سرشناسه: سلیمیان، خدامراد، 1346 -
عنوان و نام پدیدآور: درسنامه مهدویت / خدامراد سلیمیان.
مشخصات نشر: قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام، مرکز تخصصی مهدویت، 1386-
مشخصات ظاهری: 4ج.
شابک: دوره 978-964-7428-41-5: ؛ 25000 ریال : ج.1: 964-74-28-32-4 ؛ 25500 ریال: ج.1، چاپ سوم 978-964-742-832-3: ؛ 35000 ریال: ج.2 978-964-7428-42-2: ؛ 25000ریال (ج.2، چاپ اول) ؛ 30000 ریال (ج.2، چاپ پنجم ) ؛ 35000 ریال (ج.2، چاپ ششم) ؛ ج.4 : 8-91-6262-600-978
یادداشت: ج.1 (چاپ پنجم: 1388).
یادداشت: ج.1(چاپ سوم: زمستان 1386).
یادداشت: ج.2 (چاپ اول: تابستان 1386).
یادداشت: ج.2 (چاپ پنجم: زمستان 1387).
یادداشت: ج.2 (چاپ ششم: 1388).
یادداشت: ج.4 (چاپ اول: 1392) (فیپا).
یادداشت: کتابنامه.
مندرجات: ج.1. حضرت مهدی (عج) از ولادت تا امامت.- ج2. حضرت مهدی (عج) و دوران غیبت.- ج.4. حضرت مهدی (عج) و حکومت جهانی
موضوع: محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -
موضوع: مهدویت
رده بندی کنگره: 1386 4د873س/224 BP
رده بندی دیویی: 297/462
شماره کتابشناسی ملی: 1146249
ص: 1
درسنامه مهدویّت
(جلد4)
حضرت مهدی عجل الله فرجه و حکومت جهانی
خدامراد سلیمیان
ص: 2
درسنامة مهدویّت (4)
مؤلف: خدامراد سلیمیان
ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود
نوبت چاپ: دوم _ تابستان 1393
شابک: 8-91-6262-600-978
شمارگان: دو هزار نسخه
قیمت: 7000 تومان
تمامی حقوق© محفوظ است.
* قم: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله فرجه، مرکز تخصصی مهدویت/ خیابان شهدا/ کوچه آمار(22)/ بن بست شهید علیان/ ص.پ: 119- 37135/ همراه: 09109678911/ تلفن: 37749565 و 37737801(داخلی 117و116)/37841130 (فروش)/ 37841131 (مدیریت)/ فاکس: 37737160 و 37744273
* تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله فرجه/ تلفن: 88959049/ فاکس: 88981389/ ص.پ: 355-15655
www.mahdi313.com
با قدردانی و تشکر از همکارانی که در تولید این اثر نقش داشته اند:
اعضای محترم شورای کتاب حجج اسلام مجتبی کلباسی، محمدصابر جعفری، مهدی یوسفیان، محمدرضا فؤادیان و آقایان احمد مسعودیان (مدیر داخلی)، مرتضی دانش طلب (مدیر مالی)، رضا فریدی (صفحه آرا)، عباس فریدی (طراح جلد) و کلیه کسانی که ما را یاری نمودند.
مدیر مسئول انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله فرجه حسین احمدی
کد فایل: 09260-5
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 4
پیشگفتار. 15
درس اول
حکومت حضرت مهدی علیه السلام (کلیّات)
پیش درآمد.. 20
یک. معناشناسی حکومت.... 20
از نگاه لغت.... 20
از نگاه اصطلاح.. 21
واژگان حکومت مهدوی... 21
1. مُلک..... 22
2. خلافت.... 22
3. دولت.... 23
4. سلطنت.... 23
5. ولایت.... 24
دو. بشارت به حکومت حضرت مهدی علیه السلام. 24
سه. حتمی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام. 26
چهار. مقر حکومت حضرت مهدی علیه السلام. 27
پنج. مدت حکومت حضرت مهدی علیه السلام. 29
خودآزمایی.. 33
منابع برای پژوهش.... 33
ص: 5
درس دوم
گسترة حکومت حضرت مهدی علیه السلام
پیش درآمد.. 36
ادلة جهانی بودن حکومت مهدی علیه السلام. 37
1. در آیات قرآن.. 37
2. در روایات معصومان علیهم السلام. 39
نسبت جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام. 42
حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام. 43
مقایسه و تمایز. 45
امتیازات حکومت جهانی مهدوی بر جهانی شدن.. 46
خودآزمایی.. 49
منابع برای پژوهش.... 49
درس سوم
نظام اعتقادی حکومت مهدی علیه السلام
پیش درآمد.. 52
اسلام برای همه و همیشه. 52
دین در عصر ظهور. 55
دستورالعمل های نوین در عصر ظهور. 58
پیروان دیگر ادیان در عصر ظهور. 62
دیدگاه نخست: حضور پیروان.. 63
1 . پرداخت جزیه اهل کتاب... 64
2 . داوری میان اهل کتاب با کتاب آنها 64
3 . شباهت سیرة مهدی با سیره پیامبر. 64
دیدگاه دوم: عدم حضور پیروان ادیان.. 65
1. آیات... 65
2. روایات... 65
خودآزمایی.. 69
منابع برای پژوهش.... 69
ص: 6
درس چهارم
حکومت حضرت مهدی علیه السلام و عدالت
پیش درآمد.. 72
مفهوم شناسی عدالت.... 73
الف) معنای لغوی... 73
ب) معنای اصطلاحی.. 74
عدالت در آموزه های دینی.. 75
الف) در قرآن.. 75
ب) در روایات... 76
عدالت در دولت مهدی موعود علیه السلام. 78
راهبردهای عدالت گستری مهدوی... 78
افزایش معرفت.... 78
گسترش انفاق.. 79
توزیع دادگرانه. 79
برداشتن افزون خواهی.. 79
احساس بی نیازی در مردم. 80
گسترة عدالت مهدوی... 80
1. گسترة انسانی.. 80
2. گسترة جغرافیایی.. 81
3. گسترة مصداقی.. 81
یک. عدالت در داوری... 81
دو. عدالت در عرصه اقتصاد. 82
سه. عدالت در عرصه سیاست.... 82
چهار . عدالت در عرصه فرهنگ..... 83
آثار و برکات عدالت.... 83
خودآزمایی.. 85
منابع برای پژوهش.... 85
ص: 7
درس پنجم
نظام امنیتی حکومت امام مهدی علیه السلام
پیش درآمد.. 88
امنیت.... 89
از نگاه اصطلاح.. 89
الف) از نگاه قرآن.. 90
ب) از نگاه روایات... 92
زمینه های ترس، دلهره و ناامنی.. 93
نقش امام در امنیت روانی و معنوی... 94
حکومت مهدوی و امنیت.... 95
گسترة امنیت در حکومت مهدوی... 96
یک . امنیت فردی... 96
دو . امنیت اجتماعی.. 97
1. امنیت عقیدتی _ فرهنگی.. 97
2. امنیت اقتصادی... 98
3. امنیت داوری... 99
هم زیستی مسالمت آمیز. 99
سخن آخر. 100
خودآزمایی.. 101
منابع برای پژوهش.... 101
درس ششم
نظام سیاسی حکومت امام مهدی علیه السلام (1)
پیش درآمد.. 104
یک. مشروعیت.... 104
مفهوم شناسی.. 105
الف) از نگاه لغت.... 105
ب) از نگاه اصطلاح.. 105
تفاوت مشروعیت در عرف سیاسی با مشروعیت در اندیشه سیاسی اسلام 106
انواع مشروعیت الهی.. 107
ص: 8
الف) مشروعیت الهی از جنبه هستی شناختی و توحید.. 107
ب) مشروعیت الهی از جنبه انسان شناختی.. 108
دو. مقبولیت (پذیرش مردم). 108
امام مهدی علیه السلام؛ مشروعیت الهی، مقبولیت مردمی 111
پذیرش حاکمیت، اجابت درخواست مردم. 112
همکاری همگانی (رابطه ولی و مولی). 112
1. حقوق مردم بر حضرت... 113
2. حقوق حضرت بر مردم. 114
نقش مدیریتی مردم (کارگزاران حکومت). 115
گروه های کارگزاران از نگاه روایات... 116
خودآزمایی.. 119
منابع برای پژوهش.... 119
درس هفتم
نظام سیاسی حکومت امام مهدی علیه السلام (2)
پیش درآمد.. 122
مردم و حکومت مهدوی... 122
بیعت، مهم ترین سازوکار سیاسی.. 123
پایه های بیعت.... 124
چگونگی و چیستی بیعت.... 124
بیعت ورأی دادن، شباهت ها و تفاوت ها 127
آثار بیعت.... 129
1. ابراز آمادگی.. 129
2. پذیرش ولایت.... 129
3. یادآوری پایبندی به وظیفه. 130
4. پافشاری بر وفاداری... 130
بیعت با امام مهدی علیه السلام، از نگاه روایات... 130
1. بیعت کنندگان.. 130
1_1. بیعت جبرئیل فرشتة وحی.. 130
1-2. بیعت یاران خاص(سیصد و سیزده نفر). 131
ص: 9
1-3. برخی از مردم. 131
2. مکان بیعت.... 132
3. محتوا و مفاد بیعت.... 132
یک بررسی کوتاه در مفاد بیعت.... 132
خودآزمایی.. 136
منابع برای پژوهش.... 136
درس هشتم
نظام تعلیم و تربیت در حکومت مهدی علیه السلام
پیش درآمد.. 138
درآمدی بر نظام تعلیم و تربیت اسلامی.. 139
گسترش خردورزی در عصر ظهور. 141
عقل از نگاه قرآن.. 141
عقل از نگاه روایات... 141
سازوکارهای تعلیم و تربیت مهدوی... 144
1. شکوفاسازی عقول انسانی.. 145
2. فرهنگ سازی جامع.. 146
3. پالایش ناپاکی های درونی.. 146
4. شکوفایی سرشت انسانی.. 147
5. ترویج و تثبیت ارزش های اخلاقی.. 147
6. کنترل و نظارت فراگیر. 147
7. تقویت باورهای اعتقادی و ایمانی.. 148
8. ایجاد غنای واقعی در بشر. 148
9. به سازی اخلاق کارگزاران.. 149
10. حاکمیت اندیشة قرآنی.. 149
11. وحدت و الفت انسان ها 150
12. فراگیری و همگانی شدن تعلیم و تربیت.... 151
خودآزمایی.. 153
منابع برای پژوهش.... 153
ص: 10
درس نهم
مهدویّت و مستشرقان
پیش درآمد.. 156
تعاریف متفاوت از واژة شرق.. 156
شرق شناسی در فرهنگ لغت.... 158
تعریف اصطلاحی شرق شناسی.. 158
تقسیم بندی مستشرقین (اسلام شناسان غربی). 159
برخی زمینه های ورود مستشرقین به موضوع مهدویت.... 160
الف) جاذبه فرهنگ و تمدن اسلامی.. 160
ب) اهداف استعماری و تبشیری... 160
ج) نگاه اندیشمندانه به آموزه های اسلامی.. 161
د) توجه به نهضت های اصلاح طلبانه اسلامی.. 162
ه) نگاه کلان به موضوع منجی و جامعة آرمانی.. 162
جنبه های مثبت و منفی در پژوهش مستشرقان.. 164
عرصه های مهدویت پژوهی در نزد مستشرقان.. 167
خودآزمایی.. 168
منابع برای پژوهش.... 168
درس دهم
زمینه شناسی جریانهای انحرافی در مهدویت
پیش درآمد.. 170
1. عوامل پیدایش جریان های انحرافی.. 171
1-1. عوامل پدیدآورنده. 171
یک. ناآگاهی توده مردم. 171
دو. آشفتگی های اجتماعی و اقتصادی... 172
سه. زیاده خواهی.. 172
چهار. نابسامانی و اعتبار کم برخی متون.. 172
پنج. حمایت دشمنان.. 173
1-2. عوامل استمراربخش.... 173
یک. اباحی گری و تکلیف گریزی... 173
ص: 11
دو. حمایت برخی خواص..... 174
سه. غفلت برخی خواص..... 174
چهار. ساختن حکایات... 175
2. ویژگیهای جریان های انحرافی.. 175
2-1. عقل گریزی و اهتمام افراطی به امور احساسی.. 175
2-2. درآمیختن حق و باطل.. 176
2-3. دورکردن مردم از مرجعیت و روحانیت.... 176
2-4 . خرافه پردازی... 177
2-5. عوامزدگی.. 177
2-6. خودمرکزی و مریدپروری... 178
2-7. بهره از سخنان چندپهلو. 178
2-8 . دادن شأن و جایگاه دروغین به هوادارن خود. 179
2-9 . بی ثباتی در باورها و پندارها 179
2-10. پیروی از خواسته های نفسانی.. 179
2-11. سوءاستفاده از آشفتگی های سیاسی و اجتماعی.. 179
2-12. بهره مندی از ویژگی های خاص ظاهری... 180
2-13. ترویج پندارهای ادعایی عجیب وغریب.... 180
3. پی آمدهای جریان های انحرافی.. 180
3-1. بی ثباتی در باورهای دینی.. 180
3-2. از بین بردن سرمایه های فکری... 181
راهبرد رودررویی با جریان های انحرافی.. 181
1. رفتارهای علمی.. 181
1-1. بهره گیری از آگاهی های معتبر. 181
1-2. طراحی سامانة مهندسی فراگیر مهدویت.... 182
1-3. پافشاری بر خردورزی و پرهیز از خرافات... 182
2. راه های عملی.. 183
2-1. افشاگری و پدید آوردن حساسیت.... 183
2-2. جلوگیری از کارهای تبلیغی جریان ها 183
خودآزمایی.. 184
منابع برای پژوهش.... 184
ص: 12
درس یازدهم
رجعت و رجعت کنندگان (کلیّات)
پیش درآمد.. 186
مفهوم شناسی واژه رجعت.... 186
از نگاه لغت.... 186
معنای اصطلاحی.. 187
چیستی و چگونگی رجعت.... 190
جایگاه رجعت در اعتقادات شیعه. 191
رجعت از نگاه اهل سنت.... 193
آثار تربیتی اعتقاد به رجعت.... 195
زمان رجعت.... 195
امکان رجعت.... 196
گزارش رجعت در امت های پیشین.. 197
خودآزمایی.. 199
منابع برای پژوهش.... 199
درس دوازدهم
رجعت و رجعت کنندگان (درآخرالزمان)
پیش درآمد.. 202
رجعت در آخر الزمان.. 202
_ خروج دابة الارض..... 202
_ زنده شدن برخی مردگان.. 204
_ پیمان انبیا بر یاری پیامبر صلی الله علیه و آله. 206
_ دو بار زنده شدن و دو بار مردن.. 207
_ سوگند دشمنان اهل بیت بر زنده نشدن مردگان.. 207
رجعت کنندگان.. 209
1. رجعت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله. 210
2. رجعت علی علیه السلام. 210
3. امام حسین علیه السلام، اولین رجعت کننده. 211
4. رجعت معصومین علیهم السلام. 212
ص: 13
5. رجعت پیامبران پیشین.. 213
6. زنان رجعت کننده. 213
خودآزمایی.. 214
منابع برای پژوهش.... 214
درس سیزدهم
رجعت، پرسشها و پاسخها
پیش درآمد.. 216
1. رجعت، سبب بازگشت از فعلیت.... 216
2. رجعت، همان تناسخ... 219
تفاوت رجعت با تناسخ... 221
3. بازگشت کفار و مجرمین از اعمال بدشان.. 221
4. کیفر در رجعت و ناسازگاری با دنیا 222
5. تعارض رجعت با فلسفه معاد. 223
6. رجعت از عقاید یهودی... 224
7. منافات رجعت با تلقین میت.... 225
8. تکلیف در زمان رجعت.... 226
خودآزمایی.. 229
منابع برای پژوهش.... 229
درس چهاردهم
فرجام حضرت مهدی علیه السلام و زندگی در دنیا
پیش درآمد.. 232
طول عمر حضرت مهدی علیه السلام. 232
یک. طول عمر از نگاه قرآن کریم.. 233
1. حضرت نوح علیه السلام. 233
2. عیسی بن مریم علیهما السلام. 234
3. حضرت خضر علیه السلام. 235
4. اصحاب کهف.... 235
دو. طول عمر از نگاه روایات... 235
ص: 14
سه. از نگاه عقل.. 235
فرجام زندگی حضرت مهدی علیه السلام. 237
یک. شهادت امام مهدی علیه السلام. 237
دو. رحلت به مرگ طبیعی.. 239
جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام. 241
یک. دیدگاه پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام. 242
دو. دیدگاه اهل سنّت.... 244
خودآزمایی.. 246
منابع برای پژوهش.... 246
درس پانزدهم
کتاب شناسی مهدویّت (4)
پیش درآمد.. 248
آفتاب ولایت.... 249
شبهات و ردود (پاسخ به شبهات احمد الکاتب). 251
مهدی عجل الله فرجه، ده انقلاب در یک انقلاب... 253
خط امان.. 254
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در ادیان.. 256
آیندة جهان (دولت و سیاست در اندیشة مهدویت). 258
شناخت امام، یا راه رهایی از مرگ جاهلی.. 259
در جستجوی قائم علیه السلام. 260
امام مهدی علیه السلام در آینة قلم.. 261
منابع و مآخذ.. 263
ص: 15
((وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِی الصَّلِحُونَ))؛ و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. (انبیاء (21)، آیه 105)
حکومت جهانی واحد از دیرباز یکی از آرمان های انسان ها بوده است. اسلام نیز با ارائة فراگیرترین الگو از این حکومت، در آموزههای خود و بهویژه در سخنان معصومان علیه السلام، این نیاز را به شایستهترین شکل، پاسخ داده است.
با این که آرمان هایی چون عدل جهانی و حکومت جهانی، دیرینه ای به درازای تاریخ دارد؛ اما در سده گذشته به سبب برخی پدیده های ویژة سیاسی، فرهنگی و اجتماعی _ به ویژه گسترش فنآوریهای رسانهای و ارتباطات _ آرمان جهانی شدن، فراگیر و تق__ویت شده و هر چه بیشتر عملی ت__ر ب__ه نظر می رسد. در جنبش های اسلامی امروزین نیز، بار دیگر آرمان دیرین جهانی شدن دین و چیره شدن اسلام با توان تمام مطرح شده و مفاهیمی چون دین جهانی، عدل جهانی، حکومت جهانی یا بین الملل اسلامی و مانند آن گسترش یافته است.
آرمان های یادشده در میان مسلمانان و پیروان اهل بیت علیهم السلام بهویژه، در سطح گسترده تر مطرح و تقویت شده و اکنون در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی جمهوری اسلامی در ایران، از آن آرمان ها _ از جمله حکومت واحد جهانی _ تبلیغ می شود.
بنابراین از موضوعاتی که بهویژه در دوران معاصر نیازمند بررسیهای آگاهانه و کارشناسانة بیشتری است، بحث از حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام و مباحث
ص: 16
مربوط به آن است. که بازشناخت ویژگی ها و شاخصههای این باور بلند، میتواند ما را در نشان دادن این اعتقاد سترگ به علاقهمندان مشتاق در جهان کنونی، یاری دهد.
اگر چه در گذشتة تاریخ این بحث، افراد فراوانی با کوشش و پشتکار بدان پرداخته اند، اما همچنان جای سخن و پژوهش در آن فراوان است. چه اینکه بررسی های ژرف در سخنان ارزشمند پیشوایان معصوم علیهم السلام، می تواند افق های روشنتری را فراروی مشتاقان و پژوهندگان قرار داده است.
پیش از این نیز یاد شد: اگرچه تلاش های شایسته در این گستره، آثار گرانسنگی را به دست داده است، ولی یکی از کاستی های این بحث، متنی آموزشی فراگیر برای انسجام بخشی به بررسی های موضوعی این مباحث است که جای آن بسی خالی است.
آنچه اینک پیش روی شما خوانندة گرامی است، بخش پایانی از مجموعة چهارجلدی "درسنامة مهدویّت" با نام "حضرت مهدی علیه السلام و حکومت جهانی" است. در این کتاب، مباحث مربوط به نورانیترین و پرنشاط ترین فصل زندگی انسان روی کرة خاکی به بحث و بررسی گذاشته شده است. دورانی که همة پیامبران بزرگ خداوند به آن نوید دادهاند.
با یاری خداوند پیش از این در جلد نخست، با نام "حضرت مهدی علیه السلام از ولادت تا امامت"، به بحث و بررسی مهدویّت از آغاز پدیدارشدن، تا شروع امامت حضرت مهدی علیه السلام، و در جلد دوم با نام "حضرت مهدی علیه السلام و دوران غیبت"، به بحث در بارة موضوعات مربوط به دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام و در جلد سوم با نام "حضرت مهدی علیه السلام از ظهور تا حکومت جهانی" به بحث های مربوط، پرداختم.
اینک در اینجا بر خود بایسته می دانم سپاسگزاری خود را از همة اساتید بزرگواری که با راهنمایی ها و همراهی خود، این کمترین را یاری دادند، به ویژه از دکتر سید رضی موسوی گیلانی و حجج اسلام و المسلمین حمید سعادت، جواد اسحاقیان، عباس خادمیان، رحیم کارگر، علی مصلحی و محمد رضا نصوری اعلام کرده، از همة گرامیان در بنیاد ارزشمند فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام _ که از خدمات ماندگار
ص: 17
حجة الاسلام و المسلمین قرائتی و دوستانشان است _ و نیز مرکز تخصصی مهدویّت _ به ویژه حضرت حجة الاسلام و المسلمین کلباسی _ قدردانی نمایم که این کتاب را در جهت خدمت به ساحت ارزشمند مهدویت پذیرفته و به شایستگی آن را چاپ و منتشر کردند.
به امید آنکه این تلاش اندک، مورد پذیرش خداوند بزرگ و خشنودی آن پیشوای پنهان قرار گرفته، در جهت شناختن فرهنگ و آموزه های مهدویّت فائده بخشد.
و توفیق از خداوند است
خدامراد سلیمیان
ص: 18
ص: 19
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
یک. معناشناسی حکومت حضرت مهدی علیه السلام
دو. بشارت به حکومت حضرت مهدی علیه السلام
سه. حتمی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام
چهار. مرکز حکومت حضرت مهدی علیه السلام
پنج. مدت حکومت حضرت مهدی علیه السلام
ص: 20
دین اسلام، در کنار پافشاری بر برپایی حکومت به عنوان یک نیاز و بایستة اجتماعی، بیشترین سفارش خود را بر شکل گیری حاکمیت انسان های شایسته بر پایة دین و دین داری، متمرکز کرده است؛ چرا که حاکم نیکوکار است که مردم جامعه را به نیکی ها و رستگاری رهبری و هدایت خواهد کرد.
از آموزههای دینی بهروشنی بهدست میآید حکومت موعود منجی _ که در اسلام از آن به نام دولت مهدی موعود علیه السلام یاد شده است، _ والاترین حکومت روی زمین خواهد بود که در آن همة عناصر بایسته به خوبی در جایگاه خود قرار میگیرند. حکومتی که آرمان بلند همة پیامبران الهی و شایستگان زمین را پدید خواهد آورد.
در این درس _ که در حقیقت آغازی برای بحثهای پیش رو است _ تلاش میشود تا به برخی مباحث عمومی در بارة آن دوران نورانی اشاره شود.
حکومت، در لغت، بیشتر از کلمه «حُکم» به معنی «داوری» آمده است. اما به معانی دیگری نیز مانند: فرمان دادن، امرکردن، فرمانرواییکردن، پادشاهیکردن، نیز به کار رفته است.(1) و نیز گفته شده: حکم به معنای جلوگیری است. و حُکم را حُکم گویند؛ زیرا از ستم و بی داد جلوگیری میکند، همچنان که افسار حیوانات را "حکمه" گویند،
ص: 21
چون حیوان را از حرکت و سرکشی باز میدارد. دانش را نیز حکمت خوانند؛ چون دارندة خود را از نادانی و رفتار نابخردانه نگه میدارد.(1)
حکومت، در اصطلاح سیاسی، تعریف های گوناگونی دارد. مانند اینکه گفته شده: حکومت یا نظام سیاسی عبارت است از: گروهی از سازمانهای اجتماعی که برای تأمین روابط طبقات اجتماعی و حفظ انتظام جامعه بهوجود می آیند.(2) یا حکومت به معنای کوششی است که برای تحت قاعدة مشخص درآوردن و تبیین نحوة پیوند عناصر یک نظام سیاسی خاص صورت می گیرد. نظام سیاسی را همچنین مجموعة محسوس نهادها و انگیزه هایی میدانند که ساخت قدرت را ممکن می سازد.(3) یا اینکه گفته شده، حکومت عبارت است از: فرمانروایی یک شخص و یا یک هیئت حاکمه یا هیئت های مختلف، بر جامعه به منظور تنظیم و اصلاح امور اجتماعی و انتظام امر معاش آن جامعه.(4)
یکی از اساتید معاصر پس از اشاره به این نکته که تعریفهای گوناگونی از این واژه در کتب علوم سیاسی گفته شده است، در بیان سادهای، حکومت را ارگانی رسمی دانسته که بر رفتارهای اجتماعی افراد جامعه، نظارت داشته، و سعی میکند به رفتارهای اجتماعی مردم جهت ببخشد.(5)
اگرچه واژگان حکومت در بارة چیرگی حضرت مهدی علیه السلام پس از قیام، بر کرة زمین، _ در بحث های مربوط _ بسیار به کار رفته و شناخته شده است، اما بررسیهای سخنان بزرگان دین، گویای آن است که این واژگان در هیچ متن عربی روایتی آنگاه که به این دوره اشاره میشود، به کار نرفته است و اگر برخی مشتقات آن در روایتی به کار رفته، مقصود حکومت نیست، بلکه داوری است. امام باقر علیه السلام فرمود:
ص: 22
إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله حَکَمَ بِحُکْمِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ لَا یَسْأَلُ بَیِّنَةً؛(1) آنگاه که قائم آل محمد به پا خیزد به داوری داود و سلیمان داوری خواهد کرد و بینه ای طلب نمی کند.
اما برخی تعبیرهایی که برای اشاره به دوران حکومت آن حضرت از آن بهره برده شده از این قرارند:
"مُلک" در لغت به معنای چیرگی بر چیزی به گونهای که اختیار آن به دست او باشد.(2) و مَلِک کسی را گویند که امر و نهی در دست اوست و این ویژگی سیاست انسانهاست.(3) پارهای از روایات از دوران حکومت حضرت با عنوان ملک یاد کرده است. که با تعبیرهایی چون "یملک" و "لیملکن" _ که اشاره به حتمی بودن دارد، _ در روایات آمده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«یملک القائم علیه السلام تسع عشرة سنة و أشهرا؛ (4) قائم نوزده سال و چند ماه پادشاهی خواهد کرد.»
خلافت در لغت به معنای جانشینی و کسی که پس از دیگری میآید را خلیفه گویند.(5) این جانشینی در بارة حضرت مهدی علیه السلام میتواند به معنای جانشینی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و یا از پدران بزرگوار خود امامان معصوم علیهم السلام باشد. برخی روایات از این دوران با واژة خلافت نام بردهاند. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
المهدی من ولدی… یرضی بخلافته أهل السماء و الطیر فی الجو یملک
ص: 23
عشرین سنة؛(1) مهدی ار فرزندان من است… اهل آسمان و پرندگان نیز از خلافت او خرسند خواهند شد و بیست سال پادشاهی خواهد کرد.
دولت در لغت به معنای: گشتن از حالی به حالی، گردش نیکبختی و پیروزی از شخصی به دیگری، اقبال،(2) امری است که از کسی به دیگری میرسد.(3) و نیز به معنای گذر از سختیها و شدّت به آرامش و آسایش است.(4) از تعبیرهایی که کم و بیش در برخی روایات و نیز دعاها در آرزوی حضور در حکومت حضرت نقل شده، "دولت" است. امام باقر علیه السلام فرمود:
«فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِذَا شَاءَ اللَّهُ جَاءَ بِهَا؛(5) پس همانا برای ما دولتی است که آنگاه که خدا بخواهد آن را خواهد آورد.»
«دولت» به معنای فراگیر کلمه عبارت است از جامعهای که در آن قدرت سیاسی بر پایة «قوانین اساسی» تعیین و تشریح شده است. به معنای محدودتر، دولت عبارت است از قدرتی که سرنوشت جامعه را در دست دارد. در مفهوم همگانی، دولت به معنای مجموعة سازمانهای اجرایی است که توان ادارة جامعه به آن واگذار شده است.(6)
سلطنت به معنای پادشاهی و حکومت، یکی دیگر از تعبیرهایی است که برخی روایات برای اشاره به دوران حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام به کار رفته است.(7)
ص: 24
اگرچه همة پیشوایان معصوم علیهم السلام دارای ولایت هستند، اما در برخی روایات برای اشاره به دوران حکومت واپسین حجت الهی از تعبیر "ولایت" استفاده شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
لا تذهب الدنیا حتی یلی أمتی رجل من أهل بیتی یقال له المهدی؛(1) دنیا به پایان نرسد تا آنکه ولایت امتم را مردی از اهل بیتم بر عهده گیرد که به او مهدی گفته می شود.
از آغاز آفرینش انسانها بر زمین، همواره پیامبران بشارت برپایی حکومت شایستگان را داده اند که برخی از آنها در بحث مهدویّت در قرآن یاد شد. افزون بر کتابهای مقدس و سخنان پیامبران الهی این نوید در سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام نیز به چشم می خورد.
خداوند در آیاتی چند به انسان های شایسته وعده داده که حکومت زمین به آن ها خواهد رسید:
((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْض کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لایشْرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ))؛(2) خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین، جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد. و آن دینی را که برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نافرمانند.
ص: 25
در این آیه، خداوند وعدة حکومت روی زمین، برتری دین و آیین و امنیت فراگیر را به مؤمنان و شایستگان داده است. اما در این که منظور از این گروه چه کسانیاند، میان مفسران گفتوگو است.
برخی آن را اشاره به حکومت مهدی علیه السلام می دانند که شرق و غرب گیتی، در زیر پرچم حکومت آن حضرت قرار می گیرد، آیین حق همهجا نفوذ می کند، ناامنی، ترس و جنگ از زمین بر چیده می شود و بندگی بدون شرک، برای جهانیان تحقق می یابد.(1)
بی گمان آیه، هم مسلمانان نخستین را در بر می گیرد و هم دربرگیرنده حکومت حضرت مهدی عجل الله فرجه میشود. بر پایة باور همة مسلمانان _ اعم از شیعه و اهل تسنن _ آن حضرت سراسر زمین را پر از عدل و قسط می کند و او نمونة کامل این آیه است؛ ولی با این حال، منعی از عمومیت و گستردگی مفهوم آن نیست.
گفتنی است ثمرة همة کوشش های پیامبران و تبلیغات پی گیر آنان و نمونة کامل حاکمیت یکتاپرستی و امنیت کامل و عبادت، زمانی پدید می آید که حضرت مهدی عجل الله فرجه ظهور میکند.(2)
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت، در پی این آیه فرمود: «درباره قائم عجل الله فرجه و اصحاب ایشان نازل شده است.»(3)
از آیاتی که به حکومت عدل مهدوی نوید داده این آیه است: ((وَنُریدُ أنْ نَمُنّ عَلَی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمًّْة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ))؛(4) و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم.
این آیه بر پایة فرمایش امام علی علیه السلام ، و روایاتی چند از دیگر امامان علیهم السلام، ناظر به پیروزی فرودستان بر فرادستان است و این که سرانجام، جهان از آنِ
ص: 26
شایستگان خواهد شد.
آیه یاد شده، بیانگر یک قانون فراگیر برای همة عصرها و قرنها است. این، بشارتی در زمینه پیروزی حق بر باطل و ایمان بر کفر است. نمونة کامل تر آن، حکومت پیامبر اسلام و یاران آن حضرت بعد از ظهور اسلام بود. گسترده ترین نمونه آن نیز، ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کرة زمین به دست حضرت مهدی عجل الله فرجه خواهد بود.
امیر مؤمنان امام علی علیه السلام فرمود: لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیا عَلَینَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ ((وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)) ؛(1) دنیا، پس از چموشی و سرکشی _ همچون شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند و برای بچه اش نگه می دارد _ به ما روی می آورد… سپس آیه «و نرید ان نمن…» را تلاوت فرمود.
ابو سعید خدری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده که فرمود:
أُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ یُبْعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَی اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَزِلْزَالٍ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً یَرْضَی عَنْهُ سَاکِنُ السَّمَاءِ وَ سَاکِنُ الْأَرْضِ؛(2) شما را مژده میدهم به مهدی که هنگام اختلاف مردم و تزلزل زمانه برانگیخته شود و زمین را از عدل و داد پر کند چونان که از ظلم و ستم پر شده باشد و ساکنان آسمان و زمین از وی خشنود باشند.
پیش از این یاد شد که برپایی حکومت عدل جهانی مهدوی از وعدههای خداوند است و بر پایة آیات روشن قرآن، خداوند در وعدههای خود هرگز تخلف نخواهد کرد.(3) از این رو حکومت حضرت مهدی علیه السلام بهگونه ای ناگزیر در همین دنیا و پیش از برپایی رستاخیز بزرگ، برپا خواهد شد.
ص: 27
روایات فراوانی در منابع شیعه و اهل سنت، حکومت مهدی موعود را امری دانسته که ناگزیر پیش از برپایی رستاخیز _ اگر چه یک روز از عمر جهان باقی مانده باشد _ تحقق خواهد یافت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره فرموده است:
لوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیوْمَ حَتَّی یبْعَثَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیتِی یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً… ؛(1) اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را چنان طولانی خواهد کرد تا اینکه مردی از اهل بیتم بر انگیخته شود و زمین را از عدل و قسط آکنده کند؛ آنگونه که پر از ظلم و جور شده باشد.
عبد الله بن مسعود از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نقل کرده که آن حضرت فرمود:
لَا تَذْهَبُ الدُّنْیَا حَتَّی یَلِیَ أُمَّتِی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یُقَالُ لَهُ الْمَهْدِیُّ؛(2) دنیا به پایان نمیرسد تا آنکه امت مرا شخصی ولایت کند که از اهل بیت من است و مهدی نامیده میشود.
از روایات به روشنی استفاده میشود مرکز حکومتی حضرت مهدی علیه السلام شهر کوفه است. این شهر در سال 17 ق به دستور عمر بن خطاب و به دست سعد بن ابی وقاص، فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ با ایرانیان پی ریزی شد. هدف از بنای این شهر، بنیان گذاری یک پادگان نظامی در نزدیکی ایران، به منظور پشتیبانی نیروهای عمل کننده در داخل ایران بود.(3) عمر دستور داده بود گنجایش مسجد این شهر، به گونه ای باشد که تمام جمعیت نظامی را در خود جای دهد و مسجدی که بر پایة این دستور ساخته شد، می توانست چهل هزار تن را در خود پذیرا باشد.(4)
آنچه این شهر را دارای ارزش کرد اینکه امیر مؤمنان علی علیه السلام در سال 36 ق
ص: 28
آن را مرکز خلافت خود برگزید. از آن پس، این شهر در تاریخ پر فراز و نشیب خود، روی دادهای فراوانی را پشت سر گذاشته است.
مردم این شهر در طول تاریخ با وجود دارابودن صفات برجسته و پسندیده، دارای برخی ویژگی های ناشایست و نکوهیده ای نیز بوده اند که در سخنان حضرت علی و امام حسین علیهم السلام به خوبی بازتاب داشته است.
شاید سبب اینکه این شهر سرانجام پایتخت حرکت عدل گسترانة حضرت مهدی علیه السلام خواهد شد این است که نخستین شهری بود که با ندای عدالت خواهانة علی علیه السلام سرآغازی بر عدل گستری به مناطق جهان بود و البته نیز شاید وجود دو مسجد سهله و کوفه که دارای شرافتی بس عظیمند در این برپایی نقش دارد.
مفضل از امام صادق علیه السلام پرسید: سرور من! خانة حضرت مهدی علیه السلام و محل گردآمدن مؤمنان کجا خواهد بود؟ آن حضرت فرمود:
دارُ مُلکِهِ الکُوفَة وَمَجْلِسُ حُکْمِهِ جامِعُها وَبَیْتُ مالِهِ وَمَقْسَمُ غَنائِمِ المُسلِمینَ مَسْجِدُ السَّهْلَةِ وَمَوضِعُ خَلَواتِهِ الذکَواتُ البیضِ مِن الغَریینِ؛(1) مقر حکومتش، کوفه و مجلس حکم فرمایی اش مسجد جامع آن و بیت المال و محل تقسیم غنایم مسلمانان، مسجد سهله خواهد بود و خلوتگاه او موضعی است که ریگ های سفید سر زمین نجف است.
روزی امام صادق علیه السلام در نقطه ای پشت کوفه دو رکعت نماز گزارد و به یار با وفایش ابان بن تغلب فرمود: «…وَ مَوْضِعُ مَنْزِلِ الْقَائِم؛(2) اینجا محل خانة قائم علیه السلام است. »
از امام باقر علیه السلام پرسیدند: «پس از مکه و مدینه، کدامین بقعه از بقاع پروردگار برتر است؟» فرمود: «کوفه».(3) سپس در کنار شمارش ویژگی های کوفه فرمود: عدالت خداوند آن جا آشکار می شود، و قائم علیه السلام و دیگر قائمان _ قیام کنندگان به قسط که پس از او می آیند _ آن جا ساکن می شوند.
ص: 29
افزون بر روایات یادشده که شهر زندگی آن حضرت را کوفه ذکر کرده به گونة مشخص به منزلگاه آن حضرت نیز اشاره شده است. از روایات، به طور عمده مسجد سهله را منزل آن حضرت معرفی کرده اند. امیر مؤمنان، علی علیه السلام هنگام ترسیم خط سیر حضرت ولی عصر علیه السلام در آستانة ظهور، فرمود: گویی او را با چشم خود می بینم که از وادی السلام عبور کرده، بر فراز اسبی که سپیدی پاها و پیشانی اش همی درخشد، به سوی مسجد سهله در حرکت است و زیر لب زمزمه دارد و خدا را این گونه می خواند: لااله الااللّه حقاً حقاً.(1)
امام صادق علیه السلام خطاب به یار با وفایش ابوبصیر فرمود: «ای ابا محمد! گویی فرود آمدن قائم علیه السلام را با اهل و عیالش در مسجد سهله، با چشم خود می بینم.» ابوبصیر عرض کرد: «آیا محل اقامت دائمی آن حضرت، در مسجد سهله خواهد بود؟» حضرت فرمود: «آری.»(2)
به دلیل هایی که بر ما پوشیده است گویا بنا بر این بوده که مدت دقیق حکومت حضرت مهدی علیه السلام _ مانند برخی موضوعات دیگر مربوط به آن حضرت _ به روشنی بیان نشود. روایاتی که از معصومان علیهم السلام _ اعم از روایات شیعه و اهل سنّت _ در دست است, دیدگاههای گوناگونی را در این باره, نقل کرده اند. اگر چه با یک بررسی ژرف می توان دیدگاه های پرشماری ارائه کرد.(3) اما به طور عمده روایات به سه دیدگاه فراگیر قابل تقسیم است:
یک. روایاتی که مدت حکومت حضرت را هفت سال ونزدیک هفت سال, ذکر کرده اند. این دیدگاه، بهویژه در روایات اهل سنّت(4) بسیار به چشم می خورد و در برخی از منابع روایی شیعی نیز با سند راویان اهل سنّت بدان اشاره شده است. علامة مجلسی در
ص: 30
بحار الانوار از ابوسعید خُدری نقل کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
الْمَهْدِیُّ مِنِّی أَجْلَی الْجَبْهَةِ أَقْنَی الْأَنْفِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً یَمْلِکُ سَبْعَ سِنِینَ؛(1) مهدی _ با پیشانی بلند و بینی کشیده _ از من است. زمین را از قسط و عدل سرشار می سازد آنگونه که از بیداد و ستم آکنده شده باشد. هفت سال حکومت می کند.
آن گاه پس از اشاره به حَسَن بودن روایت می نویسد: این روایت را حافظ أَبوداوُد سَجِستانی در صحیح خود و غیر او از راویان بزرگ حدیث همچون طبَرانی و دیگران نقل کرده اند.
جالب توجه این که بیشتر روایاتی که مدت حکومت حضرت را هفت سال ذکر کرده اند به روایت ابوسعید خدری بر می گردد.
البته در برخی روایات میان هفت و هشت و نه سال تردید شده است.(2) این نامعیّن بودن به دو گونه است:
1. به دلایلی در کلام معصوم علیه السلام به صورت نامعیّن ذکر شده است.
2. در کلام معصوم علیه السلام معیّن شده و تردید از راوی است.
یک بررسی کوتاه
برخی از اینکه مدت حکومت در روایات یادشده هفت سال ذکر شده به شگفت آمده, در پی توجیه آن برآمده اند. بهویژه که در برخی روایات نیز بدان اشاره شده است. و آن این که شیخ طوسی روایتی نقل کرده از فَضْل از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِی از عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِی که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «چه مدت قائم علیه السلام حکومت خواهد کرد؟» فرمود: «هفت سال. که به سال های شما هفتاد سال می شود.»(3)
البته سخنان فراوانی در توجیه این روایت _ که پایة روایاتی از این دست است _ به
ص: 31
میان آوردند که برخی شگفت آورتر از خود روایت است.
در مراجعه به منابع به دست می آید که در سند روایت عبد اللَّه بن القاسم الْحضرمی(1) و عَبْد الْکریم بن عَمْرو الْخَثْعمی،(2) به شدت تضعیف شده اند؛ و البته نیز چنین دگرگونیی در روال عادی جریان زندگی لزومی ندارد.(3) چرا که نظام امروزین آفرینش، نظام احسن است و لزومی ندارد به گونه ای که گفته شده، دگرگون شود.
دو. روایاتی که مدت حکومت حضرت را نوزده سال گفته اند. امام صادق علیه السلام فرمود: « حکومت قائم، نوزده سال و چند ماه خواهد بود.(4)»
سه. روایاتی که مدت حکومت حضرت را چهل سال دانسته اند.(5)
افزون بر موارد یادشده، مدت های دیگری نیز ذکر شده که به خاطر برخی ایرادهای وارد شده به آن روایات، از نقل آنها چشم پوشی شد.
برخی این ناهمگونی ها را اشاره به مراحل و دوران های حکومت آن حضرت می دانند؛(6) ولی به هر حال، داوری نهایی دربارة مدت حکومت آن حضرت _ به سبب نبود اخبار و منابع کافی _ امکان پذیر نیست. ولی با این حال می توان چنین نتیجه گرفت: قطع نظر از روایات اسلامی، مسلم است که این همه آوازه ها و مقدمات برای یک دوران کوتاه مدت نیست؛ بلکه قطعاً برای مدتی است طولانی که ارزش این همه تحمل زحمت و کوشش را داشته باشد.(7)
در پایان یاد این نکته بایسته است که فلسفة قیام و حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام همانند فلسفة بعثت انبیا و پیامبران خداوند است. هدف از برانگیخته شدن
ص: 32
پیام آوران الهی، رساندن دستورهای خداوند و روشن کردن چراغ فروزان هدایت بر سر راه کاروان بشریت است. طولانی یا کوتاه بودن مدت ابلاغ رسالت، به اصل آن آسیب نمی رساند. دوران پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، بیست و سه سال بود؛ ولی واپسین پیام الهی را رساند و این چراغ هدایت را بر افروخت. از سوی دیگر، می توان به مدت پیامبری حضرت نوح علیه السلام اشاره کرد که بر خلاف مدت طولانی آن، به سبب پدیدنیامدن شرایط بایسته، بهرة چشم گیری به بار نیاورد.
دوران امامت و حکومت حضرت مهدی علیه السلام نیز چنین است. مقصود اصلی رساندن پیام الهی و تحقق بخشیدن به حکومت جهانی خداوند و حاکمیت مستضعفان است؛ هر چند در مقایسه با کل تاریخ، سالیانی اندک باشد. افزون بر آن اینکه, شیعه با اعتقاد به رجعت، بهترین پاسخ را به محدودبودن مدّت حکومت مهدی علیه السلام داده است.(1) ضمن اینکه این مدت از نگاه چگونگی بهره مندی انسان ها از همة نعمت های مادی و معنوی خداوند با همة تاریخ زندگی انسان بر زمین بهره مندی برابری خواهد کرد؛ بلکه افزون تر خواهد بود.
ص: 33
1. حکومت از نظر لغت و اصطلاح به چه معناست؟ و چرا برپایی آن یک ضرورت است؟
2. در بارة حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام از چه واژگانی استفاده شده است؟ هر کدام را به اختصار بیان کنید.
3. در بارة حتمی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام به استناد یک روایت توضیح دهید.
4. مقر حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام کجاست؟ و دلیل این گزینش کدام است؟
5. چه دیدگاه هایی برای مدت حکومت حضرت مهدی علیه السلام مطرح شده است؟ آنها را توضیح دهید.
===
1. طبسی، نجم الدین، چشم اندازی به حکومت مهدی عجل الله فرجه، قم، بوستان کتاب، 1380ش.
2. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی عجل الله فرجه، قم، مدرسه امام علی علیه السلام، 1380 ش.
3. خراسانی، محمد جواد، مهدی منتظر، تحقیق و تعلیق: سید جواد میرشفیعی خوانساری، قم، نور الاصفیاء، 1379ش.
4. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، چاپ اول، تهران، موعود عصر، 1384ش.
5. کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1378 ش.
ص: 34
ص: 35
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
ادلة جهانی بودن حکومت مهدی علیه السلام
1. در آیات قرآن
2. در روایات معصومان علیهم السلام
نسبت جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام
تعاریفی از جهانی شدن
حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام
امتیازات حکومت جهانی مهدوی بر جهانی شدن
ص: 36
اندیشة زندگی در یک نظام فراگیر جهانی، آرمانی است که ریشه در ندای فطری و درونی انسانها دارد و از دیرباز ذهن بشر را به خود درگیر کرده است. نزدیک به همة مکتب های پرآوازهای که در درازای تاریخ پدید آمده اند _ چه الهی و چه غیر الهی به نسبت _ به برپایی یک حکومت یگانة جهانی توجه و باور داشته اند. اسلام نیز، در پاسخ به این نیاز درونی و همگانی، در رسیدن جامعة بشری به بهترین روش سامان دهی زندگی برای رشد و تکامل، یگانه راه را در برپایی یک حکومت جهانی بر پایة آموزه های اسلام دانسته است.
بی گمان در پرتو این حکومت واحد جهانی، انسانهای کرة خاکی، روزگاری را سپری خواهند کرد، با ویژگی هایی که هرگز پیش از آن مانند آن را نگذرانده اند. این دوران ویژگیهایی دارد که پاسخی به آرزوی همة پیامبران و شایستگان طول تاریخ است. جهانی بودن حکومت شایستگان، یکی از این ویژگیهای مهم در این دوران است؛ که در پرتو تلاش های خستگی ناپذیر رهبر و انسانهای شایستة این دوران، به زندگی انسانها، پیشکش می شود.
اصلی ترین پدیده در دگرگونی پایان تاریخ مهدوی، تشکیل حکومت واحد جهانی در سراسر گیتی است و به ناگزیر همة هدف های این حرکت الهی چونان: رفاه، امنیت، عدالت و یکتاپرستی، فقط زیر پرچم این حاکمیت و سیطره در گستره همة زمین شدنی است.
ص: 37
البته جهانی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام فقط به این معنا نیست که گسترة حکومت آن حضرت همة کرة زمین را در بر می گیرد و از برخی روایات به دست می آید، آن موعود نجات بخش، در دوران خود بر همة هستی پیشوایی خواهد کرد؛ به گونه ای که بر پایة برخی روایات همة اهل آسمان ها و زمین از حکومت او خشنود خواهند شد. که البته اهل آسمان ها می تواند اشاره کنایه ای به خداوند، ارواح انبیا، فرشتگان و یا انسان هایی باشد که در آن زمان در کرات دیگر زندگی می کنند.
ابو سعید خدری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم نقل کرده که فرمود:
أُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ یُبْعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَی اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَزِلْزَالٍ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً یَرْضَی عَنْهُ سَاکِنُ السَّمَاءِ وَ سَاکِنُ الْأَرْضِ؛(1) شما را مژده می دهم به مهدی که هنگام اختلاف مردم و تزلزل زمانه برانگیخته شود و زمین را از عدل و داد پر کند چونان که از ظلم و ستم پر شده باشد و ساکنان آسمان و زمین از وی خشنود باشند.
ولی در اینجا ناگزیر سخن ما در بارة قلمرو حکومت آن حضرت به کرة زمین، بیشتر نخواهد بود.
مهم ترین دلیل های جهانی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام بدین قرارند:
در برخی آیات قرآن، به جهانی بودن اسلام و اختصاص نداشتن آن به قوم یا منطقة خاصّی، اشاره شده و آن از بایسته های این دین الهی دانسته شده است و حتی کسانی که ایمان به آن ندارند، می دانند که فراخوانی اسلام، همگانی بوده و به منطقة جغرافیایی ویژه ای محدود نبوده است.
بی تردید هرگز نمی توان ادعا کرد تا کنون چنین پیش بینی و وعده ای تحقق یافته است و از آنجا که وعدة خداوند تخلف ناپذیر است در آینده و پیش از برپایی رستاخیز می بایست تحقق یابد.
ص: 38
از آیه هایی که به حکومت حضرت مهدی علیه السلام تفسیر شده، آیه ارسال است. در این آیه می خوانیم:
((هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقّ ِ لِیظْهِرَهُ عَلَیالدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْکَرِهَ الْمُشْرِکُونَ))؛(1) او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد، تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.
آیة یادشده، با همین واژگان در سوره «صف»، و با تفاوت اندکی در «سوره فتح» آمده است، به سبب ارزش خبر از رویداد که می دهد، تکرار شده است و آن جهانی شدن اسلام و فراگیری این آیین بر روی زمین است.
اگرچه کسی ادعا نمی کند که این نوید تحقق یافته است؛ ولی این وعدة حتمی خداوند آهسته آهسته در حال پدیدآمدن است. بر پایة روایات، تکامل این برنامه، هنگامی خواهد بود که حضرت مهدی عجل الله فرجه ظهور کند و برنامة جهانی شدن اسلام را پدیدآورد. شیخ صدوق، از امام صادق علیه السلام، در تفسیر این آیه نقل کرده است:
به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده و نخواهد شد، تا آن که قائم عجل الله فرجه به پا خیزد کند. آنگاه که او به پا خاست، دیگر هیچ کافر به خدا و منکر امامی نمی ماند؛ مگر این که از خروج آن حضرت ناراحت می شود…(2).
در تفسیر قمی آمده است: این آیه دربارة قائم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده و این که در باره آن حضرت نازل شده، بدین معنا است که خروج او تأویل این آیه است. از روایت صدوق هم این برداشت استفاده می شد.
بنابراین به اتفاق همة مسلمانان، اسلام دینی است که در واپسین حلقه از زنجیرة طولانی نبوت آشکار شده و از هر سو کامل ترین و جامع ترین دین ها است و تا روز رستاخیز نیز بشریت را از هر سوی کفایت می کند.
ص: 39
از دیگر آیات در این زمینه می توان اشاره کرد به:
((اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاِسْلامُ))؛(1) در حقیقت، دین نزد خداوند همان اسلام است.
((وَمَنْ یَبتَغِ غَیرَ الاِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقبَلَ مِنهُ))؛(2) و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود.
((وَلَقد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ))؛(3) و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
که از همة این آیات به دست می آید که مسلمانان، به حقانیّت، فراگیری، جهان شمولی و سرانجام جهان گستری، پیروزی و چیرگی پایانی آن دست خواهند یافت.
افزون بر این آیات، گواهان تاریخی فراوانی هست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به این جهانی بودن پافشاری کرده اند چونان نامه هایی که به سران کشورهای بزرگ جهان مانند قیصر روم و پادشاه ایران و فرمانروایان مصر و حبشه و شامات و نیز به رؤسای قبایل گوناگون عرب و… فرستاد و همگان را به پذیرفتن این دین مقدس فراخواند. و از پیامدهای وخیم کفر و روی گردانی از اسلام، برحذر داشتند. اگر دین اسلام، جهانی نبود چنین دعوت همگانی انجام نمی گرفت و دیگر اقوام و امت ها هم برای نپذیرفتن، عذری می داشتند.(4)
البته افزون بر آیات یاد شده آیات دیگری نیز دلالت بر جهانشمولی دعوت اسلام دارد.(5)
چیرگی اسلام بر همة ادیان و مکاتب و تسلط بر ستمگران و فرمانروایان غیر الهی و
ص: 40
پدیدآمدن حکومت جهانی، لازمه باور به مهدویّت و ظهور منجی دادگستر است.
از نگاه شیعیان، تاریخ اسلام پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با کنار گذاشتن امیر مؤمنان ، علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او علیهم السلام، در حوزة سیاست و حکومت به کژی گرایید و پیامدهای ناگوار پرشماری نیز در پی داشت که یکی از آن ها دورشدن جامعه از رهبری معنوی و آسمانی است؛ چرا که امام علی علیه السلام و پس از او دیگر پیشوایان دوازدهگانه، پیشوایان دینی _ سیاسی بر حق و دارای حق خلافت و امامت انحصاری اند. دیگران _ هر کس باشد _ غاصب حق معصومند و از این رو جائر و باطلند. این انحراف و کژی همچنان ادامه پیدا کرده است.
از آن جا که شیعیان دوازده امامی در عصر حضور پیشوایان معصوم، به سبب تنگناهایی که ستمگران فراهم کردند، هرگز موفق به برپایی دولت اسلامی نشدند، چشم به راهند تا واپسین بازمانده از امامان معصوم علیهم السلام که از سال 329 ق غیبت کبرا برای او آغاز شده است، آشکار شود و تاریخ اسلام و در فرجام، انسان را با برطرف کردن موانع، به راه الهی اش باز گرداند. در آن عصر، اسلام، سربلند، پیروز و همگانی می شود و مسلمانان، توانمند و بر جهان چیره می گردند. بر پایة این تفسیر، برپایی حکومت واحد جهانی ناگزیر خواهد بود.
با توجه به آنچه اشاره شد به روشنی می توان گفت حکومت حضرت مهدی عجل الله فرجه، در جایگاه بزرگ ترین آرمان فرودستان، دارای ویژگی های مهمی است. که از آنها, جهانی بودن آن است. بدین گونه که پس از پیروزی حضرت مهدی علیه السلام و نابودی کفر و باطل, آن حضرت بر خاور و باختر گیتی سلطنت و برتری خواهد یافت؛ این چیرگی و برتری درآمدی است برای برپایی حکومت جهانی آن حضرت. که در آن هیچ آبادی ای در زمین نمی ماند؛ مگر اینکه گلبانگ شهادت به یگانگی خداوند از آن بر می خیزد و سراسر گیتی از عدل و داد آکنده می گردد. و به دست آن حضرت، آرمان والای برپایی جامعة بزرگ بشری و خانواده انسانی پدیدار می شود و امید دیرینه همة پیامبران، امامان و شایستگان برآورده می شود.
هشتمین پیشوای شیعیان امام رضا علیه السلام از پدرانش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است: خداوند در شب معراج در بخشی از بیانی طولانی فرمود:
ص: 41
… وَلَاُطَهِّرَنَّ الاَرْضَ بِآخِرِهِم مِنْ اَعدَائِی وَلَاُمَلِّکَنَّهُ [وَلَاُمَکِّنَنَّهُ] مَشارِقَ الْاَرْضِ وَمَغارِبَها… ؛ (1)… و به درستی زمین را به دست واپسین آنان (ائمه معصومین علیهم السلام) از دشمنانم پاک خواهم ساخت، تمام گستره زمین را در فرمانروایی او قرار خواهم داد… .
در دوران رهبری امام مهدی عجل الله فرجه، با برقرای مدیریت و حاکمیت یگانه برای همة گروه ها، نژادها و سرزمین ها، یکی از عوامل اصلی رودررویی و جنگ و ستم از میان می رود.(2)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
اَلاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ اَنْتَ یا عَلِیُّ وَآخِرُهُم الْقائِمُ الَّذِی یَفْتَحُ اللّهُ تَعالی ذِکْرُهُ عَلی یَدَیْهِ مَشارِقَ الاَرْضِ وَمَغارِبَها؛(3): پیشوایان پس از من دوازده نفرند؛ نخستین آنان تو هستی ای علی و واپسین آنان قائم است؛ همو که خداوند بر دستانش باختران و خاوران زمین را به زیر خواهد آورد.
امام صادق علیه السلام نیز در این باره فرمود:
ثمَ یُظْهِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَیَفتَحُ اللّهُ عَلَی یَدِهِ مَشارِقَ الاَرضِ وَ مَغارِبَهَا؛(4) سپس خدای عز و جل او را آشکار سازد و خاوران و باختران زمین را به دست او بگشاید و….
شیعه در این دیدگاه بر این باور است که با «برپایی حکومت جهانی»، اسلام به عنوان یگانه دین حق و کامل و دارای شریعت فراگیر، پذیرفتة همگان خواهد شد. در آن زمان ستم گران و زورگویان از بلندای قدرت به زیر کشیده می شوند. پس از آن حکومت جهانی اسلام با پیشوایی و رهبری امام معصوم و دادگر برپا شده و عدالت بر پایة یکتاپرستی و اخلاق در گستره ای جهانی اجرا می گردد.
ص: 42
افزون بر آیات و رویات، توجه به این نکته نیز جهانی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام را روشن می کند و آن اینکه در آموزه های اسلامی به ویژه سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام، از ویژگی ها، اختیارات و کارهایی یاد شده است که آن ها جز با برپایی حکومت واحد جهانی پدید نخواهند آمد؛ مانند اینکه گفته شده است: حضرت مهدی علیه السلام ستم و جور را برای همیشه برمی اندازد و عدالت و دین حق را در گسترة جهان گسترش می دهد. امام باقر علیه السلام در این باره فرمود:
قائم ما، با درانداختن بیم و هراس در دل ستم گران یاری می شود، با پشتیبانی و حمایت از سوی خداوند تأیید می شود. زمین برای او هموار و راهوار می شود، گنج ها برای او آشکار و نمایان می شود. حکومت او خاور و باختر زمین را فرا می گیرد. خداوند به دست او دین خود را بر همة دین ها چیرگی می بخشد؛ هر چند مشرکان را ناخوشایند باشد. [در عصر ظهور] در زمین خرابی و هیچ ویرانی ای نمی ماند، مگر آن که آباد می شود. عیسی بن مریم علیهما السلام فرود آید و پشت سر او نماز گزارد.(1)
بر این پایه، حکومت جهانی واحد از دیرباز به عنوان یکی از باورهای مسلّم شیعی و یکی از نیازهای بشر مطرح بوده است. اکنون نیز شیعیان امامی در انتظار روزی هستند که چنین حکومتی، با ظهور منجی موعود برپا شود و تاریخ بشر در مسیر حق قرار گیرد و بشریت از برکات آن بهره مند شوند.
در اسلام، به ویژه در مکتب پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام، توجّه به آینده و برپایی حکومت واحد جهانی بر پایة داد و دادگری به رهبری انسانی معصوم، جایگاه ویژه ای دارد. در این رابطه، سخنان بسیاری از رسول گرامی اسلامی صلّی اللّهُ علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام بیان شده است. تا بشر به آرزوی دیرینة خود برسد و زندگی سعادت مند و دور از هر ستم و ستم گری را ببیند.
امروزه، برخی به این نتیجه رسیده اند که خوش بختی و زندگی دور از هر نگرانی، فقط در صورتی است که همه چیز جهانی باشد و با یک حکومت واحد جهانی اداره
ص: 43
شود؛ از این رو همة تلاش و کوشش خود را بر این گذاشته اند که همه چیز را جهانی سازند: اقتصاد جهانی؛ تجارت جهانی؛ فرهنگ جهانی؛ سیاست جهانی؛ دهکده جهانی.
آنها یگانه نسخه برای درمان دردهای بشریت را تن دادن به این جهانی شدن می دانند و بر این پندارند این جهانی شدن، امری ناگزیر و شدنی و یا در حال شدن است پس باید همه خود را با آن هماهنگ کنند. این پدیده، روندی از دگرگونی را به نمایش می گذارد که از مرزهای سیاست و اقتصاد فراتر می رود و دانش، فرهنگ و شیوة زندگی را نیز در بر می گیرد.
بنابراین یگانه نسبت جهانی شدن غربی با جهانی سازی مهدوی در گسترة جغرافیایی آن است که در هر دو، قلمرو این جهانی شدن سراسر کرة زمین دانسته شده است. وگرنه در مباحثی چون قانون، رهبر و مردم شباهتی به یکدیگر ندارند.
حکومت واحد جهانی امام مهدی علیه السلام به راستی، پاسخی است به نیاز بایستة پیش گفتة بشر برای زیست در حکومتی دادگرانه. شیعیان، برپایة آیات قرآن و سخنان بزرگان دین بر این باورند که آیندة روشنی برای زندگی انسان در حال شکلگیری است. اینان پیش بینی می کنند در آینده ای نه چندان دور به این آرمان بزرگ دست خواهند یافت و این حقیقت را در امید به زندگی بهتر و در چارچوب انتظار فرج هر روز مشق می کنند.
با درنگ در آموزه های اسلام، روشن می شود که هدف دین زیر یک پرچم آوردن ملّت ها و برداشتن دیوار خودبزرگ بینی و تفاوت های خودساخته و برپایی یگانگی، همکاری و پیوندی است که ریشه و پایه آن، کلمة توحید و ایمان و عقیده به آن است.
آموزه های اسلامی در پیِ آنند تا همة اختلاف ها و جدایی ها را که به نام های گوناگون پدید آمده، با باور یگانه پرستانه از میان ببرد. اختلافات نژادی، طبقاتی، ملّی، وطنی، جغرافیایی، مسلکی، حزبی، زبانی، همه باید از میان برود و سبب امتیاز و افتخار نباشد، حتّی باید اختلافات دینی هم، کنار گذاشته شود و همه باید تسلیم فرمان خدا باشند که فرمود: ((قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ
ص: 44
وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً…))؛(1) بگو: ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم.
اسلام، برای بشر، رسیدن به چنین روزی را پیش بینی کرده و تا اندازه ای مقدّمات آن را نیز فراهم ساخته و عملی شدن آن را موکول به آماده شدن همة زمینه ها دانسته است.
آیه یادشده یک ندای وحدت است در برابر تمام مذاهب آسمانی. به مسیحیان می گوید: شما مدعی" توحید" هستید و حتی می گویید مساله" تثلیث" (اعتقاد به خدایان سه گانه) منافاتی با" توحید" ندارد و لذا قایل به وحدت در تثلیث می باشید. و همچنین یهود در عین سخنان شرک آمیز" عزیر" را فرزند خدا پنداشتند، مدعی توحید بوده و هستند. قرآن به همه آنها اعلام می کند:
ما و شما در اصل توحید مشترکیم؛ بیایید دست به دست هم داده این اصل مشترک را بدون هیچ پیرایه ای زنده کنیم و از تفسیرهای نابجا که نتیجه آن شرک و دوری از توحید خالص است خودداری نمائیم.(2)
همانگونه که پیش تر نیز اشاره شد، جریان چگونگی های جهانی و پیشرفت های شگرف در امور علمی و فن آوری سبب شده تا یک نوع فشردگی در زمان و مکان پدید آید و این خود سبب شده تا انسان ها در کنار آن که از جهت ارتباط به یکدیگر نزدیک شده اند، ولی به جهت احساسات انسانی از هم دیگر دور شده اند.
از این رو امروز بایستگی یگانگی حقیقی، همدلی، همفکری و همکاری صمیمانة روحانی و برادرانه بیش از هر زمان دیگر احساس می شود. و هر چه جلوتر برویم، این نیاز را بیش تر احساس می کنیم؛ یعنی، آن دهکدة جهانی که دانشمندان غربی در سده بیستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال پیش، با پافشاری فراوان، خبر داده و حتّی چگونگی پدیدآمدن آن و شکل گیری حکومت در آن نظام یگانة جهانی و رهبری آن نظام را به گونة روشن و آشکارا، تبیین کرده است.
ص: 45
البته هرگز نمی توان حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام را با جهانی شدن غربی مقایسه کرد؛ هر چند اگر جهانی شدن به صورت طبیعی خود به پیش برود، می تواند زمینه ساز آن حکومت جهانی موعود باشد، ولی همین که صاحب نظران دنیا، در اصل برپایی حکومت واحد جهانی، با اسلام و مکتب شیعه همنوا شده اند، خود، امری ارزش مند است؛ زیرا، تا دیروز، برپایی حکومت واحد جهانی زیر نگاه امام معصوم، برای دنیا پذیرفتنی نبود و آن را چیز شگفت آور و باورنکردنی می پنداشتند، ولی امروزه، خود، آن را امری گریز ناپذیر می دانند. بنابراین، جهان، رفته رفته، خود را برای پذیرش حکومت واحد جهانی آماده می سازد، زمینة فکری بشر برای اجرای این طرح آماده می شود. اگر تا دیروز، حکومت واحد جهانی، فقط یک باور اسلامی شیعی بود، امروز، آنان هستند که انسان ها را به پذیرش و اجرای این طرح که امری بایسته و حیاتی است، فرامی خوانند.
به هر حال، جهانی شدن، فقط در همین اندازه از انطباق کلّی با حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام است و گر نه کسی نمی تواند جهانی شدن را هماهنگ با حکومت حضرت مهدی علیه السلام بداند. حکومتی را که اسلام نوید داده است، دارای ویژگی هایی است که به طور اساسی در فکر محدود بشر نمی گنجد تا طرح آن را بدهد. بر فرض که حکومت پیشنهادی بشر، روزی در دنیا پیاده شود، به یقین، همانند سایر سازمان های بین المللی، وسیله ای برای چیرگی توانمندان بر ناتوان ها و گسترش ستم مدرن در زمین، و سرانجام، سبب زحمت و گرفتن آزادی و آسایش مردم خواهد بود؛ و بر این پایه، ایمان به خداوند و باور به روز رستاخیز و اعتقاد راستین افراد به حقوق و آزادی های دیگران، پدید نمی آید. بنابراین، چنین حکومتی، نه پدید می آید و نه بر فرض پدیدآمدن، ضمانت اجرایی خواهد داشت و نه شهوات و غرائز آدمی را که انگیزش او در جنگ و آشوب است، مهار می کند و نه می تواند یک برادری ایمانی و انسانی در عالم پدید آورد. ولی حکومت واحد جهانی که در اسلام نوید داده شده است، هم ضامن اجرایی دارد و هم عقیده و ایمان از آن پشتیبانی می کند و هم مردم را
ص: 46
برادر می سازد و هم غرائز و امیال را راهنمایی می کند.(1)
در پایان، به برخی از ویژگی ها و برجستگی های حکومت مهدوی بر جهانی سازی غربی، اشاره می کنیم:
1. در حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام دین اسلام، یگانه دین حاکم بر جهان خواهد بود، چنان که دین و سیاست نیز از هم تفکیک ناپذیرند و بلکه سیاست و حکومت؛ در خدمت دین و اهداف ارزشمند آن است، در صورتی که در وضعیت جهانی شدن غربی، دین، و به ویژه اسلام، جایگاه روشنی نخواهد داشت. و بلکه آموزه های دینی چندان نقشی نخواهند داشت. از این رو پایة همة کارها، آموزه های قرآنی و سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام است در حالی که در جهانی شدن و جهانی سازی غربی، اساس قوانین و کارها به طور فراگیر، قوانین دست نوشتة بشری و به دور از آموزه های اخلاقی و الهی است.
حضرت علی علیه السلام در این باره فرمود:
وَیَعَطِفُ الرایَ عَلَی القرآنِ اذا عَطَفُوا القَرآنَ عَلَی الرایِ؛ در آن هنگام که مردم قرآن را به رأی خود تفسیر کنند، امام زمان علیه السلام، آراء و نظر مردم را پیرو قرآن قرار خواهد داد.
از این کلام امیر المؤ منین علیه السلام بهره می بریم که در حکومت مهدی علیه السلام محور همه چیز و همه آراء و باورها، آیات قرآن خواهد بود، در حالی که در وضعیّت جهانی شدن غربی، نه فقط آموزه های الهی در جامعة بشری محور نیست، بلکه کوشش می شود که دین هیچ گونه نقشی نداشته باشد.
2. حکومت واحد جهانی اسلامی، به رهبری شایسته ترین و وارسته ترین انسان آن دوران برپا می شود و یاران او نیز در شمار بهترین انسان های زمان خود هستند در حالی که در حکومت واحد جهانی پیشنهادی، بیشتر رهبران از پست ترین انسان ها هستند.نیازی
ص: 47
نیست اشاره کنیم که امروزه شعار بسیاری از کاندیداهای انتخاباتی در غرب حمایت از هم جنس بازان و یا حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی است.
3. حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام در پی پایه گذاری یک جامعة اخلاقی، امنیت را به عنوان یک نیاز اساسی برای همة جهانیان به ارمغان خواهد آورد، در حالی که جهانی سازی غربی، سبب بحران های گوناگون و ناامنی های فراوان خواهد شد، البته گروه اندکی که همانا صاحبان ثروت و قدرت هستند ممکن است در یک امنیت ظاهری به سر برند.
4.گسترش فراگیر و همگانی دانش، از ویژگی های ارزندة حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام است. که اختصاص به طبقه و گروه خاصی ندارد و همگان از فرصت های برابر بهره مند می شوند در حالی که در مدل جهانی سازی غربی دانش پیشرفته، در انحصار کشورهای ویژه ای است و این کشورها از دادن آن به کشورهای دیگر جلوگیری می کنند.(1)
5.در حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام، رهبر به گزینش خداوند و گزارش پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، نصب شده است و مردم در مرحلة پذیرش نقش دارند. در حالی که در جهانی شدن، مشروعیّت ظاهری حکومت جهانی، از ناحیة مردم است، آن هم با هزاران فریب کاری که در گرفتن آرای مردم به کار می رود.
6. محور برنامه و قانون در حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام خردورزی است؛ که در آن دوران نوید داده شده، خرد همة انسان ها به کمال خواهد رسید، در حالی که حکومت بر پایة جهانی شدن، بر مبنای هواهای نفسانی و گرایش های حیوانی پدیدار می شود.
7.حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام بر اساس عدل و قسط اداره می شود، و جایی از زمین نیست که در آن عدل گسترده نشود. و حال آنکه حاکمان در حکومت های عصر جهانی شدن، خود، از ستمگران اند و چنان در زمین رفتار می کنند که گویا دشمن عدل اند و به طور بنیادین این که پیش از آمدن حضرت مهدی علیه السلام
ص: 48
جهان پر از ظلم و ستم می شود، در همان عصر جهانی شدن است که ظلم فراگیر در زمین تحقّق پیدا می کند.
امتیازات حکومت واحد جهانی حضرت مهدی علیه السلام منحصر در موارد یادشده نیست، بلکه بررسی و دقت نگاه بیشتر، می تواند امتیازات فراوانی را فراروی ما قرار دهد.
ص: 49
1. ادلة جهانی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام را به استناد آیات قرآن توضیح دهید.
2. با استناد به برخی روایات چگونگی جهانی بودن حکومت حضرت مهدی علیه السلام را تبیین کنید.
3. نسبت جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام را توضیح دهید.
4. آیا مقایسة میان جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام شدنی است؟ توضیح دهید.
5. چهار امتیاز از امتیازات حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام را توضیح دهید.
===
1. طاهری، حبیب الله، سیمای آفتاب، قم، انتشارات زائر، 1380 ش.
2. کارگر، رحیم، آیندة جهان (دولت و سیاست در اندیشة مهدویت) ،قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، 1383ش.
3. طبسی، نجم الدین، چشم اندازی به حکومت مهدی عجل الله فرجه، قم، بوستان کتاب، 1380ش.
4. کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، تهران ، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1378 ش.
5. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
ص: 50
ص: 51
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
اسلام برای همه و همیشه
دین در عصر ظهور
دستورالعمل های نوین در عصر ظهور
حاکمیت اسلام بر زمین
پیروان دیگر ادیان
ص: 52
یگانه پرستی پایه باورهای همة ادیان آسمانی و بندگی خداوند، هدف اصلی آفرینش انسان ها و آرمان همة پیامبران الهی است. عصر ظهور حضرت مهدی علیه السلام، عصر فراهم آوردن همة زمینه ها برای بازگشت انسان به سرشت توحیدی او است؛ و قیام جهانی مهدوی در این عرصه، حلقة پایانی زنجیرة فراخوان مردم به پرستش خداوند یگانه است.
از این رو دوران حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام، بی گمان، والاترین، شکوه مندترین و شکوفاترین، فصل تاریخ انسانیت است. آن دوران، دورانی است که نویدهای خداوند دربارة جانشینی مؤمنان و پیشوایی جهانی فرودستان و وراثت شایستگان، تحقق بیرونی می پذیرد و با توان الهیِ آخرین پرچمدار دادگری و یکتاپرستی، زمین صحنة فاخرترین جلوههای بندگی پروردگار می شود.
در این درس تلاش خواهد شد بر پایة احادیث معتبر، گوشههایی از ویژگی های اعتقادی آن دوران به تصویر کشیده شود. و البته گستره مباحث نیازمند مطالعات ژرف تری خواهد بود.
قرآن، در بارة گسترة دین اسلام، به گونه ای گسترده و از زوایای گوناگون سخن به میان آورده است: دسته ای از آیات، رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را جهانی دانسته؛ برخی دیگر، قرآن را هدایت گر همة بشر در سراسر گیتی می دانند و سرانجام، بخش پرشماری از آیات چیرگی دین اسلام بر ادیان دیگر را امری ناگزیر پیش گویی
ص: 53
کرده اند.
بنابراین، آیات این بحث در چند دسته بررسی می شود:
دسته نخست: آیاتی که به روشنی، رسالت پیامبر گرامی اسلام را جهانی دانسته و آن حضرت را پیامبر جهانیان نام می برند. از جمله:
((قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعا))؛(1) بگو ای مردم! من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم.
دقت در دو کلمه «الناس» و «جمیعاً» این حقیقت را به خوبی نشان می دهد که همة مردم مخاطب هستند.
((وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ))؛(2) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
در این آیه رسالت پیامبر اسلام، رحمت همگانی شناخته می شود. تعبیر به «عالمین» آن چنان مفهوم گسترده ای دارد که همة نژادها، ملت ها و همه کشورها را دربر می گیرد و به جهانی بودن رسالت الهی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله اشاره می کند.
دسته دوم: آیاتی که قرآن کریم را هدایت گر و کتاب انسان ساز برای همة بشر در درازای تاریخ شناسانده است:
((وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ))؛(3) و این قرآن به من وحی شده تا به وسیلة آن، شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد، هشدار دهم.
((وَ مَا هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ))؛(4) این [قرآن] جز پندی برای جهانیان نیست.
در این دسته آیات، به روشنی رسالت اصلی قرآن کریم که هدایت همة انسان های زمین است، اشاره شده است.
دسته سوم: آیاتی که به چیرگی و پیروزی اسلام بر ادیان دیگر نوید داده است و آن
ص: 54
را یگانه دین پذیرفتة خداوند دانسته است:
((إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ))؛(1) در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است.
((وَمَن یَبْتَغِ غَیرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ))؛(2) و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیان کاران است.
((هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ))؛(3) او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند.
درباره پیروزشدن اسلام بر ادیان دیگر، از آیات یادشده به دست می آید اسلام بر همة ادیان، چه حق و چه باطل، پیروز می شود.
بر پایة قراین و شواهد معتبر، مانند: تعبیر «کلّه» در آیة یادشده و آیات بسیاری دیگر که پیروان ادیان آسمانی پیش از اسلام را بر پذیرش این دین به عنوان دینی همگانی فرا می خواند، این پیروزی تبیین شده است.
بنابراین، از دسته سوم آیات، جهان شمولی دین اسلام به خوبی به دست می آید؛ زیرا هنگامی که ادیان دیگر از اعتبار ساقط و دین اسلام به عنوان دین رسمی و صاحب تفوق معرفی شود، فقط این دین شایستگی هدایت و راه نمایی انسان ها را دارد که یک نیاز همگانی است.
دسته چهارم: آیاتی که اسلام را دین فطری می داند.(4) از آن جا که سرشت انسان همگانی و امر مشترک میان همة افراد است، دینی مطابق با این سرشت همگانی، همواره رسالت جهانی خواهد داشت.
افزون بر آیات قرآن، روایات معصومان علیهم السلام نیز بر بُعد جهانی بودن اسلام پافشاری می کنند. مانند سخن امام صادق علیه السلام که فرمود:
ص: 55
«وَ أَرْسَلَهُ کَافَّةً إِلَی الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ؛(1) پیامبر را برای همگان، اعم از سفید و سیاه و انس و جن، فرستاده است.»
این روایت، هیچ گونه محدودیتی فرا روی رسالت جهانی اسلام قائل نیست و به آن در سطحی فراتر از رنگ پوست و جنسیت توجه می کند.
بنابراین دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و اکنون که دین اسلام، ادیان پیشین را نسخ کرده، یگانه دین رسمی در پیشگاه خداوند بوده و پیروی از آن بر همه بشر بایسته است. از این رو، دین اسلام که فراگیرترین و کامل ترین ادیان خداوند به شمار می آید، رسالت جهانی دارد و نیاز همگانی انسان ها به هدایت را در هر نقطه از جهان پاسخ می گوید.
پیش از این اشاره شد(2) یکی از ویژگی های ارزشمند جهان در آستانة ظهور حضرت مهدی علیه السلام، رواج نافرمانی مردم از دستورات خداوند و دوری از دین و دینداری است؛ به گونه ای که مردم گروه گروه از پیروی آیین خداوند دور می شوند و زندگی کفرآلود و مشرکانه ای خواهند داشت.
روز به روز عوامل فراوانی، گوهر تابناک دین را در هاله ای از غبار فراموشی فرو می برد، از ای__ن رو در گروه های انسانی، دین رو به کم رنگ شدن می رود و خرافه ها و کژی های گوناگونی، گریبان گیر آن می شود.
امیرمؤمن_ان علی علیه السلام حقیقت یادشده را این گونه بیان فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیه؛(3)ای مردم! به زودی زمانی بر شما می رسد که اسلام چون_ان ظرف واژگون شده، آنچه در آن است، ریخته می شود.
تا آنکه حضرت مهدی علیه السلام به پا می خیزد و غبار شرک از چهرة گوهر دین
ص: 56
بر می گیرد؛ آن گونه که بسیاری می پندارند این دین نویی است که آن حضرت آورده است!
بی گمان حضرت مهدی علیه السلام, می آید، تا با بیدارکردن سرشت های خفته, زمینه را برای یکتاپرستی همگان، که همانا هدف آفرینش است, فراهم کند. او نه فقط هرگز برای پذیرش باور یکتاپرستی کسی را زیر فشار و ناگزیری قرار نخواهد داد, بلکه با فراهم کردن بسترهای بایسته برای پذیرش این امانت الهی, شهد شیرین خداپرستی را میان همة انسان ها، آنسان که شایسته اند، قسمت خواهد کرد. وی با فراهم کردن شرایط مناسب و از بین بردن موانع, همگان را به اندیشیدن در نشانه های پروردگار فرا می خواند. و برآیند این اندیشیدن به آغاز و انجام, ارمغانی جز پرستش حقیقی خداوند نخواهد بود.
روشن است که با فراهم شدن همة شرایط و کناررفتن همة موانع, آن کسی که سرِ فرمان برداری برابر حقیقت فرود نیاورد, کسی نیست مگر انسانی گستاخ و طغیان گر که با همة هستی، برابر حق ایستاده است و بدون شک در چنان شرایطی, نه فقط آن امام همام او را برنخواهد تافت که همة مردم که زخم ستم هنوز بر پیکرشان است؛ از این رو است که روایات فراوانی یگانه دین مورد پذیرش در عصر ظهور را، همانا «دین اسلام» دانسته, می گوید: در عصر ظهور، ندای یکتاپرستی در سراسر گیتی حکم فرما خواهد شد. امام حسین علیه السلام در وصف حضرت مهدی علیه السلام می فرماید:
«…وَیُظْهِرُ بِهِ دینَ الحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ؛(1) خداوند، به دست او دین حق را بر همة ادیان چیرگی می بخشد؛ اگرچه مشرکان آن را نپسندند.»
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
اِذا قامَ القائِمُ علیه السلام لایَبْقَی اَرْضٌ اِلاَّ نُودِی فیها بِشَهادَةِ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهَ واَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ؛(2) در آن هنگام که قائم قیام کند، هیچ سرزمینی باقی نخواهد ماند، مگر این که شهادت به یکتاپرستی و نبوّت در آن ندا داده خواهد شد.
ص: 57
و نخستین گام در این راه آموزش همگانی آموزه های وحی و قرآن است. روایت های فراوانی در دست است که نشان می دهد یکی از کارهای پایه ای در عصر ظهور اهتمام به آموزش قرآن به شکل درست آن است و افراد فراوانی در این راه پیش گام خواهند شد.
امیر مؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید:
کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی شِیعَتِنَا بِمَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ قَدْ ضَرَبُوا الْفَسَاطِیطَ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ کَمَا أُنْزِلَ؛(1) گویا می بینم شیعیان ما در مسجد کوفه خیمه ها زده اند و قرآن را همان گونه که نازل شده به مردم می آموزند.
و نیز فرمود:
کَأَنِّی بِالْعَجَمِ فَسَاطِیطُهُمْ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ کَمَا أُنْزِل؛(2) گویی غیرعرب ها را می بینم که خیمه های شان در مسجد کوفه است و قرآن را همان گونه که نازل شده به مردم می آموزند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
کَأَنِّی بِشِیعَةِ عَلِیٍّ فِی أَیْدِیهِمُ الْمَثَانِی یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْمُسْتَأْنَفَ؛(3) گویی شیعیان علی را می بینم که مثانی (قرآن) به دست گرفته و آن را به مردم می آموزند.
امام باقر علیه السلام نیز فرمود:
إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) ضَرَبَ فَسَاطِیطَ لِمَنْ یُعَلِّمُ النَّاسَ الْقُرْآنَ عَلَی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ (جَلَّ جَلَالُهُ) فَأَصْعَبُ مَا یَکُونُ عَلَی مَنْ حَفِظَهُ الْیَوْمَ لِأَنَّهُ یُخَالِفُ فِیهِ التَّأْلِیفَ؛(4)چون قائم قیام کند خیمه هایی نصب می شود برای کسانی که قرآن را به همان گونه که خداوند آن را نازل کرده بود به مردم بیاموزند، پس دشوارترین چیزی که خواهد بود برای کسانی است که قرآن را حفظ کرده، چون محفوظات آنها با قرآن مخالف است.
ص: 58
با این سخنان و چندین برابر آن، تردیدی نمی ماند که پایة دین در آن دوران بر رفتار به آموزه های قرآن استوار خواهد بود.
در کنار روایات یادشده از برخی روایت ها نیز این انگاره به دست می آید که آن حضرت، آیین و روش جدیدی خواهد آورد. و این پرسش پیش می آید که با توجه به این که قرآن کریم کتاب جاودان الهی و اسلام آیین ابدی است، چگونه امام مهدی علیه السلام آیینی نو و کتابی تازه برای بشریت به ارمغان می آورد؟
درباره «کتاب جدید» و «امر جدید» روایاتی وارد شده است، که نمونه هایی از آن ها را مورد دقت قرار می دهیم:
1. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که درباره ظهور حضرت مهدی عجل الله فرجه و نشانه های آن فرمود:
وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَی کِتَابٍ جَدِید؛(1) به خدا سوگند! مثل این است که به او می نگرم که میان «رکن» و «مقام» بر اساس کتاب نو، با مردم بیعت می کند….
2. همچنین، امام صادق علیه السلام فرمود:
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِی بَدْوِ الْإِسْلَامِ إِلَی أَمْرٍ جَدِیدٍ؛(2) آنگاه، که مهدی عجل الله فرجه به پا خیزد، آیین جدیدی می آورد؛ همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز اسلام، به آیین جدیدی فراخواند.
3. امام صادق علیه السلام همچنین، درباره قیام و روش کار حضرت مهدی عجل الله فرجه فرمود: «یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِیدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِید؛(3) آن حضرت «امر نو» و کتاب نو و سنّت نو و داوری نویی برپا می کند.»
ص: 59
پاسخ
پیش از این نیز اشاره شد که تردیدی نیست حضرت مهدی علیه السلام تحکیم بخش دین اسلام و گسترندة قانون قرآن در سراسر گیتی است؛ پس ناگزیر باید اسلام و آموزه های قرآن را به گروه های بشری عرضه کند و مردمان را به پذیرش و باور اصول و فروع آن فرا خواند. آیین نو و کتاب جدید (دستور العمل) و برنامه و راه و روش تازه و دیگر تعبیرهایی از این دست که در احادیث رسیده، برای تبیین مسائلی است:
1. در گذر زمان بنا به سبب هایی چون سطح فرهنگ و فکر انسان ها احکام و آموزه های فراوانی از مجموعة فرهنگ اسلام، تبیین نشده یا هماهنگ با سطح فرهنگ و فکر انسان ها نبوده است یا زمینة عملی آن ها وجود نداشته است. بازگویی چنین معارف و مسائلی، بی گمان برای جامعة اسلامی ناشناخته خواهد بود. چون امام مهدی علیه السلام این آموزه ها را از ظاهر و باطن قرآن کریم به دست آورده و به مردم می آموزد، برای آنان تازگی دارد و آیین نو و کتاب نو انگاشته می شود.
2. آموزه ها و احکامی از قرآن کریم و اسلام فراموش شده و از یادها رفته است؛ به گونه ای که در جامعه اسلامی ناآشنا و برای مسلمانان ناشناخته است. طرح این مسائل نیز کتاب و آیین نو پنداشته می شود.
3. اصول و احکام فراوانی دست خوش تحریف و دگرگونی شده است و امام علیه السلام آن ها را _ چنان که در اسلام راستین بوده است _ دیگرباره مطرح می سازد و تحریف و انحراف های روی داده را روشن می کند و مفهوم حکم یا جایگاه آن را مشخص می سازد. این، با طرز تلقی و برداشت عمومی مردم و برخی از علما سازگاری ندارد؛ از این رو برنامه نو و راه و روش تازه به شمار می آید.
بنابراین از مهم ترین مسائلی که امام بدان توجه خواهد کرد و برای جامعه اسلامی تازه و نو جلوه می کند و ناشناخته و ناآشنا می نماید، مسائل مربوط به عدالت اجتماعی و امور مالی و معیشتی است؛ یعنی، موضوعی که انسان سخت به آن نیازمند بوده و بدان نرسیده است. همین امر نیز مشکل نابسامانی اصلی زندگی بشر امروز را تشکیل می دهد و اجرای آن (برقراری عدل و دادگری در سراسر گیتی) از اقدام های اصلی امام مهدی علیه السلام خواهد بود.
ص: 60
برای نمونه امام موعود علیه السلام به موضوع مساوات اسلامی شکل قانونی و الزامی می دهد؛ چنان که اسحاق بن عمّار می گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم. آن حضرت از تساوی مردم با یکدیگر و حقی که هر کس بر دیگران دارد، سخن گفت. من سخت در شگفت شدم. فرمود:
اِنَّما ذلِکَ اِذا قامَ قائِمُنا وَجَبَ عَلَیْهِمْ اَنْ یُجَهَّزُوا اِخوانَهُم وَاَنْ یُقَوُّوهُمْ؛(1) این، هنگام رستاخیز قائم ما است که در آن روزگار، واجب همگانی است که به یکدیگر وسایل رسانند و نیرو بخشند.(2)
این موضوع، در بسیاری دیگر از آموزه های اسلامی آمده است؛ ولی به نام احادیث اخلاقی کنار گذاشته شده و در فقه مطرح نگشته و در برنامه های الزامی حکومت ها و اجتماعات اسلامی به صورت اصل و قانون تثبیت نشده است! روشن است که چون این آموزه ها عملی شود، به صورت احکامی نو جلوه می کند و… .
امام مهدی علیه السلام از طواف مستحب با وجود کثرت طواف واجب، منع می کند،(3) مساجد و معابد مجلل و تزیین یافته شهرها و آبادی ها را خراب می کند و همه زواید و تشریفات و کاشی کاری ها و گنبدها و گلدسته ها و زیورهای آن ها را می پیراید و بودجه آن ها را برای رفاه حال انسان ها صرف می کند. مساجد و معابد را ساده و بی آرایش و بی آلایش می سازد و…(4).
ص: 61
امام مهدی علیه السلام سود در مبادلات بازرگانی و داد و ستدها را برمی دارد و مردمان را مأمور می کند که هر کس به صورت خدمتگزاری نسبت به جامعه کار کند و در برابر کالای عرضه شده سودی نگیرد. و خود نیازهای خود را همینسان از دیگران تأمین می کند.(1)
امام مهدی علیه السلام بر بسیاری از تفسیر و تأویل هایی که توسط برخی مسلمانان در قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام صورت گرفته است، خط بطلان می کشد و آرا و اندیشه ها را پیرو قرآن می سازد و در چارچوب های قرآنی می آورد.(2)
و بدینسان امام، مسائل و معارف و احکام جدیدی را مطرح می کند که برای مردم ناشناخته است و آن ها را آیین جدید و کتاب تازه می انگارند و گه گاه با امام بر سر این مسائل درگیر نیز می شوند، و در این صورت جنگ با خودی و جامعة اسلامی رخ می دهد.(3)
فرازهایی از دعای ندبه از این چگونگی، پرده برداشته، می گوید:
کجا است آن کسی که برای تجدید و زنده کردن فرایض و سنن ]آیین اسلام که محو و فراموش شده[ ذخیره شده است؟ کجا است آن کسی که برای برگرداندن ]حقایق[ ملّت و شریعت ]دین مقدّس اسلام[ برگزیده شده است؟ کجا است آن که برای زنده کردن کتاب آسمانی قرآن و حدودش مورد امید و آرزوست؟ کجا است زنده کننده نشانه های دین و اهل آن؟…(4).
بنابراین اساس نامه و منشور حکومت جهانی مهدوی چیزی جز کتاب و سنت پیام آور وحی صلی الله علیه وآله در شکل اصیل و درست نخواهد بود. از آن جا که مهدی موعود
ص: 62
عجل الله فرجه وارث علوم نبوی و عامل به دستورات پدران بزرگوار خود است، بدعت ها و سنت ها را به خوبی می شناسد. پیش از هر چیز بدعت ها را از دامن فرهنگ و اندیشه اسلامی می زداید و سنت هایی که متروک و مهجور مانده اند احیا و اجرا می کند. امام باقر علیه السلام در این باره فرموده است:
« إِذَا قَامَ الْقَائِمُ… فَلَا یَتْرُکُ بِدْعَةً إِلَّا أَزَالَهَا وَ لَا سُنَّةً إِلَّا أَقَامَهَا؛(1) هنگامی که قائم عجل الله فرجه به پا خیزد بدعت ها را نابود می سازد و سنت ها را بر پا می دارد.»
برای برپایی جامعة یگانه و فراگیری حکومت جهانی، یک موضوع بایسته است و آن جهان بینی واحد و اعتقاد یگانه است. بر این پایه است که در حکومت مهدوی، جهان بینی یگانه ای بر جهان چیره و راه و روش و برنامه ها نیز یکی می شود و یکپارچگی راستین در باور و مرام پدید می آید و مردمان همه یکدل و یک زبان به سوی سعادت و صلاح حرکت می کنند.
امام صادق علیه السلام به روشنی به این نکته اشاره کرده است آنجا که فرمود:
فَوَ اللَّهِ یَا مُفَضَّلُ لَیُرْفَعُ عَنِ الْمِلَلِ وَ الْأَدْیَانِ الِاخْتِلَافُ وَ یَکُونُ الدِّینُ کُلُّهُ وَاحِداً کَمَا قَالَ جَلَّ ذِکْرُهُ إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ قَالَ اللَّهُ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین؛(2) به خدا سوگند!… ناهماهنگی و چندگانگی مذاهب و ادیان از میان می رود و فقط یک دین در سراسر گیتی حکومت می کند؛ چنان که خدای تبارک و تعالی فرموده است: به راستی دین در نزد خدا، اسلام است…
با این حال ممکن است گفته شود: براساس برخی از آیات و روایات، یهود و نصارا از میان نمی روند و تا قیامت باقی هستند؛ پس این اسلام نمی تواند فراگیر شود؟!
اگرچه رسیدن به یک دیدگاه قطعی نیازمند بررسی های فراگیر در این باره است که در پژوهش های مفصل می با یست به دنبال آن بود، ولی در اندازة مختصر در این اثر و با
ص: 63
توجه به آنچه یاد شد در بارة حضور پیروان ادیان در عصر ظهور به نظر می رسد در مرحلة پایانی و برپایی حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام بر زمین، جایی برای مشرکان که همانا پیروان ادیان تحریف شدة آسمانی است نخواهد ماند. والبته فرض این که آنها پای بند به دین تحریف نشده خواهند بود، نیز فرض غیرقابل قبولی است چراکه حقیقت همة ادیان الهی نوید به دین اسلام که پایان بخش همة ادیان است، می باشد. و اگر آنها بخواهند به دستورات راستین دین خود عمل کنند باید اسلام بیاورند. ضمن اینکه فرض وجود پیروان حضرت مسیح علیه السلام _ در حالی که خود آن حضرت به مهدی موعود علیه السلام اقتدا کرده _ فرضی ناشدنی می نماید. مگر آنکه آن مسیحی موجود در آن زمان، خود را پیرو مسیح دیگری بداند.
به هر حال برای بود و یا نبود آنها سه فرض تصور می شود:
1. حضور؛
2. عدم حضور؛
3. حضور تا زمان خاص.
پیش از این در بارة دوره های عصر ظهور یادآور شدیم این دوران به سه مرحلة از ظهور تا قیام، از قیام تا حکومت جهانی و مرحلة حکومت تقسیم می شود.
با توجه به تقسیم یادشده در دو دیدگاه نخست، بود و نبود پیروان ادیان بررسی می شود در حالی که در دیدگاه سوم حضور این پیروان در دو مرحلة نخست اثبات و برای حضور آنان در دوران حکومت عدل جهانی نیازمند دلیل است.
ص: 64
روایات اسلامی در این زمینه به سه دسته تقسیم میشود:
در برخی روایات سخن از پرداخت جزیه از طرف اهل کتاب اشاره شده است. که البته به زمان مشخص آن اشاره نشده و این ممکن است مربوط به یک دورة زمانی خاص باشد.
به راستی زمانی که در برخی روایات نقل شده، کسی برای پرداخت زکات شهر به شهر می رود و مستمندی پیدا نمی کند و زمین گنج های خود را برای حضرت مهدی علیه السلام بیرون می ریزد چه نیازی به اندک جزیه اندک پیروان ادیان؟!
در برخی روایات دیگر نیز اشاره شده که آن حضرت میان یهود و نصارا با کتاب تحریف نشدة آنها داوری خواهد کرد. و مهم ترین داوری حکم بر بطلان پیروی آنها از کتاب تحریف شده و هدایت آنها به پیروی از دین بشارت داده شده در کتاب مقدس آنان است.
که البته این هم می تواند در دوره ای کوتاه صورت پذیرد تا حاکمیت به تثبیت جهانی خود برسد.
در روایات فراوانی اشاره شده که روش حضرت مهدی علیه السلام چونان روش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است و آن حضرت از اهل کتاب جزیه دریافت می کرد.
البته گفتنی است اگرچه سنت خاتم الاوصیا همان سنت خاتم الانبیا است، اما این هرگز بدان معنا نیست که هر آنچه بر حسب شرایط، اقتضاها و موانع در عصر نبوی شکل گرفته در عصر مهدوی نیز شکل خواهد گرفت. اگر در عصر پیامبر به دلیل هایی چون امید به هدایت با پیروان ادیان تحریف شده مسالمت آمیز برخورد می شد دیگر آن شرایط نخواهد بود.
افزون بر آیات و روایات در این دیدگاه از نگاه عقل نیز گفته شده از آنجایی که انسان دارای حق گزینش است و ایمان از روی اجبار اثری ندارد پس در حکومت حضرت می تواند پیروان دیگر ادیان باشند.
ص: 65
و البته در محل خود گفته شده همة کسانی که آن زمان ایمان می آورند از روی انتخاب و اختیار است.
در این دیدگاه نیز به برخی آیات و روایات اشاره شده است.
در این دیدگاه به آیاتی اشاره شده که پیش از این در بارة جهانی شدن دین اسلام به آنها اشاره شد. و از برخی روایات نیز استفاده می شود هرگز مجالی برای حضور پیروان ادیان و بقای آنها بر آموزه های شرک آلود این ادیان باقی نخواهد ماند.
البته کسی نگوید که آنها دیگر بر آموزه های تحریف شده باقی نمی مانند و به کتاب اصلی خود ایمان می آورند که در این صورت به اصلی ترین آموزه ( اعتقاد به اسلام به عنوان دین خاتم و پیامبری پیامبر خاتم) می بایست پای بند شوند که همانا در انجیل بشارت داده شده است.
امام محمد باقر علیه السلام در تأویل آیه «خداوند او را بر همه ادیان چیره می گرداند، هر چند مشرکین نخواهند» فرمود: « یَکُونُ أَنْ لَا یَبْقَی أَحَدٌ إِلَّا أَقَرَّ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله؛(1) هیچ کسی نمی ماند، جز این که اقرار به حضرت محمد می کند.»
در این قسمت برخی از روایات ارزشمند که در آنها حضور ادیان نقل شده، بررسی خواهد شد. روایات در این زمینه به پنج دسته تقسیم میشوند:
دستة اول: روایات برداشته شدن جزیه
این دسته از روایات، برخلاف روایات مطرح شده در بخش دلایل وجود ادیان، پذیرش جزیه را نفی میکند و حتی در برخی از روایات برداشته شدن جزیه را از اقدامات حضرت مهدی علیه السلام در دوران حکومت میداند؛ البته برخی از روایات دیگر، به ویژه در منابع اهلسنت، این عمل را از اقدامات حضرت عیسی علیه السلام می دانند.
ص: 66
البته آنگونه که پیش از این اشاره شده، می تواند این برداشتن جزیه مربوط به جزیه ای باشد که حضرت در مرحلة پیش از حکومت جهانی برای تثبیت حاکمیت قرار داده بود.
دسته دوم: روایات مبارزه با یهود و مسیحی
در این نوع روایات، ائمه علیهم السلام بر عدم حضور یهود و نصارا در آخرالزمان را تصریح میکنند.
ابن بکیر گفت: از حضرت صادق علیه السلام تفسیر این آیه: ((وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)) را پرسیدم؟ حضرت فرمود:
قَالَ أُنْزِلَتْ فِی الْقَائِمِ علیه السلام إِذَا خَرَجَ بِالْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الصَّابِئِینَ وَ الزَّنَادِقَةِ وَ أَهْلِ الرِّدَّةِ وَ الْکُفَّارِ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَعَرَضَ عَلَیْهِمُ الْإِسْلَامَ فَمَنْ أَسْلَمَ طَوْعاً أَمَرَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ مَا یُؤْمَرُ بِهِ الْمُسْلِمُ وَ یَجِبُ لِلَّهِ عَلَیْهِ وَ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ ضَرَبَ عُنُقَهُ حَتَّی لَا یَبْقَی فِی الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ أَحَدٌ إِلَّا وَحَّدَ اللَّه؛(1) این آیه دربارة قائم نازل شده، هنگامی که بر یهود و نصارا و صابئین و مادی ها و برگشتگان از اسلام و کفار در شرق و غرب کرة زمین، قیام می کند و اسلام را پیشنهاد می نماید. هر کس از روی میل پذیرفت، دستور می دهد که نماز بخواند و زکات بدهد و آن چه هر مسلمانی مأمور به انجام آن است بر وی نیز واجب می کند و هرکس مسلمان نشد گردنش را می زند، تا آن که در شرق و غرب عالم یک نفر خدا نشناس باقی نماند.
دستة سوم: روایات مبارزه با کفار و مشرکین
مسیحیان به خاطر تثلیثشان و یهودیان به خاطر اینکه عزیر را پسر خدا میدانند، به نوعی مشرک شمرده می شوند. در برخی از روایات وجود مشرکین و کفار را درآخرالزمان نفی میکند.
ابو بصیر گفت: من از حضرت صادق علیه السلام تفسیر آیه: «خدا فرستادة خود را با هدایت و دین حق فرستاد، تا بر همه دین ها چیره شود، هر چند مشرکین نخواهند» را پرسیدم؟ حضرت فرمود: «به خدا قسم تأویل این آیه هنوز نازل نشده و تحقق نیافت.»
ص: 67
گفتم: قربانت شوم! کدام وقت تأویل این آیه تحقق خواهد یافت؟ حضرت فرمود:
وقتی قائم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم ظاهر شود _ اگر خدای تعالی خواهد _.. پس چون قائم بیرون آید، کافر و مشرکی باقی نمی ماند، مگر آن که خروج آن حضرت را مکروه می دارد، تا آن که اگر کافری یا مشرکی در میان سنگی باشد، آن سنگ [به سخن درآمده و ] به مؤمن گوید: ای مؤمن! در میان من کافری یا مشرکی جای گرفته و خود را از نظر شما پنهان ساخته؛ پس او را ازمیان ببر! آن مؤمن حرف سنگ را گوش کرده و آن کافر را از میان آن بیرون آورده، بکشد.
محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر علیه السلام دربارة تفسیر آیة شریفه: ((وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ…)) پرسیدم؟ حضرت علیه السلام فرمود:
قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَقَالَ لَمْ یَجِئْ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ بَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَخَّصَ لَهُمْ لِحَاجَتِهِ وَ حَاجَةِ أَصْحَابِهِ فَلَوْ قَدْ جَاءَ تَأْوِیلُهَا لَمْ یَقْبَلْ مِنْهُمْ لَکِنَّهُمْ یُقْتَلُونَ حَتَّی یُوَحَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَتَّی لَا یَکُونَ شِرْکٌ؛(1) هنوز تأویل این آیه نیامده. همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از سر نیازی که خود و اصحابش داشتند [و ناگزیر بودند با مشرکان و منحرفان بسازند] به آنها مهلت دادند و روزی که تأویل این آیه برسد، این مهلت از آنها پذیرفته نشود، بلکه کشته شوند تا خدای عزّ و جلّ به یگانگی پرستش شود و شرکی به جای نماند.
افزون بر آنچه یاد شد در برخی آیات از شرک با عنوان ظلم عظیم یاد شده است.(2) و حکومتی که زمین را پر از عدل خواهد ساخت، چگونه ظلم بزرگ که همانا شرک پیروان اهل کتاب است را برخواهد تافت؟
و نیز در برخی روایات گفته شده حضرت مهدی علیه السلام زمین را از دشمنان خداوند که همانا مشرکان و کفار است پاک می کند (وَ بِهِ أُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَائِی) و این طهارت و پاکیزگی زمین از آلودگی شرک هرگز محقق نمی شود تا آنگاه که همة
ص: 68
مشرکان از روی زمین برداشته شوند.
ص: 69
1. نخستین اقدام حضرت مهدی علیه السلام در حکومت جهانی برای فراهم کردن زمینه های یکتاپرستی چیست؟ توضیح دهید.
2. مقصود از کتاب و امر جدید در برخی روایات مربوط به عصر ظهور چیست؟
3. چه عواملی سبب می شود تا مردم عمل حضرت مهدی علیه السلام به آموزه های راستین اسلام را امری نو بپندارند؟
4. مهم ترین دلائل جهانی بودن اسلام را از نگاه قرآن و روایات بیان نمایید.
5. دلیل کسانی که باور به حضور پیروان ادیان در حکومت مهدوی ندارند، کدام است؟ توضیح دهید.
===
1. طبسی، نجم الدین، چشم اندازی به حکومت مهدی عجل الله فرجه، قم ،بوستان کتاب، 1380ش.
2. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی عجل الله فرجه، قم، مدرسه امام علی علیه السلام ، 1380.ش.
3. خراسانی، محمد جواد، مهدی منتظر، تحقیق و تعلیق: سید جواد میرشفیعی خوانساری، قم، نور الاصفیاء، 1379ش.
4. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
ص: 70
ص: 71
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
مفهوم شناسی عدالت
عدالت در آموزه های دینی
عدالت در دولت مهدی موعود علیه السلام
راهبردهای عدالت گستری مهدوی
گسترة عدالت مهدوی
_ گسترة انسانی
_ گسترة جغرافیایی
_ گسترة مصداقی
آثار و برکات عدالت
ص: 72
ظهور و قیام جهانی حضرت مهدی علیه السلام به راستی آخرین پرده از مبارزات پیوستة اهل حق و باطل است؛ که این بار همة پیروزی از آن حق است.
مهم ترین هدف برپایی حکومت واحد جهانی مهدوی، گسترش یکتاپرستی بر همة گیتی و میان همة انسان ها است. و در پدیدآوردن این ویژگی یگانه راه اجرای فراگیر عدالت فردی و اجتماعی در جامعه است. روایات فراوانی پرشدن زمین از عدالت را به عنوان محوری ترین سازوکار برای رسیدن به آن هدف مقدس یاد کرده اند.
به گونه ای که می توان گفت جملة «یملأ الأرضَ قسطاً و عدلا کما ملئت ظلماً و جوراً» که در احادیث فراوانی ذکر شده، هم تواتر لفظی دارد و هم تواتر معنوی. انبوه روایاتی که هم در منابع شیعه و هم اهل سنت آمده می تواند ارزش و چگونگی این عدالت گستری را بیشتر بنمایاند.
اگر چه در بحث عدالت بیش از هر چیز عدالت اقتصادی به ذهن می رسد، ولی به نظر می رسد گسترة عدالت بسیار فراتر از امور اقتصادی است و همة عرصه های زندگی را زیر پوشش خود می گیرد.
در این درس تلاش می شود تا به اندازة ممکن به این بحث اساسی اشاره شود و البته چون برخی بحث های دیگر همچنان نیازمند بررسی های گسترده تر و ژرف تر است.
در آموزه های اسلامی، همچون همة ادیان آسمانی، عدالت از جایگاه ویژه ای برخوردار است. چه اینکه آن یک نیاز فطری است که در همة انسان ها هست؛ در گذر تاریخ آنگاه که بدان توجه شده، جامعه سرشار از نشاط و زندگی شده و آنگاه که ستم
ص: 73
جای آن را گرفت، مردم دچار خمودگی شدند. امام صادق علیه السلام، عدالت را از نیازهای ضروری م__ردم دانسته می فرماید:
« ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ یَحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَیْهَا الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْب؛(1) سه چیز است که همة انسان ها به آن نیازمندند: امنیت، عدالت، وسعت و فراوانی.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در ارزش ع__دالت می فرماید:
عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً قِیَامٌ لَیْلُهَا وَ صِیَامٌ نَهَارُهَا؛(2) یک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادتی که شب های آن شب زنده داری شود و روزهای آن روزه گرفته شود.
از عدالت تعاریف گوناگونی ارائه شده; از آن جمله است:
_ راغب اصفهانی در مفردات می گوید:
العدالة و المعادلة لفظ یقتضی المساواة ویستعمل باعتبار المضایقة والعدلُ والعِدل یتقاربان… فالعدل هو تقسیطُ علی سواءِ… ؛(3) عدالت و معادله مقتضی معنای برابری است و به همین جهت همواره در مقایسه میان أشیاء کاربرد دارد وعَدل و عِدل تشابه نزدیکی به یکدیگر دارند. پس عدل همان تقسیم به دو نیم مساوی وهماهنگ است.
_ ابن منظور نیز عدل را به معنای تساوی میان دو چیز تعریف کرده است:
العَدْل: ما قام فی النفوس أَنه مُسْتقیم، و هو ضِدُّ الجَوْر. و العَدْلُ: الحُکْم بالحق، یقال: هو یَقْضی بالحق و یَعْدِلُ. و العَدْلُ من الناس: المَرْضِیُّ قولُه و حُکْمُه.(4)
_ شیخ طوسی در معنای آن چنین می گوید:
ص: 74
العدالة فی اللغة إن یکون الانسان متعادل الاحوال متساویا;(1) عدالت در لغت این است که انسان احوال متساوی و متعادلی داشته باشد.
این تعاریف با وجود اختلاف در الفاظ به یک حقیقت اشاره دارند و آن تقسیم شایسته و رسیدن حق به حق دار است.
علامة طباطبایی در معنای آن چنین گفته است:
هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له;(2) عدالت این است هر نیرویی هر حقی دارد به حق خود برسد و در جایی که شایسته است قرار گیرد.
برای عدالت در اصطلاح تعریف های فراوانی ذکر شده که در این صفحات اندک، مجال بحث همة آنها نیست، از این رو به چهار برداشتی که شهید مطهری در کتاب عدل الهی بیان کرده، بسنده می شود:
1. موزون بودن: یعنی رعایت تناسب یا توازن میان اجزای یک مجموعه؛ واژة اقتصاد نیز در فرهنگ اسلامی به معنای رعایت حد وسط و اعتدال ذکر شده است و اساس اقتصاد اسلامی بر مبنای رعایت اعتدال است.
2. تساوی و رفع تبعیض: یعنی رعایت مساوات میان افراد هنگامی که استعدادها و استحقاق های مساوی دارند، مانند: عدل قاضی.
3. رعایت حقوق افراد ودادن پاداش و امتیاز بر اساس میزان همکاری آنها مانند: عدالت اجتماعی.
4. رعایت استحقاق ها: این معنی از عدل عمدتاً مربوط به عدالت تکوینی و از خصوصیات باری تعالی است.(3)
ص: 75
در آیات فراوانی از قرآن به مناسبت های مختلف به بحث عدالت پرداخته شده است که برخی از این قرار است:
1 . خداوند، قائم به قسط
خداوند خود را «قائم به قسط» خوانده و فرمود: ((شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لا إلهَ إِلاّ هُوَ وَالمَلائِکَةُ وَاُولوا العِلْمِ قائِماً بِالقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ العَزیزُ الحَکِیمُ))؛(1) خداوند که در کارهایش عدالت را برپا داشته، گواهی داده است که معبودی شایسته پرستش جز او نیست و فرشتگان و دانشمندان نیز بر آن گواهی داده اند. ]آری؛[ معبودی شایسته پرستش جز او که شکست ناپذیر و حکیم است، نیست.
2 . عدالت، هدف رسالت
قرآن کریم در بیان اهداف فرستادن پیامبران صلی الله علیه وآله، برپایی قسط و گسترش عدالت در میان مردمان را هدف اصلی آنان بیان کرده است: ((لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبْبَیِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَبَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَْأسُ شَدِید ٌ وَ مَنَافِعُ لِلنّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللهُ مَن یَنصُرَهُ، وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إنَّ اللهَ قَویُّ عَزِیزٌ))؛(2) به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند، و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است، پدید آوردیم، تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانش را یاری می کند. آری، خدا نیرومند شکست ناپذیر است.
3 . پیامبر اسلام، مأمور به قسط
سپس آن را به پیامبرش دستور داد که بگوید: ((قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالقِسط…))؛(3) بگو: پروردگارم به عدل و داد فرمان داده است….
ص: 76
4 . مؤمنان، مأمور به عدالت
خداوند مؤمنان را نیز به برپایی عدالت و قسط فرا خواند و فرمود: ((یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالقِسْطِ شُهداءَ للهِِ…))؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید.
در آیه هشتم سوره مائده بر این عدالت پافشاری کرده چنین فرمود:
((یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلَّهِ شهَُدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئانُ قَوْم عَلی أَلاّتَعْدِلُوا إعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِماتَعْمَلُونَ))؛(2) ای کسانی که ایمان آورده اید، برای خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنیِ گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.
5 . دادگری هنگام داوری
و به مردم سفارش کرده هنگام داوری به عدل داوری کنند آنجا که می فرماید: ((وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْل))؛(3) و چون میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید.
آنچه یاد شد فقط بخشی از آیات در بحث عدالت بود.
در سخنان معصومان علیهم السلام روایات فراوانی در بارة عدل و عدالت آمده است که نمونه ای از آنها چنین است. امام علی علیه السلام در باره جایگاه عدل می فرماید:
إنَّ العَدلَ میزانُ اللهِ سُبحانه الذی وَضَعَه فی الخَلقِ وَنَصَبَهُ لإقامَةِ الحَقِّ…؛(4) عدالت، ترازوی خدای سبحان است که آن را در میان آفریده های خود نهاده و برای برپا داشتن حق، نصب کرده است.
ص: 77
همچنین آن حضرت در پاسخ به اینکه آیا عدل برتر است یا بخشش؟ فرمود:
الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا؛(1) عدالت کارها را بدانجا می نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید. عدالت تدبیر کننده ای است به سود همگان، و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شریفتر و با فضیلت تر است.
البته افزون بر تعبیر عدالت در بسیاری از روایات تعبیر قسط نیز به کار رفته که به بیانی مختصر بسنده می شود.
"قسط" بنا به گفتة راغب اصفهانی، به دو معنای مقابل هم به کار رفته است. هم بهرة عادلانه را گویند. (در باب اِفعال) که خداوند فرمود: لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ؛(2) تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند به عدالت پاداش دهد. و در جایی دیگر فرمود: وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْط؛(3) و وزن را به انصاف برپا دارید. و هم به معنای جور و گرفتن بهره دیگران آمده، (در باب ثلاثی مجرد) که خداوند فرمود: وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا؛(4) ولی منحرفان، هیزم جهنّم خواهند بود.(5)
البته میان "عدالت" و "قسط" تفاوت وجود دارد، عدالت به این گفته می شود که انسان حق هر کس را بپردازد، و نقطه مقابلش، آن است که ظلم و ستم کند و حقوق افراد را از آنها دریغ دارد، ولی "قسط" مفهومش آن است که حق کسی را به دیگری ندهد، و به تعبیر دیگر" تبعیض" روا ندارد، و نقطه مقابلش آن است که حق کسی را به دیگری دهد.
ولی مفهوم وسیع این دو کلمه مخصوصاً هنگامی که جدا از یکدیگر به کار می روند
ص: 78
تقریباً مساوی است و به معنی رعایت اعتدال در همه چیز و همه کار و هر چیز را به جای خویش قرار دادن می باشد.
عدالت با این جایگاه بسیار والا و ویژه، شاخصة اصلی حکومت جهانی امام مهدی عجل الله فرجه است به گونه ای که هرگاه سخن از آن دولت کریمه به میان می آید به برپایی عدل و قسط نیز اشاره می شود. مرحوم کلینی از امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نقل می کند: … المَهدی… یَملأُ الأرضَ عَدلا وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوراً و ظُلماً… ؛ مهدی زمین را از عدل و داد پر می کند؛ همان گونه که از ظلم و ستم، پر شده است.(1)
از امام کاظم علیه السلام درباره تأویل این آیه: ((إعلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحیی الأَرضَ بَعدَ مَوتِها…))؛(2) بدانید که خدا زمین را پس از مرگش زنده می گرداند؛سوال شد. فرمود:
((یَبْعَثُ اللَّهُ رِجَالًا فَیُحْیُونَ الْعَدْلَ فَتُحْیَا الْأَرْضُ لِإِحْیَاءِ الْعَدْلِ))؛(3) خداوند بلند مرتبه، مردانی را بر می انگیزد تا عدل را احیا کنند؛ چون زمین با احیای عدل، زنده می شود.
در جامعة مهدوی همة عناصر پدیدآورندة عدالت دست به هم خواهند داد تا نوید پروردگار در برپایی جامعة جهانی بر پایة عدل را شکل دهند؛ عناصری چون: قانون دادگرانه، رهبر عادل، حکومت و کارگزاران عادل و جامعة عادل، که در این صورت عدل جهانی امری قطعی خواهد بود.
اجرای عدالت راهکارهایی دارد که انجام آن ها سبب تعادل و از میان رفتن زمینه بی عدالتی خواهد شد که برخی از آن ها عبارتند از:
یکی از عوامل بی عدالتی جهل و نادانی است. در عصر ظهور، آگاهی های مردم
ص: 79
افزایش چشم گیری خواهد داشت. امام باقر علیه السلام در بارة رشد آگاهی جامعه عصر ظهور، میفرماید:
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمُلَتْ بِهَا أَحْلَامَهُمْ؛(1) آن گاه که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می نهد؛ به این وسیله خداوند خردهای آن ها را جمع و کامل می گرداند.
از مهم ترین عوامل بی عدالتی فاصلة طبقاتی میان تهیدست و غنی است. انفاق از طرف ثروتمندان نقش مهمی در نزدیک ساختن جامعه به برخورداری همگانی ایفا می کند. انفاق، حتی به صورت غیر واجب، به عنوان یک ارزش تلقی شده و پاداش عظیمی برای آن بیان شده است. در دوران حاکمیت حضرت مهدی انفاق مال به اوج خود می رسد به گونه ای که یکی از اسباب بی نیازشدن مردم خواهد بود.
توزیع دادگرانة ثروت، عدالت اقتصادی در عصر ظهور، به معنای تقسیم دادگرانه ثروت میان تمام افراد جامعه است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: شما را بشارت می دهم به ظهور مهدی علیه السلام در میان امتم برانگیخته می شود… آن گاه فرمود: «و یقسم المال صحاحا» گفته شد «صحاحاً» چیست؟ فرمود: میان همه مردم با مساوات برخورد خواهد کرد…(2).
یکی از صفات ناپسند فزون خواهی است. در آموزه های اسلامی افزون بر سفارش به قناعت از زیاده خواهی نیز مذمت شده است. یکی از راهبردهای حکومت جهانی مهدوی مبارزه با زیاده خواهی است.
معاذ بن کثیر گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
موسّعٌ علی شیعتنا أن ینفقوا ممّا فی أیدیهم بالمعروف، فاذا قام قائمنا
ص: 80
علیه السلام حرّم علی کلّ ذی کنزٍ کنزه حتی یأتیه به فیستعینُ به علی عدوّه و هو قول الله عزّو جلّ فی کتابه: (( وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ))(1)؛(2)… و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده.
یکی از سازوکارهای مهم در برپایی عدالت، فروکاستن از آرزوهای مادی و خواسته ها ی فزاینده دنیوی است که با استغنای روحی انسان ها پدید می آید. بالارفتن ظرفیت های فکری و درونی مردم، توجه به نیازهای اصیل و فطری و ماندگار، پایین آوردن سطح خواسته های گوناگون و بی پایان مادی و غریزی، در اولویت قرار ندادن امور نازل و فانی و… از نشانه های غنای روحی و معنوی اند. که با رشد خردورزی در عصر ظهور به گونه ای کامل پدید خواهد آمد. و به شکل گیری هر چه بهتر عدالت کمک می کند. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: « وَ یَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَی فِی قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّة؛(3) و خداوند در دل های این امت بی نیازی قرار می دهد.»
در بارة گسترة عدالت در حکومت جهانی مهدوی اگرچه آنچه بیشتر در روایات به چشم می آید گسترة جغرافیایی است، ولی در برخی روایات به همه گروه های انسانی و نیز همه مصداق های عدالت می توان اشاره کرد.
عدالت مهدوی هرگز ویژة گروهی خاص از انسان ها نخواهد بود، بلکه همة انسان ها را (از هر جنس، در هر سن و سال، با هر گویش و در هر منطقة جغرافیایی) در بر خواهد گرفت.حتی در برخی روایات فراگیری عدالت مهدوی دربرگیرنده انسان های بدکردار
ص: 81
نیز می شود که البته این خود نیازمند تبیین است که مقصود از اجرای عدالت برای بدکاران فراهم کردن زمینه برای هدایت آنهاست و در صورتی که هدایت نشدند برخورد آن حضرت با آنها و یا بهره مندی از توزیع عادلانه ثروت که در این باره امام حسین علیه السلام فرمود: «إِذَا قَامَ قَائِمُ الْعَدْلِ وَسِعَ عَدْلُهُ الْبَرَّ وَ الْفَاجِر؛(1)… آن گاه که برپاکنندة عدل به پاخیزد، دادگری اش نیکوکار و فاجر رادر بر می گیرد.»
از روایاتی که درباره روش حکومتی امام مهدی علیه السلام بیان شد، به دست می آید که در آن عصر، هستی با همة گستردگی اش در دایره حاکمیت عدل مهدوی در همة ابعاد حقوقی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی قرار خواهد گرفت و حکومت اسلامی به منطقه خاصی محدود نخواهد شد.
عدالت مهدوی فراگیر است و همة زمین را در برمی گیرد. از این نگاه، جامعه مهدوی قابل قیاس با هیچ جامعه ای نیست؛ چرا که تصور حکومتی این چنین فراگیر نیز در ذهن کسی نمی گنجد. حتی حکومت و خلافت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امام علی علیه السلام نیز گستره ای این چنین وسیع نداشته اند. عدالت محوری در همة زمین فقط با نام امام مهدی علیه السلام آمیخته است.
افزون بر دو گسترة یادشده از برخی روایات به دست می آید که عدالت حضرت حوزه های گوناگونی را در بر می گیرد که برخی از این قرارند:
پیش از این اشاره شد در برخی آیات قرآن به داوری میان مردم بر پایة عدل فرمان داده شده است.
عدالت قضایی یکی از برنامه های اساسی حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام است که در برخی روایات اشاره شده است.
به خطبه 138 نهج البلاغه، در این خصوص اشاره می کنیم. مولا علی علیه السلام
ص: 82
می فرماید:
فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست، زمام داری حاکمیت پیدا می کند که غیر از خاندان حکومت های امروزی است؛ اعمال و کارگزاران حکومت ها را بر اعمال بدشان کیفر می کند.
اگرچه درروایات به این نوع عدالت فراوان اشاره شده، ولی به نظر می رسد عدالت اقتصادی از جهت شأن و رتبه نقش تبعی دارد، اگر چه تا اندازه ای می تواند زمینه ساز عدالت در فرهنگ و آموزش به حساب آید.
نظام اقتصادی اسلام بر اساس عدالت است، یعنی طوری برنامه ریزی شده که حق کسی از میان نرود و هر صاحب حقی بتواند متناسب با کار یا نیازش زندگی راحتی داشته باشد. این عدالت در عرصه های زیر تحقق می یابد:
الف) عدالت در توزیع: حضرت علی علیه السلام در زمان حکومت خود، همة تلاش خود را برای برپایی عدالت اقتصادی و اجتماعی انجام داد و در این زمینه دست به رفتاری زد که شاید هیچکس در طول تاریخ این کار را انجام نداده باشد و آن بازپس گیری اموال از ثروتمندان و رساندن آن به دست نیازمندان بود.
ب) عدالت در بهره گیری و مصرف: در اندازه مصرف نیز باید مراعات عدالت بشود و قرآن نیز در این زمینه می فرماید: ((کلوا و اشربوا و لاتسرفوا))؛(1) هم از نعمت های خدا بخورید و بیاشامید و اسراف م_کنید.
منظور از عدالت سیاسی این است که طبقه فرمانروا حقوق سیاسی مردم را بپردازد و مردم نیز حقوق طبقه حاکم را، حقوق طبقه حاکم همان فرمان برداری است و البته طبق بیان امام علی علیه السلام خیرخواهی و تذکر به حاکم در حضور و غیبت، نیز حقی است که حاکم بر مردم دارد. در قرآن خطاب به مومنان آمده است: ((اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم))؛(2) خداوند را فرمان برداری کنید و از رسول و صاحب امرتان فرمان
ص: 83
ببرید. پیرامون حقوق سیاسی مردم نیز می توان به آیات مربوط به مشورت و شوری مثل: ((و امرهم شوری بینهم)) و آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد: ((کنتم خیر امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر))؛ نتیجه این که در قرآن عدالت به صورت بسیار گسترده مورد توجه و عنایت واقع شده است.
امام علیه السلام کارگزاران ناشایست را بر کنار می کند و آنان که سیرت پسندیده دارند بر کار می گمارد.
سیرة مدیریتی حضرت در برکناری کارگزاران اداری _ امراء الجور _ همانند سیرة امام علی علیه السلام در برکناری کسانی است که با مردم عدالت نمی ورزیدند.
در جامعه مهدوی، هیچ نیرنگ بازی وجود نخواهد داشت و سیرة او رفتاربر پایة عدل و قوانین دادگرانه خواهد بود.
یکی از ابعاد عدالت مهدوی، فراهم شدن امکان رشد و کمال فرهنگی و آموزشی برای جامعه است. در زمان حضرت، خردها کانونی یگانه می یابد و همه به مقتضای توانایی خود از دانش و معرفت خوشه می چینند و حکمت می آموزند تا بتوانند آهنگ پرستش و عبودیت و فضائل اخلاقی کنند.
در جامعه مهدوی اگرچه عدالت اقتصادی می تواند زمینه ساز عدالت فرهنگی باشد، ولی عدالت فرهنگی از شأن بالاتری برخوردار است و اقتصاد و دارایی رنگ حکمت و معنویت به خود می گیرد.
اگر نبود، مگر فراهم شدن زمینه برای رشد و کمال و رسیدن انسان به قرب آفریدگار در پرتو برپایی حکومت عدل جهانی، انسان از برپایی این عدل گسترده بیشترین بهره را برده است.
البته احادیثی در دست است که به برخی از برکات برپایی عدالت اشاره شده است. یکی از این آثار، رفاه اقتصادی در دوران ظهور است به گونه ای که پس از اصل عدالت دومین موضوعی است که در آن دوران در جامعه پدید می آید. و این هر دو با یکدیگر
ص: 84
پیوندی ناگسستنی دارند، زیرا که اجرای دقیق عدالت برای از بین بردن روابط ستمگرانه است.
امام باقر علیه السلام به نقل از امیر مؤمنان و نیز امام صادق علیهم السلام در این باره می فرمایند:
إِنَّ النَّاسَ یَسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ بَیْنَهُمْ وَ تُنْزِلُ السَّمَاءُ رِزْقَهَا وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ بَرَکَتَهَا بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی؛(1)… مردمان بی نیاز می شوند آنگاه که عدالت میانشان حاکم باشد و آسمان روزی اش را فرو می ریزد و زمین برکت هایش را بیرون می ریزد با خواست پروردگار متعال.
امام ششم همچنین فرمود:
إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَتْرُکْ شَیْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَمَهُ وَ أَعْطَی کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ الْخَاصَّةَ وَ الْعَامَّةَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْمَسَاکِینَ وَ کُلَّ صِنْفٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ فَقَالَ لَوْ عُدِلَ فِی النَّاسِ لَاسْتَغْنَوْا؛(2) خداوند همة ثروت ها را میان مردم قسمت کرده است، و به هر کس حقش را داده است: کارگزاران و تودة مردم و بینوایان و تهیدستان و هر گروهی از گروه های مردم. سپس امام گفت: اگر عدالت برقرار شده بود همة مردم بی نیاز شده بودند.
بنابراین می توان رفاه و آسایش همگانی را یکی از برکات عدل جهانی مهدوی دانست. امام صادق علیه السلام می فرماید:
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِی أَیَّامِهِ الْجَوْرُ وَ أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ بَرَکَاتِهَا وَ رَدَّ کُلَّ حَقٍّ إِلَی أَهْلِه؛(3) وقتی که قائم ما قیام کند، داوری را بر پایة عدالت قرار می دهد و ظلم و جور در دوران او برچیده می شود و جاده ها در پرتو وجودش امن و امان می گردد و زمین برکاتش را بیرون می سازد و هر حقی به صاحبش می رسد.
ص: 85
1. عدالت را از نظر لغت و اصطلاح توضیح دهید.
2. از نگاه آیات قرآن عدالت را توضیح داده؛ برخی مصادیق آن را نام ببرید.
3. سه راهبرد از راهبردهای گسترش عدالت در حکومت حضرت مهدی علیه السلام را توضیح دهید.
4. انواع گستره های عدالت مهدوی کدامند؟ آنها را توضیح دهید.
5. دیدگاه خود را در بارة برکات گسترش عدالت بر کل زمین شرح دهید.
===
1. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی علیه السلام، قم،مدرسه امام علی علیه السلام، 1380 ش.
2. خراسانی، محمد جواد، مهدی منتظر، تحقیق و تعلیق: سید جواد میرشفیعی خوانساری، قم، نور الاصفیاء، 1379ش.
3. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، چاپ اول، تهران، موعود عصر، 1384ش.
4. مصباح یزدی، محمد تقی، سلسله مباحث اسلام، سیاست و حکومت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378ش.
5. کارگر، رحیم، آینده جهان (دولت و سیاست در اندیشة مهدویت)، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، قم، 1383ش.
ص: 86
ص: 87
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
امنیت:
از نگاه لغت
از نگاه اصطلاح
_ در قرآن
_ در روایات
نقش امام در تأمین امنیت
حکومت مهدوی و امنیت
گسترة امنیت در حکومت مهدوی
ص: 88
امنیت، مهمترین نیاز هر جامعه در هر زمان و انتظار نخست انسانها از حکومتها است؛ که ابعاد گوناگون و گستردهای را به خود اختصاص داده است. تأثیرپذیری امنیت از فرهنگ، اقتصاد، و جمعیت و تأثیرگذاری آن بر همة زندگی انسانی، به آن نقشی حیاتی داده است.
از این رو یکی از پایه های بنیادین و ریشهای در برپایی حکومت و ابعاد آن، امنیت، چه امنیت فردی و چه اجتماعی به عنوان سنگ زیربنای زندگی فرد و جامعه است و پیش شرط هرگونه رشد، رفاه و ارتقای مادی و معنوی به شمار میآید
حکومت جهانی و عدالت گستر حضرت مهدی علیه السلام نیز از این قاعده بیرون نیست و در این حکومت جهانی برای رسیدن به آرمان بزرگ شایستگان و فرجام سعادت بخش زندگی، فراهم شدن امنیت فراگیر، از ارزش ویژه و والایی برخوردار است.
در این درس تلاش شده تا به ابعاد و چگونگی این برقراری اشاره شده، پیوند امنیت با دیگر مؤلفههای این حکومت فراگیر تبیین شود.
یکی از ویژگی های جامعة بشری از آغاز تا کنون ناامنی، اضطراب و نگرانی بوده و هست. این نگرانی و ناامنی همواره چهره های گوناگونی به خود گرفته است. زمانی در ساده ترین صورت از درندگان و حیوانات وحشی بود که با پناه بردن به غارها و یا ساخت پناهگاه به امنیت می رسید و زمانی در پیچیده ترین نوع خود و آنهم ترس از هم نوع خود، یعنی دیگر انسان ها بوده و است که جلوگیری از آن بسی دشوار تر و گاهی ناشدنی می نماید. و البته این نگرانی در نوع دوم رفته رفته گسترده تر شده، می رود تا بر همة
ص: 89
انسان ها و همة شئون زندگی آنها چیره شود. به گونه ای که امروزه ناامنی جزئی از زندگی همة انسان ها شده است.
این نیاز اساسی به امنیت در آموزه های اسلامی فراوان مورد توجه و اهتمام قرار گرفته است. ولی پیش از هر سخن به معناشناسی این واژه اشاره کنیم.
از نگاه لغت
ریشة لغوی این واژه از کلمة «امن»، و با مشتقاتی چونان: «ایمان»، «ایمنی» و «استیمان» به کار برده می شود. و در لغت فارسی به ایمن شدن، درامانبودن و بیبیمی،(1) اطمینانخاطریافتن و برطرفشدن ترس و بیم،(2) معنا شده است. و در زبان عربی به معانی پرشماری آمده است.
راغب در کتاب مفردات امن و امنیت را در اصل به معنای آرامش نفس و از میان رفتن ترس دانسته،(3) فیومی در المصباح المنیر با ذکر نمونه "أمن زید الأسد أمنا" معنای امنیت را آرامش و از بین رفتن ترس یاد کرده است. آنگاه این واژه را هم از نظر وزن و هم از نظر معنا همانند "سَلِمَ" دانسته است.(4)
با توجه به معانی لغوی میتوان گفت "امن" در بر دارندة دو جهت ایجابی و سلبی می شود. ایجاب در آنجا که سخن از اطمینان، آرامش فکری و روحی است و سلب در آنجا که نبود ترس، دلهره و نگرانی مقصود است.
برای به دستآوردن معنای اصطلاحی امنیت به دو منبع بنیادین قرآن و سنت نگاه می کنیم:
ص: 90
پیش تر اشاره شد امنیت از پدیده های پایه ای است که در همة ابعاد زندگی فردی و گروهی انسان به گونه ای تأثیرگذار و مورد نیاز است. از این رو آموزههای قرآن _ بدان سبب که پاسخگوی نیازهای حقیقی انسانها است _ به آن به طور شایستهای پافشاری کرده است.
اگر چه صورت فارسی و عربی این کلمه با واژة «امنیت» و «امنیة» در متون اسلامی به چشم نمیخورد، ولی واژههای مشتق از این ریشه به فراوانی به کار رفته است.
در مجموع از ریشه یا کلمه «امن»، 62 کلمه مشتق شده است و نزدیک 879 بار در قرآن به کار رفته است.(1) پیوند تنگاتنگ و ناگسستنی این واژه با کلمه های اسلام، ایمان و مؤمن گویای ارزش فراوان مفهوم آن است. مفهومی که افزون بر آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام، به فراوانی در سخنان اندیشمندان اسلامی و شیعی به چشم میخورد.
یادآوری این نکته بایسته است که کلمه «الامن» در مجموع سه بار: در سوره های انعام، آیات 81 و 82 و نساء آیه 83 به کار رفته است. کلمه «اَمناً» دو بار: یکی در سوره بقره، آیه 125 و دیگری در سوره نور، آیه 55 به کار رفته است. هم چنین واژه «اَمنَةً» دو بار: در سوره های آل عمران، آیه 154 و انفال، آیه 11 به کار رفته است.
در آیات قرآن، سخنان فراوانی در ارزش و جایگاه ارزنده امنیت در زندگی فردی و اجتماعی انسان وارد شده است. که به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:
1. خداوند یکی از اهداف برپایی حکومت شایستگان را پدیدآمدن امنیت در جامعة بشری دانسته است؛ آنجا که میفرماید:
((وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ… وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا…))؛(2) خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد… و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند،
ص: 91
[تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.
بدین گونه، خداوند به مؤمنان که کارهای شایسته می کنند و به یاری خداوند، حکومت جهانی عدل محور را پدید خواهند آورد، نوید امنیت و آرامش و از بین رفتن همة اسباب ترس و وحشت را داده است.
2. خداوند نعمت امنیت را از پایه ای ترین نیاز فطری انسانها دانسته، مهمترین خواستة پیامبر خود حضرت ابراهیم را- هنگام بنانهادن کعبه - این گونه یاد کرده است: (( وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِنا و…))؛(1) و چون ابراهیم گفت: «پروردگارا، این [سرزمین] را شهری امن گردان. و نیز فرمود: (( وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا البلد آمنا و… ؛(2) و خداوند نیز، بنا به آیه: وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً… ))؛(3) و چون خانه [کعبه] را برای مردم محل اجتماع و [جای] امنی قرار دادیم. از این امنیت بخشی گزارش داده است.
پدیدة امنیت چنان بزرگ است که پروردگار به سبب آن بر انسانها منت نهاد و خویش را شایستة سپاس و بندگی دانست.(4) و نیز خداوند هستی به همین سرزمین دارای امنیت، برای بیان چگونگی آفرینش انسان سوگند خورده است.(5)
امن دانستن خانة کعبه به دست خداوند بزرگ در حقیقت بیانگر جایگاه ارزندة امنیت است که این بنای مقدس با آن توصیف شده است. این ویژگی کعبه در آیات فراوانی یاد شده است. هم چنان که در سوره تین شهر مکه به «بلد امین» وصف شده است.
3. در آیات قرآن، از سرزمینی که از نعمت امنیت و آرامش برخوردار باشد، به عنوان سرزمین مثالزدنی، نمونه و الگو، یاد شده است. آنجا که میفرماید: (( وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ
ص: 92
فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ))؛(1) و خدا شهری را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان می رسید، پس [ساکنانش] نعمتهای خدا را ناسپاسی کردند، و خدا هم به سزای آنچه انجام می دادند، طعم گرسنگی و هراس را به [مردم] آن چشانید.
4. از امنیت به عنوان بزرگ ترین پاداشی یاد شده که در تمیز اهل حق از باطل، به اهل حق داده می شود؛ همان گونه که قرآن می فرماید: ((فأی الفریقین احق بالامن))؛(2) کدام یک از دو دسته شایسته امنیت هستند؟
این نشانگر آن است که نعمت امنیت پایة همة نعمت ها است؛ چرا که هر گاه امنیت از میان برود، دیگر مواهب مادی و معنوی نیز به خطر خواهد افتاد. در یک گسترة ناامن، نه بندگی خداوند شدنی است، نه زندگی همراه با سربلندی و آسودگی فکر و نه تلاش و کوشش و جهاد برای پیشبرد هدف های اجتماعی.(3)
بنابراین در فرهنگ قرآنی امنیت یک مفهوم گسترده، همگن و ژرف دارد و همة ابعاد زندگی و حوزه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در بر می گیرد.
روایات معصومان علیهم السلام همانند قرآن بیانگر این نکتة مهم است که هرگونه امنیتی، در ایمان و باورهای معنوی و الهی ریشه دارد و هر گونه ناامنی در هر عرصه ای، ناگزیر ریشه اش به بی ایمانی و صفاتی مانند شرک، کفر، ظلم، استکبار و… برمی گردد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: « نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَةُ؛(4) دو نعمتند که قدر آنها شناخته نمیشود و کفران میگردند: امنیت و تندرستی.»
امام صادق علیه السلام زندگی بدون امنیت را ناقص و ناگوار شمرده و در این راستا فرموده است:
خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ یَزَلْ نَاقِصَ الْعَیْشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ
ص: 93
الْقَلْبِ فَأَوَّلُهَا صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الثَّانِیَةُ الْأَمْنُ و… ؛(1) پنج ویژگیست که اگر هریک از آنها از دست رود زندگی ناگوار، به دور از خردورزی و در دل مشغولی است پس نخست آنها صحت تن و دیگر امنیت و….
در روایتی، از امنیت در کنار عدالت و فراوانی، به عنوان سه نیاز بنیادین مردم یاد شده است:
«ثلاثة اشیاء یَحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَیْهَا الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ…؛(2) سه چیز است که همگان بدان نیازمندند امنیت، عدل و….»
امیر مؤمنان علیه السلام در بحث از اهداف برتر حکومت، یکی از دلیل های پذیرش حکومت را فراهم کردن امنیت برای بندگان و پشتیبانی از آن ها می شمارد. نیز حضرت در بیان نقش و جایگاه امنیت می فرماید: « رفاهیة العیش فی الأمن؛(3) لا نعمة أهنأ من الأمن؛(4) رفاه زندگی در امنیت است و هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست.»
ارزش امنیت در جامعه مسلمین به اندازه ای است که نخستین وظیفة مسلمین در رودررویی با یکدیگر آشکارکردن این مطلب به فرد روبه رو است. در این راستا ابتدایی ترین راه، گفتن "سلام" است.
عوامل فراوانی سبب ناامنی می شوند که برخی از مهم ترین آنها از این قرارند:
1. دورشدن از آفریدگار هستی به عنوان پایة همة امنیت ها؛
2. دورشدن از معنویت و باورهای دینی به ویژه باور به رستاخیز و کیفر کارها؛
3. تهی دستی به خاطر گسترش تبعیض و فاصلة طبقاتی؛
4. رواج بی عدالتی، فزون خواهی و رفاه زدگی؛
5. شیوع فحشا و هرزگی به ویژه در دوران امروز با گسترش رسانه های جمعی؛
ص: 94
6. سستی دستگاه های حاکمه در برپایی امنیت.
که البته همة این عوامل و مانند آن در حکومت حضرت مهدی علیه السلام ریشه کن خواهد شد و ناامنی ها به امنیت خواهد رسید.
نقش معصوم علیه السلام در دو بُعد تکوین و تشریع، سبب فراهم شدن امنیت می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیثی می فرماید:
أَلَا إِنَّ أَهْلَ بَیْتِی أَمَانٌ لَکُمْ فَأَحِبُّوهُمْ بِحُبِّی وَ تَمَسَّکُوا بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا؛(1) آگاه باشید! به درستی اهل بیت من مایه امنیت برای شما هستند، پس همانطور که مرا دوست دارید آنها را نیز دوست بدارید و در نتیجه هرگز گمراه نخواهید شد.
در حدیث دیگری ایشان می فرماید: « وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الضَّلَالَةِ فِی أَدْیَانِهِم؛(2) و اهل بیت من امان امتم از گمراهی و ضلالت هستند.» حضور اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله به خودی خود در فراهم کردن امنیت و رهائی از گمراهی در دین مهم و بنیادین است. و در سخنی دیگر این ویژه امت بودن به یک امنیت فراگیر و جهانی ذکر شده است که فرمود: «أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْض…؛ (3) اهل بیت من مایة امنیت برای اهل زمین هستند.»
در روایتی نیز حضرت مهدی علیه السلام از خود به عنوان مایة امنیت زمین و اهل آن یاد کرده است آنجا که می فرماید:
« وَ إِنِّی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ؛(4) همانا من مایة امنیتم برای اهل زمین آن گونه که ستارگان مایة امنیت برای آسمانیانند.»
البته این برکت حضور امام علیه السلام به دو گونه است: نخست نفس وجود امام در
ص: 95
نظام آفرینش است که روایات پرشمار و معروفی است مبنی بر اینکه نبود حجت سبب فرو بردن زمین اهلش را می شود، که این همه ناامنی برای زمین و اهل آن است و دیگر اینکه امام با به دست گرفتن زمام امور سبب سروسامان کارها و عدالت می شود که نتیجة آن امنیت خواهد شد.
در حوزة مباحث مهدویت امنیت یکی از مهم ترین و پایه ای ترین ویژگیهای حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام است به گونهای که در آیات و روایات فراوانی از آن به عنوان رکن بنیادین حاکمیت حضرت یاد شده است.
این آرمان و هدف به گونه ای دارای ارزش است که همة اهداف و برنامه های منجی قائم با آن پیوند و بستگی دارد، و در صورت پدیدارشدن "امنیت" است که اهداف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، فکری و اخلاقی در سطح گسترده جامه عمل به خود می پوشند.
در حقیقت پیوند میان عدالت و امنیت پیوندی دو سویه است؛ امنیت کمک می کند تا راه برای اجرای عدالت هموار شود و در جامعة بر پایة عدالت، امنیت را به ارمغان می آورد.
البته ارزش امنیت آنگاه به روشنی دریافت می شود که بدانیم جامعة انسانی پیش از آن و در آستانة آن انقلاب بزرگ در نهایت ناامنی زندگی می گذراند. زندگی پرهرج و مرجی که حیات انسانی را از بنیان تهدید می کند. که در حکومت جهانی آن حضرت به امنیت دگرگون خواهد شد.
حقیقت این امنیت بنابر آیه 55 سورة نور، این گونه است که چون پارسایان، به رهبری امام عصر علیه السلام خلیفة خدا شوند و دین حاکم گردد. بنا به نوید الهی، امنیت جای ترس را می گیرد و بندگان خدا به خشنودی و خوشبختی حقیقی دست خواهند یافت. و این به برکت حضور و ظهور واپسین حجت الهی بر زمین است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روایتی به شکل گسترده فراوانی ناامنی و بی عدالتی پیش از ظهور را چنین بیان فرموده است:
مِنَّا مَهْدِیُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِذَا صَارَتِ الدُّنْیَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَ
ص: 96
تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ وَ أَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلَا کَبِیرٌ یَرْحَمُ صَغِیراً وَ لَا صَغِیرٌ یُوَقِّرُ کَبِیراً فَیَبْعَثُ اللَّهُ عِنْدَ ذَلِکَ مَهْدِیَّنَا التَّاسِعَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَةِ وَ قُلُوباً غُفْلًا یَقُومُ فِی الدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ بِهِ فِی أَوَّلِ الزَّمَانِ وَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً؛(1) مهدی این امت از ماست. هنگامی در دنیا هرج و مرج شده و آشوب ها آشکار شود و راه ها مورد راهزنی قرار گرفته و بعضی از مردم به بعض دیگر تهاجم کنند و بزرگ به کوچک رحم نکند و کوچک تر احترام بزرگ تر را نگه ندارد، در چنین زمانی مهدی ما که نهمین امام از صلب حسین است؛ برج و باروهای گمراهی و قلب های قفل شده را فتح می کند و در آخرالزمان به خاطر دین قیام می کند؛ همان گونه که من در اول زمان، بدین قیام مبادرت کردم. او زمینی را که از جور پر شده، از عدل و داد، پر و سرشار می سازد.
امام علی علیه السلام دربارة عدل گستری و امنیت در عصر ظهور می فرمایند: اگر به تحقیق، قائم ما به پا خیزد، به سبب ولایت و عدالت او، آسمان آن چنان که باید، می بارد و زمین نیز رستنی هایش را بیرون می دهد و کینه از دل های بندگان زدوده می شود و میان دد و دام آشتی برقرار می شود؛ به گونه ای که یک زن میان عراق و شام پیاده خواهد رفت و آسیبی نخواهد دید و هر جا قدم می گذارد، همه سبزه و رستنی است و بر روی سرش زینت هایش را گذارده و نه ددی او را آزار دهد و نه بترساند. (2)
امنیت در دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام در دو گسترة زندگی راه خواهد یافت: فردی و اجتماعی.
اگر چه آنگاه که سخن از امنیت به میان می آید بیشتر امنیت گروهی و اجتماعی به ذهن می آید، ولی هرگز نباید سبب شود تا از امنیت فردی غفلت شود. چرا که گاهی انسان بدون اینکه دیگر انسان های جامعه نقشی داشته باشند احساس ناامنی و اضطراب
ص: 97
می کند. و در حکومت حضرت مهدی علیه السلام برخی ویژگی ها سبب می شود در حوزة فردی نیز انسان ها احساس امنیت کنند.
امنیت فردی را باید در ایمان راستین و حقیقی و آرامش روحی و اطمینان و طمانینه نفس و یاد خداوند متعال جست وجو کرد که "الا بذکرالله تطمئن القلوب" .
یکی از این ویژگی های رشد ایمان و باور انسان ها به خداوند است که سبب می شود مردمان به امنیت خاطر برسند. از طرفی اخلاق الهی نیز نشانة ایمنی انسان مؤمن از وسوسه های شیطانی و غفلت است، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وآله برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. »
پس در حکومت مهدوی نیز مردم از اخلاق ناب محمدی به صورت کامل به برکت حضور ظاهری امام عصر بهره می برند و از آسیب های روحی و روانی ناشی از اخلاق ناشایست ایمن هستند.
سلامتی جسمی و ایمنی از آفات و بیماری ها به طور عمده از شاخصه های امنیت فردی در حکومت مهدوی علیه السلام به شمار می آید که در روایاتی به آن اشاره شده است که: هنگامی که حضرت قائم قیام کند، خداوند بیماری ها را از مومنان دور می سازد و تندرستی را به آنان باز می گرداند.
بدیهی است که در حکومتی که مردمش از لحاظ آسیب های روحی و روانی در امان باشند، سلامت و توان جسمانی وجود دارد و وقتی دغدغه های زندگی مادی و آزار و ظلم و ستم نباشد آرامش و امنیت روحی به دست می آید و به همراه آن سلامت جسمانی دوام می یابد.
افزون بر امنیت فردی که یادشد، مردم در امنیت اجتماعی فراگیر نیز به سر خواهند برد و البته گسترة این امنیت عرصه های فراوانی را در بر می گیرد؛ مانند:
آموزش عمومی و فراگیری و کمال دانش که در این بخش نقش عمده ای دارد از سویی و باورهای راستین و گسترش آن در حکومت مهدوی و نابودی شرک و انگیزه های منافقانه و نیز پرورش دل ها و خردها و تکامل آنها و نیز اخلاق کمال یافته در
ص: 98
میان مردمان، از سوی دیگر، ترسیمی زیبا از اوضاع فرهنگی _ عقیدتی اجتماع مهدوی در نگاه ها قرار می دهد.
فرهنگ قرآنی حاکم بر جامعه مهدوی که دارای زوایای پرشمار و آستانه ای بلند است تا بدانجا می رسد که همگان بر پایة آموزه های آن زندگی خواهند کرد. فرهنگ محبت و دوستی میان جامعة مهدوی در راستای حکومت آموزه های قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وآله میان انسان ها رواج می یابد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: سبحان الله! آیا دوست ندارید که خداوند حق و عدل را در همه شهرها آشکار کند و همه را با یک کلمه جمع کند و میان دل های گوناگون پیوند اندازد و در هیچ زمینی نافرمانی خدا نکنند و دستورات خدا در میان بندگان اجرا گردد و حق به اهلش برگردد، کمال حق ظاهر شود به گونه ای که هیچ چیز از حق به سبب ترس از هیچ آفریده ای پنهان نشود و یا مخفی انجام داده نشود.(1)
بدبینی و جهل و ناامنی بلائی خطرناک است که در حکومت مهدوی تبدیل به احساس امنیت و محبت در کنار یکدیگر می شود.
در حکومت حضرت مهدی علیه السلام بر خلاف پندار برخی که رفاه همگانی را منحصر در امدادهای الهی می دانند تلاش همگانی صورت می پذیرد. آنها بر پایة دستور العمل ها و مقررات پی ریزی شده بر پایة آموزه های اسلام تولید را به حد کفایت می رسانند و ثروت به طور دادگرانه توزیع می شود تا مردم به سطحی از رفاه عمومی برسند که احساس بی نیازی کنند.
بی گمان کمال خردورزی نیز در این عرصه به یاری آمده روحیة افزون خواهی و اسراف را از میان خواهد برد که نقشی کلیدی در این عرصه خواهد داشت. بنابراین در آن روزگار زراندوزی و ذخیرة ثروت به هر صورت ممکن حتی در مراکز نگه داری
ص: 99
اموال منتفی خواهد بود؛ چرا که همة اسبابی که امروزه سبب این اقدام می شود برطرف خواهد شد.
در حکومت مهدوی امنیت داوری و دادرسی برای مردمان به همة ابعاد آن فراهم خواهد بود و ریشة آن عدالت جامع و فراگیر حاکم بر آن جامعه است و لذا به واسطة امنیت قضایی حدود الهی برپاداشته می شود، امام علی علیه السلام فرمود:
یَظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُطَهِّرُ الْأَرْضَ وَ یَضَعُ مِیزَانَ الْعَدْلِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَدا؛(1) نزدیک رکن و مقام ظهور می کند و زمین را پاک می کند و ترازوی عدل می نهد پس هیچ کس دیگری را ستم نمی کند.
و البته در این باره روایات فراوانی نقل شده است که می بایست به منابع مفصل مراجعه کرد.
همة ویژگی های حکومت عدل جهانی مهدوی سبب می شود تا انسان ها به بهترین وجه ممکن به صورت همدل و همزبان با هم زندگی کنند.
اگرچه در برخی روایات که نیازمند درنگ های جدّی است سخن از زیست برخی حیوانات وحشی در کنار همدیگر است که ضمن عدم اعتبار لازم این روایات و نقل بیشتر آنها از منابع اهل سنت و برخی اسرائیلیات، توجه به این نکته بایسته است که هرگز چنین ارتباطی میان حیوانات مصداق ظلم نیست تا در حکومت مهدوی اقتضای عدل آن را منتفی سازد.
از آنجایی که نظام اکنون آفرینش، نظام احسن است؛ این دگرگونی چندان وجهی ندارد، ضمن اینکه در برخی روایات سخن از معدود حیوانات درنده برده شده است؛ این در حالی است که میلیاردها گونة حیوانی و جانوری در دریا و خشکی است که بقای آنها به خوردن انواع دیگر بستگی دارد.
افزون بر همة اینها در برخی روایات از بهره مندی انسان در آن دوران از گوشت لذیذ پرندگان و چرندگان و ماهیان سخن به میان آمده است که اگر بناباشد کشتن حیوانات
ص: 100
مصداق بی عدالتی باشد این موارد را نیز شامل می شود.
سوگمندانه امروزه بدون درنگ در این گونه سخنان و توجه به منابع اصلی به دور از هرگونه تحلیلی و القای این گونه سخنان بحث های فراوانی را به دنبال داشته است.
در پرتو فراگیرشدن امنیت به صورت کامل است که گسترش عمران و آبادانی سرزمین ها و به دنبال آن پدیدآمدن رفاه عمومی، گسترش و تعمیق صفا و صمیمیّت و برقراری پیوند دوستی خالصانه دست خواهد داد. گویی در پایان عمر دنیا جلوه ای از زندگی دل انگیز بهشتی که در سرای آخرت نصیب پارسایان خواهد شد، در این جهان به نمایش گذاشته می شود.
ص: 101
1. مفهوم امنیت را با نگاه به آیات قرآن تبیین نمایید.
2. در روایات معصومان علیهم السلام جایگاه امنیت چگونه تبییش شده، توضیح دهید.
3. برخی زمینه های ناامنی را شمرده توضیح دهید.
4. با استناد به روایات نقش امام را در امنیت توضیح دهید.
5. امنیت فردی و اجتماعی در حکومت مهدی علیه السلام چگونه خواهد بود؟ توضیح دهید.
===
1. طبسی، نجم الدین، چشم اندازی به حکومت مهدی، قم، بوستان کتاب، 1380ش.
2. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی، قم، مدرسه امام علی، 1380.ش.
3. خراسانی، محمد جواد، مهدی منتظر، تحقیق و تعلیق: سید جواد میرشفیعی خوانساری، قم، نور الاصفیاء، 1379ش.
4. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
ص: 102
ص: 103
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
یک. مشروعیت
مفهوم شناسی
تفاوت مشروعیت در عرف سیاسی با مشروعیت در اندیشه سیاسی اسلام
انواع مشروعیت الهی
دو. مقبولیت (پذیرش مردم)
امام مهدی علیه السلام، مشروعیت الهی، مقبولیت مردمی
پذیرش حاکمیت، اجابت درخواست مردم
1. حقوق مردم بر حضرت
2. حقوق حضرت بر مردم
نقش مدیریتی مردم (کارگزاران حکومت)
ص: 104
حکومت جهانی حضرت مهدی موعود علیه السلام بر پایة بهره مندی آگاهانه، خردمندانه و خداپرستانه از همة منابع موجود و ظرفیت های ممکن در کرة زمین در راستای رشد و تعالی انسان ها است. از جمله برجسته ترین ظرفیت ها، تودة مردم است که در آن انقلاب جهانی نقشی کلیدی دارد. از این رو مردم پس از رهبری این قیام جهانی، در شکل دهی به نظام سیاسی آن حکومت جهانی، جایگاه بس ویژه ای دارند.
این جایگاه و نقش، افزون بر آیات قرآن در برخی روایات نیز اشاره شده است که تلاش می شود در این درس به صورت کوتاه و گذرا بدان پرداخته شود.
شیعه بر این باور روشن است که اگرچه مشروعیت پیشوایان معصوم علیهم السلام در گرو گزینش الهی است، ولی پذیرش مردم رکنی اساسی برای اقدام ظاهری امام برای برپایی حکومت است که نبود آن سبب می شود تا امام از هرگونه تلاش برای گرفتن زمام امور حاکمیت دوری کند. از این رو دو عنوان "مشروعیت" و "مقبولیت" در بحث ارتباط مردم با حاکمیت معصوم علیه السلام دارای ارزش است.
«مشروعیت» از کهن ترین، پایه ای ترین و مهمترین مباحث فلسفه سیاسی و از بنیادی ترین و ریشه دارترین مسائل مربوط به حکومت و دولت در گذر تاریخ زندگی اجتماعی بشر بوده و هست. چرا که بیشترین مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی بر این شالوده استوار بوده و ناهمگونی دیدگاههای اندیشه وران علوم سیاسی نیز از این موضوع سرچشمه می گیرد. افزون بر این، تقسیم بندی حکومتها نیز با این مسأله رابطه تنگاتنگ
ص: 105
و ناگسستنی دارد. در حقیقت بررسیهای مربوط به مشروعیت در پاسخ به این پرسش اساسی است که: چه حکومتی مشروع است؟.
در لغت فارسی، واژة «مشروعیت» مصدر جعلی(مصدر صناعی= ساختگی) از ریشة (شرع) است. و برای فهم آن باید به واژه های «مشروع» و «مشروعه» رجوع نماییم:
«مشروع (اسم مفعول) یعنی آنچه موافق شرع باشد، چیزی که طبق شرع جایز باشد.»(1)
«مشروعه (اسم مفعول) مؤنث مشروع، یعنی حکومت مشروعه (سیاسی) حکومتی که منطبق بر قوانین شرع (اسلام) باشد.»(2)
و در لغت عربی، برابر آن واژة «شرعیّت» است. در متون دینی و قرآن، «شرع» به معنی نشان دادن و ترسیم راه روشن، اعم از مادّی و معنوی به کار برده شده است. اگر این راه توسط خداوند ترسیم شده باشد، «حق» است و اگر از سوی شیاطین جنّی و انسی ترسیم شده باشد، باطل است.(3) شرعی یعنی آنچه مطابق احکام و دستورات خداوند باشد.
ولی در اصطلاح، در حوزه اندیشة سیاسی، واژة «مشروعیت»،(4) به گونههای مختلفی تعریف شده است. اگرچه همة آن ها به نوعی به فرمان برداری مردم از زمامداران بر مردم باز می گردد. ولی در اینجا مقصود مطابقت با موازین و آموزه های شریعت اسلام است؛ یعنی حکومت و حاکمی مشروع است که پایگاه دینی داشته باشد. بر این پایه، حکومتی
ص: 106
که پایبند به موازین شرعی و الهی باشد، حقّانیت دارد.(1)
در حکومت اسلامی گرچه وارستگی رهبر، مدیران و کارگزاران، بر اطاعت پذیری، علاقه و خشنودی مردم تأثیر روان شناختی دارد، ولی این نکته از حقّانیت حاکم و حکومت به طور کامل جدا است.
بنابراین از دیدگاه سیاسی اسلام، اگر حکومت یا حاکمی همة اسباب خشنودی مردم را فراهم کند، ولی هماهنگ موازین شریعت رفتار ننماید، مشروعیت دینی پیدا نمی کند و در برابر، حکومت و حاکمی که آموزه های دینی را رعایت کند و به احکام الهی پایبند باشد، همچنان که مشروعیت دینی دارد، باید اسباب خشنودی بیشتر مردم و حقوق طبیعی و شرعی ملّت را نیز برآورده کند. در این صورت است که دینداران به سبب باور و پایبندیاشان به شریعت، مشروعیت و مقبولیت جامعه شناسانه را نیز پدید می آورند.
تفاوت مشروعیت در دو عرصه اسلامی و سیاسی، در چهار بخش قابل دسته بندی است:
1. میزان مشروعیت سیاسی، به فرمان برداری شهروندان از دستورهای حکومت بستگی دارد؛ بدین معنا که هرچه بیشتر با خشنودی فرمان برداری کنند، مشروعیت آن حکومت بیش تر؛ در برابر، چنان چه مردم فرمانبرداری چندانی از دستورات حکومتی نداشته باشند، مشروعیت آن حکومت کم تر خواهد بود. ولی در بینش اسلامی، یک حکومت یا مشروع است و یا مشروعیت ندارد و حد وسطی میان این دو تصوّر نمی شود.
2. مشروعیت سیاسی می تواند منابع مختلفی داشته باشد؛ مثلاً: مشروعیت سنتی، عقلانی یا قانونی؛(2) ولی منبع مشروعیت در بینش اسلامی فقط نص و نظر شارع مقدس است که در دوران غیبت با اجتهاد فقیهان و کارشناسان اسلامی به دست می آید.
3. در مشروعیت سیاسی، نظر اکثریت مردم چه در مرحله تأسیس حکومت و چه پس از آن، معیار بنیادین است. بنا بر این دیدگاه، حکومتی که در مرحله تأسیس هیچ
ص: 107
مشروعیت سیاسی ندارد، می تواند بر اساس کارآمدی ناشی از اقدامات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی خویش، خشنودی مردم را جلب کرده، مشروع شود. ولی از منظر اسلامی به طور معمول مشروعیت یک حکومت، بر تأسیس آن مقدم است؛ یعنی اگر حاکم مشروعیت نداشته باشد. همه کارهای وی نامشروع و غاصبانه خواهد بود، اگر چه خشنودی مردم پس از تشکیل حکومت جلب شود.(1)
اندیشمندان و صاحبنظران اسلامی برای پاسخ به این پرسش: که چه کسی باید حکومت کند؟ می گویند فقط خدا یا نمایندة او حق حاکمیت دارند. این دیدگاه از دو جنبه توحیدی و هستی شناسی از یک سوی و نیز انسان شناختی از سوی دیگر، بررسی می شود.
براین پایه، نه فقط آفرینندگی ویژه خداوند است، بلکه سرپرستی و ادارة امور جهان نیز از آنِ او است و کس دیگری جز او شایسته چنین جایگاهی نیست. حتی پیامبران و پیشوایان معصوم علیهم السلام به صرف برخورداری از مقام پیامبری و پیشوایی و فضیلت علم، چنین حقی را ندارند که بتوانند بر مردم حکومت یا داوری کنند. از این رو هرگونه تصرّف و دخالت در نظام هستی و نیز در امور آدمیان، نیازمند اجازه خداوند است و هیچ کس از پیش خود، حق دخالت در سرنوشت انسانها را ندارد.
وجه انحصار حق حاکمیت و ولایت خدای متعال آن است که او یگانه آفریدگار و یگانه مالک همگان است؛ به همین دلیل هرگونه تصرف او در مخلوقات در واقع تصرف در قلمرو ملک و سلطنت خود است. از این رو فقط با اذن خداوند، فردی می تواند برسایرین حکمرانی کند. و با داشتن چنین «مجوزی» از سوی مالک مطلق جهان، حکومت وی مشروعیت می یابد.
از آیات قرآن به وضوح مشروعیت انحصاری حاکمیت خداوند به دست میآید. از
ص: 108
جمله آیات: ((إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه))؛(1) حکم و فرمان تنها از آن خداست و ((أَلا لَهُ الْحُکْم))؛(2) و بدانید داوری مخصوص اوست و دیگر آیات که بیان آنها در این بحث ضرورتی ندارد.(3)
هر یک از ما در نهاد خود احساس آزادی، اراده و استقلال می کنیم. و نیز خود را دارای خرد و فهم و صاحب نیروهای جسمی و روحی می دانیم. اینها همه موهبتهایی است الهی که در همة افراد انسان به مراتب گوناگون و با تفاوتهایی وجود دارد. این موهبتهای خداوندی و تفاوتهای طبیعی اما، موجب نمی شود که فردی بر دیگری حق حاکمیت و ولایت پیدا کند.(4) امام علی علیه السلام خطاب به فرزند خود، امام حسن علیه السلام فرمود:
«وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً؛(5) ای فرزندم! بنده دیگران مباش، حال آنکه خداوند تو را آزاد قرار داده است.»
نتیجه اینکه در جهان بینی الهی در همة عرصه های زندگی فردی و اجتماعی انسان، حضور خدا اصل است. مانند عرصه های قانون گزاری، روش ها و شیوه های اجرای قوانین، تعلیم و تربیت، رهبری و حاکمیت در جامعه . همچنین در این نظریه حکومت به خودی خود اصالت ندارد، بلکه بستری است برای برپایی عدالت و تعالی انسان و سرانجام نزدیکی او به خداوند و رسیدن به سعادت جاودانه.
گرچه مردم نباید و نمیتوانند پشتوانة اعتبار و مشروعیت حکومت اسلامی باشند و به طور اساسی حکومت اسلامی نمود حاکمیت الهی است که در مشروعیت خویش
ص: 109
نیازمند اندیشه و رأی انسان نمیباشد، بلکه مشروعیت آن با اصل آن آمیخته است، ولی جریان و عینیت یافتن حکومت اسلامی جز با رأی موافق و هم سوی مردم امکان ندارد. و در اینجا بحثی با عنوان مقبولیت رخ مینماید.
واژه «مقبولیت» از کلمه «مقبول» به معنای پذیرفته شده و پسندیده، گرفته شده است.(1) و از نظر حکومت و سیاست یعنی اقبال همگانی و پذیرش مردمی که بنابراین با واژه مشروعیت متفاوت است.
در فقه سیاسی اسلام، مقبولیت و رأی مردم جایگاه خود را دارد، ولی مشروعیت نمیآورد و اگر اسلام چیزی را نهی کرده است، مردم حق ندارند با رأی و گزینش خود آن را پذیرفته بشمارند. اعتبار رأی و نظر مردم تا آنگاه است که با دین تناقضی نداشته باشد. بر پایة این مبانی، مشروعیت دینی محور است و بر مقبولیت مردمی برتری دارد و اگر مقبولیت برود، مشروعیت از میان نمیرود، بلکه پدیدآمدن آن با چالش روبه رو میشود.(2)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در بارة حقیقت اقبال و توجه مردم به حضرت علی علیه السلام فرمود:
یَا عَلِیُّ إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ تُؤْتَی وَ لَا تَأْتِی فَإِنْ أَتَاکَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا لَکَ هَذَا الْأَمْرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ یَأْتُوکَ فَلَا تَأْتِهِم؛(3) ای علی! تو به منزلة کعبه هستی که نزد او میروند و او نزد کسی نمیرود. پس اگر این مردمان نزد تو آمدند و امر حکومت را بر تو عرضه داشتند پس بپذیر. و اگر نزد تو نیامدند تو پیش آنها نرو.
این حدیث و احادیث مانند آن، به روشنی می رساند در صورتی امام برای برپایی حکومت وظیفه دارد، که مردم به سوی او آیند و زمینة تشکیل حکومت او را فراهم آورند. در غیر این صورت امام نسبت به برپایی حکومت وظیفه ای نخواهد داشت.
ص: 110
چنانچه حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله از حکومت کناره گیری کرد، اگر چه هرگز مسلمانان را در برابر مشکلات و سختیها تنها نگذاشت.
ارزش و تأثیر مقبولیت مردمی در جامعة اسلامی تا آن جا ارزش دارد که امام علی علیه السلام یکی از عوامل مهم پذیرش خلافت را همین مسأله برمی شمارد:
أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا؛(1) به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجّت بر من تمام نمی نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می داشتم.
بنابراین، با این که امام معصوم از سوی خداوند به حکومت منصوب شده است، ولی این مردم هستند که باید به سوی او روی آورند و با حمایتهای بیدریغ خود زمینة برپایی حکومت را فراهم آورند و تا آنگاه که چنین آمادگی در جامعه پدید نیامده است، امام اقدام به برپایی حکومت نمی کند، بلکه فقط خود را در معرض خلافت و رهبری قرار می دهد و مردم را به سوی خویش فرا می خواند تا چنین زمینه ای در جامعه پدید آید.
بر این پایه با جداکردن میان مشروعیت و مقبولیت، با وجود پافشاری بر قوانین و حاکمیت الهی و جانشینان او، به نقش مردم در فرایند تصمیم گیری نیز توجهی ویژه می شود؛ زیرا مقتضای حکومت دینی، پذیرش مردمی است و مردم در نظام های ولایی محجور و مجبور نیستند.
ص: 111
در پدیدآمدن حاکمیت مهدوی نیز از دو جهت مشروعیت و مقبولیت بررسی شدنی است.
روایات معتبری در دست است که مشروعیت حکومت حضرت مهدی علیه السلام را به خداوند استناد می دهند و حضرتش را «خلیفه الهی» معرفی می کنند:
این مضمون با تعبیرهای گوناگون در روایات شیعه و اهل سنت به چشم میخورد. در میان منابع اهل سنت می توان به مسند احمد بن حنبل،(1) المستدرک حاکم،(2) البدایه و النهایه ابن کثیر،(3) الدر المنثور سیوطی(4) و کنز العمال متقی هندی(5) اشاره کرد. و در منابع روایی شیعی آثاری چون عیون اخبار الرضا علیه السلام،(6) کشف الغمه،(7) کفایة الاثر،(8) و آثار دیگر، روایاتی را با این مضمون نقل کردهاند.
با توجه به این روایات، امام خلیفه خدا و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است و وکیلی نیست که مردم او را برگزیده باشند. اگر فقط مسئله گزینش مردم بود، این امر از سقیفه بر می آمد و نیازی به غدیر نبود. از این رو، مردم سالاری مهدوی به این معنا نیست که امام را مردم برگزینند. حکومت امام مهدی علیه السلام به نصب الهی مشروعیت یافته است.
کوتاه سخن اینکه آنگاه که قرار است حکومتی به گونه ای کامل الهی باشد و احکام و قوانین خداوند را در ابعاد گوناگون در جامعة بشری اجرا کند، رهبرش باید از دو ویژگی برخوردار باشد: نخست آگاهی کامل به شریعت و دیگر عصمت. ویژگی هایی که انسانها از تشخیص آن در افراد محرومند. بنابراین، انتصاب الهی ضرورت می یابد. از
ص: 112
سوی دیگر، در روایات آمده است که راهبر حکومت موعود جهانی دین را تجدید می کند.
نقش مردم در حکومت آن حضرت، فراهم آوردن مقدمات و برپایی زمینه برای شکل گیری حکومت جهانی آن حضرت است. و پذیرش مردمی فقط در، خواست و رأی اکثریت جلوه نمی نماید. نه فقط بیشتر مردم با امام بیعت می کنند، بلکه زمانی فرا خواهد رسید که آنان به چنان عطش و شیفتگی می رسند که نیاز به حکومت جهانی موعود را با تمام وجود درک می کنند و آن را یگانه سازوکار برای شکل گیری آرمان ها و اهداف عالی انسانی می دانند و به آن عشق می ورزند. این چنین نظام سیاسی نه فقط بر آرای مردمی متکی است و پذیرش مردمی را به هم راه دارد،بلکه اطمینان خاطر مردم را نیز سبب می شود. در این نظام، میان حکومت امام و مردم فقط رابطه «دولت _ ملت» وجود ندارد، بلکه رابطه مرید و مراد و محبوب و محب است.
شیخ طوسی از امام باقر علیه السلام روایت کرده که در بارة ورود حضرت مهدی علیه السلام به کوفه و سخنرانی برای مردم، فرمود: مردم به خاطر اشتیاق به آن حضرت آنگونه گریه میکنند که سخنان مهدی علیه السلام شنیده نمیشود و مردم نمیفهمند چه میگوید.(1)
انسانی که برای رسیدن به خوش بختی هر راهی را پیش گرفته و به بن بست رسیده، حال این گونه به اشتیاق و اضطرار حکومت موعود علیه السلام می رسد و با همة هستی آمادة یاری و جان بازی در کنار او می گردد.
با توجه به آنچه گذشت به این نتیجه می رسیم که مردم و نهاد حاکمیت از یکدیگر جدا نبوده، یار و پشتیبان هم هستند، و والی و مردم بر همدیگر حقوق متقابلی دارند.
برخی از این حقوق در روایات اشاره شده است:
ص: 113
بنیاد و شالودة حکومت در آموزههای اسلامی بر خیرخواهی برای مردم جامعه است. و البته برپایی حکومت عدل جهانی به دست موعود منجی در یک مقیاس جهانی بر این امر پافشاری جدّی دارد. چرا که پایة این حکومت بر اجرای عدالت بر کرة زمین است و چه خیرخواهی بالاتر از گسترش عدالت در همة زمینهها برای همة انسانها.(1)
از ویژگیهای مهم حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام فراهم ساختن زمینهها برای رفاه همگانی و آسایش برای همگان است. البته نه رفاهی که سبب دوری مردم از خداوند است. و نیز نه رفاهی که خود به خود حاصل شود که در پس تدبیر آن حضرت و تلاش فراوان مردم خواهد بود. در برخی روایات در وصف این رفاه و آسایش گفته شده مانند آن را انسانها هرگز ندیدهاند. (2)
بیگمان آموزش در عرصههای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی، نقش ارزنده و اساسی در رشد و کمال جامعه دارد. یکی از مهمترین شاخصهای حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام گسترش علم و دانش میان همة انسانها است.(3)
یکی از راههای رسیدن به کمال انسانی رشد عقلانی جوامع انسانی است که حضرت مهدی علیه السلام به عنوان حجت الهی همة زمینهها و ظرفیتهای ممکن را در این راه به
ص: 114
کار میگیرد.(1)
از اهداف مهم پیامبران خداوند، پرورش الهی انسانها است. حضرت مهدی علیه السلام به عنوان واپسین ذخیرة الهی از همة ظرفیتهای ممکن برای تربیت انسانها بهره میگیرد، تا در واپسین سالهای عمر انسان ها بر زمین این هدف پیامبران الهی را به انجام رسانده، کامل کند.
در جای خود گفته شده از ارکان حکومت حضرت مهدی علیه السلام بیعت مردم بر پذیرش و فرمان برداری از حاکمیت است.
مردم عصر ظهور در امور عمومی و فعالیت های دولت و زمام داران خیرخواهند و همواره با هوشیاری کارها را زیر نظر میگیرند و با دل سوزی و مصلحت اندیشی دولت اسلامی و مسؤولان را یاری میدهند، خواه در حضور آن ها باشند یا در نبود آن ها.(2)
دستورات حاکم آنگاه که از طرف مردم اجرا شود، به مقصد رسیده است.(3) از آنجا که مردم با پذیرش خود زمینة حکومت را فراهم میکنند در همة امور از حاکم پیروی خواهند کرد. و در این میان یاران حضرت به عنوان نخبگان عصر ظهور و الگوی رفتاری
ص: 115
برای آنها در این فرمانبرداری و پیروی سرآمد روزگاران خویشند.(1)
مرحوم کلینی در کافی نیز روایات پرشماری در این زمینه نقل کرده که بیانگر مهم ترین مسأله سیاسی در زمینه زمام داری و نگه داری حقوق عمومی و آزادی های اساسی است.(2)
از برنامه های اصلاحی حضرت مهدی عجل الله فرجه در دورة حکومت خود، گزینش نیروهای شایسته و کارآمد برای پذیرش امور حکومت است. زیرا استواری و تداوم حکومت به ویژه با شاخصه های دینداری و عدالت، بدون کارگزاران شایسته، عملی نخواهد بود. از این رو، یکی از مقوله های مهم و مورد توجه جدّی آن حضرت، کارگزاران حکومت و نقش مدیریتی آنان است.
چگونگی گزینش این افراد و قراردادن آنها در موقعیتهای گوناگون سیاسی، نظامی، مالی، قضایی و اداری، از شئون مستقیم امام است که در مرحلة تثبیت حکومت آن را اجرایی خواهد کرد. آشنانمودن کارگزاران با شیوة زمامداری و رفتار با مردم، و نظارت بر رفتار و مدیریت آنان برای حسن اجرای کارها که به تامین امنیت جامعه وخشنودی همگانی مردم، منجر خواهد شد، نیز از اموری است که امام مهدی عجل الله فرجه بدان ها اهتمام خواهد داشت.
از آنجا که امام مهدی عجل الله فرجه به عدالت اجتماعی در حکومت اهتمام ویژهای خواهد داشت، یکی از راهکارهای تحقق آن را، گزینش کارگزاران و مدیران شایسته در
ص: 116
کارها می داند. افزون بر صلاحیت و شایستگی زمامدار و پیشوای اصلی جامعه، کارگزاران و عاملان او در مناصب گوناگون نیز باید از تخصص بایسته و هماهنگ آن جایگاه برخوردار باشند.
آن حضرت افزون بر اینکه در گزینش کارگزاران حکومت از جنبه شایستگی در مدیریت حساسیت نشان می دهد، نظارت ویژهای را نیز بر کارهای آنها، به کار می بندد.
بی گمان، برپایی اصلاحات در جامعه و برپاداشتن عدالت و برپایی حکومت دینی بر پایة سیره و سنت نبوی و علوی، نیازمند یاران و کارگزاران پاک و پاک باخته، زیرک، کاردان، شجاع و فداکار خواهد بود که با بینش درست به آموزه های اسلام و شناخت امام خود، پیرو فرمان های او بوده، به دستوراتش عمل کنند، در جنگ ها سستی نورزند و به دشمن پشت نکنند و در کارهای مردم به راستی کوشش کنند.
در روایات اگرچه همانگونه که اشاره شد در بارة ویژگیهای کارگزاران سخن چندانی در دست نیست، ولی نکاتی اشاره شده که در اینجا به صورت گذرا اشاره میشود:
در روایاتی چند از شیعیان و پیروان راستین اهل بیت علیهم السلام به عنوان یاران آن حضرت در ادارة جامعة جهانی یاد شده است. امام سجّاد علیه السلام در این باره فرمود:
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِیعَتِنَا الْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ… وَ یَکُونُونَ حُکَّامَ الْأَرْضِ وَ سَنَامَهَا؛(1) آنگاه که قائم به پا خیزد گرفتاریها از شیعه برطرف میشود و قلبهای آنها چون پارههای آهن خواهد شد.… و آنها حکام زمین و ستونهای آنها خواهند شد.
در این باره امام صادق علیه السلام فرمود:
یَخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ علیه السلام مِنْ ظَهْرِ الْکُوفَةِ سَبْعٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا…
ص: 117
فَیَکُونُونَ بَیْنَ یَدَیْهِ أَنْصَاراً وَ حُکَّاماً؛(1) از پشت کوفه بیست و هفت نفر قائم را هنگام ظهور همراهی خواهند کرد… پس آنها پیشاپیش آن حضرت؛ یاران او و حکام خواهند بود.
از جمله کارگزارانی که در روایات اشاره شده فردی به عنوان سخنگوی حضرت است. این سخنگویی در دو مورد اشاره شده است:
امام باقر علیه السلام در این باره فرمود: إِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ علیه السلام… ثُمَّ یَأْمُرُ مُنَادِیَهُ فَیُنَادِی…؛(2) آنگاه که قائم ظهور کند… پس منادی خود را امر کند و او ندا دهد….
از دیگر کسانی که از وی به عنوان سخنگوی حضرت یاد شده و میتوان به عنوان یکی از کارگزاران حضرت از او یاد کرد در روایت امام باقر علیه السلام است که مردی از آن حضرت چنین نقل کرده که فرمود:
أَوَّلُ مَا یُظْهِرُ الْقَائِمُ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ یُنَادِیَ مُنَادِیهِ أَنْ یُسَلِّمَ صَاحِبُ النَّافِلَةِ لِصَاحِبِ الْفَرِیضَةِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ الطَّوَافَ؛(3): نخستین نمود عدلگستری قائم آن است که منادی او ندا دهد کسانی که نافله به جای آوردند سلام دهند و اطراف حجر الاسود و طواف را برای کسانی که قصد فریضه دارند، خالی کنند.
در روایات فراوانی به جایگاه و عظمت یاران خاص حضرت اشاره شده است از جمله ویژگیهای این گروه آن است که در دوران حکومت فرمانداران آن حضرتند، همانگونه که هنگام قیام فرماندهان سپاه آن حضرتند. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:
ص: 118
کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی الْقَائِمِ عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا ِعدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِیَةِ وَ هُمْ حُکَّامُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ عَلَی خَلْقِه؛(1) گویا مینگرم قائم را بر فراز منبر کوفه در حالی که سیصد و سیزده مرد گرداگرد او به شمار اهل بدر حلقه زدهاند؛ آنها همانا پرچمداران و حاکمان خداوند در زمین، بر بندگان هستند.
بیشک به جهت گستردگی و فراگیری حکومت عدل مهدوی بر کل زمین آن حضرت کارگزاران خود را به همة گیتی خواهد فرستاد. از امام صادق علیه السلام نقل است که در این باره فرمود:
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِی أَقَالِیمِ الْأَرْضِ فِی کُلِّ إِقْلِیمٍ رَجُلًا یَقُولُ عَهْدُکَ فِی کَفِّکَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ مَا لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِیهِ فَانْظُرْ إِلَی کَفِّکَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِیهَا؛(2) آنگاه که قائم قیام کند بر هر اقلیمی از زمین مردی را میفرستد و به او میگوید برنامة تو در کف دست تو است، پس بدان بنگر و به مفاد آن عمل کن.
در بررسیهای انجام شده بیش از آنچه آمد، سخنی در بارة کارگزاران یافت نشد که البته آنچه یادآوری شد نیازمند بررسیای عمیقتر است که از حوصلة این نوشتار بیرون است.
ص: 119
1. مشروعیت از نگاه لغت و اصطلاح به چه معناست؟ و در حکومت اسلامی چگونه حاصل می شود؟
2. تفاوت های اساسی مشروعیت در عرف سیاسی با اندیشة سیاسی اسلام کدامند؟ توضیح دهید.
3. مقبولیت در حکومت پیشوایان معصوم علیهم السلام به چه معناست؟ چگونه به دست می آید؟
4. در نظام سیاسی مهدوی حقوق اساسی مردم بر حضرت مهدی علیه السلام کدامند؟ توضیح دهید.
5. نقش کارگزاری مردم در حکومت حضرت مهدی علیه السلام چگونه است؟ به برخی گونه ها بر اساس روایات اشاره کنید.
===
1. خراسانی، محمد جواد، مهدی منتظر، تحقیق و تعلیق: سید جواد میرشفیعی خوانساری، قم، نور الاصفیاء، 1379ش.
2. بهروزی لک، غلام رضا، سیاست و مهدویت، قم، حکمت روشن، 1384ش.
3. صدر، سیّد محمّد، تاریخ الغیبة الکبری، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ق.
4. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه: حسن سجادی پور، چاپ اول، تهران، موعود عصر، 1384ش.
5. مصباح یزدی، محمد تقی، سلسله مباحث اسلام، سیاست و حکومت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378ش.
ص: 120
ص: 121
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
مردم و حکومت مهدوی
بیعت مهم ترین سازوکار سیاسی
بیعت و رأی دادن، شباهت ها و تفاوت ها
آثار بیعت
بیعت با امام مهدی علیه السلام، از نگاه روایات
ص: 122
بی گمان، مردم در اندیشة سیاسی اسلام، پس از قانون (قرآن و سنت) و رهبر (ولی امر) سومین پایة بنیادین حکومتند. بر خلاف حکومت های خودکامه، مردم در حکومت اسلامی از تکیه گاه های اصلی اقتدار سیاسی به شمار می آیند و سهمی چشم گیر در این میدان بر دوش دارند. و در کارهای ارزندة سیاسی نظر می دهند.
یکی از مباحثی که در پاره ای از روایات به آن اشاره شده است، نسبت مردم با حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله فرجه است.
در درس گذشته یادآوری شد که مردم فقط در پذیرش که همان مقبولیت بخشی به حکومت است، نقش دارند. و در ابراز این نقش، مهم ترین سازوکار "بیعت" است ؛که در این درس به این سازوکار اشاره شده است.
همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد پذیرفتن مردم (مقبولیت)، _ اگرچه مشروعیت نمیآورد _ در اندیشة سیاسی اسلام، جایگاه ویژه ای دارد. در برپایی حکومت جهانی به دست امام مهدی علیه السلام، با این که امام معصوم از سوی خداوند به حکومت برگزیده شده است، ولی این مردم هستند که باید به سوی او روی آورند و با پشتیبانی های پیوستة خود زمینة برپایی حکومت را فراهم آورند و تا آنگاه که چنین آمادگی در جامعه پدید نیامده است، امام به برپایی حکومت دست نمی زند، بلکه فقط خود را در معرض خلافت و رهبری قرار می دهد و مردم را به سوی خویش می خوانند تا چنین زمینه ای در جامعه پدید آید.
ص: 123
آنگاه که مردم چنین حکومتی را خواستند برای ابراز این خواستن راه هایی وجود دارد که یکی از آنها در اسلام بیعت است.
حقیقت مقبولیت و پذیرش مردمی در حکومت اسلامی در سازوکار "بیعت" پدیدار می شود. بیعت، از مفاهیم شاخص در فرهنگ سیاسی اسلام است. تلاش برای گرفتن بیعت و یا آشفتگی به سبب شکستن آن، همواره بخش مهمی از تاریخ سیاسی اسلام را پدید آورده است.
«بیعت» واژة عربی از ریشه (ب ی ع) به معنای خرید و فروش و پذیرش بیع و در اصطلاح برهم زدن کف دست راست از طرفین معامله به نشانه پایان دادوستد است و نیز به هر عمل و رفتاری گفته میشود که کسی به سبب آن فرمانبرداری خود را از شخص دیگر و سرسپردگی در برابر فرمان و سلطه او نشان دهد.
شاید اطلاق کلمه «بیعت» به این معنا، ازاینرو است که هر یک از دو طرف، پیمانی همچون دو معامله گر در برابر دیگری می بندند؛ بیعت کننده حاضر می شود تا پای جان و مال و فرزند در راه فرمانبرداریِ او بایستد و بیعت پذیر نیز حمایت و دفاع او را بر عهده می گیرد.
بیعت در معنای خاص، اصطلاحی سیاسی _ حقوقی است که به دست همه یا گروهی از مردم و رهبر سیاسی آنها پدید می آید و رابطه ای اخلاقی، حقوقی و سیاسی میان مردم و رهبر سیاسی آنهاست که محتوای آن را پای بندی به فرمانبرداری و پیروی مردم از رهبرشان تشکیل می دهد.(1)
بیعت، روشی بود که پیش از اسلام، میان عرب ها رواج داشت؛ به همین سبب در آغاز اسلام که طائفة اوس و خزرج هنگام حج از مدینه به مکه آمدند و با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در عقبه بیعت کردند، برخورد آن ها با مسأله بیعت، برخورد با
ص: 124
یک امر آشنا بود. پس از آن نیز پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در فرصت های گوناگون، با مسلمانان تجدید بیعت کرد.
آیاتی در بارة بیعت نازل شده است که دو آیه آن (سوره فتح، آیه 10 و 18) در سال ششم هجرت در بارة بیعت حدیبیه است که به نام های "بیعت رضوان" و "بیعت شجره" معروفند. در آیه اول، بیعت با پیامبر صلی الله علیه وآله را به همانند بیعت با خداوند قرار داده و به این صورت تأیید کرده است. و آیه سوم (سوره ممتحنه، آیه 12) در باره بیعت زنان با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که پس از فتح مکه نازل شد و بیانگر چگونگی بیعت زنان با پیامبر اسلام است.
اگر چه بحثهای مربوط به بیعت دامنهای دراز دارد، ولی در اینجا به برخی از مباحث کلی آن به اجمال و گذرا اشاره میشود:
بیعت دارای سه پایة مهم و نقش آفرین است که نبود هر یک از آنها سبب پدیدنیامدن آن می شود، آن سه عبارتند از:
یک . بیعت شونده (گیرنده): کسی که با او بیعت میشود.
دو . مفاد بیعت: محتوای بیعت که طرفین بر آن اتفاق دارند.
سه _ بیعت کنندگان: عموم مردم که بر پایة مفاد بیعت، با بیعت شونده بیعت می کنند.
پدید آمدن بیعت و ابراز ارادة دو سوی بیعت (بیعت شونده و بیعت کننده) برای انجام آن، میتواند به هر کار یا سخنی که به طور عرفی دلالت بر اراده آنها بر این امر داشته، و ناهمگونی با احکام شریعت نداشته باشد، صورت گیرد. به همین سبب است که شکل انجام آن توسط معصومان علیهم السلام گوناگون است:
اولاً: گونه های مختلفی داشته و گاهی با رفتار و زمانی با سخن و گفتار انجام شده است.
ثانیاً: چگونگی انجام آن با زنان متفاوت از مردان بوده است، زیرا برخی از شیوههای بیعت با مردان مانند"دست دادن" با زنان مشروع نبوده است. بنابراین بیعت با آنها گاهی
ص: 125
با گفتار و گاهی با دست دادن از روی لباس و زمانی نیز با فروبردن دست در آب، انجام شده است. بدیهی است که هیچ یک از این اشکال، موضوعیت ندارد و آن چه مهم است ابراز اراده طرفین به طریقی مفید و مشروع میباشد. این امر از ماهیت سیاسی _ اجتماعی بیعت ناشی میشود.
بنابراین بیعت، قراردادی دو طرفه است که از یک طرف بیعت کننده -که اعلام فرمان برداری و پیروی می کند- و طرف دیگر، بیعت پذیرنده -که حمایت و دفاع از بیعت کننده را برعهده می گیرد- و یک معاهده دو طرفه می باشد که هرکدام نسبت به دیگری تعهدی را می پذیرند تا در میان همدیگر آن تعهد را انجام دهند. به بیان دیگر «ماهیت بیعت، یک نوع قرارداد و معاهده میان بیعت کننده از یک سو و بیعت پذیر از سوی دیگر است، و محتوی آن فرمان برداری و پیروی و حمایت و دفاع از بیعت شونده است و بر طبق شرایطی که یادآوری می کنند درجات مختلفی دارد.»(1)
همان گونه که پیش از این نیز گفته شد در بارة پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام _ که از سوی خدا نصب می شوند- به بیعت نیازی نیست؛ یعنی فرمان برداری پیامبر صلی الله علیه وآله و امام معصوم علیه السلام منصوب از سوی او، واجب است؛ چه بر کسانی که بیعت کرده اند و چه بر آنان که بیعت نکرده باشند. و به تعبیر دیگر، لازمة مقام نبوّت و امامت، وجوب فرمانبرداری است؛ همانگونه که قرآن می فرماید:
((یَا اَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ))؛(2) ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را فرمانبرداری کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] فرمانبرداری کنید.
حال این پرسش پیش می آید که اگر چنین است، چرا پیامبر صلی الله علیه وآله از یاران خود یا تازه مسلمانان، بیعت گرفت؟
پاسخ اینکه: بی گمان این بیعت ها یک نوع یادآوری و پافشاری بر وفاداری بوده که در مواقع خاصی انجام می شده است؛ به ویژه هنگام بحران ها و حوادث که نیازمند پای
ص: 126
بندی به قرارداد است، تا در سایة آن، از بحران و حوادث به خوبی گذر کرد.
در بیعت با حضرت مهدی عجل الله فرجه نیز چنین خواهد بود که بیعت، پافشاری بر وفاداری است. یکی از کارهای نخست حضرت مهدی علیه السلام هنگام ظهور، بیعت با یاران خود است. این بیعت، بر پایة روایات، در مسجد الحرام و میان رکن و مقام صورت می گیرد.
این روایات که در جوامع روایی شیعه و اهل سنت،(1) فراوان انعکاس یافته به گونههای مختلفی به این رخداد پرداخته است.
پس از این اشاره خواهد شد که برخی از این روایت( با پافشاری بر اینکه همة امور این اتفاق به طور عادی نخواهد بود) برداشت کرده اندکه ، نخستین بیعت کننده با حضرت مهدی عجل الله فرجه، جبرئیل امین است و پس از این بیعت ویژه، حضرت مهدی عجل الله فرجه با دیگر یاران خود بیعت خواهد کرد.
با توجه به آنچه بیان شد در یک جمعبندی برخی ویژگی های بیعت در فلسفة سیاسی اسلام عبارت است از:
1. بیعت در آموزه های راستین اسلام، پیمانی است بر پایة آموزه های شرعی و در حقیقت پیمان با خداوند است،(2) هرچند در آشکار دست در دست ولی خدا می گذارد و با او بیعت می کنند.(3)
2. بیعت شونده باید برگزیده و منصوب از طرف خداوند و خشنود پروردگار باشد. بنابراین، بیعت با انسان فاسق پدید نخواهد آمد.
3. بیعت سازوکار و ماهیت امضایی دارد و نه پدیدآورنده، بدین معنا که کارکرد بیعت در جهت پذیرش مردمی و مقبولیت حکومت است و مشروعیت برای حکومت اسلامی به ارمغان نمی آورد.
4. مفاد و محتوای بیعت از نگاه شرعی روا و جایز(4) و در عمل، شدنی باشد. در برخی
ص: 127
روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در هنگام بیعت پافشاری بر آموزش این امر به بیعت کنندگان داشتند.(1)
5. مردم به لحاظ حقوقی در انجام بیعت و عمل به مفاد آن آزاد هستند و بیعت در نظام سیاسی اسلام اختیاری است و برآمدة خواست دو طرف بیعت است.(2) بنابراین، ضمانت اجرایی دنیوی ندارد، به این معنا که اگر کسی برخلاف پیمان خود عمل کند، به مانند پیمان شکنان بازخواست و کیفر و دنیوی ندارد _ مگر اینکه پیش تر برای آن پیش بینی شده باشد _ هرچند که به جهت شکستن پیمان از گزند عذاب اخروی در امان نیست.(3)
ناگفته نماند با دقت در روش پیشوایان معصوم علیهم السلام به دست می آید که اگر شخص دارای شرایط با رویآوری عمومی مردم، زمام امور رهبری جامعه اسلامی را به دست گرفت، حتی بر کسانی که با او بیعت نکرده اند، بایسته است که از او پیروی کنند و در برابر او نایستند.
آیا انتخابات ورأی گیری به مفهوم رایج امروزین آن چه نسبتی با بیعت دارد؟ به عبارت دیگر آیا می توان گفت بیعت در گذشته کارکرد انتخابات و رأی گیری را داشته است؟
اگرچه در بارة مفهوم رأی دادن، سخنان گوناگونی ذکر شده، ولی به نظر می رسد همه به یک نکته اساسی اشاره می کنند و آن اینکه "رأی دادن" عبارت است از فرایندی که به سبب آن کسانی، یک یا چند نامزد را برای انجام دادن کاری معین برمی گزینند.
با توجه به این بیان روشن است که رأی گیری از جهت مفهوم لغوی و اصطلاحی با بیعت به طور کامل متفاوت است. شاید یگانه شباهت آنها به یکدیگر آن است که هردو در فرایند شکل گیری یک حاکمیت نقش دارند.
ص: 128
در نظام غیراسلامی
در نگاه نتیجة رأی گیری "مشروعیت" و "مقبولیت" سیاسی است اما در نظام اسلامی و به ویژه نگاه پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام فقط رأی گیری "مقبولیت" است، آن هم پس از "مشروعیتی" تثبیت شده. افزون بر آن اینکه رأی دادن، فقط انتخاب کردن است و نه تسلیم و اطاعت کردن، در حالی که در بیعت نوعی دل دادگی، سرسپردگی و فرمان برداری نیز وجود دارد.
با توجه به آنچه پیش تر بیان شد، روشن است که شیعه برای حاکمیت، دو مقام را بایسته می داند؛ مقامی که در آن، حق ولایت و حاکمیت «جعل» می شود و دیگر مقامی که در آن، حاکمیت «تحقق» می یابد. به همین جهت از مسائل بنیادین و پایه ای، «تفکیک» میان این دو مقام است که در نتیجه هر یک از این دو مقام نیز، قهرمان و نقش آفرین ویژة خود را دارد. در این دیدگاه، «دادن حق حاکمیت» و «نصب ولی» در یک مقام صورت می گیرد و یگانه سبب تأثیرگذار در آن، «نصب الهی» است و «تحقق حاکمیت» و «تولّی و تصدی امور» در مقام دیگری، شکل می گیرد که در آن، بیعت مردم نقش داشته و کارکرد سیاسی پیدا می کند.
از روایاتی که در تفسیر آیة ((ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض)) نقل شده که پیشوایان معصوم علیهم السلام را مصداق این مستضعفان دانسته نیز چنین استفاده می شود.(1) چرا که مراد از استضعاف این است که شخصی یا ایده ای مورد ستم واقع شود و جامعه به آن اقبال نکرده، آن را تنها گذارد. کس یا ایده ای که با چنین وضعیتی روبه رو شود از نظر اجتماعی (ونه فکری و اقتصادی) به استضعاف، کشیده می شود. ولی در طرف مقابل اقتدار اجتماعی قرار دارد که مراد از آن، اقبال عمومی و پذیرش اجتماعی است که نتیجه آن، تقویت موقعیت اجتماعی و حاکمیت یافتن آن است.
تحقق حاکمیت یک شخص یا یک ایده در جامعه، به اقتدار اجتماعی بستگی دارد و به عبارت بهتر، تحقق و عدم تحقق حاکمیت، منوط به اقتدار و عدم اقتدار اجتماعی است و عناصر دیگر، حتی مشروعیت الهی در آن نقشی ندارد. این جا است که «بیعت»
ص: 129
نقش پیدا می کند. در حقیقت بیعت، تأمین کننده عنصر اقتدار اجتماعی است.
با پافشاری اسلام بر عنصر آزادی و اختیار آدمی، نقش مردم در تشکیل حکومت مهدوی در قالب سازوکارهای ویژهای نمود می یابد که یکی از آنها اعلام آمادگی برای حمایت همه جانبه با سازوکار بیعت است:
به نظر میرسد که بیعت برخی از ویژگی های بیعت کننده و بیعت شونده را آشکار می کند که به مواردی اشاره می شود:
در حقیقت بیعت ابراز آمادگی قلبی برای انجام دستورات امام است. شهید مرتضی مطهری در این باره می گوید:
به نظر میرسد بیعت در بعضی موارد صرفاً اعتراف و اظهار آمادگی است، قول وجدانی است. بیعتی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله گرفت از اینرو بود… تا شخص بیعت نکرده، فقط همان وظیفه کلی است که قابل تفسیر و تأویل است، ولی با بیعت، شخص به طور مشخص اعتراف میکند به طرف و مطلب از ابهام بیرون میشود و بعد هم وجدان خود را نیز گرو میگذارد و بعید نیست که شرعاً نیز الزامی فوق الزام اولی ایجاد کند. (1)
بیعت زمینه را همواره میکند تا امام بتواند به خوبی اعمال ولایت کند. بنابراین میتوان گفت که بیعت در عصر حضور فقط یک وظیفه دینی _ سیاسی برای فراهم کردن زمینه و پدید آوردن سرپرستی پیشوای معصوم است و نباید پنداشت که امام با بیعت به سرپرستی جامعه برگزیده میشود.
پس بیعت سبب پدیدآمدن ولایت برای کسانی که ولایت ندارند، نیست؛ بلکه شرط پدیدارشدن ولایت، برای کسانی است که ولایت شرعی آنها ثابت شده است.
ص: 130
بیعت سبب میشود که مردم احساس وظیفه کنند مانند پیمانی که از کسی گرفته میشود برای کاری که بر وی واجب بوده است و باید انجام میداد، ولی باز پیمان از وی میگیرند تا به وظیفه خود عمل کند.
بیعت، تبلور وفاداری بیعت کننده است؛ تا آمادگی خود را برای در اختیارقراردادن همة توانمندیهای خود برای امام، اعلام دارد. همانگونه که در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اینگونه بوده است.(1)
بنابراین میتوان گفت که در عهد حضور، بیعت نفیاً و اثباتاً در امامت نقشی ندارد(2) و فقط برای فراهم کردن توان و قدرت اجرایی و فراهم آوری زمینه های اجرای احکام اسلامی نقش دارد و بیعت کنندگان به حکم وظیفه باید تمامی امکانات خود را در اختیار امام زمان علیه السلام قرار دهند و همة توان خود را در راه اسلام هدیه کنند.
روایات مربوط به بیعت با حضرت مهدی علیه السلام از جهت معنا و مفهوم متواتر است؛ بنابراین در اثبات اصل این اتفاق نیازمند بررسی در روایات نیست. این روایات که با شمار گوناگون در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است به طور عمده به موضوعات زیر اشاره دارند:
در این دسته روایات به کسانی اشاره کرده که در بیعت با آن حضرت شرکت میکنند. این روایات به دو دسته تقسیم میشوند:
1_1. بیعت جبرئیل فرشتة وحی(3)
در این روایات از امین وحی با عنوان نخستین کسی که با مهدی موعود علیه السلام
ص: 131
بیعت میکند، یاد شده است. این مفهوم با تعبیرهایی چون: «أَوَّلُ مَنْ یُبَایِعُ الْقَائِمَ علیه السلام جَبْرَئِیلُ»،(1) «فَیَکُونُ أَوَّلَ خَلْقِ اللَّهِ مُبَایَعَةً لَهُ»،(2) «فَیَکُونُ أَوَّلُ مَنْ یُبَایِعُهُ جَبْرَئِیلَ»(3) و «أَنَّ أَوَّلُ مَنْ یُبَایِعُ الْقَائِمَ جَبْرَئِیلُ»(4) به چشم میخورد.
آنچه در بیعت با امام مهدی علیه السلام دارای ارزش است بیعت یاران، یاوران و مردم با مهدی موعود است. در روایات با تعبیرهایی چون: «یبایع بین الرکن و المقام ثلاثمأة و نیف عدة اهل بدر»(5) و « یبایعه الناس الثلاثماة و ثلاث عشر»(6) به این مهم اشاره شده است.
افزون بر روایاتی که در آن به روشنی به بیعت شمار ویژه ای از یاران حضرت اشاره شده است، از گروههای دیگری نیز سخن به میان آمده است. گروه بزرگی از شایستگان، فرودستان، شیعیان و یکتاپرستان حق طلب و عدالت گرا که با وحدت و انسجام و هم راهی با ایشان بیعت می کنند. آنها به فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله گروهی از خراسان هستند که در کوفه فرود می آیند. هنگامی که مهدی علیه السلام ظهور می کند، این گروه برای بیعت نزد او فرستاده می شود.(7)
در برخی از روایات افزون بر بیعتهای یادشده، سخن از بیعت مردم با آن حضرت به میان آمده است که ممکن است مقصود پذیرش آن حضرت در برخورد نخست با آن حضرت در مسجد الحرام باشد. در این باره ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که:
ص: 132
وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ؛(1) به خدا سوگند گوئی هم اکنون به او می نگرم که میان رکن و مقام از مردم بیعت می گیرد.
در برخی روایات نیز بدون اشاره به افراد ویژه، فقط به اصل بیعت اشاره شده است.
از این روایت به روشنی پذیرش همگانی آن حضرت توسط مردم به دست میآید. اگر چه ممکن است مقصود امام در این سخن نیز همان یاران خاص باشد.
در مستدرک حاکم از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که فرمود:
«یبایع لرجل من امتی بین الرکن و المقام؛(2) برای مردی از امت من میان رکن و مقام بیعت گرفته میشود.»
پیش از این نیز اشاره شد، روایات مکان بیعت با حضرت مهدی علیه السلام را در مسجد الحرام، میان رکن و مقام یاد کردهاند.(3)
با توجه به آنچه یادشد محتوای اساسی بیعت، اعلام آمادگی یاران، یاوران و تودة مردم برای انجام کارهای مورد نظر از طرف امام معصوم علیه السلام در جهت رسیدن به پیروزی و برپایی حکومت عدل جهانی است و آن چیزی جز عمل به دستورات پروردگار بزرگ در آموزههای دینی نیست.
آنچه به عنوان روایت منسوب به علی علیه السلام در روایتی آمده که حضرت مهدی علیه السلام در مفاد مشخصی با یاران خاص خود بیعت میکند، نیازمند بررسی و دقت است.
این روایت را سید بن طاووس در کتاب التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن (معروف
ص: 133
به ملاحم و فتن)، از فتن سلیلی نقل کرده و جز آنجا در هیچیک از منابع معتبر _ حتی مضمون آن نیز _ به چشم نمیخورد.
در اینجا به دلیل رواج استفاده آن در برخی نوشتهها، مناسب است تا حد ممکن بررسی شود.
در این روایت مفصل که در باب 79 با یادآوری سند(1) از ابوصالح سلیلی(2) از علی علیه السلام نقل کرده، پس از بیان شهرهای یاران حضرت مهدی علیه السلام، به شروطی میپردازد که آن حضرت برای پذیرش بیعت قرار داده است:
… با او بیعت می کنند که هرگز دزدی نکنند، مرتکب فحشا نشوند، کسی را نکشند، حریمی را هتک نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، به خانه کسی هجوم نبرند، کسی را به ناحق نزنند، در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، حریر و خز نپوشند، مسجدی را خراب نکنند و راهی را نبندند، به یتیمی ستم نکنند، راهی را ناامن نکنند، خوراکی از گندم و جو انبار نکنند، مال یتیمی را نخورند، گرد همجنس بازی نگردند، شراب ننوشند، و…
آنگاه به شروطی که حضرت مهدی علیه السلام برای خود میگذارد (و یشرط لهم علی نفسه) این گونه اشاره کرده است:
أن لا یتّخذ حاجبا و یمشی حیث یمشون و یکون من حیث یریدون(3) و یرضی بالقلیل؛(4) دربانی برای خود قرار ندهد، و از راه آنان برود، آنگونه که آنها میخواهند باشد، با کم خشنود و قانع شود،…. (5)
ص: 134
این سخنان از دو جهت قابل بررسی است:
از جهت منبع
سید بن طاووس همانگونه که در مقدمة کتاب خود آورده، مطالب خود را به طور عمده از روایات سه کتاب اهل سنت پدید آورده است: ملاحم ابن حماد، فتن سلیلی، فتن بزّار.
البته ابن طاووس در کتاب خود دربارة فتن سلیلی و روایات موجود در آن می گوید: کتاب الفتن، متعلق به سلیلی است و تاریخ نسخة اصلی که مصنف کتاب آن را نوشته است، متعلق به سال 307 ق می باشد و در مدرسة ترکی شهر واسط موجود است. این نسخة موجود بنابر گواهی شخصی که شاهد کتابت آن از روی نسخة اصلی بوده، می باشد.
سید بن طاووس در ابتدای نقلش از الفتن سلیلی در کنار اشاره به آنچه یاد شد به نوعی خود را از گرفتاری نقل روایات ضعیف دور کرده (وأنا بریء من خطره، لأننی أحکی ما أجده بلفظه ومعناه إن شاء الله تعالی)(1) و همه تقصیرات روایات را متوجه مؤلف کتاب کرده است.
بسیار روشن است که طریق سید بن طاووس به سلیلی و نقل سید از این کتاب، مرسل می باشد و طریق قابل خدشه است. همچنین شخص سلیلی که با نام «ابی صالح السلیلی بن احمد بن عیسی بن شیخ الحسائی (السائی)» معرفی شده، مجهول و نامشخص است.(2)
افزون بر آن اینکه، این کتاب پیش و پس از ملاحم سید بن طاووس در هیچیک از منابع معتبر استفاده نشده است. و اینک نیز در دسترس نیست.
از جهت سند:
در سند روایت نیز افراد مهملی وجود دارد که اعتبار روایت را از میان می برد. افرادی مانند: سلیمان بن عثمان، سعید بن طارق و سلمة بن انس که همگی مهمل بوده و نامی از آن ها در کتب رجالی دیده نمی شود.(3)
ص: 135
از نظر محتوا.
روایت مورد نظر به طور عمده دارای سه فراز کلی است:
اول: اسامی یاران خاص حضرت و شهرهای آنها؛
دوم: مفاد پیمان نامه با حضرت؛
سوم: برخی نشانهها.
که هر سه بخش دارای تأملاتی است.
اما تأملات: اینکه در متن روایت همة نام ها به صورت عربی است و با توجه به اینکه گفته شده بخشی از یاران آن حضرت از شهرها و کشورهای غیر عرب است، این نام ها نامتعارف است ضمن اینکه برخی شهرهای یادشده به طور اساسی با این گونه اسامی هیچ گونه پیشینه ای ندارند.
اما در بارة مفاد پیمان نامه که به نظر میرسد این گونه پیمان نامه و بیعتنامه به دور از شأن مؤمنان معمولی است تا چه رسد به یاران خاص موعود منجی که در اوصاف و عظمت آنها سخنان فراوانی گفته شده است. به راستی چه توجیهی دارد که حضرت به یاران خاص خود بگوید اطراف همجنس بازی نگردند و مانند آن.
و اما تأمل سوم که در آن به برخی از نشانهها اشاره شده است که البته در محل خود (بحث نشانهها) ثابت شده است به دو دسته تقسیم میشود: نشانههای حتمی و غیر حتمی که برخی نشانههای یادآوری شده در این روایت در هیچ روایتی نقل نشده است.
نتیجه اینکه بیعت به عنوان یک سازوکار مهم و پایه ای حکایت از فرمان برداری و پایبندی بیعت کنندگان برای همراهی با مهدی موعود علیه السلام دارد که پس از مشروعیت از طرف خداوند برای تحقق آن حاکمیت جهانی زمینه های لازم را فراهم می کند.
ص: 136
1. بیعت از نظر لغت و اصطلاح به چه معناست؟ توضیح دهید.
2. عناصر اساسی بیعت را نام برده هر یک را توضیح دهید.
3. با توجه به اینکه پیامبر و امام از طرف خداوند نصب می شود بیعت با او چه معنا دارد؟
4. بیعت و رأی دادن چه نسبتی با هم دارند؟ توضیح دهید.
5. سه اثر از آثار بیعت را شرح دهید.
===
1. قلمکاری، حیدر علی، حکومت اسلامی، تهران، نشر حقایق، 1358ش.
2. مرندی، محمد رضا، مبانی مشروعیت نظام سیاسی در اسلام، تهران، مؤسسة انتشاراتی عطا، 1376ش.
3. کارگر، رحیم، آینده جهان (دولت و سیاست در اندیشة مهدویت)، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، 1383ش.
4. بهروزی لک، غلام رضا، سیاست و مهدویت، قم، حکمت روشن، 1384ش.
5. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
ص: 137
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
درآمدی بر نظام تعلیم و تربیت اسلامی
گسترش خردورزی در عصر ظهور
ساز و کارهای تعلیم و تربیت مهدوی
ص: 138
عصر ظهور مهدی موعود علیه السلام، عصر شکوفایی و بالندگی همة انسان ها در همة زمینه های انسانی، در پرتو تعلیم و تربیت الهی و رسیدن آنها به اوج خردورزی برای بندگی خداوند است؛ که با سازوکارها و روش های گوناگونی سامان می یابد. از مهم ترینِ این سازوکارها، پرورش و آموزش بر پایة آموزه های وحیانی و الهی است که در این راه به شکوفاکردن خرد انسان ها (برای باور گسترده و ژرف به آموزه های دینی و عشق به مکارم اخلاقی) و نیز بالنده کردن فطرت و سرشت پاک آدمی می پردازد.
این عصر، عصر حاکمیت عقلانیت و معنویت بر افراد و گروه ها، دوره بهْ زیستی و کمال گرایی است که کمتر مانندی می توان برای آن سراغ گرفت. در این عصر، همة ظرفیت ها و توانمندی های فطری و عقلی انسان، شکوفا می شود و با تربیت اخلاقی و عقلانی او (تزکیه و تعلیم)، زندگی نوینی فراروی او گشوده می شود.
از این رو دو گروه از روایات در بین سخنان معصومان علیهم السلام به روشنی به این امر اشاره کرده اند: نخست روایاتی که از گسترش و کمال عقلانی انسان سخن به میان آورده است و دیگر سخنانی که به گسترش شگفت انگیز دانش در این دوران اشاره کرده اند. در عصر ظهور همة امکانات مادی و معنوی دست به هم خواهند داد تا این نوید معصومان علیهم السلام، را در گسترش دانش و خرد فراهم کنند.
ص: 139
اگرچه تبیین فراگیراین مقال نیازمند بحث های فراوان و ذکر روایات و تبیین های بسیار است ،اما در اندازة ممکن و متناسب این نوشتار تلاش می شود تا در این درس به این بحث اشاره شود.(1)
اگر دنیای امروز در آتش ناامنی، تشویش و هرج ومرج می سوزد؛ اگر کابوس تباهی و کژی بر آن چیره شده است؛ اگر دنیای امروز گرفتار کشمکش ها، فحشا، تجاوز و ده ها آشوب و تباهی دیگر است؛ اگر دولت مردان همچون گرگ های درنده و خون آشام از ترس همدیگر خواب و آرام ندارند و پیوسته در اندیشة نابودی همدیگر هستند؛ اگر جوانان کشورها به انحراف جنسی آلوده شده اند؛ اگر بی ناموسی و بی بندوباری دامن گیر مردان، پسران، زنان و دختران شده است و ده ها اگر دیگر… همه و همه به سبب نبود یک نظام فراگیر تعلیم و تربیت بر پایة آموزه های توحیدی و سرشت الهی است. که اگر در اجتماع، خویشتن داری، پارسایی، همکاری، همدلی، همیاری، انفاق، پاک دامنی، فروتنی، نیک خلقی، دوستی و به طور کلی عدالت به معنای گسترده و فراگیرش حکم فرما باشد، این اجتماع همان مدینة فاضله خواهد بود که می توان در آن با فکری آسوده و به دور از وحشت زندگی کرد.
از این رو است که خداوند پایه ای ترین برنامة پیامبران خود را نیز همانا تعلیم و تربیت دانسته می فرماید:
((هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین))؛(2) اوست آن کس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
ص: 140
بر پایة این آیه، تکامل انسان از جنبه های علمی و رفتاری و تزکیه و تهذیب او، به عنوان هدف پایانی برانگیخته شدن پیامبر صلی الله علیه وآله دانسته شده است. امیر مؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید:
فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِم؛(1) پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیلة آنان به بندگان هشدار داد تا حقّ میثاق الست بگزارند، و نعمت فراموش کرده را به یادشان آرند. با حجّت و تبلیغ، چراغ معرفتشان را بیفروزند تا به آیت های خدا چشم دوزند. از آسمانی بالا برده و زمینی زیرشان گسترده، و آنچه بدان زنده اند و چسان می میرند و ناپاینده اند.
بنابراین پایة رسالت پیامبران، گسترش دانش و آگاهی است و ایمان و معرفت، خود در پرتو دانش پدید می آید. پیامبران به انسان ها، راه و رسم زندگی و هدف و نتیجه آن را می آموختند و ارزش انسان و والایی مقام و نقش برجستة او در هستی و توانایی و ظرفیت وجودی او را در رسیدن به تکامل فراگیر و تعالی روحی، به وی یادآور می شدند. در پرتو چنین تعلیمی، نیروی تفکر و خردورزی را در او بیدار می کردند و به اندیشه درباره مبدأ و معاد و کشف رموز و اسرار آیات الهی وا می داشتند. البته در کنار این و فراتر از آن، به تزکیه و تهذیب او اهمیت داده و راه رسیدن به کمال را در اخلاق متعالی و معنویت دینی می دانستند.
بحث از تعلیم و تربیت انسان ها در حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام که به راستی استمرار حرکت پیامبران الهی و به ویژه پیامبر خاتم و پیشوایان معصوم علیهم السلام است در دو عرصه اساسی اشاره شده است؛ یکی کمال عقل و خرد انسان ها و دیگری گسترش دانش در بین آنها، از این رو در اینجا فقط به این دو مقوله به صورت کوتاه اشاره می شود.
ص: 141
عقل، پایه و اساس انسانیت، حجت باطنی خداوند، وسیلة فهم و دریافت معارف بنیادین اعتقادی و یکی از منابع استنباط احکام فقهی اسلام است. شکوفاسازی و تربیت این موهبت ارجمند الهی، رسالت همة ادیان آسمانی، به ویژه دین اسلام بوده است.
در آیات قرآن به ارزش عقل اشاره می کند، و گناه عمده دوزخیان و سبب اصلی بدبختی آنها را از کارانداختن این نیروی الهی می شمرد. بر خلاف پندار باطل کسانی که دین را وسیلة تخدیر مغزها، و نادیده گرفتن فرمان خرد می شمرند، اسلام پایة خداشناسی و سعادت و نجات را بر عقل و خرد می نهد، و روی سخنش در همه جا با" اولو الالباب" و" اولو الأبصار" و اندیشمندان و دانشمندان است.(1)
در منابع روایی سخنان فراوانی در بارة عقل وارد شده است. جالب اینکه کتاب معروف "الکافی" که از معتبرترین منابع حدیث است مشتمل بر کتاب هایی است که نخستین کتابش به نام کتاب" عقل و جهل" است، در اینجا به ذکر دو روایت بسنده می کنیم:
در حدیثی از علی علیه السلام آمده است:
جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت من مامورم که تو را بین یکی از این سه موهبت مخیر کنم، تا یکی را برگزینی، و بقیه را رها کنی. آدم پرسید: آنها چیست؟ جبرئیل در پاسخ گفت: "عقل" و "حیاء" و "دین".
آدم گفت: إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْل؛ من عقل را برگزیدم، جبرئیل به "حیاء" و "دین" گفت او را رها کنید و به دنبال کار خود بروید، گفتند ما مأموریم همه جا با عقل باشیم و از آن جدا نشویم! جبرئیل گفت: حال که چنین است به ماموریت خود عمل کنید، سپس به آسمان صعود کرد"!.(2)
ص: 142
این لطیف ترین تعبیری است که ممکن است در بارة عقل و خرد، و نسبت آن با "حیا" و "دین" گفته شود، چرا که اگر عقل از دین جدا شود با اندک چیزی بر باد می رود، یا به انحراف کشیده می شود، و اما "حیا" که مانع انسان از ارتکاب زشتی ها و گناهان است آن نیز ثمره شجره معرفت و عقل و خرد است.
این نشان می دهد که "آدم" سهم قابل ملاحظه ای از عقل داشت که به هنگام مخیرشدن در میان این سه چیز، مرحله بالاتر عقل را برگزید، و در سایة آن هم دین را به دست آورد و هم حیا را.
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛(1) کسی که عاقل باشد دین دارد، و کسی که دین داشته باشد داخل بهشت می شود (بنا بر این بهشت جای خردمندان است).
بنابراین اسلام، به خرد و خردورزی بسیار ارزش داده و پرورش اخلاقی را به نوعی پرورش عقلانی و بازپروری نیروی استدلال می داند. محتوای برخی از روایات، این است که زیربنای اخلاق، وابسته به عقل و خرد است؛ زیرا عقل است که آدمی را از ارتکاب اعمال زشت و رفتار ناپسند باز می دارد و او را به پاکی گزینی و روشن بینی ایمانی و اخلاقی فرامی خواند.
طبیعی است وقتی علت، پرورده باشد، معلول نیز قوی تر و استوارتر به وجود خواهد آمد. امام صادق علیه السلام می فرماید:
دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْل وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُل؛(2) ستون هستی انسان، عقل است و هوشمندی و فهم و حفظ و دانش از عقل سرچشمه می گیرند.
رسیدن کمالات اخلاقی در پرتو نیروی خرد امکان پذیر است و هر اندازه عقل دچار رکود گردد، به همان نسبت امکان رشد اخلاقی از دست می رود. رسول خدا صلی الله علیه وآله در روایتی می فرماید:
ص: 143
انَّمَا یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه؛(1) همانا همه نیکی ها و کمالات در پرتو عقل به دست می آید. و از دین بهره ای نبرده است آن کس که از خرد بهره ای ندارد.
در روایات مربوط به حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام نیز اشاره ای روشن به هماهنگی و هم پوشانی دو بعد فکری و اخلاقی (تعلیم و تربیت) انسان شده و رشد و بالندگی توأم آن دو، به دست مهدی موعود علیه السلام تأکید شده است. امام باقر علیه السلام می فرماید:
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ؛(2) چون قائم ما قیام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس عقولشان را جمع کند (تا پیروی هوس نکنند و با یک دیگر اختلاف نورزند) و در نتیجه خردشان کامل شود.
بر پایة روایت امام باقر علیه السلام، خرد و افکار مردم در عصر ظهور، شکوفا و متمرکز و اخلاق آنان کامل می شود؛ این یعنی، پیوند عقلانیت و معنویت انسان و رسیدن به بصیرت اخلاقی انسان در سایة بینش عمیق و دانایی پارسا یانه و ایمانی، ریشه های مفاسد و معایب را از درون خود می زداید و بر معرفت و معنویت خود می افزاید. در واقع برای تعلیم و تربیت انسان، دو بعد اثرگذار در او، تقویت و رشد می یابد:
1. بعد اخلاقی؛ یعنی تربیت و تزکیه انسان، رشد فضایل اخلاقی و انسانی، شکوفایی سرشت الهی، بندگی خداوند و معنویت گرایی انسان.
2. بعد فکری؛ یعنی تعلیم و حکمت آموزی انسان، دانایی و روشن بینی او، اندیشه ورزی در مبدأ و معاد و…، تقویت خردورزی و فهم عمیق و واقعی محاسن اخلاقی.
درباره چگونگی شکوفایی تعلیم و تربیت گفتنی است که بر پایة روایت پیش گفته، امام زمان علیه السلام پس از ظهور، با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدایت های
ص: 144
پیامبرگونة خود، آنان را هدایت و راهنمایی می کند. مقصود از دست (وَضَعَ یده) در این روایت، دست رحمت، هدایت و شفقت الهی بر بندگان است.
در حقیقت در عصر ظهور نیز امام مهدی علیه السلام، همة موانع و آفت های رشد و تعالی عقلانی انسان ها را از بین می برد و عقول آنان را به حد بالایی از شکوفایی و رشد می رساند. افزون بر آنکه تزکیه و تهذیب نفوس انسانی و طهارت جامعة بشری را در رأس برنامه های خود قرار می دهد.
از این رو کلیدواژه تعلیم و تربیت اسلامی _ به ویژه در عصر ظهور_ امکان پرورش و شکوفایی کمال گرایانه انسان، در پرتو رشد فراگیرفکری و اخلاقی و در نتیجه زدودن ناهنجاری ها و ناراستی های فردی و اجتماعی است. این نگره می تواند برای همة جوامع و همة اعصار، کاربردی بوده و تأثیر گذار باشد؛ همان گونه که زمان بعثت نبوی، عصر تعلیم و تربیت نفوس و تزکیه و خرد پروری بوده است. بعد کامل این رویکرد «بصیرت اخلاقی» است که در دوران ظهور منجی موعود علیه السلام، آشکار و نورافشان خواهد شد.
اما این که چه سازوکارهایی برای دستیابی انسان به بصیرت اخلاقی و شکوفایی تعلیم و تربیت در عصر ظهور وجود دارد؟ با مراجعه به روایات و منابع دینی به دست می آید که برای دستیابی به این رشد و بالندگی معنوی و عقلی، سازوکارهای بیان شده و عصر ظهور، دوران شکوفایی و تعالی انسان در همه زمینه ها دانسته شده است.
عصر ظهور، عصر شکوفایی و بالندگی انسان، در پرتو تعلیم و تربیت حقیقی و رسیدن او به بصیرت اخلاقی است و آن با ساز وکارها و شیوه های گوناگونی پدید می آید که مهم ترین آنها تربیت عقلانی است؛ یعنی، شکوفاکردن عقل و خرد آدمی (برای باور عمیق و ژرف به آموزه های دینی و عشق به مکارم اخلاقی) و نیز بالنده کردن فطرت و سرشت پاک آدمی و تزکیه نفس آلوده.
در واقع چند مؤلّفه مهم اخلاقی _ فکری در این نظام قابل شناسایی و بررسی است.
_ انقلاب بزرگ فرهنگی و اخلاقی؛
_ بالابردن سطح دانایی و خرد ورزی انسان؛
ص: 145
_ ریشه کنی عوامل تباهی فرد و اجتماع؛
_ کمک گرفتن از خرد در جهت شناخت مبدأ و معاد و نیکی ها و زشتی ها؛
_ کمک به قدرت انتخاب گری مردم در جهت دادن به آنها برای دگرگونی وضع نابسامان خود؛
_ رشد هماهنگ فکری و اخلاقی انسان (تزکیه و تعلیم مردم)؛
_ پاکیزه کردن اخلاق مردم و آشناساختن آنان با فضایل انسانی و….
روشن است برای نجات انسان ها از گرداب گمراهی و نادانی و اصلاح گروه های مردی و کاستن از مشکلات پرشمار، باید سازوکارها و شیوه های گوناگونی به کار گرفته شود و از ابزار و امکانات مناسبی استفاده گردد. در عصر ظهور از همة امکانات و سازوکارهای ممکن برای بهْ سازی اخلاق و پاک زیستی انسان و فراهم کردن محیط سالم و بلندمرتبه بهره گرفته خواهد شد و این در پرتو عنایات الهی و شخصیت، توان و درایت ویژة امام مهدی علیه السلام شدنی خواهد بود. در این قسمت سازوکارهای برگرفته از روایات و منابع دینی، ذکر می شود:
مهم ترین راه رسیدن به بصیرت اخلاقی، کمال فکری است؛ یعنی، توجه ویژة دین به شکوفاکردن خرد آدمی و بالابردن سطح دانایی و روشن بینی او است. عقل، پایة انسانیت، حجت باطنی خداوند، وسیلة فهم و دریافت معارف اعتقادی و یکی از منابع استنباط احکام فقهی اسلام است. شکوفاسازی و تربیت این موهبت ارجمند پروردگار، پیام همة ادیان آسمانی، به ویژه دین اسلام بوده است.
پیش ازاین اشاره شد در روایت هایی به این بعد از کمال فکری و عقلی بشر _ که در عصر ظهور در حد بالایی خواهد بود _ اشاره شده است.
به نظر می رسد این گونه تعبیرها کنایه از تربیت امت اسلامی به دست امام قائم علیه السلام است و بهره از واژة «رؤوس» (سرها)، به جهت آن است که مردم سر را مرکز خرد و اندیشه می دانند و دست برسرنهادن، کنایه از تربیت است و فرقی نمی کند که خداوند مربی باشد و یا مهدی علیه السلام؛ زیرا قانون مهدوی، همان قانون الهی است و تربیت او، آیت تربیت پروردگار بلند مرتبه می باشد. بدین ترتیب نتیجة طبیعی و مطلوب
ص: 146
تربیت _ که عبارت از گرد آمدن عقل ها و تکامل اندیشه ها است _ به بار می نشیند.(1)
پس دست نهادن بر سر بندگان خدا، به معنای تربیت و اعتلای اندیشه ها و افکار و عواطف انسان ها است که اگر همراه با رشد اخلاقی و تزکیه و تربیت درست باشد؛ در انسان «بصیرت اخلاقی» پدید می آورد و او را به سرمنزل مقصود رهنمون میشود. پرورش خرد و اندیشة آدمی (تربیت عقلانی) و بالابردن سطح دانایی و بصیرت او، روشی تأثیرگذار و باارزش در رشد و شکوفایی معنوی او است که بر پایة روایات در عصر ظهور محقق خواهد شد.
عصر ظهور، دوران گسترش فرهنگ سالم و انسانی در همة سطوح جامعه و زدودن خرافات، پیرایه ها و آداب و رسوم ناسالم و غیر مفید است. همچنین عصر فعالیت های گستردة فرهنگی است؛ یعنی، بعضی از مشکلات و کاستی های جامعه، از طریق فرهنگی (تبلیغی و آگاهی بخشی و ارشادی)، قابل حل است و اقدامات حکومت جهانی نیز، بیشتر ماهیت فرهنگی و ارزشی دارد. در این برهة نورانی، انسان ها به عمق و زشتی مفاسد اخلاقی و کژتابی های فکری و عملی پی می برند و از آلودگی ها بی زار می گردند و این فقط در سایة گسترش و تعمیق «فرهنگ برتر دینی» و یا «فرهنگ سازی جامع» است؛ یعنی، فرهنگ سالم دینی در همة سطوح گسترش می یابد و ماهیت امور فرهنگی می شود.
در قرآن، پالایش درونی، با عنوان «تزکیه» و «تزکّی» مطرح شده است. این دو از نظر لغوی به معنای پاک نمودن و یا پاک شدن از آنچه که باید از آن پاک شد و از نظر اصطلاحی، پاکیزه ساختن نفس از شرور و آلودگی ها است. بزرگ ترین هدف پیامبران، تهذیب و تزکیه نفوس انسانی بوده است. آنان آمدند تا جان انسان ها را از زشتی ها و صفات حیوانی پاک و پاکیزه سازند و خوبی ها و مکارم اخلاقی را پرورش دهند. آنان آمدند تا به انسان ها درس خودسازی بیاموزند و در طریق شناخت اخلاق زشت و کنترل
ص: 147
و مهار امیال و خواسته های مخرب نفسانی، یار و مدد کارشان باشند.
عصر ظهور به راستی، دوران تزکیه و پاکیزگی جان ها است؛ هم با برنامه های پیامبرانة امام زمان و هم با آگاهاندن و سوق دادن مردم به آن.
همة انسان ها، بر سرشت پاک و فطرت الهی به دنیا می آیند و هر چند دارای غرایز و نیروهای غریزی هستند؛ اما ملکات انسانی و نیروهای قدسی آنان قوی تر و ماندگار تر است. اگر انسان زیر پرورش درست قرار گیرد و دچار اغواگری و شیطنت ابلیس نشود، توانایی رشد و بالندگی روحی و معنوی فوق العاده ای دارد. پس باقی ماندن بر سرشت پاک یا بازگشت به این سرشت و سیرت الهی، بایسته ترین راه برای رسیدن انسان به کمال و تعالی واقعی، رشد روزافزون و شکوفایی واقعیت های انسانی است. این اصل مسلّم، رکن پایدار اندیشة مهدویت و از سازوکارهای مهم پرورشی، برای بیرون کردن انسان از مادی محض و رساندن او به اوج «طهارت» و «قدسی بودن» است.
«هنجارپذیری»، فرآیندی است که به انتقال آموزه های اخلاقی و مکارم انسانی و تثبیت آنها در افراد منجر می شود. در این فرآیند (همچون جامعه پذیری)، ارزش های اخلاقی تبیین و تشریع می گردند و ضمن آگاه کردن انسان ها از آنها، زمینه های علاقة قلبی آنان و کشش درونی به آنها را فراهم می سازند. مهم ترین ویژگی هنجار پذیری انسان، فهم و پذیرش قوانین ثابت اخلاقی و تلاش برای گسترش و حاکمیت این اصول است؛ یعنی، آراسته شدن به اصول ارزشی و پایبندی با معرفت به آنها.
مهم ترین برنامة امام مهدی علیه السلام، حاکمیت ارزش های اخلاقی و آگاهی بخشی به مردم است.
برای اینکه بتوان باور و رفتار انسان ها را دگرگون کرد و آنها را در مسیر اصلاح و سازندگی واقعی قرار داد، باید برنامه ای پایدار و اثر گذار برای او ارایه نمود و در ضمن آن، نظارت فراگیر و کاملی بر رفتارها و هنجار شکنی های وی داشت. افزون بر این، باید
ص: 148
بر حسن اجرای برنامه های تربیتی و اصلاحی، مراقبت جدی داشت و در صورت ضرورت، از سازوکار «انذار و تخویف» و «تنبیه» استفاده کرد. همچنین در اجرای دستورات دینی (در زمینه های گوناگون)، جدیت به خرج داد و در برابر طغیان و قانون شکنی کوتاه نیامد.
در صورتی که برنامه های فرهنگی، تحت انضباط و نظم دینی قرار گیرد، بسیار مؤثر و کاربردی خواهد بود. این نظارت فراگیر برای هدایت و رهنمونی انسان ها، به صلاح و تقوا و جلوگیری از هنجار شکنی و افسادگری در عصر ظهور، با ظرافت خاص و برنامه ای فراگیر صورت خواهد گرفت.
بر پایة این سازوکار، برای اینکه انسان بتواند اعمال و رفتار درست و با اعتدالی بروز دهد، باید زیربناهای فکری و معرفتی اش استوار و فخیم گردد؛ یعنی، تا انسان شناخت درست و باور عمیقی نسبت به مبانی اعتقادی خود (به ویژه یکتاپرستی)، نداشته باشد و آنها را با دل و جان نپذیرد، کمتر هنجار پذیر شده و به سمت کمالات واقعی خود حرکت می کند. پس رشد فکری و اخلاقی بشر، مترتب بر تعمیق باورهای دینی و آشنایی عمیق با آغاز و فرجام خود و حاملان وحی (انبیا) و راهبران طریق (امامان) است. همان گونه که مهم ترین برنامه رسول اکرم صلی الله علیه وآله، جایگزینی توحید، به جای شرک و بنیادنهادن تمدن توحیدی بود؛ آن هم با تغییر در باورهای اعراب جاهلی.
یکی از سازوکارهای مهم در تغییر و تحوّلات روحی انسان ها و فروکاستن از آمال مادی صرف و خواسته ها ی فزاینده دنیوی و تجملاتی، استغنای روحی انسان ها است. بالارفتن ظرفیت های فکری و درونی مردم، توجه به نیازهای اصیل و فطری و ماندگار، پایین آوردن سطح خواسته ها و خواسته های گوناگون و فزایندة مادی و غریزی، دراولویت قرارندادن امور پست و زودگذر و… نشانه های بی نیازی روحی و معنوی اند. اینها با مدیریت و هدایت دقیق و درست، عامل حل بسیاری از کاستی ها و ناهنجاری ها خواهند بود؛ امری که در عصر ظهور به صورت کامل و تمام محقق خواهد شد.
ص: 149
یکی از راه های تأثیرگذار در رشد فکری و اخلاقی مردم، تقدم اصلاح رفتاری و معرفتی بازیگران عرصة سیاست و مدیریت جهان بر دیگران است. اگر کارگزاران امور، از نظر اخلاقی سالم و پاک باشند و در عمل به وظایف خود از راه حق، عدالت و اعتدال بیرون نروند، بسیاری از انحرافات و کژتابی های اخلاقی و رفتاری جهان کاسته خواهد شد و مردم نیز پیرو آنان خواهند بود.
گام نخست در به سازی اخلاق کارگزاران و مدیران و مجریان، نظارت بر آنها و سخت گیری در برابر قانون شکنی و هنجارناپذیری آنان است.
« اَلمهْدیُّ… شَدیدٌ عَلَی العُمّالِ رَحیمٌ بِالمَساکِین؛(1) مهدی علیه السلام… بر کارگزاران سخت می گیرد و بر بینوایان بسیار مهربان است.»
قرآن، برنامه فراگیر و کامل برای ساختن جامعه ای سالم و آباد، انسانی فرهیخته و متعالی و آینده ای رو به رشد و مترقی است. وجود آموزه های وحیانی قرآن، به عنوان مبنا و معیار درستی و نادرستی اندیشه ها و افکار و تربیت کننده و اصلاح گر نفوس و دل ها، عامل رستگاری و نجات همة انسان ها در هر سطح و منزلتی است.
پیش ازاین اشاره شد امیر مؤمنان علیه السلام در بارة اینکه امام مهدی علیه السلام قوانین را مطابق با قرآن می کند، فرمود:
یَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی وَ یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْیِ؛(2) خواهش نفسانی را به هدایت آسمانی بازگرداند، و آن هنگامی است که _ مردم _ رستگاری را تابع هوی ساخته اند، و رأی آنان را پیرو قرآن کند، و آن هنگامی است که قرآن را تابع رأی خود کرده اند.
ص: 150
دوری و اختلاف انسان ها از همدیگر و کینه ورزی نسبت به هم، چند پارگی فرهنگی و عقیدتی، خواست ها و اهداف ناهمگون و چندگانه، ارزش ها و هنجارهای گوناگون و… از تهدیدات مهم جامعه بشری و عامل رکود و خمودگی فکری و فرهنگی است. علت تنازع وتفرقه انسان ها هرچه باشد و به هر شکلی صورت گیرد (شکاف های مذهبی، فرقه ای، قومی، زبانی، نژادی و…)، تاریخچه ای به فراخنای زندگی بشری دارد و بسیاری از جنگ ها، ستیزه جویی های فرسایشی، تجاوزگری ها و… ثمرة آن است. یکی از برنامه های اساسی پیامبران، نزدیک ساختن انسان ها به همدیگر، تألیف قلوب، تعمیق مهرورزی و محبت است؛ یعنی، تشکیل امت واحده و بازگرداندن انسان ها به سرشت و سیرت واقعی خود. در پرتو این اتحاد و همدلی است که انسان ها، یک فرهنگ و آیین واحد را پذیرا بوده و یک هدف و برنامه برای زندگی خواهند داشت. اگر انسان ها در جامعه واحد جهانی گرد هم نیایند و بر تنازع ها و تعارض های فرهنگی و سیاسی و… پافشاری کنند، هیچ برنامه تربیتی و فرهنگی مؤثر نخواهد بود و مشکلات انسان ها همچنان باقی خواهد ماند.
پس لازمة رشد فکری و اخلاقی مردم، شکل گیری امت واحده و فرو کاستن از جدایی ها، ستیزش ها، افکار متفاوت و ارزش های چند پاره است؛ امری که در عصر ظهور مورد توجّه بوده و همة اختلافات، کینه ها و مذاهب و… برطرف می گردد. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: « یَقُومُ قائِمُنا… ثُمَّ یَجْمَعُهُمُ اللَّهُ عَلَی أَمْرٍ وَاحِد؛(1) آن گاه که قائم ما قیام کند… همه را بر یک فکر و مرام و احد گرد می آورد.» و امام صادق علیه السلام فرمود: «لَیُرْفَعُ عَنِ الْمِلَلِ وَ الْأَدْیَانِ الِاخْتِلَاف؛(2)چنددسته گی و پراکندگی را از ملت ها و ادیان بر می دارد.» آن حضرت الفت و دوستی در دل مردم ایجاد می کند و بغض و خصومت را برطرف می سازد. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:
ص: 151
«… و یُؤَلِّفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَة؛(1)… بین قلب های گوناگون الفت ایجاد می کند.»
و امیر مؤمنان فرمود: « لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَاد؛(2)کینه ها از قلب های بندگان می رود. »
یکی از انگاره های ارزشمند در تربیت و بالندگی اخلاقی و روحی انسان ها، فراگیری و شمول آن به همة افراد اجتماع است؛ یعنی، همگان باید در سطوح و مراحل مختلف زندگی، از برنامه های تربیتی و اخلاقی برخوردار شده و به تزکیه و تهذیب نفس و حکمت آموزی و خردورزی بپردازند. اگر بخش هایی از اجتماع _ ولو اندک _ از طهارت نفس و اخلاق فاضله بی بهره باشند، آن را به تباهی کشانده و مانع تأثیر برنامه های تربیتی می شوند. مهم تر از آن، افراد هنجار شکن و تباه گر، خود از موانع اصلی تعلیم و تربیت بوده و همواره درصدد انحراف و اغوای دیگران و افساد جوامع بر می آیند. به همین جهت تعلیم و تربیت واقعی، آن است که دربرگیرنده همة افراد بشر بوده و برای همگان، راه کارهای مناسب اصلاح و بازسازی اخلاقی ارائه دهد.
در عصر ظهور، تعلیم و تربیت، جهانی، فراگیر و کارآمد بوده و دربرگیرنده همه گروه های سنّی، فکری، اعتقادی، سیاسی، جغرافیایی و… می شود. کسی نیست که از این هدایت گری و تربیت ها بی بهره باشد و همچنان بر تباهی و ناراستی خود باقی بماند.
این فراگیرشدن به گونه ای است که در برخی روایات سخن از چندین برابرشدن دانش بشری به میان آمده است. در روایتی به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده که فرمود:
الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّی الْیَوْمِ غَیْرَ الْجُزْءَیْنِ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ
ص: 152
جُزْءاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْجُزْءَیْنِ حَتَّی یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ جُزْءاً؛(1) علم، 27 جزء دارد، همة آنچه پیامبران آورده اند دو جزء بوده و مردم تا به امروز بجز این دو جزء، چیزی نمی دانند. وقتی قائم به پا خیزد، 25 جزء دیگر علم را بیرون ساخته، در بین مردم منتشر می سازد و این دو جزء را هم بدان می افزاید تا به 27 جزء می رسد.
ناگفته نگذرم اگر این روایت هم نمی بود بررسی شرایط همگانی حکومت جهانی حضرت مهدی موعود علیه السلام رشد علمی شگرفی را نوید می دهد.
البته در بحث های مفصل بررسی ماهیت آن دانش و تفاوت های آن با فن آوری های بشری در عرصه علم امری بایسته است که از حوصلة این نوشتار بیرون است.
ص: 153
1. از نگاه قرآن در نظام تعلیم و تربیت یکی از رسالت های پیامبران چیست؟ توضیح دهید.
2. جایگاه عقل از نگاه آیات و روایات را توضیح دهید.
3. سه مورد از مؤلفه های مهم اخلاقی _ فکری نظام مهدوی را توضیح دهید.
4. سازوکارهای تعلیم و تربیت مهدوی را نام برده؛ چهار مورد را توضیح دهید.
5. تحلیل خود را از چگونگی گسترش دانش در حکومت مهدوی بیان نمایید.
===
1. کارگر، رحیم، تعلیم و تربیت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود،1390 ش.
2. بهروزی لک، غلام رضا، سیاست و مهدویت، قم، حکمت روشن، 1384ش.
3. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
4. مدرسی، عباس، تمدن در عصر ظهور، ترجمه: لطیف راشدی، تهران، نشر فرهنگی مشرق ، 1378 ش.
5. حکیمی، محمد ، عصر زندگی، تهران، نشر آفاق، 1378 ش.
ص: 154
ص: 155
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
معنای شرق شناسی و مستشرق
تقسیم بندی مستشرقین
زمینه های ورود شرق شناسان در موضوع مهدویت
جنبه های مثبت و منفی پژوهش های مستشرقان
عرصه های مهدویت پژوهی برای شناخت آراء مستشرقان
ص: 156
بسیاری از شرقشناسان و اندیشمندان غربی دربارة مباحث مهدویت و مفاهیم مربوط به آن، به بحث و گفت وگو پرداخته، مباحث گوناگون و پرشماری را مطرح کردهاند. برخی از آنها، بهگونهای مستقیم به مباحث پرداخته، آن را از دیدگاه اعتقادی مسلمانان و بر اساس آموزههای اسلامی بررسی نمودهاند. و برخی دیگر منجی گرایی و موعودباوری را نه از دیدگاه اسلام به گونهای خاص، بلکه از نگاه دیگر ادیان و به گونه ای تطبیقی بررسی کردهاند. این دسته از اندیشمندان با وجود آنکه مستقیم درباره مهدویت سخن نگفته اند، ولی آن را در ضمن مباحثی چون منجی گرایی، هزارهگرایی، نجات، بازگشت مسیح، ارض ملکوت، و امثال آن، بحث و بررسی کردهاند، از اینرو مباحث آنان نیز دارای ارزش است و میتوان در عرصة مهدویت پژوهی از آن بهره گرفت.
در این درس تلاش شده تا به صورت کوتاه به این بحث اشاره شود.(1) بیترید بررسی ابعاد این بحث نیازمند مراجعه به منابع گسترده است که در یک درس نمیتوان بدان پرداخت و لازم است علاقهمندان به منابع تفصیلی مراجعه کنند.
ص: 157
دربرگیرندة همة کشورهایی است که در شرق قارة اروپا قرار دارند و به سه بخش خاورمیانه، نزدیک و دور تقسیم می گردد. در این تقسیم بندی جغرافیایی، بین دین اسلام، ادیان هندی، ادیان چینی، ژاپنی و امثال آن تفاوتی دیده نشده است. در واقع تعریف شرق از دیدگاه غربیان، تقسیمی بر پایة جغرافیا و شرایط منطقه ای است، نه بر پایة فرهنگ، آداب و سنتها.
بنابراین، باید گفت تقسیم بر پایة جغرافیا بهترین تقسیم است و برای یک اندیشمند غربی که در صدد شناسایی شرق است، تقسیم بر پایة مذهب و دین، سبب شاخه ها و دسته بندی های گونه گونی می شود که آن ها را نمی توان به جز جغرافیا زیر یک نام ویژه قرار داد و روشن است که هر چه، پایه و شاخص تقسیم کلان تر باشد، بهتر است.
البته پاره ای از فیلسوفان غربی مانند هایدگر دربارة معنای شرق و غرب به جنبة جغرافیایی آن نظر ندارند و به مفهوم فلسفی آن اشاره می کنند، وی می گوید: «تاریخ مغرب، تاریخ مغرب حقیقت است».(1) وی بر این باور است، غرب درک خاصی از وجود دارد، درکی که به تعبیر نیچه، به نیست انگاری انجامیده است، درکی از وجود که مبتنی بر درک تکنولوژیک از آن است.(2) در واقع وی به مانند هانری کربن کلمه شرق و غرب را در معنایی غیر متداول به معنای طلوع و غروب حقیقت معنا می کند. آنان استعمال واژه غرب را در برابر شرق برای پاره ای از سرزمین ها، به معنای شکل گیری تمدنی خاص در کشورهای اروپایی و امریکایی می دانند که در برابر تمدن شرق قرار گرفته است و بر خلاف قرون میانه که سرزمین های اروپایی با مفهوم و واژه دینی "مسیحیت" در برابر واژه "اسلام" از کشورهای اسلامی جدا می شدند، پس از رنسانس این تقسیم بندی بر پایة مذهب جای خود را به ویژگی ای غیر مذهبی داد که همان مفهوم مدرنیته بود. بر این پایه، مفهوم غرب به معنای تمدن غرب در برابر تمدن شرق قرار گرفت و افزون بر اروپا همة کشورهایی را که این اندیشه را پذیرفته بودند، در بر می گیرد.
ناهمگونی تمدن غرب و تمدن شرق پس از رنسانس، تفاوت در دو نگاه و دو رویکرد به جهان هستی است و ناهمگونی فقط در ابزار و یا وسایل مدرن نیست،
ص: 158
به گونه ای که با ورود ابزار مدرن، این تفاوت و شکاف میان دو تمدن و دو فرهنگ پر نخواهد شد.
واژة شرق شناسی برای نخستین بار در فرهنگ انگلیسی اکسفورد به کار رفت و در سال 1838میلادی، همین واژه در فرهنگ علمی فرانسه درج گردید. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، کلمه شرق شناسی یا خاورشناسی(1) که تا سال 1812میلادی در این فرهنگ مورد استفاده قرار نگرفته بود، به معنای مطالعه و پژوهش در بارة کشورهای شرقی، برای کسانی استفاده شده است که به مطالعه و پژوهش در فرهنگ، سرزمین و کشورهای مشرق زمین و آسیایی می پرداختند. ولی پیش از اینکه در قرون متأخر اصطلاح شرق شناسی در فرهنگ لغت و در دانشگاه ها به نام یک رشته علمی و پژوهشی به کار رود، از قرن ها پیش، شغل و حرفه ای، متداول و رایج بوده است. در واقع زمانی که پاره ای از اندیشمندان غربی وارد سرزمین های اسلامی می شدند و به تحصیل علم، سیر و سیاحت، سفرنامه نویسی و دیگر امور می پرداختند، مسأله شرق شناسی، حرفه ای مشخص بوده است، هر چند در آن دوران، اصطلاح شرق شناسی رایج نبوده است.
شرق شناسی از دیدگاه اندیشه ورزان و پژوهشگران غربی یکی از حوزه های ارزشمند پژوهشی به شمار می آید. این حوزه، ادیان، آداب و رسوم، فرهنگ و تمدن شرقی را در برمی گیرد و گاه با تسامح در مفهوم آن، به اسلام و تاریخ اسلام محدود می شود؛ از این رو به اسلام شناسان غربی، مستشرق یا شرق شناس نیز می گویند.
مستشرق در اصطلاح، محققّی غربی است که شرق، متعلق شناسایی اوست و برای این منظور به شرق سفر می کند و در بارة ابعاد گوناگون فرهنگ و تمدن شرق به مطالعه و تحقیق می پردازد " و به دانشی که عهده دار این وظیفه است "شرق شناسی" گویند.
ناگفته نماند در دوره های جدید، این اصطلاح به آن دسته از محققان مسلمانی که در جهان غرب زندگی می کنند و به پژوهش دربارة عرصه های متفاوت تمدن شرق
ص: 159
می پردازند، نیز اطلاق میشود؛ چه آنان که متولد سرزمین های شرقی هستند و به یکی از ادیان شرقی وفادارند، و چه آنان که متولد کشورهای غربی هستند و پس از تحقیق، پیرو یکی از ادیان شرقی شده اند.
با توجه به آنچه به اختصار گذشت، اسلام شناسان غربی را به سه دسته تقسیم می کنیم:
الف) آنها که به معنی دقیق کلمه، شرق شناس هستند؛ یعنی آن دسته از اندیشمندان غربی غیر مسلمان که در بارة اندیشه، تمدن و فرهنگ شرقی پژوهش نموده اند.
ب) دسته ای از اندیشمندان غربی که پس از تحقیق درباره اسلام، به اسلام گرویده و آثاری را در این راستا از خود به جای گذارده اند مانند: رنه گنون و مارتین لینگر.
ج) اندیشمندان مسلمان که اصالتاً شرقی هستند، ولی در غرب اقامت گزیده و در مراکز علمی به تحقیق و تدریس پیرامون تمدن و فرهنگ شرقی پرداخته اند به گونه ای که در چند دهه اخیر بسیاری از نویسندگان و محققان دایره المعارف ها و دانشنامه ها و مدرّسان مراکز علمی در زمینه اسلام و تمدن شرقی، نوعا از این دسته هستند؛ افرادی مانند: جاسم حسین، ساشدینا و حامد الگار.
این گروه را نمی توان از مصادیق واقعی مستشرقین دانست، ولی به واسطه زندگی متمادی در فرهنگ غرب و آشنایی با روش و نگرش آنان به موضوعات مختلف، ویژگی افراد بومی را پیدا کرده اند. به نظر می رسد این نوع تفکیک میان اسلام شناسان غربی، تصویر بهتری را از خاستگاه اندیشه های آنان درباره آموزه های اسلامی ارائه خواهد داد. بررسی محتوای نوشته ها و کاوش های شرق شناسان درباره رویداد های اسلام و مسلمانان، به ویژه شیعه و تشیع، انگاره و نظام فکری تحلیلی آ نان و شاخصه های آن را روشن خواهد ساخت. طبیعتا نظام فکری تحلیلی حاکم بر اندیشه این دین پژوهان نیز متأثر از محیط پیرامون آن ها خواهد بود. همین عامل باعث گردیده تا آن دسته از اسلام شناسان غربی که اصالتا شرقی و مسلمان بوده، ولی سال ها در محافل علمی غرب حضور داشته اند، از لحاظ روش تحقیق در موضوعات اسلامی به دو دسته دیگر نزدیک شوند. از این رو معمولا تخصص گرایی، دقت نظر، روش مندی، انسجام و پیگیری، از
ص: 160
ویژگی های علمی مشترک میان هر سه دسته از اسلام شناسان یادشده است.
جاذبة تمدن مشرق زمین، به ویژه تمدن اسلامی، به حدی بوده است که مستشرقین از دیرباز، برای ورود به عرصه اسلام شناسی اظهار گرایش کرده اند. از موضوعاتی که مستشرقان و اسلام شناسان غربی به آن پرداخته اند فرهنگ و تمدن اسلامی است که از شاخصه های آن می توان به فلسفه اسلامی، کلام، تاریخ اسلام، عرفان اسلامی، قرآن پژوهی، حدیث، ملل و نحل و دیگر علوم مربوط به تمدن اسلامی اشاره نمود.
البته از نخستین و مهم ترین حوزه های اسلامی که مورد دقت نظر و کاوش اسلام شناسان غربی قرار گرفته و بزرگترین دین پژوهان غربی به آن توجه نموده اند، قرآن شناسی می باشد، ولی دیگر موضوعات نیز همواره مورد توجه آنان بوده است؛ به طوری که بعضی از حوادث و اتفاقات موجب می شد تا به بعضی از موضوعات بیشتر توجه کنند.
گروهی بر این باورند که اهداف تبشیری و استعماری با هدف ضربه زدن به اسلام و ایجاد تفرقه در بین امت اسلامی یکی از انگیزه های اصلی در گرایش مستشرقین به اسلام شناسی بوده است. این شرق شناسان، به طور معمول از طریق مؤسسات و بنیادهایی برای خاورشناسی گسیل می شدند و به طور عمده وابسته به مذهب و اندیشه ای بوده اند که مخالفت با اسلام را برای آنان درپی داشته است. همیلتون گیب، شرق شناس برجسته، درباره پاره ای از خاورشناسان بر این باور است که بعضی از آنان گاه خود را در موضع برتر می دیدند و با این تصور که تمدن و مذهبشان برتر از تمدن شرقیان است درباره تمدن و فرهنگ اسلامی قضاوت های نادرست و ضعیفی ارائه داده اند.
این نوع نگاه به اسلام شناسان غربی، هر چند دور از حقیقت نیست، ولی به طور عمده مربوط به شرق شناسان اولیه است که به نام مبلّغان مسیحی فعالیت می کرده اند؛ ولی امروزه، نگاه اسلام شناسان غربی حتی غیر مسلمان همدلانه تر و علمی تر شده است.
ص: 161
همیلتون گیب، در این باره معتقد است: این عین بی انصافی است که پیشرفت هایی که در سالیان اخیر در میان مبلغان مسیحی حاصل شده است و در نتیجه، آنان بر خلاف سابق، به جای مطالعه خام و خشن اصول ظاهری، با همدردی و همدلی در عمق تجارب مذهبی مسلمانان فرو رفته اند را نادیده بگیریم.
بر خلاف نظر افرادی که شرق شناسی به طور کلی، و تلاش اسلام شناسانه غربیان به طور خاص را یک حرکت حساب شده استعماری و مایه تضعیف دین می دانند، عده ای دیگر بر این باورند که توجه غرب به تمدن شرق و به ویژه تمدن اسلامی و به تبع آن، آموزه های اسلامی، محصول یک نگاه علمی و تحقیقی است که بر اهداف استعماری تقدم داشته است؛ هر چند که استعمار در دوره هایی از آن بهره برداری کرده است.
ادوارد سعید، مؤلف کتاب شرق شناسی، از جمله معتقدان این نظریه است. او می گوید:
شرق شناسی مولد یک سلسله علایقی است که از طریق وسایلی همچون اکتشافات مخفیانه، تجدید ساختار زبان شناسانه، کاوش روان کاوانه، توصیف یا بیان نوعی خواست یا نیت و قصد است.
همزمان با ورود غرب به مرحله جدیدی از شکوفایی علمی و بهره برداری از علوم مشرق زمین، مباحث دینی نیز به همراه سایر علوم انسانی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت.
پس از نهضت نو علمی در اروپا از سده پانزدهم و شانزدهم میلادی به این طرف، که به تدریج در دارالفنون ها و مراکز علمی مغرب زمین، همه رشته ها و شعبه های علوم بشری مورد توجه و اقبال و تحقیق و تدقیق قرار گرفت، علم مشرق شناسی و تحقیقات راجع به کلیه شئون علمی و اجتماعی و لغوی و فلسفی و دینی و آداب و اقوام مشرق زمین نیز رو به تکامل گذاشت و مانند سایر فنون، مطرح انظار علما گردید.
اسلام شناسان غربی، چه آنها که به صورت تحقیقی و عالمانه به اسلام پرداخته اند یا آنها که مغرضانه در این وادی وارد شده اند، توجه ویژه ای به مباحث کلامی و تاریخی، مخصوصا موضوعات مورد اختلاف فرقه های اسلامی داشته اند.
ص: 162
در برخی زمان ها شرایط خاص، باعث می گردید تا توجه به اسلام و تشیع به صورت جدی تر در دستور کار آنها قرار بگیرد. برخی صاحب نظران برآنند که غربیان در زمان جنگ های صلیبی (قرن پنجم هجری) با مکتب تشیع آشنا شدند و به بررسی آن پرداختند و در دوره صفویه به شکل ویژه ای به مطالعه درباره آن روی آوردند…آشنایی غربیان با شیعیان ایران و دیگر مناطق و پدید آمدن کتاب ها و سفرنامه های فراوان درباره تشیع، افزایش نوشته های غربیان را در این باره به دنبال آورد. این نوشته ها به آرامی به آثار و اسناد مهمی در تاریخ تشیع و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان بدل شد. اگرچه این مطالعات به مسائل مهم و در خوری می پردازند، کاستی های فراوانی هم دارند و تصویری واقعی و درست از شیعه و روحانیان آن ترسیم نمی کنند. این کمبود در نوشته های پیشین غربیان بیشتر است.
پاره ای از اندیشمندان غربی، به ویژه در دو سده گذشته، با توجه به بعضی از رخدادها و وقایعی که در سرزمین های اسلامی پیش آمده _ همچون ادعای بعضی از مدعیان دروغین مهدویت در سرزمین های اسلامی و به وجودآمدن مذاهبی مانند: کیسانیه، اسماعیلیه، شیخیه، بابیت و بهائیت _ بر موضوع مهدویت تکیه نموده و درباره نگرش مسلمانان و متون اسلامی پیرامون مهدویت سخن گفته اند. همزمانی برخی مستشرقین مانند گلدزیهر، دارمستتر، ادوارد براون، فان فلوتن و … با برخی از جریان های مدعی مهدویت، در علاقه مندی بیشتر آنها به این مباحث نقش داشته است.
در هر صورت، موضوع مهدویت به عنوان یک اصل پذیرفته شده در میان فرقه های اسلامی، در فراز و نشیب تاریخ، مورد توجه و حتی سوء استفاده قرار گرفته و گاهی این حرکات با انگیزه های استعماری همراه گردیده و توجه ویژه اسلام شناسان غربی را برانگیخته است و باعث گردیده تا درباره مباحث مهدویت و مفاهیم مربوط به آن به بحث و گفتگو بپردازند و در این راستا مسائل متعددی را مطرح نمایند.
موضوع مهدویت، که در معارف اسلامی از جایگاهی ممتاز برخوردار است، در یک
ص: 163
نگاه فراگیر و به صورت بین الأدیانی نیز مورد توجه قرار گرفته است. در تمامی ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی (سامی و غیر سامی) این اعتقاد در شکل ها و گونه های متفاوت وجود دارد و همه مذاهب، آرمان نهایی جوامع بشری را ظهور و تجلی شخصیت آسمانی و یک منجی دینی می دانند. و بر پایة این اندیشه دینی، بسیاری از دین پژوهان غربی ذیل عناوینی همچون منجی گرایی، بازگشت مسیح، هزاره گرایی، نجات، رستگاری، پایان تاریخ، آینده پژوهی و امثال آنها، به این موضوع پرداخته و درباره نگرش ادیان به این موضوع، کتاب ها و مقالات فراوانی نوشته اند.
افزون بر اسلام شناسان غربی که موضوع مهدویت را در ذیل مباحث فراگیر منجی گرایی و آینده پژوهی و… دنبال کرده اند و همچنین دین پژوهانی که به طور خاص، به موضوع مهدویت در اسلام توجه کرده اند؛ می توان از دسته سومی هم نام برد که مباحث و نظرات آنان می تواند به پربارشدن مباحث مهدوی بیانجامد. این دسته از اندیشمندان، فیلسوفان اجتماعی و جامعه شناسان و یا اندیشمندان فلسفه سیاسی هستند که به طور لزوم درباره مباحث کلامی و دینی از جمله مبحث مهدویت و یا منجی گرایی بحث ننموده اند، ولی به فراخور موضوعات تخصصی خویش به گونه ای به مباحث مربوط به مهدویت و منجی گرایی پرداخته اند. این دسته از اندیشمندان به عنوان نمونه درباره جامعه ایده آل، آینده پژوهی، جامعه شناسی دین، نهاد دین، فلسفه تاریخ، آینده و سرنوشت جوامع و دیگر موضوعات مربوط به حوزه علوم اجتماعی بحث نموده اند؛ به طوری که پرداختن به موضوعات مذکور، موجب می گردد تا بتوان نظرات و آراء آنان را درباره مباحث مهدویت و منجی گرایی استنباط نمود؛ به عنوان نمونه، اندیشمندانی همچون «توین بی»، «اشپینگلر»، «هگل»، «ویکو»، «ماکس وبر»، «فوکویاما» و… نظر خود را درباره جامعه آرمانی و ایده آل ابراز می دارند، به طوری که اگر پژوهشگران بخواهند درباره مباحث تطبیقی و میان رشته ای مهدویت تحقیق کنند، لازم است تا به آراء و نظرات این اندیشمندان بپردازند. این دسته سوم از اندیشمندان در زمره اسلام شناسان غربی قرار نمی گیرند، اما از این رو که مطالعات آنها زمینه ای برای ورود به مباحث منجی و جامعه ایده آل و موعود ادیان است، روزنه ای را به سوی موضوعات مربوط به موعود ادیان و بالطبع، موعود مطرح شده در آموزه های اسلامی هموار می سازد.
ص: 164
پژوهش های شرق شناسان و دین پژوهان غربی دارای جنبه های مثبت و منفی است. از ویژگیهای مثبت پاره ای از شرق شناسان در فرهنگ اسلامی می توان به تخصص گرایی و محدود نمودن پژوهش به مورد مطالعاتی، روش تحقیق، انسجام و پیگیری، دقت نظر، تفاهم و همدردی اشاره نمود، به طوری که گاه یک شرق شناس برای شناخت آداب و رسوم یک قوم یا ملت، بیش از دو دهه از عمر خویش را در میان یک قوم یا سرزمین سپری نموده و به مانند فردی بومی با احترام به آداب و سنت، رفتارها و اعتقادات توده مردم، توانسته است به ظرائف و جزئیات فرهنگ از جمله: علائق، سلیقه ها، زاویه دید و عادات افراد جامعه پی ببرد، به طوری که شاید بتوان بعضی از بهترین آثار پژوهشی در تمدن شرقی و اسلامی را نیز متعلق به آن دسته از پژوهشگران دانست که به این شیوه عمل نموده اند.از این رو بعضی از محقققان معتقدند که شرق شناسی از سده هجدهم تاکنون جزء جداییناپذیر فرهنگ غرب بوده است و آن را صرفاً ذوق مطالعات باستانی و تاریخی نمی دانند که مستشرقان به جهت آن به پژوهش در فرهنگ، علم و سیاست مردم مشرق پرداخته باشند.(1)
بعضی از اندیشمندان در تحلیل روش پژوهشی مستشرقان اذعان نموده اند که آنان بر خلاف اندیشمندان داخلی، بر روشمندی تحقیق پافشاری داشته و از اظهار نظرهای نابجا و سلیقه ای دوری نموده اند، به طوری که حتی گاه سخنان نادرست خود را مبتنی بر روش شناسی نموده و آن را درست جلوه داده اند.
آنچه تحقیقات آنها را متمایز می سازد، پافشاری بر روشمندی و بهره گیری از آرایش کلام تعقلی و پرهیز از هر نوع اظهار نظر سلیقه ای بی پایه است.
در کنار نقاط قوّت موجود در آثار اسلام شناسان غربی، از آفات و نقاط منفی موجود در آن نیز نباید غافل بود؛ از این رو روشنگری واقع بینانه و تنزیه و تنقیح آثار موجود در حوزه تاریخ اسلام و مبارزه با تحلیل های جهت دار و تحریفات و شبهات و مباحث التقاطی مطرح شده از جانب آنها، که دامنه آن از محافل و متون علمی به سطوح عادی جامعه می رسد، وظیفه انجمن های علمی و پژوهشی و اندیشمندان متعهد است.
ص: 165
در نگاه کلی، آثار مستشرقین و دین پژوهان غربی در بارة اسلام، تا پیش از سده یازدهم، غالبا انتقاد و تحقیر و توهین به اسلام و برنامه های پیامبر صلی الله علیه وآله است. موضوع بیشتر این آثار، عاریه ای بودن دین اسلام است؛ یعنی فلسفه اسلامی از حکمت یونانی گرفته شده، کلام اسلامی همان مباحث لاهوتی است که یهود و نصارای تازه مسلمان در دین وارد کرده اند و حقوق اسلامی نیز از قوانین رومی گرفته شده است. همچنین بحث خشونت آمیز بودن بخش هایی از تاریخ اسلام، احکام اسلام و مبحث زن، دست آویز برخی از آنان بوده است. ولی از اواخر سده نوزدهم، گروه دیگری دیده می شوند که در مقابل گروه نام برده، بعضا به دفاع از اسلام پرداخته اند مثل کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد صلی الله علیه وآله و قرآن» اثر جان دیون پورت و کتاب «الإبطال» نوشتة توماس کارلایل و همچنین برخی آثار خانم «آنه ماری شیمل».
با وجود این سیر تکاملی و عقلی که از تعصب و غرض ورزی به سوی انصاف و حق گویی گرایش داشته، بر ما لازم است تا از کنار نقاط منفی موجود در نگاشته های این اسلام شناسان به راحتی عبور ننماییم، زیرا ذوق زدگی گروهی از کسانی که داعیه روشنفکری داشته اند باعث گردیده تا همواره نقاط قوت آثار دین پژوهان غربی، که به طور عمده به روش ها محدود می شود، برجسته شده و نقاط سستی که تأثیر مخرّب و غیر قابل جبران به دنبال داشته نادیده گرفته شود؛ نقاط سستی عمده ای مانند:
1. برداشت های شخصی و تکیه بر حدسیات که در بیشتر نگاشته ها به آن بر می خوریم، بدون آن که به متخصصین در لغت عرب و یا علم تفسیر و حدیث مراجعه کرده باشند.
2. برخی از این اندیشمندان، بدون هیچ اعتقاد و باور دینی و با نگاهی منفی به تمدن اسلامی به پژوهش پرداخته اند و گاهی برخی از آنان خود را در موضع برتر دیده و با این تصور که تمدن و مذهب آن ها برتر از شرقیان است، داوری های نادرست کرده اند.
3. مقطعی و منطقه ای دانستن دین اسلام و تعالیم اسلامی با به کار بردن تعبیراتی مانند دین محمد صلی الله علیه وآله یا دین عربی و محدود کردن آن به یک مقطع تاریخی یا جغرافیایی خاص.
4. رجوع به منابع دست دوم در زمینه اسلام و همچنین کلی نگری به جای جزئی
ص: 166
نگری در زمینه شناخت مذاهب اسلامی و برگزیدن شیوه تاریخی نگری در تحلیل تمدن اسلامی. در آغاز و انجام مطالعات مستشرقان این پیش فرض نهفته بود که اسلام نه یک وحی، بلکه تنها پدیده ای است که عاملی انسانی آن را در موقعیت تاریخی خاصی پدید آورده است.
5. استناد به رفتارهای عرفی غیر معتبر و قراردادن آن به عنوان مبنای فکری مسلمانان و شیعیان، زیرا از آنجا که اکثر آنها مشاهدات خود را می نگارند به رفتارهای عوام و رایج و عرفیات بیشتر توجه دارند تا آنچه در متون اصیل دینی آمده است. این موضوع باعث گردیده تا خرافات در نوشته های آنها وارد شود.
گاهی نیز، برخی اندیشمندان غربی، تشیع را بر مبنای تحولات و تأثیر و تأثّرات آن در عرصه اجتماع مورد بررسی قرار داده و به همین دلیل، عمدتا اعمال و رفتار شیعیان را به عنوان عقاید حتمی و قطعی آنها پنداشته و این گونه منعکس کرده اند.
6. پافشاری بر اقتباس اسلام از تعالیم یهود و نصاری و قوانین رومی.
7. استفاده افراط گرایانه از ابزار عقل در تحلیل های تاریخی و تلاش برای شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی از راه لغت شناسی زبان و سنجش تاریخی تمدن ها و ادیان.
8 . برجسته نمایی مسائل اختلافی درون دینی و عدم آشنایی با مبانی عقیدتی شیعه و سنی به گونه ای که در بعضی موارد بر اساس اندیشه یک مذهب خاص از مذاهب اسلامی، اظهار نظر می کنند و آن را درباره دیگر مذاهب تعمیم می دهند؛ این موضوع که در میان دایرةالمعارف نویسان مشهود است، موجب پاره ای آراء سست شده است.
9. افزون بر موارد ذکر شده، گاهی دیده شده که مستشرق، هدفی غیر از اسلام پژوهی داشته و از همان ابتدا به انگیزه سیاسی و یا اهداف تبشیری و استعماری، به این کار اقدام کرده و یا این که شخصا وابسته به مذهب و اندیشه ای بوده که مخالفت با اسلام را از همان ابتدا، در پی داشته است.
در واقع مستشرقان این اندیشه را در عرصه دین شناسی القا نموده اند که دین باوری و دین ورزی مخالف و متضاد با هر گونه اندیشیدن و تفکر است؛ و به تعارض میان عقل و دین حکم نموده اند، ولی نگاهی به تاریخ تمدن اسلامی و تنوع اندیشه های فلسفی و نگره های عقلانی، به نفی این زمینه انجامیده است؛ حال آن که بنا بر فرض این دسته از
ص: 167
دین پژوهان غربی که دین ورزی را مخالف با هر گونه آزاد اندیشی می دانند، ما با نوعی ثنویت مواجه می شویم که در فضایی از نبود درنگ و فرمان برداری کورِ دینی، قلمروی آزاد اندیشه عقلانی را از ضد آن جدا می کند و امکان طرح هر گونه پرسشی را منتفی می سازد. پاره ای از آنان نیز، در مواجهه با آرای اندیشمندان مسلمان تصور می کردند که هیچ ارتباطی میان علوم و معرفت بشری با معنویت و مذهب وجود ندارد و این نکته ای است که مورد غفلت مستشرقان پس از رنسانس واقع شده است.
حال با توجه به فعالیت ها و آثار شرق شناسان و دین پژوهان غربی در زمینه مهدویت و با توجه به فعالیت ها و آثاری که آنان درباره این موضوع مهم اسلامی انجام داده اند، می توان کلیه آثاری را که آنان در زمینه مهدویت انجام داده اند، ذیل پنج محور ذیل گرد آوری نمود:
1. کتابهای مستقل در زمینه مهدویت؛
2. مقاله های مکتوب درباره مسأله مهدویت و موضوعات مرتبط با آن در کتاب، مجله یا دائرةالمعارف؛
3. وب ها و وبلاگ هایی که به دست شرق شناسان و پژوهشگران غربی در زمینه مهدویت پدید آمده؛
4. پایان نامه ها، رساله ها، پروژه ها و تحقیقاتی که به وسیله پژوهشگران دانشگاهی و اندیشمندان غربی در مراکز علمی غرب در زمینه مهدویت نوشته شده است؛
5. آثار هنری و سینمایی که در دوره نو ساخته شده است و پیرامون افکار و اندیشه های آخرالزمانی و موعودگرایانه ادیان از جمله مسلمانان درباره فرجام شناسی،آخرالزمان، منجی، موعود و رستگاری است.(1)
ص: 168
1. جنبه های مثبت و منفی پژوهش مستشرقان را بیان کنید.
2. عرصه های مهدویت پژوهی مستشرقان را بنویسید.
3. معنای لغوی و اصطلاحی شرق شناسی را توضیح دهید.
4. معانی متفاوت شرق را از دیدگاه اندیشمندان بیان کنید.
5. زمینه های ورود مستشرقین به موضوع مهدویت کدام است؟
===
1. حسینی، غلام احیا، شیعه پژوهی و شیعه پژوهان انگلیسی زبان، قم، انتشارات شیعه شناسی، 1387ش.
2. داوری اردکانی، رضا، درباره غرب، تهران، هرمس، 1386ش.
3. دسوقی، محمد، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرق شناسی، محمود رضا افتخار زاده، تهران، نشر فرزان، 1376ش.
4. سردار، ضیاء الدین، شرق شناسی، ترجمه محمد علی قاسمی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386ش.
5. موسوی، سید رضی، شرق شناسی و مهدویت، قم، مرکز تخصصی مهدویت، 1389ش.
ص: 169
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
عوامل پیدایش جریانهای انحرافی
_ عوامل پدیدآورنده
_ عوامل استمراربخش
ویژگیهای جریانهای انحرافی
پیآمدهای جریانهای انحرافی
راهبرد مقابله با جریانهای انحرافی
ص: 170
با وجود دشمنیهای فراوان در برابر آموزههای دینی در دوران معاصر، توجه به باور مهدویت روز به روز در حال گسترش است. علاقة روزافزون و احساس نیاز در عرصههای عقلی و عاطفی، ضمن اینکه امر بسیار مبارکی است، ولی سبب شده تا در کنار آموزههای اصیل و عمیق، جریانهایی هر ازگاه سر برآورده، چند صباحی برخی انسانهای سادهانگار و یا مغرض را به خود جلب نماید.
بررسی جریانهای انحرافی کاری بس بایسته مینماید، ولی از آنجایی که بررسی جریان های انحرافی معاصر به طور مشخص نیازمند بررسیهای میدانی است و ممکن است اشاره مشخص به برخی جریانها و افراد، پی آمدهایی ناگوار در پی داشته باشد، از این رو مناسبتر دیده شد تا به مباحثی فراگیر در این باره بسنده شود. علاقهمندان در این زمینه را به مطالعه تفصیلی برخی جریانهای انحرافی امروزین، در نوشتههای مفصل توصیه میکنیم.
دلیلها و شواهد تاریخی گواه آن است که جریانهای انحرافی از مهدویت راستین، دیرینه ای به درازای تاریخ این باور استوار دارد؛ که هر از گاهی به سبب عواملی سر بر آورده و پس از چندی، خاموش شده است. اگرچه بررسی خود این جریانها دارای ارزش است، ولی آنچه ارزش دوچندان دارد بررسی زمینهها و بسترهای شکلگیری این جریانها، ویژگیها و نیز پیآمدهای ناگوار این انحرافات است؛ که به نظر میرسد بررسی این امور بهویژه در دوران معاصر، میتواند از شکلگیری جریانهای نوپدید پیش گیری کرده، علاقهمندان به باور سترگ مهدویت را از خطرات لغزش در این بیراهها آگاه نماید.
ص: 171
در اینجا نخست به عوامل زمینهساز و آنگاه به ویژگیها و در پایان به پیآمدهای جریانهای انحرافی در مهدویت اشاره میشود.
در پیدایش جریانهای کژرو به طور عمده دو گروه سبب، قابل بررسی است:
نخست: سبب های پدیدآورنده؛ اموری که بهطور فراگیر و یا جزئی، در بسترسازی و شکلگیری جریان انحرافی نقش دارند.
دوم: سبب های استمراربخش؛ اموری که پس از پدیدآمدن انحراف، به ادامه یافتن آن کمک میکنند.
به همان اندازه که دانش و آگاهی زندگی انسان را روشن میکند و انسان را از بی راهه و کج راهه دست گیری می کند، نادانی و ناآگاهی سبب فروافتادن انسان در بیراههها میشود. عوامل و افراد جریانساز انحرافی، همواره از نبود دانش و آگاهی کافی افراد بیشترین بهره را بردهاند. ناآگاهی از ویژگی های حضرت مهدی علیه السلام و مباحث مربوط بر پایة روایات معتبر.
آموزههای دینی بهویژه آیات نورانی قرآن همواره انسانها را به فراگیری دانشهای والا فرا خوانده است. و نادانی را نکوهش و نادانان را سرزنش کرده است.
آگاهیهای معتبر در عرصة مهدویت و آموزهای اصیل آن، به راستی سبب میشود تا علاقهمندان هرگز فریب افراد منحرف را نخورده، خود را از این جریانها دور نگه دارند. به عنوان نمونه ناآگاهی از حقیقت جهانی شدن اسلام و نحوه پیروزی دین اسلام در حکومت مهدوی که در قرآن آمده است سبب شده برخی از افراد ناآگاه جذب شبه عرفان هایی شوند که هم اکنون در رو به گسترشند و این گروه ها ظهور را امری زمینی دانسته اند و نقش خواست الهی را نادیده بگیرند و در همین راستا منکر برخی آموزه ها ی مربوط به دوران ظهور شوند.(1)
ص: 172
این عامل را می توان به عنوان رایج ترین عامل برای زمینه سازی انحراف به ویژه در مهدویت نام برد.
یکی از نمونه های انحرافی معاصر در این زمینه، به نام احمد الحسن است؛ که در آن از ناآگاهی مردم به حقیقت نشانه های ظهور خود را با عنوان یمانی معرفی کرده است.
مهدویت به سبب نوع نگاه به آینده و امیدبخشی، همواره درمانی بوده بر دردهای انسانهای ستم دیده و فرودست، ولی گاهی نگاه به این کارکرد با افراطهایی روبهرو بوده است. بهویژه دورههایی که برخی عوامل وضعیت افراد را در عرصه اجتماعی و اقتصادی دچار آشفتگی کرده است. مردم در این آشفتگی در پیِ پناهگاهی هستند که در آن به آرامش برسند. از این رو گاهی هر دارویی را بر درد خویش می آزمایند بدون آنکه بیندیشند آنچه درمان میپنداشته اند، خود دردی بر دردهای آنها است.
برخی انسانهای نابکار با سوءاستفاده از این حالت افراد و جایگاه مهدویت در چشم آنان، اهداف شیطنتآمیز خود را پی می گیرند. و با القای برخی ذکرها و وِردها و نقل برخی حکایت های ساختگی در پی جذب افراد آماده هستند.
زیادهخواهی و فزونطلبی از صفات ناشایستی است که برخی انسانها را به هر کاری وا میدارد. برخی را در جریانسازیهای اقتصادی و برخی دیگر را در جریانسازیهای دینی سوق میدهد. علاقة بیشازحد برخی ساده اندیشان، به مباحث سطحی، عرصه را بر افراد فرصتطلب باز میکند، تا نهایت بهره را ببرند. نمونه های فراوانی از این زمینه در کسانی که پس از مدتی فعالیت و در پی روشنگری دانشمندان دینی به دست قانون گرفتار می شوند به چشم می خورد. از کسانی که در دوران معاصر پس از جریان سازی به این افزون خواهی اعتراف کرده کاظمینی بروجردی است که یک از اهداف خود را رسیدن به امکانات مادی ذکر کرده است.
منابع و متون مهدوی در طول تاریخ فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشته است. با وجود همت بلند بزرگان دین و دانشمندان شیعه در طول تاریخ برای به سلامت رساندن
ص: 173
این متون به نسل های آینده، کم و بیش برخی از این منابع از دستبرد برخی افراد دنیاطلب در امان نمانده است و برخی مطالب نادرست در آن وارد شده است که سوکمندانه این خود دستاویزی برای جریانسازان جریانهای انحرافی شده است. کتاب هایی چون فتن نعیم بن حماد، شرح الاخبار، بیان الائمه ، الزام الناصب و… را می توان نام برد.
در این عرصه تلاش دوستان ناآگاه و دشمنان آگاه به شدت به چشم می آید که بر هیچ آگاه بصیر پوشیده نیست.
از آنجایی که باور به مهدی موعود علیه السلام نقش بیمانندی در به حرکت درآوردن جوامع به سوی ظلمستیزی دارد، همواره دشمنان به هر کاری در برابر این باور دست زدهاند که از جریانسازیهای انحرافی به عنوان شاخص این کارها میتوان یاد کرد. نمونههای تاریخی این شیطنت بر هیچ آگاهی پوشیده نیست. در دوران معاصر این فعالیت بسیار چشمگیرتر از گذشته است.
روابط متقابل فرقه ها ومدعیان دروغین با استعمار و استبداد در هر زمان شواهد پرشماری دارد از جمله وابستگی و پیوند دوسویه بهاییت و قدرت های استکباری که از آغاز رسمیت یافتن این فرقه دیدنی بوده است.
قادیانیه یکی دیگر از جریان های انحرافی است که نقش استعمار پیر انگلیس در آن انکارناشدنی است. پدید آمد تا مسلمانان را از آموزه های راستین اسلام دور سازد.
برخی از جریانهای انحرافی با گذر از خط قرمزهای دین، هواداران خود را در گرداب اباحیگری و بیبندوباری میاندازند که این خود سبب دوام این جریانها میشود. نمود روشن این عامل در پرهیز هواداران از تقلید و پیروی از مراجع بزرگ تقلید است. که گاهی تا آنجا پیش می رود که خود را برتر از علما و دانشمندان دینی می پندارند. جریان بهائیت و واقعه بدشت و قرة العین را می توان نمونه ای اندک از موارد بسیار دانست.
ص: 174
برخی از جریانهای انحرافی به گونه ای گسترده به برخی ظواهر توجه میکنند تا جایی که در مواردی برخی نخبگان را نیز دچار تردید و سردرگمی کرده و در کارها هواداری آنها را نیز به دست می آورند که این خود سهم فراوانی در بقا و استمرار این جریانها دارد. کسانی که به دور از زیرکی های یک مؤمن به ظاهر برخی افراد نگاه کرده و رفتار آنها را از روی حسن ظن پی می گیرند. در دوران معاصر نمونه های فراوانی از این جریان ها وجود دارد که نیازی به تفصیل نیست و هراز گاهی یکی از آنها رسوا می شود.
بسیاری از جریانهای انحرافی تا آنگاه که به انحرفات بزرگ دچار نشده و یا در عرصههای سیاسی وارد نشدهاند همواره مورد فراموشی واقع می شوند و با این توجیه که پرداختن به آنها سبب بزرگ تر شدن آنها می شود یا اینکه یادی از آنها نکنید تا خودبه خود از میان بروند زمینه برای گسترش آنها بیشتر فراهم می شود. این غفلت آنگاه دشوار آفرین تر میشود که این جریان ها به پایان راه خود رسیده اند و هوادران آنها در کنار بدبینی به باورهای دینی اعتماد خود را نیز از بزرگان از دست می دهند که چرا آنها در هدایت مردم اقدامی نکردند.
در این باره می توان به موضع گیری مسامحه کارانه برخی از علما در بارة باب اشاره کرد که با نسبت خبط دماغ وی را از مجازات تبرئه کردند.
سوکمندانه برخی شنیده ها گویای آن است که یکی از شگردهای برخی جریانهای انحرافی در این است که حساسیت چندانی را پدید نیاورند. که این خود زیرکی بیشتری نیاز دارد.
ناگفته نماند که در بارة نقش خواص، هنگام بروز بدعت ها، رسول گرامی اسلام با بیانی همراه توبیخ کسانی که سکوت می کنند را به شدّت سرزنش کرده می فرماید:
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(1) آنگاه که بدعت ها (مطالب نوپیدای مخالف دین) در امت من آشکار شد،
ص: 175
بر عالم است که دانش خود را آشکار سازد، که اگر چنین نکند لعنت خداوند بر او است.
برخی از جریانهای انحرافی برای نگهداری هواداران خود با چنگ زدن به برخی شگردهای روانشناختی از جمله دادن شخصیت دروغین، آنها را در ادامة راه برای هواداری نگه می دارند. اینکه کسی در بارة جلسه ای در عالم رؤیا چنین دیده است و چنان و یا در بارة فلان شخص در خواب دیده که مورد عنایت اهل بیت علیهم السلام بود و مانند آن، دامهای فریبندهای است که برای ادامة اغفال آنها میگذارند.
متأسفانه نمونه های این حکایت آنقدر فراوان است که نیازی به یادکردن از آنها نیست. یکی از مدعیان معاصر با نگارش کتاب هایی با عنوان پرواز روح و ملاقات با حضرت مهدی علیه السلام بر این پندار است که اگرچه این حکایت ها ساختگی است، اما برای جذب جوانان مؤثر است. زهی پندار باطل که آنگاه که افشا شد چه پی آمدهای بدی در پی داشت.
بیگمان نگاه آگاهانه نیاز پایه ای آموزههای دینی بهویژه مهدویت است. عقل به عنوان چراغی پرفروغ، همواره راه را روشن میکند تا انسان ها به بیراهه کشیده نشود. آموزههای اسلامی همواره انسانها را به خردورزی و بهره مندی از عقل سفارش و خردمندان را از والایی ویژه برخوردار دانسته است.
برخی از جریانهای انحرافی پیروان خود را به پرهیز از خردورزی و پیروی بی چون وچرا از خود فرا خوانده، نگاه خردمندانه به مباحث را بیرون از شئون پیروان خود میدانند.
سوکمندانه این نوع نگاه در برخی لایههای جامعه در کنار نگاه افراطی به عشقورزی محض به امام مهدی علیه السلام، جلوگیر درنگ در مباحث پایه ای مهدویت شده و سبب رواج مباحث بی پایه شده است.
ص: 176
بیگمان اگر جریانهای انحرافی پایة کجی خود را بر باطل نهند هرگز جز انسانهای پلید گرد آنها جمع نمیشوند، از این رو برای فریب تودة مردم، بخشی از حق را با بخشی از باطل در میآمیزند و خود را هوادار حق نشان می دهند.
درآمیختن مطالب درست با نادرست و حق با باطل، سبب میشود تا مخاطبان از رودر رویی روشن و صریح با این جریانسازان پرهیز کنند. این حق نمایانِ باطل فروش به ویژه در آغاز کار خود برای به دست آوردن اعتماد از باطل کمتر بهره می گیرند و زمانی که هواداران به طور کامل اعتماد پیدا کردند، از القای هر باطلی ابا ندارند.
بر دوست و دشمن روشن است که روحانیت آگاه بهویژه جایگاه والای مرجعیت، در دوام فرهنگ شیعی و دور کردن مردم از بی راهه ها در طول تاریخ نقش ارزنده و کلیدی داشته اند و دوری از روحانیت میتواند زمینة همواری را برای جولان جریانهای انحرافی فراهم کند. از این رو جریانسازان انحرافات تلاش میکنند تا مقام روحانیت و مرجعیت را در نگاه هواداران پایین آورده، آنها را از گرد چراغ راهنمایی ایشان دور کنند.
از آنجا که جایگاه دانشمندان دین و فقها در نگهداری دین در عصر غیبت جایگاه ویژه و ارزشمندی است به طور معمول مدعیان برای برداشتن این مانع به رودررویی آشکار و پنهان با این مساله پرداخته اند تا بتوانند پس از تضعیف پایگاه مردمی آنان، برای خود و ادعاهای خود جایگاهی فراهم کنند، در اینجا به نمونه ای از ادعاها و شگردهای شگفت انگیز یکی از مدعیان معاصر اشاره می کنیم:
آقای ع. ی در یکی از سخنرانی های خود بر لزوم وجود فردی به نام «هادی» در این زمان (دهه 80)سخن به میان می آورد (و نیز وقایع پیش و بعد از ظهور را مفصل بیان می کند) و در جلسه 29 نظام بشر بیان می کند که اکنون هادی در جامعه وجود ندارد و ما هم فقط سفره معانی باز کرده ایم، ولی بر پایة همین سلسله دروس «بسوی ظهور» که حاوی نفی اهمیت فقاهت و نیز حاوی ادعای ارتباط خاص با غیب و ملکوت و… است، در واقع خود را مصداق آن هادی معرفی می کند که مقامش در حد ائمه هدی
ص: 177
می باشد.
وی حتی حوادث زلزله ترکیه (پس از حادثه کوی دانشگاه)، مرگ اسحاق رابین را به خود نسبت می دهد و می گوید ما از خدا خواستیم و او انجام داده حتی در جایی به حضرت موسی هشدار می دهد که جلوی اسرائیلی ها را بگیر و الا من خودم اقدام می کنم.
اطرافیان وی هم غافل از تناقضات موجود در کلام او (مثل فایده انقلاب و علم و فقاهت یا بی ثمر بودن آنها، وجود یا عدم وجود نایب خاص در زمان غیبت امام زمان و…) فریب کلام ظاهراً مستند او را خورده اند؛ اما با جمع بندی مطالب او و دقت علمی و دینی در آنها، انحرافات روشن می شود؛ ولی پیروان با تکیه بر ظواهر و توهم تقویت شدن حس غیبی خود، چشم بسته، مطالب او را پذیرفته اند.(1)
مهدویت، زلال پاکی است که در گذر از مسیر تاریخ بیشترین طمع بدان شده است. طمعورزی منحرفان این زلال را دستخوش برخی خرافات کرده است. و امروزه نه فقط از دامنة آن کم نشده که بر دامنة آن افزوده شده است. این پندار باطلی است که گفته می شود گسترش دانش، خرافه گرایی را ریشه کن کرده یا به حد اقل رسانده است. کافی است انسان روزی را در میان تودة مردم سپری کند و با آنها هم سخن شود آنگاه روشن خواهد شد که البته از خرافات ناآگاهانة دوره های پیشین کاسته و برخی خرافات متمدنانه رواج پیدا کرده است. و البته شگرد گسترش خرافات یکی از ابزار جریان های انحرافی است. برگزاری نماز جماعت به امامت حضرت مهدی علیه السلام و پهن کردن سجاده، ساخت برخی مکان ها و انتساب آن به حضرت مهدی علیه السلام و… نمونه هایی از این خرافه پردازی است.
پیروی از نادانی نادانان بیخرد آسیبی است نابودکننده برای آموزههای دینی، آموزه هایی که به خردورزی و به دست آوردن آگاهی پافشاری و سفارش فراوان کرده
ص: 178
است. جریانهای انحرافی در فهم و نقل خویش بسیار پیرو خرسندی و ناخرسندی عوامند تا آنان را همواره گرد خویش نگه دارند.
در بیشتر جریانهای انحرافی، جریانسازان همواره خود را به جای حقیقت، محور قرار داده، دیگران را فروتر از آن میپندارند که در رتبة آنها قرار گیرند؛ از این رو پیروان خود را از توجه به شخصیتهای علمی بهویژه دانشمندان علوم دینی، برحذر میدارند؛ تا مبادا با رجوع به آنان، شیّادی آنها آشکار شود.
نمونة روشن این ویژگی در جریانهای منحرف معاصر، همان گونه که یاد شد، دورکردن افراد از تقلید و پیروی از مراجع تقلید است که با ایجاد شک و تردید در اصل تقلید و گاهی در اعتبار مراجع، پیروی از خود را برای آنان کافی میدانند.
اینان بیشتر خود را دارای کرامات و توانمندیهای شگرف نشان میدهند و با این شگرد همواره نوعی دل نگرانی در طرفداران خود در گریز از اطراف خود پدید می آورند. برنامه های سیروسلوک ح .الف و معرفی خود به عنوان استاد اخلاق و عرفان از این موارد است.
چنگ زدن به روایات سست، ساختگی و چندپهلو از دیگر ویژگیهای جریانسازان انحراف است. روایات نیز همچون آیات قرآن دارای محکم و متشابه است. خداوند کسانی را که برای نیل به اهداف شیطانی خود آیات متشابه را دستاویز قرار میدهند به شدّت سرزنش کرده، آنها را انسانهایی معرفی کرده که دلهایشان مریض شده است.(1)
ص: 179
بنابراین از ویژگیهای مهم عموم جریانهای انحرافی، بهرهمندی جریانسازان آنها از گفتارهایی است که بر معانی گوناگونی قابل حمل است تا در هنگامه های گرفتاری با تفسیری گونه گون خود را رها کنند. به بیان دیگر نبود روشنی در سخن و چنگ زدن به سخنان مبهم و گنگ است به گونهای که حتی برای برخی از طرفداران نیز غیر قابل فهم است.
نمونة روشن آن در تطبیق های نادرست در نشانه های ظهور است که امروزه برخی افراد انجام می دهند.
بی گمان هر انسانی از بزرگداشت خود خرسند و شادمان میشود. از ویژگیهای بیشتر جریانهای انحرافی بزرگ داشت هواداران خود و سبک کردن دیگران است.
نااستواری در ابراز باور از ویژگی های کسانی است که بر حقیقت ثبات ندارند. به ویژه جریانسازانی که از آگاهی چندانی برخوردار نیستند که بیشتر جریانها را اینها شکل میدهند.
بررسیها حکایت از آن دارد که شمار فراوانی از جریانهای انحرافی از هواداران برای پاسخ خواستههای خود در انواع مختلف بهرههای وافری بردهاند. اعترافات برخی سران جریانهای انحرافی از هواداران خود در سوءاسفاده های گوناگون از جمله جنسی گواه روشنی بر این ویژگی است.
از ویژگیهای مهم جریانهای انحرافی بهرهبرداری از موقعیتهای خاص سیاسی و اجتماعی است. سوکمندانه پس از انقلاب باشکوه ایران اسلامی بدون پدیدآوردن ظرفیتهای بایسته برای پاسخ به عطش برآمده برای فراگیری معارف و آموزههای دینی،
ص: 180
همواره شعلة این زیادهخواهی پرفروغتر شده است. اگرچه تلاش دست اندرکاران تبلیغ و ترویج معارف دینی در مقایسه با دورههای پیش از آن، رشد بسیار فراوانی را نشان میدهد، ولی این هرگز به معنای پاسخ فراگیر و همه جانبه به نیازهای جامعه در این فراگیری نیست و این خود بستر را برای افراد شیّاد در فرآوری انحرافات و ادعاهای دروغین فراهم کرده است. بهویژه آنکه دشمنان این انقلاب در دهة نخست پیروزی انقلاب اسلامی، دانشمندان بزرگی را از انقلاب گرفتند.
اگرچه گفته شده بسیاری ازجریانسازان انحرافات، دارای ناهنجاریهای روانی بوده و از تعادل شخصیتی در رنج هستند، ولی برخی از این افراد دارای ویژگیهای شخصیتی خاص هستند که به راحتی با آن دیگران را فریب می دهند. از جمله کسوت به لباس روحانیت، سیدبودن، چهرهای مناسب، اخلاق خوش، برخورداری از بیان جذاب و تأثیرگذار و مانند آن.
از ویژگیهای جریان سازان منحرف برخی ادعاهای شگفتآور است که بهویژه نگاه جوانان را به خود جلب می کند و وقتی روایات را می بینیم اثری از این ادعاها به چشم نمیآید. از ادعای همسری امام زمان از برخی بانوان جریان ساز، تا طرح مباحثی چون ظهور صغرا پیش از ظهور و ملک کبیر هنگام ظهور و مانند آن را میتوان از این پندارها دانست.
به نظر میرسد مهمترین پیامد این انحرافات، پدیدآوردن تزلزل در باورهای دینی و مذهبی افراد است که این خود گناه بزرگ و نابخشودنی است که مصداق تام "یصدون عن سبیل الله" است.
کم نیستند افراد هوادار جریانهای انحرافی که پس از مدتی به کلی از دین سرخورده شده و همة دین را خرافه و دروغ میپندارند. و پس از آن به هیچ نیروی هدایتگری دل نمی دهند.
ص: 181
بیگمان امروزه مکتب اهل بیت علیهم السلام بیش از هر زمان دیگر نیازمند بهرهمندی از نیروهای فکری در عرصه های گوناگون است. ازدست رفتن این نیروها در جریانهای انحرافی و هدررفت توان فکری آنها خسارت بزرگی به پیروان اهل بیت علیهم السلام وارد میکند.
بیشک جریانهای انحرافی در مهدویت، افزون بر تخریب باورهای اصیل و هویت دینی و فرهنگی جامعه، امنیت ملی را نیز به چالش میکشد؛ از این رو افزون بر راهکارهای فرهنگی و علمی، برخورد امنیتی و عملی نیز امری ناگزیر و اجتنابناپذیر مینماید.
علاقهمندان به مباحث اصیل مهدوی در کنار تلاش در نگهداری خویش و دیگران جهت در امانماندن از ورود در جریانهای انحرافی، میبایست تمام کوشش خود را برای رودررویی با این خطرات بزرگ به کار گیرند. بهویژه مسئولیت دانشمندان دین در این زمینه بس بزرگ و دارای ارزش است.
بنابراین برای رودررویی با این جریانها دو نوع کار باید کرد: فعالیتهای علمی و فعالیتهای عملی
دانش، سرآغاز هر رفتار است. پیشتر گفته شد نادانی از باورهای راستین مهدویت، سببی پایه ای برای شکلگیری جریانهای انحرافی است؛ از این رو نخستین گام برای رهایی از این جریانها، افزایش آگاهیهای معتبر است.
مهمترین عرصه برای این فراگیری چنگ زدن به آیات قرآن و روایات معتبر معصومان علیهم السلام است. از این رو در بُعد علمی و شناختی میبایست دلسوزان در این عرصه به گونه ای حساب شده، خردمندانه و کارشناسانه وارد صحنه شده به وظایف خود به خوبی عمل کنند. القای این آگاهیها در دو بعد اساسی قابل تصور است: نخست
ص: 182
در معارف معتبر و اصیل مهدوی و آنگاه شناخت انحرافات، ویژگیها و پیآمدهای آنها، در این راه نورانی.
بیشک ناهمگونی و ناهماهنگی میان عناصر فرهنگ دینی، زمینه را برای گسترش انحرافات پدید میآورد. نگاه سطحی، جزئی و جزیرهای به مباحث مهدویت از عوامل مهم شکل گیری جریانهای انحرافی است. نگاه فراگیر و کلان به معارف مهدوی با یک سامانة مهندسی کلان از سوی متولیان فرهنگی اعم از روحانیون و فرهنگیان، به صورت هماهنگ، میتواند سدّ نفوذناپذیری در برابر شکلگیری این جریانها و ادامة حرکت آنها به شمار آید.
این سامانه از آن جهت ارزش مییابد که شواهد حکایت از آن دارد که بسیاری از جریانهایی که به انحرافات بزرگ منجر میشوند در آغاز راه، چندان منحرف به چشم نمیخورند؛ از این رو بسیاری از کسانی که در این کج راههها می افتند به سبب انحراف کند و آهسته، کمتر آن را احساس می کنند.
توجه به این نکته نیز دارای ارزش است که تفاوت بنیادین جریانهای انحرافی در دوران معاصر نسبت به گذشته بهرهمندی آنها از ابزار رسانهای است که به نشر ناگهانی انحرافات کمک شایانی میکند بهویژه آنکه همنوایی آنها با دشمنان سبب میشود تا بیگانگان مددرسان خوبی برای این منحرفان باشند.
گفته شد یکی از ابزار مهم جریانسازان انحراف، چنگ زدن به امور پنداری و خرافی است. در راهبرد رودررویی با این جریانها، پافشاری بر خردمندانه بودن آموزههای مهدوی و بازشناخت آنها بر پایة روایات معتبر است که می تواند حقایق بسیاری را آشکار سازد و راه را بر منحرفان ببندد.
بررسیها نشان میدهد بیشتر جریانهای انحرافی فاقد بنیانهای قوی عقلی هستند. به همین دلیل جریانسازان این حرکتها هواداران خود را به پرهیز از امور عقلانی سفارش و بیشتر آنها را در پندار و خیال قرار میدهند. و این خود زمینه را برای مقابلة خردمندانه در برابر آنها فراهم میسازد.
ص: 183
ناگفته نگذرم، خطر بهدامافتادن در دام جریانهای انحرافی اگرچه بیشتر گروه های کمسواد و سادة جامعه را تهدید می کند، اما شواهد گواه آن است که پیچیدگی جریانهای انحرافی معاصر در بسیاری از موارد سبب شده تا برخی انسانهای تحصیل کردة جامعه نیز فریب برخی جریانسازها را خورده به انحراف کشیده شوند.
بیگمان بزرگی پیآمدهای ناگوار این جریانهای انحرافی راه را بر هر کوتاهی و مدارا میبندد که این انحرافات از مواد افیونی بدتر است که آن جان آدمی را و این روح انسانها را نابود میکند و هرگز کسی به مدارا با مسببین آلوده شدن جوانان به مواد افیونی خرسند نخواهد بود. از این رو بر همگان بهویژه قشر فرهیخته جامعه است تا با بهرهمندی از فرصتهای ممکن به افشاگری این جریان ها پرداخته، بهویژه جوانان را از دام این انحرافات دور کنند.
و در آنجا که خیرخواهی پاسخی در پی نداشت بهترین گزینه رودررویی با جریانهای انحرافی و برچیدن بساط انحراف آنها است.
ناگفته نگذرم برخی جریانهای انحرافی با پافشاری و از روی عمد و ظاهر به دفاع از نظام اسلامی و مقام معظم رهبری میپردازند تا در سایة این ادعا، خود را از تیررس نگاه و برخورد نیروهای امنیتی در حاشیة امن قرار دهند. که نیاز به تیزهوشی مسئولان امر را دوچندان مینماید.
البته همان گونه که پیش تر اشاره شد بررسی های ژرف جریان های انحرافی امری بایسته و شایسته است که یک علاقه مند با معارف مهدویت هرگز نباید از آن غفلت کند. از این رو همة خوانندگان را به بررسی های عمیق و علمی جریان های انحرافی مهدوی فرا می خوانیم.
ص: 184
1. در پیدایش جریان های انحرافی چه عواملی نقش دارند؟ چهار مورد را توضیح دهید.
2. مهم ترین ویژگی های جریان های انحرافی کدامند؟ پنج نمونه را توضیح دهید.
3. بزرگ ترین آسیب جریان های انحرافی در عرصة اعتقادات کدام است؟ بیان نمایید.
4. گروه های راهبرد در برابر جریان های انحرافی کدام است؟ توضیح دهید.
5. از نگاه شما مهم ترین راهبرد عملی برای رودررویی با جریان های انحرافی چیست؟
===
1. اسحاقیان، جواد، پیچک انحراف، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام، قم، 1388ش.
2. عرفان، امیر محسن، قبیلة تزویر، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام.
3. فصلنامه انتظار موعود، پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم، ش 18 و ش 27.
4. ویژه نامه کژ راهه، تأملی در عرفان های دروغین، جام جم، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، اسفند 1386ش.
5. فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال 13 بهار 1388ش.
ص: 185
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
بررسی واژة رجعت
چیستی رجعت
رجعت در اعتقادات شیعه
رجعت از نگاه اهل سنت
آثار تربیتی اعتقاد به رجعت
رجعت در امتهای پیشین
ادله نقلی بر وقوع رجعت
ص: 186
بحث رجعت از مباحث برجستة اعتقادی پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام است. اگر چه در تاریخِ شیعه، ده هاکتاب _ به گونة فراگیر یا در بخشی از آن _ در این زمینه نگارش یافته است، اما همانند برخی از دیگر باورهای شیعی، در فراز و فرودهای خود، همواره با چالش هایی روبرو بوده است؛ از درون چونان کم فهمی و یا کج فهمی و از بیرون مانند دیدگاه برخی علمای اهل سنّت درباره این موضوع، که همواره مخالف با شیعه بوده، مشکلات را دو چندان ساخته است.
بررسیهای واقع نگر و دور از سطح نگری دربارة انگارة رجعت، بایسته ای ناگزیر است که می تواند حقایق افزون تری را فراروی دوستداران قرار دهد و افق های روشنتری را بنمایاند و در عین حال به برخی از پرسش ها و شبهات در این زمینه نیز پاسخ دهد.
در این درس و درسهای آینده تلاش میشود تا اندازة ممکن، به این بحث مهم پرداخته شود و البته بررسی های تفصیلی را به مراجعه به منابع گسترده وا مینهیم.
واژة "رجعت" از نگاه لغت به معنای «بازگشت» است؛ یعنی برگشتن به جایی که پیش تر در آنجا بوده است. برخی از بزرگان دانش لغت در گزارش از معنای یادشده، در کنار اشاره به برخی مصادیق آن نوشته اند:
ص: 187
_ «رجعت بازگشت مرد به اهلش بعد از طلاق است و گروهی معتقد به بازگشت به دنیا پیش از روز قیامت هستند»(1).
_ «به رجعت ایمان دارد. یعنی به بازگشت به دنیا بعد از مردن اعتقاد دارد. و همچنین بازگشت مرد به زن خود پس از طلاق را گویند»(2).
_ «رجوع: بازگشت به آنچه آغاز از آن بوده،… پس رجوع بازگشت را گویند که هم در طلاق به کار میرود و هم در بازگشت به دنیا بعد از مردن؛ از این رو است که می گویند فلانی به رجعت ایمان دارد»(3).
_ «الرجعة به فتح، یعنی برگشت پس از مرگ و بعد از ظهور مهدی»(4). البته به معنای بازگرداندن نیز به کار رفته است. خداوند می فرماید: انه علی رجعه لقادر.(5)
چنانچه اشاره شد در همة موارد یادشده، با تعبیرهای گوناگون، یک هماهنگی وجود داشت و آن بازگشت به جایی که آغاز از آنجا بوده است.
بایستة یادآوری است که افزون بر واژة رجعت در بحث بازگشت برخی مردگان به دنیا، از واژههایی مانند «کَرَة»(6)، «اوبة»(7) نیز استفاده شده است که به معنای بازگشت است.
در معنای اصطلاحی رجعت، دانشمندان شیعه به گونههای مختلفی سخن گفتهاند. نگارنده با بررسی آنها در یک جمعبندی به این نتیجه رسیده است که رجعت در اصطلاح عبارت است از: «بازگشت دو گروه از مردگان _ مؤمنین خالص و کافرین
ص: 188
خالص _ پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام با همان بدنهایی که در دنیا با آن زندگی می کرده اند. تا مؤمنان از برپایی حکومت جهانی عدل شاد شده، به فیض همراه حضرت مهدی علیه السلام برسند و کافران از پستی و حقارت ستمگران دردمند شده، و به برخی مکافاتهای دنیوی کارهای خود برسند.»
به این معنا در سخنان بزرگان علمای شیعه اینگونه اشاره شده است:
شیخ مفید در این باره مینویسد:
خداوند گروهی از مردگان را به همان صورت هایی که در گذشته بودند، به دنیا بر می گرداند؛ پس گروهی را عزیز و گروهی دیگر را ذلیل می کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده و مظلومین را بر ظالمین و ستمگران غلبه می دهد. این واقعه هنگام ظهور مهدی آل محمد علیهم السلام خواهد بود….(1)
سید مرتضی نیز مینویسد:
بدان! عقیدة شیعه چنین است، خداوند هنگام ظهور امام زمان علیه السلام گروهی از شیعیان را که _ پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفته اند_ به دنیا باز میگرداند تا آنان به پاداش یاری و همراهی و درک حکومت آن وجود مقدس نایل آیند و نیز برخی از دشمنان حضرتش را زنده میکند تا از ایشان انتقام گیرد و آنان برتری حق و منزلت پیروان حق را نگریسته و اندوهگین شوند(2).
شیخ حرعاملی در این باره مینویسد:
بدان مراد از رجعت، زندگی بعد از مرگ و پیش از قیامت است. این معنا به ذهن متبادر می شود و علما نیز به آن تصریح کرده اند ، چنانکه از استعمالات آن فهمیده می شود و در بعضی از احادیث به آن تصریح شده است(3).
ص: 189
مرحوم مظفر مینویسد:
عقیدة شیعه در رجعت بر اساس پیروی از اهل بیت چنین است: خداوند عده ای از کسانی را که در گذشته از دنیا رفته اند، به همان اندام و صورت پیشین، زنده کرده و به دنیا باز میگرداند. به برخی از آنان عزّت میدهد و پاره ای را ذلیل و خوار خواهد کرد و حقوق حق پرستان را از باطلپرستان می گیرد و داد ستمدیدگان را از ستمگران می ستاند و این، یکی از رویدادهایی است که پس از قیام مهدی آل محمد علیهم السلام پدید می آید. کسانی که پس از مردن به این جهان باز میگردند یا از ایمان بالا برخوردارند یا افرادی در نهایت درجه تباهی و آن گاه دوباره می میرند…(1).
البته برخی رجعت را به بازگشت دولت آل محمد علیهم السلام تأویل نموده اند و بازگشت خود ائمه علیهم السلام را با بدن های ظاهریا شان منکر شده اند؛(2) که سخنشان به جهاتی مردود است:
اول . شبهاتی که ایشان در بحث رجعت با آن مواجه شده اند، بی پاسخ مانده است؛ در بخش شبهات بیان خواهد شد.
دوم. در روایات فراوانی اشاره به بازگشت جسمانی ائمه علیهم السلام شده است و هرگز این روایات قابل تأویل و توجیه نیست.
سوم . در روایاتی که به فلسفة رجعت اشاره کرده، تصریح شده است که بازگشت مؤمنین جهت لذتبردن از دولت کریمه و بازگشت کفار، جهت متألم شدن از حکومت حق است و این روایات نیز تأویل به دولت حق نمی شود.
چهارم . رجعت هایی که در امت های گذشته صورت گرفته و در روایات به آن اشاره شده، همه رجعت مردگان را با همان جسم دنیایی بیان کرده اند. بنابراین رجعت در آخرالزمان نیز همانگونه خواهد بود.
پنجم . یکی از اهداف رجعت، انتقام از کفار است و این با تأویل رجعت به دولت ائمه سازگاری ندارد.
ص: 190
سید مرتضی در پاسخ پرسش هایی که از ری به دستش رسیده بود، در بارة این پرسش که حقیقت رجعت چگونه است؟ چرا عدة اندکی از امامی ها میگویند مراد بازگشت دولت اهل بیت علیهم السلام در زمان حضرت قائم علیه السلام است نه بازگشت بدن ها گفته است:
… اما آنها که که رجعت را تأویل کرده و گویند مراد بازگشت دولت ائمه علیهم السلام است نه بازگشت مردگان به دنیا، چون نمیتوانند رجعت را اثبات کنند دست به تأویل می زنند، ولی اینجا تأویل راه ندارد، زیرا دلیلش ظاهر اخبار نیست تا قابل تأویل باشد. امر حتمی و قطعی ممکن نیست مدرکش خبر واحدهایی باشد که یقینآور نیست، دلیلش اجماع امامیه است که به اتفاق معتقدند هنگام قیام حضرت مهدی علیه السلام خداوند جمعی از دوستان وعده ای از دشمنان خود را زنده میکند، پس مطلب قطعی و حتمی است و احتمالی نیست که تأویل پذیر باشد.(1)
مرحوم طبرسی نیز در مجمع البیان این تأویل را ناشی از عدم توانایی بر پاسخگویی به شبهات مطرح شده دانسته و به برخی شبهات پاسخ داده است(2).
بنابراین در معنای اصطلاحی رجعت، همان تفسیر نخست درست است.
از مجموع آیات، روایات و بیان دانشمندان بزرگ شیعه که به آنها اشاره خواهد شد، به دست میآید که رجعت، جهانی است با ویژگیهای خاص به خود که نه _ به طور دقیق _ چون جهان دنیاست و نه همانند جهان آخرت است و در عین حال، برزخ نیز نیست؛ عالمی است با تعریف خاص به خود.
مرحوم علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
رجعت از مراتب روز قیامت است اگر چه در کشف و ظهور پایین تر از روز قیامت است و دلیل پایین تر بودن آن از قیامت، امکان راهیافتن تباهی و شر (فی الجمله) در آن است، به خلاف قیامت که هیچگونه تباهی و شری در
ص: 191
آن راه نخواهد یافت و به همین دلیل روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام نیز گاه ملحق به قیامت شده است به خاطر ظهور و غلبه تامه حق، اگر چه روز ظهور حضرت نیز پایین تر از روز رجعت است(1).
روشن است که مرحوم علامه رستاخیز بزرگ را در بالاترین درجة کشف و شهود دانسته و رجعت، در رتبة میانی است و پایین تر از این دو، ظهور حضرت مهدی علیه السلام است.
دستاورد سخن اینکه اگر چه رجعت، در همین دنیای مادی و با این مشخصه های ویژه اتفاق خواهد افتاد؛ اما مقیاسهایی که در آن روز بزرگ به وقوع خواهد پیوست، آن را از نحوة زندگی در زمان ما متفاوت خواهد کرد و بی گمان تبیین زوایای آن، امروزه کاری بس سخت می نماید؛ همانگونه که حقیقت معاد همچنان جزو رازهای خداوند است.
در روایات باور به «رجعت» در میان اعتقادات شیعه از جایگاه والایی برخوردار است تا جایی که منکر آن را از دایرة تشیع بیرون دانسته شده است..
امام صادق علیه السلام فرمود: « لَیْسَ منَّا مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِکَرتِنا؛(2) از ما نیست کسی که ایمان به بازگشت ما ندارد…. »
در روایتی دیگر آن حضرت یکی از شرایط ایمان را اعتقاد به رجعت دانسته و می فرماید:
مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَةِ أَشْیَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ… وَ الْإِیمَانِ بِالرَّجْعَة؛(3) هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد مؤمن است… که یکی از آنها ایمان به رجعت است.
ص: 192
از این روایت استفاده میشود اعتقاد به رجعت نیز در کنار اعتقاد به یکتاپرستی و همانند آن از ضروریات به شمار می آید.
مرحوم شیخ مفید در توضیح کلام امام صادق علیه السلام می نویسد:
و اما قوله علیه السلام «من لم یقل برجعتنا فلیس منا»، فانما اراد بذلک ما یختصه من القول به فی ان اللَّه تعالی یحیی قوماً من امة محمد صلی الله علیه وآله بعد موتهم قبل یوم القیامة و هذا مذهب یختص به آل محمد صلی اللَّه علیه و علیهم؛(1) و اما فرمایش معصوم علیه السلام که فرمود: هر کس قائل به رجعت ما نشد از ما نیست ،همانا از آن اراده کرده است مسئله رجعت را که عبارت است از اینکه خداوند گروهی از آل محمد علیهم السلام را پس از مردن پیش از روز قیامت زنده می کند و این مذهبی است مختص به آل محمد علیهم السلام.
شیخ طوسی در این زمینه می نویسد:
پیامبر ما صلی الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام همراه با گروهی از امت های گذشته و آینده باز خواهند گشت و بر این اعتقاد آیات و روایات فراوانی دلالت دارد و خداوند فرمود: « و روزی که برمی انگیزیم از هر امتی گروهی را… »،پس اعتقاد به رجعت لازم است.(2)
شیخ حر عاملی پس از نقل سخنان برخی دانشمندان در بارة ارزش باور به رجعت نزد شیعه دلیل خود را مبنی بر ضروری بودن این اعتقاد، اینگونه بیان می کند:
و از جمله ادله ای که رجعت را صحیح و ضرورت آن را بر هر آشنا با اخبار مسلّم دانسته، این است که: در هیچ یک از ضروریات مثل وجوب نماز و حرمت زنا، بیش از رجعت، حدیث وارد نشده است. شاهد این گفته روایت علمای اهل سنّت؛ چون فخر رازی، نیشابوری، زمخشری، شهرستانی، ابن ابی الحدید و… است که در کتاب های خود، شیعه را معتقد به رجعت دانسته و به آنان اعتراض میکنند. این خود دلیل است که
ص: 193
رجعت صحیح بوده و مختص به امامیه و از ضروریات مذهب ایشان است(1).
فخرالدین طریحی اسدی در مجمع البحرین افزون بر بیان معنای رجعت، جایگاه آن را نزد شیعه این گونه توضیح می دهد:
… و این رجعت از ضروریات مذهب امامیه است و شواهد قرآنی و روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام در این زمینه، مشهورتر از آن است که لازم به یادآوری باشد. حتی از ائمه علیهم السلام وارد شده است: « هر کس به رجعت ما اقرار نداشته باشد از ما نیست. »(2)
برخی از مفسرین معاصر نیز به روشنی بیان کردهاند که:
«رجعت از ضروریات مذهب شیعه است و نه از ضروریات اسلام…»(3).
این باور اگرچه ریشة قرآنی دارد، اما از آنجا که در مکتب اهل بیت علیهم السلام به طور ویژه بدان پرداخته شده از همان ابتدای پیدایش مورد ناسزاگویی و استهزای اهل سنّت قرار گرفت. به گونه ای که برخی این عقیده را برگرفته از عقاید یهود و نصاری دانسته و دیگری منشأ اعتقاد به رجعت را پندارهای عرب جاهلیت دانسته،(4) دیگری به سبب نفهمیدن درست این اعتقاد، آن را اعتقادی مضحک قلمداد نموده است.(5) و گروهی نیز آن را از افکار «عبداللَّه بن سبا» و روایاتی دروغین دانسته(6)، دیگری منشأ باور به رجعت را تأثیرات فلسفه آفریقایی بر ذهن شیعه قلمداد کرده است(7).
برخی پا را از همه آنچه گفته شد فراتر نهاده و باور به رجعت را برابر با تکذیب
ص: 194
آیات قرآن و کفر دانسته اند.(1) و کم نیست اینگونه سخنان ناشایست که در طول تاریخ نثار باورمندان رجعت شده است.
مرحوم مظفر در این باره نوشته است:
اهل سنّت عقیده به رجعت را خلاف عقاید اسلامی می داند و آن را هیچ نمی پسندند. نویسندگان و شرح حال نویسان آنها معتقدین به رجعت را طعن و طرد کرده و آن را نشانه طرد روایت راوی می دانند. گویا در نظر آنان عقیده به رجعت در شمار کفر و شرک یا بدتر از آن قرار دارد و به این بهانه شیعه را می کوبند و ناسزا می گویند.
بدون شک این از اقسام دستاویزهای بی اساس و گمراهکننده ای است که فرقه های اسلامی آن را وسیله ای برای طعن و طرد یکدیگر قرار داده اند، ولی هیچ مجوزی که صحت این دستاویز را روشن کند وجود ندارد، زیرا اعتقاد به رجعت، نه فقط هیچگونه ایراد و خدشه ای در عقیده به یکتاپرستی و نبوت وارد نمی سازد، بلکه به عکس، این هر دو عقیده را تقویت می کند، زیرا رجعت مانند حشر و نشر، دلیل قدرت کامل خداوند بوده و از امور غیرعادی و معجزه ای از پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت او علیهم السلام است. رجعت، در اصل معجزه زنده کردن مردگان است؛ چنان که حضرت مسیح علیه السلام انجام می داد، اما این رساتر، کامل تر و اعجازش بیشتر است به دلیل اینکه رجعت در وقتی انجام می گیرد که مردگان همه خاک شده اند.(2)
مرحوم علامه طباطبایی نیز جایگاه رجعت در نگاه اهل سنّت را اینگونه بیان کرده است:
غیر شیعه، یعنی اهل تسنن اگر چه به ظهور حضرت مهدی اعتراف کردند و آن را به طور متواتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کردند، لکن رجعت را انکار کرده و قول به رجعت را از مختصات شیعه برشمرده اند و
ص: 195
در این ایام بعضی از آنانکه منتسب به شیعه هستند نیز به آنان ملحق شدند.(1)
همانگونه که انتظار فرج نقش برجسته و بهسزایی در پویایی و نشاط جامعه ایفا می کند، باور به رجعت و بازگشت به دنیا در عصر ظهور، نیز میتواند نقش مهم و بهسزایی در نشاط دینی و امید به حضور در حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام ایفا کند، چرا که انسان با دیدن افرادی که همة عمر خود را در انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام سپری کرده اند و آنگاه بدون درک ظهور از دنیا می روند، دچار سرخوردگی شده و حتی در جایگاه انتظار نیز دچار ناامیدی خواهد شد و اگر بداند در هنگام ظهور در صورت دارابودن شرایط، امکان بازگشت او به دنیا و حضور در محضر آخرین امام علیه السلام را دارد در امیدواری او نقش بسیاری خواهد داشت.
افزون بر آن، شخص علاقه مند به درک محضر آخرین حجت الهی، نهایت تلاش خود را به کار خواهد بست که به درجات بالای ایمان رسیده تا در زمرة مؤمنان رجعت کننده باشد.
از روایات معصومین علیهم السلام استفاده می شود، رجعت همزمان با ظهور حضرت مهدی علیه السلام آغاز می شود و در دوران ظهور ادامه پیدا خواهد کرد. و همانند برخی از حوادث دیگر جزو کرامات به شمار می آید؛ زنده شدن مردگان و بیرون آمدن از قبرها در حالی که سر و رویشان را غبار و خاک گرفته و آنان خاک از سر می افشانند، حالتی است که مردم آن را ندیده اند و در آن روز خواهند دید.
ظهور حضرت مهدی علیه السلام در نظام آفرینش از چنان ارزشی برخوردار است که افزون بر شادمانی زندگان، خبر ظهور به مردگان نیز داده می شود و آنها که صلاحیت بازگشت دارند، مخیّر میان بازگشت و ماندن در قبرها می شوند.
ص: 196
پیش از آنکه وارد بحث شویم؛ بایسته است به بررسی امکان رجعت بپردازیم.
امکان به دو قسم تقسیم می شود: امکان ذاتی و امکان وقوعی.
امکان ذاتی رجعت:
شکی نیست که رجعت، به خودی خود، دارای امکان ذاتی است؛ چرا که زنده کردن مردگان _ چه در دنیا و چه در آخرت _ در توان خداوند است و هیچ خردمندی در آن شک ندارد. خداوند، در آیات فراوانی با ردّ مخالفان، معجزة زنده شدن مردگان را به دست پیامبران خود، دلیلی بر معاد، قیامت و زنده شدن مردگان، ارائه کرده است.
امکان وقوعی رجعت:
بهترین دلیل بر امکان یک چیز، وقوع آن است. وقوع رجعت، با بهره از بیانات نورانی قرآن و شواهد تاریخی، به روشنی تمام اثبات شدنی است.
برخی از منکرین رجعت، نه فقط وقوع آن را غیرممکن دانسته اند بلکه امکان آن را نیز محال دانسته اند و برخی دیگر امکان ذاتی آن را بدون اشکال دانسته اند و فقط در بخش امکان وقوعی آن را محال ذکر کرده اند.
دسته سوم کسانی هستند که وقوع آن را در گذشته قبول کرده اند، ولی باور شیعه را نپذیرفته اند و منکر آن در آینده شده اند.
مرحوم علامه طباطبایی درباره هماهنگی میان رجعت و معاد جسمانی ذیل آیه شریفه: ((هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلائکَةُ وَقُضِی الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ))؛(1) مگر انتظار آنان غیر از این است که خداوند و فرشتگان در زیر سایبانهایی از ابر سپید به سوی آنان بیایند و کار داوری یکسره شود؟ و کارها به سوی خدا باز گردانده می شود.
پس از اشاره به برخی از روایات می نویسد:
نظیر اینگونه روایات از خاندان پیغمبر صلی الله علیه وآله فراوان است که بسیاری از آیات را گاهی به قیامت و گاهی به رجعت و گاهی به ظهور مهدی آل محمد
ص: 197
علیهم السلام تفسیر کرده اند و این نیست مگر به واسطة یک نحو سنخیت و مناسبتی که میان این سه روز موجود است(1).
با این تعبیر آنگاه که رجعت و معاد از یک سنخ دانسته شد دلائل امکان هر دو یک چیز خواهد شد و شکی نیست که ادله فراوانی بر معاد اقامه شده است.
شیخ حر عاملی در اثبات امکان رجعت می نویسد:
دلیلی که بر صحت معاد به آن استدلال کرده اند، حاصلش این که امری است ممکن (یعنی محال نیست)، گوینده راستگو هم خبر داده، پس حق است. اما امکانش، که روشن است؛ زیرا مکرر اتفاق افتاده (که مرده ای زنده شده) و وقوع دلیل امکان است و اما اخبار گوینده راستگو هم که به تواتر رسیده چنان که بعداً هر دو موضوع خواهد آمد، و بیان می کنم که عده ای از پیامبران و اوصیاء علیهم السلام و غیر آنها پس از مرگ زنده شدند، و این دلیل، بر اثبات رجعت بهتر است تا برای اثبات معاد ؛چرا که امر معاد بالاتر، و حالاتش عجیب و غریبتر است، و نظیرش تاکنون پیدا نشده به خلاف رجعت، و در قرآن و اخبار هم اشاره به این دلیل است و بر منکران زنده شدن مردگان سخت اعتراض شده است(2).
کوتاه سخن اینکه:
زنده شدن گروهی از مردگان در این دنیا از محالات نیست، همانگونه که زندهشدن همة انسان ها در قیامت ممکن است و شگفتی از چنین امری، همچون شگفتی گروهی از مشرکان دوران جاهلیت از مسئله معاد است و تمسخر در برابر آن چونان تمسخر کفار و مشرکان در بارة معاد است، چرا که عقل چنین چیزی را محال نمی داند و قدرت خدا آن چنان گسترده است که همة این موارد در برابر آن آسان است(3).
از آنجایی که قرآن پایه ای ترین ابزار برای اثبات حقایق دینی است، در مسئله رجعت
ص: 198
نیز به عنوان نخستین منبع و اصلی ترین آنها، بدان توجه میشود. با یک نگاه گذرا به آیات مربوط به رجعت، پدیدارشدن آن امری مسلم مینماید.
در این دسته از آیات، به روشنی وقوع رجعت میان اقوام و ملل گذشته گزارش شده است؛ مانند: زنده شدن هفتاد نفر از یاران حضرت موسی علیه السلام،(1) زنده شدن کشتة بنی اسرائیل،(2) زنده شدن هزاران نفر،(3) زنده شدن عزیر پس از صد سال،(4) زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی علیه السلام.(5)
در یک جمع بندی کوتاه، به نکات ذیل می توان اشاره کرد:
1. به تصریح آیات قرآن، رجعت های فراوانی در گذشته پدیدار شده است.
2. افزون بر دانشمندان شیعه، بیشتر دانشمندان اهل سنّت نیز بر این باورند که در گذشته، رجعت هایی صورت گرفته است.
بنابراین شکی نخواهد ماند که در گذشته، به خواست پروردگار انسان های فراوانی، پس از مردن، دوباره با همان بدنی که از دنیا رفته اند زنده شده، به زندگی دنیایی ادامه داده اند.
ص: 199
1. رجعت را از نگاه لغت و اصطلاح توضیح دهید.
2. در بارة چیستی و چگونگی رجعت توضیح دهید.
3. باور اهل سنت در بارة رجعت چگونه است و چرا با اعتقاد شیعه مخالفند؟
4. چگونه باور به رجعت می تواند در تربیت دینی مؤثر باشد؟
5. گزارش رجعت در امت های گذشته چه نقشی در اثبات این اعتقاد دارد؟
===
1. سعادت پرور، علی، ظهور نور، ترجمه سید محمدجواد وزیری فرد، تهران، شرکت انتشارات احیاء کتاب، 1380ق.
2. طبسی، محمدرضا، شیعه و رجعت، ترجمه محمد میرشاه ولد، انتشارات دارالنشر اسلام.
3. طاهری، حبیب الله، سیمای آفتاب، قم، انتشارات زائر، 1380 ش.
4. رفیعی قزوینی، ابوالحسن، رجعت و معراج، تهران، کتابفروشی اسلام، 1379ش.
5. طارمی، حسن، رجعت از دیدگاه عقل، قرآن و حدیث، قم، انتشارات اسلامی، 1377 ش.
ص: 200
ص: 201
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
رجعت در آخرالزمان
_ خروج دابة الارض
_ زنده شدن برخی مردگان
_ پیمان انبیا بر یاری پیامبر صلی الله علیه و آله
_ دو بار زنده شدن و دو بار مردن
_ سوگند دشمنان اهل بیت بر زنده نشدن مردگان
رجعت کنندگان
ص: 202
پیروان مکتب اهل بیت با استناد به سخنان امامان معصوم علیهم السلام بازگشت برخی مردگان را در آخرالزمان و دوران ظهور حضرت مهدی علیه السلام امری ناگزیر و مسلم میدانند. افزون بر آیاتی که در درس گذشته بر وقوع رجعت یاد شد که دلیل روشنی بر امکان آن خواهد بود. دسته دیگری از آیات که در بارة رجعت سخن گفته است، آیاتی است که به بیان برخی از روایات، بر رجعت در آخرالزمان و پیش از قیامت دلالت دارد.
بر خلاف دسته نخست، این گروه از آیات، نیازمند تأویل، یا تفسیر به وسیلة پیشوایان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین است.
در این درس تلاش می شود تا با بهره مندی از آیات قرآن کریم، سخنان معصومان علیهم السلام و نیز بیانات بزرگان، این بحث را در حد امکان بررسی نماییم. و تفصیل بیشتر مطالب را به منابع مفصل در این باره سفارش می کنیم.
بر خلاف تصور برخی که رجعت در عصر ظهور و پیش از برپایی قیامت را فقط با بهره از روایات می دانند، از شماری از آیات قرآن نیز _ اگرچه با توضیح روایات _ می توان این پدیدة بزرگ را اثبات کرد. برخی از این آیات و مباحث مربوط، بدین قرارند:
از آیاتی که با استفاده از روایت اهل بیت علیهم السلام مربوط به رجعت دانسته شده
ص: 203
است، آیه ای است که از خروج "دابة الارض" سخن به میان آورده است:
وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِْمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکلَِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کاَنُواْ بَِایَاتِنَا لَا یُوقِنُون؛(1) و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد، جنبنده ای را از زمین برای آنان بیرون می آوریم که با ایشان سخن گوید که: مردم [چنان که باید] به نشانه های ما یقین نداشتند.
علامه طباطبایی در بحث روایی در ذیل آیه شریف، به نقل از تفسیر قمی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین برخورد و او را در مسجد خوابیده دید؛ بدین حال که مقداری شن جمع کرده و سرش را روی آن گذاشته بود. حضرت با پای خود حرکتش داد و فرمود: «برخیز ای دابة الارض!» مردی از اصحاب عرض کرد: «یا رسول اللَّه! آیا ما هم می توانیم رفقای خود را به این نام بنامیم؟» فرمود: «نه؛ به خدا سوگند! این نام، جز برای او نیست و او همان دابه ای است که خدای تعالی در کتابش دربارة او فرمود: « وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ…». آن گاه فرمود: «یا علی! چون آخرالزمان شود، خدای تعالی تو را در بهترین صورت بیرون می آورد؛ در حالی که با تو است وسیلة داغ نهادن و دشمنان خود را با آن، نشان می کنی».(2)
بنابراین «دابه»، به معنای «جنبنده» و «ارض»، به معنای «زمین» است و _ بر خلاف آنچه بعضی می پندارند _ «دابه» فقط به جنبندگان غیر انسان اطلاق نمی شود؛ بلکه مفهوم گسترده ای دارد که انسان ها را نیز دربر می گیرد؛ چنان که در آیه 6 سوره هود می خوانیم:
((وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا))؛ هیچ جنبنده ای در زمین نیست، مگر این که روزی او بر عهدة خدا است.
و نیز در آیه 61 سوره نحل آمده است:
((وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ))؛ اگر خداوند، مردم را به سبب ستم هایشان مجازات می کرد، جنبنده ای را بر زمین باقی نمی گذاشت.
ص: 204
البته اهل سنّت، دابة الارض را موجودی از جنس غیر انسان با ویژگی های شگفت آور ذکر کرده اند. که می توان در بیشتر تفاسیر آنها ذیل آیه آن را دید.
شیعه به پیروی از روایات معصومان علیهم السلام دابة الارض را یک انسان فوق العاده می دانند که یکی از کارهای برجستة او، جداساختن صفوف مسلمانان از منافقان و نشانه گذاری آن ها است. حتی از برخی روایات استفاده می شود که عصای موسی و انگشتر سلیمان با او است و می دانیم که عصای موسی، ابزار توان و اعجاز، و خاتم سلیمان ابزار حکومت و سلطة الهی است. از این رو، او یک انسان توان مند و افشاگر است. در روایتی حضرت امیر خود را این گونه وصف کرده است:
… وَ إِنِّی لَصَاحِبُ الْکَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّی لَصَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِیسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِی تُکَلِّمُ النَّاسَ؛(1) و همانا من صاحب بازگشت ها و دولت دولت ها هستم و من صاحب عصا و نشانه گذار و جنبنده ای هستم که با مردم سخن می گوید.
از این رو، در زیارت امام علی علیه السلام به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ وَ وَارِثَ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ صَاحِبَ الْمِیسَم؛(2) درود بر تو ای ستون دین و وارث دانش اولین و آخرین و صاحب نشانه گذار.
با توجه به آنچه نقل شد، به راحتی می توان گفت: «دابةالارض» انسان برجسته ای است که برای انجام کاری بس مهمّ پیش از قیامت به زمین باز می گردد.
و نیز این که در روایات شیعه و سنّی وارد شده است که مؤمن و کافر را نشانه گذاری می کند و صفوفشان را مشخص می سازد، با انسان سازگار است. سخن گفتن با مردم که در متن آیه قرآن به عنوان توصیف او آمده نیز مناسب همین معنا است.
یکی دیگر از آیاتی که به واسطة آن بر حتمی بودن رجعت در آخرالزمان، استدلال شده است، چنین است:
ص: 205
وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مَمَّن یُکَذِّبُ بَِآیَتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ؛(1) و آن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کرده اند، محشور می کنیم؛ پس آنان نگاه داشته می شوند، تا همه به هم بپیوندند.
از جمله کسانی که به وسیلة این آیه، بر رجعت در آخرالزمان، استدلال کرده اند، می توان شیخ مفید(2) و نیز شیخ طوسی(3) را نام برد.
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان ذیل این آیة شریف نوشته است:
شیعیان که به رجعت عقیده دارند، با این آیه، بر درستی اعتقاد خود استدلال کرده و گفته اند: آمدن «مِن» در سخن، موجب تبعیض است و دلالت دارد بر این که در روز مورد نظر، برخی از اقوام برانگیخته شده و برخی دیگر برانگیخته نمی شوند و این، صفت روز رستاخیر نیست؛ چرا که خداوند سبحان، درباره آن فرموده است «آنان را بر می انگیزیم و هیچ یک از آنان را فروگذار نمی کنیم.»(4)
علامه طباطبایی نیز ذیل آیة شریف، پس از بیان برخی سخنان و ردّ آن ها، استدلال بالا را بیان می کند. آن گاه در بیان این که «حشر» از نظر قرآن، غیر از قیامت است، می نویسد:
این آیه و دو آیه بعدش، پس از داستان بیرون شدن «دابه» از زمین واقع شده اند که خود، یکی از علایمی است که پیش از قیامت واقع می شود؛ قیامتی که در چند آیه بعد، درباره آن می فرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ و تا چند آیه بعد اوصاف وقایع آن روز را بیان می کند و معنا ندارد پیش از آغاز بیان اصل قیامت و وقایع آن، یکی از وقایع آن را زودتر ذکر کند؛ چون ترتیب وقوعی اقتضا می کند اگر حشر یک فوج از هر امتی هم جزو وقایع قیامت باشد، آن را پس از مسأله نفخ صور ذکر فرماید؛ ولی این گونه ذکر نکرد، بلکه پیش از نفخ صور، مسأله حشر فوج از هر امتی را آورده است؛
ص: 206
پس معلوم می شود این حشر جزو وقایع قیامت نیست.(1)
در تفسیر قمی نیز همین مضمون را ذیل آیة شریف، به استناد فرمایشی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
مردم دربارة آیة ((یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا)) چه می گویند؟ راوی گفت: «می گویند: این آیه دربارة قیامت است». فرمود: «نه، این طور که آنان می گویند، نیست؛ بلکه درباره رجعت است. مگر خدای تعالی، در قیامت از هر امت فوجی را محشور می کند و بقیه آن امت ها را رها می کند؟ با این که خودش فرمود: ((وَحَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا))؛ آنان را محشور کردیم و احدی را از قلم نینداختیم.»(2)
کوتاه سخن این که برانگیخته شدن آیة مذکور در یکی از این سه زمان ممکن است:
پیش از قیامت، پس از قیامت یا در هنگام قیامت و صورت چهارمی نخواهد داشت.
صورت سوم باطل است؛ چرا که حشر در قیامت، فراگیر است؛ نه این که از هر امتی، تعدادی محشور شوند.
صورت دوم نیز باطل است؛ چرا که پس از قیامت، مجرمان به جهنم و نیکان به بهشت خواهند رفت و با این بیان، فقط احتمال نخست، باقی خواهد ماند، که قول شیعه امامیه است.
از جمله آیاتی که شیعه بر رجعت در آخر الزمان ارائه کرده است، این آیه است: ((وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَقَ النَبِیِّینَ لَمَآ ءَاتَیْتُکُم مِّن کِتَبٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ و قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَا مَعَکُم مِّنَ الشَّهِدِینَ))؛(3) «و (یاد کن) هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستاده ای آمد که آنچه را با شما است
ص: 207
تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاری اش کنید و فرمود: «آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟» گفتند: «آری، اقرار کردیم». گفت: پس گواه باشید و من با شما از گواهانم.»
پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام با بهره مندی از راهنمایی های ایشان، بر این باورند که به روشنی از این آیه استفاده می شود یاری و ایمانی که از پیامبران بر آن پیمان گرفته شده است، پس از آمدن رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواهد بود. افعال «لَتُؤْمِنُنَّ» و «لَتَنصُرُنَّهُ» مضارع مؤکد بوده، بر انجام کار در زمان آینده دلالت دارند؛ یعنی زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیامبران گذشته همگی زنده شوند و پیامبران پیشین، بر پایة پیمان الهی خود، نبی اکرم صلی الله علیه و آله را یاری دهند.
خداوند، آن گاه که سخنان برخی مردگان را نقل می کند، از زبان ایشان می فرماید: ((قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ))؛(1) «می گویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندی و دوبار ما را زنده کردی و به گناهانمان اعتراف کردیم؛ پس آیا راهی برای بیرون شدن (از آتش) هست؟»
در تفسیر قمی در ذیل این آیه شریف، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: «ذلک فی الرجعة؛(2) این، در رجعت است».
از دیگر آیه هایی که در بیان معصومان علیهم السلام به رجعت تأویل شده، این آیه است:
((وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَنِهِمْ لَایَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ))؛(3) «و با سخت ترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که می میرد بر نخواهد انگیخت. آری، (انجام) این وعده بر او حق است؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند.»
ص: 208
مرحوم کلینی در کتاب کافی با ذکر سند از ابو بصیر نقل می کند:
به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: «این که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «و آنان با مبالغه و پافشاری به خداوند سوگند یاد کنند که خداوند هرگز کسی که بمیرد را زنده نخواهد کرد. بلی، البته وعدة الهی حق است؛ لکن بیشتر مردم نمی دانند منظور چیست؟» فرمود: «ای ابوبصیر! (عامه) در این باره چه می گویند؟» عرض کردم: «مشرکان چنین می پندارند و برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله سوگند می خورند که خداوند هرگز مردگان را زنده نخواهد کرد». حضرت فرمود: «مرگ بر کسی که چنین سخنی می گوید! از آن ها بپرس آیا مشرکان به الله قسم می خورند، یا به لات و عُزّا؟» ابوبصیر می گوید: «گفتم: فدایت شوم! پس برایم معنای آیه را بیان فرما». ایشان فرمود: «ای ابوبصیر! هنگامی که قائم ما به پا خیزد، خداوند گروهی از شیعیان ما را برای یاری او برانگیزد و زنده کند که گیره های شمشیرهایشان بر روی شانه هایشان است. چون این خبر به قومی از شیعیان ما که نمرده باشند برسد، به یکدیگر گویند: «فلان و فلان از قبرهایشان برانگیخته شدند و آن ها با قائم علیه السلام هستند». این سخن به گوش گروهی از دشمنان ما برسد؛ آن ها گویند: «ای گروه شیعیان! چقدر دروغگو هستید؟ این دولت و حکومت شما است و شما دروغ می گویید؟ نه واللَّه! این ها که شما می گویید زنده نشده و زنده نخواهند شد، تا روز قیامت»؛ پس خداوند، گفتار آن ها را حکایت کرده، می فرماید: و آنان با مبالغه و پافشاری به خداوند سوگند یاد کنند که خداوند هرگز کسی که بمیرد را زنده نخواهد کرد.»(1)
دیدیم شیعه با بهره از هر دو دسته آیات، با بیان پیشوایان معصوم علیهم السلام، حتمی بودن رجعت را در دوران حضرت مهدی علیه السلام اثبات کرده است.
دلالت دسته دوم روشن است. آنچه محل بحث بیشتر است، استفاده از دستة نخست آیات، برای اثبات رجعت در آخرالزمان است.
افزون بر آیات یادشده، شیعه بر این باور است که ذکر نمونه هایی از رجعت در
ص: 209
گذشته، می تواند خود دلیلی بر وقوع آن در آینده باشد. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی ارزشمند فرمود:
والذی نفسی بیده لترکبنّ سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتی لا تخطئون طریقهم و لایخطئون سنن بنی اسرائیل؛(1)به آن کسی که جانم به دست او است سوگند! شما مسلمانان با هر سنّتی که در امت های گذشته جریان داشته است، رو به رو خواهید شد و آنچه در آن امت ها جریان یافته است، مو به مو در این امت جریان خواهد یافت؛ به طوری که نه شما از آن سنّت ها منحرف می شوید و نه آن سنّت ها که در بنی اسرائیل بود شما را نادیده می گیرد.
همة اهل سنّت، اتفاق نظر دارند که در امت های گذشته رجعت هایی صورت گرفته است و نیز اتفاق نظر دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر چه در امت های گذشته رخ داده است، در امت من نیز اتفاق خواهد افتاد». و شکی نیست که رجعت، یکی از مهم ترین حوادث امت های پیش است و نیز شکی نیست که تا امروز، چنین رویدادی در امت اسلامی رخ نداده است؛ بنابراین در آینده چنین خواهد شد.
افزون بر روایاتی که به صورت کلی رجعت کنندگان را مؤمنان خالص و کافران خالص ذکر کرده است مانند روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
ان الرجعه لیست بعامة و هی خاصة لا یرجع الّا من محض الایمان محضاً او محض الشرک محضاً؛(2) رجعت همگانی نیست و فقط مؤمنان خالص و محض و نیز مشرکان محض به دنیا بر می گردند.
برخی روایات نیز به افراد و گروه هایی به طور ویژه اشاره کرده است:
ص: 210
ابوخالد کابلی از امام سجّاد علیه السلام نقل کرده که در تفسیر آیه ((إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَی مَعَادٍ))(1) فرمود: «یرجع الیکم نبیکم صلی الله علیه وآله…؛(2) پیامبرتان به سوی شما بر می گردد….»
بکیر بن اعین می گوید:
قال لی من لاشک فیه _ یعنی ابا جعفر علیه السلام _ اِنَّ رَسُولَ اللَّه (ص) وَ عَلیاً سَیَرْجِعْان؛(3) کسی که هیچ تردید در او ندارم؛ یعنی امام باقر علیه السلام به من فرمود: پیامبر و علی رجعت می کنند.
مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه ((قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (36) قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ (37) إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ))؛(4) از تفسیر قمی نقل کرده است که امام صادق علیه السلام درباره آیه مذکور فرمود: «یوم الوقت المعلوم یوم یذبحه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله علی الصخرة التی فی بیت المقدس؛(5) روز وقت معلوم روزی است که رسول خداوند (شیطان را) بر صخره ای در بیت مقدس می کشد.»
در روایات فراوانی وارد شده است که حضرت علی علیه السلام، چندین بار رجعت می کند. علی بن ابراهیم از ابوبصیر نقل می کند که حضرت صادق علیه السلام ضمن حدیثی چنین فرمود:
… پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: یا عَلی اِذا کانَ فِی آخِرالزّمان اَخرَجَکَ اللَّه فِی اَحسَنِ صُورَة وَ وَ مَعَکَ مَیْسَمٌ تَسمُ به اَعدائکَ؛(6) ای علی! خداوند تو را در آخرالزمان به بهترین صورتی زنده
ص: 211
می کند، در حالی که ابزاری در دست داری که دشمنانت را با آن نشان می گذاری.
در روایات، امام حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان نخستین رجعت کننده معرفی شده است.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
ان اول من یکر الی الدنیا، الحسین بن علی و اصحابه، و یزیدبن معاویه و اصحابه، فیقتلهم حذو القذة بالقذة. ثم قال ابوعبداللَّه علیه السلام: ((ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَکُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا))(1)،(2) همانا نخستین کسی که به دنیا بر می گردد حسین بن علی علیه السلام و یاران آن حضرت هستند و نیز یزیدبن معاویه و اصحاب او که حضرت آنها را یک به یک به هلاکت خواهد رساند و سپس امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمودند: آنگاه شما را به سوی آنها برگردانیم و بر آنها غلبه دهیم و به مال و فرزندان نیرومند مدد بخشیم و عده شما را بسیار گردانیم.
همچنین از امام کاظم علیه السلام روایت شده که امام حسین علیه السلام پیش از شهادت خود با یاران خود سخن گفتند و از جمله فرمودند:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله زنده بودند به من فرمودند: فرزندم تو به زودی به سمت عراق خواهی رفت؛ سرزمینی که انبیاء و اوصیاء در آنها با هم برخورد کردند؛ این سرزمین «عمورا» نام دارد و در آن محل تو و یارانت به شهادت خواهید رسید و اصحاب تو کسانی هستند که درد آهن را نخواهند چشید و آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: (( قُلْنَا یَانَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَمًا عَلَی إِبْرَ هِیمَ))؛(3) و فرمود: جنگ بر شما سرد و سلامت خواهد بود. آنگاه امام حسین پس از نقل این روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: فابشروا، فواللَّه لئن قتلونا فانا نرد علی نبینا، ثم امکث ماشاءاللَّه فاکون اول من ینشق الارض
ص: 212
عنه… و لینزلن محمد و علی و انا و اخی و جمیع من منّ اللَّه علیه فی حمولات من حمولات الرب خیل بلق من نور لم یرکبها مخلوق ثم لیهزن محمد لواءه و لیدفعنه الی قائمنا مع سیفه… ثم انّ امیرالمؤمنین علیه السلام یدفع الی سیف رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و یبعثنی الی المشرق و المغرب فلا آتی علی عدو اللَّه الّا اهرقت دمه و لا ادع صنماً الّا احرقته حتی ادفع الی الهند فافتحها…؛(1) بشارت باد بر شما، اگر ما کشته شویم همانا به سوی پیامبر خود باز می گردیم و مدتی که خدا بخواهد در آنجا می مانیم و پس از آن من اولین نفری هستم که زمین بر او باز می شود و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و من و برادرم حسن علیه السلام و جمیع آنان که خداوند بر آنها منّت گذارده، بر مرکب هایی از نور که خداوند برایمان فرستاده و پیش از ما مخلوقی بر آنها سوار نشده نازل می شویم و سپس نبی اکرم صلی الله علیه وآله پرچم خود را به حرکت در آورده و آن را به همراه شمشیرش به قائم آل محمد می دهد… سپس حضرت علی علیه السلام شمشیر نبی اکرم صلی الله علیه وآله را به من می دهد و مرا به سمت مشرق و مغرب رهسپار می کند و من با دشمنی از دشمنان خدا بر خورد نمی کنم مگر آنکه او را به هلاکت برسانم و با بتی برخورد نمی کنم مگر اینکه آنرا آتش می زنم و سپس به هند می روم و آنجا را نیز فتح می کنم….
بنابراین، از این روایات و روایت نخست چنین استفاده می شود که امام حسین علیه السلام مدتی با حضرت مهدی علیه السلام زندگی می کند و این گونه نیست که در آخرین لحظات زندگی امام مهدی علیه السلام رجعت نماید.
در شماری از روایات به رجعت معصومین علیهم السلام اشاره شده است. امام صادق علیه السلام رجعت معصومین را در کلامی کوتاه این گونه می فرماید: «لیس منا من لم یؤمن بکرتنا…؛(2) از [شیعیان] ما نیست کسی که ایمان به بازگشت ما نداشته باشد….»
ص: 213
یکی از روایاتی که بازگشت پیامبران گذشته را نوید داده اند از این قرار است:
عبد اللَّه بن مسکان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:
ما بعث اللّه نبیّاً من لدن آدم فهلم جراً الّا و یرجع الی الدنیا و ینصر امیرالمؤمنین؛(1) خداوند هیچ پیامبری را _ از حضرت آدم تا آخر _ بر نیانگیخت مگر اینکه به دنیا بر می گردند و حضرت علی علیه السلام را یاری می نمایند.
6. زنان رجعت کننده
اگر چه روایات رجعت به طور عمده اختصاصی به زن یا مرد ندارد و زیر عنوان مؤمن محض و کافر محض آمده است. ولی روایاتی اشاره به رجعت بانوان کرده است از جمله روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام است که آن حضرت فرمود:
یکن مع القائم ثلاثة عشر امرأة. قلت: و ما یصنع بهن؟ قال: یداوین الجرحی و یقمن علی المرضی کما کان مع رسول اللَّه. قلت: فسمهن لی. قال: القنوا بنت رشید و ام ایمن و حبابة الوالبیة، و سمیه، و ام عماربن یاسر و زبیده و ام خالد الاحمسیه و ام سعید الحنفیه و صبانه الماشطه و ام خالد الجهینه؛(2) همراه قائم سیزده زن خواهند بود. گفتم: برای چه منظور؟ فرمود: آنها مجروحین را مداوا می کنند و به مریض ها رسیدگی می کنند همانگونه که همراه پیامبر که بودند چنین می کردند. عرض کردم اگر ممکن است آنها را نام ببرید. آن حضرت فرمود: قنوا دختر رشید و ام ایمن و حبابه والبیه و سمیه مادر عماربن یاسر و زبیده و ام خالد احمسیه و ام سعید حنفیه و صبانه ماشطه و ام خالد جهنیه.
البته در روایات به برخی افراد و گروه های دیگر نیز اشاره شده که در کتاب های مفصل آمده است.
ص: 214
1. در بارة دابه الارض توضیح دهید چگونه بر رجعت در آخرالزمان دلالت می کند.
2. از مهم ترین آیات مربوط به رجعت آیه 83 سوره نمل است آن را به تفصیل توضیح دهید.
3. آیه 11 سوره غافر چگونه بر رجعت در آخرالزمان دلالت می کند؟ شرح دهید.
4. به استناد روایات پیامبر مبنی بر وقوع هر آنچه در امت های پیشین رخ داده چگونه می توان رجعت در آینده را اثبات کرد؟ توضیح دهید.
5. گروه ها و افرادی که به طور خاص به رجعت آنها نوید داده شده است چه کسانی هستند؟ دو مورد را توضیح دهید.
===
1. سعادت پرور، علی، ظهور نور، ترجمه سید محمد جواد وزیری فرد، تهران، شرکت انتشارات احیاء کتاب، 1380ق.
2. طبسی، محمدرضا، شیعه و رجعت، ترجمه محمد میرشاه ولد، انتشارات دارالنشر اسلام.
3. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
4. رفیعی قزوینی، ابوالحسن، رجعت و معراج، تهران،کتابفروشی اسلام، 1379ش.
5. سلیمیان، خدامراد، بازگشت به دنیا در پایان تاریخ، قم، بوستان کتاب، چ چهارم، 1387ش.
ص: 215
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
پاسخ به برخی پرسش ها و شبهه های بحث رجعت مانند:
_ رجعت سبب بازگشت از فعلیت
_ رجعت همان تناسخ
_ بازگشت کفار و مجرمین از اعمال بدشان
_ مجازات در رجعت و ناسازگاری با دنیا
_ تعارض رجعت با فلسفه معاد
_ رجعت از عقاید یهودی
_ منافات رجعت با تلقین میت
_ رجعت و امامت فاضل بر افضل
_ رجعت در تعارض با برخی آیات قرآن
_ تکلیف در زمان رجعت
_ رجعت و کیفر و پاداش
ص: 216
بی گمان هیچ حقی نمی توان یافت که پیرامون آن شبهه هایی وجود نداشته باشد؛ چرا که در جهان هستی، نسبت دانش به نادانی بسیار ناچیز است و در این میان افراد مغرضی نیز از این نادانی بهره برده تا حقیقت را هر چه بیشتر در ابهام فرو برند.
«رجعت» نیز همانند بسیاری از حقایق به وسیلة افرادی مورد تردید قرار گرفته است که روشن شدن آن، مطالعه و پاسخ دقیق به شبهات را می طلبد. در این درس تلاش میشود تا به برخی از شبهات مطرح در بحث رجعت به گونه ای کوتاه پاسخ داده شود.
یکی از شبهه هایی که درباره رجعت مطرح شده این است که: وقتی انسان از زندگی دنیایی جدا شد و وارد جهان برزخ شد، در حقیقت از جهان طبیعت به جهان "ماوراء" وارد شده و این خود، در او کمال پدید می آورد؛ یعنی همة آنچه در او "بالقوه" بوده، به "فعلیت" رسیده و حال اگر از جهان غیب به جهان ماده برگردد _ چنانچه در رجعت چنین است _ بایسته است آنچه که برای او به فعلیت رسیده، دوباره بالقوه شود و این از نظر عقل محال است.
مرحوم علامه طباطبایی همین شبهه را به صورت علمی تر مطرح کرده می نویسد:
«بعضی گفته اند: این معنا در محل خودش ثابت شده: که هر موجود که دارای قوه و استعداد و کمال و فعلیت است، بعد از آنکه از مرحله استعداد به فعلیت رسید، دیگر محال است به حالت استعداد برگردد، و همچنین هر موجودی که از نظر وجود، دارای کمال بیشتری است، محال است برگردد، و به موجودی ناقص تر از خود مبدل شود، و
ص: 217
در عین حال همان موجود اول باشد.
و انسان بعد از مردنش تجرد پیدا می کند، یعنی نفسش از ماده مجرد می شود، و موجودی مجرد مثالی یا عقلی می گردد، و مرتبه مثالیت و عقلیت فوق مرتبه مادیت است، چون وجود، در آن دو قوی تر از وجود مادی است، با این حال دیگر محال است چنین انسانی، یا بگو چنین نفس تکامل یافته ای، دوباره اسیر ماده شود، و به اصطلاح زنده گردد، و گر نه لازم می آید که چیزی بعد از فعلیت به قوه و استعداد برگردد، و این محال است، و نیز وجود انسان، وجودی قوی تر از وجود سایر انواع حیوانات است، و محال است انسان برگردد، و به وسیله مسخ، حیوانی دیگر شود.
ما در پاسخ می گوییم: بله برگشت چیزی که از قوه به فعلیت رسیده، دوباره قوه شدن آن محال است، ولی زنده شدن مردگان، و همچنین مسخ، از مصادیق این امر محال نیستند.»
صاحب المیزان آنگاه در توضیح چنین می نویسد:
«آنچه از حس و برهان به دست آمده، این است که جوهر نباتی مادی وقتی در صراط استکمال حیوانی قرار می گیرد، در این صراط به سوی حیوانشدن حرکت می کند، و به صورت حیوانیت که صورتی است مجرد به تجرد برزخی در می آید، و حقیقت این صورت این است که: چیزی خودش را درک کند، (البته ادراک جزئی خیالی)، و درک خویشتن حیوان، وجود کامل جوهر نباتی است، و فعلیت یافتن آن قوه و استعدادی است که داشت، که با حرکت جوهری به آن کمال رسید، و بعد از آنکه گیاه بود حیوان شد، و دیگر محال است دوباره جوهری مادی شود، و به صورت نبات در آید، مگر آنکه از ماده حیوانی خود جدا گشته، ماده با صورت مادیش بماند، مثل اینکه حیوانی بمیرد، و جسدی بی حرکت شود.»(1)
مرحوم علامه در جایی دیگر این شبهه را اینگونه تبیین کرده می نویسد:
و بعضی دیگر در مقام ابطال رجعت از راه دلیل عقلی وارد شده و به طور خلاصه گفته اند: (مرگ امری است که با در نظر گرفتن عنایت پروردگار هرگز بر هیچ زنده ای عارض نمی شود مگر بعد از آنکه آن موجود زنده به حد کمال رسیده باشد، و زندگیش
ص: 218
کامل شده، آنچه در قوه داشته به فعلیت رسیده باشد، و چنین موجودی که تمامی کمالات بالقوه اش فعلیت یافته، اگر بعد از مردن به دنیا برگردد، در حقیقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اینکه چیزی که فعلیت یافته برگردد و بالقوه شود امری است محال... .
و در پاسخ می نویسد:
و اما اینکه گفت: چیزی که از قوه به فعلیت در آمده، دیگر محال است بالقوه شود، مطلبی است صحیح، و لیکن قبول نداریم که مساله مورد بحث ما از این باب باشد، برای اینکه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او کسی است که عمر طبیعی خود را کرده، و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد، که برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامی که عاملی غیر طبیعی از قبیل قتل و یا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنین مرگی به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشکالی نیست، چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفته در زمانی دیگر مستعد کمالی شود، که در زمانی غیر از زمان زندگیش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن کمال را بدست آورد.
و یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقداری در برزخ زندگی کرده باشد، چنین کسی بعد از مردن و دیدن برزخ دارای آن استعداد می شود، و دوباره به دنیا بر می گردد، که آن کمال را به دست آورد، که در هر یک از این دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است، و مستلزم محذور محال نیست. (1)
افزون بر آنچه یاد شد آنچه در نظام آفرینش در نمونه های فراوان رخ داده، زنده شدن برخی از مردگان و ادامة زندگی آنها است که در قرآن به آنها اشاره شده است. و حتی کسانی که این شبهه را مطرح می کنند آن را به عنوان یک واقعیت قرآنی پذیرفته اند حال چگونه اتفاق آن در آخرالزمان چنین دشواری را دارد در حالی که رجعت در امت های گذشته نداشته؟! خدا می داند!
ص: 219
یکی دیگر از شبهاتی که در بحث رجعت بر اثر نفهمی باورهای شیعه همواره از طرف مخالفان به آن دامن زده شده این است که قول به رجعت، مستلزم قول به تناسخ است و چون تناسخ باطل است قول به رجعت نیز باطل است.
پیش از هر گونه توضیحی در این زمینه مناسب است نخست معنای تناسخ روشن شود تا تفاوت رجعت و تناسخ روشن شود.
«تناسخ» در لغت از ریشه «نسخ» گرفته شده است. راغب اصفهانی در مفردات نسخ را این گونه تعریف کرده است:
النسخ هو ازالة شی ء بشی ء یتعقبه کنسخ الشمس الظل، و الظل الشمس و الشیب الشباب؛(1) نسخ یعنی از میان بردن چیزی به وسیلة چیزی که در پی آن در می آید. چونان که خورشید سایه را، سایه نور خورشید را و پیری جوانی را از میان برد.
اما معنای اصطلاحی تناسخ این است: نفسی که هنگام ارتباط به بدن کمالاتی را کسب کرده، بعد از جداشدن از آن، به بدن دیگر بپیوندد.
شیخ مفید دربارة معنای تناسخ می گوید:
و معنی التناسخ هو ان تتکرر الادوار الی مالانهایه و ان الثواب و العقاب فی هذه الدار لافی دار اخری لاعمل فیها و ان اعمالنا التی نحن فیها انما هی اجزیة علی اعمال سلف فی الادوار الماضیة، فاراحة و السرور و الفرح هی مرتبة علی اعمال البر التی سلف منا فی الادوار الماضیة، و الغم و الحزن مرتبة علی اعمال الفجور التی سلفت و قد ابطل هولاء جمیع الشرایع و السنن؛(2) معنای تناسخ یعنی تکرار دوره های زندگی تا بی نهایت. و اینکه پاداش و کیفر در این دنیا باشد نه در جهانی دیگر. و کارهایی که اکنون می کنیم نتیجة کارهای گذشته در دوره های پیشین است. پس آسایش، شادی و شادمانی آن مترتب بر کارهای خیر در دوره های گذشته است و
ص: 220
غم و غصه مترتب بر کارهای زشت گذشته است. و این را همة شریعت ها و سنت ها آن را باطل دانسته اند.
_ سید مرتضی با صراحت تمام کسانی که معتقد به تناسخ هستند را کافر دانسته می نویسد:
… لان اهل التناسخ لایعدون من المسلمین… لکفرهم و ضلالتهم؛(1) برای اینکه پیروان تناسخ از مسلمانان شمرده نمی شوند… به خاطر کفر و گمراهی آنها.
_ مرحوم علامه طباطبایی در این باره می فرماید:
… تناسخ عبارت از این است که بگوییم: نفس آدمی بعد از آن که به نوعی کمال، استکمال کرد، و از بدن جدا شد، به بدن دیگری منتقل شود، یا خودش نفس دارد، یا ندارد، اگر نفس مورد گفتگو می خواهد به آن منتقل شود،و این فرضیه ای محال است، چون بدنی که نفس مورد گفتگو می خواهد به آن منتقل شود، یا خودش نفس دارد یا ندارد، اگر نفس داشته باشد مستلزم آن است که یک بدن دارای دو نفس بشود، و این همان وحدت کثیر و کثرت واحد است (که محال بودنش روشن است)، واگر نفس ندارد، مستلزم آن است که چیزی که به فعلیت رسیده، دوباره برگردد بالقوه شود، مثلا پیر مرد برگردد کودک شود که محال بودن این نیز روشن است.(2)
برخی از مفسرین معاصر نیز درباره رجعت چنین نوشته اند:
عقیده مندان به تناسخ چنین می پندارند که انسان بعد از مرگ، بار دیگر به همین زندگی باز می گردد؛ منتها روح او در جسم دیگر (و نطفه دیگر) حلول کرده و زندگی مجددی را در همین دنیا آغاز می کند و این مسئله ممکن است بارها تکرار شود، این زندگی تکراری در این جهان را «تناسخ» یا «عود ارواح» می نامند.(3)
ص: 221
مرحوم مظفر در پاسخ کسانی که رجعت را نوعی تناسخ می دانند می نویسد: «کسی که رجعت را به عنوان تناسخ، باطل می داند، فرق میان تناسخ و معاد جسمانی را در نیافته است. رجعت از اقسام معاد جسمانی است و تناسخ، انتقال روح از جسمی به جسم دیگر و جداشدن از جسم اول است و این، معاد جسمانی نیست.
معاد جسمانی، یعنی بازگشت روح با همان مشخصات به بدن اول و معنای رجعت نیز همین است و اگر رجعت همان تناسخ باشد، زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی نیز تناسخ است یا حشر و نشر در قیامت و معاد جسمانی نیز باید تناسخ باشد.(1)
از آنچه گفته شد روشن می شود که تناسخ مردود، و به طور کامل با رجعت تفاوت می کند و ایراد شبهاتی از این دست، دلیلی غیر از تعصب و جهالت نداشته است.
و قد قال قوم من المخالفین لنا: کیف یعود کفار الملة بعد الموت الی طغیانهم و قد عاینوا عذاب اللَّه تعالی فی البرزخ، و تیقنوا لذلک انهم مبطلون؟! بدون شک عذاب کفار و اشرار از همان ابتدای لحظات مرگ آغاز می شود. حال چگونه ممکن است آنها در عالم برزخ انواع و اقسام عذاب ها را ببینند. و پس از رجعت، دوباره همان روش بد خود را ادامه دهند؟
مرحوم شیخ مفید با طرح این شبهه در ادامه این گونه پاسخ داده است:
البته این عجیب تر نیست از کفار آنچنانی که در برزخ انواع عذاب ها را می بینند و می دانند که هیچ گونه جدایی از عذاب برای آنها نیست و بر آنها به خاطر گمراهی اشان در دنیا احتجاج می شود. پس در آن هنگام می گویند «ای کاش برگردانده می شدیم و هرگز آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از جمله مؤمنین می بودیم» پس خداوند در پاسخ آنها می فرماید: «بلکه آشکار شده برای آنها آنچه را پنهان می کردند در گذشته و اگر چنانچه باز گردند همچنان به کارهای قبلی خود ادامه می دهند به درستی که آنها دروغگویانند» پس برای مخالف پس از این دلیل جای هیچ گونه شبهه ای باقی
ص: 222
نخواهد ماند تا بر بحث وارد نمایند.(1)
به این پرسش اینگونه می توان پاسخ داد:
این گونه نیست که دیدن حقایق همواره آثار حتمی داشته باشد و کسی که حقیقت را دید، دست از باطل خود بردارد. همانگونه که در تاریخ کم نبوده اند کسانی که معجزات و کراماتی را از انبیاء و اولیاء دیدند، ولی همچنان بر باطل خود پافشاری می کردند.
دلیل مطلب این است آنچه که باعث دشمنی می شود فقط نادانی به حقیقت نیست، بلکه عوامل پرشماری دست به یکدیگر داده و شخص را از پذیرش حق دور می سازند. هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی از جمله مهمترین این عوامل هستند.
خداوند این حقیقت را در ضمن دو آیه شریف قرآن چنین بیان فرموده است:
((وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُواْ عَلَی النَّارِ فَقَالُواْ یَلَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بَِایَتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ «27» بَلْ بَدَا لَهُم مَّا کَانُواْ یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَذِبُونَ))؛(2) و ای کاش [منکران را] هنگامی که بر آتش عرضه می شوند، می دیدی که می گویند: کاش بازگردانده می شدیم و [دیگر] آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم [آنگاه در آیه بعد خداوند حقیقت این آرزوی دورغین را اینگونه افشا می کند: ] [ولی چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان می داشتند، برای آنان آشکار شده است و اگر هم باز گردانده شوند قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند بر می گردند و آنان دروغگویند.
با بیان این آیات از قرآن دیگر هیچ گونه جای سخن برای مخالفین در این باره، باقی نخواهد ماند.
برخی با بیان این شبهه که پذیرفتن رجعت به دنیا برای کیفر و پاداش، با طبیعت این دنیا که سرای عمل است نه حساب، سازگاری ندارد؛ و قرآن نیز به آن اشاره کرده است.
ص: 223
والقول بالرجعة بعد الموت الی الدنیا لمجازاة المسیئین و اثابة المحسنین ینافی طبیعة هذا الدنیا و انها لیست دار جزاء وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَآ إِلَّا مَتَعُ الْغُرُورِ؛ و همانا روز رستاخیز پاداش هایتان به طور کامل به شما داده می شود. پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت در آورند قطعاً کامیاب شده است؛ و زندگی دنیا جز مایه فریب نیست.
پاسخ اینکه:
اولاً، برخی پاداش ها و مجازات ها، دنیوی است و فرقی میان همین دنیا و زندگی معمولی و رجعت نیست و آیات قرآن نیز منافاتی با آن ندارد.
ثانیاً، رجعت فقط برای پاداش و مجازات نیست، بلکه حکمت های فراوان دیگر نیز دارد که بسیاری از آنها بر ما پوشیده است.
چنانچه معتقدین به این تعارض گفته اند: «کما اینکه اعتقاد به رجعت مایه تضعیف اعتقاد به روز قیامت می شود و روشن می شود که این (یعنی تضعیف اعتقاد به معاد) از جمله اهداف کسانی است که این اعتقاد را فراهم آوردند و آنها دوازده امامی ها بودند که آیات معاد را تأویل به رجعت کردند و از جمله تأثیرات این اعتقاد این بود که برخی از فرقه های منسوب به شیعه معاد را انکار کردند و به تناسخ اعتقاد پیدا کردند…»(1)
با ذکر تفاوت هایی که میان رجعت و معاد وجود دارد به راحتی پاسخ این اشکال داده خواهد شد و این تفاوت ها عبارتنداز:
1. رجعت مربوط به همه مردگان نیست، بلکه مخصوص یک گروه ویژه است، در حالی که معاد عبارت از زنده شدن جمیع مردگان در روز قیامت است.
2. رجعت پیش از قیامت و در همین دنیا صورت می پذیرد، در حالی که قیامت و معاد در زمانی معین در جهانی دیگر است.
3. زندگی رجعت کنندگان محدود بوده و دوام ندارد، اما زندگی بعد از قیامت هم
ص: 224
برای اهل بهشت و هم برای دوزخیان جاودانه خواهد بود.
4. تحقق رجعت و مشاهده با لعیان آن، رقیقه ای از حقیقت قیامت است و ایمان به قیامت را استوارتر می کند.
بنابراین می توان گفت رجعت به نوعی در راستای تکامل مؤمنان محض و تحمیل کیفرهای دنیوی برای کافران محض به شمار می آید. یعنی گروهی از مؤمنان خالص که زمینة رسیدن به کمالات والا را داشته اند، اما به سبب موانعی از رسیدن به آن دور مانده اند، در زمان رجعت این حرکت را کامل می کنند و افزون بر شاهدبودن برپایی حکومت حق خود نیز در آن نقش خواهند داشت و در برابر گروهی که در کفر محض غوطه ور شده اند در همین دنیا به کیفرهای دنیوی خود می رسند.
اگر چه در برخی روایات هدف از رجعت نیکان را انتقام از دشمنان و تشفی قلب ذکر کرده اند، ولی به نظر می رسد افزون بر آن، امر مهمتری نیز مدنظر بوده که مورد اشاره قرار گرفت.
برخی می پندارند شیعه باور به رجعت را از اعتقادات یهودیان گرفته اند: رجعت از عقاید دیرینه یهود است، منشا این عقیده در آنان حدیث معروف عزیر و به ویژه داستان هارون بود. بعد از آن که هارون در بیابان وفات کرد، یهود هم صدا گفتند: موسی از روی حسد او را کشته است و چون نسبت به هارون بیش از موسی علیه السلام متمایل و علاقه مند بود در نتیجه همین علاقه مندی قائل به رجعت وی شده، همواره منتظرش بودند.(1)
این شبهه از دو جهت قابل بحث است:
1. یهودی ها قائل به رجعت افرادی در گذشته هستند که نه فقط آنها بلکه آیاتی از قرآن مجید نیر به آن تصریح نموده است، که در بخش آیات مربوط به وقوع رجعت در گذشته برخی از آنها مطرح شد.
و اگر چنانچه اشکال کننده مقصودش این است که شیعه اعتقاد به رجعت را از این
ص: 225
اعتقاد یهودی ها گرفته است به طور کامل در اشتباهند. شیعه فقط برای بیان امکان رجعت به وقوع آن در امت های گذشته _ آن هم از آیات قرآن _ استشهاد نموده است. و آنگاه ضمیمه به انبوهی از روایات که عموم اهل سنت بدان ها قائل هستند- حتی بیش از آنچه بدان معتقد است _ معتقدند هر آنچه در امت های پیش رخ داده طبق فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله می بایست در امت اسلام رخ دهد.
2. یهودی ها قائل به رجعت افرادی در آخرالزمان هستند. اگر چه این قول دوم به اعتقاد شیعه درباره رجعت نزدیک است، ولی شباهت و نزدیکی دو اعتقاد نسبت به هم نه دلیل بر گرفتن آن اعتقاد از دیگری می شود و نه دلیل بر بطلان آن، و اگر چنین باشد در میان اهل سنت موارد فراوانی از این دست یافت می شود.
برخی در دین یهود به زمان داوری بر زمین، معتقدند. در تورات آمده:
مردگان تو مجددا زنده خواهند شد، و اموات ما برخواهند خاست؛ ای شما که در خاک خفته اید بیدار شده و شادی نمایید، زیرا شبنم تو مثل شبنم گیاه ها است و زمین مردگان را باز پس خواهد داد.(1)
و چون یهود اعتقادی به آخرت ندارد بعضی معتقدند که مراد زنده شدن مردگان در همین جهان است برای بار دوم و در این روز قضاوت و داوری صورت گرفته و خوبان بدور از ظلم ستمگران و بدان به زندگی موعود و مطلوب خود خواهند رسید. بنابراین وجود شباهت هیچ دلیلی بر اخذ آن از اعتقاد پیش و یا بطلان آن نخواهد بود.
در برخی روایات تلقین میت آمده است که چون میت را در قبر گذارند بگویند: این اولین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیاست، از اینجا معلوم می شود که این مرده دیگر به دنیا باز نمی گردد و عمر دنیاییش تمام شده است.
پاسخ اینکه:
نخست، رجعت عمومی نیست و مادامی که نمی دانیم کسی از اهل رجعت است یا نه، مستحب است این دعا در تلقینش خوانده شود.
ص: 226
دوم، زندگی پیش از مرگ نسبت به زندگی بعد از آن به حسب وضع لغوی دنیاست، چون دنیا یا مشتق از «دنو» (= نزدیکی) یا از «دنائت» (= پستی) است. اما اطلاق آن بر زندگی دوم، نیاز به قرینه است، زیرا اگرچه در برابر رستاخیز بزرگ می توان رجعت را دنیا گفت، امّا به طور اطلاق نمی توان نام دنیا بر آن نهاد.
سوم، حدیث مورد نظر روایت واحدی است و اگر صریح در معارضه و مخالفت هم بود با ادله رجعت تاب مقاومت نداشت، تا چه رسد که صریح هم نباشد.(1)
یکی از پرسش هایی که مطرح است اینکه آیا انسانها همانند حیات پیشین خود دارای تکلیف خواهند بود یا خیر؟
در یک بررسی اجمالی در این باره به سه قول بر می خوریم:
1. برخی بر این عتقادند که زمان رجعت، همچون قیامت زمان پاداش و مجازات است و تکلیف در آن راهی ندارد.
استدلال این گروه این است کفاری که رجعت می کنند با توجه به شهود برزخی حقایق در عالم بزرخ، توبه خواهند کرد و بنابراین نقض غرض خواهد شد.
پاسخی که داده شده اینکه همیشه اینطور نیست که کسانی که حقیقت را دیدند راه توبه و هدایت در پیش گیرند و در میان امت های گذشته بسیاری بوده اند که با دیدن معجزات انبیا، حتی عذاب های الهی، همچنان راه دشمنی در پیش گرفته اند.
2. برخی نیز اعتقاد دارند در رجعت تکلیف وجود دارد، چرا که رجعت در دنیا تحقق می یابد نه در آخرت.
3. برخی نیز قائل به تفصیل شده اند که اگر چه دار تکلیف نیست، ولی انجام کارهای خوب ثواب و کارهای بد جزا به دنبال خواهد داشت و یا اینکه خوبان و مؤمنان تکلیف داشته به یاری معصومین علیهم السلام همت می گمارند و فقط برای کفار و دشمنان دار مجازات است.
مرحوم علامه مجلسی در این باره می نویسد:
ص: 227
ان زمان الرجعة لیس زمان التکلیف فقط بل هو واسطة بین الدنیا و الآخره، فالنسبة الی جماعة دار تکلیف و بالنسبة الی جماعة دار جزاء؛(1) همانا زمان رجعت فقط زمان تکلیف نیست، بلکه واسطة میان دنیا و آخرت است، پس به نسبت گروهی دار تکلیف و نسبت به گروهی دار مجازات است.
مشکل گفتة علامه این است که مشخص نشده برای چه کسانی دار تکلیف و برای چه کسانی دار جزاء است.
سید مرتضی در رسائل شریف خود به این نکته اشاره کرده که رجعت هیچ گونه منافاتی با تکلیف ندارد.(2)
هم ایشان در محلی دیگر بر ادعای خود این گونه دلیل می آورد که:
بدون شک بر کسانی که رجعت می کنند یاری کردن امام واجب است، چه اینکه دفاع از آن حضرت و یاری کردن او در برابر دشمنان تکلیف خواهد شد.
پس نمی توان گفت تکلیف ندارند.
البته ایشان در ادامه تکلیف داشتن کفاری که رجعت می کنند را نپذیرفته؛ رجعت آنها را صرفاً جهت چشیدن عذاب و ذلت ذکر کرده است.(3)
به نظر می رسد در دوران رجعت نیز همچنان تکلیف ادامه خواهد داشت، به لحاظ اینکه آیات و روایات فراوانی دنیا را دار تکلیف شمرده است. و در این میان مؤمنان با یاری معصومین علیهم السلام بر پاداش خود خواهند افزود، و چون رجعت کفار فقط برای کیفر دنیایی خواهد بود، از این رو تکلیف برای آنها موضوعیّت ندارد.
افزون بر آن، اگر گفته شود هیچ گونه تکلیفی وجود نخواهد داشت؛ اوّلاً روایاتی که بخشی از فلسفه رجعت را یاری حضرت مهدی و معصومین دانسته مشکل پیدا خواهد کرد و دیگر اینکه رجعت بیهوده خواهد بود.
در پایان گفتنی است که اگر چه در روایات اشاره چندانی به فلسفة رجعت نشده،
ص: 228
ولی از مجموع احادیث و سخنان بزرگان از علمای شیعه می توان موارد ذیل را به عنوان فلسفه و اهداف برپایی رجعت بر شمرد:
1. تکامل بیشتر مؤمنان: دسته ای از روایات یکی از حکمت های رجعت را رسیدن به کمال برای مؤمنان ذکر کرده است.(1)
2. تحمل کیفرهای دنیایی و عذاب کفار به هنگام دیدن دولت حق در همین دنیا: از دیگر فلسفه های رجعت رسیدن عذاب های دنیوی بر کفار شمرده شده است.(2)
3. لذّت بردن مؤمنان از دیدن برپایی حکومت حق: دسته ای از روایات نیز حکایت از لذت بردن مؤمنان از اقامه حکومت جهانی عدل است.(3)
4. انتقام جویی از دشمنان: و بالاخره پاره ای از روایات نیز سخن از انتقام گرفتن از دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کفار به میان آورده است.(4)
بنابراین درباره مجازات و پاداش می توان گفت فقط مجازات کافران در رجعت، دیدن حکومت عدل جهانی است که از این طریق عذاب خواهند شد، اگر چه روایات فراوانی نیز گرفتن انتقام از دشمنان اهل بیت علیهم السلام را در رجعت بیان نموده اند. بیش از این مجازات و پاداش موکول به قیامت خواهد شد.
ص: 229
1. بازگشت از فعلیت به قوه را توضیح داده، بیان کنید چگونه در رجعت چنین چیزی تحقق نمی یابد؟
2. تناسخ در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ تفاوت های آن را با رجعت بیان کنید.
3. آیا کفار و مجرمانی که در برزخ عذاب شده اند در رجعت از کارهای بد پشیمان می شوند؟ چرا؟
4. تفاوت های اساسی رجعت با معاد کدامند؟ شرح دهید.
5. در بارة تکلیف رجعت کنندگان چه دیدگاه هایی مطرح شده است؟ توضیح دهید.
===
1. طبسی، محمدرضا، شیعه و رجعت، ترجمه محمد میرشاه ولد، قم، انتشارات دارالنشر اسلام،1382ش.
2. صدر، سیّد محمّد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
3. رفیعی قزوینی، ابوالحسن، رجعت و معراج، تهران،کتابفروشی اسلام، 1379ش.
4. سلیمیان، خدامراد، بازگشت به دنیا در پایان تاریخ، قم، بوستان کتاب، چ چهارم، 1387ش.
5. بهمنی، اصغر، رجعت از دیدگاه متکلمان برجستة شیعی و رابطة آن با تناسخ، قم، زائر، 1385ش.
ص: 230
ص: 231
آنچه در این درس فرا خواهیم گرفت:
1_ طول عمر حضرت مهدی علیه السلام
یک. از نگاه قرآن کریم
دو. از نگاه روایات
سه. از نگاه عقل
2_ فرجام حضرت مهدی علیه السلام
3_ جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام
ص: 232
یکی از مباحث برجسته ای که در مجموعه معارف مهدوی مطرح میشود اینکه سرانجام حکومت جهانی حضرت به کجا میانجامد؟ پایان عمر آن حضرت چگونه خواهد بود؟ و دیگر اینکه پس از آن دوران نورانی تا برپایی رستاخیز بزرگ، چگونه سپری خواهد شد؟ بررسی و پاسخ به پرسشهای یادشده و مانند آن میتواند چرخة دانشهای ما را در بارة آن حضرت تکمیل کرده، تابلویی فراگیر و درست از مهدویت در نگاه ما قرار دهد.
در این درس تلاش می شود با بهرهمندی از روایات و دیدگاه دانشمندان اسلامی در حد ممکن به این پرسشها پاسخ داده شود.
بی گمان حضرت مهدی علیه السلام که در آخِرالزمان ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل و قسط خواهد کرد، فرزند امام عسکری علیه السلام است که بر پایة روایات معتبر در نیمه شعبان سال 255 ق زاده شده است. معنای روشن این سخن، آن است که آن ذخیرة الهی، دارای عمری بس طولانی است. تا کنون، افزون بر 1170 سال از عمر پر برکت آن حضرت گذشته است. و این زندگی دراز، البته، پیش از به دنیاآمدن آن حضرت در سخن برخی پیشوایان معصوم علیهم السلام یاد شده بود. امام حسن مجتبی علیه السلام در بخشی از یک سخن طولانی فرمود:
التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَیْنِ ابْنِ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ یُطِیلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِی صُورَةِ شَابٍّ ابْنِ دُونِ أَرْبَعِینَ سَنَةً ذَلِکَ لِیُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلی
ص: 233
کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ؛(1) نهمین از فرزندان برادرم، فرزند بانوی کنیزان است. خداوند در دوران غیبت، عمر او را دراز خواهد کرد؛ آن گاه به توان خویش وی را در سیمای جوانی کمتر از چهل سال برخواهد انگیخت، تا دانسته شود خداوند بر هر چیز توانا است.
ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق (د/381 ق) در کتاب کمال الدین و تمام النعمه به گونه ای گسترده دربارة طول عمر بحث کرده و به پرسش های مخالفان پاسخ داده است. وی، فصلی از کتاب یادشده را ویژة زندگی «معمّرین» (= صاحبان عمر دراز) نگاشته است و ده ها نفر از کسانی که عمری بیش از 120 سال داشته اند، را نام می برد و شرح حال و زندگی هر یک از آنان را به صورت کوتاه ذکر کرده است.
شیخ صدوق، طول عمر حضرت مهدی علیه السلام را فقط از راه «تجربة تاریخی» و افراد دارای عمر طولانی، بررسی کرده و به دیگر ادله، نپرداخته است. این راه از سوی دانشمندانی همچون شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، شیخ طبرسی، خواجه نصرالدین طوسی، علامه حلی، فیض کاشانی، علامه مجلسی و دیگر بزرگان شیعه ادامه یافت. آنچه این بزرگان در بررسی علمی طول عمر آن حضرت، به آن پرداخته اند، به طور عمده حول محورهای ذیل است:
شماری از افرادی که در قرآن، دارای عمری طولانی و غیرطبیعی شمرده شده اند، عبارتند از:
قرآن، دربارة نوح علیه السلام می فرماید: ((وَلَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ اِلاَّ خَمْسِینَ عاماً…))؛(2) و به راستی، نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ کرد.
ص: 234
این بیان خداوند، روشن نکرده است که این مدت، بر دورة عمر پیامبری نوح علیه السلام دلالت دارد یا عمر آن حضرت؛ از این رو در پاره ای روایات اسلامی آمده است که مراد از عمر در اینجا، دورة پیامبری نوح علیه السلام است؛ اما مدت زندگی او 2500 سال بوده است.
از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمود: در قائم سنّتی از نوح است و آن طول عمر است.(1)
قرآن، در بارة حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: ((وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزًا حَکیمًا * وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا))؛(2) و گفتة ایشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم» و حال آن که آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند؛ لکن امر، بر آنان مشتبه شد و کسانی که دربارة او اختلاف کردند، به طور قطع در بارة آن، دچار شک شده اند و هیچ آگاهی بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروی می کنند. و به طور یقین او را نکشتند* بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است * و از اهل کتاب، کسی نیست، مگر آن که پیش از مرگ خود، حتماً به او ایمان می آورد، و روز قیامت [عیسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.»
بیشتر مفسران مسلمان، در تبیین آیة یادشده بر این باورند که حضرت عیسی علیه السلام زنده است و در آخرالزمان نازل شده، در نماز به امام مهدی علیه السلام اقتدا خواهد کرد. حال اگر تاریخ میلادی، از درستی و دقت کافی برخوردار باشد، عمر عیسی علیه السلام، اکنون افزون بر دو هزار سال است و بر این پایه، عمر 1170 ساله برای حضرت مهدی علیه السلام امر بعیدی نخواهد بود.
ص: 235
یکی از کسانی که عمر طولانی دارد، حضرت خضر است. در قرآن از وی به روشنی یاد نشده است؛ اما داستان دیدار و همراهی حضرت موسای کلیم علیه السلام با او، در سوره کهف آمده است.(1) باور به زنده بودن خضر علیه السلام، ویژة شیعه نیست، بلکه میان اهل سنّت نیز باوری پذیرفته شده است.
قرآن در باره آنان می فرماید: ((وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَازْدادُوا تِسْعاً))؛(2) و سیصد سال، در غارشان درنگ کرده و نه سال افزودند.
قرآن در این آیه، به زنده بودن اصحاب کهف به مدّت بیش از سه سده _ آن هم در خواب و بدون آب و غذا _ تصریح می کند. به راستی کدام یک شگفت انگیزتر است؛ اینکه کسانی سیصد سال بدون آب و غذا زنده بمانند یا اینکه کسی صدها سال باقی مانده است؛ اما غذا می خورد، آب می آشامد، راه می رود، می خوابد و بیدار می شود؟
در روایات رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز بر طول عمر انسان، سخنانی در دست است که آن را امری ممکن می شمارد. یکی از کسانی که در فرمایشات پیامبر صلی الله علیه وآله _ به ویژه در منابع اهل سنّت _ به طول عمر او اشاره شده، دجّال است. اهل سنّت، بر پایة همین روایات، بر این باورند دجّال در دوران پیامبر صلی الله علیه وآله زاده شده و به زندگی خود ادامه می دهد، تا در آخِرالزمان خروج کند.(3) حال اگر این احادیث درست باشد _ چنان که اهل سنّت بر این باورند _ در این صورت، شایسته نیست که آنان در حیات و عمر طولانی امام مهدی علیه السلام تردید کنند.
افزون برکتاب و سنّت، خِرَد سالم نیز طول عمر را برای انسان، ناممکن نمی داند؛
ص: 236
بلکه آن را امری به طور کامل ممکن می شمارد. حکیمان و فیلسوفان گفته اند: بهترین دلیل بر امکان هر چیزی، واقع شدن آن چیز است. همین که طول عمر در میان پیشینیان روی داده و تاریخ، افراد فراوانی را به ما نشان می دهد که عمری دراز داشته اند، خود گواه روشنی است بر این که طول عمر از دیدگاه عقل امری ممکن است.(1)
بررسی علمی و بحث طول عمر, در حقیقت به نوع تفسیر فیزیولوژی از «پیری و فرسودگی»، وابسته است. این قانون که: پیری و فرسودگی زاییدة یک قانون طبیعی حاکم بر بافت های پیکرة انسانی است, و ضروری است که بدن پس از رسیدن به آخرین مرحلة رشد, کم کم فرسوده شده, برای ادامة زندگی, کارآیی کمتری داشته باشد، تا آن گاه که در لحظه ای معیّن از کار بیفتد، آیا حتی در بارة بدنی هم که از هرگونه تأثیر بیرونی در امان مانده صادق است یا این که فرسودگی و کاهشی که در کارآیی بافت و نسوج مجموعة بدن به چشم می خورد، نتیجة نبرد با عوامل بیرونی _ مانند میکرب ها و سموم _ است که به بدن انسان راه می یابد؟(2)
افزون بر دلیل های یاد شده، برای طول عمر انسان، راه دیگری نیز وجود دارد که همان راه اراده و قدرت خداوند است.
آری؛ حضرت مهدی علیه السلام با قدرت بی پایان خداوند زنده است و میان مردم، به زندگی خود ادامه می دهد. همان خدایی که آتش را برای ابراهیم سرد و سلامت قرار داد و گِل را برای عیسی علیه السلام به پرنده تبدیل کرد، و عیسی و خضر را پس از قرن ها زنده نگه می دارد، می تواند مهدی علیه السلام را نیز با قدرت الهی خود زنده نگه دارد.
در منابع معتبر تاریخی، افراد فراوانی معرفی شده اند که از عمر بسیار طولانی برخوردار بوده و روزگاران درازی زیسته اند.(3)
ص: 237
دربارة فرجام زندگی آخرین حجت الهی، دیدگاه های گوناگونی یاد شده است. برخی پایان عمر آن حضرت را با کشته شدن و شهادت دانسته, و برخی دیگر رحلت آن بزرگوار را به مرگ طبیعی ذکر کرده اند. هر کدام از دیدگاه های بالا دلایلی بر ادعای خویش آورده اند.
1. روایاتی در دست است که پایان عمر همة امامان علیهم السلام را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده است. از امام حسن علیه السلام نقل شده که فرمود: «… مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ؛(1) هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن که کشته یا مسموم شود.»
این روایت، به این صورت فقط در کتاب کفایة الاثر نوشتة علی بن محمد خزاز قمی از دانشمندان سده چهار و پنج هجری آمده و مرحوم علامه مجلسی آن را از کتاب یادشده نقل کرده است. آنچه در بررسی این روایت، قابل درنگ است این که: این روایت، در کتاب های پیش از آن مورد اشاره قرار نگرفته است. همچنین برخی از افراد که در سند روایت آمده اند مجهول بوده، در هیچ یک از کتاب های رجالی سخنی از آن ها به میان نیامده است.(2) در ادامه روایت نیز مطلبی آمده که با اعتقاد شیعه سازگاری ندارد و آن این که شمار امامان سیزده نفر خواهد شد؛ چرا که شمار امامان که از نسل علی علیه السلام است، دوازده نفر ذکر شده است که با خود آن حضرت سیزده خواهد شد؛ بنابراین استناد به این روایت، برای ادعای یادشده ناکافی می نماید.
2. شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی گوید:
از امام رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛(3) به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شدة به شهادت رسیده.
این روایت را فقط شیخ صدوق نقل کرده است. وی روایت یادشده را در کتاب من
ص: 238
لایحضره الفقیه،(1) به صورت مرسل (بدون ذکر کامل سند) و در دو کتاب امالی(2) و عیون اخبار الرضا علیه السلام، (3) با ذکر سند آورده است.
اما بررسی رجال سند:
روایت عیون الاخبار، دارای سندی صحیح و معتبر است؛(4) در نتیجه می تواند نقص اسناد روایات پیش را جبران کند.
البته در کتاب عیون در صدر روایت سخنی به امام نسبت داده شده که طبق دیدگاه شیعه روایت از اعتبار ساقط می شود و آن سهو النبی صلی الله علیه وآله است. در ابتدای روایت هروی از امام می پرسد: گروهی در کوفه گمان می کنند بر پیامبر در نماز سهوی عارض نشده است. و این پاسخ به امام نسبت داده شده که فرمود: کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِی لَا یَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُو.
حال این پرسش پیش می آید که چگونه به روایتی که بزرگان شیعه از آن اعراض کرده اند استدلال می شود.
به نظر می رسد نخستین کسی که ادعای شهادت حضرت مهدی علیه السلام را به گونة گسترده مطرح کرد، صاحب کتاب الزم الناصب بود. او در بخشی از کتاب خود آورده است:
پس چون هفتاد سال گذشت، مرگ حضرت حجت علیه السلام فرا خواهد رسید؛ پس او را زنی از بنی تمیم که نامش سعیده و دارای ریشی همچون مردان است، با انداختن سنگی (برخی نقل ها سنگی که برای آردکردن گندم استفاده می شود) از بام بر آن حضرت به قتل خواهد رساند؛ در حالی که آن حضرت، از راه عبور می کند. چون از دنیا رفت، امام حسین، امور
ص: 239
مربوط به وی را انجام خواهد داد.(1)
در بارة این سخن، باید توجه داشت:
از حیث سند:
این سخن هیچ گونه سندی ندارد.
گویندة آن نیز به طور کامل ناشناخته است.
از لحاظ متن:
کاملا منفرد است و هیچ گونه مشابه و مؤید مستقیمی برای آن یافت نشد.
تا پیش از سده چهاردهم و کتاب الزام الناصب در هیچ منبعی دیده نشده است.
افزون بر آن اینکه این سخن ابهاماتی را پدید می آورد از جمله:
- با آن همه پیشرفت و تکامل علمی، چرا باید از این ابزار بسیار قدیمی که حتی در دوران ما نیز به نوعی کنار گذاشته شده و تا حد قابل توجهی تاریخی به شمار می رود برای آن عمل زشت استفاده کند؟
- دیگران در هنگام رفت و آمد حضرت مهدی علیه السلام به عنوان امام و حاکم صالح علی الاطلاق همه عالم چگونه از حضرت غافلند که کسی بتواند به این سادگی و از نزدیک چنین سوء قصدی نماید؟
کسانی که می گویند آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا خواهد رفت، بر این باورند که:
_ دلیل های دسته نخست (به ویژه روایت اول) ناتمام است.
_ بر فرض پذیرش روایات یادشده، این روایات به حضرت مهدی علیه السلام تخصیص خورده است.
_ شهادت آن حضرت، با روایاتی که بر اصلاح کامل جامعه در عصر ظهور دلالت دارد، در تعارض است.
ص: 240
_ در روایاتی چند، سخن از مرگ طبیعی آن حضرت به میان آمده است. أیوب بن نوح گفت:
به امام رضا علیه السلام عرض کردم: «ما امیدواریم شما صاحب الامر باشید و خدای تعالی بدون خونریزی و شمشیر آن را به شما بازگرداند که با شما بیعت شده و سکه به نام شما ضرب گردیده است»، فرمود: هیچ یک از ما امامان نیست که نامه ها نزد او رفت و آمد کند و از مسائل پرسیده شود و با انگشتان بدو اشاره کنند و اموال نزد وی حمل شود، جز آن که به خدعه کشته شود یا آن که بر بستر خود بمیرد، تا جایی که خدای تعالی، مردی را برای این امر برانگیزد که مولد و منشأ او مخفی، اما نسبش آشکار است.(1)
از آن جا که «اغتیال» هر دو احتمال (کشته شدن و مسموم شدن) را دربر می گیرد،(2) می توان احتمال داد از مرگ در بستر، همان مرگ طبیعی استفاده شود. بنابراین طبق این روایت، مرگ طبیعی برخی از امامان علیهم السلام دور از ذهن نخواهد بود.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
… پس چون معرفت و ایمان به این که او حسین علیه السلام است، در دل ها استقرار یافت, مرگ حضرت حجت علیه السلام فرا می رسد. پس حسین بن علی علیهما السلام او را غسل می دهد؛ کفن می کند؛ حنوط می کند و در قبرش قرار می دهد….(3)
اگرچه مرگ در روایت یادشده شهادت را نیز در بر می گیرد اما احتمال مرگ طبیعی را نیز ردّ نمی کند. از آنچه یاد شد، به دست می آید که شهادت حضرت مهدی علیه السلام امری محتمل است و می توان از روایت امام رضا علیه السلام چنین برداشت
ص: 241
کرد؛ اما همان گونه که شیخ مفید نیز بدان پایبند بوده، برای اثبات قطعی حکم به شهادت، ناکافی است و همان گونه که افزون بر آن، برای هر امام نیاز به شواهد تاریخی است، برای حضرت مهدی علیه السلام نیز نیاز به دلیل دیگری داریم؛ بنابراین حکم قطعی به شهادت آن حضرت کاری بس دشوار است.
بر پایة آموزه های مکتب شیعه، همان گونه که انقلاب جهانی مهدی علیه السلام، آخرین انقلاب در جهان به شمار می رود، دولت مهدی علیه السلام، آخرین دولت در جهان و تاریخ خواهد بود. دولتی که تا پایان زندگی در دنیا تداوم خواهد داشت. دولت دیگری پس از آن و یا در کنار آن نخواهد بود. با پیروزی انقلاب جهانی مهدی علیه السلام، همة دولت های باطل در سراسر زمین از میان خواهند رفت. دولت آن حضرت آخرین دولت در تاریخ است. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «دَولَتُهُ آخِرُ الدُّوَل… ؛(1) دولت او آخرین و دولت ها است.» امام باقر علیه السلام نیز آنگاه که هشام ابن عبدالملک و اطرافیانش، در مجلس خود، امام را سرزنش کردند بر دولت پایدار شیعه در پایان تاریخ تأکید فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ… فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ؛(2) ای مردم، کجا می روید،… اگر شما دولت زودگذر دارید، دولت پایدار از آن ماست و پس از دولت ما دولتی نخواهد بود.
همة این احادیث، اثبات می کند که دولت پایان تاریخ، دولت عدل مهدوی است و خط بطلان بر همة نظریه هایی می کشد که دولتی غیر الهی را به عنوان بهترین و عالی ترین شکل حکومت بشری، در آخرالزمان معرفی می کنند.
اما دربارة چگونگی جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام و جانشین آن حضرت و رخدادهای آستانة رستاخیز بزرگ، دیدگاه های گوناگونی ارائه شده که برخی مخالف یکدیگر است. از آن جا که جهت گیری دیدگاه ها میان شیعه و اهل سنّت به طور فراگیر
ص: 242
با یکدیگر متفاوت است، به هر دو دیدگاه اشاره می کنیم:
به طور عمده دیدگاه های شیعه، با بیان های گوناگون، جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام را بر خیر و صلاح معرفی کرده است. البته غیر از این نیز از حکمت و لطف الهی انتظار نیست؛ چرا که چگونه می توان باور کرد پس از انتظاری چندین صد ساله, یا چند هزار ساله پس از حکومتی کوتاه باز هم اوضاع به هرج و مرج پایان پذیرد. برخی از مهم ترین دیدگاه ها بدین قرار است:
1. وضعیت جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام بر نیک بختی بوده، جانشینان آن حضرت از میان رجعت کنندگان خواهند بود.
همان گونه که در درس های پیش اشاره شد، یکی از باورهای ژرف میان شیعیان، باور به زنده شدن دو گروه از مؤمنان خالص و کافران خالص است. یکی از مسائلی که آن جا مطرح شد، حکومت برخی از رجعت کنندگان مؤمن است. البته چگونگی این حکومت به روشنی بیان نشده است. کسانی که بر این دیدگاهند، افزون بر دلیل های فراوانی که از آیه ها و روایت ها ارائه می کنند بر این باورند روایاتی که می گوید هرگز زمین از حجت خالی نخواهد ماند، جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام را ناگزیر به دو گونه تصویر خواهد کرد:
الف) بی درنگ، قیامت بر پا شود.
ب)حجت هایی از طرف پروردگار واسطة فیض باشند. از آن جا که شمار امامان، به تصریح پیامبر صلی الله علیه وآله بیش از دوازده نفر نخواهند بود، پس کسانی که بر مردم حکومت خواهند کرد، همانا امامان علیهم السلام هستند.
2. جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام همواره با حکومت دوازده مهدی اداره خواهد شد.
شیخ طوسی با ذکر سند از امام علی علیه السلام نقل کرده که در شبی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رحلت فرمود، مطالبی را به ایشان املا نموده که در آن پس از اشاره به امامان دوازدهگانه، آن گاه که به آخرین پیشوا رسید، چنین فرمود:
…پس آن گاه که حضرتش ]امام حسن عسکری علیه السلام [را هنگام وفات فرا رسید، پس آن ]امر امامت[ را به فرزندش محمد تسلیم می کند.
ص: 243
ایشان دوازده امام هستند. بعد از او، دوازده مهدی خواهد بود…(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: « از پدر شما شنیدم فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود.» امام صادق علیه السلام فرمود:
همانا فرمود: « دوازده مهدی و نفرمود: دوازده امام ولکن ایشان گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به دوستی ما و شناخت حق ما دعوت می کنند.(2)»
آن حضرت به ابوحمزه نیز فرمود: «ای ابوحمزه! همانا پس از قائم، یازده مهدی از ما از فرزندان حسین خواهد بود.(3)»
3. در جهان پس از آن حضرت، تا برپایی قیامت، حکومت فقط در دست بندگان شایستة خداوند خواهد بود. دلیل این دیدگاه، روایتی است که خداوند شب معراج به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمود:
…پس هر آینه او را به سپاهیان خویش یاری خواهم کرد و او را به فرشتگان خویش کمک خواهم نمود، تا آن که دعوتم برتری یابد و آفریدگان بر یکتاپرستی ام گرد آیند. آن گاه پادشاهی او را ادامه خواهم داد و تا قیامت اولیایم چنین خواهند کرد.(4)
4. جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام به دست یکی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله اداره خواهد شد. جابربن یزید جعفی گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم فرمود: و به خدا سوگند! هر آینه مردی از ما اهل بیت مدت 309 سال حکومت خواهد کرد.
ص: 244
جابر می گوید: عرض کردم: «این چه زمانی خواهد بود؟» آن حضرت فرمود: «پس از رحلت قائم….»(1)
5. روایاتی است که بدون اشاره به وضعیت جهان و جانشین حضرت مهدی علیه السلام آن را فقط در آگاهی خداوند دانسته است.(2)
همان گونه که دیده شد، چهار دیدگاه اخیر، نه فقط مخالفتی با دیدگاه نخست ندارد، بلکه می تواند به نوعی در پذیرش دیدگاه نخست باشد.
بسیاری از اهل سنّت بر این باورند که پس از وفات مهدی علیه السلام هیچ خیری در زندگی نخواهد بود(3) و دنیا به صورت هرج و مرج تا قیامت ادامه خواهد داشت.(4)
در کتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان بابی با عنوان «فی موت المهدی علیه السلام و ذکر احوال تقع بعده» سامان یافته است که در آن، چگونگی وفات آن حضرت و رخدادهایی که پس از او پدید خواهد آمد، بیان شده است و در روایاتی سخن از آشوب ها و شرها پس از درگذشت آن حضرت به میان آورده است.(5)
در عقد الدرر نیز روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به نقل از ابوسعید خدری آمده که پایان آن چنین است:
«…]حکومت مهدی[ همچنان تا هفت یا هشت یا نه سال ادامه خواهد یافت، سپس هیچ خیری در زندگی پس از او نیست.» (6) ناگفته نماند آنچه در آیات قرآن آمده است،
ص: 245
مبنی بر این که در آستانة برپایی قیامت همه چیز نابود و منهدم می شود،(1) مقصود زمان پیوسته به برپایی قیامت است.
… به راستی چگونه با حکمت خداوند سازگار است پس از گذشت یک تاریخ پر فراز و نشیب، حکومت به دست شایستگان بیفتد، خردها رشد یابد، زمین بر پایة عدل اداره شود، آنگاه در پس رحلت امام همه چیز به جای نخست برگردد؟
ص: 246
1. قرآن کریم در آیات خود در بارة طول عمر چه کسانی به روشنی سخن به میان آورده است؟
2. از نگاه عقل چگونه می توان طول عمر حضرت مهدی علیه السلام را اثبات نمود؟
3. در باره فرجام زندگی حضرت مهدی علیه السلام چه دیدگاه هایی مطرح است؟ توضیح دهید.
4. در نگاه شیعه وضعیت همگانی جهان پس از مهدی علیه السلام تا برپایی قیامت چگونه خواهد بود؟
5. چرا دیدگاه اهل سنت در بارة جهان پس از مهدی پذیرفتنی نیست؟ توضیح دهید.
===
1. صدر، سید محمد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه حسن سجادی پور، تهران، موعود، 1387ش.
2. طاهری، حبیب الله، سیمای آفتاب، قم، انتشارات زائر، 1380 ش.
3. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی، قم، مدرسه امام علی، 1380 ش.
4. طبسی، نجم الدین، تا ظهور، دو جلد، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، 1388ش.
5. امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، چ نوزدهم، قم، شفق، 1379ش.
ص: 247
در این درس فرا خواهیم گرفت:
آشنایی با کتاب های:
1_ آفتاب ولایت، مصباح یزدی
2_ شبهات و ردود (پاسخ به شبهات احمد الکاتب)، سید سامی البدری
3_ مهدی عجل الله فرجه، ده انقلاب در یک انقلاب، حسین رحیم پور ازغدی
4_ خط امان، محمد امامی کاشانی
5_ گونه شناسی اندیشة منجی موعود در ادیان، جمعی از پژوهشگران
6_ آیندة جهان (دولت و سیاست در اندیشة مهدویت)، رحیم کارگر
7_ شناخت امام، یا راه رهایی از مرگ جاهلی، مهدی فقیه ایمانی
8_ در جستجوی قائم علیه السلام، سید مجید پور طباطبایی
9_ امام مهدی علیه السلام در آینة قلم
ص: 248
گرایش روزافزون به پژوهش های اسلامی و گسترش ژرف نگری در اندیشه های دینی در دهه های تازه و نیز توجه فزایندة عموم مسلمانان _ به ویژه نسل جوان _ به مباحث مهدویت، زمینة بررسی های گوناگون و عرصه های علمی را در زنجیرة بحث های مهدوی فراهم آورده است.
از سوی دیگر، بهره گیری های نابجا و نادرست کژاندیشان از این بستر فراهم شده، و ارائة برخی آثار سست و بی پایه، که سبب گسترش خرافه گرایی و رواج سطحی نگری شده، ارزش آشنایی با منابع مطالعاتی درست، علمی و محکم را امری ناگزیر ساخته است.
از آنجایی که یکی از راه هایی که می تواند به دوستداران این عرصه در آشنایی با منابع معتبر، کمک ارزشمندی نماید، معرفی کتاب در این زمینه است. کتاب هایی که دارای محتوایی استوار و پذیرفتنی هستند یا _ دست کم _ بیشتر مطالب آن، از استحکام لازم برخوردارند؛ بنابراین مناسب دیدیم در یک درس، _ همچون سه جلد پیشین _ به برخی از کتاب هایی از این دست اشاره کنیم.(1)
ص: 249
کتاب «آفتاب ولایت» نتیجه تنظیم برخی از سخنرانی های استاد محمد تقی مصباح یزدی است که در موضوع مهدویت، به طور پراکنده در طول سالیان گذشته ایراد شده است. این اثر به دست محمد باقر حیدری در چهارده فصل تنظیم و نگارش گردیده و به کوشش انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) منتشر شده است.
بنای در نگارش این گفتارها، پای بندی به چارچوب پایه ای و سیر منطقی هر سخنرانی بوده و هر جا نیازی به توضیح، پژوهش یا مستندسازی بوده، در پاورقی ذکر شده است.
مطالب این مجموعه این گونه سامان یافته است:
گفتار اول: رابطة معرفت و محبت، سلسله مراتب محبت و معرفت به امام زمان علیه السلام. گفتار دوم: ضرورت شناخت امام زمان علیه السلام، ناتوانی بشر از معرفت امام زمان علیه السلام و…. گفتار سوم: نعمت وجود امام و ناتوانی از شکر آن، ناتوانی از معرفت امام زمان علیه السلام، بی نهایتی مراتب معرفت به امام زمان علیه السلام راه افزون سازی معرفت به امام زمان علیه السلام. گفتار چهارم: مقام های امام زمان علیه السلام، اسوه پذیری و پیروی بهترین شیوه تربیتی و…. گفتار پنجم: محبت کافران و منافقان به پیشوایان باطل، محبت مؤمنان به خدا و اولیای خدا، لزوم فهم دقیق روایات مربوط به امام عصر علیه السلام، توطئه دشمنان برای چیرگی بر شیعیان.
ص: 250
گفتار ششم: ضرورت ولایت، ابعاد، مراتب و آثار ولایت، رابطة ولایت خدا با ولایت معصومان علیهم السلام رابطة محبت با ولایت، راه های تقویت رابطة ولایی با امام زمان علیه السلام. گفتار هفتم: جمکران جذبه گاه ولایت، سفارشاتی به جوانان، امام زمان علیه السلام از منظر اهل سنت، طول عمر حضرت، حکمت غیبت، وظیفه ما در دوران غیبت. گفتار هشتم: عظمت و شکوه مقام امام زمان علیه السلام، ولایت تکوینی و تشریعی امام زمان علیه السلام، نحوه ارتباط ولایی با امام زمان علیه السلام.
گفتار نهم: محبت حضرت به شیعیان، شرط وفاداری در برابر محبت امام زمان علیه السلام، شرط رسیدن به ولایت خاص امام زمان علیه السلام، وظیفه جوانان در برابر آشوب های آخرالزمان.
گفتار دهم: «مهدی باوری و آثار آن» مهدی باوری از دو منظر اهل تسنن و شیعه، تأثیر مهدی باوری در زندگی فردی و اجتماعی، حقیقت شیعه بودن برای امام زمان علیه السلام.
گفتار یازدهم: «یاوران امام زمان علیه السلام» ویژگی یاران امام زمان علیه السلام ملاک یاری رسانی الهی، وظیفه ما در آخرالزمان و….
گفتار دوازدهم: «فلسفة غیبت» پیش فرض های غیبت، ابعاد غیبت هدف از آفرینش انسان، هدف از بعثت انبیا، هدف از رسالت اوصیا، شمار امامان و علت آن، حکمت غیبت امام دوازدهم علیه السلام.
گفتار سیزدهم: «وظیفة شیعیان در دوران غیبت» وظیفة عالمان در عصر امام زمان علیه السلام، وظیفه شیعیان در روبرویی با دشمنان.
گفتار چهاردهم: «آسیب شناسی اهداف امام زمان علیه السلام» بزرگ ترین موانع در برابر اهداف امام زمان علیه السلام شیوه های نو مبارزه با اهداف امام زمان علیه السلام.
ص: 251
نام عربی کتاب الردّ علی شبهات أحمد الکاتب حول إمامة أهل البیت، علیهم السلام، و وجود المهدی المنتظر، علیه السلام، است که به قلم سید سامی البدری به رشتة تحریر درآمده است.
این کتاب پاسخ عالمانه به کتابی با عنوان «تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه» نوشته احمد الکاتب است. که در آن شبهات و تهمت های ناروایی به شیعه و باورهای آنها زده است.
استاد «سید سامی البدری» بنیان گذار و رئیس مؤسسه «مجمع الذخائر الاسلامیة» یکی از ده ها نویسنده و اسلام شناسی است که پس از انتشار کتاب احمد الکاتب به پاسخ گویی شبهات وی پرداخت. این کتاب که در چاپ های پیشین در چهار مجلّد با عناوین: العقیده الاثنی عشریة، النص علی علیّ، علیه السلام، امامة اهل البیت، علیهم السلام، و ولادة و وجود الامام المهدی، علیه السلام عرضه شده بود، با ویرایشی نو و افزودن یک فصل مقدماتی با عنوان "الإمامة اهل البیت، علیهم السلام، و نظام الحکم" در سومین چاپ برای استفاده علاقه مندان و اسلام پژوهان ارائه گردید.
حلقة اول درباره آغاز اندیشه شیعی و اعتقاد به دوازده امام معصوم بحث می کند و به شبهات مطرح شده در بارة آغاز اندیشه شیعی و شمار دوازده امام و مباحث مربوط به آنها پاسخ می دهد.
حلقة دوم به شبهاتی که احمد کاتب در باره وجود نصّ بر امامت امام علی علیه السلام وارد کرده است، پاسخ می دهد و درباره بیعت، شورا و مشروعیت حکومت در اسلام بحث می کند. جریان سقیفه، به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها بیعت اکراهی علی علیه السلام با خلفا و بررسی مسأله حج تمتّع از صدر اسلام تا عهد خلفای عباسی و
ص: 252
عبرت آموزی از آن. از موضوعات مورد بحث در حلقه دوم است.
در حلقة سوم مواردی از کتاب احمد کاتب مورد نقد قرار گرفته است. همچنین در این حلقه از حدیث غدیر، دلالت آن و احتجاج امام علی علیه السلام به این حدیث بحث شده است. از دیگر مباحث این حلقه موضع امام حسن علیه السلام درباره امامت و بررسی افسانة عبد الله بن سبا می باشد.
نویسنده در حلقة چهارم به شبهات مربوط به ولادت و وجود حضرت مهدی علیه السلام پرداخته است.
ص: 253
مجموعه کتابی با نام "مجموعه مباحث طرحی برای فردا"، حاصل جمع آوری و بازنویسی سخنرانی های آقای حسین رحیم پور ازغدی است که در مجامع علمی سطح کشور به ویژه دانشگاه ها ایراد شده است.
یکی از شماره های این مجموعه حاصل جمع بندی سه سخنرانی وی در بارة مباحث مهدویت است که زیر عنوان «مهدی علیه السلام ده انقلاب در یک انقلاب» تنظیم شده است. که عناوین این مباحث بدین شرح است:
_ دولت عاشقی و عدل جهانی
_ مهدی علیه السلام نیمی شرقی، نیمی غربی
_ جهانی شدن، پایان تاریخ و مهدویت
در بخش نخست با عنوان دولت عاشقی و عدل جهانی، مؤلف از قیام مهدی و مسئلة مهدویت و برپایی حکومت مهدوی سخن می گوید و رابطة این حکومت با عدل را بررسی می کند. در حکومت مهدی علیه السلام تفاوتی میان شهروند غربی و افریقایی و آسیایی نخواهد بود و نظم نوین جهانی به دست او برقرار خواهد شد. در بخش دوم، مهدی: نیمی شرقی، نیمی غربی، مؤلف تولّد حضرت قائم را از پدری شرقی و مادری غربی نمادی می گیرد از اینکه برای آن حضرت همه جای جهان، شرق و غرب، خانه و وطن اوست و بر سر راه او جغرافیا مانع نیست و او با شرق و غرب جهان خویشاوند است. در بخش سوم: جهانی شدن: پایان تاریخ و مهدویت، مؤلف راجع به جامعة آخرالزّمان و انقلاب بزرگ مهدوی سخن می گوید و جهانی شدن را با مهدویت گره می زند و از نو تعریف می کند.
کتاب یادشده با وجود صفحات کم، محتوای ارزشمند و قابل استفاده ای دارد به ویژه که برای مخاطب جوان و دانشجو ارائه شده است.
ص: 254
این کتاب، اثر ارزشمند آیت الله محمد امامی کاشانی است که نام آن با الهام از نامة حضرت صاحب الامر علیه السلام به یکی از نواب خاص خود که می نگارند: «إنی لأمانٌ لأهل الأرض» همانا من امان اهل زمینم، در موضوع مهدی شناسی تألیف شده است. کتاب خط امان در اصل دائره المعارفی حدیثی است که تمام احادیث وارده در کتب شیعی و سنی را همراه با بررسی سندیت و رجال شناسی آنها گرد آورده است. جلدهای نخست این مجموعه دربرگیرنده دلائل اثبات و ضرورت وجود منجی آخرالزمان، آیات قرآنی پیرامون موضوع، گفتگوهای مولف با صاحب نظران دنیای غرب و اسلام در باب منجی و… است که به فارسی نگارش یافته است.
جلد نخست کتاب «خط امان» دربارة دلائل عقلی و فلسفی اثبات حضرت صاحب الزمان است که از یک مقدمه و هفت فصل تشکیل شده و در آن مباحثی چون؛ «لزوم مصلح جهانی از دیدگاه فطرت»، «ولی عصر، نقطه اعتدال اسمای جلال و جمال در زمین»، «برهان نظام احسن(عنایت) و ضرورت وجود امام معصوم»، «موعود در دلیل استقرا»، «آینده بشریت از دیدگاه فلسفه تاریخ»، «قاعده لطف و ضرورت امام در هر عصر» و «آینده بشریت از دیدگاه ادیان الهی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند.
نویسنده در مقدمه این کتاب سخن از مصلح جهانی، منجی نهایی امام عصر علیه السلام و سخن از آینده روشن و مرحله کمال و غایت تاریخ بشریت آورده است. و بیان داشته است ادیان الهی چون یهودیت، مسیحیت نیز در زمینه انتظار ظهور منجی و مصلح جهان با مسلمانان هم رأیند.
نویسنده در جلد دوم کتاب چهار فصل با عنوان های: گفتگو با متفکران جهان غرب
ص: 255
درباره ظهور منجی؛ منجی آخرالزمان در عهدین؛ گفتگو با متفکران جهان اسلام در زمینة ظهور حضرت مهدی علیه السلام؛ قرآن و ظهور مسیح و مهدی در راستای گفت گو با علمای اهل سنت نگاشته است.
آنچه از این مجموعة در دست نگارش، تا اکنون چاپ و منتشر دو جلد است که امید است در آینده ای نزدیک با نشر دیگر مجلدات کامل شود.
ص: 256
این کتاب حاصل تلاش جمعی از پژوهشگران است که با با ویرایش علمی دکتر علی موحدیان عطار سامان یافته است.
برخی ویژگی های کتاب حاضر عبارت است از: التزام به معیار های تحقیق علمی و پرهیز از جانبداری، کاربست رویکرد پدیدار شناسانه از سنخ گونه شناختی، استناد به مدارک و منابع موثق در هر حوزه دینی، بهره گیری از محققان متخصص در هر یک از ادیان مورد بحث در این پژوهش مصادیق و مفاهیم مختلف از اندیشه موعودگرایی و اندیشه منجی موعود در ادیان مسیحیت، یهودیت، زرتشت، بودایی، اسلام و فرقه های گوناگون اهل سنت و شیعه در قالب مقالات انبوه مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
در این مقالات، نگارندگان در پی پاسخ به این پرسش های پایه ای هستند که آیا همة مصادیق اندیشه منجی موعود در ادیان و ملل گوناگون جهان هم سو با آرمان های موعودگرایانه اسلام و تشیع ارزیابی می شود و یا اینکه همة موعود باوری ها در ادیان مختلف به یک گونه اند؟ و آیا می شود موعود همة ادیان را مهدی موعود مورد پذیرش و باور شیعه دانست؟
در این پژوهش مصادیق و مفاهیم مختلف از اندیشه موعودگرایی و اندیشه منجی موعود در ادیان مسیحیت، یهودیت، زرتشت، بودایی، اسلام و فرقه های مختلف اهل سنت و شیعه در قالب مقالات انبوه مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
این کتاب از یک مقدمه و چندین مقاله تشکیل شده است. مقدمة کتاب با عنوان «کلیاتی دربارة اندیشة منجی موعود» به قلم دکتر موحدیان عطار، بدون توجه به یک دین خاص، گونه هایی را که می توان در مطالعة این اندیشه، میان ادیان مختلف در نظر گرفت برمی شمرد.
افزون بر این مقدمه، کتاب دوازده فصل و یک نتیجه گیری دارد که در هرکدام از
ص: 257
آنها این گونه ها از زاویة نگاه دین یا مذهبی خاص بررسی می شود. این فصل ها و نویسندگان آنها به شرح زیرند:
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در آیین زرتشتی (سید سعید منتظری، مصطفی فرهودی)
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در آیین هندو (صادق ابوطالبی)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در آیین بودا (ابولقاسم جعفری)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در ادیان چینی(محمد علی رستمیان)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در یهودیت (اسدالله آژیر)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در مسیحیت (مهراب صادق نیا)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در قرآن و سنت نبوی (محمدحسن محمدی مظفر)؛
بازتاب مهدویت در تاریخ سیاسی اسلام (مهدی فرمانیان)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در مذاهب اهل سنت (مهدی فرمانیان)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود در عرفان و تصوف اسلامی (محمد نصیری)؛
گونه شناسی اندیشة منجی موعود تشیع (محمد جاودان)؛
جوهرة مهدویت (علی موحدیان عطار)؛
ص: 258
این کتاب نگاشتة رحیم کارگر از پژوهشگران مباحث مهدویت و آینده پژوهی است که در آن چگونگی دولت و سیاست در اندیشة مهدویت بررسی شده است. به باور نویسنده، ایدة مهدویت پاسخ گوی کامل و فراگیر به خواسته و نیاز دیرین انسان ها در اصلاح وضعیت نابسامان زندگی بشری است و دولت مهدوی عهده دار رفع همة این کاستی ها و ناراستی ها بر پایه و محوریت دین و اخلاق و معنویت است. نویسنده مباحث خویش را در سه بخش ارائه کرده است. بخش نخست با عنوان «کلیات و چارچوب نظری»، گفتارهایی است دربارة آینده و آینده پژوهی، نظریه های آیندة تاریخ، و آیندة دولت در دیدگاه شیعه.
نویسنده در بخش دوم با عنوان "فرضیه های دولت مهدی علیه السلام در اندیشه شیعه" فرضیه های انتقام، دولت اقتدارگرا، و دولت اخلاقی را بررسی کرده است. در سومین بخش، با عنوان "ساختار، کارکردها و برون دادها" به بحث دربارة ساختارها و نمادهای حکومت مهدوی پرداخته و از کارویژه ها و عملکردها و پیامدها و برون دادهای این حکومت سخن می گوید.
از ویژگی های مهم این کتاب می توان به پژوهش عمیق در آیات روایات و سخنان دانشمندان اشاره کرد؛ که آن را به ویژه برای پژوهشگران قابل استفاده کرده است.
ص: 259
این کتاب اثر مهدی فقیه ایمانی است که با نگاه به برخی روایات در بارة شناخت امام به این بحث مهم پرداخته است. روایاتی مانند: (من مات و لم یعرف امام زمانه ماتَ میتة الجاهلیّه) که با عبارت های گوناگون و نزدیک به هم، مانند: (من مات و لا امام له مات میتة الجاهلیّه) و یا (من مات و لا بیعة علیه مات میتة الجاهلیّه) و (من مات بغیر امام مات متیة الجاهلیه) و… که در منابع و مصادر پرشماری آمده است. مؤلف در این کتاب به گستردگی از اسناد و محتوای این حدیث بحث کرده و از جهات گوناگون به نقد و بررسی های سودمندی دست یافته است. در آغاز بحث، معنای دقیق روایت مطرح شده و در ادامه آن متون گوناگون (من مات و…) و احادیث همگون آن نقل شده است. سپس از نقش امام در جامعه و شرایط آن سخن به میان آمده و چگونگی نصب امام و برپایی امامت از نگاه شیعه تبیین شده است. نگارنده تأکید می کند که روایت (من مات …) نشانگر بایستگی شناخت امام است. از این روی پرسش های جدّی و تأمل برانگیزی را مطرح می کند که این سفارش و تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله برای شناخت چه کسی بوده است؟
مؤلف پس از تبیین آنچه یاد شد، برای پاسخی جدّی به پرسش های یادشده، به پژوهش های تاریخی و اعتقادی راهگشا می پردازد و احادیث و روایاتی را گزارش می کند که نشانگر هدایت گری و نجات بخشی اهل بیت علیهم السلام است.
در بخش دوّم از خاندان های بنی امیه و بنی عباس سخن به میان آورده و بر پایة منابع مورد اعتماد و موثق تاریخی, حدیثی و تفسیری, چگونگی رفتار و منش اجتماعی و سیاسی آ نان بیان کرده است. بخش سوّم, سخن از جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، خلافت حق, و حق خلافت است. ناگفته نماند که کتاب, از احادیث مختلف و آثار گوناگون پرشماری بهره برده است که اگر فهرستی دقیق در پایان کتاب از آیات, روایات و آثار ارائه می شد, با توجه به اینکه در پانوشت ها منابع فراوان آنها آمده است, پژوهشگران را می توانست سودمند وکارآمد باشد.
ص: 260
این کتاب اثر سید مجید پور طباطبایی است. که در آن کتابشناسی مهدویت و حضرت مهدی علیه السلام، با معرفی 1850 کتاب درباره زندگانی, غیبت و ظهور آن بزرگوار سامان یافته است.
در جستجوی قائم علیه السلام, در برگیرنده آثاری است که به طور مستقل و یا به طور ضمنی درباره حضرت مهدی علیه السلام بحث کرده اند. کتاب حاضر در شش بخش سامان یافته است: بخش اول, کتاب هایی که ویژة مسائل مربوط به امام زمان به رشتة تحریر درآمده اند. بخش دوّم, کتاب هایی که قسمتی از آنها مربوط به این موضوع است.
بخش سوّم, کتاب های متفرقه ای که به گونه جنبی به مسأله مهدویت پرداخته اند. در این بخش, آثار منکران, مخالفان و صاحبان آراء گوناگون نیز فهرست شده است. در بخش چهارم از جزوه ها و رساله های مربوط به موضوع سخن رفته و در بخش پنجم با عنوان مهدی عجل الله فرجه در آینه شعر و ادبیات, مجموعه های ادبی و اشعار سروده شده درباره حضرت مهدی علیه السلام فهرست شده است. بخش ششم پیوست و اضافاتی بر بخش های پیشین است.
مؤلف در ضمن مقدمه ای به تفصیل از شیوة تدوین این کتاب، سخن گفته است. این کتاب, بر روی هم, اثری است سودمند. فهرست های فنّی پایان کتاب هم بجا و کارگشاست.
ص: 261
این اثر محصول تلاش های پژوهشگران مؤسسة پارسا با همکاری بنیاد فرهنگی مهدی موعود علیه السلام و مسجد جمکران است. که ویرایش نخست آن پیش تر با عنوان "مرجع مهدویت" چاپ و منتشر شده بود و اینک در 2 جلد رحلی در 1400 برگه به همراه یک قرص لوح فشرده چاپ و منتشر شده است.
در مرجع مهدویت نزدیک سه هزار و چهار صد منبع در بارة مهدویت و امام مهدی علیه السلام معرفی شده بود در حالی که در این اثر پس از پنج سال بررسی های گسترده تر و نیز تولید آثار دیگر در بحث مهدویت این مجموعه با افزایش نزدیک صد و بیست در صد به بیش از 7500 منبع مرتبط با امام مهدی علیه السلام و مهدویت افزایش یافت که نزدیک نیمی از این منابع دارای چکیدة راهنما می باشد. منابع این کتاب دربرگیرنده کتاب، مقاله (اعم از مقاله های نشریات، دایرة المعارف ها و مجموعه مقالات) و پایان نامه است.
در جلد اول، آثار مرتبط با موضوعاتی چون آثار وجودی امام زمان علیه السلام، آخرالزمان، ادعیه و زیارات مهدویه، ارتباط با امام، اصحاب امام، اماکن منسوب به امام، امام حسن عسکری علیه السلام، انتظار فرج، پاسخ به شبهات مهدویت، توقیعات و روایات مهدویه، جامعه مهدوی، جنبه های سیاسی مهدوی، حکومت امام مهدی علیه السلام، دشمنان امام، زندگی نامه، سیرة ایشان، طول عمر امام، ظهور امام، غیبت صغرا و کبرای امام و در نهایت فرهنگ مهدویت معرفی شده اند.
فضائل امام مهدی علیه السلام، فلسفة مهدویت، کرامات امام، آسیب شناسی مهدویت، خاتمیت، شیعه، مهدویت در غرب، گفتمان مهدویت، مادر امام، مدح و ثنای امام، مدعیان مهدویت (بابیه، بهائیت و شیخیه)، دیدار با امام مهدی علیه السلام، موعودباوری،
ص: 262
نظریه ها در بارة امام مهدی علیه السلام، نیمة شعبان، وکالت و نیابت، منابع و متون کودکان، عناوینی هستند که در فصل دوم به خوانندگان ارائه شده است.
ص: 263
1. قرآن کریم، ترجمه: محمّد مهدی فولادوند، چاپ سوم، تهران، دارالقرآن الکریم، 1418ق.
2. ابن طاوس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367ش.
3. __________، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن (الملاحم و الفتن)، اصفهان، گلبهار، 1416ق.
4. __________، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، اصفهان، گلبهار اصفهان، 1416 ق.
5. ابن فارس، ابو الحسین، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق
6. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
7. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة علیه السلام، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ق.
8. امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، چاپ نوزدهم، قم، شفق، 1379ش.
9. ایزدی، سجاد، حکومت و مشروعیت، چاپ سوم، تهران، انتشارات کانون اندیشة جوان، 1385ش.
10. برقی، احمدبن محمد بن خالد، محاسن، دوم، قم، دارالکتب الاسلامیه،1370ق.
11. بهروزی لک، غلام رضا، سیاست و مهدویت، حکمت روشن، قم، 1384ش.
12. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، بیروت، داراحیاء التراث العربی ]بی تا[.
13. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، انتشارات دفتر تبلیغات، قم، 1366ش.
14. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، چاپ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379ش.
15. حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، تصحیح: علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
16. حکیمی، محمّد، عصر زندگی و چگونگی آینده انسان و اسلام، قم، بوستان کتاب، 1380ش.
17. حموی رومی بغدادی، یاقوت بن عبداللَّه، معجم البلدان، دار صادر، 5 جلد، بیروت، 1397م.
ص: 264
18. خراسانی، محمد جواد، مهدی منتظر، تحقیق و تعلیق: سید جواد میرشفیعی خوانساری، قم، نور الاصفیاء، 1379ش.
19. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
20. خویی، سید ابوالقاسم(د/1411ق)، معجم رجال الحدیث، قم،مدینه العلم،1409ق.
21. داوری، رضا، در باره غرب، تهران، هرمس، 1386ش.
22. دسوقی، محمد، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرق شناسی، تهران، نشر فرزان، 1376ش.
23. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش.
24. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، المفردات فی غریب القران، دوم، ]بی جا[ دفتر نشر الکتاب ]بی تا[.
25. راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، سه جلد، چاپ اول، قم، موسسه امام مهدی علیه السلام، 1409ق.
26. رفیعی، سید کمال الدین محمد، نقش مردم در حکومت دینی از دیدگاه امام خمینی و قانون اساسی، تهران، دانشگاه آزادی، 1389ش.
27. روحانی، محمود، المعجم الاحصائی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1368ش.
28. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، بیروت، دار الفکر،1410 ق.
29. سلیمیان، خدامراد، بازگشت به دنیا در پایان تاریخ (تحلیل و بررسی مسئله رجعت)، قم، بوستان کتاب، 1384ش.
30. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 ش.
31. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، در المنثور، دارالفکر، 1403ق.
32. _________، العرف الوردی فی اخبار المهدی، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، 1427ق.
33. شیبانی، احمدبن حنبل(د/241)، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا.
34. صافی گلپایگانی، لطف اللّه، منتخب الاثر، قم، موسسه السیّدة المعصومة علیها السلام، 1419ق.
35. صدر، سید محمد، تاریخ ما بعد الظهور، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، بی تا.
36. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، الامالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1363ش.
37. __________، علل الشرایع، قم، انتشارات مکتبه الداوری.
38. ___________، عیون اخبار الرضا علیه السلام، انتشارات جهان، 1378ق.
39. ___________، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق.
ص: 265
40. ___________، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
41. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، محقق: حبیب الرحمن الاعظمی، بی جا، منشورات المجلس العالمی، بی تا.
42. طباطبایی، محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القران، بیست جلد، چ یازدهم، قم،دفتر انتشارات اسلامی، 1361ش.
43. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصرخسرو.
44. طبری، آملی، محمّد بن ابی القاسم، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، چ دوم، نجف، کتابخانه حیدریه، 1383 ق.
45. طبری، محمدبن جریر بن یزید، تاریخ طبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1408ق.
46. طبری، محمّدبن جریر بن رستم، دلائل الامامة، قم، دارالذخائر للمطبوعات، بی تا.
47. طبسی، نجم الدین، تا ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام، 1387ش.
48. ___________، چشم اندازی به حکومت مهدی علیه السلام، چاپ سوم، قم، بوستان کتاب، 1380ش.
49. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، سه جلد، چاپ اول، قم، مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، 1415 ق.
50. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1375ش.
51. ___________، اختیار معرفة الرجال، دانشگاه مشهد.
52. ___________، کتاب الغیبة، چاپ اول، قم، موسسه معارف اسلامی، 1411 ق.
53. عاملی، محمد بن حسن ، الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ترجمه احمد جنتی، انتشارات نوید، 1362 ق.
54. ___________، وسائل الشیعة، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، 1409ق.
55. عبد الرحمن العالم، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، چ سیزدهم، 1384ش.
56. عُکبری، محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، اختصاص، مصحح علی اکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
57. ___________، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
58. ___________، اوائل المقالات، مکتبه الداوری، بی تا.
59. ___________، المسائل السرویه، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413ق.
60. علی بابایی، غلامرضا، فرهنگ اصطلاحات و روابط بین المللی، چ اول، تهران، نشر سفیر، 1369ش.
61. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1369ش.
ص: 266
62. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، بیروت، منشورات اعلمی، 1417ق.
63. فتال نیشابوری، محمد بن حسن (د/508ق)، روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی،1381ش.
64. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بی جا، مؤسسه دار الهجره، 1409ق.
65. فیرحی، داود، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تهران، نشر نی، 1378ش.
66. فیومی، المصباح المنیر، 2 جلد در یک مجلد، المطبعه العلمیه، بی تا.
67. قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه: عرض و نقد، دارالرضا، 1418ق.
68. قلمکاری، حیدر علی، حکومت اسلامی، چ اول، تهران، نشر حقایق، 1358ش.
69. قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر قمی، قم، مؤسسة دار الکتاب، 1404ق.
70. کامل سلیمان، یوم الخلاص، بیروت، دار الکتب، 1414ق.
71. کشی، محمّدبن عمر، رجال کشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ش.
72. کلینی، محمّدبن یعقوب، الکافی، هشت جلد، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.
73. کنجی الشافعی، ابو عبدالله محمّد، البیان فی اخبار صاحب الزمان علیه السلام، تحقیق: مهدی حمد الفتلاوی، بیروت، دارالمحجه البیضاء، 1421 ق.
74. کورانی و دیگران، علی، معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411 ق.
75. کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1378 ش.
76. کوفی، ابن ابی شیبه، المصنف، محقق: سعید اللحام، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1409ق.
77. گروهی از نویسندگان، فصلنامه انتظار، قم، مرکز تخصصی مهدویّت.
78. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، شانزده جلد، موسسة الرسالة، بیروت: 1409ق.
79. مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار،110 جلد، بیروت، موسسة الوفاء، 1404 ق.
80. مرندی، محمد رضا، مبانی مشروعیت نظام سیاسی در اسلام، تهران، مؤسسة انتشاراتی عطا، 1376ش.
81. مروزی، ابو عبد الله نعیم بن حماد(د/229)، الفتن، تحقیق: ابوعبد الله/ ایمن محمد محمد عرفه، المکتبه التوفیقیه، بی تا.
82. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1376ش.
83. ___________، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378ش.
ص: 267
84. ___________، سلسله مباحث اسلام، سیاست و حکومت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378ش.
85. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360ش.
86. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، 1361ش.
87. ___________، قیام و انقلاب مهدی علیه السلام، قم، صدرا، 1379ش.
88. مظفر، محمدرضا، عقاید الامامیه، ترجمه علیرضا مسجد جامعی، چاپ اول، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380ش.
89. معین، محمد، فرهنگ فارسی، چاپ اول، تهران، نشر سرایش،1380ش.
90. مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، تحقیق: عبد الفتاح محمد الحلو، قم، انتشارات نصایح، 1416 ق.
91. مکارم شیرازی ودیگران، ناصر، تفسیرنمونه، چ چهلم، دارالکتب الاسلامیه،1380ش.
92. ___________، یک صد و هشتاد پرسش و پاسخ برگرفته از تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1383ش.
93. ___________، حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام، چ هفتم، قم، نسل جوان،1380ش.
94. نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، 1397 ق.
95. نیشابوری، حاکم (محمد بن محمد)، مستدرک الحاکم، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
96. واعظی، احمد، حکومت دینی، قم، نشر مرصاد، 1378ش.
الحمدلله رب العالمین