بزرگان ري جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه : صادقی، محسن، - 1342

عنوان و نام پديدآور : بزرگان ری/ به کوشش محسن صادقی

مشخصات نشر : قم: دار الحدیث، 1382.

فروست : (مجموعه آثار کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم علیه السلام؛ 16، 17)

مجموعه آثار کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم علیه السلام؛ 16، 17

شابک : 20000ریال:(ج.1) ؛ 20000ریال:(ج.1) ؛ 964-7489-36-620000ریال:(ج.2) ؛ 20000ریال:(ج.1) ؛ 20000ریال:(ج.1)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه

مندرجات : ج. 1. مشاهیر ری .-- ج. 2. مفاخر ری .--

موضوع : عبدالعظیم بن عبدالله(ع)، - 250؟ق

موضوع : ری -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : کنگره بزرگداشت علمی معنوی حضرت عبدالعظیم(ع) (1382: تهران)

رده بندی کنگره : BP53/5/ع 2م 27،17-16.ج

رده بندی دیویی : 297/984

شماره کتابشناسی ملی : م 82-34405

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

تاريخ بشر را هماره ستارگانِ فروزانى مشعلدار بوده اند، تا آدمى بر جهالت و تاريكى فائق آيد و بتواند وديعه خداوندىِ نهفته در درونش را بپرورَد و خويشتن را از نادانى، درنده خويى و پستى برهاند. طلايه داران اين منظومه فروزان، پيامبران الهى و جانشينان پاك نهاد و معصوم آنان اند و در صف بعد، دست پروردگان آنها، يعنى عالمان دين، محدّثان، مفسّران و... كه در دانش و سلوك، پاى در جاى پاى آنان نهادند. شهر رى به عنوان يكى از پايگاههاى كهن تشيع، مَهْد رشد و بالندگى عالمانى از اين تبار (چون ثقه الاسلام كلينى، شيخ صدوق، ابوالفتوح رازى و...) بوده است، و حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام را مى توان پايه گذار اين مَهْد و حركت علمى و فرهنگى دانست. آستان حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث (دانشكده، پژوهشكده، انتشارات)، طرحى را با عنوان «گراميداشت بزرگان و عالمان رى» در دست گرفت تا در پرتو شناساندن اين چهره هاى ماندگار، برخى فعاليتهاى پژوهشى و فرهنگى نيز سامان يابد. در اين طرح، نخستْ چهار تن از بزرگان و عالمان رى انتخاب شدند كه در صدر آنان حضرت عبدالعظيم عليه السلامجاى مى گيرد. حضرت عبدالعظيم عليه السلام مشعل فروزانى است كه از دوران حيات خويشتن تاكنون برتاريخ تشيع و ايران، پرتو افكنده و بر معنويت، دانش و فرهنگ شيعه در اين مرز و بوم، تأثيرگذار بوده است. از اين رو، نخستين گام در اجراى طرح، كنگره بزرگداشت ايشان خواهد بود. اهدافى كه برگزارى اين كنگره دنبال مى كند، عبارت است از: 1 . معرفى و بزرگداشت شخصيت علمى و معنوى حضرت عبدالعظيم عليه السلام؛ 2 . ترويج معارف حديثى اهل بيت عليه السلام ؛ 3 . تحقيق و پژوهش در ميراث حديثى حضرت عبدالعظيم عليه السلام ؛ 4 . شناخت جايگاه آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلام و تأثيرآن برتحولات تاريخ تشيّع در ايران. اين طرح، در آبان ماه 1380 در نخستين جلسه شوراى سياستگذارى _ كه از عالمان و فرزانگان و نخبگان فرهنگى اند _ به تصويب رسيد و كميته علمى كنگره از خرداد 1381 كار خود را آغاز كرد. كميته علمى با فرصت اندكى كه در اختيار داشت، برنامه هاى خود را در پنج حوزه ساماندهى كرد: 1 . تأليف، تصحيح و گردآورى آثار مربوط به حضرت عبدالعظيم و شهر رى (كتاب و مقاله). 2 . سفارش و فراخوان نگارش مقاله. 3 . سفارش انتشار ويژه نامه هايى از سوى نشريات، همزمان با برگزارى كنگره. 4 . انتشار لوح فشرده (CD)توليدات علمى كنگره. 5 . انتشار خبرنامه. با يارى خداوند و مدد قدسى روح حضرت عبدالعظيم عليه السلام ، در حوزه نخست، بيش از بيست و دو جلد كتاب آماده شد كه همزمان با برگزارى كنگره، توزيع مى گردد. همچنين مقالات منتخب و تأييد شده علمى در سه جلد، عرضه خواهند شد. دو ويژه نامه از سوى مجلات علمى و نيز خبرنامه كنگره در پنج شماره عرضه خواهد شد. همه اين آثار، علاوه بر نشر مكتوب، بر روى يك لوح فشرده (CD)تا هنگام برپايى كنگره در اختيار علاقه مندان قرار مى گيرد. گفتنى است با فرصت اندك و حجم گسترده برنامه هاى علمى، وجود نقايص، امرى طبيعى است كه اهل فضل و دانش آن را بر ما خواهند بخشيد و ما را از نصايح عالمانه خويش بهره مند خواهند ساخت. اميد است اين مجموعه، مقبول درگاه الهى و مورد عنايت روح بزرگ و قدسى حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلامقرار گيرد و در گسترش و بالندگى فرهنگ و معارف تشيع، سودمند افتد. در پايان از همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين برنامه ها سهم وافر داشتند؛ توليت محترم آستان حضرت عبدالعظيم عليه السلامو رياست محترم مؤسسه فرهنگى دارالحديث، شوراى عالى سياستگذارى، مديران محترم آستان حضرت عبدالعظيم و مؤسسه فرهنگى دارالحديث و به ويژه فاضل گرانقدر جناب آقاى على اكبر زمانى نژاد _ كه بار عمده بر دوش ايشان بود _ سپاسگزارى مى شود. مهدى مهريزى دبير كميته علمى بهار 1382

.

ص: 4

. .

ص: 5

بخش دوم: مفاخر رى

اشاره

بخش دوممفاخر رى

.

ص: 6

. .

ص: 7

حرف آ

آل دوريستى

اشاره

حرف آآل دوريستىاز خاندانهاى قديمى مشهور علمى شيعه در رى كه جمعى از علما و فقها و محدثين و شعرا از اين سلسله برخاسته اند. اين طايفه از ذريه ابوجعفر محمد فرزند احمد ابن العباس بن فاخر دوريستى رازى، از اكابر محدثين شيعه در نيمه دوم قرن چهارم هجرى هستند كه نسب وى به حذيفة بن اليمان صحابى مشهور مى رسيد. بعضى از علماى اين خاندان جليل عبارتند از: 1. ابوجعفر محمد فرزند احمد بن العباس ابن فاخر دوريستى رازى، سرسلسله و بنيانگذار نهضت علمى اين خاندان و از اكابر محدثين، وى از همنام خود شيخ صدوق نقل حديث مى نمايد؛ 2. شيخ ابوعبداللّه جعفر (380- ح 473 ق) فرزند ابى جعفر محمد بن احمد بن العباس بن فاخر دوريستى رازى، از فحول علماى اماميه، از شاگردان شيخ مفيد و علم الهدى سيد مرتضى و شيخ طوسى، از آثار وى ترجمه ثاقب المناقبم، به فارسى؛ الكفاية در عبادات، عمل يوم و ليلة و الاعتقاد است؛ 3. ابومحمد جعفر بن شيخ محمد بن شيخ موسى، از اعاظم علماى شيعه و مفاخر محدثين اماميه، قاضى نوراللّه شوشترى در مجالس المؤمنين (ج 1، ص 482) وى را تحت عنوان الشيخ المعظم خواجه جعفر دوريستى رازى ذكر نموده و مى نويسد كه نظام الملك (م 485 ق) هر دو هفته از رى به دوريست رفته و از وى سماع اخبار مى كرد، از مشهورترين اعقاب ذكور وى شيخ عبداللّه و شيخ حسن هردوى آنان از فحول علماى اماميه بودند؛ 4. شيخ موسى فرزند شيخ ابو عبداللّه جعفر بن محمد، از اكابر علماى قرن ششم هجرى؛ 5. شيخ محمد فرزند شيخ موسى بن شيخ ابو عبداللّه ، از محدثين اماميه در قرن ششم هجرى؛ 6. شيخ حسن فرزند ابومحمد جعفر بن شيخ محمد بن شيخ موسى، از اكابر علماى اماميه، شاعر اديب و برادر وى شيخ عبداللّه از اعاظم علماى قرن ششم. منابع امل الآمل، ج 2، ص 64. الثقات العيون، ص 44، 56، 162، 291. رياض العلماء،ج 1، ص 168 - 169. فهرست منتجب الدين، ص 37-39، 128-129. النابس فى القرن الخامس، ص 43-44. نقض، ص 144، 210.

.

ص: 8

منابع

آل رازى كيسكى

اشاره

.

.

ص: 9

منابع

آل رازى كيسكىاز خاندانهاى بزرگ علمى شيعه در رى. اين طايفه از ذريه سيد تاج الدين محمد فرزند حسين بن محمد حسنى حسينى، از اكابر علماى قرن پنجم هجرى و سرسلسله سادات رى هستند. بعضى از علماى اين خاندان عبارتند از: 1. تاج الدين مشهور به سراج الدين فرزند محمد، از فحول محدثين در قرن ششم؛ 2. ابراهيم فرزند محمد بن تاج الدين، از علماى عصر خويش؛ 3. سيد ناصرالدين حسن فرزند تاج الدين بن محمد، وى و برادرش ابوالحسين شرف الدين على، از فقها و زعماى علماى شيعه در قرن ششم هجرى در رى بودند؛ 4. تاج الدين حسين فرزند ناصرالدين حسن، از متكلمين اماميه در رى، خطيب و واعظ؛ 5. سيد جلال الدين شيروانشاه فرزند حسن بن تاج الدين، عالم فاضل، خطيب واعظ، حر عاملى نام وى را شروانشاه ثبت نموده است؛ 6. سيد شهاب الدين محمد فرزند تاج الدين بن محمد، خطيب واعظ، از مشهورترين اعقاب ذكور وى سيد عمادالدين مرتضى و سيد كمال الدين منتهى هر دو از فحول علماى قرن ششم بودند؛ 7. سيد صدرالدين مهدى فرزند مرتضى بن محمد بن تاج الدين، از اكابر خطبا و علماى اين سلسله در قرن ششم.

منابعامل الآمل، ج 2، ص 45، 131. الثقات العيون، ص 3، 38، 55، 75، 136. رياض العلماء،ج 1، ص 27، 99. فهرست منتجب الدين، ص 32، 33، 37، 59، 134. النابس فى القرن الخامس، ص 164.

.

ص: 10

1. ابراهيم بن ابى بكر رازى

2. ابراهيم بن احمد بن عبداللّه ،ابو اسحاق رازى

حرف الف1. ابراهيم بن ابى بكر رازىابو محمد. شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى (عليه السلام) برشمرده اند.

منابعرجال الطوسى، ص 410. جامع الرواة، ج 1، ص 15. اعيان الشيعة، ج 5، ص 81. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 44. تنقيح المقال، ج 1، ص 12.

2. ابراهيم بن احمد بن عبداللّه ،ابو اسحاق رازىوى در قزوين شغل قضا داشت، در سفر حج به بغداد درآمد، و در آنجا از محمد ابن ايوب رازى و يوسف بن موسى مرورودى حديث بگفت. محمد بن مظفر و ابو حفص بن شاهين از وى روايت حديث كنند. وى در سال 337 زنده بود.

.

ص: 11

3. ابراهيم رازى

3. ابراهيم رازىريحان يزدى در آينه دانشوران از شخصى به نام ابراهيم رازى ياد كرده و از دفتر خاطرات او مطالبى به شرح زير نقل كرده است: چگونگى دفتر خاطرات ابراهيم رازى جنگ بياض مانندى است مشتمل بر رسائل چند كه در تاريخ مختلف كسانى از دانشمندان وقت چون مرحوم ملاّ محسن فيض و غير او حسب خواهش صاحب دفتر كه موسوم به ابراهيم رازى است و از شاگردان مرحوم فيض است به خط خود در آن نوشته اند و امضا كرده اند؛ از جمله بيان برهان عرشى صدرالدين محمّد شيرازى است كه در پايان آن، كاتب -كه ابوالكرم الحسنى الفراهانى است _ چنين نبشته: حسب دستور مولانا ابراهيم رازى در وقتى كه روانه سفر هندوستان بودند مرقوم شد. يازدهم شعبان 1045. و مرقوم ذيل نقل از اصل خط مرحوم ملاّ محسن فيض در دفتر خاطرات ابراهيم رازى است: هو قالَ الشَّيخُ الْعارِفُ الْكاشِفُ سَعْدُ الدّينِ الْحموى (رَحِمَهُ اللّهُ) في وَصِيَّتِهِ الَّتي وَصّى بِها الْمريدينَ اِعْلَمُوا إخْوانِي ايَّدَكُمُ اللّهُ تَعالى أنّي جَرَّبْتُ الأُمورَ وَاخْتَبَرْتُ الظُّلمَةَ و النُّورَ فَشَرَعْتُ في سِماعِ الْحديثِ على مشائِخ جَمّةٍ مِنْ اَهْلِ خُراسانَ وَ العِراقِ وَ اَهلِ فارْس و دُرْتُ في ديارِ الشّامِ كُلّها و حصلت منها جملةً فَما رأيتُ في نَفْسي اِلاّ زيادَةَ احْتشاشٍ بحُطامِ الدُّنْيا و زُخرُفِها فَمنَعَني اللّهُ عَنْ ذلِكَ و شَرَعتُ في عِلمِ الفِقْهِ والخلافِ و اللّغَةِ و النّحوِ و حصلتُ مِنها مِقدارَ حَوْصِلةِ أهْل الزّمانِ فَما رأيتُ فى نَفسى الاّ الاشتِراكَ مَعَ العامي و اللغوي فَسلَبَ اللّهِ ذلكَ مِنّي بِفَضلِهِ فَعَزمْتُ على تَركِهِ والحاصِلَ أنّي ما وجدتُ شَيئا أقربُ إلى اللّهِ من محبّةِ الرّسولِ و آلِهِ (صلواتُ اللّهِ علَيهِمْ) و التّسليمِ و الرّضا بِموارِدِ القَضا و الخُمُولِ و تركِ الفُضولِ و تركِ التّدبيراتِ الناشِيةِ مِنَ العُقولِ والحمْدُلِلّهِ رَبّ العالَمينَ و الصّلوةُ عَلى محمّدٍ و آلهِ اَجمَعينَ. ريحان گويد: من خود اين صفحه را به خط مرحوم فيض زيارت كردم و در حاشيه آن صاحب دفتر خاطرات چنين نبشته: هو هذا خَطّ اُستادي و استنادي في العُلومِ النّقليّةِ العارِفُ بِاللّهِ مَولانا مُحمّد مُحسن أدامَ اللّهُ ظِلّهُ العالي وَأنا العَبدُ ابراهِيم الّرازي عُفيَ عَنْه. ريحان گويد: ابراهيم رازى را تاكنون نشناخته ام. علماى علم رجال اگر آگاهم سازند موجب امتنان است. و هم در دفتر خاطرات ابراهيم رازى است كه با خط نسخ بسيار زيبا بدون نام كاتب نبشته است: قال بعض الحكماء: في الصّمت سبعة آلاف وقد اجتمعت كلّها في سبع كلمات: الاوّل، انّ الصّمت عبادةٌ من غير عناء والثاني، زينة من غير حلي والثالث، هيبة من غير سلطان و الرابع، حصن من غير حايط والخامس، استغذاء من غير اعتداء، السادس، راحة لكرام الكاتبين، السابع ستر العيوب كل هذا حكمة.

.

ص: 12

. .

ص: 13

4. ابراهيم بن علاّن كلينى
5. ابراهيم بن على بن محمد مقرى، ابومنصور رازى
6. ابراهيم بن عيسى، سِنّى رازى
7. ابراهيم بن على بن عيسى رازى

4. ابراهيم بن علاّن كلينىوى عالمى شيعى مذهب و از كُلين فشافويه رى، و از منسوبان محمد بن يعقوب كلينى بوده است. نجاشى در رجال خويش در ذكر محمد بن يعقوب اشارتى به خال وى علّان كلينى دارد. احتمال داده اند كه گويا وى همان ابراهيم بن علان است.

5. ابراهيم بن على بن محمد مقرى، ابومنصور رازىوى از عالمان شيعى مذهب رى بوده است، و شيخ منتجب الدين در فهرست خويش او و پسرش سعد را به وصف «صالحان فاضلان» ستوده است.

6. ابراهيم بن عيسى، سِنّى رازىوى از مردم ديه سِنّ رى بوده، و از نوح بن انس روايت حديث كند، و ابوبكر نقّاش نيز از او روايت كند.

7. ابراهيم بن على بن عيسى رازىوى عالمى شيعى بوده است؛ و ابن حجر نام او را به نقل از تاريخ رى منتجب الدين بياورده است.

.

ص: 14

8. ابراهيم بن محمد بن عبداللّه ، ابواسحاق رازى
9. ابراهيم بن مختار، ابواسماعيل تميمى خوارى رازى
10. ابراهيم بن مصعب رازى
11. ابراهيم بن موسى، حافظ كبير ابواسحاق رازى فراء

8. ابراهيم بن محمد بن عبداللّه ، ابواسحاق رازىوى از نظر نقل حديث، مجهول و از سلسله روات شيخ طوسى است.

9. ابراهيم بن مختار، ابواسماعيل تميمى خوارى رازىوى از محمد بن اسحاق بن يسار و ابن جريج و مالك بن انس روايت حديث كند، و محمد بن حميد رازى نيز از وى روايت كند. ابراهيم به بغداد آمد و حديث بگفت.

10. ابراهيم بن مصعب رازىوى به بغداد درآمد، و از سلمة بن فضل از محمد بن اسحاق روايت حديث كرد. عبدالرحمن بن ابى حاتم نام او را ذكر كرده است.

11. ابراهيم بن موسى، حافظ كبير ابواسحاق رازى فراءوى از ابوالاحوص و جرير بن عبدالحميد و جمعى ديگر استماع حديث كرد، و بخارى و مسلم و ابوداود و ابوزرعه و محمد بن اسماعيل ترمذى و گروهى ديگر نيز از او حديث شنيدند. درگذشتش در حدود سال 230 يا قبل از اين تاريخ بود.

.

ص: 15

12. ابراهيم بن نصر، ابواسحاق محدث رازى
13. ابراهيم بن يوسف بن خالد، ابواسحاق هسنجانى رازى
14. ابن ابى يحيى / ابويحيى رازى

12. ابراهيم بن نصر، ابواسحاق محدث رازىوى از حديث دانان عصر خويش بوده است، از تصنيفات او مسند در حديث است كه در سى واند جزء فراهم آورده است. به سال 385 درگذشت.

13. ابراهيم بن يوسف بن خالد، ابواسحاق هسنجانى رازىوى از ديه هسنجان رى بود، و جهت كسب دانش رخت سفر به سوى عراق و شام و مصر بربست، و از جمعى كثير استماع حديث كرد. از محمودبن خالد و احمد بن ابى الجوارى و عباس بن وليد و جمعى ديگر روايت كند، و ابوعمر ابن مَطَر و ابوبكر اسماعيلى و غيرهما از او روايت كنند؛ وى مسندى بالغ بر صد جزء تأليف كرد. وفاتش به سال 301 بود.

14. ابن ابى يحيى / ابويحيى رازىدر نقل حديث، مجهول و از اصحاب امام صادق(ع) است.

.

ص: 16

15. ابن جررويه، ابوبكر رازى

15. ابن جررويه، ابوبكر رازىمحمد بن عبدالله بن جروريه كه كنيه اش ابوبكر رازى و بعضى هم جنديسابورى گفته اند. از جمله رجال حديث رى است. به بغداد مسافرت نموده و در آنجا از ابى حاتم رازى و چند نفرى كه در طبقه اويند حديث مى گفت. ابوالعباس عبدالله بن موسى هاشمى و محمد بن مظفر و غير از اين دو از او روايت نموده اند. خطيب گويد: خبر داد ما را ازهرى از محمد بن عبدالله شيبانى از ابوبكر محمد بن عبدالله ابن جررويه جنديسابورى در بغداد در سال 311 از پدرش از يحيى بن غيلان به حديثى كه خواهيم گفت. نيز خبر داد مرا عبيدالله بن ابى الفتح از محمد بن مظفر حافظ از محمد بن عبدالله ابن جررويه رازى از عمر بن خطاب از محمد بن يونس از سفيان. نيز خبر داد ما را على بن يحيى بن جعفر امام در اصفهان از سليمان بن احمد طبرانى از ابن ابى مريم از فريابى از سفيان ثورى از سليمان بن مهران اعمش از ابى سفيان از جابر انصارى گفت: تب آمد خدمت رسول خدا(صلّى الله عليه و آله و سلم) و از آن حضرت اجازه خواست، پيامبر(ص) فرمود: تو كيستى؟ گفت من تب هستم. فرمود: اهل قباء را مى شناسى گفت: بلى مى شناسم. فرمود برو به سوى آنها. پس رفت به طرف قبا و اهل قبا به تب شديدى مبتلا شدند. پس به رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) شكايت كردند. ايشان فرمود: «ان شئتم دعوت اللّه فكشفها عنكم و ان شئتم كانت لكم كفّارة و طهورا؛ اگر مى خواهيد از خدا بخواهم آن را از شما برطرف كند و اگر خواستيد باشد در بدن شما تا كفاره گناهان شما شود و براى شما طهور و پاك كننده شما باشد». گفتند: براى ما كفاره و طهارت باشد.

.

ص: 17

16. ابن رازى
اشاره

16. ابن رازىابو محمد جعفر بن احمد بن على قمى، محدث و فقيه امامى در سده 4 ق/ 10 م. شيخ طوسى (ص 457) نام پدر وى را على ابن احمد آورده است. از جزئيات زندگى او آگاهى چندانى در دست نيست، همين مقدار مى دانيم كه وى ساكن رى بوده است (ابن رازى، جامع الاحاديث، ص3) ابن رازى در آثار خود اسامى جمعى از شيوخ خود را در سلسله اسناد آورده كه از آن جمله مى توان از سهل بن احمد ديباجى، محمد بن همام اسكافى، حسن بن حمزه علوى، صاحب بن عبّاد وزير آل بويه، شيخ صدوق و ابوعبدالله محمد بن احمد صفوانى ياد كرد. وى از ابوالمفضل شيبانى نيز به اجازه روايت كرده است (همو، المسلسلات، ص 108). ابن رازى در بعضى از نسخ رجال طوسى توثيق شده (ابن داوود، ص 86؛ قهپائى، ج 2، ص 31؛ قس: طوسى، همانجا) و نيز ابن طاووس در الدروع الواقية او را مدح كرده است (نورى، ج 3، ص 308). از شاگردان وى تنها محمد بن على بن احمد بن جعفر دقّاق را مى شناسيم كه تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(ع) را از او روايت كرده است (تفسير، 9). آثار چاپى 1. الاعمال المانعة من دخول الجنة، كه به اختصار المانعات نيز گفته مى شود و مشتمل بر رواياتى است كه بيانگر اعمال بازدارنده از ورود به بهشت است؛ 2. جامع الاحاديث كه احاديث به ترتيب حروف الفبا در آن جمع آورى شده و مشتمل بر [حدود ]1000 حديث نبوى است؛ 3. العروس كه در آن از فضايل و آداب روز جمعه سخن رفته است. اين اثر از آن رو عروس ناميده شده كه در نخستين حديث آن (ص 46) كلمه عروس به كار رفته است؛ 4. الغايات كه در آن احاديثى گردآورى شده كه با افعل تفضيل آغاز مى شود؛ 5. المسلسلات كه در آن برخى اخبار مسلسل گرد آمده است؛ 6. نوادر الاثر فى على(ع) خير البشر كه در آن حديث نبوى «عِلىّ خيْرُ البشر» از بيش از 70 طريق جمع آورى شده است. اين 6 اثر به صورت مجموعه اى در يك مجلّد در تهران (1369 ق) به چاپ رسيده است. آثار منسوب 1. الامام و المأموم (يا ادب الامام و المأموم) كه شهيد ثانى (ص 363) از آن نقل كرده است (قس: خوانسارى، 2/172)؛ 2. دفن الميت، كه خود ابن رازى (الغايات، 98) به آن اشاره كرده است؛ 3. المنبى عن زهد النبى(ص) كه به اختصار زهد النبى(ص) خوانده مى شود. اين كتاب مورد استفاده ابن طاووس (ص 161) و ابن فهد (صص 20-21) قرار گرفته است. مآخذ ابن داوود حلى، حسن بن على، الرجال، به كوشش جلال الدين محدث، تهران، 1342 ش. ابن رازى، جعفر بن احمد، الاعمال المانعة...، العروس، الغايات، المسلسلات، نوادر الاثر...، جامع الاحاديث، تهران، 1369 ق. ابن طاووس، على بن موسى، فلاح السائل، تهران، 1382 ق. ابن فهد، احمد بن محمد، التحصين، قم، 1406 ق. تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(ع)، قم، 1409 ق. خوانسارى، محمد باقر، روضات الجنات، تهران، 1382 ق/ 1962 م. شهيد ثانى، زين الدين بن على، روض الجنان، تهران، 1303 ق. طوسى، محمد بن حسن، رجال، نجف، 1380 ق/ 1961 م. قهپايى، عنايت الله، مجمع الرجال، قم، 1384 ق. نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، تهران، 1318-1321 ق.

.

ص: 18

آثار چاپى
آثار منسوب
مآخذ

.

.

ص: 19

17. ابن رازى قاضى

17. ابن رازى قاضىمحمد بن صالح بن جعفر بن محمد بن جعفر بن زياد بن ميسره مكنّا به ابوالحسن معروف به ابن رازى قاضى از رجال حديث و محدثين شهر رى است كه از اسماعيل بن على خطبى استماع حديث نموده و نوشته از او و او مردى راستگو و موثق بود و نزديك خانه اسحاق منزل نمود و او معتزلى مذهب بود. خطيب گويد: خبر داد ما را قاضى ابوالحسن محمد بن صالح بن جعفر بن رازى از اسماعيل بن على خطيبى از محمد بن عباس مودب از ابراهيم بن ابى الليث از اشجعى از سفيان بن منصور از ابوالضحى از مسروق از عبدالله بن مسعود از آيه شريفه «وَاتلُ عليهم نَبَأ الّذى آتَيناهُ آياتنا فَانسَلَخَ مِنها»؛ بخوان بر ايشان خبر آن كسى را كه داديم او را آيات خود را، پس از او گرفته شد. فرمود: اين آيه درباره بلعم باعورا بود كه در اثر مخالفت با حضرت موسى كليم (عليه السلام) نعمت آن آيات از او گرفته شد و خدا او را تشبيه به سگ نمود و فرمود:«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلب». ابن رازى در جمادى 334 به دنيا آمده و در ششم جمادى الاولاى 415 در سن هفتاد و يك سالگى از دنيا رفته است.

.

ص: 20

18. ابن صباح مزنى
19. ابن كربويه رازى

18. ابن صباح مزنىاحمد بن محمد بن مزنى دولابى رازى در شمار رجال حديث رى است؛ زيرا دولاب از مضافات رى بوده و در حال حاضر منطقه شرق تهران را تشكيل مى دهد. وى از پدرش و از روح بن عباده روايت كرده و ابو حامد شرقى نيشابورى ابن مخلد دورى از وى روايت نموده اند. خطيب گويد: خبر داد ما را محمد بن على بن فتح از على بن عمر بن احمد حافظ از محمد بن مخلد از احمد بن محمد بن صباح دولابى از پدرش از اسماعيل بن زكريا از عمرو بن قيس از حكم از مقسم از ابن عباس كه مردى با زن خود آميزش كرد در حال حيض، پس پيامبر (صلّى الله عليه و آله) فرمود كه «يك دينار تصدّق بدهد».

19. ابن كربويه رازىابن كربويه از رجال قرن سوم رى و از ياران حسين بن احمد علوى كوكبى است از فرزندان حضرت سجاد. حسين بن احمد در سال 251 در قزوين خروج كرد و قزوين و ابهر و زنجان را از دست گماشتگان عباسى به در آورد، ليكن در سال 253 از موسى بن بوغا مأمور خليفه شكست يافت. قصيده پر ارجى از ابن كربويه در مختصر البلدان ابن فقيه كه ظاهراً از مؤلفات سال 290 است درج افتاده كه ذيلاً مى آيد: يا منيّةَ هيّجَتْ شوقى و اَحْزانىلا تبعدينى فبعدالدّار أصنامى اِنّى اعيذك بالأجفان يا سَكنَىان تترُ كينى اخاشَجْوٍ و أشجان اذا بَعُدت يكاد الشوق يَقتُلُنىحتَّى اِذا طاف طَيْفٌ مِنْكِ اَحيانى يا جَفْوةً من حبيب اَقْرَحَت كبدِىِهَلاّ رَثَيْتِ لِناءِى الدَّار حَيْران دامِى الجُفُون نَحيلِ الجِسْم مُحتَرِقٍصَبٍّ اَسيِفٍ قَريحِ القَلْب حرّانِ امسى بقَزوِين مَسْلُوبا عزيمتهمُقَسَّما بين اَشْجانٍ و اَحْزانِ اَقولُ يَومَ تلاقَينا و قد سَجَعَتْحَمَامتان على غُصْنَين من بانِ الآن اَعلَمُ ان الغصْنَ لى غصصٌو انَّما البانُ بَيْن عاجلٌ دانِ وَ قُمْتُ تَخفِضُنى اَرْضٌ و تَرْفَعُنىاُخرى و هَدَّ مسيرُ اللَّيل اَرْكانى مالى اُنادِى فَيأبَى اَن يُجيبَ فتَىًلَوَكانَ بالرَىِّ لَبَّانىِ و فَدَّانى يا نَفْسِ لاتَجزَعى من ذاك و اشتَمِلىثَوْبَ العَزاءِ فَاِنَّ الغائبَ الجانى انا الذى غَرَّهُ بَيْتان قالَهُمامُضَلِّلٌ ماله فى جَهْلِهِ ثَانِ لايَمْنَعَنَّكَ خَفْضَ العَيش فىِ بَلَدٍنُزُوعُ نَفْسٍ اِلى اَهْلٍ و اوطانِ تَلقى بكلّ بلاد اَنْت ساكنُهااهلاً بأهْل و جِيرانا بجيرانِ حتّى تركتُ لذيذَ العيش فى بلدىفناءَ دارى عن اهلى و اخوانى وشاقنى نحوَ قزوِينٍ مُنئ بطَلَتْنَفَتْ رُقادِى و اَذْرَتْ دمعَ اجفانى فَيالها حَسْرَةً ان عَزَّ مَطْلَبُهالم تُبقِ مِنّى على رُوح و جُثْمانِ انا النّذيرُ لكم يا قومِ فاستمعوامنّى مَقالَة نُصْح غير خَوّانِ لَلْمَوتُ بالرَّىِ خير للمقيم بهامن الحَيوة به قزوينِ و زنْجانِ اَنَّى لها كجنانٍ فى شوارعهايَطْفَحْنَ فى كلّ بُستان و ميدانِ او كالمدينة شَطّاهَا و شارعُهامن المُصَلَّى الى صحراءِ اَزْدانِ وَ هاتِ كالسَّرَبان اليَوْمَ مُرتَبَعامن باب حَرْبٍ الى ساحات عَفَّانِ انهارُها اَرْبَعٌ مَحْفُوفَةٌ زُهُرٌيَحارُ فيهنّ عَيْنا كلّ انسانِ وشارِعُ السُرّ يُمْناه و يُسْرَتُهُمحفّفان بانهارٍ و اغصانِ وقَصْرُ اِسْحقَ من فُولادَ مُنْحَدِراعلى الشِرَاك اِلى دَرْب الفَلِيسانِ وَ كَمْ بروُذَةَ من مُسْتَشرَفٍ حَسَنٍاِلىَ المضيق بها من باب باطانِ و كَمْ بناهِك من دارٍ كَلِفتُ بهاوَ ظَبْيَةٍ تَرْتَعى فى سَفْح غُدْرانِ و شادِنٍ غَنِجٍ كالبَدْر صورتُهيَميسُ فى حُلَلٍ تَلُهو بفَتّانِ يا رىّ صَلّى عليك الله من بلدولا أغبّك دارالقطر هتّان يا حَىّ الدّيارَ بها و الساكنين بهامن النّساءِ و من شِيبٍ و شبانِ الاّ بَقايا بُغاة الارض قد جحدواديِنَ المُهَيمِنِ مِن كُفرٍ و عُدْوانِ كم حَلَّ عَرْصَةَ نَصْر آباذَ قاطبةًمن ابن زانِيَةٍ مَحْضٍ و كشخانِ و كم بِسِكةِ ساسانٍ اذا ذُكروامن ابن فاجرةٍ نَصٍّ و قَرْنانِ هُم الأُ لَى مَنَعوُنى قُرْبَ دارهِمو با عَدوُنى عن اهلى و خُلاّنى و شَرَّدوُنىَ عن صَحْبى و عن وَلَدىحتَّى لَجَاتُ الى اجبال قصرانِ

.

ص: 21

. .

ص: 22

20. ابواسحاق دولابى رازى

20. ابواسحاق دولابى رازىوى از مشايخ آن سامان و از اجله ابدال بوده است.

.

ص: 23

21. ابو اسحاق رازى معروف به ابن واره
22. ابو اسماعيل صيقل رازى
23. ابوبكر خفاف كرجى

21. ابو اسحاق رازى معروف به ابن وارهابراهيم بن محمد بن مسلم بن عثمان بن عبدالله مكنّا به ابو اسحاق رازى معروف به ابن واره رازى از رجال حديث رى بوده كه مهاجرت به عراق و بغداد نموده و در آنجا ساكن گشته و از يحيى بن ايوب علاف مصرى و احمدبن محمد بن حجاج بن رشدين و بكر بن سهل دمياطى و محمد بن جعفر رازى حديث مى نمود و ابوبكر بن شاذان از او روايت كرده اند. احمد بن على خطيب گويد: من جز خير و خوبى از ابن واره چيزى ديگر ندارم و نمى دانم.

22. ابو اسماعيل صيقل رازىمجهول و از اصحاب امام صادق(ع) است.

23. ابوبكر خفاف كرجىمحمد بن عبدالله بن بندار مكنّا به ابوبكر خفاف كرجى (چكمه ساز) است. از رى به بغداد مهاجرت كرده و در آنجا ساكن شده و از احمد بن يوسف بن خلاّن حديث نموده است. خطيب بغدادى گويد: «حديث كرد ما را عبدالله فرزند او و از وفاتش پرسيدم، گفت: در سال 480 وفات نمود».

.

ص: 24

24. ابوبكر رازى
25. ابوثابت رازى
26. ابوالحسن رازى
27. ابوحسين رازى

24. ابوبكر رازىوى از صوفيان بنام است، و در آغاز كار به سفر مكّه رفت و مشايخ صوفيه را دريافت و يك سال آنجا بماند. گفته اند از مشايخ كسى از وى گريان تر نبود، و هر مريد و مبتدى كه او را مى ديد از كثرت عبادت و گريه و بى صبرى، و نيز اضطرابى كه در سماع داشت شيفته اش مى شد.

25. ابوثابت رازىوى از معروفان دانشمندان رى و سالكان طريقت آن ديار بوده، و جامى احوال او را در نفحات الانس بياورده، و از مشاهير علما و قُرّاء و فقرا دانسته است. ابوثابت با يوسف بن حسين همزمان بوده است.

26. ابوالحسن رازىجعفر بن معروف، از او و او از اسماعيل بن مهران روايت مى كند.

27. ابوحسين رازىمجهول واز اصحاب امام رضا(ع) است.

.

ص: 25

28. ابو سعيد رازى

28. ابو سعيد رازىاحمد بن على بن محمد بن حبيش مكنّا به ابى سعيد رازى اشعرى كه از اولاد و احفاد ابو برده بن ابوموسى اشعرى صحابى از رجال و محدثين بزرگ رى و از مشاهير اشاعره است. وى از رى به بغداد مهاجرت نموده و در آنجا از محمد بن ايوب رازى و احمد بن نصر جمّال رازى و حسن بن على بن نصر طوسى و غير ايشان روايت مى كرد. دارقطنى صاحب فضائل اهل البيت (عليهم السلام) و ابن شاهين از او روايت نموده اند. احمد خطيب بغدادى گويد: ابو رزقويه كه مرد موثق و مورد اعتماد بود براى ما حديث كرد از محمد بن احمد بن رزق از احمد بن على بن محمد بن جيش رازى از ابوالحسن عيسى بن محمد برمگى از محمد بن عمرو بن حجر معروف به ابوسعيد بلخى از شقيق بن ابراهيم بلخى عارف معروف و زاهد مشهور از عباد بن كثير از ابوزهير از جابر بن عبدالله انصارى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: لاتجلسوا مع كلّ عالم إلاّ عالما يدعوكم من الخمس الى الخمس: 1. من الشك الى اليقين؛ 2. من العداوة إلى النصيحة؛ 3. من الكبر إلى التواضع؛ 4. من الرياء إلى الإخلاص؛ 5. من الرغبة إلى الزهد؛ مجالست و مصاحبت با هر دانشمندى نكنيد مگر آن دانشمندى كه شما را از پنج چيز دعوت به پنج چيز كند: 1. از شك و ترديد به يقين دعوت كند؛ 2. از دشمنى و كينه توزى به خيرخواهى؛ 3. از خودپسندى و خودبينى به فروتنى؛ 4. از دورويى و ريا به خلوص و پاكى نيت؛ 5. از ميل و حرص به دنيا به زهد و ترك دنيا.

.

ص: 26

29. ابوطيب رازى
30. ابوالعباس دولابى رازى

29. ابوطيب رازىوى از متكلمان بنام شيعه است، و در فقه و امامت داراى مؤلّفاتى است، و ذكرش در فهرست كتب شيخ طوسى بدين گونه به چشم مى خورد: ابوالطيّب الرّازى من جلّة المتكلّمين، له كتب كثيرة فى الإمامة والفقه و غيرهما من الأخبار، وله كتاب زيارة الرّضا عليه السلام و فضله و معجزاته نحوّ من مأتى ورقة. ذكر وى در بسيارى از منابع ديگر شيعه نيز آمده است.

30. ابوالعباس دولابى رازىمحمد بن موسى بن على بن عيسى بن داود بن حيان بن خبيب خلاّن معروف به دولابى رازى. دولاب يكى از دهات رى بوده كه اكنون در شرق تهران واقع و وصل به شهر شده، ميدانها و خيابانها دارد. او را از ثقات محدثين اهل سنت شمرده اند. از دولاب رى به بغداد عزيمت نموده و به گفتن حديث پرداخته و خودش نيز از گروهى استماع حديث نموده كه از آنها است: اسحاق بن ابراهيم معروف به لؤلؤ و محمد بن عبدالملك بن زنجويه و عمر بن شيبه و محمد بن اسحاق بانى و حميد بن ربيع. جمعى نيز از او روايت كرده اند كه از آنهاست: محمد بن مظفر و قاضى جراحى و ابوالحسن دارقطنى و يوسف بن عمر قواس. احمد بن على خطيب بغدادى گويد: در كتاب ابو عمرو بن جابر ديدم به خط او كه نوشته بود: ابوالعباس خلال دولابى در روز چهارشنبه شانزدهم ماه رمضان سال 323 در باب ديزج وفات نموده.

.

ص: 27

31. ابوالعباس فقيه كرجى

31. ابوالعباس فقيه كرجىاحمد بن محمد بن يزيد فقيه، كنيه اش ابوالعباس، اهل كرج رى بوده و در بغداد سكونت نموده و از ابو مسعود رازى و عبدالعزيز بن معاويه قرشى بصرى و احمد بن عبدالرحمن حرانى و يوسف بن سعيد بن مسلم مصيصى حديث مى نمود. عمر بن بشران سكرى و ابن لؤلؤ وراق و ابوالحسين بن ايوب و محمد بن مظفر از او روايت نموده اند. خطيب گويد: خبر داد ما را ابوبكر برقانى از عمر بن بشران از احمد بن يزيد كرجى به طريق املاء در صفحه اى در سنه 305 و او مردى موثق و حافظ حديث بود. گفت: خبر داد ما را ابو مسعود احمد بن فرات رازى از ابو داود از شعبه از عبدالعزيز بن رفيع و حبيب بن ابى ثابت از زيد بن وهب از ابوذر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه فرمود: آتانى جبرئيل و قال: يا محمد، بشّر الناس مَن مات و لايشرك بالله دخل الجنّة؛ جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى محمد بشارت بده به مردم كه هر كه بميرد و مشرك به خدا نباشد داخل بهشت مى شود. خطيب گويد: خواندم در كتاب ابو عمر عثمان بن جابر عطار كه ابوالعباس احمد بن محمد بن يزيد فقيه كرجى صاحب كتابهاى ابو مسعود رازى در روز يكشنبه آخر جمادى الاولاى 321 از دنيا رفت.

.

ص: 28

32. ابوالعباس قاضى كرجى
33. ابوالعباس كرجى رازى

32. ابوالعباس قاضى كرجىاحمد بن محمد بن احمد بن محمد بن يحيى مكنّا به ابوالعباس قاضى كرجى از رجال حديث كرج از نواحى رى بوده و از احمد بن سليمان عبّادانى و احمد بن سليمان نجار و جعفر خالدى و طبقه ايشان روايت نموده است. خطيب بغداد گويد: حديث كرد ما را از او على بن محمد بن حسن حربى و عبدالعزيز ابن على ازجى و او مرد صادق و راستگو و مورد اعتماد بود. مدتى در بغداد سكونت كرده پس منتقل به مكه شده و در آنجا سكونت كرد و شيخ ما حربى از او در بغداد احاديثى گرفته و محمد بن على سورى براى من گفت كه قاضى كرجى در سنه 405 از دنيا رفته است.

33. ابوالعباس كرجى رازىاحمد بن عجلويه بن عبدالله مكنّا به ابى العباس كرجى رازى از رجال رى به شمار مى رود؛ زيرا كرج در هفت فرسخى رى واقع و جزو توابع رى محسوب مى شده. وى از رى به بغداد هجرت نمود و در آنجا رحل اقامت افكنده و از عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى حديث مى نمود. خطيب گويد: خبر داد ما را ابن الخبير از ابوالعباس احمد بن عجلويه بن عبدالله كرجى به نحو قرائت و تقرير از عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى از پدرش ابى حاتم از يحيى بن مغيره از حكم بن بشير از عمرو بن قيس هلالى زبيدى از كسى كه ياد كرده بود از ابو هريره كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود: نصرالله امرا سمع مقالتى فحفظها حتّى يبلّغها عنّى فرُبّ حامل فقه إلى مَن هو أفقه منه و ربّ حامل فقه ليس هو بفقيه؛ خدا يارى كند كسى را كه بشنود سخن مرا، پس حفظ كند تا آنكه تبليغ كند از من. پس چه بسا حامل فقهى كه فقه خود را عرضه مى كند به كسى كه از او فقيه تر است و چه بسا حامل فقهى كه اصلاً فقيه نيست و نمى فهمد.

.

ص: 29

34. ابوعبدالله بزّاز
35. ابوعبدالله جامورانى رازى

34. ابوعبدالله بزّازمحمد بن بكران بن عمران بن موسى بن مبارك مكنّا به ابو عبدالله بزاز معروف به ابن رازى از رجال و محدثين رى است و علما و اهل رجال او را «ثقة ثقة» گويند. از حسين بن اسماعيل محاملى و محمد بن مخلد دورى روايت نموده است. ابوبكر برقانى و عبدالعزيز بن على الازجى و حسن بن على بن عبدالله مقرى و ابوبكر احمد بن سليمان بن على واسطى از او روايت نموده اند. او در بيستم جمادى الآخره 402 از دنيا رفته و در مقبره شونيزى به خاك رفته است.

35. ابوعبدالله جامورانى رازىوى در نقل حديث، ضعيف است. نجاشى مى گويد كه در عقيده اش ارتفاع است. قمى ها كتاب نوادر الحكمه اش را استثنا دانسته و قبول كرده اند.

.

ص: 30

36. ابوعبدالله حسين بن حسن حسينى اسود رازى
37. ابوالعلاء عطاء بن يعقوب غزنوى رازى
اشاره

36. ابوعبدالله حسين بن حسن حسينى اسود رازىحسن و از فضلا و ممدوحين است.

37. ابوالعلاء عطاء بن يعقوب غزنوى رازىملقب به ناكوك (د 491 ق/ 1098 م)، اديب و شاعر ذواللسانين و دبير دوره دوم روزگار غزنويان. عنوان عميد كه بعضى از تذكره ها به او داده اند، حكايت از مقام ديوانى او دارد (عوفى، 1/122-123؛ اوحدى، 685). از تاريخ تولد و احوال زندگى او اطلاعى در دست نيست، جز آنكه وى درپى بركنارى از منصب دبيرى به دستور سلطان ابراهيم بن مسعود (حك 451 _ 492ق) به زندان لاهور افتاد و 8 سال را در بند گذراند (عوفى، همانجا). اينكه هدايت وفات او را در 471 ق نوشته است (1/873)، ظاهرا تحريف رقم 491 است. ابوالعلاء با شاعران دربار غزنوى از جمله مسعود سعد سلمان (د 515 ق) و ابوالفرج رونى آشنايى داشت (اوحدى، 686؛ هدايت، همانجا) و از اشارات ستايش آميزى كه مسعود سعد در اشعار خود به او كرده واز ابياتى كه در رثاى او سروده (ص 367، 603)، بر مى آيد كه روابط ميان آن دو بسيار دوستانه بوده است. ابوالعلاء به دو زبان فارسى و عربى شعر مى گفته و نمونه هايى از سروده هاى او در تذكره ها و كتب تراجم ديده مى شود (نك : باخرزى، 2/941-943؛ ياقوت، 11/177-181؛ عوفى، 1/122-125؛ هدايت، 873-876). عوفى (1/122) و ياقوت (11/171-172) از ديوانهاى فارسى و عربى او ياد كرده اند كه در شرق و غرب عالم اسلامى خواستاران بسيار داشته است. وى در ترسّل توانايى خاص داشته و در يكى از نامه هاى خود كه ياقوت (11/172-173) بخشى از آن را نقل كرده است، ممدوح و مخاطب را با الفاظ و اصطلاحات علم نحو مدح و ثنا گفته و قدرت و تبحّر خود را در اداى مطالب به صورت مصنوع و مزيّن ابراز داشته است. دو اثر به ابوالعلاء منسوب است: 1. برزونامه، كه منظومه اى است حماسى در سرگذشت برزو پسر سهراب و در واقع مجموعه اى است از افسانه هاى مربوط به خاندان رستم كه فردوسى به آنها نپرداخته و ظاهرا ابوالعلاء اين منظومه را به عنوان ذيلى بر شاهنامه در نظر داشته است (ژول مول،I/64 ). برزونامه با بخشى از داستان سهراب، بدان سان كه در شاهنامه آمده است، آغاز مى شود و در برخى موارد ابياتى از شاهنامه را با اندك تفاوتى در بر دارد. اين منظومه كلامى نسبتا پخته و استوار دارد و سبك آن نزديك به شيوه فردوسى است و تا حدودى از تأثير عناصر فرهنگ و زبان عربى بر كنار مانده است (صفا، حماسه سرايى، 303، 307-310). بر خلاف بيشتر آثار مشابه كه در سده 6 ق و پس از آن پديد آمده اند، در اين اثر اصل روايات و داستانها نزديك به صورت اوليه باقى مانده است. از اين كيفيات و نيز از ويژگيهاى سبكى اين اثر (نك : همان، 307-308) بر مى آيد كه زمان نظم آن نبايد بعد از سده 5 يا اوايل سده 6 ق باشد (ژول مول،I/66) و با اينكه در هيچ يك از منابع نامى از سراينده برزونامه در ميان نيست، اما امروز با استناد به گفته آنكتيل دوپرون و بر اساس نسخه اى كه او در دست داشته است (نك : صفا، تاريخ ادبيات، 2/478)، آن رااز آثار ابوالعلاء شمرده اند. از برزونامه دو نسخه خطى در كتابخانه ملى پاريس هست كه يكى از آن دو داراى 60000 بيت بوده كه 3000 بيت از پايان نسخه افتاده است (بلوشه، III/15,16). نسخه هاى ديگرى از اين اثر در كتابخانه بادليان و نيز در كتابخانه مجلس موجود است (اته، I/456؛ شورا، 11/39). بخشهايى از اين منظومه جداگانه چاپ شده است. بخشى را كه درباره يكى از شكارهاى برزوست، كزه گارتن چاپ و ترجمه كرده است و سپس فولرس و دوساسى آن بخش را دوباره به چاپ رسانده اند (ژول مول، 1/67).قسمتى ديگراز برزونامه باعنوان «سوسن نامه» به كوشش ماكان به ضميمه شاهنامه طبع خود او آورده شده است.اين ضميمه بخشى ديگر از برزونامه را نيز كه در بعضى از نسخه هاى شاهنامه راه يافته بود، در بردارد (صفا، همانجا). 2. بيژن نامه، كه داستانى منظوم در احوال بيژن پسر گيو، پهلوان ايرانى است و بسيارى از ابيات آن از داستان بيژن و منيژه فردوسى برگرفته شده است (مثلاً نك : بيژن نامه، گ 4 الف، 15 الف، 26 ب، 49 ب؛ قس: فردوسى، 3/149، 160، 173، 174، 198). نسخه اى از اين اثر بدون نام سراينده در موزه بريتانيا موجود است (ريو، شم 199؛ مركزى، شم 1500). از اشاره اى كه شاعر در آخرين بيت آن به اثر ديگرش، برزونامه مى كند، معلوم مى شود كه اين دو اثر از يك شاعر است (نيز نك : ريو، 132-133؛ صفا، حماسه سرايى، 316-317). مآخذ اوحدى بليانى، محمد بن معين الدين، عرفات العاشقين، نسخه خطى ملك، شم 5324. باخرزى، على بن حسن، دمية القصر و عصرة اهل العصر، به كوشش محمد تونجى، بيروت، 1391 ق. بيژن نامه، منسوب به ابوالعلاء عطاء بن يعقوب، نسخه خطى موزه بريتانيا، شم 2946 0r؛ شورا، خطى. صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1363 ش. ___________________ ، حماسه سرايى در ايران، تهران، 1363 ش. عوفى، محمد، تذكره لباب الالباب، با تعليقات محمد قزوينى، تهران، 1361 ش. فردوسى، شاهنامه، به كوشش ژول مول، تهران، 1345 ش. مسعود سعد سلمان، ديوان، به كوشش رشيد ياسمى، تهران، 1318ش. هدايت، رضاقلى خان، مجمع الفصحا، به كوشش مظاهر مصفّا، تهران، 1339ش. ياقوت، ادبا. نيز: Blochet, catalogue des manuscrits persans, paris,1928; Ethe, H.,Catalogue of the persian Turkish Hindustani and pusht? Manuscripts in the Bodleian Library, Oxford, 1889; Jules ,Mohl, M.,introd. LeLivredes Rois, Paris, 1838; Rieu, Ch., Supplement To the Catalogue of the Persian Manuscripts, London, 189

.

ص: 31

. .

ص: 32

. .

ص: 33

مآخذ

.

.

ص: 34

38. ابوعلى احمد بن على بن ابراهيم بن هاشم بن خليل قمى
39. ابوعلى رازى

38. ابوعلى احمد بن على بن ابراهيم بن هاشم بن خليل قمىممدوح و ساكن رى بوده است. او از بزرگان شيعه و از مشايخ مشهور شيخ صدوق است كه صدوق براى او طلب رحمت كرده است. ابن بابويه در تاريخ رى از او ياد كرده و گفته است: «از پدرش و سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر حِمْيرى و احمد بن ادريس و... استماع حديث كرد». و صدوق از او روايت مى كند.

39. ابوعلى رازىعارفى جليل و نبيل بوده، صاحب نفحات الانس ترجمه او را از كتاب شيخ الاسلام هروى نقل كرده، از ديگر كتب چيزى به دست نيامد. نشو و نمايش در رى بوده و با جماعتى مؤانست و مجالست داشته؛ از كلمات اوست كه گفته: اذا رأيت اللّه عزوجل يوحشك من خلقه فعلم انّه يريدان يونسك بنفسه؛ هرگاه بينى كه حق تعالى تو را از خلق وحشت دهد از حاضر نياسايى و غايب را نجويى. بدان كه مراد او آن است كه تو را با خود انس و آرام دهد. و نيز از او است كه گفته: «چون مرد از خود در طريق طريقت نتواند گذشت چگونه دريافت كند مقام قرب و لذت فناء فى اللّه را». از او پرسيدند: عاقل كيست؟ گفت: آن كس كه داند دنيا را ثباتى نيست و از براى محلى كه باقى نخواهد ماند رنج بر خود نبيند و پيوسته متذكر باشد رفتن آن سراى را. يكى از او پرسيد: يا شيخ، در دنيا چه بايد كرد كه فايدتى مرد را حاصل شود و از عقبا بهره برد؟ گفت: چون برين كلام پى بردى كه دنيا مزرعه آخرت است تخم نيكى بايد كاشت، تا در آن سراى ثمر آن را بردارى. سال وفات وى مسطور و مضبوط نيست، همچنان كه از ترجمه اش مستفاد گرديد ايام زندگانى و وفاتش در مائه سيم هجريه بوده است. واللّه اعلم.

.

ص: 35

40. ابو على مقرى رازى

40. ابو على مقرى رازىحسن بن عباس بن ابى مهران مكنّا به ابو على مقرى رازى معروف به جمال از اهل رى بوده ولى در بغداد سكونت داشته و از جماعتى چون سهل بن عثمان عسكرى و عبدالمؤمن ابن على زعفرانى روايت نموده است. و او مرد موثقى نزد اهل سنت بوده و جماعتى بسيار از او روايت كرده اند. خطيب بغدادى گويد: من به دو واسطه از او و وى به شش واسطه از پيغمبر اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلم) روايت نموده كه فرمود: مَن عزّى أخاه المؤمن مِن مصيبته كساهُ الله حلّة خضراء يجبربها يوم القيامة. قيل: يا رسول الله ما يجبر؟ قال: و يغبط بها يوم القيامة؛ كسى كه برادر مؤمنش را از مصيبتى كه بر او وارد شده است تسليت و تعزيت بگويد خدا او را از حلّه و لباس سبز بهشتى بپوشاند كه جبران شود او را در روز قيامت. گفتند: جبران شود يعنى چه؟ فرمود: يعنى مورد غبطه ديگران واقع شود. خطيب گويد: محمد بن عباس گفت از قول على بن مناوى كه حسن بن عباس رازى در اوايل ماه رمضان 89 در بغداد از دنيا رفت.

.

ص: 36

41. ابومحمد رازى
42. ابو منصور صيرفى

41. ابومحمد رازىمجهول و از سلسله روات كلينى و شيخ طوسى است. عطاردى او را از اصحاب امام هادى(ع) معرفى كرده است.

42. ابو منصور صيرفىابراهيم بن حسين بن حكمان مكنّا به ابو منصور صيرفى مشهور به ابن كرجى از كرج مهاجرت به بغداد نموده و از عبيد بن اسماعيل صفار و ابوبكر شافعى و ابو على بن صواف و طبقه آن حديث شنيده و روايت كرده و كتابهاى بسيار نوشته و مى خواست كه كتاب حديث مسندى با علت و دليل تصنيف كند و ابوالحسن دارقطنى در مجلس او حاضر مى شد در هفته يك روز و اعلام مى كرد بر اصول احاديث و شيخ ما ابوبكر برقانى نقل مى كرد آنها را و در اين موقع قرائت مى كرد بر او احاديث را و املاء مى نمود ابوالحسن دارقطنى علتهاى آن را تا اينكه مطالب بسيارى جمع شده و تدوين گرديد ولى ابومنصور كرجى پيش از آنكه مسند را تمام كند از دنيا رفت. پس برقانى كلام دارقطنى را نقل نموده و مرتب كرد آن را بر مسند و آن را بر ابوالحسن دارقطنى قرائت نمود و ابوالحسن دارقطنى در كتاب مذبح از ابو منصور كرجى حديثى نقل كرده كه آن را بازگو خواهيم نمود. خطيب بغدادى احمد بن على گويد: خبر داد ما را از ابو منصور قاضى ابو حامد احمد بن محمد بن احمد دلوى از على بن عمر دارقطنى از ابو على حسن بن محمد بن شعبه انصارى از عمرو بن معمر عمركى از يعلى بن عبيد از محمد بن عبيد از عبيدالله بن عمر ازنافع از عبدالله بن عمر كه گفت: رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه پاى مبارك خود را در ركاب مى گذارد و راست مى نشست بر ناقه و شتر خود از مسجد ذى الحليفه (ميقاتگاه) تهليل مى گفت و احرام مى بست. و نيز گويد: پرسيدم از برقانى: آيا از ابو منصور كرجى چيزى يادداشت كردى؟ گفت: «بلى از او مطالب بسيارى تعليق كردم». نيز برقانى گويد: نديدم مانند او را، قريب بيست سال با او مصاحبت داشتم، در اين مدت پيوسته روزه داشت و در هر شب چهار ركعت نماز مى خواند و در هر ركعت يك جزو از قران را قرائت مى كرد و او چند سال پيش از ابوالحسن دارقطنى از دنيا رفت.

.

ص: 37

43. ابوعمر مهرقانى رازى
44. ابوالفتح رازى

43. ابوعمر مهرقانى رازىوى از مردم مهرقان رى بوده، و از عبدالرحمن بن مهدى و يحيى بن سعيد قطّان و ابوداود طيالسى روايت حديث مى كند، و ابوحاتم رازى از وى روايت كند.

44. ابوالفتح رازىابوالفتح وزير طغرل بيك سلجوقى بود، و احوالش در تجارب السلف چنين درج آمده: او اولين وزير اولين سلطان است از سلجوقيان، وهو ابوطالب محمد طغرل بيك بن مكائيل سلجوق، و در مبدأ كار در اصفهان خدمت علاءالدوله بن كاكويه مى كرد صاحب اصفهان، و بعد از آن ملازمت پسرش فرامرز نمود و فرامرز او را به رسالت پيش سلطان طغرل بيك فرستاد، طغرل بيك چون او را بديد بپسنديد، و بفرمود تا ملازم درگاه باشد و او نيز رغبت نمود. طغرل بيك او را خلعت داد و وزارت به او تفويض كرد... [سپس] از اينجا پيش ابوكاليجار بن بويه رفت و به وزارت رسيد، و بسيار نگذشت كه ابوكاليجار او را معزول كرد و بگرفت، و اين حال در شعبان سنه تسع و ثلاثين واربعمائة بود. ذكر اين ابوالفتح تنها در تجارب السلف درج آمده، و در منابع ديگر _ بنا به استقصاء مرحوم عباس اقبال _ خبرى از وى ديده نشده است، و بنا به استنباط آن مرحوم اين وزير همان ذوالسعادات محمد بن جعفر بن محمد بن فسانجس است، كه در تاريخ 436 به هنگام ورود ابوكاليجار به بغداد وزير وى بود، و در 439 چنان كه در تجارب السلف آمده اين سلطان او را بگرفت و در حبس انداخت، و در رمضان سال 440 در حبس بمرد. ابن اثير اشعارى از محمد بن جعفر وزير ابوكاليجار مقبوض در 439 _ كه مرحوم اقبال وى را همان ابوالفتح دانسته _ نقل كرده است، اين دو بيت از آن جمله است: اَوَدّعكم و انّى ذواكتئابوأرحل عنكم والقلبُ آبى واِنّ فراقَكُم فى كُلّ حالٍلأوْجَعُ من مُفارقَةِ الشَّباب مرحوم علّامه قزوينى نيز در يادداشتها از وى يادى كرده، و گفته: ...گويا همو است كه در مافّروخى با تجليل زياد از او نام مى برد، و گويا همو باشد كه مخدوم صاحب ويس و رامين است... .

.

ص: 38

. .

ص: 39

45. خواجه ابوالقاسم طهرانى رازى
46. ابوالقاسم على بن احمد بن محمّد بن عمران دقاق
47. ابوالقاسم وسقندى رازى
48. ابوالمفاخر رازى

45. خواجه ابوالقاسم طهرانى رازىوى در آغاز عهد صفويان مى زيست، و از طهران به بلاد گرجستان رفت، و هم در آنجا درگذشت.

46. ابوالقاسم على بن احمد بن محمّد بن عمران دقاقممدوح و از مشايخ شيخ صدوق است كه صدوق از وى راضى است.

47. ابوالقاسم وسقندى رازىوى از دانشمندان وَسْقَند رى بوده است، و به سال 317 درگذشت.

48. ابوالمفاخر رازىملك الفضلاء ابوالمفاخر رازى از شاعران با نام عصر سلجوقيان بود، و به روزگار سلطان غياث الدين محمد بن ملكشاه مى زيست. از فنون علم بهره اى وافر داشت، اشعار او بيشتر به طريق لغز است، و قصائدى مصنوع و متين در مدح امام ثامن ابوالحسن على بن موسى الرضا (عليه آلاف التحية والثنا) سروده است، كه پاره اى از ابيات آنها مغلق و معقّد و فهمشان دشوار است، و اين ابيات از آن جمله است: بال مرصّع بسوخت مرغ ملمّع بدناشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن صبح برآمد ز كوه دامن اطلس كشانچون نفس جبرئيل از گلوى اهرمن...الخ گويا ظاهرا ابوالمفاخر رازى مذكور در فهرست منتجب الدين، و به نقل از آن كتاب درامل الآمل به صورت زير همو باشد: الشيخ شمس الدين أبوالمفاخر بن محمدالرازى، مدّاح آل رسول اللّه صلى الله عليه و آلهصالح فاضل. شاعرانى كه شيوه وى را تتبع كرده اند، در صفت طلوع نيّر اعظم كمتر بدين سياق گفته اند. شيخ ابوالمفاخر را به نزد شاهان و اميران حسن قبولى تمام بوده است. دولتشاه سمرقندى از ابوطاهر خاتونى صاحب تاريخ آل سلجوق نقل كرده، كه چون سلطان مسعود بن محمد بن ملكشاه، به هنگام عزيمت به مازندران در ولايت رى فرود آمد، سپاهيان او چهارپايان خويش را در مزارع آن شهر رها كردند و زيانى فراوان وارد ساختند؛ ابوالمفاخر اين قطعه بساخت و به سلطان فرستاد: اى خسروى كه سايس حكم تو بر فلكبرتر ز طاق و طارم كيوان نشسته است لطفت به آستين كرم پاك مى كندگردى كه بر صحيفه دوران نشسته است بر تخت رى تو ساكن و از حكم نافذتدر ملك چين به مرتبه خاقان نشسته است شاها سپاه تو كه چو مورند و چون ملخبر گرد دخل و دانه دهقان نشسته است باران عدل بار كه اين خاك سالهاستتا بر اميد وعده باران نشسته است سلطان چون اين بخواند لشكريان را از خرابى منع و زجر كلى فرمود. مشابه اين داستان را زكرياى قزوينى به جلال خوارى رازى و طغرل بن ارسلان در رى با اشعارى نظير يا مشابه همين اشعار نسبت داده، و عوفى و امين احمد نيز در ذكر فضل خوارى واقعه جلال خوارى را با سلطان تكش در رى آورده اند.

.

ص: 40

. .

ص: 41

49. ابو هلال /ابن هلال رازى
50. ابوالهيثم رازى

49. ابو هلال /ابن هلال رازىمجهول و از اصحاب امام صادق(ع) است.

50. ابوالهيثم رازىوى از نحودانان زمان خويش بود، و مؤلفات نصيربن أبى نصير نحوى رازى را به نزد او بخواند، و در هرات از وى روايت كرد. قفطى در ذكر نُصيَرْ گفته:«وله (نُصيرالرّازى) مؤلفات حسان، سمعها منه ابوالهيثم الرازي، رواها عنه بهراة». نصير رازى چنان كه بايد خود نحو را از كسائى آموخت. سال وفات وى در بغيه الوعاة 276 مذكور آمده است.

.

ص: 42

51. ابو يحيى ابن ابى يحيى رازى
52. اثنا عشرى، حاج آقا حسين

51. ابو يحيى ابن ابى يحيى رازىمجهول و از اصحاب امام صادق(ع) است.

52. اثنا عشرى، حاج آقا حسينمرحوم مبرور عالم جليل و مفسر نبيل آقاى حاج آقا حسين اثنا عشرى فرزند سيد عابد و زاهد حاج سيد حاج آقا (رحمة الله عليهما) اين بزرگوار قبر شريفش در نزديكى درِ حرم مطهّر واقع است (در قسمت شرقى رواق به فاصله دو متر از در حرم). عالمى بود جليل كه در امر به معروف و نهى از منكر كوتاهى نمى كرد. در شهر رى از محبوبيت خاصى برخوردار بود و همگان او را از صميم دل دوست داشتند. در شهر رى در خانواده يكى از بزرگان و معتمدين آستانه در سال 1318 ق به دنيا آمده و پس از طى دوران كودكى و پايان تحصيلات فارسى و فراگرفتن زبان فرانسه و احراز مقام دبيرى، به تحصيل علوم قديمه در مدرسه محمّديه تهران پرداخت. پس از خواندن مقدمات در عصر مرحوم آيه اللّه حايرى به قم مهاجرت نمود و چندى در مدرسه رضويه سكونت داشت و بعد به مدرسه فيضيّه منتقل شد و از محضر مراجع بزرگ و مدرسّين حوزه مانند آية اللّه مرعشى نجفى و آيه الله حجت و حاج سيد محمد تقى خونسارى استفاده نمود. در سال 1363 ق به وطن برگشت و تا پايان عمر در آنجا به اقامه جماعت و تبليغ احكام و تفسير قرآن و نشر اخبار و احاديث اشتغال داشت. عالمى بود منزوى كه به زيور زهد و ورع آراسته و به لباس تقوا و صلاح پيراسته و به كرامت نفس و مناعت طبع موصوف و متعصّب در برابر منكرات بود و از نهى آن دريغ نمى داشت. در وفيات روزهاى عزا و شهادت ائمه معصومين عليهم السلام بعد از پايان نماز جماعتش مؤمنين را در حال نوحه خوانى و عزا حركت داده و به آستانه مباركه مشرف و با خواندن مرثيه سوگوارى نموده و خود گريسته و مردم را در مصيبت اهل بيت مى گريانيد. در برابر اجداد گرامى اش بى ريا و بى آلايش و بااخلاص و صفا بود تا در شب پنجشنبه پنجم ماه شعبان 1384 ق كه به مناسبت ولادت حضرت على بن الحسين عليهماالسلام پس از پايان نماز جماعت با حالت كسالت منبر رفت و بعضى از دوستان و ارادتمندانش اظهار كردند حال شما مقتضى نيست منبر رويد، گفت: مى خواهم تا آخرين نفس به وظيفه ام عمل كنم. چند جمله اى بيش نگفته بود كه به عارضه سكته قلبى مبتلا و او را تا از منبر پايين آوردند درگذشت. روز پنجشنبه پنجم ماه شعبان با تجليل فراوان و تشييع باشكوهى به آستانه آوردند و به خاك سپردند. از آثار او است: 1. تفسير اثنا عشرى، 2. اربعين حسينيه كه به طبع رسيده است.

.

ص: 43

53. اثنا عشرى (صاحب الزمانى)، حاج آقا حسن

53. اثنا عشرى (صاحب الزمانى)، حاج آقا حسنحاج آقا حسن فرزند حاج سيد آقا و برادر بزرگوار حاج آقا حسين اثنا عشرى از علماى ابرار و ائمه جماعت اخيار شهر رى بود كه بعد از مرحوم برادرش به جاى نماز او در صحن شريف و مسجد حاج شيخ محمد تقى بافقى اقامه جماعت مى نمود. وى بسيار متصلّب در دين بود و مانند برادرش به زهد و تقوا و قدس و ورع موصوف بود. در شهر رى به دنيا آمد و مدتى در بازار اشتغال به كسب داشت و از مريدان خاصّ مرحوم آيه الله بافقى بود كه به تشويق آن مرحوم و اين نگارنده براى تحصيل به قم آمد و چند سالى از محضر مرحوم آيه الله العظمى مرعشى نجفى و بروجردى و ديگران استفاده نمود. آن گاه براى خدمات دينى به رى برگشت و به جاى برادرش به اقامه جماعت و گفتن حديث پرداخت تا در روز هفتم ماه صفر 1390 ق كه از دنيا رفت و در نزديكى برادر و پدرش مدفون گرديد.

.

ص: 44

54. احمد بن ابراهيم، معروف به علاّن كلينى رازى
55. احمد بن ابراهيم نرمقى رازى
56. احمد بن اسحاق رازى

54. احمد بن ابراهيم، معروف به علاّن كلينى رازىوى عالمى شيعى و از كلين فشافويه رى، و از منسوبان محمد بن يعقوب كلينى بوده است، و نامش در كتب رجال شيعه درج آمده است.

55. احمد بن ابراهيم نرمقى رازىوى اهل ديه نرمق (يا نارمك كنونى) بوده است، و از سهل بن عبد ربّه سندى روايت حديث كند، و محمد بن مرزبان آدمى شيرازى از وى روايت كند.

56. احمد بن اسحاق رازىدر كتب رجال شيعه، رازى مطلق وى است، كه ثقه و عدل و از اصحاب ابوالحسن ثالث على بن محمدالهادى عليهم السلام امام دهم بوده است. برخى وى را از وكلاى قائم عليه السلام دانسته اند. او را نزد محدثان و فقيهان شيعه منزلتى عظيم است.

.

ص: 45

57. احمد بن حسن، ابوعلى رازى
58. احمد بن حسن بن احمد، ابوالعباس خطيب رازى
59. احمد بن حسن بن بندار، ابوالعباس حافظ رازى
60. احمد بن حسن بن حيدره رازى

57. احمد بن حسن، ابوعلى رازىوى از اماميان رى و ظاهرا از مشايخ اجازه بوده است، و از ابوالحسين اسدى روايت كند، و تلعكبرى نيز از او روايت كند. شيخ طوسى نام او را در كتاب رجالبياورده است.

58. احمد بن حسن بن احمد، ابوالعباس خطيب رازىنام وى در التدوين رافعى درج آمده، كه به سال 376 در قزوين از پدرش، از جدش، از پدرش حديث مى گفت.

59. احمد بن حسن بن بندار، ابوالعباس حافظ رازىرافعى نام وى را در التدوين بياورده است، و از محمد بن اسحاق بن عباد استماع حديث كرد، و خليل حافظ از وى روايت كند.

60. احمد بن حسن بن حيدره رازىنام وى در تاريخ بغداد درج آمده، و در آن شهر از محمد بن ايوب رازى روايت حديث مى كرد.

.

ص: 46

61. احمد بن حسن بن محمد بزاز، حافظ ابوحاتم (ابن خاموش رازى)
62. احمد بن حسن، بيلى رازى
63. احمد بن الحسين بن ابى القاسم ، ابوالعباس رازى القصرانى الاذونى
64. احمد بن حسين بن اسحاق بن عتبة، ابوالعباس رازى مصرى

61. احمد بن حسن بن محمد بزاز، حافظ ابوحاتم (ابن خاموش رازى)وى از واعظان مشهور رى بود، و خط را خوش مى نوشت، و به قزوين رفت، و از عالمان آنجا استماع حديث كرد، و نيز در آنجا جمعى از وى استماع حديث كردند. از ابوالحسن على بن احمد بن ادريس روايت كند.

62. احمد بن حسن، بيلى رازىوى از قريه بيل رى بوده است، و از محمد بن حُميد رازى روايت كند، و ابوجعفر عُقَيْلى نيز از وى روايت كند.

63. احمد بن الحسين بن ابى القاسم ، ابوالعباس رازى القصرانى الاذونىوى اهل أذون از ديه هاى قصران خارج (شميران كنونى) بوده است، و از صلحاى مشايخ زيديه به شمار است، و چون به رى در مى آمد به وى تبرّك مى جستند، و محضرش را مغتنم مى شمردند. سمعانى از او در أذون قصران روايت كند، ولادتش در آن به سال 495 اتفاق افتاد.

64. احمد بن حسين بن اسحاق بن عتبة، ابوالعباس رازى مصرىوى از محدثان زمان خويش بود، و از مقدام بن داود رعينى و طبقه وى استماع حديث كرد. وفاتش به سال 357 بود.

.

ص: 47

65. احمد بن حسين بن على بن ابراهيم، حافظ ابوزرعه رازى صغير
66. احمد بن حسين، فناكى رازى
67. احمد بن عبداللّه بن سليمان، ابوالحسن رازى
68. احمد بن عبداللّه بن على، ابوالعباس الفرائضى رازى

65. احمد بن حسين بن على بن ابراهيم، حافظ ابوزرعه رازى صغيروى از عالمان بنام زمان خويش بود، و به سال 347 به دمشق درآمد، و از محضر مشايخ آنجا استفادت جست؛ و هم در آنجا حديث بگفت. احمد كثيرالسفر بود، و بدين سبب او را لقب جوّال دادند، او مشايخ فراوان داشت كه از جمله آنها عبدالرحمن ابن ابى حاتم است، و جمعى از اكابر نيز مانند تمام رازى و ديگران از وى روايت كنند. احمد حسين به سال 375 در طريق مكه مفقود گرديد.

66. احمد بن حسين، فناكى رازىفنّاكى فقيهى شافعى مذهب بود، و در عراق و خراسان فقه بياموخت، و تأليفاتى دارد كه كتاب المناقضات از آن جمله است. وى به سال 448 درگذشت.

67. احمد بن عبداللّه بن سليمان، ابوالحسن رازىنام وى در تاريخ بغداد درج آمده است. اين قول را _ كه از لطفى خالى نتواند بود _ از اعمش نقل كرده است:«التحمّل للأصدقاء ثُلثا الطرف.»

68. احمد بن عبداللّه بن على، ابوالعباس الفرائضى رازىوى به بغداد درآمد، و از سليمان بن معافى بن سليمان حديث بگفت. ابوالحسن دارقطنى و ابوحفص بن شاهين از وى روايت كنند.

.

ص: 48

69. احمدبن عبداللّه صنعائى، ابوالعباس رازى يمنى
70. احمد بن على حافظ، ابوبكر رازى اسفراينى
71. احمد بن على، ابوبكر فقيه رازى
72. احمد بن على بن اسماعيل بن على بن ابى بكر، ابوالعباس اسفذنى رازى

69. احمدبن عبداللّه صنعائى، ابوالعباس رازى يمنىوى از مورخان عصر خويش بوده است. از تصانيفش درالسحابة فى مواضع وفيات الصحابة، و تاريخ يمن است. وى پس از سال 460 درگذشت.

70. احمد بن على حافظ، ابوبكر رازى اسفراينىوى را محدثى ثقه و مفيد دانسته اند، و در فن خويش سعى و جهدى داشت. از زاهر بن احمد فقيه و شافع بن محمد و گروهى ديگر حديث مى گفت، و ابوصالح مؤذن و ديگران از وى روايت كنند. درگذشتش پيش از سال 430 بود.

71. احمد بن على، ابوبكر فقيه رازىوى شيخ حنفيه و امام اصحاب رأى بود، و با ابوالحسن كرخى مصاحبت داشت. در زهد و دين شهرتى يافت. سمت قاضى القضاتى بر وى عرضه داشتند، و نپذيرفت. او را مصنفاتى چند است، چون شرح مختصر الطحاوى، احكام القرآن، المناسك. وفاتش به سال 370 بود.

72. احمد بن على بن اسماعيل بن على بن ابى بكر، ابوالعباس اسفذنى رازىوى از محدثان رى، و از قريه اِسْفَذْن آنجا بود، كه به سال 291 در مراجعت از حج در بغداد درگذشت. از ابراهيم بن موسى فرّاء نقل حديث كند، و ابوالقاسم طبرانى نيز از وى روايت كند.

.

ص: 49

73. احمد بن على بن عباس، ابوالعباس (يا ابوعلى) خضيب ايادى رازى
74. احمد بن على بن عبدالرحيم، ابوعلى رازى
75. احمد بن على بن عمر بن حبيش، ابوسعيد اشعرى رازى
76. احمد بن على بن عيسى بن مالك، ابوعبدللّه رازى
77. احمد بن عيسى بن على بن ماهان، ابوجعفر رازى

73. احمد بن على بن عباس، ابوالعباس (يا ابوعلى) خضيب ايادى رازىوى از عالمان شيعى مذهب رى در قرن چهارم و متهم به غلوّ است. كتاب الشفا والجلا فى الغيبة، و كتاب الفرائض، و كتاب الآداب و غير اينها را تأليف كرد.

74. احمد بن على بن عبدالرحيم، ابوعلى رازىوى به قزوين رفت، و از ابوالحسن قطّان استماع حديث كرد.

75. احمد بن على بن عمر بن حبيش، ابوسعيد اشعرى رازىوى به بغداد درآمد، و از محمد بن ايوب و احمد بن نصر رازيان حديث بگفت. دارقطنى و ابن شاهين از وى روايت كنند.

76. احمد بن على بن عيسى بن مالك، ابوعبدللّه رازىوى از عالمان بنام عصر بود، و به بغداد درآمد و در جانب شرقى منزل گرفت. از ابوحاتم محمد بن ادريس رازى و احمد بن حمويه رازى روايت حديث مى كرد، و محمد بن اسماعيل وراق و ابوحفص بن زيّات نيز از وى روايت كنند.

77. احمد بن عيسى بن على بن ماهان، ابوجعفر رازىوى سفرى به بغداد كرد، و آنجا از ابى غسان زنيج و غيره حديث بگفت. مكرم ابن احمد قاضى از وى روايت كند.

.

ص: 50

78. احمد بن فارس، علامه ابوالحسين رازى

78. احمد بن فارس، علامه ابوالحسين رازىوى از لغت دانان رى است، و چندى در همدان بماند، و از ابوالحسن قطّان و گروهى ديگر روايت كند. از تأليفاتش المُجْمَل است. احمد بن فارس به سال 395 در رى درگذشت. از مشكلات كار در فراهم آوردن احوال رجال رى شباهتهايى است كه گاه در ترجمه حال دو يا سه تن مشهود مى افتد، كه سبب آن در پاره اى از موارد خلطى است كه به گذشت زمان به سبب بى دقتى پاره اى از روات در احوالشان رخ داده، و در برخى از مواضع نيز هر دو يا هر سه شرح حال از آن يك تن است كه به سبب حذف نام پدر يا بعضى از اجداد در يكى و يا اشتباه در ولادت و وفات و يا موطن در ديگرى سبب تصور تعدد شخصيت شده است، كه تميز آنها مستلزم تحقيق كافى و صرف وقت فراوان است و گاه مطلقا امكان پذير نمى نمايد، وبدين نكته در هر موردى كه پيش آمده اشارتى رفته است، در اينجا نيز احوال احمد بن فارس رازى همانندى كامل با احوال احمد بن فارس قزوينى مذكور در ص 410 جلد دوم رى باستان دارد، با اين تفاوت كه اصل احمد بن فارس مذكور در منابع آنجا از همدان دانسته شده كه به قزوين و زنجان و رى رفته، اما اين احمد فارس را ذهبى درالعبر - كه قولش در اين صفحه مذكور افتاده - رازى دانسته كه نزيل همدان بوده است، و به موجب شواهد و قرائن ديگر هر دو يكى هستند، تنها رعايت احتياط را در دوجا ثبت افتاد، وگرنه عدم تعرض به نام وى در اين مورد اولى بود. چنين مشكلى در باب پاره اى از نواحى و اماكن رى نيز وجود دارد.

.

ص: 51

79. احمد بن فرات، ابومسعود حافظ رازى
80. احمد بن محمد، ابوبكر مقرى زاهد رازى
81. احمد بن محمد، ابوالحسين رازى
82. احمد بن محمد، ابوزرعه رازى

79. احمد بن فرات، ابومسعود حافظ رازىوى از حديث دانان بنام است، و طوف بلاد مى كرد، و شام و مصر و بغداد و بصره و كوفه و حجاز و يمن و جزيره را بديد، و از أَبا أُسامه و طبقه وى استماع حديث كرد. مسند و تفسير تأليف نمود. گفته اند كه او را با محمد بن يحيى بن مَنْدة مجارات و منازعت بود. و أبوعمران رقّى و حسن بن محمد بصرى از وى روايت كنند. احمد بن فرات به سال 258 درگذشت.

80. احمد بن محمد، ابوبكر مقرى زاهد رازىوى به سال 496 در قزوين حديث مى گفت.

81. احمد بن محمد، ابوالحسين رازىنام وى در التدوين رافعى درج آمده، و در قزوين از سليمان بن يزيد استماع حديث كرد.

82. احمد بن محمد، ابوزرعه رازىوى از مشايخ عصر و شاگرد شبلى بوده است، گفته اند كه او همه روزه طيبت مى كرد و درويشان را مى خنداند. از شهر رى و پاره اى بلاد ديگر دانشمندان متعدد برخاسته اند، كه كنيه ابوزرعه داشته اند.

.

ص: 52

83. احمد بن محمد بن ابى سلم، ابوالحسين رازى
84. احمد بن محمد بن ابى سلمه رازى
85. احمد بن محمد بن حسن بن زياد، ابوبكر رازى

83. احمد بن محمد بن ابى سلم، ابوالحسين رازىرافعى وى را واسع الراويه و مشهور دانسته است، و در قزوين حديث مى گفت. ابن ابى حاتم و اسحاق بن محمد از او روايت كنند. وى در سال 272 زنده بود.

84. احمد بن محمد بن ابى سلمه رازىوى به بغداد رفت، و از سهل بن عثمان عسكرى و حفص بن عمر مهرقانى حديث بگفت. اسحاق بن محمد بن فضل زيّات و ابوسعيدابن اعرابى از او روايت كنند. احتمال اتحاد دو تن اخير مى رود.

85. احمد بن محمد بن حسن بن زياد، ابوبكر رازىوى برادر ابويحيى زعفرانى است. به بغداد رفت، و در آنجا از محمد بن حميد رازى و محمد بن يحيى الذهلى حديث بگفت. محمد بن عمروعقيلى و عبدالباقى بن قانع از وى روايت حديث كنند.

.

ص: 53

86. احمد بن محمد بن حسين حافظ، ابوالعباس بصير رازى ضرير
87. احمد بن محمد بن حمزه، فرائضى رازى
88. احمد بن محمد بن دراج، ابوجعفرالقطان رازى الاصل
89. احمد بن محمد بن سليمان، ابوغالب رازى

86. احمد بن محمد بن حسين حافظ، ابوالعباس بصير رازى ضريروى را از اركان حديث دانسته اند، و خطيب توثيقش كرده است. از عبدالرحمن بن ابى حاتم روايت كند. در نيشابور از ابوحامد بن بلال و گروهى ديگر استماع حديث كرد. به قزوين و بخارا و نيشابور و بغداد سفر كرد. اين محدث كور از مادر بزاد، اما هوش سرشار داشت. وى به سال 399 درگذشت. ابوالقاسم ازهرى و محمد بن عبدالملك بن بشران و سليم رازى از وى روايت كنند.

87. احمد بن محمد بن حمزه، فرائضى رازىوى به بغداد از ابوالعباس اصم نيشابورى حديث بگفت، و يوسف بن عمر قواس از او روايت كند.

88. احمد بن محمد بن دراج، ابوجعفرالقطان رازى الاصلوى از حسن بن عرفة و ابويحيى محمد بن سعيد بن غالب ضرير عطّار روايت حديث كند، و ابوحفص بن شاهين و عبداللّه بن احمد بن عبداللّه تمّار از او روايت كنند.

89. احمد بن محمد بن سليمان، ابوغالب رازىوى از عالمان شيعى مذهب رى، و شيخ اين فرقه در عصر خويش بود. او را تأليفاتى بوده است، مانند التواريخ كه قريب هزار ورقه از آن نوشته شد ولى ناتمام ماند، و ادعيه السفر و الافضال. وى به سال 368 درگذشت.

.

ص: 54

90. احمد بن محمد بن سهل، ابوبكر رازى
91. احمد بن محمد بجلى، ابومسعود محدث رازى
92. احمد بن محمد بن فضل، ابوالعباس رازى معروف به غضبان
93. احمد بن محمد بن مظفر رازى

90. احمد بن محمد بن سهل، ابوبكر رازىوى از محمد بن عثمان و محمد بن عبداللّه بن ابى الثلج روايت كند، و ابوالحسن قطّان و ديگران از او روايت كنند. احمد به سال 295 در قزوين حديث مى گفت.

91. احمد بن محمد بجلى، ابومسعود محدث رازىوى پسر ابوبكر رازى محمد بن عبداللّه بن عبدالعزيز بن شاذان صوفى واعظ است؛ به سال 449 درگذشت، و داراى تصانيفى است.

92. احمد بن محمد بن فضل، ابوالعباس رازى معروف به غضبانوى از شاگردان احمد بن فارس بوده است، و به سال 418 به قزوين رفت، و از كتاب احمد بن فارس حديث بگفت.

93. احمد بن محمد بن مظفر رازىوى از فقهاى حنفيه رى بوده است، از مؤلفات او، حل مشكلات مختصرالقدورى فى الفروغ (در فقه حنفى) است. احمد به سال 500 درگذشت. در معجم المؤلفين نام احمد بن مظفر رازى ديگر با همين مشخصات مذكور است كه به سال 642 درگذشت.

.

ص: 55

94. احمدبن محمدبن مظفر بن مختار،ابوالمحامد بدرالدين رازى
95. احمد بن محمد بن مقاتل، ابوبكر رازى
96. احمد بن محمد بن نصر، سمسار رازى

94. احمدبن محمدبن مظفر بن مختار،ابوالمحامد بدرالدين رازىوى از عالمان و اديبان حنفى مذهب رى بوده است.از مصنفات او است: اذكارالقران فى الادعيه،الاستدراك فى الحديث؛ المقامات (در 12 مقامه). سال وفاتش را در حدود 631 نوشته اند.

95. احمد بن محمد بن مقاتل، ابوبكر رازىوى به بغداد رفت، و از پدر خويش و احمد بن بكر بن يوسف حديث بگفت. عبدالباقى بن قانع و ابوالقاسم طبرانى از وى روايت كنند. رافعى نيز از احوال وى در التدوين شرحى بياورده است. ذكر پدر وى به جاى خويش بيايد.

96. احمد بن محمد بن نصر، سمسار رازىنام وى در لسان الميزان به نقل از تاريخ رى منتجب الدين درج آمده، مى گويد: او از بزرگان و شيوخ اماميه است. على بن محمد قمى از وى و وى از جعفر بن حسن بن شهريار قمى روايت مى كند.

.

ص: 56

97. احمد بن محمد بن هيثم عجلى
98. احمد بن محمد بن يحيى شحام، ابوالعباس رازى
99. احمد بن موسى رازى
100. احمد بن يعقوب، مقرى رازى
101. ميرزا احمد قانعى طهرانى رازى

97. احمد بن محمد بن هيثم عجلىثقه و از مشايخ صدوق است كه صدوق از او راضى است.

98. احمد بن محمد بن يحيى شحام، ابوالعباس رازىرافعى در التدوين ذكر كرده است، كه وى قبل از سال 300 به قزوين درآمد.

99. احمد بن موسى رازىوى در نحو و لغت دست داشت، و بليغ و غزيرالروايه بود. از مؤلفاتش تاريخ اندلس است. به سال 344 درگذشت.

100. احمد بن يعقوب، مقرى رازىوى در تاريخ تسلطى داشت، و كتاب تاريخ اخبار بنى العباس را تأليف كرد، وفاتش به سال 300 بود.

101. ميرزا احمد قانعى طهرانى رازىوى از شاعران اوائل عهد صفوى است و قانعى تخلص داشت؛ و سرگرم كارهاى ديوانى بود.

.

ص: 57

102. اسحاق بن اسماعيل رازى، ملقب به حيويه
103. اسحاق بن سليمان القيسى، ابويحيى علامه رازى
104. اسعد بن سعد بن محمد، حمامى رازى
105. اسماعيل بن احمد بن عباس بن ابراهيم عصار، ابوسعد بن ابى على رازى

102. اسحاق بن اسماعيل رازى، ملقب به حيويهابن سعد در طبقات نام حَيْويه را در رديف فقيهان و محدثان قرون اوليه هجرى ذكر كرده است. وى حديث مى گفت، و جمعى از او روايت كرده اند، وبه رى درگذشت.

103. اسحاق بن سليمان القيسى، ابويحيى علامه رازىوى با فضيلت و ثقه بود، و به كوفه رفت و چند سال در آنجا بزيست. سپس به رى بازگشت. از حنظله بن ابى سفيان و ابن ابى ذئب و جمعى ديگر روايت كند، و احمد بن حنبل و محمد بن رافع از او روايت كنند. وى عابدى خاشع بوده است، و يكى از ابدالش دانسته اند. وفاتش در رى به سال 199 بود.

104. اسعد بن سعد بن محمد، حمامى رازىوى فقيهى صالح و شيعى مذهب بوده است، و بر شيخ اجل شمس الاسلام حسن بن حسين بن بابويه بخواند.

105. اسماعيل بن احمد بن عباس بن ابراهيم عصار، ابوسعد بن ابى على رازىنام وى در التدوين رافعى درج آمده، كه از ابوسعد سمان و ديگران استماع حديث كرده.

.

ص: 58

106. اسماعيل بن اسماعيل، مجدالدين رازى
107. اسماعيل بن حمدون، ابوالقاسم رازى
108. اسماعيل بن زياد دولابى رازى
109. اسماعيل بن على بن حسين بن محمد زنجويه، ابوسعد سمان رازى

106. اسماعيل بن اسماعيل، مجدالدين رازىوى از فقهاى عصر خويش در رى بود، و به شغل قضا اشتغال داشت، از مصنفاتش القرائن الركنيه فى فروع الفقه الشافعى است، وى به سال 750 درگذشت.

107. اسماعيل بن حمدون، ابوالقاسم رازىرافعى در التدوين نام وى را در رديف دانشمندانى كه از قزوين ديدن كرده اند بياورده است.

108. اسماعيل بن زياد دولابى رازىاسماعيل بن زياد دولابى رازى از محدثين رى است و از مالك بن انس و ابو يوسف قاضى روايت مى نمود و پسرش محمد بن اسماعيل از او روايت مى كرد. خطيب گويد: خبر داد ما را ازهرى از على بن عمر حافظ كه مى گفت: اسماعيل بن زياد اصلاً دولابى بود ولى در بغداد سكونت داشت.

109. اسماعيل بن على بن حسين بن محمد زنجويه، ابوسعد سمان رازىابن زِنْجَوَيْه را مؤلفات فراوان بوده است، و براى كسب دانش رخت سفر غربت بست و در عراق و مكه و مصر و شام استماع حديث كرد، و از مُخلَّص و طبقه وى روايت كند. در مذهب ابوحنيفه و شافعى بصير بود اما طريقت اعتزال داشت، و از رؤوس ايشان به شمار مى آمد. ابوبكر خطيب و ديگران از وى روايت كنند. به نقل ابن حجر نام وى در تاريخ رى منتجب الدين درج بود. از محضر قريب چهارهزار استاد استفادت جست، و به سال 445 يا 447 درگذشت. وى از كبار حفاظ، و در قراءآت ممتاز، و در حديث و فقه و زهد و عبادت و تبحر در علم زبانزد بود.

.

ص: 59

110. اعين، ابومعاذ رازى
111. افضل سارانى رازى
112. افضل نامى

110. اعين، ابومعاذ رازىوى عالمى شيعى بوده، و در عهد حضرت امام محمدباقر عليه السلام مى زيسته، و از اصحاب آن حضرت به شمار بوده است. تفرشى در نقدالرجال به نقل از رجال شيخ طوسى او را از صحابه آن حضرت دانسته است.

111. افضل سارانى رازىساران محلّتى از قصبه طهران بوده، و افضل در آغاز عهد صفويان از آنجا برخاسته است، وى را در هجو و هزل دستى بود؛ اين مطلع از او است: تا باغ حسن تازه شد از نوبهار عشقگلها شكفت بر رخم از لاله زار عشق

112. افضل نامىوى نيز در آغاز سلطنت صفويان از قصبه طهران برخاسته، و اشعارش بغايت مسين و رنگين است، او در جوانى به مفاجات درگذشت. برخى گمان برده اند كه نوربخشيّه آن حدود مسمومش ساختند؛ اين مطلع او را است: هميشه داغ غمم بر دل حزين بودستگلى كه چيده ام از عاشقى همين بودست

.

ص: 60

113. مولانا اميدى طهرانى رازى

113. مولانا اميدى طهرانى رازىاميدى معاصر شاه اسماعيل صفوى بود. مولد وى قصبه طهران است، و پدرش رئيس و كدخداى آنجا بود. اميدى در جودت طبع و حدّت ذهن سرامد همه شاعران عصر خويش بود. در آغاز شباب جهت تحصيل علم به شيراز رفت و در سلك شاگردان مولانا جلال الدين محمد دوّانى منخرط گرديد، و كتب متداول زمان را بخواند، و در طب نيز رنج برد، و سرانجام در فنون فضيلت و كمال منتهى گرديد. ظاهرا در اواخر كار در طهران مقيم بود، و در همانجا به سال 925 جمعى بر سرش ريختند و به قتلش رساندند، بعضى از مردم اين جنايت را به نوربخشيه آن ديار نسبت كرده اند. اشعار اميدى به غرابت خيالات و بدايع معانى مزيّن است؛ اين ابيات ازوست: تا به خاطر باشد اى بد عهد پيمان منتبسته بر انگشت بايد رشته جان منت *** اى جغد به ويرانه ما خانه نسازىترسم كه تو هم با من ديوانه نسازى *** كس را نبينم روز غم جز سايه در پهلوى خودآنهم چو بينم سوى او گرداند از من روى خود پسر اميدى خواجه محمد طاهر نيز از پيرايه فضيلت عاطل نبوده است.

.

ص: 61

114. امين احمد رازى

114. امين احمد رازىامين احمد مؤلف تذكره عمومى هفت اقليم است، كه در آن شاعران را به ترتيب اقاليم طبقه بندى كرده و ترجمه احوال ايشان را بياورده است. پدر وى خواجه احمد مورد لطف شاه طهماسب صفوى قرار داشت، و چند سال كلانترى رى بدو واگذار بود. امين احمد هفت اقليم را به سال 1002 پس از شش سال صرف وقت به پايان آورد.

.

ص: 62

حرف ب

115. بدركيابن شرفشاه بن محمد حسينى رازى
116. برهان الدين رازى هروى (يا برهان الدين عطاءاللّه )
مآخذ

حرف ب115. بدركيابن شرفشاه بن محمد حسينى رازىشيخ حر عاملى نام وى را در امل الآمل به نقل از منتجب الدين ذكر، و با ادات «فاضلٌ، ديّنٌ» توثيقش كرده است.

116. برهان الدين رازى هروى (يا برهان الدين عطاءاللّه )دانشمند، شاعر و مدرّس مدارس هرات در سده نهم. از اوايل زندگى و تحصيلات او اطلاعى در دست نيست. در بسيارى از منابع قرن نهم و دهم (از جمله: تذكرة الشعراى دولتشاه سمرقندى، هفت اقليم امين احمد رازى، مجالس المؤمنين قاضى نورالله)، نامى از او نيامده است. مجالس النفائس امير عليشيرنوايى كه در زمان حيات برهان الدين نوشته شده است، قديم ترين منبعى است كه آگاهيهايى درباره او به دست داده است. امير عليشير (ص 91)، برهان الدين رازى را از «بزرگزادگان هرات» و «جوانى دانشمند» شمرده كه در مدرسه شاهرخ ميرزا تدريس مى كرده است. البته جوان بودن برهان الدين رازى در هنگام تأليف مجالس النفائس(896)، تا حدّ زيادى ترديدآميز مى نمايد؛ زيرا او رساله جواهرالاسماء را در فنّ معمّا، به نام ابوالقاسم بابر ميرزا(حك:852-861) سالها پيش از آن نوشته بوده است (همانجا؛ خواندمير، 1362 ش، ج 4، ص 341)؛ آقابزرگ اين بابر را با ظهير الدين محمد بابر، متوفى 937، اشتباه گرفته است (ذريعه، ج9، قسم 1، ص 133). با توجه به رواج معمانويسى در آن روزگار (صفا، ج 4، ص 117-120)، اين احتمال وجود دارد كه برهان الدين نيز براى پسند خاطر پادشاهى شاعر چون بابر ميرزا (همو، ج 4، ص 131)، اثرى در خور رقابت با ديگر آثار مشابه پرداخته باشد، و اين خود مستلزم پختگى و تجربه بوده است. بنابراين، حتّى اگر زمان تأليف جواهرالاسماء را با آخرين سال سلطنت بابر ميرزا (861) برابر بدانيم، برهان الدين در 896 مى بايست ميانسالى خود را نيز پشت سر گذاشته باشد. ظاهرا در فهرستهاى كتب خطّى نامى از جواهرالاسماء نيامده و به علّت دسترس نبودن اين اثر، زبان و نيز نظم يا نثر بودن آن مجهول است. استناد به تنهابيت فارسى، كه امير عليشير(ص 91) نقل كرده است، براى داورى قطعى درست و كافى به نظر نمى رسد، گرچه اين اطمينان وجود دارد كه وى شاعر نيز بوده است. منابع قديم تر تنها دو بيت او را كه به مناسبت امارت يا «مُهردارى» امير عليشير در 876 سروده، ذكر كرده اند (همانجا؛ خواندمير، 1362 ش، ج 4، ص 160؛ همو، 1372 ش، ص 210). در دوره معاصر، آقابزرگ وى رادر شمار شاعران شيعه مذهب آورده و از ديوان او نيز ياد كرده است (ج 9، قسم 1، ص 133). به نوشته منابع، برهان الدين در فضل و دانش بر بيشتر فضلا و دانشوران عصر خويش برترى داشته است. وى علاوه بر تدريس، در خانقاه امير عليشير موسوم به «اخلاصيه» نيز به افاده مشغول بوده است (خواندمير، 1362 ش، ج 4، ص 341؛ همو، 1372 ش، ص 210). خواندمير وى را به «سعت مشرب و ميل به صحبت اهل طرب» ستوده است (1362 ش، همانجا). همچنين خواندمير از شخصى به نام امير برهان الدين عطاءالله (متوفى 919) سخن گفته و قطعه اى از وى به مناسبت انتصاب اميرعليشير به حكومت استر آباد به فرمان سلطان حسين بايقرا، نقل كرده است، اما يكى شمردن اين دو درست نيست، زيرا برهان الدين رازى هفده سال پيش تر در گذشته بوده است (1362 ش، ج 4، ص 180، 341، 353؛ 1372 ش، ص 218). مآخذ محمد محسن آقابزرگ طهرانى، الذّريعة الى تصانيف الشيعة، چاپ على نقى منزوى و احمد منزوى، بيروت 1403/1983. امير عليشير نوائى، تذكره مجالس النفائس، چاپ على اصغر حكمت، تهران 1363 ش. غياث الدين بن همام الدين خواندمير، تاريخ حبيب السير، چاپ محمد دبير سياقى، تهران 1362 ش. ___________________________________________ ، مآثرالملوك، به ضميمه خاتمه خلاصه الاخبار و قانون همايونى، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1372 ش. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 4، تهران 1363 ش.

.

ص: 63

. .

ص: 64

117. بكربن صالح رازى

117. بكربن صالح رازىوى شيعى و از صحابه حضرت موسى بن جعفر بوده است، احوالش در رجال نجاشى بدين صورت ضبط افتاده است: بكربن صالح الرازى مولى بنى ضبّه، روى عن ابى الحسن موسى عليه السلامضعيفٌ. له كتاب نوادر يرويه عدّة من أصحابنا. ابن شهر آشوب كتب زير را نيز به وى نسبت داده است: درجات الايمان و وجوه الكفر، الاستغفار، الجهاد. نام وى در منابع معتمد شيعه درج است.

.

ص: 65

118. بنداربن احمدبن عبداللّه رازى بزار
119. سيد بهاءالدين رازى

118. بنداربن احمدبن عبداللّه رازى بزارنام وى در التدوين درج است، و به قزوين از ابوالفتح راشدى استماع حديث كرد.

119. سيد بهاءالدين رازىوى سرپرست هيأتى بود كه سلطان محمد خوارزمشاه براى تحقيق و تفحص نزد چنگيز خان مغول فرستاد.

.

ص: 66

حرف ت

120. تقى بن ابى طاهربن هادى، نقيبِ رازى
121. تمام بن محمدبن عبداللّه بن جعفر، حافظ ابوالقاسم بجلى رازى

حرف ت120. تقى بن ابى طاهربن هادى، نقيبِ رازىوى فاضلى باورع بود، و بر عالم اجل مرتضى ذوالفخرين بخواند.

121. تمام بن محمدبن عبداللّه بن جعفر، حافظ ابوالقاسم بجلى رازى دمشقىتمام در حديث شاميين دستى قوى داشت، و آن را نيك مى دانست. از خيشمه و ابوعلى حصائرى و طبقه ايشان روايت كند، و از پدر خويش و جمعى ديگر از بزرگان فن استماع حديث كرد. در شيوه خويش بى مانند بود؛ و گفته اند در حفظ و خبر چون او ديده نشد. وى به سال 414 در 84 سالگى درگذشت، و در صنف خويش مأمون و ثقه بوده است، پدرش ابوالحسين از محدثان بنام رى بود.

.

ص: 67

122. ثابت بن يحيى بن يسار

حرف ث122. ثابت بن يحيى بن يساروى كاتبى جلد در دربار مأمون بود، و حساب بغايت نيكو مى دانست، جز آنكه سريع الحركات و تند خو و تيز و سريع الغضب بود.

.

ص: 68

حرف ج

123. جريربن عبدالحميدبن جرير [بن] قرط بن هلال، ابوعبداللّه رازى
124. جعفربن احمدبن محمد، ابوالقاسم رازى

حرف ج123. جريربن عبدالحميدبن جرير [بن] قرط بن هلال، ابوعبداللّه رازىنام وى در طبقات ابن سعد و تاريخ بغداد و التدوين درج آمده، و اصلش از كوفه بود و به سال 107 در آنجا ولادت يافت؛ از مغيره بن مقسم و حصين بن عبدالرحمن روايت كند، و ابوداود طيالسى و ديگران از او روايت كنند، و به سال 188 در رى در گذشت.

124. جعفربن احمدبن محمد، ابوالقاسم رازىوى از مشايخ بزرگ عصر بود و به نيشابور مى نشست، مالى فراوان داشت و همه را خرج اين طائفه كرد. مشايخ رى گفته اند: ابوالقاسم رازى را چهار چيز بود كه كس ديگر را نبود: جمال و مال و زهد به كمال و سخاوت بى زوال؛ وى به سال 378 درگذشت.

.

ص: 69

125. جعفربن احمدبن وندك، ابوعبداللّه رازى
126. مولا جعفر رازى

125. جعفربن احمدبن وندك، ابوعبداللّه رازىوى از متكلمان و محدثان شيعى مذهب رى بوده، و كتابى در امامت نوشته است.

126. مولا جعفر رازىجعفر بن الغازي القزويني الرازى ¨ عالم جليل محدث من أعلام القرن الحادي عشر، سكن قزوين متتلمذا على أخيه المولى خليل القزويني و ساح و تجول في بلاد كثيرة باحثا منقبا و كتب بخطه الجيد و صحح و قابل كتبا كثيرة في التفسير و الحديث و غيرهما. كتب حواشي تدل على فضله على نسخة من فروع الكافي بدأبها في قزوين سنة 1060 و أتمها في قرية عبدالعظيم في جمادى الاولى سنة 1068. و كتب في ثلاثة أشهر كتاب الكاشف للزمخشري، وأئمة في يوم الخميس أول جمادى الاولى سنة 1067. و كتب بخطه كتاب المجازات النبوية للشريف الرضي و فرغ منه يوم الاثنين 13 جمادى الاولى سنة 1098 ثم صححه و كتب عليه تعاليق و بلاغات. وأتم كتابة نفس الكتاب للمرة الرابعة في يوم السبت ثامن شهر محرم سنة 1099، و تمنى في آخره أن يعيد كتابته مرارا كثيرة. له زين المؤمن ألفه سنة 1082.

.

ص: 70

127. جعفربن عبداللّه بن فناكى، ابوالقاسم رازى
128. جعفر بن محمّد بن ابى زيد /ابى يزيد
129. جعفربن محمدبن احمدبن عباس، دوريستى (درشتى) رازى

127. جعفربن عبداللّه بن فناكى، ابوالقاسم رازىوى مسند محمدبن هارون رويانى را، از او روايت كند؛ در سال 383 درگذشت.

128. جعفر بن محمّد بن ابى زيد /ابى يزيدمهمل و از اصحاب امام رضا(ع) است و محمّد بن عيسى از او روايت مى كند.

129. جعفربن محمدبن احمدبن عباس، دوريستى (درشتى) رازىشيخ منتجب الدين در احوال وى گفته: الشيخ الجليل، أبوعبداللّه ، جعفربن محمدالدّوريستى، ثقة عَيْنٌ عَدْلٌ. قَرأ على شيخنا المفيد، أبى عبداللّه محمدبن محمدبن نعمان. وى از اكابر علماى اماميه در رى و معاصر شيخ طوسى بوده است، از شيخ مفيد بى واسطه و از شيخ صدوق به واسطه پدرش محمد روايت كند، او را مؤلّفات فراوان است، مانند كتاب الكفاية و كتاب الرّد على الزّيديه و غيره. * مرحوم علامه سيد عبدالعزير طباطبائى در ذيل مطالب منتجب الدين در شرح حال دوريستى تحقيقاتى دارد كه عينا نقل مى شود: هو جعفر بن محمد بن احمد بن العباس بن محمد بن العباس بن الفاخر الرازى الدوريستى العبسى من ذرية حذيفة بن اليمان، ولد سنة 380 و بقى الى سنة 473. قال فيه المحدث النورى فى الخاتمة 480. «العالم الجليل المعروف بيته آباءا و أبناءً بالفقاهة والفضل». قال فى النقض ص 145: «سمع الحديث الكثير، و صنف فى انواع من العلوم معظما للغاية عنه. و كان الوزير نظام الملك الطوسى يقصده من الرى الى دوريست فى كل أسبوعين مرة يقرأ عليه و يسمع منه الحديث و يتبرك بأنفاسه، و هو علم مشهور من أعلام الطائفة، وأسرته مشهورة بالعلم والفضل والعفاف والامانة خلقا عن سلف، و هو والد الحسن وجد ابى تراب بن الحسن، ولابنه الحسن بن جعفر قصائد فى مدح نظام الملك، ذكره الباخرزى فى دمية القصر». وكرر صاحب النقض ذكر الدوريستى المترجم فى ص 210 فى عد المشاهير من أعلام الشيعة فقال:«[ومنهم ]الشيخ المعتمد جعفر الدوريستى المصنف المدرس والمذكر الزاهد المقبول...». أقول: فلا ريب أن هذاالشيخ(رحمه اللّه ) كان مقيما بقريته «دوريست» بعد عودته من العراق، و دوريست على فرسخين من الرى غربيها و يقال لها الآن طرشت بفتحتين بحيث كان يقصده نظام الملك فى كل أسبوعين مرة يذهب إليه من الرى يقرأ عليه و يرجع. ولكن عبدالغافر الفارسى حسبه من دويس من قرى بيهق، فترجم له فى السياق كما فى منتخبه ق 51 و قال:«جعفر بن محمد بن احمد بن العباس الفقيه ابوعبداللّه الدويسى _ قرية من قرى بيهق! _ حدث عن محمد بن بكران و عن ابيه و غيرهما، قال صالح بن ابى صالح _ فيما قرأت من خطه _ سألته عن مولده فقال 380». و منه أخذ ياقوت فذكره فى معجم البلدان فى «دويس» بعين مامر، و ذكر «دوريست» و انها من قرى الرى و لم يذكر المترجم هناك، وانما ذكر هنا حفيده عبداللّه ابن جعفر الاتى برقم 276 فراجع. أقول: ولم يذكر البيهقى فى تاريخ بيهق قرية من قراها تسمى «دويس» و انما كرر ذكر دوبين (دويين ذونين دومين بالتصحيفات الطارئة على النسخ). و أما المترجم فقد ولد سنة 380 فى بيت علم و فقه و حديث، فتخرج على أبيه الذى كان من تلامذه الصدوق، ثم رحل الى بغداد فقرأ على الشيخ المفيد والسيدين الرضى والمرتضى و شيخ الطائفة ابى جعفر الطوسى و احمد بن محمد بن عياش الجوهرى المتوفى سنة 401، ثم قفل الى بلاده و توطن فى مسقط رأسه منارا للهدى و علما للامة مدرسا و مصنفا، وقرأ عليه ناس كثير و تخرج به خلق منهم: حفيده محمد بن موسى بن جعفر والمفيد عبدالجبار المقرئ الرازى و محمد بن احمد بن شهريار الخازن والوزير نظام الملك الطوسى والمرتضى بن الداعى الحسنى الرازى و ابوجعفر مهدى بن ابى حرب المرعشى والسيد ضياءالدين فضل اللّه الراوندى وابوالبركات محمد بن اسماعيل المشهدى والاخوان ابوالقاسم وابوجعفر ابناكميج وابوجعفر محمدبن المرزبان وهبه اللّه بن دعويدار والسيد على بن ابى طالب السيلقى والحسن بن محمد الحديقى والحسن بن على الارابادى و احمد بن محمد المرشكى والشريف ابوالسعادات ابن الشجرى و ابو عبداللّه الحسين المؤدب القمى والحسن بن يعقوب بن احمد القارى النيشابورى و ابوالقاسم على ابن زيد البيهقى و شاذان بن جبرئيل القمى و ابومنصور على بن عبدالواحد الزيادى و ابومحمد الحسن بن ابراهيم المؤدب. و من كتبه الحسنى، ينقل عنه ابن طاوس فى مصنفاته، الرد على الزيدية ينقل عنه الطبرسى فى اعلام الورى. (فهرست منتجب الدين، ش 67).

.

ص: 71

. .

ص: 72

. .

ص: 73

130. جعفربن محمدبن حسن بن زياد، ابويحيى زعفرانى رازى
131. جعفربن محمدبن موسى بن جعفر، ابومحمد دوريستى رازى
132. جعفربن يحيى بن علاء، ابومحمد رازى

130. جعفربن محمدبن حسن بن زياد، ابويحيى زعفرانى رازىوى از پيشوايان علم تفسير بوده است. سيوطى او را به وصف «صدوق، ثقة» بستوده است. از سهل بن عثمان عسكرى و على بن محمد طنافسى و جمعى ديگر روايت حديث كند، و اسماعيل صفار و ابوسهل بن قطان و ابوبكر شافعى از او روايت كنند؛ به سال 279 درگذشت.

131. جعفربن محمدبن موسى بن جعفر، ابومحمد دوريستى رازىخاندان دوريستى همه اهل فضليت و از عالمان شيعى مذهب رى بوده اند، و از آنان يكى نيز اين دانشمند است. وى نوه ابوعبداللّه دوريستى سابق الذكر است. همزمان با خواجه نظام الملك بود، و نظام الملك با آن جلالت قدر _ با آنكه شافعى مذهب بود _ در مجلس درسش حضور مى يافت، و از افاداتش بهره مند مى شد، صاحب النقض گفته: ...در هر هفته نظام الملك از شهر رى به دوريست رفتى، و از خواجه جعفر استماع كردى و بازگشتى از غايت فضل و بزرگى او، و آن خاندانى است به علم و عفت و ورع و امانت مذكور خلفا عن سلف....

132. جعفربن يحيى بن علاء، ابومحمد رازىوى و پدرش هر دو از دانشمندان شيعى مذهب رى و ثقه بوده اند. پدرش يحيى از حضرت صادق عليه السلام روايت مى كند. يحيى قاضى رى بود.

.

ص: 74

133. مولانا جلال الدين رازي

133. مولانا جلال الدين رازيجلال الدين بن محمد باقر الرازى ¨ قابل مع أستاذه مولانا محمد مؤمن بن محمد صالح الرازي قطعة من كتاب الكافي في قرية ورامين، و أتم المقابلة في يوم الخميس 28 شهر شعبان سنة 1092.

.

ص: 75

حرف ح

134. حارث بن مسلم، الروذى الرازى
135. حجاج بن حمزه، خشابى رازى
136. حجاج بن محمد، خشابى رازى

حرف ح134. حارث بن مسلم، الروذى الرازىوى از قريه روده رى بوده است، و حسين بن على بن مرداس خرّاز از او روايت كند.

135. حجاج بن حمزه، خشابى رازىنام وى راياقوت در ذكر قريه خشاب (به تخفيف)بدين صورت آورده است: حجّاج بن حمزة الخُشابى العجلى الرازي، روى عنه عبدالرحمن بن أبى حاتم، روى عن جماعة....

136. حجاج بن محمد، خشابى رازىسمعانى نام وى را در الانساب بياورده، و گفته كه از محمدبن اسماعيل روايت حديث كند، و صالح بن محمد اسدى نيز از وى روايت كند. گويا اين هر دو يك تن باشند.

.

ص: 76

137. حسن بن ابى الحسن بن محمد، ورامينى رازى
138. حسن بن ابى حليمه، رازى الاصل
139. حسن بن احمدبن ليث رازى
140. حسن بن احمدبن محمدبن هيثم عِجلى رازى

137. حسن بن ابى الحسن بن محمد، ورامينى رازىوى شيعى و صالح و به قهرمان معروف بوده، و منتجب الدين از او به صورت «مناظر، عالم، اديب» ياد كرده است.

138. حسن بن ابى حليمه، رازى الاصلنسبت وى به همين صورت در تاريخ بغداد درج آمده، از يحيى بن معين روايت حديث كند، و حسين بن احمدبن صدقه الفرائضى نيز از او روايت كند.

139. حسن بن احمدبن ليث رازىبه نقل رافعى وى به قزوين از ابى جعفربن محمدبن فرج استماع حديث كرد.

140. حسن بن احمدبن محمدبن هيثم عِجلى رازىوى از علماى شيعه بوده است، و به كوفه درآمد، و از تصنيفاتش الكتاب الجامع است، و در حدود سال 400 درگذشت. پدر و جدّش نيز از ثقات هستند و هر سه اهل رى بوده اند.

.

ص: 77

141. حسن بن اسحاق بن عبيد، قاضى ابومحمد رازى
142. حسن بن اسماعيل (نصرة الدين) رازى
143. حسن بن تاج الدين قاضى احمد بن جلال الدين
144. حسن بن جعفربن محمد دوريستى رازى

141. حسن بن اسحاق بن عبيد، قاضى ابومحمد رازىوى از فقهاى ثقه شيعى مذهب رى بود، و در فقه داراى مؤلّفاتى است. در امل الآمل نام جدّ وى به جاى عبيد، عبداللّه آمده است.

142. حسن بن اسماعيل (نصرة الدين) رازىأديب فاضل راوية، كُتب من أملائه بعض الأشعار مع نسخة من كتاب إرشاد الأذهان المكتوبة ببغداد في سنة 757، ووُصف فيها ب_ «السيد الامام العالم الفاضل الكامل العامل الزاهد العابد الورع التقي النقي... أمير حسن بن الامام الأعظم العلامة خاتمة المجتهدين... نصرة الدين ءاسماعيل الرازي».

143. حسن بن تاج الدين قاضى احمد بن جلال الدينوى حنفى و قاضى ملطيه و آن نواحى از بلاد روم بوده است. يونينى از وى در وقايع سال 677 ياد كرده، و مؤلف شذرات الذهب وفات او را به سال 699 نوشته است.

144. حسن بن جعفربن محمد دوريستى رازىشيخ حر عاملى در باب وى نوشته: فاضل جليل مدحه القاضى نوراللّه فى مجالس المؤمنين و أثنى عليه و ذكر أنّه شاعر.

.

ص: 78

145. حسن بن جَهم رازى
146. حسن بن حدان رازى
147. حسن بن حسين بن بابويه، شمس الاسلام قمى رازى
148. حسن بن حمزه علوى، ابوطاهر رازى
149. قاضى حسن دوريستى

145. حسن بن جَهم رازىثقه و از اصحاب امام كاظم(ع) است.

146. حسن بن حدان رازىابن حُدّان از جَسْر بن فَرْقَدْ روايت كند، و ابوحاتم از او علم حديث اخذ كرد.

147. حسن بن حسين بن بابويه، شمس الاسلام قمى رازىمدرسه شمس الاسلام حسكا بابويه در رى، مذكور در مجلد اول رى باستان (ص 531) به نام او است، و همان جا اشارتى به احوال وى نيز شده است.

148. حسن بن حمزه علوى، ابوطاهر رازىبه نقل رافعى وى در قزوين از سليمان بن احمد حديث بگفت، و ابونصر عجلى از وى روايت كند.

149. قاضى حسن دوريستىالحسن بن الحسين بن علي الدوريستي، سديد الدين، أبومحمد مترجم في الثقات العيون ص 58، و نقول: كتب بخطه السيد أبو جعفر محمد بن أبي طالب الحسيني الآبي المجلد الأول من كتاب الخلاف في سنة 587 بكاشان، ثم قرأه على صاحب الترجمة مرتين في سنة 588 بكاشان و سنة 590 بفراه، فأجازه في المرّة الأولى رواية الكتاب عنهُ عن الشيخ الرئيس عبيداللّه بن الحسن بن الحسين بن بابويه عن أبيه عن المصنف.

.

ص: 79

150. حسن بن عباس بن ابى مهران، ابوعلى مقرى رازى
151. حسن بن عباس بن حريش، ابوعلى رازى

150. حسن بن عباس بن ابى مهران، ابوعلى مقرى رازىوى در بغداد ساكن گرديد، و از سهل بن عثمان عسكرى و عبدالمؤمن بن على زعفرانى حديث بگفت، و يحيى بن محمدبن صاعد و محمدبن مخلَّد از او روايت كنند.

151. حسن بن عباس بن حريش، ابوعلى رازىوى از رجال شيعى مذهب رى است، و از ابوجعفر ثانى حضرت جواد عليه السلامروايت كند؛ در روايت ضعيفش دانسته اند؛ و كتاب ثواب قراءة إنّا أنزلناه از تأليفات او است. كه نجاشى آن را«رديّ الحديث و مضطرب الألفاظ» دانسته است. احمد بن محمد بن عيسى از او روايت مى كند.

.

ص: 80

152. حسن بن عبداللّه رازى تميمى
153. حسن بن على بن حسين بن علويه، ضياءالدين ورامينى رازى
154. حسن بن على خياط رازى
155. حسن بن قاسم، ابوعلى رازى
156. حسن بن محمدبن حسن، ابومحمد ازرق رازى

152. حسن بن عبداللّه رازى تميمىمتّقى، نيك و از اصحاب امام رضا(ع) است.

153. حسن بن على بن حسين بن علويه، ضياءالدين ورامينى رازىحسن عَلويه شيعى و عالمى واعظ و صالح بوده است.

154. حسن بن على خياط رازىوى نيز از عالمان شيعى مذهب رى بوده است، و احوالش به نقل از رجال شيخ طوسى در نقدالرجال درج است.

155. حسن بن قاسم، ابوعلى رازىوى در نحو و لغت استادى و مهارت داشت، و ملازم مجلس صاحبِ عبّاد بود، و المبسوط را در لغت تأليف كرد، و تا سال 385 زنده بود.

156. حسن بن محمدبن حسن، ابومحمد ازرق رازىوى به بغداد درآمد، و از محمدبن مقاتل رازى و عبدالرحمن بن سلمه رازى حديث بگفت، محمدبن مخلّد از وى روايت كند.

.

ص: 81

157. حسن بن محمدبن حسن، موفق الدين خواجه آبى رازى
158. حسن بن محمد رازى
159. حسن بن مظفربن ابراهيم رودى، ابوعلى رازى
160. حسن بن يوسف بن ابى المتاب رازى

157. حسن بن محمدبن حسن، موفق الدين خواجه آبى رازىوى عالمى شيعى و ساكن ديه راشده شنست رى بود، و همانجا درگذشت؛ وى فقيهى صالح و ثقه بود.

158. حسن بن محمد رازىنام وى در التدوين رافعى مذكور آمده، و در قزوين از ابوالحسن قطان استماع حديث كرد.

159. حسن بن مظفربن ابراهيم رودى، ابوعلى رازىوى اهل محلّت روده در شهر رى بود، و از ابوسهل موسى بن نصر رازى روايت حديث كند، و ابوبكر محمدبن ابراهيم مقرى از او روايت كند.

160. حسن بن يوسف بن ابى المتاب رازىرافعى در التدوين از وى ذكرى كرده است. وى در قزوين ساكن گرديد، و از سليم بن مخلد روايت حديث كند.

.

ص: 82

161. حاج شيخ حسن حكمى
162. حسن صباح

161. حاج شيخ حسين حكمىحاج شيخ حسين حكمى يكى از فضلاى اهل منبر و وعاظ رى و تهران بوده است. وى در حدود سال 1280 شمسى در زاويه مقدسه شهر رى ديده به جهان گشود و در آنجا پرورش يافت و دروس مقدمات و ادبيات و قسمتى از صرف و نحو و منطق را خواند. سپس به ترويج دين و تبليغ اسلام پرداخت و در حدود سال 1335 شمسى به تهران منتقل شد و از راه منبر و وعظ و خطابه ايفاى وظيفه نمود و نسبت به سالار شهيدان حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام اداى وظايف نوكرى و خدمت نموده و براى اين منظور مسافرتهايى در داخل و خارج كشور كرد. تا سرانجام پس از هفتاد سال زندگى در پنجم فروردين 1350 شمسى چشم از جهان بست و به سوى دارباقى و سالار شهيدان و خاندان رسالت عليهم السلام شتافت و در انتهاى باغچه عليجان به خاك رفت.

162. حسن صباححسن صباح را در رى در محلّت روده در كوچه صوفى خانه بوده است، در كتاب النقض مذكور است: رأس و رئيس و مقدم و پيشوا و مقتداى همه ملحدان در اين هشتاد سال كه رفت حسن صبّاح بود (عليه من اللّه مايستحقه من اللعن العظيم) مجبّر و مجبّرزاده بود، و خانه در روده داشت. در شهر رى به كوچه صوفى، دبير استاد عبدالرّزاق بيّاع بود، همكار تاج الملك مستوفى مجبّر، نه به در مصلحت گاه نشست و نه به در رادمهران [كذا]، و مذهب و اعتقاد پدرش نيز آن طايفه را معلوم است. در ذيل صفحه از يكى از نسخ خطى النقض اين نسخه بدل نقل گرديده: در شهر رى خانه داشت به در مصلحگاه به كوى جنوبى ديرينه قبه به در رادمهران [كذا]، و اعتقاد و مذهب پدرش نيز آن طايفه را معلوم است.... حسن صباح بنا به گفته خود وى در بادى امر همانند پدرانش در شهر رى پيرو طريقه شيعه اماميّه اثنا عشريه بود، و عطاملك سخن او را در جهانگشا چنين آورده است: ... اين حسن لعين چنين تقرير كرد كه من مذهب آباء خويش، مذهب شيعه اثنا عشرى داشتم. در رى شخصى بود اميره ضراب نام بر مذهب باطنيان مصر و هر وقت ما را با يكديگر مناظره مى بود، و او مذهب مرا كسر مى كرد و من مسلّم نمى داشتم امّا در دل من آن سخن جاى گير بود، در اثناى آن بيمارى مخوف صعب روى نمود. با خويش انديشه كردم كه آن مذهب حقّ است و از غايت تعصّب تصديق آن نكردم؛ اگر عياذا باللّه اجل موعود در رسد به حق نارسيده هالك باشم، از آن مرض خود شفا يافتم. ديگرى بود هم از جمله باطنيان بونجم سراج نام از او تفتيش اين مذهب كردم، به شرح و تفصيل تقرير داد تا بر غوامض آن وقوف يافتم، و ديگرى بود مؤمن نام كه عبدالملك عطاش او را به دعوت اجازت داده بود، از او عهد بيعت خواستم، او گفت مرتبه تو كه حسنى از من كه مؤمنم بيشتر است من چگونه عهد تو برگيرم يعنى بيعت امام چگونه از تو ستانم، بعد از الحاح عهد بر من گرفت. چون در سنه اربع و ستين و اربعمائة عبدالملك عطّاش كه در آن وقت در عراق داعى بود به رى رسيد مرا پسنديده داشت، و نيابت دعوت به من فرمود و اشارت كرد كه به حضرت مصر بايد شد، و در آن وقت مستنصر بود، و در سنه تسنع و ستين و اربعمائة بر عزم مصر به اصفهان رفتم و از آنجا بر راه آذربيجان بعد از اخطارى كه مشاهده كردست و در آن تاريخ مفصّل نوشته به شام رفت، تا چون به مصر رسيدم در سنه احدى و سبيعن و اربعمائة قرب يك سال و نيم آنجا مقام داشتم.... در باب نسب حسن صباح در جهانگشا چنين مذكور است: نسبت او به قبيله حِمْيَر انتما كرده است، پدر او از يمن به كوفه آمد و از كوفه به قم و از قم به رى، آنجا متوطن گشت و حسن صبّاح آنجا در وجود آمد. در تاريخ گزيده آمده: «از تخم يوسف حميرى پادشاه يمن بود، در اول شيعى اثنا عشرى بود...». در مقدمه نقض به نقل از منتظم ابن جوزى مذكور است: «أصله من مرو...». در مجمل فصيحى نقل است: پدر او از يمن به كوفه آمد و از كوفه به قم و از قم به رى، و آنجا متوطن شد و حسن آنجا متولد شد، و درين تاريخ (477ه ). خروج كرده اكثر بلاد قهستان بگرفت و المصطفى لدين اللّه نزار صاحب دعوت اسماعيليان او را نيابت داد، و ابتداى دولت ملاحده (خذلهم اللّه ) درين سالست، و ايشان هشت تنند مدت ملك ايشان صد و هفتاد و هفت سال بود. از آنچه گذشت مى توان چنين نتيجه گرفت، كه چون حسن خود در آغاز، و نيز پدرانش همه بر طريقت اثنا عشريه بوده اند خانه وى نيز در بخش شيعه نشين رى واقع بوده، و در پاسخ اينكه عبدالجليل رازى در تنزيه شيعه از نسبت به باطنيان در باب اين خانه گفته: «خانه در روده داشت... نه به در مصلحت گاه نشست و نه به در رادمهران...». چنين توان گفت كه حسن صباح مردم كوى خود را به اغوا و اضلال به طريقت خويش درآورده و آنها را گمراه كرده بوده است، و به هنگام تأليف نقض مردم آن كوى به جملگى باطنى بوده اند؛ و مؤيد اين نظر است قول عطاملك كه در باب دعوت وى آورده: ... همچنين در ولايت طالقان و كوه بره و ولايت رى بسيار مردم دعوت صبّاحى را متقلّد شده بودند.... حسن را از سال 464 كه عبدالملك عطاش نيابت دعوت را به وى داد و شرح آن گذشت، مدت سه سال در رى جهت تبليغ كيش خويش فرصت بود، در كتاب وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى مذكور است: در اين تاريخ (464) عبدالملك عطّاش داعى معروف اسماعيليان به رى آمد و حسن بن صباح را به نيابت خود برگزيد و حسن تا 467 در رى بود. چون در اين تاريخ ميانه او و خواجه نظام الملك برهم خورد ابومسلم در صدد تعقيب حسن برآمد و حسن به اصفهان گريخت....

.

ص: 83

. .

ص: 84

. .

ص: 85

. .

ص: 86

163. ميرزا سيد حسن معينى
164. حسين بن ابراهيم بن احمد بن هشام مؤدِّب رازى

163. ميرزا سيد حسن معينىحاج ميرزا سيد حسن فرزند سيد جليل حاج سيد طاهر معينى از علماى مبرّز و معروف شهر رى بود كه در سال 1309 ق در زاويه مقدسه متولّد شد. در بيت سيادت و شرافت پرورش يافت و مقدمات و ادبيات را در رى خواند و به تهران رفت و سطوح وسطى و نهايى را از آقا بزرگ ساوجى و حاج شيخ محمد على لواسانى و ميرزا محمد على شاه آبادى فرا گرفت و در سال 1343 ق به قم مهاجرت نمود و از محضر آيه الله حايرى يزدى و حاج شيخ ابوالقاسم كبير و حاج شيخ حسن فاضل و حاج سيد محمد تقى خونسارى استفاده نمود. در سال 1354 ق به زادگاهش برگشت و به خدمات دينى از اقامه نماز جماعت در باغچه طوطى مدرسه امين السلطان و صحن مبارك و تدريس و تبليغ احكام و ترويج دين پرداخت تا مبتلا به كسالت ممتدّى گرديد كه ناچار همه را تعطيل تا در تاريخ 1362 شمسى در سن نود سالگى بدرود حيات گفت و در پاى درب مقبره كاشانى مدفون شد. همسر ايشان از اسباط علاّمه حاج ملاعلى كنى بود كه فرزند ذكورى نياورده، فقط دو دختر از او به جاى مانده است و نيز يك دختر ديگر از عيال ديگر كه همسر يكى از منسوبين نگارنده است.

164. حسين بن ابراهيم بن احمد بن هشام مؤدِّب رازىحسن و از مشايخ شيخ صدوق است كه صدوق از او راضى است و بر او رحمت مى فرستد.

.

ص: 87

165. حسين بن ابى الحسين هموسه، رشيدالدين ورامينى رازى
166. حسين بن احمدبن محمدبن سعيد، ابوعبداللّه رازى
167. حسين بن الجهم بن بكيربن اعين رازى.
168. حسين بن حسن، ابومعين حافظ رازى

165. حسين بن ابى الحسين هموسه، رشيدالدين ورامينى رازىوى از عالمان فاضل ورامين است.

166. حسين بن احمدبن محمدبن سعيد، ابوعبداللّه رازىوى از قزوين ديدن كرد، و نامش در التدوين درج آمده است.

167. حسين بن الجهم بن بكيربن اعين رازى.وى و برادرش حسن بن جهم بن بكيربن اعين شيعى هستند، و از ابوالحسن موسى والرضا عليهماالسلامروايت كنند. حسين بن جهم از اصحاب موسى كاظم عليه السلام بوده است.

168. حسين بن حسن، ابومعين حافظ رازىبرخى نام وى را محمدبن حسين نوشته اند. وى از اكابر حافظان حديث است، و از سعيدبن ابى مريم و موسى بن اسماعيل و ديگران روايت حديث كند، و ابونعيم بن عدى و محمدبن فضل محمدآبادى و ابن ابى حاتم نيز از او روايت كنند. وى به سال 272 درگذشت.

.

ص: 88

169. حسين بن شاهمير حسينى رازى
170. حسين بن محمد اُشنانى، ابوعبداللّه رازى
171. حسين بن محمّد رازى
172. حسين بن محمدبن ابراهيم، ابومحمد عطار رازى

169. حسين بن شاهمير حسينى رازىسافر من طريق الهند في سنة 1048 ءالى الحج، فانكسرت السفينة بالحجاج و تلفت أموالهم، كتب حديثا في مجموعة في بندر سورت في ليلة الجمعة التاسعة من شهر رمضان المبارك من نفس السنة.

170. حسين بن محمد اُشنانى، ابوعبداللّه رازىوى از عالمان شيعه است. ابن بابويه او را به صفت «عدل» بستوده است.

171. حسين بن محمّد رازىثقه، عادل و از اصحاب امام كاظم و امام هادى(ع) بوده است.

172. حسين بن محمدبن ابراهيم، ابومحمد عطار رازىوى به بغداد رفت و آنجا ساكن شد، و از سهل بن زنجله حديث بگفت، و محمدبن خالد از او روايت كند.

.

ص: 89

173. حسين بن محمد حسين بن مهلب، ابوعلى مؤدب رازى
174. حسين بن محمد، ابوعبداللّه رازى
175. حسين بن محمد ويمى، ابومحمد رازى
176. حسين بن هيثم بن ماهان، ابوربيع كسائى رازى

173. حسين بن محمد حسين بن مهلب، ابوعلى مؤدب رازىوى نيز به بغداد رفت و آنجا بماند، و از ابى حاتم محمدبن ادريس رازى و محمدبن ايوب رازى روايت حديث كرد، ابوحفص بن شاهين و ابن ثلاج نيز از او روايت كنند.

174. حسين بن محمد، ابوعبداللّه رازىبه نقل رافعى وى به قزوين از سلمان بن بهرام حديث بگفت.

175. حسين بن محمد ويمى، ابومحمد رازىوى از ويمه دماوند است، و از محمدبن سعيد طبرى روايت حديث كند، و ابومحمد اسماعيل بن ابراهيم مقرى از او روايت كند.

176. حسين بن هيثم بن ماهان، ابوربيع كسائى رازىوى در بغداد ساكن شد، و از محمدبن صباح جرجرائى و هشام بن عمّار دمشقى و ديگران روايت حديث كرد، و عبدالصمدبن على طستى و احمدبن فضل بن خزيمه از او روايت كنند.

.

ص: 90

177. حسين بن يزيد نَوفَلى
178. مولانا حسين رازى
179. حفص بن عمر مهرقانى رازى
180. مولانا حقى

177. حسين بن يزيد نَوفَلىاز اصحاب امام رضا(ع) است. وى شاعر و اديب و تمام عمر خود را ساكن رى بوده و همان جا مدفون گرديده است. عده اى از قمى ها مى گويند كه وى در آخر عمرش غالى شد؛ ولى روايتى از او كه بر اين مطلب گواه باشد، وجود ندارد. كتابهاى اوست: التقية و السنة.

178. مولانا حسين رازىوى از شاعران رى در آغاز عهد صفويان بوده است، و خط نستعليق را بالنسبه خوش مى نوشت؛ اين مطلع از او است: كى نسبت قد تو به شمشاد توان كردصد سرو به بالاى تو آزاد توان كرد

179. حفص بن عمر مهرقانى رازىوى از مردم مهرقان رى بوده است، و از عبدالرحمن بن مهدى و يحيى بن آدم و جمعى ديگر روايت كند. و ابوحاتم رازى از او روايت كند. وى را عالمى صدوق دانسته اند. گمان مى رود وى همان ابوعمر مهرقانى - كه نامش گذشت - باشد.

180. مولانا حقىوى در ولايت رى در يكى از مزارات مشغول بود، و از شاعران آغاز عهد صفويان به شمار مى آمد؛ اين مطلع او را است: لعل لبت كه راحت جانست و كام عمريكدم به كام از او نرسيدم تمام عمر

.

ص: 91

181. حكام بن سلم، ابوعبدالرحمن رازى
182. حماد[ياابوحماد]رازى
183. حمداللّه رازى

181. حكام بن سلم، ابوعبدالرحمن رازىحكام بن سلْم از اسماعيل بن ابى خالد و زبيربن عدى و ديگران روايت كند، و سعيدبن محمد اصفهانى و ابراهيم بن موسى فراء از او روايت كنند، حَكّام در بغداد حديث بگفت، به سال 189 در مكه پيش از آنكه حج كند درگذشت.

182. حماد[ياابوحماد]رازىبه نقل ابوتراب رويانى ابوحمّاد در سُرَّمَنْ رأى به خدمت حضرت امام على النقى عليه السلام مشرّف شد، و پس از شنيدن پاسخ مسائل خويش، از آن جناب دستورى يافت كه در رى مشكلات دينى خود را از حضرت عبدالعظيم عليه السلام بپرسد، و نيز سلام آن حضرت را به وى برساند.

183. حمداللّه رازىحمداللّه در اوائل عهد صفويان از ولايت رى برخاست. پدرش از ثروتمندان آن ديار بود، ليكن او به درويشى گراييد، و گوشه نشينى برگزيد؛ اين مطلع او را است: اگر بى گل نظر بر روى نيكوى تو اندازمچسان ديگر زخجلت روى بر روى تو اندازم

.

ص: 92

حرف خ

184. خضربن محمدبن على حبلرودى رازى نجفى

حرف خ184. خضربن محمدبن على حبلرودى رازى نجفىوى را در چند نوع از علوم تخصص بود، مؤلفاتى دارد كه از آن جمله است: تحفه المتقين فى اصول الدين، خلاصه الاصول و الميزان. خضر در حدود سال 850 درگذشت. * نسخه اى از كتاب التوضيح الأنوار بالحجج الواردة لدفع شبه الأعور از تأليفات حبلرودى در كتابخانه آيه اللّه مرعشى نجفى موجود است. حبلرودى [در نسخه: هبلرودى] در اين نسخه _ كه ميكرو فيلمى از آن نيز در كتابخانه دانشگاه تهران نگهدارى مى شود_ خود را «ملازم خزانه مشهد غروى و كتابدار كتابخانه اين مشهد» مى داند.

.

ص: 93

185. خموشى طهرانى رازى

185. خموشى طهرانى رازىوى نيز از شاعران رى در آغاز دولت صفويان بوده است؛ اين رباعى از او است: اى درد تو سرمايه درمان كسىوى جمع ز تو دل پريشان كسى فرياد ز دست تو كه از سنگدلىيكدم نكنى گوش به افغان كسى

.

ص: 94

حرف د

186. دقاق، ابوعلى رازى
187. دهقانى رازى

حرف د186. دقاق، ابوعلى رازىوى از فقيهان بزرگ رى و صاحب كتاب الحيض است. بر موسى بن نصر رازى و ابى على استاد ابى سعيد برذعى بخواند.

187. دهقانى رازىوى در آغاز عهد صفويان در ولايت رى مى زيست، و مكتب دار بود، و شعر نيز مى گفت، و از صلاحيتى خالى نبود؛ اين مطلع وى را است: لعل لب تو جانا جاميست پر ز بادهيا رب بود كه بينم لب بر لبت نهاده

.

ص: 95

حرف ذ

188. ذوالمناقب بن طاهربن ابى المناقب حسنى رازى

حرف ذ188. ذوالمناقب بن طاهربن ابى المناقب حسنى رازىوى از عالمان شيعى مذهب رى بود، و منتجب الدين در باب او گفته: فاضل صالح له كتاب التواريخ، و كتاب المنهج فى الحكمة، و كتاب الرياض و كتاب السير.

.

ص: 96

حرف ر

189. رازى
190. رحيمى طهرانى رازى

حرف ر189. رازىثقه و ممدوح است. امام حسن عسكرى(ع) در توقيعى براى اسحاق بن اسماعيل نيشابورى مى نويسد كه حقوق ما را به ابراهيم بن عبده بده تا او به رازى بدهد. نام او در كتب رجالى مشخّص نشده است.

190. رحيمى طهرانى رازىوى در اوائل عهد صفويان در طهران مى زيست، به علم نجوم و مقدمات اندكى آشنا بود؛ اين مطلع او را است: طمع ز وصل بريدم به هجر خو كردموداع خوشدلى و ترك آرزو كردم

.

ص: 97

191. رشيدالدين عباس بن على بن علوى ورامينى رازى
192. شاه رضا
193. روح بن محمد قاضى سبط حافظ ابى بكر ابن سنى، ابوزرعه رازى
194. روحى رازى

191. رشيدالدين عباس بن على بن علوى ورامينى رازىمنتجب الدين نام وى را در رديف عالمان شيعى رى درج كرده، و واعظى صالح بوده است.

192. شاه رضاوى خلف شاه بهاءالدوله از سلسله نوربخشيه، و فاضل ترين فرزندان شاه قاسم نوربخش بود؛ از او است: به روز وصلت از آن خاطر غمين دارمكه دشمنى چو فراق تو در كمين دارم

193. روح بن محمد قاضى سبط حافظ ابى بكر ابن سنى، ابوزرعه رازىوى از ابوالحسين صفار و جعفربن عبداللّه فناكى و ديگران روايت حديث كند، و به بغداد رفت و حديث بگفت. وى اديبى شافعى مذهب، و در اصفهان عهده دار شغل قضا بود؛ به سال 423 درگذشت.

194. روحى رازىوى و برادرش نيستى رازى از شاعران آغاز دوره صفويان بوده اند. روحى را طبعى خوب و شعرى مرغوب بوده است؛ اين مطلع از او است: نشان دهند رقيبان من مرا از تونديده ام من بيدل به جز جفا از تو

.

ص: 98

حرف ز

195. زراتشت بهرام پژدو
196. زكريابن مسعود اشقر، ابويحيى خوارى رازى

حرف ز195. زراتشت بهرام پژدووى شاعر زرتشتى رى و سراينده زراتشت نامه به سال 677 (647يزدگردى) است، و هم به سال 677 در رى اردو يرافنامه را از پهلوى به نظم فارسى برگردانيد. وى در پايان سده هفتم هجرى از جهان درگذشت.

196. زكريابن مسعود اشقر، ابويحيى خوارى رازىزكريا از على بن حرب موصلى روايت حديث كند.

.

ص: 99

197. زيادبن على سرى رازى
198. مولانا زين الدين سلطان، سائلى طهرانى رازى

197. زيادبن على سرى رازىوى به سُرّ از قراء رى منسوب است و از اين قريه عالمان ديگرى نيز برخاستند كه نامشان در الانساب سمعانى در ذكر اين نسبت به چشم مى خورد. سمعانى زيادبن على را صدوق وثقه دانسته است.

198. مولانا زين الدين سلطان، سائلى طهرانى رازىوى كدخدا زاده طهران در آغاز دوره صفويان بوده، و در شعر سائلى تخلص مى كرده است.

.

ص: 100

حرف س

199. مولانا سائل دماوندى رازى

حرف س199. مولانا سائل دماوندى رازىوى از آه دماوند رى است، و سام ميرزا صاحب تحفه، او را در فنون فضائل و جودت فهم بى مثل و مانند دانسته، و در شعر و انشا نيز دستى قوى داشته است؛ اين رباعى او را است: هرگز لب اهل درد خندان نبودجز گريه نصيب دردمندان نبود بيزارم از آن دل كه پريشان نبوددور افكنم آن ديده كه گريان نبود سائل در آغاز جوانى به همدان رفت و در آنجا ساكن شد، و در آخر عمر گرفتار اختلال دماغ گرديد. و به سال 940 درگذشت. ذكر وى در هفت اقليم و آتشكده آذر نيز به چشم مى خورد.

.

ص: 101

200. سحرى طهرانى رازى
201. سعدبن ابى طالب بن عيسى، معين الدين ابوالمكارم (نجيب رازى)
202. سعدبن احمدبن عبدالعزيز، ابوالمعالى اديب رازى

200. سحرى طهرانى رازىوى از معاصران صفويه بوده، و به زبان محلى طهرانى اشعار بسيار داشته است، و از آن جمله است: كَى بُو كه همچو دسته گل، گل ديم من زدر دراهم شَوِ غم بپا بشُو، هم روز بد بسر درا طفلى خورده خون ما كه، اگر لَوْودهانشاماچ كنى هزارجا، شير بجه شكر درا

201. سعدبن ابى طالب بن عيسى، معين الدين ابوالمكارم (نجيب رازى)نام وى در كتاب النقض در رديف متبحّران علما از متأخران درج آمده، و شيخ منتجب الدين نيز احوال وى را به اختصار در فهرست بياورده است. او را مؤلفاتى چند همانند سفينه النجاة فى تخطئه البغاة و كتاب علوم العقل و غيرهما بوده است.

202. سعدبن احمدبن عبدالعزيز، ابوالمعالى اديب رازىدر كتاب مقدمه نقض، به نقل از ابن الفوطى درج آمده: الكافى ابوالمعالى سعدبن احمد... ذكره الوزير ابوسعد الآبى فى تاريخ الرى الذى صنفّه و قال: «كان من بيت رياسة».

.

ص: 102

203. سعدبن سعيدبن مسعود، ابوالفتوح حنفى رازى
204. سعدالحق، ميرنصيبى طرشتى رازى
205. سعيدبن سنان شيبانى رازى
206. سلم بن ميمون الزاهد، الخواص رازى

203. سعدبن سعيدبن مسعود، ابوالفتوح حنفى رازىاحوال وى در التدوين درج آمده، و به سال 552 در قزوين از ابوطاهر محمدبن عبدالعزيز زعفرانى حديث بگفت.

204. سعدالحق، ميرنصيبى طرشتى رازىوى از طبقه سادات نوربخشيه طرشت (درشت) بوده است، و در اوائل حال از رى به شيراز رفته، از خدمت ملاجلال دوانى استفادت برد. سال وفاتش 914 است.

205. سعيدبن سنان شيبانى رازىابن سعد در طبقات در مقام ذكر فقيهان و حديث دانان قرون اوليه اسلامى رى نام او را بياورده است. اصلش از كوفه بود و در رى اقامت داشت، همه ساله به حج مى رفت، مردى بدخو بود.

206. سلم بن ميمون الزاهد، الخواص رازىوى از مالك و ابن عيينه روايت كند، و محمدبن عوف و سعدبن عبداللّه بن عبدالحكم از وى روايت كنند. سلم از كبار صوفيان است.

.

ص: 103

207. سلمه الابرش بن الفضل، ابوعبداللّه رازى
208. سُلَيْم بن ايوب بن سُلَيْم شافعى رازى
209. سندى بن عبدويه دهكى رازى

207. سلمه الابرش بن الفضل، ابوعبداللّه رازىابن سعد در طبقات احوال وى را بياورده و توثيق كرده است. سلمه با محمدبن اسحاق مصاحبت داشت، و از وى المغازى و المبتدا را روايت كند. عمرى دراز بيافت و به رى درگذشت، او را در نماز خاشع ترين مردم دانسته اند.

208. سُلَيْم بن ايوب بن سُلَيْم شافعى رازىسُلَيْم در آغاز عمر فنون ادب را به كمال بياموخت، و پس از چهل سالگى به فراگرفتن فقه پرداخت. سُلَيْم رخت سفر به بغداد كشيد. عمر خويش را به درس گفتن جهت طالب علمان گذارد، و نسبت بدانان شفقتى داشت. سُلَيْم در سفر مكه پس از اعمال حجّ به سال 447 در ساحل جدّه در درياى قُلْزَم غرق شد. گفته اند به هنگامى كه سليم در بغداد بود، نامه هايى كه از رى براى وى مى رسيد هيچ يك را نمى گشود و همه را جمع مى كرد، تا موقعى كه از تحصيل علم فراغ حاصل كرد، پس همه آن نامه ها را بگشود و بخواند، و به اخبار دردناك مندرج در آنها _ كه اگر قبلاً خوانده بود از كار علم باز مى ماند همانند مرگ كسان و خويشان _ وقوف يافت. وى شاگرد ابوحامد اسفراينى است؛ و از احمد بن محمد بصير روايت كند.

209. سندى بن عبدويه دهكى رازىوى از دهك رى و از روات معروف است، و محمدبن حمّاد طهرانى از وى روايت كند. احوالش در الانساب سمعانى و معجم البلدان ياقوت درج آمده است. ياقوت در ذيل دهك به ترجمه احوال او چنين اشارت دارد: السّندى عَبْدوية الدّهكى، يروي أبى اُوَيْس و أهل المدينة والعراق؛ روى عنه محمدبن حمّاد الطهرانى....

.

ص: 104

210. سهل بن زنجلة (سهل بن ابى سهل)، ابوعمر رازى
211. سهل بن زياد آدمى، ابوسعيد رازى

210. سهل بن زنجلة (سهل بن ابى سهل)، ابوعمر رازىوى از سفيان بن عيينه و ابومعاويه و غيرهما استماع حديث كرده است، و ابن ماجه و ادريس بن عبدالكريم و ديگران از او روايت حديث كنند، سهل واسع الرحله بود. در بغداد به سال 231 حديث مى گفت. وى كتاب السنن را در حديث تأليف كرده است، و در حدود 235 درگذشت.

211. سهل بن زياد آدمى، ابوسعيد رازىوى از عالمان شيعى مذهب رى است، قول شيخ طوسى در باب وى مختلف است، نجاشى وى را در حديث ضعيف و غير معتمد شمرد، ابن شهر آشوب نيز او را ضعيف دانسته است. سهل از اصحاب ابوالحسن ثالث امام هادى على النقى عليه السلامبوده است. كشّى در رجال آورده كه، وى از ابوجعفر (امام محمد تقى) و ابوالحسن (امام على النقى) و ابومحمد (امام حسن عسكرى) عليهم السلام روايت مى كند. وى كتاب النوادر را تأليف كرده است. سهل بن زياد و حسن بن زياد رازى و احمدبن مهران و تنى چند ديگر در رى از حضرت عبدالعظيم روايت حديث كنند.

.

ص: 105

حرف ش

212. شاپور طهرانى رازى
213. شامى رازى
اشاره

حرف ش212. شاپور طهرانى رازىوى شاعرى از اولاد اميدى طهرانى بود، و ديوانى به وجود آورد. دوبار به هند رفت، و در آنجا از دولت سلطان سليم بهره مند گرديد. در آغاز فريبى تخلّص داشت و سرانجام شاپور را برگزيد؛ از او است: اگر دلدار بى مهر است منهم غيرتى دارمكه او رفت از نظر من نيز خواهم رفت از يادش

213. شامى رازىوى در نقدالرجال به نقل از ربيع الشيعه از وكلاى قائم عليه السلام، شناخته شده، و احوالش چنين درج آمده:«الشامي كان من أهل الرّي، و كان من وكلاء القائم عليه السلام، كذا في ربيع الشيعه».

.

ص: 106

بيت شاه عبدالعظيمى
214. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد على
اشاره

بيت شاه عبدالعظيمىاز بيوتات رفيعه و جليله منسوب به زاويه مقدّسه عبدالعظيم حسنى عليه السلام و شهر رى در عراق عرب بالاخص اعتاب مقدّسه نجف و كربلا و حلّه و طويرج بيت عليه شاه عبدالعظيمى است كه از او اصل و ريشه گرفته است و فروع علما و دانشمندان بزرگى بيرون داده كه از مفاخر علما و فقها و شرفا مى باشند. اين بيت منسوب به سيد جليل و عالم نبيل و فقيه متبّحر و محدث متتبع و سالك متعبّد و ناسك متهّجد صاحب كرامات باهره و بصارات ظاهره آية اللّه حاج سيد محمد على شاه عبدالعظيمى است و شناخت. اين بزرگوار و دانشمندانى كه از بيت او برخاسته اند مزيد بصيرت و شناخت حضرت سيدالكريم عبدالعظيم حسنى عليه السلام و منسوبين او خواهد بود.

214. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد علىسيد الاعلام و عمدة الآيات العظام علاّمه كبير سيد محمد على فرزند سيد ميرزا محمد فرزند ميرزا جان (معروف به ميرزا هدايت حسينى متولّى آستانه مباركه و سرسلسله هدايتيهاى آستانه) شاه عبدالعظيمى نجفى فقيهى پرهيزكار و عالمى بزرگوار و اخلاقى كامل عيار و سرسلسله بيت شاه عبدالعظيمى بوده است. اصل معظّم له از شهر رى از بيت توليت آستانه مباركه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام بوده، زيرا پدربزرگ او ميرزا هدايت حسينى از احفاد علاّمه كبير آيه الله العظمى سيد حسين خاتم المجتهدين داماد شيخ الاسلام و مرجع الخواص و العوام عصر شاه طهماسب صفوى علاّمه فقيه شيخ على بن عبدالعالى محقق كركى صاحب جامع المقاصد بوده كه شاه آن وقت با امضا و موافقت مرجع تقليد اعلم علماى زمان محقق مزبور توليت آستانه مباركه حضرت شاهزاده عبدالعظيم حسنى را به دومين فرزند خاتم المجتهدين واگذار كرد و اين منصب نسلاً بعد نسل در فرزندان ذكور او با موافقت علماى هر عصر و دولت هر زمان با آنها بوده تا زمان ميرزا هدايت الله جدّ اين بزرگوار كه بعد با پدر او بوده كه بعد به او مى رسيده وليكن ايشان به نجف مهاجرت نموده و اين منصب را به برادرش واگذار نمود. علاّمه طهرانى درباره او مى نويسد: معظم له در 17 جمادى الاولى سال 1258 ق در شهر رى به دنيا آمد و در آنجا پرورش يافت و اوليات و مقدمات علوم را فراگرفت و در سال 1272ق در سن چهارده سالگى به نجف اشرف مهاجرت نمود و مقدمات و سطوح را تمام و ده سال از زمان شيخ مرتضى انصارى را درك نمود و در روز وفات آن بزرگوار در سال 1281 ق بيست و سه ساله بوده است. پس ايشان به درس علامه ملاّ على خليلى در فقه و اصول و حديث و رجال حاضر شد تا به مقام بلندى نائل گرديد و به مكان و مرتبه عظيمى از علم رسيد و نيز به درس ميرزا محمد حسن مجدّد شيرازى در نجف اشرف حاضر شد و در علم اخلاق مهارت كامل داشت و آن را از استادش ملاّ على خليلى برادر علاّمه ميرزا حسين خليلى فرا گرفته بود؛ بلكه بايد بگوييم آنچه از علم و فضل به دست آورده بود تمامش را از استاد ياد شده اش تحصيل كرده بود ؛ زيرا با آن مرحوم مدت زيادى ملازمت و مصاحبت داشت و مانند سايه از او جدا نمى شد تا از او اكتساب علم و عمل و اخلاق نمود و استادش او را به خود نزديك نمود و اختصاص داد و دختر كريمه خود را به او تزويج نمود و آن مرحوم بسيار متأسف بود از اينكه چرا از او كه استاد و پدر همسرش بود و جد مادرى فرزندانش بود كسب اجازه نكرد يعنى اجازه اجتهاد و غيره نگرفت. بعد از وفات استادش ملاعلى خليلى در سال 1297 ق به سامرّا مهاجرت نمود و چندين سال در درس مجدّد شيرازى حاضر شد. سپس به نجف برگشت و مقام و مرتبه علمى و عملى او بين مردم مشهور شد و از جهت ورع و تقوا مورد وثوق عموم و خصوص گرديد. در صحن مطهّر علوى امامت مى نمود و تمام مردم حتى كسانى كه وسوسه داشته و به هركس اطمينانِ اقتدا نداشتند به نماز ايشان حاضر مى شدند و به اقوال و اعمال او پيروى مى كردند و در ظاهر و باطن از علماى ربانى و مروجين شريعت خاتم النبيين (صلّى اللّه عليه و آله وسلم) بود. و با اين اوصاف در زهد و اعراض از دنيا فوق العاده و بى نظير بود و در عين حال حريص به تاليف و تصنيف و در حافظه بسيار قوى و احاديث و اخبار بسيارى مستحضر بود و سنن و آداب شرعيه را دائما و همواره ملتزم بود و اتصّال من به او وثيقه و گروگانى بود كه بيشتر به او اقتدا كرده و رفت و آمد داشتم. او از مشايخ اجازه من بود و من از ايشان استجازه كردم. پس در 17 جمادى الثانى 1329 ق به من از استادش شيخ محمد حسين كاظمى كه در سال 1293ق به او اجازه داده بود اجازه داد. در ماه رمضان سال 1334 ق در طويرج در موقعى كه از زيارت امام حسين عليه السلام برمى گشت در خانه پسرش حجه الاسلام حاج سيد محمد حسين كه در آن روز مرجع اهل طويرج بود از دنيا رفت و جنازه اش در نهايت تجليل و احترام به نجف اشرف حمل شد و در ايوان طلا نزديك مقبره علاّمه حلّى مدفون شد. آثار و تأليفات 1. الايقاد كه در سال 1330 ق مكرّر به طبع رسيده است. 2. الايقاذ در چهل حديث در اخلاق و مواعظ كه در سال 1314 به چاپ رسيده. 3. اربعين حديث كه با كتاب سابق چاپ شده. 4. موعظة السالكين. 5. الجوهره منتخب از سه كتاب كافى موسوم به مسند الفقهاء و تهذيب موسوم به اتمام المستند و وسائل موسوم به اكمال المستند كه در اواخر عمرش به طبع رسيد. 6. حلية الزائرين 7. حلية المعاشرين 8. منتخب الخلاصهدر رجال 9. منتخب الاعمال فارسى 10. منتخب كتاب سليم بن قيس هلالى 11. وجيزة در فضائل ضيافت 12. لبّ التفسير 13. غرفة المعجزات 14. مسلك الذهاب الى ربّ الارباب 15. منتخب كتب رجال اربعه شيخ طوسى و فهرست او و رجال نجاشى و رجال كشى. آثار مخطوط بسيار است و از آنها كتب زير است: 1. جامع المتفرقات 2. تذكرة الطالبين 3. حليه المصلّين 4. حلية المزكين 5. حلية الراعين 6. رسالة التكمله 7. رساله اى در استصحاب 8. رساله توضيح 9. منتخب صحاح الستّه 10. منتخب اقبال 11. منتخب مهج الدعوات 12. وجيزه در فضائل حسنين(ع) 13. مستند الجرح 14. عبرة اولى الابصار 15. هداية الطالبين 16. كلم الانصاف 17. حقيقة نور الابصار 18. غرفة الفضائل 19. لطائف ربيعيه 20. لطائف الهجريّه 21. تلخيص الاعلام 22. شرح القوانين 23. وجيزة السعادة 24. وجيزة الرضوان فرزندان فاضل و دانشمند هفت فرزند برومند فاضل از خود گذاشت كه اغلب آنها از دانشمندان بزرگ بودند: 1. سيد محمد حسين؛ 2. سيد محمد رضا؛ 3. سيد محمدتقى؛ 4. سيد محمد كاظم؛ 5. سيد زين العابدين؛ 6. سيد محمد باقر؛ 7. سيد احمد.

.

ص: 107

. .

ص: 108

. .

ص: 109

آثار و تأليفات
آثار مخطوط

.

.

ص: 110

فرزندان فاضل و دانشمند
215. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد باقر

215. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد باقرفرزند سيد محمد على فرزند سيد ميرزا محمد فرزند سيد ميرزا جان معروف به ميرزا هدايت حسينى (جدّ هدايتيهاى آستانه مباركه و متولى باشى آستانه) شاه عبدالعظيمى دانشمندى فاضل و پرهيزكارى پارسا بوده در نجف در سال 1286 ق به دنيا آمده و در بيت مجد و شرافت پرورش يافته و ادبيات و مقدمات را خدمت فضلاى آن عصر به پايان رسانيده، سپس از محضر و دراسات والد ماجدش آية الله شاه عبدالعظيمى و آيه الله ميرزا محمد تقى شيرازى استفاده نموده و در اواخر عمر آن بزرگوار ملازمت او را اختيار نمود تا در شمار اصحاب خاصّ ايشان قرار گرفت و پس از آن مرحوم از ملازمين و خواص اصحاب آيه الله سيد ابوالحسن اصفهانى گرديد و مورد احترام و توجّه مخصوص معظم له واقع شد تا در جمادى الآخره 1355 ق از دنيا رفت و در ايوان طلا كنار والدش مدفون گرديد. آن مرحوم بسيار كريم النفس و بزرگوار و مهمان دوست و خوش اخلاق وسيع الصدر بود (طاب اللّه ثراه و جعل الجنة مثواه).

.

ص: 111

216. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد تقى

216. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد تقىفرزند سيد محمد على فرزند ميرزا محمد حسينى شاه عبدالعظيمى (برادر سيد محمد باقر شاه عبدالعظيمى)، دانشمندى متّقى و بزرگوار و از شاگردان علاّمه ميرزا حسين خليلى طهرانى سبط و نوه برادرش علامه مولى على خليلى و داماد برادرشان ميرزا باقر خليلى بود و او در طويريج كه در چهار فرسخى كربلا واقع است بعد از برادرش حاج سيد محمد حسين قيام به وظائف دينى از اقامه جماعت و ترويج دين و تبليغ احكام نمود تا در روز جمعه آخر ماه شوال 1357 ق از دنيا رفته و جنازه اش حمل به نجف شده و در ايوان طلا در كنار قبر پدر و برادرش مدفون گرديد. اين بزرگوار داراى دو فرزند عالم و فاضل بود: 1.آقا سيد محمد كه در سال 1371 ق در مكّه معظمه از دنيا رفت و در آنجا مدفون گرديد. 2. علاّمه بزرگوار حاج سيد مرتضى شاه عبدالعظيمى كه در طويريج بعد از وفات پدرش به وظائف دينى و روحى اشتغال داشتند و ايشان باجناق مرحوم علاّمه حاج ميرزا نجم الدين شريف عسكرى فرزند علاّمه محدث آيه الله ميرزا محمد عسكرى تهرانى بودند و من در طويريج در منزلشان ايشان را زيارت كردم. درِ منزلش هميشه به روى مردم خويش و بيگانه باز بود و به حوائج مردم مى رسيد. حدود سال 1385 ق بدرود حيات گفته اند. مرحوم حاج سيد محمد شاه عبدالعظيمى برادر ايشان را در سال 1367 ق در ايران در حضرت عبدالعظيم كه براى زيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شده بودند زيارت كردم و هم در مشهد مقدس مكرّر توفيق زيارتشان را يافتم. بسيار جليل و خليق داراى محاسن اخلاق و محامد آداب بودند. بعد از مراجعت به عراق در سال 1371 ق مشرف به حج گرديد و براى هميشه در آن مكان شريف جارالله شدند.

.

ص: 112

217. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد حسين

217. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد حسينفرزند علاّمه سيد محمد على فرزند سيد ميرزا محمد فرزند سيد ميرزا جان (ميرزا هدايت حسينى شاه عبدالعظيمى متولّى و سرسلسله هدايتيهاى آستانه مباركه) معروف به نجفى، دانشمندى فقيه و پارسايى پرهيزگار و فاضلى بااخلاق حسنه بوده است. در سال 1280 ق در نجف اشرف متولد شد و در آن بيت شريف پرورش يافت و مقدمات و ادبيات و سطوح را خدمت افاضل نجف خوانده، سپس به درس عموى مادرش ميرزا حسين خليلى و اصول علاّمه خراسانى ملامحمد كاظم حاضر شد و نيز به درس اخلاق آخوند ملاحسينقلى همدانى شركت كرد تا به مقام عالى علمى و عملى نائل گرديد. آيه الله خليلى او را به طويريج اعزام فرمود و در آنجا قيام به وظايف دينى از اقامه جماعت و ترويج دين و نشر معارف اهل بيت عصمت عليهم السلامنمود تا در ماه رجب 1343 ق كه از دنيا رفت و جنازه اش را با تجليل به كربلا حمل و از آنجا به نجف اشرف و در صحن شريف زير ناودان طلا به خاك سپردند. او از خود سه فرزند به جاى گذارد: 1. آقا سيد عليرضا شاه عبدالعظيمى بزرگ تر از همه به جاى پدر قرار گرفته و قيام به وظائف روحى و دينى از اقامه جماعت و غيرها نموده ولى متاسفانه چندان توقف ننمود بعد از پدرش در سنين جوانى از دنيا رفت. 2. سيد عبدالرسول شاه عبدالعظيمى نجفى طويريجى. 3. سيد على كه بزرگ تر از همه بود و او از نيكان اهل علم و فضل بود و مادرش از آل قفطان بود و در زمان حيات پدرش در سال 1327 ق درگذشت و او پدر سيد هادى قاضى محكمه و دادگاه شرعيه بود در سال 1375 ق.

.

ص: 113

218. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد رضا

218. شاه عبدالعظيمى، سيد محمد رضافرزند سيد محمد على شاه عبدالعظيمى دانشمندى بود اديب كوچك ترين فرزند آن بزرگوار كه در نجف در سال 1304 ق به دنيا آمده و در چنان بيتى پرورش يافت و ملازم پدر بود و از علم و فضل او تغذيه نمود و از جهت استعداد و ذكاوت از ميان برادرانش ممتاز بود. زيرا مراحل اوليه را در مدت كوتاهى طى نمود و به درس پدر و ديگران حاضر شد تا به مقام بلندى در علم و ادب رسيد و در سنين جوانى به مرحله بزرگان نائل آمد. با داشتن انديشه و فكر بلند با نبوغش در فقه و اصول، عالمى اديب و اريب و بحّاثى آگاه بود و با جوانى و كوتاهى عمرش متّصف به اوصاف جميله اخلاق و مكارم آداب بود نه ماه بعد از پدرش در سال 1334 ق از دنيا رفت و در صحن شريف دفن شد. ايشان داراى تاليفات زير است: 1. اللؤلؤ المرتبه در اخبار برامكه و آل مهلب از بهترين كتابهايى است كه در كرم و اخبار كريمان نوشته شده است. در سال 1328 ق در نجف چاپ شده. 2. كتاب ملهى الحبيب درباره دوست يابى. 3. كتاب مصباح الداعى در ادعيه و اذكار مأثوره. از او يك پسر به نام سيد مهدى باقى ماند كه در طهران اقامت نمود و دو دختر كه با پسران عموى خود سيد محمد كاظم ازدواج كردند.

.

ص: 114

219. شاه عبدالعظيمى، سيد زين العابدين
اشاره

219. شاه عبدالعظيمى، سيد زين العابدينفرزند علاّمه سيد محمد على حسينى شاه عبدالعظيمى نجفى، دانشمندى فاضل و متدين و صالح بود. در سال 1282 ق در نجف به دنيا آمد و در آن بيت شريف پرورش يافته و مقدمات را از بعضى از فضلا آموخته و به درس خارج فقه و اصول پدرش و ديگران حاضر شد و چون در طبعش تمايل و علاقه به سياحت و مسافرت به اقطار جهان بوده مسافرتهايى به هند و امريكا و افريقا و غيره نموده و در بلاد شرق و غرب باخترى و خاورى جولان و سياحت و گردش نموده سپس در نجف مستقر شده و به عبادت و بندگى حق پرداخته و بسيار شايسته و پرهيزكار و محتاط در معاملات و گرفتن عطايا بود و آخر كار مبتلا به كسالت سل سينه شده و در اثر اين بيمارى در 12 شوال 1342 ق در سن شصت سالگى از دنيا رفت و در مقبره خانوادگى در صحن شريف مدفون شد و پنج پسر از خود گذارد: 1. سيد محمد حسن كه چند سال بعد از پدرش از دنيا رفت. 2. دكتر سيد محمد هاشمى از اساتيد دارالمعلمين بغداد. 3. مرحوم سيد صالح كه در جوانى در سال 1358 ق درگذشت. 4. دكتر سيد على هاشمى نيز از اساتيد بزرگ بغداد. 5. دكتر محمود هاشمى چشم پزشك. داستانى عجيب مرحوم علاّمه نسّابه ابوالمعالى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (قدس اللّه سرّه) مى فرمودند من علاّمه متتبع و فقيه متبحّر و محدّث خبير و سالك بصير حاج سيد محمد على شاه عبدالعظيمى را درك كرده و از محضرش استفاده نموده ام و بسيار از ايشان تعريف مى كرد و مى فرمود: ايشان حجره اى در صحن مطهّر داشت كه شبها در آن بيتوته مى نمود. و فرمود: شبى بعد از نيمه شب كه همه خواب بودند من ديدم چند نفر كه لباس سفيدى در تن داشتند آمدند و در صحن مطهّر قبرى را شكافته و مرده اى را از آن بيرون آورده بردند و من متعجب بودم كه اينها كيستند و چرا اين مرده را از قبر درآورده و بردند. پس سر آن قبر آمدم كه معلوم بود دست خورده سؤال كردم كه اين كيست؟ گفتند: مردى از اعوان دولت عراق و اهل بغداد كه مرد ستمگر و گناهكارى بوده و روز قبل او را به زور در آنجا دفن كرده اند. پس فهميدم كه آنها ملائكه نقّاله بودند و او را كه شايسته هم جوارى مولاى متقيان را نداشت درآورده و به برهوت برده اند.

.

ص: 115

داستانى عجيب
220. شاه عبدالعظيمى، آقا سيد حسن

220. شاه عبدالعظيمى، آقا سيد حسنعمدة العلما مرحوم آقا شيخ حسن از علما و فقها و اصوليين متبحر زمان خود بود و اكثر تلمذش خدمت مرحوم علاّمه كبير آيه الله حاج سيد حسين كوهكمرى عموى بزرگوار استاد ما عالم ربانى و آيت سبحانى آقا سيد محمد حجت كوهكمرى بوده و بسيارى از تقريرات او را هم نوشته كه از آنها است كتاب بزرگى در اصول فقه الذخيره و با آن مقام علم و فقاهت متصدّى امرى از امور نشده و بعد از استادش در سال 1350 ق از دنيا رفته.

.

ص: 116

221. شاه عبدالعظيمى، آخوند ملارضا قلى
222. شاه عبدالعظيمى، شيخ محمد طاهر

221. شاه عبدالعظيمى، آخوند ملارضا قلىآخوند ملارضا قلى شاه عبدالعظيمى از دانشمندان بزرگ در زمان خود بوده كه در شهر رى به دنيا آمده و پس از رشد و پرورش و خواندن مقدمات و سطوح به درس خارج ميرزا محمد حسن آشتيانى حاضر شد و در مدرسه مروى اقامت داشت و بسيار باورع و تقوا و صالح بود. بعد در آستانه مباركه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در مسجد ميرزا محمد اندرمانى اقامه جماعت مى نمود و مورد توجّه و وثوق مردم بود تا در سال 1326 ق مشرف به عتبات عاليات شد و در كاظمين عليهماالسلاماز دنيا رفت.

222. شاه عبدالعظيمى، شيخ محمد طاهرآقا شيخ محمد طاهر بن ملامحمد كاظم اصفهانى شاه عبدالعظيمى، فقيهى جليل و عالمى متبحّر بوده، و از اصفهان به نجف اشرف مهاجرت نموده بعد از آنكه مقدمات را در اصفهان تكميل نمود. او سپس از محضر ملاّ محمد فاضل ايروانى و ميرزا حبيب اللّه رشتى و شيخ زين العابدين مازندرانى و غير هم استفاده نمود تا به تصديق اين آيات ثلاثه به درجه رفيع اجتهاد رسيد و مراجعت به ايران كرد و در زاويه مقدسه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام رحل اقامت افكند و به وظايف شرعى از تدريس و امامت و نشر احكام پرداخت و در امر ترويج اهتمام بسيار ورزيد و از شعائر مذهبى تعظيم مى نمود و مردم رى به او اقبال مخصوصى داشتند و در امور دينى و دنيوى به او مراجعه مى كردند تا حدود 1310 ق كه دار دنيا را وداع گفت و در صحن شريف سيد الكريم مدفون شد، ولى قبرش در زير سنگ فرش صحن مخفى مانده است.

.

ص: 117

223. شاه عبدالعظيمى، شيخ جواد
224. شاه عبدالعظيمى، شيخ محمد على
225. شاه عبدالعظيمى، مولا على

223. شاه عبدالعظيمى، شيخ جوادشيخ جواد شاه عبدالعظيمى از علماى شهر رى بود. او عالمى فاضل و نسّابه اى خبير و سمت كليددارى و خزينه دارى آستانه مباركه را داشت. آثارى دارد به نام تذكرة الانساب كه سيد نظام العلماء در المجالس النظاميه خود نقل نموده است. قبرش در رواق شريف واقع است.

224. شاه عبدالعظيمى، شيخ محمد علىآقا شيخ محمد على عالمى ربانى و زاهد سبحانى از علماى معمر و كهنسال و منزوى شهر رى بوده و بسيار عابد و سالك الى الله بود و در منزل خود اقامه جماعت مى نمود و جمعى از ثقات با وى نماز مى خواندند. آن مرحوم معاصر با شيخنا الانصارى در نجف بود و در فقاهت و ورع و اخلاق مشار بالبنان بود در حدود 1312 ق از دنيا رفت.

225. شاه عبدالعظيمى، مولا علىعلي بن محمد جواد بن محمد مهدي بن رجب علي الشاه عبد العظيمي النجفي الرازي بحر العلوم. فاضل مشتغل بالعلوم الأدبية و العقلية، خازن خزانة السيد عبدالعظيم الحسني بالري، من أعلام النصف الأول من القرن الرابع عشر، كان يلقب نفسه ب_ «بحر العلوم» و ينسب كتبه عند تسميتها إلى نفسه. له التحفة البحرية في القواعد الصرفية ألفه سنة 1312، و الفوائد البحرية في القواعد المنطقية ألفه سنة 1325.

.

ص: 118

226. شروانشاه بن محمد، موفق الدين حافظ رازى
227. شريف محمد طهرانى رازى
228. شعيب بن سهل بن كثير، ابوصالح رازى
229. شيخ شهاب الدين رازى
اشاره

226. شروانشاه بن محمد، موفق الدين حافظ رازىوى محدثى شيعى و صالح و ديّن بوده است.

227. شريف محمد طهرانى رازىوى از جمله خوش طبعان طهران در آغاز دولت صفويان بود؛ در شعر طبعى نيكو داشت و صبرى تخلص مى كرد؛ اين مطلع از او است: ماه من! تا علم حسن برافراخته اىخوبرويان همه را خاك نشين ساخته اى

228. شعيب بن سهل بن كثير، ابوصالح رازىشعيب به عهد معتصم قضاء رصافه را به عهده داشت، و معتقد به خلق قرآن و نفى صفات و رؤيت حق بود. مردم عامه به خانه اش ريختند، و بسوزاندند و غارت كردند. شعيب نخستين قاضى است كه منزلش را آتش زدند، و اثاثه اش را به سرقت بردند، وى به سال 228 از قضا معزول شد.

229. شيخ شهاب الدين رازىشهاب الدين از شيخ زاده هاى رى در آغاز قرن دهم بود، و از فضائل بهره اى تمام داشت، و قصائد و غزل بسيار سرود؛ اين مطلع از او است: بى خبر از سرم آن سرو روان مى گذردمن به جان كندنم و عمر دوان مى گذرد

.

ص: 119

حرف ص
230. مولانا صابر رازى
231. صاعدبن محمدبن احمدبن ابى بكر بن محمد حنفى رازى
232. صالح بن سلمه بن ابى حماد، ابوالخير رازى

حرف ص230. مولانا صابر رازىوى از شاعران اوائل قرن دهم رى و خطيب آن ديار بود؛ اين مطلع از او است: گهى كه تير ترا از دل رميده كشمبدين بهانه كه پاكش كنم به ديده كشم

231. صاعدبن محمدبن احمدبن ابى بكر بن محمد حنفى رازىوى جوامع الفقه، و كتاب الاحساب والانساب را تأليف كرد.

232. صالح بن سلمه بن ابى حماد، ابوالخير رازىنام ابوالخير زاذويه (= زادويه يا زادبه) و شيعى بوده است، و امام ابوالحسن عسكرى عليه السلام را ملاقات كرده است، وى را مؤلفاتى است، و از آن جمله است كتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام و كتاب نوادر. امر وى را ابهامى است. به نقل مامقانى، شيخ طوسى گاه او را از اصحاب حضرت جواد و ديگر گاه از اصحاب حضرت هادى و زمانى از اصحاب امام حسن عسكرى مى نويسد.

.

ص: 120

233. صالح بن شعيب، ابوبكر قارى رازى
234. ميرصيدى طهرانى رازى
اشاره

233. صالح بن شعيب، ابوبكر قارى رازىوى از مردم قار(ظ:غار) رى و از قدماى اديبان و لغت دانان بوده است، و به عهد ثعلب نحوى (متوفى به سال 291) به بغداد درآمد، و با ابوالعباس مبرّد مباحثه و مناظره داشت، و در لغت غالب مى آمد امّا در نحو مغلوب مى شد. ياقوت نام او را در معجم البلدان والمشترك، در ذكر قار آورده است.

234. ميرصيدى طهرانى رازىوى از سادات طهران به زمان شاه اسماعيل صفوى بود، و به هندوستان رفت و همان جا درگذشت؛ از او است: درين فصل گل هرچه دارى به مى دهمبادا كه ديگر بهارى نيايد

.

ص: 121

حرف ط
235. طاهربن حسن، ابوالعلاء رازى
236. طاهربن حسن، شحام رازى
237. طلحه بن اعلم جيانى رازى
حرف ع

حرف ط235. طاهربن حسن، ابوالعلاء رازىنام وى در التدوين رافعى درج افتاده، و در قزوين صحيح محمدبن اسماعيل بخارى را استماع كرد.

236. طاهربن حسن، شحام رازىوى به نقل رافعى در قزوين از محمدبن سليمان بن يزيد و على بن احمدبن صالح استماع حديث كرد.

237. طلحه بن اعلم جيانى رازىوى از ديه جى نزديك طهران برخاسته است، و جى را جيان نيز گفته اند، سمعانى در الانساب آورده:«جيان قرية من قُرى الرّى، منها أبوالقاسم طلحه بن الأعلم الحنيفي الجياني...».

.

ص: 122

حرف ث

238. مولانا عارفى رازى
239. عبادبن احمد، ابوصالح كلينى رازى
240. عباس بن عبيداللّه ، اقطع رازى

حرف ع238. مولانا عارفى رازىعارفى از دهقانان اوائل قرن دهم هجرى بود، و شاعرى او را از آن كار باز آورد؛ اين مطلع از او است: بى گل روى تو گلگشت گلستان نكنملب ببندم، سخن از غنچه خندان نكنم

239. عبادبن احمد، ابوصالح كلينى رازىوى از كُلين ورامين رى است، و شيخ ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى از كلين فشافويه رى. ابوصالح از محمدبن ايوب روايت كند.

240. عباس بن عبيداللّه ، اقطع رازىوى به بغداد رفت، و از هارون بن سعيدالايلى حديث بگفت، و عبدالصمد بن على الطسّى از او روايت كند.

.

ص: 123

241. عباس بن على بن علويه ورامينى رازى
242. عباس بن فضل بن شاذان بن عيسى، ابوالقاسم مقرى رازى
243. عبدالباقى بن احمد، ابوطيب خومينى رازى
244. عبدالجباربن احمد قاضى معتزلى رازى

241. عباس بن على بن علويه ورامينى رازىبه نقل شيخ حرّ عاملى، شيخ منتجب الدين از وى به وصف «واعظ، صالح» ياد كرده است.

242. عباس بن فضل بن شاذان بن عيسى، ابوالقاسم مقرى رازىوى و پدر و جدش ائمه علم قرآن بوده اند. عباس از محمدبن حميد و احمدبن ابى شريح و وهب بن ابراهيم استماع حديث كرد، و ابوالحسن قطّان و سليمان بن يزيد و محمدبن اسحاق كيسانى از او حديث شنيدند. عباس در قزوين حديث بگفت.

243. عبدالباقى بن احمد، ابوطيب خومينى رازىنام وى در تاريخ بغداد، و معجم البلدان ذيل خومين رى درج آمده، و به جوانى به بغداد رفت و به اتفاق ابوبكر خطيب بن ثابت استماع حديث مى كردند، و از مشايخ وى مى نوشت. وى محدثى صدوق بود، و پس از سال 420 درگذشت.

244. عبدالجباربن احمد قاضى معتزلى رازىعبدالجباربن احمد از معتزليان شافعى مذهب شهر رى بود، كه در فروع مذهب شافعى و در اصول طريقت اعتزال داشت؛ و قضاء رى و اعمال آن به عهد صاحب عبّاد به وى واگذار بود، و به سال 367 به دريافت خلعت و سمت نائل آمد، و به رى و بلاد تحت فرمان مؤيدالدوله قاضى القضاة بود، و تصانيفى همچون دلائل النبوة در دو مجلد و عمده الأدلّة و غير اينها در اصول فقه و طريقت اعتزال به وجود آورد. صاحبِ عبّاد جز اعطاء سمت قضا به وى نيكوييها كرد، با اين حال چون درگذشت قاضى عبدالجَبّار به ترحّم (رحمت و فرستادن) بر وى، بدان سبب كه در هنگام مرگ توبه اى از او ظهور نيافت، و به نزد وى محقّق نشد، رأى نداد. از اين رو قاضى را به قلت رعايت و وفا نسبت داده اند؛ و پس از آن فخرالدوله ديلمى وى را بگرفت و مصادره كرد. قاضى به سال 414 در شهر رى درگذشت، و عمرى دراز بيافت، و مردم از اقطار جهان استفادت را به محضرش مى شتافتند.

.

ص: 124

245. عبدالجباربن عبداللّه بن ابراهيم بن برزه، ابوالفتح رازى
246. عبدالجباربن عبداللّه بن على مقرى، شيخ مفيد رازى

245. عبدالجباربن عبداللّه بن ابراهيم بن برزه، ابوالفتح رازىواعظ جوهرى تاجر عبدالجبار، از على بن محمد قصار و گروهى ديگر روايت كند، و نود سال بزيست و به سال 468 درگذشت.

246. عبدالجباربن عبداللّه بن على مقرى، شيخ مفيد رازىوى فقيه شيعه در رى به عهد سلاجقه بزرگ بود، و از شيخ طوسى روايت كند، در رى مدرسه اى بزرگ داشت كه به زمان ملكشاه و بركيارق جهت شيعيان احداث گرديده بود، و ذكر آن در مجلد اول رى باستان(ص 536) آمده است. در اين مدرس چهارصد تن از فقيهان و متكلّمان و متعلمان از بلاد جهان از محضرش استفادت مى جستند. شيخ منتجب الدين در احوال وى آورده: الشيخ المفيد عبدالجبّار بن عبداللّه بن على المقرى ء الرازي، فقيه الأصحاب بالرّي، قَرأ عليه فى زمانه قاطبة المتعلّمين من السّادة والعلماء، و هو قد قَرَأ على الشيخ أبى جعفر الطوسى جميع تصانيفه، وقَرَأ على الشّيخين، سالار، وابن البرّاج، و له تصانيف بالعربية والفارسية فى الفقه. از جمله شاگردان وى يكى عالم و مفسر و فقيه جليل القدر فضل بن حسن طَبْرِسى مؤلف تفسير مجمع البيان است، و در رياض العلماء و روضات الجنات و مستدرك الوسائل و ريحانه الادب بدين معنا تصريح رفته است.

.

ص: 125

247. عبدالجباربن عبدالوهاب رازى

247. عبدالجباربن عبدالوهاب رازىوى در رى صاحب باغى بود كه حضرت عبدالعظيم را پس از وفات در آنجا مدفون ساختند، و از آن پس آن باغ را بر اهل شرف و تشيع وقف كرد. نامش در كتب رجال شيعه، همانند فهرست طوسى و رجال كشى و منهج المقال و نقد الرجالو تنقيح المقال و غيره به نظر نرسيد، لكن هر جا كه احوال حضرت عبدالعظيم مذكور است، نام وى نيز درج است.

.

ص: 126

248. عبدالجباربن محمدبن احمد،ابو محمد خوارى رازى
249. عبدالجباربن محمد خوارى رازى
250. عبدالجليل بن ابى الفتح مسعودبن عيسى، رشيدالدين ابوسعيد رازى
251. عبدالجليل بن عيسى بن عبد الوهاب، ابوسعيد رازى

248. عبدالجباربن محمدبن احمد، ابو محمد خوارى رازىوى به نقل صاحب شذرات الذهب مفتى و امام جامع نيشابور بود. از بيهقى و قشيرى و گروهى ديگر استماع حديث كرد. و به سال 536 درگذشت.

249. عبدالجباربن محمد خوارى رازىاحوال وى نيز در شذرات الذهب درج آمده، كه از واحدى و ديگران استماع حديث كرد، و در 534 بمرد. احتمال اتحاد دو تن اخير قوتى دارد.

250. عبدالجليل بن ابى الفتح مسعودبن عيسى، رشيدالدين ابوسعيد رازىوى از عالمان بنام رى به عهد سلجوقيان بود، و در رى در محلّت دروازه جاروب بندان مدرسه اى داشت، كه در آن بيش از دويست دانشمند معتبر درس دين و اصول فقه و علم شريعت مى خواندند. ذكر اين مدرسه در مجلد نخستين رى باستانچ(ص 534) آمده است. عبدالجليل قزوينى رازى صاحب النقض و منتجب الدين و شيخ حر عاملى وى را استاد اهل زمانه در علم اصول دانسته اند. او را مؤلفاتى ارجمند است، مانند نقض التصفّح ابى الحسين بصرى، و الفصول فى الاصول على مذهب آل الرسول.

251. عبدالجليل بن عيسى بن عبد الوهاب، ابوسعيد رازىوى متكلّمى فقيه و متبحّر و استاد ائمه به عصر خويش بود، و با مخالفان مناظراتى داشت. عبدالجليل را تصانيفى اصولى است، و از عالمان عهد سلجوقيان و از مشايخ ابن شهرآشوب بوده است. نام وى در كتاب النقض در بيان متبحّران از علماى متاخّر درج آمده، و منتجب الدين و حرّ عاملى نيز ذكر كرده اند. برخى از متتّبعان احتمال داده اند كه وى همان عبدالجليل بن ابى الفتح مذكور در سابق است و هر دو يك تنند، واللّه اعلم.

.

ص: 127

252. عبدالرحمن بن ابى حازم الركاب، ابوالقاسم رازى
253. عبدالرحمن بن احمدبن حسن بن بندار عجلى، ابوالفضل رازى

252. عبدالرحمن بن ابى حازم الركاب، ابوالقاسم رازىوى از فقيهان و محدثان رى بود، و ذكرش در التدوين درج افتاده است، و به قزوين رفت، و به سال 467 از ابومنصوربن زياده استماع حديث كرد.

253. عبدالرحمن بن احمدبن حسن بن بندار عجلى، ابوالفضل رازىوى مقربى زاهد و امامى عالم عامل و كثيرالتصانيف بود. در رى از جعفربن فناكى، و در نيشابور از سلمى، و در مكه از ابن فراس استماع حديث كرد. گفته اند در مكه از مادر بزاد. از مصنفاتش يكى جامع الوقوف است. به سال 454 به نيشابور درگذشت.

.

ص: 128

254. عبدالرحمن بن حسن، ابوالفضل مقرى رازى
255. عبدالرحمن بن سعدبن يحيى رازى
256. عبدالرحمن بن عبداللّه بن سعد، ابومحمد مقرى دشتكى رازى
257. عبدالرحمن بن عمربن محمدبن سهل صوفى، ابوالحسين رازى

254. عبدالرحمن بن حسن، ابوالفضل مقرى رازىوى صاحب اللوامح فى القراءات است، و به سال 454 درگذشت. به احتمال بسيار قوى دو تن اخير يكى هستند، گر چه در پاره اى از منابع ذكرشان دوبار درج افتاده است.

255. عبدالرحمن بن سعدبن يحيى رازىرافعى در التدوين احوال وى را بياورده است، و در قزوين از ابوالحسن قطان استماع حديث كرده است.

256. عبدالرحمن بن عبداللّه بن سعد، ابومحمد مقرى دشتكى رازىاصل وى از مرو بود، امّا او و پدرش در رى اقامت داشتند. ذكرش در التدوين درج است، و از ابوسلمان شيبانى و زهيربن معاويه و ديگران روايت كند، محمدبن بكير و حجاج بن حمزة از او روايت كنند. ذكر پدرش بيايد.

257. عبدالرحمن بن عمربن محمدبن سهل صوفى، ابوالحسين رازىوى عالم به علم افلاك و منجم عضدالدوله ديلمى بوده است. از مؤلفاتش يكى الكواكب الثابته است كه مبتنى بر كتاب مجسطى بطلميوس است، ليكن به متابعت آن اكتفا ننموده، بلكه خود نجوم را يكى يكى رصد و اندازه و مكان آنها را معين كرده است. ديگر از مؤلفاتش مطارح الشعاعات و ارجوزه است، وى به سال 376 درگذشت.

.

ص: 129

258. عبدالرحمن بن محمدبن ادريس، ابومحمد بن ابى حاتم حنظلى رازى
259. عبدالرحمن بن محمدبن سلم، حافظ كبير ابويحيى رازى

258. عبدالرحمن بن محمدبن ادريس، ابومحمد بن ابى حاتم حنظلى رازىوى امام حديث و تفسير، و مردى عابد و صالح، و يكى از حفاظ بنام رى بود. جهت كسب دانش رخت سفر به سوى پاره اى از بلاد همانند عراق و مصر و دمشق كشيد، و از محضر درس اكابر عصر استفادت جست. كتاب پرسود الجرح و التعديل را تاليف كرد، او را مؤلفات ديگر نيز در فقه و تفسير و تاريخ و غير اينها ذكر كرده اند؛ به سال 327 در رى درگذشت. پدر او محمد بن ادريس بن منذر حنظلى نيز از بزرگان و دانشمندان رى به شمار بود، و در شهر رى دروازه و مسجدى به نام او وجود داشت، كه شرح آنها در مجلد اول رى باستان آمده است.

259. عبدالرحمن بن محمدبن سلم، حافظ كبير ابويحيى رازىوى امام جامع اصفهان و مصنف مسند و تفسير بوده است، و از سهل بن عثمان و عبدالعزيزبن يحيى و ديگران روايت حديث كند، و ابواحمد عسال و ابوالشيخ و ديگران از او روايت كنند، به سال 291 درگذشت.

.

ص: 130

260. عبدالرحمن بن محمدبن يوسف، ابومحمد طرائفى رازى
261. عبدالرحيم بن سليمان رازى كوفى
262. عبدالصمدبن محمد، رشيدالدين رازى الدوعى
263. ميرعبدالصمد رازى

260. عبدالرحمن بن محمدبن يوسف، ابومحمد طرائفى رازىوى به سال 391 در سفر حج به بغداد رفت، و از محمدبن عيسى بن محمد وسقندى و ميسره بن على قزوينى و غيرهما حديث بگفت.

261. عبدالرحيم بن سليمان رازى كوفىوى به كوفه رفت، و عالمى شيعى و ثقه و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده است. در شذرات الذهب و معجم المؤلفين سال فوتش 187 ذكر گرديده است.

262. عبدالصمدبن محمد، رشيدالدين رازى الدوعىوى از فقهاى شيعى مذهب رى بوده، و نامش در پاره اى از منابع شيعه درج افتاده است.

263. ميرعبدالصمد رازىوى در آغاز عهد صفويان در رى شغل قضا داشت، و اسلاف او نيز در رى همه قاضى بودند، بر علم فقه و انشا وقوفى داشت، و شعر نيز مى گفت؛ اين مطلع از او است: ز هر يك دانه خالت خرمن غم بر جگر دارمبيا بنگر كه از تخم محبت من چه بردارم

.

ص: 131

264. عبدالعزيزبن حسين بن حسن، ابومحمد مجدالدين رازى
265. عبدالعزيزبن محمد نصرآبادى رازى
266. عبدالعزيز رازى
267. عبدالكريم بن ابراهيم بن محمدبن حسن نحوى، ابوسعيد رازى
268. عبدالكريم بن احمد وزان، ابوسعد رازى

264. عبدالعزيزبن حسين بن حسن، ابومحمد مجدالدين رازىوى به ابن الخليلى معروف است، و از اولاد تميم دارى صحابى بوده است. مردى كثيرالتَّعَبّد بود، و به فقرا و صلحا حسن ظنى داشت. در سال 680 در دمشق درگذشت.

265. عبدالعزيزبن محمد نصرآبادى رازىوى از محلّت نصرآباد رى بود، و ابوحاتم محمدبن ادريس رازى از او روايت حديث كند.

266. عبدالعزيز رازىوى امام رى و از مشايخ مشهور بود، و با ابوالقاسم رازى و نابلوسى صحبت داشت. احوال او به درستى روشن نيست.

267. عبدالكريم بن ابراهيم بن محمدبن حسن نحوى، ابوسعيد رازىوى از نحودانان بزرگ رى بود، و در آنجا به افادت اشتغال داشت. براى تكميل معلومات خويش رخت سفر به عراق كشيد، و شام و بيت المقدس را نيز بديد.

268. عبدالكريم بن احمد وزان، ابوسعد رازىوى نخستين فرد بيت وزّان در رى _ از خاندان علم و فضل آن ديار _ بوده است، و در باب اين خاندان در مجلد نخستين رى باستان (ص 541،542) ذكرى رفته است.

.

ص: 132

269. عبداللّه بن احمد رازى
270. عبداللّه بن جعفربن محمدبن موسى بن جعفر، ابومحمد دوريستى رازى

269. عبداللّه بن احمد رازىتفرشى در نقدالرجال آورده كه، نجاشى در ترجمه محمدبن احمدبن يحيى وى را به ضعف نسبت داده است.

270. عبداللّه بن جعفربن محمدبن موسى بن جعفر، ابومحمد دوريستى رازىياقوت در ذيل دوريست (درشت) رى در معجم البلدان آورده: ابومحمد دوريستى، كه خود را از فرزندان حذيفه يمان، از صحابه حضرت رسول مى داند، بدانجا منسوب است، و از فقيهان شيعه اماميه است، و به سال 566 به بغداد در آمد، و چند گاهى در آنجا بزيست، و از نياى خويش، محمد بن موسى، در اخبار ائمه اثناعشر حديث گفت، و از بغداد به شهر خود بازگشت، و شنيدم كه اندكى پس از سال 600 در گذشت. شيخ منتجب الدين در فهرست خويش وى را توثيق كرده و ستوده است ، و شيخ حر عاملى در امل الآمل نوشته: عبداللّه بن جعفر...كان عالما فاضلاً صدوقاً...يروى عن جدّه ابى جعفر محمد بن موسى بن جعفر عن جدّه ابى عبداللّه جعفر بن محمد الدوريستى عن المفيد.

.

ص: 133

271. عبداللّه بن حسن بن ايوب بيلى رازى
272. عبداللّه بن داهر بن يحيى، ابو سليمان (يا ابو يحيى)، رازى
273. عبداللّه بن سعد بن عثمان، ابو عبدالرحمن دشتكى رازى
274. عبداللّه بن عبدالعزيز، ابو محمد خوارى رازى

271. عبداللّه بن حسن بن ايوب بيلى رازىوى از زاهدان ديار رى بود، و از سَهْل بن زَنْجَلَة و غيره استماع حديث كرد، و ابو عمرو بن نُجَيد از او روايت كند. نام وى را سمعانى در الانساب و ياقوت در المشترك و معجم البلدان در ذكر قريه بيل آورده اند.

272. عبداللّه بن داهر بن يحيى، ابو سليمان (يا ابو يحيى)، رازىوى به احمرى معروف بود، و به بغداد رفت، و از پدرش و عبداللّه بن عبدالقدوس حديث بگفت. احمد بن على خرّاز و فضل بن سهل اعرج و ديگران از او روايت كنند. گويند نام پدرش محمد، و داهر لقب وى بوده است.

273. عبداللّه بن سعد بن عثمان، ابو عبدالرحمن دشتكى رازىوى از دشتك رى بود، و از پدر خويش سعد و مقاتل بن حيّان روايت كند، و پسرش عبد الرحمن بن عبداللّه و محمد بن حميد رازى از وى روايت كنند. سمعانى و رافعى نام پدر او را سعد نوشته اند ولى ياقوت سعيد ذكر كرده است. احوال پسرش عبدالرحمن در سابق گذشت.

274. عبداللّه بن عبدالعزيز، ابو محمد خوارى رازىنام وى در التدوين درج آمده، و به سال 419 در قزوين بوده است.

.

ص: 134

275. عبداللّه بن محمد بن حماد رازى
276. عبداللّه بن محمد بن خالد، حافظ ابوبكر حبال رازى
277. عبداللّه بن محمد بن عبدالرحمن شعرانى، ابو محمد رازى
278. عبداللّه بن محمد بن عبدالكريم بن يزيد، حافظ ابو القاسم رازى
279. عبداللّه بن محمد بن عبدالوهاب، ابو سعيد قرشى رازى صوفى

275. عبداللّه بن محمد بن حماد رازىوى از اصحاب حضرت امام جواد (ع) است .

276. عبداللّه بن محمد بن خالد، حافظ ابوبكر حبال رازىوى عالم به حديث و صاحب تصانيف بود، و مذهب كوفيان داشت، و در قزوين قضاوت مى كرد، و به سال 312 در گذشت .

277. عبداللّه بن محمد بن عبدالرحمن شعرانى، ابو محمد رازىوى به اصل از رى بود، ليكن به نيشابور بزرگ شد. با جنيد و مشايخ ديگر صحبت داشت، و از اصحاب بو عثمان حيرى بود، و به سال 353 روى در نقاب خاك كشيد.

278. عبداللّه بن محمد بن عبدالكريم بن يزيد، حافظ ابو القاسم رازىوى برادر زاده ابوزرعه رازى است، و از يونس بن عبد الاعلى و احمد بن منصور رمادى و ديگران روايت كند، از استادان عراق استماع حديث كرده است، به سال 320 در گذشت.

279. عبداللّه بن محمد بن عبدالوهاب، ابو سعيد قرشى رازى صوفىوى از محمد بن ايوب بن ضُرَيس بجلى روايت كند، در اواخر عمر راه بخارا در پيش گرفت، و همانجا به سال 382 در گذشت، به هنگام مرگ 94 سال داشت .

.

ص: 135

280. عبداللّه بن محمد بن على بن عباس بن هارون تميمى رازى
281. عبداللّه بن محمد خراز، ابو محمد رازى
282. عبداللّه بن محمد رازى
283. عبدالملك بن محمد بن عبدالملك ورامينى

280. عبداللّه بن محمد بن على بن عباس بن هارون تميمى رازىوى از شيعيان رى بود، نسختى از حضرت امام رضا عليه السلام داشت، ابو محمد حسن بن عبداللّه بن محمد بن عباس از او روايت كند.

281. عبداللّه بن محمد خراز، ابو محمد رازىوى از كابر مشايخ رى است، و سالها در مكه مجاور بود، و ورعى تمام داشت، جز حق نگفت، و روزى جز از وجه حلال نخورد. با ابو حفص نيشابورى و ابو عمران كبير مصاحبت داشت، و اصحاب بايزيد وى را بزرگ مى داشتند. وى پيش از سال 310 از دنيا برفت.

282. عبداللّه بن محمد رازىوى شيعى و از اصحاب حضرت جواد عليه السلام بوده است.

283. عبدالملك بن محمد بن عبدالملك ورامينىوى را فقيهى صالح و خير و فاضل دانسته اند.

.

ص: 136

284. مولانا عبدى
285. عبيد اللّه بن عبدالكريم بن يزيد بن فروخ، ابو زرعه رازى
286. عبيدالله بن محمّد رازى

284. مولانا عبدىوى از شاعران رى در اوائل قرن دهم هجرى است؛ اين مطلع او را است: با در و داغ ديده گريان نشسته امدر آب و آتش از غم جانان نشسته ام

285. عبيد اللّه بن عبدالكريم بن يزيد بن فروخ، ابو زرعه رازىوى از پيشوايان حافظان حديث در جهان اسلامى است، و در حرمين و عراق و شام و الجزيره و مصر و خراسان از ابو نعيم و خلاد بن يحيى و قبيصة بن عقبه و ديگران استماع حديث كرد، صاحب تاريخ بغداد در باب وى گفته: كان إماماً ربّانياً متقنا حافظاً مكثرا صادقا. قدم بغداد غير مرّة، و جالس أحمد بن حنبل وذاكره و حدث. ذهبى در تذكرة الحفاظ از بخارى از پسر احمد بن حنبل چنين نوشته: ...نزل أبو زرعة عندنا فقال لي أبى: يابنّي قد اعتضت عن نوافلي بمذاكرة هذا الشيخ.... زركلى در الاعلام در باب وى آورده:«كان يحفظ مائة ألف حديث، و يقال: كلّ حديث لايعرفه أبوزرعة ليس له أصل...» جمعى كثير از وى روايت كنند. ابو زرعه در رى به سال 264 در گذشت.

286. عبيدالله بن محمّد رازىاز اصحاب امام جواد(ع) بوده است. محتمل است كه او همان عبدالله بن محمّد رازى باشد.

.

ص: 137

287. عتاب بن محمد بن احمد بن عتاب، ابو القاسم حافظ رازى ورامينى
288. امير عجيبى
289. مولانا عز الدين

287. عتاب بن محمد بن احمد بن عتاب، ابو القاسم حافظ رازى ورامينىوى يكى از حفّاظ صدوق رى بود، و از محمد بن محمد بن سليمان باغندى و ابو محمد عبدالرحمن بن ابى حاتم رازى و ابوالقاسم بغوى و تنى چند ديگر روايت حديث كند؛ و ابوبكر محمد بن ابراهيم و ابن بركان و پسرش سلمه نيز از او روايت كنند، سال فوتش پس از سال 310 بوده است. وى به بغداد رفت، و از احمد بن محمد بن ميمون و على بن ابراهيم قطّان قزوينى روايت حديث كرد.

288. امير عجيبىوى از شاعران و سادات رى در اوائل عهد صفويان بود؛ و اين مطلع از او است: دارم به سينه ناوكى از چشم پرفنتپنهان نمى كنم، نظرى هست با منت

289. مولانا عز الدينعز الدين از شاعران ولايت رى در آغاز عهد صفويان بود، و در طهران مكتب دارى مى كرد. مردى متّقى و درويش بود. اين مطلع از اوست: مه من كاكل مشكين به روى خود پريشان كنبراى چشم بد خورشيد را در ابر پنهان كن

.

ص: 138

290. عزيربن اسحاق بن عبيد اللّه ، ابو القاسم جعفرى رازى
291. عطية بن نجيح، ابو مطهر رازى
292. علاء بن حسن رازى
293. شيخ علاء الدوله رازى

290. عزيربن اسحاق بن عبيد اللّه ، ابو القاسم جعفرى رازىبه نقل رافعى وى در قزوين از محمد بن احمد بن هارون كوفى حديث بگفت، و ميسرة بن على از او روايت كند، عزير از ابو زرعه روايت كند.

291. عطية بن نجيح، ابو مطهر رازىوى شيعى و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده است.

292. علاء بن حسن رازىحسن است. در كتب رجالى نقل شده كه رقعه اى از ناحيه مقدسه از جانب امام عسكرى(ع) صادر شده كه توسط ابوحامد (كه از بزرگان اماميه بوده) به علاء بن حسن رازى داده شده است. مامقانى مى گويد: اين مطلب، گواه آن است كه او از اُمنا و بزرگان شيعه است؛ وگرنه ابوحامد رقعه را به وى نمى داده است.

293. شيخ علاء الدوله رازىوى متولى مزار اندرمان رى در آغاز عهد صفويان بود، صحبتى خوش داشت، و به خدمت فقرا قيام مى كرد؛ اين مطلع از او است: شب وصل است رحمى كن زمن بستان روان جان راكه پيشت ميرم و ديگر نبينم روز هجران را

.

ص: 139

294. امام اجل علاء الدين خوارى رازى
295. على بن ابراهيم بن ابان، علان ابو الحسن كلينى رازى
296. على بن ابراهيم بن ابى طالب، نجم الدين ابو تراب ورامينى رازى
297. على بن ابراهيم بن محمد، ابوالقاسم دهكى رازى

294. امام اجل علاء الدين خوارى رازىعلاء الدين فاضلى فصيح بود، و در نظم و نثر دست داشت، اين قطعه را در رنجش خود از مريدان و مردم آن ديار گفته: از ملالت اى مريدان مى رومبر دل و جان داغ حرمان مى روم هر كجا شهرى است اقطاع منستگر به ايران گر به توران مى روم صد هزاران ترك دارم در ضميرهر كجا خواهم چو سلطان مى روم تخت منبر چون مسلم شد مراچتر برگيرم چو شاهان مى روم

295. على بن ابراهيم بن ابان، علان ابو الحسن كلينى رازىوى از عالمان شيعى مذهب و اهل قريه كلين فشافويه، و از منسوبان محمد بن يعقوب كلينى بوده است. او را ثقه و از وجوه عالمان دانسته اند، كتابى به نام اخبار القائم عليه السلام دارد. به احتمال قوى وى همان على بن محمد بن ابراهيم است كه ذكرش بيايد.

296. على بن ابراهيم بن ابى طالب، نجم الدين ابو تراب ورامينى رازىوى به نقل شيخ منتخب الدين فقيهى واعظ و فاضل بوده است.

297. على بن ابراهيم بن محمد، ابوالقاسم دهكى رازىوى از قريه دهك رى، و از راويان اخبار و جامعان اشعار بوده است، و كتاب اغانى را بر ابو الفرج على بن حسين اصفهانى بخواند.

.

ص: 140

298. على بن ابراهيم وراق رازى
299. على بن ابى بكر أسفيذنى رازى
300. على بن ابى طالب، رشيد الدين خيارى رازى
301. على بن احمد بن ابراهيم بن ثابت، حافظ ثقه ابوالقاسم ربعى رازى

298. على بن ابراهيم وراق رازىبه نقل تفرشى در نقدالرجال شيخ صدوق نام وى را در عيون الأخبار بياورده است. او از تلامذه سعد بن عبداللّه بوده است.

299. على بن ابى بكر أسفيذنى رازىوى محدث و اهل ديه أَسفيذن رى بوده است، و از حمّاد بن يحيى از قتاده از انس بن مالك از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرد، كه: «مَن حُوسِبَ عُذّبَ». حسن بن على بن حارث همدانى از وى روايت كند.

300. على بن ابى طالب، رشيد الدين خيارى رازىوى از عالمان شيعى مذهب رى، و فقيهى فاضل بوده است، و نظمى لطيف دارد.

301. على بن احمد بن ابراهيم بن ثابت، حافظ ثقه ابوالقاسم ربعى رازىوى به بغداد رفت و از محمد بن يوسف بن النضر هروى و عمر بن سهل بن اسماعيل حافظ و ديگران حديث بگفت، و در رى به سال 379 در گذشت.

.

ص: 141

302. على بن احمد بن على بن يوسف، ابو الحسين ورامينى رازى
303. على بن احمد بن على خراز رازى
304. على بن احمد بن مكى، حسام الدين ابوالحسن رازى
305. على بن بخار، ابوالحسن رازى

302. على بن احمد بن على بن يوسف، ابو الحسين ورامينى رازىوى از محمد بن منصور بن ابى الجهم روايت كند، به سال 377 در غزايى به قزوين رفت، خليل حافظ از وى روايت كند.

303. على بن احمد بن على خراز رازىوى متكلمى جليل القدر و شيعى مذهب، و در كلام صاحب تصانيف بود، و به فقه آل نبى انسى بسيار داشت، و در رى بزيست و در همان شهر در گذشت، سال ولادت و وفاتش معلوم نشد.

304. على بن احمد بن مكى، حسام الدين ابوالحسن رازىوى فقيه حنفى بود، چندى در ايام نور الدين محمود در حلب بزيست، سپس به دمشق آمد و آنجا ساكن شد. از مؤلفاتش خلاصة الدلائل و سلوه الهموم است، و در دمشق به سال 598 در گذشت. مسند ابى حنيفه نيز يكى از تأليفات او است كه دست نوشته اى از آن در كتابخانه احمد ثالث در استانبول موجود است.

305. على بن بخار، ابوالحسن رازىوى به بغداد رفت، و در آنجا جمعى از وى در دار القطن كتابت حديث كردند.

.

ص: 142

306. على بن جعفر بن سعيد السعيدى، حذاء مقرى ابوالحسن رازى
307. على بن حسن هسنجانى رازى
308. على بن حسين بن جنيد، حافظ ابو الحسن رازى
309. على بن حسين، ابو الفرج رازى

306. على بن جعفر بن سعيد السعيدى، حذاء مقرى ابوالحسن رازىوى به شيراز رفت، از آثارش مصنف فى القراءات الثمان و جزء فى التجويد است، وى به سال 410 زنده بود.

307. على بن حسن هسنجانى رازىوى از ديه هسنجان رى بود، و از هشام بن عمّار و سعيد بن ابى مريم و يحيى بن بُكير و نعيم بن حمّاد و احمد بن حنبل و ديگران استماع حديث كرد، و عبد الرحمن بن ابى حاتم و ابو قريش محمد بن جمعة الحافظ و غير هما از او روايت كنند، على به سال 275 در گذشت.

308. على بن حسين بن جنيد، حافظ ابو الحسن رازىوى در بلد خويش به مالكى شهرت داشت، و از حفاظ مشهور رى و مردى كثير السفر بود، و از ابو جعفر نفيلى و طبقه وى حديث شنيد. عبد الرحمن بن ابى حاتم و ديگران از او روايت كنند. مرگش به سال 291 روى داد، وى را به مناسبت تصنيف حديث مالك مالكى گفته اند.

309. على بن حسين، ابو الفرج رازىوى يكى از كتّاب عضدالدوله بود، و صاحب كتاب مفتاح الطب است.

.

ص: 143

310. على بن حسين قرجى رازى
311. على بن الخراز رازى
312. على بن خليل بن ابراهيم رازى تهرانى

310. على بن حسين قرجى رازىياقوت در معجم البلدان نام وى را در ذكر قريه قَرْج آورده است، وى از ابراهيم ابن موسى فرّاء روايت كند، و عُقَيْلى نيز از او روايت كند.

311. على بن الخراز رازىوى عالمى شيعى و متكلمى جليل بود، و به فقه انسى داشت، و در رى مقيم بود و همانجا در گذشت، و تواند بود كه وى همان على بن احمد بن على خراز، مذكور در سابق باشد.

312. على بن خليل بن ابراهيم رازى تهرانىالشيخ الاجل العالم الزاهد، فخر الشيعة و ذخر الشريعة، أُنموزج السلف و بقية الخلف، العالم الرباني الحاج المولى على الطهراني المتوطّن في أرض الغري و المتوفّى فيها فى آخر صفر سنة 1296. همانا آن جناب در زهد و تقوا و اِعراض از دنيا به مرتبه اقصى رسيده بود و اقتداء كرده بود به مولاى خويش امير المومنين عليه السلام در خشونت مَلبس و جشوبت مأكل و در زيارات مخصوصه حضرت ابو عبداللّه الحسين پياده مى رفت تاآنكه به سن پيرى رسيده و از قوه پياده رفتن افتاد. و از براى او كراماتى نقل شده كه شيخ ما در دارالسلام به پاره اى از آنها اشارت فرموده. و آن جناب يكى از مشايخ اجازه شيخ مرحوم است و والد جليلش جناب حاجى ميرزا خليل در سداد و صلاح و فنّ طب سر آمد دهر و مقبول عامّه و خاصّه و مطبوع و محبوب تمامى علماء عراق بود. نيز شيخِ مرحوم در نجم الثاقب در باب هفتم در ذكر حكايات و قصص آنان كه در غيبت كبرى به خدمت امام عصر عليه السلامرسيده اند گفته: خبر داد مرا مشافهةً عالم عامل فخر الأواخر و ذخر الأوائل، شمس فلك زهد و تقوا و حاوى درجات سداد و هدى، فقيه نبيل شيخنا الأجل حاجى ملاعلى طهرانى خلف مرحوم حاجى ميرزا خليل طبيب (اعلى اللّه مقامه) كه مجاور نجف اشرف بود حيا و ميتا و آن مرحوم در اغلب سالها به زيارت ائمه سامراء عليهم السلام مشرّف مى شد و انس غريبى به سرداب مطهر داشت و از آنجا استمداد فيوضات مى كرد و در آنجا رجاء رسيدن به مقامات عاليه داشت و مى فرمود هيچ وقتى نشد كه زيارتى بكنم و مكرمتى نبينم و در ايام مجاورت حقير به سامرا دو مرتبه مشرّف شدند و در منزل حقير منزل كردند و آنچه مى ديدند پنهان مى كردند و اصرار داشتند در ستر بلكه در ستر ساير عبادات. وقتى التماس كردم كه از آن مكرمات چيزى بگوييد فرمود: مكرر شده كه در شبهاى تاريك كه مردم همه در خواب و حس و حركتى از كسى نبود مشرف مى شدم پس در نزد سرداب پيش از دخول و پايين رفتن از پله ها مى ديدم نورى را كه از سرداب غيبت مى تابد بر ديوار و دهليز اول و حركت مى كند از محلى به محلى چنان كه گويى در دست كسى در آنجا شمعى است و از مكانى به مكانى حركت مى كند و پرتو آن نور در اينجا متحرّك است. پس پايين مى روم و داخل در سرداب مطهر مى شوم نه كسى را در آنجا مى بينم نه چراغى». وقتى مشرّف بودند آثار استسقا در ايشان پيدا شد و خيلى صدمه مى زد. پس مشرّف شدند به سرداب مطهر و فرمودند امشب استشفاى عوامى كردم:«رفتم به سرداب مطهر و داخل شدم در آن صفه كوچك و پاهاى خود را به قصد شفا داخل در آن چاه كه عوام آن را چاه غيبت مى گويند كردم و خود را آويزان نمودم، اندكى نكشيد كه مرض بالمرّه زايل شد» و آن مرحوم عازم شد به مجاورت آنجا و ليكن پس از مراجعت به نجف اشرف مانع شدند، مرض عود كرد و در آخر صفر سنه هزار و دويست و نود و شش (ظ) مرحوم شدند. اين شيخ جليل بزرگوار غير از معاصر او عالم نبيل و معظم جليل شيخ الفقهاء و المجتهدين عالم ربانى و زنده جاودانى حاجى ملاعلى كنى تهرانى، محقق مدقق صاحب تاليفات نافعه فائقه است مانند كتاب قضاء و شهادات، و كتاب توضيح المقال و غير هما. در فهرستگان نسخ خطى درايه (ص 65 - 66) يك رساله در علم درايه و در فهرستگان نسخ خطى رجال (ص 261 - 262) حواشى در علم رجال از ايشان به شرح زير شناسانده شده است: سبل الهداية فى علم الدراية (الفوائد الرجالية) رساله مفصّلى است در علم درايه و فوايد رجالى، شامل يك مقدمه و سه باب و يك خاتمه، با اين عنوان ها: مقدمه (شامل دو امر: 1 . فى بيان سبب الاحتياج الى علم الرجال، 2 . موضوع هذا العلم)؛ الباب الاوّل: فى تقسيم الحديث؛ الباب الثانى: فى من يقبل حديثه؛ الباب الثالث: فى تحمّل الحديث. خاتمه: شامل فوايد مختلف در رجال و درايه، كه نصف كتاب را شامل مى شود. الحاشية على التعليقة البهبهانية (شرح الفوائد الرجالية للبهبهانى، شرح تعليقة منهج الرجال) حاشيه كوتاهى است بر حاشيه وحيد بهبهانى بر منهج المقال ميرزا محمّد استرآبادى. شيخ آقا بزرگ در مصفّى المقال احتمال داده كه رساله شرح الفوائد الرجالية الخمسه ى مؤلف كه در آن پنج فايده اى كه وحيد بهبهانى در اوّل تعليقه اش بر منهج المقال آورده را شرح نموده، تدوين همين حواشى است.

.

ص: 144

. .

ص: 145

. .

ص: 146

313. على خزّاز رازى
314. على رازى
315. على بن سعيد بن بشيرين مهران، حافظ ابو الحسن رازى
316. على بن سليمان بن حسن بن جهم بن بكير بن اعين، ابوالحسن رازى

313. على خزّاز رازىحسن، متكلم، جليل القدر، مأنوس با فقه و صاحب كتاب در علم كلام است. مقيم رى بود و در آنجا فوت كرد. ممكن است همان على بن خراز باشد.

314. على رازىكتب في مجموعة ميرزا محمد بعض الأحاديث، وذلك بتاريخ ثاني ذي القعدة سنة 994 في بغداد.

315. على بن سعيد بن بشيربن مهران، حافظ ابو الحسن رازىوى نزيل مصر و محدث آن ديار بوده است، از عبدالاعلى بن حماد و عبدلرحمن ابن خالد بن نجيح و ديگران روايت كند، ابو سعيد بن اعرابى و محمد بن احمد بن خروف و ديگران از وى روايت كنند، و به سال 297 در گذشت.

316. على بن سليمان بن حسن بن جهم بن بكير بن اعين، ابوالحسن رازىوى عالمى شيعى و به حضرت صاحب الامر صاحب اتصال بوده است، و توقيعاتى به نام وى صادر گرديده است، وى فقيهى ثقه و با ورع بود. علامه در خلاصه و جمعى او را رازى دانسته اند، ليكن نجاشى و جمعى ديگر زرارى نوشته اند. چنين اختلافى در باب نسبت حسين بن جهم نيز به نظر مى رسد.

.

ص: 147

317. على بن عباس جراذينى رازى
318. على بن عبد الجبار بن عبد اللّه بن على مقرى رازى
319. على بن عبداللّه بن ابى منصور، ابو الحسن رازى
320. على بن عبداللّه بن منصور، مذكر رازى

317. على بن عباس جراذينى رازىوى از دانشمندان و متكلمان و فقيهان شيعى مذهب رى بوده است، ليكن در روايت ضعيفش دانسته اند. او را مؤلّفاتى است، همچون كتاب الآداب و المروءات و كتاب الرّد على السليمانيّه (طايفه اى از غلات). وى در رى مقيم بود و در همانجا در گذشت.

318. على بن عبد الجبار بن عبد اللّه بن على مقرى رازىوى فقيهى صالح و شيعى بوده است.

319. على بن عبداللّه بن ابى منصور، ابو الحسن رازىوى نيز شيعى و محدث و فقيهى صالح بوده است.

320. على بن عبداللّه بن منصور، مذكر رازىبه نقل رافعى وى در قزوين از ابوالفتح راشدى استماع حديث كرد.

.

ص: 148

321. على بن عثمان رازى
322. على بن قاسم بن عباس بن فضل بن شاذان، ابوالحسن قاضى رازى
323. على بن مجاهد بن مسلم بن رفيع، ابو مجاهد رازى

321. على بن عثمان رازىمهمل و از اصحاب امام كاظم(ع) است.

322. على بن قاسم بن عباس بن فضل بن شاذان، ابوالحسن قاضى رازىخطيب بغداد و رافعى از وى به تجليل ياد كرده اند؛ از عبدالرحمن بن ابى حاتم و احمد بن خالد حرورى و ديگران استماع حديث كرد، به بغداد رفت و حديث بگفت. ابوالحسن قاضى القضات رى بود، و به سال 383 در همانجا در گذشت. ذكر جد وى عباس بن فضل نيز گذشت.

323. على بن مجاهد بن مسلم بن رفيع، ابو مجاهد رازىوى را به ابن الكابلى مى شناسند، و محدث و اخبارى است، صاحب النقض در باب او گفته: ...على از رى برفته بود به تعلّم، و با احمد حنبل به رى آمده بود، و مدتى به رى بمانده از مذهب احمد حنبل گفتى. كوى مجاهد به در مصلحگاه رى به نام پدر وى بود. على در بغداد از محمد بن اسحاق بن يسار و جعد بن ابى الجعد و ديگران حديث بگفت، صلت بن مسعود جحدرى و احمد بن حنبل و گروهى ديگر از وى روايت كنند. او تا سال 180 زنده بود.

.

ص: 149

324. على بن محمدبن ابراهيم بن ابان، ابوالحسن علّان كلينى رازى
325. على بن محمد بن على خرّاز رازى
326. على بن محمد بن عمر، ابوالحسن بن قصار رازى
327. على بن محمد، شيخ متكلم زين الدين ابوالحسن رازى

324. على بن محمدبن ابراهيم بن ابان، ابوالحسن علّان كلينى رازىوى را با محمد بن يعقوب كلينى نسبت بوده، و از عالمان با نام شيعه است، كتاب اخبار القائم از مؤلّفات او است. علّان در راه مكه كشته شد. نجاشى درباره او مى نويسد: «كان استأذن الصاحب عليه السلام فى الحجّ فخرج: توقّف عنه في هذه السنة.»

325. على بن محمد بن على خرّاز رازىوى عالم شيعى است و در كلام و فقه شيعه كتبى دارد كه از آن جمله است: الايضاح فى الاعتقادات الشرعيه على مذهب الاماميه، كفاية الاثر في النصوص على الائمة الاثنا عشر. وى را قمى نيز مى گفته اند، و از رجال قرن چهارم هجرى است.

326. على بن محمد بن عمر، ابوالحسن بن قصار رازىوى فقيهى شافعى، و قرب 60 سال مفتى آن ديار بوده است. ابن قصّار از همه رشته هاى علوم بهره داشت.

327. على بن محمد، شيخ متكلم زين الدين ابوالحسن رازىصاحب النقض نام وى را در رديف متبحران علما از متأخران، در كتاب نفيس النقض نقل كرده است، و از رجال قرن ششم است. قول منتجب الدين در باب وى بدين شرح است: الشيخ زين الدين ابوالحسن على بن محمد الرازي المتكلّم. أستاد علماء الطائفة في زمانه، و له نظم رائق في مدائح آل الرسول(عليه و عليهم السلام) و مناظرات مشهورة مع المخالفين، و له مسائل في المعدوم و الأحوال، و كتاب الواضح، و دقائق الحقائق شاهدته و قرأت عليه. * صاحب روضات در ترجمه احوال محسن بن حسين بن احمد خزاعى، عمِّ پدرِ ابو الفتوح رازى احتمال داده كه اين «شيخ زين الدين على رازى» با على بن محمد، پدر ابوالفتوح رازى يكى باشد. اما علامه قزوينى در ردّ اين سخنِ صاحب روضات مى نويسد: اين احتمالِ صاحب روضات بغايت بعيد به نظر مى رسد؛ چه اگر چنين بود منتجب الدين بدون شك متعرّض اين علقه قرابت بين صاحب ترجمه و استاد خود، ابوالفتوح رازى، مى شد؛ وانگهى نيفزودن نسبت «خزاعى» بر نام صاحب ترجمه و سكوت ساير مؤلفين رجال از قبيل امل الآمل و مستدرك الوسائل و تنقيح المقال از ذكر اين فقره - با آنكه همه متعرّض ترجمه حال اين على بن محمد الرازى المتكلّم شده اند - همه قراين واضح بر ضعف و بى اساسى اين احتمال است.

.

ص: 150

328. على بن محمود بن حسن حمصى، جمال الدين رازى

328. على بن محمود بن حسن حمصى، جمال الدين رازىوى متكلم شيعى در اواخر قرن هشتم هجرى بود، از مؤلفاتش كتاب مشكاة اليقين فى اصول الدين است.

.

ص: 151

329. على بن نعمان رازى
330. على بن يوسف بن جعفر كلينى رازى
331. على، شيخ شهاب الدين رازى
332. على رازى

329. على بن نعمان رازىمهمل و از اصحاب امام صادق(ع) است.

330. على بن يوسف بن جعفر كلينى رازىوى شيعى و به نقل منتجب الدين فقيهى صالح بوده است.

331. على، شيخ شهاب الدين رازىوى نيز شيعى و از دانشمندان و شاعران اندرمان رى بوده است، و پدر در پدر وى توليت امامزاده ابوالحسن را داشتند كه در ديه اندرمان است؛ اين بيت او را است: بگذشت بهار و لب جويى نگرفتيمدر پاى گلى دست سبويى نگرفتيم

332. على رازىنام وى در معجم المؤلفين درج آمده، و فاضل و صاحب تأليف بوده است، از مؤلفاتش تهذيب الاسماء و اللغات ذكر گرديده است، و به سال 686 در گذشت.

.

ص: 152

333. ميرزا على خلقى طهرانى رازى
334. عمادى شهريارى

333. ميرزا على خلقى طهرانى رازىوى در آغاز عهد صفويان به مهمّات ديوانى اشتغال داشت؛ اين مطلع او را است: بر گل روى تو از سنبل نقاب افتاده است؟يا نقاب از مشك تر بر آفتاب افتاده است؟

334. عمادى شهريارىشهريار از محال رى، و داراى ديه هاى آبادان بوده است، و ظاهرا اصل عمادى از آنجا است. گروهى برآنند كه عمادى غزنوى و عمادى شهريارى هر دو يكى و برخى ديگر مانند تقى الدين معتقدند كه دو كسند، در تذكره عوفى شاعرى به نام عماد الدين الغزنوى در سلك شاعران غزنين منتظم است، لكن به دعوى امين احمد رازى و گروهى ديگر اشعارى كه در ذيل نام وى درج آمده در پاره اى از نسخ معتبر به نام عمادى شهريارى يافته شده است. اصل ديوان وى موجود نيست ليكن قريب دو هزار بيت از اشعارش متداول است. راوندى در راحة الصدور تصريح كرده كه عمادى از شاعران سلطان طغرل بن محمد بن ملكشاه سلجوقى بوده است. در راحة الصدور در چند مورد از او ياد شده و اشعارى نقل گرديده، و از جمله اين قصيده در مدح طغرل است، كه در لباب الالباب عوفى (ج 2، ص 262) به نام عماد الدين غزنوى ضبط شده، و همين امر مسلم مى سازد كه عوفى به خطا وى را غزنوى دانسته: كار خرد ساخته است، كام هنر حاصل استهيچ بهانه نماند، شاه جهان طغرل است نيست زمانه زنقص خشك لب وتر مژهزانك تر و خشك او ملك شه كاملست خاك نجنبيد ز باد، ملك چنان ثابت استآب نكاهد زنار، شاه جهان عادل است...الخ عمادى شهريارى در مديحه اى كه براى قوامى رازى همشهرى خويش بسروده، رى را شهر خود دانسته و چنين گفته: اى قوامى هر كه چون تو نانباستتا قيام الساعه فخر شهر ماست قوامى رازى در اوائل امر در رى پيشه نانوايى داشت، و در اشعار خويش بدين شغل و لوازم آن اشاراتى دارد؛ بدين دليل در رازى بودن عمادى ترديدى باقى نمى ماند. عمادى به نقل آذر در آتشكده به سال 573 در گذشت. وى به نقل راوندى در بدايت كار به ملك مازندران عماد الدوله فرامرزبن شهريار از خاندان آل باوند شاه مازندران اختصاص داشت، و لقب از او دارد. گر چه عظمت شاعرى را از طغرل يافته است. شمس الدين محمد بن قيس رازى در المعجم در مبحث «انتحال»، اشعارى نقل مى كند كه هم به سنائى منسوب است و هم به عمادى، بدين مطلع: گرد رخت صف زدست لشكر ديو و پرىملك سليمان تر است، گم مكن انگشترى و هر يك از اين دو تن تخلّص خويش را در آخر بياورده اند، و عمادى تخلّص به شاه مازندران كرده، بدين صورت: شاه فرامرز راد، دولت و دين را عمادخسرو مازندران، مايه نيك اخترى و به قول صاحب المعجم: چون هر دو در يك عصر بوده اند معلوم نيست كه سابق كدام است و غاصب كدام. صاحب مجمع الفصحا نيز اشارت به اختلاف اقوال در باب وى كند.

.

ص: 153

. .

ص: 154

335. عمربن ابى قيس رازى
336. عمر بن احمد بن ابى بكر رازى

335. عمر بن ابى قيس رازىنام وى در التدوين درج آمده، و به قزوين رفت و قضاى آنجا را به عهده گرفت. وى از زبير بن عدى روايت كند.

336. عمر بن احمد بن ابى بكر رازىوى فقيه شافعى، و صاحب كتاب جامع الفتاوى فى أقوال الأئمة الأربع است، عمر به سال 707 زنده بود.

.

ص: 155

337. عمر بن حسين بن حسن، ضياء الدين ابوالقاسم رازى
338. عمر بن حسين بن عبد الرحيم زعفرانى رازى
339. عمر بن حسين خرمابادى، ابو حفص رازى
340. عمر بن العلاء رازى

337. عمر بن حسين بن حسن، ضياء الدين ابوالقاسم رازىوى خطيب رى و پدر فخرالدين رازى و فقيه شافعى است. از آثارش غاية المرام فى علم الكلام در دو مجلد است، وى تا سال 559 در قيد حيات بود.

338. عمر بن حسين بن عبد الرحيم زعفرانى رازىوى از فرزندان رؤساى زعفرانيه رى است، و به سال 564 در قزوين از قاضى عطاءاللّه بن على استماع حديث كرد.

339. عمر بن حسين خرمابادى، ابو حفص رازىخرّماباد از ديه هاى رى بوده است و ابو حفص از آنجا است. وى خطيب جامع اصحاب حديث در رى بود، و ابو طاهر سلفى از وى روايت كند. سلفى ولادتش را از قول خود وى در حدود سال 442 نقل كرده است.

340. عمر بن العلاء رازىوى از مردم رى و قصاب بود، و به هنگام خروج سنباد در ايام منصور با وى بجنگيد، جمهور (در بعضى نسخ جهور) بن مرار عجلى وى را به نزد منصور برد. منصور به او منزلت بخشيد، و والى طبرستانش گردانيد. به عهد مهدى نيز عمل طبرستان داشت. وى صاحب جوسقى در رى بود، كه ذكرش در رى باستان (ج 1، ص 259) آمد. سال مرگ عمر در حدود 165 بود.

.

ص: 156

341. عمر بن محمد بن اسحاق، عطار رازى
342. عمر بن محمد بن عبداللّه رازى بغدادى
343. عمر بن محمود بن ابى بكر بن عبدالقادر بن ابى بكر، سراج الدين رازى
344. عمرو بن عثمان رازى

341. عمر بن محمد بن اسحاق، عطار رازىوى از رى به طبرستان رفت. احوالش به نقل ابن حجر در تاريخ رى منتجب الدين درج افتاده بوده است.

342. عمر بن محمد بن عبداللّه رازى بغدادىوى مؤلفى فاضل و شافعى مذهب بود. از آثارش مسامرة الندمان و موانسة الاخوان فى الاخبار و الاشعار است، وى به سال 728 در گذشت.

343. عمر بن محمود بن ابى بكر بن عبدالقادر بن ابى بكر، سراج الدين رازىوى فقيهى حنفى مذهب بود. از تصانيفش جزء فى منع الاستبدال است، وى به سال 717 در گذشت.

344. عمرو بن عثمان رازىاز اصحاب امام كاظم(ع) است.

.

ص: 157

345. مولانا عنايت رازى
346. امير عنايت اللّه رازى
347. عيسى بن ماهان، ابو جعفر رازى

345. مولانا عنايت رازىوى از ملازاده هاى رى در آغاز دولت صفويان بود، و به تجارت اشتغال داشت، و شعر نيز مى سرود؛ اين مطلع از او است: مرا تو ديده و از ديده هم عزيزترىچه ديده اى كه بر احوال من نمى نگرى

346. امير عنايت اللّه رازىشاهزاده سام ميرزا در تحفه سامى از او بدين گونه ياد كرده است:«متولى مزار امامزاده عالى مقدار سيد عبدالعظيم است كه در شهر رى است». پيش از توليت شعر مى گفت؛ و اين رباعى از او است: بيت اى دل طلب وصال جانان نكنىتامحنت هجر بر خود آسان نكنى تاپا ننهى ز ورطه عقل برونسر منزل خويش كوى جانان نكنى در اين خبر چنان كه مشهود است، از رى به وصف «شهر» ياد شده، و معلوم مى شود كه در آغاز قرن دهم - كه دولت صفويان بر روى كار آمد - رى هنوز بدان پايه آباد بوده كه صورت شهر داشته است.

347. عيسى بن ماهان، ابو جعفر رازىوى به روايت منهج المقال و نقد الرجال و جنة النعيم از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده است. در تاريخ بغداد و شذرات الذهب نيز ذكر عيسى بن ماهان ابوجعفر رازى به چشم مى خورد، كه از عطاء بن ابى رباح و ربيع بن انس خراسانى روايت كند، و شعبه و جرير و وكيع از وى روايت حديث كنند، و حج بسيار به جا آورد، و به سال 161 در رى در گذشت. به روايت ابن سعد در طبقات اصل وى از مرو بوده است، و در بغداد و كوفه حديث بگفت.

.

ص: 158

348. امير عين القضات رازى

348. امير عين القضات رازىوى از خاندان قاضى مير عبدالصمد رازى، و قاضى رى در اوائل عهد صفويان است، و طالب علم بود و در شعر گويى تفنّنى داشت؛ اين مطلع از او است: جهان طفل است و پير عشق استاد سبق خوانشسبق رسوائى و ويرانها كنج دبستانش

.

ص: 159

حرف غ

349. غالب بن على بن غالب، ابو مسلم دنباوندى رازى
350. غفورى رازى

حرف غ349. غالب بن على بن غالب، ابو مسلم دنباوندى رازىرافعى در باب وى در التدوين آورده: سمع كتاب الأحكام لابى على حسن بن على الطوسى من علي بن أحمد بن صالح بقزوين سنة ثمان و سبعين و ثلاثمائة.

350. غفورى رازىوى در آغاز دولت صفويه مى زيست، و در خوانندگى وقوفى داشت؛ اين مطلع از او است سيرتى گر هست خوبان را بود بسيار خوبورنه صورت مى نمايد بر در و ديوار خوب

.

ص: 160

حرف ف

351. ملك فخر الدين ريى
352. فضل بن عباس، حافظ ابوبكر فضلك صائغ رازى

حرف ف351. ملك فخر الدين ريىوى همان كس است كه به قول صاحب نزهة القلوب در عهد غازان خان در رى اندك عمارتى افزود و جمعى را ساكن گردانيد؛ ذكر كار وى در ص 216 رى باستان آمده. شاردن سياح معروف از وى به لقب سلطان ياد كرده.

352. فضل بن عباس، حافظ ابوبكر فضلك صائغ رازىخطيب بغداد وى را حافظى ثقه و ثبت دانسته است، فضل را به طوف بلاد رغبتى بود، و از عيسى قالون و هدبة بن خالد و ديگران روايت حديث كرد، و محمد بن مخلد عطار و محمد بن جعفر طبرى و ديگران از او روايت كردند؛ وى به سال 270 در بغداد در گذشت.

.

ص: 161

353. فضل اللّه جلال الدين ملك الكلام خوارى
354. فهمى طرشتى رازى

353. فضل اللّه جلال الدين ملك الكلام خوارىوى در اواخر عهد آل سلجوق مى زيست؛ و بدان هنگام كه سلطان تكش خوارزمشاه بر ديار عراق استيلا يافت، و بر در رى معسكر ساخت، فضل اللّه به حضورش بار يافت؛ و اين رباعى در مدح خوارزمشاه از او است: اى شاه! عراق چيست؟ يثرب بستانآفاق ز دست متقلّب بستان خورشيد صفت بَر از مشرق روزىبر شام زن و خراج مغرب بستان وى لقب جلال الدين داشت.

354. فهمى طرشتى رازىاصل وى از ديه طرشت (درشت) است؛ از او است: كه بر احوال زار من نگريستكه بر احوال زار من نگريست

.

ص: 162

حرف ق

355. قاسم بن محمّد رازى
356. قاسم بن نور بخش، امير بهاءالدوله قوام الدين رازى
357. قاسم دولابى رازى

حرف ق355. قاسم بن محمّد رازىمجهول و از سلسله روات كلينى است.

356. قاسم بن نور بخش، امير بهاءالدوله قوام الدين رازىوى در طب دست داشت، و كتاب خلاصة التجارب را به فارسى در اين فن تأليف كرد، و مجلدى بزرگ بود، كه به نقل صاحب هدية العارفين در دار الكتب سلطان بايزيد عثمانى موجود بوده است، و به سال 907 از تأليف آن فراغ يافت.

357. قاسم دولابى رازىنام وى در الأنساب سمعانى در ذكر دولاب رى درج آمده، و از قدماى مشايخ رى است، وى مجاور مكه بود و يك سال پيش از دخول قرمطيان بدانجا در گذشت.

.

ص: 163

358. مولانا قاسم
359. قربى رازى
360. مولانا قنبر

358. مولانا قاسموى در آغاز دولت صفويان مى زيست، و پسر خطيب طهران بود، و در طلب علم كوششى داشت، و بسيار درويش نهاد بود؛ اين مطلع از او است: صبرم كم است و درد دلم بيش، چون كنم؟با درد بيش و صبر كم خويش چون كنم؟

359. قربى رازىاصل وى از دماوند است، مردى آهسته و وارسته بود؛ او را است: مى فرستم بر او قاصد و مى گويد رشكسببى ساز خدايا كه به منزل نرسد

360. مولانا قنبرمولانا قنبر از زرّين كمران رى در آغاز عهد صفويان بود، و در شعر قنبرى تخلص مى كرد؛ اين بيت او را است: دل كه در كوى بلا بى سر و پا مى گرددبهر نظّاره آن شوخ بلا مى گردد

.

ص: 164

حرف ك

361. كنى، شيخ آقا بزرگ
362. كنى، حاج شيخ مهدى

حرف ك361. كنى، شيخ آقا بزرگفرزند آيه الله حاج شيخ مهدى لاريجانى و سبط علامه كنى (قدس الله سره) است. وى عالمى فاضل بود، در نجف اشرف خدمت مرحوم حاج ميرزا حسين خليلى طهرانى تلمذ نمود و بعد به زاويه مقدسه مراجعت كرد و در حدود 1322 ق در مسجد جامع صحن شريف كه مقابل حرم مبارك قرار دارد اقامه جماعت و ترويج دين مى نمود و در سال 1343ق به حج مشرّف شد و پس از مراجعت به شهر رى در اوايل 1344 ق از دنيا رفت و در ايوان شريف مدفون گرديد.

362. كنى، حاج شيخ مهدىحاج شيخ مهدى نجفى كنى، فرزند آيه الله حاج شيخ آقا بزرگ، نجل مرحوم آيه الله حاج شيخ مهدى لاريجانى، داماد مرحوم علامه حاج ملاعلى كنى است. ايشان و برادرانش حاج شيخ عبدالرحيم و حاج برهان از اسباط علاّمه كنى هستند. مرحوم والدش حاج شيخ آقا بزرگ كه در ايوان شريف مدفون است از ائمه جماعت آستانه و علماى شهر رى بوده و سالها در مسجد جامع صحن امامت داشته و پس از فوت او برادرش حاج شيخ جواد در آنجا اقامت مى نموده و پس از فوت او مرحوم حاج شيخ عبدالرحيم به جاى عموى خود و پدرش در آنجا امامت داشت. مرحوم حاج شيخ مهدى نجفى، برادر بزرگ حاج شيخ عبدالرحيم در رى متولّد شده و از آنجا به قم آمده در عصر آيه الله حايرى و چندى اقامت سپس با پسر عمويش حاج سلطان كنى به عراق عزيمت نموده و در نجف رحل اقامت افكند و سالهاى متمادى به دروس آيات آن سامان حاضر شد و پس از فوت آية الله اصفهانى و اصطهباناتى به رى برگشته و در مسجد جامع صحن به اقامه جماعت پرداخته و پس از انقلاب از مسجد مزبور رانده شد و جليس خانه اش گرديده تا در دهم فروردين 1363 شمسى در سنين بيش از هشتاد سال از دنيا رفته و در اينجا به خاك رفته است.

.

ص: 165

363. كنى، حاج شيخ جواد

363. كنى، حاج شيخ جوادفرزند دوم آيه الله حاج شيخ مهدى لاريجانى و سبط علاّمه كنى، عالمى فاضل و مروّج بوده. در شهر رى به دنيا آمد و پس از خواندن مقدمات و سطوح در رى و تهران به نجف اشرف مهاجرت نمود، و از محضر حاج ميرزا حسين خليلى تهرانى و آخوند خراسانى استفاده نموده و پس از آن به رى مراجعت و بعد از فوت برادرش مرحوم حاج شيخ آغا بزرگ در مسجد صحن به اقامه جماعت و ترويج دين مى نمود و منبرى شيرين داشت. بسيار زيرك و بى ريا بود و به مقام مقدس حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام بسيار احترام نموده و تواضع مى كرد و از منزلش كه در جنب صحن شريف بود تا حرم مطّهر چندين بار به زمين افتاده و سجده شكر كرده و زمين ادب مى بوسيد تا به حرم مشرف مى شد. علماى معاصرش از او خاطرات شيرين و خوشى دارند. تصنيفاتى دارد مانند نورالآفاق كه در سال 1344ق طبع شده و كتب ديگر مانند خصايص العظيميه در شرح احوال حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام به رشته تحرير آورده كه چندان مفيد نيست. وى در سوم جمادى الآخره 1358 ق از دنيا رفت و در ايوان مطهّر كنار برادرش مدفون گرديد.

.

ص: 166

364. كنى، حاج شيخ مرتضى
365. كنى، حاج شيخ عبدالرحيم

364. كنى، حاج شيخ مرتضىسومين فرزند حاج شيخ مهدى لاريجانى. او هم پس از تحصيلات سالها بعد از مرحوم برادرش حاج سيد جواد در شهر رى به وظايف دينى و روحى اشتغال داشت تا آنكه اجل به سراغش آمده و در ايوان شريف به خاك رفته است.

365. كنى، حاج شيخ عبدالرحيمفرزند حاج شيخ آقا بزرگ. در حدود 1323 در رى به دنيا آمد و چند سالى در قم از محضر آيه الله فيض و آيه الله حايرى و آيه الله حجت و ديگران استفاده كرد و پس از فوت عمويش به جاى او به اقامه جماعت پرداخت و بعد در مسجد بالاى سر تا در سال 1410 ق كه وفات نمود و در جوار حضرت به خاك رفت.

.

ص: 167

366. كنى، حاج شيخ عبدالله
367. كنى، حاج ميرزا محمود
368. كنى، حاج ميرزا موسى

366. كنى، حاج شيخ عبداللهنوه و حفيد علامه بارع حاج ملاعلى كنى. عالمى باتقوا و زاهدى پارسا از افاضل علما و ادبا و دانشمندان تهران، موصوف به علم و تقوا و معروف به زهد و ورع بوده كه پس از رحلت در بين الحرمين حضرت عبدالعظيم مدفون شده است.

367. كنى، حاج ميرزا محموداز احفاد و بيت رفيع علم حاج ملاعلى (قدس الله سره) است كه در مهد فضل و دانش زاده و تربيت يافته و به بزرگ منشى زندگى كرده و بعد از گذشت از دنيا در بين الحرمين به خاك رفت.

368. كنى، حاج ميرزا موسىحفيد علامه بزرگوار و مرجع عالى مقدار حاج ملاعلى كنى (قدس اللّه سره) از ادبا و ارباب فضل شهر رى، داراى طبعى روان و ذوقى سرشار و از اهل صلاح و سداد بود. در بيت علم و تقوا تربيت يافته و با اهل ادب و كمال معاشرت داشت و در زاويه مقدّسه مورد احترام و تكريم بود؛ زيرا از طرفى نواده حاجى كنى و از طرفى داماد توليت آستانه مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن هدايتى و از طرف ديگر پدر همسر و متعلّقه سيد جليل و عالم نبيل حاج ميرزا سيد حسن معينى كه از علما و ائمه جماعت محترم شهر رى بود. وى عمرى را به عزت و پاكى گذرانيد و در فضايل و مناقب اهل بيت اشعارى مليح و ساده سروده و در دوازدهم جمادى الاولاى 1375 ق دار دنيا را وداع كرد. از اشعار او است اين قطعه كه در ميلاد مسعود ولىّ اللّه اعظم حضرت مهدى (ارواحنا فداه) سروده است: دوستان مژده شب هجر به پايان آمدوارث علم نبى حُجت يزدان آمد مظهر قدرت حق مخزن اسرار حكمرخ فروزان چو قمر نيمه شعبان آمد وصى خاتم وز ذريّه زهراى بتولصاحب معجزه و تالى قرآن آمد آيت رحمت و مرات جمال احدىعلم افراشته در عرصه امكان آمد خلف عسگرى و هادى افراد بشرحامى مذهب حق محىّ ايمان آمد ناصر دين خدا ناشر احكام رسولدر دهر غمزده را داروى و درمان آمد اى فلك رفعت و مه طلعت و خورشيد جمالملك از فخر به دربار تو دربان آمد عاجز از مدح و مقامت قلم و نطق و بيانعقل در وادى و اوصاف تو حيران آمد (حجة بن الحسن) اى پشت و پناه ملّتخاروخس جاى گل و لاله و بستان آمد از ستم پرشده اى شاه زمان روى زمينكافر اين دوره مسلّط به مسلمان آمد دوستان منتظر مقدمت از پير و جوانشيعيان را ز مكافات به لب جان آمد

.

ص: 168

. .

ص: 169

369. كنى، حاج سلطان العلماء

369. كنى، حاج سلطان العلماءنجل مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ جواد كنى حضرت عبدالعظيمى، سبط مرحوم آيه اللّه حاج ملاعلى كنى رئيس على الاطلاق عصر ناصرالدين شاه است. معظم له در شهر رى متولد شد و پس از ديدن مقدمات و سطوح اوليه مهاجرت به قم و سطوح نهايى را از مرحوم آقاى ميرزا همدانى و غيره استفاده كرد و چندى از محضر مرحوم آيه اللّه حايرى بهره مند شد و در سال 1347 ق در معيت مرحوم والد به مكه معظمه مشرف شد و پس از مراجعت از حج و ورود به نجف با مرحوم والد توقف نموده و از محضر مرحومين علمين آيه اللّه اصفهانى و آيه اللّه عراقى بهره مند و پس از وفات عراقى منقطع به مرحوم آيه اللّه اصفهانى گرديده، تا سال 1373 ق كه بنابر مصالحى به حضرت عبدالعظيم(ع) مراجعت نموده ولى براى بعض جهات تاكنون مقيم و به اقامه نماز جماعت در آستانه مقدسه اشتغال دارد.

.

ص: 170

حرف ل

370. لطفى طهرانى رازى
371. خواجه لهراسب

حرف ل370. لطفى طهرانى رازىوى به توارث در طهران به شغل صرّافى اشتغال داشت، و شعر نيز مى گفت؛ اين مطلع وى را است: آه كز ديدن او گريه بر آورد مراآخر اين گريه بلائى به سر آورد مرا

371. خواجه لهراسبوى برادر اميدى رازى، و از گويندگان اوائل عهد صفويان است. پاره اى از اوقات رياست قصبه طهران بدو واگذار بود. طبعى خوش داشت، و اشعار جدّ و هزل بسيار مى گفت، و در هزل مناظره ترك و گيلك و چغندر نامه او شهرتى يافت.

.

ص: 171

حرف م

372. مبشر بن احمد بن على، ابو رشيد رازى بغدادى شافعى
373. سيدمجتبى بن داعى بن قاسم حسنى (منتجب الدين)، ابوحرث رازى

حرف م372. مبشر بن احمد بن على، ابو رشيد رازى بغدادى شافعىوى شديدالذكاء و در حساب و فرائض عالم، و در جبر و مقابله و مساحت وخواصّ اعداد امام عصر بود، و در همه اينها تصنيف داشت، و به رسالت به شام رفت و به سال 589 در رأس عين در گذشت. از مصنفاتش يكى كتاب فى الفرائض على مذهب الشافعى و مالك است.

373. سيدمجتبى بن داعى بن قاسم حسنى (منتجب الدين)، ابوحرث رازىوى از فقيهان بنام شيعيان و برادر سيد مرتضى بن داعى رازى صاحب تبصرة العوام است كه ذكرش بيايد، و از مشايخ شيخ منتجب الدين رازى است، و با غزالى همزمان بوده است. نام اين دو برادر در اكثر منابع به همراه هم مذكور افتاده است. سيد مجتبى و برادر و پدرش از مشاهير فقهاى عصر خويش بوده اند.

.

ص: 172

374. اندرمانى رازى، محمد
375. اندرمانى، شيخ مهدى فاضل

374. محمد اندرمانى رازىعالم عامل ربانى، فقيه كامل روحانى، كان له التقدّم على علماء عصره فى مصره مطاعا نافذ الحكم مبسوط اليد غير مدافع، يذعن له السلطان فضلاً عن غيره، زاهد وَرِع مروّج للدين باذل نفسه في إغاثة الملهوفين و قضاء حوائج المحتاجين. حكى أنّ الشيخ العلّامة الانصارى يضرب به المثل في التقوى و التديّن، كان يزوره الشاه ناصر الدين بداره و أمر بتعمير داره مرارا فلم يقبل و إذا أرسل إليه الدراهم فرّقها إلى الفقراء، مات في حدود سنة 1390 و حمل إلى النجف الأشرف و دفن في الحجرة التي فيها قبر السيّد صدر الدين العاملي المتّصلة بباب الفرج باب السلطاني (تكمله).

375. شيخ مهدى فاضل اندرمانىآقا شيخ مهدى فاضل اندرمانى، فرزند عالم جليل ملاعلى اندرمانى از علماى متقى شهر رى بوده است. وى در تاريخ 1255 شمسى در رى متولد شده و در بيت علم و تقوا پرورش يافت و مقدمات را از مرحوم حجة الاسلام ملارضا قلى در شهر رى فرا گرفت و سطوح وسطى را در مدرسه سيد نصر الدين واقع در خيابان خيام خواند و سطوح عاليه را در مدرسه مروى از مدرسين بزرگ آنجا چون مرحوم حاج ميرزا مسيح طالقانى و حاج شيخ محمد باقر معزّالدوله و ديگران آموخت و به مشهد مقدس مشرف شد و از آيات عظام مرحوم حاج شيخ مرتضى آشتيانى و آيه الله زاده كفائى و حاج شيخ محمد نهاوندى و اديب بزرگ نيشابورى استفاده نمود. آن گاه به تهران و رى مراجعت كرد و در مدرسه مروى به تدريس سطوح و مباحثات علمى پرداخت تا در تاريخ 21 تيرماه 1332 شمسى به رحمت ايزدى واصل و درجوار حضرت امامزاده حمزه جنب حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلاممدفون شد و روى سنگ قبرش اين بيت نوشته شده است: دنيا مثال بحر مهيب است پرنهنگآسوده عارفان كه گرفتند حاصلى نگارنده گويد: مرحوم فاضل اندرمانى، عالمى عامل و عارفى كامل بوده و در نهايت سادگى و بى آلايشى زندگى و متصدى هيچ يك از مناصب روحانى از امامت و غيره جز تدريس و تأليف نشد و شاگردان بزرگى كه امروز از رجال كشورند تربيت نمود و آثار علمى در فقه و اصول از خود گذارده كه مخطوط مانده است.

.

ص: 173

376. اندرمانى، ملامحمد

376. ملامحمد اندرمانىملامحمد اندرمانى عالمى كامل و مجتهدى عامل و زاهدى بارع و فقيهى جامع و به گفته صاحب مآثر و آثار (در ص 153 كتابش) در درجه نخستين مجتهدين بوده و به بسط يد و نفوذ امر و قبول كلمه امتيازى بين داشت و از اين جهت مدرسه فخريه تهران (مروى) به دست وى بود والحق مشاراليه در ترويج شرع و اغاثه ملهوفين و قضاى حاجات مسلمانان و فصل خصومات از روى قوانين اسلام و موازين مذهب حق به عمر خود كوتاهى نكرد و غالبا بر كافه علماى دارالخلافه رياست و تقدم داشت تا در سال 1282ق وفات نمود (نور اللّه مرقده). نگارنده گويد: اندرمان همين قلعه و روستايى است كه باغ و مزار امامزاده ابوالحسن عريضى در كنار آن قرار دارد و آن از مضافات زاويه مقدسه (شهر رى) است. مرحوم علاّمه اندرمانى كه از مفاخر دانشمندان اسلامى و مشاهير فقها و مجتهدين عصر خود بود و در تهران رياست تامه و مرجعيت عامّه داشت و معاصر با مرحوم علاّمه حاج ملاعلى كنى بوده، اهل اين روستا و از مفاخر شهر رى است. از بعضى ثقات شنيدم كه آن مرحوم مى فرمود: من به اين مقام علمى و عملى و رياست روحانى نرسيدم مگر به بركت مواظبت به زيارت اين بزرگوار و بركات حرم شريفش.

.

ص: 174

377. اندرمانى، شيخ عبدالله

377. شيخ عبدالله اندرمانىشيخ عبدالله فرزند علامه ميرزا محمد اندرمانى تهرانى حايرى است. فقيهى ورع و عالمى بارع بود و در موقع وفاتِ والدش صغير بود. مرحوم علامه حاج شيخ هادى مدرس تهرانى كه وصى پدرش بود او را در مهد تربيت خود تكفّل فرمود و اهتمام در تهذيب و تعليم او نمود تا مقدمات را فراگرفت. در سال 1310 ق به عتبات مهاجرت نمود و بعد از آنكه به دامادى حاج شيخ هادى مذكور مفتخر شد و در كربلا ساكن شد و براى درك مباحث اعلام نجف به آنجا رفت و آمد داشت و مواظب عبادت و منزوى از مردم بود مگر به قدر ضرورت و در فقه و اصول و حديث و غير آن تسلط زيادى داشت تا در روز جمعه 21 جمادى الاولى 1348 ق در كربلا وفات نمود و در جوار مولى الكونين حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه الصلاة والسلام) مدفون گرديد.

.

ص: 175

378. اندرمانى، ميرزا محمود
379. محمد بن ابان بن عايشه، قصرانى رازى
380. محمدبن ابراهيم بن احمد، قاضى ابوعبداللّه اخبارى رازى قزوينى

378. ميرزا محمود اندرمانىميرزا محمود اندرمانى يكى از علما و دانشمندان برجسته و ائمه جماعت شايسته شهر رى بود و مدتها در زاويه مقدسه در مسجدى كه به نام خودش معروف و در محله سرتخت واقع بود اقامه جماعت داشت و به ترويج دين و وظايف شرعى مشغول بود تا از دنيا رفت و در جوار حضرت سيدالكريم عبدالعظيم حسنى عليه السلام مدفون گرديد.

379. محمد بن ابان بن عايشه، قصرانى رازىوى برادر وليدبن ابان بود، و وليد كتابت عيسى بن جعفر را به عهده داشت. محمد از هشام بن عبداللّه روايت حديث كند؛ وى را كذّاب دانسته اند.

380. محمدبن ابراهيم بن احمد، قاضى ابوعبداللّه اخبارى رازى قزوينىرافعى احوال وى را بياورده است. در معجزات و مبعث و مغازى و قصص و تواريخ عالم بود، و در اينها صاحب مصنفّات مطوّل و مختصر است، و از آن جمله است مجموع التواريخ. وى از پدر خويش، ابو اسحاق ابراهيم بن احمد قاضى و ديگران استماع حديث كرد.

.

ص: 176

381. محمد بن ابراهيم بن حبيب، ابو ايوب فوراردى رازى
382. محمد بن ابراهيم بن زياد بن عبداللّه ، ابو عبداللّه طيالسى رازى
383. محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبدالعزيز، ابو جعفر حنفى رازى
384. محمد بن ابراهيم بن محمد، ابو عبداللّه قصار رازى

381. محمد بن ابراهيم بن حبيب، ابو ايوب فوراردى رازىوى از ديه فوراردى رى است، و از شيبان بن فروح و عبد الاعلى بن حمّاد و تنى چند ديگر روايت حديث كند. گويا سلم بن منصور مقرى فوراردى مذكور در لسان الميزان به نقل از تاريخ رى منتجب الدين ابوالحسن بن بابويه نيز از همين ديه است.

382. محمد بن ابراهيم بن زياد بن عبداللّه ، ابو عبداللّه طيالسى رازىوى عالمى جوّال و كثير السفر بوده است، و به بغداد و مصر و طرسوس و كرمانشاه حديث بگفت و عمرى دراز بيافت. از ابراهيم بن موسى فراء، و محمد بن حميد رازى و ديگران روايت حديث كرد، يحيى بن محمد بن صاعد و حسن بن محمد بن شعبه از او روايت كنند.

383. محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبدالعزيز، ابو جعفر حنفى رازىوى شيخ حنفيان و مدرس ايشان در موصل بوده است، و به اربل ترددى داشت. كتب الفرائض، الفقه، النورى فى مختصر القدورى از مؤلفات او است. و به سال 615 در موصل در گذشت.

384. محمد بن ابراهيم بن محمد، ابو عبداللّه قصار رازىاحوال وى در تاريخ بغداد آمده است، و ابوالقاسم ابن ثلاج ذكر مى كند كه وى براى او از حسن بن على بن زياد به سال 323 حديث بگفت.

.

ص: 177

385. محمد بن ابراهيم، علّان كلينى رازى
386. محمد بن ابى بكر بن عبدالقادر، زين الدين، ابو عبداللّه حنفى رازى
387. محمد بن ابى الحسن بن هموسه، افضل الدين ورامينى رازى

385. محمد بن ابراهيم، علّان كلينى رازىوى عالمى شيعى و از رجال قرن سوم و از كلين فشافويه رى بوده است، و ارباب رجال شيعى او را به وصف «خير» ستوده اند.

386. محمد بن ابى بكر بن عبدالقادر، زين الدين، ابو عبداللّه حنفى رازىوى از فقهاى حنيفه و مفسر و اديب و لغوى و صوفى بوده است. مصر و شام را بديد و به سال 666 به قونيه بود. وى عم شهاب الدين محمود بن عبدالقاهر است. وى را مؤلفات زياد است مانند مختار الصحاح در لغت كه اول رمضان سال 660 از تأليف آن فراغ يافت، و شرح المقامات الحريريه، و حدائق الحقائق در تصوف و غير اينها. وفات وى بعد از سال 666 اتفاق افتاد.

387. محمد بن ابى الحسن بن هموسه، افضل الدين ورامينى رازىوى فقيهى شيعى و واعظى فاضل بوده است.

.

ص: 178

388. محمد بن ابى رشيد رازى
389. محمد بن ابى زيد (يا ابى يزيد) رازى
390. محمد بن ابى اليمين بن ابى الشمس، ابو الشمس مقرى رازى
391. محمد بن احمد بن ابراهيم، ابو عبداللّه رازى
392. محمدبن احمدبن حمادبن سعيد انصارى، حافظ ابوبشر دولابى رازى

388. محمد بن ابى رشيد رازىكان من المقيمين بالنجف الأشرف، نسخ نسخة من كتاب تلخيص الشافي للشيخ الطوسي في سنة 532.

389. محمد بن ابى زيد (يا ابى يزيد) رازىوى شيعى و از اصحاب حضرت جواد امام محمد تقى عليه السلام بوده است. اصل وى از قم است.

390. محمد بن ابى اليمين بن ابى الشمس، ابو الشمس مقرى رازىبه نقل رافعى وى در قزوين از ابو العباس احمد بن محمد مقرى استماع حديث كرد.

391. محمد بن احمد بن ابراهيم، ابو عبداللّه رازىوى در بغداد از ابو عامر عمرو بن تميم طبرى حديث بگفت، معافى بن زكريّا از او روايت كند.

392. محمدبن احمدبن حمادبن سعيد انصارى، حافظ ابوبشر دولابى رازىوى عالم به حديث و اخبار و تواريخ بوده است، و در حرمين و عراق و مصر و شام از احمد بن ابى شريح رازى و بندار محمد بن بشّار و گروه ديگر روايت حديث كرد، و 86 سال بزيست، و صاحب تصانيف است، و ابوبكر محمد بن ابراهيم بن مقرى و ابوالقاسم سليمان بن احمد و ديگران از وى روايت كنند. كتابى در رجال به نام الكنى و الاسماء دارد كه در حيدر آباد دكن به طبع رسيده است. سال وفات محمد بن احمد 310 يا 320 بين مكه و مدينه بود.

.

ص: 179

393. محمد بن احمد بن سلام صوفى رازى
394. محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوريستى (درشتى) رازى
395. محمد بن احمد بن عيسى بن عبدك، ابوبكر رازى

393. محمد بن احمد بن سلام صوفى رازىذكر وى در التدوين درج آمده، و به سال 356 از ميسرة بن على استماع حديث كرده است.

394. محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوريستى (درشتى) رازىمحمد دوريستى عالمى شيعى است، و شيخ حر عاملى وى را فقيهى فاضل دانسته است.

395. محمد بن احمد بن عيسى بن عبدك، ابوبكر رازىوى در بغداد ساكن شد، و از محمد بن ايوب رازى و عمرو بن تميم رويانى و ديگران حديث بگفت، ابوالحسن دار قطنى و ديگران از او روايت كنند. وى در سال 348 در گذشت.

.

ص: 180

396. محمد بن احمد بن محمد بن عبداللّه ، ابو جعفر مقرى رازى
397. محمد بن احمد، ابو عبداللّه جامورانى رازى
398. محمد بن احمد، ابو عبداللّه رازى
399. محمد بن احمد فارسى، ابو عبداللّه رازى
400. محمد بن اسحاق بن عاصم البراد، ابو عاصم الرازى

396. محمد بن احمد بن محمد بن عبداللّه ، ابو جعفر مقرى رازىبه نقل رافعى در قزوين از پدرش ابوالعباس احمد بن محمد مقرى به سال 547 استماع حديث كرده است.

397. محمد بن احمد، ابو عبداللّه جامورانى رازىوى شيعى، و بنابر اصل تضعيف قميان از ضِعاف محدثان است.

398. محمد بن احمد، ابو عبداللّه رازىوى به نقل صاحب جنة النعيم از اصحاب حضرت امام عسكرى(ع) بوده است.

399. محمد بن احمد فارسى، ابو عبداللّه رازىاز وى در معجم المؤلفين ذكرى رفته، و عالمى فاضل و مؤلف كتاب الوزرا بوده است.

400. محمد بن اسحاق بن عاصم البراد، ابو عاصم الرازىنام وى در تاريخ رى منتجب الدين درج آمده بوده، و ابن حجر در لسان الميزان به نقل از آن كتاب بياورده است.

.

ص: 181

401. محمّد بن اسماعيل رازى
402. محمد بن اسماعيل بن زياد، ابوبكر دولابى رازى
403. محمد بن اسماعيل بن موسى بن هارون، مكتب ابوالحسن رازى
404. محمد بن ايوب بن هشام رازى
405. محمد بن ايوب بن يحيى بن ضريس بجلى، حافظ ابو عبداللّه رازى

401. محمّد بن اسماعيل رازىمجهول و از اصحاب امام جواد(ع) است.

402. محمد بن اسماعيل بن زياد، ابوبكر دولابى رازىوى از عالمان دولاب رى است، و به سال 275 در گذشت.

403. محمد بن اسماعيل بن موسى بن هارون، مكتب ابوالحسن رازىوى به بغداد رفت و در قصر عيسى بن على ساكن شد، و از ابو عمران موسى بن نصر و ابو حاتم رازى و محمد بن ايوب رازى و ديگران روايت حديث كرد، محمد بن اسماعيل تا سال 350 زنده بود.

404. محمد بن ايوب بن هشام رازىنام وى در تاريخ رى منتجب الدين درج بوده، و در لسان الميزان به نقل از آن كتاب آمده است.

405. محمد بن ايوب بن يحيى بن ضريس بجلى، حافظ ابو عبداللّه رازىوى محدث رى وثقه و مصنف و از رجال نامى آن ديار بوده است؛ از مسلم بن ابراهيم وقعنبى و ديگران روايت كند، ولادتش در حدود 200 و وفاتش در 294 واقع شد؛ مؤلفاتى دارد همانند فضائل القرآن، تفسير القرآن.

.

ص: 182

406. محمد بن بدران بن عمران، ابو جعفر رازى
407. محمد تقى بن محمد رضا رازى
408. محمّد بن جرير بن رستم طبرى، ابوجعفر

406. محمد بن بدران بن عمران، ابو جعفر رازىوى از عيون رجال شيعى مذهب رى بود و در كوفه ساكن شد، و باقى عمر مجاور گرديد. نام پدر وى را بكران نيز نوشته اند. از كتابهاى او است: الكوفة، موضع قبر اميرالمؤمنين عليه السلام شرف التربة.

407. محمد تقى بن محمد رضا رازىمترجم في الكواكب المنتثرة، ص 121، ونقول: عالم جليل جيد التحرير. له النيروزية.

408. محمّد بن جرير بن رستم طبرى، ابوجعفررافضى و صاحب تأليفاتى است كه از آنهاست: كتاب الرواة عن اهل البيت(ع). عبدالعزيز كتّانى، او را به رفض متّهم كرده است. ابن بابويه در تاريخ رى از وى نام مى برد و مى گويد: او آملى بود؛ امّا به رى رفت و در آنجا ساكن شد. او از بزرگان متكلمان معتزله بود و صاحب تصانيف است. ابومحمّد حسن بن حمزه رعينى از وى و او از ابوالفرج اصفهانى روايت مى كند.

.

ص: 183

409. محمد بن جعفر بن حمكويه، ابوالعباس رازى
410. محمد بن جعفر بن محمد قصار، ابو جعفر رازى
411. محمد بن جعفر، ابوبكر اشنانى فقيه رازى
412. محمد بن جعفر، ابوالحسين اسدى رازى
413. محمد بن حسان، ابوعبداللّه رازى

409. محمد بن جعفر بن حمكويه، ابوالعباس رازىبه نقل خطيب وى به بغداد رفت، و از ابو حاتم رازى و عمر بن مدرك قاضى و ديگران حديث بگفت، ابو حفص كتانى و معافى بن زكريا از وى روايت كنند.

410. محمد بن جعفر بن محمد قصار، ابو جعفر رازىابن حجر عسقلانى در لسان الميزان احوال وى را به نقل از تاريخ رى منتجب الدين بياورده است.

411. محمد بن جعفر، ابوبكر اشنانى فقيه رازىوى اهل حديث و فقه، و در اين دو فن صاحب تأليف بود.

412. محمد بن جعفر، ابوالحسين اسدى رازىوى شيعى و يكى از ابواب بوده است، و به سال 312 در گذشت، و گويا ظاهرا وى همان محمد بن جعفر رازى است كه در جنة النعيم در باب او ذكر شده: امام عصر ارواحنا له الفداء در سال 290 در حق وى مدح نمودند، و توقيع آن بزرگوار (عجل اللّه فرجه) را به رى آوردند، و فرمايش آن بزرگوار است: «إنْهُ منْ ثقاتنا».

413. محمد بن حسان، ابوعبداللّه رازىوى از اصحاب حضرت هادى امام على النقى و معروف به زينبى است، و كتابهاى فراوان دارد، از جمله كتاب عقاب، كتاب ثواب الاعمال، كتاب شيخ و شيخه است. در جنة النعيم است كه وى از اصحاب حضرت هادى عليه السلام بود. امر او را بين بين ذكر كرده اند، و از ضعفا زياد روايت مى كند.

.

ص: 184

414. محمد حسن رازى
415. محمد بن حسن بن عبدالرحمن، ابوبكر، ابن وارث رازى
416. محمد بن حسن رازى، مختصّ الدين

414. محمد حسن رازىالملقّب بالناظر لكونه ناظر اًعلى المدرسة الفخرية بالطهران. كان من الطبقة الأُولى من تلامذة حجة الإسلام الشيرازى و كان قد تكمل في العلم عنده قال صاحب التكمله: و لم يكتب سيدنا الأستاد لأحد إجازة الاجتهاد سواه و كان معروفا بالفضل فى الطهران مرجعا لأهل العلم، معظما عند السلطان و أبناء الدولة، و كان ورعا مقدّسا لا قادح له (رحمه اللّه عليه).

415. محمد بن حسن بن عبدالرحمن، ابوبكر، ابن وارث رازىخطيب بغداد در باب وى نوشته: قدم علينا فى أيام (أبى) عمر بن مهدي، و حدث عن أبي عبداللّه محمد بن أحمد بن بانياك الأرجاني. علقت عنه أحاديث.

416. محمد بن حسن رازى، مختصّ الدينوى شيعى و فاضل و صالح بوده است.

.

ص: 185

417. محمد بن حسين بن حسن رازى
418. محمد بن حسين بن محمد حسنى، سيد رئيس تاج الدين كيسكى
419. محمد بن حسين، ابو معين طبركى رازى
420. محمد بن حماد، ابوعبداللّه حافظ طهرانى رازى

417. محمد بن حسين بن حسن رازىوى از رجال فاضل قرن پنجم هجرى رى بود، و كتاب نزهة الكرام و بستان العوامرا تأليف كرد.

418. محمد بن حسين بن محمد حسنى، سيد رئيس تاج الدين كيسكىصاحب النقض نام وى را در بيان متبحّران علما از متأخران ذكر كرده است، منتجب الدين از او بدين طريق ياد كرده است: «...وجه السادة في الري، فاضل فقيه، له نظم حسن و خطب لطيفة...» وى به سال 477 در قيد حيات بود.

419. محمد بن حسين، ابو معين طبركى رازىنام وى را در كتب معتبر همانند انساب سمعانى، معجم البلدان ياقوت با اختلافى درج آمده، و منسوب به طبرك رى (كهندژ رى) است، (كه قلعه طبرك نيز منسوب بدانجا است). ابو معين از محضر اساتيد دمشق و مصر و شام و غير اينها استفادت جست، و برخى از عالمان مانند ابوعبداللّه محمد بن احمد بن مسعود البزتينى و غيره از او روايت كنند. ابو معين از كبار حفّاظ رى بوده است.

420. محمد بن حماد، ابوعبداللّه حافظ طهرانى رازىوى از رجال قرن سوم هجرى است، و در مصر و شام و عراق حديث بگفت، و به سال 261 (يا271) در عسقلان شام در گذشت. نام طهران نخستين بار در منابع، در ترجمه احوال وى ضبط افتاده است. احوال وى به اختصار در تاريخ بغداد خطيب، و الانساب سمعانى، و التدوين رافعى، و معجم البلدان، و المشترك تأليف ياقوت، و تذكرة الحفاظ، و ميزان الاعتدال، و العبر ذهبى و لسان الميزان ابن حجر و شذرات الذهب درج افتاده. در تاريخ بغداد است كه عبدالرحمن بن ابى حاتم وى را صدوق و ثقه دانسته. سمعانى در الانساب و ياقوت در المشترك در ذكر طهران از وى بدين تقريب ياد كرده اند: ينسب إليها ابو عبداللّه محمد بن حمّاد الطهرانى الرازى؛ سمع عبدالرزّاق بن همّام و غيره؛ روى عنه الأئمة و هو إمام فاضل مشهور من أهل الطلب و الّرِحلَة، و كان من ثقات المسلمين...و كان جوّالاً حدّث بالرى و بغداد و شام...قال عبدالرحمن بن أبي حاتم الرازي: سمعت منه مع أبي بالرى و ببغداد و بإسكندرية، و هو صدوق ثقة... و كانت وفاته بعسقلان من الارض الشام سنة 261. در لسان الميزان درج آمده: محمد بن حمّاد الطّهراني الرّازي أبو عبداللّه الحافظ؛ عن يعلى بن عبيد و أبي علي الحنفي و أبي عاصم؛ و عنه ابن ماجة وثقه ابن أبي حاتم. در تذكرة الحفّاظ، و ميزان الاعتدالذهبى و شذرات الذهبعبدالحىّ به جاى «الطهرانى»، «الظهرانى» رازى باظاء معجمه درج افتاده كه صحيح نمى نمايد، و نيز خطيب و ذهبى و عبدالحى سال وفاتش را 271 نوشته اند.

.

ص: 186

. .

ص: 187

421. محمد بن حمدان بن اسحاق، ابوبكر بزار رازى
422. محمد بن حميد بن حيان، حافظ ابوعبداللّه رازى
423. محمد بن خالد، ابوالعباس رازى

421. محمد بن حمدان بن اسحاق، ابوبكر بزار رازىوى به نقل رافعى، در قزوين از منذر بن شادان حديث بگفت.

422. محمد بن حميد بن حيان، حافظ ابوعبداللّه رازىابن حُميد از محدّثان و حفاظ رى است و به بغداد رفت و حديث بگفت، و از جرير بن عبد الحميد و يعقوب بن عبداللّه قمى روايت كند، و احمد بن حنبل و پسرش عبداللّه و ديگران از او روايت كنند. وى به سال 248 در گذشت.

423. محمد بن خالد، ابوالعباس رازىوى عالمى شيعى و از اصحاب حضرت امام هادى على النقى عليه السلام بوده است.

.

ص: 188

424. محمد بن خلف، ابوبكر رازى
425. محمد بن سعيد بن سابق رازى
426. محمد بن سليمان بن حسن بن جهم بن بكير، ابوطاهر رازى

424. محمد بن خلف، ابوبكر رازىوى از علماى شيعى مذهب رى و متكلمى جليل بوده است، و نجاشى در احوالش نوشته:«احمد بن خلف ابوبكر الرازي، متكلّم جليل من أصحابنا، له كتاب في الإمامة». احوالش در منهج المقال در دو مورد، و نيز در نقد الرجال درج افتاده؛ در منهج المقال در مورد دوم ذكر شده كه، ظاهرا وى از رجال ابو محمد عسكرى عليه السلامبوده است.

425. محمد بن سعيد بن سابق رازىاو محدث قزوين بود، و از ابو جعفر رازى و طبقه وى روايت كند، و به سال 216 در گذشت.

426. محمد بن سليمان بن حسن بن جهم بن بكير، ابوطاهر رازىوى از دانشمندان شيعه است، و به سال 301 در گذشت. كتاب الآداب و الموعظة، و كتاب الدعاء از تأليفات او است.نسبت وى در هدية العارفين و معجم المؤلفين «رازى»، و در نقد الرجال «زرارى» درج آمده، و چنين اختلافى در نسبت على بن سليمان حسن بن جهم نيز وجود دارد. اصولاً متحمل است نسبتهاى «زرارى» در پاره اى از منابع در اثر بى دقتى كاتبان به صورت «رازى» نوشته شده باشد، ليكن چون اثبات اين دعوا در منابع متعدد ظاهراً به سادگى امكان پذير نمى نمايد، به رعايت نسخ، نام آنها در اين كتاب درج آمد.

.

ص: 189

427. محمّد بن سهل بَجَلى رازى
428. محمد بن صباح، حافظ ابو جعفر مزنى دولابى رازى
429. محمد بن عبد الجبار عتبى، ابو النضر رازى

427. محمّد بن سهل بَجَلى رازىاز اصحاب امام رضا(ع) است.

428. محمد بن صباح، حافظ ابو جعفر مزنى دولابى رازىابن صبّاح از اعيان حافظان حديث است، و ولادتش در دولاب از قراء رى بوده است. وى در بغداد شهرت يافت، و در كرخ به سال 227 در گذشت. احمد بن حنبل از وى اخذ حديث كرد، و وى را بزرگ مى داشت. بخارى دوازده حديث و مسلم بيست حديث از او روايت كرده اند، كتاب السنن از مؤلفات او است.

429. محمد بن عبد الجبار عتبى، ابو النضر رازىاصل وى از رى و نشأتش در خراسان بود، و نيشابور را وطن ساخت، و رياست انشا در خراسان و عراق بدو منتهى شد؛ و از شمس المعالى قابوس در خراسان نيابت داشت. از مؤلفاتش يكى تاريخ يمينى است كه براى سلطان محمود تأليف كرد. عتبى به سال 427 در گذشت. ثعالبى احوال او را در يتيمة الدهر (ج 4) بياورده است.

.

ص: 190

430. محمد بن عبدالحميد بن قبه، ابو حفص رازى
431. محمد بن ابى سعد عبدالكريم عماد الدين، ابوعبداللّه وزان
432. محمدبن عبداللّه بن ابراهيم بن قاسم، ابوالحسين حارثى نحوى رازى
433. محمد بن عبداللّه بن ابى النجيب، ابو عبداللّه طهرانى رازى

430. محمد بن عبدالحميد بن قبه، ابو حفص رازىوى شيعى و متكلمى عظيم القدر و حسن العقيده بود، و در آغاز مذهب اعتزال داشت. سپس از آن بگرديد. ابن بطّه از وى اخذ حديث كرد.

431. محمد بن ابى سعد عبدالكريم عماد الدين، ابوعبداللّه وزانوى از رؤساى معروف شافعيان رى در قرن ششم هجرى بوده، كه به سال 598 درگذشت، و مدرسه وزّانيان رى باستان به نام او است. شمتى از احوال عماد الدين و فضيلت بيت وزان در مجلد نخستين رى باستان (ص 541، 542) درج افتاده، سمعانى در باب وى گفته:«...كان إماما أُصوليا...».

432. محمدبن عبداللّه بن ابراهيم بن قاسم، ابوالحسين حارثى نحوى رازىوى از رى به طبرستان رفت و چندى در آنجا مقيم بود، سپس به رى بازگشت، گفته اند او به همان سال از مادر بزاد كه ابوزرعه بمرد(264 ه_)، وى از ابن وهب حديث روايت كند.

433. محمد بن عبداللّه بن ابى النجيب، ابو عبداللّه طهرانى رازىرافعى در التدوين از وى ياد كرده، و از رجال قرن ششم بوده است.

.

ص: 191

434. محمد بن عبداللّه بن جعفر بن عبداللّه بن الجنيد، ابو الحسين رازى
435. محمد بن عبداللّه بن حسين، ابوبكر ناصح رازى
436. محمد بن عبداللّه بن عبدالعزيز، صوفى واعظ، ابوبكر بجلى رازى

434. محمد بن عبداللّه بن جعفر بن عبداللّه بن الجنيد، ابو الحسين رازىوى يكى از حافظان رى و معروف به ابو الرستاق بوده است، و از اساتيد شهر خويش و بلاد خراسان و عراق و شام استماع حديث كرد، و دمشق را وطن گرفت و آنجا بزيست. اقدم شيوخ وى محمد بن أيوب بن ضُرَيس و اساتيد ديگرش محمد بن حفص مهرقانى و عبدالوهاب بن مسلم بن واره بوده اند. وى را مصنفاتى چند است مانند مُصَنَّف فى اخبار الشافعى و احواله. به سال 347 در گذشت. فرزند وى تمّام بن محمد رازى نيز چنان كه گذشت از محدثان بنام عصر، و از حفّاظ ثقه و مأمون بوده است.

435. محمد بن عبداللّه بن حسين، ابوبكر ناصح رازىوى قاضى رى و از اعيان فقيهان حنيفه آن ديار بوده است، و به اعتزال ميلى داشت، و در رجب سال 484 رخت به سراى جاويد كشيد.

436. محمد بن عبداللّه بن عبدالعزيز، صوفى واعظ، ابوبكر بجلى رازىوى به نيشابور بود و از كبار مشايخ آن بلاد به شمار است. بَجَلى رازى سيد مشرق و پدر محدّث ابو مسعود احمد بن محمد بَجَلى رازى است كه ذكرش گذشت؛ و استاد ابو عبداللّه سلمى _ سلمى تاريخ خود را بر اساس تاريخ وى كرد _ و شاگرد ابوبكر بيكندى است؛ و از يوسف بن حسين رازى و ابن عقده و غيره روايت كند. گويا وى شعر نيز مى سروده، در هفت اقليم در ذكر بزرگان رى دو رباعى به وى منسوب آمده، كه يكى اين است: سير آمده اى ز خويشتن مى بايدبرخاسته اى زجان و تن مى بايد در هر گامى هزار بند افزونستدر دور جهان بند شكن مى بايد ابوبكر در نيشابور به سال 376 در گذشت.

.

ص: 192

437. محمد بن عبداللّه بن يزداد، ابوبكر خباز رازى
438. محمد بن عبداللّه نصر آبادى، ابو عمر رازى
439. محمد بن عثمان صيدنانى رازى

437. محمد بن عبداللّه بن يزداد، ابوبكر خباز رازىبه نقل رافعى وى در قزوين از حموية بن يونس آملى استماع حديث كرد.

438. محمد بن عبداللّه نصر آبادى، ابو عمر رازىوى از محدّث نصرآبادى رى بوده است، از ابونهير عبدالرحمن استماع حديث كرد، محمد بن يوسف رازى از وى روايت حديث كند.

439. محمد بن عثمان صيدنانى رازىبه نقل رافعى وى در قزوين از على بن احمد بن صالح حديث شنيد.

.

ص: 193

440. محمّد بن عَقيل كلينى
441. محمد بن على بن ابى القاسم رازى
442. محمد بن على بن حسول، ابو العلاء وزير صفى
443. محمد بن على بن عمر، ابو منصور لغوى رازى

440. محمّد بن عَقيل كلينىمجهول و از مشايخ كلينى است.

441. محمد بن على بن ابى القاسم رازىوى به نقل رافعى، در قزوين از قاضى عطاءاللّه بن على و على بن مختار به سال 571 استماع حديث كرد.

442. محمد بن على بن حسول، ابو العلاء وزير صفىمحمد حَسُّول از كاتبان پر مايه و اديب، و به زمان خود به فنون فضيلت و حسن نظم و نثر و تدبير وزارت معروف و مشهور بود. خاندانش از همدان بوده اند، ليكن او در رى نشأت يافت، و در محلّت زامهران خانه داشت. از صاحب بن عبّاد و احمد بن فارس استماع كرد. در رى متقلّد ديوان رسالت شد. عمده شهرت او به عصر آل سلجوق بود. سال مرگ او را 450 نوشته اند. كتاب تفضيل الاتراك على سائر الأجناد از تأليفات او است.

443. محمد بن على بن عمر، ابو منصور لغوى رازىوى شيخ وقت خويش در لغت بوده است. ياقوت در باب او گفته: محمد بن علي بن عمر...أحد حسنات الرّي و علمائها الأعيان، جيّد المعرفة باللغة، باقعة الوقت و فرد الدهر و بحر العلم.... اهل فن از محضرش استفادت مى جستند. وى به اصفهان در آمد، و به نقل روايت پرداخت، و جمعى از او اخذ كردند، و مُسند ابوبكر محمد بن هارون متوفى به سال 307 را بر وى بخواندند. در لغت تصنيفى بزرگ به نام الشامل دارد؛ و به قول قفطى - كه پاره اى از آن را در اختيار داشت - اين كتاب بزرگ كثير الالفاظ و قليل الشواهد است. وى در بادى امر از نديمان صاحبِ عبّاد بود، سپس از او كناره گرفت، و به سال 416 در گذشت.

.

ص: 194

444. محمد بن على، ابو زيد كيا غضائرى رازى

444. محمد بن على، ابو زيد كيا غضائرى رازىغضائرى از اكابر شاعران روزگار سلطان محمود غزنوى است، و از رى به دربار وى شتافت، و با شاعران دار الملك غزنين به معارضه و مشاعره پرداخت. صنعت كاشيگرى را غضاره گويند، و اين هنر در رى رونقى بسزا داشته، و نسبت غضائرى بدانست كه پدرش كاسه گر بوده است. غضائرى را در فن شاعرى، بويژه در دو صنعت اغراق و اشتقاق قدرتى به كمال بوده است، چنان كه در قصيده اى بدين مطلع: اگر مراد به جاه اندر است و جاه به مالمرا ببين كه ببينى جمال را به كمال كه در مدح محمود بساخت، اين اغراق بگفت: صواب كرد كه پيدا نكرد هر دو جهانيگانه ايزد دادار بى نظير و همال و گرنه هر دو جهان ببخشيدى به روز عطااميد بنده نبودى به ايزد متعال و محمود صله اين اغراق را هفت بدره زر به غضائرى بخشيد كه از چهارده هزار درم مملو بود. غضائرى را در مدح اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله چند قصيده و قطعه است؛ و اين دو بيت از آن جمله است: مرا شفاعت اين پنج تن پسند بودكه روز حشر بدين پنج تن رهائم تن بهين خلق و برادرش، دختر و دو پسرمحمد و على و فاطمه، حسين و حسن وفات غضائرى به نقل صاحب مجمع الفصحا به سال 436 روى داده است. در چهار مقاله درج آمده:«... اما اسامى آل بويه باقى ماند به استاد منطقى و كيا غضائرى و بندار...». استاد دكتر معين در تعليقات چهار مقاله نوشته اند: ... كيا كلمه اى است كه غالبا در القاب ملوك و امرا و بزرگان و مشاهير اهالى طبرستان و گيلان و ديالمه و آن صفحات در قرون وسطى اطلاق مى شده است... .

.

ص: 195

. .

ص: 196

445. محمد بن على، نصير الدين رازى
446. محمد بن عمر بن هشام، حافظ ابوبكر رازى
447. محمد بن عيسى بن ابراهيم، ابوعبدالله نحوى مقرى تيمى اصفهانى
448. محمد بن عيسى سلمه، ابوبكر قاضى رازى
449. محمد بن عيسى بن محمد بن سعيد، ابوحاتم وسقندى رازى

445. محمد بن على، نصير الدين رازىوى از شيعيان فاضل رى و نزيل ورامين بوده است.

446. محمد بن عمر بن هشام، حافظ ابوبكر رازىوى از حفاظ و محدثان رى و معروف به قماطيرى است، و در استماع و روايت و جمع حديث اهتمام داشت.

447. محمد بن عيسى بن ابراهيم، ابوعبدالله نحوى مقرى تيمى اصفهانى رازىاصل ابن رزين از اصفهان و ولادتش در رى بوده، و در عربيّت و قراءات استاد و راوى حديث بوده است، و به سال 253 يا 243 در گذشت.

448. محمد بن عيسى سلمه، ابوبكر قاضى رازىذكر وى در التدوين درج آمده، و به سال 316 در قزوين بوده است.

449. محمد بن عيسى بن محمد بن سعيد، ابوحاتم وسقندى رازىوى دانشمند ثقه بود، و به سال 341 در گذشت، و از عبدالرحمن بن ابى حاتم روايت كند.

.

ص: 197

450. محمد بن فضل بن موسى، ابوبكر قسطانى رازى
451. محمد بن قيس، شمس الدين رازى

450. محمد بن فضل بن موسى، ابوبكر قسطانى رازىوى اهل قسطانه رى و از رجال قرون اوليه اسلامى بوده است؛ و از محمد بن خالد عبدى و هدبة بن خالد و ديگران روايت كند،و محمد بن مخلد و ابوبكر شافعى و ابن ابى حاتم از وى روايت كنند.

451. محمد بن قيس، شمس الدين رازىترجمه احوال وى در كتب تاريخ و تذكره كه مورد استفاده بود به نظر نرسيد، شمس قيس مؤلف كتاب پر ارج المعجم فى معايير اشعار العجم است، كه در سه فن ادب: علم عروض، علم قوافى و علم نقد الشعر فراهم آمده، و به گفته علامه قزوينى در اين فنون كتاب ديگرى بدين كمال و تحقيق و تنقيح و جامعيت و اشباع تأليف نشده و يا به ما نرسيده است. مؤلف در اين كتاب اشارتى به اهل رى بودن خود دارد آنجا كه گويد: ... سلسله حب الوطن در جنبانيد، و داعيه مقام رى كه مسقط الرأس و مقطع سره بود در باطن ظاهر گردانيد ،عزيمت اقامت را تصميم داد.... وى دير زمانى در ماوراءالنهر و خراسان و خوارزم مقيم بود، تا آنكه در سال 614 كه سلطان علاءالدين محمد بن تكش خوارزمشاه روى به عراق نهاد او نيز به همراه سلطان به عراق آمد، و خود در اين باب چنين گفته: [در شهور سنه اربع عشرة و ستمائه] رايات اعلى سلطان سعيد محمد بن تكش (أعلى اللّه در جتهما و لقّن يوم الحساب حجّتهما) بر صوب عراق در حركت آمد، و خاطر خدمت ركابش را مستحكم گشت...بعد تراخى مدّة الغربة و تمادى امد الغيبة به عراق رسيدم... . از اين تاريخ به بعد تا مدت هفت يا هشت سال كه كشور ايران پايمال ستوران مغول بود و مردم بى گناه اين آب و خاك به دست آن قوم به خاك و خون كشيده مى شدند، محمد بن قيس در شهرهاى مختلف عراق از ترس جان از اين شهر به آن شهر تنقّل و تحول داشت، و در حدود سال 623 به فارس رفت و به خدمت اتابك سعد بن زنگى (599 _ 628 )پيوست، و اتابك وى را در غايت احترام پذيرفت ؛ و پس از در گذشت سعد به سال 628 و جلوس پسرش اتابك ابوبكر بن سعد، وى در سلك ملازمان آن پادشاه قرار گرفت ؛ سال وفاتش معلوم نيست. محمد بن قيس جز المعجم تأليفات ديگرى نيز دارد، مانند المعرب فى معايير اشعار العرب، الكافى فى العروضين و القوافى، حدائق المعجم.

.

ص: 198

452. محمد بن كثير بن سهل رازى

452. محمد بن كثير بن سهل رازىوى به بغداد از عم خود شعيب بن سهل بن كثير معروف به شعبويه قاضى حديث بگفت؛ عبدالباقى بن قانع قاضى از وى روايت كند، به سال 287 در گذشت.

.

ص: 199

453. محمد بن محمد ابراهيم رازى

453. محمد بن محمد ابراهيم رازىأديب فاضل شاعر حسن الإنشاء و النظم بالعربية، من أعلام أواخر القرن الثالث عشر، كتب تقريظا نظما و نثرا بعبارات جيدة على كتاب الدرة النجفية لميرزا إبراهيم الدنبلي الخوئي في يوم التروية من سنة 1281، قال فيه: شرح كسرح ممرد قد أحكمتأركانُه بالآي و الأخبار مشكاة علم أوقدت أنوارهامن نور علم العترة الأطهار شرح متى ما رمته ألفيتَهكشافَ أستار عن الأسرار يستقرب الأقصى بلفظ موجزعذب مليح ساطع الأنوار في كل سطر منه شطرٌ نافعفي الزهد و التنبيه و التذكار في كل لفظ منه وعظ بالغفي كل حرف منه صرف النار في كل كنز من كنوز رموزهركزت نقودُ العلم و الاثار نهج البلاغة رُصعت تيجانهفبيمنها بلغ السماكَ الساري نسخ الشروح بمحكم الاي التيشهدت برفعته على الأسفار بل فاق صحف الأولين ذوي النهىبلغ العلى في جودة الأفكار للّه درّ مؤلَّف خضعت لهرقبات أهل العذل و الانكار لا يدرك المطري مدائحه ولابعضا ولا عُشرا من المعشار حاز الفواضلَ و الفضائلَ جمةًفعلا على الأعلام و الأبرار سامى على هام السهى فكأنماجاز النجومَ لأجل أخذ الثار هذا كتابٌ منك أنطقُ شاهدحقا بأنك آية الجبار بشرك إبراهيم من شرح بهترويج شرع الأحمد المختار لازالت للدين القويم مشيِّدامادام شرحُك مطرحَ الانظار وقال في تاريخ تأليفه: بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمدللّه الذي وفقني لتاريخ هذا الكتاب الجليل و الصرح الممرّد الذى بناه الخليل، شرح اللّه صدره لشرح نهج البلاغة و خلاصة جوهر غني الصّياغة مزجه بكلام بلغ حد الاعجاز و تضمن مطنبات المطالب مع ما فيه من الايجاز، للّه دره من شرح كشف اسرار رموزه و نقد لئالى كنوزه كتاب كريم يبقى تذكرة لال إبراهيم، لقد قلت فيه مؤرّخا: ذاك الكتاب المستطاب الجليللاريب فيه كذكاء أصيل تفسير فرقان لسان الالهمبين الحق بأبهى الدليل ومنهج النهج و منهاجهومرشد الخلق سواء السّبيل كم شرح الصدور من شرحهفهو لغلة الورى سلسبيل قم فاسرح الطرف على روضهأهل ترى له النظير البديل كصحف إبراهيم في عزهفهو لدى كل خليل خليل لخير ندب جامع للعلاوالفضل و العلم و مجد أثيل مسدِّد الناس و ضعينهمبالعلم و الرشد و عرف جزيل وفي الغري صح تأليفهالّف فيه اللّه كل الجميل لذا تراه جاء تاريخه(كتاب إبراهيم شرح جميل)(1281)

.

ص: 200

. .

ص: 201

454. محمّد بن محمّد بن عاصم كلينى
455. محمد بن مسلم بن ابى الفوارس، ابو عبداللّه رازى
456. محمد بن مسلم بن عثمان بن عبداللّه (ابن واره)، ابوعبداللّه رازى

454. محمّد بن محمّد بن عاصم كلينىمجهول، از راويان كلينى و از مشايخ شيخ صدوق است (صدوق، روايات كلينى را به واسطه او نقل مى كند).

455. محمد بن مسلم بن ابى الفوارس، ابو عبداللّه رازىوى عالمى فاضل بوده است. از آثارش كتاب الاربعين است، و به سال 581 ه_. زنده بود.

456. محمد بن مسلم بن عثمان بن عبداللّه (ابن واره)، ابوعبداللّه رازىوى از عبيداللّه بن موسى عبسى و بكر بن عبداللّه قاضى و ديگران استماع حديث كرد. عالمى متقن و حافظى فَهِم بود، و به بغداد حديث بگفت. بخارى و نسائى و جمعى ديگر از وى روايت كنند. ابن ابى حاتم او را ثقه و صدوق دانسته است. ذهبى در تذكرة الحفاظ از قول طحاوى آورده كه سه تن در رى بوده اند كه در روى زمين در وقت خود مانند نداشتند: ابوحاتم، و ابوزرعه، و ابن واره. وى به سال 270 در گذشت.

.

ص: 202

457. محمد بن مقاتل رازى
458. محمد بن موسى بن بشير بن جنادبن لقيط كتانى رازى
459. محمد بن موسى بن جعفر بن محمد دوريستى رازى
460. محمد بن موسى بن معقل، ابوالعباس رازى

457. محمد بن مقاتل رازىوى حنفى و فاضل بود. از آثارش المدعى و المدعى عليه است. به سال 242 در گذشت. ذكر پسرش احمد بن محمد گذشت.

458. محمد بن موسى بن بشير بن جنادبن لقيط كتانى رازىوى مورخ و متفنّن در علوم و از اهل رى بود، و به تجارت از مشرق به اندلس به نزد ملوك بنى مروان رفت، و در بازگشت در البيرة به سال 273 در گذشت. از آثارش كتاب الرايات است. زر كلى نسبت وى را كنانى نوشته است.

459. محمد بن موسى بن جعفر بن محمد دوريستى رازىوى عالمى شيعى و فقيهى فاضل و جليل بوده است، و از جد خويش جعفر بن محمد از شيخ مفيد روايت كند.

460. محمد بن موسى بن معقل، ابوالعباس رازىوى را گاه به نام احمد مى نامند، و به نقل رافعى در قزوين از عبيداللّه بن فضاله نسوى حديث بگفت.

.

ص: 203

461. محمد بن موسى بن نصر، ابو عبداللّه رازى
462. محمد بن مهران، حافظ اوحد، ابوجعفر جمال رازى
463. محمّد بن هيثم عجلى رازى
464. محمد بن يزداد رازى
465. محمد بن يعقوب بن عبدالحى رازى

461. محمد بن موسى بن نصر، ابو عبداللّه رازىاز وى در عيون الاخبار صدوق روايات فراوان نقل گرديده است.

462. محمد بن مهران، حافظ اوحد، ابوجعفر جمال رازىوى از معتمربن سليمان و ابن عيينه و ديگران استماع حديث كرد، و بخارى و مسلم و ابوداود و ابوزرعه از وى حديث شنيدند، به سال 239 در گذشت.

463. محمّد بن هيثم عجلى رازىثقه و اهل رى است. او پدر احمد و پدر بزرگ حسن، از علماى ثقه اماميه است.

464. محمد بن يزداد رازىوى از عالمان شيعه و از اصحاب حضرت امام عسكرى عليه السلام بوده است، و از محمد بن حسين بن ابى الخطاب روايت كند.

465. محمد بن يعقوب بن عبدالحى رازىبه نقل رافعى وى به سال 378 در قزوين از على بن صالح بياع الحديد استماع حديث كرد.

.

ص: 204

466. محمد بن يعقوب بن محمد رازى
467. محمد بن يعقوب بن يوسف بن حبيب، ابوعبدالله رازى
468. محمّد بن يوسف مُقرى رازى
469. محمد بن يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، ابوبكر رازى

466. محمد بن يعقوب بن محمد رازىوى نيز به سال 378 در قزوين از على بن احمد بن صالح استماع حديث كرد. احتمال اتحاد دو تن اخير قوتى دارد.

467. محمد بن يعقوب بن يوسف بن حبيب، ابوعبدالله رازىنام وى نيز در التدوين رافعى درج آمده است.

468. محمّد بن يوسف مُقرى رازىحسن است و ظاهرا نجاشى به او اعتماد دارد. احمد بن محمّد بن سعيد به سال 281 ق، از او روايت مى كند.

469. محمد بن يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، ابوبكر رازىكنيه وى را ابوعبداللّه نيز گفته اند ؛ در بغداد از محمد بن حميد رازى و احمد بن سعيد همدانى و ديگران حديث بگفت، و محمد بن مخلد دورى و محمد بن عباس نجيح و ديگران از او روايت كنند.

.

ص: 205

470. محمد بن امير يوسف، امير غياث الدين شكرايى رازى
471. ملامحمد ربيعى

470. محمد بن امير يوسف، امير غياث الدين شكرايى رازىوى از شكراب از مضافات دماوند رى بوده است، در آغاز نزد عمّ خود امير فخرالدين تلمذ كرد، سپس به مجمع مولانا سيف الدين تفتازانى در آمد، و به اندك روزگارى سر آمد عالمان زمان گرديد. شاه اسماعيل صفوى نخست زمام قضاياى شرعيه خراسان را به كف وى نهاد، و پس از آن امارت را نيز برآن منصب بيفزود. سر انجام به سال 927 به دست گماشته امير خان كه امير الامراى خراسان بود مقتول گرديد. وى شعر نيز مى سرود و خلقى تخلّص مى كرد ؛ اين بيت از او است: به استغناى قدت سرو را رفتار بايستى بتريف دهانت غنچه را گفتار بايستى

471. ملامحمد ربيعىملامحمد ربيعى فرزند آخوند ملاربيع كه در تاريخ 1237 شمسى متولد شده يكى از اجلاّى علما و ائمه جماعت زاويه مقدسه و صحن مطهر بوده است. پدرش آخوند ملاربيع مذكور نيز يكى از علما و روحانيان آن سامان بوده است، ولى از كم و كيف احوال و آثار او چيزى در دست نيست. ملاّ محمد فرزند گرامى او پس از رشد و خواندن مقدمات و ادبيات نزد والد خود و علماى شهر رى به طهران رفته و در مدرسه فخريّه مروى كه مركز روحانيت آن عصر دارالخلافه طهران و ايران بوده ساكن شده و سطوح را از علماى آن زمان فرا گرفته و پس از آن به محضر مرحوم علاّمه محقق حاج ميرزا حسن آشتيانى حاضر شده و استفاده فقهى و اصولى نموده و پس از تكميل آن در وطن خود شهر رى مشغول به وظايف دينى و روحى از اقامه جماعت در صحن مطهر و تدريس در مدرسه عتيق و امينيه گرديد تا در ربيع الثانى 1309 شمسى در سن 72 سالگى بدرود حيات گفته و در مقبره دربانى مدفون گرديد.

.

ص: 206

472. محمد شاه بن القاسم حسينى، عزالدين ورامينى رازى
473. مولانا مير محمد حليمى طهرانى رازى
474. مولا محمد صادق رازى

472. محمد شاه بن القاسم حسينى، عزالدين ورامينى رازىوى شيعى و فاضل و داراى نظم و نثر بود.

473. مولانا مير محمد حليمى طهرانى رازىپدر وى در آغاز عهد صفويان رئيس طهران بود، ليكن او ترك آن كار كرد و آنچه داشت با مردم در ميان داشت، اين مطلع وى را است: راز دل با غنچه بلبل در ميان آورده است آنچه در دل داشت گويا بر زمان آورده است

474. مولا محمد صادق رازىمن تلامذة الشيخ صالح بن عبدالكريم البحراني، ومما قرأ لديه كتابي نهج البلاغةو شرحه مصباح السالكين لابن ميثم البحراني، فكتب له انهاءات في الشرح أولها بتاريخ 23 جمادى الأولى سنة 1088 و بآخره إجازة بتاريخ ربيع الثاني سنة 1091، وقال فيها: قرأ علي الأخ الأعز الفاضل شمس سماء العوارف و الفضائل، المتوشح بأردية الانزواء في زوايا الخمول و إن لم يكن له مماثل، المولى الأجل الفائق.. قراءة منبئ عن مبانيه مفصح عن معانيه، وأفاد في أثنائها من استفاد و أحسن المناطق و أجاد... أقول: أستبعد أن يكون صاحب الترجمة هو محمد صادق بن محمد علي الطبيب الرازي المترجم في الكواكب المنتثرة ص 363 لبعد تاريخيهما و إن كانا من أعلام القرن الثاني عشر.

.

ص: 207

475. محمد شريف، خموشى طهرانى
476. خواجه محمد طاهر پسر مولانا اميدى رازى
477. سيد محمد على صدر الحفاظ

475. محمد شريف، خموشى طهرانىذكر وى به عنوان خموشى طهرانى گذشت.

476. خواجه محمد طاهر پسر مولانا اميدى رازىدر تحفه سامى از وى به صورت طايرى رازى ياد شده است. وى را به وفور سياقت و كاردانى و صنوف عطوفت و مهربانى ستوده اند. گاه به سنّت آباء خويش به سرودن شعر، بدين نوع ابيات طبع آزمايى مى كرد. آنكه رفت از سر كوى تو به آزار منمو انكه برد از تو به دل حسرت ديدار منم

477. سيد محمد على صدر الحفاظحاج سيد محمد على معروف به صدر الحفاظ از بزرگان و خدام آستانه مباركه عظيميه و خطيب اسبق و امام جماعت اين آستان ملك پاسبان بوده اند. وى در حدود سال 1321 ق در زاويه مقدسه به دنيا آمد و در بيت سيادت و سعادت پرورش يافت و مقدمات و سطوح وسطى را از محضر علماى شهر رى چون مرحوم آيه الله حاج ميرزا سيد حسن معينى و آيه الله حاج سيد مهدى لاله زارى و آيه الله حاج شيخ محمد رضا خاتمى بروجردى (رحمهم الله) و ديگران استفاده نمود ؛ بخصوص از دروس اخلاق و تربيتى مرحوم عالم متقى آيه الله حاج شيخ محمد بافقى (قدس الله سره) بهره مند شد و اكثر اوقات خود را در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام به عبادت و بندگى حق گذرانيد. بالاخص در دوران عمرش حدود هفتاد سال سحرها در اين حرم شريف به تهجد و شب زنده دارى و نماز شب گذراند و صبحها را در مسجد بالاسر اقامه نماز جماعت نموده و جمعى از اخيار و مردم متدين رى و طهران به ايشان اقتدا و استفاده مى نمودند، تا در شعبان 1410 ق برابر 16/12/1368 پس از نود سال عمر با شرافت ديده از جهان بست و به مولايش حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام پيوست و در جوار آن حضرت به خاك رفت: تو روشن ضمير و دل آگاه بودىزمستغفر بى سحرگاه بودى چو درگاه رحمت سحرگاه باز استيقين شامل رحمت الله بودى تهجد نمودى چو اندر دل شببه درگاه عزّت تو را راه بودى از آن ذكر تهليل گشتى مكرّممقامات محموديت شد مسلم نگارنده گويد: اين جانب كه سالهاى متمادى با ايشان همسايه و آشنا بودم هرگز مكروهى از او نديدم و درباره او از هيچ كس چيزى نشنيدم. جدا سيدى بود شريف و عابدى بود زاهد و پارسا و متقى و خودساخته. عاش سعيدا و مات سعيدا. با مرحوم آيه الله حاج آقا حسين اثنا عشرى و برادرش حجه الاسلام حاج آقا حسن صاحب الزمانى و مرحوم آيه الله بافقى رفاقت تام و ارادت تمام داشت و همواره به نماز جماعتشان شركت مى نمود (جزاه الله عن الاسلام و نبيه خير الجزاء).

.

ص: 208

. .

ص: 209

478. مير محمد عوامل رازى
479. مولا محمد قاسم بن محمد كاظم رازى تهرانى
480. محمد قلى سليم طهرانى رازى
481. محمد مسيح بن محمد صادق طبيب رازى

478. مير محمد عوامل رازىوى از سادات اوائل عهد صفويان در رى بود، و در شعر متقى تخلّص داشت در تعريف مازندران گفته: اندرين مازندران كس را چرا گيرد ملالكيك رقاص است و چنگى پشه و خوش خوان شغال

479. مولا محمد قاسم بن محمد كاظم رازى تهرانىمن أجلاء علماء طهران، ملم بالعلوم و المعارف الاسلامية الدراجة في عصره. له شرح زيارة الجامعة الكبيرة ألفه سنة 1133.

480. محمد قلى سليم طهرانى رازىوى در شعر سليم تخلّص مى كرد، و به كشمير رفت و در آنجا به سال 1057 در گذشت. ديوان شعرى نيز دارد.

481. محمد مسيح بن محمد صادق طبيب رازىأديب طبيب لعله من أعلام القرن الثالث عشر، استفاد في الطب من ميرزا محمد مؤمن التنكابني. له دستور مسيحي.

.

ص: 210

482. مولانا محمد مؤمن بن محمد صالح رازى
483. سيد محمد نوربخش
484. محمد قاضى ورامينى رازى

482. مولانا محمد مؤمن بن محمد صالح رازىقابل معه تلميذه المولى جلال الدين بن محمد باقر الرازي قطعة من كتاب الكافي في قصبة ورامين، وأتما المقابلة في يوم الخميس 28 شهر شعبان سنة 1092.

483. سيد محمد نوربخشوى در جوانى به ولايت رى آمد و در قريه سلقان رحل اقامت افكند، و بسيار كس از مردم آن ديار به متابعت او در آمدند و مريد و معتقد شدند، و فرزندانش در آن حدود شهرتى يافتند؛ و سيد جعفر پسر بزرگ تر سيد محمد را لطف طبعى بود، شاه قاسم از فرزندان وى نيز مورد لطف بزرگان بويژه شاه اسماعيل صفوى قرار داشت. يكى از بزرگان اين دودمان شاه قوام است كه خلق كثيرى به گردش جمع آمدند، و بر دست بزرگى نشست، ورتبش از اسلاف در گذشت. خاندان نور بخشيّه را در آغاز عهد صفويان در پهنه رى وقايعى است كه ذكر آنها در خور اين مقام نيست.

484. محمد قاضى ورامينى رازىوى از سادات ورامين و كلانتر آن ديار بود، و در خدمت سلاطين صفوى وى را مقدارى پديد آمد، وانيس مجلس و جليس محفل شد. برادر وى قاضى عطاءاللّه نيز خوش ذوق و بذله گو و شيرين كلام بود.

.

ص: 211

485. حاج سيد محمد موسوى واعظ

485. حاج سيد محمد موسوى واعظسيد الخطباء والمحدثين حاج سيد محمد موسوى، واعظ شهير، فرزند سيد الذاكرين مرحوم آقا سيد تقى معروف به (مدير موسوى) مدفون در رواق شريف فرزند سيد جليل حاج سيد مرتضى بزرگ خاندان موسوى آستانه دار آستانه مباركه عظيميه مدفون در بين الحرمين. ايشان از چهره هاى درخشان و ستارگان فروزان وعظ و خطابه معاصر تهران بودند كه در حدود 1300 شمسى برابر با 1341 ق در زاويه مقدسه چشم به جهان گشود و پس از گذراندن دروس ابتدائى در عصر پرخفقان رژيم كثيف رضا خانى و اتحاد شكل و كشف حجاب و عمامه بردارى و تعطيل حوزه هاى علميه مشهد و غيره و فشار به روحانيت به واسطه رفاقت تام و صداقت تمام با نگارنده و تشويقات مداوم اين جانب و امر مرحوم آيه الله حاج شيخ محمد تقى شهيد بافقى براى تحصيل علوم دينى به شهر مذهبى و علمى قم مهاجرت نمود و در حجره و منزل مسكونى نويسنده اقامت كرد و به فراگرفتن علوم عربى و ادبى پرداخت و پس از خواندن ادبيات سطوح متوسطه و نهايى فقه و اصول را از مدرسين بزرگ چون آيه الله العظمى مرعشى نجفى (قدس سره) و آية الله ميرزا محمد مجاهد تبريزى و آيه الله حاج شيخ محمد جواد خندق آبادى و غيرهم آموخت و دروس اخلاق و معارف را از آيه الله حاج آقا حسين فاطمى و آيه الله حاج شيخ عباس طهرانى و آيه الله حاج ميرزا حسن مصطفوى و مرحوم محدث ربانى و سالك سبحانى حاج ملاآقا جان زنجانى استفاده نمود و هم به درس خارج فقه مرحوم آيه الله العظمى بروجردى (طاب الله ثراه) شركت مى كرد تا در جريان ملى شدن صنعت نفت به تهران مراجعت و با سخنرانيهاى آتشين و انقلابى خود ايفاى وظيفه نمود و مورد توجه مخصوص مرحوم آيه الله حاج سيد ابوالقاسم مجاهد كاشانى (قدس الله سره) واقع گرديد و كم كم صيت و صوتش به تمام كشور و خارج آن رسيد و از غالب شهرستانهاى كشور چون كرمان و گرگان و كاشان و تهران و مشهد و شيراز و ساير بلاد براى سخنرانى دعوت و خدمات شايانى كرد. مرحوم موسوى علاوه بر فن سخنورى و خطابه سرايى داراى مقام تعبد و تهجد و شب زنده دارى و آراسته به محامد آداب و محاسن اخلاق و مهمان دوست و كارگشا و در رفع گرفتاريها و قضاى حوائج مردم بالاخص روحانيون آنى مضايقه نمى كرد و تا حدامكان تلاش و كوشش مى كرد و به گفته مرحوم آية الله العظمى آقاى نجفى مرعشى (طاب الله ثراه) على بن يقطين زمان ما بود و مانند او در رفع مشكلات مردم مى كوشيد و از ملامت ملامتگرى واهمه نداشت. در منزلش به روى آشنا و بيگانه باز و محفل انس و ظرافت و مطايباتش نقل مجلس دوستان بلكه شهره همگان بود. بر كليه مراجع و آيات عظام و حجج اسلام و وعاظ كرام و روحانيون معاصرش ذى حق بود و همه هم معترف و گواهى به خدمات و حقوق ايشان مى دادند. ولى افسوس كه اين چهره نورانى و قيافه بشاش در حوادث پژمرده و مبتلا به كسالت نسبتا طولانى شد و سرانجام در ظهر روز پنجشنبه 16 اسفند ماه 1369 شمسى برابر با بيستم شعبان المعظم 1411 ق ديده از جهان بست و به لقاء الله پيوست و جنازه اش با تجليل به شهر رى شد و در جوار سيدالكريم حسنى عليه السلام در كنار دو محدث بزرگوار محلاتى و خندق آبادى مدفون گرديد. و نگارنده در رثائش سرود: [موسوى] آن واعظ شيرين كلامرفت از دنيا به سوى خير الانام آنكه مى دادى همى داد سخنبر منابر صبحگاه وقت شام لب فروبست از سخن افسوس و آهآنكه بودى شهره هر خاص و عام بود همنام نبى(ص) (ختم رسل)فاضل و باذل و حميم و ذوالكرام خلق او خلق (محمد) خوى او خوى حسنهمتش مانند حيدر همتى والامقام در قضاء حاجت مردم بودى مردى عجيبداد مظلومان گرفتى دائما از هر ظلام بود ظريف وبود لطيف وبود شريفهم كريم هم رحيم هم بسى ذواحتشام محفل انسش نمودى دوستان را منبسطدر ظرافت كم نظير در غايت حسن مرام خوان اطعامش گشاده بهر مهمان روز وشبدست احسانش گشوده بود از بهر انام عاقبت در بيستم شعبان برفت از اين جهاندر هزار وچهار صدو يازده به صد عزّتمام در جوار حضرت عبدالعظيم در خاك رفتچونكه بودش زادگاه در اين زمين و اين مقام [رازى] از بهر رثايش گفت اين چند بيت را[موسوى] در جنت الفردوس بنموده مقام

.

ص: 212

. .

ص: 213

486. محمود بن اميرك، نصر الدين رازى

486. محمود بن اميرك، نصر الدين رازىوى متكلمى شيعى بود و نامش در فهرست منتجب الدين درج آمده است.

.

ص: 214

487. محمود بن حسن بن علويه تاج الدين ورامينى رازى
488. شيخ محمود مزدقانى

487. محمود بن حسن بن علويه تاج الدين ورامينى رازىوى شيعى و فقيهى صالح بوده است.

488. شيخ محمود مزدقانىشيخ شرف الدين ابوالمعالى محمود بن عبداللّه مزدقانى رازى، زاده 698 و در گذشته 761 در همدان. از طريق علاءالدوله سمنانى به سلسله كبرويه پيوسته است. نسبت «رازى» وى دانسته نيست از چيست، اما «مزدقان» _ شهرى در سر راه همدان به ساوه كه «مردم آنجا سنى و شافعى مذهبند. حقوق ديوانى آن و ولايتش يك تومان است، و در حكومت داخل بلوك ساوه است»، و به گفته ياقوت حموى ( 626 م): در رباط «مزدقان» صوفيان مأوا و مسكن داشتند و آن شهر منزلگاهى بود در كنار شاهراه بزرگى كه از ايران عبور مى كرد». اين نام معرّب « مزدكان» و به سادگى ياد آور نام «مزدك بامدادان» باستانى است، اما اينكه آيا تسميه آن به نحوى با حضور پيروان «مزدك» در آنجا مربوط مى شود، به هيچ وجه محقق نيست. حمداللّه مستوفى در همين سده، از وجود پيروان مزدك در « عراق عجم» سخن مى گويد، ولى ياد نكرده در كداميك از شهرها. به علاوه « گمان نمى رود كه ( در اين سده) مزدكيت به صورت مذهب وجود مى داشته است.». به هر حال وجود رباط صوفيان همراه با شبهه تاريخى «مزدك» آيينى در آن شهر، خود از موضوعات قابل مطالعه پژوهندگان سر چشمه هاى كهن مذاهب و مسالك مردم ايران زمين است.

.

ص: 215

489. محمود صبورى
490. مخلّد بن موسى رازى، ابوالقاسم
491. سيد مرتضى بن داعى بن قاسم حسنى، ابو تراب صفى الدين رازى

489. محمود صبورىوى از شاعران اوائل عهد صفويان است و در طهران به كتابت اشتغال داشت، اين بيت از او است: نيست اشك لاله گون كز چشم پر خون مى روداز غمت خون شد جگر، وز ديده بيرون مى رود

490. مخلّد بن موسى رازى، ابوالقاسممهمل است و با امام زمان(ع) مكاتبه داشته است.

491. سيد مرتضى بن داعى بن قاسم حسنى، ابو تراب صفى الدين رازىوى غير از سيد مرتضى علم الهدى است و قرب صد سال بعد از او مى زيست. سيد مرتضى رازى معاصر غزالى و از مشايخ شيخ منتجب الدين بود. كتاب تبصره العوام در بيان مذاهب و ملل منسوب بدو است. نام وى اكثر با نام برادرش سيد مجتبى رازى همراه است. اين دو برادر از شيخ الطايفه ابوجعفر طوسى و سيدين سندين سيد مرتضى و سيد رضى روايت كنند.

.

ص: 216

492. مستى رازى
493. قاضى مسعود رازى
494. مسعود رازى شاعر معروف

492. مستى رازىمستى از شاعران اوائل عهد صفويان ولايت رى است، وجه تسميه اش گويا بيان واقع بوده است. صاحب تحفه سامى در باب او گفته: مردى فقير است، اما نعوذ باللّه از خر گدائى او كه اگر كسى چيزى نداشته باشد كه به وى بدهد وى گويد: اگر چيزى ندارى براى من فاتحه بخوان. اين مقطع او را است: مستى سگ ديوانه آن طرفه غزالستديوانه و مست است ندارد خبر از ما

493. قاضى مسعود رازىوى در اوائل عهد صفويان بر مسند قضاى رى تمكن داشت، و پسر قاضى مير عبدالصمد است، پدر و اجداد وى در رى به شغل قضا اشتغال داشتند. قاضى مسعود در طبع شعر و سليقه معمّا و تتبع فقه و انواع فضائل شهرتى داشت؛ اين مطلع از وى است: نه مرا شهره شهر اين دل حيران كردهفاش اسرار مرا ديده گريان كرده

494. مسعود رازى شاعر معروفوى از مداحان سلطان مسعود غزنوى بوده، و بدان هنگام كه خصمان بر او بشوريدند مسعود رازى او را اندرزى بداد، اما او را خوش نيفتاد. اين داستان در تاريخ بيهقى چنين درج آمده: امير (رضى اللّه عنه) به جشن مهرگان نشست روز سه شنبه بيست و هفتم ذو الحجه (سال 430 هجرى)، و بسيار هديه و نثار آوردند، و شعرا را هيچ نفرمود، و بر مسعود رازى خشم گرفت، و فرمود تا او را به هندوستان فرستادند؛ كه گفتند كه او قصيده اى گفته است، و سلطان را در آن نصحيتها كرده، و در آن قصيده اين دو بيت بود: مخالفان تو موران بدند و مار شدندبر آر زود ز موران مار گشته دمار مده زمانشان زين بيش و، روز گار مبركه اژدها شود ار روزگار بايد مار اين مسكين سخت نيكو نصيحتى كرد، هر چند فضول بود، و شعرا را باملوكان كذا اين نرسد. هم در اين كتاب در باب شفاعت براى مسعود رازى ذكر گرديده: روز پنجشنبه هژدهم ماه جمادى الاخرى (سال 431 هجرى) امير به جشن نوروز بنشست، و هديه هاى بسيار آورده بودند، و تكلّف بسيار رفت، و شعر شنود از شعرا... . مسعود شاعر را شفاعت كردند، سيصد دينار صله فرمود، به نامه و هزار دينار مشاهره هر ماهى. از اشعار مسعود رازى اندكى بيش به جانمانده است.

.

ص: 217

. .

ص: 218

495. امير مسيب رازى
496. معلى بن منصور، ابو يعلى حافظ رازى
497. ملكشاه غازى لواسانى رازى

495. امير مسيب رازىوى در آغاز عهد صفويان مى زيسته؛ و از سادات بدخشان و سيدى خليق بوده است؛ اين مطلع در منقبت اميرالمؤمنين از او است: هر گه رسم به خاك در مرتضى علىجان را فدا كنم به سر مرتضى على

496. معلى بن منصور، ابو يعلى حافظ رازىوى در بغداد از مالك بن انس و ليث بن سعد و ديگران حديث بگفت، و على بن المدينى و ابوبكر بن ابى شيبه و ديگران از او روايت كنند. معلى فقيه اصحاب رأى بود، و از ابو يوسف قاضى اخذ حديث كرد.

497. ملكشاه غازى لواسانى رازىوى از مردم لواسان رى و از رجال سياسى آن سامان است، كه ذكرش در حوادث و وقايع پهنه رستمدار و تنكابن و كلاره دشت و كلاره رستاق مازندران به عهد خاندان آق قوينلو در سالهاى 890 - 900 به چشم مى خورد؛ و حوزه حكومتش كلاره دشت و نواحى آن بود. در باب حوزه عمل او در تاريخ خانى _ در وقايع سال 899 _ 900 _ چنين مذكور آمده:«...ملكشاه غازى حاكم كلاره دشت با ملك جهانگير سلسله دوستى پيش گرفته...». و نيز: كيا محمد كيا الغاره به كلاره دشت برده شاه غازى و برادر او ملك مظفّر و فرزندان او را دستگير كرده روانه خدمت ميرزا على گردانيد. در همين كتاب به لواسانى بودن وى به تصريح و تعريض چنين اشارت رفته: «...بر موجب اشارت ميرزا على، به طلب ملكشاه غازى لواسانى فرستاده آوردند». و نيز: ...ميرزا على...نزد سلطان هاشم و ملوك رستمدار فرستاد، و ملك اشرف و ملكشاه غازى لواسانى...جمع آمدند.... و نيز: ...كيا محمد كيا از منزل جنگ عنان گردانيده در پى ملكشاه غازى رفت، و به اتفاق متوجه لواسان شدند، و از آنجا به كلاره رستاق، و از آنجا به تنكابن سعادت خدمت سلطان هاشم را دريافت.... ظاهرا وى همان كس است كه نامش بر روى صندوق متبرّك بقعه امامزاده يحيى در طهران، بازمانده از سال 895، بدين صورت ديده مى شود: قد امر بنَحّتِ هذا القبر خلاصة الملوك و السلاطين عضدُالدوله ملكشاه غازى (ايدّاللّه دولته)، ابن المرحوم [ال_ ]مغفور ملك شاهرخ (نور قبره تقرّبا الى اللّه ). بدين قرار پدر وى ملك شاهرخ نام داشته و تواند بود كه به قرينه كلمه«ملك» صاحب سمتى نيز بوده است. بر طبق نقل مرعشى در تاريخ گيلان و ديلمستان در سال 867 ميرزا شهرخ نامى در ديلمان حكومت داشت، ولى معلوم نيست كه همين ملك شاهرخ است، و يا ديگرى است. اينكه برخى از ارباب قلم به قرينه «ملك شاهرخ» اين ملك شاه را فرزند شاهرخ تيمورى پنداشته اند، به هيچ روى رويى در صواب ندارد؛ زيرا گذشته از اينكه از سال فوت شاهرخ تيمورى تا اين تاريخ بالغ بر چهل و پنج سال مى گذرد، و رى مدتها پيش از تصرف خاندان تيمورى بيرون رفته به اختيار قراقوينلوها و سپس آق قوينلوها در آمده بود، در هيچ يك از كتب تاريخى فرزندى به نام ملكشاه غازى به شاهرخ تيمورى نسبت داده نشده. ملكشاه غازى را جز ملك مظفر - كه در سابق به نامش اشارت رفت - برادر ديگرى نيز به نام ملك كيخسرو بوده است.

.

ص: 219

. .

ص: 220

498. منصور بن حسين آبى، وزير رازى
499. منصور بن عباس، ابوالحسين رازى

498. منصور بن حسين آبى، وزير رازىوى امامى و از عالمان ادب و تاريخ آن ديار است، و متقلّد مشاغل بزرگ بود، و با صاحب عبّاد مصاحبت داشت، و مجدالدوله وى را وزير خويش گردانيد. برادر وى ابومنصور محمد نيز از عظماء كاتبان، و در طبرستان وزير ملك آن حدود بود.

499. منصور بن عباس، ابوالحسين رازىوى شيعى و از اصحاب حضرت جواد امام محمد تقى، و حضرت هادى امام على النقى عليهماالسلامبود. در بغداد به باب الكوفه خانه داشت. وى را مضطرب الامر دانسته اند. كتاب نوادر كبير را تأليف كرد. احمد بن ما بُنداذ و برقى از وى روايت كنند.

.

ص: 221

500. منصور بن على، استاد منطقى رازى
501. موسى بن ابى الحسن رازى
502. موسى بن محمد رازى

500. منصور بن على، استاد منطقى رازىمنطقى مانند بندار و غضائرى از رى برخاسته، و اين هر سه تن با آل بويه همزمان و مداح آن خاندان بوده اند. منطقى مدّاح فخر الدوله ديلمى بود، و با صاحب اسماعيل بن عبّاد نيز مناسباتى داشت، و در حضرت وى اشعارى عربى و فارسى دارد، و در اين هر دو نوع صاحب قدرت بود. منطقى در دوازده سالگى به استاد بديع الزمان همدانى رسيد و كسب كمالات كرد. وى گاه منطقى و ديگر گاه منصور تخلّص مى كرد. بنا به تحقيق استاد دكتر معين در تعليقات چهار مقاله، در تذكره ها 48 بيت به نام او ثبت افتاده است. ابياتى از وى در حدائق السحر و المعجم به استشهاد درج آمده.

501. موسى بن ابى الحسن رازىمجهول و از اصحاب امام رضا(ع) است.

502. موسى بن محمد رازىوى فقيه شافعى مذهب بود، و به سال 730 در گذشت.

.

ص: 222

503. موسى بن نصير، ابو سهل فقيه رازى

503. موسى بن نصير، ابو سهل فقيه رازىوى را با محمدبن حسن شيبانى مصاحبت بود، از آثارش كتاب الشفعه، و كتاب المخارج است.

.

ص: 223

حرف ن

504. ناصر بن مهدى بن حمزه، وزير ابوالحسن نصيرالدين رازى
505. نحاس، ابوالمعالى رازى

حرف ن504. ناصر بن مهدى بن حمزه، وزير ابوالحسن نصيرالدين رازىوى از جانب نقيب مرتضى عزّالدين يحيى نيابت نقابت بلاد عجم داشت، و پس از قتل عزالدين يحيى، به سال 591 به بغداد رفت، و وزارت الناصر لدين اللّه خليفه عباسى را متقلّد گرديد، و بعد از نيل به وزارت نقابت طالبيان را به شرف الدين محمد پسر عز الدين يحيى داد. وى فاضلى محتشم و حسن الصورة و مهيب بود.اصل ناصر از مازندران و منشأش رى بود.

505. نحاس، ابوالمعالى رازىدولتشاه سمرقندى نام وى را در تذكره ذكر كرده، و او را از شاعران زمان سلطان غياث الدين ابوالفتح محمد بن ملكشاه دانسته، و از معاصران ابوالمفاخر رازى و منجيك و شبل الدوله شمرده است. جوينى در جهانگشا به رازى بودن وى تصريح كرده است. مرحوم عباس اقبال آشتيانى وى را با دهخدا ابوالمعالى رازى يكى دانسته، و در حواشى و اضافات حدائق السحر چنين گفته: به عقيده نگارنده اين ابوالمعالى نحّاس رازى كه در همان زمان دهخدا ابوالمعالى رازى مى زيسته با او يكى است، و تذكره نويسان متأخر اين دو ابوالمعالى را دو نفر شمرده و احوال و اشعار آنها را مخلوط نموده، و شرح و تفصيلهاى نامربوط در اين باب ذكر كرده اند... وى سپس به ذكر دلائلى مى پردازد كه ملخّص آنها چنين است: 1 . از ابوالمعالى نحّاس در كتب قديم چون چهارمقاله و حدائق السحر و المعجم و لباب الالباب ذكرى نيست، و اول بار كه نام او مستقلاً در تذكره ها آمده در هفت اقليم امين احمد رازى است، كه معلوم نيست به چه سندى او را در ذيل شعراى اصفهان آورده. 2 . جوينى صريحا ابوالمعالى نحّاس را رازى مى نويسد، و بعيد به نظر مى آيد كه دو نفر شاعر ابوالمعالى نام هر دو از اهل رى در يك زمان در دستگاه سلاجقه باشند، و نظامى عروضى و عوفى فقط به ذكر يك نفر از آنها، آن هم مطلقابه اسم بلمعالى رازى بدون ذكر قيدى كه يكى را از ديگرى جدا كند اكتفا كنند، و از ديگرى نام نبرند. 3 . اشعارى كه به اسم ابوالمعالى نحّاس يادداشت شده، به اسم دهخدا ابوالمعالى رازى هم ثبت است، و از آن جمله است قطعه ذيل: هوا به طبع لطيف تو نسبتى دارداز اين سبب مدد جان خلق كشت هوا...، الخ در حدائق السحر در مواردى به ابياتى از بلمعالى رازى استشهاد رفته، و صاحب المعجم نيز عين همان شواهد را آورده است.

.

ص: 224

. .

ص: 225

506. نصر بن ابى ناصر رازى
507. نصر بن مهدى بن نصر بن مهدى، ابوالفتح ونكى رازى
508. نصير بن ابى نصير رازى

506. نصر بن ابى ناصر رازىرافعى نام وى را در التدوين ذكر كرده است، و ابوالحسن قطان از وى روايت كند.

507. نصر بن مهدى بن نصر بن مهدى، ابوالفتح ونكى رازىوى از سادات دانشمند ونك، و ولادتش به سال 478 در رى، و زيدى مذهب بود. نصر از ابوالفضل يحيى بن حسين علوى زيدى استماع حديث كرد. على بن محمد بن نصر بن مهدى ونكى نسّابه مذكور در لباب الانساب نيز از منسوبان وى بوده است.

508. نصير بن ابى نصير رازىنُصير از اديبان و نحودانان بزرگ رى بود، و اصمعى و ابوزيد انصارى را بديد، و با كسائى نحوى مصاحبت داشت و اين فن را از وى بياموخت؛ قفطى در انباء الرواة گفته: كان عَلاّمةً نحوياً، جالس الكسائى، و اخذ عنه النحو، و قَرَأَ عليه القرآن. و له مؤلفات حِسان، سمعها منه أبو الهثيم الرازى، رواها عنه بهراة، و كان نصير صدوق اللّهجة، كثير الأدب، حافظا. و قد رأى الأصمعى، و أبازيد الأنصارى و سمع منهما. وى به سال 240 در گذشت.

.

ص: 226

509. مولانا نظام رازى
510. نعمان رازى
511. امير نور اللّه رازى

509. مولانا نظام رازىوى از جمله حفّاظ آستانه حضرت عبدالعظيم در اوائل عهد صفويان بود، و در كتيبه نويسى دستى داشت؛ اين بيت او را است: چگونه با دگران بينمش؟! كه نپسندمغبار غير زغيرت بگرد دامانش

510. نعمان رازىوى شيعى و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده است.

511. امير نور اللّه رازىوى پدر امير عنايت اللّه رازى شاعر و متولى امامزاده عالى مقدار حضرت عبدالعظيم است، كه به همان خدمت اشتغال داشت، و شعر نيز مى سرود؛ اين مطلع از او است: دست رقيب داشت به دست آن نگار مستخندان زمن گشت و، مرا گريه داد دست

.

ص: 227

512. نيستى رازى

512. نيستى رازىوى نيز از شاعران اوائل دوره صفويان رى بوده؛ و اين مطلع او را است: بى لب لعلت به بزمى جام نتوانم گرفتبى تو اى آرام جان! آرام نتوانم گرفت

.

ص: 228

حرف و

513. مولانا وصلى رازى
514. وفائى رازى
515. وليد بن ابان ضبى رازى

حرف و513. مولانا وصلى رازىوى نيز در اوائل عهد صفويان از محلّه ساران قصبه طهران برخاست، و بزرگ زاده آن محلّت بود؛ اين مطلع از او است: ناز كم كن به تبسم مكش اى يار مراپيش اغيار مكن بهر خدا خوار مرا

514. وفائى رازىوى از جمله مريدان نور بخشيّه بود، و خويشتن را در نظر مردم بلند مرتبه مى نمود، و شعر مى گفت.اين مطلع از او است: اى كه گوئى به من: آن عارض زيبا منگرعاشقم عاشق، از آن رو نكنم قطع نظر

515. وليد بن ابان ضبى رازىوى از اصحاب حضرت امام رضا عليه السلام بوده است.

.

ص: 229

حرف ه

516. هبة اللّه بن حسن بن منصور، ابوالقاسم رازى
517. هدايت اللّه رازى

حرف ه516. هبة اللّه بن حسن بن منصور، ابوالقاسم رازىوى طبرى الاصل و به لالكائى معروف بوده، و به بغداد رفت و آنجا را وطن گرفت، از عيسى بن على بن عيسى وزير، و ابوطاهر مخلص و ديگران استماع حديث كرد، و نيز در رى از جعفر بن عبداللّه فناكى و على بن محمد بن عمر قصار حديث شنيد. خطيب بغداد از وى روايت نوشت. وى به سال 418 در دينور در گذشت. از آثارش مذاهب اهل السنة و كتاب رجال الصحابه و غير اينها است.

517. هدايت اللّه رازىوى از سرايندگان و تاجران ولايت رى در اوائل عهد صفويان بود؛ و اين مطلع از او است: به حال من نظرى كن كه عاشق زارمغريب و خسته دل و ناتوان و بيمارم

.

ص: 230

518. هشام بن عبداللّه رازى
519. هشام بن مثنى رازى
520. همدمى رازى

518. هشام بن عبداللّه رازىوى فقيه حنفى و از عالمان بنام رى بوده است، و دروازه هشام آن شهر - كه در مشرق قرار داشته و از آنجا به خراسان مى رفته اند - ظاهرا به نام او است. نبذى از احوال وى در رى باستان (ج 1، ص 261-263) در شرح دروازه هشام، و 434، 437 در ذكر گورخانه شيبانى و هشام در رى ثبت افتاده است.

519. هشام بن مثنى رازىوى از شيعيان رى و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بوده است.

520. همدمى رازىوى از گويندگان قصبه طهران در اوائل عهد صفويان بود، و به عصارى اشتغال داشت؛ اين مطلع از او است: آه كز ديدن او گريه بر آورد مراآخر اين گريه بلائى به سر آورد مرا

.

ص: 231

حرف ى

521. يار على طهرانى
522. يحيى بن ابى بكر، ضرير رازى
523. يحيى بن ابى العلاء رازى

حرف ى521. يار على طهرانىوى نيز در آغاز دوره صفويه از طهران برخاست، و در اوائل حال به شيراز رفت و دير گاهى به اكتساب فضائل سرگرم بود، و در طب وقوفى به هم رسانيد و به معالجت پرداخت، و شعر نيز مى گفت.اين مطلع از او است: اى دل روشن عشق زپروانه بياموزجان دادن از آن عاشق ديوانه بياموز

522. يحيى بن ابى بكر، ضرير رازىوى از رجال شيعه و از اصحاب امام هادى عليه السلام بود، و به ضرير شهرت داشت.

523. يحيى بن ابى العلاء رازىوى از اصحاب حضرت امام باقر عليه السلام بود، و صاحب كتاب است.

.

ص: 232

524. يحيى بن ضريس رازى
525. يحيى بن علاء بَجَلى رازى، ابوجعفر
526. ابوزكريا يحيى بن محمّد رازى
527. يحيى بن محمّد بن سديد/ سيبويه رازى

524. يحيى بن ضريس رازىابن ضريس از قاضيان قرون نخستين رى بوده است، و در همان شهر درگذشت.

525. يحيى بن علاء بَجَلى رازى، ابوجعفرثقه و اصالتا كوفى است. او از اصحاب امام صادق(ع) و صاحب كتاب است. احتمالا همان يحيى بن ابى العلاء رازى است.

526. ابوزكريا يحيى بن محمّد رازىمجهول و از سلسله روات شيخ طوسى است.

527. يحيى بن محمّد بن سديد/ سيبويه رازىمجهول و از سلسله روات شيخ طوسى است.

.

ص: 233

528. يحيى بن محمد بن على بن مطهر، عز الدين ابوالقاسم مرتضى رازى
529. يحيى بن معاذ، ابو زكريا رازى

528. يحيى بن محمد بن على بن مطهر، عز الدين ابوالقاسم مرتضى رازىوى پس از پدر نقابت طالبيه رى و قم و آمل را به عهده داشت، و سيدى عالم و فاضل و بزرگوار بود. وى را از پدر روايات احاديث بوده است، او و پدرش محمد بن على بن مطهر قمى از رجال بسيار معروف و مشهور خاندان بزرگ نقباى رى از خاندانهاى قديم و شريف و بيوت نجيب و اصيل شيعه بوده اند. عز الدين يحيى به دست علاء الدين تكش خوارزمشاه شهيد گرديد، و فرزندانش به بغداد منتقل شدند.

529. يحيى بن معاذ، ابو زكريا رازىوى از زهاد و صوفيان بنام، و از طبقه اولاى اهل طريقت است. به او لقب واعظ دادند؛ از يوسف بن حسين رازى نقل كرده اند كه گفت: در صد و بيست شهر رفته ام به ديدار علما و حكما و مشايخ، هيچ كس نديده ام قادرتر بر سخن چون يحيى معاذ رازى. قزوينى در آثار البلاد آورده:«كان شيخ الوقت و صاحب اللّسان في الواعظ و القبول عند النّاس.» گفته اند: از مشايخ نخستين كس كه بر منبر رفت او بود، اين معنى در كشف المحجوب بدين صورت درج آمده:«نخست كس از مشايخ اين طايفه از پس خلفاء راشدين كه بر منبر شد او بود.» وى را در حقيقت رجا گامى استوار بود، و هجويرى (به نقل از حصرى) و شيخ عطّار اين مهم را بدين مفهوم گفته اند: خداوند تعالى را دو يحيى بود: يكى از انبياء و ديگر از اولياء، يحيى بن زكريا عليه السلامطريق خوف را چنان سپرد كه(همه صديقان به خوف او از فلاح خود نوميد گشتند، و يحيى بن معاذ طريق رجا را چنان سلوك كرد كه) دست همه مدّعيان به رجاء فرو بست. گفتند: حال يحيى بن زكريا عليه السلاممعلوم است، حال اين يحيى چگونه بود؟ گفت: به من رسيده است كه هرگز وى را جاهليّت نبود، و بر او كبيره اى نرفت؛ و اندر معاملت و برزش جدّى تمام داشت كه كسى طاقت آن نداشت، اصحاب گفتند: ايّها الشيخ! مقامت مقام رجاست و معاملتت معاملت خائقان؟ گفت: بدان اى پسر كه ترك عبوديّت ضلالت بود، و خوف و رجاء دو قائمه ايمانند(محال باشد كه كسى به ورزش ركنى از اركان ايمان به ضلالت افتد)، خائف عبادت كند ترس قطعيّت را وراجى اميد وصلت را، تا عبادت موجود نباشد نه خوف درست آيد نه رجاء، و چون عبادت حاصل آيد اين خوف و رجاء به جمله عبارتى بود، و آنجا كه عبادت بايد عبارت هيچ سود ندارد. خواجه عبداللّه انصارى هروى در طبقات الصوفيه آورده: شيخ الاسلام گفت كى: فرايحيى معاذ گفتند كى: قومى اندكى مى گويند كى ما به جائى رسيده ايم، كه ما را نماز نبايد كرد. گفت: به گور رسيده اند، به سقر رسيده اند. يحيى را در بيان معرفت سخنان بلند بسيار است، كه شيخ عطار پاره اى از آنها را در تذكرة الاولياء بياورده است. وى صاحب تصانيف و سخنان موزون است، در كشف المحجوب است:«وى را اندرين تصانيف بسيارست، و نكت و اشارت بديع...». يحيى را در رى وام بسيار بر آمد، كه بر غازيان و حاجيان و فقرا و علما و صوفيان صرف كرده بود، داينان مطالبه كردند، پس راه خراسان در پيش گرفت، چون به بلخ رسيد به خواهش مردم مدتى آنجا سخن گفت و ايشان را پند داد، وصد هزار درم سيم وى را فراهم آمد. از آنجا بازگشت تا به رى برود وام بگزارد، اما دزدان راهش بزدند و سيمش بستدند و بعد - به نقل عطار - به هرات رفت و هفت شتر وار نقره وى را فراهم شد، و چون به نيشابور رسيد در آنجا در جمادى الأولى سال 258 در گذشت، و در مقبره باب معمر مدفون شد، و وصيت كرد كه مال را به غريمان دهند.

.

ص: 234

. .

ص: 235

530. يحيى بن معلى بن منصور، ابو زكريا رازى

530. يحيى بن معلى بن منصور، ابو زكريا رازىوى را ابوعوانه نيز گفته اند. از پدر خويش و ابوسلمه تبوذكى استماع حديث كرد، و اسماعيل بن فضل بلخى و عباس بن على نسائى و ديگران از او روايت كنند، يحيى در بغداد ساكن بود.

.

ص: 236

531. يعقوب بن اسحاق كلينى رازى
532. يعقوب بن محمد، ابو يوسف رازى
533. يوسف بن حسين بن على بن يعقوب، زاهد ابو يعقوب رازى

531. يعقوب بن اسحاق كلينى رازىوى پدر عالم بزرگ شيعى مذهب، و دانشمند نحرير بى نظير محمد بن يعقوب صاحب كافى است، كه به فضيلت و تقوا مشهور بوده است. قبرش در كلين از قراء فشافويه است.

532. يعقوب بن محمد، ابو يوسف رازىوى را در علم حساب تسلط بود. از آثارش الجوامع فى الحساب، حساب الخطاين و غير اينها است. وى در قرن سوم هجرى مى زيست.

533. يوسف بن حسين بن على بن يعقوب، زاهد ابو يعقوب رازىوى را از كبار ائمه و مشايخ عصر خويش و از طبقه ثانيه دانسته اند، كه به انواع علوم ظاهرى و باطنى آراسته، و شيخ رى و امام جبال و مقتداى اين طايفه بود. او طريق ملامت داشت و مردم را بر خود مى شورانيد، و قبول ايشان را بر خويشتن ويران مى ساخت، و خود را از چشمها مى افكند، و در اسقاط تصنّع نظير نداشت، زبانش در بيان معارف و اسرار سخت گويا بود، با بسيارى از مشايخ صحبت داشت، شاگرد ذوالنون مصرى است، و با ابوتراب نخشبى و يحيى بن معاذ رازى و غير ايشان مصاحبت كرد، در سفر رفيق ابو سعيد خرّاز بود. وى را با جنيد مكاتباتى نيكو است. عمرى دراز بيافت. وفات وى به سال 303 يا 304 واقع شد. از احمد حنبل و دُحيَم و غير هما روايت كند.

.

ص: 237

534. يوسف بن محمود بن محمد، عز الدين طهرانى رازى
535. فاطمه بنت محمد بن حسين رازى

534. يوسف بن محمود بن محمد، عز الدين طهرانى رازىوى از طبقه فقها بوده است. از مؤلفاتش شرح كنز الدقائق فى فروع الفقه الحنفىاست كه به سال 773 در قاهره از تأليف آن فراغ يافت. شهر رى - اين مهد معارف اسلامى - را عالمانى بنام از طايفه نسوان نيز بوده است، كه نام برخى از آنها در منابع به چشم مى خورد از آن جمله است:

535. فاطمة بنت محمد بن حسين رازىوى از مشايخ ابن جوزى است، و در اعلام النساء مذكور است: فاطمة... محدّثه سمع منها عبدالرحمن بن الجوزى، يوم الخميس فى 10 جمادى الاخرة سنة 520 ه_..

.

ص: 238

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذآتشكده، تأليف لطفعلى بيك بيگدلى آذر، بخش سوم، به تصحيح حسن سادات ناصرى، انتشارات اميركبير، 1339، 1340 ه ش. آثار البلاد و اخبار العباد، تأليف زكريا بن محمد بن محمود القزوينى، بيروت، 1960 م . اطلاعات ماهانه در شش مجلد، 1327 _ 1332 ه ش. الاعلام، تأليف خيرالدين الزركلى، در 10 جزء، طبع ثانى. اعلام النساء فى عالمى العرب والاسلام، تأليف عمر رضا كحاله، طبع دمشق در پنج مجلد، 1378 ه ق. امل الآمل، تأليف شيخ حرعاملى، ضميمه منهج المقال آغا ميرزا محمد، 1306 ه ق. انباء الرواة على انباه النحاة، تأليف الوزير جمال الدين ابى الحسن على بن يوسف القفطى، قاهره، 1369 ه ق. الانساب، تأليف احمد بن على بن حسين بن على بن مهناه بن عتبه حلى، نسخه خطى متعلق به مدرسه عالى سپهسالار، تحت شماره 2702. الانساب، لابى سعد عبدالكريم بن محمد السمعانى، طبع عكسى، ليدن، 1912 م. بغية الوعاة فى طبقات اللغويين والنحاة، تأليف جلال الدين عبدالرحمن السيوطى، المتوفى سنة 911، مصر، 1326 ه ق. تاريخ ابن خلكان، رك: وفيات الاعيان. تاريخ ادبيات در ايران، تأليف دكتر ذبيح اللّه صفا، جلد دوم، طهران 1336 ه .ش. تاريخ بغداد(او مدينة السلام)، للحافظ ابى بكر احمد بن على الخطيب البغدادى، طبع للمرة الاولى، 1349 ه ق. تاريخ بيهقى، تصنيف ابوالفضل محمد بن حسين بيهقى دبير، به اهتمام دكتر غنى و دكتر فياض، 1324 ه . . ش. تاريخ جهان آرا، تأليف قاضى احمد بن محمد غفارى قزوينى به سال 971، از نشريات كتابفروشى حافظ، 1343 ه . ش. تاريخ جهانگشا، تأليف علاءالدين عطا ملك بن بهاءالدين محمد بن الجوينى در سنه 658، به اهتمام محمد بن عبدالوهاب قزوينى، ليدن، 1911 _ 1937 م. تاريخ خانى، تأليف على بن شمس الدين بن حاجى حسين لاهجى، به اهتمام برنهارد دارن، پطرزبورغ، 1274 ه . ق. تاريخ گيلان و ديلمستان، تأليف مير ظهيرالدين بن سيد نصيرالدين مرعشى، به اهتمام ه . ل. رابينو، رشت، 1330 ه . ق. تاريخ نيشابور، تأليف الحاكم ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه نيشابورى، تلخيص احمد بن محمد معروف به خليفه نيشابورى، به كوشش دكتر بهمن كريمى، طهران، بدون تاريخ طبع. تجارب السلف، تأليف هندوشاه بن سنجر نخجوانى، به تصحيح عباس اقبال، 1344 ه . ش. تحفه سامى، تأليف سام ميرزاى صفوى فرزند شاه اسماعيل، به تصحيح و مقابله وحيد دستگردى، ضميمه سال شانزدهم ارمغان، 1314 ه . ش. التدوين فى شرح علماء قزوين، تأليف رافعى، نسخه عكسى، متعلق به كتابخانه ملى. تذكرة الاولياء، تأليف فريدالدين عطار نيشابورى، از روى چاپ نيكلسون، 1336 ه . ش . تذكرة الحفّاظ، تأليف شمس الدين ابى عبداللّه الذهبى، المتوفى سنة 748، هند، 1333 ه . تذكرة الشعراء، تأليف دولتشاه سمرقندى، به تصحيح محمد عباسى، از انتشارات كتابفروشى بارانى، طهران، 1337 ه ش. تذكرة المتبحرين، نام قسم ثانى از امل الآمل. ترجمه عيون اخبار الرضا، از ابى جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى المشتهر بالشيخ الصدوق، مترجم محمد تقى اصفهانى المشتهر به آقانجفى، طبع اول، بدون تاريخ طبع. تنقيح المقال فى احوال الرجال، تصنيف حضرة العلامة الثانى آيه اللّه المامقانى، نجف، 1349 _ 1352 ه ق. جنة النعيم، تأليف محمدباقر بن مولى محمد اسماعيل بن عبدالعظيم بن محمدباقر مازندرانى طهرانى، 8 _ 1296 ه ق. چهار مقاله، تأليف نظامى عروضى سمرقندى، به كوشش محمد قزوينى و به تصحيح مجدد دكتر محمد معين، از انتشارات كتابفروشى زوار، طهران چاپ سوم، 1333 ه ش. حبيب السير فى اخبار افرادالبشر، تأليف غياث الدين بن همام الدين خواندمير، طبع 1271 و 1273 ه ق. حدائق السحر فى دقايق الشعر، تأليف رشيدالدين وطواط بلخى، به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، طهران، 1308 ه ش. دمية القصر و عصرة اهل العصر، للاديب على بن الحسن الباخرزى، المتوفى سنة 467 ه، حلب، 1349 ه ق. ديوان شرف الشعرا بدرالدين قوامى رازى، از گويندگان نيمه اول قرن ششم، به تصحيح دكتر محدث ارموى، 1334 ه . ش. كتاب الذخائر و التحف، للقاضى الرشيد بن الزبير، الكويت، 1959 م. ذيل تجارب الامم، للوزير ابى شجاع محمد بن الحسين، الملقب ظهيرالدين الروذراورى، من سنة 369 الى 389، مصر، 1334 ه . ق. ذيل مرآة الزمان، تأليف موسى بن محمد اليونينى، متوفى سنة 726 ه، هند، 1380 ه . ق. راحة الصدور وآية السرور، تأليف محمد بن على بن سليمان الراوندى، به تصحيح محمد اقبال، طهران، 1333 ه . ش. رجال ابوالعباس احمد بن على بن عباس نجاشى، بمبئى، 1317 ه . ق. روضات الجنات، تأليف ميرزا محمدباقر خونسارى(متوفى در 1313)، 1307 ه. رياض الانساب، رك: بحرالانساب. رياض العارفين، تأليف رضاقلى هدايت، چاپ دوم، طهران، 1316 ه . ش. رياض العلماء، تأليف افندى شاگرد مجلسى، نسخه خطى متعلق به كتابخانه ملك. ريحانة الادب، تأليف محمدعلى تبريزى معروف به مدرس، 32 _ 1327 ه. زندگانى حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى، تأليف محمد رازى، طهران، 1367 ه . ق. سفينة البحار و مدينة الحكم والآثار، تأليف حاج شيخ عباس قمى، از انتشارات كتابخانه سنايى، 1355 ه . ش. شذرات الذهب، للمورخ الفقيه عبدالحى بن العماد المتوفى سنة 1089، مصر، 1350، 1351 ه . ق. شرح حسب و نسب حضرت عبدالعظيم، تأليف اعتضاد السلطنه در سال 1295 ه . ق، نسخه خطى متعلق به كتابخانه ملى، تحت شماره 479. شرح رساله قشيريه، از افادات سيد محمد حسينى گيسو دراز، هند، 1361 ه . ق. صاحب بن عباد، شرح احوال و آثار، تأليف مرحوم احمد بهمنيار، انتشارات دانشگاه طهران، 1344 ه . ش. طبقات الشافعية الكبرى، تأليف تاج الدين ابى نصر عبدالوهاب بن تقى الدين السبكى، الطبعة الاولى بالمطبعة الحسينية المصريه، 1324 ه . ق. طبقات الصوفيه، لابى عبدالرحمان السلمى، مصر، 1372 ه . ق. طبقات الصوفيه، امالى شيخ الاسلام ابواسماعيل خواجه عبداللّه هروى انصارى، به تصحيح و تعليق و تحشيه عبدالحى حبيبى قندهارى، 1341 ه . طبقات الفقهاء، لابى اسحاق الشيرازى، المتوفى سنة 476 بغداد، 1356 ه . ق. الطبقات الكبرى، تأليف عبدالوهاب الشعرانى، مصر، 1343 ه . ق. الطبقات الكبرى، لابن سعد، بيروت، 1376، 1377 ه . ق. طبقات المفسرين، للعلامة جلال الدين السيوطى الشافعى، ليدن، 1839 م. العبر فى خبر من غبر، لمورخ الاسلام الحافظ الذهبى، الكويت، 1960 _ 1963 م. عرائس الجواهر ونفائس الاطايب، تأليف ابوالقاسم عبداللّه كاشانى در سال 700 هجرى، انتشارات انجمن آثار ملى شماره 53، طهران، 1345 ه . ش. فتوح البلدان، تأليف احمد بن يحيى البلاذرى، مطبعه بريل، 1866 م. فهرست كتب الشيعة، للشيخ الطوسى، كلكته، 1855 م. الفهرست، تأليف ابن نديم، ترجمه رضا تجدد، طهران، 1346 ه . ش. فهرست شيخ منتجب الدين، نسخه اى كه در اول جلد 25 بحار طبع كمپانى نقل شده است. ---------------- ،تصحيح سيد عبد العزيز طباطبائى، قم، مجمع الذخائر الاسلامية، 1404ق. قصص العلماء، تأليف ميرزا محمد تنكابنى، طبع طهران، به سرمايه كتابفروشى علميه، بدون ذكر تاريخ طبع. الكامل، للامام العلامة ابى الحسن على بن ابى الكرم محمد بن محمد بن عبدالكريم المعروف بابن الاثير الجزرى المتوفى سنة 630 ه ، مصر، 1348 _ 1357 ه . ق. كشف المحجوب، تصنيف ابوالحسن على بن عثمان الجلابى الهجويرى غزنوى، متوفى به سال 465، به تصحيح و تحشيه قويم، 1337 ه . ش. الكنى و الاسماء، تأليف محمد بن احمد بن حمادالدولابى، هند، 1322 ه . ق. لباب الالباب، تصنيف محمد عوفى، به اهتمام ادوارد برون، مطبعه بريل ليدن، 1321 _ 1324 ه . ش. لباب الانساب(به نام نهاية الانساب)، تأليف ابوالحسن على بن زيد بيهقى به سال 558، نسخه خطى متعلق به كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار. لسان الميزان، تأليف ابى الفضل احمد بن على بن حجر العسقلانى، المتوفى سنة 852، 31 _ 1330 ه. ق. مجالس المؤمنين، تأليف قاضى نوراللّه شوشترى، 1268 ه . ق. مجله يادگار، به مديريت عباس اقبال، 1323 _ 1327 ه . ش. مجمع الفصحاء، تأليف رضا قليخان هدايت، به كوشش مظاهر مصفا، طهران، 1336 _ 1340 ه . ش. مجمل فصيحى، تأليف فصيح احمد بن جلال الدين محمد خوافى، متولد 777 ه، به تصحيح و تحشيه محمود فرخ، مشهد، 1340 _ 1341 ه . ش. المختصر فى اخبار البشر، تأليف الملك المؤيد اسماعيل ابى الفدا صاحب حماة، قسطنطنيه، 1286 ه . ق. مرآت البلدان ناصرى، تأليف محمد حسن خان صنيع الدوله، 1294 _ 1297 ه . ق. مروج الذهب و معادن الجوهر فى التاريخ، للشيخ الامام العالم العلامه ابى الحسن على بن الحسين المسعودى، مصر، 1283 ه . ق؛ و 1303 ه . ق؛ و 1367 ه . ق. مستدرك الوسائل، تأليف فاضل نورى طبرسى، متوفى در 1320، طبع 1321 ه . ق. المشترك وضعا والمفترق صقعا، تأليف ابى عبداللّه ياقوت بن عبداللّه الحموى، گوتنگن آلمان، 1846 م. مطلع الشمس، تأليف محمد حسن خان صنيع الدوله، 1301 _ 1303 ه . ق. معالم العلماء، تأليف محمدبن على شهرآشوب، متوفى در 588، طهران، 1313 ش. معجم الادباء، تأليف شهاب الدين ابى عبداللّه ياقوت بن عبداللّه الحموى در 20 جزء، مصر، 1355 _ 1357 ه . ق. معجم البلدان، تأليف ابى عبداللّه ياقوت بن عبداللّه الحموى الرومى البغدادى، طبع افست، به اهتمام كتابخانه اسدى، از روى طبع 1866 _ 1870 م. اروپا. معجم المؤلفين، تأليف عمر رضا كحاله، طبع دمشق در 15 مجلد، 1376 _ 1381 ه . ق. مقدمه نقض و تعليقات آن، گردآورده ميرجلال الدين حسينى ارموى معروف به محدث، 1335 ه. ش. منهج المقال فى تحقيق احوال الرجال، المعروف بالرجال الكبير تأليف آغاميرزا محمد، طبع 1306 ه. ق. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، تأليف ابى عبداللّه محمد بن احمد الذهبى، مصر، 138243 ه . ق. نضد الايضاح، لعلم الهدى محمد بن محمد بن مرتضى، به ضميمه فهرست كتب الشيعه، تأليف شيخ طوسى، كلكته، 1855 م. نفحات الانس من حضرات القدس، تأليف مولانا عبدالرحمان بن احمد جامى، به تصحيح مهدى توحيدى پور، 1336 ه . ش. نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب، لفريد زمانه، احمد بن محمد المقرى المغربى، مصر، 1302 ه. ق. نقد الرجال، تأليف آقامير مصطفى تفرشى، تاريخ تأليف 1015، طهران، 1318 ه . ق. بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضايح الروافض، معروف به النقض، تأليف عبدالجليل رازى قزوينى، به تصحيح دكتر محدث ارموى، طهران، 1331 ه . ش. وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى، تأليف عباس اقبال، طهران، 1338 ه . ش. وفيات الاعيان وانباء ابناء الزمان (تاريخ ابن خلكان)، تأليف شمس الدين احمد بن محمد بن خلكان، المتوفى سنة 681، طبع 1284 ه . ق. هدية الاحباب فى ذكر المعروفين بالكنى والالقاب والانساب، تأليف حاج شيخ عباس قمى، نجف، 1349 ه . ق. هدية العارفين، اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، مؤلفه اسماعيل باشا البغدادى، استانبول، 1955 م. هفت اقليم، تأليف امين احمد رازى، به تصحيح جواد فاضل، طبع اول، طهران، بدون تاريخ طبع، و نسخه خطى كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار مكتوب به سال 1025 هجرى، تحت شماره 2733، و نسخه خطى كتابخانه مجلس مكتوب به سال 1273، تحت شماره 456 فهرست. يادداشتهاى قزوينى، به اهتمام ايرج افشار، انتشارات دانشگاه طهران 1332 _ 1342 ه . ش. يسنا(منقول از آن در مجلد دوم رى باستان)، تفسير و تأليف پورداود در دو جلد، جلد 1 طبع طهران، آبان 1340 ش، و جلد 2 طبع طهران، فروردين ماه 1337 ش.

.

ص: 239

. .

ص: 240

. .

ص: 241

. .

ص: 242

. .

ص: 243

. .

ص: 244

. .

ص: 245

. .

ص: 246

. .

ص: 247

فهرست مطالب .

ص: 248

. .

ص: 249

. .

ص: 250

. .

ص: 251

. .

ص: 252

. .

ص: 253

. .

ص: 254

. .

ص: 255

. .

ص: 256

. .

ص: 257

. .

ص: 258

. .

ص: 259

. .

ص: 260

. .

ص: 261

. .

ص: 262

. .

ص: 263

. .

ص: 264

. .

ص: 265

. .

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

. .

ص: 269

. .

ص: 270

. .

ص: 271

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109