آزموده ها جلد11

مشخصات كتاب

نام كتاب: آزموده ها

نويسنده: معاونت امور روحانيون

موضوع: مرجع

زبان: فارسى

جلد: 11

ناشر: نشر مشعر

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

پيش درآمد

همه ساله در آستانه سفر معنوي حج و متناسب با شرايط و نيازهاي تبليغي روحانيون كاروان ها، نوشتاري با عنوان «آزموده ها» تهيه و منتشر مي شود. شماره هاي پيشين آزموده ها به ويژه در سال هاي اخير، برآيندي از توصيه ها و تجارب ارزشمندي بود كه روحانيون كاروان هاي حج در قالب طرح «ره آورد معنوي حج» به رشته تحرير درآورده و براي معاونت امور روحانيون ارسال مي كردند. در طول تقريباً نيم دهه كه از نگارش و ارسال ره آوردهاي سفر مي گذرد، بيش از 6000 صفحه ره آورد سفر در سه عنوان خاطرات، شبهات و تجارب و توصيه ها تهيه و تنظيم و در سايت معاونت و صفحات شخصي روحانيون بارگذاري شده است.

افزون بر اين، ره آوردهاي مربوط به هر سال، در همان سال جمع آوري و طبقه بندي شده و براي جمع بندي و تأليف يك شماره از آزموده ها، در اختيار يكي از روحانيون مؤلف و موفق حج قرار گرفت. نتيجه اين رويكرد، تدوين و انتشار ده شماره آزموده ها در سال هاي قبل است كه در حقيقت تجلي آرا و نقطه نظرات روحانيون مي باشد.

امروز و پس از سال ها تجربه اندوزي، معاونت امور روحانيون براي استفاده حداكثري از گنجينه ارزشمند تجارب و توصيه هاي ارسالي روحانيون دو برنامه را پيش رو دارد:

ص:8

1- بازنگري در 10 شماره پيشين آزموده ها و تبديل و جمع بندي همه نقطه نظرات در يك اثر جامع به همراه تكميل و اصلاحات احتمالي.

2- داده پردازي به معناي بازبيني و تحليل اطلاعات موجود و طراحي و پيشنهاد ايده هاي نو و راهگشا.

فرصت را مغتنم شمرده و از روحانيون انديشمند و فرهيخته كاروان هاي حج كه در زمينه داده پردازي اطلاعات داراي تجربه، پژوهش يا تأليفي هستند براي همكاري و مشاركت فعال در آغاز و پايه ريزي اين حركت نوين دعوت به عمل مي آورد. در اين خصوص مي توانيد با دبيرخانه گروه هاي علمي و تخصصي معاونت تماس حاصل فرماييد.(1)

نوشتار حاضر اما به خلاف سال هاي قبل به ثبت و ارايه ره آورد سفر حج اختصاص نيافته است. محتواي اين شماره در دو فصل به روحانيون محترم كاروان ها ارايه شده است:

در فصل اول به اقتراح و پرسش و پاسخ با اساتيد حوزه علميه قم در خصوص اسرار و معارف حج و عبادت پرداخته شده است. گفت و شنود اين فصل توسط جناب حجت الاسلام و المسلمين رحيم كارگر طراحي و اجرا شد و به قلم آقاي محمد جعفر شفقت به رشته تحرير درآمد. جا دارد در همين فرصت از عنايت اساتيد محترم حوزه علميه قم در اجابت دعوت معاونت امور روحانيون براي شركت در گفت و گو و نيز از كارشناس مجري طرح و مؤلف متن تقدير و سپاس به عمل آيد.


1- شماره هاى تماس: 02517740800 _ 09124517802.

ص:9

فصل دوم امّا به بحث «آسان ترين شيوه محاسبه خمس» اختصاص دارد. اين بحث كه ابتدا توسط مؤلف فاضل و محقق جناب حجت الاسلام و المسلمين عباس ظهيري در همايش منطقه اي روحانيون مطرح و تدريس شده بود، پس از استقبال شركت كنندگان در همايش و پيشنهاد مؤكد به پياده سازي و انتشار آن، در دستور كار گروه تدوين متون آموزشي معاونت قرار گرفت. تأكيد بر اين نكته ضروري و بايسته است كه رويكرد بعثه مقام معظم رهبري در موضوع خمس به ويژه در سال هاي اخير، ارجاع زائران به دفاتر مراجع عظام براي حساب مالي است و طرح مسئله خمس در اين نوشتار، صرفاً براي آشنايي روحانيون با روش هاي محاسبه براي استفاده در مواقع ضروري و اجتناب ناپذير است.

در پايان، آمادگي معاونت امور روحانيون را براي استفاده از نقطه نظرات ارزشمند و راهگشاي روحانيون محترم كاروان ها در اصلاح و تكميل اين نوشتار و ديگر منشورات معاونت اعلام مي دارد.

معاونت امور روحانيون

گروه تدوين متون آموزشي

شهريور 88

فصل اول

ص:10

فصل اول: اقتراح: اسرار حج و عبادات

اشاره

ص:11

مقدمه

حج و عمره از جمله عبادات مهم در فرهنگ اسلامي به شمار مي آيد و همانند ديگر عبادات داراي فلسفه و اسرار است. پي بردن به اسرار و فلسفه هر عبادتي، انسان را در رسيدن به سر منزل مقصود و بهره مندي بيشتر و مؤثرتر از ابعاد گوناگون آن ياري مي كند.

حضرت امير عليه السلام در خصوص فلسفه عبادات اسلامي مي فرمايد:

«خداوند بندگانش را با نماز و زكات و تلاش در روزه داري، حفظ كرده است تا اعضاء و جوارح شان آرام و ديدگان شان خاشع و جان و روان شان فروتن و دل هايشان متواضع باشد. كبر و خودپسندي از آنان رخت بندد، چرا كه در سجده، بهترين جاي صورت را به خاك ماليدن، فروتني آورد و گذاردن اعضاء پرارزش بدن بر زمين، اظهار كوچكي كردن است. و روزه گرفتن و چسبيدن شكم به پشت، عامل فروتني است؛ و پرداخت زكات، براي مصرف شدن ميوه جات زمين و غير آن، در جهت نيازمندي هاي فقرا و مستمندان است. به آثار عبادات بنگريد كه چگونه شاخه هاي درخت تكبّر را درهم مي شكند و از روييدن كبر و خودپرستي جلوگيري مي كند!»

امير بيان علي عليه السلام مسلمانان را به فلسفه و ره آورد حج رهنمون مي كند و مي فرمايد:

«خدا حج خانه محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اي كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده كه چونان تشنگان به سوي آن

ص:12

روي مي آورند و همانند كبوتران به آن پناه مي برند. خداي سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگي و قدرت خود قرار داد و در ميان انسان ها، شنوندگاني را برگزيد كه دعوت او را براي حج، اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاي بر جايگاه پيامبران الهي نهند. همانند فرشتگاني كه بر گرد عرش الهي طواف مي كنند و سود هاي فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوي وعده گاه آمرزش الهي بشتابند. خداي سبحان، كعبه را براي اسلام، نشانه گويا و براي پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد. اداي حق آن را واجب كرد و حج بيت الله را واجب شمرد و بر همه شما انسان ها مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد، و فرمود: آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بي نياز است.

امام علي عليه السلام در ادامه به موقعيت جغرافيايي خاص مكه مكرمه اشاره مي كند و خصوصيات منحصر به فرد سرزمين وحي را كه داراي نشانه ها و حكمت هاي خاص است بر مي شمارد و مي فرمايد:

«آيا مشاهده نمي كنيد كه همانا خداوند سبحان، انسان هاي پيشين از آدم عليه السلام تا آيندگان اين جهان را با سنگ هايي در مكه آزمايش كرد كه نه زيان مي رسانند و نه نفعي دارند، نه مي بينند و نه مي شنوند؟ اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايداري مردم گردانيد. سپس كعبه را در سنگلاخ ترين مكان ها، بي گياه ترين زمين ها و كم فاصله ترين درّه ها در ميان كوه هاي خشن، سنگريزه هاي فراوان و چشمه هاي كم آب و

ص:13

آبادي هاي از هم دور قرار داد كه نه شتر، نه اسب و گاو و گوسفند، هيچ كدام در آن سرزمين آسايش ندارند. سپس آدم عليه السلام و فرزندانش را فرمان داد كه به سوي كعبه برگردند و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانند تا مردم با عشق قلب ها به سرعت از ميان فلات و دشت هاي دور، و از درون شهرها، روستاها، درّه هاي عميق و جزاير از هم پراكنده دريا ها به مكه روي آورند. شانه هاي خود را بجنبانند و گرداگرد كعبه لااله الا الله بر زبان جاري سازند، و در اطراف خانه طواف كنند و با موهاي آشفته و بدن هاي پر گرد و غبار در حركت باشند. لباس هاي خود را كه نشانه شخصيت هر فرد است در آورند و با اصلاح نكردن موهاي سر، قيافه خود را تغيير دهند، كه آزموني بزرگ و امتحاني سخت و آزمايشي آشكار است براي پاكسازي و خالص شدن، كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه محترمش و مكان هاي انجام مراسم حج را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاي سبز و هموار و پر درخت و ميوه، مناطقي آباد و داراي خانه ها و كاخ هاي بسيار و آبادي هاي به هم پيوسته، در ميان گندم زار ها و باغ هاي خرّم و پر از گل و گياه داراي مناظري زيبا و پر آب در وسط باغستاني شادي آفرين و جاده هاي آباد قرار مي داد، به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبك تر مي شد. اگر پايه ها و بنيان كعبه و سنگ هايي كه در ساختمان آن به كار رفته از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و داراي نور و روشنايي بود، دل ها ديرتر به شك و ترديد مي رسيدند و تلاش شيطان بر قلب ها كمتر اثر مي گذاشت و وسوسه هاي پنهاني او در مردم كارگر نبود. در صورتي

ص:14

كه خداوند بندگان خود را با انواع سختي ها مي آزمايد و با مشكلات زياد به عبادت مي خواند و به اقسام گرفتاري ها مبتلا مي سازد تا كبر و خودپسندي را از دل هايشان خارج كند و به جاي آن فروتني و درهاي فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسائل عفو و بخشش را به آساني در اختيارشان گذارد».

اشارات ظريف حضرت امير عليه السلام در خصوص حج و كعبه چنان است كه دل هر مسلماني را به جوش و خروش مي آورد. سخناني كه از جان و دل معصوم + برخيزد، دل دريايي سالكان طريق اهل بيت+ را آن چنان به وجد و سرور در آورده است كه در هنگامه ورود به سرزمين وحي، عاشقانه، جسم و روح را به آن آستانه مي سايند.

بديهي است كه تداوم و استواري اين كنگره عظيم انساني در گرو پيروي از ولايت و امامت است. ولايتي آن چنان والا و بالا، كه ائمه+ همواره به آن اشاره فرموده اند.

اهميت اين شكوه مندترين عبادت سالانه مسلمانان جهان، چنان است كه به فرموده ريحانه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلام حضرت زهرا عليها السلام : حج، بنيان هاي دين را استوارتر مي كند و آن چنان كه ايمان براي تطهير از شرك است، حج نيز براي رهايي از سستي و تفرقه است؛ جعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك ... والحج تشييدا للدين. «پس خداوند ايمان را براي تطهير شما از شرك نهاد و... حج را براي استواري دين.»

در اين راستا پرداختن به فلسفه و اسرار اين عبادت بزرگ، موجب ارتقاي روحيه اطاعت و بندگي شده و راه را هموارتر خواهد

ص:15

كرد. هم چنين دوري از فلسفه حج به نوبه خود عواقب ناخوشايندي مي تواند در پي داشته باشد؛ آن چنان كه رهبر فرزانه انقلاب مي فرمايد: «اگر ما ديديم كه حج، جنبه مادي و ظاهر سازي و دوري از معنويت پيدا كرد، بايد بدانيم كه از فلسفه حج دور افتاده ايم».

از اين رو به فراخور اهميت موضوع و به منظور بهره مندي از ديدگاه هاي ارزشمند علماي انديشمند حوزه علميه قم، در خصوص فلسفه و اسرار حج، در گفت­و­گوهايي صميمانه با حضرات آيات افتخاري و عراقچي و حجج اسلام آقايان: بهشتي، عابدي، غرويان، ممدوحي، نكونام و هادوي به اين موضوع پرداخته ايم.

ص:16

سؤال اوّل: اسرار و فلسفه عبادات

با توجه به اين كه عبادات داراي اسرار و فلسفه هستند، چگونه مي توان به اسرار و فلسفه حج و عبادات دست يافت و آيا اهدف خاصي مورد نظر است؟

افتخاري: حج، علاوه بر اعمال ظاهري همچون احرام، طواف، نماز، سعي، تقصير و ... ، اسرار خاصي دارد كه در هر كدام از اين اعمال نهفته است. مثلاً احرام كه يكي از واجبات حج و عمره است، زائر را آماده انجام مناسك مي كند. بايد حالت خاصي در وي به وجود آيد تا اموري را كه خداوند فرموده است، بر خود تحريم كرده و انجام آنها را حرام بداند. كسي كه در حال مُحرم شدن براي انجام مناسك مي باشد و آماده شده تا لباس هاي خود را كه سمبل ماديات است، عوض كند و نيت نمايد و تلبيه بگويد، بايد بداند كه در آن لحظه، اجابت كننده دعوت حضرت حق است. چنان كه فرموده اند: «فليتذكر المُلّبي عند تلبيته اجابة نداء الله تبارك و تعالى عند نفخ في الصور و يحشر الخلائق الى العرصات». يعني اي كسي كه تلبيه مي گويي، آگاه باش كه در حين گفتن تلبيه، اجابت كننده دعوت خداوند تبارك و تعالي هستي و در حقيقت وارد عالم ديگري شده اي و همانند وقتي است كه در صور دميده مي شود و تمام خلايق محشور مي شوند. بنابراين هنگامي كه زائر تلبيه مي گويد و به دعوت خداوند مي گويد: «لبيك اللهم لبيك لبيك لا شريك لك لبيك»

ص:17

بايد به ياد لحظه اي باشد كه همه خلايق در قيامت براي محشور شدن آماده مي شوند.

در حقيقت اين لباس ها، نماد تجملات و زيبايي هاي دنيوي و علائق مادي انسان است. هنگامي كه زائر لباس ها را از تن جدا مي كند، چه خوب است كه تمام وابستگي هاي مادي و دنيوي را نيز از وجود خود بزدايد تا آماده ايجاد تحول در خويشتن خويش شود تا صفا و صميميت و اخلاص و پاكي را جايگزين ويژگي هاي ناپسند وجودش نمايد؛ زيرا «اِنّ اللهَ طيبٌ و لا يقبل الا الطيب، خداوند طيب و پاك است و كسي را نمي پذيرد، مگر اين كه به تمام معنا طيب و پاك باشد» و حتي انتخاب رنگ سفيد براي لباس احرام علاوه بر اين كه سمبل بي رنگي است، يادآور لباس آخرت نيز مي باشد و انسان بايد از لحظه لحظه سفر حج، درسي براي سفر آخرتش بگيرد و به آنچه كه تا آن روز شنيده است، ايمان بياورد و باور داشته باشد كه آخرتي هم در كار هست.

اگر زائر به اين نكته توجه داشته باشد كه در اين سفر به سوي خدا مي رود تا به وي تقرب جويد و امتثال امر او نمايد و نيز يقين داشته باشد كه هيچ چيز غير از خدا و ياد او پسنديده نيست، به مفهوم واقعي حج پي مي برد.

غزّالي و هم چنين فيض كاشاني در مَحجّه البيضاء به اين اسرار اشاراتي دارند، ولي آن چه كه مؤثرتر و ماندني تر مي باشد، سخناني است كه اهل بيت + فرموده اند؛ زيرا تنها آنان با مبدأ فيض و بركات الهي در ارتباط هستند و به يقين آن چه مي گويند متضمن سعادت دنيا و آخرت انسان هاست. به عنوان مثال طواف كه به

ص:18

ظاهر، چرخيدن به دور يك خانه سنگي است، فلسفه خاصي دارد؛ زيرا خداوند، خانه كعبه را محل امن و امان براي تمام انسان ها قرار داده است؛ چه گناهكار چه غير گناهكار. پس طواف بايد معناي عميق تري داشته باشد و آن به زماني برمي گردد كه وقتي ملائكه با مخلوقي چون آدم مواجه شدند به درگاه خداوند عرض كردند كه: «أَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك، آيا مي خواهي كسي را در زمين قرار دهي كه فساد و خونريزي مي كند در حالي كه ما ملائكه مقرب درگاه تو هستيم؟» [بقره: 30] و خداوند فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون، من چيزي را مي دانم كه شما نمي دانيد» [بقره: 30] و پس از اين ماجرا ملائكه دچار حالت ندامت و پشيماني شدند و به عرش الهي پناه بردند و خداوند با ديدن چنين حالتي از گناه آنان چشم پوشي نمود. پس از اين اتفاق طبق برخي از روايات، خداوند دستور داد در مقابل بيت المعمور، اين خانه را بنا كنند تا پناهگاهي باشد براي بندگاني كه خطا و لغزش كرده و بعد دچار ندامت و شرمساري شده اند و راه به جايي جز درگاه خداوند ندارند و بهترين حالت براي بنده، حالت تضرع و تذلل است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا، چرا وقتي ما آنان را امتحان مي كنيم حالت تضرع و زاري پيدا نمي كنند تا مشمول رحمت و مغفرت واقع شوند؟» [انعام: 43]

قسمت هاي مختلف خانه كعبه، دعاهاي مخصوص به خود را دارد؛ مثلاً امام سجاد عليه السلام در مقام اسماعيل، حالت تضرع و تذلل پيدا مي كرد و به درگاه خداوند استغاثه مي نمود: «اللّهم ادخلني الجنّه

ص:19

برحمتك و اجرني من النّار بعفوك و عافني من السّقم و اوسع علي من حلال رزقك و كفّني شرّ فسقه الانس و الجن من العرب و العجم.» هم چنين امام صادق عليه السلام در مورد ركن يماني مي فرمايد: «الرّكن اليماني بابنا الذّي ندخل فيه الجنة» و سفارش كرده اند كه وقتي به ركن يماني رسيديد هر چه مي توانيد دعا كنيد؛ زيرا خداوند فرشته اي را موكّل آن ركن نموده است و كار آن فرشته فقط آمين گفتن بر دعاي شيعيان است. «و ليس له حجيرا الّا تأمين علي دعاء شيعتنا»، وجود مبارك امام صادق عليه السلام وقتي به نزديك ركن يماني مي رسيد، مي فرمود: «اميتوا عني، مرا به حال خود رها كنيد» سپس به دعا و نيايش و راز و نياز با خداوند مي پرداخت.

بهشتي: شكي نيست كه آن چه شرع مقدس فرموده، غايت مند است. در عالم تكوين هيچ چيز بدون هدف و غرض نيست. صرف نظر از بحث هاي كلامي و فلسفي، در قسمت هاي مختلف قرآن مجيد به مسأله غايت مندي توجه شده است. هر جا كه «لام» آورده شده، لام غايت است. مانند: «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً» [بقره: 29] ... همان طور كه در عالم كون و تكوين هيچ چيزي بدون غايت و هدف و غرض نيست، آن چه كه در عالم تشريع هست، نيز بايد هدف مند و غايت مند باشد. موارد ذكر شده را مي توان تعبير به حكمت يا اسرار كرد. البته بين حكمت و اسرار تفاوت هايي هم وجود دارد. اسرار، رفتن به عمق قضيه است. حكمت ممكن است آن قدر عمقي نباشد، مثلاً در عبارت«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» [طه: 14] حكمت نماز اين است كه از اوّل تا

ص:20

آخرش به ذكر و ياد خدا بپردازيم و يا در عبارت«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» [بقره: 183] حكمت روزه اين است كه انسان با امساكي كه در ساعات معيني انجام مي دهد، در حال تمرين براي تقوي است كه بتواند نفس خود را مهار و حفظ كند. ضمن اين كه دارد عبادت هم انجام مي دهد. اين عبادت در حقيقت تقواي ما را تقويت مي كند.

شايد بتوانيم حكمت بعضي از اعمال را در يابيم، ولي ممكن است حتي نتوانيم به حكمت بعضي از اعمال ديگر پي ببريم. مثلاً اين كه چرا بايد نماز صبح را دو ركعت بخوانيم ... . شايد حكمتش همين باشد كه تعبد داشته باشيم. شايد هم مواردي باشد كه ما متوجه نشويم. پس حكمت همان غايت مندي تشريعات الهي است. اين موارد تا حدودي براي انسان يا با كمك عقلش يا با كمك كتاب و سنت تا حدودي به دست مي آيد. بايد بگوييم كه مي خواهند روح تعبد را در ما تقويت كنند و هر جا كه چيزي را نفهميديم، نبايد چون و چرا كنيم و بايد در برابر مولا تعبد داشته و متعبد باشيم. به ابراهيم عليه السلام گفته شد فرزندت را سر ببر. او اطاعت كرد. چون و چرا نكرد. بنا نبود كه فرزندش را سر ببرد، بنا بر اين بود كه مشخص شود كه او تعبد دارد يا نه؟ هم چنين اسماعيل كه طرف ديگر قضيه است، آيا اهل تعبد هست يا نه؟

اما سرّ، همان طور كه از خود اين كلمه و واژه هم پيداست، قدري عميق است. حتي از سرّ عميق تر هم داريم. خداوند در قرآن مجيد فرق مي گذارد مي فرمايد: «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» [طه: 7] خداوند، هم عالم به سرّ است و هم عالم به اخفي. طبق يك طبقه

ص:21

بندي، اوّل حكمت است كه تا حدودي معلوم است بعد سرّ كه عميق تر است و بايد به بطن قضيه برويم و جزو بطون است و بطن آخر، همان اخفي است. اين ها را فقط خدا و معصومين+ مي دانند؛ زيرا آن ها علم لدني دارند. علمشان ذاتي نيست، به آن ها افاضه شده است. مثلاً در آيه شريفه اي داريم كه «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً» [رعد: 43] مي گويند شما مرسل نيستيد«قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» [رعد: 43] در روايات تفسير شده «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» يعني اميرالمؤمنين عليه السلام .

پس اسراري وجود دارد كه برخي به آن مي رسند و چه بسا ممكن است بعضي از انبيا هم به آن نرسيده باشند. در سوره كهف آن جا كه قضيه حضرت موسي عليه السلام و حضرت خضر عليه السلام آمده است، ذكر مي شود كه خضر سر بچه اي را بريد. موسي اعتراض كرد. خضر كشتي آن مساكين را سوراخ كرد موسي اعتراض كرد خضر ديواري را كه در حال فرو ريختن بود، تعمير كرد. موسي اعتراض كرد و از اوّل خضر گفته بود كه تو در مورد كارهايي كه من انجام مي دهم صبر نداري. تو صبور نيستي كه تحمل داشته باشي با اين كه حضرت موسي قول داده بود نمي توانست تحمل كند و كاسه صبرش لبريز مي شود در آن موقع بود كه حضرت خضر اسرار را برايش گفت كه اين بچه اگر زنده مي ماند فاسد مي شد و چون پدر و مادر خوبي داشت خداوند مي خواست فرزند بهتري به آن ها بدهد بنابراين مأمور شدم اين يكي را سر ببرم يا اگر كشتي مساكين را سوراخ نمي كردم غاصبي اين كشتي را از آن ها مي گرفت و... اين ها اسرار است و نمي توانيم بگوييم تشريعات اسرار ندارد. اسرار، ويژه

ص:22

عده اي است، فقط بعضي مي توانند به اسرار پي ببرند و براي همين آن ها در اعمال حجّ شان هم يك حالت ديگري دارند. مثلاً در موقع احرام، حضرت امام صادق عليه السلام نمي توانست لبيك را بگويد. راوي مي گويد: عرض كردم آقا قافله رفت و همه مُحرم شدند، لبيك ها را گفتند و رفتند، شما هم لبيك را بگوييد. حضرت فرمود: اگر من بگويم لبيك و خدا بگويد لا لبيك آن وقت چه مي شود؟ از اين جا معلوم مي شود كه امام صادق عليه السلام به عمق قضيه و به سرّ اخفاي قضيه توجه دارد و مي داند كه با چه كسي دارد تكلم مي كند و به چه كسي مي گويد لبيك. اين حالتي است كه به همه دست نمي دهد. آن هايي كه به سرّ قضيه و به عمق آن رسيده اند داراي چنين حالاتي هستند.

انسان نبايد به عقل يا به سير و سلوكش مغرور باشد؛ زيرا ممكن است همان سير و سلوك تخيلاتي براي او ايجاد كند كه باعث گرفتاري اش شود و براي همين است كه هر فردي احتياج به راهنما دارد تا او را به مقصد برساند. آن هايي كه اهل سير و سلوك هستند بايد در پرتو نور راهنما حركت كنند.

اين سير و سلوك بايد تحت تأثير وحي و نبوت و ولايت باشد. پس راهنمايي مي خواهد تا دستش را بگيرد و ائمه عليهم السلام بايد هدايت به امر را بر عهده بگيرند و اين هدايت به امر، دستگيري است؛ يعني دست انسان را بايد بگيرند و به مقصد برسانند. ما بايد از آمادگي روحي زائران و از رهنمودهاي ائمه اطهار+ بهره بگيريم و استفاده كنيم. اگر مي خواهيم به اسرار وارد شويم ناچاريم از بيانات معصومين+ بهره بگيريم و از حرف هاي صوفيانه پرهيز كنيم.

ص:23

مثلا راجع به طواف به زائران بگوييم كه تو يك شخصيت ظاهري داري كه دارد دور بيت الله مي چرخد و يك شخصيت باطني داري كه بايد طواف قلبي انجام دهد همراه با ملائكه حول العرش. بعضي از كساني كه اهل دل هستند گفته اند كه شخصي رفت نزد مرشد و مرادش و گفت كه من مي خواهم به حج بروم. من را سفارش و توصيه اي كنيد. او در پاسخ گفت: وقتي كه طواف مي كني به عشق امام حسين عليه السلام طواف كن. نه اين كه نعوذ بالله خدا را كنار بگذاري و براي امام حسين طواف كني كه اين كار، كفر و شرك است. بلكه امام حسين عليه السلام را واسطه قرار بده بين خود و خداي خودت و اين شعر را خواند:

من ار به قبله رو كنم به عشق روي او كنم

اقامه ي صلوه را به گفت و گوي او كنم

گر از وطن سفر كنم سفر به سوي او كنم

ز حجّ بيت بگذرم طواف كوي او كنم

اگر كسي همان موقع كه با بدنش طواف بيت مي كند با قلبش هم در آن جايي طواف كند كه امام حسين عليه السلام طواف كرد، ممكن است حال خوشي به او دست دهد كه خيلي ارزش دارد و الّا «ما اكثرالضجيج و اقل الحجيج» موج جمعيت و ضجه و سر و صدا و ناله و لبيك الّلهم لبيك خيلي زياد است ولي حجيج يعني آن هايي كه حاجي واقعي هستند، خيلي كم است. آن هايي كه اين اسرار را لمس مي كنند كم هستند.

غرويان: مردم اگر با درك و عقل و شعورشان اسرار عبادات را بفهمند و لمس كنند، شوق و علاقه شان به انجام عبادات بيشتر

ص:24

مي شود و اين مسأله منافاتي با تعبد ندارد. انسان مي تواند هم متعبد باشد و هم شمّه اي از آن اسرار را هم بداند و چه خوب است كه انسان علاوه بر تعبد، تعقل هم در مورد اسرار عبادات داشته باشد. پرداختن به اسرار چيزي از تعبد نمي كاهد. البته هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه به همه اسرار عبادات پي برده است؛ زيرا اين علم مخصوص خداوند است و فقط به پيغمبران و امامان و اولياي خود و هركس ديگر كه بخواهد، عطا مي كند. ولي به بعضي از مراتب و درجات اسرار مي توان رسيد و اشكالي ندارد و حداقل ادّله اي هم در استحباب اين كار ذكر شده و دليلي بر كراهت آن نيامده است. همچنين آياتي در قرآن آمده است كه انسان ها را به تفكر و تعقل دعوت مي كند.

در مورد اسرار حج همه بزرگان فرموده اند كه فلسفه اصلي و اصيل حج، روحيه عبادت و بندگي است و در اين شكي نيست كه اين مراسم و مناسك مي خواهد روحيه بندگي را در انسان مسلمان ايجاد كند و هر كدام رمز و رازي مخصوص به خود دارند. چون شخصيت حقيقي ما به روح و انديشه هاي ما وابسته است و روح انسان با بدن او_ از نظر روان شناختي _ مرتبط است و هيچ يك از ديگري جدا نيست، لذا براي رسيدن به بسياري از اغراض و اهداف روحي بايد از جسم كمك گرفت.

در تمام عبادات مثل نماز و روزه و حج و... يك سري رفتارهاي جسمي و بدني وجود دارد. مثل ركوع و سجود در نماز كه اعمال جسمي و بدني هستند و براي رسيدن به غرض و روح بايد يك سري حركات بدني انجام دهيم. مثلا روزه، پرهيز از خوردن و

ص:25

آشاميدن است كه دو عمل جسماني است، ولي روح روزه يعني نيت و تقوا كه يك امر باطني است كه مورد توجه و نظر ماست و ما بايد به جسم روزه بپردازيم (پرهيز از خوردن و آشاميدن) تا به روح آن كه تقواست، برسيم. پس بايد جسم خود را كنترل كنيم تا به يك امر روحي نائل شويم.

حج هم يك جسم و يك روح دارد. جسم حج مربوط به جسم ما مي شود مثل احرام بستن، وقوف در عرفات و مشعر و مني، رمي جمرات، حلق و تقصير و طواف و نماز طواف و.... كه ما بايد آن ها را به جسم خود تحميل كنيم تا به روح حج كه بندگي خداست برسيم.

بعضي مي پرسند فلسفه وقوف در عرفات چيست؟ كه بايد از ظهر روز نهم تا غروب روز نهم در عرفات وقوف كرد و يا چرا بايد شب در مشعر وقوف كنيم و سنگ جمع كنيم و روز بعد براي رمي جمرات برويم؟ در پاسخ بايد گفت كه اين ها جسم و بدن حج است كه براي رسيدن به روح حج بايد از آن ها عبور كرد. در ابتدا وقتي كه انسان با دو پارچه تميز دوخته نشده احرام مي بندد، مي تواند با ذوق الهي و بينش خاص خود به اسرار متعددي پي ببرد. در واقع بستگي به ذوق انسان دارد. بعضي از بزرگان گفته اند كه اين حالت مي خواهد به انسان بگويد كه فرداي قيامت (محشر) به اين گونه محشور خواهي شد و در حج هم وقتي انسان لباس احرام مي پوشد و بدون هيچ تعلقي در صحنه حج حاضر مي شود، خود را واقعاً در قيامت مجسم مي كند و اين يادآوري ها و ذكر موت براي انسان كافي است تا او را موعظه كند و در اين حالت است كه انسان مرگ ارادي را تجربه مي كند.

ص:26

در مورد كعبه و طواف، بزرگان گفته اند كه كعبه سمبلي از عرش خداوند است كه فرشتگان به دور آن در حال طواف هستند و وقتي زائر دور خانه خدا طواف مي كند، در حقيقت دارد هم سو و هم جهت فرشتگان مقرب درگاه الهي حركت مي كند و در او احساس پاكي و طهارتي ايجاد مي شود. اگر در حج و طواف دور كعبه اين حس در ما ايجاد شود كه همانند فرشتگان در حال طواف هستيم انسان را زنده مي كند و هم چنين اين كه اين احساس را در خود حفظ كنيم و از دست نرود، مصداق اين روايت است كسي كه حج مي گزارد مانند كسي است كه تازه متولد شده است. يا در مورد وقوف در عرفات مي گويند در آن وقوف، انسان بايد به جايگاه عرفاني خودش در هستي واقف شود و اين وقوف براي آگاهي و واقف شدن است تا انسان جايگاه خود را نسبت به آفريدگان و آفريدگار دريابد.

وقوف به معناي توقف و ايستادن نيست بلكه به معناي آگاهي و معرفت است. مشعر نيز به معني شعور است و بايد مشاعر انسان در مشعر از حالت بالقوه به فعليت درآيد و بالاترين شعوري كه انسان پيدا مي كند شعور نسبت به خود و خالق خود است. خداوند مي فرمايد همه موجودات تسبيح خداوند را مي گويند ولي شما شعور لازم براي درك تسبيح آن ها را نداريد و اگر انسان به آن شعور (شهود، علم حضوري و مكاشفه) نائل شود كه تمام موجودات تسبيح خدا مي گويند، در حقيقت به سرّ وقوف در مشعر رسيده است.

سرّ اين كه عرفات دورتر از حرم امن الهي است و مشعر نزديك تر، دليلش اين است كه انسان بايد قدم به قدم در اين راه پيش رود

ص:27

و كم كم آمادگي لازم را كسب كند و اين كه وقوف در مشعر در شب انجام مي شود به اين دليل است كه شب حال و هواي معنوي خاصي دارد و برخي از علما مي گويند از آسمان پرستاره در بالاي سر ما و روحي كه در درون ماست در شگفت هستيم و اين آسمان پرستاره مشعر داراي اسراري است كه اگر كسي داراي شعور باشد آن ها را درك مي كند پس انسان در مشعر كم كم آماده مي شود تا فردا به مني (قربانگاه) برود. همه نفسانيات خود را با عمل قرباني، قرباني كند، تأسي به اولين عبد مخلص (حضرت ابراهيم عليه السلام ) پيدا بكند. و فناي سالك و عارف فاني شدن در خداوند است و منا در حقيقت محل قرباني كردن تمام هواهاي نفساني است كه همه در قرباني تجميع مي شود و مقام فنا مقامي است كه هيچ حجابي بين بنده و خداوند وجود ندارد. و اين سرّ عمل قرباني است.

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است

اگر حج گزار اين موارد را از پيش مطالعه كند، حج براي او شيرين تر مي شود و البته مهم اين است كه انسان بتواند حسّ و حالي را كه در حج براي او ايجاد مي شود در خود حفظ كند و همه اين ها به درجه معرفت و شعور و حضور و تأمل انسان برمي گردد. انسان بايد در حج با خود خلوت كند و درون نگري داشته باشد تا به اسرار حج تا حدودي آشنا شود و سعه وجودي اش افزايش يابد و در اين صورت است كه رمز و رازها را بهتر درك مي كند و در حقيقت، حج، جايگاهي براي علم حضوري است نه علم حصولي، آن جا جايگاه دل است نه عقل نظري، آن جا جايگاه حكمت عملي

ص:28

است نسبت به جايگاه حكمت نظري. و اگر انسان به اين موارد توجه داشته باشد خيلي از اسرار براي او مكشوف مي شود.

به كاربردن تركيب روح حج يك نوع تشبيه است و همان طور كه انسان يك جسم و يك روح دارد، براي حج نيز جسم و روح در نظر مي گيريم اما حج يك شيء متعين خارجي نيست و تشبيه معقول به محسوس است. خداوند در مورد روزه مي فرمايد اعمال مربوط به روزه را انجام دهيد شايد به تقوا نائل شويد زيرا كاربرد«لعلّ» در آيه به اين نكته اشاره مي كند كه شايد بعضي به مقصد مي رسند و بعضي نمي رسند. هيچ حكمي از احكام تشريعي الهي بدون حكمت نيست. هم چنين وضع احكام، حكمت و فايده اي براي خداوند ندارد، اما حكمتي و فايده اي براي بندگان دارد. پس منظور ازسرّ همان فايده اي است كه خداوند براي بندگان در نظر گرفته است و هر كسي بسته به مقدار آگاهي اش از احكام و عبادات فايده مي برد و هرقدر معرفت انسان بالاتر برود به درجه بالاتري از درك اسرار مي رسد و اسرار حج مانند بطون قرآن در طول هم قرار دارند و هر چه معرفت انسان زيادتر شود بيشتر به كنه و عمق اسرار پي مي برد.

اين كار پيروي از حضرت ابراهيم عليه السلام است و اين كه حاجي از مال خود مي گذرد و گوسفندي مي خرد و ذبح مي كند گذشتي است براي رسيدن به اخلاص است و همان طور كه حاجي انجام وظيفه مي كند و قرباني مي دهد، مسؤولين نيز بايد با يك برنامه ريزي از آن قرباني ها به بهترين نحو استفاده كنند و تا وقتي كه اين همه گرسنه در جهان وجود دارد، بهتر است به نحوي از گوشت اين

ص:29

قرباني ها استفاده شود. البته بعضي از فقها هم فتوا داده اند كه حاجي مي تواند در شهر خود نيز قرباني بدهد تا گوشت آن به مصرف برسد.

همان طور كه آيات قرآن را تأويل مي كنيم پس مي توانيم حج را هم تأويل كنيم و هر چند خدا نيازي به قرباني و اعمال ما ندارد، اما مي توان گفت كه اين مناسك و اعمال داراي اسراري است. پس ما بايد مقداري از اين اسرار را براي مردم بيان كنيم و خودمان نيز با مطالعه سعي كنيم به آن ها پي ببريم. بيشتر از اين هم توقع نمي رود. هم چنين نبايد مردم را از تفكر در اسرار حج منع كرد، فقط بايد مواظب باشيم كه دچار اين ادعا نشويم كه ما به تمام اسرار واقف هستيم و آن ها را درك كرده ايم، زيرا هركس بسته به معرفت و آگاهي اش مي تواند به قطره اي از درياي اسرار الهي پي ببرد.

منظور از اين كه حج گزار شب در مشعر وقوف مي كند امتيازي است كه مشعر نسبت به عرفات دارد؛ زيرا شب، زمان آرامش و سكون است و آن هايي كه در مشعر جسمشان در خواب است ولي روحشان بيدار است، مي توانند به آسمان نگاه كنند و به كوچكي و حقارت خود در نظام وجود پي ببرند و اگر انسان بفهمد كه در اين عالم چقدركوچك است، به شعور بزرگي دست يافته است، اين حقارت يابي، عين شعور است. و ارتباطي كه انسان در تاريكي و ظلمت با خداي خود پيدا مي كند، بسيار ارزشمند است؛ زيرا چراغ ها و نورهاي مصنوعي رهزن انسان است و انسان راحت نمي تواند با خداي خود ارتباط برقرار كند. انسان اگر بخواهد مي تواند در مشعر به شعور و آگاهي برسد.

ص:30

عراقچي: انسان وقتي متولد مي شود استعدادهاي بالقوه اي دارد كه اگر در مسير تكامل قرار گيرد شاخ و برگ پيدا مي كند و ميوه هاي ارزشمندي مي دهد. پس آن چه به صورت بالقوه در انسان وجود دارد، بايد در اين دنيا آن را به صورت بالفعل درآورد. تمام دستورات الهي در مورد اين است كه انسان، استعدادهاي بالقوه خود را به شكل بالفعل درآورد و اين راه خاصي دارد. تمامي دستورات عبادي براي باز كردن انسان است تا شكفته شود.

انسان از همان ابتدا براي گذران زندگي خود از حيوانات و جمادات و... استفاده مي كرد تا امروز كه ماشين و هواپيما و.... را هم درست كرده است، اما اين موارد، پيشرفت خود انسان نيست بلكه پيشرفت جمادات و... به وسيله انسان است. حال بايد ببينيم خود انسان چه پيشرفتي كرده است؟ و در خود انسان چه چيزي وجود دارد كه بايد فعليت پيدا كند. فقط انبياي الهي توسط وحي، انسان را راهنمايي مي كنند تا استعدادهاي بالقوه خود را به شكل بالفعل درآورد. وقتي درونيات حضرت آدم براي فرشتگان جلوه گر شد و آن ها ديدند كه خداوند تمام اسماء الهي را به حضرت آدم عرضه كرده است و او را جميع اسماء الهي قرار داده و حضرت آدم داراي مقامي است كه هيچ كدام از آن ها ندارند، بلا فاصله او را تعظيم و سجده كردند و شناخت اين امور تنها از طريق وحي انجام مي شود. فقط انبيا مي توانند توسط وحي الهي، انسان ها را پرورش دهند. پس اگر انسان بخواهد درونياتش را بروز دهد بايد تسليم انبيا و وحي الهي باشد.

ص:31

در خصوص حج معارف زيادي وجود دارد. اوّل به انسان مي گويند احرام ببند و مُحرم شو. احرام يعني لبيك الّلهم لبيك كه انسان جواب خداوند را مي دهد؛ زيرا خداوند او را دعوت كرده پس انسان هم لبيك مي گويد و دعوت خداوند را اجابت مي كند. انّ الحمد يعني اين كه همه چيز از توست و همه چيزهايي كه انسان را سرگرم مي كند تا از خدا غافل مي شود، از او گرفته مي شود تا به حسب ظاهر مجرد شود. حتي لباس انسان هم نبايد دوخت داشته باشد، وقتي مجرد شد و لباس احرام پوشيد، بايد لبيك بگويد زيرا حقيقت احرام اين است كه انسان لبيك بگويد و دعوت حق را اجابت كند. طواف كه يكي ديگر از اعمال حج است، به دور خانه اي انجام مي شود كه از آن خداوند است و محور طواف ها بايد خداوند باشد و اگر انسان يك قدم برخلاف دستورات خداوند بردارد بايد طواف را اعاده كند و همه اين دستورات و اسراري كه در حج وجود دارد در واقع براي اين است كه خود انسان ساخته شود. عمل به دستورات خداوند خارج شدن از منجلاب است.

مثلاً براي زنده كردن سنت حضرت ابراهيم عليه السلام كه به شيطان سنگ مي زد، بايد به شيطان سنگ بزنيم و او را از خودمان دور كنيم و اين كاري بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام انجام داد تا از مزاحمت شيطان جلوگيري كند؛ زيرا شيطان از انسان نمي ترسد و در همه جا مانعي براي انسان است و قسم خورده كه از عبادت انسان جلوگيري كند. وقتي شيطان اين حرف ها را مي گويد، خداوند _ طبق نظر علامه طباطبايي كه وقتي كسي چيزي را نفي نمي كند علامت اين است كه آن را قبول كرده است _ حرف شيطان را نفي

ص:32

نمي كند يعني آن را قبول مي كند اما به او مي گويد كه تو نمي تواني به بندگان واقعي من كاري داشته باشي.

انسان به كمك وسيله اي اوج گرفته و به طرف بالا مي رود ولي جاذبه زمين باعث مي شود كه سقوط كند اما انسان بايد آن قدر اوج بگيرد تا جاذبه زمين براو اثر نكند. شيطان هم انسان را جذب مي كند مگر اين كه انسان از منطقه جاذبه شيطان بالاتر رود. انسان از طريق روح مي تواند اوج بگيرد. شيطان هم با روح انسان كار دارد، ولي وقتي روح انسان اوج بگيرد ديگر شيطان به او كاري ندارد، امّا براي اوج گرفتن روح بايد مراحل زيادي را طي كرد و پشت سرگذاشت.تا انسان اين جاست گرفتار شيطان است. انسان با انجام اعمال عبادي مي تواند بالا رود و از تيررس شيطان دور شود.

از جمله اعمالي كه خيلي سريع انسان را به مقام والايي مي رساند و شيطان ديگر نمي تواند به او دسترسي داشته باشد، حج است. حج آن قدر انسان را بالا مي برد تا انسان خدايي و عبدالله مي شود و شيطان با همه عظمتش، ذليل مي شود. خداوند مي فرمايد اگر تو بزرگ شوي، شيطان در برابر تو كوچك مي شود. شياطين چه جني، چه انسي با عبدالله كاري ندارند ولي اكثريت آدم هاي روي زمين تحت تأثير شياطين هستند و توسط آن ها اسير شده اند. حتي حج هم تغيير حالي در آن ها ايجاد نمي كند و اين به اين جهت است كه آگاهي كاملي از اعمال و مناسك حج ندارند. زيرا از سرّ طواف و سنگ زدن و... آگاه نيستند. پس بايد به عمق قضايا برويم. انسان بايد ساعي و خستگي ناپذير باشد. ابراهيم كه هاجر و فرزندش را در آن بيابان مي گذارد، آن ها با سعي و تلاش به آب حيات مي رسند

ص:33

هاجر در اين مسير مي رفته و مي آمده، سعي مي كرده است. تا آنگاه كه از زير پاي اسماعيل آب مي جوشد.اگر مي خواهيم آب حيات نصيبمان شود بايد مثل هاجر باشيم بايد كوشش كنيم.

خداوند وعده داده است كه اگر انسان سعي كند، او را به هدف مي رساند و خيلي ها به هدف رسيده اند و دستورات الهي را آن گونه كه خداوند فرموده، انجام داده اند.

انبياء مي خواهند به انسان بفهمانند كه براي آن دنيا اعضا و جوارحي لازم است و بايد اين اعضا را با تعبد و از جمله انجام اعمال و مناسك حج كه البته مهمتر هستند به دست آورد.

ممدوحي: به طور كلي چون آيين الهي اسلام از مبدأ هستي سر چشمه گرفته، لذا هيچ نوع محدوديتي در نظام ويژگي ها، فلسفه و آثار مثبت آن وجود ندارد، پس هر حقيقت مثبتي را مي توان به آن نسبت داد چون انشا كننده اش خداوند است. با توجه به اين كه خداوند، خدايي كامل و در حقيقت كلّ الكمال و مبدأ همه كمالات عالم است، هيچ يك از احكام الهي محدود نيست. مانند نماز، روزه و... و اين گونه نيست كه بر هر كدام از احكام، خواص ويژه اي مترتب باشد. ما طبق سعه وجودي و علمي خود از اين احكام برداشت هايي مي كنيم و اگر در اين برداشت ها تنگنايي وجود دارد دليلش وجود تنگنا در سعه وجودي و علمي ماست. به عنوان مثال در يك كشور اسلامي، نبايد تمام مسائل حول محور سياست بچرخد و تنها نظام سياسي مدّ نظر باشد يا اين كه فقط مسائل فرهنگي يا اقتصادي مورد توجه باشد و چون قانون اجرايي مدوّن

ص:34

در كشور، بر پايه نظام اسلامي و وحي استوار است، بايد بدانيم كه در نظام اسلامي و وحياني هيچ وقت مسائل فرهنگي، سياسي، اقتصادي و عبادي از هم جدا نيست.

گاهي سؤال مي شود كه سرمايه داري در اسلام محدود است يا نامحدود؟ و اگر نامحدود است پس با نظام هاي سرمايه داري غلط چه تفاوتي دارد؟ اسلام مي گويد: ميزان سرمايه داري آزاد است اما چهارچوب خاصي دارد. سرمايه اي كه از راه ربا خوردن، ربا دادن، احتكار، سود جويي، در مضيقه قرار دادن مردم، گران فروشي، غش در معامله، تقلب، دروغ و حيله گري نباشد و اداي ديون الهي صد در صد در آن مترتب باشد، در نتيجه يك نظام سرمايه داري ايجاد مي شود كه هم شامل مسائل فرهنگي و ادبي است كه امت خود را تأديب مي كند و هم شامل مسائل سياسي و مديريتي است كه در برگيرنده و آموزش دهنده اقتصاد سالم مي باشد تا مردم را به سوي يك سرمايه گذاري درست هدايت كند. پس مي توان ادب و فرهنگ و نزاكت اجتماعي و حتي مسائل سياسي و جنگ را هم در پرتو آن اداره كرد و مردم به گونه اي تربيت مي شوند كه حتي در ميدان جنگ هم ادب را فراموش نمي كنند. حضرت علي عليه السلام در وسط ميدان در حال جنگ بودند. يك دفعه سروصدايي بلند شد و يك نفر آمد و گفت: من خدا را چگونه بشناسم؟ حضرت دست از جنگ كشيد. حاضرين گفتند چرا جنگ را رها كرديد؟ حضرت فرمود: ما به خاطر نظام فرهنگي جنگ مي كنيم و مي خواهيم همه خدا را بشناسند. در نتيجه اسلام مي گويد: اگر جايي را فتح كرديد حق نداريد درختي را قطع كنيد، زن و بچه اي را اسير كنيد، جايي را

ص:35

ويران و چيزي را غارت كنيد. هم چنين مي گويد حتي اگر اسيري به دست شما افتاد و تشنه بود، حق كشتن او را نداريد و بايد اوّل به او آب بدهيد. در نتيجه جنگ يك نظام فرهنگي دارد. نمي توان احكام اسلام را از يك بعد و يك ديدگاه بررسي كرد و اين بررسي ها و برداشت ها وابسته به وسعت اطلاعات و قدرت علمي ماست كه تا چه اندازه تحليل گر هستيم و ميزان فهم و درك ما چقدر است.

بايد طبق يك سيستم دقيق وارد مسأله احكام الهي شد، چون مبدأ احكام، خداوند است و خداوند با آن همه عظمت، احكامي را بيان فرموده كه هر كدام داراي اسرار فراواني است و حج، شاكله احكام الهي و در حقيقت تابلو اسلام است.

همه نوع انسان با شكل ها، رنگ ها، لباس ها و زبان هاي متفاوت ديده مي شوند، در حقيقت جاذبه الهي است كه همه را به طرف خود مي كشد و با وجود اين كه خانه خدا در منطقه اي قرار گرفته كه از نظر جغرافيايي و آب و هوايي شرايط نامناسبي دارد، اما همه مسلمانان بدون استثنا آرزو دارند اين سفر را تجربه كنند. پس در اين جا نفوذ و اقتدار نظام وحياني مشخص مي شود.

حج داراي چند خصيصه است. يك مورد، استفاده شخصي و گروهي از حج است و مسأله ديگر اين كه شاكله حج در مديريت امت اسلامي و نظام سياسي اسلام چه نقشي دارد؟ با توجه به اين كه خانه خدا در نقطه اي خارج از مرز هاي مسلمين قرار گرفته و حج يك مسأله فرا جهاني است، خداوند از همه دعوت نموده تا در مكاني بيرون از سرزمين هاي خودشان با بدترين شرايط آب و

ص:36

هوايي و جغرافيايي حضور يابند و در بين كوه ها و سنگلاخ هاي داغ و دره هاي عميق، حج را به جا آورند. اما همه اين سختي ها براي اين است كه مردم در آن جا حالات طبيعي و عادت هاي روزمره خود را ترك كنند و راحت طلبي را كنار گذاشته اندكي سختي و رياضت بكشند.

حج تابلويي است كه شارع مقدس براي بيدار باش مردم از خواب غفلت درست كرده است. همه در آن جا با هم يكسان و برابر و در يك قول مشترك هستند كه: «اشهدان لا اله الا الله». با توجه به تمام سختي هاي اين سفر، به دليل جاذبه الهي، هر كس به اين سفر مشرف شود، لحظاتي را تجربه مي كند كه در طول عمرش تجربه نكرده است و خاطرات اين سفر تا هميشه برايش به يادگار مي ماند.

همه چيز غير از خدا بر ايشان حرام مي شود. با اين محرمات انسان تعلقاتش را ترك مي كند و وارد وادي الهي مي شود. نقطه اي كه همه داراي يك ذكر و يك مبدأ مشترك هستند و دور يك مكان مشترك مي گردند. در اين لحظه است كه تمام تفاوت ها از بين رفته و همه يك پيكر واحد شده و در حالي كه در هم ادغام شده اند، به يك وحدت و هماهنگي نيز رسيده اند.

و اگر براي هر كدام از برادران ايماني اش كه با او هم ذكر، هم افق و هم قبله هستند ، در هر جاي دنيا اتفاق ناگواري بيفتد، قلبش به درد آمده، به فكر ياري كردن اوست، چرا كه آن ها يك مقصد و يك هدف دارند. اين از اسرار فوق العاده سياسي حج است.

ص:37

حج يك سلسله فوائد خاصي دارد كه ما مقداري از آن را درك مي كنيم مانند فوائد فرهنگي، سياسي و عبادي حج كه در رشد روحي و تعالي معنوي و رسيدن به مقامات معنوي مؤثر است، اما اين مسائل محدود به برداشت هاي ما از حج و فوائد آن نيست و مسائلي را شامل مي شود كه ما از درك آن عاجزيم.

به طور كلي ما هيچ وقت نمي توانيم راز و رمز دقيق مسائل عبادي را بشناسيم مگر يك سلسله احكام ظاهري. مثلا اين سنگي كه پرتاب مي شود گفته اند شيطان را رمي كنيد، با انجام اين كار ما بايد هم شيطان را از خود دور كنيم و هم خودمان را از شيطان دور شويم و اجازه ندهيم كه او بر ما غالب و پيروز شود. اين يك حالت سمبليك دارد. ولي سرّ و علت واقعي اين كه بايد با وجود اين همه ازدحام به آن جا رفت و به شيطان سنگ پرتاب كرد، مشخص نيست. اين اعمال تعبدي است و نمي توانيم سرّ و علتي براي آن بيان كنيم. بنابراين آن چه را كه نمي دانيم و از اسرار عبادات است، قابل بحث و گفت و گو نيست.

عابدي: سرّ به معني امور پنهان و غيب است و چيزي است كه آشكار نيست و معمولا بين دو طرف واقع مي شود. پس سرّ دو قسم است:

1_ سرّي كه شرع به آن تصريح كرده است.

2_ آن چه را كه ما از شرع و متون وحياني به عنوان سرّ، استنباط مي كنيم.

ص:38

ما در خصوص اسرار عبادات مي خواهيم هدف و غرض شرع از عبادات را بشناسيم. طبق آيه اي از قرآن كه مي فرمايد «اگر خدا كاري انجام داد نمي توان گفت چرا اين كار را انجام داد؟ و چه هدفي داشت؟» امّا اگر ما كاري را انجام دهيم مي توان پرسيد كه چرا اين كار را انجام دادي؟ و هدف چه بود؟ در ارتباط با فلسفه و اسرار عبادات، مراد اين است كه غايت چيست؟ مثلاً هدف از قيام و قعود و.... چيست؟ كه منظور، همان علت غايي و هدف نهايي است. در افعال خداوند غايت معنا ندارد.

به قول سقراط بدترين توهين به خداوند اين است كه بگوييم هدف خدا از اين كار چه بود؟ زيرا در اين صورت خدا را ممكن الوجود دانسته ايم نه واجب الوجود. پس غايت و هدف مربوط به ممكن الوجود است و در افعال واجب الوجود غايت معنا ندارد. ممكن الوجود چون ضعيف است نمي تواند به آن غايت برسد، مگر با واسطه هاي مختلف، اما نمي توان گفت كه نعوذ بالله چون كارهاي خداوند غايت ندارد پس همه چيز لغو است. در آياتي از قرآن لام هايي (ليكون) به كار رفته كه به معناي عاقبت است. مثلاً در مورد فرعون آمده است كه وقتي او حضرت موسي عليه السلام را از آب گرفت، هدفش اين نبود كه موسي عليه السلام دشمنش شود، بلكه سر انجام كار اين گونه بود كه حضرت موسي عليه السلام دشمن فرعون شد.

ممكن الوجود يعني هر كاري كه انجام مي دهد بايد غايت داشته باشد چون حكيم نيست. اما واجب الوجود كاري كه انجام مي دهد غايت ندارد، اما چون حكيم است اثر و فايده اي بر آن مترتب مي شود. مثلاً ابوعلي سينا مي گويد سوراخ هاي بيني انسان سرازير

ص:39

است. اين غايت كار خداوند نيست، اما اين حالت بيني باعث مي شود كه ديگر گرد و خاك و باران به داخل بيني انسان نرود.

حكيم بودن خداوند به اين معناست كه او كارهايش به خاطر رسيدن به فايده اي نيست، اما كارهاي خداوند به فايده اي ختم مي شود؛ يعني غايتي بر او و فايده اي بر كار او بار مي شود، نه اين كه به خاطر اين فايده اين كار را انجام بدهد. در ارتباط با فلسفه عبادات يك بحث اين است كه چه فايده اي بر كار خداوند مترتب است و بحث ديگر اين است كه انجام اين كار بر ما چه اثري دارد.

گاهي گفته مي شود كسي كه به حج مي رود در اين سفر چه چيزي براي او حاصل مي شود و گاهي گفته مي شود كه او چه چيزي را تحصيل كرده است؟ و البته تمامي اين موارد از جنبه فلسفي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

نكونام: قبل از اين كه به اسرار و مناسك حج بپردازيم، بايد خود حج را بشناسيم كه اصلاً حج چيست و برداشت ما از آن چگونه است ؟ با توجه به حوزه هاي فعاليت حج متأسفانه نسبت به حج و مناسك آن در طول تاريخ اسلام كمترين كار انجام شده است و آن چنان شكوفايي معنوي، فكري، فرهنگي و علمي نيافته است و تنها يك زيارت و سياحت و مناسك با كمترين توشه معنوي است و در واقع به جهت حكمت نظري و عملي و زمينه ها و گزينه هاي حج، بيش از ظرف احساس و شعائر صوري موفقيتي نداشته ايم.

بايد حج را به زبان معنا شناسايي كنيم. در اسلام، هيچ عبادتي در ظرف حج نيست. اعمال ديگر هر كدام زاويه ديد خاصي دارند.

ص:40

هر چه در عالم وجود دارد، در حج هم هست. حج، يك مهندسي علمي دارد. در آن، توجه، امساك، عبادت، حركت، كوشش، خون ريزي، تكاپو، تلاش، حلق و....وجود دارد. هيچ عبادتي اين موقعيت را ندارد. هيچ ديني مثل اسلام حج را نمي شناسد و به آن اهميت نمي دهد. به لسان قرآن، حج، در واقع به معناي قصد است اما نه قصد تنها. لذا معناي لغوي حج، در اصل القصد الي الحركه الي عملٍ مخصوص مي باشد؛ يعني هدفمند است. و يك حركت هدفمند احتياج به نيت، حركت، عمل و.... دارد و به طور كلي هر چه در 50 باب فقه وجود دارد، در حج عينيت مي يابد و هيچ عملي در اسلام به اندازه حج، گسترده، پيچيده، پرزاويه و....نيست. حتي صلاه با آن عظمت، اصلاً در موقعيت حج نيست. چون صلاه يك بخش از حج است. پس صلاه، روزه، عبادت، جهاد و... فقط بخش هايي از حج است و حج بر تمامي ابواب فقه سيطره دارد.

توجه به معناي لغوي حج كافي نيست. حج، همان محاجه (حجت و استدلال) است. بايد ببينيم حجت ما در حج چيست؟ حج در واقع يك مراوده ايماني _ انساني است. يك اجتماع از انسان هاي مختلف است. چون همه آن جا جمع مي شوند و به تبادل افكار مي پردازند. مشكلات و نارسايي ها همه در حج بايد مطرح شود. مسلمانان بايد از گوشه و كنار دنيا همديگر را بشناسند. با هم ارتباط داشته باشند، اخوت پيدا كنند و مأنوس شوند. در حج، زائر علاوه بر اين كه معصومين+ را زيارت مي كند، تمام مسلمين جهان را هم زيارت مي كند و فقط ماه رمضان، ضيافت و مهماني خدا نيست بلكه حج هم يك ضيافت عمومي است.

ص:41

در حج، بايد با طوايف مسلمين ارتباط برقرار كرد و با استدلال صحيح به بحث و گفت و گو پرداخت. بايد به يك وحدت رسيد. اما نبايد دعوا كرد. پس حج يعني تفاهم، كنار آمدن، عصباني نشدن، خشن نبودن، به حرف همديگر گوش كردن. بايد محاجه كرد و حجت آورد اما نبايد دعوا كرد. لا فُسُوقَ وَ لا جِدال [بقره: 197]. اگر كسي دعوا كند، اصلاً حاجي نيست و بايد كفاره بدهد و تنبيه و مجازات شود چون حرمت خانه خدا بايد حفظ شود. حتي امام حسين عليه السلام به خاطر عظمت بيت الله، آن جا را ترك كرد تا بي حرمتي به اين خانه نشود. وقتي يك معصوم حرمت بيت الله را حفظ مي كند، از عظمت آن آگاه است. پس از علم تا عمل ، قصد تا انديشه، كارهاي فردي تا جمعي، كارهاي دنيوي ، عبادي همه و همه در حج هست.

اگر قصد، هدف، نيت، فكر، فرهنگ، ولايت، عصمت و امامت در حج نباشد، همه مثل بهائم دور مي زنند. لذا اميرالمؤمنين مي فرمايد:«يردون كورود البهائم». دو نوع حج وجود دارد، يكي حجّ ابراهيمي است و ديگري كه همانند حيوانات است. مثل آن هايي كه به بهانه غذاهاي خوب، ميوه هاي خوشمزه و خوش گذراني به حج مي روند و اگر اندكي باب ميلشان نباشد زبان به اعتراض مي گشايند و از همه چيز ايراد مي گيرند.

من گمان مي كنم هزينه هايي كه صرف حج مي شود، مقرون به صرفه نيست و فقط يك خيري به دولت سعودي مي رسد. اما يك وقت ما واقعا قصد حج داريم و با فكر، فرهنگ و هدف مي خواهيم

ص:42

اين انقلاب، ولايت، شيعه، امامت، عصمت و انديشه را به سراسر جهان گسترش دهيم. و اين امكان در حج و عمره فراهم است.

بايد در سازمان حج و بعثه عده اي از متخصصين فقط تفكرات حج را دنبال و اسرار و معارف حج را از قرآن و روايات شناسايي و استخراج كنند. بايد مغز متفكري از انديشمندان ايجاد كنيم كه طرح و برنامه بدهند.

البته شناختن اسرار هم كافي نيست؛ زيرا بايد با عمل همراه باشد و شناخت سرّ در عمل، تجسم پيدا كند، چون حج، يك فكر است كه بايد در آن عمل وجود داشته باشد. فقط ذكر اسرار كافي نيست، چون اين اسرار بايد حركت و تكاپو داشته باشد و در جريان قرار گيرد و بايد با هدف و به خواست خدا به جايي منتهي شود كه ما از پيش ترسيم كرده ايم.

تمام اسرار حج درگرو يك سرّ است. همان طور كه پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلام مي فرمايد: «من مي خواهم مكارم اخلاق را تمام كنم». انبياي ديگر هم مكارم اخلاق داشتند اما نگفتند ما مي خواهيم آن را تمام كنيم. بلكه فقط پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلام اين مطلب را مي فرمايد. تمام اسرار حج در گرو همين امر است كه انسان كامل را طلب مي كند و مي خواهد انسان را به مقام جمعي برساند. اين انسان هايي كه دور هم جمع مي شوند بايد انسان هاي كاملي شوند.

تمام اسرار حج در نهايت شامل اين است كه انسان ها در حج، يك آموزش عملي جمعي پيدا كنند كه در مسجد و كشورهاي خودشان ممكن نيست و فقط بايد به اين دانشگاه (حج) بروند و دوره ببينند. آن هم با خصوصيات خودش و در يك زمان محدود.

ص:43

وقوف و حركت همگاني در عرفات و منا و حمله همگاني به جمرات و حتي نماز هم همگاني است و طواف و سعي، مقام جمعي است. حج مي خواهد انسان را معني كند كه يك موجود جمعي، سيستماتيك و كامل است. بايد براي حج مثل اداره يك كشور، سياست گذاري كنيم. مردم نبايد ساده به حج بروند و برگردند.

مشكلات اسلام بايد در مكه حل شود. از مكه شروع شده در مكه هم بايد حل شود. مشكلات اسلام در ايران حل نمي شود بايد در مكه حل شود. ما بايد مشكلات را در مكه حل كنيم. يعني در يك زماني بايد اداره و كنترل حج در مكه به دست يك سيستم جهاني از مسلمين اداره شود.

موفقيت اسلام آن زماني است كه حج به دست مسلمين جهان اداره شود، حج مربوط به كشور خاصي نيست. وقتي مي گوييم حجّ ابراهيمي، بايد متصدي اش هم ابراهيم باشد نه اين كه بگوييم حج ابراهيمي و متصدي اش كس ديگري باشد. ما بايد به معناي واقعي حج كه «القصد الي الحركه الي جهت الخاص» است، برسيم و تمام مشكلاتمان را در مكه حل كنيم، در ايران حل نمي شود ما بايد مسلمانان را آن جا تربيت كنيم و در آن جا بسازيم.

بايد روي سفيراني كه به اين كشور مي روند حساب باز كنيم. نه آدم ناشي به درد حج مي خورد نه آدم حرفه اي. كسي بايد به حج برود كه تشنگي، دلش را آتش بزند. به آن ديار كه مي رسد از عشق زيارت خدا غش كند. لذا بايد در حج يك زمينه علمي، فكري و فرهنگي ايجاد كرد و در سياست گذاري هايش تجديد نظر نمود. ما كه مردم را به آن جا مي بريم، آن ها را با دنيا بر نگردانيم. ما بايد در

ص:44

مكه تمام مشكلاتمان در جهان را روشن و حل كنيم. جاي ديگر نمي شود.

براي اين كه مشكلاتمان را در حج بر طرف كنيم، بايد خيلي برنامه ريزي كنيم. نه اين كه 10 روز قبل از حج دفتر كارها را باز كنيم و 10روز بعد از حج جمع كنيم. بايد در طول سال براي اين يك ماه زحمت بكشيم كه امسال چه سياست گذاري شود؟ سال ديگر چه سياست گذاري شود و مشكلات را چگونه بر طرف كنيم؟ انسان ها را چگونه راه بيندازيم؟ چگونه ارتباط بر قرار كنيم؟ دولت ها خيلي از كارها را نمي توانند بكنند. مردم خودشان مي توانند. ملت ها مي توانند. فرض كنيد 10 جلسه، 20جلسه آموزش مي گذاريم كه فقط آموزش حج است. اين كافي نيست. هر يك از زائران بايد به عنوان يك سفير باشند. و بايد چنان آنان را آماده كنيم كه وقتي به آن جا مي روند بر روي ديگران تأثير بگذارند. دولت نمي تواند اين كارها را بكند چون محدوديت دارد، ولي انسان ها هيچ محدوديتي ندارند. مي توانند با هم حرف بزنند و معاشرت كنند. لازم نيست از طريق سفارت خانه اين كار انجام شود. بايد از طريق زائران به آن چه مي خواهيم برسيم. خدا رحمت كند مرحوم آيت الله گلپايگاني، مي گفتند شما بايد يك حجي ترسيم كنيد كه بتوانيد آن را انجام بدهيد.

حج، بايد عامل سقوط استكبار در جهان بشود. حج بايد عامل ارتباط مسلمين در جهان باشد. حج بايد با سياست گذاري، فكر، فرهنگ، روانشناسي، جامعه شناسي، فلسفه و... همراه باشد. هزينه هاي سفر حج خيلي زياد است و ممكن است فقرا بگويند ما

ص:45

گرسنه و فقيريم و حج شما درست نيست. بايد به گونه اي روي معنويات سفر حج سرمايه گذاري كنيم كه بتوانيم بگوييم درست است كه تو فقير و گرسنه هستي ولي آن كار لازم تر است چون ما داريم كار مي كنيم كه براي پيشرفت معنوي است. اما اگر كاري انجام نشود واقعاً حق با اين افراد است.

حج، اسرار زيادي دارد. يكي زدودن تجمل و سر افكندگي در محضر خداست. اما اين گفتارها بايد به يك نحوي در عمل ظاهر شود. حتي مي توان به صورت مكتوب و به هر نوعي اين مفاهيم را انتقال داد تا هر فرد آن بُعد عملي را كاملاً در خودش پياده كند. معمولاً عرفا به بُعد عملي توجه خاصي دارند مثلاً مي گويند من مي خواهم مقام حيواني خودم را ذبح كنم. ما بايد هدفمند كار كنيم و نبايد فقط به يك بُعد اكتفا كرد.

تمام قسمت هاي حج از احرام گرفته تا آخر، باطني دارد كه انسان بايد آن ها را كشف كند. در جلسات نبايد همه اش به اعمال حج بسنده كرد و بايد سرّ و اسرار را هم بگوييم. در جلسات مربوط به حج علاوه بر اين كه به زائران مي گوييم سوره ات را درست كن، شالت را اين طوري ببند، اين را هم بگوييم كه شما با حاجي هاي ديگر فرق داريد. شما از ايران كه مي رويد بايد اين كار انجام بدهيد چون هر كدام از شما در حقيقت يك سفير، نماينده و كارگزار اسلامي هستيد.

ما بايد برادران گمشده مان را كه در نقاط مختلف دنيا زندگي مي كنند، پيدا كنيم و اين كار از طريق حج انجام مي شود. بايد به آن ها بگوييم سرّ، معنايش اين است كه سرت را كه مي تراشي براي

ص:46

اين است كه خودنمايي و استكبار و خودخواهي و خود بزرگ بيني ات كم شود و ساده و آرامت كند.

بايد اسرار حج را تقسيم بندي كنيم از آن هايي كه قابل اجراست دنبال و همراه حاجي كنيم و بگوييم آن جا كه مي روي بايد اين كار را بكني، آن كار را بكني و او را توجيه كرد تا آن كار را بكند و جنبه ديني و شريعتي پيدا كند. بايد آن قدر سياست داشته باشيم كه سال به سال سياست جهان تغيير كند يعني اصلاً دشمن نتواند بازي ما را بخواند. ما بايد طوري سياست گذاري كنيم كه حج، يك علم بشود. يعني مغزهاي متفكر در حال طراحي حج باشند و بگويند طبق طراحي، امسال سياست اين گونه است و در آينده هم به آن شكل است. اگر نتوانيم تاكتيك ها را سال به سال نو كنيم، تكراري مي شود.

و نكته آخر اين كه نهايت حج، حق تعالي است ولي تا به آن جا رسيدن آسان نيست. بايد مرزهاي كفر و ايمان، بت پرستي و خداپرستي را مشخص كنيم. بايد در حج سرمايه گذاري علمي و فرهنگي داشته باشيم. با اين مقدار علم هايي كه در حوزه هست، نمي شود. يك چيزي بالاتر از اين ها لازم است.

حج فقط آوردن سوغاتي نيست. عيبي ندارد كه دنيا هم در آن باشد (مَنافِعُ لِلنَّاس [بقره: 219])، كاسبي هم بكنند، هيچ عيبي ندارد، ولي سياست گذاري ها بايد دقيق باشد. به اميد خدا، با اين امكانات و با وسعت نظري كه در افكار مقام معظم رهبري وجود دارد، ان شاءالله روز به روز مشكلات، كمتر و زمينه ها مساعدتر خواهد شد.

ص:47

هادوي: در اتباط با فلسفه و اسرار و حكمت در همه عبادات بايد به اين نكته توجه داشت كه احكام الهي برخاسته از منافع و ملاك هايي در عالم واقع است و مصالحي وجود داشته كه خداوند احكام را در ارتباط با آن صادر كرده است و شكل هاي خاصي بر عبادات مترتب شده كه به مصالح و منافعي وابسته است. در واقع با فلسفه يا حكمت يك عبادت آن مصالح و آثار تكويني و واقعي است كه بر انجام آن عبادت به شكل خاص مترتب مي شود. به لحاظ فقهي در مقام تعيين تكليف، با مصالح، حكمت، فلسفه و سرّ آن چنان كاري نداريم. وظيفه فقيه اين است كه هم شكل عبادت و هم حكم عبادت را استنباط كند، اما اين كه مصلحت حكم چيست؟ در محدوده وظايف فقيه نيست و در التزام به حكم هم نقشي ندارد. اگر مصلحت يك حكم را ندانيم موظف هستيم آن را انجام دهيم؛ زيرا معتقديم كه يك مصلحت، الزامي داشته كه آن حكم واجب شده است، اگر چه مصلحت را ندانيم؛ مثلاً به شكل خاصي نماز مي خوانيم، هر چند مصلحت و ملاك آن را نتوانيم تشخيص دهيم و يا مصلحت تعداد ركعت هاي نماز را نمي دانيم، ولي به همان شكل خاص آن ها را به جا مي آوريم.

در پاسخ به اين پرسش كه آيا مي توان به مسئله اسرار و حكمت و فلسفه عبادات پرداخت يا خير؟ مي توان گفت، پرداختن به فلسفه و سرّ عبادات اشكالي ندارد و كشف نكردن مصلحت يك عبادت مانع از انجام و عمل به وظيفه نمي شود و ما در هر صورت بايد عبادات را انجام دهيم. فلسفه و اسرار و حكمت عبادات را مي توانيم از طريق تعبّد، تعقّل و يا كشف و شهود به دست آوريم. از طريق

ص:48

تعبد با مراجعه به آيات و روايات و آثاري كه در مورد عبادات ذكر شده است صورت مي گيرد؛ مثلاً نماز از فحشا و منكر جلوگيري مي كند و چنين اثري بر آن مترتب مي شود. و يا از طريق تعقل و تحليل عقلي و يا تجزيه و تحليل عقلي مي توانيم به اسرار پي ببريم؛ مثلاً بدون اين كه به تجربه كاري داشته باشيم، مي گوييم چون نماز نيازمند رعايت يك سري احكام مانند طهارت و عدم غصب است، خود نماز باعث مي شود كه شخص با وظايف ديني آشنا شود. التزام او به نماز باعث مي شود كه از اموري دوري كند تا بتواند شرط نماز را رعايت كند كه اين يك تحليل عقلي است. ولي در مورد تجزيه و تحليل عقلي مي توان اين گونه استنباط كرد كه در يك جامعه كه افراد آن نماز مي خوانند، ارتكاب به جرائم كمتر است كه اين مورد از طريق تجزيه و تحليل عقلي به دست مي آيد. راه ديگرِ پي بردن به اسرار و حكمت عبادات، كشف و شهود است كه بعضي افراد با چشم دل اثر اين عبادات را مي بينند؛ مثلاً نورانيتي كه در وضو وجود دارد و كسي كه داراي كشف و شهود است با چشم دل مي بيند كه اعضا و جوارح در اثر وضو گرفتن نوراني مي شوند.

و اما درخصوص حج، مجموعه اي از اعمال وجود دارد كه هم آثار اجتماعي دارد و هم فردي؛ مانند اين كه خداوند در يك زمان و مكان خاصي همه مسلمانان را دعوت مي كند تا در همايش حج شركت كنند كه آثار خاص بر آن مترتب است و اگر درست از آن استفاده شود بسياري از مشكلات جهان اسلام حل مي شود.

ص:49

هم چنين درباره آثار فردي كه در حقيقت حج يك نوع سيروسلوك معنوي است كه در يك مدت كوتاه انجام مي شود و اگر اعمال و مناسك حج با توجه به معاني آن ها درست انجام شود، آثار ماندگاري بر انسان مي گذارد. اولين عملي كه براي حج انجام مي دهيم احرام است كه نوعي اراده و قصد را از سوي شخص مي طلبد. حج در اصل يك نوع قصد است و با احرام در يك محدوده زماني، حلال ها بر انسان حرام مي شود. بعضي از فقها فرموده اند بايد قصد كرد تا از يك سري محرمات اجتناب كنيم. اين مسئله (عزم و اراده بر ترك برخي امور) عاملي است كه در تقويت اراده انسان نقش اساسي دارد. اراده لازمه هرگونه تحول در انسان است تا از يك وضعيت به وضعيت ديگري منتقل شود. برخي گفته اند در سيروسلوك معنوي، اولين شرط سالك، عزم است. به طور كلي براي هر تحولي انسان نيازمند عزم است.

يكي از مراحل احرام براي آقايان حج گزار اجتناب از مخيط (لباس دوخته) است به اين معني كه انسان فقط خودش باشد با تمام ويژگي هاي شخصي اش؛ مانند زمان مرگ كه انسان همه ويژگي هايش را از دست مي دهد و آن چه كه با خود دارد تنها اعمال اوست. در حج هم شخص فقط بايد با منش و رفتار خود حج را انجام دهد و حج باعث مي شود شخص يك مرگ اختياري و ارادي و مرتبه اي از دل كندن را تجربه كند؛ تجربه حج نوعي تجربه مرگ است. در پايان حج، انسان دوباره متولد مي شود با اين تفاوت كه انسان نسبت به اوّلين تولدش داراي پشتوانه اي از تجربه

ص:50

هاست كه بايد آن ها را در زندگي به كار گيرد. و توقع اين است كه بعد از حج زندگي بهتري داشته باشيم.

يكي از اسرار حج، لبيك است كه با گفتن آن دعوت خداوند را اجابت مي كنيم. وقتي حضرت ابراهيم عليه السلام ساختن كعبه را تمام كرد، خداوند به او فرمود كه مردم را براي حج دعوت كن. ابراهيم عليه السلام پاسخ داد كه كسي نيست تا او را دعوت كنم و خداوند فرمود تو اين كار را انجام بده. در آينده همه براي حج خواهند آمد و ما در حقيقت با لبيك گفتن دعوت الهي را كه حضرت ابراهيم عليه السلام از سوي خداوند مأمور دعوت بود، اجابت مي كنيم.

اگر حج با دقت و توجه انجام شود در موقعيت جديدي بايد خود را احساس كنيم كه باعث ايجاد تحولات جديدي در انسان مي شود.

حج آثار قهري خاصي دارد و غير از بخشودن گناهان انسان و تولد دوباره اش، مجموعه توانايي هاي انسان را افزايش مي دهد به شرطي كه حج گزاران بتوانند نورانيتي را كه در حج كسب كرده اند، حفظ كنند. هر كدام از اعمال حج اسرار فراواني دارد و براي اين كه انسان بتواند آن ها را درك كند، مي تواند با مفاهيم و اسرار آشنا شود و از آثار و بركات بهره ببرد.

فلسفه علم اصول يا فلسفه علم فقه با فلسفه احكام كاملا متفاوت است. فلسفه علم يعني اين كه از بيرون به آن دانش نگاه كنيم و رابطه آن را با دانش هاي ديگر مورد بررسي قرار دهيم. اما وقتي از فلسفه عبادات صحبت مي كنيم، منظور اسرار و حكمت هايي است كه به خاطر آن اين عبادات شكل گرفته و يا احكامي بر آن مترتب شده است و ما بايد متعبد به حكم باشيم، هر

ص:51

چند فلسفه آن را ندانيم، ولي دانستن فلسفه به ما كمك مي كند كه ما علاوه بر آثار قهري از آثار ويژه اي برخوردار شويم و پرداختن به فلسفه حكم مجال دارد، اما اين كه به دانش مستقلي تبديل شود به نظر من امكان پذير نيست. به صورت جزئي ممكن است به فلسفه احكام پي ببريم، اما خيلي چيزها امكان دارد در پرده ابهام بماند؛ مثلاً در مورد حج، شايد بتوانيم از طريق عقل و تجربه و كشف و شهود به بعضي از اسرار پي ببريم، اما اين كه بفهميم چرا طواف هفت دور است و .... براي ما قابل درك نيست.

بحث سرّ، فلسفه و... در مورد حج با هم تفاوت هاي جزئي دارند و بخشي از نكاتي كه در مورد عبادات مي گوييم مصالح و آثار تكويني و واقعي عبادات است و بخشي از آن، علل شكل گيري احكام است؛ مثلاً چرا در هنگام احرام، لبيك مي گوييم؟ پاسخ اين است كه ما در حقيقت، دعوت حضرت ابراهيم عليه السلام را كه از طرف خداوند مأمور دعوت مردم به حج بود، اجابت مي كنيم و لبيك مي گوييم و اين كه به جاي لبيك، الله اكبر و لا اله الّا الله را كه در نماز هست، نمي گوييم، يك نكته قابل تأمل است و دانستن اين اسرار مي تواند آثار عيني و واقعي در ما ايجاد كند.

ص:52

سؤال دوم: حج و توجه به ولايت

يكي از ابعاد حج، توجه به ولايت است؛ آيا مي توان گفت ولايت مداري روح و سرّ حج است؟

بهشتي: اگر كسي حج برود بايد خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلام هم مشرف شود. بايد به مدينه برويم كه در حقيقت بُعد ولايتي حج است. يعني اگر كسي حج انجام دهد و به مدينه نرود و خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلام نرسد، حجش تمام نمي شود. همان طور كه اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلام در قيد حيات بودند خدمت ايشان مي رسيد و عرض ادب مي كرد و بهره مي گرفت، اكنون هم كه از دنيا رفته اند، فرقي نمي كند، بايد براي عرض ادب به مدينه رفت و بعد از آن بايد به زيارت ائمه اطهار+ رفت كه همه اين ها بُعد ولايتي حج است؛ يعني اگر حج ولايت نداشته باشد و امام دستگير ما نباشد به جايي نمي رسيم. نمونه هايي در روايات داريم كه بعضي در حج مورد توجه ولايت قرار گرفته اند، يعني اين قابليت را داشته اند كه مورد توجه ولايت قرار بگيرند و البته فيض آن ها محدود نيست، ولي بعضي ها قابليت ندارند.

نقل است كه يكي از شيعيان مي گويد: ما از كوفه براي حج رفته بوديم و يك جوان با ما بود كه به من گفت: يك وقت خصوصي از امام باقر عليه السلام بگير كه من خدمت ايشان برسم. من هم اجازه گرفتم و حضرت اجازه دادند و با اين جوان به خدمت ايشان رفتيم. جوان عرض كرد كه من در ديوان بني اميه خدمت كرده ام و ثروت كلاني هم اندوخته ام، ولي مي دانم كه اين ثروت ها حلال نيست.

ص:53

حالا آمده ام خدمت شما تا من را راهنمايي كنيد كه بايد چه كار كنم؟ حضرت فرمود: بايد تمام اموالي را كه صاحبشان را مي شناسي به آن ها برگرداني و اموالي را كه صاحبانش را نمي شناسي به فقرا بدهي. همه را بايد بدهي. اين جوان سرش را پايين انداخت و به فكر فرو رفت؛ زيرا كار دشواري بود. قدري كه فكر كرد، سرش را بلند كرد و گفت: چشم همين كار را مي كنم. امام فرمود:اگر تو اين كار را بكني من تو را به بهشت مي برم. آن جلسه تمام شد و ما به كوفه آمديم. به محض ورود، جوان مشغول شد به رد كردن اموال تا يك وقت متوجه شديم كه هيچ چيز برايش نمانده حتي نان شبش را هم ندارد. از دوستان مبلغي را جمع كرديم و به او داديم. چند روزي گذشت و شنيديم كه او مريض است. به عيادتش رفتيم. ديديم در حال احتضار است. آن لحظه آخر كه روحش داشت پرواز مي كرد، چشم باز كرد و گفت: امام باقر عليه السلام به وعده اش وفا كرد و از دنيا رفت. ما او را دفن كرديم تصميم گرفتم سال ديگر كه به حج مي روم و خدمت امام مشرف مي شوم، اين موضوع را خدمتشان عرض كنم. سال بعد كه به حج مشرف شدم، وقتي كه به مدينه رفتم و خدمت امام رسيدم، قبل از اين كه من بگويم، حضرت فرمود: ما به وعده خودمان وفا كرديم. اين بُعد ولايت حج است و اگر واقعاً انسان تحت تأثير ولايت باشد، حج او را دگرگون مي كند و به روز اوّلي بر مي گردد كه متولد شده و هيچ گناهي نداشته است و اگر اين گونه باشد، اين حج، حجّ كاملي است و معلوم مي شود كه مورد نظر مقام ولايت بوده است. انسان بايد توجه داشته باشد كه

ص:54

حج او، حج حسيني باشد، حج علوي باشد، حج فاطمي باشد و پا جاي پاي آن ها بگذارد و هميشه دنباله رو آن ها باشد.

وقتي انسان تصميم به حج مي گيرد، بايد قصدش مهاجرت الي الله باشد. حضرت فرمود: قلب را مجرد كن؛ يعني به كلي قلب را از ما سوي الله منقطع و دور كن. در مرحله احرام مي فرمايد: «احرم من كل شيء يمنعك ان ذكر الله». احرام يكي از 24 تروك ظاهري است. اما ترك واقعي اين است كه انسان از هر چيزي كه او را از خدا باز مي دارد مُحرم شود. مثل روزه كه بخشي مربوط به شكم است و ديگر مربوط به چشم و گوش و زبان و از همه بالاتر روزه دل كه اگر اين روزه باشد، خداوند مي فرمايد: «من خودم جزاي اين روزه هستم» نه اين كه جزاي اين روزه را مي دهم، بلكه خودم جزاي اين روزه هستم و اين روزه، روزه دل است. وقتي شخص مُحرم مي شود، ظاهراً همان لباس احرام را مي پوشد و بعد از آن هم جنبه هاي ظاهري را كه تروك احرام است، رعايت مي كند اما احرام، دل بريدن از ما سوي الله است. اين محرم شدن نه تنها عمق و سرّ احرام، بلكه اخفاي از سرّ است. وقتي كه انسان به خدا توجه مي كند و از ما سوي الله محرم مي شود، ممكن است به اميد ثواب و نجات از عقوبت باشد كه مشخص است احرامش خيلي عميق نشده و هنوز به درجه اخفي نرسيده است. بلكه وقتي به درجه اخفي مي رسد كه حتي مسأله ثواب و عقاب هم براي او مطرح نباشد و فقط خود خدا را بخواهد.

ص:55

خاطرم وقتي هوس كردي كه بيند چيزها

تا تو را ديدم نكردم جز به ديدارت هوس

اگر كسي به اين مرحله برسد، بايد بگوييم به مخفي تر از سرّ در امر احرام رسيده است. حافظ مي گويد:

از در خويش خدا را به بهشتم مفرست

كه سر كوي تو از كون و مكان ما را بس

حضرت امير عليه السلام فرمود:«الهي ما عبدتك خوفا من نارك و لاطمعا في جنتك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك، نه به خاطر بهشت تو را عبادت مي كنم و نه به خاطر ترس از جهنم. من خودت را مي خواهم هيچ چيز ديگر نمي خواهم». اگر كسي به اين مرحله رسيد، به عمق واقعي احرام رسيده است. «احرم من كل شي يمنعك عن ذكر الله». پس نبايد هيچ چيزي تو را از توجه به خدا باز دارد. راجع به تلبيه همان طور كه گفتيم براي خود حضرت هم سخت بود كه لبيك را بگويد. مي فرمايد: «لب بمعنا اجابه صادقه خالصه زاكيه لله في دعوتك» يعني اين اجابت، اجابت صادقانه و مخلصانه باشد. بعد از صدق، خلوص است. اوّل بايد صدق وجود داشته باشد.

حضرت عليه السلام ، اوّل صدق را ذكر مي كند يعني صادقانه لبيك را بر زبان جاري كردن. اما ممكن است صادقانه باشد، ولي هنوز خالصانه نباشد زيرا هنوز به درجه خلوص نرسيده كه «خالصا لوجه الله» اين كلمه را بگويد، بدون اين كه هيچ چيزي جز خداوند را مد نظر نداشته باشد. «اجابه صادقة خالصة زاكية» كه بعد از صدق و خلوص، زاكيه بودن و پاك بودن را مطرح مي فرمايد. زاكيه بودن از خالص بودن يك درجه بالاتر است و اگر شخص در حال تلبيه

ص:56

چنين حالتي پيدا كرد خيلي مهم است و اگر پيدا نكرد مثل آن هايي است كه اكثر الضجيج هستند.

عراقچي: بله، تماميت حج به رهبريت وابسته است و هيچ وقت زمين بدون حجت نيست. و امام زمان(عج) همواره حضور دارد. هيچ وقت انسان بدون هادي نمي ماند و اگر كسي واقعاً تصميم داشته باشد به مقصد برسد حتماً به مقصد مي رسد حتي خود بزرگان به دنبال او مي آيند و او را نجات مي دهند. در حج هم اين اتفاق مي افتد و گاهي بعضي افراد مورد عنايت امام (عج) قرار مي گيرند. انسان بايد موانع را از سر راه بردارد تا بتواند متصل به او شود.

ص:57

سؤال سوم: حركت، شعور و شهود در عرفات و مشعر

چگونه زائر از وقوف عرفات به حركت و از وقوف مشعر به شعور و شهود مي رسد؟

غرويان: به عقيده من و با توجه به آيات و روايات اين وقوف به معناي وقوف جسم انسان است، ولي وقتي روح انسان را در نظر مي گيريم، معرفت است و معرفت حركت است. بايد حركت عرفاني در عرفات داشته باشيم. انسان در آن جا به معرفت مي رسد و معرفت يك انبساط وجودي است و ماهيت نيست و فوق مقوله است و ذكر حركت به اعتبار معرفت بودنش است و اگر كسي در غيرعرفات به اين معرفت نرسيده بايد در عرفات به معرفت لازم برسد و در آن جا انسان بايد به يك تغير دست يابد. پس بايد حركت معرفتي در عرفه ايجاد شود و حركت چيزي نيست غير از تغير يك شيء از حالت بالقوه به بالفعل و وقوف كه به معناي توقف و ايستادن به كار مي رود در مورد توقف در يك محدوده جغرافيايي است نه توقف در وجود خود؛ روح مرزي ندارد و مي تواند تا عرش الهي بالا برود. دعاي عرفه امام حسين عليه السلام كه در آن جا خوانده مي شود عين حركت و عروج است و تعبير بنده از وقوف به حركت به استناد آگاهي و معرفتي است كه براي انسان حاصل مي شود. وگرنه جسم انسان بايد در محدوده عرفات باشد و خارج نشود.

اين گونه برداشت ها از طريق مطالعات عرفاني، فلسفي و بيانات مفسرين ايجاد مي شود و اين كار را مي توان از طريق جزواتي كه

ص:58

تهيه مي شود و در اختيار حج گزاران قبل از سفر حج و هم چنين در موسم حج قرار مي گيرد، اين زمينه را ايجاد كرد كه نسبت به اين مسائل آگاهي پيدا كنند. حتي مي توان در اين خصوص از آن ها آزمون هم گرفت. البته معرفت حقيقي از طريق آزمون و.... حاصل نمي شود و چون حج گزاران در موسم حج فراغت داشته و زندگي را رها كرده اند، به دنبال شنيدن حقيقت و معرفت هستند، و روحانيون در جلسات كاروان حتي اگر يك نكته از اين اسرار را ذكر كنند حج گزاران تحت تأثير قرار مي گيرند، چون خودشان به دنبال اين نكات هستند و آمادگي پذيرش و درك اسرار را دارند.

ص:59

سؤال چهارم: اسرار و فلسفه حج يا تعبد و تسليم

برخي از اهل علم و تدريس، با بحث درباره فلسفه و اسرار حج مخالفند و فقط به تعبد و تسليم اهميت مي دهند، در اين باره چه بايد گفت؟

بهشتي: افراط و تفريط در هيچ جا خوب نيست. وقتي كه بزرگان دين و ائمه+ ما نكاتي راجع به فلسفه و اسرار حج بيان كرده اند، چه اشكالي دارد ما هم با الهام از رهنمودها و بياناتي كه بزرگواران فرموده اند، وارد اين بحث ها شويم؟ هميشه بايد جنبه اعتدال را حفظ و رعايت كرد.

عابدي: حج به عنوان يك عبادت است. در كتاب هاي فقهي و اصولي مي گويند حج واجب مشروط است ؛يعني مشروط به استطاعت است. اما به نظر من حج واجب، مشروط نيست. حج جزء احكام وضعي است نه احكام تكليفي و مانند يك بدهكاري است كه بايد پرداخت شود. و گفته شده (لله) و لام، لام ملكيت است. مال خداست و بدهكاريد به خدا و مديون هستيد و يك حج بر گردن شماست. امر به حج نداريم. و هيچ كجا كلمه اي مثل«حجوا» كه امر به حج باشد نه در قرآن آمده است و نه در روايات. در اصل، بدهكاري (حج) قصد قربت نمي خواهد. ولي اعمال مربوط به حج يك نوع عبادت است. و اصل حج يك نوع حكم توسلي است نه تعبدي.

ص:60

عبادت چند معنا دارد يا به معناي اطاعت انجام فرمان است يا به معناي انجام هر كاري است كه در آن مصلحتي باشد. در ذات هر عبادتي هدف بايد انجام فرمان كسي باشد كه او را ربّ مي دانيم و الّا عبادت، عبادت نيست. مثلا چرخيدن دور خانه خدا و حرم امام رضا عليه السلام هر دو چرخيدن است، ولي با هم فرق دارد و چرخيدن دور حرم امام رضا عليه السلام طواف نيست چون دور خانه خدا كه مي چرخيم دور خانه رب و آفريدگارمان مي چرخيم كه حيات و سلامت و مرگ و همه چيز ما به دست اوست. اما دور حرم امام رضا عليه السلام كه مي چرخيم چون آفريدگار ما نيست طواف محسوب نمي شود. مثل اين كه كسي را در خيابان ببينيم و به او احترام بگذاريم و تعظيم كنيم. اين مورد با هنگامي كه در برابر آفريدگارمان تعظيم مي كنيم تفاوت دارد چون ما بنده خداوند هستيم و سجده در برابر خداوند عبادت است، اما در برابر ديگران تواضع و فروتني است. و اگر تصور كنيم كه همه چيز ما دست آن شخص است و به او احترام بگذاريم، دچار شرك شده ايم. وهابي ها ايراد مي گيرند و مي گويند ما مي گوييم ياالله ولي شيعيان مي گويند ياعلي. جواب آن ها اين است كه شيعيان، علي را رب نمي دانند به همين دليل دچار شرك نيستند.

در خصوص اسرار عبادات حج يا اسرار مناسك حج، اين مناسك وقتي عبادت هستند كه اعتقاد به ربوبيّت در همه آن ها نهفته باشد. اصل عبادت، اعتقاد به ربوبيت است و در دل هر ذره از مناسك بايد ببينيم كه همه چيز ما در دست خداوند است. بايد خود را وابسته به يك نيروي برتر (خداوند) بدانيم. اين مسئله تأثير تربيتي بسيار مهمي در زندگي انسان دارد.

ص:61

پس تك تك اعمال، عبادت است و در انجام تمام اعمال بايد جنبه ربوبيت خداوند را در نظر بگيريم و آگاهانه عمل كنيم.

هادوي: يكي از مراحل اين كار دانستن احكام است، ولي اصرار روحانيون بر رعايت احكام باعث مي شود كه زائران بيشتر به ظاهر احكام توجه كنند و از باطن آن غفلت كنند. يكي از موارد بحث، نيت است. روحانيون به زائران القا مي كنند كه نيت را به اشكال مختلف به زبان جاري كنند و مثلاً بگويند كه: من مُحرم مي شوم به احرام حجه الاسلام از طرف خودم و.... اين باعث مي شود كه زائر از حقيقت حج غافل شود و به اين نكته توجه نكند كه او با اراده خود دارد بعضي چيزها را بر خود حرام مي كند تا فقط خودش بماند با منش ها و ابعاد دروني اش. اما اصرار روحانيون براي توجه به ظاهر احكام باعث مي شود كه زائران با پوسته ظاهري احكام درگير شوند و گاهي دغدغه زائران براي توجه به ظاهر تا حدي پيش مي رود كه از باطن غافل مي شوند و مي خواهند هر چه زودتر اعمال حج و عمره تمام شود و هيچ لذتي از آن اعمال نمي برند.

پيچيده كردن اعمال حج خوب نيست و موجب غفلت از حقيقت اعمال مي شود. بايد آرامش را در زائران ايجاد كرد.

براي كاربردي كردن اين مسائل بايد از سخت گيري در احكام و نيت و.... پرهيز كرد؛ وقتي حج گزار از شهر خودش حركت مي كند، در واقع نيت به جا آوردن حج را داشته است و همين كافي است، ولي گاهي سخت گيري ها به حدّي است كه حج گزاران در اعمال عبادي روزانه خود نيز دچار وسواس مي شوند و بعد از حج ممكن است علاقه آن ها به عبادات كاهش پيدا كند و يكي از موانع

ص:62

پرداختن به باطن عبادات، پيچاندن ظاهر عبادات است و با وجودي كه بايد به ظاهر احكام پرداخت و آن را جدّي گرفت، ولي نبايد آن ها را به اندازه اي بزرگ جلوه داد كه حج گزار از باطن غفلت كند. بايد به روحانيون آموزش و دستورالعمل داده شود كه به گونه اي احكام را آموزش دهند كه جنبه باطني عبادات ناديده گرفته نشود. حتي شيوه هاي گوناگون گزارش خواستن از روحانيون مي تواند آن ها را راهنمايي كند تا چه راهكارهايي را براي اجراي احكام عبادي و آموزش آن در پيش گيرند. روحانيون جنبه هاي معنوي را هم در فرم هاي گزارش نيز منعكس كنند تا مشخص شود تا چه ميزان مؤثر بوده است.

ص:63

سؤال پنجم: روحانيون و اسرار حج

اشاره

توصيه و راه كار براي روحانيون در راستاي انجام مسؤوليت هاي معنوي و فرهنگي در كاروان ها چيست و روحانيون چه تدابيري اتخاذ كنند تا از اسرار و فلسفه مناسك حج و عمره، بيشترين بهره را ببرند؟

افتخاري: بنا بر سفارش آيت الله بروجردي كه مي فرمود: «بهترين تصدقات، ارشاد بندگان خدا و وسيله شدن براي ارتباط بندگان با خداوند است» همچنين ايشان به آيه «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللهِ، چه قولي بهتر و چه سخني بالاتر است از سخني كه دعوت به سوي خداوند باشد؟» [فصلت: 33] تمسك جسته و فرموده اند: «روحانيوني كه به سفر حج مي روند، بايد بدانند كه راه، راه خداست و عمل، براي خداست. پس بايد نسبت به كساني كه پس از سپري كردن سال ها انتظار، سفر حج نصيبشان شده است احساس مسؤوليت كرده و آنان را ياري كنند؛ زيرا آنان براي انجام يك امر واجب آمده اند و مي بايست توسط روحانيون كاروان ها با وظايف شرعي شان بيشتر آشنا شوند و اين بهترين خدمت است به ويژه اگر توأم با قصد قربت و اخلاص در راه خدا باشد.

بهترين شيوه آن است كه انسان متوجه باشد راه، راه خداست و براي او و به سوي او حركت كرده است، پس بايد از تمام علائق و وابستگي هايي كه انسان را از توجه به خدا باز مي دارد، دوري كند و موحّدانه در اين راه قدم بر دارد، حال چه خودش انجام دهنده اعمال حج باشد، چه در مقام راهنمايي و ارشاد ديگران براي انجام

ص:64

آن اعمال قرار گرفته باشد. پس بايد يقين كند كه اگر خالصانه در اين راه پيش برود، حتماً مورد قبول خداوند واقع مي شود، چرا كه گفته اند: «كيف يقل مع التقوي».

اگر انسان اين اصل را كه مي فرمايد: «و اخلص العمل لله فإن الناقد بصير» مدّ نظر قرار دهد و در مفاهيم آن تفكر نمايد، مي فهمد كه فقط و فقط بايد عمل خويش را براي خدا خالص كند؛ زيرا كسي كه نگهبان كار اوست، به اين اعمال رسيدگي مي نمايد و خداوند بصير و بيناست. پس وقتي انسان، خداوند را ناظر بر اعمال خود بداند، خلوص و تقواي بيشتري پيدا مي كند. در نتيجه هر فردي بايد اين آيه را سرلوحه زندگي و اعمال خويش قرار دهد كه: «و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الّا كنّا عليكم شهودا استفيضون فيه و ما يعضب عن ربك من مثقال ذرة» تا هم در طول حياتش خالصانه و با تقوا زندگي كند و هم خداوند و اهل بيت + از وي راضي و خشنود باشند و در قيامت نيز سربلند و افتخار آميز محشور شوند..

بهشتي: در گذشته اصلاً روحاني مطرح نبود، ولي الحمدلله با زحماتي كه بعثه مقام معظم رهبري در اين سال ها كشيده اين مشكل رفع شده است. بعد از انقلاب اين مسأله مورد توجه قرار گرفته و در انتخاب روحانيون دقت مي شود. هم در آموزش شان و هم در تهذيب شان. انسان بايد از كبر و غرو دوري كند و اگر نكته اي نمي دانست، سؤال كند. خوب است روحانيون عزيز اين مورد را رعايت كنند؛ زيرا هيچ اشكالي ندارد كه اهل سؤال باشند و

ص:65

با هم در مورد مسائل حج بحث كنند. سؤال و جواب موجب پختگي مي شود مخصوصاً در جلسات مدينه كه آقايان دقيقاً مسائل را بررسي مي كنند. توصيه ديگرم اين است كه هر چه مي توانند با زائران، اخلاقي برخورد كنند و حُسن معاشرت داشته باشند در اين صورت بيشتر مي توانند روي آن ها تأثير بگذارند و نفوذ كنند. چه بسا كساني كه ممكن است انحرافات يا مشكلاتي داشته باشند، ولي حالشان دگرگون و منقلب شود و به راه درست باز گردند.

عراقچي: حج گزاران بايد بندگي خداوند را خالصانه انجام بدهند. روحانيون حج هم بايد به حج گزاران مسائل را ياد بدهند و به آن ها بگويند كه شما به اين جا آمده ايد كه با خدا و پيغمبر بيعت كنيد. حتي اگر دست كسي به حجرالاسود برسد، آن سنگ به منزله دست خداست و بايد با آن بيعت كند و هر چه خدا براي انسان رقم بزند، به نفع اوست و خدا صلاح بندگانش را مي خواهد پس بايد با خدا باشند و هر جا كه شيطان ظاهر شد، او را بزنند و اين رمي، هميشگي باشد. هر وقت شيطان به سراغش آمد او را بزند و از خود دور كند. شيطان به هر عنواني كه با انسان حرف بزند خير انسان را نمي خواهد.

خداوند در قرآن به حضرت آدم و حوّا نصيحت كرد كه از اين درخت نخوريد زيرا اگر به اين حرف گوش كنيد در بهشت جاويد خواهيد شد. شيطان همه جا دنبال انسان مي آيد و خود را به هر شكلي در مي آورد تا انسان را از راه خدا منحرف كند. در روايات آمده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از رحلت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلام مشغول تجهيز بدن رسول خدا بودند كه صدايي از بين زمين و آسمان

ص:66

شنيدند كه گفت بدن رسول خدا طيب و طاهر است و احتياج به غسل ندارد. ظاهراً حرف درستي است و اما شيطان اين گونه وارد مي شود. همه مي دانند كه بدن رسول خدا پاك است اما وقتي حضرت امير صلي الله عليه و آله و سلام اين صدا را شنيد فرمود كه اين صدا از جانب شيطان است؛ زيرا خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلام به من وصيت كرده كه بدن مرا غسل بده پس هر صدايي غير از صداي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلام باشد، صداي شيطان است. مثل صداهايي كه از غرب و شرق مي آيد و همچون سمّ مهلك است. و اين روايت درس بزرگي به ما مي دهد و مي فهميم كه شيطان گاهي به اشكال مقدسي بر انسان ظاهر مي شود. ما بايد از معصومين متابعت كنيم. تمام حركات انسان بايد به عصمت نزديك شود. انسان سازي به دست معصومين+ است نه به دست كسي ديگر. و به طور كلي عقل انسان ساز نيست وحي انسان ساز است. همه انبيا آمدند آنچه انسان ساز است را به انسان ياد بدهند. فقط بايد از معصوم پيروي كرد كه از سهو و خطا و نسيان و.... معصوم هستند. انسان بايد خودش را به آن ها بسپارد. در روايت آمده است كه: عالم ما هستيم _ خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلام به اصحاب فرمود _ و بقيه متعلّم هستند حتي شيعياني مانند سلمان و ابوذر و.... معلّم فقط معصوم است زيرا معلّم بايد كلّ انسان را بشناسد و اين تنها از معصوم برمي خيزد. خداوند ضمانت كرده كه پيروي از آنان موجب رستگاري است.

هادوي: به عقيده من حج گزار بايد قبل از رفتن به حج، خود را آماده كند و در زمينه حج و اسرار آن مطالعه كند تا در هنگام سفر از

ص:67

آن استفاده كند و ايجاد اين آمادگي به مقدماتي مانند دانستن احكام حج و اسرار و حكم حج و تطهير و تغيير حال روحي خودمان وابسته است و اگر ما با يك توشه علمي و نظري و يك آمادگي عملي و فكري به حج برويم، بيشتر مي توانيم از اين فرصت استفاده كنيم. ظرف حج، ظرف ظهور اين آمادگي هاست، نه ظرف تحقق آمادگي ها. روحانيون هم به طور ويژه بايد خود را آماده كنند. چون خيلي از حج گزاران ممكن است فقط همين يك بار (در سفر حج) ارتباط نزديك و رو در رو با روحاني داشته باشند و هر اتفاقي براي آن ها ماندگار خواهد بود و روحاني اگر به اين نكته توجه داشته باشد كه در حج در مقام انبيا و امامان قرار گرفته و مواظب گفتار و رفتار خود باشد، به گونه اي عمل خواهد كرد كه در حج گزاران اثر جاوداني داشته باشد و روحانيوني كه بيشتر به حج مشرف مي شوند، بيشتر به جنبه معنوي و باطني اعمال توجه داشته و در هنگام انجام اعمال حج، ارتباط معنوي خود را با خدا تقويت كنند تا از اين فرصت ها بهره هاي معنوي بيشتري ببرند.

ص:68

فصل دوم: آسان ترين شيوه محاسبه خمس

اشاره

مطابق با فتاواى آيات عظام:

امام خمينى (قدس سره)، اراكى، بهجت، تبريزى، خامنه اى،

خوئى، زنجانى، سيستانى، صافى، فاضل، گلپايگانى،

مكارم شيرازى، نورى همدانى و وحيد خراسانى

ص:69

اهميت وجوب تخميس اموال

ص:70

تخميس اموال، در فقه شيعه از فرائض و واجبات مالى است و در اهميت آن همين مقدار بس كه در فرهنگ غنى دين شناسان راستين، عترت نبوى (ص)، به عنوان وسيله تطهير اموال و پالايش نفس و جان مطرح شده است. چنانكه مرحوم صدوق در علل الشرايع و نيز من لايحضره الفقيه و نيز مرحوم كلينى در كافى به سند معتبر (موثقه ابن بكير) در اين باره از امام صادق (ع) نقل كرده اند كه فرمود: انى لآخذ من احدكم الدرهم و انى لمن اكثر اهل المدينة مالا ما اريد بذلك الا ان تطهروا (1)؛ به راستى من با اين كه خود غنى ترين مردم مدينه هستم، از برخى از شما درهمى را (به عنوان خمس) دريافت مى كنم و غرضم جز پاك شدن شما نيست.

در اهميت وجوب تخميس اموال از نگاه فقهى اين دو مسئله قبل از هر چيز جلب توجه مى كند.

1- به اتفاق فقها و مراجع عظام، تصرف در مالى كه متعلق خمس است، هر چند قصد دادن خمس آن را داشته باشد، جايز نيست مگر با اذن حاكم شرع. (2)البته به فتواى آية الله زنجانى، تصرف در مالى كه متعلق خمس است، تا زمانى كه مقدار خمس و يك پنجم آن باقى است، اشكال ندارد. (3)


1- وسائل الشيعه، ج 337: 6، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 1، حديث 3
2- توضيح المسائل مراجع، ج 2، م 1790؛ خامنه اى، اجوبه، س 936؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1798، نورى همدانى، توضيح المسائل، م 1786
3- المسائل الشرعيه، م 1798.

ص:71

2- به اتفاق مراجع عظام مكلّف، شرعا نمى تواند، بدون مراجعه به مرجع خود، خمس را به ذمه بگيرد و خود را بدهكار اهل خمس بداند و در آن تصرف كند. (1)نوشته اى كه پيش روى داريد بر آن است تا آسان ترين شيوه محاسبه خمس اموال را در راستاى مسايل مورد ابتلا با رعايت دقائق و ظرائف فتوائى بر اساس فتواى مشهور مراجع عظام ارايه دهد. و قبل از آن بايسته است با ضابطه تعيين مبدأ سال خمسى آشنا شويم.

مبدأ سال خمسى، قهرى است، نه انتخابى

اولين مسئله در محاسبه خمس اموال كه جلب توجه مى كند و رعايت آن ضرور و لازم است، اين است كه:

تعيين مبدأ سال خمسى كه بر اساس آن محاسبه انجام مى شود و مكلّف شرعاً مجاز است تا پايان سال، درآمد خود را صرف در مؤونه زندگى كند، و اگر صرف نكرد، واجب است خمس آن را بپردازد. يك امرى انتخابى نيست، به گونه اى كه به دلخواه خود در هر زمان بتواند سر سال قرار دهد؛ بلكه قهرى و واقعى و داراى ضابطه خاصى است كه با وجود آن ضابطه، مبدأ سال خمسى شروع مى شود. هر چند او قصد نكند و نخواهد آن را مبدأ سال خود قرار دهد.

در ضابطه مبدأ سال خمسى سه نظر بين مراجع عظام وجود دارد:

1- آيات عظام امام خمينى (قدس سره)، بهجت، خامنه اى،


1- توضيح المسائل مراجع، م 1791 و 1792؛ خامنه اى، اجوبه، س 983؛ نورى همدانى، توضيح المسائل، م 1787 و 1788؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1799.

ص:72

صافى و فاضل: مبدأ سال خمسى كسانى كه درآمد تدريجى روزانه دارند؛ مانند تاجر، كاسب و صنعت گر؛ اولين روزى است كه شروع به كسب و كار كرده اند و كسانى كه حقوق بگير هستند به اين معنا كه درآمد كارشان در زمانى معين (مثل آخر برج) به دست مى آيد، مبدأ سالشان، اولين روزى است كه حقوق و درآمد در اختيارشان قرار مى گيرد و تمكن از دريافت دارند (ولو دريافت نكنند). (1)مثلًا اگر كارمندى بيست سال قبل اوّلين حقوق خود را در روز 20 آبان دريافت كرد و يا مى توانست دريافت كند، براى هميشه مبدأ سال خمسى او روز 20 آبان است.

2- آيات عظام خوئى، تبريزى، زنجانى، مكارم، نورى، وحيد خراسانى: مبدأ سال خمسى براى هر كس اعم از كارمند، حقوق بگير، كاسب و كشاورز، اولين روزى است كه درآمد براى او حاصل شده است. (2)3- آية الله سيستانى: مبدأ سال خمسى براى كسى كه شغلى


1- امام خمينى، تحرير الوسيله، ج 1، ص 326، از چاپ جامعه مدرسين، استفتائات، ج 1، س 135؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتائات، س 994؛ بهجت، وسيلة النجاة، م 1382، توضيح المسائل، م 1384؛ صافى، توضيح المسائل، م 1774 و جامع الاحكام، ج 1، س 608؛ فاضل، توضيح المسائل، م 1765 و جامع المسائل، ج 1، س 805 و 810
2- خوئى، منهاج الصالحين، ج 1، م ص 335، م 1218؛ و التعليقة على منهاج الصالحين، م 1218؛ زنجانى، المسائل الشرعية، م 1773؛ تبريزى، توضيح المسائل، م 1774، مكارم، توضيح المسائل، م 1486؛ نورى، استفتائات، ج 2، س 310؛ وحيد، توضيح المسائل، م 1782 و حاشيه منهاج الصالحين، م 1218، ج 1، ص 373.

ص:73

دارد، اولين روزى است كه شروع به كار كرده است. (1)

چند مسئله


1- سيستانى، المسائل المنتخبة، م 593.

ص:74

مسئله اول: كسى كه كاسب نيست بلكه كارمند، حقوق بگير، يا كشاورز است، اگر به طور اتفاقى معامله اى كند و سودى ببرد، به اتفاق همه مراجع عظام، مبدأ سال خمسى او در خصوص اين سود از زمانى است كه به دست آمده و چنان چه از آن زمان تا يك سال بعد در مخارج زندگى صرف نكند، بايد خمس آن را بدهد. (1)

مسئله دوم: شخصى كه داراى چند شغل است و چند منبع درآمد دارد، مانند كارمند و حقوق بگيرى كه كشاورزى هم مى كند يا اين كه كاسب است و منزل و مغازه خود را نيز اجاره مى دهد. آيا مى تواند براى هر يك از آن ها سال خمسى مستقل قرار دهد؟

1- به نظر همه مراجع (به جز آية الله وحيد خراسانى و آية الله مكارم) مى تواند براى هر كدام سال جداگانه اى قرار دهد، ولى چنان چه در يكى از شغل ها زيان ديد نمى تواند از سود ديگرى جبران كند. (2)

2- آية الله وحيد خراسانى: واجب است براى تمام درآمدها


1- توضيح المسائل مراجع، م 1765؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1773 و حاشيه منهاج الصالحين، ج 1، ص 373، م 1218.
2- امام خمينى (ره) ، تحرير الوسيله، ج 1، كتاب الخمس الخامس، م 12 و استفتائات، ج 1، ص 350، س 17؛ بهجت، وسيلة النجاة، م 1384، تبريزى، صراط النجاة، ج 2، س 559، خوئى، منهاج الصالحين، ج 1، ص 335، م 1218؛ خامنه اى، اجوبه، س 964، زنجانى، المسائل الشرعيه، م 1779؛ سيستانى، منهاج الصالحين، ج 1؛ صافى، جامع الاحكام، ج 1، ص 170؛ س597؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 810؛ گلپايگانى، مجمع المسائل، س 1013؛ نورى،استفتائات، ج 2، س 319.

ص:75

يك سال خمسى قرار دهد. (1)

3- آية الله مكارم: بنابر احتياط واجب، بايد درآمد هر دو شغل را آخر سال يك جا حساب كند. (2)

ليست اموال

اشاره

به طور كلى اموال هر مكلّفى نوعاً از اقلام ذيل خارج نيست:

1- ارث

2- هديه و بخشش

3- سرمايه

4- درآمد كسب و كار مصرف شده

5- درآمد كسب و كار پس اندازشده

6- قرض و وام مصرف شده

7- قرض و وام پس اندازشده

8- قرض و طلب

9- مهريه

10- ديه

11- صدقات و وجوه شرعيه

12- حقوق بازنشستگى

13- حق بيمه

14- مال حلال مخلوط به حرام

ناگفته نماند كه مواردى از قبيل گنج، معدن و انفال، متعلق


1- حاشيه منهاج الصالحين، ج 1، ص 373، م 1218 و توضيح المسائل، م1790.
2- توضيح المسائل مراجع، م 1773.

ص:76

خمس است، ولى چون مورد ابتلاء غالب مكلفين نيست، بحث از آن ها در ين مختصر، ضرورتى نداد.

اينك بررسى حكم فقهى خمس اقلام مذكور را از منظر مراجع عظام پى مى گيريم.

1. ارث

ص:77

در مورد تعلق خمس به ارث سه نظر وجود دارد:

1.1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، اراكى، بهجت، خامنه اى، زنجانى، صافى، گلپايگانى، فاضل، مكارم، وحيد خراسانى: ارث خمس ندارد، مگر اين كه وارث بداند هنگامى كه در دست مورّث بوده، متعلق خمس شده و خمس آن را نداده يا اين كه بداند بر ذمه او بدهى خمس بوده و نپرداخته است. در اين دو صورت پرداخت خمس بر وارث واجب است.

چنانكه در عروة الوثقى در فصل «ما يجب فيه الخمس» در اين باره چنين آمده است: «مسأله 50: اذا علم ان مورّثه لم يؤدّ خمس ما تركه وجب اخراجه سواء كانت العين التى تعلق بها الخمس موجودة فيها او كان الموجود عوضها بل لو علم باشتغال ذمته بالخمس وجب اخراجه من تركته مثل سائر الديون.» (1)

متن مذكور مورد قبول مراجع مزبور است.

در توضيح المسائل مراجع نيز آمده است: «اگر مالى به ارث به او برسد و بداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده بايد خمس آن را بدهد و نيز اگر در خود آن مال خمس نباشد، ولى انسان بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده، خمس بدهكار است، بايد خمس را از مال او بدهد. (مسئله 1755)» (2)

متن فوق مورد قبول همه مراجع مذكور است. البته عبارت

آية الله بهجت نسبت به صورتى كه مورّث بابت خمس بدهكار است، ساكت مى باشد.


1- العروة الوثقى 4: 277.
2- توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 15، م 1755؛ خامنه اى، اجوبه، س 859؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1762.

ص:78

1.2. آيات عظام خوئى و تبريزى: «ارث خمس ندارد مگر اين كه وارث بداند قبلاً به آن خمس تعلق گرفته و مورّث آن را نپرداخته كه در اين صورت به احتياط واجب بايد (ورثه كبير تبريزى) خمس آن را بپردازند ولى اگر وارث بداند كه مورّث خمس بدهكار است، بايد خمس را از مال او بپردازد.» (1)

ناگفته نماند كه آنچه در توضيح المسائل مراجع درباره نظر

آية الله تبريزى ذكر شده كه در صورت يقين وارث به تعلق خمس به عين مال موروث اظهر عدم وجوب خمس است، نظر سابق ايشان بوده و نظر اخير ايشان همان است كه ملاحظه شد.

1.3. آية الله سيستانى: ارث مطلقاً خمس ندارد.

از مطالعه منهاج الصالحين، المسائل المنتخبه و توضيح المسائل ايشان (2)به دست مى آيد كه مسئله سه صورت دارد:

صورت اول: ميت اعتقادى به پرداخت خمس نداشته است.

صورت دوم: ميت اعتقاد به دادن خمس داشته، ولى عملاً خمس نمى داده است.

در اين دو صورت هر چند پرداخت خمس بر او واجب بوده، ولى پرداخت خمس بر ورّاث واجب نيست، چه نسبت به صورتى كه خمس متعلق به عين ارث موجود بوده و نداده و چه به ذمه او تعلق گرفته و نداده است. در هر دو حال چيزى بر ورّاث نيست.

صورت سوم: ميت معتقد به دادن خمس بوده و خمس هم


1- تبريزى، توضيح المسائل، چاپ 1382، ص 258.
2- منهاج الصالحين، ج 1، م 1254 و المسائل المنتخبة، م 617 و توضيح المسائل، م 1764.

ص:79

مى داده، ولى نسبت به برخى از اموال، موفق به پرداخت خمس نشده است، در اين صورت بر ورّاث واجب است قبل از تقسيم ارث، خمس را بپردازند؛ هم خمسى كه به عين اموال موجود تعلق گرفته و هم خمسى كه بر ذمه ميت بوده است.

دو مسئله

مسئله اول: در خصوص خمس ارث، ميتى كه انسان با او خويشاوندى دورى داشته و توقع وگمان ارث بردن از او را نداشته است، چند نظر است:

1. آية الله وحيد خراسانى: واجب است در صورتى كه از مخارج سالش زياد بيايد، خمس آن را بدهد. (1)

2. آيات عظام اراكى، بهجت، خوئى، تبريزى، زنجانى، سيستانى، صافى، فاضل، گلپايگانى، مكارم: اگر از مخارج سالش زياد بيايد، به احتياط واجب خمس آن را بپردازد. (2)

3. آيات عظام امام خمينى (ره) ، خامنه اى و نورى همدانى: اگر از مخارج سالش زياد بيايد، احتياط مستحب آن است كه خمس آن را بدهد. (3)

مسئله دوم: در خصوص شخصى كه مانند تاجر و كاسب بايد براى دادن خمس، سال قرار دهد، اگر منفعتى به دست آورد و در بين سال بميرد:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، اراكى، خوئى، خامنه اى، زنجانى، سيستانى، صافى، فاضل، گلپايگانى، مكارم،


1- توضيح المسائل، 518، م 1771.
2- توضيح المسائل مراجع، 2: م 1754. زنجانى، المسائل الشرعيه، م1762.
3- همان

ص:80

وحيد خراسانى، نورى همدانى: بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند وخمس باقيمانده را بدهند. (1)

آية الله زنجانى در اين باره افزوده است: البته مخارج ضرورى كفن و دفن و مراسم ترحيم كه اگر از مال ميت صرف آن ها نشود آبروى ميت در خطر است، از مخارج ميت به شمار مى آيد و خمس به آن ها تعلق نمى گيرد. (2)

2. آية الله تبريزى: بر ورثه لازم نيست مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند. (3)

2. هديه و بخشش

درباره خمس هديه دو مسئله مطرح است:

مسئله اول: اين كه آيا بر واهب (هديه دهنده و بخشش كننده) در صورتى كه هديه از درآمد كسب و كار او باشد، خمس واجب است يا نه؟

پاسخ: در صورتى كه هديه و بخشش از درآمد بين سال باشد و زائد بر شأن هديه دهنده نباشد، به اتفاق همه مراجع عظام از مؤونه او محسوب مى شود و خمس ندارد. (4)و البته اين مسئله از فروع و جزئياتى برخوردار است كه چون مجال واسعى مى طلبد و از حوصله اين مختصر بدور است، به همين مقدار بسنده مى شود.

مسئله دوم: كه بيشتر مورد ابتلاء و پرسش است و محور بحث ماست، اين است كه آيا بر موهوب له (كسى كه به او بخشش شده)


1- توضيح المسائل مراجع 2، م 1767.
2- همان.
3- همان
4- توضيح المسائل مراجع، م 1776.

ص:81

خمس واجب است يا نه؟

در پاسخ اين مسئله بايد گفت كه در اينجا دو صورت قابل تصوير است:

صورت اول: مجموع هديه و بخشش در بين سال خمسى، صرف در مؤونه زندگى شود كه به فتواى همه مراجع عظام، خمس ندارد.

صورت دوم: هديه و بخشش تا وصول سر سال خمسى صرف در مؤونه زندگى نشود، كه در اين صورت پنج نظر وجود دارد:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، خامنه اى و نورى همدانى: خمس آن واجب نيست، گرچه احتياط مستحب است. (1)

2. آيات عظام اراكى، خوئى، گلپايگانى، سيستانى و صافى: اگر از مخارج سالش زياد بيايد بايد خمس آن را بدهد. (2)

3. آيات عظام بهجت، فاضل و مكارم: اگر از مخارج سالش زياد بيايد بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد. (3)

4. آية الله تبريزى و آية الله وحيد خراسانى: چنان چه از مخارج سالش زياد بيايد و عرفاً چيز كوچكى شمرده نشود، بلكه قيمت


1- امام خمينى ره ، تحرير الوسيله، ج 1، كتاب الخمس الخامس و توضيح المسائل، م 1753؛ خامنه اى، اجوبه، س 851 و 852؛ نورى همدانى، توضيح المسائل.
2- توضيح المسائل مراجع، م 1753.
3- همان

ص:82

معتنابهى داشته باشد، خمس آن را بايد بدهد. (1)

5. آية الله زنجانى: چنان چه از مخارج سالش زياد بيايد اگر مالى كه به دست آورده ارزشمند باشد، لازم است خمس آن را بدهد بلكه بنابر احتياط اگر مال ارزشمندى هم نباشد، خمس آن را بدهد. (2)

مصاديقى از هبه و بخشش

گرچه مصاديق هبه و بخشش بسيار است، ولى از ميان آنها، بر مواردى كه بيشتر مورد ابتلاء و سؤال است اشاره مى شود.

1. مطلق جوائز و از آن جمله جايزه هاى بانكى 2. كادو 3. انعام 4. كمك هزينه تحصيلى كه دولت به دانشجويان پرداخت مى كند

5. عيدى 6. پول تو جيبى كه پدران به فرزندان مى دهند 7. هديه

8. تشويقى 9. وجوهى كه بنياد شهيد به خانواده شهدا پرداخت مى نمايد 10. پاداش.

3. سرمايه

سرمايه در صورتى كه متشكل از اموالى است كه متعلق خمس نيست، از قبيل ارث، مهريه، ديه و مانند آن، بى شك خمس به آن تعلق نمى گيرد. ولى در صورتى كه از درآمد كسب و كار و حقوق تهيه شده باشد، درباره خمس آن چند نظر بين مراجع عظام وجود دارد:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، خامنه اى: سرمايه خمس دارد، مگر اين كه مقدارى باشد كه با پرداخت خمس آن، درآمد كسب با بقيه وافى به هزينه زندگى او نيست و يا اين كه كسب با بقيه مناسب با شأن عرفى او نباشد، در اين دو صورت


1- تبريزى، توضيح المسائل، م 1762؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1770.
2- توضيح المسائل، م 1762

ص:83

خمس ندارد. (1)

2. آية الله گلپايگانى و آية الله صافى: سرمايه خمس دارد مگر آن را از چيزى تهيه كرده باشد كه متعلق خمس نيست. (2)

بنابراين سرمايه اى كه از درآمد كسب و كار و حقوق تهيه شده است، مطلقاً خمس دارد. حتى اگر مقدارى باشد كه درآمد كسب با آن وافى به هزينه زندگى او نباشد يا مجبور است كسبى اختيار كند كه مناسب با شأن عرفى او نيست باز هم خمس دارد.

3. آية الله خوئى و آية الله تبريزى: سرمايه اگر از درآمدهاى سال قبل تهيه شده باشد، مطلقا خمس دارد، ولى اگر از درآمد بين سال جارى است، فقط به مقدارى كه مؤونه سال اوست، خمس ندارد و بقيه خمس دارد. (3)

4. آيات عظام بهجت، فاضل (نظر اخير ايشان) و زنجانى: آن مقدارى از سرمايه كه براى تأمين معاش (مطابق با شأن) خود و عائله اش به آن نياز دارد، خمس ندارد و بقيه آن خمس دارد. (4)قهراً اگر تمام سرمايه براى تأمين معاش خود و عائله اش مورد نياز است، تمام آن خمس ندارد.

5. آية الله سيستانى و آية الله مكارم (نظر اخير ايشان): سرمايه خمس دارد مگر اين كه اداى خمس سبب شود كه نتواند با بقيه،


1- امام خمينى ره ، تحرير الوسيله، ج 1، كتاب الخمس الخامس، م 13؛ استفتائات امام خمينى ره 1: 355؛ خامنه اى، اجوبه، س 952، نورى.
2- گلپايگانى، مجمع المسائل، ج 1، ص 289؛ صافى، جامع الاحكام 1، 168، س 590.
3- منهاج الصالحين، ج 1، ص 373، م 1219.
4- بهجت، توضيح المسائل، م 1401؛ فاضل، استفتاء؛ زنجانى، استفتاء

ص:84

زندگى خود را اداره كند، ولى در صورتى كه با دست گردان نمودن بتواند تدريجاً آن را بپردازد، ساقط نمى شود. (1)

6. آية الله وحيد خراسانى: پرداخت خمس سرمايه واجب است، ولى در صورتى كه سرمايه مقدارى باشد كه براى تهيه معاش خود و عائله اش به آن نياز دارد، به احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد. (2)

4. درآمد پس اندازشده

درآمد كسب و كار و تجارت و كشاورزى از دو حال خارج نيست:

1. درآمد پس اندازشده

2. درآمد مصرف شده

اما درآمد پس اندازشده كه سال بر آن گذشته و صرف در مؤونه زندگى نشده است، درباره خمس آن چند نظر است:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، اراكى، خوئى، تبريزى، سيستانى، وحيد خراسانى: خمس دارد. (3)

2. آية الله خامنه اى (نظر اخير ايشان): پس انداز درآمد سال براى صرف در مؤونه در سال بعد اگر در آستانه صرف در مؤونه تا چند روز آينده باشد و يا خود داشتن مبلغى پس انداز جزو مؤونه او محسوب باشد، خمس ندارد و گر نه بايد خمس آن را بپردازد. (4)

ضمناً نظر قبلى معظم له اين بود كه با رسيدن سر سال خمسى واجب است خمس درآمد پرداخت شود، مگر در مورد پس انداز درآمد براى تهيه منزل و لوازم ضرورى زندگى كه اگر در آينده نزديك


1- سيستانى، المسائل المنتخبة، ج 1، ص 274، م 587؛ مكارم، استفتاء كتبى.
2- منهاج الصالحين، ج 1،ص 373، م 1219، تعليقه، 695.
3- توضيح المسائل مراجع 2: م 1752؛ تحرير الوسيله، ج 1، كتاب الخمس الخامس؛ خوئى و تبريزى، منهاج الصالحين، ج 1، م 1217؛ سيستانى، توضيح المسائل، م 1761؛ وحيد، توضيح المسائل، م 1769 و 1794.
4- استفتاء كتبى.

ص:85

مثلاً دو سه ماه پس از سال خمسى در اين موارد مصرف شود، خمس ندارد.

3. آيات عظام بهجت، زنجانى و فاضل: خمس دارد مگر اين كه پس اندازكردن درآمد براى تهيه چيزهايى باشد كه در زندگى عرفاً به آن احتياج دارد، مانند منزل، اثاثيه، جهيزيه دختر، وسيله نقليه مورد نياز و مانند آن ها و نمى تواند يك دفعه آن ها را تهيه نمايد. در اين صورت پس انداز درآمد اگر چه چندين سال هم برآن بگذرد، خمس ندارد. (1)

با توجه به فتواى مذكور اين نتيجه را مى گيريم كه از نظر مراجع عظام مذكور، مؤونه زندگى كه در باب خمس، استثناء شده مقيد به مؤونه بين سال نيست، بلكه شامل هر نوع مؤونه اى كه عرفا مورد نياز است وتهيه آن به طور دفعى در بين سال ميسر نيست، مى شود.

4. آية الله گلپايگانى (نظر اخير ايشان) و آيت الله صافى: خمس دارد مگر اين كه پس اندازكردن براى تهيه خانه مسكونى مورد نياز فعلى و در حد شأن باشد و راهى براى خريد خانه به جز ذخيره و پس اندازكردن پول نداشته باشد كه در اين صورت به آن خمس


1- بهجت، توضيح المسائل، م 1391؛ فاضل، جامع المسائل، س 678 و استفتاء؛ زنجانى، استفتاء.

ص:86

تعلق نمى گيرد. (1)

5. درآمد مصرف شده

درآمد كسب و كار و حقوق كه مصرف شده، از چند صورت برخوردار است.

صورت اول: قبل از وصول سال خمسى صرف در مؤونه زندگى نشده بلكه در بين سال يا پس از وصول آن مبدل به سرمايه شده است، در اين صورت حكم سرمايه را دارد كه به تفصيل فتاواى مراجع عظام درباره خمس آن ملاحظه شد.

صورت دوم: در بين سال، صرف در مؤونه زندگى متناسب با شأن عرفى شده است. در اين صورت به اتفاق همه مراجع عظام، خمس به آن تعلق نمى گيرد. (2)

صورت سوم: پس از وصول سال خمسى صرف در مؤونه زندگى شده است. در اين صورت به نظر همه مراجع عظام خمس دارد. به جز آيات عظام بهجت، زنجانى و فاضل كه به نظر مبارك آن ها چنان كه قبلاً گذشت در صورتى كه به قصد صرف در ضروريات زندگى پس اندازشده و بعدها صرف در همان مى شود خمس ندارد.

همچنين آية الله گلپايگانى و آية الله صافى، چنان كه قبلاً ملاحظه شد، مى فرمايند: در خصوص موردى كه درآمد به منظور تهيه منزل مسكونى پس اندازشده و راهى براى خريد منزل جز با


1- گلپايگانى، استفتاء؛ صافى، جامع الاحكام، ج 1، س 705 و 709.
2- توضيح المسائل مراجع 2: م 1775؛ خامنه اى، اجوبه، س 921؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1792.

ص:87

پس اندازكردن پول نداشته باشد و پس از وصول سال خمسى يا سال هاى بعد صرف در تهيه منزل مى شود، خمس ندارد و در بقيه موارد خمس دارد.

صورت چهارم: درآمد كسب و كار صرف در مؤونه زندگى شده، مثلاً با آن منزل ساخته يا وسيله نقليه و يا وسايل مورد نياز در منزل خريده، ولى براى او مشكوك است كه آيا در بين سال خمسى، درآمد را صرف مؤونه كرده يا پس از وصول آن. در اين صورت چند نظر است:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، اراكى، تبريزى، خوئى، خامنه اى، سيستانى، مكارم، وحيد خراسانى: بنابر احتياط واجب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.

چنان كه در توضيح المسائل مراجع آمده است: مسئله 1797 كسى كه از اول تكليف، خمس ندارد اگر از منافع كسب، چيزى كه به آن احتياج ندارد خريد و يك سال از خريد آن گذشت بايد خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى كه به آن احتياج دارد، مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فايده برده، آن ها را خريده، لازم نيست خمس آن ها را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بنابر احتياط واجب بايد با حاكم شرع مصالحه كند. (1)

2. آيات عظام گلپايگانى، و صافى: بنابر احتياط مستحب بايد با


1- توضيح المسائل مراجع 2، م 1797؛ خامنه اى، اجوبه، س 927 و 934؛ زنجانى، توضيح المسائل، ج 2، م 108؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، ص 525؛ م 1815.

ص:88

حاكم شرع مصالحه كند. (1)

3. آية الله زنجانى: اگر درآمد را پس از سال خمسى، صرف در چيزهايى كرده كه به آن ها احتياج دارد به طورى كه براى تهيه آن ها لازم بوده درآمد را كنار بگذارد باز هم خمس ندارد و اگر وضعيت مالى وى مشخص نباشد بنا بر احتياط واجب، بايد با حاكم شرع مصالحه كند. (2)

6. قرض و وام مصرف شده


1- توضيح المسائل مراجع 2، م 1797؛ آية الله گلپايگانى، توضيح المسائل، م 1806.
2- آية الله زنجانى، توضيح المسائل، م 1806.

ص:89

مبالغى كه شخص به عنوان قرض يا وام دريافت مى كند، به صورت هاى ذيل مى باشد:

صورت اول: اين كه سال خمسى فرا رسيده و هيچ مقدار از قرض و اقساط وام پرداخت نشده است. در اين صورت به نظر همه مراجع عظام، خمس تعلق نمى گيرد. چه اين كه اصل مبلغى كه قرض يا وام گرفته شده، به هنگام وصول سال خمسى موجود باشد يا صرف در مؤونه زندگى شده يا تبديل به سرمايه شده است.

صورت دوم: اين كه تمام قرض و اقساط وام يا بخشى از آن با درآمد بين سال پرداخت شده ولى اصل قرض و وام در بين سال خمسى، صرف در مؤونه زندگى شده است.

در اين صورت به فتواى همه مراجع عظام، خمس واجب نيست؛ زيرا چنانكه قبلاً ملاحظه شد، درآمدى كه در بين سال صرف در مؤونه زندگى شود به نظر همه مراجع مستثنا است.

صورت سوم: اين كه تمام قرض و اقساط وام يا بخشى از آن از درآمد بين سال پرداخت شده، ولى پس از وصول سال خمسى در مؤونه زندگى از قبيل خريد منزل يا وسيله نقليه مورد نياز و يا لوازم زندگى صرف شده است. در اين صورت چند نظر است:

1. آيات عظام بهجت، زنجانى و فاضل: مؤونه مستثناى از وجوب خمس، مقيد به سال نيست و خمس ندارد.

2. آية الله گلپايگانى و آية الله صافى: در خصوص موردى كه قرض و وام صرف در خريد منزل شده است، خمس ندارد.

3. به نظر بقيه مراجع عظام (امام خمينى (ره) ، اراكى، خوئى، تبريزى، خامنه اى، سيستانى، مكارم، وحيد، نورى) آن

ص:90

مقدار از قرض و وام كه پرداخته شده، خمس دارد.

صورت چهارم: تمام قرض و اقساط وام يا بخشى از آن، از درآمد بين سال پرداخت شده، ولى اصل قرض و وام مبدل به سرمايه كسب يا ابزار كار شده است. در اين صورت حكم سرمايه را دارد كه در مبحث خمس سرمايه، شش نظر درباره آن ذكر شد. براى آشنايى با حكم خمس آن، به مبحث مذكور مراجعه شود.

7. قرض و وام پس اندازشده

قسم ديگر از اقسام قرض و وام اين است كه تمام قرض و اقساط وام يا بخشى از آن پرداخت شده ولى اصل قرض، وام موجود است و مصرف نشده، بلكه پس انداز شده است كه از چند صورت برخوردار است:

صورت اول: اين كه براى مؤونه زندگى به آن نيازى ندارد.

همه مراجع عظام: به آن مقدارى از قرض و اقساط آن كه پرداخت شده، خمس تعلق مى گيرد.

صورت دوم: اين كه جهت تأمين مؤونه متناسب با شأن عرفى زندگى خود به آن نياز دارد.

1. آيات عظام بهجت، زنجانى، فاضل كه قائلند مؤونه مستثناى از وجوب خمس، مقيد به سال نيست مطلقا خمس ندارد. چه اين كه مورد نياز، تهيه منزل باشد يا وسيله نقليه و يا غير آنها.

2. آية الله گلپايگانى و آية الله صافى: در خصوص موردى كه نياز او به مبالغ مذكور جهت تهيه منزل باشد و راه ديگرى براى خريد آن ندارد، خمس ندارد.

3. بقيه مراجع عظام: آن مقدار از قرض و اقساط آن كه پرداخت شده، خمس دارد.

8. قرض و طلب

ص:91

حكم خمس پولى كه از درآمد به عنوان قرض به ديگرى مى دهد با حكم خمس پولى كه از كسى به عنوان مزد كار و يا حقوق طلبكار است فرق مى كند كه به تفصيل حكم هر دو به قرار ذيل تشريح مى شود.

اما قرض: پولى كه از درآمد خود به ديگرى قرض مى دهد، دو صورت دارد:

صورت اول: اين كه پس از گذشت سال، آن را قرض داده است كه به فتواى همه مراجع عظام واجب است خمس آن پرداخت شود؛ زيرا قبل از آن كه آن را قرض دهد، با رسيدن سر سال خمسى متعلق خمس شده بود.

صورت دوم: اين كه از درآمد بين سال قرض داده است. در اين صورت اگر دريافت قرض براى او در پايان سال خمسى ممكن باشد، بايد خمس آن را در پايان سال بدهد و اگر دريافت آن ممكن نباشد، تا آن را دريافت نكرده، پرداخت خمس آن واجب نيست. (1)

و اما طلب: مبالغى كه مكلّف از ديگران بابت اجرت كار و حقوق، طلب دارد از دو صورت برخوردار است:

صورت اول: اين كه طلب او به هنگام رسيدن سر سال خمسى، قابل دريافت است در اين صورت به نظر همه مراجع عظام خمس دارد.


1- امام خمينى (ره) ، استفتائات، ج 1، س 96؛ بهجت، توضيح المسائل، م 1379؛ تبريزى، استفتائات، س 946؛ خامنه اى، اجوبه، س 870؛ سيستانى، منهاج الصالحين، ج 1، م 1251؛ صافى، جامع الاحكام، ج 1، س 621؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 833؛ مكارم، استفتائات، ج 1، س 319؛ نورى، استفتائات، ج 2، س 372؛ وحيد، استفتاء شفاهى.

ص:92

صورت دوم: اين كه طلب او به هنگام رسيدن سر سال خمسى قابل دريافت نباشد. مانند حقوق معوقه كارمندان. در اين صورت:

1. همه مراجع (به جز آيات عظام تبريزى، سيستانى و وحيد خراسانى): جزء درآمد سال دريافت محسوب مى شود كه اگر تا پايان سال خمسى، در مؤونه زندگى مصرف شود، خمس ندارد و اگر بماند خمس دارد. (1)

2. آية الله تبريزى: اگر براى شخص خاصى يا شركت خصوصى كار كرده است بايد در همان سال كه كار كرده، خمس آن را بدهد و اگر براى دولت اجير شده جزء درآمد سال دريافت محسوب مى شود و چنان چه تا سر سال خمسى زياد بيايد، خمس دارد. (2)

3. آية الله سيستانى: به مجرد دريافت، فوراً بايد خمس آن پرداخت شود. (3)

4. آية الله وحيد: بنابر احتياط واجب به مجرد دريافت، فوراً خمس آن پرداخت شود. [47]

9. مهريه

1. همه مراجع عظام (به جز آية الله بهجت): خمس ندارد. (4)

2. آية الله بهجت: بنابر احتياط واجب اگر از مخارج سالش اضافه


1- امام خمينى (ره) ، استفتائات، ج 1، س 141؛ خامنه اى، اجوبه، س 898؛ صافى، جامع الاحكام، ج 1، س 622؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 839؛ بهجت و مكارم، استفتاء
2- تبريزى، استفتائات، س 867.
3- و 3. استفتاء كتبى.
4- توضيح المسائل مراجع، م 1754.

ص:93

آمد، بايد خمس آن را بدهد. (1)

10. ديه

ديه سه قسم است:

1. ديه نفس

2. ديه اعضاء، مانند ديه دست، پا، چشم و مانند آن

3. ديه منافع اعضاء، مانند ديه قوه سامعه، باصره، ذائقه، لامسه و شامّه

اما ديه اعضاء و منافع آن:

1. همه مراجع عظام (به جز آية الله بهجت): خمس ندارد. (2)

2. آية الله بهجت: اگر در بين سال صرف در مؤونه زندگى نشود، به احتياط واجب، خمس دارد. (3)

اما ديه نفس:

1. همه مراجع عظام (به جز آية الله وحيد): خمس ندارد. (4)

2. آية الله وحيد: ديه نفس، چون ارث غير مترقّب است، خمس آن واجب است.

11. وجوه شرعيه (خمس، زكات، صدقات)


1- همان
2- و 2 و 3. استفتاء.
3- -
4- -

ص:94

در تعلق خمس به وجوه شرعيه (خمس، زكات و صدقات) چهار نظر است:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، بهجت، خامنه اى، مكارم و نورى: اگر از مخارج سالش زياد بيايد واجب نيست خمس آن را بدهد. (1)

2. آيات عظام گلپايگانى، صافى و فاضل: در مالى كه فقير بابت خمس و زكات گرفته، خمس واجب نيست، اما احتياط واجب آن است كه خمس مالى را كه بابت صدقه مستحبى به او داده اند اگر از مخارج سالش زياد بيايد، بدهد. (2)

آية الله سيستانى: اگر مالى را كه فقير بابت صدقه واجب مانند كفارات و ردّ مظالم يا مستحبى گرفته است، از مخارج سالش زياد بيايد ... بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد. ولى اگر مالى را از بابت خمس يا زكات از روى استحقاق به او داده باشند، لازم نيست خمس خود آن را بدهد. (3)

1. آية الله زنجانى: مالى را كه فقير بابت خمس مى گيرد، خمس ندارد. هر چند از مخارج سالش زياد بيايد. ولى مالى را كه فقير بابت زكات يا صدقه مستحبى مى گيرد اگر از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد. (4)

2. آية الله وحيد: اگر مالى را كه فقير بابت خمس و زكات گرفته از مخارج سالش زياد بيايد، بنابر احتياط واجب خمس آن را بدهد و مالى را كه به عنوان صدقه به كسى داده اند، اگر


1- توضيح المسائل مراجع 2، م 1759.
2- همان
3- همان
4- توضيح المسائل مراجع 2، م 1759 و المسائل الشرعيه، م 1767.

ص:95

از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد. (1)

3. آيات عظام خوئى و تبريزى: اگر از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد. (2)

نكته: هر گاه از مالى كه به عنوان زكات يا خمس يا صدقه واجب و يا مستحب دريافت كرده، منفعتى به دست آورد چه از طريق تجارت يا مضاربه با آن. يا از طريق ديگرى مانند اين كه از درختى كه بابت يكى از اين عناوين به او داده اند، ميوه اى به دست آورد، و درخت را براى منفعت بردن و كسب نگه داشته باشد، به فتواى همه مراجع، اگر آن منفعت از مخارج سالش زياد بيايد، خمس دارد. (3)البته بر مبناى آيات عظام بهجت، زنجانى و فاضل كه مؤونه مستثنى از وجوب خمس مقيد به سالى كه سود و درآمد را در آن به دست آوده نيست. بلكه اگر نياز به اشيائى دارد از قبيل منزل و وسايل نقليه كه براى خريد آن ناگزير است سال ها پول پس انداز كند، خمس ندارد. قهراً بر اين مبنا در فرض مذكور واجب نيست خمس منافع زكات و خمس و صدقات را بپردازد.

12. حقوق بازنشستگى

در اصل تعلق خمس به حقوق بازنشستگى كارمندان بين مراجع عظام اختلافى نيست، ولى در اين كه آيا پس از دريافت آن بايد


1- وحيد خراسانى، توضيح المسائل، 519، م 1776.
2- توضيح المسائل، م 1768.
3- توضيح المسائل مراجع 2، م 1759.

ص:96

فوراً خمس آن را پرداخت يا اين كه جزء درآمد سال دريافت محسوب مى شود و اگر تا آخر سال آن را صرف در مؤونه زندگى كند، پرداخت خمس آن واجب نيست، اختلاف است و دو نظر در مسئله وجود دارد:

1. همه مراجع عظام (به جز امام خمينى (ره) ، سيستانى، وحيد): حقوق بازنشستگى جزء درآمد سال دريافت محسوب مى شود و اگر تا آخر سال صرف در مؤونه زندگى نشود، خمس دارد. (1)

2. آيات عظام امام خمينى (ره) ، سيستانى و وحيد: چنان چه طبق قرارداد بايد پس از بازنشستگى حقوق را دريافت دارد، جزء درآمد سال و پس از كسر مؤونه سال اگر از مخارج سال زياد آمد، خمس دارد. ولى اگر در دوران خدمت مقدارى از حقوق او كسر مى شده و بعد از زمان خدمت به او مى دهد، فوراً بايد پس از دريافت خمس آن پرداخت شود. (2)

13. حق بيمه

اقسام بيمه:

1. بيمه خسارت هاى مختلف (خسارت ناشى از تصادف ها و آتش سوزى ها) حق بيمه اى كه از اين نوع باشد به نظر همه مراجع عظام از آنجا كه در مورد آن، صدق ربح و فايده نمى كند، خمس ندارد.

2. بيمه عمر:


1- تبريزى، استفتائات، س 899؛ خامنه اى اجوبه، س 871؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 864؛ بهجت، صافى و نورى، استفتاء؛ مكارم، توضيح المسائل، م 1524.
2- امام خمينى ره ، استفتائات، ج 1، س 130 و 134؛ سيستانى و وحيد، استفتاء.

ص:97

درباره خمس بيمه عمر چند نظر است:

1) آيات عظام خامنه اى، فاضل: خمس ندارد. (1)

2) آيات عظام سيستانى، صافى، مكارم، نورى: اگر از مخارج سال زياد بيايد خمس دارد. (2)

3) آية الله بهجت: بيمه عمر بنابر احتياط واجب جايز نيست. (3)

14. مال حلال مخلوط به حرام

مال حرامى كه مخلوط به حلال شده از چند صورت برخوردار است:

صورت اول: هم مقدار حرام براى شخص معلوم است و هم صاحب آن. در اين صورت به اتفاق فقها، بر او واجب است، همان مقدار معلوم را به صاحبش بدهد.

صورت دوم: مقدار مال حرام را مى داند، ولى صاحب آن را نمى شناسد. در اين صورت به نظر همه مراجع (جز آية الله زنجانى) حكم مجهول المالك را دارد كه بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد و احتياط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد. (4)

البته برخى از مراجع همچون آية الله مكارم نسبت به مصرف آن، گفته اند: بايد آن مقدار را بنا بر احتياط واجب به مصرفى برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه (مانند سادات فقير). (5)

صورت سوم: مقدار حرام را نمى داند، ولى صاحبش را مى شناسد. مانند اين كه از شخصى به طور مكرر ربا گرفته، اكنون


1- و 3 و 4. استفتاء كتبى
2- -
3- -
4- توضيح المسائل مراجع 2، م 1814؛ وحيد خراسانى، توضيح المسائل، م 1832
5- توضيح المسائل مراجع 2، م 1814

ص:98

خود شخص را مى شناسد، ولى مقدار ربايى را كه از او گرفته دقيقاً نمى داند. در اين صورت چند نظر است:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، اراكى، صافى، گلپايگانى، نورى: بايد يكديگر را راضى نمايند و چنانچه صاحب مال راضى نشود، در صورتى كه انسان بداند چيز معينى مال اوست و شك كند كه بيشتر از آن هم مال او هست يا نه، بايد چيزى را كه يقين دارد مال اوست، به او بدهد و احتياط مستحب آن است كه آن مقدار بيشتر را كه احتمال مى دهد مال اوست، به او بدهد. (1)

2. آية الله خوئى، آية الله تبريزى: بايد مقدارى را كه يقين دارد مال اوست به او بدهد و بهتر آن است كه مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهد مال او است نيز به او بدهد. (2)

نكته: فرق اين نظر با نظر اول اين است كه بر اساس نظر اول، در مرحله اول تراضى (راضى كردن همديگر) بر طرفين واجب بود، ولى بر اساس نظر دوم، تراضى بر آن ها واجب نيست.

3. آية الله سيستانى: چنان چه نتوانند يگديگر را راضى نمايند، بايد مقدارى را كه يقين دارد مال آن شخص است به او بدهد، بلكه اگر در مخلوط شدن دو مال _ حلال و حرام _ با يكديگر خودش مقصر باشد، بايد بنابر احتياط مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهد


1- توضيح المسائل مراجع 2، م 1815
2- همان

ص:99

مال اوست نيز به او بدهد. (1)

4. آية الله مكارم: بايد مقدارى را كه يقين دارد به او بدهد و مقدار بيشتر را كه احتمال مى دهد مال اوست، با او نصف كند. (2)

5. آية الله بهجت: احتياط در اين است كه با او در مقدارى كه احتمال مى دهد مال او باشد، مصالحه نمايد. در صورتى كه مصالحه ممكن باشد و اگر مصالحه ممكن نشد، بنا بر اظهر، دادن زيادتر از مقدارى كه يقين دارد مال اوست، بر اين شخص واجب نيست. (3)

6. آية الله وحيد: در صورتى كه اختلاط موجب شركت شود، مانند آن كه روغن حلال با حرام مخلوط شود، اگر با يكديگر توافق و سازش نمايند، آن چه را كه توافق كردند معين مى شود و چنان چه توافق و سازش نشود، آن اندازه كه يقين دارد مال غير است، بايد به او داده شود و در صورتى كه اختلاط موجب شركت نشود، مانند مواردى كه اجزاى آن اموال از يكديگر ممتازند بايد از جهت مقدار آن اندازه كه يقين دارد به او بدهد و از جهت خصوصيت به قرعه معين شود و در هر دو صورت احتياط مستحب آن است كه مقدار بيشتر را كه احتمال مى دهد مال اوست به او بدهد. (4)

صورت چهارم: نه مقدار حرام را مى داند و نه مالك آن را مى شناسد. مانند اين كه مى داند از افراد زيادى ربا يا رشوه گرفته است، ولى اكنون نه آن افراد را مى شناسد و نه مقدار ربا را مى داند.


1- همان
2- همان
3- همان
4- توضيح المسائل، م 1833

ص:100

در اين صورت به نظر همه مراجع عظام، واجب است خمس تمام آن مال را بدهد. (1)

قابل ذكر است در كيفيت پرداخت اين خمس كه آيا به قصد خمس اصطلاحى بپردازد يا به قصد ردّ مظالم و صدقه، جمعى از مراجع عظام (خوئى، تبريزى، سيستانى، صافى، فاضل، گلپايگانى) فرمودند: به احتياط واجب اين خمس را به قصد ما فى الذمه (اعم از خمس اصطلاحى و ردّ مظالم و صدقه) بپردازد. (2)

نكته: در پايان اين مبحث توجه به اين نكته ضرورى است كه به نظر همه مراجع عظام به احتياط واجب بايد خمس مال حلال مخلوط به حرام را از عين همان مال بدهد، ولى خمس هاى ديگر را مى تواند از همان چيز بدهد يا به مقدار قيمت خمس كه بدهكار است پول بدهد. (3)

خمس سپرده هاى حج و عمره


1- توضيح المسائل مراجع، 2، م 1813؛ خامنه اى، اجوبه استفتائات، س893؛ وحيد، توضيح المسائل، م 1831
2- توضيح المسائل مراجع، 2، م 1813
3- توضيح المسائل مراجع، 2، م 1789.

ص:101

سپرده هاى بانكى حج و عمره از چند صورت برخوردار است:

صورت اول: پولى كه بابت ثبت نام حج و عمره پرداخت شده از درآمد سال قبل از سال ثبت نام بوده است. در اين صورت نظر همه مراجع: اصل آن خمس دارد و اما سود آن چنان چه امكان دريافت آن نباشد (كه ظاهراً در شرايط فعلى قابل دريافت از بانك ها نيست) خمس ندارد.

صورت دوم: پولى كه بابت ثبت نام حج و عمره پرداخت شده، از درآمد همان سال ثبت نام است و در همان سال موفق به سفر حج يا عمره مى شود. در اين صورت اگر چه به ندرت اتفاق مى افتد، به فتواى همه مراجع، خمس ندارد.

صورت سوم: كه مورد ابتلاى غالب زوّار است اين است كه پولى كه با آن جهت حج يا عمره ثبت نام كرده از درآمد همان سالى است كه ثبت نام كرده ولى در سال هاى بعد موفق به سفر حج يا عمره مى شود. در اين صورت در مسئله چند نظر است:

1. آيات عظام امام خمينى (ره) ، خوئى، خامنه اى، تبريزى، وحيد: اصل پول خمس دارد ولى سود آن چنان چه قابل دريافت نيست، خمس ندارد. (1)

2. آيات عظام صافى، مكارم، نورى: اصل پول و سود آن خمس ندارد. (2)

3. آيات عظام سيستانى، فاضل: اصل آن خمس دارد مگر براى كسانى كه حج بر آن ها مستقر شده و راه ديگر براى رفتن به حج


1- مناسك محشى، م 1355 و م 1356
2- همان

ص:102

در سال ثبت نام نداشته باشد كه در اين صورت خمس ندارد. (1)

4. آية الله بهجت: در صورتى كه از درآمد بين سال باشد، خمس ندارد و در صورتى كه سال ندارد، اگر حقوق بگير است و از حقوق همان سال ثبت نام، خمس ندارد و در غير اين صورت بايد با او مصالحه شود. (2)

بنابراين فتواى آية الله بهجت حاوى چند صورت است:

صورت اول: مكلف حساب سال دارد و از درآمد بين سال،

ثبت نام كرده است. در اين صورت هر چند در سال هاى بعد موفق به حج و عمره شود خمس ندارد.

صورت دوم: مكلف حساب سال ندارد و حقوق بگير است. در اين صورت اگر با پولى ثبت نام كند كه سال بر آن نگذشته، خمس ندارد.

صورت سوم: مكلف حساب سال ندارد و حقوق بگير هم نيست، بلكه كاسب يا كشاورز است و يا حقوق بگير است ولى با پول حقوقى ثبت نام كرده كه بر آن سال گذشته، در اين صورت بايد با او مصالحه شود.

موارد لزوم مصالحه با حاكم شرع

در برخى موارد جهت اصلاح امر خمس به خاطر پاره اى از مشكلات، واجب است با حاكم شرع (فقيه جامع الشرائط) مصالحه شود.

مورد اوّل: با نظرداشت اين نكته كه اساساً خمس به عين تعلق مى گيرد، بى شك تصرف در مالى كه متعلق خمس شده است، قبل


1- همان
2- استفتاء كتبى

ص:103

از پرداخت خمس آن، جايز نيست و مكلف نمى تواند خمس آن را به ذمه گرفته و سپس در مال تصرف كند مگر اين كه به حاكم شرع رجوع كرده و با او مصالحه كند. به اين معنا كه با دست گردان كردن بدهى خمس كه بر ذمه او است، خمس از عين مال خارج شده و به ذمه او منتقل مى شود. هم چنان كه امام راحل (ره) در تحرير الوسيله فرموده است:

«الخمس متعلق بالعين ... و ليس له ان ينقل الخمس الى ذمته ثم التصرف فى المال المتعلق للخمس نعم يجوز للحاكم الشرعى و وكيله المأذون ان يصالح معه و نقل الخمس الى ذمته فيجوز حينئذ، التصرف فيه كما ان للحاكم المصالحة فى المال المختلط بالحرام ايضاً» (1)

اين مطلب در مسأله 1791 و 1792 از توضيح المسائل مراجع نيز مطرح شده است و مورد اتفاق مراجع عظام مى باشد.

مورد دوم: اموالى كه اصل تعلق خمس به آنها قطعى است ولى مكلف شك دارد در اينكه آيا در بين سال خمسى، آنها را صرف در مؤونه زندگى كرده است تا چيزى بر ذمه او نباشد يا پس از آن صرف كرده تا پرداخت خمس بر او واجب باشد، در اين مورد به احتياط واجب لازم است با حاكم شرع مصالحه كند. چنان كه در توضيح المسائل مراجع آمده است.

«مسأله 1797: كسى كه از اول تكليف خمس نداده اگر از منافع كسب چيزى كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از خريد آن گذشته باشد بايد خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگر كه به آنها احتياج مطابق شأن خود خريده پس اگر بداند در


1- تحرير الوسيله، ج 1، مسأله 23 از كتاب الخمس

ص:104

بين سالى كه در آن سال فايده برده، آن ها را خريده، لازم نيست خمس آن ها را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال بنا بر احتياط واجب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.» (1)

مسأله مذكور مورد اتفاق مراجع عظام است به جز مرحوم

آية الله گلپايگانى و آية الله صافى كه مصالحه با حاكم شرع را در مورد مذكور «بنابر احتياط مستحب» مى دانند.

مورد سوم: مال حلالى كه مخلوط به حرام شده در صورتى كه مقدار حرام مشخص نيست و صاحب آن هم معلوم نيست گر چه پرداخت خمس آن واجب و مجزى است ولى نسبت به صورتى كه مكلف علم اجمالى دارد مقدار حرام بيشتر از مقدار خمس است برخى از فقها، به احتياط واجب و جمعى به احتياط مستحب، قائلند با حاكم شرع مصالحه شود. بلكه در مواردى هم كه پس از اخراج خمس، احتمال زائدبودن مقدار حرام از مقدار خمس وجود دارد، به نظر همه فقهاى عظام احتياط مستحب است كه با حاكم شرع به گونه اى مصالحه كند كه يقين نمايد مقدار حرام زائد بر آن نبوده است. چنانكه صاحب عروه (قدس سره) در مسأله 29 از مسائل «ما يجب فيه الخمس» فرموده است:

«... ففى صورة العلم الاجمالى بزيادته عن الخمس ايضاٌ يكفى اخراج الخمس فانه مطهّر تعبّداً و ان كان الاحوط مع اخراج الخمس المصالحة مع الحاكم الشرعى ايضاً بما يرتفع به يقين الشغل و اجراء حكم مجهول المالك عليه و كذا فى صورة العلم الاجمالى بكونه


1- توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسأله 1797

ص:105

انقص من الخمس و احوط من ذلك المصالحة معه بعد اخراج الخمس بما يحصل معه اليقين بعدم الزيادة» (1)

امام راحلƒ نيز در ذيل مسأله 23 از كتاب الخمس تحريرالوسيله به مصالحه با حاكم شرع در همين مورد تصريح فرموده است: «فما ان للحاكم المصالحة فى المال المختلط بالحرام ايضاً» (2)

مظالم و حكم آن

اشاره

يكى از حقوق مالى كه در فقه به عنوان يكى از مصاديق حق الناس مطرح شده، مظالم است. واژه مظالم جمع مظلمه است و همچون بسيارى از واژگان از معناى لغوى و نيز اصطلاحى برخوردار است.

مظالم در لغت

از نگاه واژه شناسان مظلمه دو معنا دارد:

1. ما تطلبه عند الظالم: يعنى آنچه در نزد ظالم مى طلبى.

2. اسم ما اخذ منك ظلماً: يعنى مالى كه از انسان از روى ظلم و به ناحق گرفته شده است. (3)آنچه از اين دو معنا مناسب با معناى اصطلاحى فقهى آن است كه در ذيل، مطرح مى شود، همين معناست.

مظالم در اصطلاح فقها


1- عروه، ج 4، ص 259، فصل ما يجب فيه الخمس، مسأله 29
2- تحرير الوسيله، ج 1، ص 340، مسأله 23 از كتاب خمس
3- مجمع البحرين، ج 2، ص 95، ماده ظلم؛ اقرب الموارد، ماده ظلم

ص:106

مظلمه در اصطلاح فقها عبارت است از اموالى كه انسان از ديگران به ناحق و از روى ظلم گرفته است يا تلف نموده و ذمه اش بدان مشغول شده است.

بنابر تعريفى كه ارايه شد، اموالى كه از ديگران سرقت و يا غصب مى كند و يا به گونه اى اتلاف مى نمايد و يا خسارتى كه در حال رانندگى به وسيله نقليه ديگرى وارد مى سازد و فرار مى كند و حتى اموالى كه در ايام كودكى از كسى از روى عمد يا خطا از بين برده است و يا مصرف نموده، و حق صاحب مال را نپرداختند، تمام اينها مصداق مظالم است.

حكم فقهى مظالم

ص:107

حكم فقهى مظالم كه از دو صورت برخوردار است، از اين قرار است:

صورت اوّل: صاحب حق و مظلمه را مى شناسد در اين صورت واجب است با مراجعه به او يا حق او را بپردازد و يا از او رضايت بگيرد به اين معنا كه صاحب حق، او را برىء الذمه كند و حق خود را ببخشد. البته اگر پرداخت حق به طور مستقيم به او محذورى دارد مانند اينكه موجب آبروريزى مى شود مى تواند به هر كيفيتى حق او را به او برساند و لو به اينكه به عنوان بدهى بابت قرض به او پرداخت كند يا به حساب بانكى او واريز كند.

صورت دوم: صاحب حق را نمى شناسد در اين صورت واجب است آن را از طرف صاحبش به فقير صدقه دهد و به احتياط واجب به اذن حاكم شرع باشد. و نسبت به مقدار آن، اگر اطمينان ندارد، پرداخت مقدار متيقّن كافى است و نسبت به مقدار مشكوك وظيفه اى ندارد.

و لله الحمد على كل حال

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109