تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي رحمه الله (قصص) جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه : حقوقي، عسكر، 1299 -

عنوان قراردادي : روض الجنان و روح الجنان

عنوان و نام پديدآور : تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي رحمه الله (قصص)/ تاليف عسكر حقوقي ؛ به كوشش مجتبي صحفي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي و فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.: جدول.

فروست : مجموعه آثار كنگره بزرگداشت شيخ ابوالفتوح رازي؛ 6، 7.

شابك : 35500 ريال (ج. 2) ؛ 39000 ريال (ج. 3)

يادداشت : فهرست نويسي بر اساس جلد سوم، 1384.

يادداشت : ج. 2 (چاپ اول: تابستان 1384).

يادداشت : كتابنامه.

يادداشت : نمايه.

مندرجات : ج. 2. احاديث

موضوع : ابوالفتوح رازي، حسين بن علي، قرن 6ق . روض الجنان و روح الجنان -- نقد و تفسير

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 6ق.

شناسه افزوده : صحفي، مجتبي، 1341 -

شناسه افزوده : ابوالفتوح رازي، حسين بن علي، قرن 6ق . روض الجنان و روح الجنان. شرح

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP94/5/الف2ر9083 1300ي

رده بندي ديويي : 297/1726

شماره كتابشناسي ملي : 1666813

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه

حديث و معانى و تعريفهاى آن

مقدمهأنَا أفْصَحُ مَنْ نَطَقَ بِالضّاد وَأُوتِيتُ جَوامِ_عَ الكِلَمِ. (1)

حديث و معانى و تعريفهاى آندر آداب زبان فارسى از لفظ «حديث» معانى مختلف و متعدّدى استنباط گرديد؛ از آن جمله اند اين معانى: چيز نو، چيزى نو، سخن نو، مرد اندك سال، جوان، مسئله، امر، كار، شغل، باره، مطلب، قضيّه، وقعه، واقعه، حادثه، حال، پيش آمد، باب، ماجرى، ازدَر، درخور، سزاوار، مبحث، موضوع باب، عقيده، اعتقاد، عزم، قصد، عزيمت، سودا، فكر، انديشه، عشق، خبر، اطلاع، آگاهى، قصّه، حكايت، افسانه، داستان، نقل، سَمر، تاريخ، حرف. ولى در اصطلاح محدّثان، حديث عبارت است از گفتار رسول صلى الله عليه و آله و حكايتِ اقوال و افعال آن حضرت و ائمّه (2) اطهار عليهم السلام. تهانوى در كتاب خلاصة الخلاصة نوشت كه: قول صحابى و تابعى را هم مى توان حديث ناميد. در شرح النخبة آمده: حديث آن چيزى است كه به حضرت پيغمبر نسبت داده شود قولاً و فعلاً و تقريراً و صنعتاً. و پاره اى گفته اند: و رؤيا، يعنى اگر در خواب هم از پيغمبر چيزى ديده شد، نقل او حديث باشد؛ حتّى حركات و سكنات آن حضرت، اگر در بيدارى نقل شود، حديث است. پس حديث نسبت به سنّت اعمّ باشد. صاحب تلويح گويد: سنّت اعمّ از حديث و آن چيزى است كه از نبىّ صادر شده باشد غير از قرآن از جنس گفتار و آن را حديث يا كردار، يا تقرير نامند. و اينكه در ضمن تعريف سنّت، قيدِ قرآن كرده، براى احتراز از خودِ قرآن است؛ چه قرآن را در اصطلاح، حديث نگويند. (3) شاذّه و مشهوره....

.


1- . القوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة، الشكوكاني، ص 348.
2- . كشف الظنون، ج 1، ص 635؛ الوجيزة في الدرايه (الشيخ البهائى)، ص 2. شيخ بهايى حديث را چنين تعريف مى كند «اَلْحَدِيثُ كَلامٌ يَحكي قولَ المَعصومِ أو فِعلَهُ أو تَقريرَه».
3- . بعضى را عقيده بر اين است كه قرآن نيز خود حديث است و در اثبات اين نظريه آياتى چند از كلام اللّه را مستنداً ذكر مى كنند؛ نظير آيه: «اللّه ُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّه ِ ذلِكَ هُدَى اللّه ِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّه ُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» الزّمر (39): آيه 24 و آيه: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» و آنچه تلاوت آن نَسخ شده باشد و داخل در قرآن شود، و همچنان است قرائات شاذّه و مشهوره....

ص: 8

حديث نبوى و قدسى

حديث نبوى و قدسى (1)حديث نبوى آن چنان حديثى است كه مستقيماً از رسول صلى الله عليه و آله روايت شود. امّا حديث قدسى حديثى است كه پيغمبر آن را به واسطه جبرئيل از پروردگار خود روايت كرده است. حبيبى در حاشيه تاريخ در ركن اوّل در بيان معنى قرآن گويد: احاديث الهيّه احاديثى است كه حق «عزّ اسمه» آن را به سوى پيغمبر در شب معراج بر طريق وَحى فرستاده و آن احاديث به «اَسرار الوَحي» نام نهاده شده است. ابن الحجر گويد: بايد بين وحى متلُوّ، كه عبارت از قرآن است، با وَحى روايت شده از پيغمبر، كه از خداوند روايت كرده، فرقى نهاده شود، و آن عبارت است از يك رشته احاديثى كه پيغمبر از پروردگار خود در شب معراج روايت كرده، و قريب به يكصد حديث مى باشد. يكى از علما آن احاديث را جمع آورى كرد و جمله آن احاديث را به نام حديث قدسى ناميد. و نيز گويد: كلام منسوب به خداى تعالى را اقسامى چند باشد. نخستين و اشرف آنها قرآن مجيد است كه به خصيصه اعجاز در فصاحت، و بقاى آن معجزه بر گذر روزگاران، و محفوظ بودن از تغيير و تبديل، و حرام بودن بَسُودَن آن با دست شخص مُحدِث، و عدم تلاوت آن در حال جنايت، و روايت آن به معنى، و تعيين آن در نماز، و به اختصاص تسميه آن به قرآن، و به اين كه هر حرفى از آن معادل با ده حرف از ساير كلمات باشد، و به منع معامله مجلّد كلام اللّه بين الدَفتَين در روايت احمد، و كراهت او نزد ما، و به تسميه جمله اى از قرآن به آيت و سورت، و ديگر خصايص، از بيان ساير كتب مُنزله آسمانى و ديگر فرموده هاى خداوند از احاديث قدسيّه و غيره ممتاز و برتر و بالاتر است و آنچه درباره قرآن مجيد روا نيست، درباره ساير كتب مُنزله روا باشد. دوم از اقسام كلام حق، كتب انبيا است، قبل از آنكه تغيير و تبديل و تحريفى در آن كُتب صورت پذيرفته باشد. سوم از اقسام كلام حق، بقيّه احاديث قدسيّه است و آن عبارت است از آنچه بر سبيل خبر آحاد از پيغمبر به ما رسيده است با اِسناد مربوطه كه از پروردگار خود روايت فرموده، پس اين قبيل سخنان به حق نسبت داده شود. و اين نسبتِ انشاى كلام به او جلّ شأنه باشد زيرا اوست متكلّم اوّل. و گاه اين قبيل سخنان را به پيغمبر نسبت دهند، زيرا او از حق خبر داده است، به خلاف قرآن كه نسبت آن را جز به حق به احدى نتوان داد. درباره قرآن اگر ذكرى به ميان آيد گويند: «قال اللّه تعالى» و برعكس درباره احاديث قدسيّه گويند: «قال رسول اللّه فيما يروي عن ربّه». و اختلاف كرده اند در بقيّه سنّت كه آيا تمامى آنچه از سنّت وارد شده آن هم وحى است يا نيست. آيه: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى» (2) حكم مى كند كه سنّت هم در حكم وَحى است. و از اين جاست كه پيغمبر فرموده: أَلا إِنّي أُوتِيتُ الكِتَابَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ. (3) اين احاديث در كيفيّتى از كيفيّات وَحى منحصر نباشد، بلكه جايز است كه وَحى نازل شود به هر كيفيّتى از كيفيات كه صورت گرفته باشد؛ مانند خواب ديدن و الهام و به زبان فرشته رسيدن. براى راوى اين احاديث در نزد محدّثان دو صيغه است: يكى «قال رسول اللّه فيما يروى عن ربّه» و اين صيغه عبارت و گفتار علماى سَلف است. و ديگرى «قال اللّه تعالى فيما رواه عنه رسول صلى الله عليه و آله وسلم» و اين دو صيغه بر حسب معنى يكى باشند.

.


1- . در مورد حديث قدسى رجوع كنيد به كتاب «الجواهر السنّية فى الاحاديث القدسيه: تأليف محمد بن حسن الحر العاملى، ص 3 _ 6.
2- . النجم (53): آيه 3.
3- . لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 3.

ص: 9

. .

ص: 10

اقسام حديث

اقسام حديثحديث را به «حسن»، «صحيح» و «ضعيف» تقسيم كنند (1) و هر كدام به سيزده قسم منقسم شوند: مسند، متّصل، مرفوع، معنعن، مغلق، فرد، مدرج، مشهور، عزيز، غريب، مصحف، مسلسل، زائد الثقة. و ضعيف به دوازده صنف تقسيم گردد: موقوف، مقطوع، مرسل، منقطع، معضل، شاذّ، منكر، معلّل، مدلّس، مضطرب، مقلوب، موضوع. (2) *** گروهى از محدّثين ميان حديث و خبر فرق نمى گذاشتند و آنها را دو مترادف مى پنداشتند. بعضى از آنان گفته اند كه خبر از حديث اعمّ است؛ چه خبر بر هر چه از پيغمبر و غير او رسيده صادق آيد، و حديث بر خلاف آن است؛ چه آن بر پيغمبر اختصاص دارد. پس هر حديثى خبر باشد من غير عكس كلّى. و برخى گفته اند اين دو متباين اند؛ چه حديث آن است كه از پيغمبر رسيده باشد و خبر آن است كه از غير و روايت شده باشد. و از اين روى به كسانى كه به تواريخ و مانند آن اشتغال دارند «اخبارى» گويند و مشغولان به سنّت نبوى را «محدّث» نامند.

.


1- . التقريب نووى چاپ شده در اوّل صحيح بخارى به شرح كرمانى ص 2؛ الدراية في مصطلح الحديث، شهيد ثانى، ص 19 _ 25.
2- . همان، ص 3 _ 9.

ص: 11

علم الحديث

دراية الحديث

علم الحديثعلمى است كه در آن از چگونگى اتّصال احاديث به پيغمبر از نظر احوال راويان در ضبط و عدالت، و از نظر چگونگى زنجيره سند كه متّصل يا منقطع باشد بحث مى كند. (1) تهانوى گويد:... علم حديث علمى است كه اقوال و افعال رسول را بدان شناسند، و چون آن گفته ها به زبان عرب است دانستن زبان عرب شرط آن است و افعال پيغمبر كارهاى وَى است كه براى ما حجّت و متّبع است و كرمانى به اين تعريف «احوال پيغمبر» را افزوده است.

دراية الحديثعلمى است كه در مفهوم الفاظ حديث از نظر قواعد عربيّت و طبق احوال پيغمبر گفتگو (2) كند. حَدِيثٌ تَدريه خَيرٌ مِن ألفٍ تَرويه. (درايت و فهم يك حديث از نقل هزار حديث بهتر است.) كه منسوب است به يكى از امامان عليهم السلام در همين زمينه آمده.

.


1- . كشف الظنون، حاجى خليفه، ج 1، ص 635؛ وجيزه شيخ بهائى، ص 1؛ الدراية فى علم مصطلح الحديث، شهيد ثانى، ص 5.
2- . مقدمه كشاف اصطلاحات الفنون.

ص: 12

مراتب اهل حديث

شعب و فروع علم حديث

مراتب اهل حديثطالب: كسى را گويند كه مبتدى باشد. محدّث: استاد كامل و «شيخ» و «امام» همين معنى را مى رساند. حائط: كسى كه صد هزار حديث داند با شرح حال. حجّت: كسى كه سيصد هزار حديث آن چنانه داند. و جزرى گفت: راوى، ناقل حديث باشد و محدّث، كسى كه آن را بررسى دقيق كرده است. حافظ: كسى كه هرچه بدو رسد، حفظ و نقل كند. (1) حافظ: در اصطلاح دراية به معنى متقن است. حافظ را مترادف محدّث نيز گرفته اند و گفتند كه حافظ كسى را گويند كه عارف به حديث بوده و متقن باشد. حافظ كسى است كه بر اكثر مشايخ هر طبقه از احاديث عالم و دانا باشد؛ به طورى كه آن چه را كه از هر طبقه از ايشان مى شناسد، بيشتر از كسانى باشند كه عارف به اوضاع و احوالشان نمى باشد. در اصطلاح مسلمانان به يكى از دو معنى اطلاق مى گردد: اوّل كسى كه قرآن از بَرداشته باشد. دوم كسى كه صد هزار حديث از بَرداشته باشد. (2)

شعب و فروع علم حديثنظر به اهميّتى كه علم حديث در همان اوان پيدا كرد، به شُعَب و فروعى تقسيم شد، به اين شرح: علم شرح الحديث، علم اسباب ورود الأحاديث و أزمنته و أمكنته، ناسخ الحديث و منسوخه، علم تأويل اقوال النبى، علم رموز اقوال النبى، علم غرائب لغات الحديث، علم تلفيق الأحاديث، علم رواة الأحاديث، علم النظر في الأسانيد و جز آنها. (3)

.


1- . مقدمه كتاب كشاف اصطلاحات الفنون.
2- . نامه دانشوران، در ترجمه احوال حافظ ابرو.
3- . تقريب نووى، ص 14 _ 48؛ الدراية فى علم مصطلح الحديث، ص 42 به بعد.

ص: 13

ناقلين حديث در عصر پيامبر

ناقلين حديث در عصر پيامبرتا زمانى كه نبى مكرم زنده بود، در مدّت 23 سال رسالت خويش، نسبت به ارشاد و راهنمايى مسلمانان شخصاً اظهار علاقه مى فرمود و هرگاه آيتى از آيات كلام اللّه بر آن بزرگوار نازل مى شد، كُتّابِ وَحى آن را از زبان پيغمبر مى گرفتند و ثبت و ضبط مى كردند. هر وقت مشكلى در فهم و درك احكام الهى پيش مى آمد، مسلمين به رسول خدا روى مى آوردند و حلّ مشكل را از ايشان درخواست داشتند و وى بر پايه و اساس تفسير و تبيين احكام و قوانين دين پاسخهايى مى فرمود كه رفع اشكال از مراجعه كنندگان مى شد. در طول 23 سال نبوّت حضرت ختمى مرتبت، مسلمانان به ضبط سخنان پيشواى خود التفات و توجّه كامل نداشتند؛ چه اين كه با وجود آن بزرگوار، احساس احتياج به اين مهمّ بر آنان دشوار بود، تااين كه زمان رحلت پيغمبر فرا رسيد و مسلمين يكباره خلائى احساس كردند و متوجّه شدند كه سخنان و احاديث قايد عظيمُ الشأن در تفسير و تنسيق احكام الهى و بيان و توضيح مشكلات دين تا چه حدّ مثمر ثمر است. بدين روى، به جمع احاديث فرستاده خدا روى آوردند و چون صحابه آن حضرت بيش از ديگران از منبع فيض نبوى بهره مند شدند و با نظارتى كه رسول اكرم بر اعمال ياران نزديك و صدّيق خود داشت، بنابراين صحّت اقوال صحابه در نقل احاديث پيغمبر و درستى اعمال آنان بيشتر مورد اعتماد و وثوق عامه مسلمين قرار گرفت. از ميان همه صحابه، چند تن كه به كثرت نقل حديث از رسول خدا شهرت داشتند، يكى مولا امير مؤمنان على عليه السلام و ديگر سلمان فارسى و عمّار ياسر و عبداللّه بن مسعود و عبدالرّحمان بن عوف و ابوموسى اشعرى و انس بن مالك و ابوهريره و عمر بن خطّاب و عايشه زوجه پيامبر است. در كتاب طبقات ابن سعد چنين آمده: «قال محمّد بن محمّد الأسلمي: إنّما قلت الرواية عن الأكابر من أصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله لأنّهم ماتوا قبل أن يحتاج إليهم. وإنّما كثرت عن عمر بن الخطّاب وعن علي بن أبيطالب لأنّهما وَلِيا فسئلا وقضيا بين الناس. وكلّ أصحاب رسول اللّه أقلّ حديثاً عنه من غيرهم، مثل أبيبكر وعثمان وطلحة وزبير وسعد بن أبيوقّاص وعبدالرحمان بن عوف وأبيعبيدة بن الجرّاح وسعيد بن زيد وأُبَيِّ بن كعب وسعد بن عبادة وعبادة بن الصامت واسيد بن حضير ومعاذ بن جبل ونظرائهم. فلم يأت عنهم من كثرة الحديث مثل ما جاء عن الأحداث من أصحاب رسول اللّه ، مثل: جابر بن عبداللّه وأبي سعيد الخدرى وأبيهريرة وعبداللّه بن عمر بن الخطّاب وعبداللّه بن عمرو بن العاص وعبداللّه بن عبّاس ورافع بن خديج وأنس بن مالك والبراء بن عازب ونظرائهم، لأنّهم بقوا وطالت أعمارهم في الناس فاحتاج الناس إليهم. وبقي كثير من أصحاب رسول اللّه ، ومنهم من لم يحدِّث عنه ولكنّا حملنا الأمر في ذلك منهم على التوقّي في الحديث وعلى أنّه لم يُحتَج إليه لكثرة أصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله وعلى الاشتغال بالعبادة والأسفار في الجهاد على سبيل اللّه حتّى مضوا ولم يحفظ عنهم عن النبي صلى الله عليه و آله شيء». (1)

.


1- . الطبقات الكبرى، ج 2، ص 376.

ص: 14

جمع و تدوين احاديث پس از رحلت رسول اكرم

جمع و تدوين احاديث پس از رحلت رسول اكرمپس از رحلت پيامبر، بهترين وسيله و مهم ترين آن جهت درك حقايق دين و آگاهى بر احكام آن، احاديث نبوى بود و هر قدر حكومت اسلامى در شهرهاى جهان رسوخ و نفوذ پيدا مى كرد، اهميّت اين امر بيشتر مى شد. بنابراين كسانى پيدا شدند كه براى جمع و ضبط احاديث پيغمبر بذل همّت و صرف عمر مى نمودند و هر قدر در كار جمع احاديث صحيح بيشتر سعى مى كردند، بيشتر مورد توجّه و عنايت مسلمانان قرار مى گرفتند. همين امر، يعنى جلب توجّه مسلمين، سبب شد كه براى دسترسى به احاديث صحيح، رنج سفرهاى دراز را بر خود هموار مى داشتند؛ به طورى كه در همان اواخر قرن اوّل هجرى عدّه قابل توجّهى از علماى دين به نقل حديث و روايت شهرت يافتند. علىّ بن مدينى يكى از آن جمله كسانى است كه در اصغاى احاديث صحيح و به دست آوردن آنها بار سفر مى بست و از مكّه به مدينه مى رفت: «حججت حجة وليس لي همّة الاّ ان أَسْمَعَ» . (1) ابى العاليه يكى ديگر از همين محدّثين است، مى گويد: «كُنَّا نَسمَعُ الرِّوايَةَ عَن أَصحَابِ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بالبَصرَةِ، فَلَم نَرضَ حَتّى رَكِبنَا إِلَى المَدِينَةِ، فَسَمِعنَا مِنْ أَفواهِهِم». (2) در كتاب علوم الحديث ابن صلاح آمده كه ابى قلايه بصرى براى به دست آوردن يك حديث از روايت كننده اصلى، مدّت سه سال در مدينه به سر برد تا به مقصود رسيد. به ذكر اين نكته ناگزيريم كه بنا بر مآخذ معتبر، در دوران حيات پيغمبر تا مدّتى از جمع احاديث خوددارى مى شد و فقط مسلمين به استماع حديث مى پرداختند. ابن حجر عسقلانى به نقل از ابوزرعه نوشت كه يكصد هزار تن از صحابه و ياران پيغمبر، از آن حضرت استماع حديث كرده بودند. (3) بنا بر ذكر مآخذ معتبر كسانى چون جابر بن عبداللّه انصارى، سهل ابن سعد انصارى، انس بن مالك، عبداللّه بن حارث زبيدى، عبداللّه مازنى اسلمى و ديگران در بلاد اسلامى چون مدينه و بصره و شام به سر مى بردند و به احاديث نبوى وقوف و اطلاع كامل داشتند. (4) عمر بن خطّاب، خليفه دوم، قصد جمع و تدوين احاديث پيغمبر را كرد، ولى پس از چندى انصراف خاطر پيدا نمود. در صحيح مسلم حديثى منسوب به پيغمبر ذكر شد، به اين شرح: لا تَكْتُبُوا عَنِّي، وَمَن كَتَبَ عَنِّي غَيرَ القُرآنِ فَليَمحُهُ، وَحَدِّثُوا عَنِّي وَلا حَرَجَ. (5) به موجب اين حديث كه جمعى هم در صحّت آن ترديد داشته اند، بعضى ها فكر مى كرده اند كه پيغامبر اسلام جمع آورى احاديث را تحريم فرمود و براساس همين فكر نوشته اند كه ابوبكر احاديثى را كه خود جمع كرده بود از بين برد؛ از بيم آنكه مبادا همان حديثها كه از رسول خدا شنيده است، نباشد. پس از اين جريانات سرانجام احساس احتياج مبرم به جمع و ضبط احاديث پيغمبر اسلام، مشهود شد و چون به كتابت علوم پرداختند. پيش از همه، ابتدا علما، احاديث نبوى را جمع و تدوين و ثبت نمودند و با صداقت و علاقه وافر و كمال دقّت به بحث در حديث از جهت مراتب رُوات در صدق و امانت و قرب و علوّ اسناد و صحّت نقل و ضعف روايت، روى آوردند و چون اخبار پيغمبر مستند همه فرَق اسلامى بود و احتمال، بلكه قطع به وضع و جعل روايت در بعضى موارد از طرف بعض فرقه ها انكارناپذير مى نمود، دقّت و بحث در احوال رُوات واجب و لازم آمد و علم درايت در معرفت رجال پيدا شد. فقها و مفسّرين و متكلّمين در اثبات عقايد خويش به احاديث استناد جسته اند و شعرا و ادبا و نويسندگان براى آرايش گفتار خويش در حفظ و ايراد احاديث، علاقه وافر از خود نشان مى دادند. در كتاب ارشاد السارى فى شرح صحيح بخارى آمده كه عمر بن عبدالعزيز ، _ كه از سال 99 تا 101 هجرى، يعنى دو سال و پنج ماه، خلافت نمود، به قاضى مدينه، ابوبكر بن محمّد فرمان داد كه احاديث را جمع آورى نمايد و به وى نوشت: اُنظُرْ ما كانَ مِن حَدِيثِ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أَو سُنَّتِهِ فَاكتُبهُ، فَإِنِّي خِفْتُ دُرُوسَ العِلمِ وَذَهابَ العُلَمَاء. ابن حجر در كتاب فتح البارى فى شرح صحيح بخارى مى نويسد عمر اين مأموريّت را به ابن شهاب زهرى داد كه وى به اين مهمّ دست يازد و احاديث را جمع و تدوين نمايد. به هر تقدير، از اوايل قرن دوم هجرى جمعى بر اين كار قيام نمودند كه معروف ترين ايشان عبارت اند از: ابن جُرَيج (م 150ه ) در مكّه، و محمّد بن اسحاق (م 151ه ) و مالك بن اَنَس (م 179ه ) در مدينه، و ربيع بن صبيح (م 160ه ) و سعيد بن أبي عروبة (م 156ه ) و حَمَّاد بن سلمة (م 176ه ) در بصره، و سفيان الثوري (م 161ه ) در كوفه و ابن المبارك (م 181ه ) در خراسان، و زياد البكّائي (م 183ه ) در كوفه و سفيان بن عُيينه (م 198ه ) در مكّه، و اوزاعى (م 160ه ) در شام، كه از همه آن مجموعه ها كه در احاديث فراهم آمده بود، جز مُوَطّأ مالك بن اَنس (6) ، آثار ديگران از بين رفت و از باقيمانده آنها چنين برمى آيد كه در تدوين آن كتابها به ترتيب فقهى نظر داشتند. ابن حزم مى نويسد كه احاديث مالك را برشمردم؛ كمى بيش از پانصد حديث مُسند و اندكى بالاتر از سيصد حديث مرسل و هفتاد و اندى حديث متروك در موطأ يافتم. در موطّأ از 95 نفر از رجال احاديث روايت شده است و به يكهزار حديث بالغ مى شود. به نقل كشف الظنون، موطّأ در يازده روايت نقل شد كه از همه مشهورتر روايت يحيى بن يحيى ليثى مصرى است. كار جمع آورى و تدوين احاديث و تأليف مَسانيد در قرن دوم به شيوه بهترى انجام شد و كسانى كه به اين امر پرداختند، احاديث را به حسب رُوات، فراهم و جمع كردند؛ يعنى ترتيب فقهى را كه سابق بر اين در تدوين و جمع احاديث رسم بود، كنار گذاشتند. از مَسانيدى كه در اين قرن تهيه و تدوين شد، يكى مُسند عبيداللّه بن موسى الكوفى و مُسدَّد بن مُسَرهَد بصرى است.

.


1- . رجوع شود به سنن ترمذى، ج 1، ص 196.
2- . علوم الحديث ابن صلاح، ص 43.
3- . الأصابة فى تمييز الصحابه، ج 1، ص 3.
4- . طبقات الفقهاى ابواسحاق شيرازى.
5- . صحيح مسلم، جزء هشتم، ص 229.
6- . مالك بن انس حميرى اصبحى مدنى در سال 93 يا 95 هجرى به دنيا آمد و در سال 169 دار فانى را بدرود گفت. فقه را از ربيعة الرأى آموخت.

ص: 15

. .

ص: 16

. .

ص: 17

. .

ص: 18

نقد احاديث و عصر صحاح

نقد احاديث و عصر صحاحدر قرن سوم فكر نقد احاديث و تمييز انواع آنها از يكديگر و ذكر رجال حديث و حكم نسبت به آنان از قرن دوم بيشتر نضج و رونق گرفت و اصولى كه محدّثين در تشخيص مراتب روايت از صحيح و سقيم و قوى و ضعيف و درجات روات از عدل و ثقه و نظاير آنها اتّخاذ كرده اند، در حقيقت پايه و مبناى نقد ادبى و لغوى قرار گرفت و از آن پس علما به ذكر سلسله روات نظر داشتند و چنين مى كردند. اين دوره را بايد عصر تأليف صحاح نام گذاشت. شش تن از بزرگان به تأليف آثار خويش پرداختند و آنها عبارت اند از: 1. ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بن مغيره جعفى بخارى كه در سال 194 هجرى به دنيا آمد. نياكان وى زردشتى بودند و مغيره نخستين كسى از اين خاندان بود كه دين اسلام پذيرفت. بخارى با اندوخته سرشار پدر براى تحصيل و تكميل دانش خود به شهرهاى بزرگ، كه در آن روزگار از جهت اخذ حديث شهرت كامل داشتند، سفر كرد. شاگرد ابن حنبل و يحيى بن معين بود. خالد ذهلى فرمانرواى خراسان وِى را به يكى از قراى سمرقند تبعيد كرد و او در آن قريه در سال 256ه در 62 سالگى درگذشت. كتاب الجامع الصحيح معروف به صحيح بخارى از وى باقى مانده است (1) كه داراى 7257 تا 9200 حديث است كه در مدّت بالغ بر شانزده سال آن را جمع و تدوين نمود؛ هر يك از ابواب اين كتاب مصدّر به آيتى از قرآن مجيد و داراى عنوان خاصّى است. 2. ابوالحسن مسلم بن الحجاج قشيرى نيشابورى در سال 206 يا 204ه به دنيا آمد. از جمله كسانى بود كه براى جمع احاديث بار سفر برمى بست و به بلاد و شهرهاى معروف و معتبر چون شام و مصر و عراق و حجاز سفر مى كرد. گويند صحيح مسلم برگزيده احاديثى است ميان سيصد هزار حديث؛ وى نزد بخارى استماع حديث مى نمود و به سال 261ه در 55 سالگى درگذشت. (2) كتاب صحيح مسلم فاقد عناوين براى ابواب است. صحيح مسلم داراى 7275 حديث است كه پس از حذف احاديث مكرّر، نزديك به چهار هزار حديث باقى مى ماند. 3. ابو عبداللّه محمد بن يزيد القزوينى به سال 209ه به دنيا آمد و در 273 دار فانى را وداع گفت. ابن ماجه براى اخذ حديث به شهرهاى بغداد و شام و مصر و مكّه و كوفه، كه از امّهات بلاد اسلامى و مركز محدّثين معروف بود، سفر كرد و صحيح خود را جمع و تدوين نمود. به علاوه صاحب كتاب تفسيرى است بر قرآن مجيد. (3) بر كتاب صحيح ابن ماجه شروحى نوشته شد كه شرحِ سيوطى، مصباح الزجاجة على سنن ابن ماجه نام دارد. 4. ابو داوود سليمان بن داوود سجستانى متولّد به سال 202 ه و متوفا به سال 275 در شهر بصره، به شهرهاى معروفى كه نامشان گذشت، سفر كرد تا احاديث صحيح به دست آورد. پس از جمع احاديث، آن را از نظر احمد بن حنبل گذرانيد و سرانجام از ميان پانصد هزار حديث، سنن را در 4800 حديث ترتيب داد و تدوين نمود. (4) بر كتاب سنن ابى داوود شروحى نوشته اند كه دو شرح يكى شرح سيوطى به نام مرقاة الصُعود الى سنن ابى داوود و ديگرى شرح ابو سليمان خطابى معروف است. 5. محمد بن عيسى بن سوره، در سال 200ه در قريه به نام بوغ كه در شش فرسنگى ترمذ قرار داشت، به دنيا آمد و چون پيشينيان خود نزد بخارى و علماى ديگر حديث تلمّذ كرد. وِى از نعمت بينايى محروم بود و با اين وصف در پرتو علاقه وافر و سعى و كوشش فراوان خود توانست كتاب سُنَن را ترتيب دهد. به علاوه به تأليف دو كتاب ديگر به نام علل و شمائل النبى توفيق يافت. وفات وِى به سال 279ه رخ داد. احاديث در سنن ترمذى كمتر تكرار شد. شروحى بر آن نوشته شد كه يكى هم شرح سيوطى است به نام قوت المغتذى على جامع الترمذى است. 6. نسائى يكى ديگر از محدّثين معروف است كه به تأليف كتاب سنن نسائى توفيق يافت. زادگاهش شهر نسا از بلاد خراسان است و به سال 214 هجرى در اين شهر به دنيا آمد و در 303 در يكى از بلاد فلسطين در گذشت. وى مردى پارسا و پرهيزگار و غالب ايّام را روزه دار بود. چون علماى ديگر حديث بار سفر برمى بست و براى اخذ حديث به شهرهاى ديگر سفر مى نمود. وِى از مخالفان جدّى بنى اميّه بود و كتابى در فضايل مولا امير مؤمنان على عليه السلام تأليف كرد. نسائى يك بار كتاب سنن خود را خلاصه كرد و بعض احاديث را از آن حذف و كتابى تازه تدوين نمود به نام مجتبى كه يكى از صحاح ستّه به شمار مى آيد. گويند احاديث در سنن نسائى تكرار شده و گاهى يك حديث شانزده بار ذكر گرديده است. بايد دانست كه نظر به وجود احاديث بى شمار مجعول، ائمّه حديث نسبت به قبول احاديث سخت گيرى روا مى داشتند. ابن خلدون مى نويسد كه ابو حنيفه فقط هفده حديث را از ميان هزاران حديث كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت مى دادند، پذيرفت. در كتاب الموطّأ بيش از سيصد حديث ديده نمى شود، ولى احمد بن حنبل در مسند خود پنجاه هزار حديث روايت كرده و همه آنها را صحيح دانسته است. بعض از محدّثين در روايت جنبه افراط پيمودند و گاه كار ثبت و ضبط احاديث به پانصد و ششصد هزار و يك ميليون مى رسيد. مسلم نيشابورى كتاب حديث خود را از روى سيصد هزار حديث مسموع ترتيب داد و امام بخارى از روى ششصد هزار حديث و حال آن كه از اين ميان در حدود 9200 حديث را پذيرفت. در همان ايّام بسيارى از امرا و وزرا نيز در زمره راويان حديث به شمار مى رفتند؛ نظير امير احمد بن اسد سامانى (5) و ابو ابراهيم اسماعيل بن احمد (6) و ابوالحسين نصر بن احمد (7) و ابو يعقوب اسحق بن احمد (8) كه نام آنان در طبقات رُوات ذكر شد و از ميان وزرا، ابوالفضل محمّد بن عبيداللّه بلعمى وزير پادشاهان سامانى خود روايت حديث مى كرد و امير ابراهيم بن ابى عمران سيمجور و فرزندش ابوالحسن محمد بن ابراهيم از شاهنشاهان از روات حديث بودند و نيز ابو على مظفّر بن ابوالحسن كه امير خراسان بود خود روايت حديث مى كرد. (9) * * * بعض از علماى حديث از روى صحاح ستّه، مجموعه هايى ترتيب دادند؛ چون جامع الاصول لاحاديث الرسول از ابى السعادات مبارك بن محمّد معروف به ابن اثير جزرى شافعى كه در 606 وفات يافت. ابن اثير با استفاده از صحاح شش گانه و حذف اسناد روايات و ذكر نام آخرين راوى، كتاب خود را تدوين و نيز نام همه راويان را در پايان كتاب ذكر نمود و اسم كتاب هايى كه حديث در آنها ضبط شده بود، در ابتداى آن نوشت. اين كتاب بزرگ به ترتيب الفبايى مبوَّب شد و بعدها مورد استفاده بسيارى از بزرگان علم حديث قرار گرفت و حتّى به تلخيص آن نيز مبادرت ورزيدند. سيوطى نيز از روى صحاح شش گانه و كتابهاى معتبر ديگر به تأليف و تدوين كتاب جمع الجوامع پرداخت كه به پنجاه مجلّد مى رسد. وِى كتاب مذكور را بعدها مختصر نمود و الجامع الصّغير نام گذاشت كه مشتمل بر 1934 حديث است. كتاب سيوطى، يعنى جمع الجوامع، توسّط على بن حسام مشهور به متّقى هندى به ترتيب حروف مرتّب و به نام كنز العمال ناميده شد. وِى جامع الصغير سيوطى را نيز منظّم و مبوّب ساخت و آن را منهج العمال فى سنن الاقوال نام گذاشت. ابى بكر احمد بن حسين خسروجردى، كه در سال 458 وفات يافت، با مراجعه به 74 كتاب حديث، سنن بيهقى را تأليف نمود. براى اطّلاع بيشتر بر كوشش علما و محدّثين در ترتيب و تنظيم و تأليف كتب احاديث بايد به منابع و مآخذ معتبر مراجعه نمود؛ چه نام همه آنها در اين مقدّمه كوتاه نخواهد گنجيد.

.


1- . رجوع كنيد به كتاب وفيات الاعيان، ج 2، ص 30، و ريحانة الادب، ج 1، و رجوع شود به كشف الظنون، ج 1، ص 543 .
2- . رجوع كنيد به ابن خلكان، ج 2، ص 209.
3- . رجوع كنيد به ابن خلكان، ج 2، ص 59؛ و ريحانة الادب، ج 6، ص 135؛ و الكنى و الالقاب، ج 1.
4- . رجوع شود به كتاب ابن خلكان، ج 1، ص 230.
5- . در گذشته به سال 250ه.
6- . متوفا به سال 295ه.
7- . در جمادى الاخر سال 279ه در گذشت.
8- . روز 21 صفر سال 301ه وفات يافت.
9- . رجوع شود به كتاب انساب سمعانى ذيل كلمه سامانى و بلعمى و سيمجورى.

ص: 19

. .

ص: 20

. .

ص: 21

. .

ص: 22

شيعه و جمع و تدوين احاديث

شيعه و جمع و تدوين احاديثدر مقدّمه مجلّد نخستين اين كتاب اشاره شد كه ظهور و وجود آثار علمى در اسلام مرهون علاقه مندى فراوان شيعه به كتابت علم بوده؛ در حالى كه فِرَق ديگر اسلامى معتقد بودند كه كتابت علم جايز نيست و دانشها را سينه به سينه به يكديگر مى رسانيدند. (1) از عبيد بن زرارة نقل شد كه وى گفت كه حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: «احتفظوا بكتبكم فانّكم سوف تحتاجون اليها». همه امامان عليهم السلام علوم را در دسترس طُلاّب مى گذاشته اند و آنان را به كتاب آن دانشها دستور مى فرمودند: «صَنَّفَتِ الاماميّة عن عهد اميرالمؤمنين على عليه السلام، الى عهد ابى محمد الحسن العسكرى صلوات اللّه عليه، اربع مائة كتاب يسمّى الاصول وهذا معنى قولهم اصل». (2) گويند نخستين كتابى كه در علم حديث تأليف و تدوين گرديد، كتابى است از مولا امير مؤمنان عليه السلام. صاحب كتاب تأسيس الشيعه مى نويسد: «عن عذافر الصير في قال كنت مع الحكم بن (3) عتيبة عند ابى جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام فجعل يسأله وكان ابو جعفر له مكرِماً فاختلفا في شيء فقال ابو جعفر يابنى قم فاخرج كتاب على واملاء رسول اللّه صلى الله عليه و آله واقبل على الحكم وقال يا ابا محمّد اذهب انت وسَلمة والمقداد حيث شئتم يميناً وشمالاً فواللّه لا تجدون العلم اوثق منه عند قوم كان ينزل عليهم جبرائيل». نام سلمان فارسى كه حديث جاثليق و ابوذر غفارى كه وقايع پس از پيغمبر صلى الله عليه و آلهرا جمع و تدوين نموده اند، بايد در زمره نخستين كسانى كه به گرد آوردن احاديث پرداخته اند، نوشت. بعد از آنها نوبه به على بن ابى (4) رافع و برادرش عبيداللّه مى رسد كه هر دو براى على عليه السلام كتابت مى كردند. دوران امامت حضرت جعفر صادق عليه السلام از ادوار مشعشع نشر و اشاعه و ترويج علوم اسلامى بوده؛ در محضر پربركت آن امام فرزانه، دانش پژوهان و محقّقان از هر فرقه افتخار حضور و استفاضه را داشتند و آن بزرگوار توفيق يافت كه به مؤثّرترين وَجه و سهل ترين شيوه استدلال، مشكلات و غوامض دين را حل نمايد و به همين سبب مذهب شيعه به مذهب جعفرى نيز ناميده شد. بسيار كسان از آن بزرگ مرد مذهب جعفرى روايت كردند: «... حتّى أنّ أباالحسن الوشّاء قال لبعض أهل الكوفة: أدركت في هذا الجامع (مسجد الكوفه) أربعة آلاف شيخٍ من أهل الورع والدِّين، كل يقول: حدّثنى جعفر بن محمّدٍ». (5) و نيز گفته اند: «إنَّ الّذين رووا عن الصّادق من الثّقات كانوا أربعة آلاف رجالٍ». (6) تعداد راويان در آراى ديگر كسان از چهار هزار نيز تجاوز كرده و به 6600 تن هم رسيده بود. (7) مى دانيم كه ملّت شريف و ارجمند ايران كه خود به داشتن مدنيّت و فرهنگ عميق و ريشه دارى پيش از قبول اسلام مفتخر و مباهى بود، پس از پذيرفتن و پيروى از دين اسلام به نشر و ترويج معارف اسلامى دست يازيد و با ساختن جهان نوينى مركّب از فرهنگ و تمدّن ايران باستان و معارف اسلامى، بناى نو و استوارى براى خويش برپا داشته است كه از ديرباز، پس از گذشت روزگاران دراز همچنان بر سَرِ پاى خود ايستاده و با گزند حوادث ايّام خَم به ابر نياورده است. دانشمندان ارجمند گرانمايه و فضلاى پرقدر كه در استوارى اساس مدنيّت اسلامى سَهمى به سزا داشته اند، همه ايرانى نژاد بوده اند. اين مردان آزاده دانشور با اطّلاعات كافى و معلومات وافى، پايه معارف اسلامى را بنيان نهاده اند و به جمع و تدوين اصول مذهب جعفرى قيام نموده اند. اركان اربعه معارف شيعه به همّت والاى اين دسته از علماى ايرانى بنياد گرفت. يكى از آن جمله كسان، أبو جعفر محمّد بن يعقوب كُلَينى، صاحب كتاب نفيس كافى، است. كلينى را يكى از بنيانگذاران مذهب شيعه در آغاز قرن سوم هجرى دانسته اند. (8) مدّت بيست سال به جمع و تأليف و تدوين كافى صرف عمر نمود كه بيش از 16090 حديث دارد. وِى در عهد خويش به ثقة الاسلام شهرت داشت. او را از رؤساى فقهاى اماميّه برشمرده و نوشته اند كه رياست اين دسته به وى پايان پذيرفت. (9) دوران حيات مؤلّف كافى با عصر زندگى نوّاب (10) اربعه حضرت صاحب عليه السلامتطبيق مى كرد. گفته شد كه كتاب كافى از طرف امام عصر عليه السلام به توقيع الكافى كاف لشيعتنا توشيح شد. وفات كُلَينى را سال 329ه نوشته ند. شيخ مفيد كافى را از امّهات آثار و تأليفات شيعه دانسته است. يكى ديگر از اين شخصيّتهاى ارجمند، ابو جعفر محمّد بن على بن الحسين بابويه قمى مشهور و ملقّب به صدوق و صاحب كتاب من لا يحضره الفقيه كه كتاب وِى داراى 9044 حديث است. مؤلّف گرامى اين كتاب، خود نوشته كه اين احاديث را از آثار و تأليفات پيشينيان استخراج نموده است. وِى به سال 381ه درگذشت. دانشمند ديگرى كه در بنياد اركان اربعه سَهْمى ارزنده دارد، شيخ الطّائفه ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى صاحب دو اثر بسيار نفيس به نام تهذيب الاحكام و الاستبصار است. از شاگردان شيخ (11) مفيد و سيد مرتضى است كه در علوم و معارف اسلامى از تفسير و كلام و حديث و اصول و رجال دست داشت و تأليفاتى در اين دانشها دارد كه تا به امروز ارزش خود را از دست نداده اند. كتاب تهذيب پيش از استبصار تأليف شد و داراى 13590 حديث است كه در 393 باب تدوين شده. شيخ پس از تدوين كتاب تهذيب متوجّه شد كه بسيارى از اخبار با يكديگر معارض اند و لذا در صدد تأليف ديگرى برآمد به نام استبصار كه مشتمل است بر 5511 حديث و 925 باب. سال وفات او را 460ه نوشته اند. بايد دانست كه اين چهار اثر نفيس و گرانقدر، قرنها مورد مراجعه و استفاده ارباب علم بوده و شروحى نيز بر آنها نوشته اند. بر كتاب كافى، 21 شرح، و 22 حاشيه و بر تهذيب چهارده شرح و بيست حاشيه و بر استبصار سيزده حاشيه و همچنين بر من لا يحضره الفقيه پانزده حاشيه در طول قرون نوشته شد. (12) با وجود اين همه شروح و حواشى كه بر اركان اربعه معارف شيعه نگاشته شد، مع هذا پس از سه مؤلف دانشمند و بزرگوار، قرونى چند بازار حديث رو به كسادى گذاشت و رونق پيشين را از دست داد و تا قرون اخير اقدام قابل توجّهى در امر تأليف و تدوين احاديث به چشم نمى خورد. در آغاز قرن يازدهم، كه مصادف با دوره پادشاهان صفوى است، بار ديگر علم حديث به پايمردى سه تن از علماى بنام، رونق از دست داده را باز يافت. در همين عهد و زمان است كه مصنّفات نفيسى از محدّثين بزرگ به وجود آمده. نام سه تن از محدّثين اين عهد به ترتيب تاريخ حيات آنان عبارت است از: 1. محمّد بن مرتضى معروف به ملاّ محسن فيض كاشانى، صاحب تأليفات (13) فراوان كه مهم تر از همه اَلْوافى است در چهارده جزء. وى از علماى بنام عصر خويش بود و در سال 1091ه دار فانى را وداع گفت. فيض با مراجعه به كتب اربعه (كافى، و من لا يحضره الفقيه، و تهذيب، و استبصار) و حذف مكرّرات و شرح و توضيح مشكلات به تأليف كتاب وافى توفيق يافت و الحق از عهده آن به خوبى برآمد و دانش پژوهان و علاقه مندان به حديث را سودمند افتاد. 2. ابو جعفر محمّد بن حسن الحرّ العاملى شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعة الى تحصيل الشريعة كه در سال 1104ه درگذشت. اين اثر گرانقدر شيخ كه در حديث است، با استفاده از چهار كتاب مهمّ شيعه (اركان اربعه) و بسيارى آثار ديگر، كه تعداد آنها را به 180 (14) نوشته اند، ترتيب و تدوين يافت و بر اساس مؤلّفات فقهى تبويب شد و لذا اخبار مربوط به اصول دين از آن حذف گرديد، مگر در مواردى كه ضرورت نقل احاديث مربوط به اصول دين و اخلاق احساس شد كه به مناسبت به نقل آنها مبادرت ورزيد. 3. محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى، صاحب كتاب معروف به بحارالانوار از علماى بزرگ قرن يازدهم هجرى است. در طول 73 سال حيات خود به تأليفات فراوانى دست زد كه از همه مهم تر بحار است در 26 مجلّد. مجلسى و پدرش در عصر صفويّه در زمره علماى معروف بوده اند. پدر، كتاب من لا يحضره الفقيه را شرح كرد و پسر، يعنى علاّمه مجلسى، به كثرت تأليف مشهور است. در بحارالانوار، مؤلّف ارجمند به جمع و تدوين احاديث واخبار از هر نوع حتّى از تاريخ و قصص پيمبران و امامان و مسائل گوناگون فقهى پرداخته و در تنظيم ابواب و فصول مجلّدات اين كتاب بزرگ از منابع و مآخذ اهل سنّت نيز برخوردار بوده است. مجلسى در مطاوى كتاب، جاى به جاى، از حلّ غوامض و مشكلات احاديث خوددارى ننموده و تسلّط خويش را در رفع آنها آشكار ساخته است. وى به سال 1110ه درگذشت. از تأليفات وى يكى مرآت العقول است در شرح فروع و اصول كافى در چهار مجلّد كه به طبع رسيده است. پس از ذكر نام اين سه عالم برجسته مذهبى و اشاره به آثار نفيس ايشان در حديث، بايد به ذكر اسامى بزرگان ديگر چون: محدّث جزايرى و سيّد هاشم بحرانى و جز آنان پرداخت كه متأسّفانه در اين مقدّمه كوتاه نام همه آنان نخواهد گنجيد. جا دارد علاقه مندان عموماً و دانشجويان، به ويژه براى اِحراز اطّلاعات بيشت، به منابع و مآخذ موثّق و معتبر ديگر مراجعه و شرح و تفصيل مجاهدات اَرزنده مردمى دانشور و دانش پژوه را كه با بَذْل عمر در اين راه يادگارهاى جاويدانى از خود به جاى گذاشته اند، مرور و مطالعه نمايند و آن را انگيزه معنوى و سرمايه تلاش و كوشش خويش در راه بسط و اشاعه بيشتر فرهنگ و معارف اسلامى قرار دهند؛ باشد كه از اين رهگذر آيندگان را چراغ هدايت فرا راه گيرند و در فهم و درك گنجينه هاى پربهاى بزرگان علم و ادب، آنان را يار و ياور باشند! با وجود تعصّبات شديد مخالفان شيعه و تضييقاتى كه آنان طىّ چند قرن متوالى بر شيعيان روا مى داشتند و مخصوصاً در دو قرن پنجم و ششم كه «قرن تعصّبات و دوره تسلّط اهل سنّت بر شيعه» (15) بوده، با اين همه به سبب توسعه روزافزون مذهب تشيّع و نفوذ آن در ميان مردم بلاد و شهرهاى بزرگ، هزاران كرسى و منبر و مسجد و مدرسه براى تقرير مسائل مذهبى توسط شيعه تأسيس شد. در بلادى چون: خراسان و مازندران و شهرهاى شام از حلب و غير آن و بلاد عراق چون قم و آبه و كاشان طالبان علم در حلقه درس استادان فَحْل و دانشمند گرد مى آمدند و مذكّران و واعظان كه خود از علماى مبرّز مشهور و سخن وران سخن دانِ نكته سنج بوده اند بر منابر و كرسيها و حلقه هاى درس به ذكر احاديث پيغمبر صلى الله عليه و آله و سخنان امامان برگزيده حق مى پرداختند. صاحب كتاب النقض مى نويسد: «... امّا براى دفع شبهت، اشاراتى برود به شهر رِى كه منشأ و مَولِدِ اين قائل است كه اوّلاً، مدرسه بزرگ سيّدتاج الدين محمّد كيكى رحمه الله عليه مشهور به كلاه دوزان كه مبارك شرفى فرموده است و قريب نود سال است كه معمور و مشهور است و در آنجا ختَمات قرآن و نماز به جماعت هر روز پنج بار و مجلس وعظ هر هفته يك بار و دو بار و درس علوم و موضع مناظره و نزول مصلحان در آنجا كه مجاورند از اهل علم و زهد و فقها و سادات و غريب كه رسند و باشند بوده است و هست...». (16) عبدالجليل در اثر نفيس و گرانمايه خويش از ذكر مجالس درس و فقه و شريعت كه آزادانه در آن مدارس تشكيل مى شد و سپس به نوشتن نام بزرگان و دانشمندان كه در مدارس و مجالس به بَحْث و فَحْص و تدريس مى پرداخته اند، خوددارى نمى كند و مخصوصاً مى نويسد كه از رِى تا بلاد تركستان و ايلان اثر علم و فضل و بركات زهد و امانت بزرگانى چون: مرتضى (علم الهدى) و شيخ كبير ابو جعفر بابويه بر كسى پوشيده نيست و از متأخّران چون: خواجه ابو جعفر درويستى و ابوالفرج همدانى و... و مفيد عبدالرَّحمان نيشابورى و برادرش ابو سعيد محمّد و محمّد الفتّال و فقيه عبدالجليل و خواجه امام رشيد محقّق و خواجه حسكا و ابو طالب بابويه و خواجه ابو جعفر نيشابورى و قاضى ابو على الطوسى و رشيد على زيرك القمى و خواجه امام ابوالفتوح عالم كه مصنّف بيست مجلّد است در تفسير قرآن و مؤلّف كتاب شرح الشهاب النبوى است كه همه طوائف اسلام به خواندن و نوشتن آن راغبند و غير اينان از متقدّمان و متأخّران كه به ذكر همه كتاب مطوّل شود و همه مدرّس و متكلّم و فقيه و عالم و مُقرى و مفسّر و متديّن و زاهد بودند. از اواخر قرن چهارم بر اثر نفوذ كامل مذهب در ايران و تأسيس مدارس بر مبناى معارف اسلامى، فرهنگ ايرانى به رنگ دين درآمد و به ناچار اساس و پايه تعليمات ايرانيان بر روى دين قرار گرفت و نويسندگان و گويندگان در آثار نظم و نثر خويش با استشهاد به آيات كلام اللّه و احاديث پيغمبر بزرگ و سخنان ائمّه اطهار عليهم السلام، نوشته هاى خود را زينت مى دادند و پايه و مبناى بحث و گفت وگوى خويش را نيرو مى بخشيدند و در اين شيوه بر يكديگر پيشى مى گرفتند. مباحثات و مناظرات طرفداران فِرَق مختلف اسلامى سبب شد كه علوم شرعى به وجود آيد. و در هر يك از شاخه هاى اين علوم دانشمندان مبرّزِ به نامى پيدا شدند كه در دانشهايى چون: علم القراءة، علم تفسير، علم حديث، علم فقه، علم كلام صاحب تأليفاتى نفيس و گران بها بودند. در اثناى دو قرن پنجم و ششم، فرَق ديانت اسلام از اشاعره، معتزله، اهل سنّت و اهل تشيّع و فرقه هاى ديگر و نيز زردشتيان، يعنى ايرانيانى كه به آيين كهن ايران باستان وفادار بودند، در رِى وجود داشتند. به علاوه از نژادهاى مختلف، عرب، ايرانى، ترك، نيز بودند كه قهراً بين خود مجادلات و مناظرات فراوان داشتند كه گاه آن گفت وگوهاى سراپا تعصّب و مناقشات به زد و خورد خونين منتهى مى شد و نيز هر فرقه براى به كرسى نشاندن عقايد خويش دستگاه تبليغاتى عليه فرقه هاى ديگر تشكيل مى داد. علما و وعّاظ با تشكيل مجالس وعظ و تذكير و بيان عقايد خود به نشر و تقويت آراى خويش مى پرداختند و افكار و عقايد فرقه هاى ديگر را رد مى كردند. در بعض از شهرهاى مهمّ خراسان چون: مرو، نيشابور، بلخ، هرات، بخارا، خوارزم بساط وعظ و مجلس تذكير رواج بسيار يافته و وعّاظ چيره دست با ممارست در اين كار به سختى در ردّ عقايد فرَق ديگر قيام كرده بودند. وعّاظ مشهور چون: محمد غزالى (505ه ) و احمد غزالى (م 521ه ) و قطب الدين مظفر بن اردشير عبّادى (547ه ) و ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزى (م 597ه ) كه در وعظ چيره دست بودند، به ظهور آمدند كه مردم به حضور در مجالس وعظ و استماع سخنان مؤثّر و دلنشين آنان رغبت بسيار نشان مى دادند. رى چون بلاد خراسان مركز وعظ و تذكير بود و واعظان سخنور و دانشمند در اين دارالعلم پا به عرصه وجود گذاشتند كه يكى از آنان شيخ ابوالفتوح رازى است. تفسير بزرگ ابوالفتوح يك رشته مجالس وعظ و تذكير و مناظره و بحث و مجادله با فرقه هاى مختلفه است و شيخ با لحن و اسلوب واعظانه به تأليف اين اثر نفيس مبادرت نمود و در حقيقت همان مجالس وعظ را به شيوه هاى عالمانه تر و شيواتر و اديبانه تر نگاشته و تدوين نموده است. شيخ خود از مشاهير وعّاظ رى بوده و اساساً تفسير او بر پايه ردّ آرا و عقايد فرَق ديگر اسلامى استوار گرديده كه با زبان پارسى درى و لحن عوام پسند و عاميانه آن عهد ولى به شيوه عالمانه به هم پيوسته و تلفيق شده است. وى در شهر رى مى زيسته و اصلاً از مردم همين شهر و از مشاهير علما و محدّثين و فقهاى شيعه اماميه رى به شمار مى رفت و در نزد عامّه مردم از شيعه و اهل سنّت و جز آن مقبوليّت عظيم داشته و در محله معروف به خان علان كه از محلات شهر رى بوده، مجلس وعظ و تذكير داشته و مورد توجّه عموم مردم بوده است. حاجى ميرزا حسين نورى، به روايت از رياض العلماء و صاحب رياض العلما به نقل از كتاب شرح شهاب شيخ، در مستدرك مى نويسد كه ابوالفتوح چندگاهى بر اثر سعايت رقيبان و هم چشمان كه از او نزد والى شهر كرده بودند، از ادامه وعظ ممنوع گرديد و مجلس تذكيرش چندى تعطيل شد؛ ولى يكى از همسايگان وى موجبات رفع آن مشكل و لغو دستور والى را فراهم نمود و مجلس وعظ را دوباره دائر كرد. بايد افزود كه شيوه وعّاظ و مذكّران در مجالس وعظ و تذكير چنان است كه پس از بيان يك مقدّمه كوتاه به بحث و گفت وگو مى پردازند و با بيانى ساده كه در خور فهم عوام باشد، مطالب مورد نظر را تحليل و تجزيه مى كنند و در اثناى سخن از ذكر اشعار مناسب، كه در عين حال موجب عبرت و تنبّه شنونده باشد و نيز از استناد به آيات قرآنى و احاديث نبوى و علوى و سخنان ائمه اطهار خوددارى نمى كنند. شيخ همين شيوه ديرينه را در نهايت كاردانى و مهارت و با احاطه به قرآن و احاديث و احكام فقهى در تفسير خود دنبال و در اثناى بيان و پرورش مطلب از بسيارى از احاديث نبوى و سخنان امامان استفاده كرد و براى تأييد و اثبات نظر خويش، بدانها استناد جسته است. بايد بدانيم كه استناد به آيات قرآن و احاديث در نظم و نثر گويندگان و نويسندگان فارسى زبان از اواخر قرن چهارم ديده شد و اين كارى نيست كه ابوالفتوح بدان آغاز كرده باشد. تفسير ابوالفتوح بسيارى از علوم را متضمّن است و از جمله اين دانشها كه شيخ به ناچار بر آن اطّلاع و احاطه داشته، اخبار و احاديث است؛ «اخبارى كه به آيه لايق باشد تا بدان وسيله سبب نزول آن آيه گفته شود...». (17) تفسير شيخ متضمّن بحث فقهى مبتنى بر استنباط احكام از كتاب و سنّت است. اشكالاتى كه در استنباط احكام روى داده، مربوط به زمان بعد از رحلت رسول صلى الله عليه و آلهاست. فتوا در مسائل دينى و راهنمايى در نحوه اجراى فروع احكام شرعى، اندك اندك به دشوارى و اختلاف رأى كشانيده شد. شيعه روش فقهى خاصّى كه بر اساس تعليمات مولا امير مؤمنان على عليه السلام استوار بود، اختيار نمود و به جز كتاب و احاديث نبوى احاديث و سُننى هم از ائمه اثنا عشر داشت. شيخ در اثناى تفسير مسائل فقهى به شيوه فقهاى اهل تشيّع، علاوه بر كتاب و سنّت از احاديث و اخبار امامان و علماى شيعى مذهب و محدّثين همين فرقه استفاده و استناد مى كند و هيچ رأى را جز از خدا و رسول و ائمّه نمى پذيرد. تكيه گاه منحصر به فرد شيخ در بيان مسائل فقهى و تحليل و تجزيه آن و ردّ عقايد مخالفان و اثبات و تأييد آراى فقهاى شيعى مذهب فقط آيات و احاديث است. به همين سبب اهميّت انعكاس احاديث نبوى و سخنان ائمه هُدا در تفسير كبير شيخ آشكار مى شود و جا داشت كه ضمن مطالعه و تحقيق در اين تفسير بزرگ، كه جامع معارف اسلامى است، در باب احاديثى كه ابوالفتوح در اثناى تفسير بدانها استناد جسته، تتبّع كافى به عمل آيد. نگارنده از آن گاه كه تفسير شيخ را در مطالعه داشت، به هر وقت كه به حديثى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و يا از جانشينان برحقّ وى برمى خورد، آن را جداگانه يادداشت مى كرد. در انجام مطالعه، نخستين بار بالغ بر 650 حديث نبوى در دست داشت كه شيخ در اثناى تفسير استناداً به ذكر آنها پرداخت. سپس از ان با مراجعه و مطالعه كتب حديث چون صحيح بخارى و صحيح مسلم و جامع الصّغير و كنوز الحقائق و عينى و قسطلانى و نووى و عسقلانى و مستدرك و سفينة البحار نسبت به تكميل و تنقيح آن مبادرت جُست و مآخذ جديد را براى مزيد استفاده در آخر هر حديث نقل كرد. سپس براى دانشجويان عزيز و دانش پژوهان ارجمند از اين احاديث بهره بيشترى به دست آورند، به مُعرَب كردن حديثها پرداخت و براى حصول اطمينان بيشتر در صحّتِ اعرابگذارى اين احاديث از دو سه تن از دوستان فاضل ارجمند يارى گرفت و در مواردى چند از نظر صائب ايشان براى ضبط صحيحِ اعراب بعض از كلمات، كه در آنها ترديد داشت، بهره مند شد و نيز در پيدا كردن مآخذ بعضى از روايات يكى از دوستان ارجمند، به منِ بنده يارى بى دريغ مبذول داشت. در همان اوان، كه كار جمع و تأليف احاديث نبوى، به پايان رسيد، بر آن شد كه ترجمه فارسى آن را كه شيخ ابوالفتوح گهگاه در اثناى تفسير آورده، بر آن بيفزايد تا علاوه بر فايدت بيشترى كه طلاّب علوم دينى و وُعاظ و سخنوران مذهبى و دانشجويان ارجمند از آن خواهند برد، همه مسلمانان مؤمن و معتقد كه به زبان عربى آشنايى ندارند، ولى به زبان فارسى امكان فهم و درك مطالب دينى بر ايشان سهل و حاصل است، از اين سخنان ارزنده آن هم به زبان فارسى و به نثر روان ابوالفتوح كسب فيض نمايند. در پايان اين كار توفيق يافت كه ترجمه 498 حديث نبوى را از متن تفسير به دست آورد و پس از هر حديث آن را نقل نمايد. بديهى است كه در نسخه مطبوع تفسير، اغلاط فاحش چاپى به چشم مى آمد كه همه را با مراجعه به نسخه هاى مخطوط و فرهنگها و مآخذ و منابع معتبر، اصلاح و سعى نمود كه صحيح آن كلمات را يادداشت و طبع نمايد. در اين قسمت از احاديث كه از صفحه 41 تا صفحه 187 متن كتاب حاضر طبع گرديد، احاديث را به ترتيب حروف الفبايى منظّم نمود و نيز براى سهولت مراجعه علاقه مندان و محقّقان و طلاّب علوم دينى و دانشجويان گرامى، شماره صفحه و جلد تفسير را نيز در آخر هر حديث ذكر نمود. پس از اتمام و فراغت از اين كار كليّه احاديث و اخبار نبوى را كه به فارسى، در اثناى تفسير شيخ آمده با دقّت خاصّى استخراج و تنظيم نمود. ترتيب اين قسمت از احاديث، كه از صفحه 191 كتاب حاضر و به شماره ترتيب 650 (احاديث به ترتيب شماره گذارى شده) شروع مى شود و به صفحه 534 خاتمه مى پذيرد، غير از آن است كه سابقاً مذكور افتاد؛ بلكه ترتيب احاديث فارسى (ترجمه سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله به نثر ساده و روان ابوالفتوح) بر اساس مجلّدات پنج گانه چاپى قرار داده شد؛ به اين نحو كه هر حديث با ذكر نام راوى و يا راويان حديث آغاز و متن حديث در « » گذارده شد و در پايان هر حديث، شماره صفحه و جلد را، از تفسير چاپى پنج جلدى، براى تسهيل مراجعه علاقه مندان ثبت نمود. احاديث فارسى، يا در حقيقت ترجمه فارسى احاديثى كه شيخ از نقل و ضبط اصل حديث خوددارى نمود، مجموعاً به 1248 بالغ است. پس از احاديث نبوى، سخنان ائمه اطهار را به همان شيوه پيشين جمع و تدوين نمود كه از شماره 1899 تا پايان كتاب را شامل است. ذكر نام دوستان ارجمند آقايان: عبدالحميد بديع الزّمانى و دكتر سيد جعفر سجادى و فيروز حريرچى معلّمان فاضل دانشگاه، كه هر كدام به نحوى در اين كار مرا يارى فرموده اند، ضرورى است. آقاى بديع الزّمانى مآخذ بعض روايات را پيدا كرده اند و دو دوست ديگر در مقابله و تصحيح فرم هاى مطبعه و اصلاح بعضى از اعراب كلمات مرا شرمنده احسان خويش ساخته اند. بجاست كه از دوست فقيد خود دكتر عبدالرحيم نجات، به ياد خير متذكّر شوم؛ زيرا فقيد سعيد در چند مورد با اظهار نظر صحيح درباره ضبط كلمات مرا يارى فرمود. خدايش غريق رحمت بى منتهاى خويش فرمايد! با اين همه مى دانم كه نقايصى در اين مجلّد، به چشم نكته سنجان دانشمند خواهد آمد كه درخواست دارم بر اين بنده منّت گذاشته، وى را آگاه فرمايند تا در چاپهاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد و به نام خود آنها ثبت و ضبط گردد. به پايان رسيد مقدّمه «احاديث تفسير ابوالفتوح رازى» به خامه اين بنده ناتوان، عسكر حقوقى، به تاريخ دوشنبه پنجم تيرماه 1346 خورشيدى مطابق با هفدهم ربيع الاول 1387ق (روز ميلاد مسعود حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله). تهران _ تهران پارس

.


1- . رجوع كنيد به كتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 37، مقدمه به بعد.
2- . رجوع كنيد به كتاب معالم العلماء به تصحيح استاد فقيد اقبال آشتيانى.
3- . وى قاضى كوفه و از فقهاى عامه و وفاتش به سال 113ه بوده است.
4- . وى در سال 35ه در گذشت و كتاب السّنن و الاحكام و القضايا بدو منسوب است.
5- . رجوع كنيد به كتاب اصل الشيعة و اصولها، ص 66؛ در كتاب الذريعه، ج 1، ص 17 «نهصد شيخ» ذكر شده.
6- . وسايل الشّيعة، ج 3، ص 527.
7- . رجوع كنيد به كتاب وسايل الشّيعه، ج 3، ص 523.
8- . در مقدمه كافى (چاپ آخوندى) به نقل از نهاية الدّراية (ص 319) و لؤلؤة البحرين (ص 228) آمده كه كافى داراى 16199 حديث است.
9- . رجوع كنيد به كتاب تاج العروس سيد مرتضى زبيدى، چاپ مصر.
10- . نواب اربعه امام عصر عليه السلام عبارت از: ابو عمرو عثمان بن سعيد عمروى، و ابو جعفر محمّد بن عثمان عمروى، و ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى كه در طول مدت 69 سال، يعنى از سال وفات حضرت امام حسن عسكرى (260ه) تا زمان وفات آخرين نايب، نيابت را بر عهده داشتند. در اعلام الورى طبرسى براى مدت نيابت 74 سال نوشته شد؛ زيرا غيبت امام عليه السلام را از روز ولادت آن حضرت كه به سال 255ه روى داد، به حساب آورد.
11- . شيخ مفيد بن ابى عبداللّه محمّد متوفا به سال 413ه.
12- . رجوع كنيد به كتاب الذّريعة كه در مجلدات آن نام شروح و حواشى كه بر كتب اربعه نوشته اند، ذكر شده.
13- . تعداد مؤلفات فيض را به دويست كتاب نوشته اند. براى اطلاع بر احوال و آثار وى رجوع كنيد به كتاب: الشيعه و فنون الاسلام و هدية الاحباب.
14- . رجوع كنيد به مقدمه اى كه بر طبع وسائل نوشته اند: چاپ اسلاميه، تهران، ج 1.
15- . رجوع شود به مقدمه كتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى تأليف نگارنده فصل مربوط به «وضع شيعه در مقابل فرق ديگر اسلامى در قرن چهارم و پنجم و ششم» صفحه بيست و هفت، چاپ دانشگاه تهران، 1346.
16- . رجوع شود به كتاب النقض، ص 12.
17- . تفسير ابوالفتوح، چاپ تهران، ج 1، ص 1.

ص: 23

. .

ص: 24

. .

ص: 25

. .

ص: 26

. .

ص: 27

. .

ص: 28

. .

ص: 29

. .

ص: 30

. .

ص: 31

. .

ص: 32

. .

ص: 33

. .

ص: 34

. .

ص: 35

. .

ص: 36

. .

ص: 37

بخش اول:احاديث نبوى صلى الله عليه و آله .

ص: 38

. .

ص: 39

احاديث نبوى

احاديث نبوىإِبدَأ بِمَنْ تَعُولُ.

ترجمه: ابتدا به عيال خود كن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 346؛ جامع الصغير، ج 1، ص 4)

أَبشِرُوا صَعالِيكَ المُهاجِرِينَ بِالنُّورِ التّامِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: بشارت باد شما را اى درويشان هجرت كرده به نور تمام روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 281)

أَبغَضُ الحَلالِ إِلَى اللّه ِ الطَّلاقُ.

ترجمه: بغيض تر چيزى حلال به نزديك خداى تعالى طلاق است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 403؛ جامع الصغير، ج 1، ص 4؛ كنوز الحقائق، ص 2) اين حديث در مستدرك حاكم به اين صورت آمده:

ما أَحَلَّ اللّه ُ شَيئاً أَبغَضَ إِلَيهِ مِنَ الطَّلاقِ.

(مستدرك حاكم، ج 2، ص 196؛ جامع الصغير، ج 2، ص 141)

أَبغَضُ الحَقِّ إِلَى اللّه ِ الطَّلاقُ.

(جامع الصغير، ج 2، ص 141)

يا مَعاذُ ما خَلَقَ اللّه ُ شَيئاً عَلى وَجْهِ الأَرضِ أَحَبَّ إِلَيهِ مِنَ العِتاقِ، وَلا خَلَقَ شَيئاً عَلى وَجهِ الأَرضِ أَبغَضَ مِنَ الطَّلاقِ.

(شرح خواجه ايّوب، حاشيه عبداللطيف و حاشيه مثنوى چاپ علاء الدوله با كمى تفاوت، به نقل از احاديث مثنوى استاد فروزانفر).

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 64.
2- . همان، ج 7، ص 302.
3- . همان، ج 3، ص 304.

ص: 40

أَبلِ مِن نَفسِكَ عُذراً، فَإِذا عَجِزتَ فَقُل حَسبِيَ اللّه ُ.

ترجمه: اوّل از خويشتن ابلاى عذرى كن چون عاجز شوى آنگه بگوى حسبى اللّه .

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 68)

أَتانِي جِبرَئِيلُ لِدُلُوكِ الشَّمسِ حِينَ زالَت، فَصَلّى بِيَ الظُّهْرَ.

ترجمه: جبرئيل به من آمد در وقت دلوك آفتاب چون زوال ببوده بود او در پيش استاد و نماز پيش بكرد و من در پىِ او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 376؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 76؛ عينى، ج 6، ص 44؛ قسطلانى، ج 4، ص 260)

أ تَرِعُونَ عَنْ ذِكرِ الفاجِرِ أُذكُرُوهُ بِما فِيهِ كَي يَحذَرَهُ النّاسُ.

ترجمه: ورع مى كنى از آنكه ذكر فاسق كنى؟ ذكر او كنى به آنچه در او هست تا مردمان از او حذر كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 587؛ جامع الصغير، ج 1، ص 6)

أَتَفعَلُ هذا تَقَذُّراً مِن أَخِيكِ المُسلِمِ.

ترجمه:اين براى تقذّر كنى از برادر مسلمانت؟

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 348)

إتَّقُوا الزِّناءَ فَإِنَّ فِيهِ سِتَّ خِصالٍ، ثَلاثاً فِي الدُّنيا وَثَلاثاً فِي الآخِرَةِ.

ترجمه: از زنا بپرهيزيد كه در او شش خصلت است: سه در دنياست و سه در آخرت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 10)

إتَّقُوا الشِّرْكَ الأَصْغَرَ.

ترجمه: از شرك كهتر بپرهيزيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 457)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 168.
2- . همان، ج 12، ص 266.
3- . همان، ج 4، ص 390 _ 391. در چاپ قبلى «أتَرْعَوُون» ضبط شده.
4- . همان، ج 3، ص 174.
5- . همان، ج 14، ص 81.
6- . همان، ج 13، ص 50. در ترجمه به تبع متن از شرك كمتر بپرهيزيد آمده كه به قرينه كلمات بعد از آن و نيز چاپ 20 جلدى اصلاح شد.

ص: 41

أحبِب مَن أحبَبتَ فَإِنَّكَ مُفارِقُهُ، وَاصنَع ما شِئتَ فَإِنَّكَ مَجزِيٌّ بِهِ.

ترجمه: ابوالفتوح در مقام سرزنش و توبيخ مفهوم اين حديث را چنين بيان كرده: مكن هر چه خواهى كه آنكه مؤدى بود با هلاك و وبال آنكه مؤكّد كرده اين تهديد را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 550)

أَجرُ المُصلِحِ بَينَ النّاسِ كَأَجرِ المُجاهِدِ عِندَ الحَربِ.

ترجمه: مزد آن كس كه ميان مردمان اصلاح كند هم چنان است كه مزد آن كس كه او جهاد كند در راه خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 119)

أَحَبُّكُم إِلَى اللّه ِ أَحسَنُكُم أَخلاقاً المُوَطِّئُونَ أَكنافاً أَلَّذِينَ يَألَفُونَ وَيُؤلَفُونَ، وَأَبغَضُكُم إِلَى اللّه ِ المَشّاؤونَ بِالنَمِيمَةِ، المُفَرِّقُونَ بَينَ الأَحِبَّةِ، المُلتَمِسُونَ مِنَ البُراءِ العَثَراتِ.

ترجمه: خداى از شما آنان را دوست تر دارد كه نيكو خوى تر باشند و سهل جانب تر باشند، بسازند و با ايشان بسازند و آنان را دشمن تر دارد كه سخن چينى كنند و ميان دوستان تفريق كنند و عثرات جويند بر آنان كه بى گناه باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 375)

أَحسِن وُضُوءَكَ لِصَلاتِكَ يُحِبَّكَ حَفَظَتُكَ وَيَزِد فِي عُمُرِكَ.

ترجمه: وضو نكو كن تا نگاه بانانت از فرشتگان دوستت دارند و عمرت بيفزايد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 113)

إِحفَظِ اللّه َ يَحفَظْكَ، إِحفَظِ اللّه َ تَجِدْهُ أَمامَكَ، تَعَرَّفِ اللّه َ فِي الرِّضاءِ يَعرِفْكَ فِي الشِّدَّةِ، وَإِذا سَأَلتَ فَاسأَلِ اللّه َ، وَإِذَا استَعَنتَ فَاستَعِنْ بِاللّه ِ قَد جَرَى القَلَمُ. وَاعلَم أَنَّ الخَلائِقَ لَوِاجتَمَعُوا عَلى أن يُعطُوكَ شَيئاً أَرادَ اللّه ُ أن يُصِيبَكَ بِهِ عَلى ذلِكَ. وَاعلَم أَن النَّصرَ مَعَ الصَّبرِ، وَأَنَّ الفَرَجَ مَعَ الشِّدَّةِ، وَأَنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 84.
2- . همان، ص 24.
3- . همان، ج 19، ص 348.
4- . همان، ج 6، ص 283.

ص: 42

ترجمه: خداى را نگه دار تا تو را نگه دارد و خداى را نگاه دار تا او را پيش خود يابى و با خداى آشنا شود در خوارى، تا تو را شناسد در سختى. چون چيزى خواهى، از خداى خواه و چون يارى خواهى، از خداى خواه و بدان كه قلم برفت به آنچه بودنى است و اگر تمام خلايق جمع شوند تا تو را چيزى كه خداى نخواهد كه دهند تو را، نتوانند و يا از تو بگردانند، آنچه خواهد كه به تو رسد، نتوانند و بدان كه نصرت با صبر باشد و فرج با غم و با دشوارى خوارى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، جمله اوّل در ج 1، ص 761 و تمام عبارت در ج 5، ص 551 تفسير شيخ آمده)

إِحفَظُونِي في أَصحابِي، فَإِنَّهُمْ خِيارُ أُمَّتِي.

ترجمه: مرا نگاه دارى در ميان اصحاب و ياران من كه ايشان بهينه امّت من اند. (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 628) در جامع الصغير چنين است: إحفَظُوْنِي فِي أَصْحابِي وأَصْهارِي، فَمَنْ حَفِظَنِي فِيْهِمْ حَفَظَهُ اللّه ُ فِى الدُّنْيا والاخِرَةِ...

(جامع الصغير، ج 1، ص 11) .

أَحفُوا الشَّوارِبَ وَاَعْفُوا اللِّحى. وَالإِحفاءُ المُبالَغَةُ فِي القَصِّ، وَالإِعفاءُ الترَكُ حَتّى يَكثُرَ. (3)

ترجمه: شوارب بگيرى كه سنّت اين است و محاسن رها كنى و بگذارى. (تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 121، 367، 406؛ ج 2، ص 431) در جامع الصغير به اين صورت ضبط شده: أَحْفُو الشَّوارِبَ وَأعْفُوْا اللِّحى.

(جامع الصغير، ج 1، ص 11) .

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 324.
2- . همان، ج 5، ص 8.
3- . از «والإحفاء» تا آخر حديث ترجمه لغات حديث است كه ابوالفتوح آن را براى توضيح حديث آورده و ظاهراً مؤلف محترم متوجه نشده اند.
4- . روض الجنان، ج 1، ص 287؛ ج 3، ص 312 _ 218؛ ج 8، ص 307.

ص: 43

الإِخلاصُ سِرٌّ مِنْ سِرِّي اِستَودَعتُهُ قَلبَ مَن أَحبَبتُهُ مِن عِبادِي.

ترجمه: اخلاص سرّى است از سرّهاى من؛ در دل آن بنده نهم، كش دوست دارم. (تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 215) در مستدرك الوسائل چنين است: الاْخْلاصُ سِرٌّ مِنْ سِرِّي أُودِعُهُ فِي قَلْبِ مَنْ أَحْبَبْتُهُ.

(مستدرك الوسائل، ج 1، ص 10) .

أَدِّ الأَمانَةَ إِلى مَنِ ائتَمَنَكَ، وَلا تَخُن مَن خانَكَ.

ترجمه: امانت با آن كس ده كه تو را امين دارد و امانت به تو دهد و خيانت نكن با آنكه با تو خيانت كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 783؛ ج 2، ص 526؛ جامع الصغير، ج 1، ص 12)

إِذا أَتاكُم عَنِّي حَدِيثٌ فَاعرِضُوهُ إِلى كِتابِ اللّه ِ وَحُجَّةِ عُقُولِكُمْ، فَإِنْ وافَقَهُما فَاقبَلُوهُ، وَإِلاّ فَاضرِبُوا بِهِ عَرضَ الجِدارِ.

ترجمه: چون حديثى از من به شما آيد بر كتاب خداى و حجّت عقل عرضه كن اگر مطابق باشد قبول كنى، و الا بر جانب ديوار زنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 768)

إِذا أَرادَ أَحَدُكُم أَن يَجِدَ حَلاوَةَ الإِيمانِ فَليُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إِلاَّ للّه ِ.

ترجمه: چون بنده خواهد كه حلاوت ايمان در دل خود بيابد، آن را كه دوست دارد، جز براى خداى دوست ندارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 546؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 232؛ نووى، ج 4، ص 188)

إِذا أَظهَرَتْ أَعلامُ السّاعَةِ تَقِيءُ الأَرضُ أَفلاذَ كَبِدِها مِثلَ الاُسطُوانَةِ، فَيَجِيءُ القاتِلُ فَيَقُولُ: في مِثلِ هذا قَتَلتُ، وَيَجِيءُ السّارِقُ فَيَقُولُ: في مِثلِ هذا أُقْطِعتُ، ثُم خَرَجُوا وَتَرَكُوها.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 190 _ 191.
2- . همان، ج 5، ص 406؛ ج 8، ص 307.
3- . همان، ص 368.
4- . همان، ج 3، ص 381.

ص: 44

ترجمه: چون اعلام قيامت ظاهر شود، زمين قَىْ كند به پاره هاى جگر خود؛ يعنى گنجها فكنده در زمين به مانند ستون هاى زرّين. قاتل گويد براى اين و مانند اين، قتل كردم و دزد بيايد گويد براى اين و مانند اين، مرا دست بريدند. آنگه بروند و رها كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 495)

إِذا أَنعَمَ اللّه ُ عَلى عَبدِهِ نِعمَةً، أَحَبَّ أَن يُرى عَلَيهِ.

ترجمه: چون خداى بر بنده نعمتى كند، دوست دارد كه آن نعمت بر او ببينند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 765) اين حديث با تغيير و افزايش: إِنَّ اللّه َ إذا أَنْعَمَ... در جامع الصغير، ج 1، ص 58 آمده.

إِذا بَكَى اليَتِيمُ، اِهتَزَّ العَرشُ لِبُكائِهِ.

ترجمه: چون يتيم بگريد، عرش از گريه او بلرزد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 548)

إِذا تَزَوَّجَ أَحَدُكُم، عَجَّ شَيطانُهُ يَقُولُ يا وَيلَهُ عَصَمَ ابنُ آدَمَ مِنِّي بِثُلثَي دِينِهِ.

ترجمه: چون يكى از شما زن كند، شيطان او فرياد كند گويد: اى واى بر او! فرزند آدم دين خود از من حمايت كرد دو ثلث را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 34)

إِذا حَلَفتَ عَلى يَمينٍ فَرَأَيتَ غَيرَها خَيراً مِنها فَأتِ الَّذِي هُوَ خَيرٌ ثُمَّ كَفِّر عَن يَمِينِكَ.

ترجمه: چون سوگند خورده باشى بر كارى، پس خلاف سوگند اولى تر و بهتر باشد آن بايد كردن كه بهتر بود و كفّارة سوگند به گردن تو است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 379)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 196.
2- . همان، ج 5، ص 360.
3- . همان، ج 20، ص 317.
4- . همان، ج 14، ص 129.
5- . همان، ج 3، ص 246.

ص: 45

إِذا دُعِيَ أَحَدُكُم إِلَى طَعامٍ فَليُجِب فَإِن كانَ مُفطِراً فَليَأكُل وَإِن كانَ صائِماً فَليُصَلِّ.

ترجمه: چون يكى را از شما دعوت كنند با طعامى، بايد تا اجابت كند؛ اگر روزه ندارد، طعام بخورد و اگر روزه دار باشد، دعا كند آن كس را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 3 _ 632)

إِذا رَأَيتُمُ المَدّاحِينَ فَأَحَثُّوا فِي وُجُوهِهِمُ التُّرابَ.

ترجمه: چون كسانى را بينيد كه خود را بستايند، خاك در روى ايشان پاشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 182؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 393؛ نووى، ج 10، ص 539)

إِذا زَنَت أَمَةُ أَحَدِكُم فَليَجلِدها وَلا تَثرِيبَ لَها.

ترجمه: چون پرستار يكى از شما زنا كند، بايد تا به تازيانه اش بزنند و سرزنش نكنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 160؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 39؛ عينى، ج 5، ص 600؛ عسقلانى، ج 4، ص 350؛ قسطلانى، ج 4، ص 134)

إِذا سَمَّى اللّه َ العَبدُ عَلى طَعامٍ، لَم يَنَلِ الشَّيطانُ مِنهُ وَإِذا لَم يُسَمِّهِ، نالَ مِنهُ.

ترجمه: چون بنده عند آنكه طعام خواهد خوردن، نام خداى برد، شيطان از آن طعام تناول نكند و چون نام خداى نبرد، شيطان از آن طعام تناول كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 20)

إِذا كانَ أُمَراؤُكُم خِيارَكُم وَأَغنِياؤُكُم سُمَحائَكُم وَأَمرُكُم شُورى بَينَكُم فَظَهرُ الأَرضِ خَيرٌ لَكُم مِن بَطنِها وَإِذا كانَ أُمَراؤُكُم شِرارَكُم وَأَغنِيائُكُم بُخَلائَكُم وَلَم يَكُن أَمرُكُم شُورى بَينَكُم فَبَطنُ الأَرضِ خَيرٌ لَكُم مِن ظَهرِها.

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 28.
2- . همان، ج 18، ص 187.
3- . همان، ج 11، ص 148.
4- . همان، ج 1، ص 51.

ص: 46

ترجمه: چون اميرانتان نيكانتان باشند و توانگرتان سخى باشند و كارهايتان به مشورت رود از ميان شما، پست زمين شما را از شكم زمين به و هر گه كه اميرانتان بَدان باشند و توانگرانتان بخيلان باشند و كارهاتان نه به مشورت رود از ميان شما، شكم زمين شما را بهتر بود از پشت زمين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 674) اين حديث با تغيير مختصر در ج 1، ص 29 جامع الصغير آمده.

إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، أَعطَى اللّه ُ عَلِيّاً مِنَ القُوَّةِ مِثلَ قُوَّةِ جِبرَئِيلَ وَمِنَ النُّورِ نُورَ آدَمَ وَمِنَ الجَمالِ مِثلَ جَمالِ يُوسُفَ، الصَّوتَ مايُدانِي صَوتَ داووُدَ وَلَو لا إِنَّ داووُدَ خَطِيبُ أَهلِ الجَنَّةِ فِي الجَنَّةِ لَأَعطاهُ مِثلَ صَوتِهِ.

ترجمه: چون روز قيامت باشد، خداى تعالى اميرالمؤمنين على را چندان قوّت دهد كه قوّه جبرئيل و چندان نور دهد كه نور آدم و از جمال مانند يوسف و از آواز چندان كه نزديك آواز داوود بود، و اگر نه آنستى كه داوود خطيب اهل بهشت در بهشت او را چندانى آواز دادى كه آواز داوود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 79)

إذا لَم تَستَحيِ فَاصنَع ما شِئتَ.

ترجمه: [چو آزَرم نكنى پس هر چه خواهى كن.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 79)

إِذا مَشَتْ أُمَّتِي المَطِيطاءَ، خَدَمَتهُمُ الرُّومُ وَالفارِسُ، مُسَلَّطٌ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ.

ترجمه: چون امّت من تبختر كنند در رفتن، روم و فارس او را خدمت كنند، وقت آن باشد كه ايشان بر يكديگر مسلّط كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 439)

أَرَبُّ إِبِلٍ أَنتَ أَم رَبُّ غَنَمٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 126.
2- . همان، ج 6، ص 195.
3- . همان، ج 17، ص 84.
4- . همان، ج 20، ص 62.

ص: 47

ترجمه: [پروردگار اُشترى يا گوسپند؟ ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 27)

أَربَعُ مَن كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَمَن كانَت فِيهِ خَصلَةٌ مِن هذِهِ كانَت فِيهِ خَصلَةٌ مِنَ النِّفاقِ، إِذا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذا وَعَدَ أَخلَفَ وَإِذا عاهَدَ أَغدَرَ وَإِذا خَصَمَ فَجَرَ.

ترجمه: چهار خصلت است كه هر كه را اين چهار خصلت باشد منافق بود و هر كه را يك خصلت از اين چهار باشد، خصلتى از نفاق در او باشد، چون حديث كند، دروغ بگويد؛ و چون وعده دهد، خلاف كند؛ و چون عهد كند، غدر كند؛ و چون دست يابد، فجور كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 616؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 13؛ عينى، ج 1، ص 28؛ عسقلانى، ج 1، ص 14؛ قسطلانى، ج 1، ص 159)

إِرفَعُوا أَلسِنَتَكُم عَن عَلِيٍّ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذاتِ اللّه ِ، غَيرُ مُداهِنٍ فِي دِينِهِ.

ترجمه: زبان از على كوتاه كنيد كه او مرد درشت است در ذات خداى و مداهنه نكند در دين خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 191)

أَلأَرواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ وَما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ.

] ترجمه: ارواح لشكريانى آماده اند آنان كه آنها بشناسد پيوند كنند و آنان كه نشناسد جدا شوند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 158؛ عينى، ج 7، ص 318؛ مسلم، ج 8، ص 41؛ بخارى، ج 4، ص 97؛ مسند احمد، ج 2، ص 295؛ جامع صغير، ج 1، ص 121؛ احياء العلوم، ج 2، ص 111)

أَرواحُهُم فِي أَجوافِ طَيرٍ خُضرٍ، تَروِي مِن أَنهارِ الجَنَّةِ وَتَأكُلُ مِن ثَمَرِها وَتَأوِي إِلى قَنادِيلَ مِن ذَهَبٍ فِي ظِلِّ العَرشِ.

ترجمه: ارواح ايشان در حوصله مرغان سبزها شد كه از جويهاى بهشت آب خورند و از ميوه هاى بهشت خورند و با قناديل ها شوند از زر آويخته در سايه عرش.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 67 _ 68.
2- . همان، ج 9، ص 306.
3- . همان، ج 7، ص 64.
4- . همان، ج 2، ص 51.

ص: 48

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 235)

أَلإِسلامُ بَدَأَ غَرِيباً وَسَيَعُودُ كَما بَدَأَ فَطُوبى لِلغُرَباءِ.

[ ترجمه: اسلام با غربت آغاز شد و به زودى به حال نخستين بازخواهد گشت پس خوشا به حال غريبان.] (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 312) در مسند احمد: إِنَّ الإِسْلامَ بَدَأَ... آمده. (مسند احمد، ج 1، ص 398) در احياء العلوم: بَدَأَ الاِسْلامُ غَرِيْباً...

(احياء العلوم، ج 1، ص 29؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 90) .

أَلإِسلامُ يَجُبُّ ما قَبلَهُ.

ترجمه: اسلام آن را كه از پيش او باشد، قطع كند و حكم بردارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 96؛ ج 2، ص 143)

إِستَوصُوا بِالنِّساءِ خَيراً فَإِنَّهُنَ عَوانٌ عِندَكُمْ.

[ ترجمه: زنان را سفارش به خوبى كنيد كه ايشان نزد شما اسيرند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 445؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 96؛ عينى، ج 7، ص 314؛ عسقلانى، ج 6، ص 262؛ قسطلانى، ج 5، ص 382)

إِشفَعُوا تُؤجَرُوا.

ترجمه: دوم آن كس شوى كه او را در صف نماز جماعت تنها بينى تا مزد باشد شما را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 111؛ ج 2، ص 16؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 108؛ عينى، ج 4، ص 330؛ عسقلانى، ج 3، ص 238؛ قسطلانى، ج 3، ص 39) در جلد دوم صفحه 293 صحيح مسلم چنين آمده: إِشْفَعُوا فَلْتُؤْجَرُوا.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 237.
2- . همان، ج 7، ص 386.
3- . همان، ج 1، ص 231؛ ج 6، ص 359.
4- . همان، ج 20، ص 75.
5- . همان، ج 1، ص 265؛ ج 6، ص 40.

ص: 49

أَشقَى الأَشقِياءِ مَن باعَ دِينَهُ بِدُنياهُ وَأَشقى مِنهُ مَن باعَ دِينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ.

ترجمه: شقى ترين اشقيا آن است كه دين به دنيا بفروشد و از او شقى تر آن است كه دين خود را به دنياى غيرى بفروشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 157)

أَشقَى الأَوَّلِينَ، عاقِرُ النّاقَةِ وَأَشقَى الآخِرِينَ، مَن يَقتُلُكَ.

ترجمه: [يا على] شقى ترين اوّلينان آن بود كه ناقه صالح را بكشت و شقى ترين پسينيان آن باشد كه تو را بكشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 539)

أُطلُبُوا الرِّزقَ، فِي خَبايَا الأَرضِ.

ترجمه: روزى طلب كنى، در نهانخانه زمين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 470؛ المنهج القوى، ج 5، ص 343)

أَعجَلُ الطّاعَةِ ثَواباً، صِلَةُ الرَّحِمِ.

ترجمه: زودتر طاعت به ثواب رحم پيوستن است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 189)

أُعطِيتُ السَّبعَ الطِّوالَ، مَكانَ التَّوريةِ وَأُعطِيتُ المَثانِيَ، مَكانَ الإِنجِيلِ وَأُعطِيتُ المِئِينَ، مَكانَ الزَّبُورِ وَفُضِّلتُ بِالمُفَصَّلِ.

[ ترجمه: به من هفت سوره دراز به جاى تورات عطا كردند و مثانى را به جاى انجيل عطا كردند و سوره هايى كه كمابيش صد آيه دارند به جاى زبور دادند و آنكه مرا تفضيل دادند به سوره هاى مفصّل.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 111؛ جامع الصغير، ج 1، ص 40)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 49.
2- . همان، ج 20، ص 296. در تفسير، اوّلِ روايت با اِنّ شروع شده «إنّ أشقى الأوّلين...».
3- . همان، ج 4، ص 64.
4- . همان، ج 11، ص 214.
5- . همان، ج 18، ص 1. ترجمه اين حديث برگرفته از ترجمه حديث يكصد و هفت است.

ص: 50

أَعظَمُ النِّساءِ بَركَةً، أصبَحُهُنَّ وَجهاً وَأَقَلُّهُنَّ مَهراً.

ترجمه: بزرگ ترين زنان به بركت آنان باشند، كه نيكوروى تر باشند و كم مهرتر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 35) در جامع الصغير با مختصر تغييرى به اين صورت ضبط شده: أَعْظَمُ النِّساءِ بَرْكَةً، أَيْسَرُهُنَّ مَؤُنَةً.

[ ترجمه: بزرگ ترين زنان به بركت آنان باشند كه كم هزينه تر ]

(جامع الصغير، ج 1، ص 40)

أَعمارُ أُمَّتِي، ما بَينَ السِّتِينَ إِلَى السَّبعِينَ وَأَقَلُّهُم مَن يَجُوزُ ذلِكَ.

ترجمه: عمرهاى امّت من ميان شصت و هفتاد باشد و از هفتاد بس كس برنگذرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 396)

[إِنَّمَا] الأَعمالُ بِالنِّياتِ وَإِنَّما لِكُلِّ امرِى ءٍ مانَوَى فَمَن كانَت هِجرَتُهُ إِلَى اللّه ِ وَرَسُولِهِ فَهِجرَتُهُ إِلَى اللّه ِ وَرَسُولِهِ وَمَن كانَت هِجرَتُهُ إِلى الدُّنيا، يُصِيبُها أَو إِمرَأَةٍ يَنكِحُها فَهِجرَتُهُ إِلى ما هاجَرَ إِلَيهِ.

ترجمه: عمل ها به نيّت است و هر مردى كار بر حسب نيّتش كند هر كه هجرت او به خداى و پيغمبر باشد، هجرت او به موقع خود بود به خداى و پيغمبر و هر كه هجرت او براى دنيا باشد، كه دريابد يا زنى كه به زنى كند، هجرت او به آن باشد كه آن را قصد كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 663؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 18؛ عينى، ج 1، ص 368؛ عسقلانى، ج 1، ص 126؛ قسطلانى، ج 1، ص 197)

أَعلَمُهُم بِاللّه ِ، أَشَدُّهُم لَهُ خَشيَةً.

ترجمه: خداى را آن كس بهتر شناسد، كه از و بهتر ترسد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 389)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 131.
2- . همان، ج 16، ص 122.
3- . همان، ج 5، ص 98.
4- . همان، ج 16، ص 106 _ 107.

ص: 51

أُعِيذُكُما بِكَلِماتِ اللّه ِ التّامَّةِ، مِن كُلِّ شَيطانٍ وَهامَةِ وَمِن كُلِّ عَينِ لامَةِ.

[ ترجمه: پناه مى دهم شما (دو تن) را به كلمات تامّه خداوند، از هر شيطان و جانورى و از هر چشم ملامتگر. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 11؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 410؛ عينى، ج 7، ص 369؛ عسقلانى، ج 6، ص 293؛ قسطلانى، ج 5، ص 428)

إِغتَنِمُوا الدُّعاءَ عِندَ الرِّقَّةِ فَإِنَّها رَحمَةٌ.

ترجمه: دعا به غنيمت داريد، عند رقّت كه آن رحمت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 487؛ جامع الصغير، ج 1، ص 41)

أَفشُوا السَّلامَ، تَسلَمُوا.

ترجمه: سلام فاش كنيد، تا سلامت يابيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 17؛ ج 4، ص 61؛ جامع الصغير، ج 1، ص 42)

أَفشُوا السَّلامَ وَأَطعِمُوا الطَّعامَ وَصِلُوا الأَرحامَ وَصَلُّوا بِاللَّيلِ وَالنّاسُ نيامُ، تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِالسَّلامِ.

ترجمه: سلام فاش داريد و طعام بدهيد و رحم به پيونديد و به شب نماز كنيد و مردم خفته باشند، تا به بهشت رويد به سلامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 17؛ ج 4، ص 61؛ اين حديث با تغييراتى در ج 1، ص 42 جامع الصغير آمده)

أَفضَلُ الأَعمالِ، الإِيمانُ بِاللّه ِ وَالجِهادُ فِي سَبِيلِ اللّه ِ.

ترجمه: فاضل ترين اعمال، ايمان به خداست و جهاد در سبيل خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 271؛ جامع الصغير، ج 1، ص 42)

أَفضَلُ الجِهادِ، كَلِمَةُ حَقٍّ عِندَ إِمامٍ جائِرٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 28.
2- . همان، ج 16، ص 318.
3- . همان، ج 6، ص 42؛ ج 14، ص 185.
4- . همان، ج 10، ص 131؛ ج 14، ص 185.
5- . همان، ج 2، ص 327.

ص: 52

ترجمه: فاضل ترين جهادى، كلمه حق بود به نزديك اميرى ظالم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 341؛ جامع الصغير، ج 1، ص 42)

أَفضَلُ الذِّكرِ، الدُّعاءُ.

[ ترجمه: برترين ذكر دعاست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 233)

أُقتُلُوا القاتِلَ وَأَصبِرُوا الصَّابِرَ.

[ ترجمه: كشنده را باز كُشيد و آنكه حبس كرد تا بِمُرد حبس كنيد تا بِميرد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 107)

إِقرَءِ القُرآنَ، ما نَهاكَ فَإِذا لَم يَنهَكَ فَلَستَ تَقرَأُ.

ترجمه: قرآن مى خوان، مادام تو را نهى مى كند، چون نهى نكند تو را، نخوانده باشى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 238؛ جامع الصغير، ج 1، ص 45)

أَكبَرُ الكَبائِرِ، أَن تَجعَلَ للّه ِ نِدّاً وَهُوَ خَلَقَكَ ثُمَّ تَقتُلَ وَلَدَكَ، خَشيَةَ أَن يَأكُلَ مَعَكَ ثُمَّ أَن تَزنِيَ بِحَلِيلَةِ جارِكَ.

ترجمه: بزرگ تر كبيره آن است، كه با خدا همتا بدارى و او آفريدگار تو است، و فرزند را بكشى، ترسى آن را كه با تو نان خورد، پس آنكه با زن همسايه زنا كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 276)

أَكثَرُ أَهلِ الجَنَّةِ، البُلهُ.

[ ترجمه: بيشتر اهالى بهشت، ابلهانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 414؛ جامع الصغير، ج 1، ص 46)

أَكرِمُوا الشُّهُودَ فَإِنَّ اللّه َ يَستَخرِجُ بِهِمِ الحُقُوقَ وَيَدفَعُ بِهِمِ الظُّلمَ.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 158.
2- . همان، ج 2، ص 233.
3- . همان، ج 1، ص 255.
4- . همان، ج 5، ص 210.
5- . همان، ج 12، ص 52.
6- . همان، ج 16، ص 160.

ص: 53

ترجمه: گواهان را اكرام كنى، كه خداى تعالى، حق ها به ايشان بيرون آرد و ظلم به ايشان باز دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 493؛ جامع الصغير، ج 1، ص 47)

أَكرِمُوا عَمّاتِكُمْ.

ترجمه: عمّگان خود را گرامى داريد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 217) در جامع الصغير، ج 1، ص 47 چنين آمده: اكرموا عمتكم النخلة.

أَلا أُخبِرُكُم بِآيَةٍ لَم تُنَزَّل عَلى أَحَدٍ بَعدَ سُلَيمانَ غَيرِي.

ترجمه: شما را خبر دهم به آيتى كه از پس سليمان پيغمبر بر كس فرو نيامد، مگر بر من.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 18)

أَلا إِنَّ كُلَّ دَمٍ وَمالٍ وَمَأثُرَةٍ كانَت فِي الجاهِلِيَّةِ، فَإِنَّها تَحتَ قَدَمَىَّ هاتَينِ إِلاّ سَدانَةَ الكَعبَةِ وَسِقايَةَ الحاجِّ.

ترجمه: هر خونى و مالى و عملى كه در جاهليّت بوده است، همه در زير پاى من است؛ يعنى آن را حكمى نيست، الاّ خدمه كعبه و رعايه سقايه الحاج كه آن برقرار خود رها كرديم.

(از خطبه حجّة الوداع، تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 93)

أَلا إِنَّ مَسجِدِي، حَرامٌ عَلى كُلِّ حائِضٍ مِنَ النِّساءِ وَجُنُبٍ مِنَ الرِّجالِ إِلاّ عَلى مُحَمَّدٍ وَأَهلِ بَيتِهِ عَلِيٍّ وَفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ.

ترجمه: اين مسجد من حرام است بر هر حايضى از زنان و جُنبى از مردان، الاّ بر محمد و اهل بيت او على و فاطمه و حسن و حسين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 770)

أَلا إِنَّ الحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ وَعَلِيٌّ مَعَ الحَقِّ، يَدُورُ مَعَهُ حَيثُ ما دارَ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 131.
2- . همان، ج 11، ص 273.
3- . همان، ج 1، ص 46.
4- . همان، ج 6، ص 231.
5- . همان، ج 5، ص 372 _ 373.

ص: 54

[ ترجمه: آگاه باشيد براستى كه حق با على است و على با حق است مى رود با او هر جا كه رود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 392)

أَلا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ.

ترجمه: الا و بايد كه شاهد به غايب رساند.

(از خطبه حجّة الوداع، تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 236)

أَلا مَن طَلَبَنِي يَومَ القِيامَةِ فَليَطلُبنِي عِندَ المِيزانِ مُحمارّاً وَجهِي مُعَرَّقاً جَبِينِي حَياءً مِمّا أَحدَثَتْ أُمَّتِي بَعدِي.

ترجمه: هر كه مرا جويد روز قيامت گو به نزديك تر از و جوى روى سرخ شده و پيشانى خوى گرفته به شرم آنچه امّتان من از پس من كرده باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 371)

إِلاّ هذَا الرَّجُلُ المُقبِلُ فَإِنَّهُ الصِّدِّيقُ الأَكبَرُ والفارُوقُ الأَعظَمُ.

ترجمه: جز اين مرد كه روى به ما دارد كه او صديق اكبر است و فاروق اعظم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 6)

أَللّه ُ أَكبَرُ، إِنَّ كَمالَ الدِّينِ وَتَمامَ النِّعمَةِ وَرِضاءَ الرَّبِّ بِرِسالَتِي وَبِوَلايَةِ عَليٍّ مِن بَعدِي.

[ ترجمه: به راستى كه إكمال دين و إتمام نعمت به رسالت من است و به ولايت على است بعد از من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 193)

أَللّهُمَّ اجعَلها رِياحاً وَلا تَجعَلها رِيحاً.

ترجمه: بار خدايا! رياح گردان تا رحمت باشد و ريح مگردان تا عقوبت نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 250)

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 108 _ 109.
2- . همان، ج 7، ص 181.
3- . همان،، ج 12، ص 254.
4- . همان، ج 6، ص 14.
5- . همان، ج 7، ص 70.
6- . همان، ج 2، ص 274.

ص: 55

أَللّهُمَّ أَحيِنِي مِسكِيناً وَأَمِتنِي مِسكِيناً وَاحشُرنِي فِي زُمرَةِ المَساكِينِ.

[ ترجمه: بار خدايا مرا مسكين زنده بدار و مسكين بميران و با مسكينان محشور فرما.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 266)

أَللّهُمَ اغفِرِ الَّذِينَ يَدعُونَ أَمواتَ أُمَّتِي وَلا يَتَكَلَّفُونَ إِلاّ إِنِّي بَرِيءٌ مِنَ التَّكلُّف وَصالِحُوا أُمَّتِي.

ترجمه: بار خدايا! بيامرز آنان را كه مردگان امّت مرا دعا كنند و تكليف كنند الاّ برى ام از متكلّفان، [من] و صالحان امّت من.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 475)

أَللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤَذِّنِينَ، أَللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤَذِّنِينَ، أَللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤَذِّنِينَ.

ترجمه: بار خدايا مؤذّنان را بيامرز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 183)

أَللّه ُ يُعطِي وَأَنَا أَقسِمُ.

ترجمه: خدا بدهد و من قسمت كنم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 662)

إِلْتَمِسُوا الجارَ، قَبلَ شِرَى الدّارِ وَالرَّفِيقَ، قَبلَ الطَّرِيقِ.

[ ترجمه: بجوئيد، همسايه را، پيش از خريد خانه و همراه را، پيش از راه (سفر). ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 764؛ جامع الصغير، ج 1، ص 54)

إِلْتَمِسُوها، فِي تِسعٍ بَقِينَ أَو خَمسٍ بَقِينَ أَو ثَلاثٍ بَقِينَ أَو آخِرَ لَيلَةٍ.

[ ترجمه: بجوئيد آن (شب قدر) را در نُه يا پنج يا سه روز مانده يا شب آخر (رمضان)]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 560) در جامع الصغير، ج 1، ص 54 چنين آمده:

إِلْتَمِسُوْا لَيْلَةَ القَدْرِ لَيْلَةَ سَبْعٍ وَعِشْرِيْنَ.

أَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن قَلبٍ، لا يَخشَعُ وَعِلمٍ، لا يَنفَعُ وَبَطنٍ، لا يَشبَعُ وَعَينٍ، لا تَدمَعُ وَدُعاءٍ، لا يُسمَعُ وَصَلوةٍ، لا تُرفَعُ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 314.
2- . همان، ج 16، ص 293.
3- . همان،، ج 7، ص 43.
4- . همان، ج 5، ص 96.
5- . همان، ص 357.
6- . همان، ج 20، ص 347.

ص: 56

[ ترجمه: بار خدايا پناه مى برم به تو از قلبى كه خاشع نشود و دانشى كه سود ندهد و شكمى كه سير نگردد و چشمى كه نگريد و دعائى كه شنيده نشود و نمازى كه بالا نرود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 11؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 316، 317، 320، 313)

أَلأَمانَةُ، تَجُرُّ الرِّزقَ وَالخِيانَةُ، تَجُرُّ الفَقرَ.

ترجمه: امانت، روزى آرد و خيانت، درويشى آرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 589) در جامع الصغير به جاى «تجرّ»، «تجلب» آمده. (جامع الصغير، ج 1، ص 107)

أَمَّا ابنَتِي فاطِمَةُ فَإِنَّها سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمِينَ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ وَهِيَ بِضعَةٌ مِنِّي وَهِيَ نُورُ عَينِي وَثَمَرَةُ فُؤادِي وَرُوحِيَ الَّتِي بَينَ جَنبيَّ وَهِيَ الحَوراءُ الإِنسِيَّةُ، مَتى تَقُومُ فِي مِحرابِها بَينَ يَدَي رَبِّها، يَزهَرُ نُورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزهَرُ نُورُ الكَواكِبِ لِأَهلِ الأَرضِ يَقُولُ اللّه ُ لِمَلائِكَتِهِ، اُنظُرُوا إِلى أَمَتِي فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ إِمائِي فَإِنَّها تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خِيفَتِي وَقَدْ أَقبَلَتْ بِقَلبِها عَلى عِبادَتِي أُشهِدُكُم أنِّي قَد أَمَّنتُها وَشِيعَتَها مِنَ النّارِ.

ترجمه: دختر من فاطمه سيّده زنان عالم است، از اوّلينان و آخرينان و او پاره اى از من است و نور چشم من است و ميوه دل من است و جان من است از ميان پهلوهاى من و او حور است، جز آنكه انسى نسبت است از من. در محراب خود بايستد پيش خداى تعالى (جلّ جلاله) نور روى او فرشتگان را همچنان روشنايى دهد كه ستارگان آسمان اهل زمين را. خداى تعالى فرشتگان را گويد پرستار مرا ببينيد فاطمه را، سيّده زنان پرستاران من از پيش من ايستاده پهلوهاى او مى لرزد از ترس من و روى به عبادت من كرده است. شما را گواه مى كنم كه او را و شيعه او را از آتش دوزخ ايمن كردم.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 28.
2- . همان، ج 4، ص 396.

ص: 57

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 561)

أُمَّتِي الغُرُّ المُحَجَّلُونَ يَومَ القِيامَةِ، مِن آثارِ الوُضُوءِ.

ترجمه: امّت من روز قيامت اغرّ محجّل باشند از آثار وضوء نماز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 113؛ ج 5، ص 274؛ با تغييرى در ج 1، ص 51 جامع الصغير آمده)

أَمُتَوَكِّهُونَ أَنتُم كَما تَتَهَوَّكُ (3) اليَهُودُ وَالنِّصارى، لَقَد جِئتُكُم بِها بَيضاءَ نَقِيَّةً وَلَو كانَ مُوسى حيّاً، ما وَسِعَهُ الاّ اتِّباعي.

[ ترجمه: شما متردّد و شاكّيد؟ چنانكه جهودان و ترسايان، من به شما دينى آوردم سفيد و پاكيزه، اگر موسى زنده بودى، او را نبودى مگر متابعت من كردن. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 344)

أُمِرتُ أَن أُقاتِلَ النّاسَ، حَتّى يَقُولُوا لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ فَإِذا قالُوها، عَصِمُوا دِمائَهُم وَأَموالَهُم إِلاّ بِحَقِّها وَحِسابُهُم عَلَى اللّه ِ قِيلَ وَما حَقُّها يا رَسُولَ اللّه ِ؟ قالَ: زِناءٌ بَعدَ إِحصانٍ وَكُفرٌ بَعدَ إِيمانٍ وَقَتلُ نَفسٍ يُقتَلُ بِها.

ترجمه: مرا فرمودند كه با مردمان كارزار كنيم تا بگويند لا اله الاّ اللّه . چون بگفتند خون و مال خود را در حمايت گرفتند، الاّ به حقّش و حسابشان بر خداست گفتند: يا رسول اللّه ! و حقّش چيست؟ گفت: كفر از پس ايمان و زنا از پس احصان و كشتن نفسى كه او را باز كشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 351) در جامع الصغير اين حديث تا رسول اللّه آمده. (جامع الصغير، ج 1، ص 57)

أُمُّ القُرآنِ، عِوَضٌ مِن غَيرِها وَلَيسَ غَيرُها مِنها عِوَضاً.

[ ترجمه: اُمّ القرآن (حمد) جايگزين غير از آن است و جز آن جايگزين آن نشود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 13)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 318.
2- . همان، ج 6، ص 283.
3- . در لسان العرب ذيل كلمه «تَهَوُّك» چنين آمده: أَمُتَهَوِّكُونَ أَنتُم كَما تَهَوَّكَتِ اليَهُودُ وَالنَّصارى، لسان العرب، ج 10، ص 508.
4- . روض الجنان، ج 3، ص 166.
5- . همان، ج 12، ص 218.
6- . همان، ج 1، ص 31.

ص: 58

أَلأُمُورُ بِخَواتِمِها.

[ ترجمه: كارها بسته به پايانشانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 493)

أَنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم وَسِلمٌ لِمَن سالَمَكُم.

ترجمه: من به جنگم با آنكه با شما به جنگ است و به صلحم با آنكه با شما به صلح است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 570)

أَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِي بِي وَأَنَا مَعَ عَبدِي فَإِذا ذَكَرَنِي فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفسِهِ ذَكَرتُهُ فِي نَفسِي وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلاءٍ ذَكَرتُهُ فِي مَلاءٍ خَيراً مِنهُم وَإِن تَقَرَّبَ إِليَّ شِبراً تَقَرَّبتُ إِلَيهِ ذِراعاً وَإِن تَقَرَّبَ إِليِّ ذِراعاً تَقَرَّبتُ إِلَيهِ باعاً وَمَن أَتانِي مَشياً أَتَيتُهُ هَروَلَةً.

ترجمه: من به نزديك گمان بنده ام و من با بنده ام: چون مرا ياد كند در نفس خود، يادش كنم در نفس خود و اگر مرا ياد كند در مجمعى، يادش كنم در مجمعى به از آن و اگر تقرّب كند به من به يك شبر، تقرّب كنم به او يك ارش و اگر تقرّب كند به من يك ارش، تقرّب كنم به او يك باع و اگر به من آيد به رفتن با او شوم به تاختن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 240)

أَنا وَكافِلُ اليَتِيمَ كَهاتَينِ فِي الجَنَّةِ (وَأَشارَ بِاِصبَعِيهِ بِالسَّبَّابَةِ وَالوُسطى).

ترجمه: من و آن كس كه كفالت يتيم كند، در بهشت هم چنانم كه اين دو انگشت؛ يعنى انگشت دوم و انگشت ميانه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 266)

ألأَنبِياءُ إِخوَةُ لِعِلاّتِ أُمَّهاتِهِم شَتَّى وَدِينُهُم واحِدٌ وَإِنِّي أَولَى النّاسِ بِعِيسَى بنِ مَريَمَ لِأَنَّهُ لَم يَكُنْ بَينِي وَبَينَهُ نَبِيٌّ وَيُوشِكُ أَن يَنزِلَ فِيكُمُ ابنُ مَريَمَ حَكَماً عَدلاً فَإِذا رَأَيتُمُوهُ فَاعرِفُوهُ فَإِنَّهُ رَجُلٌ تامُّ الخَلقِ إِلَى الحُمرَةِ وَالبَياضِ سَبَطُ الشَّعرِ كَأَنَّ رَأسَهُ يَقطُرُ وَإِن لَم يُصِبهُ بَلَلٌ فَيَكسِرُ الصَّلِيبَ وَيَقتُلُ الخِنزِيرَ وَيَضَعُ الجِزيَةَ وَيَقبِض المالَ وَيُقاتِلُ النّاسَ عَلَى الإِسلامِ حَتّى يُهلِكُ اللّه ُ فِي زَمانِهِ المِلَلَ كُلَّها غَيرَ الإِسلامَ وَيَكُونُ السَّجدَةُ للّه ِ رَبِّ العالَمِينَ وَيُهلِكُ اللّه ُ فِي زَمانِهِ مَسِيحَ الضَّلالَةِ الكَذّابَ الدَّجّالَ وَيَقَعُ الأَمنَةُ فِي الأَرضِ فِي زَمانِهِ حَتّى تَرتَعُ الاُسُودُ مَعَ الأَبِلِ والنُّمُورُ مَعَ البَقَرِ وَالذِّئابُ مَعَ الغَنَمِ وَيَلعَبُ الصِّبيانُ بِالحَيّاتِ لا يَضُرُّ بَعضُهُم بَعضَاً ثُمَّ يَلبِثُ فِي الأَرضِ أَربَعِينَ سَنَةً ثُمَّ يَتَوفّى وَيُصَلِّى عَلَيهِ المُسلِمُونَ وَيَدفُنُونَهُ إِقرَؤُا إِن شِئتُم «وَإِن مِن أَهلِ الكِتابَ إِلاّ لِيُؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ» قَبلَ مَوتَ عِيسى يُعِيدُها ثَلاثَ مَرّاتٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 190.
2- . همان، ج 17، ص 123.
3- . همان، ج 15، ص 213.
4- . همان، ج 2، ص 313.

ص: 59

ترجمه: پيغمبران برادران اند از مادران مختلف و دينشان يكى است و اولى ترين مردمان به عيسى بن مريم منم كه محمّدم، براى آنكه ميان من و او هيچ پيغمبر نيست و نزديك آن است كه از آسمان فرود آيد و او ميان مردم حكم كند به عدل. چون او را بينى، بشناسى. او را مردى است تمام خلق سرخ سفيد موى فرو گذاشته؛ پندارى كه آب از موى او فرو مى چكد و اگر چه تر نباشد. صليب بشكند و خوك را بكشد و جزيه فرو نهد و مال بستاند و با كافران بر اسلام قتال كند؛ تا خداى تعالى در روزگار او همه ملت ها هلاك كند، مگر اسلام و سجده نكنند، جز خداى را و در روزگار او خداى تعالى مسيح ضلال را، كه دجّال كذّاب است، هلاك بر آرد و در روزگار او ايمنى در زمين پديد آيد، تا شير با شتر چره كند، و پلنگ با گاو، و گرگ با گوسفند، و كودكان به مار بازى كنند و هيچ از اينان مضرّت به يكديگر نرسانند. آنگه چهل سال در زمين مقام كند. آنگه وفات آيد او را و مسلمانان بر او نماز كنند و او را دفن كنند و اگر خواهى از قرآن بر خوانى «وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُو?مِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» تا سه بار باز مى گفت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 74) «از آغاز تا جمله «بينى و بينه نبى» در جامع الصغير، ج 1، ص 93 آمده».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 183 _ 184.

ص: 60

إِن أَرَدتُم عَيشَ السُّعَداءِ وَمَوتَ الشُّهَداءِ وَالنِّجاةَ يَومَ الحَشرِ وَالظِّلَّ يَومَ الحَرُورِ وَالهُدى يَومَ الضَّلالَةِ، فَأدرِسُوا القُرآنَ فَإِنَّهُ كَلامُ الرَّحمنِ وَحِرزٌ مِنَ الشَّيطانِ وَرُجحانٌ فِي المِيزانِ.

ترجمه: اگر خواهى تا زندگانى شما زندگانى سعيدان باشد و مرگ شما مرگ شهيدان باشد و نجات يابيد روز قيامت و سايه يابيد روز گرما و راه يابيد روز گمراهى، درس قرآن كنيد كه آن كلام خداى رحمن است و حِرزْ و نگاه داشت از شيطان است و سنگينى در ترازوى و ميزان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8 _ 9)

إِن تَغفِر أَللّهُمَّ، تَغفِر جَمَّاً.

[ ترجمه: اگر مى آمرزى بار خدايا همه (گناهان) را بيامرز. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 181؛ جامع الصغير، ج 1، ص 92)

أَنتُمُ اليَومُ عَلى عَدَدِ أَصحابِ طالُوتَ حِينَ عَبَرُوا النَّهرَ وَما جازَ مَعَهُ إِلاّ مُؤمِنٌ.

ترجمه: شما امروز بر عدد اصحاب طالوتى كه بجوى عبر كردند هيچ كس با او عبر نكرد، الاّ مؤمنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 428)

أَلأَنصارُ كَرِشِي وَعَيبَتِي، لَو سَلَكَ النّاسُ وادِياً وَسَلَكَ الأَنصارُ شِعباً لَسَلَكتُ شِعبَ الأَنصارِ.

ترجمه: انصار اصحاب سرّ من اند و خواصّ من اند، اگر مردمان به يك وادى فرو شوند و انصار به راهى فرو شوند، من به راه انصار فرو شوم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 571) قسمت اوّل اين سخن تا «عيبتى» در ج 1، ص 635 تفسير ابوالفتوح نيز آمده.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 21.
2- . همان، ج 18، ص 183.
3- . همان، ج 3، ص 370.
4- . همان، ج 9، ص 204؛ ج 5، ص 29.

ص: 61

أَلقَبرُ رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ أَو حُفرَةٌ مِن حُفَر النِّيرانِ.

ترجمه: گور يا مرغزارى از مرغزارهاى بهشت يا كنده از كنده هاى دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 77)

إِنَّ أَبغَضَ الخَلقِ إِلَى اللّه ِ، اَلأَلَدُّ الخَصِيمُ.

ترجمه: خداى تعالى از بندگان آن را دشمن تر دارد كه او سخت خصومت باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 493؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 304)

إِنَّ أَبغَضَ الرِّجالِ إِلَى اللّه ، اَلأَلَدُّ الخَصِيمُ.

ترجمه: دشمن تر كسى نزد خداى تعالى، مردى سخت خصومت و ستيزه گر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 339؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 304)

إِن صَدَقَ الرَّجُلُ دَخَلَ الجَنَّةَ.

ترجمه: اگر راست مى گويد، به بهشت شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 409)

إِنَّ أَحَبَّ النّاسِ إِلَى اللّه ِ يَومَ القِيامَةِ وَأَدناهُم مَجلِساً، إِمامٌ عادِلٌ.

ترجمه: دوست ترين خلقان به نزد خداى تعالى روز قيامت و نزديك تر به مجلس، امام عادل باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 566)

إِنَّ أَحَقَّ الشُّرُوطِ أَن يُوفى، مَا اسْتَحلَلتُم بِهِ الفُرُوجَ.

ترجمه: اولى تر شرطى كه به آن وفا كنند، آن است كه آنچه به آن فرج حلال كرده اند، تمام بدهند [يعنى مهر زنان].

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 719؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 400)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 188.
2- . همان، ج 13، ص 124.
3- . همان، ج 3، ص 151.
4- . همان، ص 319.
5- . همان، ج 9، ص 193.
6- . همان، ج 5، ص 145.

ص: 62

إِنَّ أَخوَفَ ما أَخافُ عَلَيكُمُ، الشِّركُ الخَفِيُّ وَإِيّاكُم وَشِركَ السَّرائِرِ فَإِنَّ الشِّركَ أَخفى فِي أُمَّتِي مِن دَبِيبِ النَّملِ عَلَى الصَّفَا فِي اللَّيلَةِ الظَّلماءِ.

ترجمه: بتر چيزى كه من بر شما مى ترسم مخوف تر چيزى شرك پوشيده است و دور باشيد از شرك در سرّ كه شرك پوشيده تر است در امّت من از رفتن مورچه بر سنگ نرم در شب تاريك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 457)

إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَذاباً يَومَ القِيامَةِ، عالِمٌ لَم يَنفَعهُ اللّه ُ بِعِلمِهِ.

ترجمه: سخت تر كسى روز قيامت به عذاب، عالمى باشد كه او را به علم خود منفعت نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 106؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 163 _ 162)

إِنَّ أَطيَبَ ما أَكَلَ الرَّجُلُ مِن كَسبِهِ، وَإِنَّ وَلَدَهُ مِن كَسبِهِ.

ترجمه: [پاكيزه ترين چيزى كه مرد مى خورد از دست رنج اوست و فرزندانش از دست رنجش هستند].

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 605) در جامع الصغير، ج 1، ص 76 با تغييرى آمده.

إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ بَعدَ المَعرِفَةِ، الصَّلوةُ وَأَوَّلَ ما يُحاسَبُ العَبدُ عَلَيهَا، الصَّلوةُ فَإِن قُبِلَت، قُبِلَ ماسِواها وَإِن رُدَّت، رُدَّ ماسِواها.

ترجمه: اوّل فريضه اى كه بر بنده هست پس از شناختن خداى تعالى، نماز است و اوّل چيز كه او را بر آن حساب كنند، نماز است؛ اگر نمازش قبول كنند، دگر طاعتش قبول كنند و اگر نمازش رد كنند، دگر طاعتش رد كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 103)

إِنَّ اللّه َ تَعَالى أَفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ المُؤمِنِ، مِنَ الضّالِّ بِالوَجدِ وَمِنَ العَقِيمِ بِالوَلَدِ وَمِنَ الظَّمآنِ بِالوِردِ.

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 50 _ 51.
2- . همان، ج 1، ص 253.
3- . همان، ج 30، ص 457.
4- . همان، ج 1، ص 247.

ص: 63

ترجمه: خداى تعالى به توبه بنده مؤمن شادتر باشد از آنكه گم كرده به يافته و زن نازاييده به فرزند و تشنه به آب سرد و هر كه او توبه كند مثل توبه نصوح، خداى تعالى گناه او را از ياد كرام الكاتبين ببرد و از بقاع زمين و مردم آن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 574) «با تغيير در جامع الصغير، مجلد دوم، ص 103 آمده»

إِنَّ اللّه َ تَعَالى أَعطانِي السَّبعَ الطِّوَالَ، مَكانَ التَّوريةِ وَأَعطانِي المِئينَ، مَكانَ الإِنجِيلِ وَأَعطانِي المَثانِي، مَكانَ الزَّبُورِ وَفَضَّلَنِي بِالمُفَصَّلِ.

ترجمه: خداى تعالى مرا به جاى تورية اين هفت سوره دراز داد و به جاى انجيل، مِئين؛ يعنى سوره ها كه كمابيش صد آيه است و به جاى زبور، مرا مثانى داد و آنكه مرا تفضيل داد به صورت هاى مفصّل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 250؛ جامع الصغير، ج 1، ص 59)

إِنَّ اللّه َ تَعالى لايَنامُ وَلا يَنبَغِي لَهُ أَن يَنامَ وَلكِنَّهُ يَخفِضُ القِسطَ وَيَرفَعُهُ، يُرفَعُ إِلَيهِ عَمَلُ اللَّيلِ قَبلَ عَمَلِ النَّهارِ وَعَمَلُ النَّهارِ قَبلَ عَمَلِ اللَّيلَ.

ترجمه: خداى نبخسبد و خواب به كار نيست او را و او را خفض و رفع بهره باشد؛ يعنى روزى خلقان عمل بندگان كه در شب كرده باشند بر او رفع كنند، پيش از آنكه روز آيد و عمل روز را بر او عرضه كنند، پيش از آنكه شب آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 442؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 64)

إِنَّ اللّه َ تَعالى لا يَنظُرُ إِلى صُوَرِكُم وَلا إِلى أَموالِكُم وَلكِن يَنظُرُ إِلى قُلُوبِكُم وَأَعمالِكُم وَإِنَّما أَنتُم بَنُو آدَمَ فَأَكرَمُكُم عَلَى اللّه ِ أَتقيكُم.

ترجمه: خداى تعالى به صورت هاى شما ننگرد و نه به مال هاى شما و ليكن به دل هاى شما نگرد و عمل هاى شما؛ همه فرزندان آدميد. گرامى ترين شما بر خداى آن است كه پرهيزگارتر باشد.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 130.
2- . همان، ج 11، ص 344.
3- . همان، ج 3، ص 406.

ص: 64

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 128؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 280 _ 279)

إِنَّ اللّه َ تَعالى قَسَّمَ بَينَكُم أَخلاقَكُم، كَما قَسَّمَ بَينَكُم أَرزاقَكُم وَإِنَّ اللّه َ طَيِّبٌ لا يَقبَلُ إِلاّ طَيِّباً.

ترجمه: خداى تعالى قسمت اخلاق شما بكرد، چنان كه قسمت ارزاق شما بكرد و خداى تعالى پاك است، جز پاك نپذيرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 469)

إِنَّ اللّه َ تَعالى نَزَّهَنا عَن غُسالَةِ أَموالِ النّاسِ.

[ ترجمه: خداى تعالى ما را پاك داشت از دست سوده مالهاى مردمان. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 240)

إِنَّ اللّه َ تَجاوَزَ لِأُمَّتِي ما حَدَّثَت بِهِ أَنفُسُهُم مالَم تُكَلِّمُوا بِهِ أَو تَعمَلُوا بِهِ.

ترجمه: خداى تعالى از امّت من در گذرانيد آنچه نفس ايشان به آن حديث كند، مادام تا بنگويند و يا بنكنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 498؛ جامع الصغير، ج، ص 59)

إِنَّ اللّه َ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفقَ فِي الأَمرِ كُلِّهِ وَيُحِبُّ كُلَّ قَلبٍ خاشِعٍ حَزِينٍ رَحِيمٍ يُعَلِّمُ النّاسَ الخَيرَ وَيَدعُوا إِلى طاعَةِ اللّه ِ وَيُبغِضُ كُلَّ قَلبِ قاسِ يَنامُ اللَّيلَ كُلَّهِ فَلا يَذكُرُ اللّه َ وَلا يَدرِي يُرَدَّ عَلَيهِ رُوحُهُ أَم لا.

ترجمه: خداى تعالى رحيم است، مدارا دوست دارد در همه كارها و دوست دارد هر دلى خاشع نرم اندوهناك با رحمت كه مردمان را خير آموزد و خلق را به اطاعت خداى خواند و دشمن دارد هر دلى سخت ببازى مشغول همه شب بخسبد، ذكر خداى نكند كه روح با او دهند يا نه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 486) «قسمت اوّل اين حديث تا «في الامر كله» در جامع الصغير، ج 1، ص 65 آمده»

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 44.
2- . همان، ج 4، ص 62.
3- . همان، ج 2، ص 250. اين حديث از امام صادق است.
4- . همان، ج 4، ص 145.
5- . همان، ج 16، ص 316.

ص: 65

إِنَّ اللّه َ غَفُوٌّ، يُحِبُّ العَفوَ.

ترجمه: خداى تعالى عفُوّ است؛ عفو كردن دوست دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 69؛ جامع الصغير، ج 1، ص 61)

إِنَّ اللّه َ طَيِّبٌ، لا يَقبَلُ إِلاّ طَيِّباً وَإِنَّ اللّه َ أَمَرَ المُؤمِنِينَ بِما أَمَرَ بِهِ المُرسَلِينَ.

ترجمه: خداى تعالى پاك است، الاّ پاك قبول نكند و مؤمنان را هم آن فرمود كه پيغامبران را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 258) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 61 آمده»

إِنَّ اللّه َ كَتَبَ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالغِيرَةَ عَلَى النِّساءِ فَمَن صَبرَ مِنهُنَّ إِحتِساباً كانَ لَهُ مِثلُ أَجرِ شَهِيدٍ.

ترجمه: خداى تعالى جهاد بر مردان نوشت و غيرت بر زنان. هر كه صبر كند از ايشان بر آن، او را مانند مزد شهيدى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 388) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 62 آمده»

إِنَّ اللّه َ كَرِهَ مِنكُم ثَلاثاً: قِيل وَقال وَكَثرَةُ السُّؤالِ وَإِضاعَةُ المالِ وَنَهى عَن عُقُوقِ الأُمَّهاتِ وَوُئُودَةِ (4) البَناتِ وَمَن مَنَعَ وَهاتَ.

ترجمه: خداى تعالى كاره باشد از شما سه چيز را. گفت و گوى و سؤال بسيار كردن، و مال ضايع كردن و نهى كرد از عصيان مادر و پدر و در گور كردن دختران زنده را و از نادادن و واگرفتن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 479)

إِنَّ اللّه َ لا يَجمَعُ الإِيمانَ وَالخَمرَ فِي جَوفِ امْرَءٍ أَبَداً.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 171.
2- . همان، ج 2، ص 293.
3- . همان، ج 3، ص 269.
4- . در لسان العرب ذيل كلمه «وَأد» چنين آمده: وَفِي الحَدِيثِ أَنَّهُ نَهى عَن وَأدِالبَناتِ. لسان العرب، ج 3، ص 443.
5- . روض الجنان، ج 4، ص 92.

ص: 66

ترجمه: خداى تعالى جمع نكند ايمان و خمر در دل هيچ كس.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 218)

إِنَّ اللّه َ لا يَقبِضُ العِلمَ إِنتِزاعاً يَنتَزِعُهُ مِنَ النّاسِ وَلكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ حَتّى إِذا لَم يَبقَ عالِمٌ إِتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً فَأَفتَوا بِغَيرِ عِلمٍ فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا.

ترجمه: خداى تعالى علم باز نگيرد، چنان كه از ميان مردمان بر كند و ليكن علم بردارد و باز گيرد به باز گرفتن عالمان؛ تا آنگه كه عالمى نماند، مردمان رئيسان جاهل گيرند. ايشان فتوا كنند بى علم گمراه شوند و گمراه كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 202؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 305؛ نووى، ج 10، ص 143)

إِنَّ للّه ِِ مَلَكاً لَهُ أَلفُ أَلفُ رَأسٍ عَلى كُلِّ رَأسٍ أَلفُ أَلفُ وَجهٍ وَعَلى كُلِّ وَجهٍ أَلفُ أَلفُ فَمٍ فِي كُلِّ فَمٍ أَلفُ أَلفُ لِسانٍ، يُسَبِّحُ اللّه َ تَعالى بِكُلِّ لِسانٍ بِأَلفِ أَلفِ لُغَةٍ.

ترجمه: خداى را (جلّ جلاله) فرشته اى است كه او را هزار هزار سَر است و بر هر سَرى هزار هزار روى است و بر هر رويى هزار هزار دهان است و بر هر دهانى هزار هزار زبان است، به هر زبانى خداى را مى خواند به هزار هزار لغت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 382)

إِنَّ اللّه َ يَبعَثُ إِلَيهِ مَلَكاً عِندَ تَمامِ مائَةِ وَعِشرِينَ يَوماً، فَيَنفَخُ فِيهِ الرُّوحَ وَيَكتُبُ أَجَلَهُ وَرِزقَهُ وَشَقِيَ هذا وَسَعِدَ.

[ ترجمه: جنين را در شكم مادر خود چون صد و بيست روز تمام شود، خداى تعالى فرشته بفرستد تا روح در او دمد و اجل و روزيش بنويسد، و شقاوت و سعادتش. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 244)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 133.
2- . همان، ج 11، ص 241.
3- . همان، ج 16، ص 92.
4- . همان، ج 7، ص 203.

ص: 67

إِنَّ اللّه َ يُبغِضُ كُلَّ مِطلاقٍ مِذواقٍ.

ترجمه: خداى دوست ندارد مردم بسيار طلاق و آن بسيار نكاح را، يكى مى كند، يكى را رها مى كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 403)

إِنَّ اللّه َ يُحِبُّ كُلَّ قَلبٍ حَزِينٍ.

ترجمه: خداى تعالى هر دلى اندوهگين دوست دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 496)

إِنَّ اللّه َ يَرضى عَنِ العَبدِ أَن يَأكُلَ الأَكلَةَ، فَيَحمَدُهُ عَلَيها أَو يَشرَبَ الشَّربَةَ، فَيَحمَدُهُ عَلَيها.

ترجمه: خدا از بنده راضى شود كه طعامى بخورد و شرابى باز خورد و خداى را بر آن شكر گويد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 324)

إِنَّ اللّه َ يَسئَلُ كُلَّ أَحَدٍ بِكَلامِهِ، لَيسَ بَينَهُ وَبَينَهُ تَرجُمانٌ.

ترجمه: خداى تعالى هر كس را كه سؤال كند و به خودى خود با او خطاب كند، ميان ايشان ترجمانى نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 370)

إِنَّ اللّه َ يَقبَلُ تَوبَةَ عَبدِهِ، مالَم يُغَرغِر.

ترجمه: خداى تعالى توبه بنده قبول كند، مادام تا جانش به غر غره رسيدن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 97، 738؛ جامع الصغير، ج 1، ص 67)

إِنَّ الجَنَّةَ لا تَدخُلُهَا العَجائِزُ.

ترجمه: زنان پير به بهشت نشوند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 230)

إِنَّ الحَسَدَ يَأكُلُ الحَسَناتِ كَما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ.

ترجمه: حسَدِ حاسد، حسَنات را چنان خورد كه آتش هيزم را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 181، 780؛ جامع الصغير، ج 1، ص 131)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 304.
2- . همان، ج 20، ص 199.
3- . همان، ج 12، ص 160.
4- . همان، ج 8، ص 130.
5- . همان، ج 1، ص 232؛ ج 5، ص 292.
6- . همان، ج 18، ص 312.
7- . روض الجنان، ج 2، ص 107؛ ج 5، ص 399.

ص: 68

إِنَّ حُسنَ الظَّنَّ، مِن حُسنِ العِبادَةِ.

ترجمه: نيكو گمانى از نيكو عبادتى است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 543)

إِنَّ حَقّاً عَلَى اللّه ِ أَن لا يَرفَعَ شَيئاً مِنَ الدُّنيا إِلاّ وَضَعَهُ.

ترجمه: بر خدا واجب است كه هيچ چيز از دنيا رفيع نكند، و الاّ وضيع بكند آن را

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 252)

إِنَّ خَيرَ الأَصحابِ عِندَاللّه ِ، خَيرُهُم، لِصاحِبِهِ وَخَيرَ الجِيران عِندَاللّه ِ خَيرُهُم لِجارِه.

ترجمه: بهترين رفيقان به نزديك خداى، آن بود كه رفيقش را به بود و بهترين همسايگان به نزديك خداى، آن بود كه صالح و متعبّد بود به صدق نه به رياء.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 764)

إِنَّ الدُّنيا خُضرَةٌ حُلوَةٌ وَإِنَّ اللّه َ مُستَخلِفُكُم فِيها فَناظِرٌ كَيفَ تَعمَلُونَ [دنيا سبز و شيرين است و خداوند شما را در آن جانشين نموده، تا چگونه عمل نمائيد.]

ترجمه: دو معنى دارد: يكى آنكه بشتابى و مسابقت كنى يك، يك را در كار خير و هر كسى جهد كنى كه آن خير و احسان كه ديگران مى كنند شما كنى و يا اوّل شما كنى، و قول ديگر آن است كه بشتابى پيش از آنكه به موت فوق شود از شما.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 164؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 321؛ نووى، ج 10، ص 211)

.


1- . همان، ج 17، ص 70.
2- . همان، ج 19، ص 33.
3- . همان، ج 5، ص 357.
4- . همان، ج 6، ص 410. مؤلف، آيه «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» را جزء حديث دانسته و دو وجه سبقت را جزء معنى حديث پنداشته است كه نادرست بودن آن بر ارباب دانش پوشيده نيست.

ص: 69

إِنَّ اللّه َ يَنتَصِفُ مِنَ الشّاةِ القَرناءِ إِلَى الشّاةِ الجَمّاءِ.

ترجمه: عدل خداى تعالى تا آنجا باشد كه فرداى قيامت كند، آن دو گوسفند را كه يكى سُرو داشته و يكى نداشته، از آن سرو دار بر آن بى آلت ظلمى رفته باشد، هر دو را زنده كند و انتصاف كند ميان ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 273)

إِنَّ رَحمَتِي سَبَقَت غَضَبِي.

[ ترجمه: براستى كه رحمتم پيشى گيرد غضبم را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 258)

اين حديث به صور گوناگون در مآخذ ديگر آمده: قالَ اللّه ُ (عَزَّوَجَلَّ) سَبَقَتْ رَحْمَتِىْ غَضَبِىْ. (كنوز الحقائق، ص 19؛ مسند احمد، ج 2، ص 242، 258، 397؛مسلم، ج 8، ص 95)، به نقل احاديث مثنوى. إِنَّ اللّه َ تَعالى لَمّا خَلَقَ الْخَلْقَ كَتَبَ بِيَدِهِ عَلى نَفْسِهِ أَنَّ رَحْمَتِىْ تَغْلِبُ غَضَبِىْ. (جامع صغير، ج 1، ص 72)، به نقل از احاديث مثنوى. كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ بِيَدِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الخَلْقَ (رَحْمَتِىْ سَبَقَتْ غَضَبِىْ) (جامع صغير، ج 2، ص 89)

إِنَّ الشّارِبَ إِذا شَرِبَ سَكِرَ، وَإِذا سَكِرَ هَذى، وَإِذا هَذَى إِفتَرى وَحَدُّ المُفتَرِي ثَمانُونَ جَلدَةً.

ترجمه: چون شارب خمر خورد، مست شود و چون مست شود، هذيان گويد و چون هذيان گويد، فريه كند و چون فريه كند، حدّ مفترى هشتاد تازيانه بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 221)

إِنَّ الشَّيطانَ يَجرِي مِن إِبنِ آدَمَ مَجرَى الدَّمِ.

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 282.
2- . همان، ص 241.
3- . همان، ص 142. مؤلف محترم در اينجا حديث اميرالمؤمنين على عليه السلام را در ميان احاديث پيامبر آورده است.

ص: 70

ترجمه: شيطان از بنى آدم چنان رود كه خون.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 538 و ج 5، ص 613؛ صحيح مسلم، ج 2؛ ص 177؛ نووى، ج 9، ص 23)

إِنَّ الفِتنَةَ تَجِيءُ فَتَنسِفُ العِبادَ نَسفاً فَيَنجُوا العالِمُ مِنها بِعِلمِهِ.

ترجمه: فتنه بيايد و بندگان خداى را پست كند؛ عالم از آن به علم نجات يابد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 524)

إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَما بَلَغَ عَبدٌ حَقِيقَةَ الإِخلاصِ، حَتّى لا يُحِبَّ أَن يُحمَدَ عَلى شَيءٍ مِن عَمَلِ اللّه .

ترجمه: هر حقّى را حقيقتى هست و بنده به حقيقت اخلاص نرسد تا چشم از آن بيفكند كه او را مدح كنند بر كارى كه براى خدا كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 215)

إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ زِينَةً وَإِنَّ زِينَةَ الصَّلوةِ رَفعُ الأَيدِي مِنها فِي ثَلاثَةِ مَواطِنَ إِذا تَحَرَّمتَ لِلصَّلوةِ وَإِذا رَكَعتَ وَإِذا رَفَعتَ رَأسَكَ مِنَ الرُّكُوعِ.

[ ترجمه: هر چيزى را زينتى است و همانا زينت نماز دست بلند كردن است در سه جاى چون تكبيرة الاحرام گويى و گاهى ركوع كنى و هنگامى سر از ركوع بردارى. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 385)

إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ سَناماً وَسَنامُ القُرآنِ سُورَةُ البَقَرَةِ.

ترجمه: هر چيزى را كوهانى است و كوهان قرآن سورة البقره است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 36؛ جامع الصغير، ج 1، ص 84)

إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ قَلباً وَإِنَّ قَلبَ القُرآنِ يس مَن قَرَأَها كَتَبَ اللّه ُ لَهُ قِرائَةَ القُرآنِ عَشرَ مَرّاتٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 255؛ ج 20، ص 477.
2- . همان، ج 9، ص 96 _ 97.
3- . همان، ج 2، ص 191.
4- . همان، ج 8، ص 174.
5- . همان، ج 1، ص 91.

ص: 71

ترجمه: هر چيزى را دلى هست و دل قرآن سوره يس است الا و هر كس اين سوره بخواند، خداى تعالى او را بنويسد به خواندن اين سوره ثواب آنكه قرآن ده بار بخوانده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 399؛ جامع الصغير، ج 1، ص 83)

إِنَّ لِلشَّيطانِ لَمَّةً وَلِلمَلَكِ لَمَّةً وَلَمَّةُ الشَّيطانِ الوَسوَسَةُ وَلَمَّةُ المَلَكِ الإِلهامُ.

ترجمه: ديو را لمه اى باشد و فرشته را لمه اى؛ لمه ديو وسوسه او بود و لمه فرشته الهام او بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 181) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 83 ضبط است»

إِنَّ لِلمَساجِدِ أَوتاداً المَلائِكَةُ جُلَساؤُهُم.

ترجمه: مساجد را ميخها هست؛ يعنى ملازمانى هستند كه فرشتگان همنشينان ايشان باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 46)

إِنَّ للّه ِِ تِسعَةَ وَتِسعِينَ إِسماً مِئَةً غَيرَ واحِد مَن أَحصيها كُلَّها دَخَلَ الجَنَّةَ.

ترجمه: خداى تعالى را نود و نه نام است صد كم يك هر كه آن را برشمارد او را بخواند، به بهشت شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 493؛ جامع الصغير، ج 1، ص 81)

إِنَّ للّه ِِ عَمُوداً مِن نُورٍ أَسفَلُةُ تَحتَ الأَرضِ السّابِعَةِ وَرَأسُه تَحتَ العَرشِ فَإِذا قالَ العَبدُ أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ إِهتَزَّ العَرشُ وَتَحَرَّكَ العَمُودُ فَيَقُولُ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ أُسكُن فَيَقُول كَيف أسكُنُ وَأَنتَ لَم تَغفِر لِقائِلِها [فيقول اللّه عزَّوجلّ ]يا مَلائِكَتِي وَسُكّانَ السَّمواتِ إِشهَدُوا أَنِّي قَد غَفَرتَ لَهُ.

ترجمه: خداى تعالى را عمودى است از نور، اصل آن در زير زمين هفتم است، بالاى آن در زير عرش. چون بنده گويد: لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه عرش بلرزد و عمود بجنبد. حق تعالى گويد: ساكن شو! گويد: چگونه ساكن شوم و تو هنوز گوينده كلمات و نيامرزيده اى. فرشتگان و ساكنان آسمان هاى من بر من گواه باشيد كه او را بيامرزيدم.

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 128.
2- . همان، ج 18، ص 185.
3- . همان، ج 14، ص 154.
4- . همان، ج 9، ص 26.

ص: 72

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 216)

إِنَّ للّه ِِ لِواءً مِن نُورٍ وَعَمُوداً مِن زَبَرجَدٍ خَلَقَها قَبلَ أَن يَخلُقَ السَّمواتِ بِأَلفَي سَنَةٍ مَكتُوبٌ عَلى رِداءِ ذلِكَ اللِّواءِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله رَسُولُ اللّه ِ، آلُ مُحَمَّدٍ خَيرُ البَرِيَّةِ صاحِبُ اللِّواءِ إِمامُ القَوم.

ترجمه: خداى تعالى را لوايى است از نور و عمودى است از زبرجد، بيافريد آن پيش از آنكه آسمان و زمين آفريد به دو هزار سال بر رداى آن لوا نوشته: به جز خدا خدايى نيست و محمّد رسول اوست و آل محمّد بهترين خلقان اند. صاحب اين لوا امام قوم است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 201)

إِنَّما أَنَا بَشَرٌ وَلَعَلَّ بَعضَكُم أَن يَكُونَ أَحسَنَ بِحُجَّتِهِ مِن بَعضٍ فَأَقضِي لَهُ فَمَن قَضَيتُ لَهُ بِشَيءٍ مِن حَقِّ أَخِيهِ فَإِنَّما أَقطَعُ لَهُ قِطعَةً مِنَ النّارِ.

ترجمه: من آدمى ام و باشد كه بعضى از شما حجّت خود بهتر عرض تواند كردن هر كس كه من براى او حكم كنم به چيزى از مال برادرش آن پاره آتش است كه براى او باز مى برم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 304؛ جامع الصغير، ج 1، ص 88)

إِنَّما خُلِقَتِ النّارُ لِلسُّفَهاءِ يَقُولُها ثَلاثاً أَلا وَإِنَّ السُّفَهاءَ النِّساءُ.

ترجمه: دوزخ براى سفيهان آفريده اند تا سه بار گفت (آنكه گفت) سفيهان زنان اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 720)

إِنَّ مِمّا يُنبِتُ الرَّبِيعَ ما يَقتُلُ حَبطاً أَويَلُمُّ.

[ ترجمه: از چيزهايى كه در بهار مى رويد، چيزى است كه مى كشد و هلاك مى كند يا باز مى دارد]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 533)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 271.
2- . همان، ج 18، ص 236 _ 237.
3- . همان، ج 3، ص 64.
4- . همان، ج 5، ص 247.
5- . همان، ج 4، ص 242.

ص: 73

إِنَّ مِن أُمَّتِي رِجالاً أَلإِيمانُ أَثبَتُ فِي قُلُوبِهِم مِنَ الجِبالِ الرَّواسِي.

ترجمه: از امّت من مردانى هستند كه ايمان در دل ايشان از كوه ها ثابت تر محكم تر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 4)

إِنَّ مِنَ البَيانِ لَسِحراً.

[ ترجمه: همانا بعضى بيانها را سحرى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 169؛ و ج 3، ص 38)

إِنَّ مِنَ التَّمرِ لَخَمراً وَإِنَّ مِن العِنَبِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ الزَّبِيبِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ العَسَلِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ الحِنطَةِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ الشَّعِيرِ لِخَمراً وَإِنَّ مِنَ الذُّرَّةِ لَخَمراً.

ترجمه: از انگور خمر بود و از خرما خمر بود و از مويز و انگبين خمر بود و ارزن و جو و گندم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 363)

إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة.

[ ترجمه:بعضى از شعرها حكمت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 593؛ ج 3، ص 121)

إِنَّ المُؤمِنَ حُلوٌ يُحِبُّ الحَلاوَةَ.

[ ترجمه: مؤمن شيرين است و شيرينى را دوست دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 211)

إِنَّ المُؤمِنَ لَيُدرِكُ بِحُسنِ الخُلقِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ صائِمِ النَّهارِ وَقائِمِ اللَّيلِ.

[ ترجمه: مؤمن به خُلق نيكو درجه روزه دارِ نمازخوان را درمى يابد آنچنان كسى روزه دار روز است و به شب نماز به پاى مى دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 375) «اين حديث از ابتدا تا «الصائم القائم» در جامع الصغير، ج 1، ص 73 ضبط شده»

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 10.
2- . همان، ج 2، ص 79؛ ج 10، ص 183.
3- . همان، ج 3، ص 209.
4- . همان، ج 4، ص 403؛ ج 11، ص 42.
5- . همان، ج 7، ص 117.
6- . همان، ج 19، ص 347 _ 348.

ص: 74

إِنَّها طَيِّبَةٌ وَإِنَّها تَنفِي الخَبَثَ كَما تَنفِي النّارُ خَبَثَ الفِضَّةِ.

ترجمه: مدينه پاك است. پليدى را چنان بيندازد كه آتش، پليدى سيم را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 19)

إِنَّ هذِهِ الصَّلوةَ لا يَصلَحُ فِيها شَيءٌ مِن كَلامِ الآدَمِيّينَ.

[ ترجمه: براستى كه اين نماز راست نمى آيد در آن چيزى از گفتار آدميان. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 36)

إِنَّ هذَا القُرآنَ هُوَ حَبلُ اللّه ِ المَتِينُ وَنُورُهُ المُبِينُ وَالشِّفاءُ النّافِعُ وَعِصمَةُ مَن تَمَسَّكَ بِهِ وَنَجاةُ مَن تَبِعَهُ لا يَعوَجُّ فَيُقَوَّمَ وَلا يَزِيغُ فَيُستَعتَبَ وَلا تَنقَضِي عَجائِبُهُ وَلا يُخلَقُ عَن كَثرَةِ الرَّدِّ فَاقرَؤُهُ فَإِنَّ اللّه َ يَأجُرُكُم عَليث تَلاوَتِهِ بِكُلِّ حَرفٍ عَشرَ حَسَناتٍ أَمَّا إِنِّي لا أَقُولُ «ألم» حَرفٌ وَلكِن أَلِفُ وَلامُ وَمِيمُ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.

ترجمه: اين قرآن رسَن خداست قوى، و نورى روشن، و شفاى نافع، دستآويزِ آنكه دست در او زند و نجات آن كس كه او را متابعت كند، كژ نشود تا راست باز كنند و بنخسبد تا با حدّ آرند و عجايبش را بُن درنيايد و از بسيار خواندن كهن نشود بخوانيد كه خداى تعالى شما را بهر حرفى ده حسنه مزد دهد، مراد نه آلم است؛ بل اين سه حرف است تا ثوابش سى حسنه باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 615)

إِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدُبَةُ اللّه ِ فَتَعَلَّمُوا مَأدُبَتَهُ مَااستَطَعتُم. (4)

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 292؛ مستدرك، ج 1، ص 287) در صفحه هفت مجلّد اول به اين صورت آمده:

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 45.
2- . همان، ج 1، ص 90.
3- . همان، ج 4، ص 461.
4- . اين حديث در امالى شريف المرتضى نيز روايت شده (رجوع كنيد: امالى، شريف المرتضى، به اهتمام محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 1، ص 354).
5- . روض الجنان، ج؟؟، ص؟؟؟.

ص: 75

إِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَ مَأْدُبَةُ اللّه ِ فَتَعَلَّمُوْا مَأْدَبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، إِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللّه ِ الْمَتِيْنُ وَهُوَ النُّوْرُ المُبِيْنُ وَالشِّفاءُ النّافِعُ، فَاقْرَؤُهُ فَإِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ يَأْجُرُكُمْ عَلى تَلاوَتِه بِكُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَناتٍ أَمّا إِنِّىْ لا أَقُوْلُ الَمَ حَرْفٌ وَلكِنْ أَلْفُ وَلامُ وَمِيمُ ثَلاثُوْنَ حَسَنَةً.

ترجمه: اين قرآن مهمانى خداست. بياموزيد مهمانى خدا را چندان كه توانيد اين قرآن حبل خداست و نورى روشن است و شفاى سودمند است. بخوانيد كه خداى شما را مزد دهد به هر حرفى ده حسنه. نمى گويم «الم» يك حرف است و لكن سه حرف است تا ثوابش سى حسَنه باشد.

إِنَّهُم لَثَمَرَةُ القُلُوبِ وَقُرَّةُ الأَعيُنِ وَإِنَّهُم مَعَ ذلِكَ لَمَجنَبَةٌ مَبخَلَةٌ مَحزَنَةٌ.

ترجمه: ايشان ميوه دل اند و روشنايى چشم اند و با اين همه جاى بد دلى و بخيلى و اندوه اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 521)

إِنَّ الوُضُوءَ يُكَفِّرُ ما قَبلَهُ.

ترجمه: وضوى نماز كفّارت آن باشد كه پيش آن كرده بود از گناه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 112)

إِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّه ِ وَعِترَتِي.

[ ترجمه: من ترك مى كنم در ميان شما دو چيز گرانبها، كتاب خدا و عترتم. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 212) «مأخوذ از خطبه حجة الوداع»

إِنِّي تارِكٌ فِيكُم كِتابَ اللّه ِ هُوَ حَبلٌ مِنَ اللّه ِ مَن إِتَّبَعَهُ كانَ عَلَى الهُدى وَمَن تَرَكَهُ كانَ عَلَى الضَّلالَةِ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 207.
2- . همان، ج 6، ص 281.
3- . همان، ج 18، ص 264.

ص: 76

ترجمه: من در ميان شما كتاب خداى رها كنم او رسنى است از خداى؛ هر كه پى او گيرد، بر ره راست باشد و هر كه رها كند آن را، بر ضلالت و گمراهى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 615)

إِنِّي عِندَاللّه ِ لَخاتِمُ النَّبِيّينَ وَإِنَّ آدَمَ لَمُنجَدِلٌ فِي طِينِهِ وَسَوفَ أُنَبِّئُكُم بِتَأوِيلِ ذلِكَ أَنَا دَعوَةُ أَبِي إِبراهِيمَ وَبَشارَةُ عِيسى وَرُؤيا أُمِّي إِنَّهُ خَرَجَ مِنها نُورٌ أَضاءَت بِهِ قُصُورُ الشّامِ.

ترجمه: من به نزديك خدا خاتم پيغمبران بودم و آدم به خاك خلقت خود به خاك آلوده بود و شما را خبر دهم به تأويل آن و من دعاء پدرم ابراهيم و بشارت عيسى و خواب مادرم كه در خواب ديد نورى از او جدا شد كه قصور شام به آن روشن شد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 208)

أَوفُوا لِلحُلَفاءِ عُقُودَكُم أَلَّتِي عَقَدَت أَيمانُكُم.

ترجمه: وفا كنى با حليفانتان به آنچه بر آن سوگند خورده باشى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 760)

أَوَّلُ ما يُوضَعُ فِي المِيزانِ الخُلقُ الحَسَنُ.

ترجمه: اوّل چيزى كه در ترازو نهند، خوى نيكو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 375؛ جامع الصغير، ج 1، ص 97)

إِيّاكَ وَما يُعتَذَرُ مِنهُ.

[ ترجمه: برحذر باش از آنچه در آينده بايد از آن عذرخواهى. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 23)

إِيّاكُم وَالحَذفَ فَإِنَّهُ لا يَبكَأُ العَدُوَّ وَلا يُصِيبُ الصَّيدَ وَلكِن يَفقَأُ العَينَ وَيَكسِرُ السِّنَّ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 461.
2- . همان، ج 2، ص 173.
3- . همان، ج 5، ص 347.
4- . همان، ج 19، ص 348.
5- . همان، ج؟؟، ص؟؟؟.

ص: 77

ترجمه: احتراز كنيد از سنگ انداختن كه آن در دشمن اثر نكند و اصابت نكند و ليكن چشم بجهاند و دندان بشكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 236) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 101 ضبط شده»

إِيّاكُم وَالدَّينَ فَإِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّيلِ وَمَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ.

[ ترجمه: برحذر باشيد از وامدارى كه آن غصّه شب باشد و خوارى روز.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 488؛ جامع الصغير، ج 1، ص 101)

إِيّاكُم وَالسَّرَفَ فِي المالِ وَالنَّفَقَةَ وَعَلَيكُم بِالإِقتِصادِ فَمَا افتَقَرَ قَومٌ قَطُّ اقتَصَدُوا.

ترجمه: دور باشيد اسراف در مال و نفقه و بر شما باد كه ميانه كار نگاه داريد كه هيچ كس درويش نشد كه اقتصاد كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 375) .

إِيّاكُم وَالظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَكذَبُ الحَدِيثِ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا تَحَسَّسُوا وَلا تَنافَسُوا وَلا تَحاسَدُوا وَلا تَدابَرُوا وَكُونُوا عِبادَاللّه ِ إِخواناً. قسمت اوّل حديث تا «اكذب الحديث» در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 4، ص 543؛ و در ج 5، ص 123 آمده.

ترجمه: بر شما باد كه گمان نبريد كه گمان دروغ تر حديثى است و تجسّس مكنيد و منافسه مكنيد و حسَد نبريد و پشت بر يكديگر نكنيد به معنى خذلان، واى بندگان! همچون برادران باشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 123؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 173؛ عينى، ج 6، ص 488؛ عسقلانى، ج 5، ص 282؛ قسطلانى، ج 5، ص 11)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 205.
2- . همان، ج 4، ص 118.
3- . همان، ج 16، ص 80 .
4- . همان، ج 18، ص 33.

ص: 78

إِيّاكُم وَهاتَينِ الكَعبَتَينِ المَوشُومَتَينِ فَإِنَّهُما مِن مَيسِرِ العَجَمِ.

ترجمه: دور باشيد از اين دو استخوان نگاشته كه آن از قمار عجم است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 365)

أَيُّ الصَّدَقَةِ أَفضَلُ؟ قال: أَن تُعطِيَ وَأَنتَ صَحِيحُ شَحِيحُ تَأمُلُ الغِنى وَيُروى تَأمُلُ العَيشَ وَتَخشَى الفَقرَ فَلا تَمهَل حَتّى إِذا بَلَغَتِ الحُلقُومَ وَقُلتَ لِفُلانٍ كَذا وَلِفُلانٍ كَذا.

ترجمه: كدام صدقه فاضل تر است؟ گفت: آنكه بدهى و تو تندرست باشى و بخيلى اميد زندگانى دارى درويشى ترسى رها نكنى تا جان به گلو رسد. آنگه گويى كه اين فلان را و آن فلان را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 265 _ 266)

أَلإِيمانُ بِالقَدَرِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ.

ترجمه: ايمان به قَدَر خداى، غم و اندوه ببرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 670؛ جامع الصغير، ج 1، ص 107)

أَلإِيمانُ تَصدِيقٌ بِالقَلبِ وَإِقرارٌ بِاللِّسانِ وَعَمَلٌ بِالأَركانِ.

[ ترجمه: ايمان تصديق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به اعضا.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 445؛ جامع الصغير، ج 1، ص 107) و با اندك اختلاف در مجلّد سوم صفحه 217؛ تفسير ابوالفتوح نيز آمده.

أَلإِيمانُ نِصفانِ نِصفٌ صَبرٌ وَنِصفٌ شُكرٌ.

ترجمه: ايمان دو نيمه است: يك نيمه صبر است و يك نيمه شكر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 107؛ ج 4، ص 279)

أَيُّما إِمرَأَةٍ ماتَت بِجَمِيعٍ لَم تَطمُث دَخَلَتِ الجَنَّةَ.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 214.
2- . همان، ج 2، ص 312.
3- . همان، ج 5، ص 115.
4- . همان، ج 3، ص 415.
5- . همان، ج 1، ص 257؛ ج 15، ص 303.

ص: 79

ترجمه: هر زنى كه او با مهر پيش خداى شود، دوشيزگى نابرده به بهشت شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 216)

أَيُّما إِمرَأَةٍ نَكَحَت بِغَيرِ إِذنِ وَلِيّها فَنِكاحُها باطِلٌ.

[ ترجمه: هر زنى كه بدون اجازه وليَّش ازدواج كند آن ازدواج باطل است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 176 _ 177؛ جامع الصغير، ج 1، ص 102)

أَيُّما داعٍ دَعى إِلى هُدىً فَأُتبِعَ عَلَيهِ وَعُمِلَ بِهِ فَلَهُ مِثل أُجُورِ الَّذِينَ إِتَّبَعُوهُ لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن أُجُورِهِم شَيئاً وَأَيُّما داعٍ إِلى ضَلالَةٍ فَأُتبِعَ عَلَيها فَعُمِلَ بِها فَعَلَيهِ مِثلُ أَوزارِ الَّذِينَ إِتَّبَعُوا لا يَنقُضُ ذلِكَ مِن أَوزارِهِم شَيئاً ثُمَّ قَرَأَالحَسَنُ وَلَيَحمِلُنَّ أَثقالَهُم أَثقالاً مَعَ أَثقالِهِم.

ترجمه: هر داعى كه دعوت كند با راه راست و او را بر آن متابعت كنند و بر عمل كنند او را مثل مزد آنان باشد كه آن عمل كرده باشند، بى آنكه از مزد ايشان چيزى بكاهند و هر داعى كه دعوت كند با ضلالت و او را بر آن متابعت كنند و بر آن عمل كنند، مانند آن وزر كه بر ايشان بود بر او بود، بى آنكه از وزر ايشان چيزى بكاهند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 231)

أَيُّما رَجُلٍ ماتَ وَتَرَكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً آجَرَهُ اللّه ُ عَلَيهِ مِثلَ عَمَلِهِم لا يَنتَقِصُ مِن أُجُورِهِم شَيئاً.

ترجمه: هر مردى كه بميرد و نسلى صالح رها كند، خداى (جلّ و علا) به هر عملى صالح كه ايشان كنند هم چندان ثواب كه ايشان را دهد او را بدهد، بى آنكه از ثواب ايشان چيزى بكاهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 554)

أَلأَئِمَّةُ مِن بَعدِي إِثنا عَشَرَ أَوَّلُهُم عَلِيٌّ وَرابِعُهُم عَلِيٌّ وَثامِنُهُم عَلِى ¨ٌّ وَعاشِرُهُم عَلِيٌّ وَآخِرُهُم مَهدِيٌّ.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 275.
2- . همان، ج 7، ص 26.
3- . همان، ج 15، ص 196.
4- . همان، ج 4، ص 302.

ص: 80

ترجمه: امامان از پسِ من دوازده اند اوّلشان على و او مرتضى است و چهارمشان على و آن سيّد عباد و اصفياست و هشتمشان على و آن على بن موسى الرضا است و دهمشان على بن محمد النقى كه او زين الاتقيا است و آخرشان مهدى كه بازپسين خلفاست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 587)

أَيُّهَا النّاسُ أَدُّوا زَكوةَ أَموالِكُمْ.

ترجمه: اى مردمان! زكات مال بدهى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 104)

أَيُّهَا النّاسُ عَلَيكُم بِالسَّكِينَةِ فَإِنَّ البِرَّ لَيسَ بِإِيجافِ الخَيلِ وَالإِبِلِ.

ترجمه: بر شما باد كه به سكون و آهستگى رويد و رانيد؛ كه برّ و نيكوكارى نه در تاختن اسب و شتر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 329؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 162؛ عينى، ج 4، ص 684؛ عسقلانى، ج 3، ص 417؛ قسطلانى، ج 3، ص 244)

بادِرُوا بِالأَعمالِ سِتّاً طُلُوعَ الشَّمسِ مِن مَغرِبَها وَالدّابَةَ وَالدَّجّالَ وَالدُّخانَ وَحَرِيضَةَ أَحَدِكُم يَعنِي مَوتَهُ وَأَمرَ العامَّةِ.

ترجمه: بشتابيد به عمل صالح پيش از شش چيز: آنكه آفتاب از مغرب برآيد، و خروج دابّة الارض، و خروج دجّال، و دودى كه پديد آيد بين السماء و الارض، و آنكه مرگ به يكى از شما رسد، و امر العامّة؛ يعنى قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 360؛ جامع الصغير، ج 1، ص 108)

بِسمِ اللّه ِ أَرقِيكَ وَاللّه ُ يَشفِيكَ مِن كُلِّ داءٍ هُوَ فِيكَ مِن عَينٍ عايِنٍ وَنَفسِ نافِسٍ وَحَسَدِ حاسِدٍ.

[ ترجمه: بنام خداوند فسون كنم تو را و خداوند شفا دهد تو را از هر بيمارى كه در تو باشد از چشم زخم زننده و آه آه كشنده و حسد حسد برنده.]

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 240.
2- . همان، ج 1، ص 250.
3- . همان، ج 3، ص 128.
4- . همان، ج 8، ص 101.

ص: 81

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 249)

بَشِّرِ المَشّائِينَ إِلَى المَساجِدِ فِي ظُلَمِ اللَّيلِ بِالنُّورِ التَّامِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: مژده ده روندگان به مسجدها را در تاريكى شب به نور تمام روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 378؛ جامع الصغير، ج 1، ص 108)

بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ.

[ ترجمه: برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را كامل كنم.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 503؛ ج 5، ص 374)

أَلبِكرُ تُستَأمَرُ فِي نَفسِها إِنَّما أُمِرَ بِإِستِيذانِها لاِءِستِطابَةِ نَفسِها.

ترجمه: بكر را كه پدر به شوهر خواهد دادن، مستحبّ آن است كه با او مشورت كند و دستورى با او برد براى دلخوشى او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 674)

بِكُلِّ حَرفٍ عَشرَةُ حَسَناتٍ وَلا أَقُولُ الم عَشرُ حَسَناتٍ إِنَّما أَقُولُ أَلِف وَلام وَمِيمَ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.

[ ترجمه: (بر قرائت قرآن) به هر حرفى ده حسنه باشد. نگويم الم را ده حسنه است همانا گويم الف و لام و ميم را سى حسنه است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 614)

بِئسَ القَومُ قَومٌ يَقتُلُونَ الَّذِينَ يَأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ. بِئسَ القَومُ قَومٌ لا يَأْمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَلا يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ. بِئسَ القَومُ قَومٌ يَمشِي المُؤمِنُونَ بَينَهُم بِالتَّقِيَّةِ.

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 218.
2- . همان، ج 12، ص 269.
3- . همان، ج 9، ص 46؛ ج 19، ص 347.
4- . همان، ج 5، ص 126.
5- . همان، ج 20، ص 478 _ 479. ظاهراً اين روايت در شمار احاديث تفسير ابوالفتوح نيست و چنانكه از عبارت چاپ 20 جلدى معلوم است نوشته كاتب نسخه است.

ص: 82

ترجمه: بدقومى باشند قومى كه كسى را كه امر معروف كند و نهى منكر، بكشند و بدقومى باشند كه امر معروف و نهى منكر نكنند و بدقومى باشند كه مؤمنان در ميان ايشان به تقيّه زندگانى كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 533)

أَلبَيِّعانِ بِالخِيارِ مالَم يَفتَرِقا (يتفرّقا) فَإِن صَدَقا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُما فِي بَيعِهما وَإِن كَتَما وَكَذَبا مُحِقَ بَرِكَةُ بَيعِهما.

[ ترجمه: متبايعين به خيارند تا با يكديگر باشند، چون متفرّق شدند خيار نباشد ايشان را پس اگر راست گفتند و صفات مال را بيان كردند آن معامله بر ايشان مبارك گردد. و اگر پنهان كردند و دروغ گفتند از آن بركت برداشته شود. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 754؛ ج 5، ص 332؛ جامع الصغير، ج 1، ص 110)

أَلبَيعُ عَن تَراضٍ وَالخِيارُ بَعدَ الصَّفقَةِ وَلا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أَن يَغُشَّ مُسلِماً.

[ ترجمه: بيع بايد كه با رضايت طرفين باشد. و اختيار فسخ بعد از انجام بيع است و حلال نباشد كه مسلمانى در مال مسلمانى ديگر غشّ و خدعه كند. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 754) جمله اوّل اين حديث در جمله اوّل صفحه 88 جامع الصغير آمده.

أَلتّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ.

[ ترجمه: توبه كننده از گناه چون كسى باشد كه او را گناهى نيست. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 650؛ احياء العلوم، ج 4، ص 4؛ حلية الاولياء، ج 4، ص 210؛جامع صغير، ج 1، ص 133؛ كنوز الحقائق، ص 53؛ به نقل احاديث مثنوى)

تَبّاً لِلذَّهَبِ تَبّاً لِلفِضَّةٍ.

[ ترجمه: تباه باد زر؛ تباه باد سيم. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى 5 ، ج 2، ص 582؛ جامع الصغير، ج 1، ص 111)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 241.
2- . همان، ج 5، ص 333. 3. همان.
3- . همان، ج 10، ص 73.
4- . همان، ج 9، ص 228.

ص: 83

تَفَكَّرُوا فِي الخَلقِ وَلا تَتَفَكَّرُوا فِي الخالِقِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ لا يُحِيطُ بِهِ.

[ ترجمه: در آفريدگان تفكّر كنيد و در آفريننده تفكّر نكنيد همانا فكر بدو احاطه ندارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 186؛ قصص الانبياء ثعلبى، طبع مصر، ص 10؛ جامع صغير، ج 1، ص 131) ، به نقل از احاديث مثنوى اين حديث با اختلافى به اين شرح نيز آمده:

تَفَكَّرُوا فِى خَلْق اللّه ِ وَلا تَفَكَّرُوا فِى اللّه ِ فَتَهْلِكُوْا.

تَفَكَّرُوْا فِى آلاءِ اللّه ِ وَلا تَفَكَّرُوا فِى اللّه ِ.

ترجمه: تفكّر در خلق كنيد، در خداى مكنيد كه فكرت به او نرسد.

(جامع صغير، ج 1، ص 131؛ كنوز الحقائق، ص 52)

تَجافَوا عَن ذَنبِ السَّخِيِّ فَإِنَّ اللّه ِ أَخَذَهُ بِيَدِهِ كُلَّمَا أَعثَرَ.

در مجلّد سوم «تجافوا» و در مجلّد اوّل «تجاوزوا» ضبط شده و نيز در مجلّد نخستين «عثر» و در مجلّد سوم «اعثر» آمده.

ترجمه: از گناه سخى در گذرى كه خداى دستگير او بود، هر كجا بيفتد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 651؛ ج 3، ص 521؛ جامع الصغير، ج 1، ص 111)

أَلتَّحَدُّثُ بِالنِّعَمِ شُكرٌ.

ترجمه: حديث كردن به نعمت شكر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 27؛ ج 2، ص 66؛ ج 5، ص 549؛ جامع الصغير، ج 1، ص 116)

تَزَوَّجُوا الأَبكارَ فَإِنَّهُنَّ أَعذَبُ أَفواهاً وَأَفتَحُ أَرحاماً وَأَثبَتُ مَوَدَّةً.

ترجمه: زن بكر به زنى كنيد كه ايشان را دهن خوش تر بود و رحم نرم تر و دوستى ثابت تر.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 197.
2- . همان، ج 5، ص 69؛ ج 13، ص 181.
3- . همان، ج 1، ص 67؛ ج 6، ص 163؛ ج 20، ص 319.

ص: 84

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 35؛ جامع الصغير، ج 1، ص 112)

تَزَوَّجُوا أَلزُّرقَ فَإِنَّ فِيهِنَّ يُمنٌ.

ترجمه: زنان را كه ازرق چشم باشد، به زنى كنيد كه در ايشان خجستگى هست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 35)

تَزَوَّجُوا الوَدُودَ الوَلُودَ فَإِنِّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الأَنبِياءَ.

ترجمه: زن دوست داشتى، زاينده را به زنى كنى كه من به كثرت شما فخر كنم با پيغمبران.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 35)

تَزَوَّجُوا وَلا تُطَلِّقُوا فَإِنَّ الطَّلاقَ يَهتَزُّ مِنهُ العَرشُ.

ترجمه: زن كنيد و طلاق مدهيد كه عرش از طلاق بلرزد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 342؛ جامع الصغير، ج 1، ص 112)

تُطفِيءُ [الصَّدَقَةُ] الخَطِيئَةَ كَما يُطفِيءُ الماءُ النّارَ وَتَدفَعُ سَبعِينَ باباً مِنَ البَلاءِ.

ترجمه: [صدقه] گناه را بنشاند؛ چنان كه آب آتش را بنشاند و هفتاد نوع بلا را بگرداند

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 475)

تَعَرَّف إِلَى اللّه ِ فِي الرَّخاءِ يَعرِفكَ فِي الشِّدَّةِ وَالجَفاءِ.

ترجمه: با خدا آشنايى كن در خوارى [آسودگى] تا تو را بشناسد در سختى.

(تفسير ابوالفتوح رازى 6 ، ج 1، ص 232؛ جامع الصغير، ج 1، ص 112)

تَعَلَّمُوا العِلمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَمُدارَسَتَهُ تَسبِيحٌ وَالبَحثَ عَنهُ جِهادٌ وَتَعلِيمَهُ مَن لا يَعلَمُهُ صَدَقَةٌ وَتَذكِيرَه لِأَهلِهِ قُربَةٌ لِأَنَّهُ مُعالِمُ الحَلالِ وَالحَرامِ وَمَنارُ سَبِيلِ الجَنَّةِ وَالنّارِ وَالأَنِيسُ فِي الوَحشَةِ وَالصّاحِبُ فِي الغُربَةِ وَالمُحَدِّثُ فِي الخَلوَة وَالدَّلِيلُ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالسِّلاحُ عَلَى الأَعداءِ وَالقُربُ عِندَ الغُرَباءِ يَرفَعُ اللّه ُ بِهِ أَقواماً فَيَجعَلُهُم فِي الخَيرِ قادَةً يُقتَدى بِهِم وَيُقتَصُّ آثارُهُم وَيُرمَقُ أَعمالُهُم وَيُقتَدَى بِأَفعالِهِم وَيُنتَهى إِلى آرائِهِم وَيَرغَبُ المَلائِكَةُ فِي حِلَّتِهِم وَبِأَجنِحَتِهِم تَمسَحَهُم وَفِي صَلاتِهِم تَستَغفِرُ لَهُم وَكُلُّ رَطبٍ وَيابِسٍ يَستَغفِرُ لَهُم حَتّى حِيتانُ البَحرِ وَهَوَامُّها وَسِباعُ الأَرضِ وَأَنعامُها وَالسَّماءُ وَنُجُوُها أَلا وَإِنَّ العِلمَ حياةُ القَلبِ عَلَى العَمى وَنُورُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلَمِ وَقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ يَبلُغُ بِالعَبدِ مَنازِلَ الأَحرارِ وَمَجالِسَ المُلُوكِ وَالفِكرُ فِيهِ يَعدِلُ بِالصِّيامِ وَمُدارَسَتُهُ بِالقِيامِ وَبِهِ يُعرَفُ الحَلالُ وَالحَرامُ وَبِهِ يُوصَلُ الأَرحامُ، [العلم] أمامُ العَمَلِ وَالعَمَلُ تابِعُهُ يُلهِمُ السُّعَداءَ وَيَحرُمُ الأَشقِياءَ.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 131.
2- . 3. همان.
3- . همان، ج 19، ص 259.
4- . همان، ج 4، ص 78.
5- . همان، ج 2، ص 231.

ص: 85

ترجمه: علم بياموزى كه آموختن علم حسنه است و درس او تسبيح است و بحث از او جهاد است و آموختن آن را كه نداند صدقه است و با ياد دادن اهلش را قربت و تقرّب به خداست؛ براى آنكه علم معالم حلال و حرام است و علامت راههاى بهشت و دوزخ است. در وحشت، انيس است و در غربت، رفيق است و در خلوت، محدّث است در سرّا و ضرّا و نيك و بد دليل است و بر دشمنان سلاح است و به نزديك غربا تقرّب است. خداى تعالى به او رفيع بكند قومى را و ايشان در خيرات پيش رو كند كه با ايشان اقتدا كنند و بر پى ايشان بروند و به اعمال ايشان نگرند و به افعال ايشان اقتدا كنند و با رأى ايشان شوند و فرشتگان در حلقه ايشان رغبت كنند و پرهاء خود را به ايشان مالند و در نماز براى ايشان استغفار كنند و هر تر و خشكى براى ايشان آمرزش خواهد تا ماهيان دريا و هوام آن و سباع زمين و انعام و چهارپاى و آسمان با ستارگان. الا! و علم، حيات دل است بر نابينايى و نور چشم است از ظلمت و تاريكى و قوّت تن است از ضعف بندگان را به پايه آزادان رساند و به مجالس ملوك افكند انديشه در او برابر روزه روز باشد و درس او برابر قيام شب باشد. حلال و حرام به او شناسند و رحم بدو پيوندند. بيش در عمل است و عمل تابع اوست. نيك بختان را الهام دهند و بدبختان را از او محروم كنند.

.

ص: 86

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 529)

تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سِتِّينَ سَنَةً.

[ ترجمه: ساعتى انديشيدن به از عبادت هفتاد سال است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 233)

تَمَسَّحُوا بِالأَرضِ فَإِنَّها بِكُم بَرَّةٌ.

ترجمه: خويشتن به زمين ماليد كه زمين مادرى مشفق است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 510؛ جامع الصغير، ج 1، ص 115)

تَناكَحُوا تَكثُرُوا فَإِنِّي أُباهِي بِكُمُ الأُمَمَ يَومَ القِيامَةِ وَلَو بِالسِّقطِ.

ترجمه: گفت نكاح كنى تا بسيار شوى كه من مباهات كنم به شما با امّتان ديگر روز قيامت تا آن كودك كه از شكم مادر بيفتاده باشد ناتمام، او را در شمار آرم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 300؛ و ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 1، ص 115)

تَراصَّوا بَينَكُم فِي الصُّفُوفِ وَلا يَتَخَلَّلُكُم الشَّيطانُ كَأَنَّها بَناتُ حَذفٍ.

ترجمه: صفها را بسته داريد تا شيطان در ميان شما نيايد مانند گوسفندان كوچك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 312)

تُوبُوا إِلى رَبِّكُم فَإِنِّي أَتُوبُ إِلَيهِ فِي كُلِّ يَومٍ مَأةَ مَرَّةٍ.

ترجمه: توبه كنى با خداى كه من هر روزى صد بار توبه كنم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 95؛ جامع الصغير، ج 1، ص 115)

ثَبَتَ الأَجرُ وَبَقِيَ الوِزرُ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 231 _ 232.
2- . همان، ج 2، ص 232.
3- . همان، ج 13، ص 158.
4- . همان، ج 3، ص 52؛ ج 14، ص 129.
5- . همان، ج 19، ص 182.
6- . همان، ج 1، ص 229.

ص: 87

ترجمه: مزد ثابت شد و وزر و وبال بماند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 716)

ثَلاثٌ مِن أَصلِ الإِيمانِ أَلكَفُّ عَمَّن قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ لا تُكَفِّرهُ بِذَنبٍ وَلا تُخرِجُهُ مِنَ الإِسلامِ وَالجِهادُ ماضٍ مُنذُ بَعَثَنِي اللّه ُ إِلى أَن يُقاتِلَ آخِرُ أَمَّتِي الدَّجّالَ وَلا يُبطِلُهُ جَورٌ وَلا عَدلٌ وَالإِيمانُ بِالأَقدارِ.

ترجمه: سه چيز از اصل ايمان است: باز اِستادَن از آنكه گوينده لا اله الاّ اللّه باشد، به عمل او را به گناهى كه كند كافر نگويى و او را از اسلام به در نيارى، و دوم جهاد از آنگه كه خداى تعالى مرا بفرستاد تا به آخر زمان كه آخر امّت من با دجّال كارزار كنند روزگار جور يا عدل آن باطل نكند، و ايمان داشتن به قضا و قدر خداى تعالى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 355؛ جامع الصغير، ج 1، ص 117)

ثَلاثٌ مَن كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَإِن صَلّى وَصامَ وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسلِمٌ إِذا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذا وَعَدَ خَلَفَ وَإِذا أُوتُمِنَ خانَ.

ترجمه: سه خصلت هست كه هر كه آن سه خصلت در او بود منافق باشد و اگر چه نماز كند و روزه دارد و دعوى كند كه مسلمانم: دروغ گفتن عند حديث، و خلاف كردن وعده، و در امانت خيانت كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 53؛ ج2، ص623؛ ج2، ص616؛ جامع الصغير، ج1، ص119؛ صحيح بخارى، ج1، ص9_10؛ عينى، ج 1، ص 171 و 196؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 28؛ نووى، ج 1، ص 387)

ثَلاثٌ مُهلِكاتٌ وَثَلاثُ مُنجِياتٌ فَالثَّلاثُ المُهلِكاتُ شُحٌّ مُطاعٌ وَهَوى متَّبَعٌ وَإِعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ وَالثَّلاثُ المُنجِياتُ خَشيَةُ اللّه ِ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ وَالعَدلُ فِي الرِّضا وَالغَضَبِ وَالقَصدُ فِي الغِناءِ وَالفَقرِ.

ترجمه: سه چيز هلاك كننده و سه چيز رهاننده و امّا آن سه هلاك كننده: بخيلى است فرمان برده، و هواء از پى او رفته، و عُجْب مرد به خويشتن؛ و سه رهاننده: ترس خداى است در نهان و آشكار او، و داد كردن است در خشم و خوشنودى، و ميانه كارها نگاه داشتن در توانگرى و درويشى.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 237.
2- . همان، ج 3، ص 190.
3- . همان، ج 1، ص 131؛ ج 9، ص 307؛ ج 9، ص 309.

ص: 88

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 42؛ جامع الصغير، ج 1، ص 119) اين حديث به صورت ذيل هم آمده:

ثَلاثُ مُهْلِكاتٌ شُحٌّ مُطاعٌ وَهَوى مُتَّبَعٌ وَإِعْجابُ المَرْءِ بِنَفْسِه وَثَلاثُ مُنْجِياتٌ خَشْيَةُ اللّه ِ فِى السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ وَالقَصْدُ فِى الفَقْرِ وَالْغِنى وَالْعَدْلُ فِى الْغَضَبِ وَالرِّضا. «حلية الاولياء، ج 2، ص 343؛ جامع صغير، ج 1، ص 137» و با حذف ذيل روايت، حلية الاولياء، ج 3، ص 219؛ خصال صدوق، چاپ تهران، ج 1، ص 77 _ 76.

أَلجارُ أَحَقُّ بِصَقَبِهِ.

[ ترجمه: همسايه سزاوارتر است به همسايه اش. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 654؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 43؛ ج 5، ص 624؛ عسقلانى، ج 4، ص 361؛ قسطلانى، ج 4، ص 149)

جَرحُ العَجماءِ جَبّارٌ.

[ ترجمه: زخم نادانسته هدر است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 127)

جَرَى القَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ.

[ ترجمه: قلم بر آنچه خواهد شد جريان يافت. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 127)

جَعَلَ اللّه ُ أَرواحَهُم فِي أَجوافِ طَيرٍ خُضرٍ تَرِدُ أَنهارَ الجَنَّة وَتَأكُلُ مِن ثَمارِها وَتَسرَحُ مِنَ الجَنَّةِ حَيثُ شائَت وَتَأوِي إِلى قَنادِيلَ مِن ذَهَبٍ تَحتَ العَرشِ.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 232.
2- . همان، ج 10، ص 82.
3- . همان، ج 6، ص 317.
4- . همان، ج 19، ص 342.

ص: 89

ترجمه: خداى تعالى ارواح ايشان را در شكم هاى مرغانى سبز نهاد كه از جوى هاى بهشت آب مى خورند و از درختان بهشت ميوه مى خورند و در بهشت چنان كه خواهند مى گردند و مأوا و منزل ايشان قنديل ها است از زر و در زير عرش ربّ العزّة آويخته.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 682)

جَعَلتُ شَفاعَتِي لِأَهلِ الكَبائِرِ مِن أُمَّتِي أَتَرانِي لا أَكُونُ مِنهُم.

ترجمه: من شفاعت خود را براى اهل كباير امّت نهادم؛ گمان برى كه من از ايشان نه ام؟

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 312)

جُعِلَت لِي الأَرضُ مَسجِداً وَتُرابُها طَهُوراً.

ترجمه: زمين را براى من مسجد كردند و خاكش مرا طهور ساختند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 413)

اين حديث در جامع الصغير و صحيح مسلم به اين صورت ضبط شده: عَنْ أَبِى هُرَيْرَةِ أَنَّ رَسُول اللّه ِ صَلّى اللّه ُ عَلَيه وَسَلَّمْ قالَ فُضِّلْتُ عَلَى الأَنْبِياءِ بِسِتٍّ أُعْطِيْتُ جَوامِعَ الْكِلَمِ وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّتْ لِىَ الغَنائِمُ وَجُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ طَهُوراً وَمَسْجِداً وَأُرْسِلَتُ إِلَى الخَلْقِ كافَّةً وَخُتِمَ بِىَ النَّبِيُّوْنَ. «جامع الصغير، ج 2، ص 75؛ مسلم، ج 2، ص 64 _ 63» و در كنوز الحقائق و صحيح بخارى به اين صورت آمده: جُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوْراً. «صحيح بخارى، ج 1، ص 46؛ كنوز الحقائق، ص 55»

جَفَّ القَلَمُ بِما أَنتَ لاقٍ.

[ ترجمه: قلم بر آنچه نرم شدى و رضايت دادى خشكيد (آن را بر تو نوشتند).]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 185؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 196؛ عينى، ج 11،

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 146.
2- . همان، ج 3، ص 83.
3- . همان، ج 19، ص 453.
4- . همان، ج 18، ص 194.

ص: 90

ص 5؛ قسطلانى، ج 9، ص 415) اين حديث به صورت ديگر نيز ديده شد: جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ. (مسند احمد، ج 1، ص 307؛ ج 2، ص 197؛ كنوز الحقائق، ص 55)

أَلجَماعَةُ رَحمَةٌ وَالفُرقَةُ عَذابٌ.

[ ترجمه: جمع و با هم بودن رحمت است و جدايى و اختلاف عذاب.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 537؛ جامع الصغير، ج1، ص 125) در كنوز الحقائق به اين صورت ضبط شد: فِى الجَماعَةِ رَحْمَةٌ وَفِى الفُرْقَةِ عَذابٌ. (كنوز الحقائق، ص 88)

أَلجُمعَةُ حَجُّ المَساكِينِ.

ترجمه: نماز آدينه حجّ درويشان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 323؛ جامع الصغير، ج 1، ص 125)

أَلجَنَّةُ تَحتَ أَقدامِ الأُمَّهاتِ.

ترجمه: بهشت در زير پاى مادران است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 152؛ جامع الصغير، ج 1، ص 144؛ كنوز الحقائق، ص 56)

أَلجَنَّةُ تَحتَ ظِلالِ السُّيُوفِ.

ترجمه: بهشت در زير سايه شمشيرها است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 686؛ صحيح بخارى، ص 191؛ قسطلانى، ج 5، ص 63)

أَلجَنَّةُ دارُ الأَسخِياءِ.

ترجمه: بهشت سراى سخاوتيان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 651)

حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ.

[ ترجمه: حبّ دنيا آغاز و سر هر خطا و بزهى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 157؛ جامع الصغير، ج 1 ص 126)

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 126.
2- . همان، ج 19، ص 210.
3- . همان، ج 2، ص 36.
4- . همان، ج 5، ص 157.
5- . همان، ص 68.
6- . همان، ج 2، ص 49.

ص: 91

أَلحُبُّ فِي اللّه ِ وَالبُغضُ فِي اللّه ِ.

ترجمه: دوستى و دشمنى براى خدا بايد كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 76؛ ج 5، ص 20)

حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإِيمانِ.

[ ترجمه: حبّ وطن از ايمان است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 74؛ سفينة البحار، ج 2، ص 668)

حُبُّ الوَطَنِ مِن طِيبِ المَولِدِ.

[ ترجمه: وطن دوستى نشانه حلال زادگى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 74)

حِجابُهُ النّارُ لَو كَشَفَها لَأَحرَقَت سَبَحاتُ وَجهِهِ كُلَّ شَيءٍ أَدرَكَهُ بَصَرُهُ.

[ ترجمه: حجابش آتش است كه اگر بگشايد آن را هر آينه مى سوزاند زبانه هاى رويش هر آنچه را چشم بيند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 147)

أَلحُجّاجُ وَالعُمّارُ وَفدُ اللّه ِ إِن دَعَوهُ أَجابَهُم وَإِنِ استَغفَرُوا غَفَرَ لَهُم.

ترجمه: حاجيان و معتمران، وفد وزايران خدايند. اگر خدا را خوانند، اجابت كند ايشان را و اگر آمرزش خواهند، بيامرزد ايشان را.

(تفسير ابوالفتوح رازى 5 ، ج 1، ص 611؛ جامع الصغير، ج 1، ص 127) براى عبارت دوم، كه ترجمه فارسى آن در متن تفسير آمده، دنباله حديث ذكر نگرديد، به اين شرح: فَقَدِ انْهَدَمَ مَرَّتَيْنِ وَفِى الثّالِثَةِ يَرْفَعُ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ.

حُجُّوا قَبلَ أَن لا تَحُجُّوا.

ترجمه: حج كنيد پيش از آنكه خواهى كه كنيد و نتوانيد؛ كه اين خانه دو بار ويران كردند و به بار سوم از ميان شما بردارند.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 218؛ ج 17، ص 186.
2- . 3. همان، ج 17، ص 299.
3- . همان، ج 15، ص 7.
4- . همان، ج 3، ص 129.

ص: 92

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 611؛ جامع الصغير، ج 1، ص 127) .

حَسبُكَ مِن نِساءِ العالَمِينَ أَربَعٌ.

ترجمه: بس است تو را از زنان جهان چهار زن [مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله].

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 360)

أَلحَسَنَةُ عَشَرَةٌ أَو أَزيَدُ وَالسَّيِّئَةُ واحِدَةٌ أَو أَغفِرُ فَالوَيلُ لِمَن غَلَبَت آحادُهُ أَعشارَهُ وَمَن لَقِينِي بِقَرابِ الأَرضِ خَطِيئَةً ثُمَّ لا يُشرِكُ بِي شَيئاً جَعَلتُ لَهُ مِثلَها مَغفِرَةً.

ترجمه: گفت خداى تعالى يك حسنه را ده بدهم يا بيشتر و يك سيّئه را يك جزا بدهم يا بيامرزم. پس واى بر آنكه آحاد او اعشارش را غلبه كند؛ يعنى سيّئات او حسناتش را غالب شود و هر كس كه زمين پر از گناه به من آرد و در آن ميانه شرك نبود، مانند آن مغفرت و آمرزش به او دهم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 363)

أَلحَسَنُ والحُسَينُ شَنفَتا العَرشِ وَلَيسا بِمُعَلَّقَينِ.

ترجمه: حسن و حسين گوشوارهاى عرش اند؛ اگر چه از او آويخته نيستند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 511؛ جامع الصغير، ج 1، ص 131)

حُفَّتِ الجَنَّةُ بِالمَكارِهِ وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ وَاللَّذّاتِ.

[ ترجمه: بهشت در جامه اى از مكاره و سختيها پيچيده شده و جهنم در شهوات و لذّات.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، «جامع الصغير، ج 1، ص 128»)

أَلحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَعَلِيُّ مَعَ الحَقِّ يَدُورُ مَعَهُ حَيثُ مادارَ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 451.
2- . همان، ج 19، ص 308 حديث ناقص آورده شده كه در ترجمه تكميل شد.
3- . همان، ج 8، ص 110.
4- . همان، ج 17، ص 12.
5- . همان، ج 3، ص 186.

ص: 93

ترجمه: حق با على است و على با حق؛ حق آنجا گردد كه على باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 616)

ترجمه: يكى معنى آن است كه مؤمن هر كجا حكمت بيند درآويزد بخواهد و بنويسد و ياد گيرد و تعويذ كند؛ پندارى گمشده او است، و معنى ديگر آنكه كلمه حكمت، اگر چه از سفيهى شنوى، از حكيمى گم شده باشد از اهل افتاده باشد كه نااهل گرفته باشد

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 473)

أَلحَمدُ ثَناءٌ عَلَيهِ بِأَسمائِهِ وَصِفاتِهِ الحُسنى.

[ ترجمه: حمد سپاس خداوند است با نامها و اوصاف نيكويش.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 25)

أَلحَمدُ رَأسُ الشُّكرِ ما شَكَرَ اللّه َ عَبدٌ إِلاّ يَحمَدُهُ.

ترجمه: حمد سَرِ شكر است، شكر نكرده باشد خداى را بنده اى كه حمد خداى نكند

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 25)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي أَحسَنَ خَلقِي وَخُلقِي وَزانَ مِنِّي ما شانَ مِن غَيرِي.

[ ترجمه: سپاس خداوندى را كه نيكو ساخت صورت و سيرت مرا و زيبا كرد از من آنچه را زشت نمود از جز من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 26)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ.

[ ترجمه: سپاس خداوندى را كه به نعمت او اعمال صالح تمام گردد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 26)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 463.
2- . همان، ص 74.
3- . همان، ج 1، ص 614.
4- . همان، ص 63.
5- . همان، ص 65.
6- . همان، ص 64.

ص: 94

أَلحَمدُ للّه ِِ عَلى كُلِّ حالٍ.

[ ترجمه: سپاس خداوند راست بر هر حال.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 26)

أَلحَمدُ للّه ِِ [الّذي] جَعَلَ فِي أُمَّتِي مَن أَمَرَنِي بِأَنْ أَبدَأَهُم بِالسَّلام.

ترجمه: الحمد للّه كه در امّت من خدا جماعتى را كرد كه مرا فرمود كه بر ايشان ابتدا به سلام كنم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 281)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي جَعَلَ كَمالَ الدِّينِ وَتَمامَ النِّعمَةِ وَرِضا بِرِسالَتِي وَبِوَلايَةِ عَلِيٍّ مِن بَعدِي.

[ ترجمه: سپاس خداوند را كه قرار داد كمال دين و تمام نعمت را خوشنودى به رسالت من و به ولايت على بعد از من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 98)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي جَعَلَهُ عَذباً فُراتاً بِرَحمَتِهِ وَلَم يَجعَلهُ مِلحاً أُجاجاً بِذُنُوبِنا.

ترجمه: سپاس آن خداى را كه اين آب را خوش كرد به رحمت خود، و شور و تلخ نكرد به گناه ما.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 26)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي عافانِي مِمَّا ابتَلاهُ وَفَضَّلَنِي عَلى كَثِيرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضِيلاً.

[ ترجمه: حمد خداى را كه عافيت داد مرا از آنچه مبتلا گردانيد او را و فضيلت داد مرا بر بسيارى از آفريدگانش.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 26)

حَمَلَةُ القُرآنِ هُمُ المَحفُوفُونَ بِرَحمَةِ اللّه ِ المُلبَسُونَ نُورَ اللّه ِ المُعَلَّمُونَ كَلامَ اللّه ِ مَن عاداهُم فَقَد عادَى اللّه َ وَمَن والاهُم فَقَد والَى اللّه َ يَقُولُ عَزَّوَجَلَّ يا حَمَلَةَ القُرآنِ تَحَبَّبُوا إِلَى اللّه ِ بَتَوقِيرِ كِتابِهِ يَزِدكُم حُبَّاً وَيُحبِبكُم إِلى خَلقِهِ يَدفَعُ عَن مُستَمِعِ القُرآنِ شَرَّ الدُّنيا وَيَدفَعُ عَن تالِي القُرآنِ بَلوَى الآخِرَةِ وَلَمُستَمِعُ آيَةٍ مِن كِتابِ اللّه ِ خَيرٌ مِن ثَبِيرٍ ذَهَباً وَلَتالي آيَةٍ مِن كِتابِ اللّه ِ خَيرٌ مِمّا تَحتَ العَرشِ إِلى تُخُومِ الأَرضِ السُّفلى.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 64.
2- . همان، ج 7، ص 304.
3- . همان، ج 6، ص 245.
4- . همان، ج 1، ص 64.
5- . همان، ص 65.

ص: 95

ترجمه: حاملان قرآن را گرد بر گرد ايشان رحمت خداى گرفته، لباس ايشان نور خداى بود، آموختگان كلام خداى باشند، دشمن ايشان دشمن خداى بود و دوست ايشان دوست خداى بود. خداى تعالى ايشان را گويد: اى حاملان قرآن! دوستى كنيد با من به حرمت داشت شما كتاب مرا تا من در دوستى شما بيفزايم و شما را دوست داشته گردانم به خلقان خود. آن گه گفت از شنونده قرآن شرّ دنيا بگردانند و از خواننده قرآن بلاى آخرت بگردانند و شنونده آيتى را از قرآن به قيامت بيشتر از كوه ثبير و بهتر زر بدهند و خواننده آيتى را از قرآن ثواب بيشتر بود كه از زير عرش تا به زير هتم زمين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8) در مستدرك [حاكم] اين حديث تا آخر «فَقَدْ والَى اللّه » ضبط شد. «مستدرك حاكم، ج 1، ص 290 و 292»

أَلحُمّى مِن قَيحِ جَهَنَّمَ وَالحُمّى حَظُّ كُلِّ مُؤمِنٍ مِنَ النّارِ.

[ ترجمه: تب از چرك جهنّم است و تب سهم هر مؤمن است از آتش.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 486؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 185، نووى، ج 9، ص 78 _ 79) و در جامع الصغير به اين صورت آمده: أَلْحُمّى حُظُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنَ النّارِ. «جامع الصغير، ج 1، ص 131»

خُذ مِن كُلِّ حالِمٍ دِيناراً.

ترجمه: از هر كس كه به حُلُم رسيده باشد، دينارى بستان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 722)

خُذُوا العِلمَ قَبلَ أَن يَذهَبَ.

ترجمه: علم بياموزيد، پيش از آنكه بشود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 202)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 19.
2- . همان، ج 13، ص 111.
3- . همان، ج 5، ص 252.
4- . همان، ج 11، ص 240.

ص: 96

خُذُوا عَنِّي قَد جَعَلَ اللّه َ لَهُنَّ سَبِيلاً، أَلبِكرُ بِالبِكرِ جَلدُ مائَةٍ وَتَغرِيبُ عامٍ وَالثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ جَلدُ مِأئَةٍ وَالرَّجمُ.

ترجمه: بگيريد از من خداى براى زنان رهى نهاد هر بكر كه با بكر زنا كند صد تازيانه بايد زد و يك سال از شهر خود بايد راندن (و مراد به بكر نامحصن است) و هر ثيّب كه با ثيّب زنا كند ايشان را حد بايد زدن، آنگه رجم كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 5)

خَشيَةُ اللّه ِ رَأسُ كُلِّ حِكمَةٍ.

[ ترجمه: ترس از خدا سرچشمه هر حكمت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 473؛ جامع الصغير، ج 2، ص 3)

خَصلَتانِ لا تُكُونانِ فِي مُنافِقٍ حُسنُ سَمتٍ وَفِقهٌ فِي الدِّينِ.

ترجمه: دو خصلت است كه در هيچ منافق نباشد: نيكو طريقى و فقه در دين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 55)

أَلخَمرُ جِماعُ الإِثمِ وَالخَمرُ أُمُّ الخَبائِثِ.

[ ترجمه: شراب جمع كننده گناه و مادر همه پليديها است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 219)

در جامع الصغير به اين صورت آمده: أَلْخَمْرُ أُمُّ الْخَبائِثِ. (جامع الصغير، ج 2، ص 10)

خِيارُ الرِّجالِ مِن أُمَّتِي خِيارُهُم لِنِسائِهِم وَخَيرُ النِّساءِ مِن أُمَّتِي خَيرُهُنَّ لِأَزواجِهِنَّ.

ترجمه: بهترين مردان از امّت من، بهترين باشند زنانشان را و بهتر زنان، بهترين باشند شوهرانشان را.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 70.
2- . همان، ج 4، ص 73.
3- . همان، ج 1، ص 136.
4- . همان، ج 7، ص 138.

ص: 97

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 387)

خَيراتُ حِسانٌ خُلِقنا لِأَزواجٍ كِرامٍ. نَحنُ الخالِداتُ فَلا نَمُوتُ أَبَداً وَنَحنُ النّاعِماتُ فَلاَنَبؤَسُ أَبَداً وَنَحنُ الرَّاضِياتُ نَسخَطُ أَبَداً. أَنتَ لِي وَأَنا لَكَ لَم تَرَ عَينايَ مِثلَكَ.

ترجمه: ما زنان با خير و جماليم، ما را براى شوهرانى كريم آفريده اند. ما پايندگانيم كه نميريم هرگز و ما به نعمت پروردگانيم كه به سختى نرسيم هرگز و ما خوشنودانيم كه خشمگين نشويم هرگز. چون جفت خود را بينند، گويند: تو مرايى و من تو را و چشمهاى من چون تويى نديده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 71)

خَيرُ بُيُوتِكُم بَيتٌ فِيهِ يَتِيمٌ يُحسَنُ إِلَيهِ وَشَرُّ بُيُوتِكُم بَيتٌ فِيهِ يُساءُ إِلَيهِ. أَنَا وَكافِلُ اليَتِيمِ كَهاتَينِ فِي الجَنَّةِ وَأَشارَ بِأَصبَعَيهِ.

ترجمه: بهترين خانه هاى شما خانه اى بود كه در او يتيمى بود كه در آنجا به او احسان كنند و بدترين خانه هاى شما خانه اى است كه در او يتيمى باشد كه به او اِسائَت و بدى كنند. و تكفّل كننده يتيم در بهشت همچنين باشيم، و بدو انگشت اشاره كرد به سبّابه و وسطى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 266؛ جامع الصغير، ج 2، ص 8؛ مستدرك، ج 1، ص 148)

خَيرُ صُفُوفِ الرِّجالِ أَوَّلُها وَشَرُّها آخِرُها وَخَيرُ صُفُوفِ النِّساءِ آخِرُها وَشَرُّها أَوَّلُها.

[ ترجمه: بهترين صفهاى مردان آغاز آن است و بدترين آن پايانش و بهترين صفهاى زنان پايان آن و بدترين آن آغاز آن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 238؛ جامع الصغير، ج 2، ص 8)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 267.
2- . همان، ج 1، ص 173.
3- . همان، ج 2، ص 313.
4- . همان، ج 11، ص 319.

ص: 98

خَيرُ المالِ سِكَّةٌ مَأبُورَةٌ وَفَرسٌ مأمورَةٌ. (1)

ترجمه: بهترين مال رسته نخل بود پيراسته بر برافكنده و اسبى كه بسيار زايد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 217؛ ج 3، ص 345؛ جامع الصغير، ج 2، ص 9، به صورت ديگر آمده)

خَيرُ النّاسِ رَجُلٌ مُمسِكٌ بِعِنانِ فَرَسِهِ فِي سَبِيلِ اللّه ِ كُلَّما سَمِعَ هَيعَةً طارَ إِلَيها.

ترجمه: بهترين مردمان مردى باشد عنان اسب به دست گرفته در سبيل خداى (عزّوجلّ). هر گه كه آوازى بشنود، آنجا شتابد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 271)

خَيرُ النّاسِ قَرنِي ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُم.

ترجمه: بهترين مردمان، مردمان عهد من اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 628؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 271؛ نووى، ج 9، ص 524)

خَيرُ النِّكاحِ أَيسَرُهُ مَهراً.

[ ترجمه: بهترين نكاح كم مهرترين آن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 741؛ جامع الصغير، ج 1، ص 8)

أَلخَيلُ مَعقُودٌ بِنَواصِيهَا الخَيرُ إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: خير در پيشانى اسبان بسته است تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 522؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 174؛ عينى، ج 7، ص 582؛ ج 6، ص 466؛ قسطلانى، ج 6، ص 92)

.


1- . خير المال مهرة ماموره وسكة مابوره الحديث. كذا في القاموس. ذيل ص 217، ص 3 تفسير ابوالفتوح و در معجم المفهرس ذيل كلمه سكه آمده: له مهرة مامورة او سكة مأبورة و در لسان العرب ذيل كلمه سكه آمده: خير المال سكة مأبورة ومهرة مأمورة.
2- . روض الجنان، ج 11، ص 273؛ ج 12، ص 205.
3- . همان، ج 2، ص 328.
4- . همان، ج 5، ص 8.
5- . همان، ص 299.
6- . همان، ج 4، ص 212.

ص: 99

دَفنُ البَناتِ مِنَ المُكرَماتِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ج 1، ص 115؛ جامع الصغير، ج 2، ص 13)

أَلدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ.

[ ترجمه: دنيا زندان مؤمن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 269؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 238؛ نووى، ج 10، ص 500) در جامع الصغير، ج 2، ص 16؛ كنوز الحقائق، ص 64 به اين صورت آمده: [الف] أَلدُّنْيا سِجْنُ المُؤْمِنِ وَجَنَّةُ الْكافِرِ. [ب] أَلدُّنْيا لا تَصْفُوْ لِمُؤْمِنٍ كَيْفَ وَهِىَ سِجْنُهُ وَبَلاؤُهُ.

أَلدُّعاءُ هُوَ العِبادَةُ.

ترجمه: دعا عبادت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 225؛ ج4، ص 529؛ جامع الصغير، ج 2، ص 14)

أَلدِّينُ النَّصِيحَةُ لِعِظَمِ مَوقِعِها مِنَ الدِّينِ.

[ ترجمه: دين نصيحت و دلسوزى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 222؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 31؛ نووى، ج 1، ص 429)

و در ج 5، ص 302 فقط جمله اوّل اين حديث آمده: أَلدِّيْنُ النَّصِيْحَةُ للّه ِِ وَلِرَسُوْلِه وَلِكِتابِه وَلِأَئِمَّةِ المُسْلِمِيْنَ وَعامَّتِهِم. (صحيح بخارى، ج 1، ص 13؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 53)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 275؛ چنانكه از چاپ 20 جلدى و نيز چاپ 5 جلدى تفسير ابوالفتوح كه مؤلف در فراهم آوردن اين كتاب از آن استفاده كرده اين مطلب شعر شاعر است نه حديث، ليكن ظاهراً شاعر حديثى نقل كرده كه منكر است و به نظر مى آيد نبايد مؤلف آن را نقل مى كرد به دليل اينكه از احاديث تفسير نيز به حساب نمى آيد.
2- . روض الجنان، ج 7، ص 271.
3- . همان، ج 11، ص 290؛ ج 17، ص 44.
4- . همان، ج 2، ص 207. ظاهراً جمله «لعظم موقعها من الدين» جزء حديث نيست و توضيح مؤلف تفسير است ليكن مؤلف محترم كتاب حاضر متوجه اين نكته نشده اند.

ص: 100

ذِكرُ اللّه ِ إِيّاكُم أَكبَرُ مِن ذِكرِكُم إِيّاهُ.

[ ترجمه: ياد خداوند شما را بزرگتر است از ياد شما او را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 239)

رَأَيتُ لَيلَةَ أَسرى مَلَكاً لَهُ أَلفُ أَلفُ رَأسٍ عَلى كُلِّ رَأسٍ أَلفُ أَلفُ وَجهٍ عَلى كُلِّ أَلفُ أَلفُ فَمٍ فِي كُلِّ فَمٍ أَلفُ أَلفُ لِسانٍ يُسَبِّحُ اللّه َ تَعالى بِكُلِّ لِسانٍ بِأَلفِ أَلفِ لُغَةٍ.

ترجمه: شب معراج فرشته را ديدم كه او را هزار هزار سر بود و بر هر سرى هزار هزار روى بود و بر هر رويى هزار هزار دهن بود و در هر دهنى هزار هزار زبان بود، تسبيح مى كرد خدا را به هر زبان به هزار هزار لغت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 316)

رَأَيتُ مَكتُوباً عَلى بابِ الجَنَّةِ أَلصَّدَقَةُ بِعَشرٍ وَالقَرضُ بِثَمانِيَةَ عَشَرَ.

ترجمه: بر دَرِ بهشت ديدم، نوشته: صدقه يكى بده است و قرض يكى به هژده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 417؛ جامع الصغير، ج 2، ص 18)

رَجَعنا مِنَ الجِهادِ الأَصغَرِ إِلَى الجِهادِ الأَكبَرِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 614؛ ج 5، ص 152) شيخ [ابوالفتوح] ترجمه مستقيم اين حديث، بلافاصله پس از ضبط آن چنين نوشته: آنگه كه از غزا باز آمده بود، گفت: جهاد با كافران جهاد كهتر است و با نفس خود جهاد مهتر است.

أَلرِّزقُ أَشَدُّ طَلَباً لِلعَبدِ مِن أَجَلِهِ.

ترجمه: روزى بنده را بِه طلب كند از اجلش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 151؛ جامع الصغير، ج 2، ص 25)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 211.
2- . همان، ج 12، ص 142.
3- . همان، ج 3، ص 342.
4- . همان، ج 13، ص 362، ص 18، ص 105.
5- . همان، ج 18، ص 103.

ص: 101

اين حديث به صورت هاى ذيل نيز روايت شده: [الف] أَلرِّزْقُ يَطْلُبُ العَبْدَ كَما يَطْلُبُهُ. [ب] أَلرِّزْقُ يَطْلُبُ العَبْدَ كَما يَطْلُبُهُ أَجَلُهُ. «نثر الدر (از ابو سعد آبى) ؛ كنوز الحقائق، ص 68»

أَلرزقُ رِزقانِ رِزقٌ تَطلُبُهُ وَرِزقٌ يَطلُبُكَ.

ترجمه: روزى دو است: يكى تو او را طلب مى كنى و يكى او تو را طلب مى كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 151)

رِضاءُ اللّه ِ مَعَ رِضاءِ الوالِدَينِ وَسَخَطُ اللّه ِ مَعَ سَخَطِ الوالِدَينِ.

ترجمه: رضاى خدا با رضاى مادر و پدر است و خشم خدا با خشم مادر و پدر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 348؛ جامع الصغير، ج 2، ص 20)

رُفِعَ عَن أُمَّتِي أَلخَطَأُ وَالنِّسيانُ وَمَا استَكرَهُوا عَلَيهِ.

ترجمه: از امّت من برداشتند خطا و نسيان و آنچه ايشان را بر آن اكراه كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 380 و 502؛ جامع الصغير، ج 2، ص 20)

رَكعَتانِ يَركَعُهُمَا العَبدُ فِي جَوفِ اللَّيلِ الآخَرِ خَيرٌ لَهُ مِنَ الدُّنيا وَما فِيها لَولا أَن أَشقَّ عَلى أُمَّتِي لاَفتَرَضتُها عَلَيهِم.

ترجمه: دو ركعت نماز كه بنده بكند در ميانه شب در نصف آخر بهتر است او را از دنيا و هر چه در دنيا است، و اگر نه آنستى كه مشقّت بر امّت نمى نهم كردمى فريضه بر ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 632)

أَلرُّؤيا لِلأَوَّلِ عابِرٌ.

ترجمه: خواب اوّل تعبير كننده راست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 133)

أَلرُّؤيا عَلى رِجلِ طائِرٍ مالَم يُعَبَّر فَإِذا عُبِّرَتْ وَقَعَت وَإِنَّ الرُّؤيا جُزءٌ مِن سِتَّة وَأَربَعِينَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّةِ فَلا تَقُصَّها إِلاّ عَلى ذِي رَأيٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 104.
2- . همان، ج 12، ص 212.
3- . همان، ج 3، ص 251؛ ج 4، ص 157.
4- . همان، ج 5، ص 21.
5- . همان، ج 11، ص 77.

ص: 102

ترجمه: خواب بر پاى مرغ پرنده اى باشد تا تعبير نكرده باشند. چون تعبير بكنند، بيفتد و خواب جزوى است از چهل و شش جزو از پيغمبرى؛ خوابى كه بينى جز با خداوند راى مگوى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 133)

أَلزَّكوةُ قَنطَرَةُ الإِسلامِ.

ترجمه: زكات پل اسلام است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 104)

زَمِّلُوهُم بِدِمائِهِم وَكُلُومِهِم فَإِنَّهُم يُحشَرُونَ يَومَ القِيامَةِ بِدِمائِهِم، اللَّونُ لَونُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ المِسكِ.

ترجمه: اينان را همچنان دفن كنيد خون آلود با جراحت كه فرداى قيامت هم چنين برخيزند خون آلود و رنگ رنگِ خون باشد و بوى بوىِ مشك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 685) در مجلد دوم، ص 27 جامع الصغير به اين صورت ضبط شده: زَمِّلُوْهُمْ بِدِمائِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ كَلْمٍ يُكْلَمُ فِى اللّه ِ إِلاّ وَهُوَ يَأْتِىْ يَوْمَ القِيامَةِ يَدْمِىْ، لَوْنُهُ لَوْنُ الدَّمِ وَرِيْحُهُ رِيْحُ المِسْكِ.

ساعَةٌ مِن عالِمٍ يَتَّكِيءُ عَلى فِراشِهِ يَنظُرُ فِي عِلمِهِ خَيرٌ مِن عِبادَةِ العابِدِ سَبعِينَ عاماً.

ترجمه: يك ساعتِ عالِمى كه بر بستر خود تكيه كند و در علم خود مى نگرد، بهتر است از عبادت عابدى كه هفتاد سال خداى را پرستد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 529)

سَأَقضي بَينَكُم بِكِتابِ اللّه ِ.

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 77.
2- . همان، ج 1، ص 250.
3- . همان، ج 5، ص 153.
4- . همان، ج 4، ص 231.

ص: 103

[ ترجمه: به زودى در ميان شما داورى كنم به كتاب خدا.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 5؛ جامع الصغير، ج 2، ص 25)

أَلسّامِعُ لِلغِيبَةِ أَحَدُ المُغتابِينَ.

ترجمه: شنونده غيبت يكى باشد از غيبت كنان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 125)

سِبابُ المُسلِمِ فِسقٌ وَقِتالُهُ كُفرٌ.

[ ترجمه:نارواگوئى به مسلمان فسق است و جنگ با او كفر است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 322؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 79؛ عينى، ج 10، ص 364؛ عسقلانى، ج 10، ص 387؛ قسطلانى، 9)

سُبحانَ اللّه ِ نِصفُ المِيزانِ وَالحَمدُ للّه ِِ كُلُّ المِيزانِ.

ترجمه: سبحان اللّه نيمه ترازو باشد و الحمد للّه همه ترازو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 26)

سَبَقَ دِرهَمٌ مِأْئَةَ أَلفِ دِرهَمٍ.

ترجمه: يك درم بود كه سابق بود صد هزار درم را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 480؛ جامع الصغير، ج 2، ص 26)

سَتُقاتِلُ النّاكِثِينَ وَالقاسِطِينَ وَالمارِقِينَ.

ترجمه: تو، به اين سه گروه پس از من قتال كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 74)

أَلسَّخِيُّ قَرِيبٌ مِنَ اللّه ِ قَرِيبٌ مِنَ الجَنَّةِ قَرِيبٌ مِنَ النّاسِ بَعِيدٌ مِنَ النّارِ وَالبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنَ اللّه ِ بَعِيدٌ مِنَ الجَنَّةِ بَعِيدٌ مِنَ النّاسِ قَرِيبٌ مِنَ النّارِ وَلَجاهِلٌ سَخِى ¨ٌّ أَحَبُّ إِلَى اللّه ِ مِن عالَمٍ بَخِيلٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 10.
2- . همان، ج 18، ص 37.
3- . همان، ج 3، ص 109.
4- . همان، ج 1، ص 65.
5- . همان، ج 4، ص 95.
6- . همان، ج 1، ص 182.

ص: 104

ترجمه: سخى نزديك است به خدا و به بهشت و به مردمان، و دور است از دوزخ، و بخيل دور است از خداى و بهشت و مردمان و نزديك است به دوزخ و خداى تعالى سخى جاهل را دوست تر دارد از آنكه عالم بخيل را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 651)

أَلسَّعادَةُ كُلُّ السَّعادَةِ طُولُ العُمرِ فِي طاعَةِ اللّه ِ.

ترجمه: نيك بختى و همه نيك بختى، درازى عمر بود در طاعت خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 496؛ جامع الصغير، ج 2، ص 32)

أَلسَّعِيدُ مَنِ اتَعَظَ بِغَيرِهِ.

[ ترجمه: سعادتمند كسى است كه از ديگران پند پذيرد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 137) اين حديث به صورت ديگر نيز آمده: أَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فِىْ بَطْنِ أُمِّه وَالسَّعِيْدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِه. «مسلم، ج 8، ص 45؛ جامع الصغير، ج 1، ص 63»

السَّلامُ إِسمٌ مِن أَسماءِ اللّه ِ تَعالى فَأَفشُوهُ بَينَكُم فَإِنَّ الرَّجُلَ المُسلِمَ إِذا مَرَّ بِالقَومِ فَسَلَّمَ عَلَيهِم فَرَدُّوا عَلَيهِ كانَ لَهُ عَلَيهِم فَضلُ دَرَجَةٍ بِذِكرِهِ إِيّاهُم بِالسَّلامِ فَإِنْ لَم يَرُدُّوا عَلَيهِ رَدَّ عَلَيهِ مَن هُوَ خَيرٌ مِنهُم وَأَطيَبُ.

ترجمه: سلام نامى است از نامهاى خداى تعالى. فاش داريد ميان شما كه مرد مسلمان چون به قومى بگذرد و بر ايشان سلام كند و ايشان جواب دهند، او را بر ايشان فضل درجه باشد به آنكه سلام كرده باشد بر ايشان اگر ايشان جواب ندهند او را، جواب دهد او را آنكه از ايشان بهتر باشد و پاكيزه تر [يعنى فرشتگان ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 61؛ جامع الصغير، ج 2، ص 33)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 69.
2- . همان، ص 69.
3- . همان، ج 1، ص 326.
4- . روض الجنان، ج 14، ص 184.

ص: 105

أَلسَّلامُ تَحِيَّةٌ لِمِلَّتِنَا وَأَمانٌ لِذِمَّتِنا.

ترجمه: سلام تحيّت ملّت ماست و امان ذمّت ما.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 17؛ ج 4، ص 16؛ جامع الصغير، ج 2، ص 33)

أَلسَّلامُ لِلرّاكِبِ عَلَى الرّاجِلِ وَلِلقائِمِ عَلَى القاعِدِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 18؛ ج 4، ص 61)

ترجمه ابوالفتوح در مجلد دوم چنين است: «سلام سوار را بايد كردن بر پياده و ايستاده را بايد كردن بر نشسته». پس از اين ترجمه در بيان مصلحت امر چنين نوشته: «براى آنكه سوار از پياده ايمن باشد و پياده از سوار خائف و همچنين ايستاد و نشسته. شيخ همين حديث را كه در ص 61 مجلد چهارم آورده، چنين ترجمه كرده: سلام سوار را بايد كرد بر پياده، و ايستاده را بر نشسته [براى آنكه سلام براى سلامت نهاده اند و از روى ظاهر ايستاده با سلامت است از نشسته و سوار از پياده ايشان از اينان خائف اند؛ اينان سلام بگويند تا اينان را امان حاصل شود.

أَلسَّلمانُ مِنّا أَهلُ البَيتِ.

] ترجمه: سلمان از ما اهل بيت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 715؛ ج 3، ص 223؛ جامع صغير، ج 2، ص 28)

سَلُوا اللّه َ مِن فَضلِهِ فَإِنَّهُ يُحِبُّ أَن يُسئَلَ وَإِنَّ مِن أَفضَلِ العِبادَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ.

ترجمه: از خداى تعالى بخواهى از فضل او كه دوست دارد كه از او سؤال كنند و فاضل تر عبادتى انتظار فرج باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 759؛ جامع الصغير، ج 2، ص 28)

.


1- . همان، ص 185؛ ج 6، ص 42.
2- . همان، ج 14، ص 185؛ ج 6، ص 42.
3- . همان، ج 5، ص 295؛ ج 11، ص 285.
4- . همان، ج 5، ص 344.

ص: 106

سِياحَةُ أُمَّتِي أَلصَّومُ.

ترجمه: سياحت رفتن امّت من روزه باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 643)

أَلسّائِحُونَ الصّائِمُونَ.

[ ترجمه: سياحت كنندگان روزه دارانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 643)

سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي ما كانَ فِي بَنِي إِسرائِيلَ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَالقُذَّةِ بِالقُذَّةِ.

ترجمه: هر چه در بنى اسرائيل بود در امّت من باشد؛ چنان كه پاى نعل ماند و پر تير و با پر تير.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 415 و 429؛ ج 2، ص 118؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 5؛ نووى، ج 1، ص 105)

شارِبُ الخَمرِ كَعابِدِ الوَثَنِ وَمُدمِنُ الخَمرِ كَعابِدِ الوَثَنِ.

[ ترجمه: شرابخوار و كسى كه هميشه شراب مى خورد مانند بت پرست است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 218؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 2» با تغييرى آمده) .

أَلشَّبابُ شُعبَةٌ مِنَ الجُنُونِ.

ترجمه: برنايى شاخى از ديوانگى است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 159؛ جامع الصغير، ج 2، ص 35)

شِرارُكُم عُزَّابُكُم.

ترجمه: بدترين شما عزبان شما باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 2، ص 33)

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 56.
2- . اين روايت در روض الجنان يافت نشد، و آدرس در متن براى روايت قبلى است.
3- . روض الجنان، ج 3، ص 337، 372.
4- . همان، ج 7، ص 133.
5- . همان، ج 11، ص 145.
6- . همان، ج 14، ص 129.

ص: 107

أَلشَّرُّ بِالشَّرِّ وَالبادِي أَظلَمُ.

[ ترجمه: بدى به بدى پاسخ داده مى شود و آغازكننده ظالم تر است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 142)

شَرُّ ما فِي الرَّجُلِ شُحٌّ هالِعٌ أَو خالِعٌ.

ترجمه: بدتر آنچه در مرد بود، بخيلى بود كه او را به جزع آرد بخيلى با حرص و يا بددلى كه دل او از جاى بركند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 398) در جامع الصغير، ج 2، ص 34 قسمت اخير حديث چنين ضبط شده: شُحٌّ هالِعٌ وَحُبْنٌ خالِعٌ.

شَغَلُونا عَن صَلوةِ الوُسطى صَلوةِ العَصرِ مَلَأَ اللّه ُ قُبُورَهُم ناراً.

ترجمه: ما را مشغول باز كردند از نماز وسطا كه نماز ديگر است خداى گورهايشان پر از آتش كناد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 408)

شَفاعَتِي لِأَهلِ الكَبائِرِ مِن أُمَّتِي.

[ ترجمه: شفاعت من براى آن گروه از امّتم است كه گناهان كبيره مرتكب شده اند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 111؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 69؛ جامع الصغير، ج 2، ص 39؛ كنوز الحقائق، ص 73)

شَيَّبَتنِي سُورَةُ هُودٍ واخواتها.

ترجمه: سوره هود و اخواتش مرا پير كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 54؛ جامع الصغير، ج 2، ص 35)

أَلصّائِمُ فِي السَّفَرِ كَالمُفطِرِ فِي الحَضَرِ.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 367. ظاهراً اين جمله حديث نيست؛ بلكه ممكن است ضرب المثل باشد و عبارت بعد از آن روايت منقول از رسول صلى الله عليه و آله است.
2- . روض الجنان، ج 19، ص 410.
3- . همان، ج 3، ص 317.
4- . همان، ج 1، ص 266.
5- . همان، ج 10، ص 223.

ص: 108

[ ترجمه: روزه دار در سفر چون روزه خوار در حضر و وطن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 285)

أَلصَّبرُ عِندَ صَدَمَةِ الأُولى.

ترجمه: صبر به نزديك زخم اوّل بايد كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 237؛ جامع الصغير، ج 2، ص 42)

أَلصَّدَقَةُ تَقَعُ أَوَّلاً فِي يَدِ اللّه ِ ثُمَّ فِي يَدِ السّائِلِ.

ترجمه: صدقه در دست خداى افتد آنگه در دست سائل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 91)

صَدَقَةُ السِرِّ تُطفِيءُ غَضَبَ الرَّبِّ.

ترجمه: صدقه سِرّ خشم خداى بنشاند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 475) در همين صفحه از تفسير ابوالفتوح اين حديث به نحو ديگر ضبط شده:

صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِى ءُ الخَطِيْئَةَ كَما يُطْفِى ءُ الْماءُ النَّارَ وَتَدْفَعُ سَبْعِيْنَ باباً مِنَ البَلاءِ.

ترجمه: صدقه سِرّ گناه را بنشاند چنانكه آب آتش را بنشاند و هفتاد نوع بلا را بگرداند.

أَلصَّدَقَةُ عَشرَةُ أَضعَافٍ وَالقَرضُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ ضِعفاً.

ترجمه: صدقه را يكى ده باشد و قرض را يكى هيجده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 463) اين حديث با تغييرى در جامع الصغير، ج 2، ص 18، آمده.

أَلصَّدَقَةُ عَلَى القَرَابَةِ صَدَقَةُ وَصِلَةٌ.

[ ترجمه: كمك به نزديكان هم صدقه است و هم صله رحم.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 266) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 2، ص 42 ضبط شده»

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 14.
2- . همان، ج 2، ص 243.
3- . همان، ج 17، ص 330.
4- . همان، ج 4، ص 78.
5- . همان، ص 44.
6- . همان، ج 2، ص 312.

ص: 109

أَلصِّدِّيقُونَ ثَلاثَةُ حِزقيلُ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ وَحَبِيبُ النَّجارُ مُؤمِنُ آلِ ياسِينَ وَعَلِيُّ بنُ أَبيطالِبٍ عليهم السلام وَهُوَ خَيرُهُم وَسَيِّدُهُم.

ترجمه: صدّيقان سه اند حِزقيل است مؤمن آل فرعون و حبيب النّجار است مؤمن آل ياسين و على بن ابى طالب است و او بهترين و سيّد ايشان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 490؛ جامع الصغير، ج 2، ص 42)

صِلَةُ الرَّحِمِ تَزِيدُ فِي العُمرِ.

ترجمه: رحم پيوستن عمر بيفزايد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 189؛ جامع الصغير، ج 2، ص 38)

صَلَّتِ المَلائِكَةُ عَلَىَّ وَعَلى عَلِيٍّ سَبعَ سِنِينَ لِأَنَّهُ لَم يُرفَعْ إِلَى السَّماءِ شَهادَةُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ إِلاّ مِنِّي وَمِن عَلِيٍّ.

ترجمه: فرشتگان صلوات فرستادند هفت سال بر من و بر على براى آنكه در اين هفت سال گفت لا اله الاّ اللّه و گواهى وحدانيّت و تصديق نبوّت بر آسمان نبردند الاّ از من و از على.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 627؛ ج 4، ص 490؛ ج 5، ص 225)

أَلصَّلوةُ الخَمسُ كَفّاراتٌ لِما بَينَهُنَّ ما اجتَنَبَ الكَبائِرَ.

ترجمه: نماز پنجگانه كفّاره هر گناه است كه ميان آنها باشد مادام تا كبيره نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 757)

صَلُّوا خَمسَكُم وَصُومُوا شَهرَكُم وَأَدُّوا زَكوةَ مالِكُم وَجُحُّوا بَيتَكُم تَدخُلُوا جَنَّةَ رَبِّكُم.

ترجمه: نماز پنج بجار آوريد و ماه رمضان روزه داريد و زكوة مال بدهيد و حجّ خانه بگذاريد و به بهشت خداى رويد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 611)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 324.
2- . همان، ج 11، ص 213.
3- . همان، ج 10، ص 14؛ ج 16، ص 325.
4- . همان، ج 5، ص 340.
5- . همان، ج 3، ص 178.

ص: 110

صَلُّوا عَلى أَنبِياءِ اللّه ِ وَرُسُلِهِ فَإِنَّ اللّه َ بَعَثَهُم كَما بَعَثَنِي.

ترجمه: صلوات فرستيد بر پيغمبران خداى كه ايشان نيز فرستادگان خداى تعالى اند چنانكه مرا فرستاد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 350؛ جامع الصغير، ج 2، ص 38)

أَلصَّلوةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ.

ترجمه: نماز تقرّب هر پرهيزگارى است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 103؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 10)

صَلوةُ الوُسطى هِيَ العَصرُ.

ترجمه: نماز وسطى نماز ديگر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 408)

أَلصَّلوةَ وَما مَلَكَت أَيمانُكُم.

ترجمه: نماز بپاى دارى و زيردستان را نكو داريد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 765؛ جامع الصغير، ج 2، ص 43)

أَالطَّرقُ وَالطِّيَرَةُ وَالعِيافَةُ مِنَ الجِبتِ.

ترجمه: سنگك زدن و تشاؤم كردن به چيز و زجر مرغ از جمله جبت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 778؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 14)

أَلطَّلاقُ بِالرِّجالِ وَالعِدَّةُ بِالنِّساءِ.

[ ترجمه: طلاق به دست مردان است و عدّه بر زنان.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 761)

طَلَبُ الجَنَّةِ بِلا عَمَلٍ ذَنبٌ مِنَ الذُّنُوبِ.

ترجمه: طلب بهشت كردن بى عمل گناهى است از گناهان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 4، ص 384)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 178.
2- . همان، ج 1، ص 247.
3- . همان، ج 3، ص 317.
4- . همان، ج 5 ص 359.
5- . همان، ص 393.
6- . همان، ص 349.
7- . روض الجنان، ج 16، ص 97.

ص: 111

طُوبى لِمَن رَأَنِي وَلِمَن رَأَى مَن رَأنِي وَلِمَن رَأَى مَن رَأى مَن رَأَنِي.

ترجمه: خنك آن را كه مرا ديد يا آن را ديد كه مرا ديد يا آن را ديد كه او ديد كسى را كه مرا ديد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 628؛ جامع الصغير، ج 2، ص 54) در كنوز الحقائق، صفحه 79 به جز جمله سوّم، تمام حديث آمده. در جامع الصغير، ج 2، صفحه 54 حديث مزبور به اين صورت ضبط شده: طُوْبى لِمَنْ رَآنِىْ وَآمَنَ بِىْ وَطُوْبى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِىْ وَلِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِىْ وَآمَنَ بِىْ طُوْبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ.

أَلطَّهُورُ شَطرُ الإِيمانِ.

ترجمه: طهارت نماز كردن نيمه ايمان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 113؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 80؛ نووى، ج 2، ص 245)

أَلعالِمُ مَن عَقَلَ عَنِ اللّه ِ فَعَمِلَ بِطاعَتِهِ وَاجتَنَبَ سُخطَهُ.

ترجمه: عالم آنكس باشد كه از خداى بداند اوامر و نواهى و به طاعت او عمل كند و از خشم او اجتناب كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 238؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 23» با تغييرى اين حديث را آورده) .

عِبادِي لَو أَنَّ أَوَّلَكُم وَآخِرَكُم وَإِنسَكُم وَجِنَّكُم إِجتَمَعُوا عَلى أَتقَى قَلبِ رَجُلٍ مِنكُم لَم يَزدَد ذلِكَ فِي مِلكِي شَيئاً عِبادِي لَو أَنَّ أَوَّلَكُم وَآخِرَكُم وَإِنسَكُم وَجِنَّكُم إِجتَمَعُوا عَلى أَفجَرِ قَلبِ رَجُلٍ مِنكُم لَم يَنقُص ذلِكَ فِي مِلكِي شَيئاً عِبادِي لَو أَنَّ أَوَّلَكُم وَآخِرَكُم وَإِنسَكُم وَجِنَّكُم إِجتَمَعُوا فِي صَعِيدٍ واحِدٍ فَسَئَلُوا فِي حَوائِجِهِم فَأَعطَيتُ كُلاًّ مِنهُم ما سَئَلُوا لَم يَنقُص ذلِكَ فِي مِلكِي شَيئاً إِلاّ بِمِقدارِ ما يَغمِسُ أَحَدُكُمُ الإِبرَةَ فِي اليَمِّ فَليَنظُر بِمَ يَرجِعُ.

.


1- . همان، ج 5، ص 8.
2- . همان، ج 6، ص 282.
3- . همان، ج 15، ص 210.

ص: 112

ترجمه: بندگان من اگر اوّلتان و آخرتان و پرى و آدميان مجتمع شوند بر پرهيزكارتر دل مردى در ملك من هيچ نيفزايد بندگان من اگر اوّلتان و آخرتان و آدمى و پريتان جمع شوند بر فاجرتر دل مردى از ملك من هيچ بنكاهد بندگان من اگر اوّلتان و آخرتان و آدمى و پريتان جمع شوند در يك صعيد و جمله از من حاجتهاى خود بخواهند و من همه را حاجت روا كنم از ملك من هيچ بنكاهد الاّ به مقدار يكى از شما سوزنى در دريائى زند بنگر تا چه آب برگيرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 207 _ 208)

عَجَباً لِمَن أَيقَنَ بِالمَوتِ كَيفَ يَفرَحُ وَعَجَباً لِمَن أَيقَنَ بِالنّارِ كَيفَ يَضحَكُ وَعَجَباً لِمَن رَأيَ الدُّنيا وَتَقَلُّبَها بِأَهلِها كَيفَ يَطمَئِنُّ إِلَيها. ترجمه: عجب از آنكه مرگ به يقين داند چگونه شاد شود و عجب از آنكه دوزخ به يقين داند چگونه باز خندد و عجب از آنكه دنيا بيند و تقلّب او را با اهلش، چگونه ساكن شود با دنيا.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 350) عبارت نخستين اين سخن در صفحه 43 مجلد اوّل آمده به اين شرح: عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ. در ترجمه علاوه بر ترجمه اين عبارت، دنباله آن را نيز به فارسى آورده و به علاوه عبارات ديگرى به فارسى كه جمله هاى عربى آن ضبط نشده است، براى مطالعه و مقايسه يادداشت مى شود: «عجب از آن كس كه يقين داند كه بخواهد مردن چگونه شاد شود و عجب از آن كس كه از دوزخ داند چگونه باز خندد و عجب از آنكس كه دنيا مى بيند كه چگونه مى گرداند اهلش را چگونه دل بر دنيا نهد و عجب از آنكس كه او به قَدر ايمان دارد چگونه رنج بر خود نهد و عجب از آنكه حساب يقين داند و پس عمل نكند.

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 259.
2- . همان، ج 3، ص 179.

ص: 113

عَدَدُ الأَئِمَّةِ مِن بَعدِي عَدَدُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسرائِيلَ.

ترجمه: عدد امامان از پس من عدد نقيبان بنى اسرائيل باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 118)

عُرِضَت عَلىَّ الجَنَّةُ حَتّى هَمَمتُ أَن أَقطِفَه مِن ثَمَراتِها وَعُرِضَت عَلىَّ النّارُ حَتّى إِتَّقَيتُ حَرَّها بِيَدِي.

[ ترجمه: بهشت را بر من عرضه داشتند تا آنجا كه خواستم از ميوه هاى آن بچينم و جهنم را بر من عرضه داشتند تا آنكه گرمى آن را با دستم از خود باز مى داشتم. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 91؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 221؛ نووى، ج 9، ص 274)

عَظِّمُوا ضَحاياكُم فَإِنَّها فِي القِيامَةِ مَطاياكُم.

ترجمه: قربان ها كه بكشى آن را تعظيم كنى كه آن در قيامت شتران شما باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 490)

عُقُوقُ الوالِدَينِ وَشَهادَةُ الزُّورِ كَبِيرَةٌ.

ترجمه: در مادر و پدر عاصى شدن و گواهى به دروغ دادن كبيره است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 756؛ جامع الصغير، ج 2، ص 52)

عَلِّقِ السَّوطَ حَيثُ تَراهُ أَهلُ بَيتِكَ.

ترجمه: تازيانه جايى درآويز كه اهل خانه و زيردستان تو بينند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 161؛ جامع الصغير، ج 2، ص 52)

عَلِيٌّ قائِدَ البَرَرَةِ وَقاتِلُ الكَفَرَةِ مَنصُورٌ مَن نَصَرَهُ وَمَخذُولٌ مَن خَذَلَهُ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 294.
2- . همان، ج 1، ص 219.
3- . همان، ج 13، ص 118.
4- . همان، ج 5، ص 337.
5- . همان، ص 350.

ص: 114

ترجمه: على پيش رو اَبرار است و قاتل كفّار است ناصر او از قِبَل خدا منصور است و خاذل او مخذولست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 174)

عَلَيكَ بِذاتِ الدِّينِ تَرِبَت يَداكَ.

ترجمه: بر تو باد كه زن ديندار كنى بزنى، دستهات خاك آلود باد يعنى درويش باداش (2) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 37)

عَلَيكُم بِحُسنِ الخُلقِ فَإِنَّ حُسنَ الخُلقِ فِي الجَنَّةِ لا مَحالَةَ وَإِيّاكُم سُوءَ الخُلقِ فَإِنَّ سَيِّيءَ الخُلقِ فِي النّارِ لا مَحالَةَ.

ترجمه: بر شما باد كه خوى نيكو داريد كه خوى نيكو در بهشت باشد لابد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 375)

عَلَيكُم بِالصِّدقِ فَإِنَّ الصِّدقَ يَهدِي إِلَى البِرِّ وَإِنَّ البِرَّ يَهدِي إِلَى الجَنَّةِ وَإِيّاكُم وَالكِذبَ فَإِنَّ الكِذبَ يَهدِي إِلَى الفُجُورِ وَإِنَّ الفُجُورَ يَهدِي إِلَى النّارِ.

ترجمه: بر شما باد كه راست گوئيد كه صدق راه نمايد به برّ و برّ راه نمايد به بهشت و دور باشى از دروغ گفتن كه دروغ راه نمايد به فجور و فجور راه نمايد به دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 652؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 289؛ نووى، ج 10، ص 67)

عَلَيكُم بِالعَدَسِ فَإِنَّهُ مُبارَكٌ مُقَدَّسٌ وَإِنَّهُ يُرَقِّقُ القَلبَ وَيُكثِرُ الدَّمعَةَ وَإِنَّهُ بارَكَ فِيهِ سَبعُونَ نَبيّاً آخِرُهُم عِيسَى بنُ مَريَم.

ترجمه: بر شما باد كه مرجو بسيار خورى كه آن مبارك است و مقدّس و پاكيزه است، دل را تنگ كند و آب چشم را بسيار كند و هفتاد پيغمبر بر او دعا كرده اند به بركت آخرشان عيسى بن مريم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 131)

.


1- . روض الجنان، ج؟؟؟، ص؟؟؟.
2- . در متن نسخه به همين نحو ضبط بود.
3- . روض الجنان، ج 14، ص 134.
4- . همان، ج 19، ص 348.
5- . همان، ج 11، ص 77.
6- . همان، ج 1، ص 310.

ص: 115

عَلَيكُم بِهذِهِ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ، زَيتِ الزَّيتُونِ فَتَداوَوا بِه فَإِنَّهُ مَصحَّةُ مِنَ النّا صُورِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 43؛ جامع الصغير، ج 1، ص 56)

عَلَى اليَدِ ما أَخَذَت حَتّى تُؤَدِّيَهُ.

ترجمه: بر دست واجب است آنچه باز گرفت تا با جايگاه خود دهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 784؛ جامع الصغير، ج 2، ص 60؛ كنوز الحقائق، ص 81)

أَلعَينُ لَتُدخِلُ الرَّجُلَ أَلقَبرَ وَالجَملَ القِدرَ.

[ ترجمه: چشم، مرد را در گور مى كند و شتر را در ديگ.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 383؛ جامع الصغير، ج 2، ص 60)

أَلغَلُولُ مِن جَمرِ جَهَنَّمَ.

ترجمه: خيانت كننده از انگشت دوزخ باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 678؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 27)

فاطِمَةُ بِضعَةٌ مِنِّي مَن آذَاها فَقَد آذَانِي.

ترجمه: فاطمه پاره اندام من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 560 و 561؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 28 _ با تغييرى)

فَالتَمِسُوها فِي العُشرِ الآخَرِ. (6)

ترجمه: [شب قدر را] در دهه آخر طلب بايد كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 559)

أَلفِرارُ مِمّا لا يُطاقُ مِن سُنَنِ المُرسَلِينَ.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 148.
2- . همان، ج 5، ص 407.
3- . همان، ج 19، ص 371.
4- . همان، ج 5، ص 137.
5- . همان، ج 4، ص 318.
6- . مراد دهه آخر ماه رمضان است كه به رواياتى شب قدر است.
7- . روض الجنان، ج 20، ص 345.

ص: 116

ترجمه: گريختن از آنچه به آن طاقت و پاى ندارند از سنّت پيغمبران است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 118؛ شرح بحر العلوم، ج 6، ص 44)

فَرَغَ اللّه ُ مِن أَربَعٍ مِنَ الخَلقِ وَالخُلقِ وَالأَجَلِ وَالرِّزقِ.

[ ترجمه: خداوند مقرّر فرمود بندگان را چهار چيز صورت و سيرت و مدّت (عمر) و روزى را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 385؛ جامع الصغير، ج 2، ص 64)

فَرَغَ اللّه ُ إِلى كُلِّ عَبدٍ مِن خَمسٍ مِن عَمَلِهِ وَأَجَلِهِ وَأَثَرِهِ وَمَضجَعِهِ وَرِزقِهِ لا يَتَعَدّيهُنَّ عَبدِي.

[ ترجمه:خداوند معين فرمود براى هر بنده اى پنج چيز را عملش را و عمرش را و اثرش را و خوابگاهش و روزيش را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 385؛ جامع الصغير، ج 2، ص 64 _ با تغييرى)

فَضلُ القُرآنِ عَلى سائِرِ الكَلامِ كَفَضلِ اللّه ِ عَلى خَلقِه.

ترجمه: فضل قرآن بر ديگر كلام ها چنان است كه فضل خداى بر خلقانش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 7؛ جامع الصغير، ج 2، ص 64)

فَمَن فَعَلَ ذلِكَ شَيئاً فَأُقِيمَ عَلَيهِ الحُدُودُ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ وَمَن سُتِرَ عَلَيهِ فَأَمرُهُ إِلَى اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ إِن شاءَ غَفَرَ لَهُ وَإِن شاءَ عَذَّبَهُ.

ترجمه: هر كه از اين كباير ارتكاب چيزى كند حَد بر او برانند آن كفّارت باشد او را و هر كه را پرده به او فرو گذارند كار او با خداست اگر خواهد بيامرزد و اگر خواهد عذابش كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 27)

قاتَلَ اللّه ُ أَقواماً أَقسَمَ لَهُم رَبُّهُم بِنَفسِهِ فَلَم يُصَدِّقُوهُ.

ترجمه: بكشاد خداى قومى را كه خداى تعالى براى ايشان به خود قسم ياد كرد باورش نداشتند.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 312.
2- . همان، ج 16، ص 99.
3- . همان.
4- . همان، ج 1، ص 17.
5- . همان، ج 6، ص 65.

ص: 117

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 151)

أَلقُرآنُ أَفضَلُ كُلِّ شَيءٍ دُونَ اللّه ِ تَعالى فَمَن وَقَّرَ القُرآنَ فَقَد وَقَّرَ اللّه َ وَمَن لَم يُوَقِّرِ القُرآنَ فَقَدِ استَخَفّ بِحُرمَةِ اللّه ِ وَحُرمَة القُرآنِ عَلَى اللّه ِ كَحُرمَةِ الوالِدِ عَلى وَلَدِهِ.

ترجمه: قرآن فاضل تر از همه چيز است غير از خداى تعالى. هر كه قرآن را حرمت دارد خداى را حرمت داشته باشد و هر كه حرمت قرآن ندارد استخفاف كرده باشد به حرمت خداى حرمت قرآن بر خداى چون حرمت پدر است بر فرزند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 8)

أَلقُرآنَ غَنِيً لا غَنِيً دُونَهُ وَلا فَقرَ بَعدَهُ.

ترجمه: قرآن توانگرى است كه بالاى آن توانگرى نيست و از پس آن درويشى نيست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 7؛ جامع الصغير، ج 2، ص 76)

قَد جَعَلَ اللّه ُ لَهُنَّ سَبِيلاً. أَلبِكرُ بِالبِكرِ مائَةُ جَلدَةٍ وَالثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ أَلجَلدُ ثُمَّ الرَّجمُ.

ترجمه: خداى تعالى راه پديد آورد بكر كه با بكر زنا كند حَد بايد زدن ايشان را صد تازيانه و مراد به بكر از ايشان آن است كه زن ندارد از مرد و شوهر ندارد از زن و ثيّب با ثيّب چون زنا كند اوّل حَدْ و آنگه رجم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 737)

قَدحانَ مِنِّي خُفُوفٌ بَينَ أَظهُرِكُم.

ترجمه: نزديك آمد كه من از ميان شما بروم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 97)

قَسَّمتُ الصَّلوةَ بَينِي وَبَينَ عَبدِي، سُورَةً فاتِحَةً نِصفَينِ فَنِصفُها لِي وَنِصفُها لِعَبدِي وَلِعَبدِي ما سَأَلَ.

ترجمه: من قسمت كردم نماز را يعنى سوره فاتحة الكتاب را ميان خود و بنده ام دو نيمه يك نيمه مراست و يك نيمه بنده مراست و بنده مراست آنچه بخواست.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 102.
2- . همان، ج 1، ص 18.
3- . همان، ص 17.
4- . همان، ج 5، ص 287.
5- . همان، ج 6، ص 244.

ص: 118

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 13)

كَرَمُ الرَّجُلِ دِينُهُ وَمُرُوءَتُهُ تَقواهُ وَأَصلُهُ عَقلُهُ وَحَسَبُهُ خُلقُهُ.

ترجمه: كرم مرد دين اوست و مروة او پرهيزكارى او واصل او عقل اوست و حَسب او خوىِ نيكوى او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 127؛ جامع الصغير، ج 2، ص 77 با تغييرى)

كَفى بِالسَّلامَةِ داءً.

ترجمه: درد تندرستى بس است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 654؛ جامع الصغير، ج 2، ص 77)

كَلاّ أَيمانُ الرُّماةِ لَغوٌ لا كَفّارَةَ فِيها.

ترجمه: سوگند تيراندازان لغو باشد در او كفّاره نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 380)

كُلُّ أَمرٍ ذِي بالٍ لَم يُبدَءِ فِيهِ بِبِسمِ اللّه ِ فَهُوَ أَبتَرُ.

ترجمه: هر كارى كه آن را قدر و منزلتى باشد ابتداء آن كار نه بنام او كنند آن كار اَبتر و بريده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 20؛ جامع الصغير، ج 2، ص 78)

كَلِمَةُ الحِكمَةِ ضالَّةُ كُلِّ حَكِيمٍ.

[ ترجمه: كلمه حكمت آميز گم شده هر حكيمى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 473)

كُلُّ مُسكِرٍ حَرامٌ أَوَّلُهُ وَآخِرُهُ.

[ ترجمه: هر مسكر و مست كننده اى حرام است، آغازش و پايانش. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 80 با تغييرى)

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 33.
2- . همان، ج 18، ص 44.
3- . همان، ج 10، ص 83.
4- . همان، ج 3، ص 250.
5- . همان، ج 1، ص 50.
6- . همان، ج 4، ص 74.
7- . روض الجنان، ج 3، ص 209.

ص: 119

كُلُّ مَعرُوفٍ صَدَقَةٌ وَما وَقَى بِهِ المَرءُ عِرضَهُ كُتِبَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ وَما أَنفَقَ المُؤمِنُ مِن نَفَقَةٍ فَعَلَى اللّه ِ خَلَفُها ضامِناً إِلاّ ما كانَ مِن نَفَقَةٍ فِي بُنيانٍ أَو مَعصِيَةٍ.

ترجمه: هر معروفى وصلتى صدقه باشد و هر چه مرد به آن عرض خود صيانت كند او را به آن صدقه بنويسند و هر نفقه كه كند خداى تعالى ضمان كند كه عوض باز دهد الاّ آنچه در بنيانى بدهد يا در معصيتى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 80 با تغييرى)

كُلُّ مَولُودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطرَةِ فَأَبَواهُ يُهَوِّدَانِهُ وَيُنَصِّرانِهُ.

ترجمه: هر مولود كه زايد بر فطرة اسلام زايد مادر و پدر او را يا جهود يا ترسا كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 214)

در مجلّد سوم تفسير ابوالفتوح اين حديث مجدّداً در صفحات 12 و 367 به مناسباتى آمده فقط در آخر حديث «و يُمَجِّسانِهُ» افزوده شده. در جلد سوم تفسير ابوالفتوح، صفحه 258 بار ديگر اين حديث ديده مى شود منتها با افزايشى به اين شرح: «... كَما تُنْتِجُ البَهِيْمَةُ هَلْ تَجِدُوْنَ فِيْها مِنْ جَدْعَاءَ». در ترجمه تمام حديث چنين ضبط شده: هر مولد و فرزند كه زايد بر فطرة اسلام زايد پدر و مادر او را جهود و ترسا و گبر كنند چنانكه بهيمه بچه كه زايد گوش بريده نباشد خداوند گوش ببرد. در جلد پنجم تفسير ابوالفتوح، صفحه 336 حديث را عيناً به صورتى كه در مجلّد دوم آمده، آورده منتها ترجمه آن چنين ضبط شده: «هر كودك كه زايند به فطرت و خلقت زايند و گفتند بر فطرت اسلام زايد، مادر و پدر او را جهود و ترسا و گبر بكنند». اين حديث در مجلّد دوم، صفحه 80 جامع الصغير آمده و نيز با اندك اختلاف در مآخذ زير ضبط شده: «بخارى، ج 2، ص 89؛ و ج 6 ص 19؛ و ج 7، ص 197؛ عينى، ج 4، ص 195؛ و ج 9، ص 90؛ و ج 11، ص 7؛ عسقلانى، ج 3، ص 186؛ و ج 8، ص 394؛ و ج 11، ص 432؛ قسطلانى، ج 2، ص 544؛ و ج 7، ص 343، ج 9، ص 417»

.


1- . همان، ج 16، ص 80.
2- . همان، ج 12، ص 347.

ص: 120

كُلُّ نَسَبٍ وَسَبَبٍ مُنقَطِعٌ إِلاّ سَبَبِي وَنَسَبِي.

[ ترجمه: هر خويشاوندى و نسب و سببى منقطع و بى فايده است مگر خويشاوندى سببى و نسبى من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 92؛ جامع الصغير، ج 2، ص 81) در همين صفحه 92 مجلّد چهار تفسير حاضر، رسول صلى الله عليه و آله اكرم در جواب مولا امير مؤمنان على عليه السلام و در بيان سبَب و نسَب فرمود:

اما السبب فقد سبب اللّه وامّا النسب فقد قرب اللّه . (2)

[ ترجمه: سبب آن است كه خداوند آن سبب مى سازد و نسب آن است كه خداوند نزديك مى كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 92)

كُلُوا الزَّيتَ وَادهُنُوا بِهِ فَإِنَّهُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ.

ترجمه: روغن زيتون بخوريد و در خود ماليد كه درختى مبارك است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 43؛ جامع الصغير، ج 2، ص 82)

كَم مِن عِذقٍ رَوَّاحٍ وَدَارٍ فَيَّاحٍ فِي الجَنَّةِ لِأَبِي الدَّحدَاحِ.

ترجمه: بس درخت بزرگ و سراى فراخ كه ابود حداح را خواهد بودن در بهشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 419؛ جامع الصغير، ج 2، ص 82 _ با اختلاف)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 246 _ 247.
2- . در متن تفسير به همين صورت آمده است.
3- . روض الجنان، ج 14، ص 250.
4- . همان، ص 147.
5- . همان، ج 3، ص 346.

ص: 121

كُن وَرِعاً تَكُن أَعبَدَ النَّاسِ.

ترجمه: پارسا باش تا عابدترين مردمان باشى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 32؛ جامع الصغير، ج 2، ص 82)

كَيفَ أَنعَمَ وَصاحِبُ القَرنِ إِلتَقَمَ القَرنَ حَتّى جبهته يَنتَظِرُ مَتى يُؤمَرُ فَيَنفَخُ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 293)

كَيفَ يَهلِكُ أُمَّةٌ أَنَا فِي أَوَّلِها وَعِيسى فِي آخِرِها وَالمَهدِيُّ مِن أَهلِ بَيتِي فِي وَسَطِها.

ترجمه: چگونه هلاك شوند امّتى كه من در اوّل ايشان و عيسى در آخر ايشان و مهدى از اهل البيت من در ميانه ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 573)

أَلكَيِّسُ مَن دانَ نَفسَهُ وَعَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ.

[ ترجمه: زيرك كسى است كه خود را پست شمارد و براى بعد از مرگ كار كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 31) اين حديث عيناً در صفحه 185 مجلّد اوّل تفسير ابوالفتوح آمده و با عبارت: وَالعاجِزُ مَنْ تَبِعَ نَفْسُهُ هَواها وَتَمَنَّى عَلَى اللّه ِ. آن را كامل كرده؛ ترجمه تمام حديث از صفحه 185 جلد اوّل چنين است: ترجمه: زيرك آن كس باشد كه حساب خود بكند و براى قيامت عملى كند و عاجز آن بود كه نفس را از قفاى هوا برد و تمنّا كند بر خدا. در مجلّد دوم، صفحه 587 قسمت اوّل اين حديث آمده، ولى در صفحه 42 جلد پنجم تمام حديث ضبط شده و ترجمه آن با اندك اختلاف چنين آمده:

ترجمه: زيرك آن باشد كه حساب خود بكند و براى پَسِ مرگ كارى كند و عاجز آن باشد كه نفس را از قضاى هوا ببرد و تمنّاى بهشت كند بر خداى. تمام حديث در جلد دوم جامع الصغير، صفحه 97 ضبط و در آخر آن كلمه «أَلْأَمانِىَّ» نيز افزوده شد.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 81.
2- . همان، ج 7، ص 335.
3- . همان، ج 4، ص 353.
4- . همان، ج 1، ص 77.

ص: 122

كِيلُوا الطَّعامَ وَلا تَهِيلُوا.

[ ترجمه: طعام را كيل و اندازه كنيد و مقدار آن نادانسته نفروشيد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 420؛ جامع الصغير، ج 2، ص 83 با تغييرى)

لا إِيمانَ لِمَن لا أَمانَةَ لَهُ.

ترجمه: ايمان نباشد آن را كه امانت نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 269؛ جامع الصغير، ج 2، ص 171)

لا يَبقَى عَلى ظَهرِ الأَرضِ بَيتُ مَدَرٍ وَلا وَبَرٍ إِلاّ أَدخَلَهُ اللّه ُ كَلِمَةَ الاسلامِ بِعِزِّ عَزِيزٍ أَو بِذُلِّ ذَلِيلٍ.

ترجمه: بر پشت زمين خانه بنماند در حضر و در بدو والا خداى تعالى كلمة اسلام در او برد امّا به عزّ عزيز او بذلّ ذليل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 308)

لا تُنَبِّزُوا بِإِسمِي.

ترجمه: نام من به همزه مگوئيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 5)

لا تَجمَعُوا بَينَ إِسمِي وَكُنيَتِي.

ترجمه: از ميان نام من و كينة من جمع مكنى (5) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 662)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 12.
2- . همان، ج 2، ص 320.
3- . همان، ج 3، ص 74.
4- . همان، ج 6، ص 12.
5- . يعنى كس را نام محمد مكنى و كينه ابوالقاسم. شما را رواست كه نام من برگيرى و روا نيست تا كنيه من برگيرى. (ص 662، ج 1، تفسير ابوالفتوح رازى)
6- . روض الجنان، ج 5، ص 96.

ص: 123

لا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ وَلا لِذِي مُرَّةٍ سَوِيٍّ.

ترجمه: صدقه حلال نباشد هيچ توانگر را و نه هيچ قوى تن درست را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 173)

لا تَحلِفُوا بِآبائِكُم.

ترجمه: سوگند مخوريد به پدرانتان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 716)

لا تَرُدُّوا السّائِلَ وَلَو بِظِلفٍ مُحرَقاً.

ترجمه: سائل را رَدْ مكنيد و اگر بسُم گوسفند سوخته باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 267)

لا تَزالُ المَسئَلَةُ بِالعَبدِ حَتّى يَلقَى اللّه َ وَما فِي وَجهِهِ مُضغَةُ لَحمٍ.

ترجمه: سؤال، بنده را بجائى آرد كه چون با پيش خداى شود بر روى او هيچ گوشت نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 479)

لا تُزَوِّجَنَّ عَجُوزاً وَلا عاقِراً فَإِنِّي مُكاثِرٌ بِكُم يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: زن پير بزنى مكن و نازاينده كه من بكثرت شما فخر آرم روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 35)

لا تُسافِرُوا فِي القُرآنِ إِلى أَرضِ العَدُوِّ.

[ ترجمه: قرآن را در مسافرت به همراه خود به سرزمين دشمن نبريد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 235)

لا تَسُبُّوا أَصحابِي فَإِنَّهُم أَسلَمُوا طَوعاً وَأَسلَمَ النّاسُ مِن خَوفِ سُيُوفِهِم.

ترجمه: اصحاب مرا دشنام مدهيد كه ايشان بطوع و رغبت ايمان آوردند مردمان ديگر از بيم شمشير ايشان.

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 161.
2- . همان، ج 5، ص 236.
3- . همان، ج 2، ص 315.
4- . همان، ج 4، ص 93.
5- . همان، ج 14، ص 131.
6- . همان، ج 18، ص 326.

ص: 124

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 596) در صفحه 628 مجلّد اوّل فقط قسمت اوّل اين حديث يعنى «لا تَسُبُّوْا أَصْحابِىْ» ضبط شده ولى ترجمه آن را چنين آورده: «اصحاب مرا دشنام ندهى كه به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اگر يكى از شما چندان كه وزن كوه احد است زر خرج كند آن درنيايد از درجه كه ايشان و نه نيمه ايشان راهست. «بخارى، ج 4، ص 181؛ عينى، ج 7، ص 603؛ عسقلانى، ج 7، ص 27؛ قسطلانى، ج 6، ص 111»

لا تَسُبُّوا الدَّهرَ فَإِنَّ اللّه َ هُوَ الدَّهرُ.

ترجمه: روزگار را دشنام مدهيد كه خداى تعالى روزگار است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 44؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 197؛ نووى، ج 9، ص 140)

لا تَستَضِيئُوا بِنارِ المُشرِكِينَ وَلا تَنقُشُوا فِي خَواتِيمِكُم عَرَبِيّاً.

[ ترجمه: روشنايى نگيرد به آتش مشركان و در انگشتريهاتان عربى نقش نبنديد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 636)

لا تُطَلِّقُوا نِسائَكُم إِلاّ عَن رِيبَةٍ فَإِنَّ اللّه َ لا يُحِبُّ الذَّواقِينَ وَلاَالذَّوَّاقاتِ.

ترجمه: زن را طلاق ندهى الاّ از تهمتى كه خداى تعالى چشندگان را دوست ندارد از مردان و زنان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 402 و ج 5، ص 342؛ جامع الصغير، ج 2، ص 174)

لا تَعجَبُوا بِعَمَلِ عامِلٍ حَتّى تَنظُرُوا بِمَ يُختَمُ لَهُ.

ترجمه: عجب مداريد از عمل عاملى و كارزار كاردانى تا بنگرى خاتمه او بر چه خواهد بودن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 173؛ جامع الصغير، ج 2، ص 174)

لا تَغتابُوا المُسلِمِينَ وَلا تَتَّبِعُوا عَوراتِهِم فَإِنَّ مَنِ اتَّبَعَ عَوراتِ أَخِيهِ المُسلِم أَتبَعَ اللّه ُ عَوراتِهِ حَتّى تَفضَحَهُ وَلو وَسَطَ رَحلِهِ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 412.
2- . همان، ج 17، ص 237.
3- . همان، ج 5، ص 31.
4- . همان، ج 3، ص 304؛ ج 19، ص 259.
5- . همان، ج 7، ص 16.

ص: 125

ترجمه: غيبت مسلمانان مكنيد و دنبال غيبت و عورات ايشان مرويد كه هر كس دنبال عورت كسى دارد خداى تعالى دنبال عورت او دارد تا رسوا كند او را و اگر همه در خانه او باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 123)

لا تَقِيَّةَ فِي الإِسلامِ بَعدَكَ ما عُذرُ مَن كَتَمَ الحَقَّ وَأَنتَ ناصِرُهُ.

ترجمه: از پس تو و قتال و مبارزت تو در اسلام تقيّه نيست چه عذر بود آن را كه حق پنهان دارد چون تو ناصر دارد. (2)

لا تُمَثِّلُوا وَلَو بِالكَلبِ العَقُورِ.

[ ترجمه: قطعه قطعه و مثله نكنيد اگر چه سگ درنده اى باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 142؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 153) با اختلاقى.

لاَءِن يَمتَلِيء جَوفُ أَحَدِكُم قَيحاً أَحَبُّ إِلَىَّ مِن أَن يَمتَلِيءَ شِعراً.

ترجمه: اگر شكم يكى از شما پر از ريم باشد دوست دارم از آنكه پر از شعر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 418؛ جامع الصغير، ج 2، ص 104)

لا تَنتَفَعُوا مِنَ المَيتَةِ بِاهابٍ وَلا عَصَبٍ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 349؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 151)

لا تَنظُرُوا إِلى مَن هُوَ فَوقَكُم وَانظُرُوا إِلى مَن هُوَ أَسفَلُ مِنكُم فَإِنَّهُ أَجدَرُ أَن لا تَزدَرُوا نِعمَةَ اللّه ِ عَلَيكُم.

ترجمه: در آنكس منگريد كه بالاى شما باشد به نعمت در آنكس نگريد كه فرود شما باشد كه آن اولى تر باشد كه نعمت خداى بر خود حقير ندارى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 530)

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 32 _ 33.
2- . همان، ج 7، ص 71.
3- . همان، ج 6، ص 356.
4- . همان، ج 16، ص 168.
5- . همان، ج 8، ص 72.
6- . همان، ج 13، ص 198.

ص: 126

لا تَنكَحُوا المَرأَةَ عَلى عَمَّتِها وَلا عَلى خالَتِها.

[ ترجمه: زنى را بر عمه يا خاله اش به زنى نگيريد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 747)

لا حَلفَ فِي الإِسلامِ وَلا فَتكَ فِي الإِسلامِ.

[ ترجمه: سوگند و غافل كُشى در اسلام نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 322؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 53؛ قسطلانى، ج 4، ص 180)

لا دِينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ.

ترجمه: دين نباشد آن را كه او را عهد نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 269؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 155)

لا رِضاعَ بَعدَ الحَولَين وَإِنَّمَا الرِّضاعُ ما أَنبَتَ اللَّحمَ وَشَدَّ العَظمَ.

[ ترجمه: رضاع (شير دادن دايه به كودك) پس از دو سالگى نيست؛ رضاع آن است كه گوشت بروياند و استخوان محكم كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 744؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 155)

لا رُقيَةَ إِلاّ مِن عَينٍ أَوحُمَةٍ.

[ ترجمه: فسون نباشد مگر از چشم يا نيش مار و كژدم]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 383 _ 384)

لا شِغَارَ فِي الإِسلامِ.

ترجمه: در اسلام شغار نيست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 719؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 155)

لا صَلوةَ إِلاّ بِفاتِحَةِ الكِتَابِ.

[ ترجمه: نمازى نباشد جز با سوره فاتحة الكتاب.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 15)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 313.
2- . همان، ج 3، ص 110.
3- . همان، ج 2، ص 320.
4- . همان، ج 5، ص 306.
5- . همان، ج 19، ص 371.
6- . همان، ج 5، ص 245.
7- . همان، ج 1، ص 39.

ص: 127

در مآخذ ديگر به اين صورت ديده شد: لا صَلوةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ فاتِحَةَ الْكِتابِ. «بخارى، ج 1، ص 170؛ عينى، ج 3، ص 63؛ عسقلانى، ج 2، ص 200؛ قسطلانى، ج 2، ص 102»

لا صَلوةَ لِمَن لَم يَقرَء بِأُمِّ القُرآنِ فَصَاعِداً.

ترجمه: نماز نباشد آن را كه امّ القرن نخواند يا بيشتر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 51) در مستدرك الوسائل اين حديث به صورت «أمّ الكتاب» ضبط شده.

لا فِكرَةَ فِي الرَّبِّ.

[ ترجمه: تفكّر در ذات پروردگار نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 186)

لا كَبِيرَةَ مَعَ إِستِغفارٍ وَلا صَغِيرَةَ مَعَ إِصرَارٍ.

ترجمه: گناه بزرگ نباشد به استغفار و كوچك نباشد به اصرار.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 654 و ص 757؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 158)

لا نَذرَ فِي مَعصِيَةٍ وَلا فَيما لا يَملِكُ ابنُ آدَمَ.

[ ترجمه: نذر در نافرمانى خداوند و آنچه كه دارائى انسان نباشد نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 718؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 158) با اختلافى.

لا هَجرَةَ بَعدَ الفَتحِ.

[ ترجمه: هجرتى بعد از فتح نيست (كسانى بعد از فتح مكه به سوى پيامبر هجرت كنند و مسلمان شوند از مهاجرين شمرده نمى شوند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 551؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 193 و 197؛ عينى، ج 6، ص 527؛ عسقلانى، ج 6، ص 3 و 28؛ قسطلانى، ج 5، ص 39 و 68)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 39.
2- . همان، ج 18، ص 196.
3- . همان، ج 5، ص 76 و 339.
4- . همان، ص 243.
5- . همان، ج 9، ص 159.

ص: 128

لا يَأذَنُ اللّه ُ لِشَيءٍ كَإِذنِهِ لِنَبِيٍّ يَتَغَنِّي بِالقُرآنِ وَيُروى كَإِذنِهِ لَعَبدٍ يَقرَءُ القُرآنَ.

[ ترجمه: خداوند روا ندانسته است چيزى را چون مجاز دانستن پيامبرش بر تَغَنّى و با آواز خواندن قرآن و نيز روايت شده مانند اذن و اجازه خداوند به بنده اش بر قرائت قرآن.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 605؛ و در جامع الصغير، ج 2، ص 121) با «ما اذن» شروع مى شود.

لا يَبقَى عَلى ظَهرِ الأَرضِ بَيتُ وَبَرٍ وَلا مَدَرٍ إِلاّ أَدخَلَهُ اللّه ُ كَلِمَةَ الإِسلامِ إِمّا بِعِزِّ عَزِيزٍ أَو بِذُلِّ ذَلِيلٍ إِمّا أَن يُعِزَّهُم فَيَجعَلُهُمُ اللّه ُ مِن أَهلِهِ فَيَعِزُّوا بِهِ وَإِمّا أَن يُذِلَّهُم فَيَدِينُونَ بِهِ.

ترجمه: بر پشت زمين هيچ خانه سفرى و حضرى نماند الاّ خداى تعالى كلمه اسلام در او برد امّا به عزّ عزيز يا بذل ذليل اما خداى تعالى ايشان را به توفيق اسلام عزيز كند يا به طوع ايمان آرند و از اهل آن شوند و به آن عزيز گردند و امّا ذليل كند ايشان را تا گردن نهند حق را به عنف.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 581)

لا يَبِيتَنَّ أَحَدُكُم إِلاّ وَصِيَّتَهُ تَحتَ رَأسِهِ.

ترجمه: نبايد كه هيچ كس از شما بخسد الاّ وصيّت او در زير سرش باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 278)

لا يَبلُغُ العَبدُ حقِيقَةَ التَّقوَى حَتّى يَدَعَ مالا بَأسَ بِهِ حَذَراً مِمّا بِهِ البَأسُ.

ترجمه: بنده به حقيقت تقوى نرسد تا آنچه با آن باكى نبود رها كند ترس آن را كه به آن باكى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 40؛ جامع الصغير، ج 2، ص 176)

لا يُتمَ بَعدَ حُلُمٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 281.
2- . همان، ص 226؛ ج 3، ص 74.
3- . همان، ج 2، ص 344.
4- . همان، ج 1، ص 102.

ص: 129

ترجمه: پس از بلوغ يتيمى نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 716؛ ج 2، ص 355)

لا يَجُوزُ شَهادَةُ خائِنٍ وَلا خائِنَةٍ وَلا محدُودٍ وَلاذِي حِقدٍ عَلى أَخِيهِ وَلا مُجَرَّبٍ عَلَيهِ شَهادَةُ زُورٍ وَلاَ القانِعِ مَعَ أَهلِ بَيتٍ.

ترجمه: گواهى خاين و حد زده و حقود و كينه وَر بر برادر مسلمان و نه آنكه او را به گواهى دروغ آزموده باشند و نه آنكه در سراى مرد خدمت او كند گواهى ايشان مقبول نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 4 ص 131. ، ج 1، ص 492)

لا يَحِلُّ ثَمَنُ الكَلبِ وَلا حُلوانُ الكاهِنِ وَلا مَهرُ البَغِيِّ وَنَهَى عَن إِقتِنَائِها وَإِمساكِها وَأَمَرَ بِغَسلِ الإِناءِ مِن وُلُوغِها ثَلاثَ مَرّاتٍ إِحديهُنَّ بِالتُّراب.

ترجمه: حلال نباشد بهاء سگ و مزد فال گو و مهر زناكننده و ما را نهى كرد از سگ داشتن كه اِنا بشويم از دهن او سه بار يك بار از آن به خاك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 102)

لا يَحِلُّ دَمُ إِمْرَيءٍ مُسلِمٍ إِلاّ لاِءِحدى خِصالٍ أَربَعٍ كُفرٌ بَعدَ إِيمانٍ وَزِناءٌ بَعدَ إِحصانٍ وَرَجُلٌ عَمِلَ عَمَلَ قَومِ لُوطٍ وَرَجُلٌ قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ.

ترجمه: خون مرد مسلمان حلال نباشد الاّ براى خصلتى از چهار خصلت مردى كه كافر شود پس ايمان و مردى كه زنا كند پس احصان و مردى كه عمل قوم لوط كند و مردى كه نفسى را بكشد به قصد بى آنكه او كسى را كشته باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 8، ص 88. ، ج 2، ص 355؛ صحيح بخارى، ج 8، ص 36؛ عينى، ج 11، ص 195؛ عسقلانى، ج 12، ص 176، قسطلانى، ج 10، ص 58)

لا يَحِلُّ لاِءِمرَأَةٍ تُؤمِنُ بِاللّه ِ وَاليَومِ إِذا حَرَّكَت أَن تُظهِرَ إِلاّ وَجهَها وَيَدَها إِلى هيهُنا قالَت وَقَبَضَ عَلى نِصفِ الذِّراعِ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 237؛ ج 8، ص 90.
2- . همان، ج 6، ص 257.

ص: 130

ترجمه: حلال نباشد هيچ زن را كه ايمان دارد به خداى و به قيامت كه چون بجنبد پيدا كند الاّ رويش را و دستها تا نيمه باز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 32)

لا يَخلُوَنَّ رَجُلٌ بِإِمرَأَةٍ فَإِنَّ ثالِثَهُمَا الشَّيطانُ.

ترجمه: بايد كه هيچ مردى با زنى به خلوت ننشيند كه سيُّم ايشان شيطان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 520؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 17؛ عينى، ج 7، ص 43؛ عسقلانى، ج 6، ص 100؛ قسطلانى، ج 5، ص 168)

لا يَدخُلُ أَحَدُكُم فِي سَومِ أَخِيهِ.

[ ترجمه: نبايد يكى از شما در رايزنى برادرش

(برادر مسلمانش) براى خريد متاعى وارد شود.] (تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 113)

لا يَدخُلُ الجَنَّةَ جوَّاظٌ وَلا جعظَرِيٌّ وَلا عُتُلٌّ زَنِيمٌ.

[ ترجمه: خداوند مردى را كه مال جمع كند و مردم را از آن منع كند و بدخوى و شكم فراخ باشد به بهشت نبرد]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 376)

لا يَزالُ طائِفَةٌ مِن أُمَّتِي عَلَى الحَقِّ ظاهِرِينَ حَتّى يَأتِيَ أَمرُاللّه ِ لا يَضُرُّهُم مَن خَذَلَهُم وَلا مَن خالَفَهُم.

ترجمه: زايل نشوند گروهى از امّت من بر حق ايستاده و اظهار كننده تا فرمان خداى آيد و ايشان را زيان ندارد خذلان خاذلى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 494؛ صحيح بخارى، ج 8، ص 140؛ عينى، ج 11، ص 483؛ عسقلانى، ج 13، ص 249؛ قسطلانى، ج 10، ص 389)

لا يُصَلِّيَنَّ أَحَدَكُم وَهُوَ زَناءٌ وَلا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُم وَهُوَ يُدافِعُ الأَخبَثَينِ.

[ ترجمه: نبايد كه نماز بخواند يكى از شما در حال تنگى و دفع بول و غائط.]

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 125.
2- . همان، ج 4، ص 206.
3- . همان، ج 1، ص 296.
4- . همان، ج 19، ص 353.
5- . همان، ج 9، ص 27.

ص: 131

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 769) در مستدرك الوسائل (الخبثين) آمده. در كنوز الحقائق با اختلافى در ج 2، ص 164 ضبط شده.

لا يُصِيبُ المُؤمِنَ نَصَبٌ وَلا وَصَبٌ وَلا مَخمَصَةٌ حَتّى الهَمُّ يُهِمُّهُ وَلا أَذىً إِلاّ كَفَّرَ اللّه ُ بِهِ مِن خَطايَاهُ.

ترجمه: مؤمن را هيچ دردى و رنجى و گرسنگى نرسد تا آن چيز كه او را غمگين كند و الاّ خداى تعالى به كفّاره گناهانش كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 499) در مجلّد دوم صفحه 48 اين حديث با اندك اختلافى به اين صورت ضبط شده: لا يُصِيْبُ المُؤْمِنَ وَصَبٌ وَلا نَصَبٌ وَلا سُقْمٌ وَلا أَذْىً حَتّى الهَمُّ يُهِمُّهُ إِلاّ كَفَّرَ اللّه ُ بِها مِنْ خَطاياهُ. در ترجمه اين حديث نيز ابوالفتوح در اين مجلد دوم با اندك اختلاف چنين نوشته: ترجمه: مؤمن را هيچ دردى و رنجى و ماندگى و بيمارى نرسد تا آن غم كه او را غمگين كند الاّ خداى تعالى آن به كفّاره گناهش كند.

لا يَقبَلُ اللّه ُ صَلوةَ حائِضٍ إِلاّ بِخِمارٍ.

ترجمه: خداى تعالى نماز زنان حايض نپذيرد الاّ كه مقنع دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 722؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 165)

لا يُقتَلُ حُرٌّ بِعَبدٍ.

[ ترجمه: آزادى را به بنده اى نكشند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 274؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 165)

لا يُلدَغُ المُؤمِنُ مِن حُجرٍ واحِدٍ مَرَّتَينِ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 372.
2- . همان، ج 4، ص 147.
3- . همان، ج 5، ص 253.
4- . همان، ج 2، ص 334.

ص: 132

[ ترجمه: مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 42) در مجلد سوم تفسير ابوالفتوح، صفحه 235 به اين صورت آمده: لَنْ يُلْدَغَ المُؤْمِنُ فِىْ حُجْرٍ مَرَّتَيْنِ. در صفحه 166 كنوز الحقائق بالفظ «لا يلسع» ضبط شده.

ترجمه: مؤمن را از يك سوراخ مار دو بار نزند.

صحيح مسلم، ج 8، ص 227 (با حذف كلمه «واحد»)، جامع الصغير، ج 2، ص 204)

لا يَمنَعكُم مِنَ السُّحُورِ أَذانُ بَلالٍ وَلاَالصُّبحُ المُستَطِيلُ وَلكِن الصُّبحُ المُستَطِيرُ.

ترجمه: نبايد كه بانگ نماز بلال شما را منع كند از سحور خوردن و نه اين صبح بر دراز و لكن مانع اين مستطير پراكنده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 302؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 167) با اختلافى.

لا يَمُوتَنَّ أَحَدَكُم إِلاّ وَهُوَ بِحُسنِ الظَّنِّ بِاللّه ِ إِنَّ حُسنَ الظَّنِّ بِاللّه ِ ثَمَنُ الجَنَّةِ.

ترجمه: مبادا كه مرگ به يكى از شما آيد و او به خداى گمان نيك نداشته باشد كه گمان نيكو به خداى جلّ جلاله بهاء بهشت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 312؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 167) با تغييرى. در مجلّد چهارم تفسير ابوالفتوح، صفحه 543، اين حديث به صورت ديگر نيز آمد: لا يَمُوْتَنَّ أَحَدُكُمْ إِلاّ وَهُوَ بِحُسْنِ الظَّنِّ بِاللّه ِ فَإِنَّ قَوْماً أَسَاءَ الظَّنَّ بِاللّه ِ فَأَهْلَكَهُمْ. ترجمه: نبايد كه يكى از شما بميرد و الاّ ظنّ او به خداى نيكو باشد كه گروهى گمان بد بردند به خداى تعالى ايشان را هلاك كرد.

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 192.
2- . همان، ج 3، ص 57.
3- . همان، ص 83.

ص: 133

لا يَنبَغِي السُّجُودُ إِلاّ للّه ِِ.

ترجمه: سجده جز خداى را نشايد كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 593)

لا يُنقَصُ مالٌ مِن صَدَقَةٍ.

ترجمه: هيچ مال به زكوة و صدقه بنكاهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 484)

لِتَأخُذُنَّ كَما أَخَذَتِ الأُمَمُ مِن قَبلِكُم ذِراعاً بِذِراعٍ وَشِبراً بِشِبرٍ وَباعاً بِباعٍ حَتّى لَو أَنَّ أَحَداً مِن أولئِكَ دَخَلَ حُجرَ ضَبٍّ لَدَخَلتُمُوهُ.

ترجمه: شما هان طريقه گيريد كه آنان كه پيش شما بودند ارش به ارش و دست به دست و بازو به بازو تا اگر يكى از ايشان در سوراخ سوسمارى شده باشد شما نيز همچنان كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 608) در جامع الصغير، جلد دوم، صفحه 104 به صورت «لتركبنّ سنن من كان قبلكم» ضبط شده.

لِساناً ذاكِراً وَقَلباً شاكِراً وَزَوجَةً مُؤمِنَةً تُعِينُ أَحَدُكُم عَلى دِينِهِ.

ترجمه: زبانى ذاكر و دلى شاكر و زنى مؤمنه كه آن شما را بر دينش يار بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 582)

لَعَنَ اللّه ُ الخَمرَ وَشارِبَها وَساقِيَها وَبائِعَها وَمُبتاعَها وَعاصِرَها وَمُعصِرَها وَحامِلَها وَالمَحمُولَ إِلَيهِ وَآكِلَ ثَمَنِها.

ترجمه: در اين خبر ده كس را لعنت خمر را اوّلاً و خورنده اش را و آن را كه ساقى باشد و فروشنده را و خزنده را و فشارنده را و آن را كه فرمايد فشردن و آن را كه برگيرد و آن را كه به خانه او برند و آن را كه بهاى او خورد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 218؛ جامع الصغير، ج 2، ص 105)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 423.
2- . همان، ص 107.
3- . همان، ج 9، ص 289.
4- . همان، ص 228.
5- . همان، ج 7، ص 135.

ص: 134

لَعَنَ اللّه ُ مَن قَتَلَ بِدَخَلِ الجاهِلِيَّةِ.

ترجمه: لعنت بر آن كس باد كه او بكينه جاهليّت كسى را بكشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 93)

لَقَلبُ بَنِي آدَمَ أَسرَعُ تَقلِيباً مِنَ القِدرِ إِذَا استَحَمَّت غَلياً.

ترجمه: دل فرزند آدم زودتر گرم گردد از ديك در آنحال كه نيك بجوش درآيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 514) اين حديث به اين صورت نيز آمده: لَقَلْبُ ابْنِ آدَمَ أَشَدُّ إِنْقِلاَباً مِنَ القِدْرِ إِذَا اجْتَمَعَتْ غَلْياً. (مسند احمد، ج 6، ص 4؛ و با تفاوت مختصر، حلية الاولياء، ج 1، ص 165؛ جامع الصغير، ج 2، ص 124) در احياء العلوم به صورت ذيل آمده: لَقَلْبُ المُؤْمِنِ أَشَدُّ تَقَلُّباً مِنَ القِدْرِ فِىْ غَلْيَانِها. (احياء العلوم، ج 3، ص 15)

لَقَد حَكَمتَ فِيهِم بِحُكمِ اللّه ِ مِن فَوقَ سَبعَةِ أَرقِعَةٍ.

ترجمه: حكم كردى در ايشان كه خداى تعالى از بالاى هفت آسمان آن حكم كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 722)

لَقِيَ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ مُلجَماً بِلِجامٍ مِن نَارٍ.

ترجمه: و بر جمله معنى آنكه: هر كس كه او علمى داند و او را از آن بپرسند پنهان كند فرداى قيامت او را بيارند لگامى از آتش بر دهن او كرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 244)

لِكُلِّ نَبِيٍّ وُلاةٌ مِنَ النَّبِيِّينَ وَإِن وَلِيِّي مِنهُم أَبِي وَخَلِيلُ رَبِّي.

ترجمه: هر پيغامبرى را ولى باشد از جمله پيغامبران و ولىّ من پدر من است و خليل خداى تعالى.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 231.
2- . همان، ج 4، ص 190.
3- . همان، ج 5، ص 252.
4- . همان، ج 2، ص 260.

ص: 135

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 583)

لِلسّائِلِ حَقٌّ وَإِن جاءَ عَلى فَرَسٍ.

ترجمه: سايل را حق است و اگر چه بر اسب آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 267؛ جامع الصغير، ج 2، ص 107)

لِلصّائِمِ فَرحَتانِ فَرحَةٌ عِندَ إِفطارِهِ وَفَرحَةٌ عِندَ لِقَاءِ رَبِّهِ.

ترجمه: روزه دار را دو خرّمى بود يكى آنجا كه روزه بگشايد و يكى آنجا كه نزد خداى شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 290؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 211؛ عينى، ج 5، ص 188؛ عسقلانى، ج 4، ص 101؛ قسطلانى، ج 3، ص 429)

لَو أَنَّ أَحَدَكُم فَرَّ مِن رِزقِهِ لَتَبِعَهُ كَما تَبِعَهُ المَوتُ.

ترجمه: اگر يكى از شما از روزى بگريزد روزى از پَىِ او بيايد چنانكه مرگ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 151) اين حديث به صورت ديگر نيز در چند جا ديده شد كه نقل مى شود: لَوْ أَنَّ ابْنَ آدَمَ هَرَبَ مِنْ رِزْقِه كَما يَهْرَبُ مِنَ المَوْتِ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَما يُدْركُهُ المَوْتُ. (حلية الاولياء، ج 7، ص 90؛ ج 8، ص 246؛ جامع الصغير، ج 2، ص 127)

لَو تَوَكَّلتُم عَلَى اللّه ِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُم كَما يَرزُقُ الطَّيرَ تَغدُو خِماصاً وَتَرُوحُ بِطاناً.

ترجمه: اگر توكّل كنى بر خداى حقّ توكّل شما را روزى دهد چنانكه مرغان را بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى و نماز شام با آشيان شوند حوصله ها پُر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 474) در مجلّد پنجم تفسير ابوالفتوح اين حديث با اندك اختلاف در صفحه 152 ضبط شده: لَوْ أَنْ تَتَوَكَّلُوا عَلَى اللّه ِ حَقَّ تَوَكُّلِه لَرَزَقَكُمْ كَما يَرْزُقُ الطَّيْرَ يَغْدُوْ خِماصاً وَ يَرُوْحُ بِطاناً. ترجمه: اگر شما توكل كرديد بر خداى حق توكّلش چنانكه بيايد روزى دادى شما را چنانكه مرغان را دهد، بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى و نماز شام به آشيان ها روند حوصله ها پُر.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 379.
2- . همان، ج 2، ص 315.
3- . همان، ج 3، ص 25.
4- . همان، ج 18، ص 103 _ 104.
5- . همان، ج 5، ص 130؛ ج 18، ص 104.

ص: 136

لَو كانَ لاِبنِ آدَمَ وَادِيانِ مِن مالٍ لاَبتَغَى إِلَيهُما ثالِثاً وَلا يَملَأُ جَوفَ ابنَ آدَمَ إِلاّ التُّرابُ وَيَتُوبُ اللّه ُ عَلى مَن تابَ.

ترجمه: اگر آدمى را دو وادى مال باشد طلب سيُّم كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 304؛ صحيح بخارى، ج 6، ص 164؛ عينى، ج 10، ص 595 و ج 11، ص 217؛ قسطلانى، ج 9، ص 299) ابوالفتوح دنباله حديث را ترجمه نكرد.

لَو كانَتِ الدُّنيا تَزِنُ عِندَاللّه ِ جَناحَ بَعُوضَةٍ ما سَقَى كافِراً مِنها شَربَةَ مَاءٍ.

[ ترجمه: اگر وزن دنيا نزد خداوند به اندازه بال مگسى بود كافر را به اندازه يك بار نوشيدن آب نمى داد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 345)

لَو لا تُذنِبُوا لَخَشِيتُ عَلَيكُم ماهُوَ أَشَدُّ مِن ذلِكَ العَجَبِ العَجَب.

[ ترجمه: اگر نه آنست كه گناه مى كنيد هر آينه مى ترسيدم بر شما آنچه كه شديدتر باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 429)

لَو لاَ السُّؤَّالُ يَكذِبُونَ ما قُدِّسَ مَن رَدَّهُم.

ترجمه: اگر نه آنستى كه سايلان دروغ ميگويند توفيق ندادندى آن را كه ايشان را رد كردى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 267؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 73)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 63.
2- . همان، ج 12، ص 206.
3- . همان، ص 366.
4- . همان، ج 2، ص 316.

ص: 137

لَو لا عِبادُ اللّه ِ رُكَّعٌّ وَصِبِيَةٌ رُضَّعٌ وَبَهائِمٌ رُتَّعٌ لَصُبَّ عَلَيكُمُ العَذابُ صَبَّاً.

ترجمه: اگر نه آنستى كه خداى را بندگان هستند راكع و كودكان شيرخواره و بهايم چرنده عذاب بر شما ريختندى ريختنى بارع.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 434؛ جامع الصغير، ج 2، ص 113)

لَو لَم يَبقِ مِنَ الدُّنيا إِلاّ يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّه َ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَخرُجَ رَجُلٌ مِن أَهلِ بَيتِي يُواطِى ءُ اسمُهُ إِسمِي وَكُنيَتُهُ كُنيَتِي يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وَقِسطاً كَما مُلِئَت جَوراً وَظُلماً.

ترجمه: اگر از دنيا نماند الاّ يك روز خداى عزّوجلّ آن روز دراز گرداند تا مردى از فرزندان من بيايد نامش نام من و كنيتش كنية من و زمين را پر از عدل باز كند پس از آنكه پر از جور باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 41)

در مجلّد اوّل، صفحه 430 اين حديث بار ديگر ذكر شد با اندك اختلاف در صفحه 54 جلد چهارم حديث از «يملا الارض...» شروع مى شود، و در صفحه 528 همين مجلّد تمام حديث ذكر شد. (جامع الصغير، ج 2، ص 112)

لَو وُزِنَ إِيمانُ عَلِيٍّ بِإِيمانِ أُمَّتِي لَرَجَحَ إِيمانُ عَلِيٍّ عَلى إِيمانِ أُمَّتِي إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: اگر ايمان على با ايمان جمله امّت من بسنجند، ايمان على بر جمله ايمان امّت من بچربد تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 10، ص 16. ، ج 2، ص 628)

لَيتَ شِعرِي مَتى يَكُونُ ذلِكَ.

ترجمه: كاشكى تا من دانستم كه كَىْ خواهد بودن (3) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 489)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 386.
2- . همان، ج 1، ص 104؛ ج 3، ص 375؛ ج 14، ص 172.
3- . اين سخن نبى اكرم زمانى از طرف آن حضرت اظهار شد كه آيه: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» نازل شد. رجوع كنيد به تفسير ابوالفتوح، ج 1، ص 489.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 120.

ص: 138

لَيسَ شَيءٌ أَحَبَّ إِلَى اللّه ِ مِن قَولِ القَائِلِ أَلحَمدُللّه ِِ وَلِذلِكَ أَثنَى بِهِ عَلى نَفسِهِ.

ترجمه: هيچ چيزى نيست كه خداى تعالى دوست تر دارد از اين كلمه؛ براى آنكه بر خود ثنا گفت به اين كلمه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 25)

لَيسَ عَلى أَهلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ وَحشَةٌ فِي قُبُورِهِم وَلا في مَحشَرِهِم وَلا بِنَشرِهِم وَكَأَنِّي بِأَهلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ يَخرُجُونَ مِن قُبُورِهِم وَيَنفُضُونَ التُّرابَ عَن وُجُوهِهِم وَيَقُولُونَ: «أَلحَمدُللّه ِِ الَّذِي أَذهَبَ عَنَّا الحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ» (2) .

ترجمه: نيست بر اهل لا اله الاّ اللّه وحشتى در گورهايشان و نه به نشرشان و پندارى كه من در اهل لا اله الاّ اللّه مى نگرم كه از گورها برخيزند، خاك از روى بيفشانند و مى خوانند اين آيت: «الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ...»

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 394)

لَيسَ الغِنَى مِن كَثرَةِ العَرَضِ إِنَّمَا الغِنى غِنَى النَّفسِ.

ترجمه: مرد به قناعت توانگر باشد و به عزّت نفس و علوّ همّت شريف باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 270؛ صحيح بخارى، ج 5، ص 167؛ عينى، ج 10، ص 605؛ ج 11، ص 231؛ قسطلانى، ج 9، ص 38) در جامع الصغير چنين آمده: لَيْسَ الغِنى عَنْ كَثْرَةِ العَرَضِ وَلكِنَّ الغِنى غِنَى النَّفْسِ. «جامع الصغير، ج 2، ص 134»

لَيسَ لَكَ مِن مالِكَ إِلاّ ما أَكَلتَ فَأَفنَيتَ أَو لَبِستَ فَأَبلَيتَ أَو تَصَدَّقتَ فَأَمضَيتَ.

ترجمه: از مال تو تو را نصيب نيست، الاّ آنكه بخوردى و فانى كردى يا در پوشيدى و كهنه كردى يا بدادى، بگذرانيدى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 184)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 64.
2- . فاطر (35): آيه 34.
3- . همان، ج 16، ص 117.
4- . همان، ج 2، ص 325.
5- . همان، ص 113.

ص: 139

لَيسَ المِسكِينُ بِالطَّوافِ وَلا بِالَّذِي تَرُدُّهُ التَمرَةُ وَالتَّمَرتانِ وَاللُّقمَةُ وَاللُّقمَتانِ إِنَّمَا المِسكِينُ الضَّعِيفُ أَلَّذِي لا يَسئَلُ النَّاسَ وَلا يُفطَنُ لَهُ فَيَتَصَدَّقَ عَلَيهِ.

ترجمه: مسكين نه اين درويش گردنده باشد نه آنكه او را باز گرداند او را يك خرما يا دو و يك لقمه يا دو، و انما مسكين ضعيفى باشد كه از مردمان چيزى نخواهد و نداند خواستن نشناسند او را مردم تا بر او صدقه كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 266؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 77)

لَيسَ مِنَ البِرَّ الصِّيامُ فِي السَّفَرِ.

[ ترجمه: روزه در سفر بِرّ و خوبى نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 285؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 220؛ عينى، ج 5، ص 270؛ عسقلانى، ج 4، ص 162؛ قسطلانى، ج 3، ص 466 با اندك اختلاف)

ما أَبقَتِ الفرَائِضَ فَلِأُلِي عَصَبَةٍ ذَكَرٍ.

[ ترجمه: آنچه از ارث مى ماند پس بايد كه براى عصبه مردان باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 85؛ جامع الصغير، ج 1، ص 54) با اختلافى.

ما أَحَلَّتِ الغَنائِمَ لِأَحَدِ سُودِ الرَّأسِ غَيرَكُمْ.

[ ترجمه: غنائم بر هيچ سياه سر جز شما حلال نشده است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 501)

ما أَسكَرَ القَومَ الفَرقُ مِنهُ فَمِلأُ الكَفِّ مِنهُ حَرامٌ.

ترجمه: آنچه مست كند گروهى را فرقى از آن، پس چندان كه در كفى كنند، از او حرام باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

ما أَسكَرَ كَثِيرُهُ فَقَليلُهُ حَرامٌ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 314.
2- . همان، ج 3، ص 14.
3- . همان، ج 6، ص 211.
4- . همان، ج 4، ص 153.
5- . همان، ج 3، ص 208 _ 209.

ص: 140

ترجمه: هر چه بسيارش مستى كند، اندكش حرام باشد. (از انواع خمر).

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

ما أَصَرَّ مَنِ استَغفَرَ وَلَو عادَ فِي اليَومِ سَبعِينَ مَرَّةً.

ترجمه:مُصِر نباشد آن كس كه استغفار كند؛ اگر چه در روزى هفتاد بار با سر گناه شود. در صفحه 654 جلد اوّل در ترجمه همين حديث شيخ به اين جمله شروع مى كند: «اصرار نكرده باشد آنكه...»

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 96 و 654؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

ما أَظَلَّتِ الخَضراءُ وَلا أَقَلَّتِ الغَبرَاءُ أَصدَقَ لَهجَةً مِن أَبِيذَرٍّ.

ترجمه: آسمان سايه بر كس نيفكند و زمين كس را برنگرفت، راستگوتر از ابوذر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 6، 652؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

مَا امتَلَأَت دارٌ حَبرَةً إِلاَّ امتَلَأَت عِبرَةً.

ترجمه: هيچ سرايى پر از خرّمى نشد، الاّ پر از آب چشم شد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 425؛ ج 4، ص 254)

ما حَلَفَ بِالطَّلاقِ وَلاَاستَحلَفَ بِهِ إِلاّ مُنافِقٌ.

ترجمه: به طلاق سوگند نخورد و سوگند ندهد، الاّ منافقى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 342؛ با اختلاف در: صحيح بخارى، ج 7، ص 73؛ عينى، چاپ دهم، ص 349؛ قسطلانى، ج 9، ص 28؛ عسقلانى، ج 10، ص 369)

ما خابَ مَنِ استِخارَ وَلا نَدِمَ مَنِ استَشارَ.

ترجمه: خائب نشود آنكه استخاره كند و پشيمان نشود آنكه مشورت كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 674؛ ج 4، ص 578) در مجلد چهارم اين حديث ترجمه شده.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 208.
2- . همان، ج 1، ص 229.
3- . همان، ج 6، ص 14؛ ج 10، ص 77.
4- . همان، ج 12، ص 359؛ ج 15، ص 246.
5- . همان، ج 19، ص 259.
6- . روض الجنان، ج 5، ص 127؛ ج 17، ص 138.

ص: 141

مازالَ أَخِي جِبرَئِيلُ يُوصِي فِي حَقِّ الجارِ حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ يَرِثُنِي.

ترجمه: برادرم جبرئيل چندانى وصيّت كرد در حق همسايه تا گمان بردم كه ميراث من به او رسد.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ص 468. ، ج 1، ص 764؛ جامع الصغير، ج 2، ص 124) با اختلافى.

مازالَ قُرَيشٌ كافِّينَ عَنِّي حَتّى ماتَ عَمِّي أَبُوطالِبٍ.

ترجمه: هميشه دست قريش از من كوتاه بود تا عمَّم ابوطالب زنده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 211)

ماشَقِيَ عَبدٌ قَطُّ بِمَشورَةٍ وَلا سَعِدَ بِاستِغناءِ رَأيٍ.

ترجمه: [الف] در مجلد اوّل چنين ترجمه كرده: هيچ بنده به مشورت شقى نشود و به استبداد رأى سعيد نشود. [ب] در مجلّد چهارم، ترجمه حديث به اين شرح نوشته شد: هيچ بنده شقى نشد به مشورت و سعيد نشد به استبداد به رأى خود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 674؛ ج 4، ص 160 و 578)

ماطَلَعَت شَمسٌ قَطُّ إِلاّ وَعَلى جَنبَيها مَلَكانِ يَقُولانِ أَللّهُمَّ عَجِّل لِمُنفِق خَلَفاً وَلِمُمسِكٍ تَلَفاً.

ترجمه: هيچ روز آفتاب برنيايد، و الاّ بر پهلوهاى او دو فرشته ايستاده، مى گويند: بار خدايا! هر دهنده و بخشنده را عوض ده و هر بخيل و ممسك را هلاك مال.

.


1- . همان، ج 15، ص 151.
2- . همان، ج 5، ص 126؛ ج 15، ص 38؛ ج 17، ص 138.

ص: 142

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 105) اين حديث در صفحه 524 جلد يكم با اندك اختلاف به اين صورت آمده: ما طَلَعَتْ شَمْسٌ قَطُّ إِلاّ بِجَنْبَيْها مَلَكانِ يَقُوْلانِ أَلّلهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً وَكُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفاً.

ترجمه: هيچ روز آفتاب برنيايد، الاّ بر پهلوهاى او دو فرشته باشند، مى گويند: بار خدايا! هر نفقه كننده اى را عوض بده و هر بازدارنده اى را تلف و هلاك مال. در صفحه 541 جلد پنجم همين تفسير اين حديث ديده مى شود با اختلاف در كلمه «بجنبيه» و ترجمه نيز چنين آمده: و آفتاب برنيايد هيچ روز، و الاّ بر پهلوى او دو فرشته باشد، مى گويند: بار خدايا! تعجيل كن هر نفقه كننده را خلف ده و هر باز گيرنده تلف و هلاك مال.

ما عالَ مَنِ اقتَصَدَ.

ترجمه: درويش نشود هر كه اقتصاد كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 376؛ جامع الصغير، ج 2، ص 124)

مالا رَأَت عَينٌ وَلا سَمِعَت أُذُنٌ وَلا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ.

ترجمه: هيچ چشم چنان نديده باشد و هيچ گوش چنان نشنيده باشد و بر خاطر هيچ آدمى چنان گذشته نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 65) در جلد دوم، صفحه 65 جامع الصغير اين حديث آمده؛ ولى به اين عبارت شروع مى شود: «قال اللّه تعالى: اعددت لعبادى الصالحين...»

ما مِن إِختِلاجِ عِرقٍ وَلا خَدشِ عُودٍ وَلا نِكبَةِ حَجَر إِلاّ بِذَنبٍ وَما يَعفُو اللّه ُ أَكثَرُ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 250 _ 251. در چاپ بيست جلدى عبارت عربى حديث نيامده است.
2- . همان، ج 16، ص 80.
3- . همان، ج 14، ص 6 _ 7.

ص: 143

ترجمه: هيچ رگى نباشد كه به جهد كسى را و نه چوبى كه اندام او بخراشد و نه آنكه پاى او به سنگ درآيد. الاّ به گناهى و آنچه خداى عفو كند، بيشتر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 576)

ما مِن رَجُلٍ مَنَعَ زَكوةَ مالِهِ إِلاّ جُعِلَ لَهُ شُجاعٌ فِي عُنُقِهِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: هيچ مردى نباشد كه او زكات مال ندهد و الاّ آن مال او را مارى كنند روز قيامت و در گردن او كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 696)

ما مِن شَيءٍ كانَ فِي الجاهِلِيَّةِ إِلاّ وَهُوَ تَحتَ قَدَمِي إِلاَّ الأَمانَةَ فَإِنَّها مُؤَدَّاةٌ إِلَى البَرِّ وَالفاجِرِ.

ترجمه: هيچ چيز نيست كه در جاهليّت بود، و الاّ آن در زير پاى من است، الاّ امانت كه امانت با خداوندش بايد دادن، اگر مسلمان بود و اگر كافر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 588)

مامِن مُؤمِنٍ إِلاّ فَأَنَا أَولى بِهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.

ترجمه: هيچ مؤمنى نيست، و الاّ من به او اولى ترم در دنيا و آخرت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 297)

ما مِن مُؤمِنٍ ذَكَرٍ أَو أُنثى حُرٍّ أَو مَملُوكٍ إِلاّ وَللّه ِِ عَلَيهِ حَقٌّ واجِبٌ أَن يَتَعَلَّمَ مِنَ القُرآنِ وَيَتَفَقَّهَ فِيهِ.

ترجمه: هيچ مؤمن نباشد از مردان و زنان و بنده و آزاد، و الاّ خداى را (جلّ جلاله) بر او است حقّى واجب كه از قرآن چيزى بياموزد و فقه آن بداند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 594)

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 134.
2- . همان، ج 5، ص 184.
3- . همان، ج 4، ص 394.
4- . همان، ج 15، ص 347.
5- . همان، ج 4، ص 406.

ص: 144

مامِن مُؤمِنٍ هُوَ إِلاّ وَلَهُ ذَنبٌ تُصيبُهُ الفَينة بعد الفَينَة لا يُفارِقُهُ حَتّى يُفارِقَ (1) الدُّنيا.

[ ترجمه: هيچ مؤمنى نيست مگر كه او را گناهى باشد كه هر ساعتى بعد از ساعتى او را برسد و جدا نمى شود از او تا اينكه دنيا را ترك كند (و بميرد).]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 181)

مانِعُ الزَّكوةِ فِي النّارِ.

ترجمه: آنكه زكات ندهد، به دوزخ است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 697؛ جامع الصغير، ج 2، ص 130)

ما وَلَدَنِي مِن سَفَاحِ أَهلِ الجاهِلِيَّةِ شَيءٌ ما وَلَدَنِي إِلاّ نِكاحٌ كَنِكاحِ أَهلِ الإِسلامِ.

ترجمه: مراد نزاد از سفاح اهل جاهليت چيزى و نزاد مرا، الاّ نكاحى چون نكاح اهل اسلام.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 656)

أَلمُتَسَابّانِ ما قَالا فَعَلَى البادِي مالَم يَعتَدِ المَظلُومُ.

ترجمه: دو دشنام دهنده هر چه گويند وبال بر آن است كه ابتدا كند مادام تا مظلوم از حد به در نبرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 142؛ جامع الصغير، ج 2، ص 158) با اختلافى. اين حديث در جلد اوّل صفحه 756 تفسير آمده و كلمه نخستين حديث را «المسبّتان» ضبط كرده است.

مَثَلُ الإِسلامِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ النّابِتَةِ، الإِيمانُ أَصلُها وَالصَّلوةُ الخَمسُ جُذُوعُها وَصِيامُ شَهرِ رَمَضانَ لِحاؤُها وَالحَجُّ وَالعُمرَةُ جَناها وَالوُضُوءُ وَغُسل الجِنَابَةِ شِربُها وَبِرُّ الوالِدَينِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ غُصُونُها وَالكَفُّ عَمّا حَرَّمَ اللّه ُ وَرَقُها وَالأَعمالُ الصّالِحَةُ ثَمَرُها وَذِكرُ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ عُرُوقُها فَكَما لا تَحسُنُ الشَّجَرَةُ وَلا تَصلَحُ إِلاّ بِالوَرَقِ الأَخضَرِ كَذلِكَ لا يَصلَحُ الإِسلامُ إِلاّ بِالكَفِّ عَنِ المَحارِمِ وَبِالأَعمالِ الصّالِحَةِ.

.


1- . اين حديث به همين صورت در متن تفسير آمده كه نقل شد.
2- . روض الجنان، ج 18، ص 185.
3- . همان، ج 5، ص 185.
4- . همان، ج 10، ص 86.
5- . همان، ج 14، ص 367؛ ج 5، ص 339.

ص: 145

ترجمه: مَثَل اسلام چون مثل درختى است رسته؛ ايمان به خداى اصل آن درخت است و نماز پنج گانه تنه آن درخت است و روزه ماه رمضان پوست آن درخت است و حج و عمره باران درخت است؛ وضو و غسل جنابت آبخور آن درخت است و برّ مادر و پدر و صله ارحام شاخهاى آن درخت است و باز ايستادن از آنچه خداى حرام كرده برگ آن درخت است و عمل صالح ميوه آن درخت است و ذكر خداى بيخ آن درخت است؛ چنانكه درخت نيكو نبود، الاّ به برگ سبز همچونين اسلام نيكو و صالح نبود، مگر به اجتناب از محارم و به اعمال صالحه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 344)

در مجلّد سوم تفسير ابوالفتوح، قسمتى از اين حديث، آن هم با اختلاف آمده كه ذيلاً نقل مى شود: مَثَلُ الاْءِسْلامِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَهِ، أَلاْءِيْمانُ بِاللّه ِ أَصْلُها وَالصَّلوةُ الخَمْسُ جُذُوْعُها وَالزَّكوةُ فَرْعُها وَصِيامُ شَهْرِ رَمِضانَ لِحاؤُها وَحُسْنُ الخُلْقِ وَرَقُها. (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 216)

مَثَلُ الجَلِيسِ الصّالِحِ كَمَثَلِ دارِ العَطّارِ إِن لَم يَجدِكَ مِن عِطره عَلَقَكَ مِن ريحِهِ وَمَثَلُ الجَلِيسِ السُّوءِ كَمَثَلِ صاحِبِ الكِيرانِ إِن لَم يُحرِقكَ مِن شَرارِ نارِهِ عَلَقَكَ مِن نَتنِ دُخانِهِ.

ترجمه: مَثَل همنشين نيك چون خداوند دكّه عطّار است؛ اگر عطر خود به تو ندهد، بوى عطر او در تو گيرد و مثل همنشين بد چون خداوند كوره آتش است؛ اگر جامه تو به شرار آتش او نسوزد، بوى دود او در تو گيرد.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 164 _ 165؛ ج 11، ص 270.

ص: 146

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 76؛ جامع الصغير، ج 2، ص 131)

مَثَلُ القَلبِ كَمَثَلِ رِيشَةٍ بِأَرضِ فَلاةٍ فِي يَومٍ عاصِفٍ تُقَلِّبُهَا الرِّيحُ ظَهراً لِبَطنِ.

ترجمه: مَثَل دل آدمى چون پر مرغى است به زمين بيابان، در روز باد سخت، باد آن را از اين روى به آن روى مى گرداند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 514؛ جامع الصغير، ج 2، ص 131) اين حديث به صورت هاى مختلف در مآخذ معتبر ديده شده: إِنَّ هذَا القَلْبِ كَرِيْشَةٍ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرْضِ يُقِيْمُهَا الرِّيْحُ ظَهْراً لِبَطْنٍ. «مسند احمد، ج 4، ص 419» مَثَلُ القَلْبِ كَمَثَلِ رِيْشَةٍ فِىْ أَرْضِ فَلاةٍ تُقَلِّبُهَا الرِّياحُ ظَهْراً لِبَطْنِ. «احياء العلوم، ج 3، ص 34» مَثَلُ القَلْبِ كَمَثَلِ رِيْشَةٍ بِأَرْضِ فَلاةٍ فِىْ يَوْمِ رِيْحِ عاصِفٍ تُقَلِّبُهَا الرِّيْحُ ظَهْرَاً لِبَطْنٍ. «شرح تعرف، ج 2، ص 167» «إِنَّما سُمِّىَ القَلْبُ مِنْ تَقَلُّبِهِ إِنَّما مَثَلُ القَلْبِ مَثَلُ رِيْشَةٍ بِالفَلاةِ تَعَلَّقَتْ في أَصْل شَجَرَةٍ يُقَلِّبُهَا الرِّيْحُ ظَهْرَاً لِبَطْنٍ. «جامع الصغير، ج 1، ص 102؛ حلية الاولياء، ج 1، ص 362 و 361»

مَثَلُ المُجاهِدِ فِي سَبِيلِ اللّه ِ كَمَثَلَ القانِتِ الصّائِمِ.

ترجمه: مَثَل مجاهد در سبيل خداى مثل نماز كن روزه دار باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 410؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 184؛ عينى، ج 6 ص 532؛ عسقلانى، ج 6، ص 5؛ قسطلانى، ج 5، ص 41)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 217 _ 218.
2- . همان، ج 4، ص 190.
3- . همان، ج 3، ص 322.

ص: 147

مَثَلُ المُنافِقِينَ كَمَثَلِ الشّاةِ العابِرَةِ بَينَ الغَنَمَينِ تَفِرُّ إِلى هؤُلاءِ مَرَّةً وَإِلى هذِهِ مَرَّةً لا تَدرِي أَيُّهُما تَتَّبِعُ.

ترجمه: مَثَل منافقين چون گوسفندى است از ميان دو گله؛ گاه به اين گله مى شود و گاه به آن گله نداند تا كجا قرار گيرد. در مجلد دوم تفسير ابوالفتوح، صفح 595 فقط قسمت اوّل حديث دوبارهه ذكر شد به اين شرح: مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثَلِ الشَّاةِ الْعابِرَةِ بَيْنَ الغَنَمَيْنِ.

مَثَلُ المُؤمِنِينَ فِي تَوَادِّهِم وَتَراحُمِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ إِذَا اشتَكى بَعضُهُ تَداعَى سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالحُمَّى.

ترجمه: مَثَل مؤمنان در دوستى ايشان با يكديگر و رحمت ايشان بر يكديگر، چون مَثل تن است كه چون بعضى از او بنالد و رنجور شود، جمله را دعوت كند و بخواند به بى خوابى و تب.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 621)

اين حديث در مآخذ ديگر با تغييرى ديده شد كه ذيلاً نقل مى شود: مَثَلُ المُؤْمِنيْنَ فِىْ تَوادِّهِمْ وَتَراحُمِهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الجَسَدِ إِذَا اشْتَكى مِنْهُ عُضْوٌ تَداعى لَهُ سائِرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ وَالحُمّى. «جامع الصغير، ج 2، ص 145؛ بخارى، ج 4، ص 45؛ مسلم، ج 8، ص 20؛ مسند احمد، ج 4، ص 270»

مَثَلُ هذَا الدِّينِ كَمَثَلِ شَجَرَةٍ ثابِتَةٍ، الإِيمانُ أَصلُها وَالزَّكوةُ فَرعُها وَالصِّيامُ عُرُوقُها وَالتَّأَخِّي فِي اللّه ِ ثباتُها وَحُسنُ الخُلقِ وَرَقُها وَالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّه ِ ثَمَرُها فَكَما لا يَكمُلُ الشَّجَرَةُ إِلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ لا يَكُملُ الإِيمانُ إِلاّ بالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّه ِ.

ترجمه: مثل اين دين چون درختى است رُسته؛ ايمان به خدا اصل اوست و زكات شاخ اوست و روزه بيخ اوست و برادرى كردن با يكديگر براى خدا ثبات اوست و خوى نيك برگ اوست و باز ايستادن از حرام ميوه اوست؛ چنان كه درخت تمام نشود، الاّ به ميوه و همچنين ايمان تمام نشود، الاّ به باز ايستادن از محارم.

.


1- . روض الجنان، ج؟؟؟، ص؟؟؟.

ص: 148

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 217)

أَلمَجالِسُ بِالأَمانَةِ.

[ ترجمه:مجالس (و نشستهاى اُنس و گفتگو) بايد كه به امانت (و رازنگهدارى) باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 53؛ جامع الصغير، ج 2، ص 158)

أَلمَرءُ كَثِيرٌ بِأَخِيهِ.

ترجمه: مرد به برادرش بسيار باشد؛ يعنى به برادر عزيز و قوى باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 154؛ جامع الصغير، ج 2، ص 158)

أَلمَرءُ مَعَ مَن أَحَبَّ.

[ ترجمه: مرد با آنكس باشد كه عزيزش دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 166؛ مسند احمد، ج 1، ص 399؛ حلية الاولياء، ج 4، ص 112؛ ج 5، ص 37؛ ج 6، ص 285؛ ج 7، ص 308؛ احياء العلوم، ج 3، ص 126؛ جامع الصغير، ج 2، ص 184) اين حديث در مآخذ ديگر به صورت هاى گوناگون روايت شد: أَلْمَرْءُ مَعَ مَن أَحَبَّ وَلَهُ مَا اكْتَسَبَ؛ أَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَأَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ. «كنوز الحقائق، ص 137؛ جامع الصغير، ج 2، ص 184» أَلْعَبْدُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ، أَلْعَبْدُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِاللّه ِ وَهُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ. «جامع الصغير، ج 2، ص 67؛ كنوز الحقائق، ص 84»

مَرِجَت عُهُودُهُم وَأَماناتُهُم.

[ ترجمه: پيمانها و امانتهايشان باطل شد و فاسد گشت.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 133)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 272.
2- . همان، ج 1، ص 132.
3- . همان، ج 2، ص 41.
4- . همان، ج 6، ص 415.
5- . همان، ج 18، ص 58.

ص: 149

أَلمَرئَةُ مِسكِينَةٌ مالَم يَكُن لَها زَوجٌ.

ترجمه: زن مسكين باشد تا شوهرش نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 161)

أَلمُستَشارُ مُؤتَمَنٌ وَالمُستَشِيرُ مُعانٌ.

ترجمه: آن را كه با او مشورت كنند، امين بايد داشت و آن را كه مشورت كند، يارى بايد دادن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 674) اين حديث در مآخذ ديگر به صُوَر مختلف ذكر شده: أَلْمُسْتَشارُ مُؤْتَمَنٌ. «جامع الصغير، ج 2، ص 185؛ كنوز الحقائق، ج 137» أَلْمُسْتُشارُ مُؤْتَمَنٌ إِنْ شاءَ أَشارَ وَإِنْ شاءَ لَمْ يُشِرْ. أَلْمُسْتَشارُ مُؤْتَمَنٌ فَإِذَا اسْتُشِيْرَ فَلْيُشْرِ بِما هُوَ صانِعٌ لِنَفْسِهِ.

أَلمُسِرُّ بِالقُرآنِ كَالمُسِرِّ بِالصَّدَقَةِ وَالجاهِرُ بِالقُرآنِ كَالجاهِرُ بِالصَّدَقَةِ.

ترجمه: آن كس كه قرآن خواند در سر؛، چنان بود كه آن كس كه به سرّ صدقه دهد و آن كس كه به آواز بلند خواند؛ چنان بود كه آن كس كه صدقه آشكارا دهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 475)

مِسكِينٌ مِسكِينٌ رَجُلٌ لا زَوجَةَ لَهُ وَمِسكِينَةٌ مِسكِينَةٌ إِمرَأَةٌ لا زَوجَ لَها.

ترجمه: مسكين باشد مردى كه زن ندارد و زنى كه شوهر ندارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 602)

أَلمُسلِمُ أَخُوا المُسلِمِ لا يَظلِمُهُ وَلا يَعِيبُهُ وَلا يَخذُلُهُ وَلا يَتَطاوَلُ عَلَيهِ فِي البُنيانِ فَيَستُرُ عَنهُ الرِّيحُ إِلاّ بِإِذنِهِ وَلا يُؤذِيهِ بِقُتارِ قِدرِهِ إِلاّ أَن يَعرِفَ لَهُ وَلا يَشرِي لِبَنَيهِ الفاكِهَةَ فَيخرُجُونَ بِها إِلى صِبيانِ جارِهِ وَلا يُطعِمُونَهم مِنها إِحفَظُوا وَلا يَحفَظُه مِنكُم إِلاّ قَلِيلٌ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 349.
2- . همان، ص 127.
3- . همان، ج 4، ص 181.
4- . همان، ج 14، ص 129.

ص: 150

ترجمه: مسلمان، برادر مسلمان است؛ نبايد تا بر او ظلم كند يا او را عيب كند يا او را رها كند تا بنيان و ديوار از بالاى سر او ببرد تا باد بر او نجهد، مگر به دستورى او و او را به بوى خوردنى نرنجاند. چون ديك پزد و بوى آن به او رسد، بايد تا او را نصيب دهد و اگر براى كودكان خود ميوه خرد، ايشان از سراى بيرون برند كودكان همسايگان نه بينند ايشان را نصيب دهد. آنگه گفت اين وصايت نگاه داريد از من و كم نگاه دارند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 119) در كنوز الحقائق فقط: أَلْمُسْلِمُ أَخُوْ المُسْلِمُ لا يُظْلِمُهُ آمده: (ج 2، ص 120)

أَلمُصِرُّ عَلى ذَنبِهِ أَلمُستَغفِرُ بِلِسانِهِ كَالمُستَهزِيءُ بِرَبِّهِ.

ترجمه: آن كس كه او اصرار كند بر گناه و به زبان استغفار مى كند، او مستهزى است به خداى خود:

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 654؛ ج 2، ص 3) در جلد دوّم ترجمه اين حديث را چنين آورده كه جهت مزيد استفاده نقل مى شود: ترجمه: آنكه به زبان استغفار كند و به دل اصرار كند، او بر خداى فسوس مى دارد.

مَطَلُ الغَنِيِّ ظُلمٌ.

ترجمه: وام سوختن مرد توانگر ظلم باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 487) با اختلاف و افزايشى: فاذا اتّبع. «بخارى، ج 3، ص 51؛ عينى، ج 5، ص 662؛ عسقلانى، ج 4، ص 381؛ قسطلانى، ج 4، ص 172»

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 93.
2- . همان، ج 5، ص 76؛ ج 6، ص 5.
3- . همان، ج 4، ص 115.

ص: 151

مَعاشِرَ النّاسِ هذا عَلِيُّ بنِ أَبِيطالِبٍ سَيِّدُ العَرَبِ وَالوَصِيُّ الأَكبَرُ وَالأَملَحُ الأَظهَرُ قاتِلُ المارِقِينَ وَهُوَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسى إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي يُحِبُّهُ اللّه ُ وَرَسُولُهُ وَيُحِبُّ اللّه َ وَرَسُولَهُ لا يَقبَلُ اللّه ُ التَّوبَةَ مِن تائِب إِلاّ بِحُبِّهِ.

[ ترجمه: اى گروه مردم: اين على فرزند ابى طالب سرور عرب و وصىّ اكبر است او كشنده مارقين است و او نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى است جز آن كه پس از من پيامبرى نباشد، خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، خداوند توبه هيچ توبه كارى را نمى پذيرد مگر به واسطه دوستى او.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 132)

مُعتَرَكَ المَنايا ما بَينَ السِّتِّينَ إِلَى السَّبعِينَ.

ترجمه: كارزار گاه مرد با مرگ ميان شصت و هفتاد باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 396؛ جامع الصغير، ج 2، ص 132)

أَلمِعدَةُ بَيتُ الأَدواءِ وَالحِميَةُ رَأسُ كُلِّ دَواءِ وَاعطِ كُلَّ نَفسٍ ما عَوَّدتَها.

ترجمه: معده خانه درد است و پرهيز كردن سَرِ همه داروهاست و هر نفس را آن بايد داد كه عادت كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 386)

أَلمُقامُ بِمَكَّةَ سَعادَةٌ وَالخُرُوجُ مِنها شَقاوَةٌ.

ترجمه: مقام كردن به مكّه سعادت است و از مكّه بيرون آمدن شقاوت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 198)

مَلعُونٌ مَن ضارَّ مُسلِماً أَو ما كَرَهُ.

ترجمه: در لعنت است آن كس كه مضرّت رساند مسلمانى را يا مكرى كند با او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 394)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 329 _ 330.
2- . همان، ج 16، ص 122.
3- . همان، ج 8، ص 76.
4- . همان، ج 2، ص 150.
5- . همان، ج 3، ص 282.

ص: 152

مَلعُونٌ مَن لَعِبَ بِالإِشتِرِيقِ (يعنى الشطرنج) وَالنّاظِرُ إِلَيهِ كَآكِلِ لَحمِ الخِنزِيرِ.

ترجمه: ملعون است آن كس كه شطرنج بازد، و آن كس كه در آن نگرد، چنان است كه گوشت خوك مى خورد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 365؛ جامع الصغير، ج 2، ص 132)

مُلُوكُ الجَنَّةِ مِن أُمَّتِي القانِعُ يَوماً بِيَومٍ فَمَن أُوتِيَ ذلِكَ فَلَم يَقبَلهُ وَلَم يَصبِر عَلَيهِ تَشَكُّراً قَصُرَ عَمَلُهُ وَقَلَّ عَقلُهُ.

ترجمه: پادشاهان بهشت قانعان به قوت باشند روز به روز هر كس را كه اين بدهند و قبول نكند به شكر و صبر نكند بر آن، عملش قاصر باشد و عقلش اندك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 537)

مَنِ ابتُلِيَ مِن هذِهِ البَناتِ بِشَيءٍ فَأَحسَنَ إِلَيهِنَّ كُنَّ سِتراً لَهُ مِنَ النّارِ.

ترجمه: هر كه را امتحان كنند به چيزى از اين دختران و به ايشان احسان كند، فرداى قيامت ايشان پرده باشد از دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 116؛ جامع الصغير، ج 2، ص 135)

مَن أَحَبَّ عَمَلَ قَومٍ خَيراً كانَ أَو شَرّاً كانَ كَمَن عَمِلَهُ.

ترجمه: هر كه او عمل قومى دوست دارد، اگر خير باشد و اگر شرّ، چنان باشد كه او كرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 63 و 166)

مَن أَحَبَّ فِطرَتِي فَليَتَسَنَّ بِسُنَّتِي وَهِيَ النِّكاحُ.

ترجمه: هر كه ملّت من خواهد، گو سنّت من بر دست گيرد و آن نكاح است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 2، ص 136)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 214.
2- . همان، ج 4، ص 254.
3- . همان، ج 1، ص 276.
4- . همان، ج 6، ص 156 و 415.
5- . همان، ج 16، ص 129.

ص: 153

مَن أَحَبَّ لِقاءَ اللّه ِ أَحَبَّ اللّه ُ لِقائَهُ وَمَن كَرِهَ لِقاءَ اللّه ِ كَرِهَ اللّه ُ لِقائَهُ.

ترجمه: هر كه لقاى خدا دوست دارد، خداى لقاى او دوست دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 109؛ ج 2، ص 615؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 179؛ عينى، ج 10، ص 644؛ عسقلانى، ج 11، ص 311؛ قسطلانى، ج 9، ص 353)

ابوالفتوح به جاى ترجمه قسمت دوم اين حديث چنين مى نويسد: «معنى آن است كه هر كه خواهد و دوست دارد كه با جوار و ثواب خداى شود، خداى خواهد كه او را با ثواب و جوار خود برد و هر كه نخواهد كه با جوار خدا شود، خداى نخواهد كه او را با جوار برد؛ چه اگر نه چنين باشد و لقا را بر ديدار تفسير دهند، معنى آن باشد كه هر كه كاره بود ديدار خدا را، خدا كاره باشد ديدار او را و خداى نتواند كردن كه او را نبيند با حصول شرايط رؤيت. پس قديم تعالى او را هميشه مى بايد ديدن، با آنكه كاره باشد ديدار او را بر كراهت خود و اين فاسد است...» (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 615)

مَن أَحسَنَ فَقَد وَقَعَ أَجرُهُ عَلَى اللّه ِ فِي عاجِلِ الدُّنيا وَآجِل الآخِرَةِ.

ترجمه: هر كه نيكويى كند، مزد بر خداى واقع شود در عاجل دنيا و آجل آخرت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 59)

مَن أَدّى زَكوةَ مالِهِ فَقَد أَدَّى الحَقَّ الَّذِي عَلَيهِ فِي ذلِكَ وَمَن زادَ فَهُوَ خَيرٌ لَهُ.

ترجمه: هر كه زكات مال بدهد آن حق كه بر او دست داده باشد و آن كس كه بيفزايد به زكات، او را بهتر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 582؛ جامع الصغير، ج 2، ص 137)

مَن أَذنَبَ ذَنباً وَعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبّاً يَغفِرُ الذُّنُوبَ غَفَرَ لَهُ وَإِن لَم يَستَغفِر.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 260.
2- . همان، ج 10، ص 238.
3- . همان، ج 9، ص 230.

ص: 154

ترجمه: هر كه او گناهى بكند و داند كه او را خدايى هست كه گناه بيامرزد، او بيامرزند و اگر چه استغفار نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 654؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138)

مَن آذى جارَهُ فَقَد آذانِي.

ترجمه: هر كه همسايه را بيازارد مرا آزرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 764) ابوالفتوح در دنباله ترجمه حديث مذكور چنين ادامه مى دهد: «و هر كه مرا آزرد، خداى را آزرده باشد و هر كه با همسايه كارزار كند، با من كارزار كرده باشد».

مَنِ استَحَلَّ بِدِرهَمٍ فَقَدِ استَحَلَّ.

ترجمه: هر كس كه او زنى را به درمى به حلال كند، حلال باشد او را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 741؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138)

مَنِ استَذَلَّ مُؤمِناً أَو مُؤمِنَةً أَو حَقَّرَهُ لِفَقرِهِ وَقِلَّةِ ذاتِ يَده شَهَرَهُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ وَفَضَحَهُ.

ترجمه: هر كه مؤمنى يا مؤمنه اى را خوار دارد و حقير دارد براى درويشى و اندك مالى خداى تعالى فرداى قيامت او را رسوا و مشهور كند. ابوالفتوح به دنبال ترجمه حديث عبارت زير را مى آورد كه عربى آن از اصل حديث افتاده: «و هر كه او مؤمنى و مؤمنه اى را بهتانى نهد و يا در او چيزى گويد كه در او نباشد، خداى تعالى فرداى قيامت او را بر پُلى از آتش بدارد تا از عهده آنچه گفته باشد، بيرون آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 347)

مَنِ استَرجَعَ عِندَ المُصِيبَةِ جَبَرَ اللّه ُ مُصِيبَتَهُ وَأَحسَنَ عَقباهُ وَجَعَلَ لَهُ خَلَفا صالِحاً.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 77.
2- . همان، ص 358.
3- . همان، ص 300.
4- . همان، ج 3، ص 173.

ص: 155

ترجمه: هر كس عند المصيبة استرجاع كند، خداى تعالى جبر مصيبت او كند و عاقبت او را خير كند و او را خلفى صالح دهد پسنديده او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 236)

مَنِ استَعَفَّ أَعَفَّهُ اللّه ُ وَمَنِ استَغنى أَغناهُ اللّه ُ وَمَن سَأَلَنا لَم نَدَّخِر عَنهُ شَيئاً نَجِدهُ.

ترجمه: هر كه عفت كند، خداى تعالى او را عفيف گرداند؛ يعنى هر كه سؤال نكند، خداى تعالى او را مستغنى كند و هر كه خويشتن را از مردمان بگريزاند، خداى تعالى او را توانگر كند و هر كه از ما چيزى خواهد كه ما را باشد، بر او بخل نكنيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 479؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138)

مَن أَصبَحَ آمِناً فِي سِربِهِ مُعافاً فِي بَدَنِهِ وَعِندَهُ قُوتُ يَومِهِ فَكَأَنَّما خُزِنَت لَهُ الدُّنيا بِحَذافِيرِها.

ترجمه: هر كه در روز آيد ايمن در راهش تندرست و قوت روز دارد پندارد كه ملك دنيا جمله او راست. (و گفته اند ملك قناعت است).

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 537؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138) اين حديث در صفحه 125 مجلد دوم تفسير ابوالفتوح با اندك تغيير دوباره ذكر شد: مَنْ أَصْبَحَ مُعافاً فِىْ بَدَنِه آمِناً فِىْ سِرْ بِه عِنْدَهُ قُوْتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّما ذُخِرَت لَهُ الدُّنْيا بِحَذافِيْرِها. ترجمه: هر كه او در روز آيد به تن با عافيت باشد و در راه رو خود ايمن باشد، قوت روز دارد، همچنان باشد كه همه دنيا او را بود.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 241.
2- . روض الجنان، ج 4، ص 92.
3- . روض الجنان، ج 4، ص 254؛ ج 6، ص 313.

ص: 156

مِن أَصلِ الإِسلامِ الكَفُّ عَمَّن قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ لا تُكَفِّرُهُ بِذَنبٍ.

ترجمه: از اصل مسلمانى آن است كه زبان از گوينده لا اله الاّ اللّه نگاه دارى و او را به هيچ گناه كه كند، كافر نخوانى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 27)

مَن أَطاعَ اللّه َ فَقَد ذَكَرَ اللّه َ وَإِن قَلَّت صَلاتُهُ وَصِيامُهُ وَتَلاوَتُهُ القُرآنَ وَمَن عَصَى اللّه َ فَقَد نَسِيَ اللّه َ وَإِن كَثُرَت صَلوتُهُ وَصِيامُهُ وَتَلاوَتُهُ القُرآنَ.

ترجمه: هر كه فرمان خداى پاداشته بود، پس به تحقيق ياد كرده خدا را و اگر چه نماز كم كند و روزه كم كرده باشد و قرآن كريم خواند و هر كه نافرمانى كند خداى را پس به تحقيق فراموش كرده است خداى را و اگر چه نماز بسيار كند و روزه بسيار دارد و قرآن بسيار خواند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 232؛ جامع الصغير، ج 2، ص 140)

مَن أَطاعَ عَلِيّاً فَقَد أَطاعَنِي وَمَن أَطاعَنِي فَقَد أَطاعَ اللّه َ وَمَن عَصَى عَلِيّاً فَقَد عَصانِي وَمَن عَصانِي فَقَد عَصَى اللّه َ.

ترجمه: هر كه او اطاعت على دارد، طاعت من داشته باشد و هر كه طاعت من دارد، طاعت خداى داشته باشد و هر كه در على عاصى شود؛ در من عاصى شده باشد و هر كه در من عاصى شود؛ در خداى عاصى شده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 787)

مَن أَطاعَنِي فَقَد أَطاعَ اللّه َ وَمَن عَصانِي فَقَد عَصَيَ اللّه َ.

ترجمه: هر كه طاعت من دارد، طاعت خداى داشته باشد و هر كه در من عاصى شود؛ در خداى عاصى شده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 13)

مَن أَطلَعَ فِي بَيتٍ بِغَيرِ إِذنِهِم فَقَد حَلَّ لَهُم إِن يَفقَاؤُا عَينَهُ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 66.
2- . همان، ج 2، ص 229.
3- . همان، ج 5، ص 414.
4- . همان، ج 6، ص 31.

ص: 157

ترجمه: هر كس كه در سراى كسى نگرد بى دستورى، ايشان اگر چيزى بر چشم او زنند و چشمش تباه كنند، بر ايشان قصاص نباشد و نه نيز ديت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 30؛ جامع الصغير، ج 2، ص 140)

مَن أَعانَ مُكاتِباً فِي رَقَبَتَهٍ أَو غارِماً فِي عُسرَتِهِ أَو مُجاهِداً فِي سَبِيلِهِ أَظَلَّهُ اللّه ُ فِي ظِلِّ عَرشِهِ يَومَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّهُ.

ترجمه: هر كه او مكاتبى را يارى دهد بر فكاك رقبه اش يا غارمى را در عسرتش يا مجاهدى را در جهادش، خداى تعالى سايه كند او را در سايه عرش، آن روز كه سايه نباشد الاّ سايه او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 39)

مَنِ اقتَنى كَلباً لَيسَ بِكَلبِ صَيدٍ وَلا ماشِيَةٍ فَإِنَّهُ يُنقَصُ مِن أُجُورِهِم كُلَّ يَومٍ قِيراطٌ.

ترجمه: هر كه او سگى دارد كه نه سگ صيد باشد يا سگ گوسفند، از مُزد او هر روز قيراطى بكاهند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 103؛ جامع الصغير، ج 2، ص 141) با اختلافى.

مَن أَكَلَ بِرُقيَةِ باطِلٍ فَقَد أَكَلتَ بِرُقيَةِ حَقٍّ.

ترجمه: اگر كسى به فسون باطل چيزى خورد، تو با فسون حق خواهى خوردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 13)

مَن أَنظَرَ مُعسِراً أَو وَضَعَ لَهُ أَظَلَّهُ اللّه ُ تَحتَ ظِلِّ عَرشِهِ يَومَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلَّهُ.

ترجمه: هر كه مهلت دهد وامدار درويش را يا از مال او چيزى وضع كند، خداى تعالى او را سايه كند در زير سايه عرش، آن روز كه سايه نباشد، مگر سايه عرش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 487؛ جامع الصغير، ج 2، ص 142)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 120.
2- . همان، ص 139.
3- . همان، ج 6، ص 258.
4- . همان، ج 1، ص 32.
5- . همان، ج 4، ص 115.

ص: 158

مَن أُوتِيَ مَعرُوفاً فَليُكافِيءْ بِهِ فَإِن لَم يَجِد فَليَذكُرهُ فَمَن ذَكَرَهُ فَقَد شَكَرَهُ وَمَن كَتَمَهُ فَقَد كَفَرَهُ.

ترجمه: هر كه را عطايى دهند، بايد تا مكافات كند بر آن. اگر نيابد كه مكافات بكند، باز گويد، شكر كرده باشد و اگر پنهان كند، كفران كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 549)

مَن بَرَّيَمِينُهُ وَصَدَقَ لِسانُهُ وَاستَقامَ قَلبُهُ وَعَفَّ بَطنُهُ وَفَرجُهُ «فَذلِكَ الرّاسِخُ فِي العِلمِ».

ترجمه: آن باشد كه سوگندش راست باشد و زبانش صادق بود و دلش مستقيم بود و بطن و فرجش عفيف باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 512)

مَن تَزَوَّجَ فَقَد أَحرَزَ نِصفَ دِينِهِ فَعَلَيهِ بِالنِّصفِ الآخَرِ.

ترجمه: هر كه او زن كند نيمه دين خود نگاهداشته بود بروست كه نيمه ديگر نگاهدارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 2، ص 143، با اختلافى)

مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُمْ.

ترجمه: هر كه تشبّه و مانندگى كند به قومى، از ايشان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 63؛ جامع الصغير، ج 2، ص 143)

مَن تَكَهَّنَ وَاستَقسَمَ أَو تَطَيَّرَ طِيَرَةً تَرُدُّهُ عَن سَفَرٍ لَم يَنظُر إِلَى الدَّرَجاتِ العُلى مِنَ الجَنَّةِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: هر كه كهانت كند يا استقسام به از لام كه گفتيم يا زجر مرغ كند در سفر كه خواهد كردن فرداى قيامت در درجات عُلا ننگرد از بهشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 97)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 319.
2- . همان، ج 4، ص 185.
3- . همان، ج 14، ص 129.
4- . همان، ج 6، ص 156.
5- . همان، ص 242.

ص: 159

مَن حَلَفَ عَلى قَطِيعَةِ رَحِمٍ أَو مَعصِيَةٍ فَبِرُّهُ أَن يَحنَثَ فِيها وَيَرجِعَ عَن يَمِينِهِ.

ترجمه: هر كه سوگند خورد بر قطع رحمى يا بر معصيتى، بِرّ او آن است كه حانث شود و از آن سوگند باز آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 380؛ جامع الصغير، ج 2، ص 144؛ با اختلافى)

مَن حَلَفَ عَلى يَمِينٍ لَيَقطَعَ بِها مالَ إِمرِى ءٍ مُسلِمٍ لَقِيَ اللّه َ وَهُوَ عَلَيهِ غَضبانُ. [ ترجمه: آنكه سوگند ياد كند بر راهگيرى بر مال مسلمانى، در حالى خداوند را ملاقات كند كه بر او غضبناك و خشمگين باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 108؛ جامع الصغير، ج 2، ص 144)

مَن ذَكَرَهُ فَقَد شَكَرَهُ وَمَن كَتَمَهُ فَقَد كَفَرَهُ.

[ ترجمه: كسى كه خداى را ياد كند شكر نعمت كرده و آنكه كتمان كند و از ياد برد كفران نعمت كرده است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 66)

مَن رابَطَ فُوَاقَ النَّاقَةِ فِي سَبِيلِ اللّه ِ حَرَّمَ اللّه ُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.

ترجمه: هر كس كه او در سبيل خداى مرابطه كند به مقدار فواق ناقه، خداى تعالى تن او را بر آتش دوزخ حرام كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 459؛ جامع الصغير، ج 2، ص 146)

مَن زادَ بَعِيراً فِي إِبِلِ الدِّياتِ وَفَرائِضِها فَمِن أَمرِ الجاهِلِيَّةِ.

ترجمه: هر كه يك شتر بيفزايد در ديات و فرايض او از كار جاهليان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 275)

مَن سَرِّهُ أَن يُزَحزَحَ عَنِ النّارِ وَأَن يُدخَلَ الجَنَّةَ فَليَأتِهِ مَنِيَّتُهُ وَهُوَ يَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه ِ وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَيَأتِي إِلَى النّاسِ ما يُحِبُّ أَن يُؤتَى إِلَيهِ.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 250.
2- . همان، ج 1، ص 259.
3- . همان، ج 6، ص 163.
4- . همان، ج 16، ص 260.
5- . همان، ج 2، ص 338.

ص: 160

ترجمه: هر كه مى خواهد كه او را از دوزخ دور كنند و به بهشت رسانند، بايد كه چون مرگ به او آيد، او گواهى دهد كه خدا يكى است و محمّد رسول او و على ولىّ اوست و با مردمان آن كند كه خواهد به او كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 701)

مَن سَرَّهُ أَن يَسكُنَ بُحبُوحَةَ الجَنَّةِ فَليَلزَمِ الجَماعَةَ فَإِنَّ الشَّيطانَ مَعَ الوَحدِ وَهُوَ مِنَ الإِثنَينِ أَبعَدُ.

ترجمه: هر كه او خواهد كه در ميان سراى بهشت بنشيند، بايد كه با جماعت به يك جاى باشد كه شيطان با مردم تنهاست و از او دورتر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 624)

مَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ أَقوَى النّاسِ فَليَتَوَكَّل عَلَى اللّه ِ وَمَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ أَكرَمَ النّاسِ فَليَتَّقِ اللّه َ وَمَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ أَغنَى النّاسِ فَليَكُن بِما فِي يَدِ اللّه ِ أَوثَقَ مِنهُ بِما فِي يَدِهِ.

ترجمه: هر كه خواهد كه قوى تر از همه مردمان باشد، گو توكّل بر خداى كن و هر كه خواهد كه كريم تر همه مردمان باشد، گو از خداى بترس و هر كه خواهد كه توانگر همه مردمان باشد، گو به آنچه به نزديك خداست استوارتر باش از آنكه به نزديك تو است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 676) در صفحه 127 مجلّد سوم تفسير ابوالفتوح عبارت: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُوْنَ أَكْرَمَ النّاسِ فَلْيَتَّقِ اللّه َ». با ترجمه آن به فارسى مجدداً ذكر شد.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 196.
2- . همان، ج 4، ص 485.
3- . همان، ج 5، ص 130؛ ج 18، ص 43 _ 44.

ص: 161

مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجرُها وَأَجرُ مَن عَمِلَ بِها إِلى يَومِ القِيامَةِ مِن غَيرِ أَن يُنقَصَ مِن أَجرِهِ شَيءٌ وَمَن سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزرُها وَوِزرُ مَن عَمِلَ بِها إِلى يَومِ القِيامَةِ مِن غَيرِ أَن يُنقَصَ مِن وِزرِهِ شَيءٌ. ترجمه حديث در جلد دوم چنين آمده: هر كه او سنّتى نيكو نهد، مزد آن او را باشد و مزد آن كس كه بر او عمل كند يعنى مَثَل مزد آنكه بر آن عمل كند تا به روز قيامت، بى آن كه از مزد آن چيزى بكاهانند و هر كه سنّتى بد نهد وزر و وبال آن او را باشد و وزر و وبال آن كس كه بر آن عمل كند يعنى مثل روز آن تا به روز قيامت، بى آنكه از وزر و عقاب او چيزى بكاهنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 139) در صفحه هاى 230 _ 231 مجلّد دوم تفسير ابوالفتوح، از اين حديث فقط عبارت زير نقل شده، آن هم بدون ترجمه فارسى: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ وِزْرِهِ شَىْ ءٌ. در صفحه 184 مجلّد پنجم بار ديگر اين حديث به اختصار و با اندك تغيير به اين صورت ضبط شد: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً عُمِلَ لَها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ وِزْرِه شَىْ ءٌ. اين حديث در مآخذ ديگر به صور مختلف ضبط شد كه براى نمونه يكى دو مورد ذكر مى شود: مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ كُتِبَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِها وَلا يُنْقَصُ مِنْ أُجُوْرِهِمْ شَىْ ءٌ وَمَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامَ سُنَّةً سَيِّئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ كُتِبَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِها وَلا يُنْقَصُ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَىْ ءٌ. «صحيح مسلم، ج 8، ص 61؛ ج 3، ص 88» در جامع الصغير، ج 1، ص 46 به صورت زير آمده: إِعْلَمْ يا بَلالُ إِنَّهُ مَنْ أَحْيَا سُنَّةً مِنْ سُنَّتِىْ قَدْ أُمِيْتَتْ بَعْدِىْ كانَ لَهُ مِنَ الأَجْرِ مِثْلُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُوْرِهِمْ شَيْئاً وَمَنْ إِبْتَدَعَ بِدْعَةَ ضَلالَةٍ لا يَرْضَاهَا اللّه ُ وَرَسُوْلُهُ كانَ عَلَيْهِ مِثْلُ إِثامِ مَنْ عَمِلَ بِها لا يَنْقُصُ ذلِكَ مِنْ أَوْزَارِ النَّاسِ شَيْئاً. در مجلّد اوّل تفسير ابوالفتوح، صفحه 101، حديث مذكور به دو پاره قسمت شده و هر پاره با ترجمه ضبط شده به اين صورت: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 349؛ ج 18، ص 192.

ص: 162

ترجمه: هر كه سنّتى بد نهد، بزّه آن و بزّه آنان كه بر آن كار كنند تا به قيامت، بر او باشد. وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ.

ترجمه: و هر كس سنّتى نكو نهد، مزد آن و هر كه بر آن كار كنند، او را باشد تا به روز قيامت.

مَن سَئَلَ وَلَهُ مالٌ يُغنِيهِ جائَتْ مَسئَلَتُهُ يَومَ القِيامَةِ خَدشاً أَو خُمُوشاً أَو كُدُوحاً.

ترجمه: هر كه او سؤال كند و مستغنى بود از سؤال كردن آن سؤالهاى آدمى مى آيد روز قيامت در روى او خراشيدگى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 496)

مَن صَلَّى خَلفَ إِمامٍ مُوافِقٍ قِرائَةُ الإِمامِ قِرائَتُهُ.

ترجمه: هر كه در قفاى امامى موافق نماز كند، قرائت امام قرائت اوست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 505)

مَن صَلّى خَلفَ مَن يُقتَدى بِهِ فَقِرائَةُ الإِمامِ لَهُ قِرائَةُ.

ترجمه: هر كه اقتدا كند به كسى در نماز، قرائت امام قرائت او باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 61)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 197.
2- . همان، ج 9، ص 52.
3- . روض الجنان، ج 1، ص 40.

ص: 163

مَن ضَمَّ يَتِيماً إِلى طَعامِهِ وَشَرابِهِ حَتّى يَستَغنِيَ عَنهُ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.

ترجمه: هر كه يتيمى را با خود گيرد به طعام و شراب تا چنان شود كه از او مستغنى شود، بهشت او را واجب شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 266؛ جامع الصغير، ج 2، ص 149، با اختلافى مستدرك الوسائل، ج 1، ص 148)

مَن طَلَبَ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ فَما لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ.

[ ترجمه: آنكه به كار آخرت دنيا را طلب كند در آن سراى او را نصيبى نباشد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 663)

مَن عَلِمَ بِعِلمٍ فَكَتَمَهُ أُلجِمَ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ.

ترجمه: هر كس كه او علمى داند و او را از آن بپرسند پنهان كند، فرداى قيامت او را بيارند، لگامى از آتش بر دهن او كرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 244)

مَن عَمَّرُهُ اللّه ُ سِتِّينَ سَنَةً فَقَد أَعذَرَ إِلَيهِ فِي العُمرِ.

ترجمه: هر كه را خداى شصت سال عمر دهد، عذر برانگيخته باشد با او در باب عمر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 396)

مَن عَمِلَ عَمَلَ قَومِ لُوطٍ فَاقتُلُوا الفَاعِلَ وَالمَفعُولَ. ترجمه اين حديث بلافاصله پس از آن نيامده؛ بلكه ده سطر پيش از حديث، آن هم به روايت عكرمه از عبداللّه كه رسول صلى الله عليه و آله گفت: هر كه عمل قوم لوط كند، فاعل را و مفعول را بكشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 426)

مَن فاتَتهُ صَلاةُ العَصرِ فَكَأَنَّما وَتَرَ مالَهُ وَأَهلَهُ.

[ ترجمه:آنكه نماز عصرش فوت شود مانند آن كسى است كه مال و اهلش را به ظلم گرفته باشند.]

.


1- . همان، ج 2، ص 313.
2- . همان، ج 5، ص 98.
3- . همان، ج 2، ص 260.
4- . همان، ج 16، ص 122.
5- . همان، ج 8، ص 291.

ص: 164

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 82)

مَن فارَقَ الجَماعَةَ وَاستَذَلَّ الإِمارَةَ لَقِيَ اللّه َ وَلا وَجهَ لَهُ عِندَهُ.

ترجمه: هر كس كه از جماعت مسلمانان مفارقت كند و امارت را يعنى امامت را ذليل و خوار دارد با پيش خداى تعالى شود و او را به نزديك خداى هيچ روى نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 108)

مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ فِي الدُّعاءِ فُتِحَت لَهُ أَبوابُ الإِجابَةِ.

ترجمه: هر كه دَرِ دعا بر او بگشايند، دَرِ اجابت بر او گشاده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 298)

مِن فِقهِ المَرءِ رِفقُهُ فِي المَعِيشَةِ.

[ ترجمه: از دانائى مرد مُداراى اوست در هزينه زندگى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 376؛ جامع الصغير، ج 2، ص 134؛ با «مَنْ فقه» شروع مى شود)

مَن قَدَّمَ ثَلاثَةً مِنَ الوَلَدِ لَم يَمَسَّهُ النّارُ إِلاّ تَحِلَّةَ القَسَمِ.

ترجمه: هر كس كه سه فرزند را در پيش افكند، آتش به او نرسد، الاّ به مقدار تحليل سوگند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 377)

مَن قَرَءَ بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ كَتَبَ اللّه ُ لَهُ بِكُلِّ حَرفٍ أَربَعَةَ أَلفِ حَسَنَةٍ وَمَحاعَنهُ أَربَعَةَ أَلفِ سَيِّئَةٍ وَرَفَعَ اللّه ُ لَهُ أَربَعَةَ أَلفِ دَرَجَةٍ.

ترجمه: هر كه اين آيه بخواند، خداى تعالى او را به هر حرفى چهار هزار حسنه بنويسد و چهار هزار سيّئه بسترد و چهار هزار درجه از براى او ترفيع كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 16)

مَن قَنَعَ شَبِعَ وَمَن لا يَقنَعُ لا يَشبَعُ.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 313.
2- . همان، ج 1، ص 259 _ 260.
3- . همان، ج 3، ص 47.
4- . همان، ج 16، ص 80.
5- . همان، ج 2، ص 243.
6- . همان، ج 1، ص 41.

ص: 165

ترجمه: قانع اگر چه گرسنه است، سير است و طامع اگر چه سير است، گرسنه است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 539)

مَن كانَ آمِراً بِمَعرُوفٍ فَليَكُن أَمرُهُ ذلِكَ بِمَعرُوفٍ.

ترجمه: هر كس كه اوامر معروف كند، بايد تا آن امر معروف نيز به معروف (2) كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 278)

مَن كانَ القُرآنُ حَدِيثَهُ وَالمَسجِدُ بَيتَهُ بَنَى اللّه ُ لَهُ بَيتاً فِي الجَنَّةِ.

ترجمه: هر كه قرآن حديث او باشد و مسجد خانه او، خداى تعالى در بهشت براى او خانه بنا كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 46)

مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّه ِ وَاليَومِ الآخِرِ فَليُكرِم ضَيفَهُ.

[ ترجمه: آنكه به خداوند و روز واپسين ايمان دارد، بايد كه ميهمانش را گرامى دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 267؛ جامع الصغير، ج 2، ص 153)

مَن كَتَمَ عِلماً عَن أَهلِهِ أُلجِمَ يَومَ القِيامَةِ بِلِجَامٍ مِنَ النّارِ.

ترجمه: هر كه او علمى پنهان كند از اهلش، روز قيامت لگامى از آتش بر سر او كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 707؛ جامع الصغير، ج 2، ص 153)

مَن كَثَّرَ صَلاتَهُ بِاللَّيلِ حَسُنَ وَجهُهُ بِالنَّهارِ.

ترجمه: هر كه به شب نماز بسيار كند، به روز رويش نيكو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 623) اين حديث به همين صورت در صفحه 378 مجلد سوم تفسير ابوالفتوح، و نيز در صفحه 109 مجلّد پنجم همين تفسير مجدداً ذكر شد؛ فقط در مجلد سوم بار ديگر آن را چنين ترجمه نمود: «هر كه را نماز بسيار بود به شب، رويش نيكو بود به روز». در مجلد دوم جامع الصغير، صفحه 153 اين حديث آمده.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 261.
2- . غرض اين است كه به قاعده و مراعات مصلحت امر به معروف كند.
3- . روض الجنان، ج 2، ص 345.
4- . همان، ج 14، ص 155.
5- . همان، ج 2، ص 315.
6- . همان، ج؟؟؟، ص؟؟؟.
7- . همان، ج 5، ص 20؛ ج 15، ص 269.

ص: 166

مَن كَذَبَ عَلىَّ مُتَعَمِّداً فَليَتَبَوَّء بَينَ عَينَي جَهَنَّمَ مَقعَداً.

ترجمه: هر كه بر من دروغ گويد، گو خويشتن را در چشم هاى دوزخ جاى ساز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 68) در جامع الصغير، مجلد دوم، صفحه 153، اين حديث آمده با «مقعدة من النار».

مَن كَظِمَ غَيظاً وَهُوَ قادِرٌ عَلى إِنفاذِهِ مَلَأَهُ اللّه ُ أَمناً وَإِيماناً.

ترجمه: هر كه خشمى فرو برد و او تواند تا آن خشم را از پيش ببرد، خداى تعالى دل او را پر از امن و ايمان كند.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 5، ص 69. ، ج 1، ص 652؛ جامع الصغير، ج 2، ص 153)

مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ... أَلَستُ أَولى بِكُم مِنكُم بِأَنفُسِكُم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 97) در صفحه 192 مجلد دوم تفسير ابوالفتوح، حديث به اين صورت آمده: أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ؟

ترجمه: نه من به شما از شما اولى ترم؟ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ أَلّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

ترجمه: هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست. بار خدايا! هر كه او را دوست دارد، دوستش دارد و هر كه او را دشمن دارد، تو او را دشمن دار و هر كه ناصر او باشد، ناصرش باش و هر كه خاذل او باشد، مخذولش دار. أَلّلهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 199.
2- . همان، ج 6، ص 244؛ ج 7، صص 67 و 73 و 80 و 83.

ص: 167

ترجمه: بار خدايا! برسانيدم؟ أَلّلهُمَّ اشْهَدْ عَلَيْهِمْ.

ترجمه: بار خدايا! گواه باش برايشان. اين حديث از آغاز تا «وَ عادِ مَنْ عاداهُ» در مآخذ زير ضبط شده: «مسند احمد، ج 4، ص 370 و 381؛ جامع الصغير، ج 2، ص 180؛ كنوز الحقائق، ج 133»

أَلمُنكِرُ لاَخِرِنا كَالمُنكِرِ لَأَوَّلِنا (1) .

[ ترجمه: آنكه آخرين ما را انكار كند مانند آن باشد كه آغازين ما را انكار كرده باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 365)

مَن لَعِبَ بِالنَّردِ فَقَد عَصَى اللّه َ وَرَسُولَهُ.

ترجمه: هر كه نرد بازى كند، در خدا و پيغمبر عاصى باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 365؛ جامع الصغير، ج 2، ص 154)

مَن لَعِبَ بِالنَّردِ شِيرِ فَكَأَنَّما غَمَسَ يَدَهَ فِي لَحمِ الخِنزِيرِ وَدَمِهِ.

ترجمه: هر كه او نرد بازد، همچنان بود كه دست در گوشت و خون خوك زده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 365)

مَن لَم تَنهَهُ صَلاتُهُ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنكَرِ لَم تَزِدهُ مِنَ اللّه ِ إِلاّ بُعداً.

ترجمه: هر كه نهى نكند او را نماز او از فحشاء منكر، آن نماز او را از خداى جز دورى نيفزايد.

.


1- . و گفتند اين (غرض حديث مذكور است)، صادق عليه السلام گفت و روا بود كه سخن او باشد و... (ر. ج 2، ص 360).
2- . روض الجنان، ج 8، ص 116.
3- . همان، ج 3، ص 213.
4- . همان، ص 214.

ص: 168

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج، ص 238؛ جامع الصغير، ج 2، ص 154)

مَن لَم يُحسِنِ الوَصِيَّةَ عِندَ مَوتِهِ كانَ ذلِكَ نَقصاً فِي عَقلِهِ وَمُروَّتِهِ.

[ ترجمه: آنكه هنگام مرگ وصيّت نيكو نكند آن كوتاهى و نقصى در عقل و جوانمردى اوست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 491)

مَن لَم يَسئَلِ اللّه َ مِن فَضلِهِ غَضِبَ اللّه ُ عَلَيهِ.

ترجمه: هر كس كه از خداى تعالى نخواهد از فضل او؛ خداى تعالى بر او خشم گيرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 759)

مَن لَم يَشكُرِ القَلِيلَ لَم يَشكُرِ الكَثِيرَ وَمَن لَم يَشكُرِ النّاسَ لَم يَشكُرِ اللّه َ وَالتَّحَدُّثُ بِنِعمَةِ اللّه ِ شُكرٌ وَتَركُهُ كُفرٌ وَالجَماعَةُ رَحمَةٌ وَالفُرقَةُ عَذابٌ.

ترجمه: هر كه شكر اندك نكند، شكر بسيار نكند و هر كه شكر مردمان نكند، شكر خداى نكند و حديث كردن به نعمت خداى شكر است و ترك او كفران نعمت است و جماعت، رحمت است و فرقت، عذاب است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 549)

جامع الصغير اين حديث را به اين صورت آورده: مَنْ لَمْ يَشْكُرِ النّاسَ لَمْ يَشْكُرِ اللّه َ. (جامع الصغير، ج 2، ص 180)

مَن ماتَ بِغَيرِ وَصِيَّةٍ ماتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

ترجمه: هر كس كه او بى وصيّت بميرد، مردن او مردن جاهلان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 278)

مَن ماتَ غَريباً مَاتَ شَهِيداً.

ترجمه: هر كه او غريب ميرد، شهيد ميرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 672)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 210 _ 211.
2- . همان، ج 13، ص 119.
3- . همان، ج 5، ص 344.
4- . همان، ج 20، ص 319.
5- . همان، ج 2، ص 343.
6- . همان، ج 5، ص 122.

ص: 169

مَن ماتَ فَقَد قامَت قِيامَتُهُ.

ترجمه: هر كه بميرد، قيامت او برخاست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 140)

مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ شَهِيداً. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ مَغفُوراً له. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ، ماتَ تائِباً. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ مُؤمِناً مُستَكمَلَ الإِيمانِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، بَشَّرَهُ مَلَكُ المَوتِ بِالجَنَّةِ ثُمَّ مُنكَرٌ وَنَكِيرٌ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، يُزَفُّ إِلَى الجَنَّةِ كَما تُزَفُّ العَرُوسُ إِلى زَوجِها. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، فُتِحَ لَهُ مِن قَبرِهِ بابانِ إِلَى الجَنَّةِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ، جَعَلَ اللّه ُ زُوَّارَ قَبرِهِ مَلائِكَةَ الرَّحمَةِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، عَلَى السُّنَّةِ وَالجَماعَةِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَكتُوبٌ بَينَ عَينَيهِ آئِسٌ مِن رَحمَةِ اللّه ِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ كافِراً. أَلا وَمَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ، لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ.

ترجمه: هر كس بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، شهيد مرده. هر كس كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، گناهش بيامرزند و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آلهبميرد بر توبه بميرد و هر كس كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، مؤمنى باشد تمام ايمان، و هر كس كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، او را ملك الموت و منكر و نكير بشارت دهند به بهشت و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد چنان به بهشت ببرند كه عروس را به خانه شوهر و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد از بهشت دو در، در گور او گشايند و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد خداى تعالى فرشتگان رحمت را فرمايد تا قبر او را زيارت كنند. هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، بر سنّت و جماعت مرده باشد و هر كه بر دشمنى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، روز قيامت مى آيد بر پيشانى او نوشته كه نوميد است اين بنده از رحمت خداى تعالى. هر كه بر دشمنى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، كافر مرده و هر كه بر دشمنى آل محمّد صلى الله عليه و آلهبميرد، بوى بهشت نشنود.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 351.

ص: 170

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 572)

مَن ماتَ وَلَم يَعرِف إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.

ترجمه: هر كس كه بميرد و امام زمانه را نشناسد، مردن او مردن جاهلان باشد كه نه در اسلام باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 508)

مَن مَشَى مَعَ ظالِمٍ فَقَد أَجرَمَ.

ترجمه: هر كه او با ظالم برود، بزهكار شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 63؛ جامع الصغير، ج 2، ص 155، با اختلافى)

أَلمَنّانُ بِما يُعطِي لا يُكَلِّمُهُ اللّه ُ وَلا يَنظُرُ إِلَيهِ وَلا يُزَكِّيهِ.

ترجمه: آن كس كه چيزى بدهد و منّت بر نهد، خداى تعالى با او سخن نگويد و بدو نظر نكند و او را تزكيه نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 466)

مَن نَذَرَ أَن يُطِيعَ اللّه َ فَليُطِعهُ وَمَن نَذَرَ أَن يَعصِيَهُ فَلا يَعصِهِ.

ترجمه: هر كه نذر كند كه طاعت خداى دارد، بايد تا وفا كند و آن كس كه نذر كند به معصيت كند، بايد تا معصيت نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 550؛ جامع الصغير، ج 2، ص 155)

مَن نَذَرَ فِيما لا يَملِكُ فَلا نَذرَ لَهُ وَمَن حَلَفَ عَلى مَعصِيَتِهِ فَلا يَمِينَ لَهُ.

ترجمه: هر كه نذر كند بر چيزى كه ندارد، نذرش بر نه افتد و هر كه سوگند خورد چيزى كه معصيت بود، او را سوگند نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 380)

مَن نَسِيَ صَلوةً أَو نَامَ عَنها فَليُصَلِّها إِذا ذَكَرَها إِنَّ اللّه َ يَقُولُ وَأَقِمِ الصَّلوة لِذِكرِي.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 126.
2- . همان، ج 4، ص 173.
3- . همان، ج 6، ص 156.
4- . همان، ج 4، ص 51.
5- . همان، ص 291.
6- . همان، ج 3، ص 250.

ص: 171

[ ترجمه: آنكه از ياد برد نمازى را يا در وقت آن در خواب باشد بايد كه نماز كند آنگاه كه به ياد آرد؛ خداوند مى فرمايد به پاى دار نماز را براى آنكه به ياد من باشى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 498)

مَن يُحاسَب يُعَذِّب.

ترجمه: هر كه را حساب كنند، عذاب كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 496)

مَن يَغفِر يَغفِرِ اللّه ُ لَهُ وَمَن يَعفُ يَعفُ اللّه ُ عَنهُ.

ترجمه: هر كه بيامرزد كسى را، خداى تعالى او را بيامرزد و هر كه عفو كند گناهكارى، خداى تعالى او را عفو كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 69)

أَلمُهاجِرُ مَن هاجَرَ مانَهاهُ اللّه ُ عَنهُ.

[ ترجمه: مهاجر آن باشد كه از آنچه خداوند نهى فرموده هجرت كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 19)

مُهُورُ حُورِ العِينِ قَبَضاتُ الثَّمَرِ وَفِلَقُ الخُبزِ.

ترجمه: كابين حور العين مشتهاى خرما باشد و پاره هاى نان كه به درويش دهند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 35)

مَوتُ العالِمِ ثُلمَةٌ فِي الإِسلامِ لا يَسُدُّها شَيءٌ إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: مرگ عالم، رخنه اى باشد در اسلام و دين كه آن را هيچ چيز نبندد تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 202)

أَلمُؤَذِّنُونَ أَطوَلُ النّاسِ عِناقاً يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: مؤذّنان، دراز گردن ترين مردمان باشند روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 2، ص 183؛ جامع الصغير، ج 2، ص 157)

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 135.
2- . همان، ج 20، ص 198.
3- . همان، ج 6، ص 171.
4- . همان، ص 47.
5- . همان، ج 17، ص 219.
6- . همان، ج 11، ص 241.
7- . روض الجنان، ج 7، ص 42.

ص: 172

مَوضِعُ الصَّلوةِ مِنَ الدِّينِ كَمَوضِعِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ.

ترجمه: جاى نماز از دين جاى سر است از تن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 103؛ ج 2، ص 482)

أَلمُؤمِنُ أَحَقُّ بِالمُؤمِنِ مِن أَبِيهِ وَأُمِّهُ إِن جاعَ أَطعَمَهُ وَإِن عَرى كَساهُ وَإِن خافَ آمَنَهُ وَإِن مَرِضَ عاداهُ وَإِن ماتَ شَيَّعَ جِنارَتَهُ.

[ ترجمه: حق مؤمن بر مؤمن از پدر و مادرش بيشتر است اگر كه گرسنه باشد بايد كه او را سير كند و اگر عريان باشد بايد كه او را بپوشاند و اگر بترسد بايد كه او را امنيت استوار كند و اگر بيمار باشد بايد كه او را عيادت كند و اگر بميرد جنازه او را تشييع كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 325)

أَلمُؤمِنُ أَخُو المُؤمِنِ لا يَظلمُهُ وَلا يُسَلِّمُهُ، لا تُحاسِدُوا وَلا تُباغِضُوا وَلا تَدابِرُوا وَكُونُوا عِبادَاللّه ِ إِخواناً أَلتَّقوَى هيهُنا وَأَشارَ بِيَدِهِ إِلى صَدرِهِ حَسِبَ امرَءً مِنَ الشَّرِّ أَن يَحفِرَ لِأَخِيهِ.

ترجمه: مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نكند و نگذارد كه كسى بر او ظلم كند، بر يكديگر حسَد مبرى و با يكديگر دشمنى مكنى و پشت بر يكديگر مكنى؛ يعنى خذلان و هجران، و اى بندگان خداى! چون برادران باشى پرهيزگارى بر دل است بس باد مرد را از شرّ و بدى آنكه عهد برادر مسلمان بشكافد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 621)

أَلمُؤمِنُونَ كَنَفسٍ واحِدَةٍ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 123 و 621؛ ج 2، ص 166؛ ج 4، ص 60؛ ج 5، ص 122) اين حديث در جامع الصغير، ج 2، ص 158 چنين آمده است:

.


1- . همان، ج 1، ص 247؛ ج 8 ، ص 455.
2- . همان، ج 3، ص 118.
3- . همان، ج 4، ص 476 _ 477.
4- . همان، ج 1، ص 293؛ ج 4، ص 477؛ ج 14، ص 184 و 110؛ ج 18، ص 29.

ص: 173

أَلْمُؤْمِنُوْنَ كَرَجُلٍ واحِدٍ.

ترجمه: مؤمنان چون يك تن اند.

(كنوز الحقائق، ص 136)

أَلمُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ وَقَّافٌ مُثبِتُ لا يَعجَلُ عالِمٌ وَرِعٌ وَالمُنافِقُ هُمَزَةٌ لُمَزَةٌ حُطَمَةٌ كَحاطِبِ اللَّيلِ لا يُبالِي مِن أَينَ يَكسِبُ وَفِيما يُنفِقُ.

ترجمه: مؤمن زيرك است و حذر كننده و ساكن و بر جاى و شتابزدگى نكد و عالم و پارسا باشد؛ و منافق غيّاب و غمّاز و شكننده باشد، چون كسى كه به شب هيزم جمع كند، باك ندارد كه از كجا كسب كند و در چه نفقه كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 581) در جامع الصغير، ج 2، ص 184 و نيز در كنوز الحقائق، ص 136 جمله اوّل اين حديث آمده.

أَلمُؤمِنُ لِلمُؤمِنِ كَالبُنيانِ يُشَيِّدُ بَعضُهُ بَعضاً وَشَبَكَ بَينَ أَصابِعِهُ.

ترجمه: مؤمن مؤمن را چون بنيان است كه بهرى بهرى را محكم دارد و انگشتان در هم افكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 621) و در جلد دوم تفسير ابوالفتوح، صفحه 166 به جز جمله آخر، اين حديث بار ديگر آمده.

مَيتَتانِ مُباحَانِ، أَلسَّمَكُ وَالجَرادُ.

[ ترجمه: دو مردار است كه خوردن آن مباح است ماهى و ملخ.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 94)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 399.
2- . همان، ج 4، ص 477.
3- . همان، ج 6، ص 234.

ص: 174

أَلنّاسُ رَجُلانِ فَمُبتَاعٌ نَفسَهُ فَمُعتِقُها وَبائِعٌ نَفسَهُ فَمُوبِقُهَا.

ترجمه: مردم دو است: يكى آنكه خود را بخرد و آزاد كند، و يكى آن است كه خود را بفروشد و هلاك كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 540)

أَلنّاسُ كَإِبلٍ مِئَةٍ لا تَجِدُ فِيها راحِلَةً واحِدَةً.

[ ترجمه: مردم چون قطار شتران باشند كه در آن يك راحله نيابى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 709)

أَلنّاسُ كَأَسنَانِ المَشطِ.

ترجمه: مردم چون دندانه شانه اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 709)

أَلنّاسُ مَعادِنُ كَمُعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ.

ترجمه: مردمان معدنهااند؛ چون معدنهاى زر و سيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 709)

اين حديث به صورت هاى ديگر نيز روايت شده: أَلنّاسُ مَعادِنُ تَجِدُوْنَ خِيارَهُمْ فِى الجاهِلِيَّةِ خِيارَهُمْ فِى الإِسْلامِ إِذا فَقِهُوْا. «مسند احمد، ج 2، ص 257، و با اختلاف اندك، ص 260، 391، 431، 438» أَلنّاسُ مَعادِنُ وَالعِرْقُ دَسّاسٌ وَأَدَبُ السُّوْءِ كَعِرْقِ السُّوْءِ. «جامع الصغير، ج 2، ص 187، كنوز الحقائق، ص 141» أَلنّاسُ مَعادِنُ فِى الخَيْرِ وَالشَّرِّ. «كنوز الحقائق، ص 141»

أَلنُّجُومُ أَمانٌ لِأَهلِ السَّمَاءِ وَأَهلُ بَيتِي أَمانٌ لِأُمَّتِي فَإِذا خَلَتِ السَّماءُ مِنَ النُّجُومِ أَتى أَهلَ السَّماءِ ما يُوعَدُونَ وَإِذا خَلَتِ الأَرضُ مِن أَهلِ بَيتِي أَتى أَهلَ الأَرضِ مايُوعَدُونَ.

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 301.
2- . همان، ج 5، ص 220.
3- . همان، ص 217.
4- . همان، ص 218.

ص: 175

[ ترجمه: ستارگان امنيّت ساكنين آسمانند و اهل بيت من امنيت ساكنان زمين چون آسمان از ستارگان تهى گردد بر سر اهل آسمان آن آيد كه آنان را بر آن ترسانده بودند و چون زمين از اهل بيتم خالى شود بر سر اهالى زمين آن آيد كه آنان را وعده داده بودند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 313)

نَحنُ الآخِرُونَ السّابِقُونَ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: ما آخرين امّتان و پيغمبران و سابقانيم روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 3 و 305) صورت كامل تر اين حديث كه در مآخذ ديگر آمده، به اين شرح است: نَحْنُ الآخِرُوْنَ السّابِقُوْنَ يَوْمَ القِيمَةِ يَوْمَ القِيمَةِ بِيَدِ أَنَّهُمْ أُوْتُوْ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِنا وَأُوْتِيْناهُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهذا يَوْمُهُمُ الَّذِىْ فُرِضَ عَلَيْهِمْ فَاخْتَلَفُوا فِيْهِ فَهدَانَا اللّه ُ لَهُ فَهُمْ لَنا فِيْهِ تَبَعٌ فَالْيَهُوْدُ غَداً وَالنَّصارَى بَعْدَ غَدٍ. (بخارى، ج 1، ص 36 و 103؛ ج 4، ص 95 و 121؛ مسلم، ج 3، ص 7 و 8؛ مسند احمد، ج 1، ص 282 و 296؛ ج 2، ص 243، 249 و 273)

نَحنُ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لا نَكتُبُ وَلا نَحسَبُ.

ترجمه: ما امّتيم امّى ننويسيم و حساب نكنيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 147)

در همين مجلّد، صفحه 285 اين حديث بار ديگر آمده و به دنبال آن چنين افزوده شد: أَلشَّهْرُ هكَذا وَعَقَدَ بِيَدِه. و ترجمه آن را چنين آورده: ماه چنين باشد و چنين باشد و انگشت يك بار بسى عقد كرد و يك بار به بيست و نه. در جلد اول مستدرك الوسائل «مرة ثلثين و مرّة تسعة و عشرين» آمده.

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 389.
2- . همان، ج 10، ص 94؛ ج 12، ص 118.
3- . همان، ج 2، ص 24.

ص: 176

نَحنُ مَعاشِرَ الأَنبِياءِ لا نُورَث ماتَرَكناهُ صَدَقَةً.

[ ترجمه: ما گروه پيامبران ارث نمى گزاريم آنچه از ما مى ماند صدقه است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 734)

أَلنَّدَمُ التَّوبَةُ.

[ ترجمه: پشيمانى (از گناه) توبه است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 185؛ جامع الصغير، ج 2، ص 161)

أَلنِّساءُ حَبائِلُ الشَّيطانِ.

[ ترجمه: زنان ريسمان شيطانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 520؛ جامع الصغير، ج 2، ص 127)

نَسَخَت الزَّكوةُ كُلَّ صَدَقَةٍ.

ترجمه: وجوب زكات وجوب صدقاتى كه پيش از زكات بود، منسوخ كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 268)

نُصِرتُ بِالرُّعب.

ترجمه: مرا يارى كردند به ترس.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 666؛ جامع الصغير، ج 2، ص 160) به صورت ديگر آمده.

نَضَّرَ اللّه ُ امرَءً سَمِعَ مَقالَتِي فَوَعاها.

[ ترجمه: خداوند سفيدروى كند آنكه سخن مرا بشنود و آن را بگوش جان بنيوشند]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 436؛ جامع الصغير، ج 2، ص 160، با اندك اختلاف)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 281.
2- . همان، ج 18، ص 194.
3- . همان، ج 4، ص 206.
4- . همان، ج 2، ص 318.
5- . همان، ج 5، ص 106.
6- . همان، ج 20، ص 54.

ص: 177

أَلنَّظَرُ إِلى مَحاسِنِ المَرئَةِ سَهمٌ مَسمُومٌ مِن سِهامِ إِبلِيسٍ.

[ ترجمه: نگاه به زيباييهاى زن تيرى است مسموم از تيرهاى شيطان.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 31)

نِعمَ المالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِحِ.

ترجمه: نيك چيزى است مال نيك مرد را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 475؛ ج 2، ص 582؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 123 _ 124)

نِعمَ الخَلِيلُ إِبراهِيمُ أُبتِلى فَصَبَر وَأُعطِيَ فَشَكَرَ وَلَولا إِنِّي أَخافُ عَلى عِترَتِي لَسَأَلتُ اللّه َ لَهُمُ الإِمامَةَ وَمالَهُم وَلِلدُّنيا فَإِنَّهُم خُلِقُوا لِلاْخِرَةِ وَخُلِقَتِ الدُّنيا لَهُم.

ترجمه: نيك خليلى بود خداى را ابراهيم؛ ابتلا كردند او را، صبر كرد و بدادند او را، شكر كرد و اگر نه آنستى كه من بر عترت خود مى ترسم، از خداى تعالى (جلّ جلاله) در خواستمى تا ايشان را امامت دادى و ليكن ايشان را با دنيا چه كار كه ايشان را براى آخرت آفريده اند و دنيا براى ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 239)

نِعمَ السواكُ لزَّيتُونُ مِنَ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ.

ترجمه: نيك مسواكى است درخت زيتون كه درخت مبارك است. (بوى دهن خوش كند و شوخ دندان ها ببرد).

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5 ص 553)

نِعمَ المَطِيَّةُ أَنَا وَنِعمَ الرّاكِبانِ هُما وَأَبُوهُما خَيرٌ مِنهُما.

[ ترجمه: چه خوب سوارى دهنده اى هستم من و چه خوب سوارانى هستند اين دو (حسن و حسين عليهماالسلام) و پدرشان بِه از ايشان است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 114)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 124.
2- . همان، ج 4، ص 78.
3- . همان، ج 2، ص 247.
4- . همان، ج 20، ص 328.
5- . همان، ج 11، ص 22.

ص: 178

نَعُوذُ بِاللّه ِ مِنَ الحَورِ بَعدَ الكَورِ.

[ ترجمه:]پناه مى برم به خدا از ندارى پس از دارايى

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 497)

نَقَلَنِي اللّه ُ مِن أَصلابِ الطّاهِرِينَ، إِلى أَرحامِ الطّاهِراتِ لَم يُدَنِّسنِي بِدَنَسِ الجاهِلِيَّةِ.

ترجمه: خداى تعالى مرا مى گرداند از اصلاب پاكان، در ارحام پاكان، مرا مدنّس بنكرد به دنس جاهليّت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 295)

أَلنِّكاحُ سُنَّتِي، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتِي فَلَيسَ مِنِّي.

ترجمه: نكاح سنّت من است و هر كس كه رغبت كند از سنّت من، از من نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 34؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 127) در مجلّد سوم از تفسير ابوالفتوح، صفحه 210، قسمت دوم اين حديث تكرار شد.

نَومٌ الصّائِمِ عِبادَةٌ وَصُمتُهُ تَسبِيحٌ وَعَمَلُهُ مُضاعَفٌ وَدُعائُهُ مُستَجابٌ.

[ ترجمه: خواب روزه دار عبادت است و سكوت او تسبيح است و هر عملى كه انجام دهد دو برابرش دهند و دعاى او مستجاب است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 290) در مجلد دوم كنوز الحقائق، صفحه هاى 125 _ 126، قسمت اوّل اين حديث آمده و با «نوم العالم» شروع شده است.

هِذِهِ كَلِماتُكَ وَكَلَماتُ إِبراهِيمَ هِيَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ.

ترجمه: اين كلمات تو است و كلمات ابراهيم آفتاب و ماه بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 239)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 199.
2- . همان، ج 7، ص 341.
3- . همان، ج 14، ص 128.
4- . همان، ج 3، ص 25.
5- . همان، ج 2، ص 248.

ص: 179

هُم خُلَفائِي وَأَئِمَّةُ المُسلِمِينَ مِن بَعدِي أَوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أَبِيطالِبِ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَينُ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَليٍّ المَعرُوفُ فِي التَّوريةِ بِالباقِرِ وَسَتُدرِكُهُ يا جابِرُ فَإِذا لَقِيتَهُ فَاقرَأهُ مِنِّي السَّلامَ ثُمَّ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بنُ جَعفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بن مُوسى ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَليٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الحَسَنُ بنُ عَليٍّ ثُمَّ سَمِيّي وَكَنيّي حُجَّةُ اللّه ِ فِي أَرضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبادِهِ، ابنُ الحَسَنِ بنِ عَليٍّ ذاكَ الَّذِي يَفتَحُ اللّه ُ عَلى يَدَهِ مَشارِقَ الأَرضِ وَمَغارِبَها ذاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَن شِيعَتِهِ غَيبَةً لا يَثبُتُ فِيهِ عَلَى القَولِ بِإِمامَتِهِ إِلاّ مَنِ امتَحَنَ اللّه ُ قَلبَهُ لِلاِْيمانِ.

ترجمه: ايشان خليفان من اند و امامان مسلمان اند از پس من؛ اوّلشان على و آنگه حسن، پس حسين، پس على بن الحسين، آنگه محمد بن على كه در تورات به باقر معروف است و تو او را دريابى. چون او را بينى، از منش سلام برسان؛ يك يك را نام برد تا به حجت رسيد، گفت: آنگه مردى نامش نام من بود و كنيتش كنيه من بود. حجّت خداى بود در زمين و بقيه او در بندگانش پسر حسن بن على و او آن بود كه خداى تعالى بگشايد بر دست او مشارق و مغارب زمين را. او آن است كه از شيعتش غايب شود؛ غيبتى كه بر امامت او ثبات نكنند با آن غيبت، الاّ مؤمنى كه خداى تعالى دل او را به ايمان امتحان كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 786)

هِيَ أُمُّ القُرآنِ وَهِيَ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ.

[ ترجمه: آن ما در قرآن است و شفاى از هر بيمارى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ج 1، ص 13)

وَالَّذِي نَفسِي بِيَدِهِ، لَهذا عِندَاللّه ِ يَومَ القِيامَةِ، أَفضَلُ مِن قَرَابِ الأَرضِ مِن هَذا.

ترجمه: به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اين مرد حقير كه در چشم تو مى آيد، به نزديك خداى بهتر و فاضل تر است از جهانى از اين مرد.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 412.
2- . همان، ج 1، ص 32.

ص: 180

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 348)

أَنَا وَكافِلُ اليَتِيمِ، كَهاتَينِ فِي الجَنَّةِ، وَأَشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطَى.

ترجمه: من و آن كس كه كفالت يتيم كند در بهشت، هم چنانيم كه اين دو انگشت؛ يعنى انگشت دوم و انگشت ميانه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 548)

وَأَيُّ داءٍ أَدوَءُ مِنَ البُخلِ.

ترجمه: كدام درد است بى درمان تر از بخل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 597)

وَالثُّلثُ كَثِيرٌ لَأَن تَدَعَ عِيالَكَ أَغنِياءَ خَيرٌ مِن أَن تَترُكَهُم عالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ.

[ ترجمه: و ثلث بسيار است، عيالت را دارا واگذارى بِه از آن است كه آنان را در حالى ترك كنى كه تهيدست باشند و دستشان به سوى مردم دراز باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 728)

وَجِهادُ المَرأَةِ، حُسنُ التَّبَعُّلِ.

[ ترجمه: و جهاد زن، نيكو شوهردارى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 386)

وَحَسبُكَ مِن نِساءِ العالَمِينَ، أَربَعٌ مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ وَآسِيَةُ إِمرَأَةُ فِرعَونَ وَخَدِيجَةُ بِنتُ خُوَيلَدٍ وَفاطِمَةُ.

[ ترجمه: و بس است تو را از زنان جهانيان، چهار نفر: مريم دختر عمران و آسيه زن فرعون و خديجه دختر خويلد و فاطمه.] در متن تفسير دنبال اين حديث پس از كلمه فاطمه چنين آمده: «... دختر محمد (صلوات اللّه عليه و عليهنّ)» (6) .

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 174.
2- . همان، ج 20، ص 317.
3- . همان، ج 4، ص 308.
4- . همان، 5، ص 266.
5- . همان، 3، ص 265.
6- . همان، ج 4، ص 294.

ص: 181

أَلوَصِيَّةُ تَمامُ ما نَقَصَ مِنَ الزَّكوةِ.

ترجمه: وصيّت آن را جبران باشد، كه از زكات فائت شده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 278)

وَلَهُ لِسانٌ ذَلِقٌ يَومَ القِيامَةِ، يَشهَدُ لِمَن وافاهُ.

ترجمه: روز قيامت سنگ سياه را زبانى باشد فصيح، گواهى دهد براى آنكه به او رفته باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 501)

وَما مِن دُعاءٍ إِلاّ بَينَهُ وَبَينَ السَّماءِ حِجابٌ.

ترجمه: هيچ دعا نيست، و الاّ از ميان آن دعا و آسمان حجابى هست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 298)

وَمَن لَم يُحسِن وَصِيَّتَهُ عِندَ المَوتِ، كانَ ذلِكَ نَقصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَعَقلِهِ.

ترجمه: هر كه او به نزديك مرگ وصيّت نيكو نكند، نقصان بود در عقل و مروتش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 278)

وَيلٌ لِلعالِمِ مِنَ الجاهِلِ وَيلٌ لِلجاهِلِ مِنَ العالِمِ.

ترجمه: واىِ عالم از دست جاهل و واى جاهل از دست عالم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 70؛ جامع الصغير، ج 2، ص 169)

وَيلٌ لِمَن قَرَأَها وَلَم يَتَفَكَّر فِيها.

ترجمه: واى بر آن كس كه اين آيات بخواند و در او تفكّر نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 704)

وَيلٌ لِمَن قَرَءَ هذِهِ الآيَةَ فَمَجَّ بِها.

ترجمه: واى آن كس كه اين آيه بخواند و بيندازد آن را؛ يعنى تفكّر نكند در او و معتبر نگردد بدو.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 344.
2- . همان، 20، ص 211.
3- . همان، 3، ص 47.
4- . همان، 2، ص 344.
5- . همان، ج 14، ص 205.
6- . همان، ج 5، ص 206.

ص: 182

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 250)

يا أَيُّهَا النّاسُ إِنِّي تَرَكتُ فِيكُم خَلِيفَتَينِ، إِن أَخَذتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا بَعدِي: أَحَدُهُما أَكبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتابُ اللّه ِ حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّماءِ إِلَى الأَرضِ وَعِترَتِي أَهلُ بَيتِي إِنَّ اللّه َ اللَّطِيفَ الخَبِيرَ أَخبَرنِي أَنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلِيَّ الحَوضَ.

ترجمه: من مى روم و در ميان شما دو خليفه رها مى كنم؛ يكى از يكى مهتر. اگر پى ايشان گيريد گمراه نشويد: يكى كتاب خداست، رسنى از آسمان به زمين فرو گذاشته و يكى عترت و اهل البيت من. و خداى لطيف خيبر مرا خبر داد كه ايشان از يكديگر جدا نشوند تا بر كنار حوض با پيش من آيند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 615) اين حديث در خطبه حجّة الوداع با اختلاف آمده.

يا أَيُّهَا النّاسُ كُتِبَ عَلَيكُمُ السَّعيُ فَاسعَوا.

[ ترجمه: اى مردم بر شما سعى نوشته شده (واجب شده) پس سعى كنيد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 243)

يَابنَ عَبَّاسٍ إِرضَ عَنِ اللّه ِ بِما قَدَّرَ وَإِن كانَ خِلافَ هَواكَ.

ترجمه: از خداى راضى شو به آنچه بر تو قضا كند و اگر چه بر خلاف هواى تو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 356)

يا حَسّانُ لا تَزالَ مُؤَيَّداً بِرُوحِ القُدسِ، ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ.

ترجمه: تو به روح القدس مؤيّدى، مادام تا ما را به زبان نصرت مى كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 193)

يا سَلمانُ قُم فَصَلِّ فَإِنَّ الصَّلوةَ شِفاءٌ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 275.
2- . همان، ج 4، ص 461.
3- . همان، ج 2، ص 255.
4- . همان، ج 3، ص 192.
5- . همان، ج 7، ص 69.

ص: 183

ترجمه: خيز و نماز كن كه در نماز شفاست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 108)

يا عَجَباً كُلَّ العَجَبِ لِلشَّاكِّ فِي اللّه ِ وَهُوَ يَرى خَلقَهُ.

ترجمه: عجب و همه عجب از آنكه در خداى تعالى به شك باشد و او خلق را مى بيند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 43)

يا عَلِيُّ أُعطِيتَ ثَلاثاً لَم أُعطَ: أُعطِيتَ صِهراً مثلي وَلَم أُعطَ وَأُعطِيتَ مِثلَ زَوجَتِكَ فاطِمَةَ وَلَم أُعطَ وَأُعطِيتَ مِثلَ الحَسَنِ وَالحُسَينِ وَلَم أُعطَ.

ترجمه: سه چيز تو را دادند كه مرا ندادند: پدر زنى دادند تو را چون من و مرا ندادند، و جفتى دادند تو را چون فاطمه و مرا ندادند، و فرزندانى دادند تو را چون حسن و حسين مرا ندادند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 89)

يا عَلِيُّ أَما عَلِمتَ أَنَّ مَن أَحَبَّنا وَانتَحَلَ حُبَّنا، أَسكَنَهُ اللّه ُ مَعَنا.

ترجمه: يا على! تو ندانى كه هر كه ما را دوست دارد و دعوى دوستى ما كند، با ما باشد و در درجه ما باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 201)

يا مَعشَرَ التُّجّارِ، أَنتُم فُجّارٌ إِلاّ مَنِ اتَّقى وَبَرَّ وَصَدَقَ وَقالَ بِالمالِ هكَذا وَهكَذا.

ترجمه: اى جماعت بازرگانان شما فاجرانى الا آنكه متّقى باشد و نيكوكار و راست گو كه مال خرج مى كند از اين جانب و از آن جانب.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 470)

يا مَعشَرَ التُّجّارِ، هذَا البَيعُ يَحضُرُهُ اللَّغوُ وَالكِذبُ وَاليَمِينُ فَشُوبُوهُ بِالصَّدَقَةِ.

ترجمه: اى جماعت بازرگانان! اين بيع را لغو و دروغ و سوگند در او شود آن را با صدقه به يك جا برآميزى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 470)

يَحرُمُ مِنَ الرِّضاعِ ما يَحرُمُ مِنَ النَّسَبِ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 258.
2- . همان، ص 108.
3- . همان، ج 14، ص 245.
4- . همان، ج 18، ص 237.
5- . همان، ج 4، ص 62.
6- . همان، ص 63.

ص: 184

ترجمه: معنى آن است كه زن مرضعه به مثابه مادر است كودك را و مادر مرضعه جدّه شود كودك را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 349؛ جامع الصغير، ج 2، ص 187)

يُحشَرُ النّاسُ حُفاةً عُراةً غُرلاً.

ترجمه: خلقان را حشر كنند برهنه پا، برهنه تن، ختنه ناكرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 112؛ ج 2، ص 385)

يُحشَرُ النّاسُ عَلى نِيَّاتِهِم.

[ ترجمه: مردم بر نيّاتشان محشور مى شوند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 186)

يُحشَرُ النّاسُ يَومَ القِيامَةِ عَلى أَرضٍ بَيضاءَ غَرَّاءَ يَتَضَاعَفُ كَقُرصَةِ النَّقِيِّ لَيسَ فِيها مُعلَمٌ لَأَحَدٍ.

[ ترجمه: در روز قيامت مردم محشور شوند بر زمينى صاف و سفيد كه براى هيچ كس به آن نشانه و علامتى نباشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 229) در كنوز الحقائق اين حديث تا آخر كلمه «غرّاء» ضبط شد. (كنوز الحقائق، ج 2، ص 175) .

يَدُ اللّه ِ عَلَى (5) الجَماعَةِ.

[ ترجمه: دست خدا بر سر جماعت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 87؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 175)

أَليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى إِبدَأ بِمَن تَعُولُ، أُمَّكَ وَأَباكَ وأُختَكَ وَأَخاك وَأَدناكَ فَأَدناكَ.

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 277.
2- . همان، ج 1، ص 267؛ ج 8، ص 172.
3- . همان، ج 18، ص 196.
4- . همان، ج 11، ص 297.
5- . اين حديث به اين صورت معروف است: يَدُ اللّه َ مَعَ الجَماعَةِ.
6- . روض الجنان، ج 7، ص 54.

ص: 185

ترجمه: دست زِبَرين به باشد از دست زيرين و ابتدا به آن كس كن كه عيال تو باشد و مادر و پدرت و خواهرت و برادرت، پس از آنكه نزديك تر باشد پس نزديك تر. (1) در صفحه 463 جلد نخستين تفسير ابوالفتوح فقط «أَلْيَدُ العُلْيا خَيْرٌ مِنْ يَدِ السُّفْلى» آمده با اين ترجمه: «دست زبر بهتر از دست زيرين باشد»؛ يعنى دست دهنده بهتر از دست گيرنده باشد... در جامع الصغير، مجلد دوم، صفحه 179 تا «بمن تعول» آمد.

يُمنُ الخَيلِ فِي شُقرِها.

ترجمه: خجستگى اسبان در اشقر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 523)

يَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وَعَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وَظُلماً.

[ ترجمه: زمين را پر از عدل باز كند چنانكه پر از جور باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 54)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 44.
2- . همان، ص 213.
3- . همان، ج 14، ص 172.

ص: 186

. .

ص: 187

احاديث نبوى صلى الله عليه و آلهبه فارسى .

ص: 188

. .

ص: 189

احاديث نبوى صلى الله عليه و آله به فارسى

احاديث نبوى صلى الله عليه و آله به فارسىدر تفسير ابوالفتوح احاديث بسيارى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله به فارسى نقل و رُوات آن نيز ذكر گرديده. اينك براى مزيد استفاده علاقه مندان، احاديث نبوى را كه شيخ در تفسير كبير خود به فارسى آورده، بى آنكه عين حديث را نقل كرده باشد، استخراج مى كند و به نظر اهل فضل مى رساند:

ابو اُمامه روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه ثلثى از قرآن بر خواند، چنان بود كه او را ثلثى از نبوّت داده باشند و هر كه دو بهر از قرآن برخواند، چنان بود كه او را دو بهر از نبوّت داده باشند و هر كه همه قرآن بخواند، چنان بود كه او را جمله نبوّت داده باشند. آنگه گويند: اقرء وارق بكل آية درجه؛ برمى خوان و برمى شو به هر آيتى درجه اى و به هر درجه اى در بهشت بر بالا مى شود تا آنچه با او باشد از قرآن برسد، آنگه با او گويند: اقبض فيقبض؛ ها گير او ها گيرد. بار ديگرش گويند: اقبض؛ او ها گيرد. آن گاه او را گويند: دانى كه در دست چه دارى؟ گويد: نه. فاذاً فى يده اليُمنى الخلد و فى الاخرى النعيم. چون نگاه كند در دست راست بهشت خلد دارد و در دست چپ بهشت نعيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8)

ابو سعيد خُدرى روايت كند از رسول عليه السلام كه:«روز قيامت منبرها از نور بنهند و به نزديك هر منبرى شترى از شتران بهشت دارند. آن گاه منادى از قِبَل رب العزّة ندا كند كجاييد حاملان كتاب خداى بر اين منبرهاى نور نشينى كه شما را ترسى و اندوهى نيست تا خداى تعالى از حساب خلقان فارغ شود. آن گاه ايشان را بر آن شتران نشانند و به بهشت برند».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 18 _ 19.

ص: 190

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8)

سليل روايت مى كند از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هر كه قرآن را از روى دفتر برخواند، خداى تعالى عذاب مادر و پدرش را تخفيف فرمايد؛ اگر چه مشرك بوده باشند و هر كه قرآن از بر برخواند و گمان برد كه خداى تعالى او را نيامرزد، او از جمله مستهزيان باشد به آيات خداى تعالى و حامل كتاب خداى تعالى را در بيت المال هر سال دويست دينار هست. اگر بميرد و بر او ديتى باشد، خداى از آن مال قضاى دين او كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 8)

حارث اعور همدانى روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه گفت يك روز رسول عليه السلام ذكر فتنه مى كرد. ما گفتيم با رسول اللّه خلاصى از آن به چه باشد؟ گفت:يك كتاب خداى تعالى كه در او خبر آنان است كه پيش از شما بودند و خبر آنان كه پس از شما باشند و حكم آنچه در ميان شما مى رود و آن فصل است نه هزل است. هيچ جبّار نباشد كه آن را رها كند، و الاّ خداى تعالى پشت او بشكند و هر كه جز قرآن طلب هدايت كند، گمراه شود كه او حبل المتين است و ذكر حكيم است و صراط مستقيم است، آن است كه بر زبان ها پوشيده نشود و هواها او را كژ بنكند و از بسيار خواندن كهنه نشود، علما از او سير نشوند و عجايب او به آخر نرسد و آن است كه چون جنّيان بشنيدند گفتند: «إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً» هر كه به آن گويد، راست گويد و هر كه به آن حكم كند، عادل باشد و هر كه دست در او بزد، او را هدايت كند به راه راست. خذها يا اعور؛ اين حديث بستان اى اعور».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 9)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 20.
2- . همان، ص 20 _ 21.
3- . روض الجنان، ج 1، ص 21.

ص: 191

راوى چنين گويد كه رسول عليه السلام گفت:«چون مرد استعاذه كند پناه با خداى دهد شيطان از او بگريزد و هر دو طرف او را جلبه و صوتى باشد. از او غافل مباشيد كه او از شما غافل نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 11)

معقل بن يسار روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او بامداد بگويد سه بار: اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم و سه آيت آخر (2) سورة الحشر بخواند، خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را بر او موكّل كند تا بر او صلوات مى فرستند تا به شب و اگر در آن روز بميرد، شهيد باشد و اگر نماز شام گويد، همچنين باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 11)

انس بن مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او در روزى ده بار پناه با خداى دهد از شيطان، خداى تعالى فرشته را برگمارد تا شيطان را از او باز مى دارد؛ چنان كه شتر غريب را از حوض برانند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 11)

خولة بنت حكيم روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه به منزلى فرود آيد بگويد: اعوذ بكلمات اللّه من شرّ ما خلق ، تا در آن منزل باشد، هيچ مضرّت بدو نرسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 11)

در خبر آمده است از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى از آسمان صد و چهار كتاب بفرستاد. آنگه گفت از آنها، چهار اختيار كرد و علوم آن صد كتاب جمع كرد و در آن چهار كتاب نهاد و آن تورات و انجيل و زبور و قرآن است. آنگه علوم و بركات و ثواب خواننده و داننده اين چهار كتاب جمع كرد و در يكى نهاد و آن قرآن است. آنگه علوم و بركات قرآن جمع كرد و در سوره مفصل نهاد. آنگه علوم و بركات و ثواب مفصل جمع كرد و در فاتحة الكتاب نهاد و هر كه فاتحة الكتاب بخواند، چنان باشد كه صد و چهار كتاب بخوانده».

.


1- . همان، ص 26.
2- . سه آيه سوره الحشر (59): (آيات 22 و 23 و 24) محض مزيد استفاده علاقه مندان نقل مى شود: «هُوَ اللّه ُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللّه ُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّه ِ عَمّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللّه ُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» .
3- . روض الجنان، ج 1، ص 27.
4- . همان.
5- . همان.

ص: 192

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 12)

أُبَىِّ كعب روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه اين سوره را بخواند همچنان باشد كه تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و موسى و قرآن تمام بخوانده و به هر حرفى درجه اى در بهشت بهشتش بدهند و من خواستم تا وصف اين درجات بگويم شما را، دستورى ندادند مرا ولكن: طوبى لقارئها ثلاثا؛ خُنُك باد خواننده اين سوره را، سه بار بگفت و اين سوره بخشيده است ميان خداى تعالى و بنده اش و اين سوره فسون است از هر زهرى و شفاست از هر دردى و آفتى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 15)

حذيفة بن اليمان روايت كند از رسول كه گفت:«خداى تعالى عذاب خَتم كند بر اهل شهرى به گناه ايشان كودكى از كودكان ايشان در كتاب اين سوره بخواند خداى تعالى چهل سال عذاب از ايشان بردارد به بركت اين سوره».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 15)

عبداللّه عباس مى گويد، رسول گفت:«معلّمان بهترين مردمانند كه بر زمين مى روند از انبيا و ائمّه؛ براى آنكه هرگه كه دين خَلَقْ (4) شود، مجدد كنند؛ يعنى به تعليم قرآن. آنگه گفت: آنچه ايشان را دهى، بر وجه عطيّه دهى و ايشان را به مزد مستانى تا حرج نيفكنى ايشان را چون معلم كودك را تعليم و تلقين كند بسم اللّه الرّحمن الرحيم و كودك بگويد، خداى تعالى براتى بنويسد از دوزخ براى كودك و براى پدر و مادرش و براى معلّم».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 30.
2- . همان، ص 37.
3- . همان.
4- . كهنه.

ص: 193

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 16)

ابراهيم بن زيد گفت... از سعيد جبير شنيدم كه او گفت از عبداللّه عباس شنيدم كه او گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«علامت آنكه من بدانستم كه سورتى تمام شد، آن بودى كه جبرئيل آمدى و در اوّل سورتىِ ديگر بسم اللّه الرحمن الرحيم به من آوردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 18)

طلحة بن عبيداللّه روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه بسم اللّه الرحمن الرحيم رها كند، چنان باشد كه آيتى از قرآن رها كرده باشد كه اين آيه در امّ الكتاب بر من شمرده اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 19)

عطا روايت كند از ابوهريره كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى را صد جزء رحمت است: نود و نه در خزانه غيب رحمت ذخيره كرد و يك جزء بر همه اهل دنيا مفرق كرد هر رحمتى و رأفتى و شفقتى و عطفى كه در جهان هست، از آن يك جزء رحمت است. چون فرداى قيامت باشد، آن جزء پراكنده جمع كند و به آن ضم كند در قيامت خداى تعالى را چندان رحمت باشد كه ابليس طمع در رحمت كند و اگر چه هرگز بدو نرسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 24)

در خبر است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«چون بنده گويد: الحمدللّه كما هو اهله، فرشتگان از نوشتن باز ايستند، حق تعالى گويد ملائكتي؛ فرشتگان من! چرا اين كه بنده من گفت برو ننوشتى؟ گويند: بار خدايا! ما آن توانيم نوشتن كه دانيم. ما چه دانيم تو اهل چه اى از حمد، جز تو نداند كه سزاوار چه اى از حمد. آنچه او مستحق آن است، تو دانى؛ ما ندانيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 26)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 41.
2- . همان، ص 47.
3- . همان، ص 48.
4- . همان، ص 60.
5- . همان، ص 65.

ص: 194

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او هفت بار بگويد: يا اللّه يا رب، هر حاجت كه از پس آن خواهد، به اجابت مقرون بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 27)

در خبرى ديگر مى آيد كه:«هر كس كه حاجتى دارد به خداى تعالى پنج بار بگويد: ربّنا، اجابت آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 27)

حارث روايت كند از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«صراط مستقيم كتاب خداست (جلّ جلاله)».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 34)

نواس بن سمعان روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى مَثَل بزد صراط مستقيم را و بر دو كناره آن صراط باره اى است درها بر وى گشاده و بر آن درها پرده ها فرو گذاشته و بر سَرِ آن صراط، داعى ايستاده، خلقان را دعوت مى كند مى گويد: اى مردمان! در راه آيى و ميل مكنى از اين. و از بالاى آن صراط، داعى ديگر دعوت مى كند. چون مرد خواهد تا از آن درها يكى برگشايد، آن داعى گويد: ويلك! نگشايى كه اگر برگشايى در شوى. آنكه گفت، صراط اسلام است و آن پرده ها، حد هاى خداست و آن درها گشاده، محارم خداست و آن داعى بر صراط، كتاب خداست و آن داعى كه آن بالاى آن است، واعظ خداست در دل هر مسلمانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 34)

سهل بن سعيد روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه اين سوره را در سراى خود بخواند، اگر به روز خواند، سه روز شياطين گرد سراى او نگردند و اگر در شب خواند، سه شب شياطين گرد سراى او نگردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 36 و 37)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 69.
2- . همان.
3- . همان، ص 85.
4- . همان، ص 85 _ 86 .
5- . همان، ص 91.

ص: 195

بريده روايت كند كه رسول گفت:«سورة البقرة بياموزى كه اخذش بركت است و تركش حسرت است و باطل كاران بر خداوندِ اين سوره راه نيابند؛ يعنى ساحران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 37)

أُبَىِّ كعب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة البقره بخواند صلات و رحمت خداى بر او باشد و چندانى ثواب يابد كه مرابطى را در سبيل خداى كه ترسش ساكن نشود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 37)

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند كه رسول عليه السلام گفت يا على! «من سيّد ولد آدمم، و تو سيّد عربى، و سلمان سيّد پارس است، و صهيب سيّد روميان، و بلال سيّد حبشه است، و طور سيّد كوههاست، و سدره سيّد درختان است، و سيّد ماهها ماه حرام است، و سيّد كلامها قرآن است، و سيّد قرآن سورة البقره، و سيّد سورة البقره آية الكرسى است. يا على در اين آيت پنجاه كلمه است، در هر كلمه شرفى و ذكرى هست (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 37)

راوى خبر گويد كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله صحابه را گفت:«دانى كه از مؤمنان كه فاضل تر است؟ گفتند: فرشتگان. گفت: ايشان چنين اند و نه ايشان را مى خواهم. گفتند: پيغمبران. گفت: ايشان چنين اند و نه ايشان را مى خواهم. گفتند: يا رسول اللّه ! كيستند؟ ايشان گفت: جماعتى كه از پَسِ من باشند تا به آخر زمان مرا نديده و سخن من ناشنيده و معجزات من ناديده، ورقى مغلق بينند و سوادى بر بياض بر آن كار كند، ايشان فاضل ترين اهل ايمان اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 41)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 91 _ 92.
2- . همان، ص 92.
3- . از اين حديث كه به فارسى نقل شد، در تفسير ابوالفتوح قسمت اول آن، عيناً نقل شد: أَنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ وَأَنتَ سَيِّدُ العَرَبِ. دنباله حديث ضبط نيست و فقط ترجمه آن به فارسى آمد.
4- . روض الجنان، ج 1، ص 93.
5- . همان، ص 104.

ص: 196

روايت كرده اند از رسول عليه السلام كه او گفت:«عجب و همه عجب از آنكه در خداى تعالى به شك باشد و او خلق را مى بيند! و يا عجباً از آن كس كه او به سراى خلود منكر باشد! و يا عجباً از آنكه بعث و نشور را منكر باشد و او هر روز و هر شب بميرد و زنده شود؛ يعنى خواب رود و بيدار شود و يا عجباً از آن كس كه به سراى خلود، يعنى بهشت، تصديق كند و به راست دارد و او سعى كند براى سراى غرور! و يا عجباً از متكبّر فخور و او را از نطفه اى آفريده اند و باز به مردارى شود و در اين ميانه خود نداند كه با او چه خواهند كردن! (1) »

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 43)

ابوذر غفارى روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم كه در تورات چيست؟ گفت:بيشتر مواعظ است. گفتم: يا رسول اللّه ! از آن جمله چيزى بفرماى. گفت در تورات هست: عَجِبتُ لِمَن أَيقَنَ بِالمَوتِ كَيفَ يَفرَحُ... ؛ عجب از آن كس كه يقين داند كه بخواهد مردن، چگونه شاد شود! و عجب از آن كس كه او دوزخ داند، چگونه باز خندد! و عجب از آن كس كه دنيا مى بيند كه چگونه مى گرداند اهلش را، چگونه دل بر دنيا نهد! و عجب از آن كس كه او به قدر ايمان دارد، چگونه رنج بر خود نهد! و عجب از آنكه حساب يقين داند و پس عمل نكند (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 43)

[حضرت] صادق عليه السلام گويد از پدرانش از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:يا على! «مؤمن راسه علامت است: نماز و روزه و زكات، و منافق را سه علامت است: چون حديث كند، دروغ گويد؛ و چون وعده دهد، خلاف كند؛ و چون امينش دارند، خيانت كند».

.


1- . از اين حديث كه به فارسى در تفسير ابوالفتوح آمده، فقط اين قسمت از عين حديث در متن تفسير نقل گرديد: «يا عجباً كل العجيب للشاكر فى اللّه و هو يرى خلقه» و دنباله آن در تفسير شيخ ديده نشد.
2- . همان، ص 108.
3- . به طورى كه ملاحظه مى شود عين حديث بسيار كوتاه تر از ترجمه آن است و اين نشان مى دهد كه شيخ ابوالفتوح از نقل عين حديث كلاً خوددارى نموده و تمام آن را به فارسى آورده است.
4- . روض الجنان، ج 1، ص 109.

ص: 197

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 53)

عبداللّه عمر روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«چهار خصلت از علامت نفاق است: دروغ در حديث، و عذر در عهد، و فجور در خصومت، و خيانت در امانت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 53)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت روزى صحابه را:«شما دانى كه شما روى به چه دارى و چه روى به شما دارد؟ گفتند: يا رسول اللّه ! وحى فرود آمد؟ گفت: نه. گفتند: دشمنى به ما روى آرد؟ گفت: نه ولكن ماه رمضان روى به شما آرد و خداى تعالى در بامداد اين روز كه اوّل ماه رمضان بود، جمله اهل قبله را بيامرزد. مردى از كنار مسجد آواز داد كه خنك منافقان را. رسول صلى الله عليه و آله آواز داد، گفت: پيش منش آرى. او را نزد رسول عليه السلام آوردند. رسول عليه السلامگفت: چرا چنين گفتى؟ گفت: براى آنكه تو اهل قبله گفتى و منافقان اهل قبله اند. رسول عليه السلام گفت: «كلاّ و حاشا منافقان از مانه اند و ما از منافقان نه ايم و منافقان را در اين هيچ نصيب نيست؛ منافقان كافران اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 54 _ 55)

ابودردا روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«منافقان را علامتى هست: ايشان را باز خوانى، تحيتشان لعنت بود و طعمه شان تهيه بود؛ يعنى آنكه دريابند و در غنيمت خيانت كنند، در مسجدها هجو و فحش گويند، و به نماز حاضر آيند مستكبر باشند و به روز حريص باشند و به شب بانگ دارنده و ضحاب باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 55)

عبداللّه عمر روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى زمين اوّل بيافريد و مسكن آدمى كرد و زمين دوم بيافريد و به زندان باد كرد و بادهاى مختلف از او وزيد و در زمين سيم خلقى آفريد رويهاى ايشان چون روى آدمى و پايهاى ايشان چون پاى گاوان و اندام ايشان موى دارد چون موى گوسفندان طرفة العينى در خداى عاصى نشوند. شب ما روز ايشان است و روز ما شب ايشان و زمين چهارم در او سنگ كبريت است كه خداى تعالى بر اهل دوزخ نهاده است... . در آنجا رودها است از كبريت گداخته كه اگر عظيم تر كوهى در او فكند، فرو برد. زمين پنجم مسكن ماران كژدمان اهل دوزخ است. هر مارى چند وادى، هر دندانى چند نخلى، هر مارى از اين هيژده هزار از آن دندان دارد و زير هر دندانى هيژده هزار قلّه زهر باشد كه اگر يكى از آن در دنيا ريزند، همه اهل دنيا بميرند».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 131.
2- . همان.
3- . همان، ص 135.
4- . همان، ص 136.

ص: 198

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 64)

و در خبر است كه: «چون بوى يكى از آن به دوزخى رسد، همه اعضاى او از يكديگر جدا شود و هر كژدمى چند شتر، هر دنبالى چند نيزه، بر هر دنبالى سيصد و شصت بند باشد، در هر بندى سيصد و شصت فرق زهر باشد، هر فرقى سيصد و شصت قلّه كه به يك قلّه از آن همه اهل زمين هلاك شوند. زمين ششم جاى نامهاى اهل دوزخ كرد و جاى ارواح ايشان و نام آن سجّين است... و زمين هفتم جاى ابليس و لشگر او كرد و سرير در آنجا نهاده است از يك جا نبش سموم باشد و از يك جانب سرير زمهرير و رعايا و لشگر او پيرامُن او از آنجا پراكنده شوند». (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 64)

در اخبار مسلسل ابو اسحق ابراهيم الثعلبى المفسر بيارد كه مرا روايت كرد كه ابوبكر بن محمد بن احمد القطّان الاصفهانى انگشتهاى خود را در انگشتهاى من افكند و همچنين جمله راويان تا به ابو هريره كه او گفت:مرا حديث كرد رسول خدا صلى الله عليه و آله انگشتها در انگشتهاى من افكنده گفت: «خداى تعالى زمين روز شنبه آفريد و كوهها روز يكشنبه و درختان روز دوشنبه و مكاره روز سه شنبه و نور روز چهارشنبه و چهارپايان روز پنجشنبه و آدم را روز آدينه».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 158.

ص: 199

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 65)

در خبر مى آيد از رسول عليه السلام كه در وصف دوزخ گفت:«اين آتش كه شما بينى در دنيا جزوى است از هفتاد جزو آتش دوزخ». و در خبرى ديگر چنين آمد كه: «هفتاد بار به آب فرو برد و فرمود تا شستند، جزوى كه از دوزخ بياورند به دنيا تا چنين شد كه مى بينيد». گفتند: يا رسول اللّه ! اگر اين آتش بودى، همانا كفايت بودى. گفت: «بلى و لكن عظيم تر از اين است به شصت و نه جزو و هر جزوى مثل اين آتش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 67)

و در خبرى ديگر آمد كه:«اگر اهل دوزخ را بر آتش دنيا نهند، خوابشان بربايد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 67)

و در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«اگر در اين مسجد صد هزار مرد باشد و در ميان ايشان يك مرد باشد از اهل دوزخ و او دمى برآرد؛ جمله از تَفِ دَم او بسوزند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 67)

عبداللّه عباس روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«اى مردمان! از خداى بترسيد حق ترسيدن او. اگر قطره اى از زقّوم دوزخ در دنيا چكانند، طعام و شراب و معاش بر همه اهل دنيا تلخ شود و تباه گردد. پس حال آن كس كه طعامش همه از آن باشد، چگونه بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 67)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 159.
2- . همان، ص 164 _ 165.
3- . همان، ص 165.
4- . همان، 165.
5- . همان، ص 165.

ص: 200

عباده صامت روايت مى كند از رسول عليه السلام كه گفت:«بهشت صد درجه است از درجه اى به درجه اى. صد ساله راه است و فردوس از بالاى همه است. چهار جوى فرود مى آيد: يكى از آب و يكى از مى و يكى از شير و يكى از انگبين. چون از خداى بهشت خواهى، بهشت فردوس خواهى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 70)

حسن بصرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت كه:«به آن خدايى كه مرا به خلق فرستاد كه ميوه بهشت از درخت باز كنند، به دهن نارسيده كه خداى تعالى به بدل مانند آن باز آفريند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 70)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در بهشت مرغان باشند هر مرغى را هفتاد هزار پر بود، صحنى در پيش مرد بنهند، اين مرغ بيايد و بر آن صحن افتد و پرها بيفشاند. از هر پريش لونى طعام بيرون آيد، از برف سفيدتر و از كره نرم تر و از انگبين شيرين تر كه آن الوان بهرى و بهرى نماند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 70)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«حور العين در بهشت به غنا گويند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 71)

سعيد بن عامر روايت كند رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اگر زنى از زنان بهشت يك بار سر به دنيا فرود آرد، همه زمين پر از بوى مشك شود و نور از آفتاب و ماه بستاند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 71)

ابو سعيد خدرى روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله چنين است كه گفت:«چون مؤمن را در بهشت آرزوى فرزند باشد، وضع و رضاع به يك ساعت باشد، بر حسب مراد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 171.
2- . همان، ص 172.
3- . همان، ص 173.
4- . همان، ص 173.
5- . همان، ص 173.

ص: 201

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 71)

در خبر مى آيد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون مرده را در گور نهند، دو فرشته مى آيند تا به گور او فرو شوند و خداى تعالى او را زنده كند تا به صدر و سينه و حيات با او دهد و حواس درست درست و او را از خداى بپرسند و از پيغامبر و از امامان و اگر جواب دهد و جواب صواب دهد، او را گويند نم نومة العروس؛ بخسب، چنان كه عروس در خوابگاه خود بخسبد و آنگه فرشته اى در گور پَر زند و گور بر او فراخ كنند مدّ البصر؛ چندان كه چشم كار كند و درى از درهاى بهشت در گور او گشايند تا نسيم بهشت بر او مى آيد، و اگر جواب به صواب ندهد، آن فرشته مقمعى از آتش به دست دارد، يكى بر سَرِ او زند؛ چنان كه همه گور آتش بستاند و درى از درهاى دوزخ بر گور او گشايند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 77)

ابو هريره روايت مى كند كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله در آمد صحابه را گفت:در چه كارى شما؟ گفتند يا رسول اللّه ! در تفكّر. گفت: در چه تفكّر مى كنى؟ گفتند: در آفريدگار. گفت: «تفكّر مكنيد در خداى كه فكر به او محيط نشود و لكن در خلق خدا تفكّر كنى كه خداى تعالى هفت آسمان و هفت زمين بيافريد از زمينى تا به زمينى پانصد ساله راه و كثافت هر آسمانى پانصد ساله راه و از بالاى آسمان هفتم دريا آفريد، عمق آن چندان كه از بالاى هفت آسمان تا به زير هفتم زمين در آن دريا خداى را فرشته اى است: لم يجاوز الماء كعبه؛ كه آب آن دريا از كعب او در نگذشته».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 80)

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند و ابوذر غفارى كه يك روز رسول عليه السلام نشسته بود با جماعت مهاجر و انصار. ده مرد از جمله احبار يهودان درآمدند و گفتند ما از تو مسائل خواهيم پرسيدن كه جز پيغامبر مرسل يا فرشته مقرّب نداند. اگر جواب دهى، ما بدانيم كه تو پيغمبرى خداى را. رسول عليه السلام گفت:بپرسى. گفتند: يا محمّد! خبر ده ما را از پنج نماز كه خداى تعالى تو را و امّت تو را در شبانه روز فرموده است پنج وقت اين اوقات را چه اختصاص است و تفضيل آن بر ديگر وقت ها. رسول عليه السلامگفت: «امّا نماز پيشين؛ بدان كه خداى تعالى را (جلّ جلاله) در ميان آسمان دنيا حلقه اى است كه هر گه آفتاب بدان حلقه بيرون شود، هر چه در آسمان و زمين است خداى را تسبيح كند و درهاى آسمان بر گشايند و دعا در آن وقت اجابت كند. خداى تعالى خواست تا امّت من در آن وقت در آن خير مشارك باشند. و امّا نماز ديگر آن ساعت است كه ابليس آدم را وسوسه كرد. خداى تعالى مرا و امّت مرا نماز فرمود در آن وقت رغم شيطان را و باز داشت كيد او را. و امّا نماز شام آن وقت است كه توبه آدم قبول كرد. خداى تعالى خواست تا امّت من نيز در آن وقت با درگاه او شوند تا ايشان را توبه باشد از گناهى كرده. و امّا نماز خفتن آن وقت نماز پيغمبران است. خداى تعالى خواست تا امّت من موافق باشند ايشان را در عبادت. و امّا نماز بامداد، آفتاب كه برآيد از ميان دو شاخ شيطان برآيد و كافران او را سجده كنند. خداى تعالى خواست تا امّت من او را سجده كنند، پيش از آنكه كافران شيطان را سجده كنند». آن أحبار گفتند راست گفتى و هر ده ايمان آوردند.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 174.
2- . همان، ص 188.
3- . همان، ص 194 _ 195.

ص: 202

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 103)

روايت است از انس مالك از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اول چيزى كه خداى تعالى فريضه كرد بر بندگان خود، نماز است و آخر چيزى كه از مكلّفان بردارد، نماز است و اوّل چيزى كه بر آن حساب كند، نماز باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 246 _ 247.

ص: 203

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 103)

حسن بصرى روايت كند از انس مالك كه گفت رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون بنده به نماز برخيزد و روى به نماز آورد، چون گويد اللّه اكبر، از گناه به دَر آيد؛ چنان كه روزى كه از مادر زاده، و چون گويد: أَعُوْذُ بِاللّه ِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمْ، خداى تعالى به هر مويى كه بر تن او باشد، عبادت يك ساله بنويسد او را، و چون فاتحة الكتاب بخواند، همچنان باشد كه حج و عمره كرده، و چون به ركوع شود، همچنان بود كه همسنگ خود زر به صدقه بداده، و چون گويد سُبْحانَ رَبِّىَ العَظِيم وَبِحَمْدِه، همچنان باشد كه هر كتابى كه خداى تعالى از آسمان فرو فرستاد خوانده باشد، و چون گويد سَمِعَ اللّه ُ لِمَنْ حَمِدَهْ، خداى تعالى به رحمت بدو نگرد، و چون به سجده شود، خداى به عدد هر شيطانى و جنّى حسنَتش بنويسد، و چون گويد سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى وَبِحَمْدهِ، همچنان باشد كه به هر حرفى برده اى آزاد كرده باشد، و چون به تشهّد بنشيند، خداى تعالى اجر صابرانش دهد، و چون سلام باز دهد، خداى درهاى بهشت بر او گشايد، گويد اى بنده! به هر دَرى كه خواهى، در بهشت شو».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 103 _ 104)

عبداللّه عمر روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه از رسول عليه السلام شنيدم:«چون مرد مؤمن در نماز ايستد و تكبير افتتاح كند، جمله گناههاى او بيايد و بر سر و دوش وى بايستد؛ چنان كه به ركوع و سجود مى شود، گناهان از او فرو مى افتد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 104)

ابو هريره گفت رسول صلى الله عليه و آله مَثَل زد:«گناهكار نماز كن را به مردى كه او در ميان خاك مراغه مى كند تا خاك آلوده شود آنگه بيايد به آبى صافى تا خود را بشويد، پس در دگر باره با سر خاك شود، پس دگر باره به آب شود. هر گه به آب فرو شود آب اندام او را از خاك پاك مى كند؛ همچنين نماز گناهان از او فرو مى شويد؛ چنان كه آب خاك را از اندام مرد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 247.
2- . همان، ص 247 _ 248.
3- . همان، ص 248 _ 249.

ص: 204

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 104)

معاذ روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله را گفتم:كدام عمل فاضل تر است كه بنده كند؟ گفت: «نماز به وقت خود كه نماز ستون دين است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 104)

در خبر مى آيد كه:«چون بنده را در گور نهند، چهار آتش بيايد و آهنگ او كند: نماز بيايد و يكى را دفع كند، و روزه بيايد و يكى را بنشاند، و صدقه بيايد يكى را رفع كند، و صبر بيايد يكى برگرداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 104)

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله در خطبه وداع گفت:«اى مردمان زكات مال بدهى كه هر كه زكات ندهد نماز نبود او را و هر كه نماز نبود او را دين نبود او را و هر كه دين نبود او را روزه و حج و جهاد نبود او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 104)

رسول عليه السلام گفت:«اعمال اهل بهشت و اهل دوزخ بر من عرضه كردند، اوّل كس كه در بهشت شود، سه كس را يافتم: شهيد و بنده مملوك كه عبادت خداى نيكو كند و خواجه خود را نصيحت كند و مردى ضعيف حال صاحب عيال. و اوّل كس از اهل دوزخ هم سه كس را يافتم: اميرى مسلّط را و مالدارى كه زكات مال ندهد و درويشى متكبّر را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 104 و 105)

جندب بن عبداللّه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مثل آن كس كه مردم را خير آموزد و او كار نبندد، مثَل چراغ باشد كه خويشتن مى سوزد و ديگران را مى فروزد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 249.
2- . همان، ص 249.
3- . همان، ص 249.
4- . همان، ص 250.
5- . همان، ص 250.

ص: 205

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 106)

عبداللّه مسعود روايت كند كه رسول عليه السلام فرمود كه:«فرداى قيامت هيچ مرد را رها نكنند كه قدم از قدم بردارد تا از عهده چند چيز به دَر نيايد: از برنايى كه به چه به پيرى رسانيده، و از عمر كه در چه صرف كرده، و از مالش كه كجا كسب كرده و به كجا خرج كرده، و از علمش كه بر آن كار كرد يا بنكرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 106)

عمرو بن شعيب روايت كند از جدّش از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«روز قيامت چون خلايق را در صعيد سياست بدارند، منادى از قبل ربّ العزّة ندا كند كه أَينَ أَهلُ الصبر؛ اهل صبر و شكيبايى كجايند؟ جماعتى اندك برخيزند و روى به جانب بهشت نهند به شتاب. فرشتگان ايشان را گويند بس شتاب مى روى به بهشت! شما كيانيد؟ ايشان گويند: ما اهل صبريم. گويند: صبر شما چه بود؟ گويند: صبر ما بر طاعت بود و از معصيت بود. فرشتگان گويند: «أُدْخُلُوْا الجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِيْنَ» ؛ بهشت رويد كه مزدى است بهشت نيكوكاران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 108)

راوى خبر گويد رسول عليه السلام گفت:«چون مؤمن را وفات نزديك رسد، خداى تعالى آنچه براى او بجارده باشد به او نمايد از ثواب و كرامت در آن حال هيچ چيز نبود كه او دوست تر دارد از آنكه به آن رسد پس او دوست دارد لقاى خدا را و خداى تعالى لقاى او را، و كافر را چون وفات نزديك رسد، خداى تعالى با او نمايد آنچه نهاده است او را از هوان و عذاب بر آن وقت هيچ چيز نباشد به نزديك او از آن سخت تر و مكروه تر. پس او كاره باشد لقاى خدا را و خداى تعالى لقاى او را».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 253.
2- . همان، ص 253.
3- . همان، ص 257 _ 258.

ص: 206

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 109)

معاذ جبل روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«اگر خواهى خبر دهم شما را كه از اوّل چيز كه خداى تعالى با بنده گويد چه باشد و بنده با خداى گويد چه باشد؟ گفتند: بلى، يا رسول اللّه ! گفت: خداى تعالى بنده مؤمن را گويد: تو لقاى من دوست داشتى؟ او گويد: آرى، بار خدايا! حق تعالى گويد: چرا؟ گويد: به اميد مغفرت و آمرزش تو. خداى تعالى گويد: من مغفرت و آمرزش شما واجب كردم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 109)

رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت مردان از زنان بى خبر باشند و زنان از مردان. آن روز همه به خود مشغول باشند؛ كسى را پرواى كسى نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 112)

رسول عليه السلام گفت:«موسى عليه السلام خداى را گفت: بار خدايا! آدم شكر تو چگونه توانست كردن و تو او را بيافريدى و برگزيدى فرشتگان را فرمودى تا او را سجده كردند و بهشت جاى او كردى؟ حق تعالى گفت آدم دانست كه آن همه از من است؛ شكر او اين قدر بس مرا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 121)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«اگر نه آن بود كه بنى اسرائيل آن طعام ذخيره نهادندى و شرط را مخالفت كردندى تا تباه شدى، هرگز هيچ طعامى تباه نشدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 127)

ابو هريره روايت كند كه پيغامبر صلى الله عليه و آله گفت:«قيامت برنخيزد تا مدينه هر قل يعنى روم نگشايند و مؤذّنان در او بانگ نماز كنند و آن مال ها جمع كرده به پسرها قسمت نكنند تا چندان غنيمت يابند كه كس چنان نديده باشد ايشان در اين باشند».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 260.
2- . همان، ص 261.
3- . همان، ص 267.
4- . همان، ص 288.
5- . همان، ص 301.

ص: 207

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 187)

قول رسول عليه السلام چون از او پرسيدند كه كدام نماز فاضل تر بود؟ گفت:«طول القنوت؛ گفت هر چه قيامش درازتر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 190)

عطا روايت كند از عبداللّه عبّاس از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«خداى تعالى (عزّوجلّ) در شبانه روزى صد و بيست رحمت به خانه كعبه فرستد، شصت طواف كنان را باشد و چهل نماز كنان را و بيست نظاره گيان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 198)

عبداللّه عبّاس روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر كه ماه رمضان به مكّه درآيد و چندان كه تواند مقام كند، حق تعالى چندان ثوابش دهند آن كس را كه صد هزار ماه رمضان روزه داشته باشد نه به مكّه و به هر روزى كه روزه دارد آن چنان بود كه برده اى آزاد كرده باشد و به هر شبى همچنين و به هر روزى و شبى اسبى در سبيل خداى باز بسته».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 198)

روايت كردند از ابو هريره كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«ابراهيم بنده خداى بود و خليل او بود و او مكّه به حرام كرد و من بنده خدااَم و رسول خدااَم. من مدينه را حرام كردم از ميان اين دو كوه درختش نبُرند و صيدش را نرنجانند و در او سلاح برنگيرند و گياهش ندروند، الاّ براى علف شتر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 202)

هشام بن عروه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت چون به مدينه خواست آمدن گفت:«بار خدايا! مدينه دوست داشته گردان بر من؛ چنان كه مكّه و هوايش دوست كن و بر صاع و مدش بركت كن و بتى كه آنجا است نقل فرماى با جُحفه».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 122.
2- . همان، ص 129.
3- . همان، ص 149.
4- . همان، ص 150.
5- . همان، ص 159.

ص: 208

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 203)

ابو مسلم روايت مى كند كه روز فتح مكّه رسول صلى الله عليه و آله و بر حَجون بايستاد و گفت:«اى مكّه! تو بهترين زمينهايى كه خداى تعالى آفريد و محبوب تر نزديك خدايى و اگر مرا از اينجا بيرون نكردندى، من هرگز اختيار مفارقت تو نكردمى. تو حرمى [هستى] محرَّم كس را هرگز حلال نبوده است، الاّ مرا و آن نيز يك ساعت پس از آن حرام است تا به قيامت درختش نبرند و گياهش نچينند و كم شده اش كه يابند برنگيرند، مگر براى تعريف».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 203)

ليث بن معاذ روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«اين خانه يكى است از پانزده خانه، هفت در آسمان نهاد و هفت در زمين، يكى از برابر يكى، و هر يكى را جرمى است چند جرم، اين خانه و اگر بيفكنند بعضى بر بعضى آيد و هر خانه را عمارت كننده اى هست از زوار آن خانه، چنان كه اين خانه را عمارت كننده اى هست از زائر آن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 205)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت مرا روز خيبر:«خداى تعالى هر قريشى را قوّت هفت مرد داد كه نه از قريش باشند و تو را قوّت هفت قريشى داد و روز استرجاع خالد كه بر او به فسق گواهى دادم، به گواهى من تنها حكم كرد و گفت گواهى مرد قريشى به گواهى هفت مرد باشد كه نه قريشى باشند، گواهى من هفت قرشى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 219)

ابو زهير روايت كرد كه رسول عليه السلام براى ما خطبه كرد... و گفت:«نزديك است كه شما اهل بهشت را از اهل دوزخ بشناسيد و نيك را از بد بدانى». گفتند: به چه چيز يا رسول اللّه ؟ گفت: «به ثناى نكو و به ثناى بد».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 162.
2- . همان، ص 162.
3- . همان، ص 166.
4- . همان، ص 201.

ص: 209

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 220)

در خبر است از رسول عليه السلام كه:«خداى تعالى (عزّوجلّ) شهيد را شش خصلت بدهند عند آنكه اوّل قطره از خون او به زمين آيد: جمله گناهانش عفو كند، جاى او در بهشت به او نمايد و جفتى از حور العين بدو دهد و از فزع اكبرش ايمن گرداند و از عذاب گور ايمن باشد و به حليه ايمانش بيارايد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 235)

و در خبرى ديگر، عباده صامت روايت كند از رسول عليه السلام:«شهيد را نه خصلت است و تاج وقار بر سرش نهند و آن تاجى بود از ياقوت سرخ و هفتاد و دو جفت از حور العين بدهد و شفاعتش قبول كند تا هفتاد كس از خويشانش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 235)

ابو هريره روايت مى كند از رسول عليه السلام كه او گفت كه:«زمين از خون شهيد خشك نشده باشد تا دو حور العين از بهشت بشتابند، مانند دو مرغ كه بچه ايشان بر زمين افتاده باشد، هر يكى با حلّه اى از حلّه هاى بهشت كه بهاى ايشان بيشتر باشد از هر متاعى كه در دنياست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 235)

و هم ابو هريره روايت كند كه:«مثَل مجاهد مَثَل نماز كنِ روزدار است آنكه هميشه صايم و قايم بود و هيچ بنده نبود كه او را مجروح مى كند در سبيل خدا و الاّ فرداى قيامت مى آيد خون آلود، رنگْ رنگِ خون باشد و بوى بوىِ مشگ دهد و خداى تعالى (عزّوجلّ) او را ضمان كرده بود از دو كار يكى: يا بهشت يا آنكه با خانه خود شود با غنيمت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 235)

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 201.
2- . همان، ص 238.
3- . همان، ص 238.
4- . همان، ص 238.
5- . همان، ص 238 _ 239.

ص: 210

ابو طلحة الخولانى گفت:حدّثنى الضحّاك بن عبدالرحمن عن ابى موسى الاشعرى، گفت: مرا ضحّاك حديث كرد از ابو موسى اشعرى كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت: «چون بنده مؤمن را فرزندى بميرد، خداى تعالى فرشتگان را گويد، بنده مرا فرزند از او بستدى و ميوه دل او از او جدا كردى. گويد بنده من عند آن حال چه گفت؟ گويند: بار خدايا! تو را حمل كرد و استرجاع كرد. گويد: براى بنده من در بهشت خانه اى بنا كنى و آن را بيت الحمد نام نهى. براى او در بهشت خانه اى بنا كنند و بيت الحمد نام نهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 236)

رسول صلى الله عليه و آله فرموده است:«هر كه او را مصيبتى رسيده باشد، هر گاه كه آن مصيبت يادش آيد عند آن استرجاع كند، خداى تعالى چندان مزدش دهد كه آن روز كه مصيبت رسيد او را و اگر چه روزگار دراز بر آمده بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 236)

امّ سلمه گويد از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هيچ بنده مسلمان نباشد كه او را مصيبتى رسد و او عند آن مصيبت آنچه خداى تعالى فرموده است بگويد كه آن كلمه استرجاع است، يعنى گفتن «إِنّا للّه ِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و آنگه بگويد: اللّهم اجبرني في مصيبتي واخلفني خيراً منها، الاّ خداى تعالى عوض آن بهتر از آنش باز دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 237)

مغيرة بن شعبه روايت كند كه دوال نعل رسول عليه السلام بگسست، رسول عليه السلاماسترجاع كرد و گفت: «إِنّا للّه ِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» . ما گفتيم: يا رسول اللّه ! اين نيز مصيبتى باشد؟ گفت: «بلى، هر مكروهى كه به مرد رسد، مصيبت باشد». و ابو هريره روايت كرده كه رسول عليه السلام گفت: «چون دوال نعل يكى از شما بگسلد، بايد كه استرجاع كند و از خداى تعالى عوضش بخواهد كه اگر خداى تعالى ميسّر نكند، ميسّر نشود، آنگه او بى برگ ماند».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 240.
2- . همان، ص 240.
3- . همان، ص 242.

ص: 211

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 237)

انس مالك گويد كه رسول عليه السلام زنى را ديد كه بر كودكى مى گريست، او را گفت:«إتّقى اللّه وَاصْبِرِىْ؛ از خداى بترس و صبر كن». زن گفت: مصيبت من تو را درد نمى كند؟ رسول عليه السلام بگذشت. او را گفتند: اين را نشناختى؟ گفت: نه. گفتند: اين رسول خداست. بر اثر او بدويد و تضرّع كرد و توبه كرد. گفت: يا رسول اللّه ! تو را نشناختم. اكنون فرمان بردارم، صبر كنم و احتساب كنم رسول عليه السلام گفت: «الصبر عند الصدمة الاولى؛ گفت صبر تا به نزديك زخم اوّل بايد كردن». و بيان كرد كه: «هر چه مصيبت سخت تر باشد، صبر كردن بر او فرد بيشتر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 237)

انس مالك روايت مى كند كه مردى از جمله صحابه بود، مادام پيش رسول بودى. پسركى داشت فرمان يافت، روزى چند به مسجد نمى آمد. رسول عليه السلامگفت:فلان چرا به مسجد نمى آيد؟ گفتند: يا رسول اللّه ! پسركى داشت فرمان يافته است؛ براى آن نمى آيد. گفت: بخوانيدش او را. بخواندند. گفت: يا فلان! «بهشت را هشت در است و دوزخ را هفت، تو راضى نباشى كه به هر در كه فراز شوى از درهاى بهشت، او ايستاده باشد و مى گويد پدر را بيا كه من بى تو به بهشت نخواهم رفتن». آن مرد دل خوش گشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 238)

اسماء بنت يزيد روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«نام بزرگ ترين خداى تعالى در سورة البقره است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 247)

سعد ابو وقّاص روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى پاك است، پاك دوست دارد و كريم است، كرم دوست دارد، جواد است، جود دوست دارد. پيرامُن خود پاكيزه دارى و چنان مكنى كه جهودان كه پليدى ايشان را باشد پيرامن سراى خود بيفكنند، پس از آنكه در سراى جمع كرده باشند».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 242 _ 243.
2- . همان، ص 243.
3- . همان، ص 244 _ 245.
4- . همان، ص 265.

ص: 212

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 258)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت كه:«خداى تعالى گفت مرا با جنّ و انس كارى عظيم افتاد: أَخلُقُ وَيُعبَدُ غَيري وَأرزُقُ وَيُشكَرُ غَيري؛ من آفرينم، جز مرا پرستند و روزى من دهم و شكر ديگرى را چون كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 258)

ابو الدردا روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مثل آن كس كه به در مرگ صدقه دهد، مثل كسى بود كه چيزى به هديه دهد، پس از آنكه سير شده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 266)

رسول عليه السلام گفت:«نگر تا مسكين را زجر نكنى و اگر چيزى خواهد، ردّش نكنى و اگر چه به نيم خرما باشد. مسكين را دوست دارى و به خويشتن نزديك دارى تا خداى تعالى تو را به رحمت خويشتن نزديك كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 266)

عبداللّه عمر روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«روز قيامت منادى از قبل ربّ العزّة ندا كند: كجااند آنان كه فقرا و مساكين را اكرام كردند در دنيا؟ به بهشت رويد، امروز بر شما خوفى نيست و حزنى. كه اند آنان كه بيمار پرستى و درويش دارى كردند در دنيا؟ ايشان را بيارند و بر منبرهاى نور بنشانند و مردمان در حساب باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 266 _ 267)

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 293.
2- . همان، ص 293.
3- . همان، ص 312.
4- . همان، ص 314.
5- . همان، ص 314 _ 315.

ص: 213

رسول عليه السلام گفت:«مهمان چون در آيد، با روزى خود آيد و چون برود، گناه صاحبش ببرد؛ يعنى خداى تعالى آن طعام كه او را داده باشد، كفّاره گناه ميزبانش كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 267)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او بنده اى آزاد كند، خداى تعالى به هر عضوى از او عضوى از تن او از آتش دوزخ آزاد كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 267)

عبدالرحمن بن سهل بن حنيف روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او مكاتبى را يارى دهد بر آنكه گردن خود آزاد كند يا غازى را در آلتش يا مجاهدى را در سبيل خداى تعالى سايه كند، او را در آن روز كه سايه نباشد الاّ سايه او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 267)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى گفت كه سه كس اند كه من خصم ايشانم و هر كس را كه من خصم او باشم، مقهور بود: مردى كه با من عهد كند، پس غدر كند به آن عهد؛ و مردى كه آزادى را بفروشد و بهاى او بخورد؛ و مردى كه مزدورى گرفته باشد و مزدش ندهد عند فراغ او از عمل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 268)

حسن بصرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«عفو مكنم آن را كه پس از اخذ ديه قتل كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 276)

جابر روايت كرد كه رسول را عليه السلام گفتند جماعتى در سفر روزه مى دارند. گفت:«أُولئِكَ العُصاة؛ ايشان عاصيان اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 285)

قول صادق عليه السلام عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله گفت:«شهر رمضان شهر اللّه ؛ ماه رمضان ماه خداست».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 315.
2- . همان، ص 314.
3- . همان، ص 317.
4- . همان، ص 321.
5- . همان، ص 339.
6- . روض الجنان، ج 3، ص 14.

ص: 214

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 289)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«رمضان مگوى مطلق و ليكن نسبت كنى؛ چنان كه خداى تعالى كرد شهر رمضان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 289)

رسول گفت:«بوى دهن روزه دار به نزديك خداى تعالى از بوى مشگ خوش بوتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 289)

در خبر مى آيد كه:«بهشت را درى است كه به آن در جز روزه داران در او نشوند. چون روزه داران در شده باشند، بفرمايد تا ببندند تا نيز كس از آن در، در نشوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 289)

در خبر است:«چون شب اوّل ماه رمضان باشد، حق تعالى فرمان دهد تا بادى از زير عرش بجهد كه آن را مبشّره خوانند بر درختان بهشت آيد اوراق و برگهاى درخت بر هم زند و حلقهاى درهاى بهشت بجنباند، طنينى و آوازى از آن در بهشت افتد كه شنوندگان مانند آن نشنيده باشند. حور العين خويشتن را بيارايند و بر غرفهاى بهشت آيند و ندا مى كنند: أَلاْ هَلْ مَنْ خاطَبَ إِلَى اللّه ِ؛ كسى ما را خطبه خواند؟ و از خداى تعالى بخواهد. آنگه رضوان را گويند اين چه شب است؟ رضوان گويد كه يا خيرات حسان؛ اين شب اوّل ماه رمضان است براى امّت محمّد. حق تعالى فرمود تا درهاى بهشت بگشادند و درهاى دوزخ در بستند و جبرئيل را بفرمود تا مرده شياطين را بند برنهادند و در قعر درياها انداختند تا روزه امّت محمّد بر ايشان تباه نكنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 290)

سعيد مسيّب گويد:سلمان پارسى روايت كرد كه گفت رسول صلى الله عليه و آله در آخر آدينه از ماه شعبان ما را خطبه كرد پس از حمد و ثناى خداى گفت: «اى مردمان! ماهى سايه بر شما افكند، عظيم ماهى! مبارك ماهى كه در او شبى هست بهتر از هزار ماه؛ ماهى كه خداى روزه اش را فريضه كرد و قيام شبش سنّت كرد. هر كه در اين ماه تقرّب كند به خداى تعالى به خصلتى خير، چنان باشد كه در دگر ماه فريضه گزارده و اين ماه صبر است و صبر را ثواب بهشت بود و ماه مواسات است و ماهى است كه روزىِ مؤمنان در او بيفزايند؛ ماهى است كه اوّلش رحمت و ميانش مغفرت و آخرش آزادى از آتش دوزخ است. هر كس كه روزه دارى را روزه بگشايد، گناهش بيامرزد خداى تعالى، و گردنش از آتش دوزخ آزاد كند و هم چندان مزد كه روزه دار را بود، او را بود». گفتند: يا رسول اللّه ! همه كس از ما اين قوّه ندارد كه روزه دار را روزه گشايد. رسول عليه السلام فرمود: «خداى تعالى كريم است اين ثواب بدهد آن را كه قادر نباشد، مگر بر شربه شير يا شربه آب سرد. هر كس كه روزه دارى را سير كند خداى تعالى او را از حوض كوثر سيراب بكند. شربتى دهد او را كه تشنه شود تا در بهشت رود و چنان باشد كه برده اى آزاد كرد و هر كس كه از زيردستان خود در اين ماه تخفيف كند، خداى تعالى او را بيامرزد و از آتش دوزخش آزاد كند. چهار خصلت در اين ماه به پاى دارى: دو خصلت خداى را به آن راضى كنى و هما: شهادة ان لا اله الاّ اللّه والاستغفار. دو خصلت آن است كه شما را از آن گريز نيست و آن آن است كه از خداى تعالى بهشت خواهيد و از دوزخ پناه به وى بريد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 23.
2- . همان، ص 23.
3- . همان، ص 25.
4- . همان، ص 26.
5- . همان، ص 26.

ص: 215

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 290)

ابو سعيد خدرى رواى كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون شب اوّل ماه رمضان باشد، خداى تعالى بفرمايد تا درهاى بهشت بگشايند؛ نيز در نبندند تا آخر ماه رمضان و درهاى آسمان همچنين و بفرمايد تا درهاى دوزخ ببندند و هيچ بنده نباشد كه در شبى از شبهاى رمضان نماز كند، و الاّ خداى تعالى او را به هر سجده هزار و هفتصد حسنه بنويسد و براى او در بهشت خانه اى بنا كند از ياقوت سرخ كه هفتاد دَر بود آن را از زر مرصّع به ياقوت و چون يك روز روزه ندارد، خداى تعالى هر گناه كه كرده بود، بيامرزد و كفّاره گناهانش تا به دگر ماه رمضان و به هر روزى كه روزه بدارد، او را كوشكى در بهشتش بدهد و هر كوشكى را هزار در باشد از زر و براى او هفتاد هزار فرشته از بامداد تا شبانگاه استفغار كند و به هر سجده اى كه بكند، اگر در شب باشد و اگر در روز، درختى دهد او را در بهشت كه سوار نيك رو از سايه او به صد سال نبرد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 26 _ 27.

ص: 216

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 290 _ 291)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«چون شب اوّل ماه رمضان باشد خداى تعالى رضوان را گويد درهاى بهشت بگشاى و بهشت را بياراى براى روزه داران امّت محمّد و مالك را گويد درهاى دوزخ را ببندد تا به آخر اين ماه و جبرئيل را گويد به زمين برو، مرده شياطين را ببند تا روزه امّت محمّد بر ايشان تباه نكنند. و خداى تعالى را در اين ماه هر بامداد و شبانگاه آزاد كردگان باشند از آتش دوزخ از جمله بنده و پرستار و در هر آسمانى فرشته اى از خواصّ فرشتگان او ندا مى كند كه اَلا خواهنده اى است تا او را اجابت كنند؟ اَلا مظلومى هست تا يارى كنند او را؟ اَلا آمرزش خواهى است تاش بيامرزد؟ ألا خواهنده اى هست تا مرادش بدهد؟ حق تعالى ندا مى كند در اين ماه كه اى بندگان و پرستاران من: أَبشِروا وَ اصْبِروا؛ بشارت باد شما را صبر كنى و مداومت كنى كه بسى نماند تا مَؤُونات از شما برادرم و با رحمت و كرامت من آئى چون شب قدر باشد، جبرئيل از آسمان فرود آيد با جماعتى فرشتگان، صلوات مى دهند بر هر قائمى و قاعدى كه به ذكر خداى مشغول باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 27 _ 28.

ص: 217

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 291)

انس مالك روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«اگر خداى تعالى زمين و آسمان را دستورى دادى در سخن گفتن، روزه داران ماه رمضان را بشارت دادندى به بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 291)

ابوذر غفارى روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى صحف ابراهيم در ماه رمضان فرستاد، سه روز گذشته و تورات به موسى فرستاد در ماه رمضان شش روز گذشته، و انجيل به عيسى در ماه رمضان فرستاد سيزده روز گذشته، و زبور به داوود در ماه رمضان فرستاد هژده روز گذشته، و قرآن در ماه رمضان فرستاد بيست و چهار روز گذشته».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 291 _ 292)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ مسلمانى نباشد كه خداى را بخواند به دعايى كه در او قطيعه رحمى نبود و بزه اى نبود الاّ خداى تعالى از سه خصلت يكى بدهد او را: إِمّا تعجيل اجابت و إِمّا ذخيره آخرت به از آن و إِمّا صرف كند از او سوء و بدى، مانند آن چيز كه او خواسته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1 ص 298)

محمد بن المنكدر روايت كند از جابر عبداللّه انصارى كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«بنده اى باشد كه خداى را مى خواند و خداى او را دوست دارد. جبرئيل را گويد خداى تعالى: يا جبرئيل! حاجت او روا كن و لكن بدو مده تا فلان وقت كه من مى خواهم تا آواز او بر درگاه من مى باشد. و بنده اى باشد كه از خداى تعالى حاجتى خواهد. حق تعالى گويد جبرئيل را كه حاجت او روا كن معجّل و بدو ده تا برود و نيز نخواند مرا كه من آواز او را دوست نمى دارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 298)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 28 _ 29.
2- . همان، ص 29.
3- . همان، ص 30.
4- . همان، ص 46.
5- . همان، ص 47.

ص: 218

رسول عليه السلام گفت:«هيچ دعا نيست و الاّ از ميان آن دعا و آسمان حجابى هست. چون بنده دعا كند و در مقدّمه دعا بر من صلوات نفرستاده باشد، دعا تا به حجاب برود و برگردد و چون بر مقدّمه دعا صلوات بر من فرستد، آن صلوات بر من مى رود و حجاب ها مى درد و آسمان ها مى برد و دعا بر اثر آن مى رود تا به زير عرش، آنگه توقُّع اجابت پديد آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 298)

رسول عليه السلام گفت:«هيچ زنى نباشد كه در خانه شوهر چيزى برگيرد و بنهد و غرض او صلاح باشد و الاّ خداى تعالى او را حسنه بنويسد و سيّئتى مستتر دو درجه ترفيع كند، و هيچ زن نباشد كه از شوهر بار برگيرد و الاّ او را چندان مزد باشد كه روزه دار نماز كن را كه شب نخسبد و روز روزه نگشايد و در سبيل خداى جهاد كند، و هيچ زن نباشد كه او را درد زادن بگيرد و الاّ به هر درد او را مزد آن كس دهند كه برده اى آزاد كرده بود و به هر يك بار كودك را شير دهد، چنان بود كه برده اى آزاد كرده بود. چون كودك را از شير باز گيرد، منادى از آسمان ندا كند كه اى زن! تو را عمل كفايت كردند در گذشته؛ عمل با سر گير در آينده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 300 _ 301)

عايشه گفت:زنان را خير بسيار دادند، شما را كه مردانى چيست؟ رسول عليه السلامبخنديد و گفت: «هيچ مردى نباشد كه دست زنش گيرد و بر طريق مراوده و الاّ او را حسنَتى بنويسند و اگر دست در گردنش كند ده حسنه و اگر بوسه دهد بيست حسنه و اگر به او نزديكى كند چندانى ثوابش دهند كه از همه دنيا به بود. چون برخيزد كه غسل كند، آب بر هيچ موى او نگذرد الاّ از او سيّئتى محو كنند و درجه اى بدهندش و آنچه او را بر آن غسل دهند، به باشد از دنيا و هر چه در دنياست و خداى تعالى به او مباهات كند با فرشتگان، گويد: بنده من نگريد در شبى سرد برخاسته براى من غسل مى كند. گواه كردم شما را كه او را بيامرزيدم».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 47 _ 48.
2- . همان، ص 54.

ص: 219

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 301)

و در تفسير از رسول عليه السلام نص آمد عدى بن حاتم گويد رسول عليه السلام مرا نماز و روزه بياموخت و در باب روزه گفت:«چون آفتاب فرو شود، روزه بگشاى و تو را مباح است طعام و شراب خوردن تا آن گاه كه رسَن سپيد از رسَن سياه پيدا شود تو را... مراد بياض صبح است از سواد شب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 301)

رسول عليه السلام گفت:«چون شب از اين جانب درآيد و روز از آن جانب بشود و آفتاب فرو شود، وقت روزه گشادن باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 302)

سعيد جبير روايت كند از عبداللّه عبّاس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«معتكف از گناه معتكف است تا معتكف باشد او را ثواب همه حسنات مى نويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 303)

على بن الحسين عليهماالسلام روايت كند از پدرش كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او در عشر آخر ماه رمضان اعتكاف گيرد، همچنان بود كه دو حج و دو عمره كرده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 303)

بريده اسلمى روايت كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سريّتى را چون به غزا فرستادى و برايشان امير كردى و او را وصيّت كردى به تقوا و به رستگارى در خاصّه نفس خود و در زيردستان خود و گفتى:«غزا كنى به نام خدا، در راه خدا و كارزار كنى با كافران به [نام] خدا و غلو نكنى و از حدّ شرع نگذرى و غدر نكنى و مثله نكنى و كودكان را نكشى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 306 _ 307)

حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام روايت كند و ابو دردا و ابو هريره و ابو اُمامه و عبداللّه عمر و جابر بن عبداللّه انصارى و عمران بن الحصين از رسول عليه السلام كه گفت:«آن كس كه درمى در خانه خود نشسته در سبيل خداى خرج كند يعنى در حج و جهاد، هر درمى را هفتصد بنويسد و آن كس كه به نفس خود بيرون شود و مال خرج كند، به هر درمى هفتصد هزار درمش بنويسد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 54 _ 55.
2- . همان، ص 56.
3- . همان، ص 58.
4- . همان، ص 59.
5- . همان، ص 59.
6- . همان، ص 69 _ 70.

ص: 220

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 310)

انس مالك روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«سه چيز از اصل ايمان است: باز ايستادن از گوينده لا اله الاّ اللّه ، و تكفير اونا كردن به عملى كه بكند از گناه، و جهاد پيوسته داشتن تا آنگه كه آخر امّت من با دجّال جهاد كنند و ايمان داشتن به قضا و قدر خداى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 311)

ابو هريره روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه بميرد و غزا نكند و با خود انديشه و تدبير غزا نكند، ماتَ عَلى شُعْبَةٍ مِنَ النِّفاقِ؛ بر شاخى از نفاق ميرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 311)

و راوى خبر گويد كه حبيب بن الحارث نزديك رسول آمد، گفت:يا رسول إِنِّىْ رَجُلٌ مِعراضُ الذُّنُوْبِ؛ يعنى من مردى ام كه تعرّض گناه بسيار كنم. مرا تدبير چيست؟ گفت: توبه كن. گفت: توبه مى كنم، باز با سَرِ گناه مى شوم. گفت: پس از آن با سَرِ توبه شو. گفت: يا رسول اللّه ! پس گناه من بيشتر شود. گفت: اى حبيب! «عفو خداى از گناه تو بيشتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 311)

شقيق بن عبداللّه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«متابعت كنى از ميان حج و عمره كه آن درويشى و گناه چنان ببرد كه كوره خبث از آهن و زر و سيم ببرد و حج مبرور را هيچ ثواب نبود بدون بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 314)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 82.
2- . همان، ص 80.
3- . همان، ص 80.
4- . همان، ص 83.
5- . همان، ص 88.

ص: 221

رسول عليه السلام گفت:«در گوشتى كه به صدقه به بريده دادند، از آن نخورد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 316)

رسول عليه السلام گفت:«سر بتراش كه خداى تعالى دستورى بداد و فدا كن به روزه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 316)

جابر عبداللّه انصارى و ابو سعيد الخدرى روايت كردند كه سالى اصحاب با رسول اللّه به حج بودند، لبّيك بزدند به حج رسول گفت:«نيّت با عمره گردانى و محل شوى پس احرام به حج ها گيرى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 317)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كس او حج خانه خدا بكند و رفث و فسوق و جدال نكند، از گناه به در آيد چنان كه آن روز كه از مادر بزاده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 322)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام گفت:«چون روز عرفه باشد، خداى تعالى حاجيان را بيامرزد. چون شب مزدلفه باشد، بازارگانان را بيامرزد و چون روز منا باشد، جمالان را بيامرزد و چون وقت سنگ انداختن جمره عقبه باشد، سائلان را بيامرزد و هيچ كس آنجا نيايد از گويندگان لا اله الاّ اللّه ، الاّ خداى تعالى او را بيامرزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 326)

عبدالرحمن بن خرداد روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت كه:«چون هاجر و اسمعيل بيامدند از پس مدّتى، ابراهيم خواست تا بيايد و ايشان را بيند. ساره گفت با من عهد كن كه فرو نيايى. ابراهيم عهد كرد. چون آنجا رسيد، اسماعيل حاضر نبود، برگشت. به دگر نوبت تا او را بيند شب بود و راه ندانست. چون صبح برآمد، آنجا رسيده بود. علامات بديد و جاى باز شناخت در روز عرفه نام بر جاى نهاد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 94.
2- . همان، ص 96.
3- . همان، ص 96 _ 97.
4- . همان، ص 110 _ 111.
5- . همان، ص 121.

ص: 222

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 327)

عبداللّه عباس گويد رسول صلى الله عليه و آله از عرفات بيامد با سكينه و وقار و اسامه زيد رديف او بود و مردم را گفت:«ايّها النّاس عليكم بالسكينة؛ بر شما باد كه به سكون و آهستگى رويد و رانيد. فانّ البرّ ليس بايجاف الخيل والإِبل؛ كه برّ و نيكوكارى نه در تاختن اسب و شتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 329)

انس مالك روايت كند كه در خدمت رسول صلى الله عليه و آله در عيادت بيمارى شديم، سخت به حالى شديد بود، پنداشتى كبوتر بچه است كه پَر از او كَنند. رسول عليه السلامگفت:دعا نمى كنى؟ گفت: آرى، يا رسول اللّه دعا مى كنم كه بار خدايا! هر عقوبتى كه مرا در قيامت خواهى كردن همه با دنيا افكن كه من طاقت عذاب آخرت و دوزخ ندارم. رسول عليه السلام گفت: «بد گفتى. هلاّ قلت اللّهم ربّنا آتنا في الدُّنيا حسنة وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النّار؛ چرا نگفتى: بار خدايا! ما را در دنيا نيكى ده و در آخرت نيكى ده و ما را از عذاب دوزخ نگه دار». آن مرد اين دعا بكرد. خداى تعالى او را شفا داد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 332)

انس روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مردى كه به حجى وصايتى كند، چهار حج بنويسند: يكى آن را كه وصايت نامه بنويسد، و يكى آنكه وصايت او را به جا آورد، و از پيش ببرد، و يكى او را كه ها گيرد و بكند، و يكى آن را كه فرموده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 332)

از صادق عليه السلام روايت كرده اند كه گفت رسول عليه السلام بفرمود تا منادى ندا كرد:«در ايّام تشريق كه انّها ايّام اكل وشرب وبعال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 334)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 128.
2- . همان، ص 128.
3- . همان، ص 134.
4- . همان، ص 136.
5- . همان، ص 139.

ص: 223

رسول عليه السلام گفت:«در جهان از آن بتر نباشد كه با تو به رويى بود، با دشمنت به رويى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 339)

جابر عبداللّه انصارى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«سيّد شهيدان روز قيامت حمزه عبدالمطلب باشد و مردى كه برخيزد به نزد امامى جائر و او را امر معروف كند و نهى منكر كند، اين مرد او را بكشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 341)

ابوالقسم عبداللّه بن احمد الطائى روايت كرد از پدرش از رضا عليه السلام از پدرانش از اميرالمؤمنين على عليه السلام از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه مؤمنى يا مؤمنه اى را خوار دارد و حقير دارد براى درويشى و اندك مالى خداى تعالى فرداى قيامت او را رسوا و مشهور كند و هر كه او مؤمنى و مؤمنه را بهتانى نهد و يا در او چيزى گويد كه در او نباشد، خداى تعالى فرداى قيامت او را بر پلى از آتش بدارد تا از عهده آنچه گفته باشد، بيرون آيد و مؤمن نزد خداى تعالى گرامى تر و معظم تر بود از فرشته مقرّب و هيچ چيز نيست كه خداى تعالى دوست تر دارد از مؤمنى تايب و مؤمنه تايبه و مؤمنان را در آسمان چنان شناسند كه در زمين مرد، اهل و ولدش را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 348)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«ما آخريم و سابقيم: به روزگار آخريم و به فضيلت سابقيم. روز قيامت در دنيا آخريم و در قيامت سابقيم. اوّل كسى كه در بهشت شود، ما خواهيم بود. بيش از آن نيست كه امّت سلف را كتاب پيش از ما دادند و ما را از پس ايشان كتاب دادند. خداى تعالى هدايت كرد ما را به آنچه ايشان در او خلاف كردند و از جمله آنكه خداى ما را به آن هدايت كرد، اين روز است؛ يعنى روز آدينه و جهودان را فردا باشد و ترسايان پس فردا و خداى تعالى راه نمايد آن را كه خواهد به راه راست».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 153.
2- . همان، ص 158.
3- . همان، ص 173.

ص: 224

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 351)

مصعب بن سعد گويد پدرم از رسول پرسيد كه اىّ النّاس اشدّ بلاء؛ كه كدام مردمان به بلا مبتلاترند؟ گفت:پيغمبران، ثم الامثل فالامثل من الناس؛ پس آنكه نيك مردتر باشد و امثل اشبه باشد؛ يعنى هر كس در حسن سيرت به ايشان ماند. آنگه گفت مرد را: «خداى تعالى بر حسب دينش ابتلا كند». آنگه گفت: «و بلا با مردم ملازم مى باشد تا او را چنان بكند كه بر زمين مى رود و بر او هيچ خطيئت و گناهى نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 353)

ابو هريره روايت كند كه مردى نزديك رسول آمد و گفت:يا رسول اللّه ! من دينارى دارم. گفت: «برو و بر خود نفقه كن». گفت: ديگرى دارم. گفت: «بروو بر اهلت نفقه كن». گفت: ديگرى دارم، گفت: «برو و بر فرزندانت نفقه كن». گفت: ديگرى دارم. گفت: «برو و بر دوستانت نفقه كن». گفت ديگرى دارم. گفت: «تو دانى هر كجا كه خواهى صرف كن». و رسول عليه السلام گفت: «صدقه تو بر درويش صدقه باشد و بر خويشاوندان دو صدقه باشد؛ براى آنكه هم صدقه باشد و هم صله رحم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 354)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه بميرد و غزا نكند يا خود عزم نكند بر غزا، مات على شعبة النفاق؛ او بر شاخى از نفاق ميرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 355)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 181.
2- . همان، ص 185.
3- . همان، ص 187 _ 188.
4- . همان، ص 190.

ص: 225

مضاء بن حرب روايت كند از ابو عبداللّه كه گفت:روزى جماعتى از اهل شام به نزد عبداللّه عمر آمدند و گفتند: يابن عمر! ما را خبر ده تا از رسول عليه السلام چه شنيده اى در باب شراب مسكر؟ گفت از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه او گفت: «و الّذى بعثنى بالحق؛ به آن خداى كه مرا به حق به خلقان فرستاد كه هر كه يك شربه باز خورد از شراب مسكر، خداى تعالى چهل روز نماز او نپذيرد و اگر توبه كند توبه اش مقبول بود و چون دو شربه باز خورد خداى تعالى هشتاد شبانه روز نماز او نپذيرد و اگر توبه كند، توبه اش مقبول بود. به آن خداى كه مرا به حق به خلق فرستاد كه هر كه سه شربه مسكر باز خورد، خداى تعالى صد و بيست روز نماز او نپذيرد و واجب باشد بر خداى كه او را ردغة الخبال بچشاند». گفتند ردغة الخبال چه باشد؟ گفت: «خون وريم اهل دوزخ كه از شكم ايشان بيرون آمده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 363)

... رسول عليه السلام فرمود:«و الّذى بعثنى بالحق؛ به آن خداى كه مرا بحق فرستاد كه شارب خمر فرداى قيامت مى آيد سيه روى و ازرق چشم، لبها از دهن باز افتاده، آب از دهنش مى رود. هر كه او را بيند، از اوش نفرت آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 363)

رسول عليه السلام فرمود:«شارب خمر تشنه ميرد و در گور تشنه باشد و روز قيامت تشنه برخيزد و هزار سال بانگ كند كه وا عطشاه. پس از هزار سال آبى بيارند چون دردى زيت كه به بر دهن برد رويش بريان كند و دندانهايش در آن كاسه افتد و چشمانش بيرون آيد تا همه باز خورد. چون خورده باشد، هر چه در شكمش باشد، گداخته شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 364)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 209.
2- . همان، ص 210.
3- . همان، ص 210.

ص: 226

رسول عليه السلام فرمود كه:«شارب خمر مى آيد فرداى قيامت، خداى تعالى گويد بگيريد او را. هفتاد هزار فرشته روى به او نهند و در او آويزند و او را به روى مى كشند و فرشتگان عذاب مى آيند از پيش با سلاسل و اغلال و بر روى او مى زنند تا او دهن باز كند، طعامى در دهن او نهند، چون سرهاى ديوان آن به گلويش فرو نشود، كرم از آنجا بيرون مى آيد و در دهن و كام و شكم او مى افتد او چون وحش در بيابان مى رمد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«شرب خمر در ديوان شارب خمر از بالاى همه گناهان او بشود؛ چنان كه درختى بلند از بالاى همه درختان برود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه فرزندش را خمر دهد، خداى تعالى او را از شراب غسلين بچشاند و آن در شكم همچنان جوشد كه آب در بَرِ آتش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«شارب خمر روز قيامت از تشنگى سر بر زمين مى زند و مى گويد وا عطشا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه در نفس او آيتى باشد از كتاب خداى و او خمر خورد، به هر حرفى كه در آن آيه بود، فرشته اى بيايد و به موى پيشانى او درآويزد تا او را پيش خداى آرد تا قرآن با او خصومت كند و هر كه را قرآن خصم باشد، او مقهور و مغلوب بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 364)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هرگز نديده ام ناقص دينان و ناقص عقلان را كه عقل مرد عاقل حازم بهتر ببرند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 374)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 210.
2- . همان، ص 210.
3- . همان، ص 210 _ 211.
4- . همان، ص 211.
5- . همان، ص 211.
6- . همان، ص 235.

ص: 227

راوى خبر گويد كه چون اين آيه آمد، صحابه رسول چون زنان ايشان را عذر حيض پيدا شدى، ايشان را از خانه و جامه خواب بيرون كردندى. چون هوا سرد شد، ايشان سرماى مى يافتند. پيش رسول آمدند و گفتند:يا رسول اللّه ! ما را حال آن نيست كه جامه زيادتى باشد تا به زنان حايض دهيم و چون ايشان را از جامه خواب و خانه گرم بيرون كرده ايم، سرما مى يابند و اگر ما جامه به ايشان دهيم، ما سرما مى يابيم. رسول عليه السلام گفت: «خداى شما را نمى فرمايد كه ايشان را از جامه و خانه بيرون كنيد. شما را مى فرمايد كه به ايشان خلوت نكنى تا ايّام حيض باشد ايشان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 374)

سعيد بن المسيب روايت كند از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه با زن حايض قرابت كند و او را فرزندى آيد و آن فرزند را جذام بود، گو كسى را ملامت كن كه جز خويشتن را و هر كه او روز شنبه و چهارشنبه خون گيرد، او را بَرصى رسد، گو كه ملامت خويشتن را كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 374)

عبداللّه عبّاس گفت رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او عند خلوت با حلالش بگويد: «بسم اللّه الرّحمن الرحيم اللّهم جنّبنى الشيطان وجنّب الشيطان ما رزقتنا». اگر فرزند باشد ايشان را شيطان به او مضرّت نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 378)

حسن بصرى روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«به زنان وصيّت خير پذيرى كه ايشان اسيران اند به نزديك شما و مالك نباشند بر نفس خود به هيچ چيز و شما ايشان را به امانت خداى گرفته ايد و استحلال فرج ايشان به كلام خداى كرده ايد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 235.
2- . همان، ص 236.
3- . همان، ص 244.

ص: 228

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 387)

ميمونة روايت كند زوجة النبى عليه السلام كه رسول گفت:«بهترين مردان از امّت من بهترين باشند زنانشان را و بهتر زنان بهترين باشند شوهرانشان را. چون بار بردارند هر زنى را از ايشان در شبانه روزى، مزد هزار شهيد بود كه ايشان را در سبيل خداى كشته باشند صابر محتسب و هر يكى را از ايشان تفضيل دهند بر حور العين به مقدار تفضيل من بر كمتر كس از امّت من، و بهترين زنان امّت من آنان باشند كه رضاى شوهر نگاه دارند در هر چه او خواهد، مادام تا معصيت خداى نباشد و بهترين مردان از امّت من آن باشند كه با اهل خود به رفق و لطف زندگانى كنند؛ چنان كه مادر به لطف با فرزند كند. هر مردى را از ايشان در شبانه روزى مزد صد شهيد بنويسند كه در سبيل خداى كشته باشند صابر محتسب. عمر خطّاب گفت: اى رسول اللّه ! چون است كه مردان را مزد صد شهيد باشد و زنان را مزد هزار شهيد؟ رسول عليه السلام گفت: «ندانى كه مزد زنان از مزد مردان بيش باشد و ثوابش به نزديك خداى تعالى تمام تر بود و خداى تعالى در بهشت درجات مرد رفيع كند به رضاى زن از او و به دعاى زن و او را ندانستى كه از شرك برگرفته هيچ گناهى نيست كه وزر وبال آن به نزديك خداى تعالى بيشتر بود از عصيان زن در شوهر. از خداى تعالى بترسى در حقّ دو ضعيف: زن و يتيم كه خداى تعالى شما را بپرسد از ايشان. هر كه با ايشان احسان كند، به رحمت و رضوان رسد و هر كه با ايشان بدى كند، مستوجب سخط خداى تعالى شود. حقّ مرد بر زن چون حقّ من است بر شما و هر كه حقّ من ضايع كند، چنان بود كه حقّ خداى ضايع كرده و هر كه حق خداى ضايع كند، باز گردد به خشم خداى و مأواى او دوزخ بود و آن بدجايى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 387)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 266 _ 267.
2- . همان، ص 267 _ 268.

ص: 229

حجّاج بن دينار روايت كند از باقر عليه السلام از جابر عبداللّه انصارى كه گفت ما به نزديك رسول عليه السلام حاضر بوديم و از جماعت صحابه زنى بيامد و بر بالاى سر رسول بايستاد و گفت:السلام عليك يا رسول اللّه ، من رسول زنانم به تو و هيچ زن نباشد كه اين پيغام من بشنود كه تو را مى گويم و الاّ راضى باشد. اى رسول! خداى تعالى خداى مردان و زنان است و آدم پدر مردان و زنان است و حوّا مادر مردان و زنان است. مردان چون از خانه بيرون آيند به جهاد، ايشان را بكشند در سبيل خداى. ايشان زنده باشند و روزى خورند و ما از اين خير جهاد و درجه شهادت محروميم و ما در خانه ها محبوس مانده، خدمت ايشان بايد كردن؛ ما را هيچ مزد باشد بر اين؟ رسول عليه السلام گفت: «آرى، سلام من به ايشان برسان و ايشان را بگو كه طاعت شوهران داشتن ايشان را برابر جهاد و شهادت بود و لكن كم باشند از ايشان كه اين به جاى آرند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 387 _ 388)

عمران بن حصين روايت كند از رسول عليه السلام پرسيدند كه بر زنان جهاد باشد؟ گفت:«بلى، جهاد ايشان غيرت بود كه با خود جهاد كنند و صبر كنند بر آن حميّتى كه ايشان را بود. اگر صبر كنند، مجاهد و مرابط باشند و ايشان را دو مزد بود». و همچونين گفت: «خداى تعالى جهاد بر مردان نوشت و غيرت بر زنان هر كه صبر كند از ايشان بر آن، او را مانند مزد شهيدى بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 388)

رسول عليه السلام گفت:«حلال نباشد هيچ كس را كه ايمان دارد. به خداى و به قيامت كه بر مرده سوگ دارد بالاى سه روز، مگر زنى كه سوگ شوهر دارد چهار ماه و ده روز».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 268.
2- . همان، ص 269.

ص: 230

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 400)

رسول عليه السلام گفت:«همّت كردم كه سراى قومى بسوزند در سراى ايشان كه به نماز پيشين به نماز حاضر نمى آيند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 407)

ابوذر روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«خداى تعالى را در آسمان اوّل دنيا حلقه اى است ميان آسمان. چون آفتاب به آنجا رسد، نيمه روز بود كه چون به آن حلقه به در شود، زوال آفتاب باشد. چون آفتاب به آن حلقه بشود، همه چيزى خداى را (جلّ جلاله) تسبيح مى كند. خداى تعالى براى شرف آن وقت را گفت نماز كنى و آن وقت و آن نماز را به ذكر تخصيص كرد و در آن ساعت درهاى آسمان گشاده باشد و دعا در آن وقت مستجاب بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 407)

ابوذر الغفارى گفت رسول عليه السلام نماز ديگر بكرد و گفت:«اين نماز به فريضه كردند بر آنان كه پيش از شما بودند در آن تقصير كردند. هر كه بر آن محافظه كند، مزدش دوباره بدهند و از پسِ اين نماز نيست تا ستاره اى بينند؛ يعنى نماز شام».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 408)

عايشه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«فاضل ترين نمازها به نزديك خداى تعالى نماز شام است. خداى تعالى آن را از مسافر فرو نهاد و از مقيم نماز شب را به آن فتح كرد و نماز روز را به آن ختم كرد. هر كس كه او نماز شام بكند و در عقب او دو ركعت نماز كند، خداى تعالى براى او در بهشت كوشكى بنا كند و هر كس كه از پسِ آن چهار ركعت نماز كند، خداى تعالى او را گناه بيست ساله (يا گفت چهل ساله) بيامرزد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 298 _ 299.
2- . همان، ص 316.
3- . همان، ص 316.
4- . همان، ص 318؛ در چاپ 20 جلدى ابو نضرة الغفارى آمده است.

ص: 231

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 408)

راوى خبر گويد از رسول عليه السلام كه:«هر كه او نماز خفتن به جماعت كند، چنان بود كه نيمى از شب نماز كرده و هر كه نماز بامداد به جماعت كند، چنان بود كه همه شب نماز كرده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 408)

راوى خبر گويد كه مردى به نزديك رسول آمد از اهل به خدا آشفته موى آواز مى داد و حديث او دشخوار مفهوم مى شد. چون به نزديك درآمد، بدانستيم كه چه مى گويد. رسول عليه السلام را از اسلام مى پرسيد، رسول عليه السلام گفت:«پنج نماز در شبانه روز». گفت دگر هيچ فريضه هست؟ رسول عليه السلام گفت: «نه الاّ كه تطوّع كنى». گفت: روزه ماه رمضان فريضه است؟ گفت: «آرى». گفت دگر هيچ فريضه هست از روزه؟ گفت: نه الاّ كه تطوّع كنى». و نيز حديث زكات بكرد. مرد گفت دگر هيچ فريضه هست بر مال من؟ گفت: «نه مگر كه تطوّع كنى». مرد برخاست و مى گفت و اللّه كه از اين نبكاهانم و در اين نيفزايم. رسول عليه السلامگفت: «نجات يافت اگر راست مى گويد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 409)

عبادة بن صامت گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«خداى تعالى پنج نماز بر بندگان خود فرض كرد. هر كه به جاى آرد و ضايع نكند چيزى از آن بر وجه استحقاق به حقش، او را به نزديك خداى تعالى عهدى باشد كه او را بهشت برد و هر كه به جاى نياورد او را به نزديك خداى تعالى، عهدى نبود: اگر خواهد عذابش كند و اگر خواهد بهشتش برد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 318.
2- . همان، ص 319.
3- . همان، ص 320.

ص: 232

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 409)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر قنوت كه در قرآن هست، به معنى طاعت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 409)

عبدالرحمن بن عوف روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«چون شنوى كه در شهرى وباست در آنجا مروى و اگر آنجا باشى، از آنجا بيرون مى آيى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 413)

ابو سلمه روايت كند از ابو هريره از رسول عليه السلام گفت:«هر كه او چيزى به قرض به برادر مسلمان دهد، خداى تعالى به هر درمى به وزن كوه احد و قيس و طور سينا حسنات بنويسد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 417)

محمد بن المنكدر روايت كند از جابر عبداللّه انصارى كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى به صلاح مرد مسلمان فرزندانش را به صلاح دارد و فرزند زادگانش را و اهل سرايش را و آن سرايها كه پيرامن او باشد، ايشان در حفظ و نگهداشت خداى تعالى باشند تا او در ميان ايشان باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 434)

عبداللّه عمر گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه:«خداى تعالى به بركت بنده صالح، بلا از صد همسايه بگرداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 434)

ابى بن كعب گفت رسول عليه السلام مرا پرسيد كه كدام آيه در كتاب خدا عظيم تر است يا ابا المنذر؟ من گفتم:اللّه و رسول اعلم. ديگر باره پرسيد، من گفتم: خدا و پيغمبرش اعلم اند. آخر گفتم آية الكرسى است. رسول عليه السلام دست بر سينه من نهاد و گفت: هنيئاً لك يا ابا المنذر؛ گوارنده باد تو را علم. آنگه گفت: «به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اين آيه را زبانى است كه تقديس و تنزيه خدا مى گويد به نزديك ساق عرش».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 320.
2- . همان، ص 321.
3- . همان، ص 331.
4- . همان، ص 342.
5- . همان، ص 386.
6- . همان، ص 386.

ص: 233

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 438)

رسول عليه السلام گفت:«هر كس او آيه الكرسى بخواند در عقب هر فريضه تولاّى فيض روح او خداى بكند (جلّ جلاله) و چنان باشد كه با پيغامبران خداى (عزّوجلّ) جهاد كرده تا شهادت يافتن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 439)

عبداللّه مسعود گفت رسول عليه السلام گفت:« «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» و عظيم تر است از همه چيز كه دون خداى (عزّوجلّ) است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 439)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«سيّد آيتهاى قرآن، آيه الكرسى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 439)

محمد بن جعفر الصادق روايت كند از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت رسول عليه السلام گفت كه چون آيه الكرسى فرود آمد، گفت:«آيتى فرود آمد از كنز عرش كه هربتى كه در مشرق و مغرب بود، بر وى درآمد». رسول عليه السلام گفت: «اين ايه در هيچ سراى نخوانند و الاّ شيطان سه روز گرد آن سراى نگردد يا سى روز هيچ جادويى در آنجا راه نيابد چهل شبانه روز. اى على! اين آيت بياموز و فرزندانت را بياموز و همسايگانت را كه هيچ آيت از اين بزرگوارتر فرو نيامد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 439)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرد كه رسول عليه السلام را ديدم بر اين چوبهاى منبر كه مى گفت كه:«هر كس آيه الكرسى در قفاى هر نماز فريضه بخواند، او را از بهشت هيچ منع نكند، الاّ مرگ و كس بر اين آيه مواظبت نكند الاّ صديقى يا عابدى و هر كس كه اين آيه بخواند عند آن كه بخواهد خفتن، خداى تعالى او را ايمن گرداند بر نفس خود و خانه خود و خانه چند همسايه كه پيرامن او باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 439)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 396 _ 397.
2- . همان، ص 397.
3- . همان، ص 397.
4- . همان، ص 397.
5- . همان، ص 397.
6- . روض الجنان، ج 3، ص 398.

ص: 234

جابر عبداللّه روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى وحى كرد به موسى عمران كه هر كس كه مداومت كند بر آيه الكرسى در عقب هر نمازى، خداى تعالى او را دل شاكران دهد و مزد پيغمبران و عمل صديقان و دست رحمت بر او گشاده كند و هيچ منع نباشد او را از آنكه به بهشت رود، الاّ مرگ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 439)

موسى عليه السلام گفت: كى باشد كه بر آن مداومت كند. گفت: نكند الاّ پيغمبرى يا صديقى يا مردى كه من از او خشنود باشم يا مردى كه من او را شهادت دهم؛ يعنى شهيدى روزى كرده باشم.

ابو هريره روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كس كه آيه الكرسى بخواند، چون از خانه به دَر آيد، خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را بفرستد تا از براى او استغفار مى كنند و او را دعا مى كنند و چون به خانه باز آيد، بخواند، خداى تعالى درويشى از پيشِ چشم او بردارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 439)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:من از رسول عليه السلام شنيده ام، گفت: «اى على! آدم سيّد البشر است، و من سيّد عربم و لا فخر، و سلمان سيّد پارس است، و صهيب سيّد روم است، و بلال سيّد حبشه است، و طور سينا سيّد كوهها است، و سدره سيّد درختان است، و ماههاى حرام سيّد ماههاست، و روز آدينه سيّد روزهاست، و قرآن سيّد كلامهاست، و سورة البقره سيّد قرآن است، و آية الكرسى سيّد سورة البقره است. در اينجا پنجاه كلمه است، در هر كلمه پنجاه بركت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 439)

.


1- . همان، ص 398.
2- . همان، ص 399.
3- . همان، ص 399.

ص: 235

ابو اُمامه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت كه:«نام مهم ترين خداى در سه سوره قرآن است: البقره و آل عمران و طه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 441)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«قوم موسى، موسى را گفتند: هَلْ يَنامُ رَبُّكَ؛ خداى تو بِخُسبَد؟ از او بپرس. موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! اين قوم مى پرسند كه خواب تو را دريابد؟ خداى تعالى گفت: من تو را معلوم كنم. آنگه موسى را سه شبانه روز بيدار داشت. پس از آن فرشته را فرستاد به او با دو قاروره. گفت: خداى مى گويد اين قاروره ها در دست دار امشب. او آن در دست نگاه مى داشت و جهد ميكرد تا خوابش نبرد. خوابش غلبه كرد و دستهايش به هم آمد و قاروره ها بر هم آمد و شكسته شد. موسى از خواب درآمد. قاروره ها را شكسته شده ديد. جبرئيل آمد و گفت: تو در خوابى، دو قاروره نگاه نمى توانى داشتن، اگر من بخسبم، آسمان و زمين كه نگاه دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 442)

ابو ادريس خولانى روايت كند از ابوذر غفّارى رحمه اللّه عليه كه گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه خداى تعالى كدام آيه بر تو انزال كرد كه از آن آيت بزرگ تر نيست؟ گفت:آيه الكرسى. آنگه گفت: «نيست هفت آسمان در جنب كرسى، الاّ چون حلقه اى در بيابانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 443)

عبدالرحمن سلمى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«چون سايل سؤال كند، قطع سؤال او مكنى تا از آن فارغ شود. آنگه جواب كنى او را باوقار و لين؛ امّا به بذل يسير أو برد جميل؛ يا به چيزى اندك يا به ردّى نيكو كه وقت باشد كه سايل به شما آيد كه نه انسى باشد و نه جنّى تا بنگرند تا خود شما را در نعمتى كه خداى با شما كرامت كرده است چگونه مى كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 466)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 404.
2- . همان، ص 406.
3- . همان، ص 410.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 52 _ 53 .

ص: 236

عبداللّه عباس روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون روز قيامت باشد، منادى ندا كند، چنان كه اهل جمع بشنوند: كجااند آنان كه در دار دنيا مردمان را پرسيدند كه بر وى مزد بستانى از آنان كه براى ايشان عمل كردى كه من قبول نكنم عملى كه آن آميخته باشد به چيزى از دنيا و اهل دنيا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 467)

راوى خبر گويد عبدالوهاب مزنى از ابو هريره، گفت رسول عليه السلام كه گفت:«روز قيامت مردى را بيارند، گويند او را نه تو را مال داديم، چه كردى با آن؟ گويد: بار خدايا! صدقه دادم و نفقه كردم. گويند او را كردى و لكن براى آن كردى تا گويند فلان سخى است و كريم است و بگفتند تو را از آن چه سود. ديگرى را بيارند گويند او را: نه ما تو را قوت و شجاعت داديم، چه كردى؟ گويد: بار خدايا! جهاد كرديم و جان سبيل كرديم. گويند كردى و ليكن براى آن كردى تا گويند فلان شجاع است و بگفتند: فماذا يغنى عنك؛ تو را چه سود است از آن. ديگرى را بيارند، گويند: نه ما تو را علم داديم و فهم، در دنيا چه كردى؟ گويد: بار خدايا! علم بياموختم و مردمان را در آموختم و نشر كردم. گويند كردى و ليكن براى آن تا مردمان گويند عالم است و بگفتند تو را از آن چه سود. آنگه بفرمايد تا هر سه را به دوزخ برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 467 _ 468)

ابو اُمامه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«خير ده جزو است، فاضل ترين آن تجارت است؛ چون حق بستاند و حق بدهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 470)

رسول عليه السلام گفت:«تسعه اعشار روزى در تجارت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 470)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 56.
2- . همان، ص 57.
3- . همان، ص 63.
4- . همان، ص 63.

ص: 237

عبداللّه عباس روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«سعى بايد كرد كه موالى شما غلبه كنند بر تجارت (اى جماعت قريش) كه بركت در تجارت است و خداوندش درويش نشود، الاّ بازرگانى كه سوگند خواره باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 470)

رسول عليه السلام گفت:«پاك تر آنچه مرد خورد از كسب او باشد و فرزند او از كسب او است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 470)

سعيد بن جبير گفت رسول عليه السلام را پرسيدند كه از كسبهاى مرد، چه پاك تر است؟ گفت:«آنچه به دست كند و هر سعى كه آن مبرور بود؛ يعنى حلال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 470)

جابر عبداللّه انصارى گفت:يك روز رسول صلى الله عليه و آله در بوستانى شد از آنِ امّ معبد، او را گفت: اين غرس كافرى نشانده است يا مسلمانى؟ امّ معبد گفت: يا رسول اللّه ! مسلمانى نشانده است. گفت: «هيچ مسلمان نباشد كه او غرسى نشاند كه از آنجا آدمى يا چهارپاى يا مرغى بخورد و الاّ او را صدقه مى نويسند تا به روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 470)

عبداللّه عبّاس گفت در اين آيه كه رسول عليه السلام گفت صحابه را:«خداى تعالى را در مالهاى شما حقى هست. چون مال شما به حد آن حق رسد، يعنى به نصاب، زكات بدهى و رها نكنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 471)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«فرداى قيامت خداى تعالى هفت كس را در سايه عرش سايه كند آنجا كه سايه نبود جز سايه عرش: اوّل امام عادل را؛ دوم جوانى كه او در طاعت خدا پرورده شده باشد؛ و مردى كه او را دل به مسجد باشد؛ و دو مرد را كه با يكديگر دوستى كنند براى خداى تعالى، مواصلتشان فى اللّه باشد و مفارقتشان فى اللّه ؛ و مردى كه او را زنى ذات جمال با خود دعوت كند به فساد، او رها كند او را براى خداى؛ و مردى كه به دست راست صدقه دهد از دست چپ پوشيده دارد؛ و مردى كه در خلوت خداى را ياد كند و از ترس خداى بگريد».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 63.
2- . همان، ص 63.
3- . همان، ص 63 _ 64. در چاپ 20 جلدى سعيد بن عمير است.
4- . همان، ص 64.
5- . همان، ص 65.

ص: 238

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 475)

عكرمه روايت كرد از عبداللّه عيّاس كه يك روز رسول عليه السلام به اصحاب صفّه بگذشت و آن فقر و مسكنت ايشان بديد، گفت:«هر كس از امّت من بر اين حال باشد كه شمايى و به آن حال راضى و قانع باشد، او فردا در بهشت از رفيقان من باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 477)

ابن سيرين روايت كند از ابوذر غفارى رحمه اللّه عليه كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه چهل درم دارد و سؤال كند، او ملحف بود (يعنى الحاح كننده در سؤال)».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 479)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مسكين نه آن باشد كه او را يك لقمه يا دو لقمه طعام از تو برگرداند؛ درويش و مسكين آن مرد متعفّف باشد كه بر كش نبود كه سؤال كند و راهش ندهد كه حال خود با تو گويد نمى خوانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 479)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى دوست دارد كه اثر نعمت او بر بنده بيند و كاره باشد اظهار بؤس و حاجت را و مرد حليم و متعفّف را دوست دارد و فاحش پليد زبانِ بسيار سؤال ملحف را دشمن دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 479)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 79.
2- . همان، ص 84.
3- . همان، ص 90.
4- . همان، ص 90 _ 91.
5- . همان، ص 91.

ص: 239

رسول گفت صلى الله عليه و آله:«دست نعمت خداى تعالى زوَر همه دستها است. آنكه دستِ دهنده و بخشنده زبَر است و دستِ خواهنده و گيرنده زير است تا به قيامت و هر كه چيزى خواهد و او را حاجت نباشد، آن سؤال او روز قيامت بر روى او خراشيدگى ها و جراحت ها شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 479)

عبداللّه بن عريب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«شيطان گرد سرايى نگردد كه در آنجا اسبى تازى بسته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 480)

اسماء بنت يزيد روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او اسبى در راه خداى تعالى باز بندد و بر او نفقه كند احتساب را سيرى و گرسنگى و سيرابى و تشنگى و بول و روث، آن اسب روز قيامت در ترازوى او بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 481)

مكحول روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«آن كس كه بر اسب جهاد نفقه كند، همچنان بود كه دست به صدقه گشاده دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 481)

ابو سعيد خدرى روايت كند در حديث معراج كه رسول عليه السلام گفت:«در شب معراج كه مرا به آسمان بردند، جماعتى را ديدم شكمهاى ايشان بر آماسيده هر شكمى چند خانه بزرگ بر رهگذر آل فرعون افتاده و آل فرعون را هر بامداد و شبانگاه بر دوزخ عرضه مى كردند؛ چنان كه حق تعالى مى گفت: «النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَعَشِيًّا» . ايشان مى آمدند به مانند شتران مست مهار گسسته، هيچ سنگى و كلوخى و درختى پيش نيامدى، و الاّ ايشان پاى بر آن نهادندى پست كردندى. چون به ايشان رسيدندى، ايشان خواستندى كه از راه ايشان برخيزند. چندان كه جهد كردندى، نتوانستندى كه از راه ايشان برخيزند و هر گه كه برخاستندى با جاى افتادندى با ايشان در آمدندى و اين قوم را در پاى گرفتندى و پست كردندى در آمدن و شدن همچنين مى كردندى و آل فرعون مى گفتند: اللّهمّ لا تقم السّاعة ابداً؛ بار خدايا قيامت برمينگيز هرگز. من گفتم: اى جبرئيل! اين افتادگان كه اند؟ گفت: اينان آنان اند كه در دنيا ربا خوردندى».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 93.
2- . همان، ص 96.
3- . همان، ص 96.
4- . همان، ص 97.

ص: 240

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 483)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، جماعتى را ديدم با شكمهاى بزرگ، پر از ماران از بيرون شكم ايشان مى شايست ديدن آنچه در اندرون بود و آن ماران احشاى شكم ايشان مى خوردند. من گفتم: اى جبرئيل! اينان كى اند؟ گفت: هؤلاء اكلة الرّبا؛ اينان رباخواران اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 483)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«ربا هفتاد باب است. آسان ترين آن به نزديك خداى تعالى، چون نكاح مادر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 484)

عبداللّه مسعود گفت كه رسول عليه السلام لعنت كرد. «او را كه ربا خورد و آن را كه او را دهد تا بخورد و آن را كه نويسد و گواه شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 484)

ابو هريره گفت از رسول عليه السلام كه:«چون خداى تعالى خواهد كه شهرى هلاك كند، علامتش آن بود كه ربا در ميان ايشان آشكار شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 484)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 103.
2- . همان، ص 103 _ 104.
3- . همان، ص 106.
4- . همان، ص 106.
5- . همان، ص 106.

ص: 241

عبداللّه مسعود گفت از رسول عليه السلام كه:«ربا اگر چه بسيار بود، عاقبت اندك شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 484)

ابو هريره روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«خداى تعالى صدقات نپذيرد از آن، الاّ آنكه پاك بود بپذيرد و او را بستاند از دهنده و به دست راست بستاند و اين عبارتى باشد از تولاّى آن به ذات خود و از كرامت آن و آن را مى پرورد؛ چنان كه يكى از شما اسب كره خود را مى پرورد تا يك لقمه را چندان كند كه كوه اُحد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 484)

رسول عليه السلام گفت:«هر ربا كه در جاهليّت داده اند، من وضع كردم و اوّل ربا كه وضع مى كنم، رباى عمّ من است عباس بن عبدالمطلّب و هر خونى كه در جاهليّت كرده اند، من وضع كردم و اوّل خونى كه وضع مى كنم، خون ربيعة بن الحارث بن عبدالمطلّب است پسر عمّ من و او را قبيله هذيل كشته بودند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 485)

سعيد جبير روايت كرد از عبداللّه عباس از رسول عليه السلام كه او گفت كه:«هر كه او حق غريمش برگيرد و به در سراى او برد همه جانوران زمين بر او صلوات فرستند، يعنى او را دعا كنند، و همه ماهيان دريا، و خداى تعالى به هر گامى كه بردارد، براى او درختى در بهشت بنشاند و گناهش بيامرزد و اگر دارد و مطل و مدافعه كند، ظالم باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 487)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت كه:«هر كه خواهد كه دعاى او اجابت كنند و غم هاى او را كشف كنند، بايد كه بر معسر سختى نكنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 487)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 106.
2- . همان، ص 107.
3- . همان، ص 109.
4- . همان، ص 115.
5- . همان، ص 116.

ص: 242

بريده روايت از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او وام دارد، معسر را مهلت دهد، به هر روزى صدقه بنويسند او را و هر كه مهلت دهد او را، خداى تعالى او را صدقه بنويساند و هر روز به مانند آن مال كه او را بر آن غريم باشد». من گفتم: اى رسول اللّه ! اوّل فرمودى به هر روزى صدقه بنويسند او را و ديگر باره گفتى به مانند آن كه بر او باشد، هر روزى صدقه بنويسند او را. گفت: «بلى اوّل پيش از اجل گفتم و دوم پس از اجل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 487)

ابو موسى اشعرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هيچ گناهى نيست عظيم تر به نزديك خداى تعالى پس از كباير از آنكه مردى بميرد و در گردن او وامى باشد مردمان را كه آن را وجه قضا نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 488)

ابو موسى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى سه كس را دعا اجابت نكند: مردى كه دينى به كسى دهد و گواه بر نگيرد، و مردى كه مالى به سفيهى دهد و شنيده باشد قول خداى تعالى: «وَلا تُو?تُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي» ، و مردى كه زنى بدخو دارد و طلاقش ندهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 491)

طاوس روايت كرد از عبداللّه عبّاس كه گفت از رسول عليه السلام پرسيدند از گواهى كه كِى دهند و چگونه دهند؟ گفت:«آفتاب مى بينى؟ گفتند: بلى. گفت: هر كه همچنان دانى كه آفتاب روشن، گواهى بده و الاّ رها كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 493)

روايت كردند خبرى از عايشه از رسول عليه السلام كه گفت:«در اين آيه آن متابعت خداى باشد بنده را به آنچه بدو رسد از تبى و نكسى يا تبهى كه در دست او شود و چيزى كه در گريوان طلب كند، نيابد و آن در آستين باشد تا بدانستن غمى به دل او رسد تا مؤمن چون با پيش خداى شود، از گناه پاكيزه باشد؛ چنان كه زر سرخ كه از كوره زرگر بيرون آيد و اين بر وجه كفّارت بود آن گناه را».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 116.
2- . همان، ص 117 _ 118.
3- . همان، ص 125.
4- . همان، ص 131.

ص: 243

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 499)

رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت حق تعالى بنده را به عرش خود نزديك كند و گناهان او با او به سرّ تقرير مى كند، مى گويد: بنده مؤمن ياد دارى فلان روز فلان گناه كردى و فلان روز فلان گناه كردى؟ او گويد: بار خدايا! همه چنين است كه مى فرمايى من كردم. حق تعالى گويد بنده من آن همه بر تو بپوشيدم و فرشتگان را بر آن اطلاع ندادم. اكنون بيامرزيدم و عفو كردم با مؤمنان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 500)

نعمان بن بشير روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى كتابتى فرمود نوشتن پيش از آنكه آسمان و زمين آفريد به دو هزار سال و آن دو آيت است كه ختم سورة البقره كرد به آن. هيچ سرايى نبود كه سه شب اين آيات در او بخوانند كه شيطان گرد او گردد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 500)

رسول عليه السلام گفت:«در آخر سورة البقره آياتى است كه هم قرآن است و هم دعا است و هم رضاء خداست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 500)

روايت است از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره آل عمران بخواند، خداى و فرشتگان بر او صلوات فرستند تا آفتاب فرو شدن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 504)

زرّبن حُبَيش روايت كند از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره آل عمران بخواند، به هر آيتى امانيش بدهند بر پل دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 504)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 147.
2- . همان، ص 150.
3- . همان، ص 151.
4- . همان، ص 151.
5- . همان، ص 163.
6- . همان، ص 163.

ص: 244

عبداللّه مسعود روايت كرد كه:«هر كه سوره آل عمران بخواند، او توانگر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 504)

راوى خبر گويد از رسول عليه السلام كه او گفت:«البقره و آل عمران بياموزى كه آن دو ستاره تابان است و فرداى قيامت بيايند بر صورت دو فرشته و شفاعت كنند خوانندشان را تا به بهشتش برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 504)

عايشه گفت:رسول صلى الله عليه و آله اين آيه (3) جمله بخواند و گفت: «چون آنان را بينى از اين امّت كه طلب تأويل متشابه كنند و به متشابهات قرآن تعلّق و تمسّك كنند و بر آن جدل كنند. ايشان آنانند كه خداى تعالى ايشان را خواست به اين آيه از ايشان احتراز كنى و با ايشان منشينى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 510)

ابو عبيده روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«دل فرزند آدم، چون گنجشگى است، در روزى هفت رنگ گردد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 514)

رسول عليه السلام گفت:«هر كس كه او شبى پنجاه آيه قرآن بخواند، او را از جمله غافلان نه نويسند و چون صد آيه برخواند، چنان باشد كه شبى تا صبح عبادت كرده باشد و هر كه دويست آيه بخواند حق قرائت قرآن گزارده باشد و هر كه پانصد آيه بخواند تا هزار، چنان باشد كه قنطارى زر به صدقه داده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 521)

ابو جعفر المداينى روايت كند از قاسم بن الحسن بن الحسن از پدرش از جدّش اميرالمؤمنين على عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«چون خداى تعالى خواست تا اسب بيافريند، باد جنوب را گفت: من از تو خلق خواهم آفريدن يعنى آن فرشتگان را كه بر باد جنوب موكّل باشند خلقى كه عزّ اوليا و دوستان من باشند و مذلّت دشمنان من و جمال اهل طاعت من. فرشتگان گفتند: بار خدايا! فرمان تو راست. حق تعالى از باد جنوب اسبى بيافريد. آنگه گويد: من تو را غريب آفريدم و خير در پيشانى تو بستم و غنيمت ها مجموع بود بر پشت تو. خداوند تو را بر تو مهربان كردم و تو را پرنده بى پر كردم. فانت للطلب وانت للهرب؛ تو را براى طلب دارند و براى هرب دارند. من بر پشت تو مردانى را سوار كنم كه تسبيح و تهليل و تحميد و تكبير مى كنند و تو به تسبيح و به تهليل ايشان تسبيح و تهليل كنى. آنگه گفت: هيچ تسبيح و تهليل نباشد كه او بشنود، و الا او نيز به مانند آن جواب دهد. آنگه گفت: چون فرشتگان صفت اسب بشنيدند و خلقتش بديدند، گفتند: بار خدايا! ما فرشتگان توييم. تسبيح و تهليل تو مى گوييم، نصيب ما چيست؟ حق تعالى براى ايشان اسبان ابلق گردنهاشان چون گردن شتران بختى، چون اسب را بر زمين فرستاد و پايهاى او بر زمين قرار گرفت، صهيل كرد. حق تعالى گفت بركت بر تو باد از جانورى كه من به صهيل تو مشركان را ذليل كنم و گوشهاشان پر كنم و دلهاشان بترسانم. چون خداى تعالى چيزها بر آدم عرضه كرد، گفت بگزين آنچه خواهى. او اسب بگزيد. خداى تعالى گفت: عزّ خود و عزّ فرزندان خود اختيار كردى تا زنده باشند. بركت من بر تو باد! و بر ايشان از خلق هيچ نيافريدم كه به نزد من از تو محبوب تر باشد و اينكه تو اختيار كردى».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 163.
2- . همان، ص 163.
3- . مراد آيه: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ...» آل عمران (3): 6 است.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 179.
5- . همان، ص 190.
6- . همان، ص 208.

ص: 245

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 522)

ابوذر الغفارى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«هيچ اسب تازى نباشد، و الاّ مأذون بود كه هر بامداد بگويد: بار خدايا! مرا به كسى ده كه به نزديك او از همه اهل و مال او دوست تر باشم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 522)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 211 _ 212.
2- . همان، ص 212 _ 213.

ص: 246

ابو وهب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اسبان را باز بندى و گرد از روى پيشانى ايشان پاك كنى و چيزى در گردن ايشان بندى و زه كمان نبايد اسب كه دارى يا كميت اغرّ محجل يا ادهمى اغرّ محجّل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 522 _ 523)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اسبان خداوند ايشان را از سه روى باشد: يكى را اجر بود و يكى را وزر و يكى را ستر بود. امّا آنكه اجر بود، مردى بود كه اسبى باز بندد در راه خداى يا فرو گذارد آن را در گياه زارى براى جهاد. به هر رفتنى و چره كردنى و خوردنى و شربت آب كه باز خورد خداوندش را حسناتى بنويسند و امّا آن را كه ستر باشد، مردى بود كه اسبى باز بندد براى تجمل و تعفّف و حق. خداى تعالى در رقاب و ظهور آن فراموش نكند و امّا آن كس كه او را وزر باشد، مردى باشد كه اسبى باز بندد براى فخر و ريا و معادات اهل اسلام».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 523)

خبّاب الأرَتّ روايت كند از رسول عليه السلام گفت:«اسبان سه اند: فرس للرحمن و فرس للانسان و فرس للشيطان. امّا آنچه خداى راست اسبى باشد كه در راه خداى براى جهاد كفّار باز بندند و امّا آنچه آدمى را است، اسبى بود كه مرد دارد براى نسل و بچّه و امّا آنچه شيطان را است، اسبى باشد كه بر او گرد بندند و قمار بازند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 523)

در خبر است از عطاء بن يسار از ابو سعيد خدرى كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى اهل بهشت را گويد: اى اهل بهشت! ايشان گويند: لبّيك ربّنا وسعديك والخير في يَدَيْك فيقول اهل رضيتم. راضى شدى از من؟ گويند: بار خدايا! چگونه راضى نشويم و تو ما را آن دادى كه كس را ندادى. حق تعالى گويد: من شما را از اين فاضل تر بدهم. ايشان گويند: بار خدايا! به از اين چه باشد؟ گويد: خشنودى من؛ چنان كه با او خشم نباشد هرگز».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 213.
2- . همان، ص 213 _ 214.
3- . همان، ص 214.

ص: 247

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 524)

انس مالك روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى گويد: من همّت كنم به عذاب اهل زمين؛ چون به عمارت كنندگان خانه خود نگرم و نماز شب كنندگان و آنان كه با يكديگر براى من دوستى كنند و آنان كه در وقت سحر استغفار كنند، عذاب از اهل زمين بردارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 525)

امّ سعد روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى سه آواز دوست دارد. آواز خروس، آواز آن كس كه قرآن خواند و آواز آنان كه در وقت سحر استغفار كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 525)

انس مالك روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه او اين آيه شهداللّه برخواند، در آخرش بگويد: و انا على ذلك من الشاهدين، خداى تعالى به عدد هر حرفى فرشته اى را بيافريند تا براى او استغفار مى كنند و آمرزش مى خواهند تا به روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 525)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه اين آيه بخواند، خداى تعالى هشت در بهشت بر او بگشايد و هفت در دوزخ بر او ببندد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 525)

رسول عليه السلام گويد:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، مردى را ديدم هشت در بهشت به روى او بسته. چون باز گرديدم، هشت در بهشت ديدم به روى او گشاده. جبرئيل را گفتم: سبب چيست؟ گفت: تا تو برفتى، او شهداللّه مى خواند. خداى تعالى درهاى بهشت به روى او بگشاد، به بركت خواندن شهداللّه ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 252)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 216.
2- . همان، ص 218 _ 219.
3- . همان، ص 219.
4- . همان، ص 220.
5- . همان، ص 221.
6- . روض الجنان، ج 4، ص 221.

ص: 248

اعمش گفت...:حدّثنى ابو وايل عن عبداللّه بن مسعود انه قال: سمعت النّبى عليه السلام؛ گفت: از پيغمبر شنيدم كه گفت: «هر كه اين آيه بخواند و از پى او اين كلمات بگويد: حق تعالى گويد: «عَبْدِىْ وَفَيْتَ بِعَهْدِىْ وَأَدَّيْتَ إِلى أَمانَتِىْ وَهِىَ التَّوْحِيْدُ وَأَنَا أَوْلى مَنْ وَفى بالعَهْدِ إِفْتَحُوْا لَهُ أَبْوابَ الجِنانِ فَيَدْخُلَها مِنْ ايُّها شَاءَ. بنده من به عهد من وفا كردى و امانت من ادا كردى و آن توحيد است و من اولى تر كه به عهد خود وفا كنم. ملائكتى؛ فرشتگان من! درهاى بهشت به بروى او بگشاى تا از هر درى كه خواهد، در بهشت شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 526)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه اين آيه بخواند در ميانه شب، آواز او حجابها برمى دارد و آسمان ها مى برد تا به زير عرش رسد. آنگه حق تعالى بفرمايد تا اين آيه را در صحيفه عمل او بنويسند در ميان طاعات او همچنان تابد كه ماه در ميان ستارگان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 526)

رسول عليه السلام گفت:«دو فرشته در هوا به يكديگر رسيدند. يكى ديگر را گفت: از كجا مى آيى؟ گفت: از بَرِ بنده عاصى كه امروز همه روز معصيت مى كرد. خداى را مى آزرد و اينك ديوان عمل او سياه به گناه، تا آسمان مى برم. اين فرشته گفت، و عجب آن است كه من براتى به نام او از آتش دوزخ به زمين مى برم. اين فرشته تعجب ماند و گفت: چرا چنين آمد. گفت: چون تو بيامدى، او آيه الشهاده بخواند. خداى تعالى گفت: من گناه و معصيتش در كار ايمان و معرفتش كردم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 26)

.


1- . همان، ص 221 _ 222.
2- . همان، ص 222.
3- . همان، ص 222 _ 223.

ص: 249

رسول عليه السلام گفت:«اسلام آن دارد كه در اين كه من گفتم خلاف نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 531)

ابو عبيده جراح روايت كند از رسول عليه السلام كه از او پرسيدند كه:أىّ النّاس أشدّ عذاباً يوم القيمة؛ روز قيامت، كه را عذاب سخت تر بود؟ گفت: «مَنْ قَتَلَ نَبِيّاً؛ آن كس كه او پيغمبرى را بكشد». گفتند: پس از آن؟ «آن كس كه او كسى را بكشد كه امر معروف و نهى منكر كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 533)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون خداى تعالى خواست كه فاتحة الكتاب و آية الكرسى و شهداللّه و «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ» به زمين فرستد و ايشان را از عرش مجيد آويخته بودند، گفتند: بار خدايا! ما را به زمين خواهى فرستادن، به سراى زلّت و معاصى و ما از عرش پاكيزه آويخته ايم. خداى تعالى گفت: هيچ بنده اى نباشد كه شما را بخواند در عقب هر نماز فريضه اى، و الاّ او را در حظيره قدس جاى دهم بر آن وجه كه باشد و به چشم مرحمت بر او نگاه كنم هر روزى هفتاد بار و هر روز هفتاد حاجتش روا كنم كمينه آن مغفرت و آمرزش و او را با پناه گيرم از هر دشمنى و نصرت دهم او را بر آن دشمن و او را از بهشت هيچ منع نباشد، الاّ مرگ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 535)

رسول عليه السلام گفت:«اين چه دعوى است كه در سلمان مى كنى؟ سلمان نه از شما است نه از ايشان. سلمان منّا. سلمان از ماست اهل البيت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 535)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 238.
2- . همان، ص 241.
3- . همان، ص 246.
4- . همان، ص 248.

ص: 250

رسول عليه السلام گفت:«بدانى كه خداى تعالى از فرزندان ابراهيم اسمعيل را برگزيده و از فرزندان اسمعيل بنى كنانه را و از بنى كنانه قريش را و از قريش بنى هاشم را و از بنى هاشم مرا فأَنا خيركم نفساً وخيركم اباً وامّاً».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 548)

رسول عليه السلام گفت:«امّا ذريّة از نوح است و آل از ابراهيم و سلالة از اسمعيل و عترت هاديه و ذريّه طاهره از محمد صلى الله عليه و آله و صديق اكبر على بن ابى طالب است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 549)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هيچ مولود نباشد، و الاّ چون بزايد، شيطان دست در او مالد و كودك از مس شيطان بانگ بردارد، مگر مريم را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 551)

عبداللّه عباس از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«يحيى زكريّا معصيت نكرد و همّت بر معصيت نكرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 556)

عبداللّه عباس گفت كه با رسول عليه السلام نشسته بوديم. جماعتى درآمدند بر ايشان، اثر و جامه سفر بود. سلام كردند بر صحابه و رسول را نشناختند. گفتند:من السيّد منكم؛ سيّد كيست از شما؟ رسول عليه السلام گفت: ذاك يوسف بن يعقوب بن اسحق بن ابراهيم. بدانستند كه او رسول خداست. گفتند: يا رسول اللّه ! در امّت تو سيّد بباشد؟ گفت: «بلى، مردى كه او را مالى بود و سخاى با درويشان نزديك باشد و مردم كم از او شكايت كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 557)

سعيد بن المسيّب گفت از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«هر كسى از بنى آدم، ايشان را گناهى بود و جز يحيى زكريا را كه او «وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيًّا مِن الصّالِحِينَ» (6) ».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 285.
2- . همان، ص 287.
3- . همان، ص 294.
4- . همان، ص 306.
5- . همان، ص 308 _ 309.
6- . آل عمران (3): آيه 29.

ص: 251

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 557)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او را پرسيدند كه يا رسول اللّه ! ما از تو چند بار شنيديم كه گفتى:مريم بتول است و فاطمه بتول است. بتول چه باشد؟ گفت: «بتول از زنان آن باشد كه او را عذر حيض نبود و او سرخى نه بيند و مريم و فاطمه چنين اند كه حيض در دختران پيغمبر مكروه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 561)

در خبر مى آيد از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله در آن وقت كه خديجه حامله بود به فاطمه عليهاالسلام، شبى به نزديك او بود، او سخن مى گفت. رسول عليه السلام گفت يا خَديجَةُ مَن تُكلِّمِينَ؛ با كه سخن مى گويى؟ گفت:اى رسول اللّه ! با اين چنين كه در شكم دارم. رسول عليه السلام گفت: «بشارت باد تو را به او كه جبرئيل مرا بشارت داد كه اين چنين مادينه است و مادر امامان است و از نسل و فرزندان او امامان باشند كه خلايق به ايشان اقتدا كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 563)

انس مالك روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«مرا بر اثر هشت هزار پيغمبر فرستادند چهار هزار از بنى اسرائيل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 565)

رسول عليه السلام گفت:«و مهدى اهل البيت من در ميانه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 573)

چون رسول عليه السلام نماز ديگر بكرد، ايشان روى به رسول كردند و گفتند:ما تقول فى السيّد المسيح؟ عيسى را چه گوئى؟ گفت: «اصطفاه اللّه بنده بود كه خداى تعالى (جلّ جلاله) او را برگزيد». گفتند: يا محمد! او را پدرى شناسى؟ رسول عليه السلام گفت: «او را نه از نكاح زاد تا او را پدر باشد». «گفتند: هيچ بنده مخلوق را ديدى كه نه از نكاح باشد و او را پدر نباشد...؟ رسول عليه السلام ايشان را گفت: «چون شما قول من باور نمى كنيد و حجّت قبول نمى كنيد؟ بياييد تا مباهله كنيم كه خداى تعالى مرا خبر داد كه عذاب فرود آرد بر دروغ زن». چون بامداد بود و صحابه در مسجد شدند و هر كس توقّع كرد كه رسول عليه السلام او را حاضر كند، رسول گفت: «مرا نفرموده اند، الاّ خاصّگان خود را از زنان و مردان و كودكان آنجا برم آنان را كه خداى تعالى (جلّ جلاله) به دعاى ايشان عذاب فرستد و عذاب صرف كند».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 310.
2- . همان، ج 3، ص 319.
3- . همان، ص 324 _ 325.
4- . همان، ص 329.
5- . همان، ص 353.

ص: 252

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 576)

رسول عليه السلام گفت:«به آن خداى كه جان من به امر اوست كه عذاب فرو آينده بود بر نجران، اگر ملاعنه كردندى و خداى تعالى (جلّ جلاله) ايشان را با خوك و بوزينه كردى و از اين كوه آتشى برآمدى و همه را بسوختى و از قبيله ايشان هيچ جانورى نماندى تا مرغان بر درختها و سال برنگشتى كه بر پشت زمين يك ترسا بودى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 577)

رسول عليه السلام در پاسخ به ترسايان نجران و جهودان گفت:«ابراهيم جهود نبود و ترسا نبود و شما به او اولى تر نه اى، بل مسلمان بود و من به او اولى ترم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 580)

حسن بصرى گفت از رسول عليه السلام كه گفت:«سه خصلت است كه هر كه در او حاصل باشد منافق بود و اگر چه نماز كند و روزه دارد: چون حديث كند، دروغ گويد؛ و چون وعده دهد، خلاف كند؛ و چون امانت به او دهند، خيانت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 589)

ابو اُمامه روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كس را كه امين دارند بر امانتى و او تواند كه در آن امانت خيانت كند و نكند، خداى تعالى (جلّ جلاله) در بهشت چندانى حور العين دهد او را كه او خواهد».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 359 _ 360.
2- . همان، ص 363.
3- . همان، ص 370.
4- . همان، ص 394.

ص: 253

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 589)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«بازرگانان راستگير امين، فرداى قيامت با پيغمبران و صديقان و شهيدان باشند به بركت آن راستى و امينى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 589)

رسول عليه السلام گفت:«اوّل چيزى كه از دين خود مفقود بكنى، امانت باشد و آخر چيزى كه از دين خود مفقود بكنى، نماز باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 589)

حذيفة بن اليمان گفت رسول عليه السلام دو حديث ما را بگفت:يكى بديدم و منتظر يكى ديگرم. يكى آنكه گفت: «امانت بر دل مردمان فرود آمد و قرآن فرود آمد، قرآن و سنّت بياموزى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 589)

آنگه ما را گفت: «امانت برداريد». و در دفع امانت چنين گفت كه: «مرد بخسبد امانت از دل او بركنند، اثر او آنجا بماند؛ چنان كه ستاره. آنگه بخسبد امانت از دل او بركنند و اثر آن بماند؛ چنان كه شنه دست». (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 589)

ابو اُمامه گفت از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او مال مردى مسلمان ببرد به سوگند خداى تعالى او را دوزخ به واجب كند و بهشت بر او حرام كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 591)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«عظيم تر كبيره شرك به خداى باشد و عقوق مادر و پدر و سوگند به دروغ. به آن خداى كه جان من به امر اوست كه هيچ كس نباشد كه او سوگند خورد بر چيزى و اگر همه چند پر سر اشكى باشد و الاّ علامتى از آن بر دل او بماند تا به روز قيامت».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 394 _ 395.
2- . همان، ص 395.
3- . همان، ص 395.
4- . همان، ص 395.
5- . همان، ص 399.

ص: 254

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 591)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«سه كس باشند كه خداى تعالى به ايشان سخن نگويد و بديشان ننگرد و ايشان را عذابى باشد سخت: مردى كه او را آبى باشد فضله آنچه او را به كار نايد از مردمان رهگذرى باز دارد؛ و مردى كه بر كسى بيعتى كند و براى دنيا كند اگر مراد خود از او بيابد، وفا كند و اگر نيابد، وفا نكند به آن؛ و مردى كه متاعى دارد مشترى آيد تا بخرد و گويد به چندى خواستند. او سوگند خورد كه به چندان خواستند و دروغ گويد، آن مرد او را باور دارد و آن بها بدهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 591)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«نگر كه سوگند به دروغ نخورى كه آن سراها را ويران و خالى رها كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 591)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«سوگند به دروغ متاع از پيش ببرد و ليكن بركت از كسب بردارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 591)

رسول عليه السلام گفت:«سجده جز خداى را نشايد و ليكن در حق من اكرام زيادت كنيد و حقّ هر صاحب حقّى بشناسيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 592)

رسول عليه السلام گفت:«سجده جز خداى را نشايد كرد و اگر رخصت بودى كه مخلوق مخلوقى را سجده كند، من بفرمودمى تا زنان شوهران را سجده كردندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 593)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«روز قيامت كافران را به كنار دوزخ آرند، او را گويند: اگر تو را زمين پر از زر بودى، خويشتن را فديه كردى يا نه؟ گويد: آرى. گويند: از تو كم از اين خواستند، اجابت نكردى».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 399.
2- . همان، ص 399.
3- . همان، ص 400.
4- . همان، ص 400.
5- . همان، ص 402.
6- . همان، ص 403.

ص: 255

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 602)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه در او حرمى از اين دو حَرم، كه حَرم خدا و حَرم رسول است، بميرد، روز قيامت خداى تعالى او را از ايمنان برانگيزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 609)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«فرداى قيامت خداى تعالى بفرمايد تا اطراف جحون و بقيع گيرند و آن گورستانهاى مكّه و مدينه است و در بهشت افشانند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 609)

عبداللّه مسعود روايت كرد كه رسول عليه السلام بر كناره صحراى مكّه، كه امروز گورستان است و آنگه هنوز گورستان نبود، گفت:«از اين بقعه و از اين حَرم فرداى قيامت هفتاد هزار مرد را برانگيزند كه ايشان را بى حساب به بهشت برند كه يكى از ايشان هفتاد هزار گناه را شفاعت كند، رويهاشان چون ماه شب چهارده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 609)

انس مالك روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه بر گرماى مكّه صبر كند يك ساعت از روز، آتش دوزخ از او دور شود دويست ساله راه و به بهشت نزديك شود صد ساله راه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 609)

ابو اُمامه گفت از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه را حاجتى ظاهر منع نكند و يا سلطانى قاهر يا بيمارى حابس باز ندارد از حج و حج نكند و بميرد، گو خواه جهود مير، خواه ترسا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 611)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 426.
2- . همان، ص 445.
3- . همان، ص 445.
4- . همان، ص 445.
5- . همان، ص 445.
6- . همان، ص 451.

ص: 256

موسى بن جعفر روايت كرد از پدرش از پدرانش از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه بميرد و حج نكرده باشد، خداى تعالى هيچ عمل از او قبول نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 612)

رسول عليه السلام گفت:«اى جماعت مسلمانان با سَرِ دعوى جاهليّت باز شديد و من در ميان شما و خداى تعالى بر شما به اسلام كرامت كرد و احقاد جاهليّت از ميان شما برداشته و از ميان شما اُلفت داده با سَرِ كفر و احوال كافرى خواهى شدن. اللّه ! اللّه ! از خداى بترسيد!».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 612 _ 613)

رسول عليه السلام بر منبر شد و گفت:«يا معشر المسلمين مالى أُو ذِي في أَهلي! چرا مرا در اهلم مى رنجانيد؟ به خداى كه من بر اهل خود جز خير نمى دانم و اين مرد را كه بر او حوالت است، بى من در خانه من نرفت...».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 614)

يزيد الرقاشى روايت كند از انس مالك كه رسول عليه السلام گفت:«بنى اسرائيل بر هفتاد و يك فرقه شدند و امّت من هفتاد و سه فرقه شوند، همه به دوزخ شوند، مگر يكى از ايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 616)

محمد بن كعب روايت كند از ابى جعديه كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى از شما سه چيز مى پسندد و سه چيز را كاره است: آنچه مى پسندد آن است كه او را پرستى و به او شرك نيارى و به حبل خداى اعتصام كنى و متفرّق نشوى و فرمان بريد گماشتگان او را، و آنچه كاره است آن را قيل و قال است و كثرت سؤال و اضاعت مال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 616)

رسول به دوازده مرد از اوس گفت:«اگر وفا كنيد بهشت به جز ايابى و اگر در بعضى خيانت كنيد و شما را نكبتى رسد در دنيا يعنى آن گناه بر شما پيدا شود و حدّ رانند شما را باشد كه كفّاره اين باشد و اگر خداى تعالى بر شما بپوشد تا شما را به قيامت عذاب كند يا عفو كند اين در مشيّت خداست».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 451.
2- . همان، ص 454.
3- . همان، ص 457 _ 458.
4- . همان، ص 462.
5- . همان، ص 464.

ص: 257

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 618)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«مسلمان برادر مسلمان است: لا يَظلِمُهُ ولا يُسَلِّمُهُ؛ بر او ظلم نكند و نگذارد كه كسى بر او ظلم كند، بر يكديگر حسد مبرى و با يكديگر دشمنى مكنى و پشت بر يكديگر مكنى؛ يعنى خذلان و هجران و اى بندگان خداى! چون برادران باشى پرهيزكارى بر دل است بس باد مرد را از شرّ و بدى آنكه عهد برادر مسلمان بشكافد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 621)

حسن روايت كند كه رسول گفت:«هر كه امر معروف و نهى منكر كند، او در زمين خليفه خدا باشد و خليفه رسول و خليفه كتاب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 623)

راوى خبر گويد كه مردى به نزديك رسول عليه السلام آمد و گفت:«يا رسول اللّه ! بهترين مردمان كيست؟ گفت: «آنكه امر به معروف بيشتر كند و نهى منكر و از خدا بترسد و صله رحم كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 623)

عبداللّه عبّاس گفت رسول عليه السلام را گفتم:يا رسول اللّه ! اگر همه معروف به جاى آريم و از همه مناكير اجتناب كنيم تا از آن هيچ رها نكنيم و از اين هيچ ارتكاب نكنيم و ليكن امر معروف و نهى منكر نكنيم ديگران را روا باشد؟ گفت: «امر به معروف كنى و اگر چه بعضى معروف نكنى و نهى منكر نكنى و اگر چه بعضى منكر ارتكاب كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 623)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 467.
2- . همان، ص 476 _ 477.
3- . همان، ص 482.
4- . همان، ص 482.
5- . همان، ص 482.

ص: 258

نعمان بشير روايت كند از رسول عليه السلام گفت:«مثَل فاسق در ميان قوم چنان باشد كه كشتى بود در ميان دريا، قومى بروند و آن كشتى ببخشند و قسمت كنند و هر كس به نصيب و حصّه خود بنشيند. آنگه يكى از ايشان تَبرى بردارد و آن نصيب خود را سوراخ كند. ديگران او را گويند، چه مى كنى؟ گويد در نصيب خود تصرّف مى كنم، شما را چه كار هست. اگر او را به اين گفتار رها كنند و دستش نگيرند، كشتى بيران كند و آب درآيد و او و ايشان غرق شوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 623)

قول النبى عليه السلام كه گفت:«روزگارى آيد بر امّت من كه مرد بامداد مسلمان بود، نماز شب كافر شود كه دين خود به چيز اندك از دنيا بفروشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 627)

رسول عليه السلام گفت:«فرداى قيامت جماعتى به نزديك من آيند بر كنار حوض از اهل صحبه من، چون من ايشان را بينم، ايشان را از پيش من برانند. من آواز دهم كه اصحابى، اصحابى؛ ياركان من اند. مرا گويند تو ندانى كه اينان از پسِ تو چه احداث كردند. اينان از پسِ تو مرتد شدند و برگشتند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 627)

رسول عليه السلام گفت:«اصحاب مرا دشنام ندهى كه به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اگر يكى از شما چندان كه وزن كوه اُحد است زر خرج كند، آن درنيايد از درجه كه ايشان و نه نيمه ايشان را هست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 628)

بهر بن حكيم روايت كند عن ابيه عن جدّه از رسول صلى الله عليه و آله كه در اين آيه:«شما تمامى هفتاد امّتى از ميان پيشين شما از همه بهترى و بر خداى گرامى تر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 629)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 482.
2- . همان، ج 5، ص 6.
3- . همان، ص 6.
4- . همان، ص 8.
5- . همان، ص 12.

ص: 259

بريدة الاسلمى روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اهل بهشت در قيامت صد و بيست صف باشند؛ هشتاد صف امّت من باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 629)

عبداللّه عمر روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ امّت نيست، و الا بهرى در بهشت باشند و بهرى در دوزخ، مگر امّت من كه همه در بهشت باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 629)

انس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«امّت من چو باران اند، كس نداند كه اوّلش به بود يا آخرش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 629)

رسول عليه السلام گفت:«بهشت بر پيغمبران حرام است تا من در او نشوم و بر اوصيا حرام است تا وصىّ من در او نشود و بر امّتان حرام است تا امّتان من در او نشوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 629)

ابو موسى اشعرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«امّت من امّتى اند مرحومه. چون روز قيامت باشد، خداى تعالى هر مردى را از امّت من كافرى بدهد گويد اين فداى تو است از آتش دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 630)

راوى خبر گويد كه رسول عليه السلام شبى از شبها نماز خفتن تأخير كرد. آنگه از حجره بيرون آمد و نماز خفتن بكرد. آنگه گفت:«هيچ اهل دينى نبودند كه در اين وقت نماز كردند، جز شما كه امّت منيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 633)

صادق عليه السلام گويد از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر كه او از ميان نماز شام و خفتن دو ركعت نماز كند در ركعت اوّل الحمد بخواند و «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (7) سيزده بار و در ركعت دوم الحمد و «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (8) پانزده مرتبه، هر كه هر سال اين نماز يك بار بكند، در ميان شام و خفتن، از جمله محسنان باشد و هر كه هر ماه يك بار بگزارد، از موقنان باشد و هر كه هر شب آدينه بگزارد، از مصلحان باشد و هر كه هر شب بگزارد، با من در بهشت مزاحمت كند و ثواب او جز خداى نداند».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 12.
2- . همان، ص 12.
3- . همان، ص 12 _ 13.
4- . همان، ص 13.
5- . همان، ص 13.
6- . همان، ص 22.
7- . الزلزلة (99): آيه 1.
8- . الإخلاص (112): آيه 1.

ص: 260

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 633)

رسول عليه السلام گفت:«من در خواب گاو ديدم، تعبيرش بر خيرى كردم و در خواب ديدم كه در كناره شمشير من رخنه بود، تعبيرش بر هزيمت كردم و چنان ديدم كه دست در درع محكم كرده ام، تعبيرش بر آن كردم كه مدينه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى