فصلنامه فرهنگ زيارت، جلد 3

مشخصات كتاب

نام كتاب: فصلنامه فرهنگ زيارت

نويسنده: مركز تحقيقات حج

موضوع: نشريات

زبان: فارسى

تعداد جلد: 4

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: پاييز 1388

نوبت چاپ: 1

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

مقدّمه

موضوع «زيارت»، چه مربوط به زائر خانه خدا و حرم حضرت رسول (ص) باشد و چه در مورد زائرانِ عتبات مقدسه در عراق، يا حرمهاى ديگر معصومين و امام زادگان، مجموعهاى از اصطلاحات و تعابير را به همراه دارد. اين اصطلاحات، شامل مفاهيم و موضوعات، آداب و سنن، اماكن، اشخاص و ... ميشود. بسيارى از اين واژهها در ميان زائران و آشنايان به آموزههاى دينى و سنن مذهبى، رايج و مشهور است؛ ولى گاهى ريشه و مبنا و رمز و راز آن كمتر مورد توجّه قرار ميگيرد. پرداختن به «فرهنگنامه زيارت» ما را با اين اصطلاحات آشنا ميسازد.

مجموعهاى از اين تعابير و مفاهيم را فراتر از زيارت عتبات، به ترتيب الفبا تقديم خوانندگان ميكنيم؛ باشد كه مورد توجّه و استفاده قرار گيرد.

ص: 7

آداب الحرمين

اعمال و آدابى كه هنگام زيارت خانه خدا در مكّه و حرم پيامبر خدا (ص) در مدينه انجام ميگيرد. مناسك حج و آداب زيارت هم در همين مورد است. از آن جا كه دانستن اين آداب و سنن و عمل به آنها، موجب بهره مندى و ثواب بيشتر مى شود، رعايت آنها بسيار پسنديده است. كتابهايى نيز در همين موضوع نگاشته شده كه بر اساس روايات، آداب و مستحبّات زيارت را در دو حرم شريف ياد شده تبيين كردهاند. در اين گونه كتابها، اعمال حج و واجبات آن، دعاهاى خاصّ آن ايام و اماكن و ادعيه مخصوص زيارت حرم حضرت رسول (ص) و ائمّه بقيع و شهداى احد و ... ذكر شده است.

آداب زيارت

تشرّف به حرمهاى معصومين (ع) كه يكى از سنن دينى و مورد سفارش فراوان است، آداب خاصى دارد. مراعات اين آداب، هم نشانه معرفت و ادب و حقشناسى نسبت به مدفونين در آن حرمهاست و هم مايه ثواب و اجر الهى است؛ مسائلى از قبيل: غسل زيارت، با وضو بودن، پوشيدن لباس تميز و آراسته و مرتب بودن، خضوع و خشوع در حرمها و هنگام زيارت، ذكر گفتن، خواندن اذن دخول، بوسيدن ضريح مطّهر و رعايت ادب نسبت به قبور امامان و امامزادگان، پرهيز از كارهاى لغو و جدل با ديگران، اجتناب از مزاحمت براى زوّار، خواندن زيارت نامه، خواندن دعا و تلاوت قرآن و نماز گزاردن در كنار قبر از جمله «آداب زيارت» به شمار ميرود (1). اين آداب، هم در سيره معصومين نقل شده و هم عالمان و عارفان صاحبدل در زيارت خويش، مقيد به مراعات آنها بودهاند.

آستان

آستان يا آستانه، به معناى درگاه و عتبه و ساحت است؛ جايى كه براى ورود به يك خانه يا قصر يا حرم، كفشها را درمى آورند. به كفش كن هر عمارت نيز «آستانه» گويند. به حرمهاى مطهّر امامان و امامزادگان آستان گفته ميشود؛ چون عظمت و حرمت دارد و براى ورود به آن بايد اذن طلبيد و شرط ادب را به جا آورد. به حرم حضرت رضا (ع) «آستان قدس رضوى» و به حرم حضرت معصومه (س) آستانه آن حضرت گفته ميشود. در كتب لغت و در اصطلاح مسلمانان هند و پاكستان نيز كلمه آستانه به حرمها و زيارتگاهها اطلاق ميشود.

آستانبوسى

بوسيدن آستانه حرم، كنايه از رفتن به زيارت يكى از معصومين و امامزادگان، يا مشرّف شدن به خدمت شخصى بزرگوار و محترم است. بوسيدن درگاه حرمها نشانه ارادت به صاحب بقعه، به شكرانه توفيق زيارت است و زائرى كه بر درگاه حرم بوسه ميزند، عشق و تواضع خود را به صاحب آن نشان مى دهد. بوسه زدن بر آستان حرمها يكى از آداب زيارت است و به آن «عتبه بوسى» نيز گفته ميشود. قداست آستانهها به سبب جايگاه رفيع كسانى است كه در آن بقعه ها آرميدهاند.

ببوس اى خواهرم قبر برادر شهادت، سنگ را بوسيدنى كرد

احرام

به معناى محرم شدن و بعضى كارها را بر خود حرام كردن و يكى از واجبات در زيارت خانه خداست. كسى كه به سفر حج و عمره ميرود، براى ورود به مكّه بايد در يكى از ميقاتهاى تعيين شده محرم شود. احرام با گفتن «لبّيك اللّهم لبّيك ...» تحقق ميپذيرد كه به آن «تلبيه» گويند. مردان هنگام احرام بايد لباسهاى عادى خود را درآورند و با پوشيدن دو پارچه يا حوله خاص و دوخته نشده، لبّيك بگويند. با گفتن تلبيه، برخى از كارها بر حاجى و معتمر حرام ميشود كه به آنها «محرّمات احرام» گفته ميشود. احرام تنها در سفر زيارتى خانه خداست، نه در زيارتها و زيارتگاههاى ديگر؛ ولى در تعبيرات شاعرانه، هر قصد و آهنگى براى ديدار محبوب نيز احرام شمرده ميشود. به قول حافظ:

حافظ، هر آن كه عشق نورزيد و وصل خواست احرام كعبه دل و جان به وضو ببست


1- ر. ك: «فرهنگ زيارت»، از همين قلم، نشر مشعر.

ص: 8

6. اذن دخول

اذن دخول يا اذن ورود، اجازه خواستن براى ورود به حرمهاى مقدّس امامان است و اين نشانه احترام به امام يا امامزادهاى است كه ميخواهيم او را زيارت كنيم. حرمهاى مطهّر به منزله خانه آن بزرگواران است و ورود به آن حريم، اجازه ميخواهد. در كتب دعا و زيارات، متنى به عنوان «اذن دخول» وجود دارد كه نيكوست پيش از وارد شدن به روضه منوّر و در آستانه مرقد خوانده ميشود. مضمون آن رخصت طلبيدن از خدا و رسول و امامان و فرشتگان الهى براى ورود به حرم است. اين متن را در وروديهاى حرمها بر ديوار نصب ميكنند تا زائران آن را بخوانند. البته متن اذن دخول در حرمهاى مختلف با هم فرق دارد (1).

7. استطاعت

قرآن كريم، حج را بر كسانى واجب ميداند كه «استطاعت» داشته باشند. (2) استطاعت به معناى توان بدنى و مالى و فراهم بودن امكانات و باز بودن راه است. حج، تكليف كسى است كه با سلامتى جسم و قدرت و تمكّن مالى، اين قدرت را داشته باشد و از عهده انجام اعمال حج برآيد. دارنده اين شرايط را كه شرط وجوب حج است، «مستطيع» مى نامند.

حديث كعبه چه گويم چو استطاعت نيست شكسته پاى، چه مرد ره حرم باشد؟ (3)

8. اعتاب مقدّسه

اعتاب، جمعه «عَتَبه» به معناى درگاه، آستان و مرقد است. مقصود از اعتاب مقدّسه، حرمهاى پيامبران و امامان و امامزادگان و شهداست. «عتبه بوسى»، كنايه از رفتن به زيارت حرمهاى مقدّس است. اين واژه، بيشتر مربوط به زيارت حرمهاى پيشوايان مدفون در سرزمين عراق است. «عتبات عاليات» نيز به همين معناست و مراد از آن، كربلا، نجف، كاظمين و سامرّاست. مقدس بودن درگاه حرم ائمّه، از آن جهت است كه پيكر پاك آن حجّتهاى الهى در آنها مدفون است و قداست، از آن ذوات نورانى به در و درگاه و بارگاه سرايت ميكند.

9. التماس دعا

به معناى درخواست دعا از ديگرى است و بيشتر، از كسانى كه عازم زيارت خانه خدا يا حرم پيامبر و معصومين (ع) و عتبات مقدّسند، درخواست ميشود كه در آن مكانهاى شريف، به ياد ديگران باشند و آنان را دعا كنند و برآورده شدن حاجاتشان را بخواهند. هم حرمهاى مطهّر، جايگاه ويژهاى است كه اميد استجابت دعا در آنجا بيشتر است و هم زائران حرمها كه توفيق و عنايت خدا شامل آنان شده، در معرض اجابت دعا قرار دارند. از اين رو از زائران، التماس و درخواست دعا ميشود و اين درخواست با گفتن كلمه «التماس دعا» اظهار ميگردد. البته اين درخواست منحصر به زائران نيست؛ بلكه هر كس اهل دعا باشد و او را صالح و متقى و صاحب نفس بدانند، از او التماس دعا ميكنند؛ هر چند در مواقع غيرزيارتى باشد. خوب است زائر نيز در هنگام زيارت، به ياد ملتمسين دعا باشد و ذويالحقوق و آشنايان و پدر و مادر و درگذشتگان را ياد كند، تا آنان نيز ثواب ببرند.

10. امام الحرمين

حرمين به دو شهر مقدس مكه و مدينه گفته ميشود. حرم حضرت سيدالشهدا (ع) و حرم حضرت اباالفضل هم حرمين شريفين است و به فاصله بين آن دو زيارتگاه، بين الحرمين گويند. «امام الحرمين» كسى است كه در دو شهر مكه و مدينه، پيشوا و مقتداى مردم باشد و در فقه و احكام شرعى به او رجوع كنند. كسى هم كه در آن دو حرم مقدس پيش نماز باشد، امام الحرمين ناميده ميشود. در تاريخ، به افراد متعددى اين لقب را دادهاند كه يكى از معروفترين آنان «امام الحرمين جوينى» دانشمند اشعرى مذهب قرن پنجم هجرى است.

11. امام باره

به حصار و برج و باروى يك شهر يا قلعه، «باره» گفته ميشود. به ديوار و حصارى كه براى حرم يك امام ميكشند تا محفوظ بماند و در پشت اين حصار، بقعه بنا ميشود، «امام باره» گويند. اين اصطلاح در مناطق هند، بيشتر به حسينيه و محلّ عزادارى سيدالشهدا (ع) كه مثل تكيه است، گفته ميشود.


1- در اين زمينه به بحث مفصّل «اذن دخول» در پيش شماره اوّل اين فصلنامه رجوع كنيد.
2- «ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلًا» (آل عمران، آيه 97).
3- عماد كرمانى.

ص: 9

12. امامزاده

فرزند امام، كسى كه بيواسطه يا با چندين واسطه، فرزند و زاده امام معصوم باشد كه مورد احترام اهل بيت است. امامزاده گاهى به حرم و مقبره و بقعه فرزندان و نوادگان ائمّه هم گفته ميشود كه مردم آنها را زيارت مى كنند. در ايران، در بسيارى از شهرها و روستاها امامزاده هايى وجود دارد كه از اماكن زيارتى شمرده ميشود؛ مثل امامزاده يحيى در گنبد يا امامزاده داود در تهران. امامزادگان اغلب در دوره سلطه بيدادگرانه عباسيان و حكومتهايى كه با فرزندان فاطمه (س) دشمنى داشتند، به مناطق شيعهنشين ايران سفر كردهاند. برخى از آنان به شهادت رسيدهاند (مثل حضرت شاه چراغ در شيراز يا امامزاده على بن محمد شهيد اردهال در اطراف كاشان) يا به اجل طبيعى از دنيا رفتهاند و قبرشان زيارتگاه شيعيان گشته است. به هر حال، امامزادگان شريف مورد احترامند و زيارت قبورشان ثواب دارد.

13. ايوان

به جايگاه وسيع و سقفدار جلوى اتاق و ساختمان كه براى نشستن اختصاص دارد، ايوان گفته ميشود. صُفّه و عمارتى كه شكل آن اغلب هلالى و به صورت محراب است، مثل ايوان مدائن. ايوان در ساختمانهاى بزرگ و قصرها بيشتر وجود دارد؛ هر چند در هر خانهاى ممكن است ايوان كوچكى (به نام بالكن) باشد. در حرمهاى بزرگان دين، جايى ميان صحن و رواق مطهّر كه ورودى حرم شمرده ميشود، به نام ايوان وجود دارد. ايوانها معمولًا به صورت كاشيكارى، آينهكارى و طلاكارى است و از جلوههاى هنرى معمارى اسلامى شمرده ميشود. براى زائران حرمها، ديدن ايوان طلاى حضرت رضا (ع)، يا ايوان باشكوه حضرت امير (ع) خاطره اى به ياد ماندنى است؛ تا آن جا كه در فرهنگ عامه رايج است كه مى گويند؛ «ايوان نجف عجب صفايى دارد».

14. اوقات زيارتى

زيارت حرمهاى مقدّس و عتبات و مزارها را در هر وقت ميتوان انجام داد و وقت خاصّى ندارد؛ اما برخى از زيارتها در اوقات خاصّى سفارش شده كه ثواب بيشترى دارد؛ مانند زيارت امام حسين (ع) در روز اربعين، يا زيارت حضرت على (ع) در روز سيزده رجب يا روز عيد غدير يا روز مباهله. آنان كه در پى درك ثواب و فضيلت اين سنّت دينياند، مراقبت دارند تا اوقات زيارتى از آنان فوت نشود و مثلًا زيارت رجبيه يا زيارت اربعين را انجام دهند.

(ادامه دارد)

ص: 10

هدف زيارت

آيت الله شيخ بشير نجفى، متولد شهر «جالندهر» هند بوده و اصالتاً لاهورى است. 45 سال حضور ايشان در نجف، با تحصيل و تدريس همراه بوده و اكنون نيز يكى از چهار مرجع دينى مقيم نجف به شمار مى آيند. هم زمان با ديدار برخى از اعضاى هيئت تحريريه فصلنامه با ايشان، جمعى از شيعيان كشورهاى خليج فارس نيز حضور داشتند كه اين متن با عنوان «هدف زيارت» ترجمه بخشى از سخنرانى معظم له است.

همه ما به زيارت مى رويم؛ اما چرا به زيارت مى رويم؟ يكى خانه ندارد، به زيارت مى آيد كه امام را شفيع قرار دهد تا خدا خانه اى به او بدهد؛ يكى زن ندارد؛ يكى بچه ندارد؛ يكى اتومبيل ندارد؛ يكى در معاملات تجارى اش شكست خورده، مى آيد تا حسين شفيع او شود! يكى مريض دارد. به هر حال يا خودمان مشكلى داريم يا بچه هاى مان. هر كسى كه به زيارت مى آيد، مشكلى دارد و مى آيد تا آن مشكل را با شفيع قرار دادن حسين (ع) برطرف كند. به زيارت مى آيد و مى گويد: خدايا! بهتر از اين وضع را برايم تقدير كن. نگاه كنيد! همه خواسته هاى مان، نيازهاى شخصى است. پس حسين چه؟ به حسين (ع) چه مى گويى؟ همين كه حسين (ع) خطر را از پيش روى تو برداشته كه مى توانى به راحتى زندگى كنى و به زيارت بروى كافى نيست؟! آيا باز هم طالب چيزى هستى؟! مثلًا وقتى به سراغ دوستى قديمى كه ده يا بيست يا پنجاه سال او را نديده اى مى روى، جا دارد كه بگويد: حال كه نيازمند شده اى به سراغ من آمده اى؟! در حالى كه حسين (ع) چنين نمى گويد و اساساً كارى ندارد كه زائرش بحرينى است يا سعودى يا عراقى. چرا نبايد زيارت شما مانند زيارت امام عصر (عج) باشد كه وقتى به زيارت جدّش حسين (ع) مى آيد، فقط براى خود حسين (ع) مى آيد يا مانند زيارت ملائكه خدا كه در روايت داريم هر روز به زيارت امام حسين (ع) مى آيند؛ آن هم بدون آب و غذا و با لباس هاى خاك آلود.

از زيارت ساير معصومين عليهم السلام مى فهميم كه زيارت حسين (ع) بسيار بالاتر و والاتر از حاجت ها و نيازهايى است كه زوّار در سينه هاى شان دارند. بايد به فرزندانمان ياد بدهيم كه خود حسين (ع) هدف است؛ حسين مقصد است؛ حسين منزل است؛ حسين بهترين راه است؛ حسين بهترين پل است؛ حسين بهترين پناهگاه است؛ حسين هدف است؛ (بايد گفت) اى حسين! فقط براى خودت آمده ام. وقتى كنار درب حرم حسين (ع) مى ايستى و چشمانت به ضريح امام مى افتد، به چه مى انديشى؟

امروز كربلا آباد شده؛ ولى افسوس! شب يازدهم محرّم را به ياد بياور كه دشمنان خدا، اهل بيت پيامبر را با نيزه و تازيانه مى زدند و آنها استغاثه به رسول خدا مى كردند. بدن هاى شهدا روى زمين كربلا پراكنده شده بود و غبار و خاكستر بر روى اجساد مطهرشان نشسته بود و تو اكنون بر درب حرم حسين ايستاده اى و چشمت به بخشش امام است و اشك هايت جارى است و امام حسين (ع) وقتى اشك تو جارى مى شود مى گويد: اى زائر من! بيا و به قبر من نزديك شو.

برخى روايات مى گويند كه سر مقدس امام حسين (ع) به كربلا برگشت و به بدن مطهر ملحق شد؛ ولى بنابر برخى ديگر از روايات سر مقدس ايشان به كربلا برنگشت و در شام مدفون گرديد. در روايت معتبرى امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوندا! به چهره اى كه با غم و اندوه سخن مى گويد، رحم بفرما! تو نيز اكنون كه سال ها گذشته است، از خدا مى خواهى كه اى كاش در آن روز بودى، و اين سخن را با تمام وجودت و از صميم قلبت مى گويى. زمانى كه به محل خيمه ها مى رسى، آنچه بر خانواده رسول خدا

ص: 11

(ص) گذشت را به ياد بياور و بگو: اى رسول خدا! من چه كنم كه در آن روز كه دشمنانت بر اهل بيت ظلم كردند، نبودم؛ عذر مرا بپذير.

وقتى از زيارت و نماز آن فارغ شدى، آن گاه هر چه از دنيا و آ خرت مى خواهى، به واسطه حسين (ع) از خداوند بخواه؛ ولى هدف اصليت بايد حسين (ع) باشد. هدف اصلى، حسين هست. لازم است بدانى كه علامت قبول زيارتت چيست. علامت قبولى زيارتت، مانند قبولى نماز است؛ يعنى همان كه خداوند در قرآن مى فرمايد: نماز، انسان را از بدى و فحشا دور مى كند. وقتى ديدى بعد از نماز، از انحرافات دورى مى كنى و با اين كه نفس انسان تمايل دارد، ولى مؤمن با اراده اش از اين بدى ها كناره گيرى مى كند، همين طور علامت قبولى زيارت اين است كه يك دگرگونى در جهت مثبت در سيره رفتارى من و شما ايجاد شود و اين در زيارت امام حسين (ع) نيز هست. لازم است به درون خويش برگردى و به گونه اى باشى كه زيارت حسين (ع) در رفتارت تأثيرگذار باشد و چه خوب است كه اين تحول را حسين (ع) در تو ايجاد كند و براى عملى شدن اين تحوّل مثبت، وقتى از زيارت و دعاها فارق شدى، در هر جاى حرم كه بودى، رو به ضريح بايست و در مقابل اين ضريح شريف از خود گلايه و شكايت كن. حكم كننده خداوند متعال است. لازم هم نيست صدايت را بالا ببرى؛ بلكه بين خودت و خدا باشد و در اين گفت گو امام حسين (ع) را شاهد بر اعترافات خود قرار بده. به هر گناهى كه كرده اى اعتراف كن. بگو: خدايا! به حرم وليت حسين (ع) آمده ام؛ با نظر رحمت به من نگاه كن؛ به گناهانم اعتراف مى كنم؛ گناهانى است كه من مرتكب شده ام و ملائكه تو هم نوشته اند و تو از آن آگاهى. خداوندا! به حقانيت خودت قَسَمت مى دهم كه گناهانم را ببخش، خداوندا! به حق عبدالله شيرخواره (شهيد خردسال كربلا) خودت براى من چاره اى كن. اين گونه سخن گفتن در روايات تأييد شده است. در روايات آمده است: هر كس با اختيار خودش و با اخلاص در درگاه الهى توبه كند، حتماً بخشيده مى شود.

در پايان بايد گفت هر كس از ما كه به زيارت امام حسين (ع) مى آيد، بايد فكر كند كه شايد آخرين زيارتش در دنياست البته من دعا مى كنم بارها و بارها باز هم به زيارت بياييد و خدا روزى تان كند ولى بايد مثل هر نمازى كه مى گويند بايد فكر كنيد آخرين نمازتان است، به گونه اى زيارت كنيد و اخلاص داشته باشيد كه گويا آخرين زيارت در دنياست.

از خداوند مى خواهم بر شما تفضل كند و عافيت دهد و همه ما را در اين تحوّل مثبت يارى فرمايد.

ص: 12

زيارت هاى مخصوصه امام حسين

درآمد

يكى از فضيلت هاى بزرگ سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) كه در روايات فراوان به چشم مى خورد، تشويق و ترغيب به زيارت آن وجود مقدس است كه پيامبر و معصومين (عليهم السلام) بر آن تاكيد فراوان داشته اند. به همين جهت مردم را در تمام سال، به زيارت آن بزرگوار فراخوانده اند، بويژه در روزهاى مخصوصى كه زيارت مخصوصه أبى عبدالله معروف و مشهور گرديده است.

مثلًا در شب و روز جمعه، و شب و روز عرفه، و شب و روز عيد قربان، و شب و روز عيد فطر، و اول و نيمه ماه رجب، و نيمه شعبان، و روز اول و نيمه و آخر ماه رمضان، و شبهاى قدر بويژه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان، و شب و روز عاشورا، و روز أربعين.

وجود همين روايات از پيامبر و معصومين سبب شد كه بزرگان اهل حديث و فقهاى بزرگ شيعه آنها را در كتابهاى حديثى و فقهى خود آورده و ضمن دسته بندى كردن آن ها عنوان استحباب و تاكيد استحباب به آنها بدهند. همانگونه كه مرحوم كلينى و شيخ طوسى و شيخ صدوق و حر عاملى، و علامه مجلسى و ديگران چنين كرده اند. مثلًا شيخ حر عاملى (ره) در باب زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه مى نويسد:

باب تاكد زيارة الحسين كل ليله جمعه و كل يوم جمعه (1)

و يا اين كه ابن طاووس درباره زيارت امام حسين (ع) در روز عرفه مى فرمايد:

فضل زيارة الحسين يوم عرفه. (2)

همچنين شيخ حر عاملى درباره زيارت امام حسين (ع) در اول ماه رجب و نيمه آن مى نويسد:

باب تاكد استحباب زيارة الحسين فى اول رجب و فى النصف منه. (3)

و درباره زيارت امام حسين (ع) در ماه رمضان و شبهاى قدر مى نويسد:

باب تاكد استحباب زيارة الحسين ليله القدر و في شهر رمضان خصوصاً اول ليله و آخر ليله و ليله النصف. (4)

درباره زيارت امام حسين (ع) در شب و روز عيد فطر و شب عيد قربان آورده اند:

تاكد زياره الحسين ليله الفطر و ليله الأضحي. (5)

همچنين درباره زيارت امام حسين (ع) در شب و روز عاشورا و روز اربعين نوشته اند:

تاكد زياره الحسين ليله عاشورا يوم عاشورا (6)و تاكد زياره الحسين يوم الأربعين من مقتله. (7)

چرايى زيارت مخصوصه

با عنايت به تقديم فهرستى كه از روزهاى زيارتى امام حسين (ع) تقديم علاقه مندان شد اين چرايى تا حدودى روشن شد امّا جهت آگاهى بيشتر با عنايت به رواياتى كه تقديم خواهد شد، اين چرايى روشنتر خواهد شد.

1- ارواح انبياى الهى در اين روزها به زيارت امام حسين (عليه السلام) مى روند.

2- فرشتگان از خداوند رخصت گرفته و در اين روزها مقدس به زيارت امام حسين (عليه السلام) مى روند.

3- خداوند لطف و كرمش در اين روزهاى مخصوص و ويژه به زائران بيشتر خواهد بود.

4- در اين روزها لطف خداوند به امام حسين (عليه السلام) بيشتر است.

5- خداوند مى خواهد به بهانه هاى گوناگون اين جايگاه بلند و رفيع پررفت و آمد باشد.

علاوه براين مى بينم اضافه بر روزهاى مخصوص در تمام دوران سال استحباب زيارت امام حسين (عليه السلام) ثابت بالأخص در روزهايى كه به آن حضرت انتساب داشته باشد همانند روز مباهله و روز نزول سوره هل اتى و روز ولادت آن حضرت.

نگاهى به فضيلت هاى روزهاى مخصوص

پيش از بررسى روايات زيارت امام حسين (عليه السلام) در اين روزها، لازم است نيم نگاهى به فضيلت اين روز بيفكنيم تا با معرفت بيشترى به زيارت امام در اين روزها بنگريم.


1- حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 14، ص 479.
2- ابن طاووس، الاقبال، ص 303.
3- وسائل الشيعه، ج 14، ص 465.
4- همان، ص 473.
5- وسائل الشيعه، ج 4، ص 475.
6- همان، ص 476.
7- همان، ص 478.

ص: 13

1- فضيلت عرفه و سرزمين عرفات

عرفات سرزمينى است بسيار مقدس و محل حضور تمام انبياى الهى از آدم تا خاتم است. عرفات سرزمينى است تمام ميهمانان و ضيوف الرحمان در يك روز مقرر در آن جمع شده و اعمال حج خود را در آن آغاز مى كنند. به حق سرزمين عرفات محل برآورده شدن حاجات و محل ريخته شدن گناهان و محل عفو و بخشش گناهان از سوى پروردگار مهربان است.

2- فضيلت شب و روز عيد فطر

از ديگر شب ها و روزهاى مقدس و با فضيلت كه در روايات آمده است كمتر از شب قدر نمى باشد شب عيد فطر است و همانطورى كه گفته شده مستحب است در آن شب غسل شود و آن شب به احيا گذارده شود، همچنين روز عيد فطر كه پايان يك تلاشى بزرگ است روزى بسيار مقدس است و با فضيلت.

3- فضيلت روز اول و نيمه ماه رجب

ماه رجب ماه دعا و استغفار است. ماه رجب سراسر اعمال و مناجات و اظهار اطاعت و بندگى از سوى بندگان خالص الهى به مقام ربوبى حق تعالى. پيامبر اكرم (ص) درباره اين روز فرمود:

ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهى در حرمت و فضيلت به آن نمى رسد. (1)

نيمه آن نيز شب بسيار بافضيلتى كه روايات اهل بيت عصمت نشانگر آن فضيلت ها است.

4- فضيلت شب و روز جمعه

فضيلت اين شب و روز بر ساير روزها و شبهاى ديگر هفته برترى دارد. تا جايى كه روايت شده مرگ شب و روز جمعه بهتر از روزهاى ديگر است. گاه در اجابت دعاها يك هفته تاخير پيدا مى شود تا شب و روز جمعه فرا رسيده و خداوند به بركت اين شب و روز دعاهاى بندگان را به اجابت برساند.

شب جمعه شبى است كه خداوند دربهاى توبه را بر بندگان بازگذارده و مناديان از سوى پروردگار جهانيان بندگان به سوى او و توبه فرامى خوانند. و ده ها فضيلت ديگر كه همه آن ها نشانه عظمت و تقدس و بزرگى اين شب و روز است.

5- فضيلت ماه رمضان و شبهاى قدر

در اين ماه شب قدر است كه برابر با هزار ماه مى باشد. شبى كه سرنوشت بشر طبق تقديرات الهى تعيين مى شود. شبهايى است كه هر شبش هزاران هزار انسان گناهكار مورد عفو و بخشش پروردگار قرار مى گيرد.

6- فضيلت نيمه شعبان

از امام محمد باقر (عليه السلام) درباره فضيلت اين شب پرسيده شد كه حضرت فرمود:

آن شب از افضل شبها است پس از شب قدر. و عظمت اين شب را بس كه نزول قرآن بر پيامبر خدا و ولى خدا حضرت امام زمان در آن شب بوده است و درباره نيمه شعبان اعمال زيادى وارد شده از جمله زيارت ابى عبدالله (عليه السلام) مى باشد.

7- فضيلت عاشورا

امام باقر (عليه السلام) درباره حضور در اين روز در كربلا فرمود:

هر كه زيارت كند حسين بن على را در روز دهم محرم تا آن كه در نزد قبر آن حضرت گريان شود خدا را در روز قيامت ملاقات مى كند با ثواب دوهزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد. (2)

اگر در سرزمينى حضور پيدا كنيد كه خدا پيش از نظر كردن به ميهمانانش اول به شما و زائران امام حسين (ع) نظر مى كند و يا شب و روزى در جايى حاضر شويد كه كمتر از شب قدر نمى باشد. و يا در زمان و مكان مقدسى باشيد كه ماه دعا و استغفار است و يا در شب و روز جمعه جايى باشيد كه آن روز و شب از بهترين و برترين شبها و روزهاى هفته است و شب آمرزش گناهان و فراخوان بندگان است. و در ماهى در مكانى حضور پيدا كنيد كه يكى از روزهاى آن شب قدر است و يا در شبى در سرزمينى حاضر شويد كه خاطره دلاوريهاى بزرگ مردى همچو امام حسين (ع) باشد توقع داريد كه در اين روزها و شبهاى ويژه خداوند به شما چه چيزى كرامت كند.

آيا جز نظر لطف و مرحمت خداوندى به چيز ديگرى فكر مى كنيد؟!

زيارت هاى مخصوصه امام حسين (عليه السلام) در روايات اهل بيت

ائمه هدى (عليهم السلام) در روزهايى خاص پيروان خويش را به زيارت سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين (عليهم السلام) تشويق كرده اند كه آن روز از نظرتان گذشت. اما در اين بخش شما را با روايات مربوطه صادر شده درباره ى اين روزها آشنا مى كنيم.

1- زيارت در اول ماه رجب

بشير دهان از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت كرده فرمود:

من زار قبر الحسين عليه السلام أول رجب غفر الله له البتّه (3)؛

هر كس قبر امام حسين (عليه السلام) را در روز اول ماه رجب زيارت كند، البته حق تعالى او را مى آمرزد.


1- فضائل الاشهر الثلاثه، ص 24.
2- وسائل الشيعه، ج 10، ص 373.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 363.

ص: 14

2- زيارت امام در نيمه رجب

احمد بن محمد بن أبى نصر بزنطى گويد: از امام رضا (عليه السلام) پرسيدم كه در كدام ماه امام حسين (عليه السلام) را زيارت مى كنيد؟ امام در پاسخ فرمود:

فى النصف من رجب و النصف من شعبان (1)؛

در نيمه ماه رجب و نيمه ماه شعبان.

و در روايت ديگرى كه احمد بن محمد بن ابى نصر از امام رضا (ع) مى پرسد اين است كه مى گويد به امام عرض كردم در كدام يك از اوقات افضل است كه امام حسين (عليه السلام) را در آن وقت زيارت كنيم. كه حضرت پاسخ نيمه رجب و نيمه شعبان را دادند. (2)

جالب اين است كه برخى از روايات، زيارت امام حسين (عليه السلام) را در نيمه رجب غفيله ناميده اند، يعنى از زيارتى كه مردم از آن غافل هستند.

3- زيارت امام حسين (عليه السلام) در نيمه شعبان

شيخ حر عاملى به دوازده روايت اشاره مى كند كه همه آنها در مقام فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام) در شب نيمه شعبان وارد شده است. كه به چند روايت بسنده مى كنيم.

ابوبصير از امام صادق نقل مى كند كه امام فرمود:

من أحب أن يصافحه مائتا ألف نبي و عشرون ألف نبي فليزور قبر الحسين بن علي عليه السلام في النصف من شعبان، فإن أرواح النبين يستأذن الله في زيارته فيؤذن لم (3)؛

هر كه مى خواهد يكصد و بيست و چهار پيامبر با او مصافحه كنند پس در نيمه شعبان امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، بدرستيكه در اين روز ارواح پيامبر از خداوند رخصت گرفته به زيارت امام حسين (عليه السلام) بروند.

امام زين العابدين و امام صادق عليهماالسلام در چندين روايت به آثار و بركات زيارت امام حسين (عليخ السلام) چنين اشاره مى فرمايند:

در شب نيمه شعبان به زائران امام حسين ندا مى رسد، آمرزيده شده برگرديد و ثواب شما بر خدا و پيامبرتان خواهد بود. (4)

هر كه در شب نيمه شعبان امام را زيارت كند گناهانش آمرزيده شده و تا آخر سال گناهى برايش نوشته نخواهد شد. (5)

هر كس امام حسين را در نيمه شعبان زيارت كند خداوند براى او هزار حج را مى نويسد. (6)

4- زيارت در ماه رمضان و شبهاى قدر

روايات و احاديث ديگرى بر اين دلالت دارند كه زائران امام حسين (ع) در ماه رمضان و شبهاى قدر آمرزيده شده و اگر به خدا از آتش جهنم پناه ببرد پناه داده خواهد شد. همچنين براى روز قيامت براى زيارت امام در ماه رمضان حسابى نخواهد بود.

ابن قولويه در كامل الزيارات از عبيد بن الفضل از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده فرمود:

من زار الحسين بن علي عليه السلام في شهر رمضان و مات في الطريق لم يعرض و لم يحاسب و قيل له ادخل الجنه آمناً (7)؛

هر كس قبر امام حسين را در ماه رمضان زيارت كند و در راه بازگشت بميرد، از براى او عرض و حسابى در روز قيامت نخواهد بود و به او بگويند: داخل بهشت شو بدون خوف و ترس.

و از امام محمد تقى (عليه السلام) روايت شده كه به عبدالعظيم حسنى فرمود:

من زار الحسين ليله ثلاث و عشرين من شهر رمضان و هي الليله التي يرجي ان تكون ليله القدر و فيها يغرق كل امر حكيم صافحه اربعه و عشرون الف ملك ليله القدر و فيها يفرق كلّ امر حكيم صافحه أربعه و عشرون الف ملك و بني كلهم يستأذن الله في زياره الحسين في ثلث الليله (8)؛

هر كس امام حسين را در شب بيست و سوم ماه رمضان و آن شبى كه اميد هست شب قدر باشد زيارت كند با بيست و چهار هزار فرشته و پيامبر كه همه آن ها براى زيارت امام حسين در اين شب از خدا رخصت مى طلبند مصافحه خواهد كرد.

5- زيارت در عيد فطر و قربان

حر عاملى ره- در كتاب شريف وسائل الشيعه به دو روايت اشاره مى كند كه ذيلا متذكر مى شويم:

عبدالرحمن بن الحجاج از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده فرمود:

من زار قبر الحسين عليه السلام ليله من ثلاث غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. قلت: أي الليالي جعلت فداك؟

قال: ليله الفطر و ليله الأضحي و ليله النصف من الشعبان (9)؛

هر كس در يكى از سه شب قبر امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند گناهان گذشته و آينده اش آمرزيده شود، عرض كردم آن شبها كدامند؟


1- همان، ص 364.
2- همان.
3- وسائل الشيعه، ج 1، ص 365.
4- همان.
5- همان، ص 366.
6- همان، ص 368.
7- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 330.
8- الاقبال، ص 211.
9- وسائل الشيعه، ج 10، ص 371.

ص: 15

امام فرمود: شب عيد فطر و شب عيد قربان و شب نيمه شعبان.

همچنين از يونس بن ظبيان روايت كرده گفت امام صادق (عليه السلام) فرمود:

من زار قبر الحسين (عليه السلام) ليله النصف من شعبان و ليله الفطر و ليله عرفه فى سنه واحده كتب الله له ألف حجه مبروره، و ألف عمره متقبله و قضيت له ألف حاجه من حوائج الدنيا و الآخره (1)؛

هر كس قبر امام حسين (عليه السلام) را در شب نيمه شعبان و شب عيد فطر و شب عرفه در يك سال زيارت كند، خداوند براى او هزار حج مبرور و هزار عمره قبول شده نوشته و هزار حاجت و نياز از حاجتهاى دنيوى و اخروى برايش برآورده مى كند.

6- زيارت در شب و روز عرفه

و در فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام) در شب و روز عرفه حدود پانزده روايت از اهل بيت رسيده است كه هر يك از آن ها به يكى از آن فضيلت ها اشاره اى دارند.

الف- مثلًا امام صادق (عليه السلام) به بشير دهان مى فرمايد:

خداوند براى هر گامى كه براى زيارت امام حسين (عليه السلام) برمى دارى يك حج كامل براى او مى نويسد. (2)

ب- امام به يونس بن ظبيان مى فرمايد:

من زار قبر الحسين يوم عرفه كتب اله له الف الف حجه مع القائم عليه السلام .. (3)

هر كس قبر امام حسين (عليه السلام) را در روز عرفه زيارت كند خداوند براى او هزار هزار حج همراه با حضرت قائم عليه السلام مى نويسد.

ج- همچنين امام به يكى از ياران خود به نام حنان مى فرمايد:

يا حنان اذا كان يوم عرفه اطلع علي زوار الحسين عليه السلام فقال لهم: استأنفوا فقد غفرت لكم (4)؛

اى حنان روز عرفه خداوند به زوار امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد: اعمال خود را از سر بگيريد كه شما را بخشيدم.

د- بشير گويد از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود:

من أتي قبر الحسين بعرفه بعثه الله يوم القيامه تلج الفؤاد (5)؛

هر كس در روز عرفه، به زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) برود، خداوند در روز قيامت او را شادمان محشور مى كند.

7- زيارت در شب و روز عاشورا

روايات و احاديث اسلامى درباره فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام) در شب و روز عاشورا فراوان سخن گفته است و تعبيرهاى زيبايى در اين راستا آورده شده است، دقت كنيد:

الف- زيد شحام از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است:

من زار قبر أبي عبدالله يوم عاشورا عارفاً بحقه كان كمن زار الله تعالي في عرشه (6)؛

هر كس در روز عاشورا قبر امام حسين (عليه السلام) را با معرفت زيارت كند همانند كسى است كه خدا را در عرش خود زيارت كرده است.

ب- حريز گويد امام صادق (عليه السلام) فرمود:

من زار الحسين في يوم عاشورا و جبت له الجنه (7)؛

هر كس در روز عاشورا امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند بهشت بر او واجب مى شود.

ج- جابر جعفى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده فرمود:

من بات عند قبر الحسين ليله عاشورا لقي الله يوم القيامه ملطخاً بدمه، كأنها قتل معه في عرصه كربلا (8)؛

هر كس شب عاشورا كنار قبر امام حسين (عليه السلام) سپرى كند روز قيامت خداى را با چهره خون آلود ملاقات مى كند، گويا همراه امام حسين (عليه السلام) در سرزمين كربلا كشته شده است.

د- و فرمود:

من زار الحسين عليه السلام يوم عاشورا و بات عنده كان كمن استشهد بين يديه (9)؛

هر كس كه امام حسين (عليه السلام) را در روز عاشورا زيارت نموده نزد آنحضرت بماند، همانند كسى خواهد بود كه در برابر امام به شهادت رسيده است.

ه- همچنين روايت شده است كه:


1- همان.
2- شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 182.
3- شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 17.
4- وسائل الشيعه، ج 10، ص 361
5- همان، ص 362.
6- تهذيب الاحكام، ج 2، ص 17.
7- وسائل الشيعه، ج 10، ص 372.
8- همان.
9- همان.

ص: 16

هر كه بخواهد حق پيامبر خدا و حق اميرمؤمنان و حق فاطمه زهرا را اداء كند پس امام حسين (عليه السلام) را در روز عاشورا زيارت كند. (1)

8- زيارت در روز اربعين

و روز اربعين نيز يكى از روزهاى زيارتى مخصوص امام حسين (عليه السلام) مى باشد؛ يعنى آن روزى كه جابر بن عبدالله انصارى به قصد زيارت تربت ابى عبداله به كربلا رفته بود.

شيخ طوسى در مصباح مى نويسد:

روز بيستم ماه صفر روز برگشت حرم امام حسين (ع) از شام به سوى مدينه الرسول و آن روزى است كه جابر ابن عبداله به قصد زيارت امام وارد سرزمين كربلا شد، و او اولين كسى بود كه به زيارت امام شتافت. (2)

در اين خصوص دو روايت از دو امام رسيده كه شيعيان را به زيارت امام حسين (عليه السلام) در اين روز تشويق كرده اند.

روايت اول از امام حسن عسكرى (عليه السلام) است كه در كتاب تهذيب و مصباح نقل گرديده است كه امام فرمود:

علامات المؤمن خمس، صلاه الخمسين و زياره الأربعين و التختم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم (3)؛

علامتهاى مؤمن پنج چيز است، پنجاه و يك ركعت نماز گزاردن و زيارت امام حسين در روز اربعين و انگشتر در دست راست كردن، و پيشانى را به هنگام سجده بر خاك گذاردن و بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن.

روايت دوم از امام صادق (عليه السلام) است كه صفوان جمال از آنحضرت روايت كرده است. صفوان گويد مولاى من امام درباره زيارت اربعين به من فرمود:

هنگامى كه روز بالا مى آيد مى گويى:

السلام علي ولي الله و حبيبه

... سپس دو ركعت نماز مى گذارى و هر چه دوست مى دارى دعا كن و برگرد. (4)

9- زيارت در شب و روز جمعه

زيارت ديگرى كه هر هفته تكرارش استحباب دارد همانا شب و روز جمعه است كه معصومين (عليهم السلام) بر زيارت امام حسين (عليه السلام) در اين شب و روز توصيه و سفارش كرده اند.

هنگامى كه صفوان جمال از امام صادق (عليه السلام) درباره زيارت امام حسين (عليه السلام) پرسيد امام پاسخ فرمود:

چگونه به زيارتش نروم در حالى كه در شبهاى جمعه خدا و پيامبرش به زيارت امام حسين (عليه السلام) مى روند. (5)

(البته مقصود از زيارت خدا به معناى زيادى عنايت و تفضل او بر امام حسين (عليه السلام) است).

ابن قولويه از داود بن يزيد از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود:

من زار قبر الحسين في كلّ جمعه غفر الله له البتّه و لم يخرج من الدنيا و في نفسه حسره منها و كان مسكنه مع الحسين بن علي عليه السلام (6)؛

هر كس به زيارت قبر امام حسين در هر جمعه برود البته آمرزيده شود و با حسرت از دنيا نخواهد رفت و جايگاهش در بهشت با امام حسين (عليه السلام) خواهد بود.

آثار و بركات زيارت مخصوصه امام حسين (عليه السلام)

از روايات و احاديث ياد شده آثار و بركات زير را مى توان به دست آورد كه به عنوان پايان بخش مقاله يادآورى مى نمائيم.

1. بيست و چهار هزار فرشته و پيامبر با زائر امام حسين در اين روز ويژه مصافحه مى كنند.

2. حق تعالى مى آمرزد كسى را كه در اين روزهاى ويژه به زيارت امام حسين (عليه السلام) برود.

3. اگر بهشت را از خدا بخواهد، خدا به او مى دهد.

4. اگر به خدا از آتش پناه ببرد خداوند او را از آتش جهنم پناه مى دهد.

5. خداوند زائر امام حسين (عليه السلام) بابت زيارت آن روز مخصوص محسابه نخواهد كرد.

6. به زائر امام حسين (عليه السلام) گفته مى شود بدون هيچ خوف و ترسى وارد بهشت شو.

7. يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر با او مصافحه مى كنند.

8. گناهان گذشته و آينده اش بخشيده مى شود.

9. براى زائر امام حسين (عليه السلام) درشب نيمه شعبان و شب عيد فطر و شب عرفه هزار حج مبرور و هزار عمره مقبوله نوشته مى شود.

10. هزار حاجت دنيا و آخرت زائر امام حسين (عليه السلام) در روزهاى ويژه برآورده مى شود.


1- همان، ص 373.
2- شيخ طوسى، مصباح التهجد، ص 551.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 373.
4- همان.
5- كامل الزيارات، ص 113.
6- همان، ص 183.

ص: 17

11. خداوند زائر امام حسين (عليه السلام) را كه در شب عرفه بماند و روز عيد قربان امام را زيارت كند، از هرشرى درآن سال محافظت كند.

12. خداوند را در عرش زيارت مى كند.

13. خداوند ثواب صد حج و صد عمره و صد جهاد با پيامبر مرسل و يا امام عادل را به او مى دهد.

14. خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد با پيامبر يا امام عادل را به زائر امام حسين (عليه السلام) در روز مخصوص و ويژه كرامت مى كند.

15. هر گامى كه زائر امام حسين (عليه السلام) در روز و وقت مخصوص بردارد حجى با همه مناسك بر او مى نويسد.

16. خداوند اول به زائران امام حسين (عليه السلام) نظر رحمت مى كند سپس به ميهمانانشان در صحراى عرفات.

17. زائر امام حسين (عليه السلام) در روز ويژه با حال حسرت از دنيا نخواهد رفت.

18. جايگاهش در بهشت مى باشد.

شباهت ها و تفاوت ها در زيارت نامه ها

اگر اندك تاملى در زيارت نامه هايى كه در مناسبت هاى مختلف و روزهاى مخصوص در كنار قبر أبى عبدالله قرائت شده بنمائيم. خواهيم ديد كه علاوه بر لعن و سلامى كه در تمام زيارت نامه ها كاملًا به هم شباهت دارند امّا از جهت ديگر اين زيارت نامه هايى كه به مناسبت نيمه رجب و نيمه شعبان و شبهاى قدر و عيد فطر و قربان و عرفه و عاشورا و اربعين بيان شده كاملًا با هم متفاوت هستند. و هر يك از اين زيارت نامه ها مطلب تازه اى بر ذهن زائر القائ مى كند و او نيز اين معارف الهى را از زبان امام معصوم قرائت مى كند.

چرا كه در زيارت نيمه رجب، پس از سلام هاى متعدد به انبياى الهى و اوصياى بزرگ، سخن از شنيدن امام و آگاه بودن از سخن زائران و جواب امام را در فكر زائر مطرح مى كند. بدين جهت مى بينيم كه زائر امام حسين (عليه السلام) در اين زيارت سخن امام را بيان كرده و از امام حسين (عليه السلام) درخواست شفاعت نزد خداوند على اعلا از او مى كند.

و در زيارت نامه نيمه شعبان سلام فراوان در آن يافت نمى شود بلكه شهادت نامه است يعنى شهادت زائر امام حسين (عليه السلام) به اين كه اماما تو كشته شدى ولى نمردى بلكه جاويد شدى و شهادتت قلب هاى شيعه و پيروانت را زنده كرد.

شهادت به اين كه امام نور خدايى است كه هرگز خاموش نمى شود.

و در زيارت نامه شبهاى قدر، پس از اظهار برائت از دشمنان امام، زائر امام حسين (عليه السلام) معرفت خود را به جايگاه امام اظهار كرده و بصير بودنش را به راه حق امام اعلام مى دارد.

و در زيارت نامه امام حسين (عليه السلام) در روز عيد فطر و قربان كه نسبتاً طولانى است، زائر امام حسين (عليه السلام) پس از خوشحال از آمدن به زيارت امام و مقتداى خود دوستى و محبت و پيروى خود را از اهل بيت و خط روشن و صحيح آنها اعلام مى دارد.

و در زيارت نامه شب و روز عرفه، زائر امام حسين (عليه السلام) پس از سلام بر تمام امامان به حق، امام حسين (عليه السلام) را مورد خطاب قرار داده و ويژگى هاى او را در قالب زيارت نامه در محضرش عرضه مى كند.

و در زيارت نامه عاشورا كه از زبان امام محمد باقر (عليه السلام) آن را مى خواند به سوز دل امام باقر مى رسد كه سى و پيج مرتبه دشمنان را نفرين و از آنها اظهار برائت مى كند به ويژه آل ابى سفيان و آل زياد و آل مروان و آنهايى كه به اين جريان كمك كردند.

و يا اين كه در زيارت نامه روز اربعين اشاره به تكليف امام شده كه در برابر پرچمداران كفر و استبداد ايستادگى كرده و خون عزيزش را در اين راه تقديم داشته است.

با اندكى فكر و انديشه در اين زيارت نامه ها ملاحظه مى كنيم كه در هر يك از آن ها مطلب جديد مطرح گرديده كه در زيارت نامه قبلى وجود ندارد.

ص: 18

ص: 19

زيارت در سيره علماى معاصر

وقتى به تاريخ حوزه هاى علميه و زندگى علما مى نگريم، مى بينيم نه تنها آنان به زيارت قبور معصومان و بزرگان دين اهميت مى دادند بلكه ترجيح مى دادند كه در حد امكان، محل اقامت و درس و بحث خود را نيز نزديك قبور مقدسه آنان قرار دهند. از اين روست كه بيشتر حوزه هاى علميه جهان تشيع، در كنار قبور معصومين (عليهم السلام) تأسيس شده است.

در بررسى و مطالعه زندگى علما نيز درمى يابيم كه عموما مقيد بودند قبور ائمه بزرگوار و حتى قبور فرزندان ايشان را به طور مرتب زيارت كنند و از فيوضات آنها بهره ببرند. بنابراين سيره عملى همه علما در زيارت معصومين و فرزندانشان، يك سيره مستمر و بارز است. از اين رو در اين مقاله برآنيم (1) تا بيشتر در آداب زيارت آنان به بحث و بررسى بپردازيم. در اين مجال به نمونه هايى از سيره اين بزرگواران اشاره مى كنيم:

1. سيره امام خمينى (ره) بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران

حضرت آيت الله ملكوتى درباره سيره امام چنين مى گويد: امام خمينى (رحمة الله) زمانى كه در قم بود، دو ويژگى از ايشان مى ديدم:

1. دائم الجماعه بود؛ يعنى مقيد بود نمازهاى پنج گانه را به جماعت بخواند. وى مرتب نماز صبح را در بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله عليها) حاضر مى شد و در نماز جماعت مرحوم آيةالله العظمى حاج سيد صدرالدين صدر شركت مى كرد كه در همان بالاسر دفن شده است. يادم هست هر وقت او نمى آمد، به جاى ايشان حضرت آيةالله حاج سيد احمد زنجانى نماز را اقامه مى كرد و حضرت امام براى نماز ظهر و عصر هم به مدرسه فيضيه تشريف مى آورد و در نماز مرحوم آية الله سيد احمد زنجانى حاضر مى شد و نماز مغرب و عشاء را هم در مدرسه فيضيه كه نماز جماعت به امامت مرحوم آيةالله حاج سيد محمدتقى خوانسارى برگزار مى گرديد، اقامه مى كرد.

2. امام به طور مرتب در قم به زيارت حضرت معصومه (سلام الله عليها) و در نجف به زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى رفت. يادم هست كه امام بزرگوار هر روز بعد از درس فلسفه كه عصرها بود و من هم در آن شركت مى كردم به زيارت حضرت معصومه (سلام الله عليها) مى رفت و بعد به فيضيه براى شركت در نماز جماعت مرحوم خوانسارى مى آمد. همين طور زمانى هم كه درس اصول تدريس مى كرد كه آن هم عصرها بود، هر روز براى زيارت آن حضرت مشرف مى شد. و در نجف نيز امام امت (قدس سره) هر روز براى زيارت به حرم مطهر و باعظمت اميرمؤمنان مشرّف مى شد و قبر آن بزرگوار را زيارت مى كرد. (2)

حجت الاسلام والمسلمين قرهى از علماى شناخته شده اى است كه پيش از تبعيد امام در قم، از شاگردان ايشان بود و سپس در نجف و پس از پيروزى انقلاب اسلامى، هم چنان با امام رضوان الله عليه ارتباط داشت. وى درباره سيره زيارتى امام (رحمةالله عليه) چنين مى فرمايد:

برنامه زيارتى امام (رحمةالله عليه) در نجف چنين بود كه وقتى دو ساعت و نيم از شب (مغرب) مى گذشت، از اندرونى به بيرونى تشريف مى آورد و نيم ساعت جلوس مى كرد و مراجعين و كسانى كه كارى يا سؤالى داشتند، خدمت امام مى رسيدند و بعد امام براى زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) حركت مى كرد و مى رفت و هر كارى هم كه داشت و هر كس را هم كه در بيرون بود، رها كرده و مى رفت. وارد حرم مطهر كه مى شد، ابتدا زيارت امين الله را از حفظ مى خواند و بعد هم زيارت جامعه را از روى مفاتيح مى خواند و به طرف بالاسر هم به خاطر احترام امام نمى رفت و حدود يك ساعت زيارت امام طول مى كشيد و چهار ساعت از شب گذشته، به منزل برمى گشت. پس از مدتى من ديدم خادمين براى بستن درب حرم، ملاحظه امام را مى كردند؛ لذا به امام تذكر دادم و امام پس از اين تذكر، ديگر زيارت جامعه را در حرم ادامه نداد. جالب اين بود كه گاهى هم كه مشرف مى شديم و حرم را به خاطر مسائلى بسته مى ديد، همين زيارت ها و برنامه را در رواق هاى اطراف، به طور كامل انجام مى داد. اين برنامه منظم امام بود و در زمان هاى شلوغ هم ترك نمى شد. ضمناً امام هنگامى كه وارد نجف شد و هنوز تدريس را شروع نكرده بود، صبح ها هم به حرم مشرف مى شد و بعد از مدتى كه تدريس را شروع كرد، فقط شب ها در همان ساعت مشخص مشرف مى شد. امام


1- در دو شماره پيشين، با سيره معصومين (عليهم السلام) واصحاب بزرگوارشان در باب زيارت آشنا شديم. در اين بخش نمونه هايى از سيره علماى دين و احياگران آيين محمدى در اين باره را بيان مى كنيم.
2- برگرفته از نوار مصاحبه با حضرت آيةالله ملكوتى كه با حضور نويسنده متعهد، جناب حجة الاسلام عبدالرحيم اباذرى انجام گرفته است.

ص: 20

بزرگوار (رحمة الله عليه) در مناسبت هايى مثل اول ماه رجب و نيمه رجب و نيمه شعبان، به كربلا مشرف مى شد و براى زيارت امام حسين (عليه السلام) مى رفت آنجا هم زيارت امين الله و جامعه و عاشورا را مى خواند و هم نماز زيارت به جا مى آورد و معمولا شب را در كربلا بود و صبح به نجف اشرف برمى گشت. در طول اين چند سالى كه من در نجف در خدمت حضرت امام خمينى بودم، به ياد ندارم كه كه ايشان غير از حرم اميرمؤمنان حرم امام حسين و حرم حضرت ابوالفضل (عليهم السلام) به ساير اماكن زيارتى حتى مثل تلّ زينبيه بروند. (1)

2. سيره علامه آيةالله حاج شيخ عبدالحسين امينى (صاحب الغدير)

آيت الله ملكوتى در بيان سيره علامه امينى مى فرمايد:

مرحوم علامه امينى براى نوشتن كتاب گران قدر «الغدير» سفرهاى زيادى مى كرد؛ ولى زمانى كه در نجف بود، به طور مرتب به زيارت قبر مقدس حضرت امير (عليه السلام) مى رفت و هميشه وقتى وارد حرم مطهر مى شد، در پايين پاى حضرت قرار مى گرفت و آن جا زيارت مى كرد و نماز مى خواند و از همان جا برمى گشت و به احترام آن حضرت، هيچ گاه به بالاى سر و جلوى حضرت و پشت سر ضريح آن حضرت نمى رفت. او هنگامى كه روز عاشورا در كربلا بود، مى آمد و در حرم امام حسين (عليه السلام) پيراهن بلندى مى پوشيد وچفيه به سر مى انداخت و با پاى برهنه، مَشكى به همراه خود برداشته و به دوش مى گذاشت و به زائرين آب مى داد و به اصطلاح سقايى مى كرد. (2)

3. سيره مرحوم آيةالله العظمى بهجت (رضوان الله تعالى عليه)

براى آگاهى از سيره مرحوم آيت الله بهجت، خدمت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ على بهجت، فرزند آن مرحوم رسيديم تا سيره زيارتى ايشان را از زبان فرزندى كه به تعبير خودش در اين اواخر، تمام وقت همراه پدر و ملازم او بود، بشنويم. ايشان پس از صحبت هاى مقدماتى، شمّه اى از سيره پدر را چنين بيان كردند:

سالكان طريق الى الله معتقدند كه پس از انتخاب راه، بايد حركت كرد و براى رسيدن به هدف، با كمك گرفتن از توسلات به انوار مقدسه، راه را كوتاه تر كرد. مرحوم ابوى هم اين عقيده را داشت و انوار مقدسه ائمه معصومين (عليهم السلام) را واسطه فيض مى دانستند و از راه آنان حركت مى كردند و مى فرمودند: اگر انسان با اينها راست باشد و راست حركت كند و معتقد هم باشد، جواب مى گيرد.

ايشان از دوره جوانى به زيارت اهميت مى داد و ملازم زيارت و زيارتگاه ها بود. ايشان چهار سال در كربلا و دوازده سال در نجف ساكن بود و تحصيل مى كرد. در اين مدت مرتب به زيارت اميرالمؤمنين و امام حسين (عليهماالسلام) مى رفت. گرچه من اطلاع زيادى از كيفيت زيارت ايشان در آن جاها ندارم، ولى با اطلاعاتى كه دارم، مى دانم در مدت اقامت در نجف، تمام ايام زيارتى را به كربلا مشرف مى شده و با بعضى از علما پياده از نجف به كربلا مى رفته اند. بنا بر نقل يكى از علما در آن سفر كه ايشان اغلب در ذكر يا سكوت بوده اند، در راه به منزل «خان مصلّى» كه رسيديم، نماز صبح را جملگى به ايشان اقتدا كردند؛ با اين كه از ايشان بزرگ تر هم بودند، نماز بسيار عجيبى اقامه نمودند. ايشان از زمان جوانى كه براى تحصيل علم به عتبات عاليات مشرف شد، به راز و نياز و توسلات بسيار اهميت مى داد. مرحوم آقا خودش مى فرمود: من يك سال و اندى در كربلا ماندم كه بالغ شدم و مى فرمود: اولين بارى كه در كربلا براى زيارت مشرف شدم، ديدم در يك رواق كوچك، آقايى مشغول نماز جماعت است كه حالات عجيبى دارد. تصميم گرفتم فردا براى نماز بروم آن جا و نماز صبح را به ايشان اقتدا نمايم. فردا كه مشرف شدم، ديدم رواقى كه ايشان نماز مى خواند بسيار كوچك است؛ به طورى كه حدود بيست نفر بيشتر داخل رواق نمى توانند نماز بخوانند و اقتدا كنند. من با خود فكر كردم من كه كوچك هستم كمتر از چهارده سال داشتم اگر داخل رواق بايستم، ممكن است مرا بيرونم كنند. در اين فكر بودم كه ديدم نزديك امام جماعت چهارپايه اى هست؛ تصميم گرفتم كنار چهارپايه بايستم و چنانچه خواستند بيرونم كنند، بروم داخل چهار پايه بايستم و نماز بخوانم. همان جا نزديك امام جماعت ايستادم و امام جماعت آمد و نماز را شروع كرد و چون روز جمعه بود، شروع به خواندن سوره جمعه كرد. ديدم آن بزرگوار خشوع و خضوع عجيبى دارد و در هنگام نماز، در احوالات عجيبى سير كرد كه گفتنى نيست.

ايشان از جوانى در اين فكر و اين حال بود كه چنين درك و بينشى، از احوالات درونى و سير عرفانى پنهان آن بزرگ مرد پرده برداشته و راز نهانش را يافته كه از كس ديگرى حتى بزرگان تلامذه و شاگردانش، اين مقام پنهان مانده


1- برگرفته از نوار مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمين ققرهى در سال 1388.
2- متن پياده شده از مصاحبه حضرت آيه الله ملكوتى.

ص: 21

بود. با اين درك و آگاهى در اين سنّ كم مى توان حدس زد كه در زيارت هم چه حال و هواى عجيبى داشته است. يكى از مراجع متوفى مى گفت: من آقاى بهجت را گاهى اذيت مى كردم و سر به سرش مى گذاشتم و حرف هايى را به شوخى به او مى گفتم كه گاهى اذيت مى شد. يك روز ايشان وارد حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) شد و مرا به اسم صدا كرد و گفت: اگر از اين به بعد مرا اذيت كنى، به اين مولا قسم مى گويم كه از نجف بيرونت كند و من يقين داشتم كه او اين كار را مى تواند بكند؛ لذا ديگر ادامه ندادم. ايشان هنگامى كه در نجف بود، وقتى از درس و بحث و رياضات سير و سلوكى كسل و خسته مى شد، چند روزى براى زيارت ائمه عليهم السلام به كربلا و كاظمين و سامرا مى رفت. ايشان مى فرمود: در حرم داد نزنند و سر و صدا راه نياندازند؛ حتى براى صلوات خواستن، اگر بدانيد چه بزرگانى و ملائكه اى در حرم ها هستند كه اذيت مى شوند، چنين نمى كنيد.

فرزند مرحوم آيت الله بهجت آنگاه به دوران حضور پدر در قم اشاره كرد و گفت:

وقتى كه ايشان حدود 64 سال پيش يعنى سال 1324 شمسى به قم مشرف شد و مستقر گرديد هر روز به حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف مى شد. در سال 1337 با اين كه منزل ما در خيابان آذر حسين آباد، در محله عربستان بود و راه تا حرم دور بود، ولى ايشان براى درس و بحث و تدريس و سپس براى زيارت، به طور مرتب به حرم مشرف مى شد و هر روز حتى روزهايى كه درس و بحث هم تعطيل بود، مقيد بود كه براى زيارت، به حرم برود. زيارت ايشان در حرم مطهر حداقل بيش از يك ساعت و نيم يا دو ساعت و بعضى از روزها تا سه ساعت هم طول مى كشيد و حدود يك ساعت را در مقابل ضريح حضرت معصومه (س) مى ايستاد و سپس به داخل رواق ها مى رفت كه بعضى از شاگردان ايشان ساعت گذاشته بودند؛ زيرا هميشه علاوه بر زيارت حضرت معصومه، زيارت امين الله و زيارت جامعه كبيره را در حرم مى خواند. به همين جهت من هم كه خيلى از اوقات كنار ايشان مى نشستم و گوش مى دادم، زيارت جامعه را حفظ شده بودم. از ايشان سؤال شد اين زيارت ها را چرا اين جا مى خوانيد، در پاسخ فرمود: بزرگوارانى كه در اين زيارت ها مورد خطاب هستند را از همين جا زيارت مى كنم. ايشان براى زيارت حضرت معصومه سلام الله عليها معمولًا به ضريح نزديك نمى شد؛ بلكه در كنار ديوار طرف مسجد اعظم مى ايستاد و زيارت مى كرد تا كسى مزاحم نشود.

يكى از ويژگى هاى ايشان اين بود كه حدود دو ساعت قبل از فجر، از خواب بيدار مى شد و وضو مى گرفت و مشغول عبادت مى گرديد. هنگامى كه صبح مى شد، براى نماز و زيارت حرم از منزل خارج مى شد. زيارت ايشان طول مى كشيد؛ به طورى كه معمولًا برنامه هاى عبادت ايشان از وقتى كه بيدار مى شد، تا مى رفت حرم و زيارت و برمى گشت پنج الى شش ساعت طول مى كشيد و روزهاى پنج شنبه و جمعه بيشتر هم مى شد و وقتى هم كه حرم شلوغ مى شد، به رواق هاى اطراف مى رفت و آن جاها راز و نياز مى كرد؛ ولى با اين همه، وقتى از حرم برمى گشت احساس خستگى نمى كرد؛ بلكه با نشاطتر مى شد. بله ايشان نمازهاى واجب را كه مى خواند خيلى احساس خستگى مى كرد؛ بلاتشبيه ايشان وقتى با آن حال مخصوصى كه داشت در نماز با فشار زيادى كه تحمل مى كرد، به اندازه اى از حرارت عرق مى ريخت كه پيراهنشان خيس مى شد؛ همانند پيامبر (صلى الله عليه و آله) كه نقل شده است هنگام نزول وحى، احساس سنگينى مى كرد و عرق مى كرد؛ لذا ما كنارش پنكه مى گذاشتيم تا اذيت نشود.

مرحوم آقا وقتى به مشهد مشرف مى شد، در راه زياد خسته مى شد و احساس ضعف مى كرد و گاهى مى فرمود: انگار از قم تا مشهد پياده آمده ام؛ لذا دفعه اول كه به حرم مشرف مى شد، زيارت كوتاهى مى كرد و برمى گشت و زيارت دفعه اول حدود بيست دقيقه الى نيم ساعت بيشتر طول نمى كشيد، ولى پس از رفع خستگى، روزهاى ديگر زيارتش را بسيار طول مى داد و زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) طولانى تر از حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مى شد. ايشان در مشهد مخصوصاً آن اوايل تا اين چند سال قبل كه هنوز خيلى پير نشده بود و توان بيشتر داشت، هر روز دو بار به حرم مشرف مى شد؛ يك بار صبح زود و يك بار هم شب، پس از آن كه شلوغى بعد نماز مغرب و عشاء فروكش مى كرد به حرم مشرف مى شد و زيارت مى كرد و حدود ساعت ده شب از طرف مسجد گوهرشاد بيرون مى آمد.

شيوه زيارتى آيت الله بهجت در آستان امام رضا (ع) نيز بخش خواندنى اين گفتگو بود:

ايشان در حرم امام رضا (عليه السلام) زيارت ها را هميشه بيش از يك ساعت ايستاده مى خواند و حتى به ديوار هم تكيه نمى داد. ما هم كه جوان بوديم، خسته مى شديم و مى نشستيم؛ ولى ايشان خسته نمى شد و با زيارت شاداب تر هم مى شد. يادم هست يكى از بزرگان آن جا كه منبر مى رفت و مسئله مى گفت در حرم همراه آقا خيلى خسته و اذيت مى شد و مى نشست و مى گفت: ايشان با اين كه هشتاد سال دارد، چطور هميشه در حال ايستاده همه زيارت ها را انجام مى دهد؟! بعدها كه سن آقا

ص: 22

زياد شده بود، به عصا تكيه مى داد و باز ايستاده زيارت مى كرد كه به آن بزرگوار گفتم شما آقا را چشم كرديد و حالا با تكيه به عصا زيارت مى كند كه گفت: من چشم زدم بلكه نايستد و خسته نشود! يكى از شاگردان ايشان مى گويد بعد از حرم و زيارت در رواق به ايشان گفتم: آقا ما كه جوان هستيم قدرت نداريم اين همه وقت بايستيم، شما چگونه خسته نمى شويد؟! آقا چيزى نفرمود تا رسيد به خيابان و اشاره كرد رفتم نزديك؛ پولى داد به من و فرمود: به عطارى مراجعه كن و داروى عين، شين، قاف (عشق) تهيه كن و ميل كن تا خسته نشوى.

ايشان علاقه عجيبى به زيارت داشت و به آن بسيار اهميت مى داد. يك بار كه به مشهد مشرف شده بوديم، مرحوم شهيد مطهرى (ره) از ايشان دعوت كرد كه به فريمان برود و مهمان ايشان شود و حتى به من هم فرمود شما آقا را راضى كنيد به فريمان بيايد؛ چون مرحوم علامه طباطبايى (ره) هم مهمان ايشان بود و فرمود اگر ايشان هم بيايد ملاقات ايشان و علامه طباطبايى ديدنى و بسيار خوب و مفيد خواهد بود. من هم به آقا اصرار كردم؛ ولى ايشان راضى نشد. بعد از سال هاى سال كه از اين قضيه گذشت، صحبت اين موضوع شد؛ به من فرمود: من علاقه داشتم به آن ميهمانى و ايشان هم اصرار كرد، ولى عذرخواهى كردم؛ چون احساس كردم اگر به آن ميهمانى بروم، توفيق يك زيارت حضرت رضا (عليه السلام) از من سلب خواهد شد؛ لذا با آن همه اصرار ايشان عذرخواهى كردم و نرفتم؛ ولى اكنون چند روز است كه به مشهد آمده ام و از كسالت، يك بار نتوانسته ام حرم بروم!

ايشان اين قدر علاقه مند به زيارت حضرت بود. وقتى هم كه توانايى نداشت و احياناً نمى توانست به حرم مشرف شود، از همان خانه زيارت مى كرد و به والده هم كه ناتوان و ضعيف بود و نمى توانست به حرم مشرف شود، مى فرمود در آخرين نقطه خانه بايستد و زيارت كند و مى فرمود: همين جا (آخرين نقطه توانايى) حرم توست و خودش هم آن وقت كه نمى توانست چنين مى كرد.

من خوب يادم هست در سال 1344 كه به شرح لمعه مشغول بودم، ايشان براى من برنامه هفتگى نوشت و به من داد كه در آن نوشته بود «برنامه هفتگى با آسانى ان شاءالله» و در آن برنامه چند چيز را تأكيد كرده بود: اين كه يك درس اصول و يك درس فقه بخوان؛ ادبيات را يك بار مرور كن و هر روز بيا و مقدارى از شرح ابن عقيل را براى من بخوان، چون ايشان به ادبيات خيلى اهميت مى داد و خودش هم در ادبيات قوى بود؛ اين كه هفته اى دو بار به حرم مشرف شدن براى طلبه خوب است كه يك بار آن صبح يا شب جمعه باشد؛ مطالعات را در منزل انجام بده و كتابخانه نرو، مگر همراه برادرت، چون آن وقت من كوچك بودم. اين نوشته را من هنوز دارم و سعى كردم آثار ايشان را تا مى توانم حفظ كنم؛ زيرا مرحوم علامه محمد تقى جعفرى در سال 1363 به من تأكيد كرد هر چه ايشان فرمود آن را حفظ كنيد و من از آن سال تلاش داشتم آنچه مربوط به ايشان است را نگهدارى كنم.

توجه و انس آيت الله بهجت به زيارت امام زادگان نيز در سيره زيارتى ايشان جايگاه خاصى داشت، به گونه اى كه فرزند ارجمندشان در گفتگو مى گويد:

ايشان هميشه سفارش مى كرد به زيارت امام زادگان هم برويد؛ زيرا هر كدام خواصى دارند و هر يك از آنان در حكم داروى مخصوصى هستند. ايشان مى فرمود: اگر مردم تهران هفته اى يك بار به زيارت حضرت عبدالعظيم نروند، جفا كرده اند. خود ايشان امكان نداشت كه به تهران برود و به زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى مشرف نشود. مرحوم آقا وقتى به طرف مشهد حركت مى كردند، مقيد بودند تا در رفت و برگشت، به زيارت حضرت عبدالعظيم مشرف شود و اگر درب حرم بسته هم بود، مى گفت پشت حرم مى مانيم تا باز شود و زيارت كنيم، بعد برويم. به ياد دارم يك بار نيمه شب از مشهد مقدس به تهران رسيديم و به حضرت عبدالعظيم رفتيم، اما درب حرم بسته شده بود، فرمود: اگر مسافرخانه بدون پله باشد، آن جا اطاق بگيريم و بمانيم تا صبح به زيارت مشرف شويم و بعد برويم كه اين كار را كرديم و ايشان به زيارت حضرت عبدالعظيم و امام زاده ها هم مى رفت و سفارش مى كرد كه بايد اينها را احياء كرد و حتى به آقاى رى شهرى سفارش كرد كه قبور علما آن جا را مشخص و احياء كند كه ايشان هم دستور داد و اين كار را انجام دادند.

ايشان در قم هم مقيد بود كه روز وفات امام جواد (عليه السلام) به چهل اختران برود و قبر موسى مبرقع را زيارت كند. (1)

زيارت در كلام حضرت آيت الله بهجت (ره)

در پايان، نه نكته از نكات الهام بخش اين عالم وارسته تقديم مى شود:

1. توفيق زيارت ربطى به داشتن پول ندارد؛ (2)

2. ايرانى ها بايد نعمت حرم امام رضا (عليه السلام) را كه زيارت آن براى شان فراهم است، مغتنم بشمارند؛ (3)


1- اين مصاحبه در اواخر سال 1388 با حضورحجت الاسلام و المسلمين جناب آقاى عبدالرحيم اباذرى صورت گرفت. فرزند برومند ايشان ابتدا اظهار داشتند كه مرحوم آقا زمانى كه زنده بود، خودش در اين موارد صحبت نمى كرد و مى فرمود: تا من زنده هستم، راضى نيستم كسى از طرف من حرفى بزند؛ لذا مطالب كمى از ايشان درباره زيارت و غيره باقى مانده است.
2- در محضر ج 1 ص 329
3- همان ج 1 ص 329

ص: 23

3. حرم مطهر امام رضا (عليه السلام) نعمت بزرگ و گران قدرى است كه در اختيار ايرانى هاست و عظمتش را خدا مى داند؛ (1)

4. انسان اگر هر يك از مشاهد مشرفه را طواف كند، همه مشاهد مشرفه را در همه جا زيارت كرده و برايش مفيد است؛ (2)

5. به امام زاده ها برويد؛ زيرا اين بزرگواران هم چون ميوه ها كه هر كدام خاصيتى دارند، هر كدام شان خواص و آثارى دارند؛ (3)

6. يكى از كرامت هاى شيعه، قبور و مزارهاى امام زادگان است، لذا نبايد از زيارت آن ها غافل باشيم و خود را محروم سازيم؛ (4)

7. اهم آداب زيارت اين است كه بدانيم بين حيات معصومين (عليهم السلام) و مماتشان هيچ فرقى وجود ندارد؛ (5)

8. ديده و شنيده شده كه اشخاص در مشاهد مشرفه به امامى كه صاحب ضريح است، سلام كرده و جواب شنيده اند؛ (6)

9. اگر كسى بخواهد عطش ديدار آن ها (معصومين عليهم السلام) را در وجود خود تخفيف دهد، زيارت مشاهد مشرفه به منزله ملاقات آن ها و ديدارامام عصر (عج) است؛ زيرا آن ها در هر جا حاضر و ناظرند. (7)


1- همان ج 1 ص 328.
2- همان ج 2 ص 104.
3- گوهرهاى حكيمانه ص 104.
4- در محضر ج 55 2.
5- برگى از دفتر آفتاب ص 140.
6- در محضر ج 1 ص 69.
7- همان.

ص: 24

عوامل رويكرد مسلمانان به زيارت

مقدمه

زيارت براى بشر، موضوعى فطرى و درونى است كه به طور طبيعى در زندگى وى ظهور و بروز مييابد. انسان با زيارت، ديدارى مشتاقانه و آميخته با احترام نسبت به پيشوايان دينى و رجال خدمت گزار سياسى و اجتماعى، انجام داده و زيارت را نوعى بزرگداشت آنان مى داند.

بشر در طول تاريخ همواره به بزرگان خود در زمان حيات آنان احترام و ارج نهاده و پس از مرگ نيز، با آداب ويژهاى به زيارتشان پرداخته است. از اين رو، موضوع زيارت يك موضوع همگانى و فطرى است كه نه تنها در ميان مسلمانان، بلكه در زندگى تمام پيروان مذاهب و حتى همه ملتها، به شكلهاى گوناگون رواج داشته و دارد.

زيارت نشانه تكريم انسانهاى برجسته و صاحبان كمال و خدمت گزاران بشريت در طول تاريخ است، و همين علاقه و محبت، سبب ساختن معابد و زيارتگاه ها در سراسر جهان شده است.

سنّت مسلمانان بر زيارت قبور نزديكان، آشنايان، دوستان، بندگان صالح خدا، علما و اولياى الهى از صدر اسلام تاكنون استمرار داشته و به ويژه در شب هاى جمعه چشم گيرتر است. كمتر كسى است كه به اين روش و سنّت حسنه توجه نداشته باشد.

از سوى ديگر، آرزوى زيارت حرم پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) در دل هر مسلمانى موج ميزند؛ چرا كه در زيارت آن بزرگان زيباترين جلوههاى ارتباط و انس با پيامبر و دودمان پاكش را مى يابند. به همين دليل است كه با تحمل مشقتها و سختيهاى فراوان در زمان هاى گذشته، اين راه را طى كرده و به سعادت بزرگى نائل شدهاند. زائران در آن مراقد نورانى به راز و نياز با خداوند پرداخته و اين مكان ها را باغى از باغ هاى بهشت دانسته، از خداوند برآورده شدن حاجتهاى خويش را خواسته و اميد به استجابت دعاها و شفاعت آن بزرگواران دارند.

با توجه به اين كه زيارت در سيره مسلمانان به شكل برجسته تر و با آداب ويژه اى مورد توجه است، در اين مقاله به «عوامل رويكرد مسلمانان به زيارت» ميپردازيم.

زيارت از ديدگاه عقل

بيشك حس كمال طلبى و خداجويى، يكى از حواس اصيل و پايدار در وجود آدمى است. عقل و دل انسان، وى را به سوى سرچشمه هستى و كمال مطلق ميكشاند. از اين رو، هر كردار، رفتار و انديشهاى كه انسان را در مسير كمال يارى بخشد و در رسيدن به سرمنزل مقصود و پيمودن مراحل سير و سلوك معنوى مدد رساند و مايه نزديكى او به درگاه الهى باشد، مطلوب و پسنديده است.

«زيارت» موضوعى است كه اگر با آداب و شرايط آن و همراه با آگاهى و معرفت نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله) يا وصى او انجام گيرد، نتايج ارزنده و سازندهاى خواهد داشت، كه ره توشه رشد و بالندگى انسان زائر خواهد بود. زيارت، كاركردهاى گوناگونى را موجب مى شود؛ مانند: كاركرد فرهنگى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى كه در جاى خود بايد مورد بحث قرار گيرد.

خلاصه ميتوان گفت: زيارت اگر توأم با معرفت باشد، زينت بخش زندگى انسان است و جامه پارسايى را بر دل پوشانده، آدمى را به محبوب حقيقى رهنمون ميشود. بنابراين، مقبول و مطلوب بودن زيارت از نظر عقل، يك واقعيت روشن و آشكار است و اين امر، عاملى مهم براى پرداختن به موضوع زيارت به شمار ميآيد.

زيارت از منظر شرع

1- قرآن كريم

در مشروع بودن زيارت از ديدگاه قرآن كريم به برخى از آيات استدلال شده كه به دو نمونه از آنها اشاره ميكنيم:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»

«واگر ايشان هنگامى كه به خود ستم كردند، به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودند و پيامبر هم براى آنان استغفار مى نمود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» (1).

اين آيه پرجاذبهترين آيهاى است كه امت مسلمان را به زيارت مرقد نورانى پيامبر بزرگوار اسلام (ص) دعوت نموده و عالمان شيعه و سنى به آن تمسك كردهاند.


1- نساء، آية 64.

ص: 25

نورالدين سمهودى از عبدالوهاب سبكى نقل ميكند كه آيه ياد شده، بر آمدن به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و استغفار نزد وى سفارش نموده، تا آن حضرت نيز براى ايشان استغفار نمايد و اين مرتبهاى است كه با وفات آن حضرت قطع نمى شود؛ زيرا پس از رحلت نيز، هنگامى كه اعمال امت بر وى عرضه ميشود، براى آنان استغفار مى كند!

وى گويد:

دانشمندان از اين آيه چنين فهميدهاند كه شامل زمان حيات و ممات مى شود و مستحب دانسته اند كه هر كس نزد قبر آن حضرت آمد، آن را تلاوت نموده و از خداى متعال طلب آمرزش نمايد (1).

ابن كثير در تفسيرش گويد: خداى متعال با اين آيه عصيانگران و گنه كاران را ارشاد مى كند كه هرگاه از آنان نافرمانى و خطايى سر زد، به نزد قبر رسولش آمده ودر آن مكان از پيشگاه خداوند طلب آمرزش نمايند و از محضر آن بزرگوار بخواهند كه براى شان استغفار كند. وقتى چنين كنند، خداوند توبه آنان را پذيرفته و آنها را مورد رحمت و آمرزش خويش قرار خواهد داد. بدين سبب در پايان آيه فرموده است كه «خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت».

آن گاه مى گويد: گروهى اين حكايت مشهور را نقل كردهاند:

عن العتبى، قال: كنت جالسا عند قبر النبى صلى الله عليه و آله فجاء أعرابى فقال: السلام عليك يا رسول الله، سمعت الله يقول: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» و قد جئتك مستغفراً لذنبى، مستشفعاً بك الى ربّى ثمّ أنشأ يقول: ... ثمّ انصرف الأعرابى فغلبتنى عينى، فرأيت النبى صلى الله عليه و آله فى النوم فقال: يا عتبى، الحق الأعرابى فبشّره أنّ الله قد غفر له.

شخصى به نام عتبى چنين گويد: روزى كنار قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) نشسته بودم؛ فردى اعرابى آمد و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! شنيدم كه خداوند مى فرمايد: «واگر ايشان هنگامى كه به خود ستم كردند، به نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى طلبيدند، و پيامبر هم براى آنان استغفار مى نمود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.» اكنون من نزد تو آمده ام؛ در حالى كه از گناه خويش استغفار مى كنم و تو را شفيع در پيشگاه پروردگارم قرار مى دهم. آن گاه دو بيت شعر پيرامون عظمت آن حضرت خواند و از آن جا رفت.

عتبى گويد: همان جا خوابم برد و در خواب ديدم كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به من فرمود: اى عتبى! نزد آن اعرابى برو و به وى بشارت ده كه خدا او را آمرزيد! (2)

آيه ديگرى كه به آن استدلال شده، اين است:

وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ و نيز وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (3)

و هر كس برنامههاى الهى را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او خير و بهتر است؛ و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين نشانه تقواى دل هاست.

برخى از مفسران «حرمت» را به معناى چيزى گرفتهاند كه هتك آن روا نيست و هر تكليفى از سوى خداوند همين حكم را دارد و تعظيم آنها به رعايت و حفظ آنهاست و «شعائر» را به معناى نشانههاى الهى و علامت هاى دينى دانستهاند. اكنون بايد گفت كه براى رسيدن به خير و خوبى در پيشگاه پروردگار و نشان دادن حركتى برخاسته از پاكى دل، چه بزرگداشتى برتر و بهتر از بزرگداشت پيامبراعظم (صلى الله عليه و آله)، و چه نشانه خدايى بالاتر از آن بزرگوار؟ بى جهت نيست كه در آيات گوناگونى، فضيلت و عظمت پيامبر بيان شده است. گاهى به جريان معراج آن حضرت اشاره مى كند و گاهى از درود خدا و فرشتگان بر وى خبر مى دهد.

به هر روى، زيارت پيامبر (صلى الله عليه و آله) موضوعى قرآنى و مكتبى است كه بر اساس آياتى مانند آنچه ذكر شد، شكل گرفته و در دل هاى اصحاب جاى گرفته است. اين خود يكى از عوامل مهم رويكرد مسلمانان به زيارت است.

2- فضيلت زيارت از ديدگاه پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله)

نقش الگو در زندگى انسان بر كسى پوشيده نيست. هيچ چيز به اندازه عظمت «روح هاى بزرگ» انسان را تحت تأثير قرار نميدهد. آشنايى با شخصيت و زندگى اسوههاى مكتبى، چراغ راه انسان ها بوده و هست و هميشه رفتار، بيش از گفتار اثربخش بوده است. از اين رو، قرآن كريم، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را الگويى كامل براى جامعه معرفى مينمايد و آن حضرت نه تنها در گفتار، بلكه در رفتار خود نيز به معرفى ارزشها ميپردازد.

در باب زيارت نيز، آن حضرت به زيارت خفتگان در بقيع و شهداى احد و عمويش حمزه و قبر مادرش «آمنه» در سرزمين «ابواء» را زيارت مى كند و ... كه اين رفتار، عامل مهمى در رواج زيارت در ميان اصحاب و مسلمانان بوده است.


1- سمعودى، وفاء الوفا، ج 4، ص 1360.
2- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 773.
3- حج، آية 30 و 32.

ص: 26

اما آنچه اكنون در مقام بيان آن هستيم، سفارشهايى است كه در سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله) پيرامون فضيلت زيارت آمده كه به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم:

فضيلت زيارت خويش

روايات گوناگونى پيرامون زيارت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از زبان خود ايشان وارد شده است. در روايتى چنين مى فرمايد:

من زارنى حيّاً و ميّتاً كنت له شفيعاً يوم القيامة؛

هر كس مرا در زمان حيات يا مماتم زيارت كند، من در روز قيامت شفيع او خواهم بود! (1)

در روايت ديگرى فرموده است:

من حج إلي مكّة ثمّ قصدني في مسجدي كُتبت له حجّتان مبرورتان؛

هر كس به قصد انجام حج به سوى مكه برود، سپس براى زيارت من به مسجدم (در مدينه) بيايد، پاداش دو حج مقبول برايش نوشته خواهد شد (2).

نيز در روايتى فرموده است:

من زارني في حياتي أو بعد موتي كان في جواري يوم القيامة؛

هر كس مرا در زمان حيات يا پس از وفاتم زيارت كند، در روز قيامت در همسايگى من خواهد بود (3).

فضيلت زيارت امام على (عليه السلام)

حضرت على (عليه السلام) ميفرمايد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به من خبر داد: تو در سرزمين عراق كشته و دفن خواهى شد؛ پرسيدم: كسى كه قبور ما را زيارت كند و آباد نمايد و تعهد خويش را به آن حفظ كند، چه پاداشى دارد؟ فرمود:

اى ابا الحسن! خداوند متعال قبر تو و قبر فرزندان تو را بقعه اى از بقعههاى بهشت و مكانى از مكان هاى آن قرار داده است، و دل هاى آفريدگانِ شرافتمند و بندگان برگزيده اش را مشتاق به سوى شما؛ به گونهاى كه سختى و اذيت كشيدن در راه شما را تحمل نموده و قبرهاى تان را آباد ساخته و آن جا را با انگيزه تقرب به خدا و دوستى پيامبرش بسيار زيارت مى كنند. اى على! تنها اين گروه از شفاعتم برخوردارند و بر حوضم وارد شده و در بهشت زائرم ميباشند. اى على! هر كس قبر شما را آباد نمايد و به آن جا رفت وآمد كند، همانند كسى است كه سليمان بن داود را در ساختن بيت المقدس يارى رسانده باشد.

كسى كه قبر شما را زيارت كند، اين كارش با پاداش هفتاد حج جز حجةالاسلام كه واجب است برابر است و چون از زيارت بازگردد، از گناهان خود پاك گردد؛ مانند روزى كه از مادر متولد شده است. از اين رو، بر تو مژده باد! و علاقهمندان و دوستانت را نيز مژده بده، به نعمتها و خوشيهايى كه نه چشمى ديده، نه گوشى شنيده و نه بر قلب كسى خطور كرده است! اما افراد بيمقدارى از ميان مردم، زائران كوى شما را سرزنش مينمايند؛ آن گونه كه زنان بدكاره را به سبب كار بدشان. اين دسته، بدان امت من هستند كه شفاعت من به آنان نرسد و بر حوضم وارد نخواهند شد. (4)

فضيلت زيارت امام حسن (عليه السلام)

ابن عباس گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود:

مَنْ زَارَ الْحَسَنَ فِي بَقِيعِهِ ثَبَتَ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ.

هر كس امام حسن را در بقيعش زيارت كند، آن روزى كه گام ها بر صراط ميلغزد، گام هاى او استوار خواهد بود. (5)

فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام)

ابن عباس گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله) درباره شهادت امام حسين (عليه السلام) مطالبى بيان فرمود؛ آن گاه در فضيلت زيارت آن حضرت چنين فرمود:

مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ أَلَا وَ مَنْ زَارَهُ فَقَدْ زَارَنِي وَ مَنْ زَارَنِي فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ أَلَا وَ إِنَّ الْإِجَابَةَ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ الْحَدِيثَ.


1- مجلسى، بحار الانوار، ج 100، ص 139 ح 2.
2- موسوعة زيارات المعصومين (ع)، ج 1، ص 50 به نقل از: متقى هندى، كنز العمال، ج 5، ص 135، ح 12370.
3- ابن قولوله، كامل الزيارات، ص 13، ح 11.
4- بحارالأنوار، ج 97، ص 120، ح 22.
5- همان، ج 97، ص 141، ح 14.

ص: 27

هر كس او را زيارت كند و به حق وى معرفت داشته باشد، خداوند پاداش هزار حج و هزار عمره را برايش مينويسد. آگاه باش! هر كس او را زيارت كند، مرا زيارت كرده و هر كه مرا زيارت كند، گويا خدا را زيارت نموده است و سزاوار است كه خداوند او را به آتش دوزخ عذاب نكند. آگاه باش! دعا زير گنبد او مستجاب است و تربت او شفاست و امامان از نسل اويند ... (1).

فضليت زيارت اهل بيت (عليهم السلام)

روايات بسيارى درباره ثواب زيارت اهل بيت پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله) وارد شده كه به يك روايت جالب و جامع اشاره مى كنيم:

در ضمن روايتى طولانى كه جابر از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) نقل كرده چنين آمده است:

خداى سبحان گروهى از فرشتگان را گماشته تا فاطمه (عليها السلام) را از پيش رو، پشت سر، سمت راست و چپ محافظت نمايند و در زمان زندگى و پس از مرگ نيز همراهيش كنند و بر او، پدرش، شوهرش و فرزندانش درود فراوان بفرستند.

هر كس مرا پس از وفاتم زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده و كسى كه فاطمه را زيارت كند، مرا زيارت كرده است. هر كس على بن ابى طالب را زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده و كسى كه حسن و حسين را زيارت كند، گويا على را زيارت كرده و هر كس فرزندان حسن و حسين را زيارت كند، گويا خودشان را زيارت نموده است ... (2)

بنابراين، زيارت هر كدام از امامان (عليهم السلام) در حقيقت، زيارت همه آنان و گويا زيارت پيامبر و على و فاطمه (عليهم السلام) است و داراى فضيلت و ثواب فراوان ميباشد. حتى اگر دلايل فراوان ديگرى كه به طور ويژه براى زيارت هر يك اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله) رسيده است، نبود، همين روايت كافى بود!

البته گاهى ميبينيم كه زيارت يكى از امامان (عليهم السلام) بنابر دلايلى، داراى ثواب ويژه است و به آن سفارش بسيار شده است كه در جاى خود بايد مورد توجه قرار گيرد. براى نمونه شايد بتوان گفت تأكيد ويژه بر زيارت امام حسين (عليه السلام) و اصحاب باوفاى ايشان را كه ثواب مخصوص براى آن وضع شده، به سبب فداكارى عظيم ايشان براى حفظ آرمان هاى دينى و ارزشهاى اسلامى باشد، تا از راه زيارت و پيوند با او و يارانش، راهشان پررهرو و جاودانه بماند و اسلام و جامعه اسلامى بيمه گردد.

3- فضيلت زيارت از ديدگاه ائمه (عليهم السلام)

بى شك، حرمت پيامبر (صلى الله عليه و آله) از بالاترين و والاترين حرمتهاى الهى است كه بر هر مسلمانى واجب و لازم است و اگر آن را ناديده بگيرد، از وادى اسلام و ايمان بيرون رفته است.

از سوى ديگر، حرمت پيامبر، از حرمت اهل بيت پاك و معصومش جدا نيست؛ زيرا هم در آفرينش از يك نورند و هم در مقام و منزلت و پاكى و فضيلت، شريكند، و هم در درود و سلام و تعظيم و احترام يكسانند. خداوند در آيه تطهير ميفرمايد:

إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ همانا خداوند ميخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد (3)

بايد توجه داشت كه وقتى سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله) در باب زيارت، تأثير فراوان در دل و ذهن اصحاب و مسلمانان ميگذارد و بهترين انگيزه را در آنان به وجود ميآورد، رفتار و سيره امامان معصوم و اهل بيت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) نيز در دل ارادتمندان و شيعيانشان تأثير فراوان داشته و دارد. براى نمونه: هنگامى كه در روايات ميخوانيم حضرت على (عليهالسلام) همواره به زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) ميرفت و ميگريست، يا مى خوانيم كه امام حسين (عليه السلام) هر شامگاه جمعه به زيارت قبر برادرش امام حسن (عليه السلام) ميرفت، يا امام سجاد (عليه السلام) به زيارت حضرت على (عليه السلام) مى رفت و از شتر پايين آمده و صورتش را روى قبر ميگذارد، يا در برابر آن مرقد نورانى ميايستد و ميگريد و زيارت معروف «امين الله» را بر زبان جارى ميسازد، يا امام صادق (عليه السلام) زمانى كه به كوفه ميرسد، از كجاوه پايين آمده، غسل نموده، لباس خود را عوض كرده و با پاى برهنه، تسبيح گويان به سوى قبر جدّ بزرگوارش اميرالمؤمنين ميرود، همه اين صحنههاى زيبا، انگيزه مهمى در شيعيان ايجاد ميكند كه به زيارت امامان معصوم رفته و با آن بزرگواران تجديد پيمان نمايند و چند بيت زير را زمزمه كنند:

گر بركنم دل از تو و مهر از تو بگسلم اين مهر بر كه افكنم اين دل كجا برم؟

نامم ز كار نامه عشاق محو باد گر جز محبت تو بود ذكر ديگرم

اى عاشقان كوى تو از ذره بيشتر من كى رسم به وصل تو، كز ذره كمترم


1- حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 14، ص 452، ح 19581.
2- بحار الانوار، ج 97، ص 122، ح 28.
3- احزاب، آية 33.

ص: 28

اما آنچه اكنون در مقام بيان آن هستيم، اشاره به برخى از سخنان آن بزرگواران است كه تأكيد فراوانى بر فضيلت زيارت و پاداش آن دارد.

تشويق به زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام)

امام صادق (عليه السلام) به عنوان رئيس مذهب جعفرى، ياران خود را به اين امر سفارش نموده و گاه آنان را به سبب ترك زيارت قبر اميرمؤمنان سرزنش كرده است؛ يك نمونه آن چنين است:

ابووهب قصرى گويد: وارد مدينه شدم و به محضر امام صادق (عليه السلام) شرفياب گشته و عرض كردم: به زيارت شما آمدم، در حالى كه قبر اميرمؤمنان را زيارت نكردهام. حضرت فرمود: چه بد كارى انجام دادى! اگر از شيعيان ما نبودى، هر گز به تو نگاه نميكردم! آيا زيارت نميكنى كسى را كه خدا با فرشتگانش او را زيارت ميكنند و پيامبران و مؤمنان به زيارتش ميروند؟! عرض كردم: فدايت شوم! من اين را نميدانستم. امام (عليه السلام) فرمود:

فَاعْلَمْ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلام أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوَابُ أَعْمَالِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فُضِ لوا

؛ اكنون بدان كه اميرمؤمنان (عليه السلام) نزد خداوند از همه امامان برتر است و پاداش كارهاى آنان براى اوست، و به اندازه كارهاى شان برترى يافتهاند. (1)

تشويق به زيارت امام حسين (عليه السلام)

امام صادق (عليه السلام) بر زيارت امام حسين (عليه السلام) تأكيد فراوان فرموده است. اين موضوع در سخنان آن حضرت، به شيوههاى گوناگونى بيان شده است.

بخش عمده اى از كتاب هاى مزار، درباره زيارت سالار شهيدان حضرت امام حسين (عليه السلام) است كه از زواياى گوناگون، آن را مورد توجه و سفارش قرار داده است. دستهاى از روايات، درباره فضيلت زيارت آن امام همام و دسته ديگر درباره اوقات مخصوص زيارت وارد شده؛ مانند: زيارت آن حضرت در نيمه ماه رجب، نيمه ماه شعبان، روز عرفه، شب و روز عيد قربان و نيز عيد فطر و شب قدر و شب عاشورا و اربعين. برخى از آنها نيز درباره آداب زيارت و چگونگى سلام و درود بر آن بزرگوار وارد شده است.

اين موضوع، چنان مهم است كه بعضى از روايات به زمانبندى آن و فاصله دو زيارت براى قشرهاى مختلف مردم پرداخته و بر همگان خواه ثروتمند و خواه فقير، زيارت حضرتش را امرى لازم و اجتناب ناپذير شمرده است؛ با اين تفاوت كه شخص دارا و غنى بايد سالى دو بار به زيارت آن حضرت برود و شخص تهى دست، هر سه سال يك بار. نيز فرمودهاند كه سزاوار نيست فرد مسلمان بيش از چهار سال زيارت امام حسين (عليه السلام) را رها كند و اگر سه سال بگذرد و به زيارت آن حضرت نرود، عاق پيامبر (صلى الله عليه و آله) شده و حرمت وى را از بين برده است؛ جز در صورتى كه معذور باشد. در روايتى چنين آمده است:

ابان بن تغلب گويد كه امام صادق (عليه السلام) به من فرمود: اى ابان! چه زمانى به زيارت قبر حسين (عليه السلام) رفتهاى؟ عرض كردم: به خدا سوگند اى فرزند رسول خدا! مدتى است كه به زيارتش نرفتهام. امام (عليه السلام) فرمود: پروردگارم را پاك و منزه دانسته و ستايش ميكنم،] شگفتا! [تو از سران شيعهاى و حسين (عليه السلام) را رها كردهاى و به زيارتش نميروى؟! هر كس امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، خداوند براى هر گامى كه برمى دارد، حسنه اى (عليه السلام) نوشته و گناهى را از بين ميبرد، و گناهان گذشته و آيندهاش را ميآمرزد.

يَا أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ لَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَهَبَطَ عَلَى قَبْرِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَ عَلَيْهِ وَ يَنُوحُونَ عَلَيْهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛

اى ابان! حسين كشته شد؛ آن گاه هفتاد هزار فرشته با حالتى ژوليده و غبارآلود بر قبرش فرود آمده، برايش مى گريند و تا روز قيامت نوحه ميخوانند. (2)


1- بحارالأنوار، ج 97، ص 257، ح 3.
2- بحار الانوار، ج 98، ص 7، ح 29.

ص: 29

تشويق به زيارت امام رضا (عليه السلام)

مرحوم كلينى با سند خود چنين نقل كرده است:

يحيى بن سليمان مازنى گويد كه امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: هر كس قبر فرزندم على را زيارت كند، از پاداش هفتاد حج مقبول در پيشگاه خداوند برخوردار است. عرض كردم: پاداش هفتاد حج؟! فرمود: آرى، هفتاد هزار حج. پرسيدم: هفتاد هزار حج؟! فرمود: چه بسا حجى كه مورد قبول واقع نميشود! هر كس او را زيارت كند و شبى را نزد وى به سر برد، مانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت نموده است. (1)

اين گونه روايات كه تاكيد و سفارش به زيارت يكى از امامان معصوم دارد، بسيار است و در جمعبندى به همان مطلبى ميرسيم كه خود آن بزرگواران به آن اشاره نموده و فرمودهاند:

زيد شحام گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: امام حسن برتر است يا امام حسين؟ فرمود: فضليت اول ما به آخر ما و فضيلت آخر ما به اول ما برميگردد و همه ايشان داراى فضيلتند. عرض كردم: فدايت شوم! پاسخ مرا به تفصيل بيان فرما؛ به خدا سوگند! من از شما جز براى دانستن نميپرسم. آن گاه امام (عليه السلام) فرمود: ما از يك درخت هستيم و خداوند از يك سرشت ما را آفريده است. فضيلت ما از خداست و علم ما از سوى اوست؛ ما امين او بر آفريدگانش هستيم؛ ما به سوى آيين او فرا ميخوانيم و واسطههاى ميان او و آفريدگانش هستيم. آيا بيشتر برايت بگويم اى زيد؟ عرض كردم: آرى؛ فرمود: آفرينش ما يكى، علم ما يكى، فضيلت ما يكى و همه ما در پيشگاه خداوند (عزّ و جلّ) يكى هستيم. عرض كردم: از تعداد خودتان آگاهم نما. فرمود:

نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ هَكَذَا حَوْلَ عَرْشِ رَبِّنَا جَلَّ وَ عَزَّ فِي مُبْتَدَإِ خَلْقِنَا أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّد؛

ما دوازده نفريم كه در آغاز آفرينش، اطراف عرش پروردگارمان بوديم. اول شخص از ما محمد، شخص ميانى ما محمد وآخرين ما محمد است. (2)

پس زيارت هر كدام از ايشان، زيارت ديگرى است و گويا همان فضيلت را دارد.

تشويق به زيارت حضرت معصومه (عليها السلام)

از امام صادق (عليه السلام) در ضمن روايتى چنين آمده است:

سَتُدْفَنُ فِيهَا امْرَأَةٌ مِنْ أَوْلَادِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛

به زودى در آن سرزمين (قم) بانويى از فرزندان من به خاك سپرده ميشود كه نام او فاطمه است. پس هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب ميگردد. (3)

در حديث ديگرى امام جواد (عليه السلام) ميفرمايد:

مَنْ زَارَ عَمَّتِي بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛

هر كس عمهام را در «قم» زيارت كند، بهشت براى اوست. (4)

تشويق به زيارت قبور مؤمنان (عليه السلام)

روايات فراوانى درباره زيارت اهل قبور و به خاك سپرده شدگان از اهل ايمان و بستگان به دست ما رسيده و در كتاب هاى حديث آمده است كه به دو نمونه از آنها اشاره ميكنيم:

از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا يَدْعُو لَهُما

؛ مردگان خود را زيارت كنيد؛ زيرا آنان به واسطه زيارت شما خوشحال ميشوند و هر كدامتان حاجت خود را نزد قبر پدر و مادر بخواهد، همراه با دعايى كه برآن دو ميكند. (5)

امام رضا (عليه السلام) فرمود:

مَا مِنْ عَبْدٍ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ؛

هيچ بندهاى نيست كه قبر مؤمنى را زيارت كند و پس از آن هفت بار سوره «انا انزلناه فى ليلة القدر» را بخواند، جز اين كه خداوند او را و صاحب قبر را ميآمرزد. (6)


1- كلينى، الكافى، ج 4، ص 585، ح 4.
2- بحارالأنوار، ج 36، ص 399، ح 9.
3- همان، ج 57، ص 216، ح 41.
4- همان، ج 48، ص 316.
5- وسائل الشيعه، ج 3، ص 223، ح 3466.
6- وسائل الشيعة، ج 3، ص 227، ح 3479.

ص: 30

4- فضيلت زيارت از ديدگاه فقيهان و دانشمندان

با آنچه گفته شد، فضيلت زيارت در پرتو آيات و روايات ثابت شد و با وجود دليل عقلى و نقلى از كتاب و سنت بر موضوعى، نيازى به اجماع نداريم؛ بلكه اعتبار اجماع از آن جهت است كه كاشف از قول معصوم (عليه السلام) است. با اين وصف، براى تاييد و تأكيد بيشتر ميگوييم كه موضوع فضيلت زيارت، مورد اتفاق همه دانشمندان مسلمان در دوران هاى گوناگون بوده و اين خود، گواه روشنى بر حقانيت آن است.

مرحوم علامه امينى (ره) نيز در كتاب شريف «الغدير» از منابع گوناگون و فراوانى از اهل سنت، استحباب زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) را نقل كرده و مورد توجه قرار داده است.

از اين رو، زيارت از ديدگاه علماى اهل سنت و شيعه، موضوعى مهم و قابل توجه بوده است، كه نه تنها خود به آن عمل نموده و مشتاقانه در مراقد نورانى و اماكن زيارتى حاضر مى شدند، بلكه در كتاب هاى فقهى، روايى، اخلاقى و تاريخى به آن پرداخته و بر انجام آن تأكيد نمودهاند.

اين امر از زمان عالمان بزرگى مانند شيخ صدوق و شيخ مفيد، تا فقيهان زمان حاضر مورد سفارش و تاكيد بوده و هست. در اين بخش به سخن برخى از بزرگان اشاره مى كنيم:

الف. شيخ صدوق (ره) پس از بيان حج و وداع با خانه خدا ميگويد:

آن گاه براى زيارت پيامبر و امامان (عليهم السلام) به مدينه ميروى. (1)

ب. شيخ مفيد (ره) نيز ميگويد: مسلمانان اتفاق نظر دارند كه زيارت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) واجب است، تا آن جا كه روايت كرده اند هر كس حج به جا آورد و پيامبر را زيارت نكند، به آن حضرت جفا كرده است. ايشان بخشى از كتابش را كه «مزار» نام دارد، به «وجوب زيارت امام حسين (عليه السلام)» اختصاص داده است.

ج. قاضى عياض (از دانشمندان اهل سنت) در كتاب «الشفا بتعريف حقوق المصطفى» گويد:

زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) از سنت هاى مسلمانان است كه بر آن اتفاق نظر دارند و فضيلتى است كه بر انجامش تشويق شده اند. (2)

آنچه گذشت، گوشهاى از دلايل علاقه مسلمانان به زيارت پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) پاكش و زيارت ديگر منسوبان به خاندان رسالت و امام زادگان بزرگوار، بلكه زيارت اهل قبور از مؤمنان را بازگو ميكند.

پايان سخن

آگاهى از مبانى عقلى و روان شناختى زيارت از يك سو و در نظر گرفتن برخى از آيات قرآن پيرامون تشويق بر زيارت از سوى ديگر، توجه به سيره عملى و رفتار پيامبر و امامان معصوم (عليهم السلام)، و شنيدن سخنان آن بزرگواران و پيروان ايشان در سفارش فراوان بر زيارت و فضيلت و آثار آن، انسان مسلمان و ارادتمند به خاندان رسالت را بر آن ميدارد كه با آمادگى قلبى و اشتياق درونى، به زيارت آن اولياى الهى همت گمارده و با انگيزهاى نيرومند، سختيهاى اين راه را تحمل كرده و به آن جامه عمل بپوشانند.

از اين رو، براى شيعيان و دوستداران اهل بيت، زيارت مرقد نورانى پيامبر (ص) و ائمه اطهار (عليهم السلام) آرزوى بزرگى است كه هر گاه فرصتى بيابند، خود را به اين مكانهاى مقدس ميرسانند، تا از پاداشى كه در سخنان آن بزرگواران آمده، بهره مند شوند.

آرزومنديم ما مردم ايران كه در زير سايه پرمهر هشتمين اختر تابناك ولايت و امامت، حضرت امام رضا (عليه السلام) و خواهر گراميش كريمه اهل بيت (ع) زندگى ميكنيم و دست يابى به زيارت آن دو بزرگوار برايمان آسانتر است، توفيق بيشترى براى كسب فيض و درك ثواب زيارتشان داشته باشيم.


1- شيخ صدوق، الهدايه، ص 255.
2- موسوعة زيارات المعصومين (ع)، مقدمه، ص 117.

ص: 31

ص: 32

شكل گيرى و اداره توليت جديد حرم حسينى

درآمد

در بخش غربى صحن مطهر امام حسين (ع) در دو نوبت نماز به امامت حجت الاسلام والمسلمين شيخ عبدالمهدى كربلايى برپا مى شود. پس از نماز، شيخ رو به جمعيت مى نشيند و پذيراى بسيارى از آنان است. صفا و تواضع در ارتباط توليت حرم با مردم مشهود است. شيخ عبدالمهدى كربلايى كه امامت شهر كربلا را نيز عهده دار است، در دفتر توليت حرم پذيراى ما شد. اين دفتر در بخش شمال غربى صحن قرار داد. هماهنگى آسان و پذيرايى بى تكلف و صميمى ايشان، مصاحبه روانى را براى ما فراهم آورد كه تقديم مى شود. لازم است از همكارى اعضا و كاركنان دفتر توليت حرم حسينى و نيز از آقاى محمد حسين خوشنويس براى ترجمه و تنظيم اين مصاحبه تشكر شود.

«تحريريه»

فرهنگ زيارت: ضمن سپاس از تلاش هاى جدى شما و همكارانتان در اداره حرم حسينى (ع)؛ بفرماييد كه از چه سالى مسئوليت توليت حرم را پذيرفتيد؟

كربلايى: بسم الله الرحمن الرحيم؛ زمانى كه نيروهاى اشغالگر آمريكايى وارد شهر مقدس كربلا شدند، نسبت به آستان مقدس امام حسين (ع) احساس خطر كرديم. احتمال مى رفت كه نسبت به قبر شريف تعرّضى داشته باشند و همچنين احتمال مى رفت بعثى ها براى دفاع از خود به داخل حرم آمده و در حرم امام حسين (ع) ايجاد درگيرى و زد و خورد بشود. با هم فكرى چند تن از مؤمنين به اين نتيجه رسيديم كه يك ديوار انسانى به دور حرم مقدّس ايجاد كنيم و تا جايى كه ممكن است، مانع ورود اشغالگران و تانك ها و هواپيماهاى شان به فضاى شهر كربلا بشويم. صدها نفر از مؤمنين به دور حرم مطهّر جمع شدند، تا جايى كه نمازهاى جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء، خارج از صحن حرم برگزار مى شد و درب هاى حرم بسته باقى مى ماند و فقط كليددار حرم و تعدادى از خدمه داخل حرم بودند و تمام درب ها بسته بود. اين وضع سه روز ادامه داشت، تا وقتى كه با كليددار سابق حرم صحبت شد اجازه دهد درب هاى حرم باز شود. آن قدر به كليددار فشار آورديم كه خود او به خدمه داخل حرم دستور داد تا درب هاى حرم باز شود و كليددار نيز خود بعداً از عراق فرار كرد. درب هاى حرم كه باز شد، با گروهى از مؤمنين وارد حرم شديم و سعى كرديم تا امور حرم و بلكه كل شهر كربلا را سامان دهى كنيم. مى دانيد كه در آن روزها دولت وقت كاملًا سقوط كرده بود و همه خدمات شهرى تعطيل شده بود و ما سعى كرديم تا با همكارى تعدادى از مؤمنين برخى از خدمات را به شهر كربلا برگردانيم و نيز با هماهنگى با مديران ادارات قرار شد تا زندگى عادى به شهر كربلا برگردد. اين وضع يكى دو ماه برقرار بود تا اين كه حالت عادى به ادارات دولتى و خدمات شهرى برگشت و ما نيز با همكارى تعدادى از مؤمنين به اداره امور حرم مشغول بوديم. چند ماهى گذشت و صحبتى با شيخ جلال الدين صغير، مسئول اوقاف در بغداد و همين طور مشورتى با مراجع بزرگوار شد تا اين كه حكمى از طرف شيخ جلال الدين صغير و فتوايى از مراجع بزرگوار، آيت الله سيستانى، آيت الله حكيم، آيت الله فياض و آيت الله شيخ بشير نجفى صادر شد كه من و سيد احمد صافى و آقاى طباطبايى (از نوادگان صاحب رياض) متولى حرمين شريفين يعنى حرم امام حسين (ع) و حرم ابالفضل العباس (ع) بشويم. يك گروه سه نفرى شكل گرفت و ما به اداره امور حرمين شريفين پرداختيم تا اين كه آقاى طباطبايى فوت كرد و من و آقاى سيد احمد صافى همچنان متولى حرمين شريفين بوديم. پس از مدتى مجلس نمايندگان تشكيل شد و قانونى براى سامان بخشى به اداره امور عتبات مقدسه به تصويب رسيد كه كارها را تنظيم مى كرد و به اين وسيله، از طرف اوقاف شيعى آن زمان، من براى توليت حرم امام حسين (ع) تعيين شدم و سيد احمد صافى نيز براى توليت حرم ابالفضل العباس انتخاب شد و در اين ميان، افراد ديگرى نيز براى كارهاى گوناگون گمارده شدند و گذشت تا به اين وضع موجود رسيد.

فرهنگ زيارت: آيا مرجعيت هم نقشى در انتخاب شما داشت؟

كربلايى: بله، در قانون پيش بينى شده بود متولى حرم هاى مقدس امام حسين (ع) و ابالفضل (ع) و همين طور حرم اميرالمؤمنين على (ع) و حرم كاظمين (ع) كه توسط رئيس اوقاف شيعى انتخاب مى شد، مى بايست به تأييد مرجع بزرگوار، آيت الله سيستانى برسد؛ اگر موافقت مى كرد، آن شخص انتخاب مى شد و اگر ايشان موافقت نمى كرد، آن شخص تعيين نمى شد. الآن انتخاب توليت براى حرم هاى مقدس، منوط به نظر مرجع اول شيعه در عراق است.

ص: 33

فرهنگ زيارت: دوره اين توليت چند ساله است؟

كربلايى: مدت هر دوره، سه سال است و دوره اول توليت ما تمام شده و اكنون براى بار دوم، يك دوره سه ساله جديد، تمديد شده است.

فرهنگ زيارت: آيا نماز جمعه به امامت شما برگزار مى شود؟

كربلايى: بله، البته به ترتيب، يك هفته توسط من و يك هفته توسط سيد احمد صافى اقامه مى شود.

فرهنگ زيارت: محل نماز جمعه كجاست؟

كربلايى: در صحن حرم امام حسين (ع)؛ چون نماز جمعه اى كه دولت و رسانه هاى گروهى به آن اهميت زيادى مى دهند، نمازى است كه در حرم امام حسين (ع) اقامه مى شود. يك جمعه من و يك جمعه آقاى صافى نماز را اقامه مى كنيم.

فرهنگ زيارت: اين تغييرات در حرم، محسوس و جديد بوده است؛ برنامه هاى آينده شما چيست؟

كربلايى: كارهاى ما در حرم، فقط كارهاى عمرانى نيست؛ بلكه به نظر ما، حرم مطهّر در واقع مركز انتشار انديشه و فكر حسينى است و بنابراين بايد فعاليت هاى فرهنگى، فكرى، قرآنى و علمى باشد. علاوه بر كارهاى عمرانى و پيشرفت و توسعه و كارهاى خدماتى، اكنون ما در خدمات عمومى بيرون از حرم نيز كارهايى انجام داده ايم و خدمات ما فقط مخصوص خود حرم نبوده است. پروژه هاى خدمات عمومى و سرويس هاى بهداشتى كه خود خدمتى بس مهم بوده و قبلًا يا نبوده و اگر هم وجود داشته، بسيار ناچيز بوده است. پروژه اى نيز در كنار درب قبله است. همچنين «مجتمع سفير حسين» و ساير پروژه ها، مثل پروژه اى كه در خيابان شهر است و پروژه «مدينه زائرين» كه در مسير حلّه است؛ اين پروژه ها داراى خدمات عمومى مثل بخش هاى مربوط به امور پزشكى و بهداشتى، حمّام و خدمات مربوط به سلامت افراد است. اكنون مجتمع سفير حسين مانند يك بيمارستان فعاليت پزشكى و بهداشتى دارد. همچنين به نقل و انتقال زائرين نيز انديشيده ايم. ما در حرم فعاليت هاى بزرگ قرآنى داريم. مراسم قرآنى و مراسم هاى جهانى در حرم برگزار مى كنيم. يك شبكه ماهواره اى نيز به نام «شبكه كربلا» كه تابع حرم است، راه اندازى كرده ايم.

فرهنگ زيارت: چند وقت است كه اين شبكه ماهواره اى تأسيس شده است؟

كربلايى: تقريباً شش ماه از تأسيس آن مى گذرد.

فرهنگ زيارت: آيا برنامه 24 ساعته دارد؟

كربلايى: خير، فعلًا هشت ساعت در روز برنامه دارد و در برخى از مناسبت ها مثل اربعين، هم صبح برنامه دارد و هم شب.

فرهنگ زيارت: فقط به زبان عربى؟

كربلايى: بله، فقط به زبان عربى است. الآن راديويى هم داريم كه تابع حرم است و مناطق مختلفى مثل بغداد، نجف و حلّه از برنامه هاى آن استفاده مى كنند. اين ها فعاليت هاى متنوعى است كه داريم. مسابقاتى حتى براى كودكان برگزار مى كنيم تا فرهنگ حسينى منتشر شود. فعاليت هايى نيز براى حمايت سياسى از حكومت عراق داريم. با تحليل گران مختلف سياسى ملاقات مى كنيم تا از وضع جديدى كه در عراق پيدا شد، حمايت كنيم. فعاليت هاى ما منحصر به خود حرم نيست؛ بلكه تلاش مى كنيم تا وحدت را در عراق حفظ كنيم و عراق را از فتنه هاى طايفه اى دور نگه داريم و اين هدف به وسيله ارتباط با برادران اهل سنّت و مسيحيان و ديگر تحليل گران سياسى در عراق امكان پذير است.

فرهنگ زيارت: شما چه موضعى داريد؟

كربلايى: نماز جمعه اى كه در حرم امام حسين (ع) برگزار مى شود، بسيار مهم است. مسئولين به آن گوش فرا مى دهند. مردم نيز به طور فعّال در آن شركت مى كنند؛ چرا كه در خطبه ها، مسائل سياسى روز مطرح مى شود و موضع سياسى ما در آن جا روشن مى گردد. بنابراين رسانه هاى گروهى به فعاليت هاى حرم امام حسين (ع) بسيار اهميت مى دهند. فعاليت ها گاهى مربوط به داخل حرم و گاهى مربوط به خارج حرم است. افزون بر كمك به فقرا و نيازمندان و بيماران، اكنون دو مدرسه دينى ساخته ايم و ساختن مدرسه مخصوص ايتام نيز در ضمن اين فعاليت ها مى باشد.

ص: 34

فرهنگ زيارت: آيا اين مدارس تحت اشراف حرم است؟

كربلايى: بخشى تحت اشراف حرم و بخشى هم تابع نمايندگى دفتر آيت الله سيستانى است و ما در فكر ساختن مدارس بزرگ ترى نيز هستيم.

فرهنگ زيارت: چرا برنامه هاى فرهنگى حرم فقط به زبان عربى است، با اين كه زوّار از نقاط مختلف دنيا هستند؟

كربلايى: مى دانيد كه امكانات فنى ما خيلى پيشرفته نيست و اين خود مشكلى است كه ما هم از آن رنج مى بريم. اين سايتى هم كه داريم، به دو زبان انگليسى و عربى است و مجلّه اى هم كه تابع حرم است و ما منتشر مى كنيم به زبان انگليسى است و مى دانيد امكانات فنى موجود در كربلا در سطحى نيست كه سايت هاى اينترنتى به زبان هاى متعدّد ايجاد شود. ممكن است در آينده، كم كم اين امكانات نيز فراهم شود.

فرهنگ زيارت: مقامات و مزارات در كربلا فراوان است؛ برنامه شما براى مديريت و تائيد اصل صحت و سقم اين مقامات چگونه است؟

كربلايى: رسيدگى به اين مقامات در صلاحيت ما نيست. مى دانيد كه در عراق وضع قوانين مربوط به اين امور و حتى تأسيس برخى مؤسّسات نيز شروع شده است. آن چه در صلاحيت ماست، اداره حرم امام حسين (ع)، تلّ زينبيه و خيمه گاه امام حسين (ع) است. مزارات زير نظر اداره اى است كه اوقاف شيعى تأسيس كرده و به نام «اداره مزارات شيعه» مى باشد و اين مقامات نيز در صلاحيت آن اداره است و ما حق نداريم در امور آنها دخالت كنيم؛ چون چه بسا جنبه تاريخى داشته باشد و نياز به محققين تاريخ دارد كه برّرسى كنند كه اين مقامات و مزارات مستند تاريخى دارد يا نه. البته بخش فرهنگى علمى حرم امام حسين (ع) داراى فعاليت هاى مختلفى است: فعاليت هايى در بخش كتابخانه و فراهم كردن كتاب ها و منابع مهم براى طلّاب و دانشجويان و همه فرهنگيان، فعاليت هاى پژوهشى و آموزشى در بخش تأليف كتاب در موضوعات مختلف. چند كتاب نيز تأليف شده، البته در سطح فهم عموم مردم و فعاليت در بخش كتاب هاى خطّى و كتابخانه رايانه اى اين بخش كه شما سؤال مى كنيد، مربوط به تحقيقات تاريخى است و زيرمجموعهى فعاليت هاى ما نيست.

فرهنگ زيارت: ما شنيده ايم و خوانده ايم كه برخى اماكن و مقاماتى بوده اند كه الآن نمى بينيم؛ آيا برنامه اى داريد كه اين مقامات را تجديد بنا كنيد يا تابلوهايى نصب كنيد كه نشان دهد اين مكان، چه مقامى است؟

كربلايى: بله، برخى مقامات را تجديد بنا كرده ايم؛ ولى دقيقاً در جاى خود قرار نگرفته؛ مثل «مقام سيد محمد مجاهد» كه اكنون در جاى اصليش نيست و جاى اصليش در مكان ديگرى است؛ چون كسانى كه در آن محلّه ها بودند، اجازه ندادند تا مقام در جاى اصليش در محل قبر گذاشته شود و به همين دليل در جاى ديگر بازسازى شده است. براى برخى از علما هم در داخل صحن يا حرم امام حسين (ع) نوشته هايى نصب كرده ايم كه اين جا محل قبر كيست؛ البته علماى بزرگ. مقبره مخصوص شهدا هم وجود دارد و بخشى هم در صحن مربوط به اعلانات است. همچنين در محوطه اى در بين الحرمين نزديك مهمان سرا برخى از مقامات است كه نشانه اى براى آنها نصب نموده ايم و همين طور مقام شاعر ترك، «فضولى» بزرگ را در مكانى قرار داده ايم كه البته دقيق نيست و نزديك محل اصلى در كنار درب قبله قرار گرفته است. برخى از مقامات را مى توانيم مشخّص كنيم، ولى گاهى تشخيص دقيق مكان، ممكن نيست و نمى دانيم كجاست؛ پس چگونه مى توانيم براى آن راهنما قرار دهيم؟ البته همه مقامات و مزارات مهم را مشخص كرده ايم و به آنها اهتمام داريم.

اكنون امور ديگرى براى ما اولويت دارد. البته بايد توجه كنيد گاهى امرى اولى از امر ديگر است. اكنون در عراق وضعى وجود دارد كه واقعاً ما را به خود مشغول كرده. آگاهى دادن به يك عراقى در اين هياهو، ما را مشغول خود كرده است. مسئله خدمت رسانى، مسئله زوّار، مسئله امينت آنها و وضعيت سياسى، نيرو و وقت بسيارى از ما مى گيرد. وقت رسيدگى به تمام اين امور به طور تفصيلى نيست. بله، برخى مزارات مانند «شيخ محمد تقى شيرازى» (رهبر انقلاب مردم عراق در سال 1920) را كاملًا مشخص كرده ايم و علامت هايى را براى راهنمايى به مرقد ايشان قرار داده ايم و به آنها اهتمام داشته ايم، ولى براى رسيدگى به امورى كه اهميت كمترى دارند، وقت بيشترى لازم است.

ص: 35

فرهنگ زيارت: معمولًا در ايران اين گونه است كه درباره هر مقامى و مزارى كتابى نوشته شده كه صاحب آن مزار كيست و او را كاملًا معرفى و تاريخ زندگى او را بيان مى كند؛ آيا شما نيز چنين كارى انجام داده ايد و كتابى نوشته شده است؟

كربلايى: بله، اكنون فردى در شهر كاظمين است كه متصدى اين امر شده و مشغول نوشتن كتابى است كه هنوز كامل نشده و درباره مدفونين در حرم امام حسين (ع) مى باشد. وى شخصى است كه اطلاعات دقيقى دارد. ان شاءالله اين كتاب بعد از يك ماه كامل مى شود و ما آن را چاپ مى كنيم.

فرهنگ زيارت: نام اين كتاب چيست؟

كربلايى: قرار است با مؤلف بر سر نام كتاب توافق كنيم. اين كتاب در بردارنده مشهور علما و مدفونين در حرم امام حسين (ع) است.

فرهنگ زيارت: براى محل قبور سيد رضى و سيد مرتضى تحقيق شده است؟

كربلايى: يكى از برادران به نام جناب «سيد نور موسوى» در اين موضوع تحقيق مى كند و مى گويد: اين دو بزرگوار در اين جا مدفون هستند؛ ولى برخى اين نظر را قبول ندارند و آن را ردّ مى كنند. يكى از اساتيد تاريخ اين مطلب را نفى كرده است. مى توانيد با سيد نور موسوى كه مسئول كتابخانه حرم ابالفضل (ع) است ملاقات كنيد. او مى گويد كه تحقيق كرده و بر حسب قرائن تاريخى، اين دو بزرگوار در حرم امام حسين (ع) مدفون هستند.

فرهنگ زيارت: چرا مكان مخصوصى براى «ميرزا محمد تقى شيرازى» در صحن قرار داده نشده است؟

كربلايى: ما سنگ قبرى كوچك قرار داديم؛ ولى مى دانيد كه مردم زيادى به زيارت مى آيند و باعث ازدحام مى شود؛ چون فاصله اش تا ايوان حرم حدود چهار متر است و باعث مشكل مى شد. ما آن را برداشتيم و بر ديوار تابلويى نصب كرديم و روى آن نوشتيم كه اين جا قبر شيخ محمد تقى شيرازى است.

فرهنگ زيارت: قبور «سيد محمد مجاهد» صاحب رياض و «يوسف بحرانى» صاحب حدائق، مقابل درب شهدا و متّصل به رواق است؛ چرا اسامى اينها در ابتداى رواق نوشته نشده است؟

كربلايى: اسامى اينان اكنون نوشته شده؛ ولى مشكل ما در آن قسمت، بخش امانات است. اسامى اين بزرگواران در جهت شرقى صحن روى ديوار نوشته شده است.

فرهنگ زيارت: چه سخنى با زوّار ايرانى و مسئولين داريد؟

كربلايى: الحمدلله زوّار ايرانى از جهت محبتشان نسبت به اهل بيت قابل توصيف هستند و آشكار است. آن چه از مراسم دعا و زيارت و نماز جماعت مى بينى، هيچ بحثى در آن نيست؛ ولى گاهى برخى اتفاقات كوچك مى افتد كه دوست داريم دوستانمان وضع استثنايى عراق را درك كنند و بايد حكومت و اوضاع عمومى را در نظر بگيرند و در حفظ نظم در عتبات كمك كنند؛ اما مسئله چيز ديگر است. گاهى اتفاقات كوچكى مى افتد كه ممكن است به چشم نيايد. برخى ممكن است وضعيت حسّاس عراق را درك نكنند. در زمان صدّام تلاش او بر اين بود كه بذر حسّاسيت نسبت به ايرانى ها را در عراقى ها بكارد. ما مى خواهيم كه فرصت به دست برخى از اين افراد كه هنوز ممكن است نسبت به ايرانى ها حسّاسيت خاص داشته باشند، ندهند. مى خواهيم ايرانى ها نسبت به اين امر كاملًا توجه داشته باشند. البته سعى ما بر اين است كه اين حسّاسيت را از بين ببريم؛ ولى برخى از عراقى ها بى تحمّل هستند و برخى زوّار ايرانى كلامى مى گويند كه باعث رنجش عراقى ها مى شود. چندى پيش در بازار، يكى از ايرانى ها چيزى گفته بود كه بازارى هاى عراق قصد كتك زدن او را داشتند. مى خواستم بگويم در اين باره مواظب باشند.

فرهنگ زيارت: تعامل نماينده ايران با شما چگونه است؟

ص: 36

كربلايى: من با نماينده سازمان حج و زيارت دائماً در تعامل هستم. مدير و روحانى كاروان ها با اخلاق درست و برخورد حكيمانه با ما تعامل دارند و ملاقات هاى ما دائمى است. كنسول هم بسيار خوب است. اين جا مى آيند و با ما ملاقات دارند. توصيه ما هم اين است كه وضعيت عراق حسّاس است و نبايد بهانه به دست بدخواهان داد. اين وضعيت حسّاس، به خاطر اكثريت شيعيان در مجلس نمايندگان عراق و همچنين در حكومت است.

فرهنگ زيارت: و در پايان؛ تحصيلات حوزوى خود را كجا گذرانده ايد؟

كربلايى: در نجف.

فرهنگ زيارت: چند سال در نجف اقامت داشته ايد؟

كربلايى: حدود ده سال.

فرهنگ زيارت: اساتيدتان چه كسانى بوده اند؟

كربلايى: مقدمات را نزد شيخ عبدالله لبنانى، شيخ جعفر كرباسى و شيخ حسن كوفى و سطح را نزد شيخ نجاح بغدادى، سعيد عالى عبدالعالى بوده ام و دروس خارج را نزد حضرات آيات شيخ فياض، سيد محمد سعيد حكيم و سيد محمد رضا سيستانى گذرانده ام؛ عمدتاً نزد اين سه بزرگوار بوده ام.

فرهنگ زيارت: آيا شما قبلًا در ايران اقامت داشته ايد؟

كربلايى: خير، فقط در عراق بوده ام.

فرهنگ زيارت: از فرصتى كه براى اين گفت وگو فراهم كرديد متشكريم.

ص: 37

بررسى شخصيت مختار ثقفى

مقدمه

يكى از قيام هاى مهمى كه پس از واقعه عاشورا شكل گرفت، نهضت مختار ثقفى است كه به دليل انتقام از سران سفّاك و قاتلان شهيدان كربلا، از اهميت والايى برخوردار است. درباره رهبر اين قيام پيروز، ديدگاه ها و سخنان متفاوت و گاه متضادى بيان شده است كه متأسفانه عده اى را به سكوت درباره اين شخصيت واداشته است. بديهى است بررسى و كنكاش پيرامون شخصيت مختار مى تواند طليعه اى براى پرداخت منصفانه به شخصيت او باشد.

پى ريزى قيام

طبرى در تاريخ خود درباره مختار و قيام او مى گويد:

تجرد المختار لقتله الحسين فقال: ما من ديننا ترك قوم قتلوا الحسين يمشون احياء فى الدنيا آمنين، بئس ناصر آل محمد انا إذا الكذاب كما سمونى، فانى بالله استعين عليهم، الحمد الله الذى جعلنى سيفا ضربهم به، و رمحا طعنهم به، و طالب وترهم .... (1)

مختار آستين بالا زد و گفت: اصلًا روش و آيين و دين ما اين نيست كه قاتلان امام حسين را وانهيم تا در كمال امنيت راه بروند. چه بد يارانى براى آل محمد در دنيا هستيم! پس همان گونه كه مرا كذاب ناميده اند، اما از خدا كمك مى گيرم. خدا را شاكرم تا مرا شمشيرى قرار داد كه دشمنان آنها را با آن مى زنم و دفع مى كنم و مرا نيزه اى قرار داد كه اينها را با آن بزنم و خدا مرا انتقام گيرنده خون آنان قرار داده ...

حوادث آسمانى و زمينى، شورش ها، اعتراضات، جريان مدينه و مكه، جريان توابين و جريان مختار، همه پس لرزه هاى قيام امام حسين (عليه السلام) است. با اين وجود به جريان مختار كمتر پرداخته شده است.

دشمنى نسبت به مختار

كمتر كتابى از اهل سنت سراغ داريم كه شخصيت مختار را مطرح كند و به او ناسزا نگويد. كمترين اين ناسزاها «كذاب» است.

اتهام كذاب از كجا آمده است؟

وقتى مختار لشكرى به جنگ شاميان فرستاد، ابراهيم فرزند مالك اشتر فرمانده سپاهش بود و عبيدالله بن زياد فرمانده لشكر شاميان را بر عهده داشت. اولين بار در آن جا «ابن ضبعان كلبى» مختار را كذاب ناميد. (2)

ديدگاه متفكران شيعه

از شخصيت هاى معاصر، آقايان خويى، (3) تسترى، (4) مامقانى، (5) امينى (6)، نمازى (7) و محدث قمى (8) از مختار ياد كرده و از او دفاع كرده اند؛ اما محور بحث، نظر سه نفر نخست است.


1- طبري، تاريخ الطبري، ج 6، ص 57.
2- بحار الانوار ج 45 ص 381؛ نمازي، مستدركات علم الرجال، ج 1 ص 522؛ ح 8 ص 498.
3- خويي، معجم رجال الحديث، ج 19، ص 103.
4- تستري، قاموس الرجال، ج 10، ص 11.
5- مامقاني، تنقيح المقال، ج 3، ص 279.
6- اميني، الغدير، ج 2، ص 343.
7- مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 385.
8- خيابانى، وقايع الايام، ص 40.

ص: 38

مرحوم مامقانى شش اشكال به مختار دارد؛ اما در آخر، حُسن حالش را مى پذيرد. عدالت و ثاقتش را در دو مرحله ثابت نمى داند؛ ولى حُسن حالش را مى پذيرد. من تعجب مى كنم در بين علماى رجال يك مبنايى هست كه ترضى و ترحم صدوق را توثيق مى دانند؛ اما در ترضى امام معصوم تأمل مى كنند! امام معصوم كه ترضى و ترحم مى كند، از مرحوم صدوق كمتر است؟! اين تأملات براى چيست؟

مرحوم آقاى خويى چند اشكال مطرح مى كند و جواب مى دهد كه به تفضيل نظر ايشان طرح و بررسى مى شود.

از كلام ايشان، به دست مى آيد كه در كتاب هاى متقدمين، كمتر از مختار نام برده شده و ظاهراً اولين كسى كه از او حرفى را نقل مى كند، مرحوم علامه است. علامه در «خلاصة الاقوال» (1) ايشان را در قسمت اول كتاب نقل مى كند. اين كه علامه حلّى شخصى را در قسمت اول نقل مى كند، به اين معناست كه او عادل و ممدوح است. مرحوم خويى معتقد است رواياتى كه درباره مختار وارد شده، دو قسم است: يك قسم مختار را مدح مى كند و يك قسم ديگر ذم مى كند. (2)

1. روايات مادحه

روايت نخست، از جارود بن منذر است:

إبراهيم بن محمد الختلي، قال: حدثني أحمد بن إدريس القمي، قال: حدثني محمد بن أحمد، قال: حدثني الحسن بن علي الكوفي، عن العباس بن عامر، عن سيف بن عميره، عن جارود بن المنذر، عن أبي عبد الله (ع) قال: ما امتشطت فينا هاشمية و لا اختضبت، حتى بعث إلينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين (ع)؛

امام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ يك از زنان بنى هاشم شانه به سر نزد و حنا به دست نگذاشت و كارشان عزادارى بود؛ تا آن كه مختار سر قاتلان را براى ما فرستاد.

آقاى خويى مى فرمايد: اين روايت صحيح است و مشكل سند ندارد.

روايت دوم از سَدير يا سُدير است:

«حمدويه، قال: حدثني يعقوب، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن المثنى، عن سدير، عن أبي جعفر (ع) قال: لا تسبوا المختار، فإنه قتل قتلتنا، و طلب بثأرنا، و زوّج أراملنا، و قسّم فينا المال على العسره»؛

امام باقر (ع) مى فرمايد: مختار را سبّ نكنيد. همانا او قاتلين ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت و زمينه ازدواج زنان خانه نشين ما را فراهم كرد و در آن شرايط سخت، براى ما اموال بسيارى فرستاد و ما توانستيم مشكلات را حل كنيم ....

البته مى دانيد كه سياست حكومت هاى جور هميشه همين بوده كه طرف مقابل را از هستى ساقط كنند. در «مقاتل الطالبين» نقل شده كه اگر استاندار مدينه مطلع مى شد يكى از تجار پولى براى بعضى از خانواده هاى شهدا و اهل بيت فرستاده، دستور مى داد تا چند صد ضربه شلاقش بزنند و مى گفت ما سياستمان اين است كه اينها را فقير نگاه داريم. (3)

روايت سوم از عبدالله شريك است (4)

محمد بن الحسن و عثمان بن حامد، قالا: حدثنا محمد بن يزداد، عن محمد بن الحسين، عن موسى بن يسار، عن عبد الله بن الزبير، عن عبد الله بن شريك، قال: دخلنا على أبي جعفر (ع) يوم النحر و هو متكئ، و قد أرسل إلى الحلّاق فقعدت بين يديه، إذ دخل عليه شيخ من أهل الكوفة فتناول يده ليقبلها فمنعه ثم قال: من أنت؟ قال: أنا أبو محمد الحكم


1- علامه حلي، خلاصة الاقوال، ص 276، شمارة 1007.
2- معجم رجال الحديث، ج 19، ص 103.
3- تنقيح المقال ج 3، ص 128 (چاپ سنگى)؛ مجلسي، مراة العقول، ج 6، ص 106.
4- عبدالله شريك، نوه سنان بن انس است: «يخرج الحي من الميت». در كتاب «الثقات» درباره او مطلب مهمى هست. بعد از اين كه سر مطهر را به طرف شام بردند، گروهى از آنان توبه كردند. آن جا مى گويد، كه سردسته كسانى كه توبه نكرد و بر ضلالتش ماند سنان بن انس بود؛ ولى نوه او مى گويد خدا عادل تر از اين است كه طلحه و زبير را به بهشت ببرد و عدالتش اقتضا مى كند كه اينها جهنمى باشند. كتاب الثقات، ج 2،

ص: 39

بن المختار بن أبي عبيدة الثقفي- و كان متباعدا من أبي جعفر (ع)- فمدّ يده إليه حتى كاد يقعده في حجرة بعد منعه يده، ثم قال: أصلحك الله إن الناس قد أكثروا في أبي و قالوا و القول و الله قولك، قال: و أيّ شي ء يقولون؟ قال: يقولون كذاب، و لا تأمرني بشي ء إلا قبلته. فقال: سبحان الله أخبرني أبي و الله إن مهر أمي كان مما بعث به المختار، أ و لم يبن دورنا، و قتل قاتلينا، و طلب بدمائنا؟ رحمه الله، و أخبرني و الله أبي أنه كان ليمّر عند فاطمه بنت علي يمهد لها الفراش، و يثني لها الوسائد، و منها أصحاب الحديث، رحم الله أباك رحم الله أباك، ما ترك لنا حقا عند أحد إلا طلبه، قتل قتلتنا، و طلب بدمائنا؛

شريك مى گويد: روزى بر امام باقر عليه السلام وارد شديم و روز عيد بود. حضرت نشسته و منتظر بودند كه سلمانى بيايد و سر مباركشان را حلق كند. در اين بين مردى از اهل كوفه وارد شد و دست حضرت را گرفت تا ببوسد. امام اجازه اش نداد و فرمود: كيستى؟ عرض كرد كه من حَكَم، پسر مختار بن ابى عبيده ثقفى هستم و كمى از امام فاصله داشت. امام دست دراز كرد و فرمود: بيا نزديك؛ بيا نزديك؛ انگار كه مى خواست او را در دامن خود بنشاند؛ همين امام معصوم كه حاضر نشد اجازه بدهد دستش را ببوسد. گفت: آقا! پشت سر پدرم بدگويى مى كنند! امام فرمود: چه مى گويند؟ گفت: مى گويند دروغ گوست. فرمود الحمدلله فقط اين را گفتند! هر چه بگويى من قبول دارم. امام فرمود: سبحان الله! امام زين العابدين به ما خبر داد كه پدرم مهرى را به ذمه گرفته بود، اما نداشته كه بدهد؛ تا اين كه مختار پولى فرستاد و آقا قرضش را داد. وقتى ساختمان هاى ما را روى سرمان خراب كردند، مگر مختار پول نفرستاد و خانه هاى ما را نساخت؟ مگر قاتلان ما را تعقيب نكرد و خون ما را نستاند؟ و سه بار فرمود: رحم الله اباك.

روايت چهارم از اصبغ بن نباته است:

جبرئيل بن أحمد، قال: حدثني العبيدي، قال: حدثني علي بن أسباط، عن عبد الرحمن بن حماد، عن علي بن حزور، عن الأصبغ، قال: رأيت المختار على فخذ أمير المؤمنين و هو يمسح رأسه و يقول: يا كيس يا كيس؛

اصبغ مى گويد: من ديدم مختار را كه كوچك بود و بر دامان اميرمومنان (عليه السلام) نشسته بود و حضرت دست بر سر او مى كشيد و مى فرمود: اى زرنگ، اى زرنگ!

روايت پنجم از عمر بن على بن حسين است:

حدثني محمد بن مسعود، قال: حدثني أبوالحسن علي بن أبي علي الخزاعي، قال: حدثني خالد بن يزيد العمري المكي، قال: [حدثني] الحسن بن زيد بن علي بن الحسين، قال: حدثني عمر بن علي بن الحسين: أن علي بن الحسين لما أتي برأس عبيد الله بن زياد، و رأس عمر بن سعد، قال: فخَّر ساجدا و قال: الحمد لله الذي أدرك لي ثأري من أعدائي، و جزى الله المختار خيرا؛

وقتى سر ابن زياد و ابن سعد را آوردند، پدرم (على بن حسين عليه السلام) بلافاصله سجده كرد و فرمود: خدا را شكر كه انتقام مرا از دشمنانم گرفت و خدا به مختار جزاى خير بدهد.

اينها بخشى از روايات است. مرحوم آقاى خويى در مقام استقصاء و تتبع نبوده اند و فقط اين چند روايت را نقل كردند. (1)

2. روايات ذامه

آقاى خوئى سپس رواياتى كه بر ذم مختار اشاره دارد را بيان مى كند.


1- معجم رجال الحديث، ج 18، ص 94.

ص: 40

روايت اول:

عن أبي عبد الله ع قال: كان المختار يكذب على علي بن الحسين؛

امام صادق (ع) فرمود: مختار بر جدم دروغ مى بست!

روايت دوم:

عن أبي جعفر (ع) قال: كتب المختار بن أبي عبيده إلى علي بن الحسين (ع)، و بعث إليه بهدايا من العراق، فلما وقفوا على باب علي بن الحسين دخل الآذن يستأذن لهم فخرج إليهم رسوله فقال: أميطوا عن بابي فإني لا أقبل هدايا الكذابين، و لا أقرأ كتبهم؛

از امام باقر (ع) نقل شده كه مختار براى امام زين العابدين (ع) هدايايى از عراق فرستاد. وقتى مأمورين به درب منزل آمدند كه هديه را تقديم كنند، امام پيام فرستاد كه برگرديد و از خانه من فاصله بگيريد و اين جا نباشيد؛ من هداياى دورغ گويان را نمى پذيرم و نامه شان را نمى خوانم.

دقت كنيد! اصلا پيداست كه اين جعل است و قالب خاصى دارد.

روايت سوم:

عن عمر بن علي: أن المختار أرسل إلى علي بن الحسين بعشرين ألف دينار فقبلها، و بنى بها دار عقيل بن أبي طالب، و دارهم التي هدمت، قال: ثم إنه بعث إليه بأربعين ألف دينار بعد ما أظهر الكلام الذي أظهره، فردها و لم يقبلها، و المختار هو الذي دعا الناس إلى محمد بن علي بن أبي طالب ابن الحنفية، ... و هو الذي حمله على الطلب بدم الحسين، و دلّ على قتلته، و كان صاحب سره، و الغالب على أمره، و كان لا يبلغه عن رجل من أعداء الحسين، أنه في دار أو موضع، إلا قصده، و هدم الدار بأسرها و قتل كل من فيها من ذي روح، و كل دار بالكوفه خراب فهي مما هدمها، و أهل الكوفه يضربون به المثل، فإذا افتقر إنسان قالوا: دخل أبو عمره بيته؛

فرزند امام زين العابدين (ع) مى گويد: مختار بيست هزار دينار براى امام زين العابدين (ع) فرستاد، ولى حضرت آن را قبول كرد و خانه هاى آل ابى طالب را كه ويران شده بود، ساخت. بعد دوباره مختار چهل هزار دينار فرستاد؛ ولى اين بار امام نپذيرفت و اين در زمانى بود كه مختار مردم را به امامت محمد حنفيه دعوت مى كرد ... بعد بيان مى كند مختار كسى بود كه هر زمان خبر مى دادند يكى از قاتلان حسين (ع) در فلان خانه است، خودش را با نيروها مى رساند و خانه را روى سر او خراب مى كرد. چنان كردند كه اهل كوفه اگر كسى فقير مى شد، مثال مى زدند: به نظرم مختار به خانه ات آمده است! (1)

آقاى خويى پس از نقل اين روايات مى فرمايد:

هذه الروايات ضعيفة الأسناد جدا، على أن الثانية منهما فيها تهافت و تناقض و لو صحت فهي لا تزيد على الروايات الذامة الواردة في حق زرارة، و محمد بن مسلم، و بريد، و أضرابهم.

1. روايات ضعيف است.

2. در روايات تناقض است.

3. فرض كنيد اين روايات صحيح باشد، ولى اين مثل روايات ذامه اى است راجع به زراره. راجع به محمد بن زراره. با آن روايات را چه كار مى كرديم؟ آيا سبب مى شود كه ما از زراره دست برداريم يا رفع تعارض و يا جمع مى كرديم. اين را هم همين طور.


1- ميدانى مى گويد امويين چنان بعد از قضيه امام حسين منفور خاص و عام شدند كه روز عاشورا اينها احساس ذلت و حقارت مى كردند. لذا كسى را كه مى خواستند بگويند خيلى ذليل است، مى گفتند: «اذل من اموى يوم عاشورا فى الكوفه». ميدانى، مجمع الامثال، ج 2، ص 21.

ص: 41

بنابراين نمى توان با تكيه به اين روايات، شخصيتى كه دل اهل بيت را خنك كرد را طرد نمود. كسى كه توسط مصعب بن عمير محاصره شد و با هفتصد نفر قتل عام شدند. آل زبير دست كمى از آل امويه نداشتند. خيلى از روايات را بر عليه امير المؤمنين (ع) جعل كردند. خيلى از روايات در مدح جدشان جد مادرى شان اينها جعل كردند. مصعب آدم مجرمى بود (1) به دستور او خانه مختار را محاصره كردند. به زنها و بچه هايش گفت يا تبرى بجوييد. بگوييد ما از مختار بيزاريم. همه قبول كردند گفتند ما بيزاريم مگر دو تا زن. يكى دختر سمره بن جندب بود. يكى هم دختر نعمان بن بشير بود. اين دو تا گفتند نه. چه طور اظهار بيزارى بجوييم از مردى كه روزه دار بود. شب ها به عبادت برمى خاست و جانش را براى خدا، رسول خدا نثار كرد تا خونخواه فرزند دختر پيامبر باشد.

روايت چهارم:

او همدست با جريانى بود كه براى تحويل دادن امام مجتبى به معاويه تلاس مى كردند. اين روايت را صدوق نقل مى كند. او فرموده است:

أن الحسن (ع) لما صار في مظلم ساباط، ضربه أحدهم بخنجر مسموم، فعمل فيه الخنجر، فأمر ع أن يعدل به إلى بطن جريحي، و عليها عم المختار بن أبي عبيدة مسعود بن قيلة، فقال المختار لعمه: تعال حتى نأخذ الحسن ع و نسلمه إلى معاوية فيجعل لنا العراق، فنظر بذلك الشيعة من قول المختار لعمه، فهموا بقتل المختار فتلطف عمه لمسألة الشيعة بالعفو عن المختار ففعلوا.

امام مجتبى (ع) وقتى به ساباط «مدائن» رسيد آقا را ترور نافرجام كردند. و فردى با خنجر به آقا حمله كرد و آن خنجر اثر خودش را گذاشت و ضربه كارى بود. بعد امام دستور دادند كه من را ببريد منطقه. «بطن جريحا» ... آن جا عموى مختار والى و مسؤوليت آن منطقه را داشت. آقا را آوردند آن جا و بسترى شدند. مختار به همراه عموى خود به ديدن امام آمد. بعد شروع كرد توى گوش عمو گفت: بيا امام را تحويل معاويه بدهيم. تا استاندار عراق شويم. اين حرف را كه زد محافظين و شيعيانى كه دور حضرت (ع) ا بودند نگاه تندى به او كردند و خواستند او را بكشند عمويش در حق او شفاعت كردو آنها هم عفو كردند.

اين اشكال مهم است وخيلى ها اين را مطرح مى كنند. ليكن:

اولا: از قبل و بعد سندش اطلاع ندارند. آقاى خويى مى فرمايد كه اين روايت مرسله است. صدوق اين را مرسلًا نقل مى كند و غير قابل اعتماد است چه طور وقتى مى رسيد به مختار هر روايت ضعيف را مى پذيريد.

ثانيا: در صورت صحت روايت، ممكن است بگويم استمزاجى از سوى مختار بوده است. دوران امام مجتبى (ع) مخصوصاً بعد از آن جنگ، خيانت ها زياد شد. مختار ترس داشت كه مبادا عمو هم از اين نمونه ها باشد. خواست او را استمزاج و امتحان كند ببيند آيا وضع عمو همين است. كه اگر چنين است آقا را جابجا كند و به جاى امنى ببرند. و اين حرف را ايشان زد از باب شفقت بر امام مجتبى (ع). اين فرمايش مرحوم آقاى خويى است.

مرحوم خوئى مى فرمايد كه نظر ما اين است. بعد مى فرمايد كه اتفاقاً بعضى از افاضل براى من نقل كردند كه ما از معصوم روايت در توجيه كار مختار ديديم ولى ايشان آن روايات را نقل نكردند.

ارتباط مختار و محمد حنفيه


1- و قد كان مصعب نصبه علي باب القصر بمسمار. قاموس الرجال، ج 10، ص 15.

ص: 42

يك اشكال مهمى كه طرح شده است اين است كه مى گويند مختار مردم را به امامت محمد بن حنفيه دعوت مى كرد. آقاى خويى در مقام جواب مى فرمايند كه اصلًا امامت محمد حنيفه بعد از فوت محمد حنفيه مطرح شد. و مختار در حيات محمد حنفيه كشته شد. پس اصلًا قضيه از اساس منتفى است. و چنين چيزى نيست.

توجه به اين نكته لازم است كه: امام نمى توانست مستقيماً وارد بشود و مختار را تأييد كند. امام هم مى خواست كار خودش را بكند و هم مى خواست بالاخره محفوظ باشد. لذا گاهى كه مختار براى آنها پول مى فرستاد امام زين العابدين (ع) پول را براى استاندار مى فرستاد ولى مى فرمود مختار اين پول برايم فرستاده نه مى خواهم و نه نمى خواهم. خودتان مى دانيد. يعنى ما كارى به مختار نداريم. از آن طرف هم از سران كوفه مى آيند خدمت محمد حنفيه سوال مى كردند اين قيام كرده چه كار كنيم؟ مى فرمود: برويم ببينم فرزند برادرم چه مى گويد. بعد مى آيد خدمت امام و جريان را عرض مى كنند. حضرت مى فرمود: اين سؤالات چيست كه مى كنيد. هر كس پيشانى بند بست به عنوان انتقام گرفتن از خون حسين، بايد به او كمك كرد. ببينيد جواب صريح ندادند. اصلًا موقعيت ايجاب نمى كرد كه امام صريح پاسخ بگويد. ولى با اين سياست حركت مى كرد. لذا آقاى خوئى مى فرمايد كه اين قول باطل است چون محمد حنفيه ادعاى امامت نكرد تا مختار مبلّغ او بشود. و كيسانيه بعد از مرگ محمد بن حنفيه شكل گرفت. بعد آقاى خويى يك مطلبى را از ابن داود از كشى نقل مى كند. ابن داود بعد از اين كه روايات مادحة را مى آورد مى گويد كه: رواياتى كه در مذمت مختار نقل شده است آنها (عامه) اين مطالب را وضع كردند. حرف ها، حرفهاى آنهاست. براى اين كه سياه كنند چهره را. بعد مرحوم آقاى خويى مى فرمايد

اولًا حرفى كه ابن داود به كشى نسبت داده من نديدم شايد در نسخه هايى باشد كه پيش خود ايشان بوده است. نسخه اى كه پيش من هست اين جمله نيست ولى حرف من اين است. و ما قبلًا گفتيم. مضافاً بر اين كه رواياتى كه مختار را مذمت مى كند ضعيف اند و ممكن است از امام صادر شده باشد اما حمل بر تقيه است. بر حسن حال مختار اين كافى است. كه او شاد كرده اهل بيت را. هر كسى كه شنيد خوشحال شد. قاتلين حسين را كشت. و يك خدمت بزرگى كه ايشان تقديم اهل بيت كرده است مستحق جزاء است. خدا پاداشش را مى دهد. آيا اصلًا احتمال مى دهيد رسول الله و اهل البيت اين خدمات را نديده بگيرند.

آقاى خويى سپس مى فرمايد:

محمد حنفيه وقتى در جمعى از شيعه نشسته بود و گله مى كرد از حركت كُند مختار، حرفش تمام نشده بود كه دو تا سر نحس عبيدالله و عمر سعد را آوردند جلوى او در مدينه. اين را كه ديد حرفش را قطع كرد دست برد به طرف آسمان گفت كه: اللهم لاتنسى هذا اليوم للمختار ... خدايا اين روز، روز بزرگى است. اين روز را در پرونده عمل مختار ثبت بكن. و بهترين جزاء از اهل بيت را به ايشان بده. والله بعد از اين كارى كه تقديم كرد به پيشگاه اهل بيت ديگه ما هيچ گله اى از مختار نداريم.

ص: 43

تلاش ذهبى در نفى شخصيت مختار

ابن داود به نقل از كشى مدعى بود كه رواياتى كه منافات با مدح و تعريف و تمجيد مختار رسيده از جعليات عامه است. (1) بايد روى اين نكته تكيه كرد اصلًااين تعبيراتى كه براى مختار وضع كردهاند؛ مثل «كذاب» يا تعبيرى كه اومى گويد «وحى بر من نازل مى شود» و يا «ادعاى نبوت» ببينيم ريشه اش به كجا مى رسد. خواهيم ديد همين حرفى است كه آقاى كشى نسبت به امويان درباره مذمت مختار زد.

از ذهبى دو مطلب نقل مى كنم (2)؛ نخست حرفى است كه رفاعه فتيانى به مختار نسبت مى دهد. دوم حرفى است كه شعبى به مختار نسبت مى دهد. همه اينها را ذهبى نقل مى كند.

1. رفاعه فتيانى مى گويد:

دخلت على المختار فألقى إلى وسادة و قال: لو لا أن أخى جبريل قام من هذه لألقيتها إليك. فأردت أن أضرب عنقه، فذكرت حديثا حدثنيه عمرو بن الحمق قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أيما مؤمن أمّن مؤمنا على دمه فقتله، فأنا من القاتل بري ء؛

بر مختار وارد شدم. برايم بالشت انداخت. يك بالشت ديگر پيش او بود آن را نينداخت. گفت كه روى اين بالشت بنشين. من اين بالشت را كه پيش دستم بود به تو ندادم. چون جبرئيل اين جا نشسته بود. اگر جبرئيل روى اين ننشسته بود همين را براى تو مى انداختم. اين حرف را كه ايشان زد. مى خواستم با اين ادعا گردنش را بزنم. يعنى او ادعاى نزول وحى مى كند. توى خانه اش بودم مى خواستم بكشمش. ولى ياد حديث عمرو بن حمق افتادم كه پيامبر فرموده اند كسى كه شما را تأمين داد و به شما مطمئن شد و به خانه اش راهت داد اگر ترورش كردى من از تو برى ء هستم. لذا من نخواستم بكشم مختار را من ياد اين حديث افتادم و نكشتمش.

اصلًا نسبت ادعاى نزول وحى نسبت به مختار ريشه اش به رفاعه فتيانى برمى گردد. اين آقا كيست؟ چه قدر اعتبار دارد؟ از ذهبى در شگفت نيستيم. ذهبى كارش همين است. ببينيد هر چه كه نسبت فضائل اهل بيت باشد آنرا اصلًا برنمى تابد. يك انگى مى زند. اما اين جا كه مى رسد هيچ بحث سندى نمى كند چون در مقام مذمت كسى است كه انتقام گيرنده خون اهل بيت است. پس اين اتهام به رفاعه اى (3)منتهى شد كه ما نمى دانيم او كيست.

2. شعبى. مى گويد:

أقرأني الأحنف كتاب المختار إليه، يزعم فيه أنّه نبيّ.

احنف بن قيس نامه اى از مختار به من نشان داد كه در نامه نوشته كه من پيامبر هستم.

به شرح حال عامر بن شراحبيل شعبى نگاه كنيد. به فرمايش مرحوم آقاى خويى «كان متجاهراً ببغض على» يعنى در اظهار بغض و كينه و عداوت نسبت به امير المؤمنين چيزى را مخفى نمى كرد. مرحوم صاحب قاموس مى فرمايد. او هر جا منبر مى رفت سخنرانى مى كرد قسم مى خورد. مى گفت على ابن ابيطالب از دنيا رفت و قرآن بلد نبود. چهار نفر فقط در جمل از صحابه پيامبر با على بودند. اگر پنجمين پيدا كرديد فأنا كذاب. مثل اين كه اصلًا هيچ برنامه ديگرى نداشته جز توهين به على ابن ابيطالب عليه السلام. به نبيذ و قمار بازى هم معروف بود ه است (4). هر چه اتهام و دروغ است به شيعه بسته است. مقايسه مى كند شيعه را با يهود و بعد مى گويد شيعه از يهود بدتر است.

3. ابن ضبعان كلبى، از كسانى است كه به مختار اتهام زده است و اين نكته را مجلسى (5) گفته است. گويا اولين كسى كه تهمت «كذاب» را به مختار زد همين آقا بود. در زمانى كه مختار و ابراهيم اشتر در مصاف با شاميان قرار گرفتند ابن ضبعان وقتى از


1- رجال ابن داود، ص 513، ش 478.
2- ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 544
3- البته مراد، رفاعه بن شداد بجلى نيست، او جزء توابين است كه در جنگ با لشكر شام بعد از شهادت امام حسين به همراه عده اى، بالغ بر نه هزار نفر به گفته تهذيب الكمال، ج 6، ص 213 به قتل رسيد. مستدركات علم الرجال 3، ص 403.
4- قاموس الرجال، ج 5، ص 612.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 380.

ص: 44

لشكر شام برگشت. حرفش اين بود. نادى يا شيعه المختار الكذاب؛ اى پيروان مختار كذاب، بعد شروع كرد به رجز خواندن. فسق و كفر شديد اشعار نمايان مى شود.

انا ابن ضبعان الكريم المفضل من عصبه يبرون من دين علي

من جزو همان نواصب هستم. من جزو گروهى هستم كه بيزارى مى جويند از دين على ابن ابيطالب. مگر ناصبى چيست؟ در همان حال احوص بن شداد الهمدانى آمد و شروع كرد به جواب دادن او، او از همان بازماندگان گارد ويژه على ابن ابى طالب بود.

أنا ابن شداد على دين علي لست لعثمان بن أروى بولي

من كارى به حزب و رهبرى حزب تان ندارم. من بر دين على هستم.

لأصلين القوم فيمن يصطلي بحر نار الحرب حتى تنجلي

آتش تان مى زنم. يك نفرتان را هم زنده نمى گذارم.

آن وقت مى آيد آقاى ذهبى همان اول مثل اين كه حرف براى گفتن ندارد بفرماييد مختار ابن ابى عبيد ثقفى الكذاب. همان حرفى كه ناصبيان در مصاف زده اين آقا هم در كتابش مى نويسد: «المختار الكذاب». اين جا ديگر صحابه تراشى نمى كند. آرى اگر اموى باشد. به هر نحوى شده اموى را آرم صحابى به او مى زنند «له صحبه». بله يك وقتى پيامبر مثلًا آن جا بود. او هم پيامبر را ديد. پس مى شود صحابى. پيداست روحيه و تفكر اموى است. مى خواهد به طريقى شجره ملعونه را تطهير كنند چون خودش جزو ملعونين است.

خلاصه در آن جا صحابى مى تراشد. اما اين جا مى گويد «كان ابوه اسلم فى حياه النبى». در زمان پيامبر اكرم مسلمان شد. «و لم نعلم له صحبه». گمان نمى كنم پيامبر را ديده باشد. زمان پيامبر اسلام آورده. بعد مى گويد مختار آن جاها بود. مى گويد بالاخره آن هم معلوم نيست. خلاصه از همان اول اگر خواسته باشد فحش بدهد نگويند تو به صحابه دارى جسارت مى كنى. بعد مى آيد از مختار تعريف مى كند. خوب تعريفش را دقت كنيد؛ مى گويد:

كان من كبراء ثقيف و ذوي الرأي و الفصاحه و الدهاء و قله الدين؛

او شخصيتى بلند مرتبه در قبيله ثقيف بود همچنين او فردى صاحب نظر، سخنور و شجاع بود اما دينش كم بود!.

شمس الدين ذهبى كه از امويان دفاع مى كند ديندار است اما مختار ديندارى اش كم بود البته در ادامه ماهيتش روشن مى شود يك حديثى را از پيامبر نقل مى كند. نمى دانم چه جورى اينها را تطبيق مى دهند بر مختار. مى گويد كه پيامبر اكرم فرمودند

«يكون في ثقيف كذاب و مبير؛ در طايفه ثقيف يك كذاب و خونريز و سفاك است.»

بعد خودش مى گويد. بله كذابش همين مختار است. و مبيرش هم حجاج است. بعد مى گويد حال چرا كذاب است؟ مى گويد:

ادعي ان الوحي يأتيه و انه يعلم الغيب نشأ المختار بالمدينه يعرف بالميل الي بني هاشم (1)...

او ادعا كرد كه برايش وحى مى شود و او غيب مى داند و در مدينه رشد كرد و مدينه اى ها تمايل به بنى هاشم داشتند.

بنابراين مشكل مختار اين است كه به اهل بيت تمايل داشته است. بعد مى گويد:


1- سير اعلام النبلاء ج 3، ص 544.

ص: 45

مختار در زمان معاويه، بصره آمد و در آنجا مروج امام حسين (عليه السلام) بود، زمانى كه عبيدالله استاندار بصره بود او را دستگير كردند. و صد شلاق به او زد. به خاطر طرفدارى از امام حسين (عليه اسلام). او را خلع لباس كرد به سمت طائف تبعيد كرد. هنگاميكه ابن زبير به مكه پناهنده شد مختار به سوى او رفت. و گفت من مى خواهم با تو باشم. بعد مى گويد از ابن زبير اجازه گرفت (1). كه بيايد عراق. عراق كه وارد شد و شعيان مثل سليمان صرد دورش جمع مى شوند.

ذهبى اين جا از كنارش با سرعت مى گذرد. مى بيند عجب سليمان بن صرد هم تحت تأثير همين آقا قرار گرفته است. سليمان بن صرد صحابى است. شما كه مى گوييد صحابى همه شان عدول هستند. اين هم بالاخره تحت تأثير اين كذاب و مدعى نبوت قرار گرفته است. اين جا خيلى سريع از كنارش مى گذرد. مى گويد مختار با القائات شروع كرد خراب كردن اينها. سليمان بن صرد را خراب كرد. اينها را فاسدشان كرد!! مى گفت من از طرف مهدى آمدم. مهدى، محمد بن حنفيه است. جمعيتى گول خوردند!! چون به انتقام خون حسين قيام كردند از سليمان هم خوشش نيامد گفت از سليمان هيچ كارى صورت نمى گيرد و مردم را به هلاكت مى اندازد. و كارى هم پيش نمى برد. عمر سعد ترسيد رفت عده اى هم از ابن صرد خواست كه يك كم دست نگاه داريد. سليمان گفت ما تصميم خودمان را گرفتيم. ما قيام مى كنيم. كسانى كه از زندگى دست شسته بودند. سليمان حركت كرد در سال 62 رفتند مخصوصاً كنار قبر امام حسين رفتند و آن جا گريه كردند و يك شب هم آن جا ماندند. و قالوا يا رب قد خذلناه. ما بوديم كه خذلان كرديم. خيانت كرديم. فاغفر لنا و تب علينا.

مى گويد مختار از زندان آزاد شد. شروع كرد تعقيب كردن. كسانى را كه قاتل حسين بودند. شمر را كشت عمر بن سعد را كشت بعد مى گويد ادعاى وحى كرد! آرى براى بار سوم در اين كتاب كه چهار صفحه راجع به مختار دارد. مى گويد اين آقا ادعاى وحى مى كند. اين خط، خط اموى است. و براى خراب كردن چهره اين شخصيت است.

كلام پايانى

در پايان، ديدگاه دو متفكر شيعى دردفاع از شخصيت مختار ارائه مى شود.

1. سخن ابن نماء

ابن نماء كتابى به نام «مثير الاحزان» و كتاب ديگرى به نام «اخذ الثار» دارد و مستقل چاپ شده كه سخن او را از بحار الانوار نقل مى كنيم:

اعلم أن كثيرا من العلماء لا يحصل لهم التوفيق بفطنه توقفهم على معاني الألفاظ و لا رويه تنقلهم من رقده الغفله إلى الاستيقاظ و لو تدبروا أقوال الأئمه في مدح المختار لعلموا أنه من السابقين المجاهدين الذين مدحهم الله تعالى جل جلاله في كتابه المبين و دعاء زين العابدين ع للمختار دليل واضح و برهان لائح على أنه عنده من المصطفين الأخيار و لو كان على غير الطريقة المشكوره و يعلم أنه مخالف له في اعتقاده لما كان يدعو له دعاء لا يستجاب و يقول فيه قولا لا يستطاب و كان دعاؤه عليه السلام له عبثا و الإمام منزه عن ذلك و قد أسلفنا من أقوال الأئمة في مطاوي الكتاب تكرار مدحهم له و نهيهم عن ذمه ما فيه غنيه لذوي الأبصار و بغيه لذوي الاعتبار و إنما أعداؤه عملوا له مثالب ليباعدوه من قلوب الشيعة كما عمل أعداء أمير المؤمنين عليه السلام له مساوي و هلك بها كثير ممن حاد عن محبته و حال عن طاعته فالولي له عليه السلام لم تغيره الأوهام و لا باحته تلك الأحلام بل كشفت له عن فضله المكنون و علمه المصون فعمل في قضيه المختار ما عمل مع أبي الأئمه الأطهار عليه السلام (2)؛


1- همان، ج 3، ص 538.
2- بحار الأنوار، ج 45، ص: 387

ص: 46

بسيارى از علما درست دقت نمى كنند. به الفاظ و عبارات درست دقت نمى كنند. و يك روشى را پيش نمى گيرند كه بيدار شوند. اين جور بى دليل صحبت نكنند. نسبت به اشخاص اگر روايات ائمه را در مدح مختار تدبر مى كردند به اين نتيجه خواهند رسيد. مختار را به خاطر مجاهدتش خدا مدحش كرده. امام زين العابدين مختار را دعا كرده و جزو انتخاب شده هاست اگر مختار مورد تقدير نبود چرا امام براى او دعا كند ما در كتاب مان حرفهاى بزرگان را، حرفهاى ائمه طاهرين را آورديم ذمت نكنيد مختار را. خود ائمه مدح كردند مختار را. اين بازى است كه اينها (امويان) درآوردنديعنى مذمت او را تا از قلب شيعه و اينها دورش كنند. همچنانكه در باره اميرمومنان ع دست به جعل روايت زدند، همان طورى كه اينها اين جورى جعل كردند. اينها را هم آنها جعل كردند. جعليات اثر خودش را گذاشت يك سرى ترديد پيدا كردند و هلاك شدند كسى كه ولى على بن ابيطالب عليه السلام باشد تحت تأثير تبليغات قرار نمى گيرد همان بلايى كه سر احاديث ائمه مى آوردند، همان سياه نمايى كه نسبت به ابى الائمه انجام دادند نسبت به مختار هم انجام دادند.

2. سخن علامه امينى

علامه امينى يك دفاع محكم، علمى و عاطفى از مختار دارد. مى فرمايد:

هر كس بر تاريخ و حديث و علم رجال با ديدى نافذ نظر اندازد، در مى يابد كه مختار، در پيشاپيش مردان دين و هدايت و اخلاص است و نهضت بزرگ او جز براى بر پا داشتن عدل، از راه بركندن بنيان كافران و در آوردن ريشه ستم امويان نبوده و ساحت او از آئين كيسانى بدور بوده و آنهمه تهمت و طاماتى كه بر وى بسته اند، راهى به درستى و راستى ندارد و بهمين جهت پيشوايان و رهبران بزرگوار ما يعنى حضرات سجاد و باقر و صادق عليهم السلام بر وى رحمت آورده اند و مخصوصا امام باقر (ع) او را بسيار ستوده است. و اين شخصيت و اعمالش هميشه در پيشگاه خاندان پاك پيغمبر (ص) مورد سپاس بوده است. علماء اعلام نيز وى را بزرگ شمرده و به پيراستگى ستوده اند كه از آن جمله اند: سيد ما «جمال الدين بن طاوس، در كتاب رجالش «آيت اللّه علامه» در خلاصه «ابن داود» در رجالش «ابن نماى» فقيه، در رساله جداگانه اى بنام «ذوب النضار» كه درباره او نوشته است. محقق اردبيلى در «حديقة الشيعه» صاحب معالم در تحرير طاوسى، قاضى نور اللّه مرعشى در مجالس المؤمنين و شيخ ابو على در منتهى المقال به دفاع از او پرداخته اند. و ديگر دانشمندان نيز. كار بزرگداشت گذشتگان از او به آنجا رسيده است كه شيخ شهيد اول در كتاب مزار خود زيارت مخصوصى براى او ياد كرده و در آن گواه راستينى است بر شايستگى و درستى او در كار ولايت و اخلاص وى در طاعت خداوند و محبّت نسبت به امام زين العابدين و خشنودى رسول خدا و امير مؤمنان از او و نيز حكايت دارد از اينكه وى در راه رضاى پيشوايان دين و نصرت خاندان پاك پيغمبر و خونخواهى آنان، فداكار و جانباز بوده است (1).

بنابراين امويون اين جو ضد مختار را ساختند. چرا ما نسبت به رواياتى كه نعوذ بالله در مذمت اهل بيت هست يا مدائح خلفا و ديگران هست اينها را ما اذعان داريم كه امويون لجنه اى داشتند، انتشار مى دادند؛ چرا نسبت به اينها چنين احتمالى نمى دهيم؟ آرى يك كسى كه خودتان مى گوييد شلاق خورده، تبعيد شده، زندان رفته، شعارش امام حسين (ع) بوده، بعد هم اينها را به زانو در آورده و خواب راحت از چشمشان ربوده خب اينها مى خواهيد يك حديث عليه او جعل نكنند. ابن نما اذعان دارد كه دشمنان براى كوبيدن اش احاديثى جعل كردند.

سلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.


1- الغدير، ج 2، ص 488.

ص: 47

ص: 48

كوفه و كوفيان

مقدمه

شهر كوفه كه به دليل گسترش نجف اشرف، امروزه از توابع آن به شمار ميرود، در دوره اى طولانى مركز سياسى و حكومتى مسلمين بوده است. در تاريخ و فرهنگ تشيع، بعد از مكه و مدينه منوره شهرى به اهميت كوفه در صدر اسلام وجود نداشته است.

متأسفانه در فرهنگ عمومى كوفه تداعى كننده بى وفايى، نفرت، خيانت و جنايت است، اما بر خلاف اين تصور غير واقعى و غير مستند، كوفه داراى چنان سابقه فرهنگى، فكرى، سياسى و اجتماعى است كه ائمه هدى عليهم السلام اعتبارى ويژه براى اين شهر قائل گرديده و در احاديثى معتبر به ستايش آن و اهلش پرداخته اند.

كوفه بزرگ ترين شهرى است كه توسط مسلمين بنا گرديد؛ شناخت اين شهر و كوفيان محور اين نوشتار است.

وجه تسميه كوفه

كوفه شهرى است مشهور در سرزمين بابل، از نواحى بين النهرين جنوبى كه گاهى آن را «خدّالعذرا» و «كوفة الجند» (كانون رزمندگان) ناميده اند. گويند چون دايره شكل است، به اين نام معروف شده است. برخى گفته اند به تپه هاى پوشيده از شن هاى هلالى شكل (برخان) كوفه گويند. برخى مورخان كوفه را واژه اى عربى دانسته اند كه در اصل «كوفاه» بوده و اين واژه نام منطقه اى است كه نگهبانى و دژبندى شده است (1).

ضرورت تأسيس كوفه

شهر «حيره» واقع در چند كيلومترى كوفه كنونى به منزله سنگرى براى حفظ شهرهاى ايران از تاخت و تاز قبايل صحرايى و چادرنشين بود كه با فتح آن (2)، اندكى بعد رزمندگان مسلمان شهر «مداين» (تيسفون) را كه مركز فرمانروايى ساسانيان بود، فتح كردند. سپس باقى مانده سپاه يزدگرد را در «جلولا» كه منطقه مرزى بين ايران و عراق بود، درهم شكستند. با اين پيروزى قواى ساسانى از دره دجله و فرات يعنى منطقه جنوبى جزيره به طور كامل بيرون رانده شد. پس از آن، مسلمانان اين ضرورت را احساس كردند كه حكومت مستقرى در مناطق فتح شده به وجود آورند. اولين اقدام براى اين هدف، انتخاب يك پايتخت بود و سرزمينى كه كوفه ناميده شد، براى اين منظور مناسب بود؛ زيرا به غير مسلمانان آلوده نبود. در اين شهر، تأسيس يك دستگاه ادارى، سياسى و نظارتى اجتناب ناپذير به نظر مى رسيد؛ زيرا اداره مناطق فتح شده توسط رؤساى محلى صورت مى گرفت و مسلمانان هيچ گونه مباشرت و نظارت مستقيمى در اين باره نداشتند (3).

به علاوه كوفه مى توانست كانونى براى مهاجران از راه رسيده و نيز پايگاهى براى دفع حملات دشمنان زخم خورده و ايجاد امنيت سياسى و اجتماعى در قلمرو جديد باشد.

مورخان مى گويند: خليفه وقت در نامه اى از «سعد بن ابى وقاص» خواست تا محلى را براى هجرت مسلمانان و پيروان ايشان برگزيند كه بين آن محل و خود وى دريا فاصله نباشد. سعد به شهر انبار آمد تا منزلگاه را در آن جا قرار دهد؛ اما حشرات موذى فراوانى در آن محل ساكنين را آزار مى داد. «عبدالمسيح بن بقيله» كه به منطقه آشنايى داشت، سعد را به سرزمينى هدايت كرد كه از فلات پايين تر و از زمين پست (جلگه اى) و پشه گير مرتفع تر است. اين ناحيه «سورستان» ناميده شد كه همان كوفه كنونى باشد.

رزمندگان مستقر در نواحى شرقى به دليل فتوحات متوالى، احساس خستگى مى كردند و نمى توانستند در محلى كه اقليمى نامناسب داشت، اقامت گزينند. آنان نيازمند منطقه اى بودند كه مناسب خُلق و خويشان باشد و تا اندازه اى برايشان آرامش و آسايش به وجود آورد. به علاوه، كوفه آسان ترين مسير براى ارتباط حجاز با عراق بود و نيز گذرگاه فرات ميانه و تمامى بابل در اين ناحيه بود. اگر چه موقعيت حاشيه اى داشت و دور از مركز بود، ولى مسيرهاى ارتباطى مناسب، آن را با مركز خلافت مرتبط مى ساخت. تلفيق جالب ميان صحراى هموار و زمين زراعى و مسكونى و نزديك بودن كوفه به منابع آب، از عوامل انتخاب آن براى شهرى مهم به شمار مى آمده است؛ زيرا كوفه در محلى واقع است كه جلگه به سوى دشت هاى آبيارى شده و زراعى، كشيده شده و در يك موضع خشك، بر روى تراسى در كنار شاخه اصلى فرات و در ارتفاع دو مترى از سطح درياى آزاد قرار گرفته است (4).

«طبرى» مى نويسد:


1- محمد تقى مدرسى امامان شيعه و جنبش هاى مكتبى،، ترجمه حميد رضا آژير، ص 39.
2- كريستين سن ايران در زمان ساسانيان،، ترجمه رشيد ياسمى، ص 115.
3- دانيل دنت، مآليات سرانه و تاثير آن در گرايش به اسلام، ترجمه محمد على موحد، ص 50.
4- هشام جعيط، كوفه پيدايش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، ص 84 و 85.

ص: 49

«سلمان فارسى» به قصد انبار رفت و از غرب فرات عبور كرد و جايى را نپسنديد تا به كوفه رسيد «خديفة بن يمان» هم از مشرق اين رودخانه رفت و جايى را نيافت تا آن كه به ريگزارى رسيد با شن هاى سرخ كه آن جا را «سهله» گويند و چون آميختگى ريگ و شن را بديد، كوفه ناميدش. آن گاه در آن محل فرود آمدند و نماز اقامه كردند و اين گونه نيايش كردند: پروردگارا! اين مكان را براى ما مبارك گردان و آن را اقامتگاه ما قرار ده. و اوضاع را به سعد وقاص گزارش دادند در اين حال سعد از مداين بيرون آمد و در محرم الحرام سال هفدهم هجرى در كوفه اردو زد و براى خليفه نوشت در جايى سكونت اختيار كرده ايم كه ميان حيره و فرات قرار دارد (1).

بدين گونه اولين شهر اسلامى بعد از ظهور اسلام، توسط مسلمين احداث شد؛ ناحيه اى كه در 44 درجه و 20 دقيقه طول شرقى و 32 درجه عرض شمالى قرار دارد.

چگونگى شكل گيرى شهر

سه مؤلفه اساسى در شكل گيرى كوفه دخالت داشت: منطقه وسيع مركزى كه قداست داشت و به مسجد اختصاص يافت. در همين فضا مركز اجتماع مسلمانان و مقرّ فرماندهى نيروهاى رزمنده در نظر گرفته شد؛ مكانى كه بعدها به صورت مركز فرماندهى درآمد. در پشت اين محل، خانه هاى مسكونى قبايل، گرد هسته مركزى شهر ساخته شده بود. مؤلفه سوم گذرگاه ها و كوچه بندى هايى بود كه ضمن مناسب بودن براى تردد و حمل و نقل، قلمرو استقرار هر قبيله را مشخص و تثبيت مى كرد و تجمع افراد در فضاى وسيع مركزى و پيرامونى را امكان پذير مى نمود.

وقتى جايگاه مسجد معين شد، سعد دستور داد تا مردى تيرهايى را در جهت وزش باد قبله، باد شمال، باد جنوب و باد صبا رها كند و محل فرود آن ها را نشانه گذارى نمايد. فاصله پرتاب تيرها 55 متر بود كه محدوده شهرى را تعيين مى كرد (2).

بازار شهر در سمت شمال و در شرق مسجد كوفه قرار داشت؛ به طورى كه ضلع شمالى مسجد را احاطه مى كرد و به ضلع شرقى مى رسيد. اين مركز تجارى، پوششى از حصير داشت. در همان محدوده مركزى، سعد جايى را براى رسيدگى به امور سياسى و اجتماعى كوفه تعيين كرد و بر گرداگردش حصارى از نى كشيد و به دربى چوبى مجهز ساخت. اين بناى ساده در دهه هاى بعد به قصر و دارالاماره مبدّل گرديد. در جنوب غربى مسجد، فضايى در نظر گرفته شد كه آن را «رحبه» مى گفتند و جز در مواقعى خاص به اشغال درنمى آمد. حضرت على (ع) وقتى به كوفه گام نهاد، به قصر حكومتى نرفت و در اين ميدان براى خويش خانه اى از نى در نظر گرفت (3). خانه اى كه امروزه به مثابه زيارتگاهى در كوفه از آن بازديد مى شود، محل سكونت يكى از خواهران حضرت على (ع) بوده و مولاى متقيان در آن رفت و آمد داشته اند. ديواركشى و تركيب اين بنا كاملا جديد است. افرادى كه از خانه منسوب به اميرالمومنين (ع) ديدن مى كنند، بدان تبرك مى جويند و برخى در تعظيم شرافت و شأن والاى صاحب خانه، در آن به خواندن دعا و نماز مشغول مى گردند. اصل اين عمارت توسط «محسن خان خراسانى» تعمير و بازسازى گرديده است (4).

سعد در شمال مسجد، پنج خيابان، در جنوب غربى (رو به قبله) چهار خيابان و در شرق و غرب، هر كدام سه خيابان گشود. قبيله «سليم» و «ثقيف» را در شمال و در كنار دو راه ارتباطى جاى داد؛ «همدان» را در كنار معبرى و «بجيله» را در كنار راهى ديگر. در جنوب غربى «بنو اسد» را در كنار خيابانى مستقر ساخت و قبايل ديگر نيز در شرق و غرب استقرار يافتند (5).

در پنج سال اول بنيان گذارى كوفه، كلبه هايى از نى ساخته شد كه در آن ها حريق رخ داد و نابود شدند. در سال 24 هجرى چادرهايى با ديوارهايى از گل خشك تثبيت گرديد و از سال 50 هجرى خانه هايى واقعى به كمك خشت ساخته شد (6).

كوفه از سال هفده هجرى كه بنا گذاشته شد، تا سال 132 هجرى هم چنان به صورت شهرى باز و گسترده بود؛ البته در هر مرحله اى، تكامل و سامان يافته و جلوه هاى معمارى را به خود مى گرفت.

اگر چه طرح اوليه از نظمى جالب پيروى مى كرد، اما افزايش مهاجرت به سوى كوفه، و رشد غير طبيعى جمعيت، موجب هجوم به هسته مركزى و برخى فضاهاى باز كنار معابر گرديد و كوفه را به صورت شهرى انبوه، درهم، پرپيچ و خم، با كوچه هاى تنگ و بن بست درآورد. در واقع تراكم غيراصولى مناطق مسكونى، به معابر و مراكز ارتباطى فشار آورد (7).

ساكنين كوفه

كوفه در آغاز تأسيس، نزديك به چهل هزار نفر رزمنده را در خود جاى داد (8) و با توجه به اين كه بسيارى از نيروهاى نظامى و سربازان، خانواده خويش را به همراه آورده بودند، در آن زمان نزديك به يكصد هزار نفر در كوفه اقامت داشتند.

بعد از به وجود آمدن اين شهر اسلامى، به دليل نزديكى به رودخانه فرات و برخى شعبات آن، قرار گرفتن در حوالى سرزمين ايران، رونق اقتصادى كه از راه غنايم و خراج سرزمين هاى فتح شده به دست آورده بود، مهاجرت اقوام و گروه هاى مختلف از ديگر نقاط جهان اسلام به سوى كوفه، روند فزاينده اى به خود گرفت و چون حضرت على (ع) آن را مقرّ حكومت خود تعيين نمود، سيل مهاجرت ها شدت يافت؛ به گونه اى كه در سال 37 هجرى و در نبرد صفين 65000 نيروى نظامى در كوفه مستقر بود (9).


1- تاريخ طبرى، ج 5، ص 1847- 1840 و تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 1448.
2- حسين قره چانلو، جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى، چ اول، ص 270.
3- بلاذري، فتوح البلدان، ص 274 و معجم البلدان، ياقوت حموي، ج 4، ص 491.
4- سيماى كوفه، از همين قلم، ص 211.
5- كوفه، پيدايش شهر اسلامى، ص 138 و 139.
6- تاريخ طبري، ج 4، ص 1847.
7- كوفه، پيدايش شهر اسلامى، ص 159 و 160.
8- معجم البلدان، ج 4، ص 491.
9- مجموعه مقالات كنگره بين المللى امام خمينى و عاشورا، دفتر دوّم، ص 383.

ص: 50

از سال 50 هجرى كه «زياد بن ابيه» از سوى معاويه، بر كوفه حاكم گرديد، از بيم فراوانى شيعيان در اين شهر، با فشار و ارعاب و تهديد، به انتقال نيروى عظيم انسانى از كوفه به شام و خراسان بزرگ و ديگر نقاط اقدام نمود. او تنها در يك مرحله پنجاه هزار نفر را به سوى خراسان كوچ داد. با اين وجود هنوز يكصد و چهل هزار نفر در كوفه ساكن بوده اند.

ساكنين كوفه از نظر خاستگاه نژادى و جغرافيايى به دو دسته كلّى تقسيم مى شدند: جوامع عرب و غير عرب. بخشى از عرب هاى كوفه، قبايلى بودند كه با شروع فتوحات اسلامى در ايران و بين النهرين، از شبه جزيره عربستان به قصد شركت در جهاد، به سوى عراق كوچ كردند و بعد از خاتمه نبرد، در كوفه و بصره اقامت گزيدند. اينان كه هسته اوليه سكنه كوفه را به وجود آوردند، از دو تيره «قحطانى» و «عدنانى» بودند كه به «يمانى ها» و «نزارى ها» معروف گرديدند. بخش ديگرى از عرب ها قبايل «بنى تغلب» بودند كه قبل از ظهور اسلام، در نواحى جنوبى عراق سكونت داشتند و بعد از فتوحات اسلامى، در كوفه اسكان داده شدند.

مهم ترين گروه غير عرب كوفه «موالى» بودند. آنان با قبايل مختلف عرب پيمان مى بستند و ولايت آنان را مى پذيرفتند. موالى از نژادهاى گوناگون ايرانى، رومى و ترك بودند كه عرب ها به همه آن ها «عجم» مى گفتند. بزرگ ترين گروه موالى كوفه را ايرانيان با عنوان «حمراء ديلم» به وجود آوردند. آنان به رهبرى شخصى به نام «ديلم» به رزمندگان اسلام پيوستند و با سپاه سعد وقاص پيمان همكارى بستند. اين افراد برخى حرفه ها، فنون و صنايع متداول آن زمان را در كوفه اداره مى كردند. موالى ضمن آن كه انسان هايى زجرديده و محروميت كشيده بودند، از حمايت علويان و شيعيان برخوردار شدند و به همين دليل براى برپايى يك حكومت شيعى آماده هر گونه همكارى بودند؛ اما اشراف كوفه و برخى سران قبايل كه هويت خويش را در پناه بنى اميه به دست آورده و حفظ كرده بودند، نمى توانستند تحمل كنند كه موالى اقتدار سياسى و اجتماعى به دست آورند (1).

گرايش هاى فكرى و كلامى در كوفه

مسلمين كوفه شامل شيعيان، خوارج، حاميان بنى اميه و افراد بى تفاوت بودند. در ميان شيعيان، افراد سرشناس و برجسته اى چون «سليمان بن صرد خزاعى»، «مسيب بن نجبه فزارى»، «مسلم بن عوسجه اسدى»، «حبيب بن مظاهر اسدى» و «ابوثمامه صاعدى» ديده مى شدند كه از ياران حضرت على (ع)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بودند. اين افراد به خاندان طهارت و نبوت علاقه قلبى همراه با معرفت داشتند و چون معاويه به هلاكت رسيد، براى انتقال خلافت به خاندان علوى با حضرت امام حسين (ع) به نامه نگارى پرداختند. شمار زيادى از مردم كوفه را شيعيان عادى تشكيل مى دادند. اين افراد اگرچه نسبت به ائمه هدى (ع) ارادت مى ورزيدند، ولى اختناق و فشار سياسى واليان ستمگرى چون «زياد بن ابيه» و فرزندش «عبيدالله» چنان آنان را در هراس و تشويش قرار داده بود كه تا احتمال پيروزى حركتى را با درصد بالا نمى دادند، در آن شركت نمى كردند.

«عمروبن حجاج زبيدى»، «يزيد بن حرث»، «عمروبن حريث»، «عبدالله بن مسلم»، «عمّاره بن عقبه»، «عمر سعد» و «مسلم بن عمروباهلى»، اشراف و افراد سرشناس كوفه بودند كه مى كوشيدند فضاى سياسى و اجتماعى كوفه و نواحى پيرامون را به نفع بنى اميه تغيير دهند. حكومت بيست ساله امويان در كوفه اين شرايط را فراهم ساخت كه اين افراد در جهت اهداف ناپاك خود پيش بروند و حاميان بيشترى به دست آورند. برخى از اين افراد به عنوان رئيس قبيله قادر بودند با نيرنگ هايى كه به كار مى گرفتند، فضاى سياسى كوفه را براى جلوگيرى از خيزش ها و قيام هاى شيعيان متشنّج سازند. خوارج كوفه اگرچه در نبرد نهروان سركوب شدند، اما سياست هاى غلط امويان موجب گرديد دوباره قدرت يابند و آشوب هايى را پديد آورند. علاوه بر اين ها، اشخاصى در كوفه مى زيستند كه تابع شرايط اجتماعى پيش آمده بودند و چون احتمال پيروزى طيفى را مى دادند، خود را به آن نزديك مى كردند؛ اما به محض مشاهده آثار شكست يا قدرت گرفتن و غلبه طرف مخالف، به سرعت صحنه را خالى مى كردند. اين ها كه درصد مهمى از سكنه كوفه را تشكيل مى دادند، صرفاً درصدد بودند لقمه نانى به دست آورند و اميال خويش را ارضا كنند و در واقع بنده شكم و شهوت بودند (2).

درصد كمى از كوفيان، مسيحيان عرب (از بنى تغلب) مسيحيان نجران و نبطى، يهوديان رانده شده از جزيرة العرب در زمان خليفه دوم و مجوسيان ايرانى بودند.

نظام سياسى حاكم كوفه

مهم ترين مقام اجرايى كوفه، والى بود كه از سوى حكومت مركزى منصوب مى شد. امير كوفه علاوه بر اداره اين شهر، بر توابع آن نيز نظارت داشت. اين نقاط پيرامونى، شهرهاى مهمى از ايران بود كه توسط لشكر كوفى فتح گرديده و اداره آن ها در اختيار والى كوفه بود. عمده خراج اين مناطق نيز در شهر كوفه هزينه مى گشت. قزوين، زنجان، طبرستان، رى، كابل، سيستان و انبار در زمره اين نقاط بودند. عبيدالله زياد با عمر سعد شرط كرد كه اگر در جنگ كربلا و نبرد با امام حسين (ع) حضور يابد، به امارت رى برگزيده خواهد شد (3).

والى كوفه اين وظايف را عهده دار بود: فرماندهى كلّ قوا و سپاهيان براى پيگيرى فتوحات جديد، سركوبى مخالفان، جمع آورى خراج و زكات، عهده دارى امر قضاوت با تعيين قاضى، مهيا نمودن امور حجّ، اجراى حدود شرعى، امامت جمعه و جماعت.


1- باقر شريف قريشي، حياة الامام الحسين (ع)، ج 2، ص 438؛ فتوح البلدان، ص 279 و دينوري، اخبار الطوال، ص 288.
2- تاريخ طبري، ج 5، ص 1996؛ حياة الامام الحسين، ج 2، ص 441 و ابوعلي عسكويه رازي، تجارب الامم، ج 2، ص 57.
3- فارق محمر فوزي، تاريخ العراق، في عصور الخلاقه العربيه الاسلاميه، ص 221.

ص: 51

اولين حكم ران كوفه سعد بن ابى وقاص بود كه در سال 17 هجرى اين شهر را بنيان نهاد و بر اداره اش اهتمام ورزيد. «مغيرة بن شعير» حاكم بعدى بود كه معاويه از وجهه او براى اداره كوفه استفاده كرد. مغيره كوشيد تا حدودى به طور مستقل عمل كند و در مقابل برخى خيزش هاى شيعيان دست به كشتارهاى شديد و سركوبى هاى خونين نزد. مغيره تمايلات عثمانى داشت و به همين دليل از بيعت با حضرت على (ع) امتناع ورزيد (1).

«عمار ياسر» كه مسلمانى معتقد و مبارز و فداكار بود و صحابى صميمى پيامبر اكرم (ص) به شمار مى رفت، توسط خليفه دوم به سمت استاندار كوفه تعيين شد. «عبدالله بن مسعود» نيز صندوق دار بيت المال گشت. عمار در اين مقام بر اساس تعاليم اسلامى رفتار كرد و مى كوشيد با فروتنى، زهد و پارسايى و همچون مردم عادى روزگار بگذراند. او در نود و سه سالگى در جنگ صفين در ركاب حضرت على (ع) به شهادت رسيد. «نعمان بن بشير انصارى» به عنوان امير كوفه، روش آرام و ملايمى را در پيش گرفت و تا زمان مرگ معاويه، در اين سمت باقى بود. نعمان از حاميان بنى اميه بود. «ابوموسى اشعرى» را عثمان براى امارت كوفه در نظر گرفت و اگرچه از سوى حضرت على (ع) در اين سمت ابقا گرديد، ولى بناى كارشكنى را با آن امام همام نهاد و مردم را از همكارى با امام متقين بازمى داشت. در ماجراى حكميت، وى با حيله گرى «عمروعاص»، حضرت على (ع) را از خلافت خلع و فرمانروايى معاويه را تثبيت كرد.

وقتى زياد بن ابيه كه فردى جنگ جو، جاه طلب و اهل شرارت و فتنه بود، از سوى معاويه به عنوان والى كوفه تعيين شد، به سركوبى خونين شيعيان دست زد و جمعى از ياران حضرت على (ع) و امام حسن مجتبى (ع) را به شهادت رسانيد.

فرزندش، عبيدالله كه بعد از ناتوانى نعمان بن بشير در سركوبى قيام «مسلم بن عقيل»، علاوه بر حكومت بصره، حكمران كوفه نيز گرديد، دوازده هزار نفر از شيعيان را دستگير و محبوس ساخت. قيام فرزند عقيل و فرستاده امام حسين (ع) را درهم كوبيد و او و برخى يارانش از جمله «هانى بن عروه» را به شهادت رساند و لشكرى را براى مبارزه با حضرت اباعبدالله (ع) به كربلا روانه ساخت و در اين رويداد مهم، جنايات بى شمارى مرتكب گرديد.

يكى از سفاك ترين واليان كوفه «حجاج بن يوسف ثقفى» است كه «عبدالملك مروان» او را به اين سمت منصوب كرد. وى با مردم اين ديار و اطراف، رفتارى ظالمانه و خشن داشت و موجى از بيم و هراس را بر كوفه حاكم ساخته بود. منابع تاريخى گفته اند وى بيش از يكصد هزار نفر را زير شكنجه به قتل رساند و موقعى كه اين خون خوار به هلاكت رسيد، در زندان هايش پنجاه هزار مرد و سى هزار زن شرايط بسيار مشقت بارى را سپرى مى كردند (2).

منابع درآمد كوفه و كوفيان

خراج شهرهايى چون گرگان (استرآباد)، سيستان، انبار و برخى مناطق آذربايجان، به بيت المال كوفه انتقال مى يافت و پس از تأمين نيازهاى عمومى شهر و اهالى آن، مازادش براى حكومت مركزى ارسال مى شد، عمده درآمد دولت، از خراج نقاط فتح شده توسط رزمندگان كوفه بود. غيرمسلمان ها چون مجوسيان، يهوديان و مسيحيان، سالانه و به طور سرانه به حكومت جزيه پرداخت مى كردند. غنايم منقول نقاط مفتوحه، اموال فرمانروايان و امراى دشمن نيز خزانه امارت كوفه را تشكيل مى داد. اخذ عوارض بازرگانى از تاجرانى كه اجناس و كالاهاى گوناگون به كوفه مى آوردند، به توان مالى حكمران كوفه مى افزود. اين درآمدهاى قابل توجه، علاوه بر ارزش اقتصادى، يك نوع اقتدار سياسى و اجتماعى براى والى اين شهر به وجود مى آورد و او از اين رهگذر مى توانست براى مخالفان و دشمنان دردسرهاى زيادى فراهم كند. چنان كه عبيدالله بن زياد موفق شد با پرداخت رشوه هاى كلان به رؤساى قبايل و اشراف كوفه و نيز افزودن بر عطاياى آنان، اين افراد را براى نبرد با امام حسين (ع) راضى كند. وقتى «مجمع بن عبدالله عائذى» در كربلا به نيروهاى سيدالشهدا (ع) پيوست، در پاسخ به آن حضرت كه اوضاع و احوال كوفيان را جويا گرديده بود، گفت: بزرگان كوفه كه از بخشش ها و رشوه هاى فراوان حكومت برخوردار شده اند، يكپارچه براى جنگيدن با شما بسيج گرديده اند (3).

مردم كوفه بخشى از منابع مالى خود را از طريق كسب و كار، فعاليت هاى زراعى و دامى، روى آوردن به فنون و صنايع دستى و خدمات ادارى و انتظامى در دستگاه حكومت وقت، به دست مى آوردند.

كوفيان مقدارى وجوهات نقدى به صورت يك جا يا در اقساطى سالانه، با عنوان «عطا» از حكومت دريافت مى كردند و كمك هاى جنسى كه شامل گندم، جو، خرما، روغن و برخى مواد غذايى ديگر بود و «رزق» ناميده مى شد، به آنان تحويل مى گرديد. حضرت على (ع) در پرداخت اين مقررى، اصل مساوات و عدالت را رعايت مى نمود و حتى مخالفان را از آن محروم نكرد (4).

با روى كار آمدن امويان و مروانيان، هنگام پرداخت عطا، مسائل طبقاتى و سياسى لحاظ گرديد و شرط آن ميزان تقرّب و وابستگى به دربار بنى اميه و سرسپردگى به حكومت مركزى بود. مخالفان به خصوص شيعيان، تهديد به قطع آن شدند و موالى از دريافت آن محروم بودند.

متأسفانه وابستگى كوفيان به اين مقرّرى و يارانه والى كوفه، يك نقطه ضعف بزرگ را به وجود آورد و دستگاه حكومت از آن به عنوان اهرمى در برابر مخالفان خود استفاده كرد. وقتى مسلم بن عقيل همراه ياران خويش قصر عبيدالله زياد را به محاصره درآورد،


1- مروج الذهب، مسعودي، ج اول، ص 709 و 754.
2- تتمة المنتهي، محدث قمي، ص 64- 60؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 15، الشيعه و الحاكمون، محمد جواد مغنيه، ص 132 و 133.
3- تنظيمات جيش العربي الاسلامي في العصر الاموي، خالد جاسم الجناس، ص 86 و الحياة الاجتماعية والاقتصادية في الكوفه في القرن الاول الهجري، ص 222- 219.
4- نهج البلاغه، خطبه 126.

ص: 52

وى اطرافيان مسلم را در صورت پراكنده گرديدن از اطرافش، به افزايش ميزان عطا تشويق و در غير اين صورت به قطع آن تهديد نمود. او با همين شيوه، لشكر قابل توجهى را رهسپار كربلا كرد تا با امام حسين (ع) بجنگند (1).

در روز عاشورا وقتى امام (ع) خواست در بياناتى، حقايقى را بيان كند و با سپاه دشمن اتمام حجّت نمايد، اين افراد با سر و صدا و غوغا سعى مى كردند از بيانات حضرت جلوگيرى كنند. سرانجام حضرت اباعبدالله رشته كلام را به دست گرفت و خطاب به آن دنيازدگان فرمود: شما از روى عصيان به سخنان من گوش نمى دهيد (و بايد هم چنين باشد)؛ زيرا آن چه را كه به شما داده اند، از مال حرام بوده و شكم هايتان از حرام انباشته گرديده و اين امر بر قلب هاى شما مهر زده است (2).

امتيازات كوفه در روايات

كوفه را «برج اسلام» (قبة الاسلام) و مردمش را «اهل الاسلام» وصف نموده اند و درباره سلحشوران اين شهر گفته اند: نيزه خدا، ذخيره ايمان و جمجمه عرب هستند كه سنگر مرزى را حفاظت كرده و ديگر مسلمانان را تقويت مى نمايند (3).

حضرت على (ع) فرموده است:

مكه حرم الله، المدينة حرم رسول الله و الكوفه حرمي لا يريدها جبار بحادثه الّا الله؛

مكه حرم خداوند، مدينه حرم نبى اكرم و كوفه حرم من است (4). هيچ ستمگر جبارى اراده بدى درباره اش نمى كند، مگر اين كه خداوند متعال هلاكش مى نمايد. و نيز آن امام پارسايان مى فرمايند: اى كوفه! تو را مى بينم كه همچون چرم عكاظى كشيده مى شوى و از حوادث زمانه پايمال مى گردى و به انواع بلايا و مصايب گرفتار مى شوى و من مى دانم كه هيچ ظالمى به تو جفا نمى كند، مگر آن كه خداوند او را به بلايى گرفتار كند يا كشنده اى را بر وى مسلّط نمايد (5).

از آن حضرت نقل شده كه فرموده اند:

كوفه، شهر ما، محل اقامت ما و پايگاه شيعيان ماست.

امام صادق (ع) نيز مى فرمايد:

سرزمين كوفه به ما علاقه دارد و ما هم آن را دوست مى داريم؛ سپس چنين دعا كردند: خدايا! بدخواه و دشمن كوفه را به مجازات برسان 26

اميرمؤمنان در تفسير آيه «و آويناها الي ربوه ذات قرار و معين» (6) فرموده اند: منظور از «ربوه» شهر كوفه، «قرار» مسجد آن و «معين» رودخانه فرات مى باشد.

«موسى بن بكره» از امام كاظم (ع) و آن حضرت از پدرانش روايت نموده كه رسول اكرم (ص) فرمودند:

خداوند از ميان شهرها، چهار شهر را برگزيد و افزود: «والتين و الزيتون و طور سنين و هذا البلد الامين» (7). منظور از «تين» مدينه، «زيتون» بيت المقدس، «طور سنين» كوفه و «بلد امين» مكه مى باشد (8).

اميرمومنان (ع) كوفه را اين گونه خطاب قرار داده اند:

اى كوفه! چقدر پاكيزه اى و بوى خوش دارى، ولى بسيارى از اهل تو خبيثند؛ آن كس كه از تو خارج شود، همراه گناهان بيرون مى آيد و آن كه بر تو وارد گردد، به همت رحمت وارد مى شود (9).

به روايت «سيد بن طاووس» امام صادق (ع) كوفه را باغى از باغ هاى بهشت معرفى كرده اند و در پاسخ مردى كه پرسيده بود كجا منزل تهيه كند، فرموده بودند:

بر تو باد كه به عراق بروى و در كوفه ساكن شوى؛ زيرا از چهار سوى آن تا چهار فرسخ داراى بركت است (10).

به فرموده امام ششم، از فضايل كوفه اين است كه يك درهم صدقه در اين شهر، با صد درهم صدقه در نقاط ديگر برابرى دارد و يك ركعت نماز در آن، معادل يكصد ركعت نماز مى باشد (11).

مسجد بزرگ كوفه

امام باقر (ع) فرموده اند:

كوفه سرزمين پاكيزه اى است كه در آن مقابر پيامبران مرسل و غير مرسل قرار دارد. فرستادگان الهى در آن منزل داشتند و در اين مكان، آن بزرگان خداوند را عبادت كرده اند.

از برخى روايات چنين برمى آيد كه هفتاد پيامبر در مسجد كوفه نماز خوانده اند. در مسجد كوفه، از تنور نوح آب فوران كرد و در كنار پنجمين ستون مسجد حضرت ابراهيم (ع) نماز خواند. عصاى موسى، انگشتر سليمان و بوته كدوى سبز شده براى يونس نبى در مسجد كوفه بوده است. گويند حضرت ادريس در محل كنونى مسجد سهله، عبادت و خياطى مى كرده است (12).


1- الحياة الجتماعيه ... ص 87؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 277 و حياه الامام الحسين، ج 2، ص 453.
2- موسوعة الكلمات الامام الحسين (ع)، قم، پژوهشكده باقر العلوم (ع)، ص 432.
3- طبقات الكبري، ابن سعد، ج 6، ص 37.
4- الكافي، كليني، ج 4، ص 563.
5- تاريخ الكوفه، براقي، ص 63.
6- سوره مؤمنون، آيه 50.
7- سوره تين، آيات اول تا سوم.
8- بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 99، ص 383 و معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 373.
9- تاريخ الكوفه، ص 60 و 61.
10- بحارالانوار، ج 99، ص 380 و ج 100، ص 393.
11- تاريخ ابن عساكر، ج 1، ص 45 و فضل الكوفه و مساجدها، محمد بن جعفر مشهدي، ص 15.
12- بحارالانوار، ج 97، كتاب فرار، باب مسجد السهله و ساير مساجد كوفه.

ص: 53

برخى منابع نوشته اند كه پيرو شعيب پيامبر در كوفه، در سمت شرقى فرات دفن گرديده است، مورخين عقيده دارند آرامگاه يونس نيز در اين شهر مى باشد (1)

جبرئيل در كوفه بر نوح فرود آمد و به وى گفت بايد به فرمان الهى كشتى بسازد. از حضرت امام رضا (ع) نقل گرديده كه فرموده اند:

مسجد كوفه خانه حضرت نوح است و اگر شخصى صد بار داخل اين مكان مبارك گردد، خداوند او را مشمول صد مغفرت خواهد كرد؛ زيرا دعاى حضرت نوح شامل حالش مى گردد كه فرمود: «رب اغفرلى و لوالدى و لمن دخل بيتى مومنا» (2)

فرزند نوح در محل كنونى كوفه از كوهى بالا رفت تا خود را از عذاب الهى برهاند؛ ولى آن كوه متلاشى شد و به صورت ريگ نرمى در آن بيابان گسترده شد و سرزمين نسبتا وسيعى را كه نسبت به اطراف بلندتر بود، تشكيل داد كه به نجف مشهور شد (3)

حضرت ابراهيم (ع) به همراه برادرزاده اش حضرت لوط، از كنار فرات پيش رفت تا به كوفه رسيد و در محل كنونى مسجد كوفه، كنار پنجمين ستون به نماز ايستاد. به همين دليل امام صادق (ع) به اصحاب و پيروان خود توصيه كرده اند در كنار اين ستون دو ركعت نماز بخوانند؛ زيرا آن جا مصلاى حضرت ابراهيم (ع) بوده است. آن گاه آن حضرت از كوفه به كربلا رسيد و از اين جا به سوى محل سكونت «عمالقه» رفت (4)

از روايات چنين برداشت مى شود كه مسجد جامع يا مسجد اعظم كوفه، از لحاظ قدمت و قداست، سابقه اى طولانى دارد. «سيد بحرالعلوم» با استفاده از حديثى نوشته است كه حضرت آدم طرح آن را ريخته و نيز پيامبر اكرم (ص) فرموده اند:

در شب معراج در حالى كه سوار بر براق بودم، جبرئيل مرا همراهى مى كرد. از مسجد كوفه عبور كردم كه جبرئيل گفت: اى محمد! اين جا كوفه و آن هم مسجد كوفه است؛ فرود آى و در اين محل نماز بخوان. رسول اكرم (ص) مى فرمايد: فرود آمدم و نماز خواندم؛ در اين حال فرشته الهى گفت آگاه باش كه اين مسجد را بيست بار ويران و بيست بار آباد ديده ام!

امام صادق (ع) فرموده اند: انتهاى مسجد كوفه، آخر سراجين است كه حضرت آدم آن را ساخت و من اكراه دارم سواره وارد آن شوم. از ايشان پرسيدند چه كسى نقشه اش را تغيير داد؛ فرمود: توفان نوح آن را دگرگون ساخت؛ سپس اصحاب «كسرى» و «نعمان بن منذر» و بعد از آن، «زياد بن ابيه» باعث دگرگونى آن شدند (5)

سعد وقاص هنگام بنيان گذارى كوفه، نخست طرح بناى مسجد كوفه را ريخت و اين مكان مقدس و مبارك را در كانون اصلى و مركزى شهر قرار داد؛ به گونه اى كه محلات، بخش ها و اجزاى شهر در بافتى يگانه با مسجد پيوندى تنگاتنگ داشتند و بافت شهرى كوفه، هويت معنوى خود را از اين مكان مى گرفت. از آن زمان، تحولات و تعميرات گوناگونى در اين مسجد به وجود آمد.

«ابن جبير» سياح قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجرى كه آن را از نزديك ديده، مى نويسد:

در اين مكان محرابى ديده مى شود كه از كف رواق بالاتر است؛ چنان كه گويى خود مسجد كوچكى است كه همان محراب اميرالمومنين (ع) مى باشد و در همان جايگاه بود كه ملعون شقاوت پيشه «عبدالرحمن ابن ملجم مرادى» «حضرت را به شهادت رساند (6)

مسجد كوفه از تمامى مساجد جهان اسلام، به جز مسجد الحرام، قديمى تر است وحتى پيش از خلقت آدم، خداوند به آن بركت داده و طى قرون متوالى محل عبادت پيامبران، اوليا و اوصياى الهى و انسان هاى پارسا و پرهيزكار بوده است. در اهميت آن همين بس كه طبق فقه شيعه، مانند مسجدالحرام و مسجدالنبى نماز مسافر در آن كامل ادا مى گردد و يك ركعت نماز در آن، پاداش هزار ركعت نماز در ديگر اماكن عبادى را دارد.

امام صادق (ع) مسجد كوفه را برتر از بيت المقدس و با فضيلت تر از آن معرفى كرده و فرموده اند: حتى نشستن در اين مكان، بدون نماز و دعا، عبادت است.

«اصبغ بن نباته» روايت كرده است: روزى در مسجد كوفه در محضر اميرالمومنين بوديم كه آن حضرت فرمود:

اى كوفيان! خداوند متعال چيزى به شما عطا كرده كه تاكنون به هيچ كس نداده و عبادتگاه شما را بر ساير مراكز عبادى برترى داده است و آن، خانه حضرت آدم، نوح، ادريس، عبادتگاه ابراهيم خليل و مصلّاى برادرم خضر است. مسجد شما يكى از چهار مسجد بافضيلت است كه خداوند آن را براى اهلش برگزيده و كس كه در آن نماز گزارده، شفاعتى مى كند كه ردّ نمى شود. روزى فرا خواهد رسيد كه آن جا عبادتگاه و مصلاى فرزندم حضرت مهدى (عج) و مؤمنان خواهد گرديد و هيچ فرد باايمانى بر روى زمين باقى نمى ماند كه يا در مسجد كوفه نماز خوانده يا در آرزوى آن است كه اين جا نماز بگزارد. اين مسجد را ترك نكنيد و با اقامه نماز در آن، به سوى خداوند متعال تقرب جوييد و به منظور برآوردن حاجت هاى خود تضرّع نماييد (7)

به نقل از «ابوحمزه ثمالى» امام باقر (ع) فرموده اند:


1- آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر، سيد عبدالرزاق كمونه حسينى، ترجمه عبدالعلى صاحبى، ص 256.
2- سوره نوح، آيه 29.
3- تاريخ انبياء از آدم تا خاتم، حسين عماد زاده، ص 213.
4- بحارالانوار، ج 97، ص 435 و اعلام قرآن، محمد خزائلى، ص 239.
5- فضل الكوفه و مساجدها، ص 29- 27.
6- سفرنامه ابن جيبر، ص 259 و 260.
7- بحارالانوار، ج 100، 389 و 390.

ص: 54

اقامه نماز واجب در مسجد كوفه، معادل يك حجّ مقبول و به جاى آوردن نماز مستحبى در آن، هم وزن يك عمره پذيرفته شده مى باشد (1)

«محمد بن سنان» مى گويد: از حضرت امام رضا (ع) شنيدم كه فرمود:

نماز فرادا در مسجد كوفه از هفتاد نماز جماعت در ديگر مساجد فضيلت افزون تر دارد (2)

تعداد نمازهاى مستحبى زيارت مسجد كوفه به هفتاد ركعت مى رسد و طبق مفاد روايات، انسان بايد از باب الفيل وارد مسجد گردد.

مساجد كوفه

بعد از مسجد كبير كوفه، مسجدى به فضيلت مسجد سهله در آن قلمرو نمى باشد. اين مكان مبارك و مقدس در سه كيلومترى مسجد اعظم كوفه و در شمال غربى آن واقع است. در سبب نام گذارى آن، چندين مورد را برشمرده اند: يكى اين كه در سرزمينى هموار و با خاكى نرم واقع گرديده است. ديگر آن كه شخصى به نام سهيل بر بناى آن اهتمام ورزيده و رفته رفته نام او به سهل بدل يافته است. مسجد سهله در آغاز به «مسجد بنى ظفر» مشهور بوده و نيز به آن «مسجد برّى» و «مسجد القرى» هم گفته اند.

امام صادق (ع) فرموده اند:

وقتى وارد كوفه شدى، به مسجد سهله برو كه محل اقامت و خياطى ادريس نبى بوده و او در آن نماز مى خواند. اگر كسى در آن به آن چه مى خواهد دعا كند، خواسته هاى وى برآورده مى شود و خداوند در روز رستاخيز مقام بزرگى همچون منزلت ادريس به وى عنايت مى كند و از ناهموارى هاى دنيا و نيرنگ هاى دشمنان مصون مى ماند (3).

مسجد سهله تنها مكانى است كه به اسناد معتبر، آن را به امام مهدى (عج) نسبت داده اند و بسيارى از تشرفات عصر غيبت كبرى به حضور ايشان، در اين مسجد اتفاق افتاده است و برخى روايات تصريح نموده اند كه مسجد سهله، محل اقامت حضرت قائم خواهد بود.

همچنين زيد بن صوحان با انگيزه اى پاك و خالصانه در جنوب مسجد سهله مسجدى ساخت كه از جمله اماكن مبارك و عبادى كوفه به شمار مى آيد و به نام خودش معروف است. «زيد» از اصحاب خاص حضرت على (ع) بود كه در جنگ نهاوند يكى از دستانش قطع گرديد و به افتخار جانبازى در جهاد نايل آمد؛ با اين وجود در جنگ جمل و در ركاب حضرت على (ع) به نبرد با ناكثين پرداخت و در اين جنگ شهيد شد.

برادر زيد، يعنى «صعصعة بن صوحان» كه از اصحاب خاص اميرالمومنين است، در كوفه مسجدى ساخت كه شايسته است در آن دو ركعت نماز خواند.

مسجد حنانه، مسجد حمراء معروف به مسجد حضرت يونس، مسجد جعفر و مسجد بنى كاهل از ديگر مساجد كوفه است. براى اين مساجد نيز فضايل و مقاماتى ذكر گرديده و عبادات و دعا در آن ها سفارش شده است (4).

در كوفه مساجد ديگرى وجود دارد كه به اماكن ملعونه معروفند و اگرچه اكنون آثارى از آن ها ديده نمى شود، ولى بايد از سازندگان اين بناها بيزارى جست. اين مكان ها عبارتند از: «مسجد ثقيف» كه «مغيرة بن شعبه ثقفى» آن را ساخت. وى از مخالفان اهل بيت و جاعل حديث است. «مسجد اشعث بن قيس كندى» كه به نشانه خصومت با حضرت على (ع) آن را ساخت. «مسجد جرير بن عبدالله بجلى» و او كسى است كه دشمنى خود را نسبت به حضرت على (ع) بروز داد. «مسجد سماك بن مخزمه هالكى اسدى» كه از حضرت على فاصله گرفت. «مسجد شيث بن ربعى» كه به نشانه مسرور گرديدن از كشته شدن امام حسين (ع) آن را ساخت (5). محدث قمى در «منتهى الآمال» درباره اين مساجد مطالبى آورده است.


1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق ص 73 و 74.
2- كافي، ج 3، ص 290؛ بحارالانوار، ج 100، ص 391.
3- بحارالانوار، ج 100، ص 434.
4- ر. ك: بحارالانوار، ج 100، ص 448- 446 و فضل الكوفه و مساجدها، ص 19- 17.
5- تاريخ الكوفه، ص 67 و 68.

ص: 55

ص: 56

تل زينبيه و حضرت زينب سلام الله عليها

نگاهى به شخصيت حضرت زينب (سلام الله عليها)

دُخت فاضله امام على بن ابى طالب (ع)، بانوى جليل القدر، عقيله الهاشميين، زينب كبرى (س) منزلتى بزرگ و جايگاهى متمايز دارد. او از زمره زنان عالمه، عابده، زاهده و عفيفه اى است كه موفّق به ديدار چهار تن از امامان عليهم السّلام گرديد. شخصيت ممتاز او موجب شد تا امام على (ع) عنايتى فراوان و متفاوت از ساير دخترانش به وى داشته باشد.

يحياى مازِنى گويد:

من روزگارى دراز در مدينه و در جوار اميرالمؤمنين زندگى مى كردم و خانه ام نزديك خانه دخترشان زينب بود؛ ولى به خدا سوگند، نه قد و بالايى از او ديدم و نه صدايى از او شنيدم. هر زمان كه مى خواست به زيارت مزار جدّش رسول خدا برود، شب هنگام از خانه خارج مى شد و اين در حالى بود كه حسن در جانب راستش و حسين در جانب چپش و اميرالمؤمنين پيشاپيش او حركت مى كردند و زمانى كه به قبر شريف رسول خدا نزديك مى شدند، اميرالمؤمنين جلوتر مى رفتند و چراغ قنديل هاى آن جا را خاموش مى كردند. يك بار حسن (ع) از علّت اين كار پرسيد و ايشان در پاسخ فرمود: مى ترسم كسى به قامت خواهرت زينب نگاه كند.

زينب كبرى (س) نزد برادران خويش، به ويژه امام حسن (ع) و امام حسين (ع) نيز مقامى ارجمند داشت. آنان نسبت به وى بسيار رئوف و مهربان بودند و او را بسيار تكريم مى كردند. برخى روايت كرده اند هنگامى كه امام حسن (ع) مسموم شد و حالشان منقلب گشت و در تشتى كه پيش روى ايشان گذاشته بودند، خون بالا مى آوردند، همين كه شنيدند خواهرشان زينب (س) پس از آگاهى از واقعه، سرآسيمه براى پى جويى حالشان آمده اند، در همان حال، از سرِ رأفتى كه به خواهرشان داشتند، فرمان دادند تا آن تشت را بردارند و پنهان كنند.

نيز هنگامى كه او به زيارت برادرش امام حسين (ع) مى رفت، حضرت از سر تكريم و بزرگداشت، پيش پايش برمى خاست و وى را بر جاى خويش مى نشاند و اين نشان از مقام والاى زينب (س) نزد برادرش امام حسين (ع) است. (1)

زينب كبرى (س) بعدها براى ايفاى رسالتى عظيم انتخاب شد و با اين كه پيشاپيش به تمام دشوارى ها و محنت هاى آن آگاهى يافته بود، با صبرى زيبا، ايمانى نيرومند و اخلاصى كامل، با آن مصائب و رنج ها مواجه شد و با بينايى كامل، رسالت خويش را به انجام رساند. آرى، وى در نهضت امام حسين (ع) و مصيبت ها و رنج هايى كه بر ايشان رفت، شركت جست و از آن پس، پيام آور آن نهضت خون بار و عظيم تاريخى شد. خطابه هاى شجاعانه او در واقعه عاشورا و نيز در كوفه و شام، فراموش ناشدنى است، اين همان حقيقتى بود كه رسول خدا (ص) سال ها پيش، از آن خبر داده بود و مى دانست كه زينب كبرى (س) نزد خداوند مقامى ارجمند خواهد يافت.

در حديثى منسوب به پيامبر اكرم (ص) آمده است كه ايشان در ولادت زينب (س) گريست. فاطمه زهرا (س) به ايشان عرض كرد: پدر جان! چرا گريه مى كنى؟! خداوند چشمت را گريان نسازد! رسول خدا (ص) فرمود: «اى فاطمه! بدان كه پس از من و تو، باران مصيبت ها و شدائد بر سر اين دختر خواهد باريد». (2)

به گفته برخى مورّخان و سيره نويسان، عقيله بنى هاشم، زينب كبرى (س) در سال 62 هجرى و به گفته برخى ديگر، در سال 65 هجرى چشم از جهان فرو بست. درباره محلّ وفات و مدفن آن حضرت سه روايت وجود دارد:

برخى معتقدند ايشان پس از آن كه با كاروان اسيران، از شام به مدينه بازگشت، در آن جا وفات يافت و پيكر مطهّرش نيز در همان جا به خاك سپرده شد. براى نمونه، ميرزا عبّاس قلى خان مستوفى در كتاب خود به نام «الطِّراز المُذَهَّب» تصريح مى كند كه از نظر او، صحيح آن است كه جناب زينب (س) پس از بازگشت از شام به مدينه منوّره، در همان جا از دنيا رفت و در همان جا نيز دفن شد. او در ادامه مى گويد: و نمى دانم كه چه زمانى وفات يافته است. (3)

برخى ديگر معتقدند كه ايشان در سرزمين شام چشم از جهان فرو بست و در همان جا نيز به خاك سپرده شد. ميرزا عبّاس قلى خان مستوفى، اين ديدگاه را در كتاب خود از كتاب «بحر الأنساب» روايت مى كند و شيخ جعفر نقدى نيز در كتابش به نام «زينب الكبرى» سخن او را چنين بازگو مى كند:

گفته شده كه او در يكى از قُراى شام وفات يافت. اين قول در كتاب «الطّراز المذّهب» نيز به يكى از متأخّرين نسبت داده شده است؛ ديدگاه مزبور اصرار دارد كه دليل بازگشت او به شام و وفاتش در آن جا، داستان همان قحطى اى است كه دامن گير اهل مدينه گرديد و سبب شد كه وى با همسر خود عبدالله بن جعفر به شام مهاجرت كند و در همان جا نيز بدرود حيات گويد.

اين ديدگاه قابل دفاع نيست؛ چرا كه از اين داستان هيچ اثرى در كتب تاريخ، سيره ها، انساب و سرگذشتنامه ها نيست و موشكافان اخبار اهل بيت عليهم السّلام همچون كلينى، صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضى، شيخ طوسى، ابن شهرآشوب، طبرسى، ابن فتّال، علّامه حلّى، ابن طاووس، وزير اربلّى، مجلسى و ديگران، كه درباره خاندان رسالت كتاب تأليف كرده اند نيز ذكرى از آن به ميان نياورده اند؛ به ويژه، علّامه مجلسى كه به گردآورى آثار اهل بيت عليهم السّلام از اقصا نقاط جهان اسلام پرداخت و در نتيجه، كتابخانه اى مشتمل بر هزاران كتاب منحصر به فرد پديد آورد و بر محتواى آنها اطّلاع يافت و در احاطه به سِير و آثار و اخبار اهل بيت رسالت عليهم السّلام چهره اى بارز گرديد. (4)

برخى ديگر چون ابوالحسين يحيى بن حسن عُبَيدُلى نسّابه (متوفّاى 277 هجرى) در كتابش به نام «أخبارالزّينبيات» مى گويد:


1- الشّيخ جعفر النّقدي، زينب الكبري، ص 22.
2- الشّيخ باقر شريف القُرَشي، السّيدة زينب رائدة الجهاد، ص 200.
3- السّيد جعفر آل بحر العلوم الطّباطبائي، تحفة العالِم في شرح خطبة المعالِم، ج 1، ص 235.
4- زينب الكبري، ص 120.

ص: 57

زينب كبرى (س) پس از آن كه از اسارت بنى اميه به مدينه آمد، شروع به تحريك مردم عليه يزيد بن معاويه نمود. عمرو بن سعيد أشدق كه والى مدينه بود، از ترس آن كه زمام امور را از دست بدهد، نامه اى به يزيد بن معاويه نوشت و او را از اين جريان باخبر كرد. يزيد نيز در نامه اى، به وى فرمان داد كه ميان زينب (س) و مردم جدايى بيندازد. لذا والى مدينه فرمان داد تا حضرت را از مدينه اخراج كنند و البتّه او را براى رفتن به هر جاى ديگرى آزاد گذاشت.

حضرت زينب و جمعى از همراهان در آخر ماه ذى حجّه وارد مصر شدند و مسلمة بن مخلد انصارى كه والى آن سامان بود، به همراه گروهى به استقبال ايشان رفت. وى حضرت را در خانه خويش كه در منطقه «حَمراءِ قُصوا» قرار داشت فرود آورد و در همان جا اسكان داد. زينب كبرى (س) يازده ماه و پانزده روز در آن جا اقامت داشت و در شبِ شنبه، پانزدهم رجب سال 62 هجرى چشم از جهان فرو بست و پيكر مطهّر او در همان اتاق محلّ سكونتش به خاك سپرده شد. (1)

آن چه اين ديدگاه را پذيرفتنى مى كند، سخن شيخ جعفر نقدى است. وى در كتابش از ابوعبدالله محمّد كوهينى فاسى اندلسى سياح چنين نقل مى كند كه وى در 14 محرّم سال 369 هجرى، در همان دوره اى كه ابونصر، نَزار بن المُعزُّ لِدين الله، ابوتميم مَعد فاطمى خلافت مى كرد، وارد قاهره شد و به زيارت اماكن متبرّكه اى رفته كه يكى از آنها حرم زينب كبرى (س)، دختر على بن ابى طالب (ع) بوده است. (2)

با تأمّل و بررسى تمام اين روايات، معلوم مى شود ديدگاه اخير كه مبتنى بر روايت يحيى بن حسن عُبَيدُلى است، قديمى ترين آنهاست. با اين حال، آن چه اهمّيت دارد اين است كه بارگاه هاى نورانى خاندان رسالت، هر چند كه در اماكن و انتساب آنها به صاحبانشان اختلاف نظر باشد، پيوسته باقى خواهند ماند تا زيارتگاه تمام عاشقان و شيعيان اين خاندان پاك باشند.

تَلِّ زينبيه

اين مقام كه بر روى يك بلندى به نام «تَلِّ زينبيه» قرار گرفته، در سمت جنوب غربى صحن امام حسين (ع) و نزديك يكى از درهاى حرم مطهّر، به نام «باب الزّينبيه» است و فاصله آن تا صحن شريف حسينى 150 قدم (3) (حدود 32 متر) است. گفته مى شود كه اين تَلّ در روز عاشورا، مُشرف بر قتلگاه شهيدان بوده و عقيله بنى هاشم زينب كبرى (س) از فراز اين بلندى، از حال برادرش امام حسين (ع) مطّلع مى شده و بر وضعيت جنگ و حوادث آن اشراف مى يافت؛ به همين سبب، اين زيارتگاه تبرّكاً به همين نام، يعنى «تَلّ» ناميده شد.

مرحوم شيخ محمّد سَماوى در شعرى به زبان عربى از اين مزار ياد كرده كه ترجمه دو بيتش چنين است:

و آن، ج--- ايى است بلند در يك بلندى كه بر قتلگاه، مُش--- رف بوده است؛ گفته مى شود كه زينبِ عقيله، بدان جا آمده، نگرانِ نواده پيامبر بوده يا بدان پناه جست. (4)

خطيبِ شاعر، شيخ هادى شيخ صالحِ خَفاجى نيز ابياتى به عربى سروده كه ترجمه آن چنين است:

رواس----- ت ك-- ه ه---- ر چش-- مى بگريد؛ ب-- ا ن-- وح---- ه ها و نال--- ه ه-- ا

ب--- راى حس---- ين ن--- واده ط-- ه؛ ك-- ه او ج----- نّ و ان--- س را گ-- ريان----- د

اى زائر نواده مصطف-- ى كه هدايتگ-- ر ب--- ود و امين

تو بر ت--- ربت سرزمينى ايستاده اى كه حس--- ين را در آن ذبح كردن-- د

در آن ب--- ايس-- ت و ب---- ر حسين گريه كن؛ ب--- ا فري---- اد و ش--- يون و آه

مص----- يبت او ك-- وه ها را ت-- كان داد؛ و ج----- نّ و ان--- س را آب ك-- رد

اي----- ن ج--- ا ب--- ود كه او به روى در اف-- تاد؛ و نچش---- يد آب گ-- وارا را

گرداگرد او خاندانش قربانى شدند؛ هم از زخم خنجر و هم از زخم نيزه

اين جا بود كه افتاد آن كَس؛ كه محاسنش خونين شد و رگ هايش بريده

و اي-- ن ج--- ا ب--- ود كه زين--- ب ندا داد؛ اى ف--- رزند مادرم! اى حس----- ين!

اي--- ن ق--- وم بر ما هجوم آوردند؛ كه هم بدبخ--- ت بودند و هم ملع--- ون

اگ-------- ر زن------- ده اى نجات----- مان بده؛ از س---- رك----- شانى مش--- رك

كه آتش زدن-- د خيمه ها را و گرياندند؛ تمام چش-- م هاى فرزندانتان را (5)

همچنين هاشم رضوى در كتاب «راهيان كربلا» مى گويد:

پس از آن كه خيمه گاه را زيارت كرديم، با تلّ زينبيه مواجه شديم و اين تلّ، يك بلندى است كه جناب زينب كبرى (ع) بر آن مى ايستاد و حوادث روز عاشورا را نظاره مى كرد. (6)

اين مقام عبارت است از پنجره اى كوچك و از جنس بُرُنزِ زرد كه بر ديوار خانه اى نصب شده است و از سال 1300 هجرى قمرى در ملكيت مرحوم سيد عبدالرّضا آل طعمه بوده است. بر فراز اين پنجره، ابياتى به زبان فارسى بر روى كاشى نقش بسته و بالاى آن، سنگ هاى كاشى بسيار زيبايى است كه بر آنها، نقش و نگارهايى با آب طلا نقش گرديده و سپس واقعه عاشورا به تصوير كشيده شده


1- أبوالحسين يحيي بن الحسن العُبَيدُلي، أخبار الزّينبيات، ص ص 118- 121.
2- زينب الكبري، ص 120- 122
3- حسين عماد زاده، تاريخ و جغرافياى كربلاى مُعَلّى، ص 178.
4- الشّيخ محمّد السّماوي، مجالي اللّطف بأرض الطّف، ص 59.
5- ديوان الشّيخ هادي الشّيخ صالح الخَفاجي، نسخه خطّي.
6- كربلا رفته ها، هارون و هومن، ص 386، به نقل از كتاب راهيان كربلا.

ص: 58

است. اين نماد در دهه سوم قرن پيش، ساخته شده و گفته مى شود كه خطيبِ مرحوم، شيخ محمّد واعظ يزدى متوفّاى سال 1337 قمرى نيز متصدّى ساخت اين مقام بوده است. (1)

پنجره تلّ در سال 1339 قمرى توسّط مرحوم عبدالحسين جعفر تعويض و نوسازى شده است. كاشى كارى آن نيز به دست مرحوم حاج رضا كاشى كار و پس از او، فرزندش عبدالمجيد كاشى كار انجام گرفته است.

اين مقام براى بار دوم در سال 1399 قمرى با تلاش مرحوم حاج عبّاس حاج على وكيل بازسازى شد. مرحوم حاج عبّاس، خانه مذكور را از مالكش خريد و ساختمان مقام را تبديل به بنايى چشم گير به مساحت هشت متر در هشت متركرد.

سومين و آخرين بازسازى مقام نيز در رجب سال 1420 قمرى به پايان رسيد. اين بازسازى به دست سيد ناصر سيد راضى شُبّر و با نظارت مهندس عبدالمنعم عبدالأمير كربلائى انجام گرفت. در آخرين نوبت بازسازى، گرداگرد مقام، ديوار كوتاهى مزين به كاشى كربلايى نگارين و داراى كتيبه ساخته شد و بر روى آن نرده هايى فلزّى نصب گرديد و بدين ترتيب بر مساحت مقام افزوده شد؛ به گونه اى كه اكنون مساحت ورودى مقام به اضافه رواق و كفشدارى جمعاً 70 متر مربّع و مساحت كلّى آن 150 متر مربّع است.

ورودى اين زيارتگاه درى چوبى است كه به شكلى بديع بر روى آن كار شده و اطراف چهارچوب آن، آجرنماست و بالاى آن نيز كتيبه اى حاوى آياتى از قرآن به خطّ ثلث نصب شده است.

بر بالاى اين مقام، يك گنبد فيروزه اى منتظم و مستحكم قرار گرفته كه پوششى سنگى دارد و ديواره هاى آن با كاشى كربلايى مزين شده است. بر بالاى جانب راست آن نيز كتيبه اى است كه در آن، آياتى از قرآن بر كاشى نقش بسته است. اين مقام، زيرزمينى دارد كه در نخستين بازسازى ايجاد شده و در بازسازى دوم توسعه يافته است. درِ پشتى اين زيرزمين به اتاقى منتهى مى گردد كه از آن براى نگه دارى فرش ها، چراغ ها، هدايا و نذورات زائران استفاده مى شود.

مؤلّف كتاب «راهيان كربلا» در بيان مشاهدات خود از اين مقام مى نويسد:

امروزه بر روى اين تلّ، بقعه اى است با گنبدى مجلّل كه زوّار در آن به اقامه نماز و زيارت و دعا مى پردازند و اداى تحيت مى كنند. براى ورود به اين مقام بايد از ده پلّه بالا رفت؛ پلّه هايى طولانى به درازاى 10 متر و هر يك به ارتفاع 25 سانتى متر. اين مكان مقدّس در فاصله 100 مترى خيمه گاه حسينى قرار دارد. (2)

متولّيان پيشين اداره اين مقام به قرار زير بوده اند:

ابتدا سيد ابوالقاسم حائرى يزدى، سپس شيخ صالحِ كِشوانِ اسدى و بعد از او فرزندش حاج عبدالأمير و اكنون نيز فرزند حاج عبد الأمير به نام حاج سَعد، اداره اين بقعه متبرّكه را بر عهده دارد و كاركنانى از سوى هيئت امناى آستانه مقدّسه حسينى نيز او را يارى مى كنند.

سنه 1420 قمرى كه تاريخ سومين و آخرين تجديد بناى اين مقام است را شاعر كربلايى، حاج محمّد على حسينِ حَلّاق در بيت زير، به حساب ابجَد، ثبت نموده است:

لَهفِي علي أُمِّ المَصائِبِ أَرِّخُوا* رَوضُ المَقامِ بِلُطفِ زَينَب جُدِّدا (3)


1- شيخ محمّد كلباسى حائرى، تاريخ كربلا، ص 149.
2- كربلا رفته ها، هارون و هومن، ص 386، به نقل از كتاب راهيان كربلا.
3- ديوان الشّيخ محمّد على الحلّاق، نسخه خطّى.

ص: 59

ستارگان حرم كاظمين

در دو شماره پيشين، به زندگى چند تن از ستارگان حرم علوى و حسينى پرداختيم. اكنون برآنيم تا شرح حال چند تن از فقها و علمايى را مرور كنيم كه در حرم مطهر امام موسى كاظم و امام محمد تقى (عليهماالسلام) در شهر كاظمين مدفونند.

جعفر بن محمد قولويه قمى

در سال 290 هجرى در شهر قم متولد شد و يكى از محدثان قرن چهارم هجرى است. پدرش محمد بن موسى نيز از محدثان بنام آن شهر به شمار ميآمد (1). جعفر نخست علوم حديث را از محضر سعد بن عبدالله اشعرى قمى آموخت و سپس به شهرهاى كوفه و بغداد كه در آن عصر مركز علوم فقه و حديث و كلام بود، سفر كرد و از محضر علمى محدثان بسيارى، از جمله: شيخ كلينى، احمد بن ادريس قمى و على بن حسين بن بابويه (پدر شيخ صدوق) بهرههاى فراوان برد. آن گاه خود در رديف استادان فقه و حديث قرار گرفت و فقهايى مانند: شيخ صدوق، شيخ مفيد، هارون بن موسى تلعكبرى و ابن غضائرى و ديگران را تربيت نمود (2).

مقام و منزلت اين محدث و فقيه بزرگ در ميان انديشمندان و فقهاى شيعه بر كسى پوشيده نيست (3). جعفر بن محمد در فقه و حديث، سرآمد علماى عصر خويش به شمار ميرفت و در اين دو رشته تأليفاتى هم از خود به يادگار گذاشت كه معروف ترين آنها كتاب ارزشمند «كامل الزيارات» است (4).

او در اين اثر ماندگار، به اهميت و ثواب و آثار زيارت قبور پيامبران، امامان و اولياى الهى در 106 باب پرداخته است (5). اين كتاب به همت علامه امينى، «صاحب الغدير»، در 337 صفحه به زيور چاپ مزين شد و در اختيار علاقهمندان قرار گرفت.

در تاريخ معروف است كه فرقه گمراه قرامطه، در آشوبى به سال 317 هجرى حجرالاسود را از مكه به سرزمين هجر بردند و به مدت 22 سال در آن جا نگه داشتند و چون در سال 339 هجرى خواستند تا آن را بازگردانند و در بيت الله الحرام در جاى خود نصب كنند، جعفر بن محمد قولويه كه بنابر اعتقادات شيعه ميدانست نصب حجر الاسود فقط به دست مبارك امام زمان (عج) امكان پذير است، تصميم گرفت تا به مكه سفر كند و در اين مراسم به زيارت حضرت حجت (عج) مشرف شود. پس به عشق و شوق اين ديدار راهى سفر حج شد؛ ولى در ميان راه، در شهر بغداد سخت بيمار گشت و نتوانست به راه خود ادامه بدهد. به ناچار فردى به نام ابن هشام را نايب گرفت تا در اين مراسم حاضر شود و به نيابت از او با حضرت ديدار كند و در ضمن نامهاى نيز نوشت تا به حضرت تقديم دارد و در آن نامه دو سؤال از امام پرسيد: اول اين كه آيا از اين بيمارى نجات پيدا ميكند، و دوم اين كه مدت عمر من چند سال خواهد بود. ابن هشام با شتاب خود را به مكه رساند و شاهد نصب حجرالاسود به دست مبارك امام دوازدهم حضرت حجت (عج) شد و نامه را به امام رساند. حضرت بدون اين كه نامه را بخواند، در جواب فرمود: به ابن قولويه بگو كه از ناحيه اين بيمارى نگران مباش و مدت عمر تو از اين به بعد سى سال خواهد بود (6).

اين محدث و فقيه بزرگ، پس از اين ماجرا، درست سى سال زندگى كرد و در سال 369 هجرى قمرى چشم از جهان فرو بست و در پايين پاى مرقد نورانى امام هفتم و نهم در رواق شرقى حرم آرام گرفت (7).

شيخ مفيد

محمد بن محمد بن نعمان، معروف به «شيخ مفيد» در يازدهم ذيقعده 336 هجرى در عكبراى بغداد ديده به جهان گشود (8). كلام را نزد ابن جنيد اسكافى، ابو ياسر و على بن عيسى رمانى (عالم سنى) فرا گرفت و فقه و حديث را از محضر ابن قولويه و ابن حمزه و شيخ صدوق آموخت و در مباحثهاى كه ميان او و استادش على بن عيسى رمانى رخ داد و بر استاد چيره گشت، از سوى استاد ملقب به «شيخ مفيد» شد. در نهايت به كرسى تعليم و تربيت و تحقيق تكيه زد و مرجعيت دينى شيعيان را نيز عهدهدار شد (9).

شبى شيخ مفيد در خواب ديد كه حضرت فاطمه (س) دخت پيامبر (ص) دست امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) را گرفته و خطاب به او فرمود: اى شيخ! به اين دو درس فقه بياموز! شيخ از خواب بيدار شد و حيرت سراپاى وجودش را فرا گرفته بود و عجله ميكرد تا از تعبير آن آگاه شود. همان روز هنگامى كه در درس حاضر شد، مادر سيد مرتضى و سيد رضى را ديد كه به همراه دو فرزندش به حضور شيخ آمدند. مادر از شيخ درخواست كرد تا تعليم و تربيت پسرانش را بر عهده بگيرد، و شيخ نيز با كمال اشتياق اين مسئوليت را پذيرفت. اين دو سيد نوجوان در حوزه درس شيخ مفيد تربيت شدند و در رديف فقهاى عصر خويش قرار گرفتند (10).

روزى شيخ مفيد در جواب سؤال فردى، فتوايى صادر كرد كه پس از چند روز دريافت اين فتوا اشتباه بوده است و فهميد كه اشتباه وى طى پيغامى از سوى حضرت ولى عصر (عج) به آن فرد سؤال كننده، جبران شده است؛ ولى تصميم گرفت تا ديگر فتوايى ندهد. در


1- مدرس تبريزي، ريحانه الادب، ج 6، ص 121.
2- سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 4، ص 155 و 156.
3- رجال نجاشي، ص 123.
4- قهپايي، مجمع الرجال، ج 2، ص 41.
5- اعيان الشيعه، ج 4، ص 155.
6- شيخ عباس قمى، فوائد الرضويه، ص 79.
7- همان، ص 78 و اعيان الشيعه، ج 4، ص 154) جهت آگاهى بيشتر از شرح حال وى ر. ك به: گلشن ابرار، ج 8.
8- رجال نجاشي، ص 402.
9- فوائد الرضويه، ص 2- 631.
10- علامه اميني، الغدير، ج 4، ص 184.

ص: 60

اين هنگام حضرت در نامهاى خطاب به شيخ نوشت: «بر شماست كه فتوا بدهيد و بر ماست كه شما را يارى كنيم و از خطا حراست نماييم» (1).

علاوه بر سيد مرتضى و سيد رضى، شيخ طوسى، نجاشى و سلار ديلمى از شاگردان وى به شمار ميآيند. شيخ مفيد در فقه، اصول، كلام، حديث، اخلاق و تاريخ، تاليفات گران سنگى دارد. نجاشى در كتاب خود، براى استادش دويست اثر برمى شمارد (2)

شيخ مفيد پس از سال ها تلاش و كوشش در 76 سالگى چشم از جهان فرو بست و شاگردش سيد شريف مرتضى بر پيكرش نماز خواند و در خانهاش واقع در محله «درب الرياح» دفن گرديد؛ اما پس از مدتى به كاظمين انتقال يافت و در جوار حرم امام جواد (ع) كنار مرقد استادش ابن قولويه به خاك سپرده شد (3)

خواجه نصيرالدين طوسى

در هنگام طلوع آفتاب يازدهم جمادى الاولى 597 هجرى در شهر توس به دنيا آمد. قرائت قرآن و آموزش زبان عربى و فارسى را نزد پدر آموخت. در خدمت دائياش نورالدين على بن محمد شيعى و كمال الدين محمد جاسب، حكمت، منطق و رياضيات فرا گرفت و در نزد دائى پدرش، نصيرالدين عبدالله بن حمزه، رجال، درايه و حديث آموخت. آن گاه عازم حوزه نيشابور شد و در فقه و اصول، از سراج الدين قمرى و در اشارات ابن سينا از فريدالدين داماد نيشابورى بهره برد. سپس به قم و اصفهان رفت و مدتى از محضر استادان آن دو مركز علمى هم بهره برد. در نهايت به عراق هجرت نمود و در آن جا از محضر علامه حلى بهرههاى فراوان برد و به درجات عالى علوم اسلام نايل گرديد (4)

بخش مهمى از زندگى خواجه نصير، مصادف با حمله مغولان به ايران و قتل و غارت مردم شهرهاى مختلف بود كه با تدبير و درايت خواجه، جلوى بسيارى از قتلها، غارتها و آتش زدن كتابخانهها و دستگيرى و حبس دانشمندان گرفته شد و به خصوص شهرهاى نجف و كربلا و كاظمين و سامرا از هجوم و تجاوز آنان در امان ماند. بر اثر رفتار و كردار حكيمانه خواجه نصير، سرداران مغول كه بسيار خون خوار و خشن و وحشى بودند، به اسلام روى آوردند و مسلمانانى معتدل و منطقى شدند (5)

از خدمات علمى- فرهنگى خواجه نصير تأسيس رصدخانه مراغه و تأليف كتابهاى ارزشمندى مانند: «اخلاق ناصرى»، «اوصاف الاشراف»، «زيج ايلخانى» و «تحرير اقليدس» ميباشد.

او در هجدهم ذيحجه سال 673 هجرى در شهر كاظمين چشم از جهان فرو بست. هنگام وفات به وى پيشنهاد كردند تا وصيت كند جنازه او را به نجف منتقل كنند، ولى خواجه در جواب با احترام گفت: من از ساحت قدسى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) شرم ميكنم كه وصيت كنم تا جنازهام را از كاظمين بيرون ببرند (6). پس پيكرش در رواق غربى حرم به خاك سپرده شد.

سيد اسماعيل صدر

او در اصل از جبل عامل لبنان بود. جدش سيد صالح بر اثر ظلم و ستم كارگزاران دولت عثمانى، از لبنان به عراق هجرت كرد. بعد به ايران آمد و در اصفهان ساكن شد. پدرش سيد محمد صدرالدين عاملى، از علماى بزرگ اصفهان و نجف است. سيد اسماعيل در چنين خانوادهاى، در سال 1258 هجرى قمرى در شهر اصفهان متولد شد. در شش سالگى پدر را از دست داد و مقدمات علوم اسلامى را نزد برادرش سيد محمد على، معروف به «آقا مجتهد» و پسر خاله اش سيد محمد باقر اصفهانى فرا گرفت (7)

در سال 1281 هجرى به نجف رفت و در درس شيخ راضى بن شيخ محمد و شيخ مهدى آل كاشف الغطا و ميرزا محمد حسن شيرازى حاضر شد. بعد به همراه استادش ميرزاى شيرازى به سامرا هجرت كرد. پس از رحلت استاد، به كربلا رفت و سالهاى طولانى در اين شهر به تدريس و تعليم و تربيت شاگردان پرداخت و مرجعيت شيعيان را بر عهده گرفت (8)

سيد اسماعيل صدر به وحدت ميان شيعه و سنى در مقابل دشمنان اسلام و تشيع تاكيد داشت. در ايامى كه غرب ميخواست ميان دولت عثمانى و ايران اختلاف ايجاد كرده و زمينه نابودى هر دو كشور را فراهم آورد، او به همراه آخوند خراسانى، شيخ الشريعه اصفهانى، شيخ عبدالله مازندرانى و حاج آقا نورالله اصفهانى، بيانيهاى صادر كردند و در آن با تمسك به آيه شريفه «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا» دول اسلامى را در برابر بيگانگان، به صلح و دوستى فراخواندند (9)

او در اواخر عمر شريفش به شهر كاظمين آمد و در جوار حرم امام موسى كاظم و امام محمد تقى (عليهماالسلام) مسكن گزيد و سرانجام در روز سه شنبه 12 جمادى الاولى 1338 قمرى چشم از جهان فرو بست و در اتاقى در رواق شرقى حرم مطهر آن دو امام همام به خاك سپرده شد. اين حجره هم اكنون به «مقبره خاندان صدر» معروف است.

سيد حيدر صدر و سيد محمد جواد صدر و سيد محمد مهدى صدر و سيد صدرالدين صدر، از مراجع نجف و قم از فرزندان سيد اسماعيل صدر هستند. امام موسى صدر و شهيد سيد محمد باقر صدر نيز از نوادگان وى محسوب ميشوند (10)


1- ميرزا محمد تنكابنى، قصص العلما، ص 400.
2- رجال نجاشي، ص 399.
3- ميرزا عباس فيضى، همان، ص 403 و تاريخ كاظمينى، ص 266.
4- اعيان الشيعه، ج 9، ص 414 و 415) فوائد الرضويه، ص 604.
5- اعيان الشيعه، ج 9، ص 416.
6- فوائد الرضويه، ص 604.
7- اعيان الشيعه، ج 3، ص 403.
8- همان.
9- موسى نجفى، حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 42.
10- اعيان الشيعه، ج 3، ص 403 و 404.

ص: 61

سيد مهدى حيدرى

او به خاندان بزرگ شيعى عراق به نام «آل حيدرى» منسوب است. اين خاندان در شهر كاظمين سكونت داشتند. پدرش سيد احمد و جدش سيد حيدر از علما و مجتهدان سرشناس كاظمين به شمار ميآيند. سيد مهدى در سال 1250 قمرى در اين شهر متولد شد. مقدمات را نزد پدر آموخت و سپس به درس شيخ محمد حسين آل ياسين رفت. در نجف و سامرا در محضر شيخ انصارى و ميرزا حبيب الله رشتى و ميرزاى شيرازى به درجه اجتهاد رسيد و رهبرى شهر كاظمين و حومه را عهده دار شد (1)

در جنگ جهانى اول كه سرزمين عراق از سمت فاو و بصره مورد تهاجم قواى انگليسى قرار گرفت، او در تلگرافى به علماى نجف و كربلا خواستار صدور فتواى جهاد بر ضد قواى اشغالگر شد. اين مجتهد مجاهد، چهار فتواى جهاد (يك فتواى انفرادى و سه فتواى مشترك با مراجع نجف) صادر كرد و در آنها از عموم مسلمانان خواست تا به هر نحو ممكن در مقابل دشمن بايستند و مردم عراق را در سركوب متجاوزان يارى نمايند. او در حرم كاظمين حاضر شد و با سخنرانى حماسى، مردم را به حضور در جبههها دعوت كرد و اعلام نمود كه خود نيز در خط مقدم حاضر خواهد شد. مرجع شهر كاظمين كه حدود هشتاد و پنج سال داشت، روز سه شنبه 12 محرم 1335 هجرى در پيشاپيش جهادگران راهى جبهههاى نبرد گرديد. مردم كاظمين با شور و حالى كم نظير، وى را تا بغداد بدرقه كردند و در طول اين مسير به حمايت از وى شعارهاى حماسى سر دادند.

سپاهيان سيد مهدى حدود چهار ماه در جبهه كوت مستقر شدند و حماسه آفريدند؛ به طورى كه موجب تقويت روحيه قواى دولت عثمانى و كسب پيروزيهايى شدند (2)

در اين جنگ، يكى از فرماندهان قواى دولت عثمانى كه زخمى شده بود، در بيمارستان بغداد بسترى ميشود. يكى از روحانيون وابسته به دولت عراق كه از اهل تسنن بود، به عيادت او ميرود. فرمانده به او ميگويد:

«شما در اين جا با خيال راحت و آرامش و نعمت زندگى ميكنيد و مدتى است كه مورد حمايت دولت هستيد و از امكانات دولتى استفاده ميكنيد؛ در حالى كه امام سيد مهدى حيدرى، با آن كهولت سن و عظمت علمى، در خط مقدم جبهه است و با انگليسيها ميجنگد و در طول عمرش يك ريال از اموال دولتى استفاده نكرده است» (3)

در همان ايامى كه فقيه كاظمين در جبهه كوت بود و نياز شديد به پول و كمك مالى داشت، جاويد پاشا از فرماندهان قواى عثمانى به حضور او ميرسد و مقدارى پول و هدايا به وى تقديم ميكند؛ ولى سيد همه را بازميگرداند و ميفرمايد كه ما از كمكهاى شما بينيازيم (4)

سرانجام پس از سالها مبارزه و جهاد و تدريس و تحقيق، در 11 محرم 1336 هجرى هنگام نماز مغرب و عشا به دعوت حق لبيك گفت و چشم از جهان فروبست و پيكرش در حسنيه الحيدريه كاظمين، در كنار مقبره آل حيدرى به خاك سپرده شد (5)

سيد مصطفى كاشانى

او فرزند عالم بزرگ سيد حسين كاشانى و پدر عالم مبارز، سيد ابوالقاسم كاشانى، رهبر نهضت ملى شدن نفت در ايران است. سيد مصطفى در 1268 هجرى در كاشان متولد شد. مقدمات و سطح را نزد پدر آموخت. در بيست سالگى به اصفهان رفت و از محضر شيخ محمد تقى اصفهانى و شيخ محمد باقر اصفهانى و جهانگيرخان قشقايى فقه، اصول و حكمت و فلسفه آموخت. سپس چند سال به تهران آمد و در اين شهر به تدريس و تعليم و تربيت شاگردان پرداخت. در سال 1313 هجرى هنگام بازگشت از سفر حج به نجف هجرت كرد و در آن جا حوزه درسى پر رونقى تشكيل داد و ماندگار شد (6)

اين عالم مجاهد نيز در جنگ جهانى اول و اشغال سرزمين عراق، علاوه بر صدور فتواى جهاد، خود در خط مقدم جبههها حاضر بود. در اين نبرد، فرزندش سيد ابوالقاسم كاشانى هم در كنار پدر بود. او پس از پايان جنگ، به كاظمين رفت و در اين شهر ساكن شد و حدود چهار سال در اين شهر به تدريس و اقامه نماز جماعت و رهبرى مردم ادامه داد. سرانجام در شب نوزدهم رمضان 1336 هجرى قمرى جان به جان آفرين تسليم نمود و پيكرش در حد فاصل ايوان قبله و صحن قريش به خاك سپرده شد (7)

سيد حسن صدر

وى از خاندان صدر است كه اجدادش از جبل عامل لبنان به عراق آمدند و در شهر كاظمين ساكن شدند. پدرش علامه سيد هادى صدر، از عالمان بزرگ كاظمين به شمار ميآيد. سيد حسن صدر در روز جمعه 29 رمضان 1272 قمرى در كاظمين متولد شد (8). او


1- گلشن ابرار، ج 7، ص 214 و 216.
2- همان، ص 217- 220.
3- همان، ص 221) به نقل از الامام الثائر السيد مهدي الحيدري، سيد احمد اشكوري، ص 36.
4- همان.
5- همان، ص 224.
6- اعيان الشيعه، ج 10، ص 127.
7- ريحانة الادب، ح 5، ص 21.
8- اعيان الشيعه، ج 5، ص 325.

ص: 62

مقدمات را در اين شهر فرا گرفت و سپس به توصيه پدر به نجف رفت و هفده سال در اين حوزه از محضر اساتيدى چون ميرزاى شيرازى و ملاحسينقلى همدانى بهره برد و به درجه اجتهاد رسيد. علامه محمد جواد بلاغى و شيخ مرتضى آل ياسين از شاگردان او هستند. پس از رحلت ميرزاى شيرازى، مردم كاظمين به وى مراجعه كردند و از او خواستند تا مرجعيت آنان را قبول كند؛ ولى او همه را به آيت الله سيد اسماعيل صدر ارجاع داد.

در آن زمان، جرجى زيدان تاريخ نگار معروف كتابى به نام «تاريخ آداب الّغة العربيه» نوشت و در آن، شيعه را گروهى كوچك توصيف كرد كه هيچ آثار علمى ارزشمندى ندارند. وقتى سيد حسن صدر از اين اتهام آگاه شد، در يك اقدام اساسى، دست به تحقيقات شگرفى زد و كتابى را با عنوان «تأسيس الشيعة الكرام لفنون الاسلام» نوشت و در آن خدمات علمى- فرهنگى و دينى علماى شيعه و اسلام را معرفى كرد (1). وى كتابهاى ارزشمند ديگرى نيز دارد كه بالغ بر نود عنوان است (2).

اين فقيه بزرگ سرانجام در غروب روز پنج شنبه 11 ربيع الاول 1354 قمرى در سن هشتاد و دو سالگى در بغداد به رحمت ايزدى پيوست و طى تشييع باشكوهى پيكرش در يكى از حجرههاى صحن حرم كاظمين، در كنار مرقد پدر به خاك سپرده شد (3)

شيخ محمد خالصى زاده

وى فرزند عالم مجاهد شيخ محمد مهدى خالصى است كه در سال 1266 شمسى در كاظمين به دنيا آمد. مقدمات را نزد پدر و بعضى عالمان ديگر آموخت. سپس در محضر آخوند خراسانى و ميرزا محمد تقى شيرازى به درجه اجتهاد رسيد. علاوه بر علوم حوزوى به دانش جديد هم علاقه نشان داد و زبانهاى انگليسى، فرانسه، تركى و فارسى را فرا گرفت و چند كتاب انگليسى را نيز به فارسى ترجمه كرد (4)

در جنگ جهانى اول، در كنار پدر مبارز و ساير علماى بزرگ، بر ضد قواى متجاوز انگليسى قيام كرد. در خط مقدم جبهه بود كه با اصابت تركش خمپاره، از چند ناحيه زخمى شد و از نظر بينايى دچار مشكل گرديد. شيخ محمد پس از اتمام جنگ نيز مبارزه سختى بر ضد سياستهاى سلطه جويانه انگلستان آغاز كرد؛ به طورى كه موجب تبعيد او از عراق به ايران در سال 1301 شمسى شد. در ايران مطبوعات را سنگر مبارزه خويش قرار داد و روزنامه «اتحاد دنياى اسلام» را به كمك پدرش شيخ محمد مهدى خالصى كه در آن ايام در ايران در تبعيد بود، منتشر كرد و با مجلات و روزنامههاى نور، منشور و وظيفه همكارى داشت. مقالات متعددى در جهت افشاى سياستهاى شوم انگليس در منطقه نوشت و از سوى ديگر با رضاخان به مبارزه برخاست و در سنگر ديگرى، با وهابيون وابسته به عربستان نيز درگير شد (5)

اين عالم مجاهد پس از 27 سال تبعيد در ايران، در آبان 1328 شمسى به زادگاهش بازگشت و در كاظمين به فعاليتهاى دينى، اجتماعى و سياسى خود ادامه داد (6). از وى حدود نود عنوان اثر علمى به زبان فارسى و عربى در موضوعات مختلف به چاپ رسيده كه حدود ده عنوان نيز خطى است، افزون بر اين، مقالات علمى و حماسى بسيارى در مجلات و روزنامههاى گوناگون از وى به چاپ رسيد (7)

سرانجام شيخ محمد خالصى زاده در روز جمعه نوزدهم رجب 1383 قمرى برابر سى ام آذر 1342 شمسى در بيمارستان رازى بغداد رحلت كرد. با تشييع كم نظيرى پيكرش را به كاظمين آوردند و در ايوان غربى حرم، داخل حجرهاى كه در آن تدريس مى كرد، به خاك سپردند (8)

سيد هبة الدين شهرستانى

سيد محمد على، فرزند سيد حسين از خاندان شهرستانى، معروف به سيد هبة الدين شهرستانى در رجب سال 1301 هجرى در سامرا متولد شد. مقدمات را نزد پدر آموخت و در شعبان 1320 به نجف هجرت كرد و در محضر آخوند خراسانى، سيد كاظم يزدى و شيخ الشريعه اصفهانى به درجه اجتهاد رسيد (9)

اين فقيه بزرگ براى اتحاد و بيدارى مسلمانان جهان تلاشهاى دينى و فرهنگى بسيارى كرد. با شخصيتهاى اهل سنت مثل شيخ محمد عبده ارتباط مستمر برقرار نمود و در مجلات «النهار»، «المقتطف» و «الهلال» مقالاتى نوشت و افكار و انديشههاى خود پيرامون وحدت ميان مسلمانان را انتشار داد (10)


1- الذريعه، ج 3، ص 298 و گلشن ابرار، ج 3، ص 604.
2- اعيان الشيعه، ج 5، ص 326.
3- همان، ص 325.
4- گلشن ابرار، ج 6، ص 189 و 190.
5- همان، ص 191 و 194.
6- همان، ص 199.
7- همان، ص 205- 202.
8- همان، ص 205.
9- گلشن ابرار، ج 2، ص 687.
10- همان، ص 688.

ص: 63

او در جنگ جهانى اول كه منجر به اشغال سرزمين عراق توسط انگلستان شد، شجاعت بسيارى در برابر نيروهاى اشغالگر از خود نشان داد و همراه ساير مراجع و اساتيد به وظيفه تاريخى خود عمل كرد. در بخشى از تلگرامى كه از جبهه كوت ارسال كرده بود، چنين آمده است:

... در سوم شباط (اسفند) با پرچم شريف على (ع) همراه گروهى از علماى نجف، لشكرگاه سپاه اسلام در جبهه كوت را زيارت كرديم. از صميم قلب شجاعت سپاهيان شجاع و فداكاريهاى آنان را در بازپسگيرى مناطق غصب شده، مشاهده كرده و تشكر نمودم. در حالى كه فرمانده شجاع و فرد كم نظير روزگار، فرمانده كل لشكر حضرت خليل بَك نيز در ميان آنها بود. همه بر اين باوريم كه لشكر ما تاكنون هرگز در عراق چنين نظم و قدرتى نداشته است و اين گونه به حكم قانون الهى «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة» آماده دفاع نبوده است. انتظار ميرود دشمنان به يارى خداوند به زودى نابود شوند (1)

پس از پايان جنگ، هبة الدين هرگز از فعاليتهاى سياسى و اجتماعى كنار نكشيد و در راه استقلال سرزمين عراق به مبارزات خود استمرار بخشيد. او در انجمن سرى «الجمعية الوطنية الاسلاميه» كه زير نظر فرزند بزرگ ميرزاى شيرازى اداره و رهبرى ميشد، حضور چشم گير داشت و موجب دلگرمى استقلال طلبان بود. نامههاى حماسى و تاريخى او به «سِر پرسى كاكس» عامل انگليس در عراق، نشان از صلابت روح و عظمت نفس او در برابر بيگانگان و دشمنان استقلال كشورهاى اسلامى دارد (2)

او بيش از صد عنوان اثر علمى از خود به جاى گذاشت و سرانجام در شب دوشنبه 26 شوال 1386 قمرى (هفدهم بهمن 1345 شمسى) چشم از جهان فروبست و پيكرش در ضلع شرقى حرم كاظمين جنب درب ورودى كتابخانه خودش به خاك سپرده شد (3). امروزه اين كتابخانه به نام «كتابخانه جوادين» معروف است.


1- عباس عبيري، هبة الدين شهرستاني، ستاره سامرا، ص 44.
2- همان، ص 67- 69.
3- همان، ص 99.

ص: 64

ص: 65

مدرسه آيت الله العظمى بروجردى در نجف

ساخت مدرسه

مدرسه آيت الله بروجردى، در ضلع شرقى حرم اميرمؤمنان على (ع)، روبه روى باب امام رضا (ع)، در ابتداى بازار بزرگ نجف (سوق الكبير) قرار دارد. اين مدرسه به منظور تقويت حوزه علميه نجف، در سال 1373 قمرى (1333 شمسى) به دستور آيت الله العظمى بروجردى و به اشراف و مديريت مرحوم «حاج شيخ نصرالله خلخالى» ساخته شد تا طلاب و فضلاى جوان در آن مشغول تحصيل، تدريس و تحقيق شوند و آينده اين حوزه، از حيث نيروى انسانى تأمين گردد.

اين مدرسه در زمينى به مساحت پانصد متر مربع و در چهار ضلع در سه طبقه، به روشى كاملًا ابتكارى و چشم نواز و با رعايت اصول معمارى و مهندسى تاسيس شد كه در آن مقطع يكى از مدارس نمونه و منحصر به فرد حوزه نجف به شمار مى آمد و نزديك ترين مدرسه به حرم بود. 64 حجره و يك كتابخانه مجهز (1) كتابخانه حدود هشت هزار جلد كتاب داشت. به علاوه مرحوم «آيت الله بروجردى» به خاطر اهتمام بيشترى كه به رونق اين مدرسه داشت، بخشى از كتاب هاى شخصى خويش را به اين كتابخانه منتقل نموده بود (2). همچنين فرزند كوچك خويش آقاى «سيد احمد بروجردى» را هم ملزم ساخت تا به نجف هجرت كند و در اين مدرسه ساكن شده و به تحصيلات خود ادامه بدهد (3). اين مدرسه داراى حياط بزرگى بود كه در وسط آن حوض بزرگى هم قرار داشت.

مدرسه آيت الله بروجردى در نجف مورد توجه شخصيت هاى حوزوى قرار گرفت و حتى «آيت الله سيد موسى بحرالعلوم» در تاريخ تاسيس آن، چند بيت شعر به ترتيب زير سرود:

هذه مدرسة شيدت لمن طلب العلم و من ادى فروضه

سسته يد اعلى مرجع زاده الله من الجاه عريضه

للحسين بن على اجرها جبرالله به الحق مهيضه

و عن الصادق قد ارختها «طلب العلم كما جاء فريضه» (4)

توليت اين مدرسه را مرحوم «حاج شيخ نصرالله خلخالى» برعهده داشت. ايشان شخصيتى بسيار توانا، مدير و مدبر و داراى ويژگى هاى اخلاقى فراوان و نماينده تام الاختيار آقاى بروجردى در حوزه نجف بود. به همين سبب مدرسه را به بهترين شكل اداره مى كرد و اين مدرسه يكى از مدارس معتبر و مهم حوزه نجف شمرده مى شد.

شكوفايى بيشتر مدرسه

در آبان ماه سال 1344 كه حضرت امام خمينى (ره) به نجف تبعيد شد، بلافاصله حاج شيخ نصرالله خلخالى از ايشان درخواست كرد تا در اين مدرسه نماز جماعت اقامه كند. امام خمينى (ره) در ابتدا نپذيرفت؛ ولى بعد به اصرار آقاى خلخالى پاسخ مثبت داد. حضور حضرت امام رونق و تحرك مضاعفى به اين مدرسه بخشيد. مدرسه آيت الله بروجردى حياط بزرگى داشت كه نزديك غروب تمام سطح آن با زيلو و فرش پوشيده و آماده مى شد. امام خمينى (ره) نماز مغرب و عشاء را هر روز با عظمت و شكوه خاصى در اين مدرسه اقامه مى كرد و اين نماز در سطح حوزه نجف از نظر كمى و كيفى نظير نداشت؛ (5) چون تا آن زمان سابقه نداشت كه در نجف مرجع تقليدى در مدرسه نماز جماعت برگزار كند. طلاب و فضلاى بسيارى شركت مى كردند، حتى بعضى از اساتيد و شخصيت هاى سرشناس حوزه مثل: مرحوم آيت الله شيخ مجتبى لنكرانى كه از اعضاى استفتاى آيت الله خويى بود در نماز حاضر مى شدند و به امام اقتدا مى نمودند، شاگردان خود حضرت امام نيز كه جاى خود داشتند (6). در ايام ماه مبارك رمضان، حضرت امام به جاى اقامه جماعت مغرب و عشاء، نماز ظهر و عصر را در اين مدرسه به جا مى آوردند.

از سوى ديگر، اين مدرسه به طور طبيعى و تدريجى به محل تجمع طلاب و روحانيون انقلابى تبديل شد. اين آقايان وقتى از ايران به نجف مى آمدند آقاى خلخالى با اشاره مرحوم «حاج آقا مصطفى خمينى»، حجره در اختيار آنان قرار مى داد. به طورى كه چند بار اين مدرسه مورد هجوم ماموران رژيم بعثى عراق قرار گرفت. آنها وارد مدرسه شدند، قفل بعضى حجره ها را شكستند و اثاثيه و كتاب هاى طلاب را به هم ريختند (7). علاوه بعضى طلاب و فضلاى ديگر نيز كه به عنوان زيارت به نجف مى آمدند به طور موقت در سرداب مدرسه اسكان داده مى شدند. اين مدرسه محل ديدار حضرت امام خمينى (ره) با ساير افراد هم بود. كسانى كه از ايران يا كشورهاى عربى و غيرعربى به عنوان زائر به نجف مى آمدند، هنگام نماز مغرب و عشاء وارد مدرسه آيت الله بروجردى مى شدند و گاهى قبل از نماز يا بعد از آن به زيارت امام خمينى (ره) مى شتافتند و مسائل شان را مطرح مى كردند، حضرت امام نيز با آغوش باز آنها را به حضور مى پذيرفت (8).

به طور كلى حضور امام خمينى (ره) در مدرسه آيت الله بروجردى، موقعيت اين مدرسه را در نجف به موقعيت مدرسه فيضيه در قم تغيير و ارتقا داد و به آن محوريت بخشيد. در بعضى مواقع كه حضرت امام به دلايلى نمى توانست در نماز حاضر بشود به جاى ايشان، حاج آقا مصطفى خمينى، نماز اقامه مى كرد و البته اين حالت به ندرت اتفاق مى شد.


1- جعفر شيخ با قر آل محبوبه، ماضي النجف و حاضرها، ج 1، ص 143.
2- على دوانى، زندگانى زعيم بزرگ عالم تشيع آيت الله بروجردى، ص 203.
3- همان، ص 228.
4- ماضي النجف و حاضرها، ص 144.
5- خاطرات سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 91.
6- خاطرات سيد على اكبر محتشمى، ج 2، ص 82.
7- خاطرات محمد حسن رحيميان، حديث روشن، ص 213 و 238.
8- خاطرات سيد على اكبر محتشمى، ج 1، ص 129 و ج 2، ص 272.

ص: 66

وضعيت فعلى مدرسه

با كمال تأسف، اين مدرسه در اواخر دهه شصت در مسير طرح احداث خيابان قرار گرفت و به اين بهانه حدود سه چهارم ساختمان و حجره هاى آن توسط ايادى رژيم بعثى عراق تخريب شد. ايادى رژيم بعثى حتى نام مدرسه را به نام «امام حسين (ع)» تغيير دادند. يكى از علما كه در دوران طلبگى چند سالى در اين مدرسه ساكن بود مى گويد:

... بعد از جنگ تحميلى و برقرارى روابط عراق با ايران كه به زيارت رفتم ديدم نصف آن مدرسه را وابستگان به حزب بعثى غصب و به مغازه و خيابان تبديل كرده اند و نام مدرسه از بروجردى به امام حسين (ع) تغيير داده اند. اين اقدام البته از روى شيطنت بعثى ها بود نه از روى محبت به امام حسين (ع)، زيرا وقتى دشمنى آنان نسبت به ايران و جمهورى اسلامى افزايش يافت، شروع كرده اند به ايرانى زدايى از عراق و از بين بردن آثارى كه متعلق به ايرانيان بود و نام ايرانى داشت؛ «بروجردى» را به «امام حسين (ع)» تغيير دادند كه ديگر هرگز و تا ابد كسى جرأت نكند كه نام مدرسه را از امام حسين (ع) دوباره به بروجردى برگرداند ... (1)

در بهمن سال 1388 طى سفر زيارتى- تحقيقى، بازديدى از اين مدرسه انجام گرفت، معلوم شد تنها در ضلع شرقى مدرسه، از 64 حجره، فقط 25 حجره باقى مانده است. در عين حال طلاب و فضلا در حجره ها ساكن و مشغول تحصيل و مباحثه بودند. علاوه در بازديد از زيرزمين (سرداب) مدرسه نيز ديده شد. چند نفر از طلاب زائر كه از مناطق ديگر وارد شهر نجف شده بودند در اين مكان اسكان داده شده و به سرمى برند.

اين مدرسه هم اكنون زير نظر مرجع دينى حضرت «آيت الله العظمى سيستانى» اداره مى شود و از مدارس نسبتاً فعال حوزه نجف به شمار مى آيد.


1- خاطرات شيخ عبدالحميد بنايى، ص 51.

ص: 67

اهل بيت آفتاب

در مدح و منقبت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام

محمد ساقى بزم وجود است

ولايت همچو مى در جام هستى است

على عطر و جهان گلخانه اوست

هر آنكس درس عقل و فطرت آموخت

شما اى عترت مبعوث خاتم

شما از اهل بيت آفتابيد

جهان جسم و شما جان جهانيد

شما اسرار هستى را امينيد

شما سرچشمه احسان و جوديد

جهان گلخانه و انسان گل آن

محمد پيك رحمت، قاصدشور

شما موجى از آن درياى نوريد

امير كشور دل ها شماييد

شما يك نور، در چندين رواقيد

فروزان مشعل همواره جاويد

ديانت بى شما كامل نگردد

كدام عاشق در اين ره، در بلا نيست؟

اگر در سوگتان شد ديده نمناك

گواه عشق ما اين ديده و دل

شما راه سعادت را دليليد

شما حقّيد و دشمن ها سرابند

شما تفسير «نور» و الضّحى» ييد

اماميد و شهيديد و گواهيد

جهان مست از مى غيب و شهود است

غدير خم، خم اين شور و مستى است

حقيقت، برگى از افسانه اوست

مرام دوستى با عترت آموخت

شما اى برترين اولاد آدم

گل جان محّمد (ص) را گلابيد

شما هم آشكار و هم نهانيد

فروغ آسمان، روى زمينيد

صفابخش گستان وجوديد

شما عطر و گلاب اين گلستان

ص: 68

فروغ آيه «نورٌ على نور»

برانگيزنده شور و شعوريد

شما آئينه هاى حق نماييد

شما نور حجازيد و عراقيد

شماييد و شماييد و شماييد

بجز با عشقتان دل، دل نگردد

كدامين دل، شما را مبتلا نيست؟

اگر از عشقتان دل گشت غمناك

رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل

شما مقصود هر ابنُ السّبيليد

كفى پوچند و چون نقشى برآبند

شما معناى قرآن و دعاييد

مصون از هر خطا و اشتباهيد

شما راه خدا را باز كرديد

فدا كرديد جان، تا دين بماند

شما نور خدا در روى خاكيد

شما شيرازه امّ الكتابيد

تولّاى شما فرض خدائى است

هرآن كس را كه در دين رسول است

اگر مولا «ولى» مى شد چه مى شد؟

ولى خاتم دوباره بى نگين شد

سقيفه ساعد ماتم شد آن روز

دوباره بولهب آتش برافروخت

سران توطئه با هم نشستند

هزاران دست بيعتگر كجا رفت؟

اگر پيمان مردم با «ولى» بود

نه فرمان نبى از ياد مى رفت

نه بر روى زمين مى ماند قرآن

نه حق، بى ياور و مظلوم مى ماند

نه زهرا كشته مى شد در جوانى

نه از دست ستم مى خورد سيلى

نه بازويش كبود از تازيانه

نه تيغ كينه در دست جنون بود

نه فرق على شمشير مى خورد

نه خون دل نصيب مجتبى بود

ص: 69

نه زينب بذر غم مى كاشت در دل

بقيع ما نه غم افزاى جان بود

غدير خم اگر سايه فكن بود

صفوف ما جدا از هم نمى شد

نه بذر فتنه مى پاشيد دشمن

نه صدها بار مى مرديم هر روز

شهادت را شما آغاز كرديد

به خون خفتيد، تا آئين بماند

صراط مستقيم و راه پاكيد

شما ميزان حق، روز حسابيد

قبول و ردّ آن مرز جدايى است

ولايت، مهر و امضاى قبول است

خليفه، گر «على» مى شد، چه مى شد

عدالت با على خانه نشين شد

نصيب و سهم شيعه، غم شد آن روز

درِ بيت النّبى در شعله اش سوخت

دل و پهلوى عصمت را شكستند

وفا با آل پيغمبر كجا رفت؟

اگر پيوند با «آل على» بود

نه رنج و زحمتش بر باد مى رفت

نه «قدرت» تكيه مى زد جاى «برهان»

نه امّت از على محروم مى ماند

نه مى شد خسته از اين زندگانى

نه رويش مى شد از بيداد، نيلى

نه دفن او شبانه مخفيانه

نه محراب على رنگين ز خون بود

نه بر حلقوم اصغر تير مى خورد

نه پرپر لاله ها در كربلا بود

نه مى زد سر ز غم بر چوب محمل

نه ويران و چنين و بى سايبان بود

«ولايت»، اهرمى دشمن شكن بود

شكوه و عزّت ما كم نمى شد

نه «ما» تقسيم مى شد بر «تو» و «من»

نه جام زهر مى خورديم هر روز

از اول عشق را با غم سرشتند

ص: 70

كنون ماييم و درد داغدارى

هنوز اشك عزا پيوسته جارى است

غدير ما محرّم دارد امروز

ولايت، گنج عشقى در دل ماست

شما آل رسول خاتم هستيد

دل و جان جهانى عاشق آباد

كريمان، با بدان هم بد نكردند

اگر ناقابليم و شرمساريم

شما در ظاهر و باطن اميريد

كتاب شيعه را با خون نوشتند

كنون ماييم و اشك و سوگوارى

رواق چشممان آيينه كارى است

محرّم، بذر غم مى كارد امروز

محبّت هم سرشته با گل ماست

كه با جود و كرم ميثاق بستيد

فداى نام شيرين شما باد

كسى را از در خود رد نكردند

به جز عشق شما چيزى نداريم

عنايت كرده دست ما بگيريد

ص: 71

كربلا ميدان حق و باطل است

كربلا ميدان حق و باطل است

خويش سنجد با وى آن كو عاقل است

«كلّ ارضٍ كربلا» را خوانده ايم

از چه پس در كار خود وامانده ايم؟

كربلا چون آزمونى تابناك

مى درخشد بر سياهى هاى خاك

كربلا را در درون خود ببين

«كلّ ارضٍ كربلا» اين است، اين

هر حقيقت را كه بفروشى به زر

خويشتن را در صف اعدا نگر

چون ز تو مظلوم خواهد ياورى

گر نكوشى، يك شقى ديگرى

بهر هر هابيل، قابيلى نگر

هر خليل خير را نمرود شرّ

نيست موسى را ز فرعونى گريز

هر مسيحا با يهودا در ستيز

كربلا هم عرصه خير و شرّ است

اهرمن اين سو، خدا در آن سر است

پرسم از خود، در كدامين سو منم؟

در سپاه دوستم، يا دشمنم؟

كاش عاشورا كنار آن امام

داشتم سهمى از آن شور و قيام

پيش او از تن سپر مى ساختم

سر به پاى مهر او مى باختم

كربلا آيينه عشق خداست

از نماز عشق، خاكش مهر ماست

عشق، خونين چهره، زيباتر بود

بوسه عشّاق بر خنجر بود

عشق از عباس مى آموز و بس

نيست همتايى مر او را هيچ كس

كربلا را كرده ميدان وفا

سر جدا افكنده و دستان جدا

اى رساتر از بلنداى وفا

در فضيلت رفته تا اوج خدا

چهره در خوناب شستن، كار توست

تشنه دست از آب شستن، كار توست

ص: 72

اشك مشك

چشمم از اشك پر و مشك من از آب تهى است

جگرم غرقه به خون و تنم از تاب، تهى است

گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش

پر ز خوناب بود چشم من از آب، تهى است

به روى اسب قيامم، به روى خاك سجود

اين نماز ره عشق است، از آداب، تهى است

جان من مى برد آن آب كزين مشك چكد

كشتى ام غرق در آبى كه ز گرداب، تهى است

هر چه بخت من سرگشته به خواب است، حسين

ديده اصغر لب تشنه ات از خواب، تهى است

دست و مشك و علمى لازمه هر سقاست

دست عباس تو از اين همه اسباب، تهى است

مشك هم اشك به بى دستى من مى ريزد

بى سبب نيست اگر مشك من از آب، تهى است

فيض زيارت

روشن آن ديده كه هر شب به عزاى تو گريست

صبح زد چاك گريبان و براى تو گريست

خواست آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر كرب و بلاى تو گريست

نوح، كشتى چو بنا كرد بر آن خشك زمين

آسمان آن همه دريا به هواى تو گريست

شعله سركش آتش به خليل ره دوست

تب او سرد شد و گل به صفاى تو گريست

زمزم آن روز كه جوشيد از آن وادى عشق

عطش شوق تو را ديد و به پاى تو گريست

اين همه ديده گريان اگر از لطف خداست

مى توان گفت به سوگ تو خداى تو گريست

اى كه آهنگ عراق تو بود راه حجاز

بلبل عشق بر اين شور و نواى تو گريست

زائرى كو شده از فيض زيارت محروم

دل حرم كرد و بر اين صحن و سراى تو گريست

دردمندى كه شد از نوش طبيبان مأيوس

ص: 73

به عزاى تو به اميد شفاى تو گريست

من چرا اشك نريزم به رثاى تو حسين

دل كه آتش شد و از شور عزاى تو گريست

تشنه لب بودم و آبم به نظر آينه بود

شرمگين بود به خجلت به عزاى تو گريست

عبد صالح

عباس، اى مقام تو فوق مقام ها

نام مبارك تو روان بخش كام ها

باب الحوائجى و اباالفضل كُنيتى

از احترام توست همه احترام ها

در روز حشر، غبطه به حال تو مى برند

مستشهدين و منتخبين و امام ها

در مكتب وفا و ادب راه و رسم تو

فصل الخطاب مردمى است مرام ها

سقّاى كربلا و علمدار شاه دين

فرزند شير حق و هُژَبر كنام ها

با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات

ياد لب حسين و دگر تشنه كام ها

دستت جدا شد از تن و دست خدا شدى

حق در عوض سپرد به دستت زمام ها

معصوم نيستى و ز معصوم كم نئى

معناى عصمتى و مسمّاى نام ها

ص: 74

عرفات محبّت

عاشق چو رو به كعبه عشق و وفا كند

در پيش، راه باديه گرد غريب وار

بى اعتنا به زحمت و رنج مسافرت

آن جا كه موقف عرفات محبّت است

از صدق چون نهاد قدم در مناى عشق

در مشعرالحرام وفا چون گشود بار

بر گرد خيمه گاه بگردد پى وداع

از مروه خيام، شتابان به قتله گاه

پس در كنار زمزم اخلاص، تشنه لب

آن گاه دست و روى بشويد به خون خويش

قربان عاشقى كه حديث مصيبتش

بى اختيار خون چكد از ديده «جلى»

احرام خود ز كسوت صبر و رضا كند

ترك عشيره و بلد و اقربا كند

در هر قدم تحمّل خار جفا كند

در پيشگاه دوست، سر و جان را فدا كند

نقدينه حيات خود از كف رها كند

از آه خويش، مشعل سوزان به پا كند

با چشم اشكبار، طواف النسا كند

رو آرد و به هروله قصد صفا كند

بنشيند و به زمزمه، ياد خدا كند

برخيزد و نماز شهادت به پا كند

ايام را هر آينه ماتم سرا كند

هر گه كه ياد واقعه كربلا كند

ص: 75

معناى عباس

عباس يعنى تا شهادت يكه تازى

عباس يعنى عشق، يعنى عشق بازى

عباس يعنى با شهيدان همنوازى

عباس يعنى يك نيستان تكنوازى

عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق

يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق

جوشيدن بحر وفا معناى عباس

لب تشنه رفتن تا خدا معناى عباس

بى دست با شاه شهيدان دست دادن

بى سر به راه عشق و ايمان سر نهادن

يك مشك آب سرد و دريايى طراوت

يك بارقه از حقّ و خورشيدى حرارت

خون على عباس را تقرير مى كرد

آيات سرخ عشق را تفسير مى كرد

عباس بود و يارى خون خدا بود

در چلچراغ چشم او محشر به پا بود

پايان او آغاز قاموس وفا بود

پايان او آغاز كار مصطفى بود

با گام هاى شور، آهنگى دگر زد

بر چهره شب رنگ رخسار سحر زد

عباس يعنى يك نيستان تكنوازى

هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازى

ص: 76

كارنامه سفر به نجف

اذن دخول

آنها پياده و ما سواره؛ گرچه همه زائر بوديم، اما تفاوت بسيار بود و پاداش نيز متفاوت. آنها با چهره و لباس غبارآلود و ما آراسته. در حالى كه نظاره گر صفا و صميمت و ساده گى شان بوديم، از كنارشان عبور مى كرديم تا شايد پيش از غروب آفتاب خود را به آستان مقدس نجف برسانيم. اما گذر از كنار هر كدام چيزى جز غبطه بر ما نمى افزود. زائر راستين، آنان بودند كه به عشق زيارت اميرمومنان (ع) پرچم ارادت بر دوش، با پاى پياده و گاه برهنه راهى حرم علوى بودند.

سفر متفاوتى برايم رقم خورده بود كه به درخواست مدير مسئول محترم انجام شد و صرفا براى زمينه سازى و برنامه ريزى باهدف غناى بيشتر اين فصلنامه، كه تازه متولد شده بود و مى خواست عهده دار نشر و توسعه فرهنگ زيارت عتبات عاليات باشد. همراهى «حجت الاسلام عبدالرحيم اباذرى» و دوست ديگرى نيز نشاط كارى سفر را مضاعف مى ساخت. قرارمان نيز در وهله اول، كار و بعد زيارت بود. از اين رو مى توانستيم سفر را يك سفر كارى بناميم و اين گزارش را نيز يك «كارنامه». گرچه ثمرات اين سفر نتيجه تلاش جمعى بود؛ از اين رو به دليل انتخاب اول شخص براى زبان اين نوشتار، از مدير اجرايى فصلنامه پوزش مى خواهم.

اين سفر هشت روزه در دهه پايانى بهمن 1388 انجام شد و تلاقى آن با روزهاى پايانى صفر 1431 توفيق مضاغفى بود. درست وقتى وارد نجف اشرف مى شدم كه در آستانه رحلت پيامبراكر م (ص) بود؛ زمانى كه آن را ايام زيارتى اميرمومنان (ع) مى شمرند و سيل جمعيت به سمت اين آستان سرازير بود. گزارش نويسى از سفر سبك خاصى دارد و بيشتر، گزارش وقايع و مشاهداتى است كه هر روز انجام مى گيرد و نويسنده با مهارت خود، آن را روايت مى كند كه گاه با حاشيه هاى كوتاه و بلندى نيز همراه است. اين گزارش يك تفاوت شكلى با سفرنامه هاى ديگر دارد: با دو بخش كردن سفر به نجف و كربلا به صورت موضوعى، تمام مشاهدات روزهاى مختلف در همان موضوع گزارش مى شود. البته در حاشيه زيارت اين دو شهر مشهور، از شهرها و اماكن ديگرى نيز بازديد شد كه در ضمن اين دو بخش اصلى از آن ياد مى شود. از اين رو، ديدار از «زيد بن على» و «ذى الكفل» را در اين بخش روايت مى كنم و همچنين زيارت از كاظمين و سامرا را در بخش دوم. هم چنين برآنم تا از توضيح نكات مشهورى كه غالب مخاطبان از آن اطلاع دارند نيز پرهيز كنم.

حرم شناسى

به اعتراف هر زائر نجف، آستان علوى هيبت خاصى دارد كه برگرفته از هيبت صاحب حرم است. به گفته آيت الله كشميرى: «نجف چيز ديگرى است؛ اگر اعلم علما به آن جا بيايد، مانند طلبه اى خواهد بود».

در آستان سالار مؤمنان، نشانه ها و مكان هايى هست كه رنگ و بوى علوى دارد و شناخت آن براى هر زائرى شايسته است. مساجد و مقابر صحن و حرم مطهر، يكى از بخش هاى مهم سفر در روزهاى اقامتم در نجف بود كه مى تواند براى مخاطب اين نوشتار مفيد باشد.

1. مسجد الرأس: اين مكان در ضلع غربى حرم قرار دارد كه پيشتر، از سمت غربى صحن نيز بدان راه بود. قرارگرفتن اين بخش در سمت سرِ حضرت اميرمومنان (ع) سبب نام گذارى اين مسجد است؛ گرچه وجود برخى از روايات مبنى بر دفن سر امام حسين (ع) در بخش بالاسر نيز ممكن است دليل اين نام گذارى باشد. ساخت اين مسجد را به غازان بن هولاكو يا شاه عباس اول نسبت مى دهند. در سال 1426 هجرى مسجد قديمى تخريب شد تا در طرح بزرگ توسعه حرم، داخل رواق مقدس قرار گيرد.

2. مسجد خضراء: اين بناى قديمى در ضلع شمال شرقى صحن مطهر قرار گرفته و دو درب دارد: درب نخست در سوّمين ايوان سمت راست از باب مسلم بن عقيل (ع) است و درب ديگر به فضاى بيرون صحن باز مى شود. بناى فعلى مسجد به دستور آيت الله خويى انجام شد. ايشان در اين جا فقه و اصول تدريس مى كرد و مدت ها اقامه جماعت مى نمود و سرانجام پيكر پاكشان در جوار آن به خاك سپرده شد.

3. مسجد عمران: اين مكان قديمى در شمال صحن قرار دارد و عمران بن شاهين خفاجى، معاصر عضدالدوله ديلمى، براى وفاى به نذر خود، آن را بنا كرد. درب بزرگ، پنجره ها و مشبك هاى چوبى، جلوه زيبايى به بنا داده است. در رواق غربى مسجد، آيت الله سيدكاظم يزدى (صاحب عروه) مدفون است. وقتى به مسجد عمران رفتم، بازسازى آن هنوز ادامه داشت.

4. مقابر: شخصيت هاى بنام بسيارى در ايوان اصلى و حجره هاى پيرامون صحن امام به خاك سپرده شده اند كه زيارت و قرائت فاتحه بر مزار آنان شايسته است. هم چنين نام برخى ديگر از شخصيت ها نيز در كتاب ها وجود دارد. كتاب «معارف الرجال» از شيخ

ص: 77

محمد حرزالدين (متوفى 1365 ق) يكى از فاخرترين آثارى است كه اطلاعات ارزشمندى در متن و حاشيه آن درباره تاريخ حرم مى توان يافت. بر اساس نكات مندرج در اين كتاب، مفاخر ذيل نيز در آستان علوى مدفون هستند:

عضدالدوله ديلمى (متوفى 372 ق) در سرداب واقع در ايوان طلا و پايين پاى امام مدفون است و ميرزا هادى خراسانى (متوفى 1353 ق) آن را ديده است. خراسانى همچنين از وجود قبر ميرداماد (1041 ق) ميرفندرسكى (متوفى 1050 ق) و ميرعماد خطاط (متوفى 1024 ق) در ايوان طلا گزارش مى دهد. (1)

حرزالدين، سوگمندانه از حادثه اى در سال 1316 چنين گزارش مى دهد كه در تخريب و بازسازى صحن و سرداب هاى آن به دستور سلطان عبدالحميد عثمانى، قبرهاى بسيارى ويران شد. سنگ نبشته هاى برآمده از زيرزمين، متعلق به سلطان معزالدين (متوفى 791 ق) شاهزاده سلطان بايزيد (متوفى 803 ق) و برخى ديگر بود كه تمامى آنها محو شد. (2)

يك نكته: پس از فروپاشى حكومت صدام به دليل فروكاستن اختلافات، نماز جماعت رسمى در صحن علوى تشكيل نمى شود و هر كاروان ايرانى در وقت نماز، براى خود صف و جماعتى تشكيل مى دهد و روحانيون محترم كاروان نيز اقامه جماعت مى كنند. در اين سفر مشاهده كردم كه بعثه مقام معظم رهبرى در يك اقدام پسنديده، به هنگام نماز صبح، نماز جماعت واحدى را برگزار مى كند كه غالب زوار ايرانى و حتى عرب زبان در آن حضور دارند. نماز جماعت را نيز مسئول محترم بعثه در نجف اشرف يا يكى از روحانيون ايرانى اقامه مى كند. پس از نماز نيز به صورت متمركز زيارت امين الله خوانده مى شود. اميد است اين برنامه پسنديده ادامه يابد.

مزارها و مكان ها

1. وادى السلام: پيش از طلوع آفتاب، فرصت خوبى براى رفتن به وادى السلام بود. مزار دو پيامبر بزرگ حضرت هود و صالح (ع) زائران بسيارى داشت، بناى مقبره، قديمى و بدون هيچ تغييرى است. اين دو از معدود انبيايى هستند كه در قرآن و در كنار بيست و چهار نبى ديگر، از ايشان ياد شده است. گويا هود و صالح دو پيامبر عرب در دوره ميان نوح و ابراهيم هستند و قرآن آن دو را پس از نوح ياد مى كند. (3) دو روايت وجود دارد كه از وصيت اميرمؤمنان (ع) مبنى بر تعيين محل دفن ايشان در كنار قبر هود و صالح گزارش مى دهد كه با استناد به آن ها، زيارت اين دو پيامبر در نجف مستحب شمرده شده است (4)

در وادى السلام، دو مقام به نام هاى امام صادق (ع) و امام زمان (عج) نيز وجود دارد كه با در بسته آن مواجه شدم. به دنبال قبر آيت حق سيد على قاضى (1282 1366 ق.) بودم كه يكى از كارگران مرا بر سر قبر رئيس على دلوارى (1294- 1260 ش) برد. او رهبر مبارزه مردم دلير تنگستان و بوشهر بر ضد دولت استعمار بود و پيكرش را پس از شهادت از بوشهر به اين مكان انتقال داده و دفن كردند.

به فاصله چند متر، مرقد آيت الله سيد على قاضى مرا به سمت خود كشاند. نسبت به سال قبل، تغيير محسوسى كرده بود. سنگ قبر بزرگى از مرمر به ارتفاع چهل سانتى متر بر روى قبر اين عارف نهاده بودند و اطراف آن نيز كه مزار خاندان اوست، با موازييك مرمت شده بود. قبر سيد حسين قاضى، پدر والاى سيد على قاضى را نخستين بار بود كه مى ديدم. گويا مرحوم قاضى طباطبايى خود وصيت كرده بود كه پايين پاى پدر دفن شود. به هر حال مربى نخست و جوهره حركت و سلوك مرحوم قاضى، پدر ايشان بود.

2. مقام امام زين العابدين (ع): در بخش غربى حرم، محله عماره قرار دارد و در منتهى اليه آن، بارگاهى است با گنبدى فيروزه اى رنگ كه به مقام امام زين العابدين (ع) مشهور است. در متون روايى، به زيارت ايشان از مزار اميرمؤمنان (ع) اشاره شده و از زيارت امين الله ياد كرده اند. (5) بناى مقام، قديمى است و نياز به بازسازى دارد؛ اما متأسفانه با توجه به پروژه توسعه مقام صافى صفا، خبرى از تعمير يا بازسازى اين مقام نيست!

3. صافى الصفا: اين بنا در بخش جنوبى مقام زين العابدين (ع) قرار دارد. ساختمان قديمى آن تخريب شده و بر روى تابلويى بزرگ، به پروژه نوسازى عبد صالح خدا «اثيب يمانى» اشاره شده است.

به گزارش ديلمى، همزمان با خلافت امير مؤمنان (ع) پيكرى را از يمن به نجف منتقل مى كنند. آوردن اين پيكر از سوى فرزندان اين شخصيت يمنى، با حضور اميرمؤمنان (ع) همراه و با نظارت حضرت، او را بخاك مى سپارند. درباره علت انتقال پيكر مرد يمنى گفته شده است كه او وصيت كرده بود تا جسدش را به «غرى» انتقال داده و به خاك بسپارند؛ زيرا در اين سرزمين فردى (امير مؤمنان) دفن خواهد شد كه بسيارى مشمول شفاعت او خواهند گرديد. (6) گويا اين فرد يمنى همان «اثيب يمانى» است كه به «صافى صفا» معروف است.

بحر نجف در بخش غربى صافى صفا قرار دارد و اخيرا بزرگراهى نيز در حاشيه آن ايجاد شده كه به جاده نجف- كربلا متصل مى شود.


1- معارف الرجال، ج 3، ص 240.
2- همان، ص 244.
3- هود، آيه 89.
4- وسائل الشيعة ج 14 ص 398؛ ر. ك: فرحة الغري ص 38.
5- الاقبال، ص 470.
6- إرشادالقلوب ج 2 ص 440

ص: 78

4. مزار شيخ طوسى: در بخش شمالى صحن علوى و در سمت چپ شارع الطوسى، مسجد و مرقد شيخ طوسى (متوفى 460 ق) قرار دارد. اين مكان يكى از محورى ترين مراكز علمى نجف اشرف به شمار مى رفت. آخوند خراسانى در اين جا تدريس مى كرد و تعداد شركت كنندگان در درس اصول او تا آن زمان بى سابقه بوده است. اين تعداد را در آخرين دوره درسى اصول وى، از هشتصد تا هزار نفر هم گفته اند. در حال حاضر، تعمير و نوسازى ساختمان و همچنين گنبد اين مزار با جديت و سرعت و زيبايى تمام در حال انجام است.

5. مزار آل بحرالعلوم: در بخش شمالى مسجد شيخ طوسى، مزار سيد محمد مهدى بحرالعلوم (1155- 1212 ق) مى باشد او رئيس حوزه علمى نجف و مرجع شيعيان در روزگار خود بود. در جوار مدفنش، بسيارى از خاندان او مدفونند كه تعداد زيادى از آنان از شهداى دوره حكومت بعثى هستند و تصاوير آنان در اين مكان نصب شده است.

6. گنبدهاى فيروزه اى عماره: وقتى از باب طوسى بيرون آمدم، در سمت چپ، چند گنبد كوچك فيروزه اى مرا به سمت خود كشاند. محله عماره در شمال غرب حرم واقع است كه سال ها محل اقامت و آمد و رفت شخصيت هاى بزرگ شيعى بوده و اكنون نيز مزار برخى از آنان در همين جاست.

مزار شيخ جعفر كاشف الغطاء (متوفى 1228 ق.)، از بناهاى قديمى اين محل است كه در كنار مسجد كاشف الغطاء قرار دارد؛ با ساختمانى زيبا و سقف هاى چشم نواز. طلبه هاى بسيارى درون مسجد مشغول بحث بودند كه از رونق علمى آن گواهى مى داد. در جوار مزار شيخ، شخصيت هايى از خاندان كاشف العظاء مدفون هستند.

به فاصله كمى، سه گنبد فيروزه اى ديگر كنار هم قرار دارد؛ كه اولى مزار شيخ محمد حسن صاحب جواهر (متوفى 1266 ق) است. اين عالم والاقدر شيعه در مقبره اى كه خود ساخته بود، دفن شد. در جوار مرقد شيخ، مسجدى است كه در آن نماز جماعت و محفل درس وى برقرار بوده است.

روبه روى مرقد صاحب جواهر، مزار ناشناخته اى بود كه نه تابلويى داشت و نه اهالى از آن اطلاعى داشتند. ازچند نفر مقيم آن جا هم كه پرسيدم، بى فايده بود. گويا اين مكان بنا بر تصريح محمد حرزالدين، مقبره سادات آل قزوينى است (1). سومين گنبد فيروزه اى، مزار عالم شيعه سيد حسين كوه كمرى معروف به «سيد حسين ترك» (متوفى 1299 ق) است او پس از وفات شيخ انصارى يكى از مراجع شيعه به شمار مى آمد.

مساجد و مدارس

1. مسجد هندى: شارع الرسول يكى از مهم ترين خيابان هاى نجف است. درست در مقابل باب القبله، در دو سمت خيابان و محله هاى متصل به آن ده ها مسجد و مدرسه قرار دارد.

در سمت راست ورودى خيابان، مسجد هندى است كه يكى از محورى ترين مساجد شهر در اقامه نماز و برپايى محافل درس است.

بسيارى از شخصيت هاى حوزوى، نماز را در آن جا اقامه مى كردند: شيخ على زاهد قمى (متوفى 1371 ق) در آن جا به اقامه جماعت مى پرداخت و عالمانى چون آقا ضياءالدّين عراقى، محمّدحسين غروى اصفهانى، سيد محسن حكيم، ميرزا عبدالهادى شيرازى، سيد محمود شاهرودى و سيد ابوالقاسم خويى به او اقتدا مى كردند. پس از ايشان سيد محمود شاهرودى عهده دار نماز جماعت آن جا شد.

در ايام اعتكاف، معتكفين در مسجد هندى اقامت مى كنند. مرحوم شيخ عباس قمى در مناسبت هاى مختلف در اين مسجد منبر مى رفت؛ ازجمله در عصرهاى ماه مبارك و صبح هاى دهه اول محرم. به گفته فرزند ايشان منبر شيخ هم حكم درس را داشت كه در ساعت معينى برگزار مى شد و بسيارى از علما و بزرگان نجف مانند آيت اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى نيز در آن شركت مى كردند.

درس هاى عالى متعددى در آن جا برپا مى شد. خاطره مرحوم آقاى دوانى را پيشتر خوانده بودم كه در دوران جوانى، امام خمينى (ره) را در اين مسجد ديده بود. او مى نويسد كه در اين مسجد، بعد از درس آقاى اصفهانى، درس آيت الله حاج شيخ محمدعلى كاظمينى خراسانى بر پا مى شد. ديدم يك آقاى بزرگوارى با قيافه آراسته، محاسن مشكى و قامتى رسا، آمدند در پشت يكى از ستون هاى قطور مسجد هندى جانمازشان را درآوردند، دستمال سفيدى پهن كردند و مهر را گذاشتند و دو ركعت نماز خواندند. بعد از نماز در حالى كه ذكر مى گفتند گوش مى دادند به درس آيت الله شيخ محمدعلى كاظمينى. از همان جا با صداى بلند يك اشكالى به آقاى كاظمينى كردند. ايشان هم از همان جا جواب داد. امام قانع نشدند و دوباره اشكال كردند. اين اولين بارى بود كه بنده از هفت هشت قدمى، امام را ديدم و متوجه شدم كه نويسنده كتاب «كشف الاسرار» ايشان است (8).

در حال حاضر سيد محمد تقى حكيم پيش نماز آن جاست. وقتى ظهر به آن جا رفتم، مسجد پر بود از نمازگزاران عرب و طلبه. در دهه اخير هر زمان كه براى نماز به آنجا رفتم، ايشان نماز را اقامه مى كرد.


1- معارف الرجال، ج 2، ص 228.

ص: 79

2. مسجد شيخ انصارى: اين مكان مقدس كه به «مسجد ترك» نيز معروف است، در محله حويش، در شارع الرسول قرار دارد. اين مسجد به توصيه شيخ مرتضى انصارى (متوفى 1281 ق) ساخته شد. در تاريخچه ساخت آن نوشته اند كه يكى از مقلدين شيخ در مسير خود به مكه، در نجف وجه قابل توجهى (غير از خمس) را تقديم شيخ مى كند تا براى خود خانه اى بخرد و از مستأجرى رهايى يابد. شيخ نيز با آن پول، اين مسجد را مى سازد. آن تاجر در بازگشت از حج، وقتى از خريد خانه جويا مى شود، شيخ مسجد را به او نشان مى دهد و در پاسخ به اعتراض و تعجب او مى گويد: چه خانه اى بهتر از اين مكان مقدس كه عبادت خدا در آن مى شود؟! ما به زودى از اين دنيا كوچ مى كنيم؛ اگر با آن پول، خانه مى خريدم، بعد از من به ورثه منتقل مى شد؛ ولى اين خانه (مسجد) باقى و ثابت است و به كسى منتقل يا بخشيده نمى شود، و خريد و فروش نمى گردد (1).

مسجد شيخ از همان آغاز، محل درس نيز بود سيد كاظم يزدى، سيد عبدالهادى شيرازى و سيدمحمد حجت كوه كمره اى در آن جا تدريس داشتند. امام خمينى (ره) سلسله درس هاى خارج فقه خويش را در آبان در اين مسجد آغاز كرد كه تا زمان هجرت از عراق به پاريس ادامه داشت. همچنين اين مسجد شاهد اقامه جماعت از سوى امام نيز بوده كه با حضور فضلاى برجسته حوزه همراه مى شد مى گويند مرحوم آيت الله طبسى نجفى، به منظور تأييد و تجليل و تثبيت موقعيت امام، نماز جماعت خود را در حرم مطهر اميرمؤمنان (ع) تعطيل كرد و در نماز جماعت امام شركت مى نمود.

پيش از ظهر به آن جا رفتم و ديدم كه مسجد بازسازى شده و فرش هاى زيبايى در آن پهن كرده بودند. مسجد پر بود از طلبه هاى عرب و غير عرب كه حلقه هاى بحث را تشكيل داده بودند. رونق علمى اين مسجد برايم جالب و نو بود. در سفرهاى قبل، چنين نديده بودم. يكى از طلبه هاى پاكستانى مقيم مدرسه شيخ مى گفت اين بازسازى مرهون آيت الله خامنه اى است. وقتى از امام جماعت كنونى مسجد جويا شدم، گفت كه دو نفر اقامه جماعت دارند: ظهرها آيت الله مرعشى و غروب نيزآيت الله سيد مهدى خرسان. تا نماز ظهرآن جا ماندم و نماز را به امامت آقاى مرعشى اقتدا كردم. جمعيت نيز زياد بود. در شمال مسجد، مدرسه شيخ انصارى قرار دارد كه امروزه محل سكونت طلبه هاست.

3. مدرسه سيد: اين مدرسه در محله حويش واقع است و دو درب دارد كه درب اصلى آن، در كوچه منتهى به خانه آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى قرار دارد.

مدرسه سيد، به دستور مرجع دينى سيد محمد كاظم يزدى (صاحب عروه) در سال 1327 قمرى ساخته شد. اين مدرسه در ميان مدارس موجود، بهترين و زيباترين معمارى را داراست؛ مدرسه اى در دو طبقه با 80 حجره كوچك يك نفره و كاشى كارى هنرمندانه. با مراجعه به مدرسه، خادم درب آن را گشود؛ اما به دليل انجام تعميرات، به سختى راهم داد. با لطف او گشتى در مدرسه زدم و محو كاشى كارى هنرمندانه مدرسه و كاشى هاى فيروزه اى حجره هاى آن شدم كه خاطره حضور بيشتر بزرگان حوزه نجف در آن ثبت است. آنان يا در اين مدرسه تحصيل كرده يا به تدريس پرداخته اند. خادم مدرسه دستم را گرفت و درب دوم مدرسه را نشانم داد. اين درب، درست به كوچه پشت منزل امام خمينى (ره) باز مى شد. همراهى خادم به معناى پايان بازديد هم بود.

4. مدرسه شيخ مهدى: در كوچه پشت مسجد شيخ طوسى، دو مدرسه وجود دارد كه مدرسه شيخ مهدى (مهديه) يكى از آن دوست. اين بناى علمى در سال 1284 قمرى توسط شيخ مهدى نواده شيخ جعفر كاشف الغطاء (متوفى 1289 ق) ساخته شد. مدرسه در دو طبقه بازسازى شده و توليت آن به دست خاندان كاشف الغطاء است. اكنون نيز شيخ عباس كاشف الغطاء آن را اداره مى كند.

5. مدرسه قوام: در كنار مدرسه شيخ مهدى، مدرسه قوام قرار دارد. اين مدرسه در دوطبقه با 64 حجره و به دستور قوام الملك فتح على خان شيرازى، در سال 1300 قمرى ساخته شده است.

وقتى در گوشه اى از حياط مدرسه نشستم، ياد اساتيد و عالمانى افتادم كه در اين مدرسه مقيم بودند. از جمله آنان، استاد عزيز مرحوم آيت الله ميرزا جواد تبريزى است.

معروف است كه نواب صفوى نيز در اين مدرسه اقامت گزيد و از همان روزهاى نخست، رابطه نزديكى با علامه امينى كه در يكى از حجره هاى فوقانى مدرسه، كتابخانه كوچكى تأسيس كرده و در حال تأليف كتاب «الغدير» بود، برقرار كرد.

پيشتر شنيده بودم كه در مناسبت هاى خاص، طلبه هاى اين مدرسه، با مفروش كردن حياط، مجلس روضه برپا مى كردند كه با دعوت از منبرى هاى فاضل و معروف نجف مانند مرحوم شيخ محمد على واعظ خراسانى، جمع زيادى از اساتيد و طلبه هاى حوزه به اين جا مى آمدند. حجت الاسلام و المسلمين شيخ عبدالخالق دشتى كه از طلبه هاى 50 سال قبل اين مدرسه است، از بانيان اين محفل بود كه خاطرات شنيدنى بسيارى دارد.


1- سيد محمد كلانترى، شرح مكاسب ج 1، ص 130.

ص: 80

7. مدرسه بروجردى: اين مدرسه در ميان بازار بزرگ و خيابان امام صادق (ع) قرار دارد و مى توان آن را نزديك ترين مدرسه به حرم اميرمومنان (ع) شمرد. اين بنا در سال 1373 قمرى در مساحت 500 متر در سه طبقه ساخته شد كه در دوره بعثى ها و به سال 1404 قمرى بيش از نيمى از آن تخريب گرديد. اين مركز علمى را مدرسه امام حسين (ع) نيز مى نامند.

كتابخانه ها

نجف به عنوان يك شهر علمى كهن و بسيار مهم، از آغاز با كتاب و كتاب خوانى، نگهدارى كتاب، نُسَخ و چاپ آثار فاخر شناخته شده و طبيعى است كه هر اهل كتابى به اين شهر وارد شود، در پى كتاب فروشى و كتابخانه خواهد بود. امروزه بازار حويش با وجود ده ها كتاب فروشى كوچك و بزرگ، مركز كتاب نجف به شمار مى آيد. هرچند كه بيشتر آثار منتشره قم و بيروت در آن عرضه مى گردد، لكن چاپ و نشر آن جا با وجود قيمت هاى بالا، رونق خاص خود را داراست.

در ميان كتابخانه هاى نجف، چند كتابخانه قديمى در خيابان شارع الرسول قرار دارد كه در يك نيم روز به آنها سر زدم. به جز كتابخانه آقا بزرگ تهرانى، كتابخانه هاى زير مورد بازديد قرار گرفت:

1. مكتبه الإمام الحكيم: اين كتابخانه كه در جوار مسجد هندى قرار گرفته، در سال 1377 قمرى توسط مرحوم آيت الله سيد محسن حكيم تأسيس شد. اين مرجع وارسته نخست مكان مناسبى در اطراف مسجد هندى انتخاب نمود و با خريدارى و تخريب خانه هاى اطراف مسجد، اين كتابخانه را بنا كرد. در ابتداى تأسيس، مجموع كتاب هاى چاپى 15000 جلد و كتاب هاى خطى آن حدود 2500 جلد بود. سالن مطالعه آن در طبقه همكف است و طبقه پايين نيز مخزن كتب خطى است. وقتى از مسئول اين بخش تعداد كتب خطى موجود را پرسيدم، به رقم 4000 نسخه اشاره كرد.

2. مكتبه امير المؤمنين (ع): نخست به زيارت مزار علامه امينى (متوفاى 1390 ق) رفتم. پيكر مؤلف كتاب شريف «الغدير» در سرداب مخصوص جنب كتابخانه عمومى امام امير المومنين (ع) به خاك سپرده شده است. وقتى به سمت كتابخانه رفتم، درب بسته بود؛ اما خادم گفت كه بعد از ظهر باز است و الان فقط مى توانيد داخل كتابخانه را ببينيد. مكتبة الامام اميرالمؤمنين العامه را مى توان يكى از با ارزش ترين كتابخانه هاى علمى جهان اسلام برشمرد. علامه امينى اين كتابخانه را در زمينى به مساحت 260 متر مربع بنيان نهاد. ايشان پس از انتشار نخستين جلد كتاب شريف «الغدير» اين مركز علمى را با بيش از چهل و دو هزار جلد كتاب خطى و چاپى تأسيس كرد. هم اكنون كتب بسيارى به مخزن اين كتابخانه افزوه شده كه بنا بر اطلاع ارائه شده درسايت كتابخانه ( (. www ten. bilmai شماركتب خطى آن، بيش از هفت هزار عنوان است. مى گويند كه علامه امينى بر آن بود تا اين مركز را به يك مجموعه فرهنگى گسترده، شامل كتابخانه، چاپخانه و نهاد خيريه اسلامى تعميم دهد و به همين سبب، زمين بزرگى را به مساحت 1750 متر مربع خريدارى كرد كه اميد است اين آرزوى ايشان محقق شود. از آقا بزرگ تهرانى نقل شده كه گفته است:

پس از وفات امينى، پيوسته در اين فكر بودم كه علامه امينى كه عمرش را فداى مولا عليه السلام كرد، مولا در آن عالم با وى چه خواهد كرد؟ شبى در عالم رويا ديدم گويى قيامت برپا شده و بيابانى پر از جمعيت است؛ ولى مردم همه متوجه يك ساختمان هستند. پرسيدم: آن جا چه خبر است؟ گفتند: آن جا حوض كوثر است. من جلو رفتم و ديدم حوضى است و باد امواجى در آن پديد آورده و متلاطم است و حضرت على بن ابى طالب عليه السلام كنار حوض ايستاده اند و ليوان هاى بلورى را پر مى كنند و به افرادى كه خود مى شناسند، مى دهند. در اين اثنا همهمه اى برخاست. پرسيدم چه خبر است؟ گفتند: امينى آمد! با خود گفتم بايستم و رفتار على عليه السلام با امينى را به چشم ببينم. ده دوازده قدم مانده بود كه امينى به حوض برسد، ديدم حضرت ليوان ها را به جاى خود گذاشتند و دو مشت خود را از آب كوثر پركردند و چون امينى به ايشان رسيد، به روى او كه پاشيدند و فرمودند: خدا روى تو را سفيد كند كه روى ما را سفيد كردى! از خواب بيدار شدم و فهميدم كه على عليه السلام پاداش تأليف «الغدير» را به مرحوم امينى داده است. (1)

3. مكتبه الامام المجتبى (ع): اين كتابخانه با ساختمانى زيبا در محله جديده بنا شده است. اين محل پس از شارع الرسول و سور النجف قرار دارد. بنيان گذار اين كتابخانه، شيخ باقر شريف قرشى است. پيشتر، ساختمان قديمى اين كتابخانه را ديده بودم؛ اما بناى جديد و نوع چينش موضوعى آثار در طبقات توسط اين محقق و برادر مرحومش شيخ هادى را مى توان يك شاهكار دانست. شايد نام گذارى اين كتابخانه بى ارتباط با علاقه اين محقق به امام حسن (ع) نباشد؛ زيرا اولين كتاب منتشر شده از سوى او درباره دومين امام معصوم (ع) است. تعداد كتاب هاى اين كتابخانه بيش از 60 هزار جلد است و آثار خطى آن نيز بيش از 1000 عنوان.

به قصد ديدار علامه باقر شريف قرشى به كتابخانه رفتيم. برادرزاده او جناب حجت الاسلام والمسلمين شيخ حسين هادى پذيراى ما شد و گفت كه شيخ به دليل بيمارى در خانه خود در حى العلما بسترى است. ساعتى در كنار شيخ حسين نشستيم و درباره كتابخانه و


1- يادنامه علامه امينى، ضميمه روزنامه رسالت، 12 تير 67، ص 6.

ص: 81

وضعيت آن صحبت كرديم. شيخ حسين درباره سيره زيارتى علما مى گفت: اخوان مستنبط سبك خاصى براى زيارت داشتند. آن دو زيارت معمول را حفظ بودند و وقتى وارد حرم مى شدند، آهسته قدم مى زدند و بخش هايى از آن را مى خواندند. از شهيد شيخ مرتضى بروجردى نقل مى كرد كه او چهل سال نماز صبح را در حرم اميرمومنان (ع) ترك نكرد. يك ساعت حضور نزد شيخ حسين مغتنم بود و ماندگار. در آخر نيز ايشان كريمانه تعدادى از آثار خود را اهدا كرد.

شخصيت ها و بيوت علمى

1. بيوت علمى: نجف به داشتن اسطوانه هاى علمى اش شهره است و همواره شخصيت هاى فقهى، اصولى، عرفانى و اخلاقى بسيارى در اين شهر بودند. هنوز نام و نظر هر يك از آنان در صدر محافل علمى و حتى خانه هاى شيعيان است. هر چند كه در دوره حكومت بعثيان سعى و تلاش زيادى در محو اين آثار شد و ده ها نشانه، با خاك يكسان گرديد و صدها صاحب نشان خاك نشين شدند، اما هنوز هم وقتى به هر محله و كوچه اى كه باقى مانده، سر مى زنى بيت عالمى را مى بينى كه تاريخ گذشته را برايت روايت مى كند.

به عادت هميشه، از خانه امام خمينى (ره) شروع كردم كه در ميان خيابان شارع الرسول قرار داشت و تمام آن ويران شده بود؛ اما گويا در حال نوسازى براساس همان نقشه اصلى هستند. روبه روى آن، مدفن آيت الله سيد عبدالاعلى سبزوارى (1414 ق.) است كه اخيرا مدرس بزرگى نيز در كنارش ساخته اند؛ از ويژگى هاى برجسته اين عالم، اصرار بر اقامه روزانه نماز جعفر طيار و حفظ تمام وسايل الشيعه بود.

در همين محله حويش قدم مى زدم كه به خانه آيت الله العظمى سيد عبدالهادى شيرازى (متوفاى 1382 ق) رسيدم. نقل است كه در بدو ورودش به نجف، هيجده حوزه تدريس اخلاق و عرفان وجود داشت. درب خانه باز بود و پيشتر شنيده بودم كه هميشه اين گونه است و محلى است براى بحث هاى علمى. اين خانه در دوره اى محل تدريس سيد نيز بوده است. وقتى وارد خانه شدم، نوه دخترى اين مرجع از ما استقبال كرد. چند سؤال كردم كه برخى از نكات جواب داده شده از اين قرار است:

معمولا هر شب علماى بزرگ نجف بعد از نماز مغرب و عشاء در صحن مى نشستند و يك بحث علمى داشتند. اين بحث گاه تا ده شب به درازا مى كشيد و آيت الله شيرازى نيز در آن شركت مى كرد.

سيد در ده سال آخر نابينا شده بود و وقتى رفتن به حرم برايش مشكل مى شد، به پشت بام مى رفت و به سمت حرم مى ايستاد و سلام مى كرد.

در دوره سيد، رفتن به كربلا به سختى انجام مى شد و ماشين هاى آن زمان، گاه مسير نجف به كربلا را چهار ساعته طى مى كردند؛ از اين رو معمولا علمايى كه به كربلا مى رفتند، چند روزى مى ماندند؛ اما سيد ضمن اهتمام به زيارت، زود برمى گشت.

2. آيت الله شيخ بشير نجفى: در حال حاضر در حوزه علميه نجف، در كنار مرجع عالى نجف حضرت آيت الله سيستانى، سه مرجع ديگر با سه مليت متفاوت حضور دارند: آيت الله العظمى سيد محمد سعيد حكيم؛ آيت الله العظمى شيخ اسحاق فياض و آيت الله العظمى شيخ بشير نجفى. ديدار با آيت الله العظمى سيستانى ميسر نشد؛ زيرا در اين موسم، تنها زائران كشورهاى حوزه خليج فارس را مى پذيرفتند. وقتى در محله جديده بودم، از منزل آيت الله شيخ بشير نجفى شروع كردم؛ اما طولانى شدن اين ديدار و جمعيت ميليونى زائران در نجف، ديدار دو مرجع بزرگوار ديگر را به سفر بعد موكول ساخت.

منزل ساده اين مرجع، گواه ساده زيستى ايشان بود. تعداد زيادى از شيعيان بحرين آمده بودند و يك به يك وارد اتاق شده و پس از سلام و دست بوسى مى نشستند و ايشان به تك تك افراد اظهار لطف و دعا مى كرد. برخورد عاطفى او دل نشين و تأثيرگذار بود. پس از عرض سلام و ارادت، گوشه اى از اتاق نشستم. ايشان نيم ساعتى براى جمع سخنرانى كرد كه نيمى از صحبت به مباحث اخلاقى اختصاص داشت و نيم ديگر از حكمت و اهميت زيارت امام حسين (ع) و اين كه: «امام هدف است، نه پل يا وسيله» و «زائر مانند كسى است كه به خود عطر زده است؛ اين عطر مدت ها فضا را معطر مى سازد. زائر بايد با عطر زيارت به موطن خود برگردد؛ متحول و مغفور». سخنرانى اين مرجع به زبان عربى بود، اما لهجه و شور پاكستانى در آن موج مى زد.

با پايان سخنرانى و رفتن ميهمانان، به اشاره ايشان كنارشان نشستم. پس از معرفى و صحبت هاى نخست، پرسش هاى مختلفى مطرح شد كه برخى از نكات در پاسخ هاى ايشان بدين قرار است:

ضمن خواندن زيارت هاى متعدد، بايد ارتباط روحى برقرار شود. آقايى بود كه وقتى به حرم اميرمؤمنان (ع) مشرف مى شد، پشت به قبله و روبه روى ضريح مى نشست و چشم هاى خود را مى بست و مدت ها در اين حالت بود.

در حكمت زيارت هاى مخصوصه امام حسين (ع) نكاتى نهفته است. به زيارت اربعين توجه كنيد. دقت در اين نكات مى تواند قابل تعميم باشد. در اين زيارت دو نكته نهفته است: اول، زيارت در يك روز خاص، نشان و علامت است و خدا مى خواهد اين نشان، برجسته و مشخص باشد؛ نشانى كه در كنار نمازهاى پنجاه و يك گانه قرار مى گيرد. دوم، در واژه «اربعين» نيز بايد درنگ كرد؛ تكامل در اين «چهل» نهفته است.

ص: 82

حوزه قم را درك نكردم و از پاكستان به حوزه نجف آمدم. فقط براى زيارت به قم رفته ام.

با فوت سيد على قاضى طباطبايى، حوزه نجف از اين مشرب عرفانى خالى نماند.

نماز ظهر و عصر را در همان اتاق به ايشان اقتدا كردم و از ايشان درخواست كردم تا نوار سخنرانى آن روز را براى درج در فصلنامه، در اختيار من قرار دهند؛ ايشان نيز به يكى از اعضاى دفتر فرمود و لوح فشرده آن را به سرعت آماده كردند (1)

در بازگشت و در همان محله جديده، مقبره آيت الله سيد على بهشتى بابلى (متوفى 1424 ق) بود كه در مرقد اين فقيه وارسته فاتحه اى خوانديم.

3. علامه سيد مهدى خرسان: با نام و آثار اين محقق و شخصيت برجسته او تا حدى آشنا بودم. آل خرسان از خاندان هاى ريشه دار و معروف نجف به شمار مى آيند كه در دانش و فضل شهره اند. ديدار با اين عالم شهير را از قبل برنامه ريزى كرده بودم. مى دانستم كه در محله حويش ساكن است، اما مكان دقيق را نمى دانستم. از يكى از طلبه هاى نجف، آدرس دقيق را جويا شدم كه راهنمايى كرد و گفت ايشان هر هفته جمعه ساعت 10 صبح جلسه درس اخلاق دارند. فرصت خوبى بود و در همين ساعت به خانه ايشان در كوچه روبه روى مسجد شيخ انصارى رفتم. وقتى وارد اتاق بيرونى ايشان شدم، دور تا دور آن طلبه هاى جوان و ميان سال نشسته بودند و انگشت شمار مردم عادى در ميان مستمعين بودند. ايشان نيز صحبت خود را آغاز كرده بود. نزديكشان نشستم. بر روى يك تابلوى بزرگ و سبز رنگ اين كلمه نوشته شده بود:

«عش كعلي (ع)، هادن كالحسن (ع)، مت كالحسين (ع)».

آيت الله خرسان به مناسب شب رحلت پيامبر (ص) درباره وقايع روزهاى آخر حيات حضرت (ص) سخن مى گفت و كتاب «مُسند» عبدالله بن عباس نيز در دستشان بود كه خودشان تدوين كرده بودند. محور سخن نيز اين حديث از ابن عباس بود:

«لما أمر النبي (ص) أن يقوم بعليّ بن أبي طالب (ع) المقام الذى قام به، فانطلق النبي (ص) الى مكه، فقال: رأيت الناس حديثي عهد بكفر بجاهلية، و متى أفعل هذا به يقولوا: صنع هذا بابن عمه. ثم مضى حتى قضى حجة الوداع، ثم رجع حتى إذا كان بغدير خم، أنزل اللَّه عزّ و جلّ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ». فقام مناد فنادى الصلوة جامعة، ثم قام و أخذ بيد علي عليه السّلام فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللَّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه».

بعد از پايان سخنرانى، كنارشان نشستم. فارسى را خوب صحبت مى كردند. اين ديدار هم به پرسش و پاسخ انجاميد تا اذان ظهر كه از رفتن ممانعت فرمود و پس از نماز، نهار مهمان ايشان بودم. بسيار صميمى و خودمانى، يك سفره ساده و دوست داشتنى را پهن كردند و ايشان نيز با صفاى خاص خود از ما پذيرايى كرد.

صحبت ما در ميان غذا و يك ساعت پس از آن نيز دنبال شد و اين محقق با سعه صدر و لبخند خاص خود پاسخ گوى پرسش هاى متعدد ما بود. برخى از نكات مطرح شده از سوى ايشان به قرار زير است:

حسين رمز اسلام است و درباره حكمت زيارت هاى مخصوصه امام بايد به اين نكته توجه داشت كه اين تعدد و انحصار، به نوعى اعلان و دعوت (دعايه) است. چرا امام باقر (ع) وصيت كردند كه 10 سال در منا براى شان روضه برپا كنند؟ چون با توجه به فراوانى جمعيت، جاى تبليغ و اعلان است. در مناسبت هاى مختلفى چون شب قدر، عرفه و نيمه شعبان كه توجه مردم را به خود جلب مى كند، زيارت مخصوص امام حسين (ع) وارد شده كه از فضاى تبليغى براى اسلام استفاده شود:

«الاسلام حسيني البقاء».

قبلا روزى دو بار به زيارت اميرمومنان (ع) مشرف مى شدم.

دركتابى از سيد عبدالله بلادى، چهار نفر عبدالله نام را در شهادت امام حسين (ع) شريك مى داند: عبدالله عمر، عبدالله زبير، عبدالله جعفر و عبدالله عباس. اين ادعا درباره دو فرد اخير درست نبود و مى خواستم نقد كنم؛ اما آقا بزرگ تهرانى به عللى اجازه نداد.

نابينايى يا ضعف بينايى ابن عباس سبب شد كه نتواند در كربلا حاضر شود.

مختار شروع خوبى نداشت؛ اما نتيجه كارش مطلوب اهل بيت (ع) بود. از اين رو دفاع آيت الله خويى قابل نقد است.

زنى به نام خديجه بنت على (ع) در تاريخ هست؛ اما نمى توان پذيرفت كه مزار مقابل باب ثعبان (باب الفيل) مسجد كوفه از اوست.

در دوران صدام، وقتى خاندان حكيم را دستگير كردند، عصر روز 25 ذى القعده مجلس روضه امام موسى الكاظم (ع) را به سختى برپا كردم؛ كسى آمد و گفت: وقتى آنان را گرفتند، در نجف ده نفر هم پيدا نشد كه به اعتراض، الله اكبرى بگويد!

هنگام بيرون آمدن، اين نكته به ذهنم رسيد كه طلبه هاى زائرى كه به نجف مى آيند، بايد با ميراث علمى نجف آشنا شوند و دست كم با فراهم شدن يك جلسه اخلاقى، روحانيون ايرانى با استوانه هاى علمى اين حوزه انس بگيرند.


1- بخش مربوط به حكمت زيارت اين سخنرانى، در اين شماره فصلنامه درج شده است.

ص: 83

از حنانه تا سهله

در يك برنامه فشرده، دو مكان واقع در مسير نجف به سهله و هم چنين دو مسجد بزرگ و تاريخى كوفه و سهله زيارت شد. اين اماكن چهارگانه به نوعى در برنامه زيارتى كاروان ها قرار داشت. چند نكته را درباره اين دو زيارتگاه بيان مى كنم:

1. مسجد حنانه: اين مكان فضاى غمناك كربلا را براى هر زائرى تداعى مى كند. پس از واقعه عاشورا، سر امام حسين (ع) به كوفه برده شد كه پيش از بردن نزد ابن زياد، سر مقدس در اين مكان قرار گرفت. (1) بناى قديم مسجد تخريب شده و با طراحى بسيار زيبا بازسازى گرديده است. هم به مساحتش افزوده شده و هم معمارى آن چشم نواز شده است. با اين حال فعلا كاروان هاى ايرانى را به اين مسجد نمى برند؛ گويا فقدان مكان مناسب براى توقف ماشين ها، بهانه حذف اين برنامه است!

2. مزار كميل: او از ياران نزديك اميرمؤمنان (ع) بود كه در صفين حضور داشت و مدتى نيز والى هيت بود. (2)كميل، بزرگ قوم خويش بود. سرانجام به دستور حجاج و به جرم همراهى با على (ع) در سال 82 هجرى گردنش را زدند. اميرمومنان (ع) پيشتر نحوه شهادتش را به او خبر داده بود. (3) ضرار بن ضمره مى گويد: شنيدم اميرمؤمنان (ع) به كميل بن زياد سفارش مى كرد و مى گفت اى كميل! از مؤمن دفاع كن كه پشت سر مؤمن، حريم خداست و جان او نزد خدا محترم است و دشمن او، دشمن خداست. از ستم كردن با كسى كه ياورى جز خدا ندارد، بپرهيز. (4) معمارى سابق مزار كميل حفظ شده است؛ با همان گنبد و سطح بلندى كه دارد. البته در سال هاى اخير تعميرات و اضافاتى نيز داشت است.

3. مسجد كوفه: پيش از ورود به مسجد، به سمت مزار ميثم تمار رفتم؛ شخصيتى كه اميرالمؤمنين (ع) سخت به وى علاقه داشت و او را از اسرار آگاه مى كرد. امام درختى را به ميثم تمّار نشان داد و او را آگاه ساخت كه عبيداللَّه بن زياد، وى را به عنوان دهمين نفر، بر شاخه آن درخت مصلوب خواهد كرد و مرگ او به سبب نيزه اى خواهد بود (5). ميثم تمار ده روز پيش از ورود امام حسين عليه السّلام به عراق، در كوفه به شهادت رسيد و جنازه اش مدت ها بر سردار بود (6). كنار ضريح ميثم ايستاده بودم كه درب آن را باز كردند و با نظارت شيخ موقرى، چند گونى از پول هاى داخل آن را بيرون آوردند. زمينه اى فراهم شد و به دعوت آن شيخ، داخل ضريح شده، به قبر اين يار وفادار حضرت تبرك جستم.

پياده به سمت مسجد كوفه رفتم؛ مسجدى كه بخش هايى از آن را باغى از باغ هاى بهشت مى دانند (7). پيش از سفر كتاب «الغارات» را مى خواندم و اين نكته از اين كتاب به ذهنم خطور كرد كه على (ع) هر روز در جايى از مسجد بزرگ كوفه مى نشستند و بعد از نماز صبح، تا طلوع آفتاب به تسبيح مشغول مى شدند و بعد از اين كه خورشيد طلوع مى كرد، براى سخنرانى بالاى منبر مى رفتند. (8)

مقام هاى معروف مسجد كوفه عبارتند از مقام جبرائيل، مقام آدم، مقام نوح، مقام ابراهيم، مقام خضر، مقام محمد، مقام امام صادق و مقام امام زين العابدين (عليهما السلام). همچنين از اماكن تاريخى داخل مسجد نيز مى توان از محل كشتى نوح، محراب اميرمومنان (ع)، بيت الطشت و دكة القضاء نام برد.

بازسازى مسجد كوفه از حدود ده سال پيش آغاز شده است. از مساحت 11162 مترى مسجد، حدود 5520 متر مسقف شده و اكنون ساخت رواق هاى پيرامونى و هم چنين سنگ فرش تمام مسجد به پايان رسيده است. گرچه بناى جديد، زيبا جلوه مى كند، اما سادگى پيشين جذابيت خاص خود را داشت. فعلا مقام نوح (ع) در بخش بانوان قرار دارد وگويا اندك جابه جايى در مقام جبرئيل شده است. از اقدامات مفيدى كه صورت گرفته، باز كردن دربى از بالاى سر مزار مسلم بن عقيل به داخل مسجد است. اين درب به مقام امام صادق (ع) باز مى شود. مديريت مسجد سايتى را به آدرس ten. afukla- dejsam. www راه اندازى كرده كه اطلاعات و تصاوير خوبى در آن مى توان ديد.

پس از زيارت مزار حضرت مسلم (ع) به زيارت مختار رفتم. ضريح جديدى بر مزارش نصب كرده اند. در حرم هانى بن عروه تغييرى صورت نگرفته بود. بيشتر كاشى هاى قديمى هم در حال تخريب بود. اميدوارم در توسعه جديد كه در سمت شرقى انجام شود، آن جا نيز مورد توجه قرار گيرد.

از باب الثعبان مسجد كوفه كه در ضلع غربى شمال مسجد قرار دارد بيرون آمدم و به سمت مزار روبه روى در رفتم؛ مزارى كه تابلوى نصب شده بر آن از دفن خديجه بنت على (ع) حكايت مى كرد. همسر او عبدالرحمن بن عقيل است (9)كه دركربلا به شهادت رسيد. (10) مورّخان ضمن اشاره به وجود چنين زنى، از محل دفن او ياد نكرده اند.

4. مسجد سهله: پيش از غروب، وارد اين مسجد شدم. مكانى مقدس با مقام هايى شريف كه براى پذيرايى از زائران آغوش گشوده است. مقام هاى مسجد عبارتند از: مقام انبياء و مقام صالحين، مقام ابراهيم، مقام ادريس، مقام خضر، مقام امام صادق، مقام امام زين العابدين و مقام امام زمان (عليهم السلام).

بازسازى اين مسجد با نظارت آيت الله سيد سعيد حكيم در حال اجراست. بر اساس ماكتى كه در آن جا ديدم، پروژه گسترده اى در حال اجراست و بخش جنوبى مسجد كه مقام امام زمان (ع) درآن جاست، به عنوان محورى ترين بخش آن ساخته خواهد شد كه در دو


1- بحارالأنوار ج 97، ص 283 و مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 403.
2- ر. ك: نهج البلاغه، نامه 61.
3- شيخ المفيد، إرشاد، ج 1، ص 327.
4- مروج الذهب، ج 2، ص 422.
5- شرح نهج البلاغه ج 1 ص 210.
6- الإصابة، ج 6، ص 250؛ منتهى المقال في أحوال الرجال، ج 6، ص 363.
7- المحاسن، ج 1، ص 56.
8- الغارات/ ترجمه، ص 333
9- أنساب الأشراف، ج 2، ص 71 و المحبر، ص 57.
10- الأخبارالطوال، ص 257.

ص: 84

سمت آن نيز مقام ادريس و زين العابدين (ع) قرار دارد. تاكنون رواق هاى شمالى و شرقى و غربى آن ساخته شده است. يكى از جاذبه هاى مسجد سهله، فعاليت هاى گسترده فرهنگى مديريت مسجد است. سالن بزرگى در جوار مسجد به عنوان فروشگاه كتاب و محصولات فرهنگى قرار دارد كه پس از نماز، گشتى در آن زدم و چند نمونه از منشورات آن را تهيه كردم. كتاب «دليل عتبة مسجد السهله» يكى از آثار خوب منتشره آن بود. از فعاليت هاى فرهنگى مسجد، ايجاد سايتى به آدرس ten. alhasla. www است. اين وب سايت امكانات خوبى را براى آشنايى با مسجد فراهم نموده است.

كناسه تا نخيله

مسير يك ساعته نجف به كربلا آسان بود و سريع؛ ولى ما مسير كوفه به كربلا را انتخاب كنيم؛ با زمان تقريبى پنج ساعت و با سه توقف و زيارت. در حاشيه اين مسير، سه مكان زيارتى و چند مكان تاريخى قرار داشت كه براى بار نخست بدان جا قدم مى گذاشتم: مزار زيد بن على (ع)، مزار رشيد هجرى، مزار ذى الكفل و يارانش و همچنين مكان هايى چون نخيله، كناسه، شهر كفل و مسجد باشكوهش با يك مناره.

1. زيد بن على (ع): از كوفه تا كناسه حدود 30 كيلومتر فاصله است و براى رفتن نيز بايد جاده كوفه به حله را انتخاب كرد. در 25 كيلومترى مسير، تابلويى قرار داشت كه مسير مزار زيد را نشان مى داد. درست در سمت راست جاده و در مسيرى فرعى، پس از طى دو كيلومتر گنبد حرم زيد ديده شد. به كناسه وارد شده بودم. اين مكان پيشتر نام يكى از محلات كوفه بود (1) كه حوادث متعدد تاريخى در آن اتفاق افتاده است. به دار آويختن و سوزندان زيد بن على (ع) يكى از فجيع ترين حوادث تاريخ اسلام است.

زيد، فرزند امام سجاد (ع) در ماه صفر سال 118 هجرى در كوفه قيام كرد و چهارده هزار تن با او در جهاد با ستم كاران و دفاع از ستم ديدگان بيعت كردند. يوسف بن عمر، كارگزار امويان در عراق، در جست جوى او مى كوشيد. وقتى زيد قيام را آغاز كرد، به جز چهارده مرد با او بيرون نيامدند و زيد گفت: «اين بيعت را حسينى كرديد!» سپس به پيكار با ايشان برخاست. تيرى به او زدند كه به پيشانى اش اصابت كرد. او را از ميدان بيرون بردند و همان شب جان سپرد و با لباس خونين به خاكش سپردند. چون بامداد شد، يوسف بن عمر محل خاكسپارى او را يافت؛ بدنش را بيرون آورد و سر از تنش جدا كرد و براى هشام بن عبد الملك به شام فرستاد. پيكر بى سر او را در محلّه كناسه كوفه به دار آويختند. سپس به دستور هشام بن عبدالملك، پيكرش را آتش زدند. (2) زيد در 42 سالگى به شهادت رسيد. او شخصيتى پرهيزكار، عابد، فقيه، شجاع و سخى بود و امام صادق (ع) در سوگ وى گريست. (3)

در مكان به دار آويختن و سوزاندن زيد، بارگاه باشكوهى ساخته اند. ضريحى زيبا در حرمى باعظمت در وسط يك صحن بزرگ. اين حرم، يك گنبد بزرگ و دو مناره دارد. وقتى وارد رواق شدم، ديدم كه زيارتنامه زيد را در ورودى آن قرار داده اند. در ضلع شرقى صحن، چند نخل قرار دارد كه گويا رمز و نشان شهادت اوست؛ اما متأسفانه برخى از مردم آن جا معتقدند كه زيد بر همين نخل آويخته و سوزانده شد. البته در نقد اين اعتقاد خرافى، برگه اى در كنار نخل ها نصب كرده بودند.

2. رشيد هجرى: مزار اين شهيد، قبل از مقام زيد بن على (ع) است، با فاصله تقريبى 4 كيلومتر، درست در سمت راست جاده كوفه به حله. اين محل از توابع نُخيله است كه بعد از زيارت زيد، از جاده اصلى به آن جا رفتم؛ گرچه بعداً يكى از اهالى آن جا، جاده اى را نشانم داد كه مستقيم به كناسه منتهى مى شد.

رشيد هجرى از ياران راستين اميرمؤمنان (ع) است كه بريده شدن دست ها و پاهايش و مصلوب گرديدنش را پيش گويى كرده بود. (4) گويا رشيد به دست زياد بن ابيه به شهادت رسيد؛ (5) هرچند برخى قاتل او را عبيدالله بن زياد مى دانند. (6)

مرقد رشيد داراى يك صحن با گنبدى فيروزه اى است. بر روى سنگ نبشته اى تاريخ بناى كنونى (1414 ق) درج شده است. متأسفانه به دليل در حاشيه قرار داشتن اين مزار، و غير مسكونى بودن اطراف آن، زائران كمى به آن جا مى روند.

3. ذى الكفل: در سمت چپ جاده منتهى به حلّه، شهر كفل قرار دارد كه براى زيارت و بازديد راهى آن جا شدم. اين شهر در منطقه نُخَيله كه نخل هاى فراوان و به هم تنيده دارد، واقع است. نُخَيله تاريخى درخشان دارد؛ به خصوص نام آن را مى توان در بخش هاى مختلف دوران خلافت امير مؤمنان (ع) ديد. اين منطقه گواه است كه چون اميرمومنان (ع) خبر غارت گرى ياران معاويه در أنبار را شنيد، خود پياده به راه افتاد تا به نُخيله رسيد. مردم در نخيله بدو پيوستند و گفتند: اى امير مؤمنان! ما كار آنان را كفايت مى كنيم. امام فرمود: شما كه از عهده كار خود برنمى آييد، چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مى كنيد؟! اگر پيش از من رعيت از ستم فرمان روايان مى ناليد، امروز من از ستم رعيت خود مى نالم. (7)

در اين شهر دو اثر تاريخى و تمدنى قرار دارد: مسجد نخيله كه از دور مناره قديمى آن نمايان است و مزار ذى الكفل با گنبدى خاص كه نمونه اش را بر مزار شوش دانيال ديده بودم.


1- «كناسه» در لغت به معناى خاكروبه ريز است و نام يكى از محلات قديمى كوفه است، ر. ك: معجم البلدان ج 8، ص 288.
2- الأخبارالطوال، ص: 344 آفرينش، تاريخ/ ترجمه، ج 2، ص: 931 تاريخنامه طبرى، ج 4، ص: 962 الروض المعطار فى خبر الاقطار، النص، ص 495.
3- منتهى المقال في أحوال الرجال، ج 3، ص 291
4- نهج الحق، ص 242.
5- الارشاد، ج 1، ص 325.
6- رجال الكشي، ص: 77 و معجم رجال الحديث، ج 8، ص: 197.
7- نهج البلاغه؛ خطبه 261.

ص: 85

از ميان بازار بسته و مسقف شهر عبور كرده، وارد محوطه اين دو مكان شدم. در بدو ورود، توليت اين محل تاريخى، آقاى شيخ عقيل كفلى به گرمى استقبال كرد. او نماينده وقف شيعى و مسئول مجموعه اى است كه به جز اين محل، مزار زيد بن على (ع) و رشيد هجرى را نيز اداره مى كند. او نخست مسجد نخيله را معرفى كرد. اين مسجد مكانى است كه اميرمؤمنان (ع) بارها درآن حاضر شدند؛ از جمله به هنگام عزيمت به صفين و نهروان در آن اقامت گزيدند و نماز اقامه كردند. ساخت بناى مسجد نخيله و مناره آن، به دوره «الجايتو» سلطان مغول بازمى گردد كه معمارى چشم نوازى دارد. به جز بخشى از ديوارهاى آن، تنها مناره رو به ويرانى آن باقى است. بر اين مناره كلماتى به خط كوفى نقش بسته كه تمامى نشان از محبت به خاندان رسالت (ع) دارد. اين مناره 24 مترى، در حال بازسازى است.

در كنار مسجد، مزار ذى الكفل واقع شده كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل است. قرآن كريم ضمن بيان نامش، او را از صابران مى شمارد. (1) او بعد از سليمان بن داود مى زيست و در ميان مردم مانند داود (ع) قضاوت مى كرد، و نام شريفش عويديا بود. (2)

با راهنمايى شيخ كفلى، وارد مزار ذى الكفل شدم. بر روى قبر او يك ضريح تمام چوبى قهوه اى رنگ قرار داشت و بر روى ديوار نيز سنگ نوشته هايى به زبان عبرى ديده مى شد. رواق مجاور ضريح اين پيامبر، مدفن ياران ذى الكفل است كه نام تك تك آنان نيز با تابلويى مشخص است: باروخ، يوسف الربان، خون ناقل التورات، يوحنا الدملجى و يوشع. در همين رواق، تابلويى بود كه از وجود مقام خضر گواهى مى داد. در بخش غربى مجموعه، مدفن يك تاجر يهودى به نام مناحيم دانيال و دو نفر از منسوبان وى است. او 80 سال پيش مى زيست و اين مكان را بازسازى كرد. در سمت چپ مدخل ورودى حرم، كنيسه اى قديمى وجود دارد. اين كنيسه و مجموعه مزار ذى الكفل و همچنين مسجد نُخَيله در نيم قرن گذشته در تصرف يهوديان بود كه بخشى از تخريب هاى مسجد نيز توسط آنان انجام شده است. آنان تصميم داشتند تا با فراهم كردن زمينه ورود و سفر يهوديان به اين مكان، آثار به جاى مانده مسجد و مناره را محو كنند؛ اما به دليل تلاش هاى پى گير و مستمر مسلمانان در نيم قرن اخير، به خصوص مبارزه مستمر شيخ على خيرى (متوفى 1320 ق.) در دوره پايانى حاكميت عثمانيان، اكنون خبرى از يهودى و مرام آنان نيست.

در پايان بازديد، شيخ عقيل كفلى ما را به دفتر خودش دعوت كرد و با نشان دادن تصاوير قديمى اين مجموعه، از فعاليت هاى توسعه اى و به خصوص فرهنگى اش گفت و اعلام كرد كه اين آستان مى تواند پذيراى چهره هاى فرهنگى ايرانى باشد و به جدّ درخواست كرد كه ايرانيان عزيز براى زيارت و بازديد به اين مجموعه سفر كنند.

اين بازديد بيش از دو ساعت طول كشيد. پس از ترك ذى الكفل، راهى كربلا شديم؛ البته نه از مسير حله؛ بلكه از جاده كفل كه به جاده اصلى نجف به كربلا منتهى مى شود.

ادامه دارد ...


1- انبياء، آيه 85.
2- بحارالانوار، ج 13، ص 405.

ص: 86

ص: 87

آسيب شناسى زيارت عتبات عاليات

در گفت وگو با مسئولان بعثه مقام معظم رهبرى در كشور عراق

سفر به عتبات عاليات و زيارت قبور ائمه اطهار و ديگر اماكن سرزمين عراق، از ديرباز تاكنون، بسيار مورد توجه مسلمانان و به ويژه شيعيان بوده است. در اين ميان، زيارت قبر امام حسين (ع) در كربلا، از اهميت بالاترى برخوردار بوده است. در واقع، از زمانى كه جابر بن عبدالله انصارى در اربعين شهادت امام حسين (ع)، نام خود را به عنوان اولين زائر قبر آن حضرت در تاريخ ثبت كرد، تا به امروز، همواره مشتاقان و شيفتگان اهل بيت پيامبر (ص)، در هر شرايط و با هر زحمت و مشقتى، خود را به آن بارگاه نورانى مى رسانند و در برابر آن ساحت مقدس عرض ارادت مى كند. اين شور و اشتياق، در زيارت بارگاه هاى ديگر ائمه مدفون در سرزمين عراق نيز ديده مى شود.

آنچه در اين امر همواره مورد توجه بوده، آسيب هايى است كه زائران در اين سفر مقدس، دچار آن ها مى شده اند؛ چه آسيب هاى ظاهرى و جسمانى و چه آسيب هاى معنوى.

آنچه از شواهد تاريخى و گفته هاى گذشتگان برمى آيد، سفر به عتبات عاليات و زيارت آن حرم هاى نورانى، همواره با خطرات و مشقات بسيارى براى زائران همراه بوده است؛ به ويژه زيارت حرم امام حسين (ع). چه بسيار مشتاقانى كه در اين راه، حتى برخى از اعضاى بدن خود يا جان خود را هم از دست مى دادند.

اين گونه آسيب ها و زحمات، نه تنها از ارزش و ثواب زيارت انسان زائر نمى كاهد، بلكه بر آن مى افزايد و ارزش آن را دوچندان مى كند؛ اما آنچه در اين دوران و در شرايط فعلى فرهنگى و سياسى كشور عراق، از اهميت بيشترى برخوردار است و ممكن است لطمات بزرگى را به اصل زيارت وارد كند، آسيب هاى معنوى اين سفر گران قدر است.

در يك دهه گذشته، به دليل سيل زائران مشتاق از كشورمان به سمت عتبات عاليات، پس از يك دوره طولانى محروميت و نيز به اين دليل كه ابتداى اين امر، در زمان رژيم مستبد بر كشور عراق صورت گرفت، امكان نظارت كمترى بر كيفيت سفر زائران براى مسئولان فرهنگى كشور فراهم بود و بيشتر به مسائل كمّى سفر، توجه مى شد. همين امر، زمينه ساز بروز برخى ناهنجارى ها در زيارت اماكن مقدس در عراق گرديد. در سال هاى اخير نيز با وجود از بين رفتن رژيم بعث و آزادى بيشتر زائران در انجام اعمال زيارتى و عبادى، باز هم به دليل فشردگى زمان سفر و زياد بودن تعداد مكان هاى زيارتى، برخى مشكلات و ناهنجارى ها، همچنان رخ مى نمايد و چهره زيباى زيارت را مخدوش مى كند.

لزوم توجه به موضوع «آسيب شناسى سفر زيارتى به عتبات عاليات»، ما را به ديدار و گفت وگو با دو تن از افراد فعال در اين زمينه، يعنى جناب «حجت الاسلام والمسلمين حسينى شريف»، مسئول محترم دفتر بعثه مقام معظم رهبرى در عراق (ساكن در كربلا) و «حجت الاسلام والمسلمين مقدس نيان»، مسئول محترم بعثه مقام معظم رهبرى در شهر نجف كشاند. ديدار ما با اين دو بزرگوار كه از نزديك با اين مشكلات آشنايى دارند و براى رفع آن ها زحمات بسيارى كشيده اند، در محل اقامتشان در شهرهاى كربلا و نجف صورت گرفت و ايشان به گرمى پذيراى ما شدند. آنچه در ادامه مى آيد، قسمت هايى از سخنان اين عزيزان درباره آسيب شناسى زيارت عتبات عاليات و خرافات و بدعت ها در زيارت است. اين گفتگو توسط دو عضو تحريريه فصلنامه و دوست همسفر حجت الاسلام هاشمى انجام شد كه آقاى محمد شكراللهى نيز تنظيم و تدوين آن راعهده دار گرديد.

خرافات، مهم ترين مشكل بر سر راه زيارت

حجت الاسلام حسينى شريف در ابتداى كلام خود، وجود خرافات را خطرى بزرگ براى اعتقادات زائران ايرانى كه به عتبات سفر مى كنند، دانست و در اين باره گفت:

«بعضى مواقع در اين سفر با اعتقادات مردم بازى مى شود. زائر عتبات با زائران عمره تفاوت دارند. مثلًا زائرى از فلان روستاى دورافتاده كشور مى آيد؛ بعد روحانى يا مداح، زائران را مى آورد به مقام على اصغر يا مقام على اكبر. او با اعتقاد مى آيد اين جا را زيارت مى كند؛ يعنى وقتى مى آيد و چشمش به آن گهواره مى افتد، متأثر مى شود بعد اين آقا برمى گردد ايران و يك نفر مورخ مى رود

ص: 88

به ديدن او. اين آقا مى گويد عجب روحانى اى داشتيم! ما را همه جا برد. تا محل شهادت على اصغر هم ما را برد! اين آقاى مورخ هم اين را موشكافى مى كند و ريشه زيارت در آن جا را مى زند. آن وقت اين آدم عامى چون با اين اعتقاد رفته و آن جا را زيارت كرده، اعتقادش متزلزل مى شود و وقتى اين اعتقاد او متزلزل شد، نسبت به مقدسات ديگر هم عقيده اش متزلزل مى شود. بعضى مواقع، بازى با اعتقادات است و اين جزو وظايف و تكاليف شرعى ماست كه اينها را مشخص بكنيم».

حجت الاسلام والمسلمين مقدس نيان نيز به وجود مسئله خرافات در كشور عراق و لزوم مبارزه با آن، اشاره كرده، گفت:

«بحث خرافات در كشور عراق فراوان به چشم مى خورد و بسيار ضرورت دارد كه با آن مبارزه شود. يكى از مهم ترين كارهايى كه حضرت بقيةالله (عج) انجام خواهند داد، برخورد با اين كارها و امور خرافى هست. در دعاى ندبه مى خوانيم:

«أين المدخر لتجديد الفرائض و السنن أين المتخير لإعاده الملة و الشريعه»

. جزو مهم ترين كارها و برنامه هاى حضرت بقيةالله كه در كل عالم انجام خواهند داد، اين كار است. در كشور عراق الان خرافات، به سرعت رو به گسترش است».

وى با اشاره به اهميت مسئله مبارزه با خرافات در قرآن و سيره پيامبر و ائمه (ع) افزود:

«قرآن در رابطه با مسئله خرافات، به نكاتى چند اشاره دارد يك نمونه اش بحثى است كه خدا با مشركين دارد كه شما چرا بت مى پرستيد؟ آن ها مى گويند: «انا وجدنا عليه آباءنا» و خدا از آن ها نمى پذيرد و مى گويد خودتان عقل داشتيد و در قرآن بر روى «افلا تعقلون» و «افلا تتفكرون» تأكيد شده است. اين همه تأكيد براى اين است كه انسان ها به تفكر و انديشه خودشان متكى باشند و صرفاً بافته هاى ديگران را نپذيرند. در سيره انبيا و ائمه معصومين (ع) هم اگر مطالعه كنيم، موارد فراوانى پيدا مى كنيم. يك نمونه اش همان هم زمانى گرفتن خورشيد و وفات فرزند پيامبر و نهى ايشان از نسبت دادن اين واقعه به وفات فرزندشان است. اينها همه مبين ضرورت مبارزه با خرافات است».

ايشان، اوضاع كنونى فرهنگى و اعتقادى مردم عراق را زمينه ساز اين خرافات دانسته، با اشاره به نقش تبليغات فرهنگى غرب بر ضد اسلام و تشيع در اين كشور گفت:

«در عراق از نظر فرهنگى و اعتقادى مشكلاتى چند به چشم مى خورد و دليل آن هم علتش اين است كه در طول حاكميت بعثى ها به شدت از آموختن معارف به مردم جلوگيرى شده است. آن چه ما در ايرانِ زمان طاغوت داشتيم كه در ايام محرم، صفر، رمضان، فاطميه و به هر بهانه اى روحانيون براى تبليغ تا دورترين روستاها مى رفتند، آن جا اين خبرها نبوده است. تا همين آخرين روزهاى حاكميت صدام هم نبود و حوزه علميه نجف هر چه داشت، در درون خودش داشت نمى توانست صادر بكند و از اين نظر، فقر فرهنگى هم اكنون فراوان است. بعد از سقوط صدام هم اين مردم مورد هجوم صدها كانال ماهواره اى هستند كه به شدت آنها را در جهات مختلف بمباران تبليغاتى مى كند و محور اين تبليغات هم از بين بردن اصل اسلام است؛ يعنى اعتقاد دينى و اسلامى و مذهبى را به طور كلى هدف گرفته اند. هدف دوم، نابودى تشيع و تفكر شيعى است كه عمدتاً توسط شبكه هاى ماهواره اى مورد حمايت از سوى وهابيت انجام مى شود. محور سوم هم، مبارزه با انقلاب اسلامى ايران و حيثيت ايران است. آنها از اين كه اين انقلاب صادر بشود، به شدت مى ترسند و هر چه مى توانند انجام مى دهند تا آن را خراب كنند. محور چهارم هم گسترش فحشا به وسيله فيلم هاى مبتذل و برنامه هاى مخرب است. شما مى بينيد جوانى كه اينها را مى بيند، بعد كه مى آيد توى خيابان، ديگر دل و دماغ رفتن به مسجد يا پرسيدن سؤال شرعى از يك روحانى را ندارد و اين وضعيت كنونى عراق بعد از صدام است».

وى با اشاره به شيفتگى شديد مردم ايران نسبت به زيارت قبور ائمه (ع)، آن را يكى از زمينه هاى انحراف زيارت از مسير اصلى خود ذكر كرد و افزود:

«مردمى كه از ايران مى آيند هم به شدت شيفته هستند. سى چهل سال نتوانسته اند بيايند اين جا و آن شيفتگى و عشق شديدشان به زيارت اهل بيت باعث شده تا به خيلى مسائل توجه نكنند. آن اوايل هم كه راه باز شد، بعثه و حج و زيارت و روحانى كاروان و ... وجود نداشت. جمعيت شيفته و عاشق، سيل آسا آمدند و هر چه اينها به آنها معرفى كردند، آنها هم پذيرفتند. يعنى دو گروه وجود داشت: اين طرف به شدت ناآگاه و آن طرف به شدت عاشق كه هر چه مى ديدند، قبول مى كردند. بعد هم كه كم كم روحانيون آمدند، اين راه بيراهه، ديگر كوبيده شده بود و آن قدر رويش آمدند و رفتند كه شد اتوبان!

از سوى ديگر، مراحل اين سفر، سراسيمه و با عجله است و زوّار طى هفت روزى كه در عراق هستند، اصلًا فرصت اين كه روحانى بخواهد نگاه عميق تحقيقى به اين پديده ها داشته باشد، ندارد. در نتيجه هر چه كه معرفى شد، قبول كردند. لذا خيلى خرافات و مكان هاى خرافى در اين جا هست كه مردم به زيارت آنها مى روند».

ص: 89

نمونه هايى از خرافات جارى

در ادامه، مسئولان دفتر نمايندگى بعثه در عراق، به برخى از موارد عينى و ملموس خرافات در زيارت اماكن مقدس اشاره كرده، آنها را بدون هيچ گونه مدرك تاريخى برشمرده و ساخته و پرداخته ذهن برخى از افراد دانستند.، حجت الاسلام حسينى شريف، در مورد محل شهادت حضرت على اصغر (ع) كه «مقام على اصغر» ناميده مى شود، فرمود:

«در مورد مقام على اصغر ما بررسى هايى كرديم. درباره محل شهادت حضرت على اصغر (ع) در كربلا، دو يا سه جا بيشتر گزارش نشده؛ يكى جلوى خيمه هاست، يا اين كه امام حسين (ع) على اصغر را آورده به جايى كه سپاه دشمن، بتواند ببيند و قاعدتاًيك نقطه بيشتر وجود نداشته كه از دو يا سه طرف در ديد باشد وآن «تلّ زينبيه» است كه منطقه بلندى است؛ يعنى حضرت در آن جا مورد اصابت قرار گرفته است. مكان سومى كه درباره شهادت على اصغر مطرح است، وسط ميدان است كه ظاهراً بيشتر راويان هم اين را نقل مى كنند. خوب وسط ميدان كجاست؟ همين جايى كه شهدا و امام حسين عليه الصلوة و السلام دفن هستند. پس در هر يك از سه صورت بالا، معنا ندارد كه على اصغر در منطقه «قاضريه» (يعنى جايى كه الان به عنوان مقام على اصغر معروف است) به شهادت رسيده باشد».

ايشان با بيان اين سؤال كه چگونه ممكن است مكان دقيق اتفاقات واقعه كربلا در آن بحبوحه جنگ، به صورت دقيق در تاريخ ثبت شده باشد، گفت:

«شما در همين جنگ خودمان هم كه بيست سال بيشتر از آن نمى گذرد و در آن، اين همه دوربين و فيلمبردار و عكاس و خبرنگار داشتيم، ببينيد واقعاً درباره كدام يكى از شهدا كه در جاهاى مختلف به شهادت رسيدند، ما مى توانيم محل دقيق شهادتش را تعيين كنيم؟ بعد چطور ممكن است اتفاقات حادثه كربلا با اين جزئيات در تاريخ مانده باشد؟! در مورد مطالبى كه در شب عاشورا، شب تاسوعا، روز تاسوعا و ... گفته شده يا گفت وگوهايى كه بين افراد و امام حسين (ع) بوده، به صورت جزئى در كتاب ها آمده است. حتى به صورت تاريخ هم آمده است؛ مثل تاريخ طبرى كه از «ابى مخنف» نقل كرده، يا بزرگانى مثل شيخ طوسى، شيخ مفيد، شيخ صدوق، ابن قولويه و ... اينها را به صورت روايت نقل كرده اند. بعد از آنها هم شخصيت هايى مثل علامه مجلسى وسيد ابن طاووس، كتاب هاى مستقلى درباره اين وقايع نوشته و جزئيات حوادث را به صورت روايت هايى با سند معتبر، آورده اند؛ ولى نسبت به مكان هايى كه اين وقايع در آنها اتفاق افتاده، اصلًا نمى توان به صورت قاطع گفت كدام يك از اين وقايع، در كجا واقع شده كه اينها اين جور دقيق مى گويند».

از ديگر موارد و مكان هايى كه حجت الاسلام حسينى شريف، از آن به عنوان يكى از نقاط مشكل ساز و بدون سند و پشتوانه تاريخى ياد كرد، تاكيد بر وجود «نهر علقمه» بود. وى معتقد بود كه اصلًا نهر علقمه، ديگر در كربلا وجود ندارد و نهر فعلى در كنار مقام امام زمان (عج) در كربلا، «نهر حسينى» است:

«ما شنيديم كه الان در كربلا ديگر نهرى به نام نهر علقمه وجود ندارد؛ ولى متأسفانه، زائر را به آن جا مى برند و حتى برخى به زائران مى گويند: همين جا بود كه حضرت عباس (ع) با اسبش وارد آب شد؛ تا اين جا اسبش رفت توى آب؛ شما هم پايت را بزن بالا، تا همان جا برو توى آب! حتى من ديده ام كه مردم مى روند داخل اين نهر سينه مى زنند! بالاخره اين قدر ساخت و ساز و جابه جايى در آن جا صورت گرفته كه هيچ معلوم نيست نهر علقمه، دقيقاً كجا بوده است».

آقاى مقدس نيان با بيان برخى افسانه هايى كه درباره حادثه عاشورا ساخته شده، آنها را براى اعتقادات و زيارت مردم، بسيار زيان بار دانست و درباره لزوم برخورد با اين گونه داستان سرايى ها گفت:

«قصه عروسى حضرت قاسم (ع) به همين شكل است؛ يعنى اگر ما يك مقدار جلوى اينها را باز بگذاريم، كار كشيده مى شود به آن جا كه ديديم يك مدتى، خانم هاى ايرانى، وسايل عروسى و حنابندان را هم آوردند كه اين جا محل عروسى حضرت قاسم است! يعنى اگر جلوى اين كارها گرفته نشود، دامنه اش به گونه اى گسترده مى شود كه ديگر شما نمى توانيد آن را كنترل كنيد».

مشكلات و آسيب هاى بازديد مكان هاى ضعيف تاريخى

در ادامه، آقاى حسينى شريف، با اشاره به آسيب هايى كه در اثر توجه به مكان هاى زيارتى بدون پشتوانه و سند محكم تاريخى به اصل زيارت وارد مى گردد، برخى از اين آسيب ها را برشمرد. وى ايجاد اختلاف ميان زائران بر سر رفتن يا نرفتن به اين مكان ها را، يكى از تبعات اين مسئله دانست و گفت:

ص: 90

«با كمال تأسف مى بينيم برخى مراكز رسمى در كشور ما هم از اين مناطق ياد مى كند و آنها را مورد تأييد قرار مى دهد! نتيجه اين كارها، اين مى شود كه زائر، نتواند از محضر امام حسين عليه السلام و ابالفضل العباس و ساير شهدا، خوب استفاده كند؛ چون در آن جا، وقت محدود است و زائر وقت زيادى ندارد. به علاوه، اين مسئله موجب اختلاف بين زائران هم شده است؛ يعنى آنهايى كه مى خواهند يك مقدار به نظر بعثه و سياست هاى بعثه عمل كنند، مى گويند ما به اين مكان ها نمى رويم؛ اما آنهايى كه رعايت نمى كنند، زائران را مى برند و اين باعث ايجاد اختلاف در ميان زائران مى گردد».

حجت الاسلام مقدس نيان نيز با تأكيد بر اين مسئله، يكى از مهم ترين اين آسيب ها را سلب شدن توفيق زيارت اصلى، يعنى زيارت قبور ائمه (ع) از زائران دانست و افزود:

«يكى از نتايج بد اين كارها، سلب توفيق زيارت از زائر در اين سفر زيارتى كوتاه است. زائر در اين سه روزى كه مثلًا در كربلاست، بايد اين قدر توى اين كوچه هاى فرعى، به اين طرف و آن طرف برود و مثلًا آن باغ را زيارت كند يا دو ركعت نماز در فلان مقام بخواند و ... بعد هم اين مسافت را پياده برود و پياده برگردد؛ در بين راه هم كه خريد مى كند. بعد از همه اينها، مى گوييم حالا برويم حرم! مى بيند با اين چيزهايى كه خريده، يا به حرم راهش نمى دهند و يا اين قدر خسته است كه به هتل مى رود و آن روزش ديگر تمام مى شود؛ يعنى با اين همه ثوابى كه در روايات براى زيارت امام حسين (ع) داريم، عملًا توفيق زيارت از او سلب مى شود و اين يك خسارت بزرگ است و متأسفانه هنوز هم رفتن به اين اماكن، كم و بيش ادامه دارد».

حجت الاسلام مقدس نيان با اشاره به انجام برخى كارهاى حرام هنگام بازديد برخى از اين اماكن، از اين مسئله، به عنوان آسيب بزرگ ديگر نام برد و گفت:

«يكى ديگر از نتايج سوء اين كار، برخورد زنان و مردان نامحرم به همديگر است كه يك نمونه اش در خانه امام على (ع) يا در كوچه مقام على اكبر (ع) واقع مى شود. در آن كوچه باريك، چند هزار زائر مى آيند از كنار هم تردد كنند و در نتيجه، زن و مرد به هم فشرده مى شوند و اين، فعل، حرام آشكار و بين است».

مسئول محترم بعثه مقام معظم رهبرى در نجف، سوء استفاده مالى برخى از افراد بومى از زائران را ديگر آسيب زيارت برخى اماكن دانست و افزود:

«ديگر اثر زيان بار در زيارت اين گونه مكان ها، سوء استفاده مالى است كه در اين اماكن از زائران ايرانى مى شود؛ زيرا هر كدام از اينها، مقيد هستند كه از زائر پول بگيرند. در محل مقام على اصغر، شخصى آمده و گهواره اى قرار داده و مردم در آن پول مى ريزند. يكى از روحانيان مى گفت: خانم زائرى آمد آن جا و وقتى گفتند اين جا محل تير خوردن گلوى على اصغر است، خيلى گريه كرد و طلاهايى كه همراه داشت، همه را در آورد و به عشق حضرت على اصغر، توى آن گهواره ريخت! خوب اين جا محلى است كه نه موقوفه دارد، نه متولى دارد، نه هيئت امنا دارد و نه حساب و كتاب دقيق و روشنى دارد و در حقيقت يك مغازه به تمام معناست».

حجت الاسلام والمسلمين حسينى شريف، همچنين آزار و اذيت مردم، به ويژه افراد بومى و محلى را از ديگر مواردى دانست كه به اصل زيارت آسيب وارد مى كند و در اين باره گفت:

«رفت و آمد در كوچه هاى تنگ و باريكى كه در آن جا وجود دارد، هم براى خود زائران زحمت ايجاد مى كند و هم براى افراد ساكن در آن جا. شما تصور كنيد كه روزى هفتاد كاروان ايرانى مى خواهند بروند داخل اين كوچه براى زيارت فلان مقام؛ همه هم يك بلندگو در دست دارند و سينه مى زنند. ما يك خانه را در آن منطقه بررسى كرديم، گفتند حدود پنجاه متر است و هجده نفر توى آن زندگى مى كنند! خوب در اين خانه، مريض هست؛ بچه هست؛ زن زايمان كرده هست؛ پيرمرد عصبى هست. اينها مشكلاتى است كه با كمال تأسف وجود دارد».

نظر حجت الاسلام مقدس نيان هم درباره اين نكته، مشابه نظر حجت الاسلام حسينى شريف بود. وى در اين باره گفت:

«از ديگر نتايج اين كار، اذيت مؤمنين است. بعضى از مردمى كه در محل اين مقام ها ساكن هستند، بيچاره ها فريادشان به آسمان بلند است كه آقا! مگر ما چه گناهى كرده ايم؟ هر روز چند هزار آدم، آن هم با بلندگو مى خواهند از اين كوچه باريك رد بشوند؛ همه هم مى خواهند عزادارى و سينه زنى بكنند. ما چه گناهى كرديم؟ زن من مى خواهد برود سر كوچه يك نان بخرد و بيايد نمى تواند؛ بچه ام مريض مى شود مى خواهد برود دكتر نمى تواند».

ص: 91

مشكلات زيارت مسجد كوفه

حجت الاسلام و المسلمين مقدس نيان با اشاره به رفتن تمامى زائران به مسجد كوفه و به جا آوردن اعمال آن، اين اعمال را براى بسيارى از آنها خسته كننده دانست و در اين زمينه گفت:

«مثلًا كسى كه ماه ها، بلكه سال ها نماز قضا به گردنش هست را ما مى آوريم در يك نيم روز، در مسجد كوفه وادارش مى كنيم كه 50 ركعت نماز مستحبى بخواند! خوب اين كار، گاهى چنان حالتى نسبت به مسجد كوفه ايجاد مى كند كه تا مى گوييم مى خواهيم برويم مسجد كوفه، زائر غمش مى گيرد و مى گويد كمرمان مى شكند از بس بايد نماز بخوانيم! در مسجد سهله هم وضع به همين شكل است. اين بزرگانى كه مقام هاى مسجد كوفه يا مسجد سهله متعلق به آنهاست (مثل حضرت ابراهيم، حضرت خضر، حضرت نوح، حضرت رسول، امام صادق و امام سجاد عليهم السلام) هر كدام از اينها آمدند دو يا چهار ركعت نماز خواندند و رفتند؛ آن وقت اين زائر را ما مى آوريم و وادارش مى كنيم همه نمازهاى آنها را يك جا بخواند».

او از ديگر موارد مشكل آفرين در مسجد كوفه را مرشدهايى دانست كه در آن جا، به قرائت دعاهاى مربوط به مقام هاى مسجد مى پردازند و با اشاره به جنبه هاى مختلف اشكال در كار اين افراد، درباره آنان گفت:

كار آنها اين بود كه وقتى كاروان ما به مسجد كوفه مى رفت، از جلوى در مسجد، به روحانى ما مى گفتند: شما بفرماييد استراحت كنيد! بعد خودش كاروان را مى گرفت و يك مبلغى تعيين مى كرد و بعد كاروان را مى برد و اعمال را انجام مى داد. مطالبى كه مى خواند، به فراخور سليقه و سواد خودش و پر از مسائل و اشكال بود. مردم هم با خودشان مى گفتند: روحانى ما نمى تواند اين دعا را بخواند؛ اگر مى توانست كه نمى داد به اين فرد بخواند! آن فرد مرشد مى آمد به كاروانيان مى گفت كه خوب، اين اعمالى كه انجام داديد، اين قدر ثواب دارد؛ اگر بخواهيد، من اين اعمال را براى پدر و مادرتان هم به نيابت مى خوانم. اين زائر هم مى گفت: خدا خيرت بدهد! بعد يك ليستى درمى آورد و اسم ها را مى نوشت. بعد هم اصلًا نمى خواند؛ يعنى نمى توانست بخواند. آن زائر مى رفت؛ او هم مى رفت كاروان بعدى را مى آورد و دوباره يك ليست از آنها مى گرفت و تا شب، چهار پنج تا كاروان مى آورد و از هر كدام، همين مقدار پول مى گرفت و چه سوء استفاده اى از اين بيچاره ها مى شد!

وى درباره شيوه برخورد با مشكلات موجود در مسجد كوفه، به پيشنهادهاى خود در اين باره اشاره كرد و گفت:

«راجع به مسجد كوفه، ما چند توصيه به روحانيان كاروان ها كرديم. يكى اين كه گفتيم اين مقام ها را در هم ادغام كنيد؛ يعنى در يك گوشه مسجد بنشينيد و در همان نقطه، دعاها را پشت سر هم بخوانيد؛ هر دعا به نيت مقام آن. پيشنهاد ديگر اين بود كه كاروان هاى تان را در هم ادغام كنيد؛ چون واقعاً خواندن تمام اين دعاها براى يك نفر، آن هم به صورت بلند، خسته كننده است. گفتيم كاروان هاى تان را در هم ادغام كنيد و هر كس يك قسمتى از دعاها را بخواند. ديگر اين كه توصيه كرديم بر روى مستحبات، زياد تأكيد نكنيد. لزومى ندارد كه همه مردم، همه اعمال را انجام دهند؛ هر كس كه نشاط دارد، انجام بدهد؛ يعنى از اول به زائر بگوييد كه اين اعمال واجب نيست؛ هر كس مى خواهد برود؛ يعنى به روش هاى مختلف، سعى كرديم قضيه را تخفيف بدهيم».

روش برخورد با خرافات

سؤال مهم اين است كه با اين مشكلات، چگونه بايد برخورد كرد؟ آيا مى توان به يك باره، زائران را از رفتن به تمامى مكان هاى يادشده بازداشت؟ آيا اين گونه برخورد، موجب سرخوردگى زائران و رفتار متقابل آنان نمى گردد؟ حجت الاسلام و المسلمين حسينى شريف، در پاسخ اين سؤال مى گويد:

«نگاه ما، يك نگاه كيفيت محور است. ما مى خواهيم كيفيت سفر زائر را بالا ببريم كه يكى از شاخص هاى آن، اين است كه زائر را از شاخ و برگ هاى اضافى به وجود آمده، دور كنيم».

حجت الاسلام مقدس نيان نيز در اين باره گفت:

«ما بناى مان بر اين نيست كه هر چه مردم به آن معتقدند را خراب كنيم و از بين ببريم. مثلًا در مورد مقام امام زمان (عج) در كربلا، ما هر چه گشتيم، سندى براى آن پيدا نكرديم و تنها چيزى كه راجع به آن وجود دارد، اين است كه در اين محل، براى كسى تشرفى به خدمت حضرت صورت گرفته است. خوب اگر اين مطلب بخواهد ملاك باشد، خيلى جاهاى ديگر هم هست كه براى افراد، تشرف حاصل شده و لزومى ندارد كه ما به اين جا بياييم؛ ولى ما چون ديديم زيارت اين مكان، آن اثرات سوء را ندارد، يعنى سوء استفاده مالى نمى شود، تلاقى زن و مرد نامحرم با هم صورت نمى گيرد و يك فضاى فرش شده نسبتاً تميزى در آن جا وجود دارد، لذا با آن

ص: 92

برخورد نكرديم و الان هم جزو جاهايى است كه زائران بازديد مى كنند. يا محل خيمه گاه را چون ديديم يكى از جاهاى خوبى است كه مفروش وتميز است وكفشدارى هم دارد، گفتيم بروند، بنشينند و از آن استفاده كنند».

مكان هاى جايگزين

حجت الاسلام حسينى شريف، در پاسخ به اين سؤال كه «آيا مكان هاى جايگزينى براى اين اماكن وجود دارد كه بتوان زائران را به سوى آنها هدايت كرد»، با انتقاد از بى توجهى به برخى مكان هاى مهم زيارتى و لزوم برنامه ريزى براى بردن زائران به اين مكان ها گفت:

«يكى از مقامات بسيار مهم، قبور طفلان مسلم است كه هيچ مشكلى هم براى رفتن و زيارت كردن ندارد. يا قبرستان وادى السلام با آن عظمتى كه دارد و در قسمت جلويى اش، دو پيغمبر بزرگ خدا (حضرت هود و حضرت صالح) دفن هستند كه مشكل امنيتى هم براى رفتن ندارد. همچنين بزرگانى مثل مرحوم قاضى طباطبايى، در آن جا دفن هستند. در كربلاى معلى هم خيلى جاها هست كه مورد غفلت واقع شده و بايد آنها را يك به يك مورد توجه قرار داد».

حجت الاسلام و المسلمين مقدس نيان نيز در پاسخ به اين سؤال، به تعداد زيادى از اماكن زيارتى در كشور عراق اشاره كرد و گفت:

«ببينيد، ما يك سرى اماكن مثبت داريم كه مغفول واقع شده و ما اگر بياييم و آن اماكن مثبت را جايگزين اين اماكن منفى بكنيم، خود به خود، جلوى آن بازخوردهاى منفى گرفته مى شود؛ يعنى ما در اين مدتى كه به اين جا آمده ايم، مرتب به زوّارگفته ايم كه اين جا نرويد؛ آن جا نرويد و فقط منفى برخورد كرده ايم. خوب از ما سؤال مى كنند پس در كربلا كجا برويم؟ من در جوابشان مى گويم: حرم امام حسين (ع)، حرم ابالفضل، خيمه گاه، قتل گاه، تلّ زينبيه و مقام امام زمان؛ اما واقعاً اين دو حرم را چند بار اين زائر برود و بيايد؟ ما الان يك فهرست از مكان هايى كه از لحاظ تاريخى مستند هستند، تهيه كرده ايم كه مى توان زائران را به زيارت آن ها برد».

ايشان مكان هايى همچون «صافى صفا»، «مقام امام زين العابدين (ع)»، «قبور علماى مدفون در نجف»، «قبرستان وادى السلام»، را نام برد و درباره آنها گفت:

«براى مثال، در نجف، ما «صافى صفا» را داريم كه محل دفن «اثيب يمانى» است و سند تاريخى محكمى هم دارد. مرحوم صاحب جواهر، در بحث جواز حمل جنازه، به روايتى كه مربوط به دفن ايشان است، استناد مى كند كه در تاريخ هست كه جنازه او را از يمن آوردند و حضرت امير (ع) آوردن جنازه او را تقرير فرمود و از اين كار، نهى و منع نكرد. خوب يك جاى به اين خوبى كه مدرك به اين خوبى هم از صاحب جواهر براى آن داريم، ديگر چه مى خواهيم؟ در كنار آن هم مقام حضرت على (ع) و مقام امام زين العابدين (ع) وجود دارد.

در مورد مقبره علما هم فهرستى تهيه كرديم از قبور علمايى كه در نجف مدفون هستند و البته مشاهيرشان كه تعدادشان زياد است و در اطراف صحن اميرالمؤمن مدفون هستند؛ مثل علامه امينى. اين فهرست را ما در جلسات، به روحانيان كاروان ها مى دهيم ومى گوييم شما گاهى كه در حرم يا حتى در خيابان از كنار قبور اين بزرگان رد مى شويد، زائرانتان را ببريد يك فاتحه بخوانند؛ پنج دقيقه هم درباره عظمت و مقام آنها صحبت كنيد.

مكان مناسب ديگر، مقام امام زمان (ع) در وادى السلام است. دليل اين كه الان زائر را به آن جا نمى برند، اين است كه مى گويند امنيت ندارد؛ در حالى كه درگيرى هاى آن جا مربوط به چند سال پيش بود كه گروهى در آن جا سنگر گرفته بودند. اين مقام، داراى تاريخ و سند است. مرحوم ابن قولويه، مرحوم شيخ طوسى و مرحوم سيد بن طاووس نقل مى كنند كه امام صادق (ع) آمدند در حيره اقامت كردند و بعد در سه نقطه، نماز خواندند. كسى كه همراه حضرت بوده، از ايشان پرسيده: آقا! اين جا كجا بود كه شما پياده شديد و نماز خوانديد؟ حضرت فرمود: يكى، قبر جدم اميرالمؤمنين (ع) بود؛ يكى رأس الحسين بود؛ يكى هم محل منبر امام عصر (عج) در آخر الزمان است. اين جا را به اعتبار اين كه امام صادق (ع) در آن نماز خوانده، مقام امام صادق مى گويند و به اعتبار اين كه حضرت فرمود محل منبر قائم ماست، مقام امام زمان ناميده اند. اصل مقام، جاى باارزشى است و بهانه خوبى است كه روحانيان ما درباره ظهور امام زمان (ع) براى زائران مطالبى را بگويند».

وى برخى مساجد، از جمله «مسجد حنانه»، «مسجد براثا» و «مسجد الرأس» را از ديگر مكان هاى باارزش زيارتى دانسته، درباره آنها گفت:

«مكان مناسب ديگر، مسجد حنانه است. اين مسجد، چند مناسبت دارد: يكى اين كه وقتى جنازه حضرت امير را آوردند، ديوار آن به احترام حضرت خم شد. يكى ديگر اين كه امام صادق (ع) فرمود: اين جا محل رأس امام حسين (ع) است.

ص: 93

مسجد ديگر كه در اطراف بغداد قرار دارد، مسجد «بُراثا» ست. اين مسجد، محل به دنيا آمدن حضرت عيسى (ع) است و در آن، سنگى هست كه مريم، حضرت عيسى را بر روى آن گذاشت. اين جا هم به بهانه نداشتن امنيت، مورد بى توجهى قرار گرفته است.

در حرم حضرت امير (ع) و در قسمت بالاى سر حضرت، محلى است كه به «مسجد الرأس» معروف است؛ يعنى روايتى داريم سر مقدس امام حسين (ع) را آوردند و در اين جا دفن كردند كه اين مكان هم كاملًا مغفول است و هيچ كس روى آن كار نمى كند گرچه قول مشهور، دفن سر مقدس در كربلااست.

ايشان همچنين برخى مكان هاى منتسب به برخى پيامبران الهى را مكان هايى بسيار مناسب براى زيارت زائران دانسته، گفت:

«در كوفه، مكانى به نام «نبى يونس» وجود دارد كه علماى اين جا مى گويند محلى است كه ماهى، حضرت يونس را از آب بيرون انداخته است. اين مكان كه تقريباً دو كيلومتر بعد از مسجد كوفه، در كنار آب قرار دارد، بسيار معروف است و از هر كس كه بپرسى، آن را به شما نشان مى دهد. در واقع، جايى كه قرآن مى گويد: «فنبذناه بالعراء و هو سقيم و انبتنا عليه شجره من يقطين»، اين جاست. خوب چنين جايى كه گزارش به اين خوبى در كنارش هست و مردم ما اين قدر در ايران، در نماز غفيله، آيه «و ذا النون اذ ذهب ...» را مى خوانند، اگر بيايند اين جا را ببينند، چقدر باارزش است.

در اطراف حلّه هم مقام پيغمبرى هست به نام «ذى الكِفل» يا مقام پيغمبر ديگرى هست به نام «نبى ايوب» كه شايد قبر حضرت ايوب، اين جا باشد».

از ديگر مكان هاى زيارتى كه به عنوان مكان هاى جايگزين، توسط حجت الاسلام و المسلمين مقدس مورد اشاره قرار گرفت، قبور برخى از فرزندان ائمه، همچون «زيد بن على بن الحسين»، «قاسم بن موسى بن جعفر»، «طفلان مسلم» و «عون بن عبدالله بن جعفر بود. وى در اين باره گفت:

«وقتى شما به سمت حلّه مى رويد، زيارتگاهى هست معروف به قبر زيد بن على بن حسين. او فرزند امام سجاد (ع) است كه به خون خواهى امام حسين (ع) قيام كرد و شهيد شد و جنازه او را به آتش كشيدند. معجزات و كرامات زيادى هم توسط عراقى ها براى او نقل مى شود.

در اطراف حلّه، محل ديگرى هست به نام قاسم كه پسر امام موسى بن جعفر (ع)، برادر تنى حضرت رضاست؛ آن چنان كه من روايت ديدم، ايشان بسيار مورد علاقه حضرت موسى بن جعفر (ع) بوده است.

ايشان قبور برخى از اصحاب و ياران اهل بيت (ع)، مانند «سلمان فارسى» و «نواب اربعه امام زمان (ع)» را مكان هاى بسيار باارزش زيارتى معرفى كرده، درباره آنها گفت:

«قبور نواب اربعه امام زمان (عج) در بغداد است. قبر سلمان فارسى نيز كه در واقع، افتخار ما ايرانى هاست، در مدائن قرار دارد. سلمان فارسى، از بزرگ ترين اصحاب رسول خدا و همچنين پشتوانه حضرت امير (عليه السلام) بوده كه درباره ولايت مدارى اش، چقدر تأكيد شده است. همچنين در مورد ايمانش گفته اند كه ده درجه از ايمان را كامل داشته و در اين زمينه، از ابوذر و مقداد هم بالاتر بوده است. با اين همه تأكيدى كه روى ايشان وجود دارد، اگر ما به عراق بياييم و سلمان را زيارت نكنيم، خسارتى بزرگى است».

مشكلات جارى

حجت الاسلام حسينى شريف، با بيان نكاتى درباره كيفيت كار مداحان و روحانيون اعزام شده به همراه كاروان ها و اين كه كيفيت پايين برخى از آنها، به يكى از دغدغه هاى اصلى وى تبديل شده است، گفت:

«نكته اى كه به يكى از دغدغه هاى اصلى من تبديل شده، كيفيت پايين برخى از مداحان عتبات عاليات است. من يك بار به مداحى گفتم: صدايت خوب است، زيارت عاشورا مى خوانى؟ گفت: نه، من روضه مى خوانم؛ زيارت عاشورا را غلط مى خوانم! مديرى آمده بود مى گفت: من جلسه گذاشتم؛ اول جلسه به مداح گفتم كه دو آيه قرآن بخوان؛ گفت من قرآن بلد نيستم بخوانم؛ حاضرم دعاى فرج بخوانم! خوب اين طبيعى است كه مشكلات را بيشتر مى كند».

ص: 94

حجت الاسلام و المسلمين مقدس نيان نيز ريشه و علت برخى مشكلات پيش آمده در زيارت ها را وجود برخى از افراد كم اطلاع و ضعيف در بعضى از كاروان ها دانست و در اين باره گفت:

«متأسفانه گاهى افراد با واجد شرايط را براى اين كار نمى فرستند. برخى مى خواهند دل زائر را به هر نحوى كه شده بشكنند و اشكش را دربياورند. برخى از مداحان حتى يك زيارت امين الله هم بلد نيستند بخوانند و حتى نقاط وقف و ابتدا را گاهى رعايت نمى كنند. خوب افرادى كه اين جا هستند، عربند و اينها را مى فهمند و به ما مى خندند».

نكات نهايى

حجت الاسلام حسينى شريف در پايان، با بيان سخت تر بودن كار بعثه در عراق نسبت به كار آن در عربستان گفت:

«كار در اين جا، حداقل ده برابر كار در مكه است. من قبل از اذان صبح بيدار مى شوم، مى روم حرم و مسائل مربوط به منبر و ميكروفن و ... را بررسى مى كنم تا مشكلى وجود نداشته باشد. ساعت يك ربع به هفت هم مراسممان تمام مى شود. من تا نزديك هشت آن جا هستم و ساعت هشت مى روم صبحانه مى خورم و به دفتر برمى گردم و تا ظهر در دفتر هستم. ظهر دوباره به حرم مى روم. در واقع، در اين جا، حرم مركز دوم استقرار ماست. باز حدود ساعت دو به هتل برمى گردم و تا آخر شب، به مراجعات رسيدگى مى كنم.

وى همچنين به مراسم هاى مختلفى كه از سوى بعثه در نجف و كربلا برگزار مى شود، اشاره كرد و گفت:

«بعد از نماز صبح، مراسم خيلى خوبى داريم كه حداقل سه تا چهار هزار نفر جمعيت در آن شركت مى كنند. شايد باور نكنيد كه من براى گرفتن منبر و بلندگو براى اين مراسم، حدود هشت ماه تلاش كردم و الحمدلله امروز به جاى خوبى رسيده است، همچنين هر شب در صحن حضرت ابوالفضل (ع) نيز مراسم سخنرانى و توسل برقرار است».

ص: 95

كامل الزيارات

مؤلف

«ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه قمى»، يكى از فقيهان و محدثان بزرگ و مورد اعتماد شيعه است. نجاشى درباره وى مى نويسد:

جعفربن محمدبن موسى قولويه، يكى از بهترين اصحاب سعدبن عبدالله بود. وى از بزرگان حديث و فقه و مورد وثوق بوده و داراى آثارى چون «كتاب الصلاة»، «كتاب الجمعة و الجماعات»، «كتاب الصرف»، «كتاب الصداق»، «كتاب القسمة الزكاة»، «كتاب الحج»، «كتاب الشهادات»، «كتاب العقيقه»، «كتاب تاريخ الشهور و الحوادث فيها» و «كتاب الزيارات» بوده است. (1)

شيخ طوسى در «الفهرست» نيز از وى چنين ياد كرده است: جعفربن محمدبن قولويه قمى، ثقه و مورد اعتماد و داراى كتاب هاى زيادى به تعداد ابواب فقه است. (2)

برخى استادان جعفر بن محمد بن قولويه عبارتند از: 1. محمدبن قولويه (پدرش) كه از بهترين اصحاب سعد بن عبدالله بود؛ على بن محمد بن قولويه (برادرش)؛ ابو على احمدبن ادريس بن احمد بن الاشعرى القمى؛ ثقة الاسلام كلينى و ابى عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز الكشى.

شاگردان و راويانى كه از وى روايت نقل كرده اند نيز عبارتند از: احمد بن عبدون؛ احمد بن محمد بن عياش؛ حسين بن عبيدالله الغضائرى؛ محمد بن سليم الصابونى؛ الحسين بن احمد بن المغيره؛ حيدر بن محمد بن نعيم السمرقندى؛ ابوالحسن على بن بلال المهلبى؛ بن عزور و محمد بن محمد بن النعمان المفيد (3).

وى در سال 369 هجرى وفات يافت و در كاظمين، در ضلع شرقى رواق شريف، به خاك سپرده شد. (4)

كتاب كامل الزيارات

يكى از آثار ارزشمند ابن قولويه كتاب «كامل الزيارات» است. نجاشى از اين كتاب با عنوان «كتاب الزيارات» نام برده است (5) و شيخ طوسى در «الفهرست» از آن با عنوان «جامع الزيارات» ياد كرده است. (6) علامه مجلسى درباره اين كتاب نوشته است:

و كتاب كامل الزيارات من الاصول المعروفه و اخذ منه الشيخ فى التذهيب و غيره من المحدثين (7)؛

كتاب كامل الزيارات از اصول معروف است و شيخ در تهذيب و ديگر محدثين از آن روايت نقل كرده اند.

در اين كتاب، احاديث فراوان و پراكنده اى كه در موضوع زيارت وارد شده، گردآورى، تنظيم و فصل بندى شده است. اين اثر ارزشمند نخستين بار به وسيله علامه امينى (بزرگ امانت دار خونين تشيع) تصحيح شد و با توضيحات و تعليقات ايشان در سال 1356 هجرى در چاپخانه مرتضويه نجف اشرف به چاپ رسيد (8). اين كتاب 108 باب دارد كه شامل مطالب زير است:

باب اول: درباره ثواب زيارت رسول الله صلى الله عليه وآله و زيارت اميرالمومنين عليه السلام و امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است و در آن 5 روايت آمده است.

باب دوم درباره ثواب زيارت است و در آن 21 روايت آمده است. در نخستين روايت از پيامبر صلى الله عليه وآله چنين روايت شده:

«من أتاني زائراً كُنت شفيعهُ يوم القيامه؛

هر كس براى زيارت نزد [مرقد] من بيايد، من در روز قيامت شفيع او خواهم شد».

باب سوم: درباره زيارت قبر رسول الله صلى الله عليه وآله و دعا در آن جاست و در اين باب ده حديث آمده است.

باب چهارم: شامل 8 حديث در فضيلت نماز در مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله و ثواب آن است.

باب پنجم: 2 حديث درباره زيارت حضرت حمزه و قبور شهيدان است كه حديث اول از سه طريق نقل شده است.

باب ششم: 6 حديث در باب فضيلت رفتن به مشاهد و مساجد مدينه و ثواب آنهاست.

باب هفتم: 3 حديث درباره وداع با قبر رسول الله صلى الله عليه وآله است.

باب هشتم: 19 حديث در باب فضيلت نماز در مسجد كوفه و مسجد سهله و ثواب آن است.

باب نهم: 13 حديث درباره راهنمايى براى يافتن قبر امام على عليه السلام است.

باب دهم: 3 حديث درباره ثواب زيارت قبر امام على عليه السلام است.

باب يازدهم: 5 حديث درباره چگونگى زيارت قبر امام على عليه السلام و دعا در آن جا است.

باب دوازدهم: يك حديث درباره وداع با قبر امام على عليه السلام است.


1- رجال النجاشي، ج 1 ص 305 و 306.
2- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 6.
3- همان، ص 9- 14.
4- همان، ص 20.
5- رجال النجاشي، ج 1، ص 306.
6- كامل الزيارات، ص 16.
7- بحارالانوار، ج 1، ص 27
8- سيدمحمد حسينى، زيارت، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1364، ص 10.

ص: 96

باب سيزدهم: 17 حديث در باب فضيلت نوشيدن آب از رود فرات و غسل در آن است.

باب چهاردهم: 13 حديث درباره علاقه و محبت پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و امر به دوست داشتن ايشان است.

باب پانزدهم: 3 حديث درباره زيارت امام حسن عليه السلام و ائمه بقيع عليهم السلام است

از باب شانزدهم تا نود و هشتم، يعنى حدود 83 باب اين كتاب درباره شهادت امام حسين عليه السلام، ثواب زيارت امام حسين عليه السلام و ديگر شهداى كربلا، نزول ملائكه و ارواح انبيا بر قبر امام حسين عليه السلام، فضيلت سرزمين كربلا و شفاى تربت امام حسين عليه السلام، كيفيت و كميت زيارت امام حسين عليه السلام، اثرات اين زيارت و دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام و ملائكه براى زائران قبر امام حسين عليه السلام است. در اين 83 باب حدود ششصد حديث گردآورى شده است.

باب نودونهم: 14 حديث درباره ثواب زيارت امام موسى بن جعفر و امام جواد عليهماالسلام است.

باب صدم: يك حديث درباره كيفيت زيارت امام كاظم و امام جواد عليهماالسلام است.

باب صدويكم: 13 حديث درباره ثواب زيارت امام على بن موسى الرضا عليهماالسلام است.

باب صدودوم: يك حديث درباره كيفيت زيارت امام رضا عليه السلام است.

باب صدوسوم: يك حديث درباره كيفيت زيارت امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام در سامراست.

باب صدوچهارم: 2 حديث درباره زيارت همه ائمه عليهم السلام است.

باب صدوپنجم: 20 حديث در كيفيت زيارت مؤمنين است.

باب صدوششم: 2 حديث درباره فضيلت زيارت حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها است.

باب صدوهفتم: يك حديث درباره زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى است.

باب صدوهشتم: 14 حديث درباره نوادرالزيارات است.

برشى از كتاب

1- ثواب زيارت پيامبر صلى الله عليه وآله

الف- در باب دوم كتاب «كامل الزيارات» درباره زيارت پيامبر صلى الله عليه وآله از امام صادق روايت شده است::

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

من اتاني زائراً كنت شفيعه يوم القيامه

؛ پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس به زيارت من بيايد، من در روز قيامت او را شفاعت مى كنم. (1)

ب. در باب اول درباره ثواب زيارت پيامبر صلى الله عليه وآله و امام على عليه السلام و امام حسن وامام حسين عليهماالسلام، از امام صادق روايت شده است:

قال الحسين عليه السلام لرسول الله صلي الله عليه وآله ما جزاء من زارك؟ فقال: با بني من زارني حياً او ميتاً او زار اباك او زار اخاك او زارك كان حقاً علي أن أزوره يوم القيامة حتي اخلصه من ذنوبه؛

امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: پاداش كسى كه تو را زيارت كند، چيست؟ فرمود: اى پسرم! كسى كه مرا در حال حيات يا پس از مرگ زيارت كند يا پدرت را يا برادرت را يا تو را زيارت كند، سزاوار است بر من كه در روز قيامت او را زيارت كنم؛ تا اين كه او را از گناه پاك گردانم او را شفاعت كنم. (2)

2- ثواب زيارت امام حسين عليه السلام

الف- امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

مروا شيعتنا بزيارة قبرالحسين عليه السلام فانّ اتيانه مفترض علي كل مومن يقرّ للحسين عليه السلام بالامامة من الله عزّوجلّ؛

شيعيان ما را به زيارت قبر امام حسين عليه السلام امر كنيد. همانا زيارت قبر او بر هر مؤمنى كه معتقد به امامت امام حسين عليه السلام از طرف خدا باشد، واجب است. (3)


1- كامل الزيارات، باب 2، ص 41 و 42.
2- همان، باب 1، ص 40.
3- همان، باب 43، ص 236.

ص: 97

ب- امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

من سره أن يكون علي موائدالنور يوم القيامة فليكن من زوّار الحسين بن علي عليهماالسلام؛

هر كس دوست دارد كه در قيامت، بر سفره هايى از نور بنشيند، پس بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد. (1)

ج- ابو اسامه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

من اراد ان يكون في جوار نبيه صلي الله عليه وآله و جوار علي و فاطمة فلا يدع زيارة الحسين بن علي عليهماالسلام؛

كسى كه مى خواهد [در قيامت] همسايه پيامبر صلى الله عليه وآله و امام على عليه السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام باشد، پس نبايد زيارت امام حسين عليه السلام را ترك كند. (2)

د- عبدالله بن سنان مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

من اتي قبر الحسين عليه السلام عارفاً بحقه غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر؛

كسى كه به زيارت قبر امام حسين عليه السلام بيايد، در حالى كه حق او [امام عليه السلام] را ادا كند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى آمرزد. (3)

ه- ابى خديجه مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره زيارت قبر امام حسين عليه السلام سؤال كردم؛ فرمود:

انّه افضل ما يكون من الاعمال؛

آن برترين اعمال است (4)

و- محمد بن مسلم مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود:

مروا شيعتنا بزيارة قبرالحسين عليه السلام فانّ اتيانه يزيد في الرزق و يمد في العمر و يدفع مدافع السوء و ايتانه مفترض علي كل مؤمن يقر للحسين بالامامة من الله؛

شيعيان ما را به زيارت قبر امام حسين عليه السلام امر كنيد. همانا زيارت قبر او روزى ها را افزايش مى دهد و عمرها را طولانى مى كند و بدى ها [و گرفتارى ها] را از انسان برطرف مى سازد و اين زيارت بر هر كسى كه معتقد به امامت امام حسين عليه السلام از طرف خدا باشد، واجب است. (5)

ز- امام صادق عليه السلام فرمود:

حق علي الغني أن يأتي قبرالحسين عليه السلام في السنة مرّتين و حق علي الفقير أن يأتيه فيالسنة مره؛

سزاواراست كه توانگران، سالى دو بار به زيارت قبر امام حسين عليه السلام بيايند و نيازمندان، سالى يك بار. (6)

3- زيارت امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام

الف- حسن بن على بن الوشاء مى گويد: امام رضا عليه السلام فرمود:

زيارة قبر ابي مثل زيارة قبرالحسين عليه السلام؛

زيارت قبر پدرم (امام كاظم عليه السلام) مثل زيارت قبر امام حسين عليه السلام است. (7)

ب- على بن مهزيار مى گويد: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: فدايت گردم! زيارت امام رضا عليه السلام برتر است يا زيارت امام حسين عليه السلام؟ فرمود:

زيارة أبي أفضل و ذاك ان اباعبدالله عليه السلام يزوره كل الناس و ابي لا يزوره الا الخواص من الشيعه؛

زيارت پدرم برتر است؛ چون امام حسين عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند؛ اما امام رضا عليه السلام را فقط شيعيان برگزيده زيارت مى كنند. (8)

عمرو بن عثمان الزارى مى گويد: از امام موسى بن جعفر عليهماالسلام شنيدم كه مى فرمود:


1- همان، باب 50، ص 258.
2- همان، باب 52، ص 260.
3- همان، باب 54، ص 264.
4- همان، باب 58، ص 276.
5- همان، باب 61، ص 376.
6- همان، باب 98، ص 490.
7- همان، باب 99، ص 499.
8- همان، باب 101، ص 510- 511.

ص: 98

من لم يقدر ان يزورنا فليزر صالحي موالينا يكتب له ثواب زيارتنا و من لم يقدر صلتنا فليصل صالحي موالينا يكتب له ثواب صلتنا؛

كسى كه نتواند ما را زيارت كند، پس دوستان صالح ما را زيارت كند كه [در اين صورت] ثواب زيارت ما را خواهد داشت و كسى كه توانايى ارتباط با ما را نداشته باشد، پس با دوستان صالح ما ارتباط داشته باشد كه ثواب ارتباط با ما را خواهد داشت. (1)


1- همان، باب 105، ص 528.

ص: 99

اخبار زيارت

نجف اشرف؛ پايتخت فرهنگى جهان اسلام در سال 2012 م

در اجلاس وزارى فرهنگ كشورهاى عضو «سازمان كنفرانس اسلامى» كه در باكو پايتخت آذربايجان برگزار شد، شهر نجف رسما به عنوان پايتخت فرهنگى جهان اسلام در سال 2012 ميلادى انتخاب شد.

«اسعد سلطان ابوكلل»، استاندار نجف اشرف در اين باره گفت: دولت عراق سعى دارد تا در سال 2012 ميلادى جايگاه عظيم و ابعاد حقيقى شخصيت حضرت على (ع) و خدمات ايشان به انسانيت و اسلام را به جهانيان بنماياند.

شهر نجف اشرف كه بارگاه ملكوتى امام على (ع) در آن قرار دارد، در 160 كيلومترى جنوب بغداد واقع است و جمعيت آن در سال 2003 ميلادى، 585600 نفر برآورد شده است.

بنابر مصوبه تحريريه، شماره زمستان «فصلنامه فرهنگ زيارت»، ويژه نجف اشرف خواهد بود در اين راستا از تمامى محققان و نويسندگان ارجمند دعوت مى شود تا در غنا بخشيدن به اين شماره از فصلنامه، ما را يارى كنند.

رو نمايى از نصب اولين پنجره ضريح مطهر حرم امام حسين (ع)

اولين پنجره ضريح مطهر حرم امام حسين (ع) كه بر روى سازه چوبى آن نصب شده است، طى مراسمى در بهمن سال 88 در قم توسط حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى و با حضور تنى چند از علماى اعلام و مسئولين استان قم و ستاد بازسازى عتبات عاليات رونمايى شد.

آيت الله العظمى مكارم شيرازى در اين مراسم فرمودند: «امام حسين (ع) چراغ هدايت در همه زمان هاست و روش و مكتب حسين (ع) كشتى نجات براى همه انسان هاست. نياز ما به مكتب حسين (ع) نياز به چراغ و نور است؛ كه در اين درياى متلاطم زندگى، نياز به كشتى نجات داريم».

ايشان در ادامه تاكيد كردند:

«محبت ما به ضريح، محبت به صاحب اوست. ضريح امام حسين (ع) وابسته به امام حسين (ع) است و نشانه محبت ما به چوب نيست؛ بلكه نماد و سمبلى از محبت به امام است».

ايشان درباره روند ساخت ضريح فرمودند: «كار، بسيار خوب در حال پيشرفت است. آستان مقدس حضرت معصومه (س) و نهادهاى ديگر نيز كمك كرده و عده ى زيادى از بانوان، زيورآلاتشان را تقديم كرده اند. حُسن اين كار اين است كه يك مشاركت عمومى شده است و از جمهورى اسلامى و كشور ايران كه كانون تشيع بوده است، همين انتظار مى رود كه مقابر ائمه اطهار (ع) به اين وسيله احداث شود. اميدواريم اين كار سبب شود تا نام جمهورى اسلامى در كنار اين ضريح ها ثبت شود و از خدا مى خواهيم هر چه سريع تر ساخت آنها به پايان برسد».

همچنين مدير پروژه ساخت ضريح مطهر سيدالشهداء (ع) اطلاعاتى از روند ساخت و خصوصيات اين ضريح ارائه كرد. آقاى پارچه باف مشخصات فيزيكى ضريح را اين گونه شرح داد: چارچوب و مساحت پلان ضريح با ضريح فعلى تفاوتى ندارد؛ ولى ارتفاع آن حدود 30 تا 40 سانتى متر افزايش يافته است. ضريح از 20 دهنه تشكيل شده كه توان تحمل فشار عمودى حدود 5/ 12 تن را دارد. ارتفاع ضريح 4 متر و 49 سانتى متر است و وزنى معادل 12 هزار كيلوگرم دارد. در ساخت ضريح، از چوب ساجى كه از هندوستان، برمه و آفريقا آورده شده، به همراه مس، نقره، برنج و طلا استفاده شده است. چوب ساج به كار رفته، بسيار مرغوب بوده و به گفته كارشناسان حداقل 300 سال عمر مى كند. ساير فلزات هم از نوع مرغوب آن به كار گرفته شده اند. تاج ضريح از مكرون با عيار بالا خواهد بود و پوششى از طلا خواهد داشت.

وى در خصوص مشخصات فنى ضريح اظهار داشت:

طراحى نقوش ضريح توسط استاد محمود فرشچيان انجام شده و خطاطى آن نيز كه سوره هايى از قرآن كريم، احاديث، اسماء امام حسين (ع) و اشعارى از سيد رضى است، توسط استاد موجد، از اساتيد مشهور خط در جهان انجام گرفته است. همچنين قصد داريم ترنج هايى با نقش يا الله، يا حسين و يا ثارالله در ضريح به كار ببريم.

وى در ادامه افزود:

در حال حاضر چارچوب ضريح صددرصد به پايان رسيده و گوى و ماسوله براى تزئين ضريح در آستانه توليد انبوه قرار دارد. همچنين كار قلم زنى روى نقره، نزديك به اتمام است و قلم زنى روى طلا و مس آغاز و مقدمات كار مونتاژ نيز انجام شده است. البته براى نورپردازى داخل ضريح، از شبكه فيبر نورى استفاده شده و از اتاق فرمان، تغيير رنگ نورها كنترل مى شود. دوربين هاى مداربسته داخل ضريح، با دانش روز طراحى شده و ضريح به سيستم هشدار حريق مجهز مى باشد.

وى كمك هاى جمع آورى شده را كه تاكنون معادل 40 درصد از هزينه هاى ساخت ضريح است، 2 ميليارد و 700 ميليون تومان پول نقد و 63 كيلو و 250 گرم طلا برشمرد و تصريح كرد كه براى اتمام كار ضريح مقدس به 120 كيلو طلا و 5 ميليارد تومان اعتبار ديگر نياز است.

ص: 100

انتشار منظومه «على نامه»، با تصحيح جديد

نسخه اصلى اين اثر در موزه قونيه است و سال گذشته با مقدمه «محمد رضا شفيعى كد كنى» و مقاله اى ديگر (به زبان انگليسى) از محمود اميدسالار به صورت رنگى در تهران منتشر شد.

به گزارش مركز «ميراث مكتوب»، حجت الاسلام رسول جعفريان رئيس كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، در بيان خاطره خود از ديدار با آيت الله العظمى سيستانى به بيانات ايشان درباره كتاب «على نامه» پرداخت و اظهار رضايت فراوان اين مرجع بزرگ تقليد را از چاپ اين نسخه نفيس كه نخستين تجربه شعر حماسى شيعى است، بيان كرد. وى مى نويسد: آيت الله سيستانى از چاپ «على نامه» ستايش كردند و فرمودند: «من كتاب زياد مى خوانم؛ اما اين كتاب را كنار دستم گذاشته ام؛ اين كتاب مرا زنده كرد!».

رسالت مهم روحانيون كاروان هاى عتبات عاليات

حجت الاسلام و المسلمين سيد على قاضى عسكر، روز پنج شنبه در همايش روحانيون كاروان هاى عتبات عاليات و سوريه در اصفهان گفت: «روحانيون كاروان ها بايد قبل از سفر، با مطالعه، اطلاعات لازم را كسب كنند؛ زيرا زائرين منتظر شنيدن حرف هاى تازه و مستند از آنها هستند».

وى افزود: «برخى روحانيونى كه با كاروان ها مى روند، پاسخ گوى نيازهاى مخاطب نيستند ... روحانيون بايد با نيازسنجى، سوژه سنجى و استفاده از پيام ائمه در قالب احاديث كوتاه، اطلاعات لازم را به زائر ارايه دهند».

حجت الاسلام قاضى عسكر گفت: «توسعه نفوذ روحانيت در بين مردم از عوامل ارتقاى فرهنگ ناب اسلامى است و روحانيون وظيفه و رسالت مهمى را براى دفاع از كيان اسلام بر عهده دارند ... روحانيون كاروان هاى اعزامى بايد از اين فرصت براى برقرارى ارتباط با مردم استفاده كنند و آنها را با فرهنگ اهل بيت (ع) آشنا سازند».

نماينده ولى فقيه در سازمان حج و زيارت، همچنين با اشاره به شرايط خاص كشور عراق گفت: «بايد در جلساتى كه با زائرين عتبات عاليات برگزار مى شود، آنها را از اين شرايط مطلع كنيم ... از جمله مسائلى كه بايد به زائرين اطلاع داده شود، وضع اقامتى عراق است كه مانند عربستان داراى هتل و اماكن اقامتى مناسب نيست».

عتبات عاليات

در آمار سال 88

در سال 1388 دو ميليون و 365 هزارو 762 نفر زائر ايرانى به عتبات عاليات مشرف شدند.

به گزارش خبرنگار اعزامى پايگاه اطلاع رسانى حج به عتبات عاليات، از اين تعداد زائر ايرانى، دو ميليون و 279 هزار و 313 نفر از طريق مرزهاى زمينى مهران، شلمچه و خسروى به عتبات عاليات مشرف شدند. هم چنين 86 هزار و 449 نفر نيز از طريق مرز هوايى وارد كشور عراق شده اند.

روزانه 79 كاروان به كشور عراق وارد مى شوند كه از اين تعداد، يك ميليون و 697 هزار و 687 زائر از طريق مرز مهران، 543 هزار و 863 زائر از طريق مرز شلمچه و 37 هزارو 763 نفر از طريق مرز خسروى به كشور عراق وارد مى شوند.

زائران عتبات عاليات با 574 دستگاه اتوبوس عراقى كه عمدتا از كيفيت متوسطى برخوردارند، به شهرهاى زيارتى اين كشور مشرف مى شوند.

كتابت سردر «باب المراد» در كاظمين توسط هنرمند ايرانى

سردر ورودى «باب المراد» حرم مطهر امام موسى و امام جواد عليهماالسلام توسط هنرمند ايرانى، تزئين و كتابت شد.

محسن عبادى، برگزيده دومين جشنواره تجسمى در رشته خوش نويسى، در گفت وگو با خبرگزارى قرآنى ايران (ايكنا) با بيان اين مطلب گفت: اين اثر به اين علت كه تذهيب نيز در آن به كار برده شده، يك اثر هنرى شمرده مى شود.

وى ابعاد اين اثر را 14 متر طول و 1/ 5 متر عرض اعلام كرد و گفت كه طراحى و ساخت آن در يك هفته انجام شده است.

عبادى ادامه داد: عبارت «السلام عليك يا موسى الكاظم و يا جواد الائمه» با خط ثلث در اين اثر نگارش شده كه از دور قابل خواندن است.

وى با اشاره به اين كه تذهيب ايرانى اين اثر توسط عباس عطاپور به انجام رسيده، تصريح كرد: تذهيب و شمسه در پس زمينه اين اثر به كار برده شده است.

برگزيده دومين جشنواره تجسمى فجر در رشته خوش نويسى گفت: در اين اثر هنرى، به اين علت كه در معرض ديد زائرانى از سراسر دنياست، سعى كرده ام تا بهترين كار را انجام دهم.

وى افزود: اين اثر بايد سال ها ماندگار باقى بماند. به همين علت در آن از مواد فلزى استفاده شده است.

عبادى در پايان يادآور شد: اين اثر در اربعين حسينى، با همكارى و مساعدت مسؤولان عراقى بر سردر باب المراد نصب شد.

ص: 101

بازسازى ايوان طلاى حرم مطهر اميرالمؤمنين على (ع)

معاون ستاد بازسازى عتبات عاليات از بازسازى ايوان طلاى حرم مطهر اميرالمؤمنين على (ع) و توسط متخصصين ايرانى خبر داد.

با توجه به تخريب روى قطعات نصب شده بر ايوان طلاى حرم مطهر اميرالمؤمنين على (ع) زمان طولانى از ساخت آن، گذشت بازسازى و مرمت اين قطعات ضرورى تشخيص داده شد. پيشنهاد اين امر در سفرى كه معاون ستاد بازسازى عتبات عاليات، آقاى فداكاردر فروردين ماه 89 از اعتاب مقدسه داشتند، درنجف اشرف به اطلاع توليت محترم آستان علوى رسيد.

با موافقت اوليه توليت محترم حرم مطهر علوى وپس از رايزنى هاى لازم، به زودى اجراى اين طرح نهايى خواهد شد.

بر اساس اعلام معاونت، قرار است اين مرمت در نجف اشرف به همت دكتر بهرمان و همكارانشان كه كار مرمت كتيبه (گريو) گنبد حرم علوى را نيز پيشتر انجام داده اند، صورت گيرد.

نصب ضريح قتلگاه سيدالشهدا (ع)

ضريح كوچك قتلگاه امام حسين (ع) به طول 160 و عرض 224 و ضخامت 18 سانتى متر پس از رسيدن به كربلاى معلى، در ضريح مطهر باب الرأس صحن بارگاه ملكوتى ابا عبدالله الحسين (ع) نصب شد. پنجره بزرگ اين ضريح مقدس به طول 300 و عرض 227 و ضخامت 15 سانتى متر ساخته شده كه در بهمن ماه 88 در محل باب القبله ايوان بارگاه سيدالشهدا (ع) نصب گرديد.

ضريح بزرگ قتلگاه امام حسين (ع) از چهار دهنه، هر دهنه داراى 96 عدد گوى و 192 عدد ماسوره از جنس سازه فلزى ساخته شده و ضريح كوچك نيز داراى دو دهنه بوده است كه چوب به كار رفته در دهنه هاى آن، از نوع ساج برمه به قطر نيم متر مكعب است.

در طرح ضريح هاى قتلگاه اباعبدالله الحسين (ع) 325 كيلوگرم نقره با عيار 5/ 92، مقدار طلاى استفاده شده 500 كيلوگرم و مس مصرفى در آن 405 كيلوگرم به صورت ورق هاى 5/ 1 ميلى مترى، مقدار برنج به كار رفته به صورت لوله در ضريح بزرگ 150 كيلوگرم و در پنجره كوچك 195 كيلوگرم بوده است.

آبكارى طلاى ضريح قتلگاه امام حسين (ع) به روش الكترونيك انجام شده و قلمزنى آن به صورت برجسته است و طرح پنجره ها به شكل هشتى با اقتباس از ضريح مطهر حضرت ثامن الحجج (ع) بوده كه از 11 عدد پنجى با خط ثلث تشكيل شده و مضامين مرتبط با حضرت سيدالشهدا (ع)، امين الله (ع)، ياثارالله (ع)، باب الحوائج (ع)، سفينةالنجاه و عين البتول بر آن نوشته شده است.

طرح ضريح بزرگ قتلگاه امام حسين (ع) داراى 14 قطعه ميناست كه به دو عدد گل و بوته و 12 عدد خط و گل و بوته با زمينه لاجورد مزين شده و ضريح كوچك نيز با 16 قطعه مينا، 4 عدد گل و بوته، 12 عدد خط، گل و بوته با همين زمينه ساخته شده است. مضامين استفاده شده در ميناكارى ضريح هاى بارگاه ابا عبدالله الحسين (ع) آيات 107 و 106 سوره صافات و آيه هاى 23 و 69 سوره آل عمران است.

وزن كلى ضريح بزرگ قتلگاه امام حسين (ع) 900 كيلوگرم و وزن ضريح كوچك 800 كيلوگرم است. بانيان ضريح قتلگاه امام حسين (ع) جمعى از خيران، كاركنان و خانواده هاى كاركنان بانك صادرات استان اصفهان هستند. اين پنجره ها به دست پرتوان استاد «مهدى برهانيان» خطاطى شده است. اين طرح مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در 15 مرداد سال 88 در كارگاه آفرينش هاى هنرى ستاد بازسازى عتبات عاليات استان اصفهان با حضور هنرمندان قلم زن و ميناكار اصفهانى آغاز شده بود.

بررسى مرمت اشياى تاريخى حرم اميرالمؤمنين (ع)

رييس پژوهشگاه ميراث فرهنگى «سازمان ميراث فرهنگى، صنايع دستى و گردشگرى» از اعزام گروهى از كارشناسان ايرانى براى بررسى چگونگى مرمت اشياى تاريخى موجود در حرم حضرت اميرالمؤمنين على (ع) در شهر نجف در سال جارى خبر داد.

احمد ميرزا كوچك خوشنويس، روز جمعه به ايرنا گفت: اين گروه پنج نفره كه اواخر سال گذشته به توليت آستان حضرت امير (ع) در نجف معرفى شده بودند، در سال جارى به عراق اعزام مى شوند تا بررسى هاى لازم درباره آسيب هاى اشياى تاريخى و چگونگى مرمت و بازسازى آنها را جمع آورى كنند.

وى درباره روند تصميم گيرى براى مرمت اين اشياء توضيح داد: سال گذشته يك هيات سه نفره از آستان مقدس حضرت امير (ع) به ايران آمدند و از ما دعوت كردند تا براى مرمت اشيايى كه در انبارهاى موزه حضرت امير (ع) است، اقداماتى را صورت دهيم.

خوشنويس افزود: از آنها خواسته شد تا تصاويرى از اين اشياء ارايه كنند كه پس از بررسى تصاوير، مشخص شد اشياى آستان حضرت امير (ع)، از انواع و جنس هاى متفاوت، مانند فلزى، چوبى، سنگى، شيشه اى و پارچه اى است كه به صورت غيراستاندارد در انبارها نگهدارى مى شود.

رييس پژوهشگاه ميراث فرهنگى همچنين به بازسازى حرم و گنبدهاى حضرت امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) اشاره كرد و توضيح داد: از توليت هاى ساير آستان هاى مقدس عتبات عاليات در عراق مانند حضرت ابوالفضل و امام حسين (ع) به صورت مجزا با پژوهشگاه ميراث فرهنگى، براى بازسازى و مرمت اين اماكن تماس گرفته شده است.

ص: 102

بلندترين ستون عراق، مزين به پرچم يا ابالفضل

زكى باقر عبد، در مصاحبه با «پايگاه اطلاع رسانى نون»، خاطرنشان كرد: با همكارى آستان مقدس حضرت عباس (ع)، بلندترين ستون عراق، مزين به پرچم يا ابالفضل ساخته مى شود.

وى افزود: اين ستون به ارتفاع 40 متر، قرار است در ورودى جنوبى شهر كربلا نصب شود.

باقرعبد گفت: پس از واقعه عاشورا حضرت زينب كبرى (س) با خطاب قرار دادن يزيد، به وى تأكيد كرده بود كه حاكمان ظالم در طول تاريخ براى محو آثار اين واقعه تلاش خواهند كرد؛ ولى پرچم شهيدان كربلا با شكوه بيشترى به اهتزاز درخواهد آمد.

زائران عتبات و تأثيرگذارى روحانيون

معاون امور روحانيون بعثه مقام معظم رهبرى گفت: «روحانيون روى زائران عتبات عاليات تاثيرگذارند و بايد در برنامه هاى خود، آلاينده هاى فكرى و جناحى را كنار بگذارند».

به گزارش ايرنا حجت الاسلام والسملين سيد عبدالفتاح نواب در همايش روحانيون منطقه 9 كشور كه در شيراز برگزار شد افزود: «اين فرصت كه يك روحانى راهنماى زائران باشد، نعمت بزرگى است كه بايد همه قدر آن را بدانند».

خدمت به زائران عتبات عاليات

به گزارش خبرگزارى حج، رييس سازمان حج و زيارت گفت: خدمت به زائران خانه خدا و عتبات مقدسه، با هيچ كارى قابل قياس نيست و نبايد آن را با امور مادى قياس كرد.

على ليالى در جمع اعضاى ستادهاى عمره گفت: هدف از تشرف شاغلين در ستادهاى عمره را ارائه خدمت هرچه بيشتر به زائرين دانست و تأكيد كرد كه هيچ يك از همكاران ستادى نبايد به قصد زيارت يا انجام عمره مفرده مشرف شود.

اعدام حسن المجيد التكريتى

حكم اعدام على حسن المجيد التكريتى معروف به «على شيميايى» كه مرتكب جنايت بر ضد ملت هاى عراق و ايران در طول جنگ تحميلى هشت ساله شده بود، روز بهمن ماه اجرا شد.

شيميايى، پسرعموى صدام و از شخصيت هاى مهم حزب بعث عراق بود. او مدتى وزارت دفاع عراق را بر عهده داشت و به عنوان عضو شوراى فرماندهى انقلابى، در تصميم گيرى هاى مهم در زمان رياست جمهورى صدام شركت داشت و مأمور سركوب شورش هاى منطقه اى بود.

على شيميايى را بسيارى" سنگدل ترين همراه صدام" مى نامند كه حاضر بود براى بقاى رژيم، دست به هر جنايتى بزند. بر اساس گزارشى كه نشريه آلمانى اشپيگل در ژوئن منتشر كرده بود، در يك نوار صوتى كه از على شيميايى به دست آمده، اين جنايتكار درباره كُردها گفته است: من همه آنها را با سلاح شيميايى نابود خواهم كرد!

بر پايه شواهد موجود، پس از انتفاضه سال 1991 ميلادى در جنوب عراق، او مأمور سركوب شيعيان جنوب عراق شد و در حالى كه از جنايات خود در كردستان عراق بازگشته بود، خود شخصا بازجويى از شيعيان بى دفاع عراقى را بر عهده گرفت و تيرهاى خلاص را در باتلاق هاى مناطق جنوبى عراق، بر سر اسراى شيعه عراقى شلّيك مى كرد و اين در حالى بود كه در پرونده جنايات عليه كردها كه به پرونده «انفال» معروف است، دستگيرشدگان كرد عراقى را با ديناميت منفجر مى كرد و اين كار براى او تبديل به يك سرگرمى شده بود.

دست داشتن وى در قتل آيت الله محمد صادق الصدر و دو پسرش توسط سازمان امنيت عراق در فوريه و كشتار صدها نفر از شيعيان معترض به اين جنايت وكشتار وحشيانه هزاران كرد در حلبچه، او را به سنگدل ترين و جنايت كارترين همدست صدام معدوم تبديل كرده بود.

او در ماه اوت سال و در پى اشغال عراق توسط نيروهاى آمريكايى، در ماشين حمل گوسفندان دستگير شد. آمريكايى ها در گزارش دستگيرى وى مى نويسند: دستگيرى على حسن المجيد، آسان تر از ديگر مقامات رده بالاى بعثى در عراق بود.

اين گزارش مى افزايد: پس از دستگيرى، آمريكايى ها براى بازجويى از جلاد بغداد، چند شبانه روز به او بى خوابى دادند. او كه به شدت ترسيده بود، هنگامى كه در برابر بازجوى آمريكايى قرار گرفت و از او پرسيده شد: آيا درست است كه وى با يك ماشين حمل گوسفند از جنوب عراق فرار كرده است، خطاب به او گفت: بله، و سپس بازجو از وى خواست تا صداى گوسفند از خود درآورد و اين بعثى جنايت كار چندين بار صداى گوسفندان را براى سربازان آمريكايى تكرار كرد! چهره او در هم شكسته بود و موهاى سر و صورتش كه ديگر فرصت رنگ كردن آن ها را نداشته، سپيد شده بود.

او نخستين بار در ژانويه به عنوان مسئول حمله شيميايى به روستاى كردنشين حلبچه كه به كشته شدن پنج هزار نفر انجاميد، به اعدام محكوم شد. او سپس به اتهام سركوب قيام شيعيان پس از حمله عراق به كويت در سال، و نيز به اتهام شركت در كشتار و آواره كردن شيعيان در سال، بار ديگر به اعدام محكوم شد. جسد وى در مقبره رهبران رژيم سابق عراق و در كنار جسد طه ياسين رمضان، معاون اول صدام حسين دفن شد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109