آزموده ها جلد3

مشخصات كتاب

نام كتاب: آزموده ها

نويسنده: معاونت امور روحانيون

موضوع: مرجع

زبان: فارسى

ناشر: نشر مشعر

ص:1

اشاره

ص:2

آزموده ها (3)- نگاهى به تجربيات و نيازهاى روحانيون در عمره

آشنايى با اين شماره

اشاره

عَنِ النَّبىّ (صلى الله عليه وآله): لَمَقامِ أَحَدِكُمْ فِى الدُّنْيا يَتَكَلَّمُ بِحَقّ يرد به باطلا أو ينصر به حقّاً أفضل مِن هِجْرة مَعِى. (1)

در دوران ما، بانوان و جوانان، بخش مهمى از زائران خانه خدا را تشكيل مى دهند و تاكنون در باره مطالب ويژه آنان، كمتر سخن به ميان آمده است؛ زيرا عزيزان روحانى، مطالب خود را براى عموم در نظر مى گيرند و اين دو گروه نيازهاى خاص خويش را دارند كه بايد مورد توجه و دقت قرارگيرد.

به خصوص كه جوانان سرمايه هاى آينده اين مرز و بوم هستند و پربارسازى معنويت در وجود آنان، به نوعى بيمه ساختن فرداى جامعه اسلامى است.

از سوى ديگر، بانوان نيز مادران با كفايتى هستند كه در تربيت صحيح فرزندان، نقش فوق العاده مهمّى دارند و جاى بسى خوشحالى است كه آنان اشتياق زيادى به آموختن و عمل كردن به دستورات اسلامى و مناسك دارند.

اين دو نكته مهم ايجاب مى كند كه براى كاروان هاى دانشجويى و يا كاروان هايى كه تعداد جوانان در آنها چشمگير است جلسات ويژه بانوان و جوانان در كاروان ها تشكيل گردد و در حدّ فهم و نيازشان با آنان سخن گفته شود.


1- كنز العمال، ح 5589

ص:3

عمره نامه، آزموده ها، در اين شماره با اين نگرش نكاتى را تقديم مخاطبان خويش كرده است. اميد است مورد استفاده برادران قرار گيرد و باتذكرات دقيق خود، اين مجموعه را، كه جهت عمره تهيه مى شود، پربارترنمايند.

بديهى است مطالب اين شماره، ادامه آزموده ه ى شماره 1 و 2 است و انتظار مى رود روحانيون محترم، هر 3 شماره، بهويژه تا صفحه 90 شماره 1 را كاملا ملاحظه نمايند.

در پايان، از زحمات برادران گرامى، حضرات حجج اسلام آقايان: مقدادى نواب و رضوانى كه ما را در تهيه اين مجموعه يارى كردند، قدردانى و تشكّر مى كنيم.

امور روحانيون بعثه مقام معظم رهبرى

آموزش

ص:4

معاونت امور روحانيان بعثه مقام معظم رهبرى در راستاى وظايف خود و بر حسب تجربيات مفيدى كه طى ساليان متمادى از طريق شما عزيزان كسب كرده، براى سهولت بيشتر، استفاده بهتر و برگزارى سفرى پُربار و ارزشمند نكاتى راكه در انجام صحيح عمره مفيد و لازم است در محورهاى ذيل تقديم مى دارد:

الف: توصيه هاى معاونت امور روحانيون.

ب: مسائل آموزشى و احكام مناسك.

ج: اسرار و معارف حج.

د: آشنايى با تاريخ و اماكن.

ه-: مسائل اخلاقى و تربيتى.

و: مسائل سياسى و اجتماعى.

بدون شك توجه به نكات فوق و به كار بستن مواردى كه به آنها اشاره خواهد شد، در عملكرد عزيزان روحانى و در ارزيابى گزينش آنان مؤثر خواهد بود.

ص:5

الف. توصيه هاى معاونت امور روحانيون

1. التزام به سياست هاى بعثه مقام معظم رهبرى و دستورالعمل هاى ابلاغى.

2. رعايت شئون روحانيت در كليه مراحل سفر.

3. حضور با لباس روحانيت در مسجدالنبى و مسجدالحرام.

4. اجتناب از پذيرفتن نيابت غير تبرعى در نماز طواف و موارد مشابه آن.

5. خوددارى از واسطه شدن در گرفتن امضا و تاييديه براى مديران و خدمه كاروان.

6. پرهيز از مواضع تهمت.

7. حفظ و تقويت نشاط جسمى و روحى در طول سفر.

8. انعكاس پيشنهادهاى عملى در جهت رشد و بهينه سازى برنامه ها.

9. شركت بموقع، در جلسات بعثه، همراه با زائران در جلسات عمومى و دعاى كميل و غيره.

10. گزارش بموقع عملكرد و تكميل فرم هاى لازم هنگام ورود به كشور عربستان.

11. همكارى با رابطين روحانيون و پاسخ به سؤالات آنان.

12. پرداخت وجوه شرعيه و نذورات به بخش مربوطه در بعثه.

13. كوشش در جهت تحكيم اساس اعتقادات زائران.

ص:6

14. همكارى با مدير و مطلع ساختن او در جهت پيش بينى نيازهاى فرهنگى.

15. پرهيز از اعمال نظر شخصى، تك روى، و مقابله با مدير وزائران.

16. تلاش در كاهش مشكلات كاروان و تنش هاى زائران.

17. ايجاد جو محبت، دوستى و خيرخواهى در بين اعضاى كاروان وزائران.

ب. مسائل آموزشى و احكام

1. تشكيل حداقل دو جلسه توجيهى و آموزشى براى زائران قبل ازسفر.

2. برنامه ريزى قبلى براى تقسيم وقت جلسه به بيان: احكام، اسرار و معارف، تاريخ، مسائل اخلاقى، تربيتى، اجتماعى وسياسى.

3. رعايت اختصار و گويابودن مطالب و متناسب بودن آن با حال زائران.

4. طبقه بندى زائران و انتخاب بهترين شيوه آموزشى مناسب براى آنان.

5. رعايت زمان بندى در جلسات و حضور بموقع در آن.

6. اصلاح قرائت، تلبيه و رسيدگى به حساب سال زائران.

7. پاسخ صحيح به سؤالات دينى و رسيدگى به امور معنوى زائران.

8. نظارت، كنترل و حصول اطمينان از انجام اعمال زائران.

9. هماهنگى با روحانيون ساير كاروان هاى محل استقرار

ص:7

جهت ارائه خدمات فرهنگى.

10. معرفى كتاب هاى مناسب براى مطالعه به زائران جهت بالابردن سطح علمى آنان.

11. آموزش ساده احكامى كه در صحت مناسك لازم و مؤثراست.

12. بيان مسائل شرعى مطابق فتواى حضرت امام خمينى (ره) و پاسخ به سؤالات زائران برابر فتواى مرجع تقليد خودشان.

13. پرهيز از بيان مسائل نگران كننده و هول آفرين.

14. تشكيل جلسات اختصاصى براى بانوان و توجيه آنان نسبت به احرام از مسجد شجره و مشكلات معذورين، مسئله نذر و مواردديگر.

15. پرهيز از نقل موارد اختلافى و اقوال غير مشهور.

16. نظارت و كسب اطمينان از احرام زائران، و همراهى و راهنمايى آنان در طول انجام اعمال واجب.

17. نظارت بر انجام مناسك سالمندان و معذورين در انتخاب راه آسان براى آنان.

18. با پايان گرفتن اعمال و به سرآمدن سفر و همزمان با ترك شهرهاى مدينه و مكه برنامه ريزى براى زيارت و طواف وداع.

ج. اسرار و معارف حج

از آن جائى كه روحانى قبل از انجام سفر و در طول سفر همواره با زائر در ارتباط است و اين سفر يكى از بهترين و با

ص:8

اهميت ترين خاطرات براى او خواهد بود، براى معرفى بهتر و بهره بردارى صحيح تر از اين سفر بجاست كه از آغاز سفر با برنامه ريزى حساب شده اسرار و معارف حج را در فرصت هاى مناسب به صورتى زيبا و شيرين به گونه اى بيان كنيم كه در اعماق وجود او مؤثر افتد. مهم ترين محورهايى كه مى توان در مورد آن بحث كرد عبارتند از:

1. بيان اهميت حج و عمره.

2. سابقه تاريخى تأسيس خانه كعبه.

3. داستان زندگى حضرت ابراهيم خليل.

4. اشاره اى به توكل و ايثار حضرت هاجر و فرزندش اسماعيل.

5. اشاره به فلسفه و اسرار مناسك حج و نقش سازنده آن.

د. آشنايى با تاريخ و اماكن

به خاطر استفاده بهتر از اطلاعات تاريخى، توصيه مى كنيم عزيزان روحانى قبل از سفر براى اين بخش حداقل يك كتاب را مورد مطالعه قرار دهند و در صورت امكان از جاهاى لازم آن يادداشتى همراه خود داشته باشند، تا هنگام زيارت اماكن مورد بهره بردارى قرار دهند و در مورد سؤالات احتمالى زائران از قبل جواب داشته باشند. به خصوص در مواردى كه كمتر مورد توجه قرار مى گيرد، مانند شهداى فخ، بدر، ربذه، خيبر، غدير و امثال آنها.

مهم ترين محورهايى كه در مورد تاريخ و اماكن توصيه مى شود:

ص:9

1. معرفى اجمالى شبه جزيره عربستان از نظر جغرافيايى و اطلاعاتى كلى در مورد آثار و اماكن اسلامى مكه و مدينه.

2. توضيح كامل پيرامون اماكن زيارتى پيش از موعد مقرر زيارت محل هاى مزبور.

3. شركت در آموزش ويژه اماكن و آثار اسلامى در مكه و مدينه.

4. انتخاب وقت مناسب با توجه به شرايط زائران براى زيارت و ديدار از اماكن تاريخى.

5. توصيه به نوشتن خاطرات و يادداشت مطالب مهم در طول سفر.

6. حتى الامكان توجيه و توضيح براى زائران پيرامون اماكن مكه و مدينه از روى نقشه.

7. معرفى و زيارت قبور بزرگان و اولياى خدا در قبرستان بقيع براى بانوان از راهروهاى شمالى بقيع و روبه قبله.

8. زيارت بزرگان در قبرستان ابوطالب براى آقايان از پشت پنجره ها و در داخل قبرستان.

9. در منطقه احد به خاطر جلوگيرى از ازدحام و استفاده همگان از فضاهاى جلوى قبور شهدا، ابتدا در كنار اتوبوس ها توضيح لازم درباره شهداى احد براى زائران داده شود، و خواندن زيارت نامه در جلوى قبرستان.

10. ذكر شهداى فخ و اشاره به بدر، ربذه، خيبر و غدير در حد امكان و در اوقات مناسب.

11. توجيه بانوان نسبت به اماكن داخل مسجدالنبى (ص)

ص:10

جهت استفاده هنگام تشرف.

12. تشرف دسته جمعى همراه با زائران در هفته اول جهت زيارت و آشنايى با آثار اسلامى به جاى مانده از صدر اسلام و شركت در نمازجماعت.

ه-. مسائل اخلاقى و تربيتى

در سفر حج، بر خلاف عمره، به خاطر كثرت جمعيت، زمان كوتاه انجام اعمال و ناتوان بودن اغلب زائران از يك طرف و از سوى ديگر اعمال طاقت فرساى عرفات، مشعر و منى گاهى شرايطى ايجاد مى شود كه عموماً به تنش و درگيرى در كاروان مى انجامد و همه ساله شاهد آن هستيم. اين مسئله در بين افراد مُسِن و ناتوان و عصبى بيشتر ملاحظه مى شود. روحانى موفق در اين موارد با آمادگى قبلى مى تواند در برقرارى آرامش ورفع مشكلات حرف اول را بزند. در اين جا به مهم ترين نكاتى كه رعايت آنها مى تواند از آغاز سفر زمينه اين گونه حركات منفى را خنثى كند اشاره مى كنيم:

1. حسن معاشرت با زائران در طول سفر.

2. احترام قائل شدن براى كليه زائران و عدم تبعيض ميان آنان در روابط و برخوردها.

3. بردبارى كردن در برخورد با مشكلات به خصوص هنگام تندى كردن افراد ناتوان و عصبى.

4. رعايت نظم و انضباط در انجام وظايف.

5. حضور مرتب در جلسات.

6. برخورد عاطفى و متواضعانه با زائران.

ص:11

7. همراهى با زائران هنگام صرف غذا.

8. سركشى به زائران و پاسخگويى به سؤالات ايشان.

9. ايجاد آرامش در همسفران و رفع نگرانى از آنان.

10. رعايت آداب معاشرت به ويژه هنگام صرف غذا.

11. پرهيز از برخورد تحقيرآميز با زائران.

12. چشم پوشى از خطاهاى زائران و تذكر پنهانى به آنان.

13. سعى در اصلاح ناهنجارى هاى اخلاقى زائران.

و. مسائل سياسى و اجتماعى

1. معرفى كشور عربستان از نظر اداره سياسى و حكومت.

2. اشاره به پيشينه تاريخى آن، موقعيت روحانيون و علما و كيفيت اداره مملكت.

3. روابط كشور ايران و عربستان و موقعيت كلى كشور عربستان در بين كشورهاى اسلامى.

4. معرفى كوتاهى از مذهب در آن كشور.

5. پرهيز از بيان مسائل اختلاف برانگيز.

6. تبيين ديدگاه هاى امام راحل پيرامون حج ابراهيمى و حرمين شريفين.

7. تبيين نظرات امام راحل و مقام معظم رهبرى درباره وحدت مسلمين جهان.

پيش بينى هاى لازم

1. تشكيل جلسات توجيهى كاروان در ايران و توصيه هاى لازم تا قبل از رسيدن به مدينه، بديهى است غفلت از بيان

ص:12

تذكرات مربوط به اين مقطع براى زائران به ويژه افرادى كه اولين سفر تشرف آنهاست دلهره و اضطراب به همراه دارد.

2. شناسايى روحى روانى زائران و پيش بينى نيازهاى آنان در جهت حسن انجام اعمال و ارتقاى معنوى و بهره مندى از اعمال.

3. سازماندهى زائران در گروه هاى پانزده نفره و استفاده از افراد تحصيل كرده.

4. به بانوان توصيه شود از پارچه هاى نازك جهت لباس احرام و چادر استفاده نكنند و لباس ها گشاد دوخته شود.

5. بانوان نسبت به دوره عادت ماهانه توجه داشته باشند و پيش بينى لازم را به عمل آورند.

6. در فرودگاه و هنگام پرواز وضعيت نمازهاى زائران و در فرودگاه هاى عربستان، تذكرات مربوط به نكات لازم در نظر گرفته شود.

7. نوار كاست و فيلم ويديويى در اختيار رانندگان مسيرهاى جده به مدينه و مدينه به مكه، كه از طريق بعثه فراهم شده قرار داده شده است پيگيرى شود تا از آنها استفاده گردد.

8. شناسايى وضعيت تقليدى زائران و بيان احكام و مناسك به نحوى كه با فتواى عموم مراجع سازگار باشد و موارد غيرقابل هماهنگ جداگانه به زائران مربوط تذكر داده شود اين امر در مسجد شجره و ساير موارد به نحوى كه به حالت معنوى احرام لطمه نزند به زائران تذكر داده شود.

ص:13

9. جهت رفتن به زيارت و بازديد از اماكن اسلامى در شهرهاى مكه و مدينه از قبل نسبت به تهيه صورت مورد نياز، آب و آبميوه و ... از مدير كاروان استفسار نماييد.

10. اگر صبح ها بين الحرمين در مدينه تراكم جمعيت باشد با هماهنگى زائران مى توان از فاصله بين نماز مغرب و عشا و پس از شام استفاده كرد.

مديريت در بحران

نفس مسافرت هميشه با مشكلاتى روبه رو بوده است كه گذشته از فوايد سفر بعضى سختى هاى آن را طاقت فرسا دانسته اند، به ويژه مسافرت جمعى و در كشورهاى ديگرى كه افراد مجبور هستند وظايف دينى آميخته با سرنوشتشان را در آن جا رقم زنند. حال اگر در طول چنين سفرى مشكلى براى كاروان و يا يكى از همسفران پيش آيد، اين روحانى و مدير است كه بايد با هماهنگى و تدبير لازم كاروان را هدايت و از نگرانى و دلهره نجات دهند و روحانى بايد آمادگى هاى لازم در اين راستا داشته باشد، مثلًا:

1. پيش بينى آن كه اگر در كاروان فردى گم شد و هر چه تحقيق كردند او را پيدا نكردند.

2. اگر در كاروان برخورد فيزيكى بين اعضاى كاروان و يا اتباع ساير كشورها به وجود آمد.

3. اگر در مسيرهاى بين شهرى اتوبوس ها دچار حادثه اى شدند و زائران اضطراب پيدا كردند.

ص:14

4. اگر اتوبوس ها به موقع نيامدند و يا به موقع به مقصد نرسيدند و يا هتل مطلوب زائران نبود.

5. اگر براى اعضاى كاروان حادثه اى ناگوار رخ داد.

6. اگر مدير توانايى اداره كاروان را به هر دليل از دست داد.

7. اگر در بين زائران افراد ناتوان از اعمال وجود دارد و هيچ كمك و همراهى ندارند.

و ده ها مورد ديگر كه مى تواند خود به خود در داخل كاروان روحانى را با بحران روبه رو سازد كه اگر روحانى آمادگى قبلى براى هر كدام از اين حوادث داشته باشد و راه كار آن را در نظر بگيرد سريع تصميم گيرى شده و همه زائران به راحتى از اين سختى ها خواهند گذشت.

آزموده ها ؛ ج 3 ؛ ص14

به سوى مسجدالحرام

1. از انتقال زائرانى كه دير به مكه وارد شده اند به مسجدالحرام از يك ساعت به اذان صبح پرهيز شود و استفاده فرصت از بعد از نماز صبح.

2. كاروان هايى كه امكان انجام نماز طواف خلف مقام را ندارند مى توانند براى طواف واجب زائران را توجيه كنند كه قصد طواف مستحبى كنند و طواف واجب را پس از نماز صبح انجام دهند. اين اقدام از چرت زدن و يا نماز طواف واجب را در محل غيرخلف مقام به جا آوردن جلوگيرى مى كند و عملًا زائر نسبت به محل نماز طواف واجب و غيرواجب توجيه مى شود.

ص:15

3. قبل از ورود به مسجدالحرام نسبت به وضو داشتن همه زائران استفسار شود.

4. در هنگام طواف و يا سعى از قرائت ادعيه با صداى بلند پرهيز شود و از زائران نيز خواسته شود حالت دعا را حفظ كنند از سرگروه ها مى توان در حفظ هماهنگى در انجام طواف و سعى و قرائت ادعيه كمك گرفت.

5. آخرين سؤال هاى زائران را قبل از ورود به مسجدالحرام با محبت تمام به زائران خانه خدا و ميهمانان الهى پاسخ بگوييد.

6. توصيه شود وسايل و كفش هاى خود را در محل مناسبى كه به اين امر اختصاص يافته قرار داده و از همراه داشتن كفش ها در مطاف و سعى و در هنگام انجام عبادت پرهيز كرده تا ضمن عدم زحمت براى ديگران فارغ البال به عبادت بپردازيم.

7. حتى المقدور مسائل مبتلا به زائران را از مناسك به صورت فيش در اختيار داشته باشيم تا در صورت لزوم سهل الوصول تر باشد.

چه كنيم زائران قبل از نماز عشا حرمين را ترك نكنند؟

يكى از حركات غيرقابل توجيه براى اهل سنت بازگشت جمعىِ زائرانِ ايرانى از مسجدالحرام و مسجد النبى قبل از نماز عشا است چون مسلمانان ساير كشورها از فرصت بين نماز مغرب و عشا جهت شركت و برگزارى نماز جماعت

ص:16

عشا استفاده مى كنند و اين فاصله را با عرض ارادتى در مدينه و طوافى در مكه پر مى كند امّا درست زمان خروجشان با حركت گروهى و دسته جمعى زائران ساير كشورهاى اسلامى به سوى اين مسجد روبه رو مى شوند.

و با توجه به شناخته شدن زائران ايرانى براى عموم مسلمانان اين اقدام هيچ توجيهى ندارد.

روحانيون محترم كاروان ها بيشترين اثر را در جهت حل اين عمل وهن آميز مى توانند داشته باشند كه از جمله اقداماتشان مى تواند.

1. جلسات داخل هتل ها را (به ويژه هتل هايى كه جاى مناسبى براى جلسات ندارند) و در فرصت بين نماز مغرب و عشا در طبقه فوقانى مسجدالحرام و در فضاى جلوى مسجدالنبى برگزار نمايند.

2. تبليغ جهت ثواب ختم قرآن و استفاده از اين فرصت جهت تشكيل حوزه هاى ختم قرآن و مسجدين.

3. بيان فضيلت نماز جماعت و انجام نماز به جماعت در حرمين شريفين.

4. نمازهاى قضا شده را در اين فرصت انجام دهند.

5. توجيه زائران در اين كه فرصت بين الصلاتين را جهت خريد انتخاب نكنند.

6. استفاده از نظر زائران در انتخاب يكى از گزينه ها براى امور فوق.

7. همكارى و حضور مديران كاروان در رفت و برگشت

ص:17

ازحرم.

8. پرداختن به طواف در مكه و زيارت در مدينه هر شب به ياد يكى از كسانى كه مورد نظر زائران هستند از معصومين عليه السلام، مراجع عظام تقليد، علما و صلحا، دوستان و بستگان و نزديكان.

9. تبيين مسئله شماره 1313 مناسك محشى و بيان نظر مراجع عظام تقليد در اين راستا.

نماز در مطاف

جمعى از زائران به گمان اين كه امام جماعت چسبيده به كعبه نماز را برگزار مى كند و يا اين كه در حال طواف نماز جماعت برگزار گرديده، در محدوده مطاف به نماز جماعت مى ايستند كه عموماً جز در نماز عصر و در ايام خلوتى شهر مقدس مكه، امام جماعت صبح ها و مغرب و عشا با فاصله چند متر پشت مقام ابراهيم عليه السلام و در نماز ظهر در سكوى مقام حنبلى مقابل ديوار ركن يمانى و حَجَر الاسود به نماز مى ايستد و مقدم شدن بر امام در جماعت موجب بطلان نماز مى گردد. بنابراين لازم است زائران را نسبت به محل ايستادن امام جماعت و نكات ذيل توجيه كرد:

1. اگر صف هاى بسته شده در اطراف خود كعبه به صورت كامل بسته شده است، امام جماعت در نزديك ترين نقطه به كعبه به نماز ايستاده است ولى اگر در قسمتى از اطراف كعبه كسى به نماز نايستاده امام جماعت در مقابل همان قسمت و

ص:18

مقدارى عقب تر به نماز ايستاده است.

2. در ماه مبارك رمضان در كليه مواردى كه باران مى بارد هم در نمازهاى تراويح و هم در نمازهاى تهجّد امام جماعت در مقام حنبلى به نماز مى ايستد.

3. نماز آيات نيز اگر مربوط به خورشيدگرفتگى است در مقام حنبلى برگزار مى شود.

4. زائران توجيه شوند كه قبل از نماز جماعت به گونه اى وارد مطاف شوند كه اطمينان داشته باشند تا شروع نماز، مطاف را ترك خواهند كرد و نماز جماعت را در خلف امام جماعت و به صورت استداره برگزار مى كنند.

5. فاصله بين اذان و اقامه نماز را براى زائران توجيه و به آنها توصيه نماييم كه بين اذان صبح و اقامه آن حدود 20 تا 25 دقيقه و بين اذان و اقامه نماز ظهر حدود 20 دقيقه و اذان و اقامه نماز عصر 15 دقيقه و اذان و اقامه نماز مغرب 7 دقيقه و اذان و اقامه نماز عشا نيز حدود 7 دقيقه فاصله قرار مى دهند.

جدول فاصله بين اذان و اقامه نمازهاى يوميه

نمازهامدت فاصلهنماز صبح

صبح 30 دقيقه تا روشن شدن هوا به طورى كه افراداز نزديك يكديگر را ببينند

ظهر 25 دقيقه جهت انجام نوافل

عصر 15 دقيقه جهت انجام نوافل

مغرب 7 دقيقه جهت انجام نوافل

عشا 7 دقيقه جهت انجام نوافل

ص:19

لذت و آرامش در عبادت

در گذشته موارد زيادى از زائران بهويژه بانوان ديده شده كه به علت خوف از عدم انجام اعمال عمره و يا حج گرفتار اضطراب شده اند و با ناهنجارى هاى روحى روانى و يا عدم بهره مندى از عبادات و آرزوى ديرينه روبه رو گشته اند. بديهى است اين اضطراب از نوع خوف امام صادق عليه السلام و يا ساير معصومين عليهم السلام هنگام احرام نيست، زيرا معصومين عليه السلام به خاطر ارتباط معنوى و روحى و دانشى كه دارند به فلسفه و عمق و ژرفاى احرام، طواف و سعى واقفند (انّما يخشى اللّه من عباده العلماء) ولى اضطراب بعضى از زائران در خوف از ناتوانى ها و وسوسه شيطانى است تا كام جان زائر را از لذت عبادت محروم سازد. از اين رو لازم است روحانيون محرم كاروان ها زائران را توجيه كرده و دلهره زدايى نمانيد، كه:

1. يادآورى دعوت الهى از آنان و اين كه مورد توجه صاحب بيت هستند.

2. توجيه ساده بودن اعمال و توانايى داشتن انجام آن براى همه و در عين حال دقيق بودن كه قصد قربت و انجام صحيح آن پذيرفته خواهد شد.

3. تشكيل جلسات آموزشى هم در ايران و هم در مدينه و شناسايى افراد عصبى و افسرده داخل كاروان و ايجاد پويايى و نشاط در آنان.

4. افرادى كه سابقه تشرف داشته اند به صورت تمرينى

ص:20

مُحرِم شوند و به دور ماكت طواف كنند.

5. نيت هاى اعمال به صورت ساده و اين كه هر كارى بدون نيت امكان انجام ندارد و همه افراد هر كارى مى كنند از روى نيت است توضيح داده شود و جهت گيرى مهم نيست، بلكه قصد قربت را مورد توجه قرار دهند و در صورت امكان نوشته اى از نيت ها در اختيار افراد قرار دهند و از بيان احتياطهاى سخت پرهيز شود.

و احتياطهاى واجب نيز به فتاوا رجوع داده شود.

6. توجيه اين كه امكان جبران همه اعمال در صورت باطل بودن وجود دارد ولى افراد سعى كنند اعمال را به صورت صحيح انجام دهند تا نياز به جبران نباشد.

7. چك كردن مورد به مورد اعمال، روحيه توانايى را در زائران افزايش مى دهد از اين حالت نبايد غافل شد.

8. جهت توجيه زائران از قسمت سكوهاى اطراف مسجدالحرام و قبل از ورود به طواف، طواف ساير زائران را در صورت امكان ملاحظه كنيد.

9. روحانى با آرامش بخشيدن و پرهيز از بيان هاى غلط و دشوار و انتخاب زمان مناسب براى انجام طواف و سعى زائران را به مسجدالحرام گسيل دارد.

10. از بيان فتواهاى مختلف مراجع عظام در جمع پرهيز كرده حتى المقدور نظرى كه جامع فتاوا باشد بيان گردد.

11. الفت و اعتمادسازى روحانى در بين زائران و اين كه روحانى در تمام مراحل انجام اعمال و پس از آن در

ص:21

خدمت شماست.

12. همراه بودن با ساير زائران در ايجاد آرامش و صحت اعمال مؤثر است، در صورت عقب افتادن برخى از اعمال بدون دلهره بقيه اعمال را انجام داده خود را به روحانى برسانيد و اعمال انجام گرفته را به اطلاع وى برسانيد.

احرام لذت و آرامش در عبادت

13. از سپردن افراد مضطرب به افرادى كه سابقه تشرف و تدبير لازم را دارند غفلت نكنيم و حتى المقدور اعمال را پس از سازماندهى كاروان به انجام برسانيم.

14. از انجام اعمال در هنگام خستگى و عدم نشاط زائر و يا تنگى وقت پرهيز شود.

15. برنامه هاى زيارتى در مكه به صورت كامل و مكتوب در اختيار زائران قرار گيرد.

ويژگى هاى روحانى تأثيرگذار

در سفر زيارتى عمره و حج زائران انتظاراتى از روحانى دارند كه از هيچ فرد ديگر در داخل كاروان ندارند و گاه سال ها دعاگوى روحانى و يا خداى نكرده گرفتار بدگويى او خواهند گرديد. بديهى است اگر روحانى با عملكرد و بى دقتى خويش زمينه بدگويى زائران را فراهم آورد در گناه آن شريك خواهد بود و از طرف ديگر عملكرد مثبت روحانى و قدردانى زائران نوعى حمد و سپاس از خالق هستى است كه الحمد كله لله و

ص:22

روحانى در پاداش الهى بر سنت گذاران نيكى و پاكى سهيم خواهد بود. ويژگى هايى كه روحانى را تأثيرگذار مى كند عبارت است از:

1. روحانى خود عامل و مصداق كونوا دعاة للناس بغير السنتكم باشد و مشفقانه و دلسوزانه برخورد كند.

2. روحانى به مستحب ها به گونه اى كه به كار زائران لطمه اى وارد نياورد عمل كند.

3. انجام اعمال مخلصانه باشد و هيچ نوع چشمداشت زمينى بر انجام اين عمل ارزشمند آسمانى نداشته باشد.

4. پيش بينى و تهيّه مطالب مناسب زائران و اخلاقيات سفر در اماكن و مزارات.

5. پرهيز از اقوال ضعيف و بيان مطالب متقن و محكم با مطالعه و بيان منابع.

6. بيدار ساختن احساسات زائران نسبت به تربيت خداپسندِ فرزندان و گراميداشت ياد پدران و مادران و حقداران.

7. ايجاد ارتباط صميمانه با مردم، در عين حفظ متانت ووقار.

8. از محدوديت هاى سفر و اعمال عمره و يا حج، به شيوه هاى تربيتى و اخلاقى آن استفاده كند.

9. دعاها و زيارتنامه ها را حتّى المقدور به صورت كوتاه و كلّى، قبل از قرائت ترجمه كند، تا زائران متوجّه محتواى دعا و يا زيارتنامه باشند.

ص:23

10. از دعاهاى صحيفه سجاديه با رعايت مناسبت و مناجات على (عليه السّلام) در مسجد كوفه استفاده كند.

11. نسبت به روانشناسى كاروان و شناخت روحيات كاروان اقدام كرده باشد، و وضعيت عمومى و علائم حياتى كاروان را در طول سفر در اختيار داشته باشد. نسبت به رفع كاستى ها و تقويت توانايى ها اقدام كند.

12. از سخنرانى هاى متداول و كليشه اى پرهيز كند؛ و در صورتى كه كسانى در كاروان نكات جالبى دارند، از آنها بخواهد كه يا خود و روحانى نكات جالب آنان را به اطّلاع عموم رساند، و روحانى آن نكات را تكميل و با بيانى ساده آثار تربيتى آن را استفاده كند.

13. در مدينه از سوژه هاى مدينه، غزوات و فداكارى ها و معصومين (عليهم السّلام) استفاده كند، و در مكّه از مطالب توحيدى و پرهيز از شرك در اعمال و مقاومت هاى پيامبر گرامى اسلام و ياران اندكشان و فتح مكّه و فداكارى هاى همسر و عموى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بحث شود.

14. از مشاركت مردم در زمان برگزارى جلسات و محلّ آن بهره بگيرد.

15. سازماندهى كاروان جهت سامانبخشى به امور عبادىِ زائران، و استفاده بهينه از افراد توانمند معرفتى كاروان.

16. بهره گيرى از همه فرصت ها، حتّى مسيرهاى بين شهرى و بازديد اماكن و تقسيم وقت خود با زائران همه اتوبوس ها.

ص:24

17. در آخر جلساتِ هر روز، موضوع صحبت دو روز بعد را بيان، و از زائران خواسته شود در جلسه بعد نظراتشان را ارائه دهند.

18. از وسايل كمك آموزشى جهت تصحيح قرائت و توجيه اعمال كمك بگيرد.

19. بيدار كردن افراد هنگام سحرها، جهت حضور در مسجدالنّبى (ص) و مسجدالحرام.

20. تهيّه و اهداى جوايز در مسابقات داخل كاروان.

21. بيان بايدها و نبايدهاى عربستان، و توجيه كاملِ زائرنسبت به روحيات، عبادات مسائل اجتماعى اقتصادى درعربستان.

22. روحانى فعاليّت هاى تبليغى خود را در طول سال، جهت انجام سفرِ تبليغى عمره و يا حجّى موفّق، برنامه ريزى كند. در اين راستا مى تواند از مباحثات سه نفره اى با ساير روحانيون كاروان ها و به صورت ماهانه نسبت به مناسك، اسرار تازه هاى اماكن و ... بهره برد.

23. تكريم افرادى كه بر اساس روايات و آيات، لازم است كه مورد احترام قرار گيرند، مثل: دانشمندان، ايثارگران و خانواده شهدا ...

با جوانان كاروان

اشاره

روحيه جوانان و جستوجوگرى آنان ضرورت توجّه ويژه به آنان را در مباحث عمومى و اقناعشان نسبت به

ص:25

پرسش ها و نيازهاى فرهنگى شان را به همراه دارد، كه نياز است در مقابل آنان نكات ذيل مورد توجّه قرار گيرد:

1. برنامه اردويى ويژه آنان در نظر گرفته شود و جداگانه در مدينه قبا و احد، و در مكه غارهاى ثور و حرا و عمره مجدّد در نظر گرفته شود.

2. نسبت به تبيين تاريخ اسلام و وقايع و حوادث صدر اسلام در حرمين شريفين توجّه بيشترى شود.

3. نسبت به آداب تشرُّف و حرمت حرم و معصومين و معرفتِ لازم، بحث استدلالى و عاطفى انجام گيرد.

4. برنامه ويژه پُر كردن اوقات فراغت جوانان مثل: حفظ حديث، قرآن، ختم قرآن و ... در نظر گرفته شود.

5. دقّت در اعمال و گفتوگوها، و ندادن سوژه به دست افرادى كه معمولًا از ديد تيزبين آنان چيزى مخفى نمى ماند، و الگو شدن در اعمال براى آنان.

6. با شخصيّت دادن به جوانان، در همكارى هاى مورد نيازِ عموم، جوانان مشاركت داده شوند و ضمن واگذارىِ مسئوليت به آنها تقدير و تشكّر در همان موقع يا پس از انجام كار در نزد عموم بر روحيه تعاون آنان بيفزاييد و عيوب كارشان را در تنهايى به آنها گوشزد نماييد.

7. وضعيت عمومى جوانان به ويژه در اين روزگار، به گونه اى است، كه چندان احساسِ نياز به روحانى ندارند، و اين روحانى است كه با اقبال و ايجاد ارتباط و احترام، بايد آنان

ص:26

را جذب نمايد تا از روحانى بهره برند.

8. جوان، پُرشور، احساساتى و در عين حال داراى زمينه سُرخوردن و بدبين شدن مى باشد. اين وظيفه روحانى است كه در تعديل احساسات، با منطق، تواضع و آرامى، ولى متين و محكم معارف الهى را به وى برساند.

9. جوانان از امر و نهى گريزان هستند. بجاست روحانى معارف را مستدلًا بيان كند، و اجازه دهد جوانان، خود انتخاب كننده باشند، ولى كمى و يا كاستىِ انديشه آنان را برطرف كند؛ و به نحوى با آنان صميمى شود كه جوان، گمشده خود را روحانى ببيند.

10. به صورت غيرمستقيم در لزوم ايجاد ارتباط با جوانان پس از سفر نيز برنامه ريزى شود، و در جمع جوانان كاروان پس از سفر نيز حضور يابيد.

11. نظم و انضباط، نظافت، آراستگى و حضورِ به موقع و با مطالعه در جلسات و پاسخ به سؤالات حاضرين و يا فرضى موجب دلگرمى جوانان و جذب آنها به جلسات خواهد بود.

12. جلسات، كوتاه و متنوّع، و با رعايت اقتضاى جلسه و حالِ شوندگان و نياز آنان باشد.

13. برخى از جوانان، متهوّر، جسور و بى اعتنا هستند. روحانى نبايد از برخورد نامناسبِ آنان دلگير شود، چون به دنبال هدف مقدّس اصلاح آنان است، و طبيب نبايد از بى توجّهى هاى بيمار ناراحت گردد.

ص:27

14. در صورت امكان اهداى كتاب هاى مورد نياز جوانان به آنها در سفر و يا پس از سفر.

ص:28

شكى نيست كه اسلام و مبلغان مسلمان توجه ويژه اى نسبت به قشر جوان و آينده سازان جامعه دارند.

فراگيرى و درك جوانان با هيچ گروهى از گروه هاى جامعه، قابل مقايسه نيست.

امام صادق (عليه السلام) به احول توصيه مى كند كه:

عَلَيْكَ بِالْاحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْر. (1)

حضرت على (عليه السلام) نيز مى فرمايد:

إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْارْضِ الْخَالِيَةِ مَاأُلْقِىَ فِيهَا مِنْ شَىْ ء قَبِلَتْهُ. (2)

پيشوايان معصوم (عليهم السلام) بر آموزش اين دسته تأكيد بسيار داشته و در مورد جوانى كه از فراگيرى و آموختن، سرباز مى زد، راه تأديب پيش مى گرفتند. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

اگر جوان شيعه اى را كه در مسير تفقه و يادگيرى گام


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 236؛ كافى، ج 8، ص 93
2- نهج البلاغه، نامه 31؛ تفصيل وسائل الشيعه، ج 21، ص 478

ص:29

برنمى دارد، به حضورم بياورند، ادب مى كنم. (1)

در اين سخن امام باقر (عليه السلام) نكاتى نهفته است:

1- انتظار حضرت از جوانان شيعه، تنها آموختن نيست، بلكه فهميدن و با تمام وجود پذيرفتن است كه اين از كلمه لايتفقّه به دست مى آيد.

2- جامعه اى كه پيرو امامان است، بايد فرهيخته و داراى شناخت باشد تا داراى بصيرت بوده، از مسير حق- در دوران شبهه- منحرف نگردد و لازمه آن، توجيه و بيدار كردن افراد غافل است و براى غفلت زدايى، تنها راه تأديب است. تأديب به معناى عام، كه براى بيدارسازى و به راه حق رساندن افراد و مانند امر به معروف است، مراحل مختلفى دارد.

با توجه به رواياتى كه پيش تر آورديم، بايد گفت امروزه حضور جوانان در سرزمين وحى، فرصتى است استثنايى براى راهنمايان و مبلّغان دين، كه خداوند در فضاى سراسر معنوىِ حج و عمره، در اختيار آنان قرار داده است. بنابر اين، با اتكال به خداوند، بايد نسبت به تأديب و تخلّق آنان با روش هاى حسنه اقدام كرد و از اين امر غافل نبود، كه جوانِ امروز كاروان، كارگزار و خادم فرداى نظام اسلامى است.

جوانى گلبرگ پاكى

اولين گام، فراروى جوانِ حاضر در سرزمين وحى، نگاه به گذشته عمر و توبه از گناهان است، تا لطافت پاكى و صفاى


1- لو أتيت بشاب من شباب الشيعة لا يتفقه لأدّبته؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 214

ص:30

روح او پايه محكم و محافظ از توفان هاى شهوات و ماديات در فرداى جامعه گردد.

پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: إنَّ اللهَ يُحِبُّ الشَّابّ التَّائِب. (1)

همان گونه كه خداوند پيكارگران دفاع مقدس را دوست مى دارد، جوان پارسا و تائب را نيز دوست دارد و اين اولين گام حضور در مأدبه و حرم الهى است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ ... اغْتَسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ مِنَ الذُنُوبِ وَ الْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفَا وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوع ... (2)

توبه بايد خالص باشد، گرچه پشيمانى از گذشته و گناهان، خود آغازِ توبه و چرخش به سوى ولى نعمت است، ليكن توبه كننده، بايد تصميم به ترك گناهان و جبران گذشته نيز داشته باشد كه در آيه كريمه فرمود:

وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَل مُسَمّىً وَيُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْل فَضْلَهُ .... (3)

پيامبر رحمت، خود در هر روز ده ها بار استغفار مى كردند.

امام صادق (عليه السلام) از توبه به حبل الهى و وسيله جلب عنايت خداوندى ياد مى كند و مى فرمايد:


1- كنزالعمال، خ 10185
2- مصباح الشريعه، باب 22، حج.
3- هود: 3

ص:31

وَ لا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى كُلِّ حَال. (1)

توبه وهجرت اززشتى ها، برترين و با ارزش ترين هجرت هاست. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اشْرَفُ الْهِجْرَةِ أن تَهجُرَ السَّيِّئات. (2)

جوان و روحيه تعاون و همگرايى

در سفر زيارتىِ عمره و حج، بيش از هر سفرِ جمعىِ ديگر، نياز به روحيه تعاون و همگرايى، كه از اصول صفات اخلاقى است، احساس مى شود؛ زيرا اين سفر، سياحت نيست، مناسك است. درس است و رسيدن. در اين مسير توان هاى مختلف و روحيات متفاوت يكجا گرد آمده اند. آنچه اين پراكندگى ها را هماهنگ و پرتوان مى كند، روحيه تعاون و همگرايى است.

در اين ميان، از جوان كه داراى توانايى جسمى و صفاى روحى بالايى است، انتظار مى رود كه بيش از ديگران در اين مدرسه معنوى به افراد آسيب پذير كاروان توجه داشته باشد و از خداوند توفيق چنين كارى را طلب كند.

امام صادق (عليه السلام) به زائران اين سفر معنوى توصيه مى كند كه:

وَ لا تَعْتَمِدْ عَلَى زَادِكَ وَ رَاحِلَتِكَ وَ أَصْحَابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبَابِكَ وَ مَالِكَ مَخَافَةَ أَنْ يَصِيرُوا لَكَ عَدُوّاً وَ وَبَال. (3)


1- مصباح الشريعه، باب 79، توبه.
2- كنز العمال: ح 65.
3- مصباح الشريعه، باب 22 حج.

ص:32

چون اين سفر، سفرِ الى الله است، بايد تكيه گاه انسان خدا و هدف كسب رضايت او باشد. اعتماد به غير خداوند موجب خسران و ندامت مى گردد. پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد:

مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً مُسَافِراً فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ ثَلاثاً وَ سَبْعِينَ كُرْبَةً وَ أَجَارَهُ فِى الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ مِنَ الْغَمِّ وَ الْهَمِّ وَ نَفَّسَ كَرْبَهُ الْعَظِيمَ يَوْمَ يَتَشاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفَاسِهِمْ. (1)

حال اگر اين مسافر و زائرِ خانه خدا فرد ناتوانى باشد، بر اين پاداش افزوده مى شود.

بايد اين نكته را به خاطر داشته باشيم كه خداوند دو پيامبر عظيم الشأن خليل الله و ذبيح الله را مأمور خدمتگزارى و پاكسازى حرم و خانه خود، براى زائران نمود كه:

... أَنْ طَهِّرَا بَيْتِى لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ .... (2)

جوان و جوانمردى در سفر

روحيه جوانمردى از هركسى بهويژه جوانان پسنديده و شايسته است و ابراز اين روحيه در سفر، زيباتر است.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) جوانمردى در سفر را نشاط، خوش خُلقى، فراوانى توشه و پذيرايى از همراهان و نيز پرهيز از افشاى اسرار همسفران مى دانند. (3)


1- تفصيل وسائل الشيعه، ج 11، ص 429، ح 15176
2- بقره: 125
3- تفصيل وسائل الشيعه، ج 11، ص 433، حديث 15184

ص:33

عموم انسان ها در سفر، نگران بوده و آرامش روحى و روانىِ درستى ندارند، بهويژه اگر مقصدشان جايى است كه پيش تر به آنجا مسافرت نكرده باشند. در چنين سفرهايى، جوانمردى آن است كه با نشاط و خوش برخوردى، همسفران را از افكار و انديشه هاى دلهره آور به دور سازد و با پذيرايى از توشه خود روحيه صفا و يكرنگى و محبت را حاكم كند و از نقل مشكلات و اسرار آنان پس از سفر، پرهيز كند و نيكويى ها و خوبى هاى همسفران را بازگويد و از اين كه توفيق چنين مسافرتى روزى او شده، خداوند را شكر كند و سپاس گويد و مراتب علاقه مندى خود نسبت به آنان را نقل كند (1)كه اين امور موجب تحكيم محبّت و خاطره هاى نيكو خواهد بود و از آنچه موجب تحقير و اذيت همسفران مى شود بپرهيزد. (2)

على (عليه السلام) كسانى را كه شيوه برخوردشان به گونه اى است كه همسفر خود را مجبور به كنار آمدن با خود مى كنند، نمى پسندد، (3)ومحبّت و ملاطفت با افراد آسيب پذير را موجب نزول رحمت خداوند مى داند (4)و رحمت خداوند محيط بر همه چيز است.


1- اصول كافى، ج 2، ص 644
2- بحارالأنوار، ج 76، ص 266
3- غرر الحكم: ج، 2، ص، 135.
4- غرر الحكم، ج 1، ص 340

ص:34

جوان و پرهيز از واگرايى

روح لطيف جوان، در برابر هر نسيمى، واكنشى از خود نشان مى دهد و اگر ريشه سرو انديشه او پايدار نباشد، در برابر هجوم افكار و انديشه هاى فرهنگىِ بيگانه، تاب مقاومت ندارد و اين همان نكته مهمى است كه امامان بر آن تأكيد داشتند و مى فرمودند:

بَادِرُوا أَحْدَاثَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ. (1)

در سرزمين وحى، گاهى نشانه هايى از حركت تهاجم فرهنگى به چشم مى خورد كه به دنبال شكار جوانان شيعه هستند و با ايجاد شبهه و ترديد در مسائل اعتقادى، مى كوشند آنان را از عقيده و باورِ حقشان دور سازند.

اين موارد و نمونه ها، مسئوليت راهبران فرهنگىِ كاروان را در حفظ تقويت بنيه دينى و اعتقادى جوانان بيشتر مى كند. بنابراين، لازم است از اين فرصت ها، در كشف نيازهاى واقعى جوانان و پاسخگويى به پرسش هاى آنان استفاده درست و بهينه شود.

يكى از مظاهر واگرايى بعضى از زائران، رفتار و نحوه پوشش در حرمين شريفين است. اين مورد، گرچه در حدّ اهميت مسائل اعتقادى نيست ليكن مى تواند گوياى نوعى علاقه مندى و يا پذيرفتن تفكّر يا تقليد از سلوك ديگران باشد


1- وسائل الشيعه، ج 12، ص 247

ص:35

و از مسائل بسيار ظريف، نوع برخورد با اين گرايش هاست و بايد به گونه اى برخورد شود كه خود فرد راه صحيح را انتخاب كند و از گرايش به رفتار ديگران فاصله بگيرد.

اين در حالى است كه رهبران دين پيروان خود را توجيه مى كردند كه از خود نقطه ضعفى نشان ندهند.

ابوخالد كنانى گويد: در راه، به امام كاظم (عليه السلام) رسيدم در حالى كه ماهى در دست داشتم. امام (عليه السلام) فرمود: دور بينداز، خوش ندارم انسان ارزشمندى چيز بى ارزشى را حمل كند. آن گاه فرمود: شما دشمنان زيادى داريد كه به دنبال دشمنى هستند. اى شيعيان، هر قدر مى توانيد در آراستگى خويش بكوشيد. (1)

جوان و الگوهاى پايدار

با گام نهادن در سرزمين وحى، خاطره هاى جوانان رشيد و فداكار و از خود گذشته اسلام زنده مى شود؛ همانها كه در تاريكى هاى ظلمتِ جاهلى درخشيدند و جهانى را با روشنايى خويش، منوّر ساختند. آنان همگى رسوايى بت پرستى را با تمام وجود ديدند و به اسلام گرويدند!

دوران جوانى پيامبر رحمت (صلى الله عليه وآله) براى همگان الگوست؛ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... (2)


1- بحارالأنوار، ج 76، ص 324
2- احزاب: 21

ص:36

نوجوانى و جوانى على (عليه السلام) و حضور در خدمت پيامبر در پاكى، شهامت، ايثار و ... اسوه است. او در ده سالگى، در غار حِرا در خدمت پيامبر شاهد نزول وحى و بعثت آن حضرت بود (1)و در طول 13 سالِ مكّه، هر روز فداكارى جديدى را ورق مى زد و در 23 سالگى در هجرت پيامبر نقش كليدى و مؤثر داشت تا پيامبر با جان سالم از مكه به مدينه هجرت كردند و همانند پدرى با محبت دختر پيامبر را با احترام به مدينه آورد كه پيامبر در قبا وقتى خبر آمدن او را شنيد، خوشحال شد. وى را در آغوش گرفت و آن گاه كه پاهاى مجروح او را ديد، قطرات اشك چشمان مباركش رادر برگرفت. (2)

بيست وسه سال از عمر على (عليه السلام) كه در عصر رسالت پيامبر گرامى اسلام بود، همراه با فداكارى هاى بسيار بود؛ يعنى ازده سالگى تا سيوسه سالگى. اين دوران از عمرِ او- كه نوجوانى و جوانىِ عمر انسان محسوب مى شود- سرشاراز ايثار، فداكارى، شجاعت، عبوديت و پرستش خداوند در صحنه هاى مختلف است و تمام رفتارعلوى، الگو و اسوه تمام آزاد مردان جهان است بلكه رفتار آن حضرت براى امامان ديگر نيز مورد توجه و اعتنا بوده است.


1- نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
2- فرازهايى ازتاريخ پيامبراسلام، ص 205، به نقل از تاريخ كامل، ج 2، ص 75

ص:37

مكه و مدينه كانون الگوهاى ارزشمند جهان اسلام است و شايسته است روحانى كاروان با رعايت حال جوانان كاروان، درس هايى از زندگى الگوهاى صدر اسلام بيان كند.

جوانان و توصيه پيامبر (صلى الله عليه وآله)

در ميان سخنان پيامبر گرامى اسلام، توصيه هاى فراوانى است به جوانان و آينده سازان و ما به جهت اختصار، تنها اين حديث راكه سرآمد همه سخنان است- مى آوريم:

أَدِّبُوا أَوْلادَكُمْ عَلى ثَلاثِ خِصال: حُبِّ نَبِيِّكُمْ وَ حُبِّ أَهْلِ بَيْتِهِ وَقَراءَةِ الْقُرآنِ. (1)

بديهى است قلبى كه محبت پيامبر و اهل بيت او را در خود جاى دهد و زبانى كه به كلام خداوند آراسته شود، در بحران هاى تهاجم فرهنگى وكشاكش جاذبه هاى فريبنده مكاتب وگرايش هاى فكرى، از صراط مستقيم الهى منحرف نمى گردد و اين همان سفارش هميشگى نبىّ رحمت است كه فرمود:

إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِى عِتْرَتِى أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ. (2)

و سرزمين وحى، بهترين كلاس براى آموزش دوستى و حبّ پيامبر و اهل بيت ايثارگر او و كتاب خداوند است.


1- كنز العمال، خ 45409
2- اصول كافى، ج 1، ص 294

ص:38

از امام صادق روايت شده است: هركس در مكه قرآن را ختم كند، قبل از مرگ توفيق زيارت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را خواهديافت. (1)


1- سفينة البحار، ج 2، ص 545

ص:39

در گذشته هاى نه چندان دور، اقوام مختلفى با زنان برخورد ناشايست و ناعادلانه اى داشته اند. گاهى آنان را شهروند درجه دو و گاهى حتى در رديف بعضى از حيوانات مى شمردند، ولى اسلام عزيز، عزّت و جايگاه زنان را آن گونه كه بايد تعريف كرد و در جاى جاى قرآن به اين حقيقت اشاره دارد و حتى در مورد اراده الهى در خلقت مريم وقتى مادر او اظهار مى دارد: ... رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَا أُنْثَى ... خطاب مى رسد: ... وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْانْثَى .... (1)

علامه طباطبايى (رحمه الله) مى گويد: مشاهده و تجربه، به از يك نوع بودنِ زن و مرد، در تمامِ آثار، داورى مى كند و اختلاف، در قوّت و ضعف بعضى از آثار مشترك است. بنابراين، كسب كمالات نوعى و معنوى براى آنان يكسان است؛ از جمله ايمان و اطاعت پروردگار.

و بهترين نمونه، آيات قرآن وكلام خداست كه:

أَنِّى لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِل مِنْكُمْ مِنْ ذَكَر أَوْ أُنْثَى


1- آل عمران: 36

ص:40

بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض .... (1)

آنچه از ديدگاه امت هاى گذشته آمده است، كه: عمل بانوان در نزد خدا پذيرفته نيست و يا در يونان او را پليدى شيطان مى دانستند و در روم وى را صاحب نفس مجرد، مانند مرد نمى دانستند و در فرانسه در سال 586 ميلادى تصويب كردند كه زن انسانى فقط در خدمت مرد است و در انگليس در قرن گذشته، زن را در اجتماع به حساب نمى آوردند و ... (2)درست در مقابل ديدگاه اسلام است.

بيهقى آورده است كه: اسماء بنت يزيد انصارى به محضر پيامبر در جمع اصحاب رسيد و گفت:

پدر و مادرم به فدايت، من سخنگوى بانوان هستم و همه بانوان نيز چنين عقيده دارند، خداوند تو را براى هدايت مردان و زنان فرستاد، ما به تو و خدايت ايمان آورديم ولى ما جامعه بانوان، در تنگنا و ناتوانى به سر مى بريم، بايد در منزل باشيم و پاسخگوى نيازهاى جنسى مردان و پرورش دهنده فرزندانِ آنان، و جامعه مردان بر ما فضيلت و برترى دارند؛ با حضور در نمازهاى جمعه و جماعات و عيادت بيماران و تشييع مردگان و انجام چند حج و از همه مهم تر جهاد در راه خدا. امّا ما بايد از اموال مردان، آن گاه كه به حج و يا عمره و يا اردوگاه مى روند، حفاظت كنيم و لباس تهيه كرده، فرزندان را تربيت كنيم. اى پيامبر گرامى، آيا ما در پاداش شريك مردان هستيم؟!

در اين هنگام، پيامبر با تمام رخ، روى به اصحاب كرد و

2.


1- آل عمران: 195
2- الميزان: ج 2، ص 260- 278.

ص:41

فرمود: آيا تاكنون درخواستى از امور دينى، به اين زيبايى شنيده بوديد؟

اصحاب گفتند: ما گمان نمى كرديم كه زنى، به اين اندازه از رشد فكرى برسد!

آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رو به وى كرد و فرمود: اى خانم! باز گرد وبه بانوان اعلام كن كه نيكو شوهردارى شما و كسب رضايت وهمراهى در جهت انجام وظايف شوهر، پاداشى همانند پاداش او رادارد.

زن با خوشحالى تهليل و تكبيرگويان از نزد پيامبر بازگشت. (1)

علامه طباطبايى (رحمه الله) درتبيين حديث اسماء بنت يزيدمى نويسد:

با تأمل در اين روايت نكاتى چند استفاده مى شود:

امكان حضور بانوان به خدمت پيامبر و صحبت با ايشان درباره مسائل دينى و عرضه كردن مشكلاتشان.

شيوه مورد انتظار اسلام از بانوان، اداره خانه و تربيت فرزند است كه تأثير مستقيم در اصلاح جامعه و حاكميت اخلاق دارد.

اسلام زن را از جهاد بازداشت، همان گونه كه از قضاوت و رهبرى منع كرد.

اسلام راه كسب فضيلت و عنايات الهى براى بانوان را سد نكرد و از پاداشى كه براى مجاهدان راه خدا قرار داد،


1- الدر المنثور، ج 2، ص 153

ص:42

همانند آن را براى بانوان نيز در نظر گرفت. (1)

در هر حال، ظرفيت ها متفاوت است و هر يك از زن و مرد نسبت به امرى از امور اداره جامعه انسانى، موفق تر است و نوع خلقت، صفات و خصلت هاى او با انجام آن شايسته تر است.

بانوان و آموزش 1- بانوان به فراگيرى علاقه مندترند

در گذشته و حال، بانوان ثابت كرده اند كه اگر از فراگيرى محروم نشوند و زمينه هاى آموزش فراهم شود، در آموختن و فراگيرى و تعليم، گاهى از مردان نيز كوشاترند.

ابى سعيد خدرى مى گويد: بانويى خدمت پيامبر رسيد و گفت: اى رسول خدا، مردان به راهنمايى هاى شما عمل مى كنند. روزى رانيز جهت تعليم معارف الهى براى بانوان قرار دهيد. پيامبر دو روزرا در دو محل براى آموزش بانوان اختصاص دادند كه بانوان اجتماع كردند و پيامبر در جمع آنان حضور يافت و به آنان معارف الهى را آموخت. (2)

پس بايد موانع آموزش و توجيه صحيح، از سر راه زنان با ايمان برداشته شود تا گام انسانِ كامل، در كسبِ تعالى، لنگان نگردد و در رسيدن به اهداف خويش ممانعت زنان را پيش رو نداشته باشد، بلكه با شكل گيرى شخصيت واقعى دينى بانوان


1- الميزان، ج 4، ص 373 به بعد، با اختصار.
2- ميزان الحكمه، ج 9، ص 97، به نقل از ترغيب، ج 3، ص 76، و صحيح بخارى، ج 1، ص 61

ص:43

با تمام قوا، افق نورانى عبوديت را بپيمايند.

در روايات اسلامى آمده است كه از ميان ياران حضرت ولىّ عصر عجّ در برپايى حكومت جهانى آن حضرت، پنجاه نفر زن حضور دارند كه در مكه در خدمت آن امام گرد خواهند آمد. (1)

چه زيباست كه روحانيان كاروان، راهنمايىِ سربازى از سربازان ولى عصر- ارواحنا فداه- را بر عهده گيرند.

2- انتقال معارف به جامعه

نقش تربيتى بانوان در جامعه، نقش ممتازى است و تأثير پذيرى كودك از مادر، بيش از پدر است و براى همين است كه اسلام به نقش مادران در تربيت فرزند، بيش از پدران بها داده است.

بنابراين، توجه به مسائل معنوى بانوان و رشد اخلاق و تقويت اعتقاد و باور آنان، در نحوه سلوك و تربيت فرزندان آنان نيز مؤثر است.

اهميت اين مسئله به قدرى است كه وقتى پيامبر هنگام موعظه احساس مى كردند صدايشان به بانوان حاضر در جلسه نمى رسد، بلافاصله در جمع آنان حاضر مى شدند و گفتار خود را تكرار مى كردند. (2)

بانوان با انگيزه، در آموختن و به كار بستن اوامر پيامبر، گاهى به صورت فردى نيز به محضر پيامبر مى رسيدند و بى


1- بحارالأنوار، ج 52، ص 223
2- جهود المرأه، ص 77

ص:44

آن كه حيا مانع آنان شود، مسائل خود را از پيامبر مى پرسيدند.

سخن معروف عايشه در مورد زنان انصار: نِعْمَ النِّساء نِساء الْانْصار لَمْ يكن يمنعهنّ الحياء أن يتفقّهن فى الدّين (1)در همين رابطه است.

بانوان، محدوديت ها و ناتوانى ها

خداوند ظرفيت هر يك از زن و مرد را به اندازه و براى انجام امرى از امور قرار داده است و عموم بانوان توانايى هاى مردان را ندارند. زودتر خسته مى شوند. كمتر مى كوشند و بر خلاف مردان، زور بازو و سرعت در تصميم گيرى ندارند. افزون بر اينها، محدوديت هاى ديگر- خاص خودشان- نيز دارند كه هر يك در سفر مشكلاتى را به همراه دارد:

1- دلهره در انجام اعمال

بيشتر بانوان، به دليل گفت و گو با بانوان زائر سال هاى قبل در كشور، يا سخن از سختى اعمال توسط روحانى، از توفيق انجام صحيح اعمال دلهره دارند و نداشتن آرامش توانايى ها را نيز به ناتوانى تبديل مى كند و مناسك عمره و يا حج را با مشكل روبه رو مى سازد و گاه موجب به هم خوردن عادت ماهانه و حيض زودرس مى گردد. از اين رو، لازم است روحانى در اولين جلسه، بانوان را به اهميت سفر و توانايى همگان در انجام مناسك و دقت در خلوص نيت متوجه سازد


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 73

ص:45

و با مطالب آرامش بخش، فروغ اميد و نشاط در اداى مناسك را در وجود آنان روشن كند.

2- دورى از فرزندان

بانوانى كه كمتر از كودك خود جدا شده وپيوسته باآنان بوده اند، بهويژه آنان كه فرزند كوچك دارند، فكرشان آزاد نيست و همواره درفكركودك خود هستند واين حالت تأثيرمنفى در يادگيرى احكام ومناسك عمره وحج دارد. مناسب است روحانى با استفاده ازسيره بزرگان دين، اين گونه افراد را توجيه كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:

الْحُجَّاجُ وَ الْعُمَّارُ وَفْدُ اللَّهِ يُعْطِيهِمْ مَا سَأَلُوا وَ يَسْتَجِيبُ دُعَاءَهُمْ وَ يَخْلُفُ نَفَقَاتِهِمْ. (1)

3- خجالت و تهيه سوغاتى

بانوان بيش از مردان گرفتار خجالت و تهيه سوغاتند و آن را در مواردى بر انجام بعضى از اعمال و يا زيارات مقدم مى دارند؛ به خصوص اگرباخصلت چشم و همچشمى نيز همراه گردد؛ در حالى كه بسيارى از اجناس داخل ايران و عربستان به يك قيمت قابل دستيابى است وتهيه سوغاتِ مورد نظرِ روايات، به عنوان جزئى از اجزاى سفراست و نبايد اين سفر معنوى را فداى اين جزء كوچك كرد كه موجب ندامت و پشيمانى خواهد شد.


1- الحج فى الكتاب و السنة، ص 291 به نقل از المستدرك: ج 2، ص 8.

ص:46

4- گرايش هاى خرافى

بعضى از بانوان، به دليل صفاى روحى و آگاهىِ كمِ مذهبى، آنچه مى شنوند بدون بررسى و مطالعه، باور مى كنند و گاهى بدون سؤال از روحانى، بدان عمل مى كنند. پس لازم است روحانىِ كاروان تذكر دهد كه آنان تنها به گفته ها و راهنمايى هاى روحانى عمل كنند تا از تكروى و كارهايى كه افراد را انگشت نما مى كند پرهيز گردد.

5- ترس از بيمارى يا گرما

جمعى از بانوان، به دليل ترس از پيش آمدن عادت ماهيانه، از قرص استفاده مى كنند و چون سابقه استفاده از قرص را ندارند، عوارض به هم خوردن دوره عادت و شك در تشخيص حيض و استحاضه را به دنبال دارد كه اين نكته بايد پيش از سفر به خوبى توضيح داده شود، و يا افرادى به خاطر ترس از گرما و گرمازدگى لباس هاى احرام خود را از پارچه هاى نازك تهيه مى كنند كه وقتى عرق مى كنند حالت پوشش لباس بسيار كم مى شود و گاهى حالت بسيار زننده اى پيش مى آيد.

ايْنَ يَذْهَبْنَ وَنَحْنُ الى اينَ ذاهِبُون؟

در سفر زيارتى حج، به ويژه عمره، رفتارِ بانوانِ جهان اسلام براى بسيارى از بانوان ايرانى الگو مى شود. زنان ايرانى براى اين كه از قافله به ظاهر متمدن آنان عقب نمانند و خود نمايى كرده باشند، شيوه رفتارى آنان را انتخاب مى كنند و از

ص:47

رفتار فاطمى و زينبى خويش فاصله مى گيرند، ديده شده است كه:

1- در صدِ مورد توجهى، جوراب نمى پوشند و مانند بسيارى از بانوان اهل سنت، با دمپايى و بدون جوراب تردد مى كنند.

2- حجاب خود را رها كرده، در حالى كه چادر (گلدار و يا مشكى) به سر دارند خود را حفظ نمى كنند.

3- جهت حفظ درهم و دينار خود با فروشندگان عرب كه گاهى قيمت جنس را بالا مى گويند تا التماس بانوان ايرانى را شاهد باشند، چانه مى زنند.

4- در سالن غذا خورى و يا هتل با ميهمانداران، مانند محارم برخورد مى كنند، گويى سفر رافع مقررات حجاب و گفت و گو و صحبت با نامحرم به قدر ضرورت و يا ممنوعيت گفتن و خنديدن است و همه اين محرمات با ورود به كشور عربستان حلال شده است.

5- ولنگارى بعضى از بانوان، سوهان روح متدينان و آشنايان به روحيات مردم آن سرزمين است، گويى افرادى از خانم ها و يا آقايان احساس مى كنند در خانه خود هستند و در آمد و شدها در كوى و برزنِ مكه و مدينه، آراستگى ظاهرى خود را رعايت نمى كنند.

موارد زيادى ديده شده كه بانوان با دمپايى احرام مردانه و پوشش هاى غير زيبنده در مجامع عمومى ظاهر مى شوند و يا آقايان با لباس هاى غير متعارف پيژامه و زيرپوش حتى در

ص:48

مسجدالحرام و مسجد النبى حضور مى يابند.

6- تردّدهاى غير ضرورىِ شبانه، عموم بانوان ايرانى متدين و غيرتمند هستند ليكن در آن سرزمين مانند بسيارى از شهرهاى ديگر گناهكارانى هستند كه در انتظار به دام انداختن و شكار به ويژه بانوان ايرانى هستند كه متأسفانه نمونه اى نيز اتفاق افتاده است.

بنابراين، توجيه بانوان نسبت به وضعيت عربستان و اين كه پوشش ظاهرى بسيارى از زائران فقط به خاطر حضور آنان در حرمين است و در وطن خود سر برهنه و ... هستند كه عكس هاى كارت شناسايى آنان گواه اين سخن است و عمل آنان نمى تواند الگو براى زنان با حجاب متدين و با فهم پيروان اهل بيت عصمت و طهارت باشد.

الگوها در حرمين

محيط وحى، آكنده از الگوهاى ارزشمند و بانوان نمونه تاريخ اسلام است. آنان كه الگوهاى رشيد و راه يافته به اسرار محمدى (صلى الله عليه وآله) هستند و سلوك و منش هر كدام چراغى است فرا سوى ره پويان وادى نور.

خديجه كبرا، فاطمه زهرا، عقيله بنى هاشم، فاطمه بنت اسد، امّ سلمه، صديقه، حكيمه، هاجر و ... كه زندگى هر يك از آنها الهام بخش بانوان گرامى است و هر يك در شرايط خاص تاريخى خود درخشيدند و طريق حفظ مرام خويش و اثر بخشى به ديگران را رهنمون شدند.

راستى خديجه، آن بانوى ثروتمند و سرشناس حجاز

ص:49

در جبين يتيم عبدالله چه ديده بود كه دست رد بر سينه تمام خواستگاران سرمايه دار ثروتمند زد و پيشنهاد ازدواج با امينِ يتيمِ فقيرِ امّ القرى را داد، آن هم مشروط بر اين كه مهريه را از مال خديجه قرار دهند! آيا جز امانتدارى محمد در دوره جاهلى، چيز ديگرى قلب خديجه را آرزومند همسرى وى نمود؟

انتخاب خديجه بر خلاف فكر زنان قريش و همفكرانشان در تاريخ، بهترين انتخاب بود. درخشندگى اين تفكّر را چشم هاى كور شده به ماديات، نمى توانند ببينند. عظمت اين فداكارى و ايثارگرى خديجه امّ المؤمنين در تاريكى هاى ظلمت جاهلى به گونه اى است كه خداوند تنها دامن او را شايسته پرورش نور كوثر مى داند و فقط به او فاطمه اى مى بخشد كه دودمان رسولش را تا انجام هستى حفظ كند.

خديجه الگوى همه بانوان است در انتخاب برتر ازدواج با پاك ترين فداكارى و ايثار در حاكميت پاكان و پاكبازى در راه خدا و در يك كلام او نيامد تا از عنوان زوجةالرسول براى خويش عنوانى كسب كند بلكه آمد تا با همه هستى و اموال خويش فداى پاك ترين انسان امين روزگار خويش گردد و حتى براى خود كفنى هم كنار نگذاشت و با پيراهن مبارك پيامبر كفن گرديد و خداوند به پاس خدماتش او را يكى از

ص:50

بهترين زنان بهشتى گردانيد (1)و هرگاه پيامبر ايثار و فداكارى هاى او را به ياد مى آورد، آثار حزن در چهره ايشان هويدا مى گشت و تا آخرين روزهاى عمر، دوستان خديجه را مورد تفقد و عطاى خويش قرار مى داد! (2)

يادآورى: روحانى محترم كاروان با شناخت روحيات بانوان كاروان، در معرفى الگوى مناسب آنان از بانوان صدر اسلام و جنبه هاى ارزشى و اسوه اى آنان، بهره لازم را ببرند و در جلسات ويژه براى آنان صحبت توجيهى داشته باشند.


1- بحارالأنوار، ج 16، ص 2 جهت مطالعه بيشتر به بحارالأنوار، ج 16 از ص 1 تا 81 و اعيان الشيعه، ج 6 از ص 308 تا 312 چاپ بيروت مراجعه شود.

ص:51

مقدمه

اين مجموعه، با هدفِ آشنا كردنِ زائران گرامىِ عمره مفرده، با نكات آموزنده تاريخى شكل مى گيرد، تا در جلساتى كه توسط روحانيان ارجمند براى آموزش زائران تشكيل مى شود، مطرح شود و مورد استفاده همگان قرار گيرد.

روشن است كه زائران و مخاطبان ما در عمره مفرده، انگيزه بيشترى براى الگوپذيرى از قهرمانان صدر اسلام دارند و به خاطر توفيق زيارت مدينه منوره و مكه مكرّمه و انجام عمره مفرده، خود را وامدار رسول خدا و حضرت زهرا و ائمه معصوم (عليهم السلام) مى دانند. بنابراين، زمينه رشد و تعالى معنوى در زائران عمره به خوبى فراهم است و تنها هنر روحانيون تلاشگر، اين سنگربانان به حقّ جبهه نور است كه مى تواند بهره وافرى را از اين سفر معنوى نصيب مخاطبان كند و آنان را نه تنها در اين سفر، كه در طول زندگى هدف دار و با ايمان سازد.

از آن جا كه بيشترين مخاطبان ما جوان هستند، برآن شديم

ص:52

تا مطالب و سوژه هاى تاريخى مناسب با آنان، از اماكن مقدس مدينه منّوره و مكّه مكرمه- كه در طول سفر عمره مورد زيارت و بازديد قرار مى گيرد- تهيه كنيم و با ذكر مصادر و منابع، در اختيار روحانيان محترم قرار دهيم تا به يارى پروردگار، نقش خود را در انجام گوشه اى از رسالت مهم و خطيرِ تبليغ، ايفا نمايند.

بديهى است، از كارهاى نيك و ارزشمند براى انسان، به ويژه براى جوانان، نگرش كاربردى به تاريخ است، تا آگاهى هاى توأم با هدف را دريابند و پند گيرند و هدفمند در مسير پر فراز و نشيب زندگى گام بردارند.

تاريخ چيست؟

براى تعريف و شناخت واژه تاريخ، ناگزيريم نگاهى به آثار دانشمندان علم لغت بيندازيم و ببينيم كه آنان، چه تعريفى در اين باره دارند. آنان تاريخ را اين گونه تعريف كرده اند:

تاريخ، شرح وقايع و سرگذشت پيشينيان است.

بنابراين، بايد غرض و هدف از مطالعه و آگاهى از تاريخ را نيز فهميد كه: آيا آگاهى هاى تاريخى، تنها براى اطلاع يافتن از وقايع است، يا در قرائت تاريخ هدف ديگرى نيز وجود دارد؟

به نظر مى رسد، اگر بگوييم در آشنايى و مطالعه تاريخ، مى توان دو نحوه قرائت را دنبال كرد:

الف- كسب اطلاع و آگاهى

ب- پند آموزى و هدف يابى

ص:53

قرائت دوم به حقيقت و واقع نزديك تر است؛ يعنى قرائت اول كسب اطلاع و آگاهى، ويژه تاريخ نگاران است و معلمان و دانشجويان رشته تاريخ و ... كه هدف اين گروه از قرائت تاريخ، خودِ تاريخ است. در حالى كه در قرائت دوم پند آموزى و هدف يابى، تاريخ داراى يك پويايى و سازندگى با ارزش است و به عنوان يك علم هدف دار مطرح مى گردد.

در قرآن كريم، آياتى وجود دارد كه با قرائت دوم (پندآموزى و هدف يابى) موافق است:

1- نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ .... (1)ما بهترين سرگذشت را بر تو بازگو مى كنيم.

2- لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاوْلِى الْالْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرى ... (2)حقيقتاً در سرگذشت آنان درس عبرتى براى صاحبان انديشه است، اينها داستان دروغين نيست.

قرآن كريم پس از آن كه نحوه ورود فرعون و پيروانش به آتش دوزخ را بيان مى كند، مى فرمايد:

3- ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ ... (3)اين از اخبار آبادى ها و شهرهاست كه ما بر تو باز مى گوييم، بعضى از آنها هنوز پابرجا هستند و بعضى ديگر درو شده اند و از ميان رفته اند.


1- يوسف: 3
2- يوسف: 111
3- هود: 100

ص:54

گذرى بر تاريخ حرمين شريفين با توجّه به قرائت دوم

در نخستين بخش، به اماكن تاريخى مدينه منوّره و در بخش بعد به زيارت مكه مكرمه مى پردازيم.

گفتنى است، مطالب اين مجموعه، دنباله مطالب تاريخى آزموده ها- 1379 است.

احد

جنگ احد عرصه بروز جوانمردى ها و فداكارى هاست. در اين رزمگاه همايشى بس گران و امتحانى سخت و توان فرسا براى مسلمانان صدر اسلام فراهم گرديد تا خود را بيازمايند و پايمردى و استقامت خود را در عرصه عمل ارزيابى كنند.

اين جنگ در روز شنبه 15 شوال سال سوم هجرت رخ داد و تعداد 70 نفر از مسلمانان در آن به شهادت رسيدند. (1)

چند تن از شهداى احد به دست سپاه شرك مُثله شدند. در اين ميان، حضرت حمزه (عليه السلام) نيز به دست هند جگرخوار، همسر ابوسفيان به طور فجيعى مثله شد.

جوانى كه غسيل الملائكه شد

يكى از رزمندگان مسلمان كه در جنگ احد به شهادت رسيد، تازه دامادى است مؤمن، به نام حنظلة بن ابى عامر. او در روز جمعه عروسى كرد و در روز شنبه مجالى براى غسل كردن نيافت و به منظور اجراى دستور پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)


1- بحارالانوار، طبع بيروت، ج 20، ص 18.

ص:55

بى درنگ به احد شتافت و به شهادت رسيد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند: فرشتگان را مشاهده كردم كه در ميان زمين و آسمان، مشغول غسل دادن او بودند. و اين چنين حنظله به غسيل الملائكه نامور شد. (1)

حنظله با اين كه از ضرورت حضور در محل جنگ، آن هم دو روز پيش از آغاز جنگ آگاه بود، اما از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) اجازه خواست براى انجام عروسى در مدينه بماند و آن حضرت، طبق آيه شريفه:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْر جَامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (2)

به وى اجازه داد تا در مراسم عروسى خودش حاضر شود. (3)

او شب زفاف را سپرى كرد، اما صبحگاه فرصتى براى انجام غسل جنابت نيافت و هنگامى كه مى خواست از خانه خارج شود، همسرش كه دختر عبدالله بن ابَىّ بن سلول بود گفت: اى حنظله، اندكى درنگ كن، حنظله ايستاد و همسر چهار نفر از انصار را به عنوان گواه حاضر كرد و گفت: شما شاهد باشيد در شبى كه گذشت، حنظله با من آميزش كرد.


1- بحارالأنوار، ج 20، ص 47، تاريخ طبرى، ج 2، ص 522
2- نور: 62
3- تفسير صافى، ص 383، جلد رحلى.

ص:56

هدف همسر حنظله از اين كار آن بود كه اگر از وى صاحب فرزندى شد، كسى نتواند به دنبالش حرفى نامربوطبزند!

چندى بعد از همسر حنظله پرسيدند: به چه منظور گواهان را حاضر كردى؟ پاسخ داد: در شب عروسى مان در خواب ديدم كه درهاى آسمان گشوده شد و حنظله بالا رفت و سپس درهاى آسمان بسته شد، دانستم كه او فردا شهيد مى شود، ازاين رو از حضور گواهان استفاده كردم تا اگر از حنظله صاحب فرزندى شدم، مورد تهمت قرار نگيرم.

حنظله پس ازتأييد كلام همسر درحضور گواهان، به سوى احد شتافت. جنگ آغاز شده بود. يكباره نظرش به پيشواى كفر و كافران، يعنى ابوسفيان افتاد. به اونزديك شد وبا شمشير ضربه اى به اسبش زد. اسب اوبه زمين افتاد وابوسفيان سرنگون شد وفرياد زد:

وَ صاحَ يا مَعْشَرَ قُرَيش أَنَا ابُوسُفْيان وَ هذا حَنْظَلَةُ يُرِيدُقَتْلى.

قريش را به يارى طلبيد و پا به فرار گذاشت و حنظله در پى او روان شد تا ضربه اى بر پيكرش وارد سازد. ناگاه كافرى با نيزه ضربه اى هولناك به حنظله زد. حنظله آن شخص مشرك را تعقيب كرد و با ضربه شمشير به هلاكتش رساند، اما با جراحتى كه برداشته بود، رمقى در تن نداشت و ميان پيكر پاك حضرت حمزه (عليه السلام) و عمرو بن جموح و عبدالله بن حزام و

ص:57

گروهى از انصار به زمين افتاد و به لقاى پروردگار شتافت. (1)

همسر حنظله پس از پشت سرگذاشتن ماه هاى حمل، فرزند پسر به دنيا آورد و نام او را عبدالله گذاشت. عبدالله بن حنظله نيز چونان پدرش راه زيباى شهادت را پيمود و در دهه هفتم قرن اول هجرى، در واقعه خونين حرّه، در شهر مدينه منوّره شربت شهادت نوشيد.

شهادت كار عاشقان است

يكى ديگر از شهداى جنگ احد، كه به نيكى لياقت و قابليت احراز مقام والاى شهادت را به خود اختصاص داد، عمروبن جموح است. او چهار فرزند خود را روانه جهاد در راه خدا كرد، اما خودش چون از ناحيه چشم مشكل داشت، خانواده اش گفتند: بايد در خانه بمانى؛ زيرا معذورى و نمى توانى در جنگ شركت كنى، حضور پسرانت براى تو كافى است.

عمرو بن جموح گفت: عجب! آنان به بهشت روند و من اين جا بنشينم؟! هرگز! همسر او كه هند نام داشت و دختر عمروبن حزام بود، مى گويد: هنگامى كه همسرم عمرو از خانه خارج مى شد تا خود را به صحنه نبرد برساند، متوجه شدم چيزى زير لب زمزمه مى كند. گويا چنين مى گفت:

أَللّهُمَّ لاتَرُدَّنى الى أَهْلِى.

بار الها! مرا به خانواده ام باز مگردان.


1- بحار الأنوار، ج 20، صص 57 و 58

ص:58

او از خانه بيرون رفت ولى باز هم تعدادى از خويشانش او را از شركت در جهاد منع كردند، ليكن او گوش نداد تا به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، قوم من تصميم دارند مرا از جنگ در كنار تو منع كنند. من اميد و درخواست آن دارم تا با همين چشم ناقص وارد بهشت شوم و بهشت را در نوردم.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در جواب او فرمودند: اى عمرو! خدا تو رااز شركت در جهاد معذور كرده است. جهاد بر تو واجب نيست.

عمرو به قدرى اصرار ورزيد تاپيامبر (صلى الله عليه وآله) به خويشان و فرزندانش فرمودند: او را از شركت در جهاد منع نكنيد. شايد خداى تعالى شهادت را نصيب او كند. از اين پس كسى مانع كار او نشد. تا سرانجام در جنگ احد به شهادت رسيد.

پس ازشهادت عمرو، همسرش پيكراو و يكى از فرزندانش و نيز پيكر عبدالله بن حزام، برادرش را بر روى شترى قرار داد تا به سوى مدينه حمل كند. همين كه خواست از منطقه احد خارج شود و به سوى مدينه رود، شتر از حركت باز ايستاد، ولى وقتى شتر را به سوى احد برگرداند، شتر به سرعت به طرف احد حركت كرد. هند از اين واقعه متعجب و شگفت زده شد! چگونه است كه شتر به جانب مدينه نمى رود ولى با سرعت به سوى احد بازمى گردد؟!

ناگزير به طرف احد و به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمد و آن حضرت را در جريان اين رويداد عجيب قرار داد.

ص:59

حضرت فرمودند: شتر مأمور است و پرسيد آيا عمروبن جموح هنگام آمدن به احد چيزى گفت؟

همسر عمروبن جموح پاسخ داد: آرى، هنگام خروج از خانه رو به قبله ايستاد و گفت:

أَللّهُمَّ لاتَرُدَّنى الى أَهْلى وَارْزُقْنِى الشَّهادَةَ.

خداوندا! مرا به سوى خانواده ام باز مگردان و شهادت را نصيبم فرما! (1)

در اين دو واقعه تاريخى، سوژه هاى تبليغى و نيز نكات آموزنده اى وجود دارد كه ضرورى است براى زائران توضيح داده شود. اينك به مواردى از آنها اشاره مى شود:

روحيه اطاعت وپيروى ازدستورات پيامبر (صلى الله عليه وآله) درجوانان.

فداكارى و ايثار و شهادت طلبى.

معرفت عميق و عظمت روح زنان صدر اسلام كه پيكرخونين همسر، فرزند و برادر خود را با شهامت تمام تحويل مى گيرد، تا خود پيكر پاك آنان را به مدينه انتقال دهد.

پدر شهيد، از كنار فرزندان شهيدش مى گذرد و مى كوشد كه خود نيز بهره اى از فيض شهادت ببرد.

همسر شهيد، فرزند شهيد را به گونه اى تربيت مى كند كه چونان پدرش ايثارگر و شهادت طلب مى شود.

شناخت راه و هدفدار بودن و گم نكردن هدف.


1- سفينة البحار، ج 1، ص 259، چاپ قديمى افست.

ص:60

مسجد ذو قبلتين

روز دوشنبه، پانزدهم ماه رجب، سال دوّم هجرت (1)، پيامبر (صلى الله عليه وآله) به همراه تنى چند از اصحاب، به منظور تسليت گويى به امّ بُشر، مادرى كه فرزندش را از دست داده بود، در ميان قبيله بنى سلمه حضور مى يابد.

خانه هاى اين قبيله در قسمت شمال غربى شهر مدينه قرار دارد. اين افتخار نصيب امّ بُشر مى شود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با همراهانش در منزل آن زن به نماز مى ايستد. قبله مسلمانان در آن زمان، بيت المقدس بود وپيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) اززمان بعثت، به مدت پانزده سال (سيزده سال در مكّه مكرّمه و حدود دو سال در مدينه منوّره (2)) به سوى بيت المقدس نماز مى گزاردند. يهوديان مدينه و اطراف آن به پيامبر و مسلمانان طعنه مى زدند و مى گفتند: دين شما دين كاملى نيست؛ زيرا قبله شما همان قبله ما يهوديان است!

پيامبر (صلى الله عليه وآله) از گفته آنان آزرده خاطر شد و همواره منتظر امر و دستور الهى بود تا به گونه اى از طعنه هاى يهوديان رهايى يابدو اسلام، اين دين ابدى و جاودان از يك قبله مستقل برخوردار شود.

آرى، پانزدهم ماه رجب سال دوم هجرت، پايان انتظار چندين ساله بود؛ هنگامى كه رسول الله (صلى الله عليه وآله) و همراهانش در خانه امّ بُشر مشغول خواندن نماز ظهر بودند، جبرئيل (عليه السلام)


1- بحارالأنوار، ج 81، ص 63
2- مستدرك الوسائل، ج 3، ص 184

ص:61

برايشان نازل شد و خبر جا به جايى قبله را براى آن حضرت آورد:

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ... (1)نگريستن تو را به اطراف آسمان مشاهده مى كنيم، تو را به جانب قبله اى كه مى پسندى مى گردانيم؛ پس روى به سوى مسجد الحرام كن ....

پيامبر بى درنگ روى به سمت جنوب برگرداند و نمازگزاران نيز، كه تعدادى اندك بودند، دور زدند تا همچنان پشت سر آن حضرت قرار گيرند.

خبر اين رويداد مهم، در سراسر مدينه و اطراف آن، به سرعت پخش شد و مسلمانان از آن پس، به سوى قبله جديد- مسجد الحرام- نماز گزاردند.

بى ترديد اين رويداد براى قبيله بنى سلمه، يك افتخار تلقّى شد، لذا تعدادى از مردان اين قبيله تصميم گرفتند تا خانه امّ بُشر را از وى بخرند و به پاس بزرگداشت اين رويداد مهم، مسجدى به نام مسجد ذو قبلتين بنا كنند.

امّ بُشر وقتى از تصميم آنان آگاهى يافت، گفت: من خانه ام را نمى فروشم و آن را هديه مى كنم تا شما در محل آن مسجد بسازيد.

بدين سان مردم قبيله بنى سلمه، مسجد ذو قبلتين را بنا كردند. (2)پس از گذشت قرن ها ازاين رويدادِ تاريخى وتجديد

9، ابن نجّار، ص 115


1- بقره: 134
2- أخبار مدينة الرسول

ص:62

بناى متعدد، هم اكنون مسجد ذو قبلتين با دو گنبد، دو مناره بسيار زيبا وبا دو جايگاه ويژه (1)(محرابى زيبابه سوى مسجدالحرام و جايگاه محراب سابق به طرف بيت المقدس) چشمان بينندگان را به خود خيره مى كندو خاطره عطرآگين صدراسلام را در ذهن بازديد كنندگان زنده مى سازد.

مسجد ضرار

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً .... (2)و گروهى ديگر از منافقين كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان رساندن (به مسلمانان) و (تقويت) كفر و تفرقه افكنى ميان مؤمنان، و كمينگاه براى كسى كه از قبل محارب با خدا و رسولش بوده است (يعنى ابوعامر راهب)، آنها سوگند ياد مى كنند كه جز نيكى نظرى نداشته ايم امّا خداوند گواه است كه دروغ مى گويند. هرگز در آن مسجد نماز اقامه نكن ....

پس از آن كه مسجد قبا رونق يافت، گروهى از منافقان، حسودانه تصميم گرفتند مسجدى بنا كنند و تحت پوشش ساختن مسجد، به كارهاى منافقانه خود ادامه دهند و به عبارت ديگر، مسجد خانه تيمى آنان بشود!

آنان مسجد ضرار را در كنار مسجد قبا بنا كردند و پس از


1- گفتنى است كه در سال 1380 وهابيون جايگاه محراب پيشين را محو كرده، در جاى آن درى قرار دادند.
2- توبه: 107 و 108

ص:63

پايان يافتن ساخت آن، خطاب به پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفتند: به مسجد ما بيا و در آن جا نماز بگزار. پيامبر گفت: من آماده سفرم! (1)

هنگامى كه حضرت از تبوك بازگشت، آيه مزبور نازل شد كه هرگز در آن مسجد نماز اقامه نكن و ايشان به منافقين پاسخ منفى دادند. ابوعامر راهب- كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) او را ابوعامر فاسق نام نهاد (2)-وقتى وضع را چنين ديد، به منافقين گفت: شما مسجد را بنا كنيد، من نزد قيصر روم مى روم و به مدينه لشكركشى مى كنم تا محمّد و اصحابش را بيرون كنيم.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) دو تن از ياران خويش را مأمور كرد تا مسجد را خراب كنند و به آنان گفت: برويد و اين مسجد را منهدم كنيد و بسوزانيد، اهل اين مسجد از ستمكارانند. آن دو، مسجد را منهدم كردند وسوزاندند. پس از آن، مردم به دستور رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زمين مسجد ضرار را به محل زباله تبديل كردند. نقل شده كه بعدها از مكان آن مسجد دود مشاهده شده است. (3)

ابوعامر راهب را بهتر بشناسيم

ابو عامر، عمرو بن صيفى بن مالك بن نعمان، از بزرگان و اشراف قبيله خزرج بوده است. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) از مكّه به مدينه هجرت كرد، او به سوى مكّه رهسپار شد تا از رسول خدا دور باشد، ليكن در سال سوّم هجرت به منظور جنگ با


1- تفسير صافى، ملا محسن فيض كاشانى، ص 240، چاپ رحلى.
2- بحارالأنوار، ج 20، ص 57
3- سمهودى، خلاصة الوفا، باب پنجم، آخر فصل دوّم.

ص:64

آن حضرت، به همراه 50 غلام اوسىِ خود، به احد آمد. ابو عامر در زمان جاهليت به ابو عامر راهب مشهور بود؛ زيرا مهارت بسيارى در تورات و انجيل داشت و قبل از طلوع اسلام، مردم مدينه را با صفات پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) كه در تورات و انجيل آمده بود، آشنا مى ساخت، ليكن هنگامى كه رسول الله به مدينه آمد، حسادت ابوعامر باعث بيچارگى او شد. او در مخالفت اسلام و پيامبر باندهاى نفاق تشكيل داد و از هيچ تلاشى در ضربه زدن به اسلام كوتاهى نكرد، تا اين كه پس از فتح مكّه، به روم گريخت و در آن جا نصرانى شد، ليكن منافقين مدينه همچنان منتظر او بودند. ابوعامر سرانجام در منطقه قِنِّسرين شام، در تنهايى و دور از خانواده هلاك گرديد.

گفتنى است اين ابوعامر، همان پدر حنظله غسيل الملائكه است! (1)كه پدر در جنگ احد در صف كفار و فرزند هم درجنگ احد، در صف مسلمانان جنگيدند؛ آن به هلاكت رسيد و اين شربت شهادت نوشيد و عظمت وسربلندى از آنِ فرزند شد و كلام خدا: يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ و ... بار ديگر تحقق يافت و ابوعامر گرچه پدر شهيدى عزيز بود، اما راه مخالفت با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پيمود وپيروى از هواى نفس وشيطان را برگزيد و محروم از فضيلت گرديد.


1- تفسير صافى، حاشيه صفحه 240؛ بحارالأنوار، ج 20، ص 57

ص:65

مكّه مكرّمه

رَبِّ اجْعَلْ هَذَاالْبَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِى وَبَنِىَّ أَنْ نَعْبُدَ الْاصْنَامَ (1)

هاجر مادر اسماعيل

حضرت هاجر، مادر اسماعيل (عليه السلام)، اين زن صبور و با فضيلت، پيش تر كنيز پادشاهى بود. پادشاه روزى ساره همسر ابراهيم (عليه السلام) را ديد و وقيحانه دست به سويش دراز كرد. حضرت ابراهيم پادشاه را نفرين نمود و بلافاصله دست پادشاه فلج شد و از كار افتاد! اين جا بود كه پادشاه فهميد خطاى بزرگى مرتكب شده است، لذا از تصميم خود برگشت و به عنوان پشيمانى از گذشته، كنيزش هاجر را به ساره هديه كرد. (2)

پس از چندى، حضرت ابراهيم هاجر را از ساره خريدارى كرد و هاجر پس از به دنيا آوردن اسماعيل آزاد شد.

ساره- كه اخلاق تند و خوى ناسازگارى داشت (3)و يكى از برجستگى هاى شخصيتى حضرت ابراهيم (عليه السلام) صبر بر سوء خلق ساره بود- بار ديگر ناسازگارى با ابراهيم را آغاز كرد. پس از آن بود كه ابراهيم به امر خداى تعالى هاجر- همسر دوّم- خود را با پسرش به سوى مكّه مكرّمه آورد.

هاجر شخصيتى است كه در موارد متعددى با امتحان الهى مواجه شد و از تمامى آن امتحانات، سربلند و پيروز به درآمد.


1- ابراهيم: 35
2- سفينة البحار، ج 2، ص 698
3- سفينة البحار، ج 1، ص 75

ص:66

او دوران تلخ كنيزى را پشت سر گذاشت. آن گاه كه همسرش حضرت ابراهيم از طرف خداى تعالى مأمور شد او و فرزندش اسماعيل را به سوى بيت الله الحرام كوچ دهد، بى هيچ اعتراضى پذيرفت و در بيابان خشك و سوزان و بى آب و علف مكّه، در كنار كوه هاى بى رزق و روزى مكّه مسكن گزيد.

او در اين امتحان نيز موفق و پيروز شد.

هنگامى كه ابراهيم، هاجر و اسماعيل را ترك مى كرد، هاجر به او گفت: ما را به چه كسى مى سپارى؟ ابراهيم (عليه السلام) گفت: شما را به صاحب اين بنا مى سپارم.

حضرت ابراهيم به سوى فلسطين رهسپار گرديد. ذخيره آب هاجر تمام شد. در آن نزديكى ها آبى نبود تا تشنگى خود و كودكش را برطرف كند. براى يافتن آب از كوه صفا به مروه و از مروه به صفا دويد. خداوند تلاش هاى فراوان اين مادر را براى به دست آوردن آب پاسخ داد و سرانجام، به معجزه الهى، آب زمزم از آن سرزمين آب نديده، پديدار گشت تا بسان يك معجزه جاودان در طىّ قرون متمادى باقى بماند و هم اكنون نيز سخاوتمندانه آب آشاميدنى زوّار بيت الله الحرام و مسجد نبوى شريف را تأمين مى كند.

وقتى ابراهيم مأموريت يافت كه عزيز دلش، اسماعيل راقربانى كند، نقش مثبت و صبر زيباى حضرت هاجر بارديگر تجلّى يافت. او در مقابل وسوسه هاى شيطان استوارايستاد و هرگز تسليم نشد و به قربانى شدن

ص:67

فرزنددلبندش رضايت داد و بدين ترتيب، حماسه بزرگ تاريخ را آفريد!

قبر هاجر و اسماعيل، در كنار كعبه، در حجر اسماعيل وزير ناودان طلاست و اين شايد بدان جهت است كه طواف كنندگانِ كعبه، همواره حماسه بى نظير او را ازياد نبرند و بدانند كه ايثارگرى و مقاومت و اطاعت دستورهاى خداوند، هرگز به يك برهه از زمان اختصاص ندارد.

سميّه اوّلين بانوى شهيد

تاريخ اسلام حماسه سازان ارجمند و با فضيلتى را در قلب خود جاى داده است. از آن رهگذر كه دين اسلام، از روزهاى نخستينِ بعثت، مورد هجوم مشركان و باطل انديشان بود، ضرورت به صحنه آمدن حماسه آفرينان به وضوح احساس مى شد.

آرى، ريگ هاى داغ و تفتيده مكّه، پوست و گوشت سوخته تازه مسلمانانى را كه در زير شكنجه احَد، احَد مى گفتند به خاطر دارد.

عمار ياسر، كه هم شهيد است و هم فرزند شهيد، آن هم نه فرزند يك شهيد كه پدر و مادرش، هر دو در زير فجيع ترين و شرم آورترين شكنجه ها، تنها به جرم مسلمان شدن، به شهادت رسيدند و بدين گونه او و پدر و مادرش خانواده اى

ص:68

نمونه تشكيل دادند (1)

سميّه شهادت دردناك همسر مظلومش ياسر را با چشمان ناظر بود. او مى ديد كه ياسر را آن قدر تازيانه زدند تا جان داد و آن گاه نوبت به خودش رسيد. سميّه با مقاومت و بردبارى از عهده آزمايش بزرگ الهى سرفراز بيرون آمد و عنوان زيباى اوّلين زن شهيد در اسلام براى او رقم خورد.

مشركين، پس از شهادت ياسر، به سراغ سميّه آمدند. آنان نخست سميّه را تهديد كردند كه اگر از اسلام برنگردد و بت پرست نشود، هر يك از پاهايش را به يك شتر خواهند بست و آن دو شتر را در دو جهت مخالف خواهند راند تا او دو شقّه شود! امّا سميّه شجاع تر از آن بود كه با تهديدهاى مشركان مكّه هراسى به خود راه دهد.

آرى، زنان مسلمان صدر اسلام، در استوارى و شهامت، صحنه هاى برجسته اى را به نمايش گذاشتند. بى ترديد اسوه هايى چون سميّه، خديجه، فاطمه، زينب و ... براى رهبرى و هدايت تمامى زنان جهان كافى اند.

سميّه بنت حباط، مادر عمّار، كسى است كه براى جلب رضايت خداوند شكنجه هاى سخت را پذيرفت و اوّلين شهيد زن در اسلام گرديد و دشمن خدا، ابوجهلِ ملعون وى را به شهادت رساند.

درباره عمار ياسر چنين پيشگويى فرموده است: ... تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ يعنى: گروه سركش و فسادگستر تو را به شهادت مى رسانند.

معاويه در جنگ صفين عمار را شهيد كرد و همين دليل محكمى شد تا لشكريان حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)

حقانيت جبهه خود را باور كنند. و اين گونه پيشگويى پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله)

محقق گرديد.


1- پيامبرخدا صلى الله عليه وآله

ص:69

مورّخان نوشته اند كه يك پاى او را به شترى و پاى ديگرش را به شترى ديگر بستند و آن دو را، در دو سوى مخالف به حركت در آوردند! آن زن با ايمان دردناك ترين آزار و شكنجه را به جان خريد و سرانجام با شمشير دو نيمش كردند. (1)

قالَ عَمَّارُ لِلنَّبىّ (صلى الله عليه وآله): يا رَسُولَ اللّهِ! بَلَغَ الْعَذابُ مِنْ امّى كُلَّ مَبْلَغ. فَقالَ (صلى الله عليه وآله): صَبْراً يا أَبَا اليَقْظانِ. أَلّلهُمَّ لا تُعَذِّبْ أَحَدَاً مِنْ آلِ ياسِر.

سميّه در سايه شكيبايى، لياقت شهادت را يافت؛ آن سان كه همسر شهيدى چون ياسر شد.

سميّه بانوى نمونه اى بود كه درس استقامت، فداكارى، تحمّل قهرمانانه دردها و رنج ها و تلاش پيگير براى به انزوا كشاندن دشمنان را به زنان عصرها و قرن ها آموخت.

سلام خدا بر روح پاكش و نيز شوهر و فرزندانش باد!

ام المؤمنين خديجه

حضرت خديجه (عليها السلام) در خانواده اى اصيل و شرافتمند، در مكّه مكرّمه به دنيا آمد. پدرش خويلد بن اسد بن عبدالعزّى بن قصىّ بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوى بن غالب، و مادرش فاطمه بنت زائدة بن الأصم بن فهر بن لوى بن غالب است. هر دو از طايفه قريش و در لوى مشترك و از يك ريشه هستند.

خديجه (عليها السلام) در زمان جاهليت به: سَيّدَةُ نِساءِ قُرَيْش، سَيّدَةُ قُرَيْش، أَلطّاهِرَة خوانده مى شد.


1- سفينة البحار، ج 1، ص 665

ص:70

سن خديجه هنگام ازدواج با پيامبر

(صلى الله عليه وآله)

پاسخ صحيح به اين مطلب، كمى مشكل است و نياز به دقت و تأمل بيشتر دارد. همه مصادر تاريخى و روايات در رابطه با سنّ حضرت خديجه در زمان ازدواج با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) داراى اختلاف است. كتب روايى و تاريخى، سنّ خديجه را در زمان ازدواج 25، 28، 30، 40، 45 و 46 سال نوشته اند.

عَنْ ابْنِ عَبّاس: كانَتْ خَدِيجَةُ يَوْمَ تَزَوَّجَها رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) ابْنَةَ ثَمان وَ عِشْرِينَ سَنَةً. (1)

و در مستدرك حاكم از ابن اسحاق نقل شده كه حضرت خديجه (عليها السلام) در سن 28 سالگى با پيامبر (صلى الله عليه وآله) ازدواج كرد. (2)

نويسنده شهير، عباس محمود عقاد، در كتاب فاطمة الزهراء و الفاطميّون به روايت 25 و 28 سالگى اعتماد كرده است و مى گويد: زن در حجاز و جزيرة العرب سريع رشد مى كند و همچنين زود پير مى شود، لذا بعد از 40 سالگى زمان ازدواج او نيست و قبل از اين سال ها ازدواج مى كند.

از اين مطلب معلوم مى شود روايت 40 سال، كه مى گويد حضرت خديجه قبل از پيامبر دوبار ازدواج كرد، زير سؤال مى رود؛ زيرا:

اولا: حضرت خديجه يك فرد عادى نبود بلكه داراى شخصيتى اجتماعى بود و ثروتى فراوان داشت.


1- مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 275
2- مستدرك حاكم، ج 3، ص 182

ص:71

ثانياً: خواستگارهاى زيادى داشت، لذا هنگامى كه با پيامبر (صلى الله عليه وآله) ازدواج كرد، با غضب و بى مهرى زنان قريش روبه رو شد كه چرا با يتيم ابوطالب (عبدالله)، ازدواج كرده است؟!

بنابراين، ازدواج شخصيتى معروف مانند خديجه با افراد گمنامى چون عتيق بن عائذ و زراره (ابو هاله) و آوردن فرزندانى براى آنان، نمى تواند قابل قبول باشد؛ چون همه مورّخان اتفاق نظر دارند كه اشراف و بزرگان قريش از خديجه خواستگارى كرده اند و او امتناع كرده است. چگونه مى شود كه او با مردى از بنى تميم ازدواج كند، در حالى كه خواستگاران زيادى در قبيله با عظمت قريش دارد؟!

دانستن اين نكته جالب است كه حضرت خديجه (عليها السلام) خواهرى به نام هاله داشته است. (1)او با مردى از بنى مخزوم ازدواج كرده و ثمره آن دخترى به نام هاله بوده است. سپس همسر مردى از بنى تميم شده و پسرى به نام هند از او زاده مى شود. آن مرد تميمى زن ديگرى نيز داشته كه از او هم داراى دو دختر به نام هاى رقيه و زينب مى شود. بعد از اين كه آن زن و مرد تميمى وفات مى يابند، پسرش هند به قبيله بنى تميم مى پيوندند، پس از مدتى هاله خواهر خديجه نيز از دنيا مى رود و آن دو دختر نزد حضرت خديجه مى مانند. عرب ها گمان مى كردند ربيبه حكم دختر را دارد و آن دو (رقيّه و زينب) را به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نسبت دادند، در حالى كه آنها


1- الاستغاثه، ج 1، ص 70

ص:72

دختران ابوهاله (شوهر خواهر خديجه) بودند و نه دختران خديجه. (1)

با توجه به مطالبى كه آورديم، يادآورى اين نكته مهم و ضرورى به نظر مى رسد كه: در مصادر اهل سنت و بعضى از مصادر شيعه كه از مصادر اهل سنت رونويسى كرده اند، عثمان بن عفان را ذوالنورين مى گويند، چون با دو دختر از دختران پيامبر (صلى الله عليه وآله) ازدواج كرده است، ليكن اگر رقيّه و زينب ... دختران ابوهاله باشند، ذوالنورين بودن عثمان ادعّاى گزافى بيش نيست.

ازدواج مبارك

هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با كاروان تجارتى حضرت خديجه به شام مى رود و ميسره غلام خديجه مطالبى عجيب از كرامات و پاكى آن حضرت به خديجه گزارش مى دهد، زمينه اين ازدواج مبارك كه زير ساخت فعليت يافتن كوثر را به دنبال داشت، فراهم مى گردد.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) تنها از حضرت خديجه و ماريه قبطيّه صاحب فرزند شده است. قاسم و عبدالله از حضرت خديجه بودند كه در كودكى از دنيا رفتند.

ابوالقاسم كنيه رسول خدا بر گرفته از نام قاسم، فرزند اوّل حضرت است و عبدالله كه طيّب و طاهر نيز به او گفته مى شد و رقيّه و زينب- بنا بر قولى- و امّ كلثوم، قبل از بعثت زاده شدند.

؛ @@@الاستغاثه، ج 1، صص 68 و 69؛ مكارم الاخلاق، ص 6.


1- الصحيح فى سيرةالنبى صلى الله عليه وآله

ص:73

حضرت زهرا (عليها السلام) كه بعد از بعثت به دنيا آمد، آخرين فرزند پيامبر است كه از خديجه (عليها السلام) مى باشد.

از ماريه قبطيّه نيز ابراهيم بن رسول الله در مدينه به دنيا آمد و در همان جا در سنين كودكى از دنيا رفت و آن حضرت را داغدارساخت.

نقش حضرت خديجه در اسلام

بى ترديد اين خانم با فضيلت و تقوا، نقش بسيار مهم و اساسى درنشر و گسترش اسلام داشت. در اين مختصر به سه مورد اشاره مى كنيم:

1- ايمان به خداى تعالى و رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) و ثروت بسيار او، نقش اساسى در پيشبرد اهداف مقدس رسول الله ايفا كرد. حضرت خديجه آنچه داشت بى دريغ به پاى رسالت ريخت و در اين راه، مقصود او تنها جلب رضايت پروردگار و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود. او اولين زن در اسلام است كه به اين آيين گرويد، همان گونه كه داماد گرامى اش على بن ابى طالب اوّلين مردى بود كه در سن 10 سالگى به پيامبر و رسالت او پيوست وايمان آورد.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از وفات خديجه و بعد از هجرت به مدينه، او را فراموش نكرد بلكه هر از چند گاهى كه گوسفند ذبح مى كرد؛ براى دوستان خديجه سهمى مى فرستاد و همواره به ياد خديجه بود، آن سان كه خديجه مورد حسادت عايشه واقع شد و مطالبى گفت كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) غضبناك شد و در شأن و منزلت حضرت خديجه چنين فرمود:

ص:74

وَاللّهِ لَقَدْ آمَنَتْ بى إِذْ كَفَرَ بِىَ النّاسُ، وَ آوَتْنى إِذْ رَفَضَنِىَ النّاسُ، وَ صَدَّقَتْنى إِذْ كَذَّبَنِىَ النّاسُ، وَ رَزَقَتْ مِنِّى الْوَلَدَ إِذْ حَرَمْتُموهُ مِنِّى ... إنّى لَاحِبُّ حَبيبَه (1)

2- حضرت خديجه (عليها السلام) مونس رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، در تمامى مشكلات و گرفتارى ها بود. او محرم اسرار و همدمى مهربان، بامعرفت و با عطوفت براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود. هرگاه اهل مكّه آن حضرت را مورد آزار و اذيت قرار مى دادند، خديجه به او دلدارى مى داد و با حسن معاشرت و ملاطفت آن حضرت را از غم هاى مستمر بيرون مى آورد.

همان طور كه پيش از بعثت، آن هنگام كه از قوم و قبيله خود كناره مى گرفت و براى عبادت و بندگى خداى تعالى به عزلت پناه مى برد و غار حِرا جايگاه تنهايى او شده بود و به عبادت مى پرداخت، تنها خديجه (عليها السلام) و گاهى على (عليه السلام) بودند كه تا نزديكى غار حِرا با او همراه بودند و پس از بعثت جز خديجه و على بن ابى طالب ياورى ديگر نداشت كه بتواند مقدارى از دلتنگى هاى حضرت را بزدايد.

آرى، محبّت ها و فداكارى ها براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، سرانجام نتيجه خود را نشان داد؛ آن گاه كه خداى تعالى به خديجه سلام رسانيد:

إنَّ جَبْرَئيلَ أَتى رَسُولَ اللّهِ (صلى الله عليه وآله)، فَقال: اقْرَأْ خَدِيجَةَ السَّلامَ مِنْ رَبِّها، فَقالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله): يا خَدِيجَةُ، هذا جَبْرَئِيلُ يَقْرَئُكِ السَّلامَ مِنْ رَبِّكِ. فَقالَتْ خَدِيجَة: أَللّهُ


1- الإستيعاب، ج 4، ص 1824

ص:75

السَّلامُ، وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلى جَبْرَئيلَ السَّلامُ. (1)

3- خديجه مادر فاطمه شد. روشن است كه جز او كسى را لياقت اين مقام نبود. او به حق امتياز و موقعيت والايى كسب كرد؛ زيرا ذريه والاتبار پيامبر از دامن پاك او پديد آمد و انوار قدسى امامت و ولايت كه شعاع گسترده آن به ابديت پيوست، در وجود دختر معصوم حضرت خديجه؛ يعنى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) خلاصه شد.

چه زيبا و دل انگيز است آن گاه كه در زيارت يازده امام معصوم چنين مى گوييم:

أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يابْنَ فاطِمَةَ وَ خَديجةَ ...

خداوند تعالى، فيض عظيم كوثر را به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عنايت نكرد مگر به واسطه حضرت خديجه (عليها السلام). اگر زنان قريش خديجه را تنها گذاشتند، فاطمه اش همراهش بود تا در رحم با مادرش سخن بگويد و ملال تنهايى را از پيرامون خديجه بزدايد.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ* إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْابْتَرُ. (2)


1- سيره ابن هشام، ج 2، ص 416.
2- كوثر: 3- 1

ص:76

هجرت

آزموده ها ؛ ج 3 ؛ ص76

ر كردن به انگيزه زيارت حرم رسول خدا و بيت الله الحرام، هجرت است؛ هجرتى مقدس و معنوى، براى درك مقامات عالى؛ وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيماً. (1)

زيارت

واژه زور در واژه نامه ها، به معناى أعلى الصدر آمده است مى گويد: زرت فلاناً أى تلقّيته بزورى أى تلقّيته بصدرى أو قصدت صدره (2)از اين عبارت ارتباط قلبى استفاده مى شود؛ يعنى زيارت حضور الزائر عند المزور است.

واژه زيارت گرچه در مصحف شريف با صراحت نيامده است، اما مى توان در مضامين آيات شريفه آن را يافت؛ به چند نمونه از آن مى پردازيم:

قرآن كريم در باره نزاع مردم بعد از مرگ ظاهرى


1- نساء: 100
2- لسان العرب ماده زور.

ص:77

اصحاب كهف مى فرمايد:

إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً. (1)

اين كه گفتند ما مسجدى بنا مى كنيم براى آن بود كه مدفن و مرقد اصحاب كهف محلّ زيارت و آمد و شد علاقه مندان شود، چه براى آنان كه هم عصر با اصحاب كهف هستند و چه كسانى كه در آينده خواهند آمد.

خداوند متعال رسول خويش را از حضور در كنار قبر منافقين نهى مى كند و مى فرمايد:

وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَد مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ .... (2)

اى پيامبر، بر قبر كسى كه در حالت نفاق از دنيا رفته است توقف نكن و ...

مفهوم اين كلام الهى آن است كه اگر كسى مسلمان بود و از دنيا رفت، به زيارت او برويد و بر سر قبرش حاضر شويد. و معهود ميان مردم نيز چنين بوده است.

آلوسى و بيضاوى مى نويسند: الْمُراد لا تقف عند قبره للدفن أو للزّيارة. (3)


1- كهف: 21
2- توبه: 9
3- آلوسى، تفسير روح المعانى، ج 10، ص 155؛ بيضاوى، انوار التنزيل، ج 1، ص 416

ص:78

مؤيد ديگر آن كه در ذيل آيه شريفه ... وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ ... آمده است: ... إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ ، جمله در مقام تعليل است و مفهوم آن به طور واضح دلالت دارد بر مشروعيت زيارت قبر مسلمان. بنابراين، زيارت قبر پيامبر و امامان معصوم (عليهم السلام) كه داراى شأن و مقام والاى عصمت هستند، به طريق اولى جايز و مطلوب است.

احترام پيامبر (صلى الله عليه وآله) در دوران حيات و پس از مرگ

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً. (1)

در زمان حيات رسول الله، مسلمانان به عنوان تجليل و تكريم آن حضرت، در محضرش حضور مى يافتند و استغفار مى كردند و مغفرت و شفاعت مى طلبيدند. همين تجليل و تكريم را پس از وفات و ارتحال رسول خدا نيز انجام مى دهند؛ زيرا معتقدند كه حيات و ممات آن حضرت يكى است. او همواره زنده و نزد پروردگارش روزى مى خورد.

اجلال و تكريم رسول الله پس از مرگ، مانند تكريم او در حال حيات است و اساساً وزان اين آيه شريفه استغفار و عمل به آن، در نزد مسلمانان، وزان آيه شريفه سوره حجرات است. در آن جا مى فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ .... (2)


1- نساء: 64
2- حجرات: 2

ص:79

سيره مسلمانان در عمل به اين آيه كريمه، هنگامى كه دركنار مرقد پيامبر (صلى الله عليه وآله) حضور مى يافتند، در حد وجوب بوده است؛ و حتى آن را بر ديوارهاى آن مضجع شريف حكّ كرده اند.

نكته ديگر اين كه خداوند متعال در غضّ صوت و ند، جمعى را مدح و تمجيد نموده و جمعى را مذمّت كرده است. و اين مدح و ذم، اختصاص به زمان حيات پيامبر ندارد؛ زيرا آن مقام و مرتبت، محصور و محدود به زمان حيات آن بزرگوار نيست.

آيه مدح: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ . (1)آيه ذم: إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ . (2)

آيه استغفار گرچه در حال حيات رسول خدا نازل شده است، اما اختصاص به زمان حيات او ندارد بلكه رتبه و مرتبه اى است كه با مرگش منقطع نمى شود.

مورخان و نويسندگانِ تمامى مذاهب اسلامى، استغفار در محضر رسول خدا، بعد از رحلت آن حضرت را نيكو شمرده اند و بلكه از آداب زيارت آن بزرگوار دانسته اند و زائر


1- حجرات: 2
2- حجرات: 3

ص:80

هم مناسب است بايستد و استغفار كند. (1)

زيارت قبر رسول خدا

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بارها مسلمانان را سفارش به زيارت قبر مؤمن كرده اند و روايات (2)بسيارى در اين زمينه وجود دارد كه مرحوم صدوق در كتاب ثواب الأعمال آورده است.

حال چگونه ممكن است كه بگوييم زيارت قبر ولى المؤمنين و ختم رسولان- كه مصداق برجسته و نمونه روشن ايمان مى باشد- مندوب و مطلوب نيست! پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:

من أَراد أن يزور قبراً فليزره ولا يقول الّا خيراً فانّ الميّت يتأذى مما يتأذى منه الحى. (3)هركس مى خواهد قبرى را زيارت كند، به هنگام زيارت، در كنار قبر جز خير نگويد؛ زيرا مرده از حرف هاى نا مناسب، مانند زنده آزار و رنج مى برد.

ما مِن أحد منكم يسلّم عَلَىَّ الّا ردّالله عَلى روحى حتّى أردّ عَلَيه السَّلام (4)

كسى از شما بر من سلام نمى دهد مگر آن كه پروردگار متعال آن سلام را بر روح من مى رساند تا من نيز پاسخ آن را بدهم.


1- طبقات الكبرى، ج 1، ص 72؛ شفاءالسقام، ص 71؛ كافى، ج 4، ص ...
2- بحار الأنوار، ج، ص 106
3- الروض النائق فى المواعظ و الدقائق، ص 22؛ علامه امينى، الغدير، ج 5، ص 240
4- بيهقى، السنن الكبرى، ج 5، ص 240

ص:81

زيارت احساس قرب و تجديد عهد است

طبق تجربه ثابت است كه انسان در زيارت ميّت، احساس نزديكى و قرب به او مى كند و تجديد عهد و ميثاق مى نمايد. اين تأثير روحى امرى است وجدانى و غيرقابل انكار. بنابراين، سزاوار آن است كه انسان همواره اين انس و احساس قرب و نزديكى را با پيامبر و امامان عليهم السلام داشته باشد؛ چرا كه حيات آنان با مرگشان تفاوتى ندارد و آن عزيزان داراى مقام والاى شهادتند و شهيد هميشه زنده و جاودانه است و مرگ در قاموس شهادت راه ندارد. خداوند تعالى فرمود:

وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ . (1)

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمْ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ . (2)

صغراى قضيه را، هم تاريخ شهادت مى دهد و هم خودشان فرمودند: ما مِنّا الّا مَقْتُولٌ أَو مَسْمُوم .

كبراى قضيه را هم كه قرآن كريم بيان مى كند، نتيجه حيات معصومين (عليهم السلام) است.

همان گونه كه به هنگام حضور در برابر احيا، به آنان


1- بقره: 154
2- آل عمران: 169 و 170

ص:82

سلام مى دهيم و عرض ارادت مى كنيم، وقتى در مشاهدمشرّفه آنان حاضر مى شويم، قبل از ورود به مضجع شريفشان اظهار ادب مى كنيم و اذن ورود مى خواهيم و چنين مى گوييم:

اللّهم إنى أعتقد حرمة صاحب هذا المشهد الشريف فى غيبته كما أعتقدها فى حضرته واعلم ان رسولك وخلفاءك عليهم السلام احياء عندك يرزقون يرون مقامى ويسمعون كلامى ويردون سلامى وانّك حجبت عن سمعى كلامهم وفتحت باب فهمى بلذيذ مناجاتهم.

سخن از غيبت و حضور معصوم است نه موت و حيات آنها. اينان احياء و زنده هستند و از خداوند متعال بشارتِ آيندگانى را كه حركت كرده و در مسير هستند و تا كنون ملحق نشده اند را هم مى خواهند و جوياى وضعيت همرزمان و همفكرانشان هستند.

اين بخش از آيه شريفه: ... وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ ... (1)از قبيل عدم و ملكه است. آنان كه از جا حركت نكرده اند، از گردونه كلام شهيدان و معصومان خارجند، و تنها آنان كه حركت كرده اند، موضوع استبشار هستند؛ جمعى واصل به آنان شده اند و گروهى در مسير هستند كه باز خود قرآن مى فرمايد:

... فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا


1- آل عمران: 170

ص:83

بَدَّلُواتَبْدِيلا (1)

قال رسول الله (صلى الله عليه وآله):

مَنْ زارَ قبرى وَجَبَتْ لَهُ شَفاعتى. (2)مَنْ زارَ قَبْرى حَلَّتْ لَهُ شَفاعتى. (3)مَنْ زارَنى الَى الْمَدِينةِ كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً وَشَهيد. (4)

قال على (عليه السلام):

مَنْ زارَ قَبْر رَسُول الله (صلى الله عليه وآله) كانِ فى جواره. (5)

عن الامام ابى الحسن الكاظم (عليه السلام) قال:

جاء الامام الصادق يوم عيدالفطر الى قبر النبى فسلّم عليه ثمّ قال: قد فضلنا الناس بسلامنا على رسول الله (صلى الله عليه وآله). (6)

در اين جا شايسته است به دو مورد از ارتكاز مسلمانان در عدم تفاوت ميان حيات و ممات رسول خدا كه بدان اتكا و استناد كرده اند و گفته اند پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از وفات، همان پيامبرى است كه پيش از وفات بود، اشاره كنيم:

1- على بن ابى طالب (عليه السلام) قال:

بعد ما دفنّا رَسُولَ الله (صلى الله عليه وآله) بثلاثة أيام، قدم علينا أعرابى فَرَمى بنَفْسِهِ على قبر النبى وحثى من ترابه


1- احزاب: 23
2- نيل الأوطار، ج 5، ص 108
3- مجمع الزوائد، ص 204
4- مسند احمد، ج 2، ص 74
5- نيل الأوطار، ج 5، ص 109
6- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 17

ص:84

على رأسه وقال: يا رَسُول الله، قُلتَ فسمعنا قولك و وعيتَ عن الله سبحانه فوعينا عنك وكان فى ما أنزل عليك: وَلَوْ أَنَّهُم اذ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا الله وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً (1)وقد ظلمت نفسى و جئتك تستغفر لى، فنودى من القبر: قد غفرلك (2)

2- محمد بن حرب الهلالى قال:

دخلت المدينة فأتيت قبر النبى فزرته وجلست بحذائه فجاء أعرابى فزاره ثم قال: يا خير المرسلين إنّ الله أنزل عليك كتاباً صادقاً قال فيه: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً وانّى جئتك مستغفراًربك مِن ذُنُوبى مستشفعاً فيها بك (3)، ثمَّ بَكى وانشايقول:

ياخير من دفنت بالقاع أعظُمُه فطاب من طيبهن القاع والأَكَمُ

نفسى الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم احمد بن عبدالعزيز بن محمد المقدسى چند بيتى به اين دو بيت اعرابى ضميمه كرده كه آوردن آن، خالى از لطف و لطافت نيست:


1- نساء: 64
2- سمهودى، وفاءالوفا، ج 4، ص 1399
3- نساء: 64

ص:85

وفيه شمس التقى والدّين قد غَرُبَت من بعد ما أَشرَقَت من نورهاالظُلَم حاشالوجهك أن يبلى وقد هُدِيَت فى الشرق والغرب من أنواره الأمم (1)

آرى، شخصيتى كه امت هاى مسلمان، در شرق و غرب عالم از وجود و نور او هدايت يافته اند، هرگز مندرس و پوسيده نمى شود.

الوسيلة الى الله

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ . (2)

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً. (3)

الوسيلة هى التحقق بحقيقة العبودية وتوجيه وجه المسكنة والفقر إلى جنابه. (4)

الوسيلة هى ليست الا توصلا واتصالا معنوياً بما يوصل بين العبد والربّ.

ابتغاء الوسيلة، هو التماس ما يقرّب العبد الى ربّه. (5)


1- شفاء السقام، ص 153
2- مائده: 5
3- اسراء: 57
4- لسان العرب وَسَل، معجم مفردات الفاظ القرآن وَسَل.
5- لسان العرب وَسَل.

ص:86

وذكر الوسيلة فى الآية الاولى بعد التقوى هو من قبيل ذكر الخاص بعد العام، اذ الوسيلة أخص من التقوى العامة فى اجتناب المعاصى والعمل بالطاعات.

چند روايت در تفسير و معناى وسيله:

از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

1- إياكم اذا أراد أحدكم أن يسأل من ربه شيئاً من حوائج الدنيا والآخرة حتى يبدء بالثناء على الله عزوجل والمدح له والصلوة على النبى ثم يسأل الله حاجته. (1)

امام على (عليه السلام) فرمود:

2- كل دعاء محجوب حتى يصلّى على محمد وآل محمد. (2)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

3- لا يزال الدعاء محجوباً حتى يصلّى علىّ وعلى أهل بيتى. (3)

مرحوم علامه طباطبايى قدس سره القدوسى در تفسير الميزان آورده اند كه در برخى از روايات، اهل بيت واژه وسيله در آيه كريمه ... وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ... (4)را به امام معصوم تفسير كرده اند و فرموده اند: آن وسيله اى كه در قرآن فرموده است طلب كنيد ما هستيم. شاعر صاحب قريحه كريمه و صاحب بصيرت معروف به البوصيرى در قصيده


1- كافى، ج 2، ص 351
2- مجمع الزوائد، ج 10، ص 150
3- كفاية الأثر، ص 29
4- الميزان، ج 5، ص 333

ص:87

شيرين البرده خود در شأن رسول و آلش و كرم و كرامت و كمالات آنان چنين سروده است:

هو الحبيب الذى ترجى شفاعته لكلّ هول من الاهوال مفتحم دعا الى الله فالمستمسكون به مستمسكون بحبل غير منفصم فاق النبيّين فى خلق وفى خُلق ولم يدانوه فى علم ولا كرم وكلّهم من رسول الله ملتمس غرفاً من البحر أورشفاً من الديم فهو الذى تمّ معناه وصورته ثم اصطفاه حبيباً بارى ء النّسم (1)

بى مناسبت نيست كلام حضرت فاطمه دخت گرامى رسول الله در كنار قبر پدر و گريه آن حضرت را كنار تربت پدر، از زبان همسرش بياوريم كه در واقع اولين زائر قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود:

لمّا رُمِسَ رسول الله (ص) جاءت فاطمة عليها السلام فوقفت على قبره وأخذت قبضة من تراب القبر ووضعتها على عينها وبكت وقالت:


1- المجموعة النبهانى، ص 504، طبع دارالمعرفة، القصيدة للبوصيرى متوفى 696.

ص:88

ماذا على من شمّ تربة أحمد أن لايشم على الزمان غواليا

صبّت علىّ مصائب لو أنّها صبّت على الايام صرن لياليا (1)

تلاوت قرآن

از فضيلت هايى كه هر مسلمان در طول زندگى اش مى تواند براى خود كسب و آن را به عنوان ذخيره اى معنوى حفظ كند و با خود به عالم باقى ببرد، تلاوت و انس با قرآن كريم است. تلاوت و قرائت قرآن، گاهى به مناسبت زمان، مانند ماه مبارك رمضان و نيز به مناسبت مكان، مانند مكّه مكرّمه و مسجد الحرام يا مدينه منّوره و مسجد نبوى، كه مهبط وحى بوده اند، تشديد درفضيلت پيدامى كند.

قرآن يكى از موهبت هاى بزرگ الهى و نعمت هاى ارزشمند خداوند بر مسلمانان است. نگاه به خطوط قرآن هم عبادت محسوب مى شود. قرآن عدل عترت است. پس نگاه به امام و قرآن و كعبه همه داراى فضيلت و ثواب است، و شايسته است كه زائرين عزيز حرمين شريفين، در كسب اين فضيلت سعى بليغ داشته باشند و از اين فيض سرشار الهى محروم نشوند و از اين اقيانوس بيكران معرفت الهى فيض و فضيلت برگيرند. همان گونه كه پيش تر اشاره شد، گاهى زمان شرافت پيدا مى كند؛ مانند ماه مبارك رمضان، و گاهى مكان شرافت مى يابد؛ مانند مكه و مدينه.


1- زينى دحلان، السيرة النبويه، ج 2، ص 310

ص:89

شرافت دو شهر مكه و مدينه به خاطر وجود نورانى رسول خداست؛ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ* وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ (1)و در زيارت نامه آن حضرت نيز مى خوانيم: و عظّمتَ به البلاد (2)، خداوند تعظيم بلاد والبلد الأمين را به خاطر وجود رسول خدا تشرف بخشيد.

گاهى فضيلت تلاوت قرآن به خاطر زمان است، مانند آن كه امام سجاد (عليه السلام) در ماه مبارك رمضان مى گويد: ... ووفقنى فيه لقراءة آياتك ... (3)و گاهى به خاطر مكان است كه فرمودند كسى كه در مكّه معظمه، از جمعه اى تا جمعه ديگر قرآن ختم كند گويى تا آخر عمر تلاوت قرآن كرده است.

پيامبر فرمود: إنّ لِرَبّكم فى أيّام دَهْرِكُم نفحات ألا فتعرضواله (4)

در ايام عمر خود، لحظه ها و نفحه هاى بهشتى ورحمانى براى شما رخ مى دهد. مواظب باشيد كه آنها را غنيمت شماريد و از آنها بهره گيريد.

آرى حضور در كنار كعبه و حضور در جوار خاتم مرسلين، يك حضور عادى نيست. پس بايد آن را غنيمت دانست و جان و روان را صيقل داد و با تلاوت كلام الهى كه زلال است و چونان زمزم سرشارى است، زنگارهاى دل را كه جايگاه شيطان است، شستوشو دهيم. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: إن


1- بلد: 2- 1
2- مفاتيح الجنان.
3- مفاتيح الجنان، دعاى روز دوم ماه مبارك رمضان.
4- بحار الانوار، ج 84، ص 267

ص:90

للقلوب صدءاً كصدء النّحاس فاجلوها بالاستغفار وتلاوة القرآن (1)

تلاوت و انس با قرآن كريم و مصحف شريف ايمان و عقيده و صفاى دل قاريان را بيش از پيش مستحكم مى كند.

امام على (عليه السلام) فرمود:

لقاح الايمان تلاوة القرآن (2)

مثل المؤمن الذى يقرأ القرآن كمثل الأترجة ريحها طيّب وطعمها طيّب. (3)

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:

ليس شى ء أشدّ على الشيطان من القراءة فى المصحف نظر. (4)

على (عليه السلام) فرمود:

تعلّموا القرآن فانّه أحسن الحديث وتفقهوا فيه فانّه ربيع القلوب واستشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور وأحسنوا تلاوته فانّه أنفع القصص. (5)

على (عليه السلام) فرمود:

ما جالس هذا القرآن أحد الّا قام عنه بزيادة أو نقصان، زيادة فى هدى أو نقصان فى عمى.

قرآن كريم دردهاى درونى ونابينايى هاى باطن را شفا


1- بحارالانوار، ج 77، ص 174
2- غرر الحكم.
3- شرح ابن ابى الحديد، ج 20، ص 280
4- بحار الانوار ج 92، ص 196
5- نهج البلاغه، خطبه 110

ص:91

مى دهد. و چه بهتر كه انسان اين استشفا را در محل نزول آن؛ يعنى حرمين شريفين بخواهد و مؤانست و مجالست خود با قرآن را زياد كند و از نور قرآن بهره گيرد كه بزرگان اهل معرفت گفته اند: المجالسة مؤثرة و خداوند متعال فرمود: ... فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْ الْقُرْآنِ .... (1)

قرائت و تلاوت قرآن سيره مستمره امامان عليهم السلام بوده است، به خصوص در حرمين شريفين و عتبات مقدس. سيد جليل القدر، علامه بزرگوار بحرالعلوم مى گويد: وارد حرم علوى در نجف اشرف شدم، ديدم مولايم بقية الله الاعظم- ارواح من سواه فداه- بالاى سر مبارك امير مؤمنان با صداى مليح و شيوا، با جذبه خاص ملكوتى قرآن تلاوت مى كند، من نيز اين شعر را ترنّم كردم:

چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنيدن*** به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن (2)

قرآن ذكر است

ذكر خدا در همه حال نيكو و پسنديده است و يكى از نام هاى قرآن نيز ذكر است؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . (3)و ذكر نام و ياد خدا، باطن انسان را نورانى و مرض هاى قلبى را شفا مى بخشد و ضمير آدمى را با خالق هستى مأنوس مى سازد. على (عليه السلام) فرمود:


1- مزمّل: 20
2- بحار الانوار، ج 53، ص 302
3- حجر: 9

ص:92

ذكر الله ينير البصائر ويؤنس الضمائر (1)

ذكر الله دواء اعلال النفوس (2)

أصل صلاح القلب اشتغاله بذكر الله (3)

آنچه به اين ذكر و تلاوت و نظر و قرائت روح و جان مى بخشد اخلاص است.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى فرمود: آن گاه كه مردم به غير خدا و كثرت عمل مشغولند و احياناً بر آن فخر و مباهات مى كنند، شما مواظب باشيد عملتان خالص و مصفّى باشد. إذا رأيت الناس يشتغلون بكثرة العمل فاشتغل بصفوة العمل (4)

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

لو نظر الناس الى مردود الأعمال من السماء لقالوا ما يقبل الله من أحد عمل (5)

زائر اين سرزمين در اخلاص بايد ابراهيم (عليه السلام) را الگوى خود قرار دهد؛ كه با اخلاص تمام كعبه را بنا كرد و در حقيقت سنگ اصلى وزيرين كعبه، اخلاص ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام بود كه كعبه را ابديت بخشيد. اخلاص كيميايى است كمياب كه به هركس ندهندش.

امام باقر (عليه السلام) فرمودند:


1- غرر الحكم.
2- غرر الحكم.
3- غرر الحكم.
4- بحارالانوار، ج 77، ص 88
5- بحارالانوار، ج 70، ص 208

ص:93

أصبح ابراهيم فرأى فى لحيته شيباً شعرة بيضاء فقال: الحمد لله رب العالمين الّذى بلّغنى هذا المبلغ ولم أعص الله طرفة عين (1)

اگر نيكو بنگرى خواهى ديد كه در گذر تاريخ كم نبوده اند انسان هاى مخلص و فرهيخته اى كه دل در گرو حق تعالى داشته اند وخداگونه مى انديشيده اند و بر اساس ارزش ها و فضيلت ها و كرامت ها گام بر مى داشتند و سويداى دل خويش را با الماس اخلاص سودند و از پرتو اسرار حق صفا يافتند و اكنون در روزگار معاصر نيز شيدايان حق و والهان و شيفتگان معبود حقيقى كه دل در ياد حق دارند نيز كم نيستند، اما هر انسانى بايد به خود بينديشد كه فرداى قيامت عمل ديگرى براى ما نيست عمل ما هم براى او نيست (لا تزر وازرة وزرأخرى ). (2)

بايد مثل سوختگانى شد كه وقتى كلمه معبود و نام خالق هستى را مى شنوند، نه تنها قلبشان مى تپد كه سراسر وجود آنها به لرزه در مى آيد. آنان چراغ و ضياى حق را در دل خويش روشن دارند و نمونه اش على بن الحسين، سيدالساجدين و زين العابدين است كه در ميقات ذوالحليفه، در هنگامه پرغوغاى تلبيه مى لرزد و مى گويد:

خوف آن دارم كه به من بگويند لالبّيك ولاسعديك (3)اينان شمع ياد خدا را همواره در جان روشن دارند.


1- بحارالانوار، ج 12، ص 8
2- انعام: 164
3- بحار الأنوار، ج 47، ص 16

ص:94

دلسوختگانى هستند كه از زلال علم حقيقى حق و چشمه هدايت و نورانيتِ وحى وهدايت انبيا استفاده كرده و جان خود را سيراب كرده اند و از شراب طهور محبت خدا و نبى و ولىّ چشيده اند و نوشيده اند و اكنون نيز عاشقانه در صحراى عشق، دل به ياد او زنده نگه داشته اند كه گام برتر گيرند و عطش روح و روان و نياز روحى خود را از آن سيراب تر گردانند.

كسى كه مى خواهد با پاكدلان صبح و مسائى داشته باشد و در مسير دلِ پاكانِ باطن بين گام بردارد، مناسب است از سرّ و سير ومسيرآگاهى داشته باشد و از رهبران آن وادى، اسرار مسير و طى طريق را بياموزد. رهبران ما همان ذوات مقدسى هستند كه كلام و روش و عمل و سكوت وسكون و تقرير آنان، همه نور است و هاديان به نورند.

امام هادى (عليه السلام) فرمود:

كلامكم نور وأمركم رشد ووصيّتكم التقوى وفعلكم الخير وعادتكم الاحسان وسجيتكم الكرم. (1)

اسرار را بايد از كسانى آموخت كه آنان از بشر نياموخته اند، بلكه از خالق بشر دريافته اند؛ من لدن حكيم عليم بوده است و جويبار علوم آنان نشأت يافته از عالم ديگرى است به نام عالم امر و مظهر إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (2)مى باشند و ديگران كه بيراهه رفته اند، از


1- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
2- سوره يس آيه 82.

ص:95

اين گونه نعيم ها و نعمت هاى دلنواز محرومند و روح آنان در اضطراب و خشكىِ جهل و عطش و فقر بى هدايتى مى سوزد. راستى راز و رمز احرام و طواف و سعى بين صفا و مروه و هروله، سرّ نماز در مصلاى عشقِ ابراهيمى و اسماعيلى، مقام ابراهيم، حجر اسماعيل، حجرالأسود و استلام آن و حقيقت ركن يمانى را چه كسى بايد بيان كند؟ بديهى است بايد امام معصوم بيان كند كه مدار امت است. امير بيان، على بن ابى طالب فرمود: وانّ محلّى منها محل القطب من الرحى (1)امام همواره مدار است و از اسرار عالم با خبر است. ائمه محرم راز و سرّ عفاف ملكوت اند، نه تنها امام ناسوتيان بلكه رهبر ملكوتيان نيز هستند.

اگر آدم ابوالبشر از خاك خلق شده است إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَاب .... (2)على (عليه السلام) ابو تراب است. تبيين اسرار مناسك حج و عمره، در شأن و توان معصومين (عليهم السلام) است. آنانند كه بايد حقايق نورانى شريعت نبوى را بيان كنند. چون كه مى دانند قهر و مهر خدا در چيست.

رسول خدا وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى* عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى* ذُو مِرَّة فَاسْتَوَى* وَهُوَ بِالْافُقِ الْاعْلَى . (3)بود. امامان (عليهم السلام) كه خليفه و جانشين پيامبرند، نيز داراى همين كمال و ويژگى هستند و همه مشكاة واحد و مصباح فاردند و مظهر


1- نهج البلاغه، خطبه 3.
2- آل عمران: 59
3- نجم: 3

ص:96

... اللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْارْض ... مى باشند. همه نور واحد ودرتوازن واحد هستند، اماويژگى هاى آن بزرگان تفاوت مى كند و گرنه اگر صلح است يا قيام در برابر طاغوت، اگر خشيت است يا بكاء، اگر عزلت است ياجهاد، همه و همه بر اساس وظيفه الهى است. كجا و چگونه مى توان به مقام عصمت علوى يا فاطمى پى برد؟! امام على بن موسى الرضا (عليهما السلام) فرمودند:

الإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لا لَهُ مِثْلٌ وَ لا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَب مِنْهُ لَهُ وَ لا اكْتِسَاب بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِى يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الأَلْبَابُ وَخَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَتَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الأَلِبَّاءُ وَكَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْن مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَة مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَكَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَىْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِى غِنَاهُ لا كَيْفَ وَ أَنَّى وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمِ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ .... (1)

اگر دست شما به ستارگان دور و بلند آسمان رسيد، فكر شما هم مى تواند به عمق و ژرفاى حقيقت امامت پى ببرد؛ هيهات، هيهات، آن دست كوتاه و آن فكر عليل و زبان در اوصاف آنان كليل است! مقام امامت مقام بزرگى است كه


1- كافى، ج 1، ص 201

ص:97

انتصاب از جانب خالق است نه انتخاب از جانب خلق. قرآن هم با واژه جَعَل تعبير آورده است. جعل همان انتصاب است؛ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ . (1)

از لطافت هاى قرآن كريم اين كه واژه امامت (مفرد و جمع) دوازده بار در قرآن كريم آمده است. آيا اين نكته ايهام به حقيقت امامت و حقانيت مذهب ندارد؟ و آيا مى توان گفت كه اين لطيفه ربّانى امرى اتفاقى است؟! خداوند حكيم عليم است و با يك حكمت و وجاهت و توجه خاص در قرآن اين چنين آورده است. مانند واژه موعظه و لسان كه هر دو 25 بار آمده است؛ يعنى از زبان بايد فقط موعظه و پند را بهره گرفت. زبان مساوى است باموعظه و موعظه هم مساوى با لسان است. همچنين موت وحيات نيز هر يك 145 بار آمده است و دنى و آخرت هريك 115 نوبت آمده است. پس اسرارى وجود دارد و سرّ را بايد از صاحب سرّ دريافت و بهره گرفت و اينها را شايد بتوان از مظاهر اعجاز نبوى دانست.

كرامت

كرامت و معجزه، هر دو خرق عادت است. امامان (عليهم السلام)، هم اعجاز دارند هم كرامت و مفسّرانِ حقيقى قرآنند، بلكه عِدل آن و به بينش دقيق ترى خودِ قرآنند. على (عليه السلام) در جنگ با


1- انبياء: 73

ص:98

نهروانيان فرمود: چرا دنبال قرآن صامت مى رويد، قرآن ناطق منم. (1)بزرگوارى آنان اقتضا مى كند كه در حق ما گرفتاران، و نيازمندان و واماندگان دعا كنند.

مگر صاحبدلى روزى ز رحمت*** كند در حق درويشان دعايى

بايد مَحْرم شد تا توانست دست به رداى كبريايى آنان زد. جُرم و جِرم گناه انسان را با خوبان نامحرم مى كند. بايد گناهان را شست تا اجازه ورود به حرم را يافت و گرنه صِرف مُحرِم شدن ظاهرى كفايت نمى كند. اگر توبه كردى و محرم شدى و به حرم آمدى، مَحْرم خواهى شد؛ آن گاه است كه پرده ها را كنار مى زنند و اسرار را مى نمايانند. آنچه مهم است اجازه ورود به حرم حقيقى است تا آن كه وقتى وارد حرم شدى سرّ و اسرارى را دريابى.

آنان كه وارد وادى رحمت و حريم با حرمتِ خدا مى شوند، صاحبدلانى هستند كه سميع و بصيرند و با نامحرمان مى گويند:

ما سميعيم وبصيريم و هشيم*** با شما نامحرمان ما خامشيم

بايد حجاب ها را دريد و انانيت ها و عجب و اعجاب به نفس را كنار ريخت و از هر چه غير اوست عارى شد و با فطرت الهىِ صرف، به وادى اقدس و حرم وارد شد تا محرم سرّگرديد و از اسرار لذّت برد.

چيزى كه رنگ و صبغه غير الهى دارد، قابليت پرواز به


1- ينابيع المودّه، ج 1، ص 214؛ بحار، ج 82، ص 199

ص:99

كوى دوست و ديار محبوب را ندارد. مادامى كه خطاب: اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْارْضِ . (1)گريبانگير نفس بشرى است كى و كجا مى تواند رهرو و سالك راه حق باشد.

فطرت بشر اوّلًا و بالذات جز به كمال مطلق، به هيچ چيز ديگرى توجه ندارد، اما همين فطرت اگر آلوده به رنگ هاى دنيايى و دام هاى شيطانى و اسارت هاى ابليسى گرديد، راه كمال بر او بسته مى شود، مگر آن كه رنگ ها را بزدايد و دام بگسلد و ديواره هاى اسارت را بشكند تا پرواز كند تا بَرِ دوست و به هواى سر كويش پرو بالى بزند. تا انانيت ها هست نمى شود.

تا خويشتنى به وصل جانان نرسى*** خود را به رَهِ دوست فنا بايد كرد

تا نفس و زمينه پاك نباشد، علم نه تنها كارگر نيست بلكه حجاب اكبر هم مى شود. علم آن گاه چراغ راه و نور هدايت است كه حق جو باشى و عاشق و دلداده حق. تهذيب نفس، تطهير قلب و تزكيه جان لازم است تا راهت دهند. بايد اشك نيمه شب و التماس و شوق و شعف را بدرقه اين راه كرد تا به رشد و رشادت معنوى دست يافت. بايد اقفال قلوب را شكست و طاهر و مطهَّر شد تا در جرگه مطهّرون در آمد؛ مگر نه آن است كه: فِى كِتَاب مَكْنُون* لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ . (2)

همان گونه كه به حقيقتِ قرآن جز مطهّرون نمى رسند،


1- توبه: 38
2- واقعه: 79

ص:100

به حقيقت ولايت و قرآن ناطق نيز جز مطهّرون نمى توانند باريابند.

از ميان زائران، جوانان به افق ملكوت نزديك تر و براى وصول به مقامات معنوى موفق ترند؛ زيرا هر روز كه از عمر انسان مى گذرد، دلباختگى به دنيا، سرطان غفلت و قفل شيطانى در وجود انسان محكم تر و پر زنگارتر مى شود.

روشن است كه يكى از مكرها و كيدهاى شيطان تسويف است؛ يعنى همواره به انسان وعده مى دهد كه بعداً به اصلاح نفس مى پردازى و توبه مى كنى. و بدين سان، تا زمان پيرى انسان را پيش مى برد و به گونه اى برنامه ريزى مى كند كه انسان بدون توبه از دنيا برود؛ چرا كه او دشمن قسم خورده انسان است: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . (1)

سعه صدر و بى اعتبارى دنيا

همه بايد از خالق اسرار بخواهيم كه ظرفيت وجوديمان را فراخ و سعه صدرمان را افزون نمايد. على (عليه السلام) فرمود:

انَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيةٌ فَخَيرها أَوْعاه. (2)اين قلب ها ظرف هايى هستند كه بهترين آنها جادارترينشان است.

جوانى هر انسان، بهار ادراك معارف الهى است وگرنه عمر مى گذرد و به فرموده امام راحل (قدس سره القدوسى) بايد گفت:


1- ص:82
2- نهج البلاغه، قصارالحكم، 147

ص:101

از قيل و قال مدرسه ام حاصلى نشد*** جزحرف دلخراش پس ازآن همه خروش (1)

غرورها و اميدهاى كاذب شيطانى است كه انسان را به وادى حيرت و خسران و حسرت سوق مى دهد. انسان ابتدافكر مى كند كه دنيا حباب است، بعد مى بيند آب است وسپس مى بيند سراب است، بعد مى بيند سراب هم خالى از آب است و هيچ است! لذا برخى از اهل معرفت فرموده اند:

اى هيچ، براى هيچ در هيچ مپيچ، كه دنيا همه هيچ اندر هيچ است.

پيچيدن دور دنيا فسانه و فسونى است كه موجب افسوس است كه تارك حقيقى دنيا على مرتضى (عليه السلام)، در نهج البلاغه شريف، دنيا را تحقير كرد. قرآن هم فرمود:

... كَسَرَاب بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً .... (2)

در اين جا مشبّه صعيف تر از مشبّه به است، لذا قرآن اعمال اهل دنيا را تشبيه به سراب كرد و نفرمود كه خود سراب است.

مكّه امّ القرى

مكّه را بدان جهت امّ القرى خوانده اند كه گويا تمام اسرار


1- ديوان امام خمينى قدس سره
2- نور: 39

ص:102

قرى وبلاد در آن نهفته است، نه تنها اسرار زمينى كه رموز آسمانى نيزدرآن مستور است. قرآن هم فرمود: ... لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا ... (1)

كعبه

امام صادق (عليه السلام) فرمودند: كعبه در محاذات بيت المعمور و بيت المعمور در محاذات عرش واقع است (2)و عرش چون چهار ركن دارد، كعبه نيز مربع ساخته شده است و تسبيحات اربعه كه اسلام و نظام هستى مبتنى بر آنهاست، راز تربيع عرش است. آنچه كه در عالم طبيعت است الگويى است از عالم مثال و عالم مثال الگويى است از عالم مجردات و بالأخره عالم مجردات الگويى است از اسماى حسناى الهى.

كعبه برابر عوالم بالا تنظيم شده است و تنزل عرش پروردگار است و بيت المعمور در آسمان چهارم است. (3)

مرحوم حكيم ميرفندرسكى گويد:

چرخ با اين اختران نغز و خوش زيباستى*** صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى (4)

كسانى كه به طور شايسته پيرامون كعبه طواف مى كنند، در عالم مثال، به بيت المعمور صعود كرده اند و اگر وظايف آن مرحله را نيز به شايستگى انجام دهند به مقام عرش الهى بار


1- انعام: 92
2- بحارالانوار، ج 96، ص 57
3- بحارالأنوار، ج 99، ص 57، باب 4، ح 96
4- ديوان ميرفندرسكى.

ص:103

مى يابند؛ همان گونه كه حارثة بن مالك فرمود: كأنّى أنظر إلى عرش رَبّى وقد وضع للحساب (1)

خداوند متعال با قرار دادن كعبه به عنوان مطاف انسان ها، در واقع خواسته است كه انسان ها به فرشتگان عرش الهى اقتدا كنند و حق را زمزمه نمايند.

خداوند متعال در آيات آغازين سوره طور سخن از بيت المعمور و سقف مرفوع دارد؛ وَالطُّورِ* وَكِتَاب مَسْطُور* فِى رَقّ مَنْشُور* وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ* وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ . (2)

مرحوم امين الاسلام طبرسى (3)ذيل آيه و البيت المعمور مى فرمايد: خانه اى است در زير عرش پروردگار و خداوند متعال آن را بر چهار ستون زبرجد قرار داده و از ياقوت پوشانده است. به فرشتگان فرمود عرش را رها نموده بر پيرامون اين خانه طواف كنيد و فرشتگان از آن پس گرد آن خانه طواف كردند و در هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته در آن خانه مى آيند و مى روند و ديگر هرگز به آن جا باز نمى گردند. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى إِلَى الأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْىَ (4)اساس و بنيان بيت عتيق از طبقه هفتم زمين تا طبقه هفتم آسمان و از روى زمين تا عرش اله است.


1- اصول كافى، ج 2، ص 54
2- طور: 1- 5.
3- مجمع البيان، جزء 27
4- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 246، باب ابتداء الكعبة و فضلها.

ص:104

إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَى السَّمَاءِ (1)

قال الله تبارك و تعالى:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ* فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً. (2)

آيه شريفه با تأكيد شروع مى شود و تعبير وضع در قبال رفع است و از تعبير وضع استفاده مى شود كه كعبه تنزل يافته مثال آن چيزى است كه در سماء رابع خلق شده است و الا چرا نفرمود: انّ اوّل بيت بُنِىَ أو جُعِلَ و هكذا و در علم ادب ثابت شده است كه لام در نفع ناس است كعبه براى منفعت مردم است كه در جاى ديگر فرمود: لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِى أَيَّام مَعْلُومَات .... (3)

كعبه صدف است

كعبه صدفى است كه دُرّ ثمين ولايت را در خود جاى داد و تلاش براى رسيدن به كعبه در حقيقت تلاش براى وصال به حق و وصول به ولاى على است؛ زيرا على مولودى است كه شير توحيد را از سينه اين مام نوشيد و او گوهر اين صدف است و روشن است كه هر گوهرى ارزشمندتر از صدفِ خويش است. به قول عارفى كه مى گفت: شيخ ما رو به كعبه دارد و من دل در نجف؛ چرا كه گوهرِ اين صدف اكنون در


1- تهذيب الأحكام، ج 2، ص 383
2- آل عمران: 96
3- حج: 28

ص:105

نجف آرميده است.

به سوى كعبه رود شيخ ومن به سوى نجف*** به حق كعبه كه آن جا مراست حق به طرف

تفاوتى كه ميان من است و او اين است*** كه من به سوى گهر رفته او به سوى صدف

امام صادق (عليه السلام) به ابن ابى العوجاء فرمود:

هذا بيت استعبد الله به عباده ليختبر طاعتهم فى إتيانه فَحَثَّهُم على تعظيمه وزيارته جعله محلّ انبياء للمصلّين له فهو شعبة من رضوانه وطريق يؤدى إلى غفرانه (1)

كعبه در صورتى شعبه اى از رضوان خداست كه انسان صدف وگوهر هر دو را قبول داشته باشد پذيرفته شده باشند وگرنه بدون گوهر قبل از اسلام هم بود، اما مركز و جايگاهى براى نصب بت ها بود.

معلوم مى شود كه خداوند متعال اين خانه را خلق فرمود تا خلق را به عبادت وادارد و انسان ها را با اين عبادت و طاعت بيازمايد. هدف از خلقت اين بيت اين بود كه از على پذيرايى شود. اين خانه آماده شد و مادرى به حرم آمد و احساس الم نمود و از فرط حيا دنبال خلوتگه راز مى گشت، در بارگاه اله دست به دعا برداشت، خدايا! آبرويم را حفظ كن.

چون لايق شأنش نَبُد زايشگهى غير از حرم*** آمد نداى ادخلى او را ز حىّ ذوالكرم


1- احتحاج طبرسى، ج 1، ص 75

ص:106

يعنى تو غير از مريمى بازآ وزين درگه مَرَم*** خاص تووفرزند توست ركنومقامومزدلف

اين خانه را بايد خدا يك روز معمارى كند*** آدم بنايش برنهد نوحش پرستارى كند

وانگه خليلش با پسر تا سقف حجارى كند*** آن يك در و بامش نهد وآن نقش وگچكارى كند

هريك ز آباء رسول پس خانه سالارى كند*** كامروز اندر خانه اش يك ميهماندارى كند (1)

آرى، اين همه براى آن است كه كعبه يك روز از ميهمان خود، على پذيرايى كند و او را حفظ نمايد.

آدم اولين حج گزار

آدم (عليه السلام) نخستين حج گزارى بود كه بسان فرشتگان بر دور خانه خدا طواف كرد و پس از او فرزندانش به زيارت اين خانه پرداختند (2)، تا اين كه در عصر حضرت نوح، در اثر طوفان، جاى كعبه پوشيده از آب شد و نوح و همراهانش كه 150 روز در كشتى بودند، به مكه آمدند. چهل روز پيرامون خانه خدا گشت سپس به سوى كوه جودى آمد و در آن جا مستقر گرديد. (3)جايگاه كعبه تا زمان حضرت ابراهيم از نظرها پنهان بود تا اين كه خداوند متعال محل آن را به ابراهيم نماياند و ابراهيم از شام حركت كرد و جبرئيل او را راهنمايى نمود تا به


1- ديوان شمس اصطهباناتى.
2- وسائل الشيعه، ج 13، ص 208
3- بحار الأنوار، ج 11، ص 340

ص:107

نشانه هاى حرم و جايگاه خانه رسيدند و مأموريت يافت به كمك اسماعيل ديوارهاى كعبه را بالا برند وبيت عتيق را بناكنند؛ وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ ... (1)و آن گاه فرمان داد پيرامون آن طواف كنند؛ ... وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ . (2)

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

انّما أمر الناس ان يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم ويَعرضوا علينا نصرهم (3)

هدف آدم، ابراهيم و اسماعيل و ... آن بود كه كعبه زيارتگاه و مطاف انسان ها گردد و در سايه آن، از درد و رنج يكديگر آگاه شوند و منافعى هم عايد آنان گردد و رقاء و علوّ روحى نيز پيدا كنند.

احرام

احرام، به معناى داخل شدن در حرم يا حرام نمودن چيزى برمُحرم است. مُحرِم با پوشيدن لباس احرام و نيت و تلبيه بسيارى ازمحرّمات را بر خود حرام مى كند؛ و از آن جمله ترك اعمالى است كه جنبه حيوانيت دارد. بديهى است اعمالى كه در شأن حيوانات است با تجرّد و موت اختيارى و سير الى الله منافات دارد. انسان بايد ابتدا محرم شود تا بتواند مُحرم


1- بقره: 127
2- حج: 29
3- بحارالانوار، ج 96، ص 374

ص:108

شود و گرنه مُجرم را به حرم راهى نيست، مگر آن كه جِرم و جُرم را بزدايد، به قول عارف صمدانى، ملا محسن فيض كاشانى: از هرچه جز عشق رُخَش استغفر الله (1)

اهل سرّ و رمز و راز و اهل معرفت و شهود آموخته اند و گفته اند:

چو محرم شدى واقف خويش باش*** كه مُحرِم به يك نقطه مُجرِم شود

در اثر گناه، نقطه اى سياه در صفحه سفيد قلب و صحيفه عمل انسان ظاهر مى شود. هر چه گناه افزون تر گردد نقطه سياه گستره بيشترى مى يابد تا جايى كه:

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون . (2)

گرچه وصالش نه به كوشش دهند*** آن قدر اى دل كه توانى بكوش

طواف

مناسب است انسان در حال طواف خود را به صورت جست وجوگرى درآورد كه گويا حقيقتى را گم كرده و در جستوجوى آن است، شايد كه در اين اشواط و ادوار مكرّر آن حقيقت را دريابد و آن حقيقت گم شده همان ذات اقدس اله است.


1- ديوان فيض كاشانى.
2- روم: 10

ص:109

انسان طائف و زائر، ميهمان خداست و بايد در اين سفر بكوشد جايزه ميهمانى را دريافت كند كه همانا سند برائت و نجات از جهنم مى باشد.

سيد الساجدين (عليه السلام) در دعاى افتتاح از خدا درخواست مى كند:

بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ فَاكْتُبْ لَنَا وَ فِى جَهَنَّمَ فَلا تَجْعَلْنَا وَ فِى عَذَابِكَ وَ هَوَانِكَ فَلا تَبْتَلِنَا وَ مِنَ الضَّرِيعِ وَ الزَّقُّومِ فَلا تُطْعِمْنَا وَ مَعَ الشَّيَاطِينِ فِى النَّارِ فَلا تَجْمَعْنَا وَ عَلَى وُجُوهِنَا (فِى النَّارِ) فَلا تَكْبُبْنَ (1)

على بن موسى الرضا (عليه السلام) فرمود:

فاذا بلغت الحرم فاغتسل قبل أن تدخل مكّة وامش هنيئة فاذا دخلت مكّة ونظرت الى البيت فقل: الحمدللهِ الّذى عظّمك وكرّمك وجعلك مثابة للناس وأمناً و هدى للعالمين، ثم ادخل المسجد حافياً و عليك السكينة والوقار ثم تطوف بالبيت تبدء بركن الحجرالأسود وقل: أمانتى أديتها وميثاقى تعاهدته ليشهد لى بالموافاة (2)

اين حديث شريف پيامبر (صلى الله عليه وآله)، هم ادب احرام و هم ادب طواف و استلام حجر را ياد آور مى شود:

طواف بر گرد بيت الله الحرام، داراى فضيلت بسيار و ارزش والايى است.

مَا مِنْ طَائِف يَطُوفُ بِهَذَا الْبَيْتِ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ حَاسِراً عَنْ رَأْسِهِ حَافِياً يُقَارِبُ بَيْنَ خُطَاهُ وَ يَغُضُّ بَصَرَهُ وَ


1- مستدرك الوسائل، ج 5، ص 79
2- تفسير عياشى، ج 1، ص 59

ص:110

يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ فِى كُلِّ طَوَاف مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْذِىَ أَحَداً وَ لا يَقْطَعُ ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ لِسَانِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَة سَبْعِينَ أَلْفَ حَسَنَة وَ مَحَا عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ سَيِّئَة وَ رَفَعَ لَهُ سَبْعِينَ أَلْفَ دَرَجَة وَ أَعْتَقَ عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ رَقَبَة ثَمَنُ كُلِّ رَقَبَة عَشَرَةُ آلافِ دِرْهَم وَ شُفِّعَ فِى سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ قُضِيَتْ لَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ حَاجَة إِنْ شَاءَ فَعَاجِلَهُ وَ إِنْ شَاءَ فَآجِلَهُ. (1)

در اين حديث شريف، از مسائل مهم، آن است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند: مواظب باشيد كه در حال طواف به ديگران آزار نرسانيد من غير أن يوذى أحد

نكته ديگر ركن يمانى است.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: از لحظه اى كه خداوند متعال آسمان ها و زمين ها را آفريد، فرشته اى را موكل كرد كه در كنار ركن يمانى براى استجابت دعا آمين بگويد؛ يعنى آن گاه كه به ركن يمانى رسيدى توجه به دعا داشته باش.

راوى مى گويد از امام صادق شنيدم كه فرمود:

انّ ملكاً موكّلا بالركن اليمانى منذ خلق السموات والارضين ليس له هجر الا التأمين على دعائكم فلينظر عبد بما يدعو، فقلت له ما الهجير فقال كلام من كلام العرب أى ليس له عمل. (2)

و مستحب است كه بگويى:

رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الْاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا


1- وسائل الشيعه، ج 13، ص 306
2- وسائل الشيعه، ج 13، ص 342

ص:111

عَذَابَ النَّارِ.

مقام ابراهيم

مقام ابراهيم گواه روشنى است بر توحيد و آيتى است از آيات الهى و بيّنه اى از بينات.

ابراهيم (عليه السلام) در آن جا ايستاد و مردم را به فرمان خداوند كه فرمود: وَأَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق . (1)به حج فراخواند. بدين سان پاى مباركش در سنگ فرو رفت و اكنون قرن ها مى گذرد و همچنان اثر پاى آن پيامبر عظيم الشأن در آن سنگ باقى است: فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً .... (2)و خداوند دستور داد كه: ... وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً .... (3)خداوند متعال اين اثر را پيوسته حفظ خواهد كرد و اين كار بر او دشوار نيست؛ ... وَلَا يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ . (4)

حجر الأسود

نقطه آغاز و انجام هر طواف حجر الأسود است كه در زاويه كعبه، كنار در بيت الله الحرام قرار گرفته است و اين علامت، خود آيتى از آيات بيّنات الهى است و براى اين كه


1- حج: 27
2- آل عمران: 97
3- بقره: 125
4- بقره: 255

ص:112

طائف و زائر خانه خدا با خدا پيمان ببندد، مستحب است حجر را استلام كند و اين استلام به معناى دست دادن با خدا و ميثاق بستن با خالق كعبه است.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود::

الحجر يمين الله فمن شاء صافحه به .

الحجر الأسود يمين الله فى أرضه يصافح بها عباده المؤمنين .

طوفوا بالبيت واستلموا الركن فانّه يمين الله فى خلقه يصافح بها خلقه مصافحة العبد أو الرّجل يشهد لمن استلمه بالموافاة. (1)

حجرالاسود دست راست خدا در زمين است كه استلام آن، مصافحه با پروردگار محسوب مى شود و اين بدان جهت است كه خداوند متعال براى آن كه در دنياى طبيعت و حسّ، محلّ ميثاقى داشته باشد، فرمان داد كعبه را ساختند و در ركنى از اركان آن، سنگ خاصى را به عنوان يَمِينُ اللهِ فِى ارْضِهِ قرار دادند تا كسى كه بر حجرالاسود دست مى گذارد و استلام مى كند با دست راست خدا مصافحه كرده باشد. زائر بدين وسيله متعهد مى شود و با خدا پيمان مى بندد كه ديگر دست به گناه و معصيت نيالايد و با بيگانه دست خيانت ندهد. ذات اقدس پروردگار منزّه از جسم و ماده است. او مجرد محض است و اين با زبان مخاطب سخن گفتن، تشبيه معقول به


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 408

ص:113

محسوس است و گرنه او به گونه انسان ها دست ندارد تا راست و چپ داشته باشد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

وَ دُخُولِ الْبَيْتِ مُتَحَقِّقاً لِتَعْظِيمِ صَاحِبِهِ وَ مَعْرِفَةِ جَلالِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ. (1)

استلام حجر كن و اظهار رضايت نما از قسمتى كه خداوند به تو لطف كرده است و در برابر عزّت شكست ناپذير آن عزيز حقيقى خضوع كن.

دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر*** كه كريم است و رحيم است و غفوراست و ودود

امام زين العابدين (عليه السلام) خطاب به شبلى فرمود:

صافحت الحجر ووقفت بمقام ابراهيم و صلّيت به ركعتين؟ قال: نعم، فصاح (عليه السلام) صيحة كاد يفارق الدنيا ثّم قال آه، آه، من صافَحَ الحجرالأسود فقد صافح الله تبارك و تعالى .

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

فَالرُّكْنُ الْاسْوَدُ بَابُ الرَّحْمَةِ إِلَى الرُّكْنِ الشَّامِىِّ فَهُوَ بَابُ الْانَابَةِ وَ بَابُ الرُّكْنِ الشَّامِىِّ بَابُ التَّوَسُّلِ وَ بَابُ الرُّكْنِ الْيَمَانِىِّ بَابُ التَّوْبَة وَ هُوَ بَابُ آلِ مُحَمَّد (عليهم السلام) وَ شِيعَتِهِمْ إِلَى الْحَجَرِ. (2)


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172
2- بحارالأنوار، ج 99، ص 630

ص:114

پيامبر (صلى الله عليه وآله):

من فاوضه فانّما يفاوض يد الرحمن.

تفسير الحديث هو ان المفاوضة هى المحادثة والمذاكرة لكن استعيرت هنا للمصافحة تشبيهاً لها بالبيعة التى يبايع الانسان غيره ويتلقى ذلك الغير تلك المبايعة بالقبول فكأنما يتحادثان ويتبادلان القول بالتعهد من طرف والقبول من آخر. (1)

ابن عباس گويد:

ليس فى الارض من الجنّة الّا الركن الاسود والمقام فانّهما جوهرتان من جوهر الجنة ولولا ما مسهما من اهل الشرك ما مسهما ذو عاهة الّا شفاه الله تبارك وتعالى. (2)

بى حد و حصر درِ خانه تو را مى كوبم؛ چرا كه امين وحى تو و ولىّ من رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

من قرع باباً ولجّ ولج من طلب شيئاً و جدّ وجد. (3)

خدايا! مبادا رانده درگاه تو گردم.

گفت پيغمبر كه چون كوبى درى*** عاقبت زان در برون آيد سرى

چون كشى هر روز از چاهى تو خاك*** عاقبت اندر رسى در آب پاك


1- السنن الكبرى، حديث 4975
2- تاريخ ازرقى، ص 24
3- منية المريد، شهيد ثانى.

ص:115

سايه حق بر سر بنده بود*** عاقبت جوينده يابنده بود (1)

دستور است كه در هنگام سعى اين نجوا و دعا و مناجات را با ربّ الارباب داشته باشى.

يامن أمر بالعفو.

يامن هو أولى بالعفو.

يامن يحب العفو.

يامن يثبت على العفو- العفو العفو العفو.

يا جواد يا كريم يا قريب يا بعيد اردد علىّ نعمتك واستعملنى بطاعتك ومرضاتك. (2)

ابو بصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند:

مامن بقعة أحبّ إلَىّ من المسعى لأنه يذل فيه كل جبّار. (3)

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

جعل السّعى بين الصفا والمروة مذلّة للجبارين. (4)

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:

فاذا سعيت بين الصفا والمروة سبعة أشواط كان لك بذلك عند الله عزّوجلّ مثل أجر من حجّ ماشياً من بلاده ومثل أجر من أعتق سبعين رقبة مؤمنة. (5)


1- مثنوى مولوى.
2- مناسك حج.
3- وسائل الشيعه، ج 9، ص 511.
4- همان.
5- بحارالانوار، ج 96، ص 4

ص:116

تقصير

زائر در پايان سعى ميان صفا و مروه، بر فراز كوه مى ايستد، تقصير مى كند، مو يا ناخن كوتاه مى كند؛ يعنى خدايا! آرزوهاى نفسانى و خواهش هاى حيوانى ام را كوتاه و مرا به خودت وصل گردان!

ادب وداع بيت

قلت لأبى عبدالله: فمن أين أودّع البيت؟ قال: تأتى المستجار بين الحجر والباب فتودعه من ثَمّ، ثم تخرج فتشرب من زمزم ثم تمضى، فقلت: أصُبُّ عَلى رأسى فقال: لا تقرب الصّب. (1)

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

فليكن آخر عهدك بالبيت أن تضع يدك على الباب وتقول: المسكين على بابك فتصدق عليه بالجنة. (2)

امام صادق (عليه السلام) همچنين فرمود:

إذا أردت أن تخرج من مكّة وتأتى أهلك فودّع البيت وطف بالبيت أسبوعاً وان استطعت أن تستلم الحجر الأسود والركن اليمانى فى كلّ شوط فافعل والّا فافتح به واختم به فان لم تستطع ذلك فَمُوَسَّعٌ عليك ثم تأتى المستجار فتصنع عنده كما صنعت يوم قدمت مكّة وتخير لنفسك من الدعاء ثمّ استلم الحجر الأسود ثم الصق بطنك بالبيت تضع يدك على الحجر والأخرى مما


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 290
2- همان.

ص:117

يلى الباب واحمد الله واثن عليه وصلّ على النبى. (1)

مناسك حج و عمره مانند ديگر عبادات، انسان ساز است. مناسب است زائر هنگام وداع، حالت بسيار متفاوت نسبت به هنگام ورود به بيت الله الحرام داشته باشد و اين تفاوت حال و وضع روحى را احساس كند. بزرگان و اولياى دين چنين بودند. آنان وقتى وارد حرم مى شدند، حالتى داشتند كه با هنگام وداع و خروج از مسجدالحرام تفاوت اساسى داشت. خداوند ما را نيز مانند آنان و رهرو راهشان قرار دهد!


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 287.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109