

.


1- .. الفضائل : ص 129 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 8 ص 145 ح 67 .
2- .. صحيح مسلم: ج 1 ص 89 ح 136 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 76 ح 21389 ، مسند الحميدي : ج 1 ص 73 ح 132 وفيه «أذاك» بدل «شرّك» ، كنز العمّال : ج 15 ص 950 ح 43651؛ الجعفريّات : ص 32 ، النوادر للراوندي : ص 87 ح 14 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 54 ح 19 .
3- .. في صحيح ابن حبّان : «قالَ : سَألتُ عَن ذلِكَ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَقالَ ... » .
4- .. رَضَختُ له رَضْخا : هو العطاء ليس بالكثير (الصحاح : ج 1 ص 422 «رضخ») .
5- .. العِيُّ : خلاف البَيان ، وقد عَيَّ في منطقه وعَيِيَ (الصحاح : ج 6 ص 2442 «عيى»).
6- .. فَليَصنعْ لِأخْرَق : أي لجاهلٍ بما يجب أن يعمله ولم يكن في يديه صَنعة يكتسب بها. والخُرق : الجهل والحُمق (النهاية : ج 2 ص 26 «خرق») .
7- .. المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 132 ح 212 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 96 ح 373 ، موارد الظمآن: ص 219 ح 863 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 156 ح 1650 عن مالك بن مرثد عن أبيه عن أبي ذرّ وكلّها نحوه .

ص: 505

2 / 2 بركات آزار نرساندن

2 / 2بركات آزار نرساندنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت را هشت در است و بر هر در آن ، چهار جمله نوشته شده كه هر جمله اش ، براى كسى كه [ارزش] آن را بشناسد ، از دنيا و هر آنچه در دنياست ، بهتر است ... . بر در هشتم نوشته شده است : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه » . پس هر كه مى خواهد از اين هشت در وارد شود ، بايد چهار خصلت داشته باشد : صدقه دادن ، سخاوت ، خوش خويى ، و آزار نرساندن به بندگان خدا .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو ذر _ :گفتم : اى پيامبر خدا! اگر از انجام دادن كارى ناتوان شدم ، چه كنم؟ فرمود : «شرّت را از مردم ، باز دار؛ زيرا اين كار ، صدقه اى است كه براى خود مى دهى» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو كثير زبيدى ، از پدرش _ :گفتم : اى ابو ذر! مرا به كارى راه نمايى كن كه هر گاه بنده آن را انجام دهد ، به بهشت برود . [ابو ذر] گفت : پيامبر خدا فرمود (1) : «ايمان آوردن به خدا» . [سپس ابو ذر ادامه داد :] گفتم : اى پيامبر خدا! ايمان ، عملى هم لازم دارد؟ فرمود : «از آنچه خدا به شخصْ روزى كرده است، دِهِشى كند» . گفتم : اى پيامبر خدا! اگر نادار بود و چيزى نداشت؟ فرمود : «سخن نيكى بگويد». گفتم : اگر اَلكن بود و زبانش يارى نكرد؟ فرمود : «شكست خورده اى را يارى دهد» . گفتم : اگر ناتوان بود و قدرتى نداشت؟ فرمود : «براى كسى كه كارى نمى داند ، كارى انجام دهد» . گفتم : اگر خودش كارى بلد نبود؟ پيامبر خدا رو به من كرد و فرمود : «نمى خواهى در دوستت خيرى (هنرى يا نقطه مثبتى ) باقى بگذارى؟» و فرمود : «آزارش را به مردم نرساند» . گفتم : اى پيامبر خدا! اينها كه كارى ندارد! فرمود : «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، هر بنده اى كه به يكى از اين كارها عمل كند و قصدش رضايت خدا باشد ، آن كار در روز قيامت ، دست او را مى گيرد و رهايش نمى كند ، تا اين كه او را به بهشت مى بَرَد» .

.


1- .در صحيح ابن حبّان آمده است : «گفت : در اين باره از پيامبر خدا پرسيدم . فرمود : ...» .

ص: 506

الإمام عليّ عليه السلام :مَن كَفَّ أذاهُ لَم يُعانِدهُ أحَدٌ . (1)

عنه عليه السلام :مَنعُ أذاكَ يُصلِحُ لَكَ قُلوبَ عِداكَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كَفُّ الأَذى مِن كَمالِ العَقلِ ، وفيهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً وآجِلاً . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : . . . إلهي فَما جَزاءُ مَن كَفَّ أذاهُ عَنِ النّاسِ ، وبَذَلَ مَعروفَهُ لَهُم؟ قالَ : يا موسى ، يُناجيهِ (4) النّارُ يَومَ القِيامَةِ : لا سَبيلَ لي إلَيكَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كَفَّ يَدَهُ عَنِ النّاسِ ، فَإِنَّما يَكُفُّ عَنهُم يَدا واحِدَةً ويَكُفّونَ عَنهُ أيدِيا كَثيرَةً . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ج 5 ص 206 ح 8001 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7386.
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 129 ح 9784 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9057 .
3- .. الكافي: ج 1 ص 20 ح 12 عن هشام بن الحكم عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تحف العقول: ص 283 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 304 ح 1 .
4- .. في الأمالي : «تناديه» بدل «يناجيه» .
5- .. فضائل الأشهر الثلاثة: ص 88 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 276 ح 307 عن عبدالعظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 327 ح 4 .
6- .. الكافي: ج 2 ص 643 ح 6 وص 118 ح 6 ، الخصال : ص 17 ح 60 كلّها عن حذيفة بن منصور ، مشكاة الأنوار : ص 311 ح 975 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 53 ح 9 .

ص: 507

امام على عليه السلام :آن كه بى آزار است ، هيچ كس با او دشمنى نمى كند .

امام على عليه السلام :آزار نرساندن تو ، دل هاى دشمنانت را با تو به آشتى مى كشاند .

امام زين العابدين عليه السلام :آزار نرساندن ، از كمال خِرَد است و در دنيا و آخرت ، مايه راحتى تن .

امام باقر عليه السلام :چون خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت ، موسى گفت : ... معبودا! پاداش كسى كه به مردم آزار نرساند و به آنان نيكى كند ، چيست؟ فرمود : «اى موسى! روز قيامت ، آتش ، آهسته به او مى گويد : مرا به تو راهى نيست» .

امام صادق عليه السلام :هر كس دستِ [ آزار ] خود را از مردم باز بدارد ، در حقيقت ، يك دست از آنان باز مى دارد و [ در مقابل ،] مردم ، دست هاى بسيارى از [ آزارِ ] او باز مى دارند .

.

ص: 508

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ لَيسَ مَعَهُنَّ غُربَةٌ : حُسنُ الأَدَبِ ، وكَفُّ الأَذى ، ومُجانَبَةُ الرَّيبِ . (1)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى عَبدِ اللّهِ النَّجاشِيِّ وَقَد شَكا إلَيه تَخَوُّفَهُ مِن وِلايَةِ الأَهوازِ _ :اِعلَم أنّي سَاُشيرُ عَلَيكَ بِرَأيٍ إن أنتَ عَمِلتَ بِهِ تَخَلَّصتَ مِمّا أنتَ مُتَخَوِّفُهُ ، وَاعلَم أنَّ خَلاصَكَ ونَجاتَكَ : مِن حَقنِ الدِّماءِ ، وكَفِّ الأَذى عَن أولِياءِ اللّهِ . . . . (2)

بحار الأنوار عن صحف إدريس عليه السلام :ما يَثقُلُ فِي الميزانِ إلَا النِّيَّةُ الصّادِقَةُ ، وَالأَعمالُ الطّاهِرَةُ ، وكَفُّ الأَذى ، وَالنَّصيحَةُ لِجَميعِ الوَرى . (3)

.


1- .. تحف العقول: ص 324 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 238 ح 79 .
2- .. كشف الريبة : ص 87 عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي ، بحار الأنوار : ج 78 ص 272 ح 112 .
3- .. بحار الأنوار : ج 95 ص 465 .

ص: 509

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه با داشتن آنها غربتى در كار نيست : ادب نيكو ، بى آزار بودن ، و دورى از شك [ و بدگمانى] .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى به عبد اللّه نجاشى كه به ايشان گفته بود از پذيرفتن حكومت اهواز بيم دارد _ :بدان كه من ، تو را به نكته اى راه نمايى مى كنم كه اگر به آن عمل كنى ، از آنچه از آن بيم دارى ، خلاص مى شوى . بدان كه خلاصى و نجات تو ، در اين است كه : از ريختن خون ، آزار رساندن به دوستان خدا و... خوددارى ورزى .

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _ :آنچه ترازو[ ى اعمال ] را [ به نفع انسان ]سنگين مى كند ، چيزى نيست جز نيّت درست ، اعمال پاك ، آزار نرساندن و خيرخواهى براى همه مردم .

.

ص: 510

الفصل الثالث : ذمّ أنواع الإيذاء3 / 1الإِخافَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَسبُ امرِئٍ مُسلِمٍ مِنَ الشَّرِّ أن يُخيفَ أخاهُ المُسلِمَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ فَلا يُرَوِّعَنَّ مُسلِما . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن يُرَوِّعَ مُسلِما . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُرَوِّعُوا المُسلِمَ ؛ فَإِنَّ رَوعَةَ المُسلِمِ ظُلمٌ عَظيمٌ . (4)

.


1- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 39.
2- .. المعجم الكبير: ج 7 ص 99 ح 6487 عن سليمان بن صرد ، كنز العمّال : ج 16 ص 11 ح 43708 .
3- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 301 ح 5004 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 420 ح 21177 كلاهما عن عبدالرحمن بن أبي ليلى ، الزهد لابن المبارك : ص 240 ح 688 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 11 ح 43710 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 70 ح 327 عن فاطمة بنت الإمام الرضا عن آبائها عن الإمام عليّ عليهم السلام ، تنبيه الخواطر: ج 1 ص 98 وفيه «لمؤمن» بدل «لمسلم» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 147 ح 1 .
4- .. كنز العمّال : ج 16 ص 11 ح 43709 نقلاً عن المعجم الكبير عن عامر بن ربيعة .

ص: 511

فصل سوم : نكوهش انواع آزاررسانى

3 / 1 ترساندن

فصل سوم : نكوهش انواع آزاررسانى3 / 1ترساندنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد مسلمان را همين بدى بس كه برادر مسلمانش را بترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خدا و روز واپسين ايمان دارد ، هرگز نبايد مسلمانى را به وحشت بيندازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مسلمان ، روا نيست كه مسلمانى را بترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان را دچار وحشت نكنيد كه ترساندن مسلمان ، ستمى بزرگ است .

.

ص: 512

3 / 2النَّظرَةُ المُؤذِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِمُؤمِنٍ أن يُشيرَ إلى أخيهِ بِنَظرَةٍ تُؤذيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما يَحِلُّ لِمُؤمِنٍ أن يَشتَدَّ إلى أخيهِ بِنَظرَةٍ تُؤذيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ إلى مُؤمِنٍ نَظرَةً لِيُخيفَهُ بِها ، أخافَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ إلى أخيهِ المُسلِمِ نَظرَةً مُخيفَةً مِن غَيرِ حَقٍّ، أخافَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ إلى مُؤمِنٍ نَظَرةً يُخيفُهُ بِها ، أخافَهُ اللّهُ تَعالى يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ ، وحَشَرَهُ في صورَةِ الذَّرِّ (5) بِلَحمِهِ وجِسمِهِ وجَميعِ أعضائِهِ وروحِهِ ، حَتّى يورِدَهُ مَورِدَهُ. (6)

3 / 3المِزاحُ المُؤذيمسند ابن حنبل عن عبد الرحمن بن أبي ليلى :حَدَّثَنا أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُم كانوا يَسيرونَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسيرٍ ، فَنامَ رَجُلٌ مِنهُم ، فَانطَلَقَ بَعضُهُم إلى نَبلٍ مَعَهُ فَأَخَذَها ، فَلَمَّا استَيقَظَ الرَّجُلُ فَزِ عَ ، فَضَحِكَ القَومُ ، فَقالَ : ما يُضحِكُكُم ؟! فَقالوا : لا ، إلّا أنّا أخَذنا نَبلَ هذا فَفَزِعَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن يُرَوِّعَ مُسلِما . (7)

.


1- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 98 ؛ إحياء العلوم : ج 3 ص 106 .
2- .. الزهد لابن المبارك: ص 240 ح 689 عن حمزة بن عبدة.
3- .. الكافي: ج 2 ص 368 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 182 ح 465 ، إرشاد القلوب: ص 142 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 209 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 151 ح 19 .
4- .. تاريخ بغداد: ج9 ص223 الرقم 4799 عن أبي هريرة ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج5 ص139 ح 9187 عن عبدالرحمن بن زياد ، شُعب الإيمان : ج 6 ص 50 ح 7468 عن عبد اللّه بن عمرو وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 69 ح 40134 .
5- .. الذَّرّ : جمع ذَرَّة ؛ وهي أصغر النمل (الصحاح : ج 2 ص 663 «ذرر») .
6- .. جامع الأخبار: ص 415 ح 1151 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 150 ح 13 .
7- .. مسند ابن حنبل: ج 9 ص 35 ح 23126 .

ص: 513

3 / 2 نگاه آزار دهنده
3 / 3 شوخى آزار دهنده

3 / 2نگاه آزار دهندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن روا نيست كه به برادرش با نگاهى اشاره كند كه او را مى آزارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن روا نيست كه به برادرش نگاهى آزار دهنده كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مؤمنى نگاهى كند ، به قصد اين كه با آن نحوه نگاه، او را بترساند ، خداوند عز و جل آن شخص را در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، مى ترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادر مسلمانش به ناحق ، نگاهى ترس آور كند ، خداوند در روز قيامت ، او را مى ترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مؤمنى نگاهى ترس آور كند ، خداوند متعال ، در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، وى را مى ترساند و او را با همان گوشت و بدن و اعضا و روحش ، به صورت مورچه محشور مى كند ، تا اين كه او را به جايگاهش وارد سازد .

3 / 3شوخى آزار دهندهمسند ابن حنبل_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى _ :اصحاب پيامبر خدا برايمان نقل كردند كه با پيامبر خدا در راهى مى رفتند. يكى از آنان خوابيد و ديگرى رفت و تير او را برداشت . مرد ، چون بيدار شد ، هراسان گشت . جمعيّت خنديدند. پيامبر خدا پرسيد : «چرا مى خنديد؟» . گفتند : چيزى نيست . ما تيرش را برداشتيم و او هراسان شده است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بر هيچ مسلمانى روا نيست كه مسلمانى را بترساند» .

.

ص: 514

اُسد الغابة عن عمرو بن يحيى عن أبيه عن جدّه :كُنّا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقامَ رَجُلٌ ونَسِيَ نَعلَهُ ، فَأَخَذَها رَجُلٌ ووَضَعَها تَحتَهُ ، فَجاءَ الرَّجُلُ فَقالَ : مَن رَآهُما ؟ فَقالَ الرَّجُلُ : أنَا أخَذتُهُما . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَكَيفَ رَوعَةُ المُؤمِنِ ؟! قالَ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ما أخَذتُهُما إلّا وأنَا ألعَبُ! قالَ : فَكَيفَ بِرَوعَةِ المُؤمِنِ ؟! (1)

3 / 4الكَلامُ المُؤذيالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَجُلاً لَقِيَ رَجُلاً عَلى عَهدِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ لَهُ : إنِّي احتَلَمتُ بِاُمِّكَ ، فَرُفِعَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ : إنَّ هذَا افتَرى عَلَيَّ ! فَقالَ : وما قالَ لَكَ ؟ قالَ : زَعَمَ أنَّهُ احتَلَمَ بِاُمّي . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : فِي العَدلِ إن شئتَ أقَمتُهُ لَكَ فِي الشَّمسِ وجَلَدتُ ظِلَّهُ! فَإِنَّ الحُلُمَ مِثلُ الظِّلِّ ، ولكِنّا سَنَضرِبُهُ إذا آذاكَ حَتّى لا يَعودَ يُؤذِي المُسلِمينَ . (2)

.


1- .. اُسد الغابة : ج 6 ص 71 الرقم 5813 .
2- .. علل الشرائع: ص 544 ح 1 عن سماعة ، الكافي : ج 7 ص 263 ح 19 عن سماعة مضمرا ، بحار الأنوار : ج 40 ص 313 ح 88 .

ص: 515

3 / 4 سخن آزار دهنده

اُسد الغابة_ به نقل از عمرو بن يحيى ، از پدرش ، از جدّش _ :ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه مردى برخاست و رفت و كفشش را فراموش كرد . يك نفر ، آن را برداشت و زير خود گذاشت . مرد بر گشت و گفت : كسى كفش ها را نديده است؟ آن مرد گفت : من آنها را برداشته ام . پيامبر خدا فرمود : «ترساندن مؤمن ، چه معنا دارد؟!» . مرد گفت : سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، من فقط براى شوخى ، آنها را برداشتم! فرمود : «ترساندن مؤمن ، چه معنا دارد؟!» .

3 / 4سخن آزار دهندهامام صادق عليه السلام :(1) در روزگار امير مؤمنان عليه السلام ، مردى ، مردى ديگر را ديد و به او گفت : من به مادرت محتلم شده ام . شكايت به نزد امير مؤمنان عليه السلام برده شد و آن مرد به امام گفت : اين مرد ، بر من افترا بست . امام عليه السلام فرمود : «چه گفت؟». گفت : مى گويد كه به مادرم محتلم شده است . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «عدالت ، اقتضا مى كند كه اگر بخواهى ، او را در آفتابْ نگه بدارم و سايه اش را حد بزنم ؛ چرا كه خواب ، مانند سايه است ؛ امّا او را به خاطر اين كه تو را آزرده است ، مى زنيم تا ديگر ، مسلمانان را آزار ندهد» .

.


1- .اين حديث ، در الكافى چنين آمده است : «از سماعه روايت شده است كه گفت : فرمود : ...» و به نام امام صادق عليه السلام تصريح نشده است ؛ امّا قواعد رجالى و تصريح به نام امام در علل الشرائع ، مؤيّد آن است كه روايت ، از امام صادق عليه السلام است .

ص: 516

3 / 5النَّجوَى المُؤذِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَتَناجَى اثنانِ (1) دونَ واحِدٍ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُؤذِي المُؤمِنَ ، وَاللّهُ عز و جل يَكرَهُ أذَى المُؤمِنِ . (2)

3 / 6الإيذاءُ بِما لا يَعنيالإمام الباقر عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ عَيبا أن يَتَعَرَّفَ مِن عُيوبِ النّاسِ ما يَعمى عَلَيهِ مِن أمرِ نَفسِهِ ، أو يَعيبَ عَلَى النّاسِ أمرا هُوَ فيهِ لا يَستطَيعُ التَّحَوُّلَ عَنهُ إلى غَيرِهِ ، أو يُؤذِيَ جَليسَهُ بِما لا يَعنيهِ . (3)

3 / 7الرِّيحُ المُؤذِيَةُمسند ابن حنبل عن عائشة:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَكرَهُ أن يوجَدَ مِنهُ ريحٌ يُتَأَذّى مِنها . (4)

علل الشرائع عن محمّد بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن أكلِ البَصَلِ وَالكُرّاثِ ، فَقالَ : لا بَأسَ بِأَكلِهِ مَطبوخا وغَيرَ مَطبوخٍ ، ولكِن إن أكَلَ مِنهُ ما لَهُ أذىً ، فَلا يَخرُج إلَى المَسجِدِ كَراهِيَةَ أذاهُ عَلى مَن يُجالِسُ . (5)

.


1- .. لا يَتَناجى اثنان : أي لايتسارَران منفردَين (النهاية : ج 5 ص 25 «نجا») .
2- .. سنن الترمذي : ج 5 ص 128 ح 2825 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 45 ح 2438 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 281 ح 1986 كلاهما عن ابن عبّاس ، الزهد لابن المبارك: ص 241 ح 692 عن عكرمة بن خالد وفيها «الثالث» بدل «واحد» ، كنز العمّال: ج 9 ص 45 ح 24759 .
3- .. الكافي : ج 2 ص 460 ح 3 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 3 ح 1 ، تحف العقول : ص 296 نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 15 .
4- .. مسند ابن حنبل : ج 10 ص 99 ح 26179 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 185 ح 2873 .
5- .. علل الشرائع : ص 520 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 317 ح 702 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 200 ح 2.

ص: 517

3 / 5 درِ گوشى حرف زدن آزار دهنده
3 / 6 آزار دادن با كارهاى بيهوده
3 / 7 بوى آزار دهنده

3 / 5درِ گوشى حرف زدن آزار دهندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو نفرى با هم در گوشى حرف نزنند؛ چرا كه اين كار ، مؤمن را آزار مى دهد و خداوند عز و جل آزار رساندن به مؤمن را ناخوش مى دارد .

3 / 6آزار دادن با كارهاى بيهودهامام باقر عليه السلام :آدمى را همين عيب بس كه عيب خود را نبيند و عيب مردم را ببيند ، يا بر مردم ، چيزى را عيب بگيرد كه در خودِ او هست و نمى تواند آن را تغيير دهد ، يا همنشينش را با كارهاى بيهوده ، آزار دهد .

3 / 7بوى آزار دهندهمسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا خوش نداشت كه از او بويى آزار دهنده به مشام رسد .

علل الشرائع_ به نقل از محمّد بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره خوردن پياز و تره پرسيدم . فرمود : «خوردن آنها ، پخته يا خام ، اشكالى ندارد ؛ امّا اگر چيزى از اينها را خورد كه [ بوى ] ناراحت كننده اى دارد ، به مسجد نرود تا مبادا بوى آن ، هم صحبتش را ناراحت كند» .

.

ص: 518

3 / 8العِبادَةُ المُؤذِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجهَرُ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ يُؤذِي المُصَلِّيَ . (1)

سنن أبي داود عن أبي سعيد :اِعتَكَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَسجِدِ ، فَسَمِعَهُم يَجهَرونَ بِالقِراءَةِ ، فَكَشَفَ السِّترَ وقالَ : ألا إنَّ كُلَّكُم مُناجٍ رَبَّهُ ، فَلا يُؤذِيَنَّ بَعضُكُم بَعضا ، ولا يَرفَعُ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ فِي القِراءَةِ _ أو قالَ : فِي الصَّلاةِ _ . (2)

مسند الشاميّين عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَّهُ كانَ إذا قامَ مِنَ اللَّيلِ يَقتَرِئُ ، زَمزَمَ (3) قِراءَتَهُ ، إلّا أنَّهُ يُفهِمُنَا الآيَةَ بَعدَ الآيَةِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَرفَعُ صَوتَكَ بِالقُرآنِ؟ قالَ : أكرَهُ أن اُؤذِيَ بِهِ رَفيقي وأهلَ بَيتي . (4)

سنن أبي داود عن عبد اللّه بن بسر :جاءَ رَجُلٌ يَتَخَطّى رِقابَ النّاسِ يَومَ الجُمُعَةِ وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَخطُبُ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِجلِس فَقَد آذَيتَ . (5)

.


1- .. المعجم الأوسط : ج 3 ص 27 ح 2362 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 284 الرقم 6724 كلاهما عن جابر بن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 1 ص 622 ح 2878 .
2- .. سنن أبي داود : ج 2 ص 38 ح 1332 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 187 ح 11896 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 17 ح 4703 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 608 ح 2791 .
3- .. الزَّمزمة : صوتٌ خفيّ لا يكاد يُفهم (النهاية : ج 2 ص 313 «زمزم»).
4- .. مسند الشاميّين : ج 4 ص 305 ح 3378 ، كنز العمّال : ج 2 ص 319 ح 4123 نقلاً عن ابن النجّار .
5- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 292 ح 1118 ، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 354 ح 1115 عن جابر بن عبداللّه ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 425 ح 1061 كلاهما نحوه ، كنز العمّال: ج 7 ص 748 ح 21221 .

ص: 519

3 / 8 عبادت آزار دهنده

3 / 8عبادت آزار دهندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[ در هنگام خواندن نماز ، ] صداهايتان را از يكديگر، بلندتر نكنيد؛ زيرا اين كار ، نمازگزار را آزار مى دهد .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو سعيد _ :پيامبر خدا در مسجد ، اعتكاف كرد . شنيد كه صداى مسلمانان به قرائت ، بلند است . پرده را كنار زد و فرمود : «بدانيد كه همه شما در حال مناجات با پروردگار خود هستيد . پس موجب آزار يكديگر نشويد ، و در قرائت، صدايتان را از يكديگر بلندتر نكنيد» يا فرمود: «در نماز» .

مسند الشاميّين_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا ، هر گاه شب براى خواندن قرآن بر مى خاست ، با صداى آهسته قرائت مى كرد و فقط همين قدر به ما مى فهماند كه آيه اى تمام شده و آيه ديگر را شروع كرده است . گفتم : اى پيامبر خدا! چرا بلند قرآن نمى خوانيد؟ فرمود : «خوش ندارم كه با اين كار ، رفيقم ، و افراد خانواده ام را آزار برسانم» .

سنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن بسر _ :در روز جمعه ، مردى [ به مسجد ]آمد و از روى شانه هاى مردم رد شد ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه مى خواند . به او فرمود : «بنشين ، موجب آزار شدى» .

.

ص: 520

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ الصَّفَّ الأَوَّلَ مَخافَةَ أن يُؤذِيَ أحَدا ، أضعَفَ اللّهُ لَهُ أجرَ الصَّفِّ الأَوَّلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعُمَرَ بنِ الخَطّابِ _ :يا عُمَرُ ، إنَّكَ رَجُلٌ قَوِيٌّ ، لا تُزاحِم عَلَى الحَجَرِ فَتُؤذِيَ الضَّعيفَ ؛ إن وَجَدتَ خَلوَةً فَاستَلِمهُ ، وإلّا فَاستَقبِلهُ فَهَلِّل وكَبِّر . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ المُسرِعِ وَالمُبطِئِ فِي الطَّوافِ _ :كُلٌّ واسِعٌ ما لَم يُؤذِ أحَدا . (3)

الكافي عن حمّاد بن عثمان :كانَ بِمَكَّةَ رَجُلٌ مَولى لِبَني اُمَيَّةَ يُقالُ لَهُ : ابنُ أبي عَوانَةَ ، لَهُ عِنادَةٌ (4) ، وكانَ إذا دَخَلَ إلى مَكَّةَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أو أحَدٌ مِن أشياخِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام يَعبَثُ بِهِ ، وإنَّهُ أتى أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام وهُوَ فِي الطَّوافِ فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، ما تَقولُ فِي استِلامِ الحَجَرِ؟ فَقالَ : اِستَلَمَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ : ما أراكَ استَلَمتَهُ! قالَ : أكرَهُ أن اُؤذِيَ ضَعيفا أو أتَأَذّى . قالَ : فَقالَ : قَد زَعَمتَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله استَلَمَهُ؟! قالَ : نَعَم ، ولكِن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأَوهُ عَرَفوا لَهُ حَقَّهُ ، وأنَا فَلا يَعرِفونَ لي حَقّي . (5)

.


1- .. المعجم الأوسط : ج 1 ص 171 ح 537 ، كنز العمّال : ج 7 ص 635 ح 20647 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن ابن عبّاس .
2- .. مسند ابن حنبل : ج 1 ص 69 ح 190 عن عمر ، السنن الكبرى : ج 5 ص 130 ح 9262 ، البداية والنهاية : ج 5 ص 159 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 4 ص 318 ، سبل الهدى والرشاد : ج 8 ص 463 ، كنز العمّال : ج 5 ص 58 ح 12037 .
3- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 411 ح 2842 عن سعيد الأعرج .
4- .. أي معاند لأهل البيت عليهم السلام ينصب العداوة لهم ، وفي بحار الأنوار : «له عباءة».
5- .. الكافي: ج 4 ص 409 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 232 ح 21 .

ص: 521

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از ترس اين كه موجب آزار كسى شود ، صفّ اوّل [ جماعت ]را ترك كند ، خداوند، دو برابر ثوابِ صفّ اوّل را به او عطا مى فرمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به عمر بن خطّاب _ :اى عمر! تو آدم توانمندى هستى . به طرف حجر [ الأسود ] فشار نياور؛ زيرا موجب آزار افراد ضعيف مى شوى . اگر خلوت بود ، استلام كن ، وگر نه به طرف آن رو كن و «لا إله إلّا اللّه » و «اللّه أكبر» بگو .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤالى در باره كسى كه در طواف ، تند يا كند ، حركت مى كند _ :هيچ يك از اين دو ، ايرادى ندارد ، به شرط آن كه موجب آزار كسى نشود .

الكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :در مكّه ، مردى از وابسته هاى بنى اميّه به نام ابن ابى عوانه بود كه [ با اهل بيت عليهم السلام ] دشمنى مى ورزيد و هر گاه امام صادق عليه السلام يا يكى از بزرگان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله وارد مكّه مى شد ، به او جسارت مى كرد . روزى ، امام صادق عليه السلام در طواف بود كه آن مرد به نزد ايشان آمد و گفت : اى ابو عبد اللّه ! در باره استلام حجر (دست كشيدن به حجر الأسود) چه مى گويى؟ فرمود : «پيامبر خدا آن را استلام كرده است» . مرد گفت : امّا نديده ام كه تو استلام كنى! فرمود : «خوش ندارم كه ناتوانى را آزار دهم ، يا خودم آزار ببينم» . مرد گفت : ولى تو گفتى كه پيامبر خدا آن را استلام كرده است! فرمود : «بله ؛ امّا [ مردم ، ] پيامبر خدا را كه مى ديدند ، حقّ (احترامِ) او را به جا مى آوردند [ و برايش جا باز مى كردند ] ؛ ولى كسى حقّ (احترام) مرا به جاى نمى آورد» .

.

ص: 522

الإمام الصادق عليه السلام :لا بَأسَ بِالنَّفخِ فِي الصَّلاةِ في مَوضِعِ السُّجودِ ما لَم يُؤذِ أحَدا . (1)

.


1- .. تهذيب الأحكام: ج 2 ص 329 ح 1351 عن أبي بكر الحضرمي.

ص: 523

امام صادق عليه السلام :فوُت كردن به محلّ سجده در هنگام نماز ، اشكالى ندارد ، به شرط آن كه موجب آزار كسى نشود .

.

ص: 524

الفصل الرابع : أخطر أنواع الإيذاء4 / 1إيذاءُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا قَولي وَاعرِفوا حَقَّ نَصيحَتي ، ولا تَخلُفوني في أهلِ بَيتي إلّا بِالَّذي اُمِرتُم بِهِ مِن حِفظِهِم ؛ فَإِنَّهُم حامَّتي وقَرابَتي وإخوَتي وأولادي ، وإنَّكُم مَجموعونَ ومُساءَلونَ عَنِ الثَّقَلَينِ (1) ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما ، إنَّهُم أهلُ بَيتي ، فَمَن آذاهُم آذاني ، ومَن ظَلَمَهُم ظَلَمَني ، ومَن أذَلَّهُم أذَلَّني ، ومَن أعَزَّهُم أعَزَّني ، ومَن أكرَمَهُم أكرَمَني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذاني في أهلي فَقَد آذَى اللّهَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قُمتُ المَقامَ المَحمودَ تَشَفَّعتُ في أصحابِ الكَبائِرِ مِن اُمَّتي ، فَيُشَفِّعُنِي اللّهُ فيهِم ، وَاللّهِ لا تَشَفَّعتُ فيمَن آذى ذُرِّيَّتي . (4)

.


1- .. قال ابن الأثير : سمّاهما «ثَقَلين» لأنّ الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل ، ويقال لكلّ خطير نفيس : ثَقَل ، فسمّاهما ثَقَلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما (النهاية : ج 1 ص 216 «ثقل») .
2- .. الأمالي للصدوق : ص 122 ح 112 ، التحصين لابن طاووس : ص 599 وفيه «خاصّتي» بدل «حامّتي» و«أهل يقين» بدل «أهل بيتي» في الموضع الثاني و كلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 38 ص 94 ح 10.
3- .. كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34197 نقلاً عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .. الأمالي للصدوق : ص 370 ح 462 عن خالد القلانسي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 299 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 37 ح 12 .

ص: 525

فصل چهارم : بدترين نوع آزاررسانى

4 / 1 آزار دادن اهل بيت عليهم السلام

فصل چهارم : بدترين نوع آزاررسانى4 / 1آزار دادن اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! سخنم را بشنويد و نصيحتم را آويزه گوش كنيد و پس از من ، اهل بيتم را پاس بداريد كه به اين كار ، امر شده ايد؛ زيرا آنان كسان من و خويشاوندان و برادران و فرزندان من هستند، و شما [ در قيامت ] گرد آورده مى شويد و در باره ثَقَلين (1) بازخواست مى شويد . پس مواظب باشيد كه پس از من ، چگونه با آنان رفتار مى كنيد. آنان ، اهل بيت من هستند . هر كس آزارشان دهد ، مرا آزرده است ، و هر كس به آنها ستم كند ، به من ستم كرده است ، و هر كس آنان را خوار سازد ، مرا خوار ساخته است ، و هر كس آنان را ارج نهد ، مرا ارج نهاده است ، و هر كس آنان را گرامى بدارد ، مرا گرامى داشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با آزردن اهل بيتم مرا بيازارد ، هر آينه خدا را آزرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن گاه كه در آن مقامِ ستوده (2) برخيزم ، براى آن دسته از امّتم كه گناهان كبيره مرتكب شده اند ، شفاعت مى كنم و خداوند ، شفاعت مرا در باره آنها مى پذيرد ؛ امّا به خدا سوگند ، براى كسى كه فرزندان مرا بيازارد ، شفاعت نخواهم كرد .

.


1- .ابن اثير در النهاية مى گويد : قرآن و اهل بيت را ثقلين گفته اند؛ چون تمسّك به آنها و عمل كردن به دستورهاى آنان سنگين است . به هر شى ء باارزش و نفيس «ثَقَل» مى گويند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين دو را براى بزرگداشت منزلت آنها و ارج نهادن به مقامشان «ثقلين» ناميد .
2- .واژه «مقام»، يا مصدر و به معناى برانگيخته شدن به صورتى ستودنى است و يا اسم مكان و به معناى جايگاه ستوده است . اين مقام _ چنان كه در احاديث آمده _ مقام شفاعت است (ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 13 ص 176) .

ص: 526

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى عَلِيّا فَقَد آذاني . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى عَلِيّا فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ تَعالى . (2)

كشف اليقين عن ابن عبّاس :كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إذ أقبَلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام غَضبانَ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما أغضَبَكَ؟ فَقالَ : آذَوني فيكَ بَنو عَمِّكَ ، فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُغضَبا وقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ! مَن آذى عَلِيّا فَقَد آذاني ، إنَّ عَلِيّا أوَّلُكُم إيمانا ، وأوفاكُم بِعَهدِ اللّهِ . يا أيُّهَا النّاسُ! مَن آذى عَلِيّا بُعِثَ يَومَ القِيامَةِ يَهودِيّا أو نَصرانِيّا . فَقالَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ : يا رَسولَ اللّهِ ، وإن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّكَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ؟ فَقالَ : يا جابِرُ ، كَلِمَةٌ يَحتَجِزونَ بِها ألّا تُسفَكَ دِماؤُهُم ، وألّا يُستَباحَ أموالُهُم . (3)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 5 ص 405 ح 15960 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 132 ح 4619 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 502 ح 45 كلّها عن عمرو بن شاس الأسلمي ، كنز العمّال : ج 11 ص 601 ح 32901 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 211 عن عمر بن الخطّاب.
2- .. الإفصاح : ص 128 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 212 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 137 ح 70 ، تحف العقول: ص 459 عن الإمام الهادي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله بزيادة «ومن آذى اللّه يوشك أن ينتقم منه» في آخره ، بحار الأنوار : ج 5 ص 69 ح 1 .
3- .. كشف اليقين : ص 311 ح 366 ، العمدة : ص 282 ح 459 ، الطرائف: ص 75 ح 96 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 49 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 548 ح 489 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 39 ص 333 ح 3 .

ص: 527

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس على را بيازارد ، مرا آزرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس على را بيازارد ، مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد ، خداوند متعال را آزرده است .

كشف اليقين_ به نقل از ابن عبّاس _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه على بن ابى طالب عليه السلام خشمگين آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا خشمگينى؟» . گفت : پسرعموهايت مرا در باره شما ناراحت كردند. پيامبر خدا با ناراحتى برخاست و فرمود: «اى مردم! هر كس على را آزار دهد ، مرا آزار داده است. على ، نخستين ايمان آورنده شما و وفادارترينِ شما به پيمان با خداست. اى مردم! هر كس على را آزار برساند ، روز قيامت ، يهودى يا نصرانى برانگيخته مى شود» . جابر بن عبد اللّه انصارى گفت : اى پيامبر خدا! حتّى اگر به يگانگى خدا و پيامبرى تو ، گواهى دهد؟ فرمود : «اى جابر! اين [ شهادتين ] ، كلمه اى است كه با آن ، از ريخته شدن خون هايشان و روا شمارىِ اموالشان [بر ديگران] ، جلوگيرى مى كنند» .

.

ص: 528

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَقِّ فاطِمَةَ عليهاالسلام _ :إنَّمَا ابنَتي بَضعَةٌ مِنّي ، يُريبُني ما رابَها ، ويُؤذيني ما آذاها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنّي ، مَن آذاها فَقَد آذاني ، ومَن غاظَها فَقَد غاظَني ، ومَن سَرَّها فَقَد سَرَّني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى شَعرَةً مِنّي فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ عز و جل ، ومَن آذَى اللّهَ عز و جل لَعَنَهُ اللّهُ مِل ءَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (3)

4 / 2إيذاءُ المُجاهِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اغتابَ مُؤمِنا غازِيا أو آذاهُ أو خَلَفَهُ في أهلِهِ بِسوءٍ ، نُصِبَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ فَيَستَغرِقُ حَسَناتِهِ ، ثُمَّ يُركَسُ (4) فِي النّارِ ، إذا كانَ الغازي في طاعَةِ اللّهِ عز و جل . (5)

.


1- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 1902 ح 93 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 226 ح 2071 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 644 ح 1998 كلّها عن المسور بن مخرمة ، كنز العمّال : ج 12 ص 107 ح 34213 .
2- .. الاعتقادات للصدوق : ص 105 ، الأمالي للصدوق : ص 165 ح 163 عن علقمة عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 62 ح 21 .
3- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 250 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 451 ح 1006 ، مجمع البيان : ج 8 ص 580 نحوه وكلّها عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 206 ح 13 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 328 ح 344 بزيادة «يا عليّ» في صدره ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 308 ح 11503 وليس فيه ذيله وكلاهما عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 12 ص 349 ح 35352 .
4- .. الرَّكْس : رَدّ الشيء مقلوبا ، وقَلبُ أوّلِهِ على آخِرِه (القاموس المحيط : ج 2 ص 220 «ركس») .
5- .. الكافي: ج 5 ص 8 ح 10 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 305 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 141 ح 192 ، الجعفريّات : ص 88 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 343 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 12 ح 25 .

ص: 529

4 / 2 آزار دادن مجاهد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره فاطمه عليهاالسلام _ :دخترم ، پاره تن من است . نگرانى او ، نگرانى من است و آزردن او ، آزردن من است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فاطمه ، پاره تن من است . هر كس او را بيازارد ، مرا آزرده است ، و هر كس او را عصبانى كند ، مرا عصبانى كرده است ، و هر كس او را شاد سازد ، مرا شاد ساخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مويى از مرا بيازارد ، مرا آزرده است ، و هر كس مرا بيازارد ، خداى عز و جل را آزرده است ، و هر كس خداى عز و جل را بيازارد ، خداوند به اندازه آسمان ها و زمين ، او را لعنت مى كند .

4 / 2آزار دادن مجاهدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در باره مؤمنِ رزمنده اى غيبت كند يا او را بيازارد يا در غيابش به خانواده او بد كند ، روز قيامت ، [ ترازوى اعمالش ] نصب مى شود و [ كفّه ] اعمال نيكش سبك مى گردد و آن گاه در آتش ، سرنگون مى شود . اين ، در صورتى است كه آن رزمنده ، در راه طاعت خداوند عز و جل بجنگد .

.

ص: 530

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقوا أذَى المُجاهِدينَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يَغضَبُ لَهُم كَما يَغضَبُ لِلرُّسُلِ ، ويَستَجيبُ دُعاءَهُم كَما يَستَجيبُ دُعاءَ الرُّسُلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى غازِيا فَقَد آذاني، ومَن آذاني فَقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ ، ومَأواهُ النّارُ. (2)

4 / 3إيذاءُ المُسلِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى : لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ ، وَليَأمَن مِن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فيما ناجاني رَبّي أنَّهُ قالَ : يا مُحَمَّدُ ، مَن آذى لي وَلِيّا فَقَد أرصَدَ لي بِالمُحارَبَةِ ، ومَن حارَبَني حارَبتُهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : مَن آذى لي وَلِيّا فَقَدِ استَحَقَّ مُحارَبَتي . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا ولَو بِشَطرِ كَلِمَةٍ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَكتوبٌ بَينَ عَينَيهِ : «آيِسا مِن رَحمَةِ اللّهِ» ، وكانَ كَمَن هَدَمَ الكَعبَةَ وَالبَيتَ المَقدِسَ ، وقَتَلَ عَشرَةَ آلافٍ مِنَ المَلائِكَةِ . (6)

.


1- .. اُسد الغابة : ج 1 ص 551 الرقم 774 عن جمانة الباهلي ، الفردوس : ج 1 ص 95 ح 309 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 314 ح 10664 .
2- .. كنز العمّال : ج 4 ص 313 ح 10663 نقلاً عن الرافعي عن أنس .
3- .. عدّة الداعي : ص 182 ، مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1648 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي: ج 2 ص 350 ح 1 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 208 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 149 ح 9 .
4- .. مشكاة الأنوار : ص 253 ح 747 ، المحاسن : ج 1 ص 229 ح 414 نحوه وفيه «أذلّ» بدل «آذى» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 146 ح 18 .
5- .. مسند أبي يعلى : ج 6 ص 314 ح 7051 ، المطالب العالية: ج 1 ص 139 ح 505 كلاهما عن ميمونة ، مسند ابن حنبل: ج 10 ص 112 ح 26253 وفيه «أذلّ» بدل «آذى» ، حلية الأولياء : ج 1 ص 5 كلاهما عن عائشة وفيها «استحلّ» بدل «استحقّ» ، كنز العمّال : ج 1 ص 230 ح 1157 .
6- .. إرشاد القلوب: ص 76.

ص: 531

4 / 3 آزار دادن مسلمان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از آزردن مجاهدان بترسيد؛ زيرا خداوند به خاطر آنان به خشم مى آيد ، همچنان كه به خاطر پيامبران به خشم مى آيد ، و دعايشان مستجاب مى شود ، همچنان كه دعاى پيامبران ، مستجاب مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس رزمنده اى را بيازارد ، مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد ، خداوند، بهشت را بر او حرام مى گرداند و سرپناهش آتش است .

4 / 3آزار دادن مسلمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد ، به من اعلان جنگ مى دهد ، و هر كس بنده مؤمن مرا احترام كند ، از خشم من در امان است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله چيزهايى كه پروردگارم با من نجوا كرد ، اين بود كه فرمود : «اى محمّد! هر كس ولى اى از اولياى مرا بيازارد ، براى جنگ با من آماده شده است ، و هر كس با من بجنگند ، با او مى جنگم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «هر كس ولى اى از اولياى مرا بيازارد ، سزاوار [عُقوبت ]جنگ با من شده است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را حتّى با نيم كلمه بيازارد ، روز قيامت در حالى مى آيد كه بر پيشانى او نوشته شده : «نوميد از رحمت خدا» ، و چونان كسى است كه كعبه و بيت المقدّس را خراب كرده و ده هزار فرشته را كشته است .

.

ص: 532

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُسلِما ، كانَ عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ مِثلُ مَنابِتِ النَّخلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤذِيَنَّ مُسلِمٌ مُسلِما ، فَلَرُبَّما مُتَضاعَفٌ (2) في أطمارٍ لَو أقسَمَ عَلَى اللّهِ لَأَبَرَّهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحزَنَ مُؤمِنا ثُمَّ أعطاهُ الدُّنيا لَم يَكُن ذلِكَ كَفّارَتَهُ ، ولَم يُؤجَر عَلَيهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا بِغَيرِ حَقٍّ ، فَكَأَنَّما هَدَمَ مَكَّةَ وبَيتَ اللّهِ المَعمورَ عَشرَ مَرّاتٍ ، وكَأَنَّما قَتَلَ ألفَ مَلَكٍ مِنَ المُقَرَّبينَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أشارَ إلى أخيهِ بِحَديدَةٍ فَإِنَّ المَلائِكَةَ تَلعَنُهُ ، حَتّى وإن كانَ أخاهُ لِأَبيهِ واُمِّهِ . (6)

.


1- .. تاريخ دمشق : ج 54 ص 72 ح 11360 ، شُعب الإيمان: ج 5 ص 436 ح 7178 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 4 ص 208 ح 10176 .
2- .. يقال : تَضَعَّفتُه واستضعفتُه بمعنىً ، للذي يتضعّفه الناس ويتجبّرون عليه في الدنيا للفقر ورثاثة الحال (النهاية : ج 3 ص 88 «ضعف») .
3- .. المعجم الكبير: ج 8 ص 186 ح 7768 عن أبي اُمامة ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 302 ح 529 ، كنز العمّال : ج 3 ص 111 ح 5727 .
4- .. جامع الأخبار : ص 416 ح 1154 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 13 .
5- .. عوالي اللآلي: ج 1 ص 361 ح 40 ؛ تاريخ أصبهان : ج 1 ص 260 الرقم 425 ، تاريخ دمشق : ج 35 ص 392 ح 7228 كلاهما عن سالم عن أبيه بزيادة «فقيرا» بعد «مؤمنا» وفيهما «بيت المقدس» بدل «بيت اللّه المعمور» ، الفردوس: ج 3 ص 618 ح 5930 عن أنس وفيه «مسلما» بدل «مؤمنا» .
6- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 2020 ح 125 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 66 ح 7481 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 636 ح 278 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 134 الرقم 361 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 19 ح 39884 ؛ الجعفريّات : ص 83 نحوه .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مسلمانى را بيازارد ، به اندازه نخلستان ها گناه برايش خواهد بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگز مسلمانى ، مسلمان ديگر را نمى آزارد؛ زيرا چه بسا تهى دستِ يك لا قبايى كه اگر خدا را سوگند دهد ، خداوند ، سوگندش را مى پذيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد و سپس همه دنيا را به او بدهد ، اين كار ، كفّاره (جبران كننده) گناه او نخواهد بود و براى آن ، اجرى به او داده نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را به ناحقْ بيازارد، چنان است كه مكّه و بيت المعمورِ خدا را ده بار ويران كرده است و چنان است كه هزار فرشته مُقرَّب را كشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادرش با آهنى (تيغ و شمشير و... ) اشاره كند ، فرشتگان ، او را لعنت مى كنند ، حتّى اگر برادر تنىِ او باشد .

.

ص: 534

عنه صلى الله عليه و آله :ما بالُ أحَدِكُم يُؤذي أخاهُ فِي الأَمرِ وإن كانَ حَقّا! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ عز و جل ، ومَن آذَى اللّهَ فَهُوَ مَلعونٌ فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالزَّبورِ وَالفُرقانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذَى المُسلِمينَ في طُرُقِهِم ، وَجَبَت عَلَيهِ لَعنَتُهُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُسلِما فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ أوائِلَ خِلافَتِهِ _ :إنَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراما غَيرَ مَجهولٍ ، وأحَلَّ حَلالاً غَيرَ مَدخولٍ ، وفَضَّلَ حُرمَةَ المُسلِمِ عَلَى الحُرَمِ كُلِّها ، وشَدَّ بِالإِخلاصِ وَالتَّوحيدِ حُقوقَ المُسلِمينَ في مَعاقِدِها ، فَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ إلّا بِالحَقِّ ، ولا يَحِلُّ أذَى المُسلِمِ إلّا بِما يَجِبُ . (5)

4 / 4إيذاءُ الوالِدَينِالكتاب«فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ» . (6)

.


1- .. الطبقات الكبرى : ج 4 ص 25 ، الفردوس: ج 4 ص 113 ح 6352 كلاهما عن العبّاس بن عبد المطّلب ، كنز العمّال : ج 3 ص 586 ح 8023 .
2- .. مشكاة الأنوار : ص 149 ح 358 ، جامع الأخبار: ص 415 ح 1150 ، روضة الواعظين: ص 321 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 13 .
3- .. المعجم الكبير : ج 3 ص 179 ح 3050 عن حذيفة بن اُسيد ، كنز العمّال : ج 9 ص 365 ح 26486 .
4- .. المعجم الأوسط : ج 4 ص 61 ح 3607 ، المعجم الصغير: ج 1 ص 169 كلاهما عن أنس ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 201 ح 8670 عن عمرو بن شاس وفيه «ومن آذى مسلما» بدل «ومن آذاني» ، كنز العمّال : ج 16 ص 10 ح 43703 .
5- .. نهج البلاغة: الخطبة 167 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 40 ح 26 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 436 عن سليمان بن أبي المغيرة عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلامنحوه.
6- .. الإسراء : 23.

ص: 535

4 / 4 آزار دادن پدر و مادر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چرا برخى از شما برادرش را در كارى آزار مى دهد ، حتّى اگر حق با اوست؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را بيازارد ، مرا آزار داده است و هر كس مرا بيازارد ، خداوند عز و جل را آزار داده است و هر كس خدا را بيازارد ، چنين كسى در تورات و انجيل و زبور و فرقان ، لعنت شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مسلمانان را در راه هايشان آزار دهد ، لعنت آنان بر او واجب گشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مسلمانى را ناراحت كند ، مرا ناراحت كرده است و هر كس مرا ناراحت كند ، خدا را ناراحت كرده است .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آغاز خلافتش ايراد فرمود _ :همانا خداوند، چيزهايى را حرام كرده كه ناشناخته نيستند و چيزهايى را حلال كرده است كه از عيب ، خالى اند و حرمت مسلمان را بر هر حرمتى ، برترى بخشيده است و حقوق مسلمانان را به واسطه [ كلمه ] اخلاص و توحيد ، استوار ساخته است . پس مسلمان ، كسى است كه مسلمانان ، از زبان و دست او در امان باشند ، مگر آن جا كه حق باشد ، و آزار دادنِ مسلمان ، روا نيست ، مگر آن جا كه بايد .

4 / 4آزار دادن پدر و مادرقرآن«و به آن دو (پدر و مادر) [حتّى] «اوه» مگو» .

.

ص: 536

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن آذى والِدَيهِ فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ ، ومَن آذَى اللّهَ فَهُوَ مَلعونٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يُقالُ لِلعاقِّ : اِعمَل ما شِئتَ مِنَ الطّاعَةِ فَإِنّي لا أغفِرُ لَكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَرَبَ والِدَهُ أو والِدَتَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ حُضورِ شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ وأتوبُ إلَيكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ . . . ومِن سَفكِ الدَّمِ ، وعُقوقِ الوالِدَينِ . (4)

4 / 5إيذاءُ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ آذَت زَوجَها بِلِسانِها لَم يَقبَلِ اللّهُ عز و جل مِنها صَرفا ولا عَدلاً (5) ولا حَسَنَةً مِن عَمَلِها حَتّى تُرضِيَهُ ؛ وإن صامَت نَهارَها وقامَت لَيلَها وأعتَقَتِ الرِّقابَ وحَمَلَت عَلى جِيادِ الخَيلِ في سَبيلِ اللّهِ ، وكانَت في أوَّلِ مَن يَرِدُ النّارَ ، وكَذلِكَ الرَّجُلُ إذا كانَ لَها ظالِما . (6)

.


1- .. مستدرك الوسائل : ج 15 ص 193 ح 17978 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
2- .. حلية الأولياء : ج 10 ص 216 الرقم 556 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 476 ح 45527؛ جامع الأخبار : ص 214 ح 524 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 80 ح 82 .
3- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 150 عن يونس بن يعقوب عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 85 ح 98.
4- .. الإقبال : ج 1 ص 121 عن هارون بن موسى التلعكبري ، بحار الأنوار : ج 97 ص 328 ح 1 .
5- .. الصَّرْف : التوبة. والعَدْل : الفدية (المصباح المنير: ص 338 «صرف») .
6- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 14 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 515 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 244 ح 15 .

ص: 537

4 / 5 آزار دادن شوهر

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس پدر و مادرش را بيازارد ، مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد ، خدا را آزار داده است و هر كس خدا را آزار دهد ، ملعون است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به آزارنده پدر و مادر گفته مى شود : «از طاعت ، هر آنچه مى خواهى ، انجام بده؛ امّا من تو را نمى آمرزم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملعون است ملعون ، كسى كه پدر يا مادرش را بزند .

امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان در هنگام فرا رسيدن ماه رمضان _ :بار خدايا! از تو آمرزش مى طلبم و از هر گناهى به درگاه تو توبه مى كنم... و [نيز] از ريختن خون ، و آزردن پدر و مادر .

4 / 5آزار دادن شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه با زبان خود ، شوهرش را آزار دهد ، خداوند عز و جل از او هيچ توبه و فِدْيه اى و هيچ عمل نيكى را نمى پذيرد _ تا آن گاه كه شوهرش را راضى كند _ گرچه روزها را روزه بگيرد و شب ها را عبادت كند و بنده ها آزاد كند و اسبان تيز تگ [براى جهاد] ، در راه خدا تجهيز كند . او جزء نخستين كسانى است كه به آتش وارد مى شوند. همچنين است مرد ، اگر به زنش ستم كند .

.

ص: 538

4 / 6إيذاءُ الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ اللّهَ عز و جل ورَسولَهُ بَريئانِ مِمَّن أضَرَّ بِامرَأَةٍ حَتّى تَختَلِعَ (1) مِنهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي أتَعَجَّبُ مِمَّن يَضرِبُ امرَأَتَهُ وهُوَ بِالضَّربِ أولى مِنها ! (3)

4 / 7إيذاءُ الجارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عِشرونَ خَصلَةً فِي المُؤمِنِ فَإِن لَم تَكُن فيهِ لَم يَكمُل إيمانُهُ : إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ . . . لا يُؤذونَ جارا ولا يَتَأَذّى بِهِم جارٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى جارَهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ ريحَ الجَنَّةِ ، ومَأواهُ جَهَنَّمُ وبِئسَ المَصيرُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى جارَهُ فَهُوَ ملعونٌ . (6)

تذكرة الخواصّ :سَأَلَهُ [ عليّا عليه السلام ] رَجُلٌ عَنِ المُرُوَّةِ ، فَقالَ : إطعامُ الطَّعامِ ، وتَعاهُدُ الإِخوانِ ، وكَفُّ الأَذى عَنِ الجيرانِ . ثُمَّ قَرَأَ : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ» (7) . (8)

الإمام الصادق عليه السلام :مَلعونٌ مَلعونٌ مَن آذى جارَهُ . (9)

.


1- .. الخُلْع : أن يطلّق الرجلُ زوجتَه على عِوَضٍ تبذله له (مجمع البحرين : ج 1 ص 540 «خلع»).
2- .. ثواب الأعمال: ص 338 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 76 ص 366 ح 30 .
3- .. جامع الأخبار: ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38.
4- .. الكافي: ج 2 ص 232 ح 5 عن أحدهما عليهماالسلام ، الأمالي للصدوق : ص 640 ح 866 عن الأصبغ عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز الفوائد : ج 1 ص 87 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 276 ح 4 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص13 ح4968 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص374 ح1223 ، روضة الواعظين : ص424 ، بحار الأنوار : ج74 ص150 ح2.
6- .. جامع الأخبار: ص 214 ح 527.
7- .. النحل : 90 .
8- .. تذكرة الخواصّ: ص 140 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 75 ح 44 .
9- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 150 عن يونس بن يعقوب ، بحار الأنوار : ج 74 ص 153 ح 17 .

ص: 539

4 / 6 آزار دادن زن
4 / 7 آزار دادن همسايه

4 / 6آزار دادن زنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه خداوند عز و جل و پيامبر او بيزارند از مردى كه به زنش زيان وارد مى آورد [و او را آزار مى رساند] تا جايى كه زن حاضر شود چيزى به او بدهد و طلاقش را بگيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من تعجّب مى كنم از كسى كه زنش را مى زند ، در حالى كه خودش به كتك خوردن ، سزاوارتر از اوست!

4 / 7آزار دادن همسايهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بيست خصلت در مؤمن نباشد ، ايمانش كامل نيست . از اخلاق مؤمنان ، اين است كه : ... همسايه اى را نمى آزارند و هيچ همسايه اى از دست آنان آزار نمى بيند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس همسايه اش را بيازارد ، خداوند، بوى بهشت را بر او حرام مى گرداند و جايگاهش دوزخ است ، و بد بازگشتگاهى است دوزخ !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس همسايه اش را بيازارد ، مورد لعنت خداست .

تذكرة الخواصّ :مردى از امام على عليه السلام در باره جوان مردى پرسيد . فرمود : «اطعام كردن ، رسيدگى به برادران ، و آزار نرساندن به همسايگان» . سپس اين آيه را قرائت كرد : «همانا خداوند به دادگرى و نيكى كردن ، فرمان مى دهد» .

امام صادق عليه السلام :ملعون است ملعون ، كسى كه همسايه اش را بيازارد .

.

ص: 540

الفصل الخامس : جزاء المؤذيالكتاب«وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (1)

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْاخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا * وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا» .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَقِيَ أخاهُ بِما يَسوؤُهُ لِيَسوءَهُ ، ساءَهُ اللّهُ يَومَ يَلقاهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُسَلَّطُ الجَرَبُ عَلى أهلِ النّارِ ، يَنحَلونَ (3) حَتّى تَبدُوَ عِظامُهُم ، فَيَقولونَ : لِمَ سُلِّطَ عَلَينا ذلِكَ ؟ فَيُقالُ : بِإِيذائِكُم أهلَ الإِيمانِ . (4)

.


1- .. التوبة : 61 . 2 . الأحزاب : 57 و 58 .
2- .. ثواب الأعمال: ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 168 ح 7 كلاهما عن الربيع بن صبيح ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 356 ح 25 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 305 ح 50 .
3- .. كذا في المصدر ، وفي كنز العمّال : «فيحكّون» ، وهو الأنسب للسياق.
4- .. الفردوس : ج 5 ص 489 ح 8852 عن أنس ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 844 عن مجاهد من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 534 ح 39541 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 56 عن مجاهد من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .

ص: 541

فصل پنجم : سزاى مردم آزار

فصل پنجم : سزاى مردم آزارقرآن«و از ايشان ، كسانى هستند كه پيامبر را مى آزارند و مى گويند : او زودباور است . بگو : «گوش خوبى براى شماست . به خدا ايمان دارد و [ سخن ] مؤمنان را باور مى كند و براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند ، رحمت است» و كسانى كه پيامبر خدا را آزار مى رسانند ، عذابى پُر درد خواهند داشت» .

«كسانى كه خدا و رسول او را مى آزارند ، خدا آنان را در دنيا و آخرت ، لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت آور آماده ساخته است ، و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه [عمل زشتى ]انجام داده باشند، آزار مى رسانند، قطعا تهمت و گناهى آشكار به گردن گرفته اند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به قصد آزار دادن برادرش ، با او برخوردى كند كه او از آن ناراحت شود ، خداوند، او را در آن روزى كه ديدارش مى كند ، ناراحت مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر دوزخيان ، بيمارىِ گرى عارض مى شود ، چندان كه از بس خود را مى خارانند ، [ پوست و گوشت بدنشان كنده و ] استخوان هايشان پيدا مى شود . پس مى گويند : «چرا اين بيمارى بر ما عارض شده است؟». پاسخ داده مى شوند : زيرا شما اهل ايمان را آزار مى داديد .

.

ص: 542

عنه صلى الله عليه و آله :لَو أَنَّ عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ عز و جل قَدِمَ عَلَى اللّهِ بِعَمَلِ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ مِن أنواعِ البِرِّ وَالتَّقوى ، لَم يَزِن ذلِكَ مِثقالَ ذَرَّةٍ مَعَ ثَلاثِ خِصالٍ : العُجبِ ، وإيذاءِ المُؤمِنينَ ، وَالقُنوطِ مِن رَحمَةِ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مُؤذٍ فِي النّارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن خافَ النّاسُ لِسانَهُ فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ فُلانَةَ يُذكَرُ مِن كَثرَةِ صَلاتِها وصِيامِها وصَدَقَتِها ، غَيرَ أنَّها تُؤذي جيرانَها بِلِسانِها! قالَ[ صلى الله عليه و آله ] : هِيَ فِي النّارِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا آذاهُ اللّهُ ، ومَن أحزَنَهُ أحزَنَهُ اللّهُ ، ومَن نَظَرَ إلَيهِ بِنَظرَةٍ تُخيفُهُ بِغَيرِ حَقٍّ أو بِجَفاءٍ يُخيفُهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .. الفردوس : ج 3 ص 364 ح 5102 عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 16 ص 60 ح 43941 .
2- .. تاريخ بغداد : ج 11 ص 299 الرقم 6081 ، تاريخ دمشق : ج 38 ص 353 ح 7688 كلاهما عن الأشجّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 523 ح 39484 .
3- .. كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 353 ح 5762 ، مستطرفات السرائر : ص 111 ح 1 كلاهما عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 327 ح 3 عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 319 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، جامع الأخبار : ص 248 ح 637 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 286 ح 42 .
4- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 442 ح 9681 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 184 ح 7304 ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 78 ح 9545 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 186 ح 25615 ؛ مشكاة الأنوار : ص 375 ح 1235 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 90 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 394 ح 63.
5- .. مستدرك الوسائل : ج 9 ص 100 ح 10341 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .

ص: 543

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بنده اى از بندگان خدا ، با عملِ اهل آسمان ها و زمين ها ، از انواع نيكى و تقوا ، بر خداوند عز و جل وارد شود ، در صورتى كه سه خصلت داشته باشد ، همه آن اعمال به اندازه ذرّه اى ، ارزش نخواهد داشت . آن سه خصلت ، عبارت اند از : خودپسندى ، مؤمن آزارى و نوميدى از رحمت خداوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آزار دهنده اى ، در آتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم از زبانش بترسند ، او اهل آتش است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا! فلان زن در بسيارىِ نماز و روزه و صدقه دادن ، زبانزد است ؛ امّا با زبان خود ، همسايه هايش را آزار مى دهد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او دوزخى است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را بيازارد ، خداوند، آزارش مى دهد ، و هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد ، خداوند، اندوهگينش مى سازد ، و هر كس به ناحق يا از روى خشونت ، نگاهى ترس آور به مؤمن كند ، خداوند در روز قيامت، او را مى ترساند .

.

ص: 544

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَوَّعَ مُسلِما لِرِضا سُلطانٍ ، جيءَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ مَغلولاً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَوَّعَ مُؤمِنا ، لَم يُؤمِنِ اللّهُ رَوعَتَهُ يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أخافَ مُؤمِنا بِغَيرِ حَقٍّ ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن لا يُؤمِنَهُ مِن أفزاعِ يَومِ القِيامَةِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى ذِمّيّا فَأَنَا خَصمُهُ ، ومَن كُنتُ خَصمَهُ خَصَمتُهُ يَومَ القِيامَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أخافَ أهلَ المَدينَةِ أخافَهُ اللّهُ ، وعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لايُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ : أينَ الصُّدودُ (6) لِأَولِيائي؟ فَيَقومُ قَومٌ لَيسَ عَلى وُجوهِهِم لَحمٌ ، فَيُقالُ : هؤُلاءِ الَّذينَ آذَوُا المُؤمِنينَ ونَصَبوا لَهُم وعانَدوهُم وعَنَّفوهُم في دينِهِم ، ثُمَّ يُؤمَرُ بِهِم إلى جَهَنَّمَ . (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 240 ؛ تاريخ بغداد : ج 10 ص 41 الرقم 5167 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 613 ح 1464 كلاهما عن أنس وفيهما «معه» بدل «مغلولاً» ، كنز العمّال : ج 9 ص 10 ح 24681.
2- .. شُعب الإيمان: ج 7 ص 496 ح 11117 ، كنز العمّال : ج 16 ص 15 ح 43731 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن أنس.
3- .. المعجم الأوسط : ج 3 ص 24 ح 2350 عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 10 ح 43704 .
4- .. تاريخ بغداد : ج 8 ص 370 الرقم 4473 عن عبداللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 4 ص 362 ح 10913 .
5- .. السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 483 ح 4265 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 564 ح 16559 ، المعجم الكبير: ج 7 ص 143 ح 6631 كلّها عن السائب بن خلّاد ، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 7 ص 551 ح 7 عن جابر بن عبد اللّه وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 246 ح 34888 .
6- .. صَدَّ عنه يصُِدّ صُدودا : أعرض ، وصدّه عن الأمر : مَنَعه وصَرَفه عنه (لسان العرب: ج 3 ص 245 «صدد»). أي : أين المعرِضون عن الأولياء المعادون لهم؟ أو : أين المانعون لهم عن حقوقهم؟ أو : أين المستهزئون بهم؟
7- .. الكافي: ج 2 ص 351 ح 2 ، ثواب الأعمال: ص 306 ح 1 كلاهما عن المفضّل بن عمر ، مشكاة الأنوار : ص 191 ح 503 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 201 ح 82 .

ص: 545

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به قصد خشنودى سلطانى ، مسلمانى را بترساند ، در روز قيامت ، او را در غل و زنجير مى آورند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را به وحشت اندازد ، روز قيامت ، خداوند، وحشت او را به آرامش تبديل نمى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به ناحق ، مؤمنى را بترساند ، بر خداوند است كه او را از وحشت هاى روز قيامت ، ايمنى نبخشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس فردى از اهل ذِمّه را بيازارد ، من طرف دعواى او هستم و هر كس كه من طرف دعوايش باشم ، روز قيامت، او را شكست مى دهم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه اهالى مدينه را بترساند ، خدا او را مى ترساند و لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگى ، بر اوست و هيچ توبه و فديه اى از او پذيرفته نمى شود .

امام صادق صلى الله عليه و آله :چون روز قيامت شود ، بانگ زننده اى بانگ مى زند : «كجايند دشمنانِ دوستان من؟». پس گروهى كه بر چهره هايشان گوشتى نيست ، بر مى خيزند و گفته مى شود : «اينان ، كسانى هستند كه مؤمنان را آزار دادند و با آنان به دشمنى برخاستند و به خاطر دينشان با آنان خشنونت ورزيدند» . آن گاه دستور داده مى شود كه آنها را به دوزخ ببرند .

.

ص: 546

عنه عليه السلام :مَن رَوَّعَ مُؤمِنا بِسُلطانٍ لِيُصيبَهُ مِنهُ مَكروهٌ فَلَم يُصِبهُ فَهُوَ فِي النّارِ ، ومَن رَوَّعَ مُؤمِنا بِسُلطانٍ لِيُصيبَهُ مِنهُ مَكروهٌ فَأَصابَهُ فَهُوَ مَعَ فِرعونَ وآلِ فِرعونَ فِي النّارِ . (1)

راجع : ص 530 (الإيذاء / الفصل الرابع / إيذاء المسلم) .

.


1- .. الكافي: ج 2 ص 368 ح 2 ، ثواب الأعمال: ص 306 ح 1 ، الاختصاص: ص 238 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 163 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 151 ح 20 .

ص: 547

امام صادق عليه السلام :هر كس مؤمنى را به گزند سلطانى تهديد كند تا از او به وى گزندى برسد ، و چنان گزندى به او نرسد ، آن كس در آتش خواهد بود و هر كس مؤمنى را به گزند سلطانى تهديد كند تا از او به وى گزندى برسد ، و چنان گزندى به او برسد ، با فرعون و فرعونيان در آتش خواهد بود .

ر . ك : ص 531 (آزاررسانى / فصل چهارم / آزار دادن مسلمان) .

.

ص: 548

الفصل السادس : احتمال الأذى في سبيل اللّهالكتاب«لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذىً كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ » . (1)

«فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّى لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِى سَبِيلِى وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أوَّلَ ثُلَّةٍ تَدخُلُ الجَنَّةَ الفُقَراءُ المُهاجِرونَ الَّذينَ تُتَّقى بِهِمُ المَكارِهُ ؛ إذا اُمِروا سَمِعوا وأطاعوا ، وإن كانَت لِرَجُلٍ مِنهُم حاجَةٌ إلَى السُّلطانِ لَم تُقضَ لَهُ حَتّى يَموتَ وهِيَفي صَدرِهِ، وإنَ اللّهَ تَعالى يَدعو يَومَ القِيامَةِ الجَنَّةَ فَتَأتيبِزُخرُفِها وريِّها (3) ، فَيَقولُ : أينَ عِبادِيَ الَّذينَ قاتَلوا في سَبيلِ اللّهِ ، وقُتِلوا في سَبيلي ، واُوذوا في سَبيلي ، وجاهَدوا في سَبيلي ؟ اُدخُلُوا الجَنَّةَ. فَيَدخُلونَها بِغَيرِ حِسابٍ ولا عَذابٍ . فَتَأتِي المَلائِكَةُ فَيَقولونَ : رَبَّنا نَحنُ نُسبِّحُ لَكَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ ونُقَدِّسُ لَكَ ، مَن هؤُلاءِ الَّذينَ آثَرتَهُم عَلَينا؟ فَيَقولُ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى : هؤُلاءِ الَّذينَ قاتَلوا في سَبيلي ، واُوذوا في سَبيلي . فَتَدخُلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ مِن كُلِّ بابٍ : « سَلَامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ » (4) . (5)

.


1- .. آل عمران: 186.
2- .. آل عمران: 195.
3- .. هكذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «وزينتها».
4- .. الرعد : 24.
5- .. المستدرك على الصحيحين: ج 2 ص 81 ح 2393 ، شُعب الإيمان: ج 4 ص 28 ح 4259 ، مسند ابن حنبل: ج 2 ص 572 ح 6582 وليس فيه ذيله من «فتأتي الملائكة . . .» وكلاهما نحوه وكلّها عن عبداللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 6 ص 480 ح 16635 .

ص: 549

فصل ششم : تحمّل آزار در راه خدا

فصل ششم : تحمّل آزار در راه خداقرآن«قطعا در مال ها و جان هايتان آزموده خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و نيز از كسانى كه به شرك گراييده اند ، آزار بسيارى خواهيد شنيد ؛ ولى اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگارى نماييد ، اين ، از عزم استوار در كارهاست» .

«پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [ و فرمود : ] «من عملِ هيچ عمل كننده اى از شما را چه مرد و چه زن _ كه همه از يكديگريد _ تباه نمى كنم. پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هاى خود ، رانده شده و در راه من ، آزار ديده و جنگيده و كشته شده اند، بدى هايشان را از آنان مى زدايم و آنان را به باغ هايى كه از زير [ درختان ] آنها ، نهرها روان است ، در مى آورم . اين ، پاداشى است از جانب خدا ، و پاداش نيكوتر ، نزد خداست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين گروهى كه وارد بهشت مى شوند ، فقراى مهاجرى هستند كه سپر بلاهايند : هر گاه فرمانى به آنها داده شود ، به گوش مى گيرند و اطاعت مى كنند ، و اگر فردى از آنها را به سلطان ، نيازى افتد ، نيازش برآورده نمى شود و با آن نياز ، ديده از جهان فرو مى بندد . خداوند متعال در روز قيامت ، بهشت را فرا مى خواند و بهشت ، با همه زيب و زيور و شادابى اش حاضر مى شود . پس خداوند مى فرمايد : «كجايند آن بندگان من كه در راه خدا جنگيدند ، و در راه من كشته شدند ، و در راه من آزار ديدند ، و در راه من جهاد كردند؟ به بهشت، وارد شويد» . پس بى هيچ حساب و عذابى ، وارد بهشت مى شوند . در اين هنگام ، فرشتگان مى آيند و مى گويند : پروردگارا! ما تو را شب و روز ، تسبيح و تقديس كرديم . اينان كيستند كه بر ما ترجيحشان دادى؟ پروردگار متعال مى فرمايد : «اينان ، كسانى هستند كه در راه من جنگيدند و در راه من آزار ديدند» . پس فرشتگان از هر درى بر ايشان وارد مى شوند و مى گويند : «سلام بر شما كه شكيبايى كرديد ، و نيكو فرجامى است اين سراى!» .

.

ص: 550

عنه صلى الله عليه و آله :اِحتَمِلِ الأَذى عَمَّن هُوَ أكبَرُ مِنكَ وأصغَرُ مِنكَ ، وخَيرٌ مِنكَ وشَرٌّ مِنكَ ؛ فَإِنَّكَ إن كُنتَ كَذلِكَ تَلقَى اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يُباهي بِكَ المَلائِكَةَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِن أبوابِ البِرِّ : سَخاءُ النَّفسِ ، وطيبُ الكَلامِ ، وَالصَّبرُ عَلَى الأَذى. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن صَبَرَ عَلى طولِ الأَذى ، أبانَ عَن صِدقِ التُّقى. (3)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الحَليمُ مَن إذا اُوذِيَ صَبَرَ ، وإذا ظُلِمَ غَفَرَ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : إلهي ... فَما جَزاءُ مَن صَبَرَ عَلى أذَى النّاسِ وشَتمِهِم ؟ قالَ : اُعينُهُ عَلى أهوالِ يَومِ القِيامَةِ. (5)

.


1- .. الدعوات: ص 295 ح 55 ، بحار الأنوار: ج 76 ص 275 ح 31 .
2- .. تحف العقول: ص 8 ، المحاسن: ج 1 ص 66 ح 14 عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 231 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 311 ح 7 .
3- .. غرر الحكم : ج 5 ص 353 ح 8710 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8386.
4- .. غرر الحكم : ج 3 ص 85 ح 3892 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3673 .
5- .. فضائل الأشهر الثلاثة : ص 88 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 307 عن عبدالعظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 495 ح 1653 ، روضة الواعظين : ص 463 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 384 ح 46 .

ص: 551

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آزارِ بزرگ تر و كوچك تر و بهتر و بدتر از خودت را تحمّل كن كه اگر چنين باشى ، خداوند عز و جل را به گونه اى ملاقات خواهى كرد كه به تو بر فرشتگان مى نازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از درهاى نيكى است : سخاوت نفْس ، گفتار نيك ، و شكيبايى بر آزار .

امام على عليه السلام :هر كس در برابر آزار زياد ، شكيبايى كند ، اين، درستىِ تقواى او را نشان مى دهد .

امام على عليه السلام :بردبار ، كسى است كه هر گاه آزار ببيند ، شكيبايى ورزد و هر گاه به او ستم شود ، گذشت كند .

امام باقر عليه السلام :آن گاه كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت ، موسى گفت : خدايا! ... پاداش كسى كه در برابر آزار و دشنام مردم ، شكيبايى ورزد ، چيست؟ فرمود : «در هراس هاى روز قيامت ، يارى اش مى كنم» .

.

ص: 552

الفصل السابع : النوادررسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ . . . قَليلَ الأَذى . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن خافَ سَوطَكَ تَمنّى مَوتَكَ . (2)

عنه عليه السلام :الأَذى يَجلِبُ القِلى (3) . (4)

عنه عليه السلام :أفضَلُ مَعروفِ اللَّئيمِ مَنعُ أذائِهِ . (5)

عنه عليه السلام :إذا سَمِعتَ مِنَ المَكروهِ ما يُؤذيكَ ، فَتَطَأطَأْ لَهُ يُخطِكَ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ أذىً مِن جارِهِ ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِصبِر . ثُمَّ أتاهُ ثانِيَةً فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِصبِر . ثُمَّ عادَ إلَيهِ، فَشَكاهُ ثالِثَةً، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله للِرَّجُلِ الَّذي شَكا : إذا كانَ عِندَ رَواحِ النّاسِ إلَى الجُمُعَةِ فَأَخرِج مَتاعَكَ إلَى الطَّريقِ حَتّى يَراهُ مَن يَروحُ إلَى الجُمُعَةِ ، فَإِذا سَأَلوكَ فَأَخبِرهُم . قالَ : فَفَعَلَ ، فَأَتاهُ جارُهُ المُؤذي لَهُ فَقالَ لَهُ : رُدَّ مَتاعَكَ ، فَلَكَ اللّهُ عَلَيَّ ألّا أعودَ! (7)

.


1- .. التمحيص: ص 74 ح 171 ، الكافي: ج 2 ص 227 ح 1 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 310 ح 45 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 218 ح 8060 .
3- .. القِلى : البُغض (النهاية : ج 4 ص 105 «قلا») .
4- .. غرر الحكم : ج 1 ص 154 ح 581 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 898.
5- .. غرر الحكم : ج 2 ص 420 ح 3106 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2752 وفيه «أداه» بدل «أذائه».
6- .. غرر الحكم : ج 3 ص 190 ح 4166 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3121 .
7- .. الكافي : ج 2 ص 668 ح 13 عن سدير ، بحار الأنوار : ج 22 ص 122 ح 91 .

ص: 553

فصل هفتم : گوناگون

فصل هفتم : گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از صفات مؤمن ، اين است كه... كم آزار (كم زحمت) است .

امام على عليه السلام :هر كه از تازيانه تو بترسد ، مرگ تو را آرزو مى كند .

امام على عليه السلام :آزاررسانى ، نفرت و دشمنى مى آورد .

امام على عليه السلام :بهترين نيكى اى كه فرومايه مى تواند بكند ، اين است كه آزار نرساند .

امام على عليه السلام :هر گاه سخن ناخوشايندى كه تو را آزار مى دهد ، شنيدى ، سرت را خم كن تا از تو بگذرد (آن را پشت گوش بينداز و نشنيده بگير) .

امام باقر عليه السلام :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از آزارهاى همسايه اش شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «شكيبايى كن» . مرد ، بار دوم آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله باز به او فرمود : «شكيبايى كن» . مرد ، براى سومين بار آمد و شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «هنگامى كه مردم براى نماز جمعه مى روند ، تو اثاثيه ات را به كوچه بياور تا هر كس به نماز جمعه مى رود ، آنها را ببيند و اگر علّتش را از تو پرسيدند ، ماجرا را به آنها بگو» . آن مرد ، چنين كرد . همسايه اش كه او را آزار مى داد ، نزد وى آمد و گفت : اثاثيه ات را برگردان . خداوند ، گواهت باشد كه ديگر آزارت نمى دهم!

.

ص: 554

كتاب من لا يحضره الفقيه عن يونس بن عمّار :شَكَوتُ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام رَجُلاً كانَ يُؤذيني ، فَقالَ : اُدعُ عَلَيهِ ، فَقُلتُ : قَد دَعَوتُ عَلَيهِ! فَقالَ : لَيسَ هكَذا ، ولكِنِ اقلَع عَنِ الذُّنوبِ ، وصُم وصَلِّ وتَصَدَّق ، فَإِذا كانَ آخِرُ اللَّيلِ فَأَسبِغِ الوُضوءَ (1) ، ثُمَّ قُم فَصَلِّ رَكعَتَينِ ، ثُمَّ قُل وأنتَ ساجِدٌ : «اللّهُمَ إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ قَد آذاني ، اللّهُمَ أسقِم بَدَنَهُ ، وَاقطَع أثَرَهُ ، وَانقُص أجَلَهُ ، وعَجِّل لَهُ ذلِكَ في عامِهِ هذا» . قالَ : فَفَعَلتُ ، فَما لَبِثَ أن هَلَكَ . (2)

.


1- .. إسباغ الوضوء : إتمامُه وإكماله ، وذلك في وجهين : إتمامه على ما فرض اللّه تعالى ، وإكماله على ما سنَّهُ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله (مجمع البحرين : ج 2 ص 810 «سبغ»).
2- .. كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 559 ح 1546 ، المقنعة : ص 223 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 121 ح 2328 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 358 ح 19 .

ص: 555

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از يونس بن عمّار _ :نزد امام صادق عليه السلام از مردى كه مرا آزار مى داد ، شكايت كردم . امام عليه السلام فرمود : «نفرينش كن» . گفتم : نفرينش كرده ام! فرمود : «همين طورى ، نه؛ بلكه اوّل ، ترك گناه كن و روزه بگير و نماز بخوان و صدقه اى بده و آخر شب كه شد ، وضوى كامل بگير . آن گاه برخيز و دو ركعت نماز بخوان و سپس به سجده برو و بگو : بار خدايا! فلانى ، پسر فلانى ، مرا آزار مى رسانَد . بار خدايا! بدنش را بيمار گردان ، و اثرش را قطع كن ، و عمرش را كوتاه ساز ، و همين امسال ، اينها را برايش مقدّر كن » . [ اين دستور را ] اجرا كردم و طولى نكشيد كه آن مرد ، از بين رفت .

.

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

فهرست تفصيلى .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109