تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي رحمه الله (قصص) جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه : حقوقي، عسكر، 1299 -

عنوان قراردادي : روض الجنان و روح الجنان

عنوان و نام پديدآور : تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي رحمه الله (قصص)/ تاليف عسكر حقوقي ؛ به كوشش مجتبي صحفي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي و فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.: جدول.

فروست : مجموعه آثار كنگره بزرگداشت شيخ ابوالفتوح رازي؛ 6، 7.

شابك : 35500 ريال (ج. 2) ؛ 39000 ريال (ج. 3)

يادداشت : فهرست نويسي بر اساس جلد سوم، 1384.

يادداشت : ج. 2 (چاپ اول: تابستان 1384).

يادداشت : كتابنامه.

يادداشت : نمايه.

مندرجات : ج. 2. احاديث

موضوع : ابوالفتوح رازي، حسين بن علي، قرن 6ق . روض الجنان و روح الجنان -- نقد و تفسير

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 6ق.

شناسه افزوده : صحفي، مجتبي، 1341 -

شناسه افزوده : ابوالفتوح رازي، حسين بن علي، قرن 6ق . روض الجنان و روح الجنان. شرح

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP94/5/الف2ر9083 1300ي

رده بندي ديويي : 297/1726

شماره كتابشناسي ملي : 1666813

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه

حديث و معانى و تعريفهاى آن

مقدمهأنَا أفْصَحُ مَنْ نَطَقَ بِالضّاد وَأُوتِيتُ جَوامِ_عَ الكِلَمِ. (1)

حديث و معانى و تعريفهاى آندر آداب زبان فارسى از لفظ «حديث» معانى مختلف و متعدّدى استنباط گرديد؛ از آن جمله اند اين معانى: چيز نو، چيزى نو، سخن نو، مرد اندك سال، جوان، مسئله، امر، كار، شغل، باره، مطلب، قضيّه، وقعه، واقعه، حادثه، حال، پيش آمد، باب، ماجرى، ازدَر، درخور، سزاوار، مبحث، موضوع باب، عقيده، اعتقاد، عزم، قصد، عزيمت، سودا، فكر، انديشه، عشق، خبر، اطلاع، آگاهى، قصّه، حكايت، افسانه، داستان، نقل، سَمر، تاريخ، حرف. ولى در اصطلاح محدّثان، حديث عبارت است از گفتار رسول صلى الله عليه و آله و حكايتِ اقوال و افعال آن حضرت و ائمّه (2) اطهار عليهم السلام. تهانوى در كتاب خلاصة الخلاصة نوشت كه: قول صحابى و تابعى را هم مى توان حديث ناميد. در شرح النخبة آمده: حديث آن چيزى است كه به حضرت پيغمبر نسبت داده شود قولاً و فعلاً و تقريراً و صنعتاً. و پاره اى گفته اند: و رؤيا، يعنى اگر در خواب هم از پيغمبر چيزى ديده شد، نقل او حديث باشد؛ حتّى حركات و سكنات آن حضرت، اگر در بيدارى نقل شود، حديث است. پس حديث نسبت به سنّت اعمّ باشد. صاحب تلويح گويد: سنّت اعمّ از حديث و آن چيزى است كه از نبىّ صادر شده باشد غير از قرآن از جنس گفتار و آن را حديث يا كردار، يا تقرير نامند. و اينكه در ضمن تعريف سنّت، قيدِ قرآن كرده، براى احتراز از خودِ قرآن است؛ چه قرآن را در اصطلاح، حديث نگويند. (3) شاذّه و مشهوره....

.


1- . القوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة، الشكوكاني، ص 348.
2- . كشف الظنون، ج 1، ص 635؛ الوجيزة في الدرايه (الشيخ البهائى)، ص 2. شيخ بهايى حديث را چنين تعريف مى كند «اَلْحَدِيثُ كَلامٌ يَحكي قولَ المَعصومِ أو فِعلَهُ أو تَقريرَه».
3- . بعضى را عقيده بر اين است كه قرآن نيز خود حديث است و در اثبات اين نظريه آياتى چند از كلام اللّه را مستنداً ذكر مى كنند؛ نظير آيه: «اللّه ُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّه ِ ذلِكَ هُدَى اللّه ِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّه ُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» الزّمر (39): آيه 24 و آيه: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» و آنچه تلاوت آن نَسخ شده باشد و داخل در قرآن شود، و همچنان است قرائات شاذّه و مشهوره....

ص: 8

حديث نبوى و قدسى

حديث نبوى و قدسى (1)حديث نبوى آن چنان حديثى است كه مستقيماً از رسول صلى الله عليه و آله روايت شود. امّا حديث قدسى حديثى است كه پيغمبر آن را به واسطه جبرئيل از پروردگار خود روايت كرده است. حبيبى در حاشيه تاريخ در ركن اوّل در بيان معنى قرآن گويد: احاديث الهيّه احاديثى است كه حق «عزّ اسمه» آن را به سوى پيغمبر در شب معراج بر طريق وَحى فرستاده و آن احاديث به «اَسرار الوَحي» نام نهاده شده است. ابن الحجر گويد: بايد بين وحى متلُوّ، كه عبارت از قرآن است، با وَحى روايت شده از پيغمبر، كه از خداوند روايت كرده، فرقى نهاده شود، و آن عبارت است از يك رشته احاديثى كه پيغمبر از پروردگار خود در شب معراج روايت كرده، و قريب به يكصد حديث مى باشد. يكى از علما آن احاديث را جمع آورى كرد و جمله آن احاديث را به نام حديث قدسى ناميد. و نيز گويد: كلام منسوب به خداى تعالى را اقسامى چند باشد. نخستين و اشرف آنها قرآن مجيد است كه به خصيصه اعجاز در فصاحت، و بقاى آن معجزه بر گذر روزگاران، و محفوظ بودن از تغيير و تبديل، و حرام بودن بَسُودَن آن با دست شخص مُحدِث، و عدم تلاوت آن در حال جنايت، و روايت آن به معنى، و تعيين آن در نماز، و به اختصاص تسميه آن به قرآن، و به اين كه هر حرفى از آن معادل با ده حرف از ساير كلمات باشد، و به منع معامله مجلّد كلام اللّه بين الدَفتَين در روايت احمد، و كراهت او نزد ما، و به تسميه جمله اى از قرآن به آيت و سورت، و ديگر خصايص، از بيان ساير كتب مُنزله آسمانى و ديگر فرموده هاى خداوند از احاديث قدسيّه و غيره ممتاز و برتر و بالاتر است و آنچه درباره قرآن مجيد روا نيست، درباره ساير كتب مُنزله روا باشد. دوم از اقسام كلام حق، كتب انبيا است، قبل از آنكه تغيير و تبديل و تحريفى در آن كُتب صورت پذيرفته باشد. سوم از اقسام كلام حق، بقيّه احاديث قدسيّه است و آن عبارت است از آنچه بر سبيل خبر آحاد از پيغمبر به ما رسيده است با اِسناد مربوطه كه از پروردگار خود روايت فرموده، پس اين قبيل سخنان به حق نسبت داده شود. و اين نسبتِ انشاى كلام به او جلّ شأنه باشد زيرا اوست متكلّم اوّل. و گاه اين قبيل سخنان را به پيغمبر نسبت دهند، زيرا او از حق خبر داده است، به خلاف قرآن كه نسبت آن را جز به حق به احدى نتوان داد. درباره قرآن اگر ذكرى به ميان آيد گويند: «قال اللّه تعالى» و برعكس درباره احاديث قدسيّه گويند: «قال رسول اللّه فيما يروي عن ربّه». و اختلاف كرده اند در بقيّه سنّت كه آيا تمامى آنچه از سنّت وارد شده آن هم وحى است يا نيست. آيه: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى» (2) حكم مى كند كه سنّت هم در حكم وَحى است. و از اين جاست كه پيغمبر فرموده: أَلا إِنّي أُوتِيتُ الكِتَابَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ. (3) اين احاديث در كيفيّتى از كيفيّات وَحى منحصر نباشد، بلكه جايز است كه وَحى نازل شود به هر كيفيّتى از كيفيات كه صورت گرفته باشد؛ مانند خواب ديدن و الهام و به زبان فرشته رسيدن. براى راوى اين احاديث در نزد محدّثان دو صيغه است: يكى «قال رسول اللّه فيما يروى عن ربّه» و اين صيغه عبارت و گفتار علماى سَلف است. و ديگرى «قال اللّه تعالى فيما رواه عنه رسول صلى الله عليه و آله وسلم» و اين دو صيغه بر حسب معنى يكى باشند.

.


1- . در مورد حديث قدسى رجوع كنيد به كتاب «الجواهر السنّية فى الاحاديث القدسيه: تأليف محمد بن حسن الحر العاملى، ص 3 _ 6.
2- . النجم (53): آيه 3.
3- . لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 3.

ص: 9

. .

ص: 10

اقسام حديث

اقسام حديثحديث را به «حسن»، «صحيح» و «ضعيف» تقسيم كنند (1) و هر كدام به سيزده قسم منقسم شوند: مسند، متّصل، مرفوع، معنعن، مغلق، فرد، مدرج، مشهور، عزيز، غريب، مصحف، مسلسل، زائد الثقة. و ضعيف به دوازده صنف تقسيم گردد: موقوف، مقطوع، مرسل، منقطع، معضل، شاذّ، منكر، معلّل، مدلّس، مضطرب، مقلوب، موضوع. (2) *** گروهى از محدّثين ميان حديث و خبر فرق نمى گذاشتند و آنها را دو مترادف مى پنداشتند. بعضى از آنان گفته اند كه خبر از حديث اعمّ است؛ چه خبر بر هر چه از پيغمبر و غير او رسيده صادق آيد، و حديث بر خلاف آن است؛ چه آن بر پيغمبر اختصاص دارد. پس هر حديثى خبر باشد من غير عكس كلّى. و برخى گفته اند اين دو متباين اند؛ چه حديث آن است كه از پيغمبر رسيده باشد و خبر آن است كه از غير و روايت شده باشد. و از اين روى به كسانى كه به تواريخ و مانند آن اشتغال دارند «اخبارى» گويند و مشغولان به سنّت نبوى را «محدّث» نامند.

.


1- . التقريب نووى چاپ شده در اوّل صحيح بخارى به شرح كرمانى ص 2؛ الدراية في مصطلح الحديث، شهيد ثانى، ص 19 _ 25.
2- . همان، ص 3 _ 9.

ص: 11

علم الحديث

دراية الحديث

علم الحديثعلمى است كه در آن از چگونگى اتّصال احاديث به پيغمبر از نظر احوال راويان در ضبط و عدالت، و از نظر چگونگى زنجيره سند كه متّصل يا منقطع باشد بحث مى كند. (1) تهانوى گويد:... علم حديث علمى است كه اقوال و افعال رسول را بدان شناسند، و چون آن گفته ها به زبان عرب است دانستن زبان عرب شرط آن است و افعال پيغمبر كارهاى وَى است كه براى ما حجّت و متّبع است و كرمانى به اين تعريف «احوال پيغمبر» را افزوده است.

دراية الحديثعلمى است كه در مفهوم الفاظ حديث از نظر قواعد عربيّت و طبق احوال پيغمبر گفتگو (2) كند. حَدِيثٌ تَدريه خَيرٌ مِن ألفٍ تَرويه. (درايت و فهم يك حديث از نقل هزار حديث بهتر است.) كه منسوب است به يكى از امامان عليهم السلام در همين زمينه آمده.

.


1- . كشف الظنون، حاجى خليفه، ج 1، ص 635؛ وجيزه شيخ بهائى، ص 1؛ الدراية فى علم مصطلح الحديث، شهيد ثانى، ص 5.
2- . مقدمه كشاف اصطلاحات الفنون.

ص: 12

مراتب اهل حديث

شعب و فروع علم حديث

مراتب اهل حديثطالب: كسى را گويند كه مبتدى باشد. محدّث: استاد كامل و «شيخ» و «امام» همين معنى را مى رساند. حائط: كسى كه صد هزار حديث داند با شرح حال. حجّت: كسى كه سيصد هزار حديث آن چنانه داند. و جزرى گفت: راوى، ناقل حديث باشد و محدّث، كسى كه آن را بررسى دقيق كرده است. حافظ: كسى كه هرچه بدو رسد، حفظ و نقل كند. (1) حافظ: در اصطلاح دراية به معنى متقن است. حافظ را مترادف محدّث نيز گرفته اند و گفتند كه حافظ كسى را گويند كه عارف به حديث بوده و متقن باشد. حافظ كسى است كه بر اكثر مشايخ هر طبقه از احاديث عالم و دانا باشد؛ به طورى كه آن چه را كه از هر طبقه از ايشان مى شناسد، بيشتر از كسانى باشند كه عارف به اوضاع و احوالشان نمى باشد. در اصطلاح مسلمانان به يكى از دو معنى اطلاق مى گردد: اوّل كسى كه قرآن از بَرداشته باشد. دوم كسى كه صد هزار حديث از بَرداشته باشد. (2)

شعب و فروع علم حديثنظر به اهميّتى كه علم حديث در همان اوان پيدا كرد، به شُعَب و فروعى تقسيم شد، به اين شرح: علم شرح الحديث، علم اسباب ورود الأحاديث و أزمنته و أمكنته، ناسخ الحديث و منسوخه، علم تأويل اقوال النبى، علم رموز اقوال النبى، علم غرائب لغات الحديث، علم تلفيق الأحاديث، علم رواة الأحاديث، علم النظر في الأسانيد و جز آنها. (3)

.


1- . مقدمه كتاب كشاف اصطلاحات الفنون.
2- . نامه دانشوران، در ترجمه احوال حافظ ابرو.
3- . تقريب نووى، ص 14 _ 48؛ الدراية فى علم مصطلح الحديث، ص 42 به بعد.

ص: 13

ناقلين حديث در عصر پيامبر

ناقلين حديث در عصر پيامبرتا زمانى كه نبى مكرم زنده بود، در مدّت 23 سال رسالت خويش، نسبت به ارشاد و راهنمايى مسلمانان شخصاً اظهار علاقه مى فرمود و هرگاه آيتى از آيات كلام اللّه بر آن بزرگوار نازل مى شد، كُتّابِ وَحى آن را از زبان پيغمبر مى گرفتند و ثبت و ضبط مى كردند. هر وقت مشكلى در فهم و درك احكام الهى پيش مى آمد، مسلمين به رسول خدا روى مى آوردند و حلّ مشكل را از ايشان درخواست داشتند و وى بر پايه و اساس تفسير و تبيين احكام و قوانين دين پاسخهايى مى فرمود كه رفع اشكال از مراجعه كنندگان مى شد. در طول 23 سال نبوّت حضرت ختمى مرتبت، مسلمانان به ضبط سخنان پيشواى خود التفات و توجّه كامل نداشتند؛ چه اين كه با وجود آن بزرگوار، احساس احتياج به اين مهمّ بر آنان دشوار بود، تااين كه زمان رحلت پيغمبر فرا رسيد و مسلمين يكباره خلائى احساس كردند و متوجّه شدند كه سخنان و احاديث قايد عظيمُ الشأن در تفسير و تنسيق احكام الهى و بيان و توضيح مشكلات دين تا چه حدّ مثمر ثمر است. بدين روى، به جمع احاديث فرستاده خدا روى آوردند و چون صحابه آن حضرت بيش از ديگران از منبع فيض نبوى بهره مند شدند و با نظارتى كه رسول اكرم بر اعمال ياران نزديك و صدّيق خود داشت، بنابراين صحّت اقوال صحابه در نقل احاديث پيغمبر و درستى اعمال آنان بيشتر مورد اعتماد و وثوق عامه مسلمين قرار گرفت. از ميان همه صحابه، چند تن كه به كثرت نقل حديث از رسول خدا شهرت داشتند، يكى مولا امير مؤمنان على عليه السلام و ديگر سلمان فارسى و عمّار ياسر و عبداللّه بن مسعود و عبدالرّحمان بن عوف و ابوموسى اشعرى و انس بن مالك و ابوهريره و عمر بن خطّاب و عايشه زوجه پيامبر است. در كتاب طبقات ابن سعد چنين آمده: «قال محمّد بن محمّد الأسلمي: إنّما قلت الرواية عن الأكابر من أصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله لأنّهم ماتوا قبل أن يحتاج إليهم. وإنّما كثرت عن عمر بن الخطّاب وعن علي بن أبيطالب لأنّهما وَلِيا فسئلا وقضيا بين الناس. وكلّ أصحاب رسول اللّه أقلّ حديثاً عنه من غيرهم، مثل أبيبكر وعثمان وطلحة وزبير وسعد بن أبيوقّاص وعبدالرحمان بن عوف وأبيعبيدة بن الجرّاح وسعيد بن زيد وأُبَيِّ بن كعب وسعد بن عبادة وعبادة بن الصامت واسيد بن حضير ومعاذ بن جبل ونظرائهم. فلم يأت عنهم من كثرة الحديث مثل ما جاء عن الأحداث من أصحاب رسول اللّه ، مثل: جابر بن عبداللّه وأبي سعيد الخدرى وأبيهريرة وعبداللّه بن عمر بن الخطّاب وعبداللّه بن عمرو بن العاص وعبداللّه بن عبّاس ورافع بن خديج وأنس بن مالك والبراء بن عازب ونظرائهم، لأنّهم بقوا وطالت أعمارهم في الناس فاحتاج الناس إليهم. وبقي كثير من أصحاب رسول اللّه ، ومنهم من لم يحدِّث عنه ولكنّا حملنا الأمر في ذلك منهم على التوقّي في الحديث وعلى أنّه لم يُحتَج إليه لكثرة أصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله وعلى الاشتغال بالعبادة والأسفار في الجهاد على سبيل اللّه حتّى مضوا ولم يحفظ عنهم عن النبي صلى الله عليه و آله شيء». (1)

.


1- . الطبقات الكبرى، ج 2، ص 376.

ص: 14

جمع و تدوين احاديث پس از رحلت رسول اكرم

جمع و تدوين احاديث پس از رحلت رسول اكرمپس از رحلت پيامبر، بهترين وسيله و مهم ترين آن جهت درك حقايق دين و آگاهى بر احكام آن، احاديث نبوى بود و هر قدر حكومت اسلامى در شهرهاى جهان رسوخ و نفوذ پيدا مى كرد، اهميّت اين امر بيشتر مى شد. بنابراين كسانى پيدا شدند كه براى جمع و ضبط احاديث پيغمبر بذل همّت و صرف عمر مى نمودند و هر قدر در كار جمع احاديث صحيح بيشتر سعى مى كردند، بيشتر مورد توجّه و عنايت مسلمانان قرار مى گرفتند. همين امر، يعنى جلب توجّه مسلمين، سبب شد كه براى دسترسى به احاديث صحيح، رنج سفرهاى دراز را بر خود هموار مى داشتند؛ به طورى كه در همان اواخر قرن اوّل هجرى عدّه قابل توجّهى از علماى دين به نقل حديث و روايت شهرت يافتند. علىّ بن مدينى يكى از آن جمله كسانى است كه در اصغاى احاديث صحيح و به دست آوردن آنها بار سفر مى بست و از مكّه به مدينه مى رفت: «حججت حجة وليس لي همّة الاّ ان أَسْمَعَ» . (1) ابى العاليه يكى ديگر از همين محدّثين است، مى گويد: «كُنَّا نَسمَعُ الرِّوايَةَ عَن أَصحَابِ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بالبَصرَةِ، فَلَم نَرضَ حَتّى رَكِبنَا إِلَى المَدِينَةِ، فَسَمِعنَا مِنْ أَفواهِهِم». (2) در كتاب علوم الحديث ابن صلاح آمده كه ابى قلايه بصرى براى به دست آوردن يك حديث از روايت كننده اصلى، مدّت سه سال در مدينه به سر برد تا به مقصود رسيد. به ذكر اين نكته ناگزيريم كه بنا بر مآخذ معتبر، در دوران حيات پيغمبر تا مدّتى از جمع احاديث خوددارى مى شد و فقط مسلمين به استماع حديث مى پرداختند. ابن حجر عسقلانى به نقل از ابوزرعه نوشت كه يكصد هزار تن از صحابه و ياران پيغمبر، از آن حضرت استماع حديث كرده بودند. (3) بنا بر ذكر مآخذ معتبر كسانى چون جابر بن عبداللّه انصارى، سهل ابن سعد انصارى، انس بن مالك، عبداللّه بن حارث زبيدى، عبداللّه مازنى اسلمى و ديگران در بلاد اسلامى چون مدينه و بصره و شام به سر مى بردند و به احاديث نبوى وقوف و اطلاع كامل داشتند. (4) عمر بن خطّاب، خليفه دوم، قصد جمع و تدوين احاديث پيغمبر را كرد، ولى پس از چندى انصراف خاطر پيدا نمود. در صحيح مسلم حديثى منسوب به پيغمبر ذكر شد، به اين شرح: لا تَكْتُبُوا عَنِّي، وَمَن كَتَبَ عَنِّي غَيرَ القُرآنِ فَليَمحُهُ، وَحَدِّثُوا عَنِّي وَلا حَرَجَ. (5) به موجب اين حديث كه جمعى هم در صحّت آن ترديد داشته اند، بعضى ها فكر مى كرده اند كه پيغامبر اسلام جمع آورى احاديث را تحريم فرمود و براساس همين فكر نوشته اند كه ابوبكر احاديثى را كه خود جمع كرده بود از بين برد؛ از بيم آنكه مبادا همان حديثها كه از رسول خدا شنيده است، نباشد. پس از اين جريانات سرانجام احساس احتياج مبرم به جمع و ضبط احاديث پيغمبر اسلام، مشهود شد و چون به كتابت علوم پرداختند. پيش از همه، ابتدا علما، احاديث نبوى را جمع و تدوين و ثبت نمودند و با صداقت و علاقه وافر و كمال دقّت به بحث در حديث از جهت مراتب رُوات در صدق و امانت و قرب و علوّ اسناد و صحّت نقل و ضعف روايت، روى آوردند و چون اخبار پيغمبر مستند همه فرَق اسلامى بود و احتمال، بلكه قطع به وضع و جعل روايت در بعضى موارد از طرف بعض فرقه ها انكارناپذير مى نمود، دقّت و بحث در احوال رُوات واجب و لازم آمد و علم درايت در معرفت رجال پيدا شد. فقها و مفسّرين و متكلّمين در اثبات عقايد خويش به احاديث استناد جسته اند و شعرا و ادبا و نويسندگان براى آرايش گفتار خويش در حفظ و ايراد احاديث، علاقه وافر از خود نشان مى دادند. در كتاب ارشاد السارى فى شرح صحيح بخارى آمده كه عمر بن عبدالعزيز ، _ كه از سال 99 تا 101 هجرى، يعنى دو سال و پنج ماه، خلافت نمود، به قاضى مدينه، ابوبكر بن محمّد فرمان داد كه احاديث را جمع آورى نمايد و به وى نوشت: اُنظُرْ ما كانَ مِن حَدِيثِ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أَو سُنَّتِهِ فَاكتُبهُ، فَإِنِّي خِفْتُ دُرُوسَ العِلمِ وَذَهابَ العُلَمَاء. ابن حجر در كتاب فتح البارى فى شرح صحيح بخارى مى نويسد عمر اين مأموريّت را به ابن شهاب زهرى داد كه وى به اين مهمّ دست يازد و احاديث را جمع و تدوين نمايد. به هر تقدير، از اوايل قرن دوم هجرى جمعى بر اين كار قيام نمودند كه معروف ترين ايشان عبارت اند از: ابن جُرَيج (م 150ه ) در مكّه، و محمّد بن اسحاق (م 151ه ) و مالك بن اَنَس (م 179ه ) در مدينه، و ربيع بن صبيح (م 160ه ) و سعيد بن أبي عروبة (م 156ه ) و حَمَّاد بن سلمة (م 176ه ) در بصره، و سفيان الثوري (م 161ه ) در كوفه و ابن المبارك (م 181ه ) در خراسان، و زياد البكّائي (م 183ه ) در كوفه و سفيان بن عُيينه (م 198ه ) در مكّه، و اوزاعى (م 160ه ) در شام، كه از همه آن مجموعه ها كه در احاديث فراهم آمده بود، جز مُوَطّأ مالك بن اَنس (6) ، آثار ديگران از بين رفت و از باقيمانده آنها چنين برمى آيد كه در تدوين آن كتابها به ترتيب فقهى نظر داشتند. ابن حزم مى نويسد كه احاديث مالك را برشمردم؛ كمى بيش از پانصد حديث مُسند و اندكى بالاتر از سيصد حديث مرسل و هفتاد و اندى حديث متروك در موطأ يافتم. در موطّأ از 95 نفر از رجال احاديث روايت شده است و به يكهزار حديث بالغ مى شود. به نقل كشف الظنون، موطّأ در يازده روايت نقل شد كه از همه مشهورتر روايت يحيى بن يحيى ليثى مصرى است. كار جمع آورى و تدوين احاديث و تأليف مَسانيد در قرن دوم به شيوه بهترى انجام شد و كسانى كه به اين امر پرداختند، احاديث را به حسب رُوات، فراهم و جمع كردند؛ يعنى ترتيب فقهى را كه سابق بر اين در تدوين و جمع احاديث رسم بود، كنار گذاشتند. از مَسانيدى كه در اين قرن تهيه و تدوين شد، يكى مُسند عبيداللّه بن موسى الكوفى و مُسدَّد بن مُسَرهَد بصرى است.

.


1- . رجوع شود به سنن ترمذى، ج 1، ص 196.
2- . علوم الحديث ابن صلاح، ص 43.
3- . الأصابة فى تمييز الصحابه، ج 1، ص 3.
4- . طبقات الفقهاى ابواسحاق شيرازى.
5- . صحيح مسلم، جزء هشتم، ص 229.
6- . مالك بن انس حميرى اصبحى مدنى در سال 93 يا 95 هجرى به دنيا آمد و در سال 169 دار فانى را بدرود گفت. فقه را از ربيعة الرأى آموخت.

ص: 15

. .

ص: 16

. .

ص: 17

. .

ص: 18

نقد احاديث و عصر صحاح

نقد احاديث و عصر صحاحدر قرن سوم فكر نقد احاديث و تمييز انواع آنها از يكديگر و ذكر رجال حديث و حكم نسبت به آنان از قرن دوم بيشتر نضج و رونق گرفت و اصولى كه محدّثين در تشخيص مراتب روايت از صحيح و سقيم و قوى و ضعيف و درجات روات از عدل و ثقه و نظاير آنها اتّخاذ كرده اند، در حقيقت پايه و مبناى نقد ادبى و لغوى قرار گرفت و از آن پس علما به ذكر سلسله روات نظر داشتند و چنين مى كردند. اين دوره را بايد عصر تأليف صحاح نام گذاشت. شش تن از بزرگان به تأليف آثار خويش پرداختند و آنها عبارت اند از: 1. ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بن مغيره جعفى بخارى كه در سال 194 هجرى به دنيا آمد. نياكان وى زردشتى بودند و مغيره نخستين كسى از اين خاندان بود كه دين اسلام پذيرفت. بخارى با اندوخته سرشار پدر براى تحصيل و تكميل دانش خود به شهرهاى بزرگ، كه در آن روزگار از جهت اخذ حديث شهرت كامل داشتند، سفر كرد. شاگرد ابن حنبل و يحيى بن معين بود. خالد ذهلى فرمانرواى خراسان وِى را به يكى از قراى سمرقند تبعيد كرد و او در آن قريه در سال 256ه در 62 سالگى درگذشت. كتاب الجامع الصحيح معروف به صحيح بخارى از وى باقى مانده است (1) كه داراى 7257 تا 9200 حديث است كه در مدّت بالغ بر شانزده سال آن را جمع و تدوين نمود؛ هر يك از ابواب اين كتاب مصدّر به آيتى از قرآن مجيد و داراى عنوان خاصّى است. 2. ابوالحسن مسلم بن الحجاج قشيرى نيشابورى در سال 206 يا 204ه به دنيا آمد. از جمله كسانى بود كه براى جمع احاديث بار سفر برمى بست و به بلاد و شهرهاى معروف و معتبر چون شام و مصر و عراق و حجاز سفر مى كرد. گويند صحيح مسلم برگزيده احاديثى است ميان سيصد هزار حديث؛ وى نزد بخارى استماع حديث مى نمود و به سال 261ه در 55 سالگى درگذشت. (2) كتاب صحيح مسلم فاقد عناوين براى ابواب است. صحيح مسلم داراى 7275 حديث است كه پس از حذف احاديث مكرّر، نزديك به چهار هزار حديث باقى مى ماند. 3. ابو عبداللّه محمد بن يزيد القزوينى به سال 209ه به دنيا آمد و در 273 دار فانى را وداع گفت. ابن ماجه براى اخذ حديث به شهرهاى بغداد و شام و مصر و مكّه و كوفه، كه از امّهات بلاد اسلامى و مركز محدّثين معروف بود، سفر كرد و صحيح خود را جمع و تدوين نمود. به علاوه صاحب كتاب تفسيرى است بر قرآن مجيد. (3) بر كتاب صحيح ابن ماجه شروحى نوشته شد كه شرحِ سيوطى، مصباح الزجاجة على سنن ابن ماجه نام دارد. 4. ابو داوود سليمان بن داوود سجستانى متولّد به سال 202 ه و متوفا به سال 275 در شهر بصره، به شهرهاى معروفى كه نامشان گذشت، سفر كرد تا احاديث صحيح به دست آورد. پس از جمع احاديث، آن را از نظر احمد بن حنبل گذرانيد و سرانجام از ميان پانصد هزار حديث، سنن را در 4800 حديث ترتيب داد و تدوين نمود. (4) بر كتاب سنن ابى داوود شروحى نوشته اند كه دو شرح يكى شرح سيوطى به نام مرقاة الصُعود الى سنن ابى داوود و ديگرى شرح ابو سليمان خطابى معروف است. 5. محمد بن عيسى بن سوره، در سال 200ه در قريه به نام بوغ كه در شش فرسنگى ترمذ قرار داشت، به دنيا آمد و چون پيشينيان خود نزد بخارى و علماى ديگر حديث تلمّذ كرد. وِى از نعمت بينايى محروم بود و با اين وصف در پرتو علاقه وافر و سعى و كوشش فراوان خود توانست كتاب سُنَن را ترتيب دهد. به علاوه به تأليف دو كتاب ديگر به نام علل و شمائل النبى توفيق يافت. وفات وِى به سال 279ه رخ داد. احاديث در سنن ترمذى كمتر تكرار شد. شروحى بر آن نوشته شد كه يكى هم شرح سيوطى است به نام قوت المغتذى على جامع الترمذى است. 6. نسائى يكى ديگر از محدّثين معروف است كه به تأليف كتاب سنن نسائى توفيق يافت. زادگاهش شهر نسا از بلاد خراسان است و به سال 214 هجرى در اين شهر به دنيا آمد و در 303 در يكى از بلاد فلسطين در گذشت. وى مردى پارسا و پرهيزگار و غالب ايّام را روزه دار بود. چون علماى ديگر حديث بار سفر برمى بست و براى اخذ حديث به شهرهاى ديگر سفر مى نمود. وِى از مخالفان جدّى بنى اميّه بود و كتابى در فضايل مولا امير مؤمنان على عليه السلام تأليف كرد. نسائى يك بار كتاب سنن خود را خلاصه كرد و بعض احاديث را از آن حذف و كتابى تازه تدوين نمود به نام مجتبى كه يكى از صحاح ستّه به شمار مى آيد. گويند احاديث در سنن نسائى تكرار شده و گاهى يك حديث شانزده بار ذكر گرديده است. بايد دانست كه نظر به وجود احاديث بى شمار مجعول، ائمّه حديث نسبت به قبول احاديث سخت گيرى روا مى داشتند. ابن خلدون مى نويسد كه ابو حنيفه فقط هفده حديث را از ميان هزاران حديث كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت مى دادند، پذيرفت. در كتاب الموطّأ بيش از سيصد حديث ديده نمى شود، ولى احمد بن حنبل در مسند خود پنجاه هزار حديث روايت كرده و همه آنها را صحيح دانسته است. بعض از محدّثين در روايت جنبه افراط پيمودند و گاه كار ثبت و ضبط احاديث به پانصد و ششصد هزار و يك ميليون مى رسيد. مسلم نيشابورى كتاب حديث خود را از روى سيصد هزار حديث مسموع ترتيب داد و امام بخارى از روى ششصد هزار حديث و حال آن كه از اين ميان در حدود 9200 حديث را پذيرفت. در همان ايّام بسيارى از امرا و وزرا نيز در زمره راويان حديث به شمار مى رفتند؛ نظير امير احمد بن اسد سامانى (5) و ابو ابراهيم اسماعيل بن احمد (6) و ابوالحسين نصر بن احمد (7) و ابو يعقوب اسحق بن احمد (8) كه نام آنان در طبقات رُوات ذكر شد و از ميان وزرا، ابوالفضل محمّد بن عبيداللّه بلعمى وزير پادشاهان سامانى خود روايت حديث مى كرد و امير ابراهيم بن ابى عمران سيمجور و فرزندش ابوالحسن محمد بن ابراهيم از شاهنشاهان از روات حديث بودند و نيز ابو على مظفّر بن ابوالحسن كه امير خراسان بود خود روايت حديث مى كرد. (9) * * * بعض از علماى حديث از روى صحاح ستّه، مجموعه هايى ترتيب دادند؛ چون جامع الاصول لاحاديث الرسول از ابى السعادات مبارك بن محمّد معروف به ابن اثير جزرى شافعى كه در 606 وفات يافت. ابن اثير با استفاده از صحاح شش گانه و حذف اسناد روايات و ذكر نام آخرين راوى، كتاب خود را تدوين و نيز نام همه راويان را در پايان كتاب ذكر نمود و اسم كتاب هايى كه حديث در آنها ضبط شده بود، در ابتداى آن نوشت. اين كتاب بزرگ به ترتيب الفبايى مبوَّب شد و بعدها مورد استفاده بسيارى از بزرگان علم حديث قرار گرفت و حتّى به تلخيص آن نيز مبادرت ورزيدند. سيوطى نيز از روى صحاح شش گانه و كتابهاى معتبر ديگر به تأليف و تدوين كتاب جمع الجوامع پرداخت كه به پنجاه مجلّد مى رسد. وِى كتاب مذكور را بعدها مختصر نمود و الجامع الصّغير نام گذاشت كه مشتمل بر 1934 حديث است. كتاب سيوطى، يعنى جمع الجوامع، توسّط على بن حسام مشهور به متّقى هندى به ترتيب حروف مرتّب و به نام كنز العمال ناميده شد. وِى جامع الصغير سيوطى را نيز منظّم و مبوّب ساخت و آن را منهج العمال فى سنن الاقوال نام گذاشت. ابى بكر احمد بن حسين خسروجردى، كه در سال 458 وفات يافت، با مراجعه به 74 كتاب حديث، سنن بيهقى را تأليف نمود. براى اطّلاع بيشتر بر كوشش علما و محدّثين در ترتيب و تنظيم و تأليف كتب احاديث بايد به منابع و مآخذ معتبر مراجعه نمود؛ چه نام همه آنها در اين مقدّمه كوتاه نخواهد گنجيد.

.


1- . رجوع كنيد به كتاب وفيات الاعيان، ج 2، ص 30، و ريحانة الادب، ج 1، و رجوع شود به كشف الظنون، ج 1، ص 543 .
2- . رجوع كنيد به ابن خلكان، ج 2، ص 209.
3- . رجوع كنيد به ابن خلكان، ج 2، ص 59؛ و ريحانة الادب، ج 6، ص 135؛ و الكنى و الالقاب، ج 1.
4- . رجوع شود به كتاب ابن خلكان، ج 1، ص 230.
5- . در گذشته به سال 250ه.
6- . متوفا به سال 295ه.
7- . در جمادى الاخر سال 279ه در گذشت.
8- . روز 21 صفر سال 301ه وفات يافت.
9- . رجوع شود به كتاب انساب سمعانى ذيل كلمه سامانى و بلعمى و سيمجورى.

ص: 19

. .

ص: 20

. .

ص: 21

. .

ص: 22

شيعه و جمع و تدوين احاديث

شيعه و جمع و تدوين احاديثدر مقدّمه مجلّد نخستين اين كتاب اشاره شد كه ظهور و وجود آثار علمى در اسلام مرهون علاقه مندى فراوان شيعه به كتابت علم بوده؛ در حالى كه فِرَق ديگر اسلامى معتقد بودند كه كتابت علم جايز نيست و دانشها را سينه به سينه به يكديگر مى رسانيدند. (1) از عبيد بن زرارة نقل شد كه وى گفت كه حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: «احتفظوا بكتبكم فانّكم سوف تحتاجون اليها». همه امامان عليهم السلام علوم را در دسترس طُلاّب مى گذاشته اند و آنان را به كتاب آن دانشها دستور مى فرمودند: «صَنَّفَتِ الاماميّة عن عهد اميرالمؤمنين على عليه السلام، الى عهد ابى محمد الحسن العسكرى صلوات اللّه عليه، اربع مائة كتاب يسمّى الاصول وهذا معنى قولهم اصل». (2) گويند نخستين كتابى كه در علم حديث تأليف و تدوين گرديد، كتابى است از مولا امير مؤمنان عليه السلام. صاحب كتاب تأسيس الشيعه مى نويسد: «عن عذافر الصير في قال كنت مع الحكم بن (3) عتيبة عند ابى جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام فجعل يسأله وكان ابو جعفر له مكرِماً فاختلفا في شيء فقال ابو جعفر يابنى قم فاخرج كتاب على واملاء رسول اللّه صلى الله عليه و آله واقبل على الحكم وقال يا ابا محمّد اذهب انت وسَلمة والمقداد حيث شئتم يميناً وشمالاً فواللّه لا تجدون العلم اوثق منه عند قوم كان ينزل عليهم جبرائيل». نام سلمان فارسى كه حديث جاثليق و ابوذر غفارى كه وقايع پس از پيغمبر صلى الله عليه و آلهرا جمع و تدوين نموده اند، بايد در زمره نخستين كسانى كه به گرد آوردن احاديث پرداخته اند، نوشت. بعد از آنها نوبه به على بن ابى (4) رافع و برادرش عبيداللّه مى رسد كه هر دو براى على عليه السلام كتابت مى كردند. دوران امامت حضرت جعفر صادق عليه السلام از ادوار مشعشع نشر و اشاعه و ترويج علوم اسلامى بوده؛ در محضر پربركت آن امام فرزانه، دانش پژوهان و محقّقان از هر فرقه افتخار حضور و استفاضه را داشتند و آن بزرگوار توفيق يافت كه به مؤثّرترين وَجه و سهل ترين شيوه استدلال، مشكلات و غوامض دين را حل نمايد و به همين سبب مذهب شيعه به مذهب جعفرى نيز ناميده شد. بسيار كسان از آن بزرگ مرد مذهب جعفرى روايت كردند: «... حتّى أنّ أباالحسن الوشّاء قال لبعض أهل الكوفة: أدركت في هذا الجامع (مسجد الكوفه) أربعة آلاف شيخٍ من أهل الورع والدِّين، كل يقول: حدّثنى جعفر بن محمّدٍ». (5) و نيز گفته اند: «إنَّ الّذين رووا عن الصّادق من الثّقات كانوا أربعة آلاف رجالٍ». (6) تعداد راويان در آراى ديگر كسان از چهار هزار نيز تجاوز كرده و به 6600 تن هم رسيده بود. (7) مى دانيم كه ملّت شريف و ارجمند ايران كه خود به داشتن مدنيّت و فرهنگ عميق و ريشه دارى پيش از قبول اسلام مفتخر و مباهى بود، پس از پذيرفتن و پيروى از دين اسلام به نشر و ترويج معارف اسلامى دست يازيد و با ساختن جهان نوينى مركّب از فرهنگ و تمدّن ايران باستان و معارف اسلامى، بناى نو و استوارى براى خويش برپا داشته است كه از ديرباز، پس از گذشت روزگاران دراز همچنان بر سَرِ پاى خود ايستاده و با گزند حوادث ايّام خَم به ابر نياورده است. دانشمندان ارجمند گرانمايه و فضلاى پرقدر كه در استوارى اساس مدنيّت اسلامى سَهمى به سزا داشته اند، همه ايرانى نژاد بوده اند. اين مردان آزاده دانشور با اطّلاعات كافى و معلومات وافى، پايه معارف اسلامى را بنيان نهاده اند و به جمع و تدوين اصول مذهب جعفرى قيام نموده اند. اركان اربعه معارف شيعه به همّت والاى اين دسته از علماى ايرانى بنياد گرفت. يكى از آن جمله كسان، أبو جعفر محمّد بن يعقوب كُلَينى، صاحب كتاب نفيس كافى، است. كلينى را يكى از بنيانگذاران مذهب شيعه در آغاز قرن سوم هجرى دانسته اند. (8) مدّت بيست سال به جمع و تأليف و تدوين كافى صرف عمر نمود كه بيش از 16090 حديث دارد. وِى در عهد خويش به ثقة الاسلام شهرت داشت. او را از رؤساى فقهاى اماميّه برشمرده و نوشته اند كه رياست اين دسته به وى پايان پذيرفت. (9) دوران حيات مؤلّف كافى با عصر زندگى نوّاب (10) اربعه حضرت صاحب عليه السلامتطبيق مى كرد. گفته شد كه كتاب كافى از طرف امام عصر عليه السلام به توقيع الكافى كاف لشيعتنا توشيح شد. وفات كُلَينى را سال 329ه نوشته ند. شيخ مفيد كافى را از امّهات آثار و تأليفات شيعه دانسته است. يكى ديگر از اين شخصيّتهاى ارجمند، ابو جعفر محمّد بن على بن الحسين بابويه قمى مشهور و ملقّب به صدوق و صاحب كتاب من لا يحضره الفقيه كه كتاب وِى داراى 9044 حديث است. مؤلّف گرامى اين كتاب، خود نوشته كه اين احاديث را از آثار و تأليفات پيشينيان استخراج نموده است. وِى به سال 381ه درگذشت. دانشمند ديگرى كه در بنياد اركان اربعه سَهْمى ارزنده دارد، شيخ الطّائفه ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى صاحب دو اثر بسيار نفيس به نام تهذيب الاحكام و الاستبصار است. از شاگردان شيخ (11) مفيد و سيد مرتضى است كه در علوم و معارف اسلامى از تفسير و كلام و حديث و اصول و رجال دست داشت و تأليفاتى در اين دانشها دارد كه تا به امروز ارزش خود را از دست نداده اند. كتاب تهذيب پيش از استبصار تأليف شد و داراى 13590 حديث است كه در 393 باب تدوين شده. شيخ پس از تدوين كتاب تهذيب متوجّه شد كه بسيارى از اخبار با يكديگر معارض اند و لذا در صدد تأليف ديگرى برآمد به نام استبصار كه مشتمل است بر 5511 حديث و 925 باب. سال وفات او را 460ه نوشته اند. بايد دانست كه اين چهار اثر نفيس و گرانقدر، قرنها مورد مراجعه و استفاده ارباب علم بوده و شروحى نيز بر آنها نوشته اند. بر كتاب كافى، 21 شرح، و 22 حاشيه و بر تهذيب چهارده شرح و بيست حاشيه و بر استبصار سيزده حاشيه و همچنين بر من لا يحضره الفقيه پانزده حاشيه در طول قرون نوشته شد. (12) با وجود اين همه شروح و حواشى كه بر اركان اربعه معارف شيعه نگاشته شد، مع هذا پس از سه مؤلف دانشمند و بزرگوار، قرونى چند بازار حديث رو به كسادى گذاشت و رونق پيشين را از دست داد و تا قرون اخير اقدام قابل توجّهى در امر تأليف و تدوين احاديث به چشم نمى خورد. در آغاز قرن يازدهم، كه مصادف با دوره پادشاهان صفوى است، بار ديگر علم حديث به پايمردى سه تن از علماى بنام، رونق از دست داده را باز يافت. در همين عهد و زمان است كه مصنّفات نفيسى از محدّثين بزرگ به وجود آمده. نام سه تن از محدّثين اين عهد به ترتيب تاريخ حيات آنان عبارت است از: 1. محمّد بن مرتضى معروف به ملاّ محسن فيض كاشانى، صاحب تأليفات (13) فراوان كه مهم تر از همه اَلْوافى است در چهارده جزء. وى از علماى بنام عصر خويش بود و در سال 1091ه دار فانى را وداع گفت. فيض با مراجعه به كتب اربعه (كافى، و من لا يحضره الفقيه، و تهذيب، و استبصار) و حذف مكرّرات و شرح و توضيح مشكلات به تأليف كتاب وافى توفيق يافت و الحق از عهده آن به خوبى برآمد و دانش پژوهان و علاقه مندان به حديث را سودمند افتاد. 2. ابو جعفر محمّد بن حسن الحرّ العاملى شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعة الى تحصيل الشريعة كه در سال 1104ه درگذشت. اين اثر گرانقدر شيخ كه در حديث است، با استفاده از چهار كتاب مهمّ شيعه (اركان اربعه) و بسيارى آثار ديگر، كه تعداد آنها را به 180 (14) نوشته اند، ترتيب و تدوين يافت و بر اساس مؤلّفات فقهى تبويب شد و لذا اخبار مربوط به اصول دين از آن حذف گرديد، مگر در مواردى كه ضرورت نقل احاديث مربوط به اصول دين و اخلاق احساس شد كه به مناسبت به نقل آنها مبادرت ورزيد. 3. محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى، صاحب كتاب معروف به بحارالانوار از علماى بزرگ قرن يازدهم هجرى است. در طول 73 سال حيات خود به تأليفات فراوانى دست زد كه از همه مهم تر بحار است در 26 مجلّد. مجلسى و پدرش در عصر صفويّه در زمره علماى معروف بوده اند. پدر، كتاب من لا يحضره الفقيه را شرح كرد و پسر، يعنى علاّمه مجلسى، به كثرت تأليف مشهور است. در بحارالانوار، مؤلّف ارجمند به جمع و تدوين احاديث واخبار از هر نوع حتّى از تاريخ و قصص پيمبران و امامان و مسائل گوناگون فقهى پرداخته و در تنظيم ابواب و فصول مجلّدات اين كتاب بزرگ از منابع و مآخذ اهل سنّت نيز برخوردار بوده است. مجلسى در مطاوى كتاب، جاى به جاى، از حلّ غوامض و مشكلات احاديث خوددارى ننموده و تسلّط خويش را در رفع آنها آشكار ساخته است. وى به سال 1110ه درگذشت. از تأليفات وى يكى مرآت العقول است در شرح فروع و اصول كافى در چهار مجلّد كه به طبع رسيده است. پس از ذكر نام اين سه عالم برجسته مذهبى و اشاره به آثار نفيس ايشان در حديث، بايد به ذكر اسامى بزرگان ديگر چون: محدّث جزايرى و سيّد هاشم بحرانى و جز آنان پرداخت كه متأسّفانه در اين مقدّمه كوتاه نام همه آنان نخواهد گنجيد. جا دارد علاقه مندان عموماً و دانشجويان، به ويژه براى اِحراز اطّلاعات بيشت، به منابع و مآخذ موثّق و معتبر ديگر مراجعه و شرح و تفصيل مجاهدات اَرزنده مردمى دانشور و دانش پژوه را كه با بَذْل عمر در اين راه يادگارهاى جاويدانى از خود به جاى گذاشته اند، مرور و مطالعه نمايند و آن را انگيزه معنوى و سرمايه تلاش و كوشش خويش در راه بسط و اشاعه بيشتر فرهنگ و معارف اسلامى قرار دهند؛ باشد كه از اين رهگذر آيندگان را چراغ هدايت فرا راه گيرند و در فهم و درك گنجينه هاى پربهاى بزرگان علم و ادب، آنان را يار و ياور باشند! با وجود تعصّبات شديد مخالفان شيعه و تضييقاتى كه آنان طىّ چند قرن متوالى بر شيعيان روا مى داشتند و مخصوصاً در دو قرن پنجم و ششم كه «قرن تعصّبات و دوره تسلّط اهل سنّت بر شيعه» (15) بوده، با اين همه به سبب توسعه روزافزون مذهب تشيّع و نفوذ آن در ميان مردم بلاد و شهرهاى بزرگ، هزاران كرسى و منبر و مسجد و مدرسه براى تقرير مسائل مذهبى توسط شيعه تأسيس شد. در بلادى چون: خراسان و مازندران و شهرهاى شام از حلب و غير آن و بلاد عراق چون قم و آبه و كاشان طالبان علم در حلقه درس استادان فَحْل و دانشمند گرد مى آمدند و مذكّران و واعظان كه خود از علماى مبرّز مشهور و سخن وران سخن دانِ نكته سنج بوده اند بر منابر و كرسيها و حلقه هاى درس به ذكر احاديث پيغمبر صلى الله عليه و آله و سخنان امامان برگزيده حق مى پرداختند. صاحب كتاب النقض مى نويسد: «... امّا براى دفع شبهت، اشاراتى برود به شهر رِى كه منشأ و مَولِدِ اين قائل است كه اوّلاً، مدرسه بزرگ سيّدتاج الدين محمّد كيكى رحمه الله عليه مشهور به كلاه دوزان كه مبارك شرفى فرموده است و قريب نود سال است كه معمور و مشهور است و در آنجا ختَمات قرآن و نماز به جماعت هر روز پنج بار و مجلس وعظ هر هفته يك بار و دو بار و درس علوم و موضع مناظره و نزول مصلحان در آنجا كه مجاورند از اهل علم و زهد و فقها و سادات و غريب كه رسند و باشند بوده است و هست...». (16) عبدالجليل در اثر نفيس و گرانمايه خويش از ذكر مجالس درس و فقه و شريعت كه آزادانه در آن مدارس تشكيل مى شد و سپس به نوشتن نام بزرگان و دانشمندان كه در مدارس و مجالس به بَحْث و فَحْص و تدريس مى پرداخته اند، خوددارى نمى كند و مخصوصاً مى نويسد كه از رِى تا بلاد تركستان و ايلان اثر علم و فضل و بركات زهد و امانت بزرگانى چون: مرتضى (علم الهدى) و شيخ كبير ابو جعفر بابويه بر كسى پوشيده نيست و از متأخّران چون: خواجه ابو جعفر درويستى و ابوالفرج همدانى و... و مفيد عبدالرَّحمان نيشابورى و برادرش ابو سعيد محمّد و محمّد الفتّال و فقيه عبدالجليل و خواجه امام رشيد محقّق و خواجه حسكا و ابو طالب بابويه و خواجه ابو جعفر نيشابورى و قاضى ابو على الطوسى و رشيد على زيرك القمى و خواجه امام ابوالفتوح عالم كه مصنّف بيست مجلّد است در تفسير قرآن و مؤلّف كتاب شرح الشهاب النبوى است كه همه طوائف اسلام به خواندن و نوشتن آن راغبند و غير اينان از متقدّمان و متأخّران كه به ذكر همه كتاب مطوّل شود و همه مدرّس و متكلّم و فقيه و عالم و مُقرى و مفسّر و متديّن و زاهد بودند. از اواخر قرن چهارم بر اثر نفوذ كامل مذهب در ايران و تأسيس مدارس بر مبناى معارف اسلامى، فرهنگ ايرانى به رنگ دين درآمد و به ناچار اساس و پايه تعليمات ايرانيان بر روى دين قرار گرفت و نويسندگان و گويندگان در آثار نظم و نثر خويش با استشهاد به آيات كلام اللّه و احاديث پيغمبر بزرگ و سخنان ائمّه اطهار عليهم السلام، نوشته هاى خود را زينت مى دادند و پايه و مبناى بحث و گفت وگوى خويش را نيرو مى بخشيدند و در اين شيوه بر يكديگر پيشى مى گرفتند. مباحثات و مناظرات طرفداران فِرَق مختلف اسلامى سبب شد كه علوم شرعى به وجود آيد. و در هر يك از شاخه هاى اين علوم دانشمندان مبرّزِ به نامى پيدا شدند كه در دانشهايى چون: علم القراءة، علم تفسير، علم حديث، علم فقه، علم كلام صاحب تأليفاتى نفيس و گران بها بودند. در اثناى دو قرن پنجم و ششم، فرَق ديانت اسلام از اشاعره، معتزله، اهل سنّت و اهل تشيّع و فرقه هاى ديگر و نيز زردشتيان، يعنى ايرانيانى كه به آيين كهن ايران باستان وفادار بودند، در رِى وجود داشتند. به علاوه از نژادهاى مختلف، عرب، ايرانى، ترك، نيز بودند كه قهراً بين خود مجادلات و مناظرات فراوان داشتند كه گاه آن گفت وگوهاى سراپا تعصّب و مناقشات به زد و خورد خونين منتهى مى شد و نيز هر فرقه براى به كرسى نشاندن عقايد خويش دستگاه تبليغاتى عليه فرقه هاى ديگر تشكيل مى داد. علما و وعّاظ با تشكيل مجالس وعظ و تذكير و بيان عقايد خود به نشر و تقويت آراى خويش مى پرداختند و افكار و عقايد فرقه هاى ديگر را رد مى كردند. در بعض از شهرهاى مهمّ خراسان چون: مرو، نيشابور، بلخ، هرات، بخارا، خوارزم بساط وعظ و مجلس تذكير رواج بسيار يافته و وعّاظ چيره دست با ممارست در اين كار به سختى در ردّ عقايد فرَق ديگر قيام كرده بودند. وعّاظ مشهور چون: محمد غزالى (505ه ) و احمد غزالى (م 521ه ) و قطب الدين مظفر بن اردشير عبّادى (547ه ) و ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزى (م 597ه ) كه در وعظ چيره دست بودند، به ظهور آمدند كه مردم به حضور در مجالس وعظ و استماع سخنان مؤثّر و دلنشين آنان رغبت بسيار نشان مى دادند. رى چون بلاد خراسان مركز وعظ و تذكير بود و واعظان سخنور و دانشمند در اين دارالعلم پا به عرصه وجود گذاشتند كه يكى از آنان شيخ ابوالفتوح رازى است. تفسير بزرگ ابوالفتوح يك رشته مجالس وعظ و تذكير و مناظره و بحث و مجادله با فرقه هاى مختلفه است و شيخ با لحن و اسلوب واعظانه به تأليف اين اثر نفيس مبادرت نمود و در حقيقت همان مجالس وعظ را به شيوه هاى عالمانه تر و شيواتر و اديبانه تر نگاشته و تدوين نموده است. شيخ خود از مشاهير وعّاظ رى بوده و اساساً تفسير او بر پايه ردّ آرا و عقايد فرَق ديگر اسلامى استوار گرديده كه با زبان پارسى درى و لحن عوام پسند و عاميانه آن عهد ولى به شيوه عالمانه به هم پيوسته و تلفيق شده است. وى در شهر رى مى زيسته و اصلاً از مردم همين شهر و از مشاهير علما و محدّثين و فقهاى شيعه اماميه رى به شمار مى رفت و در نزد عامّه مردم از شيعه و اهل سنّت و جز آن مقبوليّت عظيم داشته و در محله معروف به خان علان كه از محلات شهر رى بوده، مجلس وعظ و تذكير داشته و مورد توجّه عموم مردم بوده است. حاجى ميرزا حسين نورى، به روايت از رياض العلماء و صاحب رياض العلما به نقل از كتاب شرح شهاب شيخ، در مستدرك مى نويسد كه ابوالفتوح چندگاهى بر اثر سعايت رقيبان و هم چشمان كه از او نزد والى شهر كرده بودند، از ادامه وعظ ممنوع گرديد و مجلس تذكيرش چندى تعطيل شد؛ ولى يكى از همسايگان وى موجبات رفع آن مشكل و لغو دستور والى را فراهم نمود و مجلس وعظ را دوباره دائر كرد. بايد افزود كه شيوه وعّاظ و مذكّران در مجالس وعظ و تذكير چنان است كه پس از بيان يك مقدّمه كوتاه به بحث و گفت وگو مى پردازند و با بيانى ساده كه در خور فهم عوام باشد، مطالب مورد نظر را تحليل و تجزيه مى كنند و در اثناى سخن از ذكر اشعار مناسب، كه در عين حال موجب عبرت و تنبّه شنونده باشد و نيز از استناد به آيات قرآنى و احاديث نبوى و علوى و سخنان ائمه اطهار خوددارى نمى كنند. شيخ همين شيوه ديرينه را در نهايت كاردانى و مهارت و با احاطه به قرآن و احاديث و احكام فقهى در تفسير خود دنبال و در اثناى بيان و پرورش مطلب از بسيارى از احاديث نبوى و سخنان امامان استفاده كرد و براى تأييد و اثبات نظر خويش، بدانها استناد جسته است. بايد بدانيم كه استناد به آيات قرآن و احاديث در نظم و نثر گويندگان و نويسندگان فارسى زبان از اواخر قرن چهارم ديده شد و اين كارى نيست كه ابوالفتوح بدان آغاز كرده باشد. تفسير ابوالفتوح بسيارى از علوم را متضمّن است و از جمله اين دانشها كه شيخ به ناچار بر آن اطّلاع و احاطه داشته، اخبار و احاديث است؛ «اخبارى كه به آيه لايق باشد تا بدان وسيله سبب نزول آن آيه گفته شود...». (17) تفسير شيخ متضمّن بحث فقهى مبتنى بر استنباط احكام از كتاب و سنّت است. اشكالاتى كه در استنباط احكام روى داده، مربوط به زمان بعد از رحلت رسول صلى الله عليه و آلهاست. فتوا در مسائل دينى و راهنمايى در نحوه اجراى فروع احكام شرعى، اندك اندك به دشوارى و اختلاف رأى كشانيده شد. شيعه روش فقهى خاصّى كه بر اساس تعليمات مولا امير مؤمنان على عليه السلام استوار بود، اختيار نمود و به جز كتاب و احاديث نبوى احاديث و سُننى هم از ائمه اثنا عشر داشت. شيخ در اثناى تفسير مسائل فقهى به شيوه فقهاى اهل تشيّع، علاوه بر كتاب و سنّت از احاديث و اخبار امامان و علماى شيعى مذهب و محدّثين همين فرقه استفاده و استناد مى كند و هيچ رأى را جز از خدا و رسول و ائمّه نمى پذيرد. تكيه گاه منحصر به فرد شيخ در بيان مسائل فقهى و تحليل و تجزيه آن و ردّ عقايد مخالفان و اثبات و تأييد آراى فقهاى شيعى مذهب فقط آيات و احاديث است. به همين سبب اهميّت انعكاس احاديث نبوى و سخنان ائمه هُدا در تفسير كبير شيخ آشكار مى شود و جا داشت كه ضمن مطالعه و تحقيق در اين تفسير بزرگ، كه جامع معارف اسلامى است، در باب احاديثى كه ابوالفتوح در اثناى تفسير بدانها استناد جسته، تتبّع كافى به عمل آيد. نگارنده از آن گاه كه تفسير شيخ را در مطالعه داشت، به هر وقت كه به حديثى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و يا از جانشينان برحقّ وى برمى خورد، آن را جداگانه يادداشت مى كرد. در انجام مطالعه، نخستين بار بالغ بر 650 حديث نبوى در دست داشت كه شيخ در اثناى تفسير استناداً به ذكر آنها پرداخت. سپس از ان با مراجعه و مطالعه كتب حديث چون صحيح بخارى و صحيح مسلم و جامع الصّغير و كنوز الحقائق و عينى و قسطلانى و نووى و عسقلانى و مستدرك و سفينة البحار نسبت به تكميل و تنقيح آن مبادرت جُست و مآخذ جديد را براى مزيد استفاده در آخر هر حديث نقل كرد. سپس براى دانشجويان عزيز و دانش پژوهان ارجمند از اين احاديث بهره بيشترى به دست آورند، به مُعرَب كردن حديثها پرداخت و براى حصول اطمينان بيشتر در صحّتِ اعرابگذارى اين احاديث از دو سه تن از دوستان فاضل ارجمند يارى گرفت و در مواردى چند از نظر صائب ايشان براى ضبط صحيحِ اعراب بعض از كلمات، كه در آنها ترديد داشت، بهره مند شد و نيز در پيدا كردن مآخذ بعضى از روايات يكى از دوستان ارجمند، به منِ بنده يارى بى دريغ مبذول داشت. در همان اوان، كه كار جمع و تأليف احاديث نبوى، به پايان رسيد، بر آن شد كه ترجمه فارسى آن را كه شيخ ابوالفتوح گهگاه در اثناى تفسير آورده، بر آن بيفزايد تا علاوه بر فايدت بيشترى كه طلاّب علوم دينى و وُعاظ و سخنوران مذهبى و دانشجويان ارجمند از آن خواهند برد، همه مسلمانان مؤمن و معتقد كه به زبان عربى آشنايى ندارند، ولى به زبان فارسى امكان فهم و درك مطالب دينى بر ايشان سهل و حاصل است، از اين سخنان ارزنده آن هم به زبان فارسى و به نثر روان ابوالفتوح كسب فيض نمايند. در پايان اين كار توفيق يافت كه ترجمه 498 حديث نبوى را از متن تفسير به دست آورد و پس از هر حديث آن را نقل نمايد. بديهى است كه در نسخه مطبوع تفسير، اغلاط فاحش چاپى به چشم مى آمد كه همه را با مراجعه به نسخه هاى مخطوط و فرهنگها و مآخذ و منابع معتبر، اصلاح و سعى نمود كه صحيح آن كلمات را يادداشت و طبع نمايد. در اين قسمت از احاديث كه از صفحه 41 تا صفحه 187 متن كتاب حاضر طبع گرديد، احاديث را به ترتيب حروف الفبايى منظّم نمود و نيز براى سهولت مراجعه علاقه مندان و محقّقان و طلاّب علوم دينى و دانشجويان گرامى، شماره صفحه و جلد تفسير را نيز در آخر هر حديث ذكر نمود. پس از اتمام و فراغت از اين كار كليّه احاديث و اخبار نبوى را كه به فارسى، در اثناى تفسير شيخ آمده با دقّت خاصّى استخراج و تنظيم نمود. ترتيب اين قسمت از احاديث، كه از صفحه 191 كتاب حاضر و به شماره ترتيب 650 (احاديث به ترتيب شماره گذارى شده) شروع مى شود و به صفحه 534 خاتمه مى پذيرد، غير از آن است كه سابقاً مذكور افتاد؛ بلكه ترتيب احاديث فارسى (ترجمه سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله به نثر ساده و روان ابوالفتوح) بر اساس مجلّدات پنج گانه چاپى قرار داده شد؛ به اين نحو كه هر حديث با ذكر نام راوى و يا راويان حديث آغاز و متن حديث در « » گذارده شد و در پايان هر حديث، شماره صفحه و جلد را، از تفسير چاپى پنج جلدى، براى تسهيل مراجعه علاقه مندان ثبت نمود. احاديث فارسى، يا در حقيقت ترجمه فارسى احاديثى كه شيخ از نقل و ضبط اصل حديث خوددارى نمود، مجموعاً به 1248 بالغ است. پس از احاديث نبوى، سخنان ائمه اطهار را به همان شيوه پيشين جمع و تدوين نمود كه از شماره 1899 تا پايان كتاب را شامل است. ذكر نام دوستان ارجمند آقايان: عبدالحميد بديع الزّمانى و دكتر سيد جعفر سجادى و فيروز حريرچى معلّمان فاضل دانشگاه، كه هر كدام به نحوى در اين كار مرا يارى فرموده اند، ضرورى است. آقاى بديع الزّمانى مآخذ بعض روايات را پيدا كرده اند و دو دوست ديگر در مقابله و تصحيح فرم هاى مطبعه و اصلاح بعضى از اعراب كلمات مرا شرمنده احسان خويش ساخته اند. بجاست كه از دوست فقيد خود دكتر عبدالرحيم نجات، به ياد خير متذكّر شوم؛ زيرا فقيد سعيد در چند مورد با اظهار نظر صحيح درباره ضبط كلمات مرا يارى فرمود. خدايش غريق رحمت بى منتهاى خويش فرمايد! با اين همه مى دانم كه نقايصى در اين مجلّد، به چشم نكته سنجان دانشمند خواهد آمد كه درخواست دارم بر اين بنده منّت گذاشته، وى را آگاه فرمايند تا در چاپهاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد و به نام خود آنها ثبت و ضبط گردد. به پايان رسيد مقدّمه «احاديث تفسير ابوالفتوح رازى» به خامه اين بنده ناتوان، عسكر حقوقى، به تاريخ دوشنبه پنجم تيرماه 1346 خورشيدى مطابق با هفدهم ربيع الاول 1387ق (روز ميلاد مسعود حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله). تهران _ تهران پارس

.


1- . رجوع كنيد به كتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 37، مقدمه به بعد.
2- . رجوع كنيد به كتاب معالم العلماء به تصحيح استاد فقيد اقبال آشتيانى.
3- . وى قاضى كوفه و از فقهاى عامه و وفاتش به سال 113ه بوده است.
4- . وى در سال 35ه در گذشت و كتاب السّنن و الاحكام و القضايا بدو منسوب است.
5- . رجوع كنيد به كتاب اصل الشيعة و اصولها، ص 66؛ در كتاب الذريعه، ج 1، ص 17 «نهصد شيخ» ذكر شده.
6- . وسايل الشّيعة، ج 3، ص 527.
7- . رجوع كنيد به كتاب وسايل الشّيعه، ج 3، ص 523.
8- . در مقدمه كافى (چاپ آخوندى) به نقل از نهاية الدّراية (ص 319) و لؤلؤة البحرين (ص 228) آمده كه كافى داراى 16199 حديث است.
9- . رجوع كنيد به كتاب تاج العروس سيد مرتضى زبيدى، چاپ مصر.
10- . نواب اربعه امام عصر عليه السلام عبارت از: ابو عمرو عثمان بن سعيد عمروى، و ابو جعفر محمّد بن عثمان عمروى، و ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى كه در طول مدت 69 سال، يعنى از سال وفات حضرت امام حسن عسكرى (260ه) تا زمان وفات آخرين نايب، نيابت را بر عهده داشتند. در اعلام الورى طبرسى براى مدت نيابت 74 سال نوشته شد؛ زيرا غيبت امام عليه السلام را از روز ولادت آن حضرت كه به سال 255ه روى داد، به حساب آورد.
11- . شيخ مفيد بن ابى عبداللّه محمّد متوفا به سال 413ه.
12- . رجوع كنيد به كتاب الذّريعة كه در مجلدات آن نام شروح و حواشى كه بر كتب اربعه نوشته اند، ذكر شده.
13- . تعداد مؤلفات فيض را به دويست كتاب نوشته اند. براى اطلاع بر احوال و آثار وى رجوع كنيد به كتاب: الشيعه و فنون الاسلام و هدية الاحباب.
14- . رجوع كنيد به مقدمه اى كه بر طبع وسائل نوشته اند: چاپ اسلاميه، تهران، ج 1.
15- . رجوع شود به مقدمه كتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى تأليف نگارنده فصل مربوط به «وضع شيعه در مقابل فرق ديگر اسلامى در قرن چهارم و پنجم و ششم» صفحه بيست و هفت، چاپ دانشگاه تهران، 1346.
16- . رجوع شود به كتاب النقض، ص 12.
17- . تفسير ابوالفتوح، چاپ تهران، ج 1، ص 1.

ص: 23

. .

ص: 24

. .

ص: 25

. .

ص: 26

. .

ص: 27

. .

ص: 28

. .

ص: 29

. .

ص: 30

. .

ص: 31

. .

ص: 32

. .

ص: 33

. .

ص: 34

. .

ص: 35

. .

ص: 36

. .

ص: 37

بخش اول:احاديث نبوى صلى الله عليه و آله .

ص: 38

. .

ص: 39

احاديث نبوى

احاديث نبوىإِبدَأ بِمَنْ تَعُولُ.

ترجمه: ابتدا به عيال خود كن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 346؛ جامع الصغير، ج 1، ص 4)

أَبشِرُوا صَعالِيكَ المُهاجِرِينَ بِالنُّورِ التّامِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: بشارت باد شما را اى درويشان هجرت كرده به نور تمام روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 281)

أَبغَضُ الحَلالِ إِلَى اللّه ِ الطَّلاقُ.

ترجمه: بغيض تر چيزى حلال به نزديك خداى تعالى طلاق است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 403؛ جامع الصغير، ج 1، ص 4؛ كنوز الحقائق، ص 2) اين حديث در مستدرك حاكم به اين صورت آمده:

ما أَحَلَّ اللّه ُ شَيئاً أَبغَضَ إِلَيهِ مِنَ الطَّلاقِ.

(مستدرك حاكم، ج 2، ص 196؛ جامع الصغير، ج 2، ص 141)

أَبغَضُ الحَقِّ إِلَى اللّه ِ الطَّلاقُ.

(جامع الصغير، ج 2، ص 141)

يا مَعاذُ ما خَلَقَ اللّه ُ شَيئاً عَلى وَجْهِ الأَرضِ أَحَبَّ إِلَيهِ مِنَ العِتاقِ، وَلا خَلَقَ شَيئاً عَلى وَجهِ الأَرضِ أَبغَضَ مِنَ الطَّلاقِ.

(شرح خواجه ايّوب، حاشيه عبداللطيف و حاشيه مثنوى چاپ علاء الدوله با كمى تفاوت، به نقل از احاديث مثنوى استاد فروزانفر).

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 64.
2- . همان، ج 7، ص 302.
3- . همان، ج 3، ص 304.

ص: 40

أَبلِ مِن نَفسِكَ عُذراً، فَإِذا عَجِزتَ فَقُل حَسبِيَ اللّه ُ.

ترجمه: اوّل از خويشتن ابلاى عذرى كن چون عاجز شوى آنگه بگوى حسبى اللّه .

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 68)

أَتانِي جِبرَئِيلُ لِدُلُوكِ الشَّمسِ حِينَ زالَت، فَصَلّى بِيَ الظُّهْرَ.

ترجمه: جبرئيل به من آمد در وقت دلوك آفتاب چون زوال ببوده بود او در پيش استاد و نماز پيش بكرد و من در پىِ او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 376؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 76؛ عينى، ج 6، ص 44؛ قسطلانى، ج 4، ص 260)

أ تَرِعُونَ عَنْ ذِكرِ الفاجِرِ أُذكُرُوهُ بِما فِيهِ كَي يَحذَرَهُ النّاسُ.

ترجمه: ورع مى كنى از آنكه ذكر فاسق كنى؟ ذكر او كنى به آنچه در او هست تا مردمان از او حذر كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 587؛ جامع الصغير، ج 1، ص 6)

أَتَفعَلُ هذا تَقَذُّراً مِن أَخِيكِ المُسلِمِ.

ترجمه:اين براى تقذّر كنى از برادر مسلمانت؟

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 348)

إتَّقُوا الزِّناءَ فَإِنَّ فِيهِ سِتَّ خِصالٍ، ثَلاثاً فِي الدُّنيا وَثَلاثاً فِي الآخِرَةِ.

ترجمه: از زنا بپرهيزيد كه در او شش خصلت است: سه در دنياست و سه در آخرت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 10)

إتَّقُوا الشِّرْكَ الأَصْغَرَ.

ترجمه: از شرك كهتر بپرهيزيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 457)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 168.
2- . همان، ج 12، ص 266.
3- . همان، ج 4، ص 390 _ 391. در چاپ قبلى «أتَرْعَوُون» ضبط شده.
4- . همان، ج 3، ص 174.
5- . همان، ج 14، ص 81.
6- . همان، ج 13، ص 50. در ترجمه به تبع متن از شرك كمتر بپرهيزيد آمده كه به قرينه كلمات بعد از آن و نيز چاپ 20 جلدى اصلاح شد.

ص: 41

أحبِب مَن أحبَبتَ فَإِنَّكَ مُفارِقُهُ، وَاصنَع ما شِئتَ فَإِنَّكَ مَجزِيٌّ بِهِ.

ترجمه: ابوالفتوح در مقام سرزنش و توبيخ مفهوم اين حديث را چنين بيان كرده: مكن هر چه خواهى كه آنكه مؤدى بود با هلاك و وبال آنكه مؤكّد كرده اين تهديد را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 550)

أَجرُ المُصلِحِ بَينَ النّاسِ كَأَجرِ المُجاهِدِ عِندَ الحَربِ.

ترجمه: مزد آن كس كه ميان مردمان اصلاح كند هم چنان است كه مزد آن كس كه او جهاد كند در راه خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 119)

أَحَبُّكُم إِلَى اللّه ِ أَحسَنُكُم أَخلاقاً المُوَطِّئُونَ أَكنافاً أَلَّذِينَ يَألَفُونَ وَيُؤلَفُونَ، وَأَبغَضُكُم إِلَى اللّه ِ المَشّاؤونَ بِالنَمِيمَةِ، المُفَرِّقُونَ بَينَ الأَحِبَّةِ، المُلتَمِسُونَ مِنَ البُراءِ العَثَراتِ.

ترجمه: خداى از شما آنان را دوست تر دارد كه نيكو خوى تر باشند و سهل جانب تر باشند، بسازند و با ايشان بسازند و آنان را دشمن تر دارد كه سخن چينى كنند و ميان دوستان تفريق كنند و عثرات جويند بر آنان كه بى گناه باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 375)

أَحسِن وُضُوءَكَ لِصَلاتِكَ يُحِبَّكَ حَفَظَتُكَ وَيَزِد فِي عُمُرِكَ.

ترجمه: وضو نكو كن تا نگاه بانانت از فرشتگان دوستت دارند و عمرت بيفزايد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 113)

إِحفَظِ اللّه َ يَحفَظْكَ، إِحفَظِ اللّه َ تَجِدْهُ أَمامَكَ، تَعَرَّفِ اللّه َ فِي الرِّضاءِ يَعرِفْكَ فِي الشِّدَّةِ، وَإِذا سَأَلتَ فَاسأَلِ اللّه َ، وَإِذَا استَعَنتَ فَاستَعِنْ بِاللّه ِ قَد جَرَى القَلَمُ. وَاعلَم أَنَّ الخَلائِقَ لَوِاجتَمَعُوا عَلى أن يُعطُوكَ شَيئاً أَرادَ اللّه ُ أن يُصِيبَكَ بِهِ عَلى ذلِكَ. وَاعلَم أَن النَّصرَ مَعَ الصَّبرِ، وَأَنَّ الفَرَجَ مَعَ الشِّدَّةِ، وَأَنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 84.
2- . همان، ص 24.
3- . همان، ج 19، ص 348.
4- . همان، ج 6، ص 283.

ص: 42

ترجمه: خداى را نگه دار تا تو را نگه دارد و خداى را نگاه دار تا او را پيش خود يابى و با خداى آشنا شود در خوارى، تا تو را شناسد در سختى. چون چيزى خواهى، از خداى خواه و چون يارى خواهى، از خداى خواه و بدان كه قلم برفت به آنچه بودنى است و اگر تمام خلايق جمع شوند تا تو را چيزى كه خداى نخواهد كه دهند تو را، نتوانند و يا از تو بگردانند، آنچه خواهد كه به تو رسد، نتوانند و بدان كه نصرت با صبر باشد و فرج با غم و با دشوارى خوارى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، جمله اوّل در ج 1، ص 761 و تمام عبارت در ج 5، ص 551 تفسير شيخ آمده)

إِحفَظُونِي في أَصحابِي، فَإِنَّهُمْ خِيارُ أُمَّتِي.

ترجمه: مرا نگاه دارى در ميان اصحاب و ياران من كه ايشان بهينه امّت من اند. (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 628) در جامع الصغير چنين است: إحفَظُوْنِي فِي أَصْحابِي وأَصْهارِي، فَمَنْ حَفِظَنِي فِيْهِمْ حَفَظَهُ اللّه ُ فِى الدُّنْيا والاخِرَةِ...

(جامع الصغير، ج 1، ص 11) .

أَحفُوا الشَّوارِبَ وَاَعْفُوا اللِّحى. وَالإِحفاءُ المُبالَغَةُ فِي القَصِّ، وَالإِعفاءُ الترَكُ حَتّى يَكثُرَ. (3)

ترجمه: شوارب بگيرى كه سنّت اين است و محاسن رها كنى و بگذارى. (تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 121، 367، 406؛ ج 2، ص 431) در جامع الصغير به اين صورت ضبط شده: أَحْفُو الشَّوارِبَ وَأعْفُوْا اللِّحى.

(جامع الصغير، ج 1، ص 11) .

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 324.
2- . همان، ج 5، ص 8.
3- . از «والإحفاء» تا آخر حديث ترجمه لغات حديث است كه ابوالفتوح آن را براى توضيح حديث آورده و ظاهراً مؤلف محترم متوجه نشده اند.
4- . روض الجنان، ج 1، ص 287؛ ج 3، ص 312 _ 218؛ ج 8، ص 307.

ص: 43

الإِخلاصُ سِرٌّ مِنْ سِرِّي اِستَودَعتُهُ قَلبَ مَن أَحبَبتُهُ مِن عِبادِي.

ترجمه: اخلاص سرّى است از سرّهاى من؛ در دل آن بنده نهم، كش دوست دارم. (تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 215) در مستدرك الوسائل چنين است: الاْخْلاصُ سِرٌّ مِنْ سِرِّي أُودِعُهُ فِي قَلْبِ مَنْ أَحْبَبْتُهُ.

(مستدرك الوسائل، ج 1، ص 10) .

أَدِّ الأَمانَةَ إِلى مَنِ ائتَمَنَكَ، وَلا تَخُن مَن خانَكَ.

ترجمه: امانت با آن كس ده كه تو را امين دارد و امانت به تو دهد و خيانت نكن با آنكه با تو خيانت كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 783؛ ج 2، ص 526؛ جامع الصغير، ج 1، ص 12)

إِذا أَتاكُم عَنِّي حَدِيثٌ فَاعرِضُوهُ إِلى كِتابِ اللّه ِ وَحُجَّةِ عُقُولِكُمْ، فَإِنْ وافَقَهُما فَاقبَلُوهُ، وَإِلاّ فَاضرِبُوا بِهِ عَرضَ الجِدارِ.

ترجمه: چون حديثى از من به شما آيد بر كتاب خداى و حجّت عقل عرضه كن اگر مطابق باشد قبول كنى، و الا بر جانب ديوار زنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 768)

إِذا أَرادَ أَحَدُكُم أَن يَجِدَ حَلاوَةَ الإِيمانِ فَليُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إِلاَّ للّه ِ.

ترجمه: چون بنده خواهد كه حلاوت ايمان در دل خود بيابد، آن را كه دوست دارد، جز براى خداى دوست ندارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 546؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 232؛ نووى، ج 4، ص 188)

إِذا أَظهَرَتْ أَعلامُ السّاعَةِ تَقِيءُ الأَرضُ أَفلاذَ كَبِدِها مِثلَ الاُسطُوانَةِ، فَيَجِيءُ القاتِلُ فَيَقُولُ: في مِثلِ هذا قَتَلتُ، وَيَجِيءُ السّارِقُ فَيَقُولُ: في مِثلِ هذا أُقْطِعتُ، ثُم خَرَجُوا وَتَرَكُوها.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 190 _ 191.
2- . همان، ج 5، ص 406؛ ج 8، ص 307.
3- . همان، ص 368.
4- . همان، ج 3، ص 381.

ص: 44

ترجمه: چون اعلام قيامت ظاهر شود، زمين قَىْ كند به پاره هاى جگر خود؛ يعنى گنجها فكنده در زمين به مانند ستون هاى زرّين. قاتل گويد براى اين و مانند اين، قتل كردم و دزد بيايد گويد براى اين و مانند اين، مرا دست بريدند. آنگه بروند و رها كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 495)

إِذا أَنعَمَ اللّه ُ عَلى عَبدِهِ نِعمَةً، أَحَبَّ أَن يُرى عَلَيهِ.

ترجمه: چون خداى بر بنده نعمتى كند، دوست دارد كه آن نعمت بر او ببينند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 765) اين حديث با تغيير و افزايش: إِنَّ اللّه َ إذا أَنْعَمَ... در جامع الصغير، ج 1، ص 58 آمده.

إِذا بَكَى اليَتِيمُ، اِهتَزَّ العَرشُ لِبُكائِهِ.

ترجمه: چون يتيم بگريد، عرش از گريه او بلرزد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 548)

إِذا تَزَوَّجَ أَحَدُكُم، عَجَّ شَيطانُهُ يَقُولُ يا وَيلَهُ عَصَمَ ابنُ آدَمَ مِنِّي بِثُلثَي دِينِهِ.

ترجمه: چون يكى از شما زن كند، شيطان او فرياد كند گويد: اى واى بر او! فرزند آدم دين خود از من حمايت كرد دو ثلث را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 34)

إِذا حَلَفتَ عَلى يَمينٍ فَرَأَيتَ غَيرَها خَيراً مِنها فَأتِ الَّذِي هُوَ خَيرٌ ثُمَّ كَفِّر عَن يَمِينِكَ.

ترجمه: چون سوگند خورده باشى بر كارى، پس خلاف سوگند اولى تر و بهتر باشد آن بايد كردن كه بهتر بود و كفّارة سوگند به گردن تو است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 379)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 196.
2- . همان، ج 5، ص 360.
3- . همان، ج 20، ص 317.
4- . همان، ج 14، ص 129.
5- . همان، ج 3، ص 246.

ص: 45

إِذا دُعِيَ أَحَدُكُم إِلَى طَعامٍ فَليُجِب فَإِن كانَ مُفطِراً فَليَأكُل وَإِن كانَ صائِماً فَليُصَلِّ.

ترجمه: چون يكى را از شما دعوت كنند با طعامى، بايد تا اجابت كند؛ اگر روزه ندارد، طعام بخورد و اگر روزه دار باشد، دعا كند آن كس را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 3 _ 632)

إِذا رَأَيتُمُ المَدّاحِينَ فَأَحَثُّوا فِي وُجُوهِهِمُ التُّرابَ.

ترجمه: چون كسانى را بينيد كه خود را بستايند، خاك در روى ايشان پاشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 182؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 393؛ نووى، ج 10، ص 539)

إِذا زَنَت أَمَةُ أَحَدِكُم فَليَجلِدها وَلا تَثرِيبَ لَها.

ترجمه: چون پرستار يكى از شما زنا كند، بايد تا به تازيانه اش بزنند و سرزنش نكنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 160؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 39؛ عينى، ج 5، ص 600؛ عسقلانى، ج 4، ص 350؛ قسطلانى، ج 4، ص 134)

إِذا سَمَّى اللّه َ العَبدُ عَلى طَعامٍ، لَم يَنَلِ الشَّيطانُ مِنهُ وَإِذا لَم يُسَمِّهِ، نالَ مِنهُ.

ترجمه: چون بنده عند آنكه طعام خواهد خوردن، نام خداى برد، شيطان از آن طعام تناول نكند و چون نام خداى نبرد، شيطان از آن طعام تناول كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 20)

إِذا كانَ أُمَراؤُكُم خِيارَكُم وَأَغنِياؤُكُم سُمَحائَكُم وَأَمرُكُم شُورى بَينَكُم فَظَهرُ الأَرضِ خَيرٌ لَكُم مِن بَطنِها وَإِذا كانَ أُمَراؤُكُم شِرارَكُم وَأَغنِيائُكُم بُخَلائَكُم وَلَم يَكُن أَمرُكُم شُورى بَينَكُم فَبَطنُ الأَرضِ خَيرٌ لَكُم مِن ظَهرِها.

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 28.
2- . همان، ج 18، ص 187.
3- . همان، ج 11، ص 148.
4- . همان، ج 1، ص 51.

ص: 46

ترجمه: چون اميرانتان نيكانتان باشند و توانگرتان سخى باشند و كارهايتان به مشورت رود از ميان شما، پست زمين شما را از شكم زمين به و هر گه كه اميرانتان بَدان باشند و توانگرانتان بخيلان باشند و كارهاتان نه به مشورت رود از ميان شما، شكم زمين شما را بهتر بود از پشت زمين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 674) اين حديث با تغيير مختصر در ج 1، ص 29 جامع الصغير آمده.

إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، أَعطَى اللّه ُ عَلِيّاً مِنَ القُوَّةِ مِثلَ قُوَّةِ جِبرَئِيلَ وَمِنَ النُّورِ نُورَ آدَمَ وَمِنَ الجَمالِ مِثلَ جَمالِ يُوسُفَ، الصَّوتَ مايُدانِي صَوتَ داووُدَ وَلَو لا إِنَّ داووُدَ خَطِيبُ أَهلِ الجَنَّةِ فِي الجَنَّةِ لَأَعطاهُ مِثلَ صَوتِهِ.

ترجمه: چون روز قيامت باشد، خداى تعالى اميرالمؤمنين على را چندان قوّت دهد كه قوّه جبرئيل و چندان نور دهد كه نور آدم و از جمال مانند يوسف و از آواز چندان كه نزديك آواز داوود بود، و اگر نه آنستى كه داوود خطيب اهل بهشت در بهشت او را چندانى آواز دادى كه آواز داوود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 79)

إذا لَم تَستَحيِ فَاصنَع ما شِئتَ.

ترجمه: [چو آزَرم نكنى پس هر چه خواهى كن.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 79)

إِذا مَشَتْ أُمَّتِي المَطِيطاءَ، خَدَمَتهُمُ الرُّومُ وَالفارِسُ، مُسَلَّطٌ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ.

ترجمه: چون امّت من تبختر كنند در رفتن، روم و فارس او را خدمت كنند، وقت آن باشد كه ايشان بر يكديگر مسلّط كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 439)

أَرَبُّ إِبِلٍ أَنتَ أَم رَبُّ غَنَمٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 126.
2- . همان، ج 6، ص 195.
3- . همان، ج 17، ص 84.
4- . همان، ج 20، ص 62.

ص: 47

ترجمه: [پروردگار اُشترى يا گوسپند؟ ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 27)

أَربَعُ مَن كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَمَن كانَت فِيهِ خَصلَةٌ مِن هذِهِ كانَت فِيهِ خَصلَةٌ مِنَ النِّفاقِ، إِذا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذا وَعَدَ أَخلَفَ وَإِذا عاهَدَ أَغدَرَ وَإِذا خَصَمَ فَجَرَ.

ترجمه: چهار خصلت است كه هر كه را اين چهار خصلت باشد منافق بود و هر كه را يك خصلت از اين چهار باشد، خصلتى از نفاق در او باشد، چون حديث كند، دروغ بگويد؛ و چون وعده دهد، خلاف كند؛ و چون عهد كند، غدر كند؛ و چون دست يابد، فجور كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 616؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 13؛ عينى، ج 1، ص 28؛ عسقلانى، ج 1، ص 14؛ قسطلانى، ج 1، ص 159)

إِرفَعُوا أَلسِنَتَكُم عَن عَلِيٍّ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذاتِ اللّه ِ، غَيرُ مُداهِنٍ فِي دِينِهِ.

ترجمه: زبان از على كوتاه كنيد كه او مرد درشت است در ذات خداى و مداهنه نكند در دين خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 191)

أَلأَرواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ وَما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ.

] ترجمه: ارواح لشكريانى آماده اند آنان كه آنها بشناسد پيوند كنند و آنان كه نشناسد جدا شوند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 158؛ عينى، ج 7، ص 318؛ مسلم، ج 8، ص 41؛ بخارى، ج 4، ص 97؛ مسند احمد، ج 2، ص 295؛ جامع صغير، ج 1، ص 121؛ احياء العلوم، ج 2، ص 111)

أَرواحُهُم فِي أَجوافِ طَيرٍ خُضرٍ، تَروِي مِن أَنهارِ الجَنَّةِ وَتَأكُلُ مِن ثَمَرِها وَتَأوِي إِلى قَنادِيلَ مِن ذَهَبٍ فِي ظِلِّ العَرشِ.

ترجمه: ارواح ايشان در حوصله مرغان سبزها شد كه از جويهاى بهشت آب خورند و از ميوه هاى بهشت خورند و با قناديل ها شوند از زر آويخته در سايه عرش.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 67 _ 68.
2- . همان، ج 9، ص 306.
3- . همان، ج 7، ص 64.
4- . همان، ج 2، ص 51.

ص: 48

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 235)

أَلإِسلامُ بَدَأَ غَرِيباً وَسَيَعُودُ كَما بَدَأَ فَطُوبى لِلغُرَباءِ.

[ ترجمه: اسلام با غربت آغاز شد و به زودى به حال نخستين بازخواهد گشت پس خوشا به حال غريبان.] (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 312) در مسند احمد: إِنَّ الإِسْلامَ بَدَأَ... آمده. (مسند احمد، ج 1، ص 398) در احياء العلوم: بَدَأَ الاِسْلامُ غَرِيْباً...

(احياء العلوم، ج 1، ص 29؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 90) .

أَلإِسلامُ يَجُبُّ ما قَبلَهُ.

ترجمه: اسلام آن را كه از پيش او باشد، قطع كند و حكم بردارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 96؛ ج 2، ص 143)

إِستَوصُوا بِالنِّساءِ خَيراً فَإِنَّهُنَ عَوانٌ عِندَكُمْ.

[ ترجمه: زنان را سفارش به خوبى كنيد كه ايشان نزد شما اسيرند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 445؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 96؛ عينى، ج 7، ص 314؛ عسقلانى، ج 6، ص 262؛ قسطلانى، ج 5، ص 382)

إِشفَعُوا تُؤجَرُوا.

ترجمه: دوم آن كس شوى كه او را در صف نماز جماعت تنها بينى تا مزد باشد شما را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 111؛ ج 2، ص 16؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 108؛ عينى، ج 4، ص 330؛ عسقلانى، ج 3، ص 238؛ قسطلانى، ج 3، ص 39) در جلد دوم صفحه 293 صحيح مسلم چنين آمده: إِشْفَعُوا فَلْتُؤْجَرُوا.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 237.
2- . همان، ج 7، ص 386.
3- . همان، ج 1، ص 231؛ ج 6، ص 359.
4- . همان، ج 20، ص 75.
5- . همان، ج 1، ص 265؛ ج 6، ص 40.

ص: 49

أَشقَى الأَشقِياءِ مَن باعَ دِينَهُ بِدُنياهُ وَأَشقى مِنهُ مَن باعَ دِينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ.

ترجمه: شقى ترين اشقيا آن است كه دين به دنيا بفروشد و از او شقى تر آن است كه دين خود را به دنياى غيرى بفروشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 157)

أَشقَى الأَوَّلِينَ، عاقِرُ النّاقَةِ وَأَشقَى الآخِرِينَ، مَن يَقتُلُكَ.

ترجمه: [يا على] شقى ترين اوّلينان آن بود كه ناقه صالح را بكشت و شقى ترين پسينيان آن باشد كه تو را بكشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 539)

أُطلُبُوا الرِّزقَ، فِي خَبايَا الأَرضِ.

ترجمه: روزى طلب كنى، در نهانخانه زمين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 470؛ المنهج القوى، ج 5، ص 343)

أَعجَلُ الطّاعَةِ ثَواباً، صِلَةُ الرَّحِمِ.

ترجمه: زودتر طاعت به ثواب رحم پيوستن است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 189)

أُعطِيتُ السَّبعَ الطِّوالَ، مَكانَ التَّوريةِ وَأُعطِيتُ المَثانِيَ، مَكانَ الإِنجِيلِ وَأُعطِيتُ المِئِينَ، مَكانَ الزَّبُورِ وَفُضِّلتُ بِالمُفَصَّلِ.

[ ترجمه: به من هفت سوره دراز به جاى تورات عطا كردند و مثانى را به جاى انجيل عطا كردند و سوره هايى كه كمابيش صد آيه دارند به جاى زبور دادند و آنكه مرا تفضيل دادند به سوره هاى مفصّل.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 111؛ جامع الصغير، ج 1، ص 40)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 49.
2- . همان، ج 20، ص 296. در تفسير، اوّلِ روايت با اِنّ شروع شده «إنّ أشقى الأوّلين...».
3- . همان، ج 4، ص 64.
4- . همان، ج 11، ص 214.
5- . همان، ج 18، ص 1. ترجمه اين حديث برگرفته از ترجمه حديث يكصد و هفت است.

ص: 50

أَعظَمُ النِّساءِ بَركَةً، أصبَحُهُنَّ وَجهاً وَأَقَلُّهُنَّ مَهراً.

ترجمه: بزرگ ترين زنان به بركت آنان باشند، كه نيكوروى تر باشند و كم مهرتر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 35) در جامع الصغير با مختصر تغييرى به اين صورت ضبط شده: أَعْظَمُ النِّساءِ بَرْكَةً، أَيْسَرُهُنَّ مَؤُنَةً.

[ ترجمه: بزرگ ترين زنان به بركت آنان باشند كه كم هزينه تر ]

(جامع الصغير، ج 1، ص 40)

أَعمارُ أُمَّتِي، ما بَينَ السِّتِينَ إِلَى السَّبعِينَ وَأَقَلُّهُم مَن يَجُوزُ ذلِكَ.

ترجمه: عمرهاى امّت من ميان شصت و هفتاد باشد و از هفتاد بس كس برنگذرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 396)

[إِنَّمَا] الأَعمالُ بِالنِّياتِ وَإِنَّما لِكُلِّ امرِى ءٍ مانَوَى فَمَن كانَت هِجرَتُهُ إِلَى اللّه ِ وَرَسُولِهِ فَهِجرَتُهُ إِلَى اللّه ِ وَرَسُولِهِ وَمَن كانَت هِجرَتُهُ إِلى الدُّنيا، يُصِيبُها أَو إِمرَأَةٍ يَنكِحُها فَهِجرَتُهُ إِلى ما هاجَرَ إِلَيهِ.

ترجمه: عمل ها به نيّت است و هر مردى كار بر حسب نيّتش كند هر كه هجرت او به خداى و پيغمبر باشد، هجرت او به موقع خود بود به خداى و پيغمبر و هر كه هجرت او براى دنيا باشد، كه دريابد يا زنى كه به زنى كند، هجرت او به آن باشد كه آن را قصد كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 663؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 18؛ عينى، ج 1، ص 368؛ عسقلانى، ج 1، ص 126؛ قسطلانى، ج 1، ص 197)

أَعلَمُهُم بِاللّه ِ، أَشَدُّهُم لَهُ خَشيَةً.

ترجمه: خداى را آن كس بهتر شناسد، كه از و بهتر ترسد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 389)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 131.
2- . همان، ج 16، ص 122.
3- . همان، ج 5، ص 98.
4- . همان، ج 16، ص 106 _ 107.

ص: 51

أُعِيذُكُما بِكَلِماتِ اللّه ِ التّامَّةِ، مِن كُلِّ شَيطانٍ وَهامَةِ وَمِن كُلِّ عَينِ لامَةِ.

[ ترجمه: پناه مى دهم شما (دو تن) را به كلمات تامّه خداوند، از هر شيطان و جانورى و از هر چشم ملامتگر. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 11؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 410؛ عينى، ج 7، ص 369؛ عسقلانى، ج 6، ص 293؛ قسطلانى، ج 5، ص 428)

إِغتَنِمُوا الدُّعاءَ عِندَ الرِّقَّةِ فَإِنَّها رَحمَةٌ.

ترجمه: دعا به غنيمت داريد، عند رقّت كه آن رحمت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 487؛ جامع الصغير، ج 1، ص 41)

أَفشُوا السَّلامَ، تَسلَمُوا.

ترجمه: سلام فاش كنيد، تا سلامت يابيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 17؛ ج 4، ص 61؛ جامع الصغير، ج 1، ص 42)

أَفشُوا السَّلامَ وَأَطعِمُوا الطَّعامَ وَصِلُوا الأَرحامَ وَصَلُّوا بِاللَّيلِ وَالنّاسُ نيامُ، تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِالسَّلامِ.

ترجمه: سلام فاش داريد و طعام بدهيد و رحم به پيونديد و به شب نماز كنيد و مردم خفته باشند، تا به بهشت رويد به سلامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 17؛ ج 4، ص 61؛ اين حديث با تغييراتى در ج 1، ص 42 جامع الصغير آمده)

أَفضَلُ الأَعمالِ، الإِيمانُ بِاللّه ِ وَالجِهادُ فِي سَبِيلِ اللّه ِ.

ترجمه: فاضل ترين اعمال، ايمان به خداست و جهاد در سبيل خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 271؛ جامع الصغير، ج 1، ص 42)

أَفضَلُ الجِهادِ، كَلِمَةُ حَقٍّ عِندَ إِمامٍ جائِرٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 28.
2- . همان، ج 16، ص 318.
3- . همان، ج 6، ص 42؛ ج 14، ص 185.
4- . همان، ج 10، ص 131؛ ج 14، ص 185.
5- . همان، ج 2، ص 327.

ص: 52

ترجمه: فاضل ترين جهادى، كلمه حق بود به نزديك اميرى ظالم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 341؛ جامع الصغير، ج 1، ص 42)

أَفضَلُ الذِّكرِ، الدُّعاءُ.

[ ترجمه: برترين ذكر دعاست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 233)

أُقتُلُوا القاتِلَ وَأَصبِرُوا الصَّابِرَ.

[ ترجمه: كشنده را باز كُشيد و آنكه حبس كرد تا بِمُرد حبس كنيد تا بِميرد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 107)

إِقرَءِ القُرآنَ، ما نَهاكَ فَإِذا لَم يَنهَكَ فَلَستَ تَقرَأُ.

ترجمه: قرآن مى خوان، مادام تو را نهى مى كند، چون نهى نكند تو را، نخوانده باشى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 238؛ جامع الصغير، ج 1، ص 45)

أَكبَرُ الكَبائِرِ، أَن تَجعَلَ للّه ِ نِدّاً وَهُوَ خَلَقَكَ ثُمَّ تَقتُلَ وَلَدَكَ، خَشيَةَ أَن يَأكُلَ مَعَكَ ثُمَّ أَن تَزنِيَ بِحَلِيلَةِ جارِكَ.

ترجمه: بزرگ تر كبيره آن است، كه با خدا همتا بدارى و او آفريدگار تو است، و فرزند را بكشى، ترسى آن را كه با تو نان خورد، پس آنكه با زن همسايه زنا كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 276)

أَكثَرُ أَهلِ الجَنَّةِ، البُلهُ.

[ ترجمه: بيشتر اهالى بهشت، ابلهانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 414؛ جامع الصغير، ج 1، ص 46)

أَكرِمُوا الشُّهُودَ فَإِنَّ اللّه َ يَستَخرِجُ بِهِمِ الحُقُوقَ وَيَدفَعُ بِهِمِ الظُّلمَ.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 158.
2- . همان، ج 2، ص 233.
3- . همان، ج 1، ص 255.
4- . همان، ج 5، ص 210.
5- . همان، ج 12، ص 52.
6- . همان، ج 16، ص 160.

ص: 53

ترجمه: گواهان را اكرام كنى، كه خداى تعالى، حق ها به ايشان بيرون آرد و ظلم به ايشان باز دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 493؛ جامع الصغير، ج 1، ص 47)

أَكرِمُوا عَمّاتِكُمْ.

ترجمه: عمّگان خود را گرامى داريد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 217) در جامع الصغير، ج 1، ص 47 چنين آمده: اكرموا عمتكم النخلة.

أَلا أُخبِرُكُم بِآيَةٍ لَم تُنَزَّل عَلى أَحَدٍ بَعدَ سُلَيمانَ غَيرِي.

ترجمه: شما را خبر دهم به آيتى كه از پس سليمان پيغمبر بر كس فرو نيامد، مگر بر من.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 18)

أَلا إِنَّ كُلَّ دَمٍ وَمالٍ وَمَأثُرَةٍ كانَت فِي الجاهِلِيَّةِ، فَإِنَّها تَحتَ قَدَمَىَّ هاتَينِ إِلاّ سَدانَةَ الكَعبَةِ وَسِقايَةَ الحاجِّ.

ترجمه: هر خونى و مالى و عملى كه در جاهليّت بوده است، همه در زير پاى من است؛ يعنى آن را حكمى نيست، الاّ خدمه كعبه و رعايه سقايه الحاج كه آن برقرار خود رها كرديم.

(از خطبه حجّة الوداع، تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 93)

أَلا إِنَّ مَسجِدِي، حَرامٌ عَلى كُلِّ حائِضٍ مِنَ النِّساءِ وَجُنُبٍ مِنَ الرِّجالِ إِلاّ عَلى مُحَمَّدٍ وَأَهلِ بَيتِهِ عَلِيٍّ وَفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ.

ترجمه: اين مسجد من حرام است بر هر حايضى از زنان و جُنبى از مردان، الاّ بر محمد و اهل بيت او على و فاطمه و حسن و حسين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 770)

أَلا إِنَّ الحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ وَعَلِيٌّ مَعَ الحَقِّ، يَدُورُ مَعَهُ حَيثُ ما دارَ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 131.
2- . همان، ج 11، ص 273.
3- . همان، ج 1، ص 46.
4- . همان، ج 6، ص 231.
5- . همان، ج 5، ص 372 _ 373.

ص: 54

[ ترجمه: آگاه باشيد براستى كه حق با على است و على با حق است مى رود با او هر جا كه رود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 392)

أَلا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ.

ترجمه: الا و بايد كه شاهد به غايب رساند.

(از خطبه حجّة الوداع، تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 236)

أَلا مَن طَلَبَنِي يَومَ القِيامَةِ فَليَطلُبنِي عِندَ المِيزانِ مُحمارّاً وَجهِي مُعَرَّقاً جَبِينِي حَياءً مِمّا أَحدَثَتْ أُمَّتِي بَعدِي.

ترجمه: هر كه مرا جويد روز قيامت گو به نزديك تر از و جوى روى سرخ شده و پيشانى خوى گرفته به شرم آنچه امّتان من از پس من كرده باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 371)

إِلاّ هذَا الرَّجُلُ المُقبِلُ فَإِنَّهُ الصِّدِّيقُ الأَكبَرُ والفارُوقُ الأَعظَمُ.

ترجمه: جز اين مرد كه روى به ما دارد كه او صديق اكبر است و فاروق اعظم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 6)

أَللّه ُ أَكبَرُ، إِنَّ كَمالَ الدِّينِ وَتَمامَ النِّعمَةِ وَرِضاءَ الرَّبِّ بِرِسالَتِي وَبِوَلايَةِ عَليٍّ مِن بَعدِي.

[ ترجمه: به راستى كه إكمال دين و إتمام نعمت به رسالت من است و به ولايت على است بعد از من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 193)

أَللّهُمَّ اجعَلها رِياحاً وَلا تَجعَلها رِيحاً.

ترجمه: بار خدايا! رياح گردان تا رحمت باشد و ريح مگردان تا عقوبت نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 250)

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 108 _ 109.
2- . همان، ج 7، ص 181.
3- . همان،، ج 12، ص 254.
4- . همان، ج 6، ص 14.
5- . همان، ج 7، ص 70.
6- . همان، ج 2، ص 274.

ص: 55

أَللّهُمَّ أَحيِنِي مِسكِيناً وَأَمِتنِي مِسكِيناً وَاحشُرنِي فِي زُمرَةِ المَساكِينِ.

[ ترجمه: بار خدايا مرا مسكين زنده بدار و مسكين بميران و با مسكينان محشور فرما.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 266)

أَللّهُمَ اغفِرِ الَّذِينَ يَدعُونَ أَمواتَ أُمَّتِي وَلا يَتَكَلَّفُونَ إِلاّ إِنِّي بَرِيءٌ مِنَ التَّكلُّف وَصالِحُوا أُمَّتِي.

ترجمه: بار خدايا! بيامرز آنان را كه مردگان امّت مرا دعا كنند و تكليف كنند الاّ برى ام از متكلّفان، [من] و صالحان امّت من.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 475)

أَللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤَذِّنِينَ، أَللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤَذِّنِينَ، أَللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤَذِّنِينَ.

ترجمه: بار خدايا مؤذّنان را بيامرز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 183)

أَللّه ُ يُعطِي وَأَنَا أَقسِمُ.

ترجمه: خدا بدهد و من قسمت كنم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 662)

إِلْتَمِسُوا الجارَ، قَبلَ شِرَى الدّارِ وَالرَّفِيقَ، قَبلَ الطَّرِيقِ.

[ ترجمه: بجوئيد، همسايه را، پيش از خريد خانه و همراه را، پيش از راه (سفر). ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 764؛ جامع الصغير، ج 1، ص 54)

إِلْتَمِسُوها، فِي تِسعٍ بَقِينَ أَو خَمسٍ بَقِينَ أَو ثَلاثٍ بَقِينَ أَو آخِرَ لَيلَةٍ.

[ ترجمه: بجوئيد آن (شب قدر) را در نُه يا پنج يا سه روز مانده يا شب آخر (رمضان)]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 560) در جامع الصغير، ج 1، ص 54 چنين آمده:

إِلْتَمِسُوْا لَيْلَةَ القَدْرِ لَيْلَةَ سَبْعٍ وَعِشْرِيْنَ.

أَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن قَلبٍ، لا يَخشَعُ وَعِلمٍ، لا يَنفَعُ وَبَطنٍ، لا يَشبَعُ وَعَينٍ، لا تَدمَعُ وَدُعاءٍ، لا يُسمَعُ وَصَلوةٍ، لا تُرفَعُ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 314.
2- . همان، ج 16، ص 293.
3- . همان،، ج 7، ص 43.
4- . همان، ج 5، ص 96.
5- . همان، ص 357.
6- . همان، ج 20، ص 347.

ص: 56

[ ترجمه: بار خدايا پناه مى برم به تو از قلبى كه خاشع نشود و دانشى كه سود ندهد و شكمى كه سير نگردد و چشمى كه نگريد و دعائى كه شنيده نشود و نمازى كه بالا نرود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 11؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 316، 317، 320، 313)

أَلأَمانَةُ، تَجُرُّ الرِّزقَ وَالخِيانَةُ، تَجُرُّ الفَقرَ.

ترجمه: امانت، روزى آرد و خيانت، درويشى آرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 589) در جامع الصغير به جاى «تجرّ»، «تجلب» آمده. (جامع الصغير، ج 1، ص 107)

أَمَّا ابنَتِي فاطِمَةُ فَإِنَّها سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمِينَ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ وَهِيَ بِضعَةٌ مِنِّي وَهِيَ نُورُ عَينِي وَثَمَرَةُ فُؤادِي وَرُوحِيَ الَّتِي بَينَ جَنبيَّ وَهِيَ الحَوراءُ الإِنسِيَّةُ، مَتى تَقُومُ فِي مِحرابِها بَينَ يَدَي رَبِّها، يَزهَرُ نُورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزهَرُ نُورُ الكَواكِبِ لِأَهلِ الأَرضِ يَقُولُ اللّه ُ لِمَلائِكَتِهِ، اُنظُرُوا إِلى أَمَتِي فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ إِمائِي فَإِنَّها تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خِيفَتِي وَقَدْ أَقبَلَتْ بِقَلبِها عَلى عِبادَتِي أُشهِدُكُم أنِّي قَد أَمَّنتُها وَشِيعَتَها مِنَ النّارِ.

ترجمه: دختر من فاطمه سيّده زنان عالم است، از اوّلينان و آخرينان و او پاره اى از من است و نور چشم من است و ميوه دل من است و جان من است از ميان پهلوهاى من و او حور است، جز آنكه انسى نسبت است از من. در محراب خود بايستد پيش خداى تعالى (جلّ جلاله) نور روى او فرشتگان را همچنان روشنايى دهد كه ستارگان آسمان اهل زمين را. خداى تعالى فرشتگان را گويد پرستار مرا ببينيد فاطمه را، سيّده زنان پرستاران من از پيش من ايستاده پهلوهاى او مى لرزد از ترس من و روى به عبادت من كرده است. شما را گواه مى كنم كه او را و شيعه او را از آتش دوزخ ايمن كردم.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 28.
2- . همان، ج 4، ص 396.

ص: 57

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 561)

أُمَّتِي الغُرُّ المُحَجَّلُونَ يَومَ القِيامَةِ، مِن آثارِ الوُضُوءِ.

ترجمه: امّت من روز قيامت اغرّ محجّل باشند از آثار وضوء نماز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 113؛ ج 5، ص 274؛ با تغييرى در ج 1، ص 51 جامع الصغير آمده)

أَمُتَوَكِّهُونَ أَنتُم كَما تَتَهَوَّكُ (3) اليَهُودُ وَالنِّصارى، لَقَد جِئتُكُم بِها بَيضاءَ نَقِيَّةً وَلَو كانَ مُوسى حيّاً، ما وَسِعَهُ الاّ اتِّباعي.

[ ترجمه: شما متردّد و شاكّيد؟ چنانكه جهودان و ترسايان، من به شما دينى آوردم سفيد و پاكيزه، اگر موسى زنده بودى، او را نبودى مگر متابعت من كردن. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 344)

أُمِرتُ أَن أُقاتِلَ النّاسَ، حَتّى يَقُولُوا لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ فَإِذا قالُوها، عَصِمُوا دِمائَهُم وَأَموالَهُم إِلاّ بِحَقِّها وَحِسابُهُم عَلَى اللّه ِ قِيلَ وَما حَقُّها يا رَسُولَ اللّه ِ؟ قالَ: زِناءٌ بَعدَ إِحصانٍ وَكُفرٌ بَعدَ إِيمانٍ وَقَتلُ نَفسٍ يُقتَلُ بِها.

ترجمه: مرا فرمودند كه با مردمان كارزار كنيم تا بگويند لا اله الاّ اللّه . چون بگفتند خون و مال خود را در حمايت گرفتند، الاّ به حقّش و حسابشان بر خداست گفتند: يا رسول اللّه ! و حقّش چيست؟ گفت: كفر از پس ايمان و زنا از پس احصان و كشتن نفسى كه او را باز كشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 351) در جامع الصغير اين حديث تا رسول اللّه آمده. (جامع الصغير، ج 1، ص 57)

أُمُّ القُرآنِ، عِوَضٌ مِن غَيرِها وَلَيسَ غَيرُها مِنها عِوَضاً.

[ ترجمه: اُمّ القرآن (حمد) جايگزين غير از آن است و جز آن جايگزين آن نشود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 13)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 318.
2- . همان، ج 6، ص 283.
3- . در لسان العرب ذيل كلمه «تَهَوُّك» چنين آمده: أَمُتَهَوِّكُونَ أَنتُم كَما تَهَوَّكَتِ اليَهُودُ وَالنَّصارى، لسان العرب، ج 10، ص 508.
4- . روض الجنان، ج 3، ص 166.
5- . همان، ج 12، ص 218.
6- . همان، ج 1، ص 31.

ص: 58

أَلأُمُورُ بِخَواتِمِها.

[ ترجمه: كارها بسته به پايانشانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 493)

أَنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم وَسِلمٌ لِمَن سالَمَكُم.

ترجمه: من به جنگم با آنكه با شما به جنگ است و به صلحم با آنكه با شما به صلح است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 570)

أَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِي بِي وَأَنَا مَعَ عَبدِي فَإِذا ذَكَرَنِي فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفسِهِ ذَكَرتُهُ فِي نَفسِي وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلاءٍ ذَكَرتُهُ فِي مَلاءٍ خَيراً مِنهُم وَإِن تَقَرَّبَ إِليَّ شِبراً تَقَرَّبتُ إِلَيهِ ذِراعاً وَإِن تَقَرَّبَ إِليِّ ذِراعاً تَقَرَّبتُ إِلَيهِ باعاً وَمَن أَتانِي مَشياً أَتَيتُهُ هَروَلَةً.

ترجمه: من به نزديك گمان بنده ام و من با بنده ام: چون مرا ياد كند در نفس خود، يادش كنم در نفس خود و اگر مرا ياد كند در مجمعى، يادش كنم در مجمعى به از آن و اگر تقرّب كند به من به يك شبر، تقرّب كنم به او يك ارش و اگر تقرّب كند به من يك ارش، تقرّب كنم به او يك باع و اگر به من آيد به رفتن با او شوم به تاختن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 240)

أَنا وَكافِلُ اليَتِيمَ كَهاتَينِ فِي الجَنَّةِ (وَأَشارَ بِاِصبَعِيهِ بِالسَّبَّابَةِ وَالوُسطى).

ترجمه: من و آن كس كه كفالت يتيم كند، در بهشت هم چنانم كه اين دو انگشت؛ يعنى انگشت دوم و انگشت ميانه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 266)

ألأَنبِياءُ إِخوَةُ لِعِلاّتِ أُمَّهاتِهِم شَتَّى وَدِينُهُم واحِدٌ وَإِنِّي أَولَى النّاسِ بِعِيسَى بنِ مَريَمَ لِأَنَّهُ لَم يَكُنْ بَينِي وَبَينَهُ نَبِيٌّ وَيُوشِكُ أَن يَنزِلَ فِيكُمُ ابنُ مَريَمَ حَكَماً عَدلاً فَإِذا رَأَيتُمُوهُ فَاعرِفُوهُ فَإِنَّهُ رَجُلٌ تامُّ الخَلقِ إِلَى الحُمرَةِ وَالبَياضِ سَبَطُ الشَّعرِ كَأَنَّ رَأسَهُ يَقطُرُ وَإِن لَم يُصِبهُ بَلَلٌ فَيَكسِرُ الصَّلِيبَ وَيَقتُلُ الخِنزِيرَ وَيَضَعُ الجِزيَةَ وَيَقبِض المالَ وَيُقاتِلُ النّاسَ عَلَى الإِسلامِ حَتّى يُهلِكُ اللّه ُ فِي زَمانِهِ المِلَلَ كُلَّها غَيرَ الإِسلامَ وَيَكُونُ السَّجدَةُ للّه ِ رَبِّ العالَمِينَ وَيُهلِكُ اللّه ُ فِي زَمانِهِ مَسِيحَ الضَّلالَةِ الكَذّابَ الدَّجّالَ وَيَقَعُ الأَمنَةُ فِي الأَرضِ فِي زَمانِهِ حَتّى تَرتَعُ الاُسُودُ مَعَ الأَبِلِ والنُّمُورُ مَعَ البَقَرِ وَالذِّئابُ مَعَ الغَنَمِ وَيَلعَبُ الصِّبيانُ بِالحَيّاتِ لا يَضُرُّ بَعضُهُم بَعضَاً ثُمَّ يَلبِثُ فِي الأَرضِ أَربَعِينَ سَنَةً ثُمَّ يَتَوفّى وَيُصَلِّى عَلَيهِ المُسلِمُونَ وَيَدفُنُونَهُ إِقرَؤُا إِن شِئتُم «وَإِن مِن أَهلِ الكِتابَ إِلاّ لِيُؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ» قَبلَ مَوتَ عِيسى يُعِيدُها ثَلاثَ مَرّاتٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 190.
2- . همان، ج 17، ص 123.
3- . همان، ج 15، ص 213.
4- . همان، ج 2، ص 313.

ص: 59

ترجمه: پيغمبران برادران اند از مادران مختلف و دينشان يكى است و اولى ترين مردمان به عيسى بن مريم منم كه محمّدم، براى آنكه ميان من و او هيچ پيغمبر نيست و نزديك آن است كه از آسمان فرود آيد و او ميان مردم حكم كند به عدل. چون او را بينى، بشناسى. او را مردى است تمام خلق سرخ سفيد موى فرو گذاشته؛ پندارى كه آب از موى او فرو مى چكد و اگر چه تر نباشد. صليب بشكند و خوك را بكشد و جزيه فرو نهد و مال بستاند و با كافران بر اسلام قتال كند؛ تا خداى تعالى در روزگار او همه ملت ها هلاك كند، مگر اسلام و سجده نكنند، جز خداى را و در روزگار او خداى تعالى مسيح ضلال را، كه دجّال كذّاب است، هلاك بر آرد و در روزگار او ايمنى در زمين پديد آيد، تا شير با شتر چره كند، و پلنگ با گاو، و گرگ با گوسفند، و كودكان به مار بازى كنند و هيچ از اينان مضرّت به يكديگر نرسانند. آنگه چهل سال در زمين مقام كند. آنگه وفات آيد او را و مسلمانان بر او نماز كنند و او را دفن كنند و اگر خواهى از قرآن بر خوانى «وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُو?مِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» تا سه بار باز مى گفت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 74) «از آغاز تا جمله «بينى و بينه نبى» در جامع الصغير، ج 1، ص 93 آمده».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 183 _ 184.

ص: 60

إِن أَرَدتُم عَيشَ السُّعَداءِ وَمَوتَ الشُّهَداءِ وَالنِّجاةَ يَومَ الحَشرِ وَالظِّلَّ يَومَ الحَرُورِ وَالهُدى يَومَ الضَّلالَةِ، فَأدرِسُوا القُرآنَ فَإِنَّهُ كَلامُ الرَّحمنِ وَحِرزٌ مِنَ الشَّيطانِ وَرُجحانٌ فِي المِيزانِ.

ترجمه: اگر خواهى تا زندگانى شما زندگانى سعيدان باشد و مرگ شما مرگ شهيدان باشد و نجات يابيد روز قيامت و سايه يابيد روز گرما و راه يابيد روز گمراهى، درس قرآن كنيد كه آن كلام خداى رحمن است و حِرزْ و نگاه داشت از شيطان است و سنگينى در ترازوى و ميزان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8 _ 9)

إِن تَغفِر أَللّهُمَّ، تَغفِر جَمَّاً.

[ ترجمه: اگر مى آمرزى بار خدايا همه (گناهان) را بيامرز. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 181؛ جامع الصغير، ج 1، ص 92)

أَنتُمُ اليَومُ عَلى عَدَدِ أَصحابِ طالُوتَ حِينَ عَبَرُوا النَّهرَ وَما جازَ مَعَهُ إِلاّ مُؤمِنٌ.

ترجمه: شما امروز بر عدد اصحاب طالوتى كه بجوى عبر كردند هيچ كس با او عبر نكرد، الاّ مؤمنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 428)

أَلأَنصارُ كَرِشِي وَعَيبَتِي، لَو سَلَكَ النّاسُ وادِياً وَسَلَكَ الأَنصارُ شِعباً لَسَلَكتُ شِعبَ الأَنصارِ.

ترجمه: انصار اصحاب سرّ من اند و خواصّ من اند، اگر مردمان به يك وادى فرو شوند و انصار به راهى فرو شوند، من به راه انصار فرو شوم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 571) قسمت اوّل اين سخن تا «عيبتى» در ج 1، ص 635 تفسير ابوالفتوح نيز آمده.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 21.
2- . همان، ج 18، ص 183.
3- . همان، ج 3، ص 370.
4- . همان، ج 9، ص 204؛ ج 5، ص 29.

ص: 61

أَلقَبرُ رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ أَو حُفرَةٌ مِن حُفَر النِّيرانِ.

ترجمه: گور يا مرغزارى از مرغزارهاى بهشت يا كنده از كنده هاى دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 77)

إِنَّ أَبغَضَ الخَلقِ إِلَى اللّه ِ، اَلأَلَدُّ الخَصِيمُ.

ترجمه: خداى تعالى از بندگان آن را دشمن تر دارد كه او سخت خصومت باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 493؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 304)

إِنَّ أَبغَضَ الرِّجالِ إِلَى اللّه ، اَلأَلَدُّ الخَصِيمُ.

ترجمه: دشمن تر كسى نزد خداى تعالى، مردى سخت خصومت و ستيزه گر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 339؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 304)

إِن صَدَقَ الرَّجُلُ دَخَلَ الجَنَّةَ.

ترجمه: اگر راست مى گويد، به بهشت شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 409)

إِنَّ أَحَبَّ النّاسِ إِلَى اللّه ِ يَومَ القِيامَةِ وَأَدناهُم مَجلِساً، إِمامٌ عادِلٌ.

ترجمه: دوست ترين خلقان به نزد خداى تعالى روز قيامت و نزديك تر به مجلس، امام عادل باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 566)

إِنَّ أَحَقَّ الشُّرُوطِ أَن يُوفى، مَا اسْتَحلَلتُم بِهِ الفُرُوجَ.

ترجمه: اولى تر شرطى كه به آن وفا كنند، آن است كه آنچه به آن فرج حلال كرده اند، تمام بدهند [يعنى مهر زنان].

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 719؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 400)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 188.
2- . همان، ج 13، ص 124.
3- . همان، ج 3، ص 151.
4- . همان، ص 319.
5- . همان، ج 9، ص 193.
6- . همان، ج 5، ص 145.

ص: 62

إِنَّ أَخوَفَ ما أَخافُ عَلَيكُمُ، الشِّركُ الخَفِيُّ وَإِيّاكُم وَشِركَ السَّرائِرِ فَإِنَّ الشِّركَ أَخفى فِي أُمَّتِي مِن دَبِيبِ النَّملِ عَلَى الصَّفَا فِي اللَّيلَةِ الظَّلماءِ.

ترجمه: بتر چيزى كه من بر شما مى ترسم مخوف تر چيزى شرك پوشيده است و دور باشيد از شرك در سرّ كه شرك پوشيده تر است در امّت من از رفتن مورچه بر سنگ نرم در شب تاريك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 457)

إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَذاباً يَومَ القِيامَةِ، عالِمٌ لَم يَنفَعهُ اللّه ُ بِعِلمِهِ.

ترجمه: سخت تر كسى روز قيامت به عذاب، عالمى باشد كه او را به علم خود منفعت نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 106؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 163 _ 162)

إِنَّ أَطيَبَ ما أَكَلَ الرَّجُلُ مِن كَسبِهِ، وَإِنَّ وَلَدَهُ مِن كَسبِهِ.

ترجمه: [پاكيزه ترين چيزى كه مرد مى خورد از دست رنج اوست و فرزندانش از دست رنجش هستند].

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 605) در جامع الصغير، ج 1، ص 76 با تغييرى آمده.

إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ بَعدَ المَعرِفَةِ، الصَّلوةُ وَأَوَّلَ ما يُحاسَبُ العَبدُ عَلَيهَا، الصَّلوةُ فَإِن قُبِلَت، قُبِلَ ماسِواها وَإِن رُدَّت، رُدَّ ماسِواها.

ترجمه: اوّل فريضه اى كه بر بنده هست پس از شناختن خداى تعالى، نماز است و اوّل چيز كه او را بر آن حساب كنند، نماز است؛ اگر نمازش قبول كنند، دگر طاعتش قبول كنند و اگر نمازش رد كنند، دگر طاعتش رد كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 103)

إِنَّ اللّه َ تَعَالى أَفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ المُؤمِنِ، مِنَ الضّالِّ بِالوَجدِ وَمِنَ العَقِيمِ بِالوَلَدِ وَمِنَ الظَّمآنِ بِالوِردِ.

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 50 _ 51.
2- . همان، ج 1، ص 253.
3- . همان، ج 30، ص 457.
4- . همان، ج 1، ص 247.

ص: 63

ترجمه: خداى تعالى به توبه بنده مؤمن شادتر باشد از آنكه گم كرده به يافته و زن نازاييده به فرزند و تشنه به آب سرد و هر كه او توبه كند مثل توبه نصوح، خداى تعالى گناه او را از ياد كرام الكاتبين ببرد و از بقاع زمين و مردم آن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 574) «با تغيير در جامع الصغير، مجلد دوم، ص 103 آمده»

إِنَّ اللّه َ تَعَالى أَعطانِي السَّبعَ الطِّوَالَ، مَكانَ التَّوريةِ وَأَعطانِي المِئينَ، مَكانَ الإِنجِيلِ وَأَعطانِي المَثانِي، مَكانَ الزَّبُورِ وَفَضَّلَنِي بِالمُفَصَّلِ.

ترجمه: خداى تعالى مرا به جاى تورية اين هفت سوره دراز داد و به جاى انجيل، مِئين؛ يعنى سوره ها كه كمابيش صد آيه است و به جاى زبور، مرا مثانى داد و آنكه مرا تفضيل داد به صورت هاى مفصّل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 250؛ جامع الصغير، ج 1، ص 59)

إِنَّ اللّه َ تَعالى لايَنامُ وَلا يَنبَغِي لَهُ أَن يَنامَ وَلكِنَّهُ يَخفِضُ القِسطَ وَيَرفَعُهُ، يُرفَعُ إِلَيهِ عَمَلُ اللَّيلِ قَبلَ عَمَلِ النَّهارِ وَعَمَلُ النَّهارِ قَبلَ عَمَلِ اللَّيلَ.

ترجمه: خداى نبخسبد و خواب به كار نيست او را و او را خفض و رفع بهره باشد؛ يعنى روزى خلقان عمل بندگان كه در شب كرده باشند بر او رفع كنند، پيش از آنكه روز آيد و عمل روز را بر او عرضه كنند، پيش از آنكه شب آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 442؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 64)

إِنَّ اللّه َ تَعالى لا يَنظُرُ إِلى صُوَرِكُم وَلا إِلى أَموالِكُم وَلكِن يَنظُرُ إِلى قُلُوبِكُم وَأَعمالِكُم وَإِنَّما أَنتُم بَنُو آدَمَ فَأَكرَمُكُم عَلَى اللّه ِ أَتقيكُم.

ترجمه: خداى تعالى به صورت هاى شما ننگرد و نه به مال هاى شما و ليكن به دل هاى شما نگرد و عمل هاى شما؛ همه فرزندان آدميد. گرامى ترين شما بر خداى آن است كه پرهيزگارتر باشد.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 130.
2- . همان، ج 11، ص 344.
3- . همان، ج 3، ص 406.

ص: 64

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 128؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 280 _ 279)

إِنَّ اللّه َ تَعالى قَسَّمَ بَينَكُم أَخلاقَكُم، كَما قَسَّمَ بَينَكُم أَرزاقَكُم وَإِنَّ اللّه َ طَيِّبٌ لا يَقبَلُ إِلاّ طَيِّباً.

ترجمه: خداى تعالى قسمت اخلاق شما بكرد، چنان كه قسمت ارزاق شما بكرد و خداى تعالى پاك است، جز پاك نپذيرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 469)

إِنَّ اللّه َ تَعالى نَزَّهَنا عَن غُسالَةِ أَموالِ النّاسِ.

[ ترجمه: خداى تعالى ما را پاك داشت از دست سوده مالهاى مردمان. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 240)

إِنَّ اللّه َ تَجاوَزَ لِأُمَّتِي ما حَدَّثَت بِهِ أَنفُسُهُم مالَم تُكَلِّمُوا بِهِ أَو تَعمَلُوا بِهِ.

ترجمه: خداى تعالى از امّت من در گذرانيد آنچه نفس ايشان به آن حديث كند، مادام تا بنگويند و يا بنكنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 498؛ جامع الصغير، ج، ص 59)

إِنَّ اللّه َ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفقَ فِي الأَمرِ كُلِّهِ وَيُحِبُّ كُلَّ قَلبٍ خاشِعٍ حَزِينٍ رَحِيمٍ يُعَلِّمُ النّاسَ الخَيرَ وَيَدعُوا إِلى طاعَةِ اللّه ِ وَيُبغِضُ كُلَّ قَلبِ قاسِ يَنامُ اللَّيلَ كُلَّهِ فَلا يَذكُرُ اللّه َ وَلا يَدرِي يُرَدَّ عَلَيهِ رُوحُهُ أَم لا.

ترجمه: خداى تعالى رحيم است، مدارا دوست دارد در همه كارها و دوست دارد هر دلى خاشع نرم اندوهناك با رحمت كه مردمان را خير آموزد و خلق را به اطاعت خداى خواند و دشمن دارد هر دلى سخت ببازى مشغول همه شب بخسبد، ذكر خداى نكند كه روح با او دهند يا نه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 486) «قسمت اوّل اين حديث تا «في الامر كله» در جامع الصغير، ج 1، ص 65 آمده»

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 44.
2- . همان، ج 4، ص 62.
3- . همان، ج 2، ص 250. اين حديث از امام صادق است.
4- . همان، ج 4، ص 145.
5- . همان، ج 16، ص 316.

ص: 65

إِنَّ اللّه َ غَفُوٌّ، يُحِبُّ العَفوَ.

ترجمه: خداى تعالى عفُوّ است؛ عفو كردن دوست دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 69؛ جامع الصغير، ج 1، ص 61)

إِنَّ اللّه َ طَيِّبٌ، لا يَقبَلُ إِلاّ طَيِّباً وَإِنَّ اللّه َ أَمَرَ المُؤمِنِينَ بِما أَمَرَ بِهِ المُرسَلِينَ.

ترجمه: خداى تعالى پاك است، الاّ پاك قبول نكند و مؤمنان را هم آن فرمود كه پيغامبران را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 258) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 61 آمده»

إِنَّ اللّه َ كَتَبَ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالغِيرَةَ عَلَى النِّساءِ فَمَن صَبرَ مِنهُنَّ إِحتِساباً كانَ لَهُ مِثلُ أَجرِ شَهِيدٍ.

ترجمه: خداى تعالى جهاد بر مردان نوشت و غيرت بر زنان. هر كه صبر كند از ايشان بر آن، او را مانند مزد شهيدى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 388) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 62 آمده»

إِنَّ اللّه َ كَرِهَ مِنكُم ثَلاثاً: قِيل وَقال وَكَثرَةُ السُّؤالِ وَإِضاعَةُ المالِ وَنَهى عَن عُقُوقِ الأُمَّهاتِ وَوُئُودَةِ (4) البَناتِ وَمَن مَنَعَ وَهاتَ.

ترجمه: خداى تعالى كاره باشد از شما سه چيز را. گفت و گوى و سؤال بسيار كردن، و مال ضايع كردن و نهى كرد از عصيان مادر و پدر و در گور كردن دختران زنده را و از نادادن و واگرفتن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 479)

إِنَّ اللّه َ لا يَجمَعُ الإِيمانَ وَالخَمرَ فِي جَوفِ امْرَءٍ أَبَداً.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 171.
2- . همان، ج 2، ص 293.
3- . همان، ج 3، ص 269.
4- . در لسان العرب ذيل كلمه «وَأد» چنين آمده: وَفِي الحَدِيثِ أَنَّهُ نَهى عَن وَأدِالبَناتِ. لسان العرب، ج 3، ص 443.
5- . روض الجنان، ج 4، ص 92.

ص: 66

ترجمه: خداى تعالى جمع نكند ايمان و خمر در دل هيچ كس.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 218)

إِنَّ اللّه َ لا يَقبِضُ العِلمَ إِنتِزاعاً يَنتَزِعُهُ مِنَ النّاسِ وَلكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ حَتّى إِذا لَم يَبقَ عالِمٌ إِتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً فَأَفتَوا بِغَيرِ عِلمٍ فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا.

ترجمه: خداى تعالى علم باز نگيرد، چنان كه از ميان مردمان بر كند و ليكن علم بردارد و باز گيرد به باز گرفتن عالمان؛ تا آنگه كه عالمى نماند، مردمان رئيسان جاهل گيرند. ايشان فتوا كنند بى علم گمراه شوند و گمراه كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 202؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 305؛ نووى، ج 10، ص 143)

إِنَّ للّه ِِ مَلَكاً لَهُ أَلفُ أَلفُ رَأسٍ عَلى كُلِّ رَأسٍ أَلفُ أَلفُ وَجهٍ وَعَلى كُلِّ وَجهٍ أَلفُ أَلفُ فَمٍ فِي كُلِّ فَمٍ أَلفُ أَلفُ لِسانٍ، يُسَبِّحُ اللّه َ تَعالى بِكُلِّ لِسانٍ بِأَلفِ أَلفِ لُغَةٍ.

ترجمه: خداى را (جلّ جلاله) فرشته اى است كه او را هزار هزار سَر است و بر هر سَرى هزار هزار روى است و بر هر رويى هزار هزار دهان است و بر هر دهانى هزار هزار زبان است، به هر زبانى خداى را مى خواند به هزار هزار لغت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 382)

إِنَّ اللّه َ يَبعَثُ إِلَيهِ مَلَكاً عِندَ تَمامِ مائَةِ وَعِشرِينَ يَوماً، فَيَنفَخُ فِيهِ الرُّوحَ وَيَكتُبُ أَجَلَهُ وَرِزقَهُ وَشَقِيَ هذا وَسَعِدَ.

[ ترجمه: جنين را در شكم مادر خود چون صد و بيست روز تمام شود، خداى تعالى فرشته بفرستد تا روح در او دمد و اجل و روزيش بنويسد، و شقاوت و سعادتش. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 244)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 133.
2- . همان، ج 11، ص 241.
3- . همان، ج 16، ص 92.
4- . همان، ج 7، ص 203.

ص: 67

إِنَّ اللّه َ يُبغِضُ كُلَّ مِطلاقٍ مِذواقٍ.

ترجمه: خداى دوست ندارد مردم بسيار طلاق و آن بسيار نكاح را، يكى مى كند، يكى را رها مى كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 403)

إِنَّ اللّه َ يُحِبُّ كُلَّ قَلبٍ حَزِينٍ.

ترجمه: خداى تعالى هر دلى اندوهگين دوست دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 496)

إِنَّ اللّه َ يَرضى عَنِ العَبدِ أَن يَأكُلَ الأَكلَةَ، فَيَحمَدُهُ عَلَيها أَو يَشرَبَ الشَّربَةَ، فَيَحمَدُهُ عَلَيها.

ترجمه: خدا از بنده راضى شود كه طعامى بخورد و شرابى باز خورد و خداى را بر آن شكر گويد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 324)

إِنَّ اللّه َ يَسئَلُ كُلَّ أَحَدٍ بِكَلامِهِ، لَيسَ بَينَهُ وَبَينَهُ تَرجُمانٌ.

ترجمه: خداى تعالى هر كس را كه سؤال كند و به خودى خود با او خطاب كند، ميان ايشان ترجمانى نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 370)

إِنَّ اللّه َ يَقبَلُ تَوبَةَ عَبدِهِ، مالَم يُغَرغِر.

ترجمه: خداى تعالى توبه بنده قبول كند، مادام تا جانش به غر غره رسيدن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 97، 738؛ جامع الصغير، ج 1، ص 67)

إِنَّ الجَنَّةَ لا تَدخُلُهَا العَجائِزُ.

ترجمه: زنان پير به بهشت نشوند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 230)

إِنَّ الحَسَدَ يَأكُلُ الحَسَناتِ كَما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ.

ترجمه: حسَدِ حاسد، حسَنات را چنان خورد كه آتش هيزم را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 181، 780؛ جامع الصغير، ج 1، ص 131)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 304.
2- . همان، ج 20، ص 199.
3- . همان، ج 12، ص 160.
4- . همان، ج 8، ص 130.
5- . همان، ج 1، ص 232؛ ج 5، ص 292.
6- . همان، ج 18، ص 312.
7- . روض الجنان، ج 2، ص 107؛ ج 5، ص 399.

ص: 68

إِنَّ حُسنَ الظَّنَّ، مِن حُسنِ العِبادَةِ.

ترجمه: نيكو گمانى از نيكو عبادتى است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 543)

إِنَّ حَقّاً عَلَى اللّه ِ أَن لا يَرفَعَ شَيئاً مِنَ الدُّنيا إِلاّ وَضَعَهُ.

ترجمه: بر خدا واجب است كه هيچ چيز از دنيا رفيع نكند، و الاّ وضيع بكند آن را

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 252)

إِنَّ خَيرَ الأَصحابِ عِندَاللّه ِ، خَيرُهُم، لِصاحِبِهِ وَخَيرَ الجِيران عِندَاللّه ِ خَيرُهُم لِجارِه.

ترجمه: بهترين رفيقان به نزديك خداى، آن بود كه رفيقش را به بود و بهترين همسايگان به نزديك خداى، آن بود كه صالح و متعبّد بود به صدق نه به رياء.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 764)

إِنَّ الدُّنيا خُضرَةٌ حُلوَةٌ وَإِنَّ اللّه َ مُستَخلِفُكُم فِيها فَناظِرٌ كَيفَ تَعمَلُونَ [دنيا سبز و شيرين است و خداوند شما را در آن جانشين نموده، تا چگونه عمل نمائيد.]

ترجمه: دو معنى دارد: يكى آنكه بشتابى و مسابقت كنى يك، يك را در كار خير و هر كسى جهد كنى كه آن خير و احسان كه ديگران مى كنند شما كنى و يا اوّل شما كنى، و قول ديگر آن است كه بشتابى پيش از آنكه به موت فوق شود از شما.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 164؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 321؛ نووى، ج 10، ص 211)

.


1- . همان، ج 17، ص 70.
2- . همان، ج 19، ص 33.
3- . همان، ج 5، ص 357.
4- . همان، ج 6، ص 410. مؤلف، آيه «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» را جزء حديث دانسته و دو وجه سبقت را جزء معنى حديث پنداشته است كه نادرست بودن آن بر ارباب دانش پوشيده نيست.

ص: 69

إِنَّ اللّه َ يَنتَصِفُ مِنَ الشّاةِ القَرناءِ إِلَى الشّاةِ الجَمّاءِ.

ترجمه: عدل خداى تعالى تا آنجا باشد كه فرداى قيامت كند، آن دو گوسفند را كه يكى سُرو داشته و يكى نداشته، از آن سرو دار بر آن بى آلت ظلمى رفته باشد، هر دو را زنده كند و انتصاف كند ميان ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 273)

إِنَّ رَحمَتِي سَبَقَت غَضَبِي.

[ ترجمه: براستى كه رحمتم پيشى گيرد غضبم را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 258)

اين حديث به صور گوناگون در مآخذ ديگر آمده: قالَ اللّه ُ (عَزَّوَجَلَّ) سَبَقَتْ رَحْمَتِىْ غَضَبِىْ. (كنوز الحقائق، ص 19؛ مسند احمد، ج 2، ص 242، 258، 397؛مسلم، ج 8، ص 95)، به نقل احاديث مثنوى. إِنَّ اللّه َ تَعالى لَمّا خَلَقَ الْخَلْقَ كَتَبَ بِيَدِهِ عَلى نَفْسِهِ أَنَّ رَحْمَتِىْ تَغْلِبُ غَضَبِىْ. (جامع صغير، ج 1، ص 72)، به نقل از احاديث مثنوى. كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ بِيَدِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الخَلْقَ (رَحْمَتِىْ سَبَقَتْ غَضَبِىْ) (جامع صغير، ج 2، ص 89)

إِنَّ الشّارِبَ إِذا شَرِبَ سَكِرَ، وَإِذا سَكِرَ هَذى، وَإِذا هَذَى إِفتَرى وَحَدُّ المُفتَرِي ثَمانُونَ جَلدَةً.

ترجمه: چون شارب خمر خورد، مست شود و چون مست شود، هذيان گويد و چون هذيان گويد، فريه كند و چون فريه كند، حدّ مفترى هشتاد تازيانه بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 221)

إِنَّ الشَّيطانَ يَجرِي مِن إِبنِ آدَمَ مَجرَى الدَّمِ.

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 282.
2- . همان، ص 241.
3- . همان، ص 142. مؤلف محترم در اينجا حديث اميرالمؤمنين على عليه السلام را در ميان احاديث پيامبر آورده است.

ص: 70

ترجمه: شيطان از بنى آدم چنان رود كه خون.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 538 و ج 5، ص 613؛ صحيح مسلم، ج 2؛ ص 177؛ نووى، ج 9، ص 23)

إِنَّ الفِتنَةَ تَجِيءُ فَتَنسِفُ العِبادَ نَسفاً فَيَنجُوا العالِمُ مِنها بِعِلمِهِ.

ترجمه: فتنه بيايد و بندگان خداى را پست كند؛ عالم از آن به علم نجات يابد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 524)

إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَما بَلَغَ عَبدٌ حَقِيقَةَ الإِخلاصِ، حَتّى لا يُحِبَّ أَن يُحمَدَ عَلى شَيءٍ مِن عَمَلِ اللّه .

ترجمه: هر حقّى را حقيقتى هست و بنده به حقيقت اخلاص نرسد تا چشم از آن بيفكند كه او را مدح كنند بر كارى كه براى خدا كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 215)

إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ زِينَةً وَإِنَّ زِينَةَ الصَّلوةِ رَفعُ الأَيدِي مِنها فِي ثَلاثَةِ مَواطِنَ إِذا تَحَرَّمتَ لِلصَّلوةِ وَإِذا رَكَعتَ وَإِذا رَفَعتَ رَأسَكَ مِنَ الرُّكُوعِ.

[ ترجمه: هر چيزى را زينتى است و همانا زينت نماز دست بلند كردن است در سه جاى چون تكبيرة الاحرام گويى و گاهى ركوع كنى و هنگامى سر از ركوع بردارى. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 385)

إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ سَناماً وَسَنامُ القُرآنِ سُورَةُ البَقَرَةِ.

ترجمه: هر چيزى را كوهانى است و كوهان قرآن سورة البقره است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 36؛ جامع الصغير، ج 1، ص 84)

إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ قَلباً وَإِنَّ قَلبَ القُرآنِ يس مَن قَرَأَها كَتَبَ اللّه ُ لَهُ قِرائَةَ القُرآنِ عَشرَ مَرّاتٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 255؛ ج 20، ص 477.
2- . همان، ج 9، ص 96 _ 97.
3- . همان، ج 2، ص 191.
4- . همان، ج 8، ص 174.
5- . همان، ج 1، ص 91.

ص: 71

ترجمه: هر چيزى را دلى هست و دل قرآن سوره يس است الا و هر كس اين سوره بخواند، خداى تعالى او را بنويسد به خواندن اين سوره ثواب آنكه قرآن ده بار بخوانده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 399؛ جامع الصغير، ج 1، ص 83)

إِنَّ لِلشَّيطانِ لَمَّةً وَلِلمَلَكِ لَمَّةً وَلَمَّةُ الشَّيطانِ الوَسوَسَةُ وَلَمَّةُ المَلَكِ الإِلهامُ.

ترجمه: ديو را لمه اى باشد و فرشته را لمه اى؛ لمه ديو وسوسه او بود و لمه فرشته الهام او بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 181) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 83 ضبط است»

إِنَّ لِلمَساجِدِ أَوتاداً المَلائِكَةُ جُلَساؤُهُم.

ترجمه: مساجد را ميخها هست؛ يعنى ملازمانى هستند كه فرشتگان همنشينان ايشان باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 46)

إِنَّ للّه ِِ تِسعَةَ وَتِسعِينَ إِسماً مِئَةً غَيرَ واحِد مَن أَحصيها كُلَّها دَخَلَ الجَنَّةَ.

ترجمه: خداى تعالى را نود و نه نام است صد كم يك هر كه آن را برشمارد او را بخواند، به بهشت شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 493؛ جامع الصغير، ج 1، ص 81)

إِنَّ للّه ِِ عَمُوداً مِن نُورٍ أَسفَلُةُ تَحتَ الأَرضِ السّابِعَةِ وَرَأسُه تَحتَ العَرشِ فَإِذا قالَ العَبدُ أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ إِهتَزَّ العَرشُ وَتَحَرَّكَ العَمُودُ فَيَقُولُ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ أُسكُن فَيَقُول كَيف أسكُنُ وَأَنتَ لَم تَغفِر لِقائِلِها [فيقول اللّه عزَّوجلّ ]يا مَلائِكَتِي وَسُكّانَ السَّمواتِ إِشهَدُوا أَنِّي قَد غَفَرتَ لَهُ.

ترجمه: خداى تعالى را عمودى است از نور، اصل آن در زير زمين هفتم است، بالاى آن در زير عرش. چون بنده گويد: لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه عرش بلرزد و عمود بجنبد. حق تعالى گويد: ساكن شو! گويد: چگونه ساكن شوم و تو هنوز گوينده كلمات و نيامرزيده اى. فرشتگان و ساكنان آسمان هاى من بر من گواه باشيد كه او را بيامرزيدم.

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 128.
2- . همان، ج 18، ص 185.
3- . همان، ج 14، ص 154.
4- . همان، ج 9، ص 26.

ص: 72

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 216)

إِنَّ للّه ِِ لِواءً مِن نُورٍ وَعَمُوداً مِن زَبَرجَدٍ خَلَقَها قَبلَ أَن يَخلُقَ السَّمواتِ بِأَلفَي سَنَةٍ مَكتُوبٌ عَلى رِداءِ ذلِكَ اللِّواءِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله رَسُولُ اللّه ِ، آلُ مُحَمَّدٍ خَيرُ البَرِيَّةِ صاحِبُ اللِّواءِ إِمامُ القَوم.

ترجمه: خداى تعالى را لوايى است از نور و عمودى است از زبرجد، بيافريد آن پيش از آنكه آسمان و زمين آفريد به دو هزار سال بر رداى آن لوا نوشته: به جز خدا خدايى نيست و محمّد رسول اوست و آل محمّد بهترين خلقان اند. صاحب اين لوا امام قوم است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 201)

إِنَّما أَنَا بَشَرٌ وَلَعَلَّ بَعضَكُم أَن يَكُونَ أَحسَنَ بِحُجَّتِهِ مِن بَعضٍ فَأَقضِي لَهُ فَمَن قَضَيتُ لَهُ بِشَيءٍ مِن حَقِّ أَخِيهِ فَإِنَّما أَقطَعُ لَهُ قِطعَةً مِنَ النّارِ.

ترجمه: من آدمى ام و باشد كه بعضى از شما حجّت خود بهتر عرض تواند كردن هر كس كه من براى او حكم كنم به چيزى از مال برادرش آن پاره آتش است كه براى او باز مى برم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 304؛ جامع الصغير، ج 1، ص 88)

إِنَّما خُلِقَتِ النّارُ لِلسُّفَهاءِ يَقُولُها ثَلاثاً أَلا وَإِنَّ السُّفَهاءَ النِّساءُ.

ترجمه: دوزخ براى سفيهان آفريده اند تا سه بار گفت (آنكه گفت) سفيهان زنان اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 720)

إِنَّ مِمّا يُنبِتُ الرَّبِيعَ ما يَقتُلُ حَبطاً أَويَلُمُّ.

[ ترجمه: از چيزهايى كه در بهار مى رويد، چيزى است كه مى كشد و هلاك مى كند يا باز مى دارد]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 533)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 271.
2- . همان، ج 18، ص 236 _ 237.
3- . همان، ج 3، ص 64.
4- . همان، ج 5، ص 247.
5- . همان، ج 4، ص 242.

ص: 73

إِنَّ مِن أُمَّتِي رِجالاً أَلإِيمانُ أَثبَتُ فِي قُلُوبِهِم مِنَ الجِبالِ الرَّواسِي.

ترجمه: از امّت من مردانى هستند كه ايمان در دل ايشان از كوه ها ثابت تر محكم تر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 4)

إِنَّ مِنَ البَيانِ لَسِحراً.

[ ترجمه: همانا بعضى بيانها را سحرى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 169؛ و ج 3، ص 38)

إِنَّ مِنَ التَّمرِ لَخَمراً وَإِنَّ مِن العِنَبِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ الزَّبِيبِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ العَسَلِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ الحِنطَةِ لَخَمراً وَإِنَّ مِنَ الشَّعِيرِ لِخَمراً وَإِنَّ مِنَ الذُّرَّةِ لَخَمراً.

ترجمه: از انگور خمر بود و از خرما خمر بود و از مويز و انگبين خمر بود و ارزن و جو و گندم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 363)

إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة.

[ ترجمه:بعضى از شعرها حكمت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 593؛ ج 3، ص 121)

إِنَّ المُؤمِنَ حُلوٌ يُحِبُّ الحَلاوَةَ.

[ ترجمه: مؤمن شيرين است و شيرينى را دوست دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 211)

إِنَّ المُؤمِنَ لَيُدرِكُ بِحُسنِ الخُلقِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ صائِمِ النَّهارِ وَقائِمِ اللَّيلِ.

[ ترجمه: مؤمن به خُلق نيكو درجه روزه دارِ نمازخوان را درمى يابد آنچنان كسى روزه دار روز است و به شب نماز به پاى مى دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 375) «اين حديث از ابتدا تا «الصائم القائم» در جامع الصغير، ج 1، ص 73 ضبط شده»

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 10.
2- . همان، ج 2، ص 79؛ ج 10، ص 183.
3- . همان، ج 3، ص 209.
4- . همان، ج 4، ص 403؛ ج 11، ص 42.
5- . همان، ج 7، ص 117.
6- . همان، ج 19، ص 347 _ 348.

ص: 74

إِنَّها طَيِّبَةٌ وَإِنَّها تَنفِي الخَبَثَ كَما تَنفِي النّارُ خَبَثَ الفِضَّةِ.

ترجمه: مدينه پاك است. پليدى را چنان بيندازد كه آتش، پليدى سيم را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 19)

إِنَّ هذِهِ الصَّلوةَ لا يَصلَحُ فِيها شَيءٌ مِن كَلامِ الآدَمِيّينَ.

[ ترجمه: براستى كه اين نماز راست نمى آيد در آن چيزى از گفتار آدميان. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 36)

إِنَّ هذَا القُرآنَ هُوَ حَبلُ اللّه ِ المَتِينُ وَنُورُهُ المُبِينُ وَالشِّفاءُ النّافِعُ وَعِصمَةُ مَن تَمَسَّكَ بِهِ وَنَجاةُ مَن تَبِعَهُ لا يَعوَجُّ فَيُقَوَّمَ وَلا يَزِيغُ فَيُستَعتَبَ وَلا تَنقَضِي عَجائِبُهُ وَلا يُخلَقُ عَن كَثرَةِ الرَّدِّ فَاقرَؤُهُ فَإِنَّ اللّه َ يَأجُرُكُم عَليث تَلاوَتِهِ بِكُلِّ حَرفٍ عَشرَ حَسَناتٍ أَمَّا إِنِّي لا أَقُولُ «ألم» حَرفٌ وَلكِن أَلِفُ وَلامُ وَمِيمُ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.

ترجمه: اين قرآن رسَن خداست قوى، و نورى روشن، و شفاى نافع، دستآويزِ آنكه دست در او زند و نجات آن كس كه او را متابعت كند، كژ نشود تا راست باز كنند و بنخسبد تا با حدّ آرند و عجايبش را بُن درنيايد و از بسيار خواندن كهن نشود بخوانيد كه خداى تعالى شما را بهر حرفى ده حسنه مزد دهد، مراد نه آلم است؛ بل اين سه حرف است تا ثوابش سى حسنه باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 615)

إِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدُبَةُ اللّه ِ فَتَعَلَّمُوا مَأدُبَتَهُ مَااستَطَعتُم. (4)

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 292؛ مستدرك، ج 1، ص 287) در صفحه هفت مجلّد اول به اين صورت آمده:

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 45.
2- . همان، ج 1، ص 90.
3- . همان، ج 4، ص 461.
4- . اين حديث در امالى شريف المرتضى نيز روايت شده (رجوع كنيد: امالى، شريف المرتضى، به اهتمام محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 1، ص 354).
5- . روض الجنان، ج؟؟، ص؟؟؟.

ص: 75

إِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَ مَأْدُبَةُ اللّه ِ فَتَعَلَّمُوْا مَأْدَبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، إِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللّه ِ الْمَتِيْنُ وَهُوَ النُّوْرُ المُبِيْنُ وَالشِّفاءُ النّافِعُ، فَاقْرَؤُهُ فَإِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ يَأْجُرُكُمْ عَلى تَلاوَتِه بِكُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَناتٍ أَمّا إِنِّىْ لا أَقُوْلُ الَمَ حَرْفٌ وَلكِنْ أَلْفُ وَلامُ وَمِيمُ ثَلاثُوْنَ حَسَنَةً.

ترجمه: اين قرآن مهمانى خداست. بياموزيد مهمانى خدا را چندان كه توانيد اين قرآن حبل خداست و نورى روشن است و شفاى سودمند است. بخوانيد كه خداى شما را مزد دهد به هر حرفى ده حسنه. نمى گويم «الم» يك حرف است و لكن سه حرف است تا ثوابش سى حسَنه باشد.

إِنَّهُم لَثَمَرَةُ القُلُوبِ وَقُرَّةُ الأَعيُنِ وَإِنَّهُم مَعَ ذلِكَ لَمَجنَبَةٌ مَبخَلَةٌ مَحزَنَةٌ.

ترجمه: ايشان ميوه دل اند و روشنايى چشم اند و با اين همه جاى بد دلى و بخيلى و اندوه اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 521)

إِنَّ الوُضُوءَ يُكَفِّرُ ما قَبلَهُ.

ترجمه: وضوى نماز كفّارت آن باشد كه پيش آن كرده بود از گناه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 112)

إِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّه ِ وَعِترَتِي.

[ ترجمه: من ترك مى كنم در ميان شما دو چيز گرانبها، كتاب خدا و عترتم. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 212) «مأخوذ از خطبه حجة الوداع»

إِنِّي تارِكٌ فِيكُم كِتابَ اللّه ِ هُوَ حَبلٌ مِنَ اللّه ِ مَن إِتَّبَعَهُ كانَ عَلَى الهُدى وَمَن تَرَكَهُ كانَ عَلَى الضَّلالَةِ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 207.
2- . همان، ج 6، ص 281.
3- . همان، ج 18، ص 264.

ص: 76

ترجمه: من در ميان شما كتاب خداى رها كنم او رسنى است از خداى؛ هر كه پى او گيرد، بر ره راست باشد و هر كه رها كند آن را، بر ضلالت و گمراهى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 615)

إِنِّي عِندَاللّه ِ لَخاتِمُ النَّبِيّينَ وَإِنَّ آدَمَ لَمُنجَدِلٌ فِي طِينِهِ وَسَوفَ أُنَبِّئُكُم بِتَأوِيلِ ذلِكَ أَنَا دَعوَةُ أَبِي إِبراهِيمَ وَبَشارَةُ عِيسى وَرُؤيا أُمِّي إِنَّهُ خَرَجَ مِنها نُورٌ أَضاءَت بِهِ قُصُورُ الشّامِ.

ترجمه: من به نزديك خدا خاتم پيغمبران بودم و آدم به خاك خلقت خود به خاك آلوده بود و شما را خبر دهم به تأويل آن و من دعاء پدرم ابراهيم و بشارت عيسى و خواب مادرم كه در خواب ديد نورى از او جدا شد كه قصور شام به آن روشن شد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 208)

أَوفُوا لِلحُلَفاءِ عُقُودَكُم أَلَّتِي عَقَدَت أَيمانُكُم.

ترجمه: وفا كنى با حليفانتان به آنچه بر آن سوگند خورده باشى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 760)

أَوَّلُ ما يُوضَعُ فِي المِيزانِ الخُلقُ الحَسَنُ.

ترجمه: اوّل چيزى كه در ترازو نهند، خوى نيكو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 375؛ جامع الصغير، ج 1، ص 97)

إِيّاكَ وَما يُعتَذَرُ مِنهُ.

[ ترجمه: برحذر باش از آنچه در آينده بايد از آن عذرخواهى. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 23)

إِيّاكُم وَالحَذفَ فَإِنَّهُ لا يَبكَأُ العَدُوَّ وَلا يُصِيبُ الصَّيدَ وَلكِن يَفقَأُ العَينَ وَيَكسِرُ السِّنَّ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 461.
2- . همان، ج 2، ص 173.
3- . همان، ج 5، ص 347.
4- . همان، ج 19، ص 348.
5- . همان، ج؟؟، ص؟؟؟.

ص: 77

ترجمه: احتراز كنيد از سنگ انداختن كه آن در دشمن اثر نكند و اصابت نكند و ليكن چشم بجهاند و دندان بشكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 236) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 1، ص 101 ضبط شده»

إِيّاكُم وَالدَّينَ فَإِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّيلِ وَمَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ.

[ ترجمه: برحذر باشيد از وامدارى كه آن غصّه شب باشد و خوارى روز.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 488؛ جامع الصغير، ج 1، ص 101)

إِيّاكُم وَالسَّرَفَ فِي المالِ وَالنَّفَقَةَ وَعَلَيكُم بِالإِقتِصادِ فَمَا افتَقَرَ قَومٌ قَطُّ اقتَصَدُوا.

ترجمه: دور باشيد اسراف در مال و نفقه و بر شما باد كه ميانه كار نگاه داريد كه هيچ كس درويش نشد كه اقتصاد كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 375) .

إِيّاكُم وَالظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَكذَبُ الحَدِيثِ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا تَحَسَّسُوا وَلا تَنافَسُوا وَلا تَحاسَدُوا وَلا تَدابَرُوا وَكُونُوا عِبادَاللّه ِ إِخواناً. قسمت اوّل حديث تا «اكذب الحديث» در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 4، ص 543؛ و در ج 5، ص 123 آمده.

ترجمه: بر شما باد كه گمان نبريد كه گمان دروغ تر حديثى است و تجسّس مكنيد و منافسه مكنيد و حسَد نبريد و پشت بر يكديگر نكنيد به معنى خذلان، واى بندگان! همچون برادران باشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 123؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 173؛ عينى، ج 6، ص 488؛ عسقلانى، ج 5، ص 282؛ قسطلانى، ج 5، ص 11)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 205.
2- . همان، ج 4، ص 118.
3- . همان، ج 16، ص 80 .
4- . همان، ج 18، ص 33.

ص: 78

إِيّاكُم وَهاتَينِ الكَعبَتَينِ المَوشُومَتَينِ فَإِنَّهُما مِن مَيسِرِ العَجَمِ.

ترجمه: دور باشيد از اين دو استخوان نگاشته كه آن از قمار عجم است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 365)

أَيُّ الصَّدَقَةِ أَفضَلُ؟ قال: أَن تُعطِيَ وَأَنتَ صَحِيحُ شَحِيحُ تَأمُلُ الغِنى وَيُروى تَأمُلُ العَيشَ وَتَخشَى الفَقرَ فَلا تَمهَل حَتّى إِذا بَلَغَتِ الحُلقُومَ وَقُلتَ لِفُلانٍ كَذا وَلِفُلانٍ كَذا.

ترجمه: كدام صدقه فاضل تر است؟ گفت: آنكه بدهى و تو تندرست باشى و بخيلى اميد زندگانى دارى درويشى ترسى رها نكنى تا جان به گلو رسد. آنگه گويى كه اين فلان را و آن فلان را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 265 _ 266)

أَلإِيمانُ بِالقَدَرِ يُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ.

ترجمه: ايمان به قَدَر خداى، غم و اندوه ببرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 670؛ جامع الصغير، ج 1، ص 107)

أَلإِيمانُ تَصدِيقٌ بِالقَلبِ وَإِقرارٌ بِاللِّسانِ وَعَمَلٌ بِالأَركانِ.

[ ترجمه: ايمان تصديق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به اعضا.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 445؛ جامع الصغير، ج 1، ص 107) و با اندك اختلاف در مجلّد سوم صفحه 217؛ تفسير ابوالفتوح نيز آمده.

أَلإِيمانُ نِصفانِ نِصفٌ صَبرٌ وَنِصفٌ شُكرٌ.

ترجمه: ايمان دو نيمه است: يك نيمه صبر است و يك نيمه شكر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 107؛ ج 4، ص 279)

أَيُّما إِمرَأَةٍ ماتَت بِجَمِيعٍ لَم تَطمُث دَخَلَتِ الجَنَّةَ.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 214.
2- . همان، ج 2، ص 312.
3- . همان، ج 5، ص 115.
4- . همان، ج 3، ص 415.
5- . همان، ج 1، ص 257؛ ج 15، ص 303.

ص: 79

ترجمه: هر زنى كه او با مهر پيش خداى شود، دوشيزگى نابرده به بهشت شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 216)

أَيُّما إِمرَأَةٍ نَكَحَت بِغَيرِ إِذنِ وَلِيّها فَنِكاحُها باطِلٌ.

[ ترجمه: هر زنى كه بدون اجازه وليَّش ازدواج كند آن ازدواج باطل است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 176 _ 177؛ جامع الصغير، ج 1، ص 102)

أَيُّما داعٍ دَعى إِلى هُدىً فَأُتبِعَ عَلَيهِ وَعُمِلَ بِهِ فَلَهُ مِثل أُجُورِ الَّذِينَ إِتَّبَعُوهُ لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن أُجُورِهِم شَيئاً وَأَيُّما داعٍ إِلى ضَلالَةٍ فَأُتبِعَ عَلَيها فَعُمِلَ بِها فَعَلَيهِ مِثلُ أَوزارِ الَّذِينَ إِتَّبَعُوا لا يَنقُضُ ذلِكَ مِن أَوزارِهِم شَيئاً ثُمَّ قَرَأَالحَسَنُ وَلَيَحمِلُنَّ أَثقالَهُم أَثقالاً مَعَ أَثقالِهِم.

ترجمه: هر داعى كه دعوت كند با راه راست و او را بر آن متابعت كنند و بر عمل كنند او را مثل مزد آنان باشد كه آن عمل كرده باشند، بى آنكه از مزد ايشان چيزى بكاهند و هر داعى كه دعوت كند با ضلالت و او را بر آن متابعت كنند و بر آن عمل كنند، مانند آن وزر كه بر ايشان بود بر او بود، بى آنكه از وزر ايشان چيزى بكاهند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 231)

أَيُّما رَجُلٍ ماتَ وَتَرَكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً آجَرَهُ اللّه ُ عَلَيهِ مِثلَ عَمَلِهِم لا يَنتَقِصُ مِن أُجُورِهِم شَيئاً.

ترجمه: هر مردى كه بميرد و نسلى صالح رها كند، خداى (جلّ و علا) به هر عملى صالح كه ايشان كنند هم چندان ثواب كه ايشان را دهد او را بدهد، بى آنكه از ثواب ايشان چيزى بكاهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 554)

أَلأَئِمَّةُ مِن بَعدِي إِثنا عَشَرَ أَوَّلُهُم عَلِيٌّ وَرابِعُهُم عَلِيٌّ وَثامِنُهُم عَلِى ¨ٌّ وَعاشِرُهُم عَلِيٌّ وَآخِرُهُم مَهدِيٌّ.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 275.
2- . همان، ج 7، ص 26.
3- . همان، ج 15، ص 196.
4- . همان، ج 4، ص 302.

ص: 80

ترجمه: امامان از پسِ من دوازده اند اوّلشان على و او مرتضى است و چهارمشان على و آن سيّد عباد و اصفياست و هشتمشان على و آن على بن موسى الرضا است و دهمشان على بن محمد النقى كه او زين الاتقيا است و آخرشان مهدى كه بازپسين خلفاست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 587)

أَيُّهَا النّاسُ أَدُّوا زَكوةَ أَموالِكُمْ.

ترجمه: اى مردمان! زكات مال بدهى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 104)

أَيُّهَا النّاسُ عَلَيكُم بِالسَّكِينَةِ فَإِنَّ البِرَّ لَيسَ بِإِيجافِ الخَيلِ وَالإِبِلِ.

ترجمه: بر شما باد كه به سكون و آهستگى رويد و رانيد؛ كه برّ و نيكوكارى نه در تاختن اسب و شتر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 329؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 162؛ عينى، ج 4، ص 684؛ عسقلانى، ج 3، ص 417؛ قسطلانى، ج 3، ص 244)

بادِرُوا بِالأَعمالِ سِتّاً طُلُوعَ الشَّمسِ مِن مَغرِبَها وَالدّابَةَ وَالدَّجّالَ وَالدُّخانَ وَحَرِيضَةَ أَحَدِكُم يَعنِي مَوتَهُ وَأَمرَ العامَّةِ.

ترجمه: بشتابيد به عمل صالح پيش از شش چيز: آنكه آفتاب از مغرب برآيد، و خروج دابّة الارض، و خروج دجّال، و دودى كه پديد آيد بين السماء و الارض، و آنكه مرگ به يكى از شما رسد، و امر العامّة؛ يعنى قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 360؛ جامع الصغير، ج 1، ص 108)

بِسمِ اللّه ِ أَرقِيكَ وَاللّه ُ يَشفِيكَ مِن كُلِّ داءٍ هُوَ فِيكَ مِن عَينٍ عايِنٍ وَنَفسِ نافِسٍ وَحَسَدِ حاسِدٍ.

[ ترجمه: بنام خداوند فسون كنم تو را و خداوند شفا دهد تو را از هر بيمارى كه در تو باشد از چشم زخم زننده و آه آه كشنده و حسد حسد برنده.]

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 240.
2- . همان، ج 1، ص 250.
3- . همان، ج 3، ص 128.
4- . همان، ج 8، ص 101.

ص: 81

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 249)

بَشِّرِ المَشّائِينَ إِلَى المَساجِدِ فِي ظُلَمِ اللَّيلِ بِالنُّورِ التَّامِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: مژده ده روندگان به مسجدها را در تاريكى شب به نور تمام روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 378؛ جامع الصغير، ج 1، ص 108)

بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ.

[ ترجمه: برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را كامل كنم.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 503؛ ج 5، ص 374)

أَلبِكرُ تُستَأمَرُ فِي نَفسِها إِنَّما أُمِرَ بِإِستِيذانِها لاِءِستِطابَةِ نَفسِها.

ترجمه: بكر را كه پدر به شوهر خواهد دادن، مستحبّ آن است كه با او مشورت كند و دستورى با او برد براى دلخوشى او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 674)

بِكُلِّ حَرفٍ عَشرَةُ حَسَناتٍ وَلا أَقُولُ الم عَشرُ حَسَناتٍ إِنَّما أَقُولُ أَلِف وَلام وَمِيمَ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.

[ ترجمه: (بر قرائت قرآن) به هر حرفى ده حسنه باشد. نگويم الم را ده حسنه است همانا گويم الف و لام و ميم را سى حسنه است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 614)

بِئسَ القَومُ قَومٌ يَقتُلُونَ الَّذِينَ يَأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ. بِئسَ القَومُ قَومٌ لا يَأْمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَلا يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ. بِئسَ القَومُ قَومٌ يَمشِي المُؤمِنُونَ بَينَهُم بِالتَّقِيَّةِ.

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 218.
2- . همان، ج 12، ص 269.
3- . همان، ج 9، ص 46؛ ج 19، ص 347.
4- . همان، ج 5، ص 126.
5- . همان، ج 20، ص 478 _ 479. ظاهراً اين روايت در شمار احاديث تفسير ابوالفتوح نيست و چنانكه از عبارت چاپ 20 جلدى معلوم است نوشته كاتب نسخه است.

ص: 82

ترجمه: بدقومى باشند قومى كه كسى را كه امر معروف كند و نهى منكر، بكشند و بدقومى باشند كه امر معروف و نهى منكر نكنند و بدقومى باشند كه مؤمنان در ميان ايشان به تقيّه زندگانى كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 533)

أَلبَيِّعانِ بِالخِيارِ مالَم يَفتَرِقا (يتفرّقا) فَإِن صَدَقا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُما فِي بَيعِهما وَإِن كَتَما وَكَذَبا مُحِقَ بَرِكَةُ بَيعِهما.

[ ترجمه: متبايعين به خيارند تا با يكديگر باشند، چون متفرّق شدند خيار نباشد ايشان را پس اگر راست گفتند و صفات مال را بيان كردند آن معامله بر ايشان مبارك گردد. و اگر پنهان كردند و دروغ گفتند از آن بركت برداشته شود. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 754؛ ج 5، ص 332؛ جامع الصغير، ج 1، ص 110)

أَلبَيعُ عَن تَراضٍ وَالخِيارُ بَعدَ الصَّفقَةِ وَلا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أَن يَغُشَّ مُسلِماً.

[ ترجمه: بيع بايد كه با رضايت طرفين باشد. و اختيار فسخ بعد از انجام بيع است و حلال نباشد كه مسلمانى در مال مسلمانى ديگر غشّ و خدعه كند. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 754) جمله اوّل اين حديث در جمله اوّل صفحه 88 جامع الصغير آمده.

أَلتّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ.

[ ترجمه: توبه كننده از گناه چون كسى باشد كه او را گناهى نيست. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 650؛ احياء العلوم، ج 4، ص 4؛ حلية الاولياء، ج 4، ص 210؛جامع صغير، ج 1، ص 133؛ كنوز الحقائق، ص 53؛ به نقل احاديث مثنوى)

تَبّاً لِلذَّهَبِ تَبّاً لِلفِضَّةٍ.

[ ترجمه: تباه باد زر؛ تباه باد سيم. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى 5 ، ج 2، ص 582؛ جامع الصغير، ج 1، ص 111)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 241.
2- . همان، ج 5، ص 333. 3. همان.
3- . همان، ج 10، ص 73.
4- . همان، ج 9، ص 228.

ص: 83

تَفَكَّرُوا فِي الخَلقِ وَلا تَتَفَكَّرُوا فِي الخالِقِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ لا يُحِيطُ بِهِ.

[ ترجمه: در آفريدگان تفكّر كنيد و در آفريننده تفكّر نكنيد همانا فكر بدو احاطه ندارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 186؛ قصص الانبياء ثعلبى، طبع مصر، ص 10؛ جامع صغير، ج 1، ص 131) ، به نقل از احاديث مثنوى اين حديث با اختلافى به اين شرح نيز آمده:

تَفَكَّرُوا فِى خَلْق اللّه ِ وَلا تَفَكَّرُوا فِى اللّه ِ فَتَهْلِكُوْا.

تَفَكَّرُوْا فِى آلاءِ اللّه ِ وَلا تَفَكَّرُوا فِى اللّه ِ.

ترجمه: تفكّر در خلق كنيد، در خداى مكنيد كه فكرت به او نرسد.

(جامع صغير، ج 1، ص 131؛ كنوز الحقائق، ص 52)

تَجافَوا عَن ذَنبِ السَّخِيِّ فَإِنَّ اللّه ِ أَخَذَهُ بِيَدِهِ كُلَّمَا أَعثَرَ.

در مجلّد سوم «تجافوا» و در مجلّد اوّل «تجاوزوا» ضبط شده و نيز در مجلّد نخستين «عثر» و در مجلّد سوم «اعثر» آمده.

ترجمه: از گناه سخى در گذرى كه خداى دستگير او بود، هر كجا بيفتد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 651؛ ج 3، ص 521؛ جامع الصغير، ج 1، ص 111)

أَلتَّحَدُّثُ بِالنِّعَمِ شُكرٌ.

ترجمه: حديث كردن به نعمت شكر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 27؛ ج 2، ص 66؛ ج 5، ص 549؛ جامع الصغير، ج 1، ص 116)

تَزَوَّجُوا الأَبكارَ فَإِنَّهُنَّ أَعذَبُ أَفواهاً وَأَفتَحُ أَرحاماً وَأَثبَتُ مَوَدَّةً.

ترجمه: زن بكر به زنى كنيد كه ايشان را دهن خوش تر بود و رحم نرم تر و دوستى ثابت تر.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 197.
2- . همان، ج 5، ص 69؛ ج 13، ص 181.
3- . همان، ج 1، ص 67؛ ج 6، ص 163؛ ج 20، ص 319.

ص: 84

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 35؛ جامع الصغير، ج 1، ص 112)

تَزَوَّجُوا أَلزُّرقَ فَإِنَّ فِيهِنَّ يُمنٌ.

ترجمه: زنان را كه ازرق چشم باشد، به زنى كنيد كه در ايشان خجستگى هست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 35)

تَزَوَّجُوا الوَدُودَ الوَلُودَ فَإِنِّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الأَنبِياءَ.

ترجمه: زن دوست داشتى، زاينده را به زنى كنى كه من به كثرت شما فخر كنم با پيغمبران.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 35)

تَزَوَّجُوا وَلا تُطَلِّقُوا فَإِنَّ الطَّلاقَ يَهتَزُّ مِنهُ العَرشُ.

ترجمه: زن كنيد و طلاق مدهيد كه عرش از طلاق بلرزد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 342؛ جامع الصغير، ج 1، ص 112)

تُطفِيءُ [الصَّدَقَةُ] الخَطِيئَةَ كَما يُطفِيءُ الماءُ النّارَ وَتَدفَعُ سَبعِينَ باباً مِنَ البَلاءِ.

ترجمه: [صدقه] گناه را بنشاند؛ چنان كه آب آتش را بنشاند و هفتاد نوع بلا را بگرداند

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 475)

تَعَرَّف إِلَى اللّه ِ فِي الرَّخاءِ يَعرِفكَ فِي الشِّدَّةِ وَالجَفاءِ.

ترجمه: با خدا آشنايى كن در خوارى [آسودگى] تا تو را بشناسد در سختى.

(تفسير ابوالفتوح رازى 6 ، ج 1، ص 232؛ جامع الصغير، ج 1، ص 112)

تَعَلَّمُوا العِلمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَمُدارَسَتَهُ تَسبِيحٌ وَالبَحثَ عَنهُ جِهادٌ وَتَعلِيمَهُ مَن لا يَعلَمُهُ صَدَقَةٌ وَتَذكِيرَه لِأَهلِهِ قُربَةٌ لِأَنَّهُ مُعالِمُ الحَلالِ وَالحَرامِ وَمَنارُ سَبِيلِ الجَنَّةِ وَالنّارِ وَالأَنِيسُ فِي الوَحشَةِ وَالصّاحِبُ فِي الغُربَةِ وَالمُحَدِّثُ فِي الخَلوَة وَالدَّلِيلُ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالسِّلاحُ عَلَى الأَعداءِ وَالقُربُ عِندَ الغُرَباءِ يَرفَعُ اللّه ُ بِهِ أَقواماً فَيَجعَلُهُم فِي الخَيرِ قادَةً يُقتَدى بِهِم وَيُقتَصُّ آثارُهُم وَيُرمَقُ أَعمالُهُم وَيُقتَدَى بِأَفعالِهِم وَيُنتَهى إِلى آرائِهِم وَيَرغَبُ المَلائِكَةُ فِي حِلَّتِهِم وَبِأَجنِحَتِهِم تَمسَحَهُم وَفِي صَلاتِهِم تَستَغفِرُ لَهُم وَكُلُّ رَطبٍ وَيابِسٍ يَستَغفِرُ لَهُم حَتّى حِيتانُ البَحرِ وَهَوَامُّها وَسِباعُ الأَرضِ وَأَنعامُها وَالسَّماءُ وَنُجُوُها أَلا وَإِنَّ العِلمَ حياةُ القَلبِ عَلَى العَمى وَنُورُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلَمِ وَقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ يَبلُغُ بِالعَبدِ مَنازِلَ الأَحرارِ وَمَجالِسَ المُلُوكِ وَالفِكرُ فِيهِ يَعدِلُ بِالصِّيامِ وَمُدارَسَتُهُ بِالقِيامِ وَبِهِ يُعرَفُ الحَلالُ وَالحَرامُ وَبِهِ يُوصَلُ الأَرحامُ، [العلم] أمامُ العَمَلِ وَالعَمَلُ تابِعُهُ يُلهِمُ السُّعَداءَ وَيَحرُمُ الأَشقِياءَ.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 131.
2- . 3. همان.
3- . همان، ج 19، ص 259.
4- . همان، ج 4، ص 78.
5- . همان، ج 2، ص 231.

ص: 85

ترجمه: علم بياموزى كه آموختن علم حسنه است و درس او تسبيح است و بحث از او جهاد است و آموختن آن را كه نداند صدقه است و با ياد دادن اهلش را قربت و تقرّب به خداست؛ براى آنكه علم معالم حلال و حرام است و علامت راههاى بهشت و دوزخ است. در وحشت، انيس است و در غربت، رفيق است و در خلوت، محدّث است در سرّا و ضرّا و نيك و بد دليل است و بر دشمنان سلاح است و به نزديك غربا تقرّب است. خداى تعالى به او رفيع بكند قومى را و ايشان در خيرات پيش رو كند كه با ايشان اقتدا كنند و بر پى ايشان بروند و به اعمال ايشان نگرند و به افعال ايشان اقتدا كنند و با رأى ايشان شوند و فرشتگان در حلقه ايشان رغبت كنند و پرهاء خود را به ايشان مالند و در نماز براى ايشان استغفار كنند و هر تر و خشكى براى ايشان آمرزش خواهد تا ماهيان دريا و هوام آن و سباع زمين و انعام و چهارپاى و آسمان با ستارگان. الا! و علم، حيات دل است بر نابينايى و نور چشم است از ظلمت و تاريكى و قوّت تن است از ضعف بندگان را به پايه آزادان رساند و به مجالس ملوك افكند انديشه در او برابر روزه روز باشد و درس او برابر قيام شب باشد. حلال و حرام به او شناسند و رحم بدو پيوندند. بيش در عمل است و عمل تابع اوست. نيك بختان را الهام دهند و بدبختان را از او محروم كنند.

.

ص: 86

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 529)

تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سِتِّينَ سَنَةً.

[ ترجمه: ساعتى انديشيدن به از عبادت هفتاد سال است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 233)

تَمَسَّحُوا بِالأَرضِ فَإِنَّها بِكُم بَرَّةٌ.

ترجمه: خويشتن به زمين ماليد كه زمين مادرى مشفق است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 510؛ جامع الصغير، ج 1، ص 115)

تَناكَحُوا تَكثُرُوا فَإِنِّي أُباهِي بِكُمُ الأُمَمَ يَومَ القِيامَةِ وَلَو بِالسِّقطِ.

ترجمه: گفت نكاح كنى تا بسيار شوى كه من مباهات كنم به شما با امّتان ديگر روز قيامت تا آن كودك كه از شكم مادر بيفتاده باشد ناتمام، او را در شمار آرم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 300؛ و ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 1، ص 115)

تَراصَّوا بَينَكُم فِي الصُّفُوفِ وَلا يَتَخَلَّلُكُم الشَّيطانُ كَأَنَّها بَناتُ حَذفٍ.

ترجمه: صفها را بسته داريد تا شيطان در ميان شما نيايد مانند گوسفندان كوچك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 312)

تُوبُوا إِلى رَبِّكُم فَإِنِّي أَتُوبُ إِلَيهِ فِي كُلِّ يَومٍ مَأةَ مَرَّةٍ.

ترجمه: توبه كنى با خداى كه من هر روزى صد بار توبه كنم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 95؛ جامع الصغير، ج 1، ص 115)

ثَبَتَ الأَجرُ وَبَقِيَ الوِزرُ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 231 _ 232.
2- . همان، ج 2، ص 232.
3- . همان، ج 13، ص 158.
4- . همان، ج 3، ص 52؛ ج 14، ص 129.
5- . همان، ج 19، ص 182.
6- . همان، ج 1، ص 229.

ص: 87

ترجمه: مزد ثابت شد و وزر و وبال بماند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 716)

ثَلاثٌ مِن أَصلِ الإِيمانِ أَلكَفُّ عَمَّن قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ لا تُكَفِّرهُ بِذَنبٍ وَلا تُخرِجُهُ مِنَ الإِسلامِ وَالجِهادُ ماضٍ مُنذُ بَعَثَنِي اللّه ُ إِلى أَن يُقاتِلَ آخِرُ أَمَّتِي الدَّجّالَ وَلا يُبطِلُهُ جَورٌ وَلا عَدلٌ وَالإِيمانُ بِالأَقدارِ.

ترجمه: سه چيز از اصل ايمان است: باز اِستادَن از آنكه گوينده لا اله الاّ اللّه باشد، به عمل او را به گناهى كه كند كافر نگويى و او را از اسلام به در نيارى، و دوم جهاد از آنگه كه خداى تعالى مرا بفرستاد تا به آخر زمان كه آخر امّت من با دجّال كارزار كنند روزگار جور يا عدل آن باطل نكند، و ايمان داشتن به قضا و قدر خداى تعالى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 355؛ جامع الصغير، ج 1، ص 117)

ثَلاثٌ مَن كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَإِن صَلّى وَصامَ وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسلِمٌ إِذا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذا وَعَدَ خَلَفَ وَإِذا أُوتُمِنَ خانَ.

ترجمه: سه خصلت هست كه هر كه آن سه خصلت در او بود منافق باشد و اگر چه نماز كند و روزه دارد و دعوى كند كه مسلمانم: دروغ گفتن عند حديث، و خلاف كردن وعده، و در امانت خيانت كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 53؛ ج2، ص623؛ ج2، ص616؛ جامع الصغير، ج1، ص119؛ صحيح بخارى، ج1، ص9_10؛ عينى، ج 1، ص 171 و 196؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 28؛ نووى، ج 1، ص 387)

ثَلاثٌ مُهلِكاتٌ وَثَلاثُ مُنجِياتٌ فَالثَّلاثُ المُهلِكاتُ شُحٌّ مُطاعٌ وَهَوى متَّبَعٌ وَإِعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ وَالثَّلاثُ المُنجِياتُ خَشيَةُ اللّه ِ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ وَالعَدلُ فِي الرِّضا وَالغَضَبِ وَالقَصدُ فِي الغِناءِ وَالفَقرِ.

ترجمه: سه چيز هلاك كننده و سه چيز رهاننده و امّا آن سه هلاك كننده: بخيلى است فرمان برده، و هواء از پى او رفته، و عُجْب مرد به خويشتن؛ و سه رهاننده: ترس خداى است در نهان و آشكار او، و داد كردن است در خشم و خوشنودى، و ميانه كارها نگاه داشتن در توانگرى و درويشى.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 237.
2- . همان، ج 3، ص 190.
3- . همان، ج 1، ص 131؛ ج 9، ص 307؛ ج 9، ص 309.

ص: 88

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 42؛ جامع الصغير، ج 1، ص 119) اين حديث به صورت ذيل هم آمده:

ثَلاثُ مُهْلِكاتٌ شُحٌّ مُطاعٌ وَهَوى مُتَّبَعٌ وَإِعْجابُ المَرْءِ بِنَفْسِه وَثَلاثُ مُنْجِياتٌ خَشْيَةُ اللّه ِ فِى السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ وَالقَصْدُ فِى الفَقْرِ وَالْغِنى وَالْعَدْلُ فِى الْغَضَبِ وَالرِّضا. «حلية الاولياء، ج 2، ص 343؛ جامع صغير، ج 1، ص 137» و با حذف ذيل روايت، حلية الاولياء، ج 3، ص 219؛ خصال صدوق، چاپ تهران، ج 1، ص 77 _ 76.

أَلجارُ أَحَقُّ بِصَقَبِهِ.

[ ترجمه: همسايه سزاوارتر است به همسايه اش. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 654؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 43؛ ج 5، ص 624؛ عسقلانى، ج 4، ص 361؛ قسطلانى، ج 4، ص 149)

جَرحُ العَجماءِ جَبّارٌ.

[ ترجمه: زخم نادانسته هدر است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 127)

جَرَى القَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ.

[ ترجمه: قلم بر آنچه خواهد شد جريان يافت. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 127)

جَعَلَ اللّه ُ أَرواحَهُم فِي أَجوافِ طَيرٍ خُضرٍ تَرِدُ أَنهارَ الجَنَّة وَتَأكُلُ مِن ثَمارِها وَتَسرَحُ مِنَ الجَنَّةِ حَيثُ شائَت وَتَأوِي إِلى قَنادِيلَ مِن ذَهَبٍ تَحتَ العَرشِ.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 232.
2- . همان، ج 10، ص 82.
3- . همان، ج 6، ص 317.
4- . همان، ج 19، ص 342.

ص: 89

ترجمه: خداى تعالى ارواح ايشان را در شكم هاى مرغانى سبز نهاد كه از جوى هاى بهشت آب مى خورند و از درختان بهشت ميوه مى خورند و در بهشت چنان كه خواهند مى گردند و مأوا و منزل ايشان قنديل ها است از زر و در زير عرش ربّ العزّة آويخته.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 682)

جَعَلتُ شَفاعَتِي لِأَهلِ الكَبائِرِ مِن أُمَّتِي أَتَرانِي لا أَكُونُ مِنهُم.

ترجمه: من شفاعت خود را براى اهل كباير امّت نهادم؛ گمان برى كه من از ايشان نه ام؟

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 312)

جُعِلَت لِي الأَرضُ مَسجِداً وَتُرابُها طَهُوراً.

ترجمه: زمين را براى من مسجد كردند و خاكش مرا طهور ساختند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 413)

اين حديث در جامع الصغير و صحيح مسلم به اين صورت ضبط شده: عَنْ أَبِى هُرَيْرَةِ أَنَّ رَسُول اللّه ِ صَلّى اللّه ُ عَلَيه وَسَلَّمْ قالَ فُضِّلْتُ عَلَى الأَنْبِياءِ بِسِتٍّ أُعْطِيْتُ جَوامِعَ الْكِلَمِ وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّتْ لِىَ الغَنائِمُ وَجُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ طَهُوراً وَمَسْجِداً وَأُرْسِلَتُ إِلَى الخَلْقِ كافَّةً وَخُتِمَ بِىَ النَّبِيُّوْنَ. «جامع الصغير، ج 2، ص 75؛ مسلم، ج 2، ص 64 _ 63» و در كنوز الحقائق و صحيح بخارى به اين صورت آمده: جُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوْراً. «صحيح بخارى، ج 1، ص 46؛ كنوز الحقائق، ص 55»

جَفَّ القَلَمُ بِما أَنتَ لاقٍ.

[ ترجمه: قلم بر آنچه نرم شدى و رضايت دادى خشكيد (آن را بر تو نوشتند).]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 185؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 196؛ عينى، ج 11،

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 146.
2- . همان، ج 3، ص 83.
3- . همان، ج 19، ص 453.
4- . همان، ج 18، ص 194.

ص: 90

ص 5؛ قسطلانى، ج 9، ص 415) اين حديث به صورت ديگر نيز ديده شد: جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ. (مسند احمد، ج 1، ص 307؛ ج 2، ص 197؛ كنوز الحقائق، ص 55)

أَلجَماعَةُ رَحمَةٌ وَالفُرقَةُ عَذابٌ.

[ ترجمه: جمع و با هم بودن رحمت است و جدايى و اختلاف عذاب.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 537؛ جامع الصغير، ج1، ص 125) در كنوز الحقائق به اين صورت ضبط شد: فِى الجَماعَةِ رَحْمَةٌ وَفِى الفُرْقَةِ عَذابٌ. (كنوز الحقائق، ص 88)

أَلجُمعَةُ حَجُّ المَساكِينِ.

ترجمه: نماز آدينه حجّ درويشان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 323؛ جامع الصغير، ج 1، ص 125)

أَلجَنَّةُ تَحتَ أَقدامِ الأُمَّهاتِ.

ترجمه: بهشت در زير پاى مادران است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 152؛ جامع الصغير، ج 1، ص 144؛ كنوز الحقائق، ص 56)

أَلجَنَّةُ تَحتَ ظِلالِ السُّيُوفِ.

ترجمه: بهشت در زير سايه شمشيرها است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 686؛ صحيح بخارى، ص 191؛ قسطلانى، ج 5، ص 63)

أَلجَنَّةُ دارُ الأَسخِياءِ.

ترجمه: بهشت سراى سخاوتيان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 651)

حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ.

[ ترجمه: حبّ دنيا آغاز و سر هر خطا و بزهى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 157؛ جامع الصغير، ج 1 ص 126)

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 126.
2- . همان، ج 19، ص 210.
3- . همان، ج 2، ص 36.
4- . همان، ج 5، ص 157.
5- . همان، ص 68.
6- . همان، ج 2، ص 49.

ص: 91

أَلحُبُّ فِي اللّه ِ وَالبُغضُ فِي اللّه ِ.

ترجمه: دوستى و دشمنى براى خدا بايد كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 76؛ ج 5، ص 20)

حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإِيمانِ.

[ ترجمه: حبّ وطن از ايمان است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 74؛ سفينة البحار، ج 2، ص 668)

حُبُّ الوَطَنِ مِن طِيبِ المَولِدِ.

[ ترجمه: وطن دوستى نشانه حلال زادگى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 74)

حِجابُهُ النّارُ لَو كَشَفَها لَأَحرَقَت سَبَحاتُ وَجهِهِ كُلَّ شَيءٍ أَدرَكَهُ بَصَرُهُ.

[ ترجمه: حجابش آتش است كه اگر بگشايد آن را هر آينه مى سوزاند زبانه هاى رويش هر آنچه را چشم بيند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 147)

أَلحُجّاجُ وَالعُمّارُ وَفدُ اللّه ِ إِن دَعَوهُ أَجابَهُم وَإِنِ استَغفَرُوا غَفَرَ لَهُم.

ترجمه: حاجيان و معتمران، وفد وزايران خدايند. اگر خدا را خوانند، اجابت كند ايشان را و اگر آمرزش خواهند، بيامرزد ايشان را.

(تفسير ابوالفتوح رازى 5 ، ج 1، ص 611؛ جامع الصغير، ج 1، ص 127) براى عبارت دوم، كه ترجمه فارسى آن در متن تفسير آمده، دنباله حديث ذكر نگرديد، به اين شرح: فَقَدِ انْهَدَمَ مَرَّتَيْنِ وَفِى الثّالِثَةِ يَرْفَعُ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ.

حُجُّوا قَبلَ أَن لا تَحُجُّوا.

ترجمه: حج كنيد پيش از آنكه خواهى كه كنيد و نتوانيد؛ كه اين خانه دو بار ويران كردند و به بار سوم از ميان شما بردارند.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 218؛ ج 17، ص 186.
2- . 3. همان، ج 17، ص 299.
3- . همان، ج 15، ص 7.
4- . همان، ج 3، ص 129.

ص: 92

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 611؛ جامع الصغير، ج 1، ص 127) .

حَسبُكَ مِن نِساءِ العالَمِينَ أَربَعٌ.

ترجمه: بس است تو را از زنان جهان چهار زن [مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله].

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 360)

أَلحَسَنَةُ عَشَرَةٌ أَو أَزيَدُ وَالسَّيِّئَةُ واحِدَةٌ أَو أَغفِرُ فَالوَيلُ لِمَن غَلَبَت آحادُهُ أَعشارَهُ وَمَن لَقِينِي بِقَرابِ الأَرضِ خَطِيئَةً ثُمَّ لا يُشرِكُ بِي شَيئاً جَعَلتُ لَهُ مِثلَها مَغفِرَةً.

ترجمه: گفت خداى تعالى يك حسنه را ده بدهم يا بيشتر و يك سيّئه را يك جزا بدهم يا بيامرزم. پس واى بر آنكه آحاد او اعشارش را غلبه كند؛ يعنى سيّئات او حسناتش را غالب شود و هر كس كه زمين پر از گناه به من آرد و در آن ميانه شرك نبود، مانند آن مغفرت و آمرزش به او دهم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 363)

أَلحَسَنُ والحُسَينُ شَنفَتا العَرشِ وَلَيسا بِمُعَلَّقَينِ.

ترجمه: حسن و حسين گوشوارهاى عرش اند؛ اگر چه از او آويخته نيستند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 511؛ جامع الصغير، ج 1، ص 131)

حُفَّتِ الجَنَّةُ بِالمَكارِهِ وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ وَاللَّذّاتِ.

[ ترجمه: بهشت در جامه اى از مكاره و سختيها پيچيده شده و جهنم در شهوات و لذّات.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، «جامع الصغير، ج 1، ص 128»)

أَلحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَعَلِيُّ مَعَ الحَقِّ يَدُورُ مَعَهُ حَيثُ مادارَ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 451.
2- . همان، ج 19، ص 308 حديث ناقص آورده شده كه در ترجمه تكميل شد.
3- . همان، ج 8، ص 110.
4- . همان، ج 17، ص 12.
5- . همان، ج 3، ص 186.

ص: 93

ترجمه: حق با على است و على با حق؛ حق آنجا گردد كه على باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 616)

ترجمه: يكى معنى آن است كه مؤمن هر كجا حكمت بيند درآويزد بخواهد و بنويسد و ياد گيرد و تعويذ كند؛ پندارى گمشده او است، و معنى ديگر آنكه كلمه حكمت، اگر چه از سفيهى شنوى، از حكيمى گم شده باشد از اهل افتاده باشد كه نااهل گرفته باشد

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 473)

أَلحَمدُ ثَناءٌ عَلَيهِ بِأَسمائِهِ وَصِفاتِهِ الحُسنى.

[ ترجمه: حمد سپاس خداوند است با نامها و اوصاف نيكويش.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 25)

أَلحَمدُ رَأسُ الشُّكرِ ما شَكَرَ اللّه َ عَبدٌ إِلاّ يَحمَدُهُ.

ترجمه: حمد سَرِ شكر است، شكر نكرده باشد خداى را بنده اى كه حمد خداى نكند

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 25)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي أَحسَنَ خَلقِي وَخُلقِي وَزانَ مِنِّي ما شانَ مِن غَيرِي.

[ ترجمه: سپاس خداوندى را كه نيكو ساخت صورت و سيرت مرا و زيبا كرد از من آنچه را زشت نمود از جز من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 26)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ.

[ ترجمه: سپاس خداوندى را كه به نعمت او اعمال صالح تمام گردد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 26)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 463.
2- . همان، ص 74.
3- . همان، ج 1، ص 614.
4- . همان، ص 63.
5- . همان، ص 65.
6- . همان، ص 64.

ص: 94

أَلحَمدُ للّه ِِ عَلى كُلِّ حالٍ.

[ ترجمه: سپاس خداوند راست بر هر حال.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 26)

أَلحَمدُ للّه ِِ [الّذي] جَعَلَ فِي أُمَّتِي مَن أَمَرَنِي بِأَنْ أَبدَأَهُم بِالسَّلام.

ترجمه: الحمد للّه كه در امّت من خدا جماعتى را كرد كه مرا فرمود كه بر ايشان ابتدا به سلام كنم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 281)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي جَعَلَ كَمالَ الدِّينِ وَتَمامَ النِّعمَةِ وَرِضا بِرِسالَتِي وَبِوَلايَةِ عَلِيٍّ مِن بَعدِي.

[ ترجمه: سپاس خداوند را كه قرار داد كمال دين و تمام نعمت را خوشنودى به رسالت من و به ولايت على بعد از من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 98)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي جَعَلَهُ عَذباً فُراتاً بِرَحمَتِهِ وَلَم يَجعَلهُ مِلحاً أُجاجاً بِذُنُوبِنا.

ترجمه: سپاس آن خداى را كه اين آب را خوش كرد به رحمت خود، و شور و تلخ نكرد به گناه ما.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 26)

أَلحَمدُ للّه ِِ الَّذِي عافانِي مِمَّا ابتَلاهُ وَفَضَّلَنِي عَلى كَثِيرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضِيلاً.

[ ترجمه: حمد خداى را كه عافيت داد مرا از آنچه مبتلا گردانيد او را و فضيلت داد مرا بر بسيارى از آفريدگانش.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 26)

حَمَلَةُ القُرآنِ هُمُ المَحفُوفُونَ بِرَحمَةِ اللّه ِ المُلبَسُونَ نُورَ اللّه ِ المُعَلَّمُونَ كَلامَ اللّه ِ مَن عاداهُم فَقَد عادَى اللّه َ وَمَن والاهُم فَقَد والَى اللّه َ يَقُولُ عَزَّوَجَلَّ يا حَمَلَةَ القُرآنِ تَحَبَّبُوا إِلَى اللّه ِ بَتَوقِيرِ كِتابِهِ يَزِدكُم حُبَّاً وَيُحبِبكُم إِلى خَلقِهِ يَدفَعُ عَن مُستَمِعِ القُرآنِ شَرَّ الدُّنيا وَيَدفَعُ عَن تالِي القُرآنِ بَلوَى الآخِرَةِ وَلَمُستَمِعُ آيَةٍ مِن كِتابِ اللّه ِ خَيرٌ مِن ثَبِيرٍ ذَهَباً وَلَتالي آيَةٍ مِن كِتابِ اللّه ِ خَيرٌ مِمّا تَحتَ العَرشِ إِلى تُخُومِ الأَرضِ السُّفلى.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 64.
2- . همان، ج 7، ص 304.
3- . همان، ج 6، ص 245.
4- . همان، ج 1، ص 64.
5- . همان، ص 65.

ص: 95

ترجمه: حاملان قرآن را گرد بر گرد ايشان رحمت خداى گرفته، لباس ايشان نور خداى بود، آموختگان كلام خداى باشند، دشمن ايشان دشمن خداى بود و دوست ايشان دوست خداى بود. خداى تعالى ايشان را گويد: اى حاملان قرآن! دوستى كنيد با من به حرمت داشت شما كتاب مرا تا من در دوستى شما بيفزايم و شما را دوست داشته گردانم به خلقان خود. آن گه گفت از شنونده قرآن شرّ دنيا بگردانند و از خواننده قرآن بلاى آخرت بگردانند و شنونده آيتى را از قرآن به قيامت بيشتر از كوه ثبير و بهتر زر بدهند و خواننده آيتى را از قرآن ثواب بيشتر بود كه از زير عرش تا به زير هتم زمين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8) در مستدرك [حاكم] اين حديث تا آخر «فَقَدْ والَى اللّه » ضبط شد. «مستدرك حاكم، ج 1، ص 290 و 292»

أَلحُمّى مِن قَيحِ جَهَنَّمَ وَالحُمّى حَظُّ كُلِّ مُؤمِنٍ مِنَ النّارِ.

[ ترجمه: تب از چرك جهنّم است و تب سهم هر مؤمن است از آتش.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 486؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 185، نووى، ج 9، ص 78 _ 79) و در جامع الصغير به اين صورت آمده: أَلْحُمّى حُظُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنَ النّارِ. «جامع الصغير، ج 1، ص 131»

خُذ مِن كُلِّ حالِمٍ دِيناراً.

ترجمه: از هر كس كه به حُلُم رسيده باشد، دينارى بستان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 722)

خُذُوا العِلمَ قَبلَ أَن يَذهَبَ.

ترجمه: علم بياموزيد، پيش از آنكه بشود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 202)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 19.
2- . همان، ج 13، ص 111.
3- . همان، ج 5، ص 252.
4- . همان، ج 11، ص 240.

ص: 96

خُذُوا عَنِّي قَد جَعَلَ اللّه َ لَهُنَّ سَبِيلاً، أَلبِكرُ بِالبِكرِ جَلدُ مائَةٍ وَتَغرِيبُ عامٍ وَالثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ جَلدُ مِأئَةٍ وَالرَّجمُ.

ترجمه: بگيريد از من خداى براى زنان رهى نهاد هر بكر كه با بكر زنا كند صد تازيانه بايد زد و يك سال از شهر خود بايد راندن (و مراد به بكر نامحصن است) و هر ثيّب كه با ثيّب زنا كند ايشان را حد بايد زدن، آنگه رجم كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 5)

خَشيَةُ اللّه ِ رَأسُ كُلِّ حِكمَةٍ.

[ ترجمه: ترس از خدا سرچشمه هر حكمت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 473؛ جامع الصغير، ج 2، ص 3)

خَصلَتانِ لا تُكُونانِ فِي مُنافِقٍ حُسنُ سَمتٍ وَفِقهٌ فِي الدِّينِ.

ترجمه: دو خصلت است كه در هيچ منافق نباشد: نيكو طريقى و فقه در دين.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 55)

أَلخَمرُ جِماعُ الإِثمِ وَالخَمرُ أُمُّ الخَبائِثِ.

[ ترجمه: شراب جمع كننده گناه و مادر همه پليديها است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 219)

در جامع الصغير به اين صورت آمده: أَلْخَمْرُ أُمُّ الْخَبائِثِ. (جامع الصغير، ج 2، ص 10)

خِيارُ الرِّجالِ مِن أُمَّتِي خِيارُهُم لِنِسائِهِم وَخَيرُ النِّساءِ مِن أُمَّتِي خَيرُهُنَّ لِأَزواجِهِنَّ.

ترجمه: بهترين مردان از امّت من، بهترين باشند زنانشان را و بهتر زنان، بهترين باشند شوهرانشان را.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 70.
2- . همان، ج 4، ص 73.
3- . همان، ج 1، ص 136.
4- . همان، ج 7، ص 138.

ص: 97

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 387)

خَيراتُ حِسانٌ خُلِقنا لِأَزواجٍ كِرامٍ. نَحنُ الخالِداتُ فَلا نَمُوتُ أَبَداً وَنَحنُ النّاعِماتُ فَلاَنَبؤَسُ أَبَداً وَنَحنُ الرَّاضِياتُ نَسخَطُ أَبَداً. أَنتَ لِي وَأَنا لَكَ لَم تَرَ عَينايَ مِثلَكَ.

ترجمه: ما زنان با خير و جماليم، ما را براى شوهرانى كريم آفريده اند. ما پايندگانيم كه نميريم هرگز و ما به نعمت پروردگانيم كه به سختى نرسيم هرگز و ما خوشنودانيم كه خشمگين نشويم هرگز. چون جفت خود را بينند، گويند: تو مرايى و من تو را و چشمهاى من چون تويى نديده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 71)

خَيرُ بُيُوتِكُم بَيتٌ فِيهِ يَتِيمٌ يُحسَنُ إِلَيهِ وَشَرُّ بُيُوتِكُم بَيتٌ فِيهِ يُساءُ إِلَيهِ. أَنَا وَكافِلُ اليَتِيمِ كَهاتَينِ فِي الجَنَّةِ وَأَشارَ بِأَصبَعَيهِ.

ترجمه: بهترين خانه هاى شما خانه اى بود كه در او يتيمى بود كه در آنجا به او احسان كنند و بدترين خانه هاى شما خانه اى است كه در او يتيمى باشد كه به او اِسائَت و بدى كنند. و تكفّل كننده يتيم در بهشت همچنين باشيم، و بدو انگشت اشاره كرد به سبّابه و وسطى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 266؛ جامع الصغير، ج 2، ص 8؛ مستدرك، ج 1، ص 148)

خَيرُ صُفُوفِ الرِّجالِ أَوَّلُها وَشَرُّها آخِرُها وَخَيرُ صُفُوفِ النِّساءِ آخِرُها وَشَرُّها أَوَّلُها.

[ ترجمه: بهترين صفهاى مردان آغاز آن است و بدترين آن پايانش و بهترين صفهاى زنان پايان آن و بدترين آن آغاز آن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 238؛ جامع الصغير، ج 2، ص 8)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 267.
2- . همان، ج 1، ص 173.
3- . همان، ج 2، ص 313.
4- . همان، ج 11، ص 319.

ص: 98

خَيرُ المالِ سِكَّةٌ مَأبُورَةٌ وَفَرسٌ مأمورَةٌ. (1)

ترجمه: بهترين مال رسته نخل بود پيراسته بر برافكنده و اسبى كه بسيار زايد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 217؛ ج 3، ص 345؛ جامع الصغير، ج 2، ص 9، به صورت ديگر آمده)

خَيرُ النّاسِ رَجُلٌ مُمسِكٌ بِعِنانِ فَرَسِهِ فِي سَبِيلِ اللّه ِ كُلَّما سَمِعَ هَيعَةً طارَ إِلَيها.

ترجمه: بهترين مردمان مردى باشد عنان اسب به دست گرفته در سبيل خداى (عزّوجلّ). هر گه كه آوازى بشنود، آنجا شتابد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 271)

خَيرُ النّاسِ قَرنِي ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُم.

ترجمه: بهترين مردمان، مردمان عهد من اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 628؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 271؛ نووى، ج 9، ص 524)

خَيرُ النِّكاحِ أَيسَرُهُ مَهراً.

[ ترجمه: بهترين نكاح كم مهرترين آن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 741؛ جامع الصغير، ج 1، ص 8)

أَلخَيلُ مَعقُودٌ بِنَواصِيهَا الخَيرُ إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: خير در پيشانى اسبان بسته است تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 522؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 174؛ عينى، ج 7، ص 582؛ ج 6، ص 466؛ قسطلانى، ج 6، ص 92)

.


1- . خير المال مهرة ماموره وسكة مابوره الحديث. كذا في القاموس. ذيل ص 217، ص 3 تفسير ابوالفتوح و در معجم المفهرس ذيل كلمه سكه آمده: له مهرة مامورة او سكة مأبورة و در لسان العرب ذيل كلمه سكه آمده: خير المال سكة مأبورة ومهرة مأمورة.
2- . روض الجنان، ج 11، ص 273؛ ج 12، ص 205.
3- . همان، ج 2، ص 328.
4- . همان، ج 5، ص 8.
5- . همان، ص 299.
6- . همان، ج 4، ص 212.

ص: 99

دَفنُ البَناتِ مِنَ المُكرَماتِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ج 1، ص 115؛ جامع الصغير، ج 2، ص 13)

أَلدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ.

[ ترجمه: دنيا زندان مؤمن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 269؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 238؛ نووى، ج 10، ص 500) در جامع الصغير، ج 2، ص 16؛ كنوز الحقائق، ص 64 به اين صورت آمده: [الف] أَلدُّنْيا سِجْنُ المُؤْمِنِ وَجَنَّةُ الْكافِرِ. [ب] أَلدُّنْيا لا تَصْفُوْ لِمُؤْمِنٍ كَيْفَ وَهِىَ سِجْنُهُ وَبَلاؤُهُ.

أَلدُّعاءُ هُوَ العِبادَةُ.

ترجمه: دعا عبادت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 225؛ ج4، ص 529؛ جامع الصغير، ج 2، ص 14)

أَلدِّينُ النَّصِيحَةُ لِعِظَمِ مَوقِعِها مِنَ الدِّينِ.

[ ترجمه: دين نصيحت و دلسوزى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 222؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 31؛ نووى، ج 1، ص 429)

و در ج 5، ص 302 فقط جمله اوّل اين حديث آمده: أَلدِّيْنُ النَّصِيْحَةُ للّه ِِ وَلِرَسُوْلِه وَلِكِتابِه وَلِأَئِمَّةِ المُسْلِمِيْنَ وَعامَّتِهِم. (صحيح بخارى، ج 1، ص 13؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 53)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 275؛ چنانكه از چاپ 20 جلدى و نيز چاپ 5 جلدى تفسير ابوالفتوح كه مؤلف در فراهم آوردن اين كتاب از آن استفاده كرده اين مطلب شعر شاعر است نه حديث، ليكن ظاهراً شاعر حديثى نقل كرده كه منكر است و به نظر مى آيد نبايد مؤلف آن را نقل مى كرد به دليل اينكه از احاديث تفسير نيز به حساب نمى آيد.
2- . روض الجنان، ج 7، ص 271.
3- . همان، ج 11، ص 290؛ ج 17، ص 44.
4- . همان، ج 2، ص 207. ظاهراً جمله «لعظم موقعها من الدين» جزء حديث نيست و توضيح مؤلف تفسير است ليكن مؤلف محترم كتاب حاضر متوجه اين نكته نشده اند.

ص: 100

ذِكرُ اللّه ِ إِيّاكُم أَكبَرُ مِن ذِكرِكُم إِيّاهُ.

[ ترجمه: ياد خداوند شما را بزرگتر است از ياد شما او را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 239)

رَأَيتُ لَيلَةَ أَسرى مَلَكاً لَهُ أَلفُ أَلفُ رَأسٍ عَلى كُلِّ رَأسٍ أَلفُ أَلفُ وَجهٍ عَلى كُلِّ أَلفُ أَلفُ فَمٍ فِي كُلِّ فَمٍ أَلفُ أَلفُ لِسانٍ يُسَبِّحُ اللّه َ تَعالى بِكُلِّ لِسانٍ بِأَلفِ أَلفِ لُغَةٍ.

ترجمه: شب معراج فرشته را ديدم كه او را هزار هزار سر بود و بر هر سرى هزار هزار روى بود و بر هر رويى هزار هزار دهن بود و در هر دهنى هزار هزار زبان بود، تسبيح مى كرد خدا را به هر زبان به هزار هزار لغت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 316)

رَأَيتُ مَكتُوباً عَلى بابِ الجَنَّةِ أَلصَّدَقَةُ بِعَشرٍ وَالقَرضُ بِثَمانِيَةَ عَشَرَ.

ترجمه: بر دَرِ بهشت ديدم، نوشته: صدقه يكى بده است و قرض يكى به هژده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 417؛ جامع الصغير، ج 2، ص 18)

رَجَعنا مِنَ الجِهادِ الأَصغَرِ إِلَى الجِهادِ الأَكبَرِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 614؛ ج 5، ص 152) شيخ [ابوالفتوح] ترجمه مستقيم اين حديث، بلافاصله پس از ضبط آن چنين نوشته: آنگه كه از غزا باز آمده بود، گفت: جهاد با كافران جهاد كهتر است و با نفس خود جهاد مهتر است.

أَلرِّزقُ أَشَدُّ طَلَباً لِلعَبدِ مِن أَجَلِهِ.

ترجمه: روزى بنده را بِه طلب كند از اجلش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 151؛ جامع الصغير، ج 2، ص 25)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 211.
2- . همان، ج 12، ص 142.
3- . همان، ج 3، ص 342.
4- . همان، ج 13، ص 362، ص 18، ص 105.
5- . همان، ج 18، ص 103.

ص: 101

اين حديث به صورت هاى ذيل نيز روايت شده: [الف] أَلرِّزْقُ يَطْلُبُ العَبْدَ كَما يَطْلُبُهُ. [ب] أَلرِّزْقُ يَطْلُبُ العَبْدَ كَما يَطْلُبُهُ أَجَلُهُ. «نثر الدر (از ابو سعد آبى) ؛ كنوز الحقائق، ص 68»

أَلرزقُ رِزقانِ رِزقٌ تَطلُبُهُ وَرِزقٌ يَطلُبُكَ.

ترجمه: روزى دو است: يكى تو او را طلب مى كنى و يكى او تو را طلب مى كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 151)

رِضاءُ اللّه ِ مَعَ رِضاءِ الوالِدَينِ وَسَخَطُ اللّه ِ مَعَ سَخَطِ الوالِدَينِ.

ترجمه: رضاى خدا با رضاى مادر و پدر است و خشم خدا با خشم مادر و پدر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 348؛ جامع الصغير، ج 2، ص 20)

رُفِعَ عَن أُمَّتِي أَلخَطَأُ وَالنِّسيانُ وَمَا استَكرَهُوا عَلَيهِ.

ترجمه: از امّت من برداشتند خطا و نسيان و آنچه ايشان را بر آن اكراه كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 380 و 502؛ جامع الصغير، ج 2، ص 20)

رَكعَتانِ يَركَعُهُمَا العَبدُ فِي جَوفِ اللَّيلِ الآخَرِ خَيرٌ لَهُ مِنَ الدُّنيا وَما فِيها لَولا أَن أَشقَّ عَلى أُمَّتِي لاَفتَرَضتُها عَلَيهِم.

ترجمه: دو ركعت نماز كه بنده بكند در ميانه شب در نصف آخر بهتر است او را از دنيا و هر چه در دنيا است، و اگر نه آنستى كه مشقّت بر امّت نمى نهم كردمى فريضه بر ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 632)

أَلرُّؤيا لِلأَوَّلِ عابِرٌ.

ترجمه: خواب اوّل تعبير كننده راست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 133)

أَلرُّؤيا عَلى رِجلِ طائِرٍ مالَم يُعَبَّر فَإِذا عُبِّرَتْ وَقَعَت وَإِنَّ الرُّؤيا جُزءٌ مِن سِتَّة وَأَربَعِينَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّةِ فَلا تَقُصَّها إِلاّ عَلى ذِي رَأيٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 104.
2- . همان، ج 12، ص 212.
3- . همان، ج 3، ص 251؛ ج 4، ص 157.
4- . همان، ج 5، ص 21.
5- . همان، ج 11، ص 77.

ص: 102

ترجمه: خواب بر پاى مرغ پرنده اى باشد تا تعبير نكرده باشند. چون تعبير بكنند، بيفتد و خواب جزوى است از چهل و شش جزو از پيغمبرى؛ خوابى كه بينى جز با خداوند راى مگوى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 133)

أَلزَّكوةُ قَنطَرَةُ الإِسلامِ.

ترجمه: زكات پل اسلام است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 104)

زَمِّلُوهُم بِدِمائِهِم وَكُلُومِهِم فَإِنَّهُم يُحشَرُونَ يَومَ القِيامَةِ بِدِمائِهِم، اللَّونُ لَونُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ المِسكِ.

ترجمه: اينان را همچنان دفن كنيد خون آلود با جراحت كه فرداى قيامت هم چنين برخيزند خون آلود و رنگ رنگِ خون باشد و بوى بوىِ مشك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 685) در مجلد دوم، ص 27 جامع الصغير به اين صورت ضبط شده: زَمِّلُوْهُمْ بِدِمائِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ كَلْمٍ يُكْلَمُ فِى اللّه ِ إِلاّ وَهُوَ يَأْتِىْ يَوْمَ القِيامَةِ يَدْمِىْ، لَوْنُهُ لَوْنُ الدَّمِ وَرِيْحُهُ رِيْحُ المِسْكِ.

ساعَةٌ مِن عالِمٍ يَتَّكِيءُ عَلى فِراشِهِ يَنظُرُ فِي عِلمِهِ خَيرٌ مِن عِبادَةِ العابِدِ سَبعِينَ عاماً.

ترجمه: يك ساعتِ عالِمى كه بر بستر خود تكيه كند و در علم خود مى نگرد، بهتر است از عبادت عابدى كه هفتاد سال خداى را پرستد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 529)

سَأَقضي بَينَكُم بِكِتابِ اللّه ِ.

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 77.
2- . همان، ج 1، ص 250.
3- . همان، ج 5، ص 153.
4- . همان، ج 4، ص 231.

ص: 103

[ ترجمه: به زودى در ميان شما داورى كنم به كتاب خدا.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 5؛ جامع الصغير، ج 2، ص 25)

أَلسّامِعُ لِلغِيبَةِ أَحَدُ المُغتابِينَ.

ترجمه: شنونده غيبت يكى باشد از غيبت كنان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 125)

سِبابُ المُسلِمِ فِسقٌ وَقِتالُهُ كُفرٌ.

[ ترجمه:نارواگوئى به مسلمان فسق است و جنگ با او كفر است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 322؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 79؛ عينى، ج 10، ص 364؛ عسقلانى، ج 10، ص 387؛ قسطلانى، 9)

سُبحانَ اللّه ِ نِصفُ المِيزانِ وَالحَمدُ للّه ِِ كُلُّ المِيزانِ.

ترجمه: سبحان اللّه نيمه ترازو باشد و الحمد للّه همه ترازو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 26)

سَبَقَ دِرهَمٌ مِأْئَةَ أَلفِ دِرهَمٍ.

ترجمه: يك درم بود كه سابق بود صد هزار درم را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 480؛ جامع الصغير، ج 2، ص 26)

سَتُقاتِلُ النّاكِثِينَ وَالقاسِطِينَ وَالمارِقِينَ.

ترجمه: تو، به اين سه گروه پس از من قتال كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 74)

أَلسَّخِيُّ قَرِيبٌ مِنَ اللّه ِ قَرِيبٌ مِنَ الجَنَّةِ قَرِيبٌ مِنَ النّاسِ بَعِيدٌ مِنَ النّارِ وَالبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنَ اللّه ِ بَعِيدٌ مِنَ الجَنَّةِ بَعِيدٌ مِنَ النّاسِ قَرِيبٌ مِنَ النّارِ وَلَجاهِلٌ سَخِى ¨ٌّ أَحَبُّ إِلَى اللّه ِ مِن عالَمٍ بَخِيلٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 10.
2- . همان، ج 18، ص 37.
3- . همان، ج 3، ص 109.
4- . همان، ج 1، ص 65.
5- . همان، ج 4، ص 95.
6- . همان، ج 1، ص 182.

ص: 104

ترجمه: سخى نزديك است به خدا و به بهشت و به مردمان، و دور است از دوزخ، و بخيل دور است از خداى و بهشت و مردمان و نزديك است به دوزخ و خداى تعالى سخى جاهل را دوست تر دارد از آنكه عالم بخيل را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 651)

أَلسَّعادَةُ كُلُّ السَّعادَةِ طُولُ العُمرِ فِي طاعَةِ اللّه ِ.

ترجمه: نيك بختى و همه نيك بختى، درازى عمر بود در طاعت خداى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 496؛ جامع الصغير، ج 2، ص 32)

أَلسَّعِيدُ مَنِ اتَعَظَ بِغَيرِهِ.

[ ترجمه: سعادتمند كسى است كه از ديگران پند پذيرد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 137) اين حديث به صورت ديگر نيز آمده: أَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فِىْ بَطْنِ أُمِّه وَالسَّعِيْدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِه. «مسلم، ج 8، ص 45؛ جامع الصغير، ج 1، ص 63»

السَّلامُ إِسمٌ مِن أَسماءِ اللّه ِ تَعالى فَأَفشُوهُ بَينَكُم فَإِنَّ الرَّجُلَ المُسلِمَ إِذا مَرَّ بِالقَومِ فَسَلَّمَ عَلَيهِم فَرَدُّوا عَلَيهِ كانَ لَهُ عَلَيهِم فَضلُ دَرَجَةٍ بِذِكرِهِ إِيّاهُم بِالسَّلامِ فَإِنْ لَم يَرُدُّوا عَلَيهِ رَدَّ عَلَيهِ مَن هُوَ خَيرٌ مِنهُم وَأَطيَبُ.

ترجمه: سلام نامى است از نامهاى خداى تعالى. فاش داريد ميان شما كه مرد مسلمان چون به قومى بگذرد و بر ايشان سلام كند و ايشان جواب دهند، او را بر ايشان فضل درجه باشد به آنكه سلام كرده باشد بر ايشان اگر ايشان جواب ندهند او را، جواب دهد او را آنكه از ايشان بهتر باشد و پاكيزه تر [يعنى فرشتگان ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 61؛ جامع الصغير، ج 2، ص 33)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 69.
2- . همان، ص 69.
3- . همان، ج 1، ص 326.
4- . روض الجنان، ج 14، ص 184.

ص: 105

أَلسَّلامُ تَحِيَّةٌ لِمِلَّتِنَا وَأَمانٌ لِذِمَّتِنا.

ترجمه: سلام تحيّت ملّت ماست و امان ذمّت ما.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 17؛ ج 4، ص 16؛ جامع الصغير، ج 2، ص 33)

أَلسَّلامُ لِلرّاكِبِ عَلَى الرّاجِلِ وَلِلقائِمِ عَلَى القاعِدِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 18؛ ج 4، ص 61)

ترجمه ابوالفتوح در مجلد دوم چنين است: «سلام سوار را بايد كردن بر پياده و ايستاده را بايد كردن بر نشسته». پس از اين ترجمه در بيان مصلحت امر چنين نوشته: «براى آنكه سوار از پياده ايمن باشد و پياده از سوار خائف و همچنين ايستاد و نشسته. شيخ همين حديث را كه در ص 61 مجلد چهارم آورده، چنين ترجمه كرده: سلام سوار را بايد كرد بر پياده، و ايستاده را بر نشسته [براى آنكه سلام براى سلامت نهاده اند و از روى ظاهر ايستاده با سلامت است از نشسته و سوار از پياده ايشان از اينان خائف اند؛ اينان سلام بگويند تا اينان را امان حاصل شود.

أَلسَّلمانُ مِنّا أَهلُ البَيتِ.

] ترجمه: سلمان از ما اهل بيت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 715؛ ج 3، ص 223؛ جامع صغير، ج 2، ص 28)

سَلُوا اللّه َ مِن فَضلِهِ فَإِنَّهُ يُحِبُّ أَن يُسئَلَ وَإِنَّ مِن أَفضَلِ العِبادَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ.

ترجمه: از خداى تعالى بخواهى از فضل او كه دوست دارد كه از او سؤال كنند و فاضل تر عبادتى انتظار فرج باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 759؛ جامع الصغير، ج 2، ص 28)

.


1- . همان، ص 185؛ ج 6، ص 42.
2- . همان، ج 14، ص 185؛ ج 6، ص 42.
3- . همان، ج 5، ص 295؛ ج 11، ص 285.
4- . همان، ج 5، ص 344.

ص: 106

سِياحَةُ أُمَّتِي أَلصَّومُ.

ترجمه: سياحت رفتن امّت من روزه باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 643)

أَلسّائِحُونَ الصّائِمُونَ.

[ ترجمه: سياحت كنندگان روزه دارانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 643)

سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي ما كانَ فِي بَنِي إِسرائِيلَ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَالقُذَّةِ بِالقُذَّةِ.

ترجمه: هر چه در بنى اسرائيل بود در امّت من باشد؛ چنان كه پاى نعل ماند و پر تير و با پر تير.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 415 و 429؛ ج 2، ص 118؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 5؛ نووى، ج 1، ص 105)

شارِبُ الخَمرِ كَعابِدِ الوَثَنِ وَمُدمِنُ الخَمرِ كَعابِدِ الوَثَنِ.

[ ترجمه: شرابخوار و كسى كه هميشه شراب مى خورد مانند بت پرست است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 218؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 2» با تغييرى آمده) .

أَلشَّبابُ شُعبَةٌ مِنَ الجُنُونِ.

ترجمه: برنايى شاخى از ديوانگى است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 159؛ جامع الصغير، ج 2، ص 35)

شِرارُكُم عُزَّابُكُم.

ترجمه: بدترين شما عزبان شما باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 2، ص 33)

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 56.
2- . اين روايت در روض الجنان يافت نشد، و آدرس در متن براى روايت قبلى است.
3- . روض الجنان، ج 3، ص 337، 372.
4- . همان، ج 7، ص 133.
5- . همان، ج 11، ص 145.
6- . همان، ج 14، ص 129.

ص: 107

أَلشَّرُّ بِالشَّرِّ وَالبادِي أَظلَمُ.

[ ترجمه: بدى به بدى پاسخ داده مى شود و آغازكننده ظالم تر است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 142)

شَرُّ ما فِي الرَّجُلِ شُحٌّ هالِعٌ أَو خالِعٌ.

ترجمه: بدتر آنچه در مرد بود، بخيلى بود كه او را به جزع آرد بخيلى با حرص و يا بددلى كه دل او از جاى بركند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 398) در جامع الصغير، ج 2، ص 34 قسمت اخير حديث چنين ضبط شده: شُحٌّ هالِعٌ وَحُبْنٌ خالِعٌ.

شَغَلُونا عَن صَلوةِ الوُسطى صَلوةِ العَصرِ مَلَأَ اللّه ُ قُبُورَهُم ناراً.

ترجمه: ما را مشغول باز كردند از نماز وسطا كه نماز ديگر است خداى گورهايشان پر از آتش كناد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 408)

شَفاعَتِي لِأَهلِ الكَبائِرِ مِن أُمَّتِي.

[ ترجمه: شفاعت من براى آن گروه از امّتم است كه گناهان كبيره مرتكب شده اند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 111؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 69؛ جامع الصغير، ج 2، ص 39؛ كنوز الحقائق، ص 73)

شَيَّبَتنِي سُورَةُ هُودٍ واخواتها.

ترجمه: سوره هود و اخواتش مرا پير كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 54؛ جامع الصغير، ج 2، ص 35)

أَلصّائِمُ فِي السَّفَرِ كَالمُفطِرِ فِي الحَضَرِ.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 367. ظاهراً اين جمله حديث نيست؛ بلكه ممكن است ضرب المثل باشد و عبارت بعد از آن روايت منقول از رسول صلى الله عليه و آله است.
2- . روض الجنان، ج 19، ص 410.
3- . همان، ج 3، ص 317.
4- . همان، ج 1، ص 266.
5- . همان، ج 10، ص 223.

ص: 108

[ ترجمه: روزه دار در سفر چون روزه خوار در حضر و وطن است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 285)

أَلصَّبرُ عِندَ صَدَمَةِ الأُولى.

ترجمه: صبر به نزديك زخم اوّل بايد كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 237؛ جامع الصغير، ج 2، ص 42)

أَلصَّدَقَةُ تَقَعُ أَوَّلاً فِي يَدِ اللّه ِ ثُمَّ فِي يَدِ السّائِلِ.

ترجمه: صدقه در دست خداى افتد آنگه در دست سائل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 91)

صَدَقَةُ السِرِّ تُطفِيءُ غَضَبَ الرَّبِّ.

ترجمه: صدقه سِرّ خشم خداى بنشاند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 475) در همين صفحه از تفسير ابوالفتوح اين حديث به نحو ديگر ضبط شده:

صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِى ءُ الخَطِيْئَةَ كَما يُطْفِى ءُ الْماءُ النَّارَ وَتَدْفَعُ سَبْعِيْنَ باباً مِنَ البَلاءِ.

ترجمه: صدقه سِرّ گناه را بنشاند چنانكه آب آتش را بنشاند و هفتاد نوع بلا را بگرداند.

أَلصَّدَقَةُ عَشرَةُ أَضعَافٍ وَالقَرضُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ ضِعفاً.

ترجمه: صدقه را يكى ده باشد و قرض را يكى هيجده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 463) اين حديث با تغييرى در جامع الصغير، ج 2، ص 18، آمده.

أَلصَّدَقَةُ عَلَى القَرَابَةِ صَدَقَةُ وَصِلَةٌ.

[ ترجمه: كمك به نزديكان هم صدقه است و هم صله رحم.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 266) «با تغييرى در جامع الصغير، ج 2، ص 42 ضبط شده»

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 14.
2- . همان، ج 2، ص 243.
3- . همان، ج 17، ص 330.
4- . همان، ج 4، ص 78.
5- . همان، ص 44.
6- . همان، ج 2، ص 312.

ص: 109

أَلصِّدِّيقُونَ ثَلاثَةُ حِزقيلُ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ وَحَبِيبُ النَّجارُ مُؤمِنُ آلِ ياسِينَ وَعَلِيُّ بنُ أَبيطالِبٍ عليهم السلام وَهُوَ خَيرُهُم وَسَيِّدُهُم.

ترجمه: صدّيقان سه اند حِزقيل است مؤمن آل فرعون و حبيب النّجار است مؤمن آل ياسين و على بن ابى طالب است و او بهترين و سيّد ايشان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 490؛ جامع الصغير، ج 2، ص 42)

صِلَةُ الرَّحِمِ تَزِيدُ فِي العُمرِ.

ترجمه: رحم پيوستن عمر بيفزايد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 189؛ جامع الصغير، ج 2، ص 38)

صَلَّتِ المَلائِكَةُ عَلَىَّ وَعَلى عَلِيٍّ سَبعَ سِنِينَ لِأَنَّهُ لَم يُرفَعْ إِلَى السَّماءِ شَهادَةُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ إِلاّ مِنِّي وَمِن عَلِيٍّ.

ترجمه: فرشتگان صلوات فرستادند هفت سال بر من و بر على براى آنكه در اين هفت سال گفت لا اله الاّ اللّه و گواهى وحدانيّت و تصديق نبوّت بر آسمان نبردند الاّ از من و از على.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 627؛ ج 4، ص 490؛ ج 5، ص 225)

أَلصَّلوةُ الخَمسُ كَفّاراتٌ لِما بَينَهُنَّ ما اجتَنَبَ الكَبائِرَ.

ترجمه: نماز پنجگانه كفّاره هر گناه است كه ميان آنها باشد مادام تا كبيره نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 757)

صَلُّوا خَمسَكُم وَصُومُوا شَهرَكُم وَأَدُّوا زَكوةَ مالِكُم وَجُحُّوا بَيتَكُم تَدخُلُوا جَنَّةَ رَبِّكُم.

ترجمه: نماز پنج بجار آوريد و ماه رمضان روزه داريد و زكوة مال بدهيد و حجّ خانه بگذاريد و به بهشت خداى رويد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 611)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 324.
2- . همان، ج 11، ص 213.
3- . همان، ج 10، ص 14؛ ج 16، ص 325.
4- . همان، ج 5، ص 340.
5- . همان، ج 3، ص 178.

ص: 110

صَلُّوا عَلى أَنبِياءِ اللّه ِ وَرُسُلِهِ فَإِنَّ اللّه َ بَعَثَهُم كَما بَعَثَنِي.

ترجمه: صلوات فرستيد بر پيغمبران خداى كه ايشان نيز فرستادگان خداى تعالى اند چنانكه مرا فرستاد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 350؛ جامع الصغير، ج 2، ص 38)

أَلصَّلوةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ.

ترجمه: نماز تقرّب هر پرهيزگارى است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 103؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 10)

صَلوةُ الوُسطى هِيَ العَصرُ.

ترجمه: نماز وسطى نماز ديگر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 408)

أَلصَّلوةَ وَما مَلَكَت أَيمانُكُم.

ترجمه: نماز بپاى دارى و زيردستان را نكو داريد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 765؛ جامع الصغير، ج 2، ص 43)

أَالطَّرقُ وَالطِّيَرَةُ وَالعِيافَةُ مِنَ الجِبتِ.

ترجمه: سنگك زدن و تشاؤم كردن به چيز و زجر مرغ از جمله جبت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 778؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 14)

أَلطَّلاقُ بِالرِّجالِ وَالعِدَّةُ بِالنِّساءِ.

[ ترجمه: طلاق به دست مردان است و عدّه بر زنان.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 761)

طَلَبُ الجَنَّةِ بِلا عَمَلٍ ذَنبٌ مِنَ الذُّنُوبِ.

ترجمه: طلب بهشت كردن بى عمل گناهى است از گناهان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 4، ص 384)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 178.
2- . همان، ج 1، ص 247.
3- . همان، ج 3، ص 317.
4- . همان، ج 5 ص 359.
5- . همان، ص 393.
6- . همان، ص 349.
7- . روض الجنان، ج 16، ص 97.

ص: 111

طُوبى لِمَن رَأَنِي وَلِمَن رَأَى مَن رَأنِي وَلِمَن رَأَى مَن رَأى مَن رَأَنِي.

ترجمه: خنك آن را كه مرا ديد يا آن را ديد كه مرا ديد يا آن را ديد كه او ديد كسى را كه مرا ديد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 628؛ جامع الصغير، ج 2، ص 54) در كنوز الحقائق، صفحه 79 به جز جمله سوّم، تمام حديث آمده. در جامع الصغير، ج 2، صفحه 54 حديث مزبور به اين صورت ضبط شده: طُوْبى لِمَنْ رَآنِىْ وَآمَنَ بِىْ وَطُوْبى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِىْ وَلِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِىْ وَآمَنَ بِىْ طُوْبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ.

أَلطَّهُورُ شَطرُ الإِيمانِ.

ترجمه: طهارت نماز كردن نيمه ايمان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 113؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 80؛ نووى، ج 2، ص 245)

أَلعالِمُ مَن عَقَلَ عَنِ اللّه ِ فَعَمِلَ بِطاعَتِهِ وَاجتَنَبَ سُخطَهُ.

ترجمه: عالم آنكس باشد كه از خداى بداند اوامر و نواهى و به طاعت او عمل كند و از خشم او اجتناب كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 238؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 23» با تغييرى اين حديث را آورده) .

عِبادِي لَو أَنَّ أَوَّلَكُم وَآخِرَكُم وَإِنسَكُم وَجِنَّكُم إِجتَمَعُوا عَلى أَتقَى قَلبِ رَجُلٍ مِنكُم لَم يَزدَد ذلِكَ فِي مِلكِي شَيئاً عِبادِي لَو أَنَّ أَوَّلَكُم وَآخِرَكُم وَإِنسَكُم وَجِنَّكُم إِجتَمَعُوا عَلى أَفجَرِ قَلبِ رَجُلٍ مِنكُم لَم يَنقُص ذلِكَ فِي مِلكِي شَيئاً عِبادِي لَو أَنَّ أَوَّلَكُم وَآخِرَكُم وَإِنسَكُم وَجِنَّكُم إِجتَمَعُوا فِي صَعِيدٍ واحِدٍ فَسَئَلُوا فِي حَوائِجِهِم فَأَعطَيتُ كُلاًّ مِنهُم ما سَئَلُوا لَم يَنقُص ذلِكَ فِي مِلكِي شَيئاً إِلاّ بِمِقدارِ ما يَغمِسُ أَحَدُكُمُ الإِبرَةَ فِي اليَمِّ فَليَنظُر بِمَ يَرجِعُ.

.


1- . همان، ج 5، ص 8.
2- . همان، ج 6، ص 282.
3- . همان، ج 15، ص 210.

ص: 112

ترجمه: بندگان من اگر اوّلتان و آخرتان و پرى و آدميان مجتمع شوند بر پرهيزكارتر دل مردى در ملك من هيچ نيفزايد بندگان من اگر اوّلتان و آخرتان و آدمى و پريتان جمع شوند بر فاجرتر دل مردى از ملك من هيچ بنكاهد بندگان من اگر اوّلتان و آخرتان و آدمى و پريتان جمع شوند در يك صعيد و جمله از من حاجتهاى خود بخواهند و من همه را حاجت روا كنم از ملك من هيچ بنكاهد الاّ به مقدار يكى از شما سوزنى در دريائى زند بنگر تا چه آب برگيرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 207 _ 208)

عَجَباً لِمَن أَيقَنَ بِالمَوتِ كَيفَ يَفرَحُ وَعَجَباً لِمَن أَيقَنَ بِالنّارِ كَيفَ يَضحَكُ وَعَجَباً لِمَن رَأيَ الدُّنيا وَتَقَلُّبَها بِأَهلِها كَيفَ يَطمَئِنُّ إِلَيها. ترجمه: عجب از آنكه مرگ به يقين داند چگونه شاد شود و عجب از آنكه دوزخ به يقين داند چگونه باز خندد و عجب از آنكه دنيا بيند و تقلّب او را با اهلش، چگونه ساكن شود با دنيا.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 350) عبارت نخستين اين سخن در صفحه 43 مجلد اوّل آمده به اين شرح: عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ. در ترجمه علاوه بر ترجمه اين عبارت، دنباله آن را نيز به فارسى آورده و به علاوه عبارات ديگرى به فارسى كه جمله هاى عربى آن ضبط نشده است، براى مطالعه و مقايسه يادداشت مى شود: «عجب از آن كس كه يقين داند كه بخواهد مردن چگونه شاد شود و عجب از آن كس كه از دوزخ داند چگونه باز خندد و عجب از آنكس كه دنيا مى بيند كه چگونه مى گرداند اهلش را چگونه دل بر دنيا نهد و عجب از آنكس كه او به قَدر ايمان دارد چگونه رنج بر خود نهد و عجب از آنكه حساب يقين داند و پس عمل نكند.

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 259.
2- . همان، ج 3، ص 179.

ص: 113

عَدَدُ الأَئِمَّةِ مِن بَعدِي عَدَدُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسرائِيلَ.

ترجمه: عدد امامان از پس من عدد نقيبان بنى اسرائيل باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 118)

عُرِضَت عَلىَّ الجَنَّةُ حَتّى هَمَمتُ أَن أَقطِفَه مِن ثَمَراتِها وَعُرِضَت عَلىَّ النّارُ حَتّى إِتَّقَيتُ حَرَّها بِيَدِي.

[ ترجمه: بهشت را بر من عرضه داشتند تا آنجا كه خواستم از ميوه هاى آن بچينم و جهنم را بر من عرضه داشتند تا آنكه گرمى آن را با دستم از خود باز مى داشتم. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 91؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 221؛ نووى، ج 9، ص 274)

عَظِّمُوا ضَحاياكُم فَإِنَّها فِي القِيامَةِ مَطاياكُم.

ترجمه: قربان ها كه بكشى آن را تعظيم كنى كه آن در قيامت شتران شما باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 490)

عُقُوقُ الوالِدَينِ وَشَهادَةُ الزُّورِ كَبِيرَةٌ.

ترجمه: در مادر و پدر عاصى شدن و گواهى به دروغ دادن كبيره است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 756؛ جامع الصغير، ج 2، ص 52)

عَلِّقِ السَّوطَ حَيثُ تَراهُ أَهلُ بَيتِكَ.

ترجمه: تازيانه جايى درآويز كه اهل خانه و زيردستان تو بينند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 161؛ جامع الصغير، ج 2، ص 52)

عَلِيٌّ قائِدَ البَرَرَةِ وَقاتِلُ الكَفَرَةِ مَنصُورٌ مَن نَصَرَهُ وَمَخذُولٌ مَن خَذَلَهُ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 294.
2- . همان، ج 1، ص 219.
3- . همان، ج 13، ص 118.
4- . همان، ج 5، ص 337.
5- . همان، ص 350.

ص: 114

ترجمه: على پيش رو اَبرار است و قاتل كفّار است ناصر او از قِبَل خدا منصور است و خاذل او مخذولست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 174)

عَلَيكَ بِذاتِ الدِّينِ تَرِبَت يَداكَ.

ترجمه: بر تو باد كه زن ديندار كنى بزنى، دستهات خاك آلود باد يعنى درويش باداش (2) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 37)

عَلَيكُم بِحُسنِ الخُلقِ فَإِنَّ حُسنَ الخُلقِ فِي الجَنَّةِ لا مَحالَةَ وَإِيّاكُم سُوءَ الخُلقِ فَإِنَّ سَيِّيءَ الخُلقِ فِي النّارِ لا مَحالَةَ.

ترجمه: بر شما باد كه خوى نيكو داريد كه خوى نيكو در بهشت باشد لابد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 375)

عَلَيكُم بِالصِّدقِ فَإِنَّ الصِّدقَ يَهدِي إِلَى البِرِّ وَإِنَّ البِرَّ يَهدِي إِلَى الجَنَّةِ وَإِيّاكُم وَالكِذبَ فَإِنَّ الكِذبَ يَهدِي إِلَى الفُجُورِ وَإِنَّ الفُجُورَ يَهدِي إِلَى النّارِ.

ترجمه: بر شما باد كه راست گوئيد كه صدق راه نمايد به برّ و برّ راه نمايد به بهشت و دور باشى از دروغ گفتن كه دروغ راه نمايد به فجور و فجور راه نمايد به دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 652؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 289؛ نووى، ج 10، ص 67)

عَلَيكُم بِالعَدَسِ فَإِنَّهُ مُبارَكٌ مُقَدَّسٌ وَإِنَّهُ يُرَقِّقُ القَلبَ وَيُكثِرُ الدَّمعَةَ وَإِنَّهُ بارَكَ فِيهِ سَبعُونَ نَبيّاً آخِرُهُم عِيسَى بنُ مَريَم.

ترجمه: بر شما باد كه مرجو بسيار خورى كه آن مبارك است و مقدّس و پاكيزه است، دل را تنگ كند و آب چشم را بسيار كند و هفتاد پيغمبر بر او دعا كرده اند به بركت آخرشان عيسى بن مريم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 131)

.


1- . روض الجنان، ج؟؟؟، ص؟؟؟.
2- . در متن نسخه به همين نحو ضبط بود.
3- . روض الجنان، ج 14، ص 134.
4- . همان، ج 19، ص 348.
5- . همان، ج 11، ص 77.
6- . همان، ج 1، ص 310.

ص: 115

عَلَيكُم بِهذِهِ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ، زَيتِ الزَّيتُونِ فَتَداوَوا بِه فَإِنَّهُ مَصحَّةُ مِنَ النّا صُورِ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 43؛ جامع الصغير، ج 1، ص 56)

عَلَى اليَدِ ما أَخَذَت حَتّى تُؤَدِّيَهُ.

ترجمه: بر دست واجب است آنچه باز گرفت تا با جايگاه خود دهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 784؛ جامع الصغير، ج 2، ص 60؛ كنوز الحقائق، ص 81)

أَلعَينُ لَتُدخِلُ الرَّجُلَ أَلقَبرَ وَالجَملَ القِدرَ.

[ ترجمه: چشم، مرد را در گور مى كند و شتر را در ديگ.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 383؛ جامع الصغير، ج 2، ص 60)

أَلغَلُولُ مِن جَمرِ جَهَنَّمَ.

ترجمه: خيانت كننده از انگشت دوزخ باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 678؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 27)

فاطِمَةُ بِضعَةٌ مِنِّي مَن آذَاها فَقَد آذَانِي.

ترجمه: فاطمه پاره اندام من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 560 و 561؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 28 _ با تغييرى)

فَالتَمِسُوها فِي العُشرِ الآخَرِ. (6)

ترجمه: [شب قدر را] در دهه آخر طلب بايد كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 559)

أَلفِرارُ مِمّا لا يُطاقُ مِن سُنَنِ المُرسَلِينَ.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 148.
2- . همان، ج 5، ص 407.
3- . همان، ج 19، ص 371.
4- . همان، ج 5، ص 137.
5- . همان، ج 4، ص 318.
6- . مراد دهه آخر ماه رمضان است كه به رواياتى شب قدر است.
7- . روض الجنان، ج 20، ص 345.

ص: 116

ترجمه: گريختن از آنچه به آن طاقت و پاى ندارند از سنّت پيغمبران است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 118؛ شرح بحر العلوم، ج 6، ص 44)

فَرَغَ اللّه ُ مِن أَربَعٍ مِنَ الخَلقِ وَالخُلقِ وَالأَجَلِ وَالرِّزقِ.

[ ترجمه: خداوند مقرّر فرمود بندگان را چهار چيز صورت و سيرت و مدّت (عمر) و روزى را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 385؛ جامع الصغير، ج 2، ص 64)

فَرَغَ اللّه ُ إِلى كُلِّ عَبدٍ مِن خَمسٍ مِن عَمَلِهِ وَأَجَلِهِ وَأَثَرِهِ وَمَضجَعِهِ وَرِزقِهِ لا يَتَعَدّيهُنَّ عَبدِي.

[ ترجمه:خداوند معين فرمود براى هر بنده اى پنج چيز را عملش را و عمرش را و اثرش را و خوابگاهش و روزيش را.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 385؛ جامع الصغير، ج 2، ص 64 _ با تغييرى)

فَضلُ القُرآنِ عَلى سائِرِ الكَلامِ كَفَضلِ اللّه ِ عَلى خَلقِه.

ترجمه: فضل قرآن بر ديگر كلام ها چنان است كه فضل خداى بر خلقانش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 7؛ جامع الصغير، ج 2، ص 64)

فَمَن فَعَلَ ذلِكَ شَيئاً فَأُقِيمَ عَلَيهِ الحُدُودُ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ وَمَن سُتِرَ عَلَيهِ فَأَمرُهُ إِلَى اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ إِن شاءَ غَفَرَ لَهُ وَإِن شاءَ عَذَّبَهُ.

ترجمه: هر كه از اين كباير ارتكاب چيزى كند حَد بر او برانند آن كفّارت باشد او را و هر كه را پرده به او فرو گذارند كار او با خداست اگر خواهد بيامرزد و اگر خواهد عذابش كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 27)

قاتَلَ اللّه ُ أَقواماً أَقسَمَ لَهُم رَبُّهُم بِنَفسِهِ فَلَم يُصَدِّقُوهُ.

ترجمه: بكشاد خداى قومى را كه خداى تعالى براى ايشان به خود قسم ياد كرد باورش نداشتند.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 312.
2- . همان، ج 16، ص 99.
3- . همان.
4- . همان، ج 1، ص 17.
5- . همان، ج 6، ص 65.

ص: 117

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 151)

أَلقُرآنُ أَفضَلُ كُلِّ شَيءٍ دُونَ اللّه ِ تَعالى فَمَن وَقَّرَ القُرآنَ فَقَد وَقَّرَ اللّه َ وَمَن لَم يُوَقِّرِ القُرآنَ فَقَدِ استَخَفّ بِحُرمَةِ اللّه ِ وَحُرمَة القُرآنِ عَلَى اللّه ِ كَحُرمَةِ الوالِدِ عَلى وَلَدِهِ.

ترجمه: قرآن فاضل تر از همه چيز است غير از خداى تعالى. هر كه قرآن را حرمت دارد خداى را حرمت داشته باشد و هر كه حرمت قرآن ندارد استخفاف كرده باشد به حرمت خداى حرمت قرآن بر خداى چون حرمت پدر است بر فرزند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 8)

أَلقُرآنَ غَنِيً لا غَنِيً دُونَهُ وَلا فَقرَ بَعدَهُ.

ترجمه: قرآن توانگرى است كه بالاى آن توانگرى نيست و از پس آن درويشى نيست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 7؛ جامع الصغير، ج 2، ص 76)

قَد جَعَلَ اللّه ُ لَهُنَّ سَبِيلاً. أَلبِكرُ بِالبِكرِ مائَةُ جَلدَةٍ وَالثَّيِّبُ بِالثَّيِّبِ أَلجَلدُ ثُمَّ الرَّجمُ.

ترجمه: خداى تعالى راه پديد آورد بكر كه با بكر زنا كند حَد بايد زدن ايشان را صد تازيانه و مراد به بكر از ايشان آن است كه زن ندارد از مرد و شوهر ندارد از زن و ثيّب با ثيّب چون زنا كند اوّل حَدْ و آنگه رجم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 737)

قَدحانَ مِنِّي خُفُوفٌ بَينَ أَظهُرِكُم.

ترجمه: نزديك آمد كه من از ميان شما بروم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 97)

قَسَّمتُ الصَّلوةَ بَينِي وَبَينَ عَبدِي، سُورَةً فاتِحَةً نِصفَينِ فَنِصفُها لِي وَنِصفُها لِعَبدِي وَلِعَبدِي ما سَأَلَ.

ترجمه: من قسمت كردم نماز را يعنى سوره فاتحة الكتاب را ميان خود و بنده ام دو نيمه يك نيمه مراست و يك نيمه بنده مراست و بنده مراست آنچه بخواست.

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 102.
2- . همان، ج 1، ص 18.
3- . همان، ص 17.
4- . همان، ج 5، ص 287.
5- . همان، ج 6، ص 244.

ص: 118

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 13)

كَرَمُ الرَّجُلِ دِينُهُ وَمُرُوءَتُهُ تَقواهُ وَأَصلُهُ عَقلُهُ وَحَسَبُهُ خُلقُهُ.

ترجمه: كرم مرد دين اوست و مروة او پرهيزكارى او واصل او عقل اوست و حَسب او خوىِ نيكوى او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 127؛ جامع الصغير، ج 2، ص 77 با تغييرى)

كَفى بِالسَّلامَةِ داءً.

ترجمه: درد تندرستى بس است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 654؛ جامع الصغير، ج 2، ص 77)

كَلاّ أَيمانُ الرُّماةِ لَغوٌ لا كَفّارَةَ فِيها.

ترجمه: سوگند تيراندازان لغو باشد در او كفّاره نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 380)

كُلُّ أَمرٍ ذِي بالٍ لَم يُبدَءِ فِيهِ بِبِسمِ اللّه ِ فَهُوَ أَبتَرُ.

ترجمه: هر كارى كه آن را قدر و منزلتى باشد ابتداء آن كار نه بنام او كنند آن كار اَبتر و بريده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 20؛ جامع الصغير، ج 2، ص 78)

كَلِمَةُ الحِكمَةِ ضالَّةُ كُلِّ حَكِيمٍ.

[ ترجمه: كلمه حكمت آميز گم شده هر حكيمى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 473)

كُلُّ مُسكِرٍ حَرامٌ أَوَّلُهُ وَآخِرُهُ.

[ ترجمه: هر مسكر و مست كننده اى حرام است، آغازش و پايانش. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 80 با تغييرى)

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 33.
2- . همان، ج 18، ص 44.
3- . همان، ج 10، ص 83.
4- . همان، ج 3، ص 250.
5- . همان، ج 1، ص 50.
6- . همان، ج 4، ص 74.
7- . روض الجنان، ج 3، ص 209.

ص: 119

كُلُّ مَعرُوفٍ صَدَقَةٌ وَما وَقَى بِهِ المَرءُ عِرضَهُ كُتِبَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ وَما أَنفَقَ المُؤمِنُ مِن نَفَقَةٍ فَعَلَى اللّه ِ خَلَفُها ضامِناً إِلاّ ما كانَ مِن نَفَقَةٍ فِي بُنيانٍ أَو مَعصِيَةٍ.

ترجمه: هر معروفى وصلتى صدقه باشد و هر چه مرد به آن عرض خود صيانت كند او را به آن صدقه بنويسند و هر نفقه كه كند خداى تعالى ضمان كند كه عوض باز دهد الاّ آنچه در بنيانى بدهد يا در معصيتى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 80 با تغييرى)

كُلُّ مَولُودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطرَةِ فَأَبَواهُ يُهَوِّدَانِهُ وَيُنَصِّرانِهُ.

ترجمه: هر مولود كه زايد بر فطرة اسلام زايد مادر و پدر او را يا جهود يا ترسا كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 214)

در مجلّد سوم تفسير ابوالفتوح اين حديث مجدّداً در صفحات 12 و 367 به مناسباتى آمده فقط در آخر حديث «و يُمَجِّسانِهُ» افزوده شده. در جلد سوم تفسير ابوالفتوح، صفحه 258 بار ديگر اين حديث ديده مى شود منتها با افزايشى به اين شرح: «... كَما تُنْتِجُ البَهِيْمَةُ هَلْ تَجِدُوْنَ فِيْها مِنْ جَدْعَاءَ». در ترجمه تمام حديث چنين ضبط شده: هر مولد و فرزند كه زايد بر فطرة اسلام زايد پدر و مادر او را جهود و ترسا و گبر كنند چنانكه بهيمه بچه كه زايد گوش بريده نباشد خداوند گوش ببرد. در جلد پنجم تفسير ابوالفتوح، صفحه 336 حديث را عيناً به صورتى كه در مجلّد دوم آمده، آورده منتها ترجمه آن چنين ضبط شده: «هر كودك كه زايند به فطرت و خلقت زايند و گفتند بر فطرت اسلام زايد، مادر و پدر او را جهود و ترسا و گبر بكنند». اين حديث در مجلّد دوم، صفحه 80 جامع الصغير آمده و نيز با اندك اختلاف در مآخذ زير ضبط شده: «بخارى، ج 2، ص 89؛ و ج 6 ص 19؛ و ج 7، ص 197؛ عينى، ج 4، ص 195؛ و ج 9، ص 90؛ و ج 11، ص 7؛ عسقلانى، ج 3، ص 186؛ و ج 8، ص 394؛ و ج 11، ص 432؛ قسطلانى، ج 2، ص 544؛ و ج 7، ص 343، ج 9، ص 417»

.


1- . همان، ج 16، ص 80.
2- . همان، ج 12، ص 347.

ص: 120

كُلُّ نَسَبٍ وَسَبَبٍ مُنقَطِعٌ إِلاّ سَبَبِي وَنَسَبِي.

[ ترجمه: هر خويشاوندى و نسب و سببى منقطع و بى فايده است مگر خويشاوندى سببى و نسبى من.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 92؛ جامع الصغير، ج 2، ص 81) در همين صفحه 92 مجلّد چهار تفسير حاضر، رسول صلى الله عليه و آله اكرم در جواب مولا امير مؤمنان على عليه السلام و در بيان سبَب و نسَب فرمود:

اما السبب فقد سبب اللّه وامّا النسب فقد قرب اللّه . (2)

[ ترجمه: سبب آن است كه خداوند آن سبب مى سازد و نسب آن است كه خداوند نزديك مى كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 92)

كُلُوا الزَّيتَ وَادهُنُوا بِهِ فَإِنَّهُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ.

ترجمه: روغن زيتون بخوريد و در خود ماليد كه درختى مبارك است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 43؛ جامع الصغير، ج 2، ص 82)

كَم مِن عِذقٍ رَوَّاحٍ وَدَارٍ فَيَّاحٍ فِي الجَنَّةِ لِأَبِي الدَّحدَاحِ.

ترجمه: بس درخت بزرگ و سراى فراخ كه ابود حداح را خواهد بودن در بهشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 419؛ جامع الصغير، ج 2، ص 82 _ با اختلاف)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 246 _ 247.
2- . در متن تفسير به همين صورت آمده است.
3- . روض الجنان، ج 14، ص 250.
4- . همان، ص 147.
5- . همان، ج 3، ص 346.

ص: 121

كُن وَرِعاً تَكُن أَعبَدَ النَّاسِ.

ترجمه: پارسا باش تا عابدترين مردمان باشى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 32؛ جامع الصغير، ج 2، ص 82)

كَيفَ أَنعَمَ وَصاحِبُ القَرنِ إِلتَقَمَ القَرنَ حَتّى جبهته يَنتَظِرُ مَتى يُؤمَرُ فَيَنفَخُ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 293)

كَيفَ يَهلِكُ أُمَّةٌ أَنَا فِي أَوَّلِها وَعِيسى فِي آخِرِها وَالمَهدِيُّ مِن أَهلِ بَيتِي فِي وَسَطِها.

ترجمه: چگونه هلاك شوند امّتى كه من در اوّل ايشان و عيسى در آخر ايشان و مهدى از اهل البيت من در ميانه ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 573)

أَلكَيِّسُ مَن دانَ نَفسَهُ وَعَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ.

[ ترجمه: زيرك كسى است كه خود را پست شمارد و براى بعد از مرگ كار كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 31) اين حديث عيناً در صفحه 185 مجلّد اوّل تفسير ابوالفتوح آمده و با عبارت: وَالعاجِزُ مَنْ تَبِعَ نَفْسُهُ هَواها وَتَمَنَّى عَلَى اللّه ِ. آن را كامل كرده؛ ترجمه تمام حديث از صفحه 185 جلد اوّل چنين است: ترجمه: زيرك آن كس باشد كه حساب خود بكند و براى قيامت عملى كند و عاجز آن بود كه نفس را از قفاى هوا برد و تمنّا كند بر خدا. در مجلّد دوم، صفحه 587 قسمت اوّل اين حديث آمده، ولى در صفحه 42 جلد پنجم تمام حديث ضبط شده و ترجمه آن با اندك اختلاف چنين آمده:

ترجمه: زيرك آن باشد كه حساب خود بكند و براى پَسِ مرگ كارى كند و عاجز آن باشد كه نفس را از قضاى هوا ببرد و تمنّاى بهشت كند بر خداى. تمام حديث در جلد دوم جامع الصغير، صفحه 97 ضبط و در آخر آن كلمه «أَلْأَمانِىَّ» نيز افزوده شد.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 81.
2- . همان، ج 7، ص 335.
3- . همان، ج 4، ص 353.
4- . همان، ج 1، ص 77.

ص: 122

كِيلُوا الطَّعامَ وَلا تَهِيلُوا.

[ ترجمه: طعام را كيل و اندازه كنيد و مقدار آن نادانسته نفروشيد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 420؛ جامع الصغير، ج 2، ص 83 با تغييرى)

لا إِيمانَ لِمَن لا أَمانَةَ لَهُ.

ترجمه: ايمان نباشد آن را كه امانت نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 269؛ جامع الصغير، ج 2، ص 171)

لا يَبقَى عَلى ظَهرِ الأَرضِ بَيتُ مَدَرٍ وَلا وَبَرٍ إِلاّ أَدخَلَهُ اللّه ُ كَلِمَةَ الاسلامِ بِعِزِّ عَزِيزٍ أَو بِذُلِّ ذَلِيلٍ.

ترجمه: بر پشت زمين خانه بنماند در حضر و در بدو والا خداى تعالى كلمة اسلام در او برد امّا به عزّ عزيز او بذلّ ذليل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 308)

لا تُنَبِّزُوا بِإِسمِي.

ترجمه: نام من به همزه مگوئيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 5)

لا تَجمَعُوا بَينَ إِسمِي وَكُنيَتِي.

ترجمه: از ميان نام من و كينة من جمع مكنى (5) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 662)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 12.
2- . همان، ج 2، ص 320.
3- . همان، ج 3، ص 74.
4- . همان، ج 6، ص 12.
5- . يعنى كس را نام محمد مكنى و كينه ابوالقاسم. شما را رواست كه نام من برگيرى و روا نيست تا كنيه من برگيرى. (ص 662، ج 1، تفسير ابوالفتوح رازى)
6- . روض الجنان، ج 5، ص 96.

ص: 123

لا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ وَلا لِذِي مُرَّةٍ سَوِيٍّ.

ترجمه: صدقه حلال نباشد هيچ توانگر را و نه هيچ قوى تن درست را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 173)

لا تَحلِفُوا بِآبائِكُم.

ترجمه: سوگند مخوريد به پدرانتان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 716)

لا تَرُدُّوا السّائِلَ وَلَو بِظِلفٍ مُحرَقاً.

ترجمه: سائل را رَدْ مكنيد و اگر بسُم گوسفند سوخته باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 267)

لا تَزالُ المَسئَلَةُ بِالعَبدِ حَتّى يَلقَى اللّه َ وَما فِي وَجهِهِ مُضغَةُ لَحمٍ.

ترجمه: سؤال، بنده را بجائى آرد كه چون با پيش خداى شود بر روى او هيچ گوشت نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 479)

لا تُزَوِّجَنَّ عَجُوزاً وَلا عاقِراً فَإِنِّي مُكاثِرٌ بِكُم يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: زن پير بزنى مكن و نازاينده كه من بكثرت شما فخر آرم روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 35)

لا تُسافِرُوا فِي القُرآنِ إِلى أَرضِ العَدُوِّ.

[ ترجمه: قرآن را در مسافرت به همراه خود به سرزمين دشمن نبريد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 235)

لا تَسُبُّوا أَصحابِي فَإِنَّهُم أَسلَمُوا طَوعاً وَأَسلَمَ النّاسُ مِن خَوفِ سُيُوفِهِم.

ترجمه: اصحاب مرا دشنام مدهيد كه ايشان بطوع و رغبت ايمان آوردند مردمان ديگر از بيم شمشير ايشان.

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 161.
2- . همان، ج 5، ص 236.
3- . همان، ج 2، ص 315.
4- . همان، ج 4، ص 93.
5- . همان، ج 14، ص 131.
6- . همان، ج 18، ص 326.

ص: 124

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 596) در صفحه 628 مجلّد اوّل فقط قسمت اوّل اين حديث يعنى «لا تَسُبُّوْا أَصْحابِىْ» ضبط شده ولى ترجمه آن را چنين آورده: «اصحاب مرا دشنام ندهى كه به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اگر يكى از شما چندان كه وزن كوه احد است زر خرج كند آن درنيايد از درجه كه ايشان و نه نيمه ايشان راهست. «بخارى، ج 4، ص 181؛ عينى، ج 7، ص 603؛ عسقلانى، ج 7، ص 27؛ قسطلانى، ج 6، ص 111»

لا تَسُبُّوا الدَّهرَ فَإِنَّ اللّه َ هُوَ الدَّهرُ.

ترجمه: روزگار را دشنام مدهيد كه خداى تعالى روزگار است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 44؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 197؛ نووى، ج 9، ص 140)

لا تَستَضِيئُوا بِنارِ المُشرِكِينَ وَلا تَنقُشُوا فِي خَواتِيمِكُم عَرَبِيّاً.

[ ترجمه: روشنايى نگيرد به آتش مشركان و در انگشتريهاتان عربى نقش نبنديد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 636)

لا تُطَلِّقُوا نِسائَكُم إِلاّ عَن رِيبَةٍ فَإِنَّ اللّه َ لا يُحِبُّ الذَّواقِينَ وَلاَالذَّوَّاقاتِ.

ترجمه: زن را طلاق ندهى الاّ از تهمتى كه خداى تعالى چشندگان را دوست ندارد از مردان و زنان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 402 و ج 5، ص 342؛ جامع الصغير، ج 2، ص 174)

لا تَعجَبُوا بِعَمَلِ عامِلٍ حَتّى تَنظُرُوا بِمَ يُختَمُ لَهُ.

ترجمه: عجب مداريد از عمل عاملى و كارزار كاردانى تا بنگرى خاتمه او بر چه خواهد بودن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 173؛ جامع الصغير، ج 2، ص 174)

لا تَغتابُوا المُسلِمِينَ وَلا تَتَّبِعُوا عَوراتِهِم فَإِنَّ مَنِ اتَّبَعَ عَوراتِ أَخِيهِ المُسلِم أَتبَعَ اللّه ُ عَوراتِهِ حَتّى تَفضَحَهُ وَلو وَسَطَ رَحلِهِ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 412.
2- . همان، ج 17، ص 237.
3- . همان، ج 5، ص 31.
4- . همان، ج 3، ص 304؛ ج 19، ص 259.
5- . همان، ج 7، ص 16.

ص: 125

ترجمه: غيبت مسلمانان مكنيد و دنبال غيبت و عورات ايشان مرويد كه هر كس دنبال عورت كسى دارد خداى تعالى دنبال عورت او دارد تا رسوا كند او را و اگر همه در خانه او باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 123)

لا تَقِيَّةَ فِي الإِسلامِ بَعدَكَ ما عُذرُ مَن كَتَمَ الحَقَّ وَأَنتَ ناصِرُهُ.

ترجمه: از پس تو و قتال و مبارزت تو در اسلام تقيّه نيست چه عذر بود آن را كه حق پنهان دارد چون تو ناصر دارد. (2)

لا تُمَثِّلُوا وَلَو بِالكَلبِ العَقُورِ.

[ ترجمه: قطعه قطعه و مثله نكنيد اگر چه سگ درنده اى باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 142؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 153) با اختلاقى.

لاَءِن يَمتَلِيء جَوفُ أَحَدِكُم قَيحاً أَحَبُّ إِلَىَّ مِن أَن يَمتَلِيءَ شِعراً.

ترجمه: اگر شكم يكى از شما پر از ريم باشد دوست دارم از آنكه پر از شعر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 418؛ جامع الصغير، ج 2، ص 104)

لا تَنتَفَعُوا مِنَ المَيتَةِ بِاهابٍ وَلا عَصَبٍ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 349؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 151)

لا تَنظُرُوا إِلى مَن هُوَ فَوقَكُم وَانظُرُوا إِلى مَن هُوَ أَسفَلُ مِنكُم فَإِنَّهُ أَجدَرُ أَن لا تَزدَرُوا نِعمَةَ اللّه ِ عَلَيكُم.

ترجمه: در آنكس منگريد كه بالاى شما باشد به نعمت در آنكس نگريد كه فرود شما باشد كه آن اولى تر باشد كه نعمت خداى بر خود حقير ندارى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 530)

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 32 _ 33.
2- . همان، ج 7، ص 71.
3- . همان، ج 6، ص 356.
4- . همان، ج 16، ص 168.
5- . همان، ج 8، ص 72.
6- . همان، ج 13، ص 198.

ص: 126

لا تَنكَحُوا المَرأَةَ عَلى عَمَّتِها وَلا عَلى خالَتِها.

[ ترجمه: زنى را بر عمه يا خاله اش به زنى نگيريد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 747)

لا حَلفَ فِي الإِسلامِ وَلا فَتكَ فِي الإِسلامِ.

[ ترجمه: سوگند و غافل كُشى در اسلام نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 322؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 53؛ قسطلانى، ج 4، ص 180)

لا دِينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ.

ترجمه: دين نباشد آن را كه او را عهد نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 269؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 155)

لا رِضاعَ بَعدَ الحَولَين وَإِنَّمَا الرِّضاعُ ما أَنبَتَ اللَّحمَ وَشَدَّ العَظمَ.

[ ترجمه: رضاع (شير دادن دايه به كودك) پس از دو سالگى نيست؛ رضاع آن است كه گوشت بروياند و استخوان محكم كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 744؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 155)

لا رُقيَةَ إِلاّ مِن عَينٍ أَوحُمَةٍ.

[ ترجمه: فسون نباشد مگر از چشم يا نيش مار و كژدم]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 383 _ 384)

لا شِغَارَ فِي الإِسلامِ.

ترجمه: در اسلام شغار نيست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 719؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 155)

لا صَلوةَ إِلاّ بِفاتِحَةِ الكِتَابِ.

[ ترجمه: نمازى نباشد جز با سوره فاتحة الكتاب.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 15)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 313.
2- . همان، ج 3، ص 110.
3- . همان، ج 2، ص 320.
4- . همان، ج 5، ص 306.
5- . همان، ج 19، ص 371.
6- . همان، ج 5، ص 245.
7- . همان، ج 1، ص 39.

ص: 127

در مآخذ ديگر به اين صورت ديده شد: لا صَلوةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ فاتِحَةَ الْكِتابِ. «بخارى، ج 1، ص 170؛ عينى، ج 3، ص 63؛ عسقلانى، ج 2، ص 200؛ قسطلانى، ج 2، ص 102»

لا صَلوةَ لِمَن لَم يَقرَء بِأُمِّ القُرآنِ فَصَاعِداً.

ترجمه: نماز نباشد آن را كه امّ القرن نخواند يا بيشتر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 51) در مستدرك الوسائل اين حديث به صورت «أمّ الكتاب» ضبط شده.

لا فِكرَةَ فِي الرَّبِّ.

[ ترجمه: تفكّر در ذات پروردگار نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 186)

لا كَبِيرَةَ مَعَ إِستِغفارٍ وَلا صَغِيرَةَ مَعَ إِصرَارٍ.

ترجمه: گناه بزرگ نباشد به استغفار و كوچك نباشد به اصرار.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 654 و ص 757؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 158)

لا نَذرَ فِي مَعصِيَةٍ وَلا فَيما لا يَملِكُ ابنُ آدَمَ.

[ ترجمه: نذر در نافرمانى خداوند و آنچه كه دارائى انسان نباشد نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 718؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 158) با اختلافى.

لا هَجرَةَ بَعدَ الفَتحِ.

[ ترجمه: هجرتى بعد از فتح نيست (كسانى بعد از فتح مكه به سوى پيامبر هجرت كنند و مسلمان شوند از مهاجرين شمرده نمى شوند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 551؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 193 و 197؛ عينى، ج 6، ص 527؛ عسقلانى، ج 6، ص 3 و 28؛ قسطلانى، ج 5، ص 39 و 68)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 39.
2- . همان، ج 18، ص 196.
3- . همان، ج 5، ص 76 و 339.
4- . همان، ص 243.
5- . همان، ج 9، ص 159.

ص: 128

لا يَأذَنُ اللّه ُ لِشَيءٍ كَإِذنِهِ لِنَبِيٍّ يَتَغَنِّي بِالقُرآنِ وَيُروى كَإِذنِهِ لَعَبدٍ يَقرَءُ القُرآنَ.

[ ترجمه: خداوند روا ندانسته است چيزى را چون مجاز دانستن پيامبرش بر تَغَنّى و با آواز خواندن قرآن و نيز روايت شده مانند اذن و اجازه خداوند به بنده اش بر قرائت قرآن.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 605؛ و در جامع الصغير، ج 2، ص 121) با «ما اذن» شروع مى شود.

لا يَبقَى عَلى ظَهرِ الأَرضِ بَيتُ وَبَرٍ وَلا مَدَرٍ إِلاّ أَدخَلَهُ اللّه ُ كَلِمَةَ الإِسلامِ إِمّا بِعِزِّ عَزِيزٍ أَو بِذُلِّ ذَلِيلٍ إِمّا أَن يُعِزَّهُم فَيَجعَلُهُمُ اللّه ُ مِن أَهلِهِ فَيَعِزُّوا بِهِ وَإِمّا أَن يُذِلَّهُم فَيَدِينُونَ بِهِ.

ترجمه: بر پشت زمين هيچ خانه سفرى و حضرى نماند الاّ خداى تعالى كلمه اسلام در او برد امّا به عزّ عزيز يا بذل ذليل اما خداى تعالى ايشان را به توفيق اسلام عزيز كند يا به طوع ايمان آرند و از اهل آن شوند و به آن عزيز گردند و امّا ذليل كند ايشان را تا گردن نهند حق را به عنف.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 581)

لا يَبِيتَنَّ أَحَدُكُم إِلاّ وَصِيَّتَهُ تَحتَ رَأسِهِ.

ترجمه: نبايد كه هيچ كس از شما بخسد الاّ وصيّت او در زير سرش باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 278)

لا يَبلُغُ العَبدُ حقِيقَةَ التَّقوَى حَتّى يَدَعَ مالا بَأسَ بِهِ حَذَراً مِمّا بِهِ البَأسُ.

ترجمه: بنده به حقيقت تقوى نرسد تا آنچه با آن باكى نبود رها كند ترس آن را كه به آن باكى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 40؛ جامع الصغير، ج 2، ص 176)

لا يُتمَ بَعدَ حُلُمٍ.

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 281.
2- . همان، ص 226؛ ج 3، ص 74.
3- . همان، ج 2، ص 344.
4- . همان، ج 1، ص 102.

ص: 129

ترجمه: پس از بلوغ يتيمى نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 716؛ ج 2، ص 355)

لا يَجُوزُ شَهادَةُ خائِنٍ وَلا خائِنَةٍ وَلا محدُودٍ وَلاذِي حِقدٍ عَلى أَخِيهِ وَلا مُجَرَّبٍ عَلَيهِ شَهادَةُ زُورٍ وَلاَ القانِعِ مَعَ أَهلِ بَيتٍ.

ترجمه: گواهى خاين و حد زده و حقود و كينه وَر بر برادر مسلمان و نه آنكه او را به گواهى دروغ آزموده باشند و نه آنكه در سراى مرد خدمت او كند گواهى ايشان مقبول نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 4 ص 131. ، ج 1، ص 492)

لا يَحِلُّ ثَمَنُ الكَلبِ وَلا حُلوانُ الكاهِنِ وَلا مَهرُ البَغِيِّ وَنَهَى عَن إِقتِنَائِها وَإِمساكِها وَأَمَرَ بِغَسلِ الإِناءِ مِن وُلُوغِها ثَلاثَ مَرّاتٍ إِحديهُنَّ بِالتُّراب.

ترجمه: حلال نباشد بهاء سگ و مزد فال گو و مهر زناكننده و ما را نهى كرد از سگ داشتن كه اِنا بشويم از دهن او سه بار يك بار از آن به خاك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 102)

لا يَحِلُّ دَمُ إِمْرَيءٍ مُسلِمٍ إِلاّ لاِءِحدى خِصالٍ أَربَعٍ كُفرٌ بَعدَ إِيمانٍ وَزِناءٌ بَعدَ إِحصانٍ وَرَجُلٌ عَمِلَ عَمَلَ قَومِ لُوطٍ وَرَجُلٌ قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ.

ترجمه: خون مرد مسلمان حلال نباشد الاّ براى خصلتى از چهار خصلت مردى كه كافر شود پس ايمان و مردى كه زنا كند پس احصان و مردى كه عمل قوم لوط كند و مردى كه نفسى را بكشد به قصد بى آنكه او كسى را كشته باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 8، ص 88. ، ج 2، ص 355؛ صحيح بخارى، ج 8، ص 36؛ عينى، ج 11، ص 195؛ عسقلانى، ج 12، ص 176، قسطلانى، ج 10، ص 58)

لا يَحِلُّ لاِءِمرَأَةٍ تُؤمِنُ بِاللّه ِ وَاليَومِ إِذا حَرَّكَت أَن تُظهِرَ إِلاّ وَجهَها وَيَدَها إِلى هيهُنا قالَت وَقَبَضَ عَلى نِصفِ الذِّراعِ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 237؛ ج 8، ص 90.
2- . همان، ج 6، ص 257.

ص: 130

ترجمه: حلال نباشد هيچ زن را كه ايمان دارد به خداى و به قيامت كه چون بجنبد پيدا كند الاّ رويش را و دستها تا نيمه باز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 32)

لا يَخلُوَنَّ رَجُلٌ بِإِمرَأَةٍ فَإِنَّ ثالِثَهُمَا الشَّيطانُ.

ترجمه: بايد كه هيچ مردى با زنى به خلوت ننشيند كه سيُّم ايشان شيطان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 520؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 17؛ عينى، ج 7، ص 43؛ عسقلانى، ج 6، ص 100؛ قسطلانى، ج 5، ص 168)

لا يَدخُلُ أَحَدُكُم فِي سَومِ أَخِيهِ.

[ ترجمه: نبايد يكى از شما در رايزنى برادرش

(برادر مسلمانش) براى خريد متاعى وارد شود.] (تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 113)

لا يَدخُلُ الجَنَّةَ جوَّاظٌ وَلا جعظَرِيٌّ وَلا عُتُلٌّ زَنِيمٌ.

[ ترجمه: خداوند مردى را كه مال جمع كند و مردم را از آن منع كند و بدخوى و شكم فراخ باشد به بهشت نبرد]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 376)

لا يَزالُ طائِفَةٌ مِن أُمَّتِي عَلَى الحَقِّ ظاهِرِينَ حَتّى يَأتِيَ أَمرُاللّه ِ لا يَضُرُّهُم مَن خَذَلَهُم وَلا مَن خالَفَهُم.

ترجمه: زايل نشوند گروهى از امّت من بر حق ايستاده و اظهار كننده تا فرمان خداى آيد و ايشان را زيان ندارد خذلان خاذلى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 494؛ صحيح بخارى، ج 8، ص 140؛ عينى، ج 11، ص 483؛ عسقلانى، ج 13، ص 249؛ قسطلانى، ج 10، ص 389)

لا يُصَلِّيَنَّ أَحَدَكُم وَهُوَ زَناءٌ وَلا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُم وَهُوَ يُدافِعُ الأَخبَثَينِ.

[ ترجمه: نبايد كه نماز بخواند يكى از شما در حال تنگى و دفع بول و غائط.]

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 125.
2- . همان، ج 4، ص 206.
3- . همان، ج 1، ص 296.
4- . همان، ج 19، ص 353.
5- . همان، ج 9، ص 27.

ص: 131

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 769) در مستدرك الوسائل (الخبثين) آمده. در كنوز الحقائق با اختلافى در ج 2، ص 164 ضبط شده.

لا يُصِيبُ المُؤمِنَ نَصَبٌ وَلا وَصَبٌ وَلا مَخمَصَةٌ حَتّى الهَمُّ يُهِمُّهُ وَلا أَذىً إِلاّ كَفَّرَ اللّه ُ بِهِ مِن خَطايَاهُ.

ترجمه: مؤمن را هيچ دردى و رنجى و گرسنگى نرسد تا آن چيز كه او را غمگين كند و الاّ خداى تعالى به كفّاره گناهانش كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 499) در مجلّد دوم صفحه 48 اين حديث با اندك اختلافى به اين صورت ضبط شده: لا يُصِيْبُ المُؤْمِنَ وَصَبٌ وَلا نَصَبٌ وَلا سُقْمٌ وَلا أَذْىً حَتّى الهَمُّ يُهِمُّهُ إِلاّ كَفَّرَ اللّه ُ بِها مِنْ خَطاياهُ. در ترجمه اين حديث نيز ابوالفتوح در اين مجلد دوم با اندك اختلاف چنين نوشته: ترجمه: مؤمن را هيچ دردى و رنجى و ماندگى و بيمارى نرسد تا آن غم كه او را غمگين كند الاّ خداى تعالى آن به كفّاره گناهش كند.

لا يَقبَلُ اللّه ُ صَلوةَ حائِضٍ إِلاّ بِخِمارٍ.

ترجمه: خداى تعالى نماز زنان حايض نپذيرد الاّ كه مقنع دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 722؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 165)

لا يُقتَلُ حُرٌّ بِعَبدٍ.

[ ترجمه: آزادى را به بنده اى نكشند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 274؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 165)

لا يُلدَغُ المُؤمِنُ مِن حُجرٍ واحِدٍ مَرَّتَينِ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 372.
2- . همان، ج 4، ص 147.
3- . همان، ج 5، ص 253.
4- . همان، ج 2، ص 334.

ص: 132

[ ترجمه: مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 42) در مجلد سوم تفسير ابوالفتوح، صفحه 235 به اين صورت آمده: لَنْ يُلْدَغَ المُؤْمِنُ فِىْ حُجْرٍ مَرَّتَيْنِ. در صفحه 166 كنوز الحقائق بالفظ «لا يلسع» ضبط شده.

ترجمه: مؤمن را از يك سوراخ مار دو بار نزند.

صحيح مسلم، ج 8، ص 227 (با حذف كلمه «واحد»)، جامع الصغير، ج 2، ص 204)

لا يَمنَعكُم مِنَ السُّحُورِ أَذانُ بَلالٍ وَلاَالصُّبحُ المُستَطِيلُ وَلكِن الصُّبحُ المُستَطِيرُ.

ترجمه: نبايد كه بانگ نماز بلال شما را منع كند از سحور خوردن و نه اين صبح بر دراز و لكن مانع اين مستطير پراكنده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 302؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 167) با اختلافى.

لا يَمُوتَنَّ أَحَدَكُم إِلاّ وَهُوَ بِحُسنِ الظَّنِّ بِاللّه ِ إِنَّ حُسنَ الظَّنِّ بِاللّه ِ ثَمَنُ الجَنَّةِ.

ترجمه: مبادا كه مرگ به يكى از شما آيد و او به خداى گمان نيك نداشته باشد كه گمان نيكو به خداى جلّ جلاله بهاء بهشت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 312؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 167) با تغييرى. در مجلّد چهارم تفسير ابوالفتوح، صفحه 543، اين حديث به صورت ديگر نيز آمد: لا يَمُوْتَنَّ أَحَدُكُمْ إِلاّ وَهُوَ بِحُسْنِ الظَّنِّ بِاللّه ِ فَإِنَّ قَوْماً أَسَاءَ الظَّنَّ بِاللّه ِ فَأَهْلَكَهُمْ. ترجمه: نبايد كه يكى از شما بميرد و الاّ ظنّ او به خداى نيكو باشد كه گروهى گمان بد بردند به خداى تعالى ايشان را هلاك كرد.

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 192.
2- . همان، ج 3، ص 57.
3- . همان، ص 83.

ص: 133

لا يَنبَغِي السُّجُودُ إِلاّ للّه ِِ.

ترجمه: سجده جز خداى را نشايد كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 593)

لا يُنقَصُ مالٌ مِن صَدَقَةٍ.

ترجمه: هيچ مال به زكوة و صدقه بنكاهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 484)

لِتَأخُذُنَّ كَما أَخَذَتِ الأُمَمُ مِن قَبلِكُم ذِراعاً بِذِراعٍ وَشِبراً بِشِبرٍ وَباعاً بِباعٍ حَتّى لَو أَنَّ أَحَداً مِن أولئِكَ دَخَلَ حُجرَ ضَبٍّ لَدَخَلتُمُوهُ.

ترجمه: شما هان طريقه گيريد كه آنان كه پيش شما بودند ارش به ارش و دست به دست و بازو به بازو تا اگر يكى از ايشان در سوراخ سوسمارى شده باشد شما نيز همچنان كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 608) در جامع الصغير، جلد دوم، صفحه 104 به صورت «لتركبنّ سنن من كان قبلكم» ضبط شده.

لِساناً ذاكِراً وَقَلباً شاكِراً وَزَوجَةً مُؤمِنَةً تُعِينُ أَحَدُكُم عَلى دِينِهِ.

ترجمه: زبانى ذاكر و دلى شاكر و زنى مؤمنه كه آن شما را بر دينش يار بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 582)

لَعَنَ اللّه ُ الخَمرَ وَشارِبَها وَساقِيَها وَبائِعَها وَمُبتاعَها وَعاصِرَها وَمُعصِرَها وَحامِلَها وَالمَحمُولَ إِلَيهِ وَآكِلَ ثَمَنِها.

ترجمه: در اين خبر ده كس را لعنت خمر را اوّلاً و خورنده اش را و آن را كه ساقى باشد و فروشنده را و خزنده را و فشارنده را و آن را كه فرمايد فشردن و آن را كه برگيرد و آن را كه به خانه او برند و آن را كه بهاى او خورد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 218؛ جامع الصغير، ج 2، ص 105)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 423.
2- . همان، ص 107.
3- . همان، ج 9، ص 289.
4- . همان، ص 228.
5- . همان، ج 7، ص 135.

ص: 134

لَعَنَ اللّه ُ مَن قَتَلَ بِدَخَلِ الجاهِلِيَّةِ.

ترجمه: لعنت بر آن كس باد كه او بكينه جاهليّت كسى را بكشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 93)

لَقَلبُ بَنِي آدَمَ أَسرَعُ تَقلِيباً مِنَ القِدرِ إِذَا استَحَمَّت غَلياً.

ترجمه: دل فرزند آدم زودتر گرم گردد از ديك در آنحال كه نيك بجوش درآيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 514) اين حديث به اين صورت نيز آمده: لَقَلْبُ ابْنِ آدَمَ أَشَدُّ إِنْقِلاَباً مِنَ القِدْرِ إِذَا اجْتَمَعَتْ غَلْياً. (مسند احمد، ج 6، ص 4؛ و با تفاوت مختصر، حلية الاولياء، ج 1، ص 165؛ جامع الصغير، ج 2، ص 124) در احياء العلوم به صورت ذيل آمده: لَقَلْبُ المُؤْمِنِ أَشَدُّ تَقَلُّباً مِنَ القِدْرِ فِىْ غَلْيَانِها. (احياء العلوم، ج 3، ص 15)

لَقَد حَكَمتَ فِيهِم بِحُكمِ اللّه ِ مِن فَوقَ سَبعَةِ أَرقِعَةٍ.

ترجمه: حكم كردى در ايشان كه خداى تعالى از بالاى هفت آسمان آن حكم كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 722)

لَقِيَ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ مُلجَماً بِلِجامٍ مِن نَارٍ.

ترجمه: و بر جمله معنى آنكه: هر كس كه او علمى داند و او را از آن بپرسند پنهان كند فرداى قيامت او را بيارند لگامى از آتش بر دهن او كرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 244)

لِكُلِّ نَبِيٍّ وُلاةٌ مِنَ النَّبِيِّينَ وَإِن وَلِيِّي مِنهُم أَبِي وَخَلِيلُ رَبِّي.

ترجمه: هر پيغامبرى را ولى باشد از جمله پيغامبران و ولىّ من پدر من است و خليل خداى تعالى.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 231.
2- . همان، ج 4، ص 190.
3- . همان، ج 5، ص 252.
4- . همان، ج 2، ص 260.

ص: 135

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 583)

لِلسّائِلِ حَقٌّ وَإِن جاءَ عَلى فَرَسٍ.

ترجمه: سايل را حق است و اگر چه بر اسب آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 267؛ جامع الصغير، ج 2، ص 107)

لِلصّائِمِ فَرحَتانِ فَرحَةٌ عِندَ إِفطارِهِ وَفَرحَةٌ عِندَ لِقَاءِ رَبِّهِ.

ترجمه: روزه دار را دو خرّمى بود يكى آنجا كه روزه بگشايد و يكى آنجا كه نزد خداى شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 290؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 211؛ عينى، ج 5، ص 188؛ عسقلانى، ج 4، ص 101؛ قسطلانى، ج 3، ص 429)

لَو أَنَّ أَحَدَكُم فَرَّ مِن رِزقِهِ لَتَبِعَهُ كَما تَبِعَهُ المَوتُ.

ترجمه: اگر يكى از شما از روزى بگريزد روزى از پَىِ او بيايد چنانكه مرگ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 151) اين حديث به صورت ديگر نيز در چند جا ديده شد كه نقل مى شود: لَوْ أَنَّ ابْنَ آدَمَ هَرَبَ مِنْ رِزْقِه كَما يَهْرَبُ مِنَ المَوْتِ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَما يُدْركُهُ المَوْتُ. (حلية الاولياء، ج 7، ص 90؛ ج 8، ص 246؛ جامع الصغير، ج 2، ص 127)

لَو تَوَكَّلتُم عَلَى اللّه ِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُم كَما يَرزُقُ الطَّيرَ تَغدُو خِماصاً وَتَرُوحُ بِطاناً.

ترجمه: اگر توكّل كنى بر خداى حقّ توكّل شما را روزى دهد چنانكه مرغان را بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى و نماز شام با آشيان شوند حوصله ها پُر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 474) در مجلّد پنجم تفسير ابوالفتوح اين حديث با اندك اختلاف در صفحه 152 ضبط شده: لَوْ أَنْ تَتَوَكَّلُوا عَلَى اللّه ِ حَقَّ تَوَكُّلِه لَرَزَقَكُمْ كَما يَرْزُقُ الطَّيْرَ يَغْدُوْ خِماصاً وَ يَرُوْحُ بِطاناً. ترجمه: اگر شما توكل كرديد بر خداى حق توكّلش چنانكه بيايد روزى دادى شما را چنانكه مرغان را دهد، بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى و نماز شام به آشيان ها روند حوصله ها پُر.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 379.
2- . همان، ج 2، ص 315.
3- . همان، ج 3، ص 25.
4- . همان، ج 18، ص 103 _ 104.
5- . همان، ج 5، ص 130؛ ج 18، ص 104.

ص: 136

لَو كانَ لاِبنِ آدَمَ وَادِيانِ مِن مالٍ لاَبتَغَى إِلَيهُما ثالِثاً وَلا يَملَأُ جَوفَ ابنَ آدَمَ إِلاّ التُّرابُ وَيَتُوبُ اللّه ُ عَلى مَن تابَ.

ترجمه: اگر آدمى را دو وادى مال باشد طلب سيُّم كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 304؛ صحيح بخارى، ج 6، ص 164؛ عينى، ج 10، ص 595 و ج 11، ص 217؛ قسطلانى، ج 9، ص 299) ابوالفتوح دنباله حديث را ترجمه نكرد.

لَو كانَتِ الدُّنيا تَزِنُ عِندَاللّه ِ جَناحَ بَعُوضَةٍ ما سَقَى كافِراً مِنها شَربَةَ مَاءٍ.

[ ترجمه: اگر وزن دنيا نزد خداوند به اندازه بال مگسى بود كافر را به اندازه يك بار نوشيدن آب نمى داد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 345)

لَو لا تُذنِبُوا لَخَشِيتُ عَلَيكُم ماهُوَ أَشَدُّ مِن ذلِكَ العَجَبِ العَجَب.

[ ترجمه: اگر نه آنست كه گناه مى كنيد هر آينه مى ترسيدم بر شما آنچه كه شديدتر باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 429)

لَو لاَ السُّؤَّالُ يَكذِبُونَ ما قُدِّسَ مَن رَدَّهُم.

ترجمه: اگر نه آنستى كه سايلان دروغ ميگويند توفيق ندادندى آن را كه ايشان را رد كردى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 267؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 73)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 63.
2- . همان، ج 12، ص 206.
3- . همان، ص 366.
4- . همان، ج 2، ص 316.

ص: 137

لَو لا عِبادُ اللّه ِ رُكَّعٌّ وَصِبِيَةٌ رُضَّعٌ وَبَهائِمٌ رُتَّعٌ لَصُبَّ عَلَيكُمُ العَذابُ صَبَّاً.

ترجمه: اگر نه آنستى كه خداى را بندگان هستند راكع و كودكان شيرخواره و بهايم چرنده عذاب بر شما ريختندى ريختنى بارع.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 434؛ جامع الصغير، ج 2، ص 113)

لَو لَم يَبقِ مِنَ الدُّنيا إِلاّ يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّه َ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَخرُجَ رَجُلٌ مِن أَهلِ بَيتِي يُواطِى ءُ اسمُهُ إِسمِي وَكُنيَتُهُ كُنيَتِي يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وَقِسطاً كَما مُلِئَت جَوراً وَظُلماً.

ترجمه: اگر از دنيا نماند الاّ يك روز خداى عزّوجلّ آن روز دراز گرداند تا مردى از فرزندان من بيايد نامش نام من و كنيتش كنية من و زمين را پر از عدل باز كند پس از آنكه پر از جور باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 41)

در مجلّد اوّل، صفحه 430 اين حديث بار ديگر ذكر شد با اندك اختلاف در صفحه 54 جلد چهارم حديث از «يملا الارض...» شروع مى شود، و در صفحه 528 همين مجلّد تمام حديث ذكر شد. (جامع الصغير، ج 2، ص 112)

لَو وُزِنَ إِيمانُ عَلِيٍّ بِإِيمانِ أُمَّتِي لَرَجَحَ إِيمانُ عَلِيٍّ عَلى إِيمانِ أُمَّتِي إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: اگر ايمان على با ايمان جمله امّت من بسنجند، ايمان على بر جمله ايمان امّت من بچربد تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 10، ص 16. ، ج 2، ص 628)

لَيتَ شِعرِي مَتى يَكُونُ ذلِكَ.

ترجمه: كاشكى تا من دانستم كه كَىْ خواهد بودن (3) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 489)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 386.
2- . همان، ج 1، ص 104؛ ج 3، ص 375؛ ج 14، ص 172.
3- . اين سخن نبى اكرم زمانى از طرف آن حضرت اظهار شد كه آيه: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» نازل شد. رجوع كنيد به تفسير ابوالفتوح، ج 1، ص 489.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 120.

ص: 138

لَيسَ شَيءٌ أَحَبَّ إِلَى اللّه ِ مِن قَولِ القَائِلِ أَلحَمدُللّه ِِ وَلِذلِكَ أَثنَى بِهِ عَلى نَفسِهِ.

ترجمه: هيچ چيزى نيست كه خداى تعالى دوست تر دارد از اين كلمه؛ براى آنكه بر خود ثنا گفت به اين كلمه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 25)

لَيسَ عَلى أَهلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ وَحشَةٌ فِي قُبُورِهِم وَلا في مَحشَرِهِم وَلا بِنَشرِهِم وَكَأَنِّي بِأَهلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ يَخرُجُونَ مِن قُبُورِهِم وَيَنفُضُونَ التُّرابَ عَن وُجُوهِهِم وَيَقُولُونَ: «أَلحَمدُللّه ِِ الَّذِي أَذهَبَ عَنَّا الحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ» (2) .

ترجمه: نيست بر اهل لا اله الاّ اللّه وحشتى در گورهايشان و نه به نشرشان و پندارى كه من در اهل لا اله الاّ اللّه مى نگرم كه از گورها برخيزند، خاك از روى بيفشانند و مى خوانند اين آيت: «الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ...»

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 394)

لَيسَ الغِنَى مِن كَثرَةِ العَرَضِ إِنَّمَا الغِنى غِنَى النَّفسِ.

ترجمه: مرد به قناعت توانگر باشد و به عزّت نفس و علوّ همّت شريف باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 270؛ صحيح بخارى، ج 5، ص 167؛ عينى، ج 10، ص 605؛ ج 11، ص 231؛ قسطلانى، ج 9، ص 38) در جامع الصغير چنين آمده: لَيْسَ الغِنى عَنْ كَثْرَةِ العَرَضِ وَلكِنَّ الغِنى غِنَى النَّفْسِ. «جامع الصغير، ج 2، ص 134»

لَيسَ لَكَ مِن مالِكَ إِلاّ ما أَكَلتَ فَأَفنَيتَ أَو لَبِستَ فَأَبلَيتَ أَو تَصَدَّقتَ فَأَمضَيتَ.

ترجمه: از مال تو تو را نصيب نيست، الاّ آنكه بخوردى و فانى كردى يا در پوشيدى و كهنه كردى يا بدادى، بگذرانيدى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 184)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 64.
2- . فاطر (35): آيه 34.
3- . همان، ج 16، ص 117.
4- . همان، ج 2، ص 325.
5- . همان، ص 113.

ص: 139

لَيسَ المِسكِينُ بِالطَّوافِ وَلا بِالَّذِي تَرُدُّهُ التَمرَةُ وَالتَّمَرتانِ وَاللُّقمَةُ وَاللُّقمَتانِ إِنَّمَا المِسكِينُ الضَّعِيفُ أَلَّذِي لا يَسئَلُ النَّاسَ وَلا يُفطَنُ لَهُ فَيَتَصَدَّقَ عَلَيهِ.

ترجمه: مسكين نه اين درويش گردنده باشد نه آنكه او را باز گرداند او را يك خرما يا دو و يك لقمه يا دو، و انما مسكين ضعيفى باشد كه از مردمان چيزى نخواهد و نداند خواستن نشناسند او را مردم تا بر او صدقه كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 266؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 77)

لَيسَ مِنَ البِرَّ الصِّيامُ فِي السَّفَرِ.

[ ترجمه: روزه در سفر بِرّ و خوبى نيست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 285؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 220؛ عينى، ج 5، ص 270؛ عسقلانى، ج 4، ص 162؛ قسطلانى، ج 3، ص 466 با اندك اختلاف)

ما أَبقَتِ الفرَائِضَ فَلِأُلِي عَصَبَةٍ ذَكَرٍ.

[ ترجمه: آنچه از ارث مى ماند پس بايد كه براى عصبه مردان باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 85؛ جامع الصغير، ج 1، ص 54) با اختلافى.

ما أَحَلَّتِ الغَنائِمَ لِأَحَدِ سُودِ الرَّأسِ غَيرَكُمْ.

[ ترجمه: غنائم بر هيچ سياه سر جز شما حلال نشده است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 501)

ما أَسكَرَ القَومَ الفَرقُ مِنهُ فَمِلأُ الكَفِّ مِنهُ حَرامٌ.

ترجمه: آنچه مست كند گروهى را فرقى از آن، پس چندان كه در كفى كنند، از او حرام باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

ما أَسكَرَ كَثِيرُهُ فَقَليلُهُ حَرامٌ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 314.
2- . همان، ج 3، ص 14.
3- . همان، ج 6، ص 211.
4- . همان، ج 4، ص 153.
5- . همان، ج 3، ص 208 _ 209.

ص: 140

ترجمه: هر چه بسيارش مستى كند، اندكش حرام باشد. (از انواع خمر).

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 363؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

ما أَصَرَّ مَنِ استَغفَرَ وَلَو عادَ فِي اليَومِ سَبعِينَ مَرَّةً.

ترجمه:مُصِر نباشد آن كس كه استغفار كند؛ اگر چه در روزى هفتاد بار با سر گناه شود. در صفحه 654 جلد اوّل در ترجمه همين حديث شيخ به اين جمله شروع مى كند: «اصرار نكرده باشد آنكه...»

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 96 و 654؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

ما أَظَلَّتِ الخَضراءُ وَلا أَقَلَّتِ الغَبرَاءُ أَصدَقَ لَهجَةً مِن أَبِيذَرٍّ.

ترجمه: آسمان سايه بر كس نيفكند و زمين كس را برنگرفت، راستگوتر از ابوذر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 6، 652؛ جامع الصغير، ج 2، ص 121)

مَا امتَلَأَت دارٌ حَبرَةً إِلاَّ امتَلَأَت عِبرَةً.

ترجمه: هيچ سرايى پر از خرّمى نشد، الاّ پر از آب چشم شد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 425؛ ج 4، ص 254)

ما حَلَفَ بِالطَّلاقِ وَلاَاستَحلَفَ بِهِ إِلاّ مُنافِقٌ.

ترجمه: به طلاق سوگند نخورد و سوگند ندهد، الاّ منافقى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 342؛ با اختلاف در: صحيح بخارى، ج 7، ص 73؛ عينى، چاپ دهم، ص 349؛ قسطلانى، ج 9، ص 28؛ عسقلانى، ج 10، ص 369)

ما خابَ مَنِ استِخارَ وَلا نَدِمَ مَنِ استَشارَ.

ترجمه: خائب نشود آنكه استخاره كند و پشيمان نشود آنكه مشورت كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 674؛ ج 4، ص 578) در مجلد چهارم اين حديث ترجمه شده.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 208.
2- . همان، ج 1، ص 229.
3- . همان، ج 6، ص 14؛ ج 10، ص 77.
4- . همان، ج 12، ص 359؛ ج 15، ص 246.
5- . همان، ج 19، ص 259.
6- . روض الجنان، ج 5، ص 127؛ ج 17، ص 138.

ص: 141

مازالَ أَخِي جِبرَئِيلُ يُوصِي فِي حَقِّ الجارِ حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ يَرِثُنِي.

ترجمه: برادرم جبرئيل چندانى وصيّت كرد در حق همسايه تا گمان بردم كه ميراث من به او رسد.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ص 468. ، ج 1، ص 764؛ جامع الصغير، ج 2، ص 124) با اختلافى.

مازالَ قُرَيشٌ كافِّينَ عَنِّي حَتّى ماتَ عَمِّي أَبُوطالِبٍ.

ترجمه: هميشه دست قريش از من كوتاه بود تا عمَّم ابوطالب زنده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 211)

ماشَقِيَ عَبدٌ قَطُّ بِمَشورَةٍ وَلا سَعِدَ بِاستِغناءِ رَأيٍ.

ترجمه: [الف] در مجلد اوّل چنين ترجمه كرده: هيچ بنده به مشورت شقى نشود و به استبداد رأى سعيد نشود. [ب] در مجلّد چهارم، ترجمه حديث به اين شرح نوشته شد: هيچ بنده شقى نشد به مشورت و سعيد نشد به استبداد به رأى خود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 674؛ ج 4، ص 160 و 578)

ماطَلَعَت شَمسٌ قَطُّ إِلاّ وَعَلى جَنبَيها مَلَكانِ يَقُولانِ أَللّهُمَّ عَجِّل لِمُنفِق خَلَفاً وَلِمُمسِكٍ تَلَفاً.

ترجمه: هيچ روز آفتاب برنيايد، و الاّ بر پهلوهاى او دو فرشته ايستاده، مى گويند: بار خدايا! هر دهنده و بخشنده را عوض ده و هر بخيل و ممسك را هلاك مال.

.


1- . همان، ج 15، ص 151.
2- . همان، ج 5، ص 126؛ ج 15، ص 38؛ ج 17، ص 138.

ص: 142

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 105) اين حديث در صفحه 524 جلد يكم با اندك اختلاف به اين صورت آمده: ما طَلَعَتْ شَمْسٌ قَطُّ إِلاّ بِجَنْبَيْها مَلَكانِ يَقُوْلانِ أَلّلهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً وَكُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفاً.

ترجمه: هيچ روز آفتاب برنيايد، الاّ بر پهلوهاى او دو فرشته باشند، مى گويند: بار خدايا! هر نفقه كننده اى را عوض بده و هر بازدارنده اى را تلف و هلاك مال. در صفحه 541 جلد پنجم همين تفسير اين حديث ديده مى شود با اختلاف در كلمه «بجنبيه» و ترجمه نيز چنين آمده: و آفتاب برنيايد هيچ روز، و الاّ بر پهلوى او دو فرشته باشد، مى گويند: بار خدايا! تعجيل كن هر نفقه كننده را خلف ده و هر باز گيرنده تلف و هلاك مال.

ما عالَ مَنِ اقتَصَدَ.

ترجمه: درويش نشود هر كه اقتصاد كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 376؛ جامع الصغير، ج 2، ص 124)

مالا رَأَت عَينٌ وَلا سَمِعَت أُذُنٌ وَلا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ.

ترجمه: هيچ چشم چنان نديده باشد و هيچ گوش چنان نشنيده باشد و بر خاطر هيچ آدمى چنان گذشته نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 65) در جلد دوم، صفحه 65 جامع الصغير اين حديث آمده؛ ولى به اين عبارت شروع مى شود: «قال اللّه تعالى: اعددت لعبادى الصالحين...»

ما مِن إِختِلاجِ عِرقٍ وَلا خَدشِ عُودٍ وَلا نِكبَةِ حَجَر إِلاّ بِذَنبٍ وَما يَعفُو اللّه ُ أَكثَرُ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 250 _ 251. در چاپ بيست جلدى عبارت عربى حديث نيامده است.
2- . همان، ج 16، ص 80.
3- . همان، ج 14، ص 6 _ 7.

ص: 143

ترجمه: هيچ رگى نباشد كه به جهد كسى را و نه چوبى كه اندام او بخراشد و نه آنكه پاى او به سنگ درآيد. الاّ به گناهى و آنچه خداى عفو كند، بيشتر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 576)

ما مِن رَجُلٍ مَنَعَ زَكوةَ مالِهِ إِلاّ جُعِلَ لَهُ شُجاعٌ فِي عُنُقِهِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: هيچ مردى نباشد كه او زكات مال ندهد و الاّ آن مال او را مارى كنند روز قيامت و در گردن او كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 696)

ما مِن شَيءٍ كانَ فِي الجاهِلِيَّةِ إِلاّ وَهُوَ تَحتَ قَدَمِي إِلاَّ الأَمانَةَ فَإِنَّها مُؤَدَّاةٌ إِلَى البَرِّ وَالفاجِرِ.

ترجمه: هيچ چيز نيست كه در جاهليّت بود، و الاّ آن در زير پاى من است، الاّ امانت كه امانت با خداوندش بايد دادن، اگر مسلمان بود و اگر كافر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 588)

مامِن مُؤمِنٍ إِلاّ فَأَنَا أَولى بِهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.

ترجمه: هيچ مؤمنى نيست، و الاّ من به او اولى ترم در دنيا و آخرت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 297)

ما مِن مُؤمِنٍ ذَكَرٍ أَو أُنثى حُرٍّ أَو مَملُوكٍ إِلاّ وَللّه ِِ عَلَيهِ حَقٌّ واجِبٌ أَن يَتَعَلَّمَ مِنَ القُرآنِ وَيَتَفَقَّهَ فِيهِ.

ترجمه: هيچ مؤمن نباشد از مردان و زنان و بنده و آزاد، و الاّ خداى را (جلّ جلاله) بر او است حقّى واجب كه از قرآن چيزى بياموزد و فقه آن بداند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 594)

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 134.
2- . همان، ج 5، ص 184.
3- . همان، ج 4، ص 394.
4- . همان، ج 15، ص 347.
5- . همان، ج 4، ص 406.

ص: 144

مامِن مُؤمِنٍ هُوَ إِلاّ وَلَهُ ذَنبٌ تُصيبُهُ الفَينة بعد الفَينَة لا يُفارِقُهُ حَتّى يُفارِقَ (1) الدُّنيا.

[ ترجمه: هيچ مؤمنى نيست مگر كه او را گناهى باشد كه هر ساعتى بعد از ساعتى او را برسد و جدا نمى شود از او تا اينكه دنيا را ترك كند (و بميرد).]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 181)

مانِعُ الزَّكوةِ فِي النّارِ.

ترجمه: آنكه زكات ندهد، به دوزخ است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 697؛ جامع الصغير، ج 2، ص 130)

ما وَلَدَنِي مِن سَفَاحِ أَهلِ الجاهِلِيَّةِ شَيءٌ ما وَلَدَنِي إِلاّ نِكاحٌ كَنِكاحِ أَهلِ الإِسلامِ.

ترجمه: مراد نزاد از سفاح اهل جاهليت چيزى و نزاد مرا، الاّ نكاحى چون نكاح اهل اسلام.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 656)

أَلمُتَسَابّانِ ما قَالا فَعَلَى البادِي مالَم يَعتَدِ المَظلُومُ.

ترجمه: دو دشنام دهنده هر چه گويند وبال بر آن است كه ابتدا كند مادام تا مظلوم از حد به در نبرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 142؛ جامع الصغير، ج 2، ص 158) با اختلافى. اين حديث در جلد اوّل صفحه 756 تفسير آمده و كلمه نخستين حديث را «المسبّتان» ضبط كرده است.

مَثَلُ الإِسلامِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ النّابِتَةِ، الإِيمانُ أَصلُها وَالصَّلوةُ الخَمسُ جُذُوعُها وَصِيامُ شَهرِ رَمَضانَ لِحاؤُها وَالحَجُّ وَالعُمرَةُ جَناها وَالوُضُوءُ وَغُسل الجِنَابَةِ شِربُها وَبِرُّ الوالِدَينِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ غُصُونُها وَالكَفُّ عَمّا حَرَّمَ اللّه ُ وَرَقُها وَالأَعمالُ الصّالِحَةُ ثَمَرُها وَذِكرُ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ عُرُوقُها فَكَما لا تَحسُنُ الشَّجَرَةُ وَلا تَصلَحُ إِلاّ بِالوَرَقِ الأَخضَرِ كَذلِكَ لا يَصلَحُ الإِسلامُ إِلاّ بِالكَفِّ عَنِ المَحارِمِ وَبِالأَعمالِ الصّالِحَةِ.

.


1- . اين حديث به همين صورت در متن تفسير آمده كه نقل شد.
2- . روض الجنان، ج 18، ص 185.
3- . همان، ج 5، ص 185.
4- . همان، ج 10، ص 86.
5- . همان، ج 14، ص 367؛ ج 5، ص 339.

ص: 145

ترجمه: مَثَل اسلام چون مثل درختى است رسته؛ ايمان به خداى اصل آن درخت است و نماز پنج گانه تنه آن درخت است و روزه ماه رمضان پوست آن درخت است و حج و عمره باران درخت است؛ وضو و غسل جنابت آبخور آن درخت است و برّ مادر و پدر و صله ارحام شاخهاى آن درخت است و باز ايستادن از آنچه خداى حرام كرده برگ آن درخت است و عمل صالح ميوه آن درخت است و ذكر خداى بيخ آن درخت است؛ چنانكه درخت نيكو نبود، الاّ به برگ سبز همچونين اسلام نيكو و صالح نبود، مگر به اجتناب از محارم و به اعمال صالحه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 344)

در مجلّد سوم تفسير ابوالفتوح، قسمتى از اين حديث، آن هم با اختلاف آمده كه ذيلاً نقل مى شود: مَثَلُ الاْءِسْلامِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَهِ، أَلاْءِيْمانُ بِاللّه ِ أَصْلُها وَالصَّلوةُ الخَمْسُ جُذُوْعُها وَالزَّكوةُ فَرْعُها وَصِيامُ شَهْرِ رَمِضانَ لِحاؤُها وَحُسْنُ الخُلْقِ وَرَقُها. (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 216)

مَثَلُ الجَلِيسِ الصّالِحِ كَمَثَلِ دارِ العَطّارِ إِن لَم يَجدِكَ مِن عِطره عَلَقَكَ مِن ريحِهِ وَمَثَلُ الجَلِيسِ السُّوءِ كَمَثَلِ صاحِبِ الكِيرانِ إِن لَم يُحرِقكَ مِن شَرارِ نارِهِ عَلَقَكَ مِن نَتنِ دُخانِهِ.

ترجمه: مَثَل همنشين نيك چون خداوند دكّه عطّار است؛ اگر عطر خود به تو ندهد، بوى عطر او در تو گيرد و مثل همنشين بد چون خداوند كوره آتش است؛ اگر جامه تو به شرار آتش او نسوزد، بوى دود او در تو گيرد.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 164 _ 165؛ ج 11، ص 270.

ص: 146

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 76؛ جامع الصغير، ج 2، ص 131)

مَثَلُ القَلبِ كَمَثَلِ رِيشَةٍ بِأَرضِ فَلاةٍ فِي يَومٍ عاصِفٍ تُقَلِّبُهَا الرِّيحُ ظَهراً لِبَطنِ.

ترجمه: مَثَل دل آدمى چون پر مرغى است به زمين بيابان، در روز باد سخت، باد آن را از اين روى به آن روى مى گرداند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 514؛ جامع الصغير، ج 2، ص 131) اين حديث به صورت هاى مختلف در مآخذ معتبر ديده شده: إِنَّ هذَا القَلْبِ كَرِيْشَةٍ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرْضِ يُقِيْمُهَا الرِّيْحُ ظَهْراً لِبَطْنٍ. «مسند احمد، ج 4، ص 419» مَثَلُ القَلْبِ كَمَثَلِ رِيْشَةٍ فِىْ أَرْضِ فَلاةٍ تُقَلِّبُهَا الرِّياحُ ظَهْراً لِبَطْنِ. «احياء العلوم، ج 3، ص 34» مَثَلُ القَلْبِ كَمَثَلِ رِيْشَةٍ بِأَرْضِ فَلاةٍ فِىْ يَوْمِ رِيْحِ عاصِفٍ تُقَلِّبُهَا الرِّيْحُ ظَهْرَاً لِبَطْنٍ. «شرح تعرف، ج 2، ص 167» «إِنَّما سُمِّىَ القَلْبُ مِنْ تَقَلُّبِهِ إِنَّما مَثَلُ القَلْبِ مَثَلُ رِيْشَةٍ بِالفَلاةِ تَعَلَّقَتْ في أَصْل شَجَرَةٍ يُقَلِّبُهَا الرِّيْحُ ظَهْرَاً لِبَطْنٍ. «جامع الصغير، ج 1، ص 102؛ حلية الاولياء، ج 1، ص 362 و 361»

مَثَلُ المُجاهِدِ فِي سَبِيلِ اللّه ِ كَمَثَلَ القانِتِ الصّائِمِ.

ترجمه: مَثَل مجاهد در سبيل خداى مثل نماز كن روزه دار باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 410؛ صحيح بخارى، ج 3، ص 184؛ عينى، ج 6 ص 532؛ عسقلانى، ج 6، ص 5؛ قسطلانى، ج 5، ص 41)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 217 _ 218.
2- . همان، ج 4، ص 190.
3- . همان، ج 3، ص 322.

ص: 147

مَثَلُ المُنافِقِينَ كَمَثَلِ الشّاةِ العابِرَةِ بَينَ الغَنَمَينِ تَفِرُّ إِلى هؤُلاءِ مَرَّةً وَإِلى هذِهِ مَرَّةً لا تَدرِي أَيُّهُما تَتَّبِعُ.

ترجمه: مَثَل منافقين چون گوسفندى است از ميان دو گله؛ گاه به اين گله مى شود و گاه به آن گله نداند تا كجا قرار گيرد. در مجلد دوم تفسير ابوالفتوح، صفح 595 فقط قسمت اوّل حديث دوبارهه ذكر شد به اين شرح: مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثَلِ الشَّاةِ الْعابِرَةِ بَيْنَ الغَنَمَيْنِ.

مَثَلُ المُؤمِنِينَ فِي تَوَادِّهِم وَتَراحُمِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ إِذَا اشتَكى بَعضُهُ تَداعَى سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالحُمَّى.

ترجمه: مَثَل مؤمنان در دوستى ايشان با يكديگر و رحمت ايشان بر يكديگر، چون مَثل تن است كه چون بعضى از او بنالد و رنجور شود، جمله را دعوت كند و بخواند به بى خوابى و تب.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 621)

اين حديث در مآخذ ديگر با تغييرى ديده شد كه ذيلاً نقل مى شود: مَثَلُ المُؤْمِنيْنَ فِىْ تَوادِّهِمْ وَتَراحُمِهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الجَسَدِ إِذَا اشْتَكى مِنْهُ عُضْوٌ تَداعى لَهُ سائِرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ وَالحُمّى. «جامع الصغير، ج 2، ص 145؛ بخارى، ج 4، ص 45؛ مسلم، ج 8، ص 20؛ مسند احمد، ج 4، ص 270»

مَثَلُ هذَا الدِّينِ كَمَثَلِ شَجَرَةٍ ثابِتَةٍ، الإِيمانُ أَصلُها وَالزَّكوةُ فَرعُها وَالصِّيامُ عُرُوقُها وَالتَّأَخِّي فِي اللّه ِ ثباتُها وَحُسنُ الخُلقِ وَرَقُها وَالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّه ِ ثَمَرُها فَكَما لا يَكمُلُ الشَّجَرَةُ إِلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ لا يَكُملُ الإِيمانُ إِلاّ بالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّه ِ.

ترجمه: مثل اين دين چون درختى است رُسته؛ ايمان به خدا اصل اوست و زكات شاخ اوست و روزه بيخ اوست و برادرى كردن با يكديگر براى خدا ثبات اوست و خوى نيك برگ اوست و باز ايستادن از حرام ميوه اوست؛ چنان كه درخت تمام نشود، الاّ به ميوه و همچنين ايمان تمام نشود، الاّ به باز ايستادن از محارم.

.


1- . روض الجنان، ج؟؟؟، ص؟؟؟.

ص: 148

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 217)

أَلمَجالِسُ بِالأَمانَةِ.

[ ترجمه:مجالس (و نشستهاى اُنس و گفتگو) بايد كه به امانت (و رازنگهدارى) باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 53؛ جامع الصغير، ج 2، ص 158)

أَلمَرءُ كَثِيرٌ بِأَخِيهِ.

ترجمه: مرد به برادرش بسيار باشد؛ يعنى به برادر عزيز و قوى باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 154؛ جامع الصغير، ج 2، ص 158)

أَلمَرءُ مَعَ مَن أَحَبَّ.

[ ترجمه: مرد با آنكس باشد كه عزيزش دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 166؛ مسند احمد، ج 1، ص 399؛ حلية الاولياء، ج 4، ص 112؛ ج 5، ص 37؛ ج 6، ص 285؛ ج 7، ص 308؛ احياء العلوم، ج 3، ص 126؛ جامع الصغير، ج 2، ص 184) اين حديث در مآخذ ديگر به صورت هاى گوناگون روايت شد: أَلْمَرْءُ مَعَ مَن أَحَبَّ وَلَهُ مَا اكْتَسَبَ؛ أَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَأَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ. «كنوز الحقائق، ص 137؛ جامع الصغير، ج 2، ص 184» أَلْعَبْدُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ، أَلْعَبْدُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِاللّه ِ وَهُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ. «جامع الصغير، ج 2، ص 67؛ كنوز الحقائق، ص 84»

مَرِجَت عُهُودُهُم وَأَماناتُهُم.

[ ترجمه: پيمانها و امانتهايشان باطل شد و فاسد گشت.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 133)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 272.
2- . همان، ج 1، ص 132.
3- . همان، ج 2، ص 41.
4- . همان، ج 6، ص 415.
5- . همان، ج 18، ص 58.

ص: 149

أَلمَرئَةُ مِسكِينَةٌ مالَم يَكُن لَها زَوجٌ.

ترجمه: زن مسكين باشد تا شوهرش نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 161)

أَلمُستَشارُ مُؤتَمَنٌ وَالمُستَشِيرُ مُعانٌ.

ترجمه: آن را كه با او مشورت كنند، امين بايد داشت و آن را كه مشورت كند، يارى بايد دادن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 674) اين حديث در مآخذ ديگر به صُوَر مختلف ذكر شده: أَلْمُسْتَشارُ مُؤْتَمَنٌ. «جامع الصغير، ج 2، ص 185؛ كنوز الحقائق، ج 137» أَلْمُسْتُشارُ مُؤْتَمَنٌ إِنْ شاءَ أَشارَ وَإِنْ شاءَ لَمْ يُشِرْ. أَلْمُسْتَشارُ مُؤْتَمَنٌ فَإِذَا اسْتُشِيْرَ فَلْيُشْرِ بِما هُوَ صانِعٌ لِنَفْسِهِ.

أَلمُسِرُّ بِالقُرآنِ كَالمُسِرِّ بِالصَّدَقَةِ وَالجاهِرُ بِالقُرآنِ كَالجاهِرُ بِالصَّدَقَةِ.

ترجمه: آن كس كه قرآن خواند در سر؛، چنان بود كه آن كس كه به سرّ صدقه دهد و آن كس كه به آواز بلند خواند؛ چنان بود كه آن كس كه صدقه آشكارا دهد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 475)

مِسكِينٌ مِسكِينٌ رَجُلٌ لا زَوجَةَ لَهُ وَمِسكِينَةٌ مِسكِينَةٌ إِمرَأَةٌ لا زَوجَ لَها.

ترجمه: مسكين باشد مردى كه زن ندارد و زنى كه شوهر ندارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 602)

أَلمُسلِمُ أَخُوا المُسلِمِ لا يَظلِمُهُ وَلا يَعِيبُهُ وَلا يَخذُلُهُ وَلا يَتَطاوَلُ عَلَيهِ فِي البُنيانِ فَيَستُرُ عَنهُ الرِّيحُ إِلاّ بِإِذنِهِ وَلا يُؤذِيهِ بِقُتارِ قِدرِهِ إِلاّ أَن يَعرِفَ لَهُ وَلا يَشرِي لِبَنَيهِ الفاكِهَةَ فَيخرُجُونَ بِها إِلى صِبيانِ جارِهِ وَلا يُطعِمُونَهم مِنها إِحفَظُوا وَلا يَحفَظُه مِنكُم إِلاّ قَلِيلٌ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 349.
2- . همان، ص 127.
3- . همان، ج 4، ص 181.
4- . همان، ج 14، ص 129.

ص: 150

ترجمه: مسلمان، برادر مسلمان است؛ نبايد تا بر او ظلم كند يا او را عيب كند يا او را رها كند تا بنيان و ديوار از بالاى سر او ببرد تا باد بر او نجهد، مگر به دستورى او و او را به بوى خوردنى نرنجاند. چون ديك پزد و بوى آن به او رسد، بايد تا او را نصيب دهد و اگر براى كودكان خود ميوه خرد، ايشان از سراى بيرون برند كودكان همسايگان نه بينند ايشان را نصيب دهد. آنگه گفت اين وصايت نگاه داريد از من و كم نگاه دارند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 119) در كنوز الحقائق فقط: أَلْمُسْلِمُ أَخُوْ المُسْلِمُ لا يُظْلِمُهُ آمده: (ج 2، ص 120)

أَلمُصِرُّ عَلى ذَنبِهِ أَلمُستَغفِرُ بِلِسانِهِ كَالمُستَهزِيءُ بِرَبِّهِ.

ترجمه: آن كس كه او اصرار كند بر گناه و به زبان استغفار مى كند، او مستهزى است به خداى خود:

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 654؛ ج 2، ص 3) در جلد دوّم ترجمه اين حديث را چنين آورده كه جهت مزيد استفاده نقل مى شود: ترجمه: آنكه به زبان استغفار كند و به دل اصرار كند، او بر خداى فسوس مى دارد.

مَطَلُ الغَنِيِّ ظُلمٌ.

ترجمه: وام سوختن مرد توانگر ظلم باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 487) با اختلاف و افزايشى: فاذا اتّبع. «بخارى، ج 3، ص 51؛ عينى، ج 5، ص 662؛ عسقلانى، ج 4، ص 381؛ قسطلانى، ج 4، ص 172»

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 93.
2- . همان، ج 5، ص 76؛ ج 6، ص 5.
3- . همان، ج 4، ص 115.

ص: 151

مَعاشِرَ النّاسِ هذا عَلِيُّ بنِ أَبِيطالِبٍ سَيِّدُ العَرَبِ وَالوَصِيُّ الأَكبَرُ وَالأَملَحُ الأَظهَرُ قاتِلُ المارِقِينَ وَهُوَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسى إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي يُحِبُّهُ اللّه ُ وَرَسُولُهُ وَيُحِبُّ اللّه َ وَرَسُولَهُ لا يَقبَلُ اللّه ُ التَّوبَةَ مِن تائِب إِلاّ بِحُبِّهِ.

[ ترجمه: اى گروه مردم: اين على فرزند ابى طالب سرور عرب و وصىّ اكبر است او كشنده مارقين است و او نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى است جز آن كه پس از من پيامبرى نباشد، خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، خداوند توبه هيچ توبه كارى را نمى پذيرد مگر به واسطه دوستى او.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 132)

مُعتَرَكَ المَنايا ما بَينَ السِّتِّينَ إِلَى السَّبعِينَ.

ترجمه: كارزار گاه مرد با مرگ ميان شصت و هفتاد باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 396؛ جامع الصغير، ج 2، ص 132)

أَلمِعدَةُ بَيتُ الأَدواءِ وَالحِميَةُ رَأسُ كُلِّ دَواءِ وَاعطِ كُلَّ نَفسٍ ما عَوَّدتَها.

ترجمه: معده خانه درد است و پرهيز كردن سَرِ همه داروهاست و هر نفس را آن بايد داد كه عادت كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 386)

أَلمُقامُ بِمَكَّةَ سَعادَةٌ وَالخُرُوجُ مِنها شَقاوَةٌ.

ترجمه: مقام كردن به مكّه سعادت است و از مكّه بيرون آمدن شقاوت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 198)

مَلعُونٌ مَن ضارَّ مُسلِماً أَو ما كَرَهُ.

ترجمه: در لعنت است آن كس كه مضرّت رساند مسلمانى را يا مكرى كند با او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 394)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 329 _ 330.
2- . همان، ج 16، ص 122.
3- . همان، ج 8، ص 76.
4- . همان، ج 2، ص 150.
5- . همان، ج 3، ص 282.

ص: 152

مَلعُونٌ مَن لَعِبَ بِالإِشتِرِيقِ (يعنى الشطرنج) وَالنّاظِرُ إِلَيهِ كَآكِلِ لَحمِ الخِنزِيرِ.

ترجمه: ملعون است آن كس كه شطرنج بازد، و آن كس كه در آن نگرد، چنان است كه گوشت خوك مى خورد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 365؛ جامع الصغير، ج 2، ص 132)

مُلُوكُ الجَنَّةِ مِن أُمَّتِي القانِعُ يَوماً بِيَومٍ فَمَن أُوتِيَ ذلِكَ فَلَم يَقبَلهُ وَلَم يَصبِر عَلَيهِ تَشَكُّراً قَصُرَ عَمَلُهُ وَقَلَّ عَقلُهُ.

ترجمه: پادشاهان بهشت قانعان به قوت باشند روز به روز هر كس را كه اين بدهند و قبول نكند به شكر و صبر نكند بر آن، عملش قاصر باشد و عقلش اندك.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 537)

مَنِ ابتُلِيَ مِن هذِهِ البَناتِ بِشَيءٍ فَأَحسَنَ إِلَيهِنَّ كُنَّ سِتراً لَهُ مِنَ النّارِ.

ترجمه: هر كه را امتحان كنند به چيزى از اين دختران و به ايشان احسان كند، فرداى قيامت ايشان پرده باشد از دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 116؛ جامع الصغير، ج 2، ص 135)

مَن أَحَبَّ عَمَلَ قَومٍ خَيراً كانَ أَو شَرّاً كانَ كَمَن عَمِلَهُ.

ترجمه: هر كه او عمل قومى دوست دارد، اگر خير باشد و اگر شرّ، چنان باشد كه او كرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 63 و 166)

مَن أَحَبَّ فِطرَتِي فَليَتَسَنَّ بِسُنَّتِي وَهِيَ النِّكاحُ.

ترجمه: هر كه ملّت من خواهد، گو سنّت من بر دست گيرد و آن نكاح است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 2، ص 136)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 214.
2- . همان، ج 4، ص 254.
3- . همان، ج 1، ص 276.
4- . همان، ج 6، ص 156 و 415.
5- . همان، ج 16، ص 129.

ص: 153

مَن أَحَبَّ لِقاءَ اللّه ِ أَحَبَّ اللّه ُ لِقائَهُ وَمَن كَرِهَ لِقاءَ اللّه ِ كَرِهَ اللّه ُ لِقائَهُ.

ترجمه: هر كه لقاى خدا دوست دارد، خداى لقاى او دوست دارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 109؛ ج 2، ص 615؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 179؛ عينى، ج 10، ص 644؛ عسقلانى، ج 11، ص 311؛ قسطلانى، ج 9، ص 353)

ابوالفتوح به جاى ترجمه قسمت دوم اين حديث چنين مى نويسد: «معنى آن است كه هر كه خواهد و دوست دارد كه با جوار و ثواب خداى شود، خداى خواهد كه او را با ثواب و جوار خود برد و هر كه نخواهد كه با جوار خدا شود، خداى نخواهد كه او را با جوار برد؛ چه اگر نه چنين باشد و لقا را بر ديدار تفسير دهند، معنى آن باشد كه هر كه كاره بود ديدار خدا را، خدا كاره باشد ديدار او را و خداى نتواند كردن كه او را نبيند با حصول شرايط رؤيت. پس قديم تعالى او را هميشه مى بايد ديدن، با آنكه كاره باشد ديدار او را بر كراهت خود و اين فاسد است...» (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 615)

مَن أَحسَنَ فَقَد وَقَعَ أَجرُهُ عَلَى اللّه ِ فِي عاجِلِ الدُّنيا وَآجِل الآخِرَةِ.

ترجمه: هر كه نيكويى كند، مزد بر خداى واقع شود در عاجل دنيا و آجل آخرت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 59)

مَن أَدّى زَكوةَ مالِهِ فَقَد أَدَّى الحَقَّ الَّذِي عَلَيهِ فِي ذلِكَ وَمَن زادَ فَهُوَ خَيرٌ لَهُ.

ترجمه: هر كه زكات مال بدهد آن حق كه بر او دست داده باشد و آن كس كه بيفزايد به زكات، او را بهتر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 582؛ جامع الصغير، ج 2، ص 137)

مَن أَذنَبَ ذَنباً وَعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبّاً يَغفِرُ الذُّنُوبَ غَفَرَ لَهُ وَإِن لَم يَستَغفِر.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 260.
2- . همان، ج 10، ص 238.
3- . همان، ج 9، ص 230.

ص: 154

ترجمه: هر كه او گناهى بكند و داند كه او را خدايى هست كه گناه بيامرزد، او بيامرزند و اگر چه استغفار نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 654؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138)

مَن آذى جارَهُ فَقَد آذانِي.

ترجمه: هر كه همسايه را بيازارد مرا آزرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 764) ابوالفتوح در دنباله ترجمه حديث مذكور چنين ادامه مى دهد: «و هر كه مرا آزرد، خداى را آزرده باشد و هر كه با همسايه كارزار كند، با من كارزار كرده باشد».

مَنِ استَحَلَّ بِدِرهَمٍ فَقَدِ استَحَلَّ.

ترجمه: هر كس كه او زنى را به درمى به حلال كند، حلال باشد او را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 741؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138)

مَنِ استَذَلَّ مُؤمِناً أَو مُؤمِنَةً أَو حَقَّرَهُ لِفَقرِهِ وَقِلَّةِ ذاتِ يَده شَهَرَهُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ وَفَضَحَهُ.

ترجمه: هر كه مؤمنى يا مؤمنه اى را خوار دارد و حقير دارد براى درويشى و اندك مالى خداى تعالى فرداى قيامت او را رسوا و مشهور كند. ابوالفتوح به دنبال ترجمه حديث عبارت زير را مى آورد كه عربى آن از اصل حديث افتاده: «و هر كه او مؤمنى و مؤمنه اى را بهتانى نهد و يا در او چيزى گويد كه در او نباشد، خداى تعالى فرداى قيامت او را بر پُلى از آتش بدارد تا از عهده آنچه گفته باشد، بيرون آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 347)

مَنِ استَرجَعَ عِندَ المُصِيبَةِ جَبَرَ اللّه ُ مُصِيبَتَهُ وَأَحسَنَ عَقباهُ وَجَعَلَ لَهُ خَلَفا صالِحاً.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 77.
2- . همان، ص 358.
3- . همان، ص 300.
4- . همان، ج 3، ص 173.

ص: 155

ترجمه: هر كس عند المصيبة استرجاع كند، خداى تعالى جبر مصيبت او كند و عاقبت او را خير كند و او را خلفى صالح دهد پسنديده او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 236)

مَنِ استَعَفَّ أَعَفَّهُ اللّه ُ وَمَنِ استَغنى أَغناهُ اللّه ُ وَمَن سَأَلَنا لَم نَدَّخِر عَنهُ شَيئاً نَجِدهُ.

ترجمه: هر كه عفت كند، خداى تعالى او را عفيف گرداند؛ يعنى هر كه سؤال نكند، خداى تعالى او را مستغنى كند و هر كه خويشتن را از مردمان بگريزاند، خداى تعالى او را توانگر كند و هر كه از ما چيزى خواهد كه ما را باشد، بر او بخل نكنيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 479؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138)

مَن أَصبَحَ آمِناً فِي سِربِهِ مُعافاً فِي بَدَنِهِ وَعِندَهُ قُوتُ يَومِهِ فَكَأَنَّما خُزِنَت لَهُ الدُّنيا بِحَذافِيرِها.

ترجمه: هر كه در روز آيد ايمن در راهش تندرست و قوت روز دارد پندارد كه ملك دنيا جمله او راست. (و گفته اند ملك قناعت است).

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 537؛ جامع الصغير، ج 2، ص 138) اين حديث در صفحه 125 مجلد دوم تفسير ابوالفتوح با اندك تغيير دوباره ذكر شد: مَنْ أَصْبَحَ مُعافاً فِىْ بَدَنِه آمِناً فِىْ سِرْ بِه عِنْدَهُ قُوْتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّما ذُخِرَت لَهُ الدُّنْيا بِحَذافِيْرِها. ترجمه: هر كه او در روز آيد به تن با عافيت باشد و در راه رو خود ايمن باشد، قوت روز دارد، همچنان باشد كه همه دنيا او را بود.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 241.
2- . روض الجنان، ج 4، ص 92.
3- . روض الجنان، ج 4، ص 254؛ ج 6، ص 313.

ص: 156

مِن أَصلِ الإِسلامِ الكَفُّ عَمَّن قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ لا تُكَفِّرُهُ بِذَنبٍ.

ترجمه: از اصل مسلمانى آن است كه زبان از گوينده لا اله الاّ اللّه نگاه دارى و او را به هيچ گناه كه كند، كافر نخوانى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 27)

مَن أَطاعَ اللّه َ فَقَد ذَكَرَ اللّه َ وَإِن قَلَّت صَلاتُهُ وَصِيامُهُ وَتَلاوَتُهُ القُرآنَ وَمَن عَصَى اللّه َ فَقَد نَسِيَ اللّه َ وَإِن كَثُرَت صَلوتُهُ وَصِيامُهُ وَتَلاوَتُهُ القُرآنَ.

ترجمه: هر كه فرمان خداى پاداشته بود، پس به تحقيق ياد كرده خدا را و اگر چه نماز كم كند و روزه كم كرده باشد و قرآن كريم خواند و هر كه نافرمانى كند خداى را پس به تحقيق فراموش كرده است خداى را و اگر چه نماز بسيار كند و روزه بسيار دارد و قرآن بسيار خواند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 232؛ جامع الصغير، ج 2، ص 140)

مَن أَطاعَ عَلِيّاً فَقَد أَطاعَنِي وَمَن أَطاعَنِي فَقَد أَطاعَ اللّه َ وَمَن عَصَى عَلِيّاً فَقَد عَصانِي وَمَن عَصانِي فَقَد عَصَى اللّه َ.

ترجمه: هر كه او اطاعت على دارد، طاعت من داشته باشد و هر كه طاعت من دارد، طاعت خداى داشته باشد و هر كه در على عاصى شود؛ در من عاصى شده باشد و هر كه در من عاصى شود؛ در خداى عاصى شده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 787)

مَن أَطاعَنِي فَقَد أَطاعَ اللّه َ وَمَن عَصانِي فَقَد عَصَيَ اللّه َ.

ترجمه: هر كه طاعت من دارد، طاعت خداى داشته باشد و هر كه در من عاصى شود؛ در خداى عاصى شده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 13)

مَن أَطلَعَ فِي بَيتٍ بِغَيرِ إِذنِهِم فَقَد حَلَّ لَهُم إِن يَفقَاؤُا عَينَهُ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 66.
2- . همان، ج 2، ص 229.
3- . همان، ج 5، ص 414.
4- . همان، ج 6، ص 31.

ص: 157

ترجمه: هر كس كه در سراى كسى نگرد بى دستورى، ايشان اگر چيزى بر چشم او زنند و چشمش تباه كنند، بر ايشان قصاص نباشد و نه نيز ديت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 30؛ جامع الصغير، ج 2، ص 140)

مَن أَعانَ مُكاتِباً فِي رَقَبَتَهٍ أَو غارِماً فِي عُسرَتِهِ أَو مُجاهِداً فِي سَبِيلِهِ أَظَلَّهُ اللّه ُ فِي ظِلِّ عَرشِهِ يَومَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّهُ.

ترجمه: هر كه او مكاتبى را يارى دهد بر فكاك رقبه اش يا غارمى را در عسرتش يا مجاهدى را در جهادش، خداى تعالى سايه كند او را در سايه عرش، آن روز كه سايه نباشد الاّ سايه او.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 39)

مَنِ اقتَنى كَلباً لَيسَ بِكَلبِ صَيدٍ وَلا ماشِيَةٍ فَإِنَّهُ يُنقَصُ مِن أُجُورِهِم كُلَّ يَومٍ قِيراطٌ.

ترجمه: هر كه او سگى دارد كه نه سگ صيد باشد يا سگ گوسفند، از مُزد او هر روز قيراطى بكاهند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 103؛ جامع الصغير، ج 2، ص 141) با اختلافى.

مَن أَكَلَ بِرُقيَةِ باطِلٍ فَقَد أَكَلتَ بِرُقيَةِ حَقٍّ.

ترجمه: اگر كسى به فسون باطل چيزى خورد، تو با فسون حق خواهى خوردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 13)

مَن أَنظَرَ مُعسِراً أَو وَضَعَ لَهُ أَظَلَّهُ اللّه ُ تَحتَ ظِلِّ عَرشِهِ يَومَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلَّهُ.

ترجمه: هر كه مهلت دهد وامدار درويش را يا از مال او چيزى وضع كند، خداى تعالى او را سايه كند در زير سايه عرش، آن روز كه سايه نباشد، مگر سايه عرش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 487؛ جامع الصغير، ج 2، ص 142)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 120.
2- . همان، ص 139.
3- . همان، ج 6، ص 258.
4- . همان، ج 1، ص 32.
5- . همان، ج 4، ص 115.

ص: 158

مَن أُوتِيَ مَعرُوفاً فَليُكافِيءْ بِهِ فَإِن لَم يَجِد فَليَذكُرهُ فَمَن ذَكَرَهُ فَقَد شَكَرَهُ وَمَن كَتَمَهُ فَقَد كَفَرَهُ.

ترجمه: هر كه را عطايى دهند، بايد تا مكافات كند بر آن. اگر نيابد كه مكافات بكند، باز گويد، شكر كرده باشد و اگر پنهان كند، كفران كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 549)

مَن بَرَّيَمِينُهُ وَصَدَقَ لِسانُهُ وَاستَقامَ قَلبُهُ وَعَفَّ بَطنُهُ وَفَرجُهُ «فَذلِكَ الرّاسِخُ فِي العِلمِ».

ترجمه: آن باشد كه سوگندش راست باشد و زبانش صادق بود و دلش مستقيم بود و بطن و فرجش عفيف باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 512)

مَن تَزَوَّجَ فَقَد أَحرَزَ نِصفَ دِينِهِ فَعَلَيهِ بِالنِّصفِ الآخَرِ.

ترجمه: هر كه او زن كند نيمه دين خود نگاهداشته بود بروست كه نيمه ديگر نگاهدارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 34؛ جامع الصغير، ج 2، ص 143، با اختلافى)

مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُمْ.

ترجمه: هر كه تشبّه و مانندگى كند به قومى، از ايشان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 63؛ جامع الصغير، ج 2، ص 143)

مَن تَكَهَّنَ وَاستَقسَمَ أَو تَطَيَّرَ طِيَرَةً تَرُدُّهُ عَن سَفَرٍ لَم يَنظُر إِلَى الدَّرَجاتِ العُلى مِنَ الجَنَّةِ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: هر كه كهانت كند يا استقسام به از لام كه گفتيم يا زجر مرغ كند در سفر كه خواهد كردن فرداى قيامت در درجات عُلا ننگرد از بهشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 97)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 319.
2- . همان، ج 4، ص 185.
3- . همان، ج 14، ص 129.
4- . همان، ج 6، ص 156.
5- . همان، ص 242.

ص: 159

مَن حَلَفَ عَلى قَطِيعَةِ رَحِمٍ أَو مَعصِيَةٍ فَبِرُّهُ أَن يَحنَثَ فِيها وَيَرجِعَ عَن يَمِينِهِ.

ترجمه: هر كه سوگند خورد بر قطع رحمى يا بر معصيتى، بِرّ او آن است كه حانث شود و از آن سوگند باز آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 380؛ جامع الصغير، ج 2، ص 144؛ با اختلافى)

مَن حَلَفَ عَلى يَمِينٍ لَيَقطَعَ بِها مالَ إِمرِى ءٍ مُسلِمٍ لَقِيَ اللّه َ وَهُوَ عَلَيهِ غَضبانُ. [ ترجمه: آنكه سوگند ياد كند بر راهگيرى بر مال مسلمانى، در حالى خداوند را ملاقات كند كه بر او غضبناك و خشمگين باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 108؛ جامع الصغير، ج 2، ص 144)

مَن ذَكَرَهُ فَقَد شَكَرَهُ وَمَن كَتَمَهُ فَقَد كَفَرَهُ.

[ ترجمه: كسى كه خداى را ياد كند شكر نعمت كرده و آنكه كتمان كند و از ياد برد كفران نعمت كرده است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 66)

مَن رابَطَ فُوَاقَ النَّاقَةِ فِي سَبِيلِ اللّه ِ حَرَّمَ اللّه ُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.

ترجمه: هر كس كه او در سبيل خداى مرابطه كند به مقدار فواق ناقه، خداى تعالى تن او را بر آتش دوزخ حرام كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 459؛ جامع الصغير، ج 2، ص 146)

مَن زادَ بَعِيراً فِي إِبِلِ الدِّياتِ وَفَرائِضِها فَمِن أَمرِ الجاهِلِيَّةِ.

ترجمه: هر كه يك شتر بيفزايد در ديات و فرايض او از كار جاهليان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 275)

مَن سَرِّهُ أَن يُزَحزَحَ عَنِ النّارِ وَأَن يُدخَلَ الجَنَّةَ فَليَأتِهِ مَنِيَّتُهُ وَهُوَ يَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّه َ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه ِ وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَيَأتِي إِلَى النّاسِ ما يُحِبُّ أَن يُؤتَى إِلَيهِ.

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 250.
2- . همان، ج 1، ص 259.
3- . همان، ج 6، ص 163.
4- . همان، ج 16، ص 260.
5- . همان، ج 2، ص 338.

ص: 160

ترجمه: هر كه مى خواهد كه او را از دوزخ دور كنند و به بهشت رسانند، بايد كه چون مرگ به او آيد، او گواهى دهد كه خدا يكى است و محمّد رسول او و على ولىّ اوست و با مردمان آن كند كه خواهد به او كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 701)

مَن سَرَّهُ أَن يَسكُنَ بُحبُوحَةَ الجَنَّةِ فَليَلزَمِ الجَماعَةَ فَإِنَّ الشَّيطانَ مَعَ الوَحدِ وَهُوَ مِنَ الإِثنَينِ أَبعَدُ.

ترجمه: هر كه او خواهد كه در ميان سراى بهشت بنشيند، بايد كه با جماعت به يك جاى باشد كه شيطان با مردم تنهاست و از او دورتر باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 624)

مَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ أَقوَى النّاسِ فَليَتَوَكَّل عَلَى اللّه ِ وَمَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ أَكرَمَ النّاسِ فَليَتَّقِ اللّه َ وَمَن سَرَّهُ أَن يَكُونَ أَغنَى النّاسِ فَليَكُن بِما فِي يَدِ اللّه ِ أَوثَقَ مِنهُ بِما فِي يَدِهِ.

ترجمه: هر كه خواهد كه قوى تر از همه مردمان باشد، گو توكّل بر خداى كن و هر كه خواهد كه كريم تر همه مردمان باشد، گو از خداى بترس و هر كه خواهد كه توانگر همه مردمان باشد، گو به آنچه به نزديك خداست استوارتر باش از آنكه به نزديك تو است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 676) در صفحه 127 مجلّد سوم تفسير ابوالفتوح عبارت: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُوْنَ أَكْرَمَ النّاسِ فَلْيَتَّقِ اللّه َ». با ترجمه آن به فارسى مجدداً ذكر شد.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 196.
2- . همان، ج 4، ص 485.
3- . همان، ج 5، ص 130؛ ج 18، ص 43 _ 44.

ص: 161

مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجرُها وَأَجرُ مَن عَمِلَ بِها إِلى يَومِ القِيامَةِ مِن غَيرِ أَن يُنقَصَ مِن أَجرِهِ شَيءٌ وَمَن سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزرُها وَوِزرُ مَن عَمِلَ بِها إِلى يَومِ القِيامَةِ مِن غَيرِ أَن يُنقَصَ مِن وِزرِهِ شَيءٌ. ترجمه حديث در جلد دوم چنين آمده: هر كه او سنّتى نيكو نهد، مزد آن او را باشد و مزد آن كس كه بر او عمل كند يعنى مَثَل مزد آنكه بر آن عمل كند تا به روز قيامت، بى آن كه از مزد آن چيزى بكاهانند و هر كه سنّتى بد نهد وزر و وبال آن او را باشد و وزر و وبال آن كس كه بر آن عمل كند يعنى مثل روز آن تا به روز قيامت، بى آنكه از وزر و عقاب او چيزى بكاهنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 139) در صفحه هاى 230 _ 231 مجلّد دوم تفسير ابوالفتوح، از اين حديث فقط عبارت زير نقل شده، آن هم بدون ترجمه فارسى: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ وِزْرِهِ شَىْ ءٌ. در صفحه 184 مجلّد پنجم بار ديگر اين حديث به اختصار و با اندك تغيير به اين صورت ضبط شد: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً عُمِلَ لَها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ وِزْرِه شَىْ ءٌ. اين حديث در مآخذ ديگر به صور مختلف ضبط شد كه براى نمونه يكى دو مورد ذكر مى شود: مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ كُتِبَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِها وَلا يُنْقَصُ مِنْ أُجُوْرِهِمْ شَىْ ءٌ وَمَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامَ سُنَّةً سَيِّئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ كُتِبَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِها وَلا يُنْقَصُ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَىْ ءٌ. «صحيح مسلم، ج 8، ص 61؛ ج 3، ص 88» در جامع الصغير، ج 1، ص 46 به صورت زير آمده: إِعْلَمْ يا بَلالُ إِنَّهُ مَنْ أَحْيَا سُنَّةً مِنْ سُنَّتِىْ قَدْ أُمِيْتَتْ بَعْدِىْ كانَ لَهُ مِنَ الأَجْرِ مِثْلُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُوْرِهِمْ شَيْئاً وَمَنْ إِبْتَدَعَ بِدْعَةَ ضَلالَةٍ لا يَرْضَاهَا اللّه ُ وَرَسُوْلُهُ كانَ عَلَيْهِ مِثْلُ إِثامِ مَنْ عَمِلَ بِها لا يَنْقُصُ ذلِكَ مِنْ أَوْزَارِ النَّاسِ شَيْئاً. در مجلّد اوّل تفسير ابوالفتوح، صفحه 101، حديث مذكور به دو پاره قسمت شده و هر پاره با ترجمه ضبط شده به اين صورت: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 349؛ ج 18، ص 192.

ص: 162

ترجمه: هر كه سنّتى بد نهد، بزّه آن و بزّه آنان كه بر آن كار كنند تا به قيامت، بر او باشد. وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يَوْمِ القِيمَةِ.

ترجمه: و هر كس سنّتى نكو نهد، مزد آن و هر كه بر آن كار كنند، او را باشد تا به روز قيامت.

مَن سَئَلَ وَلَهُ مالٌ يُغنِيهِ جائَتْ مَسئَلَتُهُ يَومَ القِيامَةِ خَدشاً أَو خُمُوشاً أَو كُدُوحاً.

ترجمه: هر كه او سؤال كند و مستغنى بود از سؤال كردن آن سؤالهاى آدمى مى آيد روز قيامت در روى او خراشيدگى بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 496)

مَن صَلَّى خَلفَ إِمامٍ مُوافِقٍ قِرائَةُ الإِمامِ قِرائَتُهُ.

ترجمه: هر كه در قفاى امامى موافق نماز كند، قرائت امام قرائت اوست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 505)

مَن صَلّى خَلفَ مَن يُقتَدى بِهِ فَقِرائَةُ الإِمامِ لَهُ قِرائَةُ.

ترجمه: هر كه اقتدا كند به كسى در نماز، قرائت امام قرائت او باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 61)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 197.
2- . همان، ج 9، ص 52.
3- . روض الجنان، ج 1، ص 40.

ص: 163

مَن ضَمَّ يَتِيماً إِلى طَعامِهِ وَشَرابِهِ حَتّى يَستَغنِيَ عَنهُ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.

ترجمه: هر كه يتيمى را با خود گيرد به طعام و شراب تا چنان شود كه از او مستغنى شود، بهشت او را واجب شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 266؛ جامع الصغير، ج 2، ص 149، با اختلافى مستدرك الوسائل، ج 1، ص 148)

مَن طَلَبَ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ فَما لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ.

[ ترجمه: آنكه به كار آخرت دنيا را طلب كند در آن سراى او را نصيبى نباشد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 663)

مَن عَلِمَ بِعِلمٍ فَكَتَمَهُ أُلجِمَ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ.

ترجمه: هر كس كه او علمى داند و او را از آن بپرسند پنهان كند، فرداى قيامت او را بيارند، لگامى از آتش بر دهن او كرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 244)

مَن عَمَّرُهُ اللّه ُ سِتِّينَ سَنَةً فَقَد أَعذَرَ إِلَيهِ فِي العُمرِ.

ترجمه: هر كه را خداى شصت سال عمر دهد، عذر برانگيخته باشد با او در باب عمر.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 396)

مَن عَمِلَ عَمَلَ قَومِ لُوطٍ فَاقتُلُوا الفَاعِلَ وَالمَفعُولَ. ترجمه اين حديث بلافاصله پس از آن نيامده؛ بلكه ده سطر پيش از حديث، آن هم به روايت عكرمه از عبداللّه كه رسول صلى الله عليه و آله گفت: هر كه عمل قوم لوط كند، فاعل را و مفعول را بكشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 426)

مَن فاتَتهُ صَلاةُ العَصرِ فَكَأَنَّما وَتَرَ مالَهُ وَأَهلَهُ.

[ ترجمه:آنكه نماز عصرش فوت شود مانند آن كسى است كه مال و اهلش را به ظلم گرفته باشند.]

.


1- . همان، ج 2، ص 313.
2- . همان، ج 5، ص 98.
3- . همان، ج 2، ص 260.
4- . همان، ج 16، ص 122.
5- . همان، ج 8، ص 291.

ص: 164

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 82)

مَن فارَقَ الجَماعَةَ وَاستَذَلَّ الإِمارَةَ لَقِيَ اللّه َ وَلا وَجهَ لَهُ عِندَهُ.

ترجمه: هر كس كه از جماعت مسلمانان مفارقت كند و امارت را يعنى امامت را ذليل و خوار دارد با پيش خداى تعالى شود و او را به نزديك خداى هيچ روى نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 108)

مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ فِي الدُّعاءِ فُتِحَت لَهُ أَبوابُ الإِجابَةِ.

ترجمه: هر كه دَرِ دعا بر او بگشايند، دَرِ اجابت بر او گشاده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 298)

مِن فِقهِ المَرءِ رِفقُهُ فِي المَعِيشَةِ.

[ ترجمه: از دانائى مرد مُداراى اوست در هزينه زندگى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 376؛ جامع الصغير، ج 2، ص 134؛ با «مَنْ فقه» شروع مى شود)

مَن قَدَّمَ ثَلاثَةً مِنَ الوَلَدِ لَم يَمَسَّهُ النّارُ إِلاّ تَحِلَّةَ القَسَمِ.

ترجمه: هر كس كه سه فرزند را در پيش افكند، آتش به او نرسد، الاّ به مقدار تحليل سوگند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 377)

مَن قَرَءَ بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ كَتَبَ اللّه ُ لَهُ بِكُلِّ حَرفٍ أَربَعَةَ أَلفِ حَسَنَةٍ وَمَحاعَنهُ أَربَعَةَ أَلفِ سَيِّئَةٍ وَرَفَعَ اللّه ُ لَهُ أَربَعَةَ أَلفِ دَرَجَةٍ.

ترجمه: هر كه اين آيه بخواند، خداى تعالى او را به هر حرفى چهار هزار حسنه بنويسد و چهار هزار سيّئه بسترد و چهار هزار درجه از براى او ترفيع كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 16)

مَن قَنَعَ شَبِعَ وَمَن لا يَقنَعُ لا يَشبَعُ.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 313.
2- . همان، ج 1، ص 259 _ 260.
3- . همان، ج 3، ص 47.
4- . همان، ج 16، ص 80.
5- . همان، ج 2، ص 243.
6- . همان، ج 1، ص 41.

ص: 165

ترجمه: قانع اگر چه گرسنه است، سير است و طامع اگر چه سير است، گرسنه است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 539)

مَن كانَ آمِراً بِمَعرُوفٍ فَليَكُن أَمرُهُ ذلِكَ بِمَعرُوفٍ.

ترجمه: هر كس كه اوامر معروف كند، بايد تا آن امر معروف نيز به معروف (2) كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 278)

مَن كانَ القُرآنُ حَدِيثَهُ وَالمَسجِدُ بَيتَهُ بَنَى اللّه ُ لَهُ بَيتاً فِي الجَنَّةِ.

ترجمه: هر كه قرآن حديث او باشد و مسجد خانه او، خداى تعالى در بهشت براى او خانه بنا كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 46)

مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّه ِ وَاليَومِ الآخِرِ فَليُكرِم ضَيفَهُ.

[ ترجمه: آنكه به خداوند و روز واپسين ايمان دارد، بايد كه ميهمانش را گرامى دارد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 267؛ جامع الصغير، ج 2، ص 153)

مَن كَتَمَ عِلماً عَن أَهلِهِ أُلجِمَ يَومَ القِيامَةِ بِلِجَامٍ مِنَ النّارِ.

ترجمه: هر كه او علمى پنهان كند از اهلش، روز قيامت لگامى از آتش بر سر او كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 707؛ جامع الصغير، ج 2، ص 153)

مَن كَثَّرَ صَلاتَهُ بِاللَّيلِ حَسُنَ وَجهُهُ بِالنَّهارِ.

ترجمه: هر كه به شب نماز بسيار كند، به روز رويش نيكو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 623) اين حديث به همين صورت در صفحه 378 مجلد سوم تفسير ابوالفتوح، و نيز در صفحه 109 مجلّد پنجم همين تفسير مجدداً ذكر شد؛ فقط در مجلد سوم بار ديگر آن را چنين ترجمه نمود: «هر كه را نماز بسيار بود به شب، رويش نيكو بود به روز». در مجلد دوم جامع الصغير، صفحه 153 اين حديث آمده.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 261.
2- . غرض اين است كه به قاعده و مراعات مصلحت امر به معروف كند.
3- . روض الجنان، ج 2، ص 345.
4- . همان، ج 14، ص 155.
5- . همان، ج 2، ص 315.
6- . همان، ج؟؟؟، ص؟؟؟.
7- . همان، ج 5، ص 20؛ ج 15، ص 269.

ص: 166

مَن كَذَبَ عَلىَّ مُتَعَمِّداً فَليَتَبَوَّء بَينَ عَينَي جَهَنَّمَ مَقعَداً.

ترجمه: هر كه بر من دروغ گويد، گو خويشتن را در چشم هاى دوزخ جاى ساز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 68) در جامع الصغير، مجلد دوم، صفحه 153، اين حديث آمده با «مقعدة من النار».

مَن كَظِمَ غَيظاً وَهُوَ قادِرٌ عَلى إِنفاذِهِ مَلَأَهُ اللّه ُ أَمناً وَإِيماناً.

ترجمه: هر كه خشمى فرو برد و او تواند تا آن خشم را از پيش ببرد، خداى تعالى دل او را پر از امن و ايمان كند.

(تفسير ابوالفتوح رازىم . همان، ج 5، ص 69. ، ج 1، ص 652؛ جامع الصغير، ج 2، ص 153)

مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ... أَلَستُ أَولى بِكُم مِنكُم بِأَنفُسِكُم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 97) در صفحه 192 مجلد دوم تفسير ابوالفتوح، حديث به اين صورت آمده: أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ؟

ترجمه: نه من به شما از شما اولى ترم؟ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ أَلّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

ترجمه: هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست. بار خدايا! هر كه او را دوست دارد، دوستش دارد و هر كه او را دشمن دارد، تو او را دشمن دار و هر كه ناصر او باشد، ناصرش باش و هر كه خاذل او باشد، مخذولش دار. أَلّلهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 199.
2- . همان، ج 6، ص 244؛ ج 7، صص 67 و 73 و 80 و 83.

ص: 167

ترجمه: بار خدايا! برسانيدم؟ أَلّلهُمَّ اشْهَدْ عَلَيْهِمْ.

ترجمه: بار خدايا! گواه باش برايشان. اين حديث از آغاز تا «وَ عادِ مَنْ عاداهُ» در مآخذ زير ضبط شده: «مسند احمد، ج 4، ص 370 و 381؛ جامع الصغير، ج 2، ص 180؛ كنوز الحقائق، ج 133»

أَلمُنكِرُ لاَخِرِنا كَالمُنكِرِ لَأَوَّلِنا (1) .

[ ترجمه: آنكه آخرين ما را انكار كند مانند آن باشد كه آغازين ما را انكار كرده باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 365)

مَن لَعِبَ بِالنَّردِ فَقَد عَصَى اللّه َ وَرَسُولَهُ.

ترجمه: هر كه نرد بازى كند، در خدا و پيغمبر عاصى باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 365؛ جامع الصغير، ج 2، ص 154)

مَن لَعِبَ بِالنَّردِ شِيرِ فَكَأَنَّما غَمَسَ يَدَهَ فِي لَحمِ الخِنزِيرِ وَدَمِهِ.

ترجمه: هر كه او نرد بازد، همچنان بود كه دست در گوشت و خون خوك زده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 365)

مَن لَم تَنهَهُ صَلاتُهُ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنكَرِ لَم تَزِدهُ مِنَ اللّه ِ إِلاّ بُعداً.

ترجمه: هر كه نهى نكند او را نماز او از فحشاء منكر، آن نماز او را از خداى جز دورى نيفزايد.

.


1- . و گفتند اين (غرض حديث مذكور است)، صادق عليه السلام گفت و روا بود كه سخن او باشد و... (ر. ج 2، ص 360).
2- . روض الجنان، ج 8، ص 116.
3- . همان، ج 3، ص 213.
4- . همان، ص 214.

ص: 168

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج، ص 238؛ جامع الصغير، ج 2، ص 154)

مَن لَم يُحسِنِ الوَصِيَّةَ عِندَ مَوتِهِ كانَ ذلِكَ نَقصاً فِي عَقلِهِ وَمُروَّتِهِ.

[ ترجمه: آنكه هنگام مرگ وصيّت نيكو نكند آن كوتاهى و نقصى در عقل و جوانمردى اوست.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 491)

مَن لَم يَسئَلِ اللّه َ مِن فَضلِهِ غَضِبَ اللّه ُ عَلَيهِ.

ترجمه: هر كس كه از خداى تعالى نخواهد از فضل او؛ خداى تعالى بر او خشم گيرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 759)

مَن لَم يَشكُرِ القَلِيلَ لَم يَشكُرِ الكَثِيرَ وَمَن لَم يَشكُرِ النّاسَ لَم يَشكُرِ اللّه َ وَالتَّحَدُّثُ بِنِعمَةِ اللّه ِ شُكرٌ وَتَركُهُ كُفرٌ وَالجَماعَةُ رَحمَةٌ وَالفُرقَةُ عَذابٌ.

ترجمه: هر كه شكر اندك نكند، شكر بسيار نكند و هر كه شكر مردمان نكند، شكر خداى نكند و حديث كردن به نعمت خداى شكر است و ترك او كفران نعمت است و جماعت، رحمت است و فرقت، عذاب است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 549)

جامع الصغير اين حديث را به اين صورت آورده: مَنْ لَمْ يَشْكُرِ النّاسَ لَمْ يَشْكُرِ اللّه َ. (جامع الصغير، ج 2، ص 180)

مَن ماتَ بِغَيرِ وَصِيَّةٍ ماتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

ترجمه: هر كس كه او بى وصيّت بميرد، مردن او مردن جاهلان باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 278)

مَن ماتَ غَريباً مَاتَ شَهِيداً.

ترجمه: هر كه او غريب ميرد، شهيد ميرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 672)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 210 _ 211.
2- . همان، ج 13، ص 119.
3- . همان، ج 5، ص 344.
4- . همان، ج 20، ص 319.
5- . همان، ج 2، ص 343.
6- . همان، ج 5، ص 122.

ص: 169

مَن ماتَ فَقَد قامَت قِيامَتُهُ.

ترجمه: هر كه بميرد، قيامت او برخاست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 140)

مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ شَهِيداً. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ مَغفُوراً له. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ، ماتَ تائِباً. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ مُؤمِناً مُستَكمَلَ الإِيمانِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، بَشَّرَهُ مَلَكُ المَوتِ بِالجَنَّةِ ثُمَّ مُنكَرٌ وَنَكِيرٌ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، يُزَفُّ إِلَى الجَنَّةِ كَما تُزَفُّ العَرُوسُ إِلى زَوجِها. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، فُتِحَ لَهُ مِن قَبرِهِ بابانِ إِلَى الجَنَّةِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ، جَعَلَ اللّه ُ زُوَّارَ قَبرِهِ مَلائِكَةَ الرَّحمَةِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ، عَلَى السُّنَّةِ وَالجَماعَةِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَكتُوبٌ بَينَ عَينَيهِ آئِسٌ مِن رَحمَةِ اللّه ِ. أَلا وَمَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ، ماتَ كافِراً. أَلا وَمَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ، لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ.

ترجمه: هر كس بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، شهيد مرده. هر كس كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، گناهش بيامرزند و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آلهبميرد بر توبه بميرد و هر كس كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، مؤمنى باشد تمام ايمان، و هر كس كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، او را ملك الموت و منكر و نكير بشارت دهند به بهشت و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد چنان به بهشت ببرند كه عروس را به خانه شوهر و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد از بهشت دو در، در گور او گشايند و هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد خداى تعالى فرشتگان رحمت را فرمايد تا قبر او را زيارت كنند. هر كه بر دوستى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، بر سنّت و جماعت مرده باشد و هر كه بر دشمنى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، روز قيامت مى آيد بر پيشانى او نوشته كه نوميد است اين بنده از رحمت خداى تعالى. هر كه بر دشمنى آل محمّد صلى الله عليه و آله بميرد، كافر مرده و هر كه بر دشمنى آل محمّد صلى الله عليه و آلهبميرد، بوى بهشت نشنود.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 351.

ص: 170

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 572)

مَن ماتَ وَلَم يَعرِف إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.

ترجمه: هر كس كه بميرد و امام زمانه را نشناسد، مردن او مردن جاهلان باشد كه نه در اسلام باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 508)

مَن مَشَى مَعَ ظالِمٍ فَقَد أَجرَمَ.

ترجمه: هر كه او با ظالم برود، بزهكار شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 63؛ جامع الصغير، ج 2، ص 155، با اختلافى)

أَلمَنّانُ بِما يُعطِي لا يُكَلِّمُهُ اللّه ُ وَلا يَنظُرُ إِلَيهِ وَلا يُزَكِّيهِ.

ترجمه: آن كس كه چيزى بدهد و منّت بر نهد، خداى تعالى با او سخن نگويد و بدو نظر نكند و او را تزكيه نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 466)

مَن نَذَرَ أَن يُطِيعَ اللّه َ فَليُطِعهُ وَمَن نَذَرَ أَن يَعصِيَهُ فَلا يَعصِهِ.

ترجمه: هر كه نذر كند كه طاعت خداى دارد، بايد تا وفا كند و آن كس كه نذر كند به معصيت كند، بايد تا معصيت نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 550؛ جامع الصغير، ج 2، ص 155)

مَن نَذَرَ فِيما لا يَملِكُ فَلا نَذرَ لَهُ وَمَن حَلَفَ عَلى مَعصِيَتِهِ فَلا يَمِينَ لَهُ.

ترجمه: هر كه نذر كند بر چيزى كه ندارد، نذرش بر نه افتد و هر كه سوگند خورد چيزى كه معصيت بود، او را سوگند نبود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 380)

مَن نَسِيَ صَلوةً أَو نَامَ عَنها فَليُصَلِّها إِذا ذَكَرَها إِنَّ اللّه َ يَقُولُ وَأَقِمِ الصَّلوة لِذِكرِي.

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 126.
2- . همان، ج 4، ص 173.
3- . همان، ج 6، ص 156.
4- . همان، ج 4، ص 51.
5- . همان، ص 291.
6- . همان، ج 3، ص 250.

ص: 171

[ ترجمه: آنكه از ياد برد نمازى را يا در وقت آن در خواب باشد بايد كه نماز كند آنگاه كه به ياد آرد؛ خداوند مى فرمايد به پاى دار نماز را براى آنكه به ياد من باشى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 498)

مَن يُحاسَب يُعَذِّب.

ترجمه: هر كه را حساب كنند، عذاب كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 496)

مَن يَغفِر يَغفِرِ اللّه ُ لَهُ وَمَن يَعفُ يَعفُ اللّه ُ عَنهُ.

ترجمه: هر كه بيامرزد كسى را، خداى تعالى او را بيامرزد و هر كه عفو كند گناهكارى، خداى تعالى او را عفو كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 69)

أَلمُهاجِرُ مَن هاجَرَ مانَهاهُ اللّه ُ عَنهُ.

[ ترجمه: مهاجر آن باشد كه از آنچه خداوند نهى فرموده هجرت كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 19)

مُهُورُ حُورِ العِينِ قَبَضاتُ الثَّمَرِ وَفِلَقُ الخُبزِ.

ترجمه: كابين حور العين مشتهاى خرما باشد و پاره هاى نان كه به درويش دهند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 35)

مَوتُ العالِمِ ثُلمَةٌ فِي الإِسلامِ لا يَسُدُّها شَيءٌ إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: مرگ عالم، رخنه اى باشد در اسلام و دين كه آن را هيچ چيز نبندد تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 202)

أَلمُؤَذِّنُونَ أَطوَلُ النّاسِ عِناقاً يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: مؤذّنان، دراز گردن ترين مردمان باشند روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 2، ص 183؛ جامع الصغير، ج 2، ص 157)

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 135.
2- . همان، ج 20، ص 198.
3- . همان، ج 6، ص 171.
4- . همان، ص 47.
5- . همان، ج 17، ص 219.
6- . همان، ج 11، ص 241.
7- . روض الجنان، ج 7، ص 42.

ص: 172

مَوضِعُ الصَّلوةِ مِنَ الدِّينِ كَمَوضِعِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ.

ترجمه: جاى نماز از دين جاى سر است از تن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 103؛ ج 2، ص 482)

أَلمُؤمِنُ أَحَقُّ بِالمُؤمِنِ مِن أَبِيهِ وَأُمِّهُ إِن جاعَ أَطعَمَهُ وَإِن عَرى كَساهُ وَإِن خافَ آمَنَهُ وَإِن مَرِضَ عاداهُ وَإِن ماتَ شَيَّعَ جِنارَتَهُ.

[ ترجمه: حق مؤمن بر مؤمن از پدر و مادرش بيشتر است اگر كه گرسنه باشد بايد كه او را سير كند و اگر عريان باشد بايد كه او را بپوشاند و اگر بترسد بايد كه او را امنيت استوار كند و اگر بيمار باشد بايد كه او را عيادت كند و اگر بميرد جنازه او را تشييع كند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 325)

أَلمُؤمِنُ أَخُو المُؤمِنِ لا يَظلمُهُ وَلا يُسَلِّمُهُ، لا تُحاسِدُوا وَلا تُباغِضُوا وَلا تَدابِرُوا وَكُونُوا عِبادَاللّه ِ إِخواناً أَلتَّقوَى هيهُنا وَأَشارَ بِيَدِهِ إِلى صَدرِهِ حَسِبَ امرَءً مِنَ الشَّرِّ أَن يَحفِرَ لِأَخِيهِ.

ترجمه: مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نكند و نگذارد كه كسى بر او ظلم كند، بر يكديگر حسَد مبرى و با يكديگر دشمنى مكنى و پشت بر يكديگر مكنى؛ يعنى خذلان و هجران، و اى بندگان خداى! چون برادران باشى پرهيزگارى بر دل است بس باد مرد را از شرّ و بدى آنكه عهد برادر مسلمان بشكافد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 621)

أَلمُؤمِنُونَ كَنَفسٍ واحِدَةٍ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 123 و 621؛ ج 2، ص 166؛ ج 4، ص 60؛ ج 5، ص 122) اين حديث در جامع الصغير، ج 2، ص 158 چنين آمده است:

.


1- . همان، ج 1، ص 247؛ ج 8 ، ص 455.
2- . همان، ج 3، ص 118.
3- . همان، ج 4، ص 476 _ 477.
4- . همان، ج 1، ص 293؛ ج 4، ص 477؛ ج 14، ص 184 و 110؛ ج 18، ص 29.

ص: 173

أَلْمُؤْمِنُوْنَ كَرَجُلٍ واحِدٍ.

ترجمه: مؤمنان چون يك تن اند.

(كنوز الحقائق، ص 136)

أَلمُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ وَقَّافٌ مُثبِتُ لا يَعجَلُ عالِمٌ وَرِعٌ وَالمُنافِقُ هُمَزَةٌ لُمَزَةٌ حُطَمَةٌ كَحاطِبِ اللَّيلِ لا يُبالِي مِن أَينَ يَكسِبُ وَفِيما يُنفِقُ.

ترجمه: مؤمن زيرك است و حذر كننده و ساكن و بر جاى و شتابزدگى نكد و عالم و پارسا باشد؛ و منافق غيّاب و غمّاز و شكننده باشد، چون كسى كه به شب هيزم جمع كند، باك ندارد كه از كجا كسب كند و در چه نفقه كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 581) در جامع الصغير، ج 2، ص 184 و نيز در كنوز الحقائق، ص 136 جمله اوّل اين حديث آمده.

أَلمُؤمِنُ لِلمُؤمِنِ كَالبُنيانِ يُشَيِّدُ بَعضُهُ بَعضاً وَشَبَكَ بَينَ أَصابِعِهُ.

ترجمه: مؤمن مؤمن را چون بنيان است كه بهرى بهرى را محكم دارد و انگشتان در هم افكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 621) و در جلد دوم تفسير ابوالفتوح، صفحه 166 به جز جمله آخر، اين حديث بار ديگر آمده.

مَيتَتانِ مُباحَانِ، أَلسَّمَكُ وَالجَرادُ.

[ ترجمه: دو مردار است كه خوردن آن مباح است ماهى و ملخ.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 94)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 399.
2- . همان، ج 4، ص 477.
3- . همان، ج 6، ص 234.

ص: 174

أَلنّاسُ رَجُلانِ فَمُبتَاعٌ نَفسَهُ فَمُعتِقُها وَبائِعٌ نَفسَهُ فَمُوبِقُهَا.

ترجمه: مردم دو است: يكى آنكه خود را بخرد و آزاد كند، و يكى آن است كه خود را بفروشد و هلاك كند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 540)

أَلنّاسُ كَإِبلٍ مِئَةٍ لا تَجِدُ فِيها راحِلَةً واحِدَةً.

[ ترجمه: مردم چون قطار شتران باشند كه در آن يك راحله نيابى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 709)

أَلنّاسُ كَأَسنَانِ المَشطِ.

ترجمه: مردم چون دندانه شانه اند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 709)

أَلنّاسُ مَعادِنُ كَمُعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ.

ترجمه: مردمان معدنهااند؛ چون معدنهاى زر و سيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 709)

اين حديث به صورت هاى ديگر نيز روايت شده: أَلنّاسُ مَعادِنُ تَجِدُوْنَ خِيارَهُمْ فِى الجاهِلِيَّةِ خِيارَهُمْ فِى الإِسْلامِ إِذا فَقِهُوْا. «مسند احمد، ج 2، ص 257، و با اختلاف اندك، ص 260، 391، 431، 438» أَلنّاسُ مَعادِنُ وَالعِرْقُ دَسّاسٌ وَأَدَبُ السُّوْءِ كَعِرْقِ السُّوْءِ. «جامع الصغير، ج 2، ص 187، كنوز الحقائق، ص 141» أَلنّاسُ مَعادِنُ فِى الخَيْرِ وَالشَّرِّ. «كنوز الحقائق، ص 141»

أَلنُّجُومُ أَمانٌ لِأَهلِ السَّمَاءِ وَأَهلُ بَيتِي أَمانٌ لِأُمَّتِي فَإِذا خَلَتِ السَّماءُ مِنَ النُّجُومِ أَتى أَهلَ السَّماءِ ما يُوعَدُونَ وَإِذا خَلَتِ الأَرضُ مِن أَهلِ بَيتِي أَتى أَهلَ الأَرضِ مايُوعَدُونَ.

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 301.
2- . همان، ج 5، ص 220.
3- . همان، ص 217.
4- . همان، ص 218.

ص: 175

[ ترجمه: ستارگان امنيّت ساكنين آسمانند و اهل بيت من امنيت ساكنان زمين چون آسمان از ستارگان تهى گردد بر سر اهل آسمان آن آيد كه آنان را بر آن ترسانده بودند و چون زمين از اهل بيتم خالى شود بر سر اهالى زمين آن آيد كه آنان را وعده داده بودند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 313)

نَحنُ الآخِرُونَ السّابِقُونَ يَومَ القِيامَةِ.

ترجمه: ما آخرين امّتان و پيغمبران و سابقانيم روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 3 و 305) صورت كامل تر اين حديث كه در مآخذ ديگر آمده، به اين شرح است: نَحْنُ الآخِرُوْنَ السّابِقُوْنَ يَوْمَ القِيمَةِ يَوْمَ القِيمَةِ بِيَدِ أَنَّهُمْ أُوْتُوْ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِنا وَأُوْتِيْناهُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهذا يَوْمُهُمُ الَّذِىْ فُرِضَ عَلَيْهِمْ فَاخْتَلَفُوا فِيْهِ فَهدَانَا اللّه ُ لَهُ فَهُمْ لَنا فِيْهِ تَبَعٌ فَالْيَهُوْدُ غَداً وَالنَّصارَى بَعْدَ غَدٍ. (بخارى، ج 1، ص 36 و 103؛ ج 4، ص 95 و 121؛ مسلم، ج 3، ص 7 و 8؛ مسند احمد، ج 1، ص 282 و 296؛ ج 2، ص 243، 249 و 273)

نَحنُ أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ لا نَكتُبُ وَلا نَحسَبُ.

ترجمه: ما امّتيم امّى ننويسيم و حساب نكنيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 147)

در همين مجلّد، صفحه 285 اين حديث بار ديگر آمده و به دنبال آن چنين افزوده شد: أَلشَّهْرُ هكَذا وَعَقَدَ بِيَدِه. و ترجمه آن را چنين آورده: ماه چنين باشد و چنين باشد و انگشت يك بار بسى عقد كرد و يك بار به بيست و نه. در جلد اول مستدرك الوسائل «مرة ثلثين و مرّة تسعة و عشرين» آمده.

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 389.
2- . همان، ج 10، ص 94؛ ج 12، ص 118.
3- . همان، ج 2، ص 24.

ص: 176

نَحنُ مَعاشِرَ الأَنبِياءِ لا نُورَث ماتَرَكناهُ صَدَقَةً.

[ ترجمه: ما گروه پيامبران ارث نمى گزاريم آنچه از ما مى ماند صدقه است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 734)

أَلنَّدَمُ التَّوبَةُ.

[ ترجمه: پشيمانى (از گناه) توبه است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 185؛ جامع الصغير، ج 2، ص 161)

أَلنِّساءُ حَبائِلُ الشَّيطانِ.

[ ترجمه: زنان ريسمان شيطانند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 520؛ جامع الصغير، ج 2، ص 127)

نَسَخَت الزَّكوةُ كُلَّ صَدَقَةٍ.

ترجمه: وجوب زكات وجوب صدقاتى كه پيش از زكات بود، منسوخ كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 268)

نُصِرتُ بِالرُّعب.

ترجمه: مرا يارى كردند به ترس.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 666؛ جامع الصغير، ج 2، ص 160) به صورت ديگر آمده.

نَضَّرَ اللّه ُ امرَءً سَمِعَ مَقالَتِي فَوَعاها.

[ ترجمه: خداوند سفيدروى كند آنكه سخن مرا بشنود و آن را بگوش جان بنيوشند]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 436؛ جامع الصغير، ج 2، ص 160، با اندك اختلاف)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 281.
2- . همان، ج 18، ص 194.
3- . همان، ج 4، ص 206.
4- . همان، ج 2، ص 318.
5- . همان، ج 5، ص 106.
6- . همان، ج 20، ص 54.

ص: 177

أَلنَّظَرُ إِلى مَحاسِنِ المَرئَةِ سَهمٌ مَسمُومٌ مِن سِهامِ إِبلِيسٍ.

[ ترجمه: نگاه به زيباييهاى زن تيرى است مسموم از تيرهاى شيطان.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 31)

نِعمَ المالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِحِ.

ترجمه: نيك چيزى است مال نيك مرد را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 475؛ ج 2، ص 582؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 123 _ 124)

نِعمَ الخَلِيلُ إِبراهِيمُ أُبتِلى فَصَبَر وَأُعطِيَ فَشَكَرَ وَلَولا إِنِّي أَخافُ عَلى عِترَتِي لَسَأَلتُ اللّه َ لَهُمُ الإِمامَةَ وَمالَهُم وَلِلدُّنيا فَإِنَّهُم خُلِقُوا لِلاْخِرَةِ وَخُلِقَتِ الدُّنيا لَهُم.

ترجمه: نيك خليلى بود خداى را ابراهيم؛ ابتلا كردند او را، صبر كرد و بدادند او را، شكر كرد و اگر نه آنستى كه من بر عترت خود مى ترسم، از خداى تعالى (جلّ جلاله) در خواستمى تا ايشان را امامت دادى و ليكن ايشان را با دنيا چه كار كه ايشان را براى آخرت آفريده اند و دنيا براى ايشان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 239)

نِعمَ السواكُ لزَّيتُونُ مِنَ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ.

ترجمه: نيك مسواكى است درخت زيتون كه درخت مبارك است. (بوى دهن خوش كند و شوخ دندان ها ببرد).

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5 ص 553)

نِعمَ المَطِيَّةُ أَنَا وَنِعمَ الرّاكِبانِ هُما وَأَبُوهُما خَيرٌ مِنهُما.

[ ترجمه: چه خوب سوارى دهنده اى هستم من و چه خوب سوارانى هستند اين دو (حسن و حسين عليهماالسلام) و پدرشان بِه از ايشان است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 114)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 124.
2- . همان، ج 4، ص 78.
3- . همان، ج 2، ص 247.
4- . همان، ج 20، ص 328.
5- . همان، ج 11، ص 22.

ص: 178

نَعُوذُ بِاللّه ِ مِنَ الحَورِ بَعدَ الكَورِ.

[ ترجمه:]پناه مى برم به خدا از ندارى پس از دارايى

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 497)

نَقَلَنِي اللّه ُ مِن أَصلابِ الطّاهِرِينَ، إِلى أَرحامِ الطّاهِراتِ لَم يُدَنِّسنِي بِدَنَسِ الجاهِلِيَّةِ.

ترجمه: خداى تعالى مرا مى گرداند از اصلاب پاكان، در ارحام پاكان، مرا مدنّس بنكرد به دنس جاهليّت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 295)

أَلنِّكاحُ سُنَّتِي، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتِي فَلَيسَ مِنِّي.

ترجمه: نكاح سنّت من است و هر كس كه رغبت كند از سنّت من، از من نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 34؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 127) در مجلّد سوم از تفسير ابوالفتوح، صفحه 210، قسمت دوم اين حديث تكرار شد.

نَومٌ الصّائِمِ عِبادَةٌ وَصُمتُهُ تَسبِيحٌ وَعَمَلُهُ مُضاعَفٌ وَدُعائُهُ مُستَجابٌ.

[ ترجمه: خواب روزه دار عبادت است و سكوت او تسبيح است و هر عملى كه انجام دهد دو برابرش دهند و دعاى او مستجاب است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 290) در مجلد دوم كنوز الحقائق، صفحه هاى 125 _ 126، قسمت اوّل اين حديث آمده و با «نوم العالم» شروع شده است.

هِذِهِ كَلِماتُكَ وَكَلَماتُ إِبراهِيمَ هِيَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ.

ترجمه: اين كلمات تو است و كلمات ابراهيم آفتاب و ماه بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 239)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 199.
2- . همان، ج 7، ص 341.
3- . همان، ج 14، ص 128.
4- . همان، ج 3، ص 25.
5- . همان، ج 2، ص 248.

ص: 179

هُم خُلَفائِي وَأَئِمَّةُ المُسلِمِينَ مِن بَعدِي أَوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أَبِيطالِبِ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَينُ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَليٍّ المَعرُوفُ فِي التَّوريةِ بِالباقِرِ وَسَتُدرِكُهُ يا جابِرُ فَإِذا لَقِيتَهُ فَاقرَأهُ مِنِّي السَّلامَ ثُمَّ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بنُ جَعفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بن مُوسى ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَليٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الحَسَنُ بنُ عَليٍّ ثُمَّ سَمِيّي وَكَنيّي حُجَّةُ اللّه ِ فِي أَرضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبادِهِ، ابنُ الحَسَنِ بنِ عَليٍّ ذاكَ الَّذِي يَفتَحُ اللّه ُ عَلى يَدَهِ مَشارِقَ الأَرضِ وَمَغارِبَها ذاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَن شِيعَتِهِ غَيبَةً لا يَثبُتُ فِيهِ عَلَى القَولِ بِإِمامَتِهِ إِلاّ مَنِ امتَحَنَ اللّه ُ قَلبَهُ لِلاِْيمانِ.

ترجمه: ايشان خليفان من اند و امامان مسلمان اند از پس من؛ اوّلشان على و آنگه حسن، پس حسين، پس على بن الحسين، آنگه محمد بن على كه در تورات به باقر معروف است و تو او را دريابى. چون او را بينى، از منش سلام برسان؛ يك يك را نام برد تا به حجت رسيد، گفت: آنگه مردى نامش نام من بود و كنيتش كنيه من بود. حجّت خداى بود در زمين و بقيه او در بندگانش پسر حسن بن على و او آن بود كه خداى تعالى بگشايد بر دست او مشارق و مغارب زمين را. او آن است كه از شيعتش غايب شود؛ غيبتى كه بر امامت او ثبات نكنند با آن غيبت، الاّ مؤمنى كه خداى تعالى دل او را به ايمان امتحان كرده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 786)

هِيَ أُمُّ القُرآنِ وَهِيَ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ.

[ ترجمه: آن ما در قرآن است و شفاى از هر بيمارى.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ج 1، ص 13)

وَالَّذِي نَفسِي بِيَدِهِ، لَهذا عِندَاللّه ِ يَومَ القِيامَةِ، أَفضَلُ مِن قَرَابِ الأَرضِ مِن هَذا.

ترجمه: به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اين مرد حقير كه در چشم تو مى آيد، به نزديك خداى بهتر و فاضل تر است از جهانى از اين مرد.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 412.
2- . همان، ج 1، ص 32.

ص: 180

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 348)

أَنَا وَكافِلُ اليَتِيمِ، كَهاتَينِ فِي الجَنَّةِ، وَأَشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطَى.

ترجمه: من و آن كس كه كفالت يتيم كند در بهشت، هم چنانيم كه اين دو انگشت؛ يعنى انگشت دوم و انگشت ميانه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 548)

وَأَيُّ داءٍ أَدوَءُ مِنَ البُخلِ.

ترجمه: كدام درد است بى درمان تر از بخل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 597)

وَالثُّلثُ كَثِيرٌ لَأَن تَدَعَ عِيالَكَ أَغنِياءَ خَيرٌ مِن أَن تَترُكَهُم عالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ.

[ ترجمه: و ثلث بسيار است، عيالت را دارا واگذارى بِه از آن است كه آنان را در حالى ترك كنى كه تهيدست باشند و دستشان به سوى مردم دراز باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 728)

وَجِهادُ المَرأَةِ، حُسنُ التَّبَعُّلِ.

[ ترجمه: و جهاد زن، نيكو شوهردارى است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 386)

وَحَسبُكَ مِن نِساءِ العالَمِينَ، أَربَعٌ مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ وَآسِيَةُ إِمرَأَةُ فِرعَونَ وَخَدِيجَةُ بِنتُ خُوَيلَدٍ وَفاطِمَةُ.

[ ترجمه: و بس است تو را از زنان جهانيان، چهار نفر: مريم دختر عمران و آسيه زن فرعون و خديجه دختر خويلد و فاطمه.] در متن تفسير دنبال اين حديث پس از كلمه فاطمه چنين آمده: «... دختر محمد (صلوات اللّه عليه و عليهنّ)» (6) .

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 174.
2- . همان، ج 20، ص 317.
3- . همان، ج 4، ص 308.
4- . همان، 5، ص 266.
5- . همان، 3، ص 265.
6- . همان، ج 4، ص 294.

ص: 181

أَلوَصِيَّةُ تَمامُ ما نَقَصَ مِنَ الزَّكوةِ.

ترجمه: وصيّت آن را جبران باشد، كه از زكات فائت شده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 278)

وَلَهُ لِسانٌ ذَلِقٌ يَومَ القِيامَةِ، يَشهَدُ لِمَن وافاهُ.

ترجمه: روز قيامت سنگ سياه را زبانى باشد فصيح، گواهى دهد براى آنكه به او رفته باشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 501)

وَما مِن دُعاءٍ إِلاّ بَينَهُ وَبَينَ السَّماءِ حِجابٌ.

ترجمه: هيچ دعا نيست، و الاّ از ميان آن دعا و آسمان حجابى هست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 298)

وَمَن لَم يُحسِن وَصِيَّتَهُ عِندَ المَوتِ، كانَ ذلِكَ نَقصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَعَقلِهِ.

ترجمه: هر كه او به نزديك مرگ وصيّت نيكو نكند، نقصان بود در عقل و مروتش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 278)

وَيلٌ لِلعالِمِ مِنَ الجاهِلِ وَيلٌ لِلجاهِلِ مِنَ العالِمِ.

ترجمه: واىِ عالم از دست جاهل و واى جاهل از دست عالم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 70؛ جامع الصغير، ج 2، ص 169)

وَيلٌ لِمَن قَرَأَها وَلَم يَتَفَكَّر فِيها.

ترجمه: واى بر آن كس كه اين آيات بخواند و در او تفكّر نكند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 704)

وَيلٌ لِمَن قَرَءَ هذِهِ الآيَةَ فَمَجَّ بِها.

ترجمه: واى آن كس كه اين آيه بخواند و بيندازد آن را؛ يعنى تفكّر نكند در او و معتبر نگردد بدو.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 344.
2- . همان، 20، ص 211.
3- . همان، 3، ص 47.
4- . همان، 2، ص 344.
5- . همان، ج 14، ص 205.
6- . همان، ج 5، ص 206.

ص: 182

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 250)

يا أَيُّهَا النّاسُ إِنِّي تَرَكتُ فِيكُم خَلِيفَتَينِ، إِن أَخَذتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا بَعدِي: أَحَدُهُما أَكبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتابُ اللّه ِ حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّماءِ إِلَى الأَرضِ وَعِترَتِي أَهلُ بَيتِي إِنَّ اللّه َ اللَّطِيفَ الخَبِيرَ أَخبَرنِي أَنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلِيَّ الحَوضَ.

ترجمه: من مى روم و در ميان شما دو خليفه رها مى كنم؛ يكى از يكى مهتر. اگر پى ايشان گيريد گمراه نشويد: يكى كتاب خداست، رسنى از آسمان به زمين فرو گذاشته و يكى عترت و اهل البيت من. و خداى لطيف خيبر مرا خبر داد كه ايشان از يكديگر جدا نشوند تا بر كنار حوض با پيش من آيند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 615) اين حديث در خطبه حجّة الوداع با اختلاف آمده.

يا أَيُّهَا النّاسُ كُتِبَ عَلَيكُمُ السَّعيُ فَاسعَوا.

[ ترجمه: اى مردم بر شما سعى نوشته شده (واجب شده) پس سعى كنيد. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 243)

يَابنَ عَبَّاسٍ إِرضَ عَنِ اللّه ِ بِما قَدَّرَ وَإِن كانَ خِلافَ هَواكَ.

ترجمه: از خداى راضى شو به آنچه بر تو قضا كند و اگر چه بر خلاف هواى تو باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 356)

يا حَسّانُ لا تَزالَ مُؤَيَّداً بِرُوحِ القُدسِ، ما نَصَرتَنا بِلِسانِكَ.

ترجمه: تو به روح القدس مؤيّدى، مادام تا ما را به زبان نصرت مى كنى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 193)

يا سَلمانُ قُم فَصَلِّ فَإِنَّ الصَّلوةَ شِفاءٌ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 275.
2- . همان، ج 4، ص 461.
3- . همان، ج 2، ص 255.
4- . همان، ج 3، ص 192.
5- . همان، ج 7، ص 69.

ص: 183

ترجمه: خيز و نماز كن كه در نماز شفاست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 108)

يا عَجَباً كُلَّ العَجَبِ لِلشَّاكِّ فِي اللّه ِ وَهُوَ يَرى خَلقَهُ.

ترجمه: عجب و همه عجب از آنكه در خداى تعالى به شك باشد و او خلق را مى بيند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 43)

يا عَلِيُّ أُعطِيتَ ثَلاثاً لَم أُعطَ: أُعطِيتَ صِهراً مثلي وَلَم أُعطَ وَأُعطِيتَ مِثلَ زَوجَتِكَ فاطِمَةَ وَلَم أُعطَ وَأُعطِيتَ مِثلَ الحَسَنِ وَالحُسَينِ وَلَم أُعطَ.

ترجمه: سه چيز تو را دادند كه مرا ندادند: پدر زنى دادند تو را چون من و مرا ندادند، و جفتى دادند تو را چون فاطمه و مرا ندادند، و فرزندانى دادند تو را چون حسن و حسين مرا ندادند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 89)

يا عَلِيُّ أَما عَلِمتَ أَنَّ مَن أَحَبَّنا وَانتَحَلَ حُبَّنا، أَسكَنَهُ اللّه ُ مَعَنا.

ترجمه: يا على! تو ندانى كه هر كه ما را دوست دارد و دعوى دوستى ما كند، با ما باشد و در درجه ما باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 201)

يا مَعشَرَ التُّجّارِ، أَنتُم فُجّارٌ إِلاّ مَنِ اتَّقى وَبَرَّ وَصَدَقَ وَقالَ بِالمالِ هكَذا وَهكَذا.

ترجمه: اى جماعت بازرگانان شما فاجرانى الا آنكه متّقى باشد و نيكوكار و راست گو كه مال خرج مى كند از اين جانب و از آن جانب.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 470)

يا مَعشَرَ التُّجّارِ، هذَا البَيعُ يَحضُرُهُ اللَّغوُ وَالكِذبُ وَاليَمِينُ فَشُوبُوهُ بِالصَّدَقَةِ.

ترجمه: اى جماعت بازرگانان! اين بيع را لغو و دروغ و سوگند در او شود آن را با صدقه به يك جا برآميزى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 470)

يَحرُمُ مِنَ الرِّضاعِ ما يَحرُمُ مِنَ النَّسَبِ.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 258.
2- . همان، ص 108.
3- . همان، ج 14، ص 245.
4- . همان، ج 18، ص 237.
5- . همان، ج 4، ص 62.
6- . همان، ص 63.

ص: 184

ترجمه: معنى آن است كه زن مرضعه به مثابه مادر است كودك را و مادر مرضعه جدّه شود كودك را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 349؛ جامع الصغير، ج 2، ص 187)

يُحشَرُ النّاسُ حُفاةً عُراةً غُرلاً.

ترجمه: خلقان را حشر كنند برهنه پا، برهنه تن، ختنه ناكرده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 112؛ ج 2، ص 385)

يُحشَرُ النّاسُ عَلى نِيَّاتِهِم.

[ ترجمه: مردم بر نيّاتشان محشور مى شوند.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 186)

يُحشَرُ النّاسُ يَومَ القِيامَةِ عَلى أَرضٍ بَيضاءَ غَرَّاءَ يَتَضَاعَفُ كَقُرصَةِ النَّقِيِّ لَيسَ فِيها مُعلَمٌ لَأَحَدٍ.

[ ترجمه: در روز قيامت مردم محشور شوند بر زمينى صاف و سفيد كه براى هيچ كس به آن نشانه و علامتى نباشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 229) در كنوز الحقائق اين حديث تا آخر كلمه «غرّاء» ضبط شد. (كنوز الحقائق، ج 2، ص 175) .

يَدُ اللّه ِ عَلَى (5) الجَماعَةِ.

[ ترجمه: دست خدا بر سر جماعت است.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 87؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 175)

أَليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى إِبدَأ بِمَن تَعُولُ، أُمَّكَ وَأَباكَ وأُختَكَ وَأَخاك وَأَدناكَ فَأَدناكَ.

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 277.
2- . همان، ج 1، ص 267؛ ج 8، ص 172.
3- . همان، ج 18، ص 196.
4- . همان، ج 11، ص 297.
5- . اين حديث به اين صورت معروف است: يَدُ اللّه َ مَعَ الجَماعَةِ.
6- . روض الجنان، ج 7، ص 54.

ص: 185

ترجمه: دست زِبَرين به باشد از دست زيرين و ابتدا به آن كس كن كه عيال تو باشد و مادر و پدرت و خواهرت و برادرت، پس از آنكه نزديك تر باشد پس نزديك تر. (1) در صفحه 463 جلد نخستين تفسير ابوالفتوح فقط «أَلْيَدُ العُلْيا خَيْرٌ مِنْ يَدِ السُّفْلى» آمده با اين ترجمه: «دست زبر بهتر از دست زيرين باشد»؛ يعنى دست دهنده بهتر از دست گيرنده باشد... در جامع الصغير، مجلد دوم، صفحه 179 تا «بمن تعول» آمد.

يُمنُ الخَيلِ فِي شُقرِها.

ترجمه: خجستگى اسبان در اشقر است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 523)

يَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وَعَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وَظُلماً.

[ ترجمه: زمين را پر از عدل باز كند چنانكه پر از جور باشد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 54)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 44.
2- . همان، ص 213.
3- . همان، ج 14، ص 172.

ص: 186

. .

ص: 187

احاديث نبوى صلى الله عليه و آلهبه فارسى .

ص: 188

. .

ص: 189

احاديث نبوى صلى الله عليه و آله به فارسى

احاديث نبوى صلى الله عليه و آله به فارسىدر تفسير ابوالفتوح احاديث بسيارى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله به فارسى نقل و رُوات آن نيز ذكر گرديده. اينك براى مزيد استفاده علاقه مندان، احاديث نبوى را كه شيخ در تفسير كبير خود به فارسى آورده، بى آنكه عين حديث را نقل كرده باشد، استخراج مى كند و به نظر اهل فضل مى رساند:

ابو اُمامه روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه ثلثى از قرآن بر خواند، چنان بود كه او را ثلثى از نبوّت داده باشند و هر كه دو بهر از قرآن برخواند، چنان بود كه او را دو بهر از نبوّت داده باشند و هر كه همه قرآن بخواند، چنان بود كه او را جمله نبوّت داده باشند. آنگه گويند: اقرء وارق بكل آية درجه؛ برمى خوان و برمى شو به هر آيتى درجه اى و به هر درجه اى در بهشت بر بالا مى شود تا آنچه با او باشد از قرآن برسد، آنگه با او گويند: اقبض فيقبض؛ ها گير او ها گيرد. بار ديگرش گويند: اقبض؛ او ها گيرد. آن گاه او را گويند: دانى كه در دست چه دارى؟ گويد: نه. فاذاً فى يده اليُمنى الخلد و فى الاخرى النعيم. چون نگاه كند در دست راست بهشت خلد دارد و در دست چپ بهشت نعيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8)

ابو سعيد خُدرى روايت كند از رسول عليه السلام كه:«روز قيامت منبرها از نور بنهند و به نزديك هر منبرى شترى از شتران بهشت دارند. آن گاه منادى از قِبَل رب العزّة ندا كند كجاييد حاملان كتاب خداى بر اين منبرهاى نور نشينى كه شما را ترسى و اندوهى نيست تا خداى تعالى از حساب خلقان فارغ شود. آن گاه ايشان را بر آن شتران نشانند و به بهشت برند».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 18 _ 19.

ص: 190

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 8)

سليل روايت مى كند از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هر كه قرآن را از روى دفتر برخواند، خداى تعالى عذاب مادر و پدرش را تخفيف فرمايد؛ اگر چه مشرك بوده باشند و هر كه قرآن از بر برخواند و گمان برد كه خداى تعالى او را نيامرزد، او از جمله مستهزيان باشد به آيات خداى تعالى و حامل كتاب خداى تعالى را در بيت المال هر سال دويست دينار هست. اگر بميرد و بر او ديتى باشد، خداى از آن مال قضاى دين او كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 8)

حارث اعور همدانى روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه گفت يك روز رسول عليه السلام ذكر فتنه مى كرد. ما گفتيم با رسول اللّه خلاصى از آن به چه باشد؟ گفت:يك كتاب خداى تعالى كه در او خبر آنان است كه پيش از شما بودند و خبر آنان كه پس از شما باشند و حكم آنچه در ميان شما مى رود و آن فصل است نه هزل است. هيچ جبّار نباشد كه آن را رها كند، و الاّ خداى تعالى پشت او بشكند و هر كه جز قرآن طلب هدايت كند، گمراه شود كه او حبل المتين است و ذكر حكيم است و صراط مستقيم است، آن است كه بر زبان ها پوشيده نشود و هواها او را كژ بنكند و از بسيار خواندن كهنه نشود، علما از او سير نشوند و عجايب او به آخر نرسد و آن است كه چون جنّيان بشنيدند گفتند: «إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً» هر كه به آن گويد، راست گويد و هر كه به آن حكم كند، عادل باشد و هر كه دست در او بزد، او را هدايت كند به راه راست. خذها يا اعور؛ اين حديث بستان اى اعور».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 9)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 20.
2- . همان، ص 20 _ 21.
3- . روض الجنان، ج 1، ص 21.

ص: 191

راوى چنين گويد كه رسول عليه السلام گفت:«چون مرد استعاذه كند پناه با خداى دهد شيطان از او بگريزد و هر دو طرف او را جلبه و صوتى باشد. از او غافل مباشيد كه او از شما غافل نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 11)

معقل بن يسار روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او بامداد بگويد سه بار: اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم و سه آيت آخر (2) سورة الحشر بخواند، خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را بر او موكّل كند تا بر او صلوات مى فرستند تا به شب و اگر در آن روز بميرد، شهيد باشد و اگر نماز شام گويد، همچنين باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 11)

انس بن مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او در روزى ده بار پناه با خداى دهد از شيطان، خداى تعالى فرشته را برگمارد تا شيطان را از او باز مى دارد؛ چنان كه شتر غريب را از حوض برانند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 11)

خولة بنت حكيم روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه به منزلى فرود آيد بگويد: اعوذ بكلمات اللّه من شرّ ما خلق ، تا در آن منزل باشد، هيچ مضرّت بدو نرسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 11)

در خبر آمده است از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى از آسمان صد و چهار كتاب بفرستاد. آنگه گفت از آنها، چهار اختيار كرد و علوم آن صد كتاب جمع كرد و در آن چهار كتاب نهاد و آن تورات و انجيل و زبور و قرآن است. آنگه علوم و بركات و ثواب خواننده و داننده اين چهار كتاب جمع كرد و در يكى نهاد و آن قرآن است. آنگه علوم و بركات قرآن جمع كرد و در سوره مفصل نهاد. آنگه علوم و بركات و ثواب مفصل جمع كرد و در فاتحة الكتاب نهاد و هر كه فاتحة الكتاب بخواند، چنان باشد كه صد و چهار كتاب بخوانده».

.


1- . همان، ص 26.
2- . سه آيه سوره الحشر (59): (آيات 22 و 23 و 24) محض مزيد استفاده علاقه مندان نقل مى شود: «هُوَ اللّه ُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللّه ُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّه ِ عَمّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللّه ُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» .
3- . روض الجنان، ج 1، ص 27.
4- . همان.
5- . همان.

ص: 192

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 12)

أُبَىِّ كعب روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه اين سوره را بخواند همچنان باشد كه تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و موسى و قرآن تمام بخوانده و به هر حرفى درجه اى در بهشت بهشتش بدهند و من خواستم تا وصف اين درجات بگويم شما را، دستورى ندادند مرا ولكن: طوبى لقارئها ثلاثا؛ خُنُك باد خواننده اين سوره را، سه بار بگفت و اين سوره بخشيده است ميان خداى تعالى و بنده اش و اين سوره فسون است از هر زهرى و شفاست از هر دردى و آفتى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 15)

حذيفة بن اليمان روايت كند از رسول كه گفت:«خداى تعالى عذاب خَتم كند بر اهل شهرى به گناه ايشان كودكى از كودكان ايشان در كتاب اين سوره بخواند خداى تعالى چهل سال عذاب از ايشان بردارد به بركت اين سوره».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 15)

عبداللّه عباس مى گويد، رسول گفت:«معلّمان بهترين مردمانند كه بر زمين مى روند از انبيا و ائمّه؛ براى آنكه هرگه كه دين خَلَقْ (4) شود، مجدد كنند؛ يعنى به تعليم قرآن. آنگه گفت: آنچه ايشان را دهى، بر وجه عطيّه دهى و ايشان را به مزد مستانى تا حرج نيفكنى ايشان را چون معلم كودك را تعليم و تلقين كند بسم اللّه الرّحمن الرحيم و كودك بگويد، خداى تعالى براتى بنويسد از دوزخ براى كودك و براى پدر و مادرش و براى معلّم».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 30.
2- . همان، ص 37.
3- . همان.
4- . كهنه.

ص: 193

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 16)

ابراهيم بن زيد گفت... از سعيد جبير شنيدم كه او گفت از عبداللّه عباس شنيدم كه او گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«علامت آنكه من بدانستم كه سورتى تمام شد، آن بودى كه جبرئيل آمدى و در اوّل سورتىِ ديگر بسم اللّه الرحمن الرحيم به من آوردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 18)

طلحة بن عبيداللّه روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه بسم اللّه الرحمن الرحيم رها كند، چنان باشد كه آيتى از قرآن رها كرده باشد كه اين آيه در امّ الكتاب بر من شمرده اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 19)

عطا روايت كند از ابوهريره كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى را صد جزء رحمت است: نود و نه در خزانه غيب رحمت ذخيره كرد و يك جزء بر همه اهل دنيا مفرق كرد هر رحمتى و رأفتى و شفقتى و عطفى كه در جهان هست، از آن يك جزء رحمت است. چون فرداى قيامت باشد، آن جزء پراكنده جمع كند و به آن ضم كند در قيامت خداى تعالى را چندان رحمت باشد كه ابليس طمع در رحمت كند و اگر چه هرگز بدو نرسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 24)

در خبر است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«چون بنده گويد: الحمدللّه كما هو اهله، فرشتگان از نوشتن باز ايستند، حق تعالى گويد ملائكتي؛ فرشتگان من! چرا اين كه بنده من گفت برو ننوشتى؟ گويند: بار خدايا! ما آن توانيم نوشتن كه دانيم. ما چه دانيم تو اهل چه اى از حمد، جز تو نداند كه سزاوار چه اى از حمد. آنچه او مستحق آن است، تو دانى؛ ما ندانيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 26)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 41.
2- . همان، ص 47.
3- . همان، ص 48.
4- . همان، ص 60.
5- . همان، ص 65.

ص: 194

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او هفت بار بگويد: يا اللّه يا رب، هر حاجت كه از پس آن خواهد، به اجابت مقرون بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 27)

در خبرى ديگر مى آيد كه:«هر كس كه حاجتى دارد به خداى تعالى پنج بار بگويد: ربّنا، اجابت آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 27)

حارث روايت كند از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«صراط مستقيم كتاب خداست (جلّ جلاله)».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 34)

نواس بن سمعان روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى مَثَل بزد صراط مستقيم را و بر دو كناره آن صراط باره اى است درها بر وى گشاده و بر آن درها پرده ها فرو گذاشته و بر سَرِ آن صراط، داعى ايستاده، خلقان را دعوت مى كند مى گويد: اى مردمان! در راه آيى و ميل مكنى از اين. و از بالاى آن صراط، داعى ديگر دعوت مى كند. چون مرد خواهد تا از آن درها يكى برگشايد، آن داعى گويد: ويلك! نگشايى كه اگر برگشايى در شوى. آنكه گفت، صراط اسلام است و آن پرده ها، حد هاى خداست و آن درها گشاده، محارم خداست و آن داعى بر صراط، كتاب خداست و آن داعى كه آن بالاى آن است، واعظ خداست در دل هر مسلمانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 34)

سهل بن سعيد روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه اين سوره را در سراى خود بخواند، اگر به روز خواند، سه روز شياطين گرد سراى او نگردند و اگر در شب خواند، سه شب شياطين گرد سراى او نگردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 36 و 37)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 69.
2- . همان.
3- . همان، ص 85.
4- . همان، ص 85 _ 86 .
5- . همان، ص 91.

ص: 195

بريده روايت كند كه رسول گفت:«سورة البقرة بياموزى كه اخذش بركت است و تركش حسرت است و باطل كاران بر خداوندِ اين سوره راه نيابند؛ يعنى ساحران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 37)

أُبَىِّ كعب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة البقره بخواند صلات و رحمت خداى بر او باشد و چندانى ثواب يابد كه مرابطى را در سبيل خداى كه ترسش ساكن نشود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 37)

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند كه رسول عليه السلام گفت يا على! «من سيّد ولد آدمم، و تو سيّد عربى، و سلمان سيّد پارس است، و صهيب سيّد روميان، و بلال سيّد حبشه است، و طور سيّد كوههاست، و سدره سيّد درختان است، و سيّد ماهها ماه حرام است، و سيّد كلامها قرآن است، و سيّد قرآن سورة البقره، و سيّد سورة البقره آية الكرسى است. يا على در اين آيت پنجاه كلمه است، در هر كلمه شرفى و ذكرى هست (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 37)

راوى خبر گويد كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله صحابه را گفت:«دانى كه از مؤمنان كه فاضل تر است؟ گفتند: فرشتگان. گفت: ايشان چنين اند و نه ايشان را مى خواهم. گفتند: پيغمبران. گفت: ايشان چنين اند و نه ايشان را مى خواهم. گفتند: يا رسول اللّه ! كيستند؟ ايشان گفت: جماعتى كه از پَسِ من باشند تا به آخر زمان مرا نديده و سخن من ناشنيده و معجزات من ناديده، ورقى مغلق بينند و سوادى بر بياض بر آن كار كند، ايشان فاضل ترين اهل ايمان اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 41)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 91 _ 92.
2- . همان، ص 92.
3- . از اين حديث كه به فارسى نقل شد، در تفسير ابوالفتوح قسمت اول آن، عيناً نقل شد: أَنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ وَأَنتَ سَيِّدُ العَرَبِ. دنباله حديث ضبط نيست و فقط ترجمه آن به فارسى آمد.
4- . روض الجنان، ج 1، ص 93.
5- . همان، ص 104.

ص: 196

روايت كرده اند از رسول عليه السلام كه او گفت:«عجب و همه عجب از آنكه در خداى تعالى به شك باشد و او خلق را مى بيند! و يا عجباً از آن كس كه او به سراى خلود منكر باشد! و يا عجباً از آنكه بعث و نشور را منكر باشد و او هر روز و هر شب بميرد و زنده شود؛ يعنى خواب رود و بيدار شود و يا عجباً از آن كس كه به سراى خلود، يعنى بهشت، تصديق كند و به راست دارد و او سعى كند براى سراى غرور! و يا عجباً از متكبّر فخور و او را از نطفه اى آفريده اند و باز به مردارى شود و در اين ميانه خود نداند كه با او چه خواهند كردن! (1) »

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 43)

ابوذر غفارى روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم كه در تورات چيست؟ گفت:بيشتر مواعظ است. گفتم: يا رسول اللّه ! از آن جمله چيزى بفرماى. گفت در تورات هست: عَجِبتُ لِمَن أَيقَنَ بِالمَوتِ كَيفَ يَفرَحُ... ؛ عجب از آن كس كه يقين داند كه بخواهد مردن، چگونه شاد شود! و عجب از آن كس كه او دوزخ داند، چگونه باز خندد! و عجب از آن كس كه دنيا مى بيند كه چگونه مى گرداند اهلش را، چگونه دل بر دنيا نهد! و عجب از آن كس كه او به قدر ايمان دارد، چگونه رنج بر خود نهد! و عجب از آنكه حساب يقين داند و پس عمل نكند (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 43)

[حضرت] صادق عليه السلام گويد از پدرانش از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:يا على! «مؤمن راسه علامت است: نماز و روزه و زكات، و منافق را سه علامت است: چون حديث كند، دروغ گويد؛ و چون وعده دهد، خلاف كند؛ و چون امينش دارند، خيانت كند».

.


1- . از اين حديث كه به فارسى در تفسير ابوالفتوح آمده، فقط اين قسمت از عين حديث در متن تفسير نقل گرديد: «يا عجباً كل العجيب للشاكر فى اللّه و هو يرى خلقه» و دنباله آن در تفسير شيخ ديده نشد.
2- . همان، ص 108.
3- . به طورى كه ملاحظه مى شود عين حديث بسيار كوتاه تر از ترجمه آن است و اين نشان مى دهد كه شيخ ابوالفتوح از نقل عين حديث كلاً خوددارى نموده و تمام آن را به فارسى آورده است.
4- . روض الجنان، ج 1، ص 109.

ص: 197

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 53)

عبداللّه عمر روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«چهار خصلت از علامت نفاق است: دروغ در حديث، و عذر در عهد، و فجور در خصومت، و خيانت در امانت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 53)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت روزى صحابه را:«شما دانى كه شما روى به چه دارى و چه روى به شما دارد؟ گفتند: يا رسول اللّه ! وحى فرود آمد؟ گفت: نه. گفتند: دشمنى به ما روى آرد؟ گفت: نه ولكن ماه رمضان روى به شما آرد و خداى تعالى در بامداد اين روز كه اوّل ماه رمضان بود، جمله اهل قبله را بيامرزد. مردى از كنار مسجد آواز داد كه خنك منافقان را. رسول صلى الله عليه و آله آواز داد، گفت: پيش منش آرى. او را نزد رسول عليه السلام آوردند. رسول عليه السلامگفت: چرا چنين گفتى؟ گفت: براى آنكه تو اهل قبله گفتى و منافقان اهل قبله اند. رسول عليه السلام گفت: «كلاّ و حاشا منافقان از مانه اند و ما از منافقان نه ايم و منافقان را در اين هيچ نصيب نيست؛ منافقان كافران اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 54 _ 55)

ابودردا روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«منافقان را علامتى هست: ايشان را باز خوانى، تحيتشان لعنت بود و طعمه شان تهيه بود؛ يعنى آنكه دريابند و در غنيمت خيانت كنند، در مسجدها هجو و فحش گويند، و به نماز حاضر آيند مستكبر باشند و به روز حريص باشند و به شب بانگ دارنده و ضحاب باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 55)

عبداللّه عمر روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى زمين اوّل بيافريد و مسكن آدمى كرد و زمين دوم بيافريد و به زندان باد كرد و بادهاى مختلف از او وزيد و در زمين سيم خلقى آفريد رويهاى ايشان چون روى آدمى و پايهاى ايشان چون پاى گاوان و اندام ايشان موى دارد چون موى گوسفندان طرفة العينى در خداى عاصى نشوند. شب ما روز ايشان است و روز ما شب ايشان و زمين چهارم در او سنگ كبريت است كه خداى تعالى بر اهل دوزخ نهاده است... . در آنجا رودها است از كبريت گداخته كه اگر عظيم تر كوهى در او فكند، فرو برد. زمين پنجم مسكن ماران كژدمان اهل دوزخ است. هر مارى چند وادى، هر دندانى چند نخلى، هر مارى از اين هيژده هزار از آن دندان دارد و زير هر دندانى هيژده هزار قلّه زهر باشد كه اگر يكى از آن در دنيا ريزند، همه اهل دنيا بميرند».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 131.
2- . همان.
3- . همان، ص 135.
4- . همان، ص 136.

ص: 198

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 64)

و در خبر است كه: «چون بوى يكى از آن به دوزخى رسد، همه اعضاى او از يكديگر جدا شود و هر كژدمى چند شتر، هر دنبالى چند نيزه، بر هر دنبالى سيصد و شصت بند باشد، در هر بندى سيصد و شصت فرق زهر باشد، هر فرقى سيصد و شصت قلّه كه به يك قلّه از آن همه اهل زمين هلاك شوند. زمين ششم جاى نامهاى اهل دوزخ كرد و جاى ارواح ايشان و نام آن سجّين است... و زمين هفتم جاى ابليس و لشگر او كرد و سرير در آنجا نهاده است از يك جا نبش سموم باشد و از يك جانب سرير زمهرير و رعايا و لشگر او پيرامُن او از آنجا پراكنده شوند». (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 64)

در اخبار مسلسل ابو اسحق ابراهيم الثعلبى المفسر بيارد كه مرا روايت كرد كه ابوبكر بن محمد بن احمد القطّان الاصفهانى انگشتهاى خود را در انگشتهاى من افكند و همچنين جمله راويان تا به ابو هريره كه او گفت:مرا حديث كرد رسول خدا صلى الله عليه و آله انگشتها در انگشتهاى من افكنده گفت: «خداى تعالى زمين روز شنبه آفريد و كوهها روز يكشنبه و درختان روز دوشنبه و مكاره روز سه شنبه و نور روز چهارشنبه و چهارپايان روز پنجشنبه و آدم را روز آدينه».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 158.

ص: 199

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 65)

در خبر مى آيد از رسول عليه السلام كه در وصف دوزخ گفت:«اين آتش كه شما بينى در دنيا جزوى است از هفتاد جزو آتش دوزخ». و در خبرى ديگر چنين آمد كه: «هفتاد بار به آب فرو برد و فرمود تا شستند، جزوى كه از دوزخ بياورند به دنيا تا چنين شد كه مى بينيد». گفتند: يا رسول اللّه ! اگر اين آتش بودى، همانا كفايت بودى. گفت: «بلى و لكن عظيم تر از اين است به شصت و نه جزو و هر جزوى مثل اين آتش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 67)

و در خبرى ديگر آمد كه:«اگر اهل دوزخ را بر آتش دنيا نهند، خوابشان بربايد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 67)

و در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«اگر در اين مسجد صد هزار مرد باشد و در ميان ايشان يك مرد باشد از اهل دوزخ و او دمى برآرد؛ جمله از تَفِ دَم او بسوزند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 67)

عبداللّه عباس روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«اى مردمان! از خداى بترسيد حق ترسيدن او. اگر قطره اى از زقّوم دوزخ در دنيا چكانند، طعام و شراب و معاش بر همه اهل دنيا تلخ شود و تباه گردد. پس حال آن كس كه طعامش همه از آن باشد، چگونه بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 67)

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 159.
2- . همان، ص 164 _ 165.
3- . همان، ص 165.
4- . همان، 165.
5- . همان، ص 165.

ص: 200

عباده صامت روايت مى كند از رسول عليه السلام كه گفت:«بهشت صد درجه است از درجه اى به درجه اى. صد ساله راه است و فردوس از بالاى همه است. چهار جوى فرود مى آيد: يكى از آب و يكى از مى و يكى از شير و يكى از انگبين. چون از خداى بهشت خواهى، بهشت فردوس خواهى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 70)

حسن بصرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت كه:«به آن خدايى كه مرا به خلق فرستاد كه ميوه بهشت از درخت باز كنند، به دهن نارسيده كه خداى تعالى به بدل مانند آن باز آفريند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 70)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در بهشت مرغان باشند هر مرغى را هفتاد هزار پر بود، صحنى در پيش مرد بنهند، اين مرغ بيايد و بر آن صحن افتد و پرها بيفشاند. از هر پريش لونى طعام بيرون آيد، از برف سفيدتر و از كره نرم تر و از انگبين شيرين تر كه آن الوان بهرى و بهرى نماند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 70)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«حور العين در بهشت به غنا گويند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 71)

سعيد بن عامر روايت كند رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اگر زنى از زنان بهشت يك بار سر به دنيا فرود آرد، همه زمين پر از بوى مشك شود و نور از آفتاب و ماه بستاند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 71)

ابو سعيد خدرى روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله چنين است كه گفت:«چون مؤمن را در بهشت آرزوى فرزند باشد، وضع و رضاع به يك ساعت باشد، بر حسب مراد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 171.
2- . همان، ص 172.
3- . همان، ص 173.
4- . همان، ص 173.
5- . همان، ص 173.

ص: 201

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 71)

در خبر مى آيد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون مرده را در گور نهند، دو فرشته مى آيند تا به گور او فرو شوند و خداى تعالى او را زنده كند تا به صدر و سينه و حيات با او دهد و حواس درست درست و او را از خداى بپرسند و از پيغامبر و از امامان و اگر جواب دهد و جواب صواب دهد، او را گويند نم نومة العروس؛ بخسب، چنان كه عروس در خوابگاه خود بخسبد و آنگه فرشته اى در گور پَر زند و گور بر او فراخ كنند مدّ البصر؛ چندان كه چشم كار كند و درى از درهاى بهشت در گور او گشايند تا نسيم بهشت بر او مى آيد، و اگر جواب به صواب ندهد، آن فرشته مقمعى از آتش به دست دارد، يكى بر سَرِ او زند؛ چنان كه همه گور آتش بستاند و درى از درهاى دوزخ بر گور او گشايند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 77)

ابو هريره روايت مى كند كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله در آمد صحابه را گفت:در چه كارى شما؟ گفتند يا رسول اللّه ! در تفكّر. گفت: در چه تفكّر مى كنى؟ گفتند: در آفريدگار. گفت: «تفكّر مكنيد در خداى كه فكر به او محيط نشود و لكن در خلق خدا تفكّر كنى كه خداى تعالى هفت آسمان و هفت زمين بيافريد از زمينى تا به زمينى پانصد ساله راه و كثافت هر آسمانى پانصد ساله راه و از بالاى آسمان هفتم دريا آفريد، عمق آن چندان كه از بالاى هفت آسمان تا به زير هفتم زمين در آن دريا خداى را فرشته اى است: لم يجاوز الماء كعبه؛ كه آب آن دريا از كعب او در نگذشته».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 80)

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند و ابوذر غفارى كه يك روز رسول عليه السلام نشسته بود با جماعت مهاجر و انصار. ده مرد از جمله احبار يهودان درآمدند و گفتند ما از تو مسائل خواهيم پرسيدن كه جز پيغامبر مرسل يا فرشته مقرّب نداند. اگر جواب دهى، ما بدانيم كه تو پيغمبرى خداى را. رسول عليه السلام گفت:بپرسى. گفتند: يا محمّد! خبر ده ما را از پنج نماز كه خداى تعالى تو را و امّت تو را در شبانه روز فرموده است پنج وقت اين اوقات را چه اختصاص است و تفضيل آن بر ديگر وقت ها. رسول عليه السلامگفت: «امّا نماز پيشين؛ بدان كه خداى تعالى را (جلّ جلاله) در ميان آسمان دنيا حلقه اى است كه هر گه آفتاب بدان حلقه بيرون شود، هر چه در آسمان و زمين است خداى را تسبيح كند و درهاى آسمان بر گشايند و دعا در آن وقت اجابت كند. خداى تعالى خواست تا امّت من در آن وقت در آن خير مشارك باشند. و امّا نماز ديگر آن ساعت است كه ابليس آدم را وسوسه كرد. خداى تعالى مرا و امّت مرا نماز فرمود در آن وقت رغم شيطان را و باز داشت كيد او را. و امّا نماز شام آن وقت است كه توبه آدم قبول كرد. خداى تعالى خواست تا امّت من نيز در آن وقت با درگاه او شوند تا ايشان را توبه باشد از گناهى كرده. و امّا نماز خفتن آن وقت نماز پيغمبران است. خداى تعالى خواست تا امّت من موافق باشند ايشان را در عبادت. و امّا نماز بامداد، آفتاب كه برآيد از ميان دو شاخ شيطان برآيد و كافران او را سجده كنند. خداى تعالى خواست تا امّت من او را سجده كنند، پيش از آنكه كافران شيطان را سجده كنند». آن أحبار گفتند راست گفتى و هر ده ايمان آوردند.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 174.
2- . همان، ص 188.
3- . همان، ص 194 _ 195.

ص: 202

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 103)

روايت است از انس مالك از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اول چيزى كه خداى تعالى فريضه كرد بر بندگان خود، نماز است و آخر چيزى كه از مكلّفان بردارد، نماز است و اوّل چيزى كه بر آن حساب كند، نماز باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 246 _ 247.

ص: 203

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 103)

حسن بصرى روايت كند از انس مالك كه گفت رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون بنده به نماز برخيزد و روى به نماز آورد، چون گويد اللّه اكبر، از گناه به دَر آيد؛ چنان كه روزى كه از مادر زاده، و چون گويد: أَعُوْذُ بِاللّه ِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمْ، خداى تعالى به هر مويى كه بر تن او باشد، عبادت يك ساله بنويسد او را، و چون فاتحة الكتاب بخواند، همچنان باشد كه حج و عمره كرده، و چون به ركوع شود، همچنان بود كه همسنگ خود زر به صدقه بداده، و چون گويد سُبْحانَ رَبِّىَ العَظِيم وَبِحَمْدِه، همچنان باشد كه هر كتابى كه خداى تعالى از آسمان فرو فرستاد خوانده باشد، و چون گويد سَمِعَ اللّه ُ لِمَنْ حَمِدَهْ، خداى تعالى به رحمت بدو نگرد، و چون به سجده شود، خداى به عدد هر شيطانى و جنّى حسنَتش بنويسد، و چون گويد سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى وَبِحَمْدهِ، همچنان باشد كه به هر حرفى برده اى آزاد كرده باشد، و چون به تشهّد بنشيند، خداى تعالى اجر صابرانش دهد، و چون سلام باز دهد، خداى درهاى بهشت بر او گشايد، گويد اى بنده! به هر دَرى كه خواهى، در بهشت شو».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 103 _ 104)

عبداللّه عمر روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه از رسول عليه السلام شنيدم:«چون مرد مؤمن در نماز ايستد و تكبير افتتاح كند، جمله گناههاى او بيايد و بر سر و دوش وى بايستد؛ چنان كه به ركوع و سجود مى شود، گناهان از او فرو مى افتد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 104)

ابو هريره گفت رسول صلى الله عليه و آله مَثَل زد:«گناهكار نماز كن را به مردى كه او در ميان خاك مراغه مى كند تا خاك آلوده شود آنگه بيايد به آبى صافى تا خود را بشويد، پس در دگر باره با سر خاك شود، پس دگر باره به آب شود. هر گه به آب فرو شود آب اندام او را از خاك پاك مى كند؛ همچنين نماز گناهان از او فرو مى شويد؛ چنان كه آب خاك را از اندام مرد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 247.
2- . همان، ص 247 _ 248.
3- . همان، ص 248 _ 249.

ص: 204

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 104)

معاذ روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله را گفتم:كدام عمل فاضل تر است كه بنده كند؟ گفت: «نماز به وقت خود كه نماز ستون دين است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 104)

در خبر مى آيد كه:«چون بنده را در گور نهند، چهار آتش بيايد و آهنگ او كند: نماز بيايد و يكى را دفع كند، و روزه بيايد و يكى را بنشاند، و صدقه بيايد يكى را رفع كند، و صبر بيايد يكى برگرداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 104)

اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله در خطبه وداع گفت:«اى مردمان زكات مال بدهى كه هر كه زكات ندهد نماز نبود او را و هر كه نماز نبود او را دين نبود او را و هر كه دين نبود او را روزه و حج و جهاد نبود او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 104)

رسول عليه السلام گفت:«اعمال اهل بهشت و اهل دوزخ بر من عرضه كردند، اوّل كس كه در بهشت شود، سه كس را يافتم: شهيد و بنده مملوك كه عبادت خداى نيكو كند و خواجه خود را نصيحت كند و مردى ضعيف حال صاحب عيال. و اوّل كس از اهل دوزخ هم سه كس را يافتم: اميرى مسلّط را و مالدارى كه زكات مال ندهد و درويشى متكبّر را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 104 و 105)

جندب بن عبداللّه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مثل آن كس كه مردم را خير آموزد و او كار نبندد، مثَل چراغ باشد كه خويشتن مى سوزد و ديگران را مى فروزد».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 249.
2- . همان، ص 249.
3- . همان، ص 249.
4- . همان، ص 250.
5- . همان، ص 250.

ص: 205

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 106)

عبداللّه مسعود روايت كند كه رسول عليه السلام فرمود كه:«فرداى قيامت هيچ مرد را رها نكنند كه قدم از قدم بردارد تا از عهده چند چيز به دَر نيايد: از برنايى كه به چه به پيرى رسانيده، و از عمر كه در چه صرف كرده، و از مالش كه كجا كسب كرده و به كجا خرج كرده، و از علمش كه بر آن كار كرد يا بنكرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 106)

عمرو بن شعيب روايت كند از جدّش از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«روز قيامت چون خلايق را در صعيد سياست بدارند، منادى از قبل ربّ العزّة ندا كند كه أَينَ أَهلُ الصبر؛ اهل صبر و شكيبايى كجايند؟ جماعتى اندك برخيزند و روى به جانب بهشت نهند به شتاب. فرشتگان ايشان را گويند بس شتاب مى روى به بهشت! شما كيانيد؟ ايشان گويند: ما اهل صبريم. گويند: صبر شما چه بود؟ گويند: صبر ما بر طاعت بود و از معصيت بود. فرشتگان گويند: «أُدْخُلُوْا الجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِيْنَ» ؛ بهشت رويد كه مزدى است بهشت نيكوكاران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 108)

راوى خبر گويد رسول عليه السلام گفت:«چون مؤمن را وفات نزديك رسد، خداى تعالى آنچه براى او بجارده باشد به او نمايد از ثواب و كرامت در آن حال هيچ چيز نبود كه او دوست تر دارد از آنكه به آن رسد پس او دوست دارد لقاى خدا را و خداى تعالى لقاى او را، و كافر را چون وفات نزديك رسد، خداى تعالى با او نمايد آنچه نهاده است او را از هوان و عذاب بر آن وقت هيچ چيز نباشد به نزديك او از آن سخت تر و مكروه تر. پس او كاره باشد لقاى خدا را و خداى تعالى لقاى او را».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 253.
2- . همان، ص 253.
3- . همان، ص 257 _ 258.

ص: 206

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 109)

معاذ جبل روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«اگر خواهى خبر دهم شما را كه از اوّل چيز كه خداى تعالى با بنده گويد چه باشد و بنده با خداى گويد چه باشد؟ گفتند: بلى، يا رسول اللّه ! گفت: خداى تعالى بنده مؤمن را گويد: تو لقاى من دوست داشتى؟ او گويد: آرى، بار خدايا! حق تعالى گويد: چرا؟ گويد: به اميد مغفرت و آمرزش تو. خداى تعالى گويد: من مغفرت و آمرزش شما واجب كردم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 109)

رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت مردان از زنان بى خبر باشند و زنان از مردان. آن روز همه به خود مشغول باشند؛ كسى را پرواى كسى نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 112)

رسول عليه السلام گفت:«موسى عليه السلام خداى را گفت: بار خدايا! آدم شكر تو چگونه توانست كردن و تو او را بيافريدى و برگزيدى فرشتگان را فرمودى تا او را سجده كردند و بهشت جاى او كردى؟ حق تعالى گفت آدم دانست كه آن همه از من است؛ شكر او اين قدر بس مرا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 121)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«اگر نه آن بود كه بنى اسرائيل آن طعام ذخيره نهادندى و شرط را مخالفت كردندى تا تباه شدى، هرگز هيچ طعامى تباه نشدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 127)

ابو هريره روايت كند كه پيغامبر صلى الله عليه و آله گفت:«قيامت برنخيزد تا مدينه هر قل يعنى روم نگشايند و مؤذّنان در او بانگ نماز كنند و آن مال ها جمع كرده به پسرها قسمت نكنند تا چندان غنيمت يابند كه كس چنان نديده باشد ايشان در اين باشند».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 260.
2- . همان، ص 261.
3- . همان، ص 267.
4- . همان، ص 288.
5- . همان، ص 301.

ص: 207

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 187)

قول رسول عليه السلام چون از او پرسيدند كه كدام نماز فاضل تر بود؟ گفت:«طول القنوت؛ گفت هر چه قيامش درازتر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 190)

عطا روايت كند از عبداللّه عبّاس از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«خداى تعالى (عزّوجلّ) در شبانه روزى صد و بيست رحمت به خانه كعبه فرستد، شصت طواف كنان را باشد و چهل نماز كنان را و بيست نظاره گيان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 198)

عبداللّه عبّاس روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر كه ماه رمضان به مكّه درآيد و چندان كه تواند مقام كند، حق تعالى چندان ثوابش دهند آن كس را كه صد هزار ماه رمضان روزه داشته باشد نه به مكّه و به هر روزى كه روزه دارد آن چنان بود كه برده اى آزاد كرده باشد و به هر شبى همچنين و به هر روزى و شبى اسبى در سبيل خداى باز بسته».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 198)

روايت كردند از ابو هريره كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«ابراهيم بنده خداى بود و خليل او بود و او مكّه به حرام كرد و من بنده خدااَم و رسول خدااَم. من مدينه را حرام كردم از ميان اين دو كوه درختش نبُرند و صيدش را نرنجانند و در او سلاح برنگيرند و گياهش ندروند، الاّ براى علف شتر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 202)

هشام بن عروه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت چون به مدينه خواست آمدن گفت:«بار خدايا! مدينه دوست داشته گردان بر من؛ چنان كه مكّه و هوايش دوست كن و بر صاع و مدش بركت كن و بتى كه آنجا است نقل فرماى با جُحفه».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 122.
2- . همان، ص 129.
3- . همان، ص 149.
4- . همان، ص 150.
5- . همان، ص 159.

ص: 208

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 203)

ابو مسلم روايت مى كند كه روز فتح مكّه رسول صلى الله عليه و آله و بر حَجون بايستاد و گفت:«اى مكّه! تو بهترين زمينهايى كه خداى تعالى آفريد و محبوب تر نزديك خدايى و اگر مرا از اينجا بيرون نكردندى، من هرگز اختيار مفارقت تو نكردمى. تو حرمى [هستى] محرَّم كس را هرگز حلال نبوده است، الاّ مرا و آن نيز يك ساعت پس از آن حرام است تا به قيامت درختش نبرند و گياهش نچينند و كم شده اش كه يابند برنگيرند، مگر براى تعريف».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 203)

ليث بن معاذ روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«اين خانه يكى است از پانزده خانه، هفت در آسمان نهاد و هفت در زمين، يكى از برابر يكى، و هر يكى را جرمى است چند جرم، اين خانه و اگر بيفكنند بعضى بر بعضى آيد و هر خانه را عمارت كننده اى هست از زوار آن خانه، چنان كه اين خانه را عمارت كننده اى هست از زائر آن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 205)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت مرا روز خيبر:«خداى تعالى هر قريشى را قوّت هفت مرد داد كه نه از قريش باشند و تو را قوّت هفت قريشى داد و روز استرجاع خالد كه بر او به فسق گواهى دادم، به گواهى من تنها حكم كرد و گفت گواهى مرد قريشى به گواهى هفت مرد باشد كه نه قريشى باشند، گواهى من هفت قرشى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 219)

ابو زهير روايت كرد كه رسول عليه السلام براى ما خطبه كرد... و گفت:«نزديك است كه شما اهل بهشت را از اهل دوزخ بشناسيد و نيك را از بد بدانى». گفتند: به چه چيز يا رسول اللّه ؟ گفت: «به ثناى نكو و به ثناى بد».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 162.
2- . همان، ص 162.
3- . همان، ص 166.
4- . همان، ص 201.

ص: 209

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 220)

در خبر است از رسول عليه السلام كه:«خداى تعالى (عزّوجلّ) شهيد را شش خصلت بدهند عند آنكه اوّل قطره از خون او به زمين آيد: جمله گناهانش عفو كند، جاى او در بهشت به او نمايد و جفتى از حور العين بدو دهد و از فزع اكبرش ايمن گرداند و از عذاب گور ايمن باشد و به حليه ايمانش بيارايد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 235)

و در خبرى ديگر، عباده صامت روايت كند از رسول عليه السلام:«شهيد را نه خصلت است و تاج وقار بر سرش نهند و آن تاجى بود از ياقوت سرخ و هفتاد و دو جفت از حور العين بدهد و شفاعتش قبول كند تا هفتاد كس از خويشانش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 235)

ابو هريره روايت مى كند از رسول عليه السلام كه او گفت كه:«زمين از خون شهيد خشك نشده باشد تا دو حور العين از بهشت بشتابند، مانند دو مرغ كه بچه ايشان بر زمين افتاده باشد، هر يكى با حلّه اى از حلّه هاى بهشت كه بهاى ايشان بيشتر باشد از هر متاعى كه در دنياست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 235)

و هم ابو هريره روايت كند كه:«مثَل مجاهد مَثَل نماز كنِ روزدار است آنكه هميشه صايم و قايم بود و هيچ بنده نبود كه او را مجروح مى كند در سبيل خدا و الاّ فرداى قيامت مى آيد خون آلود، رنگْ رنگِ خون باشد و بوى بوىِ مشگ دهد و خداى تعالى (عزّوجلّ) او را ضمان كرده بود از دو كار يكى: يا بهشت يا آنكه با خانه خود شود با غنيمت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 235)

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 201.
2- . همان، ص 238.
3- . همان، ص 238.
4- . همان، ص 238.
5- . همان، ص 238 _ 239.

ص: 210

ابو طلحة الخولانى گفت:حدّثنى الضحّاك بن عبدالرحمن عن ابى موسى الاشعرى، گفت: مرا ضحّاك حديث كرد از ابو موسى اشعرى كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت: «چون بنده مؤمن را فرزندى بميرد، خداى تعالى فرشتگان را گويد، بنده مرا فرزند از او بستدى و ميوه دل او از او جدا كردى. گويد بنده من عند آن حال چه گفت؟ گويند: بار خدايا! تو را حمل كرد و استرجاع كرد. گويد: براى بنده من در بهشت خانه اى بنا كنى و آن را بيت الحمد نام نهى. براى او در بهشت خانه اى بنا كنند و بيت الحمد نام نهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 236)

رسول صلى الله عليه و آله فرموده است:«هر كه او را مصيبتى رسيده باشد، هر گاه كه آن مصيبت يادش آيد عند آن استرجاع كند، خداى تعالى چندان مزدش دهد كه آن روز كه مصيبت رسيد او را و اگر چه روزگار دراز بر آمده بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 236)

امّ سلمه گويد از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هيچ بنده مسلمان نباشد كه او را مصيبتى رسد و او عند آن مصيبت آنچه خداى تعالى فرموده است بگويد كه آن كلمه استرجاع است، يعنى گفتن «إِنّا للّه ِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و آنگه بگويد: اللّهم اجبرني في مصيبتي واخلفني خيراً منها، الاّ خداى تعالى عوض آن بهتر از آنش باز دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 237)

مغيرة بن شعبه روايت كند كه دوال نعل رسول عليه السلام بگسست، رسول عليه السلاماسترجاع كرد و گفت: «إِنّا للّه ِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» . ما گفتيم: يا رسول اللّه ! اين نيز مصيبتى باشد؟ گفت: «بلى، هر مكروهى كه به مرد رسد، مصيبت باشد». و ابو هريره روايت كرده كه رسول عليه السلام گفت: «چون دوال نعل يكى از شما بگسلد، بايد كه استرجاع كند و از خداى تعالى عوضش بخواهد كه اگر خداى تعالى ميسّر نكند، ميسّر نشود، آنگه او بى برگ ماند».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 240.
2- . همان، ص 240.
3- . همان، ص 242.

ص: 211

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 237)

انس مالك گويد كه رسول عليه السلام زنى را ديد كه بر كودكى مى گريست، او را گفت:«إتّقى اللّه وَاصْبِرِىْ؛ از خداى بترس و صبر كن». زن گفت: مصيبت من تو را درد نمى كند؟ رسول عليه السلام بگذشت. او را گفتند: اين را نشناختى؟ گفت: نه. گفتند: اين رسول خداست. بر اثر او بدويد و تضرّع كرد و توبه كرد. گفت: يا رسول اللّه ! تو را نشناختم. اكنون فرمان بردارم، صبر كنم و احتساب كنم رسول عليه السلام گفت: «الصبر عند الصدمة الاولى؛ گفت صبر تا به نزديك زخم اوّل بايد كردن». و بيان كرد كه: «هر چه مصيبت سخت تر باشد، صبر كردن بر او فرد بيشتر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 237)

انس مالك روايت مى كند كه مردى از جمله صحابه بود، مادام پيش رسول بودى. پسركى داشت فرمان يافت، روزى چند به مسجد نمى آمد. رسول عليه السلامگفت:فلان چرا به مسجد نمى آيد؟ گفتند: يا رسول اللّه ! پسركى داشت فرمان يافته است؛ براى آن نمى آيد. گفت: بخوانيدش او را. بخواندند. گفت: يا فلان! «بهشت را هشت در است و دوزخ را هفت، تو راضى نباشى كه به هر در كه فراز شوى از درهاى بهشت، او ايستاده باشد و مى گويد پدر را بيا كه من بى تو به بهشت نخواهم رفتن». آن مرد دل خوش گشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 238)

اسماء بنت يزيد روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«نام بزرگ ترين خداى تعالى در سورة البقره است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 247)

سعد ابو وقّاص روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى پاك است، پاك دوست دارد و كريم است، كرم دوست دارد، جواد است، جود دوست دارد. پيرامُن خود پاكيزه دارى و چنان مكنى كه جهودان كه پليدى ايشان را باشد پيرامن سراى خود بيفكنند، پس از آنكه در سراى جمع كرده باشند».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 242 _ 243.
2- . همان، ص 243.
3- . همان، ص 244 _ 245.
4- . همان، ص 265.

ص: 212

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 258)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت كه:«خداى تعالى گفت مرا با جنّ و انس كارى عظيم افتاد: أَخلُقُ وَيُعبَدُ غَيري وَأرزُقُ وَيُشكَرُ غَيري؛ من آفرينم، جز مرا پرستند و روزى من دهم و شكر ديگرى را چون كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 258)

ابو الدردا روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مثل آن كس كه به در مرگ صدقه دهد، مثل كسى بود كه چيزى به هديه دهد، پس از آنكه سير شده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 266)

رسول عليه السلام گفت:«نگر تا مسكين را زجر نكنى و اگر چيزى خواهد، ردّش نكنى و اگر چه به نيم خرما باشد. مسكين را دوست دارى و به خويشتن نزديك دارى تا خداى تعالى تو را به رحمت خويشتن نزديك كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 266)

عبداللّه عمر روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«روز قيامت منادى از قبل ربّ العزّة ندا كند: كجااند آنان كه فقرا و مساكين را اكرام كردند در دنيا؟ به بهشت رويد، امروز بر شما خوفى نيست و حزنى. كه اند آنان كه بيمار پرستى و درويش دارى كردند در دنيا؟ ايشان را بيارند و بر منبرهاى نور بنشانند و مردمان در حساب باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 266 _ 267)

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 293.
2- . همان، ص 293.
3- . همان، ص 312.
4- . همان، ص 314.
5- . همان، ص 314 _ 315.

ص: 213

رسول عليه السلام گفت:«مهمان چون در آيد، با روزى خود آيد و چون برود، گناه صاحبش ببرد؛ يعنى خداى تعالى آن طعام كه او را داده باشد، كفّاره گناه ميزبانش كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 267)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او بنده اى آزاد كند، خداى تعالى به هر عضوى از او عضوى از تن او از آتش دوزخ آزاد كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 267)

عبدالرحمن بن سهل بن حنيف روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او مكاتبى را يارى دهد بر آنكه گردن خود آزاد كند يا غازى را در آلتش يا مجاهدى را در سبيل خداى تعالى سايه كند، او را در آن روز كه سايه نباشد الاّ سايه او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 267)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى گفت كه سه كس اند كه من خصم ايشانم و هر كس را كه من خصم او باشم، مقهور بود: مردى كه با من عهد كند، پس غدر كند به آن عهد؛ و مردى كه آزادى را بفروشد و بهاى او بخورد؛ و مردى كه مزدورى گرفته باشد و مزدش ندهد عند فراغ او از عمل.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 268)

حسن بصرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«عفو مكنم آن را كه پس از اخذ ديه قتل كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 276)

جابر روايت كرد كه رسول را عليه السلام گفتند جماعتى در سفر روزه مى دارند. گفت:«أُولئِكَ العُصاة؛ ايشان عاصيان اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 285)

قول صادق عليه السلام عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله گفت:«شهر رمضان شهر اللّه ؛ ماه رمضان ماه خداست».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 315.
2- . همان، ص 314.
3- . همان، ص 317.
4- . همان، ص 321.
5- . همان، ص 339.
6- . روض الجنان، ج 3، ص 14.

ص: 214

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 289)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«رمضان مگوى مطلق و ليكن نسبت كنى؛ چنان كه خداى تعالى كرد شهر رمضان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 289)

رسول گفت:«بوى دهن روزه دار به نزديك خداى تعالى از بوى مشگ خوش بوتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 289)

در خبر مى آيد كه:«بهشت را درى است كه به آن در جز روزه داران در او نشوند. چون روزه داران در شده باشند، بفرمايد تا ببندند تا نيز كس از آن در، در نشوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 289)

در خبر است:«چون شب اوّل ماه رمضان باشد، حق تعالى فرمان دهد تا بادى از زير عرش بجهد كه آن را مبشّره خوانند بر درختان بهشت آيد اوراق و برگهاى درخت بر هم زند و حلقهاى درهاى بهشت بجنباند، طنينى و آوازى از آن در بهشت افتد كه شنوندگان مانند آن نشنيده باشند. حور العين خويشتن را بيارايند و بر غرفهاى بهشت آيند و ندا مى كنند: أَلاْ هَلْ مَنْ خاطَبَ إِلَى اللّه ِ؛ كسى ما را خطبه خواند؟ و از خداى تعالى بخواهد. آنگه رضوان را گويند اين چه شب است؟ رضوان گويد كه يا خيرات حسان؛ اين شب اوّل ماه رمضان است براى امّت محمّد. حق تعالى فرمود تا درهاى بهشت بگشادند و درهاى دوزخ در بستند و جبرئيل را بفرمود تا مرده شياطين را بند برنهادند و در قعر درياها انداختند تا روزه امّت محمّد بر ايشان تباه نكنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 290)

سعيد مسيّب گويد:سلمان پارسى روايت كرد كه گفت رسول صلى الله عليه و آله در آخر آدينه از ماه شعبان ما را خطبه كرد پس از حمد و ثناى خداى گفت: «اى مردمان! ماهى سايه بر شما افكند، عظيم ماهى! مبارك ماهى كه در او شبى هست بهتر از هزار ماه؛ ماهى كه خداى روزه اش را فريضه كرد و قيام شبش سنّت كرد. هر كه در اين ماه تقرّب كند به خداى تعالى به خصلتى خير، چنان باشد كه در دگر ماه فريضه گزارده و اين ماه صبر است و صبر را ثواب بهشت بود و ماه مواسات است و ماهى است كه روزىِ مؤمنان در او بيفزايند؛ ماهى است كه اوّلش رحمت و ميانش مغفرت و آخرش آزادى از آتش دوزخ است. هر كس كه روزه دارى را روزه بگشايد، گناهش بيامرزد خداى تعالى، و گردنش از آتش دوزخ آزاد كند و هم چندان مزد كه روزه دار را بود، او را بود». گفتند: يا رسول اللّه ! همه كس از ما اين قوّه ندارد كه روزه دار را روزه گشايد. رسول عليه السلام فرمود: «خداى تعالى كريم است اين ثواب بدهد آن را كه قادر نباشد، مگر بر شربه شير يا شربه آب سرد. هر كس كه روزه دارى را سير كند خداى تعالى او را از حوض كوثر سيراب بكند. شربتى دهد او را كه تشنه شود تا در بهشت رود و چنان باشد كه برده اى آزاد كرد و هر كس كه از زيردستان خود در اين ماه تخفيف كند، خداى تعالى او را بيامرزد و از آتش دوزخش آزاد كند. چهار خصلت در اين ماه به پاى دارى: دو خصلت خداى را به آن راضى كنى و هما: شهادة ان لا اله الاّ اللّه والاستغفار. دو خصلت آن است كه شما را از آن گريز نيست و آن آن است كه از خداى تعالى بهشت خواهيد و از دوزخ پناه به وى بريد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 23.
2- . همان، ص 23.
3- . همان، ص 25.
4- . همان، ص 26.
5- . همان، ص 26.

ص: 215

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 290)

ابو سعيد خدرى رواى كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون شب اوّل ماه رمضان باشد، خداى تعالى بفرمايد تا درهاى بهشت بگشايند؛ نيز در نبندند تا آخر ماه رمضان و درهاى آسمان همچنين و بفرمايد تا درهاى دوزخ ببندند و هيچ بنده نباشد كه در شبى از شبهاى رمضان نماز كند، و الاّ خداى تعالى او را به هر سجده هزار و هفتصد حسنه بنويسد و براى او در بهشت خانه اى بنا كند از ياقوت سرخ كه هفتاد دَر بود آن را از زر مرصّع به ياقوت و چون يك روز روزه ندارد، خداى تعالى هر گناه كه كرده بود، بيامرزد و كفّاره گناهانش تا به دگر ماه رمضان و به هر روزى كه روزه بدارد، او را كوشكى در بهشتش بدهد و هر كوشكى را هزار در باشد از زر و براى او هفتاد هزار فرشته از بامداد تا شبانگاه استفغار كند و به هر سجده اى كه بكند، اگر در شب باشد و اگر در روز، درختى دهد او را در بهشت كه سوار نيك رو از سايه او به صد سال نبرد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 26 _ 27.

ص: 216

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 290 _ 291)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«چون شب اوّل ماه رمضان باشد خداى تعالى رضوان را گويد درهاى بهشت بگشاى و بهشت را بياراى براى روزه داران امّت محمّد و مالك را گويد درهاى دوزخ را ببندد تا به آخر اين ماه و جبرئيل را گويد به زمين برو، مرده شياطين را ببند تا روزه امّت محمّد بر ايشان تباه نكنند. و خداى تعالى را در اين ماه هر بامداد و شبانگاه آزاد كردگان باشند از آتش دوزخ از جمله بنده و پرستار و در هر آسمانى فرشته اى از خواصّ فرشتگان او ندا مى كند كه اَلا خواهنده اى است تا او را اجابت كنند؟ اَلا مظلومى هست تا يارى كنند او را؟ اَلا آمرزش خواهى است تاش بيامرزد؟ ألا خواهنده اى هست تا مرادش بدهد؟ حق تعالى ندا مى كند در اين ماه كه اى بندگان و پرستاران من: أَبشِروا وَ اصْبِروا؛ بشارت باد شما را صبر كنى و مداومت كنى كه بسى نماند تا مَؤُونات از شما برادرم و با رحمت و كرامت من آئى چون شب قدر باشد، جبرئيل از آسمان فرود آيد با جماعتى فرشتگان، صلوات مى دهند بر هر قائمى و قاعدى كه به ذكر خداى مشغول باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 27 _ 28.

ص: 217

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 291)

انس مالك روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«اگر خداى تعالى زمين و آسمان را دستورى دادى در سخن گفتن، روزه داران ماه رمضان را بشارت دادندى به بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 291)

ابوذر غفارى روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى صحف ابراهيم در ماه رمضان فرستاد، سه روز گذشته و تورات به موسى فرستاد در ماه رمضان شش روز گذشته، و انجيل به عيسى در ماه رمضان فرستاد سيزده روز گذشته، و زبور به داوود در ماه رمضان فرستاد هژده روز گذشته، و قرآن در ماه رمضان فرستاد بيست و چهار روز گذشته».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 291 _ 292)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ مسلمانى نباشد كه خداى را بخواند به دعايى كه در او قطيعه رحمى نبود و بزه اى نبود الاّ خداى تعالى از سه خصلت يكى بدهد او را: إِمّا تعجيل اجابت و إِمّا ذخيره آخرت به از آن و إِمّا صرف كند از او سوء و بدى، مانند آن چيز كه او خواسته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1 ص 298)

محمد بن المنكدر روايت كند از جابر عبداللّه انصارى كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«بنده اى باشد كه خداى را مى خواند و خداى او را دوست دارد. جبرئيل را گويد خداى تعالى: يا جبرئيل! حاجت او روا كن و لكن بدو مده تا فلان وقت كه من مى خواهم تا آواز او بر درگاه من مى باشد. و بنده اى باشد كه از خداى تعالى حاجتى خواهد. حق تعالى گويد جبرئيل را كه حاجت او روا كن معجّل و بدو ده تا برود و نيز نخواند مرا كه من آواز او را دوست نمى دارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 298)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 28 _ 29.
2- . همان، ص 29.
3- . همان، ص 30.
4- . همان، ص 46.
5- . همان، ص 47.

ص: 218

رسول عليه السلام گفت:«هيچ دعا نيست و الاّ از ميان آن دعا و آسمان حجابى هست. چون بنده دعا كند و در مقدّمه دعا بر من صلوات نفرستاده باشد، دعا تا به حجاب برود و برگردد و چون بر مقدّمه دعا صلوات بر من فرستد، آن صلوات بر من مى رود و حجاب ها مى درد و آسمان ها مى برد و دعا بر اثر آن مى رود تا به زير عرش، آنگه توقُّع اجابت پديد آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 298)

رسول عليه السلام گفت:«هيچ زنى نباشد كه در خانه شوهر چيزى برگيرد و بنهد و غرض او صلاح باشد و الاّ خداى تعالى او را حسنه بنويسد و سيّئتى مستتر دو درجه ترفيع كند، و هيچ زن نباشد كه از شوهر بار برگيرد و الاّ او را چندان مزد باشد كه روزه دار نماز كن را كه شب نخسبد و روز روزه نگشايد و در سبيل خداى جهاد كند، و هيچ زن نباشد كه او را درد زادن بگيرد و الاّ به هر درد او را مزد آن كس دهند كه برده اى آزاد كرده بود و به هر يك بار كودك را شير دهد، چنان بود كه برده اى آزاد كرده بود. چون كودك را از شير باز گيرد، منادى از آسمان ندا كند كه اى زن! تو را عمل كفايت كردند در گذشته؛ عمل با سر گير در آينده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 300 _ 301)

عايشه گفت:زنان را خير بسيار دادند، شما را كه مردانى چيست؟ رسول عليه السلامبخنديد و گفت: «هيچ مردى نباشد كه دست زنش گيرد و بر طريق مراوده و الاّ او را حسنَتى بنويسند و اگر دست در گردنش كند ده حسنه و اگر بوسه دهد بيست حسنه و اگر به او نزديكى كند چندانى ثوابش دهند كه از همه دنيا به بود. چون برخيزد كه غسل كند، آب بر هيچ موى او نگذرد الاّ از او سيّئتى محو كنند و درجه اى بدهندش و آنچه او را بر آن غسل دهند، به باشد از دنيا و هر چه در دنياست و خداى تعالى به او مباهات كند با فرشتگان، گويد: بنده من نگريد در شبى سرد برخاسته براى من غسل مى كند. گواه كردم شما را كه او را بيامرزيدم».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 47 _ 48.
2- . همان، ص 54.

ص: 219

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 301)

و در تفسير از رسول عليه السلام نص آمد عدى بن حاتم گويد رسول عليه السلام مرا نماز و روزه بياموخت و در باب روزه گفت:«چون آفتاب فرو شود، روزه بگشاى و تو را مباح است طعام و شراب خوردن تا آن گاه كه رسَن سپيد از رسَن سياه پيدا شود تو را... مراد بياض صبح است از سواد شب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 301)

رسول عليه السلام گفت:«چون شب از اين جانب درآيد و روز از آن جانب بشود و آفتاب فرو شود، وقت روزه گشادن باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 302)

سعيد جبير روايت كند از عبداللّه عبّاس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«معتكف از گناه معتكف است تا معتكف باشد او را ثواب همه حسنات مى نويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 303)

على بن الحسين عليهماالسلام روايت كند از پدرش كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او در عشر آخر ماه رمضان اعتكاف گيرد، همچنان بود كه دو حج و دو عمره كرده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 303)

بريده اسلمى روايت كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سريّتى را چون به غزا فرستادى و برايشان امير كردى و او را وصيّت كردى به تقوا و به رستگارى در خاصّه نفس خود و در زيردستان خود و گفتى:«غزا كنى به نام خدا، در راه خدا و كارزار كنى با كافران به [نام] خدا و غلو نكنى و از حدّ شرع نگذرى و غدر نكنى و مثله نكنى و كودكان را نكشى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 306 _ 307)

حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام روايت كند و ابو دردا و ابو هريره و ابو اُمامه و عبداللّه عمر و جابر بن عبداللّه انصارى و عمران بن الحصين از رسول عليه السلام كه گفت:«آن كس كه درمى در خانه خود نشسته در سبيل خداى خرج كند يعنى در حج و جهاد، هر درمى را هفتصد بنويسد و آن كس كه به نفس خود بيرون شود و مال خرج كند، به هر درمى هفتصد هزار درمش بنويسد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 54 _ 55.
2- . همان، ص 56.
3- . همان، ص 58.
4- . همان، ص 59.
5- . همان، ص 59.
6- . همان، ص 69 _ 70.

ص: 220

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 310)

انس مالك روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«سه چيز از اصل ايمان است: باز ايستادن از گوينده لا اله الاّ اللّه ، و تكفير اونا كردن به عملى كه بكند از گناه، و جهاد پيوسته داشتن تا آنگه كه آخر امّت من با دجّال جهاد كنند و ايمان داشتن به قضا و قدر خداى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 311)

ابو هريره روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه بميرد و غزا نكند و با خود انديشه و تدبير غزا نكند، ماتَ عَلى شُعْبَةٍ مِنَ النِّفاقِ؛ بر شاخى از نفاق ميرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 311)

و راوى خبر گويد كه حبيب بن الحارث نزديك رسول آمد، گفت:يا رسول إِنِّىْ رَجُلٌ مِعراضُ الذُّنُوْبِ؛ يعنى من مردى ام كه تعرّض گناه بسيار كنم. مرا تدبير چيست؟ گفت: توبه كن. گفت: توبه مى كنم، باز با سَرِ گناه مى شوم. گفت: پس از آن با سَرِ توبه شو. گفت: يا رسول اللّه ! پس گناه من بيشتر شود. گفت: اى حبيب! «عفو خداى از گناه تو بيشتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 311)

شقيق بن عبداللّه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«متابعت كنى از ميان حج و عمره كه آن درويشى و گناه چنان ببرد كه كوره خبث از آهن و زر و سيم ببرد و حج مبرور را هيچ ثواب نبود بدون بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 314)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 82.
2- . همان، ص 80.
3- . همان، ص 80.
4- . همان، ص 83.
5- . همان، ص 88.

ص: 221

رسول عليه السلام گفت:«در گوشتى كه به صدقه به بريده دادند، از آن نخورد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 316)

رسول عليه السلام گفت:«سر بتراش كه خداى تعالى دستورى بداد و فدا كن به روزه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 316)

جابر عبداللّه انصارى و ابو سعيد الخدرى روايت كردند كه سالى اصحاب با رسول اللّه به حج بودند، لبّيك بزدند به حج رسول گفت:«نيّت با عمره گردانى و محل شوى پس احرام به حج ها گيرى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 317)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كس او حج خانه خدا بكند و رفث و فسوق و جدال نكند، از گناه به در آيد چنان كه آن روز كه از مادر بزاده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 322)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام گفت:«چون روز عرفه باشد، خداى تعالى حاجيان را بيامرزد. چون شب مزدلفه باشد، بازارگانان را بيامرزد و چون روز منا باشد، جمالان را بيامرزد و چون وقت سنگ انداختن جمره عقبه باشد، سائلان را بيامرزد و هيچ كس آنجا نيايد از گويندگان لا اله الاّ اللّه ، الاّ خداى تعالى او را بيامرزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 326)

عبدالرحمن بن خرداد روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت كه:«چون هاجر و اسمعيل بيامدند از پس مدّتى، ابراهيم خواست تا بيايد و ايشان را بيند. ساره گفت با من عهد كن كه فرو نيايى. ابراهيم عهد كرد. چون آنجا رسيد، اسماعيل حاضر نبود، برگشت. به دگر نوبت تا او را بيند شب بود و راه ندانست. چون صبح برآمد، آنجا رسيده بود. علامات بديد و جاى باز شناخت در روز عرفه نام بر جاى نهاد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 94.
2- . همان، ص 96.
3- . همان، ص 96 _ 97.
4- . همان، ص 110 _ 111.
5- . همان، ص 121.

ص: 222

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 327)

عبداللّه عباس گويد رسول صلى الله عليه و آله از عرفات بيامد با سكينه و وقار و اسامه زيد رديف او بود و مردم را گفت:«ايّها النّاس عليكم بالسكينة؛ بر شما باد كه به سكون و آهستگى رويد و رانيد. فانّ البرّ ليس بايجاف الخيل والإِبل؛ كه برّ و نيكوكارى نه در تاختن اسب و شتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 329)

انس مالك روايت كند كه در خدمت رسول صلى الله عليه و آله در عيادت بيمارى شديم، سخت به حالى شديد بود، پنداشتى كبوتر بچه است كه پَر از او كَنند. رسول عليه السلامگفت:دعا نمى كنى؟ گفت: آرى، يا رسول اللّه دعا مى كنم كه بار خدايا! هر عقوبتى كه مرا در قيامت خواهى كردن همه با دنيا افكن كه من طاقت عذاب آخرت و دوزخ ندارم. رسول عليه السلام گفت: «بد گفتى. هلاّ قلت اللّهم ربّنا آتنا في الدُّنيا حسنة وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النّار؛ چرا نگفتى: بار خدايا! ما را در دنيا نيكى ده و در آخرت نيكى ده و ما را از عذاب دوزخ نگه دار». آن مرد اين دعا بكرد. خداى تعالى او را شفا داد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 332)

انس روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مردى كه به حجى وصايتى كند، چهار حج بنويسند: يكى آن را كه وصايت نامه بنويسد، و يكى آنكه وصايت او را به جا آورد، و از پيش ببرد، و يكى او را كه ها گيرد و بكند، و يكى آن را كه فرموده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 332)

از صادق عليه السلام روايت كرده اند كه گفت رسول عليه السلام بفرمود تا منادى ندا كرد:«در ايّام تشريق كه انّها ايّام اكل وشرب وبعال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 334)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 128.
2- . همان، ص 128.
3- . همان، ص 134.
4- . همان، ص 136.
5- . همان، ص 139.

ص: 223

رسول عليه السلام گفت:«در جهان از آن بتر نباشد كه با تو به رويى بود، با دشمنت به رويى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 339)

جابر عبداللّه انصارى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«سيّد شهيدان روز قيامت حمزه عبدالمطلب باشد و مردى كه برخيزد به نزد امامى جائر و او را امر معروف كند و نهى منكر كند، اين مرد او را بكشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 341)

ابوالقسم عبداللّه بن احمد الطائى روايت كرد از پدرش از رضا عليه السلام از پدرانش از اميرالمؤمنين على عليه السلام از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه مؤمنى يا مؤمنه اى را خوار دارد و حقير دارد براى درويشى و اندك مالى خداى تعالى فرداى قيامت او را رسوا و مشهور كند و هر كه او مؤمنى و مؤمنه را بهتانى نهد و يا در او چيزى گويد كه در او نباشد، خداى تعالى فرداى قيامت او را بر پلى از آتش بدارد تا از عهده آنچه گفته باشد، بيرون آيد و مؤمن نزد خداى تعالى گرامى تر و معظم تر بود از فرشته مقرّب و هيچ چيز نيست كه خداى تعالى دوست تر دارد از مؤمنى تايب و مؤمنه تايبه و مؤمنان را در آسمان چنان شناسند كه در زمين مرد، اهل و ولدش را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 348)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«ما آخريم و سابقيم: به روزگار آخريم و به فضيلت سابقيم. روز قيامت در دنيا آخريم و در قيامت سابقيم. اوّل كسى كه در بهشت شود، ما خواهيم بود. بيش از آن نيست كه امّت سلف را كتاب پيش از ما دادند و ما را از پس ايشان كتاب دادند. خداى تعالى هدايت كرد ما را به آنچه ايشان در او خلاف كردند و از جمله آنكه خداى ما را به آن هدايت كرد، اين روز است؛ يعنى روز آدينه و جهودان را فردا باشد و ترسايان پس فردا و خداى تعالى راه نمايد آن را كه خواهد به راه راست».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 153.
2- . همان، ص 158.
3- . همان، ص 173.

ص: 224

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 351)

مصعب بن سعد گويد پدرم از رسول پرسيد كه اىّ النّاس اشدّ بلاء؛ كه كدام مردمان به بلا مبتلاترند؟ گفت:پيغمبران، ثم الامثل فالامثل من الناس؛ پس آنكه نيك مردتر باشد و امثل اشبه باشد؛ يعنى هر كس در حسن سيرت به ايشان ماند. آنگه گفت مرد را: «خداى تعالى بر حسب دينش ابتلا كند». آنگه گفت: «و بلا با مردم ملازم مى باشد تا او را چنان بكند كه بر زمين مى رود و بر او هيچ خطيئت و گناهى نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 353)

ابو هريره روايت كند كه مردى نزديك رسول آمد و گفت:يا رسول اللّه ! من دينارى دارم. گفت: «برو و بر خود نفقه كن». گفت: ديگرى دارم. گفت: «بروو بر اهلت نفقه كن». گفت: ديگرى دارم، گفت: «برو و بر فرزندانت نفقه كن». گفت: ديگرى دارم. گفت: «برو و بر دوستانت نفقه كن». گفت ديگرى دارم. گفت: «تو دانى هر كجا كه خواهى صرف كن». و رسول عليه السلام گفت: «صدقه تو بر درويش صدقه باشد و بر خويشاوندان دو صدقه باشد؛ براى آنكه هم صدقه باشد و هم صله رحم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 354)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه بميرد و غزا نكند يا خود عزم نكند بر غزا، مات على شعبة النفاق؛ او بر شاخى از نفاق ميرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 355)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 181.
2- . همان، ص 185.
3- . همان، ص 187 _ 188.
4- . همان، ص 190.

ص: 225

مضاء بن حرب روايت كند از ابو عبداللّه كه گفت:روزى جماعتى از اهل شام به نزد عبداللّه عمر آمدند و گفتند: يابن عمر! ما را خبر ده تا از رسول عليه السلام چه شنيده اى در باب شراب مسكر؟ گفت از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه او گفت: «و الّذى بعثنى بالحق؛ به آن خداى كه مرا به حق به خلقان فرستاد كه هر كه يك شربه باز خورد از شراب مسكر، خداى تعالى چهل روز نماز او نپذيرد و اگر توبه كند توبه اش مقبول بود و چون دو شربه باز خورد خداى تعالى هشتاد شبانه روز نماز او نپذيرد و اگر توبه كند، توبه اش مقبول بود. به آن خداى كه مرا به حق به خلق فرستاد كه هر كه سه شربه مسكر باز خورد، خداى تعالى صد و بيست روز نماز او نپذيرد و واجب باشد بر خداى كه او را ردغة الخبال بچشاند». گفتند ردغة الخبال چه باشد؟ گفت: «خون وريم اهل دوزخ كه از شكم ايشان بيرون آمده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 363)

... رسول عليه السلام فرمود:«و الّذى بعثنى بالحق؛ به آن خداى كه مرا بحق فرستاد كه شارب خمر فرداى قيامت مى آيد سيه روى و ازرق چشم، لبها از دهن باز افتاده، آب از دهنش مى رود. هر كه او را بيند، از اوش نفرت آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 363)

رسول عليه السلام فرمود:«شارب خمر تشنه ميرد و در گور تشنه باشد و روز قيامت تشنه برخيزد و هزار سال بانگ كند كه وا عطشاه. پس از هزار سال آبى بيارند چون دردى زيت كه به بر دهن برد رويش بريان كند و دندانهايش در آن كاسه افتد و چشمانش بيرون آيد تا همه باز خورد. چون خورده باشد، هر چه در شكمش باشد، گداخته شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 364)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 209.
2- . همان، ص 210.
3- . همان، ص 210.

ص: 226

رسول عليه السلام فرمود كه:«شارب خمر مى آيد فرداى قيامت، خداى تعالى گويد بگيريد او را. هفتاد هزار فرشته روى به او نهند و در او آويزند و او را به روى مى كشند و فرشتگان عذاب مى آيند از پيش با سلاسل و اغلال و بر روى او مى زنند تا او دهن باز كند، طعامى در دهن او نهند، چون سرهاى ديوان آن به گلويش فرو نشود، كرم از آنجا بيرون مى آيد و در دهن و كام و شكم او مى افتد او چون وحش در بيابان مى رمد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«شرب خمر در ديوان شارب خمر از بالاى همه گناهان او بشود؛ چنان كه درختى بلند از بالاى همه درختان برود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه فرزندش را خمر دهد، خداى تعالى او را از شراب غسلين بچشاند و آن در شكم همچنان جوشد كه آب در بَرِ آتش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«شارب خمر روز قيامت از تشنگى سر بر زمين مى زند و مى گويد وا عطشا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 364)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه در نفس او آيتى باشد از كتاب خداى و او خمر خورد، به هر حرفى كه در آن آيه بود، فرشته اى بيايد و به موى پيشانى او درآويزد تا او را پيش خداى آرد تا قرآن با او خصومت كند و هر كه را قرآن خصم باشد، او مقهور و مغلوب بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 364)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هرگز نديده ام ناقص دينان و ناقص عقلان را كه عقل مرد عاقل حازم بهتر ببرند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 374)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 210.
2- . همان، ص 210.
3- . همان، ص 210 _ 211.
4- . همان، ص 211.
5- . همان، ص 211.
6- . همان، ص 235.

ص: 227

راوى خبر گويد كه چون اين آيه آمد، صحابه رسول چون زنان ايشان را عذر حيض پيدا شدى، ايشان را از خانه و جامه خواب بيرون كردندى. چون هوا سرد شد، ايشان سرماى مى يافتند. پيش رسول آمدند و گفتند:يا رسول اللّه ! ما را حال آن نيست كه جامه زيادتى باشد تا به زنان حايض دهيم و چون ايشان را از جامه خواب و خانه گرم بيرون كرده ايم، سرما مى يابند و اگر ما جامه به ايشان دهيم، ما سرما مى يابيم. رسول عليه السلام گفت: «خداى شما را نمى فرمايد كه ايشان را از جامه و خانه بيرون كنيد. شما را مى فرمايد كه به ايشان خلوت نكنى تا ايّام حيض باشد ايشان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 374)

سعيد بن المسيب روايت كند از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه با زن حايض قرابت كند و او را فرزندى آيد و آن فرزند را جذام بود، گو كسى را ملامت كن كه جز خويشتن را و هر كه او روز شنبه و چهارشنبه خون گيرد، او را بَرصى رسد، گو كه ملامت خويشتن را كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 374)

عبداللّه عبّاس گفت رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او عند خلوت با حلالش بگويد: «بسم اللّه الرّحمن الرحيم اللّهم جنّبنى الشيطان وجنّب الشيطان ما رزقتنا». اگر فرزند باشد ايشان را شيطان به او مضرّت نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 378)

حسن بصرى روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«به زنان وصيّت خير پذيرى كه ايشان اسيران اند به نزديك شما و مالك نباشند بر نفس خود به هيچ چيز و شما ايشان را به امانت خداى گرفته ايد و استحلال فرج ايشان به كلام خداى كرده ايد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 235.
2- . همان، ص 236.
3- . همان، ص 244.

ص: 228

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 387)

ميمونة روايت كند زوجة النبى عليه السلام كه رسول گفت:«بهترين مردان از امّت من بهترين باشند زنانشان را و بهتر زنان بهترين باشند شوهرانشان را. چون بار بردارند هر زنى را از ايشان در شبانه روزى، مزد هزار شهيد بود كه ايشان را در سبيل خداى كشته باشند صابر محتسب و هر يكى را از ايشان تفضيل دهند بر حور العين به مقدار تفضيل من بر كمتر كس از امّت من، و بهترين زنان امّت من آنان باشند كه رضاى شوهر نگاه دارند در هر چه او خواهد، مادام تا معصيت خداى نباشد و بهترين مردان از امّت من آن باشند كه با اهل خود به رفق و لطف زندگانى كنند؛ چنان كه مادر به لطف با فرزند كند. هر مردى را از ايشان در شبانه روزى مزد صد شهيد بنويسند كه در سبيل خداى كشته باشند صابر محتسب. عمر خطّاب گفت: اى رسول اللّه ! چون است كه مردان را مزد صد شهيد باشد و زنان را مزد هزار شهيد؟ رسول عليه السلام گفت: «ندانى كه مزد زنان از مزد مردان بيش باشد و ثوابش به نزديك خداى تعالى تمام تر بود و خداى تعالى در بهشت درجات مرد رفيع كند به رضاى زن از او و به دعاى زن و او را ندانستى كه از شرك برگرفته هيچ گناهى نيست كه وزر وبال آن به نزديك خداى تعالى بيشتر بود از عصيان زن در شوهر. از خداى تعالى بترسى در حقّ دو ضعيف: زن و يتيم كه خداى تعالى شما را بپرسد از ايشان. هر كه با ايشان احسان كند، به رحمت و رضوان رسد و هر كه با ايشان بدى كند، مستوجب سخط خداى تعالى شود. حقّ مرد بر زن چون حقّ من است بر شما و هر كه حقّ من ضايع كند، چنان بود كه حقّ خداى ضايع كرده و هر كه حق خداى ضايع كند، باز گردد به خشم خداى و مأواى او دوزخ بود و آن بدجايى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 387)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 266 _ 267.
2- . همان، ص 267 _ 268.

ص: 229

حجّاج بن دينار روايت كند از باقر عليه السلام از جابر عبداللّه انصارى كه گفت ما به نزديك رسول عليه السلام حاضر بوديم و از جماعت صحابه زنى بيامد و بر بالاى سر رسول بايستاد و گفت:السلام عليك يا رسول اللّه ، من رسول زنانم به تو و هيچ زن نباشد كه اين پيغام من بشنود كه تو را مى گويم و الاّ راضى باشد. اى رسول! خداى تعالى خداى مردان و زنان است و آدم پدر مردان و زنان است و حوّا مادر مردان و زنان است. مردان چون از خانه بيرون آيند به جهاد، ايشان را بكشند در سبيل خداى. ايشان زنده باشند و روزى خورند و ما از اين خير جهاد و درجه شهادت محروميم و ما در خانه ها محبوس مانده، خدمت ايشان بايد كردن؛ ما را هيچ مزد باشد بر اين؟ رسول عليه السلام گفت: «آرى، سلام من به ايشان برسان و ايشان را بگو كه طاعت شوهران داشتن ايشان را برابر جهاد و شهادت بود و لكن كم باشند از ايشان كه اين به جاى آرند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 387 _ 388)

عمران بن حصين روايت كند از رسول عليه السلام پرسيدند كه بر زنان جهاد باشد؟ گفت:«بلى، جهاد ايشان غيرت بود كه با خود جهاد كنند و صبر كنند بر آن حميّتى كه ايشان را بود. اگر صبر كنند، مجاهد و مرابط باشند و ايشان را دو مزد بود». و همچونين گفت: «خداى تعالى جهاد بر مردان نوشت و غيرت بر زنان هر كه صبر كند از ايشان بر آن، او را مانند مزد شهيدى بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 388)

رسول عليه السلام گفت:«حلال نباشد هيچ كس را كه ايمان دارد. به خداى و به قيامت كه بر مرده سوگ دارد بالاى سه روز، مگر زنى كه سوگ شوهر دارد چهار ماه و ده روز».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 268.
2- . همان، ص 269.

ص: 230

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 400)

رسول عليه السلام گفت:«همّت كردم كه سراى قومى بسوزند در سراى ايشان كه به نماز پيشين به نماز حاضر نمى آيند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 407)

ابوذر روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«خداى تعالى را در آسمان اوّل دنيا حلقه اى است ميان آسمان. چون آفتاب به آنجا رسد، نيمه روز بود كه چون به آن حلقه به در شود، زوال آفتاب باشد. چون آفتاب به آن حلقه بشود، همه چيزى خداى را (جلّ جلاله) تسبيح مى كند. خداى تعالى براى شرف آن وقت را گفت نماز كنى و آن وقت و آن نماز را به ذكر تخصيص كرد و در آن ساعت درهاى آسمان گشاده باشد و دعا در آن وقت مستجاب بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 407)

ابوذر الغفارى گفت رسول عليه السلام نماز ديگر بكرد و گفت:«اين نماز به فريضه كردند بر آنان كه پيش از شما بودند در آن تقصير كردند. هر كه بر آن محافظه كند، مزدش دوباره بدهند و از پسِ اين نماز نيست تا ستاره اى بينند؛ يعنى نماز شام».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 408)

عايشه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«فاضل ترين نمازها به نزديك خداى تعالى نماز شام است. خداى تعالى آن را از مسافر فرو نهاد و از مقيم نماز شب را به آن فتح كرد و نماز روز را به آن ختم كرد. هر كس كه او نماز شام بكند و در عقب او دو ركعت نماز كند، خداى تعالى براى او در بهشت كوشكى بنا كند و هر كس كه از پسِ آن چهار ركعت نماز كند، خداى تعالى او را گناه بيست ساله (يا گفت چهل ساله) بيامرزد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 298 _ 299.
2- . همان، ص 316.
3- . همان، ص 316.
4- . همان، ص 318؛ در چاپ 20 جلدى ابو نضرة الغفارى آمده است.

ص: 231

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 408)

راوى خبر گويد از رسول عليه السلام كه:«هر كه او نماز خفتن به جماعت كند، چنان بود كه نيمى از شب نماز كرده و هر كه نماز بامداد به جماعت كند، چنان بود كه همه شب نماز كرده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 408)

راوى خبر گويد كه مردى به نزديك رسول آمد از اهل به خدا آشفته موى آواز مى داد و حديث او دشخوار مفهوم مى شد. چون به نزديك درآمد، بدانستيم كه چه مى گويد. رسول عليه السلام را از اسلام مى پرسيد، رسول عليه السلام گفت:«پنج نماز در شبانه روز». گفت دگر هيچ فريضه هست؟ رسول عليه السلام گفت: «نه الاّ كه تطوّع كنى». گفت: روزه ماه رمضان فريضه است؟ گفت: «آرى». گفت دگر هيچ فريضه هست از روزه؟ گفت: نه الاّ كه تطوّع كنى». و نيز حديث زكات بكرد. مرد گفت دگر هيچ فريضه هست بر مال من؟ گفت: «نه مگر كه تطوّع كنى». مرد برخاست و مى گفت و اللّه كه از اين نبكاهانم و در اين نيفزايم. رسول عليه السلامگفت: «نجات يافت اگر راست مى گويد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 409)

عبادة بن صامت گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«خداى تعالى پنج نماز بر بندگان خود فرض كرد. هر كه به جاى آرد و ضايع نكند چيزى از آن بر وجه استحقاق به حقش، او را به نزديك خداى تعالى عهدى باشد كه او را بهشت برد و هر كه به جاى نياورد او را به نزديك خداى تعالى، عهدى نبود: اگر خواهد عذابش كند و اگر خواهد بهشتش برد».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 318.
2- . همان، ص 319.
3- . همان، ص 320.

ص: 232

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 409)

ابو سعيد خدرى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر قنوت كه در قرآن هست، به معنى طاعت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 409)

عبدالرحمن بن عوف روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«چون شنوى كه در شهرى وباست در آنجا مروى و اگر آنجا باشى، از آنجا بيرون مى آيى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 413)

ابو سلمه روايت كند از ابو هريره از رسول عليه السلام گفت:«هر كه او چيزى به قرض به برادر مسلمان دهد، خداى تعالى به هر درمى به وزن كوه احد و قيس و طور سينا حسنات بنويسد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 417)

محمد بن المنكدر روايت كند از جابر عبداللّه انصارى كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى به صلاح مرد مسلمان فرزندانش را به صلاح دارد و فرزند زادگانش را و اهل سرايش را و آن سرايها كه پيرامن او باشد، ايشان در حفظ و نگهداشت خداى تعالى باشند تا او در ميان ايشان باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 434)

عبداللّه عمر گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه:«خداى تعالى به بركت بنده صالح، بلا از صد همسايه بگرداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 434)

ابى بن كعب گفت رسول عليه السلام مرا پرسيد كه كدام آيه در كتاب خدا عظيم تر است يا ابا المنذر؟ من گفتم:اللّه و رسول اعلم. ديگر باره پرسيد، من گفتم: خدا و پيغمبرش اعلم اند. آخر گفتم آية الكرسى است. رسول عليه السلام دست بر سينه من نهاد و گفت: هنيئاً لك يا ابا المنذر؛ گوارنده باد تو را علم. آنگه گفت: «به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اين آيه را زبانى است كه تقديس و تنزيه خدا مى گويد به نزديك ساق عرش».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 320.
2- . همان، ص 321.
3- . همان، ص 331.
4- . همان، ص 342.
5- . همان، ص 386.
6- . همان، ص 386.

ص: 233

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 438)

رسول عليه السلام گفت:«هر كس او آيه الكرسى بخواند در عقب هر فريضه تولاّى فيض روح او خداى بكند (جلّ جلاله) و چنان باشد كه با پيغامبران خداى (عزّوجلّ) جهاد كرده تا شهادت يافتن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 439)

عبداللّه مسعود گفت رسول عليه السلام گفت:« «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» و عظيم تر است از همه چيز كه دون خداى (عزّوجلّ) است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 439)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«سيّد آيتهاى قرآن، آيه الكرسى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 439)

محمد بن جعفر الصادق روايت كند از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت رسول عليه السلام گفت كه چون آيه الكرسى فرود آمد، گفت:«آيتى فرود آمد از كنز عرش كه هربتى كه در مشرق و مغرب بود، بر وى درآمد». رسول عليه السلام گفت: «اين ايه در هيچ سراى نخوانند و الاّ شيطان سه روز گرد آن سراى نگردد يا سى روز هيچ جادويى در آنجا راه نيابد چهل شبانه روز. اى على! اين آيت بياموز و فرزندانت را بياموز و همسايگانت را كه هيچ آيت از اين بزرگوارتر فرو نيامد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 439)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرد كه رسول عليه السلام را ديدم بر اين چوبهاى منبر كه مى گفت كه:«هر كس آيه الكرسى در قفاى هر نماز فريضه بخواند، او را از بهشت هيچ منع نكند، الاّ مرگ و كس بر اين آيه مواظبت نكند الاّ صديقى يا عابدى و هر كس كه اين آيه بخواند عند آن كه بخواهد خفتن، خداى تعالى او را ايمن گرداند بر نفس خود و خانه خود و خانه چند همسايه كه پيرامن او باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 439)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 396 _ 397.
2- . همان، ص 397.
3- . همان، ص 397.
4- . همان، ص 397.
5- . همان، ص 397.
6- . روض الجنان، ج 3، ص 398.

ص: 234

جابر عبداللّه روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى وحى كرد به موسى عمران كه هر كس كه مداومت كند بر آيه الكرسى در عقب هر نمازى، خداى تعالى او را دل شاكران دهد و مزد پيغمبران و عمل صديقان و دست رحمت بر او گشاده كند و هيچ منع نباشد او را از آنكه به بهشت رود، الاّ مرگ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 439)

موسى عليه السلام گفت: كى باشد كه بر آن مداومت كند. گفت: نكند الاّ پيغمبرى يا صديقى يا مردى كه من از او خشنود باشم يا مردى كه من او را شهادت دهم؛ يعنى شهيدى روزى كرده باشم.

ابو هريره روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كس كه آيه الكرسى بخواند، چون از خانه به دَر آيد، خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را بفرستد تا از براى او استغفار مى كنند و او را دعا مى كنند و چون به خانه باز آيد، بخواند، خداى تعالى درويشى از پيشِ چشم او بردارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 439)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:من از رسول عليه السلام شنيده ام، گفت: «اى على! آدم سيّد البشر است، و من سيّد عربم و لا فخر، و سلمان سيّد پارس است، و صهيب سيّد روم است، و بلال سيّد حبشه است، و طور سينا سيّد كوهها است، و سدره سيّد درختان است، و ماههاى حرام سيّد ماههاست، و روز آدينه سيّد روزهاست، و قرآن سيّد كلامهاست، و سورة البقره سيّد قرآن است، و آية الكرسى سيّد سورة البقره است. در اينجا پنجاه كلمه است، در هر كلمه پنجاه بركت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 439)

.


1- . همان، ص 398.
2- . همان، ص 399.
3- . همان، ص 399.

ص: 235

ابو اُمامه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت كه:«نام مهم ترين خداى در سه سوره قرآن است: البقره و آل عمران و طه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 441)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«قوم موسى، موسى را گفتند: هَلْ يَنامُ رَبُّكَ؛ خداى تو بِخُسبَد؟ از او بپرس. موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! اين قوم مى پرسند كه خواب تو را دريابد؟ خداى تعالى گفت: من تو را معلوم كنم. آنگه موسى را سه شبانه روز بيدار داشت. پس از آن فرشته را فرستاد به او با دو قاروره. گفت: خداى مى گويد اين قاروره ها در دست دار امشب. او آن در دست نگاه مى داشت و جهد ميكرد تا خوابش نبرد. خوابش غلبه كرد و دستهايش به هم آمد و قاروره ها بر هم آمد و شكسته شد. موسى از خواب درآمد. قاروره ها را شكسته شده ديد. جبرئيل آمد و گفت: تو در خوابى، دو قاروره نگاه نمى توانى داشتن، اگر من بخسبم، آسمان و زمين كه نگاه دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 442)

ابو ادريس خولانى روايت كند از ابوذر غفّارى رحمه اللّه عليه كه گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه خداى تعالى كدام آيه بر تو انزال كرد كه از آن آيت بزرگ تر نيست؟ گفت:آيه الكرسى. آنگه گفت: «نيست هفت آسمان در جنب كرسى، الاّ چون حلقه اى در بيابانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 443)

عبدالرحمن سلمى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«چون سايل سؤال كند، قطع سؤال او مكنى تا از آن فارغ شود. آنگه جواب كنى او را باوقار و لين؛ امّا به بذل يسير أو برد جميل؛ يا به چيزى اندك يا به ردّى نيكو كه وقت باشد كه سايل به شما آيد كه نه انسى باشد و نه جنّى تا بنگرند تا خود شما را در نعمتى كه خداى با شما كرامت كرده است چگونه مى كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 466)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 404.
2- . همان، ص 406.
3- . همان، ص 410.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 52 _ 53 .

ص: 236

عبداللّه عباس روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون روز قيامت باشد، منادى ندا كند، چنان كه اهل جمع بشنوند: كجااند آنان كه در دار دنيا مردمان را پرسيدند كه بر وى مزد بستانى از آنان كه براى ايشان عمل كردى كه من قبول نكنم عملى كه آن آميخته باشد به چيزى از دنيا و اهل دنيا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 467)

راوى خبر گويد عبدالوهاب مزنى از ابو هريره، گفت رسول عليه السلام كه گفت:«روز قيامت مردى را بيارند، گويند او را نه تو را مال داديم، چه كردى با آن؟ گويد: بار خدايا! صدقه دادم و نفقه كردم. گويند او را كردى و لكن براى آن كردى تا گويند فلان سخى است و كريم است و بگفتند تو را از آن چه سود. ديگرى را بيارند گويند او را: نه ما تو را قوت و شجاعت داديم، چه كردى؟ گويد: بار خدايا! جهاد كرديم و جان سبيل كرديم. گويند كردى و ليكن براى آن كردى تا گويند فلان شجاع است و بگفتند: فماذا يغنى عنك؛ تو را چه سود است از آن. ديگرى را بيارند، گويند: نه ما تو را علم داديم و فهم، در دنيا چه كردى؟ گويد: بار خدايا! علم بياموختم و مردمان را در آموختم و نشر كردم. گويند كردى و ليكن براى آن تا مردمان گويند عالم است و بگفتند تو را از آن چه سود. آنگه بفرمايد تا هر سه را به دوزخ برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 467 _ 468)

ابو اُمامه روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«خير ده جزو است، فاضل ترين آن تجارت است؛ چون حق بستاند و حق بدهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 470)

رسول عليه السلام گفت:«تسعه اعشار روزى در تجارت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 470)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 56.
2- . همان، ص 57.
3- . همان، ص 63.
4- . همان، ص 63.

ص: 237

عبداللّه عباس روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«سعى بايد كرد كه موالى شما غلبه كنند بر تجارت (اى جماعت قريش) كه بركت در تجارت است و خداوندش درويش نشود، الاّ بازرگانى كه سوگند خواره باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 470)

رسول عليه السلام گفت:«پاك تر آنچه مرد خورد از كسب او باشد و فرزند او از كسب او است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 470)

سعيد بن جبير گفت رسول عليه السلام را پرسيدند كه از كسبهاى مرد، چه پاك تر است؟ گفت:«آنچه به دست كند و هر سعى كه آن مبرور بود؛ يعنى حلال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 470)

جابر عبداللّه انصارى گفت:يك روز رسول صلى الله عليه و آله در بوستانى شد از آنِ امّ معبد، او را گفت: اين غرس كافرى نشانده است يا مسلمانى؟ امّ معبد گفت: يا رسول اللّه ! مسلمانى نشانده است. گفت: «هيچ مسلمان نباشد كه او غرسى نشاند كه از آنجا آدمى يا چهارپاى يا مرغى بخورد و الاّ او را صدقه مى نويسند تا به روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 470)

عبداللّه عبّاس گفت در اين آيه كه رسول عليه السلام گفت صحابه را:«خداى تعالى را در مالهاى شما حقى هست. چون مال شما به حد آن حق رسد، يعنى به نصاب، زكات بدهى و رها نكنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 471)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«فرداى قيامت خداى تعالى هفت كس را در سايه عرش سايه كند آنجا كه سايه نبود جز سايه عرش: اوّل امام عادل را؛ دوم جوانى كه او در طاعت خدا پرورده شده باشد؛ و مردى كه او را دل به مسجد باشد؛ و دو مرد را كه با يكديگر دوستى كنند براى خداى تعالى، مواصلتشان فى اللّه باشد و مفارقتشان فى اللّه ؛ و مردى كه او را زنى ذات جمال با خود دعوت كند به فساد، او رها كند او را براى خداى؛ و مردى كه به دست راست صدقه دهد از دست چپ پوشيده دارد؛ و مردى كه در خلوت خداى را ياد كند و از ترس خداى بگريد».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 63.
2- . همان، ص 63.
3- . همان، ص 63 _ 64. در چاپ 20 جلدى سعيد بن عمير است.
4- . همان، ص 64.
5- . همان، ص 65.

ص: 238

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 475)

عكرمه روايت كرد از عبداللّه عيّاس كه يك روز رسول عليه السلام به اصحاب صفّه بگذشت و آن فقر و مسكنت ايشان بديد، گفت:«هر كس از امّت من بر اين حال باشد كه شمايى و به آن حال راضى و قانع باشد، او فردا در بهشت از رفيقان من باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 477)

ابن سيرين روايت كند از ابوذر غفارى رحمه اللّه عليه كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه چهل درم دارد و سؤال كند، او ملحف بود (يعنى الحاح كننده در سؤال)».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 479)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«مسكين نه آن باشد كه او را يك لقمه يا دو لقمه طعام از تو برگرداند؛ درويش و مسكين آن مرد متعفّف باشد كه بر كش نبود كه سؤال كند و راهش ندهد كه حال خود با تو گويد نمى خوانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 479)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى دوست دارد كه اثر نعمت او بر بنده بيند و كاره باشد اظهار بؤس و حاجت را و مرد حليم و متعفّف را دوست دارد و فاحش پليد زبانِ بسيار سؤال ملحف را دشمن دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 479)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 79.
2- . همان، ص 84.
3- . همان، ص 90.
4- . همان، ص 90 _ 91.
5- . همان، ص 91.

ص: 239

رسول گفت صلى الله عليه و آله:«دست نعمت خداى تعالى زوَر همه دستها است. آنكه دستِ دهنده و بخشنده زبَر است و دستِ خواهنده و گيرنده زير است تا به قيامت و هر كه چيزى خواهد و او را حاجت نباشد، آن سؤال او روز قيامت بر روى او خراشيدگى ها و جراحت ها شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 479)

عبداللّه بن عريب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«شيطان گرد سرايى نگردد كه در آنجا اسبى تازى بسته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 480)

اسماء بنت يزيد روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او اسبى در راه خداى تعالى باز بندد و بر او نفقه كند احتساب را سيرى و گرسنگى و سيرابى و تشنگى و بول و روث، آن اسب روز قيامت در ترازوى او بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 481)

مكحول روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«آن كس كه بر اسب جهاد نفقه كند، همچنان بود كه دست به صدقه گشاده دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 481)

ابو سعيد خدرى روايت كند در حديث معراج كه رسول عليه السلام گفت:«در شب معراج كه مرا به آسمان بردند، جماعتى را ديدم شكمهاى ايشان بر آماسيده هر شكمى چند خانه بزرگ بر رهگذر آل فرعون افتاده و آل فرعون را هر بامداد و شبانگاه بر دوزخ عرضه مى كردند؛ چنان كه حق تعالى مى گفت: «النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَعَشِيًّا» . ايشان مى آمدند به مانند شتران مست مهار گسسته، هيچ سنگى و كلوخى و درختى پيش نيامدى، و الاّ ايشان پاى بر آن نهادندى پست كردندى. چون به ايشان رسيدندى، ايشان خواستندى كه از راه ايشان برخيزند. چندان كه جهد كردندى، نتوانستندى كه از راه ايشان برخيزند و هر گه كه برخاستندى با جاى افتادندى با ايشان در آمدندى و اين قوم را در پاى گرفتندى و پست كردندى در آمدن و شدن همچنين مى كردندى و آل فرعون مى گفتند: اللّهمّ لا تقم السّاعة ابداً؛ بار خدايا قيامت برمينگيز هرگز. من گفتم: اى جبرئيل! اين افتادگان كه اند؟ گفت: اينان آنان اند كه در دنيا ربا خوردندى».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 93.
2- . همان، ص 96.
3- . همان، ص 96.
4- . همان، ص 97.

ص: 240

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 483)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، جماعتى را ديدم با شكمهاى بزرگ، پر از ماران از بيرون شكم ايشان مى شايست ديدن آنچه در اندرون بود و آن ماران احشاى شكم ايشان مى خوردند. من گفتم: اى جبرئيل! اينان كى اند؟ گفت: هؤلاء اكلة الرّبا؛ اينان رباخواران اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 483)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«ربا هفتاد باب است. آسان ترين آن به نزديك خداى تعالى، چون نكاح مادر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 484)

عبداللّه مسعود گفت كه رسول عليه السلام لعنت كرد. «او را كه ربا خورد و آن را كه او را دهد تا بخورد و آن را كه نويسد و گواه شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 484)

ابو هريره گفت از رسول عليه السلام كه:«چون خداى تعالى خواهد كه شهرى هلاك كند، علامتش آن بود كه ربا در ميان ايشان آشكار شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 484)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 103.
2- . همان، ص 103 _ 104.
3- . همان، ص 106.
4- . همان، ص 106.
5- . همان، ص 106.

ص: 241

عبداللّه مسعود گفت از رسول عليه السلام كه:«ربا اگر چه بسيار بود، عاقبت اندك شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 484)

ابو هريره روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«خداى تعالى صدقات نپذيرد از آن، الاّ آنكه پاك بود بپذيرد و او را بستاند از دهنده و به دست راست بستاند و اين عبارتى باشد از تولاّى آن به ذات خود و از كرامت آن و آن را مى پرورد؛ چنان كه يكى از شما اسب كره خود را مى پرورد تا يك لقمه را چندان كند كه كوه اُحد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 484)

رسول عليه السلام گفت:«هر ربا كه در جاهليّت داده اند، من وضع كردم و اوّل ربا كه وضع مى كنم، رباى عمّ من است عباس بن عبدالمطلّب و هر خونى كه در جاهليّت كرده اند، من وضع كردم و اوّل خونى كه وضع مى كنم، خون ربيعة بن الحارث بن عبدالمطلّب است پسر عمّ من و او را قبيله هذيل كشته بودند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 485)

سعيد جبير روايت كرد از عبداللّه عباس از رسول عليه السلام كه او گفت كه:«هر كه او حق غريمش برگيرد و به در سراى او برد همه جانوران زمين بر او صلوات فرستند، يعنى او را دعا كنند، و همه ماهيان دريا، و خداى تعالى به هر گامى كه بردارد، براى او درختى در بهشت بنشاند و گناهش بيامرزد و اگر دارد و مطل و مدافعه كند، ظالم باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 487)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت كه:«هر كه خواهد كه دعاى او اجابت كنند و غم هاى او را كشف كنند، بايد كه بر معسر سختى نكنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 487)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 106.
2- . همان، ص 107.
3- . همان، ص 109.
4- . همان، ص 115.
5- . همان، ص 116.

ص: 242

بريده روايت از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او وام دارد، معسر را مهلت دهد، به هر روزى صدقه بنويسند او را و هر كه مهلت دهد او را، خداى تعالى او را صدقه بنويساند و هر روز به مانند آن مال كه او را بر آن غريم باشد». من گفتم: اى رسول اللّه ! اوّل فرمودى به هر روزى صدقه بنويسند او را و ديگر باره گفتى به مانند آن كه بر او باشد، هر روزى صدقه بنويسند او را. گفت: «بلى اوّل پيش از اجل گفتم و دوم پس از اجل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 487)

ابو موسى اشعرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هيچ گناهى نيست عظيم تر به نزديك خداى تعالى پس از كباير از آنكه مردى بميرد و در گردن او وامى باشد مردمان را كه آن را وجه قضا نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 488)

ابو موسى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى سه كس را دعا اجابت نكند: مردى كه دينى به كسى دهد و گواه بر نگيرد، و مردى كه مالى به سفيهى دهد و شنيده باشد قول خداى تعالى: «وَلا تُو?تُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي» ، و مردى كه زنى بدخو دارد و طلاقش ندهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 491)

طاوس روايت كرد از عبداللّه عبّاس كه گفت از رسول عليه السلام پرسيدند از گواهى كه كِى دهند و چگونه دهند؟ گفت:«آفتاب مى بينى؟ گفتند: بلى. گفت: هر كه همچنان دانى كه آفتاب روشن، گواهى بده و الاّ رها كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 493)

روايت كردند خبرى از عايشه از رسول عليه السلام كه گفت:«در اين آيه آن متابعت خداى باشد بنده را به آنچه بدو رسد از تبى و نكسى يا تبهى كه در دست او شود و چيزى كه در گريوان طلب كند، نيابد و آن در آستين باشد تا بدانستن غمى به دل او رسد تا مؤمن چون با پيش خداى شود، از گناه پاكيزه باشد؛ چنان كه زر سرخ كه از كوره زرگر بيرون آيد و اين بر وجه كفّارت بود آن گناه را».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 116.
2- . همان، ص 117 _ 118.
3- . همان، ص 125.
4- . همان، ص 131.

ص: 243

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 499)

رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت حق تعالى بنده را به عرش خود نزديك كند و گناهان او با او به سرّ تقرير مى كند، مى گويد: بنده مؤمن ياد دارى فلان روز فلان گناه كردى و فلان روز فلان گناه كردى؟ او گويد: بار خدايا! همه چنين است كه مى فرمايى من كردم. حق تعالى گويد بنده من آن همه بر تو بپوشيدم و فرشتگان را بر آن اطلاع ندادم. اكنون بيامرزيدم و عفو كردم با مؤمنان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 500)

نعمان بن بشير روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى كتابتى فرمود نوشتن پيش از آنكه آسمان و زمين آفريد به دو هزار سال و آن دو آيت است كه ختم سورة البقره كرد به آن. هيچ سرايى نبود كه سه شب اين آيات در او بخوانند كه شيطان گرد او گردد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 500)

رسول عليه السلام گفت:«در آخر سورة البقره آياتى است كه هم قرآن است و هم دعا است و هم رضاء خداست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 500)

روايت است از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره آل عمران بخواند، خداى و فرشتگان بر او صلوات فرستند تا آفتاب فرو شدن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 504)

زرّبن حُبَيش روايت كند از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره آل عمران بخواند، به هر آيتى امانيش بدهند بر پل دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 504)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 147.
2- . همان، ص 150.
3- . همان، ص 151.
4- . همان، ص 151.
5- . همان، ص 163.
6- . همان، ص 163.

ص: 244

عبداللّه مسعود روايت كرد كه:«هر كه سوره آل عمران بخواند، او توانگر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 504)

راوى خبر گويد از رسول عليه السلام كه او گفت:«البقره و آل عمران بياموزى كه آن دو ستاره تابان است و فرداى قيامت بيايند بر صورت دو فرشته و شفاعت كنند خوانندشان را تا به بهشتش برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 504)

عايشه گفت:رسول صلى الله عليه و آله اين آيه (3) جمله بخواند و گفت: «چون آنان را بينى از اين امّت كه طلب تأويل متشابه كنند و به متشابهات قرآن تعلّق و تمسّك كنند و بر آن جدل كنند. ايشان آنانند كه خداى تعالى ايشان را خواست به اين آيه از ايشان احتراز كنى و با ايشان منشينى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 510)

ابو عبيده روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«دل فرزند آدم، چون گنجشگى است، در روزى هفت رنگ گردد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 514)

رسول عليه السلام گفت:«هر كس كه او شبى پنجاه آيه قرآن بخواند، او را از جمله غافلان نه نويسند و چون صد آيه برخواند، چنان باشد كه شبى تا صبح عبادت كرده باشد و هر كه دويست آيه بخواند حق قرائت قرآن گزارده باشد و هر كه پانصد آيه بخواند تا هزار، چنان باشد كه قنطارى زر به صدقه داده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 521)

ابو جعفر المداينى روايت كند از قاسم بن الحسن بن الحسن از پدرش از جدّش اميرالمؤمنين على عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«چون خداى تعالى خواست تا اسب بيافريند، باد جنوب را گفت: من از تو خلق خواهم آفريدن يعنى آن فرشتگان را كه بر باد جنوب موكّل باشند خلقى كه عزّ اوليا و دوستان من باشند و مذلّت دشمنان من و جمال اهل طاعت من. فرشتگان گفتند: بار خدايا! فرمان تو راست. حق تعالى از باد جنوب اسبى بيافريد. آنگه گويد: من تو را غريب آفريدم و خير در پيشانى تو بستم و غنيمت ها مجموع بود بر پشت تو. خداوند تو را بر تو مهربان كردم و تو را پرنده بى پر كردم. فانت للطلب وانت للهرب؛ تو را براى طلب دارند و براى هرب دارند. من بر پشت تو مردانى را سوار كنم كه تسبيح و تهليل و تحميد و تكبير مى كنند و تو به تسبيح و به تهليل ايشان تسبيح و تهليل كنى. آنگه گفت: هيچ تسبيح و تهليل نباشد كه او بشنود، و الا او نيز به مانند آن جواب دهد. آنگه گفت: چون فرشتگان صفت اسب بشنيدند و خلقتش بديدند، گفتند: بار خدايا! ما فرشتگان توييم. تسبيح و تهليل تو مى گوييم، نصيب ما چيست؟ حق تعالى براى ايشان اسبان ابلق گردنهاشان چون گردن شتران بختى، چون اسب را بر زمين فرستاد و پايهاى او بر زمين قرار گرفت، صهيل كرد. حق تعالى گفت بركت بر تو باد از جانورى كه من به صهيل تو مشركان را ذليل كنم و گوشهاشان پر كنم و دلهاشان بترسانم. چون خداى تعالى چيزها بر آدم عرضه كرد، گفت بگزين آنچه خواهى. او اسب بگزيد. خداى تعالى گفت: عزّ خود و عزّ فرزندان خود اختيار كردى تا زنده باشند. بركت من بر تو باد! و بر ايشان از خلق هيچ نيافريدم كه به نزد من از تو محبوب تر باشد و اينكه تو اختيار كردى».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 163.
2- . همان، ص 163.
3- . مراد آيه: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ...» آل عمران (3): 6 است.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 179.
5- . همان، ص 190.
6- . همان، ص 208.

ص: 245

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 522)

ابوذر الغفارى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«هيچ اسب تازى نباشد، و الاّ مأذون بود كه هر بامداد بگويد: بار خدايا! مرا به كسى ده كه به نزديك او از همه اهل و مال او دوست تر باشم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 522)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 211 _ 212.
2- . همان، ص 212 _ 213.

ص: 246

ابو وهب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اسبان را باز بندى و گرد از روى پيشانى ايشان پاك كنى و چيزى در گردن ايشان بندى و زه كمان نبايد اسب كه دارى يا كميت اغرّ محجل يا ادهمى اغرّ محجّل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 522 _ 523)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اسبان خداوند ايشان را از سه روى باشد: يكى را اجر بود و يكى را وزر و يكى را ستر بود. امّا آنكه اجر بود، مردى بود كه اسبى باز بندد در راه خداى يا فرو گذارد آن را در گياه زارى براى جهاد. به هر رفتنى و چره كردنى و خوردنى و شربت آب كه باز خورد خداوندش را حسناتى بنويسند و امّا آن را كه ستر باشد، مردى بود كه اسبى باز بندد براى تجمل و تعفّف و حق. خداى تعالى در رقاب و ظهور آن فراموش نكند و امّا آن كس كه او را وزر باشد، مردى باشد كه اسبى باز بندد براى فخر و ريا و معادات اهل اسلام».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 523)

خبّاب الأرَتّ روايت كند از رسول عليه السلام گفت:«اسبان سه اند: فرس للرحمن و فرس للانسان و فرس للشيطان. امّا آنچه خداى راست اسبى باشد كه در راه خداى براى جهاد كفّار باز بندند و امّا آنچه آدمى را است، اسبى بود كه مرد دارد براى نسل و بچّه و امّا آنچه شيطان را است، اسبى باشد كه بر او گرد بندند و قمار بازند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 523)

در خبر است از عطاء بن يسار از ابو سعيد خدرى كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى اهل بهشت را گويد: اى اهل بهشت! ايشان گويند: لبّيك ربّنا وسعديك والخير في يَدَيْك فيقول اهل رضيتم. راضى شدى از من؟ گويند: بار خدايا! چگونه راضى نشويم و تو ما را آن دادى كه كس را ندادى. حق تعالى گويد: من شما را از اين فاضل تر بدهم. ايشان گويند: بار خدايا! به از اين چه باشد؟ گويد: خشنودى من؛ چنان كه با او خشم نباشد هرگز».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 213.
2- . همان، ص 213 _ 214.
3- . همان، ص 214.

ص: 247

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 524)

انس مالك روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى گويد: من همّت كنم به عذاب اهل زمين؛ چون به عمارت كنندگان خانه خود نگرم و نماز شب كنندگان و آنان كه با يكديگر براى من دوستى كنند و آنان كه در وقت سحر استغفار كنند، عذاب از اهل زمين بردارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 525)

امّ سعد روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى سه آواز دوست دارد. آواز خروس، آواز آن كس كه قرآن خواند و آواز آنان كه در وقت سحر استغفار كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 525)

انس مالك روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه او اين آيه شهداللّه برخواند، در آخرش بگويد: و انا على ذلك من الشاهدين، خداى تعالى به عدد هر حرفى فرشته اى را بيافريند تا براى او استغفار مى كنند و آمرزش مى خواهند تا به روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 525)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه اين آيه بخواند، خداى تعالى هشت در بهشت بر او بگشايد و هفت در دوزخ بر او ببندد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 525)

رسول عليه السلام گويد:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، مردى را ديدم هشت در بهشت به روى او بسته. چون باز گرديدم، هشت در بهشت ديدم به روى او گشاده. جبرئيل را گفتم: سبب چيست؟ گفت: تا تو برفتى، او شهداللّه مى خواند. خداى تعالى درهاى بهشت به روى او بگشاد، به بركت خواندن شهداللّه ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 252)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 216.
2- . همان، ص 218 _ 219.
3- . همان، ص 219.
4- . همان، ص 220.
5- . همان، ص 221.
6- . روض الجنان، ج 4، ص 221.

ص: 248

اعمش گفت...:حدّثنى ابو وايل عن عبداللّه بن مسعود انه قال: سمعت النّبى عليه السلام؛ گفت: از پيغمبر شنيدم كه گفت: «هر كه اين آيه بخواند و از پى او اين كلمات بگويد: حق تعالى گويد: «عَبْدِىْ وَفَيْتَ بِعَهْدِىْ وَأَدَّيْتَ إِلى أَمانَتِىْ وَهِىَ التَّوْحِيْدُ وَأَنَا أَوْلى مَنْ وَفى بالعَهْدِ إِفْتَحُوْا لَهُ أَبْوابَ الجِنانِ فَيَدْخُلَها مِنْ ايُّها شَاءَ. بنده من به عهد من وفا كردى و امانت من ادا كردى و آن توحيد است و من اولى تر كه به عهد خود وفا كنم. ملائكتى؛ فرشتگان من! درهاى بهشت به بروى او بگشاى تا از هر درى كه خواهد، در بهشت شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 526)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه اين آيه بخواند در ميانه شب، آواز او حجابها برمى دارد و آسمان ها مى برد تا به زير عرش رسد. آنگه حق تعالى بفرمايد تا اين آيه را در صحيفه عمل او بنويسند در ميان طاعات او همچنان تابد كه ماه در ميان ستارگان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 526)

رسول عليه السلام گفت:«دو فرشته در هوا به يكديگر رسيدند. يكى ديگر را گفت: از كجا مى آيى؟ گفت: از بَرِ بنده عاصى كه امروز همه روز معصيت مى كرد. خداى را مى آزرد و اينك ديوان عمل او سياه به گناه، تا آسمان مى برم. اين فرشته گفت، و عجب آن است كه من براتى به نام او از آتش دوزخ به زمين مى برم. اين فرشته تعجب ماند و گفت: چرا چنين آمد. گفت: چون تو بيامدى، او آيه الشهاده بخواند. خداى تعالى گفت: من گناه و معصيتش در كار ايمان و معرفتش كردم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 26)

.


1- . همان، ص 221 _ 222.
2- . همان، ص 222.
3- . همان، ص 222 _ 223.

ص: 249

رسول عليه السلام گفت:«اسلام آن دارد كه در اين كه من گفتم خلاف نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 531)

ابو عبيده جراح روايت كند از رسول عليه السلام كه از او پرسيدند كه:أىّ النّاس أشدّ عذاباً يوم القيمة؛ روز قيامت، كه را عذاب سخت تر بود؟ گفت: «مَنْ قَتَلَ نَبِيّاً؛ آن كس كه او پيغمبرى را بكشد». گفتند: پس از آن؟ «آن كس كه او كسى را بكشد كه امر معروف و نهى منكر كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 533)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون خداى تعالى خواست كه فاتحة الكتاب و آية الكرسى و شهداللّه و «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ» به زمين فرستد و ايشان را از عرش مجيد آويخته بودند، گفتند: بار خدايا! ما را به زمين خواهى فرستادن، به سراى زلّت و معاصى و ما از عرش پاكيزه آويخته ايم. خداى تعالى گفت: هيچ بنده اى نباشد كه شما را بخواند در عقب هر نماز فريضه اى، و الاّ او را در حظيره قدس جاى دهم بر آن وجه كه باشد و به چشم مرحمت بر او نگاه كنم هر روزى هفتاد بار و هر روز هفتاد حاجتش روا كنم كمينه آن مغفرت و آمرزش و او را با پناه گيرم از هر دشمنى و نصرت دهم او را بر آن دشمن و او را از بهشت هيچ منع نباشد، الاّ مرگ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 535)

رسول عليه السلام گفت:«اين چه دعوى است كه در سلمان مى كنى؟ سلمان نه از شما است نه از ايشان. سلمان منّا. سلمان از ماست اهل البيت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 535)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 238.
2- . همان، ص 241.
3- . همان، ص 246.
4- . همان، ص 248.

ص: 250

رسول عليه السلام گفت:«بدانى كه خداى تعالى از فرزندان ابراهيم اسمعيل را برگزيده و از فرزندان اسمعيل بنى كنانه را و از بنى كنانه قريش را و از قريش بنى هاشم را و از بنى هاشم مرا فأَنا خيركم نفساً وخيركم اباً وامّاً».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 548)

رسول عليه السلام گفت:«امّا ذريّة از نوح است و آل از ابراهيم و سلالة از اسمعيل و عترت هاديه و ذريّه طاهره از محمد صلى الله عليه و آله و صديق اكبر على بن ابى طالب است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 549)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هيچ مولود نباشد، و الاّ چون بزايد، شيطان دست در او مالد و كودك از مس شيطان بانگ بردارد، مگر مريم را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 551)

عبداللّه عباس از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«يحيى زكريّا معصيت نكرد و همّت بر معصيت نكرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 556)

عبداللّه عباس گفت كه با رسول عليه السلام نشسته بوديم. جماعتى درآمدند بر ايشان، اثر و جامه سفر بود. سلام كردند بر صحابه و رسول را نشناختند. گفتند:من السيّد منكم؛ سيّد كيست از شما؟ رسول عليه السلام گفت: ذاك يوسف بن يعقوب بن اسحق بن ابراهيم. بدانستند كه او رسول خداست. گفتند: يا رسول اللّه ! در امّت تو سيّد بباشد؟ گفت: «بلى، مردى كه او را مالى بود و سخاى با درويشان نزديك باشد و مردم كم از او شكايت كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 557)

سعيد بن المسيّب گفت از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«هر كسى از بنى آدم، ايشان را گناهى بود و جز يحيى زكريا را كه او «وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيًّا مِن الصّالِحِينَ» (6) ».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 285.
2- . همان، ص 287.
3- . همان، ص 294.
4- . همان، ص 306.
5- . همان، ص 308 _ 309.
6- . آل عمران (3): آيه 29.

ص: 251

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 557)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او را پرسيدند كه يا رسول اللّه ! ما از تو چند بار شنيديم كه گفتى:مريم بتول است و فاطمه بتول است. بتول چه باشد؟ گفت: «بتول از زنان آن باشد كه او را عذر حيض نبود و او سرخى نه بيند و مريم و فاطمه چنين اند كه حيض در دختران پيغمبر مكروه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 561)

در خبر مى آيد از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله در آن وقت كه خديجه حامله بود به فاطمه عليهاالسلام، شبى به نزديك او بود، او سخن مى گفت. رسول عليه السلام گفت يا خَديجَةُ مَن تُكلِّمِينَ؛ با كه سخن مى گويى؟ گفت:اى رسول اللّه ! با اين چنين كه در شكم دارم. رسول عليه السلام گفت: «بشارت باد تو را به او كه جبرئيل مرا بشارت داد كه اين چنين مادينه است و مادر امامان است و از نسل و فرزندان او امامان باشند كه خلايق به ايشان اقتدا كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 563)

انس مالك روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«مرا بر اثر هشت هزار پيغمبر فرستادند چهار هزار از بنى اسرائيل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 565)

رسول عليه السلام گفت:«و مهدى اهل البيت من در ميانه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 573)

چون رسول عليه السلام نماز ديگر بكرد، ايشان روى به رسول كردند و گفتند:ما تقول فى السيّد المسيح؟ عيسى را چه گوئى؟ گفت: «اصطفاه اللّه بنده بود كه خداى تعالى (جلّ جلاله) او را برگزيد». گفتند: يا محمد! او را پدرى شناسى؟ رسول عليه السلام گفت: «او را نه از نكاح زاد تا او را پدر باشد». «گفتند: هيچ بنده مخلوق را ديدى كه نه از نكاح باشد و او را پدر نباشد...؟ رسول عليه السلام ايشان را گفت: «چون شما قول من باور نمى كنيد و حجّت قبول نمى كنيد؟ بياييد تا مباهله كنيم كه خداى تعالى مرا خبر داد كه عذاب فرود آرد بر دروغ زن». چون بامداد بود و صحابه در مسجد شدند و هر كس توقّع كرد كه رسول عليه السلام او را حاضر كند، رسول گفت: «مرا نفرموده اند، الاّ خاصّگان خود را از زنان و مردان و كودكان آنجا برم آنان را كه خداى تعالى (جلّ جلاله) به دعاى ايشان عذاب فرستد و عذاب صرف كند».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 310.
2- . همان، ج 3، ص 319.
3- . همان، ص 324 _ 325.
4- . همان، ص 329.
5- . همان، ص 353.

ص: 252

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 576)

رسول عليه السلام گفت:«به آن خداى كه جان من به امر اوست كه عذاب فرو آينده بود بر نجران، اگر ملاعنه كردندى و خداى تعالى (جلّ جلاله) ايشان را با خوك و بوزينه كردى و از اين كوه آتشى برآمدى و همه را بسوختى و از قبيله ايشان هيچ جانورى نماندى تا مرغان بر درختها و سال برنگشتى كه بر پشت زمين يك ترسا بودى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 577)

رسول عليه السلام در پاسخ به ترسايان نجران و جهودان گفت:«ابراهيم جهود نبود و ترسا نبود و شما به او اولى تر نه اى، بل مسلمان بود و من به او اولى ترم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 580)

حسن بصرى گفت از رسول عليه السلام كه گفت:«سه خصلت است كه هر كه در او حاصل باشد منافق بود و اگر چه نماز كند و روزه دارد: چون حديث كند، دروغ گويد؛ و چون وعده دهد، خلاف كند؛ و چون امانت به او دهند، خيانت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 589)

ابو اُمامه روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كس را كه امين دارند بر امانتى و او تواند كه در آن امانت خيانت كند و نكند، خداى تعالى (جلّ جلاله) در بهشت چندانى حور العين دهد او را كه او خواهد».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 359 _ 360.
2- . همان، ص 363.
3- . همان، ص 370.
4- . همان، ص 394.

ص: 253

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 589)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«بازرگانان راستگير امين، فرداى قيامت با پيغمبران و صديقان و شهيدان باشند به بركت آن راستى و امينى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 589)

رسول عليه السلام گفت:«اوّل چيزى كه از دين خود مفقود بكنى، امانت باشد و آخر چيزى كه از دين خود مفقود بكنى، نماز باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 589)

حذيفة بن اليمان گفت رسول عليه السلام دو حديث ما را بگفت:يكى بديدم و منتظر يكى ديگرم. يكى آنكه گفت: «امانت بر دل مردمان فرود آمد و قرآن فرود آمد، قرآن و سنّت بياموزى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 589)

آنگه ما را گفت: «امانت برداريد». و در دفع امانت چنين گفت كه: «مرد بخسبد امانت از دل او بركنند، اثر او آنجا بماند؛ چنان كه ستاره. آنگه بخسبد امانت از دل او بركنند و اثر آن بماند؛ چنان كه شنه دست». (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 589)

ابو اُمامه گفت از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او مال مردى مسلمان ببرد به سوگند خداى تعالى او را دوزخ به واجب كند و بهشت بر او حرام كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 591)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«عظيم تر كبيره شرك به خداى باشد و عقوق مادر و پدر و سوگند به دروغ. به آن خداى كه جان من به امر اوست كه هيچ كس نباشد كه او سوگند خورد بر چيزى و اگر همه چند پر سر اشكى باشد و الاّ علامتى از آن بر دل او بماند تا به روز قيامت».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 394 _ 395.
2- . همان، ص 395.
3- . همان، ص 395.
4- . همان، ص 395.
5- . همان، ص 399.

ص: 254

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 591)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«سه كس باشند كه خداى تعالى به ايشان سخن نگويد و بديشان ننگرد و ايشان را عذابى باشد سخت: مردى كه او را آبى باشد فضله آنچه او را به كار نايد از مردمان رهگذرى باز دارد؛ و مردى كه بر كسى بيعتى كند و براى دنيا كند اگر مراد خود از او بيابد، وفا كند و اگر نيابد، وفا نكند به آن؛ و مردى كه متاعى دارد مشترى آيد تا بخرد و گويد به چندى خواستند. او سوگند خورد كه به چندان خواستند و دروغ گويد، آن مرد او را باور دارد و آن بها بدهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 591)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«نگر كه سوگند به دروغ نخورى كه آن سراها را ويران و خالى رها كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 591)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«سوگند به دروغ متاع از پيش ببرد و ليكن بركت از كسب بردارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 591)

رسول عليه السلام گفت:«سجده جز خداى را نشايد و ليكن در حق من اكرام زيادت كنيد و حقّ هر صاحب حقّى بشناسيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 592)

رسول عليه السلام گفت:«سجده جز خداى را نشايد كرد و اگر رخصت بودى كه مخلوق مخلوقى را سجده كند، من بفرمودمى تا زنان شوهران را سجده كردندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 593)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«روز قيامت كافران را به كنار دوزخ آرند، او را گويند: اگر تو را زمين پر از زر بودى، خويشتن را فديه كردى يا نه؟ گويد: آرى. گويند: از تو كم از اين خواستند، اجابت نكردى».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 399.
2- . همان، ص 399.
3- . همان، ص 400.
4- . همان، ص 400.
5- . همان، ص 402.
6- . همان، ص 403.

ص: 255

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 602)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه در او حرمى از اين دو حَرم، كه حَرم خدا و حَرم رسول است، بميرد، روز قيامت خداى تعالى او را از ايمنان برانگيزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 609)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«فرداى قيامت خداى تعالى بفرمايد تا اطراف جحون و بقيع گيرند و آن گورستانهاى مكّه و مدينه است و در بهشت افشانند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 609)

عبداللّه مسعود روايت كرد كه رسول عليه السلام بر كناره صحراى مكّه، كه امروز گورستان است و آنگه هنوز گورستان نبود، گفت:«از اين بقعه و از اين حَرم فرداى قيامت هفتاد هزار مرد را برانگيزند كه ايشان را بى حساب به بهشت برند كه يكى از ايشان هفتاد هزار گناه را شفاعت كند، رويهاشان چون ماه شب چهارده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 609)

انس مالك روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه بر گرماى مكّه صبر كند يك ساعت از روز، آتش دوزخ از او دور شود دويست ساله راه و به بهشت نزديك شود صد ساله راه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 609)

ابو اُمامه گفت از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه را حاجتى ظاهر منع نكند و يا سلطانى قاهر يا بيمارى حابس باز ندارد از حج و حج نكند و بميرد، گو خواه جهود مير، خواه ترسا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 611)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 426.
2- . همان، ص 445.
3- . همان، ص 445.
4- . همان، ص 445.
5- . همان، ص 445.
6- . همان، ص 451.

ص: 256

موسى بن جعفر روايت كرد از پدرش از پدرانش از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه بميرد و حج نكرده باشد، خداى تعالى هيچ عمل از او قبول نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 612)

رسول عليه السلام گفت:«اى جماعت مسلمانان با سَرِ دعوى جاهليّت باز شديد و من در ميان شما و خداى تعالى بر شما به اسلام كرامت كرد و احقاد جاهليّت از ميان شما برداشته و از ميان شما اُلفت داده با سَرِ كفر و احوال كافرى خواهى شدن. اللّه ! اللّه ! از خداى بترسيد!».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 612 _ 613)

رسول عليه السلام بر منبر شد و گفت:«يا معشر المسلمين مالى أُو ذِي في أَهلي! چرا مرا در اهلم مى رنجانيد؟ به خداى كه من بر اهل خود جز خير نمى دانم و اين مرد را كه بر او حوالت است، بى من در خانه من نرفت...».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 614)

يزيد الرقاشى روايت كند از انس مالك كه رسول عليه السلام گفت:«بنى اسرائيل بر هفتاد و يك فرقه شدند و امّت من هفتاد و سه فرقه شوند، همه به دوزخ شوند، مگر يكى از ايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 616)

محمد بن كعب روايت كند از ابى جعديه كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى از شما سه چيز مى پسندد و سه چيز را كاره است: آنچه مى پسندد آن است كه او را پرستى و به او شرك نيارى و به حبل خداى اعتصام كنى و متفرّق نشوى و فرمان بريد گماشتگان او را، و آنچه كاره است آن را قيل و قال است و كثرت سؤال و اضاعت مال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 616)

رسول به دوازده مرد از اوس گفت:«اگر وفا كنيد بهشت به جز ايابى و اگر در بعضى خيانت كنيد و شما را نكبتى رسد در دنيا يعنى آن گناه بر شما پيدا شود و حدّ رانند شما را باشد كه كفّاره اين باشد و اگر خداى تعالى بر شما بپوشد تا شما را به قيامت عذاب كند يا عفو كند اين در مشيّت خداست».

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 451.
2- . همان، ص 454.
3- . همان، ص 457 _ 458.
4- . همان، ص 462.
5- . همان، ص 464.

ص: 257

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 618)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«مسلمان برادر مسلمان است: لا يَظلِمُهُ ولا يُسَلِّمُهُ؛ بر او ظلم نكند و نگذارد كه كسى بر او ظلم كند، بر يكديگر حسد مبرى و با يكديگر دشمنى مكنى و پشت بر يكديگر مكنى؛ يعنى خذلان و هجران و اى بندگان خداى! چون برادران باشى پرهيزكارى بر دل است بس باد مرد را از شرّ و بدى آنكه عهد برادر مسلمان بشكافد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 621)

حسن روايت كند كه رسول گفت:«هر كه امر معروف و نهى منكر كند، او در زمين خليفه خدا باشد و خليفه رسول و خليفه كتاب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 623)

راوى خبر گويد كه مردى به نزديك رسول عليه السلام آمد و گفت:«يا رسول اللّه ! بهترين مردمان كيست؟ گفت: «آنكه امر به معروف بيشتر كند و نهى منكر و از خدا بترسد و صله رحم كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 623)

عبداللّه عبّاس گفت رسول عليه السلام را گفتم:يا رسول اللّه ! اگر همه معروف به جاى آريم و از همه مناكير اجتناب كنيم تا از آن هيچ رها نكنيم و از اين هيچ ارتكاب نكنيم و ليكن امر معروف و نهى منكر نكنيم ديگران را روا باشد؟ گفت: «امر به معروف كنى و اگر چه بعضى معروف نكنى و نهى منكر نكنى و اگر چه بعضى منكر ارتكاب كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 623)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 467.
2- . همان، ص 476 _ 477.
3- . همان، ص 482.
4- . همان، ص 482.
5- . همان، ص 482.

ص: 258

نعمان بشير روايت كند از رسول عليه السلام گفت:«مثَل فاسق در ميان قوم چنان باشد كه كشتى بود در ميان دريا، قومى بروند و آن كشتى ببخشند و قسمت كنند و هر كس به نصيب و حصّه خود بنشيند. آنگه يكى از ايشان تَبرى بردارد و آن نصيب خود را سوراخ كند. ديگران او را گويند، چه مى كنى؟ گويد در نصيب خود تصرّف مى كنم، شما را چه كار هست. اگر او را به اين گفتار رها كنند و دستش نگيرند، كشتى بيران كند و آب درآيد و او و ايشان غرق شوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 623)

قول النبى عليه السلام كه گفت:«روزگارى آيد بر امّت من كه مرد بامداد مسلمان بود، نماز شب كافر شود كه دين خود به چيز اندك از دنيا بفروشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 627)

رسول عليه السلام گفت:«فرداى قيامت جماعتى به نزديك من آيند بر كنار حوض از اهل صحبه من، چون من ايشان را بينم، ايشان را از پيش من برانند. من آواز دهم كه اصحابى، اصحابى؛ ياركان من اند. مرا گويند تو ندانى كه اينان از پسِ تو چه احداث كردند. اينان از پسِ تو مرتد شدند و برگشتند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 627)

رسول عليه السلام گفت:«اصحاب مرا دشنام ندهى كه به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اگر يكى از شما چندان كه وزن كوه اُحد است زر خرج كند، آن درنيايد از درجه كه ايشان و نه نيمه ايشان را هست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 628)

بهر بن حكيم روايت كند عن ابيه عن جدّه از رسول صلى الله عليه و آله كه در اين آيه:«شما تمامى هفتاد امّتى از ميان پيشين شما از همه بهترى و بر خداى گرامى تر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 629)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 482.
2- . همان، ج 5، ص 6.
3- . همان، ص 6.
4- . همان، ص 8.
5- . همان، ص 12.

ص: 259

بريدة الاسلمى روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اهل بهشت در قيامت صد و بيست صف باشند؛ هشتاد صف امّت من باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 629)

عبداللّه عمر روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ امّت نيست، و الا بهرى در بهشت باشند و بهرى در دوزخ، مگر امّت من كه همه در بهشت باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 629)

انس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«امّت من چو باران اند، كس نداند كه اوّلش به بود يا آخرش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 629)

رسول عليه السلام گفت:«بهشت بر پيغمبران حرام است تا من در او نشوم و بر اوصيا حرام است تا وصىّ من در او نشود و بر امّتان حرام است تا امّتان من در او نشوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 629)

ابو موسى اشعرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«امّت من امّتى اند مرحومه. چون روز قيامت باشد، خداى تعالى هر مردى را از امّت من كافرى بدهد گويد اين فداى تو است از آتش دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 630)

راوى خبر گويد كه رسول عليه السلام شبى از شبها نماز خفتن تأخير كرد. آنگه از حجره بيرون آمد و نماز خفتن بكرد. آنگه گفت:«هيچ اهل دينى نبودند كه در اين وقت نماز كردند، جز شما كه امّت منيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 633)

صادق عليه السلام گويد از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر كه او از ميان نماز شام و خفتن دو ركعت نماز كند در ركعت اوّل الحمد بخواند و «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (7) سيزده بار و در ركعت دوم الحمد و «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (8) پانزده مرتبه، هر كه هر سال اين نماز يك بار بكند، در ميان شام و خفتن، از جمله محسنان باشد و هر كه هر ماه يك بار بگزارد، از موقنان باشد و هر كه هر شب آدينه بگزارد، از مصلحان باشد و هر كه هر شب بگزارد، با من در بهشت مزاحمت كند و ثواب او جز خداى نداند».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 12.
2- . همان، ص 12.
3- . همان، ص 12 _ 13.
4- . همان، ص 13.
5- . همان، ص 13.
6- . همان، ص 22.
7- . الزلزلة (99): آيه 1.
8- . الإخلاص (112): آيه 1.

ص: 260

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 633)

رسول عليه السلام گفت:«من در خواب گاو ديدم، تعبيرش بر خيرى كردم و در خواب ديدم كه در كناره شمشير من رخنه بود، تعبيرش بر هزيمت كردم و چنان ديدم كه دست در درع محكم كرده ام، تعبيرش بر آن كردم كه مدينه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 639)

و به روايت عكرمه از اميرالمؤمنين على عليه السلام آن است كه رسول عليه السلام گفت:«يا على! آواز اين فرشته مى شنوى كه از آسمان مدح تو مى گويد و مى آيد؟» من گفتم: يا رسول! اين كيست؟ گفت: «فرشته اى است نام او رضوان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 641)

رسول عليه السلام حمزه عبدالمطلّب را و عبيده حارث را و علىّ بن ابى طالب را گفت:«بيرون رويد به نصرت دين خداى و پيغمبر خداى و حقّى كه خداى فرستاد او را به آن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 643)

رسول عليه السلام عبيده حارث را گفت:«مرا بر تو خشم نيست و لكن تو ندانى كه من دوست ندارم كه پيش من ذكر ابو طالب كنند، الاّ به خير».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 644)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 22 _ 23.
2- . همان، ص 37.
3- . همان، ص 42.
4- . همان، ص 48.
5- . همان، ص 49.

ص: 261

عمير بن اسحق روايت كرد از رسول عليه السلام كه او صحابه را گفت روز بدر كه:«خود را علامتى بر كنى كه فرشتگان علامت كردند خود را به پاره اى ابريشم سپيد كه بر بالاى ترك و كلاه خود نهادند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 647)

انس روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«سخاوت درختى است در بهشت، شاخ هاى آن در دنيا است. هر كه دست به شاخى از شاخهاى او زند، او را بهشت برد و بخل درختى است در دوزخ، شاخهاى آن در زمين است. هر كه دست به شاخى از شاخهاى او زند، او را به دوزخ برد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 651)

انس روايت كرده است از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كس كه او خشمى فرو برد و او قادر بود كه آن خشم براند، خداى تعالى روز قيامت او را بخواند بر سَرِ خلقان و مخيّر كند او را در حور العين تا هر كدام كه خواهد، اختيار كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 652)

رسول عليه السلام گفت:«هيچ جرعه نيست كه خداى دوست تر دارد از جرعه خشم كه بنده فرو برد يا جرعه اى از صبر كه بر مصيبتى فرو برد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 652)

مقاتل بن حنان گفت روايت كرد ما را كه رسول عليه السلام چون آيه بخواند، گفت:«اينان در امّت من كم شدند، مگر كسى كه خداى او را عصمت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 652)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كوشكهايى ديدم در اعلا درجات بهشت. جبرئيل را گفتم كه اين كه راست. گفت: «وَالْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعافِينَ عَنِ النّاسِ وَاللّه ُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ» (6) ؛ آنان راست كه خشم فرو برند و عفو كنند و احسان كنند».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 57.
2- . همان، ص 69.
3- . همان، ص 70.
4- . همان، ص 70.
5- . همان، ص 71.
6- . آل عمران (3): آيه 134.

ص: 262

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 653)

رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى بيامرزد گناهكاران را، الاّ آن را كه نخواهد كش بيامرزد». گفتند: يا رسول اللّه ! كه باشد كه نخواهد كش بيامرزند؟ گفت: «آنكه استغفار نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 654)

رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى گفته است هر كه داند كه من قادرم بر آنكه گناه او بيامرزم، بيامرزم او را و باك ندارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 655)

محمد بن المنكدر روايت كرد از جابر عبداللّه انصارى از رسول عليه السلام كه گفت:«در بنى اسرائيل مردى به سر توله بگذشت، در آن نگريد از روى اعتبار بر وى درآمد و سر بر زمين نهاد و گفت: بار خدايا! أَنتَ أَنتَ وَأَنَا أَنا، أَنتَ العَوّادُ بِالمَغفِرَةِ وَأَنَا العَوّادُ بِالذُّنُوبِ؛ بار خدايا من منم و تو تويى. من آنم كه با سر گناه شوم و تو با سر آمرزش. هاتفى آواز داد كه همچنين است كه گفتى سر بردار كت بيامرزند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 655)

رسول عليه السلام گفت:«پيداست كه حمزه غريب است و كس بر او نمى گريد. اكنون براى دل من بر او بگرييد و نوحه كنيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 657)

رسول عليه السلام گفت:«نه بينى كه خداى تعالى چگونه مصرف كرد از من ستم كافران را ايشان مذمم را دشنام مى دهند و من محمّدم به لفظ و معنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 662)

على بن موسى الرضا عليه السلام روايت كند از پدرانش از اميرالمؤمنين على عليه السلاماز رسول عليه السلام كه گفت:«چون فرزند را محمد نام برنهى او را اكرام كنى و چون مجلس آيد جايش كنى و روى بر او تُرش نكنى و هيچ قوم نباشند كه مشورتى كنند و در ميان ايشان كسى باشد كه نام او احمد يا محمد باشد او را در آن مشورت برند و الاّ ايشان را خيره جهانند و هيچ سراى نباشد كه در آنجا خوانى نهند او در آنجا كسى باشد نام او احمد يا محمد بود و الاّ هر روزى دو بار قدس و بركت بر آن خانه فرو فرستد».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 72.
2- . همان، ص 75.
3- . همان، ص 77.
4- . همان، ص 77.
5- . همان، ص 82.
6- . همان، ص 95.

ص: 263

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 692)

انس روايت كند كه رسول عليه السلام روزى در بازار مى گذشت. مردى، مردى را بانگ مى زد كه يا اباالقاسم، رسول باز نگريد، پنداشت كه او را ميگويد. مرد گفت يا رسول اللّه من آن مرد را مى خواندم. رسول عليه السلام گفت:«شما را رواست كه نام من برگيرى، و روا نيست تا كنيه من برگيرى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 662)

رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى و كتابش و پيغمبرش مستغنى اند از مشورت و لكن خداى تعالى خواست تا سنّتى كه به آن اقتدا كنند هيچ كار از كارهاى دين و دنيا قطع مكن تا مشورت نكنى و خداى تعالى مدح كرد آنان را كه مشورت كردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 674)

ابن حميد الساعدى روايت كرد كه رسول عليه السلام مردى را به خانه فرستاد تا چيزى از صدقات بستاند به بعضى از قبايل عرب، مرد آزاد بود برفت و باز آمد و چيزى كه داشت گفت اين شما راست و بعضى را گفت اين هديه من است كه ايشان دادند مرا. رسول عليه السلام برخاست و بر منبر خطبه كرد و آنگه گفت:«چرا عاملى را كه بجاى فرستم آنچه بستاند گويد بعضى از آن هديه من است چرا اين هديه او را آن روز ندادند كه او بخانه پدر و مادر خود بود. به آن خداى كه مرا به حق بخلقان فرستاد كه هيچ كس نباشد كه من او را جائى فرستم، او چيزى بر گيرد از آن، الاّ روز قيامت مى آيد، آن بر گردن گرفته، اگر شتر باشد او را رعاى باشد و اگر گاو بود او را خوارى باشد و اگر گوسفند بود او را يعارى باشد». آنگه دست ها برداشت تا سفيدى بغل او پيدا شد و مى گفت: «أَلّلهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟ بار خدايا آيا برسانيدم؟ تا سه بار تكرار مى كرد.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 95.
2- . همان، ص 95 _ 96.
3- . همان، ص 126.

ص: 264

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 677 _ 678)

رسول عليه السلام گفت:«نه به آن خداى كه مرا بحق به خلقان فرستاد كه به خلاف اين است آن گليم كه در پشت دارد از غنيمت برگرفت پيش از قسمت، فرداى قيامت آن گليم از آتش شود در تن او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 678) جج

محمد بن زايده گويد كه با مسلمه به غزاء روم بوديم چون غنيمتى يافتيم مردى را آوردند، كه خيانت كرده بود در چيزى از سالم پرسيدند كه چه بايد كردن. گفت:از پدرم شنيدم كه او گفت از بعضى صحابه شنيدم كه رسول عليه السلام گفت: «هر كه او در غنيمت خيانت كند او را بزنى و متاعش بفروشى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 678)

انس مالك روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«هيچ كس نبود كه بميرد و او را از خداى تعالى منزلتى باشد كه تمنّاى رجوع با دنيا كند مگر شهيدان كه ايشان تمنّا كنند كه با دنيا آيند و دگر باره شهيد شوند، از آن منازل و درجات و كرامات كه ايشان را به نزديك خداى باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 682 _ 683)

محمد بن اسحق بن يسار گفت باسناده از حميد طويل از انس مالك و جماعتى ديگر از اهل علم هم روايت كردند كه ابو براء عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب ملاعب الاسنه كه سيّد بنى عامر بن صعصعه بود به نزديك رسول آمد به مدينه و او را هديه نيكو آورد رسول عليه السلام هديه او قبول نكرد و گفت:«يا أَبا براء، من هديه مشركان نپذيرم. اسلام آر، اگر خواهى كه هديه تو قبول كنم».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 135.
2- . همان، ص 136.
3- . همان، ص 136.
4- . همان، ص 148.

ص: 265

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 683)

عبيد بن عمير روايت كند كه رسول عليه السلام روز احد به مصعب بن عمير بگذشت و او كشته افكنده بود بر بالين او بايستاد و اين آيه مى خواند: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّه َ عَلَيْهِ...» (2) آنگه گفت: «رسول خداى گواهى مى دهد كه ايشان فرداى قيامت گواهان من باشند به نزديك خدا (جلّ جلاله) بر ظلم ظالمان. بياييد و ايشان را زيارت كنيد و بر اينان سلام كنيد كه به آن خداى كه جان من به امر اوست كه هيچ كس نباشد كه بر ايشان سلام كند، و الاّ جوابش باز دهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 685)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:پرسيدم از رسول عليه السلام كه مجاهد را كه به جهاد رود، او را چه مزد باشد؟ او مرا گفت: «بدان كه مرد غازى چون همّت و عزم غزا كند، خداى تعالى براى او براتى از دوزخ بنويسد. چون به برگ و ساز كردن گيرد، خداى تعالى به او فرشتگان مباهات كند. چون اهل و عشيره را وداع كند، در و ديوار بر او بگريد و از گناه به در آيد؛ چنان كه مار از پوست به در آيد. خداى تعالى بر هر مردى از غازيان چهل هزار فرشته را موكّل كند تا او را نگاه مى دارند از پس و پيش و چپ و راست و هيچ حسنه نكند، الاّ مضاعف كنند و هر روزى او را عبادت هزار مرد بنويسند كه هر مردى هزار سال عبادت كرده باشد، هر سالى سيصد و شصت روز، هر روزى چندان كه همه عمر دنيا. چون برابر دشمن رسد، علم اهل دنيا از حصر و حدّ ثواب ايشان باز ماند. چون به كارزار درآيد و نيزه ها بر يكديگر راست كنند و كمانها به زه آرند و تير پيوندند و به يكديگر درآويزند، فرشتگان بر گرد ايشان در آيند و دعا كنند ايشان را به نصرت و ثبات قدم و منادى ندا كند بهشت در زير سايه شمشيرها است. چون چنين باشد، هر طعنه و ضربت كه بر مرد مسلمان آيد، او را خوارتر آيد از آنكه شربه آب سرد در گرمگاهى. چون از پشت اسب بر زمين آيد، هنوز بر زمين افتاده نباشد كه جفت او حور العين به بالين او رسد و او را بشارت دهد به آنچه خداى بجارده باشد او را از كرامت. چون بر زمين افتد، زمين گويد او را مرحبا به جايى پاكيزه كه از تنى پاكيزه مى برود. بشارت باد تو را كه براى تو نهاده است آنچه هيچ چشم چنان ديده نيست و هيچ گوش چنان شنيده نيست و بر خاطر هيچ بشر چنان گذشته نيست! و خداى تعالى گويد من خليفه اويم بر اهلش، هر كه رضاى ايشان جويد، رضاى من جسته باشد و هر كه ايشان را به خشم آرد، مرا به خشم آورده باشد. و خداى تعالى روح او در حوصله مرغانى كند سبز كه در بهشت مى پرند، هر كجا خواهند و از هر طعام كه مى خواهند، مى خورند و با قنديل هاى زرّين شوند از عرش آويخته و هر فردى از ايشان هفتاد غرفه در بهشت بدهند از غرفه اى تا غرفه اى چندان باشد كه از صنعا باشد تا به شام (و به روايتى ديگر از منا تا به شام) نور آن هر غرفه چندان مى تابد كه از شرق تا غرب پر كند. بر هر غرفه هفتاد دَر باشد، هر دَرى را هفتاد مصراع باشد از زر، بر هر درى پرده آويخته باشد در هر غرفه هفتاد خيمه باشد، در هر خيمه هفتاد سرير باشد از زر، قوايم آن از دُرّ و زبرجد مرصّع به قضبان زمرّد، بر هر سرير چهل بستر كرده باشد، كثافت هر بسترى چهل گز، بر هر بسترى جفتى از حور العين كه صفت ايشان آن باشد كه خداى تعالى گفت: «عُرُباً أَتْراباً» (4) ». مرد گفت: يا اميرالمؤمنين! عُرب و اتراب چه باشد؟ گفت: الغنجات الرضيّات الشهيات؛ نازنينان پسنديده آرزو. «و هر يكى را از ايشان هفتاد هزار كنيزك و هفتاد هزار غلام باشد با روى هاى چون ماه تابان و تاجهاى زر و لؤلؤ ازارهاى سراب بر دوش افكنده و كوزه ها و ابريقها بر دست گرفته، چون روز قيامت باشد و ايشان بر مرتبه خود مى آيند. به آن خداى كه جان محمّد به امر او است كه اگر پيغمبران در راه پيش ايشان برافتند، از بهاى ايشان پياده شوند. اين شهيدان بيايند و در موقف شفاعت بايستند. هر يكى از ايشان هفتاد هزار گناهكار را شفاعت كنند از اهل البيت و همسايگان؛ تا دو همسايه با يكديگر خصومت كنند. هر يكى گويد من اولى ترم به شفاعت او كه من نزديك ترم به جوار و همسايگى او. آنگه بيايد و با من و با ابراهيم بر مائده خلد بنشيند. خداى تعالى به رحمت با ايشان مى نگرد و ايشان به ثواب و كرامت خداى مى نگرند بامداد و شبانگاه».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 148.
2- . الأحزاب (33): آيه 23.
3- . روض الجنان، ج 5، ص 157 _ 159.
4- . في نسخة : أُقْعِدُوا .

ص: 266

. .

ص: 267

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 686 _ 687)

راوى خبر روايت كند از قيس الجذامى از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى شهيدان را شش خصلت بدهند عند آنكه اوّل قطره خون او بر زمين آيد: گناهانش را جمله بيامرزد، و جاى خود در بهشت بيند، و جفت خود را از حور العين، و از فزع اكبرش امن كند، و از عذاب گور ايمن باشد، و به حليه ايمانش آراسته دارند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 687)

انس مالك روايت كند كه با رسول عليه السلام بوديم در بعضى غزوات. مردى سياهى بيامد و گفت:يا رسول اللّه ! من مردى ام چنين كه مى بينى: سياه و زشت موى و كريه بوى درويش بى مال. اگر در پيش تو جهاد كنم تا مرا بكشند، جاى من كجا باشد؟ رسول عليه السلام گفت: بهشت. چون آن اين بشنيد، نيزه بر سر گرفت و حمله برد و كارزار مى كرد تا بكشتند او را. رسول عليه السلام بيامد در بالاى سَرِ او بايستاد و گفت: «خداى روى تو سفيد بكرد و بوى تو خوش بكرد و مال تو بسيار كرد». آنگه گفت: «به خداى كه زنان او را ديدم از حور العين كه با يكديگر منازعه مى كردند در آن جبّه پشمين كه او داشت تا كه با او در آنجا شود».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 159 _ 160.
2- . همان، ص 160.

ص: 268

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 687)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«مرد مجاهد كه او را شهيد كنند، زخم نيزه و شمشير هم چنان ماند كه كسى قرصه اى به او بر دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 687)

عبدالرحمن بن عبداللّه روايت كند از رسول عليه السلام كه:«خداى را بندگانى باشد كه بخل كند بر ايشان به قتل (يعنى نخواهد كه ايشان را بكشند)، ايشان را از قتل و زلازل و اسقام نگه دارد و عمر ايشان دراز كند در حُسن عمل و روزى فراخ دهد ايشان را و زندگانى دراز در عافيت و قبض روحشان كند در عافيت و جان ايشان بردارد بر بستر نرم و ايشان را به درجه شهيدان برساند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 687)

عبداللّه عمر گويد از رسول عليه السلام پرسيديم كه ايمان زياده و نقصان پذيرد؟ گفت:«بلى، بيفزايد؛ چندان كه صاحبش را به بهشت برد و بكاهد؛ چندان كه صاحبش را به دوزخ برد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 690)

ابو سعيد خدرى روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«مجادله يكى از شما در دنيا در حقّى كه او را باشد سخت تر نبود كه مجادله مؤمنان با خداى در حقّ برادران مؤمنشان كه ايشان را به دوزخ برده باشند. گويند: بار خدايا! در حق برادران ما كه به دنيا نماز كردند و روزه داشتند و حج كردند. حق تعالى گويد بر وى و هر كس را كه شناسى، از دوزخ بيرون آرى. بيايند ايشان را به صورت بشناسند؛ بعضى از ايشان تا نيمه ساق در آتش باشند و بعضى تا به كعب. ايشان را بيرون آرند. حق تعالى گويد: بر وى هر كس را كه در دلش وزن دينارى ايمان باشد بيارى. بيايند گروهى ديگر را بيارند. گويند بر وى و آن را كه در دل او مقدار نيم دينار ايمان بود، بيارى. آنگه گويد بر وى هر كه در دل او مثقال ذرّه ايمان بود، او را بيارى».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 160.
2- . همان، ص 160.
3- . همان، ص 160.
4- . همان، ص 166.

ص: 269

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 690)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«ابراهيم را عليه السلام چون به آتش افكندند، آخر سخن كه از او شنيدند، اين بود كه گفت: حسبنا اللّه ونعم الوكيل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 690)

عوف بن مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت، از ميان دو مرد حكومتى كرد آن را كه حكم بر او بود برخاست و مى گفت:حسبنا اللّه ونعم الوكيل. رسول عليه السلامگفت: «باز آريد اين مرد را باز آوردند». او را گفت: «يا هذا! خداى (عزّوجلّ) بر زيركى جهر مى كند و بر عجز ملامت. چون كار بر تو غالب شود، اين كلمه بگوى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 690 _ 691)

راوى خبر گويد كه يكى رسول را سؤال كرد و گفت:از مردمان كه بهتر است اى رسول اللّه ؟ گفت: «آنكه عمرش دراز بود و عملش نيكو بود». گفت: از مردمان كه بدتر است؟ گفت: «عمرش دراز بود و عملش بد بود. نيكبختى و همه نيكبختى درازى عمر بود در طاعت خداى و آنكه عمل او بر عكس اين بود، حال او بر خلاف اين بود».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 167.
2- . همان، ص 168.
3- . همان، ص 168.

ص: 270

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 694)

رسول عليه السلام گفت:«امّت مرا بر من عرضه كردند در صورتها كه ايشان را برانند در گل چنان كه بر آدم عرضه كردند و مرا معلوم كردند كه كيست كه به من ايمان دارد و كيست كه به من ايمان ندارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 694)

رسول عليه السلام در جواب منافقان به منبر برآمد و خطبه كرد و حمد و ثناى خداى گفت:«چيست مردمانى را كه مرا نمى شناسند و در علم من طعن مى زنند و اگر از من بپرسند از امروز تا روز قيامت ايشان را خبر دهم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 694)

مردى به نزديك رسول عليه السلام آمد و گفت:يا رسول اللّه ! إِنِّىْ أَخافُ أَنْ أَكُونَ مُنافِقاً؛ من مى ترسم كه منافق باشم. گفت: «چون تنها باشى، نماز كنى؟» گفت: بلى. گفت: «برو كه منافق نه اى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 695)

رسول عليه السلام گفت:«هيچ كسى نباشد كه خويشى و پيوسته اى به او آيد و از او چيزى خواهد از فضله آنچه خداى او را داده باشد. پس او بخل كند بر او و الا خداى تعالى از دوزخ مارى بر آرد و به گردن او درآويخته شود و از او مى مكد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 696)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«هيچ بنده نباشد كه او را مالى بود، او از حق باز دارد و به ناحق صرف كند، الاّ خداى تعالى آن را مارى كند سُرو دار تا خوش بوى كه به هيچ كس بنگذرد، الاّ پناه با خداى دهد از او بيايد و گويد، من مال توأم كه تو بخل كردى به من و آنگه طوق شود و در گردن او افتد و با او مى باشد تا او را به دوزخ برد».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 177.
2- . همان، ص 178.
3- . همان، ص 178.
4- . همان، ص 181.
5- . همان، ص 184.

ص: 271

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 696)

رسول عليه السلام گفت:«صدقه با هيچ مال آميخته نشود، الاّ هلاك كند آن را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 697)

رسول عليه السلام گفت:«هيچ قوم نباشند كه زكات مال باز گيرند، الاّ خداى تعالى باران از ايشان باز گيرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 697)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه:«چون خداى تعالى گل آدم از زمين برداشت و از او آدم را بيافريد، زمين در خداى بناليد از آنچه از او برداشته بود. حق تعالى گفت: من هر چه از تو برداشته ام، با تو دهم. هيچ آدمى نباشد و الاّ او را در آن بقعه دفن كنند كه خاك او را از آنجا گرفته باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 700)

در خبر است كه رسول عليه السلام به بزغاله مرده گوش بريده اى بگذشت با جماعتى اصحاب. گفت:اين را كه خرَد، اين به دِرَمى؟ گفتند: اى رسول اللّه ! گرزنده بودى به اين عيب گوش بريدگى كس نخريدى، فكيف كه مرده است. رسول عليه السلامگفت: «دنيا به نزديك خداى تعالى از اين خوارتر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 700)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«جاى تازيانه در بهشت بهتر است از تمام دنيا و هر چه در دنياست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 701)

بريده اسلمى روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ آيه بر جنّيان سخت تر نيامد از اين آيه كه خداى تعالى مى گويد: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لاَياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (7) ».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 184.
2- . همان، ص 185.
3- . همان، ص 185.
4- . همان، ص 194 _ 195.
5- . همان، ص 195 _ 196.
6- . همان، ص 196.
7- . آل عمران (3): آيه 190.

ص: 272

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 704)

معاذ جبل روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او خواهد كه در بستانهاى بهشت چرا كند، گو ذكر خداى بسيار كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 705)

رسول عليه السلام گفت:«ذكر خداى تعالى علامت ايمان است و برات بيزارى است از نفاق و حصن است از شيطان و حرز است از آتش دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 705)

ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه او گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، گردى ديدم و دودى و غبارى و آوازى. جبرئيل را گفتم: اين چيست؟ گفت: اين شياطين اند كه اين گرد مى كنند تا حجاب باشد چشم هاى خلايق را از آنكه عجايب آسمان بينند و اگر نه آنستى، خلقان عجايب آسمان ديدندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 706)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«بينادل مردى باشد كه بر بسترشان خفته باشد، در آسمان نگرد و در ستارگان آسمان و از صدق گويد، گواهى دهم كه تو را آفريدگارى و خالقى و مدبّرى هست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 706)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه را خداى وعده ثواب دهد، لامحال انجاز آن وعده كند و هر كه را وعده عقاب كند، او مخيّر است خواهد كند از عقاب و خواهد نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 708)

عبداللّه بن عمر روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«حق تعالى فرداى قيامت بفرمايد تا بهشت بيارايند و چنان كه عروس را بر داماد عرض كنند، او را بر خلايق عرض كنند، او گويد

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 206.
2- . همان، ص 208.
3- . همان، ص 208.
4- . همان، ص 209.
5- . همان، ص 210.
6- . همان، ص 214.

ص: 273

(يعنى خازنان او): كجايند آنان كه در ره من ايشان جهاد كردند و ايشان را برنجانيدند براى من و ايشان را بكشتند در سبيل ايشان را به من آرى. فرشتگان بيايند و مى گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ» (1) ». (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 711)

رسول عليه السلام گفت:«مانده دنيا به اضافه به آنكه گذشته چون جامه كه به درازنا بدرند، آنگه تارتار از او مى برند تا بر يك تار او بماند هر ساعت گوش آن بود كه آن تار بگسلد. اگر در اوّل دنيا را باز كنى بود از بدايت جوانى، اكنون به غايت پيرى رسيدى و از پس پيرى جز مرگ نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 711)

سلمان گفت حديث كنم من شما را به حديثى كه از رسول عليه السلام شنيدم. رسول عليه السلام گفت:«هر كه او مرابطه كند يك شبانه روز در سبيل خداى، همچنان بود كه يك ماه روزه داشته و نماز كرده كه روزه باز نگشايد و از نماز نگردد، الاّ براى حاجتى و هر كه در سبيل خداى وفات رسد، خداى تعالى مر او را ميراند تا آنكه از ميان اهل بهشت و دوزخ حكم بكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 713)

جابر عبداللّه انصارى گفت از رسول عليه السلام كه:«هر كه او يك روز مرابطه كند در سبيل خداى تعالى، ميان او و دوزخ هفت خندق پديد آرد، فراخى هر خندقى هفت آسمان و هفت زمين باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 713)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«خبر دهم شما را به آنچه گناهان بسترد و درجات رفيع كند». «گفتند: بلى، يا رسول اللّه . گفت: «اسباغ الوضوء على المكاره؛ وضو تمام كردن، و كثرة الخُطا الى المساجد؛ و از راه دور به مسجد شدن، و انتظار الصلوة بعد الصلوة؛ و انتظار نماز كردن از پس نماز».

.


1- . الرعد (13): آيه 24.
2- . روض الجنان، ج 5، ص 222 _ 223.
3- . همان، ص 225.
4- . همان، ص 229.
5- . همان، ص 229 _ 230.

ص: 274

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 713)

ابو اُمامه روايت كند از أُبَىِّ كعب كه أُبَىِّ كعب گفت كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة النساء بخواند، همچنان باشد كه صدقه داده به هر وارثى كه ميراث را مستحق شده باشد و چندان مزد بود او را كه آن را كه آزادى باز خرد از بردگى و از شرك برى باشد و در مشيّت خداى از آنان باشد كه خداى عفو بكند و در قيامت حساب او نكند و با انبيا و اوليا باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 714)

رسول عليه السلام گفت:«هر كس او را بخل نفس خود نگاه بدارد و طاعت خداى بدارد، به منزل بهشت فرود آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 716)

صهيب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او وامى مى ستاند و آن روز كه مى ستاند، عزم كند با جايگاه ندهد، او دزد است و آن كس كه زنى كند بر مهرى و عزم كند كه آن مهر ندهد، او زانى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 719 _ 720)

عبداللّه عبّاس گويد رسول عليه السلام گفت:«چون زنان چيزى به شما دهند به دلى خوش بى اكراهى در دنيا، سلطان را بر شما مؤاخذه نبود و در آخرت خدا را مطالبه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 720)

انس مالك روايت كند كه زنى سياه به نزديك رسول عليه السلام آمد، مليح و فصيح زبان، گفت:يا رسول اللّه ! در حقّ ما خيرى بگو كه همه شر مى گويى در حقّ ما. گفت: چه گفتم در حقّ شما از شر؟ گفت: ما را سفيه خواندى. گفت: من سفيه نخواندم شما را، خداى خواند فى قوله: «وَلا تُو?تُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي» (6) . گفت: يا رسول اللّه ما را ناقص خواندى! گفت: «ناقص نباشى كه در ماهى چند روز نماز نكنى؟». آنگه گفت: «كفايت نيست شما را كه چون يكى از شما بار بر گيرد، چندانى مزد بود او را كه كسى كه خود را در راه خدا باز بندد براى جهاد كافران. چون بار بنهد او را مزدان شهيد بود كه در خون بگردانند او را در راه خداى. چون كودك را شير دهد، به هر جرعه اى چنان باشد كه يكى از فرزندان اسمعيل آزاد كرده و چون بى خواب شود به هر شبى كه خواب از چشم باز كند، همچنان باشد كه برده از فرزندان اسمعيل آزاد كرده». آنگه گفت: «اين ثواب و اعواض مؤمنان خاشعات صابرات را باشد كه كفران نكنند». زن برگشت و مى گفت: عظيم فضلى است اگر نه اين شرايط به دنبال آن است».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 230.
2- . همان، ص 231.
3- . همان، ص 237.
4- . همان، ص 245.
5- . همان، ص 246 _ 247.
6- . النساء (4): آيه 5.

ص: 275

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 720)

عبداللّه عيّاس گفت مردى به نزديك رسول عليه السلام آمد، گفت:يا رسول اللّه ! يتيمى در حجر من است، شايد كه او را بزنم؟ گفت: «بر آنچه فرزندت را بزنى، او را نيز بزن». گفت: او را مال است در دست من. مر از آن هيچ روا باشد؟ گفت: «نه چنان كه از آنجا مال اندوزى يا آن را سپر مال خود كنى و مال خود به آن حمايت كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 724)

رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى توبه بنده بپذيرد پيش از مرگ به دو روز».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 738)

عبادة بن الصامت گفت رسول عليه السلام گفت:«هر كس كه او پيش از مرگ به يك سال توبه كند، خداى تعالى توبه او قبول كند. آنگه گفت: يك سال بسيار بود، هر كس كه پيش از مرگ به يك ماه توبه كند، خداى تعالى توبه او قبول كند. آنگه گفت: ماهى بسيار بود هر كه پيش از مرگ به يك هفته توبه كند، خداى تعالى توبه او قبول كند. آنگه گفت: هفته بسيار بود، هر كه او پيش از مرگ به ساعتى توبه كند، خداى تعالى توبه او قبول بكند. آنگه گفت: ساعت بسيار بود، هر كه او توبه كند پيش از آنكه جان او به غرغره رسد، خداى تعالى توبه او قبول كند».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 247 _ 248.
2- . همان، ص 257 _ 258.
3- . همان، ص 292؛ در چاپ بيست جلدى به نيم روز آمده است.

ص: 276

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 738 _ 739)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«ابليس گفت خداى را كه به عزّت و جلال تو كه مفارقت نكنم از بنى آدم تا جانشان در تن بود. حق تعالى گفت: به عزّت و جلال من كه دَرِ توبه برايشان گشاده دادم تا جانشان زير بر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 739)

ابو سعيد روايت كند كه رسول عليه السلام گفت كه:«ابليس گفت: بار خدايا: به اينكه با من كردى بندگان تو را اضلال و اغوا مى كنم تا جانشان در تن باشد. حق تعالى گفت: به عزّت و جلال من كه ايشان مى آمرزم تا استغفار مى كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 739)

جابر عبداللّه انصارى گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هر كس كه در مهر زنى كفى پست يا گندم يا خرما بدهد، استحلال كرده باشد و حلال بود او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 741)

ابو عبد الرحمن السلمى روايت كرد از اميرالمؤمنين عليه السلام كه گفت من رسول عليه السلام را گفتم:يا رسول اللّه ! چرا ديگران را و دوران را بزنى مى كنى و كسانى كه نزديك ترند، رها مى كنى؟ گفت: براى كه مى گويى؟ گفتم: دختر حمزه. گفت: «او حلال نباشد مرا كه او دختر برادر من است از جهت رضاع».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 292.
2- . همان، ص 293.
3- . همان، ص 293.
4- . همان، ص 300.

ص: 277

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 744)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام يكى را گفت از جمله صحابه كه:يا فلان زن دارى؟ گفت: نه. گفت: چرا؟ گفت: براى آنكه چيزى ندارم. گفت: «نه «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (2) دانى؟ گفت: بلى، گفت آن ربع قرآن است. نه «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» (3) دانى؟ گفت: بلى. گفت: آن ربع قرآن است. نه «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّه ِ» (4) دانى؟ گفت: بلى. گفت. آن ربع قرآن است. گفت: نه آية الكرسى دانى؟ گفت: بلى. گفت: آن ربع قرآن است برو زن كن تا سه بار تكرار كرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 748)

انس مالك گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هر كه او خواهد كه با پيش خداى شود پاك و پاكيزه بايد تا زن آزاد به زنى كند كه زن آزاد صلاح خانه بود و برده خراب خانه يا فساد خانه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 752)

عبداللّه مسعود گفت من از رسول عليه السلام پرسيدم و گفتم:يا رسول اللّه ! كدام گناه عظيم تر است؟ گفت: «آنكه با خداى انباز بگيرى». گفتم پس از آن. گفت: «آنكه فرزند را بكشى ترس آن را كه با تو نان خورد». گفتم: پس از آن. گفت: «آنكه با زن همسايه زنا كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 756)

بريده روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«بزرگ تر كبيره شرك به خداى است و عقوق الوالدين و آنكه آب از مردمان باز دارى، پس از آنكه تو سيراب شده باشى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 1، ص 756)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 305 _ 306.
2- . الإخلاص (112): آيه 1.
3- . الكافرون (109): آيه 1.
4- . النصر (110): آيه 1.
5- . روض الجنان، ج 5، ص 321.
6- . همان، ص 325.
7- . همان، ص 337.
8- . همان، ص 337.

ص: 278

عبداللّه عمر روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«از جمله كبير شرك به خداى است و سوگند به دورغ است و عقوق الوالدين و قتل النفس».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 756)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«كباير چهار است: شرك و قتل نفس و عقوق الوالدين و گواهى به دورغ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 756)

رسول عليه السلام گفت:«چون روز قيامت باشد، منادى از بطنان عرش ندا كند از قبل ربّ العزّة: اى امّت احمد! امّا آنچه ميان من و شما است، به شما بخشيدم و تبعاتى ماند كه شما را با يكديگر است به يكديگر بخشى و به بهشت روى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 757)

ابو سعيد خدرى و ابو هريره روايت كردند كه رسول عليه السلام يك روز بر منبر گرفت:«به آن خداى كه جان من به امر اوست!» سه بار، و خاموش شد. مردم گريستن گرفتند از آنكه ندانستند كه رسول عليه السلام آن سوگند چرا ياد كرد. آنگه گفت: «هيچ بنده نباشد كه او پنج نماز بگزارد و ماه رمضان روزه دارد و از كباير اجتناب كند و الاّ درهاى بهشت بر او گشايند؛ چنان كه بر هم مى آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 757)

از بعضى زنان عليه السلام روايت است كه گفت:«هر چه خواهى، از خداى خواهى و اگر همه دوال نعلين باشد كه اگر خداى ميسّر نكند، ميسّر نشود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 759)

رسول عليه السلام روز فتح مكه در خطبه گفت:«آنچه در جاهليّت كرده ايد از عهد و سوگند نگاهدارى كه اسلام آن را نيفزود، الاّ قوت و زيادت و از آن پس سوگند مخورى و اگر خوريد مخالفت مكنى كه: لا حلفَ في الإِسلام».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 337.
2- . همان، ص 337 _ 338.
3- . همان، ص 339.
4- . همان، ص 341.
5- . همان، ص 345.

ص: 279

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 760)

عبدالرحمن عوف روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«من به سوگند مُطيِّبان حاضر بودم و من كودك بودم با بعضى اعمام خود و اختيار نكنم كه آن عهد شكافته شود و به بدل آن مرا شتران سرخ موى سياه چشم باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 760)

ابو هريره روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«بهترين زنان زنى بود كه چون در او نگرى، شادان شوى و اگرش چيزى فرمايى، اطاعت دارد و اگر از او غايب شوى، غيبت تو را محافظت كند از نفس خود و مال تو».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 761)

ابو هريره روايت كرد كه مردى به نزديك رسول عليه السلام آمد و گفت:يا رسول اللّه ! دلم سخت شده است، گفت: «اگر خواهى تا دلت نرم شود، مسكينان را طعام ده و دست به سر يتيمان فرود آور و ايشان را طعام ده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 763 _ 764)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«مؤمن نباشد آنكه همسايه از شرّ او ايمن نبود و هر آن كس كه او را در سراى بسته بايد داشتن كه ايمن نباشد از همسايه بر اهل و مالش همسايه او مؤمن نباشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 764)

گفتند يا رسول اللّه حق همسايه بر همسايه چيست؟ گفت:«آنكه اگرت بخواند، اجابت كنى و اگر درويش باشد، دستگيرى كنى و اگر قرض خواهد، بدهى و اگر خيرى رسد، او را تهنيت كنى و اگرش مصيبتى رسد، تعزيتش دهى و اگر بميرد، به جنازه اش حاضر آئى و ديوار از بالاى سراى او برنيارى تا باد از او منع كند و او را نرنجانى به بوى مطبوخات كه تو را بود، الاّ كه او را نصيب كنى تا هر چه خورى موجب صحّت و سلامت تو و فرزندان تو باشد و اگر بيمار شود، به عيادت او شوى و اگر ميوه خورى، او را از آن نصيب كنى و اگر نكنى پنهان دارى از او و رها مكنى تا كودكان تو چيزى از آن به در برند و كودكان او بينند كه پس ايشان را آرزو آيد».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 347.
2- . همان، ص 347.
3- . همان، ص 349.
4- . همان، ص 356.
5- . همان، ص 357.

ص: 280

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 764)

رسول عليه السلام گفت:«همسايگان سه اند: يكى سه حق دارد و يكى دو حق دارد و يكى يك حق. امّا آنكه سه حق دارد: همسايه باشد مسلمان و خويشاوند حق همسايگى دارد و حق اسلام و حق خويشى، و آنكه دو حق دارد: همسايه مسلمان باشد حق اسلام و جوار دارد، و آنكه يك حق دارد: همسايه باشد مشرك كه حق همسايگى دارد و بس».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 764)

انس روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه همسايه را بيازارد، مرا آزرده باشد و هر كه مرا آزرد، خداى را آزرده باشد و هر كه با همسايه كارزار كند، با من كارزار كرده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 764)

ابوذر غفارى گفت:رسول عليه السلام غلامى به من داد و مرا گفت: «اين را نكو دارد و از آن طعامش ده كه تو خورى و از آن كسوت پوشش كه تو پوشى». «ابوذر گفت: من خود يك پيرهن داشتم، به دو نيمه كردم و يك نيمه در او پوشانيدم. چون به نماز شام به مسجد شدم، رسول عليه السلام گفت: پيراهن را چه كردى؟ گفتم: اى رسول اللّه ! مرا گفتى غلام را نيكو دار و از آنش ده كه خورى و از آن پوشان كه تو پوشى و من پيراهن همين يكى داشتم، نيمه پيراهن او كردم و رسول عليه السلامگفت: نكو دارش. بيامدم و آزادش كردم پس رسول مرا پرسيد كه غلام را چه كردى؟ من گفتم غلام ندارم. گفت چه كردى؟ گفتم: آزادش كردم. مرا گفت: «آجرك اللّه ؛ خدات مزد دهد».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 357 _ 358.
2- . همان، ص 358.
3- . همان، ص 358.

ص: 281

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 764 _ 765)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«گوسفند بركت است و شتر عزّ است اهلش را و اسب خير در پيشانى او بسته است تا به روز قيامت و بنده بردار تو است اگر در ماند و عاجز شود ياريش دهيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 765)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى حسنات مؤمن را ثواب باز نگيرد به سبب رزقى كه او را داده باشد در دنيا و امّا كافر حسنات او به رزق برابر كند تا چون با قيامت آيد، او را حسنتى نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 767)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«روز قيامت چون مؤمنان از دوزخ بگذرند و ايمن شوند، مجادله شما يكى از شما به اصحابش در دنيا در حقّى كه او را باشد بر او بيش از آن نباشد كه مجادله مؤمنان با خداى در حق مؤمنانى كه در دوزخ باشند. گويند: بار خدايا! برادران مااند با ما به قبله، نماز كردند و روزه داشتند و حج كردند؛ اكنون در دوزخ اند. بار خدايا! اگر رحمت كنى و كرم فرمايى، ما شفاعت مى كنيم. حق تعالى گويد بر وى هر كه راشناسى، از دوزخ بيارى. ايشان بيايند، جماعتى را بينند. ايشان را به صورت باز شناسند، بهرى ايشان را آتش گرفته باشد تا به نيمه ساق و بهرى را تا به كعب. ايشان را از دوزخ بيرون آرند. آنگه حق تعالى گويد: برويد هر كس را كه وزن دينارى ايمان در دل او بوده است، او را بيارى. آنگه گويد: آن را كه وزن نيم دينار بوده است، او را به در آريد؛ تا به آنجا رساند كه گويد: هر كس را كه مثقال ذرّه اى ايمان در دل او بوده است، او را دوزخ بياريد».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 359.
2- . همان، ص 359.
3- . همان، ص 365.

ص: 282

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 767)

ابو عثمان النهدى گفت كه به من رسيد كه ابو هريره مى گفت كه پيغمبر صلى الله عليه و آلهگفته است كه:«خداى تعالى بنده مؤمن را به يك حسنه هزار حسنه بدهد». مرا عجب آمد تا اتّفاق افتاد كه به حج رفتم، او را ديدم به مكّه. گفتم: خبرى از تو روايت مى كنند كه رسول عليه السلام گفت: خداى به يك حسنه، هزار هزار حسنه بدهد. گفت: من نه چنين گفتم. من گفتم رسول عليه السلام گفت و من شنيدم از او كه: «خداى تعالى بنده مؤمن را بر يك حسنه دو هزار هزار حسنه بدهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 768)

عبداللّه مسعود گفت:رسول عليه السلام مرا گفت: «از قرآن چيزى بخوان» من سورة النّساء آغاز كردم. چو به اين آيه (3) ، رسيدم، بگريست و گفت: با سر گير. با سر گرفتم. دگر باره چون به اين آيه رسيدم، بگريست، بيش از آنكه اوّل گريسته بود. آنگه گفت: حسبى؛ بس است مرا آنچه خواندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 768)

عايشه روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«چون يكى از شما در نماز باشد و او را نعاس رنجه دارد، بايد تا بخسبد چه اگر خفته نماز كند خود را دشنام دهد، پندارد كه استغفار مى كند و به لفظى ديگر باشد كه بر خود نفرين كند و پندارد كه دعا مى كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 769)

جابر عبداللّه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مغفرت و آمرزش به بنده فرود مى آيد، مادام تا حجاب نباشد». ما گفتيم: اى رسول اللّه ! حجاب چيست؟ گفت: «شرك به خدا».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 365 _ 366.
2- . همان، ص 368.
3- . مراد آيه: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هو?لاءِ شَهِيداً» النساء (4): 41 است.
4- . روض الجنان، ج 5، ص 369.
5- . همان، ص 371.

ص: 283

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 776)

مسروق روايت كرد از عبداللّه عمر كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه با پيش خداى شود او مشرك نباشد به خداى تعالى به بهشت شود و هيچ معصيت زيان ندارد او را چنان كه اگر با پيش خداى شود و مشرك باشد به دوزخ شود و هيچ طاعت سود ندارد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 776)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«سطبرى پوست كافر چهل و دو گز باشد و اهرش چندان باشد كه كوه احد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 781)

رسول عليه السلام گفت:«چون از ميان مردمان حكم كنى، عدل كنى و جور نكنى. عجب باشد كه خداى تعالى ظالم را عدل فرمايد و او عدل نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 784)

جابر گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه شيعه او را در غيبت او به او انتفاع باشد؟ گفت:«بلى، چنان كه انتفاع باشد مردمان را به آفتاب و اگر چه ابرى در پيش او آيد. يا جابر هذا من مكنون سرّ اللّه ومخزون علم اللّه فاكتمه إلاّ عن أهله؛ اين از مكنون سرّ خداست و مخزون علم خداست، نگاه دار اين را، الاّ از اهلش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 786)

رسول عليه السلام گفت:«به آن خداى كه جان من به فرمان اوست كه هيچ بنده، مؤمن نباشد و ايمان او درست نباشد و بهشت به خواب نبيند، تا مرا از جان خود و پدر و مادر و اهل و ولد خود دوست تر ندارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 5)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 389.
2- . همان، ص 389.
3- . همان، ص 401.
4- . همان، ص 407.
5- . همان، ص 412 _ 413.
6- . همان، ج 6، ص 12.

ص: 284

رسول عليه السلام گفت:«چون يكى از اهل ذمّه بر شما سلام كند، بگويى او را عليك يا و عليكم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 18)

رسول عليه السلام كُشنده مردى را كه مى گفت من مسلمانم، خطاب كرده، گفت:او را چرا كُشتى؟ گفت: يا رسول اللّه ! او از خوف مى گفت. رسول عليه السلام گفت: «چرا دلش بنشكافتى تا بدانى كه دروغ تو مى گويى يا او. ما را الاّ به زيانكارى نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 29)

حسن بصرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه دين خود بگريزاند از زمينى به زمينى و اگر چه از روى مثل از دستى به دستى باشد، بهشت واجب شود او را و در بهشت رفيق ابراهيم خليل باشد و رفيق من كه محمدم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 32)

رسول عليه السلام گفت:«بعضى جزا آن است كه در دنيا باشد كه بنده را به يك حسنه ده وعده داده اند و به يك سيّئه يكى چون يك حسنه بكند و يك سيّئه او را بنماند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 48)

ابو اُمامه روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة المائده بخواند، خداى تعالى به عدد هر جهودى و ترسايى كه در دار دنيا زده باشد، ده حسنتش بنويسد و ده سيّئتش بسترد و درجتش رفيع كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 86)

ابو سعيد خدرى گفت رسول را عليه السلام پرسيدم از جنين و بچه كه در شكم بهايم باشد، گفت:«ذكاته ذكاة امّه؛ كشتن او كشتن مادر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 88)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 43.
2- . همان، ص 71.
3- . همان، ص 80.
4- . همان، ص 124 _ 125.
5- . همان، ص 214 _ 215.
6- . همان، ص 220.

ص: 285

ابن معيد گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه بِرّ و اثم چه باشد؟ گفت:«بِرّ آن باشد كه دل تو به آن منشر شود و آن را قبول كند و اثم آن بود كه در دل تو اثر كند و اگر چه مردمان تو را بر آن فتوا كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 93)

از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه او گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«فرشتگان در سراى نشوند كه در آنجا صورت باشد يا سگ يا جُنب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 102)

بريدة الاسلمى روايت كرد كه رسول عليه السلام عند هر نمازى وضو تازه كردى تا به آن سال كه فتح مكّه كرد. آن سال چند نماز به يك وضو بكرد. عمر خطاب گفت يا رسول اللّه ! هرگز چنين نكردى. گفت:«قصد بكردم تا مردمان بدانند كه وضو كردن عند هر نمازى واجب نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 106)

ابو عثمان النَهدى روايت كند كه از رسول عليه السلام شنيدم كه:«هر كس كه او وضوى نماز باز كند و نيكو كند، گناه از او چنان فرو ريزد كه برگ از اين شاخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 113)

عمرو بن عينيه گفت رسول را عليه السلام پرسيدم از وضوى نماز و فضل او. گفت:«هيچ كس نباشد از شما كه آب برگيرد و مضمضه و استنشاق بكند و الاّ هر خطا و گناهى كه به دهن و بينى كرده باشد با آب ريخته باشد و چون آب بر وى فرو آرد، هر گناهى كه بر وى كرده باشد، به آب از روى فرود آيد. چون آب به دست ها فرود آرد، هر گناهى كه به دست كرده باشد با آب به سر انگشتانش فرود آيد. چون مسح بر سر دهد، گناهان به اطراف موى او بشود. چون مسح بر پاى دهد، گناهانى كه به پاى به آن سعى كرده باشد، از او فرو شود. چون بيايد و به آن وضو نماز كند و حمد و ثناى خداى كند و دل را فارغ كند، خداى را (جلّ جلاله) و الاّ از گناهان بيرون آيد؛ چنان كه از مادر آن ساعت زاده».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 232.
2- . همان، ص 257.
3- . همان، ص 267.
4- . همان، ص 282.

ص: 286

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 113)

عبدالرحمن بن سمرة الانصارى گفت يك روز رسول صلى الله عليه و آله در مسجد آمد و گفت:«من خواب عجب ديدم: مردى را ديدم از امّت من كه درهاى عذاب گور بر او گشاده بودند وضو و طهارت و نماز او بيامد و او را از آن برهانيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 113)

ابوذر غفارى روايت كند از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت جماعتى از احبار يهودان به نزديك رسول آمدند و گفتند:يا محمّد! خبر ده ما را تا چرا از آب منى غسل بايد كردن و از بول و غايط نبايد كردن و اين پليدتر است از آن. رسول عليه السلامگفت: «براى آن كه چون آدم عليه السلام از درخت گندم بخورد، آن در عروق و عصب او آب منى گشت. چون آدمى مجامعت كند، اين آب از بن هر مويى از آن نزول كند. خداى تعالى اين غسل بر او واجب كرد تا طهارت و كفّارت او باشد از معاصى و شكر آن باشد كه خداى تعالى آن نعمت بر او كرده به اصابت آن لذّت كه به او رسيد عند انزال آن آب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 113)

گفتند:اكنون خبر ده ما را از ثواب آن كس كه او غسل جنابت كند. گفت: «مؤمن چون نيّت غسل جنابت كند، خداى تعالى براى او در بهشت كوشكى بنا كنند و هيچ بنده و پرستارى نباشد كه او قيام كند به غسل جنابت و الاّ خداى تعالى با فرشتگان مباهات كند، گويد: فرشتگان من! به بنده و پرستار من نگرى كه به غسل جنابت قيام كرده است براى فرمان من و از سر اعتقادش كه من خداوند اويم. گواه باشى كه من بيامرزيدم او را و به هر مويى كه بر اندام او است و بر سَرِ او هزار حسنتش بنوشتم و هزار سيّئتش بستردم و هزار درجتش به رفع كردم».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 282 _ 283.
2- . همان، ص 283.
3- . همان، ص 283 _ 284.

ص: 287

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 113)

انس مالك روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مبالغه كن در غسل جنابت كه تحت كلّ شعرة جنابة كه در زير هر موئى جنابتى هست». گفتم يا رسول اللّه چگونه مبالغه كنم. گفت: «سيراب بكن بنهاى موى را و ظاهر اندامت پاك كن تا چون از غسلگاه بيرون آيى، از گناه بيرون آمده باشى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 113 _ 114)

عبدالرحمن بن سمره گفت رسول عليه السلام در مسجد آمد روزى ما در مسجد بوديم، گفت:«دوش خواب عجب ديدم. مردى را ديدم از امّت من و پيغمبران ديدم حلقه حلقه نشسته، هر گه كه خواست تا در حلقه شود براندند او را، غسل جنابتش بيامد و دست او بگرفت و او را در پهلوى من بنشاند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 114)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«در بنى اسرائيل هر كه او را زنى بودى و خدمتكارى و اسبى، او را پادشاه خواندندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 125)

رسول عليه السلام گفت:«اى فرزند! آدم تو را در دنيا چندان بس كه سدّ جوعت كند و عورتت باز پوشد و اگر خانه باشد با او شوى، آن كارى باشد و اگرت اسبى باشد كه بر نشينى، آن چيزى تمام باشد تو را پاره اى نان و سبوى آب ازارى عورت پوش مسلم است و آنچه بالاى آن است، حساب باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 1225)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 284.
2- . همان، ص 284.
3- . همان، ص 285.
4- . همان، ص 313.
5- . همان، ص 314.

ص: 288

همام بن منبه روايت كرد از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«چون ملك الموت به موسى آمد و او را گفت: أَجِبْ رَبَّكَ. او مرگ را كاره بود، او را خوش نيامد. حق تعالى وحى كرد به موسى كه يا موسى! دست بر پشت گاو نه. چندانى كه در زير دست آيد از موى او، من تو را به هر يك موى يك سال زندگانى دهم، اگر خواهى و لكن عاقبت مرگ باشد. گفت: بار خدايا! نخواهم قبض روح من كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 130)

... چون رسول عليه السلام از غشيه وَحْى درآمد، روى على متغيّر ديد. گفت:يا على چه رسيد تو را؟ گفت: خير يا رسول اللّه جز كه نماز ديگر نكرده بودم و چون تو را وَحْى آمد و سر تو بر كنار من بود نخواستم كه تو را بر زمين افكنم به اشارت نماز كردم و دلم خوش نيست. رسول عليه السلام گفت: «دلتنگ مكن كه من دعا كنم تا خداى تعالى آفتاب باز آرد و تو نماز به وقت به شرايط و اركان بگزارى». آنگه دست برداشت و گفت: «بار خدايا! تو دانى كه على در طاعت تو بود و در طاعت رسول تو. اللّهم ردّ عليه الشمس حتى يصلّى؛ بار خدايا! آفتاب باز آر تا على نماز به وقت خود بيارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 132)

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«هيچ كس نباشد كه كسى را به ناگاه بكشد به فتك و الاّ عقوبت آن يك نيمه بر قابيل باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 139)

انس مالك روايت كند از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند از روز سه شنبه. گفت:«يوم در روز خون است». گفت: چگونه يا رسول اللّه ؟ گفت: «روز سه شنبه بود كه حوّا را حيض افتاد و روز سه شنبه بود كه قابيل، هابيل را بكشت».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 324.
2- . همان، ص 328.
3- . همان، ص 349.

ص: 289

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 139)

انس روايت كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى منّت نهاد به سه چيز بعد از سه چيز: به بوى از پس مرگ؛ چه اگر نبودى، هيچ كس مرده را دفن نكردى، و به اين جانور كه در دانه افتاد كه اگر نه آن بودى، پادشاهان حبوب ادّخار كردندى به جاى زر و سيم و ايشان را آن به بودى، و به مرگ پس از پيرى كه مرد چون سخت پير شود، او را از خود ملال آيد و همه جهان را از او ملال آيد، در آن وقت مرگ راحت باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 139)

حميد طويل روايت كند از انس مالك كه رسول عليه السلام گفت:«حجابى هست ميان بنده و خداى تعالى يعنى رحمت و ثواب او و آن حجاب على عليه السلاماست. چون بنده بدو توسّل كند، حجاب بردارند از ميان بنده و خداى تعالى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 144)

العلاء بن عبدالرحمن روايت كند از پدرش از ابو هريره كه رسول عليه السلامگفت:«چون خداى تعالى آدم را بيافريد و روح در او دميد، او از دست راست عرش بنگريد _ اشباحى و تماثيلى ديد از نور به عدد پنج، بعضى راكع و بعضى ساجد بر صورت او. گفت: بار خدايا! پيش از من كسى را آفريده اى بر صورت من؟ گفت: نه. گفت: بار خدايا! اين پنج شخص كيستند كه من ايشان را بر صورت خود مى بينم؟ گفت: اينان پنج كس اند كه از نسل تو و لو لا هم لما خلقتك؛ و اگر نه اينانندى من خود تو را نيافريدمى و نامهاى ايشان از نامهاى خود شكافتم و اگر نه اينانندى من آسمان و زمين و عرش و كرسى و بهشت و دوزخ و جنّ و انس نيافريدمى. به عزّت و جلال من كه هيچ بنده نباشد كه تا پيش من آيد و چند سپند دانه بغض اينان در دل دارد و الاّ به دوزخش برم و باك ندارم. اى آدم! اينان صفوت من اند از خلق من، به اينان نجات دهم و به اينان هلاك كنم. چون تو را به من حاجتى باشد، به اينان توسّل كن و اينان را وسيله و شفاعت ساز».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 349.
2- . همان، ص 349.
3- . همان، ص 361.

ص: 290

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 145)

رسول عليه السلام گفت:«ما سفينه نجاتيم؛ هر كه در او نشيند، نجات يابد و هر كه از آن بگردد، هلاك شود و هر كه را به خدا حاجتى باشد، بايد كه به ما توسّل كند به خداى تعالى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 145)

ابو هارون العبدى روايت كند از ابو سعيد الخدرى كه رسول گفت:«چون از خداى چيزى خواهى، براى من وسيله بخواهى از خداى تعالى». ما گفتيم: اى رسول اللّه ! وسيله چه باشد؟ گفت: «آن درجه من است در بهشت و آن هزار پايه است ميان اين تا آن پايه تاختن اسبى نيك رواست يك ماهه، يك پايه از جوهر است و يكى از زبرجد و يكى از ياقوت و يكى از زر و يكى از سيم و همچنين روز قيامت بيارند در ميان درجات پيغمبران بنهند، آن درجه در ميان درجات ايشان چنان باشد كه ماه در ميان ستارگان. هيچ پيغامبرى و صدّيقى و شهيدى بنماند و الاّ گويد خنك آنكه اين درجه او باشد. ندا در آيد از قِبَل خداى تعالى اين درجه محمّد عليه السلام. آنگه من در آيم حلّه اى از نور پوشيده و تاج كرامت بر سر نهاده و على بن ابى طالب در پيش من ايستاده و لواى احمد به دست گرفته، بر وى نوشته: لا اله الاّ اللّه المفلحون هم الفائزون. چون به پيغمبران بگذريم، گويند اين دو پيغمبر مرسل اند. من بيايم و بر مرتبه خود بنشينم و على از من به يك درجه فروتر نشيند. هيچ پيغمبرى و صدّيقى و شهيدى نماند و الاّ گويد: طوبى لهذين العبدين ما اكرمهما على اللّه : ندا آيد از قِبَل خداى تعالى، چنان كه همه خلايق بشنوند: هذا حبيبى محمّد وهذا وَلِيِّي على، طوبى لِمَن أحَبَّهُما وَوَيلٌ لِمَن أَبغَضَهُما». آنگه گفت: «يا على هيچ كس نباشد از دوستان تو كه اين شنود و الاّ از اين حديث بياسايد و رويش سفيد شود و دلش شادمان شود و هيچ كس نماند از آنان كه با تو دشمنى دارد كه اين بشنود و الاّ رويش سياه شود و پايهايش مضطرب شود. ما در اين باشيم كه دو فرشته مى آيند: يكى رضوان خازن بهشت و يكى مالك خازن دوزخ. رضوان گويد: السلام عليك يا احمد. من گويم: عليك السلام، تو كيستى كه چنين رويت نكوست و بويت چنين خوش است؟ گويد: من رضوانم خازن بهشت. خداى تعالى كليدهاى بهشت به تو فرستاده است تا آن كس بهشت رود كه تو خواهى. من گويم پذيرفتم و خداى را شكر كردم. آنگه بستانم و به برادرم دهم على بن ابى طالب. آنگه مالك فراز آيد و سلام كند و من جواب دهم و گويم چه فرشته اى كه صورت هايل است و ديدنت ترساننده است؟ گويد: من مالك خازن دوزخ هستم. خداى تعالى كليدهاى دوزخ پيش تو فرستاده است تا در دوزخ آن كس شود كه تو خواهى. من بستانم و شكر گزارم و به على ابو طالب دهم. ايشان برگردند و على بيايد كليدهاى بهشت و دوزخ به دست گرفته، بيايد و بر كنار دوزخ بايستد و دوزخ زفير مى كند و شرَر مى اندازد. على عليه السلام زمام او به دست گيرد، دوزخ گويد: جز يا عليُّ فإِنَّ نورَك أَطفأ لَهَبي؛ بگذر كه نور تو درفش من بنشاند. او گويد: بيارام اى دوزخ. آنگه مقاسمه كند، گويد: يا نار هذا لى وهذا لك؛ اين مرا و آن ترا. خُذيه فإِنَّه مِنْ أَعدائي وذريه فإنَّه مِن أوليائي؛ آن را بگيرد كه از دشمنان من است و اين را دست بدار كه از دوستان من است». آنگه گفت: «دوزخ على را مطيع تر باشد از آنكه بنده مطيع خداوندش را چنان كه او خواهد و اشارت كند دوزخ مى گيرد و رها مى كند از چپ و راست».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 362 _ 363.
2- . همان، ص 363.

ص: 291

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 145)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 363 _ 365.

ص: 292

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت كافر را گويند اگر ملك دنيا تو را بودى، فدا كردى تا از اين عذاب نجات بودى تو را؟ گويد: آرى. گويند: از تو دون اين خواستند و كم از اين اجابت نكردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 146)

رسول عليه السلام گفت:«دزد را قطع دست در قيمت سپرى باشد و قيمت سپرى در عهد رسول عليه السلام دينارى بود يا ده درم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 148)

البراء بن عازب روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«اين آيات سه گانه خاصّ است به كافران و كافران را وصف كرد به آنكه ظالم و فاسق است و لكن همه ظالم و فاسق را وصف نكنند به كفر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 156)

عبادة بن الصامت روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت كه:«هر كه از تن خود چيزى به صدقه كند، خداى تعالى آن را كفّاره گناهان او كند به قدر آنچه او صدقه كرده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 160)

ابو الدردا گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«هيچ مسلمانى نباشد كه او را اصابتى و جنايتى كنند بر چيزى از اندامش و آن صدقه كند بر جانى و الاّ خداى (عزّوجلّ) درجتش رفيع كند و گناهانش فرو نهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 160)

يكى از جمله صحابه رسول گفت من از رسول عليه السلام شنيدم كه:«هر كه او عفو كند كسى را از خونى يا كم از آن، كفّاره گناه او باشد از آن روز كه از مادر زاده باشد تا آن روز كه آن صدقه كرده باشد».

.


1- . همان، ص 366.
2- . همان، ص 370.
3- . همان، ص 391.
4- . همان، ص 401.
5- . همان، ص 401.

ص: 293

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 160)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرده از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كس كه او سه چيز بيارد با ايمان به خداى به بهشت شود از هر در كه او خواهد و او را جفت حور العين دهند: هر كه او دينى دارد بر كسى پوشيده به او دهد و بر او رها كند، و هر كه او كشنده را عفو كند، و هر كه او از پسِ هر نماز فريضه ده بار «قُلْ هُوَ اللّه ُ» بخواند». يكى از جمله صحابه گفت: يا رسول اللّه ! اگر كسى را اين هر سه مجمع نشود و يكى از اين سه كار كند، ثواب هر سه را بيابد؟ گفت: «هر آن كس كه يكى از اين سه گانه كند، ثواب هر سه بيابد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 161)

چنانكه در خبر مى آيد كه رسول عليه السلام در محراب نشسته بود. پنج سجده كرد متوالى كه به آن ركوع و قيامى نبود. صحابه گفتند:يا رسول اللّه ! اين سجدات را سبب چه بود و تو نماز نمى كردى؟ گفت: «اين سجده هاى شكر بود». گفتند: يا رسول اللّه ! چه شكر؟ گفت: «من نشسته بودم جبرئيل آمد و گفت خدايت سلام مى رساند و مى گويد كه من على را دوست دارم. من سجده كردم خداى را بر شكر آن برفت و در حال باز آمد، گفت: من فاطمه را دوست مى دارم. من سجده ديگر كردم، برفت و باز آمد و گفت: مى گويد من حسن و حسين را دوست مى دارم. من سجده ديگر كردم، برفت و باز آمد گفت: من دوستان ايشان را دوست مى دارم. من سجده ديگر كردم، برفت و باز آمد و گفت: مى گويد من دوستان دوستان ايشان را دوست دارم و اين غايت محبّت باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 174 _ 175)

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 402.
2- . همان، ص 402.
3- . همان، ج 7، ص 17.

ص: 294

رسول عليه السلام در مسجد نماز مى كرد. نماز پيشين بگزارد و پشت باز داد ساعتى. اعرابى از ميان قوم برخاست، اثر فقر بر وى پيدا و روى به رسول كرد... . رسول عليه السلامگفت:«كيست كه او را چيزى دهد و ضامنم من او را به درجه اى كه نزديك باشد به درجه اى من و ابراهيم خليل».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 175)

هيچ كس او را چيزى نداد. اميرالمؤمنين على در زاويه مسجد نماز نوافل مى كرد، در ركوع بود، انگشت برداشت تا اعرابى انگشترى از انگشت او بيرون كرد و به انگشترى فرو نگريد، نگين گران مايه بر او بود، شادمانه شد و ابياتى بر خواند. رسول اعرابى را گفت: كيست آنكه تو را چيزى داد؟ گفت: برادر و پسر عمّت على بن ابى طالب عليه السلام. رسول عليه السلام گفت: «هنيئاً لك يا على؛ گوارنده باد تو را آن درجه كه نزديك است به درجه من و ابراهيم!». (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 175)

ضحاك روايت كند از عبداللّه كه او گفت رسول عليه السلام گفت:«سه كس آن باشند كه به حساب مبالات نكنند و صيحه قيامت و فزع اكبر ايشان را نترساند: مردى كه قرن ياد دارد و حافظ باشد و آن را كار بندد چون با پيش خدا آيد سيّدى شريف باشد و مؤذّنى كه بانگ نماز كرده بوده هفت سال و بر آن مزدى و اجرتى طمع نكرده باشد و بنده كه عبادت خداى نيكو كند و خدمت خداوندش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 182)

مجاهد روايت كرد از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«هر كه هفت سال بانگ نماز كند براى خداى تعالى، خداى تعالى براى او براتى از دوزخ بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 182)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 21 _ 22.
2- . همان، ص 21 _ 22.
3- . همان، ص 41.
4- . همان، ص 41.

ص: 295

ابوهريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه او مردمان را به پنج نماز امامى كند، خدا بر او رحمت فرستد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 182)

عبداللّه عمر گفت از رسول عليه السلام كه او گفت:«مؤذّنى كه از براى خدا بانگ نماز كند، ثواب او ثواب شهيدى باشد كه او را در خون خود بگردانند، مادام كه در بانگ نماز باشد و هر ترى و خشكى كه آواز او شنود، براى او گواهى دهد. چون بميرد او را در گور هوام زمين نرنجانند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 182)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت ندا كنند كجااند مهمانان خدا؟ روزه داران را بيارند. گويند: كجااند آنان كه آفتاب و ماه را مراعات كردندى؟ مؤذّنان را بيارند و ايشان را بر بختيان نشانند از نور و تاج كرامت بر سَرِ ايشان نهند و به بهشت برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 183)

جابر بن عبداللّه روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه مى گفت:«بار خدايا! مؤذّنان را بيامرز». سه بار بگفت. من گفتم: يا رسول اللّه ! ما بر بانگ نماز شمشير مى زنيم. ما را اين دعا نمى كنى كه مؤذّنان را مى كنى. رسول عليه السلام گفت: «يا جابر! بدان كه بر مردمان روزگارى آيد كه بانگ نماز با ضعيفان گذارند و گوشتهايى باشد حرام بر آتش دوزخ و آن گوشتهاى مؤذّنان بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 183)

عبداللّه عباس گفت:سبب نزول آيه آن بود كه جماعت جهودان به نزديك رسول عليه السلام آمدند؛ چون ياسر بن اخطب و رافع بن ابى رافع و عازار و زيد و خالد و ازار و اسبع گفتند: اى محمّد! بگو تا تو به كه ايمان دارى از پيغمبران؟ رسول عليه السلامگفت: «من به خداى ايمان دارم و بر آنچه بر ابراهيم عليه السلام فرود آمد و به اسماعيل و اسحاق و يعقوب» و پيغمبران برشمرد تا به عيسى رسيد. ايشان گفتند ما عيسى را نشناسيم و عيسى پيغمبر نبود و... .

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 42.
2- . همان.
3- . همان.
4- . همان، ص 43. در چاپ بيست جلدى اين روايت از عمر نقل شده است.

ص: 296

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 183)

عبداللّه بن جرير روايت كرد از پدرش كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ مردى نباشد كه به قومى بگذرد كه ايشان معصيتى مى كنند و او دست ايشان به دست فرو نگيرد و ايشان را منع نكند و الاّ نزديك بود كه خداى تعالى ايشان را عذابى عام فرستد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 185)

نعمان بن بشير روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«مثَل فاسقى در ميان قومى صالح كه او را نهى نكنند از منكر، مثال جماعتى باشد كه كشتى باشد ميان ايشان به شركت در آن كشتى نشينند. چون كشتى به ميان دريا رسد، يكى از ايشان تبَرى برگيرد و كشتى شكستن گيرد. او را گويند، چكار مى كنى، خود را و ما را هلاك خواهى كردن؟ او گويد: در نصيب خود و حصّه خود تصرّف مى كنم. اگر او را به اين گفتار رها كنند و دست او به دست فرو نگيرند، كشتى بشكند و او و ايشان غرقه شوند و اگر منع كنند او را، و ايشان سلامت يابند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 186)

انس مالك روايت كرد كه عايشه گفت كه رسول عليه السلام در خيمه خفته بود، بيدار شد، گفت:«هيچ مرد صالح نباشد كه مرا نگاه دارد كه مرا خوفى مى باشد از دشمنان ما». در اين بوديم كه آواز سلاح برآمد، نگاه كرديم سعد بود و حذيفه. گفتند ما آمده ايم تا تو را نگاهداريم. رسول عليه السلام بخفت؛ چنان كه ما عظيظ او بشنيديم. جبرئيل عليه السلام آمد و اين آيتها (4) آورد. رسول عليه السلام آواز داد گفت: «يا سعد و حذيفه! بازگرديد كه خداى تعالى ضمان شد كه مرا نگاه دارد از دشمنان».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 43.
2- . همان، ص 49.
3- . همان، ص 50.
4- . مراد آيه: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» المائدة (5): 68 است.

ص: 297

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 190)

رسول عليه السلام خطبه كرد و قوم خود را گفت:«هر كه هدى نرانده حلال شود و اين احرام احرام عمره كنيد كه خداى تعالى عمره در حج برد و انگشتهاى هر دو دست در يكديگر افكند». آنگه گفت: «اگر من آنكه اكنون مى دانم پيش از اين دانستمى، هدى نراندمى تا اكنون حلال شدى وليكن من حلال نمى توانم شدن تا هدى به محل خود نرسد و بنشكند، الاّ هر كس كه او هدى نرانده است بايد تا حلال شود و حج عمره كند و آنگه احرام به حج فرا گيرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 190)

عبداللّه مسعود روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفتهر كه در بنى اسرائيل منكرى كردى، يكى بيامدى و او را نهى كردى و او باز نايستادى از آن. بر دگر روز چون او را ديدى، با او اختلاط و مواكله و مشاربه كردى و از او تبرّا نكردى. چون خداى تعالى از ايشان چنين ديد و دلهاى ايشان بعضى بر بعضى زد و لعنت كرد ايشان را به زبان داوود عليه السلام و عيسى مريم عليه السلام و از ايشان قرده و خنازير ساخت. و به آن خداى كه جان من به امر او است كه اگر معروف كنى و نهى منكر كنى و دست سفيه به دست گيرى و او را بر حق بدارى و الاّ خداى تعالى دلهاى شما را بر يكديگر زند و لعنت كند شما را؛ چنان كه لعنت كرد ايشان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 206)

ابوهريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«هيچ دو جهود نباشند كه با يك مسلمان حاضر بشوند و الاّ قصد كشتن او كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 206)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 61.
2- . همان، ص 63.
3- . همان، ص 103.
4- . همان، ص 104 _ 105.

ص: 298

رسول عليه السلام گفت:«سنّت كردم كه چون نماز فريضه كنند، سه تكبير كنند در عقب هر نمازى فريضه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 208)

رسول عليه السلام گفت كه:«نفس شما را بر شما حقّى هست، حقّ او را رها مكنيد: روزه داريد و روزه بگشاييد و نماز كنيد و نيز بخوابيد كه من گاه روزه دارم و گاه ندارم و نماز كنم و بخسبم و گوشت و چربى خورم و با زنان خلوت كنم و سنّت و طريقه من اين است هر كه از سنّت من رغبت بگرداند، از من نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 210)

رسول عليه السلام گفت:«چه بوده است مردمانى را كه زنان بر خود حرام كرده اند و طعامهاى لذيذ و بوى خوش و خواب و ساير مشتهيات، امّا شما را نمى فرمايم كه چون زهّاد ترسايان باشيد كه در دين من ترك لحم نيست و تحريم زنان و نه اتّخاذ صوامع و سياحتِ امّت من روزه است و رهبانيّت ايشان جهاد است. خداى را پرستيد و شرك مياريد به او و حج كنيد و عمره كنيد و نماز به پاى داريد و روزه داريد ماه رمضان و بر استدامت باشد، آنان كه از پيش شما بودند، به تشديد هلاك شدند كه بر خود سخت بكردند، خداى بر ايشان سخت بكرد. اينها كه امروز در ديرها و صومعه هااند، بقاياى ايشان اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 210)

عبداللّه عمر روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه در دنيا خمر خورد و توبه نكند از آن در قيامت از خمر بهشت محروم باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 218)

عبداللّه عباس و ابوهريره روايت كردند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او در دنيا خمر خورد، خداى تعالى بفرمايد تا در قيامت او را از زهر ماران و كژدمان شربت دهند كه چون به نزديك دهن برد، ناخورده گوشت رويش در آنجا افتد و چون خورده باشد، همه اعضا از يكديگر جدا شود و گوشت اندامش متأثر شود؛ چون مردارى كه سالها بر آمده باشد و ننتى و گندى از او پديد آيد كه اهل جمع به آن رنجور شوند. آنگه بفرمايد تا او را دوزخ برند، الاّ آن كس كه خمر خورد و خمر فشارد يا فرمايد كه فشارند و خمر فروشد و خورد و بردارد و آنكه به خانه او برند تا بفروشد و بهاى او خورد در اثم و بزه و عار آن راست اند و خداى تعالى از او نماز و روزه و حج و عمره نپذيرد و اگر بميرد مُصِر بر آن توبه ناكرده حق است بر خداى تعالى كه به هر شربت از آن، او را شربت دهد از صديد دوزخ و هر مسكر خمر است و خمر حرام است».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 107.
2- . همان، ص 114 _ 115.
3- . همان، ص 115.
4- . همان، ص 134..

ص: 299

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 218)

رسول عليه السلام گفت:«اجتناب كنيد از خمر كه كليد همه شرها است و بديها و امّ الخبائث است مادر همه پليديها است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 218)

محمد حنفيّه روايت كرد از پدرش اميرالمؤمنين على عليه السلام كه رسول عليه السلامگفت:«هر كه او خمر خورد، پس از آنكه خداى تعالى حرام كرد آن را بر زبان من چون دختر خواهد به او ندهند و چون حديث كند، راستش ندارند و چون شفاعت كند، نپذيرند و او را بر هيچ امانت امين ندارند و اگر كسى او را امين كند بر امانت او آن را هلاك كند. حق است بر خداى تعالى كه او را عوض ندهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 218)

خبرى آورده اند از عبداللّه عمر كه رسول عليه السلام گفت:«محرم را رواست كه پنج چيز را بكشد: مار و موش و كلاغ و زغن و سگ گزنده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 225)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 134 _ 135.
2- . همان، ص 135.
3- . همان.
4- . همان، ص 151.

ص: 300

رسول عليه السلام گفت:«به آن خداى كه جان من به امر اوست كه در اين ساعت بهشت و دوزخ در برابر من مصوّر كرده بودند و من در وى نگريدم و اهل آن را در آنجا ديدم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 232. 1097. قيس بن حازم روايت كند از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت: «مردمان چون منكرى بينند و تغيّر نكنند، خداى تعالى عقاب عام فرستد. ايشان را امر معروف كنيد و نهى منكر كنيد و تهاون مكنيد در اين معنى و به اين آيه معذور مباشيد كه گويى چه من كار خود كرده باشم مرا با كسى سبيلى نيست كه به خداى كه اگر امر معروف و نهى منكر كنى و الاّ خداى تعالى مسلّط كند بر شما بدترين خلقان و بر شما نهد عذاب بدان كه نيكان شما ذليل شوند، ايشان دعا كنند خداى تعالى اجابت نكند». (تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 235) 1098. ابوهريره گفت ما رسول خدا را گفتيم: يا رسول اللّه ! اگر ما همه معروف به جاى آوريم و امر نكنيم و از همه منكر اجتناب كنيم و نهى نكنيم، ما را زيان دارد؟ رسول عليه السلام گفت: «امر معروف كنيد؛ اگر چه همه معروف به جاى نياريد و نهى منكر كنيد؛ اگر چه از همه منكر اجتناب نكنيد». (تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 235)

ابوثعلبة الخُشنى گفت رسول عليه السلام را از اين آيه پرسيدم. گفت:«امر معروف و نهى منكر مى كنيد تا آنكه ببينيد كه مردم دنيا بر دين بگزينند و در فرمان بخيل شدند و متابعت هواى نفس بر دست گرفتند و هر كس براى خود معجب و مستبد شدند آنگه هر كسى حصّه نفس خود و آنچه به خاصّه او باز گردد، نگاه داريد و عوام را رها كنيد به كار خود كه از پس شما روزگارى خواهد بودن كه ايّام صبر باشد. در آن ايّام هر كس كه به طاعت خداى عمل كند، ضلال ديگران او را زيان ندارد؛ بل ضلال و هلاك او بر او باشد و آن كس كه در آن روزگار مثل عمل شما كند، يك طاعتش را پنجاه ثواب باشد و هر مردى را از ايشان پايه پنجاه مرد از شما دارند».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 176.
2- . همان، ص 180 _ 181.
3- . همان، ص 181.

ص: 301

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 236)

قتاده روايت كرد از حلاس بن عمرو و عن عمار بن ياسر كه رسول عليه السلامگفت:«مائده فرود آمد و بر او نان و گوشت بود و ايشان درخواستند از عيسى طعامى كه از آن مى خورند و آن را بن در نيايد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 247)

انس مالك روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ سوره بر من فرود نيامد به يك بار، مگر سوره انعام كه چون فرود آمد، پنجاه فرشته أو پنجاه هزار _ شك از راوى است _ با آن بودند و در پيرامن او بودند ايشان را زجلى و آوازى بود به تسبيح و تهليل برمى خواندند و بر دل من قرار دادند آن را چنان كه آب را در حوض قرار دهند و خداى تعالى مرا و شما را به اين سوره عزّى داد كه پس از آن ذلّ نبود در اين سوره رحض حجّت مشركان كرد وعده داد وعده اى كه خلاف نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 251)

چون اين سوره (الانعام) جبرئيل عليه السلام بر رسول عليه السلام خواند رسول عليه السلام گفت:«سبحان اللّه العظيم و بر روى در آمد و سجده كرد و آنگه كاتب را بخواند تا هم در شب بنوشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 251)

عبداللّه عباس روايت كند از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«سورة الانعام انزله كرد بر من دفعةً واحده به يك بار در شيعه و هفتاد هزار فرشته از آسمان بر زمين آمدند هر كه اين سوره بخواند آن هفتاد هزار فرشته بر او صلوات فرستد به عدد هر آيه كه در اين سوره است شبانه روزى».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 182.
2- . همان، ص 210 _ 211.
3- . همان، ص 223.
4- . همان، ص 224.

ص: 302

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 251)

جابر بن عبداللّه انصارى روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او از سورة الانعام سه آيه بخواند از اوّل الى قوله ما تكسبون خداى تعالى چهل هزار فرشته بر او موكّل گرداند تا مثل ثواب عبادت خود مى نويسند او را تا به روز قيامت و فرشته از آسمان هفتم فرو فرستد با عمود آهنين تا بر او موكّل باشد. چون شيطان خواهد كه او را وسوسه كند يا چيزى در دل او كند، يكى از آن عمود بر او زند، چندانش بيندازد كه از ميان او و او هفتاد حجاب باشد. چون روز قيامت باشد، قديم تعالى گويد: بنده من در سايه من برو و از ميوه بهشت من مى خور و از آب كوثر نوش مى كن و از چشمه سلسبيل غسل مى كن كه تو بنده منى و من خداوند توأم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 252)

ابوهريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى نوشته اى نوشت از بالاى عرش و آن اين است: انّ رحمتي سبقت غضبى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 258)

رسول عليه السلام گفت:«بَلِّغُوا عَنِّي وَلَو آيَةً؛ از من برسانى اگر همه آيتى باشد و هر كس را كه يك آيه از قرآن به او رسد، فرمان خداى به او رسيده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 258)

ابوسعيد و ابوهريره روايت كنند از رسول عليه السلام كه گفت:«فرداى قيامت كه اهل دوزخ درجات و منازل اهل بهشت بينند، گويند: «يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ» (5) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 268)

انس روايت كند كه رسول عليه السلام گفت:«اى درويشان! خداى تعالى مرا گفته است كه با شما بنشينم و مجالست با شما تبرّك كنم و بر آن صبر كنم كه شما آنانيد كه خداى مرا مى خوانيد به بامداد و شبانگاه مجلس شما مجالس انبيا است و صالحان كه پيش شما بودند».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 224.
2- . همان، ص 224.
3- . همان، ص 241.
4- . همان، ص 249.
5- . الأنعام (6): آيه 21.
6- . روض الجنان، ج 7، ص 269.

ص: 303

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 281)

در خبر است كه رسول گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، فرشته اى را ديدم كه او را هزار هزار دست بود و بر هر دستى هزار هزار انگشت و به آن انگشتان حساب و شمارى مى گرفت. جبرئيل را گفتم اين فرشته كيست و چه حساب مى كند؟ گفت اين فرشته اى است كه موكل بر قطره هاى باران است كه قطرات باران نگاه دارد كه چند قطره از آسمان بر زمين آيد. من آن فرشته را پرسيدم: تو دانى كه از آن گاه كه خداى تعالى جهان را آفريده است، چند قطره باران از آسمان به زمين آمده است؟ گفت: يا رسول اللّه ! به آن خداى كه تو را به حق به خلق فرستاد كه جز دانم كه چند قطره باران از آسمان به زمين آمد تفصيل آن دانم كه بر بحر چند آمد و بر برّ چند آمد و بر خراب چند آمد و بر عمران چند آمد و بر بستان چند آمد و بر شورستان چند آمد و بر گورستان چند آمد. رسول عليه السلام گفت: «عجب بماندم از خاطر او در آن حساب و حفظ آن. مرا گفت: يا رسول اللّه ! حسابى هست كه من با اين همه ذهن و خاطر و دستها و انگشتان به آن نرسم. گفتم: آن كدام حساب است؟ گفت: جماعتى از امّت تو در مجمعى حاضر باشند، كسى پيش ايشان نام تو برد، ايشان بر تو صلوات بفرستن؛ من حصر و حدّ ثواب ايشان ندانم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 285)

نافع روايت كرد از عبداللّه عمر كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ زرعى نيست بر روى زمين و هيچ درختى و ميوه اى والاّ بر وى نوشته است بسم اللّه الرحمن الرحيم رزق فلان بن فلان اين روزى فلان بن فلان است».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 303.
2- . همان، ص 313 _ 314.

ص: 304

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 285) .

در خبر مى آيد كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، فرشته اى را ديدم كه بر كرسى نشسته، ترشروى و دلتنگ. همه فرشتگان چون مرا ديدند، در روى من بخنديدند، مگر او و لوحى در دست گرفته و در آنجا مى نگريد. من جبرئيل را گفتم: اين فرشته كيست كه بر روى من نخنديد و استبشارى نكرد. گفت: اين ملك الموت است كه از آن گاه كه خداى تعالى او را آفريده، كسى او را خندان نديد. گفت: من بر او شدم و گفتم: يا ملك الموت! قبض ارواح خلقان چگونه كنى؟ يكى به مشرق و يكى به مغرب و اين لوح چيست؟ در آنجا چه نوشته است؟ گفت: امّا لوح در آنجا آجال خلقان است. خداى تعالى از اين شب قدر تا آن شب قدر، آنان را كه در آن سال وقت مرگ نهاده باشد، نام ايشان و اجل ايشان بر اين لوح ثبت فرمايد و به من دهد تا من در او مى نگرم و آن وقت را مراقبه مى كنم و امّا كيفيّت قبض، حق تعالى اين دنيا را پيش من همچنان نهاده كه خوانى پيش كسى نهند كه هر كجا خواهد، دست بياورد و آنچه خواهد، بردارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 288)

راوى خبر گويد كه رسول عليه السلام گفت كه:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، اسرافيل را ديدم صور بر دهان گرفته و آن بر شكل سروى بود: يك سر در دهان او و آن سَرِ ديگر چهل هزار منفذ داشت در زير عرش و او چشم در زير عرش كشيده، جبرئيل را گفتم: چند گاه است تا اسرافيل اين صور در دهن دارد؟ گفت: از آن گاه كه خداى تعالى او را آفريده است و عالم را آفريده، او صور در دهان گرفته و چشم در زير عرش كشيده، منتظر فرمان خداى تعالى، تا خداى تعالى كى فرمان دهد كه در دم تا او صور در دمد».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 314.
2- . همان، ص 321.

ص: 305

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 293)

قيس بن ابى حازم روايت كرد از اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه:«چون خداى تعالى ملكوت آسمان و زمين به ابراهيم نمود، او را بر خلايق اطلاع افتاد. مردى را بر معصيت ديد، دعا كرد به هلاك او. خداى تعالى او را هلاك كرد. ديگرى را ديد در معصيتى، بر او دعا كرد. خداى تعالى او را نيز هلاك كرد. ديگرى را ديد، خواست بر او دعا كند، خداى تعالى گفت: يا ابراهيم! رها كن تو مردى مستجاب الدعوه اى و كار اين بندگان با من از سه وجه بيرون نيست: امّا توبه كنند من از ايشان قبول كنم و امّا از نسل ايشان مرا بندگان مسيح مقدس باشند و امّا پيش من آيند به قيامت من اگر خواهم عفو كنم ايشان را به فضل يا عقوبت كنم به عدل. ابراهيم دعا نكرد بر ايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 296)

سعيد جبير گفت سبب نزول آيه «وَما قَدَرُوا اللّه َ حَقَّ قَدْرِهِ» (3) الآية آن بود كه مردى نام او مالك بن الضيف الجهود بيامد و با رسول صلى الله عليه و آله خصومت مى كرد. رسول صلى الله عليه و آله او را گفت: «به خداى بر تو سوگند مى دهم كه تو در تورات نمى يابى كه خداى تعالى دشمن دارد عالم فربه را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 307)

رسول عليه السلام صحابه را گفت:«من شبى در خواب ديدم كه دو دست از رنجن زرين در دست داشتم بزرگ شد در دست من و مرا خوش نيامد آن. مرا وَحْى كردند كه باد در او دَمْ.. من باد در او دميدم، بپريدند. من تأويل آن خواب بر اين دو دروغ زن كردم: يكى مسيلمة الكذّاب يمامه و يكى كذاب صنعا الأسود العنسى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 309)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«چون خداى تعالى اسرافيل را فرمايد كه صور بدم، او صور در دمد همه زمين پر از ارواح شود بر صورت نحل منج انگبين. آنگه حق تعالى گويد: به عزّت و جلال من كه هر جانى با كالبد خود شويد. آنگه آن ارواح به تنها باز شوند از ره بينى و در تن چنان رود كه زهر در مار گزيده. آنگه زمين بشكافد و اوّل كسى كه زمين از او شكافته شود، من باشم. آنگه برخيزند به شتاب و به عرصه قيامت آيند و به موقف عرض هفتاد سال ايستاده باشد: حفاةً و عراةً غرلاً بهما؛ پاى برهنه، تن برهنه و ختنه ناكرده و بى علامت كس با ايشان ننگرد و خداى تعالى ميان ايشان حكم نكند. خلايق چندان بگريند كه آب چشمشان منقطع شود و چندان عرق از ايشان جدا شود كه لگام بر دهنشان كند».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 335.
2- . همان، ص 341.
3- . الأنعام (6): آيه 91.
4- . روض الجنان، ج 7، ص 343.
5- . همان، ص 377.

ص: 306

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 310)

رسول عليه السلام گفت:«فرداى قيامت هر كسى را چندان فتاده باشد كه در يكديگر ننگرند. زن نداند كه مرد كدام است و مرد نداند كه زن كدام است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 310)

مشركان به نزديك رسول آمدند و خطيب ايشان در آن وقت ابو الاحوص مالك بن عوف بود و در معنى بحيره و سايبه با او مناظره كردند. رسول گفت:«چرا اين چيزها حرام كرده اى از جهت نران يا مادگان يا از جهت هر دو و هيچ بچّه نباشد الاّ از نر و ماده و آنكه بچه علّت بهرى بر زنان حلال است و بر مردان حرام و چون بميرند بر همه حلال باشند و اين چرا چنين باشد. فرو ماندند و هيچ جواب ندادند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 348)

رسول عليه السلام گفت:«كيست ظالم تر و ستمكارتر از آن كس كه او مردمان را گمراه كند بى علم؟».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 348)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 380 _ 381.
2- . همان، ص 381.
3- . روض الجنان، ج 8، ص 69.
4- . همان، ص 70، ظاهراً حديث نيست و ترجمه آيه است.

ص: 307

آنگه گفت: «خداى تعالى لطف نكند با چنين كافران بر كفر مُصر و نيز راه ننمايد ايشان را به بهشت و ثواب؛ براى آنكه ايشان مستحقّ عقاب دائم باشند». (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 348)

عبدالرحمن الاعرج روايت كرد از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«قيامت برنخيزد تا آفتاب از مغرب برنيايد. چون آفتاب از مغرب برآيد و مردمان به بينند هيچ كس نماند و هيچ كس نبود كه ايمان نيارد و ليكن ايمانش سود ندارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 360)

مقاتل بن حيان روايت كرد از عكرمه از عبداللّه عبّاس كه رسول گفت:«هر شب كه آفتاب فرو شود آن را به آسمان هفتم برند در سرعت آنكه فرشتگان پرند و در زير عرش بدارند چون وقت طلوعش نزديك رسد، دستورى خواهد، گويد: بار خدايا! چه فرمايى از مشرق برآيم يا از مغرب. همچنين باشد تا آن وقت كه خداى زده است براى قبول توبه بندگان كه از آن وقت در گذشت، آن اعلام قبول توبه نباشد و آن آنگه باشد كه معاصى در زمين بسيار شده باشد و معروف منكر شود، كس به او امر نكند و منكر فاش شود، كسى از او نهى نكند. چون چنين باشد، آفتاب بر عادت چون به زير عرش آيد و مقدار ساعات شب بگذرد از خداى تعالى دستورى خواهد، گويد: بار خدايا! چه فرمايى از مشرق برآيم يا از مغرب؟ هيچ جواب ندهد او را. آنگه ساعتى باشد، ماه را بر آفتاب آرند و باز دارند دگر باره به يك جاى دستورى خواهند، جواب ندهند آن را تا مقدار سه شبانه روز بگذرد. طول آن شب كس نداند، مگر آنان كه عادت دارند كه به نماز شب برخيزند و آن گروه اندك باشند در آن روزگار پوشيده و خوار و مهين. آن شب بر عادت بخسبند، چون به وقت نماز رسد، برخيزند و نماز شب بكنند و در آسمان نگرند تا صبح برآيد. ستارگان بر جاى خود باشد با خود گويند، مگر شب غلط كرديم يا نماز سبك كرديم! دگر باره با سرِ نماز و تسبيح روند تا چند بار چنين كنند. ستاره هم بر جاى خود بينند، بترسند از آن و خائف شوند و يكديگر را آواز دهند و به مسجدى كه در محلّشان باشد، حاضر آيند و اين حال با يكديگر بگويند و بگريند و جزع كنند. چون به مقدار سه شب بگذرد، حق تعالى جبرئيل را بفرستد تا آفتاب و ماه را گويد كه خداى مى فرمايد شما را كه هر دو به يك جاى از مغرب برآيد، آنگه بفرمايد تا نور ايشان بستانند. ايشان بكايى و جزعى كنند و مراد آن فرشتگان باشند كه بر آفتاب و ماه موكل اند از فزع و هول قيامت؛ چنان كه اهل آسمان ها و سرادقات عرش بشنوند و از آن گريه ايشان بگريند. آنگه آفتاب و ماه را بيارند نور از ايشان بستده؛ به مانند دو جرم سياه و از مغرب بر آرند آن متهجّدان و نماز كنان كه آن بينند، بگريند و جزع كنند و آنان كه غافل باشند، چون مردگان از گورها برخيزند و اهل دنيا با يكديگر بنالند و مدهوش شوند و مادران از فرزندان مشغول شوند و شير دهندگان كودكان شيرخواره رها كنند و آبستنان بچه بيندازند، امّا صالحان را گريه سود دارد و طالحان و كافران را گريه سود ندارد. چون آفتاب و ماه به ميان آسمان رسند، جبرئيل بيايد و ايشان را برگرداند و با مغرب برد و به در توبه فرو برد». يكى از صحابه گفت: يا رسول اللّه ! دَرِ توبه چه باشد؟ رسول گفت: «بدان كه خداى تعالى از وراى مغرب درى آفريد بر او و دو مصراع از زر سرخ مكلل به انواع جواهر از مصراع تا مصراع چهل ساله راه است سوار نيك رو را و آن در تا خداى آفريد آن را گشاده است تا به آن روز كه آفتاب از مغرب برآيد. پيش از آن هيچ بنده نباشد كه توبه نصوح كند و الاّ توبه او به آن در به آسمان برند و بر خداى رفع كنند». معاذ جبل گفت يا رسول اللّه ! توبه نصوح كدام باشد؟ گفت: «آنگه گنهكار بر گناه پشيمان شود، عذر خواهد با خداى نيز با سر گناه نشود؛ چنان كه شير با پستان نشود. جبرئيل ماه و آفتاب را به آن در فرو برد و حق تعالى بفرمايد تا آن در فراز كنند و بر هم دوزند؛ چنان كه هيچ شكافى نباشد آنجا. چون آن در ببستند، پس از آن قبول توبه هيچ تائب نباشد و پس از آن هيچ كافر را ايمان سود ندارد و هيچ مؤمن را طاعت سود ندارد، الاّ آنچه پيش از آن كرده باشند». أُبَىِّ كعب گفت: يا رسول اللّه ! احوال آفتاب و ماه و احوال مردمان آن روزگار چگونه بود؟ گفت: «يا ابى! خداى تعالى نور به آفتاب و ماه دهد تا برمى آيند و فرو مى شوند بر عادت! چنان كه امروز هست و مردمان بعضى با سر كارها روند».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 102.

ص: 308

. .

ص: 309

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 360 _ 361)

رسول عليه السلام گفت:«قيامت برنخيزد تا پيش از آن ده علامت پيدا نشود: دو دابّة الارض و خسفى به مشرق و خسفى به مغرب و خسفى به جزيره عرب و دجّال و يأجوج و مأجوج و آتشى كه از قعر عدن برآيد و نزول عيسى عليه السلام از آسمان و برآمدن آفتاب از مغرب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 361)

در خبرى هست كه رسول عليه السلام را پرسيدند از ميان آنكه آفتاب از مغرب برآيد تا نفخ صور چند باشد، گفت:«چندانى كه مردى اسبى به ماديانى افكنده كرّه بيارد، هنوز كرّه آنجا نرسيده باشد كه بر توان نشستن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 361)

قتاده گفت در اين آيه ما را روايت كردند از رسول عليه السلام كه گفت:«اعمال شش است: موجبه است و موجبه و مضاعفه است و مضاعفه و مثل است و مثل. امّا آن دو عمل كه موجب اند: هر كه او با پيش خداى رود و به خداى شرك نياورده باشد لابد به بهشت شود و هر كه با پيش خداى شود با شرك لابد به دوزخ شود. فامّا آن دو عمل كه مضاعف شوند: نفقه مرد است بر اهلش، يكى را ده عوض دهند او را و نفقه مرد است در سبيل خداى تعالى، يكى را هفتصد چندان بدهند. و امّا آن دو عمل كه مثل به مثل است آن است كه بنده عزم كند كه حسنه بكند، آنگه نكند او را يك حسنه نويسند و چون همّت كند كه سيّئه بكند، آنگه بكند، او را يك سيّئه بنويسند».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 103 _ 105.
2- . همان، ص 105.
3- . همان، ص 105.

ص: 310

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 363)

سفيان ثورى گفت:چون خداى تعالى اين آيه فرستاد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (2) ، رسول گفت: «بار خدايا بيفزاى براى من». حق تعالى آيه فرستاد: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّه ِ» (3) الآية، رسول عليه السلام گفت: «ربّ زدامّتى؛ بار خدايا! بيفزاى امّت مرا». خداى تعالى آيه فرستاد: «يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» (4) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 363)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه گفت رسول خداى گفت كه:«هر كه سوره اعراف بخواند، خداى تعالى ميان او و ميان ابليس حجابى پديد آورد و آدم روز قيامت براى او شفاعت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 366)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون فرشتگان به بالين بنده مؤمن حاضر آيند كه اجل او نزديك رسيده باشد، گويند: اى روح پاك كه در تن پاك بودى! به فرمان خداى بيرون آى حميده و پسنديده و بشارت باد تو را به روح و ريحان و خداى، نه غضبان و خشمناك بر تو. آنگه مى برند آن را تا به آسمان دنيا برند، گويند در بگشاييد. گويند: خازنان آسمان كه اين روح كى است؟ گويند: روح فلان بنده مؤمن است. گويند: مرحباً بالنفس الطيّبة الّتي كانت في الجسد الطيِّب ادخلي حميداً وأَبشري بروح وريحان وربٍّ غير غضبان. و در بگشايند تا در رود و هم به هر در آسمان گويند اين روح كيست؟ گويند: روح فلان بنده مؤمن. اين ترحيب و بشارت بگويند تا به آسمان هفتم برند. و امّا چون مرد بد باشد، فرشتگان عذاب گرد آيند، گويند: بيرون آى، اى نفس خبيث! از تن خبيث بيرون آى. اى ذميم! و بشارتت باد به غسّاق و حميم. آنگه او به آسمان برند و گويند در بگشاييد. خازنان گويند: روح كى است؟ گويند: روح فلان بنده. گويند: لا مرحباً بالنفس الخبيثة التى كانت في الجسد الخبيث ارجعي ذميمةً فإِنَّه لا يُفتح لك أبواب السماء. برگرد اى روح پليد از تن پليد بيرون آمده كه درهاى آسمان براى تو نگشايند. آنگه برگردانند آن را به گور خداوندش فرو كنند. آنگه بر سبيل يأس و بيان استحالت گفت: اين كافران و مكذِّبان به بهشت نروند تا شتر به سوراخ سوزن نشود».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 111.
2- . الأنعام (6): آيه 160.
3- . البقرة (2): آيه 261.
4- . الزُمر (39): آيه 10.
5- . روض الجنان، ج 8، ص 111 _ 112.
6- . همان، ص 119.

ص: 311

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 391)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«چون اهل بهشت در بهشت قرار گيرند و اهل دوزخ در دوزخ، خداى تعالى حجاب از ميان ايشان بردارد تا يكديگر را بينند و آنچه ايشان در آن باشند از منازل و مقامات از درجات و دركات اهل دوزخ، گويند: «لَوْ هَدانَا اللّه ُ» (2) . اين حسرت ايشان باشد و اهل بهشت گويند: «لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّه ُ» (3) . اين شكر ايشان باشد. آنگه گفت: هيچ مؤمنى و كافرى نباشد، الاّ او را در بهشت و دوزخ جايى باشد و منزلتى. چون خود برسند و حجاب بردارند، جاى او در بهشت به او نمايند و او را گويند آن قصور و منازل مى بينى تو را بود و براى تو آفريده بودند اگر ايمان آوردى و طاعت كردى و بهشتى را گويند آن دركات و عقوبات بينى تو را بودى اگر تو نيز همان كردى كه ايشان كردند، از كفر و معاصى. آنگه گويد اين به ميراث به شما ارزانى داشتم از ايشان به آن عمل كه كرديد و آن جايهاى كه به استحقاق لايق حال ايشان است ايشان را شايد به ايشان دادم و قسمت كرديم ميان شما و ايشان. آنگه منادى ندا كند كه اى اهل بهشت! تندرستى است شما را كه به آن بيمارى نباشد، برنايى كه به آن پيرى نباشد و زندگانى كه به آن مرگ نباشد و خلودى كه به آن فنا نباشد و نعمتى كه به آن شدّت نباشد. ايشان گويند: اين آن است كه رسولان خداى به آن فنا نباشد و نعمتى كه به آن شدّت نباشد. ايشان گويند: اين آن است كه رسولان خداى به ما آمدند و مرا را گفتند، ما تصديق كرديم و باور داشتيم لاجرم اين ندا بشنيديم كه اين بهشت به شما به ميراث داديم به آنچه كرديد در دنيا از ايمان و طاعات».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 190 _ 191.
2- . ابراهيم (14): آيه 21.
3- . الأعراف (7): آيه 43.

ص: 312

(تفسير ابوالفتو ح رازى (1) ، ج 2، ص 394)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او حمد خداى نكند بر عملى صالح كه بكند و حمد خود كند شكر او اندك باشد و عمل او محبط و هر كه او دعوى كند كه خداى تعالى بندگان را چيزى از امر و فرمان داده است، او كافر باشد بدانچه خداى تعالى بر پيغمبران انزله كرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 402)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه عمل قوم لوط كند، فاعل را و مفعول را بكشيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 426)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت از رسول خدا شنيدم كه گفت:«هر كه عمل قوم لوط كند و بى توبه از دنيا برود، خداى تعالى او را به نزديك قوم لوط برد تا آنجا با ايشان باشد و حشرش با ايشان كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 426)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج، چوبى ديدم بر راهى فرو زده، هيچ كس از آنجا نمى گذشت و الاّ جامه او از آن مى درد و شاخى از شاخهاى آن چوب در او مى افتاد. من گفتم: اى جبرئيل! اين چه چوب است كه جامه هر كس بدو مى رسد، مى درد؟ گفت: اين مثل عشار و باژ استادن و راه زن كه هيچ كس به او نگذرد و الاّ برنجاند او را و چيزى از او بستاند».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 197 _ 198.
2- . همان، ص 221.
3- . همان، ص 291.
4- . همان، ص 292.

ص: 313

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 428)

انس مالك روايت كند از رسول عليه السلام در اين آيه كه او گفت:«چون خداى تعالى تجلّى كرد به كوه به شش پاره شد. شش كوه شد، سه به مدينه افتاد: احد و ورقان و رضوى، و سه به مكّه افتاد: ثور و ثبير و حرى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 456)

عبداللّه عبّاس روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«چون خداى تعالى موسى را الواح داد، او را در الواح نگريد. گفت: بار خدايا! كرامتى دادى مرا كه كس را ندادى پيش از من. خداى تعالى، گفت: «قالَ يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النّاسِ بِرِسالاتِي وَبِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشّاكِرِينَ» (3) ؛ آنچه من تو را دادم بستان و نگاه دار به جدّ و محافظت و چنان ساز كه بر دوستى محمّد صلى الله عليه و آلهپيش من آيى. موسى گفت: بار خدايا! محمّد صلى الله عليه و آلهكيست؟ گفت: احمد است آنكه من نام او بر عرش نقش كرده ام پيش از آنكه آسمان و زمين آفريدم به دو هزار سال و پيغمبر من است و صَفى و حبيب من است و گزيده من از خلقان من و او را دوستر دارم از جمله خلقان و جمله فرشتگان. موسى گفت: بار خدايا! چون محمد را به نزديك تو اين منزلت دارد، هيچ امّت هستند از امّت او فاضل تر. گفت: يا موسى! فضل امّت او بر دگر امّتان، چنان است كه فضل من بر خلقانم. موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! كاشكى من ايشان را بديدمى. گفت: يا موسى! تو ايشان را نه بينى و اگر خواهى كه آواز ايشان بشنوى، من تو را بشنوانم. گفت: بار خدايا! خواهم. حق تعالى گفت: يا امّت محمّد! جواب دادند از اصلاب آبا و ارحام امّهات و گفتند: لبّيك اللّهمّ لبّيك إِنَّ الحمد والنعمة لك والمُلك لا شريك لَك لبّيك. آنگه حق تعالى گفت اى امّت محمّد! إِنّ رحمتى سبقت غضبى؛ رحمت من سابق شد خشم مرا و عفو من عقاب مرا، بدادم شما را پيش از آنكه از من خواستيد و اجابت كردم پيش از آنكه مرا بخوانديد و بيامرزيدم شما را پيش از آنكه در من عاصى شديد. هر كه روز قيامت آيد و گواهى دهد كه من يكى ام و محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول من است، به بهشت شود، اگر چه گناهان او از كف دريا بيش باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 296.
2- . همان، ص 378.
3- . شُعب : جمع شعبة : الفرقة ، الطائفة من الشيء . الشفق : الخوف . الترقّب : الانتظار . سلا : هجر وترك . استهان : لم يعر الأمر اهتماما . التبصّر : التعرّف . الفطنة : الفهم . تأوُّل الحكمة : الوصول إلى دقائقها . العبرة : العظة والاعتبار . سنّة الأولين : طريقتهم وسيرتهم . غور العلم : سرّه وباطنه . زُهرة الحكم : حسنه . رساخة الحلم : ثبوته واستقراره . صدر : رجع . يفرّط : يقصّر ، الشَنَآن : البغض . أرغم أنفه : أجبره على الرضوخ . الزيغ : الانحراف عن مذهب الحق ، الشقاق : العناد . أعْضَلَ الأمر : اشتد وأعجزت صعوبته . التماري : التجادل بغير الحق . الهول : الفزع . التردد : انتقاض العزيمة ، وعدم الجزم بالشيء . الاستسلام : عدم المقاومة . المراء : الجدال . هاله : أفزعه . نكص على عقبيه : رجع متقهقرا . الريب : الشك . وطأته : داسته . سنابك : جمع سنبك طرف الحافر .

ص: 314

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 461)

خبرى آوردند از رسول عليه السلام كه او گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، مرا گذار بر ايشان بود، جبرئيل با من بود، ايشان با من سخن گفتند و من با ايشان سخن گفتم. جبرئيل گفت: شما دانيد كه با كه سخن مى گوييد؟ گفتند: نه. گفت: اين محمّد است پيغامبر آخر الزمان، محمّد امّى. ايمان آريد به او! ايشان ايمان آوردند و گفتند: موسى عليه السلام ما را وصيّت كرده است كه هر كه از شما احمد را دريابد، از منش سلام برسانيد. رسول عليه السلام گفت: سلام من بر موسى باد. آنگه گفت: ايشان را ده سوره قرآن بياموختم و از شرع من جز نماز و زكات نيامده بود ايشان را، نماز بياموختم و زكات و از شنبه منع كردم و بر آدينه حثّ كردم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 476)

قتاده گفت روايت كردند از رسول عليه السلام كه او گفت:«قيامت برخيزد به ناگاه و مردم هر كسى به شغل خود مشغول باشند يكى حوض را اصلاح مى كند و يكى چهارپاى را آب مى دهد و يكى در بازار قسمت متاع و يكى ميراث برگرفته از تربيت مى كند و جاى مى سازد».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 392 _ 393.
2- . همان، ص 437 _ 438.

ص: 315

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 497)

زيد ارقم روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:جبرئيل عليه السلام گفت: «مرا قيامت برنخيزد تا سه خصلت پيدا شود. قول بسيار شود و عمل اندك شود، و مردم وصيّت نكنند و هر كس به آنكه دارد بخل كند، و چون مجالس باشد كه آنجا ذكر خداى كنند، گويند اين بدعت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 497)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سوره الانفال و برائت بخواند، من شفيع او باشم روز قيامت و گواه او باشم كه او بيزار است از نفاق و او را به عدَد هر منافقى و منافقه اى كه در دار دنيا بودند و باشند، ده حسنه بنويسند و ده سيّئه بسترند و ده درجه رفيع كنند. تا در دنيا زنده باشد، حاملان عرش بر او صلوات فرستند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 506)

عبداللّه عباس گفت سبب نزول آيه آن بود كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه به فلان جاى شود او را از نفل چندين باشد و هر كه كسى را بكشد او را چندين باشد و هر كه او اسيرى بياورد، او را چندين باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 507)

گفتند رسول عليه السلام بفرمود كه:«هر كس كه چيزى دارد از غنيمت با جاى آرد من آن تيغ بر سر غنيمت نهادم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 507)

اميرالمؤمنين على عليه السلام پرسيد رسول را عليه السلام. گفت:يا رسول اللّه ! فرق ميان كشتگان ما و كشتگان فرشتگان چيست؟ گفت: «آنكه كشته شما را خون و جراحت پيدا باشد و كشته فرشتگان زخم ندارد و اثر جراحتش پيدا نبود و اين روز هفتاد مرد را بكشتند و هفتاد را اسير كردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 514)

رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى مرا نه براى آن فرستاد تا عذاب خداى كنم».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 33 _ 34.
2- . همان، ص 34.
3- . همان، ص 54.
4- . همان، ص 57.
5- . همان، ص 58.
6- . همان، ص 72.

ص: 316

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 515)

خياب بن الأَرَتّ گفت:ما پيغمبر را گفتيم: يا رسول اللّه ! براى ما از خدا فتح نخواهى؟ روى رسول عليه السلام سرخ شد و گفت: «آنان كه پيش از شما بودند ايشان را انواع عذاب كردند و به دست اره دو نيم كردند و از دين خود نگشتند و اعضاى ايشان مفصل مى كردند، از دين خود برنگشتند. آنگه چنان شد كه سوارى از صنعا به حضر موت آمدى، از كس نترسيدى، مگر از خداى تعالى و گوسفند از گرگ نترسيدى، شما را تعجيل است به فتح و نصرت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 521)

رسول عليه السلام برخاست تا برون شود، چون به دَرِ مسجد رسيد، أُبىّ گفت:يا رسول اللّه ! آنچه مرا وعده دادى، گفت: در نماز چه خواندى؟ گفت: فاتحة الكتاب. گفت: «به آن خداى كه جان من به امر اوست كه مثل اين سوره در تورات و انجيل و زبور و قرآن نفرستادند و آن سبع المثانى است و خداى تعالى جز به من نداده است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 522)

حذيفة بن اليمان گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«گروهى از اصحاب من از پس من چيزها مى گفتند كه باشد كه خدا بيامرزد ايشان را آن به صحبت من و جماعتى بر آن كار كنند و بر آن بروند و به دوزخ شوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 524)

ابو هريره گفت كه رسول عليه السلام گفت:«قيامت برنخيزد تا فتنه پيدا نشود عمياء مظلمه كور تاريك كه آن كس كه در آن فتنه خفته باشد، به از آن باشد كه نشسته باشد و نشسته چه به باشد كه ايستاده و آنكه ايستاده باشد، به از رونده باشد و آنكه رونده باشد، به از دونده باشد». يكى از جمله اصحاب رسول عليه السلام گفت: يا رسول اللّه ! اگر اين فتنه مرا دريابد و من در تاختن باشم. گفت: تاختن مكن با رفتن آى. گفت: اگر در رفتن باشم. گفت: بايست. گفت: اگر ايستاده باشم. گفت: بنشين. گفت: اگر نشسته باشم. گفت: دستها با خويشتن گير و نگاه دار كه بنده مظلوم باشى، به از آن باشد كه بنده ظالم باشى».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 75.
2- . همان، ص 89.
3- . همان، ص 92.
4- . همان، ص 96.

ص: 317

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 524)

حذيفة بن اليمان گفت كه رسول عليه السلام گفت كه:«فتنه اى بيايد كه چون پاره هاى شب تاريك كه در او هلاك شود. هر شجاعى سخت و هر سوارى نيك تاز و هر خطيبى فصيح».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 524)

راوى خبر گويد طلحة بن عبيداللّه كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ روز شيطان از آن ذليل تر و عاجزتر نباشد كه روز عرفه و آن براى آن بود كه رحمت بى قياس بيند كه به گناهكاران امّت من فرود مى آيد، الاّ روز بدر كه چون در نگريد، جبرئيل را ديد كه در پيش فرشتگان عليهم السلام مى آمد، آن روز به غايت ذليل شد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 539)

عبداللّه عباس گفت رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى مرا پنج چيز داد كه هيچ پيغمبر را پيش از من نداد: زمين به مسجد و طهور من كرد تا هر كجا رسم نماز كنم، و هر گه كه آب نيابم. به خاك تيمّم كنم، و هيچ پيغمبر را روا نبود نماز مگر در محرابش و مرا ترس دادند در دلهاى دشمنان تا هر كجا كه مى روم يك ماهه راه ترس من از پيش مى شود. ديگر آنكه خداى تعالى پيغمبران را به خاصه و قوم خود فرستاد، جز من كه مرا به جنّ و انس فرستاد و پيغمبران ديگر خمس از مال خود جدا كردند تا آتش بيامدى و بخوردى آن را و مرا فرمودند كه بر قوم خود قسمت كنم. پنجم هر پيغمبرى را مرادى بدادند و حاجت من شفاعت من كردند ذخيره براى امّت من».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 96.
2- . همان، ص 96.
3- . همان، ص 130.

ص: 318

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 548)

راوى خبر گويد كه رسول عليه السلام گفت:«قرآن بر من آيه آيه آمد. سورة التوبه و سورة الانعام كه جمله فرود آمد و با هر يكى هفتاد هزار فرشته بودند، مى گفتند: بگو يا محمد تا وصيّت خبر كنند به صورتى كه در او نسبت خداست؛ يعنى سوره اخلاص».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 552)

عطا گفت مردى را پيش رسول عليه السلام آوردند اسير، او را ابو اُمامه گفتند، سيّد يمامه بود. رسول عليه السلام او را گفت:«اسلام آور يا خويشتن را باز خر يا تو را بكشند يا آزادت كنند». گفت: يا محمّد! اگر بكشى، مرد بزرگ را كشته باشى و اگر فدا ستانى، بزرگى را فدا ستاده باشى و اگر آزاد كنى، همچنين. و امّا اسلام نخواهم. رسول عليه السلام گفت: «برو كه آزادت كردم». او چون اين بشنيد گفت: أَشهد أَن لا إِله إِلاّ اللّه وأَنّك رسولُ اللّه ؛ كرم تو دليل مى كند كه تو پيغمبرى خداى را، و برخاست و با يمامه شد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 558)

انس گفت رسول عليه السلام گفت:«هر كس كه برده اى دارد كه آبستن است، با او نزديكى نكند و هر چه آبستن نيست، خويشتن از او دور دارند تا آنگه كه استبرا كند او را به حيض».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 571)

ابو سلمه روايت كرد از عايشه كه گفت رسول عليه السلام گفت:«روزگار به سر نشود تا مردمان لات و عُزّا نپرستند».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 153.
2- . همان، ص 162.
3- . همان، ص 176 _ 177.
4- . همان، ص 206.

ص: 319

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 581)

ابوذر غفارى گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه:«هر كه او سيمى رها كند، داغ كنند به آن او را روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 582)

رسول عليه السلام گفت:«ندانى كه خداى تعالى زكات واجب نكرده، الاّ براى آنكه مالهاى شما پاكيزه كند به آن چون زكات داده باشى آن باقى پاكيزه است و مواريث فرض كرد در مال ها كه از شما باز ماند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 584)

رسول عليه السلام گفت:«خبر دهم شما را به بهترين كنزى كه مرد بنهد خود را؟» «گفتند: بلى يا رسول اللّه ! گفت: «زن صالح كه چون در او نگرد، شاد شود و چون كاريش فرمايد، طاعتش دارد. چون غايب شود از او، حفظ الغيب او كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 584)

عبد العزيز روايت كرد از سهل از پدرش از ابو هريره از رسول عليه السلام كه گفت:«هيچ صاحب كنزى نباشد كه او زكات مال بندهد و الاّ آن زر و سيم او در آتش دوزخ بتابند و به صحفه ها كنند و به آن پيشانى و پهلو و پشت ايشان را داغ مى كنند تا خداى تعالى كار بندگان بگذارد در روزى كه مقدار آن روز پنجاه هزار سال باشد از سالهاى شما چون خداى تعالى كار خلقان بگذارده باشد و حساب ايشان فضل كرده آنگه بنگرد تا مرد اهل چيست. اگر اهل بهشت باشد به بهشتش برند و اگر اهل دوزخ باشد به دوزخش برند و اگر مرد صاحب شتر باشد و زكات نداده باشد، خداى تعالى بفرمايد تا در آن صحرا او را بر روى افكنند و آن شتران بر سَرِ او مى روند. هر گه كه آخرشان بگذرد، اوّلشان باز آيد تا آنگه كه خداى تعالى حكم فصل كند ميان اهل موقف در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال بود از سالهاى شما و آنكه صاحب گوسفند بود، او را بيارند و در آن صحرا بر روى افكنند و آن گوسفندان او را به پا و لگد به سَرِ وى مى زنند تا آنگه كه خداى تعالى حساب فصل كند ميان خلقان در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال بود و ندانم كه حديث گاو گفت يا نگفت».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 226 _ 227.
2- . همان، ص 229.
3- . همان، ص 233.
4- . همان، ص 233.

ص: 320

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 584 _ 585)

ثوبان روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه او كنزى بنهد و زكات آن نداده باشد، حق تعالى از آن گنج او مارى آفريند كه او را نُقَط سياه باشد دو بر لاى چشم تا با او مى رود. هر كجا او مى رود، او گويد: ويلك! تو كيستى كه ملازم من شده اى؟ گويد: من آن گنجم كه تو بنهادى. با توأم تا تو را خُرد بشكنم و فرو برم. آنگه بيايد و دستش در دهن گيرد و بشكند و فرو برد و همچنين اندامش يك يك تا همه اندامش فرو برد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 585)

در خبر آورده اند كه رسول عليه السلام را پرسيدند از رجب. گفت:«نام جوئى است در بهشت از شير سفيدتر و از انگبين شيرين تر. هر كه روزى از اين ماه روزه دارد، خداى تعالى او را از آن جوى آب دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 585)

انس روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«براى آن اين ماه را شعبان خواندند كه حسَنات در او متشعّب شود». و هم از رسول عليه السلام روايت كردند كه گفت: «براى آنكه ارزاق مؤمنان در او متشعّب شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 585)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه يك روز از رجب روزه دارد از اوّل يا ميانه يا آخرى، خداى تعالى ديوارى پديد آرد ميان او و ميان دوزخ عرض و كثافت، چنان كه از مشرق تا مغرب و روزه يك ساله بنويسند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 597)

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 234 _ 235.
2- . همان، ص 235.
3- . همان، ص 236.
4- . همان، ص 236.
5- . همان، ص 239 _ 240.

ص: 321

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى ضمان كرده است او را كه در سبيل او بيرون شود از سر ايمان به خدا و رسول كه يا شهادت روزى كند او را، يا باز گرداند او را به اهل خانه خود آمرزيده با مغفرت و ظفر و غنيمت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 597)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«مسكين نه آن باشد كه او را يك لقمه يا دو لقمه باز گرداند يا يك خرما يا دو خرما و ليكن مسكين آن باشد كه او را غنايى و كفافى نباشد كه به آن مستغنى باشد از مردمان و از مردمان سؤال نتواند كردن و نداند كردن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 602)

جرير بن عبداللّه گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«مهاجر و انصار ياران من بهرى اولياى بهرى اند، امر معروف مى كنند يعنى به ايمان و به خير، و نهى منكر مى كنند يعنى آنچه در سنّت و شريعت نشناسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 610)

رسول عليه السلام گفت:«عدْن بهشتى است خاص از بهشتهاى خداى هيچ چشم مثل آن نديده است و بر خاطر هيچ بشر چنان نگذشته در آنجا باشند سه گروه پيغمبران و صديقان و شهيدان. حق تعالى گويد خنك آن را كه در اينجا شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 611)

ابو سعيد خدرى روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت:«چون اهل بهشت در بهشت قرار گيرند خداى تعالى گويد: يا اهل الجنّة؛ اى اهل بهشت! ايشان گويند: لبّيك وسعديك. هل رضيتم؛ راضى شدى؛ گويند: ربّنا ومالنا لا نرضى؛ بار خدايا! چگونه راضى نشويم؟ تو بدادى ما را آنچه كس را نداده اى. حق تعالى گويد: من شما را به از اين بدهم. گويند: بار خدايا! به از اين چه بود؟ گويد رضا و خشنودى من از شما: «وَرِضْوانٌ مِنَ اللّه ِ أَكْبَرُ» (5) . رضا كه پس از آن هرگز سخط نبود، «ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (6) ؛ اين ظفرى بزرگ است».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 264.
2- . همان، ص 273 _ 274.
3- . همان، ص 293.
4- . همان، ص 294 _ 295.
5- . التّوبة (9): آيه 72.
6- . التّوبة (9): آيه 72.

ص: 322

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 611)

ابو امامه باهلى گفت ثعلبة بن خاطب انصارى بيامد و رسول عليه السلام را گفت:يا رسول اللّه ! خداى را دعا كن تا مرا مالى دهد. رسول عليه السلام گفت: ويحك يا ثعلبه! «برو و قناعت كن به اينكه دارى كه شكر كننده به باشد از بسيارى كه شكرش نكنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 613)

رسول عليه السلام گفت:«اى مردمان! من گفتم شما را كه سه خصلت است كه هر كس كه آن سه خصلت در او بود، منافق باشد. آنكه حديث كند، دروغ گويد و در امانت خيانت كند و وعده خلاف كند. به اين حديث شما را نخواستم، منافقان را خواستم. امّا آنچه گفتم در حديث دروغ گويد منافقان را خواستم كه به نزديك من آمدند و گفتند ما به تو ايمان داريم و به نبوّت تو مقرّيم من ايشان را باور داشتم. خداى تعالى اين آيه فرستاد در حق ايشان: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّه ِ وَاللّه ُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللّه ُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ» (3) امّا آنچه گفتم: چون امينش كنند خيانت كنند اين امانت نماز است و شرايط آن كه ايشان در آن خيانت كردند و خداى تعالى در ايشان فرستاد. «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللّه َ وَهُوَ خادِعُهُمْ وَإِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراو?نَ النّاسَ وَلا يَذْكُرُونَ اللّه َ إِلاّ قَلِيلاً» (4) و «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذِين هُمْ يُراو?نَ» (5) و امّا آنچه گفتيم اذا وعد خلف آن بود كه ثعلبة بن مالك. بيامد و گفت: يا رسول اللّه ! إِنَّ لي غُنَيمات و إِنِّي مُولِع بالسائمة. من گوسپندكى چند دارم و من مولعم به چهارپاى خداى را دعا كن تا مرا بركتى دهد كه من حق خدا و حقها ديگر به واجبى بگزارم. من دعا كردم. خداى تعالى او را گوسپند بسى داد. چون وقت صدقه آمد، كس فرستادم و طلب حق اللّه كردم بخل كرد و وعده خلاف كرد. خداى تعالى اين آيه فرستاد: «وَمِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّه َ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحِينَ» (6) ».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 296.
2- . همان، ص 299.
3- . العجب : ظن الإنسان في نفسه استحقاق منزلة هو غير مستحقّ لها . التافه : الشيء القليل . السراب : ما يتراءى في الصحراء ماءً حتى إذا جاءه لم يجده شيئا .
4- . المنافقون (63): آيه 1.
5- . النساء (4): آيه 142.
6- . الماعون (107): آيات 4 _ 6.

ص: 323

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 617)

ابو الشليل روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه امروز صدقه دهد، من فرداى قيامت براى او گواهى دهم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 618)

ابو هريره گويد از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت:«به آن خداى كه جان من به امر اوست كه هيچ بنده نباشد كه صدقه دهد از كسبى حلال و خداى تعالى جز حلال پاك نپذيرد و بر آسمان نشود، الاّ صدقه پاك و الاّ آن صدقه در دست كرم خداى مى نهد خداى از او بستاند آن را و مى پروراند؛ چنان كه يكى از شما كرّه اسبى پروراند تا يك لقمه كه از براى خداى داده باشد، مانند كوهى عظيم شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 633)

جماعتى بسيار روايت كردند از رسول عليه السلام، چون اميرالمؤمنين على عليه السلام و ابو دردا و ابو هريره و ابو امامة الباهلى و عبداللّه بن عمر و جابر بن عبداللّه و عمران بن حصين كه رسول گفت:«هر كه او نفقه بفرستد براى نمازيان و او به خانه بنشيند، به هر درمى هفتصد درم بنويسند او را و هر كه به نفس خود غزا كند، به هر درمى كه در آن خرج كند، خداى تعالى او را روز قيامت هفتصد هزار درم عوض بدهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 653)

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 308 _ 309.
2- . همان، ص 311.
3- . همان، ج 10، ص 30.
4- . روض الجنان، ج 10، ص 79.

ص: 324

روايت است از ابو اُمامه رضى الله عنه از أُبَىِّ كعب رحمه الله كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«هر كه سوره يونس عليه السلام را بخواند، خداى تعالى (جل جلاله) به عدد هر كسى كه ايمان داشت به يونس عليه السلام و آنكه نداشت و به عدد آنها كه با فرعون غرق شده اند، ده حسنه در نامه اعمال او نويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 1)

در خبر است كه رسول عليه السلام جبرئيل را گفت:«امّت من صراط چگونه گذارند؟» «برفت و باز آمد و گفت خدايت سلام مى رساند و مى گويد: تو بر صراط به نور من گذرى، و على بن ابى طالب بر صراط به نور تو گذرد، و امّت تو بر صراط به نور على گذرد، و نور امّت تو از نور على باشد، و نور على از نور تو، و نور تو از نور خدا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 6)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت كه:«چون بنده سر از گور برآورد، عمل صالحش پيش او آيد بر نكوتر صورتى و هيئتى. او گويد: تو كيستى كه من تو را بس نيكوروى و نيكوسيرت و نيكوطريقت مردى مى بينم؟ گويد: من عمل صالح توأم. آنگه نور او شود و قايد او به بهشت، و كافر چون از گور سر برآرد، عمل بد او بر صورت زشت و هيئتى زشت پيش او آيد. او گويد: تو كيستى كه تو را مردى زشت روى مى بينم؟ گويد: من عمل بد توأم و از تو مفارقت نكنم تا تو را به دوزخ سپارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 6)

طلحة بن عُبيْد اللّه گفت از رسول عليه السلام پرسيدند كه تفسير سبحان اللّه چه باشد؟ گفت:تنزيه اللّه من كل سوءٍ؛ تنزيه خداى باشد از همه بدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 7)

.


1- . همان، ص 89.
2- . همان، ص 102 _ 103.
3- . همان، ص 103.
4- . روض الجنان، ج 10، ص 104.

ص: 325

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«در خواب ديدم كه جبرئيل بر بالين من بودى و ميكائيل بر پايين با يكديگر مى گفتند براى او مَثَل بزن آنكه گفت بشنو كه گوش شنوا باد و بدان كه دلت دانا باد مثَل تو و مثَل امّت تو، چون مَثَل پادشاهى است كه سرايى بنا كند و در آن سراى خانه اى سازد و در آن خانه خوانى نهد. آن گاه رسولى فرستد و قومى را به دعوت خواند: بعضى اجابت كنند و بعضى نكنند. پادشاه خداست و سرا سراى سلامت و خانه بهشت و تو كه محمدى، رسولى. هر كه تو را اجابت كند به اسلام درآيد به سراى اسلام و هر كه به سراى سلام درآيد، به طعام حاضر آيد و به آن متمتّع شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 18)

سعيد جبير گفت از رسول عليه السلام پرسيدند كه. من اولياء اللّه ؛ دوستان خداى كيستند؟ گفت:«آنان اند كه چون مردمان ايشان را به بينند، خداى را ياد كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 32)

راوى خبر گويد كه از رسول عليه السلام شنيدم كه مى گفت:«خداى را بندگان هستند كه نه پيغمبران اند و نه شهيدان؛ پيغمبران و شهيدان را بر ايشان غبطت باشد روز قيامت به مكان ايشان از خدا». گفتند: يا رسول اللّه ! كيستند ايشان و عمل ايشان چه باشد؟ ما را نيز بگو تا ما ايشان را دوست داريم. گفت: «ايشان قومى باشند كه با يكديگر دوستى كنند براى خدا، بى آنكه ميان ايشان رحمى باشد و خويشى و نه مالى كه به يكديگر دهند كه و اللّه رويهاى ايشان به نور تابنده بود و ايشان بر منبرهاى نور باشند. چون مردمان ترسند، ايشان نترسند و چون مردمان اندوهگين باشند، ايشان نباشند».

.


1- . همان، ص 131 _ 132.
2- . همان، ص 169.

ص: 326

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 32 _ 33)

ابو دردا روايت كند، رسول عليه السلام گفت:«خواب نيك باشد كه مرد مسلمان بيند يا در حق او بينند. اين بشارت دنيا باشد و بشارت آخرت بهشت بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 33)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون قيامت نزديك رسد، خواب مرد مسلمان كم خطا كند و خواب آن كس راست تر بود كه سخن او راست تر بود». آنگه گفت: «خواب سه گونه باشد: يكى بشارت بود از خداى تعالى، و يكى از حديث نفس مرد باشد از آنچه در دل او بود، سيم خوابى بود كه شيطان نمايد و خواب جزوى است از چهل و شش جزو از پيغامبرى. چون يكى از شما چيزى بينند كه از آن كراهتى باشد، بايد تا باز نگويد، برخيزد و دو ركعت نماز كند». آنگه گفت: «من قيد دوست دارم در خواب و غل را كاره باشم؛ چه قيد ثبات بود در دين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 33)

زيدين ابان گفت رسول را صلى الله عليه و آله در خواب ديدم سوره هود بر او خواندم تا ختم كردم. مرا گفت:«يا زيد! بخواندى، گريه كجاست؟».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 54)

رسول عليه السلام گفت:«اگر حوالت مى كنيد كه اين كلام من است، شما از زمين منيد و از جنس و قبيل و قبيله منيد، اين را معارضه و مناقضه بياريد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 59)

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 169.
2- . همان، ص 170.
3- . همان، ص 170.
4- . همان، ص 223.
5- . همان، ص 236.

ص: 327

مانع الاصبحى گفت:در مدينه شدم، مردى را ديدم خلق بسيار بر او جمع شده و او حديث مى كرد از رسول عليه السلام و مردم از او مى شنيدند. گفتم: اين كيست؟ گفتند: ابو هريره است. من بنشستم تا فارغ شد و مردم برفتند. گفتم: من مردى غريبم، مرا حديثى كن از رسول عليه السلام كه تو از او شنيده باشى و ياد گرفته و دانسته. گفت: چنين كنم حديثى، گويم تو را كه از لب و دندان رسول شنودم و در اين خانه جز من كسى ننشيند. آن ساعت من با رسول بودم و كسى ديگر نبود آنگه گفت: حدّثنى حبيبى رسول اللّه . اين بگفت و گريه بر او افتاد و ساعتى بگريست. ديگر باره گفت: حدّثنى رسول اللّه . ديگر بار گريه بر او افتاد و غالب شد. بار سِيُّم چون نام رسول برد، بيهوش شد. ساعتى همچنان بود، چون باهوش آمد، گفت: مرا حديثى كرد كه: «چون روز قيامت باشد و خلايق را در زمين قيامت بدارند، حق تعالى خلقان را به حكومت خواند و خلقان را در زانو افتاده؛ چنان كه متحاكمان باشند. اوّل گروه كه ايشان را پيش خداى برند، سه كس باشند: مردى كه قرآن را حفظ كرده باشد، و مردى كه او را در سبيل خداى كشته باشند، و مردى كه او را مالى بوده باشد، او بذل كرده باشد آن صاحب قرآن را گويد من تو را توفيق دادم تا قرآن بياموختى و ياد گرفتى. گويد: بلى، خداوند و مولاى من گويد چه كردى به آن و چگونه عمل كردى؟ گويد: بار خدايا! به آن قيام نمودم آناء الليل واطراف النهار. حق تعالى گويد: بلى، كردى و ليكن نه براى من كردى؛ براى آن كردى تا مردمان گويند فلان قارى است. تو كردى و ايشان گفتند و مقصود تو حاصل شد. تو را بر من حقّى نيست. آنگه صاحب مال را بيارند. حق تعالى گويد: من تو را مال بسيار دادم در دنيا، به آن چه كردى؟ گويد: بار خدايا! نفقه كردم و صدقه دادم. حق تعالى گويد كردى و ليكن نه براى من كردى؛ براى آن كردى تا مردمان گويند فلان جواد و سخى است. تو كردى و ايشان گفتند تو را نصيبى نيست پيش من. آنگه فرمايد تا آن شهيد را بيارند، گويد: من تو را قوّت و شجاعت و دليرى دادم. چه كردى به آن در دنيا؟ گويد: بار خدايا! در سبيل تو جهاد كردم تا مرا بكشتند. گويد كردى و ليكن نه براى من كردى؛ براى آن كردى تا مردمان گويند فلان شجاع است، تو كردى و ايشان گفتند. تو را پيش من نصيبى نيست. آنگه بفرمايد تا هر سه را به دوزخ برند». آنگه دست بر زانوى من زد رسول عليه السلام گفت: «يا ابا هريره! اينان اوّل كس باشند كه خداى تعالى دوزخ به ايشان بتابد».

.

ص: 328

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 60)

سعيد جبير روايت كند از ابو موسى الاشعرى كه او گفت از رسول شنيدم كه او گفت:«هيچ جهود و ترسا نباشد كه نام من بشنود و به من ايمان نياورد و الاّ جاى او دوزخ بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 65)

رسول عليه السلام گفت:«نوح در قوم هزار سال كم پنجاه سال مقام كرد و قوم را با خداى خواند به آخر كار خداى تعالى فرمود تا درختى بكشت و آن درخت بزرگ شد و سطبر گشت. حق تعالى فرمود او را تا آن ببريد و از آن كشتى ساخت و ايشان بر او مى گذشتند و مى گفتند نوح خانه مى سازد براى زمستان تا سردش نباشد و يكى مى گفت نهانخانه مى سازد و يكى مى گفت انبارخانه مى سازد و مى گفتند تا بدانيد كه اين مرد ديوانه است كشتى مى سازد بر زمين ساده اينجا دريايى نيست، كشتى چگونه خواهد رفت!».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 70)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«نوح عليه السلام اوّل روز رجب در كشتى نشست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 74)

روايت كرده اند كه رسول عليه السلام گفت:«جبرئيل را خداى تعالى به اوصاف صفت كرد، فى قوله: «ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» (5) . مرا خبر ده از قوّت خود و تمكين و طاعت خود و از امانت خود. گفت: «امّا قوّت، خداى تعالى مرا فرمود تا هفت شهرستان قوم لوط را از بيخ بركندم و بر پَر گرفتم و در هوا چندانى ببردم كه آواز مرغان ايشان اهل آسمان دنيا بشنيدند آنگه آن را بر گردانيدم و زير و زبر كردم. و امّا مكانت و طاعت من در آسمان چنان است كه اگر من گويم رضوان و مالك را به هر وقت كه خواهم كه در بهشت و دوزخ بگشايند، مرا خلاف نكنند و بگشايند. و امّا امانت من تا آنجاست كه خداى تعالى هر پيغمبرى را كه فرستاد، هيچ كس را به وحى ايشان امين نداشت، الاّ مرا».

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 238 _ 239.
2- . همان، ص 252.
3- . همان، ص 264 _ 265.
4- . همان، ص 275.
5- . التكوير (81): آيات 20 _ 21.

ص: 329

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 89 _ 90)

انس روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«من جبرئيل را پرسيدم از اين آيه. گفت: مراد ظالمان امّت توأند. هيچ ظالم نيست از ظالمان امّت تو و الاّ او بر عرض سنگى از سنگهاست تا كه فرود آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 90)

«إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ...» (3) . بعضى مفسّران گفتند در مردى آمد نام او ابوالبشر عمرو بن عربة الانصارى و او خرما فروختى. زنى بيامد تا از او خرما خرد، زن به جمال بود. او گفت: اين خرما نيك نيست كه اينجاست؛ به خانه بهتر از اين هست. اگر خواهى، به خانه آى. زن با او به خانه رفت. او در زن آويخت و در بر گرفت و بوسه داد. زن گفت: اتّق اللّه ؛ از خداى بترس. مرد بترسيد و پشيمان شد، بيامد گفت: يا رسول اللّه ! چه گويى در مردى كه او در زن آويزد و از او مراد خود حاصل كند، مگر جماع؟ رسول عليه السلام هيچ جواب نداد تا وَحى آمد. يكى از جمله صحابه گفت: خداى بر تو پوشيده بود، اگر تو بر خويشتن بپوشيدى. وقت نماز اگر در آمد. رسول عليه السلام نماز بگزارد. جبرئيل آمده اين آيت آورد. رسول عليه السلام گفت: «ابوالبشر كجاست؟» او پيش آمد. گفت: «با ما نماز كردى؟» گفت: آرى، يا رسول اللّه ! گفت: «خداى تعالى اين نماز را به كفّارت گناهت كرد و آيت فرستاد كه «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (4) ».

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 315 _ 316.
2- . همان، ص 318.
3- . هود (11): آيه 114.
4- . هود (11): آيه 114.

ص: 330

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 102)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه گفت رسول عليه السلام گفت:«بندگانتان را سوره يوسف بياموزيد كه هر مسلمانى كه اين سوره يوسف بخواند و اهلش را بياموزد و زيردستانش را، خداى تعالى سكرات مرگ و جان كندن بر وى آسان كند و او را توفيق دهد تا بر هيچ مسلمان حَسد نبرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 106)

ابوسعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«شب معراج چون مرا به آسمان بردند، يوسف را ديدم. جبرئيل را گفتم: اين كيست؟ گفت: اين يوسف است». گفتند يا رسول اللّه ! چگونه ديدى او را؟ گفت: «چنان ديدم كه ماه در شب چهارده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 110 _ 111)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«يوسف را و مادرش را نيمه حُسن بدادند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 111)

عبداللّه مسعود روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«جبرئيل آمد و مرا گفت خداى تعالى مى گويد من حُسن يوسف از نور كرسى دادم و حُسن تو از نور عرش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 111)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«مردمان را دروغ تلقين نكن كه فرزندان يعقوب ندانستند كه گرگ آدمى خورد؛ چون يعقوب بگفت: «وَأَخافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ» (6) ايشان از او بياموختند و آن را دست افزار خود كردند و گفتند: «فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ» (7) ».

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 347.
2- . همان، ج 11، ص 1.
3- . همان، ص 14.
4- . همان، ص 14.
5- . همان، ص 16.
6- . يوسف (12): آيه 13.
7- . يوسف (12): آيه 17.

ص: 331

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 113)

عكرمه روايت كرد از عبداللّه عبّاس از رسول عليه السلام كه:«هر كه او خواب نديده باشد، گويد خواب ديدم و دروغ گويد، روز قيامت دو دانه جو به دست او دهند و او را تكليف كنند تا بر يكديگر ببندد و هر كه گوش با حديث قومى كند كه نخواهند ايشان كه او بشنود، فرداى قيامت سرب در گوش او گذارند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 132)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«عجب مى دارم از يوسف و كرم او و صبر او و اللّه يغفر له؛ و خداى بيامرزد او را! با آنكه رسول آمد و او را پرسيد كه تأويل خواب ملك چيست؟ بگفت و امتناع نكرد و اگر به جاى او من بودمى، گفتمى تا از زندانم بيرون نياريد، نگويم. و عجب دگر از صبر او كه چون رسول باز آمد و گفت: بيرون آى، با آنكه مدتى دراز در زندان بمانده بود، گفت: برو و ملك را بگو تا احوال من از آنان زنان پرسد تا ايشان چرا دستها ببريدند و اگر به جاى او من بودمى، شتاب كردمى تا بيرون آمدمى. او سخت حليم و ساكن بوده است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 138)

در وعده يعقوب به پسرانش، عبداللّه عبّاس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«وعده ايشان به شب آدينه داد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 162)

روايت است از سعيد جبير از عبداللّه عبّاس از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلامگفت:«هر كه اين سوره رعد بخواند، خداى تعالى او را به وزن هر ابرى كه آمد و خواهد آمد، در نامه اعمال ده حسنه بنويسد و روز قيامت از جمله وفاداران به عهد باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 20.
2- . همان، ص 72.
3- . همان، ص 92.
4- . همان، ص 153.

ص: 332

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 170)

عبداللّه عبّاس گفت:چون اين آيت آمد، رسول دست بر سينه خود نهاد و گفت: «انا المنذر». و دست بر دوش اميرالمؤمنين نهاد و گفت: «انت الهادى يا على بك يهتدى المهتدون من بعدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 176)

حذيفة بن اليمان روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اگر اين كار (خلافت) با اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) فكنيد، او هادى و مهدى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 176)

در خبر است كه يكى از جمله بزرگان صحابه از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد كه بر ما چند فرشته موكّل اند؟ گفت:«دو فرشته: يكى بر راست و يكى بر چپ. آنكه بر راست، امير است بر آنكه بر چپ است. چون بنده حسنَتى بكند، آن فرشته دست راست يكى را ده بنويسد و چون سيّئتى بكند، فرشته دست چپ گويد بنويسم؟ گويد توقّف كن باشد كه پشيمان شود يا استغفار كند يا توبه كند تا سه بار مراجعه كند. اگر بنده استغفار كند يا توبه كند، هيچ بر او ننويسد و اگر نكند، از پسِ آن گويد بنويس. يكى را يكى كه خداى ما را از اين برهاند كه بد قرينى است ما را كه جانب خداى را مراقبه نكند و از ما شرم دارد... و دو فرشته ديگرند خداى را در پيش و پس ما كه ما را نگاه مى دارد... و فرشته ديگر است موى پيشانى تو به دست اوست، يعنى مسلّط است بر تو. اگر تواضع كنى، تو را رفيع كند و چون تكبّر كنى، تو را فرو شكند و دو فرشته ديگر كه بر لب تو موكّل اند، هيچ نگاه ندارند، جز صلوات بر محمّد و آل محمد و فرشته ديگر كه بر دهن تو موكّل است رها نكند كه مار در دهن تو رود و دو فرشته بر چشمهايت موكّل اند. اين ده فرشته اند موكّل بر هر آدمى به شب. ده ديگر بيايند ده گانه روز بروند و فرشتگان شب بروند ده ديگر براى روز بيايند. جمله بيست فرشته اند: ده به روز و ده به شب و ابليس به روز متعرّض وسوسه آدميان باشد و فرزندانش به شب».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 173.
2- . همان، ص 186.
3- . همان، ص 186.

ص: 333

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 178 _ 179)

سعيد جبير روايت كند از عبداللّه عبّاس كه جماعتى يهودان به نزديك رسول آمدند و او را گفتند:يا محمّد! ما آمده ايم تا تو را پرسيم از جواب مسائلى. اگر جواب دهى و جواب به صواب دهى، ايمان آريم. رسول صلى الله عليه و آله با ايشان عهد كرد كه خلاف نكند و گفت: «اللّه على ما نقول وكيل». گفتند: أخبِرنا عن الرّعد؛ ما را خبر ده از رعد تا چيست. فرموده: «فرشته اى است موكّل بر ابر تازيانه اى به دست دارد و ابر را به آن مى راند؛ چنان كه خداى تعالى فرمايد». گفتند: اين آواز چيست كه از او مى شنويم. گفت: «زجر او است ابر را تا آن جا رود كه خواهد». گفتند: راست گفتى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 182)

سالم بن عبداللّه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله چون آواز رعد شنيدى، گفتى:«اَللّهُم لا تقتلنا بغضبك ولا تهلكنا بعذابك وعافنا من بلائك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 182)

عبدالرحمن بن عوف گفت از رسول شنيدم كه گفت:«خداى تعالى گفته است من خداى رحمانم، رحم بيافريدم و نام آن از نام خود بشكافتم هر كه آن را بپيوندد، با او بپيوندم و هر كه آن را ببُرد، از او ببُرم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 189)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 191 _ 192.
2- . همان، ص 199 _ 200.
3- . همان، ص 200.
4- . همان، ص 213 _ 214.

ص: 334

ابو ايّوب انصارى روايت كرد كه مردى رسول را صلى الله عليه و آله گفت:مرا خبر ده يا رسول اللّه به عملى كه مرا به بهشت رساند. مردمان گفتند: مال ببخش. رسول صلى الله عليه و آلهگفت: «خداى را پرست و با او شرك مياور و نماز به پاى دار و زكات بده و رَحِم به پيوند تا هم چنان باشد كه بر راحله اى باشى كه به بهشت مى رود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 189)

مكحول روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«زودتر طاعت به ثواب، رحم پيوستن است و زودتر معصيت به عقاب، بغى باشد و سوگند به دروغ، سراها خالى و ويران كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 189)

معاذ جبل گفت يا رسول اللّه ! مراوصيّتى كن. گفت:«چون گناهى كنى عقب آن طاعت كن تا آن را محو كند. اگر گناه به سرّ باشد، طاعت به سرّ كن و اگر گناه آشكارا بود، طاعت آشكارا كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 190)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت صحابه را كه:«شما دانيد كه به بهشت كه شود؟ گفتند: اللّه و رسوله اعلم؛ خداى و پيغمبر عالم تراند. گفت: «آن مجاهدان كه سدّ ثغور كنند به ايشان و دفع مكاره كنند. يكى از ايشان بميرد و حاجت او در دل او باشد كه قضاى آن نتواند كردن فرشتگان از هر درى در مى آيند و مى گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ» (4) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 191)

محمد بن ابراهيم روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر سال يك بار صحابه بيامدى به زيارت گور شهيدان و گفتى: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ» (6) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 3، ص 191)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 214.
2- . همان، ص 214.
3- . همان، ص 215.
4- . الرعد (13): آيه 24.
5- . روض الجنان، ج 11، ص 216 _ 217.
6- . الرعد (13): آيه 24.
7- . روض الجنان، ج 11، ص 217.

ص: 335

ابو سعيد خدرى گفت از رسول صلى الله عليه و آله مردى پرسيد كه طوبا چه باشد؟ رسول فرمود كه:«نام درختى است در بهشت، چندان كه صد ساله راه است. جامه هاى اهل بهشت از اكمام آن بيرون مى آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 192)

معاوية بن قره روايت كرد از پدرش كه رسول گفت:«طوبا درختى است در بهشت كه خداى تعالى به دست قدرت خود آن را غرس كرد و روح خود را در او دميد. بار و ميوه او حلى و حلل اهل بهشت باشد. شاخهاى او از ورا با روى بهشت بينند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 192)

رسول عليه السلام گفت:«آرى در بهشت درختى است كه آن را طوبا گويند برابر فردوس اعلا». گفت: يا رسول اللّه درختان زمين هيچ به آن ماند؟ گفت: «نه و ليكن به شام رسيده از درختان شام با درخت جوز ماند آن را يك ساق باشد، آن گه از آنجاى شاخهاى منتشر و منشعب شده باشد». گفت: يا رسول اللّه ! عظم اصل آن چند باشد؟ گفت: «چندان كه اگر شترى جذعه از شتران قبيله تو خواهد كه گرد آن درخت در گردد، پايها و دستهايش شكسته شود از ضعف پيرى و نتواند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 192)

جابر روايت كند از ابو جعفر الباقر (عليه الصّلوة والسلام) كه او گفت:از رسول صلى الله عليه و آله پرسيدند من قوله «طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآب» (4) . گفت: «طوبى درختى است در بهشت. اصل آن در سراى من است و شاخه هاى آن در سراى اهل بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 193)

.


1- . همان، ص 219.
2- . همان، ص 219 _ 220.
3- . همان، ص 220 _ 221.
4- . الرعد (13): آيه 29.
5- . روض الجنان، ج 11، ص 223.

ص: 336

يكى درآمد و از رسول اين سؤال كرد كه طوبى چيست؟ رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«درختى است در بهشت اصل آن در سراى اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) و شاخهاى آن در سراى اهل بهشت». گفتند: يا رسول اللّه ! تو را پرسيدند همين ساعت، گفتى درختى است در بهشت اصل آن در سراى من و اكنون مى گويى در سراى اميرالمؤمنين على است. چگونه باشد؟ گفت: «نه سراى من و سراى اميرالمؤمنين على در بهشت يكى است و ما هر دو در يك سرا باشيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 194)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«خداى تعالى همه چيزى محو كند و اثبات از آنچه او خواهد، مگر شقاوت و سعادت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 199 _ 200)

كلبى روايت كرد از جابر عبداللّه انصارى كه رسول گفت:«خداى تعالى محو كند آنچه خواهد و اثبات كند آنچه خواهد بى استثناء».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 200)

در خبر مى آيد كه رسول گرد خانه طواف مى كرد و مى گريست و مى گفت:«بار خدايا! اگر من از اهل سعادتم، مرا بر آن ثابت دار و اگر از اهل شقاوتم، تو چنين نوشته اى، بفرماى تا بسترند و از اهل سعادتم بنويس؛ فإنّك تمحو ما تشآء وتثبت وعندك امّ الكتاب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 200)

ابودرداء روايت كرد كه رسول گفت كه:«خداى تعالى را نوشته اى باشد در آخر شب، از شب سه ساعت مانده پيش خواهد و در او نظر كند و آن نوشته باشد كه جز او كس نداند و از آنجا آنچه خواهد محو كند و آنچه خواهد اثبات كند».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 223.
2- . همان، ص 235.
3- . همان، ص 236.
4- . همان، ص 236.

ص: 337

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 201)

انس مالك روايت كند كه رسول گفت:«مثل عالم در زمين مثال ستاره است در آسمان به او راه برند در برّ و بحر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 203)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول فرمود كه:«هر كه سوره ابراهيم را بخواند، خداى تعالى او را مزد بدهد ده حسنه؛ به عدد هر كه بت پرستيد و هر كه نپرستيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 203)

در خبر است كه رسول فرمود:«فرداى قيامت جماعتى را از امّت من در قيامت آرند و صحايف ايشان بنگرند. مردمانى بوده باشند كه كانوا يقيمون الصّلوة ويؤتون الزّكوة ويأخذون وهنا من الليل. نمازها به اوقات گزارده باشند و زكات مال داده باشند و به نماز شب قيام كرده باشند. حق تعالى بفرمايد تا ايشان را به دوزخ برند». گفتند: يا رسول اللّه ! ايشان را به چه جرم به دوزخ برند؟ گفت: «گناه ايشان آن باشد كه كلّما بدالهم شيء من الدّنيا وثبوا عليه. بدين خصال چون از دنيا چيزى پديد آمدى، باز جستندى و بر او حرص نمودندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 206)

مجاهد گفت:مورد آيت مورد منّت است بر حضرت رسول كه گفت: «خداى تعالى گفت: هر پيغمبرى را كه فرستاديم به قومى فرستاديم بر لغت و زبانى كه بودند، مگر تو را كه به كافّه ناس فرستادم از عرب و عجم و ترك و روم و هند و ساير بلاد على اختلاف ألسنتهم و ألوانهم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 206)

عقبة بن عامر روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت در حديث شفاعت كه:«عيسى عليه السلام گويد: ذلكم النبيّ الامّي. اين آن پيغمبر مكّى است كه من بشارت دادم به او و خداى تعالى مرا گويد برخيز و شفاعت كن. برخيزم براى شفاعت. از مجلس من بويى برآيد كه شنوندگان از او خوش تر هيچ بويى نشنيده باشند و شفاعت كنم خداى تعالى قبول شفاعت من كند و مرا نورى دهد از فرق تا قدم. كافران گويند ابليس را كه مؤمنان را شفيعى پديد آمد و براى ايشان شفاعت كرد و ايشان را بخواست و مشفع شدند؛ ما را شفيعى نيست، جز تو. برخيز و براى ما شفاعت كن كه ما به تو اقتداء كرديم. او برخيزد. از مجلس او نَتنى و گندى برآيد كه كس چنان نشنيده باشد. آن گه ايشان را به طعمه دوزخ كنند، عند آن ابليس گويد: ان اللّه وعدكم وعد الحق».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 238.
2- . همان، ص 241.
3- . همان، ص 245.
4- . همان، ص 248.
5- . همان، ص 249.

ص: 338

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 215)

عبداللّه عمر گفت:رسول صحابه را گفت: «آن كدام درخت است كه برگ بنيفكند و آن درخت مانند هر چيزى است به مؤمن؟». هر كسى از درختان بدوى چيزى مى گفتند... . رسول فرمود: «درخت خرما».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 217)

روايت كردند كه رسول گفت:«اكرموا عمّاتكم؛ عمّه گان خود را گرامى داريد». گفتند: يا رسول اللّه عمّه گان ما كدام اند؟ گفت: «درختان خرما». گفتند: چگونه يا رسول اللّه ؟ گفت: «خداى تعالى چون آدم را بيافريد، از گِل او فضله بماند. خداى تعالى از آن درخت خرما آفريد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 217)

ابورافع روايت كرد كه رسول در بقيع قدمى رفت و من با او بودم. سه بار گفت:«لا هديت، لاهديت، لاهديت». ابورافع گفت: من پنداشتم كه مرا مى گويد. گفتم: يا رسول اللّه ! چه جرم كرده ام؟ گفت: «خطاب با تو نيست. خداوند اين گور را از من مى پرسند، مى گويد: نشناسم او را».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 267 _ 268.
2- . همان، ص 273.
3- . همان، ص 273.

ص: 339

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 220)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى بر مادرم هاجر رحمت كند! اگر آن آب رها كردى همه باديه برسيدى و آب روان بودى. چون خاك گردان بركرد، آب بايستاد آنجا. آب مى گرفت تا غديرى شد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 224)

روايت است از زِرِّ حُبَيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره حجر بخواند، او را ده حسنه بنويسد به عدد مهاجر و انصار و به عدد آنكه بر رسول صلى الله عليه و آله استهزاء كردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 230)

ابوموسى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«روز قيامت چون اهل دوزخ را به دوزخ برند، در ميان ايشان فاسقان اهل نماز و قبله باشند. كافران بر سبيل طعن گويند آن مسلمانان را نه شما مسلمان بوديد و نماز مى گزارديد و روزه مى داشتيد؟ امروز آن اسلام شما و نماز و روزه شما از شما غنا نكرد. با ما اينجا گرفتاريد اينجا ايشان را سخت آيد. خداى تعالى بر ايشان خشم گيرد، بفرمايد تا همه مسلمانان را كه اهل قبله باشند از دوزخ بيارند. عند آن اهل دوزخ از كافران تمنّا كنند كه كاشكى تا ايشان مسلمان بودندى تا از دوزخ بازگشتندى؛ چنان كه مسلمانان باز گشتند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 233)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خلقان را بر هر درى از درهاى دوزخ عذاب كنند على قدر اعمالهم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 242)

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 277 _ 278.
2- . همان، ص 288.
3- . همان، ص 301.
4- . همان، ص 307 _ 308.
5- . همان، ص 327.

ص: 340

ابن ابى رياح روايت كند، و او از جمله صحابه است، كه رسول صلى الله عليه و آله يك روز در بنى شيبه در مسجد الحرام آمد و ما جماعتى حديث مى كرديم و مى خنديديم. ما را گفت:«چرا مى خنديد؟» و بگذشت. چون به نزديك سنگ سياه رسيد باز گرديد و گفت: «جبرئيل آمد اين ساعت و گفت خداى مى گويد چرا بندگان مرا نوميد مى كنى و اين آيه آورد: «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (1) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 244)

قتاده گفت:ما را روايت كردند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت: «اگر بندگان قدر عفو خداى بدانند، هيچ كس از هيچ حرام نپرهيزد و اگر مقدار عذاب او بدانند، خويشتن در عبادت هلاك كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 244)

جابر بن عبداللّه انصارى و عبداللّه عمر گفتند ما با رسول صلى الله عليه و آله به ثمود بگذشتيم. ما را گفت:«در سراى اين ظالمان مشويد، الاّ گريان، ترس آن را كه نبايد به شما رسد آنچه به ايشان رسيد». آن گه گفت: «آن قوم صالح بودند خداى تعالى همه را هلاك كرد، الاّ يك مرد كه او در حرم خداى بود كه به حرمت حرم او را هلاك نكردند». گفتند: يا رسول اللّه او چه مردى بود؟ گفت: نام او ابو زغال بود. آن گه رسول بانگ بر ناقه زد و او را بجنبانيد و سبك از آنجا برفت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 247 _ 248)

ابوهريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«الحمد للّه رب العالمين هفت آيت است. يك آيت از آن آيات بسم اللّه الرحمن الرحيم است و آن سبع المثانى و امّ القرآن است و فاتحة الكتاب است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 248)

.


1- . الحِجر (15): آيه 49.
2- . روض الجنان، ج 11، ص 332 _ 333.
3- . همان، ص 333.
4- . همان، ص 340.
5- . همان، ص 341.

ص: 341

أُبىّ روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«به آن خدايى كه جان من به امر اوست كه خداى تعالى در تورات و انجيل و زبور و قرآن هيچ سوره اى از اين فاضل تر و بزرگوارتر انزال نكرد كه تو برخواندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 248)

عباده صامت روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«فاتحة الكتاب عوض است از همه قرآن و هيچ سوره از او عوض نيست. از اينجا كه اگر همه قرآن مثلاً در يك ركعت نماز بخوانند بى فاتحه، آن ركعت درست نباشد و اگر هيچ دگر نخواند و فاتحه بخوانند، نماز درست باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 249)

عايشه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او اين هفت سوره دراز بگيرد او حبرى باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 250)

انس مالك روايت كند كه يك روز گله شترى بر رسول صلى الله عليه و آله بگذشت به غايت حُسن. رسول صلى الله عليه و آله دست بر چشم نهاد و گفت:«خداى تعالى مرا چنين فرمود ولا تحزن عليهم و اندوه مدار بر ايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 250)

در خبر است كه يك روز عبداللّه مسعود به درِ حجره رسول آمد و در بزد. رسول فرمود:«من على الباب». گفت: انا يا رسول اللّه ! رسول صلى الله عليه و آله به خشم آمد و گفت: «انا و انا و هل لمخلوق يقول انا». چون در بگشادند و عبداللّه مسعود درآمد و اثر خشم بر روى رسول بديد گفت يا رسول اللّه چه گناه كرده ام؟ گفت: «يا ابن مسعود ندانى كه هيچ مخلوقى را نرسد كه گويد اَنا». گفت: يا رسول اللّه ! توبه كردم كه نيز نگويم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 250)

در خبر است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرا نفرموده اند كه مال جمع كنم و از جمله تاجران باشم وليكن مرا وَحى چنين آمده است كه تسبيح كن به حمد خدا و از جمله ساجدان باش و مرا پرست تا مرگ به تو آمدن».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 342.
2- . همان، ص 342.
3- . همان، ص 344.
4- . همان، ص 345.
5- . همان، ص 345 _ 346.

ص: 342

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 254)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة النّحل بخواند، خداى تعالى او را حساب نكند بر آن نعمت كه او را داده باشد در دنيا و او را مزد آنان دهد كه وقت مرگ وصيّتى نيكو كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 254)

عبداللّه عمر گفت كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ چيز نباشد و الاّ خداى را پيش از نماز پيشين و پس از زوال سجده كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 273)

عبداللّه عباس گفت رسول عليه السلام گفته است:«خمر آن بود كه از انگور گيرند، و سكر از خرما، و نقيع از انگبين، و مرز از كاورس و غبيرا از گندم، و من كه رسولم نهى مى كنم شما را از هر چه مستى كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 280)

در خبر است كه مردى به نزديك رسول عليه السلام آمد و گفت:يا رسول اللّه ! برادرم را از رنج شكم رنج مى باشد. گفت: «اسقه عسلا؛ بدو انگبين ده». او برفت و انگبين داد. باز آمد و گفت يا رسول اللّه سود نداشت. گفت: «برو انگبينش ده. صدق اللّه و كذب بطن اخيك؛ خدا راست گو است و شكم او دروغ زن». برفت و انگبين داد او را. نيك شد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 281)

عبداللّه بن حراد گويد:رسول عليه السلام را گفتم: يا رسول اللّه ! مؤمن زنا كند؟ گفت: «باشد كه كند». گفتم: دزدى كند؟ گفت: «باشد كه كند». گفتم: دروغ گويد؟ گفت: «نه، «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُو?مِنُونَ بِآياتِ اللّه ِ» (6) ».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 353.
2- . همان، ج 12، ص 1.
3- . همان، ص 46.
4- . همان، ص 61.
5- . همان، ص 63.
6- . النحل (16): آيه 105.

ص: 343

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 298)

مكحول گفت:عمر خطّاب را بر جهودى چيزى بود او را مطالبه كرد و سوگند خورد به خدا كه محمّد را بر همه آدميان بگزيد كه مفارقت نكند از او تا حقّ خود نستاند از او. جهود گفت: خداى محمّد را برنگزيد بر خلقان. عمر تپنچه بر روى او زد. جهود گفت: ميان من و تو حاكم ابوالقاسم باشد؛ يعنى رسول عليه السلام. پيش رسول آمدند. جهود حكايت كرد آنچه رفته بود. رسول عليه السلام عمر را گفت: «امّا بر آن لطمه كه بر او زدى دل او خوش كن. و امّا تو اى يهودى! بشنو. بدان كه آدم صفى اللّه بود و ابراهيم خليل اللّه و موسى نجىّ اللّه و عيسى روح اللّه و انا حبيب اللّه . بلى يا يهودى! خداى تعالى امّت مرا دو نام از نامهاى خود اشتقاق كرد. او را سلام نام است، امّت مرا مسلم خواند. و او را مؤمن نام است، امّت مرا مؤمن خواند. بلى، يا يهودى! شما روزى طلب كرديد كه آن روز خدا ذخيره كرده بود ما را و آن روز آدينه است. امروز ماراست و فردا شما را و پس فردا ترسايان را. بلى، يا يهودى! شما در روزگار پيش ماييد و ما پس شماييم در مدّت وليكن پيش شماييم در قيامت. بلى، يا يهودى! بهشت بر پيغمبران حرام است تا من درشوم و بر اوصياء پيغمبران تا وصىّ من در شود و برامّتان تا امّت من درشوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 305 _ 306)

حمزه عبدالمطلب را هند بنت عتبه مُثله كرده بود و شكم بشكافته و جگر او بگرفته، خواست تا بخورد. در دهانش سنگ شد تا بينداخت. رسول عليه السلام را بگفتند. رسول گفت:«حمزه از آن گرامى تر است كه بعضى از او به آتش بسوزد؛ چه حمزه اهل بهشت است و هند اهل دوزخ. خداى تعالى نخواست تا خون حمزه به احشاى هند مختلط شود». آن گه گفت: «رحم اللّه حمزه؛ خدا بر حمزه رحمت كناد كه من او را نشناختم الاّ فعّال خير بود و رحم پيوند و اگر نه آنستى كه قومى محزون شوند بر اين رها كردمى تا خدا او را شكم جانوران حشر كردى». آن گه گفت: «اگر خدا مرا ظفر دهد بر ايشان، هفتاد كس را عوض حمزه مُثله كنم». خداى تعالى اين آيه فرستاد: «وَإِنْ عاقَبْتُمْ» (3) ؛ اگر عقوبت كنيد به مثل آن كنيد كه ايشان كرده باشند شما را.

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 100 _ 101.
2- . همان، ص 118 _ 119.
3- . النحل (16): آيه 136.

ص: 344

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 306)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه او سوره بنى اسرائيل بخواند و دلش رقيق شود، آنجا كه ذكر مادر و پدر است، خداى تعالى او را در بهشت دو قنطار مزد بدهد و قنطارى هزار و دويست اوقيه باشد هر اوقيه بهتر باشد از دنيا و هر چه در دنياست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 307)

طلحة بن عبيداللّه گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه معنى سبحان اللّه چه باشد؟ گفت:«تنزيه اللّه من كلّ سوء دور بكردن از خداى هر بدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 309)

... و روايت ديگر آن است كه رسول عليه السلام گفت:«مرا از حجره امّ هانى به آسمان بردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 310)

... و اين روايت كلبى است و ابو صالح از امّ هانى كه او گفت رسول عليه السلام را از حجره من به آسمان بردند. نماز خفتن بكرد و بخفت و من با او نماز خفتن بكردم و بخفتم و او را در نمازگاه رها كردم. بيدار نشوم تا او مرا بيدار كرد براى نماز. بامداد مرا گفت:برخيز يا امّ هانى تا تو را حديث عجب گويم. گفتم: يا رسول اللّه احاديث و اقوال تو همه عجايب باشد. آن گه نماز بامداد بكرد. چون فارغ شد، بگفت: «بدان كه دوش چون نماز خفتن بگزاردم، جبرئيل آمد و من هم آنجا نشسته بودم. مرا گفت: برخيز و برون آى. من برخاستم و بيرون شدم. فرشته ايستاده بود و اسبى. مرا گفت برنشين. برنشستم. هر كجا به نشيبى رسيدى، دستهايش دراز شدى و پايها كوتاه و هر كجا به فرازى رسيدى، پايهايش دراز شدى و دستهايش كوتا؛ تا به بيت المقدس برسيدم و آنجا نماز بكردم. و ساق الحديث الى آخره. اكنون نماز بامداد با شما كردم».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 120.
2- . همان، ص 123.
3- . همان، ص 126.
4- . همان، ص 128.

ص: 345

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 310)

و امّا سياقه قصّه به روايت انس بن مالك و ابوهريره و عبداللّه عباس و عايشه و امّ هانى و مالك بن صعصعه به اختلاف الفاظ و انفاق معانى و حديث بعضى داخل است در حديث بعضى، آن است كه رسول عليه السلام گفت:«من به مكّه بودم و بين النائم و اليقظان ميان خفته و بيدارى». به يك روايت گفت: «در حجره بودم». و آن جايى است از پسِ خانه كعبه. و به يك روايت: «در خانه امّ هانى، جبرئيل عليه السلام آمد و مرا گفت برخيز. من برخاستم و بيرون آمدم. مرا فرمودند تا به آب زمزم غسل كردم». و به يك روايت: «انايى بياوردند و آب كوثر با خود داشتند با آب زمزم بياميختند و مرا فرمودند تا از آن آب وضو كردم.... «آن گه مرا از سجده بيرون آوردند. بر درِ مسجد براق استاده بود. اسبى بود از خر مهتر و از شتر كهتر و دنبالش چون دنبال شتر بود و بَرش چون بَر اسب بود، رويش چون روى آدميان، دست و پايش چون دست و پاى شتر بود و سُم او چون سم گاو، و سينه اش چون ياقوت سرخ بود، و پشتش چون دُر سفيدى بود، زين از زينهاى بهشت بر او نهاده و او را دو پَر بود چون پَر طاووس، رفتنش چون برق بود و يك گام او يك چشم زدن بود. آن اسب را پيش من كشيدند و گفتند: برنشين كه اين اسب ابراهيم خليل است كه بر او خانه كعبه را زيارت كردى. چون خواستم تا برنشينم، سر باز زد. جبرئيل گفت: بيارام اى براق كه بهترين خلق برتو خواهد نشست و اين فخر كه تو را خواهد بود از جنس تو هيچ چارپايان را نيست. گفت: بلى اى جبرئيل وليكن به شرطى و آن آن است كه فرداى قيامت چون من بسيار پيش او كشند با من شرط كند كه جز بر من ننشيند كه من طاقت مفارقت او ندارم». رسول عليه السلامشرط كرد، گفت: دست بر پشت او نهادم، خوى بريخت از حيا و شرم و چنان متطاطى شد تا نزديك آن بود كه شكم بر زمين نهد».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 128.

ص: 346

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 310 _ 311)

دو روايت سليمان اعمش و عطاء بن السّائب از اميرالمؤمنين عليه السلام و شعب از عبداللّه مسعود كه رسول عليه السلام گفت:«چون جبرئيل آمد و مرا از حجره امّ هانى بيرون آورد، ميكائيل را ديدم عنان اسبى را گرفته كه آن را براق مى گفتند. به سلسله از زر بسته رويش چون روى آدميان و خدّش چون خدّ اسب، بَرش از مرواريد به مرجان سرخ برپيموده، و موى پيشانى اش از ياقوت سرخ، و گوشهاش از زمرّد سبز، و چشمهايش چون زهره و مرّيخ اغرّ محجّل، پرهايش چون پَر كركس، دنبالش چون دنبال گاو، و شكمش چون سيم سفيد بود، و گردن و سينه و پشتش چون زر سرخ. جبرئيل عليه السلام عرق او را بماليد و او را پيش من كشيد. من برنشستم. او ساعتى مى رفت به گام و ساعتى مى دويد و ساعتى مى پريد و جبرئيل بر دست راست من بود، از من مفارقت نمى كرد و روى به جانب بيت المقدس نهاديم. از دست راست آوازى شنيدم كه مى گفت: يا محمد! يك ساعت بايست از تو چيزى بپرسم. من براندم، التفات نكردم. چون پاره اى برفتم از دست چپ ندايى شنيدم كه يا محمّد! يك ساعت بايست. من براندم، التفات نكردم. چون از آنجا برفتيم، عجوزى پيش من آمد آراسته به انواع زينت، مرا گفت: يا محمّد! توقّف كن تا تو را چيزى گويم. من اسب براندم و به او نگاه نكردم. چون از آنجا بگذشتم، جبرئيل را گفتم: يا جبرئيل! آن كه بود كه مرا ندا كرد از دست راست؟ گفت: آن داعيه جهودان بود. نيك كردى كه جوابش ندادى. اگر جوابش دادى امّت تو به جهودى ميل كردندى. گفتم: آن كه بود كه از چپ مرا ندا كرد؟ گفت: آن داعيه ترسايان بود، اگرش جواب دادى امّت تو به ترسايى ميل كردندى. گفتم: آن عجوز كه بود كه از پيش من باز آمد و مرا گفت توقّف كن؟ گفت: آن زن دنيا بود. اگر او را جواب دادى، امّت تو به دنيا ميل كردندى. چون از آنجا برفتم، دو اناى پيش من آوردند: يكى آب در او بود و يكى را خمر. من اناى آب بستدم و باز خوردم. چون خمر عرضه كردند، گفتم: نخواهم كه سيراب شدم. جبرئيل مرا گفت: نيك كردى كه خمر نخواستى، و الاّ امّت تو مولع شدندى به خمر خوردن. گفت: از آنجا بگذشتم گروهى را ديدم كه چيزى مى كشتند. خالى به درو مى آمد و مى درويدند و دگرباره مى كشتند. من گفتم جبرئيل را اينان كه اند؟ گفت: اين مجاهدان اند در سبيل خدا. حسنات ايشان مضاعف مى كنند، هفتصد ضعف و آنچه نفقه كنند از مال خدا عوض باز دهند ايشان را. از آنجا بگذشتم، جماعتى را ديدم مردمانى را بگرفته بودند. سرهاى ايشان به سنگ مى كوفتند. هر گه كه بكوفتندى، دگرباره درست شدى بار ديگر به سنگ بكوفتندى. همچنين من گفتم: اى جبرئيل: اينان كه اند؟ گفت: اينان آنان اند كه در نمازهاى فريضه تقصير كرده و در نماز كسلانى كرده اند و نماز خفتن ناكرده بخفته اند. اينان را همچنين عذاب مى كنند تا روز قيامت. از آنجا بگذشتم، جماعتى را ديدم هر يكى را رقعه از خرقه پاره بر عورت نهاده، ايشان را به جانب دوزخ مى رانند؛ چنان كه چهارپايان را به ضريع و زقّوم حميم و سنگهاى دوزخ. گفتم: اى جبرئيل! اينان كه اند؟ گفت: آنان كه زكات مال ندادند. اينان به اين عذاب گرفتارند تا قيامت و ما ظلمهم اللّه وما اللّه بظلاّم للعبيد. از آنجا بگذشتم، جماعتى را ديدم پاره گوشت پاكيزه اى پخته، در پيش ايشان نهاده و پاره گوشت پليد خام. گوشت پاك رها مى كردند و گوشت پليد مى خوردند. من گفتم: اى جبرئيل: اينان كه اند؟ گفت: اينان گروهى اند از امّت تو كه ايشان را زنان حلال پاكيزه باشد، ايشان را رها كنند و تعرّض حرام كنند و از زنان همچنين شوهران خود را رها كنند و ميل به مردان نامحرم كنند. آن گه گفت: در راه چوبى ديدم كه هر كس از آنجا بگذشت، جامه اش بدريد و اندامش بخراشيد. گفتم: اى جبرئيل! اين چيست؟ گفت: اين مثَل مردمانى است از امّت تو كه به راهها نشينند و راه زنند. آن گه اين آيه برخواند: «وَلا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ» (2) . آن گه به مردى بگذشتم كه پشتهاى هيزم بسيار جمع كرده بودند و ديگر بر آن بالا مى نهاد و در هم بسته مى خواست تا برگيرد نمى توانست. گفتم جبرئيل را اين كيست؟ گفت: اين مثال مردى است از امّت تو كه امانات مردمان پيش او باشد و او به آن قيام نتواند كردن. دگر مى ستاند و اضافت مى كند به آن. گفت: از آنجا بگذشتم، جماعتى در ديدم كه لبهاى ايشان و زبانهايشان به مقاريض آهنين مى بريدند. باز هم چنان مى شد كه بود. من گفتم: اينان كه اند؟ جبرئيل گفت: هؤلاء خطباء الفتنه؛ گفت: اين خطيبان فتنه اند. گفت: آن گه برسيدم به جايى كه سوراخى بود كوچك از او گاوى بزرگ بيرون مى آمد و مى خواست تا باز به جاى خود شود، نمى توانست. گفتم: اى جبرئيل! اين چيست؟ گفت: اين مثال مردى است كه سخن از دهن بيرون اندازد بزرگ، پس پشيمان شود و خواهد تا سخن گفته را باز پوشد، نتواند. گفت: از آنجا بگذشتم به وادى اى رسيدم، بويى شنيدم خوش و آوازى. گفتم: اى جبرئيل! اين چه بوى است و اين چه آواز است؟ گفت: اين بوى بهشت است و آواز خازنان اوست. مى گويد: بار خدايا! آنچه مرا وعده كرده اى، انجاز فرماى كه شرف و عزّ من بلند شد و سندس و استبرق و حرير من بسيار شد و لؤلؤ و مرجان و زر و سيم من بسيار شد و اكواب و اباريق و آب و شير و مى و انگبين من به غايت رسيد. آنچه به من وعده كرده اى، بفرماى تا به من آرند. گفت: لك كلّ مؤمن ومؤمنة. تو راست هر مؤمنى و مؤمنه اى كه ايمان آرد به من و پيغمبر من، و به من شرك نيارد و عمل صالح كند. هر كه از من ترسد، ايمن شود و هر كه از من چيزى خواهد، بدهمش و هر كه به من قرضى دهد، مكافاتش كنم و هر كه بر من توكّل كند، كفايتش كنم كه من خداوندى ام كه جز من خدايى نيست و وعده خلاف نكنم. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (3) «فَتَبارَكَ اللّه ُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» (4) . بهشت گفت: راضى شدم. گفت: از آنجا بگذشتم و آوازى منكر شنيدم از وادى اى و بويى كريه. گفتم: اى جبرئيل! اين چه بوى است و چه آواز است؟ گفت: اين بوى دوزخ است و آواز زبانيان او كه مى گويند: بار خدايا! آنچه وعده كرده اى ما را، بده كه سلاسل و اغلال من و زقّوم و حميم من و سعير و ضريع من و غسّاق و عذاب من بسيار شد و قعر من دور شد و گرماى من سخت شد. گفت: تو راست هر مشركى و مشركه و كافرى و كافره و خبيثى و خبيثه و كلّ جبّار لا يؤمن بيوم الحساب. دوزخ گفت: راضى شدم. پس برسيدم به جايى، جبرئيل مرا گفت: فرود آى و نماز كن. فرود آدم و نماز كردم. مرا گفت: دانى تا كجا نماز كردى؟ گفتم: نه. گفت: بطيّبه؛ يعنى به مدينه و اليها المهاجر ان شاء اللّه . از آنجا برفتم، چندان كه خداى خواست. مرا گفت: فرود آى و نماز كن. فرود آمدم و نماز كردم. مرا گفت: دانى تا كجا نماز كردى؟ گفتم: نه. گفت: به طور سينا كه خداى تعالى با موسى مناجات كرد. از آنجا برفتم و به جايى رسيدم. جبرئيل مرا گفت: فرود آى و نماز كن. فرود آمدم و نماز كردم. مرا گفت: دانى تا كجا نماز كردى؟ گفتم: نه. گفت: به بيت اللّحم كه مولد عيسى عليه السلام است. از آنجا برفتم تا به بيت المقدس رسيدم.جماعتى فرشتگان را ديدم آنجا كه از آسمان فرود آمده بودند. بر من سلام كردند و مرا تحيّت كردند و بشارت دادند به كرامت از جهت خداى تعالى و مرا گفتند: السلام عليك يا اوّل يا آخر يا حاشر. جبرئيل را گفتم: اين چه خطاب است كه اينان مى گويند. گفت: مى گويند: سلام بر تو اى اوّل؛ يعنى تو اوّل كسى كه فرداى قيامت از گور برخيزى، و آخر به آن معنى كه ختم و آخر پيغمبرانى، و حاشرى به آن معنى كه حشر قيامت به تو و امّت تو برخيزد. برفتيم تا به در مسجد بيت المقدس برسيديم. جبرئيل گفت: فرود آى. فرود آمدم و او اسب مرا در حلقه دَرِ مسجد بست به خطامى از حرير بهشت و گفت: اين آن حلقه است كه پيغمبران چهارپايان خود در او بستندى، چون اينجا آمدندى. چون در مسجد شدم، پيغمبران را ديدم آنجا». و در حديث ابوالعاليه چنان است كه گفت: «ارواح پيغمبران را آنجا ديدم از عهد ادريس و نوح تا به روزگار عيسى عليه السلام. خداى تعالى ايشان را جمع كرده بود. بر من سلام كردند و مرا همان تحيّت كردند كه فرشتگان كرده بودند. من گفتم: اى جبرئيل! اينان كه اند؟ گفت: اينان برادران تواند از انبيا و رسولان. قريش دعوى مى كنند كه خداى را انباز است، و جهودان و ترسايان مى گويند خداى را زن و فرزند است. بپرس از اين پيغمبران تا خداى را شريك هست؟... ايشان اقرار دادند خداى را به ربوبيّت و توحيد. آن گه همه را جمع كرد و با فرشتگان به صف ها بداشت و دست مرا گرفت و در پيش ايشان داشت تا با ايشان امامت نماز كردم. دو ركعت نماز كردم. آن گه پيغمبران (صلوات اللّه اجمعين) بر خداى تعالى ثنا گفتند به آن نعمت كه بر ايشان كرد. ابراهيم گفت: سپاس آن خدا را كه مرا خليل خود گرفت و مرا ملك عظيم داد و مرا امّت قانت كرد كه خلقان به من اقتدا كنند و آتش نمرود بر من برد و سلام كرد. آن گه موسى بر خدا ثنا گفت. گفت: سپاس آن خداى را كه با من سخن گفت و هلاك فرعون و قومش به دست من كرد و بنى اسرائيل را به من نجات داد و از امّت من قومى را كرد كه به حق راه نمايد و به حق داد دهند. آن گه داوود بر خدا ثنا گفت. گفت: سپاس آن خدا را كه مرا ملك عظيم داد و مرا زبور بياموخت و آهن را نرم كرد بر دست من و كوهها را مسخّر من كرد تا با من تسبيح كردند و مرا حكمت داد و فصل الخطاب. آن گه سليمان بر خدا ثنا گفت و گفت: سپاس آن خدا را كه باد را مسخّر من كرد و شياطين را در فرمان من كرد تا براى من محاريب و تماثيل كردند و منطق الطير مرا بياموخت و مرا بداد هر فضلى و مرا ملكى داد كه كس را از پَسِ من نباشد. آن گه عيسى عليه السلام بر خدا ثنا گفت: سپاس آن خداى را كه مرا كلمتى كرد از او و مثَل من چون مثَل آدم كرد كه او را از خاك بيافريد و مرا كتاب و حكمت بياموخت و تورات و انجيل، و در دست من مرده زنده كرد و اكمه و ابرص را به دعاى من شفا داد و مرا رفع كرد و پاك كرد و مرا و مادرم را پناه داد از شيطان رجيم. آن گه من گفتم: شما همه بر خدا ثنا گفتيد و من نيز بر خدا ثنا گويم به احسانى كه با من كرد. سپاس خدا را كه مرا به رحمت جهانيان كرد و مرا به كافة الناس فرستاد به بشارت و انذار؛ و قرآن بر من انزله كرد كه در او بيان همه چيزى كرده و امّت مرا بهترين امّتان كرد و امّت مرا امّت وسط كرد و امّت مرا اوّلينان و آخرينان كرد و مرا شرح صدر كرد و بار گران از من فرو نهاد و ذكر من رفيع كرد و مرا به فاتح و خاتم كرد. ابراهيم عليه السلام گفت: فبهذا فضّلكم؛ محمّد به اين بر شما فزون آمد. آن گه سه اناء بياوردند، سر پوشيده: يكى را آب بود، و يكى را شير، و يكى را مى. من اناى آب بستدم و باز خوردم اندكى، و اناى شير بسندم و تمام باز خوردم. چون خمر عرض كردند، من گفتم: مرا حاجت نيست كه من سيراب شدم. مرا گفت: اين بر امّت تو حرام خواهند كردن. مرا گفتند: اگر آب بسيار مى خوردى امّت تو به غرق مبتلا مى شدند و اگر خمر مى خوردى امّت تو به خمر مولع مى شدند و اجتناب نمى كردند. آن گه جبرئيل عليه السلام دست من بگرفت و مرا به نزديك آن سنگ برد كه پايه معراج بر او نهاده بود و آن صخره بيت المقدس. پاى معراج برآن سنگ بود و بالاى آن به آسمان پيوسته بر صفتى كه از آن نكوتر هيچ نديده بودم. يك قائمه از ياقوت سرخ بود و يك قائمه از زمرد و پايه هاى او يكى از سيم بود و يكى از زر و يكى از زمرّد مكلّل به درّ و ياقوت و اين آن معراج است كه ملك الموت از او پديد آمد چون قبض ارواح كند و آن آن گاه بود كه بيمار را چشم رها شود و متحيّر بماند، آن بود كه معراج بر او ظاهر شود، او از حسن آن متحيّر بماند. جبرئيل عليه السلام مرا از آنجا بر پَر گرفت و بران معراج مرا به آسمان دنيا برد و دَر بزد. گفتند: كيست؟ گفت: جبرئيل است. گفتند: با تو كيست؟ گفت: محمّد است. گفتند: محمد را بفرستادند؟ گفت: آرى. گفتند: مرحبا به حيّاه اللّه من اخ ومن خليفته فنعم الاخ ونعم الخليفة ونعم المَجيئُ جاء؛ تحيّت كناد خدا او را از برادرى و از خليفه كه نيك برادرى و نيك خليفه و نيك آمدى و در بگشادند و ما در رفتيم. من در آسمان دنيا مى رفتم، خروسى را ديدم موىِ گردن او سبز و سر و تن او سفيد كه از آن نيكوتر سبزى و سفيدى نديده بودم. پايهاى او در زير هفتم زمين بود و سَر او در زير عرش بود. گردن دو تا كرده، دو بال داشت كه اگر برافراشتى به مشرق و مغرب برسيدى. چون شب به آخر رسد، او پرها باز كند و به هم باز زند و خدا را تسبيح كند و گويد: سبحان اللّه الملك القدوس الكبير المتعال لا اله الاّ اللّه الحىّ القيّوم؛ چون خروسان زمين آواز او بشنوند، جمله به آواز آيند و خداى را تسبيح كنند و بال بر هم زنند. چون او ساكن شود، خروسان زمين نيز ساكن شوند. چون دگر باره او بجنبد و آواز كند به تسبيح، خروسان زمين هم چنين كنند به موافقت او و جواب او. رسول عليه السلامگفت: تا او را بديدم، مرا آرزوى اوست كه دگر باره باز بينم او را. از آنجا بگذشتم، به فرشته اى رسيدم كه نيمه تن او از آتش بود و نيمه از برف كه نه آتش برف را مى گداخت و نه برف آتش را مى كُشت. تسبيح او اين بود كه به آواز فصيح مى گفت: اللهمّ يا مؤلّفا بين الثّلج والنّار ألّف بين قلوب عبادك المؤمنين. گفتم: اى جبرئيل! اين كيست؟ گفت: اين فرشته اى است، او را حبيب گويند. خدا او را موكّل كرده است بر اكناف آسمان و اطراف زمين و او نصيحت كند اهل زمين را و تسبيح او آن است كه گفتم از آن گه كه خداى تعالى او را آفريده است. آن گه از آنجا بگذشتم. به فرشته اى رسيدم بر سريرى نشسته كه همه دنيا جمع كرده بود و در پيش او نهاده و در دست او لوحى بود از نور. او در آن لوح مى نگريد و از چپ و راست نگاه مى كرد و بر هيئت مردى دلتنگ حزين بود. گفتم: يا جبرئيل اين كيست كه من به هيچ فرشته بنگذشتم كه مرا از او خوفى در دل آيد، جز اين فرشته. گفت: ما همه چنين خائفيم از او و او ملك الموت است موكّل به قبض ارواح و از همه فرشتگان كار او با رنج تر است. من گفتم كه كفى بالموت طامّة. فقال: ما بعد الموت اطمّ واعظم؛ گفتم: مرگ بس باد طامّه و انبارنده، گفت: آنچه از پس مرگ عظيم تر است و هايل تر. گفتم: يا جبرئيل! هر كه بميرد لابدّ او را بيند. گفت: آرى. گفتم: من مى خواهم تا نزد او روم و بر او سلام كنم و از او چيزى بپرسم. جبرئيل عليه السلام مرا پيش او برد و من بر او سلام كردم. او جبرئيل را به اشارت گفت، كيست اين؟ گفت: اين محمّد است، نبىّ الرحمه؛ پيغمبر رحمت و رسول عرب. مرا گفت: مرحبا نبىّ الرحمه و مرا تحيّت نيكو كرد و بشارت داد به كرامت و مرا گفت بشارت باد تو را اى محمّد كه من همه آثار خير در امّت تو مى بينم. من گفتم: الحمد للّه المنّان بالنّعم. گفتم: اين لوح چيست كه در دست دارى؟ گفت: لوحى است كه آجال خلق در او نوشته. گفتم: نام آنان كه قبض روح ايشان كرده اى، در روزگار گذشته. گفت: آن در لوحى ديگر است. گفتم: يا ملك الموت! تو چگونه توانى قبض ارواح اهل زمين كردن و تو بر جاى خود نشسته اى. گفت: نمى بينى كه همه دنيا پيش من است از مشرق تا به مغرب و دست من به همه جا مى رسد. دنيا در پيش من به منزله خوانى است كه پيش كسى نهاده تا چنان كه خواهد دست دراز مى كند و از آنجا كه خواهد مى گيرد. چون بنده را اجل نزديك رسد، من در او نگرم و در اعوان خود نگرم. اعوان من بشناسند به نظر من در او و به نظر من بدانند كه قبض روح او مى بايد كرد، معاجلتاً قبض روح كنند. چون روح او به حلق او رسد از پيش من باشد و بر من پوشيده نبود، دست فراز كنم و جان او بستانم. تولاّى آن قبض كس جز من نكند. كار من چنين بود با خلقان خدا در قبض ارواح. من از حديث او بگريستم، [و از آنجا گذشتم تا اينكه ملكى ديدم خشمناك از] او بترسيدم سخت. گفتم: يا جبرئيل! اين فرشته كيست كه من از او سخت بترسيدم؟ گفت: ما همه در ترسِ از او بدين منزلتيم. اين مالك است خازن دوزخ تا خدا او را بيافريد، باز نخنديده است و هر آنچه روز آيد، خشم و عبوس او زيادت است بر دشمنان خدا و بر اهل معصيت تا از ايشان انتقام كشد. گفتم: مرا نزديك او بَر تا از او چيزى بپرسم؟ مرا نزديك او برد. من بر او سلام كردم و جبرئيل سلام كرد. او سر برنداشت. جبرئيل گفت: يا مالك! هذا محمّد رسول العرب؛ اين محمد است پيغمبر عرب. سر برداشت و مرا تحيّت كرد و بشارت داد. گفتم: چند گاه است تا دوزخ را مى تابى. گفت: از آن گاه كه خدا دوزخ آفريد تا به اكنون و همچنين تا به قيام ساعت خواهيم تافتن. جبرئيل را گفتم تا طرفى از دوزخ را به من نمايد. گفت: طرفى از دوزخ به محمّد نماى. او يك گوشه بر گشاد. درفش برآمد از دوزخ، آتشى سياه، دودى كدر تاريك با او كه آفاق از آن پر شد، من از آن هولى عظيم و كارى منكر كه وصفش ندانم بگفتم، هوش از من برفت و نزديك بود تا جانم هلاك شود. از آنجا بگذشتم، فرشتگان بسيار را ديدم كه عدد ايشان جز خدا نداند. فرشتگان بودند در ميان ايشان كه ايشان را رويها بود بر سينه و بر پشت و بر هر روى دهنها بود، در هر دهنى زبانها بود به هر زبانى خداى تعالى را تسبيح مى كردند به انواع لغات». و در خبرى آمد كه رسول عليه السلام گفت: «شب معراج فرشته اى را ديدم كه او را هزار هزار سَرْ بود، و بر هر سَرى هزار هزار روى بود، و بر هر رويى هزار هزار دهن بود، و در هر دهنى هزار هزار زبان بود، تسبيح مى كرد خدا را به هر زبان به هزار هزار لغت. يك روز بر خاطر اين فرشته بگذشت كه همانا در آسمان و زمين كس نباشد كه تسبيح و عبادت او برابر تسبيح و عبادت من باشد. خداى تعالى گفت: مرا بنده اى است كه تسبيح و عبادت او و ثواب تسبيح او، بيش از تسبيح و ثواب تو است. گفت: بار خدايا! دستور باشد تا من به زمين روم و او را بينم. حق تعالى او را دستورى داد. او بيامد بر اين بنده موكّل بود سه شبانه روز او را يافت كه جز فرايض نمى گذارد، جز كه در تعقيب فرايض كلماتى مى گفت. گفت: بار خدايا! من نمى بينم كه او عبادت كلان مى كند. گفت: بلى او در عقب نماز كلماتى مى گويد كه آن بليغ تر از تسبيح تو است و آن كلمات اين است: سُبْحانَ للّه ِِ سَبَّحَ اللّه َ شَى ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللّه ُ أَنْ يُسَبَّحَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِىْ لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعَزَّ جَلالُهُ وَالحَمْدُ للّه ِِ كُلَّما حَمدَ اللّه َ شَى ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللّه ُ اَنْ يُحْمَدَ وَكَما هُوَ أهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِىْ لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللّه َ كُلَّما هَلَّلَ اللّه َ شَىْ ءٍ وَكَما يُحِبُّ اللّه ُ اَنْ يُهَلَّلَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِىْ لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ واللّه ُ أَكْبَرُ كُلَّما كَبَّرَ اللّه َ شَى ءٌ وَكَما يُحِبُّ اللّه ُ أَنْ يُكَبَّرَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِىْ لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ. اين كلمات در باب تسبيح و تهليل از گفتار و تسبيح تو بليغ تر است. رجعنا الى سياقة الحديث. از آنجا بگذشتيم، برسيديم به مردى تمام خلق نيكو صورت. در او هيچ ضعفى و نقصانى نبود؛ چنان كه در مردمان تمام سال باشد. بر دست راست او درى بود، از آنجا بوى خوش مى دميد و بر دست چپ او درى بود، از آنجا بوى كريه مى آمد. هر گه كه با دست راست نگريدى به آن در، شادمان شدى و بخنديدى. چون با دست چپ نگريدى، دلتنگ شدى و بگريستى. گفتم: اى جبرئيل! اين كيست؟ گفت: اين پدر تو است آدم و اين دَر كه بر راست اوست، در بهشت است و آن در كه در چپ اوست، در دوزخ است. چون بنگرد از فرزندان او يكى را به بهشت آرند، شادمانه شود و بخندد و چون بيند كه از فرزندان او يكى را به دوزخ برند، دلتنگ شود و بگريد. گفت: از آنجا برفتم تا به آسمان دوم. جبرئيل عليه السلام گفت: در بگشاييد. گفتند: تو كيستى؟ گفت: جبرئيلم. گفتند: با تو كيست؟ جبرئيل گفت: محمّد. گفتند: خدا او را بفرستاد؟ گفت: آرى. گفتند: حَيّاهُ اللّه ُ مِنْ أَخٍ وَمِنْ خَلِيْفَتِهِ فَنِعْمَ الأَخُ وَنِعْمَ الخَلِيْفَةُ وَنِعْمَ المَجِيى ءُ جاءَ. در بگشادند و ما در رفتيم در آسمان، دو برنا را ديدم. من گفتم: يا جبرئيل! اين دو برنا كيستند؟ گفت: يكسى عيسى مريم است و يكى يحيى زكريّا پسران خاله يكديگرند. از آنجا برفتيم به آسمان سوم. جبرئيل گفت: در بگشاييد. اين گفتند و جبرئيل هم آن جواب داد و اهل آسمان سيّم، مرا همان تحيّت گفتند. در آسمان سيّم مردى را ديدم كه او را بر خلقان در حسن چندان تفضيل بود كه ماه را در شب بَدر با ستارگان. گفتم: اى جبرئيل اين كيست؟ گفت: برادر تو است يوسف عليه السلام. از آنجا برفتيم، به آسمان چهارم. جبرئيل در بزد، گفتند: با تو كيست؟ او گفت: محمّد نبىّ الرّحمه ورسول العرب و ايشان مرا تحيّت كردند و در بگشادند و ما به آسمان چهارم رفتيم. در آنجا رفتيم، مردى را ديدم پشت باز داده به جايى. گفتم: يا جبرئيل! اين كيست؟ گفت: ادريس است كه خداى تعالى او را رفيع كرده است به اين جاى بلند و او پشت به ديوان خلايق باز نهاده است كه در آنجا امور و احوال ايشان است. از آنجا برفتيم تا به آسمان پنجم رسيديم. در بزد و بگشادند و مرا تحيّت كردند؛ چنان كه به دگر آسمان كرده بودند و ما در آسمان رفتيم. مردى را ديدم، نشسته و پيرامن او قومى و او براى ايشان حديث مى كرد و قصّه مى گفت. من گفتم با جبرئيل اين مرد كيست و اينان كه اند؟ گفت: اين هارون است كه محبوب بنى اسرائيل بود و اين قوم پيرامن او بنى اسرائيل اند، امّت او و امّت موسى. از آنجا بر آسمان ششم رفتيم. جبرئيل استفتاح كرد و در بگشادند و مرا تحيّت كردند. در آسمان ششم مردى را ديدم نشسته. چون مرا ديد، بگريست. گفتم: جبرئيل را اين كيست؟ گفت: اين موسى عمران است. گفتم: چرا مى گريد؟ گفت: براى آنكه بنى اسرائيل دعوى كردند كه از او گرامى تر خدا را بنده نيست و تو از او به سالهاى دراز آمده و پايه تو اين است و نيز مى گويد هر پيغمبرى را فخر به امّت باشد و نيز امّت تو از امّت او بيشترند و بهتر. از آنجا برفتيم تا به آسمان هفتم. دَر بزد و بگشادند و مرا تحيّت كردند؛ هم چنان آنان كه پيش ايشان بودند. در آسمان هفتم مردى كهل را ديدم، بر در بهشت بر كسى نشسته بود و به نزديك جماعتى نشسته بودند با جامهاى سفيد، و جماعتى دگر كه در گونه ايشان كدورتى بود، برفتند و در آبى رفتند و از آن آب خويشتن بشستند. گونه ايشان صافى شد بعضى صفا و از آنجا برآمدند و در جويى ديگر شدند و از آن جوى غسل كردند. الوان ايشان نيك صافى شد. بيامدند و با نزديك اصحاب خود آمدند. من گفتم: يا جبرئيل! اين مرد كيست و اينان كه اند پيرامن او و اين جويها چيست؟ گفت: اين پدر تو است ابراهيم خليل اللّه عليه السلام و او اوّل كس است كه بر زمين پير شد و امّا اين جماعت كه روى ايشان سفيد شد و صافى آنان اند كه «آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ» (5) به ظلم ايمان آوردند و ايمان خود به ظلم و فسق مختلط و پوشيده نكردند و امّا اينان كه در الوان ايشان چيزى بود، آنان اند: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً» (6) ؛ عمل صالح با عمل بد برآميخته اند. آن گه توبه كردند، خداى تعالى توبه ايشان را قبول كرد و امّا اين جويهاى سه گانه يكى رحمت خداست، و يكى نعمت او، و يكى شراب طهور و ابراهيم عليه السلام پشت به خانه باز داده بود. گفتم: يا جبرئيل! اين خانه چيست؟ گفت: بيت المعمور است كه هر روز هفتاد هزار فرشته در او شوند تا قيامت نوبت به اوّلينان نرسد. از آنجا برفتيم تا به سدرة المنتهى رسيديم. درختى ديدم بر او برگها بود. هر برگى چندان كه دنيا و اهل دنيا را سايه كند و بر او بويى بود و ميوه چون بنق به بزرگى چند قلها بحر. از زير آن درخت چهار چشمه بود: دو ظاهر و دو پنهان. امّا آن دو ظاهر، نيل و فرات بود و امّا آن دو جوى پنهان، به بهشت مى رفت و از اصل او چهار جويى به در مى آمد از آب و مى و شير و انگبين و هى قوله تعالى: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ» (7) . و اين درخت بر حدّ آسمان هفتم است از جانب بهشت و شاخهاى آن در زير كرسى است. رسول عليه السلام گفت: چون به سدرة المنتهى رسيدم، مى شناختم كه درخت سدره است به شاخ و برگش، جز كه نورى بر آن درخت نشست از نورهاى خداى تعالى كه وصف آن كس نداند و هو قوله: «إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى» (8) . و از فرشتگان كه عدد ايشان جز خدا نداند بر صورت ملخ زرّين بيامدند و بر آن درخت نشستند و چندان فرشته بود گرداگرد پيرامن آن كه عدد ايشان جز خدا نداند».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 129 _ 130.
2- . الأعراف (7): آيه 86.
3- . المؤمنون (23): آيه 1.
4- . المؤمنون (23): آيه 14.
5- . الأنعام (6): آيه 82 .
6- . التوبة (9): آيه 102.
7- . محمّد (47): آيه 15.
8- . النّجم (53): 16.

ص: 347

. .

ص: 348

. .

ص: 349

. .

ص: 350

. .

ص: 351

. .

ص: 352

. .

ص: 353

. .

ص: 354

. .

ص: 355

. .

ص: 356

. .

ص: 357

. .

ص: 358

(تفسير ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 316 _ 318)

در مسائل عبداللّه سلام آمد كه رسول عليه السلام از سدرة المنتهى پرسيد. گفت: درختى است در آسمان هفتم، او را هزار هزار شاخ است، بر هر شاخى هزار هزار از كس است، بر هر ازكى هزار هزار برگ است، هر برگى چندان كه هزار هزار كردوس فرشته را سايه كند، هر كردوسى هزار هزار فرشته و گفت مقام جبرئيل در ميان آن درخت است. «به آن جا رسيدم، جبرئيل باز ايستاد. مرا گفت: پيش رو. گفتم: يا جبرئيل! تو پيش رو. گفت: نه تو بر خدا گرامى ترى از من و مقام من بيش از اين نيست و ذلك قوله: «وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (1) . و روايت ديگر آن است كه جبرئيل عليه السلام رسول را پيش كرد و او بر اثر او مى رفت. «تا برسيديم به حجابى كه آن را حجاب فراموش زر گويند. جبرئيل حجاب را بجنبانيد. گفتند: كيست؟ گفت: جبرئيل است و محمّد با من است و فرشته موكّل بر حجاب گفت: اللّه اكبر و دست از حجاب بيرون كرد و مرا دربر گرفت و جبرئيل از من باز استاد. من جبرئيل را گفتم: در چنين جاى مرا رها مى كنى؟ گفت: يا محمّد! اينجا نهايت مقام خلقان است. هيچ كس را نيست كه از اين حجاب در گذرد و هيچ فرشته زهره ندارد تا پيرامن اين حجاب گردد و مرا به حرمت تو دستورى دادند تا به نزديك حجاب رفتم. گفت: اين فرشته كه صاحب حجاب الذّهب بود، مرا برد تا به حجابى كه آن را حجاب اللّؤلؤ گويند، حجاب بجنبانيد. صاحبش گفت: تو كيستى؟ گفت: من صاحب حجاب زرم و محمّد با من است. رسول عرب فرشته موكّل بر حجاب تكبير كرد و دست از حجاب بيرون كرد و مرا از آن فرشته بستد و برد تا به حجابى ديگر. همچنين حجاب بجنبانيد آن فرشته گفت: كيست؟ گفت: صاحب حجاب اللّؤلؤ و محمّد كه رسول عرب است با من است. او تكبير كرد و مرا بستد، به دگر حجاب رسانيد و به صاحب حجاب سپرد. چنين مرا از حجاب به حجاب مى بردند تا هفتاد حجاب ببريدم. سطبرى هر حجابى پانصد ساله راه و از حجاب تا به حجاب پانصد ساله راه. پس از آنجا رفرفى سبز فرو گذاشتند كه نور آفتاب را غلبه مى كرد. چشم من در آن خيره مى شد و مرا بر آن رفرف نهادند و به عرش رسانيدند. چون عرش ديدم، هر چه پيش از آن ديده بودم در چشم من حقير گشت. خداى تعالى مرا به مسند عرش مقرّب كرد و آنجا كه مسند اوست، مرا برسانيد و از عرش قطره اى بچكيد و بر زبان من آمد به طعمى كه چشندگان از آن شيرين تر نچشيده اند. خداى تعالى مرا خبر داد از خبر اوّلينان و آخرينان و زبان من برگشاد. پس از آنكه كند گشته بود و از آن هيبت و عظمت، من گفتم: التحيّات للّه ِِ والصّلوات الطيّبات الطاهرات. خداى تعالى گفت: السلام عليكم ايّها النّبى ورحمه اللّه وبركاته. من گفتم: السّلام علينا وعلى عباد اللّه الصّالحين. خداى تعالى مرا گفت: يا محمّد! دانى تا ملأ اعلى در چه خصومت كرده اند؟ گفتم: بار خدايا! تو عالم ترى كه علاّم الغيوبى. گفت: خلاف ايشان در درجات و حسنات بود. اى محمّد! تو دانى تا درجات چه باشد و حسنات چه باشد؟ گفتم: بار خدايا! تو عالم ترى. گفت: درجات اسباغ وضوباشد در مكروهات و به پاى رفتن به جماعات و انتظار نماز از پس نماز و امّا حسنات سلام كردن بر همه كس و طعام دادن به هر كس و بيدار بودن در شب كه خلقان خفته باشند. آن گه گفت يا محمّد «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ» . من گفتم نعم اى ربّ. گفت: «وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّه ِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» (2) كما فرّق اليهود والنصارى؛ بار خدايا! رسول تو و مؤمنان ايمان آرند به خداى تعالى و فرشتگان و كتابها و پيغمبران، و جدا نمى كنيم ميان پيغمبران؛ چنان كه جهودان و ترسايان كردند. گفتند: «نُو?مِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (3) . گفت: مؤمنان چه گفتند؟ گفتم: گفتند: «سَمِعْنا وَأَطَعْنا» (4) . گفت: راستى گفتى، سل تعطه؛ بخواه تا بدهندت. گفتم: «غُفْرانَكَ رَبَّنا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» (5) . گفت: غفرتُ لك ولأُمّتك. بيامرزيدم تو را و امّت تو را. سل تعطه؛ بخواه تات بدهند. گفتم: «رَبَّنا لا تُو?خِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْأَخْطَأْنا» (6) ؛ بار خدايا! ما را مگير اگر فراموش كنيم يا خطا كنيم. گفت: قَدْ رَفْعَتُ الخَطَأَ وَالنِّسْيانَ عَنْكَ وَعَنْ أُمَّتِكَ وَمَا اسْتَكْرَهُوْا عَلَيْه؛ گفت: بيامرزيدم تو را و امّت تو را. خطا و نسيان از ايشان برگرفتم اين دو چيز و آنچه ايشان را بر آن دارند. بكره من گفتم: «رَبَّنا وَلا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا» (7) ؛ بار خدايا! بر ما منه بار گران؛ چنان كه نهادى بر آنان كه پيش ما بودند. حق تعالى گفت: ذاك لك ولأُمّتك؛ تو را و امّت تو را است. من گفتم «رَبَّنا وَلا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ» (8) ؛ بار خدايا! چيزى بر ما منه كه ما طاقت آن نداريم. حق تعالى گفت: بكردم آن با تو و امّت تو. گفتم: ربّنا اعف عنّا من الخسف؛ ما را عفو كن از خسف، و اغفر لنا من القذف؛ و ما را بيامرز از قذف، و ارحمنا من المسخ؛ و ما راببخشاى از مسخ، «أَنْتَ مَوْلانا» (9) تو خداوند مايى ما را نصرت ده بر كافران. حق تعالى گفت: كردم اين به تو امّت تو. گفتم: بار خدايا! پيغمبرانى را كه پيش من بودند كرامت دادى، ابراهيم را خليل گرفتى و با موسى سخن گفتى و ادريس را مكان بلند دادى و سليمان را ملك عظيم دادى و داوود را زبور دادى، بار خدايا! مرا چيست؟ گفت: يا محمد! تو را حبيب تو خود گرفتم؛ چنان كه ابراهيم را خليل خود گرفتم و با تو سخن گفتم؛ چنان كه با موسى سخن گفتم و تو را فاتحة الكتاب دادم و خواتم سورة البقره و آن از كنزهاى عرش است و از پيش تو به هيچ امّت ندادم و تو را به جمله اهل زمين فرستادم به سياه و سفيد و جنّ و انس و از پيش تو هيچ پيغمبرى را چنين نفرستادم و برّ و بحر زمين را به مسجد و طهور تو كرده ام و امّت تو را فى ء و غنيمت حلال كردم و پيش از تو كس را نبود و تو را بترس نصرت كردم تا دشمنان تو از تو مى ترسند بر يك ماهه راه و قرآن كه سيّد كتابهاست بر تو انزله كردم و ذكر تو رفيع كردم تا هر چه تو را ياد دادم از شرايع دين خود همه ياد دارى و تو را شرح صدر كردم و بار گران از تو فرو نهادم و امّت تو را بهترين امّتان كردم و امّت تو را امّت وسط كردم و ايشان را اوّل و آخر كردم. «فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشّاكِرِيْن» (10) ؛ آنچه تو را ياد دادم بستان و از جمله شاكران باش. و آن گه با من چيزها گفت كه مرا نفرمود كه با شما گويم. آن گه بر من و بر امّت من پنجاه نماز فرض كرد. چون برگشتم، مرا بر آن رفرف سبز نهادند تا به سدره فرود آمدم. جبرئيل را مى ديدم از پسِ پشت خود بدل؛ چنان كه از پيش روى مى ديدم او را به چشم. جبرئيل مرا گفت: بشارت باد تو را اى محمّد كه تو بهترين خلقانى و گزيده خدا از پيغمبران. آنچه تو را داد، كس را نداد از فرشتگان مقرّب و پيغمبران مرسل. تو به جايى رسيدى كه هيچ كس از اهل آسمان و زمين آنجا نرسد. گوارنده باد تو را اين كرامت و آنچه تو را داد از رفع منزلت. اين بستان و خداى را بر آن شكر كن كه او شاكران را دوست دارد. آن گه جبرئيل گفت: يا محمد! بياى تا تو را به بهشت برم و با تو نمايم، آنچه تو را خدا نهاده است تا تو را رغبت بيفزايد در آخرت و زهادت بيفزايد در دنيا. آن گه فرو مى آمديم از باد سبك تر و از تير تندتر، تا به بهشت رسيديم. به فرمان خدا مرا دل ساكن شد و هوش با من آمد. جبرئيل را مى پرسيدم از آن عجايبى كه در علّيين ديده بودم، از درياها و آتشها و نورها و خبر آن. او گفت: سبحان اللّه آن سراپرده ها حرس ربّ العزّة است كه به عرش او محيط است. آن پرده است ميان خلايق و ميان عرش و حجابهاى او و نور او، و اگر نه آن حجابها بودى، هر چه در زير عرش است از نور عرش بسوختى و آنچه تو بديدى بيشتر است و عجب تر. من گفتم: سبحان اللّه العظيم ما اكبر عجائب خلقه. آن گه گفتم يا جبرئيل آن فرشتگان كه بود كه من ايشان را ديدم در آن درياها صف در صف كشيده پنداشتى بناهايند از ارزيز ريخته. گفت: يا رسول اللّه ! ايشان روحانيان اند كه خداى تعالى مى گويد: «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَةُ صَفًّا» (11) الرّوح الاعظم. از ايشان است كه روز قيامت به يك صف باشند و همه فرشتگان به يك صف باشند. آن گه از پس آن اسرافيل است. گفتم: يا جبرئيل آن يك صف چيست كه از بالاى همه صفهاست در بحر اعلا كه از گرد عرش درآمده اند. گفت: آن كرّ و بيان اند كه اشراف و عظماى فرشتگان اند و هيچ فرشته زهره ندارد كه در ايشان نگرد و شأن ايشان از آن عظيم تر است كه من وصف ايشان بتوانم كردن و وصف ايشان آن بس كه معاينه ديدى. آن گه جبرئيل مرا در بهشت بگردانيد. هيچ جاى نماند در بهشت و الاّ بر من عرض كرد و به من نمود. كوشكها ديديم از زر و درّ و ياقوت و زبرجد، و درختان ديدم از زر سرخ، شاخهاى آن از لؤلؤ سفيد و بيخ آن از سيم سفيد در زمين مشك اذفر فرو شده. تا چنان بديدم وبشناختم كه گويى درج و غرف و اشجار و قصور و منازل آن بهتر شناسم از اين مسجد كه سالهاست كه در او مى آيم و در بهشت جويى ديدم از آب، سفيدتر از شير، شيرين تر از انگبين. ريگ آن از دُر و مرجان و گِل او از مشك اذفر. جبرئيل گفت: اين حوض كوثر است كه خداى تعالى به تو داده است. مادّه او از تسنيم است كه از زير عرش بيرون مى آيد و از آنجا منشعب مى شود به سراها و كوشكها و غرفهاى مؤمنان. آن گه در بهشت مى رفتيم تا به درختى رسيديم كه از آن نيكوتر درخت نبود به شكل و منظر و تداخل اغصان، از هر لونى كه خدا آفريده است بر آن درخت بود جز سياهى. از او بويى شنيدم كه در بهشت از آن خوش تر بويى نشنيده بودم. بر او ميوه اى بود مانند قلها بزرگ، از هر ميوه كه خداى تعالى آفريده است در آسمان و زمين از الوان و انواع مختلف به رنگ مختلف و به طعم مختلف و به بوى مختلف و به طبع مختلف. من از حُسن او به تعجب فرو ماندم، گفتم: اى جبرئيل! اين چه درخت است؟ گفت: اين درخت طوبا است كه خداى تعالى گفت: «طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآب» (12) . و بسيارى از امّت تو را در سايه آن حُسن مقيل باشد و در بهشت آن ديدم كه هيچ چشم چنان ديده نيست و هيچ گوش چنان شنيده نيست و بر خواطر هيچ بشر چنان گذشته نيست، از همه پرداخته و تمام كرده و معدّ نهاده، گوش صاحبش مى دارند تا به او سپارند. مرا عظيم آمد آنچه ديدم و گفتم: «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» (13) . آن گه از آنجا بيامديم. دوزخ بر من عرض كردند تا من سلاسل و اغلان آن بديدم و ماران و كژدمان او و حميم و زقّوم او غسّاق و يحموم او. در دوزخ قومى را ديدم لبهاى ايشان چون لب شتر و جماعتى موكّل بر ايشان كه لبهاى ايشان مى بريدند و سنگ ها از آتش در دهن ايشان مى نهادند و از زير ايشان مى افتاد. من گفتم: اى جبرئيل! اينان كه اند؟ گفت: اينان آنان اند كه مال يتيمان خورده اند به ظلم وذلك قوله: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» (14) . ايشان بگذشتيم، جماعتى را ديدم كه شكمهاى ايشان مانند خانه هاى فراخ بود و ايشان بر رهگذر قوم فرعون بودند چون آل فرعون به ايشان رسيدندى، ايشان از ثقل آن شكمهاشان بيفتادندى تا آل فرعون بر ايشان برفتندى و ايشان را در زير پاى گرفتندى هر بامداد و شبانگاه كه آل فرعون را بر دوزخ عرض كردندى؛ كما قال تعالى: «النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَعَشِيًّا» (15) . گفتم: اى جبرئيل! اينان كه اند: گفت آنان اند كه ربا خورده اند در دنيا. از آنجا برفتيم زنان را ديدم به پستان ها آويخته و بعضى به پايها آويخته سر نگون سار. گفتم: اينان كه اند؟ گفت: آنان اند كه در دنيا زنا كرده اند و فرزندان را كشته اند. از آنجا برون آمديم و روى به جانب زمين نهاديم و فرو مى آمديم از آسمانى تا آسمانى. چون به نزديك موسى رسيدم، مرا گفت: چه كردى و چه ديدى و چه فرمودند تو را و امّت تو را؟ گفتم: هر چيزى و كرامتى و بر من و بر امّت من پنجاه نماز فرض كردند. گفت: من مردمان را بهتر آزموده ام از تو و با ايشان مقاسات بيشتر از تو كرده ام، امّت تو طاقت پنجاه نماز ندارند كه ايشان ضعيف ترين امّتان اند. مراجعت كن به خدا تا تخفيف كند. من مراجعت كردم و تخفيف خواستم. ده نماز مرا سطر كرد تا چهل شد. باز آمدم، گفت: چه كردى؟ گفتم: ده تخفيف افتاد و چهل ماند. گفت: امّت تو طاقت چهل نماز ندارند. مراجعت كن و تخفيف خواه. مراجعت كردم، دَهِ ديگر تخفيف افتاد. همچنين مراجعت مى كردم تا با پنج آمد. موسى گفت: از اين نيز تخفيف خواه. گفتم: من از خداى شرم دارم بيش از اين مراجعت كردن. خداى تعالى گفت: به اين پنج نماز كه فرض كردم، هر نمازى را ده ثواب باشد. هر كه اين پنج نماز به جا آرد، همچنان باشد كه پنجاه نماز گزارده (و اين خبر ضعيف است و ما براى سياقت حديث آورديم...». گفت: آن گه بازگشتم و جبرئيل در صحبت من بود تا با خوابگاه خود آورد مرا. اين همه در يك شب بود از اين شبهاى عادتى كه هست من سيّد ولد آدمم و لا فخر و لواى حمد به دست من باشد و لا فخر و آدم و هر كه آدم است روز قيامت در زير لواى من باشند و لا فخر و كليدهاى بهشت و دوزخ به دست من باشد و لا فخر، و اجل من نزديك است پس از اينكه من آيات و عجائب خداى ديدم و همه هوا و مراد من آن است كه با جوار رحمت خدا شوم با مرافقت اين دوستان از اولياى خداى تعالى و آنچه ديدم از لقاى ثواب خداى تعالى براى اوليائش «وَما عِنْدَ اللّه ِ خَيْرٌ وَأَبْقى» (16) ». (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 318 _ 323) رسول عليه السلام گفت: «چون از معراج باز آمديم به وادى ذى طوى، جبرئيل عليه السلام را گفتم: يا جبرئيل! اين قوم مرا باور ندارند، چون با ايشان حديث كنم؟... مرا گفتند: اگر راست مى گويى نشانهاى راه با ما بگوى. من مى گفتم و علامات مسجد هم چنين نزديك آن بود كه بعضى مشتبه شود بر من، حق تعالى مثال آن در برابر من بداشت در پيش سراى عقيل تا من در او مى نگريدم و مى گفتند امّا وصف همه راست مى گويد و نشان راست مى دهد». و ايشان دانستند كه او آن راه نكرده است و ايشان را كاروانى به شام بود. گفتند: يا محمّد! خبر كاروان ما چه دارى؟ گفت: «ايشان را بروحا رها كردم، شترى گم كرده بودند و جايها طلب شتر مى گشتند. در رحل ايشان قدحى آب بود و من تشنه بودم، برسيدم و آن قدح آب باز خوردم و قدح تهى با جاى نهادم. چون در آيند بپرسيد از ايشان تا در قدح آب يافتند». گفتند: اين آيت ديگر است. گفت: «فلان و فلان بر شترى نشسته بودند. شتر ايشان از من برميد و فلان را بينداخت و دستش بشكست. چون در آيند، بنگريد تا هم چنيثن باشد كه گفتم؟» گفتند: لا، اين آيتى ديگر است. گفتند: اين كاروان كه به خاصّ ما تعلّق دارد، خبر ايشان چيست و نشان ايشان بگو. گفتم: «ايشان را به تنعيم رها كردم و مشغول بودم از وصف ايشان. آن گه حق تعالى مثال آن نصب چشم من كرد تا من در او مى نگريدم و نشانها يك يك مى گفتم كه عدد ايشان و عدد اشتران ايشان چند است و چه بارها دارند و گفتم: اكنون به خروره رسيده اند و مردمان را نام مى گفتم كه در كاروان بودند و در پيش كاروان شترى است نر، خاك رنگ، بر او دو غراره سرخ رنگ دوخته نهاده است. چون آفتاب برآيد، ايشان درآيند از پس اين كوه...» (تفسير ابوالفتوح رازى (17) ، ج 3، ص 316 _ 323)

.


1- . الصافّات (37): آيه 164.
2- . البقرة (2): آيه 285.
3- . النساء (4): آيه 150.
4- . البقرة (2): آيه 285.
5- . البقرة (2): آيه 285.
6- . البقرة (2): آيه 286.
7- . البقرة (2): آيه 286.
8- . البقرة (2): آيه 286.
9- . البقرة (2): آيه 286.
10- . الأعراف (7): آيه 144.
11- . النّبأ (78): آيه 38.
12- . الرعد (13): آيه 29.
13- . الصافّات (37): آيه 61.
14- . النساء (4): آيه 1.
15- . غافر (40): آيه 46.
16- . القصص (28): آيه 60؛ الشورى (42): آيه 36.
17- . روض الجنان، ج 12، ص 131 _ 158.

ص: 359

. .

ص: 360

. .

ص: 361

. .

ص: 362

. .

ص: 363

. .

ص: 364

. .

ص: 365

. .

ص: 366

رسول عليه السلام گفت:«چون بنى اسرائيل تعدّى و ظلم از حدّ ببردند و پيغمبران را كشتن گرفتند، خداى تعالى مَلِك پارس بخت نصر را بر ايشان مسلط كرد و ملك پادشاهى او هفتصد سال بود. بيامد با لشكرى بسيار، به در بيت المقدس فرود آمد و آن را حصار داد و بگشاد و هفتاد هزار مرد را بر خون يحيى بن زكريّا بكشت و اهل بيت المقدس را بَرده كرد و آن شهر را به غارت داد و سلب و حلّى بيت المقدس و از آن جمله صد هزار و هفتاد هزار كردون گران بار از مالها و از حلّى ايشان از آنجا بياوردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 325)

حذيفه گفت:من گفتم: يا رسول اللّه بيت المقدس، همانا جاى بزرگوار بوده است؟ گفت: «اصل آن را سليمان بن داوود بنا كرد از درّ و ياقوت و زبرجد، و ملاطش زر بود، و خشتش سيم بود، و ستونهايش زر بود از آن مالها كه خدا داده بود سليمان را و شياطين مسخّر او بودند تا آنچه او مى خواست مى آوردند از اقصاى عالم. بخت نصر اين همه مالها ببرد و به بابل آمد و اسيران بنى اسرائيل را با خود آنجا برد و ايشان در دست او صد سال بماندند. ايشان را بندگى مى داشت و بخت نصر و لشكرش گبر بودند و در ميان اين بنى اسرائيل، بعضى صالحان و پيغمبرزادگان بودند. خداى تعالى بر زبان بعضى پيغمبران امر كرد به پادشاهى از پادشاهان پارس نام او كوروش و او مردى بود مؤمن كه برو و بنى اسرائيل را از دست بخت نصر بستان و حلّى بيت المقدس از او بستان و باز جاى خود بر او برفت و با بخت نصر كارزار كرد و بنى اسرائيل را از دست او بستد و حلى بيت المقدس بازگرفت و باز جاى آورد و بنى اسرائيل پس از آن به چند سال بر طاعت و استقامت باستادند، بار دگر با سَرِ معصيت شدند. خداى تعالى پادشاهى را بر ايشان مسلّط كرد نام او انطنا حورس. به غزاى بنى اسرائيل آمد تا به بيت المقدس آمد و اهلش را به بردگى برد. بيت المقدس را بسوخت و ايشان را گفت: اى بنى اسرائيل! اگر با سر معصيت شويد، ما با شما بر سر غارت و سبى شويم. بنى اسرائيل باسر معصيت شدند. خداى تعالى پادشاهى را بر ايشان مسلّط كرد از روم، نام او فاقس بن اسايوش. بيامد و با ايشان كارزار كرد در برّ و بحر. بر ايشان غارت كرد و حلّى بيت المقدس بياورد و بيت المقدس را بسوخت». آن گه رسول عليه السلام گفت: «مهدى در روزگار خود حلىِّ بيت المقدس با جايگاه فرمايد بردن در هزار و هفتصد كشتى و خداى تعالى خلق اوّلين و آخرين را در بيت المقدس جمع كند».

.


1- . همان، ص 163.

ص: 367

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 325 _ 326)

عكرمه گفت از عبداللّه از رسول عليه السلام كه:«خداى تعالى چون چيزها بيافريد، از نور عرش دو آفتاب آفريد. اما آنكه در سابق علم او آن بود كه آن را محو خواهد كردن تا ماه شود و محو كند نور آن را دون آفتاب آفريد در جرم و براى آن ما كوچك مى بينيم آن را كه مسافتى سخت بعيد است و اگر خداى نور ماه بر حدّ نور آفتاب رها كردى، مردم شب از روز نشناختندى، مزدوران ندانستى كه از كى تا كى كار كنند، و روزه دار ندانستى كه از كى تا كى روزه دارد، و زن ندانستى كه عدّه چندگاه دارد، و مسلمانان ندانستى كه وقت نمازشان كى باشد، و وقت حجّشان كى باشد، و وام دار ندانستى كه حلول اجل او كى باشد، و ندانستى كه وقت زرع و حصادشان كى باشد،و ندانستندى كه كى بياسايند، و كى طلب روزى كنند. خداى تعالى به حسن نظرش براى بندگان جبرئيل را بفرستاد تا پَر خود سه بار بر روى ماه بماليد تا روشنايى او با اين مقدار آمد كه مى بينيد تا شب از روز جدا باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 163 _ 164.

ص: 368

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 340 _ 341)

زُهرى گفت يك روز رسول عليه السلام در نزديك زينب شد و گفت «لا إله إلاَّ اللّه َ وَيلٌ لِلعَرَبِ مِن شَرِّ قَدِاقتَرَبَ؛ واى بر عرب! از شرّى كه نزديك رسيد». آن گه گفت:«از سدّ يأجوج اين مقدار گشاده شد». و انگشت سبّابه حلقه كرد بر انگشت ابهام. زينب گفت: يا رسول اللّه ! ما هلاك شويم و در ميان ما صالحان باشند. گفت: «بلى، چون فساد بسيار شود»

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 345)

محمد بن القاسم روايت كند از عبداللّه بن عباس عن بشر از أُبَىّ كه گفت:رسول عليه السلام دست بر سر من نهاد و گفت: «اين غلام قرنى بماند». گفتند: يا رسول اللّه قرنى چند باشد؟ گفت: «صد سال». محمد بن القاسم گفت: ما سال او مى شمرديم تا به صد رسيد، آن گه بمرد. (3)

عايشه روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى عاقّ را گويد: هر چه خواهى مى كن كه تو را نيامرزم، و بارّ را گويد: هر چه خواهى مى كن كه تو را بيامرزم».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 197.
2- . همان، ص 205 _ 206.
3- . همان، ص 206.

ص: 369

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 348)

عطا روايت كرد از عبداللّه عباس كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه در روز قيامت آيد و مادر و پدر از او خوشنود باشد، دو در از بهشت برو گشايند و اگر يكى باشد از ايشان، در يكى باشد». گفت: يا رسول اللّه ! و إِن ظَلَماه؛ و اگر چه اين مادر و پدر بر او ظلم كنند؟ گفت: «اگر چه اين مادر و پدر بر وى ظلم كنند». سه بار تكرار كرد

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 348)

ابوعمر اليحصبى روايت كرد از رسول عليه السلام كه مردى به نزديك رسول عليه السلامآمد و گفت:يا رسول اللّه ! مرا عملى بياموز كه مرا به رحمت خدا نزديك گرداند. گفت: «مادر و پدر دارى؟» گفت: آرى، يا رسول اللّه . گفت: «برو و با ايشان مبرّت كن كه با برّ ايشان عمل اندك كفايت باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 348)

از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كردند كه مردى به نزديك رسول آمد و گفت:يا رسول اللّه گناهى كرده ام و نمى دانم كه از آن توبه چگونه كنم و بر آن پشيمانم. گفت: «تا آن گناه كردى، نماز كردى هيچ؟» گفت: بلى. گفت: «نماز توبه باشد از گناه؛ چه او رجوع است با درگاه خداى تعالى»

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 349)

رسول عليه السلام گفت:«عاتى تر كسى و عاصى تر كسى بر خداى تعالى سه كس باشند: آن كس كه او در طلب قصاص نه قاتل را باز كشد، و كسى كه او به كينه جاهليّت كسى را بكشد، و كسى كه كسى را در حرم بكشد».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 212.
2- . همان.
3- . همان.
4- . همان، ص 213.

ص: 370

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 352)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت كه رسول عليه السلام گفت:«مُثله مكنيد و اگر همه سگ گزنده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 352)

زيد اسلم روايت كرد از عبداللّه كه رسول عليه السلام گفت:«خبر دهم شما را به چيزى كه نوح عليه السلام پسرش را فرمود؟» گفتند: بلى، يا رسول اللّه . گفت: «نوح گفت: يا بُنَى! بگو: سبحان اللّه و بحمده كه اين نماز خلق است و تسبيح ايشان و ايشان را به آن روزى دهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 356)

ابوهريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه او مالى در سبيل خداى تعالى نفقه كند، روز قيامت او را از بهشت ندا كند كه اين عوض بهتر است تو را يا آن مال كه خرج كردى؟ آن گه از هر درى از درهاى بهشت داعيان دعوت مى كنند اهل آن در را، اهل نماز را از در نماز، و اهل روزه را از در روزه، و اهل جهاد را از در جهاد، و اهل صدقه را از در صدقه». يكى از جمله صحابه گفت: يا رسول اللّه ! كسى باشد كه او را از همه اين درها ندا كنند؟ گفت: «بلى، و اميد است كه تو از آنانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 369 _ 370)

ابوالقاسم عبداللّه بن عامر الطائى روايت كرد از پدرش از رضا عليه السلام از پدرش از پدرانش عليهم السلام از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه رسول عليه السلام گفت در اين آيت كه:«فرداى قيامت هر قومى را به چند چيز باز خوانند: به امام زمانشان كه به او اقتدا كرده باشند، و به سنّت پيغمبرشان، و به كتاب خدايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 370)

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 218 _ 219.
2- . همان، ص 219.
3- . همان، ص 227.
4- . همان، ص 252.
5- . همان، ص 253.

ص: 371

فضالة بن ايّوب روايت كند از صادق عليه السلام از پدرانش از رسول عليه السلام كه گفت:«چون روز قيامت باشد و خلايق را در صعيد سياست بدارند. منادى از قِبَل ربِّ العزّة ندا كند كه كجاست فلان بن فلان، امام عادل. او روى فراز كند و شيعت او پيرامن او. ابرى از نور عظمت سايه بر ايشان افكند. لوايى بر بالاى سرِ او بر آنجا نوشته: لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه الامام العادل ولىّ اللّه . ايمن است او و شيعت او از خشم خدا». آن گه منادى ندا كند از قِبَل قديم تعالى: «أينَ فلان بن فلان امام الضلالة وشيعته؟ كجاست فلان بن فلان امام ضلالت و شيعه او؟ او روى فراز كند و شيعت او پيرامن او. ابرى سياه بر ايشان سايه فكند. بر بالاى سر او لوايى برو نوشته: لا إله الاّ اللّه فلان بن فلان و شيعته آيسون من رحمة اللّه ؛ فلان پسر فلان و شيعت او نوميدند از رحمت خداى. آن گه او را و شيعت او را در دوزخ اندازند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 370)

عبداللّه عباس گفت كه رسول عليه السلام گفت كه:«خيرى نباشد در نمازى كه در او ركوعى و سجودى نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 374)

ابوهريره روايت كرد از رسول عليه السلام گفت:«جبرئيل به من آمد. آن گه كه زوال آفتاب بود و نماز پيشين بكرد. من در پى او برفت. چون سايه هر چيزى هم چندان شد، باز آمد و نماز ديگر بكرد و من در پى او. چون آفتاب فرو شد، باز آمد و نماز شام بكرد و من در پى او. چون شفق فرو شد، باز آمد و نماز خفتن بكرد و من در پى او. چون صبح برآمد، باز آمد و نماز بامداد بكرد و من در پى او. روز ديگر آمد، آن گه كه سايه هر چيزى هم چندان بود و نماز پيشين بكرد، من در پى او بودم. چون سايه دو چندان شد، باز آمد و نماز ديگر بكرد و من در پى او و چون آفتاب فرو شد، نماز شام كرد. چون دو دانك از شب برفت، باز آمد و نماز خفتن كرد و چون روز روشن شد، باز آمد و نماز بامداد كرد و گفت: اى محمّد! اين نماز پيغمبران است كه پيش از تو بودند». آن گه گفت: «مابين هاتين الصّلوتين وقت؛ از ميان اين دو وقت وقت است؛ يعنى روز اوّل نماز به اوّل وقت كرد و روز دوم به آخر وقت نماز كرد تا بدانند كه اوّل كدام است و آخر كدام و از ميان اوّل و آخر نماز توان كردن».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 253.
2- . همان، ص 262.

ص: 372

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 377)

ابوسلمه روايت كرد از ابوهريره كه رسول عليه السلام گفت:«نماز جماعت را تفضيل داده اند بر نماز تنها به بيست و پنج نماز و نماز بامداد را فرشتگان شب و روز حاضر آيند اگر خواهى بخوانى «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» (2) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 378)

زهرى روايت كرد از زين العابدين از پدرش از جدّش از رسول كه او گفت:«چون روز قيامت باشد، خداى تعالى بفرمايد تا زمين را بكشند؛ همچنان كه اديم تا هيچ آدمى را بيش از آن جاى نباشد كه پا بر زمين نهد. اوّل كس را كه بخوانند، من باشم و جبرئيل بر راست من باشد. من گويم: بار خدايا! اين خبر داد ما را كه تو او را فرستادى بر من به پيغام. حق تعالى گويد: راست گفت من فرستاده ام او را. آن گه به شفاعت درآيم، گويم: بار خدايا! بندگان توأند و تو را پرستيده اند در اطراف زمين مرا اجابت كنند آن مقام محمود است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 380)

قتاده گفت از انس مالك كه رسول گفت:«فرداى قيامت براق را پيش من آرند. گويد: به آن خداى كه تو را به حق به خلق فرستاده است، بر من ننشينى تا ضمان شفاعت نكنى مرا».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 266 _ 267.
2- . الإسراء (17): آيه 78 .
3- . روض الجنان، ج 12، ص 268.
4- . همان، ص 273.

ص: 373

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 380)

ابووايل روايت كرد از عبداللّه مسعود كه رسول گفت:«خداى تعالى ابراهيم را خليل گرفت و صاحب شما، يعنى مرا، او خليل خداست و گرامى ترين خلقان بر خدا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 380)

در خبر آمد از هشام بن عروه عن ابيه عن عبداللّه بن عمر كه رسول عليه السلاميك روز بيرون آمد و سر باز بسته بود از رنجى كه مى بود. او را بر منبر شد و خطبه اى كرد و حمد و ثناى خداى كرد و صلوات داد بر محمّد و آل محمّد. آن گه گفت:«اين كتابها چيست كه شما مى نويسيد؟ كتابى است جز كتاب خداى تعالى. نزديك است كه خداى تعالى خشم گيرد براى كتاب خود، هيچ ورقى رها نكند و هيچ دلى كه در روايتى قرآن باشد، الاّ بردارد آن را». گفتند: يا رسول اللّه ! احوال مؤمنان چگونه باشد آن روز؟ گفت: «هر كه خداى به او خير خواهد او را توفيق دهد بر ثبات بر كلمه توحيد كه لا اله الاّ اللّه است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 386 _ 387)

عكرمه روايت كرد از عبداللّه عباس كه گفت عتبه و شيبه پسران ربيعه و ابوسفيان بن حرب و نصر بن الحارث و ابوالبحترى بن هشام و اسور بن المطّلب و ربيعة بن الاسود و الوليد بن المغيره و ابوجهل بن هشام و عبداللّه بن اميّة بن خلف و العاص بن وائل و نبيه و منبّة پسران حجّاج مجتمع شدند در پسِ خانه كعبه. پس از آنكه آفتاب فرو شد، گفتند:كسى فرستى تا محمّد حاضر آيد تا به او گوييم و او را غدر برانگيزيم. كس فرستاد كه اشراف قوم تو مجتمع شده اند و مى خواهند كه با تو سخن گويند. رسول عليه السلام با ايشان ظنّ خير برد و گفت: همانا ايشان را دل نرم شده است يا بعضى نرم شدند. برخاست و او به غايت حريص بود بر ايمان و رشد ايشان، و آمد و ميان ايشان بنشست. گفت: چه كار را خواندى مرا؟ گفتند: اى محمّد! ما تو را براى آن خوانديم تا با تو غدر برانگيزيم. واللّه كه در اين عرب هيچ كس را نمى دانيم كه قوم خويش را آن آرد كه تو پدران و سلف را دشنام مى دهى و دين ايشان را عيب مى كنى و تسفيه احلام مى كنى و خدايان را دشنام مى دهى و تفريق اُلفت و جماعت مى كنى، هيچ كار قبيح نماند كه تو با ما نكردى؛ اگر اين به طمع مال مى كنى، ما هر كسى از مال خود تو را نصيبى دهيم. و اگر براى رياست و سيادت مى كنى، ما تو را سيّد خود كنيم. و اگر براى ملك مى كنى، ما تو را ملك گردانيم. و اگر تو را از جنّيان خيالى باشد، تا طلب طبيب و دارو كنيم؟ رسول عليه السلام گفت: «از اين معانى هيچ نيست مرا، نه مالى مى بايد و نه ملك و نه رياست و ليكن خداى تعالى مرا به شما فرستاده است و كتابى به من داده است و مرا فرموده است تا شما را بشارت دهم و بترسانم. من رسالت خداى برسانيدم و نصيحت شما كردم. اگر از من بشنوى و قبول كنى، خير دنيا و آخرت است شما را و اگر رد كنى من نيز صبر كنم تا خداى تعالى ميان من و شما حكم كند». گفتند: يا محمّد! تو مى دانى كه اين زمين ما تنگ ترين زمينهاست و كم آب تر. اگر تو پيغمبرى از خداى درخواه تا اين كوههاى ما از ما براند و زمين بر ما فراخ كند و جويهاى آب پديد آرد؛ چنان كه در شام و عراق هست و اين پدران ما را كه رفته اند، باز آرد و زنده كند از جمله ايشان قصى بن كلاب را خواهيم كه زنده كنى كه او پيرى راست گوى بوده است تا احوال تو از او بپرسيم تا اينكه مى گويى حق است يا باطل. اگر اين بكنى و اين مردگان زنده شده تو را تصديق كنند ما تو را به راست بداريم و بدانيم كه از خداى تو را منزلتى هست و تو رسول خدايى. رسول عليه السلام گفت: «مرا نه براى اين فرستاده اند. مرا براى آنچه فرستاده اند گفتم و گزاردم. اگر قبول كنى حظّ دنيا و آخرت است شما را و اگر قبول نكنى، صبر كنم تا خداى ميان من و شما حكم كند».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 273.
2- . همان، ص 274.
3- . همان، ص 285.

ص: 374

. .

ص: 375

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 387 _ 388)

اوس بن خالد روايت كرد از ابوهريره كه رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت خلقان را حشر كنند بر سه صنف: صنفى از ايشان پياده باشند، و صنفى سوار، و صنفى را بر روى حشر كنند». گفتند: يا رسول اللّه ! بر روى چگونه روند؟ گفت: «همان خداى كه ايشان را بر پايها روان كرده، ايشان را بر روى برواند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 391)

عبداللّه بن سلمه گفت از صفوان بن عبداللّه مرادى، كه جهودى گفت جهودى ديگر را بيا تا از اين پيغمبر چيزى پرسيم. برفتند و رسول را از اين آيات پرسيدند. گفت:«اين نه آيت بود كه خداى تعالى گفت در تورات كه شرك مى آرى به خداى و خون ناحق مريزى و زنا مكنى و ربا مخورى و جادو مكنى و سعايت مكنى كسى را به سلطان و اسراف مكنى و قذف محصنات مكنى و از زحف مگريزى و خاصّه بر شما كه جهودانى آن است كه روز شنبه تعرّض ماهى گرفتى نكنى». بوسه بر دست او دادند و گفتند گواهى دهيم كه تو پيغمبرى. رسول عليه السلام گفت: چرا ايمان نيارى؟ گفت: بدانكه ما را گفتند داوود خداى را دعا كرد تا فرزندان او را از پيغمبرى خالى ندارد و ما ترسيم اگر به تو ايمان آريم جهودان ما را بكشند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 392)

عبداللّه عباس گفت رسول عليه السلام گفت:«شبى از شبها نماز مى كرد و در نماز مى گفت: يا رحمان يا رحيم. مشركان گفتند: محمّد تا به اكنون يك خداى را مى خواند، اكنون دو خداى را مى خواند: اللّه را و رحمان را. ما رحمان نشناسيم، الاّ رحمان يمامه را». خداى تعالى اين آيت فرستاد و گفت: بگوى اى محمّد كه اين چه انكار است به آنكه من خداى را به نام رحمان مى خوانم. خداى را خواهى به نام اللّه خوانى، خواهى به نام رحمان خوانى، به هر نام خوانى او را نامهاى نيكوست.

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 287 _ 289.
2- . همان، ص 293.
3- . همان، ص 296.

ص: 376

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 394)

معاذ جبل گفت:رسول عليه السلام گفت: «عليكم بآية العزّ؛ بر شما باد كه آيت عزّ بسيار خوانى». گفتند: يا رسول اللّه ! و ما آية العزّ؟ آيه عزّ كدام است؟ گفت: « «الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً» (2) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 395)

سمرة بن جندب از پدرش كه او گفت كه رسول عليه السلام گفت كه:«هر كه او ده آيت از سورة الكهف از بر بخواند، فتنه دجّال او را زيان ندارد و هر كس كه سوره جمله برخواند، به بهشت شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 396)

اسحاق بن عبداللّه بن ابى فروه روايت كرد از رسول كه او گفت:«شما را راه نمايم بر سورتى كه چون فرود آمد، هزار فرشته به تشييع او از آسمان فرود آمدند و از عظمت بين السّماء و الارض مملوّ بكرد؟» گفتند: بلى، يا رسول اللّه ! گفت: «سورة الكهف است. هر كه او روز آدينه بخواند، هر گناهى كه از اين آدينه تا به آن آدينه كرده باشد، بيامرزند او را و سه روز ديگر بر سرى و چندانى نور دهند او را كه به آسمان رسد و او را از فتنه دجّال نگاهدارند».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 299 _ 300.
2- . الإسراء (17): آيه 111.
3- . روض الجنان، ج 12، ص 302.
4- . همان، ص 304.

ص: 377

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 396)

نافع روايت كرد از عبداللّه عمر و وهب روايت كرد از نعمان بن بشير از رسول عليه السلام كه او گفت:«اصحاب الرّقيم سه مرد بودند كه از شهر بيرون آمدند به بعضى حوائج خود. باران گرفت ايشان را. كوهى بود در او غارى. گفتند: در اين غار شويم تا باران كم شود. چون در آن غار شدند، سنگى عظيم از آن كوه در افتاد و در درِ آن غار افتاد و درِ غار بگرفت؛ چنان كه هيچ شكاف نماند كه روشنائى در او فتادى و ايشان فرو ماندند و گفتند: يا قوم اين كارى عظيم است و جز خداى تعالى كشف اين بلا نتواند كرد. بياييد تا هر يكى از ما عملى كه در عمر خود كرده است خالص براى خدا، آن را شفيع سازيم. باشد كه خداى تعالى بر ما ببخشد. يكى از جمله ايشان گفت: من در عمر خود حسنَتى مى دانم كه كرده ام و آن آن بود كه من جماعتى مزدوران را به مزد گرفتم تا براى من كار كنند. مردى ديگر آمد نماز پيشين. او را گفتم: تو نيز كارى كن، تا مزد يك روزه بدهم تو را. چون نماز شام بود و هر كسى را مزدى دادم بر تسويه، يكى از جمله ايشان گفت: مرا هم چندان مى دهى كه آن را كه از نيمه روز كار كرد. گفتم: يا سبحان اللّه تو را بر مال من چه سبيل است كه من به آنچه كنم. تو مزد خود تمام بستان، تو را با كسى ديگر كارى نيست. از من نشنيد و به خشم برفت و مزد رها كرد. من آن مزد او نگاه مى داشتم تا روزى گاو بچه اى مى فروختند. من آن مزد او به بهاى آن دادم و در گلّه كردم. بزرگ شد و آبستن شد و بزاد و از بچگان او بسيار شد تا گله گاو شد. پس از مدتى دراز، كه سالها بر اين برآمد، پيرى را ديدم ضعيف كه بيامد و گفت: مرا به نزديك تو حقّى هست. گفتم: چيست آن؟ گفت: من آن مردم كه آن روز آن مزد رها كردم و برفتم، من در نگريدم او را بشناختم. دست او گرفتم و او را به صحرا بردم و گفتم: اين گاو گله تو راست. گفت: يا هذا، بر من استهزا مكن؟ گفتم: واللّه كه اين حق تو است و تو راست و كس را در آن نصيبى نيست. او آن بگرفت و بسيار دعا كرد. بارخدايا! اگر دانى كه آن براى تو كردم، ما را خلاصى ده. در حال آوازى از آن سنگ برآمد، بحرانى از آن سنگ بيامد و بتركيد و ثلثى ازو بفيتاد و روشنايى پديد آمد. و ديگرى گفت كه من در عمر خود حسنَتى كرده ام و آن آن بود كه قحطى عظيم بود و زنى با جمال به نزديك من آمد و از من گندم خواست به بها. گفتم: ممكن نيست الاّ به تمكينى از نفس خود. ابا كرد و برفت و بار ديگر باز آمد و طعام خواست. گفتم: ممكن نيست بدون تمكين نفس تو؛ تا سه بار برفت و از روى ضرورت باز آمد و من او را طعام ندادم. بار چهارم گفت: اكنون تو را تمكين كردم از آنچه مى خواهى. چون به او نشستم به خلوت، خاستم تا دست به او دراز كنم، او را يافتم كه مى لرزيد. گفتم: اين چه حال است؟ گفت: از خداى مى ترسم. من گفتم: اى سبحان اللّه ربى، اين زن در حال شدّت و سختى و ضرورت از خداى مى ترسد و من در نعمت و رخا از خداى نترسم. گفتم: برخيز اى زن كه تو را مسلّم بكردم و بيش از آن طعام كه او مى خواست بدادم او را. بار خدايا! اگر دانى كه آن براى تو كردم، اين بلا را از ما كشف بكن. پاره اى ديگر از آن سنگ شكسته شد و غار روشن شد. سيم ديگر گفت: من نيز حسنَتى كرده ام و آن آن بود كه مرا پدرى و مادرى بودند و من گوسفند داشتم. نماز خفتنى پاره اى شير برگرفتم براى ايشان و بياوردم. ايشان خفته بودند و مرا دل نيامد كه ايشان را بيدار كنم و خواب بر ايشان بياشورم. بر بالين ايشان نشستم گفتم تا خود بيدار شوند و گوسفندان ضايع بودند و مرا دل به گوسفند مشغول بود. با اين همه از بالين ايشان برنخاستم تا صبح برآمد و ايشان بيدار شدند و من آن شير به ايشان دادم. بار خدايا! اگر دانى كه من از براى تو كردم، اين بلا از ما كشف كن. سنگ به يك بار از درِ غار بيفتاد و ره گشاده شد و ايشان به سلامت از آنجا بيرون آمدند».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 304.

ص: 378

. .

ص: 379

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 400 _ 401)

در خبر مى آيد كه رسول گفت:«بار خدايا! من ايشان را (اصحاب كهف) توانم ديدن؟» خداى تعالى گفت: تو ايشان را نبينى و لكن وصىّ خود را با جماعتى از صحابه آنجا فرست تا ايشان را دعوت كنند، با دين و ايمان آورند به تو. گفت: «بار خدايا! چگونه روند آنجا؟» خداى تعالى گفت: بساطى بيار و ايشان را بر آنجا نشان و باد را بفرماى تا ايشان را بردارد و آنجا برد. رسول عليه السلام بفرمود تا بساطى بگستردند، و ابوبكر را گفت بر يك گوشه نشين، و عمر را گفت بر يك گوشه نشين، و سلمان را گفت بر يك گوشه نشين، و ابوذر را گفت بر يك گوشه نشين، و اميرالمؤمنين على عليه السلام را گفت بر ميانه بساط بنشين. صحابه گفتند: يا رسول اللّه ! خداى تو را فرمود كه وصىّ خود را با قومى صحابه آنجا فرست. از ميان اينان وصىّ تو كيست؟ گفت: «وصىّ من آن است كه چون بر ايشان سلام كند، جوابش دهند و چون سخن گويد، با او مناظره كنند و آنان كه وصىّ من نيستند ايشان را دستورى نيست كه با وى سخن گويند و جواب سلام او دهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 408)

ابوسعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام گفت:«دوزخ را چهار سرا پرده است، كثافت هر يكى چهل ساله راه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 419)

روايت است از ابوسعيد خدرى از رسول عليه السلام كه گفت:«مُهل دردى زيت باشد به گرما به صفتى بود كه كافر به نزديك روى ببرد، گوشت روى در آنجا افتد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 420)

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 312 _ 314.
2- . همان، ص 325.
3- . همان، ص 347.
4- . همان، ص 348.

ص: 380

انس مالك روايت مى كند كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه چيزى بيند كه او را نيكو در چشم آيد، بگويد: ماشاء اللّه لا قوّة الاّ باللّه . چشم بد به آن چيز نرسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 423)

عبداللّه عمر گفت كه از رسول عليه السلام شنيدم كه او گفت:«امّت من در دنيا بر سه طبقه اند: امّا طبقه اول جماعتى كه رغبت نكنند در جمع مال و ادّخار او و سعى نكنند در اقتنا و احتكار او. از دنيا به سدّ جوعت و ستر عورت راضى باشند و توانگرى ايشان در آن باشد كه ايشان را به آخرت رساند. ايشان آنان باشند كه «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» (2) . و امّا طبقه دوم آنان باشند كه مال دوست دارند وليكن جمع او از پاك تر طريقى كنند و از حلال تر وجهى و صرف آن نيكوتر راهى كنند به آن مبرّت كنند و صلت رحم كنند و با درويشان مواسات كنند و در اجتناب حرام چنان باشند كه يكى از ايشان دوست تر دارد اگر سنگ خورد از آنكه درى از حرام به دست آرد، يا نه در راه طاعت صرف كند يا از حق منع كند يا خازن آن باشد تا به وقت مرگ، ايشان آنان باشند كه اگر خداى با ايشان مناقشه كند عذاب كند ايشان را و اگر عفو كند ايشان را برهند. و طبقه سيم آنان باشند كه جمع مال دوست دارند از حلال و حرام و منع كنند آن را از واجبات. اگر نفقه كنند اسراف كنند، و اگر نه امساك كنند و بخل و احتكار كنند. ايشان آنان باشند كه دنيا به نام دلهاى ايشان را به دست گرفته باشد تا ايشان را به دوزخ رساند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 426)

خالد بن عمران روايت كرد كه يك روز رسول عليه السلام برون آمد و صحابه را گفت:«خذوا جنّتكم؛ سپرها برگيريد». گفتند: يا رسول اللّه ! دشمنى حاضر آمده است؟ گفت: «نه وليكن سپرهايى كه شما را از دوزخ نگاهدارد». گفتند: يا رسول اللّه ! آن سپرها كدام است؟ گفت: «سُبحانَ اللّه ِ وَالحَمدُ للّه ِِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ وَاللّه ُ أَكبَرُ وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ العَلِيِّ العَظِيمِ».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 355.
2- . البقرة (2): آيه 38.
3- . روض الجنان، ج 12، ص 360.

ص: 381

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 427) كه اين كلمات مقدّمات اند و معقّبات اند و مجنيّات اند و باقيات صالحات اند.

ابو سعيد خدرى روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«باقيات صالحات بسيار گويى». گفتند: باقيات صالحات كدام اند؟ گفت: «ملّت است». گفتند: آن چيست؟ گفت: «ملّت است» تا چهار بار بگفت. آن گه گفت: «تكبير و تهليل و تسبيح و تحميد است وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ العَلِيِّ العَظِيمِ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 427)

ابو ايوب انصارى گفت:از رسول شنيدم كه گفت: «شب معراج مرا به آسمان بردند. ابراهيم خليل را ديدم مرا تقريب و ترحيب كرد. من جبرئيل را گفتم: اين كيست؟ گفت: اين باقيات صالحات ابراهيم خليل است. ابراهيم مرا گفت: امتّت را بگوى تا در زمين بهشت غرس بسيار بنشانند كه تربتش پاكيزه است و زمينش فراخ. من گفتم: غرس بهشت چه باشد؟ گفت: گفتنِ لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 427)

در خبر است كه عايشه گفت:يا رسول اللّه ! زنان نيز برهنه باشند؟ گفت: آرى. گفت وا سوأَتاه. رسول عليه السلام گفت: «روز قيامت هر كس را چندان در پيش باشد از اهوال قيامت كه ندانند كه مرد كدام است و زن كدام».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 361.
2- . همان، ص 361 _ 362.
3- . همان، ص 362.

ص: 382

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 428)

عبداللّه عباس روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول (صلوات اللّه عليه) گفت:«چون به صخره رسيدند (مراد موسى عليه السلام و جوان است كه ساز سفر كردند) سر بر نهادند و بخفتند. ماهى در زنبيل بجنبيد. موسى خفته بود و جوان بيدار بود مى نگريد تا ماهى شور بريان كرده از زنبيل برآمد و در دريا رفت و چندان كه در آب مى رفت مانند طاقى پيدا مى شد؛ چنان كه سرب باشد. چون موسى از خواب برخاست، جوان فراموش كرد كه موسى را بگويد از اينجا برخاستند و برفتند. آن روز و آن شب برفتند تا بر دگر روزگار چاشتگاه موسى عليه السلام مانده بود و گرسنه شده گفت: آتنا غَدائنا. او را به حديث موسى حديث ماهى و رفتن او در دريا ياد آمد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 436)

ابوهريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«او را براى آن خضر خواندند كه او بر پوستين سفيد نشست در زير او سبز شد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 437)

سعيد جبير عن الحكم بن عينيه عن اصم عن ابراهيم التميمى عن ابيه عن ابى ذر كه ابوذر گفت:من در رديف رسول عليه السلام بودم. وقت آفتاب فرو شدن، مرا گفت: «يا اباذر! دانى تا اين آفتاب كجا فرو مى شود؟» گفتم: اللّه و رسوله اعلم. گفت: «تغرب في عين حامئة؛ به چشمه گرم فرو مى شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 446)

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 364.
2- . همان، ج 13، ص 7.
3- . همان، ص 10.
4- . همان، ص 27.

ص: 383

عبداللّه عمر گفت:رسول عليه السلام در آفتاب نگريد چون فرو مى شد گفت: «فى نار اللّه الحامئة». آن گه گفت: «اگر نه آن است كه خداى تعالى نگاه مى دارد آفتاب را هر چه بر زمين است بسوختى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 446)

اعمش روايت كند از شقيق بن عبداللّه كه او گفت:من از رسول عليه السلامپرسيدم حديث يأجوج و مأجوج. گفت: «يأجوج امّتى اند و مَأجوج امّتى. هر امّتى از ايشان چهارصد هزار است. هيچ كس از ايشان بنميرد تا از صلب خود هزار فرزند نرينه نبيند كه سلاح بردارند و كارزار كنند». گفتند: يا رسول اللّه ! وصف ايشان ما را بگو. گفت: «ايشان سه گروه اند: صنفى از ايشان به بالاى درخت صنوبرند و آن را به تازى ارز خوانند». گفتند: يا رسول اللّه ارز چيست؟ گفت: «درختى باشد در شام كه بالاى آن صد و بيست گز در هوا». «و صنفى ديگر را طول و عرض يكى است. صد و بيست گز طول و صد و بيست گز عرض، و صنفى از ايشان بزرگ گوش اند؛ چنان كه يك گوش ايشان لحاف باشد و يك گوش دواج، و به هيچ گذر نكنند از پيل و خوك و حيوان الاّ كه بخورند آن را و هر كه از ايشان بميرد، بخورند او را. مقدّمه ايشان به شام آيد و ساقه ايشان به خراسان، جويهاى مشرق باز خورند و درياى طبرستان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 449)

قتاده روايت كرد از ابو رافع از ابوهريره كه رسول عليه السلام گفت:«يأجوج و مأجوج بيايند و اين سدّ مى شكافتند تا نزديك آن باشد كه شعاع آفتاب بينند. چون شب در آيد، گويند باز گرديم كه فردا تمام بشكافيم و در شهرها رويم. خداى تعالى روز ديگر همچنان كند كه بوده باشد. هم بر اين قاعده هر روز اين كار كنند؛ تا آن گه كه وقت آمدن ايشان باشد. آنكه بر سر كار ايشان بود، گويد باز گرديد كه فردا تمام كنيم و در شهرهاى ايشان شويم ان شاء اللّه . اگر روز كه باز آيند همچنان باشد كه رها كرده باشند. تمام بشكافند و در شهرها آيند و آبها باز خورند و مردم از ايشان بگريزند و با حصن ها شوند تا به جمله زمين برسند. آن گه گويند جمله زمين ما را مسخّر شد، اكنون قصد آسمان بايد كرد. تير در آسمان انداختن گيرند. تيرهاشان باز آيد خون آلود. براى امتحان خداى تعالى كسى را بر ايشان گمارد تا همه را بكشند و دواب زمين و سباع گوشتهاى ايشان بخورند از آن، همچنان فربه شوند كه چهارپايان از نبات ربيع».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 27.
2- . همان، ص 32 _ 33.

ص: 384

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 452)

ابو سعيد خدرى گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه:«يأجوج و مأجوچ سدّ بگشايند و بيرون آيند؛ چنان كه خداى تعالى گفت: «وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ» (2) ؛ و مردم از ايشان بگريزند و با حصنها شوند تا به دجله رسند. هر آب كه در دجله بود، باز خورند؛ چنانكه خشك شود و كسانى كه آنجا گذر كنند، گويند وقتى جويى بوده است اينجا، تا همه زمين بگيرند. آن گه گويند مانديم به اهل آسمان. آن گه يكى از ايشان حربه به سوى آسمان اندازد و باز پس آيد خون آلود براى فتنه، و استخوان ايشان بدين حال باشد كه خداى تعالى كرمى بفرستد تا در گردن ايشان افتد؛ همچنان كه ملخ ميرد، به يك بار بميرند. مسلمانان در روز آيند و از ايشان هيچ حسّى و آوازى نشنوند. گويند كس هست كه جان به فداى ما كند، بنگرد تا حال اينان چيست. يكى اختيار كند و دل بر مرگ دهد و از زير حصن به زير آيد و بنگرد، همه را مرده يابد. برود و بشارت دهد ايشان را. مسلمانان از حصنها به زير آيند و چهارپايان سر در ايشان نهند و ايشان را چون گياه بخورند و از گوشت ايشان فربه شوند».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 39 _ 40.
2- . الأنبياء (21): آيه 96.

ص: 385

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 452)

رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، فرشته را ديدم چيزى در دهن گرفته به مانند گاو و آن را چهل هزار سر بود. در اقطار و جوانب عرش رفته و او پاى در پيش نهاده و پاى با پس نهاده و چشم در زير عرش كشيده. گفتم: يا جبرئيل! اين كيست و به چه كار ايستاده؟ گفت: اين اسرافيل است. از آن گه كه خداى تعالى او را آفريده است، ايستاده. منتظر فرمان خداست تا كه گويد او را كه در صور دَمْ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 454)

و در فردوس خلاف كردند. رسول عليه السلام گفت:«بهشت صد درجه است ميان هر دو درجه، چندان كه از آسمان تا زمين بلندترين درجه هاى بهشت فردوس بود و جويهاى بهشت از او فرود آيد و بالاى آن عرش خداى بود و چون از خداى بهشت خواهيد، بهشت فردوس خواهيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 455)

ابوبكر بن عبداللّه بن نفيس روايت كرد از پدرش از رسول عليه السلام كه گفت:«بهشتهاى فردوس چهار است: دو از سيم است و هر چه در آنجاست از آلات و اوانى، و دو از زر است و هر چه در اوست از آلات و اوانى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 455)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«از شرك كهتر بپرهيزيد». گفتند: يا رسول اللّه ! شرك كهتر كدام است؟ گفت: «ريا باشد آن روز كه خداى خلقان را به عمل جزا دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 457)

رسول عليه السلام گفت:«هر كه او نماز كند به ريا، شرك آورده باشد و هر كه روزه دارد به ريا و صدقه دهد به ريا، او شرك آورده باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 40 _ 41.
2- . همان، ص 43.
3- . همان، ص 46.
4- . همان، ص 47.
5- . همان، ص 50.

ص: 386

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 457)

رسول عليه السلام گفت:«ره نمايم شما را به چيزى كه شرك كبير و صغير از شما ببرد؟» گفت: بلى، يا رسول اللّه ! گفت: «بگوييد: أللّهم إنّى أعُوذ بِكَ ان اشرك وانا اعلم واستغفرك بما لا اعلم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 457)

سعيد بن المسيّب گفت از عبداللّه عمر كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه اين آيه (3) برخواند، از بالاى سر او نورى پديد آيد تا مكّه كه حشوش فرشتگان باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 457)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سوره مريم بخواند، خداى تعالى به عدد هر كه زكريّا را به راست داشت و هر كه او را به دروغ داشت و يحيى و عيسى و مريم و موسى و هرون و ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسماعيل را، ده حسنه بنويسد و به عدد هر كس كه خداى را فرزند گفت و نگفت، ده حسنه بنويسد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 457)

روايت كرده اند از رسول عليه السلام كه او گفت:«پنج كس سخن گفتند پيش از وقت گويايى: شاهد يوسف: «وَشَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» (6) ، و كودك مشاطّه دختر فرعون، و عيسى عليه السلام، و صاحب جريح، و فرزندان زن كه اصحاب الاخدود او را بسوختند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 3، ص 470)

سعيد جبير روايت كرد از عبداللّه عبّاس كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، بويى شنيدم خوش كه از آن خوش تر بويى نشينده بودم. گفتم: اى جبرئيل! اين چه بوى است؟ گفت: بوى ماشطه دختر فرعون است كه او زنى مؤمنه بود و ايمان پنهان داشتى. يك روز سر دختر فرعون شانه مى كرد، شانه از دستش بيفتاد، او دست فراز كرد و گفت: بسم اللّه ، و شانه بر گرفت. دختر فرعون گفت: پدرم را خواستى. گفت: نه خداى خود را و خداى تو را و خداى پدرت را خواستم. گفت: پدرم را بگويم. گفت: هر چه خواهى مى گوى. پدر را بگفت. او را بخواند. فرعون گفت: خداى تو كيست؟ گفت: ربّ السّماوات والارض؛ خداى آسمان و زمين. فرعون بفرمود تا حوضى از مس بياورند و آتشى عظيم برافروختند و فرزندان او را بياوردند و يك يك را پيش او در آن آتش مى انداختند تا آخرين فرزند، و آن كودكى بود شيرخواره آواز داد گفت: اصبرى يا امّاه فانّا على الحق؛ اى مادر! صبر كن كه ما بر حقّيم. او را در آتش افكندند و مادر را از پس او. اين بوى سوختن ايشان است».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 51.
2- . همان، ص 51.
3- . مراد آيات آخر سوره كهف است.
4- . روض الجنان، ج 13، ص 51 .
5- . همان، ص 52.
6- . يوسف (12): آيه 26.
7- . روض الجنان، ج 13، ص 79.

ص: 387

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 470 _ 471)

ابو رافع روايت كند از ابو هريره از رسول عليه السلام كه:«مردى عابد بود در صومعه اى. او را جريح گفتند. مادرش روزى بيامد تا بر او سلام كند. او را آواز داد و گفت: يا جريح! او نماز مى كرد با خويشتن انديشه كرد و گفت: اختار صلوتى على امّى؛ نماز را اختيار كنم بر مادرم. نماز را نبريد و جواب نداد. برفت و دگر باره باز آمد. هم در نماز بود، جواب نداد. مادر دلتنگ شد. گفت: فرزند با من حديث نمى گويد و جواب من نمى دهد. بار خدايا! او را از اين دنيا مبر تا زنان ناپارساى اين شهر در وى نگرند. و به نزديك دير او شبانى بود گوسفند چرانيدى و با دير او شدى به شب. زنى ناپارسا از شهر بيرون آمد. روزى اين شبان از صومعه بيرون آمد و با آن زن فساد كرد. زن آبستن شد. چون او را گفتند اين كودك كه راست؟ گفت: صاحب اين صومعه راست. مردم از شهر بيرون آمدند و صومعه او ويران كردند و او را پيش پادشاه شهر بردند. چون به محلّه زن ناپارسا رسيد، ايشان به نظاره بيرون آمدند و در او نگريدند. ايشان را ديد دانست كه دعاى مادر به او رسيده، بخنديد. مردم گفتند: اين مرد زانى است كه بخنديد. نبينى كه به هيچ جا نخنديد جز به محلّه زوانى. چون او را پيش پادشاه بردند و اين حديث كردند، او گفت: كجاست اين غلام كه بر من حوالت مى كنيد؟ آن كودك را بياوردند. او گفت: يا غلام من ابوك؟ پدرت كيست. به زبان فصيح گفت: فلان الرّاعى؛ فلان مرد شبان است. مردم تعجّب كردند و فرو ماندند و خداى تعالى برائت ساحت او پيدا كرد. مردم گفتند: دستور باشد باش تا ما دير تو از زر و سيم بسازيم. گفت: نخواهم. همچنان كه بود با جايگاه كنيد. باز همچنان كه بود با جايگاه كردند و او با صومعه شد و به عبادت مشغول گشت».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 79.

ص: 388

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 471)

اعمش روايت كرد از ابو صالح از ابو سعيد خدرى كه رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت مرگ را بيارند، كانّه كبش املح؛ پندارى گوسفند سياه و سفيد است و از ميان بهشت و دوزخ بدارند و اهل بهشت و دوزخ را گويند: يا اهل الجنّة خلود لكم فلا موت ابدا ويا اهل النّار خلود لكم فلا موت ابدا؛ اى اهل بهشت! جاويدانى است شما را كه هرگز به آن مرگ نباشد و اى اهل دوزخ جاويدانى است شما را كه هرگز با آن مرگ نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 478)

مالك بن صعصعه گفت:رسول عليه السلام گفت: «شب معراج كه مرا به آسمان بردند، ادريس را بر آسمان چهارم ديدم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 478)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او اين (4) بخواند و گفت: «اينان پس از شصت سال باشند از هجرت».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 80 _ 81.
2- . همان، ص 87.
3- . همان، ص 94.
4- . مراد آيه: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا» ، مريم (19): 59 است.

ص: 389

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 480)

مجاهد گفت:جبرئيل روزى چند باز ايستاد و به نزد رسول نمى آمد. چون بيامد، رسول عليه السلام گفت: «ما حبسك عنّا؛ تو را چه باز داشت از ما؟ گفت: چگونه آيم و در قوم تو كسان هستند كه ناخن نمى گيرند و سبلت نمى پيرايند و مسواك نمى كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 481)

به خبر ابو هريره كه او روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هيچ مؤمن نباشد كه او را سه فرزند بميرد و الاّ او در دوزخ بيش از آن نماند كه تحملة القسم باشد؛ چندان كه سوگند راست شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 485)

خبرى ديگر از حفصه روايت كردند كه او گفت:رسول عليه السلام گفت: «اميدوارم كه هيچ كس از آنان كه به بدر و حديبيّة حاضر بودند، به دوزخ نشوند». حفصه گفت: يا رسول اللّه ! پس اين آيت «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها» (4) چيست؟ گفت: «نبينى كه خداى مى گويد: «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا...» (5) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 486)

يعلى بن منبّه روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«دوزخ روز قيامت گويد: جز يا مؤمن فانّ نورك أَطفئَ لهبى؛ نيك بگذار اى مؤمن كه نور تو درفش آتش من بنشاند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 3، ص 486)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«روز قيامت از دوزخ بيارند آن را كه او لا اله الاّ اللّه گفته باشد و در دلش مقدار جوى ايمان باشد. آن گه از دوزخ بيارند آن را كه گفته باشد لا اله الاّ اللّه و در دلش مثقال ذرّه خير باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 3، ص 487)

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 98.
2- . همان، ص 101.
3- . همان، ص 109.
4- . مريم (19): آيه 71.
5- . مريم (19): آيه 72.
6- . روض الجنان، ج 13، ص 110.
7- . همان، ص 110 _ 111.
8- . روض الجنان، ج 13، ص 111 _ 112.

ص: 390

جوبير گويد از ضحّاك كه ضحّاك گويد به من رسيد خبرى از رسول عليه السلامكه من آن خبر را منكر بودم. برخاستم براى آن خبر رحلت كردم و به مدينه آمدم تا از صحابه بپرسم. در مسجد آمدم و حلقه اى بديدم دو پير را پشت باز داده. پرسيدم كه اينان كه اند؟ گفتند:يكى ابو سعيد خدرى است و يكى ابو هريره. من ابو سعيد را گفتم: يا ابا سعيد! خبرى روايت مى كنند از رسول عليه السلام و مرا در آن شكّ است و براى آن آمده ام تا بدانم تا رسول گفته است يا نه. گفت: آن خبر كدام است؟ گفتم: اينكه مى گويند كه رسول گفت: «إِنَّ قَوْماً يَخْرُجُوْنَ مِنَ النّار بَعْدَ ما صَارُوْا حُمَماً وَفَحْماً؛ گروهى را از دوزخ بيارند كه سوخته شده باشند و از سوختگى فحم شده باشند». او اشاره كرد به گوش و گفت: سمعت رسول اللّه والاّ صمتا؛ گفت: از رسول شنيدم اين خبر، و الاّ كر باد اين گوش ها.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 487)

رسول عليه السلام گفت:«خلقان در قيامت بر طبقات باشند. گروهى آنان باشند كه ايشان را صحيفه برنه افلاجند و ترازو برندارد و آن انبياء و اوصياء و اولياء و صدّيقان و شهداء باشند و گروهى آن باشند كه ايشان را صحيفه برنه افلاجند و ترازو بردارند و ايشان نيز بر سه طبقه باشند. گروهى آن باشند كه ايشان را حسنات بيش از سيّئات باشد. خداى تعالى ايشان را به بهشت فرستد. و گروهى آن باشند كه ايشان را حسنات و سيّئات راست باشد. خداى تعالى بفرمايد تا ايشان را مدّتى در عرصات قيامت موقوف كنند، آن گه به بهشت فرستد ايشان را. و گروهى آن باشند كه سيّئاتشان بيش از حسنات باشد. حال ايشان از چند وجه بيرون نباشند: امّا خداى تعالى بر ايشان رحمت كند و ايشان را عفو كند، و به تفضّل ايشان را به بهشت فرستد، و امّا من شفاعت كنم يا كسى كه از اهل شفاعت باشد. خداى تعالى ايشان را ببخشد. اگر هيچ اين دو نباشد، خداى تعالى بفرمايد تا ايشان را به دوزخ برند و به مقدار گناهشان عقوبت كنند و باز با بهشت آرند. آن گه چون خداى تعالى خواهد كه ايشان را با بهشت آرد، مالك را بفرمايد تا هواى دوزخ را صافى كند از دور و كدورت آن گه بفرمايد تا طبقه هاى دوزخ برافكنند، منافقان از درك اسفل برنگرند، مؤمنان را بينند. ايشان را بر سبيل طعن گويند: الستم مؤمنين؟ الستم مصلّين؟ الستم صائمين؟ نه شما مؤمنانيد؟ نه شما نمازگزارانيد؟ نه شما روزه دارانيد؟ امروز با ما اينجا گرفتاريد. ايشان گويد: بار خدايا! ما را با طعنه اين دشمنان طاقت نيست. حق تعالى جبرئيل را گويد، جمله مؤمنان را از دوزخ بيار. او بيايد و جماعتى بسيار را بيارد. دگر باره گويد: برو هر كه در دل او از روى مثل مثقال حبّة من خردل ايمان بوده است او را از دوزخ بيار. او بيايد و جماعتى بسيار را بيارد. دگر باره گويد: برو و هر كه در همه عمر خود يك بار گفته باشد لا اله الاّ اللّه به اخلاص، او را از دوزخ بيار. جبرئيل بيايد جمله مؤمنان را بيارد تا آنجا نمانند، الاّ كافران. آن گه ايشان را به چشمه اى آرد كه آن را عين الحيوان گويند. از آن چشمه غسل كنند تا همه سياهى و تباهى از اندامشان برود، مگر اثرى اندك كه در پيشانى ايشان بماند. اهل بهشت چون ايشان را ببينند، گويند اينان را از دوزخ بياورده اند. خداى تعالى آن نشان هم ببرد و خطّى از نور پديد آرد: عتقاء اللّه ؛ آزاد كردگان خدايند».

.


1- . همان، ص 112.

ص: 391

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 487 _ 488)

صالح بن محمّد روايت كرد از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت من رسول را گفتم:يا رسول اللّه ! وفد ملوك؛ چندان كه باشند سوار باشند. فما وفداللّه ؛ وفد خداى چگونه باشد؟ او گفت: «يا على! چون مؤمنان از پيش خداى باز گردند، فرشتگان به استقبال ايشان آيند با شتران به پالانهاى زر و زمامهاى زر بر مركب حلّه افكنده كه قيمت آن از همه دنيا بيش باشد. هر مؤمن حلّه اى از آن بپوشند و بر مركبى نشينند. مركبان ايشان روى به بهشت نهند. چون به دَر بهشت رسند، فرشتگان به استقبال آيند گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» (2) ».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 112 _ 113.
2- . أي غالِياً أو مُقَصِّراً .

ص: 392

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 490)

ابو وائل روايت كرد از عبداللّه مسعود كه او گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه مى گفت اصحابش را روزى:«أَيَعْجِزُ أَحَدُكُمْ أَنْ يَتَّخِذَ كُلَّ صَباحٍ وَمَسَاءَ عِنْدَاللّه ِ عَهْداً؟ گفت: آيا نتواند از شما كه بامدادى و شبانگاهى به نزديك خداى تعالى عهدى گيرد؟» گفتند: چگونه؟ گفت: «هر بامداد و شبانگاه بگويد: «اللّهمّ فاطر السماوات والأرض عالم الغيب و الشهادة إنّي أعهد إليك في الحيوة الدنيا بأنّي أشهد أن لا إله إلاّ أنت وحدك لا شريك لك وأنّ محمّداً عبدك ورسولك وأنّك إن تكلنى إلى نفسي تُقَرِّبني من الشرّ وتباعدني من الخير وانّي لا أَثِقُ إلاّ برحمتك فاجعل لى عندك عهداً تُوَفِّيَنَّهُ يوم القيامة إنّك لا تُخلِفُ الميعاد. چون اين بگويد، مهرى بر او نهند و در زير عرش بنهند. چون روز قيامت باشد، منادى ندا كند: أَيْنَ الَّذِيْنَ لَهُمْ عِنْدَ اللّه ِ عَهْدٌ؛ كجايند آنان كه به نزديك خداى عهد دارند و ايشان را به بهشت برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 91)

ابو اسحاق الشعبى روايت كرد از براء بن عازب كه او گفت:آيه (3) در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام آمد كه يك روز رسول عليه السلام او را گفت: «يا على! بگو: اللّهم اجعل لي عندك عهداً واجعل لي في صدور المؤمنين مودّا؛ بار خدايا! مرا نزديك تو عهدى بكن و مرا در دل مؤمنان دوستى كن». خداى تعالى اين آيت فرستاد.

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 118 _ 119.
2- . همان، ص 120.
3- . مراد آيه: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ...» مريم (19): 96 است.

ص: 393

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 493)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون خداى تعالى بنده را دوست دارد جبرئيل را، گويد من فلان را دوست دارم؛ تو نيز او را دوست بدار. جبرئيل او را دوست شود. آن گه جبرئيل در آسمان ها ندا كند و گويد: خداى تعالى فلان را دوست مى دارد. او را نيز دوست داريد. اهل آسمان ها او را دوست گيرند. آن گه محبّت او در زمين افكند تا اهل زمين او را دوستدار شوند و هر كس دشمن دارد، با او مانند اين معامله كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 493)

روايت است از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى طه و يس خواند پيش از خلق آدم به دو هزار سال. چون فرشتگان بشنيدند، گفتند: خنُك امّتى را كه اين به ايشان فرستد و خُنك زبانى كه به اين لغت سخن گويد و خنُك شكمى كه حامل اين باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 493)

حسن بصرى گفت رسول عليه السلام گفت:«اهل بهشت از قرآن هيچ نخوانند، الاّ طه و يس».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 493)

زِرّ بن حُبيش روايت كند از أُبَىِّ كعب از رسول عليه السلام كه گفت:«هر كه او سوره انبياء بخواند، خداى تعالى روز قيامت شمار او آسان كند و هر پيغمبر كه در قرآن ذكر ايشان هست، بر او سلام كنند و دست در دست او نهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 532)

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 124.
2- . همان، ص 124.
3- . همان، ص 126.
4- . همان، ص 126.
5- . همان، ص 201.

ص: 394

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى ايّوب را ابتلاء كرد به بيمارى سخت؛ تا هيجده سال در آن بماند. مردمان را از او ملال آمد و او را ترك كردند، مگر دو مرد از اصحاب او. يك روز گفتند: يا نبىّ اللّه ! مگر تو را خطايى رفته است كه به اين محنت گرفتار شده اى؟ گفت: نمى دانم تا من چه خطا كرده ام. جز آن است كه سيرت من آن بود كه چون بگذشتمى دو مرد با يكديگر خصومت مى كردندى، يكى در ميانه ضجاره و خصومت سوگند خوردى، من بيامدى و كفّاره سوگند او بكردمى، گفتمى نبايد آن سوگند در ضجاره دروغ خورده باشد و از آن دلتنگ شد و ايّوب عليه السلام چون به قضاى حاجت برخاستى، اهل او دست او گرفتى تا به جاى خود رسيدى. آن گه او را رها كردى و با جاى خود آمدى. چون او فارغ شدى، آواز دادى تا بيامدى و او را دست گرفتى و با جاى خودش بردى. يك روز بر عادت او را برد و بازگشت و بنشست منتظر آنكه او آواز دهد. خداى تعالى هم در آنجاى به ايّوب وحى كرد: «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَشَرابٌ» (1) . پاى بر زمين زد، چشمه آب پديد آمد. از آن آب باز خورد. رنجى كه او را بود به درونى زايل شد و در آن آب غسل كرد، همه رنجها كه او را بود بيرونى زايل شد و او را قوّت و جمال و رنگ و روى باز آمد، نكوتر از آنكه اوّل بود. و ايّوب عليه السلامآنجا بر تلّى رفت بلند و بنشست. چون دير شد، زن را دل مشغول شد. برخاست تا بنگرد تا حال ايّوب چيست. او را بر جاى خود نديد. از بالاى آن پشته نگاه كرد، مردى را ديد كه او را باز نشناخت. گفت: كه را مى جويى؟ گفت: اين مرد بيمار مبتلا را. گفت: او چه باشد از تو؟ گفت: او شوهر من است. گفت: اگر ببينى او را شناسى؟ گفت: چگونه نشناسم؛ سالها است كه با اوام. گفت: من اويم. خداى تعالى منّت نهاد بر من و رنج از من برداشت». و گفت: «ايوب عليه السلام را دو انبار بود: يكى را جو در او بودى، و يكى را گندم. خداى تعالى فرمان داد تا ابرى برآمد و بر آن انبارهاى او زر و درم بياريد؛ يكى پر از زر شد و يكى پر از درم؛ چنان كه مملوّ شد و از او به در ريخت».

.


1- . ص (38): آيه 42.

ص: 395

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 562 _ 563)

عبداللّه عمر گفت:از رسول عليه السلام حديثى شنيدم كه اگر يك بار يا دو بار شنيدمى نگفتمى، جز آنكه هفت بار شنيدم اين حديث از او كه گفت: «در بنى اسرائيل مردى بود نام او ذو الكفل، مردى فاسق بود. يك روز زنى را شصت دينار داد و او را پيش خود برد. چون خواست كه با او خلوت كند، او را يافت كه مى لرزيد. گفت: چه بوده است تو را؟ گفت: من هرگز اين كار نكرده ام. گفت: پس چرا آمدى اينجا؟ گفت: ضرورت حاجت مرا حمل كرد بر اين، مرد گفت: برو كه تو را مسلّم كردم و زر به تو دادم و توبه كردم با خداى كه هرگز نيز چنين معصيت نكنم. آن شب او را وفات رسيد و بمرد. بر دَرِ سراى نوشته يافتند كه خداى ذو الكفل را بيامرزيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 565)

سعيد بن المسيّب روايت كرد از سعد بن مالك كه رسول عليه السلام گفت:«آن نام خداى كه چون او را به آن بخوانند اجابت كند و چون به آن بخواهند بدهد او را دعاى يونس بن متى است؛ يعنى اين كلمات: «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ» (3) . و اين شرط خداى تعالى است براى آن كس كه او را بخواند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 570)

رسول را عليه السلام گفتند:يا رسول اللّه ! اين كلمات خاصّ يونس را بود؛ اعنى: «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ» (5) گفت: «خاصّ يونس راست و عام جمله مؤمنان را».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 262 _ 263.
2- . همان، ص 267 _ 268.
3- . الأنبياء (21): آيه 87 .
4- . روض الجنان، ج 13، ص 276 _ 277.
5- . يخلق الأبدان : يبليها . يباعد الأُمنيّة : يجعلها بعيدة صعبة المنال . نصب : أعيى .

ص: 396

حذيفة بن اليمان گفت:رسول عليه السلام گفت: «اوّل آيتى و علامتى از علامات آخر زمان، خروج دجّال بود، آن گه خروج دابّة الارض. آن گه خروج يأجوج و مأجوج، آن گه عيسى عليه السلام از آسمان فرود آيد و اين عند خروج مهدى باشد. پس از آن آتشى از قعر عدن پديد آيد كه مردم را به محشر راند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص572)

مجاهد روايت كرد از عايشه كه يك روز رسول عليه السلام در حجره من آمد و عجوزى پيش من بود از بنى عامر. مرا گفت:اين كيست؟ گفتم: احدى خالاتك؛ از جمله خالتان يكى است. او را گفت: «هيچ دانسته اى كه هيچ عجوزه به بهشت نرود؟» زن مضطرب شد و گريستن گرفت. رسول عليه السلام گفت: «بهشت نشوند و ايشان عجوز باشند؛ بل خداى تعالى ايشان را خلقى نو باز آفريند جوان و تازه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 575)

روايت است از ابو اُمامه از أَبَىِّ كعب كه أُبَىِّ كعب گفت كه پيغمبر عليه السلامگفت:«هر كه سورة الحج بخواند، خداى تعالى به عدد هر كسى كه حجّ و عمره كرد از گذشتگان و ماندگان او را حجّى و عمره بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 578)

عمران بن حصين و ابو سعيد الخدرى روايت كردند كه اين آيتها (4) در شبى آمد كه رسول عليه السلام در غزاة بنى المصطلق بود و آن قبيله بودند از بنى خزاعه و مردم در راه رو بودند. رسول عليه السلام بفرمود تا بانگ كردند و مردمان بايستادند. رسول عليه السلاماين آيتها بر مردمان خواند. مردم هم بگريستن آمدند. چون در روز آمدند، كس باز نگرفت و خيمه نزدند و ديك نپختند و بعضى مى گريستند و بعضى دگر دلتنگ بنشستند. رسول عليه السلام گفت:عمران بن حصين و ابو سعيد الخدرى روايت كردند كه اين آيتها 5 در شبى آمد كه رسول عليه السلام در غزاة بنى المصطلق بود و آن قبيله بودند از بنى خزاعه و مردم در راه رو بودند. رسول عليه السلام بفرمود تا بانگ كردند و مردمان بايستادند. رسول عليه السلاماين آيتها بر مردمان خواند. مردم هم بگريستن آمدند. چون در روز آمدند، كس باز نگرفت و خيمه نزدند و ديك نپختند و بعضى مى گريستند و بعضى دگر دلتنگ بنشستند. رسول عليه السلام گفت: «دانيد اين روز چه روز باشد؟» گفتند: خداى تعالى و پيغمبر او عالم ترند. گفت: «آن گه كه خداى تعالى آدم را گويد برخيزد و فرزندانت گروه دوزخى را به دوزخ فرست. او برخيزد از هزار كس نهصد و نود و نه را به دوزخ فرستد و يكى را به بهشت». اين حديث سخت آمد بر مسلمانان. بگريستند و گفتند: يا رسول اللّه ! ناجى كه خواهند بود؟ گفت: «ابشروا و قاربوا و سدّدوا؛ با مژده باشيد و با مردم نزديك باشيد و با سداد باشيد كه با شما دو خلق هستند كه ايشان را كثرتى عظيم است». آن گه گفت: «من اميدوارم كه ربع اهل بهشت شما باشيد». ايشان تكبير كردند و شكرگزاردند. آن گه گفت: «اميدوارم كه دو بهر از اهل بهشت شماييد». آن گه گفت: «جمله اهل بهشت صد و بيست صف باشند: هشتاد صف امّت من باشند و مسلمانان در جنب كافران چنان باشند كه خالى بر پهلوى شترى يا موى سياه بر گاو سفيد». آن گه گفت: «از امّت من هفتاد هزار به بهشت روند بى شمار».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 280.
2- . همان، ص 286.
3- . همان، ص 292.
4- . مراد آيات آغاز سوره حج است.

ص: 397

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 581)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون حميم به سر ايشان فرود ريزند، به مغز ايشان فرو شوند تا به پهلو و به شكم ايشان رسد. امعاء و احشاى ايشان گداخته كند و همچنين در همه اندام ايشان برود تا به قدم ايشان رسد». آن گه گفت: «اين صهر باشد باز ديگر باره با سر شوند و همچنين مى كنند با او».

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 297.

ص: 398

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 590)

روايت كرده اند كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ كس نيست كه حمد دوست تر دارد از خداى تعالى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 591)

و در خبر مى آيد كه رسول عليه السلام بر منبر گفت در خطبه اى كه:«گواهى به دروغ معادل است شرك به خداى را». آن گه اين آيه (3) بخواند... رسول عليه السلام گفت: «يبعث شاهدُ الزُور مولغاً لسانه في النار؛ گواه دروغ را برانگيزند زبان در آتش كرده، روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 595)

روايت است از زِرِّ بن حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت«هر كه او سورة المؤمنون بخواند، فرشتگان او را بشارت دهند به روح و ريحان؛ بر وجهى كه چشم او روشن شود وقت نزول ملك الموت به او به بركت اين سوره».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 615)

ابوهريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«چون بنده در نماز ايستد، خداى تعالى بدو نگرد. چون بنده به جايى نگرد، خداى تعالى گويد: بنده من به تو مى نگرم، تو به كه مى نگرى؟ به كسى مى نگرى كه او تو را از من بهتر است. روى به من آر كه از من بهتر تو را نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 617)

عطاء روايت كرد كه رسول عليه السلام مردى را ديد كه در نماز دست به محاسن فرود مى آورد، گفت:«اگر دل اين مرد خاشع بودى، اعضاى او نيز خاشع بودى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 3، ص 617)

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 314.
2- . همان، ص 316.
3- . «واجتنبوا قول الزور» .
4- . روض الجنان، ج 13، ص 324.
5- . همان، ج 14، ص 1.
6- . همان، ص 4.
7- . روض الجنان، ج 14، ص 4.

ص: 399

ابوذر غفارى روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«چون يكى از شما روى به نماز آرد، رحمت من روى به او آرد. نبايد تا به سنگ ريزه مسجد بازى كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 617)

روايت كردند از عطاء از عبداللّه عباس از رسول عليه السلام كه گفت:«چون خداى تعالى بهشت عدن بيافريد، در آنجا بيافريد آنچه هيچ چشم چنان نديده است و هيچ گوش چنان نشنيده و بر خاطر هيچ آدمى آن نگذشته است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 618)

روايت كردند از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون مؤمن فرشتگان مرگ را ببيند، او را گويند اختيار كنى تا تو را باز گذاريم تا با دنيا روى بر طريق امتحان. گويد: نه كه دنيا سراى بلا و محنت است؛ بل خواهم تا قدوم من بر خداى باشد و امّا چون كافر فرشتگان را بيند گويد: «ربّ ارجعون» (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 639 _ 640)

ابوالهيثم روايت كرد از ابو سعيد خُدَرى كه رسول عليه السلام گفت در اين آيه: «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النّارُ» (5) . «چون آتش به او رسد، لب زَبَرين او بر بالا جهد؛ چنان كه به ميان سرش رسد و لب زيرين چندان كه به نافش رسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 641)

حبش بن عبداللّه الصنعانى گفت كه عبداللّه مسعود يك روز به مبتلايى بگذشت. بر او رفت و اين آيات «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً» (7) تا به آخر سوره در گوش او خواند. نيك شد و بر پاى خاست. رسول عليه السلام گفت: «چه خواندى در گوش او؟» گفت: اين آيتها. رسول عليه السلام گفت: «به آن خداى كه جان من به امر اوست، اگر بنده از سَر يقين و ايمان بر كوه خواند، از جاى بشود».

.


1- . همان، ص 4 _ 5 .
2- . همان، ص 6 _ 7.
3- . المؤمنون (23): آيه 99.
4- . روض الجنان، ج 4، ص 52.
5- . المؤمنون (23): آيه 104.
6- . روض الجنان، ج 14، ص 55 _ 56 .
7- . لعل الفقرة الأُولى إشارة إلى أنفاس الخلائق وحركاتهم أو أعمار العباد . والثانية ، توقع الشيء : ترقبه ، والمراد بالمتوقع ، مالا مفر من وقوعه ، والمراد ، التحذير عما يتوقع حدوثه كالموت وتوابعه .

ص: 400

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 645)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه گفت:پيغمبر عليه السلام گفت: «هر كه او سورة النور بخواند، خداى تعالى او را به عدد هر مؤمنى كه بود و باشد از گذشتگان و آيندگان، ده حسنه بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 645)

هاشم بن عروه از عايشه روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«زنان را بر غرفها منشانيد و ايشان را نوشتن مياموزيد. دوك رشتن بياموزيد و سوره نور».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 645)

حديث ماعز معروف است كه بيامد و گفت:يا رسول اللّه ! زنيت فطهّرنى؛ زنان كرده ام، مرا پاك كن. رسول عليه السلام روى بگردانيد. او به دگر جانب رفت و بگفت. رسول روى بگردانيد. سيُّم بار به ديگر جانب آمد و گفت: «زنيت فطهّرنى. رسول عليه السلامآن را كاره بود.طَلَبِ شبهتى مى كرد تا دفع حدّ كند. گفت: «لعلّك قبلتها؛ همانا بوسه داده باشى؟» گفت: يا رسول اللّه ! بيش از اين بوده است و خواست تا دگر باره گويد. يكى از جمله صحابه گفت: يا هذا، دانسته هستى كه اگر يك بار دگر گويى رسول عليه السلام تو را رجم فرمايد و سنگسار كند؟ گفت: دانسته ام و خود براى اين آمده ام كه رسوائى و عذاب دنيا از عذاب و رسوايى آخرت آسان تر است. آن گه بار چهارم گفت: يا رسول اللّه ! زنيت فطهّرنى. رسول گفت: «همانا تو را در عقل خللى هست؟». گفت: يا رسول اللّه ! در عقل من خلل نيست و ليكن شيطان بر من مستولى شد. رسول عليه السلام صحابه را پرسيد كه: «اين را كامل عقل مى شناسيد؟» گفتند: آرى، يا رسول اللّه . آن گه رسول عليه السلام بفرمود تا او را رجم كردند».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 62.
2- . همان، ص 62.
3- . همان، ص 62.

ص: 401

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 5)

ابو هريره گفت كه رسول عليه السلام گفت كه:«اقامت حدّ به زمينى، اهل آن زمين را بهتر باشد از چهل شبانه روز باران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 10)

حذيفة اليمان روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«از زنا بپرهيزيد كه در او شش خصلت است: سه در دنياست و سه در آخرت. امّا آن سه كه در دنياست، آبروى ببرد و درويشى آرد و عمر بكاهد. و امّا آن سه كه در آخرت است، خشم خداى به واجب كند و حساب بد بود خداوندش را، و ملازمت دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 10 _ 11)

انس روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«اعمال امّت من بر من هر شب آدينه عرض كنند دو بار خشم خداى سخت باشد بر زنا كنندگان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 11)

رسول عليه السلام گفت:«از خداى بترس كه عذاب دنيا خوارتر از عذاب آخرت است و عذاب خداى سخت تر از عذاب آدميان است و اگر تو را چيزى بر اين حمل كرده است از اين، باز آى و توبه كن كه اين نوبت پنجم موجب عذاب لعنت است بر دروغ زن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 16)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 70 _ 71.
2- . همان، ص 81.
3- . همان، ص 81 _ 82.
4- . همان، ص 82.
5- . همان، ص 93.

ص: 402

عطاء بن يسار گفت:مردى رسول عليه السلام را گفت: يا رسول اللّه ! مرا مادرى است، چون نزديك او خواهم شدن دستورى خواهم؟ گفت: بلى. گفت: خدمت او مرا بايد كردن و هر روز چند بار برو رفتن بهر نوبت دستورى خواهم؟ گفت: آرى. آن گه گفت: «شايد تو را كه در روى و او را برهنه بينى؟» گفت: نه. گفت: پس دستورى بخواه.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 30)

در خبر است كه ابو موسى اشعرى در سراى عمر خطّاب آمد و تعلّل بكرد و سلام كرد و دستورى خواست سه بار. جوابش دادند به جوابى كه معنى آن توقّف بود. برفت. عمر كس فرستاد و او را باز خواند. گفت:چرا توقّف نكردى. گفت: از براى آنكه از رسول شنيدم كه گفت: «سه بار چون دستورى خواهى و دستورى ندهند، برگردى». گفت: اگر كسى را بيارى كه با تو اين شنيده باشد، و الاّ تو را عقوبت كنم. او برفت و يكى از صحابه را بياورد كه با او اين حديث شنيده بود تا گواهى داد تا عمر دست از او بداشت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 30)

رسول عليه السلام گفت:«مردى چون به دَرِ سراى رسد، تسبيح و تهليل كند كه اهل سراى آگاه شوند از آنكه او در سراى خواهد آمد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 30)

ابو هريره گفت از رسول عليه السلام كه:«بَينا مرد در نماز باشد. زنى بگذرد او در نماز به آن نگرد و چشم از قفاى او رها كند. بيم آن بود كه چشمهاى او برود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 32)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 121.
2- . همان، ص 121.
3- . اين حديث در روض الجنان چاپ 20 جلدى يافت نشد.
4- . روض الجنان، ج 14، ص 124.

ص: 403

ابو نجيح السّلمى گفت كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه طول دارد، چندان كه زن تواند كرد و نكند از ما نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 34)

ابو اُمامه گفت از رسول عليه السلام كه او گفت:«چهار كس آن باشند كه خداى تعالى لعنت كند ايشان را از بالاى عرش و فرشتگان آمين كنند. يكى آنكه از زنان خود را نگاهدارد و زن نكند و كنيزك ندارد تا او را فرزند نباشد، و مردى كه تشبّه كند به زنان و خداى او را مرد آفريده باشد، و زنى كه تشبّه كند به مردان و خداى او را زن آفريده باشد، و آنكه درويشان را معطّل فرو گذارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 34)

عكاف بن وادعة الهلالى گفت:به نزديك رسول عليه السلام شدم، مرا گفت: «يا عكاف! زن دارى؟» گفتم: نه. گفت: «كنيزك دارى؟» گفتم: نه. گفت: تو تندرستى و توانگر؟» گفتم: آرى الحمد للّه. گفت: «فانّك إِذاً من إِخوان الشياطين؛ تو از برادران ديوانى. إِمّا از رهبانان و ترسايان باش و إِمّا آن كه مسلمانان كنند كه سنّت ما نكاح است و بدترين شما عزبان اند و مردگان شما آنان اند كه عزب بميرند». آن گه گفت: «شيطان را در خود سلاحى نيست بليغ تر از زنان الاّ و آنان كه زنان دارند مطهّران اند و مبرّايان از فنا. و يحك يا عكاف! زنان صواحب داوودند و زنان صواحب ايّوب و صواحب يوسف. و يحك يا عكاف! زن بكن، زن بكن كه تو از جمله گناهكارانى». گفتم يا رسول اللّه ! زنى ده مرا پيش از آنكه از اينجا برخيزم. گفت: «به تو دادم كريمه بنت كلثوم الحميرى را».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 129.
2- . همان، ص 129 _ 130.

ص: 404

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 35)

عبداللّه مسعود روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«چون بر امّت من صد و هشتاد سال بگذرد از هجرت من، روا بود كه اختيار غربت و عزلت كنند و بر سر كوهها عبادت كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 35)

رسول عليه السلام فرمود:«چون يكى از شما زن خواهد، بايد تا از مويش بپرسند؛ چنان كه از رويش كه موى احدى الجمالين است. از دو نيكويى، يكى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 35)

عايشه روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«نكاح آشكارا كنيد و در مسجدها كنيد و در وقت زفاف رواست تا دف زنيد و وليمه بكنيد و اگر همه به گوسفندى باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 35)

معاذ جبل گفت:يا رسول اللّه عليه السلام حاضر بودم به گواه گيران. مردى انصارى را عقد ببست. آن گه گفت: على الالفة والخير والطير الميمون؛ بر الفت باد و خير و فال خجسته. آن گه گفت: نثارى كنيد بر سر صاحبان. آن گه سبدها بياوردند درو ميوه، در بعضى سكّر. رسول عليه السلام بفرمود تا بريختند آنجا و از صحابه كس دست برو ننهاد. رسول عليه السلام گفت: «چه نيكو است حلم چيزى برنمى گيرد و نمى رباييد». گفتند: يا رسول اللّه ! نه ما را نهى كردى فلان روز از نهب؟ گفت: «بلى شما را نهى كردم از نهب لشكر، و نهى نكردم از نهب و لايم». آن گه در افتادند آن ميوه و سكّر مى ربودند و رسول عليه السلام هم با ايشان مى ربود.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 130.
2- . همان، ص 131.
3- . همان، ص 131.
4- . همان، ص 132.

ص: 405

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 35 _ 36)

عايشه گفت:دختركى انصارى در حجره من بود و من او را مى پروردم. او را به شوهرى دادم. آن شب كه به خانه شوهر شد در همسايگى ما، رسول عليه السلامگفت: «چرا هيچ آوازى نيست اينجا و شعرى نمى خوانند كه انصاريان را اين عادت باشد و دوست دارند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 36)

در خبر است كه مردى به خدمت رسول عليه السلام آمد و گفت:يا رسول! درويشم. گفت: «برو زن بكن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 37)

ابوهريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«سه كس آنان اند كه بر خداى واجب است كه ايشان را يارى دهد. مردى كه در سبيل خداى بيرون آيد؛ يعنى به هجرت يا جهاد، و مردى كه زنى بكند تا خداى او را مستغنى بكند، و غلامى كه مكاتبه خواهد از خواجه و نيّت اداء كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 38)

ابوهريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هيچ كس نباشد كه بامداد و شبانگاه به مسجد رود و مسجد بگزيند بر جاهاى ديگر، الاّ او را به نزديك خداى تعالى نزل معدّ و به جارده باشد در بهشت؛ چنان كه يكى از ما به نزديك دوستى شود به زيارت، نه او اجتهاد كند در كرامت او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 45)

سهل بن السّعد الساعدى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه بامداد و شبانگاه به مسجد شود تا علمى آموزد از كسى يا كسى را علمى در آموزد، ثواب او ثواب مجاهدان باشد در سبيل خداى كه جهاد كنند و غنيمت بردارند. و هر كس كه نه براى اين به مسجد شود، همچنان باشد كه به نظاره كارى شود و بيند آن چيز را و از آن نصيبى نيابد نمازكنان را بيند و از ايشان نباشد و ذاكران را بيند و از ايشان نباشد».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 132.
2- . همان، ص 132.
3- . همان، ص 134.
4- . همان، ص 137.
5- . همان، ص 152 _ 153.

ص: 406

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 45 _ 46)

در خبر است كه رسول عليه السلام را پرسيدند كه فرداى قيامت امّت تو در صراط چگونه گذرند در ظلمات قيامت؟ گفت:«امّت بر صراط به نور على گذرند و على بر صراط به نور من گذرد و من به نور خداى گذرم و نور امّت از نور على است و نور على از نور من و نور من از نور خداى تعالى و هر كه به ما تولّى نكند، او را نور نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 50)

اين خبرى است معروف كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ كس را حلال نيست كه جمع كند ميان نام و كنيت من مگر مهدى امّت را كه او را رواست كه نام و كنيت من برگيرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 55)

ابوهريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«چون يكى از شما به اهل مجلسى رسد، بايد تا سلام كند اگر خواهد كه بنشيند بنشيند و چون خواهد تا برود نيز سلام كند كه آن اوّل أولى تر است از اين آخر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 61)

انس مالك گويد:من خدمت رسول كردم مدّتى. هرگز مرا نگفت در كارى كه كردم كه چرا كردى و اگر چيزى بشكستم، نگفت كه چرا شكستى. روزى آب بر دست او مى ريختيم، مرا گفت: «تو را سه خصلت بياموزم كه به آن منتفع شوى» گفتم: بابى انت و امّى يا رسول اللّه . گفت: «هر كس را كه بينى از امّت بر او سلام كن تا عمرت دراز شود، و چون در خانه خود روى سلام كن بر اهل خانه ات تا خير خانه ات بسيار شود، و نماز سنّت به جاى آر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 61)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 153.
2- . همان، ص 162.
3- . همان، ص 172.
4- . همان، ص 185.
5- . همان، ص 186.

ص: 407

روايت است از ابواُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة الفرقان بخواند، خداى تعالى او را در قيامت در زمره مؤمنان حشر كند كه ايمان دارند بر بعث و نشور و او را بى حساب به بهشت فرستند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 63)

راوى خبر گويد كه رسول عليه السلام را پرسيدند از اين آيت (2) ، گفت: «به حقّ آن خداى كه جان من به امر اوست كه ايشان را چنان در دوزخ فكنند به كُره و زور كه ميخ در ديوار كوبند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 68)

انس مالك گويد از رسول عليه السلام كه:«اوّل كسى كه او را حلّه آتش پوشانند روز قيامت، ابليس باشد و آن حلّه آتش بر او تا به قدم برسد؛ چنان كه بر زمين مى كشد و فرزندان او از قفاى او مى روند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 68)

ابودردا روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«واى عالم از دست جاهل، و واى جاهل از دست عالم، و واى مالك از دست مملوك، و واى مملوك از دست مالك، و واى شديد از ضعيف، و واى ضعيف از شديد، و واى سلطان از رعيّت، و واى رعيّت از سلطان كه اينان همه بهرى فتنه بهرى اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 70)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او قرآن بياموزد و بداند و مصحف درآويزد و در او ننگرد و تعهّد نكند روز قيامت در او آويزد و گويد: بار خدايا! اين بنده مرا مهجور كرد از ميان من و او حكم كن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 76 _ 77)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 189.
2- . الإبط : جمع آباط باطن الكتف . ضرب الآباط : كناية عن شد الرحال وحثّ المسير والسفر لأنّ الراكب يضرب برجله إبطَ الإبل . والمراد بالرجاء هنا السؤال وطلب الحاجة .
3- . مراد آيه: «وَإِذا أَلقُوا مِنهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرِّنِينَ هُنالِكَ ثُبُوراً» الفرقان (25): 13 است.
4- . روض الجنان، ج 14، ص 200.
5- . همان، ص 200.
6- . همان، ص 205.

ص: 408

محمّد بن اسحاق روايت كرد از محمّد بن كعب القرطى كه رسول عليه السلامگفت:«اوّل كس كه روز قيامت به بهشت رود، بنده گنگى سياه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 78 _ 79)

عبداللّه مسعود گفت از رسول عليه السلام كه گفت:«هيچ سال نباشد كه باران او از سال ديگر بيشتر باشد يا كمتر خداى تعالى روزيها بخشيده است. آنچه هر سال كفاف باشد به آسمان دنيا فرستد به كيلى معلوم و وزنى معلوم وليكن چون گروهى معصيت كنند، خداى تعالى گويد باران را ميان ايشان قسمت كرديم و تصريف كرديم. بعضى را بسيار بداديم و بعضى را اندك، بهرى را سالى بدهيم و سالى ندهيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 87)

عكرمه گفت از پدرش، از جدّش، از عبداللّه كه گفت:من از دهن پيغمبر شنيدم كه گفت: «خداى تعالى علقه اى بيافريد و در صلب آدم نهاد. آن گه از صلب آدم به شيث رسانيد. آن گه او را مى گردانيد از اصلاب طاهرين به ارحام مطهّرات. آن گه آن را ببخشيد و دو نيمه كرد: يك نيمه در صلب عبداللّه نهاد و يك نيمه در صلب ابوطالب. از نيمه اوّل و فاضل تر، مرا آفريد كه محمّدم و مرا نبوّت و رسالت و كتاب داد، و از نيمه ديگر على را آفريد و او را طهارت و شجاعت و وصيّت داد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 89)

جابر گفت:شنيدم از رسول عليه السلام كه گفت: «چون خداى تعالى خواست تا مرا بيافريند، از نور سفيد و در صلب آدم نهاد. آن گه مى گردانيد آن را از اصلاب طاهرين به ارحام طاهرات تا به صلب عبدالمطلب رسانيد. آن گه آن را به دو فرقه كرد: يك فرقه به عبداللّه داد و يك فرقه به ابوطالب داد. از عبداللّه من آمدم و از ابوطالب على. آن گه نور من به فاطمه انتقال كرد. از على و فاطمه، حسن و حسين آمدند و ايشان طاهر مطهّرند. امّا نطفه فاطمه، به حسن انتقال كرد و نطفه على، به حسين افتاد. آن گه از او انتقال مى افتد به ائمّه تا به دامن قيامت».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 222.
2- . همان، ص 240.
3- . همان، ص 244 _ 245.

ص: 409

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 89 _ 90)

ابوبريدة الاسلمى روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«قومى باشند از امّت من و ايشان را نيافريده اند؛ پس از اين خواهند بود. پندارى كه من ايشان را مى بينم، ايشان را دارم و ايشان مرا دوست دارند. ايشان نصيحت كن يكديگر باشند و آنچه دارند بر يكديگر مبذول دارند و به نور خداى روند در ميان مردمان بر خفيه و تقيّه، از مردمان پوشيده و كرانه گرفتند، مردم از ايشان به سلامت باشند، صابر و حليم باشند، دلهاى ايشان به ذكر خداى باز گردد و مسجدها به نماز آبادان دارند، بر كوچكان رحمت كنند و بزرگان را حرمت دارند و با يكديگر مواسات كنند، توانگرشان بر درويش بذل كند، قويشان بر ضعيف رحمت كند، بيمار پرسيدن به پاى دارند و از قفاى جنازها بروند و در ميانه». آن گه كه رسول اين مى گفت، يكى از حاضران گفت كه با بنده رفق كنند؟ رسول عليه السلامگفت: «كلاً ايشان را بنده نباشد. ايشان خدمت خود به نفس خود كنند و ايشان بر خداى گرامى تر از آن باشند كه دنيا برايشان فراخ كند». آن گه رسول عليه السلام اين آيه برخواند: «وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» (2) .

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 106)

عبداللّه مسعود گفت:از رسول عليه السلام پرسيدم و گفتم: كدام گناه عظيم تر است؟ گفت: «آنكه با خداى انباز گيرد و او آفريدگار خلق است». گفتم: پس كدام؟ گفت: «آنكه فرزندان را بكشد ترس درويشى را تا آنكه با او طعام خورد». گفتم: پس كدام؟ گفت: «آنكه با زن همسايه، زنا كند».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 246.
2- . الفرقان (25): آيه 63.
3- . روض الجنان، ج 14، ص 282 در چاپ بيست جلدى از أبوبرزه اسلمى روايت كرده.

ص: 410

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 107)

لقمان بن عامر گفت:ابو امامة الباهلى را گفتم: مرا حديثى گوى كه از رسول عليه السلام شنيده باشى. گفت: از رسول عليه السلام شنيدم كه گفت: «اگر سنگى گران از كنار دوزخ در دوزخ اندازند، به هفتاد سال به قعر دوزخ نرسد، امّا در اين مدّت بغى و آثام رسد». گفتيم: يا رسول اللّه غىّ و آثام چه باشد؟ گفت: «آنكه خداى مى گويد: «فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا» (2) «يَلْقَ أَثاماً» (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 107)

ابو هريره گفت كه رسول عليه السلام گفت:«فرداى قيامت، جماعتى گنهكاران تمنا كنند كه كاش گناهان بيشتر كرده بودندى». ما گفتيم: يا رسول اللّه : ايشان كه باشند؟ گفت: «آنان كه سيّئات ايشان به حسنات بدل كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 108)

ابوذر روايت كرده از رسول خدا عليه السلام كه او گفت:«فرداى قيامت بنده را در عرصه قيامت آرند و صحيفه او به دست او دهند و در آن صحيفه گناهان صغيره باشد. او مى خواند و از كبيره مى ترسد. چون فرو خواند و كباير بينند، گويد مرا گناهى هست كه نمى بينم اينجا. گويند او را، خداى به حسنات بدل كرد». گفت: رسول اين حديث مى كرد و به خرّمى خنديد؛ چنان كه دندان هاى او مى ديدند مردمان».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 285.
2- . مريم (19): آيه 59 .
3- . الفرقان (25): آيه 68 .
4- . روض الجنان، ج 14، ص 285.
5- . همان، ص 287.

ص: 411

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 108)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى اين هفت سورت دراز مرا به جاى تورات داد، و طواسين به جاى زبور، و تفضيل داد به حواميم و مفصل و پيش از آن هيچ پيغامبر را نداده بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 111 _ 112)

ابو اُمامه روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة الشعراء برخواند، خداى تعالى به عدد هر كه به نوح آيمان آورد و عدد آنكه به او كافر شدند و به هود و شعيب و صالح و ابراهيم و عيسى و محمّد (عليه و عليهم السلام) مؤمن شدند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 112)

محمد بن الحنفيّه روايت كرد از اميرالمؤمنين عليه السلام كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«طاء طور سينا است و سين اسكندريه است و ميم مكّه است. خداى تعالى قسم ياد كرد به اين چيزها».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 114)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«روز قيامت، چون اهل بهشت در بهشت قرار گيرند، يكى از جمله ايشان گويد: بار خدايا! حال دوست من فلان چيست؟ حق تعالى گويد: او به دوزخ است، گرفتار به گناه خود. اين مؤمن شفاعت كند. گويد: بار خدايا! اگر از كرم روى دارد او را به من بخش. گويد: بخشيدم. بروند و او را از دوزخ بياورند. عند آن حال كافران گويند: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ * وَلا صَدِيقٍ حَمِيمٍ» (5) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 129)

ابو هريره گفت:يك روز حسّان در مسجد رسول عليه السلام شعر مى خواند. عمر خطّاب بگذشت و به خشم درو نگريد. حسّان گفت: چه مى نگرى من اينجا شعر خواندم كه بهتر از تو حاضر بود؛ يعنى رسول عليه السلام. گفت: يا ابا هريره! به خداى بر تو كه شنيدى رسول عليه السلام مرا گفت و عبداللّه رواحة را و كعب بن مالك را «اللّهم ايّدهم بروح القدس». گفت: نعم.

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 287.
2- . همان، ص 295.
3- . همان، ص 295.
4- . همان، ص 302.
5- . الشعراء (26): آيه 100 _ 101.
6- . روض الجنان، ج 14، ص 366.

ص: 412

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 143 _ 144)

از زِرّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سوره طس سليمان برخواند، خداى تعالى او را ده حسنه بنويسد، به عدد هر كس كه به سليمان ايمان داده است و به هود و شعيب و صالح و ابراهيم و به عدد آنان كه به ايشان كافر شدند و روز قيامت از گور برخيزد و مى گويد: لا اله الاّ اللّه ومحمّد رسول اللّه وعلى ولىّ اللّه ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 144)

حسن بصرى گفت كه رسول عليه السلام گفت:«خروس بانگ مى كند: اذكروا يا غافلين؛ ذكر خداى كنيد اى غافلان!».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 152)

عبداللّه بن عمر اللّيثى روايت كرد از ابو سرجة الانصارى كه رسول عليه السلامگفت:«اين دابّه را سه خروج باشد. يك بار برون آيد به اقصى اليمن. خبر او در باديه فاش شود و ليكن به مكّه نرسد. خبر او چون مدّتى دراز بر اين برآيد. يك بار ديگر بيرون آيد خبر او در باديه آشكارا شود و در مكّه نيز خبر باشد از او. آن گه يك روز مردمان در مكّه در مسجد الحرام باشند، او از ناحيت مسجد بيرون آيد، زيادت مى شود و نزديك مى درآيد از ميان حجر الاسود و در بنى مخزوم پديد آيد. مردم از او بترسند و بگريزند و جماعتى كه دانند كه از خداى نتوان گريختن، به پيش او شوند و رويهاى ايشان روشن شود، چون ستاره درخشان. آن گه روى در زمين نهند. هيچ طالب او را در نيابد كه هيچ هارب از او غايب نشود تا به حجاب هايى كه به او برسد. آن كس كه دشمن او باشد، از او بترسد. از ترس او پناه با نماز دهد كه نماز مى كنم. او از پس پشت او درآيد و گويد: يا فلان! اكنون نماز مى كنى؟ او روى باو گرداند. او داغى بر روى او نهد با مردمان مجاورت در سراهايشان و مصاحبت كند در سفرها و مشاركت در مالهاشان. مؤمن را از كافر بشناسد و كافر را از مؤمن. اين را گويد يا مؤمن، آن را گويد يا كافر».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 370.
2- . همان، ج 15، ص 1.
3- . همان، ص 21.

ص: 413

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 176)

حذيفة اليمانى گفت از رسول عليه السلام كه او گفت:«دابّة الارض بيست گز بالاى او باشد. هيچ طالب او را درنيابد و هيچ هارب از او فائت نشود. مؤمن را بر روى علامت زند و كافر را بر روى داغ نهد. عصاى موسى با او باشد و انگشترى سليمان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 176)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام گفت:«دابّة الارض چون بيرون آيد، عصاى موسى با او باشد و انگشترى سليمان يا انگشترى روى مؤمن را نقش كند و مهر، و به عصاى موسى كافر را بينى بشكند و چون مؤمنان و كافران بر او حاضر آيند، ايشان را از يكديگر بشناسد. مؤمن را گويد يا مؤمن و كافر را گويد يا كافر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 177)

عبداللّه عمر روايت كرد كه اعرابى به نزديك رسول آمد و از او پرسيد كه صور چيست؟ گفت:«بر شكل قرنى است و سروئى مجوّف كه او دمند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه:«خداى تعالى، چون از خلق آسمان و زمين بپرداخت، صور بيافريد و به اسرافيل داد. او بستد و در دهن گرفت و چشم در زير عرش كشيد تا كى فرمايد او را كه در صور دَمْ». گفت: من گفتم: يا رسول اللّه ! صور چه باشد؟ گفت: «سروئى است بزرگ و عظيم، دور او چندِ عرض آسمان و زمين. اسرافيل عليه السلام سه بار در دَمد: يكى نفخه فزع باشد، نفحه دوم نفحه صعق باشد، و سيم نفخه احياء باشد كه خداى خلقان را زنده كند. خداى تعالى به نفخه اوّل، اسرافيل را فرمايد كه در صور دَمْ. او يك بار در صور دمد دميدنى كه به هر چه در آسمان و زمين برسد، الاّ آن كس كه خداى خواهد و خداى تعالى فرمايد تا آن نفخ ممدود و مطوّل كند و آن آن است كه خداى تعالى گفت: «ما يَنْظُرُونَ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً» (5) . خداى تعالى عند آن كوهها را به رفتن درآرد تا همچنان بروند كه ابر رود و زمين بجنبد جنبيدنى كه ساكن نشود، چه خداى تعالى آن را بر كوهها بر جاى مى دارد كه ميخهاى اوست تا به مانند سفينه و كشتى شود بر سر آب يا آوندى كه آويخته از سقفى كه باد بر او مى ورزد و مى جنباند».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 74.
2- . همان، ص 74 _ 75.
3- . همان، ص 75.
4- . همان، ص 78 _ 79.
5- . يس (36): آيه 49.

ص: 414

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 178 _ 179)

ابو هريره گفت:يا رسول اللّه ! اينان كه اند كه خداى تعالى استثناء كرد ايشان را بقوله: «إِلاّ ما شاءَ اللّه ُ» (2) گفت: «ايشان شهيدان باشند. فزع بر زندگانى باشد كه آنجا باشند و ايشان زندگان باشند به نزديك خداى تعالى؛ چنان كه گفت: «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 179)

اُبَىِّ كعب روايت كرد از رسول عليه السلام گفت:«هر كه او طسم قصص بخواند، هيچ فرشته نماند، الاّ بر صدق او گواهى دهد روز قيامت كه او صادق بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 182)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى پس از آنكه تورات فرو فرستاد هيچ امّت را و هيچ قرن را و قوم را هلاك نكرد به عذابى از آسمان جز قومى را كه مسخ كرد با بوزينه».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 798.
2- . القنوط : اليأس .
3- . الأنعام (6): آيه 128.
4- . آل عمران (3): آيه 169.
5- . روض الجنان، ج 15، ص 80 _ 81 .

ص: 415

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 205)

سهل بن سعد الساعدى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«خداى تعالى نوشته نوشت بر برگ مورد پيش از آنكه خلقان را آفريد به دو هزار سال. آن گه بر عرش نهاد. پس ندا كرد: يا أُمّةَ أَحمد إِنّ رحمتي سبقت غضبي؛ اى امّت احمد! رحمت من سبق برد خشم مرا. بدادم شما را پيش از نكه خواستيد و بيامرزيدم شما را پيش از آنكه استغفار كرديد. هر كس كه با پيش من آيد و او گواهى دهد كه جز خداى خداى نيست و محمّد رسول اوست، او را به بهشت برم و لكن رحمة من ربّك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 206)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه سوره عنكبوت بخواند، خداى تعالى او را به عدد هر مؤمنى و منافقى كه بودند و باشند تا به دامن قيامت، ده حسنه بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 225)

بهر بن حكيم روايت كرد از پدرش و جدّش كه گفت رسول را پرسيدم كه من با كه نيكويى كنم؟ گفت:«با مادرت». گفتم: پس با كه؟ گفت: «با مادرت». گفتم: پس با كه؟ گفت: «با مادرت». گفتم: پس با كه؟ گفت: «با پدرت». گفتم: پس با كه؟ گفت: «الاقرب فالاقرب؛ با آنكه نزديك تر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 229)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 138.
2- . همان، ص 139 _ 140.
3- . همان، ص 182.
4- . روض الجنان، ج 15، ص 190.

ص: 416

رسول عليه السلام گفت:«نماز نباشد آن را كه طاعت نماز بدارد و طاعت نماز آن بود كه از فحشاء و منكر باز ايستد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 239)

جابر روايت كرد كه يك روز رسول را گفتند:يا رسول اللّه ! فلان كس به روز نماز مى كند و به شب دزدى. گفت: «نماز او او را منع كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 239)

انس مالك روايت كرد كه رسول را گفتند:يا رسول اللّه ! فلان كس پنج نماز با تو جماعت مى كند و ليكن هيچ معصيت رها نمى كند كه ارتكاب نمى كند. گفت: «نماز او را منع كند». پس روزى برنيامد كه توبه كرد از معاصى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 239)

عبداللّه مسعود روايت كرد از رسول عليه السلام گفت:«در آيت ذكر خداى نكوتر و فاضل تر است به همه حال، و ذكر خداى كه بنده كند آن است كه او ياد دارد خداى را عند محرّمات تا اجتناب كند و عند محلّلات تا استحلال كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 239)

معاذ جبل گفت با رسول عليه السلام در بعضى راهها مى رفتيم، مرا گفت:يا معاذ! «اين السابقون؟» گفتم: يا رسول اللّه ايشان از پيش رفند و ما باز مانديم. گفت: «يا معاذ! كجااند آن سابقون كه ايشان به ذكر خداى تعالى حريص بودند». آن گه گفت: «هر كس خواهد كه در مرغزارهاى بهشت چرا كند، بايد كه ذكر خداى بسيار كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 239)

.


1- . همان، ص 211.
2- . همان، ص 211.
3- . همان، ص 211.
4- . همان، ص 212.
5- . همان، ص 212..

ص: 417

معاذ گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه از عمل ها كدام فاضل تر است؟ گفت:«آنكه مرگ بر تو رسد و زبان تو به ذكر خداى تعالى تر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 239)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«دنيا ملعون است با آنچه در اوست، الاّ ذكر خداى تعالى يا عالمى و يا متعلّمى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 239 _ 240)

ابو اُمامه روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سوره روم بخواند، خداى تعالى او را ده حسنه بدهد، به عدد هر فرشته كه خداى را در ميان و آسمان و زمين تسبيح مى كنند و هر طاعت كه آن روز و آن شب كند، به موقع قبول افتد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 247)

عطاء بن يسار روايت كرد از ابو هريره از رسول عليه السلام كه او گفت:«بهشت صد درجه است. ميان هر درجه چندان كه از آسمان تا زمين و درجه برترين او فردوس است و جويهاى بهشت از فرود مى آيد و عرش روز قيامت برو نهاده باشد». مردى بر پاى خواست گفت: يا رسول اللّه ! من مردى ام كه آواز خوش دوست دارم. در بهشت هيچ آوازِ خوش باشد؟ گفت: «آرى بدان خداى كه جان من به دست اوست كه خداى را در بهشت درختى است، وَحْى كند به آن درخت كه سماعى بشنوان بندگانى را كه در دنيا خود را دور داشتند از سماع ملاهى و معارف باطل از بربط مزامير. آن درخت به آواز آيد، به تسبيح و تهليل؛ آوازى كه خلايق مانند آن نشنيده باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 254)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 213.
2- . همان، ص 213.
3- . همان، ص 231.
4- . همان، ص 247.

ص: 418

ابو درداء روايت كرد كه روزى رسول عليه السلام ذكر بهشت مى كرد و انواع نعمت او. اعرابى به آخر قوم نشسته بود، در زانو افتاد و گفت:يا رسول اللّه ! در بهشت سماع باشد؟ گفت: «بلى در بهشت جويى است، در كنار آن جوى نباتى رُسته است. حوصان آن نبات آوازى دهد و سماعى كند كه خلايق مثل آن نشنيده باشند و آن فاضل تر نعمتى باشد در بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 254)

انس مالك روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه خواهد كه او را فرداى قيامت به كيل تمام تر دهند تا بگويد: «فَسُبْحانَ اللّه ِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ... وَكَذلِكَ تُخْرَجُونَ» (2) «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ * وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ * وَالْحَمْدُ للّه ِِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 255)

عياض بن عمار روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى مرا فرمود كه بياموزم شما را آنچه ندانيد و خداى تعالى گفت مرا كه آنچه بندگان خود داده ام حلال است ايشان را. من بندگان خود را، همه را مسلمان آفريده ام. شيطان مى آيد ايشان را مى فريبد و بر ايشان حرام مى كند آنچه من حلال كردم ايشان را مى فرمايد ايشان را تا به من شرك آرند تغيير و تبديل نيست خلق خداى را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 258)

روايت است از زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب از پيغامبر عليه السلام كه:«هر كه سوره لقمان بخواند، در قيامت رفيق لقمان باشد و به عدد هر كس كه در دنيا معروف كند و منكر، خداى تعالى او را ده حسنه بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 268 _ 267)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 247.
2- . القنوط : اليأس ، وقنّطه : يأّسه . رَوْح اللّه : لطفه ورأفته . مكر اللّه : أخذ العبد بالعقاب من حيث لا يشعر.
3- . الروم (30): آيات 17 _ 19.
4- . الصافّات (37): آيات 180 _ 182 .
5- . روض الجنان، ج 15، ص 249.
6- . همان، ص 256.

ص: 419

ابو اُمامه روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«حلال نباشد تعليم مغنيّات و زنانى كه غنا آموزند، بيعشان روا نباشد و بهاى ايشان حرام باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 268 _ 269)

ابو اُمامه روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«خداى تعالى مرا بفرستاد تا هُدا و رحمت عالميان باشم و مرا فرمود تا مزامير و معارف و اوتار و بتان را محو كنم و كارهاى جاهليّت را، و خداى سوگند خورد به عزّت خود كه هيچ بنده اى نباشد كه او شربت خمر باز خورد به قصد، الاّ مانند آن شربت صديد دهم او را در قيامت اگر آمرزنده باشد و اگر معذّب، و هيچ كس نباشد كه كودكى را شربت خمر دهد يا ضعيفى را و الاّ مانند آن شربت صديد او را اگر معذّب و اگر مغفور بود، و هر كس خمر رها كند براى من، او را از حوضهاى قدس آب دهم». آن گه گفت: «آلات مزامير خريدن و فروختن و بهاى آموختن و تجارت كردن به آن حرام باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 269)

عبداللّه عمر گفت از رسول عليه السلام شنيدم كه او گفت:«حق است اين كه مى گويم لقمان پيغمبر نبود و ليكن بنده بود ماضى در كارها به جدّ و اجتهاد بسيار تفكّر، نيكو يقين، خداى را دوست داشت، خداى او را دوست داشت و خداى منّت نهاد بر او به حكمت. در نيمه روز خفته بود، ندايى شنيد كه او را گفتند: يا لقمان! خواهى تا تو را خداى به خليفه كند در زمين تا ميان مردمان حكم كنى به حق؟ جواب داد كه اگر خداى تعالى مرا مخيّر بكند، من اختيار عافيت كنم، نه اختيار بلا و اگر مرا فرمايد و ايجاب كند به سمع و طاعت برابر كنم چه دانم كه اگر با من اين بكند مرا معاونت كند و عصمت دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 270)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 280.
2- . همان، ص 281.
3- . همان، ص 283.

ص: 420

عبداللّه عمر گفت:رسول عليه السلام گفت: «شتاب كردن در رفتن، بها و جمال مرد ببرد. آواز كم كن و بلند مدار كه منكرترين بانگى بانگ خر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 274)

امّ سعد روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«سه آواز خداى دشمن دارد: بانگ خر، بانگ سگ باشد و آواز مويه گر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 274)

عبداللّه عبّاس گفت:من از رسول خداى پرسيدم، رسول عليه السلام گفت: «امّا نعمت ظاهر اسلام است و حسن خلق و روزى، و نعمت باطن پرده كه بر تو و گناه تو فرو گذاشت». آن گه گفت: يابن عبّاس! «خداى تعالى مرا گفت من مؤمن را سه خير دادم. يكى آنكه پس از انقطاع عملش دعاى مؤمنان با او صرف كنم تا كفّارت گناه او باشد، و دوم در درِ مرگ ثلث مال او را دهم تا به خيراتى كند، سه اُم پرده اى به او فرو پوشيدم و گناهان او را بپوشانيدم كه اگر بعضى از آن مردم را آشكارى شدى عزيزتر كسى از آنِ او، او را بينداختى از اهل و ولد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 276)

رسول عليه السلام گفت:«تورات با آنكه در او علم بسيار است به اضافت با علم خداى، اندك است و خداى تعالى شما را از آن چيزى داده است از آنكه اگر بر او حمل كنيد، منقطع شويد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 278)

عبداللّه عباس روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه سورة السجده بخواند، چندان ثواب دهند او را، مثل ثواب آن كس كه شب قدر در عبادت با روز آرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 280)

جابر عبداللّه انصارى گفت:رسول عليه السلام هيچ شب نخفتى تا اين سوره و سورة الملك برنخواندى و گفتى: «اين دو سورت زياد است بر دگر سوره هاى قرآن به هفتاد حسنه، و هر كه اين دو سورت بخواند او را هفتاد حسنه بنويسند و هفتاد سيّئه بسترند و هفتاد درجه به رفع كنند».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 292.
2- . همان، ص 292.
3- . همان، ص 297.
4- . همان، ص 301.
5- . همان، ص 307.

ص: 421

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 280)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«يك روز فرشته اى آمد به نزديك من، از خداى تعالى پيغامى آورد. چون پيغام بگذارد، پاى برگرفت و بر آسمان نهاد و ديگر پايش بر زمين بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 282)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، انواع فرشتگان را مى ديدم. همه در روى من مى خنديدند با بشر و بشاشت و طلاقت وجه. فرشته اى را ديدم با سهم و هيبت بر كرسى نشسته و لوحى در دست گرفته و در او مى نگريد. بر او سلام كردم، مرا جواب داد و در روى من تبسّم نكرد و چشم به الواح افكند. من گفتم: يا جبرئيل! اين كيست كه مرا هيچ بشاشتى ننمود و در روى من بنخنديد. گفت: اين ملك الموت است تا خداى او را بيافريده است، هرگز نخنديده است. من بر او فراز شدم و گفتم: يا ملك الموت! تو به يك ساعت به همه جهان، چگونه رسى؟ گفت: من از اينجا كه تو بينى كه هستم نجنبم و ليكن حق تعالى دنيا در پيش من چنان نهاده است، چون خوانى در پيش كسى بنهند؛ چنان كه دست او هر جا كه خواهد برسد. من در زمين نگرم، هر جا خواستم دست دراز كنم و نيز مرا اعوان باشند از ملائكه رحمت و عذاب. آنجا كه خواهم ايشان را بفرستم. گفتم: اين لوح چيست؟ گفت: بر اين لوح نام آنان است كه آجال ايشان در اين سال خواهد بودن. مى نگرم هر كه را وقت درآمده باشد، جان او بردارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 283 _ 284)

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 307.
2- . همان، ص 312.
3- . همان، ص 315.

ص: 422

عبداللّه عمر گفت رسول عليه السلام گفت:«هر كه او تعقيب خواند ميان نماز شام و خفتن، خداى تعالى براى او دو كوشك بنا كنند در بهشت، هر يكى يك ساله راه در او چندان درختانِ ميوه باشد كه اهل دنيا از مشرق تا مغرب اگر حاضر آيند، ايشان را كفايت باشد و آن نماز تائبان باشد و آن را ساعت غفلت گويند و از جمله دعاى مستجاب كه آن را رد نكنند، دعايى بود كه ميان نماز شام و خفتن كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 286)

صادق عليه السلام روايت كرد از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول صلى الله عليه و آله او گفت:«وصايت مى كنم شما را به دو ركعت نماز بين العشائين، در ركعت اوّل الحمد يك بار و سيزده بار «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ» و در دوم يك بار الحمد و پانزده بار «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» . هر كس كه اين نماز هر سال بكند، از محسنان باشد؛ اگر هر ماه بكند، از موقنان باشد؛ اگر هر شب آدينه بكند، از صالحان باشد؛ اگر هر شب بكند، مرا در بهشت مزاحمه كند و عدد ثواب او جز خداى نداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 286)

معاذ جبل روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:« «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (3) ، در حقّ آنان آمد كه نماز شب كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 286)

شهربن حوشب روايت كرد از اسماء بنت عميس كه گفت:از رسول عليه السلامشنيدم كه گفت: «چون روز قيامت باشد و خلايق را در موقف عرض بدارند، منادى ندا كند از قبَل ربّ العزّة ندايى كه همه اهل جمع بشنوند: ليقيم الذين كانت تتجافى جنوبهم عن المضاجع برخيزيد. آنان كه شب خاستگان بوده اند در دنيا. جماعتى برخيزند، اندك. گويد برخيزيد كسانى كه خداى را شكر كرده اند در سرّاء و صَرّاء جماعتى ديگر برخيزند اندك. ايشان هر دو گروه را به بهشت برند».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 320.
2- . همان، ص 321.
3- . السجدة (32): آيه 16.
4- . روض الجنان، ج 15، ص 321.

ص: 423

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 287)

ابو صالح روايت كرد از ابو هريره از رسول عليه السلام كه او گفت:«خداى تعالى گفت: بنهاده ام براى بندگان صالح، آنچه هيچ چشم نديده است و هيچ گوش چنان نشنيده است از آنچه كس را براى اطّلاع آن نداده اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 287)

از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة الاحزاب بخواند و اهلش را بياموزد و زيردستان را، او را از عذاب گور امان دهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 292)

قتاده روايت كرد از حسن از ابوهريره از رسول عليه السلام گفت:«من اوّل پيغمبرانم در خلقت و آخر ايشانم در بعثت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 299)

از ابوسعيد خدرى كه رسول عليه السلام گفت:«اين (5) در حق پنج كس آمد: من و على و فاطمه و حسن و حسين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 327)

عنان بن ربيع روايت كرد از عبداللّه عباس كه گفت:از رسول عليه السلام شنيدم كه او گفت: «خداى تعالى خلق را به دو قسمت و مرا در بهترين قسم كرد. «وَأَصْحابُ الَْيمِينِ ما أَصْحابُ الَْيمِينِ» (7) : من بهترين اصحاب اليمينم، و آن گه آن دو قسمت را سه قسم كرد و مرا در بهترين اثلاث آن كرد. «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» (8) الى قوله «أُولئِك الْمُقَرَّبُونَ» (9) : پس بهترين سابقانم. آن گه آن را به قبايل كرد و مرا در بهترين قبيله كرد و ذلك قوله «وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ» (10) : من بهترين و تقى ترين و گرامى ترين فرزندان آدمم و لا فخر. آن گاه قبايل را به بيوت كرد، خانه مرا بهترين خانه كرد».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 322.
2- . همان، ص 323.
3- . همان، ص 335.
4- . همان، ص 351.
5- . مراد آيه: «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» الأحزاب (33): 34 است.
6- . روض الجنان، ج 15، ص 417.
7- . الواقعة (56): آيه 27.
8- . الواقعة (56): آيه 8 .
9- . الواقعة (56): آيه 11 .
10- . الحجرات (49): آيه 13.

ص: 424

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 328)

ابوسعيد خدرى و ابوهريره روايت كردند كه رسول عليه السلام گفت:«هر آن مردى كه در شب بيدار شود و برخيزد و اهل خود را بيدار كند و وضو سازند و دو ركعت نماز كنند، ايشان را به نزديك خداى تعالى بنويسند در جمله آنان كه ذكر خداى كنند بسيار از مردان و زنان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 329)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون مردى خواهد كه بر زنى عقد بندد، باكى نباشد كه در او نگرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 341)

روايت است از ابواُمامه از أُبَىِّ كعب از رسول صلى الله عليه و آله كه:«هر كس سوره سبا بخواند، هيچ پيغمبر نباشد، و الاّ كه روز قيامت رفيق او باشد و با او مصافحه كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 351)

فروة بن مسبك القطيعي روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله، مردى پرسيد كه يا رسول اللّه ! سبا چيست؟ نام مردى است يا نام زنى يا نام شهرى يا زمينى يا كوهى يا وادى اى؟ گفت:«نام شهر و زمين و كوه و وادى نيست؛ بل نام مردى است از اعراب كه او را ده پسر بود: شش از ايشان به يمن رفتند و چهار به شام. امّا آنان كه به يمن رفتند، كنده بود و اشعر و ازد و مذحج و انمار و حمير، و امّا آن چهار كه به شام رفتند، عامله بود و حذام و لخم و غسّان».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 420.
2- . همان، ص 422.
3- . همان، ج 16، ص 12.
4- . همان، ص 31.

ص: 425

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 365)

عبداللّه مسعود روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«چون خداى تعالى به وحى سخنى فرمايد اهل آسمان از وحى او صلصله اى شنوند؛ چون آواز زنجير گران كه بر سنگ بكشند. بترسند و بيهوش شوند. چون جبرئيل را بينند با او، بدانند كه آواز وَحى بود. ترس از دل ايشان ساكن شود، گويند: يا جبرئيل ماذا قال ربكم؟ جبرئيل گويد: الحق. اهل آسمان به يك بار آواز دهند و گويند: الحق الحق».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 369)

ابوهريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«چون خداى تعالى قضايى فرمايد در آسمان، فرشتگان پَرها بر هم زنند به مانند آواز زنجير بر سنگ سخت. اهل آسمان بترسند. آن گه ساكن شوند، گويند: ماذا قال ربّكم؟ جواب دهند يكديگر را و گويند: الحق الحق».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 369)

نواس بن سمعان روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه:«خداى چون وَحى كند به جبرئيل در كارى و پيغامى رجفه اى و لرزه اى و زلزله اى در آسمان افتد كه اهل آسمان ترسند و بيهوش شوند و به سجده در افتند. چون جبرئيل بر ايشان گذر كند، بدانند كه از سبب وحى بوده است آن رجفه. جبرئيل را گويند: ماذا قال ربّنا. او گويد الحق. ايشان نيز گويند: الحق. پس جبرئيل به زمين آيد و وحى را بگذارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 369)

حارث بن هشام گفت:از رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم كه وحى به تو چون آيد؟ گفت: «اَحيانى به مانند صلصله جرس و مرا از آن خوفى باشد و اوقاتى بر صورت مردى بيايد و با من سخن گويد، اين بر من آسان تر باشد از آن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 369)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 59.
2- . همان، ص 68.
3- . همان، ص 68.
4- . همان، ص 68.
5- . روض الجنان، ج 16، ص 68 _ 69.

ص: 426

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«مرا پنج چيز دادند و به اين فخر آرم: يكى آنكه مرا به سياه و سفيد فرستادند. دوم آنكه زمين را به طهور و مسجد من كردند تا از خاكش تيمّم كنم و هر كجا خواهم نماز كنم، و غنيمت مرا حلال كردند و پيش از من حلال نبود كسى را، و مرا به ترس يارى دادند تا ترس من يك ماهه راه مى رود از پيش من، و مرا شفاعت دادند و من آن را ذخيره كرده ام براى گناهكاران امّت من و شفاعت من برسد ان شاء اللّه به هر بنده اى كه به خداى شرك نياورده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 372)

ابوهريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى (جلّ جلاله) گفت: بنده من نفقه كن در راه من تا بر تو نفقه كنم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 375)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ روز آفتاب برنيايد و الاّ پهلوى او دو فرشته باشند كه مى گويند: بار خدايا! تعجيل كن هر نفقه كننده را عوض و هر نگاه دارنده را هلاك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 375)

انس مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«فرشته اى هست كه ندا مى كند هر شب: بزاييد براى مرگ، و ديگرى مى گويد: بنا كنيد براى خراب، و ديگرى ندا مى كند: نفقه كننده را عوض ده، و ديگرى مى گويد: نگاه دارنده را تلف ده، و ديگرى ندا مى كند: كاشكى مردم دنيا را نيافريدندى، و ديگرى مى گويد: چون بيافريدند ايشان را كاشكى تا بدانندى كه ايشان را چرا آفريدند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 375)

عبداللّه مسعود گفت:رسول صلى الله عليه و آله گفت: «بگو اين كافران را كه اگر من گمراهم به زعم شما، ضلال من بر من است، نه بر شما و اگر مهتدى ام و راه يافته، به آن است كه خداى تعالى به من وَحى مى كند».

.


1- . همان، ص 73.
2- . همان، ص 79 .
3- . همان، ص 79.
4- . همان، ص 79 _ 80 .

ص: 427

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 377 _ 378)

حذيفة بن اليمان روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:در وقتى كه حديث فتنه آخر الزمان مى گفت كه باشد ميان مشرق و مغرب، گفت: «ايشان درين باشند كه بنگرند سفيانى خروج كند از وادى خشك و بيايد و به دمشق فرود آيد و لشكرى به مشرق فرستد و يكى به زمين بابل به مدينه ملعونه و بقعه خبيثه، لشكر او آنجا روند و بالا سه هزار مرد را بكشند و بالا صد زن را شكم بشكافند و سيصد مرد معروف را از بنى العباس بكشند. آن گه به كوفه آيند و نواحى كوفه خراب كنند. آن گه بيايند و روى به شام نهند بينا كه در اين باشند، رايت هدا از كوفه به در آيد و به دنبال ايشان برود به دو روزه راه دريابد ايشان را و در ايشان قتلى عظيم كند و مالى و غنيمتى كه دارند بستاند و بردگان را از دست ايشان بيرون كند، و لشكرى ديگر به مدينه آيند و سه شبانه روز در مدينه غارت كنند. از آنجا به مكّه آيند. چون به بيداء رسند، خداى تعالى جبرئيل را فرمايد: برو ايشان را هلاك كن! و او بيايد و پاى زند به زمين و ايشان را به يك بار به زمين فرو برد. از ايشان دو كس بجهند: يكى بَشير باشد و يكى نذير. يكى مردم را بشارت دهد به مرگ ايشان و يكى بترساند قوم ايشان را به هلاك ايشان و آن هر دو مرد از جهينه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 378)

ابو اُمامه روايت كند از أُبَىِّ كعب كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمودند كه:«هر كه سورة الملائكه بخواند، فرداى قيامت بر هشت دَر بهشت او را مى خوانند و مى گويند: درآى به هر در كه خواهى در آيد به بهشت از هر در كه خواهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 379)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 84.
2- . همان، ص 85.
3- . همان، ص 88 .

ص: 428

ابن شهاب روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«يك روز جبرئيل را گفتم كه مرا مى بايد كه تو را بينم؛ چنان كه در آسمان مى باشى. گفت: يا رسول اللّه ! طاقت ندارى. گفت: مرا مى بايد تا بينم». جبرئيل عليه السلام پرها افراخت. رسول صلى الله عليه و آله گفت: «سبحان اللّه نپنداشتم كه خداى به اين شكل و عظمت خلقى آفريده. جبرئيل گفت: اگر تو اسرافيل را بينى و او را دوازده پر است يك پر مشرق دارد و يك پر مغرب و عرش بر دوش نهاده است و اوقاتى متضايل و حقير شود، عظمت خداى را تا به مانند صعوه گردد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 382)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خطّ نيكو حق را روشنى بيفزايد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 382)

ابورزين گفت:رسول صلى الله عليه و آله را گفتم: خداى تعالى خلقان را چگونه زنده كند؟ گفت: «به هيچ زمين خشك قحط ناك گذشته باشى كه درو هيچ نبات نبينى و پس از آن بينى سبز شده؟» گفتم: آرى. گفت: «خداى تعالى مردگان را چنين زنده كند و اين آيت اوست در خلقانش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 384)

ابوهريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هو قول الرجل: سبحان اللّه و الحمد للّه ولا إله الاّ اللّه واللّه اكبر. چون بنده اى اين كلمات بگويد، فرشته بيايد و كلمات بر آسمان برد و به آن خداى را تحيّت كند و چون عمل صالح به آن يار نباشد، ازو قبول نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 384)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 92.
2- . همان، ص 93.
3- . همان، ص 96.
4- . همان، ص 97.

ص: 429

ابوهريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى گفت با درياى شام كه من تو را بيافريدم و آيت بسيار كردم و مرا بندگانى باشند كه در تو نشينند با تسبيح و تهليل و تحميد. با ايشان چه خواهى كردن؟ گفت: غرقه كنم ايشان را. حق تعالى گفت: لاجرم بأس و شدّت تو در پيرامن تو كنم و ايشان را بر پشت تو نشانم و بگذرانم. و درياى يمن را گفت: يا دريا! من تو را بيافريدم و آيت بسيار كردم و بندگانى را به تو آرم كه تسبيح و تهليل من كنند. تو با ايشان چه خواهى كردن؟ گفت: من نيز با ايشان تسبيح و تهليل و تكبير و تحميد كنم. حق تعالى گفت: لاجرم تو را تفضيل نهم بر درياهاى ديگر به حلى بسيار و گوشت تازه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 386)

زهرى روايت كرد باسنادش از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«سابقان آنان اند كه بى حساب به بهشت شوند و مقتصدان آنان اند كه ايشان را حساب آسان كنند و ظالمان آنان اند كه ايشان را بدارند تا عرق لجام بر دهن ايشان كند. خداى تعالى به رحمت دريابد ايشان را و ايشان آنان اند كه گويند: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ» (2) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 390 _ 391)

اسامة بن زيد روايت كند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت در وقتى كه او را پرسيدند از اين آيت (4) ، گفت: «جمله اهل بهشت اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 392)

عمر بن خطاب گفت:رسول عليه السلام را از اين آيه پرسيدند، گفت: «سابق ما سابق است، و مقتصد ما ناجى، و ظالم ما مغفور له».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 392)

ابوهريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«اگر حلى كمتر كس از اهل بهشت برابر كنند به جمله حلّى اهل دنيا، حلى او بيشتر باشد از حلّى اهل دنيا».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 100.
2- . فاطر (35): آيه 34.
3- . همان، ص 110.
4- . مراد آيه: «إِنَّما يَخْشَى اللّه َ مِن عِبادِهِ العُلَمَاءُ» فاطر (35): آيه 28 است.
5- . روض الجنان، ج 16، ص 113.
6- . همان، ص 113.

ص: 430

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 393)

عبداللّه عباس گفت:روايت است از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت: «چون روز قيامت باشد، ندا كنند كه اين ابناء الستين؟ كجايند آنان كه عمر ايشان شصت سال باشد». آن گه گفت اينان آنان اند كه خداى تعالى ايشان را گفت: أو لم نعمر كم ما يتذكر فيه من تذكر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 396)

زهرى گفت ما را روايت كردند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مكر مكنيد و ماكر را معاونت مكنيد كه خداى تعالى مى گويد: «وَلا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ» (3) . و بغى مكنيد و باغيان را معاونت مكنيد كه خداى تعالى مى گويد: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ» (4) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 398)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«چون خداى تعالى عذابى به قومى فرستد، آنان را كه در ميان ايشان باشند، عذاب كند. آن گه روز قيامت هر يكى را على حسب عمله برانگيزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 399)

عايشه روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در قرآن سورتى است كه شفاعت كند خواننده اش را و بيامرزد گوش دارنده اش را و آن سوره يس است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 4، ص 399)

راوى خبر گويد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«سوره يس معمّه است». گفتند: يا رسول اللّه ! معمّه چه باشد؟ گفت: «آنكه صاحبش را عام گرداند خير دنيا و آخرت. اين سوره دافعه است و قاضيه است: دفع كند از صاحبش همه بديها و روا كند او را همه حاجتها الاّ و هر كه اين سوره بخواند او را بيست حج بنويسند، و هر كه بشنود او را هزار دينار بنويسند در سبيل خداى، و هر كه بنويسد و بشويد و آبش باز خورد هزار دارو در شكم او شود و هزار قربت و هزار رحمت و هر دردى و علّتى كه در دل او باشد بيرون آيد».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 116.
2- . همان، ص 121.
3- . فاطر (35): آيه 43.
4- . الفتح (48): آيه 10 .
5- . روض الجنان، ج 16، ص 126.
6- . همان، ص 127.
7- . همان، ص 128.

ص: 431

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 399)

أُبَىِّ كعب روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر كه سوره يس بخواند براى خداى تعالى، خداى تعالى او را بيامرزد و چندان مزد دهد او را كه ثواب آن كس كه دوازده بار قرآن بخواند و هر بيمارى كه بر بالين او يس بخوانند، به عدد هر حرفى ده فرشته فرود آيند و از پيش او صف زنند و بر او صلوات مى فرستند و استغفار مى كنند براى او و به قبض روح او حاضر آيند و به غسل او در قفاى جنازه او بروند و بر او نماز كنند و به دفن او حاضر آيند و هر آن بيمارى كه سوره يس بخواند در سكرات ملك الموت، جان او برندارد تا رضوان او را شربتى از بهشت نياورد و او آن شربت باز خورد: بر بستر بميرد سيراب باشد، و زنده كنند او را سيراب باشد، و حسابش كنند او سيراب باشد، و به حوض هيچ پيغمبرى محتاج نباشد تا به بهشت رود و او سيراب بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 399 _ 400)

ابوهريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره يس بخواند در شب و روز، آيد از گناهان آمرزيده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 400)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره يس بخواند در گورستان، خداى تعالى تخفيف كند عذاب ايشان آن روز و به عدد مردگان گورستان او را حسنات بنويسند و سيّئات محو كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 400)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 128.
2- . همان، ص 129.
3- . همان، ص 129.
4- . همان، ص 129.

ص: 432

عبدالرحمن بن أبى ليلى روايت كرد از پدرش از رسول صلى الله عليه و آله كه:«سابقان امّتان سه اند كه طرفة العينى به خداى شرك نياوردند: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، و صاحب يس، و مؤمن آل فرعون. ايشان صدّيقان اند: حبيب النّجار، مؤمن آل يس، حزقيل مؤمن آل فرعون، و اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و او فاضل ترين ايشان است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 407)

ابوسعيد خدرى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر گه كه اهل بهشت خلوت كنند با اهل خود، به هر نوبت او را بكر يابند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 414)

ابوسعيد خدرى گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«چون روز قيامت باشد، خداى تعالى بر كافران علامتى پديد آرد كه مردم بدانند كه ايشان گناهكارند. چون پرسند از او، اقرار ندهد. خداى تعالى بفرمايد تا فرشتگان برو گواهى دهند هم اقرار ندهد، بفرمايد تا پيغمبران برو گواهى دهند هم اقرار ندهد، بفرمايد تا همسايگان بر او گواهى دهند هم اقرار ندهد، بفرمايد تا اعضاى او بر او گواهى دهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 415)

عقبة بن عامر گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اوّل عضوى كه از آدمى سخن گويد، ران او بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 415)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه:«هر كه او سوره والصّافات بخواند، او را به عدد هر جنّى و شيطانى ده حسنه بنويسند و مَرَده شياطين را از او دور كنند و از شرك برى شود و فرشتگان موكّل او روز قيامت بر ايمان او گواهى دهند كه او مؤمن بوده است به پيغمبران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 420)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 146.
2- . همان، ص 159.
3- . همان، ص 163.
4- . همان، ص 163.
5- . همان، ص 172.

ص: 433

ابوهريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«ابراهيم عليه السلام سه دروغ گفت براى مجادله دين: يكى قوله: «انّي سقيم» (1) ، و يكى «فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ» (2) و يكى آن گه گفت ساره خواهر من است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 434)

عبداللّه عباس از رسول صلى الله عليه و آله روايت كرد كه ذبيح اسماعيل بود و از جمله ادلّه بر آن كه اسماعيل بود، قول النّبى صلى الله عليه و آله است:«من پسر آن دو كشته ام».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 437)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون بر من صلوات فرستيد بر پيغمبران ديگر صلوات فرستيد كه خداى تعالى مى گويد: «وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ» (5) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 453)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره ص بخواند، خداى تعالى او را چندان مزد دهد كه وزن كوههايى كه با داوود تسبيح كردند و او را نگاهدارد از گناهان صغيره و كبيره».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 4، ص 445)

ابوهريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«زرقت چشم، خجسته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 4، ص 460)

روايت كرد ابوهريره از رسول صلى الله عليه و آله كه:«سليمان صد زن و كنيزك داشت. يك روز گفت: من امشب گرد ايشان جمله برآيم تا خداى تعالى مرا صد پسر دهد تا همه در سبيل خداى جهاد كنند و شمشير زنند. خداى تعالى چنان قضا كرد كه از آن زنان هيچ زن بار نگرفت، الاّ يك زن كه كودكى مرده بزاد. او را بياوردند و مرده بر سرير سليمان بنهادند».

.


1- . الصافّات (37): آيه 89 .
2- . الأنبياء (21): آيه 63.
3- . روض الجنان، ج 16، ص 204 _ 205.
4- . همان، ص 211.
5- . الصافّات (37): آيه 181.
6- . روض الجنان، ج 16، ص 246.
7- . همان، ص 248.
8- . همان، ص 261.

ص: 434

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 468)

سلمة بن نفيل گفت:رسول صلى الله عليه و آله گفت: «متكلّف را سه علامت است: يكى آنكه منازعت كند با آنكه بالاى او باشد، و تعاطى آن كند كه به آن نرسد، و چيزى گويد كه نداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 475)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الزمر بخواند، خداى تعالى اميد او گسسته نكند و او را از جمله خائفان كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 476)

انس مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«فرداى قيامت ترازوى عدل بياورند و اهل نماز را بيارند و مزد ايشان به ترازو بدهند، و اهل روزه را بياورند مزد ايشان به ترازو بدهند، و همچنين اهل صدقه را و اهل حج را. آن گه اهل بلا را بيارند و از بن ترازو براندازند و ديوانى بر نه اقلا جند، بل مزد و ثواب بر ايشان ريزند ريختنى بى حساب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 482)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هر كه او خواهد كه از جمله خداوندان عقل باشد، گو صبر كن بر مكاره و بلا كه آن آيت عقل است و كمال تقوا، و جزع آيت جهل است و علامت نادانى و هر كه جزع كند جزع او را به دوزخ برد و در قيامت ظفر نبابند، الاّ صابران كه خداى تعالى در حقّ ايشان مى گويد: «إِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» (5) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 482)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اهل بهشت در نگرند از بالاى خود، غرفه ها بينند كه اهل آن غرفه ها از آنجا چنان مى درخشند كه ستاره آسمان و ميان ايشان بعد و تفاوت مشرق تا مغرب باشد». ما گفتيم: يا رسول اللّه ! آن منازل انبياء باشد كه كس به درجه ايشان نرسد؟ گفت: «لابل مؤمنانى اند كه به خداى و رسول او ايمان دارند».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 278 _ 279.
2- . همان، ص 293.
3- . همان، ص 295.
4- . همان، ص 307.
5- . الزّمر (39): آيه 10.
6- . روض الجنان، ج 16، ص 308.

ص: 435

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 483 _ 484)

ابو سعيد خدرى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«حاجت به نزديك سهل جانبان امّت من طلب كنيد كه خداى مى گويد كه من رحمت خود در دلهاى ايشان نهاده ام و از سخت دلان طلب مكنيد كه من سختى خود در ايشان نهاده ام».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 486)

عباس بن عبدالمطلب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون پوست بنده از ذكر خداى بلرزد، خداى تعالى تن او بر آتش دوزخ حرام كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 487)

عباس بن عبدالمطلب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون پوست بنده از ذكر خداى بلرزد، گناه از او بريزد؛ چنان كه برگ از درخت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 487)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت صحابه را:«دانيد كه مفلسان امّت من كه باشند؟» گفتيم كه آنان كه مال ندارند. گفت: «نه، مفلسان امّت من آنان باشند كه در دنيا ظلم كنند بر مردمان: اين را بزنند و آن را دشنام دهند و مال ايشان بستانند و فرداى قيامت چون مظالم خواهند و آنجا زر و سيم نباشد، حسنات ظالم گيرند و به مظلوم دهند تا او مفلس بماند، با سيّئات به دوزخ برند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 489)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 311.
2- . همان، ص 316.
3- . همان، ص 318.
4- . همان، ص 318.
5- . همان، ص 322.

ص: 436

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون يكى از شما خسبد، بايد تا بر دست راست بخسبد و بگويد: اللهمّ باسمك وضعت جنبي وبك أرفعه ان اسكت نفسي فاغفر لها وان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادك الصالحين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 492)

انس بن مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«فرداى قيامت خداى تعالى گويد يكى را كه از او كمتر عذاب باشد در دوزخ اگر ملك دنيا تو را باشد امروز به فداى خود كنى از اين عذاب؟ گويد: آرى. خداى تعالى گويد: من از اين خوارتر خواستم از تو در دنيا و كمتر اجابت نكردى و آن آن بود كه گفتم به من شرك آوردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 495)

ثوبان گفت از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت:«نخواستمى تا همه دنيا مرا بودى و اين آيت (3) نيامده بودى؛ بل اين آيت دوست تر دارم از همه دنيا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 497)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«از سعادت مردان بود كه عمرش دراز بود و از دنيا بر توبه و انابه برود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 498)

حارث همدانى گفت از حضرت اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه و سلامه عليه) كه او گفت:از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم كه مقاليد آسمان و زمين چيست؟ گفت: «يا على! از چيزى عظيم پرسيدى مرا. مقاليد آسمان و زمين آن است كه بنده هر بامداد و شبانگاه ده بار بگويد: لا اله الاّ اللّه واللّه اكبر وسبحان اللّه والحمد للّه واستغفر اللّه ولا حول ولا قوّة الاّ باللّه العليّ العظيم هو الاوّل والآخر والظاهر والباطن له الملك وله الحمد يحيى ويميت بيده الخير وهو على كلّ شيءٍ قدير. هر كه اين كلمات به بامداد و شبانگاه بگويد ده بار، خداى تعالى او را شش خصلت دهد: اوّل از ابليس و لشكر ابليس او را به نگاه دارد تا ايشان را بر او دستى و سلطانى نباشد. دوم از بهشتش قنطارى دهد كه در كفّه حسنات او از كوه اُحد گران تر باشد. سوم او را به درجه ابرار و نيكوكاران رساند. چهارم جفتى دهدش از حور العين. پنجم دوازده هزار فرشته را حاضر آرد تا اين كلمات بنويسد براى او بر ورقى منشور و روز قيامت براى او گواهى دهند. ششم همچنان باشد كه تورات و انجيل و زبور و قرآن بر خوانده باشد و چنان باشد كه حج و عمره مقبول گذارده و اگر آن روز يا آن شب يا در آن هفته يا در آن ماه بميرد، او را مزد شهيدان دهند و ثواب او ثواب شهيدان باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 328.
2- . همان، ص 334.
3- . مراد آيه: «إِنَّ اللّه َ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً لِمَن يَشاء» ، الزّمر (39): 53 است.
4- . روض الجنان، ج 16، ص 338.
5- . همان، ص 340.

ص: 437

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 500)

عبداللّه عمر گفت رسول را صلى الله عليه و آله پرسيدم از صور، گفت:«ماند سروى است باد در او دمند و اين نفخ ورم باشد كه عند آن، هر كه در آسمان و زمين باشند، بميرند؛ چه نفخه اوّل نفخه فزع باشد و دوم نفخه صعق و مرگ و سيم نفخه احياء باشد، الاّ من شاء اللّه ؛ الاّ آن را كه خداى خواهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 502)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«از جبرئيل پرسيدم در اين آيت كه اينان باشند كه خداى استثناء كرد بقوله: «إِلاّ مَنْ شاءَ اللّه ُ» (3) گفت: شهيدان باشند، تيغها در گردن افكنده، در پيرامن عرش ايستاده باشند. روز قيامت فرشتگان به استقبال ايشان شوند يا بختيان از ياقوت و مهار زبرجد، پالانها سندس و استبرق، نرم تر از حرير. هر كامى از و چشم زخمى باشد در متنزّهات بهشت مى گردند. آن گه گويند بيايى تا بنگريم تا خداى تعالى چگونه حكم مى كند ميان خلقان. خداى تعالى به ايشان مستبشر باشد و آن علامت آن بود كه آن را كه به او استبشار كنند او را عذاب نباشد و حساب نباشد».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 344 _ 345.
2- . همان، ص 347.
3- . الزّمر (39): آيه 68 .

ص: 438

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 502)

انس مالك روايت كرد كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله اين آيت مى خواند. چون به اينجا رسيد كه: «إِلاّ مَنْ شاءَ اللّه ُ» (2) ، من گفتم: يا رسول اللّه ! اينان كه اند كه خداى تعالى استثناء كرد اينان را از صعقه نفخ صور؟ گفت: جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و ملك الموت. چون همه خلايق را جان بردارند، اين چهار كس مانند. خداى تعالى ملك الموت را گويد: كه ماند اى ملك الموت؟ و او عالم تر بود. ملك الموت گويد: بار خدايا! تو عالم ترى. ما چهار كس مانديم. گويد: با ملك الموت جان اسرافيل بردارد. او جان اسرافيل بردارد. آن گه گويد كه ماند؟ گويد جبرئيل و ميكائيل و ملك الموت. گويد: ميكائيل را جان بردار. ملك الموت قبض روح او كند. چون كوهى بيفتد. آن گه كه ماند؟ گويد بار خدايا ملك الموت و جبرئيل ماند. گويد بمير اى ملك الموت [او] بميرد. و جبرئيل ماند و بس. خداى تعالى جبرئيل را گويد كه ماند؟ او گويد: بار خدايا! وجهك الدائم الباقي وجبرئيل الميّت الفانى. خداى تعالى گويد يا جبرئيل از مرگ چاره اى نيست. جبرئيل به سجده درآيد بروى و پَر مى زند و مى گويد: سبحانك ربّى تباركت وتعاليت يا ذ الجلال والاكرام. آن گه جان بدهد تا نماند جز خداى عزّوجلّ». آن گه رسول صلى الله عليه و آله گفت: «خلق جبرئيل بر ميكائيل چندان تفاوت دارد كه كوهى بر تلّى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 502)

انس روايت كرد كه يك روز مردى جهودى در بازار مدينه مى گفت و الّذى اصطفى موسى على البشر؛ به آن خداى كه موسى را بر آدميان بگزيد. انصارى طپانچه بر روى او زد و گفت:چنين مى گويى و رسول خدا در ميان ماست! رسول صلى الله عليه و آله اين آيت بخواند آن گه چون با جاى استثناء رسيد، گفت: «اوّل كسى كه سر از گور بردارد، من باشم كه بنگرم موسى را. بينم كه دست در قائمه از قوائم عرش زده. ندانم تا او را پيش از من زنده كرده باشند يا او از آنان باشد كه خداى در اين آيت استثناء كرد».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 348.
2- . الزّمر (39): آيه 68 .
3- . روض الجنان، ج 16، ص 348 _ 349.

ص: 439

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 503)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«حواميم ديباچه قرآن است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 505)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«حواميم هفت است و درهاى دوزخ هفت: جهنّم، و حطمه، و لظى، و سعير، و سقر، و هاويه، و جحيم. روز قيامت هر سورتى بيايد و بر درى ازين درها بايستد و رها نكند كه هيچ خواننده اين سورتها را كه ايمان داشته باشد، او را به دوزخ برند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 505)

زِرِّ بن حُبيش روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او حم المؤمن بخواند، روى هيچ پيغمبرى و صديقى و شهيدى و مؤمنى بنماند، الاّ بر او صلوات فرستد و براى او استغفار كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 506)

عكرمه روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«حم نامى است از نامهاى خداى تعالى و اين از كليدهاى خزائن خداى تعالى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 507)

انس روايت كرد كه اعرابى رسول را صلى الله عليه و آله گفت: «حم» چيست كه ما در لغت نمى شناسيم آن را؟ گفت بدو: «اسماء و فواتح سور ابتداى نامها است و اوايل سورتها».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 508)

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 349.
2- . همان، ج 17، ص 1.
3- . همان، ص 1 _ 2.
4- . همان، ص 2.
5- . همان، ص 5.
6- . همان، ص 6.

ص: 440

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«جدال در قرآن كفر باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 509)

شهر بن حوشب گفت از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«تفكّر مكنيد در عظمت خداى و ليكن تفكّر كنيد در خلق خداى كه خداى تعالى فرشته اى را آفريده است، زاويه اى از زواياى عرش بر دوش اوست و پايهاى او در زير هفتمين زمين است و سَر او بالاى هفتم است و از هيبت خداى تعالى چنان حقير شود به مانند مرغكى كوچك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 510)

محمد بن المنكدر گفت از جابر بن عبداللّه انصارى كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرا دستورى دادند كه باز گويم از فرشته از جمله حاملان عرش كه از گوش تا به دوش او هفتصد ساله راه است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 510)

سعيد جبير روايت كرد از ابو الحمراء، خادم رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:از رسول شنيدم كه گفت: «شب معراج كه مرا به آسمان بردند، بر ساق عرش ديدم نوشته: لا اله الاّ اللّه محمدٌ رسول اللّه ايّدته بعلىّ ونصرته به».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 511)

در خبر آمد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرده در گور خفيق نعل آنان كه از جنازه او باز مى گردند بشنود و آن كسى كه دست بر خاك او نهد براى زيارت، چون دست بر هم نهد و بيفشارند، بشنود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 4، ص 513)

و حديث فاطمه بنت اسد (رضى اللّه عنها) و آن گه حضرت رسول صلى الله عليه و آله او را به دست خود دفن كرد از آنكه بر او حقّ تربيت مادرى داشت و رسول را او پرورده بود، چون او را در لحد نهاد و سر گور راست كرد و بر سَر گور او بنشست؛ چون كسى كه گوش به كلام كس دارد. آن گه گفت:«ابنك ابنك ابنك». صحابه پرسيدند كه اين چه بود كه گفتى؟ گفت: «بدانيد كه در اين حال كه خاك بر او راست كردند، خداى تعالى او را زنده كرد. فرشتگان سؤال آمدند و او را از خداى پرسيدند. جواب به صواب داد و از رسول پرسيدند. جواب به صواب داد و از امامش پرسيدند، فرو ماند. منش تلقين كردم و گفتم: پسر تو است سه بار».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 8.
2- . همان، ص 10.
3- . همان، ص 10.
4- . همان، ص 12.
5- . همان، ص 16.

ص: 441

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 513)

انس مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«يكى از شما هر حاجت كه دارد، بايد تا از خداى تعالى خواهد؛ تا آن قدر كه اگر شسع نعلين يكى گسسته شود، در اصلاح آن به خداى استعانت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 529)

يعلى بن منبه گفت به اسنادش از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«خداى تعالى در دوزخ ابرى سياه بردارد و اهل دوزخ را گويد شما را چه آرزو است. ايشان گفتند: آبى سرد. خداى تعالى بفرمايد تا از آن ابر غلها و سلسله ها ببارد به جاى باران. آن بندها بر سر بند ايشان غل سرد شود و بند بر بند نهاده شود. آن گه آن ابر آتش ببارد و دوزخ گرم تر. پس در دوزخ بتابند ايشان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 532)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه:«هر كه او حمعسق بخواند، از جمله آنان باشد كه فرشتگان بر او صلوات فرستند و براى او استغفار نمايند و رحمت خواهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 556)

جرير بن عبداللّه روايت كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«مدينه بنا كنند ميان دجله و دجيل و قطربل و طرات. جبّاران اهل زمين آنجا مجتمع شوند و خزائن و مالهاى عالم آنجا جمع كنند. خداى تعالى آن شهر به زمين فرو برد با اهلش. آن در زمين زودتر رود از آنكه ميخ آهنين در زمين نرم».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 16.
2- . همان، ص 44.
3- . همان، ص 49.
4- . همان، ص 96.

ص: 442

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 558)

خبرى از رسول صلى الله عليه و آله روايت كردند كه چون اين آيت آمد، حضرت رسول صلى الله عليه و آلهدلتنگ شد. گفتند:يا رسول اللّه ! چرا دلتنگى؟ فرمود: «مرا خبر دادند به بلايى كه به امّت من مى رسد: خسف و مسخ و قذف و آتش كه ايشان را جمع كند و بادى كه ايشان را در دريا ريزد و آياتى و علاماتى پياپى به نزول عيسى و خروج دجّال».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 559)

زيد بن على عليه السلام روايت كرد از پدرش از جدّش اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت من با رسول اللّه صلى الله عليه و آله شكايت كردم از حسد مردمان بر من. مرا گفت:«يا على! راضى نباشى كه چهارم چهار كس باشى كه در بهشت شوند؟ من باشم و تو و فاطمه و حسن و حسين و زنان ما از چپ و راست ما باشند و فرزندان ما از پَس پشت ما و شيعه ما از پس ايشان باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 570)

شهر بن حوشب روايت كرد از امّ سلمه كه رسول صلى الله عليه و آله يك روز فاطمه را گفت:«برو و شوهرت را و فرزندانت را بيار. او برفت و ايشان را حاضر نمود. رسول صلى الله عليه و آلهگليمى بر ايشان فكند و گفت: بار خدايا! صلوات و بركات خود بر ايشان كن كه تو حميدى و مجيدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 570)

احمد بن عامر روايت كرد از پدرش از رضا عليه السلام، از پدرانش، از اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه) كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود:«بهشت حرام است بر آنان كه بر اهل بيت من ظلم كنند و عترت مرا برنجانند و هر كس كه صنيعتى كند با يكى از فرزندان عبدالمطلب و او مكافات نتواند كرد، او را من مكافات كنم روز قيامت».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 100.
2- . همان، ص 101.
3- . همان، ص 122.
4- . همان، ص 122.

ص: 443

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 570)

انس مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«جبرئيل گفت از خداى تعالى كلماتى در حكمت و موعظت، و آن اين است كه گفت: هر كه او دوستى از آنِ مرا اهانت كند، چنان است كه با من مبارزت كارزار مى كند و من به نصرت و يارى دوستان خود سريع باشم و من براى ايشان خشم كنم؛ چنان كه شير خشمگين و در هيچ كار مرا آن تردّد نباشد كه در قبض روح بنده مؤمن كه او كاره است مرگ را و من كارِه ام رنج و دلتنگى او را، و چاره اى نيست او را از مرگ و بنده به هيچ چيز به من تقرّب نكند؛ چنان كه به اداى (فرايض)، و بنده مؤمن لا يزال تقرّب مى كند به من به نوافل تا او را دوست گيرم. چون دوست گرفتم او را، سمع و بصر و دست او باشم و قوّت كننده او. اگر خواهد بدهمش و اگر دعا كند اجابت كنم او را. و از بندگان من كسى باشد كه او از من بابى از ابواب عبادت خواهد و من بر او آن در نگشايم؛ چه اگر بگشايم او به عجب شود و در آن عجب هلاك شود و از بندگان من كسى باشد كه او را جز بيمارى بر صلاح ندارد و اگر تندرستى دهم او را، تباه شود. و از بندگان من كسى باشد كه صلاح او در توانگرى بود كه اگر درويشى دهم او را، به فساد شود. و از بندگان كسى باشد كه صلاح او در درويشى بود كه اگر توانگرى دهم او را، فاسد شود. من تدبير بندگان خود دانم كردن از آنجا كه دلهاى ايشان دانم كه من عليَّم و خبيرم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 575)

سعد بن سنان روايت كرد از انس مالك از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«چون خداى تعالى به بنده اى خير خواهد، تعجيل عقوبت كند او را از گناهى كه كرده باشند و چون به بنده اى بدى خواهد، عقوبت تأخير كند تا به روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 576)

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 124.
2- . همان، ص 132.
3- . روض الجنان، ج 17، ص 135.

ص: 444

عبداللّه عباس گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون روز قيامت باشد، منادى ندا كند كه هر كه بر خداى مزدى دارد گو بيا و مزد خود بستان. جماعتى برخيزند. فرشتگان گويند: مزد شما بر خداى چيست؟ گويند: ما آنانيم كه در دنيا عفو كرديم آنان را كه بر ما ظلم كردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 578)

واثلة بن الاشفع گفت از رسول صلى الله عليه و آله كه او فرمود:«از خجستگى زن آن باشد كه اوّل دختر زايد، آن گه پسر. نبينى كه حق تعالى در باب منّت ابتداى به دختران كرد، آن گه ذكر پسر كرد و گفت: «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَيَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» (2) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 580)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سوره زخرف را بخواند، فرداى قيامت از جمله آنان باشد كه خداى تعالى ايشان را گويد: «يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» (4) ادخلوا الجنّة بغير حساب. خداى تعالى فرمايد: بندگان من! بر شما ترس و اندوهى نيست. به بهشت شويد بى شمار».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 1)

ابو موسى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه روزى به دَرِ خانه فراز آمد كه جماعتى در آنجا بودند از قريش و جوانب در خانه به دست گرفت و گفت:«در خانه كسى هست، جز قريش؟» گفتند: نه مگر يكى از خواهرزادگان ايشان. گفت: «او هم از ايشان باشد». آن گه گفت: «اين كار در قريش باشد مادام تا در حكم عادل باشند و بر رعيّت رحيم باشند و به عهد وفا كنند. هر كه نه چنين كند، لعنت خداى و فرشتگان و مردمان بر او باد و خداى از او هيچ فريضه و سنّت نپذيرد».

.


1- . همان، ص 139.
2- . الشورى (42): آيه 49.
3- . روض الجنان، ج 17، ص 142.
4- . الزُّخرف (43): آيه 68 .
5- . روض الجنان، ج 17، ص 147.

ص: 445

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 15)

روايت ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم الثعلبى المفسّر امام اصحاب الحديث از حسين بن محمد بن حسين الدينورى به اسناد از ابراهيم، از علقمه، از عبداللّه مسعود كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون شب معراج مرا به آسمان بردند و پيغمبران را جمع كردند و من با ايشان نشستم، فرشته آمد و گفت: خداى تعالى مى فرمايد كه بپرس از اين پيغمبران تا ايشان را بر چه فرستادند. گفتند: ما را بر ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب فرستادند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 15)

ابو اُمامه گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ گروه نباشند كه ضالّ شوند، الاّ جدل دست آويز خود كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 18)

عكرمه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آن كس كه از او كمتر نباشد به منزلت از اهل بهشت و فرودتر به درجه مردى باشد كه از پس او كسى به بهشت نشود، او را گويند: چشم بزن. او چشم بزند، صد ساله راه ببيند كوشك در كوشك اززر، در و خيمها زده از مرواريد در آنجا مقدار يك به دست زمين نباشد، الاّ آبادان. به بامداد و شبانگاه هفتاد هزار صفحه زرّين پيش او آرند. در هر صفحه لونى باشد از طعام كه در دگر نبود و شهوت او به آخر همچنان باشد كه به اوّل. اگر جمله اهل دنيا به او فرود آيند آنچه به نزديك او باشد، ايشان را كفايت بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 21)

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 175.
2- . همان، ص 175 _ 176.
3- . همان، ص 181.
4- . همان، ص 189.

ص: 446

ثوبان روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«يكى از اهل بهشت بيايد به درختى ميوه دار و از او ميوه باز مى كند، به هر يكى كه از آن درخت باز كند، به جاى او دو پديد آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 22)

حسن روايت كرد از ابو هريره كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او حم دخان بخواند در شب آدينه، در روز آيد گناهان آمرزيده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 25)

ابو اُمامه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه:«هر كه حم دخان بخواند در شب آدينه، خداى تبارك و تعالى براى او در بهشت خانه اى بنا كند از بركت خواندن آن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 25)

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«شب نيمه شعبان جبرئيل به من آمد در اوّل شب. گفت: يا محمد! دستها بر آسمان دار. گفتم: اين چه شب است؟ گفت: اين شبى است كه خداى تعالى در اين شب درى از درهاى رحمت بگشايد و جمله گناهكاران را بيامرزد، الاّ كسى كه مشرك باشد يا ساحر يا كاهن يا كينه و ريا مدمن الخمر يا مصرّ بر زنا و ربا كه اينان را به تو بيامرزد و چون بعى از شب برفت، جبرئيل باز آمد و گفت: يا محمد! سر بر آسمان دار. من سر برداشتم، درهاى آسمان و درهاى بهشت ديدم گشاده. بر دَر آسمان اوّل فرشته ايستاده بود، مى گفت: خُنك آن را كه در اين شب ركوعى كند و بر دَرِ دوم فرشته آواز مى داد و مى گفت: خنك آن را كه در اين شب سجده اى كند و بر دَرِ سيم فرشته اى مى گفت: خُنك آن را كه در اين شب دعا كند و بر دَرِ چهارم فرشته اى مى گفت: خنك آنكه در اين شب از ترس خداى بگريد و بر دَرِ ششم فرشته اى مى گفت: خنك مسلمانان را در اين شب كه توبه كنند و بر دَرِ آسمان هفتم فرشته اى مى گفت: هيچ سائلى هست تا مرادش بدهند؟ هيچ آمرزش خواهى هست تا بيامرزندش؟» رسول صلى الله عليه و آله گفت: «من جبرئيل را گفتم: اين درها تا كى گشاده باشد؟ گفت: تا صبح برآمدن. آن گه گفت: خداى را در اين شب آزاد كردگان باشند از آتش دوزخ به عدد موى گوسفندان بنى كلب».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 190.
2- . همان، ص 198.
3- . همان، ص 198.

ص: 447

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 28)

عايشه روايت كرد. شبى از شبهاى نيمه شعبان نوبت من بود. رسول صلى الله عليه و آلهبيامد و به بستر خواب درآمد. چون مرا چشم در خواب شد، از بستر بخيزيد و برفت. من از خواب درآمدم، رسول را نديدم. برخاستم و گمانم چنان بود كه به بعضى حجرهاى زنان رفته است. بيامدم و رسول را در نماز يافتم. با خود گفتم تن و جان من فداى تو باد:أنت في واد وأنا في واد. رسول صلى الله عليه و آله را ديدم كه يك ركعت نماز بكرد، به قرائت خفيف. چون به ركوع رسيد، چندانى مقام كرد كه شب به نيمه رسيد و چون به ركعت دوم برخاست قرائت خفيف بخواند. چون به سجده شد، چندان مقام كرد كه شب به آخر رسيد و در سجده مى گفت: سجد لك سوادي وآمن بك فؤادي هذه يداي الّتي جنيتُ بها على نفسي فاغفر لي الذنب العظيم إِنّه لا يغفر الذنب العظيم الاّ الربّ العظيم اعوذ برضاك من سخطك وبعفوك من عقوبتك واعوذ بك منك لا أَحصى ثناء عليك. چون فارغ شد، در حجره آمد. گفتم: يا رسول اللّه ! اين چه شب است؟ گفت: «نيمه شعبان است. خداى تعالى در اين شب بر مؤمنان امّت من رحمت مى كند، الاّ بر مدمن الخمر و مصرّ بر زنان و ربا و بر آن كه بر پدر و مادر عاق باشد يا صورتگر باشد يا سخن چين بود. در اين شب اعمال بندگان رفع كنند و در اين شب خداى را آزاد كردگان باشد به عدد موى گوسفندان بنى كلب». من گفتم: يا رسول اللّه ! به اين چه اختصاص است بنى كلب را؟ گفت: «از ايشان بيشتر گوسفند ندارند در عرب».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 203.

ص: 448

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 28)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آجال از شعبان به شعبان قطع كنند تا كس باشد كه او زن كند و فرزند بزايد و نام او از صحيفه زندگان محو كنند و در جريده مردگان ثبت كرده شود. فوا عجباكم من كفن مغسول وصاحبه في السوق مشغول وكم من قبر محفور وصاحبه بالسرور ومغموركم من وجه ضاحك وصاحبه عنقريب هالك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 29)

حذيفة گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اوّل آيات و اعلام قيامت اين دود باشد و فرود آمدن عيسى عليه السلام از آسمان و آتشى كه پديد آيد از قعر عدن كه مردم را به محشر راند». حذيفه گفت: يا رسول اللّه ! اين دود چه باشد؟ رسول صلى الله عليه و آله اين آيت بخواند: «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ * يَغْشَى النّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ» (3) . دودى باشد كه همه زمين بگيرد از مشرق تا مغرب پر كند و چهل شبانه روز بماند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 30)

انس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ مؤمن نباشد و الاّ براى او در آسمان دو دَر بود: درى كه از او روزى اش فرود آيد و درى كه از او عملش به بالا رود. چون بميرد، آن درها بر او بگريند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 32 _ 33)

شريح بن عبيد گفت از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«اسلام غريب پديد آمد و باز غريب شود. الا و مؤمن غريب نباشد كه هيچ مؤمن در غربت بنميرد كه او را آنجا خويش نباشد كه بر او بگريد الاّ آسمان و زمين بر او بگريند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 33)

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 203 _ 204.
2- . همان، ص 205.
3- . الدُّخان (44): آيات 10 _ 11.
4- . روض الجنان، ج 17، ص 208.
5- . همان، ص 213.
6- . همان، ص 215.

ص: 449

ابو هريره گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«نمى دانم كه تبّع پيغمبر بود يا نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 34)

روايت است از ابو أُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه حم الجاثيه بخواند، خداى تعالى به نزديك حساب عورت او باز پوشد و روعت و ترس او امن گرداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 36)

ابو أُمامه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در زير سايه آسمان هيچ معبود را نه پرستيدند كه خداى آن را دشمن تر دارد از هوا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 42)

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى گفت: اى فرزند! آدم نگر تا نگويى نوميد باد روزگار كه روزگار منم و كار به من است كه شب و روز به من مى گردد. اگر خواهم فرو گذارم و اگر خواهم قبض كنم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 44)

در خبر آن است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«روزگار را دشنام مدهيد كه افعالى كه شما با روزگار حوالت مى كنيد، افعال خداست (جلّ جلاله)؛ از مرگ و زندگانى و بيمارى و تندرستى و فراخى و توانگرى و درويشى و مانند اين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 45)

مجاهد روايت كرد از عبداللّه عمر كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اوّل چيزى كه خداى تعالى آفريد، قلم بود و آن را از نور آفريد و طول او پانصد ساله راه باشد. آن گه لوح بيافريد و طول او پانصد ساله راه است. آن گه قلم را گفت: بر او بنويس، هر چه خواهد بود تا قيامت و نام خلقان بنويس از برّ و فاجر و رطب و يابس».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 216.
2- . همان، ص 222.
3- . همان، ص 232.
4- . همان، ص 237.
5- . همان، ص 237.

ص: 450

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 47)

روايت است از ابو أُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سورة الاحقاف بخواند، خداى تعالى به عدد هر يكى كه در دنياست او را ده حسنه بنويسد و ده سيّئه بسترد و ده درجه رفع كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 48)

حميد طويل گفت از انس كه عبداللّه سلام به نزديك رسول آمد در آن وقت كه رسول صلى الله عليه و آله از مكّه به مدينه شد و گفت:يا محمّد! من تو را از مسئله بخواهم پرسيد كه جواب مسائل كس نداند، مگر پيغمبرى. مرا خبر ده تا اوّل اشراط و اعلام قيامت چيست؟ و اوّل طعام كه اهل بهشت خورند چه باشد؟ و فرزندان كه آيند از مادر و پدر چرا بهرى با مادر مانند و بهرى با پدر؟ در حال جبرئيل آمد، خبر داد رسول را. رسول گفت: «يا عبداللّه ! جبرئيل مرا خبر داد». عبداللّه گفت: جبرئيل دشمن ماست. رسول صلى الله عليه و آله گفت: «اوّل اشراط قيامت آن باشد كه خداى تعالى خلقان را از مشرق به مغرب راند و امّا اوّل طعامى كه اهل بهشت خورند زياده جگر ماهى باشد. امّا شبه فرزند اگر آب مرد سابق بود، شبه او را بود و اگر آب زن سابق بود، شبه او را باشد». عبداللّه سلام گفت: أَشهد أَن لا اله الاّ اللّه وأَشهد أَنّ محمّداً رسول اللّه .

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 52)

در خبر است كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله بر اهل صفّه و آن جماعتى درويشان بودند ملازم مسجد، مطلع شد و ايشان پاره هاى پوست و اديم بر جامه مى دوختند از آنكه خرقه نداشتند، گفت:«حال امروز بهتر است از آنكه روزى آيد كه يكى از شما بامداد حلّه اى پوشد و نماز ديگر حلّه اى و بامداد جفنه اى پيش او آرند از طعام و نماز شام جفنه و خانه او به جامه ديبا چنان آراسته باشد كه خانه كعبه». گفتند يا رسول اللّه ! نه آن بهتر باشد؟ گفت: «لابل اين بهتر باشد شما را اگر به او بايستيد».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 243.
2- . همان، ص 246.
3- . همان، ص 253 _ 254.

ص: 451

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 61)

راوى خبر گويد كه چون رسول صلى الله عليه و آله بادى سخت ديدى، گفتى:«اللّهم إِنّي أسئلك خيرها وخير ما أَرسلتَ به وأعوذُ بك من شرّها وشرّ ما أَرسلت به». و اين دعا مى گفت و چون ابرى بودى و با او باد بودى، رسول صلى الله عليه و آله متغيّر شدى و مى ترسيدى. گفتند: يا رسول اللّه اين ترس تو چراست؟ گفتى: «مى ترسم كه بنا را كه چنان باشد كه دعا را بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 63)

ابو ثعلبة بن الخشنى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«جنّيان بر سه نوع اند. بهرى پَر دارند در هوا مى پرند، و بهرى بر صورت ماران و سگان اند، و بهرى آن اند كه در سفر باشند. مى روند به جاى ها. چون قرآن بشنيدند و با نزديك قوم خود شدند، گفتند: اى گروه! كتابى شنيديم كه از پس موسى فرو فرستادند، راست دارنده آن كتابهاست كه پيش او فرستادند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 66)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سوره محمّد بخواند، واجب باشد بر خداى تعالى كه او را آب دهد از جويهاى بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 69)

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 270.
2- . همان، ص 274.
3- . همان، ص 281.
4- . همان، ص 287.

ص: 452

عبداللّه بن سرحيس گويد در نزديك رسول صلى الله عليه و آله شدم. گفتم:غفر اللّه لك يا رسول اللّه ؛ خداى تعالى ترا بيامرزاد. يكى از حاضران گفت: يا رسول اللّه ! اين مرد از براى تو آمرزش مى خواهد. گفت: «رواست. خداى تعالى مى گويد: «وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ» (1) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 76)

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او چيزى نيابد كه به صدقه دهد، گوبر و استغفار كن براى مؤمنان كه استغفار براى مؤمنين و مؤمنات صدقه است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 76)

ابو هريره گفت:جماعتى از صحابه رسول گفتند: يا رسول اللّه ! آنان كه اند كه ايشان را به بدل ما بيارند و ايشان نه چون ما باشند. سلمان فارسى در پهلوى رسول صلى الله عليه و آله بود. رسول دست بر ران او زد، گفت: «اين باشد و قومش». آن گه گفت: «و اللّه كه اگر ايمان در ثريّا آويخته باشد، جماعتى از فارس دست به او زنند و در يابند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 83)

قتاده روايت كرد از انس كه او گفت:به حديبيّه ميان ما و نسك ما منع كردند. ما دلتنگ شديم. خداى تعالى اين سوره فرستاد. رسول صلى الله عليه و آله گفت: «آيتى فرود آمد بر من كه به نزديك من دوست تر هست از دنيا و هر چه در دنياست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 83)

عمر خطّاب گفت:شبى با رسول صلى الله عليه و آله در بعضى سفرها بودم. يك دو بار سخنى گفتم با حضرت رسول جواب نفرمودند. من ترسيدم كه رسول را صلى الله عليه و آلهخشمى است بر من يا در باب من آيتى آمده است. از پيش رسول برفتم. چون روز شد، بيامدم و سلام كردم. حضرت رسول جواب داد و گفت: «دوش خداى تعالى سورتى بر من انزله كرده است كه از هر چه آفتاب برو آيد دوست تر دارم».

.


1- . محمّد (47): آيه 19.
2- . روض الجنان، ج 17، ص 303.
3- . همان، ص 303.
4- . همان، ص 314.
5- . همان، ص 316.

ص: 453

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 83)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آيتى (2) بر من فرود آمد كه من به بدل آن اشتران سرخ موى اختيار نكنم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 87)

چون آيت آمد رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آيتى فرود آمد بر من كه دوست تر است به نزديك من از دنيا و هر چه در اوست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 89)

جابر عبداللّه انصارى گفت:چون آيت فرود آمد، رسول صلى الله عليه و آله ما را گفت: «دانيد تا معنى تعزير چه باشد؟» گفتيم: خداى تعالى و رسول عالم ترند. گفت: «معنى او نصرت باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 90)

عمرو بن دينار گفت:از جابر بن عبداللّه انصارى شنيدم كه گفت: روز حديبيّه ما هزار و چهار صد مرد بوديم. رسول صلى الله عليه و آله گفت ما را كه شما امروز بهترين اهل زمينيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 91)

جابر بن عبداللّه انصارى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«كس به دوزخ نرود از آنان كه در زير درخت بيعت كردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 94)

روايت است از ابو أُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الحجرات بخواند، خداى تعالى به عدد هر كس كه خداى را طاعت داشت و در خداى عاصى نشد، ده حسنه بنويسد او را».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 316.
2- . مراد آيه: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» ، الفتح (48): 1 _ 2 است.
3- . روض الجنان، ج 17، ص 322.
4- . همان، ص 327.
5- . همان، ص 329.
6- . همان، ص 331.
7- . همان، ص 337.

ص: 454

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 110 _ 111)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آن خداى است كه مدحش زين باشد، دونش شين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 114)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرا نه براى شعر فرستاده اند و مفاخره نفرموده اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 114)

ابو هريره گفت:رسول را صلى الله عليه و آله پرسيدند كه غيبت چه باشد؟ گفت: «آنكه كسى را چيزى گويند كه او را از آن كراهت باشد. اگر آن چيز در او بود، غيبت باشد و اگر نباشد، بهتان باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 124)

جابر عبداللّه انصارى و ابو سعيد خدرى روايت كردند كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«غيبت از زنا سخت تر است». گفتند: يا رسول اللّه ! چگونه؟ گفت: «براى آنكه زانى از زنا كه توبه كند، خداى تعالى توبه او را قبول كند و صاحب غيبت اگر توبه كند، از او قبول نكنند و او را نيامرزند تا مغتاب او را عفو نكند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 125 _ 126)

روايت است از زِرِّ بن حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه:«هر كه سوره ق بخواند، خداى تعالى سكرات و شدايد مرگ بر او آسان كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 129)

حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (صلوات اللّه و سلامه عليه) روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«جاى اين دو فرشته بر گوشهاى دهن آدمى است و زبان او قلم ايشان است و آب دهنش مداد ايشان و آدمى خوض مى كند در آنچه او را به كار نيست و از خداى و از ايشان شرم ندارد».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 1.
2- . همان، ص 10 _ 11.
3- . همان، ص 11.
4- . همان، ص 36.
5- . همان، ص 39.
6- . همان، ص 49.

ص: 455

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 136)

ابو أُمامه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«كاتب حسنات بر دست راست مرد باشد، و كاتب سيّئات بر دست چپ مرد، و كاتب حسنات امير است بر كاتب سيّئات. چون مرد حسنتى بكند، كاتب حسنات يكى را ده نويسد و چون سيّئتى كند كاتب سيّئات خواهد تا بنويسد، كاتب حسنات كه امير است، گويد: رها كن او را باشد كه پشيمان شود و استغفارى كند. پس يك دو ساعت رها نكند كه بنويسد تا هفت. آن گه يكى را يكى بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 136)

ابو هريره و انس روايت كردند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ صحيفه بر خداى تعالى عرض نكنند كه در اوّل و آخر او طاعتى و خيرى باشد، الاّ خداى تعالى گويد: من تمامى به آنچه در ميان اين دو طرف است بدو بخشيدم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 136)

انس روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى دو فرشته بر بنده مؤمن موكّل كرد تا عمل او بر وى نويسند. چون بنده را وفات رسد، فرشتگان گويند: بار خدايا! آن بنده اى كه ما موكّل او بوديم، فرمان يافت. چه فرمايى به آسمان شويم؟ حق تعالى گويد: آسمان تمام مملو است از فرشتگان. گويند: بار خدايا! به زمين فرو شويم؟ گويد: زمينها مملو است از فرشتگان من. گويند: بار خدايا! كجا فرمايى؟ گويد: بر سر گور آن بنده مقام كنيد و تسبيح و تهليل گوييد و ثوابش بر او مى نويسيد تا به روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 137)

روايت است از زِرِّ بن حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره و الذّاريات بخواند، خداى تعالى به عدد هر بادى كه در دنيا بجست، او را ده حسنه بنويسند».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 66.
2- . همان، ص 66.
3- . همان، ص 67.
4- . همان، ص 67.

ص: 456

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 143)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«فرداى قيامت درويشان تظلم كنند از توانگران و گويند: بار خدايا! حق ما ندادند از حقّى كه تو نهادى ما را در مال ايشان. حق گويد: به عزّت و جلال من كه شما را مقرّب گردانم و ايشان را عذاب كنم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 149)

أُبَىِّ كعب گفت كه:«رسول صلى الله عليه و آله گفت: «هر كه او سوره والطور بخواند، بر خداى واجب بود كه او را از عذاب خود ايمن كند و او را در بهشت منعم بكند و يا نعمت دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 156)

در خبر است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«روز قيامت دريا به آتش كنند و به او آتش دوزخ بيفروزند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 159)

سعيد جبير روايت كرد از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى فرزندان مؤمنان را به درجه پدرشان برساند؛ اگر چه دون ايشان باشند در اعمال، تا چشم ايشان به يكديگر روشن باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 162)

روايت كردند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه او گفت:يك روز خديجه از رسول عليه السلام پرسيد كه حال آن فرزندان من كه در جاهليّت بمردند، چه باشد؟ گفت: «به دوزخ شوند». خديجه دلتنگ شد. رسول عليه السلام گفت: «اگر تو مكان ايشان ببينى، دشمن گيرى ايشان را». خديجه گفت: يا رسول اللّه ! فرزندان من كه از توأند؟ گفت: «ايشان به بهشت اند». آن گه گفت: «فرزندان مؤمنان با ايشان باشند در بهشت، و فرزندان كافران با ايشان در دوزخ باشند».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 83.
2- . همان، ص 98.
3- . همان، ص 18.
4- . همان، ص 125.
5- . همان، ص 132.

ص: 457

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 162)

عايشه روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«كمتر كس از اهل بهشت خدمتكارى را كه آواز دهد، هزار خادم جوابش دهند به لبّيك لبّيك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 163)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه در مجلسى بنشيند كه در آن مجلس لفظ و گفتاگوى باشد، چون خواهد برخاست بگويد: سبحانك اللّهم بحمدك لا اله الاّ أَنت أَستغفرك وأتوب اليك. هر چه در آن مجلس گفته و كرده باشد، خداى تعالى بيامرزاند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 166 _ 167)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه گفت رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره و النّجم بخواند، خداى تعالى او را حسنه بنويسد به عدد هر كسى كه بر رسول ايمان آورده و هر كس كه رسل را جحود كرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 167)

ابو هريره گفت رسول عليه السلام گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، به سدرة المنتهى رسيدم. مرا گفتند: اين سدره است كه هر كس كه از امّت تو بميرد، به آنجا رسد چون بر سنّت تو باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 176)

در خبرى آمد از اسماء بنت ابى بكر. او گفت:يك روز رسول عليه السلاموصف سدره مى كرد. گفت: «سوار در سايه او صد سال مى رود و يك برگ او را چندان سايه بود آن را كه دويست هزار سوار در او بتواند خفتن. در زير آن بسترى فكنده از زر صامت. ميوه او به شكل سبويهاست».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 133.
2- . همان، ص 136.
3- . همان، ص 145.
4- . همان، ص 147.
5- . همان، ص 171 _ 172.

ص: 458

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 177)

در مسائل عبداللّه سلام هست كه او رسول عليه السلام را پرسيد از وصف شجره سدره منتهى گفت:«درختى است در آسمان هفتم برواند هزار هزار شاخ، و بر هر شاخ هزار هزار ازك است، و بر هر ازكى هزار هزار برگ است، در زير هر برگى هزار هزار كردوسى فرشته است، هر كردوسى اند هزار هزار».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 177)

ابو هريره روايت كرد در حديث معراج كه رسول عليه السلام گفت در اين آيت كه:«آنچه به او رسد و او را باز پوشد، نورى باشد از انوار ملك (جلّ جلاله) و فرشتگان به مانند كلاغ كه بر او نشينند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 177)

در خبرى ديگر آمد كه رسول عليه السلام گفت:«شب معراج به درخت سدرة منتهى رسيدم و شناختم كه آن درخت سدره است به برگ نبق درخت سدره است و نيز به نقش ديدم به مانند سبوهاى بزرگ و برگش مانند گوشهاى پيلان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 177)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«چون خداى تعالى نام كسى در جمله زناة بنويسد، آن لا محاله راست باشد. اگر به چشم نگرد، زناء چشم باشد و اگر به زبان گويد، زناء زبان، و اگر به لمس كند زناء دست باشد، و اگر سعى كند زناى پاى باشد، و اگر به فرج كند آن زناست و فاحشه، و الاّ آن ديگران لمم باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 181)

سهل بن عبداللّه روايت كرد از پدرش از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خبر دهم شما را كه چون خداى تعالى ابراهيم را وفادار خواند؟» گفتند: بگو يا رسول اللّه . گفت: «هر بامداد و شبانگاه بگفتى: «فَسُبْحانَ اللّه ِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ * وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ» (6) ».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 172.
2- . همان، ص 172 _ 173.
3- . همان، ص 173.
4- . همان، ص 173.
5- . همان، ص 184.
6- . الرّوم (30): آيات 17 _ 18 .

ص: 459

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 184)

ابو اُمامه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«دانيد تا خداى تعالى، چرا ابراهيم را وفادار خواند؟» گفتند: خداى و پيغمبر عالم تر است. گفت: «براى آنكه او بامداد چهار ركعت نماز كردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 184)

رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى گفت: يابن آدم، اى فرزند آدم! عاجز مباش از آنكه به بامداد چهار ركعت نماز كنى تا من تو را از شرّ آن تا به آخر كفايت كنم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 184)

شهر بن حوشب روايت كرد از ابو هريره كه او گفت:يك روز رسول عليه السلامدر مسجد آمد و اصحاب را گفت: در چه كاريد؟ گفتند: نُفَكِّرُ في اللّه ؛ در خداى انديشه مى كنيم. گفت: «تفكّر در خلق كنيد؛ در خداى مكنيد كه فكرت به او نرسد. خداى تعالى هفت آسمان بيافريد. ضخامت هر آسمان پانصد ساله راه و از آسمانى تا آسمانى پانصد ساله راه، و هفت زمين همچنين، و در آسمان هفتم او را دريايى است، عمقش چندان كه از زير هفتم زمين تا به بالاى آسمان هفتم، آسمان خداى را در آن دريا فرشته اى است كه آب تا به كعبش بيش نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 186)

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 191.
2- . همان، ص 191 _ 192.
3- . همان، ص 192.
4- . همان، ص 197.

ص: 460

ابو سلمه گفت از ابو هريره كه رسول عليه السلام گفت:«به دوزخ نشود آنكه از ترس خداى تعالى بگريد و به بهشت نشود آنكه او بر معصيت مُصِر باشد و اگر شما گناه نكنيد خداى تعالى قومى را بيارد كه گناه كنند تا ايشان را بيامرزد و به بهشت برد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 189)

روايت است از زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه سورة القمر بخواند، بهر غبّاً، يعنى يك روز خواند و يك روز نخواند، روز قيامت برخيزد و روى او چون ماه باشد و هر كه شب بخواند، روز قيامت برخيزد و روى او تابنده بود بر روى همه خلقان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 189)

ابو هريره روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«بشتابيد به عمل صالح هفت چيز را كه گوش مى داريد، الاّ يكى از اين هفت گانه را: يا درويشى كه از ياد مردم برد خداوندش را، يا توانگرى طاغى، يا بيمارى مفسد، يا پيرى مقعد، يا مرگ مجهّز، يا دجّال و آن شرّى است منتظر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 199)

روايت است از على بن حمزة الكسائى، از موسى بن جعفر عليه السلام از پدرانش، از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او گفت:«هر چيزى را عروسى است و عروس قرآن سورة الرحمن است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 201)

ابو اُمامه روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول عليه السلام گفت:«هر كه او سورة الرحمن بخواند، خداى تعالى بر ضعيفى او رحمت كند و او از جمله آنان باشد كه ذكر نعمت خداى تعالى گذارده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 201 _ 202)

عبداللّه مسعود روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«زنان بهشت، يكى از ايشان هفتاد حلّه ملوّن دارد و در زير آن هفتاد حلّه، مغز در استخوانشان بتوان ديد».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 205.
2- . همان، ص 207.
3- . همان، ص 231.
4- . همان، ص 238.
5- . همان، ص 238.

ص: 461

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 216)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام اين آيت بخواند، آن گه گفت:«دانيد تا خداى چه مى گويد؟» گفتند: خدا و رسولش عالم ترند. گفت: «مى گويد: جزاى آنكه بر او نعمت كرده باشم به توحيد چيست، الاّ بهشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 216)

عبداللّه مسعود و عبداللّه عمر گفتند كه رسول عليه السلام گفت:«معنى آيه (3) آن است كه هر كس كه بر او نعمت كرده باشم به توحيد و معرفت، فرداى قيامت جاى او در حظيره قدس باشد، در بهشت من، بر نعمت من».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 216 _ 217)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، درختان نار ديدم برو هر نارى چند پوست شترى مقبب و مرغان او چون شتران بختى. كنيزكى را ديدم. گفتم كه تو كه رايى؟ گفت: زيد حارثه را. زيد را بشارت دادم به آن. و در بهشت چيزها ديدم كه چشمها ديده نيست و گوشها شنيده نيست و بر خواطر هيچ آدمى گذشته نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 218 _ 219)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«اگر يكى از حوران بهشت خيو در زمين فكند يا در درياى شور، خوش گردد از خوشى آب دهان او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 218)

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 276.
2- . همان، ص 277.
3- . مراد آيه: «هَلْ جَزاءُ الاْءِحْسانِ إِلاَّ الاْءِحْسانُ» ، الرحمن (55): 60 است.
4- . روض الجنان، ج 18، ص 277.
5- . همان، ص 280.
6- . روض الجنان، ج 18، ص 282.

ص: 462

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«در بهشت خيمه ها باشد از زر سفيد به يك پاره، طول او در هوا شصت گز. در هر زاويه از آن خيمه، مؤمن را جفتى باشد كه او را ديگر كس نبيند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 218)

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت كه:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، در بهشت جويها ديدم بر كنارهاى او خيمه ها زده از مرجان. از آنجا آواز بيرون آمد كه: السلام عليك يا رسول اللّه . من گفتم: يا جبرئيل! اينان كه اند؟ گفت: كنيزكان اند از حور العين. دستورى خواستند از خداى تعالى تا بر تو سلام كنند. خداى دستورى داد ايشان را. و گفت: مى گفتند: ما هميشه زندگانيم كه نمى ميريم هرگز و ما ناعمانيم كه به سختى نرسيم هرگز. زنان مردمان كريميم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 218 _ 219)

عبداللّه مسعود گفت:من از رسول عليه السلام شنيدم كه: «هر كه او سورة الواقعه بسيار گويد، هرگز درويش نشود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 221)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«در بهشت مرغانى مى پرند كه هر يكى هفتاد هزار پر دارند. يكى از ايشان بيايد در آن حال كه مؤمن طعام خورد و بر صفحه او افتد و پرها بيفشاند. از هر پرى از آن لونى طعام بيرون آيد، از برف سفيدتر و از زبده نرم تر و از انگبين شيرين تر كه هيچ لونى با لونى نماند. آن گه بپَرد و برود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 227)

ابو سلمه گفت از رسول عليه السلام پرسيدم كه حور عين چه باشد؟ گفت:«زنانى سفيد روى فراخ چشم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 228)

.


1- . همان، ص 282.
2- . همان، ص 283.
3- . همان، ص 288.
4- . همان، ص 303 _ 304.
5- . همان، ص 305.

ص: 463

انس مالك روايت كرد كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى حور العين را از زعفران آفريد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 228)

ابو اُمامه روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«هيچ مؤمن نباشد و الاّ او را هفتاد زن باشد از حور العين و هفتاد از ميراث اهل دوزخ. هر يكى را از ايشان اندامى باشد شَهى و مردان را آلتى بود كه ضعيف بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 228)

عبداللّه مسعود گفت از رسول عليه السلام كه گفت:«نورى در بهشت پديد آيد. اهل بهشت گويند: اين نور چيست؟ گويند: روشنايى دندان حورى است كه در روى شوهر خود بخنديد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 228)

روايت كردند كه رسول عليه السلام گفت:«در بهشت درختى هست كه سوار تيز تك صد سال در سايه آن مى رود. هنوز به آخر نرسيده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 229)

در خبر است كه رسول عليه السلام گفت:«هيچ ميوه از درختان بهشت باز نكنند، الاّ آنكه به جاى او دو چندان پديد آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 229)

ابو سعيد و ابو هريره گفتند:رسول عليه السلام گفت: «ارتفاع آن در هوا چنان باشد كه از زمين تا آسمان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 229)

ابو هريره روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت:«اهل بهشت چون در بهشت روند، امرد باشند، سفيد روى، جعد موى، بر سنّ سى و سه سالگى، به خلق آدم، طول هر يك شصت گز بود، در پهنا هفت گز».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 230)

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 305.
2- . همان، ص 305 _ 306.
3- . همان، ص 306.
4- . همان، ص 308 _ 309.
5- . همان، ص 309.
6- . همان، ص 310.
7- . همان، ص 310 _ 311.

ص: 464

روايت كردند كه رسول عليه السلام گفت:«خداى تعالى حور العين را از تسبيح فرشتگان آفريد. در ايشان هيچ رنجى و علّتى و حيفى نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 230)

عبداللّه مسعود گفت:شبى پيش رسول بودم و حديث مى كرد تا پاره اى از شب گذشت. باز گشتيم بر دگر روز با پيش رسول رفتيم، گفت: «دوش من در خواب پيغمبران گذشته را ديدم و اتباع ايشان بر من عرض كردند. پيغمبر بود كه او را گروهى امّت بودند و بود كه امّتش يك مرد بود و بود او را كه هيچ امّت نبود؛ تا موسى را ديدم كه مى آمد با جماعتى بسيار از بنى اسرائيل. گفتم: بار خدايا! اين كيست؟ گفت: برادر تو است موسى بن عمران و اين امّت اواند. گفتم: بار خدايا! امّت من كجايند؟ گفت: به دست راست بنگر. بنگريدم صحراى مكّه ديدم چندانى كه چشم رسيد به مردان پر شده. گفتم: بار خدايا! اينان كيستند؟ گفت: امّت تو، راضى شدى؟ گفتم: راضى شدم؟ گفت: از چپ نگاه كن. هم چندان بيشتر مردم ديدم. گفتم: بار خدايا! اينان كه اند؟ گفت: امّت تو، راضى شدى؟ گفتم: راضى شدم، بار خدايا. گفت: در ميان ايشان هفتاد هزار مردند كه فرداى قيامت بى شمار به بهشت روند». مردى بر پاى خاست نام عكاشة بن محصن مِنْ بنى اسد بن خزيمه. گفت: يا رسول اللّه ! از خداى درخواه كه مرا از ايشان كند. رسول عليه السلام گفت: «اللّهم اجعله منهم؛ بار خدايا! عكاشه را از آن ايشان كن». مردى ديگر برخاست، گفت: يا رسول اللّه ! دعا كن مرا از ايشان كند. رسول عليه السلامگفت: «سَبَقَكَ بها عكاشه؛ عكاشه سِبقَت بُرد تو را به اين دعا». آن گه گفت: «يا قوم! اگر توانيد بر خويشتن از آن هفتاد هزار كس كنيد كه بى شمار به بهشت شوند و اگر از آن عاجز و قاصر باشيد، خويشتن از اهل بهشت كنيد و اگر نتوانيد قاصر باشيد خويشتن را از اهل افق كنيد كه من آنجا مردمانى ديدم كه رحمت مى كردند بر يكديگر. گفتم: اينان كه اند؟ گفتند: اينان هفتاد هزار مردند».

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 312.

ص: 465

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 231)

رسول عليه السلام گفت:«اميدوارم كه امّتان من و پس روان من ربع اهل بهشت باشند». ما تكبير كرديم. گفت: «اميدى دارم كه ثلث اهل بهشت باشند». ما تكبير كرديم. گفت: «اميدى دارم كه نيمه اهل بهشت باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 231)

انس مالك گفت:يك روز رسول عليه السلام به زمينى از زمينهاى انصاريان بگذشت، ناكشته بود. گفت: چرا اين زمين نكشتند؟ گفتند: براى آنكه باران كم مى آيد. گفت: «شما تخم در زمين افكنيد كه روياننده خداست. سالى به باران روياند، و سالى به باد، و سالى به نجم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 233)

روايت كردند كه رسول عليه السلام گفت:«مخوف تر چيزى كه من مى ترسم بر امّت سه چيز است: يكى حيف به ائمّه، و يكى تكذيب به قدر، سوم ايمان به نجوم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 237)

عرباض بن سارية روايت كرد كه رسول عليه السلام هيچ شب به نخفتى تا مسبّحات نخواندى و گفتى:«در اين سوره ها آيتى است كه فاضل تر است از هزار آيه». گفتند: مسبّحات كدام است؟ گفت: «سورة الحديد، الحشر، و الصف، و الجمعة، و التغابن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 239)

.


1- . روض الجنان، ج 18، ص 313 _ 314.
2- . همان، ص 314.
3- . همان، ص 321.
4- . همان، ص 330.
5- . همان، ج 19، ص 1.

ص: 466

ابو اُمامه روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول گفت:«هر كه او سورة الحديد برخواند، او را از جمله آنان بنويسد كه به خداى و پيغمبران ايمان داشته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 239)

قتاده گفت:روايت كردند ما را كه رسول صلى الله عليه و آله يك روز با اصحابه نشسته بود، ابرى برآمد. صحابه را گفت: «شما دانيد تا اين چيست؟» گفتند: خداش و رسول عالم ترند. گفت: «اين راعنان خوانند. اين ابرى است كه زمين را سيراب كند. خداى تعالى اين ابر را براند بر قومى كه او را شكر نكنند و او را نخوانند». آن گه گفت: «دانيد تا بالاى آن چيست؟» گفتند: اللّه و رسوله اعلم؛ خداى و رسول عالم ترند. گفت: «بالاى آن آسمان دنيا است و آن را رفيع خوانند و آن موجى مكفوف است و سقفى محفوظ». آن گه گفت: «دانيد كه پس از اين چيست؟» گفتند: خداى و رسول عالم ترند. گفت: «بالاى آن آسمان دوم است و از آسمان دوم تا اوّل پانصد ساله راه است و از هر آسمانى تا به آسمانى، پانصد ساله راه است. آن گه از بالاى آن عرش است و از آسمان هفتم تا به عرش، پانصد ساله راه است». آن گه گفت: «دانيد تا زير شما چيست؟» گفتند: خدا و رسول عالم ترند. گفت: «زمينى ديگر است و از اين زمين تا آن زمين، پانصد سال راه است». همچنين گفت: «تا هفت زمين». آن گه گفت: «به آن خداى كه جان به دست اوست كه اگر خداى را بخوانيد از بالاى عرش جواب دهد شما را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 244)

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 1.
2- . همان، ص 12 _ 13.

ص: 467

ابو سعيد خدرى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«نزديك است كه قومى آيند كه اعمال شما را حقير دارند در جنب اعمال خود». ما گفتيم: كيستند ايشان يا رسول اللّه ؟ قريش اند؟ گفت: «نه از ايشان دل تنگ تر باشند». و اشارت كرد به يمن و گفت: «اهل يمن اند. الا انّ الايمان يمان و الحكمة يمانية». گفتند: يا رسول اللّه ايشان بهترند از ما؟ گفت: «به آن خداى كه نفس من به فرمان اوست كه اگر يكى از ايشان به مانند كوهى از زر نفقه كنند، به پايه شما نرسند و نه نيمه آن». آن گه انگشتان به هم باز نهاد و انگشت كهترين برداشت و گفت: «اين چنين است فضل ميان ما و مردمان ديگر كه فضل اين انگشتان بر انگشت كهن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 246)

قتاده گفت:مرا روايت كردند از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت: «روز قيامت مرد باشد كه نور او چندان باشد كه از مدينه تا به عدن و صنعاى يمن تابد و كم از آن تا چندانى بود كه جاى قدم خود را بيند و بس؛ و مؤمن بود كه او را چندانى نور بود كه آتش دوزخ را بنشاند و تاب ببرد تا آنجا كه بر صراط مى گذرد و از دوزخ آواز مى آيد: جُز با مؤمن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 247)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله يك روز با صحابه نشسته بود و ايشان را وعظ مى كرد. خطها بر زمين مى كشيد در زير يكديگر. آن گه خطّى ديگر از گوشه اى بكشيد. آن گه گفت:«دانيد تا اين چيست». گفتند: نه. گفت: «اين مثل فرزند آدم است و آرزوهاى او و آن خطّ ديگر اميد است؛ چنان كه او در ميان آرزوها و اميد باشد كه مرگ به او رسد و امانى او باطل كند».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 17.
2- . همان، ص 19.

ص: 468

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 248)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اوّل چيزى كه از امّت من بردارند، خشوع باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 249)

ابو موسى الاشعرى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او را پرستارى باشد، او را شرع بياموزد و ادب نيكو بياموزد و آزادش بكند يا به زنى بكند، او را دو بار مزد باشد؛ و بنده كه اطاعت خداى دارد و طاعت سيّدش و حقّ خداى و حق خواجه اش بگزارد، او را دو مزد باشد؛ و مردى از اهل كتاب كه ايمان دارد به آنچه عيسى آرد و آنچه محمّد صلى الله عليه و آله آورد، او را دو مزد باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 259)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة المجادلة بخواند، او را از جمله لشكر خداى بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 259)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«خداى تعالى عالم را تفضيل داد بر شهيد به دو درجه و شهيد را تفضيل داد بر عابد به درجه و تفضيل داد قرآن را به ساير كلامها به چندان كه فضل خداست بر خلقان و فضل عالم بر ساير خلقان چندان است كه فضل من بر يكى از كمترين خلقان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 273)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كس را كه فرمان خداى به او رسد و او در طلب علم باشد، فرداى قيامت ميان او و ميان پيغمبران يك درجه بيشتر نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 273)

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 23.
2- . همان، ص 25.
3- . همان، ص 50.
4- . همان، ص 52.
5- . همان، ص 82.
6- . همان، ص 83.

ص: 469

عبداللّه عباس گفت از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه:«چون روز قيامت باشد، منادى ندا كند: خصمان خداى كجايند؟ قدَريان بر پاى خيزند با رويهاى سياه و چشمهاى ازرق، لبها و دهنهاى ايشان كج شده، آب از دهنهاى ايشان مى رود. گويند: و اللّه كه ما بدون تو معبودى نگرفتيم و خداى نپرستيديم بدون تو از آفتابى و ماهى و صنمى و وثنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 275)

روايت است از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الحشر بخواند، هيچ بهشتى و دوزخى و عرش و كرسى و حجابى و آسمانى و زمينى و هوايى و بادى و مزرعى و درختى و جنبنده اى و ماهى و آفتابى و فرشته اى نبود، و الاّ بر او صلوات فرستند و اگر آن روز يا آن شب بميرد، شهيد باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 277)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«من و بنو المطلب متفرّق نشديم در جاهليّت، و اسلام و من و ايشان يكى ايم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 286)

شقيق بن مسلمة روايت كرد از عبداللّه مسعود كه گفت:رسول صلى الله عليه و آله يك شب نماز شام و خفتن بگزارد. مردى از ميان صف برخاست و گفت: معاشر المهاجرين و الانصار، مردى غريبم. و اين سؤال در نمازگاه رسول صلى الله عليه و آله مى كنم، مرا طعام دهيد. رسول صلى الله عليه و آله گفت: «يا دوست ذكر غريب مكن كه رگهاى دلم ببريدى. غريبان چهار است». گفتند: يا رسول اللّه ! كدام اند ايشان؟ گفت: «مسجدى در ميان قوم كه در او نماز نكنند و مصحفى در دست قومى كه بدو قرآن نخوانند و عالمى در ميان قومى كه احوال او ندانند و تفقّد نكنند و اسيرى در بلاد روم، در ميان كافران كه خداى را ندانند».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 89.
2- . همان، ص 94.
3- . همان، ص 115.

ص: 470

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 289)

نافع روايت كرد از عبداللّه عمر كه او گفت:رسول را ديدم بر منبر ايستاده و مى گفت: «چون روز قيامت باشد، خداى تعالى اهل آسمان و زمين را جمع كند. همه در قبضه او باشند و همه پيش او باشند. آن گه گويد: أَنَا اللّه ، أَنَا الرحمن، أَنَا الرحيم، أَنَا الملك، أَنَا القدّوس، أَنَا السلام، أَنَا المؤمن، أَنَا المهيمن، أَنَا العزيز، أَنَا الجبّار، أَنَا المتكبّر، أَنَا الّذي بدأتُ الدُّنيا ولم تَكُ شيئاً؛ من آنم كه موصوفم به اين صفات. من آنم كه دنيا بيافريدم و هيچ نبود، من آنم كه باز بيافريدم، كجايند پادشاهان و جبّاران».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 298)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود:«هر كه او آخر سوره حشر بخواند، خداى تعالى گناهش بيامرزد آنچه مقدّم باشد و آنچه مؤخّر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 298)

معقل بن يسار روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود:«هر كه بامداد بگويد: أَعوذ باللّه السميع العليم من الشيطان الرجيم و آن سه آيه از آخر سوره حشر بخواند، خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را بر او موكّل گرداند تا برو صلوات مى دهند تا شب، و اگر آن روز بميرد، شهيد باشد و شب هم بدين طريق».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 298)

ابو هريره گفت:رسول را صلى الله عليه و آله گفتم مرا نام مهترين بياموزد، فرمود: «آخر سوره حشر بسيار بخوان». ديگر باره پرسيدم، همين فرمود. سيُّم بار پرسيدم، هم اين جواب داد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 289)

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 123.
2- . همان، ص 145.
3- . همان، ص 125.
4- . همان، ص 145.
5- . روض الجنان، ج 19، ص 145 _ 146.

ص: 471

ابو اُمامه روايت كرد از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه فرمود:«هر كه خواتيم سوره حشر بخواند، اگر به روز بخواند اگر به شب، چون بميرد بهشت واجب شود او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 289)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الممتحنه بخواند، جمله مؤمنين و مؤمنات شفيع او باشند روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 289)

ابو هريره روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«نوايح را بيارند روز قيامت و بدو صف بدارند و ايشان بانگ مى كنند بانگ سگان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 308)

انس بن ملك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«نوايح را روز قيامت برانگيزانند از گورها، خاك آلود و گردآلود. پيراهنى از لعنت پوشيده و دست بر سر نهاده، مى گويند: وا ويلاه، و مالك مى گويد: حظّ و بهره تو در دوزخ است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 308)

ابو مالك الاشعرى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چهار سنّت از سنّتهاى جاهليّت، در امّت من بمانده كه ايشان دست بندارند: فخر كردن با حساب، و طعن زدن در انساب، و استسماى به نجوم، و نوحه كردن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 308 _ 309)

رسول عليه السلام گفت:«نايحه چون توبه نكند روز قيامت، بيارند او را پيراهنى از قطران پوشيده و يكى از چرم».

.


1- . همان، ص 146.
2- . همان، ص 147.
3- . همان، ص 172.
4- . همان، ص 172.
5- . همان، ص 172.

ص: 472

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 309)

ابو هريره گفت از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه:«فرشتگان صلوات نفرستند بر هيچ نوحه كننده اى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 309)

روايت است از زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره عيسى بخواند، تا در دنيا باشد، عيسى براى او استغفار كند و صلوات فرستد و چون از دنيا برود، در قيامت عيسى عليه السلام رفيق او باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 309)

روايت است از عبداللّه عبّاس از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الجمعة بخواند، خداى تعالى به عدد هر كس كه در شهرى از شهرهاى اسلام به مسجد آدينه رود و به عدد هر كه نرود، ده حسنه بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 315)

عبدالرحمن ابى ليلى روايت كرد از مردى از صحابه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در خواب ديدم گوسفندان در قفاى من مى روند سياه. پس به دنبال ايشان گوسفندان خاك رنگ برآمدند و متابعت كردند». يكى از صحابه گفت: «تعبير اين خواب چه باشد؟» گفت: يا رسول اللّه ! من تعبير آن چنان دانم كه عرب مسخّر تو شوند. آن گه عجم از پى ايشان مسخّرت شوند. رسول صلى الله عليه و آله گفت: «جبرئيل را پرسيدم، همين تعبير كرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 317)

سهل بن سعد الساعدى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در اصلاب مردانى از امّتان من مردانى و زنانى هستند كه در بهشت شوند بى حساب».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 172.
2- . همان، ص 172.
3- . همان، ص 175.
4- . همان، ص 190.
5- . همان، ص 194.

ص: 473

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 317)

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ كس از شما نباشد كه تمنّاى مرگ كند اگر نيكوكار باشد و اگر بدكار براى آنكه اگر نيكوكار باشد بود كه آن خير زياده كند و اگر بدكار باشد بود كه از آن توبه كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 318)

جابر عبداللّه انصارى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله «روزى از روزهاى آدينه بر منبر گفت:بدانيد كه خداى تعالى نماز آدينه بر شما واجب كرد فريضه اى مكتوب، در اين سال، در اين ماه، در اين روز، در اين مقام، در اين ساعت. هر كه رها كند در حيات من و از پس وفات من به امامى عادل، خداى شمل او را جمع مكناد و بركت مكناد بر او و او را حج مقبول نباشد و نه روزه و هر كه توبه كند خداى تعالى توبه اش نپذيرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 323)

عبداللّه مسعود گفت:رسول صلى الله عليه و آله گفت: «همّت كردم كه مردى را بدارم تا نماز آدينه كند و من نگاه كنم تا كيست كه حاضر نمى آيد، بفرمايم تا خان ها بر ايشان بسوزند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 323)

سلمان فارسى گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«هر كه او روز آدينه غسل كند و خودش را پاكيزه كند و طيبى كه دارد بر خود كند و به نماز آدينه حاضر شود و چون امام حاضر آيد گوش به او كند، آنچه از ميان اين آدينه تا آن آدينه كرده است، بيامرزند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 323)

عمران بن حصين روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه:«هر كه او غسل روز آدينه بكند و چند ساعت به مسجد جامع شود، گناهان او مكفّر كنند. آن گه كه راه مسجد جامع برگيرد و به هر گامى كه بردارد، بيست ساله عمل بنويسند او را. چون از نماز آدينه فارغ شود، جواز دهند او را به دويست سال عمل».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 195.
2- . همان، ص 197.
3- . همان، ص 210.
4- . همان، ص 210.
5- . همان، ص 211.

ص: 474

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 323)

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه غسل آدينه بكند و پنج ساعت مانده به نماز، به مسجد جامع شود، همچنان باشد كه شترى قربان كرده و هر كه به چهار ساعت مانده رود، همچنان باشد كه گاوى قربان كرده و هر كه به سه ساعت مانده رود، همچنان باشد كه گوسفندى قربان كند و هر كه به دو ساعت مانده رود، همچنان باشد كه مرغى قربان كرده و هر كه به ساعتى مانده رود، چنان باشد كه خايه مرغى قربان كرده، چون امام بيرون آيد و خطبه خواند فرشتگان حاضر آيند و سماع خطبه كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 323 _ 324)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«شب معراج كه مرا به آسمان بردند، در زير عرش هفتاد شهرستان ديدم. هر شهرستانى چندانى كه اين دنياى شما پر باز كرده از فرشتگان خداى را تسبيح و تهليل مى كردند و در تسبيح مى گفتند كه بار خدايا! بيامرز آنان را كه به نماز آدينه حاضر آيند. بيامرز آنان را كه غسل آدينه كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 324)

ابو هريره روايت كرد از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«بهتر روزى كه در او آفتاب برآيد، روز آدينه است. خداى تعالى آدم را روز آدينه آفريد و روز آدينه به زمين فرستاد و روز آدينه وفات نمود و روز آدينه قيامت باشد و هيچ جانور نباشد و الاّ خداى را تسبيح كند روز آدينه از آن گه كه آفتاب برآيد ترس قيامت را، الاّ جنّ و انس و درو ساعتى هست كه هيچ مؤمن را اتّفاق نيفتد دعاى در آن ساعت كند، الاّ اجابت يابد».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 211.
2- . همان، ص 211.
3- . همان، ص 211 _ 212.

ص: 475

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 324)

انس مالك روايت كرد كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله بى گاه بيرون آمد. چون بيرون آمد، صحابه گفتند:يا رسول اللّه ! امروز ديرتر بيرون آمديد. حضرت فرمود كه: «جبرئيل پيش من بود بر صورت زنى با جمال، سفيد روى و خالى سياه بر روى. گفت: اين هيئت روز آدينه است و آن روزى است كه تو را و امّت تو را در آن خير بسيار است و جهودان و ترسايان خواستند كه اين روز ايشان را باشد ندادند. ايشان را گفتم: اين نقطه سياه چيست به رو؟ گفت: اين ساعت اجابت است كه دعاى كردن در اين وقت مقرون به اجابت شود و اگر اين حاجت روا نشود در دنيا ذخيره كند آن را براى او در روز قيامت و مكاره از او برگردانند. اين روز بهترين روزها است به نزديك خدا و اهل بهشت. او را روز مزيد خوانند». گفتم: يا رسول اللّه ! مزيد چه باشد؟ گفت: «در بهشت وادى اى است فراخ، خاك او از مشك سفيد. چون روز قيامت باشد، بفرمايد تا كرسى از زر بنهند آنجا و پيغمبران خداى بيايند و بر آن كرسى نشينند و صديقان و شهيدان و مؤمنان پيرامن ايشان بنشينند. خداى تعالى گويد بندگان را كه حاجتى كه داريد بخواهيد. گويند: بار خدايا! رضاى تو خواهيم. خداى تعالى گويد: راضى شدم. ديگر حاجتى خواهيد. هر كس آرزوى خود بخواهد. خداى تعالى بدهد ايشان را اضعافاً مضاعفة. آن گه بدهد ايشان را آنچه هيچ چشم نديده باشد و هيچ گوش نشنيده باشد و بر دل هيچ آدمى نگذشته باشد. آن گه خداى تعالى گويد وعده شما انجاز كردم و نعمت بر شما تمام كردم و اين محل كرامت من است. آن گه هر كس با غرقه خود شود تا ديگر روز آدينه آنجا حاضر شوند. من گفتم: يا جبرئيل! غرفه هاى ايشان از چه باشد؟ گفت: از لؤلؤ سفيد و از ياقوت سرخ و زمرّد سبز، درها بر او گشاده، و جويها در آن روان، و هر كس با جفت خود حاضر».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 212.

ص: 476

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 324 _ 325)

انس مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«شب آدينه و روز آدينه بيست و چهار ساعت است در هر ساعتى خداى را سيصد هزار آزاد كرده باشد از آتش دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 325)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى را درى است مجوّف در بهشت كه هيچ پيغمبر مرسل و هيچ فرشته مقرّب ديده نيست. چون روز آدينه باشد، خداى تعالى گويد: سخن گوى. او گويد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (3) من امّة محمّد صلى الله عليه و آله كه بر ذكر خداى معتكف باشند و فرايض او گزارند. آن گه فرشته را بفرستد به گور من تا گويد بشارت باد تو را كه خداى تعالى را در روز آدينه سه نظر باشد به امّت تو، در هر نظرى شصت هزار گناهكار را بيامرزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 325)

ابوذر غفارى روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«چون روز آدينه باشد، خداى تعالى فرشتگان را بفرستد با قلمهاى زر و كاغذهاى سيم. بيايند بر در مسجدها بايستند و نام آنان كه به مسجد آدينه مى آيند، مى نويسند. چون هفتاد مرد را نام بنويسند، گويند اينان به عدد آن هفتاد كس اند كه موسى بر گزيد از امّت خود. آن گه فرشتگان در ميان صفها شوند و تفقّد كنند آنان را كه حاضر نباشند. گويند: فلان كجاست؟ گويند: بيمار است. گويند: خدايا شفايش ده كه او نماز آدينه به پاى دارد. گويند: فلان كجاست؟ گويند: بمرد. گويند: خدايا بيامرز او را كه نماز آدينه به پاى داشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 325)

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 212 _ 213.
2- . همان، ص 214.
3- . المؤمنون (23): آيه 1.
4- . روض الجنان، ج 19، ص 214.
5- . همان، ص 215.

ص: 477

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى فرشتگان را فرمايد تا شب آدينه درهاى آسمانها را بگشايند. خداى تعالى اطّلاع كند به مؤمنان اهل زمين. بهرى در نماز باشند و بهرى خفته. گويد: من جزاء دهم هر كسى را در خور عمل نماز كنان را و خفتگان را. چون آخر شب باشد، يك بار ديگر اطلاع كند، همچنان يابد ايشان را. گويد: از شأن من بخل نيست. من ايستادگان را بيامرزم و خفتگان را به ايشان بخشيدم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 325)

حسن بصرى گفت و ابو مالك كه سالى در مدينه قحطى بود و غلايى. دِحية بن خليفة به تجارت شام بود در آمد و زيت داشت و رسول صلى الله عليه و آله بر منبر خطبه مى كرد. چون آواز طبل برآمد، بشتافتند و رسول را رها كردند و با رسول جز اندكى نماندند. رسول صلى الله عليه و آله گفت:«بدان خدايى كه مرا به حق به خلق فرستاده كه اگر جمله شما به مبايعه رفته بوديد، از اين وادى آتشى برآمدى و همه را بسوختى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 327)

روايت كند زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سورة المنافقين بخواند، از نفاق برى شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 327)

روايت است از عبداللّه عمر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هيچ فرزند نباشد كه از مادر بزايد، و الاّ پنج آيت بر بندهاى سر او نوشته باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 334)

أُبَىِّ كعب روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه سورة التغابن بخواند، خداى تعالى مرگ فجاء باز دارد از او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 334)

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 215 _ 216.
2- . همان، ص 220.
3- . همان، ص 222.
4- . همان، ص 239.
5- . همان، ص 239.

ص: 478

ابو هريره روايت كرد تفسير اين آيت (1) از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت: «هيچ بنده اى نباشد از محسن و مسيئى، دوزخى و بهشتى، و الاّ روز قيامت حسرت خورند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 337)

ثوبان روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود:«هر آن زنى كه از شوهر طلاق بگيرد بى سببى و رنجى، بوى بهشت بر وى حرام است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3)

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او فرمود:«هر كه او استغفار بسيار كند، خداى تعالى او را از غمها بيرون آرد، از هر تنگى او را فرج دهد و روزى دهد او را از آنجا كه او گمان نبرد. هر كه بر خداى توكل كند و با او استوار باشد و دلش ساكن بود به او در همّت و نيّت، خداى تعالى كفايت بكند كارهاى او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 346)

روايت است از ابى اُمامه از أُبَىِّ كعب كه گفت كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود:«هر كه اين سوره بخواند، خداى تبارك و تعالى او را توفيق دهد تا توبه نصوح كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 351)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«توبه نصوح آن باشد كه مرد پشيمان بود بر گذشته و عزم كرده باشد به آينده كه ياسر مانند آن نشود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 358)

ابو موسى روايت كرد از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«مردان بسيار كامل شدند و از زنان كس كامل نشد، مگر چهار زن: مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم، و خديجه دختر خويلد، و فاطمه عليهاالسلام دختر محمّد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 360)

.


1- . مراد آيه: «ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ» ، التّغابن (64): 9 است.
2- . روض الجنان، ج 19، ص 247.
3- . همان، ص 259.
4- . همان، ص 271.
5- . همان، ص 284.
6- . همان، ص 301.
7- . همان، ص 308 _ 309.

ص: 479

روايت است از عكرمه از عبداللّه عبّاس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مى خواستمى كه سورة الملك در دل هر مؤمنى بودى؛ يعنى خواستمى كه هر مؤمن به ياد داشتى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 361)

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:در اين كتاب قرآن سوره اى است كه سى آيه است. فرداى قيامت شفاعت كند خداوندش را و او را از دوزخ به در آرد و آن سوره تبارك است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 361)

ابو قتاده گفت:رسول صلى الله عليه و آله را از اين آيه (3) پرسيدم، گفت: «معنى آن است كه كيست كه عقل بهتر به كار دارد آنكه عاقل تر است از شما كه از خداى بهتر ترسد و به اداى واجبات و اجتناب مقبحات قيام بيشتر كند و اگر در بعضى تطوع تقصير كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 364)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره نون و القلم بخواند، خداى تعالى او را ثواب آنان دهد كه خوى خوش دارند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 370)

شهر بن حوشب روايت كرد از عبداللّه عباس كه او روايت كرد از عبدالرحمن بن غنم كه رسول صلى الله عليه و آله را پرسيدند از عتل و زنيم. گفت:«مردى باشد شديد الخلق، تندرست، اكول و شروب كه طعام و شراب چندان كه خواهد و يابد بخورد، فراخ شكم ظالم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 376)

زيد اسلم روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آسمان بگريد از مردى كه خداى تعالى او را تنى درست داده باشد و شكمى و كفافى كه او را بايد آن گه بر مردم ظلم كند».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 310.
2- . همان، ص 310.
3- . مراد آيه: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» ، الملك (67): 2 است.
4- . روض الجنان، ج 19، ص 318.
5- . همان، ص 334.
6- . همان، ص 353.

ص: 480

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 377)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آسمان بگريد از پير زنا كننده و نزديك آن بود كه زمين برنگيرد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 377)

ابو موسى اشعرى گفت از رسول صلى الله عليه و آله در تفسير اين آيه: «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ» (3) . گفت: «نورى باشد عظيم كه پديد آيد روز قيامت كه خلقان از هيبت آن بروى در آيند و سجده كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 381)

ابو سعيد خدرى روايت كند و ابو هريره و ابو موسى اشعرى كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«چون روز قيامت باشد و خلق را در موقف سياست بدارند، خداى تعالى انتصاف كند ميان هر ظالمى و مظلومى تا هيچ مظلمه نماند مظلومى را بر ظالمى تا آن مقدار كه تكليف كنند كه شير به آب آميخته فروخته باشند تا جدا كنند ميان شير و آب بر سبيل عقوبت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 381)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الحاقه بخوند، خداى تعالى او را حسابى آسان كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 384)

در خبرى آمد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه يازده آيه از سورة الحاقه بخواند، خداى تعالى او را از فتنه دجّال نگاه دارد و اگر سوره تمام بخواند، نورى باشد او را از فرق او تا قدم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 384)

شهر بن حوشب روايت كرد از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى هيچ بادى نفرستاد و بارانى، الاّ به مقدار و مكيال روز هلاك عاد و قوم نوح كه اين روز باران در فرشتگان نگاهبان عاصى شد و از فرمان ايشان بيرون آمد».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 353.
2- . همان، ص 353.
3- . القلم (68): آيه 42.
4- . روض الجنان، ج 19، ص 364.
5- . همان، ص 364.
6- . همان، ص 373.
7- . همان، ص 373.

ص: 481

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 386)

در خبرى آوردند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«حاملان عرش امروز چهارند و در روز قيامت مدد كند ايشان را به چهار ديگر تا هشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 388)

از على بن الحسين زين العابدين (عليه الصلوة والسلام) روايت كردند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى عرش بيافريد چهارم چيز، براى آنكه پيش او سه چيز آفريده بود هوا و قلم و نور. آن گه عرش بيافريد از الوان انوار مختف نورى سبز كه رنگ سبزى از اوست و نورى سرخ كه رنگ سرخى از اوست و نورى زرد كه رنگ زردى از اوست و نورى سفيد كه اصل انوار است و روشنايى روز از اوست. آن گه هفتاد هزار طبقه بيافريد. هيچ طبقه نيست، و الاّ تسبيح و تقديس او مى كنند به اصوات مختلف. اگر آواز ايشان به زمين برسيدى، كوه ها پاره پاره بشدى و كوشكها ريزان شدى و درياها به زمين فرو شدى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 388)

عبداللّه عمرو بن العاص روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت كه:«اگر پاره اى از زير به مقدار حجم سر آدمى از آسمان فرو افكند به زمين رسد، پيش از آنكه شب درآيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 390)

روايت است از عبداللّه عبّاس، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله فرمود:«هر كه او سوره سائل بخواند، خداى تبارك و تعالى او را ثواب آنان دهد كه عهد نگاه دارند و نماز به پاى دارند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 392)

ابو سعيد خدرى روايت كرد كه يكى از رسول صلى الله عليه و آله پرسيد از اين آيه و گفت:يا رسول اللّه ! چه دراز روزى خواهد بودن اين روز قيامت؟ رسول صلى الله عليه و آله گفت: «به آن خداى كه جان من به امر اوست كه اين روز بر مؤمن سبك تر از آن باشد كه نمازى از نمازهاى فريضه كه او بگزارد در دنيا».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 379.
2- . همان، ص 383 _ 384.
3- . همان، ص 384.
4- . همان، ص 390.
5- . همان، ص 396.

ص: 482

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 396)

روايت است از زِرِّ حُبيش، از أُبَىِّ كعب، از رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره نوح بخواند از آنان باشد كه دعاى نوح او را دريابد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 400)

روايت است از زِرِّ حُبيش، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الجن بخواند، خداى تعالى او را به عدد هر جنّى و شيطانى كه به محمّد صلى الله عليه و آلهايمان آرد يا محمّد صلى الله عليه و آله را به دروغ داشت، برده بنويسد او را كه آزاده كرده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 407)

عبداللّه عباس گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرا فرموده اند كه بر اين هفت اندام سجده كنم بر موى و بر جامه سجده نكنم؛ يعنى موى و جامه را حجاب پيشانى نكنم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 413)

أُبَىِّ كعب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة المزمّل بخواند، حق تعالى سخنى باز دارد از او در دنيا و آخرت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 415)

روايت است از ابو اُمامه، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ» (6) بخواند، خداى تعالى به عدد هر كس كه تصديق كرد رسول را در مكّه و هر كس كه تكذيب كرد، ده حسنه بنويسد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 421)

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 405 _ 406.
2- . همان، ص 419.
3- . همان، ص 438.
4- . همان، ص 451.
5- . همان، ج 20، ص 1.
6- . المدّثّر (74): آيه 1.
7- . روض الجنان،، ج 20، ص 17.

ص: 483

جابر عبداللّه انصارى گفت:از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت: «در وادى مى گذشتم، مرا آواز دادند از چپ و راست و پيش و پس. نگه كردم، كسى را نديدم. بر بالاى نگريدم، شخصى را ديدم كه بر سرير كه مرا ندا مى كند. بترسيدم، از او متوحّش شدم. گفتم: جامه بر من افكنيد و مرا باز پوشانيد. جامه بر افكندند و من بخفتم. جبرئيل آمد و اين آيه آورد: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَانْذِر» (1) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 423)

ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«آن صعود بر كوهى باشد از آتش كه او هفتاد سال بر آنجا مى رود. آن گاه فرمايند او را كه باز پس رو به هفتاد سال ديگر فرود مى آيد. پس فرمايند كه برو و همچنين فرمايند ابد الدَّهر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 425)

در خبرى ديگر رسول صلى الله عليه و آله گفت:«كوهى باشد آتش كه او به دست و پاى بر آن مى شود. چون دست بردارد، نزديك باشد. چون خواهد كه دست در زند، دور باشد و پاى همچنين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 425)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«موسى عليه السلام از خداى پرسيد كه درويش ترين بندگان تو كيست؟ گفت: صاحب سقر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 426)

روايت است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرد باشد از امّت من كه شفاعت كند گناهكاران را بيش از عدد بنى تميم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 429)

در خبرى ديگر از رسول صلى الله عليه و آله كه:«مرد باشد از امّت من كه به شفاعت او بيشتر از عدد مُضَر و ربيعه به بهشت روند».

.


1- . المدّثر (74): آيه 1 _ 2.
2- . روض الجنان، ج 20، ص 21.
3- . همان، ص 26.
4- . همان، ص 26.
5- . همان، ص 29.
6- . همان، ص 37.

ص: 484

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 430)

انس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:در اين آيه خداى تعالى گفت: «من اهل آنم كه از من بترسند و با من انباز نگيرند و اهل آنم كه بيامرزم آنان را كه با من انباز بگيرند». و به روايت ديگر: «من اهل آنم كه بترسند بندگان من. اگر ايشان از من نترسند و دليرى كنند بر معاصى، من اهل آنم كه ايشان را بيامرزم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 431)

روايت است از زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سورد القيامة بخواند، من و جبرئيل گواهى دهيم كه او مؤمن بوده است به روز قيامت و چون در قيامت آيد، روى او چون ماه تابان بر روى همه خلقان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 431)

روايت است از زِرِّ حُبيش، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الانسان بخواند، جزاى او بر خدا بهشت و حرير باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 441)

عمر گفت:رسول را صلى الله عليه و آله پرسيدند از صبر. گفت: «صبر چهار گونه است: صبرى است به نزديك رحم اول كه اوّل بدايت بلا باشد، و صبرى است بر اداى فرايض، و صبرى بر اجتناب محارم، و صبرى است بر مصايب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 446)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرد باشد كه روز قيامت مى آيد و چندان عمل دارد كه اگر بر كوه نهند گران بار شود. يك نعمت از نعمتهاى خداى بيايد، آن را مستغرق كند تا او بماند يا فضل و رحمت خداى».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 37.
2- . همان، ص 40.
3- . همان، ص 41.
4- . همان، ص 66.
5- . همان، ص 77.

ص: 485

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 451)

روايت است از زِرِّ حُبيش، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة المرسلات بخواند، خداى تعالى بنويسد او را كه او از مشركان نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5: ص 453)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره «عمّ يتسائلون» بخواند، خداى تعالى او را برد و شراب بچشاند روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 458)

مجاهد گفت از عبداللّه عبّاس كه جماعتى جهودان بيامدند و رسول را صلى الله عليه و آلهپرسيدند از روح. گفت:«لشكرى است از لشكرهاى خدا، فرشتگان نه اند. ايشان را دست و پاى و سر باشد و طعام خورند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 465)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره و النّازعات بخواند، خداى تعالى او را از عذاب خود ايمن كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 466)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره عبس بخواند، روز قيامت روى او خندان باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 473)

عبداللّه عمر روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او خواهد كه روز قيامت به بيند بگو: «اذا الشَّمسُ كُوَّرَتْ» (7) بخوان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 5، ص 478)

أُبَىِّ كعب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او اين سوره بخواند، خداى تعالى او را با پناه گيرد از آنكه رسوا شود در قيامت چون صحيفها برافرازند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (9) ، ج 5، ص 478)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 90.
2- . همان، ص 95.
3- . همان، ص 108.
4- . همان، ص 124.
5- . همان، ص 128.
6- . همان، ص 144.
7- . كل من يدعي ما ليس فيه ولم يعرف قدر نفسه ، فمآله الوبال ، والهلاك ، والخيبة والخسران . وقيل : الهلاك بمعنى النقصان ، يقال : هالِك أي ناقص ، والمعنى نقص من جهل قدره وشأنه .
8- . التّكوير (81): آيه 1.
9- . اين روايت در چاپ بيست جلدى يافت نشد.

ص: 486

نعمان بن بشير گفت:رسول صلى الله عليه و آله گفت در تفسير اين آيه كه: «هر قومى را با قرين خود مقرون كنند از آنان كه مانند عمل او كنند. صالح با صالح و فاجر با فاجر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 480)

عكرمه گفت از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت جبرئيل را:«من مى خواهم كه تو را ببينم بر آن هيكل كه در آسمان باشى». گفت: آن قوّت نبود تو را و طاقت ندارى. گفت: «على حال». گفت: اكنون كجا خواهى كه تو را بنمايم. گفت: «به ابطح». گفت: در نگنجم. گفت: «به مِنى». گفت: در نگنجم. گفت: «در عرفات». گفت: در نگنجم. گفت: «اگر لابدّ است، به كوه حراء». آن روز كه موعد ديدن جبرئيل عليه السلامبود، رسول صلى الله عليه و آله به كوه حرا رفت و بنشست. ناگاه جبرئيل آمد از كوههاى عرفات با هيبتى و جثّه و آوازى از خشخشه و جلجله، همه روى آسمان پوشيده از مشرق تا مغرب، سرش در آسمان و پاهايش در زمين. رسول صلى الله عليه و آله بيهوش افتاد. جبرئيل عليه السلام هم به آن صورت شد كه به عادت خويش پيش رسول آمدى و بيامد و بنشست و سَرِ رسول را صلى الله عليه و آله در كنار گرفت و رسول عليه السلام به هوش آمد. آن گه گفت: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله! تو را خلق من عظيم مى آيد؛ اگر ميكائيل را ببينى كه سَرِ او در زير عرش است و پايهاى او در زير هفتم زمين است و عرش با عظمت بر دوش او نهاده است و هر وقت از ترس خداى تعالى چنان متضايل و حقير شود كه گنجشكى، تا عرش خداى به نايستد، جز بر عظمت خداى تعالى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 482 _ 483)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول (عليه وآله افضل الصلوة) گفت:«هر كه «اذا السّماءُ انْفطرت» (3) بخواند خ داى تعالى او را به عدد هر گور كه در دنيا هست و به بعدد هر قطره باران كه از آسمان به زمين آيد او را حسنتى بنويسند و كار او نيكو كند در روز قيامت».

.


1- . همان، ص 160.
2- . همان، ص 166.
3- . الإنفطار (82): آيه 1.

ص: 487

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 484)

راوى خبر گويد كه رسول صلى الله عليه و آله يك روز مرا گفت:«يا فلان! تو را فرزندى آمده است؟» گفتم: يا رسول اللّه ، آرى. گفت: «با كه ماند؟» گفتم: يا رسول اللّه ! با پدر و مادر ماند. گفت: «چنين مگوى كه نطفه در رحم چون قرار گيرد خداى هر شبهى كه ميان آن مرد و زن باشد تا به آدم جمع كند و او را به آن شبه آفريند كه خواهد. نبينى كه خداى تعالى چه گفت: «فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ» (2) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 486)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة المطففين بخواند خداى تعالى او را از رحيق مختوم آب دهد روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 487)

محمد بن كعب القرطى روايت كرد از ابو هريره كه رسول صلى الله عليه و آله كه:«فلق نام چاهى است در دوزخ سر گرفته و سجّين نام چاهى است در دوزخ سر گشاده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 490)

براء بن عازب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«عليّين در بالاى آسمان هفتم است در زير عرش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 492)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 170.
2- . الإنفطار (82): آيه 8 .
3- . روض الجنان، ج 20، ص 174.
4- . همان، ص 177.
5- . همان، ص 185.
6- . همان، ص 188.

ص: 488

ابو اُمامه روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه:«هر كه او سوره انشقّت بخواند، خداى تعالى با پناه گيرد او را از آنكه نامه اش از پس پشت دهند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 494)

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه:«پشيمان، منتظر رحمت خدا است و معجب، منتظر مقت و خشم خداى و هر كس به آن عمل كه كرده باشد، جزا گيرد بر آن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 496)

سعيد جبير روايت كرد از عبداللّه عباس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او و السّماء ذات البروج بخواند، خداى تعالى به عدد هر روز آدينه و روز عرفه كه در دنيا بوده باشد، ده حسنه بنويسد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 500)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«روز موعود روز قيامت است و شاهد روز آدينه و مشهور روز عرفه. آفتاب برنيامد و فرو نشد بر هيچ روز فاضل تر از روز آدينه، در او ساعتى است كه هيچ كس نباشد كه در آن وقت دعايى كند الاّ آنكه اجابت كند او را يا استعاذت كند او را و الاّ پناه دهند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 500 _ 501)

ابو دردا روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«صلوات بر من بسيار فرستيد در روز آدينه كه آن روزى است مشهود، فرشتگان حاضر باشند و هيچ كس نباشد كه بر من صلوات فرستد و الاّ صلوات او بر من عرض كنند چون فارغ شود از آن». گفتند: يا رسول اللّه ! پس از وفات تو همچنين است؟ گفت: «خداى تعالى بر زمين حرام كرده است كه گوشت پيغمبران خورد. پيغمبران خداى زنده باشند و روزى خورند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 501)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 194.
2- . همان، ص 197 _ 198.
3- . همان، ص 207.
4- . همان، ص 209.
5- . همان، ص 209 _ 210.

ص: 489

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ روزى نشود، الاّ و نداء مى كند كه روزى ام تو و من گواهى دهم بر تو در آنچه كنى در من. اگر آفتاب من فرو شود مرا درنيابى تا روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 502)

حذيفة اليمان روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«حذيفه! در دوزخ شيران اند و سباع از آتش و سگان اند از آتش و قلاّبها است از آتش. خداى تعالى فرشتگان را بفرستد تا به آن قلاّبها اهل دوزخ را بركشد و به آن شمشيرها پاره پاره كنند و بخورد آن سگان و سباع. هر گاه كه عضوى بخورند، خداى تعالى ديگر باره باز آفريند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 506)

روايت است از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الطارق بخواند، خداى تعالى او را به عدد هر ستاره كه در آسمان است، دو حسنه بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 507)

عبداللّه عمر روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«سه چيز است كه هر كه بر آن محافظت كند دوست خداى باشد: نماز و روزه و غسل جنابت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 509 _ 510)

ابو اُمامه روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الاعلى بخواند، خداى تعالى به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم و موسى عليهماالسلام و محمّد صلى الله عليه و آلهفرستاد او را حسنه بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 510)

عبداللّه زبير و عبداللّه عمر گفتند كه رسول صلى الله عليه و آله اين سوره دوست داشتى و گفتى:«اوّل كسى كه سبحان ربى الاعلى گفت، ميكائيل بود». و رسول صلى الله عليه و آله گفت جبرئيل را عليه السلام كه: «مرا خبر ده از ثواب آن كس كه اين كلمه بگويد در نماز يا بيرون از نماز. گفت: يا محمّد! هيچ مؤمنى و مؤمنه نباشد كه اين كلمه بگويد در سجود، الاّ ثواب اين كلمه در ترازوى حسنات از عرش و كرسى و كوههاى دنيا گران تر باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 211 _ 212.
2- . همان، ص 220.
3- . همان، ص 224.
4- . همان، ص 229 _ 230.
5- . همان، ص 233.

ص: 490

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 511)

ابوذر غفارى گفت:پرسيدم از رسول صلى الله عليه و آله، گفتم: يا رسول اللّه ! پيغمبران چند بودند؟ گفت: «صد و بيست و چهار هزار پيغمبر بودند». گفتم: يا رسول اللّه ! مرسل چند بودند؟ گفت: «سيصد و شصت بودند و باقى انبياء بودند». گفتم: يا رسول اللّه ! آدم پيغمبر بود؟ گفت: «بلى، خداى او را به خودى خود آفريد و با او سخن گفت». آن گه گفت: «يا اباذر! از جمله آن پيغمبران چهار عربى بودند: هود و صالح و شعيب و پيغمبر تو». گفتم: يا رسول اللّه ! خداى تعالى چند كتاب فرستاد؟ گفت: «يكصد و چهار كتاب از آن ده به آدم داد، پنجاه به شيث داد، و سى به اخنوخ داد (و او ادريس است و او اوّل كسى بود كه چيزى نوشت به قلم)، و ده به ابراهيم عليه السلام داد، و تورات به موسى عليه السلام، و انجيل به عيسى عليه السلام و زبور به داوود عليه السلام و فرقان به من».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 514)

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«هر كه او سورة الغاشية بخواند، حق (سبحانه و تعالى) او را حساب آسان كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 514)

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«ضريع چيزى باشد در دوزخ كه با نبت ماند، از صبر تلخ تر و از مردار گنده تر و از آتش گرم تر».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 233 _ 234.
2- . همان، ص 239 _ 240.
3- . همان، ص 241.

ص: 491

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 515 _ 516)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«در بهشت سريرهايى باشد در غايت بلندى و اقلّ و اكثر طول آن صد ساله و كمتر و بيشتر». مشركان گفتند: پس چگونه بر آن شوند؟ «سر فرود آرند تا مؤمنان پاى بر آن نهند ايشان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 516)

روايت است از زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الفجر بخواند در ايام عشر، خداى تعالى او را بيامرزد و هر كس در دگر روزها بخواند، او را نورى باشد روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 518)

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ ايّام نيست كه خداى تعالى دوست تر دارد كه بنده در او عمل صالح كند فاضل تر از اين ايّام و روزه هر روزى برابر است به روزه سالى و قيام هر شبى از او به قيام شب قدر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 519)

در خبر است كه رسول را صلى الله عليه و آله گفتند:جوانى است كه از اين ده روز پيوسته روز روزه دارد. او را بخواند و گفت: «چه شنيده اى در فضل اين ايّام؟» گفت: يا رسول اللّه ! چيزى نشنيده ام. جز آن نيست كه ايّام حج است و حاجيان در اين ايّام در افعال حج باشند. من نيز خواهم كه در چيزى باشم. گفت: «بشارت باد تو را كه هر كه يك روز از اين ده روز روزه دارد، همچنان باشد كه صد برده آزاد كند و صد شتر قربان كند و صد اسب در راه خدا بر غازيان وقف كرده؛ چون روز ترويه باشد. و روزه دار چنان باشد كه هزار برده آزاد كرده باشد و هزار شتر قربان كرده و هزار اسب در سبيل خداى وقف كرده و چون روز عرفه باشد روزه دارد، همچنان باشد كه دو هزار برده آزاد كرده باشد و دو هزار شتر قربان كرده و دو هزار اسب وقف كرده بر مجاهدان و دو سال روزه بنويسند او را: يك سال از پيش و يك سال از پس آن».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 244 _ 245.
2- . همان، ص 247.
3- . همان، ص 250.
4- . همان، ص 253.

ص: 492

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 519)

سعيد جبير گفت از عبداللّه عبّاس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هيچ ايّامى نيست كه عمل در او فاضل تر باشد از اين ايام و خداى دوست تر دارد». گفتند: يا رسول اللّه و لا الجهاد فى سبيل اللّه ؟ گفت: «و لا الجهاد فى سبيل اللّه و نه جهاد كردن در سبيل خداى، الاّ آنكه مردى بود جان و مال در جهاد بذل كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 519)

در خبرى كه صولى آورد در كتاب الوزراء به اسناد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«در ذى الحجّة شبى است كه آن سيّد شبها است و آن شب ابراهيم خليل است عليه السلام. در اين شب توبه داوود قبول كردند و آن شب عرفه بود. هر كه در اين شب عملى كند از عبادت، او را مزد صد و هفتاد سال عبادت دهند و دعاش اجابت كند و در اين شب تضرّع و استغفار كنيد كه اين شب مباهات است و در اين شب توبه تائبان قبول كنند و هر نماز در روزه و صدقه كه در اين ايّام باشد، مضاعف كنند يكى به هفتصد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 521)

جابر بن عبداللّه انصاررى از رسول صلى الله عليه و آله روايت كردند كه او گفت:«فجر صبح ذى الحجه است و ليالى عشر دهه اوّل است و شفع روز عيد است و وتر روز عرفه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 521)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 253.
2- . همان، ص 253 _ 254.
3- . همان، ص 256.
4- . همان، ص 256 _ 257.

ص: 493

ابو ايوب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله را پرسيدند از شفع و وتر. گفت:«شفع عرفه است و وتر عيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 521)

عمران بن حُصَيْن از رسول صلى الله عليه و آله روايت كرد كه:«شفع و وتر نماز است، بعضى از آن جفت و بعضى از آن طاق».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 521)

مقداد روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«از قوم عاد مردان بود كه چون ايشان را با حيى اى يا قبيله اى خصومتى بودى، يكى از ايشان بيامدى و سنگى عظيم از كوه بكندى بر طول و عرض آن قبيله بياوردى و بر سر ايشان فرو گذاشتى و هلاك كردى ايشان را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 523)

اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) گفت:يا رسول اللّه ! دوزخ را چگونه آرند؟ گفت: «دوزخ را هفتاد هزار فرشته به هفتاد هزار زمام به عرصه قيامت آرند. جمره اى از جمرات دوزخ به هفتاد هزار زمام به عرصه قيامت آرند. آن گه يك شرار از او پديد آيد كه اگر فرشتگان دفع نكنند، همه اهل جمع را بسوزند. آن گه آن خازنان گويند: يا رسول! بشارت باد تو را كه خداى تعالى گوشت و پوست تو بر آتش حرام كرده است». نزد آن حال گويند: نفسى نفسى، مگر رسول صلى الله عليه و آله كه او گويد: امّتى امّتى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 529)

روايت است از زِرِّ حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه اين سوره بخواند، خداى تعالى او را ايمن كند از خشم خود در روز قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 531)

عبداللّه عبّاس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«روز قيامت هيچ بنده را رها نكنند كه قدم از قدم بردارد تا از عهده چهار چيز بيرون نيايد: از عمرى كه به چه سر برده، و از مالش كه از كجا كسب كرده، و كجا خرج كرد، و از عملش كه چگونه بدان كار كرد و از دوستى ما كه اهل البيتيم».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 257.
2- . همان، ص 257.
3- . همان، ص 261.
4- . همان، ص 273 _ 274.
5- . همان، ص 279.

ص: 494

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 533)

ابو حازم روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«خداى تعالى در بعضى كتب گفت: يابن آدم! اگر زبان با تو منازعت كند در آنچه بر تو حرام كرده ام، در پيش او دو طبقه نهاده ام؛ يعنى دو لب تا اطباق كنى و فراهم آرى و اگر چشم با تو منازعت كند در آنچه بر تو حرام كرده ام، در پيش او دو طبقه كرده ام: جفن و پلك، تا اطباق كنى و اگر فرج با تو منازعت كند در محرّمات، در پيش او دو طبقه كرده ام از پايها، تا تو اطباق كنى برو».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 534)

ابن عازب گفت كه اعرابى به نزديك رسول صلى الله عليه و آله آمد و گفت:يا رسول اللّه ! مرا علمى بياموز كه مرا به بهشت برد. رسول (صلوات اللّه و سلامه عليه و آله) گفت: «اگر سؤال به لفظ مختصر گفتى، به معنى بزرگ است. برو و عتق نسمه كن و فكّ رقبه». گفت: يا رسول اللّه ! نه هر دو به يك معنى و يكى باشد؟ گفت: «نه، عتق آن باشد كه تو برده خود را آزاد كنى و فكّ آن باشد كه او را بر بهاء دادن خود يارى دهى؛ يعنى مكاتب را، و منحه روان دارى، يعنى شتر و گوسفند بدهى تا يك دو روز مردمان درويش بدوشند و به شير آن منتفع شوند و عطاء باز نگيرى از خويشان و اگر چه ظالم باشند. اگر اين نتوانى كردن، گرسنه را طعام ده و تشنه را آب ده و امر معروف كن و نهى منكر كن. اگر اين نيز نتوانى كردن، زبان نگاه دار، الاّ از خيرى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 536)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 284.
2- . همان، ص 285.
3- . همان، ص 289 _ 290.

ص: 495

أُبَىِّ كعب روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه او سوره و الشمس بخواند، خداى تعالى چندان ثواب دهد او را كه ثواب آنان باشد كه هر چه آفتاب و ماهتاب بر آن تابد، به صدقه داده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 537)

روايت كنند از ابو اُمامه از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره و اللّيل بخواند، خداى تعالى روز قيامت چندان ثواب دهد او را كه راضى شود و او را از سختى و دشوارى عافيت دهد و خوارى هيچ بدو نرسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 540)

اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) روايت كرد كه يك روز رسول صلى الله عليه و آلهبه جنازه اى حاضر بود و چوبى به دست داشت، بر زمين مى زد؛ چنان كه مرد متفكّر كند. آن گه گفت:«هيچ كس نباشد الاّ او را در بهشت جاى بود و در دوزخ جاى». مردى گفت: يا رسول اللّه ! پس ما عمل ترك كنيم. گفت: «نه، اعملوا فكلّ ميسّر لما خلق له».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 541)

روايت است از زِرِّ حُبيش، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره و الضّحى بخواند، او از جمله آنان باشد كه خداى پسندد كه رسول صلى الله عليه و آله شفيع او باشد و به عدد هر يتيمى و سائلى كه در دنيا بوده باشد، او را دو حسنه بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 543)

عبداللّه عبّاس گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«به من نمودند آنچه امّت مرا خواستند دادن از ظفر و نصرت و فتح شهرها. من خرّم شدم و جبرئيل آمد و براى زيادتى من اين آيه آورد: «وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى» (5) ». گفتم: آن چيست كه خداى را خواهد دادن تا راضى شوم؟ گفت: «هزار كوشك است در بهشت از مرواريد و خاك او از مشك اذفر و با هر كوشكى آنچه لايق آن باشد».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 291.
2- . همان، ص 299.
3- . همان، ص 303.
4- . همان، ص 306.
5- . الضُّحى (93): آيه 5 .

ص: 496

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 544)

ابو جعفر الباقر عليه السلام روايت كرد از پدرش سيّد العابدين، از عمّش محمد بن حنفيّه، از پدرش اميرالمؤمنين على عليه السلام كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«روز قيامت كه من در موقف شفاعت بايستم. چندان گناهكار را بخواهم كه خداى تعالى گويد: راضى شدى اى محمّد؟ من گويم: رضيتُ رضيتُ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 544 _ 545)

روايت است از صادق عليه السلام كه يك روز رسول صلى الله عليه و آله در نزديك زهرا عليهاالسلام شد. او را ديد گليمى از شتر در دوش گرفته و به يك دست دستاس مى كرد و به يك دست كودك را تعاهد مى كرد. رسول صلى الله عليه و آله آن گه گفت:«اى دخترك! اين مرارت و تلخى دنيا فرو بر به اميد حلاوت آخرت كه خداى تعالى آيتى به من فرستاده: «وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى» (3) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 545)

در خبر است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«روز قيامت چندان شفاعت دهند مرا كه گويم: حسبى حسبى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 545)

عبداللّه عباس روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«از خداى سؤال كردم كه خواستمى تانه كرده بودمى. گفتم: بار خدايا! نه سليمان را ملكى عظيم دادى و نه فلان كس را فلان نعمت دادى؟» حق تعالى گفت: يا محمّد صلى الله عليه و آله «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى...» (6) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 545)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 310.
2- . همان، ص 310.
3- . الضُّحى (93): آيه 5 .
4- . روض الجنان، ج 20، ص 311.
5- . همان، ص 311.
6- . الضُّحى (93): آيه 6 .
7- . روض الجنان، ج 20، ص 312.

ص: 497

ابو هريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«نبايد تا منع كند شما را از آنكه سائل را چيزى بدهيد از آنكه او دست و رنجن زرّين در دست دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 549)

زِرِّ حُبيش روايت كرد از عبداللّه مسعود كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره «ألَمْ نَشْرَحْ» بخواند، همچنان باشد كه به من آيد و من دلتنگ باشم، مرا دلشاد كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 549)

ابو سعيد خدرى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«جبرئيل از خدا پرسيد كه نام محمّد صلى الله عليه و آله به چه بلند كردى؟ گفت: به آنكه نام او را به نام خود پيوستم تا هر كه گويد اشهد ان لا اله الاّ اللّه ، از او مقبول نباشد تا نگويد محمّد رسول اللّه ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 550)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سوره و التّين بخواند، خداى تعالى او را دو خصلت بدهد: عافيت و يقين تا در دنيا باشد، و در قيامت به عدد هر كسى كه اين سوره بخواند، او را روزى بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 552)

ابوذر غفارى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله را طبقى انجير آوردند. او در پيش صحابه بنهاد و مى خورد و مى گفت:«بخوريد اگر گويم ميوه اى از بهشت آورده اند، انجير باشد؛ براى آنكه در او استخوان نيست و انجير بواسير را ببرد و نقرس را سود دارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 552)

انس مالك روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«كودك نابالغ تا بالغ شدن و به حدّ كمال رسيدن هر آن طاعتى و خيرى كه كند، مزد آن مادر و پدر را نويسند و هر آن گناه كه كنند، بر او ننويسند و نه بر پدر و مادرش نويسند. چون به حدّ بلوغ رسد و قلم تكليف بر او برانند، آن دو فرشته كه بر او موكّل اند بفرمايد تا او را نگاه دارند و مسدّد كنند و چون به چهل سال رسد در اسلام، خداى تعالى او را از سه بلا ايمن كند: از جنون و جذام و برص. چون به پنجاه سال رسد، خداى تعالى تخفيف حسابش كند. چون به شصت سال رسد، خداى تعالى توفيق توبه دهد او را. چون به هفتاد رسد، اهل آسمان دوستش دارند. چون به هشتاد رسد، خداى تعالى حسناتش مضاعف كند و سيّئاتش مكفّر. چون به نود سال رسد، گناه مقدّم و مؤخّرش بيامرزد و شفاعت او در اهل البيتش قبول كند. او را اسير اللّه فى ارضه نام كنند. چون به خرفى رسد، خداى تعالى مثال آن عمل كه در تندرستى و تمام عقلى كردى، بنويسد او را و اگر سيّئه كند، بر او ننويسد».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 318.
2- . همان، ص 320.
3- . همان، ص 322.
4- . همان، ص 327.
5- . همان، ص 328.

ص: 498

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 554)

روايت است از أُبَىِّ كعب از رسول صلى الله عليه و آله كه:«هر كه او سوره اقرأ بخواند، همچنان باشد كه همه سوره ها مفصّل خوانده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 554)

روايت است از زِرِّ حُبيش، از أُبَىِّ كعب، از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه او سورة القدر بخواند، او را خداى چندان ثواب دهد كه ماه رمضان روزه داشته باشد و شب قدر با روزه كرده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 558)

عبداللّه عمر گفت:در عهد رسول صلى الله عليه و آله چند كس در خواب ديدند از صحابه كه شب قدر شب بيست و سيم است. رسول صلى الله عليه و آله گفت: «خوابهاى شما متواطى است بر شب بيست و سيم و هر كه او خواهد تا قيام كند و عبادتى نمايد، فعليه بليلة ثلاث وعشرين».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 331.
2- . همان، ص 332.
3- . همان، ص 341.

ص: 499

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 559 _ 560)

ضمرة بن عبداللّه گفت:من در جماعتى بودم از بنى سلمه. گفتند: كيست كه برود و براى ما رسول را صلى الله عليه و آله بپرسد از شب قدر؟ گفتم: من بروم. بيامدم به شب به مدينه رسيدم به دَرِ سراى رسول صلى الله عليه و آله. بفرمود تا مرا طعام دادند. من طعام بخوردم. گفت: نعلين من بياور. نعلين پيش رسول صلى الله عليه و آله نهادم، بپوشيد. بيرون آمد تا به مسجد آمد. گفت كارى دارى. گفتم: يا رسول اللّه ! بنى سلمه مرا فرستاده اند تا بپرسم كه شب قدر كدام است. گفت: «امشب شب چندم است از ماه؟» گفتم: شب بيست و دوم است. گفت: «فردا شب باشد بيست و سيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص _ 560)

عبداللّه عمر گفت رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه تحرّى شب قدر كند، گو كه در شب بيست و هفتم تحرّى كن آن را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 560)

أُبَىِّ كعب را پرسيدند، گفت:شب بيست و هفتم باشد. گفتند: از كجا گفتى. گفت: علامتى است آن را كه ما آن علامت در اين روز يافتيم. گفتند: آن علامت چيست؟ گفت: رسول صلى الله عليه و آله گفت: «علامت شب قدر آن باشد كه بامداد آفتاب برآيد مانند طشتى كه آن را شعاع نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 560)

خبرى روايت كردند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«شب بيست و نهم فرشتگان از آسمان بعد در يك بيابان فرود آيند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 560)

حسن بصرى گفت كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«شب قدر شبى باشد خوش و روشن، نه گرم باشد و نه سرد. بامدادش آفتاب برآيد و او را شعاع نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 561)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 345.
2- . همان، ص 345 _ 346.
3- . همان، ص 346.
4- . همان، ص 346 _ 347.
5- . همان، ص 347.
6- . همان، ص 348.

ص: 500

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه در شب قدر نماز كند از سر ايمان و احتساب، خداى تعالى گناهان گذشته او بيامرزد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 561)

عبداللّه عبّاس گفت:از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت: «چون شب قدر باشد، خداى تعالى جبرئيل را گويد با كوكبه فرشتگان به زمين رود، او لواى سبز دارد و لو ابر بام كعبه زند و او را سيصد هزار پَر باشد. دو پَر است كه جز اين شب باز نكند. اين پَرها را برافراشد، از مشرق تا به مغرب بپوشد. آن فرشتگان مى روند در هر جاى و سلام مى كنند بر قائمى و قاعدى و نماز كنى و ذاكرى، و دست در دست ايشان مى نهند و بر دعاى ايشان آمين مى كنند. چون صبح برآيد، جبرئيل ندا كند كه خداى تعالى با حوائج امّت محمّد صلى الله عليه و آله چه كرد؟ گويند: نظر كرد به ايشان و ايشان را بيامرزند و عفو كرد، الاّ چهار كسى: مدمن خمر را، و آن را كه عاق باشد در مادر و پدر، و قاطع رحم را، و جاودگر را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 562)

روايت است از سعيد مسيّب از ابو درداء كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اگر مردمان بدانستندى كه در اين سوره چه منتقبت و فضيلت است، اهل و مال رها كردندى و اين سوره بياموختندى». مردى از خزاعه گفت: يا رسول اللّه بگو تا در اين سوره چه ثواب بود خواننده را؟ رسول صلى الله عليه و آله گفت: «اين سورتى است كه هيچ منافق نخواند و نه آن كسى كه در دل او شكّى باشد». آن گه گفت: «به خداى تعالى كه فرشتگان مقرّب اين سوره خوانند، از آن گه كه خداى فرو فرستاد و از قرائت اين سوره فاتر نشوند و هيچ بنده نباشد كه سوره بخواند به شب و الاّ خداى تعالى فرشتگان را بفرستد تا او را نگاه دارند در دين و دنيا و او را دعا كنند به رحمت و مغفرت. اگر به روز بخواند، چندان ثواب دهند او را كه روشنايى روز بدو رسد و تاريكى شب».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 348.
2- . همان، ص 350.

ص: 501

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 565)

رسول عليه السلام گفت:« «عَمَّ يَتسائلون» (2) بياموزيد و «ق وَالْقُرْآنِ الَْمجِيدِ» (3) و «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» (4) «وَالسَّماءِ وَالطّارِقِ» (5) كه اگر شما بدانيد كه در اين سوره ها چه فضيلت و ثواب است، آنچه در دست داريد رها كنيد و به تعليم و حفظ اين سوره ها مشغول شويد و بدين سوره ها جمله گناه بيامرزد، الاّ شرك به خداى و بدانيد كه سورة الملك مجادله كند روز قيامت از خداوندش و استغفار كند براى او از گناه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 565)

زِرِّ بن حُبيش روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره لم يكن بخواند، روز قيامت با خير البريّه باشد در سفر و اقامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 565)

انس مالك گفت رسول صلى الله عليه و آله أُبَىِّ كعب را گفت:«خداى تعالى مرا فرمود تا اين سوره بر تو خوانم». أُبَىِّ كعب گفت: يا رسول اللّه ! خداى نام من برد؟ گفت: آرى، أُبَىِّ كعب بگريست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 5، ص 565)

روايت است از على بن موسى الرضا عليه السلام از پدرانش از اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او اين سوره چهار بار بخواند، همچنان باشد كه جمله قرآن خوانده».

(تفسير ابوالفتوح رازى (9) ، ج 5، ص 567)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 358.
2- . النّبأ (78): آيه 1.
3- . ق (50): آيه 1.
4- . البروج (85): آيه 1.
5- . الطارق (86): آيه 1.
6- . روض الجنان، ج 20، ص 359.
7- . همان، ص 359.
8- . همان، ص 359.
9- . همان، ص 364.

ص: 502

عطا روايت كرد از عبداللّه عبّاس كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:« «إِذا زُلزِلَت» (1) معادل بود به نيمى از قرآن، و «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (2) معادل بود به ثلث از قرآن، و «قُلْ يا أَيُّهَا الكافِرُون» (3) معادل بود ربع قرآن را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 567)

روايت است از زِرِّ بن حُبيش از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة العاديات بخواند، خداى تعالى او را ده حسنه بنويسد به عدد هر كس كه به منا و مزدلفه حاضر آيد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 570)

ابو اُمامه گفت:رسول صلى الله عليه و آله گفت: «دانى كه تا كنود چه باشد؟» گفتم: خداى و رسولش عالم ترند. گفت: «آن باشد كه تنها نان خورد و عطاء ندهد و بنده را بزند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 572 _ 573)

روايت است از ابى اُمامه، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة القارعه بخواند، خداى تعالى روز قيامت كفّه حسناتش گرانبار گرداند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 573)

روايت است از ابو اُمامه، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره «الهيكُمُ التَّكاثُر» (8) بخواند، خداى تعالى و تقدّس او را از آنان كند كه بر نعمت حساب نكنند و چندان ثواب دهد او را ثواب آن كس كه هزار آيه از قرآن بخواند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (9) ، ج 5، ص 575)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«نعيم، آب سرد است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (10) ، ج 5، ص 576)

.


1- . الزلزلة (99): آيه 1.
2- . الإخلاص (112): آيه 1.
3- . الكافرون (109): آيه 1.
4- . روض الجنان، ج 20، ص 364.
5- . همان، ص 371.
6- . همان، ص 377 _ 378.
7- . همان، ص 380.
8- . التّكاثر (102): آيه 1.
9- . روض الجنان، ج 20، ص 384.
10- . روض الجنان، ج 20، ص 387.

ص: 503

امام رضا (عليه التحيّة و الدعاء) روايت كرد از پدرانش، از رسول صلى الله عليه و آلهگفت:«اين نعيم، رطب است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 576)

ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«در اين آيه هر كه را نان گندمين باشد و آن سرد و سايه كه در او بنشيند، اين سه چيز از آن نعيم است كه خداى تعالى گفت كه شما را از آن بپرسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 576)

عبداللّه مسعود گفت از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه:«اين نعيم، ايمنى و تندرستى است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 576)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«روز قيامت خداى تعالى نعمتهاى خود بر بنده شمارد تا در ميان آن گويد: نه از من خواستى كه فلانه را روزى من كن تا به زنى كنم او را؟ من اجابت كردم تو را به نام و نسب بگويد او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 577)

روايت است از ابو اُمامه و أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة العصر بخواند، خداى تعالى خاتمه امور او بر صبر كند و روز قيامت با اصحاب حق باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 578)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه سوره «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ» (6) بخواند؟ خداى تعالى او را به عدد هر كس كه استهزاء كرد به رسول صلى الله عليه و آله و اصحاب او، ده حسنه بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 579)

روايت است از زِرِّ بن حُبيش از رسول صلى الله عليه و آله كه:«هر كه او سورة الفيل بخواند، خداى تعالى او را ايمن كند از خسف و قذف و مسخ در دنيا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 5، ص 581)

.


1- . همان، ص 387.
2- . همان، ص 378 _ 379.
3- . همان، ص 388.
4- . همان، ص 389.
5- . همان، ص 392.
6- . الهُمزة (104): آيه 1.
7- . روض الجنان، ج 20، ص 395.
8- . روض الجنان، ج 20، ص 400.

ص: 504

زِرِّ حُبيش روايت كرد از أُبَىِّ كعب از رسول صلى الله عليه و آله كه گفت:«هر كه او «لايلاف» بخواند، خداى تعالى به عدد هر كه به كعبه طواف كند در حج و عمره، ده حسنه بنويسد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 587)

امّ هانى بنت ابى طالب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خداى تعالى قريش را تفضيل داد بر ديگر قبايل عرب به هفت چيز كه پيش از ايشان كس را نبود و پس از ايشان كس را نباشد: يكى آنكه مرا از ايشان كرد، دوم آنكه نبوّت در قبيله ايشان كرد، و خدمت كعبه، و مقام سقايت الحاج، و نصرت ايشان بر فيل، و امامت، در ايشان سورتى فرستاد كه كس را با ايشان شركتى نبود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 577 _ 578)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«ما فرزندان نضر بن كنانه ايم نسبت به مادر نكنيم با پدر نكنيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 588)

واثلة بن الاشفع روايت كرد كه رسول (عليه افضل الصلوة) گفت:«خداى تعالى از فرزندان اسماعيل، بنى كنانه را برگزيد و از بنى كنانه، قريش را و از قريش، بنى هاشم را و از بنى هاشم، مرا. فانا خيرهم نفساً وأباً وامّاً».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 588 _ 589)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سوره «أرأيْتَ» (5) بخواند، خداى تعالى بيامرزد او را اگر زكات سال داده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 590)

.


1- . همان، ص 415.
2- . همان، ص 415.
3- . همان، ص 417.
4- . همان، ص 417.
5- . الماعون (107): آيه 1.
6- . روض الجنان، ج 20، ص 422.

ص: 505

سعيد گفت:رسول را صلى الله عليه و آله پرسيدم از اين آيه (1) ، گفت: «آنان باشند كه نماز تأخير كنند از اوّل وقت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 591)

بريده اسلمى روايت كرد كه چون اين آيه آمد، رسول صلى الله عليه و آله گفت:«اللّه اكبر اين آيه شما را بهتر است از آنكه هر يكى از شما را مثل ملك دنيا بودى. مراد به اين آيه آن كس است كه اگر نماز كند، اميدى ندارد به خيرش و اگر رها كند، نترسد از شرّش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 591)

سعيد المسيّب گفت از عايشه كه او گفت از رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم كه ماعون چه باشد؟ گفت:«چيزى كه به او انتفاع گيرند و حلال نباشد منع كردن از كس چون آب و آتش و نمك».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 592)

روايت است از ابو اُمامه، از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او «انّا أعطينا» (5) بخواند، خداى تعالى او را از جويهاى بهشت آب دهد و به عدد هر قربانى كه روز عيد كردند و كنند، او را ده حسنه بنويسند از جمله مسلمانان و اهل كتاب و مشركان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 592)

جابر بن مكحول روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او اين سوره بخواند، خداى تعالى چندان ملك دهد او را در بهشت كه اگر وصف آن بر دفترها نويسند به چندان شتران، بر نتوانند گرفتن كه از مشرق تا مغرب برسد و هر دفترى چندان كه دنيا و هر چه در اوست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 592)

رسول عليه السلام گفت:«كوثر جويى است در بهشت و حوضى كه خداى وعده داد كه امّت تو بر كنار او روند به عدد ستاره آسمان، و در كنار او اوانى و اقداح باشد. گروهى به كناره آب كوثر فراز آيند. فرشتگان ايشان را برانند. من گويم: امّت من اند. گويند: از پس تو احداث كردند كه تو ندانى».

.


1- . مراد آيه: «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» الماعون (107): 5 است.
2- . روض الجنان، ج 20، ص 423.
3- . همان، ص 424.
4- . همان، ص 425.
5- . الكوثر (108): آيه 1.
6- . روض الجنان، ج 20، ص 426.
7- . همان، ص 426.

ص: 506

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 593)

عبداللّه عباس گفت:چون اين سوره (2) آمد، رسول صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و خطبه كرد و اين سوره بخواند. صحابه گفتند: يا رسول اللّه ! اين كوثر چيست كه خداى تو را بداد؟ گفت: «جويى است در بهشت از شير سپيدتر و از چوب تير راست تر، بر كناره او درّ و ياقوت است، مرغانى سبز به آب خوردن بدان جوى آيند. گردنها چون شتران بختى». گفتند: يا رسول اللّه ! چند ناعم باشند اين مرغان؟ گفت: «از ايشان ناعم تر آنان باشند كه اين مرغان خورند و از اين آب خورند و رضوان خداى دريابند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 593)

عبداللّه عمر روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«كوثر جويى است در بهشت. كنارهاى او از زر سرخ است و ريگ او از مرواريد و ياقوت است و خاك او از مشك خوش تر است و آبش از انگبين شيرين تر است و از برف سفيدتر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 593)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«آب كوثر از اصل سدرة المنتهى بيرون مى آيد، طول از مشرق تا مغرب است. بر كنار او زعفران رسته است، ريگ او دُرّ و مرجان و ياقوت است و خاك او مشك اذفر، بر كنار او قبّ ها از دُرّ و مرجان. هر كه در او شود، از غرق ايمن باشد. هر كه از او باز خورد، هرگز تشنه نشود و هيچ كس از او وضو نكند و الاّ هرگز اشعث و اغبر نشود. امّت من بر اين حوض چنان ازدحام كنند كه چهارپايان».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 428.
2- . مراد سورة الكوثر است.
3- . روض الجنان، ج 20، ص 428 _ 429.
4- . همان، ص 429.

ص: 507

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 593)

اصبغ بن نباته روايت كرد از اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) كه چون اين سوره آمد، رسول صلى الله عليه و آله گفت:«يا جبرئيل! اين نحر چيست كه خداى تعالى امر فرموده است؟ گفت: نحر نيست. خداى تعالى مى فرمايد كه در نماز دست به تكبير بردارد تا به نحر. در تكبير افتتاح و تكبير ركوع و تكبير سجود و چون سر بردارى از او كه اين نماز ماست و نماز فرشتگان در آسمان هاى هفت. آن گه گفت: هر چيزى را زينتى است و زينت نماز دست برداشتن است به تكبيرها».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 594)

رسول عليه السلام گفت:«اندر نماز دست برداشتن به تكبير از جمله استكانت و خشوع است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 594)

از جبير مطعم كه او گفت كه رسول صلى الله عليه و آله مرا گفت:«يا جبير! خواهى كه چون به سفر شوى، از همه همراهان تو را حال بهتر شود و زاد بيشتر؟» من گفتم: آرى، يا رسول اللّه . گفت: اين پنج سوره را بر خوان: «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» (4) و «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّه ِ وَالْفَتْحُ» (5) و «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (6) و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (7) و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» (8) و افتتاح كن به قرائت بسم اللّه الرحمن الرحيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (9) ، ج 5، ص 595)

رسول صلى الله عليه و آله يكى را از صحابه گفت:«چون بخواهى خفت، اين سوره بخوان كه اين براء تو است از شرك».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 429.
2- . همان، ص 431
3- . همان، ص 431.
4- . الكافرون (109): آيه 1.
5- . النصر (110): آيه 1.
6- . الإخلاص (112): آيه 1.
7- . الفلق (113): آيه 1.
8- . النّاس (114): آيه 1.
9- . روض الجنان، ج 20، ص 433.

ص: 508

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 595)

زِرِّ بن حُبيش روايت كرد از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه اين سوره بخواند، چنان باشد كه رُبعى از قرآن خوانده باشد و شياطين از او دور شوند و از شرك برى شود و از فزع اكبر ايمن شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 595)

رسول صلى الله عليه و آله گفت:«كودكان را بگوى تا چون بخواهند خفتن، اين سوره بخوانند تا هيچ چيز ايشان را تعرّضى نرساند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 595)

روايت است از أُبَىِّ كعب كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او سورة الفتح بخواند، همچنان بود كه با رسول صلى الله عليه و آله حاضر بوده روز فتح مكّه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 597)

روايت است از ابو اُمامه، از أُبَىِّ كعب كه گفت:رسول صلى الله عليه و آله گفت: «هر كه اين سوره بخواند، اميد دارم كه خداى تعالى جمع نكند ميان او و ابو لهب».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 604)

روايت است از ابو دردا كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«عاجز باشد يكى از شما كه هر شب ثلثى از قرآن بخواند». گفتند: يا رسول اللّه كه طاقت دارد؟ گفت: «يك بار «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (6) بخواند، همچنان باشد كه ثلثى از قرآن خوانده باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 5، ص 607)

جابر بن عبداللّه انصارى روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او «قُلْ هُوَ اللّه أَحَدٌ» (8) بخواند، چون در خانه شود خداى تعالى درويشى از آن خانه و همسايگان دور كند».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 433.
2- . همان، ص 433 _ 434.
3- . همان، ص 434.
4- . همان، ص 438.
5- . همان، ص 454.
6- . الإخلاص (112): آيه 1.
7- . روض الجنان، ج 20، ص 462.
8- . الإخلاص (112): آيه 1.

ص: 509

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 607)

انس بن مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» (2) بخواند، يك بار خدا بر او بركت كند و چون دو بار بخواند، بر او و اهل بيت او بركت كند و هر كه سه بار بخواند، خداى تعالى بر او و اهل او و همسايگان او بركت كند و هر كه دوازده بار بخواند، خداى تعالى براى او دوازده كوشك در بهشت بنا كند و حفظه گويند: بياييد تا كوشكهاى برادرمان بينيد. اگر صد بار بخواند، خداى تعالى كفّاره گناه بيست و پنج ساله كند او را. اگر چهار صد بار بخواند. كفّاره چهارصد ساله گناه بود او را جز خون به ناحق و مظالم. اگر هزار بار بخواند، نميرد تا جاى خود در بهشت نبيند يا ديگرى ببيند و او را خبر دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 607)

سهل روايت كرد كه مردى به نزديك رسول صلى الله عليه و آله آمد و شكايت كرد از درويش به او. رسول صلى الله عليه و آله گفت:«چون در خانه شوى بر اهل خانه خود سلام كن و اگر كسى نباشد، بر من صلوات بفرست و «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» يك بار بخوان». مرد هم چنان كرد، توانگر شد و روزى بر او فراخ شد؛ تا با همسايگان خبر كرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 607 _ 608)

محمد بن المنكدر روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«يك روز دو فرشته در هوا به يكديگر رسيدند. يكى از آسمان مى آمد و يكى از زمين. آنكه از آسمان مى آمد، گفت: امروز چندان عمل به آسمان بردم كه هرگز نبرده ام. فرشته ديگر گفت: آن چيست؟ گفت: مردى صد بار «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» بخواند. گفت: واجب شد. گفتند: يا رسول اللّه ! چه واجب شد؟ گفت: «بهشت واجب شد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 608)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 462.
2- . الإخلاص (112): آيه 1.
3- . روض الجنان، ج 20، ص 462 _ 463.
4- . همان، ص 463.
5- . همان، ص 464.

ص: 510

انس مالك روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«هر كه او يك بار «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» برخواند، خداى تعالى چندان ثواب دهد او را كه هفتاد قطار شتر از ياقوت سرخ آفريده و روح در او دميده و پر از نوشتها كرده، تنگ تر از موى زنگيان و باريك تر از موى مردمان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 608)

أُبَىِّ كعب روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله را پرسيدند از ثواب «قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ» گفت:«هر كه يك بار بخواند، خداى تعالى از آسمان رحمت و خبر بر او بارد و سكينه فرو فرستد بر او و او را به رحمت بپوشد و آواز او به مانند آواز نحل در زير عرش افتد و از حق (سبحانه و تعالى) هيچ چيزى نخواهد، الاّ كه بدهد او را و در حراست و حمايت خود گيرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 608)

عقبة بن عامر روايت كرد كه رسول گفت:«خبر دهم به فاضل ترين چيزى كه پناه دهندگان به آن پناه جويند؟» گفتند: بلى يا رسول اللّه . گفت: «اين دو سوره: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (3) و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» (4) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 610)

عقبة بن عامر روايت كرده است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«خبر دهم تو را به دو سوره كه فاضل ترين سوره هاى قرآن است؟» گفتم: بلى يا رسول اللّه . گفت: «معوّذتين». گفتم: مرا بياموز. آن گه مرا بياموخت. پس گفت: «اين سوره ها مى خوان. چون بخواهى خفتن و چون برخيزى».

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 464.
2- . همان، ص 464 _ 466.
3- . الفلق (113): آيه 1.
4- . النّاس (114): آيه 1.
5- . روض الجنان، ج 20، ص 470.

ص: 511

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ).

و هم او روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت مرا:«يا عقبه! هيچ سوره نيست در قرآن كه تو خوانى فاضل تر از «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (2) . اگر توانى، در نماز بسيار خوان». (تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 611)

و هم او روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله مرا گفت:«امشب دو سوره بر من فرو فرستاد كه مثل آن نديدم؛ يعنى معوّذتين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 611)

عايشه گفت:رسول صلى الله عليه و آله يك شب اشاره كرد به ماه و گفت: «اين غاسق است، پناه با خداى ده از او».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 611)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 470.
2- . الفلق (113): آيه 1.
3- . روض الجنان، ج 20، ص 470 _ 471.
4- . همان، ص 471.
5- . همان، ص 472.

ص: 512

. .

ص: 513

بخش دوم:احاديث ائمّه اطهار عليهم السلام .

ص: 514

. .

ص: 515

احاديث ائمّه اطهار عليهم السلام

احاديث ائمّه اطهار عليهم السلاماز رضا عليه السلام روايت كردند از پدرش كاظم، از پدرش صادق عليهم السلام كه گفت:إِجْتَمَعَ آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام عَلَى الجَهْرِ بِبِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيْمِ وَعَلى قَضَاءِ مَا فَاتَ فِي النَّهارِ بِاللَّيْلِ وَعَلى أَنْ يَقُولُوْا فِي أَصْحَابِ النَّبِىِّ عليهم السلام أَحْسَنَ قَوْلٍ.

ترجمه: آل محمّد اجماع كردند بر آنكه آواز بر بايد داشتن به اين آيه، و بر قضاى نماز شب به روز ببايد كردن، و قضاى نماز روز به شب، و در صحابه رسول خير بايد گفتن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 20)

روايت است از اميرالمؤمنين عليه السلام:أَحْفُوْا الشَّوارِبَ وَأَعْفُوْ اللِّحى.

[ ترجمه: سبيلها را بتراشيد و ريشها را نگهداريد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 406)

حضرت اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمود:إِذا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلا تَنْفِرُوْا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ لَهَا. ترجمه: چون اوايل نعمت به شما رسد، آخر آن را مَرمانيد به اندكى شكر كردن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 207)

حضرت جعفر بن محمد صادق عليه السلام گفت:أَلرَّحْمنُ خَاصُّ اللَّفْظِ عَامُّ المَعْنَى وَالرَّحِيْمُ عَامُّ اللَّفْظِ خَاصُّ المَعْنَى.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 49 _ 50.
2- . همان، ج 3، ص 218.
3- . همان، ج 11، ص 251.

ص: 516

[ ترجمه: لفظ و معنى «الرحمان» خاص و لفظ و معنى «الرحيم» عام است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 23)

حضرت صادق عليه السلام گفت:أَلرِّيَاءُ مَعَ المُؤْمِنِ شِرْكٌ وَمَعَ المُنَافِقِ فِي دارِهِ عِبَادَةٌ.

ترجمه: ريا كردن با مؤمن شرك است و با منافق در سراى او عبادت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 542)

راوى خبر گويد كه اميرالمؤمنين عليه السلام چون به گورستان در آمدى، گفتى:أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ القُبُوْرِ اَمَّا الدُوْرُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَأَمَّا الأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ وَأَمَّا الأَزْواجُ فَقَدْ نُكِحَتْ. هذا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ.

ترجمه: سلام بر شما باد اى اهل گورستان! امّا سراهايتان ديگران در نشستند و امّا مالهاتان را قسمت كردند و امّا زنانتان شوهران باز كردند. اين آن خبر است كه نزديك ماست، به نزديك شما چه خبر است؟ آن گه گفت: «اگر ايشان را دستورى بودى تا جواب دهند، جز اين نگفتندى كه: تَزْوَدُّوْا فَانَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 326؛ نهج البلاغه، چاپ محمد عبده، ج 4، ص 115)

در خبر مى آيد كه حسن عسكرى را پرسيدند از اين آيه (4) . گفت: أَنَا مِنَ الزَّكِىِّ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالزَّكِىُّ مِنَ الهَادِىْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ وَالهَادِىْ مِنَ الرِّضا عَلِىِّ بْنِ مُوسى وَالرِّضا مِنَ الكاظِمِ مُوْسَى بْنِ جَعْفَرْ وَالكَاظِمُ مِنَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالصَّادِقُ مِنَ البَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ وَالبَاقِرُ مِنَ السَّجَّادِ زَيْنِ العَابِدِيْنَ وَالسَّجَّادُ مِنَ الشَّهِيْدِ المَظْلُوْمِ الحُسَيْنِ بْنِ عَليٍّ. و چون به ذكر حسين على رسيد، گريه بر او افتاد. آن گه گفت: أَلسَّلامُ عَلَى الشَّهِيْدِ المَظْلُومِ. السَّلامُ عَلَى السَّيِّدِ المَرْحُوْمِ. السَّلامُ عَلَى الحَقِّ المَكْتُوْمِ. وَالحُسَيْنِ بْنِ عَليٍّ مِنْ أَبِيْهِ أَمِيْرِ المُؤْمِنِيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِيْطالِبْ عليهم السلام».

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 59.
2- . همان، ج 4، ص 271.
3- . همان، ج 3، ص 119 _ 120.
4- . مراد آيه: «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» ، آل عمران (3): 34 است.

ص: 517

[ ترجمه:من از زَكىّ على بن محمد و زَكىّ از هادى محمد بن على و هادى از رضا على بن موسى و رضا از كاظم موسى بن جعفر و موسى بن جعفر از صادق جعفر بن محمد و صادق از باقر محمد بن على و باقر از سجّاد زين العابدين و سجّاد از شهيد مظلوم حسين بن على كه درود باد بر شهيد مظلوم و سيد مرحوم و حق پنهان شده و حسين بن على از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليهم السلام است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 549)

معاذ العدويه گفت:از اميرالمؤمنين على عليه السلام شنيدم بر منبر بصره مى گفت: أَنَا الصِّدِّيْقُ الأَكْبَرُ آمَنْتُ قَبْلَ أَنْ آمَنَ أَبُوْبَكْرٍ وَأَسْلَمْتُ قَبْلَ أَنْ يُسْلِمَ.

ترجمه: من صديق اكبرم. ايمان آوردم پيش از آنكه ابوبكر ايمان آورد و اسلام آوردم پيش از آنكه او اسلام آورد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 627)

عباد بن عبداللّه روايت كرد كه از اميرالمؤمنين على عليه السلام شنيدم كه مى گفت بر منبر:أَنَا عَبْدُ اللّه ِ وَأَخُوْ رَسُوْلِهِ لا يَقُوْلُهُ بَعْدِىْ إِلاّ كَذَّابٌ وَلَقَدْ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسَ بِسَبْعِ سِنِيْنَ.

ترجمه: من بنده خدااَم و برادر رسول او. پس از من كس نگويد، الاّ دروغ زنى و من نماز كردم با رسول عليه السلام هفت سال پيش از همه مردمان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 627)

در خبر است كه چون عبدالرحمن بن ملجم را، كه قاتل اميرالمؤمنين على عليه السلامبود، پيش او بردند او گفت:إِنْ عِشْتُ رَأَيْتُ فِيْهِ رَأْيِى وَإِنْ مِتُّ فَاقْتُلُوْهُ بِىْ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَلا تَمْثُلُوْا بالرَّجُلِ فَإِنَّ رَسُولَ اللّه ِ عليه السلام نَهَى عَنِ المُثْلَةِ وَلَوْ بِالْكَلْبِ العَقُوْرِ.

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 287 _ 288.
2- . همان، ج 10، ص 14.
3- . همان.

ص: 518

ترجمه: اگر من زنده مانم، رأى خود در آن بينم و اگر بميرم، بكشيد او را ضربة بضربة و مُثله مكنيد او را كه رسول عليه السلام گفت: مُثله مكنيد و اگر همه سگ گزنده باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 352)

محمد بن خالد البرقى روايت كرد از پدرش، از محمد بن ابى نصر كه از صادق عليه السلام پرسيدند كه خداى تعالى خلقان را چرا آفريد؟ گفت:إِنَّ اللّه َ تَعالى خَلَقَ الخَلْقَ وَكانَ غَنِيّاً عَنْ خَلْقِهِمْ لَمْ يَخْلُقْهُمْ لِجَرِّ مَنْفَعَةٍ وَلا لِدَفْعِ مَضَرَّةٍ وَلكِنْ خَلَقَهُمْ وَأَحْسَنَ إِلَيْهِمْ وَاَرْسَلَ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ لِيَفْصِلُوْا بَيْنَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ فَمَنْ أَحْسَنَ كَافَاهُ بِالْجَنَّةِ وَمَنْ اَسَاءَ كَافَاهُ بِالنَّارِ.

ترجمه: خداى تعالى خلقان را بيافريد و از ايشان مستغنى بود نه براى جرّ منفعتى آفريد ايشان را و نه براى دفع مضرّتى و پيغمبران فرستاد به ايشان و بيان حلال و حرام كرد ايشان را تا فصل و تميز كند ميان حق و باطل و هر كه احسان كند او را، مكافات كند به بهشت و هر كه اسائت كند او را، مكافات كند به دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 644)

صادق را عليه السلام پرسيدند از سبب تحريم صدقات بر ايشان. گفت:إِنَّ اللّه َ تَعَالى نَزَّهَنَا عَنْ غُسَالَةِ أَمْوالِ النَّاسِ.

ترجمه: خداى تعالى ما را [منزّه] داشت از دست شوره مالهاى مردمان.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 240)

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 219.
2- . همان، ج 14، ص 60 _ 61.
3- . همان، ج 2، ص 250.

ص: 519

روايت است از اميرالمؤمنين عليه السلام كه گفت: إِنَّ الإِيمانَ يَبدُوُ فِي القَلبِ لُمظَةً بَيضَاءَ.

ترجمه: ايمان بر دل علامتى باشد سپيد. چندان كه ايمان مى افزايد، سپيدى بيفزايد و نفاق در دل اوّل لمظه اى باشد سياه. چندان كه نفاق مى افزايد، آن سياهى مى افزايد؛ تا همه دل سياه شود و به خداى كه اگر دل مؤمن بشكافند، سپيد يابند و اگر دل منافق بشكافند، سياه يابند. (1)

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 54)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:أُنظُر إِلى ما قَالَ وَلا تَنظُر إِلى مَن قالَ. ترجمه: به آن نگر كه چه مى گويد؛ به آن منگر كه مى گويد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 922)

محمد بن على باقر روايت كند از جابر عبداللّه انصارى كه او گفت:از ام السلمه پرسيدند حديث از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم كه گفت: إِنَّ عَلِيّاً وَشِيعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 44)

در اخبار متظاهر متواتر است است عن زِرِّ بن حُبيش عن أبى الجارود عن الحارث الهمدانى و جز ايشان كه گفتند از اميرالمؤمنين على عليه السلام شنيديم كه مى گفت بر منبر:إِنَّهُ العَهدُ إِلَى النَّبِيِّ الأُمِّيِّ إِنَّهُ لا يُحِبُّكَ إِلاّ مُؤمِنٌ وَلا يُبغِضُكَ إِلاّ مُنَافِقٌ.

[ ترجمه: اين همان پيمان من با پيامبر اُمّى است كه ]فرمود] دوست نمى دارد تو را مگر مؤمن و بُغض و دشمنى نمى كند تو را مگر منافق. [

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 695)

از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده اند كه او گفت:أَلإِيمانُ يَبدُو لُمظَةً بَيضَاءَ فِى ¨ القَلبِ فَكُلَّمَا ازدادَ الإِيمانُ عَظِيماً إِزدادَ ذلِكَ البَيَاضُ حَتّى يَبيَضُّ القَلبُ كُلُّه وَإِنَّ النِّفَاقَ يَبدُو لُمظَةً سَوداءَ فِي القَلبِ فَكُلَّما ازدَادَ النِّفَاقُ إِزدادَ ذلِكَ السَّوداءُ حَتّى يَسوَدُّ القَلبُ كُلُّهُ.

.


1- . ابوالفتوح از نقل همه سخنان مولا امير مؤمنان عليه السلام خوددارى نموده و به ذكر ترجمه آن اكتفاء كرده است.
2- . روض الجنان، ج 1، ص 134.
3- . همان، ج 4، ص 478.
4- . همان، ج 1، ص 111.
5- . همان، ج 5، ص 181.

ص: 520

ترجمه: ايمان پاره سپيدى باشد كه در دل پديد آيد. چندان كه ايمان زياده مى شود، آن سفيدى زيادت مى شود تا همه دل سفيد شود و نفاق پاره سياه باشد كه در دل پديد آيد. چندان كه نفاق مى افزايد، آن سياهى مى افزايد تا همه دل سياه شود. آن گه گفت: به خداى كه اگر دل مؤمن بشكافى، سفيد يابى آن را و اگر دل منافق بشكافى، سياه يابى آن را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 655)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:أَليَأسُ حُرٌّ وَالرَّجَاءُ عَبدٌ.

ترجمه: نوميدى، آزاد است و اميد، بنده.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 480)

در خبر است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در بعضى خطب خود گفت:أَيُّهَا النَّاسُ إِتَّقُوا اللّه َ فَمَا خَلَقَ إِمرَأً عَبَثاً فَيَلهُو وَلا أَهمَلَ سُدَىً فَيَلغُو.

ترجمه: اى مردمان! از خدا بترسيد كه هيچ كس را به هرزه نيافريد تا بازى كند و فرو نگذاشتند تا محال گويد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 643)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:أَلبَخِيلُ مُستَعجِلٌ لِلفَقرِ يَعِيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَرَاءِ وَيُحَاسَبُ فِي القِيامَةِ حِسَابَ الأَغنِيَاءِ.

ترجمه: بخيل استعجال درويشى مى كند در دنيا زندگانى اش چون زندگانى درويشان باشد و در قيامت حسابش حساب توانگران باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 696)

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 84.
2- . همان، ج 4، ص 94.
3- . همان، ج 14، ص 60.
4- . همان، ج 5، ص 182.

ص: 521

از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرده اند كه او گفت:أَلبَرقُ مَخَارِيقُ المَلائِكَةِ.

ترجمه: برق آن چوب است كه فرشتگان به آن ابر رانند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 59)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:بَشِّر مَالَ البَخِيلِ بِحَادِثٍ أَو وَارِثٍ.

ترجمه: بشارت ده مال بخيل را به حادثه اى يا وارثى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 696)

محمد بن على الباقر عليه السلام گفت:تُبدُوا مَا فِي أَنفُسِكُم مِنَ الأَفعالِ الظّاهِرَةِ أَو تُخفُوهُ يُحَاسِبكُم بِهِ اللّه ُ العَائِدُ عَلى أَفعالِكُم وَالعَارِفُ بِأَحوالِكُم.

] ترجمه: آشكار كنيد آنچه را كه در ضمير جان خود داريد يا پنهان كنيد خداوندى كه كارهاى شما را مى داند و به حالات شما عارف است شما را به آن حساب خواهد كرد. [

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 499)

صادق را عليه السلام از تقيّه پرسيدند. گفت:أَلتَّقِيَّةُ دِينِي وَدِينَ آبَائِي.

ترجمه: تقيّه دين من است و دين پدران من.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 542)

از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت است كه او گفت:تَمامُ النِّعمَةِ المَوتُ عَلَى الإِسلامِ.

ترجمه: تمام نعمت خداى بر آن بنده بود كه بر اسلام ميرد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 230)

در خبر است كه يك روز از اميرالمؤمنين عليه السلام و خضر به هم رسيدند. اميرالمؤمنين او را گفت:كلّمنى؛ بگو تا از تو ياد گيرم. خضر گفت: مَا أَحسَنَ تَوَاضُع الأَغنِيَاءِ لِلفُقَراءِ قُربَةً إِلَى اللّه ِ؛ چه نيكو است تواضع توانگران مر درويشان را تقرّب به خداى را. اميرالمؤمنين گفت: خواهى تا از اين نكوتر بشنوى؟ گفت: بيار. گفت: وَأَحسَنُ مِن ذلِكَ تِيهُ الفُقَراءِ عَلَى الأَغنِيَاءِ ثِقَةً بِاللّه ِ؛ از اين نيكوتر، تكبّر درويشان بود بر توانگران استوارى به خداى.

.


1- . روض الجنان، ج 1، ص 145.
2- . همان، ج 5، ص 182.
3- . همان، ج 4، ص 149.
4- . همان، ص 269.
5- . همان، ج 2، ص 224.

ص: 522

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 270)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:جَلَّ أَن يَحوِيَهُ مَكَانٌ وَهُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ بِغَيرٍ مُمَاسَّةٍ وَلا مُجَاوَرَةٍ وَيُحِيطُ عِلماً بِما فِيها وَلا يَخلُو شَيءٌ مِنها مِن تَدبِيرِهِ.

ترجمه: او از آن متعالى است كه در مكان باشد و هيچ مكان از او خالى نيست نه به مماست و مجاورت؛ بل به معنى علم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 297)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:أَلحاسِدُ مَغتاظُ عَلى مَن لا ذَنبَ لَهُ.

ترجمه: حاسد خشمناك است بر آن كس كه او را گناهى نباشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 181 و 780)

اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) گفت:حُبِّبَ إِلَيَّ مِن دُنيَاكُم ثَلاثٌ إِطعامُ الضَّيفِ وَالصَّومُ بِالصَّيفِ وَالضَّربُ بِالسَّيفِ.

] ترجمه: سه چيز از دنياى شما نزد من دوست داشتنى است: طعام دادن به ميهمان و روزه تابستان و شمشير زدن (در راه خدا). [

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 445)

در كلام اميرالمؤمنين است:أَلحُرُّ عَبدٌ ما طَمَعَ وَالعَبدُ حُرٌّ إِذا ما قَنَعَ.

ترجمه: آزاد بنده است، تا در بند طمع است و بنده آزاد است، تا در سَعت قناعت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 539)

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 324.
2- . همان، ج 3، ص 43.
3- . همان، ج 2، ص 108؛ ج 5، ص 399.
4- . همان، ج 20، ص 75.
5- . همان، ج 4، ص 260.

ص: 523

اميرالمؤمنين على عليه السلام مى گفت:حَسبِيَ مِنَ الطَّعَامِ ما يُقِيمُ ظَهري وَلا يَمنَعُنِي عَن عِبادَةِ رَبِّي.

ترجمه: مرا از طعام آن قدر بس كه پشت من راست دارد و مرا از عبادت خداى تعالى (جلّ جلاله) باز ندارد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 240)

ابو داوود السّبيعى روايت كرد از ابو عبداللّه الجدلىّ كه اميرالمؤمنين على عليه السلامگفت:«يا ابا عبداللّه ! تو را خبر دهم به حَسنتى كه هر كه آن حسنه كند، به بهشت شود و او را به از آن بدهند و به سيّئتى كه هر كه آن سيّئه بكند، دوزخ شود و هيچ عملى به آن قبول نكنند از او؟» گفتم: يا اميرالمؤمنين! آن چيست؟ گفت: أَلحَسنَةُ حُبُّنَا أَهلَ البَيتِ وَالسَّيِّئَةُ بُغضُنا.

ترجمه: حسنه، دوستى ما است كه اهل البيتيم و سيّئه، دشمنى ماست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 181)

حضرت اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمود كه:أَلدُّنيا دارُ مَمَرٍّ وَالآخِرَةُ دارُ مَقَرٍّ فَخُذُوا مِن مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكُم وَلا تَهتِكُوا أَستَارَكُم عِندَ مَن لا يَخفى عَلَيهِ أَسرَارُكُم.

ترجمه: دنيا رهگذر است و آخرت قرارگاه. از ممرّتان زادى برگيريد براى مقرّتان و پرده خود مدريد نزديك آنكه سرّ شما برو پوشيده نيست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 522)

اميرالمؤمنين گفت:رُدَّ الحَجَرَ مِن حَيثُ أَتاكَ فَإِنَّ الشَّرَّ لا يَدفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ.

ترجمه: سنگ هم به آن راه كه آمده باشد، باز فرست كه شرّ را دفع نكند الاّ شرّ.

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 248.
2- . همان، ج 15، ص 84 _ 85 .
3- . همان، ج 17، ص 33.

ص: 524

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 68)

اميرالمؤمنين على عليه السلام در خطاب به ابن الكوا فرمود:سَل تَفَقُّهاً وَلا تَسأَل تَعَنُّتاً. سَل عَمَّا يَعنِيكَ.

ترجمه: چيزى كه پرسى بر تفقّه پرس بر سبيل تعنّت مپرس. چيزى پرس كه تو را به كار آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 64)

اميرالمؤمنين على عليه السلام روزى بر منبر گفت:سَلُونِي قَبلَ أَن تَفقِدُونِي فَإِنَّ العِلمَ يَفِيضُ بَينَ جَنبَي فَيضاً لَو وَجَدَ مُستَفَاضاً أَلا وَإِنَّكُم لَن تَسئَلُونِي عَن فِئَةٍ باغِيَةٍ وَأُخرى هادِيَةٍ أَلا أَخبَرتُكُم بِهادِيها وَباغِيها وَسابِقَها وَقائِدِها إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: بپرسيد مرا پيش از آنكه مرا نيابيد كه علم از ميان پهلوهاى من موج مى زند اگر راه يابد، الا و مرا نپرسيد از هيچ گروهى باغى و ديگرى هادى، و الا خبر دهم شما را بهادى ايشان و باغى ايشان و سابق ايشان و قايد ايشان تا روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 64)

اميرالمؤمنين گفت عليه السلام:أَلشَّفِيعُ جَنَاحُ الطّالِبِ.

ترجمه: شفيع بال طالب باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 111؛ ج 2، ص 16 و 291)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:أَلصَّبرُ مِنَ الإِيمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ.

ترجمه: صبر از ايمان به منزله سَر است از تن.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 108)

در كلام اميرالمؤمنين است:أَلطّامِعُ فِي وَثاقِ الذُّلِّ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 168.
2- . همان، ج 10، ص 249.
3- . همان، ص 248.
4- . همان، ج 1، ص 265؛ ج 6، ص 39؛ ج 7، ص 330.
5- . همان، ج 1، ص 257.

ص: 525

ترجمه: مرد طامع در بند مذلّت است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 539)

طاووس يمانى گويد:در مسجد الحرام شدم، علىّ بن الحسين زين العابدين را عليهماالسلام ديدم در حجر نماز مى كرد و دعا مى كرد. گفتم: مردى صالح است از اهل بيت نبوّت. بروم گوش دعاء او كنم كه در دعا چه مى گويد. چون از نماز فارغ شد، سر بر زمين نهاد و مى گفت: عَبدُكَ بِفِنائِكَ أَسِيرُكَ بِفِنائِكَ مِسكِينُكَ بِفِنائِكَ سائِلُكَ بِفِنائِكَ يَشكُو إِلَيكَ مالا يَخفى عَلَيكَ.

ترجمه: بنده تو به درگاه تو است، مسكين و محتاج تو به درگاه تو است، سايل تو به درگاه تو است، شكايت با تو مى كند آنچه بر تو پوشيده نيست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 33)

در خبر است كه صادق عليه السلام گفت:عَجِبتُ مِمَّن يَقرَعُ مِن أَربَعِ كَيفَ لا يَفرَغُ إِلى أَربَعٍ.

ترجمه: عجب از آنكه او از چهار چيز ترسد چگونه با چهار كلمه نگريزد: آنكه او را غمى باشد چگونه به اين كلمه نگريزد كه: لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبحانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظّالِمِينَ. و مى شنود كه خداى تعالى عقب آن مى گويد: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ» . دگر آنكه از كسى ترسد، چگونه نگويد: حَسبُنَا اللّه ُ وَنِعمَ الوَكِيلُ. و مى شنود كه خداى تعالى عقيب او مى گويد: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّه ِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» . و از آن كس كه او از مكر كسى ترسد، فزع نكند با اين كلمه: وَأُفَوِّضُ أَمرِي إِلَى اللّه ِ إِنَّ اللّه َ بَصِيرٌ بِالعِبادِ. و مى شنود كه خداى عقيب آن مى گويد: «فَوَقاهُ اللّه ُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا» . و آنكه او بر چشم بد بر چيزى بترسد، چگونه نگويد: ما شاءَ اللّه ُ لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ِ. و مى شنود كه خداى تعالى عقيب آن مى گويد: «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَوَلَداً * فَعَسى رَبِّي أَنْ يُو?تِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ» (3) .

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 260.
2- . همان، ج 1، ص 82.
3- . الكهف (18): آيه 39 _ 40.

ص: 526

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 569)

در اخبار اهل بيت عليهم السلام چنين آمد كه:عَلاماتُ المُؤمِن خَمسٌ صَلَوةُ الإِحدى وَخَمسِينَ وَزِيارَةُ أَربَعِينَ وَالتَّختُّمُ بِاليَمِينِ وَتَعفِيرُ الجَبِينِ وَالجَهرُ بِبِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ.

ترجمه: علامت مؤمن پنج چيز است: آنكه پنجاه و يك ركعت نماز در شبان روزى در فريضه، و سنّت به پاى دارد، و زيارت اربعين كند (يعنى زيارت حسين بن على عليهماالسلام)، انگشترى به دست راست داشتن، و پيشانى در خاك ماليدن در سجده شكر، و آواز برداشتن به بسم اللّه الرحمن الرحيم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 87)

وَمِنْهُ قول اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه):عَلَّمَني رَسُولُ اللّه ِ أَلفَ بابٍ مِنَ العِلمِ فَتَحَ لِي كُلُّ بابٍ أَلفَ بابٍ.

ترجمه: رسول مرا هزار دَرْ علم آموخت كه هر دَرى را هزار دَر گشاد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 86)

باقر عليه السلام گفت:فَضلُ اللّه ِ الإِقرارُ بِرَسُولِ اللّه ِ وَرَحمَتُهُ الإِقرارُ بِوِلايَةِ عَلِيٍّ عليه السلام.

] ترجمه: فضل خدا اقرار به رسالت پيامبر و رحمت الهى، اقرار به ولايت على عليه السلاماست. [

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 31)

از اميرالمؤمنين على عليه السلام شنيديم كه مى گفت:قَضاءٌ قَضاهُ اللّه ُ تَعالى عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ إِنَّهُ لا يُحِبُّنِي إِلاَّ مُؤمِنٌ وَلا يُبغِضُنِي إِلاّ مُنافِقٌ وَقَد خابَ مَنِ افتَرَى.

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 275 _ 276.
2- . همان، ج 1، ص 209.
3- . همان، ج 17، ص 321.
4- . همان، ج 10، ص 165.

ص: 527

ترجمه: حكمى است كه خداى تعالى كرد بر زبان پيغمبر امّى كه مرا دوست ندارد الاّ مؤمن تقى، و دشمن ندارد الاّ منافق شقى، و هر كه دروغ گويد خايب و نوميد شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 695)

ابو جعفر الباقر عليه السلام گفت:قِيامُ اللَّيلِ لِصَلوةِ اللَّيلِ.

ترجمه: شب برخاستن براى نماز است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 427)

و منه قول على عليه السلام:كَثرَةُ الوِفاقِ نِفاقٌ وَكَثرَةُ الخِلافِ شِقاقٌ.

] ترجمه: موافقت بسيار نفاق است و مخالفت بسيار از هم گسيختگى است. [

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 553)

باقر عليه السلام گفت:كُونُوا لَنا زَيناً وَلا تَكُونُوا عَلَينا شَيناً.

ترجمه: ما را زين باشيد و بر ما شَيْن مباشيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 370)

اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسّلام) گفت:لا تَنظُر إِلى مَن قالَ وَانظُر إِلى ما قالَ (5) .

] ترجمه:بر گوينده منگر، گفته را نِگر.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 141)

لا تَتَّكِل عَلَى المُنى فَإِنَّها بِضائِعُ النَّوكى.

ترجمه: بر تمنّا اعتماد نكنى كه آن بضاعت احمقان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 185؛ ج 5، ص 248)

اميرالمؤمنين على عليه السلام درباره قدامه مظعون، كه خمر خورده بود، فرمود هشتاد تازيانه زنند. گفتند:چرا؟ گفت: لِأَنَّ الشّارِبَ إِذا شَرِبَ سَكَرَ وَإِذا سَكَرَ هَذَى وَإِذا هَذَىَ افتَرى وَحَدُّ المُفتَرِي ثَمانُونَ جَلدَةً.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 181.
2- . همان، ج 12، ص 362.
3- . همان، ج 17، ص 90.
4- . همان، ج 12، ص 254.
5- . صورت ديگرى از حديث شماره 1834.
6- . روض الجنان، ج 11، ص 99.
7- . همان، ج 19، ص 23.

ص: 528

ترجمه: براى آنكه چون شارب خمر خورد، مست شود و چون مست شود، هذيان گويد و چون هذيان گويد، فريه كند و چون فريه كند، حدّ مفترى هشتاد تازيانه بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 221)

ابو على خبرى روايت كرد از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه گفت:لا يُقطَعُ الخَمسُ إِلاّ فِي خَمسَةِ دَراهِمَ.

[ ترجمه: دست قطع نگردد مگر در پنج درهم.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 148)

اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه الصلوة والسّلام) گفت:لِسانُ المَرءِ تَرجُمانُ عَقلِهِ.

ترجمه: زبان مرد ترجمان عقل اوست.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 141)

از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كردند كه او گفت:لِكُلِّ كِتابٍ صَفوَةٌ وَصَفوَةُ القُرآنِ حُرُوفُ التَهَجِّي.

ترجمه:هر كتابى را گزيده و خالصه اى هست و خالصه قرآن اين حروف مقطّع است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 38)

در خبر است كه حضرت اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب (عليه الصّلوة والسّلام) گفت و معروف است از كلام او:لَولا آيَةٌ فِي كِتابِ اللّه ِ لَأَخبَرتُكُم بِما هُوَ كائِنٌ إِلى يَومِ القِيامَةِ.

ترجمه: اگر نه آيتى بودى در كتاب خداى تعالى، من شما را خبر دادمى به هر چه خواهد بودن تا به روز قيامت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 200)

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 142 _ 143.
2- . همان، ج 6، ص 370.
3- . همان، ج 11، ص 99.
4- . همان، ج 1، ص 96.
5- . همان، ج 11، ص 236.

ص: 529

گفتند: يا اميرالمؤمنين! آن آيت كدام است؟ گفت: قوله: «يَمْحُوا اللّه ُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» .

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:لَولا أَنَّ عُمَرَ نَهى عَنِ المُتعَةِ ما زَنا إِلاّ شَقِيٌّ.

ترجمه: اگر عمر نهى نكردى از متعه در جهان، كس زنا نكردى الاّ شقى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 748)

حدّثني الحكم بن عتبه عن يحيى الخرّاز قال سمعت علي بن ابى طالب عليه السلاميقول:ما أَخَذَ اللّه ُ عَلى أَهلِ الجَهلِ أَن يَتَعَلَّمُوا حَتّى أَخَذَ عَلى أَهلِ العِلمِ أَن يُعَلِّمُوا.

ترجمه: خداى تعالى عهد نگرفت بر جاهلان كه علم آموزند تا عهد گرفت از عالمان كه ايشان علم آموزانند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 703)

در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام آمد:ما أَضمَرَ أَحَدٌ شَيئاً إِلاّ ظَهَرَ فِي صَفَحاتِ وَجههُ أَو فَلَتاتِ لِسانِهِ.

ترجمه: هيچ كس چيزى پنهان باز نكند، الاّ بر كنارهاى رو و جوانب لسان او پديد آيد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 636)

حضرت اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمود:ما رَأَيتُ يَقِيناً أشبَهَ بِالشَّكِّ مِنَ المَوتِ.

ترجمه:من هيچ يقين نديدم كه به شك بهتر ماند از مرگ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 253)

الصّحيح از اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب (صلوات اللّه و سلامه عليه) قال: ما رَأَيتُ يَقِيناً لا شَكَّ فِيهِ أَشبَهُ بِشَكِّ لا يَقِينَ فِيهِ مِنَ المَوتِ.

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:ما نَزَلَ القُرآنُ إِلاّ بالمَسحِ.

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 316.
2- . همان، ص 202.
3- . همان، ص 30.
4- . همان، ج 11، ص 353.

ص: 530

[ ترجمه: قرآن نازل نشد مگر به مسح (پا در وضو).]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 109)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:ما يَنتَظِرُ أَشقَيها أَن يَخضَبَها مِن فَوقِها بِدَمٍ.

ترجمه: چه انتظار مى كند آن شقى ترين امّت كه خضاب كند اين محاسن سپيد را از خون.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 160)

از اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه سلامه عليه) در خطبه روايت كردند:مدهر من عِنده الميسُور وَمن لديه المَعسُور.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 46)

اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه الصلوة والسلام) گفت كه:أَلمَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ.

ترجمه: مرد در زير زبان پنهان است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 141)

جعفر بن محمد الصادق عليهماالسلام گفت:مَن دَخَلَهُ عَلَى الصَّفا كَما دَخَلَهُ الأَنبِياءُ وَالأَولِياءُ كانَ آمِناً مِن عَذابِ اللّه ِ.

ترجمه: هر كه با صفا در او شود چنان كه انبياء و اولياء شدند، از عذاب خداى ايمن شود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 605)

از صادق عليه السلام پرسيدند كه در وقت رجعت كه باز آيد؟ گفت:مَن مَحَّضَ الإِيمانَ مَحضاً أَو مَن مَحَّضَ الكُفرَ مَحضاً.

ترجمه: مؤمنى محض و كافرى محض.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 572؛ ج 1، ص 415)

على عليه السلام گفت كه:أَلمَعاذِيرُ أَكثَرُها أَكاذِيبُ.

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 273.
2- . همان، ج 2، ص 60.
3- . همان، ج 17، ص 241.
4- . همان، ج 11، ص 99.
5- . همان، ج 4، ص 444.
6- . همان، ج 3، ص 335.

ص: 531

ترجمه: عذرها بيشتر دروغ باشد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 623)

جابر جعفى روايت كرد از باقر عليه السلام كه گفت:نَحنُ أَهلَ الذِّكرِ (2) .

ترجمه: ما اهل ذكريم.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 272)

ابان بن تغلب روايت كند از صادق جعفر محمد عليهماالسلام كه گفت:نَحنُ حَبلُ اللّه ِ الَّذِي قالَ اللّه ُ (عَزَّوَجَلَّ): «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّه ِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا» (4) .

ترجمه: ماييم آن حبل خداى كه خداى تعالى گفت دست در او زنى و از او پراكنده شوى.

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 617)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:نَومٌ عَلى يَقِينٍ خَيرٌ مِن عِبادَةٍ عَلى شَكٍّ.

ترجمه: خوابى بر يقين، بهتر باشد از عبادت بر شكّ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 4، ص 481)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:نَزَلَت فاتِحَةُ الكِتابِ بِمَكَّةَ مِن كَنزٍ تَحتَ العَرشِ.

ترجمه: اين سوره به مكّه فرود آمد از كنزى در زير عرش.

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 13)

روايت كرده اند از حضرت امام جعفر صادق (صلوات اللّه وسلامه عليه) كه او گفت:وَابتَغُوا مِن فَضلِ اللّه ِ يَومَ السَّبتِ.

[ ترجمه: و فضل و روزى خدا را به روز شنبه جستجو كنيد.]

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 5، ص 327)

حبيب بن يسار عن رادان گفت:از اميرالمؤمنين على عليه السلام شنيدم كه مى گفت: وَالَّذِي فَلَقَ الحَبَّةَ وَبَرَ النَّسَمَةَ لَو ثُنِّيَت لِي وَسادَةٌ أَو قالَ كُسِرَت فَأُجلِستُ عَلَيه لَحَكَمتُ بَينَ أَهلِ التَّوريةِ بِتَوريتِهِم وَأَهلِ الإِنجِيلِ بِإِنجِيلِهِم وَأَهلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِم وَأَهلِ القُرآنِ بِقُرآنِهِم وَالَّذِي فَلَقَ الحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ ما مِن رَجُلٍ مِن قُرَيشٍ جَرتَ عَلَيهِ المَواسِي الأَوانا أَعرَفُ لَهُ آيَةً تَسُوقُهُ إِلى الجَنَّةِ أَو تَقُودُهُ إِلَى النّارِ.

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 4.
2- . در صفحه 536 جلد سوم تفسير اين حديث به نام اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه عليه) روايت شده است.
3- . روض الجنان، ج 12، ص 43.
4- . آل عمران (3): آيه 103.
5- . همان، ج 4، ص 464.
6- . همان، ج 16، ص 306.
7- . همان، ج 1، ص 34.
8- . همان، ج 19، ص 219.

ص: 532

ترجمه: به آن خدايى كه در زير زمين دانه شكافد و در رحم صورت نگارد كه اگر مخدوه دو تا كنند و يا برگردانند و مرا بر آنجا نشانند، حكم كنم اهل تورات را به تورات، و اهل انجيل را به انجيل، و اهل زبور را به زبور، و اهل قرآن را به قرآن. به آن خدايى كه در زمين دانه شكافد و در رحم صورت نگارد كه هيچ مرد نيست از قريش كه استره بر سر او برود و الاّ من دانم در حقّ او آيتى كه او را به بهشت برد يا به دوزخ.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 64)

مردى برخاست و گفت: آيت تو كدام است يا اميرالمؤمنين؟ گفت: «أَفَمَن كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّهِ وَيَتلُوهُ شاهِدٌ» (2) .

اميرالمؤمنين على عليه السلام به مرگ مبالات نمى كرد و مى گفتى:وَاللّه َ لا اُبالِي وَقَعَ المَوتُ عَلَيَّ أَم وَقَعَتُ عَلَى المَوتِ.

ترجمه: به خداى كه باك ندارم اگر من بر مرگ افتم و اگر مرگ بر من افتد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 160)

در خبر است كه مردى با اميرالمؤمنين على عليه السلام در حرب صفين بود. او را گفت:يا اميرالمؤمنين! خبر ده ما را از رفتن ما به شام و قضا و قدر خداى بود يا نه؟ گفت: وَاللّه ُ ما هَبَطنا وادِياً وَلا عَلَونا تَلعَةَ وَلا وَطِيناً مَوطِئاً إِلاّ بِقَضاءِ مِنَ اللّه ِ وَقَدَرِهِ.

ترجمه: به خداى قسم! هيچ بلندى برنشديم و هيچ نشيب فرود نيامديم و پاى بر هيچ جاى ننهاديم، الاّ به قضا و قدر خدا.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 437)

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 246 _ 247.
2- . هود (11): آيه 17.
3- . روض الجنان، ج 2، ص 59.
4- . روض الجنان، ج 3، ص 392.

ص: 533

صادق عليه السلام گفت:أَلوَصِيَّةُ حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ.

[ ترجمه: وصيت كردن بر هر مسلمانى لازم است. ]

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 278)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:أَليَأسُ حُرٌ وَالرَّجاءُ عَبدٌ.

ترجمه: نوميد، آزاد است و اميد، بنده است.

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 539)

از صادق عليه السلام روايت كرده اند كه او گفت:يَومُ الغَدِيرِ عِيدُ اللّه ِ الأَكبَرُ وَما بَعَثَ اللّه ُ نَبِيّاً إِلاّ عَرَّفَهُ حُرمَتَهُ وَإِنَّهُ عِيدٌ فِي السَّماءِ وَفِي الأَرضِ.

ترجمه: روز غدير عيد خداست عيد بزرگ تر و خداى تعالى هيچ پيغمبر را نفرستاد الاّ او را معلوم كرد حرمت اين روز.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 195)

عياشى روايت كرد از صادق عليه السلام كه گفت:أَليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُم إِذ لَم يُهمِلهُ الرَّسُولُ فَلا تَخشَوهُم فِي مُتابِعَتِنا أَهلَ البَيتِ وَاخشَونِي فِي تَركِ المُتابعَةِ اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دِينَكُم بِإِقامَةِ حافِظَهِ وَأَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتِي بِوِلايَتِنا وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسلامَ دِيناً أي تَسلِيمَ النَّفسِ لِأَمرِنا.

ترجمه: امروز كافران نوميد شدند از دين شما؛ چون رسول صلى الله عليه و آله آن را مهمل فرو نگذاشت. از ايشان مترسى در متابعت ما كه اهل البيتيم و از من بترسى در ترك متابعت. امروز دينتان تمام كردم به اقامت نگهبانش و نعمت بر شما تمام كردم به ولايت اهل البيت و دين اسلام از شما پسنديدم كه تسليم نفس است فرمان ما را.

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 97 _ 98)

.


1- . همان، ج 2، ص 344.
2- . همان، ج 4، ص 94.
3- . همان، ج 6، ص 246.
4- . همان، ص 244.

ص: 534

. .

ص: 535

احاديث ائمه اطهار عليهم السلامبه فارسى .

ص: 536

. .

ص: 537

احاديث ائمه اطهار عليهم السلام به فارسى

احاديث ائمه اطهار عليهم السلام به فارسىسخنان ائمّه اطهار عليهم السلام از اين پس به زبان فارسى نقل مى شود؛ زيرا ابوالفتوح در اثناى تفسير در موارد فراوانى ديگر تنها به درج ترجمه آنها پرداخت و از نقل و ضبط اصل آن سخنان در زبان تازى خوددارى نمود. اينك دنباله سخنان امامان:

از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرده اند كه او گفت:«هر كه او نعلى زرد پوشد، غمش نشود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 142)

صادق عليه السلام گفت:«هيچ بيمار نباشد كه به دَر مرگ رسد، الاّ خداى تعالى عقل و سمع و بصر به او دهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 278)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:«هيچ دعا نكنى تا در اوّل نگويى كه صَلِّ عَلى مُحَمَّد و آلِه وَافْعَلْ بى كذا كذا».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 298)

صادق عليه السلام گفت:«خداى تعالى دانست كه در اين امّت حاكمان باشند كه به ناحق حكم كنند. خداى تعالى بندگان را نهى كرد از آنكه به حكومت نزد ايشان شوند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 304)

صادق عليه السلام گفت:«اگر مردى هر چه دارد به يك بار در صدقه و نفقه خرج كند، او محسن و موافق نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 311)

از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرده اند كه گفت:«حسَنه دنيا زنى صالحه است و حسنه آخرت حور العين است.. و قنا عذاب النّار؛ مراد به اين عذاب، دوزخ زن بد است».

.


1- . روض الجنان، ج 2، ص 11.
2- . همان، ص 344.
3- . همان، ج 3، ص 48.
4- . همان، ص 62.
5- . همان، ص 80.

ص: 538

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 332)

در خبر است از صادق عليه السلام كه گفت:«حق تعالى در اين شب با اميرالمؤمنين با فرشتگان مباهات كرد. جبرئيل و ميكائيل را گفت: من در آسمان ميان شما برادرى داده ام. از شما كيست كه تا آن اختيار آن كند كه جان فداى برادر كند. ايشان هر يك توقّفى مى كردند. حق تعالى گفت: على از شما جوانمردتر است كه جان به فداى برادر كرده است و بر بستر او خفته تا به جاى او اين را كشند. به عزّ عزّت من كه برويد و او را موكّل باشيد و از دشمن حفظ نماييد. بيامدند و بر بالين او نشستند و مى گفتند: بخّ بخّ لك يابن ابى طالب، هنيئاً لك يابن ابى طالب، سبقت الملائكة المقربين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 342)

صادق عليه السلام گفت از پدرانش كه:«نرد و شطرنج از جمله ميسر است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 365)

از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كردند كه او گفت:«آن گه حلال شود كه از حيض سوم غسل بكند و نماز تواند كردن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 384)

در تفسير كلمه «سكينة» در آيه «وَقالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ...» (5) ، از سوره بقره، از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كردند: «سكينه مارى بود سبك جهنده. آن را دو سر بود و روى چه روى آدميان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 426)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:«كدام عقل باشد كه وقت خفتن آيه الكرسى نخواند و آخر سورة البقره».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 439)

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 133.
2- . همان، ص 160 _ 161.
3- . همان، ص 214.
4- . همان، ص 260.
5- . البقرة (2): آيه 248.
6- . روض الجنان، ج 3، ص 363 _ 364.
7- . همان، ص 398.

ص: 539

عمرو بن المقدار گفت:از باقر عليه السلام شنيدم كه گفت: «هر كه آيه الكرسى بخواند يك بار، خداى تعالى هزار مكروه از مكاره دنيا بگرداند از او و هزار مكروه از مكاره آخرت. خوارترين مكاره دنيا، درويشى باشد و خوارترين مكاره آخرت، عذاب گور باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 439)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:«هر قائمه از قوايم كرسى، چندان است كه هفت آسمان و هفت زمين و كرسى در پيش عرش است و حاملان كرسى چهار فرشته اند و هر فرشته چهار روى دارد قدمهاى ايشان بر آن صخره نهاده است كه در زير هفت زمين است به پانصد ساله راه. يك روى ايشان چون روى آدميان است، بدان روى روزى آدميان خواهد. و رويى بر صورت گاو است، بدان روى روزى بهايم خواهد. و رويى بر صورت شير است و بدان روى روزى سباع و دَدْ خواهد. و رويى بر صورت كركس است، بدان روى روزى مرغان خواهد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 443)

صادق عليه السلام گفت:«تقيّه واجب است و وقت باشد كه من شنوم كه كسى مرا دشنام مى دهد. من از او پنهان مى شوم تا مرا نه بيند كه به شرم افتد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 542)

على بن الحسين را گفتند جدّت را فضيلتى گو. گفت:مختصر گويم يا مطوّل؟ گفتند: مختصر. گفت: «هرگز همّت نكرد كه خداى را بيازارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 556)

طاووس و حسن و قتاده و سدّى از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كردند كه او گفت:«خداى تعالى (جلّ جلاله) هيچ پيغمبرى نفرستاد و الاّ بر او عهد گرفت كه به محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله ايمان آرد و قوم را فرمايد تا به او ايمان آرند و اگر در روزگار ايشان ظاهر شود، نصرتش كنند».

.


1- . روض الجنان، ج 3، ص 399 _ 400.
2- . همان، ص 410.
3- . همان، ج 4، ص 270 _ 271.
4- . همان، ص 306.

ص: 540

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 595)

از صادق عليه السلام روايت كرده اند كه:«پيغامبر ما عليه السلام مبعوث نبود به پيغمبران؛ بل به امم ايشان مبعوث بود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 595)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:«فاضل تر جهادى امر معروف و نهى منكر است و دشمنى كردن فاسقان. هر كه امر معروف كند، پشت مؤمن قوى كرده باشد و هر كه نهى منكر كند، منافق را بر غم آورده باشد و هر كه با منافق معادات كند و براى خداى خشم گيرد، خداى بر او خشم نگيرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 624)

هشام بن سالم روايت كند از صادق عليه السلام كه او گفت:«هر كه از ميان نماز شام و خفتن، دو ركعت نماز كند. در ركعت اوّل الحمد بخواند «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» (4) الى قوله «كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (5) و در دوم الحمد «وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَيْب» الى قوله «في كِتابٍ مُبِين» (6) بخواند و در دعاى قنوت بگويد: اللهمّ انت ولىّ نعمتى والقادر على طلبتى تعلم حاجتى اسئلك بحق محمد وآل محمّد (عليه وعليهم السلام) لما قضيتها. هيچ حاجت از خداى نخواهد، الاّ كه خداى تعالى اجابت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 1، ص 633)

در خبر است كه باقر عليه السلام گفت:«هر كه بگويد: استغفر اللّه الّذى لا إله هو الحىّ القيّوم وأتوب اليه، عقب نماز بامداد، خداى تعالى او را هفتصد كبيره بيامرزد». و آن گه گفت: «چيزى نباشد در كسى كه روزى هفتصد كبيره بيشتر كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (8) ، ج 1، ص 654)

.


1- . روض الجنان، ج 4، ص 410.
2- . همان، ص 410.
3- . همان، ص 483.
4- . الأنبياء (21): آيه 87 .
5- . الأنبياء (21): آيه 88 .
6- . الأنعام (6): آيه 89 .
7- . روض الجنان، ج 5، ص 22.
8- . همان، ص 75.

ص: 541

از صادق عليه السلام روايت است كه او گفت:«هر كه او صد بار استغفار كند چون بخواهد خفتن همه شب گناه از او مى ريزد تا در روز آيد و بر وى هيچ گناه نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 654)

عبيدة السلمانى روايت كرد از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه او گفت:«جبرئيل آمد بر رسول عليه السلام و گفت: خداى تعالى كاره است فداستدن شما از كافران و ايشان را رها كردن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 680)

عبداللّه عمرو الجَمَلىّ روايت كرد از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه او گفت:«ايمان اول ملظه باشد سفيد در دل. آن گه مى فزايد تا همه دل سفيد شود و نفاق ملظه باشد سياه در دل. چندان كه مى فزايد دل سياه مى شود تا همه دل سياه شود و اگر دل مؤمن بشكافند، سفيد باشد و اگر دل منافق بشكافند، سياه باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 690)

در خبر است كه صادق عليه السلام گفت:«عجب از آنكه از چهار چيز ترسد، چگونه پناه با چهار چيز ندهد: يكى از آنكه از دشمن ترسد، چرا فزع نكند به اين كلمه كه: «حَسْبُنَا اللّه ُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» (4) . و مى شنود كه خداى تعالى به عقب اين مى گويد: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّه ِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» (5) . و آنكه او از مكر ماكرى ترسد، چرا پناه به اين كلمه ندهد كه: «وَأُفَوِّضُ أَمْرى إِلَى اللّه ِ إِنَّ اللّه َ بَصِيْرٌ بِالعِبَادِ» (6) . و مى شنود كه خداى تعالى به عقب اين مى گويد: «فَوَقاهُ اللّه ُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا» (7) . و عجب از آنكه او را غمى باشد، چگونه پناه به اين ندهد: «لا إِلهَ إِلاّ أَنْت سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ» (8) . و مى شنود كه خداى تعالى به عقب اين مى گويد: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (9) . و عجب از آنكه او زياده مال طمع دارد و فزع نكند با اين كلمه كه: ما شاء اللّه لا قوّة الاّ باللّه . و مى شنود كه خداى تعالى به عقب اين مى گويد: «فَعَسى رَبِّي أَنْ يُو?تِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ» (10) ».

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 75.
2- . همان، ص 142.
3- . همان، ص 167.
4- . آل عمران (3): آيه 173.
5- . آل عمران (3): آيه 174.
6- . غافر (40): آيه 44.
7- . غافر (40): آيه 45.
8- . الأنبياء (21): آيه 87 .
9- . الأنبياء (21): آيه 88 .
10- . الكهف (18): آيه 40.

ص: 542

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 691)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:«دنياى شما به نزديك من خوارتر از خفيدن بزى است به نزديك خداوندش».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 1، ص 700)

عمار الدهنى روايت كرده از صادق عليه السلام كه او گفت:«هر كه را كارى پيش آيد پنج بار بگويد: ربّنا. خداى تعالى نجات دهد او را از آنچه ترسد و برساند او را به آنچه اميد دارد». گفتند: چگونه؟ گفت: انّك لا تخلف الميعاد. آن گه گفت: نه از اين پس اجابت است: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ رَبَّهُمْ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 708)

مغيرة بن شعبه روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه گفت:«چون يكى را از شما رنجى رسد بايد تا سه درم از صداق زن بخواهد و به آن انگبين بخرد و به آب باران بياميزد، بخورد تا جمع كرده باشد هناة و مراة و شفا و بركت را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 1، ص 720)

از صادق عليه السلام روايت كردند كه:«خويشتن در كارزار مى فكنى در وقتى كه ظاهر حال آن باشد كه كشته شوى از ضعف و بى سازى و كثرت و غلبه دشمن».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 755)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 169.
2- . همان، ص 196.
3- . همان، ص 215.
4- . همان، ص 247.
5- . همان، ص 334.

ص: 543

روايت كرده اند از صادق عليه السلام كه او گفت:«كباير سه است: ترك ملّت، و تبديل سنّت، و قتال اهل صفقت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 1، ص 756)

از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كردند كه او گفت:«در قرآن هيچ آيه نيست كه من دوست تر دارم از اين آيه (2) ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 1، ص 776)

در تفسير آيه: «إِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُو?دُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» (4) ، از صادق عليه السلامو باقر عليه السلام روايت كردند: «مراد به اهل امانات امامان اند و به امانت امامت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 1، ص 783)

باقر عليه السلام گفت:«نماز و زكات و روزه و حج از جمله امانت است و غنيمت از اين جمله است كه امانت در او به جايى آرند و خيانت نكنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 1، ص 784)

در تفسير اولى الأمر باقر عليه السلام گفت:«ائمّه معصوم اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 2، ص 15)

در تفسير «وَمِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ» (8) ، ابو الجارود روايت كرد از باقر عليه السلامكه گفت: «مراد به ميثاق آن عهد است كه رسول عليه السلام بر امّت گرفت در حجّة الوداع به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و تحريم خمر و كيفيّت وضو».

(تفسير ابوالفتوح رازى (9) ، ج 2، ص 114)

باقر عليه السلام گفت:«توسّل كنى به خدا به طلب رضاى او و به آن كه به قضاى او رضا دهى و بر بليّت او صبر كنى و در سبيل او جهاد كنى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (10) ، ج 2، ص 144)

.


1- . روض الجنان، ج 5، ص 338.
2- . مراد آيه: «إِنَّ اللّه َ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» ، النّساء (4): 48 و 116 است.
3- . روض الجنان، ج 5، ص 389.
4- . النساء (4): آيه 58 .
5- . روض الجنان، ج 5، ص 406 _ 407.
6- . همان، ص 407.
7- . روض الجنان، ج 6، ص 35.
8- . المائدة (5): آيه 7 .
9- . روض الجنان، ج 6، ص 285.
10- . همان، ص 360.

ص: 544

اصبغ نباته روايت كند از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه او گفت:«در بهشت دو لؤلؤ هست از قرار زمين تا بطنان عرش، يكى سپيد و ديگر زرد. در هر يكى هفتاد غرفه است. آنكه سفيد است، وسيله محمّد و آل محمّد است و آنكه زرد است، وسيله ابراهيم خليل و اهل البيت اوست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 144)

ابو جعفر الباقر روايت كند از جابر عبداللّه انصارى كه او گفت:«ما جماعت انصار فرزندان را بر على ابو طالب عرض كردمانى. هر كه او را دوست داشتى، دانستمانى كه او حلال زاده است و هر كه او را دشمن داشتى دانستمى كه حرام زاده است. و ما جماعت انصار هر گه كه ما را حاجتى بودى به رسول عليه السلام، على را وسيله كردمانى تا حاجت ما را روا كردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 144)

زهرى گفت بيمار شدم؛ بيمارى كه از آن به هلاكت نزديك شدم. با خويشتن انديشه كردم كه مرا به خداى تعالى وسيلتى بايد در عهد خود از على بن حسين زين العابدين فاضل تر نشناختم. او را گفتم:يابن رسول اللّه ! حال من اين است كه تو مى بينى. اگر بر من صدقه اى كنى به دعائى، كه در اين عهد از تو گرامى تر نزد خداى تعالى بنده اى نمى دانم. مرا گفت: «كدام خواهى: من دعا كنم تا تو آمين گويى؟ يا تو دعا كنى من آمين گويم؟» گفتم: يابن رسول اللّه ! تو دعا كنى و تو آمين گويى و بر اثر آن من آمين گويم. على بن الحسين عليه السلام دست برداشت و گفت: «بار خدايا! پسر شهاب با من گريخته است و وسيله مى خواهد مرا و پدران مرا به تو. خدايا به حق آن اخلاص كه تو از پدران من دانى و الاّ حاجات او روا كنى و او را شفا دهى به بركت دعاى من و روزى بر او فراخ كنى و قدر او در علم رفيع كنى».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 361.
2- . همان، ص 361.

ص: 545

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 144)

در معنى كلمه «سحت» در آيه «أَكّالُونَ لِلسُّحْتِ» (2) از اميرالمؤمنين عليه السلامروايت كرده اند كه: «سُحْت، رشوت باشد در حكم، و مهر زنان ناپارسا و مزد گشن فحل، و كسب حجام، و بهاى خمر، و بهاى سگ و مردار، و مزد فال بين، و چيزى كه بستانند در توسّل به معصيت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 154)

عبداللّه بن سنان روايت كرد از صادق عليه السلام كه او گفت:«پيغمبران مقدّم، اوصياى خود را در مثل اين روز (عيد غدير) نصب كردند و در اين روز رسول عليه السلامعلى را نصب كرد و بر جاى خود بداشت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 195)

احمد بن محمد بن ابى نصر روايت كرد و گفت:يك روز به نزديك رضا عليه السلامبودم و مجلس خاص بود به اهلش. ذكر روز غدير مى رفت آنجا. بعضى حاضران گفتند: ما روز غدير نشناسيم. رضا عليه السلام گفت: «حديث كرد مرا پدرم، از پدرانش كه گفتند: روز غدير در آسمان معروف تر است از آنكه در زمين، و خداى تعالى را در فردوس اعلا كوشكى است، خشتى است از زر و خشتى از سيم. در آنجا صد هزار قبّه است از ياقوت سرخ، و صد هزار خيمه است از زمرّد سبز، خاكش مشك است و عنبر، و در او چهار جوى است از آب و مى و شير و انگبين. بر كنار آن جويها درختان است از انواع ميوه ها. بر آن درختان مرغان اند: تنهاى ايشان از لؤلؤ و پَرهاشان از ياقوت سرخ. چون روز غدير باشد، اهل آسمانها آنجا حاضر كنيد و تسبيح و تهليل مى كنند خداى را. اين مرغان از اين درختان بپرند و به آن جويها فرو روند و بر آيند و خويشتن در آن مشك و عنبر گردانند و بر بالاى سر آن فرشتگان بپرند و بر ايشان نثار كنند. چون آخر روز غدير باشد، منادى ندا كند ايشان را كه باز گرديد، با جاهاى خود شويد كه ايمن شديد از خطا و زلل تا سال اگر ماند اين روز كرامت محمّد و على». آن گه با من نگريد و گفت: «يابن ابى نصر! هر كجا باشى جهد كن تا آن روز به مشهد اميرالمؤمنين حاضر شوى. اگر لكن باشد كه خداى تعالى گناه شصت ساله بيامرزد هر مؤمنى و مؤمنه را. در اين روز چندان گردنها از آتش دوزخ آزاد كند كه در ماه رمضان و شب قدر و شب عيد فطر كرده باشد و هر درمى كه به صدقه دهد، به هزار محسوب است. در اين روز با مؤمنان به آنچه توانى خير كن و به آنچه توانى مؤمنان را شاد كن». آن گه گفت: «يا اهل كوفه! خداى تعالى شما را چيزى عظيم داد و شما از جمله آنانيد كه خداى تعالى دلهاى ايشان را به ايمان امتحان كرد بلا بر شما ريزند. آن گه خداى تعالى كشف كند از شما». آن گه گفت: «و اللّه اگر مردمان فضل اين روز بشناختندى، فرشتگان ايشان را مصافحه كردندى هر روز ده بار و اگر نه آنستى كه تطويل باشد از فضايل اين روز، چيزها گفتى كه آن را به عدد نتوانستندى شمردن».

.


1- . روض الجنان، ج 6، ص 361 _ 362.
2- . المائدة (5): آيه 42.
3- . روض الجنان، ج 6، ص 386.
4- . همان، ج 7، ص 76.

ص: 546

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 195 _ 196)

باقر عليه السلام گفت:«همه انواع قمار در او (ميسر) شود تا بازى كردن كودكان به جوز و كعب و نرد و شطرنج همه در اين شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 219)

در تفسير «وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ...» (3) از صادق عليه السلام روايت كردند كه:در تفسير «وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ...» 4 از صادق عليه السلام روايت كردند كه: «مراد به برگ افتاده، سقط است كه از شكم مادر بيفتد و مراد به حبّه در ظلمات زمين، فرزند است در تاريكى رحم مادر و مراد به رطب، آنچه از آن زنده ماند و بزايد و به يابس، آنچه نيست شود يا بميرد و مراد به كتاب، لوح محفوظ است».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 76 _ 77.
2- . همان، ص 136.
3- . الأنعام (6): آيه 59 .

ص: 547

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 286)

باقر عليه السلام گفت:«عذاب الهون تشنگى باشد در وقت مرگ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 310)

باقر عليه السلام گفت:«معنى آنكه «يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ» (3) آن است كه شياطين يكديگر را ببينند. بهرى بهرى را بياموزند آنچه خلق را به آن اغواء كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 326)

باقر عليه السلام گفت:كمينه شرك عبادت به ريا باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 354)

باقر عليه السلام گفت:«ما ظَهَرَ» زناست و «ما بَطَنَ» دوستى مردان با زنان بر وجه مخادنه و عاشق و معشوقى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 2، ص 355)

صادق عليه السلام گفت:«اعراف كشبان و بهشتها باشد ميان بهشت و دوزخ. هر پيغمبرى و خليفه او را آنجا بدارند با گناهكاران امّتش؛ چنان كه امير لشگر را با لشگر بدارند. آنان كه محسنان امّت باشند، سبق برند و به بهشت شوند. خليفه رسول آن گناهكاران را گويد: بنگريد به برادران شما. آن محسنان كه سبق بردند، به بهشت اينان بر ايشان سلام كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (7) ، ج 2، ص 396)

باقر عليه السلام گفت در تفسير «وَعَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ» (8) :باقر عليه السلام گفت در تفسير «وَعَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ» 9 : «آن مردان ائمّه معصوم باشند و پيغمبر ما در ميان ايشان بود».

.


1- . روض الجنان، ج 7، ص 315.
2- . همان، ص 379.
3- . الأنعام (6): آيه 112.
4- . روض الجنان، ج 8، ص 8.
5- . همان، ص 86.
6- . همان، ص 88.
7- . همان، ص 204.
8- . الأعراف (7): آيه 46.

ص: 548

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 396)

در تفسير «وَزادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً» (2) باقر عليه السلام گفت:در تفسير «وَزادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً» (3) باقر عليه السلام گفت: «هر يكى از ايشان به بالاى نخلى خرمايى بود دراز و به قوّت چنان بودند كه مردى از ايشان بيامدى و دست در رعن كوه زدى و به قوت بجنباندى و سنگ از كوه بكندى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 413)

روايت كرده اند از باقر و صادق عليهماالسلام كه:«انفال چند چيز است: هر زمينى خراب كه آن را مستحقّى نباشد و اهلى يا اگر باشد بميرند به جمله، و هر زمينى كه بى قتال اهلش بسپارند؛ و سر كوهها و رودها و بيشه ها و زمينهاى موات كه بر آن زرع نكرده باشند و آن را ارباب نباشد، و اقطاعها پادشاهان كه در دست ايشان نه بر وجه غصب باشد، و ميراث كسى كه او را وارثى نباشد و از جمله غنايم پيش از قسمت آن كنيزكى نيكو و اسبى قيمتى و جامه گران مايه از آنچه آن را نظيرى نباشد در غنيمت از هر جنسى متاع».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 508)

روايت كردند از حسين بن على عليهماالسلام كه گفت:«هر كه يك روز از رجب روزه دارد، خداى صد هزار حسنه بنويسد او را و هر كه دو روز روزه دارد، صد هزار گناه از او بسترند و هر كه سه روز روزه دارد، هفت در دوزخ بر او ببندند و هشت در بهشت بر او بگشايند تا به هر كدام در كه خواهد، به بهشت درآيد و هر كه نيمه رجب روزه دارد، منادى ندا كند كه كردار با سر گير كه آنچه گذشت بيامرزيد تو را».

(تفسير ابوالفتوح رازى 6 ، ج 2، ص 586)

صادق عليه السلام گفت:«هر كه يك روز از رجب روزه دارد، خداى از او خشنود شود و هر كه دو روز روزه دارد، از اين ماه خداى از او خشنود شود و او را خشنود كند و هر كه سه روز روزه دارد از اين ماه، خداى از او خشنود شود و او را خشنود كند و خصمانش را از او خشنود دارد و هر كه هفت روز روزه دارد، هفت در آسمان از براى روح او بگشايند تا به ملكوت اعلا رسد و هر كه هشت روز روزه دارد، هشت دَرِ بهشت بر او بگشايند و هر كه پانزده روز روزه دارد، خداى تعالى جمله حاجات او قبول كند، الاّ حاجتى كه در او مأثمى خواهد بود يا قطيعت رحمى».

.


1- . روض الجنان، ج 8، ص 204.
2- . الأعراف (7): آيه 69 .
3- . روض الجنان، ج 8، ص 252.
4- . همان، ج 9، ص 59.
5- . همان، ص 239.

ص: 549

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 586 _ 587)

صادق عليه السلام گفت:«هر كه يك روز روزه دارد از رجب در اوّلش، بهشت واجب شود او را و هر كه يك روز ميانه اين ماه روزه دارد، شفاعت او قبول كنند در مثل عدد ربيعه و مضر و هر كه روزى در آخرش روزه دارد، خداى تعالى او را از پادشاهان بهشت كند و شفاعت او قبول كند در جمله خويشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 2، ص 587)

اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:«هر كه او روزى از رجب روزه دارد از اوّل يا ميانه يا آخرى خداى تعالى گناه گذشته و آينده او را بيامرزد.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 2، ص 587)

باقر عليه السلام گفت:«غارمان آنان باشند كه وام ستده باشند و صرف كرده نه به معصيت، امام از بيت المال وام ايشان بگذارد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 2، ص 603)

صادق عليه السلام گفت:«اى دون همّت، تو خود را نمى شناسى. نگر تا خويشتن جز به بهشت نفروشى كه بهاى تو بهشت است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 2، ص 642)

صادق عليه السلام گفت:«از ولادت جاهليّت چيزى به او نرسيد؛ يعنى از پدران او هيچ كافر نبودند».

.


1- . روض الجنان، ج 9، ص 239.
2- . همان، ص 239.
3- . همان، ص 239.
4- . همان، ص 278.
5- . همان، ج 10، ص 54.

ص: 550

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 2، ص 656)

عبداللّه بن احمد الطائى روايت كرد از پدرش، از جدّش، از زين العابدين على بن الحسين عليهم السلام كه گفت:«چون زليخا بر يوسف الحاح مى كرد، بتى در گوشه خانه نهاده بود. برفت و جامه بر روى آن بت افكند. يوسف عليه السلام گفت: چرا چنين كردى؟ گفت: او معبود من است. شرم دارم از او كه به مشاهده او معصيت كنم. يوسف عليه السلامگفت: عجب از تو شرم مى دارى از جمادى كه «لا يَسْمَعُ وَلا يُبْصِرُ وَلا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً» (2) ؛ من شرم ندارم از خدايى كه خالق و رازق من است و منعم من و عالم سرّ و علانيه من است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 125 _ 126)

امام محمدباقر (عليه الصّلوة والسلام) گفت:«صاعقه به مؤمن و كافر برسد و به ذاكر نرسد كه ذكر خداى تعالى كند (جلّ جلاله)».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 183)

در تفسير آيه: «يَمْحُوا اللّه ُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» (5) ، از اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه و سلامه عليه) روايت كرده اند كه گفت: «احوال قرون خواست قرناً بعد قرن. در هر عصرى قرنى باشد. چون مدّت ايشان به سر آيد، نام ايشان بسترند و نام قرنى ديگر بنويسند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 200)

عبداللّه بن عطا گفت كه از امام محمدباقر پرسيدم كه وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ كيست؟ گفت:«على بن ابى طالب (صلوات اللّه و سلامه عليه)». راوى خبر گويد: با ابو جعفر در مسجد نشسته بودم، گفتم ابو جعفر را كه مردمان مى گويند كه وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ اين است. گفت: «نه، ذلك على بن ابى طالب».

.


1- . روض الجنان، ج 10، ص 86.
2- . مريم (19): آيه 42.
3- . روض الجنان، ج 11، ص 55.
4- . همان، ص 201.
5- . الرعد (13): آيه 39.
6- . روض الجنان، ج 11، ص 236.

ص: 551

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 203)

روايت كردند از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (صلوات اللّه و سلامه عليه) كه او گفت:«دانيد كه دَرهاى دوزخ چگونه باشد؟» گفتند: همچنان كه درهاى ماست. گفت: «نه، درهاى دوزخ چنين باشد». و دستها بر هم نهاد و گفت: «خداى تعالى بهشتها بر عرض نهاده و دوزخ بر دركات طبقات يكى از زبر دگر. دركه اسفل را جهنّم گويند و بالاى آن لظى است و بالاى آن حطمه و بالاى آن سقر است و بالاى آن جحيم است و بالاى آن هاويه».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 241)

ابو الطّفيل گفت:پسر كوّا پرسيد اميرالمؤمنين عليه السلام را از اين سواد كه در ميان ماه است. گفت: «آن آيت شب است كه خداى تعالى آن را محو كرد. آن اثر محو است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 340)

رضا عليه السلام روايت كرد از پدرش كاظم عليه السلام از صادق عليه السلام كه او گفت:«اگر خداى تعالى دانستى كه در مكروهات كلمتى هست خوارتر و اندك تر از اُف، مكلّف را از آن نهى كردى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 347)

باقر عليه السلام گفت:«درخت ملعونه، بنى اميّه اند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 366)

مفضّل بن عمر روايت كرد از صادق جعفر بن محمّد كه او را از اين آيت پرسيدم، گفت:«مفضّل! چون روز قيامت باشد، منادى ندا كند: اى آنان كه در دنيا اقتداء به معصومين كرديد، به شمار گاه آى. آن گه گفت: به خداى كه اينكه شما را به ما باز خوانند و با ما نسبت كنند در آن مجمع، بر ما سخت تر آيد از حساب شما؛ براى آنكه اين خود تشويرى و خجالتى باشد كه ناپاكى را به پاكى نسبت كنند و آلوده را به پالوده باز خوانند».

.


1- . روض الجنان، ج 11، ص 242 _ 243.
2- . همان، ص 326.
3- . روض الجنان، ج 12، ص 196.
4- . همان، ص 210.
5- . همان، ص 245.

ص: 552

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 370)

محمد بن سنان روايت كند از علىّ بن موسى الرضا عليه السلام كه او گفت:روزى مردى نزديك من آمد و گفت: يابن رسول اللّه ! من تو را و پدران تو را دوست دارم. دوستى كه به احسان نيفزايد و به اسائت كم نشود، فرداى قيامت مرا هيچ سود دارد؟ گفتم: «بلى، كه مرا روايت است از پدرانم، از زين العابدين علىّ بن الحسين كه او گفت: روز قيامت بنده را بيارند از شيعت ما كه از دنيا برفته باشد على اسوء الحال و حسابش بر آرند. حق تعالى فرمايد كه به دوزخش برند. او گويد: بار خدايا! مرا وسيلتى هست به نزديك تو. گويد: چيست آن وسيلت؟ گويد: دوستى محمّد و آل محمّد. حق تعالى گويد: نيك وسيله اى است اين. بفرمايد تا او را به بهشت برند». مرد چون اين بشنيد، بيفتاد و از هوش برفت از اين بشارت و مى گفت: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (2) . چون ساعتى بود، بديدند جان داده بود.

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 3، ص 371)

از شاه ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كردند در اين آيت «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (4) . گفت:از شاه ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كردند در اين آيت «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (5) . گفت: «روح نام فرشته اى است كه او را هفتاد هزار روى است، و بر هر رويى هفتاد هزار دهان، در هر دهنى هفتاد هزار زبان، به هر زبانى هفتاد هزار زبان تسبيح مى كند، از هر تسبيح از تسبيحات او خداى تعالى فرشته اى مى آفريند كه با فرشتگان مى پرد تا به روز قيامت»

(تفسير ابوالفتوح رازى 6 ، ج 3، ص 386)

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 254.
2- . الإسراء (17): آيه 71.
3- . روض الجنان، ج 12، ص 255 _ 256.
4- . الإسراء (17): آيه 85 .
5- . روض الجنان، ج 12، ص 284.

ص: 553

در خبر است كه متعنّتى از اميرالمؤمنين على عليه السلام پرسيد كه سگ اصحاب كهف را چه رنگ بود. او دانسته بود كه اگر به لون معيّن اشاره كند كه او را معلوم بود، او بر او برهانى خواهد و اقامت برهان بر اين معنى متعذّر بود. گفت:«به رنگ سگ بود»؛ براى آنكه همه رنگ در سگ توان يافت.

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 411)

پسر كوّا از اميرالمؤمنين على عليه السلام پرسيد در مسائل كه ذوالقرنين پادشاه بود يا پيغمبر؟ گفت:«بنده صالح بود خداى را، خداى را دوست داشت و خدا او را دوست داشت و نصيحت كرد براى خدا، خدا او را نصيحت كرد». گفت: خبر ده مرا از قرنهاى او. از زر بود يا از سيم؟ گفت: «نه از زر بود و نه از سيم وليكن او قوم را دعوت كرد به توحيد. بر جانبى از سرش بزدند برفت و غايب شد و باز آمد و دعوت كرد، بر جانبى ديگر بزدند او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 445 _ 446)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:«بالاى ايشان (يأجوج و مأجوج) يك بدست بيش نيست و بهرى از ايشان درازند و ايشان دندان و چنگال دارند؛ چنان كه سباع. چون چيزى خورند، آواز دندان هاى ايشان به مانند اشتر باشد كه نشخوار كند يا ستور كه علف خورند. و به مانند چهارپاى موى دارند و بر اندام پوشش ايشان موى است، از سرما و گرما به آن موى خويشتن را پوشيده دارند. و گوشهاى بزرگ دارند: يكى پرموى چون پشم گوسفند و يكى اندك موى. چون بخسبند، لحاف كنند و ديگرى دواج بسازند و هيچ از ايشان نباشد كه بميرند، الاّ آنكه هزار فرزند بزايند. چون هزار تمام بزايد، بداند كه وقت مرگ است او را و به وت ربيع. چنان كه ما را باران آيد، ايشان را از دريا ماهى آيد، چندان كه جز خداى حدّ و اندازه آن نداند، ايشان بگيرند آن ماهيان را و ذخيره كنند تا سالى ديگر و يكديگر را به آواز كبوتر خوانند و آواز بلندشان چون بانگ گرگ باشد و جفت چنان گيرند كه بهايم».

.


1- . روض الجنان، ج 12، ص 331.
2- . همان، ج 13، ص 26.

ص: 554

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 3، ص 450 _ 451)

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:«و اللّه كه ايشان را حشر نكنند بر اقدام (يعنى پياده)؛ بل ايشان را اشتران آرند به پالاى زر و نجيبانى به زينهاى ياقوت. اگر خواهند بروند و اگر خواهند بپرند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 3، ص 490)

در تفسير «عهد» در آيه شريفه: «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» (3) ، صادق عليه السلام گفت: «مراد به اين عهد، وصيّت است كه مرد عند حضور اجل وصيّت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 3، ص 491)

جعفر بن محمد الصّادق عليه السلام گفت:«طه، طهارت اهل بيت رسول است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 3، ص 495)

محمّد بن خالد البراقى روايت كرد از پدرانش، از محمد بن ابى نصر كه از صادق عليه السلام پرسيدند كه خداى تعالى خلقان را چرا آفريد؟ گفت:«براى آنكه تا نعمتها كه در لم يزل مقدور او بود اظهار كند خلقان را در لا يزال و افاضه احسان خود بر ايشان». آن گه گفت: «خداى تعالى خلقان را بيافريد و از ايشان مستغنى بود. نه براى حرّ منفعتى آفريد ايشان را و نه براى دفع مضرّتى. و پيغمبران فرستاد به ايشان و بيان حلال و حرام كرد ايشان را تا فصل و تميز كند ميان حق و باطل و هر كه احسان كند او را، مكافات كند به بهشت و هر كه اسائت كند او را، مكافات كند به دوزخ».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 3، ص 644)

.


1- . روض الجنان، ج 13، ص 36 _ 37.
2- . همان، ص 118.
3- . مريم (19): آيه 87 .
4- . روض الجنان، ج 13، ص 119.
5- . همان، ص 129.
6- . روض الجنان، ج 14، ص 60 _ 61.

ص: 555

از احكام اميرالمؤمنين عليه السلام هست كه در يك روز پنج كس را به تهمت زنا بگرفتند و پيش او بردند و او در ايشان پنج حكم مختلف كرد؛ بفرمود تا يكى را رجم كردند و يكى را حدّ زدند و يكى را نيم حدّ زدند و يكى را تعزير كردند و يكى را رها كردند. او را گفتند:يا اميرالمؤمنين! حادثه يكى است و تو پنج حكم مختلف فرمودى. گفت: «اگر چه حادثه يكى است، احوال و وجوه مختلف. امّا آن را كه رجم فرمودم، محصن بود و بر محصن رجم است به اجماع و سنّت. و امّا آن را كه حدّ زدم، محصن نبود و بر نامحصّن حدّ است تمام. و امّا آن را كه نيم حدّ فرموده بودم، برده بود و بر برده نيم حدّ آزاد است. و امّا آن را كه تعزير فرمودم، كودكى بود و بر او حدّ نباشد. او را ادب فرمودم تا ديگر نكند. و امّا آن را كه رها كردم، ديوانه بود. بر ديوانه قلم تكليف نيست».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 4)

روايت كردند از اميرالمؤمنين على عليه السلام شراحه را در روز پنجشنبه حدّ فرمود زدن و روز آدينه رجم كرد او را. گفتند:يا اميرالمؤمنين! دو حدّ زدى او را؟ گفت: «بلى، جلدتها بكتاب اللّه ورجمتها بسنّة رسول اللّه ؛ به كتاب خداى او را حدّ زدم و به سنّت رسول رجم كردم او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 5)

اميرالمؤمنين عليه السلام حكم كرد در مردى كه بر خود اقرار داد به حدّى كه خداى را هست بر او و بيان نكرد كه چه حدّ است. گفت:«او را چندانى مى زنند تا او گويد بس».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 10)

باقر عليه السلام گفت:«حدّ المفترى، با جامه زنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 14)

.


1- . همان، ص 69.
2- . همان، ص 71.
3- . همان، ص 80 _ 81.
4- . همان، ص 88.

ص: 556

صادق عليه السلام گفت:«نماز در بيت المقدّس هزار نماز باشد، و در مسجد اعظم صد نماز باشد، و در مسجد قبا بيست و پنج نماز باشد، و در مسجد بازار دوازده نماز باشد، و نماز مرد در خانه خود يك نماز باشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 46)

در تفسير آيه «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ» (2) ، صادق عليه السلامگفت:در تفسير آيه «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ» (3) ، صادق عليه السلامگفت: «سلطان جائر است كه بر ايشان مسلّط شود».

(تفسير ابوالفتوح رازى 4 ، ج 4، ص 62)

روايت كردند از زين العابدين عليه السلام از پدرش حسين بن على از اميرالمؤمنين على عليه السلام كه مردى از اشراف بنى تميم به نزديك او آمد و او را پرسيد كه اصحاب رسّ كه اند و در كدام عصر بودند و پيغامبر ايشان كه بود و جاى ايشان كجا بود و به چه چيز هلاك شدند كه من در كتاب تعالى ذكر ايشان مى يابم و خبرشان نمى دانم؟ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:«مرا چيزى پرسيدى كه كس از من نپرسيده است پيش از اين و كس تو را خبر ندهد پس من. بدان يا اخا تميم كه ايشان گروهى بودند كه درخت صنوبر پرستيدندى و آن درخت را شاه درخت خواندندى و آن درخت را يافث بن نوح كشته بود در كنار چشمه اى كه آن را دوشاب گفتندى كه اين چشمه براى نوح گشادند پس از طوفان. و ايشان را اصحاب الرّس براى آن خواندند كه ايشان پيغمبر خود را در زمين داشتند و ايشان پيش از سليمان بن داوود بودند و ايشان را دوازده ده بود بر كنار جويى كه آن را رسّ گفتندى از بلاد مشرق و آن جوى را به ايشان باز خواندند و در آن روزگار جوى نبود از آن بسيار آب تر و خوش آب تر و هيچ شهر از آن آبادان تر و بسيار اهل تر نبود. و بزرگ ترين آن دهها، دهى بود نام او اسفند باد و مسكن و ملك ايشان آنجا بود. پادشاه ايشان را نام تركون بن عامور بن ناوش بن شاون بن نمرود بن كنعان بود و اين چشمه و اين درخت صنوبر در اين ده بود و جز آن مردمان آن ولايت، از دانه هاى آن درخت هر كسى دانه گرفته بودند و به ده خويشتن برده و بكشته و درختان بسيار از آن صنوبر پيدا شده بود و ايشان آب آن چشمه بر خويشتن حرام كرده بودند، از آنجا آب نخوردندى و چهارپايان را آب ندادندى و اگر كسى از آنجا آب برگرفتى، او را بكشتندى و گفتندى كه اين حيات خداوندان ماست، نبايد كه از او نقصان كنند. و ايشان را در هر ماهى عيدى بود به نزديك آن درخت كه بر درب ده ايشان بودى. هر ماهى مردم ده ديگر بيامدندى و آن درخت را بياراستندى به انواع حرير كه بر او صورتها بودى. آن گه گاو و گوسفندان بسيار بياوردندى و آنجا قربانى كردندى و آتش برافروختندى آنجا و اين ذبايح در آتش افكندى. چون دود و غبار آن در هوا شدى و آسمان را بپوشيدى، ايشان آن درخت را سجده كردندى و بگريستندى و تضرّع كردندى و گفتندى: اى خداى ما! از ما راضى شو. شيطان بيامدى و شاخ آن درخت بجنبانيدى و از ساق درخت آواز دادى به مانند آواز كودكى كه خوشنود شدم از شما اى بندگان من. ايشان را دل خوش شدى از آنجا برگشتندى و به لهو و نشاط مشغول شدندى و به خمر خوردن آن روز و آن شب در آنجا بودندى. چون به نزديك آن ده بزرگ تر رسيدندى، اهل آن ده به استقبال ايشان بيامدندى كوچك و بزرگ و آنجا سراپرده زدندى كه بر او انواع صورت بودى و آن را دوازده در بودى، براى هر ديهى درى و از بيرون آن سرا پرده درخت را سجده كردندى و اضعاف آن قربانها كه به نزديك آن درخت كرده بودندى، به نزديك اين درخت بكردندى و تضرّع بسيار كردندى. ابليس بيامدى و شاخه هاى آن درخت بجنبانيدى سخت و به آواز بلند آواز دادى و ايشان را وعده بسيار و امانى بسيار دادى. ايشان سر برداشتندى و نه چندان نشاط و خرّمى كردندى كه آن را حدّى بودى و به لهو مشغول شدندى دوازده شبان روز به عدد عيدها كه ايشان را بودى در سالى. آن گه برگشتندى. چون مدّتى بر اين بودند، خداى تعالى پيغامبرى را به ايشان فرستاد از فرزندان يهودا بن يعقوب. مدّتى دراز در ميان ايشان بود و ايشان را دعوت كرد و با خدا خواند، اجابت نكردند و اصرار كردند و تمادى بر كفر. چون مدّتى دراز بر آمد و ايشان كفر و طغيان از حدّ ببردند، پيغامبرشان به نزديك آن درخت حاضر آمد و بديد آنچه ايشان مى كردند. دلتنگ شد، دعا [كرد] و گفت: خدايا! اينان بى فرمانى از حدّ ببردند و از عبادت اين درخت باز نمى ايستند. بار خدايا! آيتى به ايشان نماى و اين درخت بخشكان. خداى تعالى آن درخت خشك كرد. ايشان را سخت آمد و مضطرب شدند و گفت و گوى كردند. در اين معنى دو فرقه شدند: گروهى گفتند: اين از سحر اين پيغامبر است كه پيغامبر خداى آسمان و زمين است. خواست تا شما را به طاعت خود درآورد و روى شما با خود گرداند و گروهى گفتند: اين از آن است كه خدايان شما بر شما خشم گرفتند كه رها كرده ايد تا اين مرد ايشان را دشنام مى دهد و عيب مى كند و بر جمله اتفاق كردند كه اين مرد را ببايد كشتن تا رضاى خدايان خود حاصل كنيم. بيامدند و گنگهالول ها بساختند دراز از ارزيز به فراخناى چاهى بر يكديگر نهادند تا به فراز زمين آن چشمه. آن گه آبى كه در او حاصل بود، پرداختند و در آنجا چاهى بكندند و آن پيغامبر را در آن چاه كردند و آن بت مهين را كه از سنگ بود، بياوردند و بر سر آن چاه نهادند. گفتند تا ناله و فرياد او اين بت مهين ما شنود تا باشد كه از ما راضى شود. و آن پيغمبر در آن چاه مى ناليد و خداى را دعا كرد؛ تا خداى تعالى قبض روح او كرد. خداى تعالى جبرئيل را گفت: اين بندگان كافر نعمت را، طول حلم و انات من مغرور كرده، ساليان است تا عبادت جز من مى كنند و پيغامبرى را بكشتند. من از ايشان انتقام بخواهم كشيدن و سوگند خوردم به عزّت خود كه ايشان را نكال و عبرت جهانيان كنم. آن گه چون نوبت عيد ايشان بود، بر عادت بعيد رفتند و به سجده و قربان و لهو و نشاط مشغول شدند. خداى تعالى بادى بفرستاد سرخ. سخت ايشان از آن بترسيدند و بهرى با بهرى مى گريختند. خداى تعالى فرمان داد زمين را تا در زير پاى ايشان سنگ كبريت شد و ابرى سياه از بالاى سر ايشان بايستاد و آتش بر ايشان بباريد و ايشان در آنجا گداخته شدند؛ چنان كه از زير در آتش گداخت. اين است قصّه اصحاب الرّس كه پرسيدى».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 155.
2- . النّور (24): آيه 63.
3- . روض الجنان، ج 14، ص 188.

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 79 _ 81)

زيد الشحام روايت كرد از صادق عليه السلام از پدرانش از حسين بن على عليهم السلامكه او گفت:«يك روز من با برادرم حسن بن على در بعضى كوههاى مدينه مى رفتيم. جابر عبداللّه انصارى و انس بن مالك از پيش ما برافتادند، امّا جابر، مالك نبود بر خود تا در پاى ما افتاد و بوسه بر دست و پاى ما مى داد. انس او را ملامت كرد، گفت: تو با شيبت و مكان تو از رسول اين ميكنى؟ جابر گفت: بسيار مگوى اى انس كه من آن شنيده ام از رسول عليه السلام در حقّ ايشان كه گمان نبردم كه هرگز هيچ آدمى را باشد. انس گفت: آن چيست؟ جابر گفت: شنيدم از رسول عليه السلام كه گفت: چون خداى تعالى خواست تا مرا بيافريند، نطفه اى بيافريد از نور سفيد و در صلب آدم نهاد. آن گه مى گردانيد آن را از اصلاب طاهرين به ارحام طاهرات، تا به صلب عبدالمطلب رسانيد. آن گه آن را به دو فرقه كرد: يك فرقه به عبداللّه داد و يك فرقه به ابو طالب داد. از عبداللّه من آمدم و از ابوطالب، على. آن گه نور من به فاطمه انتقال كرد. از على و فاطمه، حسن و حسين آمدند و ايشان طاهر مطهّرند. امّا نطفه فاطمه، به حسن انتقال كرد و نطفه على، به حسين افتاد. آن گه از او انتقال مى افتد به ائمّه تا به دامن قيامت».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 89 _ 90)

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 223 _ 226.
2- . همان، ص 245 _ 246.

ص: 560

صادق عليه السلام گفت:«طا، درخت طوبا است و سين، سدرة المنتهى است و ميم، محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 114 _ 115)

صادق عليه السلام گفت از پدرانش، از حسين بن على عليه السلام كه گفت:«كركس در بانگ مى گويد: اى فرزند آدم! چندان كه خواهى بِزى كه آخَرَت مرگ است، و عُقاب چون بانگ كند گويد: در دورى از مردمان انس است، و چون حلورنك بانگ كند گويد: بار خدايا! دشمنان آل محمّد را لعنت كن، چون پرستك بانگ كند گويد: الحمد للّه ربّ العالمين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 152 _ 153)

ابو داوود السبّيعى روايت كرد از ابو عبداللّه الجدلى كه اميرالمؤمنين على عليه السلامگفت:«يا ابا عبداللّه تو را خبر دهم به حسنَتى كه هر كه آن حسنه كند، به بهشت شود و او را به از آن بدهند و به سيّئتى كه هر كه آن سيّئه بكند، دوزخ شود و هيچ عملى به آن قبول نكنند از او». گفتم: يا اميرالمؤمنين آن چيست؟ گفت: «حسنه، دوستى ما است كه اهل البيتيم و سيّئه، دشمنى ما است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 181)

سيف بن عَميره روايت كرد از صادق عليه السلام كه او گفت:«اوّل نماز جماعت كه در اسلام كردند، آن بود كه ابو طالب بگذاشت. رسول را ديد كه نماز مى كرد و على بر دست راست او ايستاده و جعفر با ابوطالب بوده جعفر را گفت: صِلْ جناح ابن عمّك. او بيامد و بر دست چپ رسول بايستاد و رسول نماز كرد به ايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 211)

صادق عليه السلام گفت:«مثَل ابو طالب عليه السلام در اسرار ايمان و اعلان كفر، مثَل اصحاب الكهف است كه ايشان ايمان پنهان داشتند. ايشان را مزد دوباره باشد و همچنين ابوطالب را. و او از دنيا نبرفت، تا [كه] فرشتگان او را بشارت دادند به بهشت و چون او را وفات آمد جبرئيل آمد و گفت: خداى تعالى مى فرمايد كه از مكّه برو كه تو را در مكّه ناصرى نيست پس از عمّت ابوطالب».

.


1- . روض الجنان، ج 14، ص 302.
2- . همان، ج 15، ص 19.
3- . همان، ص 84 _ 85 .
4- . همان، ص 151.

ص: 561

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 212)

از امام محمدباقر عليه السلام پرسيدند كه اميرالمؤمنين را كجا دفن كردند؟ گفت:«بناحية الغرى و پيش از صبح دفن كردند او را و دفن او حسن و حسين و محمد حنفيّه و عبداللّه و جعفر كردند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 316)

حسنِ على را پرسيدند كه اميرالمؤمنين را كجا دفن كردى؟ گفت:«به ره مسجد اشعث بيرون برديم و به ظهر الغرى دفن كرديم او را».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 316)

سعيد جبير روايت كند از عبداللّه عبّاس از حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (صلوات اللّه و سلامه عليه) كه او را پرسيدند كه اين ايذاء چه بود كه ايشان كردند موسى را و خداى تعالى تنزيه او چگونه كرد؟ گفت:«ايذاء آن بود كه يك روز موسى و هارون به يك جا برفتند. چون به بعضى كوهها رسيدند، خداى تعالى هارون را قبض روح كرد. موسى برخاست و بيامد و بنى اسرائيل را خبر داد. او را گفتند: هارون را ببردى از بَرِ ما و بكشتى و باز آمدى و مى گويى بمرد. تو او را حسد كردى كه ما را دوست تر داشتيم كه تو و او بر ما نرم تر بود و سازنده تر از تو بر ما. خداى تعالى تنزيه ساخت موسى بكرد به آنكه فرشتگان را بفرستاد تا هارون را برگرفتند و بر محافل بنى اسرائيل بگردانيدند تا او مى گفت برادرم مرا نكشت و من به مرگ خود بمردم. آن گه فرشتگان او را بردند و جايى دفن كردند او را كه كس را بر آن اطلاع نبود».

.


1- . روض الجنان، ج 15، ص 154.
2- . همان، ص 391.
3- . همان، ص 391.

ص: 562

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج؟؟، ص؟؟)

در خبر است كه جماعتى از اهل عراق به نزديك امام زين العابدين على بن الحسين عليه السلام آمدند و گفتند:ما آمده ايم تا تو را پرسيم آيتى از آيات قرآن. گفت: آن كدام است؟ گفتند: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» (2) . اين جمله امّت است؟ گفت: «نه، اگر چنين بودى جمله امّت اهل بهشت بودندى. آيت در ماست اهل البيت». اين سه بار باز گفت. يكى گفت: يابن رسول اللّه پس ظالم كيست از شما؟ گفت: «حسنات و سيّئاتش راست بود و او به بهشت باشد». گفت: مقتصد كه باشد؟ گفت: «آنكه در خانه بنشيند و خداى را پرستد تا مرگ به او آمدن، و سابق آن است كه به تيغ بيرون آيد و با سبيل خدا دعوت كند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 390)

از امام جعفر صادق (عليه الصلوة والسلام) پرسيدند، گفت:«آيت در اولاد اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه وسلامه عليهم) آمد. سابق ائمّه اند و مقتصد آنان كه از ايشان فروترند و ظالم آنان كه گنهكارند از ايشان».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 390)

از امام جنّ و انس على بن موسى الرضا (عليه آلاف التَحيّةِ والثّناء) در مجلس مأمون از اين آيت پرسيدند در مرو كه، آيت عامّ است در جمله امّت، يا خاصّ است در عترت؟ گفت:«بل خاصّ است در عترت». آن گه گفت: «نمى دانى كه وراثت در ظاهر آيت متعلّق است به گزيدگان». آن گه حجّت آورد بقوله: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَإِبْراهِيمَ وَجَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» (5) . آن گه گفت: «بهر حال نبوت و كتاب از جمله ايشان در مهتديان باشد دون فاسقان».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 25 _ 26.
2- . المعنى هو تغافله عن معايب الناس والترفّع عن نشرها ، والتغافل عن هفواتهم بحقّه فلا يَتَتبَّعُها .
3- . فاطر (35): آيه 32.
4- . روض الجنان، ج 16، ص 108.
5- . همان، ص 108.

ص: 563

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 390)

از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كردند كه او گفت:«ظالم را براى آن تقديم كردند تا بدانند كه اعتماد بر كرم اوست. آن گه ذكر مقتصدان كرد كه ميان خوف و رجااند. آن گه ذكر سابقان كرد تا كس از عذاب او ايمن نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 390)

از حضرت اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه) روايت كردند كه او گفت:«چون او را از آيت پرسيدند، گفت: «ظالم آن است از ما كه از ما بيرون آيد و از ظالمان عطاء ستاند، و مقتصد آن است كه منكر نباشد به دل و زبان، و سابق آن است كه به تيغ بيرون آيد و امر معروف كند و نهى و منكر».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 4، ص 391)

اصبغ نباته گفت از حضرت اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه) كه او گفت:«هر كه خواهد كه به مكيال تمام مزد بستاند، بايد كه آخر كلام او كه از مجلس برخيزد اين باشد كه بگويد: وَسَلامٌ على المرسلين والحمد للّه ربّ العالمين».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 4، ص 453)

حارث اعور روايت كرد از حضرت اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه و سلامه عليه) كه فرمود:«هيچ مردى را پيش من نيارند كه او بر داوود حواله زنِ اُوريا كند و الاّ او را دو حد زنم: حدّى براى نبوّت و حدّى براى اسلام».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 108 _ 109.
2- . همان، ص 109 _ 110.
3- . همان، ص 110.
4- . همان، ص 247.

ص: 564

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 461)

عامر بن ضَمْره روايت كرد از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او را پرسيدند از اين آيت «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» (2) ، گفت:عامر بن ضَمْره روايت كرد از اميرالمؤمنين عليه السلام كه او را پرسيدند از اين آيت «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» (3) ، گفت: «ايشان را به دَر بهشت برند و بر دَر بهشت درختى باشد كه از ساق آن درخت دو چشمه مى آيد. او را گويند از اين يك چشمه غسل كن. غسل كند. نضرة نعيم بر اندام او برود و اندامش پاكيزه و ناعم شود. پس از آن ديگر گَرد برو ننشيند و مويش كاليده نشود؛ چنان كه پندارى ايشان را به روغن اندوده اند. آن گه از چشمه ديگر آب دهند ايشان را تا آنچه در اندرون ايشان باشد از رنج و غلّ و غشّ و حقد و حسد بشويد. آن گه فرشتگان به استقبال ايشان آيند در بهشت و ايشان را گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» (4) و غلامان هر يكى از ايشان بشتابند و گِرد او درآيند؛ چنان كه خويشان مشفق كنند با كسى كه از سفر درآيد و او را گويند بشارت باد تو را كه خداى تعالى اين براى تو بجارده است. آن گه يكى از غلامان بدوَد و زنان او را و حور العين را خبر دهد. ايشان به استقبال آيند تا به آستانه دَرِ سراى گويند: جفت تو فلانى بن فلانى آمده او به منزل خود رسد. او سريرها بينداز زر و سيم بافته و كوزها نهاده و بالشها به صف درنهاده و نهاليها آكنده در اساس آن بنيان كه نگرد به انواع جواهر كرده باشند از ياقوت سرخ و لؤلؤ سفيد و زمرّد سبز. آن گه تكيه زند بر سريرى از سريرهاى خود و به سقف آن سراى در نگرد. اگر نه آنستى كه خداى تعالى حكم كرده است كه كسى را در بهشت آفتى نرسد و الاّ او را عقل بر جاى نماندى از آنكه چشمش خيره بماند، گويد: «الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّه ُ» (5) . فرشتگان گويند ايشان را: «وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (6) «وَقالُوا الْحَمْدُ للّه ِِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ» ؛ گويند سپاس خداى را كه وعده خود كه ما را داد راست كرد: «وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ» و زمين بهشت به ميراث داد: «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ» . ما آنجا كه خواهيم فرود آييم از بهشت: «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ» 7 ».

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 264.
2- . الزّمر (39): آيه 73.
3- . الزّمر (39): آيه 73.
4- . الأعراف (7): آيه 43.
5- . الزخرف (43): آيه 72.
6- . الزّمر (39): آيه 74.

ص: 565

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 504 _ 505)

امام جعفر صادق عليه السلام گفت از پدرانش كه:«ميان يك قائمه عرش تا به ديگر قائمه عرش، چندان است كه مرغى سريع الطيران هشتاد هزار سال مى پرد تا به او رسد و عرش را هر روز هفتاد هزار لون از نور در پوشند كه هيچ خلق نتواند كه در او نظر كند، و جمله مخلوقات در جنب عرش چون حلقه اى است در بيابانى، و خداى تعالى را فرشته اى است نام او حزقائيل و او را هژده هزار پَر است از پَرى تا پَرى پانصد ساله راه. به خاطر او بگذشت كه بالاى عرش چند باشد. خداى تعالى پَرهاش مضاعف كرد تا سى و شش هزار پَر شد. آن گه خداى تعالى گفت: بپَر. او بيست هزار سال مى پريد، بماند. خداى تعالى پَرهاش مضاعف كرده بود، مدد قوّتش كرد تا سى هزار سال مى پريد، گفت: بار خدايا! چند پريده ام و چندى مانده است؟ حق تعالى گفت: هنوز يك قائمه از قوائم عرش نپريده اى و اگر تا نفخ صور مى پرى به يك قائمه از قوائمهاى عرش نرسى. فرشته گفت: سبحان ربّى الاعلى وبحمده. خداى تعالى رسول را فرمود كه اين تسبيح را در سجود بگوى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 4، ص 510)

از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كردند از پدرانش عليهم السلام كه گفت:«عرش خائف تر چيزى است از خداى تعالى و از جمله لغات و كلمات او اين كلمات است كه مى گويد: أَعوذ باللّه من غضب اللّه وأَعوذ باللّه من سخط اللّه وأعوذ باللّه من نقمةِ اللّه و أَعوذ باللّه من كيد اللّه .

.


1- . روض الجنان، ج 16، ص 352 _ 353.
2- . همان، ج 17، ص 10 _ 11.

ص: 566

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 4، ص 510)

ابو عبداللّه الجلالى روايت كرد كه اميرالمؤمنين گفت:«چون در خيبر بكندم و آن را سپر ساختم و با آن كارزار مى كردم. آن گه او را پل مى ساختم تا برو بگذشتند». يكى از قوم گفت: يا على! بارى گران است اين كه تو بر گرفته اى؟ گفتم: «به خداى كه گرانى آن در دست خويش بيش از آن نيافتم كه سپر خود را يافتمى». گفت: «آن گه بياوردم و در خندق انداختم. چون ما باز گشتيم، خواستند تا با جايگاه برند به هفتاد كس خواستن برداشتند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 97 _ 98)

در تفسير «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ» (3) از اميرالمؤمنين على عليه السلامروايت كردند كه:در تفسير «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ» (4) از اميرالمؤمنين على عليه السلامروايت كردند كه: «معنى آن است كه الا كه فرمايم ايشان را كه مرا عبادت كنند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 155)

صادق عليه السلام گفت:«جزاى آنكه در ازل به او احسان كرده باشم، آن است كه در ابد برو نگه دارم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 217)

در تفسير آيه «السّابِقُونَ السّابِقُونَ» (7) ، اميرالمؤمنين على عليه السلامگفت:در تفسير آيه «السّابِقُونَ السّابِقُونَ» 8 ، اميرالمؤمنين على عليه السلامگفت: «سابقان به نماز پنج، سابقان به بهشت باشند».

(تفسير ابوالفتوح رازى 9 ، ج 5، ص 255)

عبدالرحمن بن أبى ليلى روايت كرد از حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (صلوات اللّه وسلامه عليه) كه گفت:«من و فاطمه و عباس و زيد بن حارثه، به ديدن رسول صلى الله عليه و آله شديم و گفتيم: يا رسول اللّه ! اگر حقّ ما از خمس در دست ما كنى، در حيات خود تا كس با ما منازعه نكند از پس تو در آن. رسول صلى الله عليه و آلهچنان كرد كه ما التماس كرديم. در عهد ابوبكر در دست من بود و در عهد عمر همچنين. چون آخر عمر بود، مالى بسيار آوردند. او حقّ ما بيرون كرد. از آنجا من گفتم بنو هاشم را، اكنون حاجت نيست اگر صرف كنيد با مصالح مسلمانان و ما را وقت دوم عوض دهى روا باشد، همچنان كرد. عباس گفت: نبايد كردن كه ترسم اين حق ما با ما ندهند پس از اين و او مردى داهى بود؛ همچنان افتاد كه او گفت».

.


1- . روض الجنان، ج 17، ص 11.
2- . همان، ص 344.
3- . الذاريات (51): آيه 56 .
4- . روض الجنان، ج 18، ص 115.
5- . همان، ص 277.
6- . الواقعة (56): آيه 10.
7- . روض الجنان، ج 18، ص 298.

ص: 567

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 286)

در تفسير آيه: «وَأَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَلا وَلَداً» (2) ، از باقر و صادق عليهماالسلام روايت كردند كه ايشان گفتند: «اين كلمتى است كه جن گفتند و ندانستند كه خداى را جد نتوان گفتن. خداى از ايشان عفو بكرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 409)

روايت كردند از امام محمدباقر عليه السلام كه او گفت:«تبتّل آن است كه دست بردارد در نماز».

(تفسير ابوالفتوح رازى (4) ، ج 5، ص 419)

ابو حمزه ثمالى روايت كرد از امام محمدباقر (عليه الصلوة والسلام) كه گفت:«ما و شيعه ما از اصحاب يمينيم».

(تفسير ابوالفتوح رازى (5) ، ج 5، ص 468)

اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) گفت:فرشتگانند كه جان كافران را نزع كنند.

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 468)

روايت از اميرالمؤمنين است (عليه الصلوة والسلام) كه:«فرشتگان اند كه جانهاى مؤمنان را در هوا مى برند مانند كسى كه سباحت مى كند».

.


1- . روض الجنان، ج 19، ص 116.
2- . الجن (72): آيه 3.
3- . روض الجنان، ج 19، ص 443 _ 444.
4- . همان، ج 20، ص 10.
5- . همان، ص 35.
6- . همان، ص 131.

ص: 568

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 469)

روايت كردند از اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) كه:«اصحاب الاخدود جماعتى بودند در جانب يمن. مسلمانان و كافران جنگ كردند. مؤمنان را ظفر داد خداى بر كافران. بار دگر جنگ كردند، دست هم مسلمانان را بود. آن گه صلح كردند و عهدى كه با يكديگر غدر نكنند. كافران غدر كردند و مؤمنان را ضعيف كردند. آن گه خندقى بكندند و مردم را در وى مى انداختند».

(تفسير ابوالفتوح رازى (2) ، ج 5، ص 504)

از اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) روايت كردند كه:«دوزخ را هفت طبقه است. ابتداى به اسفل السافلين كنند و آن را پر كنند. آن گه آنچه بالاى آن باشد، ثم الاعلى فالاعلى».

(تفسير ابوالفتوح رازى (3) ، ج 5، ص 554)

در تفسير «كوثر» در آيه «إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» (4) ، از امام جعفر صادق عليه السلامروايت كردند گفت:در تفسير «كوثر» در آيه «إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» (5) ، از امام جعفر صادق عليه السلامروايت كردند گفت: «شفاعت امّت است». و هم از امام عليه السلام روايت است كه او گفت: «تيسير قرآن است».

(تفسير ابوالفتوح رازى (6) ، ج 5، ص 594)

در تفسير «صمد» در آيه «اللّه ُ الصَّمَدُ» (7) ، از امام رضا عليه السلامروايت كردند كه او گفت:در تفسير «صمد» در آيه «اللّه ُ الصَّمَدُ» (8) ، از امام رضا عليه السلامروايت كردند كه او گفت: «آن باشد كه ايمن باشد از اطّلاع بر او».

(تفسير ابوالفتوح رازى 9 ، ج 5، ص 610)

از اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة والسلام) روايت كردند كه صمد:«آنكه از بالاى او فرمان نباشد».

(تفسير ابوالفتوح رازى 10 ، ج 5، ص 610)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 132 _ 133.
2- . همان، ص 217.
3- . همان، ص 332.
4- . الكوثر (108): آيه 1.
5- . روض الجنان، ج 20، ص 430.
6- . الإخلاص (112): آيه 2.
7- . روض الجنان، ج 20، ص 468.
8- . همان، ص 468.

ص: 569

از امام همام صادق (عليه الصلوة والسلام) روايت كردند كه گفت:صمد: «غالبى باشد كه او را غلبه نتوان كرد».

(تفسير ابوالفتوح رازى (1) ، ج 5، ص 610)

.


1- . روض الجنان، ج 20، ص 469.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109