دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ جلد 13

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه امام حسين عليه السلام ، بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ/ محمدي ري شهري؛ با همكاري محمود طباطبايي نژاد ، روح ا...سيدطبائي ؛ مترجم عبدالهادي مسعودي، مهدي مهريزي.

مشخصات نشر : قم: دارالحديث، 1388.

مشخصات ظاهري : 14ج.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 204.

شابك : 1200000 ريال: دوره 978-964-493-461-2 : ؛ ج.1، چاپ سوم و چهارم: 978-964-493-462-9 ؛ ج.2،چاپ سوم و چهارم: 978-964-493-463-6 ؛ ج.3،چاپ سوم و چهارم 978-964-493-464-3 : ؛ ج.4،چاپ سوم و چهارم 978-964-493-465-0 : ؛ ج.5،چاپ سوم وچهارم 978-964-493-466-7 : ؛ ج. 6، چاپ سوم و چهارم 978-964-493-467-4 : ؛ ج.7، چاپ سوم و چهارم 978-964-493-468-1 : ؛ ج.8،چاپ سوم و چهارم 978-964-493-469-8 : ؛ ج.9، چاپ سوم و چهارم 978-964-493-470-4 : ؛ ج. 10، چاپ سوم و چهارم 978-964-493-471-1 : ؛ ج.11، چاپ سوم و چهارم 978-964-493-472-8 : ؛ ج. 12، چاپ سوم و چهارم 978-964-493-473-5 : ؛ ج.13، چاپ سوم و چهارم: 978-964-493-474-2 ؛ ج. 14، چاپ سوم 978-964-493-475-9 : ؛ ج.15978-964-493-806-1 ؛ ج.16978-964-493-805-4

يادداشت : در جلد ششم، دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم كتاب حاضر مترجم عبدالهادي مسعودي و در جلد چهارم مترجم مهدي مهريزي است.

يادداشت : جلد 15 با عنوان دانشنامه امام حسين عليه السلام ، بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ(مقتل ها) و جلد 16دانشنامه امام حسين عليه السلام ، بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ(مقتل ها و فهرست ها) است.

يادداشت : ج. 1 - 14(چاپ سوم: 1388) مكرر.

يادداشت : ج.1،ج.4،ج.7،ج.8، ( چاپ اول: 1388).

يادداشت : ج.10 - 14( چاپ اول: 1388).

يادداشت : ج1-13(چاپ چهارم:1389).

يادداشت : ج. 5 (چاپ پنجم : 1390).

يادداشت : ج.15-16(چاپ اول: 1393)(فيپا).

موضوع : حسين بن علي (ع)، امام سوم، 4 - 61ق.

موضوع : واقعه كربلا، 61ق.

شناسه افزوده : طباطبائي نژاد، محمود، 1340 -

شناسه افزوده : سيدطبايي،سيدروح الله

شناسه افزوده : مسعودي، عبدالهادي، 1343 - ، مترجم

شناسه افزوده : مهريزي، مهدي، 1341 -، مترجم

رده بندي كنگره : BP41/4/م3435د2 1388

رده بندي ديويي : 297/9534

شماره كتابشناسي ملي : 2037945

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

بخش پانزدهم: حكمت ها

اشاره

در آمد

باب يكم: حكمت هاى عقلى و علمى

باب دوم: حكمت هاى اعتقادى

باب سوم: حكمت هاى عقيدتى و سياسى

باب چهارم: حكمت هاى عبادى

باب پنجم: حكمت هاى اخلاقي و عملى

باب ششم: حكمت هاى جامع

باب هفتم: حكمت هاى گوناگون

باب هشتم: حكمت هاى منظوم

باب نهم: تمثل جستن امام عليه السلام به اشعار شاعران

باب دهم: ديوان منسوب به امام حسين عليه السلام

ص: 8

درآمد

اشاره

واژه «حكمت» ، در لغت ، از ريشه «حُكم» به معناى منع است ؛ زيرا حُكم و داورى عادلانه ، مانع ظلم است . همچنين ، دهنه اسب و ديگر چارپايان ، «حَكَمه» ناميده مى شود ؛ چون مانع و مهار كننده حيوان است و نام گذارى علم به «حكمت» ، بر همين پايه است ؛ چون از جهل ، جلوگيرى مى كند . (1) همچنين بر هر چيز نفوذناپذيرى ، صفت «محكم» اطلاق مى گردد . (2) آلوسى ، در تفسير روح المعانى ، در تبيين واژه «حكمت» ، از كتاب البحر ، چنين نقل مى كند : دانشمندان ، در معناى اين كلمه (حكمت) ، 29 قول دارند كه برخى از آنها به هم نزديك است و پاره اى از عالمان ، بيشتر اين معانى را اصطلاحى مى دانند كه قائل به آن ، به مصداق مهمّ «حكمت» ، بسنده كرده و همان را در معناى آن آورده است ؛ وگر نه در اصل ، از مصدر «إحكام» است كه به معناى استوارى در علم ، گفتار و كردار و يا همه اينهاست . (3)

.


1- .ابن فارس مى گويد : حا و كاف و ميم ، يك ريشه اند وبه معناى منع . معناى نخستِ آن ، «حكم» است كه جلوگيرى از ستم است . لگام چارپا را از اين جهت «حُكَمَة» گفته اند كه بازدارنده آن است . حكمت هم در قياس با آن ، مانع از جهل است (معجم مقاييس اللّغة : ج2 ص91) .
2- .در الصحاح (ج 5 ص 1902) در معناى «أحكَمتُ شَيئا فَاُحكمَ» آمده است :چيزى را استوار كردم و آن هم استوار شد ؛ يعنى پابرجا و محكم شد .
3- .روح المعانى : ج3 ص41 .

ص: 9

بنا بر اين ، از منظر واژه شناسى ، كلمه «حكمت» ، حاكى از نوعى استوارى و اِتقان است و به هر چيز استوار و نفوذناپذير ، اعم از مادّى و معنوى ، اطلاق مى گردد .

حكمت ، در قرآن و حديث

اشاره

واژه «حكمت» ، بيست بار در قرآن كريم آمده است و خداوند متعال ، در اين كتاب آسمانى ، 91 بار ، خود را با صفت «حكيم» ، ستوده است . (1) تأمّل در موارد كاربرد اين واژه در متون اسلامى ، نشان مى دهد كه حكمت ، از نگاه قرآن و حديث ، عبارت است از : مقدّماتِ محكم و استوار علمى ، عملى و روحى براى نيل به مقصد والاى انسانيت . آنچه احاديث اسلامى در تفسير «حكمت» آورده اند ، در واقع ، مصداقى از مصاديق اين تعريف كلّى است .

اقسام حكمت
اشاره

بر پايه آنچه در تعريف كلّى «حكمت» ذكر كرديم ، حكمت از نگاه قرآن و حديث ، به سه نوع تقسيم مى شود : حكمت علمى ، حكمت عملى، و حكمت حقيقى . اين تقسيم بندى و نام گذارى ، بر اساس تأمّل در كاربردهاى واژه حكمت در قرآن و احاديث اسلامى است . حكمتِ علمى ، عملى و حقيقى ، هر يك به منزله پلّه هاى نردبان استوارى هستند كه انسان با بهره گيرى از آنها به قلّه كمال انسانيّت ، صعود مى كند . جالب توجّه است كه بدانيم پلّه اوّل اين نردبان (يعنى حكمت علمى) را فرستادگان خداوند متعال ، بنا نهاده اند . پلّه دوم (يعنى حكمت عملى) را انسان ، خود بايد بسازد و پس از آماده شدنِ پلّه دوم ، آخرين پلّه جهش به مقام «انسان كامل» را _ كه حكمت حقيقى است _ خداوند متعال ، خود ، آماده مى نمايد .

.


1- .صفت «حكيم» در قرآن ، 36 بار همراه با صفت «عليم» ، 47 بار همراه با صفت «عزيز» ، چهار بارهمراه با صفت «خبير» و يك بار همراه هر يك از صفات «توّاب» ، «حميد» ، «علىّ» و «واسع» ، آمده است .

ص: 10

اينك ، توضيحى كوتاه درباره اين سه نوع حكمت :

1 . حكمت علمى

مقصود از حكمت علمى ، هر گونه دانستنى يا معرفتى است كه براى صعود به مقام انسان كامل ، ضرور است. به سخن ديگر ، هم دانش مربوط به عقايد ، «حكمت» است ، هم دانش مربوط به اخلاق ، و هم دانش مربوط به اَعمال . از اين رو ، قرآن كريم ، پس از ارائه ره نمودهاى گوناگون در عرصه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، همه آنها را حكمت مى نامد : «ذَ لِكَ مِمَّآ أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ . (1) اينها از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است» . اين مفهوم حكمت ، نخستين فلسفه بعثت انبياى الهى است. قرآن كريم ، در آيات متعدّد بر اين مطلب ، تأكيد كرده است ، از جمله در اين آيه : «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَ_تِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَ_بَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَ_لٍ مُّبِينٍ . (2) بى گمان ، [ خدا] بر مؤمنان در بر انگيختن فرستاده اى از ايشان ، منّت نهاده است كه آياتش را بر ايشان مى خواند و آنها را پاكيزه مى گرداند و به ايشان ، كتاب و حكمت مى آموزد ، هر چند پيش از آن ، در گم راهى آشكارى بوده اند» .

2 . حكمت عملى

حكمت عملى ، برنامه عملىِ رسيدن به مرتبه انسان كامل است. از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، دانش و عملى كه مقدّمه تكامل انسان باشد ، «حكمت» ناميده

.


1- .ر.ك : اسرا : آيه 39 .
2- .آل عمران : آيه 164 . نيز ، ر.ك : بقره : آيه 129 و151 ، جمعه : آيه 2 .

ص: 11

مى شود ، با اين تفاوت كه دانش ، پلّه نخست تكامل ، و عمل ، پلّه دوم آن است . احاديثى كه حكمت را به فرمانبرى از خداوند متعال ، مدارا با مردم ، دورى از گناهان و اجتناب از نيرنگْ تفسير كرده اند ، به حكمت عملى اشاره دارند .

3 . حكمت حقيقى

حكمت حقيقى ، نورانيت و بصيرتى است كه در نتيجه به كار بستن حكمت عملى در زندگى براى انسان، حاصل مى گردد . در واقع ، حكمت علمى ، مقدّمه حكمت عملى ، و حكمت عملى ، سرآغاز حكمتِ حقيقى است و تا انسان ، بدين پايه از حكمت نرسيده ، حكيمِ حقيقى نيست ، هر چند بزرگ ترين استاد حكمت باشد . حكمت حقيقى ، در واقع ، همان جوهر دانش ، نورِ دانش و دانشِ نور است و از اين رو ، خواصّ علم حقيقى و آثارش بر آن مترتّب مى گردد كه از مهم ترين آنها، بيم از خداوند متعال است ، چنان كه در قرآن كريم آمده : «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَ_ؤُاْ . (1) در ميان بندگان خدا ، تنها دانشمندان اند كه از او بيمناك اند» . اين اثر ، در كلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، عيناً بر حكمت حقيقى نيز مترتّب شده است ، چنان كه مى فرمايد : خَشيَةُ اللّهِ عز و جل رأسُ كُلِّ حِكمَةٍ . (2) بيم از خداوند عز و جل اساس هر حكمتى است . حكمت حقيقى ، جاذبه اى عقلانى و ضدّ كشش هاى نفسانى است كه هر اندازه در جان قوّت يابد ، به همان اندازه ، تمايلات نفسانى در انسان ، ضعيف مى شود ، تا آن جا كه كاملاً از بين مى رود . در آن حال ، عقل به طور كامل ، زنده مى گردد و زمام انسان را به دست مى گيرد و از آن پس ، زمينه اى براى انجام دادن كارهاى ناشايست در وجود

.


1- .فاطر : آيه 28 .
2- .الفردوس : ج2 ص193 ح2964 ، كنز العمّال : ج3 ص141 ح5872 .

ص: 12

او باقى نمى مانَد . در نتيجه ، حكمت ، با عصمت ، همراه مى گردد و در نهايت ، همه ويژگى هاى حكيم و عالِم حقيقى براى آدمى حاصل مى گردد و در بالاترين مراتب علم و حكمت ، به والاترين درجات خودشناسى ، خداشناسى ، امامت و رهبرى دست مى يابد . (1) بر اين پايه ، انبياى الهى و اوصياى آنان _ كه به قلّه حكمت علمى و عملى و حقيقى دست يافته اند _ ، از جانب خداوند متعال ، مأمور آموختن علم و حكمت به جامعه بشر شده اند .

وارثان علم و حكمت انبيا عليهم السلاميكى از برجسته ترين ويژگى هاى اهل بيت پيامبر خدا ، اين است كه آنان ، وارث علم و حكمتِ پيامبر خاتم ، بلكه همه انبياى الهى هستند (2) و بدين سان ، آنان ، مظهر و مَجلاى حكمت الهى و سرآمدِ حكيمان اند . امام على عليه السلام طبق نقلى، در باره اين ويژگى اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد : ألا إنَّ العِلمَ الّذي هَبَطَ بِهِ آدمُ و جَميعُ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبيّونَ إلى خاتَمِ النَّبيّينَ فى عِترَةِ خاتَمِ النَّبيّينَ و المُرسَلينَ ، فَأينَ يُتاهُ بِكُم وَ أينَ تَذهَبونَ؟! (3) آگاه باشيد علمى كه آدم عليه السلام آن را فرود آورد و هر آنچه پيامبران تا خاتم پيامبران ، بدان ترجيح داده شده اند ، در خاندان خاتم پيامبران و رسولان ، محمّد صلى الله عليه و آله است . پس به كدام كژراهه مى دويد و به كدام سو مى رويد؟! همچنين، از امام صادق عليه السلام در اين باره روايت شده كه فرمود : نَحنُ شَجَرَةُ النُّبوّةِ ، وَ بَيتُ الرَّحمَةِ ، وَ مَفاتيحُ الحِكمَةِ ، وَ مَعدِنُ العِلمِ . (4)

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 353 (بخش پنجم / فصل يكم / پژوهشي در باره معناي حكمت و اقسام آن) .
2- .ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج10 ص505 (بخش يازدهم / فصل دوم : جايگاه علمى). نيز ، ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن وحديث : ج1 ، ص181 (بخش سوم / فصل يكم / جانشينان خدا) ، ص183 (جانشينان پيامبر) .
3- .تفسير العيّاشى : ج1 ص102 ح300 ، الاحتجاج : ج1 ص367 ح64 ، بحار الأنوار : ج2 ص100 ح59 .
4- .الكافى : ج1 ص221 ح3 ، بصائر الدرجات : ص77 ، بحار الأنوار :ج26 ص245 ح8 . نيز ، ر . ك : ف دانش نامه عقايد اسلامى : ج3 ص481 (بخش دهم / فصل پنجم / نمونه هاى والاى دانش حكمت / خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ) .

ص: 13

ما درخت نبوّت ، خانه رحمت ، كليدهاى حكمت و معدن دانش هستيم . در «زيارت جامعه» _ كه از امام هادى عليه السلام نقل شده و همه امامان با آن ، زيارت مى شوند _ آمده است : السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّه ، وَ مَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه ، وَ مَعادِنِ حِكمَةِ اللّه . (1) درود خدا بر جايگاه هاى شناخت الهى ، جايْباش هاى بركت خداوندى و معادن حكمت پروردگار ! امّا افسوس كه فضاى سياسى جامعه اسلامى پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اجازه نداد كه مردم ، از سرچشمه حكمت اهل بيت عليهم السلام آن گونه كه شايسته است ، بهره مند شوند . بدين جهت ، ميراث علمى بيشتر آنان ، اندك است .

ميراث علمى امام حسين عليه السلامامام حسين عليه السلام يكى از امامانى است كه به دليل شرايط سياسى دوران امامتش ، همانند برادر بزرگوارش امام حسن عليه السلام ، ميراث علمى ايشان ، فراوان نيست تا آن جا كه علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى رحمه الله ، منكر نقل حديث فقهى از ايشان شده است . (2) هر چنداين سخن ، قدرى مبالغه آميز مى نمايد ؛ ليكن پژوهش هاى ما نيز تا حدّ بسيارى ، آن را تأييد مى كند .

سخت ترين دوران براى اهل بيت عليهم السلامدوران حكومت معاويه و فرزندش يزيد، سخت ترين دوران براى خاندان رسالت بود . امامت سيّد الشهدا ، امام حسين عليه السلام ، حدود ده سال (از صفر سال 51 تا محرّم سال 61 هجرى) طول كشيد و بيش از نُه سالِ آن در زمان حكومت معاويه بود . معاويه ، براى از بين بردن زمينه هاى سياسى _ اجتماعى محبوبيت خاندان

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 .
2- .سرگذشت شهيد جاويد ، رضا استادى : ص 535 (بخش ضميمه : رساله علم / علّامه طباطبايى) .

ص: 14

رسالت _ كه به طور طبيعى در جامعه اسلامى در حال گسترش بود _ ، نهايتِ تضييقات را در زمينه ارتباط مردم با دو يادگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله (امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام ) به اجرا گذاشت . وى علاوه بر دستور العمل هايى كه مبنى بر تعقيب ، شكنجه و قتل و آزار پيروان اهل بيت عليهم السلام صادر كرد ، آنان را از حقوق شهروندى نيز محروم نمود و حتّى سهم آنان را از بيت المال ، قطع كرد . (1) اين اقدام خطرناك ، افزون بر ضربه اى كه از نظر سياسى بر حكومت اصيل اسلامى وارد ساخت ، ضربه مُهلكى بود بر حوزه معارف حقيقى اسلام ناب . از سوى ديگر ، سياست ممنوعيت عمومىِ كتابت و تدوين حديث و به دنبال آن ، راه يابى اسرائيليات و داستان هاى عجيب و غريب توسّط قصّه گويان و اَحبارِ تازه مسلمان به صحنه فرهنگى جامعه اسلامى ، (2) زمينه مهجور ماندن علماى راستين و در رأس آنان ، اهل بيت پيامبر خدا را به شدّت افزايش داد . سياستِ دين زدايى معاويه تا بدان جا پيش رفت كه درصدد حذف نام پيامبر صلى الله عليه و آله بر آمد ؛ زيرا از شنيدن مكرّر نام ايشان در اذان ، احساس ناراحتى مى كرد! از اين رو ، با ترويج رواياتى مجعول در تشريع اذان ، كوشيد تا زمينه را براى جاى گزين ساختن چيزى ديگر به جاى اذان ، فراهم كند ؛ امّا با موضع گيرى هاى اهل بيت عليهم السلام موفّق نشد . (3) بديهى است در چنين فضاى سياسى اى ، كمتر كسى حاضر مى شود براى شنيدن حديث و يا نقل آن از امام حسين عليه السلام و يا برادر بزرگوارش ، زندگى خود را به خطر بيندازد .

.


1- .ر.ك : شرح نهج البلاغة : ج11ص43، دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 12 ص 475 _ 517 (بخش پانزدهم / فصل هفتم : نيرنگ هاى دشمنان امام عليه السلام براى خاموش كردن نور او) .
2- .ر.ك : الموضوعات ، ابن جوزى :ج 1 ص 29 ، الوضع فى الحديث : ج 1 ص 273 _ 279 ، الموضوعات فى الآثار و الأخبار : ص 153 .
3- .ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج2 ص319 _ 325 (اذان / درآمد) .

ص: 15

البته اين ، به معناى بسته بودن راه بهره گيرى از درياى علم و حكمتِ امام عليه السلام نيست . بى ترديد ، نزديكان و ياران خاصّ ايشان و بويژه امامِ پس از او (فرزندش امام زين العابدين عليه السلام )، احاديث فراوانى از او شنيده بودند كه بخشى از آنها هم اكنون به ما رسيده است ؛ امّا بر اساس حديث منقول از امام رضا عليه السلام ، عامّه مردم (غير شيعه) ، جز در يك مورد، مسئله اى از ايشان و برادرش اخذ نكردند : ما رأيتُ الناسَ أَخَذوا عَن الحَسَنِ وَ الحُسين عليهما السلام إلّا الصّلاةَ بعدَ العَصر وَ بَعدَ الغَدِاة فى طَواف الفَريضَة . (1) نديدم كه مردم (اهل سنّت) ، از حسن عليه السلام و حسين عليه السلام ، جز حكم به جواز نماز خواندن بعد از نماز عصر و نماز صبح در [نماز ]طوافِ واجب ، چيزى اخذ كرده باشند. در اين بخش از دانش نامه امام حسين عليه السلام ، با بهره گيرى از منابع شيعه و اهل سنّت، ميراث علمى و سخنان حكيمانه آن بزرگوار در زمينه هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى و همچنين، حكمت هايى كه در قالب شعر و تمثّل، به آن امام بزرگوار نسبت داده است، با نظمى نوين، ارائه مى گردد. گفتنى است كه شمارى از سخنان امام عليه السلام ، ضمن بخش هاى ديگر اين دانش نامه آمده است كه براى دستيابى آسان تر به آنها، يك جا، در اين بخش تقديم پژوهشگران مى شود.

.


1- .الكافى : ج 4 ص 424 ح 5 .گفتنى است كه فقيهان اهل سنّت ، عموما نماز خواندن پس از نماز عصر و بعد از نماز صبح را جايز نمى دانند ؛ امّا چون ديدند امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام پس از طواف واجب خود ، نماز آن را در اين اوقات خوانده اند ، خواندن نماز طواف فريضه را از حكم به عدم جواز ، استثنا كرده اند .

ص: 16

البابُ الأَوَّلُ : الحكم العقليّة والعلميّةالفَصلُ الأَوَّلُ : العقل1 / 1خِلقَةُ العَقلِ3384.عنه صلى الله عليه و آله :الخصال بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ عِلمِهِ الَّذي (1) لَم يَطَّلِع عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، فَجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ ، وَالفَهمَ روحَهُ ، وَالزُّهدَ رَأسَهُ ، وَالحَياءَ عَينَيهِ ، وَالحِكمَةَ لِسانَهُ ، وَالرَّأفَةَ هَمَّهُ (2) ، وَالرَّحمَةَ قَلبَهُ . ثُمَّ حَشّاهُ وقَوّاهُ بِعَشَرَةِ أشياءَ : بِاليَقينِ ، وَالإِيمانِ ، وَالصِّدقِ ، وَالسَّكينَةِ ، وَالإِخلاصِ ، وَالرِّفقِ ، وَالعَطِيَّةِ ، وَالقُنوعِ ، وَالتَّسليمِ ، وَالشُّكرِ . ثُمَّ قالَ عز و جل : أدبِر ، فَأَدبَرَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل ، فَأَقبَلَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : تَكَلَّم .

فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَيسَ لَهُ ضِدٌّ ولا نِدٌّ ، ولا شَبيهٌ ولا كُفوٌ ، ولا عَديلٌ ولا مِثلٌ ، الَّذي كُلُّ شَيءٍ لِعَظَمَتِهِ خاضِعٌ ذَليلٌ .

فَقالَ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى : وعِزَّتي وجَلالي ما خَلَقتُ خَلقا أحسَنَ مِنكَ ، ولا أطوَعَ لي مِنكَ ، ولا أرفَعَ مِنكَ ، ولا أشرَفَ مِنكَ ، ولا أعَزَّ مِنكَ ، بِكَ اُؤاخِذُ وبِكَ اُعطي ، وبِكَ اُوَحَّدُ وبِكَ اُعبَدُ ، وبِكَ اُدعى وبِكَ اُرتَجى وبِكَ اُبتَغى ، وبِكَ اُخافُ وبِكَ اُحذَرُ ، وبِكَ الثَّوابُ وبِكَ العِقابُ .

فَخَرَّ العَقلُ عِندَ ذلِكَ ساجِدا ، فَكانَ في سُجودِهِ ألفَ عامٍ .

فَقالَ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى : اِرفَع رَأسَكَ وسَل تُعطَ ، وَاشفَع تُشَفَّع .

فَرَفَعَ العَقلُ رَأسَهُ فَقالَ : إلهي أسأَلُكَ أن تُشَفِّعَني فيمَن خَلَقتَني فيهِ .

فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ لِمَلائِكَتِهِ : اُشهِدُكُم أنّي قَد شَفَّعتُهُ فيمَن خَلَقتُهُ فيهِ . (3) .


1- .في المصدر : «التي» ، وما في المتن أثبتناه من معاني الأخبار .
2- .في معاني الأخبار : «فمه» بدل «همّه» .
3- .الخصال : ص 427 ح 4 عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، معاني الأخبار : ص 313 ح 1 عن يزيد بن الحسين الكحّال عن أبيه عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه: ، الأمالي للطوسي : ص 542 ح 1164 عن الإمام الصادق عن آبائه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 107 ح 3 .

ص: 17

باب يكم : حكمت هاى عقلى و علمى

فصل يكم : عقل

1 / 1خلقت عقل

3381.الإمام الحسين عليه السلام :الخصال_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند عز و جل ، عقل را از نور اندوخته نهفته در علم پيشين خود _ كه حتّى پيامبران فرستاده شده و فرشتگان مقرّب را نيز از آن آگاه نكرده است _ ، آفريد و علم را جان او ، فهم را روح او ، زُهد را سرِ او ، حيا را چشمان او ، حكمت را زبان او ، دلسوزى را همّت(/ دهان) او و رحمت را دل او قرار داد و سپس ، آن را با ده ويژگى، پُر و نيرومند ساخت : با يقين ، ايمان ، راستى ، آرامش ، اخلاص ، مدارا ، بخشش ، قناعت ، تسليم ، و سپاس گزارى .

سپس خدا به او فرمود : عقب بيا . پس عقب آمد. سپس به او فرمود : جلو بيا . جلو آمد. سپس به او فرمود : سخن بگو . پس گفت : ستايش ، خدايى را كه نه ضدّى دارد و نه همتايى ، نه مانندى و نه همسانى ، نه هم سنگى دارد و نه شبيهى ؛ آن كه همه چيز در برابر عظمتش خاضع است .

پس خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : به عزّت و جلالم سوگند كه آفريده اى از تو نيكوكارتر نيافريدم ؛ نه از فرمان من فرمان بُردارتر ، و نه والاتر و شريف تر و عزيزتر از تو .

به سبب [وجود] تو ، مؤاخذه و عطا مى كنم و با تو ، يكتا شمرده شده و پرستيده مى شوم و با تو ، خوانده شده ، به من ، اميد برده مى شود و به وسيله تو ، جستجو مى شوم و با تو، از من مى ترسند و مى هراسند، و ثواب و عِقاب ، به دست توست .

پس عقل در اين هنگام ، به سجده افتاد و هزار سال در سجده مانْد .

پروردگار _ تبارك و تعالى _ فرمود : سرت را بلند كن و بخواه ، كه داده مى شود و شفاعت كن ، كه شفاعت مى شود .

عقل ، سر بلند كرد و گفت : خداى من! از تو مى خواهم شفاعتم را براى هر كس كه مرا در او قرار دادى ، بپذيرى .

خداى بزرگ بِشْكوه ، به فرشتگانش فرمود : شما را گواه مى گيرم كه من، او را براى هر عاقلى شفيع كردم » . .

ص: 18

1 / 2صِفَةُ العاقِلِ3378.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در توصيف على عليه السلام _ ) نزهة الناظر عن الإمام الحسين عليه السلام :إذا وَرَدَت عَلَى العاقِلِ لَمَّةٌ (1) ، قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ ، وقَرَعَ العَقلَ لِلاِحتِيالِ (2) . (3) .


1- .اللَّمَّة : الشدّة . والملمَّة : النازلة الشديدة من شدائد الدهر ونوازل الدنيا (لسان العرب : ج 12 ص 550 «لمم») .
2- .الاحتيال : الحذق وجودة النظر والقدرة على التصرّف (القاموس المحيط : ج 3 ص 363 «حول») .
3- .نزهة الناظر : ص 84 ح 13 .

ص: 19

1 / 2ويژگىِ عاقل

3380.عنه صلى الله عليه و آله :نزهة الناظر_ از امام حسين عليه السلام _: چون پيشامد سختى بر عاقل در رسد ، غم را با دورانديشى مى رانَد و درگاه عقل را براى چاره جويى مى كوبد . .

ص: 20

1 / 3ما يوجِبُ كَمالَ العَقلِ3377.عنه صلى الله عليه و آله :نزهة الناظر :تَذاكَرُوا العَقلَ عِندَ مُعاوِيَةَ ، فَقالَ الإِمامُ الشَّهيدُ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : لا يَكمُلُ العَقلُ إلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ . فَتَبَسَّمَ مُعاوِيَةُ لَهُ وقالَ : ما في صُدورِكُم إلّا شَيءٌ واحِدٌ . (1)1 / 4عُقولُ أولياءِ اللّهِ3374.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام_ في وَصفِ أولِياءِ اللّهِ _: وجَعَلتَ عُقولَهُم مَناصِبَ أوامِرِكَ ونَواهيكَ ، فَأَنتَ إذا شِئتَ ما تَشاءُ حَرَّكتَ مِن أسرارِهِم كَوامِنَ ما أبطَنتَ فيهِم ، وأبدَأتَ مِن إرادَتِكَ عَلى ألسِنَتِهِم ما أفهَمتَهُم بِهِ عَنكَ في عُقودِهِم ، بِعُقولٍ تَدعوكَ وتَدعو إلَيكَ بِحَقائِقِ ما مَنَحتَهُم بِهِ . (2)راجع : ص 488 (الباب الرابع / الفصل العاشر /دعاؤه في القنوت).

.


1- .نزهة الناظر : ص 83 ح 12 ، أعلام الدين : ص 298 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 127 ح 11 .
2- .مهج الدعوات : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 214 ح 1 .

ص: 21

1 / 3آنچه موجب كمال عقل است

3373.كفاية الأثر عن محمود بن لبيد ( _ في حَديثٍ لَهُ مَعَ فاطِمَةَ عليهاالسلام بِنتِ ) نزهة الناظر :نزد معاويه ، سخن از عقل به ميان آمد . امامِ شهيد حسين بن على عليه السلام فرمود : «عقل ، جز با پيروى از حق ، كامل نمى شود» .

معاويه به او لبخندى زد و گفت : در سينه هاى شما ، جز يك چيز نيست .

1 / 4عقل اولياى الهى

3370.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) مهج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام ، در توصيف اولياى الهى (دوستان خداوند) _: عقل هايشان را مركز امر و نهى هايت قرار دادى و هر گاه چيزى بخواهى ، از درون آنها ، انگيزه هايى را كه در آنان نهفته اى ، به حركت در مى آورى و اراده خودت را به آنها فهمانده ، بر زبان هايشان مى رانى . با عقل هايى كه تو را مى خوانند و با حقيقت هايى كه تو به آنان بخشيده اى ، به سوى تو دعوت مى كنند .ر.ك : ص 489 (باب چهارم / فصل دهم / دعاى امام عليه السلام در قنوت)

.

ص: 22

الفَصلُ الثّاني : العلم والحكمة2 / 1وُجوبُ طَلَبِ العِلمِ3371.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) المعجم الأوسط بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ . (1)2 / 2فَضلُ طالِبِ العِلمِ3368.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن علي عن علي عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : طالِبُ العِلمِ بَينَ الجُهّالِ كَالحَيِّ بَينَ الأَمواتِ . (2) .


1- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 297 ح 2030 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 29 ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 204 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه بن حسين عن الإمام زين العابدين عليه السلام ؛ الأمالي للطوسي : ص 487 ح 1069 و ص 569 ح 1176 ، عدّة الداعي : ص 63 وفي الثلاثة الأخيرة عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن أبيه عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 1 ص 172 ح 26 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 577 ح 1191 عن حمزة بن حمران عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، الأمالي للمفيد : ص 29 ح 1 عن هارون بن عمرو المجاشعي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام : عنه صلي الله عليه و آله وفيه «العالم» بدل «طالب العلم» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 181 ح 71 .

ص: 23

فصل دوم : علم و حكمت

2 / 1وجوب تحصيل علم

3364.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ درباره على عليه السلام _ ) المعجم الأوسط_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «تحصيل دانش ، بر هر مسلمانى واجب است» .

2 / 2ارزش دانشجو

3361.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «جوياى دانش در ميان نادانان ، مانند انسان زنده در ميان مردگان است» . .

ص: 24

3366.عنه صلى الله عليه و آله :الاختصاص بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أمير المؤمنين عليهماالسلام :وَاللّهِ ، ما بَرَأَ اللّهُ مِن بَرِيَّةٍ أفضَلَ مِن مُحَمَّدٍ ومِنّي ومِن أهلِ بَيتي ، وإنَّ المَلائِكَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطَلَبَةِ العِلمِ مِن شيعَتِنا . (1)2 / 3فَضلُ العالِمِ3363.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَمّارٍ _ ) الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : المُلوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ وَالعِلمُ حاكِمٌ عَلَيهِم ، وحَسبُكَ مِنَ العِلمِ أن تَخشَى اللّهَ ، وحَسبُكَ مِنَ الجَهلِ أن تُعجَبَ بِعِلمِكَ . (2)2 / 4عَلامَةُ العالِمِ3360.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تحف العقول عن الإمام الحسين عليه السلام :مِن دَلائِلِ العالِمِ انتِقادُهُ لِحَديثِهِ ، وعِلمُهُ بِحَقائِقِ فُنونِ النَّظَرِ . (3)3359.امام على عليه السلام :محاضرات الاُدباء عن الإمام الحسين عليه السلام :لَو أنَّ العالِمَ كُلَّما قالَ أحسَنَ وأصابَ ، لَأَوشَكَ أن يُجَنَّ مِنَ العُجبِ ، وإنَّمَا العالِمُ مَن يَكثُرُ صَوابُهُ . (4) .


1- .الاختصاص : ص 234 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 181 ح 69 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 56 ح 78 عن داوود بن سليمان الغازي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، صحيفة الإمام الرضا7 : ص 287 ح 34 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 48 ح 7 .
3- .تحف العقول : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 119 ح 14 .
4- .محاضرات الاُدباء : ج 1 ص 50 .

ص: 25

3358.امام على عليه السلام :الاختصاص_ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: به خدا سوگند كه خدا ، آفريدگانى بهتر از محمّد و من و اهل بيتم نيافريد . بى گمان ، فرشتگان ، بال هايشان را براى [آن دسته از] پيروان ما كه جوياى علم اند، فرو مى گسترند .

2 / 3ارزش دانشمند

3355.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: شنيدم كه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد : «پادشاهان ، فرمان رواى مردم اند و دانش ، فرمان رواى ايشان . از دانش ، تو را همين بس كه از خدا بترسى، و از جهل ، تو را همين بس كه از دانشت خوشَت بيايد» .

2 / 4نشانه دانشمند

3358.الإمام عليّ عليه السلام :تحف العقول_ از امام حسين عليه السلام _: از نشانه هاى دانشمند ، نقد كردن گفته خود و آگاهى به حقايق فنّ مناظره است .3357.عنه صلى الله عليه و آله :محاضرات الاُدباء_ از امام حسين عليه السلام _: اگر همه گفته هاى عالِم ، نيكو و درست بود ، ممكن بود كه بر اثر خودبينى ديوانه شود ؛ بلكه همانا عالِم ، كسى است كه گفته هاى درستش فراوان باشد . .

ص: 26

2 / 5دَورُ العِلمِ فِي المَعرِفَةِ3354.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :أعلام الدين عن الإمام الحسين عليه السلام :العِلمُ لِقاحُ المَعرِفَةِ . (1)2 / 6دَورُ الزُّهدِ فِي المَعرِفَةِ3351.الأمالى ، صدوق ( _ به نقل از سلمان _ ) حلية الأولياء بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن زَهِدَ فِي الدُّنيا عَلَّمَهُ اللّهُ تَعالى بِلا تَعَلُّمٍ ، وهَداهُ بِلا هِدايَةٍ ، وجَعَلَهُ بَصيرا ، وكَشَفَ عَنهُ العَمى . (2)2 / 7حِجابُ المَعرِفَةِ3348.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن عبد اللّه بن الحسن :لَمّا عَبَّأَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ أصحابَهُ لِمُحارَبَةِ الحُسَينِ عليه السلام ورَتَّبَهُم في مَراتِبِهِم ، وأقامَ الرّاياتِ في مَواضِعِها ، وعَبَّأَ الحُسَينُ أصحابَهُ فِي المَيمَنَةِ وَالمَيسَرَةِ ، فَأَحاطوا بِالحُسَينِ مِن كُلِّ جانِبٍ حَتّى جَعَلوهُ في مِثلِ الحَلقَةِ .

خَرَجَ الحُسَينُ عليه السلام مِن أصحابِهِ حَتّى أتَى النّاسَ فَاستَنصَتَهُم فَأَبَوا أن يُنصِتوا ، فَقالَ لَهُم : وَيلَكُم ! ما عَلَيكُم أن تُنصِتوا إلَيَّ فَتَسمَعوا قَولي ، وإنَّما أدعوكُم إلى سَبيلِ الرَّشادِ ، فَمَن أطاعَني كانَ مِنَ المُرشَدينَ ، ومَن عَصاني كانَ مِنَ المُهلَكينَ ، وكُلُّكُم عاصٍ لِأَمري ، غَيرُ مُستَمِعٍ لِقَولي ، قَدِ انخَزَلَت (3) عَطِيّاتُكُم مِنَ الحَرامِ ، ومُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلوبِكُم . (4) .


1- .أعلام الدين : ص298 ، نزهة الناظر : ص88 ح28 وفيه «ذرأ اللّه العلم ...» ، بحار الأنوار : ج78 ص128 ح 11 .
2- .حلية الأولياء: ج 1 ص 72 عن نصير بن حمزة عن أبيه عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، كنز العمّال : ج 3 ص 197 ح 6149 .
3- .انخزل الشيء : أي انقطع . والاختزال : الاقتطاع (الصحاح : ج 4 ص 1684 «خزل») .
4- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 6 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 8 .

ص: 27

2 / 5نقش دانش در شناخت

3354.عنه صلى الله عليه و آله :أعلام الدين_ از امام حسين عليه السلام _: دانش، بارور كننده معرفت (شناخت) است .

2 / 6نقش زهد در شناخت

3351.الأمالي للصدوق عن سلمان :حلية الأولياء_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس به دنيا بى رغبت شود ، خداوند ، بدون تعلّم به او مى آموزد و بدون هدايت [كسى] ، او را هدايت مى كند و او را بينا مى نمايد و نابينايى را از او مى زُدايد» .

2 / 7حجاب شناخت

3348.عنه صلى الله عليه و آله :مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ به نقل از عبد اللّه بن حسن _: هنگامى كه عمر بن سعد ، يارانش را براى جنگ با امام حسين عليه السلام آماده كرد و آنها را در جايگاه خود ، مرتّب كرد و پرچم ها را در جاهاى خود نهاد ، امام حسين عليه السلام نيز يارانش را در جناح راست و چپ ، مرتّب كرد و آنان ، امام حسين عليه السلام را از هر سو ، مانند حلقه اى در ميان گرفتند . در اين هنگام، امام حسين عليه السلام از جمع يارانش بيرون آمد و نزديك سپاه عمر سعد آمد و از آنان خواست كه ساكت شوند ؛ امّا آنان نپذيرفتند .

امام عليه السلام به آنها فرمود : «واى بر شما ! چه زيانى مى كنيد اگر ساكت شويد و به سخن من ، گوش بسپاريد ، در حالى كه من ، فقط شما را به راه هدايت ، فرا مى خوانم ؟ هر كس مرا فرمان بَرَد ، از ره يافتگان است و هر كس نافرمانى كند ، از هلاك شدگان ، و همه شما از فرمان من ، سرپيچى مى كنيد و به گفته ام گوش نمى دهيد ؛ زيرا عطاياى شما را از حرام پرداخته اند (1) و درونتان ، از حرام ، پُر شده است و از اين رو ، خداوند ، بر دل هايتان مُهر زده است» . .


1- .منظور، آن است كه پاداش ها و هديه هاى پرداخت شده به آنان از بيت المال، به ناحق و حرام بوده است . م.

ص: 28

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة : ج 2 (القسم السابع : موانع المعرفة) .

2 / 8فَضلُ المُعَلِّمِ وَالمُرشِدِ3344.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :المناقب لابن شهرآشوب :قيلَ : إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ السُّلَمِيَّ عَلَّمَ وَلَدَ الحُسَينِ عليه السلام الحَمدَ ، فَلَمّا قَرَأَها عَلى أبيهِ أعطاهُ ألفَ دينارٍ وألفَ حُلَّةٍ ، وحَشا فاهُ دُرّا!

فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ (1) : وأينَ يَقَعُ هذا مِن عَطائِهِ ؟! يَعني تَعليمَهُ .

وأنشَدَ الحُسَينُ عليه السلام :

إذا جادَتِ الدُّنيا عَلَيكَ فَجُد بِهاعَلَى النّاسِ طُرّا (2) قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ فَلَا الجودُ يُفنيها إذا هِيَ أقبَلَتولَا البُخلُ يُبقيها إذا ما تَوَلَّتِ (3)3343.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الاحتجاج بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :مَن كَفَلَ لَنا يَتيما قَطَعَتهُ عَنّا مِحنَتُنا بِاستِتارِنا ، فَواساهُ مِن عُلومِنَا الَّتي سَقَطَت إلَيهِ حَتّى أرشَدَهُ وهَداهُ ، قالَ اللّهُ عز و جل لَهُ : يا أيُّهَا العَبدُ الكَريمُ المُواسي لِأَخيهِ ، أنَا أولى بِالكَرَمِ مِنكَ ! اِجعَلوا لَهُ يا مَلائِكَتي فِي الجِنانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرفٍ عَلَّمَهُ ألفَ ألفِ قَصرٍ ، وضُمّوا إلَيها ما يَليقُ بِها مِن سائِرِ النِّعَمِ . (4) .


1- .في المصدر : «قال» ، وما أثبتناه هو الأصحّ كما في بحار الأنوار .
2- .طُرّا : جميعا (مجمع البحرين : ج 2 ص 1098 «طرر») .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 191 ح 3 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 11 ح 5 عن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه: ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 341 ح 218 ، الصراط المستقيم : ج 3 ص 55 ، وفيهما عن الإمام العسكريّ عنه8 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 4 ح 5 .

ص: 29

ر.ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج2 (بخش هفتم : موانع شناخت) .

2 / 8ارزش آموزگار و راه نما

3339.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :المناقب ، ابن شهرآشوب :گفته شده است كه عبدالرحمان سُلَمى ، سوره حمد را به فرزند امام حسين عليه السلام آموخت . چون آن را بر پدرش خواند ، امام عليه السلام به آن آموزگار ، هزار دينار و هزار جامه قيمتى بخشيد و دهانش را از مرواريد ، پُر كرد .

به ايشان، اعتراض شد . امام عليه السلام پاسخ داد: «اين كجا و عطاى او كجا ؟» و منظور ايشان، آموزشى بود كه داده بود .

سپس، امام حسين عليه السلام سرود :

«چون دنيا، چيزى به تو ببخشد ، تو هم آن رابه همه مردم ببخش، پيش از آن كه برود . نه بخشش ، دنياى پيش آمده را از ميان مى بَرَدو نه بخل ، دنياى پشت كرده را باقى مى گذارد» .3345.عنه صلى الله عليه و آله :الاحتجاج_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: هر كس عهده دار يتيمى از ما شود كه محنتِ غيبت ما ، او را از ما جدا كرده است و از دانش هاى ما كه به دستش رسيده ، به او سهمى دهد تا ارشاد و هدايتش كند ، خداوند عز و جل به او مى فرمايد : «اى بنده بزرگوار شريك كننده برادرش ! من در كَرَم كردن ، از تو سزاوارترم . فرشتگان من ! براى او در بهشت ، به عدد هر حرفى كه ياد داده است ، هزار هزار ، كاخ قرار دهيد و از ديگر نعمت ها ، آنچه را كه لايق اوست ، به آنها ضميمه كنيد» . .

ص: 30

3344.عنه صلى الله عليه و آله :التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام لِرَجُلٍ : أيُّهُما أحَبُّ إلَيكَ ؛ رَجُلٌ يَرومُ قَتلَ مِسكينٍ قَد ضَعُفَ تُنقِذُهُ مِن يَدِهِ ، أو ناصِبٌ يُريدُ إضلالَ مِسكينٍ مُؤمِنٍ مِن ضُعَفاءِ شيعَتِنا ، تَفتَحُ عَلَيهِ ما يَمتَنِعُ المِسكينُ بِهِ مِنهُ ويُفحِمُهُ (1) ويَكسِرُهُ بِحُجَجِ اللّهِ تَعالى ؟

قالَ : بَل إنقاذُ هذَا المِسكينِ المُؤمِنِ مِن يَدِ هذَا النّاصِبِ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» (2) ؛ أي ومَن أحياها وأرشَدَها مِن كُفرٍ إلى إيمانٍ ، فَكَأَنَّما أحيَا النّاسَ جَميعا مِن قَبلِ أن يَقتُلَهُم بِسُيوفِ الحَديدِ . (3)3343.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مسند زيد :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : مَن دَعا عَبدا مِن ضَلالَةٍ إلى مَعرِفَةِ حَقٍّ فَأَجابَهُ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ نَسَمَةٍ . (4)2 / 9فَضلُ حَمَلَةِ القُرآنِ3340.عنه صلى الله عليه و آله :المعجم الكبير عن سكينة بنت الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن أبيها :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حَمَلَةُ القُرآنِ عُرَفاءُ (5) أهلِ الجَنَّةِ يَومَ القِيامَةِ . (6)3339.عنه صلى الله عليه و آله :الفردوس عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا حامِلَ القُرآنِ ، إنَّ أهلَ السَّماواتِ يَذكُرونَكُم عِندَ اللّهِ عز و جل ، فَتَحَبَّبوا إلَى اللّهِ بِتَوقيرِ كِتابِهِ ، لِيَزدَد لَكُم حُبّا ، ويُحَبِّبكُم إلى عِبادِهِ . (7) .


1- .أفحَمتُ الخَصمَ : إذا أسكَتَّهُ بالحُجّةِ (المصباح المنير : ص 464 «فحم») .
2- .المائدة : 32 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 348 ح 231 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 9 ح 17 .
4- .مسند زيد : ص 390 .
5- .العُرَفاءُ : جمع عريف ، وهو القيّم باُمور القبيلة أو الجماعة من الناس (النهاية : ج 3 ص 218 «عرف») .
6- .المعجم الكبير : ج 3 ص 132 ح 2899 ، تاريخ دمشق : ج 69 ص 205 ح 13752 ، كنز العمّال : ج 1 ص 514 ح 2289 وراجع : الكافي : ج 2 ص 606 ح 11 والخصال : ص 28 ح 100 .
7- .الفردوس : ج 5 ص 298 ح 8240 وراجع : تاريخ دمشق : ج 32 ص 174 ح 6645 وكنز العمّال : ج 1 ص 547 ح 2448 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 31

3338.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام :حسين بن على عليه السلام به مردى فرمود : «كدام يك را دوست تر مى دارى : مردى اراده كشتن بينوايى ضعيف را دارد و تو، او را از دستش مى رَهانى ، يا مردى ناصبى كه اراده گم راه كردن مؤمنى بينوا و ضعيف از پيروان ما را دارد ، امّا تو دريچه اى [از علم] را بر او مى گشايى كه آن بينوا ، خود را بِدان ، نگاه مى دارد و با حجّت هاى خداى متعال ، خصم خويش را ساكت مى سازد و او را مى شكند ؟» .

[سپس] فرمود : «حتما رهاندن اين مؤمن بينوا از دست آن ناصبى . بى گمان ، خداى متعال مى فرمايد : «و هر كه او را زنده كند ، گويى همه مردم را زنده كرده است» ؛ يعنى هر كه او را زنده كند و از كفر به ايمان ، هدايت كند ، گويى همه مردم را زنده كرده است ، پيش از آن كه آنان را با شمشيرهاى تيز بكُشد» .3337.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسند زيد :حسين بن على عليه السلام فرمود : «هر كس انسانى را از گم راهى به معرفت حق ، فرا بخواند و او اجابت كند ، اجرى مانند آزاد كردن بنده دارد» .

2 / 9ارزش حاملان قرآن

3334.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :المعجم الكبير_ به نقل از سَكينه دختر امام حسين ، از پدرش امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «حاملان قرآن ، سرشناسان اهل بهشت در روز قيامت اند» .3338.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الفردوس_ به نقل از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: اى حاملان قرآن ! آسمانيان ، نزد خداى عز و جل از شما ياد مى كنند . پس با بزرگداشتِ كتابش ، خود را محبوب خدا كنيد تا محبّتش به شما افزون شود و شما را محبوبِ بندگانش كند . .

ص: 32

2 / 10أصنافُ آياتِ القُرآنِ3335.عنه صلى الله عليه و آله :جامع الأخبار عن الحسين بن علي عليهماالسلام :كِتابُ اللّهِ عز و جل عَلى أربَعَةِ أشياءَ : عَلَى العِبارَةِ ، وَالإِشارَةِ ، وَاللَّطائِفِ ، وَالحَقائِقِ ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ ، وَالإِشارَةُ لِلخَواصِّ ، وَاللَّطائِفُ لِلأَولِياءِ ، وَالحَقائِقُ لِلأَنبِياءِ عليهم السلام . (1)2 / 11التَّكَلُّمُ فِي القُرآنِ بِغَيرِ عِلمٍ3332.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام_ في جَوابِهِ لِأَهلِ البَصرَةِ لَمّا كَتَبوا إلَيهِ يَسأَلونَهُ عَنِ الصَّمَدِ _: لا تَخوضوا (2) فِي القُرآنِ ولا تُجادِلوا فيهِ ، ولا تَتَكَلَّموا فيهِ بِغَيرِ عِلمٍ ، فَقَد سَمِعتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : مَن قالَ فِي القُرآنِ بِغَيرِ عِلمٍ فَليَتَبَوَّأ (3) مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . (4) .


1- .جامع الأخبار : ص 116 ح 211 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 20 ح 18 وراجع : الدرّة الباهرة : ص 33 وعوالي اللآلي : ج 4 ص 105 ح 155 .
2- .الخَوض من الكلام : ما فيه الكذب والباطل . وخاضَ القوم في الحديث وتخاوَضوا : أي تفاوَضوا فيه (لسان العرب : ج 7 ص 147 «خوض») .
3- .معنى الحديث : لينزل منزله من النار ، يُقال : بوّأه اللّه ُ منزلاً : أي أسكنه إيّاه (النهاية : ج 1 ص 159 «بوا») .
4- .التوحيد : ص 91 ح 5 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، مجمع البيان : ج 10 ص 861 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عنه: ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 14 .

ص: 33

2 / 10گونه هاى آيات قرآن

3333.الأمالي للمفيد عن جابر بن عبد اللّه بن حزام الأنصجامع الأخبار_ از امام حسين عليه السلام _: [آيات] كتاب خدا ، بر چهار گونه است : عبارت ، اشارت ، لطائف و حقايق . عبارت ، براى عموم مردم است ؛ اشاره ، براى خواص ؛ لطائف ، براى اوليا ؛ و حقايق ، از آنِ پيامبران عليهم السلام است .

2 / 11نظر دادن بدون علم در باره قرآن

3330.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصفِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، در پاسخ به بصريان ، هنگامى كه به او نامه نوشتند و از او در باره معناى «صمد» پرسيدند _: به باطل ، در قرآن فرو مرويد و در آن مستيزيد و بدون علم، در باره آن سخن مگوييد كه شنيدم جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «هر كس بدون علم در باره قرآن سخن بگويد ، بايد جايگاهش را از آتش [دوزخ] برگيرد» . .

ص: 34

2 / 12تَفسيرُ بَعضِ الآياتِ أو تَأويلُهاأ _ سورَةُ «فاتِحَةِ الكِتابِ»3326.تاريخ دمشق ( _ به نقل از انس بن مالك _ ) عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قالَ اللّهُ عز و جل : قَسَمتُ فاتِحَةَ الكِتابِ بَيني وبَينَ عَبدي ؛ فَنِصفُها لي ونِصفُها لِعَبدي ، ولِعَبدي ما سَأَلَ .

إذا قالَ العَبدُ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : بَدَأَ عَبدي بِاسمي ، وحَقٌّ عَلَيَّ أن اُتَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ واُبارِكَ لَهُ في أحوالِهِ .

فَإِذا قالَ : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : حَمِدَني عَبدي وعَلِمَ أنَّ النِّعَمَ الَّتي لَهُ مِن عِندي ، وأنَّ البَلايَا الَّتي دُفِعتْ عَنهُ فَبِطَولي (1) ، اُشهِدُكُم أنّي اُضيفُ لَهُ إلى نِعَمِ الدُّنيا نِعَمَ الآخِرَةِ ، وأدفَعُ عَنهُ بَلايَا الآخِرَةِ كَما دَفَعتُ عَنهُ بَلايَا الدُّنيا .

فَإِذا قالَ : «الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : شَهِدَ لي عَبدي أنِّي الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، اُشهِدُكُم لَاُوَفِّرَنَّ مِن رَحمَتي حَظَّهُ ، ولَاُجزِلَنَّ مِن عَطائي نَصيبَهُ .

فَإِذا قالَ : «مَ__لِكِ يَوْمِ الدِّينِ» قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : اُشهِدُكُم كَمَا اعتَرَفَ ، أنّي أنَا مالِكُ يَومِ الدّينِ ، لَاُسَهِّلَنَّ يَومَ الحِسابِ حِسابَهُ ، ولَأَتَجاوَزَنَّ عَن سَيِّئاتِهِ .

فَإِذا قالَ : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» قالَ اللّهُ عز و جل : صَدَقَ عَبدي ، إيّايَ يَعبُدُ ، اُشهِدُكُم لَاُثيبَنَّهُ عَلى عِبادَتِهِ ثَوابا يَغبِطُهُ كُلُّ مَن خالَفَهُ في عِبادَتِهِ لي .

فَإِذا قالَ : «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» قالَ اللّهُ عز و جل : بِيَ استَعانَ عَبدي وَالتَجَأَ إلَيَّ ، اُشهِدُكُم لَاُعينَنَّهُ عَلى أمرِهِ ، ولَاُغيثَنَّهُ في شَدائِدِهِ ، ولَاخُذَنَّ بِيَدِهِ يَومَ نَوائِبِهِ .

فَإِذا قالَ : «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ» إلى آخِرِ السّورَةِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : هذا لِعَبدي ولِعَبدي ما سَأَلَ ، فَقَدِ استَجَبتُ لِعَبدي وأعطَيتُهُ ما أمَّلَ ، وآمَنتُهُ مِمّا مِنهُ وَجِلَ .

وقيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرنا عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» أهِيَ مِن فاتِحَةِ الكِتابِ ؟

فَقالَ : نَعَم ، كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقرَؤُها ويَعُدُّها آيَةً مِنها ، ويَقولُ : فاتِحَةُ الكِتابِ هِيَ السَّبعُ المَثاني . (2) .


1- .الطَّوْلُ : الفَضلُ والقُدرَةُ والغِنى (تاج العروس : ج 15 ص 447 «طول») .
2- .عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 300 ح 59 ، الأمالي للصدوق : ص 239 ح 253 _ 254 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 92 ص 226 ح 3 وراجع : التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 58 ح 30 .

ص: 35

2 / 12تفسير يا تأويل برخى آيات
الف _ سوره حمد

3326.تاريخ دمشق عن أنس بن مالك :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است كه سوره حمد را ميان خود و بنده ام قسمت كردم ؛ نيمى از آن براى من و نيمِ ديگر ، از آنِ بنده من است و براى بنده ام ، هر چه بخواهد ، هست .

چون بنده بگويد : «به نام خداوند بخشنده مهربان» ، خداى بزرگِ بِشْكوه مى فرمايد : بنده ام ، با نام من آغاز كرد و بر من ، حق دارد كه كارهايش را به پايان برسانم و در حالات مختلف ، به او بركت بخشم .

و چون بگويد : «ستايش ، ويژه پروردگار جهانيان است» ، خداوند بزرگ بِشْكوه مى فرمايد : بنده ام ، مرا ستود و دانست كه نعمت هاى نزد او از جانب من است و گرفتارى ها، به فضل و قدرتِ من از او دور شده است . گواهتان مى گيرم كه نعمت هاى آخرت را نيز بر نعمت هاى دنيايش مى افزايم و گرفتارى هاى آخرت را از او دور مى كنم ، همان گونه كه گرفتارى هاى دنيا را از او دور كردم .

و چون بنده بگويد : «بخشنده مهربان» ، خداى بزرگ بِشْكوه مى فرمايد : بنده ام ، گواهى داد كه من ، بخشنده و مهربانم . گواهتان مى گيرم كه بهره اش را از رحمتم فراوان كنم و نصيبش را از عطايم بيش سازم .

و چون بنده بگويد : «مالك روز جزا» ، خداى بزرگ بِشْكوه مى فرمايد : گواهتان مى گيرم همان گونه كه [بنده ام] اعتراف كرد كه من ، مالك روز جزايم ، حسابش را روز محاسبه ، آسان مى كنم و از گناهانش در مى گذرم .

و چون بگويد : «تنها تو را مى پرستيم» ، خداى عز و جل مى فرمايد : بنده ام ، راست گفت . فقط مرا مى پرستد . گواهتان مى گيرم كه بر پرستش او چنان پاداشش دهم كه همه مخالفانش در پرستش من به او غبطه بخورند .

و چون بگويد : «و فقط از تو يارى مى خواهيم» ، خداوند عز و جل مى فرمايد : بنده ام، از من يارى خواست و به من ، پناه بُرد . گواهتان مى گيرم كه او را در كارش يارى كنم و در سختى ها به فريادش برسم و دستش را در پيشامدها بگيرم .

و چون بگويد : «ما را به راه راست ، هدايت كن» تا آخر سوره ، خداى عز و جل مى فرمايد : اين ، براى بنده ام هست كه هر چه بخواهد ، برايش هست . بى ترديد ، دعاى بنده ام را اجابت نمودم و آنچه آرزو داشت ، به او عطا كردم و از آنچه بيم داشت ، ايمنش كردم » .

به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد : اى امير مؤمنان ! به ما بگو : آيا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ، جزو سوره حمد است يا نه ؟

فرمود : «آرى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آن را مى خواند و آيه اى از آن مى شمرد و مى فرمود : سوره حمد ، سَبعُ المثانى (1) است » . .


1- .سوره فاتحه را از اين رو «سبع المثانى» ناميده اند كه جمَثانى به معناى «آيه» است وج اين سوره، شامل «هفت آيه» است و اين، يعنى «بسمله»، جزئى از آن است، و مثانى جبه معناى «دوتايى»ج به اعتبار تكرار آن در نمازهاى پنجگانه بر آن اطلاق شده است، يا آن را مثانى جبه معناى «ثنا»ج ناميده اند، به جهت اين كه شامل حمد و ثناى الهى است. م.

ص: 36

3325.امام على عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الحسن بن علي عن أبيه عن جدّه [الجواد] عليهم السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» ما تَفسيرُهُ ؟

فَقالَ : لَقَد حَدَّثَني أبي عَن جَدّي ، عَنِ الباقِرِ ، عَن زَينِ العابِدينَ، عَن أبيهِ عليهم السلام أنَّ رَجُلاً جاءَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» ما تَفسيرُهُ ؟

فَقالَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» هُوَ أن عَرَّفَ عِبادَهُ بَعضَ نِعَمِهِ جُمَلاً ، إذ لا يَقدِرونَ عَلى مَعرِفَةِ جَميعِها بِالتَّفصيلِ ، لِأَنَّها أكثَرُ مِن أن تُحصى أو تُعرَفَ ، فَقالَ لَهُم : قولوا :

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» عَلى ما أنعَمَ بِهِ عَلَينا «رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» ، وهُمُ الجَماعاتُ مِن كُلِّ مَخلوقٍ؛ مِنَ الجَماداتِ وَالحَيَواناتِ .

فَأَمَّا الحَيَواناتُ فَهُوَ يُقَلِّبُها في قُدرَتِهِ ، ويَغذوها مِن رِزقِهِ ، ويَحوطُها بِكَنَفِهِ ، ويُدَبِّرُ كُلّاً مِنها بِمَصلَحَتِهِ . وأمَّا الجَماداتُ فَهُوَ يُمسِكُها بِقُدرَتِهِ ، ويُمسِكُ المُتَّصِلَ مِنها أن يَتَهافَتَ (1) ، ويُمسِكُ المُتَهافِتَ مِنها أن يَتَلاصَقَ ، ويُمسِكُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ ، ويُمسِكُ الأَرضَ أن تَنخَسِفَ إلّا بِأَمرِهِ ، إنَّهُ بِعِبادِهِ لَرَؤوفٌ رَحيمٌ .

وقالَ عليه السلام : «رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» مالِكُهُم وخالِقُهُم وسائِقُ أرزاقِهِم إلَيهِم ، مِن حَيثُ يَعلَمونَ ومِن حَيثُ لا يَعلَمونَ ، وَالرِّزقُ مَقسومٌ ، وهُوَ يَأتِي ابنَ آدَمَ عَلى أيِّ سيرَةٍ سارَها مِنَ الدُّنيا ، لَيسَ تَقوى مُتَّقٍ بِزائِدِهِ ، ولا فُجورُ فاجِرٍ بِناقِصِهِ ، وبَينَهُ وبَينَهُ سِترٌ وهُوَ طالِبُهُ ، فَلَو أنَّ أحَدَكُم يَفِرُّ مِن رِزقِهِ لَطَلَبَهُ رِزقُهُ كَما يَطلُبُهُ المَوتُ .

فَقالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : قولوا : «الْحَمْدُ لِلَّهِ» عَلى ما أنعَمَ بِهِ عَلَينا وذَكَرَنا بِهِ مِن خَيرٍ في كُتُبِ الأَوَّلينَ قَبلَ أن نَكونَ ، فَفي هذا إيجابٌ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وعَلى شيعَتِهِم أن يَشكُروهُ بِما فَضَّلَهُم ، وذلِكَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لَمّا بَعَثَ اللّهُ عز و جلموسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام وَاصطَفاهُ نَجِيّا ، وفَلَقَ لَهُ البَحرَ ونَجّى بَني إسرائيلَ ، وأعطاهُ التَّوراةَ وَالأَلواحَ ، رَأى مَكانَهُ مِن رَبِّهِ عز و جل فَقالَ : يا رَبِّ لَقَد أكرَمتَني بِكَرامَةٍ لَم تُكرِم بِها أحَدا قَبلي !

فَقالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : يا موسى ! أما عَلِمتَ أنَّ مُحَمَّدا عِندي أفضَلُ مِن جَميعِ مَلائِكَتي وجَميعِ خَلقي ؟

قالَ موسى عليه السلام : يا رَبِّ ! فَإِن كانَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله أكرَمَ عِندَكَ مِن جَميعِ خَلقِكَ ، فَهَل في آلِ الأَنبِياءِ أكرَمُ مِن آلي ؟

قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : يا موسى ! أما عَلِمتَ أنَّ فَضلَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلى جَميعِ آلِ النَّبِيّينَ كَفَضلِ مُحَمَّدٍ عَلى جَميعِ المُرسَلينَ ؟

فَقالَ موسى : يا رَبِّ ! فَإِن كانَ آلُ مُحَمَّدٍ كَذلِكَ فَهَل في اُمَمِ الأَنبِياءِ أفضَلُ عِندَكَ مِن اُمَّتي ؛ ظَلَّلتَ عَلَيهِمُ الغَمامَ ، وأنزَلتَ عَلَيهِمُ المَنَّ وَالسَّلوى ، وفَلَقتَ لَهُمُ البَحرَ ؟

فَقالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : يا موسى ! أما عَلِمتَ أنَّ فَضلَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ عَلى جَميعِ الاُمَمِ كَفَضلِهِ عَلى جَميعِ خَلقي ؟

فَقالَ موسى عليه السلام : يا رَبِّ ! لَيتَني كُنتُ أراهُم !

فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : يا موسى ! إنَّكَ لَن تَراهُم ولَيسَ هذا أوانَ ظُهورِهِم ، ولكِن سَوفَ تَراهُم فِي الجَنّاتِ ؛ جَنّاتِ عَدنٍ وَالفِردَوسِ ، بِحَضرَةِ مُحَمَّدٍ في نَعيمِها يَتَقَلَّبونَ ، وفي خَيراتِها يَتَبَحبَحونَ (2) ، أفَتُحِبُّ أن اُسمِعَكَ كَلامَهُم ؟

فَقالَ : نَعَم إلهي !

قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : قُم بَينَ يَدَيَّ ، وَاشدُد مِئزَرَكَ قِيامَ العَبدِ الذَّليلِ بَينَ يَدَيِ المَلِكِ الجَليلِ .

فَفَعَلَ ذلِكَ موسى عليه السلام ، فَنادى رَبُّنا عز و جل : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ! فَأَجابوهُ كُلُّهُم وهُم في أصلابِ آبائِهِم وأرحامِ اُمَّهاتِهِم : لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ ، لَبَّيكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيكَ ، إنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ وَالمُلكَ لَكَ ، لا شَريكَ لَكَ .

قالَ : فَجَعَلَ اللّهُ عز و جل تِلكَ الإِجابَةَ شِعارَ الحاجِّ .

ثُمَّ نادى رَبُّنا عز و جل : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ! إنَّ قَضائي عَلَيكُم أنَّ رَحمَتي سَبَقَت غَضَبي ، وعَفوي قَبلَ عِقابي ، فَقَدِ استَجَبتُ لَكُم مِن قَبلِ أن تَدعوني ، وأعطَيتُكُم مِن قَبلِ أن تَسأَلوني ، مَن لَقِيَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، صادِقٌ في أقوالِهِ ، مُحِقٌّ في أفعالِهِ ، وأنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ أخوهُ ووَصِيُّهُ مِن بَعدِهِ ووَلِيُّهُ ، يُلتَزَمُ طاعَتُهُ كَما يُلتَزَمُ طاعَةُ مُحَمَّدٍ ، وأنَّ أولِياءَهُ المُصطَفَينَ الطّاهِرينَ المُطَهَّرينَ المُنبِئينَ بِعَجائِبِ آياتِ اللّهِ ودَلائِلِ حُجَجِ اللّهِ مِن بَعدِهِما أولِياؤُهُ ، أدخَلتُهُ جَنَّتي . . . .

قالَ عليه السلام : فَلَمّا بَعَثَ اللّهُ عز و جل نَبِيَّنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله قالَ : يا مُحَمَّدُ «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا» (3) اُمَّتَكَ بِهذِهِ الكَرامَةِ . ثُمَّ قالَ عز و جل لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله : قُل : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» عَلى مَا اختَصَّني بِهِ مِن هذِهِ الفَضيلَةِ ، وقالَ لِاُمَّتِهِ : قولوا أنتُم : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» عَلى مَا اختَصَّنا بِهِ مِن هذِهِ الفَضائِلِ . (4) .


1- .التَّهافُت : التساقُط قطعةً قطعةً (الصحاح : ج 1 ص 271 «هفت») .
2- .تَبَحبَحَ : تَمكَّنَ في الحُلولِ والمَقامِ (لسان العرب : ج 2 ص 407 «بحح») .
3- .القصص : 46 .
4- .عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 282 ح 30 ، علل الشرائع : ص 416 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 212 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 30 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 224 ح 2 .

ص: 37

3324.امام على عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از محمّد بن زياد و محمّد بن سيّار، از امام عسكرى ، از پدرش امام هادى ، از جدّش امام جواد عليهم السلام _: مردى نزد [پدرم امام] رضا عليه السلام آمد و به او گفت : اى فرزند پيامبر خدا! اين سخن خداوند عز و جل را كه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ؛ ستايش ، ويژه پروردگار جهانيان است» ، برايم تفسير كن .

فرمود : «پدرم ، از جدّش ، از باقر ، از زين العابدين ، از پدرش [امام حسين عليهم السلام ]نقل كرد كه: مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و همين سؤال را كرد .

ايشان فرمود : « «ستايش ، ويژه خداست» ؛ يعنى آن كه خداوند ، برخى از نعمت هايش را به اجمال به بندگانش معرّفى نمود ؛ زيرا بندگان ، توانايىِ شناخت همه آنها را به تفصيل ندارند ، چون بيشتر از آن اند كه به شمار در آيند و يا شناخته شوند . پس به بندگانش فرمود ، بگوييد : «ستايش ، ويژه خداست» ، به جهت نعمت هايى كه بر ما بخشيده است ؛ «پروردگارِ جهانيان» كه همه گونه هاى مخلوقات ، از جمادات و حيوانات را در بر مى گيرد .

امّا حيوانات را در قبضه قدرت خويش مى چرخانَد و از روزى خويش به آنها مى خورانَد ، در سايه حمايتش حفظ كرده، هر يك را به مصلحت خويش، تدبير مى كند .

و امّا جمادات را با قدرت خويش ، نگاه مى دارد و مانع گسستگى جمادات به هم پيوسته و نيز به هم چسبيدن گسسته ها مى شود و آسمان را از افتادن بر زمين ، جز به اذن خويش ، نگاه مى دارد ، و زمين را از فرو رفتن در خود، جز به فرمان خويش، نگاه مى دارد، كه او با بندگانش رئوف و مهربان است» .

همچنين فرمود : « «پروردگارِ جهانيان» ، يعنى مالك و خالق جهانيان و سوق دهنده روزى هايشان به سوى ايشان است، از جايى كه مى دانند و از جايى كه نمى دانند و روزى ، قسمت شده است و بدون توجّه به كردار انسان ، مى آيد . نه پرواى پرهيزگار ، آن را افزون مى كند ، نه فسق و فجور فاجر ، آن را كاهش مى دهد. ميان روزى و صاحب روزى، پرده اى است كه به دنبال او مى رود. اگر هر يك از شما از روزى اش بگريزد ، باز، او را مى جويد، همان گونه كه مرگ، او را مى جويد .

خداوند بزرگ بِشْكوه مى فرمايد : بگوييد : «ستايش ، ويژه خداست» ، به جهت نعمت هايى كه به ما بخشيده و ما را پيش از پيدايى مان ، در كتاب هاى نخستين ، به نيكى ياد كرده است . بنا بر اين ، بر محمّد صلى الله عليه و آله و خاندان و پيروان خاندانش لازم است كه خدا را بر فضيلتى كه به ايشان بخشيده ، سپاس بگزارند و اين ، همان گفته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود : چون خداوند عز و جل ، موسى بن عمران عليه السلام را بر انگيخت و با او راز گفت و دريا را برايش شكافت و بنى اسرائيل را نجات داد و تورات و الواح را به او عطا نمود ، جايگاهش را نزد خداى عز و جل ديد و گفت : پروردگارا! مرا با كرامتى بزرگ داشتى كه هيچ كس را پيش از من ، بدان بزرگ نداشتى .

خداى بزرگ بِشْكوه فرمود : اى موسى ! آيا نمى دانى كه محمّد ، نزد من از همه فرشتگان و همه مخلوقاتم برتر است ؟ .

موسى عليه السلام گفت : پروردگارا ! اگر محمّد صلى الله عليه و آله نزد تو از همه آفريدگانت برتر است ، آيا در ميان خاندان پيامبران ، كريم تر از خاندان من هست ؟

خداى بزرگ بِشْكوه فرمود : اى موسى ! آيا نمى دانى كه برترىِ خاندان محمّد بر همه خاندان هاى پيامبران ، مانند برترى محمّد بر همه فرستادگان است ؟ .

موسى عليه السلام گفت : پروردگارا ! اگر خاندان محمّد چنين اند ، آيا در ميان امّت هاى پيامبران ، امّت من نزد تو برتر از همه نيست ؟ ابر را برايشان سايه كردى و ترنگبين (1) وبِلدرچين برايشان فرو فرستادى و دريا را برايشان شكافتى .

خداى بزرگ بِشْكوه فرمود : اى موسى ! آيا نمى دانى كه برترى امّت محمّد بر همه امّت ها ، مانند برترى خود او بر همه آفريدگانم است ؟ .

موسى عليه السلام گفت : پروردگارا ! كاش آنها را مى ديدم .

پس خداى عز و جل به او وحى كرد : اى موسى ! آنها را هرگز نخواهى ديد و اكنون، هنگام پيدايىِ آنان نيست ؛ امّا به زودى آنها را در بهشت ها ، باغ هاى عَدْن و فردوس و در حضور محمّد مى بينى كه در نعمت هاى بهشت مى چرخند و در نيكى هايشان خوش اند . آيا دوست دارى كه سخن آنان را به تو بشنوانَم؟ .

گفت : آرى ، اى خداى من !

خداى بزرگ بِشْكوه فرمود : در پيشگاه من ، بِايست و مانند بنده اى ذليل در برابر فرمان روايى جليل ، كمر به ميان ببند .

پس موسى عليه السلام چنين كرد و پروردگار ما عز و جل ندا داد : اى امّت محمّد ! .

همه آنان كه در پشتِ پدرانشان و رَحِم هاى مادرانشان بودند ، پاسخ گفتند : «بله! خداوندا، بله! بله! تو شريكى ندارى. بله! ستايش، از آنِ توست، و نعمت و سلطنت براى تو! تو شريكى ندارى». (2) خداوند عز و جل نيز اين پاسخ را شعار حج گزاران، قرار داد .

سپس پروردگار ما عز و جل ندا داد : اى امّت محمّد ! حكم من بر شما اين است كه رحمتم ، از خشمم پيشى گرفته است و عفوم ، قبل از كيفرم است . من پيش از آن كه مرا بخوانيد ، شما را اجابت مى گويم و پيش از آن كه از من بخواهيد ، به شما عطا مى كنم . هر كس از شما كه مرا با شهادتين (گواهى به توحيد و رسالت محمّد صلى الله عليه و آله ) و راستىِ گفتار و درستىِ رفتار ديدار كند و گواهى دهد كه على بن ابى طالب ، برادر و وصىّ پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و ولىّ اوست و به فرمانش ملتزم باشد ، همان گونه كه به فرمان محمّد، ملتزم است و اولياى برگزيده پاك و پاكيزه اش را اولياى خود گيرد ؛ كسانى كه از شگفتى هاى آيات الهى خبر مى دهند و نشانه هاى حجّت خدا پس از آن دو (محمّد و على) هستند ، به بهشتش در مى آورم ... » .

[همچنين امام حسين عليه السلام ] مى فرمايد : «چون خداى عز و جل ، پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله را بر انگيخت ، فرمود : اى محمّد! «تو در كنار [كوه] طور نبودى كه ما» امّتت را به اين گونه بابركت «ندا داديم» .

سپس ، خدا به محمّد صلى الله عليه و آله فرمود : بگو : «ستايش ، ويژه پروردگار جهانيان است» ، بر اين فضيلت ويژه كه به من ارزانى داشت ؛ و پيامبر صلى الله عليه و آله به امّتش فرمود : شما هم بگوييد : «ستايش ، ويژه پروردگار جهانيان است» به اين جهت كه اين فضيلت ها را به ما اختصاص داده است » . .


1- .ترنگبين : شيرابه هاى گياه خارشتر كه شيرين و مُليّن است .
2- .اين ، همان ذكر حاجيان به هنگام احرام است و معنايش نوعى اعلانِ آمادگى براى اجراى فرمان خدا و حمد و نعمت را ويژه خدا دانستن و يكتايى او را به زبان آوردن است .

ص: 38

. .

ص: 39

. .

ص: 40

. .

ص: 41

. .

ص: 42

ب _ قَولُهُ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم ...» 3322.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في قَولِ اللّهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ فَسَوَّل_هُنَّ سَبْعَ سَمَ_وَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» (1) قالَ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا» لِتَعتَبِروا ولِتَتَوَصَّلوا بِهِ إلى رِضوانِهِ وتَتَوَقَّوا بِهِ مِن عَذابِ نيرانِهِ ، «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ» أخَذَ في خَلقِها وإتقانِها ، «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَ_وَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» ولِعِلمِهِ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِمَ المَصالِحَ ، فَخَلَقَ لَكُم كُلَّ ما فِي الأَرضِ لِمَصالِحِكُم يا بَني آدَمَ . (2) .


1- .. البقرة : 29 .
2- .عيون أخبار الرضا7 : ج2 ص 12 ح 29 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار (صيّاد) عن الإمام العسكري عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 3 ص 40 ح 14 وراجع : التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 215 ح 99 .

ص: 43

ب _ آيه «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم ...»

3324.عنه عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: امير مؤمنان عليه السلام ، در باره گفته خداوند عز و جل كه : «اوست كه همه آنچه را كه در زمين است ، براى شما آفريد ، سپس به آسمان پرداخت و آنها را به [شكل] هفت آسمان ، ترتيب داد ، و او به همه چيز ، داناست» ، فرمود : « «اوست كه همه موجودات زمين را براى شما آفريد» تا عبرت گيريد و با آن به رضوانش برسيد و از عذاب دوزخش محفوظ بمانيد . «سپس به آسمان پرداخت» و به آفرينش و استوار كردن آنها آغازيد «و آنها را به [شكل ]هفت آسمان ، ترتيب داد ، و او به همه چيز ، داناست» و به دليل همين دانايى به همه چيز ، مصلحت ها را مى داند و تمام موجودات زمين را براى مصلحت شما فرزندان آدم ، آفريده است» . .

ص: 44

ج _ قَولُهُ : «هَلْ جَزَآءُ الْاءِحْسَ_نِ إِلَا الْاءِحْسَ_نُ» 3322.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «هَلْ جَزَآءُ الْاءِحْسَ_نِ إِلَا الْاءِحْسَ_نُ» (1) _: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هَل جَزاءُ مَن أنعَمتُ عَلَيهِ بِالتَّوحيدِ إلَا الجَنَّةُ ؟ (2)د _ قَولُهُ : «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» 3320.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :المحاسن عن عمرو بن أبي نصر :حَدَّثَني رَجُلٌ مِن أهلِ البَصرَةِ قالَ : رَأَيتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام وعَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَيَطوفانِ بِالبَيتِ ، فَسَأَلتُ ابنَ عُمَرَ فَقُلتُ : قَولُ اللّهِ : «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (3) ؟

قالَ : أمَرَهُ أن يُحَدِّثَ بِما أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ .

ثُمَّ إنّي قُلتُ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : قَولُ اللّهِ : «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» ؟

قالَ : أمَرَهُ أن يُحَدِّثَ بِما أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ مِن دينِهِ . (4) .


1- .الرحمن : 60 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 569 ح 1177 عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد بن عليّ بن الحسين عن الإمام الرضا عن آبائه: و ص 429 ح 960 ، التوحيد : ص 28 ح 29 ، الأمالي للصدوق : ص 470 ح 628 والثلاثة الأخيرة عن موسى بن إسماعيل بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه: بزيادة «إنّ اللّه عز و جلقال» بعد «رسول اللّه 9» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 3 ح 2 .
3- .الضحى : 11 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 344 ح 712 ، تحف العقول : ص 246 وفيه ذيله من «ثمّ إنّي» ، من دون إسنادٍ إلى الراوي نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 53 ح 9 .

ص: 45

ج _ آيه «هَلْ جَزَآءُ الْاءِحْسَ_نِ إِلَا الْاءِحْسَ_نُ»

3318.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام ، در باره گفته خداى عز و جل : «آيا پاداش نيكى ، جز نيكى است؟» _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا پاداش كسى كه نعمت توحيد را به او داده ام ، جز بهشت است ؟» .

د _ آيه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»

3320.عنه صلى الله عليه و آله :المَحاسن_ به نقل از عمرو بن ابى نصر _: مردى بصرى برايم گفت : حسين بن على عليه السلام و عبد اللّه بن عمر را ديدم كه گِرد خانه خدا، طواف مى كنند . از ابن عمر ، تفسير آيه «و امّا از نعمت پروردگارت سخن بگو» را پرسيدم .

گفت : فرمان داده است تا نعمت هايى را كه خدا به انسان داده ، باز گويد .

سپس ، همين سؤال را با حسين بن على عليه السلام در ميان نهادم . فرمود : «فرمان داده است تا نعمت هايى را كه خدا در امر دينش به او ارزانى داشته است ، باز گويد» . .

ص: 46

ه _ قَولُهُ : «وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» 3318.عنه صلى الله عليه و آله :المعجم الأوسط عن زيد بن أسلم عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» (1) _: الشّاهِدُ : جَدّي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالمَشهودُ : يَومُ القِيامَةِ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّ_آ أَرْسَلْنَ_كَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا» (2) ، ثُمَّ تَلا : «ذَ لِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَ لِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ» (3) . (4)2 / 13فَضلُ حَمَلَةِ الحَديثِ3315.شواهد التنزيل ( _ به نقل از حذيفة بن اسيد _ ) عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن حَفِظَ مِن اُمَّتي أربَعينَ حَديثا يَنتَفِعونَ بِها ، بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ فَقيها عالِما . (5)3317.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الخصال بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصى إلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وكانَ فيما أوصى بِهِ أن قالَ لَهُ : يا عَلِيُّ ، مَن حَفِظَ مِن اُمَّتي أربَعينَ حَديثا يَطلُبُ بِذلِكَ وَجهَ اللّهِ عز و جل وَالدّارَ الآخِرَةَ ، حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقا .

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّه ! أخبِرني ما هذِهِ الأَحاديثُ ؟

فَقالَ : أن تُؤمِنَ بِاللّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وتَعبُدَهُ ولا تَعبُدَ غَيرَهُ ، وتُقيمَ الصَّلاةَ بِوُضوءٍ سابِغٍ في مَواقيتِها ولا تُؤَخِّرَها ؛ فَإِنَّ في تَأخيرِها مِن غَيرِ عِلَّةٍ غَضَبَ اللّهِ عز و جل ، وتُؤَدِّيَ الزَّكاةَ ، وتَصومَ شَهرَ رَمَضانَ ، وتَحُجَّ البَيتَ إذا كانَ لَكَ مالٌ وكُنتَ مُستَطيعا .

وألّا تَعُقَّ وَالِدَيكَ ، ولا تَأكُلَ مالَ اليَتيمِ ظُلما ، ولا تَأكُلَ الرِّبا ، ولا تَشرَبَ الخَمرَ ولا شَيئا مِنَ الأَشرِبَةِ المُسكِرَةِ ، ولا تَزنِيَ ، ولا تَلوطَ ، ولا تَمشِيَ بِالنَّميمَةِ (6) ، ولا تَحلِفَ بِاللّهِ كاذِبا ، ولا تَسرِقَ ، ولا تَشهَدَ شَهادَةَ الزّورِ لِأَحَدٍ قَريبا كانَ أو بَعيدا ، وأن تَقبَلَ الحَقَّ مِمَّن جاءَ بِهِ صَغيرا كانَ أو كَبيرا ، وألّا تَركَنَ إلى ظالِمٍ وإن كانَ حَميما قَريبا ، وألّا تَعمَلَ بِالهَوى ، ولا تَقذِفَ المُحصَنَةَ ، ولا تُرائِيَ ؛ فَإِنَّ أيسَرَ الرِّياءِ شِركٌ بِاللّهِ عز و جل .

وألّا تَقولَ لِقَصيرٍ : يا قَصيرُ ، ولا لِطَويلٍ : يا طَويلُ ؛ تُريدُ بِذلِكَ عَيبَهُ ، وألّا تَسخَرَ مِن أحَدٍ مِن خَلقِ اللّهِ ، وأن تَصبِرَ عَلَى البَلاءِ وَالمُصيبَةِ ، وأن تَشكُرَ نِعَمَ اللّهِ الَّتي أنعَمَ بِها عَلَيكَ ، وألّا تَأمَنَ عِقابَ اللّهِ عَلى ذَنبٍ تُصيبُهُ ، وألّا تَقنَطَ (7) مِن رَحمَةِ اللّهِ ، وأن تَتوبَ إلَى اللّهِ عز و جل مِن ذُنوبِكَ ؛ فَإِنَّ التّائِبَ مِن ذُنوبِهِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ ، وألّا تُصِرَّ عَلَى الذُّنوبِ مَعَ الاِستِغفارِ فَتَكونَ كَالمُستَهزِئِ بِاللّهِ وآياتِهِ ورُسُلِهِ .

وأن تَعلَمَ أنَّ ما أصابَكَ لَم يَكُن لِيُخطِئَكَ ، وأنَّ ما أخطَأَكَ لَم يَكُ لِيُصيبَكَ ، وألّا تَطلُبَ سَخَطَ الخالِقِ بِرِضَى المَخلوقِ ، وألّا تُؤثِرَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ ؛ لِأَنَّ الدُّنيا فانِيَةٌ وَالآخِرَةَ الباقِيَةُ ، وألّا تَبخَلَ عَلى إخوانِكَ بِما تَقدِرُ عَلَيهِ ، وأن تَكونَ سَريرَتُكَ كَعَلانِيَتِكَ ، وألّا تَكونَ عَلانِيَتُكَ حَسَنَةً وسَريرَتُكَ قَبيحَةً ، فَإِن فَعَلتَ ذلِكَ كُنتَ مِنَ المُنافِقينَ .

وألّا تَكذِبَ ، وألّا تُخالِطَ الكَذّابينَ ، وألّا تَغضَبَ إذا سَمِعتَ حَقّا ، وأن تُؤَدِّبَ نَفسَكَ وأهلَكَ ووُلدَكَ وجيرانَكَ عَلى حَسَبِ الطّاقَةِ ، وأن تَعمَلَ بِما عَلِمتَ ، ولا تُعامِلَنَّ أحَدا مِن خَلقِ اللّهِ عز و جل إلّا بِالحَقِّ ، وأن تَكونَ سَهلاً لِلقَريبِ وَالبَعيدِ ، وألّا تَكونَ جَبّارا عَنيدا ، وأن تُكثِرَ مِنَ التَّسبيحِ وَالتَّهليلِ وَالدُّعاءِ وذِكرِ المَوتِ وما بَعدَهُ مِنَ القِيامَةِ وَالجَنَّةِ وَالنّارِ ، وأن تُكثِرَ مِن قِراءَةِ القُرآنِ وتَعمَلَ بِما فيهِ .

وأن تَستَغنِمَ البِرَّ وَالكَرامَةَ بِالمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ ، وأن تَنظُرَ إلى كُلِّ ما لا تَرضى فِعلَهُ لِنَفسِكَ فَلا تَفعَلَهُ بِأَحَدٍ مِنَ المُؤمِنينَ ، ولا تَمَلَّ مِن فِعلِ الخَيرِ ، وألّا تُثَقِّلَ عَلى أحَدٍ ، وألّا تَمُنَّ عَلى أحَدٍ إذا أنعَمتَ عَلَيهِ ، وأن تَكونَ الدُّنيا عِندَك سِجنا حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ جَنَّةً .

فَهذِهِ أربَعونَ حَديثا ، مَنِ استَقامَ عَلَيها وحَفِظَها عَنّي مِن اُمَّتي دَخَلَ الجَنَّةَ بِرَحمَةِ اللّهِ ، وكانَ مِن أفضَلِ النّاسِ وأحَبِّهِم إلَى اللّهِ عز و جل بَعدَ النَّبِيّينَ وَالوَصِيّينَ ، وحَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقا . (8) .


1- .البروج : 3 .
2- .الأحزاب : 45 .
3- .هود : 103 .
4- .المعجم الأوسط : ج 9 ص 182 ح 9482 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 131 ، وفي تفسير مجمع البيان : ج 10 ص 708 عن الإمام الحسن عليه السلام وليس فيه ذيله من «ثمّ تلا» .
5- .عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 37 ح 99 ، صحيفة الإمام الرضا7 : ص 226 ح 114 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 2 ص 156 ح 8 .
6- .النَّمِيمَةُ : هي نقل الحديث من قوم إلى قوم على جهة الإفساد والشرّ (النهاية : ج 5 ص 120 «نمم») .
7- .القُنوط : هو أشدّ اليأس من الشيء (النهاية : ج 4 ص 113 «قنط») .
8- .الخصال : ص 543 ح 19 عن إسماعيل بن الفضل الهاشمي ، وإسماعيل بن أبي زياد جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 2 ص 154 ح 7 .

ص: 47

ه _ آيه «وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ»

3315.شواهد التنزيل عن حذيفة بن أسيد :المعجم الأوسط_ به نقل از زيد بن اَسلَم _: حسين بن على عليه السلام ، درباره سخن خداى متعال : «وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» ، فرمود: شاهد ، جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و مشهود ، روز قيامت» .

آن گاه، اين آيه را تلاوت كرد : «ما تو را شاهد و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم» .

سپس [اين آيه را] تلاوت كرد : «آن روزى است كه مردم براى آن گِرد مى آيند و آن ، روز مشهود است» » .

2 / 13ارزش حاملان حديث

3312.امام باقر عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كسى از امّتم كه چهل حديث سودمند براى امّت حفظ كند ، خداوند ، روز قيامت ، او را دين شناس و دانشمند بر مى انگيزد» .3311.امام باقر عليه السلام :الخصال_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به امير مؤمنان على عليه السلام سفارش كرد و از جمله فرمود : «اى على! هر كس از امّتم كه چهل حديث را براى خدا و سراى آخرت حفظ كند، خداوند ، روز قيامت ، او را با پيامبران، صدّيقان (راستگويان) و شهيدان و شايستگان _ كه بهترين همراهان اند _ ، محشور مى كند» .

على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! به من بگو اين احاديث، چه هستند؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين كه به خداى يگانه بى انباز ، ايمان بياورى و تنها او ، نه كس ديگرى را بپرستى و نماز را با وضويى كامل و در وقت خود و بدون تأخير ، به جا آورى كه در تأخير آن و [بيرون وقت خواندن] بدون علّت، خشم خداى عز و جل است، [و اين كه] زكات را بپردازى و ماه رمضان را روزه بگيرى و چون مالى داشتى و مستطيع بودى، حج بگزارى .

پدر و مادرت را نافرمانى نكنى ، مال يتيم را به ستم نخورى ، رِبا نخورى و شراب و هيچ يك از نوشيدنى هاى مست كننده را ننوشى، زنا و لواط و سخن چينى نكنى و به خدا ، سوگندِ دروغ مخورى، دزدى مكنى، گواهى دروغ براى هيچ كس، نزديك يا دور ، ندهى و حق را از هر كس كه آن را آورد، كوچك باشد يا بزرگ ، بپذيرى و به ستمكار ، تكيه مكنى، هر چند دوست صميمى و نزديك باشد ، و به هوسَت عمل نكنى و به زن عفيف ، تهمت نزنى و ريا نكنى كه كمترين ريا، شرك به خداى عز و جل است .

افراد كوتاه و بلند را به زبان عيب ، كوتاه و بلند نخوانى و هيچ يك از آفريدگان خدا را مسخره نكنى و بر بلا و مصيبت ، شكيب ورزى و خداوند را براى نعمت هايى كه به تو داده، سپاس بگزارى و خود را از كيفر خدا بر گناهى كه مى كنى ، ايمن مپندارى و از رحمت خدا ، نااميد نشوى و از گناهانت به سوى خداى عز و جل باز گردى _ كه بازگردنده از گناهانش ، مانند كسى است كه گناهى ندارد _ و در كنار استغفار، بر گناهانت اصرار نورزى كه همچون ريشخند كنندگان خدا و آيات الهى و پيامبرانش مى شوى.

و اين را بدانى كه آنچه به تو رسيده ، حتما و بدون خطا، رسيده است و آنچه [به ظاهر] خطا مى نمايد، نبايد به تو مى رسيده است. با رضايت آفريده، نارضايىِ آفريدگار را به دست نياورى و دنيا را بر آخرت ، مقدّم ندارى ، كه دنيا ، فانى و آخرت ، باقى است. بر برادرانت از آنچه در توان دارى ، بخل نورزى و درونت ، مانند برونت باشد ، نه اين كه ظاهرت، زيبا و باطنت ، زشت باشد ، كه اگر چنين كنى، از منافقان خواهى بود.

و اين كه دروغ نگويى و با دروغگويان ، در نياميزى و چون سخن حقّى را شنيدى، خشم مگيرى. خود، خانواده، فرزندان و همسايگانت را به اندازه توانت ، ادب بياموزى و به علمت، عمل كنى. با هيچ يك از خلق خدا ، جز به حق ، رفتار نكنى و در برابر نزديك و دور ، نرم باشى ، نه زورگو و سرسخت. تسبيح و تهليل و دعا، فراوان بگويى و بسيار به ياد مرگ و پس از آن ، از قيامت تا بهشت و دوزخ باشى ، و بسيار قرآن بخوانى و به آن ، عمل كنى .

نيكى به مردان و زنان مؤمن و گراميداشتِ آنان را غنيمت بدانى. بنگر هر چه را براى خود نمى پسندى ، با هيچ يك از مؤمنان مكنى و از كار خير ، ملول مشوى. سربارِ هيچ كس مباشى و چون به كسى نعمتى بخشيدى ، بر او منّت مگذارى و دنيا نزد تو ، زندانى باشد كه از آن به سوى بهشت مى روى.

اين ، چهل حديث است كه هر كس از امّتم بر آن پايدارى ورزد و آنها را حفظ كند، به رحمت الهى وارد بهشت مى شود و پس از پيامبران و اوصيا، بافضيلت ترين و محبوب ترينِ مردم در نزد خداى عز و جل است و خدا ، او را روز قيامت با پيامبران، صدّيقان (راستگويان) ، شهيدان و شايستگان _ كه بهترين همراهان اند _ ، محشور مى كند» . .

ص: 48

. .

ص: 49

. .

ص: 50

2 / 14تَعليمُ الحِكمَةِ للأَولادَ3312.عنه عليه السلام :معاني الأخبار عن شريح بن هانئ :سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ابنَهُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : يا بُنَيَّ! مَا العَقلُ ؟

قالَ : حِفظُ قَلبِكَ مَا استَودَعتَهُ .

قالَ : فَمَا الحَزمُ ؟

قالَ : أن تَنتَظِرَ فُرصَتَكَ ، وتُعاجِلَ ما أمكَنَكَ .

قالَ : فَمَا المَجدُ ؟

قالَ : حَملُ المَغارِمِ (1) ، وَابتِناءُ المَكارِمِ .

قالَ : فَمَا السَّماحَةُ ؟

قالَ : إجابَةُ السّائِلِ ، وبَذلُ النّائِلِ .

قالَ : فَمَا الشُحُّ ؟

قالَ : أن تَرَى القَليلَ سَرَفا ، وما أنفَقتَ تَلَفا .

قالَ : فَمَا الرِّقَّةُ (2) ؟

قالَ : طَلَبُ اليَسيرِ ومَنعُ الحَقيرِ .

قالَ : فَمَا الكُلفَةُ ؟

قالَ : التَّمَسُّكُ بِمَن لا يُؤمِنُكَ ، وَالنَّظَرُ فيما لا يَعنيكَ .

قالَ : فَمَا الجَهلُ ؟

قالَ : سُرعَةُ الوُثوبِ عَلَى الفُرصَةِ قَبلَ الاِستِمكانِ مِنها ، وَالاِمتِناعُ عَنِ الجَوابِ ، ونِعمَ العَونُ الصَّمتُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وإن كُنتَ فَصيحا .

ثُمّ أقبَلَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ عَلَى الحُسَينِ ابنِهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ :

يا بُنَيَّ ! مَا السُّؤدَدُ ؟

قالَ : اِصطِناعُ (3) العَشيرَةِ ، وَاحتِمالُ الجَريرَةِ (4) .

قالَ : فَمَا الغِنى ؟

قالَ : قِلَّةُ أمانِيِّكَ ، وَالرِّضى بِما يَكفيكَ .

قالَ : فَمَا الفَقرُ ؟

قالَ : الطَّمَعُ ، وشِدَّةُ القُنوطِ .

قالَ : فَمَا اللُّؤمُ ؟

قالَ : إحرازُ المَرءِ نَفسَهُ ، وإسلامُهُ عِرسَهُ .

قالَ : فَمَا الخُرقُ ؟

قالَ : مُعاداتُكَ أميرَكَ ، ومَن يَقدِرُ عَلى ضَرِّكَ ونَفعِكَ .

ثُمَّ التَفَتَ إلَى الحارِثِ الأَعوَرِ فَقالَ : يا حارِثُ ! عَلِّموا هذِهِ الحِكَمَ أولادَكُم ، فَإِنَّها زِيادَةٌ فِي العَقلِ وَالحَزمِ وَالرَّأيِ . (5) .


1- .المَغْرَمُ : ما يلزم به الإنسان من غرامة ، أو يصاب به في ماله من خسارة وما يلحق به من المظالم (مجمع البحرين : ج 2 ص 1317 «غرم») .
2- .في بحار الأنوار : «فما السرقة» .
3- .الاصطناع : افتعالٌ من الصنيعة ؛ وهي العطيّة والكرامة والإحسان (النهاية : ج 3 ص 56 «صنع») .
4- .الجَرِيْرَةُ : الجناية والذنب (النهاية : ج 1 ص 258 «جرر») .
5- .. معاني الأخبار : ص 401 ح 62 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 194 ح 14 .

ص: 51

2 / 14آموختن حكمت به فرزندان

3309.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :معانى الأخبار_ به نقل از شُرَيح بن هانى _: امير مؤمنان عليه السلام از فرزندش حسن عليه السلام پرسيد: «عقل به چه معناست ؟» .

حسن عليه السلام گفت : اين كه دلت ، آنچه را به آن سپردى ، نگه دارد .

پرسيد : «دورانديشى چيست ؟» .

پاسخ داد : منتظر فرصت باشى و به محض امكان داشتن ، عمل كنى .

پرسيد : «بزرگوارى، يعنى چه ؟» .

پاسخ داد : تحمّل خسارت ها و بنيان نهادن بزرگى ها .

پرسيد : «بزرگى چيست ؟» .

گفت : اجابتِ درخواست كننده و بخشيدن آنچه رسيده است .

پرسيد : «بخل شديد (شُحّ) ، يعنى چه ؟» .

پاسخ داد : [اين كه] كم را هم اسراف ببينى و انفاق را تلف .

پرسيد : «رِقّت (/ سرقت) ، به چه معناست ؟» .

پاسخ داد : پيجويىِ اندك و منع از چيزِ كم .

پرسيد : «تكلُّف (به زحمت ، چيزى را عهده دار شدن) ، يعنى چه ؟» .

گفت : اعتماد به كسى كه تو را ايمن نمى كند و توجّه به آنچه به كارَت نمى آيد .

پرسيد : «نابخردى (جهل)، چه معنايى دارد ؟» .

پاسخ داد : به شتابْ جَستن براى استفاده از فرصت ، پيش از فراهم كردن امكانات و خودددارى از پاسخ دهى ؛ و در بسيارى از جاها ، بهترين ياور ، سكوت است ، هر چند سخنور باشى .

سپس امام على _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، رو به فرزند ديگرش حسين عليه السلام كرد و به او فرمود :

«پسر عزيزم ! سروَرى ، يعنى چه ؟» .

پاسخ داد : احسان به خويشان و تحمّل گناه ديگران .

پرسيد : «بى نيازى، به چه معناست ؟» .

پاسخ داد : كمىِ آرزوهايت و خشنودى به آنچه كفايتت مى كند .

پرسيد : «نادارى (فقر)، يعنى چه ؟» .

پاسخ داد : طمع داشتن [به ديگران] و نااميدى شديد .

پرسيد : «پَستى ، يعنى چه ؟» .

پاسخ داد : اين كه انسان ، خودش را حفظ كند و عائله اش را وا سپارد .

پرسيد : «درشتى، يعنى چه ؟» .

پاسخ داد : دشمنى كردن با فرمان روايت ، و نيز با كسى كه بر زيان و سود رساندن به تو تواناست .

سپس امام على عليه السلام به حارث اَعوَر، رو كرد و گفت : اى حارث ! اين حكمت ها را به فرزندانتان بياموزيد ، كه [مايه] فزونى در عقل و دورانديشى و نظر [درست داشتن] است» . .

ص: 52

. .

ص: 53

. .

ص: 54

. .

ص: 55

. .

ص: 56

الفَصلُ الثّالِثُ : اليقين3307.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ درباره امام على عليه السلام _ ) بغية الطلب في تاريخ حلب عن محمّد بن مسعر اليربوعيّ :قالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : كَم بَينَ الإِيمانِ وَاليَقينِ ؟

قالَ : أربَعُ أصابِعَ .

قالَ : بَيِّن .

قالَ : اليَقينُ ما رَأَتهُ عَينُكَ ، وَالإِيمانُ ما سَمِعَت اُذُنُكَ وصَدَّقَت بِهِ .

قالَ : أشهَدُ أنَّكَ مِمَّن أنتَ مِنهُ ، ذُرِّيَّةٌ بَعضُها مِن بَعضٍ . (1)(2)3310.عنه صلى الله عليه و آله :كفاية الأثر عن يحيى بن يَعمُر :كُنتُ عِندَ الحُسَينِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِنَ العَرَبِ مُتَلَثِّما أسمَرُ شَديدُ السُّمرَةِ ، فَسَلَّمَ ورَدَّ الحُسَينُ عَلَيهِ السَّلامَ .

فَقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ مَسأَلَةٌ .

قالَ : هاتِ .

قالَ : كَم بَينَ الإِيمانِ وَاليَقينِ ؟

قالَ : أربَعُ أصابِعَ .

قالَ : كَيفَ ؟

قالَ : الإِيمانُ ما سَمِعناهُ ، وَاليَقينُ ما رَأَيناهُ ، وبَينَ السَّمعِ وَالبَصَرِ أربَعُ أصابِعَ .

قالَ : فَكَم بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ؟

قالَ : دَعوَةٌ مُستَجابَةٌ .

قالَ : فَكَم بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ؟

قالَ : مَسيرَةُ يَومٍ لِلشَّمسِ . (3) .


1- .بغية الطلب في تاريخ حلب : ج 6 ص 2589 ، وفي ذخائر العقبى : ص 238 «قال عليّ عليه السلام للحسن بن عليّ عليه السلام» .
2- .تلميح إلي الآية 34 من سورة آل عمران
3- .كفاية الأثر : ص 232 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 384 ح 5 ، وفي الاحتجاج : ج 2 ص 15 ح 149 والمناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 13 عن الإمام الحسن عليه السلام وكلاهما نحوه .

ص: 57

فصل سوم : يقين

3308.الأمالي للصدوق عن أبي اُمامة :بغية الطلب فى تاريخ حلب_ به نقل از محمّد بن مِسعَر يَربوعى _: على بن ابى طالب عليه السلام به [فرزندش ]حسين بن على عليه السلام فرمود : «ميان ايمان و يقين ، چه قدر فاصله است؟» .

گفت : چهار انگشت.

فرمود : «توضيح بده» .

گفت : يقين ، آن است كه چشمت ديده است و ايمان ، آن است كه گوشَت شنيده و تصديقش كرده است.

على عليه السلام فرمود : «گواهى مى دهم كه تو ، از همان كسى هستى كه از اويى (از فاطمه عليهاالسلامو پيامبر صلى الله عليه و آله ) ؛ نسلى كه برخى از آنها، از برخى ديگرند» . (1)3307.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في عَلِيٍّ عليه السلام _ ) كفاية الأثر_ به نقل از يحيى بن يَعمُر _: نزد امام حسين عليه السلام بودم كه عربى بسيار گندمگون ، در حالى كه روى خود را پوشانده بود ، بر او در آمد و سلام داد و حسين عليه السلام هم پاسخش را داد.

او پرسيد : اى فرزند پيامبر خدا! سؤالى دارم.

فرمود : «بگو» .

گفت : ميان ايمان و يقين ، چه قدر فاصله است؟

فرمود : «چهار انگشت» .

گفت : چگونه؟

فرمود : «ايمان ، چيزى است كه شنيده ايم و يقين ، چيزى است كه ديده ايم و ميان گوش و چشم ، چهار انگشتْ فاصله است» .

گفت : ميان آسمان و زمين ، چه قدر راه است؟

فرمود : «دعايى كه مستجاب شود» .

گفت : ميان مشرق و مغرب ، چه قدر راه است؟

فرمود : «راه يك روزِ خورشيد» . .


1- .اشاره است به آيه 34 از سوره آل عمران.

ص: 58

. .

ص: 59

. .

ص: 60

البابُ الثّاني : الحكم العقائديّةالفَصلُ الأَوَّلُ : معرفة اللّه عزَّ و جلَّ1 / 1رَأسُ العِلمِ3302.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جامع الأخبار بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : ما رَأسُ العِلمِ ؟

قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ .

قالَ : وما حَقُّ مَعرِفَتِهِ ؟

قالَ : أن تَعرِفَهُ بِلا مِثالٍ ولا شَبيهٍ ، وتَعرِفَهُ إلها واحِدا خالِقا قادِرا ، أوَّلاً وآخِرا ، ظاهِرا وباطِنا ، لا كُفوَ لَهُ ولا مِثلَ لَهُ ، وذلِكَ مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . (1) .


1- .جامع الأخبار : ص 36 ح 17 عن الإمام الرضا عن أبيه عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 36 وراجع : التوحيد: ص 285 ح 5 .

ص: 61

باب دوم : حكمت هاى اعتقادى

فصل يكم : شناخت خدا

1 / 1اوج دانش

3302.عنه صلى الله عليه و آله :جامع الأخبار_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اوج دانش چيست ؟

فرمود : «شناخت خدا ، آن گونه كه حقّ اوست» .

مرد گفت : حقّ شناخت او چيست ؟

فرمود : «اين كه او را بدون مانند و شبيه بشناسى و او را خداى يگانه و آفريدگار توانا بدانى ؛ آن آغاز و فرجام، و آشكار و نهان[ _ِ هستى] كه نه نظيرى دارد ، نه شبيهى ، و اين است شناخت بايسته خدا» . .

ص: 62

1 / 2حِصنُ اللّهِ(عزَّوجلَّ)3299.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد عن إسحاق بن راهويه :لَمّا وافى أبو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنَيسابورَ وأَرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ ، اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ فَقالوا لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ ؟ ! وكانَ قَد قَعَدَ فِي العمارِيَةِ ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ :

سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ : سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ : سَمِعتُ أبِيَ الحُسَينَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقولُ : سَمِعتُ اللّهَ _ جَلَّ جَلالُهُ _ يَقولُ : لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصني ، فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي .

قالَ : فلمّا مَرَّتِ ا لراحِلَةُ نادانا : بِشروطِها وَأنَا مِن شُروطِها . (1)1 / 3عِلَّةُ الخِلقَةِ3296.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :علل الشرائع عن سلمة بن عطا عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ .

فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ ؟

قالَ : مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ (2) الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ . (3) .


1- .التوحيد : ص 25 ح 23 ، ثواب الأعمال : ص 21 ح 1 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 135 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 269 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 123 ح 4 .
2- .أي أنّ معرفة اللّه والإيمان الحقيقي يلازم معرفة الرجل إمام زمانه .
3- .علل الشرائع : ص 9 ح 1 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 328 عن مسلمة بن عطا ، بحار الأنوار : ج 5 ص 312 ح 1 .

ص: 63

1 / 2دژِ خداوند

3301.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في عَلِيٍّ عليه السلام _ ) التوحيد_ به نقل از اسحاق بن راهويِه _: هنگامى كه امام رضا عليه السلام سفرش به نيشابور را به پايان رساند و عازم رفتن به سوى مأمون شد ، راويان حديث، در اطراف ايشان حلقه زدند و به ايشان گفتند : اى پسر پيامبر خدا ! از پيش ما مى روى و براى ما حديثى نمى گويى تا از تو استفاده كنيم ؟

امام عليه السلام در حالى كه در كجاوه نشسته بود ، سرش را بيرون آورد و فرمود : «از پدرم موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه گفت: از پدرش جعفر بن محمّد عليه السلام و او از پدرش محمّد بن على عليه السلام و او از پدرش على بن الحسين عليه السلام و او از پدرش حسين بن على عليه السلام و او از پدرش امير مؤمنان على عليه السلام و او از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و او از جبرئيل عليه السلام و او از خداوند عز و جل شنيده كه فرموده است : لا إله إلّا اللّه ، دژِ من است . هر كس به دژِ من در آيد ، از عذاب من، در امان خواهد بود » .

چون مَركب به راه افتاد، امام رضا عليه السلام ما را ندا داد و فرمود : «با شرط هاى آن، و من، از شرط هاى آن هستم» .

1 / 3علّت آفرينش

3298.عنه صلى الله عليه و آله :علل الشرائع_ به نقل از سلمة بن عطا ، از امام صادق عليه السلام _: حسين بن على عليه السلام بر يارانش در آمد و فرمود : «اى مردم ! خداوند بزرگِ بِشْكوه ، بندگانش را نيافريده ، جز براى آن كه او را بشناسند و چون او را شناختند ، عبادتش كنند و چون عبادتش كردند ، با عبادت او ، از عبادت جز او ، بى نياز شوند» .

پس مردى گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! پدر و مادرم فداى تو ! معرفت خدا، يعنى چه ؟

فرمود : «شناخت مردم هر عصر نسبت به امامى كه اطاعتش بر آنان، واجب است» . (1) .


1- .يعنى لازمه معرفت وايمان حقيقى به خداوند متعال ، شناخت امام هر عصر است .

ص: 64

1 / 4الدَّليلُ عَلى مَعرِفَةِ اللّهِ(عزَّوجلَّ)3295.عنه صلى الله عليه و آله ( _ وقَد أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) التوحيد بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ رَجُلاً قامَ إلى أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : يا أميرَالمُؤمِنينَ ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّكَ ؟

قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ لَمّا هَمَمتُ فَحيلَ بَيني وبَينَ هَمّي ، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمي ، عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَيري .

قالَ : فَبِماذا شَكَرتَ نَعماءَهُ ؟

قالَ : نَظَرتُ إلى بَلاءٍ قَد صَرَفَهُ عَنّي وأبلى بِهِ غَيري ، فَعَلِمتُ أنَّهُ قَد أنعَمَ عَلَيَّ فَشَكَرتُهُ .

قالَ : فَلِماذا أحبَبتَ لِقاءَهُ ؟

قالَ : لَمّا رَأَيتُهُ قَدِ اختارَ لي دينَ مَلائِكَتِهِ ورُسُلِهِ وأنبِيائِهِ ، عَلِمتُ أنَّ الَّذي أكرَمَني بِهذا لَيسَ يَنساني ، فَأَحبَبتُ لِقاءَهُ . (1)3294.عنه صلى الله عليه و آله :التوحيد عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الحسن بن عليّ [العسكريّ] عليهماالسلام :قامَ رَجُلٌ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَقالَ : أخبِرني عَن مَعنى «بِسمِ اللّهِ الرَّحم_نِ الرَّحيمِ» .

فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : حَدَّثَني أبي عَن أخيهِ الحَسَنِ عَن أبيهِ أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام : أنَّ رَجُلاً قامَ إلَيهِ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرني عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ما مَعناهُ ؟ فَقالَ : إنَّ قَولَكَ : «اَللّهُ» أعظَمُ اسمٍ مِن أسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ ، ولَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ .

فَقالَ الرَّجُلُ : فَما تَفسيرُ قَولِهِ : «اَللّهُ» ؟

قالَ : هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ ، وذلِكَ أنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها وإِن عَظُمَ غَناؤُهُ وطُغيانُهُ وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دَونَهُ إلَيهِ ؛ فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها ، فَيَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ ، حَتّى إذا كَفى هَمَّهُ عادَ إلى شِركِهِ ، أما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل يقول : «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَ_اكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَ_دِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ» . (2)

فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ : أيُّهَا الفُقَراءُ إلى رَحمَتي ، إنّي قَد ألزَمتُكُمُ الحاجَةَ إلَيَّ في كُلِّ حالٍ ، وذِلَّةَ العُبودِيَّةِ في كُلِّ وَقتٍ ، فَإِلَيَّ فَافزَعوا في كُلِّ أمرٍ تَأخُذونَ فيهِ ، وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غايَتِهِ ؛ فَإِنّي إن أرَدتُ أن اُعطِيَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى مَنعِكُم ، وإن أرَدتُ أن أمنَعَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى إعطائِكُم ؛ فَأَنَا أحَقُّ مَن سُئِلَ ، وأولى مَن تُضُرِّعَ إلَيهِ ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» أي أستَعينُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذي لا يَحِقُّ العِبادَةُ لِغَيرِهِ ، المُغيثِ إذَا استُغيثَ ، المُجيبِ إذا دُعِيَ ، الرَّحمنِ الَّذي يَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَينَا ، الرَّحيمِ بِنا في أديانِنا ودُنيانا وآخِرَتِنا ، خَفَّفَ عَلَينَا الدّينَ وجَعَلَهُ سَهلاً خَفيفا ، وهُوَ يَرحَمُنا بِتَمَيُّزِنا (3) مِن أَعدائِهِ .

ثُمَّ قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن حَزَنَهُ أمرٌ تَعاطاهُ فَقالَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» وهُوَ مُخلِصٌ للّهِِ يُقبِلُ بِقَلبِهِ إلَيهِ ، لَم يَنفَكَّ مِن إحدَى اثنَتَينِ : إمّا بُلوغِ حاجَتِهِ فِي الدُّنيا ، وإمّا يُعَدُّ لَهُ عِندَ رَبِّهِ ويُدَّخَرُ لَدَيهِ ، وما عِندَ اللّهِ خَيرٌ وأبقى لِلمُؤمِنينَ . (4) .


1- .التوحيد : ص 288 ح 6 عن زياد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام وراجع : الخصال : ص 33 ح 1 ومختصر بصائر الدرجات : ص131 وروضة الواعظين : ص 38 .
2- .الأنعام : 40 و 41 .
3- .في بعض النسخ : «بتمييزنا» .
4- .التوحيد : ص 231 ح 5 .

ص: 65

1 / 4راه نماى خداشناسى

3291.تاريخ دمشق ( _ به نقل از انس _ ) التوحيد_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤمنان ! پروردگارت را به چه شناختى ؟

فرمود : «با از ميان رفتن تصميم و انهدام قصد . چون قصد كردم، ولى ميان من و قصدم مانعى پديدار شد ، و تصميم گرفتم ، امّا تقدير با تصميم من ، ناسازگار شد ، دانستم كه تدبير كننده ، كس ديگرى است» .

گفت : چگونه نعمت هايش را سپاس مى گزارى ؟

فرمود : «نگريستم كه بلا را از من گردانده و ديگرى را بِدان، دچار ساخته است . پس دانستم كه به من نعمت داده است . به همين خاطر، او را سپاس گزاردم» .

گفت : از چه رو ، دوستدار ديدارش هستى ؟

فرمود : «چون ديدم كه آيين فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش را برايم برگزيده است ، دانستم كسى كه چنين مرا نواخته ، مرا از ياد نخواهد بُرد . پس دوستدار ديدارش شدم» .3290.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد_ به نقل از محمّد بن زياد و محمّد بن سيّار، از امام عسكرى عليه السلام _: مردى نزد على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام آمد و گفت : مرا از معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» آگاه كن .

على بن الحسين عليه السلام فرمود : «پدرم (امام حسين عليه السلام ) از برادرش حسن عليه السلام از پدرش امير مؤمنان عليه السلام برايم نقل كرد كه مردى نزد او آمد و گفت : اى امير مؤمنان ! مرا از معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» آگاه كن .

على عليه السلام فرمود : اين كه مى گويى : اللّه ، يعنى بزرگ ترين نام خدا و آن ، نامى است كه نام گذارىِ كسى جز خدا به آن ، روا نيست و مخلوقى را بِدان ، نام نمى گذارند .

مرد پرسيد : تفسير «اللّه » چيست؟

فرمود : او كسى است كه هر مخلوقى در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از غير او و بُريده شدن هر سبب و وسيله ديگر ، به سوى او روى مى آورد ؛ زيرا هر بزرگى در اين دنيا ، هر چند توانگر و طاغى باشد و نياز مردم به او فراوان ، باز هم مردم ، نيازهايى دارند كه اين بزرگ، نمى تواند برآورده سازد و اين بزرگ هم نيازهايى دارد كه خود ، توان رفع آنها را ندارد . از اين رو ، به هنگام ضرورت و نياز ، به خدا رو مى آورد تا آن كه نيازش برطرف شود و سپس به شركش باز مى گردد .

آيا نشنيده اى كه خداى عز و جل مى فرمايد : «بگو : به نظر شما ، اگر عذاب خدا به شما برسد يا رستاخيز ، شما را در يابد . اگر راستگوييد ، [كسى] غير از خدا را مى خوانيد؟ [نه ،] بلكه تنها او را مى خوانيد و اگر او بخواهد، رنج و بلا را از شما دور مى گردانَد و شما، شرك را فراموش مى كنيد» .

پس خداوند به بندگانش فرمود: اى نيازمندان رحمت من ! نياز به خودم را در هر حال ، و خوارىِ بندگى را در هر زمان ، براى شما ضرور ساختم . پس در آغاز هر كارى كه به انجام رساندن و رسيدن به نهايتش را اميد داريد ، به من پناه ببريد ، كه من ، اگر بخواهم به شما بدهم ، جز من ، كسى بر باز داشتن شما از آن ، توانا نيست و اگر بخواهم شما را از چيزى باز دارم ، جز من، كسى بر اعطاى آن به شما توانا نيست . پس من ، سزاوارترين كس به درخواست و نيز سزامندترين كس به زارى به درگاه او هستم .

پس هنگام آغاز هر كار كوچك و بزرگى ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» بگوييد ؛ يعنى براى اين كار ، از خدايى كه عبادتِ جز او درست نيست، يارى مى جويم ؛ خدايى كه چون از او كمك خواسته شود ، ياور است و چون دعا شود ، اجابت مى كند . بخشنده اى كه با گستردنِ روزى، بر ما رحم مى كند ، مهربان با ما در دين و دنيا و آخرتمان ؛ او كه دين را بر ما تخفيف داد و آن را آسان و سبُك قرار داد ، و اوست كه با جدا ساختن ما از دشمنانش بر ما رحمت مى آورد» .

سپس افزود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس مشكلى او را اندوهگين كرد ، [اگر ]مخلصانه و با توجّه قلبى ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» بگويد ، از دو حال ، بيرون نخواهد بود : يا به حاجتش در دنيا مى رسد و يا حاجتش در نزد خدا به حساب مى آيد و ذخيره مى شود، و البته آنچه پيش خداوند است ، براى مؤمنان ، بهتر و پاياتر است » . .

ص: 66

. .

ص: 67

. .

ص: 68

1 / 5تَجيبُ اللّهِ(عزَّوجلَّ) إلَى النّاسِ3291.تاريخ دمشق عن أنس :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَجِيِّهِ (1) موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا موسى ، أحبِبني وحَبِّبني إلى خَلقي .

قالَ : يا رَبِّ إنّي اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟

قالَ : اُذكُر لَهُم نَعمائي عَلَيهِم وبَلائي (2) عِندَهُم ، فَإِنَّهُم لا يَذكُرونَ _ أو (3) لا يَعرِفونَ _ مِنّي إلّا كُلَّ خَيرٍ . (4) .


1- .. النجيُّ : هو المُناجي (النهاية : ج 5 ص 25 «نجا») .
2- .يحتمل أن يكون لفظ «بلائي» تصحيف «آلائي» الذي هو بمعنى النعمة ، ويحتمل أن يكون المراد إنزال البلاء لا نفس البلاء، بمعنى أنه تعالى وإن كان من حقّه إنزال البلاء بسبب مساوئ العباد، إلّا أنّه لا ينزله بهم.
3- .في المصدر : «إذ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .الأمالي للطوسي : ص 484 ح 1058 عن أيّوب بن نوح بن درّاج عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 70 ص 18 ح 12 .

ص: 69

1 / 5خدا را محبوب مردم كردن

3288.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: خداى عز و جل به مَحرم رازش موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد : «اى موسى ! مرا دوست بدار و مرا محبوبِ مردم كن» .

موسى عليه السلام گفت : پروردگارا ! خودم دوستت دارم ؛ امّا چگونه تو را محبوب مردم كنم؟

خدا فرمود : «نعمت هايم را بر آنها و بلايم (1) در ميان آنان را به يادشان آور ، كه در اين صورت ، جز نيكىِ مرا به ياد نمى آورند و يا نمى شناسند» . .


1- .ممكن است «بلائى»، در متن عربى حديث، تصحيف «آلائى» باشد كه به همان معناى «نعمت هايم» است و ممكن است امكان و احتمال فرو فرستادن بلا ، نه خود آن ، منظور باشد ؛ يعنى با آن كه خدا مى تواند و حق دارد كه به سبب زشتكارى هاى بندگان ، بلا نازل كند ، امّا نمى كند .

ص: 70

1 / 6المَعرِفَةُ الشُّهودِيَّةُ3285.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به فاطمه عليهاالسلام در بيمارى اى كه در آن درگذ ) كفاية الأثر بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام (1) : سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقيلَ لَهُ : يا أخا رَسولِ اللّهِ ، هَل رَأَيتَ رَبَّكَ ؟

فَقالَ : وكَيفَ أعبُدُ مَن لَم أرَهُ ! لَم يَرَهُ العُيونُ بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ ، وإذا كانَ المُؤمِنُ يَرى رَبَّهُ بِمُشاهَدَةِ البَصَرِ ، فَإِنَّ كُلَّ مَن جازَ عَلَيهِ البَصَرُ (2) وَالرُّؤيَةُ فَهُوَ مَخلوقٌ ، ولابُدَّ لِلمَخلوقِ مِنَ الخالِقِ ، فَقَد جَعَلتَهُ إذا مُحدَثا مَخلوقا ، ومَن شَبَّهَهُ بِخَلقِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللّهِ شَريكا .

وَيلَهُم ! أوَلَم يَسمَعوا يَقولُ اللّهُ تَعالى : «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ » (3) ، وقَولَهُ : «لَن تَرَل_نِى وَلَ_كِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَل_نِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُو لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا» (4) ؟ وَإنَّما طَلَعَ مِن نورِهِ عَلَى الجَبَلِ كَضَوءٍ يَخرُجُ مِن سَمِّ الخِياطِ ، فَدَكدَكَتِ الأَرضُ وصَعِقَتِ الجِبالُ ، «وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا» أي مَيِّتا «فَلَمّا أفاقَ» ورُدَّ عَلَيهِ روحُهُ «قالَ : سُبْحَ_نَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ» مِن قَولِ مَن زَعَمَ أنَّكَ تُرى ، ورَجَعتُ إلى مَعرِفَتي بِكَ أنَّ الأَبصارَ لا تُدرِكُكَ «وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ» وأوَّلُ المُقِرّينَ بِأَنَّكَ تَرى ولا تُرى ، وأنتَ بِالمَنظَرِ الأَعلى . (5)3289.مقاتل الطالبيّين عن سهل بن سعد الساعدي :الإقبال عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: إلهي ! تَرَدُّدي فِي الآثارِ يوجِبُ بُعدَ المَزارِ ، فَاجمَعني عَلَيكَ بِخِدمَةٍ توصِلُني إلَيكَ .

كَيفَ يُستَدَلُّ عَلَيكَ بِما هُوَ في وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَيكَ ! أيَكونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتّى يَكونَ هُوَ المُظهِرَ لَكَ ! مَتى غِبتَ حَتّى تَحتاجَ إلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيكَ ! ومَتى بَعِدتَ حَتّى تَكونَ الآثارُ هِيَ الَّتي توصِلُ إلَيكَ ! عَمِيَت عَينٌ لا تَراكَ عَلَيها رَقيبا ، وخَسِرَت صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّكَ نَصيبا .

إلهي ! أمَرتَ بِالرُّجوعِ إلَى الآثارِ فَارجِعني إلَيكَ بِكِسوَةِ الأَنوارِ وهِدايَةِ الاِستِبصارِ ، حَتّى أرجِعَ إلَيكَ مِنها كَما دَخَلتُ إلَيكَ مِنها ؛ مَصونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَيها ، ومَرفوعَ الهِمَّةِ عَنِ الاِعتِمادِ عَلَيها ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . . . .

إلهي ! اُطلُبني بِرَحمَتِكَ حَتّى أصِلَ إلَيكَ ، وَاجذِبني بِمَنِّكَ حَتّى اُقبِلَ عَلَيكَ . . .

إلهي ! عَلِمتُ بِاختِلافِ الآثارِ ، وتَنَقُّلاتِ الأَطوارِ ، أنَّ مُرادَكَ مِنّي أن تَتَعَرَّفَ إلَيَّ في كُلِّ شَيءٍ حَتّى لا أجهَلَكَ في شَيءٍ . . . .

أنتَ الَّذي أشرَقتَ الأَنوارَ في قُلوبِ أولِيائِكَ حَتّى عَرَفوكَ ووَحَّدوكَ ، وأنتَ الَّذي أزَلتَ الأَغيارَ عَن قُلوبِ أحِبّائِكَ حَتّى لَم يُحِبّوا سِواكَ ولَم يَلجَؤوا إلى غَيرِكَ ، أنتَ المُونِسُ لَهُم حَيثُ أوحَشَتهُمُ العَوالِمُ ، وأنتَ الَّذي هَدَيتَهُم حَيثُ استَبانَت لَهُمُ المَعالِمُ .

ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَكَ ؟ ومَا الَّذي فَقَدَ مَن وَجَدَكَ ؟ لَقَد خابَ مَن رَضِيَ دونَكَ بَدَلاً ، ولَقَد خَسِرَ مَن بَغى عَنكَ مُتَحَوِّلاً .

كَيفَ يُرجى سِواكَ وأنتَ ما قَطَعتَ الإِحسانَ ؟ وكَيفَ يُطلَبُ مِن غَيرِكَ وأنتَ ما بَدَّلتَ عادَةَ الاِمتِنانِ ؟ . . .

أنتَ الَّذي لا إلهَ غَيرُكَ ، تَعَرَّفتَ لِكُلِّ شَيءٍ فَما جَهِلَكَ شَيءٌ ، وأنتَ الَّذي تَعَرَّفتَ إلَيَّ في كُلِّ شَيءٍ فَرَأَيتُكَ ظاهِرا في كُلِّ شَيءٍ ، وأنتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ . يا مَنِ استَوى بِرَحمانِيَّتِهِ فَصارَ العَرشُ غَيبا في ذاتِهِ ، مَحَقتَ الآثارَ بِالآثارِ ، ومَحَوتَ الأَغيارَ بِمُحيطاتِ أفلاكِ الأَنوارِ .

يا مَن احتَجَبَ في سُرادِقاتِ (6) عَرشِهِ عَن أن تُدرِكَهُ الأَبصارُ ، يا مَن تَجَلّى بِكَمالِ بَهائِهِ فَتَحَقَّقَت عَظَمَتُهُ مِنَ الاِستِواءِ ، كَيفَ تَخفى وأنتَ الظّاهِرُ ؟ أم كَيفَ تَغيبُ وأنتَ الرَّقيبُ الحاضِرُ ؟ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ، وَالحَمدُ للّهِِ وَحدَهُ . (7) .


1- .ذكر في هامش المصدر أنّ في بعض النسخ : «عن الحسن بن عليّ» .
2- .في المصدر : «فإن كان من حاز عليه البصر» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .الأنعام : 103 .
4- .الأعراف : 143 .
5- .كفاية الأثر : ص 257 عن هشام عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 4 ص 54 ح 34 .
6- .السُّرادق : وهو كلّ ما أحاط بشيء من حائط أو مضرب أو خباء (النهاية : ج 2 ص 359 «سردق») .
7- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة) : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 225 ح 3 .

ص: 71

1 / 6شناخت شهودى

3286.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) كفاية الأثر_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد : اى برادر پيامبر خدا ! آيا پروردگارت را ديده اى ؟

فرمود : «چگونه چيزى را بپرستم كه او را نديده ام؟ ! چشم ها به ديده حس ، او را نمى بينند ؛ بلكه دل ها با حقايق ايمان ، او را مى بينند و اگر مؤمن ، خدايش را به ديده سر ببيند ، آن ، مخلوق است [نه خالق] ، كه ديده شدن با چشم ، ويژگى مخلوق است و مخلوق را خالقى بايد . پس خدا را مخلوق و حادث كرده اى، و هر كسى خدا را به مخلوقش مانند كند ، براى خدا شريك گرفته است .

واى بر ايشان ! آيا نشنيده اند كه خداى متعال مى فرمايد : «ديده ها، او را در نمى يابند و او ديده ها را در مى يابد ، و اوست باريك بينِ آگاه» ، و نيز گفته اش كه : «هرگز مرا نخواهى ديد ؛ امّا به كوه بنگر . اگر بر جاى مانْد ، مرا مى بينى . پس چون پروردگارش بر كوه جلوه نمود ، آن را متلاشى كرد» ؟

و از نورش تنها به اندازه اى كه از سوراخِ سوزن مى گذرد ، بر كوه تابيد . پس زمين ، كوفته گشت و كوه ها صاعقه زد و «موسى ، بيهوش بر زمين افتاد» ؛ يعنى مُرد ، و «چون به هوش آمد» و روحش به [بدن] او باز گشت ، گفت : «منزّهى تو ! به سوى تو، باز گشتم» . يعنى از گفته كسى كه مى پنداشت : تو ديده مى شوى ، به معرفتم به تو كه ديده ها تو را در نمى يابند ، باز گشتم ، «و من ، نخستين مؤمنم» و نخستين اقرار كننده به اين كه : مى بينى و ديده نمى شوى و تو در ديدگاهى والا هستى» .3285.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام في شَكاتِهِ الَّتي قُبِض ) الإقبال_ از امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه اى كه به ايشان منسوب است _: خداى من ! چرخش من در ميان آثار ، موجب دورىِ ديدار مى شود . پس مرا يكسر به خدمتى بدار كه به تو برساند .

چه سان چيزى كه در وجودش نيازمند توست ، به تو ره بنمايد؟ ! آيا براى جز تو ظهورى هست كه تو آن را نداشته باشى تا آن ، آشكار كننده تو باشد؟ ! كى غايب شده اى تا به راه نمايى نياز افتد كه به تو ره ببرد؟ ! و كِى دور گشته اى تا آثار ، رساننده به تو باشند؟ ! كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند و زيانبار باد سوداى بنده اى كه از محبّتت نصيبى برايش ننهاده اى !

خداى من ! به مراجعه كردن به آثار ، فرمان دادى . پس مرا با پوششى از نور و بينش و هدايت ، باز گردان تا همان گونه از آنها درگذرم كه به سويشان رفته بودم ؛ درون ، از چشم دوختن به آنها محفوظ باشد و همّت ، از اعتماد به آنها بركشيده شود ، كه البته تو بر هر كارى، توانايى ... .

خداى من ! مرا با رحمتت بطلب تا به تو برسم و با نعمتت جذبم كن تا به تو روى آورم ... .

خداى من! از گوناگونىِ آثار و تغيير حالت ها دانستم كه تو مى خواهى خود را در هر چيز به من بشناسانى تا در هيچ چيز از تو بى خبر نمانم ... .

تويى كه بر دلِ اوليايت ، نور تاباندى تا تو را بشناسند و يگانه ات شمُرَند و تويى كه [دوستىِ] ديگران را از دل هاى دوستدارانت جدا نمودى تا به جز تو محبّت نورزند و به جز تو پناه نياورند . تويى مونس آنان ، هر گاه كه در دنيا احساس تنهايى كنند، و تويى راه نماى ايشان ، هر جا كه نشانه ها برايشان آشكار شود .

آن كه تو را از دست داد ، چه يافت ؟ و آن كه تو را يافت ، چه از دست داد ؟ بى گمان ، آن كه به غير تو رضايت داد ، محروم گشت و آن كه جز تو را جُست ، زيان كرد .

چگونه جز تو را اميد مى برند ، در حالى كه احسان را نگسسته اى ؟ و چگونه از غير تو مى خواهند ، در حالى كه خوى نعمت بخشى را تغيير نداده اى ؟ ... .

تويى كه خدايى جز تو نيست . همه چيزها، تو را مى شناسند و هيچ چيز، از تو بى اطّلاع نيست و تويى كه خود را در هر چيز به من شناساندى و تو را در هر چيز ، آشكار ديدم ، و تو براى هر چيز ، آشكارى .

اى آن كه با رحمانيت خويش ، سيطره يافت و عرش در ذاتش نهان شد ! آثار را با آثار ، از ميان بُردى و ديگران را در محاصره نور افلاك ، محو كردى .

اى كه در سراپرده عرشت، از ديده ها نهان شدى ! اى كه با والايى هايت، جلوه نمودى و عظمتت بر همه چيز ، سيطره يافت ! چگونه پنهان باشى ، در حالى كه آشكارى ؟! چگونه غايب گردى، در حالى كه مراقب و حاضرى ؟! تو بر هر كارى توانايى ، و ستايش ، تنها از آنِ خداست . .

ص: 72

. .

ص: 73

. .

ص: 74

1 / 7مَعرِفَةُ صِفاتِ اللّهِ(عزَّوجلَّ)3282.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به فاطمه عليهاالسلام _ ) التوحيد عن عكرمة عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :أصِفُ إلهي بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، واُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ ؛ لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ ، فَهُوَ قَريبٌ غَيرُ مُلتَصِقٍ ، وبَعيدٌ غَيرُ مُتَقَصٍّ ، يُوَحَّدُ ولا يُبَعَّضُ ، مَعروفٌ بِالآياتِ ، مَوصوفٌ بِالعَلاماتِ ، لا إلهَ إِلّا هُوَ الكَبيرُ المُتَعالِ . (1)3281.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به فاطمه عليهاالسلام _ ) تحف العقول عن الإمام الحسين عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! اتَّقوا هؤُلاءِ المارِقَةَ (2) الَّذينَ يُشَبِّهونَ اللّهَ بِأَنفُسِهِم ، يُضاهِئونَ (3) قَولَ الَّذينَ كَفَروا مِن أهلِ الكِتابِ ، بَل هُوَ اللّهُ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرٌ ، لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ .

اِستَخلَصَ الوَحدانِيَّةَ وَالجَبَروتَ ، وأمضَى المَشيئَةَ وَالإِرادَةَ وَالقُدرَةَ وَالعِلمَ بِما هُوَ كائِنٌ ، لا مُنازِعَ لَهُ في شَيءٍ مِن أمرِهِ ، ولا كُفوَ لَهُ يُعادِلُهُ ، ولا ضِدَّ لَهُ يُنازِعُهُ ، ولا سَمِيَّ لَهُ يُشابِهُهُ ، ولا مِثلَ لَهُ يُشاكِلُهُ .

لا تَتَداوَلُهُ الاُمورُ ، ولا تَجري عَلَيهِ الأَحوالُ ، ولا تَنزِلُ عَلَيهِ الأَحداثُ ، ولا يَقدِرُ الواصِفونَ كُنهَ عَظَمَتِهِ ، ولا يَخطُرُ عَلَى القُلوبِ مَبلَغُ جَبَروتِهِ ؛ لِأَ نَّهُ لَيسَ لَهُ فِي الأَشياءِ عَديلٌ ، ولا تُدرِكُهُ العُلَماءُ بِأَلبابِها ، ولا أهلُ التَّفكيرِ بِتَفكيرِهِم إلّا بِالتَّحقيقِ إيقانا بِالغَيبِ ؛ لِأَ نَّهُ لا يوصَفُ بِشَيءٍ مِن صِفاتِ المَخلوقينَ ، وهُوَ الواحِدُ الصَّمَدُ ، ما تُصُوِّرَ فِي الأَوهامِ فَهُوَ خِلافُهُ .

لَيسَ بِرَبٍّ مَن طُرِحَ تَحتَ البَلاغِ ، ومَعبودٍ مَن وُجِدَ في هَواءٍ أو غَيرِ هَواءٍ ، هُوَ فِي الأَشياءِ كائِنٌ لا كَينونَةَ مَحظورٍ بِها عَلَيهِ ، ومِنَ الأَشياءِ بائِنٌ لا بَينونَةَ غائِبٍ عَنها . لَيسَ بِقادِرٍ مَن قارَنَهُ ضِدٌّ أو ساواهُ نِدٌّ .

لَيسَ عَنِ الدَّهرِ قِدَمُهُ ، ولا بِالنّاحِيَةِ أمَمُهُ ، احتَجَبَ عَنِ العُقولِ كَمَا احتَجَبَ عَنِ الأَبصارِ ، وعَمَّن فِي السَّماءِ احتِجابُهُ كَمَن فِي الأَرضِ .

قُربُهُ كَرامَتُهُ ، وبُعدُهُ إهانَتُهُ . لا تَحُلُّهُ في ، ولا تُوَقِّتُهُ إذ ، ولا تُؤامِرُهُ إن . عُلُوُّهُ مِن غَيرِ تَوَقُّلٍ (4) ، ومَجيؤُهُ مِن غَيرِ تَنَقُّلٍ . يوجِدُ المَفقودَ ، ويُفقِدُ المَوجودَ، ولا تَجتَمِعُ لِغَيرِهِ الصِّفَتانِ في وَقتٍ . يُصيبُ الفِكرُ مِنهُ الإِيمانَ بِهِ مَوجودا ، ووُجودُ الإِيمانِ لا وُجودُ صِفَةٍ . بِهِ توصَفُ الصِّفاتُ لا بِها يوصَفُ ، وبِهِ تُعرَفُ المَعارِفُ لا بِها يُعرَفُ ، فَذلِكَ اللّهُ لا سَمِيَّ لَهُ ، سُبحانَهُ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ . (5) .


1- .التوحيد : ص 80 ح 35 ، روضة الواعظين : ص 43 وفيه «منفصل» بدل «متقصّ» ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 337 ح 64 عن يزيد بن رويان نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 297 ح 24 .
2- .المارقون : هم الّذين مرقوا من دين اللّه ، ويمرقون من الدين : أي يجوزونه ويتعدّونه (مجمع البحرين : ج 3 ص 1689 «مرق») .
3- .المضاهأةُ _ بالهمزة _ : المضاهاةُ والمشاكلةُ ، ضاهأتُ الرَّجُلَ وضاهيته أي : شابهتُه (تاج العروس : ج 1 ص 198 «ضهأ») .
4- .التَّوقُّلُ : الإسراع في الصعود (النهاية : ج 5 ص 216 «وقل») .
5- .تحف العقول : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 301 ح 29 .

ص: 75

1 / 7شناخت صفات خدا

3283.عنه صلى الله عليه و آله :التوحيد_ به نقل از عِكْرِمه ، از امام حسين عليه السلام _: خدايم را آن گونه توصيف مى كنم كه خود ، توصيف كرده است و او را آن گونه مى شناسانَم كه خود ، شناسانده است ؛ به حواس، درك نمى شود و با مردم ، سنجيده نمى گردد ؛ نزديك است ، امّا نه چسبيده ؛ و دور است ، امّا در دسترس است ؛ يگانه و بى جزء است ؛ با آيه ها شناخته شده و با نشانه ها توصيف شده است . خدايى جز او كه بزرگ و والاست ، نيست .3282.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام _ ) تحف العقول_ از امام حسين عليه السلام _: اى مردم ! از اين بيرون رفتگان از دين كه خدا را به خود شبيه مى كنند و مانند كافرانِ اهل كتابْ سخن مى گويند ، بپرهيزيد ، كه او خدايى بى نظير ، شنوا و بيناست . ديده ها او را در نمى يابند و او ديده ها را در مى يابد ، و اوست باريك بينِ آگاه .

يگانگى و شُكوه را ويژه خود ساخته، و خواست و اراده و قدرت و علم به كائنات را تثبيت كرده است . هيچ هماوردى در هيچ يك از كارهايش ندارد ؛ نه همتايى كه با او برابرى كند، نه مقابلى كه با او بستيزد ، نه همنامى كه به او مانَد و نه مانندى كه شكل او باشد .

كارها، او را دست به دست نمى كنند و دچار دگرگونى نمى شود و پيشامدها، بر او فرود، نمى آيند و توصيفگران، به ژرفاى عظمت او نمى رسند و اندازه شكوه او، بر دل ها ره نمى يابد ؛ زيرا چيزى همسنگ او نيست و عالمان، با خِردهايشان و انديشمندان، با انديشه شان به او نمى رسند ، جز با تحقيق و باور داشتن غيب ؛ زيرا به هيچ يك از صفات آفريدگان ، متصّف نمى شود . اوست يگانه بى خلل و هر چه در انديشه ها بيايد ، جز اوست .

آن كه به زير مِهميز انديشه در آيد ، خدا نيست و آن كه در فضا يا جز آن يافت شود ، معبود نيست . او در اشياست ، امّا نه در محاصره آنها ، و از آنها جداست ، امّا نه غايب از آنها . توانا نيست آن كه ضدّى همراه دارد و يا همتايى برابر .

ديرينگى او به زمان و قصدش، به معناى توجّه به اين سو و آن سو نيست . بر خِردها پوشيده است ، همان سان كه از ديده ها نهان است و از ديدِ آسمانيان نيز به مانند زمينيان ، ناپيداست .

نزديكى اش، كرامت او و دورى اش، بى توجّهى اوست . نه مكان به او راه دارد ، نه زمان محدودش مى سازد و نه شرط مى پذيرد . والايى او، بدون بالا آمدن است . مى آيد ، امّا جابه جا نمى شود . نابود را بود مى كند و بود را نابود و اين دو صفت، براى جز او ، در يك زمان ، گِرد نمى آيند . انديشه تا باور به وجودش مى رسد ؛ امّا باور به وجودش ، به فهم چگونگى اش نمى رسد .

صفت ها به او توصيف مى شوند ، نه او به صفت ها ، و شناخت ها به او شناخته مى شوند ، نه او به آنها . اين ، آن خداى بى همنام ، پاك و بى مانند ، شنوا و بيناست . .

ص: 76

. .

ص: 77

. .

ص: 78

3281.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام _ ) تفسير العيّاشي عن يزيد بن رويان :دَخَلَ نافِعُ بنُ الأَزرَقِ (1) المَسجِدَ الحَرامَ وَالحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ جالِسانِ فِي الحِجرِ ، فَجَلَسَ إلَيهِما ثُمَّ قالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ، صِف لي إلهَكَ الَّذي تَعبُدُهُ .

فَأَطرَقَ ابنُ عَبّاسٍ طَويلاً مُستَبطِئا بِقَولِهِ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : إلَيَّ يَابنَ الأَزرَقِ المُتَوَرِّطَ فِي الضَّلالَةِ ، المُرتَكِسَ (2) فِي الجَهالَةِ ؛ اُجيبُكَ عَمّا سَأَلتَ عَنهُ .

فَقالَ : ما إيّاكَ سَأَلتُ فَتُجيبَني !

فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : مَهْ ، عَنِ (3) ابنِ رَسولِ اللّهِ ، فَإِنَّهُ مِن أهلِ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنِ الحِكمَةِ (4) .

فَقالَ لَهُ : صِف لي .

فَقالَ لَهُ : أصِفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، واُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ : لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ ، قَريبٌ غَيرُ مُلتَزِقٍ ، وبَعيدٌ غَيرُ مُقصىً (5) ، يُوَحَّدُ ولا يَتَبَعَّضُ ، لا إلهَ إلّا هُوَ الكَبيرُ المُتَعالِ .

قالَ : فَبَكَى ابنُ الأَزرَقِ بُكاءً شَديدا ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : ما يُبكيكَ ؟

قالَ : بَكَيتُ مِن حُسنِ وَصفِكَ .

قالَ : يَابنَ الأَزرَقِ ، إنّي اُخبِرتُ أنَّكَ تُكَفِّرُ أبي وأخي وتُكَفِّرُني !

قالَ لَهُ نافِعٌ : لَئِن قُلتُ ذاكَ لَقَد كُنتُمُ الحُكّامَ ومَعالِمَ الإِسلامِ ، فَلَمّا بُدِّلتُمُ استَبدَلنا بِكُم .

فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : يَابنَ الأَزرَقِ ، أسأَ ل_ُكَ عَن مَسأَل_َةٍ فَأَجِبني عَن قَولِ اللّهِ لا إلهَ إلّا هُوَ : «وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَ_مَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِى الْمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا» إلى قَولِهِ «كَنزهُمَا» (6) مَن حُفِظَ فيهِما ؟ [قالَ : أبوهُما] . (7)

قالَ : فَأَيُّهُما أفضَلُ ؛ أبوهُما (8) أم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وفاطِمَةُ ؟

قالَ : لا ، بَل رَسولُ اللّهِ وفاطِمَةُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

قالَ : فَما حَفِظَهُما حَتّى حيلَ (9) بَينَنا وبَينَ الكُفرِ .

فَنَهَضَ [ابنُ الأَزرَقِ] (10) ثُمَّ نَفَضَ بِثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : قَد نَبَّأَنَا اللّهُ عَنكُم مَعشَرَ قُرَيشٍ أنتُم قَومٌ خَصِمونَ . (11) .


1- .نافع بن الأزرق ، من رؤساء الخوارج ، وكان مصاحبا لابن عبّاس في مكّة ، فسأله عن بعض الآيات التي كان يتوهّم اختلافها (لسان الميزان: ج 6 ص 145 الرقم 506).
2- .. في الطبعة المعتمدة : «المرتكن» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار .
3- .في بحار الأنوار : «سَلْ» بدل «عن» .
4- .في الطبعة المعتمدة : «ومعه من الحكمة» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة .
5- .في الطبعة المعتمدة : «مقص» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة .
6- .الكهف: 82.
7- .ما بين المعقوفين سقط من الطبعة المعتمدة وأثبتناه من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار .
8- .في الطبعة المعتمدة : «أبويهما» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار .
9- .في بحار الأنوار : «فما حُفِظنا حتّى حال . . .» .
10- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
11- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 337 ح 64 ، التوحيد : ص 80 ح 35 ، روضة الواعظين : ص 43 كلاهما عن عكرمة نحوه وليس فيهما ذيله من «فبكى» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 423 ح 631 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 183 عن عكرمة نحوه .

ص: 79

3280.تاريخ بغداد عن ابن عبّاس :تفسير العيّاشى_ به نقل از يزيد بن رويان _: نافع بن اَزرَق ، (1) وارد مسجد الحرام شد . حسين بن على عليه السلام با عبد اللّه بن عبّاس در حجر [اسماعيل] نشسته بودند . كنار آنان نشست و گفت : اى ابن عبّاس ! خدايى را كه مى پرستى ، برايم توصيف كن .

ابن عبّاس ، مدّتى دراز در باره گفته ابن اَرزَق به فكر فرو رفت . پس حسين عليه السلام به او فرمود : «اى ابن اَرزَق ! اى فرو رفته در گم راهى و افتاده در نادانى! به سوى من بيا ، تا از آنچه پرسيدى ، به تو پاسخ دهم» .

گفت : از تو نپرسيدم تا پاسخم را بدهى !

ابن عبّاس به او گفت : خاموش باش و از زاده پيامبر خدا بپرس كه او از خاندان نبوّت و معدن حكمت است .

نافع به حسين عليه السلام گفت : [خدا را] برايم توصيف كن .

فرمود : «او را همان گونه توصيف مى كنم كه خود را توصيف كرده است و همان گونه مى شناسانَم كه خود را شناسانده است . با حواس ، درك و با مردم ، سنجيده نمى شود . نزديك است ، امّا نه چسبيده ، و دور است ، امّا در دسترس است . يگانه جزءناپذير است . خدايى جز او _ كه بزرگ والاست _ نيست» .

ابن اَزرَق ، سخت گريست . حسين عليه السلام به او فرمود : «چه باعث گريه ات شد ؟» .

گفت : از توصيف خوبت گريستم .

حسين عليه السلام فرمود : «اى پسرِ اَزرَق ! به من رسيده كه تو، پدر و برادرم و مرا تكفير مى كنى؟» .

نافع گفت : اگر چه چنين مى گفتم ؛ [امّا الآن مى گويم] شما فرمان روايانِ اسلام و نشانه هاى آنيد . چون ديگران را به جاى شما نهادند ، ما نيز چنين پنداشتيم .

حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسر ازرق ! از تو سؤالى مى پرسم . به من در باره اين گفته خداى يگانه پاسخ ده كه فرمود : «و امّا ديوار ، از آنِ دو پسر يتيم در شهر بود كه زير آن، گنجى داشتند» تا آن جا كه مى فرمايد : «گنج آن دو» . [خداوند ، ]گنج آن دو را براى چه كسى حفظ كرد ؟» .

ابن ازرق گفت : براى پدرشان [كه فرد خوبى بود] .

حسين عليه السلام فرمود : «كدام يك برترند ؟ پدر آن دو يا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام ؟

ابن ازرق گفت : نه ؛ بلكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و فاطمه دختر پيامبر خدا [برترند] .

فرمود : « [قريش ، در كار ما] حرمت اين دو را نيز نپاييدند تا آن جا كه ما را كافر دانستند» .

ابن اَزرَق، برخاست و لباسش را تكانْد و سپس گفت : اى قريشيان ! خدا ، از شما خبر داده است كه قومى ستيزه جوى هستيد . .


1- .نافع بن اَزرَق ، از سران خوارج و همنشين ابن عبّاس در مكّه بود و از او سؤال هايى در باره توهّمات خود ، مبنى بر اختلاف برخى آيات قرآن مى پرسيد.

ص: 80

1 / 8تَفسيرُ صِفَةِ الصَّمَدِ3277.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد عن وهب بن وهب القرشي عن الصادق جعفر بن محمّد عن أبيه الباقر عن أبيه [زين العابدين] عليهم السلام :إنَّ أهلَ البَصرَةِ كَتَبوا إلَى الحُسَينِ بنِ عَليٍّ عليه السلام يَسأَلونَهُ عَنِ الصَّمَدِ ، فَكَتَبَ إلَيهِم :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أمّا بَعدُ فَلا تَخوضوا فِي القُرآنِ ، ولا تُجادِلوا فيهِ ، ولا تَتَكَلَّموا فيهِ بِغَيرِ عِلمٍ ، فَقَد سَمِعتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «مَن قالَ فِي القُرآنِ بِغَيرِ عِلمٍ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ» .

وإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقالَ : «اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ » ، ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقالَ : «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ » .

لَم يَلِد : لَم يَخرُج مِنهُ شَيءٌ كَثيفٌ ؛ كَالوَلَدِ وسائِرِ الأَشياءِ الكَثيفَةِ الَّتي تَخرُجُ مِنَ المَخلوقينَ ، ولا شَيءٌ لَطيفٌ كَالنَّفسِ ، ولا يَتَشَعَّبُ مِنهُ البَدَواتُ كَالسِّنَةِ وَالنَّومِ ، وَالخَطرَةِ وَالهَمِّ ، وَالحُزنِ وَالبَهجَةِ ، وَالضِّحكِ وَالبُكاءِ ، وَالخَوفِ وَالرَّجاءِ ، وَالرَّغبَةِ وَالسَّأمَةِ ، وَالجوعِ وَالشِّبَعِ ؛ تَعالى أن يَخرُجَ مِنهُ شَيءٌ ، وأن يَتَوَلَّدَ مِنهُ شَيءٌ كَثيفٌ أو لَطيفٌ .

ولَم يولَد : لَم يَتَوَلَّد مِن شَيءٍ ، ولَم يَخرُج مِن شَيءٍ كَما يَخرُجُ الأَشياءُ الكَثيفَةُ مِن عَناصِرِها ؛ كَالشَّيءِ مِنَ الشَّيءِ ، وَالدّابَّةِ مِنَ الدّابَّةِ ، وَالنَّباتِ مِنَ الأَرضِ ، وَالماءِ مِنَ اليَنابيعِ ، وَالثِّمارِ مِنَ الأَشجارِ ، ولا كَما يَخرُجُ الأَشياءُ اللَّطيفَةُ مِن مَراكِزِها ؛ كَالبَصَرِ مِنَ العَينِ ، وَالسَّمعِ مِنَ الاُذُنِ ، وَالشَّمِّ مِنَ الأَنفِ ، وَالذَّوقِ مِنَ الفَمِ ، وَالكَلامِ مِنَ اللِّسانِ ، وَالمَعرِفَةِ وَالتَّمييزِ (1) مِنَ القَلبِ ، وكَالنّارِ مِنَ الحَجَرِ .

لا ، بَل هُوَ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذي لا مِن شَيءٍ ، ولا في شَيءٍ ، ولا عَلى شَيءٍ ، مُبدِعُ الأَشياءِ وخالِقُها ، ومُنِشئُ الأَشياءِ بِقُدرَتِهِ ، يَتَلاشى ما خَلَقَ لِلفَناءِ بِمَشِيَّتِهِ ، ويَبقى ما خَلَقَ لِلبَقاءِ بِعِلمِهِ ، فَذلِكُمُ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذي لَم يَلِد ولَم يولَد ، عالِمُ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ الكَبيرُ المُتعالِ ، ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أحَدٌ . (2) .


1- .في المصدر : «والتميّز» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .التوحيد : ص 90 ح 5 ، مجمع البيان : ج 10 ص 861 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه الباقر8 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 14 .

ص: 81

1 / 8معناى صفت «صَمَد»

3278.تاريخ بغداد عن رُشيد مولى المنصور :التوحيد_ به نقل از وَهْب بن وَهْب قُرَشى ، از امام صادق ، از امام باقر ، از امام زين العابدين عليهم السلام _: بصريان به حسين به على عليه السلام نامه نوشتند و از معناى «صمد» پرسيدند .

ايشان، [در پاسخ] نگاشت :

«به نام خداوند بخشنده مهربان . امّا بعد ، در قرآن ، فرو نرويد و در آن با هم مستيزيد و ناآگاهانه ، در باره اش سخن مرانيد كه شنيدم جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آن كه ناآگاهانه در باره قرآن چيزى بگويد ، بايد جايگاهش را از آتش [دوزخ ]برگيرد .

و خداوند سبحان ، خود ، صمد را تفسير كرده و فرموده است : «خدا، يكتاست . خدا، صمد است» و سپس آورده است : «نه زاده و نه زاده شده است و نه كسى همانند اوست» . «نزاده است» ، يعنى هيچ چيز جِرم دارى ، مانند بچّه و ديگر اجرامى كه از آفريدگان خارج مى شود ، از او خارج نشده است، و نه چيز بى جِرمى مانند جان [از او خارج شده] ، و چُرت و خواب و خُطورات ذهنى و انديشناكى و غم و شادى و خنده و گريه و بيم و اميد و رغبت و نفرت و گرسنگى و سيرى، از او سر نمى زند . خداوند، والاتر از آن است كه چيزى از او خارج شود و چيزى جسمانى يا لطيف از او زاده شود .

و «زاده نشده است» ، يعنى از چيزى متولّد نشده و از چيزى بيرون نيامده است ، آن گونه كه اجرام از عناصر خود بيرون مى آيند ، مانند چيزى از چيزى ، حيوانى از حيوانى ، گياه از زمين ، آب از چشمه ها و ميوه ها از درختان ؛ نه آن گونه كه چيزهاى لطيف و بى جِرم از كانون هاى خود بيرون مى آيند ، مانند ديدن از چشم ، شنيدن از گوش ، بوييدن از بينى ، چشيدن از دهان ، سخن از زبان ، شناخت و تشخيص از دل ، و آتش از سنگ .

نه [هيچ يك نيست] ؛ بلكه او خداىِ صمدى است كه نه از چيزى است و نه در چيزى و نه بر چيزى . نوآور و آفريدگارِ چيزهاست و پديد آورنده آنها به نيروى خويش . آنچه براى نابودى آفريده ، به خواستِ او متلاشى مى شود و آنچه براى ماندن آفريده ، به علم او مى مانَد . پس اين ، خداى صمدى است كه نه زاده و نه زاده شده است ؛ دانا به غيب و حضور ، بزرگ و والاست و همتايى براى او نيست . .

ص: 82

. .

ص: 83

. .

ص: 84

3277.عنه صلى الله عليه و آله :التوحيد بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :الصَّمَدُ الَّذي لا جَوفَ لَهُ ، وَالصَّمَدُ الَّذي قَدِ انتَهى سُؤدَدُهُ ، وَالصَّمَدُ الَّذي لا يَأكُلُ ولا يَشرَبُ ، وَالصَّمَدُ الَّذي لا يَنامُ ، وَالصَّمَدُ الدّائِمُ الَّذي لَم يَزَل ولا يَزالُ . (1)1 / 9جَزاءُ المُوَحِّدِ3274.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) التوحيد بإسناده عن الحسين عليه السلام :حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ :

إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا فَاعبُدوني ، مَن جاءَ مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ بِالإِخلاصِ دَخَلَ في حِصني ، ومَن دَخَلَ في حِصني أمِنَ مِن عَذابي . (2)1 / 10صِفَةُ العارِفِ3271.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جامع الأخبار :كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام إذا تَوَضَّأَ تَغَيَّرَ لَونُهُ ، وَارتَعَدَت مَفاصِلُهُ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ فَقالَ : حَقٌّ لِمَن وَقَفَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ المَلِكِ الجَبّارِ أن يَصفَرَّ لَونُهُ ، وتَرتَعِدَ مَفاصِلُهُ . (3) .


1- .التوحيد : ص 90 ح 3 ، معاني الأخبار : ص 7 ح 3 وليس فيه «الدائم» وكلاهما عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه: ، مجمع البيان : ج 10 ص 861 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 12 .
2- .التوحيد : ص 25 ح 22 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 134 ح 1 كلاهما عن عبد السلام بن صالح أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 49 ص 122 ح 3 .
3- .جامع الأخبار : ص 166 ح 397 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 14 وفيه «إنّ الحسن بن عليّ8 ...» .

ص: 85

3275.تاريخ دمشق عن عائشة :التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: صمد ، يعنى بى خلل و يعنى نهايتِ سَرورى . صمد ، كسى است كه نه مى خورَد و نه مى آشامد و نه مى خوابد . صمد ، يعنى موجود جاودانى كه هميشه بوده و خواهد بود .

1 / 9پاداش يكتاپرست

3272.عنه صلى الله عليه و آله :التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم على بن ابى طالب عليه السلام برايم حديث كرد كه : شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «خداوندِ بزرگ بِشْكوه مى فرمايد : تنها، من خداى يكتا هستم و جز من، خدايى نيست . پس مرا بپرستيد. هر كس از شما بيايد و بر يگانگى خداوند ، مخلصانه گواهى دهد ، به دژِ من در آمده است و هر كس به دژ من در آيد ، از عذاب من، ايمن است » .

1 / 10ويژگى عارف

3269.معانى الأخبار ( _ به نقل از عايشه _ ) جامع الأخبار :حسين بن على عليه السلام ، هر گاه وضو مى گرفت ، رنگش دگرگون مى شد و اندامش به لرزه مى افتاد . راز آن را جويا شدند . فرمود : «كسى كه در پيشگاه خداوندِ فرمان رواىِ جبّار مى ايستد ، سزاوار است كه رُخش زرد شود و بندْبندش بلرزد» . .

ص: 86

1 / 11ما لَيسَ للّهِِ وما لَيسَ عِندَ اللّهِ وما لا يَعلَمُهُ اللّهُ3266.المعجم الأوسط ( _ به نقل از انس بن مالك _ ) التوحيد بإسناده عن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :إنَّ يَهودِيّا سَأَلَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَقالَ : أخبِرني عَمّا لَيسَ للّهِِ ، وعَمّا لَيسَ عِندَ اللّهِ ، وعَمّا لا يَعلَمُهُ اللّهُ ؟

فَقالَ عليه السلام : أمّا ما لا يَعلَمُهُ اللّهُ عز و جل فَذلِكَ قَولُكُم يا مَعشَرَ اليَهودِ : إنَّ عُزَيرا ابنُ اللّهِ ، وَاللّهُ لا يَعلَمُ لَهُ وَلَدا . وأمّا قَولُكَ : ما لَيسَ للّهِِ ، فَلَيسَ للّهِِ شَريكٌ ، وقَولُكَ : ما لَيسَ عِندَ اللّهِ ، فَلَيسَ عِندَ اللّهِ ظُلمٌ لِلعِبادِ .

فَقالَ اليَهودِيُّ : أنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (1) .


1- .التوحيد: ص377 ح23 عن عليّبن مهرويه القزويني عن الإمام الرضا عن آبائه:، عيون أخبار الرضا7: ج 2 ص 46 ح 172 و ج 1 ص 141 ح 40 عن داوود بن سليمان الفرّا عن الإمام الرضا عن آبائه: ، الأمالي للطوسي : ص 275ح 527 عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 10 ص 11 ح 5 .

ص: 87

1 / 11آنچه خدا ندارد و آنچه نزد او نيست و آنچه نمى داند

3268.المستدرك على الصحيحين عن عائشة :التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: فردى يهودى از على بن ابى طالب عليه السلام پرسيد : مرا از آنچه خدا ندارد و آنچه نزد او نيست و آنچه نمى داند ، باخبر كن .

فرمود : «امّا آنچه را خداى عز و جل نمى داند ، گفته شما يهوديان است كه عُزَير، پسر خداست و خدا، پسرى براى خود نمى شناسد ؛ و امّا اين كه گفتى : خدا، چه ندارد؟ ، خدا ، شريك ندارد ؛ و گفته ات : چه چيز نزد خدا نيست ؟ ، نزد خداوند، ستم بر بندگان نيست» .

يهودى گفت : من ، گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و محمّد ، پيامبر خداست . .

ص: 88

الفَصلُ الثّاني : الإيمان والإسلام2 / 1مَعنَى الإِيمانِ3264.امام حسن عليه السلام :الخصال بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ . (1)3263.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالي للمفيد بإسناده عن الحسين بن عليّ الشهيد عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإِيمانُ قَولٌ مَقولٌ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانُ العُقولِ. (2)3262.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الخصال بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإِيمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ ، وإقرارٌ بِاللِّسانِ ، وعَمَلٌ بِالأَركانِ (3) . (4) .


1- .الخصال : ص 53 ح 68 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 228 ح 6 كلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 49 ص 270 ح 13 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 275 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 36 ح 39 كلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 69 ص 67 ح 20 .
3- .الأرْكانُ : الجَوارِحُ (النهاية : ج 2 ص 260 «ركن») .
4- .الخصال : ص 178 ح 239 و ص 179 ح 241 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 227 ح 2 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 83 ح 6 كلّها عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، الأمالي للطوسي : ص 448 ح 1001 عن عليّ بن مهدي بن صدقة عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، بحار الأنوار : ج 69 ص 64 ح 11 .

ص: 89

فصل دوم : ايمان و اسلام

2 / 1معناى ايمان

3264.الإمام الحسن عليه السلام :الخصال_ به سندش ، از امام حسين ، از امام على عليهما السلام _: پيامبر خدا فرمود : «ايمان ، گفتار و كردار است» .3263.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأمالى ، مفيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمان ، گفته اى اظهار شده و عملى تحقّق يافته و شناخت به خِرد است» .3262.عنه صلى الله عليه و آله :الخصال_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمان ، معرفت قلبى ، اقرار زبانى، و عمل با اعضا و جوارح است» . .

ص: 90

3261.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين عليه السلام سبط رسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَدَّثَني أبِي الوَصِيُّ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإِيمانُ عَقدٌ بِالقَلبِ ، ونُطقٌ بِاللِّسانِ ، وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (1)2 / 2الفَرقُ بَينَ الإِسلامِ وَالإِيمانِ3258.امام رضا عليه السلام :مروج الذهب بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُكتُب يا عَلِيُّ ، قالَ : قُلتُ : وما أكتُبُ ؟ قالَ لي : اُكتُب :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ : الإِيمانُ ما وَقَرَتهُ القُلوبُ (2) وصَدَّقَتهُ الأَعمالُ ، وَالإِسلامُ ما جَرى بِهِ اللِّسانُ وحَلَّت بِهِ المُناكَحَةُ . (3)2 / 3أساسُ الإِسلامِ3259.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَناسِكَهُ مِن حَجَّةِ الوَداعِ ، رَكِبَ راحِلَتَهُ وأنشَأَ يَقولُ : لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن كانَ مُسلِما .

فَقامَ إلَيهِ أبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ رحمه الله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَا الإِسلامُ ؟

فَقالَ صلى الله عليه و آله : الإِسلامُ عُريانٌ لِباسُهُ التَّقوى ، وزينَتُهُ الحَياءُ ، ومِلاكُهُ (4) الوَرَعُ ، وجَمالُهُ الدّينُ ، وثَمَرُهُ العَمَلُ الصّالِحُ ، ولِكُلِّ شَيءٍ أساسٌ وأساسُ الإِسلامِ حُبُّنا أهلَ البَيتِ . (5) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 449 ح 1004 عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: و ص 284 ح 551 عن المنصوري عن عمّ أبيه عن الإمام الهادي عن آبائه: عنه صلي الله عليه و آله نحوه وفيه «تصديق» بدل «عقد» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 69 ح 24 .
2- .في بحار الأنوار : «ما وقر في القلوب» ، وهو الأنسب .
3- .مروج الذهب : ج4 ص171 عن أبيدعامة عن الإمام الهادي عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج50 ص208 ح22 .
4- .ملاكُ الأمرِ : ما يقوم به (الصحاح : ج 4 ص 1611 «ملك») .
5- .الأمالي للطوسي : ص 84 ح 126 ، بشارة المصطفى : ص 92 كلاهما عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 379 ح 27 ؛ كنز العمّال : ج 11 ص 539 ح 32523 نقلاً عن ابن النجّار وفيه «الإسلام عريان ، فلباسه الحياء وزينته الوفاء ومروءته العمل الصالح وعماده الورع ولكل . . .» وراجع : تحف العقول : ص 307 .

ص: 91

3258.الإمام الرضا عليه السلام :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم ، وصى [ _ِ پيامبر صلى الله عليه و آله ] ، على بن ابى طالب عليه السلام برايم نقل كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمان ، باور قلبى ، گفتار زبانى و عمل با اعضاست» .

2 / 2تفاوت اسلام و ايمان

3255.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مروج الذهب_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم على بن ابى طالب عليه السلام برايم نقل كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! بنويس» .

گفتم : چه بنويسم ؟

به من فرمود : «بنويس : به نام خداوند بخشنده مهربان . ايمان ، چيزى است كه در دل ها جاى مى گيرد و كارها[ ى شايسته] تصديقش مى كنند و اسلام ، آن است كه بر زبان ، جارى مى گردد و ازدواج ، بدان روا مى شود» .

2 / 3بنياد اسلام

3252.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مناسك حَجّة الوداع را تمام كرد ، بر مَركبش سوار شد و با اين گفته آغاز كرد : «جز مسلمان ، به بهشت در نمى آيد» .

ابو ذر غِفارى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! اسلام چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اسلام ، [مانند انسانِ] برهنه اى است كه پوشش آن ، پرهيزگارى ، و زيورش حيا ، و تكيه گاهش پارسايى ، و زيبايى اش ، طاعت ، و دستاوردش، كار شايسته (عمل صالح) است . هر چيزى ، اساسى دارد و اساس اسلام ، محبّت ما اهل بيت است» . (1) .


1- .در كنز العمّال، به نقل از ابن نجّار آمده است: «اسلام، برهنه است و لباس آن، حيا وزيور آن، وفا و خوى مردانگى اش، عمل صالح و تكيه گاه آن، پارسايى است و هر چيزى...».

ص: 92

2 / 4غُربَةُ الإِسلامِ3253.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ الإِسلامَ بَدَأَ غَريبا وسَيَعودُ غَريبا كَما بَدَأَ ، فَطوبى لِلغُرَباءِ . (1)2 / 5عَلامَةُ حُسنِ إسلامِ المُسلِمِ3250.المستدرك على ال_صحيحين ( _ ب__ه ن_ق_ل از ابن عبّاس _ ) مسند ابن حنبل عن شعيب بن خالد عن حسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِن حُسنِ إسلامِ المَرءِ قِلَّةَ الكَلامِ فيما لا يَعنيهِ . (2)3249.مسند ابن حنبل ( _ ب_ه ن_قل از اب_ن ع_بّ_اس _ ) مسند ابن حنبل بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مِن حُسنِ إسلامِ المَرءِ تَركُهُ ما لا يَعنيهِ . (3) .


1- .كمال الدين : ص 201 ح 45 عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن الإمام الرضا عن آبائه: ، عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 202 ح 1 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 52 ص 191 ح 23 وراجع : صحيح مسلم : ج 1 ص 130 ح 232 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 429 ح 1732 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 429 ح 1737 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 128 ح 2886 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 202 ح 8402 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 111 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 145 ح 194 ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 41 ح 1601 ، الذرّيّة الطاهرة : ص 109 ح 144 كلّها عن ابن شهاب _ الزهري _ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 273 عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلي الله عليه و آله .

ص: 93

2 / 4غربت اسلام

3249.مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اسلام ، غريبانه ظاهر شد و به زودى دوباره غريب مى شود ، همان گونه كه در آغاز بود . پس خوشا به حال غريبان!» .

2 / 5نشانه نيكويى اسلام مسلمان

3248.المناقب لابن شهر آشوب عن قتادة :مسند ابن حنبل_ به نقل از شعيب بن خالد ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «از نيكويى اسلامِ انسان ، كم پرداختن به امور نامربوط است» .3247.الإمام عليّ عليه السلام :مسند ابن حنبل_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «از نيكويى اسلامِ انسان ، ترك كارهاى نامربوط است» . .

ص: 94

2 / 6ما بِهِ ثَباتُ الإِيمانِ3244.خصائص أمير المؤمنين ، نسائى ( _ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ ) الأمالي للصدوق بإسناده عن الحسين (1) بن عليّ عليهماالسلام : سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : ما ثَباتُ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الوَرَعُ ، فَقيلَ لَهُ : ما زَوالُهُ ؟ قالَ : الطَّمَعُ . (2)2 / 7عَلامَةُ كَمالِ الإِيمانِ3244.خصائص أمير المؤمنين للنسائي عن سعد بن أبي وقّاص :الخصال عن فاطمة بنت الحسين بن عليّ عن أبيها عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ثَلاثُ خِصالٍ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ خِصالَ الإِيمانِ : الَّذي إذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في إثمٍ ولا باطِلٍ ، وإذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ الغَضَبُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا قَدَرَ لَم يَتَعاطَ ما لَيسَ لَهُ . (3)3243.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از عَبّاد بن عبد اللّه اسدى، از على عليه ) الفردوس عن الحسين بن عليّ عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَكونُ المُؤمِنُ مؤمِنا ولا يَستَكمِلُ الإِيمانَ حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : اِقتِباسُ العِلمِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ ، ويَرفُقُ فِي المَعاشِ . وثَلاثُ خِصالٍ تَكونُ فِي المُنافِقِ : إذا حَدَّثَ كَذَبَ ، واذا وَعَدَ أخلَفَ ، وإذَا ائتُمِنَ خانَ . (4) .


1- .في بعض نسخ المصدر : «الحسن» بدل «الحسين» .
2- .الأمالي للصدوق (طبعة مؤسّسة الأعلمي) : ص 238 ح 11 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 70 ص 305 ح 23 .
3- .الخصال : ص 105 ح 66 ، الأمالي للطوسي : ص 603 ح 1248 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 359 ح 4 .
4- .الفردوس : ج 5 ص 170 ح 7854 وراجع : كنز العمّال : ج 1 ص 165 ح 828 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 95

2 / 6مايه استوارى ايمان

3227.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الأمالى ، صدوق_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: از امير مؤمنان على عليه السلام سؤال شد : مايه استوارى ايمان چيست ؟

فرمود : «پارسايى» .

به ايشان گفته شد : زوال آن به چيست ؟

فرمود : «طمع» .

2 / 7نشانه هاى كمال ايمان

3230.تاريخ دمشق عن علقمة الأسود عن عائشة قالت :الخصال_ به نقل از فاطمه دختر امام حسين ، از پدرش امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «سه ويژگى است كه در هر كس باشد ، خصلت هاى ايمانش كامل است : آن كه چون خشنود شود ، خشنودى اش او را به گناه و باطل نكشد ؛ و چون خشمگين شود ، خشمش او را از حق بيرون نبرد ؛ و چون قدرت يافت ، چيزى را به ناحق ، از آنِ خود نكند» .3225.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الفردوس_ از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: «مؤمن ، مؤمن نيست و ايمان را به كمال نمى رساند ، مگر آن كه سه ويژگى داشته باشد : برگرفتن دانش ؛ شكيبايى بر مصيبت ها ؛ و ميانه روى در طلب روزى . سه ويژگى هم در منافق است : چون سخن گويد ، دروغ مى گويد ؛ چون وعده دهد ، وفا نمى كند ؛ و چون امانتى قبول كند ، خيانت مى ورزد» . .

ص: 96

3226.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تحف العقول عن الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصمَتَهُ ، وقَولَهُ مِرآتَهُ ، فَمَرَّةً يَنظُرُ في نَعتِ المُؤمِنينَ وتارَةً يَنظُرُ في وَصفِ المُتَجَبِّرينَ ، فَهُوَ مِنهُ في لَطائِفَ ، ومِن نَفسِهِ في تَعارُفٍ ، ومِن فِطنَتِهِ في يَقينٍ ، ومِن قُدسِهِ عَلى تَمكينٍ . (1)2 / 8لا إِكراهَ فِي الدّينِ3229.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَو أكرَهتَ يا رَسولَ اللّهِ مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ لَكَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عز و جل بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا ، وما أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ .

فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يا مُحَمَّدُ! «وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» (2) عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُؤمِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُؤيَةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ ، ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا ، لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُؤمِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى (3) وَالكَرامَةَ ، ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» (4) . 5 .


1- .تحف العقول : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 119 ح 15 .
2- .يونس : 99 .
3- .الزُلفى : القربة والمنزلة (الصحاح : ج 4 ص 1370 «زلف») .
4- .التوحيد : ص 342 ح 11 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 394 ح 302 كلّها عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 5 ص 49 ح 80 .

ص: 97

3230.تاريخ دمشق ( _ به نقل از علقمة الأسود، از عايشه _ ) تحف العقول_ از امام حسين عليه السلام _: مؤمن ، خدا را مايه نگاه داشت خود، و سخن او را ، آينه [تمام نماى ]خود مى گيرد . يك بار [در سخن خدا] به ويژگى مؤمنان نظر مى كند و يك بار به ويژگى گردنكشان . از آن ، نكته ها بر مى گيرد ، خود را شناسايى مى كند و به زيركى خود ، يقين پيدا مى كند و به پاكى خود ، اطمينان مى يابد .

2 / 8در دين ، اجبارى نيست

3233.عنه صلى الله عليه و آله :التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: مسلمانان به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر كسانى از مردم را كه مى توانستى ، بر اسلام آوردن مجبور مى كردى ، تعدادمان فراوان مى شد و در برابر دشمنانمان نيرومند مى شديم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداى عز و جل را با بدعتى كه اختيار آن به من واگذار نشده است ، ديدار نمى كنم و من ، از كسانى نيستم كه چيزى را ساخته ، به خدا نسبت دهم» .

پس خداوند _ تبارك و تعالى _ نازل كرد : «اى محمّد! «و اگر پروردگارت مى خواست ، همه آنان كه در زمين هستند ، همگى ايمان مى آوردند» ، در همين دنيا و به شكل اجبار و اضطرار ، همان گونه كه به گاهِ ديدار و مشاهده سختى آخرت ، ايمان مى آورند . اگر چنين مى كردم ، نه سزاوار پاداشى از من مى شدند و نه مدحى ؛ بلكه من از آنها مى خواهم كه از سرِ اختيار ، و نه اضطرار ، به من ايمان بياورند تا شايسته نزديكى به من و كرامت من و سزاوار ماندن در بهشت جاودان شوند . «آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه مؤمن شوند؟» » . .

ص: 98

2 / 9تَحريمُ القِياسِ فِي الدّينِ (1)3232.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد عن عكرمة عن الحسين عليه السلام :إنَّ مَن وَضَعَ دينَهُ عَلَى القِياسِ لَم يَزَلِ الدَّهرَ فِي الاِرتِماسِ (2) ، مائِلاً عَنِ المِنهاجِ ، ظاعِنا (3) فِي الاِعوِجاجِ ، ضالّاً عَنِ السَّبيلِ ، قائِلاً غَيرَ الجَميلِ . (4)2 / 10مِلاكُ التَّكليفِ3235.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تحف العقول عن الإمام الحسين عليه السلام :ما أخَذَ اللّهُ طاقَةَ أحَدٍ إلّا وَضَعَ عَنهُ طاعَتَهُ ، ولا أخَذَ قُدرَتَهُ إلّا وَضَعَ عَنهُ كُلفَتَهُ . (5) .


1- .هو الحكم على موضوع بنفس الحكم الثابت لموضوع آخر بسبب التشابه بين الموضوعين ، والجدير بالذكر إنّ القياس المنطقي مقبول في محلّه لكنّه لا علقة له بالقياس الفقهي .
2- .هكذا في المصدر ، وفي تاريخ دمشق وروضة الواعظين : «في الالتباس» ، وهو الأنسب للسياق .
3- .ظَعَنَ : أي سار (الصحاح : ج 6 ص 2159 «ظعن») .
4- .التوحيد : ص 80 ح 35 ، روضة الواعظين : ص 43 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 302 ح 35 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 183 .
5- .تحف العقول : ص 246 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 117 ح 4 .

ص: 99

2 / 9حرمت قياس در دين

(1)3238.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) التوحيد_ به نقل از عِكرِمه ، از امام حسين عليه السلام _: هر كس دينش را بر قياس بنا نهد ، هميشه روزگار ، در شبهه خواهد بود ؛ از راه اصلى منحرف و در كژراهه در حركت است ؛ راه گم كرده است و درست نمى گويد .

2 / 10معيار تكليف

3236.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تحف العقول_ از امام حسين عليه السلام _: خداوند ، توان كسى را نگرفت ، جز آن كه طاعتش را از او برداشت و نيرويش را نگرفت ، جز آن كه تكليفش را از او برداشت . .


1- .قياس ، يعنى به دليل مشابهت موضوعى با يك موضوع ديگر ، حكم هر دو را يكى دانستن . گفتنى است قياس منطقى ، در جاى خود ، مقبول است و ارتباطى با قياس در دين (قياس فقهى و تشبيهى) ندارد .

ص: 100

الفَصلُ الثّالِثُ : القضاء والقدر3 / 1وُجوبُ الإِيمانِ بِالقَضاءِ وَالقَدَرِ3240.عنه صلى الله عليه و آله :فقه الإمام الرضا عليه السلام :قالَ العالِمُ عليه السلام : كَتَبَ الحَسَنُ بنُ أبِي الحَسَنِ البَصرِيُّ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يَسأَلُهُ عَنِ القَدَرِ . فَكَتَبَ إلَيهِ :

اِتَّبِع ما شَرَحتُ لَكَ فِي القَدَرِ مِمّا اُفضِيَ إلَينا أهلَ البَيتِ ، فَإِنَّهُ مَن لَم يُؤمِن بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ فَقَد كَفَرَ ، ومَن حَمَلَ المَعاصِيَ عَلَى اللّهِ عز و جل فَقَد فَجَرَ وَافتَرى عَلَى اللّهِ افتِراءً عَظيما .

إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُطاعُ بِإِكراهٍ ، ولا يُعصى بِغَلَبَةٍ ، ولا يُهمِلُ العِبادَ فِي الهَلَكَةِ ، ولكِنَّهُ المالِكُ لِما مَلَّكَهُم ، وَالقادِرُ لِما عَلَيهِ أقدَرَهُم ؛ فَإِنِ ائتَمَروا بِالطّاعَةِ لَم يَكُن لَهُم صادّا عَنها مُبطِئا ، وإنِ ائتَمَروا بِالمَعصِيَةِ فَشاءَ أن يَمُنَّ عَلَيهِم فَيَحولَ بَينَهُم وبَينَ مَا ائتَمَروا بِهِ فَعَلَ (1) ، وإن لَم يَفعَل فَلَيسَ هُوَ حامِلَهُم عَلَيها (2) قَسرا ، ولا كَلَّفَهُم جَبرا ، [بَل] (3) بِتَمكينِهِ إيّاهُم بَعدَ إعذارِهِ وإنذارِهِ لَهُم وَاحتِجاجِهِ عَلَيهِم ، طَوَّقَهُم ومَكَّنَهُم وجَعَلَ لَهُمُ السَّبيلَ إلى أخذِ ما إلَيهِ دَعاهُم ، وتَركِ ما عَنهُ نَهاهُم ، جَعَلَهُم مُستَطيعينَ لِأَخذِ ما أمَرَهُم بِهِ مِن شَيءٍ غَيرَ آخِذيهِ ، ولِتَركِ ما نَهاهُم عَنهُ مِن شَيءٍ غَيرَ تارِكيهِ .

وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَ عِبادَهُ أقوِياءَ لِما أمَرَهُم بِهِ ، يَنالونَ بِتِلكَ القُوَّةِ ونَهاهُم عَنهُ ، وجَعَلَ العُذرَ لِمَن لَم يَجعَل لَهُ السَّبَبَ جَهدا مُتَقَبَّلاً . (4) .


1- .في المصدر : «فإن فعل» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .في المصدر : «عليهم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .فقه الإمام الرضا7 : ص 408 ح 118 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 123 ح 71 .

ص: 101

فصل سوم : قضا و قَدَر

3 / 1وجوب ايمان به قضا و قدر

3240.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فقه الإمام الرضا عليه السلام :عالِم (امام رضا) عليه السلام مى گويد : حسن بن ابى حسن بصرى به حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام نامه نوشت و از او در باره قَدَر (تقدير) پرسيد .

حسين عليه السلام به او نوشت : «از آنچه در باره قَدَر (تقدير) به ما اهل بيت رسيده و برايت توضيح مى دهم ، پيروى كن كه هر كس به خير و شرّ قدر ، ايمان نياورد ، كافر شده است و هر كس معصيت [انسان ها] را بر عهده خداى عز و جل بگذارد ، فسق و فجور ورزيده و افترايى بزرگ به خدا بسته است .

خداوند _ تبارك و تعالى _ به اجبار ، اطاعت نمى شود و به چيره شدن بر او ، نافرمانى نمى گردد و بندگان را در هلاكت ، مهمل نمى گذارد ؛ بلكه او مالك چيزى است كه به مِلكيت آنان در آورده است و بر چيزى كه ايشان را به آن قادر كرده ، قادر است . پس اگر بندگان، تصميم به فرمان بُردارى بگيرند ، نه از آنان جلوگيرى مى كند و نه به تأخيرشان مى اندازد و اگر بخواهند نافرمانى كنند ، امّا بخواهد بر آنان منّت بگذارد ، ميان آنان و معصيت ، مانع مى شود و اگر چنين نكند ، آنان را به زور ، به معصيت وا نمى دارد ؛ بلكه چون به آنان قدرت بخشيد و سپس هشدارشان داد و انذارشان كرد و برايشان حجّت آورد و به گردنشان نهاد و به آنها امكان داد و راهى هم براى آنچه ايشان را به سوى آن فرا خواند و ترك آنچه نهى كرد ، قرار داد ، آنها را به برگرفتن آنچه به ايشان فرموده، قادر ساخت، بى آن كه حتما لازم باشد آن را برگيرند، و نيز بر آنچه نهيِشان كرده، توانايى بخشيد، بى آن كه حتما [لازم باشد] تركش كنند .

ستايش ، ويژه خدايى است كه بندگانش را بر آنچه به ايشان فرمان داده ، توانا قرار داد تا بدان نيرو ، به آن دست يابند و آنان را از آن [بدى ها] باز داشت و عذر كسى را كه توان انجام دادن نيافت ، كوششى مقبول قرار داد» . .

ص: 102

3 / 2أصنافُ القَضاءِ وَالقَدَرِ3399.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التوحيد بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ العِراقِ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : أخبِرنا عَن خُروجِنا إلى أهلِ الشّامِ أبِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وقَدَرٍ ؟

فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أجَل يا شَيخُ ، فَوَاللّهِ ما عَلَوتُم تَلعَةً (1) ولا هَبَطتُم بَطنَ وادٍ إلّا بِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وقَدَرٍ .

فَقالَ الشَّيخُ : عِندَ اللّهِ أحتَسِبُ عَنائي يا أميرَ المُؤمِنينَ .

فَقالَ : مَهلاً يا شَيخُ ، لَعَلَّكَ تَظُنُّ قَضاءً حَتما وقَدَرا لازِما ! لَو كانَ كَذلِكَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَالعِقابُ وَالأَمرُ وَالنَّهيُ وَالزَّجرُ ، ولَسَقَطَ مَعنَى الوَعيدِ وَالوَعدِ ، ولَم يَكُن عَلى مُسيءٍ لائِمَةٌ ولا لِمُحسِنٍ مَحمَدَةٌ ، ولَكانَ المُحسِنُ أولى بِاللّائِمَةِ مِنَ المُذنِبِ ، وَالمُذنِبُ أولى بِالإِحسانِ مِنَ المُحسِنِ ! تِلكَ مَقالَةُ عَبَدَةِ الأَوثانِ وخُصَماءِ الرَّحمنِ وقَدَرِيَّةِ هذِهِ الاُمَّةِ ومَجوسِها .

يا شَيخُ ! إنَّ اللّهَ عز و جل كَلَّفَ تَخييرا ، ونَهى تَحذيرا ، وأعطى عَلَى القَليلِ كَثيرا ، ولَم يُعصَ مَغلوبا ، ولَم يُطَع مُكرِها ، ولَم يَخلُقِ السَّماواتِ وَالأَرضَ وما بَينَهُما باطِلاً ، ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروا ، فَوَيلٌ لِلَّذينَ كَفَروا مِنَ النّارِ (2) .

قالَ : فَنَهَضَ الشَّيخُ وهُوَ يَقولُ :

أنتَ الإِمامُ الَّذي نَرجو بِطاعَتِهِيَومَ النَّجاةِ مِنَ الرَّحمنِ غُفرانا أوضَحتَ مِن دينِنا ما كانَ مُلتَبِساجَزاكَ رَبُّكَ عَنّا فيهِ إحسانا فَلَيسَ مَعذِرَةٌ في فِعلِ فاحِشَةٍقَد كُنتُ راكِبَها فِسقا وعِصيانا لا لا ولا قائِلاً ناهيهِ أوقَعَهُفيها عَبَدتُ إذا يا قَومِ شَيطانا ولا أحَبَّ ولا شاءَ الفُسوقَ ولاقَتلَ الوَلِيِّ لَهُ ظُلما وعُدوانا أنّى يُحِبُّ وقَد صَحَّت عَزيمَتُهُذُو العَرشِ أعلَنَ ذاكَ اللّهُ إعلانا (3) .


1- .التَّلْعَةُ : ما ارتفع من الأرض (الصحاح : ج 3 ص 1192 «تلع») .
2- .تلميح إلى الآية 27 من سورة ص .
3- .التوحيد : ص 380 ح 28 عن عليّ بن جعفر الكوفي عن الإمام الهادي عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 5 ص 13 ح 19 وراجع : الكافي : ج 1 ص 155 ح 1 وتحف العقول : ص 468 والفصول المختارة : ص 70 .

ص: 103

3 / 2گونه هاى قضا و قدر

3402.تفسير العيّاشى ( _ ب_ه نقل از ب_ريد ع_ج_لى، از امام باقر عليه السل ) التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: مردى عراقى بر امير مؤمنان عليه السلام در آمد و گفت : به ما بگو ، آيا حركت كردن ما به سوى شاميان ، به قضا (حُكم) و قَدَر (تقديرِ) خداوند بود ؟

امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «آرى ، اى پيرمرد ! به خدا سوگند ، از تپّه اى بالا نرفتيد و از درّه اى پايين نيامديد ، جز با قضا و قدر خداوند» .

پيرمرد گفت : اى امير مؤمنان! پس رنجم را به حساب خدا مى گذارم (كار از من نيست تا پاداشى بخواهم) .

امام عليه السلام فرمود : «اى پير ! درنگ كن . شايد گمان مى كنى كه قضا و قدر، حتمى بوده است ؟! اگر چنين بود ، پاداش و كيفر، و امر و نهى و بازدارى ، باطل مى بود و معناى وعده و وعيد ، از ميان مى رفت و براى بدكار، سرزنش و براى نيكوكار، ستايشى نبود و مى شد كه نيكوكار به سرزنش ، سزاوارتر از گنهكار باشد و گنهكار به ستودن ، سزاوارتر از نيكوكار . اين [سخن تو] ، گفته بندگان بت ها و دشمنانِ [خداى] رحمان ، و نيز قَدَريان و مَجوس اين امّت است .

اى پير ! خداى عز و جل با اختيار ، تكليف كرده است و با بر حذر داشتن ، نهى كرده است و در برابر كم ، عطاى فراوان داده و از سرِ چيرگى بر او ، نافرمانى نشده است و به زور ، از او اطاعت نشده است و آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست ، بيهوده نيافريده است . اين ، گمانِ كسانى است كه كفر ورزيدند . پس واى بر كسانى كه كافر شدند، از آتش!» . (1)

پيرمرد برخاست و چنين گفت :

تو امامى هستى كه با طاعتش اميد داريمبه مغفرت [خداى] رحمان، در روز نجات. هر چه از دين ما كه پوشيده بود ، روشن ساختىپروردگارت در برابر آن و از جانب ما، جزاى خير به تو دهد! عذرى در كار زشت نيستكه من، خود از سرِ فسق و نافرمانى، آن را انجام داده ام. نه ! هرگز نمى توان گفت : آن كه خود نهى كرد، آن را كرداى قوم ! من بودم كه بندگىِ شيطان را كردم. فسق را نه دوست داشت و نه آن را خواستو نه قتل ولىّ خود را از سرِ ستم و تجاوز [خواست] . چگونه [اين امور را] دوست داشته باشد ، در حالى كه در نهى خود ، مصمّم استو [خداى] صاحب عرش، به وضوح، اين را آشكار كرده است . .


1- .اشاره است به آيه 27 از سوره ص .

ص: 104

3 / 3دَورُ القَضاءِ وَالقَدَرِ فِي الأَفعالِ3405.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :التوحيد بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : الأَعمالُ عَلى ثَلاثَةِ أحوالٍ : فَرائِضَ ، وفَضائِلَ ، ومَعاصِيَ .

وأمَّا الفَرائِضُ فَبِأَمرِ اللّهِ عز و جل ، وبِرِضَى اللّهِ وقَضاءِ اللّهِ وتَقديرِهِ ومَشِيَّتِهِ وعِلمِهِ . وأمَّا الفَضائِلُ فَلَيسَت بِأَمرِ اللّهِ ولكِن بِرِضَى اللّهِ وبِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشِيَّتِهِ وبِعِلمِهِ .

وأمَّا المَعاصي فَلَيسَت بِأَمرِ اللّهِ ولكِن بِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشِيَّتِهِ وبِعِلمِهِ ، ثُمَّ يُعاقِبُ عَلَيها . (1) .


1- .التوحيد : ص 370 ح 9 ، الخصال : ص 168 ح 221 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 142 ح 44 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 138 كلّها عن أبي أحمد الغازي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، صحيفة الإمام الرضا7 : ص 278 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 29 ح 36 .

ص: 105

3 / 3نقش قضا و قدر در كارها

3408.عنه صلى الله عليه و آله :التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: شنيدم كه پدرم على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد : «كارها بر سه حال اند : واجبات ، مستحبّات، و حرام ها .

واجبات ، به امر خداى عز و جل و به رضايت و قضا (حُكم) و قدر (تقدير) و خواست و علم اوست . امّا مستحبّات ، به امر [ _ِ وجوبى] خدا نيست ؛ امّا به رضايت و قضا و قدر و خواست و علم الهى است .

امّا گناهان نيز به امر خدا نيست ؛ امّا به قضا (حُكم) و قدر (تقدير) و خواست و علم خداست و به خاطر آنها كيفر مى دهد» . .

ص: 106

3 / 4لا جَبرَ ولا تَفويضَ3406.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الاحتجاج بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ يَجبُرُ عِبادَهُ عَلَى المَعاصي أو يُكَلِّفُهُم ما لا يُطيقونَ ، فَلا تَأكُلوا ذَبيحَتَهُ ، ولا تَقبَلوا شَهادَتَهُ ، ولا تُصَلّوا وَراءَهُ ، ولا تُعطوهُ مِنَ الزَّكاةِ شَيئا . (1)راجع : ص 100 (وجوب الإيمان بالقضاء والقدر) .

3 / 5أسبابُ السَّعادَةِ3410.المعجم الكبير عن أبي ذرّ وسلمان :الإقبال عن الإمام الحسين عليه السلام_ في دُعاءِ عَرَفَةَ _: اللّهُمَّ اجعَلني أخشاكَ كَأَنّي أراكَ ، وأسعِدني بِتَقواكَ ولا تُشقِني بِمَعصِيَتِكَ ، وخِر لي في قَضائِكَ ، وبارِك لي في قَدَرِكَ ، حَتّى لا اُحِبَّ تَعجيلَ ما أخَّرتَ ولا تَأخيرَ ما عَجَّلتَ . (2)راجع : ص 460 (الباب الرابع / الفصل الثامن / وجوب النهي عن المنكر) .

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 397 ح 303 عن إبراهيم بن أبي محمود عن الإمام الرضا عن آبائه: وراجع : عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 124 ح 16 .
2- .الإقبال : ج 2 ص 78 ، البلد الأمين : ص 253 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 218 ح 3 .

ص: 107

3 / 4نه جبر است و نه تفويض

3412.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الاحتجاج_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: هر كس كه ادّعا مى كند خداوند عز و جل بندگانش را بر گناه ، مجبور مى كند يا خارج از توانشان را به آنان تكليف مى كند ، از دستْ كُشت او نخوريد و گواهى اش را نپذيريد و پشتِ سرش نماز نخوانيد و چيزى از زكات به او نپردازيد .ر.ك : ص101 (وجوب اِيمان به قضا و قدر) .

3 / 5اسباب سعادت

3416.عنه صلى الله عليه و آله :الإقبال_ از امام حسين عليه السلام ، در دعاى عرفه _: خدايا! مرا چنان بيمناك قرار ده كه گويى تو را مى بينم و با پرواى از خودت، سعادتمندم كن و با معصيتت ، مرا بدبخت مكن و در قضايت ، خير را برايم برگزين و تقديرت را برايم مبارك كن تا آن جا كه تأخيرِ آنچه را جلو انداخته اى و تعجيلِ آنچه را عقب انداخته اى ، دوست نداشته باشم .ر.ك : ص 461 (باب چهارم / فصل هشتم / وجوب نهى از منكر) .

.

ص: 108

3 / 6ثَمَرَةُ العِلمِ بِالقَدَرِ3414.كفاية الأثر ( _ به نقل از عمّار بن ياسر _ ) التوحيد عن عمرو بن جميع عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام قالَ : دَخَلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى مُعاوِيَةَ فَقالَ لَهُ : ما حَمَلَ أباكَ عَلى أن قَتَلَ أهلَ البَصرَةِ ، ثُمَّ دارَ عَشِيّا في طُرُقِهِم في ثَوبَينِ ؟!

فَقالَ عليه السلام : حَمَلَهُ عَلى ذلِكَ عِلمُهُ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ ، وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ .

قالَ : صَدَقتَ . (1)3415.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأخبار الطوال :سارَ الحُسَينُ عليه السلام مِن بَطنِ الرُّمَّةِ (2) فَلَقِيَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطيعٍ وهُوَ مُنصَرِفٌ مِنَ العِراقِ ، فَسَلَّمَ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام وقالَ لَهُ : بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أخرَجَكَ مِن حَرَمِ اللّهِ وحَرَمِ جَدِّكَ ؟!

فَقالَ : إنَّ أهلَ الكوفَةِ كَتَبوا إلَيَّ يَسأَلونَني أن أقدَمَ عَلَيهِم لِما رَجَوا مِن إحياءِ مَعالِمِ الحَقِّ وإماتَةِ البِدَعِ .

قالَ لَهُ ابنُ مُطيعٍ : أنشُدُكَ اللّهَ ألّا تَأتِيَ الكوفَةَ ، فَوَاللّهِ لَئِن أتَيتَها لَتُقتَلَنَّ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : «لَّن يُصِيبَنَآ إِلَا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا» (3) ، ثُمَّ وَدَّعَهُ ومَضى . (4) .


1- .التوحيد : ص 374 ح 19 .
2- .بَطْنُ الرُّمَّة : هو وادٍ معروف بعالية نجد (معجم البلدان : ج 1 ص 449) وراجع : الخريطة رقم 3 في آخر مجلّد 5 .
3- .التوبة : 51 .
4- .الأخبار الطوال : ص 246 .

ص: 109

3 / 6نتيجه آگاهى از قَدَر

3418.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :التوحيد_ به نقل از عمرو بن جُمَيع ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ] از جدّش [امام زين العابدين عليه السلام ]، در باره جدّش [امام على عليه السلام ] برايم نقل كرد كه: حسين بن على عليه السلام بر معاويه در آمد . معاويه به او گفت : چه چيز ، پدرت [على] را وا داشت كه بصريان را بكُشد و شبِ همان روز ، با دو جامه معمولى ، در خيابان ها و كوچه هايشان بچرخد ؟

فرمود : «علمش به اين كه در آنچه بايد به او برسد ، خطا نمى رود و آنچه خطا رفته، نبايد مى رسيده است ، او را به اين كار [شجاعانه] وا داشت» .

معاويه گفت : راست گفتى .3419.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الأخبار الطِوال :حسين عليه السلام از بَطنُ الرُّمّه (1) حركت كرد . عبد اللّه بن مطيع _ كه از عراق بازمى گشت _ او را ديد . بر ايشان سلام داد و گفت : پدر و مادرم فدايت باد ، اى فرزند پيامبر خدا! چه چيز ، تو را از حرم خدا (مكّه) و حرم جدّت (مدينه) بيرون آورده است ؟

حسين عليه السلام فرمود : «كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته اند كه به اميد زنده كردن نشانه هاى حق و ميراندن بدعت ها ، بر آنان در آيم» .

ابن مطيع به او گفت : تو را به خدا سوگند مى دهم كه به كوفه نروى كه _ به خدا سوگند _ ، اگر به آن جا بروى ، بى ترديد ، تو را مى كُشند .

امام حسين عليه السلام فرمود : « «به ما چيزى نمى رسد ، جز آنچه خدا براى ما نوشته است» » .

سپس با او خداحافظى كرد و رفت . .


1- .بطن الرُّمّه ، درّه اى معروف در بالاى صحراى نجد ، در شمال شرقى عربستان است (ر. ك: نقشه شماره 3 در پايان جلد 5).

ص: 110

3 / 7المَقضِيُّ هُوَ كائِنٌ3419.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الفتوح :سارَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى نَزَلَ الخُزَيمِيَّةَ (1) ، وأقامَ بِها يَوما ولَيلَةً . فَلَمّا أصبَحَ أقبَلَت إلَيهِ اُختُهُ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَت : يا أخي ! ألا اُخبِرُكَ بِشَيءٍ سَمِعتُهُ البارِحَةَ ؟

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : وما ذاكَ ؟

فَقالَت : خَرَجتُ في بَعضِ اللَّيلِ لِقَضاءِ حاجَةٍ ، فَسَمِعتُ هاتِفا يَهتِفُ ، وهُوَ يَقولُ :

ألا يا عَينُ فَاحتَفِلي بِجَهدٍومَن يَبكي عَلَى الشُّهداءِ بَعدي عَلى قَومٍ تَسوقُهُمُ المَنايابِمِقدارٍ إلى إنجازِ وَعدي

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام : يا اُختاه ، المَقضِيُّ هُوَ كائِنٌ . (2)3420.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام_ في جَوابِ عُمَرَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ لَمّا أشارَ إلَيهِ بِعَدَمِ الخُروجِ إلَى العِراقِ _: جَزاكَ اللّهُ خَيرا يَابنَ عَمِّ ، فَقَد عَلِمتُ أنَّكَ أمَرتَ بِنُصحٍ ، ومَهما يَقضِي اللّهُ مِن أمرٍ فَهُوَ كائِنٌ ؛ أخَذتُ بِرَأيِكَ أم تَرَكتُهُ . (3)3421.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تهذيب الكمال :أتاهُ [الحُسَينَ عليه السلام ] أبو بَكرِ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ ، فَقالَ : يَابنَ عَمِّ ، إنَّ الرَّحِمَ تَظأَرُني (4) عَلَيكَ ، وما أدري كَيفَ أنَا عِندَكَ فِي النَّصيحَةِ لَكَ ؟

قالَ : يا أبا بَكرٍ ! ما أنتَ مِمَّن يُستَغَشُّ ولا يُتَّهَمُ ، فَقُل .

فَقالَ : رَأَيتَ ما صَنَعَ أهلُ العِراقِ بِأَبيكَ وأخيكَ ، وأنتَ تُريدُ أن تَسيرَ إلَيهِم ، وهُم عَبيدُ الدُّنيا ، فَيُقاتِلُكَ مَن قَد وَعَدَكَ أن يَنصُرَكَ ، ويَخذُلُكَ مَن أنتَ أحَبُّ إلَيهِ مِمَّن يَنصُرُهُ ، فَاُذَكِّرُكَ اللّهَ في نَفسِكَ !

فَقالَ : جَزاكَ اللّهُ _ يَابنَ عَمِّ _ خَيرا ، فَقَدِ اجتَهَدتَ رَأيَكَ ، ومَهما يَقضِ اللّهُ مِن أمرٍ يَكُن .

فَقالَ أبو بَكرٍ : إنّا للّهِِ ، عِندَ اللّهِ نَحتَسِبُ أبا عَبدِ اللّهِ . (5) .


1- .الخُزَيميّة : منزل من منازل الحاجّ بعد الثعلبيّة من الكوفة (معجم البلدان : ج 2 ص 370) وراجع: الخريطة رقم 3 في آخر مجلّد 5 .
2- .الفتوح : ج 5 ص 70 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 225 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 95 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 372 .
3- .الفتوح : ج 5 ص 65 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 382 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 545 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 209 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 216 كلّها نحوه .
4- .ظَأَرَني فُلانٌ على أمرِ كَذا ، وأظأرَني : عَطَفَني (تاج العروس : ج 7 ص 160 «ظأر») .
5- .تهذيب الكمال : ج 6 ص 418 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 209 ، الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 447 .

ص: 111

3 / 7قَضاى الهى ، واقع شدنى است

3424.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الفتوح :[در مسير كربلا] حسين عليه السلام به حركتش ادامه داد تا در خُزَيميّه (1) فرود آمد و يك شبانه روز در آن جا ، اقامت كرد . چون صبح شد ، خواهرش زينب عليهاالسلامدختر على عليه السلام به او روى آورد و گفت : برادر من ! آيا تو را از چيزى كه ديشب شنيدم ، باخبر كنم ؟

حسين عليه السلام فرمود : «آن چيست ؟» .

زينب عليهاالسلام گفت : در ساعتى از شب ، براى قضاى حاجتى بيرون رفتم و شنيدم كه هاتفى از غيب ، ندا مى دهد و مى گويد :

«هان ، اى چشم ! نيك بنگرچه كس پس از من ، بر شهيدان مى گِريد؟ بر گروهى كه مرگ هايشان ، آنان را مى رانَدبه سوى تقدير و براى عملى كردن وعده ام» .

پس حسين عليه السلام به زينب عليهاالسلام فرمود : «خواهر من ! آنچه حكم شده ، حتما خواهد شد» .3421.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الفتوح_ از امام حسين عليه السلام ، در پاسخ به عمر بن عبد الرحمان كه به نرفتن به سوى عراق ، نظر داده بود _: اى پسرعمو ! خداوند، جزاى خير به تو دهد . من دانستم كه تو از سرِ خيرخواهى مى گويى ؛ امّا هر چه خداوند حكم كند ، همان مى شود ، به نظرت عمل بكنم يا نكنم .3422.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) تهذيب الكمال :ابو بكر بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام ، نزد حسين عليه السلام آمد و گفت : اى پسرعمو ! من ، دلسوز تو هستم و نمى دانم كه به نظر تو، چه قدر خيرخواهت هستم ؟

امام عليه السلام فرمود : «اى ابو بكر ! تو فريبكار و متّهم نيستى . سخنت را بگو» .

گفت : ديدى كه عراقيان با پدر و برادرت چه كردند و تو مى خواهى به سوى آنان بروى؟ ! آنان، بنده دنيايند و همو كه به تو وعده يارى داده است ، با تو مى جنگد و همو كه تو برايش از كسى كه او را يارى مى دهد ، دوست داشتنى ترى ، تو را وا مى نهد . پس خدا را به يادت مى آورم كه جانت را بپايى !

حسين عليه السلام فرمود : «اى پسرعمو ! خداوند، جزاى خير به تو دهد كه براى درستى نظرت كوشيدى ؛ ولى هر چه خدا حكم كند ، همان مى شود» .

ابو بكر ، استرجاع كرد («إنا للّه » گفت) و افزود: ما از آنِ خداييم . اى ابا عبد اللّه ! [مصيبت تو را] به حساب خدا مى گذاريم . .


1- .خُزَيميّه ، يكى از منزلگاه هاى حاجيان درراه كوفه به مكّه و پس از ثَعلَبيه است (ر. ك: نقشه شماره 3 در پايان جلد 5).

ص: 112

3423.إرشاد القلوب ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) تاريخ الطبري عن عمر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام المخزومي :لَمّا قَدِمَت كُتُبُ أهلِ العِراقِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام وتَهَيَّأَ لِلمَسيرِ إلَى العِراقِ ، أتَيتُهُ فَدَخَلتُ عَلَيهِ وهُوَ بِ مَكَّةَ ، فَحَمِدتُ اللّهَ وأثنَيتُ عَلَيهِ ، ثُمَّ قُلتُ : أمّا بَعدُ ، فَإِنّي أتَيتُكَ يَابنَ عَمِّ لِحاجَةٍ اُريدُ ذِكرَها لَكَ نَصيحَةً ، فَإِن كُنتَ تَرى أنَّكَ تَستَنصِحُني وإلّا كَفَفتُ عَمّا اُريدُ أن أقولَ .

فَقالَ : قُل ، فَوَاللّهِ ما أظُنُّكَ بِسَيِّئِ الرَّأيِ ولا هَوٍ (1) لِلقَبيحِ مِنَ الأَمرِ وَالفِعلِ .

قالَ : قُلتُ لَهُ : إنَّهُ قَد بَلَغَني أنَّكَ تُريدُ المَسيرَ إلَى العِراقِ ، وإنّي مُشفِقٌ عَلَيكَ مِن مَسيرِكَ ، إنَّكَ تَأتي بَلَدا فيهِ عُمّالُهُ واُمَراؤُهُ ومَعَهُم بُيوتُ الأَموالِ ، وإنَّمَا النّاسُ عَبيدٌ لِهذَا الدِّرهَم وَالدّينارِ ، ولا آمَنُ عَلَيكَ أن يُقاتِلَكَ مَن وَعَدَكَ نَصرَهُ ، ومَن أنتَ أحَبُّ إلَيهِ مِمَّن يُقاتِلُكَ مَعَهُ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : جَزاكَ اللّهُ خَيرا يَابنَ عَمِّ ، فَقَد وَاللّهِ عَلِمتُ أنَّكَ مَشَيتَ بِنُصحٍ ، وتَكَلَّمتَ بِعَقلٍ ، ومَهما يُقضَ مِن أمرٍ يَكُن ؛ أخَذتُ بِرَأيِكَ أو تَرَكتُهُ ، فَأَنتَ عِندي أحمَدُ مُشيرٍ ، وأنصَحُ ناصِحٍ .

قالَ : فَانصَرَفتُ مِن عِندِهِ فَدَخَلتُ عَلَى الحارِثِ بنِ خالِدِ بنِ العاصِ بنِ هِشامٍ ، فَسَأَلَني : هَل لَقيتَ حُسَينا ؟ فَقُلتُ لَهُ : نَعَم .

قالَ : فَما قالَ لَكَ ، وما قُلتَ لَهُ ؟

قالَ : فَقُلتُ لَهُ : قُلتُ كَذا وكَذا ، وقالَ كَذا وكَذا .

فَقالَ : نَصَحتَهُ ورَبِّ المَروَةِ الشَّهباءِ (2) ، أما ورَبِّ البَنِيَّةِ ، إنَّ الرَّأيَ لَما رَأَيتَهُ قَبِلَهُ أو تَرَكَهُ ، ثُمَّ قالَ :

رُبَّ مُستَنصَحٍ يَغُشُّ ويُردي (3)وظَنينٍ بِالغَيبِ يُلفى (4) نَصيحا . (5) أموالُنا لِذَوِي الوُرّاثِ نَجمَعُهاودورُنا لِخَرابِ الدَّهرِ نَبنيها . (6) .


1- .[من] هويت الشيء أهواه : إذا أحببته (مجمع البحرين : ج 3 ص 1889 «هوى») .
2- .الشهباء : البيضاء (لسان العرب : ج 1 ص 508 «شهب») .
3- .ردِيَ يردى : أي هلك وأرداهُ غيرُه (الصحاح : ج 6 ص 2355 «ردى») .
4- .ألفيت الشيء : إذا وجدته وصادفته ولقيته (النهاية : ج 4 ص 262 «لفا») .
5- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 382 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 545 وفيه صدره إلى «أنصح ناصح» ، الفتوح : ج 5 ص 64 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 215 كلّها نحوه وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 373 وتاريخ دمشق : ج 14 ص 209 .
6- .إرشاد القلوب : ص 29 .

ص: 113

3424.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبرى_ به نقل از عمر بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام مخزومى _: چون نامه هاى عراقيان به حسين عليه السلام رسيد و براى حركت به سوى عراق آماده شد ، بر او _ كه در مكّه بود _ در آمدم و پس از حمد و ثناى الهى گفتم : امّا بعد ، اى پسرعمو ! من آمده ام تا نصيحتى را كه مى خواهم ، به تو بگويم . پس اگر چنين مى بينى كه نصيحت مرا گوش مى كنى ، بگويم ؛ وگر نه ، از آنچه مى خواهم بگويم ، باز ايستم .

حسين عليه السلام فرمود : «بگو . به خدا سوگند ، گمان نمى كنم تو بدرأى و در پىِ زشتى و زشتكارى باشى» .

به ايشان گفتم : به من خبر رسيده كه تو مى خواهى به عراق بروى و من ، از اين حركت تو بيمناكم . تو به سرزمينى وارد مى شوى كه كارگزاران و اميرانش در آن اند و بيت المال را به دست دارند و مردم ، بندگان اين درهم و دينارند ، و تو را ايمن نمى بينم از اين كه همو كه به تو وعده يارى داده، يا آن ديگرى كه رو در روى توست و در عين حال، تو برايش از همرزمش عزيزترى، با تو نجنگند .

حسين عليه السلام فرمود : «اى پسرعمو ! خداوند ، جزاى خيرت دهد . به خدا سوگند ، دانستم كه تو به راه خيرخواهى رفتى و عاقلانه سخن گفتى ؛ ولى هر چه حكم شده ، همان مى شود ، به نظرت عمل بكنم يا نكنم . تو نزد من ، ستوده ترين نظردهنده ، دلسوزترين و خيرخواه ترين هستى» .

از نزد او باز گشتم و بر حارث بن خالد بن عاص بن هشام در آمدم . از من پرسيد : آيا حسين را ديدى ؟

به او گفتم : آرى .

پرسيد : او به تو چه گفت و تو به او چه گفتى ؟

گفتم : به او چنين و چنان گفتم و او هم چنين و چنان گفت .

گفت : به خداوندِ مروه خاكسترى سوگند ، نصيحتش كردى . هان! به پروردگار كعبه سوگند كه نظر درست ، همان است كه تو دادى ، بپذيرد يا نپذيرد .

سپس گفت :

بسا كسى كه از او خيرخواهى مى كنى؛ امّا مى فريبد و هلاك مى كندو بسا كسى كه در درون به او بدگمانى ؛ امّا خيرخواه واقعى است . .

ص: 114

3 / 8الرِّضا بِالقَضاءِ3425.تاريخ دمشق ( _ به نقل از انس _ ) التوحيد بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : مَن لَم يَرضَ بِقَضائي ، ولَم يُؤمِن بِقَدَري ، فَليَلتَمِس إلها غَيري .

وقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : في كُلِّ قَضاءِ اللّهِ خِيَرَةٌ لِلمُؤمِنِ . (1) .


1- .التوحيد : ص 371 ح 11 ، عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 141 ح 42 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 138 كلّها عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه: ، كشف الغمّة : ج 3 ص 78 عن الإمام الرضا عن آبائه: .

ص: 115

3 / 8راضى بودن به قضا

3428.الأمالي للطوسي عن عبد اللّه بن مسعود :التوحيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «خداوند بزرگِ بِشْكوه مى فرمايد : هر كس به قضاى من راضى نباشد و به تقدير من ايمان نياورد ، بايد خدايى جز مرا بجويد » .

نيز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در هر قضاى الهى ، خير مؤمن ، نهفته است» . .

ص: 116

3429.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرسالة القشيريّة :قيلَ لِلحسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ أبا ذَرٍّ يَقولُ : الفَقرُ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الغِنى ، وَالسُّقمُ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الصِّحَّةِ !

فَقالَ : رَحِمَ اللّهُ تعالى أبا ذَرٍّ! أمّا أنَا فَأَقولُ : مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسنِ اختِيارِ اللّهِ لَهُ ، لَم يَتَمَنَّ في غَيرِ مَا اختارَهُ اللّهُ لَهُ . (1)3 / 9سيرَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام فِي الرِّضا بِالقَضاءِ3428.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ ) الملهوف عن الإمام الحسين عليه السلام_ مِن قَولِهِ حينَ عَزَمَ عَلَى الخُروجِ إلَى العِراقِ _: رِضَى اللّهِ رِضانا أهلَ البَيتِ ، نَصبِرُ عَلى بَلائِهِ ، ويُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ . (2)3429.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإرشاد :رُوِيَ عَنِ الفَرَزدَقِ الشّاعِرِ إنَّهُ قالَ : حَجَجتُ بِاُمّي في سَنَةِ سِتّينَ ، فَبَينا أنَا أسوقُ بَعيرَها حينَ دَخَلتُ الحَرَمَ إذ لَقيتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام خارِجا مِن مَكَّةَ . . . .

ثُمَّ قالَ لي : أخبِرني عَنِ النّاسِ خَلفَكَ ، فَقُلتُ : الخَبيرَ سَأَلتَ ؛ قُلوبُ النّاسِ مَعَكَ وأسيافُهُم عَلَيكَ ، وَالقَضاءُ يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ ، وَاللّهُ يَفعَلُ ما يَشاءُ .

فَقالَ : صَدَقتَ ، للّهِِ الأَمرُ ، وكُلَّ يَومٍ رَبُّنا هُوَ في شَأنٍ ، إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحمَدُ اللّهَ عَلى نَعمائِهِ ، وهُوَ المُستَعانُ عَلى أداءِ الشُّكرِ ، وإن حالَ القَضاءُ دونَ الرَّجاءِ فَلَم يُبعِد مَن كانَ الحَقُّ نِيَّتَهُ وَالتَّقوى سَريرَتَهُ (3) . (4) .


1- .. الرسالة القشيريّة : ص 195 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 253 وفيه «للحسن» بدل «للحسين» .
2- .الملهوف : ص 126 ، مثير الأحزان : ص 41 ، نزهة الناظر : ص 86 ح 23 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 241 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 367 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 5 .
3- .في بحار الأنوار : «سيرته» بدل «سريرته» .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 365 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 386 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 547 ، الفتوح : ج 5 ص 71 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 223 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 166 كلّها نحوه وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 95 .

ص: 117

3430.امام حسين عليه السلام :الرسالة القُشَيرية :به حسين بن على عليه السلام گفته شد : ابو ذر مى گويد : نادارى براى من ، از توانگرى محبوب تر است و بيمارى ، از تن درستى .

فرمود : «خداى متعال، ابو ذر را رحمت كند ؛ امّا من مى گويم : هر كس بر حُسنِ انتخاب خداوند اعتماد دارد ، چيزى جز آنچه خداى متعال برايش برگزيده است ، آرزو نمى كند» .

3 / 9سيره اهل بيت عليهم السلام در راضى بودن به قضا

3431.الأمالى ، مفيد ( _ به نقل از ابو اُمامه باهِلى _ ) الملهوف_ از امام حسين عليه السلام ، در سخنان ايشان، هنگامى كه تصميم به عزيمت به عراق گرفت _: رضايت خدا ، رضايت ما اهل بيت است ؛ بر بلايش شكيبايى مى كنيم و او هم پاداش شكيبايان را تمام و كمال ، به ما مى دهد .3432.تفسير فرات ( _ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ ) الإرشاد :از فَرَزدَق شاعر ، روايت شده است كه گفت : در سال شصتم [هجرى ]مادرم را به حج بردم . هنگامى كه شترش را مى راندم تا داخل حرم شوم ، حسين بن على عليه السلام را ديدم كه در حال بيرون رفتن از مكّه بود... . به من فرمود : «از مردم پشتِ سرت به من خبر ده» .

گفتم : از شخص آگاهى پرسيدى . دل هاى مردم، با تو و شمشيرهايشان ، بر ضدّ توست و قضا، از آسمانْ فرود مى آيد و خداوند ، هر چه بخواهد ، انجام مى دهد.

حسين عليه السلام فرمود : «راست گفتى . كار ، از آنِ خداست و پروردگار ما ، هر روز در كارى است . اگر قضاى الهى آن گونه كه دوست داريم ، فرود آيد ، خداوند را بر نعمت هايش مى ستاييم و از او در سپاس گزارى، يارى گرفته مى شود، و اگر قضاى الهى از رسيدن به آرزويمان مانع شد ، آن كه نيّتش حق و درونش پرهيزگارى باشد ، دور نمى افتد» . .

ص: 118

3433.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام_ مِمّا كانَ يَقولُهُ في قُنوتِهِ _: اللّهُمَّ وإنّي مَعَ ذلِكَ كُلِّهِ عائِذٌ بِكَ ، لائِذٌ بِحَولِكَ (1) وقُوَّتِكَ ، راضٍ بِحُكمِكَ الَّذي سُقتَهُ إلَيَّ في عِلمِكَ ، جارٍ بِحَيثُ أجرَيتَني ، قاصِدٌ ما أمَّمتَني ، غَيرُ ضَنينٍ (2) بِنَفسي فيما يُرضيكَ عَنّي إذ بِهِ قَد رَضَّيتَني . (3)3434.عنه صلى الله عليه و آله :الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما قالَهُ لِاُختِهِ زَينَبَ لَمّا نَزَلوا كَربَلاءَ _: يا اُختاه ! تَعَزَّي بِعَزاءِ اللّهِ ، وَارضَي بِقَضاءِ اللّهِ ، فَإِنَّ سُكّانَ السَّماواتِ يَفنَونَ ، وأهلَ الأَرضِ يَموتونَ ، وجَميعَ البَرِيَّةِ لا يَبقَونَ ، وكُلَّ شَيءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَهُ ، لَهُ الحُكمُ وإلَيهِ تُرجَعونَ . وإنَّ لي ولَكِ ولِكُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ اُسوَةً بِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (4)3435.عنه صلى الله عليه و آله :مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن الشافعي :ماتَ ابنٌ لِلحُسَينِ عليه السلام فَلَم يُرَ بِهِ كَآبَةٌ ، فَعوتِبَ عَلى ذلِكَ ، فَقالَ :

إنّا أهلُ بَيتٍ نَسأَلُ اللّهَ عز و جل فَيُعطينا ، فَإِذا أرادَ ما نَكْرَهُ فيما يُحِبُّ رَضينا . (5) .


1- .. الحَولُ : الحِيلَةُ والقُوّةُ (الصحاح : ج 4 ص 1678 «حول») .
2- .ضَنِنتُ بالشيء : إذا بَخِلت به ، فأنا ضَنينٌ به (الصحاح : ج 6 ص 2156 «ضنن») .
3- .مهج الدعوات : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 214 ح 1 .
4- .الفتوح : ج 5 ص 84 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 237 ؛ الملهوف : ص 141 ، مثير الأحزان : ص 49 كلّها نحوه .
5- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 147 وراجع : الدعوات : ص 286 ح 16 .

ص: 119

3436.عنه صلى الله عليه و آله :مهج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام ، از آنچه در قنوتش مى گفت _: خدايا! من با همه اينها به تو پناهنده مى شوم و به چاره جويى و نيروى تو پناه مى برم ، و به حكم تو _ كه با علم خود ، آن را به سوى من رانده اى _ خشنودم و به هر جا روانه ام كنى ، مى روم . هر چه تو قصد كرده اى ، قصد مى كنم و در آنچه تو را از من راضى مى كند ، از جانم دريغ نمى كنم ؛ چرا كه تو مرا بدان، راضى داشته اى .3437.عنه صلى الله عليه و آله :الفتوح_ از امام حسين عليه السلام در آنچه به خواهرش زينب عليهاالسلام هنگام فرود آمدن به كربلا فرمود _: اى خواهر ! به تسليت الهى، تسلّى بگير و به قضاى الهى، راضى باش، كه ساكنان آسمان ها فنا مى شوند و زمينيان مى ميرند و هيچ آفريده اى باقى نمى ماند و هر چيزى هلاك مى شود ، جز ذات خدا . حكم ، از آنِ اوست و به سوى او باز مى گرديد و محمّد صلى الله عليه و آله ، الگوى من و تو و هر مرد و زن مسلمان است .3438.اليقين عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ به نقل از شافعى _: پسرى از [فرزندان] حسين عليه السلام در گذشت ؛ امّا اندوهى در او ديده نشد . از اين رو، ايشان مورد عتاب قرار گرفت .

فرمود : «ما خاندانى هستيم كه از خداى عز و جل مى طلبيم و به ما عطا مى كند ؛ امّا اگر چيزى را [پس] بخواهد كه او دوست دارد و ما [پس دادنِ] آن را خوش نداريم ، رضايت مى دهيم» . .

ص: 120

الفَصلُ الرّابِعُ : الرّجعة3434.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الخرائج والجرائح عن جابر عن أبي جعفر [الباقر] عليه السلام :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام لِأَصحابِهِ قَبلَ أن يُقتَلَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ :

يا بُنَيَّ إنَّكَ سَتُساقُ إلَى العِراقِ ، وهِيَ أرضٌ قَدِ التَقى بِهَا النَّبِيّونَ وأوصِياءُ النَّبِيّينَ ، وهِيَ أرضٌ تُدعى «عَمورا» ، وإنَّكَ تُستَشهَدُ بِها ويُستَشهَدُ مَعَكَ جَماعَةٌ مِن أصحابِكَ ، لا يَجِدونَ ألَمَ مَسِّ الحَديدِ ، وتَلا : «قُلْنَا يَانَارُ كُونِى بَرْدًا وَسَلَ_مًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ» (1) ، تَكونُ الحَربُ عَلَيكَ وعَلَيهِم بَردا وسَلاما .

فَأَبشِروا ؛ فَوَاللّهِ لَئِن قَتَلونا ، فَإِنّا نَرِدُ عَلى نَبِيِّنا ، ثُمَّ أمكُثُ ما شاءَ اللّهُ ، فَأَكونُ أوَّلَ مَن تَنشَقُّ عَنهُ الأَرضُ ، فَأَخرُجُ خَرجَةً يُوافِقُ ذلِكَ خَرجَةَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وقِيامَ قائِمِنا ، وحَياةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

ثُمَّ لَيَنزِلَنَّ عَلَيَّ وَفدٌ مِنَ السَّماءِ مِن عِندِ اللّهِ ، لَم يَنزِلوا إلَى الأَرضِ قَطُّ ، ولَيَنزِلَنَّ إلَيَّ جَبرَئيلُ وميكائيلُ وإسرافيلُ وجُنودٌ مِنَ المَلائِكَةِ ، ولَيَنزِلَنَّ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ عليه السلام وأنَا وأخي ، وجَميعُ مَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ في حَمولاتٍ (2) مِن حَمولاتِ الرَّبِّ ؛ خَيلٍ بُلقٍ (3) مِن نورٍ ، لَم يَركَبها مَخلوقٌ .

ثُمَّ لَيَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله لِواءَهُ ، ولَيَدفَعَنَّهُ إلى قائِمِنا مَعَ سَيفِهِ . . . .

ولَتَنزِلَنَّ البَرَكَةُ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ؛ حَتّى إنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقصَفُ بِما يُريدُ اللّهُ فيها مِن الثَّمَرِ ، ولَيَأكُلُنَّ ثَمَرَةَ الشِّتاءِ فِي الصَّيفِ وثَمَرَةَ الصَّيفِ فِي الشِّتاءِ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ تَعالى : «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَ_تٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَ_كِن كَذَّبُواْ» (4) .

ثُمَّ إنَّ اللّهَ لَيَهَبُ لِشيعَتِنا كَرامَةً لا يَخفى عَلَيهِم شَيءٌ فِي الأَرض وما كانَ فيها ، حَتّى إنَّ الرَّجُلَ مِنهُم يُريدُ أن يَعلَمَ عِلمَ أهلِ بَيتِهِ ، فَيُخبِرَهُم بِعِلمِ ما يَعمَلونَ . (5) .


1- .الأنبياء : 69 .
2- .الحَمُولَةُ : البعيرُ يُحملُ عليه ، وقد يُستَعمَلُ في الفَرَسِ والبَغلِ والحمار (المصباح المنير : ص 152 «حمل») .
3- .البَلَقُ : سواد وبياض (الصحاح : ج 4 ص 1451 «بلق») .
4- .الأعراف : 96 .
5- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 848 ح 63 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 36 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 80 ح 6 .

ص: 121

فصل چهارم : رَجعت

3436.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الخرائج والجرائح_ به نقل از جابر ، از امام باقر عليه السلام _: حسين بن على عليه السلام پيش از كشته شدن به يارانش فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : پسر عزيزم! تو به زودى به سوى عراق، كشانده مى شوى و آن، سرزمينى است كه پيامبران و اوصياىِ پيامبران ، آن را ديده اند و آن ، سرزمينى به نام عَمورا است و تو در آن جا شهيد مى شوى و گروهى از يارانت با تو به شهادت مى رسند كه آنان ، درد شمشيرها را حس نمى كنند .

سپس تلاوت فرمود : «گفتيم : اى آتش! بر ابراهيم ، سرد و سلامت باش» . آتش جنگ، بر تو و بر ايشان ، سرد و سلامت است .

پس مژده دهيد كه _ به خدا سوگند _ اگر ما را بكُشند ، بر پيامبرمان در مى آييم . سپس ، آن مقدار كه خدا بخواهد ، درنگ مى كنم و من ، نخستين فردى هستم كه از قبر بيرون مى آيم و خروجم با خروجِ امير مؤمنان و قيامِ قائم و زندگانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همراه مى شود .

سپس ، سفيرانى از آسمان، از نزد خدا بر من فرود مى آيند كه تا آن زمان ، بر زمين، فرود نيامده اند و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام و افواج فرشتگان ، بر من فرود مى آيند و محمّد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و من و برادرم و همه كسانى كه خدا بر ايشان منّت نهاده است، سوار بر مَركب هايى از مَركب هاى خداوند ، اسبانى رنگارنگ از جنس نور كه هيچ مخلوقى بر آنها سوار نشده ، فرود مى آييم .

سپس ، محمّد صلى الله عليه و آله پرچمش را برافراشته مى سازد و آن را به همراه شمشيرش به قائمِ ما مى سپارد . . . و بركت ، از آسمان به زمين، نازل مى شود تا آن جا كه درخت از سنگينى بارِ ميوه اش كه خدا براى آن خواسته ، مى شكند و ميوه زمستان را در تابستان مى خورند و ميوه تابستان را در زمستان ؛ و اين ، سخن خداى متعال است : «و اگر اهل شهرها ايمان مى آوردند و پرهيزگارى پيشه مى كردند ، بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ امّا دروغ انگاشتند» .

سپس ، خداوند ، كرامتى به پيروان ما مى بخشد كه چيزى از زمين و آنچه در آن است ، بر ايشان پنهان نمى ماند تا آن جا كه مرد مى خواهد بداند خانواده اش چه مى كنند ، پس به آنان از آنچه مى كنند ، خبر مى دهد» . .

ص: 122

. .

ص: 123

. .

ص: 124

الفَصلُ الخامِسُ : الآخرة5 / 1ذِكرُ الآخِرَةِ3440.عنه صلى الله عليه و آله :إرشاد القلوب :قالَ الحُسَينُ عليه السلام : يَابنَ آدَمَ ! تَفَكَّر وقُل : أينَ مُلوكُ الدُّنيا وأربابُهَا الَّذينَ عَمَروا وَاحتَفَروا أنهارَها ، وغَرَسوا أشجارَها ، ومَدَّنوا مَدائِنَها ؟! فارَقوها وهُم كارِهونَ ، ووَرِثَها قَومٌ آخَرونَ ، ونَحنُ بِهِم عَمّا قَليلٍ لاحِقونَ .

يَابنَ آدَمَ ! اذكُر مَصرَعَكَ ، وفي قَبرِكَ مَضجَعَكَ ، ومَوقِفَكَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ ، تَشهَدُ جَوارِحُكَ (1) عَلَيكَ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأَقدامُ ، وتَبلُغُ القُلوبُ الحَناجِرَ ، وتَبيَضُّ وُجوهٌ وتَسوَدُّ وُجوهٌ ، وتَبدُو السَّرائِرُ ، ويوضَعُ الميزانُ القِسطَ .

يَابنَ آدَمَ ! اذكُر مَصارِعَ آبائِكَ وأبنائِكَ ، كَيفَ كانوا وحَيثُ حَلّوا وكَأَنَّكَ عَن قَليلٍ قَد حَلَلتَ مَحَلَّهُم ، وصِرتَ عِبرَةً لِلمُعتَبِرِ وأنشَدَ شِعرا :

أينَ المُلوكُ الَّتي عَن حِفظِها غَفَلَتحَتّى سَقاها بِكَأسِ المَوتِ ساقيها تِلكَ المَدائِنُ فِي الآفاقِ خالِيَةٌعادَت خَرابا وذاقَ المَوتَ بانيها أموالُنا لِذَوِي الوُرّاثِ نَجمَعُهاودورُنا لِخَرابِ الدَّهرِ نَبنيها . (2) .


1- .جَوارِحُ الإنسان : أعضاؤه التي يكتسب بها (الصحاح : ج 1 ص 358 «جرح») .
2- .إرشاد القلوب : ص 29 .

ص: 125

فصل پنجم : آخرت

5 / 1ياد آخرت

3440.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :إرشاد القلوب :امام حسين عليه السلام فرمود : «اى آدمى زاده ! بينديش و بگو : كجايند پادشاهان دنيا و صاحبان آن ، كه آبادش كردند و در آن، جوى ها كَندند و درخت ها نشاندند و شهرها ساختند ؟! از آن ، دلگيرانه جدا شدند و به قومى ديگرش وا نهادند و ما نيز به زودى به آنها ملحق مى شويم .

اى آدمى زاده ! بر خاك افتادنِ (مُردنِ) خود را به ياد داشته باش و نيز خوابيدنت در قبر و ايستادنت را در پيشگاه خدا . اعضاى بدنت ، در روزى كه گام ها در آن مى لغزند ، عليه تو گواهى مى دهند و جان ها به گلو مى رسند و چهره هايى سفيد مى شوند و چهره هايى سياه ، و درون ها آشكار مى شوند و ترازوى عدالت ، به ميان آورده مى شود .

اى آدمى زاده ! بر خاك افتادن پدران و پسرانت را به ياد داشته باش كه چگونه بودند و به كجا در آمدند ، كه تو هم به زودى در همان جا جاى مى گيرى و عبرتى براى عبرت گيرنده مى شوى» .

سپس، اين شعر را خواند :

«كجايند پادشاهانى كه دنيا از حفظ كردنشان خوددارى كردتا اين كه ساقى دنيا، جرعه مرگ به آنان نوشانيد؟ آن شهرهاى بى سكنه در كرانه هادوباره ويران شدند و سازنده هايشان ، طعم مرگ را چشيدند . مال هايمان را براى وارثان ، گِرد مى آوريمو خانه هايمان را براى خراب شدن به دست روزگار، مى سازيم» . .

ص: 126

5 / 2فَناءُ الدُّنيا وبَقاءُ الآخِرَةِ3443.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كامل الزيارات عن ميسر بن عبد العزيز عن أبي جعفر [الباقر] عليه السلام :كَتَبَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام (1) مِن كَربَلاءَ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، مِنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ومَن قِبَلَهُ مِن بَني هاشِمٍ ، أمّا بَعدُ : فَكَأَنَّ الدُّنيا لَم تَكُن ، وكَأَنَّ الآخِرَةَ لَم تَزَل ، وَالسَّلامُ . (2)3444.الأمالي للصدوق عن أنس بن مالك :تاريخ الطبري عن محمّد بن قيس :جَاءَ حَنظَلَةُ بنُ أسعَدَ الشِّبامِيُّ ، فَقامَ بَينَ يَدَي حُسَينٍ عليه السلام : فَأَخَذَ يُنادي : «يَ_قَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ *مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنم بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُ_لْمًا لِّلْعِبَادِ *وَ يَ_قَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ *يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُو مِنْ هَادٍ » (3) ، يا قَومِ [لا] (4) تَقتُلوا حُسَينا فَيُسحِتَكُمُ (5) اللّهُ بِعَذابٍ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى » (6) .

فَقالَ لَهُ حُسَينٌ عليه السلام : يَابنَ أسعَدَ ، رَحِمَكَ اللّهُ ! إنَّهُم قَدِ استَوجَبُوا العَذابَ حينَ رَدّوا عَلَيكَ ما دَعَوتَهُم إلَيهِ مِنَ الحَقِّ ، ونَهَضوا إلَيكَ لِيَستَبيحوكَ وأصحابَكَ ، فَكَيفَ بِهِمُ الآنَ وقَد قَتَلوا إخوانَكَ الصّالِحينَ .

قالَ : صَدَقتَ ، جُعِلتُ فِداكَ ! أنتَ أفقَهُ مِنّي وأحَقُّ بِذلِكَ ، أفَلا نَروحُ إلَى الآخِرَةِ ونَلحَقُ بِإِخوانِنا ؟

فَقالَ : رُح إلى خَيرٍ مِنَ الدُّنيا وما فيها ، وإلى مُلكٍ لا يَبلى .

فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ وعَلى أهلِ بَيتِكَ ، وعَرَّفَ بَينَنا وبَينَكَ في جَنَّتِهِ .

فَقالَ عليه السلام : آمينَ ، آمينَ .

فَاستَقدَمَ فَقاتَلَ حَتّى قُتِلَ . (7) .


1- .. هو ابن الحنفيّة2 .
2- .كامل الزيارات : ص 158 ح 196 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 87 ح 23 .
3- .غافر : 30 _ 33 .
4- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من المصادر الاُخرى .
5- .يُسحتكم : أي يُهلِككم ويَستأصِلكم (مجمع البحرين : ج 2 ص 822 «سحت») .
6- .طه : 61 .
7- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 443 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 568 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 24 ؛ الملهوف : ص 164 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 23 و راجع : هذه الموسوعة : ج 6 ص 282 (القسم الثامن / الفصل الثالث / حنظلة بن أسعد الشبامي).

ص: 127

5 / 2فناى دنيا و بقاى آخرت

3444.الأمالى ، صدوق ( _ به نقل از ان_س بن مالك _ ) كامل الزيارات_ به نقل از مُيَسِّر بن عبد العزيز ، از امام باقر عليه السلام _: حسين بن على عليه السلام از كربلا به محمّد بن على (ابن حنفيّه) چنين نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . از حسين بن على به محمّد بن على و ديگر افراد بنى هاشم كه نزد اويند . امّا بعد ، گويى كه دنيا نبوده و گويى كه آخرت ، همواره بوده و هست . والسّلام !» .3445.سنن التِّرمِذى ( _ به نقل از جابر _ ) تاريخ الطبرى_ به نقل از محمّد بن قيس _: حَنظله پسر اسعد شِبامى آمد و جلوى حسين عليه السلام ايستاد و فرياد بر آورد : «اى قوم من ! من بر شما از روزى همانند روزگار [عذاب ]اقوام پيشين مى هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها بودند ، و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمى نمى خواهد . و اى قوم من ! من بر شما از روزِ فريادخواهى مى هراسم ؛ روزى كه روى مى گردانيد ، امّا هيچ پناهگاهى در برابر خداوند نداريد، و هر كس را خداوند [به خاطر اعمالش] گم راه كند ، راه نمايى ندارد» . اى مردم ! حسين را مكُشيد كه خدا در عذابتان هلاك مى كند «و بى گمان ، آن كه افترا زد ، ناكام شد» .

پس حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسر اَسعد ! خدايت بيامرزد . آنان ، همان هنگام سزاوار عذاب شدند كه دعوت تو را به سوى حق ، رد كردند و به سوى تو و يارانت برخاستند تا خونت را حلال بشمارند . پس اكنون كه برادران شايسته ات را كشته اند ، چگونه [سزاوار عذاب] نباشند ؟!» .

حنظله گفت : راست گفتى ، فدايت شوم ! تو از من آگاه ترى و بدان نيز سزاوارترى . آيا به سوى آخرت نرويم و به برادرانمان ملحق نشويم ؟

فرمود : «پيش به سوى بهتر از دنيا و آنچه در آن است ، و به سوى مُلكى كهنه نشدنى!» .

حنظله گفت : سلام بر تو ، اى ابا عبد اللّه ! درود خدا بر تو و خاندانت ! خدا، ما را در بهشت ، با شما آشنا كند !

فرمود : «آمين، آمين!» .

سپس ، حنظله پيش تاخت و جنگيد تا كشته شد . .

ص: 128

5 / 3صِفَةُ المَوتِ3448.تاريخ دمشق عن جابر :معاني الأخبار بإسناده عن الحسين عليه السلام :قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : صِف لَنَا المَوتَ .

فَقالَ : عَلَى الخَبيرِ سَقَطتُم ؛ هُوَ أحَدُ ثَلاثَةِ اُمورٍ يَرِدُ عَلَيهِ : إمّا بِشارَةٌ بِنَعيمِ الأَبَدِ ، وإمّا بِشارَةٌ بِعَذابِ الأَبَدِ ، وإمّا تَحزينٌ وتَهويلٌ وأمرُهُ مُبهَمٌ لا يَدري مِن أيِّ الفِرَقِ هُوَ .

فَأَمّا وَلِيُّنَا المُطيعُ لِأَمرِنا فَهُوَ المُبَشَّرُ بِنَعيمِ الأَبَدِ ، وأمّا عَدُوُّنَا المُخالِفُ عَلَينا فَهُوَ المُبَشَّرُ بِعَذابِ الأَبَدِ ، وأمَّا المُبهَمُ أمرُهُ الَّذي لا يَدري ما حالُهُ ، فَهُوَ المُؤمِنُ المُسرِفُ عَلى نَفسِهِ لا يَدري ما يَؤولُ إلَيهِ حالُهُ ، يَأتيهِ الخَبَرُ مُبهَما مَخوفا ، ثُمَّ لَن يُسَوِّيَهُ اللّهُ عز و جل بِأَعدائِنا ، لكِن يُخرِجُهُ مِنَ النّارِ بِشَفاعَتِنا .

فَاعمَلوا وأطيعوا ، [و] (1) لا تَتَّكِلوا ولا تَستَصغِروا عُقوبَةَ اللّهِ عز و جل ؛ فَإِنَّ مِنَ المُسرِفينَ مَن لا تَلحَقُهُ شَفاعَتُنا إلّا بَعدَ عَذابِ ثَلاثِمِئَةِ ألفِ سَنَةٍ . (2) .


1- .الزيادة من بحار الأنوار .
2- .معاني الأخبار : ص 288 ح 2 عن عليّ الناصري عن الإمام الجواد عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 6 ص 153 ح 9 وراجع : الاعتقادات : ص 51 .

ص: 129

5 / 3ويژگىِ مرگ

3447.الإرشاد ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ ) معانى الأخبار_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد : مرگ را براى ما توصيف كن.

فرمود : «بر شخص آگاهى فرود آمديد . [مرگ ،] يكى از اين سه چيز [است كه ]بر شخص ، در مى آيد : يا بشارتى به نعمت جاويد است ، يا عذاب هميشگى است، يا اندوه و بيم است و كارش نامشخّص است و نمى داند كه از كدام دسته است.

امّا دوستدار و مطيع فرمان ما، بشارت يافته به نعمتِ جاويد است و دشمن مخالف با ما ، وعده داده شده به عذاب هميشگى است . امّا آن كه كارش نامشخّص است و نمى داند حالش چگونه است، مؤمنِ ستم كننده بر خويش است كه نمى داند كارش به كجا مى انجامد. خبرى مبهم و خوفناك به او مى رسد ؛ ولى خداوند عز و جل ، او را با دشمنان ما برابر نمى نهد و او را با شفاعت ما از آتش، بيرون مى بَرَد .

پس كار [ _ِ شايسته ] انجام دهيد و [از پروردگارتان] فرمان ببريد و [به ديگران ]اتّكا نكنيد و عقوبت خداى عز و جل را كوچك مشماريد، كه شفاعت ما به برخى از گنهكاران نمى رسد، مگر پس از سيصد هزار سال عذاب» . .

ص: 130

5 / 4مَوتُ المُؤمِنِ3450.الإمام الصادق عليه السلام :الفردوس عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَوتُ رَيحانَةُ المُؤمِنِ . (1)3451.المعجم الكبير عن أبي رافع :المعجم الكبير عن محمّد بن الحسن عن الحسين عليه السلام :إنّي لا أرَى المَوتَ إلّا سَعادَةً ، وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَما (2) . (3)3452.شرح الأخبار عن جابر بن عبد اللّه :معاني الأخبار عن عليّ بن الحسين عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :مَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ ؛ فَأَيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ ؟! وما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن يَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ وعَذابٍ .

إنَّ أبي حَدَّثَني عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الكافِرِ ، وَالمَوتَ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم ، وجِسرُ هؤُلاءِ إلى جَحيمِهِم ، ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ . (4) .


1- .الفردوس : ج 4 ص 239 ح 6718 ، كنز العمّال : ج 15 ص 551 ح 42136 ؛ الجعفريّات : ص 190 و ص 201 وراجع : المجازات النبويّة : ص 210 ح 170 والنوادر للراوندي : ص 105 ودعائم الإسلام : ج 1 ص 221 .
2- .البَرَمُ : مصدر بَرِم ؛ إذا سَئِمَهُ . وأبرَمَهُ : أي أمَلَّهُ وأضجَرَهُ (الصحاح : ج 5 ص 1869 «برم») .
3- .المعجم الكبير : ج 3 ص 115 ح 2842 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 404 عن عقبة بن أبي العيزار وفيه «شهادة» بدل «سعادة» و «ولا الحياة» بدل «الحياة» ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 218 ؛ تحف العقول : ص 245 ، الملهوف : ص 138 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 192 .
4- .معاني الأخبار : ص 289 ح 3 ، الاعتقادات : ص 52 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 297 ح 2 .

ص: 131

5 / 4مرگ مؤمن

3452.شرح الأخبار ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ ) الفردوس_ از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: مرگ ، گُلِ خوش بوىِ مؤمن است .3453.المحاسن والمساوئ عن عطاء :المعجم الكبير_ به نقل از محمّد بن حسن ، از امام حسين عليه السلام _: من ، مرگ را جز خوش بختى ، و زندگى با ستمكاران را جز ملالت نمى بينم.3454.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :معانى الأخبار_ از امام زين العابدين عليه السلام ، از امام حسين عليه السلام _: مرگ ، جز پلى نيست كه شما را از ترس و سختى به سوى بهشت گسترده و نعمت جاويد ، عبور مى دهد . پس كدام يك از شما ناخوش دارد كه از زندان به كاخ منتقل شود؟! و آن براى دشمنان ، جز مانند اين نيست كه از كاخ به زندان و عذاب ، منتقل مى شود.

پدرم [على عليه السلام ] از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد كه : «دنيا ، زندانِ مؤمن و بهشتِ كافر است و مرگ ، پل اينها به بهشتشان و پل آنان به دوزخشان است» . نه دروغ گفتم و نه به من ، دروغ گفته شده است . .

ص: 132

5 / 5البُكاءُ عِندَ المَوتِ3453.المحاسن والمساوئ ( _ ب_ه نق_ل از ع_طاء _ ) عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :لَمّا حَضَرَتِ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عَلَيهِ السَّلامُ الوَفاةُ ، بَكى ، فَقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ أتَبكي ومَكانُكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكانُكَ الَّذي أنتَ فيهِ ؟ وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فيكَ ما قالَ ، وقَد حَجَجتَ عِشرينَ حَجَّةً ماشِيا وقَد قاسَمتَ رَبَّكَ مالَكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ حَتَّى النَّعلِ وَالنَّعلِ (1) ؟

فَقالَ عليه السلام : إنَّما أبكي لِخَصلَتَينِ : لِهَولِ المُطَّلَعِ (2) ، وفِراقِ الأَحِبَّةِ . (3)5 / 6بَيتُ العَمَلِ3456.امام صادق عليه السلام :بستان الواعظين لأبي الفرج ابن الجوزي :قيلَ : كانَ الحُسَينُ عليه السلام إذا رَأَى القُبورَ قالَ : ما أحسَنَ ظَواهِرَها ، وإنَّمَا الدَّواهي (4) في بُطونِها ، فَاللّهَ اللّهَ عِبادَ اللّهِ ! لا تَشتَغِلوا بِالدُّنيا ، فَإِنَّ القَبرَ بَيتُ العَمَلِ ، فَاعمَلوا ولا تَغفُلوا ، وأنشِدوا (5) :

يا مَن بِدُنياهُ اشتَغَلَوغَرَّهُ طولُ الأَمَل المَوتُ يَأتي بَغتَةًوَالقَبرُ صُندوقُ العَمَل (6) .


1- .في المصدر : «وبالنعل» ، والصواب ما أثبتناه كما في الأمالي للصدوق .
2- .هَوْلِ المُطّلَع : يريد به الموقف يوم القيامة (النهاية : ج 3 ص 133 «طلع») .
3- .عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 303 ح 62 ، الأمالي للصدوق : ص 291 ح 325 كلاهما عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 43 ص 332 ح 2 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 461 ح 1 والزهد للحسين بن سعيد : ص 79 ح 213 ومكارم الأخلاق : ج 2 ص 94 ح 2266 .
4- .الداهية : النائبة العظيمة النازلة ، والجمع : الدواهي ، وهي عظائم نُوَبِهِ (مجمع البحرين : ج 1 ص 617 «دهى») .
5- .في إحقاق الحقّ : «وأنشَدَ» .
6- .بستان الواعظين لأبي الفرج ابن الجوزي : ص 194 ؛ إحقاق الحقّ : ج 11 ص 628 .

ص: 133

5 / 5گريستن هنگام مرگ

3459.عنه صلى الله عليه و آله :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: چون وفات حسن بن على عليه السلام فرا رسيد، گريست . به او گفته شد : اى فرزند پيامبر خدا! آيا مى گِريى ، در حالى كه چنين نسبتى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دارى؟ و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آن سخنان [ستايش آميز ]را در باره تو گفته است و بيست سفر ، پياده حج گزاردى و دارايى ات را سه بار با خدايت تقسيم كردى و حتّى كفش هايت را نيز بخشيدى؟!

حسن عليه السلام فرمود : «من براى دو چيز مى گِريم : وحشت قيامت و دورىِ دوستان» .

5 / 6خانه عمل

3458.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بستان الواعظين ، ابو الفرج ابن جوزى :گفته شده است كه حسين عليه السلام چون قبرها را مى ديد ، مى فرمود : «چه ظاهرِ زيبايى و چه مصيبت هايى در درون آنهاست! خدا را ، خدا را ، بندگان خدا ! سرگرِم دنيا نشويد كه قبر ، خانه عمل است . عمل كنيد و غفلت نورزيد و بخوانيد :

اى كه به دنيا، سرگرم گشته استو درازى آرزو ، او را فريفته است! مرگ ، ناگهان در مى آيدو قبر ، صندوق عمل است» . .

ص: 134

5 / 7أوَّلُ ما يُسأَلُ عَنهُ بَعدَ المَوتِ3461.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، إنَّ أوَّلَ ما يُسأَلُ عَنهُ العَبدُ بَعدَ مَوتِهِ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأنَّكَ وَلِيُّ المُؤمِنينَ بِما جَعَلَهُ اللّهُ وجَعَلتُهُ لَكَ ، فَمَن أقَرَّ بِذلِكَ وكانَ يَعتَقِدُهُ صارَ إلَى النَّعيمِ الَّذي لا زَوالَ لَهُ . (1)5 / 8ما يُسأَلُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ3464.الأمالي للطوسي عن حجر المدري :فضائل الشيعة بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزولُ قَدَمُ عَبدٍ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعَةِ أشياءَ : عَن شَبابِهِ فيما أبلاهُ ، وعَن عُمُرِهِ فيما أفناهُ ، وعَن مالِهِ مِن أينَ اكتَسَبَهُ وفيما أنفَقَهُ ، وعَن حُبِّنا أهلَ البَيتِ . (2)5 / 9عَدَمُ الرَّغبَةِ بِالرُّجوعِ إلَى الدُّنيا3463.تاريخ بغداد ( _ به نقل از ابو هريره _ ) المناقب لابن شهر آشوب عن الحسين عليه السلام :إنَّ رَجُلاً جاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي قَدِمتُ مِن سَفَرٍ لي ، فَبَينَما بُنَيَّةٌ خُماسِيَّةٌ تَدرُجُ حَولي في حُلِيِّها ، فَأَخَذتُ بِيَدِها وَانطَلَقتُ بِها إلى وادي فُلانٍ فَطَرَحتُها فيهِ .

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِنطَلِق مَعي فَأَرِنِي الوادِيَ . فَانطَلَقَ مَعَهُ فَأَراهُ الوادِيَ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لِاُمِّها : ما كانَ اسمُها ؟ قالَت : فُلانَةُ .

فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا فُلانَةُ ، أجيبيني بِإِذنِ اللّهِ .

فَخَرَجَتِ الصَّبِيَّةُ وهِيَ تَقولُ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ وسَعدَيكَ .

فَقالَ لَها : إنَّ أبَوَيكِ قَد أساءا ، فَإِن أحبَبتِ أن أرُدَّكِ عَلَيهِما ؟

فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، لا حاجَةَ لي فيهِما ، وَجَدتُ اللّهَ خَيرا لي مِنهُما . (3) .


1- .عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 129 ح 8 عن إبراهيم بن عبّاس الصولي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 7 ص 273 ح 41 .
2- .فضائل الشيعة : ص 49 ح 6 عن إسحاق بن موسى بن جعفر عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه: .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 132 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 8 ح 11 وراجع : الخرائج والجرائح : ج 1 ص 37 ح 42 .

ص: 135

5 / 7نخستين پرسش پس از مرگ

3466.تاريخ دمشق عن عائشة :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! نخستين چيزى كه پس از مرگ بنده از او پرسيده مى شود، گواهى به يگانگى خداوند يكتاست و رسالت محمّد صلى الله عليه و آله ، و اين كه تو ولىّ مؤمنانى ، به دليل آنچه خدا و من ، برايت قرار داده ايم . پس هر كس به اينها اقرار كند و معتقد باشد ، به سوى نعمتى كه زوال ندارد ، ره سپار مى شود» .

5 / 8آنچه در قيامت ، سؤال مى شود

3465.الرياض النضرة ( _ به نقل از جابر _ ) فضائل الشيعة_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بنده در روز قيامت ، قدم از قدم برنمى دارد تا آن كه در باره چهار چيز از او بپرسند : از جوانى اش كه در چه چيز، آن را تباه كرده است ؛ از عمرش كه در چه راهى آن را مصرف كرده است ؛ از مالش كه از كجا به دست آورده و در كجا هزينه كرده است ؛ و از محبّت ما اهل بيت» .

5 / 9عدم تمايل به بازگشت به دنيا

3468.تاريخ دمشق ( _ به نقل از يونس ، آزاد شده رشيد _ ) المناقب ، ابن شهرآشوب_ از امام حسين عليه السلام _: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من ، از يكى از سفرهايم باز گشتم كه دخترى پنج ساله با زيورآلات ديدم كه اطراف من راه مى رود . دستش را گرفتم و او را به فلان درّه بردم و در آن ، پرتابش كردم .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با من بيا و درّه را به من نشان بده» .

او هم رفت و درّه را نشان داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مادر دختر فرمود : «نام او چه بود ؟» .

گفت : فلان .

فرمود : «اى فلانى! به اذن خدا ، پاسخ مرا بده » .

پس دخترك، بيرون آمد و گفت : بله ، بله ، اى پيامبر خدا !

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «پدر و مادرت، بد كردند . اگر دوست دارى ، تو را به آنها باز گردانم» .

دخترك گفت : اى پيامبر خدا ! من ، نيازى به آن دو ندارم . خدا را براى خود ، از آن دو، بهتر يافته ام . .

ص: 136

راجع : ميزان الحكمة : ج 4 ص 511 (الشهادة في سبيل اللّه / تمني الشهيد) .

5 / 10رِضاعُ الأَطفالِ فِي البَرزَخِ3469.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) سنن ابن ماجة عن فاطمة بنت الحسين عن أبيها الحسين بن عليّ عليهماالسلام :لَمّا تُوُفِّيَ القاسِمُ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَت خَديجَةُ : يا رَسولَ اللّهِ ، دَرَّت لُبَينَةُ القاسِمِ ، فَلَو كانَ اللّهُ أبقاهُ حَتّى يَستَكمِلَ رِضاعَهُ !

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ إتمامَ رِضاعِهِ فِي الجَنَّةِ . قالَت : لَو أعلَمُ ذلِكَ يا رَسولَ اللّهِ لَهَوَّنَ عَلَيَّ أمرَهُ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إن شِئتِ دَعَوتُ اللّهَ تَعالى فَأَسمَعَكِ صَوتَهُ . قالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، بَل اُصَدِّقُ اللّهَ ورَسولَهُ . (1) .


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 484 ح 1512 ، الإصابة : ج 5 ص 389 الرقم 7284 .

ص: 137

ر.ك : ميزان الحكمه با ترجمه فارسى : ج6 ص 66 (شهادت در راه خدا / آرزوى شهيد) .

5 / 10شيرخوارى كودكان در برزخ

3550.بشارة المصطفى ( _ به نقل از عيسى بن فاشى _ ) سنن ابن ماجَة_ به نقل از فاطمه دختر امام حسين ، از پدرش امام حسين عليه السلام _: چون قاسم پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درگذشت ، خديجه عليهاالسلام گفت : اى پيامبر خدا! قاسم ، خوب شيرى [براى خوردن] داشت . كاش خدا نگاهش مى داشت تا دوران شيرخوارگى اش را به پايان بَرَد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به پايان رسيدن شيرخوارگى [او] ، در بهشت است» .

خديجه عليهاالسلام گفت : اى پيامبر خدا ! اگر اين را مى دانستم ، مصيبتش بر من آسان مى شد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر مى خواهى خداى متعال را بخوانم تا صداى او را به گوش تو برساند» .

خديجه عليهاالسلام گفت : نه، اى پيامبر خدا ! خداوند و پيامبرش را راستگو مى دانم . .

ص: 138

5 / 11ثَمَنُ الجَنَّةِ3549.عيون أخبار الرضا عن أبي الصلت الهروي :تاريخ دمشق عن محمّد بن الصايغ عن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن جَدّي عَن جِبريلَ عليه السلام عَن رَبِّهِ عز و جل : . . . يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ لا يَأتي _ يَعني _ أحَدٌ مِنكُم يَومَ القِيامَةِ يَقولُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» إلّا أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ . (1)3548.معانى الأخبار ( _ از حسن بن على بن فضّال _ ) الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : التَّوحيدُ ثَمَنُ الجَنَّةِ ، وَالحَمدُ للّهِِ وَفاءُ شُكرِ كُلِّ نِعمَةٍ ، وخَشيَةُ اللّهِ مِفتاحُ كُلِّ حِكمَةٍ ، وَالإِخلاصُ مِلاكُ (2) كُلِّ طاعَةٍ . (3)5 / 12الجَنَّةُ تَشتاقُ إلى هؤُلاءِ3548.معاني الأخبار عن الحسن بن عليّ بن فضّال :الخصال بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ عليهماالسلام :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : الجَنَّةُ تَشتاقُ إلَيكَ وإلى عَمّارٍ وإلى سَلمانَ وأبي ذَرٍّ وَالمِقدادِ . (4)3547.ع_لل الشرائع عن المفضّل بن عمر :مسند أبي يعلى بإسناده عن الحسين عليه السلام :أتى جِبريلُ عليه السلام النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِن أصحابِكَ ثَلاثَةً فَأَحِبَّهُم : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وأبو ذَرٍّ ، وَالمِقدادُ بنُ الأَسوَدِ .

قالَ فَأَتاهُ جِبريلُ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ الجَنَّةَ لَتَشتاقُ إلى ثَلاثَةٍ مِن أصحابِكَ ، وعِندَهُ أنَسُ بنُ مالِكٍ ، فَرَجا أن يَكونَ لِبَعضِ الأَنصارِ .

قالَ : فَأَرادَ أن يَسأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنهُم فَهابَهُ ، فَخَرَجَ فَلَقِيَ أبا بَكرٍ فَقالَ : يا أبا بَكرٍ ، إنّي كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله آنِفا ، فَأَتاهُ جِبريلُ عليه السلام ، فَقالَ : إنَّ الجَنَّةَ تَشتاقُ إلى ثَلاثَةٍ مِن أصحابِكَ ، فَرَجَوتُ أن يَكونَ لِبَعضِ الأَنصارِ ، فَهِبتُهُ أن أسأَلَهُ ، فَهَل لَكَ أن تَدخُلَ عَلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَسأَلَهُ ؟ فَقالَ : إنّي أخافُ أن أسأَلَهُ فَلا أكونَ مِنهُم ، ويَشمَتَ بي قَومي .

ثُمَّ لَقِيَ (5) عُمَرَ بنَ الخَطّابِ ، فَقالَ لَهُ مِثلَ قَولِ أبي بَكرٍ .

قالَ : فَلَقِيَ عَلِيّا ، فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : نَعَم ، إن كُنتُ مِنهُم فَأَحمَدُ اللّهَ ، وإن لَم أكُن مِنهُم فَحَمِدتُ اللّهَ . فَدَخَلَ عَلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ أنَسا حَدَّثَني أنَّهُ كانَ عِندَكَ آنِفا وإنَّ جِبريلَ عليه السلام أتاكَ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ الجَنَّةَ لَتَشتاقُ إلى ثَلاثَةٍ مِن أصحابِكَ . قالَ : فَمَن هُم يا نَبِيَّ اللّهِ ؟

قالَ : أنتَ مِنهُم يا عَلِيُّ ، وعَمّارُ بنُ ياسِرٍ ، وسَيَشهَدُ مَعَكَ مَشاهِدَ بَيِّنٌ فَضلُها ، عَظيمٌ خَيرُها ، وسَلمانُ ؛ وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، وهُوَ ناصِحٌ فَاتَّخِذهُ لِنَفسِكَ . (6) .


1- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 114 .
2- .المِلاكُ : قِوام الشيء ونظامه ، وما يُعتمد عليه (النهاية : ج 4 ص 358 «ملك») .
3- .الأمالي للطوسي : ص 570 ح 1178 عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن آبائه: .
4- .الخصال : ص 303 ح 80 عن عبد اللّه بن محمّد الرازي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 67 ح 306 عن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، بحار الأنوار : ج 22 ص 324 ح 22 وراجع : سنن الترمذي : ج 5 ص 667 ح 3797 .
5- .في المصدر : «ثمّ لقيني» ، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى .
6- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 177 ح 6739، المطالب العالية : ج 4 ص 83 ح 4025 ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 412 ح 4839 كلّها عن سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، كنز العمّال : ج 13 ص 256 ح 36759 .

ص: 139

5 / 11بهاى بهشت

3544.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تاريخ دمشق_ به نقل از محمّد بن صائغ ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم [امام على عليه السلام ] از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از جبرئيل عليه السلام ، از پروردگار عز و جل به من خبر داد كه فرمود : « ... اى پيروان خاندان محمّد ! هيچ يك از شما روز قيامت ، لا إله إلّا اللّه گويان نمى آيد ، جز آن كه خدا، او را به بهشت در مى آورد» .3543.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «توحيد ، بهاى بهشت است و الحمد للّه ، شكر كامل هر نعمت . بيم از خدا ، كليدِ هر حكمت و اخلاص ، ستون هر عبادت است» .

5 / 12بهشت ، مشتاق اينهاست

3545.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الخصال_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله [به من ]فرمود : «بهشت ، به تو و عمّار و سلمان و ابو ذر و مقداد ، مشتاق است» .3544.عنه صلى الله عليه و آله :مسند أبى يعلى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : «اى محمّد! خداوند ، سه تن از يارانت را دوست مى دارد ، پس آنان را دوست بدار : على بن ابى طالب ، ابو ذر، و مقداد بن اَسوَد» .

هنگامى كه جبرئيل عليه السلام نزدش آمد و به او گفت : «اى محمّد ! بهشت ، به سه تن از يارانت اشتياق دارد» ، اَنَس بن مالك [انصارى] ، نزد ايشان بود و آرزو كرد كه يكى از اين سه ، انصارى باشد .

پس خواست تا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، اين سه تن را جويا شود ؛ امّا ترسيد و بيرون آمد . ابو بكر را ديد و گفت : اى ابو بكر ! من الآن نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه جبرئيل عليه السلام ، نزدش آمد و گفت : «بهشت ، به سه تن از يارانت اشتياق دارد» و اميد داشتم كه يك انصارى را هم فرا گيرد ؛ امّا ترسيدم كه بپرسم . مى شود كه تو بر پيامبر صلى الله عليه و آله در آيى و از او بپرسى ؟

ابو بكر گفت : من [هم] مى ترسم كه از او بپرسم و خودم از آنها نباشم و قومم، مرا شماتت كند .

سپس ، اَنَس ، عمر بن خطّاب را ديد و وى، همان سخن را به او باز گفت . آن گاه، على عليه السلام را ديد و وى، پذيرفت و گفت : اگر از آنها باشم ، خدا را مى ستايم و اگر از آنها نباشم ، باز ، خدا را مى ستايم .

پس بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آمد و گفت : اَنَس به من گفته كه الآن ، پيش شما بوده و جبرئيل عليه السلام نزدت آمده و گفته است : «اى محمّد ! بهشت ، به سه تن از يارانت اشتياق دارد» . آن سه تن كيستند ؟

فرمود : «اى على! تو از آنهايى و عمّار بن ياسر _ كه با تو در معركه هايى حاضر مى شود كه فضيلت آنها، آشكار مى شود و خير آنها، بزرگ است _ ، و نيز سلمان كه از ما اهل بيت و خيرخواه است . وى را براى خود برگير» . .

ص: 140

5 / 13رَدُّ العَمَلِ إلَى العامِلِ3541.عنه صلى الله عليه و آله :الحكايات للمفيد بإسناده عن الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ في بَعضِ كَلامِهِ _ : إنَّما هِيَ أعمالُكُم تُرَدُّ إلَيكُم ، فَمَن وَجَدَ خَيرا فَليَحمَدِ اللّهَ ، ومَن وَجَدَ غَيرَ ذلِكَ فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ . (1) .


1- .الحكايات للمفيد : ص 85 عن حجّاج بن عبد اللّه عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 10 ص 454 ح 19 .

ص: 141

5 / 13بازگشت عمل به عمل كننده

3538.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الحكايات ، مفيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در يكى از سخنانش فرمود : «بى گمان ، كارهايتان به سوى خودتان باز مى گردد . 1 هر كس خيرى يافت ، خدا را بستايد و هر كس غير از آن را يافت ، جز خود را ملامت نكند» . .

ص: 142

5 / 14تَجَسُّمُ الأَعمالِ3535.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) المناقب والمثالب لأبي حنيفة النعمان المغربي :عَنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أنَّهُ كانَ جالِسا في مَسجِدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَسَمِعَ رَجُلاً مِن بَني اُمَيَّةَ يُحَدِّثُ أصحابَهُ ويُسمِعُ الحُسَينَ عليه السلام حَديثَهُ ، وهُوَ يَقولُ _ وقَد ذَكَرَ آلَ أبي طالِبٍ _ : قَد شَرِكناهُم فِي النُّبُوَّةِ حَتّى نِلنا مِنها مِثلَ ما نالوا مِنها مِنَ السَّبَبِ وَالنَّسَبِ ، ونِلنا مِنَ الخِلافَةِ ما لَم يَنالوا ، فَبِمَ يَفخَرونَ عَلَينا ؟! فَرَدَّدَ هذَا القَولَ ثَلاثَ مَرّاتٍ .

فَأَقبَلَ الحُسَينُ عليه السلام بِوَجهِهِ إلى ناحِيَتِهِ وقالَ : أمّا في أوَّلِ وَهلَةٍ فَإِنّي كَفَفتُ عَنكَ حِلما ، وأمَّا الثّانِيَةُ فَإِنّي كَفَفتُ عَنكَ عَفوا ، وأمَّا الثّالِثَةُ فَإِنّي اُجيبُكَ :

إنّي سَمِعتُ أبي يَقولُ : إنَّ فِي الوَحيِ الَّذي أنزَلَهُ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أنَّهُ إذا قامَتِ القِيامَةُ الكُبرى ، حَشَرَ اللّهُ بَني اُمَيَّهَ في صورَةِ الذَّرِّ (1) ، يَتَوَطَّؤُهُمُ النّاسُ حَتّى يُفرَغَ مِنَ الحِسابِ ، ثُمَّ يُؤتى بِهِم فَيُحاسَبوا ويُصارُ بِهِم إلَى النّارِ . (2) .


1- .الذرُّ : النملُ الأحمر الصغيرُ (النهاية : ج 2 ص 157 «ذرر») .
2- .المناقب والمثالب لأبي حنيفة النعمان المغربي : ص 200 .

ص: 143

5 / 14تجسّم يافتنِ اعمال

3538.عنه صلى الله عليه و آله :المناقب و المثالب ، ابو حنيفه نعمان مغربى :حسين بن على عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود كه صداى مردى از اُمَويان را شنيد كه با يارانش صحبت مى كرد و صدايش را به حسين عليه السلام مى شنوانْد و مى گفت : ما با آل ابو طالب ، در نبوّت ، شريكيم و هر چه آنان از خويشاوندى سببى و نَسَبى دارند ، ما هم داريم ؛ ولى ما به خلافت ، دست يافته ايم كه آنان نيافته اند . پس به چه چيز بر ما فخر مى فروشند ؟ و اين را سه بار گفت .

پس حسين عليه السلام به جانب او رو كرد و فرمود : «امّا اوّلين بار كه گفتى ، من از سرِ بردبارى چيزى نگفتم . بار دوم ، از سرِ گذشت ، چيزى نگفتم . بار سوم ، پاسخت را مى دهم : من از پدرم [على عليه السلام ] شنيدم كه فرمود : در وحى نازل شده بر محمّد صلى الله عليه و آله آمده است كه : چون قيامت كبرا بر پا مى شود ، خداوند ، بنى اميّه را به شكل موران خُرد ، محشور مى كند و مردم ، آنان را لگدمال مى كنند تا از حساب ، فارغ شود . سپس ، آنان را مى آورند و حساب رسى مى كنند و به [سوى] آتش [دوزخ ]مى برند » . .

ص: 144

البابُ الثّالِثُ : الحكم العقائديّة والسّياسيّةالفَصلُ الأَوَّلُ : الإمامة1 / 1أصنافُ الأَئِمَّةِ3533.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الفتوح :سارَ [الحُسَينُ عليه السلام ] حَتّى إذا بَلَغَ ذاتَ عِرقٍ (1) ، فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِن بَني أسَدٍ يُقالُ لَهُ بِشرُ بنُ غالِبٍ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟ قالَ : رَجُلٌ مِن بَني أسَدٍ .

قالَ : فَمِن أينَ أقبَلتَ _ يا أخا بَني أسَدٍ _ ؟ قالَ : مِنَ العِراقِ .

فَقالَ : كَيفَ خَلَّفتَ أهلَ العِراقِ ؟ قالَ : يَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ ! خَلَّفتُ القُلوبَ مَعَكَ وَالسُّيوفَ مَعَ بَني اُمَيَّةَ !

فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : صَدَقتَ يا أخَا العَرَبِ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يَفعَلُ ما يَشاءُ ، ويَحكُمُ ما يُريدُ .

فَقالَ لَهُ الأَسَدِيُّ : يَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ ! أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِم بِإِمَ_مِهِمْ» . (2)

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : نَعَم يا أخا بَني أسَدٍ ! هُما إمامانِ : إمامُ هُدىً دَعا إلى هُدىً ، وإمامُ ضَلالَةٍ دَعا إلى ضَلالَةٍ ، فَهَدى مَن أجابَهُ إلَى الجَنَّةِ ، ومَن أجابَهُ إلَى الضَّلالَةِ دَخَلَ النّارَ . (3) .


1- .ذات عرق : مهلّ أهل العراق ، وهو الحدّ بين نجد وتهامة . وقيل : عرق جبل بطريق مكّة ، ومنه ذات عرق (معجم البلدان : ج 4 ص 107) وراجع: الخريطة رقم 3 في آخر المجلّد 5 .
2- .الإسراء : 71 .
3- .الفتوح : ج 5 ص 69 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 220 وفيه «فهذا ومن أجابه إلى الهدى في الجنّة وهذا ومن أجابه إلى الضلالة في النار» بدل «فهدى من أجابه . . . . إلخ» .

ص: 145

باب سوم : حكمت هاى عقيدتى و سياسى

فصل يكم : امامت

1 / 1گوناگونى پيشوايان

3532.تاريخ دمشق عن زيد بن أبي أوفى :الفتوح :حسين عليه السلام رفت تا به ذات عِرق (1) رسيد . در آن جا مردى از بنى اسد به نام بِشْر بن غالب را ديد و از او پرسيد : «از كدام قبيله اى ؟» .

گفت : از بنى اسد .

فرمود : «اى مَرد بنى اسدى! از كجا مى آيى ؟» .

گفت : از عراق .

فرمود : «وقتى عراقيان را ترك كردى ، چگونه بودند ؟» .

گفت : اى فرزند دختر پيامبر خدا ! آنها را در حالى پشتِ سر نهادم كه دل هايشان با تو و شمشيرهايشان با بنى اميّه بود .

حسين عليه السلام به او فرمود : «اى برادر عرب ! راست گفتى . خداى _ تبارك و تعالى _ هر چه بخواهد ، مى كند و بر هر چه اراده كند ، حكم مى رانَد» .

مرد اسدى به ايشان گفت : اى فرزند دختر پيامبر خدا! از اين سخن خداى متعال به من خبر ده : «روزى كه هر دسته از مردم را با پيشوايشان، فرا مى خوانيم» .

حسين عليه السلام فرمود : «آرى ، اى مَرد بنى اسدى ! آنها دو گونه پيشوا هستند : پيشواىِ هدايت كه به هدايتْ فرا مى خواند، و پيشواى گم راهى كه به بيراهه فرا مى خوانَد . هر كس ، دعوت پيشواى هدايت را پاسخ دهد ، به بهشتْ ره نمون مى شود و هر كس به پيشواى گم راهى پاسخ گويد ، به دوزخ در مى آيد» . .


1- .ذات عِرق ، در حدّ فاصل بيابان نَجد در شمال عربستان و سرزمين تهامه،واقع شده و ميقات عراقيان است . نيز گفته شده كه نام كوهى در راه مكّه است (ر. ك: نقشه شماره 3 در پايان جلد 5).

ص: 146

3531.كشف الغمّة :الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ قالَ : . . . سارَ الحُسَينُ عليه السلام وأصحابُهُ ، فَلَمّا نَزَلُوا الثَّعلَبِيَّةَ (1) وَرَدَ عَلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : بِشرُ بنُ غالِبٍ . فَقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِ بِإِمَ_مِهِمْ» .

قالَ : إمامٌ دَعا إلى هُدىً فَأَجابوهُ إلَيهِ ، وإمامٌ دَعا إلى ضَلالَةٍ فَأَجابوهُ إلَيها ، هؤُلاءِ فِي الجَنَّةِ ، وهؤُلاءِ فِي النّارِ ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ» (2) . (3)3530.امام على عليه السلام :الخرائج والجرائح بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا أرادَ عَلِيٌّ أن يَسيرَ إلَى النَّهرَوانِ ، استَنفَرَ أهلَ الكوفَةِ وأمَرَهُم أن يُعَسكِروا بِ المَدائِنِ (4) ، فَتَأَخَّرَ عَنهُ شَبَثُ بنُ رِبعِيٍّ ، وعَمرُو بنُ حُرَيثٍ ، وَالأَشعَثُ بنُ قَيسٍ ، وجَريرُ بنُ عَبدِ اللّهِ البَجَلِيُّ ، وقالوا : أتَأذَنُ لَنا أيّاما نَتَخَلَّفُ عَنكَ في بَعضِ حَوائِجِنا ونَلحَقُ بِكَ ؟

فَقالَ لَهُم : قَد فَعَلتُموها ، سَوءَةٌ لَكُم مِن مَشايِخَ ، فَوَاللّهِ ما لَكُم مِن حاجَةٍ تَتَخَلَّفونَ عَلَيها ، وإنّي لَأَعلَمُ ما في قُلوبِكُم وسَاُبَيِّنُ لَكُم : تُريدونَ أن تُثَبِّطوا عَنِّي النّاسَ ، وكَأَنّي بِكُم بِ الخَوَرنَقِ (5) وقَد بَسَطتُم سُفرَتَكُم (6) لِلطَّعامِ ، إذ يَمُرُّ بِكُم ضَبٌّ (7) فَتَأمُرونَ صِبيانَكُم فَيَصيدونَهُ ، فَتَخلَعُونّي وتُبايِعونَهُ .

ثُمَّ مَضى إلَى المَدائِنِ وخَرَجَ القَومُ إلَى الخَوَرنَقِ وهَيَّؤوا طَعاما ، فَبَينا هُم كَذلِكَ عَلى سُفرَتِهِم وقَد بَسَطوها إذ مَرَّ بِهِم ضَبٌّ ، فَأَمَروا صِبيانَهُم فَأَخَذوهُ وأوثَقوهُ ومَسَحوا أيدِيَهُم عَلى يَدِهِ كَما أخبَرَ عَلِيٌّ عليه السلام ، وأقبَلوا عَلَى المَدائِنِ .

فَقالَ لَهُم أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : بِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً ، لَيَبعَثُكُمُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ إمامِكُمُ الضَّبِّ الَّذي بايَعتُم ، لَكَأَنّي أنظُرُ إلَيكُم يَومَ القِيامَةِ وهُوَ يَسوقُكُم إلَى النّارِ .

ثُمَّ قالَ : لَئِن كانَ مَعَ رَسولِ اللّهِ مُنافِقونَ فَإِنَّ مَعي مُنافِقينَ ، أما وَاللّهِ يا شَبَثُ ويَابنَ حُرَيثٍ لَتُقاتِلانِ ابنِيَ الحُسَينَ ، هكَذا أخبَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (8) .


1- .الثعلبيّة : من منازل طريق مكّة من الكوفة (معجم البلدان : ج 2 ص 78) وراجع: الخريطة رقم 3 في آخر مجلّد 5 .
2- .الشورى : 7 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 217 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 313 ح 1 .
4- .المَدائِنُ : بناها أنوشروان من ملوك فارس وأقام بها هو ومن كان بعده من ملوك بني ساسان ، . . . وفي وقتنا هذا بليدة شبيهة بالقرية بينها وبين بغداد ستّة فراسخ (معجم البلدان : ج 5 ص 75) وراجع : الخريطة رقم 5 في آخر مجلّد 8 .
5- .الخوَرنَقْ : قصر كان بظهر الحيرة ، وقد أمر ببنائه النعمان بن امرئ القيس ، وبناه رجل يقال له : سنمّار (معجم البلدان : ج 2 ص 401) .
6- .في المصدر : «سفركم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .الضَّبّ : حيوان من جنس الزواحف ، غليظ الجسم خشنه ، وله ذنب عريض حرش أعقد ، يكثر في صحاري الأقطار العربيّة (المعجم الوسيط : ج 1 ص 532 «ضبب») .
8- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 225 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 384 ح 614 .

ص: 147

3529.تاريخ دمشق ( _ به نقل از جابر _ ) الأمالى ، صدوق_ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ]، از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ] برايم نقل كرد : . . . چون حسين عليه السلام و يارانش حركت كردند و در ثَعلَبيه (1) فرود آمدند ، مردى به نام بِشر بن غالب، بر ايشان در آمد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! مرا از اين گفته خداوند عز و جل ، آگاه كن : «روزى كه هر دسته از مردم را با پيشوايانشان، فرا مى خوانيم» .

فرمود : «پيشوايى به هدايت فرا خوانْد و پاسخش را دادند و پيشوايى به بيراهه خوانْد و پاسخش را دادند . آنان، در بهشت و اينان، در دوزخ اند، و اين است معناى سخن خداوند عز و جل : «دسته اى در بهشت و دسته اى در دوزخ اند» » .3528.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در ت_وصيف ع_ل_ى عليه السلام _ ) الخرائج والجرائح_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: چون على عليه السلام خواست به نهروان برود ، از كوفيان خواست كه بسيج شوند و به آنان فرمان داد كه در مدائن، (2) اردو بزنند ؛ امّا شَبَث بن ربِعى ، عمرو بن حُرَيث ، اشعث بن قيس و جرير بن عبد اللّه بَجَلى ، كاهلى كردند و گفتند : آيا به ما اجازه مى دهى كه چند روزى ديرتر از تو حركت كنيم تا برخى كارهايمان را انجام دهيم و سپس به تو ملحق شويم ؟

على عليه السلام به آنان فرمود : «اين را كه كرده ايد . اى بزرگان ! بدا به حالتان ! به خدا سوگند ، شما هيچ كارى نداريد كه به خاطر آن ، سرپيچى كنيد و من مى دانم كه در دل هايتان چه مى گذرد و برايتان مى گويم . مى خواهيد كه مردم را از همراهى من ، باز داريد و گويى مى بينم كه در خَوَرنَق ، (3) سفره خوراكتان را مى گستريد و سوسمارى از كنارتان مى گذرد و به بچّه هايتان فرمان مى دهيد تا آن را صيد كنند و مرا از خلافت ، خلع و با او بيعت مى كنيد» .

سپس ، على عليه السلام به مدائن رفت و آنان هم به خَوَرنَق رفتند و خوراكى آماده كردند و هنگامى كه بر سرِ سفره پهن شده خود بودند ، سوسمارى از كنار آنان گذشت . به كودكان خود فرمان دادند كه آن را بگيرند و در بندش كنند و سپس [به نشانه بيعت ]دست بر دستش كشيدند ، همان گونه كه على عليه السلام خبر داده بود . سپس به مدائن رو كردند . امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود : «براى ستمكاران ، بدترين فرجام است . بى گمان ، خداوند ، روز قيامت ، شما را با پيشوايتان ، سوسمارى كه با آن بيعت كرديد ، بر مى انگيزد و گويى روز قيامت را مى بينم كه آن سوسمار ، شما را به سوى دوزخ مى كشد» .

سپس فرمود : «اگر با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله منافقانى بودند ، با من هم منافقانى هستند . هان ! به خدا سوگند ، اى شَبَث و پسر حُرَيث ! با پسرم حسين مى جنگيد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، چنين به من خبر داد» . .


1- .ر. ك: نقشه شماره 3 در پايان جلد 5.
2- .مدائن ، شهرى است كه انوشيروان ساخت و خود او وپادشاهان ساسانى پس از او ، در آن، سُكنا گزيدند و اكنون ، شهركى است كه تا بغداد ، شش فرسنگ فاصله دارد (ر. ك: نقشه شماره 5 در پايان جلد 8) .
3- .كاخى در پشت حيره بوده است كه نعمان بن امرئ القيس به سنمّار ، معمار مشهور ، فرمانِ ساخت آن را داد .

ص: 148

راجع : ج 5 ص 162 (القسم السابع / الفصل السابع / لِقاءُ بشر بن غالب في ذات عرق).

1 / 2صِفَةُ إمامِ الهُدى3529.تاريخ دمشق عن جابر :تاريخ الطبري عن محمّد بن بِشْر الهمداني :كَتَبَ [أيِ الحُسَينُ عليه السلام إلى أهلِ الكوفَةِ] مَعَ هانِئِ بنِ هانِئٍ السَّبيعِيِّ وسَعيدِ بنِ عَبدِاللّهِ الحَنَفِيِّ _ وكانا آخِرَ الرُّسُلِ _ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم

مِن حُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلَى المَلَأِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ ، أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ هانِئا وسَعيدا قَدِما عَلَيَّ بِكُتُبِكُم ، وكانا آخِرَ مَن قَدِمَ عَلَيَّ مِن رُسُلِكُم ، وقَد فَهِمتُ كُلَّ الَّذِي اقتَصَصتُم وذَكَرتُم ، ومَقالَةُ جُلِّكُم : إنَّهُ لَيسَ عَلَينا إمامٌ ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن يَجمَعَنا بِكَ عَلَى الهُدى وَالحَقِّ . وقَد بَعَثتُ إلَيكُم أخي وَابنَ عَمّي وثِقَتي مِن أهلِ بَيتي ، وأمَرتُهُ أن يَكتُبَ إلَيَّ بِحالِكُم وأمرِكُم ورَأيِكُم ، فَإِن كَتَبَ إلَيَّ أنَّهُ قَد أجمَعَ رَأيُ مَلَئِكُم وذَوِي الفَضلِ وَالحِجا (1) مِنكُم عَلى مِثلِ ما قَدِمَت عَلَيَّ بِهِ رُسُلُكُم وقَرَأتُ في كُتُبِكُم ، أقدَمُ عَلَيكُم وَشيكا إن شاءَ اللّهُ ؛ فَلَعَمري مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالكِتابِ ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلى_'feذاتِ اللّهِ . وَالسَّلامُ . (2) .


1- .ذَوي الحِجا : أي ذَوي العقول (النهاية : ج 1 ص 348 «حجا») .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 353 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 534 ، الفتوح : ج 5 ص 30 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 195 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 39 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 9 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 334 وراجع : الأخبار الطوال : ص 230 ومثير الأحزان : ص 26 وإعلام الورى : ج 1 ص 236 .

ص: 149

ر. ك: ج 5 ص 163 (بخش هفتم / فصل هفتم / ديدار بشر بن غالب در ذات عِرق).

1 / 2ويژگى هاى پيشواى هدايت

3525.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) تاريخ الطبرى_ به نقل از محمّد بن بشر هَمْدانى _: [حسين عليه السلام ] نامه اى [به كوفيان ]نوشت و آن را توسّط هانى بن هانى سَبيعى و سعيد بن عبد اللّه حنفى _ كه آخرين فرستادگان [كوفيان] بودند _ فرستاد : «به نام خداوند بخشنده مهربان . از حسين بن على ، به توده مؤمنان و مسلمانان . امّا بعد ، هانى و سعيد ، نامه هايتان را برايم آوردند و آخرين فرستادگان شما ، نزد من بودند و همه آنچه را گفتيد و ياد كرديد ، فهميدم و سخن همه شما اين است : ما پيشوايى نداريم . به سوى ما بيا ، شايد خدا به وسيله شما ، ما را بر هدايت و حق ، گِرد آورد .

برادرم و پسرعمويم و فرد مورد اعتماد از خانواده ام را به سوى شما روانه كردم و به او فرمان دادم كه حال و كار و نظر شما را برايم بنويسد . اگر به من نوشت كه رأى توده و بزرگان و عقلايتان ، مانند همان است كه فرستادگان شما برايم آورده اند و در نامه هايتان خوانده ام ، به زودى بر شما در مى آيم ، إن شاء اللّه ! به جانم سوگند ، كسى پيشوا (امام) نيست ، مگر اين كه عامل به قرآن و پيش گيرنده [راه] عدالت و گردن نهنده به حق و وقف كننده خود در راه خدا باشد . والسّلام !» . .

ص: 150

راجع: ج 4 ص 28 (القسم السابع / الفصل الثالث / إشخاص الإمام عليه السلام مندوبه الخاص إلى الكوفة وكتابه إلى أهلها).

1 / 3دَورُ الإِمامَةِ فِي المُجتَمَعِ3521.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله عن جبرئيل عليه السلام عن اللّه تعالى :وعِزَّتي وجَلالي لَاُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الإِسلامِ دانَت بِوِلايَةِ إمامٍ جائِرٍ لَيسَ مِنَ اللّهِ عز و جل ، وإن كانَتِ الرَّعِيَّةُ في أعمالِها بَرَّةً تَقِيَّةً ، ولَأَعفُوَنَّ عَن كُلِّ رَعِيَّةٍ دانَت لِوِلايَةِ إمامٍ عادِلٍ مِنَ اللّهِ تَعالى وإن كانَتِ الرَّعِيَّةُ في أعمالِها طالِحَةً مُسيئَةً .

قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبي يَعفورٍ : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ الصّادِقَ عليه السلام مَا العِلَّةُ أن لا دينَ لِهؤُلاءِ ، ولا عَتَبَ عَلى هؤُلاءِ ؟

قالَ : لِأَنَّ سَيِّئاتِ الإِمامِ الجائِرِ تَغمُرُ حَسَناتِ أولِيائِهِ ، وحَسَناتِ الإِمامِ العادِلِ تَغمُرُ سَيِّئاتِ أولِيائِهِ . (1) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 634 ح 1308 عن حبيب السجستاني عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 201 ح 69 و 70 .

ص: 151

ر. ك: ج 4 ص 29 (بخش هفتم / فصل سوم / فرستاده شدن نماينده ويژه امام عليه السلام به همراه نامه به كوفه).

1 / 3نقش پيشوايى در جامعه

3523.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى _ به سندش _ امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از جبرئيل عليه السلام ، از خداى متعال، نقل كرد كه فرمود:«به عزّت و جلالم سوگند ، هر شهروند مسلمانى را كه به ولايت حاكم ستمكارى _ يعنى حاكمى كه توسّط خداوند، نصب نشده _ گردن نهد ، عذاب مى كنم ، هر چند در اعمال خود ، نيكوكار و باپروا باشد، و از هر شهروند مسلمانى كه به ولايت حاكم عادلِ منصوب از سوى خداى متعالْ گردن نهد ، در مى گذرم ، هر چند در اعمال خود، ناصالح و گُنهكار باشد» .

عبد اللّه بن ابى يعفور مى گويد : از امام صادق عليه السلام پرسيدم : چه علّتى دارد كه بر اينان كه دين ندارند، هيچ سرزنشى نيست ؟

امام عليه السلام فرمود : «چون زشتكارى هاى حاكم ستمكار ، نيكى هاى پذيرندگان ولايت او را مى پوشانَد و نيكى هاى حاكم عادل ، زشتكارى هاى پذيرندگان ولايتش را مى پوشانَد» . .

ص: 152

. .

ص: 153

. .

ص: 154

الفَصلُ الثّاني : الاُمّة2 / 1سَبَبُ صَلاحِ الاُمَّةِ وسَبَبُ هَلاكِها3519.فضائل الصحابة ، ابن حنبل ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ ) الخصال عن فاطمة بنت الحسين عن أبيها عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَاليَقينِ ، وهَلاكَ آخِرِها بِالشُّحِّ (1) وَالأَمَلِ . (2)3518.امام على عليه السلام :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزالُ اُمَّتي بِخَيرٍ ما تَحابّوا ، وأقامُوا الصَّلاةَ ، وآتَوُا الزَّكاةَ ، وقَرَوُا (3) الضَّيفَ؛ فَإِن لَم يَفعَلُوا ابتُلوا بِالسِّنينَ (4) وَالجَدبِ . (5) .


1- .الشُحُّ : أشدُّ البُخل (النهاية : ج 2 ص 448 «شحح») .
2- .الخصال : ص 79 ح 128 ، الأمالي للصدوق : ص 297 ح 333 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 173 ح 24 وراجع : روضة الواعظين : ص 474 .
3- .قريتُ الضيف قرىً : أحسنت إليه (الصحاح : ج 6 ص 2491 «قرا») .
4- .أخذَتهم السَّنةُ : إذا أجدبوا واُقحِطوا (النهاية : ج 2 ص 413 «سنه») .
5- .الأمالي للطوسي : ص 647 ح 1340 عن محمّد بن صدقة عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، عيون أخبار الرضا7 : ج 2 ص 29 ح 25 ، صحيفة الإمام الرضا7 : ص 85 ح 12 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 405 ح 110 .

ص: 155

فصل دوم : امّت

2 / 1عامل سامان گرفتن يا نابه سامانى امّت

3517.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الخصال_ به نقل از فاطمه دختر امام حسين ، از پدرش امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «سامان يافتن نخستين نسل اين امّت ، با زهد و يقين است و هلاكت آخر آن ، با بخل و آرزو» .3516.المناقب ، ابن شهرآشوب :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امّتم ، تا زمانى كه با يكديگر ، دوستى كنند و نماز بر پاى دارند و زكات بدهند و مهماندارى كنند ، همواره در خير و نيكى اند . اگر چنين نكنند ، به خشك سالى و قحطى دچار مى شوند» . .

ص: 156

2 / 2سَبَبُ ذِلَّةِ الاُمَّةِ3513.پيامبر خدا عليه السلام :الإرشاد عن الإمام الحسين عليه السلام :وَاللّهِ لا يَدَعوني حَتّى يَستَخرِجوا هذِهِ العَلَقَةَ (1) مِن جَوفي ، فَإِذا فَعَلوا سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم مَن يُذِلُّهُم حَتّى يَكونوا أذَلَّ فِرَقِ الاُمَمِ . (2)3512.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) عن يزيد الرشك :حَدَّثَني مَن شافَهَ الحُسَينَ عليه السلام قالَ : . . . قُلتُ : بِأَبي واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أنزَلَكَ هذِهِ البِلادَ وَالفَلاةَ الَّتي لَيسَ بِها أحَدٌ ؟

قالَ : هذِهِ كُتُبُ أهلِ الكوفَةِ إلَيَّ ، ولا أراهُم إلّا قاتِلِيَّ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ لَم يَدَعوا للّهِِ حُرمَةً إلَا انتَهَكوها؛ فَيُسَلِّطُ اللّهُ عَلَيهِم مَن يُذِلُّهُم،حَتّى يَكونوا أذَلَّ مِن فَرَمِ (3) الأَمَةِ. (4)3511.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبري عن حميد بن مسلم :سَمِعتُهُ [الحُسَينَ عليه السلام ] يَقولُ قَبلَ أن يُقتَلَ : . . . أما وَاللّهِ أن لَو قَد قَتَلتُموني لَقَد ألقَى اللّهُ بَأسَكُم بَينَكُم ، وسَفَكَ دِماءَكُم ، ثُمَّ لا يَرضى لَكُم حَتّى يُضاعِفَ لَكُمُ العَذابَ الأَليمَ . (5)3516.المناقب لابن شهر آشوب :مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي_ في وَقائِعِ عاشوراءَ _: ثُمَّ حَمَلَ [الحُسَينُ عليه السلام ] عَلَيهِم كَاللَّيثِ المُغضَبِ ... وَالسِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ وهُوَ يَتَلَقّاها بِنَحرِهِ وصَدرِهِ ويَقولُ :

يا اُمَّةَ السَّوءِ ، بِئسَما خَلَفتُم مُحَمَّدا في عِترَتِهِ ، أما إنَّكُم لَن تَقتُلوا بَعدي عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ فَتَهابوا قَتلَهُ ، بَل يَهونُ عَلَيكُم عِندَ قَتلِكُم إيّايَ ، وَايمُ اللّهِ إنّي لَأَرجو أن يُكرِمَني رَبّي بِهَوانِكُم ، ثُمَّ يَنتَقِمُ مِنكُم مِن حَيثُ لا تَشعُرونَ .

فَصاحَ بِهِ الحُصَينُ بنُ مالِكٍ السَّكونِيُّ : يَابنَ فاطِمَةَ ، بِماذا يَنتَقِمُ لَكَ مِنّا ؟

فَقالَ : يُلقي بَأسَكُم بَينَكُم ، ويَسفِكُ دِماءَكُم ، ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيكُمُ العَذابَ الأَليمَ . (6) .


1- .العَلَقُ : الدم الغليظ ، والقطعة منه علقة (الصحاح : ج 4 ص 1529 «علق») .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 76 ، إعلام الورى : ج 1 ص 448 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 375 .
3- .فرم الأمة : قيل هو خرقة الحيض (النهاية : ج 3 ص 441 «فرم») .
4- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 458 ح 441 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 305 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 216 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 5 ص 11 ، بغية الطلب في تاريخ حلب : ج 6 ص 2616 نحوه؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 368 وراجع : مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 226 والفتوح : ج 5 ص 71 ومثير الأحزان : ص 46 .
5- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 452 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 572 .
6- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 34 ، الفتوح : ج 5 ص 118 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 52 .

ص: 157

2 / 2عامل خوارى امّت

3513.عنه صلى الله عليه و آله :الإرشاد_ از امام حسين عليه السلام _: به خدا سوگند ، مرا رها نمى كنند تا اين مُشتى خون (اين قلب) را از درونم بيرون بكشند و چون چنين كنند ، خداوند ، كسى را بر ايشان مسلّط مى كند كه چنان خوارشان سازد كه خوارترينِ امّت ها شوند .3512.عنه صلى الله عليه و آله :الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)_ به نقل از يزيد رشك _: كسى كه خود با حسين عليه السلام گفتگو كرده بود ، برايم گفت : به حسين عليه السلام گفتم : پدر و مادرم فدايت ، اى فرزند پيامبر خدا! چه چيزْ تو را به اين سرزمين و صحراى خالى از سكنه (كربلا) آورد ؟

فرمود : «اين ، نامه هاى كوفيان به من است و من ، آنها را قاتل خود مى دانم كه چون مرا بكُشند ، هيچ يك از حرمت هاى الهى را وا نمى گذارند ، جز آن كه هتكش كنند . پس خداوند ، كسى را بر ايشان مسلّط مى كند كه چنان خوارشان سازد كه خوارتر از كهنه حيض كنيز شوند» .3511.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبرى_ به نقل از حُمَيد بن مسلم _: شنيدم كه امام حسين عليه السلام پيش از كشته شدنش مى فرمود : « . . . هان ! به خدا سوگند ، اگر مرا بكشيد ، خداوند ، در ميانتان ترس از يكديگر و خون ريزى مى اندازد و به اين راضى نمى شود تا عذاب دردناكتان را مضاعف كند» .3510.امام على عليه السلام :مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ در ذكر وقايع عاشورا _: سپس ، حسين عليه السلام چون شير خشمناك به آنها يورش بُرد ... و تيرها از هر سو او را در بر گرفته و به گلو و سينه او رسيده بودند . در اين حال، حسين عليه السلام مى فرمود : «اى امّت بد ! پس از پيامبر صلى الله عليه و آله با خاندانش بد كرديد . هان! پس از كشتن من ، ديگر از كشتن هيچ بنده خداى شايسته اى بيم نداريد ؛ بلكه وقتى مرا كشتيد ، كشتن هر كس ديگرى برايتان آسان مى شود . به خدا سوگند ، من اميد دارم كه پروردگارم با خوار كردن شما ، مرا گرامى بدارد و سپس ، از جايى كه نمى دانيد ، از شما انتقام بگيرد » .

[در اين جا] حُصَين بن مالك سَكونى فرياد كشيد : اى پسر فاطمه ! خدا با چه چيز از ما انتقام مى گيرد ؟

فرمود : «اختلاف و درگيرى ميان شما مى اندازد و جنگ و خون ريزى ميانتان راه مى افتد و عذاب دردناكش را بر شما فرو مى ريزد» . .

ص: 158

3509.امام حسن عليه السلام ( _ به معاوية بن حديج _ ) الملهوف :لَمّا أصبَحَ [الحُسَينُ عليه السلام ] فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ مِن أهلِ الكوفَةِ يُكَنّى أبا هِرَّةَ الأَزدِيَّ ، فَلَمّا أتاهُ سَلَّمَ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا الَّذي أخرَجَكَ مِن حَرَمِ اللّهِ وحَرَمِ جَدِّكَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : وَيحَكَ يا أبا هِرَّةَ ! إنَّ بَني اُمَيَّةَ أخَذوا مالي فَصَبَرتُ ، وشَتَموا عِرضي فَصَبَرتُ ، وطَلَبوا دَمي فَهَرَبتُ ، وَايمُ اللّهِ لَتَقتُلُنِي الفِئَةُ الباغِيَةُ ، ولَيُلبِسَنَّهُمُ اللّهُ ذُلّاً شامِلاً ، وسَيفا قاطِعا ، ولَيُسَلِّطَنَّ اللّهُ عَلَيهِم مَن يُذِلُّهُم حَتّى يَكونوا أذَلَّ مِن قَومِ سَبَأٍ (1) . (2)3508.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الملهوف :قالَ [الحُسَينُ عليه السلام ] لِأَصحابِهِ : قوموا رَحِمَكُمُ اللّهُ إلَى المَوتِ (3) الَّذي لابُدَّ مِنهُ ، فَإِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَومِ إلَيكُم .

فَاقتَتَلوا ساعَةً مِنَ النَّهارِ حَملَةً وحَملَةً ، حَتّى قُتِلَ مِن أصحابِ الحُسَينِ عليه السلام جَماعَةٌ .

قالَ : فَعِندَها ضَرَبَ الحُسَينُ عليه السلام يَدَهُ عَلى لِحيَتِهِ وجَعَلَ يَقولُ : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى اليَهودِ إذ جَعَلوا لَهُ وَلَدا ، وَاشتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى إذ جَعَلوهُ ثالِثَ ثَلاثَةٍ ، وَاشتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى المَجوسِ إذ عَبَدُوا الشَّمسَ وَالقَمَرَ دونَهُ ، وَاشتَدَّ غَضَبُهُ عَلى قَومٍ اتَّفَقَت كَلِمَتُهُم عَلى قَتلِ ابنِ بِنتِ نَبِيِّهِم . (4) .


1- .الظاهر أنه إشارة إلى الآيات 15 إلى 19 من سورة سبأ .
2- .الملهوف : ص 132 ، مثير الأحزان : ص 46 وفيه «أبوهرة الأسدي» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 368 ؛ الفتوح : ج 5 ص 71 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 226 .
3- .في المصدر تكرّرت عبارة : «إلى الموت» ، وقد حذفناها تبعا لنسخة بحار الأنوار .
4- .الملهوف : ص 158 ، مثير الأحزان : ص 58 عن عديّ بن حرملة وفيه ذيله من «ضرب الحسين عليه السلام» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 12 ؛ الفتوح : ج 5 ص 101 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 9 كلاهما نحوه .

ص: 159

3507.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الملهوف :چون [حسين عليه السلام ] شب را به صبح آورد ، مردى كوفى به نام ابو هِرّه اَزْدى را ديد كه بر ايشان وارد شد و سلام داد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! چه چيز، تو را از حرم خدا و حرم جدّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بيرون كشيده است ؟

امام حسين عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى ابو هِرّه ! اُمَويان، مالم را گرفتند ؛ شكيبايى كردم . دشنامم دادند ؛ شكيبايى كردم . در پى ريختن خونم بودند ؛ گريختم و _ به خدا سوگند _ ، اين گروه ستمكار ، مرا مى كشند و خدا هم لباس خوارىِ فراگيرى را بر آنها مى پوشانَد و شمشيرى بُرنده را بر آنها حاكم مى كند . خداوند ، كسى را بر آنها مسلّط مى كند كه چنان خوارشان سازد كه از قوم سَبَأ هم خوارتر شوند» . (1)3506.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الملهوف :امام حسين عليه السلام به يارانش فرمود : «به سوى مرگ برويد كه از آن ، گريزى نيست و اين تيرها ، پيك هاى مردم به سوى شما هستند» .

ياران امام حسين عليه السلام يكى يكى جنگيدند تا تعدادى از آنها كشته شدند . در اين هنگام ، امام حسين عليه السلام دست بر محاسن خود كشيد و چنين فرمود : «خشم خدا بر يهود ، سخت شد ، هنگامى كه براى او فرزند قرار دادند . خشمش بر مسيحيان، بالا گرفت ، هنگامى كه او را يكى از سه خدا قرار دادند . خشمش بر مجوسيان، سخت شد ، هنگامى كه به جاى خدا ، خورشيد و ماه را مى پرستيدند . خشم خدا بر مردمى كه بر كُشتن پسر دختر پيامبرشان همداستان شده اند، بالا مى گيرد» . .


1- .ظاهرا اشاره است به آيات 15 تا 19 از سوره سبأ .

ص: 160

راجع : ص 334 (الفصل الحادي عشر / إتمام الحجّة على أعدائه) .

2 / 3مِن بَلايا هذِهِ الاُمَّةِ3507.عنه صلى الله عليه و آله :نزهة الناظر :مَرَّ المُنذِرُ بنُ الجارودِ بِالحُسَينِ عليه السلام فَقالَ : كَيفَ أصبَحتَ _ جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ _ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟

فَقالَ عليه السلام : أصبَحنا وأصبَحَتِ العَرَبُ تَعتَدُّ عَلَى العَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها ، وأصبَحَتِ العَجَمُ مُقِرَّةً لَها بِذلِكَ ، وأصبَحنا وأصبَحَت قُرَيشٌ يَعرِفونَ فَضلَنا ولا يَرَونَ ذلِكَ لَنا ، ومِنَ البَلاءِ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ أنّا إذا دَعَوناهُم لَم يُجيبونا ، وإذا تَرَكناهُم لَم يَهتَدوا بِغَيرِنا . (1)3506.عنه صلى الله عليه و آله :الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيجَوابِهِ لِمَروانَ لَمّا قالَ لَهُ : إنّي آمُرُكَ بِبَيعَةِ يَزيدَ _: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّ_آ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (2) ، وعَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيدَ . (3)3505.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الملهوف عن الإمام الحسين عليه السلام_ في جَوابِهِ لِمَروانَ حينَ قالَ لَهُ : إنّي آمُرُكَ بِبَيعَةِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، فَإِنَّهُ خَيرٌ لَكَ في دينِكَ ودُنياكَ _: إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ ، وعَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيدَ ، ولَقَد سَمِعتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أبي سُفيانَ» .

وطالَ الحَديثُ بَينَهُ وبَينَ مَروانَ ، حَتَّى انصَرَفَ مَروانُ وهُوَ غَضبانُ . (4) .


1- .نزهة الناظر : ص 85 ح 20 وراجع : المناقب للكوفي : ج 2 ص 109 والطبقات الكبرى : ج 5 ص 219 وتاريخ دمشق : ج 41 ص 396 .
2- .البقرة: 156.
3- .الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 184 ؛ الملهوف : ص 99 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 326 وراجع : مثير الأحزان : ص 25 .
4- .الملهوف : ص 99 ، مثير الأحزان : ص 24 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 326 ؛ الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 184 كلاهما نحوه .

ص: 161

ر . ك : ص335 (فصل يازدهم / اتمام حجّت با دشمنان) .

2 / 3از گرفتارى هاى اين امّت

3501.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزهة الناظر :مُنذِر بن جارود ، از كنار حسين عليه السلام گذشت و به ايشان گفت : خدا مرا فدايت كند ، اى فرزند پيامبر خدا ! در چه حالى هستى ؟

فرمود : «در حالى هستيم كه عرب بر عجم مى بالد كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و عجم هم ، بدان گردن نهاده است و قريش ، برترىِ ما را مى فهمد و به روى خود نمى آورد . از ديگر گرفتارى هاى اين امّت ، آن است كه اگر آنان را فرا بخوانيم ، اجابتمان نمى كنند و اگر آنها را وا گذاريم ، به وسيله غير ما هدايت نمى يابند» .3500.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الفتوح_ از امام حسين عليه السلام در پاسخش به مروان ، وقتى كه او را به بيعت با يزيد، فرمان داد _: «ما از آنِ خداييم و به او باز مى گرديم!» . حال كه امّت به فرمان روايى چون يزيد، گرفتار آمده است ، بايد فاتحه اسلام را خواند .3505.عنه صلى الله عليه و آله :الملهوف :امام حسين عليه السلام ، در پاسخش به مروان _ هنگامى كه مروانْ او را به بيعت با يزيد، فرمان داد و گفت : اين ، براى دين و دنياى تو بهتر است _ فرمود: « «ما از آنِ خداييم و به او باز مى گرديم!» . حال كه امّت به فرمان روايى چون يزيد، گرفتار آمده است ، بايد فاتحه اسلام را خواند . شنيدم كه جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : خلافت بر خاندان ابو سفيان، حرام است » .

[در اين جا] سخن ، ميان او و مروان، بالا گرفت تا اين كه مروان ، خشمگينانه باز گشت . .

ص: 162

راجع: ج3 ص410 (القسم السابع/الفصل الأوّل/مناقشة مروان والإمام7 في الطريق) .

2 / 4استِغلالُ جَماعَةِ الاُمَّةِ3501.عنه صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبري عن عقبة بن سمعان :لَمّا خَرَجَ الحُسَينُ عليه السلام مِن مَكَّةَ ، اعتَرَضَهُ رُسُلُ عَمرِو بنِ سَعيدِ بنِ العاصِ ، عَلَيهِم يَحيَى بنُ سَعيدٍ ، فَقالوا لَهُ : اِنصَرِف ؛ أينَ تَذهَبُ ؟ فَأَبى عَلَيهِم ومَضى ، وتَدافَعَ الفَريقانِ فَاضطَرَبوا بِالسِّياطِ .

ثُمَّ إنَّ الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ امتَنَعُوا امتِناعا قَوِيّا ، ومَضَى الحُسَينُ عليه السلام عَلى_'feوَجهِهِ ، فَنادَوهُ : يا حُسَينُ ، ألا تَتَّقِي اللّهَ ! تَخرُجُ مِنَ الجَماعَةِ وتُفَرِّقُ بَينَ هذِهِ الاُمَّةِ ؟

فَتَأَوَّلَ (1) حُسَينٌ قَولَ اللّهِ عز و جل : «لِى عَمَلِى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُم بَرِي_ئونَ مِمَّآ أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِىءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ » (2) . (3)3500.عنه صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبري عن الحسين بن عقبة المرادي :قالَ الزُّبَيدِيُّ : إنَّهُ سَمِعَ عَمرَو بنَ الحَجّاجِ حينَ دَنا مِن أصحابِ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ : يا أهلَ الكوفَةِ ! الزَموا طاعَتَكُم وجَماعَتَكُم ، ولا تَرتابوا في قَتلِ مَن مَرَقَ مِنَ الدّينِ وخالَفَ الإِمامَ !

فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : يا عَمرَو بنَ الحَجّاجِ ! أعَلَيَّ تُحَرِّضُ النّاسَ ؟ أنَحنُ مَرَقنا وأنتُم ثَبَتُّم عَلَيهِ ؟ أما وَاللّهِ ، لَتَعلَمُنَّ _ لَو قَد قُبِضَت أرواحُكُم ومِتُّم عَلى أعمالِكُم _ أيَّنا مَرَقَ مِنَ الدّينِ ، ومَن هُوَ أولى بِصُلِيِّ النّارِ ! (4) .


1- .التَّأويلُ : نقل ظاهر اللفظ عن وضعه الأصلي إلى ما يحتاج إلى دليل لولاه ما تُرك ظاهر اللَّفظ (النهاية : ج 1 ص 80 «أول») .
2- .يونس : 41 .
3- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 385 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 375 وليس فيه ذيله من «وتفرّق» ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 220 نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 68 وليس فيه ذيله من «ومضى» ، مثير الأحزان : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 365 .
4- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 435 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 565 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 15 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 19 .

ص: 163

ر. ك: ج 3 ص 411 (بخش هفتم / فصل يكم / بگو مگوى مروان و امام عليه السلام در راه).

2 / 4سوء استفاده از عنوان اتّحاد امّت

3496.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبرى_ به نقل از عُقْبة بن سَمعان _: چون حسين عليه السلام از مكّه بيرون آمد ، فرستادگان عمرو بن سعيد بن عاص به فرماندهى يحيى بن سعيد ، راه را بر او گرفتند و گفتند : باز گرد . كجا مى روى ؟

حسين عليه السلام خوددارى ورزيد و ره سپار شد و دو گروه ، با تازيانه با هم درگير شدند .

چون امام حسين عليه السلام و يارانش به شدّت [از پيروى آنان] امتناع ورزيدند و حسين عليه السلام به راه خود رفت ، آنان فرياد كشيدند : اى حسين ! آيا از خدا، پروا نمى كنى ؟ از جماعت، بيرون مى روى و ميان امّت ، جدايى مى افكنى ؟

حسين عليه السلام [در پاسخ،] گفته خداى عز و جل را شاهد آورد : « «عمل من، از آنِ خودم است و عمل شما، از آنِ خودتان . شما از آنچه من مى كنم ، بيزاريد و من ، از آنچه شما مى كنيد ، بيزارم» » .3495.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبرى_ به نقل از حسين بن عُقْبه مرادى _: زُبَيدى ، از عمرو بن حجّاج نقل مى كند كه عمرو، چون به ياران حسين عليه السلام نزديك شد ، به آنان گفت : اى كوفيان ! به اطاعت [از خليفه] و همراهى جماعت ، پايبند باشيد و در كشتن كسى كه از دين بيرون رفته و با پيشوا مخالفت كرده است ، ترديد مكنيد .

حسين عليه السلام به او فرمود : «اى عمرو بن حَجّاج ! آيا مردم را بر من مى شورانى ؟ آيا ما از دين ، بيرون رفتيم و شما در آن ، استوار مانديد ؟! هان ! به خدا سوگند ، چون قبضِ روح شديد و با همين اعمالتان مُرديد ، خواهيد دانست كه كدام يك از ما از دين ، بيرون رفته و چه كسى به در آمدن در آتش ، سزاوارتر است!» . .

ص: 164

2 / 5اِفتِراقُ الاُمَّةِ بَعدَ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آله3499.عنه صلى الله عليه و آله :الذرّية الطاهرة بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله :تَكونُ بَعدي ثَلاثُ فِرَقٍ : مُرجِئَةٌ (1) وحَرَورِيَّةٌ (2) وقَدَرِيَّةٌ (3) ؛ فَإِن مَرِضوا فَلا تَعودوهُم ، وإن ماتوا فَلا تَشهَدوهُم ، وإن دَعَوا فَلا تُجيبوهُم . (4)3498.عنه صلى الله عليه و آله :الخصال بإسناده عن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ اُمَّةَ موسى عليه السلام افتَرَقَت بَعدَهُ عَلى إحدى وسَبعينَ فِرقَةً ؛ فِرقَةٌ مِنها ناجِيَةٌ وسَبعونَ فِي النّارِ ، وَافتَرَقَت اُمَّةُ عيسى عليه السلام بَعدَهُ عَلَى اثنَتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً ؛ فِرقَةٌ مِنها ناجِيَةٌ وإحدى وسَبعونَ فِي النّارِ ، وإنَّ اُمَّتي سَتَفَرَّقُ بَعدي عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ فِرقَةً ؛ فِرقَةٌ مِنها ناجِيَةٌ وَاثنَتانِ وسَبعونَ فِي النّارِ . (5) .


1- .المُرجئة : هم فرقة من فرق الإسلام يعتقدون أنّه لا يضرّ مع الإيمان معصية كما لا ينفع مع الكفر طاعة (مجمع البحرين : ج 2 ص 675 «رجأ») .
2- .الحروريّة: هم الخوارج الذين خرجوا على عليّ7 ، ولمّا كان اجتماعهم في قرية حَرورا قرب الكوفة سمّاهم7 حروريّة (شرح اُصول الكافى للمولى محمد صالح المازندراني : ج 11 ص 451) .
3- .القَدَريَّة : في الروايات قد تُفَسّر بالقائلين بالجبر ، وقد تُفسَّر بالقائلين بالتفويض ، ولمزيدٍ من الاطّلاع ، راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 6 ص 298 (القسم الثاني : العدل و القضاء والقدر / الفصل الثامن / ذمّ القدريّة) .
4- .الذرّية الطاهرة _ فصل «مسند الحسين بن عليّ» _ : ص 110 ح 148 عن حسين بن علي بن الحسين عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام .
5- .الخصال : ص 585 ح 11 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 28 ص 3 ح 3 وراجع : الأمالي للطوسي : ص 523 ح 1159 وبشارة المصطفى : ص 216 .

ص: 165

2 / 5پراكندگى امّت ، پس از پيامبر

3495.عنه صلى الله عليه و آله :الذرّية الطاهرة_ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: پس از من، سه فرقه خواهد آمد : مُرجِئه ، (1) حَروريّه (2) و قَدَريّه . (3) اينان اگر بيمار شدند ، به عيادتشان نرويد و اگر مُردند ، در تشييع جنازه شان حاضر نشويد و اگر شما را دعوت كردند ، اجابت نكنيد .3494.عنه صلى الله عليه و آله :الخصال_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «امّت موسى عليه السلام پس از او ، هفتاد و يك فرقه شدند كه يكى اهل نجات است و هفتاد فرقه، در آتش اند و امّت عيسى عليه السلام پس از او ، هفتاد و دو فرقه شدند كه يكى، اهل نجات است و هفتاد و يك فرقه ، در آتش اند و امّت من ، پس از من ، هفتاد و سه فرقه مى شوند . يك فرقه، اهل نجات است و هفتاد و دو فرقه، در آتش اند» . .


1- .مُرجئه، كسانى اند كه معتقدند با ايمان ديگر معصيت مشكلى ايجاد نمى كند، چنانچه با كفر، اطاعت فايده اى ندارد.
2- .حَروريه ، همان خوارج هستند كه بر امام على عليه السلام شوريدند و چون محلّ گرد آمدن آنهاروستاى «حَرورا» در نزديكى كوفه بود، على عليه السلام آنان را «حروريه» ناميد.
3- .قَدَريّه ، در احاديث ، گاه برقائلان به «جبر» و گاه بر قائلان به «تفويض» ، اطلاق شده است . براى توضيح بيشتر ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج9 ص 39 (بخش دوم / فصل هشتم / سرزنش قدريّه) .

ص: 166

2 / 6فَسادُ الاُمَّةِ3491.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تاريخ الطبري عن جعفر بن حذيفة الطائي عن الحسين عليه السلام_ لَمّا بَلَغَهُ خَبَرُ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ _: كُلُّ ما حُمَّ (1) نازِلٌ ، وعِندَ اللّهِ نَحتَسِبُ أنفُسَنا وفَسادَ اُمَّتِنا . (2) .


1- .حُمّ : أي قُدِّر (النهاية : ج 1 ص 446 «حمم») .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 375 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 543 .

ص: 167

2 / 6تباهى امّت

3488.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) تاريخ الطبرى_ به نقل از جعفر بن حُذَيفه طايى ، از امام حسين عليه السلام ، چون خبر [كشته شدن] مسلم بن عقيل به ايشان رسيد _: هر چيزى كه تقدير شده باشد ، فرود مى آيد و ما جانبازى خود را به حساب خدا مى نهيم و از تباهى امّت، به محضر همو شِكوه مى بريم . .

ص: 168

الفَصلُ الثّالِثُ : أهل البيت عليهم السلام3 / 1فَضائِلُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3489.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصفِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) تأويل الآيات الظاهرة باسناده عن الامام الحسين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ فَاُتِيَ بِحَريرَةٍ (1) ، فَدَعا عَلِيّاوفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام فَأَكَلوا مِنها ، ثُمَّ جَلَّلَ عَلَيهِم كِساءً خَيبَرِيّا ، ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (2) .

فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ . (3)3473.عنه صلى الله عليه و آله ( _ وهُوَ آخِذٌ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتِ الطَّهارَةِ الَّذينَ أنزَلَ اللّهُ عز و جل عَلى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَقالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (4)3474.عنه صلى الله عليه و آله ( _ وهُوَ آخِذٌ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) المناقب لابن شهر آشوب عن الإمام الحسين عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّ_هُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ» (5) _: هذِهِ فينا أهلَ البَيتِ . (6) .


1- .الحريرةُ : دقيق يطبخ بلبن (الصحاح : ج 2 ص 628 «حرر») .
2- .الأحزاب : 33 .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 457 ح 21 عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، مجمع البيان : ج 8 ص 559 عن اُمّ سلمة نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 213 ح 3 .
4- .الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 185 .
5- .الحجّ : 41 .
6- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 47 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 342 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 166 ح 11 .

ص: 169

فصل سوم : اهل بيت عليهم السلام

3 / 1فضائل اهل بيت عليهم السلام

3474.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته بود _ ) تأويل الآيات الظاهرة_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در اتاق امّ سلمه بود كه مقدارى حَريره (1) براى ايشان آوردند . على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را دعوت كردو از آن خوردند . سپس، عبايى خيبرى بر آنها گستراند و فرمود : « «خداوند، اراده كرده كه آلودگى را از شما اهل بيت ، دور دارد و شما را در كمال پاكيزگى بدارد» » .

امّ سلمه گفت : من هم با آنها هستم ، اى پيامبر خدا ؟

فرمود : «تو در راه درست هستى» .3475.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الفتوح_ از امام حسين عليه السلام _: ما اهل بيت طهارتيم كه خداى عز و جل [در باره ما] بر پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله چنين نازل كرد : «خداوند، اراده كرده كه آلودگى را از شما اهل بيت، دور دارد و شما را در كمال پاكيزگى بدارد» .3476.عنه صلى الله عليه و آله :المناقب ، ابن شهرآشوب_ از امام حسين عليه السلام ، در باره سخن خداى متعال : «آنان كه اگر در زمين قدرتشان بدهيم ، نماز برپا مى دارند» _: اين [آيه] ، در باره ما اهل بيت است . .


1- .. حريره: كاچى؛ هَريسه شير و گندم.

ص: 170

3477.الإصابة عن ليلى الغفاريّة :الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالحَقُّ فينا ، وبِالحَقِّ تَنطِقُ ألسِنَتُنا . (1)3478.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كمال الدين بإسناده عن الحسين عن أبيه عليّ صلوات اللّه عليهما :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ؛ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ولَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)3479.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِي عليه السلام _ ) الكافي عن الحكم بن عتيبة :لَقِيَ رَجُلٌ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام بِ الثَّعلَبِيَّةِ وهُوَ يُريدُ كَربَلاءَ ، فَدَخَلَ عَلَيهِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : مِن أيِّ البِلادِ أنتَ ؟ قالَ : مِن أهلِ الكوفَةِ .

قالَ : أما وَاللّهِ يا أخا أهلِ الكوفَةِ ، لَو لَقيتُكَ بِالمَدينَةِ لَأَرَيتُكَ أثَرَ جَبرَئيلَ عليه السلام مِن دارِنا ونُزولِهِ بِالوَحيِ عَلى جَدّي ، يا أخا أهلِ الكوفَةِ ، أفَمُستَقَى النّاسِ العِلمَ مِن عِندِنا ؛ فَعَلِموا وجَهِلنا ؟! هذا ما لا يَكونُ . (3)3476.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شواهد التنزيل عن فاطمة بنت الحسين عن أبيها الحسين بن عليّ عليهماالسلام :نَحنُ المُستَضعَفونَ ، ونَحنُ المَقهورونَ ، ونَحنُ عِترَةُ رَسولِ اللّهِ ، فَمَن نَصَرَنا فَرَسولَ اللّهِ نَصَرَ ، ومَن خَذَلَنا فَرَسولَ اللّهِ خَذَلَ ، ونَحنُ وأعداؤُنا نَجتَمِعُ «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا» (4) الآيَةَ . (5) .


1- .الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 185 .
2- .كمال الدين : ص 239 ح 58 عن عبد اللّه بن محمّد بن عليّ التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه: وراجع : إعلام الورى : ج 2 ص 180 أهل البيت عليهم السلام : في الكتاب والسنّة ص 125 (القسم الثالث / الفصل الأول / تحقيق حول حديث الثقلين) .
3- .الكافي : ج 1 ص 398 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 12 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 16 ح 9 عن الحكم بن عيينة نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 93 ح 34 .
4- .آل عمران : 30 .
5- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 560 ح 597 .

ص: 171

3477.الإصابة ( _ به نقل از ليلى غفارى _ ) الفتوح_ از امام حسين عليه السلام _: ما خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستيم. حق ، در ميان ماست و زبان ما به حق، گوياست.3478.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از پدرش امام على عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، در ميان شما دو چيز گران بها به جا نهادم : كتاب خدا و خاندانم، [يعنى ]اهل بيتم . آن دو، هيچ گاه از هم جدا نمى شوند تا آن كه در [قيامت و در كنار ]حوض [كوثر]، بر من در آيند» .3479.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الكافى_ به نقل از حكم بن عُتَيبه _: مردى امام حسين عليه السلام را كه آهنگ كربلا داشت، در ثَعلَبيه ديد . بر او در آمد و سلام داد . امام حسين عليه السلام از او پرسيد : «كجايى هستى ؟» .

گفت : اهل كوفه ام .

امام عليه السلام فرمود : «هان ! به خدا سوگند ، اى مرد كوفى! اگر تو را در مدينه مى ديدم ، جاى پاى جبرئيل عليه السلام را در خانه مان و جايگاه نزول او بر جدّمان را به تو نشان مى دادم . اى مرد كوفى ! آيا آبشخور علمِ مردم ، نزد ما باشد و آن گاه ، آنها بدانند و ما ندانيم ؟! اين ، نشدنى است» .3480.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) شواهد التنزيل_ به نقل از فاطمه دختر امام حسين ، از پدرش امام حسين عليه السلام _: ماييم مستضعف ، ما تحت سلطه هستيم و ماييم خاندانِ پيامبر خدا . هر كه ما را يارى دهد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را يارى داده است و هر كه ما را وا نهد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را وا نهاده است . ما و دشمنانمان ، گِرد مى آييم «در روزى كه هر كس ، هر عمل خيرى انجام داده ، حاضر مى يابد» . .

ص: 172

3481.تاريخ دمشق عن أنس بن مالك :تأويل الآيات الظاهرة عن الإمام الحسين عليه السلام_ لِأَصحابِهِ بِالطَّفِّ _: أوَ لا اُحَدِّثُكُم بِأَوَّلِ أمرِنا وأمرِكُم مَعاشِرَ أولِيائِنا ومُحِبّينا وَالمُبغِضينَ لِأَعدائِنا ، لِيُسهِلَ عَلَيكُمُ احتِمالَ ما أنتمُ لَهُ مُعَرَّضونَ ؟

قالوا : بَلى ، يَابنَ رَسولِ اللّهِ .

قالَ : إنَّ اللّهَ لَمّا خَلَقَ آدَمَ وسَوّاهُ وعَلَّمَهُ أسماءَ كُلِّ شَيءٍ وعَرَضَهُم عَلَى المَلائِكَةِ ، جَعَلَ مُحَمَّدا وعَلِىّ ا وفاطِمَهَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ أشباحا خَمسَةً في ظَهرِ آدَمَ ، وكانَت أنوارُهُم تُضيءُ فِي الآفاقِ مِنَ السَّماواتِ وَالحُجُبِ وَالجِنانِ وَالكُرسِيِّ وَالعَرشِ ، ثُمَّ أمَرَ اللّهُ المَلائِكَةَ بِالسُّجودِ لِادَمَ تَعظيما لَهُ ، وإنَّهُ قَد فَضَّلَهُ بِأَن جَعَلَهُ وِعاءً لِتِلكَ الأَشباحِ الَّتي قَد عَمَّ أنوارُهَا الآفاقَ ، فَسَجَدوا إلّا إبليسَ أبى أن يَتَواضَعَ لِجَلالِ عَظَمَةِ اللّهِ ، وأن يَتَواضَعَ لِأَنوارِنا أهلَ البَيتِ ، وقَد تَواضَعَت لَهَا المَلائِكَةُ كُلُّها ، فَاستَكبَرَ وتَرَفَّعَ بِإِبائِهِ ذلِكَ وتَكَبُّرِهِ وكانَ مِنَ الكافِرينَ . (1)3482.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :علل الشرائع عَن حَبيبِ بنِ مُظاهِرٍ الأَسَديِّ :أنَّهُ قالَ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : أيَّ شَيءٍ كُنتُم قَبلَ أن يَخلُقَ اللّهُ عز و جل آدَمَ عليه السلام ؟ قالَ : كُنّا أشباحَ نورٍ نَدورُ حَولَ عَرشِ الرَّحمنِ فَنُعَلِّمُ المَلائِكَةَ التَّسبيحَ وَالتَّهليلَ وَالتَّحميدَ . (2)3483.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) كنز الفوائد بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأَيتُ عَلى بابِها مَكتوبا بِالذَّهَبِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ حَبيبُ اللّهِ ، عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وَلِيُّ اللّهِ ، فاطِمَةُ آيَةُ اللّهِ ، الحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَتَا اللّهِ ، عَلى مُبغِضيهِم لَعنَةُ اللّهِ . (3) .


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 44 ح 18 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 219 ح 101 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 150 ح 25 .
2- .علل الشرائع : ص 23 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 311 .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 149 عن موسى بن إسماعيل عن أبيه عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 27 ص 228 ح 30 .

ص: 173

3484.عنه صلى الله عليه و آله :تأويل الآيات الظاهرة :امام حسين عليه السلام در كربلا ، خطاب به يارانش فرمود : «آيا سرآغازِ كار خودم و شما را _ كه دوستان و دوستداران ما و دشمنانِ دشمنانمان هستيد _ برايتان نگويم تا تحمّل آنچه خود را در معرضش قرار داده ايد ، برايتان آسان شود ؟» .

گفتند : چرا ، اى فرزند پيامبر خدا !

فرمود : «خداوند ، چون آدم عليه السلام را آفريد و كامل كرد و نام هاى همه چيز را به او ياد داد و بر فرشتگان عرضه داشت ، محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين را پنج روح در پشتِ آدم عليه السلام قرار داد و نورهايشان ، در افق آسمان ها و حجاب ها و بهشت و كرسى و عرش مى تابيد . سپس ، خداوند ، فرشتگان را از سرِ تعظيم به سجود در برابر آدم عليه السلام فرمان داد ؛ زيرا او را بزرگ داشته و ظرفِ اين پنج روحى قرار داده بود كه نورشان ، همه افق ها را فرا گرفته بود . پس فرشتگان ، سجده كردند ، جز ابليس ، كه از فروتنى در برابر شكوه عظمت الهى و نورهاى ما اهل بيت ، خوددارى ورزيد ، در حالى كه همه فرشتگان در برابر آن ، فروتنى كرده بودند . پس كبر ورزيد و با خوددارى ورزيدن [از سجده] و تكبّرش از كافران شد» .3480.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) علل الشرائع :حبيب بن مُظاهر اسدى به امام حسين عليه السلام گفت : شما پيش از آن كه خداى عز و جل ، آدم عليه السلام را بيافريند ، چه بوديد ؟

امام عليه السلام فرمود : «ما تنديس هايى از نور بوديم كه گِرداگِرد عرش رحمان ، مى چرخيديم و تسبيح و تهليل و سپاس گزارى را به فرشتگان مى آموختيم» .3481.تاريخ دمشق ( _ به نقل از انس بن مالك _ ) كنز الفوائد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به بهشت در آمدم . ديدم كه بر درِ آن با طلا نوشته اند : خدايى جز خداى يكتا نيست . محمّد ، حبيب خداست . على بن ابى طالب، ولىّ خداست . فاطمه ، آيتِ خداست . (1) حسن و حسين ، برگزيدگان خدايند . لعنت خدا بر دشمنان اينان باد! » . .


1- .حَبيب به معناى «محبوب»، و ولى به معناى «دوست» و «ولايتْ يافته»، و آيت نيز به معناى «نشانه» و «جلوه گاه» است.

ص: 174

3482.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مئة منقبة بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأَيتُ عَلى بابِها مَكتوبا بِالنّورِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وَلِيُّ اللّهِ ، فاطِمَةُ أمَةُ اللّهِ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ ، عَلى مُبغِضيهِم لَعنَةُ اللّهِ . (1)3 / 2خَصائِصُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3485.الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه :الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ عليهماالسلامقالَ : . . . بَعَثَ عُتبَةُ (2) إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ (3) أمَرَكَ أن تُبايِعَ لَهُ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام :

يا عُتبَةُ ، قَد عَلِمتَ أنّا أهلُ بَيتِ الكَرامَةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، وأعلامُ الحَقِّ الَّذينَ أودَعَهُ اللّهُ عز و جلقُلوبَنا ، وأنطَقَ بِهِ ألسِنَتَنا ، فَنَطَقَت بِإِذنِ اللّهِ عز و جل ، ولَقَد سَمِعتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «إنَّ الخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلى وُلدِ أبي سُفيانَ» وكَيفَ اُبايِعُ أهلَ بَيتٍ قَد قالَ فيهِم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذا ؟! (4)3486.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الملهوف_ فيما جرى بين الوليد و بين الإمام الحسين عليه السلام في المدينة _: أقبَل

[الحُسَينُ عليه السلام ] عَلَى الوَليدِ فَقالَ : أيُّهَا الأَميرُ ! إنّا أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، وبِنا فَتَحَ اللّهُ وبِنا خَتَمَ اللّهُ ، ويَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الخَمرِ ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَةِ ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ لَيسَ لَهُ هذِهِ المَنزِلَةُ ، ومِثلي لا يُبايِعُ مِثلَهُ ، ولكِن نُصبِحُ وتُصبِحونَ ، ونَنظُرُ وتَنظُرونَ أيُّنا أحَقُّ بِالخِلافَةِ وَالبَيعَةِ . (5) .


1- .مئة منقبة : ص 109 عن موسى بن إسماعيل عن أبيه عن الإمام الكاظم عن آبائه: .
2- .لكن الصحيح: إنّ وليد بن عتبة، عامل يزيد على مدينة رسول اللّه 9 .
3- .يعني يزيد بن معاوية لعنه اللّه .
4- .الأمالي للصدوق : ص 216 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 312 ح 1، و راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 390 ح 956 .
5- .الملهوف : ص 98 ، مثير الأحزان : ص 24 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 325 ح 2 ؛ الفتوح : ج 5 ص 14 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 184 و راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 396 ح 962 و 963.

ص: 175

3487.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) مئة منقبة_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به بهشت، در آمدم . ديدم كه بر درِ بهشت ، با نور نوشته شده است: خدايى جز خداى يكتا نيست . محمّد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. على بن ابى طالب ، ولىّ خداست . فاطمه ، كنيز خداست . حسن و حسين ، برگزيده خدايند . لعنت خدا بر دشمنان آنان باد! » .

3 / 2ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام

3487.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الأمالى ، صدوق_ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ]، از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ]برايم نقل كرد كه: ... عُتبه (1) به سوى حسين بن على عليه السلام پيام فرستاد و گفت : فرمان رواى مؤمنان (يزيد) ، فرمان داده كه با او بيعت كنى .

حسين عليه السلام فرمود : «اى عتبه ! تو مى دانى كه ما، اهل بيتِ كرامت و معدن رسالتيم و نشانه هاى برافراشته حق ؛ كسانى كه خداوند عز و جل ، حق را در دلمان به وديعت نهاد و زبانمان را به آن ، گويا كرد . پس به اذن خداى عز و جل به سخن در آمد. همانا شنيدم جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : بى ترديد ، خلافت بر فرزندان ابو سفيان ، حرام است و من ، چگونه با خاندانى بيعت كنم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره آنها چنين گفته است ؟!» .3488.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الملهوف_ در نقل جريان ملاقات امام حسين عليه السلام با وليد ، فرماندار مدينه _: امام حسين عليه السلام به وليد، رو كرد و فرمود : «اى امير ! ما، اهل بيتِ نبوت ، معدن رسالت و جايگاه آمد و شد فرشتگانيم . خداوند ، [راهش را] با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى بَرَد . يزيد ، مردى فاسق ، شرابخوار ، قاتل جان هاى محترم ، و فسق و فجوركننده بى پرده است و شايسته اين شأن (خلافت) نيست و مانند من ، با مانند اويى بيعت نمى كند ؛ ولى ما و شما صبح مى كنيم و منتظر مى مانيم تا ببينيم كه كدام يك از ما به خلافت و بيعت ، سزاوارتر است » . .


1- .صحيح، آن است كه وليد بن عُتبه، كارگزار يزيد در مدينه بود.

ص: 176

3551.الإمام عليّ عليه السلام :نزهة الناظر :أنَّهُ اجتازَ بِهِ [أيِ المُنذِرُ بنُ الجارودِ بِالحُسَينِ عليه السلام ] وقَد اُغضِبَ ، فَقالَ : ما نَدري ما تَنقِمُ النّاسُ مِنّا ؟! إنّا لَبَيتُ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ . (1)3552.عنه عليه السلام :أنساب الأشراف عن أبي الحوراء السعدي :قُلتُ لِحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : ما تَذكُرُ مِن رَسولِ اللّهِ ؟

قالَ : اُتِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِتَمرٍ مِن تَمرِ الصَّدَقَةِ ، فَأَخَذتُ مِنهُ تَمرَةً فَجَعَلتُ ألوكُها ، فَأَخَذَها بِلُعابِها حَتّى ألقاها فِي التَّمرِ ، وقالَ : إنَّ آلَ مُحَمَّدٍ لا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ . (2)3551.امام على عليه السلام :مسند ابن حنبل عن ربيعة بن شيبان :قُلتُ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : ما تَعقِلُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟

قالَ : صَعِدتُ غُرفَةً فَأَخَذتُ تَمرَةً فَلُكتُها في فِيَّ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ألقِها ، فَإِنَّها لا تَحِلُّ لَنا الصَّدَقَةُ . (3)(4)3552.امام على عليه السلام :تأويل الآيات الظاهرة عن أبي يحيى الصنعاني عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : قالَ لي أبي مُحَمَّدٌ عليه السلام : قَرَأَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام «إنّا أنزَلناهُ في لَيلَةِ القَدرِ» وعِندَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : يا أبَتا ، كَأَنَّ بِها مِن فيكَ حَلاوَةً .

فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ وَابني ! إنّي أعلَمُ فيها ما لا تَعلَمُ ، إنَّها لَمّا نَزَلَت بَعَثَ إلَيَّ جَدُّكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقَرَأَها عَلَيَّ ، ثُمَّ ضَرَبَ عَلى كَتِفِيَ الأَيمَنِ وقالَ : يا أخي ووَصِيّي ووَلِيَّ اُمَّتي بَعدي ، وحَربَ أعدائي إلى يَومِ يُبعَثونَ ، هذِهِ السّورَةُ لَكَ مِن بَعدي ، ولِوُلدِكَ مِن بَعدِكَ ، إنَّ جَبرَئيلَ أخي مِنَ المَلائِكَةِ حَدَّثَ إلَيَّ أحداثَ اُمَّتي في سَنَتِها ، وإنَّهُ لَيُحَدِّثُ ذلِكَ إلَيكَ كَأَحداثِ النُّبُوَّةِ ، ولَها نورٌ ساطِعٌ في قَلبِكَ وقُلوبِ أوصِيائِكَ إلى مَطلَعِ فَجرِ القائِمِ عليه السلام . (5) .


1- .نزهة الناظر : ص 85 ح 21 .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 359 ؛ دعائم الإسلام : ج 1 ص 258 وفيه عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 428 ح 1731 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 86 ح 2741 وفيه «للحسن بن عليّ» بدل «للحسين بن عليّ» نحوه .
4- .كان الإمام الحسين عليه السلام صغير السن عند رحيل النبي صلي الله عليه و آله إلط الرفيق الأعلي
5- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 820 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 70 ح 60 .

ص: 177

3553.عنه عليه السلام :نُزهة الناظر :مُنذر بن جارود ، خشمگينانه از كنار حسين عليه السلام گذشت . حسين عليه السلام فرمود : «نمى دانيم كه چرا مردم ، از ما ناراحت اند ؟! ما، خانه رحمت ، درخت نبوّت و معدن علم هستيم» .3554.الفضائل لابن شاذان عن رسول اللّه صلى الله عليه وأنساب الأشراف_ به نقل از ابو حورا سعدى _: به حسين بن على عليه السلام گفتم : از پيامبر خدا ، چه به ياد دارى ؟ (1)

فرمود : «از خرماهاى زكات، براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند . خرمايى از آنها برداشتم و خواستم آن را بجَوَم كه آن را از دهانم گرفت و در ميان خرماها انداخت و فرمود : زكات ، بر خاندان محمّد ، حلال نيست » .3555.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مسند ابن حنبل_ به نقل از ربيعة بن شيبان _: به حسين بن على عليه السلام گفتم : از پيامبر خدا، چه به ياد دارى ؟

فرمود : «به اتاق [نگهدارى اموال] در آمدم و خرمايى برداشتم و در دهانم گذاشتم تا بجَوَم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آن را بينداز كه زكات ، بر ما حلال نيست » .3553.امام على عليه السلام :تأويل الآيات الظاهرة_ به نقل از ابويحيى صنعانى _: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود : پدرم (امام باقر عليه السلام ) به من فرمود : على بن ابى طالب عليه السلام سوره قدر را خواند و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام نزدش بودند . حسين عليه السلام به ايشان گفت : پدرجان ! [شنيدن ]اين سوره از دهان تو، بسيار شيرين است .

على عليه السلام به او فرمود : «اى پسر پيامبر خدا و پسر من ! من ، چيزى در باره آن مى دانم كه تو نمى دانى . هنگامى كه اين سوره نازل شد ، جدّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سوى من فرستاد و آن را بر من خواند . سپس بر شانه راستم زد و فرمود : اى برادر و وصىّ من ، و ولىّ امّتم پس از من ، و دشمنِ دشمنان من تا روزى كه برانگيخته مى شوند ! اين سوره ، بعد از من ، براى توست و بعد از تو هم براى فرزندان توست . برادرم جبرئيل عليه السلام ، از ميان فرشتگان ، حوادث امّتم را در هر سال برايم مى گفت و مانند اخبار نبوّت، براى تو نيز مى گويد ، و براى آن [سوره] ، نورى تابان در دل تو و دل اوصياى توست ، تا طلوع سپيده [دولت] قائم » . .


1- .امام حسين عليه السلام خُردسال بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله درگذشت.

ص: 178

3 / 3زُهدُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3556.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) روضة الواعظين عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :لَمّا زَوَّجَ [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ] فاطِمَةَ عَلِيّا عليهماالسلامعَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما ، فَأَمَرَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أن يَجعَلَ ثُلُثَيها فِي العِطرِ وثُلُثا فِي الثِّيابِ ، فَدَخَلَ بِهِما وما لَهُما فِراشٌ إلّا فَروَةُ اُضحِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووِسادَةٌ مِن أدَمٍ (1) حَشوُها ليفٌ . (2)3557.عنه صلى الله عليه و آله :صحيح البخاري عن ابن شهاب عن عليّ بن حسين عليهماالسلام :إنَّ حُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام أخبَرَهُ أنَّ عَلِيّا عليه السلام قالَ : كانَت لي شارِفٌ (3) مِن نَصيبي مِنَ المَغنَمِ ، وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أعطاني شارِفا مِنَ الخُمُسِ ، فَلَمّا أرَدتُ أن أبتَنِيَ بِفاطِمَةَ عليهاالسلام بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، واعَدتُ رَجُلاً صَوّاغا مِن بَني قَينُقاعَ (4) أن يَرتَحِلَ مَعِيَ ، فَنَأتِيَ بِإِذخِرٍ (5) أرَدتُ أن أبيعَهُ مِنَ الصَّوّاغينَ ، وأستَعينَ بِهِ في وَليمَةِ عُرسي . (6) .


1- .الأدَمُ : جَمع أديم ؛ وهو الجِلد الذي قد تمّ دباغه (تاج العروس : ج 16 ص 9 «أدم») .
2- .روضة الواعظين : ص 162 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 351 وفيه صدره إلى «درهما» ، بحار الأنوار : ج 43 ص 112 ح 24 وراجع : كشف الغمّة : ج 1 ص 349 .
3- .الشَّارِفُ : النّاقَةُ المُسِنّة (النهاية : ج 2 ص 462 «شرف») .
4- .قَينُقَاع : بطن من بطون يهود المدينة (النهاية : ج 4 ص 136 «قينقاع») .
5- .إذخِر : نبات معروف عريض الأوراق طيّب الرائحة . . . يحرقه الحدّاد بدل الحطب والفحم (مجمع البحرين : ج 1 ص 631 «ذخر») .
6- .صحيح البخاري : ج 2 ص 736 ح 1983 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1569 ح 2 ، سنن أبي داوود : ج 3 ص 148 ح 2986 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 253 ح 11853 عن الزهري ، كنز العمّال : ج 5 ص 502 ح 13742 .

ص: 179

3 / 3زهد اهل بيت عليهم السلام

3557.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روضة الواعظين_ از امام حسين عليه السلام _: چون پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با مهريه چهار صد و هشتاد دِرهم به همسرى على عليه السلام در آورد ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمان داد كه دوْ سومِ آن را عطر بخرد و يكْ سومش را لباس ؛ و پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن دو وارد شد ، در حالى كه بسترشان ، جز پوست گوسفند قربانى پيامبر خدا نبود و پشتىِ آنها از پوستى دبّاغى شده بود كه داخلش را با ليف [خرما] پُر كرده بودند .3558.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صحيح البخارى_ به نقل از ابن شهاب ، از امام زين العابدين عليه السلام _: [پدرم] حسين بن على عليه السلام به من خبر داد كه على عليه السلام فرمود : «نصيب من از غنيمت ، شترِ پيرى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از خُمس [ _ِ غنائم ] به من عطا كرد . وقتى خواستم فاطمه ، دختر پيامبر خدا را به خانه[ى بخت] ببرم، با مردى رنگرز از يهوديان بنى قَينُقاع، قرار گذاشتم كه با من [به صحرا] بيايد و با هم ، گياه اِذخِر (1) [بكَنيم و بار شتر كنيم و ]بياوريم و به رنگرزان بفروشيم و من از آن ، براى وليمه عروسى كمك بگيرم» . .


1- .اِذخِر ، گياهى مشهور با برگ هايى پهن و خوش بوست كه درگذشته آهنگران، آن را به جاى هيزم و زغال مى سوزانده اند.

ص: 180

3 / 4مِنْ مَبادِئ عُلومِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3559.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به ابن عبّاس _ ) بصائر الدرجات عن جعيد الهمداني (1)_ وكانَ مِمَّن خَرَجَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام بِ كَربَلاءَ ، قالَ _: قُلتُ لِلحُسَينِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ بِأَيِّ شَيءٍ تَحكُمونَ ؟

قالَ : يا جُعَيدُ نَحكُمُ بِحُكمِ آلِ داوُدَ ، فَإِذا عَيينا (2) عَن شَيءٍتَلَقّانا بِهِ روحُ القُدُسِ . (3)3 / 5حُبُّ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3562.كنز العمّال عن عبد اللّه بن عبّاس :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليه السلام :اِجتَمَعَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالوا : إنَّ لَكَ يا رَسولَ اللّهِ مَؤونَةً في نَفَقَتِكَ وفيمَن يَأتيكَ مِنَ الوُفودِ ، وهذِهِ أموالُنا مَعَ دِمائِنا ، فَاحكُم فيها بارّا مَأجورا ، أعطِ ما شِئتَ وأمسِك ما شِئتَ مِن غَيرِ حَرَجٍ .

قالَ : فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ الرّوحَ الأَمينَ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ «قُل لَا أَسْ_ئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» (4) يَعني أن تَوَدّوا قَرابتي مِن بَعدي .

فَخَرَجوا فَقالَ المُنافِقونَ : ما حَمَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى تَركِ ما عَرَضنا عَلَيهِ إلّا لِيَحُثَّنا عَلى قَرابَتِهِ مِن بَعدِهِ (5) ، إن هُوَ إلّا شَيءٌ افتَراهُ في مَجلِسِهِ !

وكانَ ذلِكَ مِن قَولِهِم عَظيما ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل هذِهِ الآيَةَ : «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِى مِنَ اللَّهِ شَيْ_ئا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِى شَهِيدَا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَالْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (6) ، فَبَعَثَ عَلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : هَل مِن حَدَثٍ ؟

فَقَالوا : إي وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد قالَ بَعضُنا كَلاما غَليظا كَرِهناهُ .

فَتَلا عَلَيهِم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الآيَةَ ، فَبَكَوا ، وَاشتَدَّ بُكاؤُهُم ، فَأَنزَلَ عز و جل : «وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُواْ عَنِ السَّيِّ_ئاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» (7) . (8) .


1- .وردت هذه الرواية في الكافي : ج1 ص398 ح4 و بصائر الدرجات : ص471 ح2 نقلاً عن جعيد الهمداني عن الإمام سجاد عليه السلام مع أنّه ليس في شهداء كربلا اسم جعيد الهمداني .
2- .عيي بالأمر : لم يهتدِ لوجه مراده ، أو عجز عنه . وعيي في المنطق : حصر (القاموس المحيط : ج 4 ص 368 «عيّ») .
3- .بصائر الدرجات : ص 452 ح 7 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 57 ح 23 .
4- .الشورى : 23 .
5- .في المصدر : «من بعد» ، والتصويب من بحار الأنوار والمصادر الاُخرى .
6- .الأحقاف : 8 .
7- .الشورى : 25 .
8- .عيون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 235 ح 1 ، بشارة المصطفى : ص 232 ، الأمالي للصدوق : ص 621 كلّها عن الريّان بن الصلت عن الإمام الرضا عن آبائه: ، تحف العقول : ص 432 وفيهما «لا تؤذوا» بدل «أن تودّوا» ، بحار الأنوار : ج 25 ص 228 ح 20 .

ص: 181

3 / 4از سرچشمه هاى علوم اهل بيت عليهم السلام

3563.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بصائر الدرجات_ به نقل از جُعَيد هَمْدانى ، (1) كه از كسانى بود كه با امام حسين عليه السلام به سوى كربلا راهى شد _: به امام حسين عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! به چه چيزْ، حكم مى كنيد ؟

فرمود : «اى جُعَيد! به حُكم خاندان داوود عليه السلام حكم مى كنيم . پس چون در چيزى در مانديم ، روح القُدُس به ما ياد مى دهد» .

3 / 5دوستى اهل بيت عليهم السلام

3564.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: مهاجران و انصار ، گِرد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جمع شدند و گفتند : بى گمان ، اى پيامبر خدا! زندگى ات و نيز ميهمانانى كه گروه، گروه بر تو در مى آيند ، هزينه دارد . اين دارايى ها با جانمان از آنِ تو ، و در آن ، به نيكى و اجر ، حكم بران . هر چه را خواستى ، عطا كن و هر چه را خواستى ، بى زحمت و سختى ، نگاه دار .

خداوند عز و جل روح الأمين را بر او نازل كرد و گفت : اى محمّد! «بگو : از شما اجرى نمى خواهم ، جز دوستى در باره خويشاوندان» ؛ يعنى پس از من ، با نزديكانم دوستى بورزيد .

وقتى بيرون آمدند ، منافقان گفتند : چيزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به نپذيرفتن پيشنهاد ما وادار نكرد ، جز اين كه ما را بر دوستى با نزديكانش پس از خويش بر انگيزد و آن [آيه] ، جز افترايى ساخته شده در همان مجلس نبود !

اين ، سخنِ درشتى از آنان بود . خداى عز و جل هم اين آيه را نازل كرد : «يا مى گويند : آن را افترا بسته است . بگو : من ، آن را افترا نبسته ام . شما در برابر خدا ، اختياردار من نيستيد . او داناتر است به آنچه [به ناحق ]در آن فرو مى رويد . گواه بودن او ميان من و شما، كافى است ، و البته اوست آمرزنده مهربان» .

پيامبر صلى الله عليه و آله براى يارانش پيام فرستاد و فرمود : «آيا خبرى شده است ؟» .

گفتند : آرى . به خدا سوگند ، اى پيامبر خدا ! برخى از ما سخنِ درشتى گفته اند كه آن را ناخوش داريم .

پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آيه را بر ايشان خواند و آنان ، گريستند و گريه شان شدّت گرفت . پس خداوند عز و جل ، نازل كرد : «و اوست كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و از زشتكارى ها در مى گذرد و مى داند چه مى كنيد» . .


1- .اين روايت ، در الكافى و بصائر الدرجات ، از جعيد همدانى ، از امام سجّاد عليه السلام ، نقل شده است و البته جعيد ، از شهداى كربلا نبوده است .

ص: 182

3565.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تأويل الآيات الظاهرة عن عبد الملك بن عمير عن الحسين بن عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «قُل لَا أَسْ_ئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» _: إنَّ القَرابَةَ الَّتي أمَرَ اللّهُ بِصِلَتِها وعَظَّمَ مِن حَقِّها وجَعَلَ الخَيرَ فيها ، قَرابَتُنا أهلَ البَيتِ الَّذينَ أوجَبَ اللّهُ حَقَّنا عَلى كُلِّ مُسلِمٍ . (1)3566.عنه صلى الله عليه و آله :المعجم الكبير عن بشر بن غالب عن الحسين بن عليّ عليه السلام :مَن أحَبَّنا لِلدُّنيا فَإِنَّ صاحِبَ الدُّنيا يُحِبُّهُ البَرُّ وَالفاجِرُ ، ومَن أحَبَّنا للّهِِ كُنّا نَحنُ وهُوَ يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ _ وأشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطى_'fe_ . (2) .


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 545 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 251 ح 27 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 125 ح 2880 .

ص: 183

3567.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تأويل الآيات الظاهرة_ به نقل از عبد الملك بن عُمَير ، از امام حسين عليه السلام ، در باره گفته خداى عز و جل : «بگو : از شما اجرى نمى خواهم ، جز دوستى در باره خويشاوندان» _: نزديكى و خويشى اى كه خداوند به پيوند با آن و بزرگداشت حقّش فرمان داده و خير را در آن نهاده ، نزديكى و خويشىِ ما اهل بيت است كه خداوند ، حقّ ما را بر هر مسلمانى واجب كرده است .3565.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :المعجم الكبير_ به نقل از بِشْر بن غالب _: حسين بن على عليه السلام فرمود : «هر كس ما را براى دنيا دوست داشته باشد ، [بداند كه] بى گمان ، دنيادار ، محبوبِ هر نيكوكار و بدكار است و هر كس ما را براى خدا دوست بدارد، ما و او ، در روز قيامت، مانند اين دو هستيم» و به انگشتِ اشاره و ميانى اش اشاره كرد . .

ص: 184

3566.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي عن بشر بن غالب عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :مَن أحَبَّنا للّهِِ وَرَدنا نَحنُ وهُوَ عَلى نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله هكَذا _ وضَمَّ إصبَعَيهِ _ ، ومَن أحَبَّنا لِلدُّنيا فَإِنَّ الدُّنيا تَسَعُ البَرَّ وَالفاجِرَ . (1)3567.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :المحاسن عن بشر بن غالب الأسديّ :حَدَّثَنِي الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ لي : يا بِشرَ بنَ غالِبٍ ! مَن أحَبَّنا لا يُحِبُّنا إلّا للّهِِ ، جِئنا نَحنُ وهُوَ كَهاتَينِ _ وقَدَّرَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ، ومَن أحَبَّنا لا يُحِبُّنا إلّا لِلدُّنيا ، فَإِنَّهُ إذا قامَ قائِمُ العَدلِ وَسِعَ عَدلُهُ البَرَّ وَالفاجِرَ . (2)3568.الفضائل لابن شاذان عن سلمان والمقداد وأبي ذرّ :أعلام الدين عن الإمام الصادق عليه السلام :وَفَدَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام وَفدٌ فَقالوا : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ أصحابَنا وَفَدوا إلى مُعاوِيَهَ ووَفَدنا نَحنُ إلَيكَ .

فَقالَ : إذَن اُجيزَكُم بِأَكثَرَ مِمّا يُجيزُهُم .

فَقالوا : جُعِلنا فِداكَ ، إنَّما جِئنا مُرتادينَ لِدينِنا .

قالَ : فَطَأطَأَ رَأسَهُ ونَكَتَ (3) فِي الأَرضِ ، وأطرَقَ طَويلاً ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : قَصيرَةٌ مِن طَويلَةٍ (4) ؛ مَن أحَبَّنا لَم يُحِبَّنا لِقَرابَةٍ بَينَنا وبَينَهُ ، ولا لِمَعروفٍ أسدَيناهُ إلَيهِ ، إنَّما أحَبَّنا للّهِِ ورَسولِهِ ، (فَمَن أحَبَّنا) (5) جاءَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ _ وقَرَنَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ . (6) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 253 ح 455 ، بشارة المصطفى : ص 123 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 84 ح 26 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 184 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 134 ح 168 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 444 ح 116 نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 44 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 125 ح 2880 نحوه . ولعلّ المراد منه أنّ محبّة أهل البيت لها منافع حتى وإن كانت المحبّة للدنيا فضلاً عن كونها للّه والآخرة . وأحد فوائد محبّتهم للدنيا ، هو التمتّع في ظلّ عدالتهم وحكومتهم العادلة ، فإنّ العدالة بإعطاء كلّ ذي حقّ حقّه ، فلا يبخس نصيبه .
3- .نَكَتَ الأرض (بالقضيب) : هو أن يؤثّر فيها بطرفه ، فِعل المُفَكِّر المهموم (النهاية : ج 5 ص 113 «نكت») .
4- .القصيرة : التمرة ، والطويلة : النخلة ، [مَثَلٌ] يُضرب لاختصار الكلام (مجمع الأمثال : ج 2 ص 499) .
5- .ما بين القوسين ليس موجودا في بحار الأنوار .
6- .أعلام الدين : ص 460 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 127 ح 118 .

ص: 185

3569.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به نقل از بِشر بن غالب _: امام حسين عليه السلام فرمود: «هر كه ما را به خاطرِ خدا دوست بدارد، من و او ، اين چنين بر پيامبرمان وارد خواهيم شد» و دو انگشت خود را به هم چسباند [و افزود:] «و هر كه ما را به خاطر دنيا دوست بدارد ، [بداند كه ]دنيا، نيكوكار و بدكار را در بر مى گيرد» .3568.الفضائل ، ابن شاذان ( _ به نقل از سلمان، مقداد و ابوذر _ ) المحاسن_ به نقل از بِشر بن غالب اسدى _: حسين بن على عليه السلام برايم نقل كرد و فرمود : «اى بشر بن غالب! هر كه ما را دوست بدارد و اين محبّت او جز به خاطرِ خدا نباشد ، [در روز قيامت ، ] ما و او مانند اين دو، وارد مى شويم» و دو انگشت اشاره اش را به موازات هم قرار داد [و افزود] «و هر كه ما را دوست بدارد و اين محبّت او جز براى دنيا نباشد ، [بداند كه] هرگاه برپا كننده عدالتْ قيام كند، دادگرى او، شاملِ نيكوكار و بدكار خواهد شد» . (1)3569.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :أعلام الدين_ از امام صادق عليه السلام _: نمايندگانى به حضور حسين عليه السلام رسيدند و گفتند : اى فرزند پيامبر خدا! همراهان ما نزد معاويه رفتند و ما نزد تو آمديم .

امام عليه السلام فرمود : «پس در اين صورت ، من بيش از آنان به شما جايزه مى دهم» .

گفتند : فدايت شويم ! ما در طلب دينمان آمده ايم .

حسين عليه السلام سرش را زير انداخت و متفكّرانه، بر روى زمين ، نقش و نگارى كشيد و مدّتى دراز ، تأمّل كرد . سپس ، سرش را بالا آورد و فرمود : «نَمى از يَمى . هر كس ، نه از سرِ خويشاوندى با ما ، و نه به دليل احسانى كه به او كرده ايم و تنها به خاطر خدا و پيامبرش ما را دوست بدارد ، روز قيامت ، با ما مانند اين دو مى آيد» ، و دو انگشت اشاره اش را كنار هم قرار داد . .


1- .شايد منظور امام عليه السلام اين است كه دوستى با اهل بيت عليهم السلام به خاطر دنيا هم فوايدى دارد ، چه رسد به دوستى با آنها به خاطر خدا ؛ چرا كه يكى از فايده هاى دوستى با آنان در دنيا ، بهره مندى از عدالت و حكومت عادلانه آنهاست و عدالت ، حقّ هر كسى را ادا مى كند و كسى را در دنيا ، بى نصيب نمى گذارد .

ص: 186

3570.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أمير المؤمنين عليهماالسلام :قال النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أحِبُّوا اللّهَ بِما يَغذوكُم بِهِ مِن نِعَمِهِ ، وأحِبّوني لِحُبِّ اللّهِ ، وأحِبّوا أهلَ بَيتي لِحُبّي . (1)3571.عنه صلى الله عليه و آله :سنن الترمذي بإسناده عن الإمام الحسين عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخَذَ بِيَدِ حَسَنٍ وحُسَينٍ فَقالَ : مَن أحَبَّني وأحَبَّ هذَينِ وأباهُما واُمَّهُما ، كانَ مَعي في دَرَجَتي يَومَ القِيامَةِ . (2)3570.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ عليهماالسلام :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا أبا ذَرٍّ ! مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى أوَّلِ النِّعَمِ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ! وما أوَّلُ النِّعَمِ ؟

قالَ : طيبُ الوِلادَةِ ؛ إنَّهُ لا يُحِبُّنا أهلَ البَيتِ إلّا مَن طابَ مَولِدُهُ . (3)3571.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :معاني الأخبار بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، مَن أحَبَّني وأحَبَّكَ وأحَبَّ الأَئِمَّةَ مِن وُلدِكَ فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى طيبِ مَولِدِهِ ، فَإِنَّهُ لا يُحِبُّنا إلّا مَن طابَت وِلادَتُهُ ، ولا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ . (4) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 278 ح 531 ، بشارة المصطفى : ص 132 كلاهما عن عيسى بن أحمد بن عيسى بن المنصور عن الإمام الهادي عن آبائه: .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 641 ح 3733 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 168 ح 576 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 104 كلّها عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، كنز العمّال : ج 12 ص 97 ح 34161 ؛ العمدة : ص 274 ح 436 عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 37 ص 72 ح 39 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 455 ح 1018 عن الحسين بن زيد وعبد اللّه بن إبراهيم الجعفري عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 27 ص 150 ح 18 .
4- .معاني الأخبار : ص 161 ح 3 ، علل الشرائع : ص 141 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 562 ح 756 ، بشارة المصطفى : ص 177 كلّها عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 146 ح 5 .

ص: 187

3572.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا را به خاطر نعمت هايش كه به شما مى دهد ، دوست بداريد و مرا به خاطرِ خدا دوست بداريد و اهل بيتم را به خاطر من ، دوست بداريد» .3573.عنه صلى الله عليه و آله :سنن الترمذى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست حسن و حسين را گرفت و فرمود : «كسى كه من و اين دو و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد ، در روز قيامت ، با من در يك جايگاه خواهد بود» .3574.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى ابو ذر! هركه ما اهل بيت را دوست داشت ، پس خدا را بر نخستين نعمت ، سپاس گويد» .

ابو ذر پرسيد: اى پيامبر خدا! نخستين نعمت ، كدام است ؟

فرمود: «حلال زادگى. تنها حلال زاده ، ما اهل بيت را دوست دارد» .3572.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :معانى الأخبار_ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! هر كس مرا دوست بدارد و تو را نيز دوست بدارد و امامانِ نسل تو را نيز دوست داشته باشد ، بايد خدا را بر حلال زاده بودنش سپاس بگزارد ؛ چرا كه تنها حلال زاده، ما را دوست مى دارد و تنها ، حرام زاده، ما را دشمن مى دارد» . .

ص: 188

3573.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شرح الأخبار عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ بِقَلبِهِ ، وجاهَدَ مَعَنا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ؛ فَهُوَ مَعَنا فِيالجَنَّةِ فِي الرَّفيقِ الأَعلى (1) .

ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ، وجاهَدَ مَعَنا بِلِسانِهِ ، وضَعُفَ عَن أن يُجاهِدَ مَعَنا بِيَدِهِ ؛ فَهُوَ مَعَنا فِيالجَنَّةِ دونَ تِلكَ .

ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ، وضَعُفَ عَن أن يُجاهِدَ مَعَنا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ؛ فَهُوَ مَعَنا فِي الجَنَّةِ دونَ ذلِكَ .

ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ، وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ؛ فَهُوَ فِي الدَّركِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ .

ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ولِسانِهِ ، وكَفَّ عَنّا يَدَهُ ؛ فَهُوَ فِي النّارِ فَوقَ ذلِكَ .

ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ، وكَفَّ عَنّا لِسانَهُ ويَدَهُ ؛ فَهُوَ فِي النّارِ فَوقَ ذلِكَ . (2)3574.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شرح الأخبار عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :مَن تَوالانا بِقَلبِهِ ، وذَبَّ عَنّا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ؛ فَهُوَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى .

ومَن تَوالانا بِقَلبِهِ ، وذَبَّ عَنّا بِلِسانِهِ ، وضَعُفَ أن يَذُبَّ عَنّا بِيَدِهِ ؛ فَهُوَ مَعَنا فِي الجَنَّةِ دونَ ذلِكَ .

ومَن تَوالانا بِقَلبِهِ ، وضَعُفَ أن يَذُبَّ عَنّا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ؛ فَهُوَ مَعَنا فِي الجَنَّةِ دونَ ذلِكَ .

ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ، وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ؛ فَهُوَ فِي الدَّركِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ .

ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ، وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ، ولَم يُعِن عَلَينا بِيَدِهِ ؛ فَهُوَ فِي النّارِ فَوقَ ذلِكَ .

ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ، ولَم يُعِن عَلَينا بِلِسانِهِ ولا بِيَدِهِ ؛ فَهُوَ فِي النّارِ فَوقَ ذلِكَ . (3) .


1- .الرَّفيق : جماعة الأنبياء الذين يسكنون أعلى علّيّين (النهاية : ج 2 ص 246 «رفق») .
2- .شرح الأخبار : ج 1 ص 165 ح 120 ، الخصال : ص 629 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ: نحوه وراجع : تحف العقول : ص 118 .
3- .شرح الأخبار : ج 3 ص 121 .

ص: 189

3575.عنه صلى الله عليه و آله :شرح الأخبار_ از امام حسين عليه السلام _: هر كس ما اهل بيت را به دل دوست بدارد و با زبان و دستش همراه ما بجنگد ، با ما در بهشت، در رَفيقِ اَعلا (1) خواهد بود .

و هر كس ما را به دل دوست بدارد و با زبانش همراه ما بجنگد ، ولى از جنگيدن با سلاح به همراه ما ناتوان باشد ، با ما در بهشت است ، امّا در درجه اى فروتر .

و هر كس به دل ما را دوست بدارد و از اين كه با دست و زبان بجنگد ، ناتوان باشد، با ما در بهشت است ، امّا از درجه قبلى هم فروتر .

و هر كس به دل ما را دشمن بدارد و با دست و زبان ، عليه ما بكوشد ، در ژرف ترين دَرَكات آتش [دوزخ ]است .

و هر كس به دل و زبان با ما دشمنى كند ، امّا اقدام عملى انجام ندهد، در آتش است ، امّا بالاتر از درجه قبلى.

و هر كس به دل ما را دشمن بدارد و دست و زبان خويش را از ما نگاه دارد ، در آتش است ، امّا بالاتر از درجه قبلى .3576.عنه صلى الله عليه و آله :شرح الأخبار_ از امام حسين عليه السلام _: هر كس ما (اهل بيت) را با دلش دوست بدارد و با زبان و دستش از ما دفاع كند ، با ما در رَفيقِ اعلا خواهد بود .

و هر كس ما را به دل دوست بدارد و با زبانش از ما دفاع كند، ولى نتواند با دستش از ما دفاع كند ، با ما در بهشت است ، امّا در درجه اى پايين تر .

و هر كس ما را به دل دوست بدارد، ولى از اين كه با زبان و دستش از ما دفاع كند ، ناتوان باشد، با ما در بهشت است ، امّا از درجه قبلى هم پايين تر .

و هر كس با دلش ما را دشمن بدارد و با زبان و دستش عليه ما يارى دهد ، در ژرف ترين جايگاه آتش [دوزخ] است .

و هر كس ما را به دل ، دشمن بدارد و با زبانش عليه ما يارى دهد ، ولى با دستش عليه ما كارى نكند ، در آتش است ، امّا اندكى بالاتر از درجه قبلى .

و هر كس ما را به دل دشمن بدارد ، امّا با زبان و دستش عليه ما كارى نكند ، در آتش است ، امّا بالاتر از درجه قبلى . .


1- .منظور از «رَفيق اَعلا» ، برترين جايگاه بهشت (اَعلى علّيين) است كه گروه پيامبران در آن، جا دارند .

ص: 190

3575.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالي للمفيد عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِلزَموا مَوَدَّتَنا أهلَ البَيتِ ، فَإِنَّهُ مَن لَقِيَ اللّهَ وهُوَ يُحِبُّنا دَخَلَ الجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا . وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، لا يَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمَلِهِ إلّا بِمَعرِفَتِنا . (1)3576.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فضائل الشيعة بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حُبّي وحُبُّ أهلِ بَيتي نافِعٌ في سَبعَةِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظيمَةٌ : عِندَ الوَفاةِ ، وفِي القَبرِ ، وعِندَ النُّشورِ ، وعِندَ الكِتابِ ، وعِندَ الحِسابِ ، وعِندَ الميزانِ ، وعِندَ الصِّراطِ . (2)3577.عنه صلى الله عليه و آله :نزهة الناظر عن أبان بن تغلب :قالَ الإِمامُ الشَّهيدُ عليه السلام : مَن أحَبَّنا كانَ مِنّا أهلَ البَيتِ . فَقُلتُ : مِنكُم أهلَ البَيتِ ؟! فَقالَ : مِنّا أهلَ البَيتِ ، حَتّى قالَها ثَلاثا .

ثُمَّ قالَ عليه السلام : أما سَمِعتَ قَولَ العَبدِ الصّالِحِ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ؟ (3) . (4)3578.عنه صلى الله عليه و آله :كشف الغمّة عن الإمام الحسين عليه السلام :مَن أتانا لَم يَعدَم خَصلَةً مِن أربَعٍ : آيَةً مُحكَمَةً ، وقَضِيَّةً عادِلَةً ، وأخا مُستَفادا ، ومُجالَسَةَ العُلَماءِ . (5)3579.عنه صلى الله عليه و آله :المناقب لابن المغازلي عن أبي سعيد دينار عن الإمام الحسين عليه السلام :مَن أحَبَّنا نَفَعَهُ اللّهُ بِحُبِّنا وإن كانَ أسيرا فِي الدَّيلَمِ ، وإنَّ حُبَّنا لَيُساقِطُ (6) الذُّنوبَ كَما تُساقِطُ الرّيحُ الوَرَقَ . (7) .


1- .الأمالي للمفيد : ص 13 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 187 ح 314 ، المحاسن : ج 1 ص 135 ح 169 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 100 وفيها «يودّنا» بدل «يحبّنا» و «بمعرفة حقّنا» بدل «بمعرفتنا» ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 45 و ص 170 ح 10 .
2- .. فضائل الشيعة : ص 47 ح 2 ، الأمالي للصدوق : ص 60 ح 17 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 158 ح 3 وراجع : الخصال : ص 360 ح 49 .
3- .إبراهيم : 36 .
4- .نزهة الناظر : ص 85 ح 19 .
5- .كشف الغمّة : ج 2 ص 244 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 195 ح 9 .
6- .في المصدر : «لتساقط» ، والصواب ما أثبتناه . وساقَطَه : أسقطه وتابع إسقاطه (لسان العرب : ج 7 ص 316 «سقط») .
7- .المناقب لابن المغازلي : ص 400 ح 454 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 513 ح 906 عن عليّ بن حمزة نحوه .

ص: 191

3577.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالى ، مفيد_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به مودّت ما اهل بيت ملتزم باشيد كه هر كس خدا را ديدار كند ، در حالى كه ما را دوست مى دارد ، با شفاعت ما به بهشتْ وارد مى شود و سوگند به كسى كه جانم به دست اوست ، هيچ بنده اى از عملش سود نمى برد ، جز با معرفت به ما» .3578.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فضائل الشيعة_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «محبّت من و محبّت اهل بيت من ، در هفت جاى هولناك ، سودمند است : هنگام مرگ ، در قبر ، هنگام بيرون آمدن [از قبر] ، هنگام گرفتن نامه [ى اعمال] ، هنگام محاسبه [ى اعمال] ، هنگام وزن شدن [اعمال] ، و هنگام [عبور از] صراط» .3579.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزهة الناظر_ به نقل از ابان بن تَغلِب _: امام شهيد (امام حسين) عليه السلام فرمود : «هر كس ما را دوست بدارد ، از ما اهل بيت است» .

گفتم : از شما اهل بيت ؟!

فرمود : «از ما اهل بيت» .

اين جمله را تا سه بار، تكرار كرد و سپس فرمود : «آيا گفته ابراهيم، بنده شايسته[ ى خدا] را نشنيده اى كه : «هر كس از من پيروى كند ، از من است» ؟».3580.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كشف الغُمّة_ از امام حسين عليه السلام _: هر كس نزد ما بيايد ، يكى از اين چهار ويژگى را از دست نمى دهد : آيتى استوار ، حُكمى عادلانه ، برادرى كارآمد، و همنشينى با عالمان .3581.عنه صلى الله عليه و آله :المناقب ، ابن مَغازِلى _ به نقل از ابوسعيد دينار ، از امام حسين عليه السلام _ :هر كس ما را دوست بدارد ، خداوند ، سودى از آن [دوستى] به او مى رساند ، هر چند در ديلم، اسير باشد . بى گمان ، محبّت ما، گناهان را مى ريزد ، همان گونه كه باد ، برگ را فرو مى ريزد . .

ص: 192

3 / 6وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3580.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين عن أبيه أمير المؤمنين عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أخبَرَني جَبرَئيلُ الرّوحُ الأَمينُ عَنِ اللّهِ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ وجَلَّ وَجهُهُ ، قالَ : إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا وَحدي ؛ عِبادي فَاعبُدوني ، وَليَعلَم مَن لَقِيَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصا بِها أنَّهُ قَد دَخَلَ حِصني ، ومَن دَخَلَ حِصني أمِنَ عَذابي .

قالوا : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، وما إخلاصُ الشَّهادَةِ للّهِِ ؟

قالَ : طاعَةُ اللّهِ ورَسولِهِ ، ووِلايَةُ أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام . (1)3 / 7صِلَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3583.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الأمالي للطوسي بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أرادَ التَّوَسُّلَ إلَيَّ ، وأن يَكونَ لَهُ عِندي يَدٌ أشفَعُ لَهُ بِها يَومَ القِيامَةِ ، فَليَصِل أهلَ بَيتي ويُدخِلِ السُّرورَ عَلَيهِم . (2) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 589 ح 1220 عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 49 ص 120 ح 1 وراجع : الأمالي للصدوق : ص 306 ح 349 و ح 350 .
2- .الأمالي للطوسي: ص 423 ح 947، الأمالي للصدوق : ص 462 ح 615 كلاهما عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 25 عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام عنه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 227 ح 1؛ الفصول المهمّة: ص 25 عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام عنه عليه السلام.

ص: 193

3 / 6ولايت اهل بيت عليهم السلام

3584.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم امير مؤمنان عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از جبرئيل روح الأمين ، از خداوند _ كه نام هايش پاك و ذاتش باشكوه است _ چنين خبر داد [كه مى فرمايد:] : «منم خداوند يكتايى كه خدايى جز من نيست . بندگان من ! مرا بپرستيد و هر يك از شما كه مرا با گواهى خالصانه به يكتايى و يگانگى ام ديدار كند ، بايد بداند كه به قلعه من در آمده است، و هر كس به قلعه من در آيد ، از عذاب من ، ايمن است» .

گفتند : اى فرزند پيامبر خدا! گواهى خالصانه براى خدا ، يعنى چه ؟

فرمود : «اطاعت از خدا و پيامبرش و [پذيرفتن] ولايت خاندان پيامبر عليهم السلام » .

3 / 7نيكى به اهل بيت عليهم السلام

3587.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كه مى خواهد به من توسّل جويد و براى او نزد من احسانى باشد كه به واسطه آن، روز قيامتْ او را شفاعت كنم، به خاندانم هديه بدهد و آنان را شاد سازد». .

ص: 194

3588.عنه صلى الله عليه و آله :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن فاطمة عليهماالسلام بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام زوج فاطمة بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :أيُّما رَجُلٍ صَنَعَ إلى رَجُلٍ مِن وُلدي صَنيعَةً فَلَم يُكافِئهُ عَلَيها ، فَأَنَا المُكافِئُ لَهُ عَلَيها . (1)3 / 8التَّوَسُّلُ بِأَهلِ البَيتِ عليهم السلام3588.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كفاية الأثر عن عبد اللّه بن سعد عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله :أخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام : لَمّا ثَبَّتَ اللّهُ عز و جل اسمَ مُحَمَّدٍعَلى ساقِ العَرشِ ، قُلتُ : يا رَبَّ هذَا الاِسمِ المَكتوبِ في سُرادِقِ العَرشِ ، أرِني (2) أعَزَّ خَلقِكَ عَلَيكَ ، قالَ : فَأَراهُ اللّهُ عز و جل اثنَي عَشَرَ أشباحا أبدانا بِلا أرواحٍ بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، فَقالَ : يا رَبِّ بِحَقِّهِم عَلَيكَ إلّا أخبَرتَني مَن هُم ؟

قالَ : هذا نورُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وهذا نورُ الحَسَنِ وَالحُسَينِ ، وهذا نورُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، وهذا نورُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وهذا نورُ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، وهذا نورُ موسَى بنِ جَعفَرٍ ، وهذا نورُ عَلِيِّ بنِ موسى ، وهذا نورُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وهذا نورُ عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ ، وهذا نورُ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ ، وهذا نورُ الحُجَّةِ القائِمِ المُنتَظَرِ .

قالَ : فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : ما أحَدٌ يَتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ عز و جل بِهؤُلاءِ القَومِ ، إلّا أعتَقَ اللّهُ تَعالى رَقَبَتَهُ مِنَ النّارِ . (3) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 355 ح 736 عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 96 ص 225 ح 23 نقلاً عن الأمالي للطوسي بإسناده إلى رسول اللّه 9 .
2- .في بعض نسخ المصدر : «أرى» بدل «أرني» .
3- .كفاية الأثر : ص 170 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 341 ح 206 .

ص: 195

3589.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في بَيانِ قُربِهِ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه ) الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: هر كس به يكى از فرزندان من نيكى كند ، امّا او جبران نكند ، من برايش جبران خواهم كرد .

3 / 8توسّل به اهل بيت عليهم السلام

3699.الإمام عليّ عليه السلام :كفاية الأثر_ به نقل از عبد اللّه بن سعد ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه چون خداى عز و جل ، نام محمّد را بر پايه عرش نگاشت ، گفتم : اى پروردگارِ اين نام نوشته شده بر سراپرده عرش! عزيزترينِ خلقت را به من نشان ده .

خداوند عز و جل ، دوازده مثال ، همچون بدن هاى بى جان ، ميان آسمان و زمين، به او نشان داد .

جبرئيل عليه السلام گفت : پروردگارا ! به حقّ ايشان بر تو ، به من بگو اينان كه هستند ؟

خداوند فرمود : اين ، نور على بن ابى طالب است و اين ، نور حسن و حسين است و اين ، نور على بن الحسين است و اين ، نور محمّد بن على است و اين ، نور جعفر بن محمّد است و اين ، نور موسى بن جعفر است و اين ، نور على بن موسى است و اين ، نور محمّد بن على است و اين ، نور على بن محمّد است و اين ، نور حسن بن على است و اين ، نور حجّت قائمِ منتظَر است » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود : «هيچ كس با اين گروه به خدا تقرّب نجست ، جز آن كه خداى متعال ، او را از آتش [ِ دوزخ ]، رهايى بخشيد» . .

ص: 196

3 / 9بُغضُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3697.تاريخ دمشق ( _ به نقل از زيد بن على _ ) عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :ما كُنّا نَعرِفُ المُنافِقينَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا بِبُغضِهِم عَلِيّا ووُلدَهُ عليهم السلام . (1)3697.تاريخ دمشق عن زيد بن عليّ :سبل الهدى والرشاد عن أبي بكر البزقاني عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن سَبَّ أهلَ البَيتِ ، فَإِنَّما يَسُبُّ اللّهَ ورَسولَهُ . (2)3696.تاريخ دمشق ( _ به نقل از ابو عبيده _ ) الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي وقاتَلَهُم ، وعَلَى المُعتَرِضِ عَلَيهِم وَالسّابِّ لَهُم ، «أُوْلَ_ئكَ لَا خَلَ_قَ لَهُمْ فِى الْأَخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَ_مَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (3) . (4)3696.تاريخ دمشق عن أبي عبيدة :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله عن جبرئيل عن اللّه تعالى :مَن عادى أولِيائي فَقَد بارَزَني بِالمُحارَبَةِ ، ومَن حارَبَ أهلَ بَيتِ نَبِيّي فَقَد حَلَّ عَلَيهِ عَذابي ، ومَن تَوَلّى غَيرَهُم فَقَد حَلَّ عَلَيهِ غَضَبي ، ومَن أعَزَّ غَيرَهُم فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَلَهُ النّارُ . (5) .


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 67 ح 305 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 39 ص 302 ح 113 .
2- .سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 8 .
3- .آل عمران : 77 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 164 ح 272 عن داوود بن سليمان الغازي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، كشف الغمّة : ج 2 ص 15 عن الإمام الرضا عن آبائه: .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 68 ح 315 عن محمّد بن عبد اللّه بن عليّ عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 27 ص 205 ح 12 .

ص: 197

3 / 9دشمنى با اهل بيت عليهم السلام

3695.الأمالي للمفيد عن الأصبغ بن نباتة :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: ما ، در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، منافقان را تنها از دشمنى شان با على و فرزندانش مى شناختيم .3694.كتاب سُليم بن قيس :سبل الهُدى و الرشاد_ به نقل از ابو بكر بَزَقانى ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس به اهل بيتْ دشنام دهد ، به خدا و پيامبرش دشنام داده است» .3693.امام على عليه السلام :الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام برايم گفت كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بهشت ، بر كسى كه به خاندانم ستم كند و با آنان بجنگد ، حرام است ؛ و نيز بر كسى كه متعرّضِ آنان شود و به آنان ، ناسزا بگويد . «اينان را بهره اى در آخرت نيست . خدا با آنان، سخن نمى گويد و روز قيامت ، به آنان نمى نگرد و پاكشان نمى سازد و عذابى دردناك دارند» » .3692.امام على عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از جبرئيل عليه السلام ، از خداى متعال _: هر كس با اولياى من عداوت ورزد ، آشكارا با من به مبارزه برخاسته است و هر كس با اهل بيت پيامبرم بجنگد ، عذابم بر او روا گشته است و هر كس غيرِ آنان را ولىّ خود گيرد ، خشمم بر او روا شده است و هر كس جز آنان را گرامى بدارد ، مرا آزار رسانده است و هر كس مرا آزار برساند ، آتش [ِ دوزخ ] براى اوست . .

ص: 198

3691.امام على عليه السلام :الأمالي للطوسي عن زيد بن عليّ :حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام وهُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ ، قالَ : سَمِعتُ أبِي الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام وهُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ ، قالَ : سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام وهُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ ، قالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ ، قالَ : مَن آذى شَعرَةً مِنّي فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ عز و جل ، ومَن آذَى اللّهَ عز و جللَعَنَهُ مَلَأُ السَّماواتِ ومَلَأُ الأَرضِ . وتَلا : «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُو لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا» (1) . (2) .


1- .الأحزاب : 57 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 451 ح 1006 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 250 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 409 ح 530 ، دلائل الإمامة : ص 135 ح 44 وليس فيها الآية ، بحار الأنوار : ج 27 ص 206 ح 13 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 328 ح 344 .

ص: 199

3693.عنه عليه السلام :الأمالى ، طوسى_ به نقل از زيد بن على _: پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام ، در حالى كه مويش را [در دست ]گرفته بود ، فرمود : از پدرم حسين عليه السلام ، در حالى كه مويش را گرفته بود ، شنيدم كه فرمود : از امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، در حالى كه مويش را گرفته بود ، شنيدم كه فرمود : از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در حالى كه مويش را گرفته بود ، شنيدم كه فرمود : «هر كس يك موى مرا آزار دهد ، مرا آزرده است و هر كس مرا آزار دهد ، بى ترديد ، خداى عز و جل را آزرده است و هر كس خداى عز و جل را آزار دهد ، همه آسمانيان و همه زمينيان ، او را لعنت مى كنند» و سپس تلاوت كرد : « «بى گمان ، كسانى كه خدا و پيامبرش را آزار مى دهند ، خداوند ، آنان را در دنيا و آخرت ، لعنت مى كند و عذابى خوار كننده برايشان آماده ساخته است» » . .

ص: 200

الفَصلُ الرّابِعُ : امّ الأئمّة من أهل البيت عليهم السلام4 / 1فَضائلُ فاطِمَةَ عليها السلام بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلّي الله عليه و آله3689.امام على عليه السلام :المناقب للكوفي بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فاطِمَهُ سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ . (1)3688.امام على عليه السلام :مئة منقبة بإسناده عن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فاطِمَةُ مُهجَةُ قَلبي ، وَابناها ثَمَرَةُ فُؤادي ، وبَعلُها نورُ بَصَري ، وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِها اُمناءُ رَبّي وحَبلُهُ المَمدودُ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ ، مَنِ اعتَصَمَ بِهِم نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنهُم هَوى . (2)3687.امام على عليه السلام :المستدرك على الصحيحين بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ عليهماالسلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِفاطِمَةَ عليهاالسلام : إنَّ اللّهَ يَغضَبُ لِغَضَبِكِ ، ويَرضى لِرِضاكِ . (3) .


1- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 197 ح 670 عن الحسين بن علي بن الحسين، عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام.
2- .مئة منقبة : ص 100 ح 44 عن جميل بن صالح عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، الفضائل : ص 124 عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 95 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 59 ، فرائد السمطين : ج 2 ص 66 ح 390 كلاهما عن حميد بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه عنه: وفيهما «بهجة» بدل «مهجة» .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 167 ح 4730 عن عمر بن عليّ عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، المعجم الكبير : ج 1 ص 108 ح 182 ، تاريخ دمشق : ج 3 ص 156 ح 599 كلاهما عن عليّ بن عمر بن عليّ عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه: ، كنز العمّال : ج 12 ص 111 ح 34237 ؛ الأمالي للطوسي : ص 427 ح 954 ، الأمالي للصدوق : ص 467 ح 622 كلاهما عن عليّ بن عمر بن عليّ عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه: ، دلائل الإمامة : ص 146 ح 53 عن فاطمة ابنة الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 22 ح 12 .

ص: 201

فصل چهارم : مادر امامان ، از اهل بيت عليهم السلام است

4 / 1فضائل فاطمه عليها السلام ، دختر پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله

3688.عنه عليه السلام :المناقب ، كوفى_ به سَنَدش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «فاطمه ، سَرورِ زنان جهانيان است» .3687.عنه عليه السلام :مئة مَنقبة_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «فاطمه ، حياتِ دل من است و پسرانش ، ميوه دل من ، شوهرش نور ديده ام و امامانِ از نسل او ، امانتداران پروردگارم و ريسمانِ كشيده شده ميان او و خلقش هستند . هر كس به آنان چنگ زند ، نجات مى يابد و هر كس از آنان رو بگردانَد، سرنگون مى شود» .3686.عنه عليه السلام :المستدرك على الصحيحين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود : «خداوند ، با خشم تو خشم مى گيرد و با خشنودى ات ، خشنود مى شود» . .

ص: 202

3685.امام على عليه السلام :الإرشاد :إنَّ الحَسَنَ بنَ الحَسَنِ خَطَبَ إلى عَمِّهِ الحُسَينِ عليه السلام إحدَى ابنَتَيهِ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : اِختَر يا بُنَيَّ أحَبَّهُما إلَيكَ ، فَاستَحيَا الحَسَنُ ولَم يُحِر (1) جَوابا .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : فَإِنّي قَدِ اختَرتُ لَكَ ابنَتي فاطِمَةَ ، وهِيَ أكثَرُهُما شَبَها بِاُمّي فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)3684.امام على عليه السلام :دلائل الإمامة بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّما سُمِّيَت فاطِمَةُ فاطِمَةَ ، لِأَنَّها فُطِمَت هِيَ وشيعَتُها وذُرِّيَّتُها مِنَ النّارِ . (3)4 / 2شهادَتُها3681.امام على عليه السلام :الأمالي للمفيد بإسناده عن الحسين عليه السلام :لَمّا مَرِضَت فاطِمَةُ بِنتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وعَلَيهَا السَّلامُ ، وَصَّت إلى عَلِيٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ أن يَكتُمَ أمرَها ، ويُخفِيَ خَبَرَها ، ولا يُؤذِنَ أحَدا بِمَرَضِها ، فَفَعَلَ ذلِكَ ، وكانَ يُمَرِّضُها بِنَفسِهِ ، وتُعينُهُ عَلى ذلِكَ أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ رَحِمَهَا اللّهُ عَلَى استِسرارٍ بِذلِكَ كَما وَصَّت بِهِ .

فَلَمّا حَضَرَتهَا الوَفاةُ وَصَّت أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام أن يَتَوَلّى أمرَها ، ويَدفِنَها لَيلاً ، ويُعَفِّيَ (4) قَبرَها . فَتَوَلّى ذلِكَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ودَفَنَها ، وعَفّى مَوضِعَ قَبرِها .

فَلَمّا نَفضَ يَدَهُ مِن تُرابِ القَبرِ هاجَ بِهِ الحُزنُ ، فَأَرسَلَ دُموعَهُ عَلى خَدَّيهِ ، وحَوَّلَ وَجهَهُ إلى قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ :

السَّلامُ عَلَيكَ _ يا رَسولَ اللّهِ _ مِنّي ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ مِنِ ابنَتِكَ وحَبيبَتِكَ وقُرَّةِ عَينِكَ ، وزائِرَتِكَ وَالبائِتَةِ فِي الثَّرى بِبُقعَتِكَ ، وَالمُختارِ لَهَا اللّهُ سُرعَةَ اللِّحاقِ بِكَ ، قَلَّ يا رَسولَ اللّهِ عَن صَفِيَّتِكَ صَبري ، وضَعُفَ عَن سَيِّدَةِ النِّساءِ تَجَلُّدي ، إلّا أنَّ فِي التَّأَسّي لي بِسُنَّتِكَ وَالحُزنِ الَّذي حَلَّ بي بِفِراقِكَ مَوضِعَ التَّعَزّي ، فَلَقَد وَسَّدتُكَ في مَلحودِ قَبرِكَ بَعدَ أن فاضَت نَفسُكَ عَلى صَدري ، وغَمَّضتُكَ بِيَدي ، وتَوَلَّيتُ أمرَكَ بِنَفسي ، نَعَم وفي كِتابِ اللّهِ أنعَمُ القَبولِ : «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّ_آ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (5) .

لَقَدِ استُرجِعَتِ الوَديعَةُ ، واُخِذَتِ الرَّهينَةُ ، وَاختُلِسَتِ الزَّهراءُ ، فَما أقبَحَ الخَضراءَ وَالغَبراءَ (6) ، يا رَسولَ اللّهِ ! أمّا حُزني فَسَرمَدٌ (7) ، وأمّا لَيلي فَمُسَهَّدٌ (8) ، لا يَبرَحُ الحُزنُ مِن قَلبي أو يَختارَ اللّهُ لي دارَكَ الَّتي أنتَ فيها مُقيمٌ ، كَمَدٌ (9) مُقَيِّحٌ ، وهَمٌّ مُهَيِّجٌ ، سَرعانَ ما فُرِّقَ بَينَنا ، وإلَى اللّهِ أشكو . وسَتُنَبِّئُكَ ابنَتُكَ بِتَضافُرِ اُمَّتِكَ عَلَيَّ وعَلى هَضمِها حَقَّها ، فَاستَخبِرهَا الحالَ ، فَكَم مِن غَليلٍ مُعتَلِجٍ (10) بِصَدرِها لَم تَجِد إلى بَثِّهِ سَبيلاً ، وسَتَقولُ ، ويَحكُمُ اللّهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ .

سَلامٌ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ سَلامَ مُوَدِّعٍ ، لا سَئِمٍ ولا قالٍ (11) ، فَإِن أنصَرِف فَلا عَن مَلالَةٍ ، وإن اُقِم فَلا عَن سوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصّابِرينَ ، وَالصَّبرُ أيمَنُ وأجمَلُ ، ولَولا غَلَبَةُ المُستَولينَ عَلَينا لَجَعَلتُ المُقامَ عِندَ قَبرِك لِزاما ، ولَلَبِثتُ عِندَهُ مَعكوفا ، ولَأَعوَلتُ إعوالَ الثَّكلى عَلى جَليلِ الرَّزِيَّةِ ، فَبِعَينِ اللّهِ تُدفَنُ ابنَتُكَ سِرّا ، وتُهتَضَمُ حَقَّها قَهرا ، وتُمنَعُ إرثَها جَهرا ، ولَم يَطُلِ العَهدُ ، ولَم يَخلُ مِنكَ الذِّكرُ ، فَإِلَى اللّهِ يا رَسولَ اللّهِ المُشتَكى ، وفيكَ أجمَلُ العَزاءِ ، وصَلَواتُ اللّهِ عَلَيكَ وعَلَيها ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (12) .


1- .لم يحر جوابا : أي لم يردّ جوابا (مجمع البحرين : ج 1 ص 472 «حور») .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 25 ، العُدد القويّة : ص 355 ح 18 ، عمدة الطالب : ص 98 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 205 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 167 ح 3 ؛ مقاتل الطالبيّين : ص 167 ، سرّ السلسلة العلويّة : ص 6 نحوه .
3- .دلائل الإمامة : ص 148 ح 57 عن الحسين بن زيد عن الإمام زين العابدين عليه السلام وراجع : كشف الغمّة : ج 2 ص 89 .
4- .عَفَتِ الريحُ الأثرَ : أي درسته ومحته (تاج العروس : ج 19 ص 687 «عفو») .
5- .البقرة : 156 .
6- .الغبراء : الأرض . والخضراء : السماء ؛ للونهما (النهاية : ج 3 ص 337 «غبر») .
7- .السّرمَد : الدائم الذي لا ينقطع (النهاية : ج 2 ص 363 «سرمد») .
8- .السُّهد : الأرق (القاموس المحيط : ج 1 ص 305 «سهد») .
9- .الكَمْد _ بالفتح وبالتحريك _ : تغيّر اللون وذهاب صفائه ، والحزن الشديد ، ومرض القلب (القاموس المحيط : ج 1 ص 333 «الكمدة») .
10- .اعتلجَ المَوجُ : التطمَ ، واعتلج الهمّ في صدره ، كذلك على المثل (لسان العرب : ج 2 ص 327 «علج») .
11- .القِلَى : البُغض . يقال : قلاهُ يقليه قِلىً وقَلىً : إذا أبغضه (النهاية : ج 4 ص 105 «قلا») .
12- .الأمالي للمفيد : ص 281 ح 7 عن علي بن محمّد الهرمزاني عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 109 ح 166 عن عليّ بن محمّد الهرمزداني عن الإمام زين العابدين عنه8 ، بشارة المصطفى : ص 258 عن عليّ بن محمّد الهرمزداري عن الإمام زين العابدين عنه8 ، الكافي : ج 1 ص 458 ح 3 عن عليّ بن محمّد الهرمزاني ، دلائل الإمامة : ص 137 ح 46 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن آبائه: وليس فيها صدره إلى «وصّت به» ، وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 193 ح 21 .

ص: 203

3680.امام باقر عليه السلام ( _ درباره سخن خداوند عز و جل : {Q} «تا آن كه [ مبا ) الإرشاد :حسن، پسر امام حسن عليه السلام يكى از دختران عمويش حسين عليه السلام را از ايشان خواستگارى كرد . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «پسر عزيزم ! هر كدام را كه بيشتر دوست دارى ، برگزين» ؛ امّا حسن ، خجالت كشيد و پاسخى نداد .

امام حسين عليه السلام فرمود : «من ، دخترم فاطمه را براى تو برگزيدم كه بيشترين شباهت را به مادرم فاطمه ، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دارد» .3685.عنه عليه السلام :دلائل الإمامة_ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «فاطمه ، به اين دليلْ فاطمه (باز داشته) ناميده شد كه او و پيروان و فرزندانش، از آتش [ِ دوزخ ] ، باز داشته شدند» .

4 / 2شهادت فاطمه عليها السلام

3682.الإرشاد عن حكيم بن جبير عن الإمام عليّ عليه السلاالأمالى ، مفيد_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: چون فاطمه عليهاالسلامدختر پيامبر صلى الله عليه و آله بيمار شد ، به على _ كه درود خدا بر او باد _ سفارش كرد كه موضوع را پنهان و خبرش را مخفى بدارد و هيچ كس را از بيمارى اش آگاه نكند و على عليه السلام چنين كرد و خود ، از او پرستارى مى كرد . اسماء بنت عُمَيس نيز _ كه خدايش بيامرزد _ ، او را بر مخفى داشتن اين موضوع، همان گونه كه فاطمه عليهاالسلامسفارش كرده بود ، يارى مى داد .

چون وفاتش فرا رسيد ، به امير مؤمنان عليه السلام وصيّت كرد كه كارش را خود به عهده بگيرد و او را شبانه دفن كند و قبرش را بى نشان و مخفى بگذارد . امير مؤمنان عليه السلام ، اين كار را به عهده گرفت و فاطمه عليهاالسلام را به خاك سپرد و نشانه هاى قبرش را محو كرد .

چون دستش را از خاك قبر تكانْد ، غم به او هجوم آورد و اشك هايش بر گونه هايش سرازير شد. رو به قبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كرد و گفت : «اى پيامبر خدا! از من به تو سلام ، و نيز از دختر و محبوب و روشنىِ چشمت و زائرت و خفته در خاك بقعه ات ؛ او كه خدا، پيوستنِ شتابان به تو را برايش برگزيد !

اى پيامبر خدا! شكيبايى ام براى از كف دادن يار مهربانت ، كم گشته و توانِ حركتم از فقدان سَرور زنان ، سست شده است ، جز آن كه اقتداى من به سنّت تو و اندوهى كه در فراق تو به من دست داد ، تسلّى بخش من در اين مصيبت است كه من ، پس از جان دادنت بر روى سينه ام و بستن چشمانت با دستم ، خود ، عهده دارِ كارَت شدم و تو را در قبر نهادم و سنگش را محكم كردم . آرى ! در كتاب خدا ، در باره بهترين [عاملِ] تحمّل [ِ مصيبت ] آمده است : «ما از آنِ خداييم و به سوى او باز مى گرديم» .

بى گمان ، امانت ، باز گردانده و گرو ، باز گرفته شد و زهرا ، رُبوده شد . چه زشت به نظر مى آيد آسمان و زمين ، اى پيامبر خدا ! اندوهم، جاودان و شبم، بى خواب است . اندوه از دلم بيرون نمى رود تا خداوند براى من نيز سراى اقامت تورا برگزيند . غمى دهشتناك و اندوهى هيجان زاست . چه زود از هم جدا شديم ! به خدا، شِكوه مى بَرَم .

دخترت ، هجومِ پشتْ در پشتِ امّتت بر من و خوردن حقّش را به تو خبر مى دهد . وضع او را از خودِ او بپرس ، كه بسى دردمند كه چيزى در دلش عقده مى شود و راهى براى عقده گشايى نمى يابد ، و او به زودى، براى تو مى گويد ، و خدا حكم مى رانَد ، و او بهترينِ داوران است .

خدا حافظ ، اى پيامبر خدا ! خداحافظىِ كسى كه جدا شدنش از تو ، از روى ناراحتى و ناخوش داشتن نيست . اگر باز مى گردم ، از ملالت نيست، و اگر مى مانم ، از بدگمانى به وعده خداوند به شكيبايان نيست ، كه شكيبايى، مبارك تر و زيباتر است . اگر چيرگى اين چيرگان بر ما نبود ، براى هميشه نزد قبرت مى ماندم و در كنارت، معتكف مى شدم و چون زنِ فرزندْمُرده ، بر بزرگى مصيبت ، شيون مى كردم . در ديدرَسِ خدا ، دخترت، مخفيانه دفن مى شود و حقّش، به زور خورده مى شود و آشكارا از [رسيدن به] ارثش بازش مى دارند، در حالى كه از عهد تو مدّتى نگذشته و تو از ياد نرفته اى .

اى پيامبر خدا! به خدا شِكوه مى برم و زيباترين شكيب را از تو مى آموزم . درودهاى خدا و رحمت و بركات او بر تو و فاطمه باد!» . .

ص: 204

. .

ص: 205

. .

ص: 206

4 / 3غُسلُها وكَفنُها3679.امام على عليه السلام :بحار الأنوار عن أبي عبد اللّه الحسين عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام غَسَّلَ فاطِمَةَ عليهاالسلام ثَلاثا وخَمسا ، وجَعَلَ فِي الغَسلَةِ الخامِسَةِ _ الآخِرَةِ _ شَيئا مِنَ الكافورِ ، وأشعَرَها (1) مِئزَرا سابِغا (2) دونَ الكَفَنِ ، وكانَ هُوَ الَّذي يَلي ذلِكَ مِنها وهُوَ يَقولُ :

اللّهُمَّ إنَّها أمَتُكَ ، وبِنتُ رَسولِكَ وصَفِيِّكَ وخِيَرَتِكَ مِن خَلقِكَ ، اللّهُمَّ لَقِّنها حُجَّتَها ، وأعظِم بُرهانَها ، وأعلِ دَرَجَتَها ، وَاجمَع بَينَها وبَينَ أبيها مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (3) .


1- .الشِّعار : ما ولي الجسد من الثياب (المصباح المنير : ص 315 «شعر») .
2- .شيء سابغ : أي كاملٌ وافٍ (الصحاح : ج 4 ص 1321 «سبغ») .
3- .بحار الأنوار : ج 81 ص 309 ح 29 نقلاً عن مصباح الأنوار .

ص: 207

4 / 3غسل و كفن فاطمه عليها السلام

3679.عنه عليه السلام :بحار الأنوار_ از امام حسين عليه السلام _: امير مؤمنان عليه السلام ، سه بار و پنج بار ، فاطمه عليهاالسلام را غسل داد و در بار پنجم و آخر ، با آب و كافور ، غسلش داد و جامه اى سرتاسرى زيرِ كفن بر او پوشانْد و خود ، اين امور را به عهده داشت و مى گفت : «خدايا! او كنيز تو و دختر پيامبرت و برگزيده تو و برگزيده از ميان آفريدگان توست . خدايا! حُجّتش را بر او تلقين كن و بُرهانش را بزرگ دار و درجه اش را بالا ببر و او را با پدرش محشور كن». .

ص: 208

4 / 4شَكواها لِأَبيها3676.امام على عليه السلام :الملهوف عن عمر بن عليّ بن أبي طالب عن الحسين بن عليّ عليه السلام :لَتَلقَيَنَّ فاطِمَةُ أباها شاكِيَةً ما لَقِيَت ذُرِّيَّتُها مِن اُمَّتِهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ أحَدٌ آذاها في ذُرِّيَّتِها . (1)4 / 5حَشرُها3676.عنه عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : تُحشَرُ ابنَتي فاطِمَةُ عليهاالسلام يَومَ القِيامَةِ ومَعَها ثِيابٌ مَصبوغَةٌ بِالدِّماءِ ، تَتَعَلَّقُ بِقائِمَةٍ مِن قَوائِمِ العَرشِ ، تَقولُ : يا أحكَمَ الحاكِمينَ ! احكُم بَيني وبَينَ قاتِلِ وَلَدي .

ويُحكَمُ لِابنَتي فاطِمَةَ ورَبِّ الكَعبَةِ . (2)3675.عنه عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تُحشَرُ ابنَتي فاطِمَةُ وعَلَيها حُلَّةُ الكَرامَةِ ، وقَد عُجِنَت بِماءِ الحَيَوانِ (3) ، فَيَنظُرُ إلَيهَا الخَلائِقُ فَيَتَعَجَّبونَ مِنها . ثُمَّ تُكسى أيضا مِن حُلَلِ الجَنَّةِ ألفَ حُلَّةٍ ، مَكتوبٌ عَلى كُلِّ حُلَّةٍ بِخَطٍّ أخضَرَ : «أدخِلوا بِنتَ مُحَمَّدٍ الجَنَّةَ عَلى أحسَنِ صورَةٍ وأحسَنِ كَرامَةٍ وأحسَنِ مَنظَرٍ» ، فَتُزَفُّ إلَى الجَنَّةِ كَما تُزَفُّ العَروسُ ، فَيُوَكَّلُ بِها سَبعونَ ألفَ جارِيَةٍ . (4) .


1- .الملهوف (طبعة منشورات دار الهدى) : ص 20 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 9 ح 21 عن أبي أحمد بن سليمان الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 89 ح 21 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، كشف الغمّة : ج 3 ص 59 عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، بحار الأنوار : ج 43 ص 220 ح 2 .
3- .الحيوانُ : أي دارُ الحياة الدائمة (تاج العروس : ج 19 ص 356 «حيى») .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 30 ح 38 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 122 ح 79 ، دلائل الإمامة : ص 155 ح 69 كلّها عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، بحار الأنوار : ج 43 ص 221 ح 6 ؛ تاريخ دمشق : ج 13 ص 334 ح 3297 عن داوود بن سليمان القاري عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: .

ص: 209

4 / 4شكايت بردن فاطمه عليها السلام به پدرش صلّي الله عليه و آله

3672.امام على عليه السلام :الملهوف_ از عمر بن على بن ابى طالب ، از امام حسين عليه السلام _: بى گمان ، فاطمه عليهاالسلامبه پدرش از آنچه فرزندانش از امّت ديده اند ، شكايت مى بَرَد و هر كس كه فاطمه عليهاالسلام را با آزردن فرزندانش ، آزار دهد ، به بهشت در نمى آيد .

4 / 5محشور شدن فاطمه عليها السلام

3669.امام على عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فاطمه ، روز قيامت ، در حالى محشور مى شود كه لباسى خونين همراه دارد و يكى از ستون هاى عرش را گرفته و مى گويد : اى داورترينِ داوران ! ميان من و قاتل فرزندم حُكم كن .

و به پروردگار كعبه سوگند ، به سود دخترم فاطمه ، حكم مى شود!» .3668.امام على عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «دخترم فاطمه ، در حالى محشور مى شود كه جامه كرامت به تن دارد ؛ جامه اى كه با آب حيات ، عجين شده است و مردم به آن مى نِگرند و از آن، به شگفت مى آيند .

سپس ، دوباره از جامه هاى زَربَفت بهشتى ، هزار جامه بر او مى پوشانند و بر هر جامه به خطّى سبز نوشته شده است : دختر محمّد را با بهترين صورت و نيكوترين بزرگداشت و به زيباترين شكل ، به بهشت در آوريد .

پس همچون عروس شبِ زفاف ، او را به بهشت مى برند و هفتاد هزار بانوى خدمتكار را به خدمت وى مى گمارند» . .

ص: 210

3673.عنه عليه السلام :دلائل الإمامة بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ : يا مَعشَرَ الخَلائِقِ ، غُضّوا أبصارَكُم ونَكِّسوا رُؤوسَكُم حَتّى تَمُرَّ فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ . فَتَكونُ أوَّلَ مَن يُكسى ، وتَستَقبِلُها مِنَ الفِردَوسِ اثنا عَشَرَ ألفَ حَوراءَ ، وخَمسونَ ألفَ مَلَكٍ ، عَلى نَجائِبَ (1) مِنَ الياقوتِ ، أجنِحَتُها وأزِمَّتُهَا (2) اللُّؤلُؤُ الرَّطبُ ، رُكُبُها مِن زَبَرجَدٍ ، عَلَيها رَحلٌ مِنَ الدُّرِّ ، عَلى كُلِّ رَحلٍ نُمرُقَةٌ (3) مِن سُندُسٍ ، حَتّى يَجوزوا بِهَا الصِّراطَ ، ويَأتوا بِهَا الفِردَوسَ ، فَيَتَباشَرُ بِمَجيئِها أهلُ الجِنانِ .

فَتَجلِسُ عَلى كُرسِيٍّ مِن نورٍ، ويَجلِسونَ حَولَها، وهِيَ جَنَّةُ الفِردَوسِ الَّتي سَقفُها عَرشُ الرَّحمنِ ، وفيها قَصرانِ : قَصرٌ أبيَضُ وقَصرٌ أصفَرُ مِن لُؤلُؤَةٍ عَلى عِرقٍ (4)

واحِدٍ ؛ فِي القَصرِ الأَبيَضِ سَبعونَ ألفَ دارٍ مَساكِنُ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وفِي القَصرِ الأَصفَرِ سَبعونَ ألفَ دارٍ مَساكِنُ إبراهيمَ وآلِ إبراهيمَ .

ثُمَّ يَبعَثُ اللّهُ عز و جل مَلَكا لَها لَم يُبعَث إلى أحَدٍ قَبلَها ، ولا يُبعَثُ إلى أحَدٍ بَعدَها ، فَيَقولُ : إنَّ رَبَّكِ يَقرَأُ عَلَيكِ السَّلامَ ويَقولُ : سَليني .

فَتَقولُ : هُوَ السَّلامُ ، ومِنهُ السَّلامُ ، قَد أتَمَّ عَلَيَّ نِعمَتَهُ ، وهَنَّأَني كَرامَتَهُ ، وأباحَني جَنَّتَهُ ، وفَضَّلَني عَلى سائِرِ خَلقِهِ ، أسأَلُهُ وُلدي وذُرِّيَّتي ، ومَن وَدَّهُم بَعدي وحَفِظَهُم فِيَّ .

قالَ : فَيوحِي اللّهُ إلى ذلِكَ المَلَكِ مِن غَيرِ أن يَزولَ مِن مَكانِهِ ، أخبِرها أنّي قَد شَفَّعتُها في وُلدِها وذُرِّيَّتِها ومَن وَدَّهُم فيها ، وحَفِظَهُم بَعدَها .

قالَ : فَتَقولُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أذهَبَ عَنِّي الحَزَنَ ، وأقَرَّ عَيني . فَيُقِرُّ اللّهُ بِذلِكَ عَينَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (5) .


1- .النَجِيبُ : الفاضل من كلّ حيوان ، والنجيب من الإبل : وهو القويّ منها ، الخفيف السريع (النهاية : ج 5 ص 17 «نجب») .
2- .الزِمامُ : الخيط الذي يشدّ . . . في طرفه المقود ، وقد يسمّى المِقود زماما (الصحاح : ج 5 ص 1944 «زمم») .
3- .النُّمرُقَةُ : وسادةٌ صغيرة (الصحاح : ج 4 ص 1561 «نمرق») .
4- .العِرْقُ : أصل كُلِّ شيء وما يقوم عليه (تاج العروس : ج 13 ص 325 «عرق») .
5- .دلائل الإمامة : ص 153 ح 68 عن عليّ بن جعفر بن محمّد عن أخيه الإمام الكاظم عن آبائه: ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 32 ح 55 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 156 ح 102 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: وفيهما صدره إلى «بنت محمّد» ، بحار الأنوار : ج 43 ص 220 ح 4 وراجع : كشف الغمّة : ج 2 ص 83 .

ص: 211

3672.عنه عليه السلام :دلائل الإمامة_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: چون روز قيامت شود ، منادى ندا مى دهد : «اى مردم ! ديده هايتان را فرو بخوابانيد و سرهايتان را پايين بيندازيد تا فاطمه دختر محمّد ، بگذرد » .

پس او ، نخستين كسى است كه پوشانده مى شود و دوازده هزار حوريه از بهشت به استقبالش مى آيند و نيز پنجاه هزار فرشته ، سوار بر مَركب هايى از ياقوت كه بال ها و زمام هايشان از مرواريد نو و ركاب هايشان از زِبَرجد و جهازشان از دُرّ است و بر هر جهازى ، فرشى از ابريشم گسترده است تا او را از صراط بگذرانند و به بهشتْ در آورند و بهشتيان ، همديگر را به آمدنش مژده مى دهند .

فاطمه ، بر تختى از نور مى نشيند و آنان ، گِرد او مى نشينند . آن جا ، بهشتِ فردوس است كه سقفش عرش رحمان است و در آن ، دو قصر است : قصرى سفيد و قصرى زرد ، از مرواريدِ يك شكل . در قصر سفيد ، هفتاد هزار خانه براى محمّد و خاندان اوست و در قصر زرد ، هفتاد هزار خانه براى ابراهيم عليه السلام و خاندان اوست .

سپس ، خداوند عز و جل ، فرشته اى براى او روانه مى كند كه پيش از آن براى هيچ كس نفرستاده است و پس از او نيز به سوى كسى روانه نمى كند و [فرشته ]مى گويد : «پروردگارت به تو سلام مى رسانَد و مى گويد : از من بخواه» .

فاطمه مى گويد : او سلام است و سلامت ، از اوست . نعمتش را بر من تمام ، كرامتش را برايم مهيّا و بهشتش را برايم روا كرده و مرا بر بقيّه خلقش برترى داده است . از او [حقّ شفاعت] فرزندان و دودمانم و هر كس كه پس از من ، آنان را دوست داشته و به خاطر من ، رعايتشان كرده است ، مى خواهم .

پس خداوند به آن فرشته و در همان جا وحى مى كند كه : «به او خبر بده كه من ، او را در حقّ فرزندان و نسل و دوستداران و رعايت كنندگان آنها پس از او ، شفيع قرار دادم» .

فاطمه مى گويد : ستايش ، خدايى راست كه اندوهم را بُرد و چشمم را روشن داشت .

پس خداوند ، بدان ، چشم محمّد را روشن مى دارد . .

ص: 212

. .

ص: 213

. .

ص: 214

الفَصلُ الخامِسُ : إمامة أهل البيت عليهم السلام5 / 1الاِحتِجاجُ عَلى إمامَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3668.عنه عليه السلام :كتاب سُلَيم بن قيس :لَمّا كانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِيَةَ بِسَنَةٍ ، حَجَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ . فَجَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام بَني هاشِمٍ ؛ رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِيَهُم وشيعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم ، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن يَعرِفُهُ الحُسَينُ عليه السلام وأهلُ بَيتِهِ ، ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً : لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَعروفينَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُكِ إلَا اجمَعوهُم لي .

فَاجتَمَعَ إلَيهِ بِمِنىً أكثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم في سُرادِقِهِ (1) ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعينَ ، ونَحوٌ مِن مِئَتَي رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وغَيرِهِم . فَقامَ فيهِمُ الحُسَينُ عليه السلام خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ :

أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ هذَا الطّاغِيَةَ قَد فَعَلَ بِنا وبِشيعَتِنا ما قَد رَأَيتُم وعَلِمتُم وشَهِدتُم ، وإنّي اُريدُ أن أسأَلَكُم عَن شَيءٍ ، فَإِن صَدَقتُ فَصَدِّقوني ، وإن كَذَبتُ فَكَذِّبوني : أسأَلُكُم بِحَقِّ اللّهِ عَلَيكُم وحَقِّ رَسولِ اللّهِ وحَقِّ قَرابتي مِن نَبِيِّكُم ، لَمّا سَيَّرتُم مَقامي هذا ووَصَفتُم مَقالَتي ، ودَعَوتُم أجمَعينَ في أنصارِكُم مِن قَبائِلِكُم مَن أمِنتُم مِنَ النّاسِ ووَثِقتُم بِهِ ، فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا ؛ فَإِنّي أتَخَوَّفُ أن يَدرُسَ (2) هذَا الأَمرُ ويَذهَبَ الحَقُّ ويُغلَبَ ، وَاللّهُ مُتِمُّ نورِهِ ولَو كَرِهَ الكافِرونَ .

وما تَرَكَ شَيئا مِمّا أنزَلَ اللّهُ فيهِم مِنَ القُرآنِ إلّا تَلاهُ وفَسَّرَهُ ، ولا شَيئا مِمّا قالَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أبيهِ وأخيهِ واُمِّهِ وفي نَفسِهِ وأهلِ بَيتِهِ إلّا رَواهُ .

وكُلُّ ذلِكَ يَقولُ الصَّحابَةُ : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا وشَهِدنا .

ويَقولُ التّابِعِيُّ : اللّهُمَّ قَد حَدَّثَني بِهِ مَن اُصَدِّقُهُ وأَأتَمِنُهُ مِنَ الصَّحابَةِ .

فَقالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ إلّا حَدَّثتُم بِهِ مَن تَثِقونَ بِهِ وبِدينِهِ .

قالَ سُلَيمٌ : فَكانَ فيما ناشَدَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام وذَكَّرَهُم أن قالَ :

أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أتَعلَمونَ أنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام كانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ آخى بَينَ أصحابِهِ ، فَآخى بَينَهُ وبَينَ نَفسِهِ ، وقالَ : أنتَ أخي وأنَا أخوكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قال : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اشتَرى مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ ، ثُمَّ ابتَنى فيهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ ؛ تِسعَةً لَهُ ، وجَعَلَ عاشِرَها في وَسَطِها لِأَبي ، ثُمَّ سَدَّ كُلَّ بابٍ شارِعٍ (3) إلَى المَسجِدِ غَيرَ بابِهِ ، فَتَكَلَّمَ في ذلِكَ مَن تَكَلَّمَ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَكُم وفَتَحتُ بابَهُ ، ولكِنَّ اللّهَ أمَرَني بِسَدِّ أبوابِكُم وفَتحِ بابِهِ» ، ثُمَّ نَهَى النّاسَ أن يَناموا فِي المَسجِدِ غَيرَهُ ، وكانَ يُجنِبُ فِي المَسجِدِ ومَنزِلُهُ في مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولَهُ فيهِ أولادٌ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قال : أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلى كَوَّةٍ (4) قَدرَ عَينِهِ يَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَى المَسجِدِ ، فَأَبى عَلَيهِ ، ثُمَّ خَطَبَ صلى الله عليه و آله فَقالَ : «إنَّ اللّهَ أمَرَ موسى أن يَبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيرُهُ وغَيرُ هارونَ وَابنَيهِ ، وإنَّ اللّهَ أمَرَني أن أبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيري وغَيرُ أخي وَابنَيهِ» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَصَبَهُ يَومَ غَديرِ خُمٍّ ، فَنادى لَهُ بِالوِلايَةِ وقالَ : «لِيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ في غَزوَةِ تَبوكَ : «أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ دَعَا النَّصارى مِن أهلِ نَجرانَ إلَى المُباهَلَةِ ، لَم يَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَيهِ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أتَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَيهِ اللِّواءَ يَومَ خَيبَرَ ، ثُمَّ قالَ : «لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ يُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ويُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، كَرّارٍ غَيرِ فَرّارٍ ، يَفتَحُهَا اللّهُ عَلى يَدَيهِ» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةَ ، وقالَ : «لا يُبَلِّغُ عَنّي إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّي» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ ، وأنَّهُ لَم يَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن يَقولَ : يا أخي ! وَادعوا لي أخي ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَضى بَينَهُ وبَينَ جَعفَرٍ وزَيدٍ ، فَقالَ لَهُ : «يا عَلِيُّ ، أنتَ مِنّي وأنَا مِنكَ ، وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدي» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّهُ كانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَومٍ خَلوَةٌ وكُلَّ لَيلَةٍ دَخلَةٌ ؛ إذا سَأَلَهُ أعطاهُ ، وإذا سَكَتَ أبدَأَهُ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَضَّلَهُ عَلى جَعفَرٍ وحَمزَةَ حينَ قالَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام : «زَوَّجتُكِ خَيرَ أهلِ بَيتي ؛ أقدَمَهُم سِلما ، وأعظَمَهُم حِلما ، وأكثَرَهُم عِلما» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «أنَا سَيِّدُ وُلدِآدَمَ ، وأخي عَلِيٌّسَيِّدُ العَرَبِ ، وفاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَابنايَالحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ ، وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئيلَ يُعينُهُ عَلَيهِ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها : «أيُّهَا النّاسُ : إنّي تَرَكتُ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ؛ كِتابَ اللّهِ وأهلَ بَيتي ، فَتَمَسَّكوا بِهِما لَن تَضِلّوا» ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

فَلَم يَدَع شَيئا أنزَلَهُ اللّهُ في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام خاصَّةً وفي أهلِ بَيتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلى لِسانِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إلّا ناشَدَهُم فيهِ ، فَيَقولُ الصَّحابَةُ : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا ، ويَقولُ التّابِعِيُّ : اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنيهِ مَن أثِقُ بِهِ ، فُلانٌ وفُلانٌ .

ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني ويُبغِضُ عَلِيّا فَقَد كَذَبَ ، لَيسَ يُحِبُّني وهُوَ يُبغِضُ عَلِيّا» ، فَقالَ لَهُ قائِلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : «لِأَنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّني ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَني ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ» ؟

فَقالوا : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا . وتَفَرَّقوا عَلى ذلِكَ . (5) .


1- .السُّرادِقُ : هو كلّ ما أحاط بشيء من حائط أو مضرب أو خِباء (النهاية : ج 2 ص 359 «سردق») .
2- .دَرَسَ : أي عفا (الصحاح : ج 3 ص 927 «درس») .
3- .شرعَ البابُ إلى الطريق شروعا : اتّصل به (المصباح المنير : ص 310 «شرع») .
4- .الكَوَّة _ ويُضمّ _ : الخرق في الحائط (القاموس المحيط : ج 4 ص 384 «كوو») .
5- .كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 788 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 181 ح 456 وراجع : الاحتجاج : ج 2 ص 87 ح 162 .

ص: 215

فصل پنجم : امامت اهل بيت عليهم السلام

5 / 1استدلال بر امامت اهل بيت عليهم السلام

3664.امام على عليه السلام :كتاب سُلَيم بن قيس :يك سال پيش از مرگ معاويه ، حسين بن على عليه السلام حج گزارد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نيز با او بودند . امام حسين عليه السلام همه هاشميان ، مرد و زن ، و وابستگان و پيروانشان را كه به حج آمده بودند ، گِرد آورد و نيز هر كس از انصار را كه امام حسين عليه السلام و خاندانش را مى شناخت . سپس ، پيك هايى فرستاد كه : «همه ياران پيامبر خدا را كه امسال حج گزارده اند و به شايستگى و درستكارى معروف هستند ، برايم گِرد آوريد و كسى را فرو مگذاريد» .

بيش از هفتصد تن، در خيمه و خرگاه امام عليه السلام در مِنا گِرد آمدند كه بيشترِ آنان از تابعيان و حدود دويست مرد هم از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و غير ايشان بودند . امام حسين عليه السلام در ميان ايشان به سخن گفتن ايستاد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «امّا بعد ، اين سركش (يزيد) ، كارهايى با ما و پيروانمان كرده كه ديده ايد و مى دانيد و گواهيد . من مى خواهم از شما چيزى بپرسم . اگر راست گفتم ، تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم ، تكذيبم كنيد . از شما مى خواهم كه به حقّ خدا بر شما و حقّ پيامبر خدا و حقّ نزديكى ام با پيامبرتان ، چون از اين جا رفتيد و گفته مرا باز گفتيد و همه يارانتان را از قبيله هايتان ، آنانى را كه مورد اطمينان و وثوق شما هستند ، فرا خوانديد ، به آنچه از حقّ ما مى دانيد ، دعوت كنيد . من ، بيم آن دارم كه اين امر ، كهنه شود و حق ، برود و مغلوب شود ، و البته خداوند ، تمام كننده نور خود است ، هر چند كافران را خوش نيايد» .

امام عليه السلام ، هيچ آيه اى از قرآن را كه در حقّ ايشان نازل شده بود ، وا نگذارد ، جز آن كه آن را تلاوت و تفسير كرد ، و هيچ سخنى از پيامبر صلى الله عليه و آله در حقّ پدر و برادر و مادر و خود و خاندانش نبود ، جز آن كه روايت كرد .

در همه آنها ، ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مى گفتند : به خدا ، آرى ! شنيديم و گواه بوديم . هر تابعى اى نيز مى گفت : به خدا ، آن را فردى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كه تصديقش مى كنم و به او اطمينان دارم ، برايم نقل كرده است .

امام عليه السلام فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم كه اين مطالب را براى كسى كه به خود و دينش اعتماد داريد ، باز گوييد» .

در ميان آنچه امام حسين عليه السلام سوگندشان داد و به يادشان آورد ، اين بود : «شما را سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ميان يارانش پيمان برادرى بست ، على بن ابى طالب ، برادرِ پيامبر خدا شد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را برادرِ خود خواند و فرمود : «تو برادر منى و من ، برادر تو در دنيا و آخرتم ؟».

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، جاى مسجد و منزل هايش را خريد و آن را با ده اتاق ساخت كه نُه اتاق براى خودش بود و دهمين اتاق را _ كه در ميان آنها بود _ براى پدرم قرار داد. سپس، جز درِ اتاق (خانه) پدرم، هر درى را كه به مسجدْ راه داشت ، بست . برخى در اين ميان ، چيزهايى گفتند و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : من ، درهاى [خانه هاى] شما را نبستم و درِ [خانه] او را نگشودم ؛ بلكه خداوند ، مرا به بستن در[ِ خانه]هاى شما و باز گذاشتن درِ [خانه] او فرمان داد . سپس ، مردم را جز او، از خوابيدن در مسجد ، نهى كرد و على عليه السلام در مسجد جُنُب مى شد و خانه اش در خانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و فرزندانى براى پيامبر خدا و او [از نسل فاطمه عليهاالسلام] به وجود آمد ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه عمر بن خطّاب ، مشتاق بود كه سوراخى كوچك به اندازه چشمش از اتاقش (خانه اش) به مسجد داشته باشد ، امّا پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت و به سخن گفتن ايستاد و فرمود : خداوند ، به موسى عليه السلام فرمان داد كه مسجدى پاكيزه بسازد و كسى را جز خود و هارون و دو پسرش در آن جاى ندهد . خداوند، به من هم فرمان داده است تا مسجدى پاكيزه بسازم كه كسى را جز خودم و برادرم (على) و دو پسرش، در آن، جاى ندهم ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او را روز غدير خم، بر پا داشت و به ولايتِ او ندا داد و فرمود : حاضر به غايب برساند ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در غزوه تبوك به او فرمود: تو براى من ، به منزله هارون براى موسى عليه السلام هستى و تو ولىّ هر مؤمن پس از منى ؟ » .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هنگامى كه مسيحيان نَجران را به مُباهله فرا خوانْد ، فقط با او و همسرش (فاطمه عليهاالسلام) و دو پسرش آمد ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه پرچم را در جنگ خيبر به او سپرد و فرمود : آن را به مردى مى سپارم كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند و او نيز خدا و پيامبرش را دوست دارد ؛ باز گردنده است، نه گريزنده . خداوند، بر دستان او فتح را به ارمغان مى آورد ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او را براى برائت جُستن [از مشركان] روانه كرد و فرمود : از جانب من ، جز خودم يا مردى از [خاندان] من ، ابلاغ نمى كند ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هيچ سختى اى به او نرسيد ، جز آن كه او را از سرِ اعتمادى كه به وى داشت ، پيش انداخت و هيچ گاه ، او را به نامش نخواند و فقط مى فرمود : اى برادر من ! و برادرم را برايم بخوانيد ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ميان او و جعفر و زيد ، قضاوت كرد و به او فرمود : اى على ! تو از منى و من ، از تو اَم و تو ، ولىّ هر مرد و زن مؤمن پس از منى ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه او ، هر روز ، با پيامبر صلى الله عليه و آله خلوت مى كرد و هر شب ، ساعتى بر او وارد مى شد و چون از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواست ، به او عطا مى كرد و چون ساكت مى شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز [به سخن] مى كرد؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او را بر جعفر و حمزه ، برترى داد ، هنگامى كه به فاطمه عليهاالسلام فرمود : تو را به همسرى بهترين فرد خاندانم در آوردم ؛ اسلام آوردنش از همه پيش تر ، بردبارى اش از همه بيشتر و دانشش از همه فراوان تر است ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : من ، سرورِ فرزندان آدمم و برادرم على ، سَرورِ عرب است و فاطمه ، سرورِ زنان بهشتى است و پسرانم، حسن و حسين ، سَرور جوانان بهشتى اند ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او را به غسل خويش [پس از درگذشت ]فرمان داد و به او خبر داد كه جبرئيل عليه السلام به او كمك مى كند ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در آخرين سخنرانى اش فرمود : اى مردم ! من در ميان شما، دو چيز گران سنگ به جا نهادم : كتاب خدا و خاندانم . پس بدان ها چنگ بزنيد تا هرگز گم راه نشويد ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

امام حسين عليه السلام هيچ چيز را از آنچه خدا در باره على بن ابى طالب عليه السلام و خاندانش در قرآن و بر زبان پيامبرش نازل كرده بود ، وا نگذاشت ، جز آن كه آنان را به [قبول ]آن سوگند داد و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله هم مى گفتند : «به خدا ، چرا ! آن را شنيده ايم» ؛ و هر تابعى اى مى گفت : «به خدا ، آن را فلانى يا فلانى _ كه به او اطمينان دارم _ برايم نقل كرده است» .

سپس ، آنان را سوگند داد كه آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند كه فرمود : هر كس ادّعا كند كه مرا دوست مى دارد ، ولى على را دشمن بدارد ، دروغ مى گويد . نمى شود مرا دوست بدارد ، ولى على را دشمن بدارد و شخصى به ايشان گفت : اى پيامبر خدا! اين ، چگونه مى شود ؟ فرمود : «چون او از من است و من ، از اويم . هر كس او را دوست بدارد ، مرا دوست خواهد داشت و هر كس مرا دوست بدارد ، خدا را دوست خواهد داشت و هر كس او را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است ؟» .

همه گفتند : به خدا ، چرا ! شنيده ايم .

سپس ، متفرّق شدند . .

ص: 216

. .

ص: 217

. .

ص: 218

. .

ص: 219

. .

ص: 220

. .

ص: 221

. .

ص: 222

3663.امام على عليه السلام :الإرشاد_ في ذِكرِ مَسيرِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام إلى كَربَلاءَ _: ثُمَّ أمَرَ مُنادِيَهُ فَنادى بِالعَصرِ وأقامَ ، فَاستَقدَمَ (1) الحُسَينُ عليه السلام فَصَلّى بِالقَومِ ، ثُمَّ سَلَّمَ وَانصَرَفَ إلَيهِم بِوَجهِهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ :

أمّا بَعدُ : أيُّهَا النّاسُ ، فَإِنَّكُم إن تَتَّقُوا اللّهَ وتَعرِفُوا الحَقَّ لِأَهلِهِ يَكُن أرضى للّهِِ عَنكُم ، ونَحنُ أهلُ بَيتِ مُحَمَّدٍ ، وأولى بِوِلايَةِ هذَا الأَمرِ عَلَيكُم مِن هؤُلاءِ المُدَّعينَ ما لَيسَ لَهُم ، وَالسّائِرينَ فيكُم بِالجَورِ وَالعُدوانِ ، وإن أبَيتُم إلّا كَراهِيَةً لَنا وَالجَهلَ بِحَقِّنا ، فَكانَ رَأيُكُمُ الآنَ غَيرَ ما أتَتني بِهِ كُتُبُكُم وقَدِمَت بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُم ، انصَرَفتُ عَنكُم . (2) .


1- .. في الطبعة المعتمدة : «فاستقام» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار وبعض النسخ الخطّيّة للمصدر .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 79 ، إعلام الورى : ج 1 ص 448 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 377 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 402 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 552 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 232 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 380 وراجع : روضة الواعظين : ص 198 .

ص: 223

3667.عنه عليه السلام :الإرشاد_ در يادكردِ حركت امام حسين عليه السلام به سوى كربلا _: سپس به جارچى اش فرمان داد تا [اذان] نماز عصر را ندا دهد و اقامه بگويد . آن گاه ، امام حسين عليه السلام جلو رفت و با مردم ، نماز گزارد .

سپس سلام داد و رويش را به سوى آنها كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : «امّا بعد ، اى مردم ! اگر شما از خدا پروا كنيد و حق را از آنِ صاحبش بدانيد ، خدا از شما راضى تر خواهد بود . ما خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستيم و براى عهده دار شدن سرپرستى شما از اين مدّعيان به ناحق _ كه رفتارشان با شما ظالمانه و متجاوزانه است _ سزاوارتريم و اگر تنها به جهت ناخوش داشتن ما و جهل به حقّ ما نمى پذيريد ، اكنون ، رأيتان غير از آن چيزى است كه نامه هايتان و فرستادگان شما به من گفته اند . از شما روى مى گردانم» . .

ص: 224

راجع : ص 334 (الفصل الحادي عشر / إتمام الحجّة على أعدائه) .

5 / 2وُجوبُ الاِئتِمامِ بِأَهلِ البَيتِ عليهم السلام3663.الإمام عليّ عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليه السلام :حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ مِن وُلدي ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، ويُؤخَذُ بِما عَمِلَ فِي الجاهِلِيَّةِ وَالإِسلامِ . (1)5 / 3وُجوبُ طاعَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3661.امام باقر عليه السلام :الاحتجاج عن موسى بن عقبة عن الحسين عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _: نَحنُ حِزبُ اللّهِ الغالِبونَ ، وعِترَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الأَقرَبونَ ، وأهلُ بَيتِهِ الطَّيِّبونَ ، وأحَدُ الثَّقَلَينِ اللَّذَينِ جَعَلَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثانِيَ كِتابِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالَى ، الَّذي فيهِ تَفصيلُ كُلِّ شَيءٍ ، لا يَأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ ، وَالمُعَوَّلُ عَلَينا في تَفسيرِهِ ، لا يُبطِئُنا تَأويلُهُ ، بَل نَتَّبِعُ حَقائِقَهُ .

فَأَطيعونا فَإِنَّ طاعَتَنا مَفروضَةٌ ، إذ كانَت بِطاعَةِ اللّهِ ورَسولِهِ مَقرونَةً ، قالَ اللّهُ عز و جل : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَ_زَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» (2) وقالَ : «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنم_بِطُونَهُو مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُو لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَ_نَ إِلَا قَلِيلاً» (3) . (4) .


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 58 ح 214 عن الحسن بن عبد اللّه الرازي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، كنز الفوائد : ج 1 ص 327 عن الحسن بن محمّد الرازي عن الإمام الرضا عن آبائه: عنه صلي الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 23 ص 81 ح 18 .
2- .النساء : 59 .
3- .النساء : 83 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 95 ح 165 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 67 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 205 ح 1 ، وفي الأمالي للمفيد : ص 349 ح 4 والأمالي للطوسي : ص 121 ح 188 و ص 691 ح 1469 والعُدد القويّة : ص 34 ح 26 عن الإمام الحسن عليه السلام .

ص: 225

ر.ك : ص 335 (فصل يازدهم / اتمام حجّت بر دشمنان) .

5 / 2وجوب انتخاب امام از ميان اهل بيت عليهم السلام

3660.عنه عليه السلام :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم على بن ابى طالب عليه السلام برايم نقل كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس بميرد ، ولى امامى از فرزندان من نداشته باشد ، به مرگ جاهلى مرده است و بدانچه در جاهليت و اسلامْ عمل كرده است ، مؤاخذه مى شود» .

5 / 3وجوب فرمانبَرى از اهل بيت عليهم السلام

3657.امام على عليه السلام :الاحتجاج_ به نقل از موسى بن عُقبه ، از امام حسين عليه السلام _: ما حزب چيره خداييم و خاندان و نزديكان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت پاك او و يكى از دو چيز گران بهايى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در كنار كتاب خداى متعال و پس از آن قرار داد ؛ كتابى كه بيان هر چيز در آن هست و باطل ، از پس و پيش ، به آن راه ندارد و در تفسير آن ، بر ما اعتماد مى شود و در تأويلش در نمى مانيم ؛ بلكه حقايقش را دنبال مى كنيم .

از ما اطاعت كنيد كه اطاعت از ما واجب است ؛ زيرا با اطاعت خدا و پيامبرش همراه است . خداوند عز و جل فرموده است : «از خدا و پيامبر و اختيارداران خود ، اطاعت كنيد و اگر در چيزى اختلاف كرديد ، آن را به خدا و پيامبر باز گردانيد» و فرمود : «و اگر به پيامبر و اختيارداران خود باز مى گرداندند ، بى ترديد ، به حقيقت آن پى مى بردند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، همه شما ، جز اندكى ، از شيطان پيروى مى كرديد » . .

ص: 226

3658.الإمام عليّ عليه السلام :التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : مَن عَرَفَ حَقَّ أبَوَيهِ الأَفضَلَينِ : مُحَمَّدٍوعَلِيٍّ عليهماالسلام ، وأطاعَهُما حَقَّ الطّاعَةِ ، قيلَ لَهُ : تَبَحبَح (1) في أيِّ الجِنانِ شِئتَ . (2)5 / 4اِستِمرارُ إمامَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3850.اُسد الغابة :الاستنصار بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي وَاثنَي عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام أوتادُ الأَرضِ الَّتي أمسَكَهَا اللّهُ بِها أن تَسيخَ (3) بِأَهلِها ، فَإِذا ذَهَبَتِ الاِثنا عَشَرَ مِن أهلي ساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها . (4) .


1- .تبحبح الدارَ : إذا توسّطها وتمكّن منها (تاج العروس : ج 4 ص 6 «بحح») .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 330 ح 193 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 9 ح 11 .
3- .ساخت في الأرض : دخلت فيها وغابت (الصحاح : ج 1 ص 424 «سوخ») .
4- .الاستنصار : ص 8 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عن الإمام زين العابدين8.

ص: 227

3851.فضائل الصحابة لابن حنبل عن سعيد بن عمرو القرشي عنالتفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام :حسين بن على عليه السلام فرمود : «هر كس حقّ دو پدر برترش محمّد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را بشناسد و از آنان به تمام و كمالْ اطاعت كند ، به او گفته مى شود : هر جاى بهشت را كه مى خواهى ، انتخاب كن و در آن، قرار بگير» .

5 / 4استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام

3848.كنز الفوائد ( _ به نقل از خلف بن ابى هارون عبدى _ ) الإستنصار_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من و دوازده نفر از اهل بيتم _ كه نخستينِ آنها على بن ابى طالب است _ ، از اَوتاد (ميخ هاى) زمين هستيم كه خدا ، زمين را به خاطر آنان ، از فرو كشيدن ساكنانش نگاه مى دارد ، و هر گاه [همه] دوازده نفر از خاندانم بروند ، زمين ، ساكنانش را فرو مى بَرَد» . .

ص: 228

5 / 5عَدَدُ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ البَيتِ عليهم السلام3845.شواهد التنزيل ( _ به نقل از ابن عمر _ ) كفاية الأثر عن إبراهيم بن يزيد السمّان عن أبيه عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :دَخَلَ أعرابِيٌّ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُريدُ الإِسلامَ ومَعَهُ ضَبٌّ قَدِ اصطادَهُ فِي البَرِّيَّةِ وجَعَلَهُ في كُمِّهِ ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَعرِضُ عَلَيهِ الإِسلامَ .

فَقالَ : لا اُؤمِنُ بِكَ يا مُحَمَّدُ أو يُؤمِنَ بِكَ هذَا الضَّبُّ . ورَمَى الضَّبَّ مِن كُمِّهِ ، فَخَرَجَ الضَّبُّ مِنَ المَسجِدِ يَهرُبُ .

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا ضَبُّ ، مَن أنَا ؟

قالَ : أنتَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ بنِ هاشِمِ بنِ عَبدِ مَنافٍ .

قالَ : يا ضَبُّ ، مَن تَعبُدُ ؟

قالَ : أعبُدُ الَّذي خَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ ، وَاتَّخَذَ إبراهيمَ خَليلاً ، وناجى موسى كَليما ، وَاصطَفاكَ يا مُحَمَّدُ .

فَقالَ الأَعرابِيُّ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّكَ رَسولُ اللّهِ حَقّا ، فَأَخبِرني يا رَسولَ اللّهِ هَل يَكونُ بَعدَكَ نَبِيٌّ ؟

قالَ : لا ، أنَا خاتَمُ النَّبِيّينَ ، ولكِن يَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ مِن ذُرِّيَّتي ، قَوّامونَ بِالقِسطِ كَعَدَدِ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، فَهُوَ الإِمامُ وَالخَليفَةُ بَعدي ، وتِسعَةٌ مِنَ الأَئِمَّةِ مِن صُلبِ هذا _ ووَضَعَ يَدَهُ عَلى صَدري _ وَالقائِمُ تاسِعُهُم ؛ يَقومُ بِالدّينِ في آخِرِ الزَّمانِ كَما قُمتُ في أوَّلِهِ .

قالَ : فَأَنشَأَ الأَعرابِيُّ يَقولُ :

ألا يا رَسولَ اللّهِ إنَّكَ صادِقٌفَبورِكتَ مَهدِيّا وبورِكتَ هادِيا شَرَعتَ لَنَا الدّينَ الحَنيفِيَّ (1) بَعدَماعَبَدنا كَأَمثالِ الحَميرِ الطَّواغِيا فَيا خَيرَ مَبعوثٍ ويا خَيرَ مُرسَلٍإلَى الإِنسِ ثُمَّ الجِنِّ لَبَّيكَ داعِيا وبورِكتَ فِي الأَقوامِ حَيّا ومَيِّتاوبورِكتَ مَولودا وبورِكتَ ناشِيا .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا أخا بَني سُلَيمٍ ! هَل لَكَ مالٌ ؟

فَقالَ : وَالَّذي أكرَمَكَ بِالنُّبُوَّةِ وخَصَّكَ بِالرِّسالَةِ ، إنَّ أربَعَةَ آلافِ بَيتٍ في بَني سُلَيمٍ ما فيهِم أفقَرُ مِنّي ! فَحَمَلَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى ناقَةٍ .

فَرَجَعَ إلى قَومِهِ فَأَخبَرَهُم بِذلِكَ ، قالوا : فَأَسلَمَ الأَعرابِيُّ طَمَعا فِي النّاقَةِ !

فَبَقِيَ يَومَهُ فِي الصُّفَّةِ (2) لَم يَأكُل شَيئا ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ تَقَدَّمَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ :

يا أيُّهَا المَرءُ الَّذي لا نَعدَمُهأنتَ رَسولُ اللّهِ حَقّا نَعلَمُ ودينُكَ الإِسلامُ دينا نُعظِمُهنَبغي (3) مَعَ الإِسلامِ شَيئا نَقضِمُه (4) قَد جِئتَ بِالحَقِّ وشَيئا نَطعَمُه .

فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : يا عَلِيُّ! أعطِ الأَعرابِيَّ حاجَتَهُ .

فَحَمَلَهُ عَلِيٌّ عليه السلام إلى مَنزِلِ فاطِمَةَ وأشبَعَهُ ، وأعطاهُ ناقَةً وجُلَّةَ (5) تَمرٍ . (6) .


1- .. في المصدر : «الحنفي» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .الصُّفّة : سقيفة فيمسجدرسول اللّه 9 ، كانت مسكن الغرباءوالفقراء (مجمع البحرين : ج2 ص1036 «صفف») .
3- .في المصدر : «سعي» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .القَضم : الأكل بأطراف الأسنان . وما ذُقتُ قضاما : أي شيئا (الصحاح : ج 5 ص 2013 «قضم») .
5- .الجُلّة : قُفّة كبيرة للتمر (تاج العروس : ج 14 ص 113 «جلل») .
6- .كفاية الأثر : ص 172 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 342 ح 208 وراجع : الصراط المستقيم : ج 2 ص 130 .

ص: 229

5 / 5تعداد امامان اهل بيت عليهم السلام

3847.خصائص أمير المؤمنين للنسائي عن سعد بن عبيدة :كفاية الأثر_ به نقل از ابراهيم بن يزيد سَمّان ، از پدرش ، از امام حسين عليه السلام _: عربى باديه نشين بر پيامبر خدا در آمد و مى خواست مسلمان شود و مارمولكى داشت كه از صحرا صيد كرده و در آستين خود ، جاى داده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، اسلام را بر آن باديه نشين، عرضه كرد .

او گفت : اى محمّد! به تو ايمان نمى آورم تا اين كه اين مارمولك ، به تو ايمان بياورد .

سپس، مارمولك را از آستينش پرتاب كرد . مارمولك، از مسجد بيرون پريد و گريخت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مارمولك ! من كيستم ؟» .

گفت : تو محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف هستى .

فرمود : «اى مارمولك ! چه كسى را مى پرستى ؟» .

گفت : كسى را مى پرستم كه دانه را آفريد و خلق را پديد آورد و ابراهيم را خليل خود گرفت و با موسى راز گفت و تو را _ اى محمّد _ برگزيد .

باديه نشين گفت : گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و تو ، پيامبرِ برحقّ خدايى . پس اى پيامبر خدا! به من بگو آيا پيامبرى پس از تو هست ؟

فرمود : «نه . من ، آخرين پيامبرم ؛ امّا پس از من ، امامانى از نسل من هستند كه به عدالت ، قيام مى كنند و به عدد نقيبان بنى اسرائيل اند . نخستين آنها ، على بن ابى طالب است كه امام و جانشين پس از من است و نُه تن از امامان از پشتِ او هستند» و دستش را بر سينه من (حسين عليه السلام ) نهاد.

سپس افزود : «و نهمين آنان ، قائم است و در آخِرْزمان ، به دينْ قيام مى كند ، همان گونه كه من در اوّلْ زمان به آن قيام كردم» .

پس باديه نشين چنين سرود :

هان ، اى پيامبر خدا ! تو راستگويىپس بر مهدى و هادى ات (ره يافته و راه نمايت) مبارك باد! دين حنيف را براى ما آوردىپس از آن كه طاغوت هايى همچون الاغ را مى پرستيديم. اى بهترين برانگيخته و اى بهترين فرستادهبه سوى اِنس و جِن ! دعوتت را اجابت كرديم . در زندگى و مرگ ، ميان همه مبارك باشىولادت و آمدنت مبارك باد!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مَرد بنى سُلَيمى ! آيا مالى دارى ؟» .

گفت : به آن كه تو را به نبوّت ، گرامى داشت و به رسالت ، اختصاص داد ، ميان چهار هزار خانه بنى سُلَيم ، فقيرتر از من نيست .

پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر ماده شترى سوار كرد و او نيز به سوى قومش باز گشت و ماجرا را بازگو كرد .

[برخى به طعنه] گفتند : عرب ، به طمع شتر ، اسلام آورد !

پس او بقيّه روز را در صُفّه (1) ماند و چيزى نخورد و صبحِ فردا به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت :

اى مردى كه او را از دست نمى دهيم!تو پيامبرِ بر حقّ خدايى . اين را مى دانيم . و دين تو ، اسلام ، دينى است كه آن را بزرگ مى داريمامّا با اسلام ، چيزى هم مى خواهيم كه بخوريم. تو حقيقت را آوردى و [نيز] چيزى براى خوراندن .پيامبر صلى الله عليه و آله لبخندى زد و فرمود : «اى على ! نياز اين باديه نشين را بر آور» .

على عليه السلام او را به منزل فاطمه عليهاالسلام برد و سيرش كرد و ماده شترى و مقدار فراوانى خرما به او بخشيد . .


1- .صُفّه به ايوان مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته مى شد كه يك پلّه از سطح زمين، بالاتر بود ومحلّ زندگى فقيران و غريبان بود .

ص: 230

. .

ص: 231

. .

ص: 232

3846.تاريخ دمشق عن سعد بن عبيدة :كفاية الأثر عن موسى بن عبد ربّه :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ في مَسجِدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وذلِكَ في حَياةِ أبيهِ عَلِيٍّ عليه السلام : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ عز و جلحُجُبَهُ فَكَتَبَ عَلى أركانِهِ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ وَصِيُّهُ» ، ثُمَّ خَلَقَ العَرشَ فَكَتَبَ عَلى أركانِهِ «لا إلهَ إلَا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ عَلِيٌّ وَصِيُّهُ» ، ثُمَّ خَلَقَ الأَرَضينَ فَكَتَبَ عَلى أطوادِها (1) : «لا إلهَ إلَا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ عَلِيٌّ وَصِيُّهُ» ، ثُمَّ خَلَقَ اللَّوحَ فَكَتَبَ عَلى حُدودِهِ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ عَلِيٌّ وَصِيُّهُ» ، فَمَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّ النَّبِيَّ ولا يُحِبُّ الوَصِيَّ فَقَد كَذَبَ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ النَّبِيَّ ولا يَعرِفُ الوَصِيَّ فَقَد كَفَرَ .

ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : ألا إنَّ أهلَ بَيتي أمانٌ لَكُم ، فَأَحِبّوهُم لِحُبّي ، وتَمَسَّكوا بِهِم لَن تَضِلّوا .

قيلَ : فَمَن أهلُ بَيتِكَ _ يا نَبِيَّ اللّهِ _ ؟

قالَ : عَلِيٌّ وسِبطايَ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، أئِمَّةٌ اُمناءُ مَعصومونَ ، ألا إنَّهُم أهلُ بَيتي وعِترَتي مِن لَحمي ودَمي . (2)3845.شواهد التنزيل عن ابن عمر :كفاية الأثر عن يحيى بن يعمن :كُنتُ عِندَ الحُسَينِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِنَ العَرَبِ مُتَلَثِّما أسمَرُ شَديدُ السُّمرَةِ ، فَسَلَّمَ ورَدَّ الحُسَينُ عليه السلام ، فَقالَ : . . . أخبِرني عَن عَدَدِ الأَئِمَّةِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

قالَ : اِثنا عَشَرَ ؛ عَدَدَ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ .

قالَ : فَسَمِّهِم لي .

قالَ : فَأَطرَقَ الحُسَينُ عليه السلام مَلِيّا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : نَعَم اُخبِرُكَ يا أخَا العَرَبِ ، إنَّ الإِمامَ وَالخَليفَةَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام وَالحَسَنُ وأنَا وتِسعَةٌ مِن وُلدي ، مِنهُم عَلِيٌّ ابني ، وبَعدَهُ مُحَمَّدٌ ابنُهُ ، وبَعدَهُ جَعفَرٌ ابنُهُ ، وبَعدَهُ موسَى ابنُهُ ، وبَعدَهُ عَلِيٌّ ابنُهُ ، وبَعدَهُ مُحَمَّدٌ ابنُهُ ، وبَعدَهُ عَلِيٌّ ابنُهُ ، وبَعدَهُ الحَسَنُ ابنُهُ ، وبَعدَهُ الخَلَفُ المَهدِيُّ هُوَ التّاسِعُ مِن وُلدي ، يَقومُ بِالدّينِ في آخِرِ الزَّمانِ . (3) .


1- .الطَّوْدُ : الجبلُ العظيم (الصحاح : ج 2 ص 502 «طود») .
2- .. كفاية الأثر : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 341 ح 207 .
3- .كفاية الأثر : ص 232 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 384 ح 5 .

ص: 233

3844.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از ابن عمر _ ) كفاية الأثر_ به نقل از موسى بن عبد ربّه _: شنيدم كه امام حسين عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و در زمان حيات پدرش امام على عليه السلام مى فرمود : از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «نخستين چيزى كه خداوند عز و جل آفريد ، حجاب هايش بود كه بر ستون هاى آن نوشت: لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، و على وصىّ رسول اللّه .

سپس ، عرش را آفريد و بر ستون هايش نوشت : لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، على وصىّ رسول اللّه .

سپس زمين ها را آفريد و بر كوه هاى بزرگ آن نوشت : لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، على وصىّ رسول اللّه .

سپس لوح را آفريد و بر كرانه هاى آن نوشت : لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، على وصىّ رسول اللّه .

پس هر كس ادّعا مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را دوست مى دارد ، امّا وصى (على عليه السلام ) را دوست ندارد ، دروغ مى گويد و هر كس ادّعا مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را مى شناسد ، ولى وصى را نمى شناسد ، كفر ورزيده است» .

سپس فرمود : «اهل بيت من ، [مايه] امان شمايند . پس آنها را به سبب محبّت من ، دوست بداريد و بديشان ، چنگ در زنيد تا هرگز گم راه نشويد» .

گفته شد : اهل بيت تو چه كسانى اند ، اى پيامبر خدا ؟

فرمود: «على و دو نوه من و نُه تن از فرزندان حسين ، كه امامانى امين و معصوم اند . آگاه باشيد كه ايشان، اهل بيت و عترت من، و از گوشت و خون من اند » .3843.المناقب ، ابن مغازلى ( _ به نقل از نافع ، آزاد شده ابن عمر _ ) كفاية الأثر_ به نقل از يحيى بن يَعمُن _: نزد امام حسين عليه السلام بودم كه مردعرب نقابدارى كه به شدّت گندمگون بود ، بر او در آمد و سلام كرد . امام حسين عليه السلام پاسخ سلامش را داد . آن مرد پرسيد : . . . تعداد امامان پس از پيامبر خدا را به من بگو .

فرمود : «دوازده نفرند ، به عدد نقيبان بنى اسرائيل» .

گفت : آنان را برايم نام ببر .

امام حسين عليه السلام مدّتى سر به زير افكند و سپس ، سر برداشت و فرمود : «باشد ، اى برادر عرب ! خبرت مى كنم . امام و جانشين پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، امير مؤمنان على عليه السلام و حسن عليه السلام و من و نُه فرزند من اند كه از جمله آنها ، پسرم على است و پس از او پسرش محمّد ، و پس از او پسرش جعفر ، و پس از او پسرش موسى ، و پس از او پسرش على ، و پس از او پسرش محمّد ، و پس از او پسرش على ، و پس از او پسرش حسن ، و پس از او جانشين ، مهدى است كه نهمين نفر از نسل من است و در آخرْزمان ، دين را بر پا مى دارد . .

ص: 234

3844.الأمالي للطوسي عن ابن عمر :الأمالي للصدوق بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهم السلام :قُلتُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أخبِرني بِعَدَدِ الأَئِمَّةِ بَعدَكَ ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، هُمُ اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم أنتَ وآخِرُهُمُ القائِمُ . (1)3843.المناقب لابن المغازلي عن نافع مولى ابن عمر :كفاية الأثر بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أخيه الحسن بن عليّ عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الأَئِمَّةُ بَعدي عَدَدُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ وحَوارِيِّ (2) عيسى ، مَن أحَبَّهُم فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن أبغَضَهُم فَهُوَ مُنافِقٌ ، هُم حُجَجُ اللّهِ في خَلقِهِ وأعلامُهُ في بَرِيَّتِهِ . (3)3842.تاريخ دمشق ( _ به نقل از كثير النواء ، از جميع بن عمير _ ) كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :دَخَلتُ أنَا وأخيعَلى_'feجَدّيرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَجلَسَني عَلى فَخِذِهِ ، وأجلَسَ أخِي الحَسَنَ عَلى فَخِذِهِ الاُخرى ، ثُمَّ قَبَّلَنا وقالَ :

بِأَبي أنتُما مِن إمامَينِ صالِحَينِ اختارَكُمَا اللّهُ مِنّي ومِن أبيكُما واُمِّكُما ، وَاختارَ مِن صُلبِكَ _ يا حُسَينُ _ تِسعَةَ أئِمَّةٍ تاسِعُهُم قائِمُهُم ، وكُلُّكُم فِي الفَضلِ وَالمَنزِلَةِ عِندَ اللّهِ تَعالى سَواءٌ . (4) .


1- .الأمالي للصدوق : ص 728 ح 998 عن إسماعيل بن الفضل الهاشمي عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 36 ص 232 ح 15 .
2- .الحواريّون : أصحاب المسيح عليه السلام ، أي خلصانه وأنصاره (النهاية : ج 1 ص 458 «حور») .
3- .كفاية الأثر : ص166 عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج36 ص340 ح203 .
4- .كمال الدين : ص 269 ح 12 ، دلائل الإمامة : ص 447 ح 423 وفيه «يا ابنيّ ، أنعم بكما» بدل «بأبي أنتما» ، كشف الغمّة : ج 3 ص 301 ، إعلام الورى : ج 2 ص 191 كلّها عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 129 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 255 ح 72 .

ص: 235

3841.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از ابن عمر _ ) الأمالى ، صدوق_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: على عليه السلام فرمود : به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتم : از تعداد امامان پس از خودت ، مرا آگاه كن .

فرمود : «اى على ! آنان ، دوازده نفرند كه نخستين آنان ، تويى و آخرين آنها ، قائم است» .3842.تاريخ دمشق عن كثير النواء عن جميع بن عمير عن ابنكفاية الأثر_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام حسن عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امامانِ پس از من، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل و حواريان (ياران خاص) عيسى عليه السلام هستند . هر كس آنان را دوست بدارد ، مؤمن است و هر كس دشمنشان بدارد ، منافق است . آنان ، حجّت هاى خدا ميان خلقش و نشانه هاى او ميان آفريده هايش هستند» .3841.مسند ابن حنبل عن ابن عمر:كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: من و برادرم ، خدمت جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم. پيامبر صلى الله عليه و آله مرا بر يك زانوى خود و حسن را بر زانوى ديگرش نشانْد . سپس ما را بوسيد و فرمود : «پدرم فداى شما دو امامِ نيكو گردد! خداوند ، شما دو تن را از [نسل ]من و پدر و مادرتان برگزيده است و از پشتِ تو _ اى حسين _ نُه امامْ برگزيده است كه نهمينِ آنها، قائمِ ايشان است و همه شما در فضيلت و منزلت ، نزد پروردگار متعال ، يكسانيد» . .

ص: 236

3840.فضائل الصحابة ، ابن حنبل ( _ به نقل از ابو صالح _ ) كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» ، مَنِ العِترَةُ ؟

فَقالَ : أنَا وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مَهدِيُّهُم وقائِمُهُم ، لايُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولايُفارِقُهُم حَتّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (1)3839.الأمالى، طوسى ( _ به نقل از عبد الوارث _ ) الصراط المستقيم عن الإمام الحسين عليه السلام :عَهِدَ إلَينا نَبِيُّنا كَونَ الأَئِمَّةِ بَعدَهُ عَدَدَ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ . (2)3840.فضائل الصحابة لابن حنبل عن أبي صالح :كفاية الأثر عن إسماعيل بن عبد اللّه عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :لَمّا أنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى هذِهِ الآيَةَ : «وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ» (3) سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن تَأويلِها ، فَقالَ :

وَاللّهِ ما عَنى غَيرَكُم ، وأنتُم اُولُو الأَرحامِ ، فَإِذا مِتُّ فَأَبوكَ عَلِيٌّ أولى بي وبِمَكاني ، فَإِذا مَضى أبوكَ فَأَخوكَ الحَسَنُ أولى بِهِ ، فَإِذا مَضَى الحَسَنُ فَأَنتَ أولى بِهِ .

قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ! فَمَن بَعدي أولى بي ؟

فَقالَ : اِبنُكَ عَلِيٌّ أولى بِكَ مِن بَعدِكَ ، فَإِذا مَضى فَابنُهُ مُحَمَّدٌ أولى بِهِ مِن بَعدِهِ ، فَإِذا مَضى فَابنُهُ جَعفَرٌ أولى بِهِ مِن بَعدِهِ بِمَكانِهِ ، فَإِذا مَضى جَعفَرٌ فَابنُهُ موسى أولى بِهِ مِن بَعدِهِ ، فَإِذا مَضى موسى فَابنُهُ عَلِيٌّ أولى بِهِ مِن بَعدِهِ ، فَإِذا مَضى عَلِيٌّ فَابنُهُ مُحَمَّدٌ أولى بِهِ مِن بَعدِهِ ، فَإِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَابنُهُ عَلِيٌّ أولى بِهِ مِن بَعدِهِ ، فَإِذا مَضى عَلِيٌّ فَابنُهُ الحَسَنُ أولى بِهِ مِن بَعدِهِ ، فَإِذا مَضَى الحَسَنُ وَقَعَتِ الغَيبَةُ فِي التّاسِعِ مِن وُلدِكَ ، فَهذِهِ الأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن صُلبِكَ ، أعطاهُم عِلمي وفَهمي ، طينَتُهُم مِن طينَتي . ما لِقَومٍ يُؤذُونّي فيهِم؟ لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي ! (4) .


1- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 ، قصص الأنبياء : ص 360 ح 435 ، إعلام الورى : ج 2 ص 180 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه: ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 373 ح 2 .
2- .الصراط المستقيم : ج 2 ص 130 عن عليّ بن محمّد القمّي بإسناده إلى الإمام زين العابدين عليه السلام .
3- .الأنفال : 75 .
4- .كفاية الأثر : ص 175 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 155 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 344 ح 209 .

ص: 237

3839.الأمالي للطوسي عن عبد الوارث :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: از امير مؤمنان عليه السلام ، در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه : «من در ميان شما، دو چيز گران سنگ به يادگار مى نهم: كتاب خدا و عترتم» ، پرسيده شد كه «عترت»، چه كسانى هستند؟

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «من و حسن و حسين و امامان نُه گانه از فرزندان حسين ، كه نهمين آنها، مهدىِ ايشان و قائمِ آنهاست . آنان ، هرگز از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از ايشان، جدا نمى شود تا در كنار حوض [ِ كوثر ] بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شوند».3838.الأمالى ، صدوق ( _ به نقل از سعيد بن جُبَير _ ) الصراط المستقيم_ از امام حسين عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله به ما سفارش نمود كه امامانِ پس از او، به عدد نقيبان بنى اسرائيل اند .3837.الأمالى ، صدوق ( _ به نقل از ضحّاك بن مُزاحم _ ) كفاية الأثر_ به نقل از اسماعيل بن عبد اللّه ، از امام حسين عليه السلام _: چون خداى _ تبارك و تعالى _ اين آيه را نازل كرد : «و خويشان ، نسبت به يكديگر سزاوارترند» ، تأويل آن را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم . فرمود : «به خدا سوگند ، غير از شما را منظور نداشت و شما، همان خويشان هستيد . چون در گذشتم ، پدرت على به من و به جايگاهم سزاوارتر است و چون پدرت در گذشت ، برادرت حسن ، بدان، سزاوارتر است و چون حسن در گذشت ، تو بِدان، سزاوارترى» .

گفتم : اى پيامبر خدا ! پس از من ، چه كسى نسبت به من ، سزاوارتر است ؟

فرمود : «پسرت على ، پس از تو به جايگاهت سزاوارتر است و چون در گذشت ، پسرش محمّد ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون او در گذشت ، پسرش جعفر ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون جعفر در گذشت ، پسرش موسى ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون موسى در گذشت ، پسرش على ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون على در گذشت ، پسرش محمّد ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون محمّد در گذشت ، پسرش على ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون على در گذشت ، پسرش حسن ، پس از او به جايگاهش سزاوارتر است و چون حسن در گذشت ، غيبت نهمين فرزندت واقع مى شود و اين نُه امام ، از پشتِ تو هستند . خداوند ، علم و فهم مرا به آنان عطا كرد . سرشت آنها از سرشتِ من است . چرا مردمى مرا با [آزردنِ] آنان، آزار مى دهند ؟ خداوند ، شفاعت مرا شامل ايشان نكند!» . .

ص: 238

3836.علل الشرائع ( _ به نقل از عَباية بن ربعى _ ) كفاية الأثر عن محمّد بن مسلم :دَخَلتُ عَلى زَيدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقُلتُ : إنَّ قَوما يَزعُمونَ أنَّكَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ !

قالَ : [لا] (1) ، ولكِنّي مِنَ العِترَةِ .

قُلتُ : فَمَن يَلي هذَا الأَمرَ بَعدَكُم ؟

قالَ : سَبعَةٌ (2) مِنَ الخُلَفاءِ وَالمَهدِيُّ مِنهُم .

قالَ ابنُ مُسلِمٍ : ثُمَّ دَخَلتُ عَلَى الباقِرِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ بِذلِكَ ، فَقالَ : صَدَقَ أخي زَيدٌ ، سَيَلي هذَا الأَمرَ بَعدي سَبعَةٌ مِنَ الأَوصِياءِ وَالمَهدِيُّ مِنهُم . ثُمَّ بَكى عليه السلام وقالَ : كَأَنّي بِهِ وقَد صُلِبَ فِي الكُناسَةِ (3) .

يَابنَ مُسلِمٍ ، حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ الحُسَينِ عليه السلام قالَ : وَضَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدَهُ عَلى كَتِفي وقالَ : يا بُنَيَّ ، يَخرُجُ مِن صُلبِكَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : زَيدٌ ، يُقتَلُ مَظلوما ، إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حُشِرَ إلَى الجَنَّةِ . (4) .


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .في بعض نسخ المصدر : «ستّة» بدل «سبعة» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
3- .الكُنَاسَةُ : هي محلّة بالكوفة ، عندها واقع يوسف بن عمر الثقفي زيد بن عليّ بن الحسين8 (معجم البلدان : ج 4 ص 481) .
4- .كفاية الأثر : ص 306 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 200 ح 74 وراجع : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 250 ح 2 والأمالي للصدوق : ص 409 ح 529 وكفاية الأثر : ص 303 .

ص: 239

3838.الأمالي للصدوق عن سعيد بن جبير :كفاية الأثر_ به نقل از محمّد بن مسلم _: بر زيد بن على [بن الحسين عليه السلام ] وارد شدم و گفتم : برخى ادّعا مى كنند كه تو، صاحب اين امر (امامت) هستى .

گفت : نه ؛ امّا من از اهل بيتم .

گفتم : پس از شما ، چه كسى اين امر را عهده دار مى شود ؟

گفت : هفت نفر از جانشينان ، و مهدى هم از آنان است .

سپس بر امام باقر عليه السلام در آمدم و آنچه را گذشته بود، به ايشان رساندم. فرمود : «برادرم زيد ، راست گفته است . اين امر را پس از من ، هفت نفر از اوصيا به عهده مى گيرند و مهدى هم از آنان است» .

سپس گريست و فرمود : «گويى او (زيد) را مى بينم كه در كُناسه (1) به دار آويخته شده است .

اى فرزند مسلم ! پدرم از پدرش حسين عليه السلام برايم نقل كرد كه : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، دستش را بر شانه ام نهاد و فرمود : اى فرزند عزيزم ! از پشتِ تو مردى به نام زيد بيرون مى آيد كه مظلوم ، كشته مى شود و چون روز قيامت شود ، به سوى بهشت ، برانگيخته مى شود » . .


1- .كُناسه ، محلّى در كوفه بوده است كه يوسف بن عمر ثقفى در آن جا با زيد بن على بن الحسين عليه السلام جنگيد .

ص: 240

5 / 6إمامَةُ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيٍّ عليه السلام3835.تفسير فرات :عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ لي بُرَيدَةُ : أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُسَلِّمَ (1) عَلى أبيكَ بِإِمرَةِ المُؤمِنينَ . (2)3835.تفسير فرات :الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :حَدَّثَني أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، خَلَقَنِيَ اللّهُ تَعالى وأنتَ مِن نورِ اللّهِ حينَ خَلَقَ آدَمَ ، وأفرَغَ ذلِكَ النّورَ في صُلبِهِ ، فَأَفضى بِهِ إلى عَبدِ المُطَّلِبِ ، ثُمَّ افتَرَقا مِن عَبدِ المُطَّلِبِ ؛ أنَا في عَبدِ اللّهِ وأنتَ في أبي طالِبٍ ، لا تَصلُحُ النُّبُوَّةُ إلّا لي ، ولا تَصلُحُ الوَصِيَّةُ إلّا لَكَ ، فَمَن جَحَدَ وَصِيَّتَكَ جَحَدَ نُبُوَّتي ، ومَن جَحَدَ نُبُوَّتي أكَبَّهُ اللّهُ عَلى مَنخِرَيهِ فِي النّارِ . (3)3834.المناقب ، خوارزمى ( _ به نقل از عيسى بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش ) التوحيد عن الأصبغ بن نباتة :لَمّا جَلَسَ عَلِيٌّ عليه السلام فِي الخِلافَةِ وبايَعَهُ النّاسُ ، خَرَجَ إلَى المَسجِدِ مُتَعَمِّما بِعِمامَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، لابِسا بُردَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، مُتَنَعِّلاً نَعلَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، مُتَقَلِّدا سَيفَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَصَعِدَ المِنبَرَ فَجَلَسَ عليه السلام عَلَيهِ مُتَمَكِّنا . . . .

ثُمَّ قالَ لِلحَسَنِ عليه السلام : يا حَسَنُ ! قُم فَاصعَدِ المِنبَرَ فَتَكَلَّم . . . .

ثُمَّ قالَ لِلحُسَينِ عليه السلام : يا بُنَيَّ! قُم فَاصعَدِ المِنبَرَ وتَكَلَّم بِكَلامٍ لا تُجَهِّلُكَ قُرَيشٌ مِن بَعدي ، فَيَقولونَ : إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ لا يُبصِرُ شَيئا ، وَليَكُن كَلامُكَ تَبَعا لِكَلامِ أخيكَ .

فَصَعِدَ الحُسَينُ عليه السلام المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وصَلّى عَلى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله صَلاةً موجَزَةً ، ثُمَّ قالَ : مَعاشِرَ النّاسِ ! سَمِعتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَقولُ : «إنَّ عَلِيّا هُوَ مَدينَةُ هُدىً ، فَمَن دَخَلَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ» .

فَوَثَبَ إلَيهِ عَلِيٌّ عليه السلام فَضَمَّهُ إلى صَدرِهِ وقَبَّلَهُ ، ثُمَّ قالَ : مَعاشِرَ النّاسِ ! اشهَدوا أنَّهُما فَرخا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووَديعَتُهُ الَّتِي استَودَعَنيها ، وأنَا أستَودِعُكُموها . مَعاشِرَ النّاسِ ! ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سائِلُكُم عَنهُما . (4) .


1- .في المصدر : «اُسلّم» ، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 68 ح 312 عن داوود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 37 ص 290 ح 1 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 295 ح 577 عن عيسى بن أحمد بن عيسى بن المنصور عن الإمام الهادي عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 15 ص 12 ح 15 .
4- .التوحيد : ص 305 _ 307 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 422 _ 425 ح 560 ، الاختصاص : ص 235 _ 238 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 202 ح 6 .

ص: 241

5 / 6امامت اميرمؤمنان عليه السلام

3833.المناقب للخوارزمي عن مجاهد :عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: بُرَيده به من گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما فرمان داد كه بر پدرت [على عليه السلام ] به عنوان حاكم بر مؤمنان، سلام دهيم.3832.مُرُوج الذهب ( _ به نقل از ابن عبّاس ، در جواب معاويه كه از وى پ ) الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: [پدرم] امير مؤمنان عليه السلام برايم چنين نقل كرد كه: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على! خداوند متعال، من و تو را به هنگام آفرينش آدم عليه السلام ، از نور خود آفريد و در پشتِ آدم قرار داد تا به عبد المطّلب رسيد. سپس از عبد المطّلب، دو پاره شد. من در [پشتِ] عبد اللّه قرار گرفتم و تو در [پشتِ] ابو طالب . پيامبرى ، جز براى من و وصايت، جز براى تو شايسته نيست. هر كه وصايتِ تو را انكار كند، پيامبرىِ مرا انكار كرده است و هر كه پيامبرىِ مرا انكار كند، خداوند، او را به رو ، در آتش خواهد انداخت».3832.مروج الذهب عن ابن عبّاس ( _ في جَوابِ مُعاوِيَةَ لَمّا قالَ لَهُ : فَما تَق ) التوحيد_ به نقل از اصبغ بن نُباته _: هنگامى كه على عليه السلام به [مَسندِ] خلافت نشست و مردم با او بيعت كردند ، در حالى كه عمامه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را بر سر نهاده و رداى او را پوشيده بود و كفش هاى او را به پا كرده و شمشيرش را حمايل ساخته بود ، بر فراز منبر رفت و نشست ... . و به حسن عليه السلام فرمود : «اى حسن! برخيز و بر منبر برو و سخن بگو ...» .

سپس به حسين عليه السلام فرمود : «برخيز و به منبر برو و سخنى بگو كه پس از من ، قريش ، تو را ناديده نگيرند و نگويند كه حسين بن على ، چيزى نمى داند ؛ امّا كلام تو بايد در جهت سخنان برادرت باشد» .

حسين عليه السلام بر فراز منبر شد و حمد و ثناى خدا را گفت و بر پيامبرش ، درودى كوتاه فرستاد و آن گاه فرمود : اى مردم! از جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «على ، شهر هدايت است . هر كس به آن در آيد ، رستگار مى گردد و هر كس از آن روى گردانَد ، نابود شود » .

اين جا بود كه على عليه السلام به سويش رفت و وى را به سينه اش چسباند و او را بوسيد و آن گاه فرمود : «اى مردم! گواهى دهيد كه اين دو ، دُردانه هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امانت هاى اويند كه پيش من به امانت گذاشته بود و من ، آن دو را نزد شما به امانت مى نهم . اى مردم! پيامبر خدا ، در باره اين دو از شما خواهد پرسيد» . .

ص: 242

3831.خصائص أمير المؤمنين ، نسايى ( _ به نقل از عمرو بن ميمون _ ) الفتوح_ في ذِكرِ أحداثِ حَربِ صِفّينَ _: أرسَلَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ لي إلَيكَ حاجَةً ، فَالقَني إذا شِئتَ حَتّى اُخبِرَكَ .

قالَ : فَخَرَجَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى واقَفَهُ وظَنَّ أنَّهُ يُريدُ حَربَهُ .

فَقالَ لَهُ ابنُ عُمَرَ : إنّي لَم أدعُكَ إلَى الحَربِ ، ولكِنِ اسمَع مِنّي فَإِنَّها نَصيحَةٌ لَكَ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : قُل ما تَشاءُ .

فَقالَ : اِعلَم أنَّ أباكَ قَد وَتَرَ قُرَيشا ، وقَد بَغَضَهُ النّاسُ وذَكَروا أنَّهُ هُوَ الَّذي قَتَلَ عُثمانَ ، فَهَل لَكَ أن تَخلَعَهُ وتُخالِفَ عَلَيهِ حَتّى نُوَلِّيَكَ هذَا الأَمرَ ؟

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : كَلّا وَاللّهِ ، لا أكفُرُ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ وبِوَصِيِّ رَسولِ اللّهِ ، اِخسَ (1) وَيلَكَ مِن شَيطانٍ مارِدٍ ! فَلَقَد زَيَّنَ لَكَ الشَّيطانُ سوءَ عَمَلِكَ ، فَخَدَعَكَ حَتّى أخرَجَكَ مِن دينِكَ بِاتِّباعِ القاسِطينَ ونُصرَةِ هذَا المارِقِ مِنَ الدّينِ ، لَم يَزَل هُوَ وأبوهُ حَربِيَّينِ وعَدُوَّينِ للّهِِ ولِرَسولِهِ ولِلمُؤمِنينَ ، فَوَاللّهِ ما أسلَما ولكِنَّهُمَا استَسلَما خَوفا وطَمَعا .

فَأَنتَ اليَومَ تُقاتِلُ عَن غَيرِ مُتَذَمِّمٍ (2) ، ثُمَّ تَخرُجُ إلَى الحَربِ مُتَخَلِّقا (3) لِتُرائِيَ بِذلِكَ نِساءَ أهلِ الشّامِ ، ارتَع (4) قَليلاً ، فَإِنّي أرجو أن يَقتُلَكَ اللّهُ عز و جل سَريعا .

قالَ : فَضَحِكَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى مُعاوِيَةَ فَقالَ : إنّي أرَدتُ خَديعَةَ الحُسَينِ وقُلتُ لَهُ كَذا وكَذا ، فَلَم أطمَع في خَديعَتِهِ .

فَقالَ مُعاوِيَةُ : إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ لا يُخدَعُ ، وهُوَ ابنُ أبيهِ . (5) .


1- .كذا في المصدر ، والصواب : «اِخسَأ» .
2- .الذِّمَّةُ والذِّمام : هما بمعنى العهد والأمان والضمان والحُرمة والحقّ (النهاية : ج 2 ص 168 «ذمم») .
3- .الخُلوقُ : وهو طيب معروف مركّب يتّخذ من الزعفران وغيره (النهاية : ج 2 ص 71 «خلق») .
4- .يقال : خرجنا نرتع ونلعب : أي ننعم ونلهو (الصحاح : ج 3 ص 1216 «رتع») .
5- .الفتوح : ج 3 ص 39 .

ص: 243

3830.تاريخ دمشق ( _ به نقل از ابن عبّاس ، درباره على عليه السلام _ ) الفتوح_ در يادكردِ حوادث پيكار صِفّين _: عبيد اللّه بن عمر بن خطّاب ، به حسين بن على عليه السلام پيام فرستاد كه : من با تو كارى دارم . هر گاه خواستى ، به ديدارم بيا تا آگاهت كنم .

حسين عليه السلام به سوى او روانه شد تا در برابرش ايستاد و گمان كرد كه [عبيد اللّه ]مى خواهد با او بجنگد . ابن عمر به او گفت : من تو را براى جنگ نخواندم ؛ امّا نصيحتى به تو دارم كه از من بشنو .

حسين عليه السلام فرمود : «آنچه مى خواهى ، بگو» .

ابن عمر گفت : بدان كه پدرت ، خون قريش را ريخته است و مردم ، او را دشمن مى دارند و مى گويند كه او قاتل عثمان است . آيا مى توانى او را خلع كنى و با او مخالفت ورزى تا حكومت را به تو بسپاريم ؟

حسين عليه السلام فرمود : «هرگز ! به خدا سوگند ، به خدا و پيامبرش و وصىّ پيامبر خدا كفر نمى ورزم . دور شو . واى بر تو از شيطانِ رانده شده ! بى ترديد ، شيطان، بدكارى ات را برايت آراسته و تو را فريب داده تا با پيروى از متجاوزان و يارىِ اين بيرون رفته از دين (معاويه) ، تو را از دينت بيرون كند ؛ همو كه خود و پدرش ، همواره در ستيز و دشمنى با خدا و پيامبرش و مؤمنان بوده اند . به خدا سوگند ، اسلام نياوردند ؛ بلكه از سرِ هراس و طمع ، تسليم شدند .

تو امروز براى نكوهيده نشدن مى جنگى و در حالى كه خودت را با بوى خوش آراسته اى، براى جنگ بيرون مى آيى تا پيش زنان شام ، خودنمايى كنى ! اندكى خوش باش كه اميدوارم خداى عز و جل ، تو را به زودى بكشد» .

عبيد اللّه بن عمر ، خنديد و به سوى معاويه باز گشت و گفت : من مى خواستم حسين را فريب دهم و به او چنين و چنان گفتم ؛ امّا اميدى به فريب خوردنش ندارم .

معاويه گفت : حسين بن على ، فريب نمى خورد . او پسر پدرش است . .

ص: 244

3831.خصائص أمير المؤمنين للنسائي عن عمرو بن ميمون :المناقب للكوفي عن رجل من بني هاشم يقال له عبد اللّه بن الحسين :جاءَ رَجُلٌ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : حَدِّثني في عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ .

فَقالَ : وَيحَكَ ! وما عَسَيتُ أن اُحَدِّثَكَ في عَلِيٍّ وهُوَ أبي ؟

قالَ : بَل تُحَدِّثُني .

قالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أدَّبَ نَبِيَّهُ الآدابَ كُلَّها ، فَلَمَّا استَحكَمَ الأَدَبُ فَوَّضَ الأَمرَ إلَيهِ فَقالَ: «مَآ ءَاتَ_اكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَ_اكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ» (1) ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أدَّبَ عَلِيّا عليه السلام بِتِلكَ الآدابِ الَّتي أدَّبَهُ بِها ، فَلَمَّا استَحكَمَ الآدابُ كُلُّها فَوَّضَ الأَمرَ إلَيهِ ، فَقالَ : «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ» . (2) .


1- .الحشر : 7 .
2- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 428 ح 910 .

ص: 245

3830.تاريخ دمشق عن ابن عبّاس ( _ في عَلِيٍّ عليه السلام _ ) المناقب ، كوفى_ به نقل از مردى هاشمى به نام عبد اللّه بن حسين _: مردى نزد حسين عليه السلام آمد و گفت : در باره على بن ابى طالب ، برايم سخن بگو .

فرمود : «واى بر تو ! چه مى خواهى از على به تو بگويم ، در حالى كه او پدر من است؟!» .

مرد گفت : امّا برايم بگو .

فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ همه آداب را به پيامبرش آموخت و چون آنها را استوار كرد ، كار را به او وا نهاد و فرمود : «آنچه را پيامبر برايتان آورده ، بگيريد و آنچه را از آن باز داشته ، رها كنيد» . بى گمان ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، همان آدابى را كه آموخته بود ، به على عليه السلام ياد داد و چون على عليه السلام آنها را استوار ساخت، كار (ولايت) را به او وا نهاد و فرمود : هر كه من مولاى اويم ، پس على ، مولاى اوست » . .

ص: 246

تنبيهإنّ الأحاديث المأثورة عن الإمام الحسين عليه السلام حول إمامة الإمام أمير المؤمنين عليه السلام وفضائله كثيرةٌ ، وقد ذكرنا هذه الأحاديث في موسوعة الإمام عليّ عليه السلام ، فلذا تجنّبنا عن ذكرها هنا .

5 / 7إمامَةُ الحَسَنِ لِلحُسَينِ عليهما السلام3825.الفصول المختارة ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) رجال الكشّي عن فضيل غلام محمّد بن راشد عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :إنَّ مُعاوِيَةَ كَتَبَ إلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أنِ اقدَم أنتَ وَالحُسَينُ وأصحابُ عَلِيٍّ فَخَرَجَ مَعَهُم قَيسُ بنُ سَعدِ بنِ عُبادَةَ الأَنصارِيُّ ، وقَدِمُوا الشّامَ ، فَأَذِنَ لَهُم مُعاوِيَةُ ، وأعَدَّ لَهُمُ الخُطَباءَ .

فَقالَ : يا حَسَنُ قُم فَبايِع ، فَقامَ فَبايَعَ ، ثُمَّ قالَ لِلحُسَينِ عليه السلام : قُم فَبايِع ، فَقامَ فَبايَعَ ، ثُمَّ قالَ : قُم يا قَيسُ فَبايِع ، فَالتَفَتَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام يَنظُرُ ما يَأمُرُهُ ، فَقالَ : يا قَيسُ ، إنَّهُ إمامي . يَعنِي الحَسَنَ عليه السلام . (1)5 / 8أبُو الأَئِمَّةِ التِّسعَةِ3828.تفسير فرات عن ابن عبّاس :كفاية الأثر عن عبيد اللّه بن عبد اللّه بن عتبة :كُنتُ عِندَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ الأَصغَرُ ، فَدَعاهُ الحُسَينُ عليه السلام وضَمَّهُ إلَيهِ ضَمّا وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَيهِ ، ثُمَّ قالَ : بِأَبي أنتَ ما أطيَبَ ريحَكَ وأحسَنَ خلقَكَ !

فَتَداخَلَني مِن ذلِكَ ، فَقُلتُ : بِأَبي واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ ! إن كانَ ما نَعوذُ بِاللّهِ أن نَراهُ فيكَ ، فَإِلى مَن ؟

قالَ : إلى عَلِيًّ ابني هذا ، هُوَ الإِمامُ وأبُو الأَئِمَّةِ . (2) .


1- .رجال الكشّي : ج 1 ص 325 ح 176 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 61 ح 9 .
2- .كفاية الأثر : ص234 .

ص: 247

نكتهاحاديث رسيده از امام حسين عليه السلام در باره امامت امير مؤمنان عليه السلام و فضيلت هاى ايشان ، فراوان است و چون آنها را در دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام آورده ايم ، از تكرار آنها خوددارى مى كنيم .

5 / 7امامت امام حسن عليه السلام بر امام حسين عليه السلام

3823.المعجم الأوسط ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) رجال الكَشّى_ به نقل از فُضَيل غلام محمّد بن راشد ، از امام صادق عليه السلام _: معاويه به حسن بن على عليه السلام نوشت : تو و حسين و ياران على ، نزد ما بياييد .

قيس بن سعد بن عُباده انصارى هم با آنان، روانه شد و به شام وارد شدند و معاويه، اجازه ورود به ايشان داد و سخنرانانى هم براى [مقابله با] آنان ، آماده نمود .

معاويه گفت : اى حسن ! برخيز و بيعت كن .

پس برخاست و بيعت كرد . سپس به حسين عليه السلام گفت : برخيز و بيعت كن .

پس برخاست و بيعت كرد . سپس به قيس گفت : اى قيس! برخيز و بيعت كن .

قيس به حسين عليه السلام نگريست و منتظرِ فرمان او شد .

حسين عليه السلام فرمود : «اى قيس ! او (يعنى حسن عليه السلام ) ، امامِ من است» .

5 / 8پدرِ نُه امام

3820.شرح نهج البلاغة ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) كفاية الأثر_ به نقل از عبيد اللّه بن عبد اللّه بن عُتبه _: نزد حسين بن على عليه السلام بودم كه فرزندش على اصغر (امام زين العابدين عليه السلام ) وارد شد . حسين عليه السلام او را صدا زد و سخت در آغوشش گرفت و ميان پيشانى او را بوسيد و سپس فرمود : «پدرم فدايت ! چه قدر بويت خوش و خويَت زيباست !» .

از [ديدن] اين ماجرا ، چيزى به دلم افتاد و گفتم : پدر و مادرم فدايت ، اى فرزند پيامبر خدا ! پناه بر خدا ، اگر حادثه اى برايت اتّفاق بيفتد ، به سوى كه برويم ؟

فرمود : «به سوى اين فرزندم ، على، كه امام است و پدرِ امامان» . .

ص: 248

3823.المعجم الأوسط عن ابن عبّاس :كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ! أنتَ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِكَ بَعدي حُجَجُ اللّهِ عز و جل عَلى خَلقِهِ ، وأعلامُهُ في بَرِيَّتِهِ ، مَن أنكَرَ واحِدا مِنكُم فَقَد أنكَرَني ، ومَن عَصى واحِدا مِنكُم فَقَد عَصاني ، ومَن جَفا واحِدا مِنكُم فَقَد جَفاني ، ومَن وَصَلَكُم فَقَد وَصَلَني ، ومَن أطاعَكُم فَقَد أطاعَني ، ومَن والاكُم فَقَد والاني ، ومَن عاداكُم فَقَد عاداني ، لِأَنَّكُم مِنّي ، خُلِقتُم مِن طينَتي وأنَا مِنكُم . (1)3822.تاريخ دمشق عن ابن عبّاس :كفاية الأثر بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَفَكِّرٌ مَغمومٌ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ! مالي أراكَ مُتَفَكِّرا ؟

قالَ : يا بُنَيَّ ! إنَّ الرّوحَ الأَمينَ قَد أتاني ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ! العَلِيُّ الأَعلى يُقرِئُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : إنَّكَ قَد قَضَيتَ نُبُوَّتَكَ وَاستَكمَلتَ أيّامَكَ ، فَاجعَلِ الاِسمَ الأَكبَرَ وميراثَ العِلمِ وآثارَ عِلمِ النُّبُوَّةِ عِندَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَإِنّي لا أترُكُ الأَرضَ إلّا وفيها عالِمٌ يُعرَفُ بِهِ طاعَتي ويُعرَفُ بِهِ وِلايَتي ، فَإِنّي لَم أقطَع عِلمَ (2) النُّبُوَّةِ مِنَ الغَيبِ مِن ذُرِّيَّتِكَ كَما لَم أقطَعها مِن ذُرِّيّاتِ الأَنبياءِ الَّذينَ كانوا بَينَكَ وبَينَ أبيكَ آدَمَ .

قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمَن يَملِكُ هذَا الأَمرَ بَعدَكَ ؟

قالَ : أبوكَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، أخي وخَليفَتي ، ويَملِكُ بَعدَ عَلِيٍّ الحَسَنُ ، ثُمَّ تَملِكُ أنتَ وتِسعَةٌ مِن صُلبِكَ ، يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما ، ثُمَّ يَقومُ قائِمُنا يَملَأُ الدُّنيا قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما ، ويَشفي صُدورَ قَومٍ مُؤمِنينَ هُم شيعَتُهُ . (3) .


1- .كمال الدين : ص413 ح13 عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج23 ص97 ح4 .
2- .في المصدر : «على النبوّة» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .كفاية الأثر : ص 178 عن أبي خالد الكابلي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 345 ح 212 .

ص: 249

3821.تاريخ دمشق عن ابن عبّاس :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! تو و امامان از نسل تو ، پس از من ، حجّت هاى خدا بر خلق او هستيد و نشانه هاى هدايت در ميان مردمان . هر كس يك تن از شما را انكار كند ، مرا انكار كرده است و هر كس يكى از شما را نافرمانى كند ، مرا نافرمانى كرده است و هر كس به يك نفر از شما جفا كند ، به من جفا كرده است و هر كس به شما بپيوندد ، به من پيوسته است و هر كس از شما اطاعت كند ، از من اطاعت كرده است و هر كس با شما دوستى كند ، با من دوستى كرده است و هر كس با شما دشمنى ورزد ، با من دشمنى ورزيده است ؛ زيرا شما از گِل من آفريده شده ايد و من از شمايم» .3820.شرح نهج البلاغة عن ابن عبّاس :كفاية الأثر_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آمدم و چون متفكّر و غمگين و اندوهگين بود ، پرسيدم : اى پيامبر خدا! چه شده است كه تو را انديشناك مى بينم ؟

فرمود : «اى پسر عزيزم ! روح الأمين (جبرئيل) ، نزد من آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! [خداى ]والاى برتر ، به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : تو پيامبرى ات را تمام كردى و روزگارت را به پايان بردى . پس اسم اكبر [خدا] و ميراث علمى و آثار علم نبوّت را نزد على بن ابى طالب بگذار كه من ، زمين را رها نمى كنم ، جز آن كه در آن ، عالِمى باشد كه طاعت و ولايت من ، با او شناخته شود، كه من ، آگاهى از غيب را از نسل تو نمى گُسلم ، همان گونه كه از نسل ديگر پيامبرانِ ميان تو و آدم نگسستم » .

گفتم : اى پيامبر خدا ! پس از تو چه كسى اختياردار اين كار است ؟

فرمود : «پدرت على بن ابى طالب ، برادر و جانشين من است و پس از على ، حسن ، فرمان رواست و سپس ، تو و نُه فرزندت ، دوازه امامى هستيد كه ولايت را در اختيار داريد . سپس ، قائم ما قيام مى كند و دنيا را از انصاف و عدل ، آكَنده مى سازد ، همان گونه كه از بيداد و ستم ، آكنده شده است و سينه گروهى را كه مؤمن و پيرو او هستند ، تسلّى مى دهد» . .

ص: 250

3819.تاريخ بغداد ( _ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس ، در تفسير اين سخن ) كفاية الأثر بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ فيما بَشَّرَني بِهِ : يا حُسَينُ ، أنتَ السَّيِّدُ ابنُ السَّيِّدِ أبُو السّادَةِ ، تِسعَةٌ مِن وُلدِكَ أئِمَّةٌ اُمَناءُ ، التّاسِعُ قائِمُهُم ، أنتَ الإِمامُ ابنُ الإِمامِ أبُو الأَئِمَّةِ ، تِسعَةٌ مِن صُلبِكَ أئِمَّةٌ أبرارٌ ، وَالتّاسِعُ مَهدِيُّهُم يَملَأُ الأَرضَ قِسطا وعَدلاً ، يَقومُ في آخِرِ الزَّمانِ كَما قُمتُ في أوَّلِهِ . (1)3818.الأمالى ، مفيد ( _ به نقل از عياض _ ) كفاية الأثر بإسناده عن الحسين عليه السلام :قالَت لي اُمّي فاطِمَةُ عليهاالسلام : لَمّا وَلَدتُكَ دَخَلَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَناوَلتُكَ إيّاهُ في خِرقَةٍ صَفراءَ ، فَرَمى بِها وأخَذَ خِرقَةً بَيضاءَ لَفَّكَ فيها ، وأذَّنَ في اُذُنِكَ الأَيمَنِ وأقامَ في اُذُنِكَ الأَيسَرِ .

ثُمَّ قالَ : يا فاطِمَةُ ، خُذيهِ فَإِنَّهُ أبُو الأَئِمَّةِ ، تِسعَةٌ مِن وُلدِهِ أئِمَّةٌ أبرارٌ وَالتّاسِعُ مَهدِيُّهُم . (2)3819.تاريخ بغداد عن عبد اللّه بن عبّاس ( _ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : {Q} «قُلْ بِفَضْلِ ) كفاية الأثر بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا حُسَينُ ، أنتَ الإِمامُ وأخُو الإِمامِ وَابنُ الإِمامِ ، تِسعَةٌ مِن وُلدِكَ اُمَناءُ مَعصومونَ ، وَالتّاسِعُ مَهدِيُّهُم ، فَطوبى لِمَن أحَبَّهُم ، وَالوَيلُ لِمَن أبغَضَهُم . (3) .


1- .كفاية الأثر : ص 176 عن عبد اللّه بن إبراهيم عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 344 ح 210 .
2- .كفاية الأثر : ص 197 عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 36 ص 352 ح 222 .
3- .كفاية الأثر : ص 299 عن زيد بن علي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 361 ح 231 .

ص: 251

3818.الأمالي للمفيد عن عياض :كفاية الأثر_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در بشارت هايى كه به من داد ، مى فرمود : «اى حسين ! تو سَرور ، فرزندِ سَرور و پدر سَرورانى . نُه تن از فرزندانت ، امامان امين اند . نهمينِ آنان ، قائِم آنان است . تو امام ، پسر امام و پدرِ امامانى . نُه تن از پشتِ تو ، امامان و نيكان هستند و نهمين ، مهدىِ آنان است كه زمين را از انصاف و عدل ، آكَنده مى سازد و در آخرِ زمان ، قيام مى كند ، همان گونه كه من در اوّلِ زمان ، قيام كردم» .3817.التدوين ( _ به نقل از احمد بن عبد الوهّاب بن نجدة ، از اسات ) كفاية الأثر_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: مادرم فاطمه عليهاالسلام به من فرمود : «چون تو را به دنيا آوردم ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر من وارد شد و من ، تو را در پارچه اى زرد به ايشان دادم . پارچه را كنار انداخت و پارچه اى سفيد گرفت و تو را در آن پيچيد و در گوش راستت ، اذان و در گوش چپت ، اِقامه گفت .

سپس فرمود : «اى فاطمه ! او را بگير كه پدرِ امامان است . نُه تن از فرزندانش ، امامانى نيك اند و نُهمين آنان ، مهدىِ آنهاست» .3816.امام صادق عليه السلام ( _ به نقل از سلمان _ ) كفاية الأثر_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى حسين ! تو امام ، برادرِ امام و پسرِ امام هستى . نُه تن از فرزندانت ، امين و معصوم اند و نهمينِ آنان ، مهدىِ آنهاست . خوشا به حال كسى كه آنان را دوست بدارد! و بدا به حال كسى كه آنان را دشمن بدارد!» . .

ص: 252

5 / 9قائِمُ هذِهِ الاُمَّةِ3815.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از سلمان _ ) كمال الدين عن عبد اللّه بن شريك عن رجل من همدان :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام يَقولُ : قائِمُ هذِهِ الاُمَّةِ هُوَ التّاسِعُ مِن وُلدي ، وهُوَ صاحِبُ الغَيبَةِ ، وهُوَ الَّذي يُقَسَّمُ ميراثُهُ وهُوَ حَيٌّ . (1)3814.المصنَّف ، ابن ابى شيبه ( _ به نقل از سلمان _ ) كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :فِي التّاسِعِ مِن وُلدي سُنَّةٌ مِن يوسُفَ ، وسُنَّةٌ مِن موسَى بنِ عِمرانَ عليهماالسلام ، وهُوَ قائِمُنا أهلَ البَيتِ ، يُصلِحُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى أمرَهُ في لَيلَةٍ واحِدَةٍ . (2)3813.تاريخ اليعقوبى ( _ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ ) كمال الدين عن عبد اللّه بن عمر :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ : لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّينا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ عز و جلذلِكَ اليَومَ حَتّى يَخرُجَ رَجُلٌ مِن وُلدي ، فَيَملَأَها عَدلاً وقِسطا كَما مُلِئَت جَورا وظُلما ، كَذلِكَ سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ . (3)3815.الأمالي للطوسي عن سلمان :إثبات الهداة عن ثابت بن دينار عن أبي جعفر [الباقر] عليه السلام :إنَّ الحُسَينَ عليه السلام قالَ : يُظهِرُ اللّهُ قائِمَنا فَيَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ .

فَقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَن قائِمُكُم ؟

قالَ : السّابِعُ مِن وُلدِ ابني مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وهُوَ الحُجَّةُ ابنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسَى بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ابني ، وهُوَ الَّذي يَغيبُ مُدَّةً طَويلَةً ثُمَّ يَظهَرُ ويَملَأُ الأَرضَ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما . (4) .


1- .كمال الدين : ص 317 ح 2 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 129 ، إعلام الورى : ج 2 ص 230 عن جعيد الهمداني ، بحار الأنوار : ج 51 ص 133 ح 3 .
2- .كمال الدين : ص 317 ح 1 ، إعلام الورى : ج 2 ص 230 كلاهما عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق عن آبائه: ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 129 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 312 ، العُدد القويّة : ص 71 ح 112 وليس فيه ذيله من «يصلح» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 133 ح 2 .
3- .كمال الدين : ص 318 ح 4 ، إعلام الورى : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 133 ح 5 .
4- .إثبات الهداة : ج 3 ص 569 ح 681 .

ص: 253

5 / 9قائم اين امّت

3656.الإمام عليّ عليه السلام :كمال الدين_ به نقل از عبد اللّه بن شَريك ، از مردى از قبيله هَمْدان _: شنيدم كه حسين بن على عليه السلام مى فرمايد : «قائم اين امّت ، نهمين نفر از نسل من است . او غايب مى شود و با آن كه زنده است ، ميراثش قسمت مى شود» .3655.الإمام عليّ عليه السلام :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: در نهمين فرزند از نسل من ، سنّتى از يوسف عليه السلام و سنّتى از موسى بن عمران عليه السلام است و او ، قائم ما اهل بيت است . خداى _ تبارك و تعالى _ ، كار او در يك شب ، به سامان مى كند» .3654.الإمام عليّ عليه السلام :كمال الدين_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _: شنيدم كه حسين بن على عليه السلام مى فرمايد : «اگر از دنيا جز يك روز نمانَد ، خدا آن روز را چندان طولانى مى كند تا مردى از نسل من ، قيام كند و دنيا را از انصاف و داد ، پُر كند ، همان گونه كه از بيداد و ستم ، پُر شده است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه اين چنين مى فرمود» .3653.امام على عليه السلام :إثبات الهداة_ به نقل از ثابت بن دينار ، از امام باقر عليه السلام _: حسين عليه السلام فرمود : «خداوند ، قائم ما را آشكار مى سازد تا از ستمكاران ، انتقام بگيرد» .

به ايشان گفته شد : اى فرزند پيامبر خدا! قائمِ شما كيست ؟

فرمود : «هفتمين فرزند از نسل پسرم ، محمّد بن على . اوست حجّت، پسر حسن ، پسر على ، پسر محمّد ، پسر على ، پسر موسى ، پسر جعفر ، پسر محمّد ، پسر على، پسرم . او روزگارى دراز ، غايب مى شود . سپس ظاهر مى شود و زمين را از انصاف و داد ، پُر مى كند ، همان گونه كه از بيداد و ستم ، پُر شده است» . .

ص: 254

3652.امام على عليه السلام :كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :دَخَلتُ أنَا وأخي عَلى جدّي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَجلَسَني عَلى فَخِذِهِ ، وأجلَسَ أخي الحَسَنَ عَلى فَخِذِهِ الاُخرى ، ثُمَّ قَبَّلَنا وقالَ : بِأَبي أنتُما مِن إمامَينِ صالِحَينِ ، اختارَكُمَا اللّهُ مِنّي ومِن أبيكُما واُمِّكُما ، وَاختارَ مِن صُلبِكَ يا حُسَينُ تِسعَةَ أئِمَّةٍ ، تاسِعُهُم قائِمُهُم ، وكُلُّهُم فِي الفَضلِ وَالمَنزِلَةِ عِندَ اللّهِ تَعالى سَواءٌ . (1)3651.امام على عليه السلام :كفاية الأثر عن يحيى بن جعدة بن هبيرة عن الحسين بن عليّ صلوات اللّه عليهما_ في جَوابِ رَجُلٍ سَأَلَهُ عَنِ الأَئِمَّةِ _: عَدَدُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ ، تِسعَةٌ مِن وُلدي آخِرُهُمُ القائِمُ ، ولَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أبشِروا ثُمَّ أبشِروا _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ إنَّما مَثَلُ أهلِ بَيتي كَمَثَلِ حَديقَةٍ اُطعِمَ مِنها فَوجٌ عاما ، ثُمَّ اُطعِمَ مِنها فَوجٌ عاما ، في آخِرِها فَوجٌ يَكونُ أعرَضَها بَحرا ، وأعمَقَها طولاً وفَرعا ، وأحسَنَها جَنىً . (2)3650.امام على عليه السلام :كمال الدين عن ثابت بن دينار عن سيّد العابدين عليّ بن الحسين عن سيّد الشهداء الحسين بن عليّ عن سيّد الأوصياء أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم أنتَ _ يا عَلِيُّ _ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ الَّذي يَفتَحُ اللّهُ عز و جل عَلى يَدَيهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها . (3) .


1- .كمال الدين : ص 269 ح 12 ، دلائل الإمامة : ص 447 ح 423 ، إعلام الورى : ج 2 ص 191 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 301 كلّها عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام .
2- .كفاية الأثر : ص 231 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 384 ح 4 .
3- .كمال الدين : ص 282 ح 35 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 65 ح 34 ، الأمالي للصدوق : ص 172 ح 175 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 226 ح 1 .

ص: 255

3649.امام على عليه السلام :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: من و برادرم خدمت جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم. ايشان، مرا بر يك زانوى خود و حسن را بر ديگر زانوى خود نشاند . سپس ، ما را بوسيد و فرمود : «پدرم فداى شما دو امام نيكو گردد! خداوند ، شما دو تن را از من و پدر و مادرتان، برگزيده است و از پشتِ تو _ اى حسين _ ، نُه امام برگزيده كه نهمينِ آنها، قائم ايشان است و همگى در فضيلت و منزلت ، نزد پروردگار متعال ، يكسان اند» .3648.امام على عليه السلام :كفاية الأثر_ به نقل از يحيى بن جَعدة بن هُبَيره ، از امام حسين عليه السلام ، در پاسخ مردى كه از ايشان، در باره امامان پرسيد _: آنان، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل اند . نُه تن از نسل من هستند كه آخرينِ آنان ، قائم است . شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سه بار فرمود : «بشارت دهيد ، بشارت دهيد!».

[و افزود :] «حكايت اهل بيت من ، حكايت باغى است كه يك سالْ از آن به گروهى و سال بعد، به گروهى ديگر ، ميوه داده مى شود و در آخرِ آن باغ ، [نيز ]عدّه اى هستند . آن جا نهرى گسترده تر است و باغ، طول وعرضى پهناورتر وميوه هايى در دسترس تر دارد» .3650.عنه عليه السلام :كمال الدين _ به نقل از ثابت بن دينار ، از امام زين العابدين، از امام حسين ، از امام على عليهم السلام_ به نقل از ثابت بن دينار ، از امام زين العابدين، از امام حسين ، از امام على عليهم السلام _كمال الدين _ به نقل از ثابت بن دينار ، از امام زين العابدين، از امام حسين ، از امام على عليهم السلام _ : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امامان پس از من ، دوازده تن هستند كه نخستينِ آنها _ اى على _ تو هستى و آخرينِ ايشان ، قائم است كه خدا، خاور و باخترِ زمين را به دست او فتح مى كند» . .

ص: 256

5 / 10صِفَةُ المَهدِيِّ عليه السلام3647.امام على عليه السلام :الغيبة للنعماني بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :جاءَ رَجُلٌ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! نَبِّئنا بِمَهدِيِّكُم هذا .

فَقالَ : إذا دَرَجَ (1) الدّارِجونَ ، وقَلَّ المُؤمِنونَ ، وذَهَبَ المُجلِبونَ ، فَهُناكَ هُناكَ .

فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟

فَقالَ : مِن بَني هاشِمٍ ، مِن ذِروَةِ (2) طَودِ (3) العَرَبِ ، وبَحرِ مَغيضِها (4) إذا وَرَدَت ، ومَخفَرِ (5) أهلِها إذا اُتِيَت ، ومَعدِنِ صَفوَتِها إذَا اكتَدَرَت ، لا يَجبُنُ إذَا المَنايا هَكَعَت (6) ، ولا يَخورُ إذَا المَنونُ اكتَنَعَت (7) ، ولا يَنكُلُ (8) إذَا الكُماةُ (9) اصطَرَعَت ، مُشَمِّرٌ مُغلَولِبٌ ، ظَفِرٌ (10) ، ضِرغامَةٌ ، حَصِدٌ ، مُخَدِّشٌ ، ذَكَرٌ ، سَيفٌ مِن سُيوفِ اللّهِ ، رَأسٌ ، قُثَمُ (11) ، نُشوءُ رَأسِهِ في باذِخِ السُّؤدَدِ (12) ، وعارِزُ (13) مَجدِهِ في أكرَمِ المَحتِدِ (14) ، فَلا يَصرِفَنَّكَ عَن بَيعَتِهِ صارِفٌ عارِضٌ يَنوصُ إلَى الفِتنَةِ كُلَّ مَناصٍ ، إن قالَ فَشَرُّ قائِلٍ ، وإن سَكَتَ فَذو دَعايِرَ (15) .

ثُمَّ رَجَعَ إلى صِفَةِ المَهدِيِّ عليه السلام فَقالَ : أوسَعُكُم كَهفا ، وأكثَرُكُم عِلما ، وأوصَلُكُم رَحِما ، اللّهُمَّ فَاجعَل بَعثَهُ خُروجا مِنَ الغُمَّةِ ، وَاجمَع بِهِ شَملَ الاُمَّةِ ، فَإِن خارَ اللّهُ لَكَ فَاعزِم ولا تَنثَنِ عَنهُ إن وُفِّقتَ لَهُ ، ولا تَجوزَنَّ عَنهُ إن هُديتَ إلَيهِ ، هاه _ وأومَأَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ _ شَوقا إلى رُؤيَتِهِ . (16) .


1- .دَرَجَ : أي مات (النهاية : ج 2 ص 111 «درج») .
2- .ذِروةُ كلِّ شيء : أعلاه (النهاية : ج 2 ص 159 «ذرا») .
3- .الطَّود : الجبل ، أو عظيمُهُ ، المتطاول في السماء (تاج العروس : ج 5 ص 81 «طود») .
4- .المغيض ، الموضع الذي يدخل فيه الماء فيغيب .
5- .خَفَرت الرجلَ : أجرته وحفظته . وخفرته : إذا كنت له خفيرا ؛ أي حاميا وكفيلاً (النهاية : ج 2 ص 52 «خفر») .
6- .هَكَعَ الرجلُ بالقوم : نزل بهم (تاج العروس : ج 11 ص 545 «هكع») .
7- .اكتَنَعَ : دنا (النهاية : ج 4 ص 204 «كنع») .
8- .نَكَلَ عن العدوّ : جبن (الصحاح : ج 5 ص 1835 «نكل») .
9- .الكميّ : الشجاع ، والجمع : الكُماة (الصحاح : ج 6 ص 2477 «كمى») .
10- .الظّفر : الفوز ، وقد ظفر بعدوّه فهو ظفر (الصحاح : ج 2 ص 730 «ظفر») .
11- .قثم : الجامع الكامل ، وقيل : الجموع للخير (النهاية : ج 4 ص 16 «قثم») .
12- .السؤدَدُ : الشرف (لسان العرب : ج 3 ص 228 «سود») .
13- .العَرْزُ : اشتداد الشيء وغلظه (لسان العرب : ج 5 ص 373 «عرز») .
14- .المَحتِدُ : الأصلُ والطَّبعُ (لسان العرب : ج 3 ص 139 «حقد») .
15- .الدَّعارَةُ : الفساد والشرّ (النهاية : ج 2 ص 119 «دعر») .
16- .الغيبة للنعماني : ص 212 ح 1 عن سليمان بن بلال عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، بحار الأنوار : ج 51 ص 115 ح 14 وفيه «نشق» بدل «نشوء» .

ص: 257

5 / 10توصيف مهدى عليه السلام

3644.كنز العُمّال ( _ به نقل از ابو مسعر _ ) الغيبة ، نعمانى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤمنان! از [وقت ظهور ]مهدى تان به ما خبر ده .

فرمود : «چون روندگان [از دنيا] بروند و مؤمنان ، اندك شوند و آشوبگران ، نابود شوند ، همان وقت است ؛ همان وقت!» .

گفت : اى امير مؤمنان ! اين مرد از كدام قوم است ؟

فرمود : «از بنى هاشم ، از والاترين طايفه عرب و از دريايى كه آب هاى خروشان، از همه سو به آن مى ريزند و پناهگاهى است كه پناهجويان ، به آن، پناه مى برند و معدن زلال ميان ناصافى هاست. به گاهِ شبيخون مرگ ، نمى هراسد و به گاه نزديك شدن آن ، سست نمى شود و از دست و پنجه نرم كردن با هماوردانِ شجاع ، سرْ باز نمى زند .

دامن همّت به كمر زده و پُرتوان و پيروز و به سان شير نر ، درو كننده و زخم زننده است . شمشيرى از شمشيرهاى خدا ، سالار ، كامل و پرورده جلال و مجد است و ريشه سِتَبرش در خاندان كَرَم . پس تو را از بيعتش منصرف نكند كسى كه هر گاه فرصت يابد ، به سوى فتنه مى شتابد و هر گاه سخن گويد ، بدترين سخنران است و هر گاه خاموش بنشيند ، فسادها و شرارت ها [در نهان ]دارد» .

سپس به توصيف مهدى عليه السلام باز گشت و فرمود : «درگاه پناه او ، از همه شما گشاده تر ، علمش از همه شما افزون تر و از همه شما به خويشان ، پيوسته تر است . خدايا ! برانگيخته شدن او را مايه به در آمدن از اندوه و گِرد آمدن اين امّتِ متفرّق ، قرار ده .

پس اگر خدا برايت [درك حضور را] برگزيد و توفيق خدمتش را يافتى ، مصمّم بمان و از او، روى مگردان و هر گاه به او ره نمون شدى ، از او در مگذر . آه كه اين دل ، چه قدر مشتاق اوست!» و در اين حال، به سينه اش اشاره كرد. .

ص: 258

5 / 11المَهدِيُّ عليه السلام مِن وُلدِ فاطِمَةَ عليها السلام3645.الإمام عليّ عليه السلام :دلائل الإمامة بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ لِفاطِمَةَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيها _ : المَهدِيُّ مِن وُلدِكِ . (1)5 / 12فَضلُ الصّابِرِ في عَصرِ الغَيبَةِ3642.امام على عليه السلام :كمال الدين عن عبد الرحمن بن سليط عن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :مِنَّا اثنا عَشَرَ مَهدِيّا ؛ أوَّلُهُم أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وآخِرُهُمُ التّاسِعُ مِن وُلدي وهُوَ الإِمامُ القائِمُ بِالحَقِّ ، يُحيِي اللّهُ بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها ، ويُظهِرُ بِهِ دينَ الحَقِّ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ ، لَهُ غَيبَةٌ يَرتَدُّ فيها أقوامٌ ويَثبُتُ فيها عَلَى الدّينِ آخَرونَ ، فَيُؤذَونَ ويُقالُ لَهُم : «مَتَى هَ_ذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَ_دِقِينَ» (2) ، أما إنَّ الصّابِرَ في غَيبَتِهِ عَلَى الأَذى وَالتَّكذيبِ بِمَنزِلَةِ المُجاهِدِ بِالسَّيفِ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3) .


1- .دلائل الإمامة : ص 444 ح 417 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 258 كلاهما عن الزهري عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 78 ح 37 ؛ ذخائر العقبى : ص 236 وراجع: تاريخ دمشق: ج 19 ص 475 ح 4552.
2- .يس : 48 وسبأ : 29 .
3- .كمال الدين : ص 317 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 68 ح 36 ، إعلام الورى : ج 2 ص 194 ، العُدد القويّة : ص 71 ح 114 وفيه صدره إلى «بالحقّ» ، كفاية الأثر : ص 232 عن عبد الرحمن بن سابط ، بحار الأنوار : ج 51 ص 133 ح 4 .

ص: 259

5 / 11مهدى عليه السلام از نسل فاطمه عليها السلام است

3639.امام على عليه السلام :دلائل الإمامة_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه _ كه درودهاى خدا بر او باد _ فرمود : «مهدى ، از نسل توست» .

5 / 12ارزش شكيبايان در روزگار غيبت

3642.عنه عليه السلام :كمال الدين_ به نقل از عبد الرحمان بن سَليط ، از امام حسين عليه السلام _: دوازده هدايت يافته، از ما هستند. نخستينِ آنان ، امير مؤمنان ، على بن ابى طالب است و آخرينشان ، نُهمين فرزند از نسل من است كه حق را بر پا مى دارد . خدا ، زمين را پس از مرگ ، به وسيله او زنده مى كند و دين حق را به وسيله او بر همه دين ها غلبه مى دهد ، هر چند مشركان را ناخوش آيد . او را غيبتى است كه در آن ، گروه هايى مرتد مى شوند و برخى ديگر ، در دين ، ثابت قدم مى مانند و آزار مى بينند و به آنان گفته مى شود : «اين وعده ، كِى محقّق مى شود ، اگر راست مى گوييد؟» . بدانيد كه شكيبا در برابر آزار و انكار ديگران در غيبت او ، به منزله جهاد كننده با شمشير در پيشاپيشِ پيامبر خداست . .

ص: 260

5 / 13مِن عَلائِمِ ظُهورِ المَهدِيِّ عليه السلام3639.الإمام عليّ عليه السلام :الغيبة للنعماني عن عميرة بنت نفيل :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ : لا يَكونُ الأَمرُ الَّذي تَنتَظِرونَهُ حَتّى يَبرَأَ بَعضُكُم مِن بَعضٍ ، ويَتفِلَ بَعضُكُم في وُجوهِ بَعضٍ ، ويَشهَدَ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ بِالكُفرِ ، ويَلعَنَ بَعضُكُم بَعضا .

فَقُلتُ لَهُ : ما في ذلِكَ الزَّمانِ مِن خَيرٍ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : الخَيرُ كُلُّهُ في ذلِكَ الزَّمانِ ، يَقومُ قائِمُنا ويَدفَعُ ذلِكَ كُلَّهُ . (1)5 / 14أنصارُ المَهدِيِّ عليه السلام3636.امام على عليه السلام ( _ با اشاره به قرآن _ ) كمال الدين بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهم السلام :التّاسِعُ مِن وُلدِكَ يا حُسَينُ هُوَ القائِمُ بِالحَقِّ ، المُظهِرُ لِلدّينِ ، وَالباسِطُ لِلعَدلِ .

قالَ الحُسَينُ عليه السلام : فَقُلتُ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! وإنَّ ذلِكَ لَكائِنٌ ؟

فَقالَ عليه السلام : إي وَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالنُّبُوَّةِ ، وَاصطَفاهُ عَلى جَميعِ البَرِيَّةِ ، ولكِن بَعدَ غَيبَةٍ وحَيرَةٍ ، فَلا يَثبُتُ فيها عَلى دينِهِ إلَا المُخلِصونَ المُباشِرونَ لِروحِ اليَقينِ ، الَّذينَ أخَذَ اللّهُ عز و جلميثاقَهُم بِوِلايَتِنا ، وكَتَبَ في قُلوبِهِمُ الإِيمانَ وأيَّدَهُم بِروحٍ مِنهُ . (2) .


1- .الغيبة للنعماني : ص 205 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 211 ح 58 ، وفي الغيبة للطوسي : ص 438 ح 429 والخرائج والجرائح : ج 3 ص 1153 ح 59 عن الإمام الحسن عليه السلام .
2- .كمال الدين : ص 304 ح 16 ، إعلام الورى : ج 2 ص 229 كلاهما عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه: ، كشف الغمّة : ج 3 ص 311 عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، بحار الأنوار : ج 51 ص 110 ح 2 .

ص: 261

5 / 13از نشانه هاى ظهور مهدى عليه السلام

3633.امام على عليه السلام :الغيبة ، نعمانى_ به نقل از عُمَيره دختر نُفَيل _: شنيدم كه حسين بن على عليه السلام مى فرمايد : «امرى كه انتظار آن را مى كشيد ، واقع نمى شود تا زمانى كه برخى از شما از برخى ديگر ، بيزارى بجويند و به صورت يكديگر ، آبِ دهان بيندازند و همديگر را كافر بشمارند و يكديگر را لعنت كنند» .

به ايشان گفتم : پس در آن روزگار ، خيرى نيست .

فرمود : «همه خير ، در آن روزگار است . قائمِ ما قيام مى كند و همه اين نابه سامانى ها را سامان مى دهد» .

5 / 14ياوران مهدى عليه السلام

3636.عنه عليه السلام :كمال الدين_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى حسين ! نهمين فرزند از نسل تو ، همان قائم به حق است ؛ غلبه دهنده دين و گستراننده عدالت» .

به ايشان گفتم : اى امير مؤمنان ! آيا اين ، شدنى است ؟

فرمود : «سوگند به كسى كه محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت بر انگيخت و او را بر همه مردمان برگزيد ، آرى؛ امّا پس از غيبتى و حيرتى كه جز مخلصانِ پيوسته به روح يقين ، بر دين او ثابت قدم نمى مانند ؛ كسانى كه خداوند ، ولايت ما را از ايشان، پيمان گرفته و ايمان را در دل هايشان، استوار كرده و با روحى از خود ، تأييدشان نموده است» . .

ص: 262

5 / 15مُدَّةُ مُلكِهِ3633.عنه عليه السلام :عقد الدرر عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :يَملِكُ المَهدِيُّ عليه السلام تِسعَ عَشرَةَ سَنَةً وأشهُرا . (1)5 / 16سِرُّ اختِلافِ عَمَلِ الإِمامَينِ3630.امام على عليه السلام :كتاب من لا يحضره الفقيه عن سالم عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :أوصى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ عليه السلام وَحدَهُ ، وأوصى عَلِيٌّ عليه السلام إلَى الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام جَميعا ، وكانَ الحَسَنُ عليه السلام إمامَهُ ، فَدَخَلَ رَجُلٌ يَومَ عَرَفَةَ عَلَى الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَتَغَدّى وَالحُسَينُ عليه السلام صائِمٌ ، ثُمَّ جاءَ بَعدَما قُبِضَ الحَسَنُ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام يَومَ عَرَفَةَ وهُوَ يَتَغَدّى وعَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام صائِمٌ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : إنّي دَخَلتُ عَلَى الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَتَغَدّى وأنتَ صائِمٌ ، ثُمَّ دَخَلتُ عَلَيكَ وأنتَ مُفطِرٌ ؟!

فَقالَ : إنَّ الحَسَنَ عليه السلام كانَ إماما فَأَفطَرَ لِئَلّا يُتَّخَذَ صَومُهُ سُنَّةً ولِيَتَأَسّى (2) بِهِ النّاسُ ، فَلَمّا أن قُبِضَ كُنتُ أنَا الإِمامَ ؛ فَأَرَدتُ ألّا يُتَّخَذَ صَومي سُنَّةً فَيَتَأَسَّى النّاسُ بي . (3) .


1- .عقد الدرر : ص 239 .
2- .الاُسوة والمؤاساة : القدوة (النهاية : ج 1 ص 50 «أسا») .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 87 ح 1810 ، علل الشرائع : ص 386 ح 1 ، الإقبال : ج 2 ص 59 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 123 ح 3 .

ص: 263

5 / 15مدّت فرمان روايى مهدى عليه السلام

3628.امام على عليه السلام :عقدالدُّرَر_ از امام حسين عليه السلام _: مهدى ، نوزده سال و چند ماه، فرمان روايى مى كند .

5 / 16راز گوناگونى رفتار دو امام

3629.عنه عليه السلام :كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از سالم ، از امام صادق عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام به تنهايى وصيّت كرد و على عليه السلام به حسن عليه السلام و حسين عليه السلام هر دو ، وصيّت كرد و حسن عليه السلام ، پيشواى حسين عليه السلام بود .

مردى روز عرفه بر حسن عليه السلام وارد شد، در حالى كه ايشان، غذا مى خورد و حسين عليه السلام روزه بود . بعد از درگذشت حسن عليه السلام ، روز عرفه بر حسين عليه السلام وارد شد، در حالى كه ايشان غذا مى خورد و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام روزه داشت . آن مرد به حسين عليه السلام گفت : بر حسن عليه السلام وارد شدم، در حالى كه غذا مى خورد و تو روزه بودى و سپس ، بر تو وارد شده ام و روزه نيستى ؟!

حسين عليه السلام فرمود : «حسن عليه السلام [آن زمان]، امام بود و روزه نگرفت تا روزه عرفه ، سنّت نشود و مردم [به عنوان يك عمل واجب] بِدان تأسّى نكنند، و چون در گذشت ، من امام هستم و خواستم كه روزه من ، سنّت نگردد و مردم، بدان تأسّى نكنند» . .

ص: 264

3628.الإمام عليّ عليه السلام :مستدرك الوسائل عن مسروق :دَخَلتُ يَومَ عَرَفَةَ عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام وأقداحُ السَّويقِ بَينَ يَدَيهِ وبَينَ يَدَي أصحابِهِ ، وَالمَصاحِفُ في حُجورِهِم وهُم يَنتَظِرونَ الإِفطارَ ، فَسَأَلتُهُ عَن مَسأَلَةٍ فَأَجابَني ، فَخَرَجتُ فَدَخَلتُ عَلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، وَالنّاسُ يَدخُلونَ إلى مَوائِدَ مَوضوعَةٍ عَلَيها طَعامٌ عَتيدٌ (1) ، فَيَأكُلونَ ويَحمِلونَ ، فَرَآني وقَد تَغَيَّرتُ .

فَقالَ : يا مَسروقُ لِمَ لا تَأكُلُ ؟

فَقُلتُ : يا سَيِّدي! أنَا صائِمٌ ، وأنَا أذكُرُ شَيئا .

فَقالَ : اُذكُر ما بَدا لَكَ .

فَقُلتُ : أعوذُ بِاللّهِ أن تَكونوا مُختَلِفينَ ، دَخَلتُ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام فَرَأَيتُهُ يَنتَظِرُ الإِفطارَ ، ودَخَلتُ عَلَيكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الصِّفَةِ وَالحالِ !

فَضَمَّني إلى صَدرِهِ وقالَ : يَابنَ الأَشرَسِ ، أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ تَعالى نَدَبَنا لِسِياسَةِ الاُمَّةِ ، ولَوِ اجتَمَعنا عَلى شَيءٍ ما وَسِعَكُم غَيرُهُ ؟ إنّي أفطَرتُ لِمُفطِرِكُم ، وصامَ أخي لِصُوّامِكُم . (2)3627.امام باقر عليه السلام :كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ عَن يَعقوبَ بنِ شُعَيبٍ قالَ : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن صَومِ يَومِ عَرَفَةَ ، قالَ : إن شِئتَ صُمتَ وإن شِئتَ لَم تَصُم .

وذَكَرَ أنَّ رَجُلاً أتَى الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام فَوَجَدَ أحَدَهُما صائِما وَالآخَرَ مُفطِرا ، فَسَأَلَهُما فَقالا : إن صُمتَ فَحَسَنٌ ، وإن لَم تَصُم فَجائِزٌ . (3) .


1- .العتيد : الشيء الحاضر المهيّأ (الصحاح : ج 2 ص 505 «عتد») .
2- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 528 ح 8820 نقلاً عن كتاب التعازي .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 87 ح 1809 ؛ المصنّف لعبد الرزّاق : ج 4 ص 285 ح 7830 عن ابن عيينة نحوه .

ص: 265

3626.امام على عليه السلام :مستدرك الوسائل_ به نقل از مسروق _: روز عرفه بر حسين بن على عليه السلام در آمدم ، در حالى كه كاسه هاى سَويقى ، (1) جلوى ايشان و يارانش قرار داشت و قرآن هايى هم دردامن هايشان بود و منتظر رسيدن وقت افطار بودند . از او مسئله اى پرسيدم . پاسخ مرا داد. بيرون آمدم و بر حسن بن على عليه السلام در آمدم ، در حالى كه مردم بر سفره هايى كه غذاهاى آماده بر آن نهاده بودند ، در مى آمدند و مى خوردند و مى بُردند . ايشان، ديد كه حالم دگرگون است . فرمود : «اى مسروق! چرا نمى خورى ؟» .

گفتم : اى سَرور من ! روزه دارم و چيزى مى خواهم بگويم .

فرمود : «هر چه مى خواهى، بگو» .

گفتم : پناه مى بريم به خدا از اين كه شما (حسن عليه السلام و حسين عليه السلام ) با هم اختلاف داشته باشيد . بر حسين عليه السلام در آمدم و ديدم كه منتظر افطار است و بر شما در آمدم و در چنين وضعيتى هستى !

امام عليه السلام مرا به سينه اش فشرد و فرمود : «اى پسر اَشرَس ! آيا نمى دانى كه خداى متعال ، ما را به تربيت كردن امّت ، فرا خوانده است و اگر همه بر يك كار، گِرد آييم ، شما نمى توانيد كار ديگرى را انجام دهيد؟ من روزه نگرفتم ، براى كسانى كه روزه نيستند و برادرم روزه گرفت ، براى روزه داران .3619.عنه عليه السلام ( _ في قَضِيَّةِ الشّورى _ ) كتاب من لا يحضره الفقيه:از يعقوب بن شعيب روايت شده كه گفت: از امام صادق عليه السلام در باره روزه روز عرفه پرسيدم . فرمود : «اگر مى خواهى ، روزه بگير و اگر مى خواهى ، روزه نگير» .

سپس فرمود : «مردى نزد حسن عليه السلام و حسين عليه السلام آمد و يكى را روزه دار يافت و ديگرى را نه . علّتش را از آن دو پرسيد . فرمودند : «اگر روزه بگيرى ، خوب است و اگر نگيرى ، جايز است» . .


1- .سَويق: غذايى كه از آرد جو و گندم، تهيّه مى شود .

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

الفَصلُ السّادِسُ : شيعة أهل البيت عليهم السلام6 / 1فَضلُ شيعَةِ أهلِ البَيتِ3615.امام على عليه السلام :المحاسن عن زيد بن أرقم عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :ما مِن شيعَتِنا إلّا صِدّيقٌ شَهيدٌ .

قالَ : قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ! أنّى يَكونُ ذلِكَ وعامَّتُهُم يَموتونَ عَلى فِراشِهِم ؟

فَقالَ : أما تَتلو كِتابَ اللّهِ فِي الحَديدِ : «وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَ_ئكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ» (1) ؟

قالَ : فَقُلتُ : فَكَأَنّي لَم أقرَأ هذِهِ الآيَةَ مِن كِتابِ اللّهِ تَعالى قَطُّ !

قالَ : لَو كانَ الشُّهَداءُ لَيسَ إلّا كَما تَقولُ لَكانَ الشُّهَداءُ قَليلاً . (2)3607.امام على عليه السلام :تفسير فرات عن أبي الجارية والأصبغ بن نباتة :لَمّا كانَ مَروانُ عَلَى المَدينَةِ ، خَطَبَ النّاسَ فَوَقَعَ في أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . . . فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام مُغضَبا حَتّى دَخَلَ عَلى مَروانَ ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ الزَّرقاءِ ! (3) ويَابنَ آكِلَةِ القُمَّلِ ! أنتَ الواقِعُ في عَلِيٍّ ؟!. . .

ألا اُخبِرُكَ بِما فيكَ وفي أصحابِكَ وفي عَلِيٍّ عليه السلام ؟ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يَقولُ : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّ__لِحَ_تِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَ_نُ وُدًّا » (4) فَذلِكَ لِعَلِيٍّ وشيعَتِهِ «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَ_هُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ» (5) ، فَبَشَّرَ بِذلِكَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (6) .


1- .الحديد : 19 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 265 ح 512 ، مشكاة الأنوار : ص 168 ح 435 ، الدعوات : ص 242 ح 681 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 439 ح 1298 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 173 ح 6 .
3- .الزرقاء بنت موهب جدّة مروان بن الحكم لأبيه وكانت من ذوات الرايات الّتي يُستدل بها على بيوت البغاء (الكامل في التاريخ: ج 2 ص 648).
4- .مريم : 96 .
5- .مريم : 97 .
6- .تفسير فرات : ص 253 ح 345 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 211 ح 7 .

ص: 269

فصل ششم : پيروان اهل بيت عليهم السلام

6 / 1فضايل پيروان اهل بيت عليهم السلام

3606.الإمام عليّ عليه السلام :المحاسن_ به نقل از زيد بن اَرقَم _: حسين بن على عليه السلام فرمود : «هيچ يك از پيروان ما نيست كه صدّيق (مؤمن راستين) و شهيد نباشد» .

گفتم : فدايت شوم ! چگونه چنين مى شود ، در حالى كه توده آنها در بسترهايشان مى ميرند ؟

فرمود : «آيا در كتاب خدا، در سوره حديد نخوانده اى : «و كسانى كه به خدا و فرستادگانش ايمان آوردند ، آنان ، نزد پروردگارشان، صدّيقان و شهيدان هستند» » ؟

گفتم : گويى تا كنون اين آيه از كتاب خدا را هرگز نخوانده ام !

فرمود : «اگر شهيدان ، فقط كسانى بودند كه تو مى گويى (كسانى كه در جنگ شهيد مى شوند) ، تعداد شهيدان ، اندك بود» .3605.امام على عليه السلام :تفسير فرات_ به نقل از ابو جاريه و اَصبغ بن نُباته _: هنگامى كه مروان ، امير مدينه بود ، براى مردم، سخن گفت و به امير مؤمنان عليه السلام ، ناسزا گفت ... . حسين عليه السلام [ چون خبردار شد]، خشمگينانه برخاست و بر مروان در آمد و به او فرمود : «اى پسر زنِ كبودْچشم! (1) و پسر زن شپش خوار ! تو به على ناسزا مى گويى ؟! ... .

آيا از آنچه در باره تو و يارانت ، و نيز آنچه [از قرآن] در باره على عليه السلام است ، باخبرت نكنم ؟ خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «كسانى كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند ، به زودى [خداوند] رحمان ، براى آنها [در دل ديگران ]محبّتى مى نهد» . اين ، براى على عليه السلام و پيروان اوست . «ما آن را بر زبان تو آسان كرديم تا تنها پرهيزگاران را بدان بشارت دهى» . پيامبر صلى الله عليه و آله ، بشارتِ آن را به على بن ابى طالب عليه السلام داد» . .


1- .زرقا دخترموهب، مادربزرگ پدرى مروان و از زنانِ صاحب پرچم بود كه علامت خانه هاى زنان بدكاره بود.

ص: 270

3604.امام على عليه السلام :الاُصول الستّة عشر بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى أبي فَحَدَّثَهُ فَقالَ : إنَّ الرَّجُلَ مِن شيعَتِنا لَيَأتي يَومَ القِيامَةِ عَلَيهِ تاجُ نُبُوَّةٍ ، قُدّامَهُ سَبعونَ مَلَكا (1) يَنساقُ سَوقا إلى بابِ الجَنَّةِ ، فَيُقالُ لَهُ : اُدخُلِ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ . (2)3603.امام على عليه السلام :تاريخ دمشق عن عليّ بن محمّد بن الصايغ عن أبيه عن حسين بن عليّ عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن جَدّي عَن جِبريلَ عليه السلام عَن رَبِّهِ عز و جلأنَّ تَحتَ قائِمَةِ كُرسِيِّ العَرشِ في وَرَقَةِ (3) آسٍ خَضراءَ مَكتوبٌ عَلَيها : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ ، لا يَأتي _ يَعني _ أحَدٌ مِنكُم يَومَ القِيامَةِ يَقولُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» إلّا أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ . (4) .


1- .في المصدر : «سبعين ملكا» ، وهو تصحيف . وفي طبعة مؤسّسة دار الحديث : ص 249 «سبعون ألف ملك» .
2- .الاُصول الستّة عشر : ص 80 عن أبي سعيد المدائني عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام.
3- .في الطبعة المعتمدة : «رقة» ، والتصويب من الترجمة المطبوعة بتحقيق الشيخ المحمودي : ص 8 .
4- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 114 .

ص: 271

3602.امام على عليه السلام :الاُصول الستّة عشر_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: مردى نزد پدرم [على عليه السلام ]آمد . پدرم برايش گفت : «روز قيامت ، مردى از پيروان ما مى آيد كه تاجِ پيامبرى بر سر دارد و هفتاد فرشته ، پيشاپيش او به سوى بهشت ، روان اند و به او گفته مى شود : بدون محاسبه ، به بهشتْ در آى» .3601.امام على عليه السلام :تاريخ دمشق_ به نقل از على بن محمّد بن صائغ ، از پدرش ، از امام حسين عليه السلام _: پدرم [على عليه السلام ] ، از جدّم [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] ، از جبرئيل عليه السلام ، از پروردگار عز و جل نقل مى كند كه [فرمود] : «زير پايه تخت عرش و بر برگى سبز از درخت خوش بوى آس (/ مورْد) نوشته شده است : خدايى جز خداى يكتا نيست . محمّد ، پيامبر خداست . اى پيروان خاندان محمّد ! هيچ يك از شما كه لا إله إلّا اللّه گفته باشد ، روز قيامت نمى آيد ، جز آن كه خداوند ، وارد بهشتش مى كند » . .

ص: 272

3593.امام على عليه السلام :الخصال بإسناده عن الحسين عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، بَشِّر شيعَتَكَ وأنصارَكَ بِخِصالٍ عَشرٍ :

أوَّلُها : طيبُ المَولِدِ ، وثانيها : حُسنُ إيمانِهِم بِاللّهِ ، وثالِثُها : حُبُّ اللّهِ عز و جل لَهُم ، ورابِعُها : الفُسحَةُ في قُبورِهِم ، وخامِسُها : النّورُ عَلَى الصِّراطِ بَينَ أعيُنِهِم ، وسادِسُها : نَزعُ الفَقرِ مِن بَينِ أعيُنِهِم وغِنى قُلوبِهِم ، وسابِعُها : المَقتُ مِنَ اللّهِ عز و جللِأَعدائِهِم ، وثامِنُها : الأَمنُ مِنَ الجُذامِ وَالبَرَصِ وَالجُنونِ ، يا عَلِيُّ ! وتاسِعُها : اِنحِطاطُ الذُّنوبِ وَالسَّيِّئاتِ عَنهُم ، وعاشِرُها : هُم مَعي فِي الجَنَّةِ وأنَا مَعَهُم . (1)6 / 2مَصائِبُ شيعَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام3594.الإمام عليّ عليه السلام :المؤمن عن سعد بن طريف :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَجاءَ جَميلٌ الأَزرَقُ فَدَخَلَ عَلَيهِ ، قالَ : فَذَكَروا بَلايَا الشّيعَهِ وما يُصيبُهُم .

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّ اُناسا أتَوا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام وعَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ فَذَكَروا لَهُما نَحوا مِمّا ذَكَرتُم ، قالَ : فَأَتَيَا الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام فَذَكَرا لَهُ ذلِكَ ، فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : وَاللّهِ ، البَلاءُ وَالفَقرُ وَالقَتلُ أسرَعُ إلى مَن أحَبَّنا مِن رَكضِ البَراذينِ (2) ، ومِنَ السَّيلِ إلى صِمرِهِ _ قُلتُ : ومَا الصِّمرُ (3) ؟ قالَ : مُنتَهاهُ _ ولَولا أن تَكونوا كَذلِكَ لَرَأَينا أنَّكُم لَستُم مِنّا . (4) .


1- .الخصال : ص 430 ح 10 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه: وراجع : روضة الواعظين : ص 321 ومشكاة الأنوار : ص 150 ح 362 .
2- .البِرْذَونُ : الجلدُ على السير من الخيل غير العرابية ، وأكثر ما يُجلب من الروم (تاج العروس : ج 18 ص 54 «برذن») .
3- .في المصدر : «وما الصمرة» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .المؤمن : ص 15 ح 4 ، مشكاة الأنوار : ص 506 ح 1697 نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 246 ح 85 .

ص: 273

3593.الإمام عليّ عليه السلام :الخصال_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! پيروان و يارانت را به ده ويژگى بشارت بده : نخست ، حلال زاده بودن ؛ دوم ، نيكويىِ ايمانشان به خدا ؛ سوم ، محبّت خداى عز و جلبه ايشان ؛ چهارم ، گشادگىِ قبرهايشان ؛ پنجم ، [حركت كردن] نورى در پيشاپيش آنها در صراط ؛ ششم ، بر كنده شدن فقر از ميان چشم هايشان (چشم طمع ندارند) و بى نيازى در دل هايشان ؛ هفتم ، دشمنى خداى عز و جل با دشمنانشان ؛ هشتم ، در امان بودن از خوره و پيسى و ديوانگى _ اى على _ ؛ و نهمينِ آنها ، زدوده شدن گناهان و زشتى هاى آنهاست ؛ و دهم ، اين كه آنان در بهشت با من اند و من با آنهايم» .

6 / 2مصائب پيروان اهل بيت عليهم السلام

3590.امام على عليه السلام :المؤمن_ به نقل از سعد بن طَريف _: نزد امام باقر عليه السلام بودم كه جَميل اَزرَق ، بر ايشان وارد شد و از بلاها و مصيبت هاى شيعه ياد كردند . امام باقر عليه السلام فرمود : «عدّه اى نزد على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام و عبد اللّه بن عبّاس آمدند و چيزهايى مانند سخنان شما گفتند . آن دو (امام زين العابدين عليه السلام و ابن عبّاس) نزد حسين بن على عليه السلام آمدند و آن سخنان را نقل كردند . ايشان فرمود : به خدا سوگند ، [روى آوردن] بلا و فقر و كشتار ، به سوى دوستداران ما ، از دويدن اسبان تيزرو و سيل به سوى صِمْر ، سريع تر است » .

گفتم : صِمْر، يعنى چه ؟

فرمود : «قرارگاه سيل . اگر اين گونه [در بلا ]نبوديد ، شما را از خود نمى دانستيم» . .

ص: 274

3592.الإمام عليّ عليه السلام :علل الشرائع بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مازِلتُ أنَا ومَن كانَ قَبلي مِنَ النَّبِيّينَ وَالمُؤمِنينَ مُبتَلَينَ بِمَن يُؤذينا ، ولَو كانَ المُؤمِنُ عَلى رَأسِ جَبَلٍ لَقَيَّضَ (1) اللّهُ عز و جللَهُ مَن يُؤذيهِ لِيَأجُرَهُ عَلى ذلِكَ . (2)3778.أنساب الأشراف ( _ به نقل از ابو سُخيله _ ) المحاسن عن إسحاق بن جرير الجريري عن رجل من أهل بيته عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :لَمّا شَيَّعَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام أبا ذَرٍّ رحمه الله ، وشَيَّعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام ، وعَقيلُ بنُ أبي طالِبٍ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ ، وعَمّارُ بنُ ياسِرٍ عَلَيهِم سَلامُ اللّهِ ، قالَ لَهُم أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : وَدِّعوا أخاكُم ، فَإِنَّهُ لابُدَّ لِلشّاخِصِ (3) مِن أن يَمضِيَ ولِلمُشَيِّعِ مِن أن يَرجِعَ . فَتَكَلَّمَ كُلُّ رَجُلٍ مِنهُم عَلى حِيالِهِ .

فَقالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : رَحِمَكَ اللّهُ يا أباذَرٍّ ، إنَ القَومَ إنَّمَا امتَهَنوكَ بِالبَلاءِ لِأَنَّكَ مَنَعتَهُم دينَكَ فَمَنَعوكَ دُنياهُم ، فَما أحوَجَكَ غَدا إلى مامَنَعتَهُم ، وأغناكَ عَمّامَنَعوكَ !

فَقالَ أبو ذَرٍّ : رَحِمَكُمُ اللّهُ مِن أهلِ بَيتٍ ، فَما لي فِي الدُّنيا مِن شَجَنٍ (4) غَيرُكُم ، إنّي إذا ذَكَرتُكُم ذَكَرتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5)3780.كنز الفوائد عن سهل بن سعيد :شرح نهج البلاغة عن ابن عبّاس :لَمّا اُخرِجَ أبو ذَرٍّ إلَى الرَّبَذَةِ (6) ، أمَرَ عُثمانُ فَنودِيَ فِي النّاسِ ألّا يُكَلِّمَ أحَدٌ أبا ذَرٍّ ولا يُشَيِّعَهُ ، وأمَرَ مَروانَ بنَ الحَكَمِ أن يَخرُجَ بِهِ . فَخَرَجَ بِهِ ، وتَحاماهُ النّاسُ إلّا عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام وعَقيلاً أخاهُ ، وحَسَنا وحُسَينا عليهماالسلام ، وعَمّارا ؛ فَإِنَّهُم خَرَجوا مَعَهُ يُشَيِّعونَهُ .

فَجَعَلَ الحَسَنُ عليه السلام يُكَلِّمُ أبا ذَرٍّ ، فَقالَ لَهُ مَروانُ : إيها يا حَسَنُ ! ألا تَعلَمُ أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ قَد نَهى عَن كَلامِ هذَا الرَّجُلِ ؟! فَإِن كُنتَ لا تَعلَمُ فَاعلَم ذلِكَ .

فَحَمَلَ عَلِيٌّ عليه السلام عَلى مَروانَ ، فَضَرَبَ بِالسَّوطِ بَينَ اُذُنَي راحِلَتِهِ ، وقالَ : تَنَحَّ لَحاكَ (7) اللّهُ إلَى النّارِ ! فَرَجَعَ مَروانُ مُغضَبا إلى عُثمانَ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، فَتَلَظّى عَلى عَلِيٍّ عليه السلام . . . .

ثُمَّ تَكَلَّمَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَقالَ : يا عَمّاه ، إنَّ اللّهَ تَعالى قادِرٌ أن يُغَيِّرَ ما قَد تَرى ، وَاللّهُ كُلَّ يَومٍ هُوَ في شَأنٍ ، وقَد مَنَعَكَ القَومُ دُنياهُم ومَنَعتَهُم دينَكَ ، فَما أغناكَ عَمّا مَنَعوكَ ، وأحوَجَهُم إلى ما مَنَعتَهُم ! فَاسأَلِ اللّهَ الصَّبرَ وَالنَّصرَ ، وَاستَعِذ بِهِ مِنَ الجَشَعِ وَالجَزَعِ ، فَإِنَّ الصَّبرَ مِنَ الدّينِ وَالكَرَمِ ، وإنَّ الجَشَعَ لا يُقَدِّمُ رِزقا ، وَالجَزَعَ لا يُؤَخِّرُ أجَلاً . (8) .


1- .قيَّضَ اللّه ُ له كذا : أي قَدَّرَهُ (المصباح المنير : ص 521 «قيض») .
2- .علل الشرائع : ص 45 ح 3 عن عبد اللّه بن الحسن عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 228 ح 38 .
3- .شَخَصَ : إذا خرج من موضع إلى غيره (المصباح المنير : ص 306 «شخص») .
4- .الشَّجَنُ : الحاجة . والشَّجَنُ : الحُزن (الصحاح : ج 5 ص 2143 «شجن») .
5- .المحاسن : ج 2 ص 94 ح 1247 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 275 ح 2428 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 530 ح 1843 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت: ، بحار الأنوار : ج 76 ص 280 ح 3 .
6- .الرَّبذَةُ : من قرى المدينة على ثلاثة أيّام ، وبهذا الموضع قبر أبي ذرّ الغفاري (معجم البلدان : ج 3 ص 24) .
7- .لَحَاهُ اللّه ُ : أي قبّحه ولعنه (الصحاح : ج 6 ص 2481 «لحى») .
8- .شرح نهج البلاغة : ج 8 ص 252 ؛ الكافي : ج 8 ص 207 ح 251 عن أبي جعفر الخثعمي نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 412 .

ص: 275

3779.تاريخ دمشق عن أبي سخيلة :علل الشرائع_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من و هر يك از پيامبران و مؤمنان پيش از من ، هماره مبتلا به كسى بوده ايم كه ما را آزار مى داده است و اگر مؤمن بر قلّه كوهى هم باشد ، خداوند عز و جلكسى را معيّن مى كند كه او را آزار برساند تا بر آن ، پاداشش دهد» .3778.أنساب الأشراف عن أبيسُخيلة:المحاسن_ به نقل از اسحاق بن جرير جريرى ، از مردى از خاندانش ، از امام صادق عليه السلام _: هنگامى كه امير مؤمنان و حسن و حسين و عقيل بن ابى طالب و عبد اللّه بن جعفر و عمّار بن ياسر _ كه درود خدا بر آنان باد _ ، ابو ذر را بدرقه كردند ، امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود : «با برادرتان خداحافظى كنيد كه مسافر ، بايد برود و بدرقه كننده ، بايد باز گردد» .

هر يك از آنان، از جانب خود ، چيزى گفت . حسين بن على عليه السلام فرمود : «اى ابو ذر ! خدايت رحمت كند ! اين جماعت ، تو را با گرفتارى، خوار داشتند ؛ زيرا تو ايشان را از تعرّض به دينت، باز داشتى و آنان هم تو را از دنيايشان، باز داشتند و فردا روز ، چه پُرنيازى به آنچه از ايشان، باز داشتى و چه بى نيازى از آنچه تو را از آن، باز داشتند!» .

ابو ذر گفت : اى اهل بيت ! خدايتان رحمت كند كه من در دنيا ، انديشناك چيزى جز شما نيستم ! هنگامى كه از شما ياد مى كنم ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به ياد مى آورم .3777.اليقين ( _ به نقل از معاوية بن ثعلبه ليثى _ ) شرح نهج البلاغة_ به نقل از ابن عبّاس _: چون ابو ذر به رَبَذه (1) تبعيد شد ، عثمان فرمان داد كه در ميان مردم ندا دهند : هيچ كس با ابو ذر سخن نگويد و به بدرقه اش نرود .

همچنين فرمان داد كه مروان بن حكم با او برود . مروان با او خارج شد و مردم هم از او دورى گزيدند ، جز على بن ابى طالب عليه السلام و برادرش عقيل و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام و عمّار، كه آنان با او بيرون آمدند و بدرقه اش كردند .

حسن عليه السلام با ابو ذر به گفتگو پرداخت كه مروان به او گفت : اى حسن ! باز ايست . آيا نمى دانى كه فرمان رواى مؤمنان (عثمان)، از گفتگو با اين مرد ، نهى كرده است ؟ اگر نمى دانستى ، بدان .

على عليه السلام به مروان هجوم بُرد و با تازيانه به ميان گوش هاى مَركبش زد و فرمود : «دور شو ، خدايت به آتش ببرد !» .

مروان ، خشمناك به نزد عثمان باز گشت و ماجرا را گفت ، و عثمان بر على عليه السلام خشم گرفت ... .

سپس حسين عليه السلام به سخن آمد و فرمود : «اى عمو ! خداى متعال بر تغيير دادن آنچه كه مى بينى ، تواناست ، و خداوند ، هر روز در كارى است و اين گروه ، تو را از دنيايشان، باز داشتند و تو ، آنان را از دينت . تو چه بى نيازى از آنچه بازت داشتند! و چه پُر نيازند به آنچه از آن، بازشان داشتى ! از خداوند ، شكيبايى و يارى بخواه و از حرص و بى تابى به او پناه ببر ، كه شكيبايى ، جزو دين و كَرَم است و حرص ، رزقى را جلو نمى كشد و بى تابى ، اجلى را به عقب نمى اندازد» . .


1- .رَبَذه ، از روستاهاى مدينه به فاصله سه روز راه از آن و مدفن ابو ذر غفارى است .

ص: 276

6 / 3تَكذيبُ مَن يَدَّعِي التَّشَيُّعَ3774.المناقب ، خوارزمى ( _ به نقل از شعبى _ ) تنبيه الخواطر :قالَ رَجُلٌ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ! أنَا مِن شيعَتِكُم .

قالَ عليه السلام : اِتَّقِ اللّهَ ولا تَدَّعِيَنَّ شَيئا ، يَقولُ اللّهُ لَكَ : كَذَبتَ وفَجَرتَ في دَعواكَ ! إنَّ شيعَتَنا مَن سَلِمَت قُلوبُهُم مِن كُلِّ غِشٍّ ودَغَلٍ (1) ، ولكِن قُل : أنَا مِن مَواليكُم ومُحِبّيكُم . (2) .


1- .الدَّغَلُ : الفساد (الصحاح : ج 4 ص 1697 «دغل») .
2- .تنبيه الخواطر : ج2 ص106، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 309 ح 154 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 156 ح 11 .

ص: 277

6 / 3تكذيب كسى كه ادّعاى تشيّع داشت

3775.الفصول المختارة عن الشعبي :تنبيه الخواطر :مردى نزد حسين عليه السلام آمد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! من از شيعيان شما هستم .

فرمود : «از خدا پروا كن و چيزى را ادّعا مكن كه خداى متعال به تو بگويد : دروغ گفتى و در ادّعايت، از حد خارج شدى ! بى ترديد ، شيعيان ما، كسانى اند كه دل هايشان از هر فريب و دغلى پاك است ؛ بلكه بگو : من از طرفداران و دوستداران شما هستم» . .

ص: 278

الفَصلُ السّابِعُ : مواجهة الإمام الحسين عليه السلام معاوية7 / 1الاِمتِناعُ عن نَقضِ بَيعَةِ مُعاوِيَةَ3771.السنن الكبرى ( _ به نقل از ابو بكر _ ) الإرشاد :لَمّا ماتَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام ، تَحَرَّكَتِ الشّيعَةُ بِالعِراقِ وكَتَبوا إلَى الحُسَينِ عليه السلام في خَلعِ مُعاوِيَةَ وَالبَيعَةِ لَهُ ، فَامتَنَعَ عَلَيهِم وذَكَرَ أنَّ بَينَهُ وبَينَ مُعاوِيَةَ عَهدا وعَقدا لا يَجوزُ لَهُ نَقضُهُ حَتّى تَمضِيَ المُدَّةُ ، فَإِن ماتَ مُعاوِيَةُ نَظَرَ في ذلِكَ . (1)3773.تاريخ دمشق عن الشعبي :أنساب الأشراف عن الإمام الحسين عليه السلام_ في جَوابِ مَن دَعاهُ إلى نَقضِ بَيعَةِ مُعاوِيَةَ _: إنّا قَد بايَعنا ، ولَيسَ إلى ما ذَكَرتَ سَبيلٌ . (2)3772.تاريخ أصبهان عن جابر :أنساب الأشراف عن الإمام الحسين عليه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ بِشرٍ وسُفيانَ بنِ لَيلَى الهَمدانِيَّينِ _: لِيَكُن كُلُّ امرِئٍ مِنكُم حِلسا (3) مِن أحلاسِ بَيتِهِ ما دامَ هذَا الرَّجُلُ [أي مُعاوِيَةُ ]حَيّا ، فَإِن يَهلِك وأنتُم أحياءٌ ، رَجَونا أن يَخيرَ اللّهُ لَنا ويُؤتِيَنا رُشدَنا ، ولا يَكِلَنا إلى أنفُسِنا فَ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ» (4) . (5) .


1- .الإرشاد : ج 2 ص 32 ، روضة الواعظين : ص 189 ، إعلام الورى : ج 1 ص 434 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 324 ح 2 .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 366 .
3- .. كُونوا أحْلاسَ بُيوتِكم : أي الزموها (النهاية : ج 1 ص 423 «حلس») .
4- .النحل : 128 .
5- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 365 .

ص: 279

فصل هفتم : رويارويى امام حسين با معاويه

7 / 1خوددارى امام از شكستن بيعت با معاويه

3769.تاريخ بغداد ( _ به نقل از ابراهيم ، از علقمه و اسود _ ) الإرشاد :چون حسن بن على عليه السلام در گذشت ، شيعيان در عراق به جنبش در آمدند و براى خلع معاويه و بيعت با حسين عليه السلام به او نامه نوشتند . ايشان، خوددارى ورزيد و يادآور شد كه ميان او و معاويه ، پيمانى است كه شكستن آن ، روا نيست تا آن كه مدّتش سپرى شود ، و چون معاويه مُرد ، در آن بازنگرى مى كند .3769.تاريخ بغداد عن إبراهيم عن علقمة والأسود :أنساب الأشراف_ از امام حسين عليه السلام ، در پاسخ به كسى كه او را به بيعت شكنى با معاويه فرا خواند _: ما با او بيعت كرده ايم و راهى به آنچه تو مى گويى ، نيست .3768.المعجم الكبير ( _ به نقل از جرىّ بن سمره _ ) أنساب الأشراف_ از امام حسين عليه السلام ، خطاب به محمّد بن بِشر هَمْدانى و سفيان بن ليلى هَمْدانى _: تا هنگامى كه اين مرد (معاويه) زنده است ، همه شما بايد در خانه خود بنشينيد. اگر هلاك شد و شما زنده بوديد ، اميدواريم كه خدا براى ما خير را بگُزيند و به راهمان در آورد و به خودمان، وا ننهد كه «بى گمان ، خداوند ، با تقواپيشگان و كسانى است كه نيكوكارند» . .

ص: 280

3767.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از جُرىّ بن كليب عامرى _ ) أنساب الأشراف عن الإمام الحسين عليه السلام_ في جَوابِ كِتابٍ كَتَبَهُ إلَيهِ جَماعَةٌ مِن شيعَتِهِ بَعدَ وَفاةِ الحَسَنِ عليه السلام يَذكُرونَ فيهِ انتِظارَهُم أمرَهُ _: إنّي لَأَرجو أن يَكونَ رَأيُ أخي رَحِمَهُ اللّهُ فِي المُوادَعَةِ ، ورَأيي في جِهادِ الظَّلَمَةِ رُشدا وسَدادا ، فَالصَقوا بِالأَرضِ ، وأخفُوا الشَّخصَ ، وَاكتُمُوا الهَوى ، وَاحتَرِسوا مِنَ الأَظِنّاءِ (1) مادامَ ابنُ هِندٍ حَيّا ، فَإِن يَحدُث بِهِ حَدَثٌ وأنَا حَيٌّ يَأتِكُم رَأيي إن شاءَ اللّهُ . (2)3766.المصنَّف ، ابن ابى شيبه ( _ به ن_قل از اب_و اس_حاق ، از ج_ده اش ميمونه _ ) الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :قالوا : لَمّا بايَعَ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ النّاسَ لِيَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، كانَ حُسَينُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام مِمَّن لَم يُبايِع لَهُ ، وكانَ أهلُ الكوفَةِ يَكتُبونَ إلى حُسَينٍ عليه السلام يَدعونَهُ إلَى الخُروجِ إلَيهِم في خِلافَةِ مُعاوِيَةَ ، كُلُّ ذلِكَ يَأبى . فَقَدِمَ مِنهُم قَومٌ إلى مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ ، فَطَلَبوا إلَيهِ أن يَخرُجَ مَعَهُم ، فَأَبى وجاءَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام فَأَخبَرَهُ بِما عَرَضوا عَلَيهِ ، وقالَ (3) : إنَّ القَومَ إنَّما يُريدونَ أن يَأكُلوا بِنا ويُشيطوا (4) دِماءَنا . (5)(6) .


1- .ظَنِين : أي متّهم في دينه (النهاية : ج 3 ص 163 «ظنن») .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 366 .
3- .في البداية والنهاية : «فقال له الحسين عليه السلام : إنّ القوم . . .» .
4- .شاطَ : أي هلك ، ويقال أشاط بدمه : أي عرّضه للقتل (الصحاح : ج 3 ص 1138 «شيط») .
5- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 439 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 205 ، بغية الطلب في تاريخ حلب : ج 6 ص 2606 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 293 ليس فيه صدره إلى «لم يبايع له» ، البداية والنهاية : ج 8 ص 161 .
6- .راجع : ج 3 ص 69 (القسم اخامس / الفصل الثاني / انتظار موت معاوية للقيام)

ص: 281

3765.الاستيعاب ( _ به نقل از عايشه ، وقتى خبر كشته شدن على عليه ال ) أنساب الأشراف_ از امام حسين عليه السلام ، در پاسخ نامه اى كه گروهى از شيعيان، پس از وفات امام حسن عليه السلام به او نوشته و گفته بودند كه منتظر فرمان او هستند _: اميدوارم كه نظر برادرم _ كه خدايش رحمت كند _ در متاركه جنگ و نظر من در جهاد با ستمكاران ، درست و استوار باشد . در سرزمين خود بمانيد و بيرون نياييد و خواسته تان را پوشيده بداريد و تا آن گاه كه پسر هند زنده است ، خود را از جاسوسان بپاييد . اگر حادثه اى رُخ داد و من زنده بودم ، نظرم به شما مى رسد . إن شاء اللّه !3768.المعجم الكبير عن جريّ بن سمرة :الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :گفته اند كه چون معاوية بن ابى سفيان، از مردم براى يزيد بيعت گرفت، حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام از كسانى بود كه با او بيعت نكرد . كوفيان به او نامه مى نوشتند و در روزگار خلافت معاويه ، او را به بيرون آمدن به سوى خود ، فرا مى خواندند ؛ ولى ايشان به همه آنها جواب رد مى داد.

گروهى از كوفيان به نزد محمّد بن حنفيّه آمدند و از او خواستند كه وى با آنان، قيام كند ؛ امّا او هم خوددارى كرد و نزد حسين عليه السلام آمد و او را از پيشنهاد آنان، آگاه كرد . حسين عليه السلام فرمود : «اين مردم مى خواهند با [پيش انداختن ]ما [نان] بخورند و خون ما را در معرضِ ريخته شدن بگذارند» . (1) .


1- .ر . ك : ج 3 ص 70 (بخش پنجم / فصل دوم / منتظر مرگ معاويه بودن ، براي قيام)

ص: 282

7 / 2ما رُوِيَ عَنهُ في مَسأَلَةِ الصُّلحِ3765.الاستيعاب عن عائشة ( _ لَمّا بَلَغَها قَتلُ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) دلائل الإمامة عن محمّد بن يعلى :لَقيتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى ظَهرِ الكوفَةِ (1) وهُوَ راحِلٌ مَعَ الحَسَنِ يُريدُ مُعاوِيَةَ ، فَقُلتُ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أرَضيتَ ؟

فَقالَ : شِقشِقَةٌ (2) هَدَرَت (3) ، وفَورَةٌ ثارَت ، وعَرَبِيُّ مَنحّى (4) ، وسَمٌّ ذُعافٌ (5) ، وقيعانٌ بِالكوفَةِ وكَربَلاءَ ، إنّي وَاللّهِ لَصاحِبُها ، وصاحِبُ ضَحِيَّتِها ، وَالعُصفورُ في سَنابِلِها (6) ، إذا تَضَعضَعَ نَواحِي الجَبَلِ بِالعِراقِ ، وهَجهَجَ (7) كوفانُ الوَهَلِ (8) ، ومُنِعَ البِرُّ جانِبَهُ ، وعُطِّلَ بَيتُ اللّهِ الحرَامُ ، واُزحِفَ الوَقيذُ (9) ، وقُدِحَ الهَبيذُ (10) ، فَيالَها مِن زُمَرٍ أنَا صاحِبُها ، إيهِ إيهِ أنّى وكَيفَ ! ولَو شِئتُ لَقُلتُ : أينَ أنزِلُ ، وأينَ اُقيمُ .

فَقُلنا : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما تَقولُ ؟

قالَ : مَقامي بَينَ أرضٍ وسَماءٍ ، ونُزولي حَيثُ حَلَّتِ الشّيعَةُ الأَصلابَ ، وَالأَكبادَ الصَّلابَ ، لا يَتَضَعضَعونَ لِلضَّيمِ ، ولا يَأنَفونَ مِنَ الآخِرَةِ مُعضِلاً يَحتافُهُم ، أهلُ ميراثِ عَلِيٍّ ووَرَثَةُ بَيتِهِ . (11) .


1- .ظَهر الكوفة : ما وراء النهر إلى النجف (مجمع البحرين : ج 2 ص 1146 «ظهر») .
2- .الشِّقْشِقَة : شيء كالرئة يخرجها البعير من فيه إذا هاج (الصحاح : ج 4 ص 1503 «شقق») .
3- .الهدير : ترديد صوت البعير في حنجرته (النهاية : ج 5 ص 250 «هدر») .
4- .في مدينة المعاجز : ج 3 ص 453 «وعرى منجى» .
5- .ذعاف : أي سريع يعجّل القتل (الصحاح : ج 4 ص 1361 «ذعف») .
6- .كناية عن قتل الرجال والفرسان من جيوش الأعداء .
7- .هَجْهَجْتُ : أي صحت به وزجرته ليكفّ (الصحاح : ج 1 ص 349 «هجج») .
8- .الوَهَلُ : الفَزَعُ (النهاية : ج 5 ص 233 «وهل») .
9- .وقَذَهُ : إذا سكّنه ومنعه من انتهاك ما لا يحلّ ولا يجمل (النهاية : ج 5 ص 212 «وقذ») .
10- .الهَبْذُ : العدو والإسراع (القاموس المحيط : ج 1 ص 360 «هبذ») .
11- .دلائل الإمامة : ص 184 ح 103 .

ص: 283

7 / 2آنچه درباره صلح ، از ايشان روايت شده است

3764.شرح نهج البلاغة عن مسروق :دلائل الإمامة_ به نقل از محمّد بن يعلى _: حسين بن على عليه السلام را در پشت كوفه ديدم كه با [برادرش] حسن عليه السلام به سوى معاويه مى رفتند . گفتم : اى ابا عبد اللّه ! آيا [به صلح ، ]راضى شدى ؟

فرمود : «بانگى بر آمد و هيجانى بر انگيخته شد . عربى رانده شده و زَهرى كُشنده و پيكان هايى تيز و بُرنده در كوفه و كربلا پيدا شدند .

به خدا سوگند ، عامل اين كارها و صاحب قربانى و پرنده برچيننده دانه ها (1) منم ، آن گاه كه كوه هاى كرانه عراق ، فرو بريزند و ناله كوفه، بلند شود و زمين ، از بركتْ باز ايستد ، خانه خدا را به تعطيلى بكشند و [فرد] كُند و بى تحرّك ، به مشقّت پيش رانده شود و [فرد] تندرو ، سركوب گردد . اى كاش دسته هايى [جنگجو ]بودند كه من ، صاحب آنها بودم ! بس است ؛ بس است ! كجا و چگونه ؟ اگر مى خواستم ، مى گفتم كه كجا فرود مى آيم و كجا مى ايستم» .

گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! چه مى گويى ؟

فرمود : «جايگاهم ميان زمين و آسمان است و جايگاه فرودم ، آن جاست كه شيعيانِ سِتَبر و رنج ديدگان استوار هستند كه در برابر ستم ، سر فرود نمى آورند و براى آخرت ، از هيچ مشكل و سختى اى روى نمى گردانند ؛ آن ميراثبَران على عليه السلام و وارثان خانه او» . .


1- .كنايه از كُشتن دشمنان و جنگجويان لشكر مقابل است .

ص: 284

7 / 3صِفَةُ مُعاوِيَةَ3761.المصنَّف ، ابن ابى شيبه _ به نقل از جميع بن عميركنز الفوائد عن الإمام الحسين عليه السلام_ حينَ بَلَغَهُ كَلامُ نافِعِ بنِ جُبَيرٍ في مُعاوِيَةَ وقَولُهُ : إنَّهُ كانَ يُسكِتُهُ الحِلمُ ، ويُنطِقُهُ العِلمُ _: بَل كانَ يُنطِقُهُ البَطَرُ (1) ، ويُسكِتُهُ الحَصَرُ (2) . (3)3760.خصائص أمير المؤمنين ( _ ب_ه ن_قل از ج_ميع ب_ن عمير _ ) شرح الأخبار عن بشر بن غالب :إنّي لَجالِسٌ عِندَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام إذ أتاهُ رَجُلٌ ، فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، سَمِعتُ رَجُلاً يَبكي لِمَوتِ مُعاوِيَةَ بنِ أبي سُفيانَ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : لا أرقَأَ (4) اللّهُ دَمعَتَهُ ، ولا فَرَّجَ هَمَّهُ ، ولا كَشَفَ غَمَّهُ ، ولا سَلّى حُزنَهُ ، أتَرى أنَّهُ يَكونُ بَعدَهُ مَن هُوَ شَرٌّ مِنهُ ؟! تَرِبَت (5) يَداهُ وفَمُهُ ، أما وَاللّهِ لَقَد أصبَحَ مِنَ النّادِمينَ . (6)3759.شواهد التنزيل ( _ به نقل از عايشه _ ) عيون الأخبار لابن قتيبة :قالَ مُعاوِيَةُ : لا يَنبَغي أن يَكونَ الهاشِمِيُّ غَيرَ جَوادٍ ، ولَا الاُمَوِيُّ غَيرَ حَليمٍ ، ولَا الزُّبَيرِيُّ غَيرَ شُجاعٍ ، ولَا المَخزومِيُّ غَيرَ تَيّاهٍ .

فَبَلَغَ ذلِكَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : قَاتَلَهُ اللّهُ ، أرادَ أن يَجودَ بَنو هاشِمٍ فَينفَدَ (7) ما بِأَيديهِم، ويَحلُمَ بَنو اُمَيَّةَ فَيَتَحَبَّبوا إلَى النّاسِ، ويَتَشَجَّعَ آلُ الزُّبَيرِ فَيَفنَوا، ويَتيهَ (8) بَنو مَخزومٍ فَيُبغِضَهُمُ النّاسُ . (9) .


1- .البَطَرُ : الأَشَرُ ؛ وهو شِدَّة المَرَح . وقد بَطِرَ يَبطَر وأبطَرَه المال (الصحاح : ج 2 ص 593 «بطر») .
2- .الحَصَرُ : العيّ ، والحَصَر أيضا : ضيق الصدر (الصحاح : ج 2 ص 631 «حصر») .
3- .كنز الفوائد : ج 2 ص 32 ، نزهة الناظر : ص 91 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 219 ح 508 وراجع : أعلام الدين : ص 299 وكشف الغمّة : ج 2 ص 319 .
4- .رَقَأَ الدَّمعُ : إذا سكَنَ وانقطع (النهاية : ج 2 ص 248 «رقأ») .
5- .تَرِبَت يَداك : وهو على الدعاء ، أي لا أصَبتَ خيرا (الصحاح : ج 1 ص 91 «ترب») .
6- .شرح الأخبار : ج 3 ص 103 ح 1036 .
7- .نَفَدَ الشيء : فَنِيَ ، وأنفَد القومُ : أي ذهبت أموالهم (الصحاح : ج 2 ص 544 «نفد») .
8- .تاهَ : أي تكبّر (الصحاح : ج 6 ص 2229 «تيه») .
9- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 1 ص 196 ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 237 وفيه «فبلغ ذلك الحسن بن عليّ8» نحوه .

ص: 285

7 / 3ويژگى معاويه

3762.تاريخ دمشق عن صدقة بن سعيد عن جميع بن عمير :كنز الفوائد_ از امام حسين عليه السلام ، هنگامى كه سخن نافع بن جُبَير به او (امام حسين عليه السلام ) رسيد كه در باره معاويه و سخن گفتنش گفته بود : بردبارى ، او را به سكوت، و علم ، او را به سخن گفتن وا مى دارد _: بلكه سرمستى ، او را به سخن مى آورد و درماندگى ، او را به سكوت مى كشانَد .3761.المصنّف لابن أبي شيبة عن جميع بن عمير :شرح الأخبار_ به نقل از بشر بن غالب _: من نزد حسين بن على عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت : اى ابا عبد اللّه ! شنيدم كه مردى به خاطر مرگ معاوية بن ابى سفيان مى گِريد.

حسين عليه السلام فرمود : «خداوند ، به اشكش پايان ندهد و در غمش ، گشايش حاصل نگردد و اندوهش، برطرف نشود و حزنش، آرام نگيرد! آيا پس از او كسى را بدتر از وى مى بينى؟! [گريه كننده] خير نبيند! به خدا سوگند ، از پشيمانان خواهد شد» .3760.خصائص أمير المؤمنين عن جميع بن عمير :عيون الأخبار، ابن قُتَيبه :معاويه گفت : سزا نيست كه هاشمى ، بخشنده نباشد و اُمَوى ، بردبار نباشد و زبيرى ، شجاع نباشد و مخزومى ، متكبّر نباشد.

اين سخن به حسين بن على عليه السلام رسيد . فرمود : «خدا او را بكُشد! مى خواهد كه بنى هاشم ، آن قدر ببخشند كه هر چه دارند ، از دست بدهند و بنى اميّه ، بردبارى كنند و محبوبِ مردم شوند و خاندان زبير ، شجاعت ورزند و از ميان بروند و مخزوميان ، تكبّر كنند و منفورِ مردم شوند» . .

ص: 286

7 / 4اِحتِجاجاتُ الإِمامِ عليه السلام عَلى مُعاوِيَةَ3757.التاريخ الكبير عن عائشة :تاريخ اليعقوبي :قالَ مُعاوِيَةُ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : يا أبا عَبدِ اللّهِ ! عَلِمتَ أنّا قَتَلنا شيعَةَ أبيكَ ، فَحَنَّطناهُم وكَفَّنّاهُم وصَلَّينا عَلَيهِم ودَفَنّاهُم ؟

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : حَجَجتُكَ (1) ورَبِّ الكَعبَةِ ! لكِنّا وَاللّهِ إن قَتَلنا شيعَتَكَ ما كَفَنّاهُم ولا حَنَّطناهُم ولا صَلَّينا عَلَيهِم ولا دَفَنّاهُم . (2)3756.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو عمره _ ) نثر الدرّ :لَمّا قَتَلَ مُعاوِيَةُ حُجرَ بنَ عَدِيٍّ وأصحابَهُ ، لَقِيَ في ذلِكَ العامِ الحُسَينَ عليه السلام فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ! هَل بَلَغَكَ ما صَنَعتُ بِحُجرٍ وأصحابِهِ مِن شيعَةِ أبيكَ ؟

فَقالَ : لا .

قالَ : إنّا قَتَلناهُم وكَفَّنّاهُم وصَلَّينا عَلَيهِم .

فَضَحِكَ الحُسَينُ عليه السلام ، ثُمَّ قالَ : خَصَمَكَ القَومُ يَومَ القِيامَةِ _ يا مُعاوِيَةُ _ ، أما وَاللّهِ لَو وَلينا مِثلَها مِن شيعَتِكَ ما كَفَنّاهُم ولا صَلَّينا عَلَيهِم . وقَد بَلَغَني وُقوعُكَ بِ أَبي حَسَنٍ ، وقِيامُكَ وَاعتِراضُكَ بَني هاشِمٍ بِالعُيوبِ ، وَايمُ اللّهِ لَقَد أوتَرتَ غَيرَ قَوسِكَ (3) ، ورَمَيتَ غَيرَ غَرَضِكَ (4) ، وتَناوَلتَها بِالعَداوَةِ مِن مَكانٍ قَريبٍ ، ولَقَد أطَعتَ امرَءا ما قَدُمَ إيمانُهُ ، ولا حَدُثَ نِفاقُهُ ، وما نَظَرَ لَكَ ، فَانظُر لِنَفسِكَ أو دَع _ يُريدُ : عَمرَو بنَ العاصِ _ . (5) .


1- .في الطبعة المعتمدة : «حجرك» ، والتصويب من طبعة النجف .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 231 .
3- .أوترتُ القَوسَ : شدَدتُ وَتَرها (المصباح المنير : ص 647 «وتر») .
4- .الغَرَض : الهدف الذي يُرمى إليه (المصباح المنير : ص 445 «غرض») .
5- .نثر الدرّ : ج 1 ص 335 ، نزهة الناظر : ص 82 ح 7 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 242 ، الاحتجاج : ج 2 ص 88 ح 163 عن صالح بن كيسان نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 129 ح 19 .

ص: 287

7 / 4احتجاج هاى امام بر ضدّ معاويه

3756.تاريخ الطبري عن أبي عمرة ( _ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ _ ) تاريخ اليعقوبى :معاويه به حسين بن على عليه السلام گفت : اى ابا عبد اللّه ! دانستى كه ما پيروان پدرت (حُجر بن عَدى و پيروانش) را كشتيم و آنها را غُسل و كفن نموديم و بر آنان ، نماز خوانديم و به خاك سپرديم؟

حسين عليه السلام فرمود : «به پروردگار كعبه سوگند ، مغلوبت مى كنم! امّا به خدا سوگند ، اگر ما پيروان تو را بكشيم ، نه آنان را كفن و حُنوط مى كنيم ، نه بر آنان نماز مى خوانيم و نه به خاكشان مى سپاريم (آنان را مسلمان نمى شِمُريم)».3755.تاريخ دمشق عن زيد بن أرقم :نثر الدرّ :چون معاويه، حُجْر بن عَدى و يارانش را كُشت، در همان سال ، حسين عليه السلام را ديد و گفت : اى ابا عبد اللّه ! آيا آنچه را با حجر و يارانش _ كه پيروان پدرت بودند _ كرده ام ، به تو خبر داده اند؟

فرمود : «نه» .

گفت : ما آنان را كشتيم و كفن كرديم و بر آنان ، نماز خوانديم.

حسين عليه السلام خنديد و سپس فرمود : «اى معاويه! روز قيامت، اين گروه ، دشمن تو خواهند بود . هان! به خدا سوگند ، اگر ما چنين كارى را با پيروان تو بكنيم، آنان را نه كفن مى كنيم و نه بر ايشان نماز مى خوانيم . به من خبر رسيده كه به ابوالحسن على عليه السلام ناسزا مى گويى و بر بنى هاشم ، عيب مى گيرى و به ستيز با آنان برخاسته اى.

به خدا سوگند، زِهِ كمان ديگرى را مى كِشى و جايى جز هدفت را نشانه رفته اى (1) و دشمنى را از جايى نزديك براى خود خريده اى . تو از كسى پيروى مى كنى كه در ايمان، سابقه اى ندارد و نفاقش هم تازه نيست و به سود تو نظر نداده است . (2) تو خود براى خود بينديش يا رها كن» . .


1- .دو مَثَل عربى اند ، برابر با مثل فارسى : «سنگ ديگران را به سينه مى زنى». م.
2- .منظور امام عليه السلام عمرو بن عاص بود .

ص: 288

3754.المستدرك على الصحيحين عن أبي موسى عن اُمّ سلمة :الإمامة والسياسة_ في ذِكرِ قُدومِ مُعاوِيَةَ إلَى المَدينَةِ حاجّا وأخذِهِ البَيعَةَ لِيَزيدَ ، وخُطبَتِهِ الَّتي يَمدَحُ فيها يَزيدَ الطّاغِيَةَ ووَصفِهِ بِالعِلمِ بِالسُّنَّةِ وقِراءَةِ القُرآنِ وَالحِلمِ _: فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ وصَلّى عَلَى الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ :

أمّا بَعدُ يا مُعاوِيَةُ ! فَلَن يُؤَدِّيَ القائِلُ وإن أطنَبَ (1) في صِفَةِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله مِن جَميعٍ جُزءا ، وقَد فَهِمتُ ما لَبَستَ بِهِ الخَلَفَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن إيجازِ الصِّفَةِ ، وَالتَّنَكُّبِ عَنِ استِبلاغِ النَّعتِ ، وهَيهاتَ هَيهاتَ يا مُعاوِيَةُ ! فَضَحَ الصُّبحُ فَحمَةَ الدُّجى ، وبَهَرَتِ الشَّمسُ أنوارَ السُّرُجِ ، ولَقَد فَضَّلتَ حَتّى أفرَطتَ ، وَاستَأثَرتَ حَتّى أجحَفتَ ، ومَنَعتَ حَتّى مَحَلتَ ، وجُزتَ حَتّى جاوَزتَ ، ما بَذَلتَ لِذي حَقٍّ مِنِ اسمِ حَقِّهِ بِنَصيبٍ ، حَتّى أخَذَ الشَّيطانُ حَظَّهُ الأَوفَرَ ، ونَصيبَهُ الأَكمَلَ .

وفَهِمتُ ما ذَكَرتَهُ عَن يَزيدَ مِنِ اكتِمالِهِ ، وسِياسَتِهِ لِامَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، تُريدُ أن توهِمَ النّاسَ في يَزيدَ ، كَأَنَّكَ تَصِفُ مَحجوبا ، أو تَنعَتُ غائِبا ، أو تُخبِرُ عَمّا كانَ مِمَّا احتَوَيتَهُ بِعِلمٍ خاصٍّ ، وقَد دَلَّ يَزيدُ مِن نَفسِهِ عَلى مَوقِعِ رَأيِهِ ، فَخُذ لِيَزيدَ فيما أخَذَ فيهِ مِنِ استِقرائِهِ الكِلابَ المُهارِشَةَ (2) عِندَ التَّهارُشِ ، وَالحَمامَ السِّبقَ لِأَترابِهِنَّ ، وَالقِيانَ ذَواتِ المَعازِفِ ، وضَربِ المَلاهي تَجِده باصِرا ، ودَع عَنكَ ما تُحاوِلُ ، فَما أغناكَ أن تَلقَى اللّهَ مِن وِزرِ هذَا الخَلقِ بِأَكثَرَ مِمّا أنتَ لاقيهِ ، فَوَاللّهِ ما بَرِحتَ تَقدَحُ باطِلاً في جَورٍ ، وحَنَقا في ظُلمٍ ، حَتّى مَلَأتَ الأَسقِيَةَ ، وما بَينَكَ وبَينَ المَوتِ إلّا غَمضَةٌ ، فَتَقدَمُ عَلى عَمَلٍ مَحفوظٍ في يَومٍ مَشهودٍ ، ولاتَ حينَ مَناصٍ .

ورَأَيتُكَ عَرَضتَ بِنا بَعدَ هذَا الأَمرِ ، ومَنَعتَنا عَن آبائِنا تُراثا ، ولَقَد _ لَعَمرُ اللّهِ _ أورَثَنَا الرَّسولُ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ وِلادَةً ، وجِئتَ لَنا بِها ، أما حَجَجتُم بِهِ القائِمَ عِندَ مَوتِ الرَّسولِ ، فَأَذعَنَ لِلحُجَّةِ بِذلِكَ ، ورَدَّهُ الإِيمانُ إلَى النَّصَفِ ، فَرَكِبتُمُ الأَعاليلَ ، وفَعَلتُمُ الأَفاعيلَ ، وقُلتُم : كانَ ويَكونُ ، حَتّى أتاكَ الأَمرُ يا مُعاوِيَةُ ! مِن طَريقٍ كانَ قَصدُها لِغَيرِكَ ، فَهُناكَ فَاعتَبِروا يا اُولِي الأَبصارِ . . . . (3) .


1- .أطنَبَ في الكلام : بالَغَ فيه (الصحاح : ج 1 ص 172 «طنب») .
2- .المُهارَشَةُ بالكِلاب : وهو تحريش بعضها على بعض (الصحاح : ج 3 ص 1027 «هرش») .
3- .الإمامة والسياسة : ج 1 ص 208 .

ص: 289

3753.خصائص أمير المؤمنين ( _ به نقل از امّ سلمه _ ) الإمامة و السياسة_ در يادكردِ آمدن معاويه به مدينه به قصد حج و گرفتن بيعت براى يزيد و سخنرانى اش كه در آن ، يزيد طغيانگر را ستود و او را به سنّت دانى و قرآن خوانى و بردبارى توصيف كرد _: حسين عليه السلام برخاست و خدا را ستود و بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود فرستاد و سپس فرمود : «امّا بعد، اى معاويه! سخنران ، هر چند كه توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله را طول دهد ، جز اندكى از آن را نمى تواند بگويد . من ، آنچه را كه تو با توصيف كوتاهت بر خليفگان پوشاندى و از تكميل توصيف ، شانه خالى كردى ، در يافتم . هيهات ، هيهات ، اى معاويه! صبح، تاريكىِ شب را رسوا كرده و خورشيد ، همه چراغ ها را در پرتو خود گرفته است . [برخى از آنان را ]چنان برترى دادى كه به افراط كشيدى و آن قدر ويژه خوارى كردى كه اجحاف نمودى و [از توصيف برخى ديگر ]خوددارى كردى و چيزى نگذاشتى و چندان گذشتى كه از حد گذراندى . كمترين بهره از والاترين حقِّ حقدار را به او ندادى تا آن كه شيطان ، بيشترين و كامل ترين بهره اش را بُرد.

آنچه از كامل شدن [ _ِ يزيد ] و سياستدانى او با امّت محمّد صلى الله عليه و آله گفتى، فهميدم . تو مى خواهى مردم را در باره يزيد به اشتباه بيندازى . گويى كه شخصى در پرده يا ناديده را توصيف مى كنى و يا از چيزى كه تنها تو مى دانى، خبر مى دهى، در حالى كه يزيد ، خود و انديشه اش را شناسانده است . در باره يزيد ، آن چيزهايى را كه او برگرفته، تو هم همان ها را بگير [و بگو] : از گردآورى سگ ها براى به جان هم انداختن آنها (سگ بازى) و كبوترهايى براى مسابقه (كبوتربازى) و كنيزكان رامشگرِ موسيقى نواز . در اين صورت ، او را داراى بينش در اين امور مى يابى . آنچه در صدد انجام دادن آنى ، وا گذار ؛ زيرا اين كه خدا را با وِزر و وبال اين مردم ديدار كنى، تو را از آنچه خودت دارى ، بى نياز نمى كند . به خدا سوگند ، تو همواره و بيهوده در ستمكارى فرو رفته اى و به ستم ، خشم گرفته اى . همه پيمانه ها را پُر كردى و ميان تو و مرگ ، جز چشم بر هم نهادنى ، نمانده است و بر عمل نگه داشته شده ، در روزى كه همه حاضر مى شوند ، در مى آيى و ديگر ، فرصت گريزى نيست.

تو را ديدم كه پس از اين كار ، متعرّض ما شدى و ما را از ميراث پدرانمان ، محروم كردى . به خدا سوگند ، پيامبر _ كه بر او درود و سلام باد _ از طريق [پيوند خويشاوندى و] ولادت، براى ما ارث نهاد و تو آن را براى ما [حجّت خلافت ]آوردى . مگر شما با آن، براى كسى كه هنگام وفات پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان روا شد ، احتجاج نكرديد و او هم به خاطر همين پذيرفت؟ و ايمانش او را به رعايت انصاف وا داشت ، پس ، بهانه ها آورديد و كارها كرديد و گفتيد : چنين و چنان مى شود ، تا آن كه _ اى معاويه _ ، كار [خلافت ]به تو رسيد، از راهى كه از آنِ ديگرى است . پس اى انديشمندان! از اين ، عبرت گيريد ...» . .

ص: 290

3752.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از امّ سلمه _ ) الفتوح_ في ذِكرِ قُدومِ مُعاوِيَةَ إلى مَكَّةَ وأخذِهِ البَيعَةَ لِيَزيدَ _: أقامَ مُعاوِيَةُ بِمَكَّةَ لا يَذكُرُ شَيئا مِن أمرِ يَزيدَ ، ثُمَّ أرسَلَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام فَدَعاهُ ، فَلَمّا جاءَهُ ودَخَلَ إلَيهِ قَرَّبَ مَجلِسَهُ ثُمَّ قالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ! اعلَم أنّي ما تَرَكتُ بَلَدا إلّا وقَد بَعَثتُ إلى أهلِهِ فَأَخَذتُ عَلَيهِمُ البَيعَةَ لِيَزيدَ ، وإنَّما أخَّرتُ المَدينَةَ لِأَنّي قُلتُ : هُم أصلُهُ وقَومُهُ وعَشيرَتُهُ ومَن لا أخافُهُم عَلَيهِ ، ثُمَّ إنّي بَعَثتُ إلَى المَدينَةِ بَعدَ ذلِكَ فَأَبى بَيعَتَهُ مَن لا أعلَمُ أحَدا هُوَ أشَدُّ بِها مِنهُم ، ولَو عَلِمتُ أنَّ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله خَيرا مِن وَلَدي يَزيدَ لَما بَعَثتُ لَهُ .

فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : مَهلاً يا مُعاوِيَةُ ! لا تَقُل هكَذا ، فَإِنَّكَ قَد تَرَكتَ مَن هُوَ خَيرٌ مِنهُ اُمّا وأبا ونَفسا .

فَقالَ مُعاوِيَةُ : كَأَنَّكَ تُريدُ بِذلِكَ نَفسَكَ أبا عَبدِ اللّهِ !

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : فَإِن أرَدتُ نَفسي فَكانَ ماذا ؟!

فَقالَ مُعاوِيَةُ : إذا اُخبِرُكَ أبا عَبدِ اللّهِ ! أمّا اُمُّكَ فَخَيرٌ مِن اُمِّ يَزيدَ ، وأمّا أبوكَ فَلَهُ سابِقَةٌ وفَضلٌ ، وقَرابَتُهُ مِن رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيسَت لِغَيرِهِ مِنَ النّاسِ ، غَيرَ أنَّهُ قَد حاكَمَ أبوهُ أباكَ ، فَقَضَى اللّهُ لِأَبيهِ عَلى أبيكَ ، وأمّا أنتَ وهُوَ فَهُوَ وَاللّهِ خَيرٌ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنكَ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : مَن خَيرٌ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ ؟! يَزيدُ الخَمورُ الفَجورُ ؟

فَقالَ مُعاوِيَةُ : مَهلاً أبا عَبدِ اللّهِ ! فَإِنَّكَ لَو ذُكِرتَ عِندَهُ لَما ذَكَرَ مِنكَ إلّا حَسَنا .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : إن عَلِمَ مِنّي ما أعلَمُهُ مِنهُ أنَا فَليَقُل فِيَّ ما أقولُ فيهِ .

فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : أبا عَبدِ اللّهِ ! انصَرِف إلى أهلِكَ راشِدا ، وَاتَّقِ اللّهَ في نَفسِكَ ، وَاحذَر أهلَ الشّامِ أن يَسمَعوا مِنكَ ما قَد سَمِعتُهُ ؛ فَإِنَّهُم أعداؤُكَ وأعداءُ أبيكَ .

قالَ : فَانصَرَفَ الحُسَينُ عليه السلام إلى مَنزِلِهِ . (1) .


1- .الفتوح : ج 4 ص 339 وراجع : الإمامة والسياسة : ج 1 ص 211 .

ص: 291

3736.امام كاظم عليه السلام ( _ در دعايش _ ) الفتوح_ در يادكرد آمدن معاويه به مكّه و بيعت گرفتنش براى يزيد _: معاويه در مكّه اقامت كرد و هيچ چيزى در باره يزيد نگفت . سپس به سوى حسين عليه السلام فرستاد و او را فرا خواند . چون آمد و بر او وارد شد، او را نزديك خود نشاند و گفت : اى ابا عبد اللّه ! بدان كه من ، هيچ شهرى را ننهاده ام ، جز آن كه به سوى اهلش فرستاده ام و از آنان ، براى يزيد، بيعت گرفته ام و مدينه را به تأخير انداخته ام ؛ زيرا گفتم : آنان ، ايل و تبار و خويشان يزيد و كسانى اند كه بيمى از آنها ندارم . سپس به مدينه [پيك] فرستادم ؛ امّا آنان از بيعت با يزيد ، خوددارى كردند و از همه در اين كار ، سختگيرتر هستند . اگر براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله بهتر از پسرم يزيد سراغ داشتم ، براى [بيعت كردن با] يزيد، كسى را روانه نمى كردم.

حسين عليه السلام فرمود : «آرام ، اى معاويه! اين گونه نگو . تو بهتر از او را وا نهاده اى ؛ كسى كه هم خودش بهتر است ، هم پدر و مادرش از پدر و مادر او بهترند» .

معاويه گفت : گويى خود را مى گويى، اى ابا عبد اللّه ؟!

حسين فرمود : «اگر خودم را قصد كنم ، چه مى شود؟!» .

معاويه گفت : اى ابا عبد اللّه ! در اين صورت ، به تو مى گويم . امّا مادرت ، بهتر از مادر يزيد است . امّا پدرت، سابقه و فضيلت دارد و خويشاوندى اش را با پيامبر خدا ، كسِ ديگرى ندارد، جز آن كه پدرت با پدر يزيد (معاويه) به حَكَميت، تن در دادند و خداوند ، پدرش را بر پدرت مقدّم داشت . و امّا تو و او، به خدا سوگند ، او براى امّت محمّد ، بهتر از توست .

حسين عليه السلام فرمود : «چه كسى براى امّت محمّد ، بهتر است؟ يزيد باده خوار فاسد ؟!» .

معاويه گفت : آرام ، اى ابا عبد اللّه ! اگر از تو نزد او ياد شود ، جز نيكى از تو نمى گويد.

حسين عليه السلام فرمود : «اگر آنچه من از او مى دانم، او در من سراغ دارد، بگويد» .

معاويه به او گفت : ابا عبد اللّه ! به هوش باش و هشيار به سوى خانواده ات باز گرد و از خدا بر خودت بترس و مراقب باش كه شاميان ، آنچه من از تو شنيدم ، نشنوند كه آنان ، دشمنان تو و دشمنان پدرت هستند.

حسين عليه السلام به خانه اش باز گشت. .

ص: 292

7 / 5مُكاتَباتُ الإِمامِ عليه السلام ومُعاوِيَةَ3720.عنه عليه السلام :أنساب الأشراف :كَتَبَ مُعاوِيَةُ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : أمّا بَعدُ : فَقَدِ انتَهَت الَيَّ عَنكَ اُمورٌ أرغَبُ بِكَ عَنها ، فَإِن كانَت حَقّا لَم اُقارَّكَ (1) عَلَيها ، ولَعَمري إنَّ مَن أعطى صَفقَةَ يَمينِهِ وعَهدَ اللّهِ وميثاقَهُ لَحَرِيٌّ بِالوَفاءِ ، وإن كانَت باطِلاً فَأَنتَ أسعَدُ النّاسِ بِذلِكَ ، وبِحَظِّ نَفسِكَ تَبدَأُ ، وبِعَهدِ اللّهِ توفي ، فَلا تَحمِلني عَلى قَطيعَتِكَ وَالإِساءَةِ بِكَ ، فَإِنّي مَتى اُنكِركَ تُنكِرني ، ومَتى تَكِدني أكِدكَ ، فَاتَّقِ شَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّةِ وأن يَرجِعوا عَلى يَدِكَ إلَى الفِتنَةِ ، فَقَد جَرَّبتَ النّاسَ وبَلَوتَهُم ، وأبوكَ كانَ أفضَلَ مِنكَ ، وقَد كانَ اجتَمَعَ عَلَيهِ رَأيُ الَّذينَ يَلوذونَ بِكَ ، ولا أظُنُّهُ يَصلُحُ لَكَ مِنهُم ما كانَ فَسَدَ عَلَيهِ ، فَانظُر لِنَفسِكَ ودينِكَ «وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ» (2) .

فَكَتَبَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام :

أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَني كِتابُكَ تَذكُرُ أنَّهُ بَلَغَتكَ عَنّي اُمورٌ تَرغَبُ عَنها ، فَإِن كانَت حَقّا لَم تُقارَّني عَلَيها ، ولَن يَهدِيَ إلَى الحَسَناتِ ويُسَدِّدَ لَها إلَا اللّهُ ، فَأَمّا ما نُمِّيَ (3) إلَيكَ فَإِنَّما رَقَّاهُ (4) المَلّاقونَ (5) المَشّاؤونَ بِالنَّمائِمِ (6) ، المُفَرِّقونَ بَينَ الجَميعِ (7) ، وما اُريدُ حَربا لَكَ ولا خِلافا عَلَيكَ ، وَايمُ اللّهِ لَقَد تَرَكتُ ذلِكَ وأنَا أخافُ اللّهَ في تَركِهِ ، وما أظُنُّ اللّهَ راضِيا عَنّي بِتَركِ مُحاكَمَتِكَ إلَيهِ ، ولا عاذِري دونَ الإِعذارِ إلَيهِ فيكَ وفي أولِيائِكَ القاسِطينَ المُلحِدينَ ، حِزبِ الظّالِمينَ وأولِياءِ الشَّياطينِ .

ألَستَ قاتِلَ حُجرِ بنِ عَدِيٍّ وأصحابِهِ المُصَلّينَ العابِدينَ ، الَّذينَ يُنكِرونَ الظُّلمَ ويَستَعظِمونَ البِدَعَ ، ولا يَخافونَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ _ ظُلما وعُدوانا _ ، بَعدَ إعطائِهِمُ الأَمانَ بِالمَواثيقِ وَالأَيمانِ المُغَلَّظَةِ ؟

أوَلَستَ قاتِلَ عَمرِو بنِ الحَمِقِ صاحِبِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، الَّذي أبلَتهُ العِبادَةُ وصَفَّرَت لَونَهُ وأنحَلَت جِسمَهُ ؟!

أوَلَستَ المُدَّعِيَ زِيادَ بنَ سُمَيَّةَ المَولودَ عَلى فِراشِ عُبَيدٍ عَبدِ ثَقيفٍ ، وزَعَمتَ أنَّهُ ابنُ أبيكَ ، وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «الوَلَدُ لِلفِراشِ ولِلعاهِرِ الحَجَرُ» ، فَتَرَكتَ سُنَّةَ رَسولِ اللّهٍ صلى الله عليه و آله وخالَفتَ أمرَهُ مُتَعَمِّدا ، وَاتَّبَعتَ هَواكَ مُكَذِّبا ، بِغَيرِ هُدىً مِنَ اللّهِ ، ثُمَّ سَلَّطتَهُ عَلَى العِراقَينِ فَقَطَعَ أيدِيَ المُسلِمينَ وسَمَلَ (8) أعيُنَهُم ، وصَلَبَهُم عَلى جُذوعِ النَّخلِ ، كَأَنَّكَ لَستَ مِنَ الاُمَّةِ وكَأَنَّها لَيسَت مِنكَ ، وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ألحَقَ بِقَومٍ نَسَبا لَيسَ لَهُم فَهُوَ مَلعونٌ» !

أوَلَستَ صاحِبَ الحَضرَمِيّينَ الَّذينَ كَتَبَ إلَيكَ ابنُ سُمَيَّةَ أنَّهُم عَلى دينِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَكَتَبتَ إلَيهِ : اُقتُل مَن كانَ عَلى دينِ عَلِيٍّ ورَأيِهِ ، فَقَتَلَهُم ومَثَّلَ بِهِم بِأَمرِكَ ، ودينُ عَلِيٍّ عليه السلام دينُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله الَّذي كانَ يَضرِبُ عَلَيهِ أباكَ ، وَالَّذِي انتِحالُكَ إيّاهُ أجلَسَكَ مَجلِسَكَ هذا ، ولَولا هُوَ كانَ أفضَلُ شَرَفِكَ تَجَشُّمَ الرَّحلَتَينِ في طَلَبِ الخُمورِ !

وقُلتَ : اُنظُر لِنَفسِكَ ودينِكَ وَالاُمَّةِ ، وَاتَّقِ شَقَّ عَصَا الاُلفَةِ وأن تَرُدَّ النّاسَ إلَى الفِتنَةِ !

فَلا أعلَمُ فِتنَةً عَلَى الاُمَّةِ أعظَمَ مِن وِلايَتِكَ عَلَيها ! ولا أعلَمُ نَظَرا لِنَفسي وديني أفضَلَ مِن جِهادِكَ ! فَإِن أفعَلهُ فَهُوَ قُربَةٌ إلى رَبّي ، وإن أترُكهُ فَذَنبٌ أستَغفِرُ اللّهَ مِنهُ في كَثيرٍ مِن تَقصيري ، وأسأَلُ اللّهَ تَوفيقي لِأَرشَدِ اُموري .

وأمّا كَيدُكَ إيّايَ ، فَلَيسَ يَكونُ عَلى أحَدٍ أضَرَّ مِنهُ عَلَيكَ ، كَفِعلِكَ بِهؤُلاءِ النَّفَرِ الَّذينَ قَتَلتَهُم ومَثَّلتَ بِهِم بَعدَ الصُّلحِ مِن غَيرِ أن يَكونوا قاتَلوكَ ولا نَقَضوا عَهدَكَ ، إلّا مَخافَةَ أمرٍ لَو لَم تَقتُلهُم مِتَّ قَبلَ أن يَفعَلوهُ ، أو ماتوا قَبلَ أن يُدرِكوهُ ، فَأَبشِر يا مُعاوِيَةُ بِالقِصاصِ ، وأيقِن بِالحِسابِ ، وَاعلَم أنَّ للّهِِ كِتابا لا يُغادِرُ صَغيرَةً ولا كَبيرَةً إلّا أحصاها ، ولَيسَ اللّهُ بِناسٍ لَكَ أخذَكَ بِالظِّنَّةِ ، وقَتلَكَ أولِياءَهُ عَلَى الشُّبهَةِ وَالتُّهمَةِ ، وأخذَكَ النّاسَ بِالبَيعَةِ لِابنِكَ ؛ غُلامٍ سَفيهٍ يَشرَبُ الشَّرابَ ويَلعَبُ بِالكِلابِ !

ولا أعلَمُكَ إلّا خَسِرتَ نَفسَكَ ، وأوبَقتَ (9) دينَكَ ، وأكَلتَ أمانَتَكَ ، وغَشَشتَ رَعِيَّتَكَ ، وتَبَوَّأتَ مَقعَدَكَ مِنَ النّارِ فَ «بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّ__لِمِينَ» (10) . (11) .


1- .قارَّهُ مُقارَّةً : قَرَّ معَهُ وسَكَنَ ، وفلانٌ قارٌّ : ساكِنٌ (تاج العروس : ج 7 ص 386 «قرر») .
2- .الروم : 60 .
3- .نَمَّيتُ الحديثَ تنميةً : إذا بلّغتَهُ على وجه النميمة والإفساد (الصحاح : ج 6 ص 2516 «نما») .
4- .رَقّى عليه كلاما : إذا رَفَعَ (الصحاح : ج 6 ص 2361 «رقى») .
5- .المَلَق : أن تُعطي باللسان ما ليس في القلب (القاموس المحيط : ج 3 ص 284 «ملق») .
6- .النَّميمَةُ : هي نقل الحديث من قوم إلى قوم على جهة الإفساد والشرّ (النهاية : ج 5 ص 120 «نمم») .
7- .هكذا في المصدر ، وفي الإمامة والسياسة : «الجمع» بدل «الجميع» .
8- .سَمَلْتُ عَيْنَهُ : فقأتُها بحديدة مُحْماة (المصباح المنير : ص 289 «سملت») .
9- .وَبَقَ : هَلَكَ ، ويتعدّى بالهمزة ، فيقال : أوبقته (المصباح المنير : ص 646 «وبق») .
10- .هود : 44 .
11- .أنساب الأشراف : ج 5 ص 128 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 201 _ 202 ؛ رجال الكشّي : ج 1 ص 252 ح 98 و 99 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 212 ح 9 و راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 6 (القسم الخامس / الفصل الثاني / رسالة توبيخية من الإمام عليه السلام لمعاوية علي الظلم و البدع).

ص: 293

7 / 5نامه هاى امام عليه السلام و معاويه به يكديگر

3708.عنه عليه السلام ( _ مِن كلامِهِ عليه السلام وهُوَ يَستَنفِرُ أهلَ ا ) أنساب الأشراف :معاويه به حسين بن على عليه السلام نوشت : «امّا بعد، خبر كارهايى از تو به من رسيده كه آنها را از تو بعيد مى دانم . اگر آن خبرها درست باشد ، با تو بر آنها موافقت نمى كنم . به جانم سوگند ، كسى كه به پيمان خود و عهد و ميثاق الهى وفا كند، سزاوار وفاست ؛ و اگر آنها درست نباشند ، تو در ميان مردم ، بيشترين سهم را از اين دارى و به بهره خود مى آغازى و به عهد خدا، وفا مى كنى . مرا به قطع پيوند و بدى با خود ، وادار مكن . اگر مرا انكار كنى، انكارت مى كنم و اگر به من نيرنگ بزنى ، به تو نيرنگ مى زنم . از شكستن اجتماع اين امّت و باز گرداندن آنها به فتنه، بپرهيز . تو مردم را تجربه كرده و آزموده اى و پدرت از تو برتر بود، و نظر كسانى كه به تو پناه مى آورند ، بر او گِرد آمده بود و گمان نمى برم آنچه براى پدرت نكردند ، براى تو بكنند . پس به فكر خود و دينت باش و «كسانى كه يقين ندارند، تو را سبُك نشمارند» .

حسين عليه السلام در پاسخ معاويه نوشت : «امّا بعد، نامه ات به من رسيد . نوشته بودى كه خبر كارهايى از من به تو رسيده كه دوست ندارى [گفته باشم] و اگر درست باشد ، با من بر آنها موافقت نمى كنى ، و جز خدا ، به نيكى ها ره نمى نمايد و به آنها موفّق نمى دارد .

امّا سخن چينى انجام شده براى تو را چاپلوسان سخن چينِ تفرقه افكنِ ميان جماعت كرده اند . من ، سرِ جنگ و مخالفت با تو را ندارم . سوگند به خدا، آن را وا نهاده ام و من ، از اين وا نهادن ، از خدا مى ترسم و گمان نمى كنم خداوند، از اين كه دشمنى با تو را كنار گذاشته ام ، و در باره تو و دوستان متجاوز ملحدت _ كه حزب ظالمان و دار و دسته شيطان اند _ ، در برابر خدا ، عذرى جز آنچه خود بپذيرد ، ندارم .

آيا تو حجر بن عدى و يارانش را به ستم و تجاوز نكشتى ؛ آنان كه نمازگزار و عابد بودند و ستم را زشت و بدعت ها را دهشتناك مى شِمُردند و از سرزنش هيچ سرزنشگرى در راه خدا نمى ترسيدند ؟ اين كشتار را پس از امان دادن به آنها ، با همه وثيقه ها و سوگندهاى غليظ و شديد ، انجام دادى .

آيا تو قاتل عمرو بن حَمِق ، صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نيستى كه عبادت ، فرسوده اش كرده و رنگش را زرد و بدنش را لاغر نموده بود؟

آيا تو زياد بن سُميّه را كه بر بستر عبيد (برده ثقيف) زاده شده بود، پسر پدرت نخواندى، در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده بود : فرزند ، متعلّق به بستر است و براى زناكار ، سنگ است ؟ تو سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را وا نهادى و به عمد ، با فرمان او مخالفت كردى و از سرِ تكذيب، هوس خود را دنبال كردى ، بى آن كه ره نمودى از جانب خدا داشته باشى . سپس ، زياد را بر كوفه و بصره، مسلّط كردى تا دستان مسلمانان را قطع كند و چشمان آنان را با ميله داغ ، بر كَنَد و به شاخه هاى نخل بياويزد . گويى تو از امّت نيستى و او هم از تو نيست كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس بيگانه اى را جزو خاندان قومى حساب كند كه نسبش آن نيست، ملعون است .

آيا تو همان نيستى كه [زياد] ابن سميّه به تو نوشت : حَضْرَميان، بر دين على هستند ، و تو به او نوشتى : هر كس را كه بر دين على و انديشه اوست، بكُش ، و او هم به فرمان تو ، آنان را كُشت و مُثلِه كرد ؟ دين على عليه السلام دين محمّد صلى الله عليه و آله است كه بر سرِ آن با پدرت مى جنگيد ؛ كسى كه با بستن خود به [آيين] او، بر اين جايگاه نشسته اى و اگر او نبود، برترين شرف تو، زحمت ترتيب دادن دو سفر [زمستانى و تابستانى قريش] در طلب شراب بود.

گفته اى: به خودت و دين و امّت بينديش و اجتماع و اُلفت امّت را نشكن و مردم را به فتنه، باز نگردان . من ، فتنه اى بزرگ تر از فرمان روايىِ تو بر اين امّت نمى شناسم و براى خود و دينم ، رأيى برتر از جهاد با تو نمى دانم . اگر جهاد كنم ، [مايه] نزديكى من به پروردگارم است و اگر آن را وا گذارم، گناهى است كه از فراوانىِ تقصيرم در آن ، از خدا، آمرزش مى طلبم و از خدا مى خواهم كه به درست ترين كار ، موفّقم بدارد.

امّا زيان نيرنگ تو با من، بيش از هر كس ديگر، به خودت مى رسد ؛ مانند همين كار تو با اين چند تنى كه آنان را كُشتى و مُثلِه شان نمودى ، با آن كه آنان ، در صلح با تو بودند و نه با تو جنگيده و نه پيمانت را شكسته بودند و فقط ، از چيزى ترسيدى كه اگر هم آنان را نمى كُشتى، پيش از اين مى مُردى يا آنان ، پيش از رسيدن به آن مى مُردند .

پس ، اى معاويه! قصاص را در پيشِ رو دارى . به حساب ، يقين داشته باش و بدان كه خدا ، نوشته اى دارد كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست ، جز آن كه آن را برشمرده است . خدا فراموش نمى كند دستگير كردن هايت را به خاطر بى اعتمادى و بدبينى، و كُشتن اوليا را به شُبهه و تهمت، و بيعت گرفتنت را از مردم براى پسرت ، آن جوانِ نابخرد، شرابخوار و سگباز !

جز اين نمى دانم كه خود را تباه كردى و دينت را هلاك نمودى و امانت نزد خود را خوردى و مردمت را فريفتى و جايگاهى از آتش، براى خود برگرفتى . پس «دور باد قوم ظالم از رحمت الهى» !». .

ص: 294

. .

ص: 295

. .

ص: 296

. .

ص: 297

. .

ص: 298

7 / 6الاِختِصامُ فِي اللّهِ3705.امام حسن عليه السلام :الخصال عن النضر بن مالك :قُلتُ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، حَدِّثني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «هَ_ذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِى رَبِّهِمْ» (1) .

قالَ : نَحنُ وبَنو اُمَيَّةَ ، اختَصَمنا فِي اللّهِ عز و جل ، قُلنا : صَدَقَ اللّهُ ، وقالوا : كَذَبَ اللّهُ . فَنَحنُ وإيّاهُمُ الخَصمانِ يَومَ القِيامَةِ . (2)3706.عنه عليه السلام :بحار الأنوار عن بكر بن أيمن عن الحسين بن عليّ عليه السلام :إنّا وبَني اُمَيَّةَ تَعادَينا فِي اللّهِ ، فَنَحنُ وهُم كَذلِكَ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَجاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام بِرايَةِ الحَقِّ فَرَكَزَها بَينَ أظهُرِنا ، وجاءَ إبليسُ بِرايَةِ الباطِلِ فَرَكَزَها بَينَ أظهُرِهِم . (3) .


1- .الحجّ : 19 .
2- .. الخصال : ص 43 ح 35 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 517 ح 16 .
3- .بحار الأنوار : ج 31 ص 308 .

ص: 299

7 / 6دشمنى براى خدا

3703.حضرت فاطمه عليهاالسلام ( _ خطاب به مردمى كه براى گرفتن بيعت از امام على عل ) الخصال_ به نقل از نضر بن مالك _: به حسين بن على عليه السلام گفتم : اى ابا عبد اللّه ! از گفته خداى عز و جل بگو كه فرمود : «اين دو دشمن، براى پروردگارشان با هم دشمنى كردند» .

فرمود : «[مانند] ما و بنى اميّه كه براى خداى عز و جل با آنها دشمنى كرديم . ما گفتيم : خداوند ، راست مى گويد و آنان گفتند : دروغ مى گويد . پس ما و آنان ، روز قيامت ، دو دشمنيم» .3704.الأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :بحار الأنوار_ به نقل از بكر بن اَيمَن ، از امام حسين عليه السلام _: ما با بنى اميّه براى خدا دشمنى كرديم . ما و ايشان ، در روز قيامت نيز چنين هستيم . پس جبرئيل عليه السلام پرچم حق را مى آورد و بر پشتِ ما مى نهد و ابليس هم ، پرچم باطل را مى آورد و بر پشتِ آنها مى نشاند . .

ص: 300

الفَصلُ الثّامِنُ : بيعة يزيد8 / 1مُواصَفاتُ يَزيدَ3701.شرح نهج البلاغة :دعائم الاسلام :عَنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أنَّهُ كَتَبَ إلى مُعاوِيَةَ كِتابا يُقَرِّعُهُ (1) فيهِ ويُبَكِّتُهُ (2) بِاُمورٍ صَنَعَها ، كانَ فيهِ :

ثُمَّ وَلَّيتَ ابنَكَ وهُوَ غُلامٌ يَشرَبُ الشَّرابَ ويَلهو بِالكِلابِ ، فَخُنتَ أمانَتَكَ ، وأخرَبتَ (3) رَعِيَّتَكَ ، ولَم تُؤَدِّ نَصيحَةَ رَبِّكَ ، فَكَيفَ تُوَلّي عَلى اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مَن يَشرَبُ المُسكِرَ ؟ وشارِبُ المُسكِرِ مِنَ الفاسِقينَ ! وشارِبُ المُسكِرِ مِنَ الأَشرارِ ! ولَيسَ شارِبُ المُسكِرِ بِأَمينٍ عَلى دِرهَمٍ ، فَكَيفَ عَلَى الاُمَّةِ ؟!

فَعَن قَليلٍ تَرِدُ عَلى عَمَلِكَ ، حينَ تُطوى صَحائِفُ الاِستِغفارِ . (4) .


1- .التقريع : التعنيف والتثريب ، وقرَّعَهُ تقريعا : وَبَّخَهُ وعَذَلَهُ (تاج العروس : ج 11 ص 366 «قرع») .
2- .التبكيت : التقريع والتوبيخ (النهاية : ج 1 ص 148 «بكت») .
3- .في بعض نسخ المصدر : «أخزيت» بدل «أخربت» .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 133 ح 468 ، وفي بحار الأنوار : ج 66 ص 495 ح 41 عن الإمام الحسن عليه السلام ولكن مضمون الكتاب بعيد عن زمانه7 .

ص: 301

فصل هشتم : بيعت با يزيد

8 / 1ويژگى هاى يزيد

3700.عنه عليه السلام :دعائم الإسلام :حسين بن على عليه السلام نامه اى كوبنده به معاويه نوشت و او را به سبب كارهايى كه كرده بود ، سرزنش كرد . در آن نامه چنين بود : «سپس ، حكومت را به پسرت دادى ، در حالى كه جوانى شرابخوار و سگباز است . در امانت نزد خود، خيانت كردى و مردمت را وا نهادى و به نصيحت پروردگارت عمل نكردى . چگونه كسى را كه شراب مى نوشد ، بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله مى گمارى ، با آن كه شرابخوار ، از فاسقان است و كسى كه مست كننده مى نوشد ، از اشرار؟! شرابخوارى كه نمى تواند امانتدار يك دِرهم باشد، چگونه امين امّت باشد؟!

به زودى نتيجه عملت را مى بينى ، هنگامى كه ديگر، صحيفه هاى استغفار ، پيچيده و بسته شده است» . .

ص: 302

8 / 2اِمتِناعُ الإِمامِ عليه السلام عن بَيعَةِ يَزيدَ3781.شرح نهج البلاغة عن أبي سعيد الخدري :الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام_ لَمّا أمَرَهُ مَروانُ بِبَيعَةِ يَزيدَ _: وَيحَكَ ! أتَأمُرُني بِبَيعَةِ يَزيدَ وهُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ ؟ لَقَد قُلتَ شَطَطا (1) مِنَ القَولِ يا عَظيمَ الزَّلَلِ ! لا ألومُكَ عَلى قَولِكَ لِأَنَّكَ اللَّعينُ الَّذي لَعَنَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنتَ في صُلبِ أبيكَ الحَكَمِ بنِ أبِي العاصِ ، فَإِنَّ مَن لَعَنَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُمكِنُ لَهُ ولا مِنهُ إلّا أن يَدعُوَ إلى بَيعَةِ يَزيدَ .

ثُمَّ قالَ : إلَيكَ عَنّي يا عَدُوَّ اللّهِ ، فَإِنّا أهلُ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالحَقُّ فينا وبِالحَقِّ تَنطِقُ ألسِنَتُنا، وقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ:«الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أبيسُفيانَ، وعَلَى الطُّلَقاءِ (2) أبناءِ الطُّلَقاءِ ، فَإِذا رَأَيتُم مُعاوِيَةَ عَلى مِنبَري فَابقُروا (3) بَطنَهُ» ، فَوَاللّهِ لَقَد رَآهُ أهلُ المَدينَةِ عَلى مِنبَرِ جَدّي فَلَم يَفعَلوا ما اُمِروا بِهِ ، فَابتَلاهُمُ (4) اللّهُ بِابنِهِ يَزيدَ ! زادَهُ اللّهُ فِي النّارِ عَذابا . (5)3782.الأمالي للطوسي عن أبي سعيد الخدري ( _ لَمّا ذَكَروا عَلِيّا عليه السلام _ ) مثير الأحزان عن الإمام الحسين عليه السلام_ لِمَروانَ لَمّا أشارَ عَلَى الوَليدِ والِي المَدينَةِ بِضَربِ أعناقِ القَومِ إذ لَم يَرضَوا بِبَيعَةِ يَزيدَ _: وَيلي عَلَيكَ ىَ ابنَ الزَّرقاءِ ، أنتَ تَأمُرُ بِضَربِ عُنُقي؟ ! كَذَبتَ ولَؤُمتَ ، نَحنُ أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، ويَزيدُ فاسِقٌ شارِبُ الخَمرِ وقاتِلُ النَّفسِ ، ومِثلي لا يُبايِعُ لِمِثلِهِ ، ولكِن نُصبِحُ وتُصبِحونَ (6) أيُّنا أحَقُّ بِالخِلافَةِ وَالبَيعَةِ . (7)راجع: ج 3 ص 390 (القسم السابع / الفصل الأوّل / ماجرى بين الإمام7 والوليد لأخذ البيعة) و ص 410 (مناقشة مروان والإمام7 في الطريق).

.


1- .الشَّطَطُ : الإفراط في البُعد (مفردات ألفاظ القرآن : ص 453 «شطط») .
2- .الطُلَقاءُ : هم الذين خلّى عنهم (النبيّ9) يوم فتح مكّة ، وأطلقهم ولم يسترقّهم (النهاية : ج 3 ص 136 «طلق») .
3- .في المصدر : «فافقروا» ، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى .
4- .في المصدر : «قاتلهم» ، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى .
5- .الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 185 .
6- .في الملهوف هنا زيادة : «ونَنظُرُ وتَنظُرونَ» .
7- .مثير الأحزان : ص 24 ، الملهوف : ص 98 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 325 .

ص: 303

8 / 2خوددارى امام عليه السلام از بيعت با يزيد

3782.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از ابو سعيد خدرى ، هنگامى كه از على عليه ) الفتوح :چون مروان، حسين عليه السلام را به بيعت با يزيد فرمان داد، وى عليه السلام فرمود : «واى بر تو! آيا مرا به بيعت با يزيد ، فرمان مى دهى ، در حالى كه او مردى فاسق است؟! اى كه لغزشت بزرگ است! سخنِ بس بيراهى گفتى . من ، تو را بر سخنت سرزنش نمى كنم كه تو بر زبان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله لعنت شدى ، در حالى كه هنوز در پشت پدرت، حكم بن ابى عاص بودى ، و لعنت شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، جز اين نمى تواند باشد كه به بيعت با يزيد ، فرا بخواند» .

سپس فرمود : «اى دشمن خدا! از من دور شو كه ما خاندان پيامبر خداييم و حق، ميان ماست و زبان هايمان ، به حق سخن مى گويد . شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : خلافت، بر خاندان ابوسفيان و نيز بر آزاد شدگان از نسل آزاد شدگان ، (1) حرام است و چون معاويه را بر منبر من ديديد، شكمش را بشكافيد .

به خدا سوگند، اهل مدينه ، او را بر منبر جدّم ديدند و آنچه فرمان يافته بودند ، نكردند و خدا هم ، آنان را به پسرش يزيد ، مبتلا كرد . خدا، بر عذابش در آتش [ِ دوزخ ]بيفزايد!» .3594.امام على عليه السلام :مثير الأحزان_ از امام حسين عليه السلام ، خطاب به مروان، هنگامى كه به وليد ، حاكم مدينه ، اشاره كرد تا كسانى را كه به بيعت با يزيد رضايت نداده اند، گردن بزند _: واى بر تو، اى پسر زنِ كبودْ چشم! تو به گردن زدن من، فرمان مى دهى؟ نادرست گفتى و پستى كردى . ما اهل بيت نبوّت و معدن رسالتيم و يزيد، فاسق، شرابخوار و قاتل مردم است . مانند من ، با مانند اويى بيعت نمى كند ؛ امّا ما و شما منتظر مى مانيم تا ببينيم كدام يك از ما به خلافت و بيعت ، سزاوارتريم» .ر. ك: ج 3 ص 391 (بخش هفتم / فصل يكم / رخدادهاى ميان امام عليه السلام و وليد براىبيعت گرفتن) و ص 411 (بگو مگوى مروان و امام عليه السلام در راه).

.


1- .آزاد شدگان (طُلَقا) ، به كسانى از مردم مكّه گفته مى شود كه تا فتح مكّه، مسلمان نشده بودند و پيامبر صلى الله عليه و آله درروز فتح، آنان را «آزاد» اعلام كرد و به اسارت نگرفت، در حالى كه بر اساس قوانين اسلام و سنّت عربِ آن روز، «اسير» محسوب مى شدند و بايد به عنوان «بَرده»، همچون غنيمت جنگى، بين مسلمانان، قسمت مى شدند كه در اين صورت، فرزندان و نسل آنها نيز به تَبَعِ خود آنها، بَرده شمرده مى شدند.

ص: 304

الفَصلُ التّاسِعُ : أسباب الخروج على يزيد9 / 1إحياءُ السُّنَّةِ ومَعالِمِ الدّينِ3599.الإمام عليّ عليه السلام :أنساب الأشراف :قَد كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام كَتَبَ إلى وُجوهِ أهلِ البَصرَةِ يَدعوهُم إلى كِتابِ اللّهِ ، ويَقولُ لَهُم : إنَّ السُّنَّةَ قَد اُميتَت ، وإنَّ البِدعَةَ قَد اُحيِيَت ونُعِشَت (1) . (2)3597.امام على عليه السلام :الطبقات الكبرى_ في ذِكرِ أحداثِ يَومِ عاشوراءَ _: ثُمَّ قالَ حُسَينٌ عليه السلام لِعُمَرَ وأصحابِهِ : لا تَعجَلوا حَتّى اُخبِرَكُم خَبري : وَاللّهِ ما أتَيتُكُم حَتّى أتَتني كُتُبُ أماثِلِكُم بِأَنَّ السُّنَّةَ قَد اُميتَت ، وَالنِّفاقَ قَد نَجَمَ (3) ، وَالحُدودَ قَد عُطِّلَت ، فَاقدَم لَعَلَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يُصلِحُ بِكَ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَأَتَيتُكُم ! فَإِذا كَرِهتُم ذلِكَ ، فَأَنَا راجِعٌ عَنكُم ، وَارجِعوا إلى أنفُسِكُم فَانظُروا هَل يَصلُحُ لَكُم قَتلي ، أو يَحِلُّ لَكُم دَمي ؟

ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِيِّكُم وَابنَ ابنِ عَمِّهِ وَابنَ أوَّلِ المُؤمِنينَ إيمانا ؟ !

أوَلَيسَ حَمزَةُ وَالعَبّاسُ وجَعفَرٌ عُمومَتي ؟ !

أوَ لَم يَبلُغكُم قَولُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِيَّ وفي أخي : «هذانِ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ» ؟ ! (4) .


1- .نَعَشَهُ : رَفَعَهُ (النهاية : ج 5 ص 81 «نعش») .
2- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 335 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 357 وراجع: هذه الموسوعة : ج 4 ص 40 (القسم السابع / الفصل الثالث / كتابه إلى وجوه أهل البصرة).
3- .نَجَمَ الشيء : ظَهَرَ وطَلَعَ (الصحاح : ج 5 ص 2039 «نجم») .
4- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 468 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 301 الرقم 48 وراجع: هذه الموسوعة : ج 6 ص 94 (القسم الثامن / الفصل الثانى / احتجاجات الإمام عليه السلام على جيش الكوفة).

ص: 305

فصل نهم : عوامل قيام بر ضدّ يزيد

9 / 1احياى سنّت و نشانه هاى دين

3601.عنه عليه السلام :أنساب الأشراف :حسين بن على عليه السلام به سرشناسان بصره نامه نوشت و آنان را به كتاب خدا، فرا خواند و فرمود : «سنّت ، مُرده است و بدعت ، زنده و بر افراشته گشته است» (1) .3602.الإمام عليّ عليه السلام :الطبقات الكبرى_ در يادكرد حوادث روز عاشورا _: حسين عليه السلام به عمر [بن سعد ]و يارانش فرمود : «عجله نكنيد تا خبرم را برايتان بگويم . به خدا سوگند ، نزد شما نيامدم تا آن كه نامه هاى بزرگانِ شما به من رسيد كه : سنّت ، مُرده است و نفاق ، سر بر آورده و احكام خداوند ، تعطيل شده است . پيش بيا ، شايد كه خداى _ تبارك و تعالى _ امّت محمّد صلى الله عليه و آله را با تو سامان دهد . از اين رو ، نزد شما آمدم و اگر آمدنم را ناخوش داريد ، باز مى گردم و شما هم به خود آييد و بنگريد كه آيا كشتن من به صلاح شماست يا خون من بر شما رواست ؟!

آيا من ، پسر دختر پيامبرتان و پسرِ پسرعموى او و پسرِ نخستين مؤمن نيستم ؟

آيا حمزه و عبّاس و جعفر ، عموهاى من نيستند ؟

آيا گفته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره من و در باره برادرم به شما نرسيده است كه : اين دو (حسن و حسين)، سَرور جوانان بهشتى اند ؟!» . (2) .


1- .ر. ك: ج 4 ص 41 (بخش هفتم / فصل سوم / نامه امام عليه السلام به سرشناسان بصره).
2- .ر. ك: ج 6 ص 95 (بخش هشتم / فصل دوم / احتجاج هاى امام عليه السلام بر سپاه كوفه).

ص: 306

3603.عنه عليه السلام :الأخبار الطوال :كَتَبَ [الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ] كِتابا إلى شيعَتِهِ مِن أهلِ البَصرَةِ مَعَ مَولىً لَهُ يُسَمّى سَلمانَ ، نُسخَتُهُ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم

مِنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلى مالِكِ بنِ مِسمَعٍ ، وَالأَحنَفِ بنِ قَيسٍ ، وَالمُنذِرِ بنِ الجارودِ ، ومَسعودِ بنِ عَمرٍو ، وقَيسِ بنِ الهَيثَمِ ، سَلامٌ عَلَيكُم ، أمّا بَعدُ ؛ فَإِنّي أدعوكُم إلى إحياءِ مَعالِمِ الحَقِّ ، وإماتَةِ البِدَعِ ، فَإِن تُجيبوا تَهتَدوا سُبُلَ الرَّشادِ ، وَالسَّلامُ . (1)9 / 2الأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ3600.امام على عليه السلام :الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام_ في وَداعِ قَبرِ جَدِّهِ صلى الله عليه و آله _: اللّهُمَّ إنَّ هذا قَبرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وأنَا ابنُ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وقَد حَضَرَني مِنَ الأَمرِ ما قَد عَلِمتَ ، اللّهُمَّ وإنّي اُحِبُّ المَعروفَ وأكرَهُ المُنكَرَ . . . . (2)3783.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از عبد المؤمن انصارى ، از پدرش ، از انس ) الفتوح عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ مُحَمَّدَ ابنَ الحَنَفِيَّةِ _: أمّا أنتَ يا أخي فَلا عَلَيكَ أن تُقيمَ بِالمَدينَةِ ، فَتَكونَ لي عَينا عَلَيهِم ، ولا تُخفِ عَلَيَّ شَيئا مِن اُمورِهِم .

قالَ [ابنُ أعثَمَ] : ثُمَّ دَعَا الحُسَينُ عليه السلام بِدَواةٍ وبَياضٍ ... فَكَتَبَ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، هذا ما أوصى بِهِ الحُسَينُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لأَِخيهِ مُحَمَّدِ ابنِ الحَنَفِيَّةِ المَعروفِ وَلَدِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام :

إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ يَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، جاءَ بِالحَقِّ مِن عِندِهِ ، وأنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ . وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وأنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ ، وأنّي لَم أخرُج أشِرا (3) ولا بَطِرا (4) ، ولا مُفسِدا ولا ظالِما ، وإنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ النَّجاحِ وَالصَّلاحِ في اُمَّةِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، اُريدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وأنهى عَنِ المُنكَرِ ، وأسيرَ بِسيرَةِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وسيرَةِ أبي عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ . . . فَمَن قَبِلَني بِقَبولِ الحَقِّ فَاللّهُ أولى بِالحَقِّ ، ومَن رَدَّ عَلَيَّ هذا أصبِرُ حَتّى يَقضِيَ اللّهُ بَيني وبَينَ القَومِ بِالحَقِّ ، ويَحكُمَ بَيني وبَينَهُم بِالحَقِّ ، وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ ، هذِهِ وَصِيَّتي إلَيكَ يا أخي ، «وَ مَا تَوْفِيقِى إِلَا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ» (5) ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ وعَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ . (6) .


1- .الأخبار الطوال : ص 231 .
2- .الفتوح : ج 5 ص 19 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 328 وراجع: هذه الموسوعة : ج 3 ص 416 (القسم السابع / الفصل الثاني / رؤيا النبيّ صلى الله عليه و آله في المنام عند وداع قبره).
3- .الأشِرُ : الفَرِحُ البَطِر ، كأنّه يريد كفران النعمة وعدم شكرها (مجمع البحرين : ج 1 ص 50 «أشر») .
4- .البَطَرُ : الطُغيان عند النعمة وطول الغنى (لسان العرب : ج 4 ص 69 «بطر») .
5- .سورة هود: 88.
6- .الفتوح : ج 5 ص 21 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 188 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 89 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 329 .

ص: 307

3784.شرح نهج البلاغة :الأخبار الطِوال :حسين بن على عليه السلام نامه اى به پيروانش در بصره نوشت و آن را با يكى از طرفداران خود به نام سلمان فرستاد . متن آن نامه چنين بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان . از حسين بن على به مالك بن مَسمَع و احنف بن قيس و مُنذِر بن جارود و مسعود بن عمرو و قيس بن هيثم . سلامٌ عليكم ! امّا بعد ، من ، شما را به زنده داشتن نشانه هاى حق و ميراندن بدعت ها فرا مى خوانم . اگر اجابت كنيد ، به راه هاى هدايت ، ره نمون مى شويد . والسّلام !» .

9 / 2امر به معروف و نهى از منكر

3786.الإمام الباقر عليه السلام :الفتوح_ از امام حسين عليه السلام ، در وداع با قبر جدّش پيامبر صلى الله عليه و آله _: خدايا! اين قبر پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله است و من ، پسر دختر محمّد ؛ و مى دانى كه چه به من رسيده است . خدايا! من ، معروف را دوست و منكَر را ناپسند مى دارم . . . . (1)3787.عنه عليه السلام :الفتوح_ در باره وصيّت امام حسين عليه السلام به برادرش محمّد بن حنفيّه _: حسين عليه السلام فرمود : «تو _ اى برادرم _ منعى نيست كه در مدينه بمانى و از سوى من ، مراقب اوضاع باشى و چيزى از اخبار آنان را از من، مخفى مدارى».

آن گاه حسين عليه السلام ، كاغذ و قلمى خواست و نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان . اين است آنچه حسين بن على بن ابى طالب ، به برادرش محمّد بن حنفيّه، فرزند على بن ابى طالب ، وصيّت مى كند:

به راستى كه حسين بن على ، شهادت مى دهد كه جز خداى يگانه ، خدايى نيست و همتايى ندارد ، و به راستى كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست و پيام حق را از جانب او (خدا) آورْد، و به راستى كه بهشت ، حق است و دوزخ ، حق است و قيامت ، بى شك ، خواهد آمد و خداوند ، بدن ها[ى خفته] را از قبرها بر خواهد انگيخت.

به درستى كه من، از روى ناسپاسى و زياده خواهى و براى فساد و ستمگرى ، قيام نكردم ؛ بلكه براى تحقّق رستگارى و نيكْ روزى امّت جدّم پيامبر صلى الله عليه و آله ، قيام نمودم . مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره جدّم محمّد و پدرم على بن ابى طالب ، رفتار كنم... .

آن كه از روى حقجويى، مرا [به داشتنِ حق] بپذيرد، خداوند ، سزاوارتر به داشتنِ حق است [و پاداش او را خواهد داد]، و اگر كسى در اين دعوت، دستِ رد بر [سينه ]من زند ، شكيبايى مى ورزم تا خداوند ، ميان من و اين گروه ، بر پايه حقيقت ، داورى كند و به حق، حكم دهد، كه او بهترينِ داوران است.

برادرم ! اين است وصيّت من به تو. جز از خداوند ، توفيق ، طلب نمى كنم، بر او توكّل مى كنم و به سوى او باز مى گردم . درود بر تو و هر آن كه از راه درست ، پيروى كند ! و نيرو و توانى، جز از [جانب] خداوندِ برتر و بزرگ نيست». .


1- .ر. ك: ج 3 ص 417 (بخش هفتم / فصل دوم / ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله در خواب به هنگام وداع با قبر ايشان).

ص: 308

3788.فضائل الصحابة لابن حنبل عن أبي الزبير :تاريخ الطبري عن عقبة بن أبي العيزار :إنَّ الحُسَينَ عليه السلام خَطَبَ أصحابَهُ وأصحابَ الحُرِّ . . . ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن رَأى سُلطانا جائِرا مُستَحِلّاً لِحُرَمِ اللّهِ ، ناكِثا (1) لِعَهدِ اللّهِ ، مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، يَعمَلُ في عِبادِ اللّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ . (2) .


1- .النَّكثُ : نَقضُ العَهدِ (النهاية : ج 5 ص 114 «نكث») .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 403 وراجع: هذه الموسوعة : ج 5 ص 250 (القسم السابع / الفصل السابع / خطاب الإمام7 لأصحابه وأصحاب الحرّ في بيضة) .

ص: 309

3789.المصنّف لابن أبي شيبة عن عطيّة بن سعد :تاريخ الطبرى_ به نقل از عُقبة بن ابى عَيزار _: حسين عليه السلام براى ياران خود و ياران حُر ، سخن راند . . . و سپس فرمود : «اى مردم ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس فرمان روايى ستمكار را ببيند كه حرام هاى خداوند را حلال مى شمارد را زير پا مى گذارد و پيمان خدا را مى شكند و با سنّت پيامبر خدا مخالفت مى كند و در ميان مردمان به گناه و تجاوز، اقدام مى نمايد و با كردار و گفتار بر او نياشوبد ، حقّ خداست كه او را در همان جايى وارد كند كه آن فرمان روا را وارد مى كند » . (1) .


1- .ر. ك: ج 5 ص 251 (بخش هفتم /فصل هفتم / سخنرانى امام عليه السلام براى ياران خود و ياران حُر، در منزلگاه بيضه).

ص: 310

9 / 3القِيامُ لِنُصرَةِ الدّينِ3608.امام على عليه السلام :تذكرة الخواصّ عن الإمام الحسين عليه السلام_ لِلفَرَزدَقِ الشّاعِرِ _: يا فَرَزدَقُ ! إنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ وتَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ فِي الأَرضِ ، وأبطَلُوا الحُدودَ، وشَرِبُوا الخُمورَ، وَاستَأثَروا في أموالِ الفُقَراءِ وَالمَساكينِ، وأنَا أولى مَن قامَ بِنُصرَةِ دينِ اللّهِ وإعزازِ شَرعِهِ وَالجِهادِ في سَبيلِهِ ، لِتَكونَ «كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا» (1) . (2)3609.الإمام الصادق عليه السلام :تاريخ الطبري عن أبي عثمان النهدي :كَتَبَ حُسَينٌ عليه السلام مَعَ مَولىً لَهُم يُقالُ لَهُ سُلَيمانُ ، وكَتَبَ بِنُسخَةٍ إلى رُؤوسِ الأَخماسِ (3) بِالبَصرَةِ وإلَى الأَشرافِ ، فَكَتَبَ إلى مالِكِ بنِ مِسمَعٍ البَكرِيِّ ، وإلَى الأَحنَفِ بنِ قَيسٍ ، وإلَى المُنذِرِ بنِ الجارودِ ، وإلى مَسعودِ بنِ عَمرٍو ، وإلى قَيسِ بنِ الهَيثَمِ ، وإلى عَمرِو بنِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ مَعمَرٍ ، فَجاءَت مِنهُ نُسخَةٌ واحِدَةٌ إلى جَميعِ أشرافِها :

أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلى خَلقِهِ ، وأكرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ ، وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَيهِ وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ وبَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ صلى الله عليه و آله ، وكُنّا أهلَهُ وأولِياءَهُ وأوصِياءَهُ ووَرَثَتَهُ ، وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِي النّاسِ ، فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا بِذلِكَ ، فَرَضينا وكَرِهنَا الفُرقَةَ وأحبَبنَا العافِيَةَ ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِكَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَينا مِمَّن تَوَلّاهُ ، . . . وقَد بَعَثتُ رَسولي إلَيكُم بِهذَا الكِتابِ ، وأنَا أدعوكُم إلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ السُّنَّةَ قَد اُميتَت ، وإنَّ البِدعَةَ قَد اُحيِيَت ، وإن تَسمَعوا قَولي وتُطيعوا أمري أهدِكُم سَبيلَ الرَّشادِ ، وَالسَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ . (4) .


1- .التوبة : 40 .
2- .تذكرة الخواصّ : ص 241 .
3- .. الخَميسُ : الجيش ، سُمِّي به لأنّه مقسوم بخمسة أقسام : المقدِّمة ، والساقة ، والميمنة ، والميسرة ، والقلب (النهاية : ج 2 ص 79 «خمس») .
4- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 357 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 157 و ص 170 وراجع : الكامل في التاريخ : ج 2 ص 535 .

ص: 311

9 / 3قيام براى يارى دين

3609.امام صادق عليه السلام :تذكرة الخواص_ از امام حسين عليه السلام ، خطاب به فَرَزدَق شاعر _: اى فَرَزدَق ! اين قوم ، به اطاعت از شيطان چسبيدند و اطاعت [خداى] رحمان را وا نهادند و فساد را در زمين ، آشكار كردند و احكام خداوند را باطل نمودند و شراب نوشيدند و اموال فقيران و بينوايان را از آنِ خود كردند . من ، سزاوارترين كس به قيام براى يارى دين خدا و عزّت بخشيدن به آيين او و جهاد در راه او هستم تا «فرمان خدا، والاترين باشد» .3610.امام على عليه السلام :تاريخ الطبرى_ به نقل از ابوعثمان نَهْدى _: حسين عليه السلام نامه اى نگاشت و با يكى از وابستگانش به نام سليمان، براى سران سپاه بصره و بزرگان آن جا ، مانند مالك بن مَسمَع بكرى ، احنف بن قيس ، مُنذِر بن جارود ، مسعود بن عمرو ، قيس بن هيثم و عمرو بن عبيد اللّه بن مُعمّر فرستاد .

متن نامه واحدى كه براى بزرگان [بصره] فرستاد [ ، چنين است] : «امّا بعد ، خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را بر خلقش برگزيد و با نبوّت خويش ، گرامى داشت و براى رسالتش برگزيد . سپس ، خدا او را به سوى خويش برگرفت ، در حالى كه براى بندگانش خيرخواهى كرده بود و آنچه براى آن فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد .

ما خاندان و اوليا و اوصيا و وارثان او هستيم كه در ميان مردم ، سزاوارترينِ مردم به جايگاه او هستيم ؛ امّا قوم ما ، جايگاه ما را از آنِ خود كردند و ما رضايت داديم و تفرقه را ناخوش داشتيم و سلامت [امّت] را دوست داشتيم .

ما مى دانيم كه به اين حقّ جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله سزاوارتر از كسى هستيم كه آن را به دست گرفته است ... . فرستاده ام را با اين نامه به سوى شما روانه كردم . من ، شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله فرا مى خوانم كه بى ترديد ، سنّت ، مرده و بدعت ، زنده گشته است و اگر گفته ام را بشنويد و فرمانم را اطاعت كنيد ، شما را به راه هدايت ، ره نمون مى شوم . والسّلام عليكم و رحمة اللّه وبركاته !» . .

ص: 312

9 / 4مَعذِرَةٌ إلَى اللّهِ3613.الإمام عليّ عليه السلام :تاريخ الطبري عن الحسين عليه السلام_ مِن كَلامِهِ مَعَ أصحابِ الحُرِّ بنِ يَزيدَ _: أيُّهَا النّاسُ! إنَّها مَعذِرَةٌ إلَى اللّهِ عز و جلوإلَيكُم ، إنّي لَم آتِكُم حَتّى أتَتني كُتُبُكُم وقَدِمَت عَلَيَّ رُسُلُكُم ؛ أنِ اقدَم عَلَينا فَإِنَّهُ لَيسَ لَنا إمامٌ لَعَلَّ اللّهَ يَجمَعُنا بِكَ عَلَى الهُدى ، فَإِن كُنتُم عَلى ذلِكَ فَقَد جِئتُكُم ، فَإِن تُعطوني ما أطمَئِنُّ إلَيهِ مِن عُهودِكُم ومَواثيقِكُم أقدَم مِصرَكُم ، وإن لَم تَفعَلوا وكُنتُم لِمَقدَمي كارِهينَ انصَرَفتُ عَنكُم إلَى المَكانِ الَّذي أقبَلتُ مِنهُ إلَيكُم . (1)9 / 5مُكافَحَةُ الظُّلمِ وَالجَورِ3616.عنه عليه السلام :تاريخ الطبري عن الحسين عليه السلام_ مِن كَلامِهِ مَعَ أصحابِ الحُرِّ بنِ يَزيدَ _: أمّا بَعدُ أيُّهَا النّاسُ ! فَإِنَّكُم إن تَتَّقوا وتَعرِفُوا الحَقَّ لِأَهلِهِ يَكُن أرضى للّهِِ ، ونَحنُ أهلَ البيتِ أولى بِوِلايَةِ هذَا الأَمرِ عَلَيكُم مِن هؤُلاءِ المُدَّعينَ ما لَيسَ لَهُم ، وَالسّائِرينَ فيكُم بِالجَورِ وَالعُدوانِ ، وإن أنتُم كَرِهتُمونا وجَهِلتُم حَقَّنا وكانَ رَأيُكُم غَيرَ ما أتَتني كُتُبُكُم وقَدِمَت بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُمُ ، انصَرَفتُ عَنكُم . (2)3612.امام على عليه السلام :تاريخ الطبري عن عقبة بن أبي العَيزار :إنَّ الحُسَينَ عليه السلام خَطَبَ أصحابَهُ وأصحابَ الحُرِّ بِالبيضَةِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «مَن رَأى سُلطانا جائِرا مُستَحِلّاً لِحُرَمِ اللّهِ ، ناكِثا لِعَهدِ اللّهِ ، مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ ، يَعمَلُ في عِبادِ اللّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» .

ألا وإنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ ، وتَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَيءِ ، وأحَلّوا حَرامَ اللّهِ ، وحَرَّموا حَلالَهُ ، وأنَا أحَقُّ مَن غَيَّرَ (3) ، قَد أتَتني كُتُبُكُم ، وقَدِمَت عَلَيَّ رُسُلُكُم بِبَيعَتِكُم ؛ أنَّكُم لا تُسلِمُونّي ولا تَخذُلُونّي ، فَإِن تَمَمتُم عَلى بَيعَتِكُم تُصيبوا رُشدَكُم ، فَأَنَا الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ ، وَابنُ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، نَفسي مَعَ أنفُسِكُم ، وأهلي مَعَ أهليكُم ، فَلَكُم فِيَّ اُسوَةٌ .

وإن لَم تَفعَلوا ونَقَضتُم عَهدَكُم ، وخَلَعتُم بَيعَتي مِن أعناقِكُم ، فَلَعَمري ما هِيَ لَكُم بِنُكرٍ ، لَقَد فَعَلتُموها بِأَبي وأخي وَابنِ عَمّي مُسلِمٍ ، وَالمَغرورُ مَنِ اغتَرَّ بِكُم ، فَحَظَّكُم أخطَأتُم ، ونَصيبَكُم ضَيَّعتُم ، ومَن نَكَثَ (4) فَإِنَّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ ، وسَيُغنِي اللّهُ عَنكُم ، وَالسَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (5) .


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 401 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 552 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 231 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 79 ، إعلام الورى : ج 1 ص 448 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 96 كلاهما نحوه وراجع : الأخبار الطوال : ص 249 .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 402 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 232 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 380 وليس فيه من «ونحن» إلى «والعدوان» ؛ الإرشاد : ج 2 ص 79 ، إعلام الورى : ج 1 ص 448 وراجع : روضة الواعظين : ص 198 .
3- .في الفتوح : «وأنا أحقّ من غيري بهذا الأمر ؛ لقرابتي من رسول اللّه 9» بدل «وأنا أحقّ من غَيَّر» .
4- .النَّكْثُ : قريب من النقض ، واستعير لنقض العهد (مفردات ألفاظ القرآن : ص 822 «نكث») .
5- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 403 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 552 ، الفتوح : ج 5 ص 81 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 234 كلّها نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 382 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 381 .

ص: 313

9 / 4عذر به پيشگاه الهى

3787.امام باقر عليه السلام :تاريخ الطبرى_ از امام حسين عليه السلام ، در سخنانى با ياران حُرّ بن يزيد _: اى مردم ! اين عذرى به پيشگاه خداى عز و جل و شماست . من ، نزد شما نيامدم تا آن كه نامه هاى شما به من رسيد و فرستادگانتان بر من در آمدند و گفتند : بر ما در آى كه پيشوايى نداريم و شايد خدا ، ما را به وسيله تو بر هدايت ، گِرد آورد .

اگر بر سر همان گفته هستيد ، نزدتان آمده ام. اگر عهدى مطمئن و قابل اعتماد به من مى دهيد ، به شهرتان در آيم، و اگر چنين نمى كنيد و آمدن من را ناخوش داريد ، به همان جايى باز مى گردم كه پيش از حركت به سوى شما بودم .

9 / 5ستيز با ستم و تجاوز

3790.تاريخ دمشق ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه ، وقتى درباره على ع ) تاريخ الطبرى_ از امام حسين عليه السلام ، در سخنانى با ياران حرّ بن يزيد _: اى مردم ! اگر تقوا بوَرزيد و حق را براى اهلش به رسميت بشناسيد ، اين ، خدا را بهتر خشنود مى كند . ما اهل بيت ، به سرپرستى اين امر (حكومت) بر شما از اين مدّعيان كه حقّى ندارند و ميانِ شما با ستم و تجاوز ، رفتار مى كنند ، سزاوارتريم . اگر ما را خوش نداريد و حقّ ما را نمى شناسيد و نظرتان غير از آن چيزى است كه نوشته ها و فرستادگان شما به من رساندند ، باز مى گردم .3791.تاريخ دمشق عن جابر بن عبد اللّه :تاريخ الطبرى_ به نقل از عُقبَة بن ابى عَيزار _: حسين عليه السلام براى ياران خود و ياران حُر در بيضه ، سخن گفت و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : «اى مردم ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس فرمان رواى ستمكارى را ببيند كه حرام هاى خداوند را حلال مى شِمُرَد و پيمان خدا را مى شكند و با سنّت پيامبر خدا، مخالفت مى كند و ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز عمل مى كند ، ولى با عمل و گفتار ، بر او نياشوبد ، بر خداوند است كه او را به همان جايى در آورد كه آن ستمكار را مى بَرَد .

هان! اينان به طاعت شيطان چسبيدند و طاعت [خداى] رحمان را وا نهادند و فساد را آشكار و حدود الهى را تعطيل كردند و اموال عمومى را براى خود برداشتند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام شمردند و من ، براى برآشوبيدن، سزاوارترين كس هستم كه نامه هايتان به من رسيد و فرستادگان شما، بيعتتان را به من عرضه كردند كه مرا تسليم [دشمن] نمى كنيد و وا نمى نهيد . پس اگر بيعتتان را به پايان برسانيد ، به راه هدايت رسيده ايد . من حسينم ، پسر على و فاطمه ، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله . خودم در كنار شمايم و خانواده ام با خانواده هاى شما هستند و در من ، الگويى براى شما هست .

اگر چنين نكنيد و عهدتان را بشكنيد و بيعتم را از گردن خود برداريد _ كه به جانم سوگند ، اين از شما دور نيست كه آن را با پدرم و برادرم و پسرعمويم ، مسلم ، كرديد و فريب خورده، كسى است كه فريب [ِ حمايت ] شما را بخورد _ ، پس به نصيب خود نرسيده ايد و آن را تباه نموده ايد و هر كس پيمان بشكند ، به زيانِ خود، شكسته است . به زودى خداوند ، مرا از شما بى نياز مى كند . والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته !» . .

ص: 314

. .

ص: 315

. .

ص: 316

الفَصلُ العاشِرُ : رفض اقتراح السّكوت3617.امام على عليه السلام :تاريخ الطبري_ في خُروجِ الإِمامِ مِنَ المَدينَةِ _: وأمَّا الحُسَينُ فَإِنَّهُ خَرَجَ بِبَنيهِ وإخوَتِهِ وبَني أخيهِ وجُلِّ أهلِ بَيتِهِ إلّا مُحَمَّدَ بنَ الحَنَفِيَّةِ ، فَإِنَّهُ قالَ لَهُ : يا أخي ! أنتَ أحَبُّ النّاسِ إلَيَّ وأعَزُّهُم عَلَيَّ ، ولَستُ أدَّخِرُ النَّصيحَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الخَلقِ أحَقَّ بِها مِنكَ ، تَنَحَّ بِتَبِعَتِكَ عَن يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ وعَنِ الأَمصارِ مَا استَطَعتَ ، ثُمَّ ابعَث رُسُلَكَ إلَى النّاسِ فَادعُهُم إلى نَفسِكَ ، فَإِن بايَعوا لَكَ حَمِدتَ اللّهَ عَلى ذلِكَ ، وإن أجمَعَ النّاسُ عَلى غَيرِكَ لَم يَنقُصِ اللّهُ بِذلِكَ دينَكَ ولا عَقلَكَ ولا يُذهِبُ بِهِ مُروءَتَكَ ولا فَضلَكَ ، إنّي أخافُ أن تَدخُلَ مِصرا مِن هذِهِ الأَمصارِ وتَأتِيَ جَماعَةً مِنَ النّاسِ فَيَختَلِفونَ بَينَهُم ، فَمِنهُم طائِفَةٌ مَعَكَ واُخرى عَلَيكَ ، فَيَقتَتِلونَ فَتَكونُ لِأَوَّلِ الأَسِنَّةِ ، فَإِذا خَيرُ هذِهِ الاُمَّةِ كُلِّها نَفسا وأبا واُمّا أضيَعُها دَما وأذَلُّها أهلاً .

قالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : فَإِنّي ذاهِبٌ _ يا أخي _ .

قالَ : فَانزِل مَكَّةَ ، فَإِنِ اطمَأَنَّت بِكَ الدّارُ فَسَبيلُ ذلِكَ ، وإن نَبَت (1) بِكَ لَحِقتَ بِالرِّمالِ وشَعَفِ (2) الجِبالِ ، وخَرَجتَ مِن بَلَدٍ إلى بَلَدٍ حَتّى تَنظُرَ إلى ما يَصيرُ أمرُ النّاسِ ، وتَعرِفَ عِندَ ذلِكَ الرَّأيَ ، فَإِنَّكَ أصوَبُ ما يَكونُ رَأيا وأحزَمُهُ عَمَلاً حينَ تَستَقبِلُ الاُمورَ استِقبالاً ، ولا تَكونُ الاُمورُ عَلَيكَ أبَدا أشكَلَ مِنها حينَ تَستَدبِرُها استِدبارا .

قالَ : يا أخي ! قَد نَصَحتَ فَأَشفَقتَ ، فَأَرجو أن يَكونَ رَأيُكَ سَديدا مُوَفَّقا . (3) .


1- .نَبا بِهِ منزلُه : إذا لم يُوافِقهُ (النهاية : ج 5 ص 11 «نبا») .
2- .شَعَفةُ كلّ شيءٍ : أعلاه ، يريد به رأس الجبل (النهاية : ج 2 ص 481 «شعف») .
3- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 341 ، الفتوح : ج 5 ص 20 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 187 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 34 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 326 .

ص: 317

فصل دهم : ردّ پيشنهاد سكوت

3619.امام على عليه السلام ( _ در ماجراى شورا _ ) تاريخ الطبرى_ در باره خارج شدن امام حسين عليه السلام از مدينه _: حسين عليه السلام با پسران و برادران و پسرانِ برادرانش و بيشتر خاندانش [از مدينه] خارج شد ، بجز محمّد بن حنفيه كه به حسين عليه السلام گفت : اى برادر من ! تو محبوب ترينِ مردم و عزيزترينِ آنان نزد منى و خيرخواهى را براى كسى سزاوارتر از تو ، نيندوخته ام . با پيروانت ، تا مى توانى از يزيد بن معاويه و نيز از شهرها، كناره بگير . سپس ، پيك هايت را به سوى مردم بفرست و آنان را به سوى خود بخوان . اگر با تو بيعت كردند ، خدا را بر آن مى ستايى و اگر مردم ، گردِ جز تو جمع شدند ، خداوند با آن ، از دين و عقل تو نمى كاهد و جوان مردى و فضيلتت از ميان نمى رود ، كه من مى ترسم اگر وارد يكى از اين شهرها شوى و به نزد گروهى از مردم در آيى ، ميانشان اختلاف بيفتد و گروهى با تو و گروهى عليه تو شوند و به جان هم بيفتند و در اين ميان ، تو آماج نيزه ها گردى و بهترينِ اين امّت از نظر شرافت ذاتى و نسبى ، خونش ضايع ترين و خودش خوارترين شود .

حسين عليه السلام به او فرمود : «برادر من ! من ، حتما مى روم» .

محمّد بن حنفيه گفت : در مكّه فرود آى . اگر آن جا، جاى مطمئن و محل استقرار بود ، كه راهى [مناسب ]است ، و اگر مطابق ميلت نبود ، به شنزارها و قلّه كوه ها و از شهرى به شهرى مى روى تا ببينى كار مردم به كجا مى كشد و آن زمان ، مى دانى كه چه بايد كرد . درست ترين رأى و دورانديشانه ترين كار ، زمانى به دست مى آيد كه به جِد ، به استقبال رُخدادها بروى و هيچ گاه رُخدادها بر تو از اين مشكل تر نيستند كه از پشتِ سر ، آنها را دنبال كنى .

حسين عليه السلام فرمود : «اى برادر من ! خيرخواهى كردى و دلسوزى نمودى . اميدوارم كه نظرت استوار و با توفيق، همراه باشد» . .

ص: 318

3620.امام على عليه السلام ( _ ضمن خطبه اى كه بعد از حادثه نهروان ايراد كرد _ ) تاريخ دمشق_ بَعدَ ذِكرِهِ كِتابَ عَمرِو بنِ سَعيدِ بنِ العاصِ لِلحُسَينِ عليه السلام وطَلَبَهُ مِنهُ عَدَمَ الشُّخوصِ إلَى العِراقِ _: فَكَتَبَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام :

إن كُنتَ أرَدتَ بِكِتابِكَ إلَيَّ بِرّي وصِلَتي فَجُزيتَ خَيرا فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وإنَّهُ لَم يُشاقِق مَن دَعا إلَى اللّهِ وعَمِلَ صالِحا وقالَ إنَّني مِنَ المُسلِمينَ ، وخَيرُ الأَمانِ أمانُ اللّهِ ، ولَم يُؤمِن بِاللّهِ مَن لَم يَخَفهُ فِي الدُّنيا ، فَنَسأَلُ اللّهَ مَخافَةً فِي الدُّنيا توجِبُ لَنا أمانَ الآخِرَةِ عِندَهُ . (1)3621.شرح نهج البلاغة :تاريخ الطبري :أقبَلَ الحُسَينُ عليه السلام سَيرا إلَى الكوفَةِ ، فَانتَهى إلى ماءٍ مِن مِياهِ العَرَبِ ، فَإِذا عَلَيهِ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطيعٍ العَدَوِيُّ وهُوَ نازِلٌ هاهُنا ، فَلَمّا رَأَى الحُسَينَ عليه السلام قامَ إلَيهِ ، فَقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أقدَمَكَ ؟! [وَاحتَمَلَهُ فَأَنزَلَهُ] .

فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : كانَ مِن مَوتِ مُعاوِيَةَ ما قَد بَلَغَكَ ، فَكَتَبَ إلَيَّ أهلُ العِراقِ يَدعونَني إلى أنفُسِهِم .

فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطيعٍ : اُذَكِّرُكَ اللّهَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ وحُرمَةَ الإِسلامِ أن تُنتَهَكَ ، أنشُدُكَ اللّهَ في حُرمَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، أنشُدُكَ اللّهَ في حُرمَةِ العَرَبِ ، فَوَاللّهِ لَئِن طَلَبتَ ما في أيدي بَني اُمَيَّةَ لَيَقتُلُنَّكَ ، ولَئِن قَتَلوكَ لا يَهابونَ بَعدَكَ أحَدا أبَدا ، وَاللّهِ إنَّها لَحُرمَةُ الإِسلامِ تُنتَهَكُ ، وحُرمَةُ قُرَيشٍ وحُرمَةُ العَرَبِ ، فَلا تَفعَل ، ولا تَأتِ الكوفَةَ ولا تَعَرَّض لِبَني اُمَيَّةَ .

قالَ : فَأَبى إلّا أن يَمضِيَ . (2) .


1- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 210 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 419 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 388 كلاهما نحوه .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 395 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 548 ، الفصول المهمّة : ص 186 بزيادة «قريب من الحاجز» نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 71 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 370 .

ص: 319

3622.الإحتجاج :تاريخ دمشق :عمرو بن سعيد بن عاص ، به حسين عليه السلام نامه نوشت و از ايشان خواست كه به عراق نيايد . حسين عليه السلام در پاسخ او نوشت : «اگر با نامه ات به من ، قصد خير و احسان داشته اى ، خير دنيا و آخرت ، جزايت باشد و كسى كه به سوى خدا بخوانَد و كار شايسته كند و بگويد من از مسلمانانم ، دشمنى نورزيده است و بهترين امان ، امانِ خداوند است . كسى كه در دنيا از خدا نترسيده، به خدا ايمان نياورده است . پس ترسى را در دنيا از خدا مى خواهيم كه ايمنىِ آخرت را برايمان به ارمغان آورد» .3623.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ _ ) تاريخ الطبرى :حسين عليه السلام به طرف كوفه حركت كرد و به آبگاهى از آبگاه هاى عرب رسيد كه عبد اللّه بن مطيع عَدَوى در آن جا فرود آمده بود . چون حسين عليه السلام را ديد ، به سوى او آمد و گفت : پدر و مادرم فدايت باد ، اى فرزند پيامبر خدا! به چه كار آمده اى ؟ و كمك كرد تا ايشان، پياده شود .

حسين عليه السلام به او فرمود : «از مرگ معاويه كه خبر دارى . عراقيان به من نامه نوشته اند و مرا به سوى خود خوانده اند» .

عبد اللّه بن مطيع به ايشان گفت : اى فرزند پيامبر خدا! به فكر حرمت اسلام باش كه مبادا [با شكستن حرمت تو] هتك شود ! تو را به خدا سوگند مى دهم كه از هتك حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و حرمت عرب ، جلوگيرى كنى . به خدا سوگند ، اگر آنچه را در اختيار بنى اميّه است ، بطلبى ، تو را مى كُشند و اگر تو را بكُشند ، پس از تو ، هرگز از كس ديگرى نمى هراسند و به خدا سوگند ، حرمت اسلام و قريش و عرب ، شكسته مى شود . پس نكن و به كوفه مرو و به بنى اميّه ، كارى نداشته باش .

حسين عليه السلام از پذيرش پيشنهاد او خوددارى كرد و به راهش ادامه داد . .

ص: 320

. .

ص: 321

. .

ص: 322

الفَصلُ الحادي عَشَرَ : كلمات الإمام في كربلاء11 / 1كَلام الإِمامِ عليه السلام مَعَ أصحابِهِ لَيلَةَ عاشوراءَ3624.عنه عليه السلام ( _ في خُطبَةٍ لَهُ تَشتَمِلُ عَلَى الشَّكوى مِن أم ) تاريخ الطبري عن عبد اللّه بن شريك العامري عن عليّ بن الحسين عليه السلام :جَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام أصحابَهُ بَعدَما رَجَعَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، وذلِكَ عِندَ قُربِ المَساءِ ، قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام فَدَنَوتُ مِنهُ لِأَسمَعَ وأنَا مَريضٌ ، فَسَمِعتُ أبي وهُوَ يَقولُ لِأَصحابِهِ :

اُثني عَلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى أحسَنَ الثَّناءِ ، وأحمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، اللّهُمَّ إنّي أحمَدُكَ عَلى أن أكرَمتَنا بِالنُّبُوَّةِ ، وعَلَّمتَنَا القُرآنَ ، وفَقَّهتَنا فِي الدّينِ ، وجَعَلتَ لَنا أسماعا وأبصارا وأفئِدَةً ، ولَم تَجعَلنا مِنَ المُشرِكينَ .

أمّا بَعدُ ، فَإِنّي لا أعلَمُ أصحابا أولى ولا خَيرا مِن أصحابي ، ولا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتي ، فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّي جَميعا خَيرا ، ألا وإنّي أظُنُّ يَومَنا مِن هؤُلاءِ الأَعداءِ غَدا ، ألا وإنّي قَد رَأَيتُ (1) لَكُم فَانطَلِقوا جَميعا في حِلٍّ ، لَيسَ عَلَيكُم مِنّي ذِمامٌ (2) ، هذا لَيلٌ قَد غَشِيَكُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً . (3) .


1- .في النقول الاُخرى : «أذنتُ» بدل «رأيتُ» ، وهو المناسب للسياق .
2- .الذِّمَّةُ والذِّمامُ : بمعنى العهد والأمان والضمان والحرمة والحقّ (النهاية : ج 2 ص 168 «ذمم») .
3- .تاريخ الطبري : ج5 ص418 .

ص: 323

فصل يازدهم : سخنان امام عليه السلام در كربلا

11 / 1سخنان امام عليه السلام با يارانش در شب عاشورا

3624.امام على عليه السلام ( _ در خ_طبه اى ك_ه در ب_ر دارنده شكايت از جريان خل ) تاريخ الطبرى_ به نقل از عبد اللّه بن شريك عامرى ، از امام زين العابدين عليه السلام _: پس از آن كه عمر بن سعد باز گشت ، حسين بن على عليه السلام ياران خود را در نزديكى غروب [شب عاشورا] گِرد آورد . من ، بيمار بودم . خودم را به او نزديك كردم تا بشنوم . شنيدم كه پدرم به يارانش مى فرمايد : «خداى _ تبارك و تعالى _ را به بهترين گونه مى ستايم و او را در خوشى و ناخوشى ستايش مى كنم . خدايا! تو را مى ستايم كه به نبوّت ، گرامى مان داشتى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دين ، فهيم گرداندى و گوش و ديده و دل برايمان قرار دادى و ما را از مشركان ، قرار ندادى .

امّا بعد ، من ، نه يارانى نزديك تر و بهتر از يارانِ خود سراغ دارم، و نه خانواده اى نيكوكارتر و پيوند برقرار كننده تر از خانواده خود . خداوند از جانب من به همه شما جزاى خير دهد ! هان كه گمان دارم از دست اين دشمنان ، فقط فردا را داريم . هان ! به شما اجازه رفتن دادم . همگى مى توانيد برويد، و تعهّدى به من نداريد . اين، شب است و تاريكى ، شما را فرا گرفته است . آن را مَركب خود كنيد» . .

ص: 324

3625.امام على عليه السلام :الطبقات الكبرى :جَمَعَ حُسَينٌ عليه السلام أصحابَهُ في لَيلَةِ عاشوراءَ لَيلَةِ الجُمُعَةِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وذَكَرَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وما أكرَمَهُ اللّهُ بِهِ مِنَ النُّبُوَّةِ ، وما أنعَمَ بِهِ عَلى اُمَّتِهِ ، وقالَ :

إنّي لا أحسَبُ القَومَ إلّا مُقاتِليكُم (1) غَدا ، وقَد أذِنتُ لَكُم جَميعا فَأَنتُم في حِلٍّ مِنّي ، وهذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم ، فَمَن كانَت لَهُ مِنكُم قُوَّةٌ فَليَضُمَّ رَجُلاً مِن أهلِ بَيتي إلَيهِ ، وتَفَرَّقوا في سَوادِكُم «حَتّى يَأتِيَ اللّهُ بِالفَتحِ أو أمرٍ مِن عِندِهِ فَيُصبِحوا عَلى ما أسَرّوا في أنفُسِهِم نادِمينَ» (2) ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبونَني ، فَإِذا رَأَوني لَهَوا عَن طَلَبِكُم .

فَقالَ أهلُ بَيتِهِ : لا أبقانَا اللّهُ بَعدَكَ ، لا وَاللّهِ لا نُفارِقُكَ حَتّى يُصيبَنا ما أصابَكَ . وقالَ ذلِكَ أصحابُهُ جَميعا .

فَقالَ : أثابَكُمُ اللّهُ عَلى ما تَنوونَ الجَنَّةَ . (3)3792.أنساب الأشراف عن محمّد بن عبد اللّه بن عطيّة العوالخرائج والجرائح عن أبي حمزة الثمالي :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : كُنتُ مَعَ أبِيَ اللَّيلَةَ الَّتي قُتِلَ صَبيحَتَها ، فَقالَ لِأَصحابِهِ : هذَا اللَّيلُ فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يُريدونَني ، ولَو قَتَلوني لَم يَلتَفِتوا إلَيكُم ، وأنتُم في حِلٍّ وسَعَةٍ .

فَقالوا : لا وَاللّهِ ، لا يَكونُ هذا أبَدا .

قالَ : إنَّكُم تُقتَلونَ غَدا كُلُّكُم (4) ، لا يُفلِتُ مِنكُم رَجُلٌ .

قالوا : الحَمدُ للّهِِ الَّذي شَرَّفَنا بِالقَتلِ مَعَكَ .

ثُمَّ دَعا ، وقالَ لَهُم : اِرفَعوا رُؤوسَكُم وَانظُروا .

فَجَعَلوا يَنظُرونَ إلى مَواضِعِهِم ومَنازِلِهِم مِنَ الجَنَّةِ ، وهُوَ يَقولُ لَهُم : هذا مَنزِلُكَ يا فُلانُ ، وهذا قَصرُكَ يا فُلانُ ، وهذِهِ دَرَجَتُكَ يا فُلانُ .

فَكانَ الرَّجُلُ يَستَقبِلُ الرِّماحَ وَالسُّيوفَ بِصَدرِهِ ووَجهِهِ لِيَصِلَ إلى مَنزِلِهِ مِنَ الجَنَّةِ . (5) .


1- .في المصدر : «مقاتلوكم» ، والتصويب من سير أعلام النبلاء .
2- .تضمينٌ للآية 52 من سورة المائدة .
3- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 466 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 301 نحوه وراجع : الكامل في التاريخ : ج 2 ص 559 والفتوح : ج 5 ص 94 .
4- .في المصدر : «كذلك» بدل «كلّكم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 847 ح 62 و ص 254 ح 8 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 298 ح 3 .

ص: 325

3793.تاريخ دمشق عن عبيد بن أبي الجعد :الطبقات الكبرى :حسين عليه السلام يارانش را در شب عاشورا _ كه شب جمعه بود _ گِرد آورد و پس از حمد و ثناى خداوند و يادكردِ پيامبر صلى الله عليه و آله و نبوّتش _ كه خدا به آن گرامى اش داشته و او را بدان بر امّتش نعمت داده است _ فرمود : «من ، جز اين گمان نمى برم كه اين جماعت ، فردا با شما مى جنگند . من به همه شما اجازه رفتن دادم و شما اجازه داريد در اين تاريكىِ شب كه شما را فرا گرفته ، برويد . هر كدامتان كه مى تواند ، يكى از خانواده مرا با خود ببَرَد و در شهرهايتان پراكنده شويد تا خداوند ، فتحى نصيبمان كند يا حادثه اى از جانب خود بياورد تا اينها (دشمنان) از آنچه در دل نهان كرده اند ، پشيمان شوند . اين جماعت ، فقط مرا مى جويند و چون مرا ببينند ، ديگر در پىِ شما نمى آيند» .

خاندان حسين عليه السلام گفتند : خدا، ما را پس از تو باقى نگذارد ! به خدا سوگند ، از تو جدا نمى شويم تا آنچه به تو مى رسد ، به ما نيز برسد .

ياران وى نيز همگى چنين گفتند .

حسين عليه السلام فرمود : «خداوند ، پاداش نيّت شما را بهشت قرار دهد!» .3794.كتاب من لا يحضره الفقيه :الخرائج و الجرائح_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى _: امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد : من در شبى كه صبح فردايش پدرم [حسين عليه السلام ] كشته شد ، با او بودم . به يارانش فرمود : «اين ، شب است . آن را مَركب خود بگيريد كه اين جماعت ، در پىِ من اند و اگر مرا بكشند ، ديگر به شما كارى ندارند و شما [از جهت بيعت با من]، آزاد و اختياردار هستيد» .

يارانش گفتند : نه . به خدا سوگند ، هرگز چنين نمى شود !

فرمود : «فردا همه شما كشته مى شويد و هيچ يك از شما نمى رَهَد» .

گفتند : ستايش ، خدايى را كه ما را به شَرَف كشته شدن همراه تو رساند .

سپس حسين عليه السلام دعا كرد و به آنان فرمود : «سرهايتان را بالا بگيريد و بنگريد» .

پس به جايگاه و منزلگاه خود در بهشت نگريستند . حسين عليه السلام به آنان فرمود : «فلانى ! اين ، منزل توست . فلانى! اين ، قصر توست . فلانى ! اين ، درجه توست» .

از اين رو ، هر يك از آنان، با سر و سينه به استقبال نيزه ها و شمشيرها مى رفتند تا به جايگاهشان در بهشت برسند . .

ص: 326

3795.الخصال عن جابر بن عبد اللّه :أنساب الأشراف :عَرَضَ الحُسَينُ عليه السلام عَلى أهلِهِ ومَن مَعَهُ أن يَتَفَرَّقوا ويَجعَلُوا اللَّيلَ جَمَلاً ، وقالَ : إنَّما يَطلُبونَني وقَد وَجَدوني ، وما كانَت كُتُبُ مَن كَتَبَ إلَيَّ _ فيما أظُنُّ _ إلّا مَكيدَةً لي وتَقَرُّبا إلَى ابنِ مُعاوِيَةَ بي . فَقالوا : قَبَّحَ اللّهُ العَيشَ بَعدَكَ . (1)3791.تاريخ دمشق ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ ) الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ قالَ : . . . فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام في أصحابِهِ خَطيبا فَقالَ : اللّهُمَّ إنّي لا أعرِفُ أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أزكى ولا أطهَرَ مِن أهلِ بَيتي ، ولا أصحابا هُم خَيرٌ مِن أصحابي ، وقَد نَزَلَ بي ما قَد تَرَونَ ، وأنتُم في حِلٍّ مِن بَيعَتي ، لَيسَت لي في أعناقِكُم بَيعَةٌ ، ولا لي عَلَيكُم ذِمَّةٌ ، وهذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً ، وتَفَرَّقوا في سَوادِهِ ؛ فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبونَني ، ولَو ظَفِروا بي لَذَهَلوا (2) عَن طَلَبِ غَيري . (3)راجع: ص 362 (الفصل الثالث عشر / وفاء اصحابه) و ج 6 ص 18 (القسم الثامن / الفصل الأوّل / خطاب الإمام7 بأهل بيته وأصحابه وعرضه عليهم الانصراف عنه جميعا) و ص 20 (القسم الثامن / الفصل الأوّل / جواب أهل بيته وأصحابه).

11 / 2كَلامُهُ مَعَ اُختِهِ لَيلَةَ عاشوراءَ3795.الخصال ( _ ب__ه نقل از جابر بن عبد اللّه _ ) تاريخ الطبري عن الحارث بن كعب وأبي الضحّاك عن عليّ بن الحسين عليهماالسلام :إنّي جالِسٌ في تِلكَ العَشِيَّةِ الَّتي قُتِلَ أبي صَبيحَتَها وعَمَّتي زَينَبُ عِندي تُمَرِّضُني ، إذِ اعتَزَلَ بي بِأَصحابِهِ في خِباءٍ لَهُ وعِندَهُ حُوَيٌّ مَولى أبي ذَرٍّ الغِفارِيِّ وهُوَ يُعالِجُ سَيفَهُ ويُصلِحُهُ ، وأبي يَقولُ :

يا دَهرُ اُفٍّ لَكَ مِن خَليلِكَم لَكَ بِالإِشراقِ وَالأَصيلِ مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتيلِوَالدَّهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَليلِوكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَّبيلِ

قالَ : فَأَعادَها مَرَّتَينِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها ، فَعَرَفتُ ما أرادَ ، فَخَنَقَتني عَبرَتي فَرَدَدتُ دَمعي ولَزِمتُ السُّكونَ ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ ، فَأَمّا عَمَّتي فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ وهِيَ امرَأَةٌ وفِي النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ ، فَلَم تَملِك نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها ، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَيهِ ، فَقالَت : وَاثُكلاه ، لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ ، اليَومَ ماتَت فاطِمَةُ اُمّي وعَلِيٌّ أبي وحَسَنٌ أخي ، يا خَليفَةَ الماضي وثِمالَ (4) الباقي .

قالَ : فَنَظَرَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام فَقالَ : يا اُخَيَّةُ لا يُذهِبَنَّ حِلمَكِ الشَّيطانُ .

قالَت : بِأَبي أنتَ واُمّي يا أبا عَبدِ اللّهِ ، استَقتَلتَ !

نَفسي فِداكَ .

فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَيناهُ ، وقالَ : لَو تُرِكَ القَطا لَيلاً لَنامَ (5) .

قالَت : يا وَيلَتى ! أفَتُغصَبُ نَفسُكَ اغتِصابا ؟ فَذلِكَ أقرَحُ لِقَلبي وأشَدُّ عَلى نَفسي . ولَطَمَت وَجهَها وأهوَت إلى جَيبِها وشَقَّتهُ ، وخَرَّت مَغشِيّا عَلَيها .

فَقامَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ ، وقالَ لَها : يا اُخَيَّةُ! اتَّقِي اللّهَ ، وتَعَزَّي بِعَزاءِ اللّهِ ، وَاعلَمي أنَّ أهلَ الأَرضِ يَموتونَ ، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَبقَونَ ، وأنَّ كُلَّ شَيءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَ اللّهِ ، الَّذي خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ ويَبعَثُ الخَلقَ فَيَعودونَ ، وهُوَ فَردٌ وَحدَهُ ، أبي خَيرٌ مِنّي ، واُمّي خَيرٌ مِنّي ، وأخي خَيرٌ مِنّي ، ولي ولَهُم ولِكُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُسوَةٌ .

قالَ : فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ ، وقالَ لَها : يا اُخَيَّةُ ، إنّي اُقسِمُ عَلَيكِ فَأَبِرّي قَسَمي ؛ لا تَشُقّي عَلَيَّ جَيبا ، ولا تَخمُشي عَلَيَّ وَجها ، ولا تَدعي عَلَيَّ بِالوَيلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَكتُ .

قالَ : ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندي . (6) .


1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 393 .
2- .ذَهَلتُ عن الشيء : نسيتُه وغفلت عنه (الصحاح : ج 4 ص 1702 «ذهل») .
3- .الأمالي للصدوق : ص 220 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 316 ح 1 .
4- .الثِّمالُ : المَلجأ والغياث ، وقيل : المطعم في الشدّة (النهاية : ج 1 ص 222 «ثمل») .
5- .هذا مثل ، والمراد منه هنا أنّهم لا يَدعوني في راحة ويلحقوني أينما كنت .
6- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 420 عن الحارث بن كعب وأبي الضحاك ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 559 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت: ؛ الإرشاد : ج 2 ص 93 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 243 ، إعلام الورى : ج 1 ص 456 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 1 وراجع : تذكرة الخواصّ : ص 249 .

ص: 327

3796.شرح نهج البلاغة عن حذيفة بن اليمان :أنساب الأشراف :حسين عليه السلام به خانواده و همراهانش پيشنهاد داد كه از گِرد او پراكنده شوند و شب را مَركب خود كنند و فرمود : «آنان ، فقط مرا مى جويند و اكنون ، يافته اند . گمان مى كنم كه نامه هايى كه به من نوشتند [و مرا دعوت كردند] ، جز از سرِ نيرنگ با من و نزديك شدن به پسر معاويه نبوده است» .

يارانش گفتند : خداوند ، زنده ماندن [ما] پس از تو را زشت بدارد !3797.الأمالي للصدوق عن حذيفة بن اليمان ( _ في وَصفِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) الأمالى ، صدوق_ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ] از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ]برايم نقل كرد كه : ... حسين عليه السلام در ميان يارانش به سخن گفتن ايستاد و گفت : «بار خدايا! من، نه خاندانى مى شناسم كه از خاندانم نيكوكارتر و پاك تر و پاكيزه تر باشند ، و نه يارانى كه بهتر از ياران من باشند . مى بينيد كه چه شده است . شما از بيعت من آزاديد و چيزى به گردنتان نيست و تعهّدى نسبت به من نداريد . اين ، شب است كه تاريكىِ آن ، شما را فرا گرفته است . آن را مَركب خود گيريد و در شهرها پراكنده شويد كه اين جماعت ، مرا مى جويند و اگر به من دست يابند ، از تعقيب ديگران ، دست مى كشند» .ر. ك: ص 363 (فصل سيزدهم / وفادارى ياران امام عليه السلام ). و ج 6 ص 19 (بخش هشتم / فصل يكم / سخن گفتن امام عليه السلام با خانواده و يارانش و پيشنهاد بازگشت دادن به همگى) و ص 21 (فصل يكم / پاسخ خانواده و ياران امام عليه السلام ).

11 / 2گفتگوى امام عليه السلام با خواهرش در شب عاشورا

3799.مروج الذهب :تاريخ الطبرى_ به نقل از حارث بن كعب و ابو ضحّاك ، از امام زين العابدين عليه السلام _: در شبى كه بامدادش پدرم به شهادت رسيد ، نشسته بودم و عمّه ام زينب، از من پرستارى مى كرد كه پدرم از يارانش كناره گرفت و به خيمه خود رفت و فقط حُوَى ، غلام ابو ذر غفارى ، نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشير ايشان ، مشغول بود . پدرم مى خواند :

«اى روزگار ، اُف بر دوستى ات!چه قدر بامداد و شامگاه داشتى كه در آنها، همراه و يا جوينده اى كشته شدكه روزگار، از آوردن مانندش عقيم است! و كار با [خداى] بزرگ استو هر زنده اى، اين راه را مى پيمايد» .

دو يا سه بار اين شعر را خواند تا آن جا كه فهميدم و دانستم كه چه مى خواهد . گريه ، راه گلويم را بست ؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هيچ نگفتم و دانستم كه بلا، فرود مى آيد . عمّه ام نيز آنچه من شنيدم ، شنيد و چون مانند ديگر زنان ، دلْ نازك و بى تاب بود ، نتوانست خود را نگاه دارد . لباسش را كشيد و بيرون پَريد و در حالى كه درمانده شده بود ، خود را به پدرم حسين عليه السلام رساند و گفت : وا مصيبتا ! كاش مرده بودم . امروز [كه تو را از دست مى دهم ، در حقيقت، ]مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن درگذشته اند ، اى جانشين گذشتگان و پناه باقى ماندگان !

حسين عليه السلام به او نگريست و فرمود : «اى خواهر عزيزم ! شيطان ، بردبارى ات را نبرَد» .

زينب عليهاالسلام گفت : اى ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدايت ! خود را به كشتن دادى . جانم فدايت !

حسين عليه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشك در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر شبى، مرغ سنگخواره را آزاد بگذارند ، مى خوابد» . (1)

زينب عليهاالسلام گفت : واى بر من! آيا چنين سخت در فشارى ؟ همين، دلم را بيشتر ريش مى كند و بر من ، سخت مى آيد .

سپس به صورت خود زد و گريبان چاك كرد و مدهوش افتاد .

حسين عليه السلام به سويش آمد و آب بر صورتش زد و به او فرمود : «خواهر من ! از خدا بترس و به تسليت او، آرام باش . بدان كه زمينيان ، مى ميرند و آسمانيان ، باقى نمى مانند و هر چيزى هلاك مى شود ، جز ذات خدا كه با قدرتش زمين را آفريد ، و مردم را بر مى انگيزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد . پدرم از من ، بهتر بود ، مادرم از من ، بهتر بود ، برادرم از من ، بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمان ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است» .

حسين عليه السلام اين چنين او را تسلّى داد و به او فرمود : «خواهر عزيزم! تو را سوگند مى دهم و بدان عمل كن . بر من ، گريبان چاك مده ، صورت مخراش و چون در گذشتم ، ناله و فغان راه مينداز» .

سپس ، زينب عليهاالسلام را آورد و كنار من نشانْد . .


1- .مَثَلى است در عرب . در اين جا، يعنى : آنان ، مرا آسوده نمى گذارند و هر جا بروم ، در پىِ من مى آيند .

ص: 328

. .

ص: 329

. .

ص: 330

راجع: ج 6 ص 44 (القسم الثامن / الفصل الأوّل / حالة زينب3 ليلة عاشوراء).

11 / 3كَلامُهُ يَومَ عاشوراءَ3799.مُرُوج الذهب :تاريخ دمشق عن بشر بن طانحة عن رجل من همدان :خَطَبَنَا الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام غَداةَ اليَومِ الَّذِي استُشهِدَ فيهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ :

عِبادَ اللّهِ ! اتَّقُوا اللّهَ وكونوا مِنَ الدُّنيا عَلى حَذَرٍ ، فَإِنَّ الدُّنيا لَو بَقِيَت لأَِحَدٍ وبَقِيَ عَلَيها أحَدٌ ، كانَتِ الأَنبِياءُ أحَقَّ بِالبَقاءِ ، وأولى بِالرِّضا ، وأرضى بِالقَضاءِ ، غَيرَ أنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الدُّنيا لِلبَلاءِ ، وخَلَقَ أهلَها لِلفَناءِ ؛ فَجَديدُها بالٍ ، ونَعيمُها مُضمَحِلٌّ ، وسُرورُها مُكفَهِرٌّ ، وَالمَنزِلُ بُلغَةٌ ، وَالدّارُ قُلعَةٌ (1) ، «وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى» (2) وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُم تُفلِحونَ . (3) .


1- .مَنْزِلُ قُلْعَة : أي ليس بِمُسْتَوطَن (الصحاح : ج 3 ص 1271 «قلع») .
2- .البقرة : 197 .
3- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 218 ، كفاية الطالب : ص 429 وفيه «بشر بن طامحة» بدل «بشر بن طانحة» .

ص: 331

ر. ك: ج 6 ص 45 (بخش هشتم / فصل يكم / حال زينب عليهاالسلام در شب عاشورا).

11 / 3برخى سخنان امام عليه السلام در روز عاشورا

3803.الأمالي للطوسي عن أبي راشد :تاريخ دمشق_ به نقل از بشر بن طانحه ، از مردى از قبيله هَمْدان _: حسين بن على عليه السلام صبح روز شهادتش براى ما سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : «بندگان خدا ! از خدا، پروا كنيد و از دنيا، بر حذر باشيد كه اگر قرار بود دنيا براى كسى بمانَد و كسى در آن بمانَد ، پيامبران به ماندن ، سزاوارتر و به خشنودى ، شايسته تر و به قضاى خداوند ، راضى تر بودند ؛ امّا خداوند متعال ، دنيا را براى آزمودن آفريد و اهلش را براى نابودن شدن ؛ تازه اش، كهنه شدنى و نعمتش، در معرض نابودى و شادى اش، رو به تيرگى است و منزلى براى رفتن است ، نه خانه اى براى ماندن . «و توشه بر گيريد كه بهترين توشه ، پرهيزگارى است» و از خدا پروا كنيد، شايد كه رستگار شويد» . .

ص: 332

3804.المستدرك على الصحيحين عن الأسود بن يزيد النخعي:مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : تَقَدَّمَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ قُبالَةَ القَومِ ، وجَعَلَ يَنظُرُ إلى صُفوفِهِم كَأَنَّهَا السَّيلُ ، ونَظَرَ إلَى ابنِ سَعدٍ واقِفا في صَناديدِ (1) الكوفَةِ ، فَقالَ :

الحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَ الدُّنيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وزَوالٍ ، مُتَصَرِّفَةً بِأَهلِها حالاً بَعدَ حالٍ ، فَالمَغرورُ مَن غَرَّتهُ ، وَالشَّقِيُّ مَن فَتَنَتهُ ، فَلا تَغُرَّنَّكُم هذِهِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّها تَقطَعُ رَجاءَ مَن رَكَنَ إلَيها ، وتُخَيِّبُ طَمَعَ مَن طَمِعَ فيها . (2)

3708 . الأمالي للشجري عن حسين بن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام :مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : تَقَدَّمَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ قُبالَةَ القَومِ ، وجَعَلَ يَنظُرُ إلى صُفوفِهِم كَأَنَّهَا السَّيلُ ، ونَظَرَ إلَى ابنِ سَعدٍ واقِفا في صَناديدِ (3) الكوفَةِ ، فَقالَ :

الحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَ الدُّنيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وزَوالٍ ، مُتَصَرِّفَةً بِأَهلِها حالاً بَعدَ حالٍ ، فَالمَغرورُ مَن غَرَّتهُ ، وَالشَّقِيُّ مَن فَتَنَتهُ ، فَلا تَغُرَّنَّكُم هذِهِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّها تَقطَعُ رَجاءَ مَن رَكَنَ إلَيها ، وتُخَيِّبُ طَمَعَ مَن طَمِعَ فيها . (4)

3708 . الأمالي للشجري عن حسين بن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام : أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام خَطَبَ يَومَ اُصيبَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَ الآخِرَةَ لِلمُتَّقينَ ، وَالنّارَ وَالعِقابَ عَلَى الكافِرينَ ، وإنّا وَاللّهِ ما طَلَبنا في وَجهِنا هذَا الدُّنيا فَنَكونَ السّاكينَ (5) في رِضوانِ رَبِّنا ، فَاصبِروا فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا ودارُ الآخِرَةِ خَيرٌ لَكُم . (6)3802.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از على بن علقمه انمارى _ ) معاني الأخبار عن عليّ بن الحسين عليه السلام :لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، نَظَرَ إلَيهِ مَن كانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم ؛ لِأَنَّهُم كُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَيَّرَت ألوانُهُم ، وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ووَجَبَت 7 قُلوبُهُم ، وكانَ الحُسَينُ عليه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ تُشرِقُ ألوانُهُم ، وتَهدَأُ جَوارِحُهُم ، وتَسكُنُ نُفوسُهُم .

فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : اُنظُروا لا يُبالي بِالمَوتِ !

فَقالَ لَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام : صَبرا بَنِي الكِرامِ ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ، فَأَيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ ! وما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن يَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ وعَذابٍ .

إنَّ أبي حَدَّثَني عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الكافِرِ ، وَالمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم وجِسرُ هؤُلاءِ إلى جَحيمِهِم ، ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ . 8 .


1- .صَنَادِيدُ القوم : أشرافهم وعظماؤهم ورؤساؤهم (راجع : النهاية : ج 3 ص 55 «صند») .
2- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 252 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 نحوه وليس فيه ذيله من «فإنّها» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 5 .
3- .كذا في المصدر ، و الصواب : «الشاكّين» .
4- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 160 .
5- .وَجَبَ القَلْبُ : اضطرب (الصحاح : ج 1 ص 232 «وجب») .
6- .معاني الأخبار : ص 288 ح 3 ، الاعتقادات : ص 52 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت: وفيه «وجلت قلوبهم ووجبت جنوبهم» بدل «وجبت قلوبهم» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 297 ح 2 .

ص: 333

3803.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از ابو راشد _ ) مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :حسين عليه السلام جلو آمد تا رو به روى مردم (لشكر دشمن) ايستاد . به صف هاى انبوهِ سيل آساى آنان و نيز به ابن سعد _ كه ميان بزرگان كوفه ايستاده بود _ ، نگريست و فرمود : «ستايش ، خدايى را كه دنيا را آفريد و آن را سراى نابودى و فرسايش قرار داد و براى اهلش دگرگون شونده و حال به حال قرار داد . فريب خورده ، كسى است كه دنيا فريبش داد و بدبخت ، كسى است كه به فتنه آن ، دچار شد . اين دنيا ، شما را نفريبد كه اميد هر كسى را كه به آن اعتماد كند ، نااميد مى كند و طمعِ هر كسى را كه به آن، دل ببندد ، ناكام مى گذارد» .3804.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از اَسوَد بن يزيد نَخَعى _ ) الأمالى ، شجرى_ به نقل از حسين بن زيد بن على ، از پدرانش عليهم السلام _: حسين بن على عليه السلام روز حادثه[ ى عاشورا ]سخن گفت و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : «ستايش ، ويژه خدايى است كه آخرت را براى پرهيزگاران قرار داد و آتش و كيفر را براى كافران . به خدا سوگند ، ما در اين راه ، به طلب دنيا نيامده ايم تا درباره[ ى بهشت] پروردگار خود ، به شك بيفتيم . شكيب ورزيد كه خدا با پرهيزگاران است و سراى آخرت ، برايتان بهتر است» .3805.صحيح مسلم عن عامر بن سعد بن أبي وقّاص عن أبيه :معانى الأخبار_ از امام زين العابدين عليه السلام _: چون كار حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام سخت شد ، برخى از همراهانش ، به او نگريستند . او و برخى از ياران ويژه اش ، بر خلاف آنان كه هر گاه كار سخت شود ، رنگشان دگرگون مى شود و به لرزه مى افتند و دل هايشان به تپش مى افتد ، رنگشان، گلگون مى شد و اندامشان، آرام و جان هايشان، قرار مى گرفت .

برخى به برخى ديگر مى گفتند : بنگريد كه باكى از مرگ ندارد !

حسين عليه السلام به آنان فرمود : «اى بزرگ زادگان ! شكيبا باشيد . مرگ ، جز پلى نيست كه شما را از سختى و ناخوشى به بهشت بى كران و نعمتِ جاويدان ، عبور مى دهد . كدامتان خوش ندارد كه از زندان به قصر، منتقل شود؟ ! و همين مرگ، براى دشمنانتان ، مانند انتقال از قصر به زندان و شكنجه شدن است .

پدرم از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد : دنيا ، زندانِ مؤمن و بوستانِ كافر است و مرگ ، پل مؤمنان به بهشتشان و پل كافران به دوزخشان است . نه دروغ گفتم و نه به من ، دروغ گفته شده است » . .

ص: 334

3805.صحيح مسلم ( _ ب_ه نقل از ع_ام_ر ب_ن س_عد بن ابى وقّاص ، از پد ) الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ قالَ : . . . قالَ [الحُسَينُ عليه السلام ] لِأَصحابِهِ : قوموا فَاشرَبوا مِنَ الماءِ يَكُن آخِرَ زادِكُم ، وتَوَضَّؤوا وَاغتَسِلوا ، وَاغسِلوا ثِيابَكُم لِتَكونَ أكفانَكُم . ثُمَّ صَلّى بِهِمُ الفَجرَ ، وعَبَّأَهُم تَعبِئَةَ الحَربِ . (1)راجع: ج 6 ص 164 (القسم الثامن / الفصل الثاني / كلمة الإمام7 لأصحابه).

11 / 4إتمامُ الحُجَّةِ عَلى أعدائِهِ3808.مجمع الزوائد عن محمّد بن إبراهيم التيمي :الملهوف :ورَكِبَ أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَبَعَثَ الحُسَينُ عليه السلام بُرَيرَ بنَ حُصَينٍ (خُضَيرٍ) فَوَعَظَهُم فَلَم يَسمَعوا ، وذَكَّرَهُم فَلَم يَنتَفِعوا ، فَرَكِبَ الحُسَينُ عليه السلام ناقَتَهُ _ وقيلَ فَرَسَهُ _ فَاستَنصَتَهُم فَأَنصَتوا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وذَكَرَهُ بِما هُوَ أهلُهُ ، وصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وعَلَى المَلائِكَةِ وَالأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ وأبلَغَ فِي المَقالِ ، ثُمَّ قالَ :

تَبّا لَكُم أيَّتُهَا الجَماعَةُ وتَرَحا (2) ، حينَ استَصرَختُمونا والِهينَ فَأَصرَخناكُم موجِفينَ (3) ، سَلَلتُم عَلَينا سَيفا لَنا في أيمانِكُم ، وحَشَشتُم (4) عَلَينا نارا اقتَدَحناها عَلى عَدُوِّنا وعَدُوِّكُم ، فَأَصبَحتُم أولِياءَ لِأَعدائِكُم عَلى أولِيائِكُم ؛ بِغَيرِ عَدلٍ أفشَوهُ فيكُم ، ولا أمَلٍ أصبَحَ لَكُم فيهِم ، فَهَلّا _ لَكُمُ الوَيلاتُ _ تَرَكتُمونا وَالسَّيفُ مَشيمٌ (5) ، وَالجَأشُ (6) ضامِرٌ ، وَالرَّأيُ لَمّا يَستَحصِف (7) ، ولكِن أسرَعتُم إلَيها كَطَيرِ الدَّبا (8) ، وتَداعَيتُم إلَيها كَتَهافُتِ (9) الفَراشِ ! فَسُحقا لَكُم يا عَبيدَ الاُمَّةِ ، وشِرارَ الأَحزابِ ، ونَبَذَةَ الكِتابِ ، ومُحَرِّفِي الكَلِمِ ، وعُصبَةَ الآثامِ ، ونَفَثَةَ الشَّيطانِ ، ومُطفِئِي السُّنَنِ ، أهؤُلاءِ تَعضُدونَ (10) وعَنّا تَتَخاذَلونَ ؟ ! أجَل وَاللّهِ ، غَدرٌ فيكُم قَديمٌ ، وَشَجَت (11) عَلَيهِ اُصولُكُم ، وتَأَزَّرَت عَلَيهِ فُروعُكُم ، فَكُنتُم أخبَثَ شَجا لِلنّاظِرِ ، واُكلَةً (12) لِلغاصِبِ . (13) .


1- .الأمالي للصدوق : ص 221 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 316 .
2- .التَّرَح : ضدّ الفرح ، يقال : ترّحَهُ تَتريحا : أي حَزَنَهُ (الصحاح : ج 1 ص 357 «ترح») .
3- .الإيجافُ : سرعة السير ، وقد أوجف دابّته : إذا حثّها (النهاية : ج 5 ص 157 «وجف») .
4- .حَشَشْتُ النار : أوقدتُها (الصحاح : ج 3 ص 1001 «حشش») .
5- .شِمْتُ السيف : أغمدته وشمته : سَلَلْتُه وهو من الأضداد (الصحاح : ج 5 ص 1963 «شيم») .
6- .الجأش : رواع القلب عند الفزع ، وقد لا يُهمَز . وجاشَ البحرُ والقِدرُ وغيرهما : غَلى (القاموس المحيط : ج 2 ص 264 «جأش» و ص 266 «جاش») .
7- .إحصافُ الأمر : إحكامه . واستَحصَفَ الشيءُ : أي استحكم (الصحاح : ج 4 ص 1344 «حصف») .
8- .الدَّبا : الجراد قبل أن يطير ، وقيل : هو نوع يشبه الجراد ، واحدته دَبَاة (النهاية : ج 2 ص 100 «دبا») .
9- .هفَتَ الشيء : خَفَّ وتطايَرَ ، وتهافَتَ الفَراشُ في النار من ذلك ؛ إذا تطايَرَ إليها (المصباح المنير : ص 638 «هفت») .
10- .عَضَدتُه اعضُدُهُ : أعنته (الصحاح : ج 2 ص 509 «عضد») .
11- .في المصدر : «وشحَّت» ، والتصويب من بعض المصادر الاُخرى . ووَشجت العروقُ والأغصان ، إذا اشتبكت ، ووشجَ بينها أي : خلط وألَّف (النهاية : ج 5 ص 187 «وَشَجَ») .
12- .الاُكلةُ _ بالضمّ _ : اللُّقمة (النهاية : ج 1 ص 57 «أكَلَ») .
13- .الملهوف : ص 155 ، الاحتجاج : ج 2 ص 97 ، تحف العقول : ص 240 ، مثير الأحزان : ص 54 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 8 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 218 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 6 كلاهما نحوه .

ص: 335

3807.خصائص أمير المؤمنين ( _ به نقل از ابو نجيح _ ) الأمالى ، صدوق_ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ]، از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ]برايم نقل كرد كه : ... امام حسين عليه السلام به يارانش فرمود : «برخيزيد و آب بنوشيد ، كه آخرين توشه شماست ، و وضو بگيريد و غسل كنيد و لباس هايتان را بشوييد ، كه كفن هايتان مى شود» .

سپس ، نماز صبح را با آنان خواند و آماده جنگشان ساخت .ر. ك: ج 6 ص 165 (بخش هشتم / فصل دوم / سخن گفتن امام عليه السلام با يارانش).

11 / 4اتمام حجّت با دشمنان

3809.المناقب ، ابن شهرآشوب :الملهوف :ياران عمر بن سعد ، بر مَركب هايشان سوار شدند . امام حسين عليه السلام بُرَير بن حُصَين(/ خُضَير) را روانه كرد تا آنان را اندرز دهد ؛ امّا گوش ندادند . به آنها تذكّر داد ؛ امّا سودى نكرد . امام حسين عليه السلام بر شترش(/ اسبش) سوار شد و از آنان خواست كه ساكت شوند . ساكت شدند .

پس از حمد و ثناى خداوند و ياد كردن از او بِدان گونه كه شايسته او بود ، و درود فرستادن بر محمّد صلى الله عليه و آله و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان ، با گفتارى رسا ، چنين فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، اى جماعت! حيران و سرگردان ، ما را به فريادرسى خوانديد و ما به تاخت ، به فريادتان رسيديم ؛ [امّا] شما شمشيرى را كه ما به دستتان داده بوديم ، به روىِ خود ما بركشيديد و آتشى را كه بر ضدّ دشمن مشتركِ ما و شما افروخته بوديم ، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدست دشمنانتان ، عليه دوستانتان شديد ، بى آن كه عدالت را ميان شما بگسترَند و اميدى به آنها داشته باشيد .

هان ! واى بر شما ! ما را وا نهاديد ، در حالى كه شمشيرها هنوز در نيام و ابتداىِ كار است ، و رأى [به جنگ]، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما چون مَلَخان به سوى آن شتافته و چون پرواز پشه ها به سوى آتش و نور ، همديگر را به آن فرا خوانديد . نابودى ، از آنِتان باد ، اى بردگان امّت و بدترين دسته هاى آن ، كنارافكنان قرآن، و تحريفگران سخنان، و دار و دسته گنهكاران، و پذيرندگان وسوسه شيطان، و خاموش كنندگان سنّت ها[ ى جاويدان] ! آيا اينان را يارى مى دهيد و ما را وا مى نهيد ؟ ! آرى . به خدا سوگند ، خيانت، ميان شما، ريشه دار و كهن است . ريشه هايتان، به آن در آميخته و شاخه هايتان، بر آن پيچيده است و شما ، پليدترين استخوانِ گلوگير براى بيننده و لقمه[ ى آماده] براى غاصب گشته ايد . .

ص: 336

3810.تاريخ دمشق ( _ به نقل از حارث بن مالك _ ) الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ قالَ : ... ثُمَّ وَثَبَ الحُسَينُ عليه السلام مُتَوَكِّئا عَلى سَيفِهِ ، فَنادى بِأَعلى صَوتِهِ فَقالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعرِفُونّي ؟

قالوا : نَعَم ، أنتَ ابنُ رَسولِ اللّهِ وسِبطُهُ .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَدّي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ اُمّي فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَدَّتي خَديجَةُ بِنتُ خُوَيلِدٍ أوَّلُ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ إسلاما ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ سَيِّدَ الشُّهَداءِ حَمزَةُ عَمُّ أبي ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : فَأَنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَعفَرا الطَّيّارَ فِي الجَنَّةِ عَمّي ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : فَأَنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ هذا سَيفُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا مُتَقَلِّدُهُ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : فَأَنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ هذِهِ عِمامَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَا لابِسُها ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : فَأَنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ عَلِيّا كانَ أوَّلَهُم إسلاما ، وأعلَمَهُم عِلما ، وأعظَمَهُم حِلما ، وأنَّهُ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ؟

قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .

قالَ : فَبِمَ تَستَحِلّونَ دَمي ، وأبِي الذّائِدُ عَنِ الحَوضِ غَدا ، يَذودُ عَنهُ رِجالاً كَما يُذادُ البَعيرُ الصّادي (1) عَنِ الماءِ ، ولِواءُ الحَمدِ في يَدَي جَدّي يَومَ القِيامَةِ ؟ !

قالوا : قَد عَلِمنا ذلِكَ كُلَّهُ ! ونَحنُ غَيرُ تارِكيكَ حَتّى تَذوقَ المَوتَ عَطَشا .

فَأَخَذَ الحُسَينُ عليه السلام بِطَرَفِ لِحيَتِهِ وهُوَ يَومَئِذٍ ابنُ سَبعٍ وخَمسينَ سَنَةً ، ثُمَّ قالَ :

اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى اليَهودِ حينَ قالوا : عُزَيرٌ ابنُ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى النَّصارى حينَ قالوا : المَسيحُ ابنُ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى المَجوسِ حينَ عَبَدُوا النّارَ مِن دونِ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى قَومٍ قَتَلوا نَبِيَّهُم ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى هذِهِ العِصابَةِ الَّذينَ يُريدونَ قَتَلَ ابنِ نَبِيِّهِم . (2) .


1- .صَدِي : عَطِشَ فهو صادٍ (المصباح المنير : ص 336 «صدى») .
2- .الأمالي للصدوق : ص 222 ح 239 ، روضة الواعظين : ص 205 ، الملهوف : ص 145 _ 158 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 318 .

ص: 337

3811.المستدرك على الصحيحين عن خيثمة ب_ن عبد الرحمن :الأمالى ، صدوق_ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ]از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ]برايم نقل كرد كه : ... سپس ، حسين عليه السلام برجَست و بر شمشيرش تكيه داد و با صدايى بلند ، بانگ زد و فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مرا مى شناسيد ؟».

گفتند : آرى . تو فرزند پيامبر خدا و نوه اويى .

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه جدّم پيامبر خداست ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه مادرم فاطمه ، دختر پيامبر صلى الله عليه و آله است ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه پدرم على بن ابى طالب عليه السلام است ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه مادربزرگم خديجه دختر خُوَيلِد ، نخستين زن مسلمان اين امّت است ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه سيّد الشهدا، حمزه ، عموى پدرم است ؟» .

گفتند : به خدا، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه جعفر ، پرواز كننده در بهشت ، عموى من است ؟» .

گفتند : به خدا، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه اين، شمشيرِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه بر گردنم آويخته ام ؟» .

گفتند : به خدا، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه اين عمامه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه به سر كرده ام ؟» .

گفتند : به خدا ، چرا !

فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد كه على ، پيش تر از همه اسلام آورد و علمش از همه بيشتر و بردبارى اش از همه فزون تر است ، و اوست ولىّ هر مرد و زن مسلمانى ؟» .

گفتند : به خدا، چرا !

فرمود : «پس به چه علّت ، خونم را حلال مى شِمُريد ، در حالى كه پدرم فردا [ى قيامت]، كسانى را كه چون شترِ تشنه هجوم آورده اند ، از كنار حوض [ِ كوثر ]مى راند و روز قيامت ، دَرَفش ستايش (لِواءُ الحمد) در دست جدّم است؟» .

گفتند : همه اينها را مى دانيم ؛ ولى تو را رها نمى كنيم تا تشنه كام ، مرگ را بچشى .

حسين عليه السلام كه آن روز پنجاه و هفت ساله بود ، مَحاسنش را گرفت و فرمود : «خشم خدا ، آن هنگام بر يهود سخت شد كه گفتند : عُزَير ، پسر خداست . خشم خدا ، آن هنگام بر مسيحيان سخت شد كه گفتند : مسيح ، پسر خداست . خشم خدا ، آن هنگام بر مَجوسيان سخت شد كه آتش را به جاى خدا پرستيدند . خشم خدا ، بر قومى كه پيامبرشان را كُشتند، سخت شد. خشم خدا بر اين گروه كه اراده قتل پسر پيامبرتان را دارند ، سخت شده است» . .

ص: 338

. .

ص: 339

. .

ص: 340

3811.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از خَيثَمة بن عبد الرحمان _ ) تاريخ الطبري عن الضحّاك المشرقي :كانَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام فَرَسٌ لَهُ يُدعى : لاحِقا ، حَمَلَ عَلَيهِ ابنَهُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ ، قالَ : فَلَمّا دَنا مِنهُ القَومُ عادَ بِراحِلَتِهِ فَرَكِبَها ، ثُمَّ نادى بِأَعلى صَوتِهِ دُعاءً يُسمِعُ جُلَّ النّاسِ :

أيُّهَا النّاسُ ، اسمَعوا قَولي ، ولا تُعجِلوني حَتّى أعِظَكُم بِما لِحَقٍّ (1) لَكُم عَلَيَّ ، وحَتّى أعتَذِرَ إلَيكُم مِن مَقدَمي عَلَيكُم ، فَإِن قَبِلتُم عُذري وصَدَّقتُم قَولي وأعطَيتُمونِي النَّصَفَ ، كُنتُم بِذلِكَ أسعَدَ ، ولَم يَكُن لَكُم عَلَيَّ سَبيلٌ ، وإن لَم تَقبَلوا مِنِّي العُذرَ ولَم تُعطُوا النَّصَفَ مِن أنفُسِكُم «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَآءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُونِ » (2) ، «إِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذِى نَزَّلَ الْكِتَ_بَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّ__لِحِينَ » (3) . . . .

قالَ : فَوَاللّهِ ما سَمِعتُ مُتَكَلِّما قَطُّ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ أبلَغَ في مَنطِقٍ مِنهُ .

ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ ، فَانسُبوني فَانظُروا مَن أنَا ، ثُمَّ ارجِعوا إلى أنفُسِكُم وعاتِبوها ، فَانظُروا هَل يَحِلُّ لَكُم قَتلي وَانتِهاكُ حُرمَتي ؟

ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِيِّكُم صلى الله عليه و آله وَابنَ وَصِيِّهِ وَابنِ عَمِّهِ ، وأوَّلِ المُؤمِنينَ بِاللّهِ ، وَالمُصَدِّقِ لِرَسولِهِ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ رَبِّهِ ؟

أوَلَيسَ حَمزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أبي ؟

أوَلَيسَ جَعفَرٌ الشَّهيدُ الطّيّارُ ذُو الجَناحَينِ عَمّي ؟

أوَلَم يَبلُغكُم قَولٌ مُستَفيضٌ فيكُم : أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لي ولِأَخي : «هذانِ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ» !

فَإِن صَدَّقتُموني بِما أقولُ _ وهُوَ الحَقُّ _ فَوَاللّهِ ما تَعَمَّدتُ كَذِبا مُذ عَلِمتُ أنَّ اللّهَ يَمقُتُ عَلَيهِ أهلَهُ ، ويَضُرُّ بِهِ مَنِ اختَلَقَهُ ، وإن كَذَّبتُموني فَإِنَّ فيكُم مَن إن سَأَلتُموهُ عَن ذلِكَ أخبَرَكُم ؛ سَلوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيَّ ، أو أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ ، أو سَهلَ بنَ سَعدٍ السّاعِدِيَّ ، أو زَيدَ بنَ أرقَمَ ، أو أنَسَ بنَ مالِكٍ ، يُخبِروكُم أنَّهُم سَمِعوا هذِهِ المَقالَةَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لي ولِأَخي . أفَما في هذا حاجِزٌ لَكُم عَن سَفكِ دَمي ؟

فَقالَ لَهُ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ : هُوَ يَعبُدُ اللّهَ عَلى حَرفٍ (4) إن كانَ يَدري ما يَقولُ !

فَقالَ لَهُ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ : وَاللّهِ إنّي لَأَراكَ تَعبُدُ اللّهَ عَلى سَبعينَ حَرفا ، وأنَا أشهَدُ أنَّكَ صادِقٌ ، ما تَدري ما يَقولُ ، قَد طَبَعَ اللّهُ عَلى قَلبِكَ .

ثُمَّ قالَ لَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام : فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ ، أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنّي (5) ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم ؟ فَوَاللّهِ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ابنُ بِنتِ نَبِيٍّ غَيري مِنكُم ولا مِن غَيرِكُم ، أنَا ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم خاصَّةً .

أخبِروني ! أتَطلُبوني بِقَتيلٍ مِنكُم قَتَلتُهُ ، أو مالٍ لَكُمُ استَهلَكتُهُ ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحَةٍ ؟

قالَ : فَأَخَذوا لا يُكَلِّمونَهُ .

قالَ : فَنادى : يا شَبَثَ بنَ رِبعِيٍّ ، ويا حَجّارَ بنَ أبجَرَ ، ويا قَيسَ بنَ الأَشعَثِ ، ويا يَزيدَ بنَ الحارِثِ ، ألَم تَكتُبوا إلَيَّ أن قَد أينَعَتِ الثِّمارُ ، وَاخضَرَّ الجَنابُ (6) ، وطَمَّتِ (7) الجَمامُ (8) ، وإنَّما تَقدَمُ عَلى جُندٍ لَكَ مُجَنَّدٍ ، فَأَقبِل ؟!

قالوا لَهُ : لَم نَفعَل .

فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! بَلى وَاللّهِ ، لَقَد فَعَلتُم .

ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إذ كَرِهتُموني فَدَعوني أنصَرِف عَنكُم إلى مَأمَني مِنَ الأَرضِ .

قالَ : فَقالَ لَهُ قَيسُ بنُ الأَشعَثِ : أوَلا تَنزِلُ عَلى حُكمِ بَني عَمِّكَ ، فَإِنَّهُم لَن يُروكَ إلّا ما تُحِبُّ ، ولَن يَصِلَ إلَيكَ مِنهُم مَكروهٌ ؟

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : أنتَ أخو أخيكَ (9) ، أتُريدُ أن يَطلُبَكَ بَنو هاشِمٍ بِأَكثَرَ مِن دَمِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ ؟ لا وَاللّهِ ، لا اُعطيهِم بِيَدي إعطاءَ الذَّليلِ ، ولا أقِرُّ إقرارَ العَبيدِ .

عِبادَ اللّهِ ! إنّي عُذتُ بِرَبّي ورَبِّكُم أن تَرجُمونِ (10) ، أعوذُ بِرَبّي ورَبِّكُم مِن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤمِنُ بِيَومِ الحِسابِ (11) .

قالَ : ثُمَّ إنَّهُ أناخَ راحِلَتَهُ ، وأمَرَ عُقبَةَ بنَ سِمعانَ فَعَقَلَها ، وأقبَلوا يَزحَفونَ نَحوَهُ . (12) .


1- .هكذا في المصدر ، وفي الكامل في التاريخ : «بما يجب» .
2- .يونس : 71 .
3- .الأعراف : 196 .
4- .تلميح إلى الآية 11 من سورة الحجّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» .
5- .هكذا في المصدر ، وفي الكامل في التاريخ : «أوَ تشكّون في أنّي ...» .
6- .الجَناب : الفِناء والناحية (القاموس المحيط : ج 1 ص 49 «جنب») .
7- .طَمَّ : كلُّ شيء كثر حتّى علا وغَلبَ فقد طمّ (الصحاح : ج 5 ص 1976 «طمم») .
8- .الجَمام والجِمام والجُمام : الكَيل إلى رأس المكيال . وقيل : جُمامُه : طفافُه (لسان العرب : ج 12 ص 106 «جمم») .
9- .يشير7 إلى محمّد بن الأشعث أخي قيس ، الذي ساهم في قتل مسلم بن عقيل . راجع : تاريخ الطبري : ج 5 ص 170 .
10- .تلميح إلى الآية 20 من سورة الدخان .
11- .تلميح إلى الآية 27 من سورة غافر .
12- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 424 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 561 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 97 ، إعلام الورى : ج 1 ص 458 وفيهما «لا أفرّ فرار» بدل «اُقرّ إقرار» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 6 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 396 وتذكرة الخواصّ : ص 251 .

ص: 341

3812.المستدرك على الصحيحين عن قيس بن أبي حازم:تاريخ الطبرى_ به نقل از ضحّاك مِشرَقى _: حسين عليه السلام اسبى به نام «لاحِق» به همراه داشت كه پسرش على بن الحسين را بر آن سوار مى كرد . چون دشمنان به او نزديك شدند ، به سمت مَركبش باز گشت و بر آن سوار شد و سپس با بالاترين صدايى كه بيشتر مردم بشنوند ، فرياد زد : «اى مردم ! گفته ام را بشنويد و عجله نكنيد ، تا شما را به آنچه بر من لازم است ، اندرز بدهم و عذرم را از آمدنم به سوى شما بگويم . اگر عذرم را بپذيريد و گفته ام را تصديق كنيد و با من انصاف دهيد ، خوش بخت مى شويد و راهى بر من نداريد ، و اگر عذرم را نپذيريد و انصاف ندهيد ، «ساز و برگ خويش و شريكانتان (بُتان) را گِرد آوريد و هيچ چيز از كارى كه مى كنيد ، بر شما پوشيده نباشد و به دشمنى با من، گام پيش نهيد و مهلتم ندهيد» . «ولىّ من ، خداست كه اين كتاب را نازل كرده است ، و او سرپرستِ صالحان است» ...» .

به خدا سوگند ، پيش از وى و پس از وى ، به سخنورى بليغ تر از او گوش نسپرده بودم .

سپس فرمود : «امّا بعد ، نسبت مرا در يابيد و بنگريد كه من كيستم . آن گاه ، به خود باز گرديد و خويش را سرزنش كنيد و ببينيد كه : آيا كشتن و هتك حرمت من ، بر شما رواست؟

آيا من ، پسر دختر پيامبرتان و پسر وصى و پسرعمويش نيستم كه نخستين گرونده به خداست و تصديق كننده پيامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورد ؟ آيا حمزه سيّد الشهدا، عموى پدرم نبود ؟

آيا جعفرِ شهيد ، پرواز كننده با دو بال [در بهشت] ، عموى من نبود ؟

آيا اين روايت پُرتكرار به شما نرسيده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره من و برادرم فرمود : اين دو ، سَرور جوانان بهشتى اند ؟

اگر گفته مرا كه حقّ است ، تصديق كنيد _ به خدا سوگند _ از آن زمان كه دانسته ام خداوند ، دروغگو را دشمن مى دارد و به دروغ ساز زيان مى زند ، آهنگ دروغ نكرده ام و اگر تكذيبم كنيد ، ميان شما كسانى هستند كه اگر از آنها بپرسيد ، آگاهتان مى كنند . از جابر بن عبد اللّه انصارى يا ابو سعيد خُدرى يا سهل بن سعد ساعدى يا زيد بن اَرقَم يا اَ نَس بن مالك بپرسيد . به شما خبر خواهند داد كه اين گفته را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، درباره من و برادرم شنيده اند . آيا اين ، مانع شما از ريختن خون من نمى شود ؟» .

شمر بن ذى الجوشن به حسين عليه السلام گفت: او [تنها] به زبان ، و نه دل ، خدا را مى پرستد و نمى داند كه چه مى گويد !

حبيب بن مُظاهر به شمر گفت : به خدا سوگند ، چنين مى بينم كه تو ، خدا را با هفتاد زبان (با ترديد و بدون ايمان قلبى) مى پرستى و من ، گواهى مى دهم كه تو، راست مى گويى و نمى دانى [حسين] چه مى گويد . خدا بر دلت مُهر زده است .

سپس حسين عليه السلام به آنان فرمود : «اگر در اين گفته ترديد داريد ، آيا در اين هم شك داريد كه من ، پسرِ دختر پيامبرتان هستم ؟ به خدا سوگند ، ميان مغرب و مشرق ، كسى غير از من ، در ميان شما و غير شما ، پسرِ دختر پيامبرتان نيست و تنها من ، پسرِ دختر پيامبرتان هستم . به من بگوييد ، اين كه مرا [به مبارزه ]مى طلبيد، آيا كسى را از شما كُشته ام يا مالى را از شما برده ام يا جراحتى به شما زده ام كه مرا به قصاص مى خواهيد ؟!» .

جماعت شنيدند و هيچ نگفتند . حسين عليه السلام ندا برآورد : «اى شَبَث بن رِبعى ! اى حجّار بن اَبجَر ! اى قيس بن اشعث ، اى يزيد بن حارث ! آيا به من ننوشتيد كه : ميوه ها رسيده و همه جا سبز شده و جويبارها پُر و لبريز شده اند . بيا كه بر لشكرى مجهّز و آراسته در مى آيى ؟!» .

آنان گفتند : نه . ما چنين نكرده ايم !

فرمود : «سبحان اللّه ! به خدا سوگند كه چنين كرده ايد» .

سپس فرمود : «اى مردم ! اگر مرا خوش نداريد ، مرا وا گذاريد تا از شما روى بگردانم و به سرزمين امنى بروم» .

قيس بن اشعث به او گفت : آيا حكم پسرعموهايت را نمى پذيرى كه آنان ، جز آنچه دوست دارى ، رأيى ندارند و چيز ناخوشى از آنان به تو نمى رسد ؟

حسين عليه السلام فرمود : «تو برادرِ برادرت هستى . (1) آيا مى خواهى كه بنى هاشم ، بيشتر از خون مسلم بن عقيل را از تو بخواهند ؟ نه . به خدا سوگند ، به دست خود و ذليلانه ، خود را به آنان نخواهم سپرد و همچون بندگان بى اختيار ، قرار نمى گيرم .

بندگان خدا ! به پروردگار خود و شما پناه بردم از آن كه مرا برانيد . به پروردگارِ خود و شما ، از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان ندارد ، پناه مى برم» .

سپس مَركبش را نشاند و به عُقبه بن سِمعان فرمان داد تا آن را ببندد و دشمن هم ، آهنگِ جنگ با او كردند . .


1- .اشاره امام عليه السلام به محمّد بن اشعث ، برادر قيس است كه در شهادت مسلم بن عقيل ، شركت داشت .

ص: 342

. .

ص: 343

. .

ص: 344

. .

ص: 345

. .

ص: 346

3812.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از قيس بن ابى حازم _ ) مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :تَقَدَّمَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ قُبالَةَ القَومِ . . . فَقالَ : . . . أراكُم قَدِ اجتَمَعتُم عَلى أمرٍ قَد أسخَطتُمُ اللّهَ فيهِ عَلَيكُم ، فَأَعرَضَ بِوَجهِهِ الكَريمِ عَنكُم ، وأحَلَّ بِكُم نَقِمَتَهُ ، وجَنَّبَكُم رَحمَتَهُ ، فَنِعمَ الرَّبُّ رَبُّنا ، وبِئسَ العَبيدُ أنتُم ! أقرَرتُم بِالطّاعَةِ ، وآمَنتُم بِالرَّسولِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ إنَّكُم زَحَفتُم إلى ذُرِّيَّتِهِ تُريدونَ قَتلَهُم ! لَقَدِ استَحوَذَ عَلَيكُمُ الشَّيطانُ فَأَنساكُم ذِكرَ اللّهِ العَظيمِ ، فَتَبّا (1) لَكُم ولِما (2) تُريدونَ ، إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ ، هؤُلاءِ قَومٌ كَفَروا بَعدَ إيمانِهِم ، فَبُعدا لِلقَومِ الظّالِمينَ . (3)راجع: هذه الموسوعة : ج 6 ص 94 (القسم الثامن / الفصل الثاني / احتجاجات الإمام علي عليه السلام على جيش الكوفة).

.


1- .التَّبُّ : الهَلاك (النهاية : ج 1 ص 178 «تبب») .
2- .في المصدر : «وما» ، والأصحّ ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
3- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 252 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 6 .

ص: 347

3814.المصنّف لابن أبي شيبة عن سلمان :مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :امام حسين عليه السلام پيش آمد تا در برابر قوم ايستاد ... و فرمود : « ... مى بينم بر كارى گِرد آمده ايد كه خدا در آن بر شما خشم گرفته و روى كرامت خويش را از شما گردانده و كيفرش را بر شما روا داشته و رحمتش را از شما، دور كرده است . پروردگار ما ، بهترين پروردگار است و شما ، بدترينِ بندگان ! اطاعت را پذيرفتيد ، به محمّد صلى الله عليه و آله ايمان آورديد و سپس، به سوى ذرّيه اش لشكر كشيديد و تصميم به قتلشان داريد . شيطان بر شما مسلّط شده و ذكر خداى سِتُرگ را از يادتان برده است . بر شما و آنچه مى خواهيد ، هلاك باد كه «ما از آنِ خداييم و به سوى او باز مى گرديم» ! اينها گروهى اند كه پس از ايمان آوردن ، كافر شدند . از رحمت خدا دور باشند گروه ستمگران !ر. ك: ج 6 ص 95 (بخش هشتم / فصل دوم / احتجاج امام عليه السلام بر سپاه كوفه).

.

ص: 348

11 / 5كَلامُ الإِمامِ عليه السلام مَعَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ3864.كنز العمّال عن عمر بن الخطّاب :مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن عبد اللّه بن الحسن_ في ذِكرِ وَقائِعِ عاشوراءَ _: ثُمَّ قالَ عليه السلام : أينَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ؟ اُدعوا لي عُمَرَ . فَدُعِيَ لَهُ ؛ وكانَ كارِها لا يُحِبُّ أن يَأتِيَهُ .

فَقالَ : يا عُمَرُ ، أنتَ تَقتُلُني وتَزعُمُ أن يُوَلِّيَكَ الدَّعِيُّ ابنُ الدَّعِيِّ بِلادَ الرَّيِّ وجُرجانَ ؟ ! وَاللّهِ لا تَتَهَنَّأُ بِذلِكَ أبَدا ، عَهدٌ مَعهودٌ ، فَاصنَع ما أنتَ صانِعٌ ، فَإِنَّكَ لا تَفرَحُ بَعدي بِدُنيا ولا آخِرَةٍ ، وكَأَنّي بِرَأسِكَ عَلى قَصَبَةٍ قَد نُصِبَ بِالكوفَةِ ، يَتَراماهُ الصِّبيانُ ويَتَّخِذونَهُ غَرَضا (1) بَينَهُم .

فَغَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن كَلامِهِ ، ثُمَّ صَرَفَ وَجهَهُ عَنهُ ، ونادى بِأَصحابِهِ : ما تَنتَظِرونَ (2) بِهِ ؟ اِحمِلوا بِأَجمَعِكُم ، إنَّما هِيَ اُكلَةٌ واحِدَةٌ ! (3)3865.فضائل الصحابة لابن حنبل عن سعيد بن المسيّب :الملهوف_ أيضا _: تَقَدَّمَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ورَمى نَحوَ عَسكَرِ الحُسَينِ عليه السلام بِسَهمٍ ، وقالَ : اِشهَدوا لي عِندَ الأَميرِ أنّي أوَّلُ مَن رَمى ! وأقبَلَتِ السِّهامُ مِنَ القَومِ كَأَنَّهَا القَطرُ .

فَقالَ [الحُسَينُ] عليه السلام لِأَصحابِهِ : قوموا رَحِمَكُمُ اللّهُ إلَى المَوتِ (4) الَّذي لابُدَّ مِنهُ ، فَإِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَومِ إِلَيكُم . فَاقتَتَلوا ساعَةً . (5) .


1- .الغَرَض : هَدَفٌ يُرمى فيه (القاموس المحيط : ج 2 ص 338 «غرض») .
2- .في المصدر : «تنظرون» ، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى .
3- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 8 ؛ الحدائق الورديّة : ج 1 ص 119 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 10 وراجع : إثبات الوصيّة : ص 177 .
4- .في المصدر تكرّرت عبارة : «إلى الموت» ، وقد حذفناها تبعا لنسخة بحار الأنوار .
5- .الملهوف : ص 158 ، مثير الأحزان : ص 56 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 12 ؛ الفتوح : ج 5 ص 100 كلّها نحوه .

ص: 349

11 / 5سخن امام عليه السلام با عمر بن سعد

3862.أنساب الأشراف ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ به نقل از عبد اللّه بن حسن، در يادكرد حوادث عاشورا _: سپس امام عليه السلام فرمود : «عمر بن سعد كجاست ؟ او را برايم فرا بخوانيد » .

عمر را فرا خواندند ؛ ولى دوست نداشت كه به ديدار ايشان بيايد . امام عليه السلام به عمر فرمود : «تو مرا مى كُشى و مى پندارى كه آن بى نَسَب ، (1) پسر بى نَسَب ديگر ، استاندارىِ سرزمين هاى رى و گرگان را به تو خواهد داد ؟! به خدا سوگند كه هرگز به كام خود ، نخواهى رسيد و اين ، حتمى و تمام شده است . هر چه مى خواهى ، بكن كه تو پس از من ، نه در دنيا شادمان خواهى بود ، نه در آخرت . گويى مى بينم كه سرت را بر نِى در كوفه نصب كرده اند و كودكان ، آن را هدف سنگ پرانى خود نموده اند» .

عمر بن سعد ، از سخن امام عليه السلام خشمناك شد و از ايشان، روى گردانْد و يارانش را ندا داد كه : منتظر چه هستيد ؟ همگى حمله كنيد كه يك لقمه است !3863.الكافى ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) الملهوف_ در يادكردِ حوادث عاشورا _: عمر بن سعد ، پيش آمد و به سوى سپاه امام حسين عليه السلام تير انداخت و گفت : نزد امير ، گواهى مى دهيد كه من ، نخستين تيرانداز بودم .

سپس ، تيرهاى جماعت، باريدن گرفت .

حسين عليه السلام به يارانش فرمود : «خدايتان رحمت كند ! به سوى مرگ برخيزيد ؛ به سوى مرگى كه از آن ناگزيريم كه اين تيرها ، پيك هاى اين جماعت به سوى شمايند» .

پس ساعتى جنگيدند . .


1- .منظور، عبيد اللّه بن زياد بن ابيه است كه در ماجرايى مشهور ، معاويه ، پدرش را برادر خوددانست و او را زياد بن ابى سفيان خواند .

ص: 350

3864.كنز العمّال ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) الفتوح_ بَعدَ أن ذَكَرَ الحِوارَ الَّذي جَرى بَينَ الحُسَينِ عليه السلام وعُمَرَ بنِ سَعدٍ ، وما عَرَضَهُ عليه السلام عَلَيهِ مِن خِياراتٍ _: فَلَم يُجِب عُمَرُ إلى شَيءٍ مِن ذلِكَ ، فَانصَرَفَ عَنهُ الحُسَينُ عليه السلام وهُوَ يَقولُ : ما لَكَ ؟! ذَبَحَكَ اللّهُ مِن عَلى فِراشِكَ سَريعا عاجِلاً ، ولا غَفَرَ اللّهُ لَكَ يَومَ حَشرِكَ ونَشرِكَ (1) ، فَوَاللّهِ إنّي لَأَرجو ألّا تَأكُلَ مِن بُرِّ (2) العِراقِ إلّا يَسيرا . (3)راجع: ج 6 ص 124 (القسم الثامن / الفصل الثاني / كلام الإمام عليه السلام مع عمر بن سعد).

11 / 6التَّنبُّؤ بِمُستَقبَلِ أعدائِهِ3867.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ ) الملهوف عن الإمام الحسين عليه السلام_ في كَلامٍ لَهُ يَومَ عاشوراءَ مَعَ أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ _: أما وَاللّهِ لا تَلبَثونَ بَعدَها إلّا كَرَيثِما يُركَبُ الفَرَسُ ، حَتّى يَدورَ بِكُم دَورَ الرَّحى ويَقلَقَ بِكُم قَلَقَ المِحوَرِ (4) ، عَهدٌ عَهِدَهُ إلَيَّ أبي عَن جَدّي «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَآءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُونِ » (5) ، «إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى وَ رَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَا هُوَ ءَاخِذُم بِنَاصِيَتِهَآ إِنَّ رَبِّى عَلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ » (6) . (7)3868.المناقب للخوارزمي عن يحيى بن عقيل :تاريخ الطبري عن حميد بن مسلم عن الإمام الحسين عليه السلام_ في يَومِ عاشوراءَ وهُوَ يُقاتِلُ القَومَ ويَشُدُّ عَلَيهِم _: أعَلى قَتلي تَحاثّونَ (8) ، أما وَاللّهِ لا تَقتُلونَ بَعدي عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ ، اللّهُ أسخَطَ عَلَيكُم لِقَتلِهِ مِنّي !

وَايمُ اللّهِ ، إنّي لَأَرجو أن يُكرِمَنِي اللّهُ بِهَوانِكُم ، ثُمَّ يَنتَقِمَ لي مِنكُم مِن حَيثُ لا تَشعُرونَ . أما وَاللّهِ أن لَو قَد قَتَلتُموني لَقَد ألقَى اللّهُ بَأسَكُم بَينَكُم ، وسَفِكَ دِماءَكُم ، ثُمَّ لا يَرضى لَكُم حَتّى يُضاعِفَ لَكُمُ العَذابَ الأَليمَ . (9) .


1- .نَشَرَ المَيّتُ : إذا عاش بعد الموت ، وأنشره اللّه : أي أحياه (النهاية : ج 5 ص 54 «نشر») .
2- .البُرّ : القَمح (المصباح المنير : ص 43 «بر») .
3- .الفتوح : ج 5 ص 93 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 245 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 389 .
4- .كناية عن التغيير السريع لأحوال الدنيا
5- .يونس : 71 .
6- .هود: 56.
7- .الملهوف : ص 157 ، مثير الأحزان : ص 55 ،تحف العقول : ص 242 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 9 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 7 نحوه .
8- .حَثَّهُ على الشيء : حَضَّهُ عليه . ويتحاثّون : أي يتحاضّون (راجع : الصحاح : ج 1 ص 278 «حثث») .
9- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 452 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 572 وراجع : الفتوح : ج 5 ص 118 ومقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 34 وبحار الأنوار : ج 45 ص 52 .

ص: 351

3869.الاستيعاب :الفتوح_ پس از يادكرد گفتگوى ميان امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد و راه هايى كه امام عليه السلام پيشِ پاى او گذاشت _: عمر به هيچ كدام [از راه حل ها] پاسخِ مثبت نداد . حسين عليه السلام از او روى گردانْد ، در حالى كه به عمر مى فرمود : «تو را چه مى شود ؟! خداوند ، به زودى و تندى ، تو را در بسترت سر ببُرَد و تو را در روز حشر و نشرت نيامرزد، كه به خدا سوگند ، اميد مى بَرَم كه از گندم عراق ، جز اندكى نخورى!» .راجع: ج 6 ص 125 (بخش هشتم / فصل دوم / سخن گفتن امام عليه السلام با عمر بن سعد).

11 / 6خبر دادن از آينده دشمنان خود

3869.الاستيعاب :الملهوف_ از امام حسين عليه السلام در سخنش در روز عاشورا با ياران عمر بن سعد _: هان! به خدا سوگند كه پس از آن ، جز به مقدار سوار شدن بر اسبى نخواهيد زيست تا آن كه آسياب بچرخد و قلّابتان بلرزد . (1) عهدى است كه پدرم [على عليه السلام ] ، از جدّم [پيامبر صلى الله عليه و آله ] براى من نقل كرده است : «شما با شريكانى كه قائليد ، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد و بى آن كه پرده پوشى كنيد ، كار مرا يكسره كنيد و مهلتم ندهيد» . «من بر خداوند _ پروردگارم و پروردگار شما _ توكّل كردم . هيچ جنبنده اى نيست ، مگر آن كه زمام اختيارش به دست اوست . بى گمان ، پروردگار من ، بر صراط مستقيم است» .3870.امام باقر عليه السلام :تاريخ الطبرى_ به نقل از حُمَيد بن مسلم ، از امام حسين عليه السلام ، در روز عاشورا و به گاه جنگ و حمله بر دشمن _: آيا به كُشتن من ، تحريك مى كنيد ؟ هان ! به خدا سوگند ، ديگر پس از من ، نمى توانيد بنده اى از بندگان خدا را بكُشيد . خدا به خاطر كُشتن من ، بر شما خشم خواهد گرفت .

به خدا سوگند ، من اميد مى بَرَم كه خدا با خوار كردن شما ، مرا گرامى بدارد و سپس ، انتقام مرا از شما از جايى كه نمى دانيد ، بگيرد . هان! به خدا سوگند ، اگر مرا بكُشيد ، خداوند ، ميان شما درگيرى مى اندازد و خون هايتان را مى ريزد و سپس برايتان ، جز به اين رضايت نمى دهد كه عذاب دردناكِ شما را دوچندان كند . .


1- .كنايه از دگرگونىِ سريع احوال دنياست .

ص: 352

راجع: ج 6 ص 94 (القسم الثامن / الفصل الثاني / احتجاجات الإمام7 على جيش الكوفة) و ج 7 ص 196 (القسم الثامن / الفصل التاسع / قتال الإمام7 اعداءه وحيدا).

.

ص: 353

راجع: ج 6 ص 95 (بخش هشتم / فصل دوم / احتجاج امام عليه السلام بر سپاه كوفه) و ج 7 ص 197 (بخش هشتم / فصل نهم / نبرد انفرادى امام عليه السلام با دشمنانش).

.

ص: 354

الفَصلُ الثّاني عَشَرَ : كلام الإمام في الدّعوة إلى الصّبر12 / 1الحَثُّ عَلَى الصَّبرِ3876.المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة :نزهة الناظر عن الإمام الحسين عليه السلام :اِصبرِ عَلى ما تَكرَهُ فيما يَلزَمُكَ الحَقُّ ، وَاصبِر عَمّا تُحِبُّ فيما يَدعوكَ إلَيهِ الهَوى . (1)3872.الصراط المستقيم ( _ به نقل از شهر بن حَوشَب _ ) الكافي عن أبي جعفر الخثعمي عن الحسين عليه السلام_ في كَلامٍ لَهُ مَعَ أبي ذَرٍّ لَمّا سَيَّرَهُ عُثمانُ إلَى الرَّبَذَةِ _: عَلَيكَ بِالصَّبرِ ؛ فَإِنَّ الخَيرَ فِي الصَّبرِ ، وَالصَّبرَ مِنَ الكَرَمِ ، ودَعِ الجَزَعَ ؛ فَإِنَّ الجَزَعَ لا يُغنيكَ . (2)12 / 2دَعوَةُ أصحابِهِ إلَى الصَّبرِ3875.فضائل الصحابة ، ابن حنبل ( _ به نقل از عروة بن زبير _ ) كامل الزيارات عن الحلبي :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ الحُسَينَ عليه السلام صَلّى بِأَصحابِهِ الغَداةَ ، ثُمَّ التَفَتَ إلَيهِم فَقالَ : إنَّ اللّهَ قَد أذِنَ في قَتلِكُم ، فَعَلَيكُم بِالصَّبرِ . (3) .


1- .نزهة الناظر : ص 85 ح 18 .
2- .الكافي : ج 8 ص 207 ح 251 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 436 ح 51 .
3- .كامل الزيارات : ص 152 ح 187 ، إثبات الوصيّة : ص 176 نحوه من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت: ، بحار الأنوار : ج 45 ص 86 ح 20 .

ص: 355

فصل دوازدهم : سخنان امام در دعوت به شكيبايى

12 / 1تشويق به شكيبايى

3877.تاريخ دمشق ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) نزهة الناظر_ از امام حسين عليه السلام _: هر جا كه حقّى بر گردن تو لازم مى افتد ، [اگر آن را خوش نداشتى ،] بر ناخوشى ، شكيبا باش و در هر چه كه هواى نفس تو دوست دارد و تو را بدان مى خواند، نيز شكيب بورز .3878.تاريخ دمشق ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) الكافى_ به نقل از ابو جعفر خَثعَمى ، از امام حسين عليه السلام ، در سخنش با ابو ذر ، هنگامى كه عثمان ، او را به رَبَذه تبعيد كرد _: شكيبا باش كه خير ، در شكيبايى است و شكيبايى ، از بزرگوارى است . بى تابى را فرو گذار ، كه به كارَت نمى آيد .

12 / 2دعوت ياران به شكيبايى

3879.المناقب ، خوارزمى ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) كامل الزيارات_ به نقل از حلبى _: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «حسين عليه السلام نماز بامداد را با يارانش خوانْد و سپس به آنان، رو كرد و فرمود : خداوند، به شهادت شما اجازه داده است . پس شكيبا باشيد » . .

ص: 356

3880.ربيع الابرار :كامل الزيارات عن الحسين بن أبي العلاء عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام قالَ لِأَصحابِهِ يَومَ اُصيبوا : أشهَدُ أنَّهُ قَد اُذِنَ في قَتلِكُم ، فَاتَّقُوا اللّهَ وَاصبِروا . (1)3881.مسند زيد عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام ( _ أنَّهُ قالَ لِعُمَرَ فِي امرَأَةٍ حامِلٍ اعتَرَ ) الأمالي للشجري عن حسين بن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام :إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام خَطَبَ يَومَ اُصيبَ ، فَحَمِدَ اللّهُ وأثنى عَلَيهِ وقالَ : . . . فَاصبِروا ؛ فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا ، ودارُ الآخِرَةِ خَيرٌ لَكُم . (2)راجع: ج 6 ص 126 (القسم الثامن / الفصل الثاني / بدء القتال ودعوة الإمام7 أصحابه بالصبر والجهاد).

12 / 3دَعوَةُ ابنِهِ عَلِيٍّ الأَكبَرِ إلَى الصَّبرِ3883.المستدرك على الصحيحين عن أبي إسحاق :الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد (الصادق) عليهماالسلام:حَدَّثني أبي عن أبيهِ قال:... لَمّا بَرَزَ [عَلِيٌّ الأَكبَرُ] إلَيهِم ، دَمَعَت عَينُ الحُسَينِ عليه السلام فَقالَ : اللّهُمَّ كُن أنتَ الشَّهيدَ عَلَيهِم ، فَقَد بَرَزَ إلَيهِمُ ابنُ رَسولِكَ ، وأشبَهُ النّاسِ وَجها وسَمتا (3) بِهِ .

فَجَعَلَ يَرتَجِزُ وهُوَ يَقولُ :

أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّنَحنُ وبَيتُ اللّهِ أولى بِالنَّبِيِّ أما تَرَونَ كَيفَ أحمي عَن أبي

فَقَتَلَ مِنهُم عَشَرَةً ، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبيهِ ، فَقالَ : يا أبَه ! العَطَشُ .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : صَبرا يا بُنَيَّ ، يَسقيكَ جَدُّكَ بِالكَأسِ الأَوفى .

فَرَجَعَ فَقاتَلَ حَتّى قَتَلَ مِنهُم أربَعَةً وأربَعينَ رَجُلاً ، ثُمَّ قُتِلَ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ . (4) .


1- .كامل الزيارات : ص 152 ح 185 و ص 153 ح 189 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 86 ح 19 و ص 87 ح 22 .
2- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 160 .
3- .سَمْتُهُ : أي حسن هيئته ومنظره في الدّين ، وليس من الحسن والجمال (النهاية : ج 2 ص 397 «سمت») .
4- .الأمالي للصدوق : ص 226 ح 239 ، روضة الواعظين : ص 207 عن ضحاك بن عبد اللّه من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت: ، بحار الأنوار : ج 44 ص 321 .

ص: 357

3884.تاريخ دمشق عن إسماعيل بن أبي خالد :كامل الزيارات_ به نقل از حسين بن ابى العَلا ، از امام صادق عليه السلام _: حسين بن على عليه السلام به يارانش در روز حادثه (عاشورا) فرمود : «گواهى مى دهم كه شهادتِ شما، امضا شده است . پس، از خدا پروا كنيد و شكيبا باشيد» .3883.المستدرك على الصحيحين ( _ ب__ه ن_ق_ل از ابو اسحاق _ ) الأمالى ، شجرى_ به نقل از حسين بن زيد بن على ، از پدرانش عليهم السلام _: حسين بن على عليه السلام در روز حادثه (عاشورا) سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : « ... شكيبا باشيد كه خدا با پرهيزگاران است و سراى آخرت ، برايتان بهتر است» .ر. ك: ج 6 ص 127 (بخش هشتم / فصل دوم / آغاز نبرد و فرا خواندن امام عليه السلام يارانش را به شكيبايى و جهاد).

12 / 3دعوت فرزندش على اكبر به شكيبايى

3885.الفصول المختارة :الأمالى ، صدوق_ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ]از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ]برايم نقل كرد:... چون [على اكبر] براى مبارزه به سوى لشكر عمر بن سعد رفت ، حسين عليه السلام چشمش گريان شد و گفت : «خدايا! تو بر آنان گواه باش كه فرزند پيامبرت و شبيه ترينِ مردم به او در صورت و سيرت ، به سوى آنان بيرون شد» .

على اكبر عليه السلام ، شروع به رجزخوانى كرد و گفت :

من ، على بن حسين بن على امما و آل خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله سزاوارتريم . آيا نمى بينيد كه چگونه از پدرم حمايت مى كنم؟

آن گاه ، ده تن از دشمنان را كُشت . سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت : اى پدر ! عطش !

حسين عليه السلام فرمود : «پسر عزيزم ! شكيبا باش . جدّت با كاسه پُر ، تو را سيراب مى كند» .

على اكبر ، باز گشت و باز جنگيد تا چهل و چهار نفر از آنان را كُشت . سپس ، خود به شهادت رسيد . درود خدا بر او باد! .

ص: 358

3886.شرح نهج البلاغة :مقاتل الطالبيّين عن سعيد بن ثابت :لَمّا بَرَزَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ إلَيهِم أرخَى الحُسَين _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وسَلامُهُ _ عَينَيهِ فَبَكى ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ كُن أنتَ الشَّهيدَ عَلَيهِم ، فَبَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أشبَهُ الخَلقِ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

فَجَعَلَ يَشُدُّ عَلَيهِم ثُمَّ يَرجِعُ إلى أبيهِ فَيَقولُ : يا أبَه ! العَطَشُ .

فَيَقولُ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : اِصبِر حَبيبي ، فَإِنَّكَ لا تُمسي حَتّى يَسقِيَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِكَأسِهِ . (1)12 / 4دَعوَةُ اُختِهِ إلَى الصَّبرِالملهوف عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما عَزّى بِهِ اُختَهُ اُمَّ كُلثومٍ لَمّا أخَذَت تُنادي : وامُحَمَّداه واعَلِيّاه . . . واضَيعَتاه بَعدَكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ _: يا اُختاه ، تَعَزَّي بِعَزاءِ اللّهِ ، فَإِنَّ سُكّانَ السَّماواتِ يَموتونَ ، وأهلَ الأَرضِ لا يَبقَونَ ، وجَميعَ البَرِيَّةِ يَهلِكونَ . ثُمَّ قالَ : يا اُختاه يا اُمَّ كُلثومٍ ، وأنتِ يا زَينبُ ، وأنتِ يا رُقَيَّةُ ، وأنتِ يا فاطِمَةُ ، وأنتِ يا رَبابُ ، اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَيَّ جَيبا ، ولا تَخمُشنَ عَلَيَّ وَجها ، ولا تَقُلنَ عَلَيَّ هُجرا (2) . (3)

.


1- .مقاتل الطالبيّين :ص 116 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 45 .
2- .أهجَرَ في منطقه : إذا أكثر الكلام فيما لا ينبغي (النهاية : ج 5 ص 245 «هجر») .
3- .الملهوف : ص 141 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 244 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 2 ؛ الفتوح : ج 5 ص 84 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 237 عن الإمام زين العابدين عليه السلام وكلّها نحوه .

ص: 359

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از سعيد بن ثابت _: چون على اكبر عليه السلام براى مبارزه به سوى آنان رفت ، امام حسين _ كه درودها و سلام خدا بر او باد _ ، پلك هايش را برهم نهاد و گريست و گفت : «خدايا! تو بر آنان گواه باش كه جوانى به سوى آنان رفت كه شبيه ترينِ مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله است» . على اكبر عليه السلام با آنان به شدّت جنگيد . سپس ، نزد پدرش بازگشت و گفت : اى پدر ! عطش ! امام حسين عليه السلام به او فرمود : «محبوب من! شكيبا باش كه شب فرا نرسيده ، از كاسه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سيراب مى شوى» .

12 / 4دعوت خواهر به شكيبايى

الملهوف :امام حسين عليه السلام ، چون شنيد كه خواهرش اُمّ كلثوم ، صدايش را به اين سخنان بلند كرده است كه : وا محمّداه ، وا عليّا ! ... واى بر ما پس از تو ، اى ابا عبد اللّه ! ، او را تعزيت داد و فرمود : «اى خواهر ! با تسلّى خداوند، آرام باش ، كه ساكنان آسمان ها مى ميرند و ساكنان زمين نمى مانند و همه آفريده ها هلاك مى شوند» . سپس فرمود : «اى خواهر ، اى امّ كلثوم ! تو اى زينب ! و تو اى رُقيّه ! و تو اى فاطمه ، و تو اى رَباب ! بنگريد كه چون من كشته شدم ، برايم گريبان چاك مدهيد و صورت مخراشيد و سخنان نسنجيده مگوييد» .

.

ص: 360

12 / 5دَعوَةُ أهلِ بَيتِهِ إلَى الصَّبرِالملهوف_ في ذِكرِ أحداثِ عاشوراءَ _: ثُمَّ جَعَلَ أهلُ بَيتِهِ يَخرُجُ مِنهُمُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ ، حَتّى قَتَلَ القَومُ مِنهُم جَماعَةً ، فَصاحَ الحُسَينُ عليه السلام في تِلكَ الحالِ : صَبرا يا بَني عُمومَتي ، صَبرا يا أهلَ بَيتي ، صَبرا ؛ فَوَ اللّهِ لا رَأَيتُم هَوانا (1) بَعدَ هذَا اليَومِ أبَدا . (2)

.


1- .الهَوَان : الذُّلّ (تاج العروس : ج 18 ص 591 «هون») .
2- .الملهوف : ص 167 ، الفتوح : ج 5 ص 112 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 28 وراجع: هذه الموسوعة عليه السلام: ج 7 ص 120 (القسم الثامن / الفصل السادس / قاسم بن الحسن).

ص: 361

12 / 5دعوت خانواده به شكيبايى

الملهوف_ در يادكرد حوادث عاشورا _: سپس ، مردان خاندان امام حسين عليه السلام يكى پس از ديگرى به ميدان آمدند تا آن جا كه لشكر عمر بن سعد ، گروهى از آنان را كُشتند . در اين حال ، امام حسين عليه السلام فرياد برآورد : «عموزادگان من ! شكيبا باشيد . اى خاندان من ! شكيبا باشيد ، شكيبا . به خدا سوگند ، پس از امروز ، ديگر هيچ گاه خوارى نخواهيد ديد» . (1)

.


1- .ر. ك: ج 7 ص 121 (بخش هشتم / فصل ششم / قاسم بن حسن).

ص: 362

الفَصلُ الثّالِثَ عَشَرَ : كلام الإمام في وفاء أصحابه13 / 1وَفاءُ أصحابِهِمقاتل الطالبيّين عن عتبة بن سمعان الكلبّي :قامَ الحُسَينُ عليه السلام في أصحابِهِ خَطيبا فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنّي لا أعلَمُ أصحابا خَيرا مِن أصحابي ، ولا أهلَ بَيتٍ خَيرا مِن أهلِ بَيتي ، فَجَزاكُمُ اللّهُ خَيرا ، فَقَد آزَرتُم وعاوَنتُم ، وَالقَومُ لا يُريدونَ غَيري ، ولَو قَتَلوني لَم يَبتَغوا غَيري أحَدا ، فَإِذا جَنَّكُمُ اللَّيلُ فَتَفَرَّقوا في سَوادِهِ وَانجوا بِأَنفُسِكُم . فَقامَ إلَيهِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ أخوهُ ، وعَلِيٌّ ابنُهُ ، وبَنو عَقيلٍ ، فَقالوا لَهُ : مَعاذَ اللّهِ وَالشَّهرَ الحَرامَ ! فَماذا نَقولُ لِلنّاسِ إذا رَجَعنا إلَيهِم ، إنّا تَرَكنا سَيِّدَنا وَابنَ سَيِّدِنا وعِمادَنا وتَرَكناهُ غَرَضا لِلنَّبلِ ودَريئَةً (1) لِلرِّماحِ وجَزَرا (2) لِلسِّباعِ ، وفَرَرنا عَنهُ رَغبَةً فِي الحَياةِ ؟! مَعاذَ اللّهِ ، بَل نَحيا بِحَياتِكَ ونَموتُ مَعَكَ . فَبَكى وبَكَوا عَلَيهِ ، وجَزاهُم خَيرا ، ثُمَّ نَزَلَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ . (3)

.


1- .دَرِيْئةٌ : حَلْقة يتعلّم عليها الطعن (النهاية : ج 2 ص 110 «درأ») .
2- .الجَزَرُ : الشاة السمينة (الصحاح : ج 2 ص 613 «جزر») .
3- .مقاتل الطالبيّين : ص 112 .

ص: 363

فصل سيزدهم : سخنان امام درباره وفادارى يارانش

13 / 1وفادارى ياران امام عليه السلام

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از عُتبَة بن سَمعان كَلْبى _: امام حسين عليه السلام ميان يارانش به سخن گفتن ايستاد و فرمود : «بار خدايا! تو مى دانى كه من ، نه يارانى بهتر از ياران خود مى شناسم و نه خاندانى بهتر از خاندان خود . خداوند به شما جزاى خير دهد كه يارى و همكارى كرديد . اين قوم ، جز مرا نمى خواهند و اگر مرا بكُشند، كسى جز مرا نمى جويند . چون شب شما را فرا گرفت، در سياهىِ آن ، پراكنده شويد و خود را نجات دهيد» . عبّاس بن على عليه السلام ، برادرش و على اكبر، فرزندش و فرزندان عقيل به پا خاستند و گفتند : پناه بر خدا، در اين ماه حرام ! چون باز گشتيم ، به مردم، چه بگوييم ؟ [بگوييم : ]ما سَرورمان و فرزند سَرورمان و تكيه گاهمان را رها كرديم و او را هدف تيرها و حلقه اى براى پرتاب نيزه ها و قربانى اى براى درندگان ساختيم و از سرِ رغبت به دنيا گريختيم؟! پناه بر خدا! بلكه ما با تو زنده ايم و با تو مى ميريم. امام _ كه درودهاى خدا بر او باد _ گريست و آنان هم با او گريستند و سپس از خداوند ، براى آنها، پاداش نيكو طلب كرد و نشست .

.

ص: 364

مثير الأحزان :جَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام أصحابَهُ وحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ فَإِنّي لا أعلَمُ لي أصحابا أوفى ولا خَيرا مِن أصحابي ، ولا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتي فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّي جَميعا خَيرا ، ألا وإنّي قَد أذِنتُ لَكُم فَانطَلِقوا أنتُم في حِلٍّ ، لَيسَ عَلَيكُم مِنّي ذِمامٌ (1) ، هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً (2) . فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأبناؤُهُ وأبناءُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ : ولِمَ نَفعَلُ ذلِكَ ؟ لِنَبقى بَعدَكَ ؟! لا أرانَا اللّهُ ذلِكَ . وبَدَأَهُمُ العَبّاسُ أخوهُ ثُمَّ تابَعوهُ . وقالَ لِبَني مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ : حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِصاحِبِكُم مُسلِمٍ ، اذهَبوا فَقَد أذِنتُ لَكُم . فَقالوا : لا وَاللّهِ ، لا نُفارِقُكَ أبَدا حَتّى نَقِيَكَ بِأَسيافِنا ، ونُقتَلَ بَينَ يَدَيكَ . (3)

13 / 2وَفاءُ عَمرِو بنِ قَرَظَةَ الأَنصارِيِّالملهوف :خَرَجَ عَمرُو بنُ قَرَظَةَ الأَنصارِيُّ فَاستَأذَنَ الحُسَينَ عليه السلام فَأَذِنَ لَهُ ، فَقاتَلَ قِتالَ المُشتاقينَ إلَى الجَزاءِ ، وبالَغَ في خِدمَةِ سُلطانِ السَّماءِ ، حَتّى قَتَلَ جَمعا كَثيرا مِن حِزبِ ابنِ زِيادٍ ، وجَمَعَ بَينَ سَدادٍ (4) وجِهادٍ ، وكانَ لا يَأتي إلَى الحُسَينِ عليه السلام سَهمٌ إلَا اتَّقاهُ بِيَدِهِ ولا سَيفٌ إلّا تَلَقّاهُ بِمُهجَتِهِ فَلَم يَكُن يَصِلُ إلَى الحُسَينِ عليه السلام سوءٌ ، حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ ، فَالتَفَتَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام وقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أوَفَيتُ ؟ قالَ : نَعَم ، أنتَ أمامي فِي الجَنَّةِ ، فَاقرَأ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِّي السَّلامَ ، وأعلِمهُ أنّي فِي الأَثَرِ . فَقاتَلَ حَتّى قُتِلَ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ . (5)

.


1- .الذِّمامُ : الحقّ والحُرمة (لسان العرب : ج 12 ص 221 «ذمم») .
2- .يقال للرجل إذا سَرى ليلته جمعاء : اتّخذ الليل جملاً ؛ كأنّه ركبه ولم ينم فيه (النهاية : ج 1 ص 298 «جمل») .
3- .مثير الأحزان : ص52 .
4- .السَّدادُ : وهو القصد في الأمر والعدل فيه (النهاية : ج 2 ص 352 «سدد») .
5- .الملهوف : ص 162 ، مثير الأحزان : ص 60 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 22 .

ص: 365

مثير الأحزان :حسين عليه السلام يارانش را گِرد آورد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : «امّا بعد: من ، نه يارانى وفادارتر و بهتر از ياران خود مى شناسم ، نه خاندانى پيوند برقرار كننده تر و نيكوكارتر از خاندانم . خداوند ، به همه شما از جانب من، جزاى خير دهد . بدانيد كه من به شما اذن دادم كه برويد . مُجازيد و حقّى بر گردن شما ندارم . اين ، شب است كه شما را پوشانده است . پس آن را مَركب خود كنيد» . برادران و پسران حسين عليه السلام و پسران عبد اللّه بن جعفر به او گفتند : چرا چنين كنيم؟ براى اين كه پس از تو باقى بمانيم؟! خدا ، اين را از ما نبيند . عبّاس عليه السلام ، برادرش ، آغازگر اين گونه سخنان بود و سايرين هم از او پيروى كردند . حسين عليه السلام به پسران مسلم بن عقيل فرمود : «كشته شدن مسلم، براى شما بس است . برويد كه من به شما اذن دادم» . امّا آنان گفتند : به خدا سوگند ، نه! هرگز از تو جدا نمى شويم تا با شمشيرهايمان، از تو محافظت كنيم و پيشِ رويت كشته شويم.

13 / 2وفاى عمرو بن قَرَظه انصارى

الملهوف :عمرو بن قَرَظه انصارى ، جلو آمد و از امام حسين عليه السلام اجازه [ى به ميدان رفتن] خواست. امام عليه السلام اجازه داد. عمرو ، مانند مشتاقان به پاداش [الهى] جنگيد و در خدمت گزارى فرمان رواى آسمان ، بسى كوشيد تا آن كه گروه فراوانى از سپاه ابن زياد را كُشت و ميان استوارى و جهاد ، جمع كرد ، و تيرى به سوى حسين عليه السلام نمى آمد ، جز آن كه با دستش از ايشان در برابر آن ، محافظت مى كرد و شمشيرها را هم با خون خود [و زخمى شدن] دفع مى كرد . به امام حسين عليه السلام آسيبى نرسيد تا آن كه زخم ها، عمرو را از پاى در آوردند . [آن گاه] به حسين عليه السلام رو كرد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! آيا وفا كردم؟ فرمود : «آرى . تو زودتر به بهشت مى روى . از جانب من به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سلام برسان و به او بگو كه من ، در پىِ تو مى آيم» . سپس ، جنگيد تا به شهادت رسيد . خداوند ، از او خُشنود باد!

.

ص: 366

. .

ص: 367

. .

ص: 368

الفَصلُ الرّابِعَ عَشَرَ : رؤىً حَولَ مستقبل حيات أهل البيت عليهم السلام وأعدائهم14 / 1رُؤيا رَسولِ اللّهِالدرّ المنثور عن الحسين بن عليّ عليه السلام :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أصبَحَ وهُوَ مَهمومٌ ، فَقيلَ : ما لَكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : إنّي اُريتُ فِي المَنامِ كَأَنَّ بَني اُمَيَّةَ يَتَعاوَرونَ (1) مِنبَري هذا . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ! لا تَهتَمَّ فَإِنَّها دُنيا تَنالُهُم . فَأَنزَلَ اللّهُ : «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَ_كَ إِلَا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ» (2) . (3)

14 / 2رُؤيا أميرِ المُؤمِنينَشرح الأخبار بإسناده عن الحسين عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : رَأَيتُ حَبيبي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله البارِحَةَ فِي المَنامِ ، فَشَكَوتُ إلَيهِ ما لَقيتُهُ بَعدَهُ مِن أهلِ العِراقِ ، فَوَعَدَني بِالرّاحَةِ مِنهُم عَن قَريبٍ . (4)

.


1- .يَتَعاوَرون : أي يختلفون ويتناوبون ، كلّما مضى واحد خَلَفَهُ آخر (النهاية : ج 3 ص 320 «عور») .
2- .الإسراء : 60 .
3- .. الدرّ المنثور : ج 5 ص 310 نقلاً عن ابن مردويه .
4- .شرح الأخبار : ج 2 ص 430 ح 780 ؛ كنز العمّال : ج 13 ص 190 ح 36566 نحوه نقلاً عن العدني .

فصل چهاردهم : رؤياهايى درباره آينده اهل بيت عليهم السلام و دشمنانشان

14 / 1رؤياى پيامبر صلّي الله عليه و آله

الدرّ المنثور_ از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، صبحى اندوهگين برخاست . از ايشان، علّت اندوه را پرسيدند . فرمود : «در خواب ديدم كه بنى اميّه ، يكى يكى بر اين منبرم مى آيند و مى روند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! غم مخور كه معناى آن ، بهره مندى ايشان از دنياست . پس خداوند نازل كرد : «و رؤيايى را كه در خواب نشانت داديم ، جز آزمونى براى مردم ، قرار نداديم» .

14 / 2رؤياى اميرمؤمنان عليه السلام

شرح الأخبار_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «ديشب حبيبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم و از آنچه پس از او از عراقيان ديده بودم ، گلايه كردم . مرا به زود آسوده شدن از [شرّ ]آنان ، وعده داد» .

.

ص: 370

14 / 3رُؤى الإمامِ الحُسَيْنِ عليه السلامأ _ رُؤياهُ حول هَلاكِ مُعاوِيَةَمثير الأحزان عن الإمام الحسين عليه السلام_ في مَوتِ مُعاوِيَةَ _: أظُنُّ أنَّ طاغِيَتَهُم هَلَكَ ! رَأَيتُ البارِحَةَ أنَّ مِنبَرَ مُعاوِيَهَ مَنكوسٌ ، ودارَهُ تَشتَعِلُ بِالنّيرانِ . (1)

ب _ رُؤياهُ عِندَ خُروجِهِ مِنَ المَدينَةِالفتوح :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام مِن مَنزِلِهِ ذاتَ لَيلَةٍ وأتى إلى قَبرِ جَدِّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ . . . . ثُمَّ جَعَلَ الحُسَينُ يَبكي ، حَتّى إذا كانَ في بَياضِ الصُّبحِ وَضَعَ رَأسَهُ عَلَى القَبرِ فَأَغفى ساعَةً ، فَرَأَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَد أقبَلَ في كَبكَبَةٍ (2) مِنَ المَلائِكَةِ عَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ ، حَتّى ضَمَّ الحُسَينَ عليه السلام إلى صَدرِهِ ، وقَبَّلَ بَينَ عَينَيهِ ، وقالَ صلى الله عليه و آله : يا بُنَيَّ يا حُسَينُ ! كَأَنَّكَ عَن قَريبٍ أراكَ مَقتولاً مَذبوحا بِأَرضِ كَربٍ وبَلاءٍ مِن عِصابَةٍ مِن اُمَّتي ، وأنتَ في ذلِكَ عَطشانُ لا تُسقى ، وضَمآنُ لا تُروى ، وهُم مَعَ ذلِكَ يَرجونَ شَفاعَتي ، ما لَهُم ؟! لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي يَومَ القِيامَةِ ، فَما لَهُم عِندَ اللّهِ مِن خَلاقٍ (3) . حَبيبي يا حُسَينُ ! إنَّ أباكَ واُمَّكَ وأخاكَ قَد قَدِموا عَلَيَّ وهُم إلَيكَ مُشتاقونَ ، وإنَّ لَكَ فِي الجَنَّةِ دَرَجاتٍ لَن تَنالَها إلّا بِالشَّهادَةِ . فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَنظُرُ في مَنامِهِ إلى جَدِّهِ صلى الله عليه و آله ويَسمَعُ كَلامَهُ ، وهُوَ يَقولُ : يا جَدّاه ! لا حاجَةَ لي فِي الرُّجوعِ إلَى الدُّنيا أبَدا ، فَخُذني إلَيكَ وَاجعَلني مَعَكَ إلى مَنزِلِكَ . قالَ : فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا حُسَينُ ! إنَّهُ لابُدَّ لَكَ مِنَ الرُّجوعِ إلَى الدُّنيا حَتّى تُرزَقَ الشَّهادَةَ وما كَتَبَ اللّهُ لَكَ فيها مِنَ الثَّوابِ العَظيمِ ، فَإِنَّكَ وأباكَ وأخاكَ وعَمَّكَ وعَمَّ أبيكَ تُحشَرونَ يَومَ القِيامَةِ في زُمرَةٍ واحِدَةٍ حَتّى تَدخُلُوا الجَنَّةَ . (4)

.


1- .مثير الأحزان : ص 23 .
2- .كَبْكَبَة : الجماعة المتضامّة من الناس (النهاية : ج 4 ص 144 «كبكب») .
3- .الخَلَاقُ : النصيب (الصحاح : ج 4 ص 1471 «خلق») .
4- .الفتوح : ج 5 ص 18 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 186 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 328 وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 88 .

ص: 371

14 / 3رؤياهاى امام حسين عليه السلام
الف _ رؤياى امام عليه السلام در باره هلاكت معاويه

3854.الإمامة والسياسة ( _ في ذِكرِ اختِلافِ أصحابِ الإِمامِ فِي استِمرارِ ) مثير الأحزان_ از امام حسين عليه السلام ، هنگام مرگ معاويه _: گمان مى كنم كه طاغوتشان هلاك شده است . ديشب خواب ديدم كه منبر معاويه ، واژگون است و خانه اش در آتش مى سوزد .

ب _ رؤياى امام عليه السلام ، هنگام خروج از مدينه

3853.تاريخ دمشق ( _ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ ) الفتوح :حسين بن على عليه السلام شبى از منزلش بيرون آمد و نزد قبر جدّش [پيامبر صلى الله عليه و آله ]آمد و گفت : «سلام بر تو ، اى پيامبر خدا !...» .

سپس ، حسين عليه السلام شروع به گريستن كرد . هنگام سپيده صبح ، سرش را بر قبر نهاد و ساعتى به خواب رفت . در خواب ، پيامبر صلى الله عليه و آله را ديد كه با جمعيت انبوهى از فرشتگان [صف كشيده] در راست و چپ ، و پيش و پسِ او ، جلو آمد و حسين عليه السلام را به سينه اش چسبانْد و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود : اى پسر عزيزم ، اى حسين ! مى بينم كه به زودى در زمين كَرْب (سختى) و بلا ، به دست گروهى از امّتم كشته شده اى و با سرِ بُريده افتاده اى ، در حالى كه تشنه بودى و آبت ندادند و سيرابت نكردند و با همه اينها ، به شفاعت من اميد مى برند . چه توقّعى ! روز قيامت ، خداوند ، شفاعت مرا به ايشان نرساند كه نزد خدا هيچ نصيبى ندارند .

عزيزم، اى حسين ! پدر و مادر و برادرت بر من در آمدند و اكنون ، مشتاق تو هستند و درجاتى در بهشت ، از آنِ توست كه جز با شهادت به آنها نمى رسى» .

حسين عليه السلام در خواب به جدّش مى نگريست و سخنش را مى شنيد و مى گفت : اى نياى من ! من ، هيچ گاه نيازى به بازگشت به دنيا ندارم . مرا با خود ببر و كنار خود ، در جايگاهت جاى ده .

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى حسين ! ناگزيرى كه به دنيا باز گردى تا شهادت و پاداش بزرگى را كه خدا براى تو آن را نوشته است ، نصيبت شود كه تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت ، روز قيامت ، در يك گروه محشور مى شويد تا به بهشت در آييد» . .

ص: 372

3854.الإمامة والسياسة ( _ دربيان اختلاف ياران امام در جنگ صفّين در مورد ا ) الملهوف عن الإمام الحسين عليه السلام_ في جَوابِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ لَمّا أشارَ عَلَيهِ بِعَدَمِ الخُروجِ إلَى العِراقِ _: أتاني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعدَما فارَقتُكَ ، فَقالَ : «يا حُسَينُ ! اخرُج فَإِنَّ اللّهَ قَد شاءَ أن يَراكَ قَتيلاً» .

فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِيَّةِ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ ، فَما مَعنى حَملِكَ هؤُلاءِ النِّساءِ مَعَكَ وأنتَ تَخرُجُ عَلى مِثلِ هذِهِ الحالِ ؟

قالَ : فَقالَ لَهُ : قَد قالَ لي «إنَّ اللّهَ قَد شاءَ أن يَراهُنَّ سَبايا» ، وسَلَّمَ عَلَيهِ ومَضى . (1)3855.مروج الذهب :اُسد الغابة :سارَ [الحُسَينُ عليه السلام ] مِنَ المَدينَةِ إلى مَكَّةَ ، فَأَتاهُ كُتُبُ أهلِ الكوفَةِ وهُوَ بِمَكَّةَ ، فَتَجَهَّزَ لِلمَسيرِ ، فَنَهاهُ جَماعَةٌ ، مِنهُم : أخوهُ مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِيَّةِ ، وَابنُ عُمَرَ ، وَابنُ عَبّاسٍ وغَيرُهُم .

فَقالَ : رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَنامِ وأمَرَني بِأَمرٍ ، فَأَنَا فاعِلٌ ما أمَرَ . (2) .


1- .الملهوف : ص 128 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 364 .
2- .اُسد الغابة : ج 2 ص 28.

ص: 373

3855.مُرُوج الذهب :الملهوف :امام حسين عليه السلام ، در پاسخ به محمّد بن حنفيه ، چون به ايشان گفت كه به سوى عراق نرود، فرمود: «پس از آن كه از تو جدا شدم ، [در خواب،] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزدم آمد و فرمود : اى حسين ! بيرون برو كه خداوند ، خواسته است تو را كشته ببيند » .

محمّد بن حنفيه ، [استرجاع كرد و] گفت : «ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم» . پس اكنون كه مى دانى چنين مى شود ، مقصود از همراه بردن اين زنان چيست ؟

حسين عليه السلام به او فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : خداوند ، خواسته كه آنها را هم اسير ببيند » و بر او سلام داد و رفت .3856.تاريخ اليعقوبي ( _ في ذِكرِ مَجلِسِ بَيعَةِ النّاسِ لِعَلِيٍّ عليه ) اُسد الغابة :[امام حسين عليه السلام ] از مدينه به سوى مكّه حركت كرد كه نامه هاى كوفيان در مكّه به او رسيد . آماده حركت شد كه گروهى ، از جمله برادرش محمّد بن حنفيه ، ابن عمر ، ابن عبّاس و ديگران ، او را باز داشتند .

حسين عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم و به من فرمانى داد كه بِدان، عمل مى كنم» . .

ص: 374

3857.الفتوح عن عمّار بن ياسر ( _ مِن كَلامِهِ في حَربِ صِفّينَ لِعَمرِو بنِ العا ) الفتوح_ بَعدَ ذِكرِ كِتابِ أهلِ الكوفَةِ إلَى الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام وَالَّذي يَدعونَهُ فيهِ إلَى القُدومِ إلَيهِم _: فَعِندَها قامَ الحُسَينُ عليه السلام فَتَطَهَّرَ وصَلّى رَكعَتَينِ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، ثُمَّ انفَتَلَ مِن صَلاتِهِ ، وسَأَلَ رَبَّهُ الخَيرَ فيما كَتَبَ إلَيهِ أهلُ الكوفَةِ ، ثُمَّ جَمَعَ الرُّسُلَ فَقالَ لَهُم :

إنّي رَأَيتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي ، وقَد أمَرَني بِأمرٍ وأنَا ماضٍ لِأَمرِهِ ، فَعَزَمَ اللّهُ لي بِالخَيرِ ، إنَّهُ وَلِيُّ ذلِكَ ، وَالقادِرُ عَلَيهِ إن شاءَ اللّهُ تَعالى . (1)3858.الأمالي للطوسي عن مالك بن أوس :الفتوح عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام_ في جَوابِ كِتابِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الَّذي يَنشُدُهُ فيهِ بِأَلّا يَخرُجَ مِن مَكَّةَ _: أمّا بَعدُ ! فَإِنَّ كِتابَكَ وَرَدَ عَلَيَّ فَقَرَأتُهُ وفَهِمتُ ما ذَكَرتَ ، واُعلِمُكَ أنّي رَأَيتُ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي فَخَبَّرَني بِأَمرٍ وأنَا ماضٍ لَهُ ، لي كانَ أو عَلَيَّ ، وَاللّهِ يَابنَ عَمّي لَو كُنتُ في جُحرِ هامَّةٍ (2) مِن هَوامِّ الأَرضِ لَاستَخرَجوني ويَقتُلُونّي ، وَاللّهِ يَابنَ عَمّي لَيَعتَدِيُنَّ عَلَيَّ كَما عَدَتِ اليَهودُ عَلَى السَّبتِ ، وَالسَّلامُ . (3)3856.تاريخ اليعقوبى ( _ در ياد كردِ جلسه بيعت مردم با على عليه السلام _ ) الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :كَتَبَ عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ إلَيهِ كِتابا يُحَذِّرُهُ أهلَ الكوفَةِ ، ويُناشِدُهُ اللّهَ أن يَشخَصَ إلَيهِم ، فَكَتَبَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام :

إنّي رَأَيتُ رُؤيا ورَأَيتُ فيها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأمَرَني بِأَمرٍ أنَا ماضٍ لَهُ ، ولَستُ بِمُخبِرٍ بِها أحَدا حَتّى اُلاقِيَ عَمَلي . (4) .


1- .الفتوح : ج 5 ص 30 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 195 .
2- .الهَامَّةُ : ما له سمّ يقتل كالحيّة ، وقد تطلق الهوامّ على ما لا يقتل كالحشرات (المصباح المنير : ص 641 «الهم») .
3- .الفتوح : ج 5 ص 67 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 218 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 94 نحوه .
4- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 447 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 418 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 209 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 5 ص 9 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 297 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 94 كلاهما نحوه .

ص: 375

3857.الفتوح ( _ از سخنان عمّار بن ياسر در جنگ صفّين ، خطاب به ع ) الفتوح_ پس از يادكردِ نامه نگارى كوفيان به امام حسين عليه السلام براى دعوت امام عليه السلام به سوى خود _: در اين هنگام ، حسين عليه السلام برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز ، ميان رُكن (حجر الأسود) و مقام [ابراهيم] خواند و پس از نماز ، از خداوند در باره آنچه كوفيان به او نوشته بودند ، خير طلبيد . سپس ، فرستادگان [كوفه] را گِرد آورد و به ايشان فرمود : «من ، جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من ، فرمانى داد و من ، فرمان او را انجام مى دهم ، و خدا هم مرا بر خيرم مصمّم كرد ، كه او سرپرست آن و قادر بر آن است ؛ إن شاء اللّه !» .3858.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از مالك بن اوس _ ) الفتوح_ از امام حسين عليه السلام ، در پاسخ نامه عبد اللّه بن جعفر كه امام عليه السلام را سوگند داده بود تا از مكّه بيرون نرود _: امّا بعد ، نامه ات به من رسيد . آن را خواندم و آنچه را گفته بودى ، فهميدم و تو را آگاه مى سازم كه جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه مرا فرمانى داد و من ، بدان عمل مى كنم ؛ به سود من باشد يا به زيان من . پسرعمو ! به خدا سوگند ، اگر در لانه حشره اى از حشرات زمين باشم ، مرا بيرون مى كِشند و مى كُشند . پسرعمو ! به خدا سوگند ، بر من ستم مى كنند ، آن گونه كه يهود بر روز شنبه ستم كردند . والسّلام !3859.الأمالي للطوسي عن موسى بن عبد اللّه الأسدي :الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب ، به حسين عليه السلام نامه اى نوشت و او را از كوفيان ، بر حذر داشت و سوگندش داد تا به سوى آنان نرود . حسين عليه السلام در پاسخ او نوشت : «من ، خوابى ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن ، به من فرمانى داد و من، بدان عمل مى كنم و كسى را از آن ، آگاه نمى كنم تا [نتيجه] كارم را ببينم» . .

ص: 376

3709.عنه عليه السلام ( _ في خُطبَتِهِ لَمّا أجمَعَ عَلى صُلحِ مُعاوِيَةَ ) تاريخ الطبري بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام_ لِيَحيَى بنِ سَعيدٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ لَمّا حَثّاهُ عَلى عَدَمِ الخُروجِ _: إنّي رَأَيتُ رُؤيا فيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، واُمِرتُ فيها بِأَمرٍ أنَا ماضٍ لَهُ ، عَلَيَّ كانَ أو لي .

فَقالا لَهُ : فَما تِلكَ الرُّؤيا ؟

قالَ : ما حَدَّثتُ أحَدا بِها ، وما أنَا مُحَدِّثٌ بِها حَتّى ألقى رَبّي . (1)ج _ رُؤياهُ في طَريقِ كَربَلاءَ3708.امام حسن عليه السلام ( _ در زمانى كه كوفيان را براى يارى امام على عليه ا ) مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :سارَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى نَزَلَ الثَّعلَبِيَّةَ ، وذلِكَ في وَقتِ الظَّهيرَةِ ، ونَزَلَ أصحابُهُ ، فَوَضَعَ رَأسَهُ فَأَغفى ثُمَّ انتَبَهَ باكِيا مِن نَومِهِ ، فَقالَ لَهُ ابنُهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ : ما يُبكيكَ يا أبَه ، لا أبَكَى اللّهُ عَينَيكَ ؟!

فَقالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، هذِهِ ساعَةٌ لا تُكذَبُ فيهَا الرُّؤيا ، فَاُعلِمُكَ أنّي خَفَقتُ بِرَأسي خَفقَةً ، فَرَأَيتُ فارِسا عَلى فَرَسٍ وَقَفَ عَلَيَّ وقالَ : يا حُسَينُ ! إنَّكُم تُسرِعونَ وَالمَنايا تُسرِعُ بِكُم إلَى الجَنَّةِ ! فَعَلِمتُ أنَّ أنفُسَنا نُعِيَت إلَينا .

فَقالَ لَهُ ابنُهُ عَلِيٌّ : يا أبَه ! أفَلَسنا عَلَى الحَقِّ ؟

قالَ : بَلى _ يا بُنَيَّ _ ، وَالَّذي إلَيهِ مَرجِعُ العِبادِ !

فَقالَ ابنُهُ عَلِيٌّ : إذا لا نُبالي بِالمَوتِ .

فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : جَزاكَ اللّهُ يا بُنَيَّ خَيرَ ما جَزى بِهِ وَلَدا عَن والِدِهِ . (2) .


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 388 عن الحارث بن كعب الوالبيّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 548 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 167 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 69 ، إعلام الورى : ج 1 ص 446 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 366 .
2- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 226 ، الفتوح : ج 5 ص 71 ؛ الملهوف : ص 131 كلاهما نحوه .

ص: 377

3709.امام حسن عليه السلام ( _ هنگامى كه براى صلح با معاويه آمده بود _ ) تاريخ الطبرى_ به نقل از حارث بن كعب والبى ، از امام زين العابدين عليه السلام _: حسين عليه السلام ، خطاب به يحيى بن سعيد و عبد اللّه بن جعفر، هنگامى كه او را بر بيرون نرفتن [از مدينه] ، تشويق كردند، فرمود : «من ، خوابى ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در آن بود و در آن ، فرمانى يافتم كه بدان عمل مى كنم ، به زيان من يا به سود من باشد» .

به ايشان گفتند : چه خوابى بود ؟

فرمود : «آن را براى كسى نگفته ام و نخواهم گفت تا خدايم را ديدار كنم» .

ج _ رؤياى امام عليه السلام در راه كربلا

3711.اُسد الغابة عن إسماعيل بن رجاء عن أبيه :مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :حسين عليه السلام حركت كرد و ظهر به اتّفاق يارانش در ثَعلَبيه فرود آمدند . حسين عليه السلام سرش را [بر زمين] گذاشت و خوابش بُرد . سپس ، گريان، بيدار شد . فرزندش على بن حسين (على اكبر) عليه السلام به ايشان گفت : اى پدر! چرا مى گِريى ؟ خدا، چشمانت را گريان نكند !

حسين عليه السلام به او فرمود : «پسر عزيزم ! اين ، ساعتى است كه رؤيا در آن ، دروغ نيست . به تو مى گويم كه من ، لحظه اى به خواب رفتم و ديدم كه سوارى با اسب بر بالاى سرم ايستاد و گفت : اى حسين ! شما شتاب مى ورزيد و مرگ هايتان هم شما را به سوى بهشت ، سوق مى دهند . پس دانستم كه مرگمان را به ما خبر دادند» .

پسرش (على اكبر عليه السلام ) به ايشان گفت : اى پدر ! آيا ما بر حق نيستيم ؟

فرمود : «چرا ، اى پسر عزيزم ! سوگند به كسى كه بازگشتِ بندگان به سوى اوست [ ، چنين است] !» .

پس فرزندش على اكبر عليه السلام به ايشان گفت : در اين صورت ، از مرگ، باكى نداريم .

حسين عليه السلام به او فرمود : «پسر عزيزم ! خدا تو را جزاى خيرى دهد كه هيچ فرزندى را از جانب پدرش به سان آن ، جزا نداده باشد» . .

ص: 378

3710.تاريخ دمشق ( _ ب_ه ن_قل از ي_كى از آزادش_دگانِ حذيفه _ ) كامل الزيارات عن شهاب بن عبد ربّه عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :لَمّا صَعِدَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَقَبَةَ البَطنِ ، قالَ لِأَصحابِهِ : ما أراني إلّا مَقتولاً .

قالوا : وما ذاكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ؟!

قالَ : رُؤيا رَأَيتُها فِي المَنامِ .

قالوا : وما هِيَ ؟

قالَ : رَأَيتُ كِلابا تَنهَشُني ، أشَدُّها عَلَيَّ كَلبٌ أبقَعُ . (1)د _ رُؤياهُ قَبلَ يَومِ عاشوراءَ3712.كتاب سليم بن قيس :تاريخ الطبري :إنَّ عُمَرَ بنَ سَعدٍ نادى : يا خَيلَ اللّهِ اركَبي وأبشِري . فَرَكِبَ فِي النّاسِ ، ثُمَّ زَحَفَ نَحوَهُم بَعدَ صَلاةِ العَصرِ ، وحُسَينٌ عليه السلام جالِسٌ أمامَ بَيتِهِ مُحتَبِيا (2) بِسَيفِهِ ، إذ خَفَقَ بِرَأسِهِ عَلى رُكبَتَيهِ ، وسَمِعَت اُختُهُ زَينَبُ الصَّيحَةَ ، فَدَنَت مِن أخيها فَقالَت : يا أخي ، أما تَسمَعُ الأَصواتَ قَدِ اقتَرَبَت ؟!

قالَ : فَرَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام رَأسَهُ ، فَقالَ : إنّي رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَنامِ ، فَقالَ لي : إنَّكَ تَروحُ إلَينا .

قالَ : فَلَطَمَت اُختُهُ وَجهَها ، وقالَت : يا وَيلَتا .

فَقالَ : لَيسَ لَكِ الوَيلُ يا اُخَيَّةُ ، اسكُني رَحِمَكِ الرَّحمنُ . (3) .


1- .كامل الزيارات : ص 157 ح 194 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 87 ح 24 .
2- .الاحتباءُ : هو ضمّ الساقين إلى البطن بالثوب أو اليدين (مجمع البحرين : ج 1 ص 356 «حبا») .
3- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 416 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 558 ، الفتوح : ج 5 ص 97 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 249 كلّها نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 89 ، روضة الواعظين : ص 202 ، إعلام الورى : ج 1 ص 454 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 391 .

ص: 379

3712.كتاب سُلَيم بن قيس :كامل الزيارات_ به نقل از شهاب بن عبدِ رَبِّه ، از امام صادق عليه السلام _: چون حسين بن على عليه السلام از گردنه بَطْن بالا رفت ، به يارانش فرمود : «من ، خود را جز كشته شده نمى بينم» .

گفتند : از چه رو ، اى ابا عبد اللّه ؟!

فرمود : «به دليل خوابى كه ديده ام» .

گفتند : آن چيست ؟

فرمود : «سگ هايى را ديدم كه مرا گاز مى گيرند و سخت ترينِ آنها بر من ، سگ پيسه اى بود» .

د _ رؤياى امام عليه السلام ، قبل از روز عاشورا

3714.عنه عليه السلام ( _ مِن كَلامِهِ في مَجلِسِ يَزيدَ _ ) تاريخ الطبرى :عمر بن سعد ، بانگ سر داد : اى سواران خدا ! سوار شويد . بشارتتان باد !

خود نيز با آنان ، سوار شد و پس از نماز عصر ، به سوى آنان (سپاه حسين عليه السلام ) تاخت . حسين عليه السلام جلو خيمه اش نشسته بود و [انحناى ]شمشيرش را به دور پاهايش حلقه كرده بود كه خوابش بُرد و سرش بر زانوهايش ، خم شد . در اين هنگام ، شيون خواهرش زينب عليهاالسلام را شنيد كه به برادرش نزديك مى شد و گفت : برادرم ! آيا صداها را نمى شنوى كه نزديك شده اند ؟

حسين عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود : تو به سوى ما مى آيى » .

پس خواهرش بر صورت خود زد و گفت : واى بر ما !

حسين عليه السلام فرمود : «خواهر عزيزم ! واى بر شما نيست . آرام باش ، [خداى ]رحمان، تو را رحمت كند!» . .

ص: 380

3713.امام زين العابدين عليه السلام ( _ در زيارت على عليه السلام _ ) الفتوح :وإذَا المُنادي يُنادي مِن عَسكَرِ عُمَرَ : يا جُندَ اللّهِ اركَبوا . قالَ : فَرَكِبَ النّاسُ وساروا نَحوَ مُعَسكَرِ الحُسَينِ عليه السلام ، وَالحُسَينُ عليه السلام في وَقتِهِ ذلِكَ جالِسٌ قَد خَفَقَ رَأسُهُ عَلى رُكبَتَيهِ ، وسَمِعَت اُختُهُ زَينَبُ رَضِيَ اللّهُ عَنهَا الصَّيحَةَ وَالضَّجَّةَ ، فَدَنَت مِن أخيها وحَرَّكَتهُ ، فَقالَت : يا أخي ، ألا تَسمَعُ الأَصواتَ قَدِ اقتَرَبَت مِنّا ؟!

قالَ : فَرَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام رَأسَهُ وقالَ : يا اُختاه ، إنّي رَأَيتُ جَدّي فِي المَنامِ وأبي عَلِيّا وفاطِمَةَ اُمّي وأخِي الحَسَنَ عليهم السلام ، فَقالوا : يا حُسَينُ ، إنَّكَ رائِحٌ إلَينا عَن قَريبٍ ، وقَد وَاللّهِ يا اُختاه دَنَا الأَمرُ في ذلِكَ لا شَكَّ . (1)3714.امام زين العابدين عليه السلام ( _ از س_خنان او در م_جلس يزيد _ ) الفتوح :لَمّا كانَ وَقتُ السَّحَرِ ، خَفَقَ الحُسَينُ عليه السلام بِرَأسِهِ (2) خَفقَةً (3) ، ثُمَّ استَيقَظَ فَقالَ : أتَعلَمونَ ما رَأَيتُ في مَنامِي السّاعَةَ ؟

قالوا : ومَا الَّذي رَأَيتَ يَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ ؟

فَقالَ : رَأَيتُ كَأَنَّ كِلابا قَد شَدَّت عَلَيَّ تُناشِبُني (4) ، وفيها كَلبٌ أبقَعُ رَأَيتُهُ أشَدَّها عَلَيَّ ، وأظُنُّ الَّذي يَتَوَلّى قَتلي رَجُلٌ أبقَعُ وأبرَصُ مِن هؤُلاءِ القَومِ ، ثُمَّ إنّي رَأَيتُ بَعدَ ذلِكَ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ومَعَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ وهُوَ يَقولُ لي : يا بُنَيَّ ! أنتَ شَهيدُ آلِ مُحَمَّدٍ ، وقَدِ استَبشَرَت بِكَ أهلُ السَّماواتِ وأهلُ الصَّفحِ (5) الأَعلى ، فَليَكُن إفطارُكَ عِندِي اللَّيلَةَ ، عَجِّل ولا تُؤَخِّر ، فَهذا أثَرُكَ (6) قَد نَزَلَ مِنَ السَّماءِ لِيَأخُذَ دَمَكَ في قارورَةٍ خَضراءَ .

وهذا ما رَأَيتُ ، وقَد أزِفَ الأَمرُ وَاقتَرَبَ الرَّحيلُ مِن هذِهِ الدُّنيا ، لا شَكَّ في ذلِكَ . (7) .


1- .الفتوح : ج 5 ص 97 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 249 ؛ الملهوف : ص 55 وفيه ذيله من «يا اُختاه» وكلاهما نحوه .
2- .في المصدر : «رأسُه» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
3- .خَفَقَ بِرَأسِهِ خَفقَةً : إذا أخذَته سِنَةٌ من النّعاس فمالَ رأسُهُ دونَ سائرِ جَسَدِه (المصباح المنير : ص 176 «خفق») .
4- .نَشَبَ في الشيء : إذا وقع فيما لا مخلص له منه (لسان العرب : ج 1 ص 757 «نشب») .
5- .في مقتل الحسين عليه السلام وبحار الأنوار : «الصفيح» بدل «الصفح» . والصّفيحُ : من أسماء السماء (النهاية : ج 3 ص 35 «صفح») .
6- .الأثَرُ : الأجَلُ (النهاية : ج 1 ص 23 «أثر») .
7- .الفتوح : ج 5 ص 99 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 251 .

ص: 381

3715.الإمام الباقر عليه السلام ( _ في وَصفِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) الفتوح :آن گاه ، جارچىِ لشكر عمر بن سعد، فرياد بر آورد : اى سپاه خدا! سوار شويد .

پس لشكريان، سوار شدند و به سوى اردوگاه حسين عليه السلام حركت كردند . حسين عليه السلام در آن هنگام ، نشسته بود و سرش را بر زانوانش نهاده [و خواب ]بود كه شيون خواهرش زينب _ كه خدايش از او خشنود باد _ را شنيد كه به او نزديك شد و تكانش داد و گفت : اى برادر من ! آيا صداها را نمى شنوى كه به ما نزديك شده اند ؟!

حسين عليه السلام سرش را بالا آورد و فرمود : «اى خواهر ! جدّم ، پدرم على ، مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهم السلام را در خواب ديدم كه مى گفتند : اى حسين ! تو به زودى به سوى ما مى آيى . اى خواهر ! به خدا سوگند ، بى ترديد ، اين امر نزديك شده است» .3715.امام باقر عليه السلام ( _ در وصف على عليه السلام _ ) الفتوح :در وقت سحر ، حسين عليه السلام سرش [از خواب ،] سنگين شد و يك باره از خواب پريد و فرمود : «آيا مى دانيد هم اكنون ، چه خواب ديدم ؟» .

گفتند : چه ديدى ، اى فرزند دختر پيامبر خدا ؟

فرمود : «سگ هايى را ديدم كه بر من ، سخت گرفته اند و ميانشان سگ پيسه اى بود كه از بقيّه بر من ، سخت تر مى گرفت . گمان مى بَرَم كسى كه كُشتن مرا به عهده مى گيرد ، مرد پيسه اى از اين قوم باشد كه دچار [بيمارى ]پيسى است . سپس ، جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را با گروهى از يارانش ديدم كه به من مى فرمايد : پسر عزيزم ! تو شهيدِ خاندان محمّدى و آسمانيان و ملكوتيان ، به تو بشارت يافته اند . افطارِ امشبت را نزد من خواهى بود . بشتاب و تأخير مكن كه اين ، اجلِ فرود آمده از آسمان ، به قصد توست تا خونت را در شيشه اى سبز بگيرد .

اين است آنچه ديدم و بى ترديد ، امر نزديك شده و گاهِ كوچ از اين دنيا، فرا رسيده است» . .

ص: 382

3716.عنه عليه السلام :مثير الأحزان :جاءَ رَجُلٌ . . . فَقالَ : أينَ الحُسَينُ ؟ فَقالَ : ها أنَاذا . قالَ : أبشِر بِالنّارِ .

قالَ : اُبشِرُ بِرَبٍّ رَحيمٍ ، وشَفيعٍ مُطاعٍ ، مَن أنتَ ؟

قالَ : أنَا شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ . قالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُ أكبَرُ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «رَأَيتُ كَأَنَّ كَلبا أبقَعَ يَلَغُ (1) في دِماءِ أهلِ بَيتي» . . . .

وقالَ الحُسَينُ عليه السلام : رَأَيتُ كَأَنَّ كِلابا تَنهَشُني ، وكَأَنَّ فيها كَلبا أبقَعَ (2) كانَ أشَدَّهُم عَلَيَّ ، وهُوَ أنتَ _ وكانَ أبرَصَ _ . (3) .


1- .وَلَغَ يَلَغُ : أي شرب منه بلسانه (النهاية : ج 5 ص 226 «ولغ») .
2- .الأبقَعُ : ما خالط بياضه لون آخر (لسان العرب : ج 8 ص 17 «بقع») .
3- .مثير الأحزان : ص 64 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 31 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 401 وفيه صدره إلى «أهل بيتي» .

ص: 383

3717.عنه عليه السلام :مثير الأحزان :مردى آمد ... و گفت : حسين، كجاست ؟

فرمود : «اين جايم» .

مرد گفت : بشارت به آتش ده !

فرمود : «بشارت به سوى پروردگارى مهربان و شفيعى صاحبْ فرمان دارم . تو كيستى ؟» .

گفت : من ، شمر بن ذى الجوشن هستم .

حسين عليه السلام فرمود : «اللّه اكبر ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : سگى سياه و سفيد را ديدم كه به خونِ اهل بيتم، زبان مى زند » ... .

و نيز فرمود : «سگ هايى را ديدم كه مرا گاز مى گيرند و سگ پيسه اى در ميان آنها به چشم مى آمد كه از بقيّه بر من ، سخت گيرتر بود و آن ، تويى » ، و شمر ، دچار پيسى بود . .

ص: 384

الفَصلُ الخامِسَ عَشَرَ : إجابة دعوات الإمام وكراماته15 / 1خَلاصُ يَدِ رَجُلٍ فِي الطَّوافِ3860.تاريخ دمشق عن عمر بن الخطّاب :تهذيب الأحكام عن أيّوب بن أعين عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :إنَّ امرَأَةً كانَت تَطوفُ وخَلفَها رَجُلٌ ، فَأَخرَجَت ذِراعَها ، فَقالَ (1) بِيَدِهِ حَتّى وَضَعَها عَلى ذِراعِها ، فَأَثبَتَ اللّهُ يَدَهُ في ذِراعِها حَتّى قَطَعَ الطَّوافَ .

واُرسِلَ إلَى الأَميرِ ، وَاجتَمَعَ النّاسُ ، واُرسِلَ إلَى الفُقَهاءِ ، فَجَعَلوا يَقولونَ : اِقطَع يَدَهُ فَهُوَ الَّذي جَنَى الجِنايَةَ .

فَقالَ : هاهُنا أحَدٌ مِن وُلدِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ فَقالوا : نَعَم ، الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، قَدِمَ اللَّيلَةَ . فَأَرسَلَ إلَيهِ فَدَعاهُ ، فَقالَ : اُنظُر ما لَقِيا ذانِ !

فَاستَقبَلَ القِبلَةَ ورَفَعَ يَدَيهِ فَمَكَثَ طَويلاً يَدعو ، ثُمَّ جاءَ إلَيها حَتّى خَلَّصَ يَدَهُ مِن يَدِها.

فَقالَ الأَميرُ : ألا نُعاقِبُهُ بِما صَنَعَ ؟ فَقالَ : لا (2) . (3) .


1- .في المناقب لابن شهرآشوب : «فمال» بدل «فقال» ، والظاهر أنّه الصواب .
2- .لعلّ السبب في عدم موافقة الإمام7 على عقوبة الرجل ، هو أنّه اُخزي أمام الآخرين ، وهذه عقوبة إلهيّة له ، وهي كافية لعقوبته الدنيوية أيضا .
3- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 470 ح 1647 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 51 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 183 ح 10 .

ص: 385

فصل پانزدهم : كرامت هاى امام واجابت دعاهايش

15 / 1رها شدن دست مردى در طواف

3722.عنه عليه السلام :تهذيب الأحكام_ به نقل از ايّوب بن اَعيَن ، از امام صادق عليه السلام _: زنى در حال طواف بود و مردى پشتِ او طواف مى كرد . زن ، ساعدش را بيرون آورده بود، كه مرد، دست خود را كج كرد و بر ساعد او نهاد . خداوند ، دستِ مرد را بر ساعد آن زن ، چنان چسبانْد كه ناچار ، طواف را قطع كرد.

به سوى امير [مكّه] فرستادند و مردم ، گِرد آمدند. فقيهان را خبر كردند . آنان گفتند : دست مرد را قطع كن ؛ زيرا او مرتكب جنايت شده است.

امير گفت : آيا اين جا كسى از فرزندان محمّد ، پيامبر خدا ، هست؟

گفتند : آرى . حسين بن على عليه السلام ديشب آمده است .

به سوى او فرستاد و او را فرا خواند و گفت : ببين اين دو چه شده اند!

او رو به قبله ، دستانش را بلند كرد و مدّتى طولانى دعا كرد . سپس ، نزد زن آمد و دست مرد را از دست زن ، جدا كرد.

امير گفت : آيا اين مرد را به سبب آنچه كرده ، كيفر ندهيم؟

فرمود : «نه» . (1) .


1- .عدم موافقت امام عليه السلام با مجازات آن مرد ، شايد بدين جهت باشد كه رسوايى پيش آمده براى او ، در واقع ،كيفر الهى بوده و همين مجازات ، براى او كافى بوده است .

ص: 386

15 / 2اِخضِرارُ النَّخلَةِ اليابِسَةِ3721.امام صادق عليه السلام :دلائل الإمامة عن محمّد الكناني عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في بَعضِ أسفارِهِ ومَعَهُ رَجُلٌ مِن وُلدِ الزُّبَيرِ بنِ العَوّامِ يَقولُ بِإِمامَتِهِ ، فَنَزَلوا في طَريقِهِم بِمَنزِلٍ تَحتَ نَخلَةٍ يابِسَةٍ قَد يَبِسَت مِنَ العَطَشِ ، فَفُرِشَ لِلحُسَينِ عليه السلام (1) تَحتَها ، وبِإِزائِهِ نَخلَةٌ اُخرى [لَيسَ] (2) عَلَيها رُطَبٌ . قال : فَرَفَعَ يَدَهُ ودَعا بِكَلامٍ لَم أفهَمهُ ، فَاخضَرَّتِ النَّخلَةُ وعادَت إلى حالِها ، وأورَقَت وحَمَلَت رُطَبا .

فَقالَ الجَمّالُ الَّذِي اكتَرى مِنهُ : هذا سِحرٌ وَاللّهِ !

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : وَيلَكَ ، إنَّهُ لَيسَ بِسِحرٍ ، ولكِن دَعوَةُ ابنِ نَبِيٍّ مُستَجابَةٌ . قالَ : ثُمَّ صَعِدُوا النَّخلَةَ فَجَنَوا مِنها ما كَفاهُم جَميعا . (3)15 / 3إحياءُ المَيِّتِ3724.عنه عليه السلام ( _ في زِيارَةِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) الخرائج والجرائح عن يحيى بن اُمّ الطويل :كُنّا عِندَ الحُسَينِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ شابٌّ يَبكي ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : ما يُبكيكَ ؟ قالَ : إنَّ والِدَتي تُوُفِّيَت في هذِهِ السّاعَةِ ولَم توصِ ، ولَها مالٌ ، وكانَت قَد أمَرَتني ألّا اُحدِثَ في أمرِها شَيئا حَتّى اُعلِمَكَ خَبَرَها .

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : قوموا بِنا حَتّى نَصيرَ إلى هذِهِ الحُرَّةِ .

فَقُمنا مَعَهُ حَتَّى انتَهَينا إلى بابِ البَيتِ الَّذي فيهِ المَرأَةُ وهِيَ مُسَجّاةٌ (4) ، فَأَشرَفَ عَلَى البَيتِ ودَعَا اللّهَ لِيُحيِيَها حَتّى توصِيَ بِما تُحِبُّ مِن وَصِيَّتِها ، فَأَحياهَا اللّهُ ، وإذَا المَرأَةُ جَلَسَت وهِيَ تَتَشَهَّدُ ، ثُمَّ نَظَرَت إلَى الحُسَينِ عليه السلام فَقالَت : اُدخُلِ البَيتَ يا مَولايَ ومُرني بِأَمرِكَ .

فَدَخَلَ وجَلَسَ عَلى مِخَدَّةٍ ثُمَّ قالَ لَها : وَصّي يَرحَمُكِ اللّهُ .

فَقالَت : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ لي مِنَ المالِ كَذا وكَذا في مَكانِ كَذا وكَذا ، وقَد جَعَلتُ ثُلُثَهُ إلَيكَ لِتَضَعَهُ حَيثُ شِئتَ مِن أولِيائِكَ ، وَالثُّلُثانِ لِابني هذا إن عَلِمتَ أنَّهُ مِن مَواليكَ وأولِيائِكَ ، وإن كانَ مُخالِفا فَخُذهُ إلَيكَ ، فَلا حَقَّ لِلمُخالِفينَ في أموالِ المُؤمِنينَ .

ثُمَّ سَأَلَتهُ أن يُصَلِّيَ عَلَيها وأن يَتَوَلّى أمرَها ، ثُمَّ صارَتِ المَرأَةُ مَيِّتَةً كَما كانَت . (5) .


1- .في الطبعة المعتمدة : «ففرش الحسينُ» ، والتصويب من طبعة النجف .
2- .الزيادة من طبعة النجف .
3- .دلائل الإمامة : ص 186 ح 105 ، وفي الكافي : ج 1 ص 462 ح 4 والعدد القويّة : ص 36 ح 31 «خرج الحسن بن عليّ7 . . .» .
4- .سُجِّي : أي غُطّي ، والمُتَسجِّي : المتغطّي (النهاية : ج 2 ص 344 «سجا») .
5- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 245 ح 1 ، الثاقب في المناقب : ص 344 ح 290 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 180 ح 3 وراجع : الصراط المستقيم : ج 2 ص 178 ح 10 .

ص: 387

15 / 2سبز شدن درخت خرماى خشكيده

3723.امام صادق عليه السلام ( _ در وصف على عليه السلام _ ) دلائل الإمامة_ به نقل از محمّد كِنانى ، از امام صادق عليه السلام _: حسين بن على عليه السلام يك بار كه به سفر مى رفت، مردى از فرزندان زبير بن عوّام _ كه به امامت ايشان معتقد بود _ ، همراه او بود . در ميان راه ، در منزلگاهى ، زير درخت خرماى خشكى _ كه به علّت بى آبى خشك شده بود _ فرود آمدند .

براى حسين عليه السلام زير آن درخت، فرش گستردند. درخت رو به روى او هم، خشك و بى خرما بود .

[آن نواده زبير] گفت: امام عليه السلام دستش را بالا برد و دعايى كرد كه نفهميدم . درخت خرما ، سبز شد و به حال اوّلش باز گشت و برگ در آورد و خرما داد .

ساربانى كه شتر از او كرايه كرده بود ، گفت : به خدا سوگند، اين ، سِحر است.

حسين عليه السلام فرمود : «واى بر تو! اين، سِحر نيست ؛ بلكه دعاى اِجابت شده فرزند پيامبر است» .

سپس ، كاروانيان از درخت ، بالا رفتند و آن قدر خرما چيدند كه همه آنها را كفايت كرد .

15 / 3زنده شدن مُرده

3726.امام صادق عليه السلام ( _ در زيارت على عليه السلام _ ) الخرائج و الجرائح_ به نقل از يحيى بن اُمّ طُوَيل _: نزد امام حسين عليه السلام بوديم كه جوانى گريان بر ايشان وارد شد . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «چرا مى گريى؟» .

گفت : مادرم ، همين الآن ، مُرده و وصيّت نكرده است و مالى دارد كه به من ، امر كرده كه با آن ، كارى نكن تا آن كه خبرش را به تو بدهم.

امام حسين عليه السلام فرمود : «همراه ما بياييد تا به سوى اين زنِ آزاد برويم ».

با او برخاستيم تا به درِ خانه اى(/ اتاقى) كه زن در آن بود و رويش را پوشانده بود، رسيديم . امام عليه السلام بر درِ خانه ايستاد و از خدا خواست كه آن زن را زنده كند ، تا بدانچه مى خواهد ، وصيّت كند . خدا هم او را زنده كرد و زن نشست ، در حالى كه «شهادتين» مى گفت . سپس به امام حسين عليه السلام نگريست و گفت: اى مولاى من! به خانه بيا و مرا فرمان ده.

امام عليه السلام داخل شد و بر پشتى اى تكيه كرد . سپس به او فرمود : «وصيّت كن، خدايت بيامرزد!» .

زن گفت : اى فرزند پيامبر خدا! من ، فلان مال و فلان مال را در اين جا و آن جا دارم و اختيارِ يكْ سومش را به تو دادم تا به هر يك از دوستانت كه خواستى ، بدهى و دو سومِ آن هم براى اين پسرم باشد ، اگر دانستى كه از ولايت مَداران و دوستان توست ؛ ولى اگر مخالف بود، آن را براى خود بردار كه مخالفان، حقّى در اموال مؤمنان ندارند.

سپس از امام عليه السلام خواست كه بر او نماز بگزارد و كارهاى كَفْن و دفنش را به عهده بگيرد . آن گاه، زن مُرد ، به همان گونه كه پيش تر مُرده بود. .

ص: 388

15 / 4بَرَكَةُ ماءِ البِئرِ3729.عنه عليه السلام :الطبقات الكبرى عن أبي عون :لَمّا خَرَجَ حُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام مِنَ المَدينَةِ يُريدُ مَكَّةَ ، مَرَّ بِابنِ مُطيعٍ وهُوَ يَحفِرُ بِئرَهُ ، فَقالَ لَهُ : أينَ فِداكَ أبي واُمّي ؟

قالَ : أرَدتُ مَكَّةَ _ وذَكَرَ لَهُ أنَّهُ كَتَبَ إلَيهِ شيعَتُهُ بِها _ .

فَقالَ لَهُ ابنُ مُطيعٍ : أينَ (1) فِداكَ أبي واُمّي ! مَتِّعنا بِنَفسِكَ ولا تَسِر إلَيهِم . فَأَبى حُسَينٌ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ ابنُ مُطيعٍ : إنَّ بِئري هذِهِ قَد رَشَّحتُها (2) ، وهذَا اليَومُ أوانُ ما خَرَجَ إلَينا فِي الدَّلوِ شَيءٌ مِن ماءٍ ، فَلَو دَعَوتَ اللّهَ لَنا فيها بِالبَرَكَةِ .

قالَ : هاتِ مِن مائِها .

فَأَتى مِن مائِها فِي الدَّلوِ ، فَشَرِبَ مِنهُ ، ثُمَّ مَضمَضَ ثُمَّ رَدَّهُ فِي البِئرِ ، فَأَعذَبَ وأمهى (3) . (4) .


1- .في المصدر : «إنّي» ، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى .
2- .التَّرشيح : التَّهيئة للشيء (لسان العرب : ج 2 ص 450 «رشح») .
3- .ماهَتِ الرَّكِيَّةُ [البئرُ] : كثُر ماؤها . وأماهَها اللّه ُ : أكثر ماءَها (المصباح المنير : ص 587 «موه») .
4- .الطبقات الكبرى : ج 5 ص 144 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 182 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 5 ص 8 ، بغية الطلب في تاريخ حلب : ج 6 ص 2592 عن ابن عون .

ص: 389

15 / 4بركت يافتن آب چاه

3727.امام صادق عليه السلام ( _ ه_نگامى ك_ه از ف_ضيلت_ى وي_ژه امير مؤمنان كه دي ) الطبقات الكبرى_ به نقل از ابو عون _: چون حسين بن على عليه السلام از مدينه به سوى مكّه بيرون رفت ، بر ابن مطيع گذشت كه چاهى مى كَنْد . وى به ايشان گفت : پدر و مادرم فدايت ! كجا ؟

فرمود : «به سوى مكّه مى روم» و از نامه هايى كه پيروانش از آن جا فرستاده بودند ، ياد كرد .

ابن مطيع به ايشان گفت : پدر و مادرم فدايت ! ما را از خود ، بهره مند كن و به سوى آنان مرو .

امّا حسين عليه السلام خوددارى ورزيد . ابن مطيع به ايشان گفت : اين چاه را آماده كرده ام و امروز ، نخستين دَلْو آب را به ما مى دهد . كاش براى بركت آن ، دعا كنى !

حسين عليه السلام فرمود : «از آب آن ، بياور» .

دلوى از آب آن چاه را آورد . حسين عليه السلام از آن نوشيد و سپس ، مَضمَضه كرد و بقيّه آب را به چاه باز گرداند . چاه ، شيرين و پُرآب شد . .

ص: 390

15 / 5وِلادَةُ غُلامٍ3730.امام صادق عليه السلام :فرج المهموم عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ عليه السلام إلى مَكَّةَ في سَنَةٍ ماشِيا ، فَوَرِمَت قَدَماهُ ، فَقالَ لَهُ بَعضُ مَواليهِ : لَورَكِبتَ لَيَسكُنُ الوَرَمُ هذا مِنكَ ؟

فَقالَ : كَلّا ، إذا أتَينا هذَا المَنزِلَ فَإِنَّهُ يَستَقبِلُكَ أسوَدُ ومَعَهُ دُهنٌ فَاشتَرِهِ .

فَقالَ لَهُ مَولاهُ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، ما قُدّامَنا مَنزِلٌ يَبيعُ فيهِ أحَدٌ هذَا الدُّهنَ ؟

فَقالَ : بَلى ، أمامَكَ دونَ المَنزِلِ .

فَسارَ ميلاً فَإِذا هُوَ بِالأَسوَدِ ، فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام لِمَولاهُ : دونَكَ الرَّجُلَ فَخُذ مِنهُ الدُّهنَ وأعطِهِ الثَّمَنَ .

فَقالَ الأَسوَدُ لِلمَولى : لِمَن أرَدتَ هذَا الدُّهنَ ؟ فَقالَ : لِلحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : اِنطَلِق بِنا إلَيهِ . فَصارَ نَحوَهُ فَسَلَّمَ وقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ أنَا مَولاكَ فَلا آخُذُ مِنكَ ثَمَنا ، ولكِنِ ادعُ اللّهَ أن يَرزُقَني وَلَدا ذَكَرا سَوِيّا يُحِبُّكُم أهلَ البَيتِ ، فَإِنّي خَلَّفتُ امرَأَتي تَمخَضُ (1) .

فَقالَ : اِنطَلِق إلى مَنزِلِكَ فَإِنَّ اللّهَ قَد وَهَبَ لَكَ وَلَدا سَوِيّا . فَذَهَبَ فَوَجَدَهُ ، ثُمَّ عادَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام فَدَعا لَهُ بِالخَيرِ لِوِلادَةِ الغُلامِ لَهُ .

ثُمَّ إنَّ الحُسَينَ عليه السلام مَسَحَ مِنَ الدُّهنِ ، فَما قامَ مِن مَوضِعِهِ حَتّى ذَهَبَ الوَرَمُ عَنهُ . (2) .


1- .مَخَضَت : أي تحرّك الولد في بطنها للولادة ، فضربها المخاض (النهاية : ج 4 ص 306 «مخض») .
2- .فرج المهموم : ص 226 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 185 ح 13 ، وفي الكافي : ج 1 ص 463 ح 6 ودلائل الإمامة : ص 172 ح 93 والعُدد القويّة : ص 30 ح 20 «خرج الحسن بن عليّ7 . . .» .

ص: 391

15 / 5ولادت فرزند پسر

3733.شرح نهج البلاغة عن زرارة :فرج المهموم_ از امام صادق عليه السلام _: حسين عليه السلام سالى پياده به مكّه رفت و پاهايش وَرَم كرد . يكى از وابستگانش به ايشان گفت : كاش سوار مى شدى تا اين وَرَمت ، فرو بنشيند.

فرمود : «هرگز! چون به اين منزلگاه در آمديم، مردى سياه ، با روغنى به پيشواز تو مى آيد . آن را از او بخر» .

او گفت : پدر و مادرم فدايت! پيشِ رو ، منزلگاهى نيست كه در آن ، كسى اين روغن را بفروشد.

حسين عليه السلام فرمود : «چرا . پيشِ روى تو و قبل از رسيدن به منزلگاه ، مى آيد» .

او يك ميلْ حركت كرد كه مرد سياه را ديد . حسين عليه السلام به او فرمود : «اين ، همان مرد است. روغن را از او بگير و بهايش را بپرداز» .

مرد سياه به او گفت : اين روغن را براى چه كسى مى خواهى؟

گفت : براى حسين بن على .

گفت : ما را به سوى او ببر .

مرد سياه، به سوى حسين عليه السلام آمد و سلام داد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! من ، غلام تو ام و از تو پولى نمى گيرم ؛ امّا دعا كن كه خدا ، فرزندى پسر و سالم روزى ام كند كه شما اهل بيت را دوست بدارد ؛ چرا كه همسرم در حال زايمان است .

حسين عليه السلام فرمود : «به خانه ات برو كه خدا به تو پسرى سالم بخشيده است» .

او رفت و چنان يافت . سپس به سوى حسين عليه السلام باز گشت و ايشان، به خاطر ولادت پسرش براى او دعاى خير كرد.

حسين عليه السلام از روغن به پايش ماليد و از جايش برنخاسته بود كه وَرَم پاهايش خوابيد. .

ص: 392

15 / 6إرشادُهُ إلى ضالَّةِ الأَعرابِيِّ3734.الإمام الكاظم عليه السلام :إثبات الهداة عن عبد اللّه بن عبّاس :كُنتُ جالِسا عِندَ الحُسَينِ عليه السلام فَجاءَهُ أعرابِيٌّ ، وقالَ : ضَلَّ بَعيري ولَيسَ لي غَيرُهُ ، وأنتَ ابنُ رَسولِ اللّهِ أرشِدني إلَيهِ .

فَقالَ : اِذهَب إلى مَوضِعِ كَذا فَإِنَّهُ فيهِ وفي مُقابِلِهِ أسَدٌ .

فَذَهَبَ إلى ذلِكَ المَوضِعِ فَوَجَدَهُ كَما قالَ عليه السلام . (1)15 / 7اخباره عن جَنابَةِ الأَعرابِيِّ3861.المناقب للخوارزمي عن عمر بن الخطّاب :الخرائج والجرائح عن جابر الجعفي عن زين العابدين عليه السلام :أقبَلَ أعرابِيٌّ إلَى المَدينَةِ لِيَختَبِرَ الحُسَينَ عليه السلام لِما ذُكِرَ لَهُ مِن دَلائِلِهِ ، فَلَمّا صارَ بِقُربِ المَدينَةِ خَضخَضَ (2) ودَخَلَ المَدينَةَ ، فَدَخَلَ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام وهُوَ جُنُبٌ .

فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَينُ عليه السلام : أما تَستَحي يا أعرابِيُّ أن تَدخُلَ إلى إمامِكَ وأنتَ جُنُبٌ ؟! وقالَ : أنتُم مَعاشِرَ العَرَبِ ، إذا خَلَوتُم خَضخَضتُم . (3) .


1- .إثبات الهداة : ج 2 ص 591 ح 85 نقلاً عن كتاب التحفة في الكلام .
2- .الخَضخَضَة : الاستِمناء ، وهو استنزال المَنيِّ في غير الفَرج . وأصل الخضخضة التحريك (النهاية : ج 2 ص 39 «خضخض») .
3- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 246 ح 2 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 178 ح 2 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 181 ح 4 .

ص: 393

15 / 6راه نمايى مرد باديه نشين به گم شده اش

3737.عنه عليه السلام ( _ لَمّا سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بنُ الفُضَيلِ عَن قَول ) إثبات الهداة_ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس _: نزد امام حسين عليه السلام نشسته بودم كه عربى باديه نشين آمد و گفت : تنها شترم، گم شده است و تو فرزند پيامبر خدايى . مرا به آن ، راه نمايى كن .

امام عليه السلام فرمود : «به فلان جا برو كه در آن جاست و شيرى هم در برابرش ايستاده است» .

باديه نشين، رفت و او را در همان جا و به همان گونه كه امام عليه السلام فرموده بود، يافت.

15 / 7خبر دادن از جُنُب بودن اَعرابى

3737.امام كاظم عليه السلام ( _ وقتى محمّد بن فُضَيل درباره سخن خداوند پرسيد كه ) الخرائج و الجرائح_ به نقل از جابر جُعفى ، از امام زين العابدين عليه السلام _: عربى باديه نشين به مدينه رفت تا آنچه را از دلايل [امامت پدرم] حسين عليه السلام شنيده بود ، بيازمايد. چون نزديك مدينه رسيد ، استمنا كرد و داخل مدينه شد و با همان حالِ جنابت ، بر حسين عليه السلام وارد شد.

حسين عليه السلام به او فرمود : «اى باديه نشين! آيا شرم نمى كنى كه با حال جنابت ، بر امام خود، وارد مى شوى؟! شما عرب هاى باديه ، چون خلوت مى كنيد ، استمنا مى كنيد» . .

ص: 394

. .

ص: 395

. .

ص: 396

البابُ الرّابِعُ : الحكم العباديّةالفَصلُ الأَوَّلُ : العبادة1 / 1ثَمَرَةُ العِبادَةِ3742.الكافي عن أحمد بن عمر الحلّال:تنبيه الخواطر عن الإمام الحسين عليه السلام :مَن عَبَدَ اللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ ، آتاهُ اللّهُ فَوقَ أمانِيِّهِ وكِفايَتِهِ . (1)1 / 2أنواعُ العِبادَةِ3742.الكافى ( _ از احمد بن عمر الحلّال _ ) تحف العقول عن الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ رَغبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ التُّجّارِ ، وإنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ رَهبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وإنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ شُكرا فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ ؛ وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ . (2) .


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 108 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 327 ح 179 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 184 ح 44 .
2- .تحف العقول : ص 246 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 117 ح 5 .

ص: 397

باب چهارم : حكمت هاى عبادى

فصل يكم : عبادت

1 / 1ثمره عبادت

3744.الكافى ( _ به نقل از على بن ابراهيم ، از پدرش _ ) تنبيه الخواطر_ از امام حسين عليه السلام _: هر كس خدا را آن گونه كه حقّ اوست ، عبادت كند ، خداوند ، بيش از آرزوها و نيازش به او عطا مى كند .

1 / 2گونه هاى عبادت

3747.الإمام العسكري عليه السلام ( _ فِي الصَّلاةِ عَلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلا ) تحف العقول_ از امام حسين عليه السلام _: گروهى، خدا را به طمع [بهشت] عبادت كردند . اين ، عبادتِ تاجران است . گروهى، خدا را از سرِ ترس ، عبادت كردند . اين ، عبادتِ بردگان است . گروهى، خدا را از سرِ سپاس ، عبادت كردند . اين ، عبادتِ آزادگان و برترين عبادت است . .

ص: 398

1 / 3شَرطُ قَبولِ العِبادَةِ3748.الإمام المهدي عليه السلام ( _ في دُعائِهِ _ ) دعائم الإسلام :عَنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أنَّهُ قيلَ لَهُ : إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عامِرٍ (1) تَصَدَّقَ اليَومَ بِكَذا وكَذا ، وأعتَقَ اليَومَ كَذا وكَذا .

فَقالَ : إنَّما مَثَلُ عَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ كَمَثَلِ الَّذي يَسرِقُ الحاجَّ ثُمَّ يَتَصَدَّقُ بِما سَرَقَ . وإنَّمَا الصَّدَقَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةُ الَّذي عَرِقَ فيها جَبينُهُ ، وَاغبَرَّ فيها وَجهُهُ .

قيلَ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن عَنى بِذلِكَ ؟ قالَ : عَنى بِهِ عَلِيّا عليه السلام . (2)3749.عنه عليه السلام ( _ في كِتابِهِ إلى أحمَدَ بنِ إسحاقَ _ ) تاريخ أصبهان عن أبي إسحاق عن الحسين بن عليّ عليه السلام :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَثَلُ الَّذي يُصيبُ المالَ مِنَ الحَرامِ ثُمَّ يَتَصَدَّقُ بِهِ ، لَم يُتَقَبَّل مِنهُ إلّا كَما يُتَقَبَّلُ مِنَ الزّانِيَةِ الَّتي تَزني ثُمَّ تَتَصَدَّقُ بِهِ عَلَى المَرضى . (3)1 / 4صِدقُ العُبودِيَّةِ3750.المعجم الكبير عن اُمّ سلمة :الإقبال عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: إلهي هذا ذُلّي ظاهِرٌ بَينَ يَدَيكَ ، وهذا حالي لا يَخفى عَلَيكَ ، مِنكَ أطلُبُ الوُصولَ إلَيكَ ، وبِكَ أستَدِلُّ عَلَيكَ ، فَاهدِني بِنورِكَ إلَيكَ ، وأقِمني بِصِدقِ العُبودِيَّةِ بَينَ يَدَيكَ . (4) .


1- .عبد اللّه بن عامر بن كريز القرشي العبشمي ، عامل عثمان على البصرة بعد أبي موسى ، وولّاه أيضا بلاد فارس بعد عثمان بن أبي العاص ، ولم يزل واليا على البصرة إلى أن قتل عثمان ، فلمّا سمع ابن عامر بقتله حمل ما في بيت المال وسار إلى مكّة ، وقد ولي البصرة مرّة اُخرى ثلاث سنين في عهد معاوية . ولد في عهد رسول اللّه 9 ، وتوفّي سنة سبع ، وقيل : سنة ثمان وخمسين (اُسد الغابة : ج 3 ص 289 الرقم 3033 ، الطبقات الكبرى : ج 5 ص 44) .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 329 ح 1244 و ج 1 ص 244 نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 27 ح 56 .
3- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 216 ح 1499 ، كنز العمّال : ج 4 ص 14 ح 9262 .
4- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة) : ص 349 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 226 ح 3 .

ص: 399

1 / 3شرط قبولى عبادت

3753.خصائص أمير المؤمنين عن اُمّ سلمة :دعائم الإسلام :به امام حسين عليه السلام گفته شد : عبد اللّه بن عامر ، (1) امروز ، فلان مقدار صدقه داد و فلان تعداد ، بنده آزاد كرد .

فرمود : «حكايت عبد اللّه بن عامر ، حكايتِ دزدى است كه از حاجيان مى دزدد و سپس ، آنچه را دزديده ، صدقه مى دهد . صدقه پاكيزه ، صدقه كسى است كه بر پيشانى اش عَرَق نشسته و چهره اش غبار گرفته باشد» .

به امام صادق عليه السلام گفته شد : منظور ايشان، كه بود ؟

فرمود : «مقصودش على عليه السلام بود [كه از دست رنجِ خويش ، نه از بيت المال ، صدقه مى داد]» .3750.المعجم الكبير ( _ به نقل از امّ سلمه _ ) تاريخ أصبهان_ به نقل از ابو اسحاق ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كسى كه مالى را از حرام به دست مى آورد و سپس ، آن را صدقه مى دهد ، از او پذيرفته نمى شود ، مگر مانند [قبولىِ صدقه] زن زناكارى كه مزد زنايش را به بيماران ، صدقه مى دهد !» .

1 / 4بندگى راستين

الإقبال_ از امام حسين عليه السلام ، در دعاى عرفه منسوب به ايشان _: خداى من ! اين، خوارى من است كه بر تو آشكار است و اين، حال من است كه از تو پنهان نيست . رسيدن به تو را از تو مى خواهم و با تو به تو ره مى جويم . پس مرا با نور خود ، ره بنما و به بندگى راستين در پيشگاهت، موفّق بدار.

.


1- .عبد اللّه بن عامر بن كريز قُرَشى عبشمى، پس از ابوموسى اشعرى، كارگزار عثمان در بصره بود. عثمان، همچنين او را پس از عثمان بن ابى العاص به حكومت سرزمين فارس، منصوب كرد . عبد اللّه تا زمان كشته شدن عثمان، حاكم بصره بود و زمانى كه خبر قتل عثمان را شنيد ، هر چه از بيت المال در اختيار داشت، با خود برداشت و به مكّه رفت. وى، بار ديگر در دوران معاويه، سه سال حاكم بصره شد. عبد اللّه بن عامر، در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دنيا آمد و گفته اند كه در سال 57 يا 58 هجرى از دنيا رفت.

ص: 400

1 / 5شِدَّةُ عِبادَةِ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آلهالاحتجاج عن موسى بن جعفر عن آبائه عن الحسين بن عليّ عن عليّ عليهم السلام :لَقَد قامَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله عَشرَ سِنينَ عَلى أطرافِ أصابِعِهِ ، حَتّى تَوَرَّمَت قَدَماهُ وَاصفَرَّ وَجهُهُ ، يَقومُ اللَّيلَ أجمَعَ ، حَتّى عوتِبَ في ذلِكَ ، فَقالَ اللّهُ عز و جل : «ط_ه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى » (1) بَل لِتَسعَدَ بِهِ . (2)

1 / 6دَوامُ عَزمِ الطّاعَةِالإقبال عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: إلهي ، إنَّكَ تَعلَمُ أنّي وإن لَم تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّي فِعلاً جَزما ، فَقَد دامَت مَحَبَّةً وعَزما . (3)

1 / 7ذَمُّ الاِعتِمادِ عَلَى الطّاعَةِالإقبال عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: إلهي ، حُكمُكُ النّافِذُ ومَشِيَّتُكَ القاهِرَةُ لَم يَترُكا لِذي مَقالٍ مَقالاً ، ولا لِذي حالٍ حالاً ! إلهي كَم مِن طاعَةٍ بَنَيتُها ، وحالَةٍ شَيَّدتُها ، هَدَمَ اعتِمادي عَلَيها عَدلُكَ ، بَل أقالَني مِنها فَضلُكَ . (4)

.


1- .طه : 1 و 2 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 520 ح 127 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 26 .
3- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة) : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 225 ح 3 .
4- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة) : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 225 ح 3 .

ص: 401

1 / 5فراوانى عبادت پيامبر صلّي الله عليه و آله

الاحتجاج_ از امام كاظم ، از پدرانش ، از امام حسين ، از امام على عليهم السلام _: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ]ده سال بر سرْانگشتانش ايستاد تا آن جا كه پاهايش ورم كرد و صورتش زرد شد . ايشان، همه شب را به عبادت مى ايستاد، تا آن كه در اين باره به او عتاب شد و خداوند عز و جل فرمود : «طا ها . ما قرآن را بر تو نفرستاديم تا خود را هلاك كنى» ؛ بلكه براى آن است كه با آن ، خوش بخت شوى .

1 / 6دوام تصميم بر اطاعت

الإقبال_ از امام حسين عليه السلام ، در دعاى عرفه منسوب به ايشان _: خداى من ! تو مى دانى كه هر چند طاعتم ادامه دار و قطعى نيست ، امّا محبّت و تصميمم ادامه دار است .

1 / 7نكوهش اعتماد بر اطاعت

الإقبال_ از امام حسين عليه السلام ، در دعاى عرفه منسوب به ايشان _: خداى من ! حُكمت نافذ است و خواسته چيره ات ، براى [هيچ] سخنگويى جاى سخن و براى [هيچ ]قدرتمندى جاى كار، نگذاشته است . خداى من! چه طاعت ها كه بنا نهادم و چه حالت ها كه استوار داشتم و عدالت تو ، اعتمادم را بر آنها از ميان بُرده و لطف تو ، آن [اعتماد] را به من، باز گردانده است .

.

ص: 402

الفَصلُ الثّاني : الأذان2 / 1بَدءُ تَشريعِ الأَذانِ (1) دعائم الإسلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام (2) : أنَّهُ سُئِلَ عَن قَولِ النّاسِ فِي الأَذانِ أنَّ السَّبَبَ كانَ فيهِ رُؤيا رَآها عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ ، فَأَخبَرَ بِهَا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَأَمَرَ بِالأَذانِ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : الوَحيُ يَتَنَزَّلُ عَلى نَبِيِّكُم وتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ، وَالأَذانُ وَجهُ دينِكُم ! وغَضِبَ عليه السلام ثمَّ قالَ : بَل سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ _ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ وصَلَواتُهُ _ يَقولُ : أهبَطَ اللّهُ عز و جل مَلَكا ، حَتّى عَرَجَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وذَكَرَ حَديثَ الإِسراءِ بِطولِهِ ، اختَصَرناهُ نَحنُ هاهُنا ، قالَ فيهِ : _ وبَعَثَ اللّهُ مَلَكا لَم يُرَ فِي السَّماءِ قَبلَ ذلِكَ الوَقتِ ولا بَعدَهُ ، فَأَذَّنَ مَثنى وأقامَ مَثنى ، وذَكَرَ كَيفِيَّةَ الأَذانِ . وقالَ جَبرائيلُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : يا مُحَمَّدُ! هكَذا أذِّن لِلصَّلاةِ . (3)

.


1- .ولمزيد من التوضيح راجع : موسوعة ميزان الحكمة : ج 2 «الأذان» .
2- .في المصدر هنا زيادة : «عن عليّ صلوات اللّه عليه» ، وهي من سهو النسّاخ والصواب ما أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 142 عن الإمام الصادق عن آبائه: ، الجعفريّات : ص 42 عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 84 ص 156 ح 54 .

ص: 403

فصل دوم : اذان

2 / 1آغاز تشريع اذان

(1)دعائم الإسلام_ به سَنَدش _از امام حسين عليه السلام ، در باره گفته مردم كه سبب صدور فرمانِ گفتن اذان ، خواب عبد اللّه بن زيد انصارى بوده كه او به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده و ايشان هم بِدان ، فرمان داده است ، سؤال شد . فرمود : «بر پيامبرتان وحى نازل مى شود و مى پنداريد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفت ، در حالى كه اذان ، سيماىِ دين شماست؟ !». امام عليه السلام [در اين جا] خشمگين شد و فرمود : «بلكه شنيدم كه پدرم على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمود : خداى عز و جل فرشته اى را فرود آورد و پيامبر خدا را به معراج بُرد ... » . امام حسين عليه السلام حديث معراج را با تمام تفصيلش [به نقل از امام على عليه السلام ] باز گفت كه ما در اين جا خلاصه اش كرده ايم ، و از جمله فرمود : «و خداوند ، فرشته اى را بر انگيخت كه پيش از آن و پس از آن ، در آسمان، ديده نشد . او بندهاى اذان و اقامه را دو بار گفت و كيفيت اذان را باز گفت . جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : اى محمّد ! براى نماز ، اين گونه اذان بگو » .

.


1- .براى آگاهى كامل از اين موضوع، ر.ك : دانش نامه ميزان الحكمة : ج2 ص319 _ 325 (اذان / درآمد) .

ص: 404

مسند البزّار عن زياد بن المنذر عن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن عليّ عليهم السلام :لَمّا أرادَ اللّهُ أن يُعَلِّمَ رَسولَهُ الأَذانَ أتاهُ جِبريلُ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما بِدابَّةٍ يُقالُ لَهَا البُراقُ ، فَذَهَبَ يَركَبُها ، فَاستَصعَبَت ، فَقالَ لَها جِبريلُ : اُسكُني ، فَوَاللّهِ ما رَكِبَكَ عَبدٌ أكرَمَ عَلَى اللّهِ مِن مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، قالَ : فَرَكِبَها ، حَتَّى انتَهى إلَى الحِجابِ الَّذي يَلِي الرَّحمنَ تَبارَكَ وتَعالى . قالَ : فَبَينَما هُوَ كَذلِكَ ، إذ خَرَجَ مَلَكٌ مِنَ الحِجابِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا جِبريلُ مَن هذا ؟ قالَ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ، إنّي لَأَقرَبُ الخَلقِ مَكانا وإنَّ هذَا المَلَكَ ما رَأَيتُهُ مُنذُ خُلِقتُ قَبلَ ساعَتي هذِهِ ! فَقالَ المَلَكُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ . قالَ : فَقيلَ لَهُ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ، أنَا أكبَرُ أنَا أكبَرُ . ثُمَّ قالَ المَلَكُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ . قالَ : فَقيلَ لَهُ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ، أنَا لا إلهَ إلّا أنَا . قالَ : فَقالَ المَلَكُ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . قالَ : فَقيلَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ، أنَا أرسَلتُ مُحَمَّدا . قالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ . ثُمَّ قالَ المَلَكُ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ . قالَ : فَقيلَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ، أنَا أكبَرُ أنَا أكبَرُ . ثُمَّ قالَ : لاإلهَ إلَا اللّهُ . قالَ : فَقيلَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ، لا إلهَ إلّا أنَا . قالَ : ثُمَّ أخَذَ المَلَكُ بِيَدِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَقَدَّمَهُ فَهُم (1) أهلُ السَّماءِ فيهِم آدَمُ ونوحٌ . قالَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : يَومَئِذٍ أكمَلَ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله الشَّرَفَ عَلى أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ . (2)

.


1- .كذا في المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «فأمَّ» .
2- .مسند البزّار : ج 2 ص 146 ح 508 ؛ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 227 ح 115 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 26 ح 8 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، بحار الأنوار : ج 84 ص 151 ح 47 .

ص: 405

مسند البزّار_ به نقل از زياد بن منذر _: امام باقر ، از امام زين العابدين ، از امام حسين ، از امام على عليهم السلام نقل كرد كه فرمود : «چون خداوند خواست اذان را به پيامبر صلى الله عليه و آله ياد دهد ، جبرئيل عليه السلام مَركبى به نام بُراق به نزد ايشان آورد كه چون خواست سوارش شود ، چموشى كرد . جبرئيل عليه السلام به او گفت : آرام باش كه به خدا سوگند ، هيچ كس بر تو سوار نشده كه نزد خدا ، گرامى تر از محمّد باشد . پس ايشان سوار شد و تا پرده مجاور خداى رحمان _ تبارك و تعالى _ رفت . در اين هنگام ، فرشته اى از پرده بيرون آمد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جبرئيل عليه السلام پرسيد : «اين كيست ؟» . گفت : سوگند به كسى كه تو را به حق بر انگيخت ، نزديك ترين مخلوق به خدا منم ؛ ولى اين فرشته را از آغاز خلقتم تا كنون، نديده ام . فرشته گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر (خدا ، بزرگ تر است) . پس، از پشتِ پرده به او گفته شد : بنده ام راست گفت . من ، بزرگ ترم ؛ من ، بزرگ ترم . فرشته گفت : أشهد أن لا إله إلّا اللّه (گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا ، خدايى نيست) . پس، از پشتِ پرده به او گفته شد : بنده ام راست گفت . منم و جز من ، خدايى نيست . فرشته گفت : أشهد أنَّ محمّدا رسول اللّه (گواهى مى دهم كه محمّد ، فرستاده خداست) . پس، از پشتِ پرده گفته شد : بنده ام راست گفت . من ، محمّد را فرستاده ام . فرشته گفت : حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الفلاح ، قد قامتِ الصلاة (به سوى نماز بشتابيد . به سوى رستگارى بشتابيد . نماز ، بر پا شد) . سپس فرشته گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر (خدا ، بزرگ تر است) . پس، از پشتِ پرده گفته شد : «بنده ام راست گفت . من، بزرگ ترم ؛ من ، بزرگ ترم» . سپس [فرشته] گفت : لا إله إلّا اللّه (خدايى جز خداى يكتا نيست) . پس ، از پشتِ پرده گفته شد : بنده ام راست گفت . جز من ، خدايى نيست . پس از آن ، فرشته ، دست محمّد صلى الله عليه و آله را گرفت و او را پيش انداخت و به زيارت آسمانيان بُرد كه آدم عليه السلام و نوح عليه السلام هم در ميان آنان بودند» . امام باقر عليه السلام افزود : «آن روز بود كه خداوند ، برترى محمّد صلى الله عليه و آله را بر اهل آسمان ها و زمين ، كامل كرد» .

.

ص: 406

2 / 2تَفسيرُ الأَذانِمعاني الأخبار بإسناده عن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :كُنّا جُلوسا فِي المَسجِدِ إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ، فَبَكى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وبَكَينا لِبُكائِهِ ، فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ قالَ : أتَدرونَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِيُّهُ أعلَمُ ! قالَ : لَو تَعلَمونَ ما يَقولُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا ! فَلِقَولِهِ : «اللّهُ أكبَرُ» مَعانٍ كَثيرَةٌ : مِنها : أنَّ قَولَ المُؤَذِّنِ : «اللّهُ أكبَرُ» يَقَعُ عَلى قِدَمِهِ وأزَلِيَّتِهِ وأبَدِيَّتِهِ وعِلمِهِ وقُوَّتِهِ وقُدرَتِهِ وحِلمِهِ وكَرَمِهِ وجودِهِ وعَطائِهِ وكِبرِيائِهِ ، فَإِذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ الَّذي لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ وبِمَشِيَّتِهِ كانَ الخَلقُ ، ومِنهُ كُلُّ شَيءٍ لِلخَلقِ ، وإلَيهِ يَرجِعُ الخَلقُ ، وهُوَ الأَوَّلُ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لَم يَزَل ، وَالآخِرُ بَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يَزالُ ، وَالظّاهِرُ فَوقَ كُلِّ شَيءٍ لا يُدرَكُ ، وَالباطِنُ دونَ كُلِّ شَيءٍ لا يُحَدُّ ، وهُوَ الباقي وكُلُّ شَيءٍ دونَهُ فانٍ . وَالمَعنَى الثّاني : «اللّهُ أكبَرُ» أيِ العَليمُ الخَبيرُ عَلَيهِم (1) بِما كانَ ويَكونُ قَبلَ أن يَكونَ . وَالثّالِثُ : «اللّهُ أكبَرُ» أيِ القادِرُ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، يَقدِرُ عَلى ما يَشاءُ ، القَوِيُّ لِقُدرَتِهِ ، المُقتَدِرُ عَلى خَلقِهِ ، القَوِيُّ لِذاتِهِ ، قُدرَتُهُ قائِمَةٌ عَلَى الأَشياءِ كُلِّها ، إذا قَضى أمرا فَإِنَّما يَقولُ لَهُ : كُن ، فَيَكونُ . وَالرّابِعُ : «اللّهُ أكبَرُ» عَلى مَعنى حِلمِهِ وكَرَمِهِ ، يَحلُمُ كَأَنَّهُ لا يَعلَمُ ، ويَصفَحُ كَأَنَّهُ لا يَرى ، ويَستُرُ كَأَنَّ لا يُعصى ، لا يُعَجِّلُ بِالعُقوبَةِ كَرَما وصَفحا وحِلما . وَالوَجهُ الآخَرُ في مَعنى «اللّهُ أكبَرُ» ؛ أيِ الجَوادُ جَزيلُ العَطاءِ كَريمُ الفَعالِ . (2) وَالوَجهُ الآخَرُ : «اللّهُ أكبَرُ» فيهِ نَفيُ صِفَتِهِ وكَيفِيَّتِهِ ؛ كَأَنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أجَلُّ مِن أن يُدرِكَ الواصِفونَ قَدرَ صِفَتِهِ الَّذي هُوَ مَوصوفٌ بِهِ ، وإنَّما يَصِفُهُ الواصِفونَ عَلى قَدرِهِم لا عَلى قَدرِ عَظَمَتِهِ وجَلالِهِ ، تَعالَى اللّهُ عَن أن يُدرِكَ الواصِفونَ صِفَتَهُ عُلُوّا كَبيرا . وَالوَجهُ الآخَرُ : «اللّهُ أكبَرُ» كَأَنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أعلى وأجَلُّ ، وهُوَ الغَنِيُّ عَن عِبادِهِ ، لا حاجَةَ بِهِ إلى أعمالِ خَلقِهِ . وأمّا قَولُهُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ ، كَأَنَّهُ يَقولُ : أعلَمُ أنَّهُ لا مَعبودَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ كُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ ، واُقِرُّ بِلِساني بِما في قَلبي مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إلّا إلَيهِ ، ولا مَنجى مِن شَرِّ كُلِّ ذي شَرٍّ وفِتنَةِ كُلِّ ذي فِتنَةٍ إلّا بِاللّهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ : أشهَدُ أن لا هادِيَ إلَا اللّهُ ، ولا دَليلَ لي إلَى الدّينِ إلَا اللّهُ ، واُشهِدُ اللّهَ بِأَنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، واُشهِدُ سُكّانَ السَّماواتِ وسُكّانَ الأَرَضينَ وما فيهِنَّ مِنَ المَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وما فيهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ وكُلِّ رَطبٍ ويابِسٍ ، بِأَنّي أشهَدُ أن لا خالِقَ إلَا اللّهُ ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِيَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا كافِيَ ولا شافِيَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إلَا اللّهُ ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ ، وبِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ . وأمّا قَولُهُ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : اُشهِدُ اللّهَ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ونَبِيُّهُ وصَفِيُّهُ ونَجِيُّهُ ، أرسَلَهُ إلى كافَّةِ النّاسِ أجمَعينَ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ ، واُشهِدُ مَن فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ أنَّ مُحَمَّدا سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : أشهَدُ أن لا حاجَةَ لِأَحَدٍ إلى أحَدٍ إلّا إلَى اللّهِ الواحِدِ القَهّارِ الغَنِيِّ عَن عِبادِهِ وَالخَلائِقِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وأنَّهُ أرسَلَ مُحَمَّدا إلَى النّاسِ بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا ، فَمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ ولَم يُؤمِن بِهِ أدخَلَهُ اللّهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدا مُخَلَّدا لا يَنفَكُّ عَنها أبَدا . وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي هَلُمّوا إلى خَيرِ أعمالِكُم ودَعوَةِ رَبِّكُم ، وسارِعوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم ، وإطفاءِ نارِكُمُ الَّتي أوقَدتُموها ، وفِكاكِ رِقابِكُمُ الَّتي رَهَنتُموها ، لِيُكَفِّرَ اللّهُ عَنكُم سَيِّئاتِكُم ، ويَغفِرَ لَكُم ذُنوبَكُم ، ويُبَدِّلَ سَيِّئاتِكُم حَسَناتٍ ، فَإِنَّهُ مَلِكٌ كَريمٌ ذُو الفَضلِ العَظيمِ ، وقَد أذِنَ لَنا مَعاشِرَ المُسلِمينَ بِالدُّخولِ في خِدمَتِهِ ، وَالتَّقَدُّمِ إلى بَينِ يَدَيهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي قوموا إلى مُناجاةِ اللّهِ رَبِّكُم ، وعَرضِ حاجاتِكُم عَلى رَبِّكُم ، وتَوَسَّلوا إلَيهِ بِكَلامِهِ وتَشَفَّعوا بِهِ ، وأكثِرُوا الذِّكرَ وَالقُنوتَ وَالرُّكوعَ وَالسُّجودَ وَالخُضوعَ وَالخُشوعَ ، وَارفَعوا إلَيهِ حَوائِجَكُم ، فَقَد أذِنَ لَنا في ذلِكَ . وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : أقبِلوا إلى بَقاءٍ لا فَناءَ مَعَهُ ، ونَجاةٍ لا هَلاكَ مَعَها ، وتَعالَوا إلى حَياةٍ لا مَوتَ مَعَها ، وإلى نَعيمٍ لا نَفادَ لَهُ ، وإلى مُلكٍ لا زَوالَ عَنهُ ، وإلى سُرورٍ لا حُزنَ مَعَهُ ، وإلى اُنسٍ لا وَحشَةَ مَعَهُ ، وإلى نورٍ لا ظُلمَةَ مَعَهُ ، وإلى سَعَةٍ لا ضيقَ مَعَها ، وإلى بَهجَةٍ لَا انقِطاعَ لَها ، وإلى غِنىً لا فاقَةَ مَعَهُ ، وإلى صِحَّةٍ لا سُقمَ مَعَها ، وإلى عِزٍّ لا ذُلَّ مَعَهُ ، وإلى قُوَّةٍ لا ضَعفَ مَعَها ، وإلى كَرامَةٍ يالَها مِن كَرامَةٍ ، وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنيا وَالعُقبى ، ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : سابِقوا إلى ما دَعَوتُكُم إلَيهِ ، وإلى جَزيلِ الكَرامَةِ وعَظيمِ المِنَّةِ وسَنِيِّ (3) النِّعمَةِ وَالفَوزِ العَظيمِ ، ونَعيمِ الأَبَدِ في جِوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله في مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَليكٍ مُقتَدِرٍ . وأمّا قَولُهُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مِن خَلقِهِ ما عِندَهُ مِنَ الكَرامَةِ لِعَبدٍ أجابَهُ وأطاعَهُ ، وأطاعَ أمرَهُ وعَبَدَهُ ، وعَرَفَ وَعيدَهُ وَاشتَغَلَ بِهِ وبِذِكرِهِ ، وأحَبَّهُ وآمَنَ بِهِ ، وَاطمَأَنَّ إلَيهِ ووَثِقَ بِهِ ، وخافَهُ ورَجاهُ ، وَاشتاقَ إلَيهِ ووافَقَهُ في حُكمِهِ وقَضائِهِ ورَضِيَ بِهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أكبَرُ وأعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مَبلَغَ كَرامَتِهِ لِأَولِيائِهِ ، وعُقوبَتِهِ لِأَعدائِهِ ، ومَبلَغَ عَفوِهِ وغُفرانِهِ ونِعمَتِهِ لِمَن أجابَهُ وأجابَ رَسولَهُ ، ومَبلَغَ عَذابِهِ ونَكالِهِ (4) وهَوانِهِ لِمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ . وأمّا قَولُهُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ : للّهِِ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلَيهِم بِالرَّسولِ وَالرِّسالَةِ وَالبَيانِ وَالدَّعوَةِ ، وهُوَ أجَلُّ مِن أن يَكونَ لِأَحَدٍ مِنهُم عَلَيهِ حُجَّةٌ ، فَمَن أجابَهُ فَلَهُ النّورُ وَالكَرامَةُ ، ومَن أنكَرَهُ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ ، وهُوَ أسرَعُ الحاسِبينَ . ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِيالإِقامَةِ ؛ أيحانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ وقَضاءِ الحَوائِجِ ودَركِ المُنى وَالوُصولِ إلَى اللّهِ وإلى كَرامَتِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ وغُفرانِهِ (5) . (6)

.


1- .كذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «علم ما كان» بدل «عليهم بما كان» .
2- .في بعض نسخ المصدر : «النوال» .
3- .السنيّ : الرفيع (الصحاح : ج 6 ص 2384 «سنا») .
4- .نَكَّلَ به تنكيلاً : صنع به صنيعا يُحذِّر غيره . والنَّكال : ما نكَّلْتَ به غيرك كائنا ما كان (القاموس المحيط : ج 4 ص 60 «نكل») .
5- .قال الصدوق؛ : إنّما ترك الراوي لهذا الحديث ذكر «حيّ على خير العمل» للتقيّة (معانيالأخبار : ص 41) .
6- .معاني الأخبار : ص 38 ح 1 ، التوحيد : ص 238 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، فلاح السائل : ص 262 ح 156 عن زيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه : ، بحار الأنوار : ج 84 ص 131 ح 24 .

ص: 407

2 / 2معناى اذان

معانى الأخبار_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: ما در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن از مناره بالا رفت و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . امير مؤمنان على عليه السلام گريست و ما هم از گريه او گريستيم . چون اذان تمام شد ، فرمود : «آيا مى دانيد مؤذّن ، چه مى گويد؟» . گفتيم : خدا و پيامبر و وصيّش بهتر مى دانند . فرمود : «اگر مى دانستيد چه مى گويد ، كم مى خنديديد و فراوان مى گريستيد ؛ چرا كه اللّه أكبر ، معانى فراوانى دارد . از جمله معانى اللّه أكبر ، آن است كه مؤذّن ، بر قديم و اَزَلى و اَبَدى بودن خدا ، و نيز بر علم ، قوّت ، قدرت ، بردبارى ، كرَم ، سخاوت ، عطا و كبرياى او گواهى مى دهد . چون مؤذّن مى گويد : اللّه أكبر ، در واقع مى گويد : خداوند ، كسى است كه خلق و امر ، از آنِ اوست و خلق به خواسته اوست و هر چيز خلق ، از اوست و خلق به سوى او باز مى گردند و او هميشگى ، نخستينِ پيش از هر چيز ، و ابدى و فرجامِ پس از هر چيز است . آشكارتر از هر چيز ، دركْ ناشدنى ، نهان تر از همه چيز و تعريف نشدنى است ، و اوست ماندگار و هر چيزى غير از او ناپايدار است . معناى دوم اللّه أكبر ، اين است كه او ، به آنچه بوده و آنچه خواهد بود ، پيش از آن كه به وجود آيد ، آگاه است . معناى سوم اللّه أكبر ، اين است كه بر هر كارى تواناست . هر چه را بخواهد ، مى تواند . به قدرت خويش ، قوى و بر خلقش مقتدر است . نيرويش از خويش است و قدرتش بر همه چيزها، سر است و چون كارى را اراده كرد ، فقط مى گويد : باش! ». پس مى شود . معناى چهارم اللّه أكبر ، بردبارى و كَرَم اوست . چنان بردبارى مى كند كه گويى نمى داند و چنان در مى گذرد كه گويى نمى بيند و چنان مى پوشانَد كه گويى از او نافرمانى نمى شود . از سرِ كَرَم و گذشت و بردبارى ، زود كيفر نمى دهد . ديگر معناى اللّه أكبر ، اين است كه بخشنده بزرگْ عطا و بزرگْ منش است. معناى ديگر اللّه أكبر ، نفى صفت و كيفيت از خداست ، گويى كه مى گويد : خدا ، بزرگ تر از آن است كه توصيف كنندگان ، اندازه صفتى را كه بِدان موصوف است ، درك كنند . توصيفگران ، او را به اندازه خود، توصيف مى كنند ، نه به اندازه عظمت و جلال او . والا و بس والاست خدا از آن كه توصيفگران به صفت او برسند ! معناى ديگر اللّه أكبر ، اين است كه گويى مى گويد : خدا ، والاتر و بزرگ تر است و او از بندگانش بى نياز است و نيازى به اعمال خلقش ندارد . امّا گفته مؤذّن : أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، اعلام اين مطلب است كه گواهى دادن ، جز از سرِ معرفت قلبى ، جايز نيست . گويى كه مى گويد : مى دانم معبودى جز خداى عز و جل نيست و هر معبودى جز خداى عز و جل، باطل است و آنچه در دل دارم ، بر زبان مى آورم . علم دارم به اين كه جز خداى يگانه، خدايى نيست و گواهى مى دهم كه در برابر خدا ، پناهگاهى جز خود او نيست و جز به يارى خداوند ، از شرارت هيچ شَرور و خطرِ هيچ فتنه اى رهايى نيست. و بار دوم كه مى گويد : أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، بدين معناست كه : گواهى مى دهم راه نمايى جز خداى عز و جل نيست و راهبرم به سوى دين ، جز خداى يگانه نيست . خدا را گواه مى گيرم كه من ، به يكتايىِ خدا، گواهى مى دهم و ساكنان آسمان ها و زمين ها و نيز همه فرشتگان و آدميانى را كه در آنهايند و نيز آنچه را از كوه ها و درختان و جنبندگان و حيوانات وحشى و هر تَر و خشكى كه در آنهاست ، گواه مى گيرم كه گواهى مى دهم آفريدگارى جز خداوند يگانه نيست، و نه روزى رسان و معبودى ، و نه زيان زننده و سودرسانى ، و نه قبض و بسط دهنده اى ، و نه عطا كننده و جلو گيرنده اى ، و نه خيرخواه و كفايت كننده و شفادهنده اى ، و نه پيش بَرَنده و عقبْ نگه دارنده اى . خلق و امر ، از آنِ اويند و همه خير، به دست اوست . خجسته است خداوند ، پروردگارِ جهانيان . و اين كه مى گويد : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، مى گويد: خدا را گواه مى گيرم كه جز او خداى يگانه اى نيست و اين كه محمّد ، بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و مَحرم راز اوست . او را به سوى همه مردم فرستاد و هدايت و دين حق را همراهش نمود تا بر همه دين ها برترى اش دهد ، هر چند مشركان را خوش نيايد . نيز هر آن كه را در آسمان ها و زمين است ، از پيامبران و فرستادگان الهى تا فرشتگان و مردم ، همه را گواه مى گيرم كه محمّد ، سَرور اوّلين و آخرين است . و در بار دوم كه مى گويد : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، مى گويد : گواهى مى دهم كه هيچ كس به اَحَدى غير از خداى يكتاىِ قدرتمندِ بى نياز از همه بندگان و مخلوقات و مردم نياز ندارد و اوست كه محمّد را بشارت دهنده و هشدار دهنده به سوى مردمْ روانه كرد تا به اذن خدا ، آنان را به سوى او بخوانَد و چراغ فروزان [هدايت ]باشد . پس هر كس باورش ننمود و انكارش كرد و به او ايمان نياورد ، خداوند، او را به آتش دوزخ مى بَرَد و جاودان و هميشگى در آن مى مانَد و هيچ گاه بيرون نمى آيد . و گفته مؤذّن : حىّ على الصلاة ، يعنى به سوى بهترينِ كارهايتان و فراخوانِ پروردگارتان بشتابيد و به سوى آمرزشِ خدايتان و نيز براى خاموش ساختن آتشى كه [با گناهانتان] بر افروخته ايد و آزاد كردن گردن هايتان كه به گرو نهاده ايد، سرعت بگيريد تا خداوند ، زشتكارى هايتان را بپوشانَد و از گناهانتان در گذرد و بدى هايتان را به خوبى تبديل كند . او سلطانى بزرگوار و داراى لطف فراوان است كه به ما مسلمانان اجازه داده تا به خدمتش در آييم و به درگاهش بشتابيم . و در بار دوم: حَىَّ على الصلاة ، يعنى براى مناجات با خدا و عرضه نيازهايتان بر خدايتان، برخيزيد و با كلامش به او توسّل جوييد و شفاعت بخواهيد و ذكر و دعا و ركوع و سجود و خضوع و خشوع را فراوان به جاى آوريد و نيازهايتان را به سوى او ببريد كه اين را به ما اجازه داده است . و گفته مؤذّن : حَىَّ على الفلاح ، يعنى : به بقايى كه فنايى ندارد و نجاتى كه هلاكى با آن نيست ، رو بياوريد . به زندگى اى كه مرگ ندارد و نعمتى كه تمامى ندارد و سلطنتى كه زوال ندارد و شادى اى كه غمى همراه ندارد و اُنسى كه تنهايى ندارد و نورى كه تاريكى ندارد و وسعتى كه تنگى ندارد و سُرورى كه پايانى ندارد و توانگرى اى كه نيازمندى اى ندارد و سلامتى كه بيمارى اى ندارد و عزّتى كه ذلّتى ندارد و قوّتى كه ضعفى ندارد و به كرامتى بى همتا روى بياوريد و به سوى شادمانىِ نزديك و دور ، و نجاتِ پايان و آغاز بشتابيد . و در مرتبه دوم كه مى گويد : حىّ على الفلاح ، يعنى به آنچه فرايتان خوانده ام ، سبقت جوييد، و نيز به كرامتِ سِتُرگ ، دَهِش بزرگ ، نعمت والا ، كاميابى بزرگ و نعمت ابدى در كنار محمّد صلى الله عليه و آله در جايگاهى راستين ، نزد سلطانى مقتدر . و اين كه [مؤذّن] مى گويد : اللّه أكبر ، گويى كه مى گويد : خداوند، والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى از خلقش بداند كه چه كرامتى براى بنده اى كه دعوت خدا را اجابت كرده و اطاعتش كرده ، در نظر گرفته است ؛ بنده اى كه فرمان خدا را بُرده و او را پرستيده و تهديدش را در يافته و به اطاعت و يادش مشغول گشته و به او محبّت ورزيده و ايمان آورده است و به او اطمينان و تكيه كرده و از او بيمناك است و به او اميدوار گشته است ، و مشتاق اوست و موافق و خشنود به حكم و قضايش . و در بار دوم كه مى گويد : اللّه أكبر ، گويى كه مى گويد : خدا ، بزرگ تر و والاتر از آن است كه كسى بداند تكريم اوليايش و كيفر دادن دشمنانش توسّط او تا كجا مى رسد ، و نيز اندازه عفو و مغفرت و نعمتى كه ارزانى پاسخ دهندگان به خود و فرستاده اش كرده و مقدار عذاب و شكنجه و تحقيرى كه بر منكران و ناباورانش مقرّر داشته است . و امّا گفته مؤذّن : لا إله إلّا اللّه ، معنايش اين است كه خداوند با پيامبر و پيام و بيان و دعوتش ، بر آنان (مردم) ، حجّت دارد و برتر از آن است كه هيچ يك از آنان را حجّتى در برابر او باشد . پس هر كس دعوت او را بپذيرد ، نور و كرامت ، از آنِ اوست و هر كس انكار كند ، خداوند ، از جهانيان ، بى نياز و سريع ترينِ حسابرسان است . و معناى قد قامت الصلاة در اِقامه ، اين است كه وقت ديدار و مناجات و برآوردن نيازها و نيل به آرزوها و رسيدن به خداى عز و جل و كرامت و عفو و رضايت و مغفرت او ، فرا رسيده است» . (1)

.


1- .شيخ صدوق ، علّت نياوردن «حىّ على خير العمل» و معناى آن را در اين نقل ، رعايت تقيّه توسّط راوى مى داند .

ص: 408

. .

ص: 409

. .

ص: 410

. .

ص: 411

. .

ص: 412

. .

ص: 413

. .

ص: 414

2 / 3الأَذانُ في اُذُنِ المَولودِمسند أبي يعلى عن طلحة بن عبيد اللّه عن حسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن وُلِدَ لَهُ فَأَذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى وأقامَ في اُذُنِهِ اليُسرى ، لَم يَضُرَّهُ اُمُّ الصِّبيانِ (1) . (2)

.


1- .هو صرع يعرض الصبيان .
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 181 ح 6747 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 220 ح 623 ، تاريخ دمشق : ج 57 ص 281 ح 12001 ، الفردوس : ج 3 ص 632 ح 5982 ، كنز العمّال : ج 16 ص 457 ح 45414 .

ص: 415

2 / 3اذان گفتن در گوش نوزاد

مُسند أبى يعلى_ به نقل از طلحة بن عبيد اللّه ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس بچّه دار شود و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويد ، آن بچّه از بيمارى صَرع ، در امان مى مانَد» .

.

ص: 416

2 / 4الأَذانُ في اُذُنِ مَن ساءَ خُلُقُهُالفردوس عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن ساءَ خُلُقُهُ مِن إنسانٍ أو دابَّةٍ فَأَذِّنوا في اُذُنَيهِ . (1)

2 / 5الأَذانُ لِانكِسارِ البَردِتاريخ بغداد عن بشر بن غالب الأسدي :قَدِمَ عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام اُناسٌ مِن أنطاكِيَةَ (2) ، فَسَأَلَهُم عَن حالِ بِلادِهِم وعَن سيرَةِ أميرِهِم فيهِم ، فَذَكَروا خَيرا إلّا أنَّهُم شَكَوُا البَردَ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : حَدَّثَني أبي عَن جَدّي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : أيُّما بَلَدةٍ كَثُرَ أذانُها بِالصَّلاةِ انكَسَرَ بَردُها _ أو قالَ : قَلَّ بَردُها (3) _ . (4)

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 558 ح 5752 ، كنز العمّال : ج 15 ص 421 ح 41665 ؛ المحاسن : ج 2 ص 257 ح 1809 عن أبي حفص الأبان عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ : نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 151 ح 46 .
2- .أنطاكية : بلد في غربيّ تركيا هي من الثغور الشاميّة الروميّة (معجم البلدان : ج1 ص266) وراجع : الخريطة رقم 5 في آخر مجلّد 8 .
3- .الملفت للنظر ، هو اهتمام الإمام7 بالمسائل الإجتماعية والسياسية للبلاد الإسلامية ، حتّى البعيد منها مثل أنطاكية التي كانت بعيدة عن بلاد المسلمين ، ومع ذلك فإنّ الإمام يسأل عن وضعها واُمرائها . أمّا ما أبداه الإمام من حلّه لما شكوه من البرد فيمكن أن يقال : إنّ ظاهر الرواية ، هو البرد الشديد المضرّ ومقتضى الكتاب والسنّة ، هو أنّ طاعة اللّه ، كما تجلب النعمة والرحمة الإلهية ، كذلك تدفع النقم والعذاب الإلهي ويمكن أن يكون الأذان من هذه الطاعة «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَ_تٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ» (الأعراف : 96) .
4- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 36 .

ص: 417

2 / 4اذان گفتن در گوش بدخو

الفردوس_ از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس بدخو شد، انسان باشد يا حيوان ، در گوش هايش اذان بگوييد» .

2 / 5اذان گفتن براى كاستن از سردى هوا

تاريخ بغداد_ به نقل از بشر بن غالب اسدى _: گروهى از مردم انطاكيه (1) بر حسين بن على عليه السلام وارد شدند. ايشان، از وضعيت شهر و رفتار فرمان روايشان پرسيد . آنان، از آن جا به نيكى ياد كردند ، جز آن كه از سرما گِلِه نمودند . حسين عليه السلام فرمود : «پدرم ، از جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حديث كرد كه فرمود : هر شهرى كه براى نماز ، بسيار اذان بگويد ، سرمايش مى رود(/ از سرمايش كاسته مى شود) » . 2

.


1- .انطاكيه ، شهرى بزرگ در غرب تركيه و از نقاط مرزى روم شرقى با مسلمانان است كه صدها كيلومتر با مدينه فاصله دارد . نيز ، ر . ك : نقشه شماره 5 در پايان جلد 8 .

ص: 418

الفَصلُ الثّالِثُ : الوضوء والصّلاة3 / 1عَدَمُ جَوازِ المَسحِ عَلَى الخُفِّ في مَذهَبِ أهلِ البَيتِمسند زيد بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :إنّا وُلدُ فاطِمَةَ عليهاالسلاملا نَمسَحُ عَلَى الخُفَّينِ ولا عِمامَةٍ ولا كُمَّةٍ (1) ولا خِمارٍ ولا جِهازٍ . (2)

الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ... إنّا أهلُ بَيتٍ لا نَمسَحُ عَلى أخفافِنا . (3)

3 / 2وَقتُ الصَّلاةِمسند زيد بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :نَزَلَ جِبريلُ عليه السلام عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله حينَ زالَتِ الشَّمسُ فَأَمَرَهُ أن يُصَلِّيَ الظُّهرَ ، ثُمَّ نَزَلَ عَلَيهِ حينَ كانَ الفَيءُ قامَةً فَأَمَرَهُ أن يُصَلِّيَ العَصرَ ، ثُمَّ نَزَلَ عَلَيهِ حينَ وَقَعَ قُرصُ الشَّمسِ فَأَمَرَهُ أن يُصَلِّيَ المَغرِبَ ، ثُمَّ نَزَلَ عَلَيهِ حينَ وَقَعَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ أن يُصَلِّيَ العِشاءَ ، ثُمَّ نَزَلَ عَلَيهِ حينَ طَلَعَ الفَجرُ فَأَمَرَهُ أن يُصَلِّيَ الفَجرَ . (4)

.


1- .الكُمَّةُ : القَلَنسُوَةُ (النهاية : ج 4 ص 200 «كمم») .
2- .مسند زيد بن عليّ : ص 82 عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام .
3- .الأمالي للطوسي : ص 647 ح 1340 عن محمّد بن صدقة عن الإمام الكاظم عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 74 ص 400 ح 40 .
4- .مسند زيد بن عليّ : ص 98 عن زيد بن علي عن الامام زين العابدين عليه السلام ، وللحديث تتمّة يبيّن فيها الإمام7 فضيلة الصلوات اليوميّة فراجع .

ص: 419

فصل سوم : وضو و نماز

3 / 1جايز نبودن مسح بر كفش ، از ديدگاه اهل بيت عليهم السلام

مسند زيد_ به سَنَدش، از امام حسين عليه السلام _: ما فرزندان فاطمه ، بر كفش و عمامه و كلاه و روسرى و لباس ، مسح نمى كنيم .

الأمالى ، طوسى_ به سَنَدش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : « ... ما اهل بيت ، بر كفش هايمان مسح نمى كنيم» .

3 / 2وقت نماز

مسند زيد_ به سَنَدش، از امام حسين عليه السلام _: خورشيد، در آستانه زوال بود كه جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و به او فرمان داد تا نماز ظهر بخواند و وقتى سايه به اندازه خود شى ء سايه دار رسيده بود ، فرود آمد و به او فرمان داد تا نماز عصر بخواند . سپس ، هنگامى كه قرص خورشيد پايين رفت ، فرود آمد و به او فرمان داد تا نماز مغرب بخواند . سپس ، هنگامى كه شَفَق پايين آمد ، فرود آمد و به او فرمان داد كه نماز عشا بخواند و هنگامى كه سپيده دميد، فرود آمد و به او فرمان داد تا نماز صبح بخواند .

.

ص: 420

3 / 3الحَثُّ عَلَى المُحافَظَةِ عَلَى الصَّلَواتِعيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَزالُ الشَّيطانُ ذَعِرا (1) مِنَ المُؤمِنِ ما حافَظَ عَلَى الصَّلَواتِ الخَمسِ ، فَإِذا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيهِ وأوقَعَهُ فِي العَظائِمِ . (2)

عوالي اللآلي بإسناده عن الحسين الشهيد عن أبيه عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ وَقتُ كُلِّ فَريضَةٍ ، نادى مَلَكٌ مِن تَحتِ بُطنانِ العَرشِ : أيُّهَا النّاسُ ، قوموا إلى نيرانِكُمُ الَّتي أوقَدتُموها عَلى ظُهورِكُم فَأَطفِئوها بِصَلاتِكُم . (3)

.


1- .أي ذا ذُعرٍ وخَوف ، أو هو فاعل بمعنى مفعول ؛ أي مذعور (النهاية : ج 2 ص 161 «ذعر») .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 28 ح 21 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 84 ح 9 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، الأمالي للصدوق : ص 572 ح 778 ، ثواب الأعمال : ص 274 ح 3 كلاهما عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن آبائه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 83 ص 14 ح 22 وراجع : الكافي : ج 3 ص 269 ح 8 وتهذيب الأحكام : ج 2 ص 236 ح 933 .
3- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 22 ح 1 عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عن آبائه: وراجع : تهذيب الأحكام : ج 2 ص 238 ح 944 وكتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 208 ح 624 .

ص: 421

3 / 3تشويق به مواظبت بر نمازها

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «تا هر زمان كه مؤمن بر نمازهاى پنجگانه خود مواظبت كند ، شيطان از او هراسان است و چون آنها را تباه كند ، بر او جرئت مى يابد و او را در گناهان بزرگ مى اندازد» .

عوالى اللآلى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: در وقت هر نماز واجب ، فرشته اى از لايه هاى زيرين عرش ندا بر مى آورد : «اى مردم ! به سوى آتش هايى برخيزيد كه خود بر پشت خود بر افروخته ايد و با نمازهايتان ، آن [آتش ها] را خاموش كنيد» .

.

ص: 422

3 / 4قُنوتُ النَّبِيِّ في صَلاتِهِ كُلِّهامستدرك الوسائل عن الإمام الحسين عليه السلام :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقنُتُ في صَلاتِهِ كُلِّها ، وأنَا يَومَئِذٍ ابنُ سِتِّ سِنينَ . (1)

3 / 5الصَّلاةُ بَينَ المَغرِبِ وَالعِشاءِالدرّ المنثور :عَن حُسَينِ بنِ عَلِيٍّ أنَّهُ رُؤِيَ يُصَلّي فيما بَينَ المَغرِبِ وَالعِشاءِ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ فَقالَ : إنَّها مِنَ النّاشِئَةِ (2) . (3)

3 / 6حُضورُ قَلبِ الإِمامِ عليه السلام فِي الصَّلاةِبحار الأنوار عن منيف مولى جعفر بن محمّد عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه [زين العابدين] عليهم السلام :كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يُصَلّي ، فَمَرَّ بَينَ يَدَيهِ رَجُلٌ فَنَهاهُ بَعضُ جُلَسائِهِ ، فَلَمَّا انصَرَفَ مِن صَلاتِهِ ، قالَ لَهُ : لِمَ نَهَيتَ الرَّجُلَ ؟ قالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، خَطَرَ فيما بَينَكَ وبَينَ المِحرابِ ! فَقالَ : وَيحَكَ ! إنَّ اللّهَ عز و جل أقرَبُ إلَيَّ مِن أن يَخطِرَ فيما بَيني وبَينَهُ أحَدٌ . (4)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 396 ح 5004 نقلاً عن عوالي اللآلي : ج 2 ص 219 ح 17 عن الإمام الحسن عليه السلام .
2- .إشارة إلى الآية 6 من سورة المزّمّل : «إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً» .
3- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 317 نقلاً عن ابن المنذر .
4- .بحار الأنوار : ج 83 ص 298 ح 5 ، التوحيد : ص 184 ح 22 وفيه «كان الحسن» بدل «كان الحسين» .

ص: 423

3 / 4قنوت خواندن پيامبر صلّي الله عليه و آله در هر نماز

مستدرك الوسائل_ از امام حسين عليه السلام _: ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در همه نمازهايش قنوت مى خواند و من ، آن هنگام ، شش ساله بودم .

3 / 5نماز ميان مغرب و عشا

الدُرّ المنثور :در باره حسين عليه السلام روايت شده كه ميان نمازهاى مغرب و عشا ، نماز مى خوانْد . از وى در اين باره پرسيدند . فرمود : «اين از ناشئه (1) به شمار مى آيد» .

3 / 6حضور قلب امام عليه السلام در نماز

بحار الأنوار_ به نقل از مُنيف ، (2) از امام صادق، از امام باقر ، از امام زين العابدين عليهم السلام _: امام حسين عليه السلام نماز مى خواند و مردى از جلوى ايشان مى گذشت . يكى از همنشينان امام عليه السلام ، آن مرد را [از حركت] باز داشت . چون امام حسين عليه السلام نمازش را تمام كرد، به او فرمود : «چرا آن مرد را باز داشتى ؟» . گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! ميان تو و محراب ، فاصله انداخت . فرمود : «خداوند عز و جل به من نزديك تر از آن است كه ميان من و او، كسى فاصله بيندازد» .

.


1- .اشاره است به آيه 6 سوره مزمّل كه : ؛قطعا برخاستن [و عبادت در ]شب ، اثربخش تر و به گفتار ، استوارتر است» .
2- .مُنيف ، از بردگان آزاد شده امام صادق عليه السلام بوده است .

ص: 424

3 / 7حُبُّ الإِمامِ عليه السلام لِلصَّلاةِ وتِلاوَةِ القُرآنِالملهوف :لَمّا رَأَى الحُسَينُ عليه السلام حِرصَ القَومِ عَلى تَعجيلِ القِتالِ ، وقِلَّةَ انتِفاعِهِم بِالوَعظِ وَالمَقالِ ، قالَ لِأَخيهِ العَبّاسِ : إنِ استَطَعتَ أن تَصرِفَهُم عَنّا في هذَا اليَومِ فَافعَل ، لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنا في هذِهِ اللَّيلَةِ ، فَإِنَّهُ يَعلَمُ أنّي اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وتِلاوَةَ كِتابِهِ . قالَ الرّاوي : فَسَأَلَهُمُ العَبّاسُ ذلِكَ ، فَتَوَقَّفَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ الزُّبَيدِيُّ : وَاللّهِ لَو أنَّهُم مِنَ التُّركِ وَالدَّيلَمِ وسَأَلوا ذلِكَ لَأَجَبناهُم ، فَكَيفَ وهُم مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ! فَأَجابوهُم إلى ذلِكَ . قالَ الرّاوي : وجَلَسَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَرَقَدَ ، ثُمَّ استَيقَظَ وقالَ : يا اُختاه إنّي رَأَيتُ السّاعَةَ جَدّي مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ، وأبي عَلِيّا ، واُمّي فاطِمَةَ ، وأخِي الحَسَنَ ، وهُم يَقولونَ : «يا حُسَينُ ، إنَّكَ رائِحٌ إلَينا عَن قَريبٍ» _ وفي بَعضِ الرِّواياتِ : «غَدا» _ . قالَ الرّاوي : فَلَطَمَت زَينَبُ وَجهَها وصاحَت ، فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام : مَهلاً ، لا تُشمِتِي القَومَ بِنا . (1)

3 / 8آخِرُ صَلاةٍ صَلّاهَا الإِمامُتاريخ الطبري عن حميد بن مسلم :قالَ أبو ثَمامةَ عَمرو بنُ عَبدِ اللّهِ الصّائديُّ لِلحُسَينِ عليه السلام [يَومَ عاشوراءَ] : يا أبا عَبدِ اللّهِ ! نَفسي لَكَ الفِداءُ ، إنّي أرى هؤُلاءِ قَدِ اقتَرَبوا مِنكَ ، ولا وَاللّهِ لا تُقتَلُ حَتّى اُقتَلَ دونَكَ إن شاءَ اللّهُ ، واُحِبُّ أن ألقى رَبّي وقَد صَلَّيتُ هذِهِ الصَّلاةَ الَّتي دَنا وَقتُها . فَرَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام رَأسَهُ ثُمَّ قالَ : ذَكَرتَ الصَّلاةَ ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ المُصَلّينَ الذّاكِرينَ ! نَعَم ، هذا أوَّلُ وَقتِها . ثُمَّ قالَ : سَلوهُم أن يَكُفّوا عَنّا حَتّى نُصَلِّيَ . (2)

.


1- .الملهوف : ص 150 .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 439 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 567 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 17 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 21 .

ص: 425

3 / 7اشتياق حسين عليه السلام به نماز و تلاوت قرآن

الملهوف :چون امام حسين عليه السلام حرص لشكر عمر سعد را بر زود آغاز كردن جنگ و كم بهرگى آنان را از اندرز و سخن خويش ديد ، به برادرش عبّاس عليه السلام فرمود : «اگر مى توانى ، آنان را امروز از جنگ با ما منصرف كن تا شايد امشب ، براى پروردگارمان نماز بگزاريم كه او مى داند كه من ، نماز گزاردن براى او و تلاوت كتابش را دوست دارم» . عبّاس ، آن را از آنان خواست . عمر بن سعد ، تأمّل كرد . عمرو بن حجّاج زُبَيدى به عمر گفت : به خدا سوگند ، اگر آنان ، تُرك و ديلم بودند و اين خواسته را داشتند ، مى پذيرفتيم . چگونه از ايشان كه خاندان محمّد هستند ، نپذيريم ؟ ! چنين شد كه پذيرفتند . امام حسين عليه السلام نشست و به خواب رفت . سپس بيدار شد و فرمود : «اى خواهر ! اكنون جدّم محمّد و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن را در خواب ديدم كه مى گفتند : اى حسين! تو به زودى (/ فردا) به سوى ما مى آيى » . زينب عليهاالسلام بر صورتش زد و فرياد برآورد . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «آرام باش ! موجب شماتت ما توسّط دشمن مشو» .

3 / 8آخرين نماز امام عليه السلام

تاريخ الطبرى_ به نقل از حُمَيد بن مسلم _: ابوثَمامه عمرو بن عبد اللّه صائدى ، [روز عاشورا] به حسين عليه السلام گفت : اى ابا عبد اللّه ! جانم به فدايت! من مى بينم كه اينها به تو نزديك شده اند و _ به خدا سوگند _ ، كشته نمى شوى تا من به پاى تو كشته شوم ، إن شاء اللّه ! دوست دارم پروردگارم را در حالى ديدار كنم كه نماز ظهرى را كه وقتش رسيده ، بخوانم . حسين عليه السلام سرش را بالا آورد و فرمود : «نماز را به ياد آوردى . خداوند ، تو را از نمازگزاران و ذاكران قرار دهد . آرى . اكنون ، اوّلِ وقت آن است» . سپس فرمود : «از آنان بخواهيد كه از ما دست بردارند تا نماز بخوانيم» .

.

ص: 426

3 / 9ثَوابُ تَعقيبِ صَلاةِ الصُّبحِثواب الأعمال عن ابن عمر عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّمَا امرِئٍ مُسلِمٍ جَلَسَ في مُصَلّاهُ الَّذي صَلّى فيهِ الفَجرَ ، يَذكُرُ اللّهَ تَعالى حَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَحاجِّ بَيتِ اللّهِ تَعالى ، وغَفَرَ اللّهُ لَهُ . فَإِن جَلَسَ فيهِ حَتّى تَكونَ ساعَةٌ تَحُلُّ فيهَا الصَّلاةُ ، فَصَلّى رَكعَتَينِ أو أربَعا ، غُفِرَ لَهُ ما سَلَفَ مِن ذَنبِهِ ، وكانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَحاجِّ بَيتِ اللّهِ . (1)

3 / 10صَلاةُ المَريضِسنن الدارقطني بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله :يُصَلِّي المَريضُ قائِما إنِ استَطاعَ ، فَإِن لَم يَستَطِع صَلّى قاعِدا ، فَإِن لَم يَستَطِع أن يَسجُدَ أومَأَ وجَعَلَ سُجودَهُ أخفَضَ مِن رُكوعِهِ ، فَإِن لَم يَستَطِع أن يُصَلِّيَ قاعِدا صَلّى عَلى جَنبِهِ الأَيمَنِ مُستَقبِلَ القِبلَةِ ، فَإِن لَم يَستَطِع أن يُصَلِّيَ عَلى جَنبِهِ الأَيمَنِ [ و لا علي جنبه الأيسر] (2) صَلّى مُستَلقِيا ورِجلاهُ مِمّا يَلِي القِبلَةَ . (3)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 68 ح 1 وفي تهذيب الأحكام : ج 2 ص 138 ح 535 والأمالي للصدوق : ص 681 ح 930 ومكارم الأخلاق : ج 2 ص 67 ح 2167 عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلام عنه صلي الله عليه و آله .
2- .هذه الإضافة وفقاً لما ورد في الروايات و الفقه الشيعي .
3- .سنن الدارقطني : ج 2 ص 42 ح 1 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 436 ح 3678 كلاهما عن حسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه: ، كنز العمّال : ج 7 ص 548 ح 20197 نقلاً عن صحيح البخاري ومسلم وراجع : الجعفريّات : ص 47 .

ص: 427

3 / 9ثواب تعقيبات نماز صبح

ثواب الأعمال_ به نقل از ابن عمر ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر مرد مسلمانى كه پس از نماز صبح در نمازگاهش بنشيند و به ذكر خداى متعال بپردازد تا خورشيد طلوع كند ، اجرى مانند حج گزارِ خانه خداى متعال دارد و خدا، او را مى آمرزد ، و اگر آن قدر بنشيند كه وقت نماز ديگرى در رسد و دو ركعت يا چهار ركعت نماز بخواند ، گناهان گذشته اش آمرزيده مى شود و اجرى مانند حج گزارِ خانه خدا دارد» .

3 / 10نماز بيمار

سنن الدارقُطْنى_ به سَنَدش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله _: بيمار، اگر توانست ، ايستاده نماز بخواند و اگر نتوانست ، نشسته نماز بخواند و اگر نتوانست ، به سجده برود ، اشاره كند و [سرش را] در سجده اش پايين تر از ركوع بياورد و اگر نتوانست كه نشسته نماز بخواند ، بر سمت راستش [بخوابد] و رو به قبله، نماز بخواند و اگر نتوانست بر سمت راستش نماز بخواند [و نه بر سمت چپش] ، (1) به پشت [خوابيده] ، در حالى كه پاهايش رو به قبله است ، نماز بخواند .

.


1- .اين افزوده با توجّه به روايات و فقه شيعى است . م.

ص: 428

عيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين عن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا لَم يَستَطِعِ الرَّجُلُ أن يُصَلِّيَ قائِما فَليُصَلِّ جالِسا ، فَإِن لَم يَستَطِع أن يُصَلِّيَ جالِسا فَليُصَلِّ مُستَلقِيا ناصِبا رِجلَيهِ حِيالَ القِبلَةِ يُومِئُ إيماءً . (1)

مسائل عليّ بن جعفر :سَأَلتُهُ [موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام ] عَنِ الرَّجُلِ يَكونُ في صَلاتِهِ ، أيَضَعُ إحدى يَدَيهِ عَلَى الاُخرى بِكَفِّهِ أو ذِراعِهِ ؟ قالَ : لا يَصلُحُ ذلِكَ ، فَإِن فَعَلَ فَلا يَعودُ لَهُ . قالَ عَلِيٌّ : قالَ موسى عليه السلام : سَأَلتُ أبي جَعفَرا عليه السلام عَن ذلِكَ ، فَقالَ : أخبَرَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام قالَ : ذلِكَ عَمَلٌ ، ولَيسَ فِي الصَّلاةِ عَمَلٌ . (2)

3 / 11صَلاةُ الحاجَةِمكارم الأخلاق عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :تُصَلّي أربَعَ رَكَعاتٍ تُحسِنُ قُنوتَهُنَّ وأركانَهُنَّ : تَقرَأُ فِي الاُولى : الحَمدَ مَرَّةً ، و «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ » (3) سَبعَ مَرّاتٍ . وفِي الثّانِيَةِ : الحَمدَ مَرَّةً ، وقَولَهُ تَعالى : «مَا شَآءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَ وَلَدًا » (4) سَبعَ مَرّاتٍ . وفِي الثّالِثَةِ : الحَمدَ مَرَّةً ، وقَولَهُ : «لَا إِلَ_هَ إِلَا أَنتَ سُبْحَ_نَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّ__لِمِينَ » (5) سَبعَ مَرّاتٍ . وفِي الرّابِعَةِ : الحَمدَ مَرَّةً ، و «أُفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ » (6) سَبعَ مَرّاتٍ . ثُمَّ تَسأَلُ حاجَتَكَ . (7)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 68 ح 316 عن أبي الصّلت عبدالسلام بن صالح عن الإمام الرضا عن آبائه: و ص 36 ح 91 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 114 ح 71 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 84 ص 334 ح 3 وراجع : دعائم الإسلام : ج 1 ص 198 .
2- .مسائل عليّ بن جعفر : ص 170 ح 288 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 277 ح 1 .
3- .آل عمران : 173 .
4- .الكهف : 39 .
5- .الأنبياء : 87 .
6- .غافر : 44 .
7- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 122 ح 2330 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 358 ح 19 .

ص: 429

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «چون مرد نتوانست ايستاده نماز بخواند ، نشسته نماز بخواند و اگر نتوانست نشسته هم نماز بخواند ، به پشت بخوابد و در حالى كه پاهايش را رو به قبله نموده ، با اشاره نماز بخواند» .

مسائل على بن جعفر :از امام كاظم عليه السلام در باره مرد نمازگزارى پرسيدم كه : آيا مى تواند يك دستش را بر كفِ دست يا ساعد دست ديگرش بگذارد ؟ فرمود : «شايسته نيست و اگر كرد ، بدان، باز نگردد» . [همچنين] فرمود : «از پدرم جعفر عليه السلام در اين باره پرسيدم . فرمود : پدرم محمّد بن على ، از پدرش على بن الحسين ، از پدرش حسين بن على، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السلام نقل كرد كه اين ، گونه اى كار است و در نماز ، نبايد كارى [جز نماز ]كرد» .

3 / 11نماز حاجت

مكارم الأخلاق_ از امام حسين عليه السلام _: [براى نماز حاجت ،] چهار ركعت نماز با قنوت و اركان نيكو مى خوانى و در ركعت اوّل ، يك مرتبه حمد و هفت مرتبه [اين گفته خداوند را مى گويى كه] «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ؛ خدا ما را بس است و بهترين وكيل است» و در ركعت دوم ، يك مرتبه حمد و هفت مرتبه اين گفته خداى متعال را [مى گويى ]كه : «مَا شَآءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَ وَلَدًا ؛ آنچه خدا بخواهد ، خواهد شد و هيچ نيرويى جز به [يارى] خدا نيست ...» . در ركعت سوم ، يك مرتبه حمد و هفت مرتبه اين گفته خداوند را [مى گويى ]كه : «لَا إِلَ_هَ إِلَا أَنتَ سُبْحَ_نَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّ__لِمِينَ ؛ جز تو خدايى نيست . منزّهى تو ! من از ستمكاران بودم» . و در ركعت چهارم ، يك مرتبه حمد و هفت مرتبه [اين گفته خداوند را مى گويى ]كه : «أُفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ ؛ كارم را به خدا مى سپارم . بى گمان ، خداوند، نسبت به بندگان، بيناست» . سپس، حاجت خود را درخواست مى كنى .

.

ص: 430

3 / 12الصَّلاةُ عَلَى المُنافِقِالكافي عن عامر بن السمط عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :إنَّ رَجُلاً مِنَ المُنافِقينَ ماتَ ، فَخَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّصَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما يَمشي مَعَهُ فَلَقِيَهُ مَولىً لَهُ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : أينَ تَذهَبُ يا فُلانُ؟ قالَ : فَقالَ لَهُ مَولاهُ : أفِرُّ مِن جِنازَةِ هذَا المُنافِقِ أن اُصَلِّيَ عَلَيها . فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : اُنظُر أن تَقومَ عَلى يَميني فَما تَسمَعُني أقولُ فَقُل مِثلَهُ . فَلَمّا أن كَبَّرَ عَلَيهِ وَلِيُّهُ ، قالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُمَّ العَن فُلانا عَبدَكَ ألفَ لَعنَةٍ مُؤتَلِفَةٍ غَيرَ مُختَلِفَةٍ ، اللّهُمَّ أخزِ عَبدَكَ في عِبادِكَ وبِلادِكَ ، وَاصلِهِ حَرَّ نارِكَ ، وأذِقهُ أشَدَّ عَذابِكَ ، فَإِنَّهُ كانَ يَتَوَلّى أعداءَكَ ويُعادي أولِياءَكَ ، ويُبغِضُ أهلَ بَيتِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله . (1)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 189 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 197 ح 453 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 168 ح 490 ، قرب الإسناد : ص 59 ح 190 كلاهما عن صفوان بن مهران نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 202 ح 20 .

ص: 431

3 / 12نماز گزاردن بر منافق

الكافى_ به نقل از عامر بن سَمْط ، از امام صادق عليه السلام _: مرد منافقى ، مُرد . امام حسين عليه السلام بيرون آمد و همراه [جنازه ]وى به راه افتاد كه يكى از وابستگان خود را ديد . به او فرمود : «فلانى! كجا مى روى؟» . گفت : از اين كه بر جنازه اين منافق، نماز بگزارم ، مى گريزم. امام حسين عليه السلام به او فرمود : «دقّت كن كه سمتِ راست من بِايستى و مانند آنچه از من مى شنوى ، بگو» . چون ولىّ ميّت بر او تكبير گفت، امام حسين عليه السلام گفت : «اللّه اكبر ! خدايا! فلانى، بنده ات را لعنت كن ؛ هزار لعنتِ گِرد آمده ، نه پراكنده . خدايا! اين بنده ات را ميان بندگان و شهرهايت، رسوا كن و داغىِ آتشت را به او برسان و سخت ترين كيفرت را به او بچشان ، كه او با دشمنانت، دوستى و با دوستانت، دشمنى مى ورزيد و با اهل بيت پيامبرت، دشمن بود» .

.

ص: 432

الفَصلُ الرّابِعُ : الصّوم4 / 1حِكمَةُ الصَّومِالمناقب لابن شهر آشوب :سُئِلَ الحُسَينُ عليه السلام : لِمَ افتَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَى عَبيدِهِ الصَّومَ ؟ قالَ : لِيَجِدَ الغَنِيُّ مَسَّ الجوعِ ، فَيَعودَ بِالفَضلِ عَلَى المَساكينِ . (1)

4 / 2تُحفَةُ الصّائِمِالخصال :كانَ أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام إذا صامَ يَتَطَيَّبُ بِالطّيبِ ، ويَقولُ : الطّيبُ تُحفَةُ الصّائِمِ . (2)

نزهة الناظر :دَعاهُ [الحُسَينَ عليه السلام ] بَعضُ أصحابِهِ في جَماعَةٍ مِنهُم ، فَأَكَلوا ولَم يَأكُلِ الحُسَينُ عليه السلام . فَقيلَ لَهُ : ألا تَأكُلُ ؟ قالَ : إنّي لَصائِمٌ ، ولكِن تُحفَةَ الصّائِمِ ! قيلَ : وما هِيَ ؟ قالَ : الدُّهنُ وَالمِجمَرُ (3) . (4)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 68 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 375 ح 62 .
2- .الخصال : ص 62 ح 86 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 289 ح 2 وراجع : الكافي : ج 4 ص 113 ح 3 وتهذيب الأحكام : ج 4 ص 266 ح 799 .
3- .المِجْمَرُ : هو الذي يوضع فيه النار للبخور (النهاية : ج 1 ص 293 «جمر») .
4- .نزهة الناظر : ص 85 ح 22 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 243 وفيه «عبد اللّه بن الزبير وأصحابه» بدل «بعض أصحابه في جماعة منهم» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 195 ح 9 .

ص: 433

فصل چهارم : روزه

4 / 1حكمت روزه

المناقب ، ابن شهرآشوب :از امام حسين عليه السلام سؤال شد : چرا خداى عز و جل روزه را بر بندگانش واجب كرده است ؟ فرمود : «تا توانگر ، مزه گرسنگى را بچشد و زيادى مالش را به بينوايان بدهد» .

4 / 2هديه روزه دار

الخصال :ابا عبد اللّه حسين بن على عليه السلام چون روزه مى گرفت ، خود را با عطر، خوش بو مى كرد و مى فرمود : «بوى خوش ، هديه روزه دار [به ديگران] است» .

نزهة الناظر :يكى از ياران حسين عليه السلام ، ايشان را با گروهى دعوت كرد . آنان غذا خوردند ؛ امّا حسين عليه السلام نخورد . به ايشان گفته شد : چرا نمى خورى ؟ فرمود : «من ، روزه دارم ؛ امّا تُحفه (هديه) روزه دار را مى پذيرم » . گفته شد : تحفه روزه دار چيست ؟ فرمود : «روغن (براى پوست و مو) و مِجَمر (براى بخور و بوى خوش)» .

.

ص: 434

4 / 3فَضلُ السَّحورِالأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ ومَلائِكَتَهُ يُصَلّونَ عَلَى المُستَغفِرينَ وَالمُتَسَحِّرينَ بِالأَسحارِ ، فَتَسَحَّروا ولَو بِجُرَعِ الماءِ . (1)

4 / 4الإِفطارُ بِالتَّمرِمكارم الأخلاق عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليهماالسلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَبتَدِئُ طَعامَهُ إذا كانَ صائِما بِالتَّمرِ . (2)

4 / 5فَضلُ صَومِ رَجَبٍ و شَعبانَتاريخ واسط عن الإمام الحسين عليه السلام :صَومُ رَجَبٍ وشَعبانَ تَوبَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل . (3)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 497 ح 1090 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، مسند زيد : ص 204 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 313 ح 11 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 136 ح 1961 والإقبال : ج 1 ص 185 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 367 ح 1210 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 141 ح 58 .
3- .تاريخ واسط : ص 196 .

ص: 435

4 / 3ثواب سحرى خوردن

الأمالى ، طوسى_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند و فرشتگانش بر آمرزش خواهان در سحر و [روزه داران ]سحرى خور ، درود مى فرستند . پس هر چند با جرعه اى آب ، سحرى بخوريد» .

4 / 4افطار كردن با خرما

مكارم الأخلاق_ از امام حسين عليه السلام از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، چون روزه مى گرفت ، آن را با خرما مى گشود .

4 / 5ثواب روزه رجب و شعبان

تاريخ واسط_ از امام حسين عليه السلام _: روزه رجب و شعبان ، توبه اى (بازگشتى) از جانب خداى عز و جل است .

.

ص: 436

فضائل الأشهر الثلاثة بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : مَن صامَ شَعبانَ مَحَبَّةَ نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله وتَقَرُّبا إلَى اللّهِ عز و جل ؛ أحَبَّهُ اللّهُ عز و جل ، وقَرَّبَهُ مِن كَرامَتِهِ يَومَ القِيامَةِ ، وأوجَبَ لَهُ الجَنَّةَ . (1)

4 / 6فَضلُ صَومِ الجُمُعَةِعيون أخبار الرضا عليه السلام بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن صامَ يَومَ الجُمُعَةِ صَبرا وَاحتِسابا ، اُعطِيَ ثَوابَ صِيامِ عَشَرَةِ أيّامٍ غُرٍّ زُهرٍ لا تُشاكِلُ أيّامَ الدُّنيا . (2)

.


1- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 61 ح 43 عن أبان عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: ، بحار الأنوار : ج 97 ص 82 ح 53 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 36 ح 92 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 114 ح 72 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 96 ص 266 ح 12 .

ص: 437

فضائل الأشهر الثلاثة_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: شنيدم اميرمؤمنان مى فرمايد : «هر كس ماه شعبان را از سرِ محبّت به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و تقرّب به خداى عز و جل روزه بدارد ، خداى عز و جل دوستِ او خواهد شد و روز قيامت ، او را به كرامتش نزديك و بهشت را برايش واجب مى كند» .

4 / 6ثواب روزه جمعه

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس روز جمعه را از سرِ شكيبايى و براى خدا روزه بگيرد ، [خداوند ]پاداش روزه ده روز نورانى و تابان را كه شباهتى به روزهاى دنيا ندارد ، به او مى دهد» .

.

ص: 438

الفَصلُ الخامِسُ : الحجّ والعمرة والطّواف5 / 1التَّحذيرُ مِن تَركِ الحَجِّالذرّيّة الطاهرة بإسناده عن الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما مِن عَبدٍ ولا أمَةٍ يَدَعُ الحَجَّ وهُوَ يَجِدُ السَّبيلَ إلَيهِ ، لِحاجَةٍ مِن حَوائِجِ الدُّنيا ، إلّا نَظَرَ إلَى المُحَلِّقينَ قَبلَ أن يَقضِيَ اللّهُ تِلكَ الحاجَةَ _ يَعني : حَجَّةَ الإِسلامِ _ . (1)

5 / 2جِهادٌ لا شَوكَةَ فيهِالمعجم الأوسط عن عباية بن رفاعة عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : إنّي جَبانٌ ، وإنّي ضَعيفٌ . فَقالَ [ صلى الله عليه و آله ] : هَلُمَّ إلى جِهادٍ لا شَوكَةَ (2) فيهِ : الحَجُّ . (3)

.


1- .الذريّة الطاهرة : ص 110 ح 150 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 509 نقلاً عن الأصبهاني عن الإمام الباقر عن أبيه عنه: نحوه .
2- .شَوكَةٌ شديدة : قتال شديد ، وشوكة القتال : شدّته وحدّته (النهاية : ج 2 ص 510 «شوك») .
3- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 309 ح 4287 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 135 ح 2910 ، كنز العمّال : ج 5 ص 5 ح 11795 .

ص: 439

فصل پنجم : حج و عمره و طواف

5 / 1نهى از ترك حج

الذريّة الطاهرة_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ مرد يا زنى نيست كه حج را براى حاجتى دنيايى وا گذارد ، در حالى كه راهى براى [به جا آوردن] آن دارد ، مگر آن كه با حاجيان سرْتراشيده [و بازگشته از حج ]رو به رو مى شود ، پيش از آن كه خداوند ، آن حاجت دنيايى اش را روا كرده باشد» و مقصود پيامبر خدا ، حجّ واجب است .

5 / 2جهاد بى كشتار

المعجم الأوسط_ به نقل از عَباية بن رِفاعه ، از امام حسين عليه السلام _: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من ، ترسو و ناتوانم . فرمود : «پيش به سوى جهادِ بى كشتار : حج!» .

.

ص: 440

5 / 3ما يَحرُمُ عَلَى المُحرِمِدعائم الإسلام عن الإمام الحسين عليه السلام :أنَّ المُحرِمَ مَمنوعٌ مِنَ الصَّيدِ وَالجِماعِ وَالطّيبِ ولُبسِ الثِّيابِ المَخيطَةِ وأخذِ الشَّعرِ وتَقليمِ الأَظفارِ ، وأنَّهُ إن جامَعَ مُتَعَمِّدا بَعدَ أن أحرَمَ وقَبلَ أن يَقِفَ بِعَرَفَةَ فَقَد أفسَدَ حَجَّهُ وعَلَيهِ الهَديُ (1) وَالحَجُّ من قابِلٍ . وإن كانَتِ المَرأَةُ مُحرِمَةً فَطاوَعَتهُ فَعَلَيها مِثلُ ذلِكَ ، وإنِ استَكرَهَها أو أتاها نائِمَةً أو لَم تَكُن مُحرِمَةً فَلا شَيءَ عَلَيها . (2)

5 / 4الاِعتِمارُ في أشهُرِ الحَجِّالكافي عن إبراهيم بن عمر اليماني عن أبي عبد اللّه [الصادق] عليه السلام :أنَّهُ سُئِلَ عَن رَجُلٍ خَرَجَ في أشهُرِ الحَجِّ مُعتَمِرا ثُمَّ رَجَعَ إلى بِلادِهِ . قالَ : لا بَأسَ ، وإن حَجَّ في عامِهِ ذلِكَ وأفرَدَ الحَجَّ فَلَيسَ عَلَيهِ دَمٌ ؛ فَإِنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام خَرَجَ قَبلَ التَّروِيَةِ (3) بِيَومٍ إلَى العِراقِ وقَد كانَ دَخَلَ مُعتَمِرا . (4)

الكافي عن معاوية بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مِن أينَ افتَرَقَ المُتَمَتِّعُ وَالمُعتَمِرُ ؟ فَقالَ : إنَّ المُتَمَتِّعَ مُرتَبِطٌ بِالحَجِّ ، وَالمُعتَمِرَ إذا فَرَغَ مِنها ذَهَبَ حَيثُ شاءَ ، وقَدِ اعتَمَرَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في ذِي الحِجَّةِ ثُمَّ راحَ يَومَ التَّروِيَةِ إلَى العِراقِ وَالنّاسُ يَروحونَ إلى مِنىً ، ولا بَأسَ بِالعُمرَةِ في ذِي الحِجَّةِ لِمَن لا يُريدُ الحَجَّ . (5)

.


1- .الهَدْيُ : وهو ما يُهدى إلى البيت الحرام من النَّعَمِ لتُنحر (النهاية : ج 5 ص 254 «هدا») .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 303 ، بحار الأنوار : ج 99 ص 174 ح 22 .
3- .يوم التَّروِيَةِ : هو اليوم الثامن من ذي الحِجّة ، سمّي به لأنّهم كانوا يرتوون فيه من الماء لما بعده (النهاية : ج 2 ص 280 «روى») .
4- .الكافي : ج 4 ص 535 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 436 ح 1516 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 85 ح 14 .
5- .الكافي : ج 4 ص 535 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 437 ح 1519 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 85 ح 15 .

ص: 441

5 / 3آنچه بر مُحرم ، حرام است

دعائم الإسلام_ از امام حسين عليه السلام _: مُحرم ، از صيد كردن ، آميزش جنسى ، بوى خوش ، پوشيدن جامه دوخته و چيدن مو و ناخن، منع شده است و اگر پس از احرام و پيش از وقوف در عرفه ، به عمدْ جماع كند ، حجّش را باطل ساخته و بايد قربانى اى كه آورده ، ذبح كند و سال بعد نيز حج بگزارد . زن هم اگر مُحرم بود و با مردش همراهى كرد ، چنين حكمى دارد ؛ امّا اگر مرد ، زن را به زور ، وادار به آميزش كرد و يا در حال خواب به نزدش آمد و يا زن ، مُحرم نبود ، چيزى بر او نيست» .

5 / 4عمره در ماه هاى حج

الكافى_ به نقل از ابراهيم بن عمر يمانى _: از امام صادق عليه السلام پرسيدند : مردى در ماه هاى حج (شوّال ، ذى قعده و ذى حجّه) به عمره آمد و سپس به شهر خود، باز گشت . فرمود : «اشكال ندارد و اگر در همان سال، حج بگزارد كه حجّ اِفراد (بدون عمره) مى شود ، قربانى لازم ندارد ؛ چه ، حسين بن على عليه السلام يك روز پيش از تَرويه (1) از مكّه به سوى عراق بيرون آمد ، در حالى كه براى عمره به مكّه آمده بود» .

الكافى_ به نقل از معاوية بن عمّار _: به امام صادق عليه السلام گفتم : چگونه ميان [عمره ]تمتّع و مُفرده فرق بگذارم ؟ فرمود : «عمره تمتّع به حج مرتبط است [و عمره گزار تا زمان حج بايد در مكّه بماند] ؛ ولى عمره مفرده چون تمام شد ، عمره گزار مى تواند به هر كجا برود و حسين بن على عليه السلام در ذى حجّه ، عمره گزارد و سپس ، روز تَرويه به سوى عراق رفت ، در حالى كه مردم به سوى مِنا مى رفتند و عمره[ ى مفرده] در ذى حجّه (ماه حج) براى كسى كه اراده حج ندارد ، اشكالى ندارد» .

.


1- .تَروِيَه ، روز هشتم ذى حجّه است و حاجيان در آن روز ، آب و توشه خود رابراى ماندن در مِنا و عرفات برمى دارند .

ص: 442

5 / 5طَوافُ البَيتِ فِي المَطَرِتاريخ دمشق عن صمصامة بن الطرمّاح :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ : كُنّا مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي الطَّوافِ فَأَصابَتنَا السَّماءُ ، فَالتَفَتَ إلَينا فَقالَ : اِيتَنِفُوا (1) العَمَلَ فَقَد غُفِرَ لَكُم ما مَضى . (2)

.


1- .في المصدر : «انتقوا» ، وما في المتن أثبتناه من كنز العمّال وهو الأنسب . يقال : الأمر أُنُفٌ : أي مُستأنف ، واستأنفت الشيء : إذا ابتدأته (النهاية : ج 1 ص 75 «أنف») .
2- .تاريخ دمشق : ج 24 ص 434 ح 5309 ، كنز العمّال : ج 5 ص 171 ح 12498 .

ص: 443

5 / 5طواف كردن در باران

تاريخ دمشق_ به نقل از صمصامة بن طِرِمّاح _: شنيدم حسين بن على عليه السلام مى فرمايد : «با پيامبر صلى الله عليه و آله در طواف بوديم كه با بارش باران، رو به رو شديم . پيامبر صلى الله عليه و آله به ما رو كرد و فرمود : عمل، از سر گيريد، كه گذشته تان آمرزيده شد » .

.

ص: 444

الفَصلُ السّادِسُ : الجهاد6 / 1أصنافُ الجِهادِتحف العقول :سُئِلَ [الحُسَينُ عليه السلام ] عَنِ الجِهادِ ؛ سُنَّةٌ أو فَريضَةٌ ؟ فَقالَ عليه السلام : الجِهادُ عَلى أربَعَةِ أوجُهٍ : فَجِهادانِ فَرضٌ ، وجِهادٌ سُنَّةٌ لا يُقامُ إلّا مَعَ فَرضٍ ، وجِهادٌ سُنَّةٌ . فَأَمّا أحَدُ الفَرضَينِ ؛ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفسَهُ عَنِ مَعاصِي اللّهِ ، وهُوَ مِن أعظَمِ الجِهادِ . ومُجاهَدَةُ الَّذينَ يَلونَكُم مِنَ الكُفّارِ فَرضٌ . وأمَّا الجِهادُ الَّذي هُوَ سُنَّةٌ لا يُقامُ إلّا مَعَ فَرضٍ ؛ فَإِنَّ مُجاهَدَةَ العَدُوِّ فَرضٌ عَلى جَميعِ الاُمَّةِ ؛ لَو تَرَكُوا الجِهادَ لَأَتاهُمُ العَذابُ ، وهذا هُوَ مِن عَذابِ الاُمَّةِ ، وهُوَ سُنَّةٌ عَلَى الإِمامِ وَحدَهُ أن يَأتِيَ العَدُوَّ مَعَ الاُمَّةِ فَيُجاهِدَهُم . وأمَّا الجِهادُ الَّذي هُوَ سُنَّةٌ ؛ فَكُلُّ سُنَّةٍ أقامَهَا الرَّجُلُ وجاهَدَ في إقامَتِها وبُلوغِها وإحيائِها فَالعَمَلُ وَالسَّعيُ فيها مِن أفضَلِ الأَعمالِ ؛ لِأَنَّها إحياءُ سُنَّةٍ ، وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أجرُها وأجرُ مَن عَمِلَ بِها إلى يَومِ القِيامَةِ مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ» . (1)

.


1- .تحف العقول : ص 243 وراجع : الكافي : ج 5 ص 9 ح 1 وتهذيب الأحكام : ج 6 ص 124 ح 217 والخصال : ص 240 ح 89 .

ص: 445

فصل ششم : جهاد

6 / 1گونه هاى جهاد

تحف العقول :[از امام حسين عليه السلام ] در باره جهاد ، سؤال شد كه : آيا سنّت (مستحب) است يا فريضه (واجب) ؟ فرمود : «جهاد ، چهار گونه است : دو گونه آن، فريضه است و [سوم ،] جهاد سنّتى كه جز با فريضه بر پا نمى شود و [چهارم،] جهادى كه سنّت [محض] است . امّا يكى از دو جهاد فريضه ، مجاهده انسان با نفس خود براى بازدارى از معاصى الهى است و آن ، از بزرگ ترينِ جهادهاست . و [دوم ،] جهاد با كفّارى است كه نزديك شما هستند . امّا جهادى كه سنّت است و جز با فريضه برپا نمى شود ، جهاد با دشمنِ يورشگر است كه بر همه امّت، واجب است و اگر آن را ترك كنند ، به عذاب گرفتار مى شوند و اين از عذاب هاى امّت است ؛ امّا تنها بر پيشوا ، سنّت است كه همراه امّت به سوى دشمن برود و با آنان بجنگد . امّا جهادى كه سنّت [ محض ] است ، هر سنّتى است كه انسان ، آن را برپا كند و براى برپايى و كمال و زنده داشتنش بكوشد و كار و كوشش در آن ، از برترين اعمال است ؛ زيرا آن ، زنده كردن سنّت است. پيامبر خدا فرمود : هر كس سنّتى نيكو پى نهد ، اجرش و اجر كسانى كه تا روز قيامت به آن عمل مى كنند، از آنِ اوست، بى آن كه از اجرهاى عاملان، چيزى كم شود ».

.

ص: 446

6 / 2الدَّعوَةُ إلَى الجِهادِوقعة صفّين_ بَعدَ ذِكرِ كَلامِ أميرِ المُؤمِنينَ وَالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليهماالسلام في دَعوَةِ النّاسِ إلَى الجِهادِ قَبلَ المَسيرِ إلَى الحَربِ _: ثُمَّ قامَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ بِما هُوَ أهلُهُ ، ثُمَّ قالَ : يا أهلَ الكوفَةِ ، أنتُمُ الأَحِبَّةُ الكُرَماءُ ، وَالشِّعارُ دونَ الدِّثارِ (1) ، جِدّوا في إحياءِ ما دَثَرَ بَينَكُم ، وإسهالِ ما تَوَعَّرَ عَلَيكُم ، واُلفَةِ ما ذاعَ مِنكُم . ألا إنَّ الحَربَ شَرُّها ذَريعٌ ، وطَعمُها فَظيعٌ ، وهِيَ جُرَعٌ مُتَحَسّاةٌ (2) ، فَمَن أخَذَ لَها اُهبَتَها ، وَاستَعَدَّ لَها عُدَّتَها ، ولَم يَألَم كُلومَها (3) عِندَ حُلولِها ؛ فَذاكَ صاحِبُها ، ومَن عاجَلَها قَبلَ أوانِ فُرصَتِها وَاستِبصارِ سَعيِهِ فيها ؛ فَذاكَ قَمَنٌ (4) ألّا يَنفَعَ قَومَهُ ، وأن يُهلِكَ نَفسَهُ . نَسأَلُ اللّهَ بِعَونِهِ أن يَدعَمَكُم بِاُلفَتِهِ . ثُمَّ نَزَلَ . فَأَجابَ عَلِيّا إلَى السَّيرِ وَالجِهادِ جُلُّ النّاسِ . (5)

6 / 3مَن ثَبَتَ مَعَ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آله يَومَ حُنَينٍتاريخ دمشق عن محمّد بن عثمان بن أبي حرملة مولى بني عثمان عن حسين بن عليّ عليهماالسلام :كانَ مِمَّن ثَبَتَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ حُنَينٍ : العَبّاسُ ، وعَلِيٌّ عليه السلام ، وأبو سُفيانَ بنُ الحارِثِ ، وعَقيلُ بنُ أبي طالِبٍ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وَالزُّبَيرُ بنُ العَوّامِ ، واُسامَةُ بنُ زَيدٍ . (6)

.


1- .الشِّعارُ : ما ولي الجَسَدَ من الثياب ، والدِّثار : كلّ ما كان من الثياب فوق الشِّعار (الصحاح : ج 2 ص 699 «شعر» و ص 655 «دثر») .
2- .الحُسوَةُ : الجُرعَة من الشراب مل ء الفم ممّا يُحسى (يشرب) مرّة واحدة (مجمع البحرين : ج 1 ص 408 «حسا») .
3- .الكَلْمُ : الجِراحَةُ ، والجمع كلوم (الصحاح : ج 5 ص 2023 «كلم») .
4- .قَمَنٌ وقَمِنٌ وقَمِينٌ : أي خليق وجدير (النهاية : ج 4 ص 111 «قمن») .
5- .وقعة صفّين : ص 114 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 404 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 3 ص 184 .
6- .تاريخ دمشق : ج 41 ص 15 ، كنز العمّال : ج 10 ص 542 ح 30214 و 30215 وراجع : الإصابة : ج 4 ص 77 .

ص: 447

6 / 2دعوت به جهاد

وقعة صفّين_ پس از يادكردِ سخن اميرمؤمنان عليه السلام و امام حسن عليه السلام در فراخوان مردم به جهاد قبل از حركت براى جنگ با معاويه _: سپس ، حسين بن على عليه السلام به سخنرانى ايستاد و خدا را ستود و او را ثنا گفت ، آن گونه كه سزاوارش بود و پس از آن فرمود : «اى كوفيان ! شما دوستان [ما] و بزرگواريد و جامه زيرينيد ، و نه رويين . بكوشيد آنچه را ميان شما كهنه گشته ، احيا كنيد و آنچه را بر شما دشوار گشته ، آسان سازيد و آنچه را پراكنده شده ، پيوند دهيد . هان كه جنگ ، شرّش زشت و مزه اش تلخ است و جرعه هايى به سختى فرو رونده است ! هر كس خود را براى آن، آماده كند و ساز و برگش را فراهم آورد و جراحت هايش به گاه ورود ، او را رنجيده نكند ، مردِ جنگ است و هر كس بدان بشتابد ، پيش از آن كه هنگامش در رسد و بى آن كه ببيند چه كارى بايد برايش انجام دهد ، سزاوار آن است كه به قومش سودى نرساند و خود را تباه كند . به يارى خدا ، از او مى خواهيم كه با [ايجاد] الفتش ، شما را استوار بدارد» . سپس فرود آمد و بيشترِ مردم ، دعوت على عليه السلام را در حركت و جهاد ، اجابت كردند .

6 / 3ثابت قدمان با پيامبر صلّي الله عليه و آله در جنگ حنين

تاريخ دمشق_ به نقل از محمّد بن عثمان بن ابى حَرمَله ، وابسته بنى عثمان ، از امام حسين عليه السلام _: از زمره ثابت قدمان در جنگ حُنَين در كنار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، عبّاس [بن عبد المطّلب] ، على عليه السلام ، ابوسفيان بن حارث ، عقيل بن ابى طالب ، عبد اللّه بن زبير بن عبد المطّلب ، زبير بن عوّام و اُسامة بن زيد بودند .

.

ص: 448

6 / 4كَراهَةُ الاِبتِداءِ بِالقِتالِتاريخ الطبري عن الضحّاك المشرقيّ عن الحسين عليه السلام_ في جَوابِ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ لَمّا قالَ لَهُ : ألا أرميهِ بِسَهمٍ [يَعني شِمرا] فَإِنَّهُ قَد أمكَنَني ، ولَيسَ يَسقُطُ مِنّي سَهمٌ ، فَالفاسِقُ مِن أعظَمِ الجَبّارينَ ؟ _: لا تَرمِهِ ، فَإِنّي أكرَهُ أن أبدَأَهُم . (1)

تاريخ الطبري عن عقبة بن سمعان_ بَعدَ أن ذَكَرَ تَضييقَ الحُرِّ وأصحابِهِ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام وأصحابِهِ وهُم في طَريقِهِم قُربَ كَربَلاءَ _: فَقالَ لَهُ زُهَيرُ بنُ القَينِ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ قِتالَ هؤُلاءِ أهوَنُ مِن قِتالِ مَن يَأتينا مِن بَعدِهِم ، فَلَعَمري لَيَأتينا مِن بَعدُ مَن تَرى ما لا قِبَلَ لَنا بِهِ . فَقالَ لَهُ الحُسَينُ : ما كُنتُ لِأَبدَأَهُم بِالقِتالِ . (2)

6 / 5الخُدعَةُ فِي الحَربِمسند البزّار عن المسيّب بن نجبة عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله :الحَربُ خُدعَةٌ . (3)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 424 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 396 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 96 ، إعلام الورى : ج 1 ص 458 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 5 .
2- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 409 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 84 .
3- .مسند البزّار : ج 4 ص 187 ح 1344 .

ص: 449

6 / 4ناخوش داشتن شروع جنگ

تاريخ الطبرى_ به نقل از ضحّاك مشرقى _: مسلم بن عَوسَجه به او (حسين عليه السلام ) گفت : آيا به شمر كه در تيررَس من است و تيرى از من خطا نمى رود ، تير نيندازم كه اين فاسق ، از بزرگ ترين گردنكشان است ؟ فرمود : «به او تير مينداز؛ چرا كه خوش ندارم آغازگر جنگ با آنان باشم » .

تاريخ الطبرى_ به نقل از عُقبة بن سَمعان ، بعد از آن كه در تنگنا گذاردن حسين عليه السلام و يارانش در نزديكى كربلا توسّط حُر و همراهانش را ذكر مى كند _: زُهَير بن قَين به او گفت : اى فرزند پيامبر خدا! بى گمان ، جنگ با اينان از جنگ با كسانى كه پس از ايشان مى آيند ، آسان تر است . به جانم سوگند ، از اين پس ، كسانى مى آيند كه خواهى ديد قدرت مقابله با آنها را نداريم . حسين عليه السلام به او فرمود : «من ، جنگ را با آنان ، آغاز نمى كنم» .

6 / 5نيرنگ در جنگ

مسند البزّار_ به نقل از مُسيَّب بن نَجَبه ، از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر صلى الله عليه و آله _: جنگ، يعنى نيرنگ .

.

ص: 450

6 / 6قِتالُ النّاكِثينَالأمالي للمفيد بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا تَوَجَّهَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مِنَ المَدينَةِ إلَى النّاكِثينَ بِالبَصرَةِ نَزَلَ الرَّبَذَةَ : فَلَمَّا ارتَحَلَ مِنها لَقِيَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ خَليفَةَ الطّائِيُّ _ وقَد نَزَلَ بِمَنزِلٍ يُقالُ لَهُ : قُدَيدٌ _ فَقَرَّبَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام . فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَدَّ الحَقَّ إلى أهلِهِ ووَضَعَهُ في مَوضِعِهِ ، كَرِهَ ذلِكَ قَومٌ أو سُرّوا بِهِ ، فَقَد وَاللّهِ كَرِهوا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ونابَذوهُ وقاتَلوهُ ، فَرَدَّ اللّهُ كَيدَهُم في نُحورِهِم ، وجَعَلَ دائِرَةَ السَّوءِ عَلَيهِم ، ووَاللّهِ لَنُجاهِدَنَّ مَعَكَ في كُلِّ مَوطِنٍ حِفظا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَرَحَّبَ بِهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وأجلَسَهُ إلى جَنبِهِ _ وكانَ لَهُ حَبيبا ووَلِيّا _ وأخَذَ يُسائِلُهُ عَنِ النّاسِ ، إلى أن سَأَلَهُ عَن أبي موسَى الأَشعَرِيِّ ، فَقالَ : وَاللّهِ ما أنَا أثِقُ بِهِ ، ولا آمَنُ عَلَيكَ خِلافَهُ إن وَجَدَ مُساعِدا عَلى ذلِكَ ! فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : وَاللّهِ ما كانَ عِندي مُؤتَمَنا ولا ناصِحا ، ولَقَد كانَ الَّذينَ تَقَدَّمونِي استَولَوا عَلى مَوَدَّتِهِ ووَلَّوهُ وسَلَّطوهُ بِالإِمرَةِ عَلَى النّاسِ ، ولَقَد أرَدتُ عَزلَهُ فَسَأَلَنِيَ الأَشتَرُ فيهِ أن اُقِرَّهُ فَأَقرَرتُهُ عَلى كُرهٍ مِنّي لَهُ ، وتَحَمَّلتُ (1) عَلى صَرفِهِ مِن بَعدُ . قالَ : فَهُوَ مَعَ عَبدِ اللّهِ في هذا ونَحوِهِ ، إذ أقبَلَ سَوادٌ كَثيرٌ مِن قِبَلِ جِبالِ طَيٍّ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : اُنظُروا ما هذَا السَّوادُ ؟ فَذَهَبَتِ الخَيلُ تَركُضُ ، فَلَم تَلبَث أن رَجَعَت ، فَقيلَ : هذِهِ طَيِّءٌ قَد جاءَتكَ تَسوقُ الغَنَمَ وَالإِبِلَ وَالخَيلَ ، فَمِنهُم مَن جاءَكَ بِهَداياهُ وكَرامَتِهِ ، ومِنهُم مَن يُريدُ النُّفورَ مَعَكَ إلى عَدُوِّكَ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : جَزَى اللّهُ طَيّا خَيرا «وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَ_هِدِينَ عَلَى الْقَ_عِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا» (2) . فَلَمَّا انتَهَوا إلَيهِ سَلَّموا عَلَيهِ . قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ خَليفَةَ : فَسَرَّني وَاللّهِ ما رَأَيتُ مِن جَماعَتِهِم وحُسنِ هَيئَتِهِم ، وتَكَلَّموا فَأَقَرّوا ، وَاللّهِ ما رَأَيتُ بِعَيني خَطيبا أبلَغَ مِن خَطيبِهِم . وقامَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ الطّائِيُّ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ فَإِنّي كُنتُ أسلَمتُ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأدَّيتُ الزَّكاةَ عَلى عَهدِهِ ، وقاتَلتُ أهلَ الرِّدَّةَ مِن بَعدِهِ ، أرَدتُ بِذلِكَ ما عِندَ اللّهِ ، وعَلَى اللّهِ ثَوابُ مَن أحسَنَ وَاتَّقى ، وقَد بَلَغَنا أنَّ رِجالاً مِن أهلِ مَكَّةَ نَكَثوا بَيعَتَكَ ، وخالَفوا عَلَيكَ ظالِمينَ ، فَأَتَيناكَ لِنَنصُرَكَ بِالحَقِّ ، فَنَحنُ بَينَ يَدَيكَ ، فَمُرنا بِما أحبَبتَ ، ثُمَّ أنشَأَ يَقولُ : ونَحنُ نَصَرنَا اللّهَ مِن قَبلِ ذاكُموأنتَ بِحَقًّ جِئتَنا فَسَتُنصَرُ سَنَكفيكَ دونَ النّاسِ طُرّا بِأَسرِناوأنتَ بِهِ مِن سائِرِ النّاسِ أجدَرُ فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : جَزاكُمُ اللّهُ مِن حَيٍّ عَنِ الإِسلامِ وأهلِهِ خَيرا ، فَقَد أسلَمتُم طائِعينَ ، وقاتَلتُمُ المُرتَدّينَ ، ونَوَيتُم نَصرَ المُسلِمينَ . وقامَ سَعيدُ بنُ عُبَيدٍ البُحتُرِيُّ مِن بَني بُحتُرٍ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! إنَّ مِنَ النّاسِ مَن يَقدِرُ أن يُعَبِّرَ بِلِسانِهِ عَمّا في قَلبِهِ ، ومِنهُم مَن لا يَقدِرُ أن يُبَيِّنَ ما يَجِدُهُ في نَفسِهِ بِلِسانِهِ ، فَإِن تَكَلَّفَ ذلِكَ شَقَّ عَلَيهِ ، وإن سَكَتَ عَمّا في قَلبِهِ بَرِحَ (3) بِهِ الهَمُّ وَالبَرَمُ (4) ، وإنّي وَاللّهِ ما كُلُّ ما في نَفسي أقدِرُ أن اُؤَدِّيَهُ إلَيكَ بِلِساني ، ولكِن وَاللّهِ لَأَجهَدَنَّ عَلى أن اُبَيِّنَ لَكَ وَاللّهُ وَلِيُّ التَّوفيقِ . أمّا أنَا فَإِنّي ناصِحٌ لَكَ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، ومُقاتِلٌ مَعَكَ الأَعداءَ في كُلِّ مَوطِنٍ ، وأرى لَكَ مِنَ الحَقِّ ما لَم أكُن أراهُ لِمَن كانَ قَبلَكَ ، ولا لِأَحَدٍ اليَومَ مِن أهلِ زَمانِكَ ، لِفَضيلَتِكَ فِي الإِسلامِ وقَرابَتِكَ مِنَ الرَّسولِ ، ولَن اُفارِقَكَ أبَدا حَتّى تَظفَرَ أو أموتَ بَينَ يَدَيكَ . فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : يَرحَمُكَ اللّهُ ، فَقَد أدّى لِسانُكَ ما يَجُنُّ ضَميرُكَ لَنا ، ونَسأَلُ اللّهَ أن يَرزُقَكَ العافِيَةَ ويُثيبَكَ الجَنَّةَ . وتَكَلَّمَ نَفَرٌ مِنهُم . . . ثُمَّ ارتَحَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَاتَّبَعَهُ مِنهُم سِتُّمِئَةِ رَجُلٍ حَتّى نَزَلَ ذاقارٍ ، فَنَزَلَها في ألفٍ وثَلاثِمِئَةِ رَجُلٍ . (5)

.


1- .. في بحار الأنوار والأمالي للطوسي : «وعملت» بدل «وتحمّلت» .
2- .النساء : 95 .
3- .بَرِحَ به : شَقّ عليه ، والتبريح : المشقّة والشِدَّة (النهاية : ج 1 ص 113 «برح») .
4- .بَرِمَ به : إذا سَئِمَهُ ومَلّهُ (النهاية : ج 1 ص 121 «برم») .
5- .الأمالي للمفيد : ص 295 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 70 ح 103 نحوه وكلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 101 ح 72 .

ص: 451

6 / 6جنگ با بيعت شكنان (ناكثين)

الأمالى ، مفيد_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام _: چون اميرمؤمنان عليه السلام از مدينه به سوى بيعت شكنان در بصره حركت كرد ، در رَبَذه فرود آمد و چون از آن جا كوچ كرد ، عبد اللّه بن خليفه طايى كه در قُدَيد، فرود آمده بود ، او را ديد و اميرمؤمنان عليه السلام ، او را نزد خود آورد . عبد اللّه به على عليه السلام گفت : ستايش ، خدايى كه حق را به اهلش باز گردانْد و آن را در جايگاه خود نهاد ؛ كسى را خوش بيايد يا نيايد . به خدا سوگند ، محمّد صلى الله عليه و آله را نيز خوش نداشتند و با او دشمنى كردند و جنگيدند و خدا هم نيرنگشان را گريبانگيرِ خودشان كرد و سختىِ روزگار را بر آنان قرار داد . به خدا سوگند ، همراه تو ، در هر جا و به خاطر حفظ [سنّت] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى جنگيم . اميرمؤمنان عليه السلام به او _ كه دوست و يار ايشان بود _ خيرِ مقدم گفت و او را كنار خود نشاند و از [احوال] مردم پرسيد تا به ابو موسى اشعرى رسيد . عبد اللّه گفت : به خدا سوگند ، به او اعتماد ندارم و مطمئن نيستم كه اگر ياورى بيابد ، با تو مخالفت نورزد . امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «به خدا سوگند ، نزد من هم امين و خيرخواه نيست . كسانى كه پيش از من بودند ، شيفته او بودند و وى را حاكم و مسلّط بر مردم كردند و من ، خواستم كه او را بركنار كنم ؛ امّا [مالك] اشتر از من خواست كه او را باقى بدارم و با وجود آن كه او را خوش نداشتم ، باقى اش گذاشتم و او را تا تغيير دادنش در آينده ، تحملّ كردم» . امام عليه السلام با عبد اللّه در همين سخن بودند كه گروه فراوانى از سوى كوهستانِ طَى، روى آوردند . امير مؤمنان فرمود : «ببينيد كه اين گروه، كيستند ؟» . سواران ، به تاخت رفتند و طولى نكشيد كه باز گشتند و گفته شد : اينها [از] قبيله طَى هستند كه گوسفند و شتر و اسب برايت مى آورند و برخى از آنان ، هدايا و چيزهاى باارزشى برايت آورده اند و برخى ، اراده كوچ كردن همراه تو به سوى دشمنت را دارند . اميرمؤمنان عليه السلام فرمود : «خدا به [قبيله] طَى ، پاداش خير دهد . «خداوند ، مجاهدان را بر نشستگان، برترى و اجرى بزرگ، بخشيده است» » . آنان چون به امام عليه السلام رسيدند ، سلام كردند . عبد اللّه بن خليفه گفت : به خدا سوگند، آنچه از آن گروه و زيبايىِ شكل آنها ديدم ، مرا شادمان كرد . سخن گفتند و خوب فهماندند . به خدا سوگند ، به چشم خود ، سخنورى بليغ تر از سخنران ايشان نديده ام . عَدىّ بن حاتم طايى برخاست و پس از سپاس و ستايشِ خداوند گفت : امّا بعد ، من در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مسلمان شدم و همان روزگار نيز زكات دادم و پس از او با مرتدّان جنگيدم و هدفم از اين كارها [به دست آوردن] پاداش الهى بود و پاداش نيكوكار و پرهيزگار ، بر عهده خداست . به ما خبر رسيده كه مردمى از مكّه ، بيعت تو را شكسته و ستمكارانه با تو مخالفت كرده اند . ما نزد تو آمده ايم تا به حق ، يارى ات دهيم و ما در خدمت توييم . هر چه دوست دارى ، به ما فرمان بده . سپس چنين سرود : و ما پيش تر نيز خدا را يارى كرده ايمو تو به حق ، نزد ما آمده اى . پس به زودى، يارى مى شوى . ما به تنهايى ، جاى همه مردم را برايت پُر مى كنيمو تو بدان از هر كس ديگرى سزاوارترى . آن گاه امير مؤمنان فرمود : «خدا به [قبيله] شما ، از جانب اسلام و مسلمانان ، جزاى خير دهد كه از سرِ طاعت ، مسلمان شديد و با مرتدان جنگيديد و قصد كمك به مسلمانان را كرديد» . سعيد بن عبيد بُحتُرى ، از بنى بُحتُر ، برخاست و گفت : اى امير مؤمنان ! برخى از مردم مى توانند آنچه در درون دارند ، بر زبان جارى كنند و برخى نمى توانند آنچه را در درون خويش مى يابند ، ابراز كنند . اگر به سختى اين كار را بكنند ، بر آنها سخت است و اگر درون را ابراز نكنند ، حزن و اندوه آنها را سخت فرا مى گيرد . به خدا سوگند ، من همه آنچه در درون دارم ، نمى توانم با زبانم ادا كنم ؛ امّا به خدا سوگند ، مى كوشم تا برايت آشكار كنم ، و كاميابى به دست خداست . امّا من ، خيرخواه تو در نهان و آشكارم و در هر جا همراه تو با دشمنان مى جنگم و حقّى را براى تو مى بينم كه براى پيش تر از تو نمى ديدم و در اين روزگار نيز براى كس ديگرى نمى بينم ، به دليل فضيلت تو در اسلام و خويشاوندى ات با پيامبر صلى الله عليه و آله . هيچ گاه از تو جدا نمى شوم تا آن كه پيروز شوى و يا من در پيشگاهت بميرم . امير مؤمنان فرمود : «خدايت بيامرزد ! زبانت آنچه را از [محبّت] ما در درون داشتى ، ابراز كرد و ما از خدا مى خواهيم كه عافيت را روزى ات كند و بهشت را پاداشت دهد» . چند تن ديگر از آنها سخن گفتند ... . سپس ، امير مؤمنان ، حركت كرد و ششصد مرد از قبيله طَى به دنبالش حركت كردند تا آن كه در ذى قار فرود آمد ، در حالى كه [هفت صد مرد ديگر به وى پيوسته بودند و] هزار و سيصد نفر بودند .

.

ص: 452

. .

ص: 453

. .

ص: 454

6 / 7وَضعُ الجِهادِ عَنِ النِّساءِالأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق] عليه السلام :حَدَّثَني أبي عن أبيه عليهماالسلام _ فيما قالَهُ لِاُمِّ وَهبٍ لَمّا قُتِلَ ابنُها وَهبٌ في يَومِ عاشوراءَ فَأَخَذَت سَيفَهُ وبَرَزَت _ : يا اُمَّ وَهبٍ ! اِجلِسي ، فَقَد وَضَعَ اللّهُ الجِهادَ عَنِ النِّساءِ ، إنَّكِ وَابنَكِ مَعَ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فِي الجَنَّةِ . (1)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 225 ح 239 ، روضة الواعظين : ص 207 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 320 .

ص: 455

6 / 7برداشته شدن جهاد از زنان

الأمالى، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق عليه السلام _: پدرم [امام باقر عليه السلام ]از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ]: برايم نقل كرد: اُمّ وَهْب ، پس از شهادت فرزندش وَهْب در روز عاشورا ، شمشير او را برداشت و به پيكار در آمد . حسين عليه السلام به او فرمود : «اى امّ وهب ! بنشين كه خداوند، جهاد را از دوش زنان، برداشته است . تو و پسرت در بهشت ، همراه جدّم محمّد صلى الله عليه و آله هستيد» .

.

ص: 456

6 / 8الشَّهادَةُ الحُكمِيَّةُمسند ابن حنبل بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فَهُوَ شَهيدٌ . (1)

مسند أبي يعلى بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن قُتِلَ دونَ حَقِّهِ فَهُوَ شَهيدٌ . (2)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 171 ح 590 ، تاريخ بغداد : ج 14 ص 273 ح 7564 ، كلاهما عن زيد بن علي عن الإمام زين العابدين عليه السلام .
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 179 ح 6742 عن زيد بن علي عن الإمام زين العابدين عليه السلام .

ص: 457

6 / 8آنچه در حكم شهادت است

مسند ابن حنبل_ به سَنَدش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس براى [حفاظت از] مالش كشته شود ، شهيد است» .

مسند ابى يعلى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس براى [گرفتن] حقّش كشته شود ، شهيد است» .

.

ص: 458

الفَصلُ السّابِعُ : الخمس والزّكاةمعاني الأخبار باسناده عن الحسين عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : العَجماءُ (1) جُبارٌ (2) ، وَالبِئرُ جُبارٌ ، وَالمَعدِنُ جُبارٌ ، وفِي الرِّكازِ (3) الخُمْسُ . (4)

صحيح البخاري عن الزهري :أخبَرَني عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ أنَّ حُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليهماالسلامأخبَرَهُ أنَّ عَلِيّا عليه السلام قالَ : كانَت لي شارِفٌ (5) مِن نَصيبي مِنَ المَغنَمِ يَومَ بَدرٍ ، وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أعطاني شارِفا مِنَ الخُمْسِ . (6)

دعائم الإسلام عن الإمام الحسين عليه السلام :زَكاةُ الفِطرِ عَلى كُلِّ حاضِرٍ وبادٍ (7) . (8)

.


1- .العَجماء : البَهِيمة ، سمّيت به لأنّها لا تتكلّم (النهاية : ج 3 ص 187 «عجم») .
2- .جُبار : الهَدَرُ ، يعني لا غَرَمَ فيه (مجمع البحرين : ج 1 ص 268 «جبر») .
3- .الرِّكزَةُ: القِطعة من جواهر الأرض المركوزة فيها ، والجمع : رِكاز (النهاية : ج 2 ص 258 «ركز») .
4- .معاني الأخبار : ص 303 ح 1 عن زيد بن علي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 96 ص 190 ح 5 . يقسّم الخمس ستّة أسهم . ثلاثة منها لرسول اللّه 9 .
5- .الشّارِفُ : الناقَةُ المُسِنَّة (النهاية : ج 2 ص 462 «شرف») .
6- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1125 ح 2925 و ج 4 ص 1470 ح 3781 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1569 ح 2 ، سنن أبي داوود : ج 3 ص 148 ح 2986 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 555 ح 12956 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 2 ص 541 ، كنز العمّال : ج 5 ص 502 ح 13742 .
7- .الحاضر : المقيم في المُدن والقُرى ، والبادي : المقيم بالبادية (النهاية : ج 1 ص 398 «حضر») .
8- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 267 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 110 ح 16 .

ص: 459

فصل هفتم : خُمس و زكات

معانى الأخبار_ به سَنَدش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : جنايت حيوان [كه اختيارش به دست انسان نيست] ، هدر است [و از كسى خسارت گرفته نمى شود] . سقوط در چاه و معدن [، بدون دخالت صاحب آنها] ، هدر است و معادن (گنج) ، خمس دارند .

صحيح البخارى_ به نقل از زُهْرى _: على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) به من خبر داد كه حسين بن على عليه السلام به من خبر داد كه على عليه السلام فرمود : «من ، ماده شترى مُسِن از غنيمت جنگ بدر ، سهم داشتم . پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از خمس (1) به من عطا كرد» .

دعائم الإسلام_ از امام حسين عليه السلام _: زكات فطريه ، بر هر شهرى و روستايى ، واجب است .

.


1- .خمس ، شش قسمت مى شود كه سه سهم آن ، دراختيار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و مِلك ايشان است .

ص: 460

الفَصلُ الثّامِنُ : الأمر بالمعروف والنّهي عن المنكر8 / 1وُجوبُ النَّهيِ عَنِ المُنكَرِنوادر الاُصول عن الحسين بن عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَنبَغي لِعَينٍ مُؤمِنَةٍ تَرى أن يُعصَى اللّهُ تَعالى فلا تُنكِرُ عَلَيهِ . (1)

الأمالي للطوسي بإسناده عن الإمام الحسين عليه السلام :كانَ يُقالُ لا يَحِلُّ لِعَينٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّهَ يُعصى فَتَطرِفُ حَتّى تُغَيِّرَهُ . (2)

تاريخ الطبري عن عقبة بن أبي العيزار :قامَ حُسَينٌ عليه السلام بِذي حُسُمٍ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الأَمرِ ما قَد تَرَونَ ، وإنَّ الدُّنيا قَد تَغَيَّرَت وتَنَكَّرَت وأدبَرَ مَعروفُها وَاستَمَرَّت جِدّا ، فَلَم يَبقَ مِنها إلّا صُبابَةٌ (3) كَصُبابَةِ الإِناءِ ، وخَسيسُ (4) عَيشٍ كَالمَرعَى الوَبيلِ (5) ، ألا تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا يُعمَلُ بِهِ ، وأنَّ الباطِلَ لا يُتَناهى عَنهُ ، لِيَرغَبِ المُؤمِنُ في لِقاءِ اللّهِ مُحِقّا ، فَإِنّي لا أرَى المَوتَ إلّا سعادَةً (6) ، ولَا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَما (7) . (8)

.


1- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 66 ، كنز العمّال : ج 3 ص 85 ح 5614 .
2- .. الأمالي للطوسي : ص 55 ح 75 عن الحسين بن علي بن الحسين عن الامام زين العابدين عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 179 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 77 ح 28 .
3- .الصُّبابَةُ : البَقِيَّةُ اليَسيرة من الشراب في أسفل الإناء (النهاية : ج 3 ص 5 «صبب») .
4- .الخسيس : الدنيء (النهاية : ج 2 ص 31 «خسس») .
5- .الوَبِيلُ من المرعى : الوَخِيمُ ، وأرض وَبِيلةٌ : وَخِيمَةُ المَرتَع وَبِيئَةٌ (تاج العروس : ج 15 ص 769 «وبل») .
6- .في المصدر : «شهادة» بدل «سعادة» ، والتصويب من سائر المصادر .
7- .بَرَما : مصدر بَرِمَ به إذا سَئِمَهُ وملَّهُ (النهاية : ج 1 ص 121 «برم») .
8- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 403 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 114 ح 2842 عن محمّد بن الحسن ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 217 ؛ الملهوف : ص 138 ، تحف العقول : ص 245 ، الأمالي للشجري : ج 1 ص 161 عن محمّد بن حسن نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 192 ح 4 .

ص: 461

فصل هشتم : امر به معروف و نهى از منكر

8 / 1وجوب نهى از منكر

نوادر الاُصول_ از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى چشم مؤمن ، سزاوار نيست كه ببيند خداى متعال ، نافرمانى مى شود و بر آن ، نياشوبد» .

الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: گفته مى شود كه براى چشم مؤمن ، روا نيست كه ببيند خدا، نافرمانى مى شود ، مگر آن كه هنوز چشمش را نبسته، بر آن بر آشوبد .

تاريخ الطبرى_ به نقل از عقبة بن ابى عَيزار _: حسين عليه السلام در ذى حُسُم ايستاد و پس از سپاس و ستايشِ خداوند فرمود : «آنچه مى بينيد ، حوادثى هستند كه فرود آمده اند و دنيا ، دگرگون و زشت گشته و نيكى اش، روى گردانده است و اين حالت ، چنان ادامه يافته كه از آن ، جز چكّه آب تهِ ظرف ، و زندگى پستى چون چَريدنى كوتاه ، باقى نمانده است . آيا نمى بينيد كه به حق ، عمل نمى شود و از باطل ، جلوگيرى نمى شود؟ [در چنين وضعى] مؤمن بايد در راه حق ، در اشتياق ديدار خدا (مرگ) باشد . من ، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز ملالت نمى بينم» .

.

ص: 462

8 / 2الرّاضي بِفِعلِ قَومٍ كَالدّاخِلِ مَعَهُممسند أبي يعلى عن يوسف الصبّاغ عن الحسين عليه السلام_ ولا أعلَمُهُ إلّا عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _: مَن شَهِدَ أمرا فَكَرِهَهُ كانَ كَمَن غابَ عَنهُ ، ومَن غابَ عَن أمرٍ فَرَضِيَ بِهِ كانَ كَمَن شَهِدَهُ . (1)

8 / 3خُطبَةُ الإِمامِ عليه السلام فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِتحف العقول عن الإمام الحسين عليه السلام_ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، ويُروى عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _: اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ (2) ، إذ يَقولُ : «لَوْلَا يَنْهَ_ل_هُمُ الرَّبَّ_نِيُّونَ (3) وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ» (4) ، وقالَ : «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِى إِسْرَائيلَ» إلى قَولِهِ : «لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ » (5) ، وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ ، رَغبَةً فيما كانوا يَنالونَ مِنهُم ، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ ، وَاللّهُ يَقولُ : «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» (6) ، وقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَ_تُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (7) . فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ ، لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها ، هَيِّنُها وصَعبُها ، وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ومُخالَفَةِ الظّالِمِ ، وقِسمَةِ الفَيءِ وَالغَنائِمِ ، وأخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ، ووَضعِها في حَقِّها . ثُمَّ أنتُم _ أيَّتُهَا العِصابَةُ ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ _ ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتُنِعَت مِن طُلّابِها ، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ ، ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ ، وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ ! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ ، فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم ، وأمّا حَقَّكُم _ بِزَعمِكُم _ فَطَلَبتُم ؛ فَلا مالاً بَذَلتُموهُ ، ولا نَفسا خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها ، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأمانا مِن عَذابِهِ ! لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ أن تَحُلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ ، لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها ، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ ، وأنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ ، وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ ، وأنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ ، وذمَِّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَحقورَةٌ ، وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى (8) فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تَرحَمونَ ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ ، وبِالاِدِّهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ ، كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِه مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي وأنتُم عَنهُ غافِلونَ ، وأنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو كُنتُم تَشعُرونَ . ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ ، الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلّا بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ ، وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ ، ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ ، وعَنكُم تَصدُرُ ، وإلَيكُم تَرجِعُ ، ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم ، وأسلَمتُم (9) اُمورَ اللّهِ في أيديهِم ، يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ، ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ ، وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم ، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم ، فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ ، وبَينَ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ . يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم ، ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ ، اقتِداءً بِالأَشرارِ ، وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ ، في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ (10) ، فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ (11) ، وأيديهِم فيها مَبسوطَةٌ ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ (12) ، لا يَدفَعونَ يدَ لامِسٍ ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ ، وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ . فَيا عَجَبا وما لي لا أعجَبُ ! وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ (13) ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ ، فَاللّهُ الحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعنا ، وَالقاضي بِحُكمِهِ فيما شَجَرَ بَينَنا . اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُسا في سُلطانٍ ، ولَا التِماسا مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لنُِرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأحكامِكَ ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم ، وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم ، وحَسبُنَا اللّهُ وعَلَيهِ تَوَكَّلنا وإلَيهِ أنَبنا (14) وإلَيهِ المَصيرُ . (15)

.


1- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 182 ح 6752 ، كنز العمّال : ج 3 ص 83 ح 5602 .
2- .الحِبر والحَبر : العالِم ، ذمّيّا كانَ أو مسلما ، بعد أن يكون من أهل الكتاب . وقال الجوهري : هو واحِد أحبارِ اليهود ، وبالكسر أفصح (راجع : لسان العرب : ج 4 ص 157 «حبر») .
3- .الرَّبَّاني : المتَألِّهُ العارف باللّه تعالى (الصحاح : ج 1 ص 130 «ربب») .
4- .المائدة : 63 .
5- .المائدة : 78 و 79 .
6- .المائدة : 44 .
7- .التوبة : 71 .
8- .الزَّمانَة : العاهة . يقال : هو زَمِنٌ ، والجمع : زَمنى (راجع : القاموس المحيط : ج 4 ص 232 «زمن») .
9- .في المصدر : «واستسلمتم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
10- .الخَطيبُ المِصقَعُ : أيالبليغ الماهر في خطبته الداعي إلى الفتن الذي يحرّض الناس عليها ، والصّقع : رفع الصوت ومتابعته (النهاية : ج 3 ص 42 «صقع») .
11- .شاغرة : أي واسعة (لسان العرب : ج 4 ص 418 «شغر») .
12- .الخَوَل : مثال الخَدَم والحَشَم وزنا ومعنى (المصباح المنير : ص 184 «خول») .
13- .الغَشْمُ : الظُلْمُ (الصحاح : ج 5 ص 1996 «غشم») .
14- .الإنابة : الرجوع إلى اللّه بالتوبة (النهاية : ج 5 ص 123 «نوب») .
15- .تحف العقول : ص 237 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 79 ح 37 .

ص: 463

8 / 2راضى به عملكرد يك گروه ، مانند يكى از آنهاست

مُسنَد أبى يَعلى_ به نقل از يوسف صبّاغ ، از امام حسين عليه السلام ، كه گفته اش را جز از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى دانم _: هر كس شاهد كارى باشد و آن را ناپسند بدارد ، مانند كسى است كه در آن ، حاضر نيست و هر كس از كارى غايب باشد ، امّا به آن راضى باشد ، مانند كسى است كه حاضر بوده است .

8 / 3سخنرانى امام عليه السلام ، در باره امر به معروف و نهى از منكر

تُحفَ العُقول_ از امام حسين عليه السلام ، (1) در امر به معروف ونهى از منكر _: اى مردم! از آنچه خدا، دوستانش را بدان پند داده ، پند گيريد ؛ همچون بدگويى او از دانشمندان يهود ، آن جا كه مى فرمايد : «چرا علماى ربّانى و دانشمندانشان ، آنان را از گفتار گناه آلودشان نهى نمى كنند ؟» و مى فرمايد : «كافران بنى اسرائيل ، لعنت شدند» تا آن جا كه مى فرمايد : «چه بد بود ، آنچه مى كردند!» . خداوند ، ايشان را نكوهيد ؛ زيرا از ستمكارانى كه در ميانشان بودند ، زشتى و فساد بسيار مى ديدند ، ولى به طمع بهره اى كه از آن ستمگران مى بردند و از بيم آن كه بى نصيب بمانند ، ايشان را نهى نمى كردند ، در حالى كه خدا مى فرمايد : «از مردم نترسيد ؛ بكه از من، پروا كنيد» و نيز مى فرمايد : «مردان و زنان مؤمن ، دوستان يكديگرند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند» . خداوند ، از آن رو امر به معروف و نهى از منكر را نخستين فريضه خود قرار داد كه مى دانست چون اين فريضه ادا گردد و برپا داشته شود ، تمام فريضه هاى ديگر ، از آسان و دشوار ، بر پا مى شوند و اين ، از آن روست كه امر به معروف و نهى از منكر ، دعوت به اسلام است؛ همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمكار و تقسيم درآمدهاى عمومى و غنيمت هاى جنگى و گرفتن زكات از جاى خود و مصرف آن در جاى خود . سپس ، شما _ اى گروه به هم پيوسته ؛ گروه ناموَر به دانش و نامدار به نكويى و معروف به خيرخواهى _ ، به لطف خدا ، در دل مردم ، شكوهمند هستيد . بزرگ ، از شما پروا مى كند و ناتوان ، گرامى تان مى دارد و آن كه بر او برترى نداريد و احسانى به او نكرده ايد ، شما را بر خويش ، مقدّم مى دارد . هر گاه نيازمندان از رسيدن به نياز خود محروم بمانند ، شما را شفيع قرار مى دهند و شما ، به شكوهى همچون شوكتِ شهرياران و بزرگوارىِ بزرگان ، در راه ، گام بر مى داريد . آيا اين همه ، از آن رو نيست كه شما به جايگاهى رسيده ايد كه مردم از شما اميد دارند تا به بر پا داشتنِ حقّ خدا قيام كنيد ؟ اگر چه در اجراى بيشتر قوانين الهى كوتاهى كرده ايد ، حقّ امامان را خوار شمرده ايد و حقّ ناتوانان را تباه ساخته ايد ؛ ولى آنچه را حقّ خود مى پنداريد ، دنبال كرده ايد . نه مالى بذل كرده ايد و نه جانى را در راهِ جان آفرين به خطر افكنده ايد و نه براى خدا با گروهى در افتاده ايد . [با اين حال ،] شما از خدا ، آرزوى بهشت و همجوارىِ پيامبران و امان از كيفرش را داريد . اى كسانى كه چنين آرزويى از خداوند داريد! من بر شما از آن مى ترسم كه انتقامى از انتقام هاى خدايى بر شما فرود آيد ؛ زيرا شما از كَرَم الهى به اين جايگاه برتر دست يافتيد ؛ ولى مردان الهى را بزرگ نمى داريد . از شكسته شدن برخى از پيمان هاى پدرانتان هراسان مى شويد ؛ ولى با اين كه مى بينيد پيمان هاى الهى شكسته شده ، هراسان نمى گرديد ؛ حال آن كه عهد (ولايتِ) پيامبر صلى الله عليه و آله خوار شمرده شده است و نابينايان و گُنگ ها و زمينگيران ، در همه شهرها[ ى جهان اسلام] درمانده اند و بر آنها ترحّمى نمى شود . شما به اندازه منزلتى كه از آن برخورداريد ، كارى نمى كنيد و بدان كس كه [در اين جهت ،] كار مى كند نيز مددى نمى رسانيد، بلكه با چرب زبانى و سازش با ستمگران ، خود را آسوده مى سازيد . همه اينها از چيزهايى است كه خداوند ، شما را به جلوگيرى از آنها [به صورت فردى] و يا با همكارى ديگران ، فرمان داده و شما غافليد . مصيبت شما از همه مردم ، بزرگ تر است ، اگر نيك بدانيد و اين ، بدان جهت است كه در پاسداشتِ جايگاه دانشمندان ، كوتاهى كرديد؛ زيرا گردش امور و جريان احكام به دست دانشمندان الهى است كه بر حلال و حرامش امين اند و اين جايگاه ، از شما گرفته شده است و اين سلبِ منزلت ، جز به سبب پراكندگى از حق واختلافتان در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله پس از دليلى روشن نيست. اگر بر آزار ، شكيبايى مى كرديد و در راه خدا ، تحمّل به خرج مى داديد ، امور خدا بر شما وارد و از شما صادر مى شد و به شما بازمى گشت؛ ولى شما ، ستمكاران را در جايگاه خويش جاى داديد و زمام امور خدايى را به دستِ آنان سپرديد ، تا به شبهه عمل كنند و به راهِ خواهش هاى نفسانى بروند . گريز شما از مرگ و خوش داشتن زندگى اى كه به هر حال از شما جدا مى شود ، آنان را بر اين مقام ، مسلّط كرد . شما ناتوانان را به چنگال آنها سپرديد كه برخى را بنده و مقهور كنند و پاره اى را درمانده از تأمين معيشت و مغلوب سازند ، مملكت را با خودكامگى ، زير و رو كنند و به پيروى از تبهكاران و جسارت بر خداىِ جبّار ، رسوايىِ هوسرانى هايشان را بر خويش ، هموار دارند . به هر شهرى ، سخنرانى زبانباز بر منبر دارند و تمام سرزمين اسلام ، بى دفاع ، زير پايشان افتاده و دستشان در همه جاى آن ، باز است و مردم ، بَرده وار در اختيار آنان اند و دست درازىِ آنان را نمى توانند از خود ، دور كنند . برخى زورگو و لجوج اند كه بر ناتوان به سختى حمله مى بَرَند و پاره اى، فرمان روايانى هستند كه آورنده و بازگرداننده اى [و خدا و قيامتى] نمى شناسند. شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه زمين ، از آنِ ستمگرى دغل پيشه و باجگيرى ستمگر و كارگزارى است كه بر مؤمنان ، رحم نمى آورَد؟ خداوند ، در كشاكشى كه ما داريم ، حاكم و به حكم خود ، در مشاجره اى كه ميان ماست ، داور باد ! خدايا! تو خود مى دانى آنچه از سوى ما سر زده ، از سرِ رقابتِ در سلطنت و طلب كالاى پستِ دنيا نبوده است؛ بلكه از آن روست كه پرچم دين تو را برافراشته ببينيم و اصلاح را در سرزمين هايت آشكار كنيم و بندگان ستم ديده ات در امان باشند و به واجبات و سنّت ها و احكامت عمل شود . پس اگر شما ما را يارى نكنيد و با ما انصاف نورزيد ، ستمگران ، همچنان بر شما قدرت خواهند داشت و به خاموش كردن نورِ پيامبرتان مى پردازند . خداوند ، ما را بس است كه بر او توكّل مى كنيم و به او روى مى آوريم ، و بازگشتْ هم به سوى اوست . (2)

.


1- .اين روايت، به امام على عليه السلام نيز نسبت داده شده است .
2- .در ترجمه اين حديث، از ترجمه استاد پرويز اتابكى در تحف العقول (رهاورد خِرد) ، استفاده شده است . م.

ص: 464

. .

ص: 465

. .

ص: 466

. .

ص: 467

. .

ص: 468

. .

ص: 469

. .

ص: 470

الفَصلُ التّاسِعُ : قراءة القرآن9 / 1فضل قِراءَةِ القُرآنِالكافي عن بشر بن غالب الأسدي عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :مَن قَرَأَ آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل في صَلاتِهِ قائِما يُكتَبُ لَهُ بِكُلِّ حَرفٍ مِئَةُ حَسَنَةٍ ، فَإِذا قَرَأَها في غَيرِ صَلاةٍ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ حَرفٍ عَشرَ حَسَناتٍ ، وإنِ استَمَعَ القُرآنَ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ حَرفٍ حَسَنَةً ، وإن خَتَمَ القُرآنَ لَيلاً صَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ حَتّى يُصبِحَ ، وإن خَتَمَهُ نَهارا صَلَّت عَلَيهِ الحَفَظَةُ حَتّى يُمسِيَ ، وكانَت لَهُ دَعوَةٌ مُجابَةٌ ، وكانَ خَيرا لَهُ مِمّا بَينَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ . قُلتُ : هذا لِمَن قَرَأَ القُرآنَ ، فَمَن لَم يَقرَأ ؟ قالَ : يا أخا بَني أسَدٍ ، إنَّ اللّهَ جَوادٌ ماجِدٌ كَريمٌ ، إذا قَرَأَ ما مَعَهُ أعطاهُ اللّهُ ذلِكَ . (1)

الأمالي للصدوق باسناده عن الامام الحسين عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن قَرَأَ عَشرَ آياتٍ في لَيلَةٍ لَم يُكتَب مِنَ الغافِلينَ ، ومَن قَرَأَ خَمسينَ آيَةً كُتِبَ مِنَ الذّاكِرينَ ، ومَن قَرَأَ مِئَةَ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ القانِتينَ (2) ، ومَن قَرَأَ مِئَتَي آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الخاشِعينَ ، ومَن قَرَأَ ثَلاثَمِئَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الفائِزينَ ، ومَن قَرَأَ خَمسَمِئَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ المُجتَهِدينَ ، ومَن قَرَأَ ألفَ آيَةٍ كُتِبَ لَهُ قِنطارٌ ، وَالقِنطارُ خَمسونَ ألفَ مِثقالِ ذَهَبٍ ، وَالمِثقالُ أربَعَةٌ وعِشرونَ قيراطا ، أصغَرُها مِثلُ جَبَلِ اُحُدٍ ، وأكبَرُها ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 611 ح 3 ، عدّة الداعي : ص 269 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 201 ح 17 .
2- .القُنُوتُ : يرد بمعاني متعدّدة ، كالطاعة والخشوع والصلاة ، والدعاء والعبادة ، فيُصرف في كلّ واحد من هذه المعاني إلى ما يحتمله لفظ الحديث الوارد فيه (النهاية : ج 4 ص 111 «قنت») .
3- .الأمالي للصدوق : ص 115 ح 97 عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 196 ح 2 وراجع : الكافي : ج 2 ص 612 ح 4 ومعاني الأخبار : ص 147 ح 1 .

ص: 471

فصل نهم : خواندن قرآن

9 / 1ثواب قرائت قرآن

الكافى_ به نقل از بِشْر بن غالب اسدى _: امام حسين عليه السلام فرمود : «هر كس آيه اى از كتاب خدا را در قرائت نمازش بخواند ، در برابر هر كلمه ، صد ثواب برايش نوشته مى شود و چون در غيرِ نماز بخواند ، خداوند ، در برابر هر كلمه اش براى او ده ثواب مى نويسد و اگر گوش به قرآن بسپارد ، خداوند ، براى هر كلمه، يك ثواب برايش مى نويسد و اگر در شبى قرآن را ختم كند ، فرشتگان بر او درود مى فرستند تا شب را به روز برساند و اگر روز، ختم كند، نگهبانان (فرشتگان) تا شب بر او درود مى فرستند و يك دعاى مستجاب دارد و اين برايش از آنچه ميان آسمان و زمين هست ، بهتر است» . گفتم : اين براى كسى است كه قرآن را [حفظ دارد و] قرائت مى كند ؛ امّا كسى كه [حفظ ندارد و] قرائت نمى كند ، چه ؟ فرمود : «اى برادر اسدى ! خداوند ، بخشنده و بزرگوار و كريم است . اگر همان چيزى را كه با خود (در ياد) دارد ، بخواند ، خدا، آن پاداش را به او عطا مى كند» .

الأمالى ، صدوق_ به سَنَدش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس ، ده آيه در هر شب بخواند ، [نامش] جزو غافلان نوشته نمى شود و هر كس پنجاه آيه بخواند ، جزو ذاكران نوشته مى شود و هر كس صد آيه بخواند ، جزو مطيعان نوشته مى شود و هر كس دويست آيه بخواند ، جزو خاشعان نوشته مى شود و هر كس سيصد آيه بخواند ، جزو رستگاران نوشته مى شود و هر كس پانصد آيه بخواند ، جزو كوشندگان نوشته مى شود و هر كس هزار آيه بخواند ، برايش يك قِنْطار نوشته مى شود و قنطار ، پنجاه هزار مثقال طلاست و هر مثقال، بيست و چهار قيراط است كه كوچك ترينِ قيراطها ، مانند كوه اُحُد و بزرگ ترينِ آنها از زمين تا آسمان است» .

.

ص: 472

9 / 2فَضلُ قِراءَةِ البَسمَلَةِالأمالي للصدوق بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أخيه الحسن بن عليّ عليهماالسلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : إنَّ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» آيَةٌ مِن فاتِحَةِ الكِتابِ ، وهِيَ سَبعُ آياتٍ تَمامُها : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» . سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ اللّهَ عز و جل قالَ لي : يا مُحَمَّدُ «وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَ_كَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِى وَ الْقُرْءَانَ الْعَظِيمَ» (1) فَأَفرَدَ الاِمتِنانَ عَلَيَّ بِفاتِحَةِ الكِتابِ وجَعَلَها بِإِزاءِ القُرآنِ العَظيمِ ، وإنَّ فاتِحَةَ الكِتابِ أشرَفُ ما في كُنوزِ العَرشِ ، وإنَّ اللّهَ عز و جلخَصَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله وشَرَّفَهُ بِها ولَم يُشرِكَ مَعَهُ فيها أحَدا مِن أنبِيائِهِ ما خَلا سُلَيمانَ عليه السلام ، فَإِنَّهُ أعطاهُ مِنها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ، ألا تَراهُ يَحكي عَن بِلقيسَ حينَ قالَت : «إِنِّى أُلْقِىَ إِلَىَّ كِتَ_بٌ كَرِيمٌ * إِنَّهُو مِن سُلَيْمَ_نَ وَ إِنَّهُو بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» (2) . ألا فَمَن قَرَأَها مُعتَقِدا لِمُوالاةِ مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّيِّبينَ ، مُنقادا لِأَمرِهِما ، مُؤمِنا بِظاهِرِهِما وباطِنِهِما (3) ، أعطاهُ اللّهُ عز و جل بِكُلِّ حَرفٍ مِنها حَسَنَةً ، كُلُّ واحِدَةٍ مِنها أفضَلُ لَهُ مِنَ الدُّنيا بِما فيها مِن أصنافِ أموالِها وخَيراتِها ، ومَنِ استَمَعَ إلى قارِئٍ يَقرَؤُها كانَ لَهُ قَدرُ ثُلُثِ ما لِلقارِىِء (4) . ، فَليَستَكثِر أحَدُكُم مِن هذَا الخَيرِ المُعرَضِ لَكُم ، فَإِنَّهُ غَنيمَةٌ لا يَذهَبَنَّ أوانُهُ فَتَبقى في قُلوبِكُمُ الحَسرَةُ . (5)

.


1- .الحجر : 87 .
2- .النمل : 29 و 30 .
3- .في نسخةٍ : «منقادا لأمرهم ، مؤمنا بظاهرها وباطنها» (هامش المصدر) .
4- .في عيون أخبار الرضا عليه السلام : «كان له بقدر ما للقارئ»
5- .الأمالي للصدوق : ص 241 ح 255 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 302 ح 60 نحوه وليس فيه «ثلث» وكلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 92 ص 227 ح 5 وراجع : التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري7 : ص 29 ح 10 .

ص: 473

9 / 2ثوابِ گفتن «بسم اللّه »

الأمالى ، صدوق_ به سندش ، از امام حسين عليه السلام ، از امام حسن عليه السلام _: امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ، آيه اى از سوره آغازينِ قرآن (سوره حمد) است و آن ، هفت آيه است كه كامل كننده اش «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيم» است . شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى گويد: خداوند عز و جل به من فرمود : اى محمّد! «به تو، آيات هفتگانه (سوره فاتحة الكتاب) و قرآن بزرگ را عطا كرديم» و امتنان بر من به دادن فاتحة الكتاب را در برابر همه قرآن بزرگ ، قرار داده است . فاتحة الكتاب ، شريف ترين چيز در ميان گنجينه هاى عرش است و خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را بدان ، ويژه و بزرگ داشته است و هيچ يك از پيامبرانش، بجز سليمان عليه السلام را با او در اين ويژگى ، شريك نكرده است . به سليمان عليه السلام از اين سوره، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» را [و نه همه آن را] عطا كرد . مگر نمى بينى كه از بِلقيس چنين حكايت مى كند : «نامه اى ارجمند براى من آمده است، و آن، از سليمان است و [مضمون] آن ، چنين است : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ؟ هان! هر كس آن را بخواند در حالى كه به دوستى محمّد و خاندان پاكش معتقد و مطيع فرمان آن دو (قرآن، و محمّد و خاندانش ) و مؤمن به ظاهر و باطنشان باشد ، خداى عز و جل در برابر هر كلمه اش به او يك حَسَنه (ثواب) مى دهد كه هر حَسَنه اى ، از دنيا و همه آنچه از اموال و دارايى هاى گوناگون كه در آن هست ، برتر است و هر كس به قرائت كننده آن گوش بسپارد ، به اندازه يكْ سومِ پاداش قارى را دارد . پس بايد هر يك از شما از اين خير در دسترستان، بسيار بر گيرد كه آن ، غنيمت است ، و مباد كه فرصتش برود و حسرتش بر جان هايتان بنشيند !» .

.

ص: 474

9 / 3فَضلُ قِراءَةِ آيَةِ الكُرسِيِّجامع الأحاديث للقمّي عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ آيَةَ الكُرسِيِّ في لَوحٍ مِن زُمُرُّدٍ أخضَرَ ، مَكتوبٌ بِمِدادٍ (1) مَخصوصٍ بِاللّهِ ، لَيسَ مِن يَومِ جُمُعَةٍ إلّا صُكَّ (2) ذلِكَ اللَّوحُ جَبهَةَ إسرافيلَ ، فَإِذا صُكَّ جَبهَتَهُ سَبَّحَ فَقالَ : «سُبحانَ مَن لا يَنبَغِي التَّسبيحُ إلّا لَهُ ، ولَا العِبادَةُ وَالخُضوعُ إلّا لِوَجهِهِ ، ذلِكَ اللّهُ القَديرُ الواحِدُ العَزيزُ» . فَإِذا سَبَّحَ ، سَبَّحَ جَميعُ مَن فِي السَّماواتِ مِن مَلَكٍ وهَلَّلوا ، فَإِذا سَمِعَ أهلُ السَّماءِ الدُّنيا تَسبيحَهُم قَدَّسوا ، فَلا يَبقى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِيٌّ مُرسَلٌ إلّا دَعا لِقارِىِ آيَةِ الكُرسِيِّ عَلَى التَّنزيلِ . (3)

.


1- .المِدادُ : ما يكتب به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1680 «مدد») .
2- .صَكَّهُ : ضربه شديدا (تاج العروس : ج 13 ص 600 «صكك») .
3- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 158 ، بحار الأنوار : ج 89 ص 355 .

ص: 475

9 / 3ثواب خواندن «آية الكرسى»

جامع الأحاديث ، قمى_ از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آية الكرسى ، بر لوحى از زمرّد سبز و با مركّب ويژه خدا، نوشته شده است . هيچ روز جمعه اى نيست ، جز آن كه آن لوح بر پيشانىِ اسرافيل عليه السلام زده مى شود و اسرافيل بر اثر آن ، چنين تسبيح گفته، مى گويد : پاك است خدايى كه تسبيح ، شايسته جز او نيست و بندگى و افتادگى ، جز براى ذات او سزا نيست ! اوست خداى تواناى يكتاىِ شكست ناپذير . هنگامى كه اسرافيل عليه السلام تسبيح مى گويد ، همه فرشتگان آسمان ها ، تسبيح و تهليل مى گويند، و چون ساكنان آسمان زيرين (دنيا) ، تسبيح آنان را مى شنوند ، تقديس مى كنند و هيچ فرشته مقرّب و پيامبرِ فرستاده شده اى نمى مانَد ، مگر آن كه براى قارى آية الكرسى به همان گونه اى كه نازل شده است ، دعا مى كند» .

.

ص: 476

الفَصلُ العاشِرُ : الذّكر والدّعاء10 / 1الحَثُّ عَلى ذِكرِ اللّهِالأمالي للصدوق بإسناده عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بادِروا إلى رِياضِ الجَنَّةِ . قالوا : وما رِياضُ الجَنَّةِ ؟ قالَ : حَلَقُ الذِّكرِ . (1)

الأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عن أمير المؤمنين عليهماالسلام :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَن قالَ في كُلِّ يَومٍ مِئَةَ مَرَّةٍ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبينُ» استَجلَبَ بِهِ الغِنى وَاستَدفَعَ بِهِ الفَقرَ ، وسَدَّ عَنهُ بابَ النّارِ وَاستَفتَحَ بِهِ بابَ الجَنَّةِ . (2)

10 / 2سَبقُ ذِكرِ اللّهِ لِلذّاكِرِالإقبال عن الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: يا مَن أذاقَ أحِبّاءَهُ حَلاوَةَ المُؤانَسَةِ فَقاموا بَينَ يَدَيهِ مُتَمَلِّقينَ (3) ، ويا مَن ألبَسَ أولِياءَهُ مَلابِسَ هَيبَتِهِ فَقاموا بَينَ يَدَيهِ مُستَغفِرينَ ، أنتَ الذّاكِرُ قَبلَ الذّاكِرينَ ، وأنتَ البادي بِالإِحسانِ قَبلَ تَوَجُّهِ العابِدينَ ، وأنتَ الجَوادُ بِالعَطاءِ قَبلَ طَلَبِ الطّالِبينَ ، وأنتَ الوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبتَ لَنا مِنَ المُستَقرِضينَ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 444 ح 592 عن محمّد بن الحسين بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عن أبيه عن جدّه: ، بحار الأنوار : ج 93 ص 156 ح 20 ، وفي معاني الأخبار : ص 321 ح 1 عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلي الله عليه و آله وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 409 ح 5888 ومكارم الأخلاق : ج 2 ص 85 ح 2229 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 279 ح 534 عن أبي أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 87 ص 8 ح 13 .
3- .المَلَق : الزيادة في التودّد والدعاء والتضرّع فوق ما ينبغي (النهاية : ج 4 ص 358 «ملق») .
4- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة) : ص 349 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 226 ح 3 .

ص: 477

فصل دهم : ذكر و دعا

10 / 1تشويق به ياد خدا

الأمالى ، صدوق_ به سندش ، از امام حسين ، از امام على عليهما السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بشتابيد به سوى باغ هاى بهشت» . گفتند : باغ هاى بهشت، چيست ؟ فرمود : «حلقه هاى ذكر» .

الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام _: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس در هر روز ، صد مرتبه بگويد : لا اله إلّا اللّه المَلِكُ الحقُّ المُبين ؛ جز خداى فرمان رواى بر حق و آشكار ، خدايى نيست ، توانگرى را به سوى خود مى كشد و نادارى را مى رانَد و درِ دوزخ ، بر او بسته و درِ بهشت ، برايش گشوده مى شود» .

10 / 2ياد كردن خدا از ذاكر ، پيش از ياد كردن ذاكر از خدا

الإقبال_ از امام حسين عليه السلام ، در دعاى عرفه منسوب به ايشان _: اى آن كه به دوستان خود ، شيرينىِ اُنس را چشانْد تا اين كه در پيشگاهش به ابراز محبّت ايستادند! و اى آن كه جامه هيبت خويش را به اوليايش پوشاند تا اين كه در پيشگاه او به استغفار ايستادند ! تو پيش از ذاكران ، آنان را ياد مى كنى و پيش از روى آوردن پرستشگران ، احسان را آغاز مى كنى و پيش از درخواستِ درخواست كنندگان ، به آنان عطا مى كنى . تويى كه به ما مى بخشى و سپس ، همان را به عنوان قرض از ما مى خواهى .

.

ص: 478

10 / 3أدَبُ الدُّعاءِتاريخ بغداد بإسناده عن الحسين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَرفَعُ يَدَيهِ إذَا ابتَهَلَ ودَعا ، كَما يَستَطعِمُ المِسكينُ . (1)

10 / 4أدَبُ التَّحميدِالأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أتاهُ أمرٌ يَسُرُّهُ قالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ» ، وإذا أتاهُ أمرٌ يَكرَهُهُ قالَ : «الحَمدُ للّهِِ عَلى كُلِّ حالٍ» . (2)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 63 عن محمّد وزيد ابني علي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ؛مكارم الأخلاق : ج 2 ص 8 ح 1981 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 74 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 287 ح 141 وراجع : الأمالي للطوسي : ص 585 ح 1211 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 50 ح 64 عن داوود بن سليمان الغازي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 71 ص 46 ح 56 .

ص: 479

10 / 3ادب دعا

تاريخ بغداد_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به گاه درخواست و دعا ، دستانش را بالا مى بُرد ، آن گونه كه بينوا ، غذا مى طلبد .

10 / 4ادب ستايش

الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پدرم امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «هر گاه چيزى خوش حالى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را فراهم مى آورد ، مى گفت : ستايش ، ويژه خدايى است كه كارهاى شايسته، به نعمت او تحقّق مى يابند ، و چون چيزى موجب ناخوشى او مى شد ، مى فرمود : ستايش ، در همه حال ، ويژه خداست » .

.

ص: 480

10 / 5مَظانُّ إجابَةِ الدُّعاءِالأمالي للمفيد بإسناده عن الحسين بن عليّ الشهيد عليهماالسلام :حَدَّثَني أبي أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أدّى فَريضَةً فَلَهُ عِندَ اللّهِ دَعوَةٌ مُستَجابَةٌ . (1)

التوحيد بإسناده عن الإمام الحسين عن أمير المؤمنين عليهماالسلام :رَأَيتُ الخَضِرَ عليه السلام فِي المَنامِ قَبلَ بَدرٍ بِلَيلَةٍ ، فَقُلتُ لَهُ : عَلِّمني شَيئا أُنصَرُ بِهِ عَلَى الأَعداءِ . فَقالَ : قُل : «يا هُوَ ، يا مَن لا هُوَ إلّا هُوَ» . فَلَمّا أصبَحتُ قَصَصتُها عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لي : «يا عَلِيُّ ، عُلِّمتَ الاِسمَ الأَعظَمَ» . فَكانَ عَلى لِساني يَومَ بَدرٍ . وإنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قَرَأَ : «قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» ، فَلَمّا فَرَغَ قالَ : يا هُوَ ، يا مَن لا هُوَ إلّا هُوَ ، اغفِر لي وَانصُرني عَلَى القَومِ الكافِرينَ . وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ ذلِكَ يَومَ صِفّينَ وهُوَ يُطارِدُ ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما هذِهِ الكِناياتُ ؟ قالَ : اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ ، وعِمادُ التَّوحيدِ للّهِِ لا إلهَ إلّا هُوَ ، ثُمَّ قَرَأَ : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَ_هَ إِلَا هُوَ» (2) ، وآخِرَ الحَشرِ ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلّى أربَعَ رَكَعاتٍ قَبلَ الزَّوالِ . قالَ : وقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : «اَللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذي يَألَهُ (3) فيهِ الخَلقُ ويُؤلَهُ إلَيهِ ، وَاللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَركِ الأَبصارِ ، المَحجوبُ عَنِ الأَوهامِ وَالخَطَراتِ . (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 117 ح 1 عن محمّد بن عبد اللّه بن عليّ العلوي الزيدي عن الإمام الرضا عن آبائه: ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 28 ح 22 ، الأمالي للطوسي : ص 597 ح 1238 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه: ، الجعفريّات : ص 222 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 207 ح 13 .
2- .آل عمران : 18 .
3- .ألِهَ : بمعنى عَبَدَ عِبادَةً ، والإلهُ المعبودُ وهو اللّه (المصباح المنير : ص 19 «أله») .
4- .التوحيد : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عن آبائه : ، عدّة الداعي : ص 262 وفيه إلى «يطارد» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 ح 12 .

ص: 481

10 / 5جايگاه اجابت دعا

الأمالى ، مفيد_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: پدرم امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام برايم نقل كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس فريضه اى را ادا كند ، نزد خدا، يك دعاى مستجاب دارد» .

التوحيد_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: على عليه السلام فرمود : يك شب پيش از جنگ بدر ، خضر عليه السلام را در خواب ديدم و به او گفتم : «به من چيزى بياموز كه بدان، عليه دشمنان يارى شوم . گفت : بگو : «يا هو! يا مَن لا هُوَ إلّا هو ؛ اى او! اى كه جز او ، كسى نيست!» . پس چون صبح شد ، آن را به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتم . به من فرمود : «اى على ! اسمِ اعظم را آموخته اى» . پس روز بدر ، اين اسم بر زبانم جارى بود . امير مؤمنان ، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را قرائت كرد و چون فارغ شد ، گفت : «اى او ! اى كه جز او كسى نيست ! مرا بيامرز و بر گروه كافران ، يارى ام ده» . على عليه السلام در جنگ صِفّين ، همين [جملات] را مى گفت و يورش مى بُرد . پس عمّار ياسر ، به ايشان گفت : اى امير مؤمنان ! اين كنايه ها چه معنايى دارند ؟ فرمود : «اسمِ اعظم خدا و ستون توحيد خدايند؛ خداى يكتايى كه جز او ، خدايى نيست ». سپس، آيه «خداوند يكتا، گواهى مى دهد كه اوست و جز او خدايى نيست» و نيز آخر سوره حشر را قرائت كرد . آن گاه، فرود آمد و پيش از ظهر ، چهار ركعت نماز خواند . امير مؤمنان فرمود : «خداى يگانه، يعنى معبودى كه خلق در او سرگردان اند و به او پناه مى بَرَند و خداوند يگانه ، همان پوشيده از دسترسِ ديده ها و در پرده از وهم ها و خطورات ذهن است» .

.

ص: 482

10 / 6الدُّعاءُ عِندَ لُبسِ الجَديدِالأمالي للطوسي بإسناده عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :أتى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام أصحابَ القُمُصِ فَساوَمَ شَيخا مِنهُم ، فَقالَ : يا شَيخُ! بِعني قَميصا بِثَلاثَةِ دَراهِمَ ، فَقالَ الشَّيخُ : حُبّا وكَرامَةً ، فَاشتَرى مِنهُ قَميصا بِثَلاثَةِ دَراهِمَ ، فَلَبِسَهُ ما بَينَ الرُّسغَينِ (1) إلَى الكَعبَينِ ، وأتَى المَسجِدَ فَصَلّى فيهِ رَكعَتَينِ ، ثُمَّ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَزَقَني مِنَ الرِّياشِ (2) ما أتَجَمَّلُ بِهِ فِي النّاسِ، واُؤَدّي فيهِ فَريضَتي ، وأستُرُ بِهِ عَورَتي . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! أعَنكَ نَروي هذا ، أو شَيءٌ سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : بَل شَيءٌ سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ ذلِكَ عِندَ الكِسوَةِ . (3)

10 / 7الدُّعاءُ لِدَفعِ الوَجَعِطبّ الأئمّة لابني بسطام عن صفوان الجمّال عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن عليّ بن الحسين [زين العابدين] عليهم السلام :إنَّ رَجُلاً اشتَكى إلى أبي عَبدِ اللّهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي أجِدُ وَجَعا فِي عَراقيبي (4) قَد مَنَعَني مِنَ النُّهوضِ إلَى الصَّلاةِ . قالَ : فَما يَمنَعُكَ مِنَ العوذَةِ (5) ؟ قالَ : لَستُ أعلَمُها . قالَ : فَإِذا أحسَستَ بِها فَضَع يَدَكَ عَلَيها وقُل : «بِاسمِ اللّهِ وبِاللّهِ وَالسَّلامُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله » ، ثُمَّ اقرَأ عَلَيهِ : «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِى وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَ_مَةِ وَ السَّمَ_وَ تُ مَطْوِيَّ_ت بِيَمِينِهِ سُبْحَ_نَهُ وَ تَعَ__لَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» (6) . فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِكَ فَشَفاهُ اللّهُ تَعالى . (7)

.


1- .الرُّسغُ : مفصل ما بين الكفّ والساعد (المصباح المنير : ص 226 «رسغ») .
2- .الرِّياشُ : ما ظَهَر من اللِّباس (النهاية : ج 2 ص 288 «ريش») .
3- .الأمالي للطوسي : ص 365 ح 771 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه: ، كشف الغمّة : ج 2 ص 25 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 386 ح 18 .
4- .العُرْقُوبُ : العصبُ الغليظ الموتّرُ فوق عقب الإنسان (الصحاح : ج 1 ص 180 «عرقب») .
5- .العوذة : هي الدعاء والذكر الصادر من النبي9 أو أهل البيت : لدفع البلاء وشفاء الأوجاع .
6- .الزمر : 67 .
7- .طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 34 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 85 ح 1 .

ص: 483

10 / 6دعاى هنگام پوشيدن لباس نو

الأمالى ، طوسى_ به سندش، از امام حسين عليه السلام _: امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام نزد پيراهن فروشان آمد. با پيرمردى از آنها وارد معامله شد و فرمود : «اى پير! پيراهنى به سه درهم به من بفروش» . پيرمرد گفت : با اشتياق و بزرگداشتِ تمام! على عليه السلام پيراهن را به سه درهم از او خريد و آن را پوشيد كه به ساق تا مچ پايش مى رسيد و به مسجد آمد و در آن ، دو ركعت نماز خواند و گفت : «ستايش ، خدا را كه مرا از لباس هايش، چنان روزى داد كه خود را در ميان مردم ، بدان بيارايم و واجبم را در آن ، ادا كنم و زشتى ام را بِدان بپوشانم» . مردى به او گفت : اى امير مؤمنان! آيا اين را از [خودِ] تو نقل كنيم يا چيزى است كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيده اى؟ فرمود : «بلكه چيزى است كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام . شنيدم كه اين ذكر را هنگام لباس پوشيدن مى گويد» .

10 / 7دعاى رفع درد

طبّ الأئمّة ، دو پسر بِسطام_ به نقل از صفوان جمّال ، از امام صادق ، از امام باقر، از امام زين العابدين عليهم السلام _: مردى از درد ، به امام حسين عليه السلام شِكوه كرد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! من ، دردى در رشته عصب پشتم احساس مى كنم كه مرا از برخاستن براى نماز ، باز مى دارد . فرمود : «چرا از عوذه (1) استفاده نمى كنى ؟» . گفت : آن را بلد نيستم . فرمود : «چون احساس درد كردى ، دستت را بر موضع درد بگذار و بگو : به نام خدا و با يارى خدا ، و سلام بر پيامبر خدا!» . سپس بر آن بخوان : «و خدا را آن چنان كه بايد ، به بزرگى نشناخته اند ، در حالى كه روز قيامت ، زمين ، يكسره در قبضه قدرت اوست و آسمان ها، پيچيده به دست اوست . او والاتر است از آنچه شريك [او ]مى گردانند» » . آن مرد ، آن كار را كرد و خداى متعال ، شفايش داد .

.


1- .عوذه (بر وزن سوره)، يعنى دعا يا ذكرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام براى درمان درد يا حلّ مشكلى به كسى آموزش داده اند .

ص: 484

طبّ الأئمّة لابني بسطام عن جابر الجعفي عن محمّد الباقر عليه السلام :كُنتُ عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام إذ أتاهُ رَجُلٌ مِن بَني اُمَيَّةَ مِن شيعَتِنا ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما قَدَرتُ أن أمشِيَ إلَيكَ مِن وَجَعِ رِجلي . قالَ : أينَ أنتَ مِن عوذَةِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ؟ قالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ وما ذاكَ ؟ قالَ : الآيَةُ «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَ طًا مُّسْتَقِيمًا * وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا * هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَ_نًا مَّعَ إِيمَ_نِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا * لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَ_تِ جَنَّ_تٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَ_رُ خَ__لِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّ_ئاتِهِمْ وَ كَانَ ذَ لِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا * وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَ_فِقَ_تِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَ_تِ الظَّ_آنِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَآءَتْ مَصِيرًا * وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» (1) . قالَ : فَفَعَلتُ ما أمَرَني بِهِ ، فَما أحسَستُ بَعدَ ذلِكَ بِشَيءٍ مِنها بِعَونِ اللّهِ تَعالى . (2)

.


1- .الفتح : 1 _ 7 .
2- .طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 33 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 84 ح 1 .

ص: 485

طبّ الأئمة ، دو پسر بسطام_ به نقل از جابر جُعفى ، از امام باقر عليه السلام _: نزد [پدرم] على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام بودم كه مردى از بنى اميّه ، امّا از پيروان اهل بيت ، به حضور ايشان رسيد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! به خاطر پا درد ، نمى توانم به نزد تو بيايم . فرمود : «چرا از عوذه حسين بن على عليه السلام استفاده نمى كنى ؟» . گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! آن چيست ؟ فرمود : «آيه «ما براى تو پيروزى نمايانى را مقدور كرده ايم ، تا خدا گناه [امّت ]تو را ، آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد ، براى تو بيامرزد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست ، راه بنمايد ، و خدا ، يارى ات مى كند ، يارىِ پيروزمندانه . اوست كه بر دل هاى مؤمنان ، آرامش فرو فرستاد تا پيوسته، بر ايمانشان بيفزايد، و سپاهيان آسمان ها و زمين ، از آنِ خداست و خدا ، همواره دانا و حكيم است . تا مردان و زنان مؤمن را به باغ هايى در آورد كه از زير [درختان ]آن ، جويبارهايى روان است . در آن ، هميشه مى مانند و بدى هايشان را از آنان مى زُدايد و اين، در پيشگاه خدا ، رستگارىِ بزرگى است . [خداوند، ]مردان و زنان منافق و مشرك را كه به خدا گمانِ بد دارند ، عذاب مى كند . بد روزگارى بر آنان باد ! و خدا بر ايشان، خشم نموده و لعنتشان كرده و دوزخ را برايشان آماده كرده است، و اين ، بد سرانجامى است ! و سپاهيان آسمان ها و زمين، از آنِ خداست و خدا ، همواره ، شكست ناپذير و حكيم است» » . آن مرد گفت : آنچه را به من فرمان داد ، انجام دادم و به يارى خداى متعال ، پس از آن ، هيچ دردى احساس نكردم .

.

ص: 486

10 / 8مِن أدعِيَةِ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آلهالفردوس عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ أغنِني بِالعِلمِ ، وزَيِّنّي بِالحِلمِ ، وأكرِمني بِالتَّقوى ، وَجَمِّلني بِالعافِيَةِ . (1)

10 / 9دُعاءُ الإِمامِ عليه السلام في طَلَبِ مَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِ الأَعمالِمهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام_ في دُعائِهِ _: اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ تَوفيقَ أهلِ الهُدى ، وأعمالَ أهلِ التَّقوى ، ومُناصَحَةَ أهلِ التَّوبَةِ ، وعَزمَ أهلِ الصَّبرِ ، وحَذَرَ أهلِ الخَشيَةِ ، وطَلَبَ أهلِ العِلمِ ، وزينَةَ أهلِ الوَرَعِ ، وخَوفَ أهلِ الجَزَعِ ، حَتّى أخافَكَ اللّهُمَّ مَخافَةً تَحجُزُني عَن مَعاصيكَ ، وحَتّى أعمَلَ بِطاعَتِكَ عَمَلاً أستَحِقُّ بِهِ كَرامَتَكَ ، وحَتّى اُناصِحَكَ فِي التَّوبَةِ خَوفا لَكَ ، وحَتّى اُخلِصَ لَكَ فِي النَّصيحَةِ حُبّا لَكَ ، وحَتّى أتَوَكَّلَ عَلَيكَ فِي الاُمورِ حُسنَ ظَنٍّ بِكَ ، سُبحانَ خالِقِ النّورِ ، وسُبحانَ اللّهِ العَظيمِ وبِحَمدِهِ . (2)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 469 ح 1906 وراجع : كنز العمّال : ج 2 ص 185 ح 3663 نقلاً عن ابن النجّار .
2- .مهج الدعوات : ص 198 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 191 ح 5 .

ص: 487

10 / 8از دعاهاى پيامبر صلّي الله عليه و آله

الفردوس_ از امام حسين عليه السلام ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _: خدايا! مرا با علم ، بى نياز كن و با بردبارى ، زينت ده و با پرهيزگارى، بزرگم بدار و با عافيت ، زيبايم كن .

10 / 9دعاى امام عليه السلام در درخواست اخلاق شايسته و اعمال نيكو

مهج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام ، در دعايش _: خدايا! از تو توفيقِ هدايت يافتگان ، كارهاى پرهيزگاران ، خلوص توبه كنندگان ، عزمِ شكيبايان ، احتياط بيمناكان ، جويايىِ عالمان ، آراستگىِ پارسايان و بيمِ بى تابان را مى خواهم ، تا آن كه _ اى خداى من _ چنان از تو بترسم كه مرا از نافرمانى تو مانع شود و چنان در اطاعت تو عمل كنم كه لايق كرامتت شوم و از بيم تو ، توبه ام را خالص سازم و براى تو و محبّت تو ، خيرخواهى ام را خالصانه، در راه تو قرار دهم و از سرِ خوش گمانى به تو ، در كارها بر تو توكّل كنم . منزّه است آفريننده نور ! خداى بزرگ را مى ستايم و منزّه مى دارم .

.

ص: 488

10 / 10دُعاؤُهُ فِي القُنوتِمهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام_ في قُنوتِهِ _: اللّهُمَّ مَن أوى إلى مأوىً فَأَنتَ مَأوايَ ، ومَن لَجَأَ إلى مَلجَأٍ فَأَنتَ مَلجَئي ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاسمَع نِدائي ، وأجِب دُعائي ، وَاجعَل مَآبي (1) عِندَكَ ومَثوايَ (2) ، وَاحرُسني في بَلوايَ مِنِ افتِنانِ الاِمتِحانِ ، ولَمَّةِ (3) الشَّيطانِ ، بِعَظَمَتِكَ الَّتي لا يَشوبُها (4) وَلَعُ نَفسٍ بِتَفتينٍ ، ولا وارِدُ طَيفٍ بِتَظنينٍ ، ولا يَلُمُّ بِها فَرَحٌ (5) ، حَتّى تَقلِبَني إلَيكَ بِإِرادَتِكَ غَيرَ ظَنينٍ ولا مَظنونٍ ، ولا مُرابٍ ولا مُرتابٍ ، إنَّكَ أرحَمُ الرّاحِمينَ . (6)

مهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام_ في قُنوتِهِ _: اللّهُمَّ مِنكَ البَدءُ ولَكَ المَشِيَّةُ ، ولَكَ الحَولُ ولَكَ القُوَّةُ ، وأنتَ اللّهُ الَّذي لا إلهَ إلّا أنتَ ، جَعَلتَ قُلوبَ أولِيائِكَ مَسكَنا لِمَشِيَّتِكَ ، ومَكمَنا لِاءِرادَتِكَ ، وجَعَلتَ عُقولَهُم مَناصِبَ أوامِرِكَ ونَواهيكَ ، فَأَنتَ إذا شِئتَ ما تَشاءُ حَرَّكتَ مِن أسرارِهِم كَوامِنَ ما أبطَنتَ فيهِم ، وأبدَأتَ مِن إرادَتِكَ عَلى ألسِنَتِهِم ما أفهَمتَهُم بِهِ عَنكَ في عُقودِهِم (7) ، بِعُقولٍ تَدعوكَ وتَدعو إلَيكَ بِحَقائِقِ ما مَنَحتَهُم بِهِ ، وإنّي لَأَعلَمُ مِمّا عَلَّمتَني مِمّا أنتَ المَشكورُ عَلى ما مِنهُ أرَيتَني ، وإلَيهِ آوَيتَني . اللّهُمَّ وإنّي مَعَ ذلِكَ كُلِّهِ عائِذٌ بِكَ ، لائِذٌ بِحَولِكَ وقُوَّتِكَ ، راضٍ بِحُكمِكَ الَّذي سُقتَهُ إلَيَّ في عِلمِكَ ، جارٍ بِحَيثُ أجرَيتَني ، قاصِدٌ ما أمَّمتَني ، غَيرُ ضَنينٍ بِنَفسي فيما يُرضيكَ عَنّي إذ بِهِ قَد رَضَّيتَني ، ولا قاصِرٍ بِجُهدي عَمّا إلَيهِ نَدَبتَني (8) ، مُسارِعٌ لِما عَرَّفتَني ، شارِعٌ فيما أشرَعتَني ، مُستَبصِرٌ فيما بَصَّرتَني ، مُراعٍ ما أرعَيتَني ، فَلا تُخلِني مِن رِعايَتِكَ ، ولا تُخرِجني مِن عِنايَتِكَ ، ولا تُقعِدني عَن حَولِكَ ، ولا تُخرِجني (9) عَن مَقصَدٍ أنالُ بِهِ إرادَتَكَ ، وَاجعَل عَلَى البَصيرَةِ مَدرَجَتي (10) ، وعَلَى الهِدايَةِ مَحَجَّتي (11) ، وعَلَى الرَّشادِ مَسلَكي ، حَتّى تُنيلَني وتُنيلَ بي اُمنِيَّتي ، وتُحِلَّ بي عَلى ما بِهِ أرَدتَني ، ولَهُ خَلَقتَني ، وإلَيهِ آوَيتَ بي (12) ، وأعِذ أولِياءَكَ مِنَ الاِفتِتانِ بي ، وفَتِّنهُم بِرَحمَتِكَ لِرَحمَتِكَ في نِعمَتِكَ تَفتينَ الاِجتِباءِ وَالاِستِخلاصِ بِسُلوكِ طَريقَتي ، وَاتِّباعِ مَنهَجي ، وألحِقني بِالصّالِحينَ مِن آبائي وذَوي رَحِمي . (13)

.


1- .المَآب : المرجِع (الصحاح : ج 1 ص 89 «أوب») .
2- .المَثوى : المَنزِل (المصباح المنير : ص 88 «ثوى») .
3- .اللَّمَّةُ : الخَطرَةُ تقع في القلب ، فما كان من خَطَرات الخير فهو من المَلَك ، وما كان من خَطَرات الشّرّ فهو من الشيطان (النهاية : ج 4 ص 273 «لمم») .
4- .الشَّوْبُ : الخلط (الصحاح : ج 1 ص 158 «شوب») .
5- .في بحار الأنوار : «فرج» بدل «فرح» .
6- .مهج الدعوات : ص 69 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 214 ح 1 .
7- .اعتقَدت كذا : عقدتُ عليه القلبَ والضمير (المصباح المنير : ص 421 «عقد») .
8- .نَدَبَهُ إلى الأمرِ : دعاهُ وحثَّهُ (القاموس المحيط : ج 1 ص 131 «ندب») .
9- .في المصدر : «تحرجني» ، والتصويب من بحار الأنوار .
10- .دَرَجَ : مشى قليلاً في أوّل ما يمشي (المصباح المنير : ص 191 «درج») .
11- .المَحَجَّةُ : جادّة الطريق (الصحاح : ج 1 ص 304 «حجج») .
12- .في بحار الأنوار : «آويتني» .
13- .مهج الدعوات : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 214 ح 1 .

ص: 489

10 / 10دعاى امام عليه السلام در قنوت

مُهَج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام ، در قنوتش _: خدايا ! هر كس به پناهگاهى پناه آورْد و تو ، پناهگاه منى . هر كس به آشيانه اى روى آورد و تو ، آشيانه منى . خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و نداى مرا بشنو و دعايم را اجابت كن و بازگشت و منزلگاهم را نزد خودت قرار ده . مرا از گرفتارى فتنه آزمونم و همراهىِ شيطان ، نگاه دار ، به سبب بزرگى ات كه شيفتگىِ جان فتنه زده اى با آن در نمى آميزد و باريكه اى از بدگمانى بِدان راه نمى يابد و سرمستى اى بِدان نزديك نمى گردد تا مرا به خواست خود ، بگردانى ، بى آن كه گمان بد ببرم و يا گمان بد به من برود ، و نه در من ترديد شود و نه ترديد كنم ، كه تو مهربان ترينِ مهربانانى .

مهج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام ، در قنوتش _: خدايا! از تو آغاز است و خواست (مشيّت) ، براى توست . توان و نيرو، براى توست . تويى خداوند يكتايى كه جز تو خدايى نيست . دل هاى دوستانت را جايگاه خواستت و نهانگاه اراده ات قرار دادى و خِردهايشان را به امر و نهى هايت، بر انگيختى . هر گاه چيزى را بخواهى ، انگيزه هاى درونى آنان را در ژرفاى وجودشان تحريك مى كنى و آنچه از اراده تو سرچشمه گرفته و بر زبانشان جارى شده ، چيزى است كه تو به آنها فهمانده اى و بِدان ، باورمندشان ساخته اى . با خِردها، تو را مى خوانند و با حقايقى كه تو به آنها بخشيده اى ، به سوى تو فرا مى خوانند و من ، از آنچه تو مرا آموخته اى ، مى دانم كه تو را بايد بر آنچه به من نشان داده و بِدان راه داده اى ، سپاس گزارْد . خدايا ! من با همه اينها به تو و به توان و نيرويت، پناهنده ام . خشنودم، به حكمى كه در علم خود ، به سوى من سوق مى دهى، و روانه ام، به هر جا كه تو روانه كنى، و آهنگ كننده ام بر آنچه تو مرا به سوى آن ، جهت داده اى. در جان نثارى به پاى آنچه تو را از من خشنود مى كند ، بخل نمى ورزم ، چون تو مرا بدان راضى ساخته اى. از هيچ كوششى در آنچه تو مرا بدان خوانده اى، دريغ نمى دارم . به سوى آنچه به من شناسانده اى، شتابانم و در راهى گام مى نهم كه تو برايم گشوده اى . در آنچه بصيرتم بخشيده اى ، بصيرم و تا نگاهم داشته اى ، [خود را از لغزش ها ]نگاه مى دارم . پس مرا از نگاهداشت خود ، رها و از عنايتت ، بيرون مكن و از توانايى ات [كنار ]منشان و از مقصودى كه با آن به خواسته تو مى رسم ، بيرون مبر و نخستين گام هايم را با بينش ، همراه كن و راهم را بر محبّت خود بگذار و مسيرم را راه درستْ قرار ده ، تا مرا به آرزويم برسانَد . همان جايى كه از من خواسته اى و براى آن مرا آفريده اى ، فرودم آور و در آن، جايم ده و دوستانت را از آزموده شدن با من ، در پناه گير و با رحمت خويش ، آنان را براى رحمتت در نعمت بخشى به آنها بيازماى ؛ آزمونِ برگزيدن و رَهيدن در پيمودن راه و پيروى روش من ، و مرا به پدران و خويشان صالحم ، ملحق فرما .

.

ص: 490

10 / 11دُعاؤُهُ فِي الوَترِالطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) عن محمّد بن أبي محمّد البصري :كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ في وَترِهِ : اللّهُمَّ إنَّكَ تَرى ولا تُرى ، وأنتَ بِالمَنظَرِ الأَعلى ، وإنَّ لَكَ الآخِرَةَ والاُولى ، وإنّا نَعوذُ بِكَ مِن أن نَذِلَّ ونَخزى . (1)

.


1- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 409 ح 383 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 113 ح 2 و ج 2 ص 200 ح 3 كلاهما عن شيخ يكنّى أبا محمّد بزيادة «وإنّ إليك الرجعى» بعد «الأعلى» ، كنز العمّال : ج 8 ص 82 ح 21992 .

ص: 491

10 / 11دعاى امام عليه السلام در نماز وَتْر

الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)_ به نقل از محمّد بن ابى محمّد بصرى _: حسين عليه السلام در نماز وَتْرش مى گفت : «خدايا! تو مى بينى و ديده نمى شوى . تو در چشم اندازِ برترى و پايان و آغاز ، از آنِ توست . ما از خوارى و رسوايى ، به تو پناه مى بريم .

.

ص: 492

مسند أبي يعلى عن أبي الحوراء :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : عَلَّمَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلِماتٍ أقولُهُنَّ في قُنوتِ الوَترِ : رَبِّ اهدِني فيمَن هَدَيتَ ، وعافِني فيمَن عافَيتَ ، وتَوَلَّني فيمَن تَوَلَّيتَ ، وبارِك لي فيما أعطَيتَ ، وقِني شَرَّ ما قَضَيتَ ، فَإِنَّكَ تَقضي ولا يُقضى عَلَيكَ ، وإنَّكَ لا تُذِلُّ مَن والَيتَ ، تَبارَكتَ رَبَّنا وتَعالَيتَ . (1)

10 / 12دُعاؤُهُ بَعدَ صَلاةِ الطَّوافِربيع الأبرار :رُؤِيَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام يَطوفُ بِالبَيتِ ، ثُمَّ صارَ إلَى المَقامِ (2) فَصَلّى ، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى المَقامِ فَجَعَلَ يَبكي ويَقولُ : «عُبَيدُكَ بِبابِكَ ، سائِلُكَ بِبابِكَ ، مِسكينُكَ بِبابِكَ» يُرَدِّدُ ذلِكَ مِرارا . ثُمَّ انصَرَفَ . (3)

.


1- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 183 ح 6753 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 297 ح 3138 عن الإمام الحسن أو الإمام الحسين8 ، الفردوس : ج 1 ص 483 ح 1977 . وفي سنن الترمذي : ج 2 ص 328 ح 464 و مسند ابن حنبل : ج 1 ص 425 ح 1718 عن الإمام الحسن عليه السلام .
2- .المَقامُ : مقام إبراهيم عليه السلام هو الحَجَر الذي أثّر فيه قدمه ، وموضعه أيضا . وفي الحديث : ما بين الركن والمقام مشحون من قبور الأنبياء (مجمع البحرين : ج 3 ص 1526 «قوم») .
3- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 149 .

ص: 493

مُسند ابى يَعلى_ به نقل از ابو حَورا _: امام حسين عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، جملاتى به من آموخت كه آنها را در قنوت نماز وَتْر بگويم : پروردگارا! مرا در زُمره ره يافتگان ، ره بنما و در زمره عافيت مندان ، عافيت ده و در زُمره كسانى كه سرپرستى شان را به عهده دارى ، سرپرستى كن و در آنچه به من داده اى ، بركت ده و از شرّ آنچه حكم كرده اى ، نگاهم دار ، كه تو حكم مى رانى و بر تو حكم نمى شود و تو هر كه را دوست بدارى ، خوار نمى دارى . خجسته و والا باد پروردگارِ ما! » .

10 / 12دعاى امام عليه السلام پس از نماز طواف

ربيع الأبرار :ديده شد كه حسين عليه السلام گِرد كعبه طواف كرد . سپس به مقام ابراهيم عليه السلام (1) رفت و نماز خواند . پس از آن ، گونه اش را بر مقام نهاد و گريست و گفت : «بنده كوچكت بر درگاهت ايستاده است . گدايت بر درت ايستاده است . بينوايت بر درگاه توست» . اين را بارها تكرار كرد و سپس باز گشت .

.


1- .مقام ابراهيم ، همان سنگى است كه اثر پاى ابراهيم عليه السلام بر آن نقش بسته است . در حديث آمده كه ميان آن و رُكن حجر الأسود ، قبر بسيارى از پيامبران است .

ص: 494

10 / 13دُعاءٌ في تَعقيبِ الصَّلَواتِتهذيب الأحكام :رُوِيَ عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّهُ قالَ : مَن أحَبَّ أن يَخرُجَ مِنَ الدُّنيا وقَد تَخَلَّصَ مِنَ الذُّنوبِ كَما يَتَخَلَّصُ الذَّهَبُ الَّذي لا كَدَرَ فيهِ ولا يَطلُبَهُ أحَدٌ بِمَظلِمَةٍ ، فَليَقُل في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ نِسبَةَ الرَّبِّ (1) تَبارَكَ وتَعالَى اثنَتَي عَشرَةَ مَرَّةً ، ثُمَّ يَبسُطُ يَدَيهِ فَيَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِاسمِكَ المَكنونِ المَخزونِ الطُّهرِ الطّاهِرِ المُبارَكِ ، وأسأَلُكَ بِاسمِكَ العَظيمِ وسُلطانِكَ القَديمِ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، يا واهِبَ العَطايا ، يا مُطلِقَ الاُسارى ، يا فَكّاكَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ ، أسأَلُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تُعتِقَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ ، وتُخرِجَني مِنَ الدُّنيا آمِنا ، وتُدخِلَنِي الجَنَّةَ سالِما ، وأن تَجعَلَ دُعائي أوَّلَهُ فَلاحا ، وأوسَطَهُ نَجاحا ، وآخِرَهُ صَلاحا ، إنَّكَ أنتَ عَلّامُ الغُيوبِ . ثُمَّ قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : هذا مِنَ المَخبِيّاتِ مِمّا عَلَّمَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأمَرَني أن اُعَلِّمَهُ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام . (2)

10 / 14دُعاؤُهُ في طَلَبِ الوَلَدِ الصّالِحِمهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام :بِسمِ اللّهِ ، يا دائِمُ يا دَيمومُ، يا حَيُّ يا قَيّومُ (3) الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، يا كاشِفَ الغَمِّ ، يا فارِجَ الهَمِّ ، يا باعِثَ الرُّسُلِ ، يا صادِقَ الوَعدِ ، اللّهُمَّ إن كانَ لي عِندَكَ رِضوانٌ ووُدٌّ فَاغفِر لي ومَنِ اتَّبَعَني مِن إخواني وشيعَتي . وطَيِّب ما في صُلبي، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وآلِهِ أجمَعينَ . (4)

.


1- .يعني سورة الإخلاص .
2- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 108 ح 410 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 324 ح 949 ، معاني الأخبار : ص140 ح1 عن الأصبغ، مكارم الأخلاق: ج2 ص30 ح2068 كلاهمانحوه، بحارالأنوار: ج86 ص25 ح26.
3- .قَيّوم : من أبنية المبالغة ، وهي من صفات اللّه تعالى ، ومعناها : القائم باُمور الخلق (النهاية : ج4 ص134 «قيم») .
4- .مهج الدعوات : ص 23 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 265 ح 3 وراجع : كمال الدين : ص 265 ح 11 وعيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 60 ح 29 .

ص: 495

10 / 13دعاى امام عليه السلام در تعقيبات نمازها

تهذيب الأحكام :روايت شده است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «هر كه دوست دارد از دنيا برود ، در حالى كه مانند زرِ ناب پاك از ناخالصى ، از گناهانش پاك باشد و هيچ كس بر او حقّى و از او طلبى نداشته باشد ، بايد در پىِ هر نماز ، دوازده مرتبه معرّفى نامه خداى _ تبارك و تعالى _ (سوره توحيد) را بخواند و دستانش را بگشايد و بگويد : «خدايا! به نام نهفته اندوخته پاكِ پاكيزه خجسته ات ، از تو مى خواهم و به نام بزرگ و سلطه ديرينه ات ، از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى . اى بخشنده عطايا ، اى آزاد كننده اسيران ، اى رها كننده مردمان از آتش ! از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و مرا را از آتش [دوزخ]، آزاد سازى و ايمن از دنيا ببرى و به سلامت ، به بهشت در آورى و آغازِ دعايم را رستگارى ، ميان آن را كاميابى و پايانش را صلاح قرار دهى ، كه تو از همه نهانى ها آگاهى» . سپس امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اين، از چيزهاى نهانى اى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من آموخت و به من فرمان داد كه آن را به حسن و حسين نيز بياموزم» .

10 / 14دعاى امام عليه السلام در طلب فرزند شايسته

مهج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام _: به نام خدا ، اى جاويد ، اى هميشگى ، اى زنده ، اى قيام كننده به كارِ مردمان ، اى رحمتگرِ مهربان ، اى برطرف كننده اندوه ، اى گشايشگرِ حزن ، اى مبعوث كننده پيام آوران ، اى راستْ وعده ! خدايا ! اگر [در تقديرت] از من خشنودى و با من مهربانى ، مرا بيامرز و نيز هر كس از برادران و پيروانم را كه مرا پيروى مى كنند ، و آنچه را در پشتِ من است ، نسلى پاك قرار ده ، به رحمتت ، اى مهربان ترينِ مهربانان ! خداوند ، بر سرورمان محمّد و همگى خاندانش درود فرستد .

.

ص: 496

10 / 15دُعاؤُهُ فِي السُّجودِمقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :رُوِيَ فِي المَراسيلِ أنَّ شُرَيحا قالَ : دَخَلتُ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَإِذَا الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام فيهِ ساجِدٌ يُعَفِّرُ خَدَّهُ عَلَى التُّرابِ ، وهُوَ يَقولُ : سَيِّدي ومَولايَ! ألِمَقامِعِ الحَديدِ خَلَقتَ أعضائي ؟ أم لِشُربِ الحَميمِ (1) خَلَقتَ أمعائي (2) ؟ إلهي لَئِن طالَبتَني بِذُنوبي لَاُطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ ، ولَئِن حَبَستَني مَعَ الخاطِئينَ لَاُخبِرَنَّهُم بِحُبّي لَكَ ، سَيِّدي إنَّ طاعَتَكَ لا تَنفَعُكَ ، ومَعصِيَتي لا تَضُرُّكَ ، فَهَب لي ما لا يَنفَعُكَ ، وَاغفِر لي ما لا يَضُرُّكَ ، فَإِنَّكَ أرحَمُ الرّاحِمينَ . (3)

10 / 16دُعاؤُهُ فِي الاِستِسقاءِكتاب من لا يحضره الفقيه :جاءَ قَومٌ مِن أهلِ الكوفَةِ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فَقالوا لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! اُدعُ لَنا بِدَعَواتٍ فِي الاِستِسقاءِ ، فَدَعا عَلِيٌّ عليه السلام الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام . . . ثُمَّ قالَ لِلحُسَينِ عليه السلام : اُدعُ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُمَّ مُعطِيَ الخَيراتِ مِن مَظانِّها، ومُنزِلَ الرَّحَماتِ مِن مَعادِنِها، ومُجرِيَ البَرَكاتِ عَلى أهلِها ، مِنكَ الغَيثُ المُغيثُ ، وأنتَ الغِياثُ المُستَغاثُ ، ونَحنُ الخاطِئونَ وأهلُ الذُّنوبِ ، وأنتَ المُستَغفَرُ الغَفّارُ ، لا إلهَ إلّا أنتَ ، اللّهُمَّ أرسِلِ السَّماءَ عَلَينا ديمَةً (4) مِدرارا ، وَاسقِنَا الغَيثَ واكِفا (5) مِغزارا ، غَيثا مُغيثا ، واسِعا مُسبِغا مُهطِلاً ، مَريئا مَريعا ، غَدَقا (6) مُغدِقا ، عُبابا (7) مُجَلجِلاً (8) ، سَحّا (9) سَحساحا ، بَسّا (10) بَسّاسا ، مُسبِلاً (11) عامّا ، وَدقا (12) مِطفاحا ، يَدفَعُ الوَدقَ بِالوَدقِ دِفاعا ، ويَطلُعُ القَطرُ مِنهُ ، غَيرَ خُلَّبِ البَرقِ (13) ، ولا مُكَذَّبِ الرَّعدِ ، تَنعَشُ بِهِ الضَّعيفَ مِن عِبادِكَ ، وتُحيي بِهِ المَيِّتَ مِن بِلادِكَ ، مَنّا عَلَينا مِنكَ ، آمينَ يا رَبَّ العالَمينَ . فَما تَمَّ كَلامُهُ حَتّى صَبَّ اللّهُ الماءَ صَبّا . (14)

.


1- .الحَمِيمُ : الماء الشديد الحرارة (مفردات ألفاظ القرآن : ص 254 «حمم») .
2- .إشارة إلى الآيات : 19 _ 21 من سورة الحجّ .
3- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 152 .
4- .الدّيمَة : المطر الذي ليس فيه رعدٌ ولا برق ، وأقلّه ثلث النهار أو ثلث الليل ، وأكثره ما بلغ من العدّة (الصحاح : ج 5 ص 1924 «ديم») .
5- .وكفَ البيت : قَطَرَ ، وناقة وكوف : غزيرة (القاموس المحيط : ج 3 ص 206 «وكف») .
6- .الغَدَقُ : المطر الكبار القطر (النهاية : ج 3 ص 345 «غدق») .
7- .العُباب : المطر الكثير (لسان العرب : ج 1 ص 573 «عبب») .
8- .المُجَلْجِلُ : السحاب الذي فيه صوت الرعد (الصحاح : ج 4 ص 1659 «جلل») .
9- .يقال : سحّ يسحّ سحّا ، والمؤنّثة : سحّاء ؛ أي دائمة الصبّ والهطل بالعطاء (النهاية : ج 2 ص 345 «سحح») .
10- .البَسُّ : السَّوْق اللّيَّن (الصحاح : ج 3 ص 908 «بسس») .
11- .قال ابن الأثير : في حديث الاستسقاء : «اسقِنا غَيثا سابلاً» أي هاطلاً غزيرا (النهاية : ج 2 ص 340 «سبل») .
12- .الوَدقُ : المطر (الصحاح : ج 4 ص 1563 «ودق») .
13- .البرقُ الخُلَّب : الذي لا غَيث فيه (الصحاح: ج 1 ص 122 «خلب») .
14- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 535 ح 1504 ، قرب الإسناد : ص 156 ح 576 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: نحوه ، بحار الأنوار : ج 91 ص 321 ح 9 .

ص: 497

10 / 15دعاى امام عليه السلام در سجده

مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :در روايت هاى مُرسَل (1) آمده است كه شُرَيح مى گويد : به مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم كه ديدم حسين بن على عليه السلام به سجده افتاده و گونه اش را بر خاك مى مالد و مى گويد : «سرور و مولاى من ! آيا اندام مرا براى گُرزهاى آهنين آفريدى؟ يا معده و روده ام را براى نوشيدن آب داغِ دوزخ ، خلق كردى ؟ (2) خداى من !اگر مرا به سبب گناهان ، بازخواست كنى ، تو را به كَرَمت بازخواست مى كنم و اگر مرا با خطاكارانْ محبوس كنى ، آنان را از محبّتم به تو باخبر مى سازم . سرور من ! فرمان بُردارى از تو ، براى تو سودى ندارد و سرپيچى من ، به تو زيانى نمى رساند . پس آنچه را به تو سودى نمى دهد ، به من بده و آنچه را به تو زيانى نمى رساند ، بر من ببخش ، كه تو مهربان ترينِ مهربانانى» .

10 / 16دعاى امام عليه السلام در طلب باران

كتاب من لا يحضره الفقيه :گروهى از كوفيان نزد امام على عليه السلام آمدند و گفتند : اى امير مؤمنان ! براى طلب باران بر ما دعاهايى كن . على عليه السلام حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را فرا خواند ... . سپس به حسين عليه السلام فرمود : «دعا كن» . حسين عليه السلام گفت : «خدايا! اى عطا كننده خيرها از گنجينه هايشان، و فرو فرستنده رحمت ها از معدن هايشان، و روانه كننده بركت ها بر شايستگانشان! ابرِ باران زا از توست و تويى فريادرسِ هر يارى خواه و ماييم خطاكار و گنهكار . تويى كه از او آمرزش مى خواهند و او بسى مى آمرزد . خدايى جز تو نيست . خدايا! بر ما بارانى بى صدا و پُرآب، از آسمان ، روانه كن و بارانى سرشار از قطره ها بر ما فرو ريز ؛ بارانى پُرآب ، گسترده ، لبريز ، پيوسته خوش و بابركت ، درشت و بزرگ ، فراوان ، با صداى رعد ، پياپى و ناگسسته ، نرم و روان ، رها و فراگير ؛ بارانى سيل آسا كه چكّه هايش يكديگر را برانند و قطره ها از آن ، سر بر آورند ، نه ابرى كه بدرخشد و بغرّد ، امّا بارانى نريزد ؛ بارانى كه با آن ، بندگان ضعيفت ، سرزنده گردند و زمين هاى مُرده ات را زنده كنى . منّتى از توست بر ما . آمين ، اى پروردگارِ جهانيان !» . سخنش تمام نشده بود كه خداوند ، بارانى سيل آسا فرو باريد .

.


1- .مُرسَل ، يعنى روايتى كه در سند آن ، نام يك يا چند راوى،افتاده است. م.
2- .اشاره است به آيات 19 تا 21 از سوره حج .

ص: 498

عيون الأخبار لابن قتيبة عن إسرائيل عن الحسين عليه السلام_ أنَّهُ كانَ إذَا استَسقى قالَ _: اللّهُمَّ اسقِنا سَقيا واسِعَةً وادِعَةً ، عامَّةً نافِعَةً غَيرَ ضارَّةٍ ، تَعُمُّ بِها حاضِرَنا وبادِيَنا ، وتَزيدُ بِها في رِزقِنا وشُكرِنا ، اللّهُمَّ اجعَلهُ رِزقَ إيمانٍ وعَطاءَ إيمانٍ ، إنَّ عَطاءَكَ لَم يَكُن مَحظورا ، اللّهُمَّ أنزِل عَلَينا في أرضِنا سَكَنَها ، وأنبِت فيها زينَتَها ومَرعاها . (1)

.


1- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 278 .

ص: 499

عيون الأخبار ، ابن قُتَيبه_ به نقل از اسرائيل، از حسين عليه السلام ، هنگامى كه باران مى طلبيد _: خدايا! بارانى بر ما فرو فرست ؛ بارانى گسترده و رها ، فراگير ، سودرسان و بى زيان ، كه شهرى و روستايى را فرا بگيرد و بر روزى و سپاس ما بيفزايد . خدايا ! آن را روزىِ ايمان و بخششِ ايمان قرار ده ، كه عطاى تو ، مانعى بر سرِ راه ندارد . خدايا ! رحمت سرزمينمان را بر ما فرو فرست و زينت و گياهش را برويان» .

.

ص: 500

10 / 17دُعاؤُهُ في دَفعِ الأَعداءِطبّ الأئمّة لابنَي بِسطام عن عبد اللّه بن المفضّل النوفليّ عن أبيه عن الحسين بن عليّ عليهماالسلام :كَلِماتٌ إذا قُلتُهُنَّ ما اُبالي مِمَّنِ اجتَمَعَ عَلَيَّ الجِنُّ وَالإِنسُ : بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ وإلَى اللّهِ وفي سَبيلِ اللّهِ ، وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، اللّهُمَّ اكفِني بِقُوَّتِكَ وحَولِكَ وقُدرَتِكَ شَرَّ كُلِّ مُغتالٍ (1) وكَيدَ الفُجّارِ ، فَإِنّي اُحِبُّ الأَبرارَ واُوالِي الأَخيارَ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وآلِهِ وسَلَّمَ . (2)

مهج الدعوات عن الإمام الحسين عليه السلام_ في دُعائِهِ _: يا مَن شَأنُهُ الكِفايَةُ ، وسُرادِقُهُ (3) الرِّعايَةُ! يا مَن هُوَ الغايَةُ وَالنِّهايَةُ! يا صارِفَ السّوءِ وَالسَّوايَةِ وَالضُرِّ! اصرِف عَنّي أذِيَّةَ العالَمينَ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ أجمَعينَ ، بِالأَشباحِ النّورانِيَّةِ ، وبِالأَسماءِ السُّريانِيَّةِ ، وبِالأَقلامِ اليونانِيَّةِ ، وبِالكَلِماتِ العِبرانِيَّةِ ، وبما نَزَلَ فِي الأَلواحِ مِن يَقينِ الإِيضاحِ . اِجعَلنِي اللّهُمَّ في حِرزِكَ وفي حِزبِكَ ، وفي عِياذِكَ وفي سِترِكَ وفي كَنَفِكَ ، مِن كُلِّ شَيطانٍ مارِدٍ ، وَعدُوٍّ راصِدٍ ، ولَئيمٍ مُعانِدٍ ، وضِدٍّ كَنودٍ (4) ، ومِن كُلِّ حاسِدٍ ، بِبِسمِ اللّهِ استَشفَيتُ ، وبِسمِ اللّهِ استَكفَيتُ ، وعَلَى اللّهِ تَوَكَّلتُ ، وبِهِ استَعَنتُ ، وإلَيهِ استَعدَيتُ عَلى كُلِّ ظالِمٍ ظَلَمَ ، وغاشِمٍ غَشَمَ ، وطارِقٍ طَرَقَ ، وزاجِرٍ زَجَرَ ، فَاللّهُ خَيرٌ حافِظا وهُوَ أرحَمُ الرّاحِمينَ . (5)

.


1- .الاغتيال : قَتَلَهُ غيلةً ؛ وهوأن يخدعه فيذهب به إلى موضع فإذا صارإليه قتله (الصحاح : ج5 ص1787 «غيل») .
2- .طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 116 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 220 ح 17 .
3- .السُّرادِق : هو كلّ ما أحاط بشيء من حائط أو مضرب أو خباء (النهاية : ج 2 ص 359 «سردق») .
4- .الكَنوُدُ : الكفور (القاموس المحيط : ج 1 ص 332 «كند») .
5- .مهج الدعوات : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 374 ح 1 .

ص: 501

10 / 17دعاى امام عليه السلام در دور كردن دشمنان

طبّ الائمّة عليهم السلام ، دو پسر بسطام_ به نقل از عبد اللّه بن مفضّل نَوفَلى ، از پدرش ، از امام حسين عليه السلام _: اينها، جملاتى هستند كه چون بگويم ، ديگر باكى ندارم كه جِن و اِنس بر ضدّ من گِرد هم آيند : «به نام خدا و به [يارى] خدا و به سوى خدا و در راه خدا و بر دين پيامبر خدا! خدايا! مرا به توان و حركت و نيرويت ، از شرّ هر كِشنده به نيرنگ و حيله بدكاران ، كفايت كن ، كه من نيكان را دوست مى دارم و با برگزيدگان ، همبستگى دارم ، و خداوند بر محمّدِ پيامبر و خاندانش درود و سلام فرستد !» .

مهج الدعوات_ از امام حسين عليه السلام ، در دعايش _: اى كه كارش كفايت كردن است و سراپرده اش رعايت نمودن ! اى كه غايت و انتهايى ! اى برگرداننده بدى و زشتى و گرفتارى [از بندگان] ! آزار همه جهانيان را ، چه جِنّ و چه اِنس ، از من بگردان ، به حقّ جان هاى نورانى و نام هاى سُريانى و قلم هاى يونانى و كلمه هاى عِبرانى و آنچه از يقين هاى روشنگر كه در لوح ها فرود آمده است . خدايا! مرا در حفظ و حزب خودت قرار ده ، و نيز در پناه و پرده و سايه حمايتت از هر شيطان رانده شده و دشمن كمين كرده و مُعاند پَست و مخالف ناسپاس و از هر حسود . به «بسم اللّه » ، شفا خواستم و به نام خدا ، كفايت جُستم و بر خدا، توكّل كردم و به او يارى خواستم و او را فريادرسِ خود در برابر هر ظالمى كه ظلم كند و هر ستمكارى كه ستم كند و هر بدرفتارى كه بدرفتارى نمايد و هر كوبنده اى كه بكوبد و هر كسى كه به فرياد ، باز مى دارد ، كه خدا ، بهترين نگهبان و مهربان ترينِ مهربانان است .

.

ص: 502

10 / 18تَسبيحُهُ فِي اليَومِ الخامِسِ مِنَ الشَّهرِالدعوات :تَسبيحُ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام فِي اليَومِ الخامِسِ [مِنَ الشَّهرِ] : سُبحانَ الرَّفيعِ الأَعلى ، سُبحانَ العَظيمِ الأَعظَمِ ، سُبحانَ مَن هُوَ هكَذا ولا يَكونُ هكَذا غَيرُهُ ، ولا يَقدِرُ أحَدٌ قُدرَتَهُ ، سُبحانَ مَن أوَّلُهُ عِلمٌ لا يوصَفُ ، وآخِرُهُ عِلمٌ لا يَبيدُ ، سُبحانَ مَن عَلا فَوقَ البَرِيّاتِ بِالإِلهِيَّةِ فَلا عَينٌ تُدرِكُهُ ، ولا عَقلٌ يُمَثِّلُهُ ، ولا وَهمٌ يُصَوِّرُهُ ، ولا لِسانٌ يَصِفُهُ بِغايَةِ ما لَهُ مِنَ الوَصفِ ، سُبحانَ مَن عَلا فِي الهَواءِ ، سُبحانَ مَن قَضَى المَوتَ عَلَى العِبادِ ، سُبحانَ المَلِكِ المُقتَدِرِ ، سُبحانَ المَلِكِ القُدّوسِ ، سُبحانَ الباقِي الدّائِمِ . (1)

10 / 19دُعاؤُهُ فِي الرَّغبَةِ إلَى الآخِرَةِكشف الغمّة عن راشد بن أبي روح الأنصاري :كانَ مِن دُعاءِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام : اللّهُمَّ ارزُقنِي الرَّغبَةَ فِي الآخِرَةِ حَتّى أعرِفَ صِدقَ ذلِكَ في قَلبي بِالزَّهادَةِ مِنّي في دُنيايَ ، اللّهُمَّ ارزُقني بَصَرا في أمرِ الآخِرَةِ حَتّى أطلُبَ الحَسَناتِ شَوقا ، وأفِرَّ (2) مِنَ السَّيِّئاتِ خَوفا ، يا رَبِّ! (3)

.


1- .الدعوات للراوندي : ص 92 ح 228 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 206 ح 3 .
2- .في المصدر : «وافرا» ، وهو تصحيف .
3- .كشف الغمّة : ج 2 ص 275 .

ص: 503

10 / 18تسبيح امام عليه السلام در روز پنجم هر ماه

الدعوات :تسبيح حسين بن على عليه السلام در روز پنجم [از هر ماه] ، چنين بود : «منزّه است خداى بلند مرتبه والا . منزّه است خداى بزرگ و بزرگ تر . منزّه است كسى كه چنين است و جز او ، اين چنين نيست و كسى توانايىِ او را ندارد . منزّه است كسى كه آغازش دانشى وصف ناشدنى است و پايانش، دانشى پايان ناپذير . منزّه است كسى كه با خدايى اش ، بر مردمان ، برترى يافته است ؛ نه چشمى او را درمى يابد و نه خِردى او را شبيه سازى مى كند و نه خيالى او را به تصوير مى كشد و نه زبانى او را به نهايت وصفى كه دارد ، توصيف مى كند . منزّه است كسى كه برتر از [جاگرفتن در] فضاست . منزّه است كسى كه مرگ را بر بندگان ، مقدّر كرد . منزّه است فرمان رواىِ مقتدر . منزّه است فرمان رواىِ بسيار پاك . منزّه است ماندگارِ جاويد» .

10 / 19دعاى امام عليه السلام در اشتياق به آخرت

كشف الغُمّة_ به نقل از راشد بن ابى روح انصارى _: از دعاى حسين بن على عليه السلام اين بود : «خدايا! رغبت به آخرت را روزى ام كن تا صدق آن را با بى رغبتى به دنيايم بدانم . خدايا! بصيرت در كار آخرت را روزى ام گردان تا از سرِ شوق ، در پىِ نيكى ها باشم و از سرِ بيم از زشتى ها بگريزم ، اى پروردگار من!» .

.

ص: 504

. .

ص: 505

. .

ص: 506

. .

ص: 507

فهرست تفصيلى

(1) بخش پانزدهم: حكمت ها*** 7 (/ 1)

(2) درآمد*** 8 (/ 2)

(3) حكمت، در قرآن و حديث*** 9 (/ 3)

(3) اقسام حكمت*** 9 (/ 3)

(4) 1. حكمت علمى*** 10 (/ 4)

(4) 2. حكمت عملى*** 10 (/ 4)

(4) 3. حكمت حقيقى*** 11 (/ 4)

(3) وارثان علم و حكمت و انبيا عليهم السلام*** 12 (/ 3)

(3) ميراث علمى امام حسين عليه السلام*** 13 (/ 3)

(3) سخت ترين دوران براى اهل بيت عليهم السلام*** 13 (/ 3)

(2) باب يكم: حكمت هاى عقلى و علمى*** 17 (/ 2)

(3) فصل يكم: عقل*** 17 (/ 3)

(4) 1/ 1 خلقت عقل*** 17 (/ 4)

(4) 1/ 2 ويژگىِ عاقل*** 19 (/ 4)

(4) 1/ 3 آنچه موجب كمال عقل است*** 21 (/ 4)

ص: 508

(4) 1/ 4 عقل اولياى الهى*** 21 (/ 4)

(3) فصل دوم: علم و حكمت*** 23 (/ 3)

(4) 2/ 1 وجوب تحصيل علم*** 23 (/ 4)

(4) 2/ 2 ارزش دانشجو*** 23 (/ 4)

(4) 2/ 3 ارزش دانشمند*** 25 (/ 4)

(4) 2/ 4 نشانه دانشمند*** 25 (/ 4)

(4) 2/ 5 نقش دانش در شناخت*** 27 (/ 4)

(4) 2/ 6 نقش زهد در شناخت*** 27 (/ 4)

(4) 2/ 7 حجاب شناخت*** 27 (/ 4)

(4) 2/ 8 ارزش آموزگار و راه نما*** 29 (/ 4)

(4) 2/ 9 ارزش حاملان قرآن*** 31 (/ 4)

(4) 2/ 10 گونه هاى آيات قرآن*** 33 (/ 4)

(4) 2/ 11 نظر دادن بدون علم در باره قرآن*** 33 (/ 4)

(4) 2/ 12 تفسير يا تأويل برخى آيات*** 35 (/ 4)

(5) الف سوره حمد*** 35 (/ 5)

(5) ب آيه «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم ...»*** 43 (/ 5)

(5) ج آيه «هَلْ جَزَآءُ الْاحْسَانِ إِلَا الْاحْسَانُ»*** 45 (/ 5)

(5) د آيه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبّكَ فَحَدّثْ»*** 45 (/ 5)

(5) ه آيه «وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ»*** 47 (/ 5)

(4) 2/ 13 ارزش حاملان حديث*** 47 (/ 4)

(4) 2/ 14 آموختن حكمت به فرزندان*** 51 (/ 4)

(3) فصل سوم: يقين*** 57 (/ 3)

ص: 509

(2) باب دوم: حكمت هاى اعتقادى*** 61 (/ 2)

(3) فصل يكم: شناخت خدا*** 61 (/ 3)

(4) 1/ 1 اوج دانش*** 61 (/ 4)

(4) 1/ 2 دژِ خداوند*** 63 (/ 4)

(4) 1/ 3 علّت آفرينش*** 63 (/ 4)

(4) 1/ 4 راه نمايى خداشناسى*** 65 (/ 4)

(4) 1/ 5 خدا را محبوب مردم كردن*** 69 (/ 4)

(4) 1/ 6 شناختِ شهودى*** 71 (/ 4)

(4) 1/ 7 شناخت صفات خدا*** 75 (/ 4)

(4) 1/ 8 معناى صفت «صَمَد»*** 81 (/ 4)

(4) 1/ 9 پاداش يكتاپرست*** 85 (/ 4)

(4) 1/ 10 ويژگى عارف*** 85 (/ 4)

(4) 1/ 11 آنچه خدا ندارد و آنچه نزد او نيست و آنچه نمى داند*** 87 (/ 4)

(3) فصل دوم: ايمان و اسلام*** 89 (/ 3)

(4) 2/ 1 معناى ايمان*** 89 (/ 4)

(4) 2/ 2 تفاوت اسلام و ايمان*** 91 (/ 4)

(4) 2/ 3 بنياد اسلام*** 91 (/ 4)

(4) 2/ 4 غربت اسلام*** 93 (/ 4)

(4) 2/ 5 نشانه نيكويى اسلام مسلمان*** 93 (/ 4)

(4) 2/ 6 مايه استوارى ايمان*** 95 (/ 4)

(4) 2/ 7 نشانه هاى كمال ايمان*** 95 (/ 4)

(4) 2/ 8 در دين، اجبارى نيست*** 97 (/ 4)

ص: 510

(4) 2/ 9 حرمت قياس در دين*** 99 (/ 4)

(4) 2/ 10 معيار تكليف*** 99 (/ 4)

(3) فصل سوم: قضا و قَدَر*** 101 (/ 3)

(4) 3/ 1 وجوب ايمان به قضا و قدر*** 101 (/ 4)

(4) 3/ 2 گونه هاى قضا و قدر*** 103 (/ 4)

(4) 3/ 3 نقش قضا و قدر در كارها*** 105 (/ 4)

(4) 3/ 4 نه جبر است و نه تفويض*** 107 (/ 4)

(4) 3/ 5 اسباب سعادت*** 107 (/ 4)

(4) 3/ 6 نتيجه آگاهى از قَدَر*** 109 (/ 4)

(4) 3/ 7 قضاى الهى، واقع شدنى است*** 111 (/ 4)

(4) 3/ 8 راضى بودن به قضا*** 115 (/ 4)

(4) 3/ 9 سيره اهل بيت عليهم السلام در راضى بودن به قضا*** 117 (/ 4)

(3) فصل چهارم: رَجعت*** 121 (/ 3)

(3) فصل پنجم: آخرت*** 125 (/ 3)

(4) 5/ 1 ياد آخرت*** 125 (/ 4)

(4) 5/ 2 فناى دنيا و بقاى آخرت*** 127 (/ 4)

(4) 5/ 3 ويژگىِ مرگ*** 129 (/ 4)

(4) 5/ 4 مرگ مؤمن*** 131 (/ 4)

(4) 5/ 5 گريستن هنگام مرگ*** 133 (/ 4)

(4) 5/ 6 خانه عمل*** 133 (/ 4)

(4) 5/ 7 نخستين پرسش پس از مرگ*** 135 (/ 4)

(4) 5/ 8 آنچه در قيامت، سؤال مى شود*** 135 (/ 4)

ص: 511

(4) 5/ 9 عدم تمايل به بازگشت به دنيا*** 135 (/ 4)

(4) 5/ 10 شيرخوارى كودكان در برزخ*** 137 (/ 4)

(4) 5/ 11 بهاى بهشت*** 139 (/ 4)

(4) 5/ 12 بهشت، مشتاق اينهاست*** 139 (/ 4)

(4) 5/ 13 بازگشت عمل به عمل كننده*** 141 (/ 4)

(4) 5/ 14 تجسّم يافتنِ اعمال*** 143 (/ 4)

(2) باب سوم: حكمت هاى عقيدتى و سياسى*** 145 (/ 2)

(3) فصل يكم: امامت*** 145 (/ 3)

(4) 1/ 1 گوناگونى پيشوايان*** 145 (/ 4)

(4) 1/ 2 ويژگى هاى پيشواى هدايت*** 149 (/ 4)

(4) 1/ 3 نقش پيشوايى در جامعه*** 151 (/ 4)

(3) فصل دوم: امّت*** 155 (/ 3)

(4) 2/ 1 عامل سامان گرفتن يا نابه سامانى امّت*** 155 (/ 4)

(4) 2/ 2 عامل خوارى امّت*** 157 (/ 4)

(4) 2/ 3 از گرفتارى هاى اين امّت*** 161 (/ 4)

(4) 2/ 4 سوء استفاده از عنوان اتّحاد امّت*** 163 (/ 4)

(4) 2/ 5 پراكندگى امّت، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله*** 165 (/ 4)

(4) 2/ 6 تباهى امّت*** 167 (/ 4)

(3) فصل سوم: اهل بيت عليهم السلام*** 169 (/ 3)

(4) 3/ 1 فضائل اهل بيت عليهم السلام*** 169 (/ 4)

(4) 3/ 2 ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام*** 175 (/ 4)

(4) 3/ 3 زهد اهل بيت عليهم السلام*** 179 (/ 4)

ص: 512

(4) 3/ 4 از سرچشمه هاى علوم اهل بيت عليهم السلام*** 181 (/ 4)

(4) 3/ 5 دوستى اهل بيت عليهم السلام*** 181 (/ 4)

(4) 3/ 6 ولايت اهل بيت عليهم السلام*** 193 (/ 4)

(4) 3/ 7 نيكى به اهل بيت عليهم السلام*** 193 (/ 4)

(4) 3/ 8 توسّل به اهل بيت عليهم السلام*** 195 (/ 4)

(4) 3/ 9 دشمنى با اهل بيت عليهم السلام*** 197 (/ 4)

(3) فصل چهارم: مادر امامان، از اهل بيت عليهم السلام است*** 201 (/ 3)

(4) 4/ 1 فضائل فاطمه عليها السلام، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله*** 201 (/ 4)

(4) 4/ 2 وفات فاطمه عليها السلام*** 203 (/ 4)

(4) 4/ 3 غسل و كفن فاطمه عليها السلام*** 207 (/ 4)

(4) 4/ 4 شكايت بردن فاطمه عليها السلام به پدرش صلى الله عليه و آله*** 209 (/ 4)

(4) 4/ 5 محشور شدن فاطمه عليها السلام*** 209 (/ 4)

(3) فصل پنجم: امامت اهل بيت عليهم السلام*** 215 (/ 3)

(4) 5/ 1 استدلال بر امامت اهل بيت عليهم السلام*** 215 (/ 4)

(4) 5/ 2 وجوب انتخاب امام از ميان اهل بيت عليهم السلام*** 225 (/ 4)

(4) 5/ 3 وجوب فرمانبَرى از اهل بيت عليهم السلام*** 225 (/ 4)

(4) 5/ 4 استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام*** 227 (/ 4)

(4) 5/ 5 تعداد امامان اهل بيت عليهم السلام*** 229 (/ 4)

(4) 5/ 6 امامت اميرمؤمنان عليه السلام*** 241 (/ 4)

(4) نكته*** 247 (/ 4)

(4) 5/ 7 امامت امام حسن عليه السلام بر امام حسين عليه السلام*** 247 (/ 4)

(4) 5/ 8 پدرِ نُه امام*** 247 (/ 4)

ص: 513

(4) 5/ 9 قائم اين امّت*** 253 (/ 4)

(4) 5/ 10 توصيف مهدى عليه السلام*** 257 (/ 4)

(4) 5/ 11 مهدى عليه السلام از نسل فاطمه عليها السلام است*** 259 (/ 4)

(4) 5/ 12 ارزش شكيبايان در روزگار غيبت*** 259 (/ 4)

(4) 5/ 13 از نشانه هاى ظهور مهدى عليه السلام*** 261 (/ 4)

(4) 5/ 14 ياوران مهدى عليه السلام*** 261 (/ 4)

(4) 5/ 15 مدّت فرمان روايى مهدى عليه السلام*** 263 (/ 4)

(4) 5/ 16 راز گوناگونى رفتار دو امام*** 263 (/ 4)

(3) فصل ششم: پيروان اهل بيت عليهم السلام*** 269 (/ 3)

(4) 6/ 1 فضايل پيروان اهل بيت عليهم السلام*** 269 (/ 4)

(4) 6/ 2 مصائب پيروان اهل بيت عليهم السلام*** 273 (/ 4)

(4) 6/ 3 تكذيب كسى كه ادّعاى تشيّع داشت*** 277 (/ 4)

(3) فصل هفتم: رويارويى امام حسين عليه السلام با معاويه*** 279 (/ 3)

(4) 7/ 1 خوددارى امام عليه السلام از شكستن بيعت با معاويه*** 279 (/ 4)

(4) 7/ 2 آنچه درباره صلح، از ايشان روايت شده است*** 283 (/ 4)

(4) 7/ 3 ويژگى معاويه*** 285 (/ 4)

(4) 7/ 4 احتجاج هاى امام عليه السلام بر ضدّ معاويه*** 287 (/ 4)

(4) 7/ 5 نامه هاى امام عليه السلام و معاويه به يكديگر*** 293 (/ 4)

(4) 7/ 6 دشمنى براى خدا*** 299 (/ 4)

(3) فصل هشتم: بيعت با يزيد*** 301 (/ 3)

(4) 8/ 1 ويژگى هاى يزيد*** 301 (/ 4)

(4) 8/ 2 خوددارى امام عليه السلام از بيعت با يزيد*** 303 (/ 4)

ص: 514

(3) فصل نهم: عوامل قيام بر ضدّ يزيد*** 305 (/ 3)

(4) 9/ 1 احياى سنّت و نشانه هاى دين*** 305 (/ 4)

(4) 9/ 2 امر به معروف و نهى از منكر*** 307 (/ 4)

(4) 9/ 3 قيام براى يارى دين*** 311 (/ 4)

(4) 9/ 4 عذر به پيشگاه الهى*** 313 (/ 4)

(4) 9/ 5 ستيز با ستم و تجاوز*** 313 (/ 4)

(3) فصل دهم: ردّ پيشنهاد سكوت*** 317 (/ 3)

(3) فصل يازدهم: سخنان امام عليه السلام در كربلا*** 323 (/ 3)

(4) 11/ 1 سخنان امام عليه السلام با يارانش در شب عاشورا*** 323 (/ 4)

(4) 11/ 2 گفتگوى امام عليه السلام با خواهرش در شب عاشورا*** 327 (/ 4)

(4) 11/ 3 برخى سخنان امام عليه السلام در روز عاشورا*** 331 (/ 4)

(4) 11/ 4 اتمام حجّت با دشمنان*** 335 (/ 4)

(4) 11/ 5 سخن امام عليه السلام با عمر بن سعد*** 349 (/ 4)

(4) 11/ 6 خبر دادن از آينده دشمنان خود*** 351 (/ 4)

(3) فصل دوازدهم: سخنان امام عليه السلام در دعوت به شكيبايى*** 355 (/ 3)

(4) 12/ 1 تشويق به شكيبايى*** 355 (/ 4)

(4) 12/ 2 دعوت ياران به شكيبايى*** 355 (/ 4)

(4) 12/ 3 دعوت فرزندش على اكبر به شكيبايى*** 357 (/ 4)

(4) 12/ 4 دعوت خواهر به شكيبايى*** 359 (/ 4)

(4) 12/ 5 دعوت خانواده به شكيبايى*** 361 (/ 4)

(3) فصل سيزدهم: سخنان امام عليه السلام درباره وفادارى يارانش*** 363 (/ 3)

(4) 13/ 1 وفادارى ياران امام عليه السلام*** 363 (/ 4)

ص: 515

(4) 13/ 2 وفاى عمرو بن قَرَظه انصارى*** 365 (/ 4)

(3) فصل چهاردهم: رؤياهايى درباره آينده اهل بيت عليهم السلام و دشمنانشان*** 369 (/ 3)

(4) 14/ 1 رؤياى پيامبر صلى الله عليه و آله*** 369 (/ 4)

(4) 14/ 2 رؤياى اميرمؤمنان عليه السلام*** 369 (/ 4)

(4) 14/ 3 رؤياهاى امام حسين عليه السلام*** 371 (/ 4)

(5) الف رؤياى امام عليه السلام در باره هلاكت معاويه*** 371 (/ 5)

(5) ب رؤياى امام عليه السلام، هنگام خروج از مدينه*** 371 (/ 5)

(5) ج رؤياى امام عليه السلام در راه كربلا*** 377 (/ 5)

(5) د رؤياى امام عليه السلام، قبل از روز عاشورا*** 379 (/ 5)

(3) فصل پانزدهم: كرامت هاى امام عليه السلام واجابت دعاهايش*** 385 (/ 3)

(4) 15/ 1 رها شدن دست مردى در طواف*** 385 (/ 4)

(4) 15/ 2 سبز شدن درخت خرماى خشكيده*** 387 (/ 4)

(4) 15/ 3 زنده كردن مُرده*** 387 (/ 4)

(4) 15/ 4 بركت يافتن آب چاه*** 389 (/ 4)

(4) 15/ 5 ولادت فرزند پسر*** 391 (/ 4)

(4) 15/ 6 راه نمايى مرد باديه نشين به گم شده اش*** 393 (/ 4)

(4) 15/ 7 خبر دادن از جُنُب بودن اعرابى*** 393 (/ 4)

(2) باب چهارم: حكمت هاى عبادى*** 397 (/ 2)

(3) فصل يكم: عبادت*** 397 (/ 3)

(4) 1/ 1 ثمره عبادت*** 397 (/ 4)

(4) 1/ 2 گونه هاى عبادت*** 397 (/ 4)

(4) 1/ 3 شرط قبولى عبادت*** 399 (/ 4)

ص: 516

(4) 1/ 4 بندگى راستين*** 399 (/ 4)

(4) 1/ 5 فراوانى عبادت پيامبر صلى الله عليه و آله*** 401 (/ 4)

(4) 1/ 6 دوام تصميم بر اطاعت*** 401 (/ 4)

(4) 1/ 7 نكوهش اعتماد بر اطاعت*** 401 (/ 4)

(3) فصل دوم: اذان*** 403 (/ 3)

(4) 2/ 1 آغاز تشريع اذان*** 403 (/ 4)

(4) 2/ 2 معناى اذان*** 407 (/ 4)

(4) 2/ 3 اذان گفتن در گوش نوزاد*** 415 (/ 4)

(4) 2/ 4 اذان گفتن در گوش بدخو*** 417 (/ 4)

(4) 2/ 5 اذان گفتن براى كاستن از سردى هوا*** 417 (/ 4)

(3) فصل سوم: وضو و نماز*** 419 (/ 3)

(4) 3/ 1 جايز نبودن مسح بر كفش، از ديدگاه اهل بيت عليهم السلام*** 419 (/ 4)

(4) 3/ 2 وقت نماز*** 419 (/ 4)

(4) 3/ 3 تشويق به مواظبت بر نمازها*** 421 (/ 4)

(4) 3/ 4 قنوت خواندن پيامبر صلى الله عليه و آله در هر نماز*** 423 (/ 4)

(4) 3/ 5 نماز ميان مغرب و عشا*** 423 (/ 4)

(4) 3/ 6 حضور قلب امام عليه السلام در نماز*** 423 (/ 4)

(4) 3/ 7 اشتياق حسين عليه السلام به نماز و تلاوت قرآن*** 425 (/ 4)

(4) 3/ 8 آخرين نماز امام عليه السلام*** 425 (/ 4)

(4) 3/ 9 ثواب تعقيبات نماز صبح*** 427 (/ 4)

(4) 3/ 10 نماز بيمار*** 427 (/ 4)

(4) 3/ 11 نماز حاجت*** 429 (/ 4)

ص: 517

(4) 3/ 12 نماز گزاردن بر منافق*** 431 (/ 4)

(3) فصل چهارم: روزه*** 433 (/ 3)

(4) 4/ 1 حكمت روزه*** 433 (/ 4)

(4) 4/ 2 هديه روزه دار*** 433 (/ 4)

(4) 4/ 3 ثواب سحرى خوردن*** 435 (/ 4)

(4) 4/ 4 افطار كردن با خرما*** 435 (/ 4)

(4) 4/ 5 ثواب روزه رجب و شعبان*** 435 (/ 4)

(4) 4/ 6 ثواب روزه جمعه*** 437 (/ 4)

(3) فصل پنجم: حج و عمره و طواف*** 439 (/ 3)

(4) 5/ 1 نهى از ترك حج*** 439 (/ 4)

(4) 5/ 2 جهاد بى كشتار*** 439 (/ 4)

(4) 5/ 3 آنچه بر مُحرم، حرام است*** 441 (/ 4)

(4) 5/ 4 عمره در ماه هاى حج*** 441 (/ 4)

(4) 5/ 5 طواف كردن در باران*** 443 (/ 4)

(3) فصل ششم: جهاد*** 445 (/ 3)

(4) 6/ 1 گونه هاى جهاد*** 445 (/ 4)

(4) 6/ 2 دعوت به جهاد*** 447 (/ 4)

(4) 6/ 3 ثابت قدمان با پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ حنين*** 447 (/ 4)

(4) 6/ 4 ناخوش داشتن شروع جنگ*** 449 (/ 4)

(4) 6/ 5 نيرنگ در جنگ*** 449 (/ 4)

(4) 6/ 6 جنگ با بيعت شكنان (ناكثين)*** 451 (/ 4)

(4) 6/ 7 برداشته شدن جهاد از زنان*** 455 (/ 4)

ص: 518

(4) 6/ 8 آنچه در حكم شهادت است*** 457 (/ 4)

(3) فصل هفتم: خُمس و زكات*** 459 (/ 3)

(4) فصل هشتم: امر به معروف و نهى از منكر*** 461 (/ 4)

(4) 8/ 1 وجوب نهى از منكر*** 461 (/ 4)

(4) 8/ 2 راضى به عملكرد يك گروه، مانند يكى از آنهاست*** 463 (/ 4)

(4) 8/ 3 سخنرانى امام عليه السلام، در باره امر به معروف و نهى از منكر*** 463 (/ 4)

(3) فصل نهم: خواندن قرآن*** 471 (/ 3)

(4) 9/ 1 ثواب قرائت قرآن*** 471 (/ 4)

(4) 9/ 2 ثوابِ گفتن «بسم اللّه»*** 473 (/ 4)

(4) 9/ 3 ثواب خواندن «آية الكرسى»*** 475 (/ 4)

(3) فصل دهم: ذكر و دعا*** 477 (/ 3)

(4) 10/ 1 تشويق به ياد خدا*** 477 (/ 4)

(4) 10/ 2 ياد كردن خدا از ذاكر، پيش از ياد كردن ذاكر از خدا*** 477 (/ 4)

(4) 10/ 3 ادب دعا*** 479 (/ 4)

(4) 10/ 4 ادب ستايش*** 479 (/ 4)

(4) 10/ 5 جايگاه اجابت دعا*** 481 (/ 4)

(4) 10/ 6 دعاى هنگام پوشيدن لباس نو*** 483 (/ 4)

(4) 10/ 7 دعاى رفع درد*** 483 (/ 4)

(4) 10/ 8 از دعاهاى پيامبر صلى الله عليه و آله*** 487 (/ 4)

(4) 10/ 9 دعاى امام عليه السلام در درخواست اخلاق شايسته و اعمال نيكو*** 487 (/ 4)

(4) 10/ 10 دعاى امام عليه السلام در قنوت*** 489 (/ 4)

(4) 10/ 11 دعاى امام عليه السلام در نماز وَتْر*** 491 (/ 4)

ص: 519

(4) 10/ 12 دعاى امام عليه السلام پس از نماز طواف*** 493 (/ 4)

(4) 10/ 13 دعاى امام عليه السلام در تعقيبات نمازها*** 495 (/ 4)

(4) 10/ 14 دعاى امام عليه السلام در طلب فرزند شايسته*** 495 (/ 4)

(4) 10/ 15 دعاى امام عليه السلام در سجده*** 497 (/ 4)

(4) 10/ 16 دعاى امام عليه السلام در طلب باران*** 497 (/ 4)

(4) 10/ 17 دعاى امام عليه السلام در دور كردن دشمنان*** 501 (/ 4)

(4) 10/ 18 تسبيح امام عليه السلام در روز پنجم هر ماه*** 503 (/ 4)

(4) 10/ 19 دعاى امام عليه السلام در اشتياق به آخرت*** 503 (/ 4)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109