ميقات حج-جلد 50

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

اسرار و معارف حج

فضايل كعبه

ص: 6

محمد مهدى فيروز مهر

كعبه، تجسّم عرش خدا در زمين، داراى فضيلت و ارزشى بس والا و عظيم است.

تمسك به آيات و روايات، براى شناخت و آگاهى از جايگاه واقعى اين مكان مقدّس، بهترين و تنهاترين راه است.

پيش از اين برخى مطالب مربوط به «فضيلت كعبه در آيات قرآن» را از همين نويسنده در شماره 47 آورديم و اكنون «فضايل كعبه» در آيات، روايات و احاديث معصومين عليهم السلام را كه به سبك و شيوه اى ويژه و تحت عناوين خاص به نگارش در آمده، از نظر شما خوانندگان گرامى مى گذرانيم، اميد است مفيد واقع شود: «ميقات حج»

كعبه، تجسم عرش خدا در زمين:

امام باقر عليه السلام:

«أَمَّا بَدْءُ هَذَا الْبَيْتِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَالَ لِلْمَلائِكَةِ: ... إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ...، فَرَدَّتِ الْمَلائِكَةُ عَلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَالَتْ: أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ ...، فَأَعْرَضَ عَنْهَا فَرَأَتْ أَنَّ ذَلِكَ مِنْ سَخَطِهِ فَلاذَتْ بِعَرْشِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ أَنْ يَجْعَلَ لَهُ بَيْتاً فِي

ص: 7

السَّمَاءِ السَّادِسَةِ يُسَمَّى الضُّرَاحَ بِإِزَاءِ عَرْشِهِ فَصَيَّرَهُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ يَطُوفُ بِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ لا يَعُودُونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ فَلَمَّا أَنْ هَبَطَ آدَمُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا أَمَرَهُ بِمَرَمَّةِ هَذَا الْبَيْتِ وَ هُوَ بِإِزَاءِ ذَلِكَ فَصَيَّرَهُ لآِدَمَ وَ ذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَيَّرَ ذَلِكَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ ...» (1) «آغاز و پيدايش اين خانه چنين بود كه خداوند به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشينى قرار مى دهم. فرشتگان پاسخ دادند: آيا در آن، كسى را قرار مى دهى كه فساد مى كند و خونها مى ريزد؟! خداوند از فرشتگان روى گرداند، آنان ديدند كه اين روى گردانى از خشم خداست. پس به عرش او پناهنده شدند.

خداوند به يكى از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم در برابر عرش او خانه اى برايش بسازد به نام ضُراح. آن را براى آسمانيان قرار داد كه هر روز هفتاد هزار فرشته طوافش مى كنند و باز نمى گردند و استغفار مى كنند، پس چون آدم به آسمان دنيا فرود آمد، خداوند فرمانش داد كه اين خانه را- كه در مقابل آن بود- ترميم كند. پس خداوند اين را براى آدم و نسل او قرار داد همچنانكه آن خانه را براى آسمانيان قرار داده بود.»

امام باقر عليه السلام همچنين فرمود:

«چون خداوند آدم را از بهشت فرود آورد، فرمود: من همراه تو خانه اى فرود مى آورم كه برگِرد آن طواف شود.

آن چنان كه عرش من طواف مى شود و نزد آن نماز خوانده شود، همانگونه كه نزد عرش من نماز خوانده مى شود ....» (2) كعبه، تجسّم اركان اسلام

در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه از آن حضرت پرسيدند: چرا كعبه را كعبه ناميدند؟

فرمود: براى اينكه مربع است.

پرسيدند چرا مربع شد؟

فرمود: براى اينكه در مقابل بيت المعمور قرار گرفته و آن مربع است.

پرسيدند: چرا بيت المعمور چهارگوش شده است؟

فرمود: براى اينكه در برابر عرش قرار گرفته است. پرسيدند چرا عرش مربع شده


1- الكافي، ج 4، ص 187؛ الحج والعمره في الكتاب والسنه، چاپ دار الحديث، صص 83 و 84
2- الحج والعمره في الكتاب والسنه، صص 83 و 84

ص: 8

است؟ فرمود: براى اينكه كلماتى كه اسلام بر آنها استوار است چهار كلمه است و آن «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» است. (1) كعبه، تضمين كننده حيات و بقاى اسلام

امام صادق عليه السلام فرمود:

«لا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ».

«تا آن زمان كه كعبه برپاست، دين نيز پايدار است.» (2) كعبه، حجت خدا در زمين:

امام صادق عليه السلام از پدرانش در وصف كعبه نقل كرده است كه:

«الْبَيْتُ حُجَّةُاللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِهِ».

«خانه خدا در زمين، حجت الهى بر بندگان است.» (3) كعبه، خانه اى مبارك

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً .... (4) «نخستين خانه اى كه براى مردم (ونيايش خداوند) قرار داده شده، همان است كه در سرزمين مكه قرار گرفته؛ كه پربركت است.»

مبارك به معناى خير و بركت فراوان است و مبارك بودن خانه خدا، مى تواند از اين جهت باشد كه اين خانه همواره محلّ عبادت و طواف بوده و پاداش عبادت در آنجا دو چندان است و سبب بخشش گناهان مى باشد. (5)


1- علل الشرايع، ج 2، ص 398
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 14
3- تفسير عياشى، ج 1، ص 39، ح 22
4- آل عمران: 96
5- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 798

ص: 9

كعبه، خانه هدايت بخش

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ. (1) «نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه واقع شده كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است.»

كعبه راهنماى بندگان به سوى خداست و آنان با انجام حج و عمره و ساير عبادات به سمت و اطراف كعبه، به بهشت و سعادت راه مى يابند.

مبارك بودن خانه خدا، مى تواند از اين جهت باشد كه اين خانه همواره محلّ عبادت و طواف بوده و پاداش عبادات در آنجا دو چندان است و سبب بخشش گناهان مى باشد.

كعبه، خانه اى امن و امنيت آفرين

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ .... (2)«نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است ...»

وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً .... (3) «و هر كسى داخل آن (خانه) شود، در امان خواهد بود.»

كعبه خانه اى امن و در امان از گزند


1- آل عمران: 96
2- همان.
3- آل عمران: 97

ص: 10

حوادث طبيعى و قهر جباران و بدخواهان است كه داستان اصحاب فيل از نمونه هاى روشن آن مى باشد. افزون بر اين، كعبه مايه امنيت هركس و هر چيزى است كه به آن وارد شود و يا وارد سرزمين پيرامون آن (و حرم/ مكه) گردد.

امام باقر عليه السلام فرمود: معناى وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً ... اين است كه هر كسى وارد آن (بيت) شود، در حالى كه عارف به تمام واجبات الهى باشد، در عالم آخرت از عذاب هميشگى در امان خواهد بود. (1) طبق روايات فراوان، اگر كسى در خارج حرم مرتكب جرمى شود و به حرم خدا پناهنده گردد، تا زمانى كه در حرم به سر مى برد، كسى حق تعرّض به او را ندارد و نمى توان در آنجا بر او حد جارى كرد.

حتى اگر حيوانات وحشى هم به حرم خدا پناهنده شوند، كسى حق تعرّض به آنها را ندارد و نيز درختان خود رو حرم خدا را هم كسى نمى تواند بكَند.

اين امنيت همه جانبه حرمِ خدا، به اعتبار وجود كعبه در آن است.

بارى، خداى سبحان امنيت مطلق و همه جانبه را از ويژگى ها و فضايل كعبه برشمرد:

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً .... (2) « (و به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خانه كعبه را محلّ بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم.»

كعبه، شعبه اى از رضوان الهى

امام صادق عليه السلام فرمود:

«هَذَا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ ... فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوَانِهِ ...».

«اين خانه اى است كه خداوند به سبب آن بندگانش را به عبادت فراخواند و آن، شعبه اى از رضاى اوست.» (3) كعبه، وسيله آزمايش بندگان

امام صادق عليه السلام فرمود:

«هَذَا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَهُمْ فِي إِتْيَانِهِ».

«اين خانه اى است كه خداوند به سبب آن بندگانش را به عبادت فراخواند تا طاعت آنان را، در آمدن به سوى آن، بيازمايد.»

كعبه، قبله امّت اسلام:

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ .... (4) «نگاه هاى انتظارآميز تو به سوى آسمان را (براى تعيين قبله نهايى) مى بينيم. اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى، مى گردانيم. پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا باشيد روى خود را به سوى آن بگردانيد.»

خداى سبحان امنيت مطلق و همه جانبه را از ويژگى ها و فضايل كعبه برشمرد

از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود:

خداى عزّ و جلّ كعبه را قبله مسجد (الحرام)


1- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 799
2- بقره: 125
3- كافى، ج 14، ص 197
4- بقره: 144

ص: 11

و مسجد (الحرام) را قبله اهل حرم و حرم را قبله همه اهل زمين قرار داد. (1) كعبه، گرامى ترين خانه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«أَكْرَمُ الْبُيُوتِ عَلى وَجْهِ اْلأَرْضِ أَرْبَعَةٌ:

الْكَعْبَةُ وَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ بَيْتٌ يُقْرَأُ فِيهِ الٌقُرْآنُ وَ الْمَساجِدُ».

«گرامى ترين خانه بر روى زمين، چهار خانه است: كعبه، بيت المقدس و خانه اى كه در آن قرآن بخوانند و ديگر مساجد.»

كعبه، محبوب ترين بقعه در زمين

امام باقر عليه السلام:

«مَا خَلَقَ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- بُقْعَةً فِي الْأَرْضِ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْهَا، ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ الْكَعْبَةِ ...».

«خداوند هيچ بقعه اى را بر روى زمين محبوبتر از آن نيافريد. (اين سخنان را در حالى بيان كرد كه با دستش به سوى كعبه اشاره مى كرد.)» (2) كعبه، بناى مردمى و محلّ رجوع مردم:

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً .... (3) « (به ياد آوريد) هنگامى را كه خانه كعبه را محلّ بازگشت و مركز امن و امان براى «مردم» قرار داديم.»

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ. (4) «نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است، كه پربركت ومايه هدايت جهانيان است.»

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ .... (5) «خداوند، كعبه- بيت الحرام- را وسيله براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد.»

قيد «للناس» در سه آيه بالا و نيز قيد «للعالمين» در آيه 96 آل عمران، بيانگر مردمى و عمومى و جهانى بودن خانه خدا است. آرى، كعبه سفره معنوى آماده براى همه مردم؛ اعم از كافر و مسلمان است، اما


1- وسائل الشيعه، ج 4، ص 303
2- كافى، ج 4، ص 239
3- بقره: 125
4- آل عمران: 96
5- مائده: 97

ص: 12

كسانى توفيق استفاده از آن را پيدا مى كنند كه همانند كعبه به فضيلت توحيد آراسته و از شرك و كفر و طغيان پيراسته باشند.

كعبه، پاك و مطهّر از آلودگى ها:

... وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي .... (1) «و ما به ابراهيم و اسماعيل امركرديم كه: خانه مرا پاك و پاكيزه نماييد.»

تطهير خانه خدا مى تواند به اين معنا باشد كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام مأمور شدند كعبه را از آلودگى هايى كه مشركان قبلًا، در اطراف آن ايجاد كرده بودند پاك سازى نمايند. بنا به عقيده برخى مفسران، كعبه پيش از آنكه در دست ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام قرار گيرد در اختيار مشركان بوده و آنها نظافت را رعايت نمى كردند.

و نيز تطهير كعبه مى تواند به اين معنا باشد كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام موظّف شدند كعبه را بر اساس طهارت، تقوا و اخلاص بنا نمايند آنگونه كه حق تعالى مى فرمايد:

أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنْ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ .... (2) «آيا كسى كه شالوده آن را بر تقواى الهى و خشنودى او بناكرده، بهتر است، يا كسى كه اساس آن را بر كنار پرتگاهِ سستى نهاده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مى ريزد؟!» (3) در هر حال، كعبه بنايى است كه از هرگونه آلودگى و ناخالصى پاك و مطهّر است؛ چرا كه پاكى و طهارت كعبه، خواست صاحب آن؛ خداوند تبارك و تعالى است.

كعبه، ساخته شده بر اساس خلوص و توحيد محض:

وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً .... (4) « (به خاطر بياور) هنگامى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند؛ و به او گفتيم) چيزى را همتاى من قرار مده.»

عمده ترين فضيلت كعبه اين است كه اين خانه، خانه توحيد است و هيچ انگيزه غير


1- بقره: 125
2- توبه: 109
3- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 385
4- حج: 26

ص: 13

الهى در پيدايش و بقا و دوام آن نقش نداشته و نخواهد داشت و تنها رنگى كه اين خانه برخود پذيرفت، رنگ توحيد وخدايى است:

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ صِبْغَةً .... (1) «رنگ خدايى (بپذيريد؛ رنگ ايمان و توحيد و اسلام) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟ و اين است رمز عظمت و فضيلت اين خانه خدايى ...»

كعبه، وسيله آزمون اوّلين و آخرين

امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:

«أَ لا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنِ آدَمَ إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً ...».

«آيا نمى بينيد كه خداوند پيشينيان را از زمان حضرت آدم عليه السلام تا آخرين انسان هاى اين عالم، به وسيله سنگ هايى آزمودكه نه زيان مى رساند و نه سود، نه مى بيند و نه مى شنود، پس آن ها را خانه خويش (بيت اللَّه الحرام) قرارداده كه مايه استوارى مردم است.» (2) كعبه، تجسم عظمت، شرافت وبخشش خداوند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنگاه كه پيرامون كعبه طواف كرد و به ركن يمانى رسيد، سرش را به سوى كعبه بلند كرد و گفت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ»؛ «سپاس خداى را كه تو را شرافت و عظمت بخشيد.» (3) كعبه سفره معنوى آماده براى همه مردم؛ اعم از كافر و مسلمان است، اما كسانى توفيق استفاده از آن را پيدا مى كنند كه همانند كعبه به فضيلت توحيد آراسته و از شرك و كفر و طغيان پيراسته باشند.

كعبه، خانه آزاد، در امان از حوادث روزگار و قهر جباران و غير قابل تملك براى بندگان:

... وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ...، (4) ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ .... (5)


1- بقره: 138
2- نهج البلاغه، خ 192
3- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 77
4- حج: 29
5- حج: 33

ص: 14

«عتيق، در دو معناى قدمت و حريّت به كار مى رود. (1) امام صادق عليه السلام: «خانه خدا از آن رو عتيق ناميده شد كه از غرق شدن آزاد و در امان است.»

امام باقر عليه السلام: «فلسفه نامگذارى خانه خدا به عتيق، آن است كه اين خانه آزاد است و در تملّك آدميان در نمى آيد.» (2) امام صادق عليه السلام: «خداى- عزّ و جلّ- در روز طوفان نوح، همه زمين را غرق كرد، جز بيت اللَّه را و از آن روز خانه خدا عتيق ناميده شد؛ زيرا از غرق شدن آزاد گرديد ...». (3) امام باقر عليه السلام: «خداوند در زمين، خانه اى كه صاحب و ساكن نداشته باشد قرار نداده است؛ مگر اين خانه (كعبه) كه صاحب و مالكى جز خداى- عزّ و جلّ- ندارد.» (4) وبالاخره شكست و نابودى لشكر فيل سواران، كه داستانش در سوره فيل آمده، نشانه آزاد بودن كعبه از قهر جباران و ستمگران است.

قدمت و پيشينه كعبه

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ .... (5) «نخستين خانه اى كه براى مردم (ونيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه واقع شده.»

طبق برخى روايات كه ازمعصومين عليهم السلام نقل شده، كعبه نخستين بنايى است كه در زمين پديد آمد و اين دسته از روايات مى گويد: پيدايش آن در زمين همزمان بود با هبوط آدم عليه السلام به زمين و طبق بعضى ديگر از روايات، قبل از كعبه بناهاى زيادى وجود داشته اما كعبه اولين خانه مبارك، هدايت بخش و مردمى در زمين است. (6) علاوه بر آيه بالا، در دو آيه 29 و 33 از سوره حج نيز از خانه خدا با وصف «العتيق» ياد شده است:


1- المصباح المنير؛ مفردات راغب.
2- نورالثقلين، ج 3، صص 494 و 495، ح 114- 110
3- علل الشرايع، ج 2، ص 399، ح 5
4- كافى، ج 4، ص 189
5- آل عمران: 96
6- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 797

ص: 15

... وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ...، (1) ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ .... (2) و عتيق به هر چيزى گفته مى شود كه داراى تقدّم زمانى و مكانى يا رتبه اى باشد. (3) كعبه، راه مغفرتِ خدا

امام صادق عليه السلام:

«هَذَا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ ...

وَطَرِيقٌ يُؤَدِّي إِلَى غُفْرَانِهِ».

«اين خانه اى است كه خداوند به سبب آن بندگانش را به عبادت فراخواند ... و آن، راهى به سوى آمرزش است.» (4) كعبه، جايگاه پيامبران الهى

امام صادق عليه السلام:

«هَذَا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ ...

وَجَعَلَهُ مَحَلَّ أَنْبِيَائِهِ».

«اين خانه اى است كه خداوند به سبب آن، بندگانش را به عبادت فراخواند ... و آن را جايگاه پيامبرانش قرار داد.» (5) كعبه، مركز و مجمع سودهاى سرشار دنيايى و آخرتى

وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ ... وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ ...، ... لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ .... (6) « (به خاطر بياور، زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند و به او گفتيم:) و مردم را دعوت عمومى به حج كن ... تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حيات بخش) باشند.»


1- حج: 29
2- حج: 33
3- مفردات راغب.
4- كافى، ج 4، ص 197
5- همان.
6- حج: 28- 26

ص: 16

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ فَلْيَؤُمَّ هَذَا الْبَيْتَ».

«هر كس دنيا و آخرت مى خواهد، پس آهنگ اين خانه (كعبه) كند.» (1) كعبه، مركز آيات روشن الهى

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ .... (2) «نخستين خانه اى كه براى مردم (ونيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است.»

فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ .... (3) «در آن نشانه هاى روشن (مانند) مقام ابراهيم است.»

كعبه به مقتضاى اينكه خانه هدايت است، مركز آيه ها و نشانه هاى روشن الهى است. اين آيات و نشانه ها مى تواند تمام مشاعر و اماكن مرتبط با اين بناى مقدس باشد اما در ميان همه اين نشانه هاى روشن، مقام ابراهيم عليه السلام است؛ سنگى كه اثر پاى ابراهيم خليل عليه السلام روى آن موجود مى باشد و از اهميت ويژه اى برخوردار است و لذا خداى تعالى در ميان همه آنها اين يكى را به خصوص ذكر كرد.

كعبه، مركز و محور ياد خدا:

وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ ... وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ ... وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ .... (4) « (به خاطر بياور) زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا آن را بنا كند و به او گفتيم:) و مردم را دعوت عمومى به حج كن (تا) در ايام معيّنى نام خدا را بر چهارپايانى كه به آنان داده- به هنگام قربانى كردن- ببرند).»

كعبه، مقدس و داراى حرمت ويژه است:

... وَ لَاآمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ .... (5) رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ .... (6) در دو آيه 2 و 97 سوره مائده، كعبه با وصف «الحرام» و در آيه 37 سوره ابراهيم با وصف «المحرّم» آمده كه بيانگر حرمت و


1- كافى، ج 4، ص 381
2- آل عمران: 96
3- آل عمران: 97
4- حج: 28- 26
5- مائده: 2
6- ابراهيم: 37

ص: 17

قداست خاص آن مى باشد.

حرام و محرّم بودنِ كعبه به اين معنى است كسانى كه فكر و انديشه و عملشان پليد و ناپاك است (كافران و مشركان) نبايد وارد آن و سرزمين اطرافش شوند و هيچ كس؛ اعم از مسلمان و غير مسلمان، حق هيچ گونه هتك حرمت، ارتكاب خلاف و سلب امنيت از كسى يا چيزى را ندارد و اگر كسى چنين كند كيفر او مضاعف خواهد بود:

... وَالْمَسْجِدِالْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ. (1) «... و (كسانى كه مردم را از رفتن به) مسجدالحرام، كه آن را براى همه مردم برابر قرار داديم، مانع شوند؛ چه كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند يا از نقاط دور وارد مى شوند (مستحق عذاب دردناك اند) و هر كس بخواهد در اين سرزمين از راه حق منحرف گردد و دست به ستم زند، ما از عذابى دردناك به او مى چشانيم.»

و اين است معناى قداست و حرمت ويژه خانه خدا.

كعبه، محور مقدّسات

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ .... (2) «تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهى، از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريد، دوازده ماه است؛ كه چهار ماه از آن ماهِ حرام است؛ (وجنگ در آن ممنوع مى باشد) ...»

از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«... خداوند هيچ بقعه اى را خلق نكرد كه برايش محبوب تر از اين باشد- با دست خود به كعبه اشاره كرد- و به احترام اين كعبه خداوند ماه هاى حرام را محترم شمرد؛ 3 ماه متوالى براى حج: شوال، ذى قعده و ذى حجه و يك ماه رجب، جدا براى عمره (مفرده).» (3) كعبه، محور حج و مناسك آن

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ


1- حج: 25
2- توبه: 36
3- نور الثقلين، ج 3، ص 215، ح 319

ص: 18

يَطَّوَّفَ بِهِما .... (1) «صفا و مروه از شعائر (و نشانه هاى) خداست؛ بنابراين، كسانى كه حجّ خانه خدا و يا عمره گزارند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند (سعى صفا و مروه انجام دهند).»

وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا .... (2) «و براى خدا بر مردم است كه حجّ خانه خدا كنند؛ آنان كه توانايى رفتن به سوى خانه را دارند.»

وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ ... وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ .... (3) « (به خاطر بياور) زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند و به او گفتيم:) و مردم را به حج فرا خوان.»

كعبه، مايه استوارى و سامان يافتن زندگى و مانع نابودى انسان ها

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ .... (4) «خداوند كعبه- بيت الحرام- را وسيله اى براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد.»

از اهل بيت عليهم السلام نقل شده كه در تفسير آيه بالا فرمودند:

«مادام كه كعبه وجود داشته باشد و مردم به سويش روند و حج گزارند، نابود نمى شوند و هرگاه كعبه نابود شود و مردم حج را ترك كنند، نابود خواهند شد.» (5) كعبه، مركز و پايگاه اقامه نماز:

رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ .... (6) « (ابراهيم عليه السلام گفت:) پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را كنار خانه اى كه حرم توست ساكن ساختم تا نماز را به پا دارند.» (7)


1- بقره: 158
2- آل عمران: 97
3- حج: 26 و 27
4- مائده: 97
5- مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 382
6- ابراهيم: 37
7- نيز نك: بقره: 125 و حج: 26

ص: 19

كعبه، خانه اى مخصوص طواف و اعتكاف

... وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ. (1) «و ما به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه: خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان و نمازگزاران پاك و طاهر گردان.»

اين مطلب كه كعبه خانه اى است مخصوص طواف و اعتكاف و نماز، در سوره حج، آيه 126 هم مورد تأكيد قرار گرفته است.

طواف پيرامون كعبه، موجب بخشش گناهان و امنيت از عذاب الهى است

از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمود:

«... فَإِذَا طُفْتَ بِالْبَيْتِ أُسْبُوعاً كَانَ لَكَ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ وَ ذِكْرٌ يَسْتَحْيِي مِنْكَ رَبُّكَ أَنْ يُعَذِّبَكَ بَعْدَهُ ... فَإِذَا طُفْتَ بِالْبَيْتِ أُسْبُوعاً لِلزِّيَارَةِ وَ صَلَّيْتَ عِنْدَ الْمَقَامِ رَكْعَتَيْنِ ضَرَبَ مَلَكٌ كَرِيمٌ عَلَى كَتِفَيْكَ فَقَالَ أَمَّا مَا مَضَى فَقَدْ غُفِرَ لَكَ فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عِشْرِينَ وَ مِائَةِ يَوْمٍ».

«وقتى خانه خدا را هفت بار طواف كردى، نزد خداوند پيمان و يادى خواهى داشت كه از آن پس پروردگار شرم مى كند تو را عذاب نمايد ... و چون هفت بار گرد خانه طواف زيارت كردى و دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم گزاردى، فرشته اى بزرگوار بر دوش تو مى زند و مى گويد: اما گناهان گذشته ات آمرزيده شد، از امروز تا صد و بيست روز آينده، اعمالت را از سر گير.» (2) واردشونده به كعبه، مورد اكرام خداست:

ابو عبيده گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: چرا براى صروره (كسى كه حج اول اوست) مستحب است وارد كعبه شود ولى براى كسى كه قبلًا حج انجام داده مستحب


1- بقره: 125
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 202؛ الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 149

ص: 20

نيست؟ فرمود:

«لِأَنَّ الصَّرُورَةَ قَاضِي فَرْضٍ مَدْعُوٍّ إِلَى حَجِّ بَيْتِ اللَّهِ فَيَجِبُ أَنْ يَدْخُلَ الْبَيْتَ الَّذِي دُعِيَ إِلَيْهِ لِيُكْرَمَ فِيهِ».

«براى اينكه صروره حج واجب را ادا مى كند، به حج خانه خدا دعوت شده است. پس بايد وارد خانه اى شود كه به سوى آن دعوت شده تا در آنجا مورد اكرام قرار گيرد.» (1) ورود به كعبه، ورود در رحمت خدا و خروج از آن، خروج از گناه است و ...

از امام باقر عليه السلام درباره ورود به كعبه پرسيدند، فرمود:

«الدُّخُولُ فِيهَا دُخُولٌ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَالْخُرُوجُ مِنْهَا خُرُوجٌ مِنَ الذُّنُوبِ مَعْصُومٌ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ مَغْفُورٌ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِهَ».

«ورود به كعبه، ورود در رحمت خدا و بيرون آمدن از آن، خروج از گناهان است. وارد شونده به كعبه، در باقى مانده عمرش از گناهان مصون مى ماند و گناهان گذشته اش آمرزيده مى شود.» (2) ورود به كعبه سبب خشنودى خداوند و باعث بخشش گناهان است

امام باقر عليه السلام فرمود:

«الدَّاخِلُ الْكَعْبَةَ يَدْخُلُ وَ اللَّهُ رَاضٍ عَنْهُ وَ يَخْرُجُ عُطُلًا مِنَ الذُّنُوبِ».

«وارد شونده به كعبه، در حالى وارد مى شود كه خداوند از او راضى است و پاك از گناهان بيرون مى آيد.» (3) ورود به كعبه، ورود در حسنه و سبب خروج از گناه است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:

«مَنْ دَخَلَ الْبَيْتَ دَخَلَ فِي حَسَنَةٍ وَ خَرَجَ مِنْ سَيِّئَةٍ مَغْفُوراً لَهُ».

«هركس به درون كعبه رود، دريك حسنه وارد و از يك گناه آمرزيده بيرون مى آيد.» (4) امام باقر عليه السلام: ورود به كعبه، ورود در رحمت خدا و بيرون آمدن از آن، خروج از گناهان است.

كعبه، خانه اى كه بنيانگذار و متولّى آن دو تن از انبياى الهى بودند:

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ .... (5)


1- علل الشرايع، ص 450، ح 1
2- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 78
3- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 78
4- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 78
5- بقره: 127

ص: 21

« (و به ياد آوريد) هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى كعبه را بالا مى بردند.»

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ. (1) « (و به خاطر بياوريد) زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند و به او گفتيم):

چيزى را همتاى من قرار مده و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و سجود كنندگان پاك ساز.»

... وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ. (2) «وما به ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام امر كرديم كه: خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران وركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد.»

زيارت كعبه بر توانمندان واجب و ترك آن مستلزم كفر است

وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ. (3) «و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه او كنند؛ آنانكه توانايى رفتن به سوى كعبه را دارند، و هركس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رساند) خداوند از همه جهانيان بى نياز است.»

تعطيلى كعبه ممنوع و ترك زيارتش سبب نابودى انسانها است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«إِذَا تَرَكَتْ أُمَّتِي هَذَا الْبَيْتَ أَنْ تَؤُمَّهُ لَمْ تُنَاظَرْ».

«هرگاه امتم قصد آمدن به زيارت خانه خداراترك كنند، مهلت داده نخواهد شد.»

امير مؤمنان، على عليه السلام:

«اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُو مِنْكُمْ


1- حج: 26
2- بقره: 125
3- آل عمران: 97

ص: 22

مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا».

«خدا را، خدا را درباره خانه خدايتان (در نظر بگيريد)! تا هستيد مبادا كه از شما خالى باشد. اگر زيارت خانه خدا ترك شود، مهلت داده نخواهيد شد.»

راوى گويد: درحضور امام باقر عليه السلام خانه خدا را ياد كردم، حضرت فرمود:

«لَوْ عَطَّلُوهُ سَنَةً وَاحِدَةً لَمْ يُنَاظَرُوا».

«اگريك سال تركش كنند مهلت داده نخواهند شد.» (1) امام باقر عليه السلام فرمود: وصيت امير مؤمنان عليه السلام چنين است:

«لا تَتْرُكُوا حَجَّ بَيْتِ رَبِّكُمْ فَتَهْلِكُوا».

«حج خانه پروردگارتان را ترك نكنيد كه هلاك خواهيد شد.» (2)

حج خانه خدا، با نيت خالص و مال پاك، همنشينى با پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان در ملكوت اعلى است

امام صادق عليه السلام فرمود:

«لَمَّا حَجَ مُوسَى عليه السلام نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ عليه السلام فَقَالَ لَهُ مُوسَى: يَا جَبْرَئِيلُ، مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَاالْبَيْتَ بِلا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَلَانَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ ...

قَالَ: فَرَجَعَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: قُلْ لَهُ أَجْعَلُهُ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً».

«چون موسى عليه السلام حج گزارد، جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد. موسى عليه السلام به او گفت:

... كسى كه با نيت خالص وخرجى پاك وحلال اين خانه را زيارت كند، پاداشش چيست؟ جبرئيل به سوى خدا بازگشت.

خداوند وحى كرد كه بگو: او را در ملكوت اعلى، با پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحان همراه مى كنيم و اينان چه رفيقان و همراهان نيك اند.» (3) كعبه، نخستين نقطه آفريده شده در زمين:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ .... (4) «نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داه شد، همان است كه در سرزمين مكه است.»

از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود:

«چون خداى تعالى خواست زمينى بيافريند، همه آن را در جايگاه و مكان كعبه جمع كرد، سپس آن را كوهى از كف قرار داد و پس از آن، زمينى را از زير آن


1- الحج والعمره في الكتاب والسنه، صص 171 و 172
2- همان، ص 167
3- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 151
4- آل عمران: 96

ص: 23

گسترانيد و اين است (معناى) سخن خداى- عزّ و جلّ- كه فرمود: إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ ...». (1) مكان كعبه برگزيده خدا از زمين

امام صادق عليه السلام فرمود:

«أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ شَيْئاً وَاخْتَارَ مِنَ الْأَرْضِ مَوْضِعَ الْكَعْبَةِ».

«خداى- عزّوجلّ- از هر چيزى، چيزى را برگزيد و از زمين جايگاه كعبه را.» (2) نگاه به كعبه سبب باز شدن درهاى آسمان و اجابت دعا است

از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«تُفْتَحُ أَبْوابَ السَّماءُ وَيُسْتَجابُ الدُّعاءِ فِي أَرْبَعَةَ مَواطِنَ ... وَ عِنْدَ رُؤْيَةِ الْكَعْبَةِ». (3)

«در چهار مورد درهاى آسمان گشوده مى شود و دعا مستجاب مى گردد ... يكى هنگام ديدن كعبه است.»

نگاه به كعبه، سبب جلب رحمت خدااست

امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«إِذَا خَرَجْتُمْ حُجَّاجاً إِلَى بَيْتِ اللَّهِ فَأَكْثِرُوا النَّظَرَ إِلَى بَيْتِ اللَّهِ فَإِنَّ لِلَّهِ مِائَةً وَ عِشْرِينَ رَحْمَةً عِنْدَ بَيْتِهِ الْحَرَامِ سِتُّونَ لِلطَّائِفِينَ وَ أَرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّينَ وَعِشْرُونَ لِلنَّاظِرِينَ». (4)

«هرگاه براى حجّ خانه خدا بيرون شديد، به كعبه بسياربنگريد؛ زيرا خدا را صد


1- تفسير برهان، ج 1، ص 300، ح 19
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 243، ح 2306
3- السنن الكبرى، ج 3، ص 502، ح 6460
4- وسائل الشيعه، ج 13، ص 264؛ خصال صدوق، ج 2، ص 616

ص: 24

وبيست رحمت در كنار خانه خويش است: شصت رحمت براى طواف كنندگان، چهل رحمت براى نمازگزاران و بيست رحمت براى نگاه كنندگان.»

نگاه به كعبه عبادت است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«النَّظَرُ إِلَى الْكَعْبَةِ عِبَادَةٌ».

«نگاه به كعبه عبادت است.» (1) و نيز فرمود:

«النَّظَرُ إِلَى الْكَعْبَةِ حُبّاً لَهَا عِبَادَةٌ ...».

«نگاه به كعبه از روى عشق به آن، عبادت است.» (2) نگاه به كعبه موجب افزايش حسنات و ارتقاى درجات معنوى است

امام صادق عليه السلام فرمود:

«مِنْ أَيْسَرِ مَا يُعْطَى مَنْ يَنْظُرُ إِلَى الْكَعْبَةِ أَنْ يُعْطِيَهُ اللَّهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ حَسَنَةً وَ تُمْحَى عَنْهُ سَيِّئَةٌ وَ تُرْفَعُ لَهُ دَرَجَةٌ».

«كمترين پاداش براى نگاه به كعبه آن است كه خداوند براى هر نگاه حسنه مى بخشد و گناهى مى زدايد و درجه اى بر مقامش مى افزايد.» (3) نگاه به كعبه سبب در امان ماندن از اندوه دنيا و آخرت است

امام صادق عليه السلام فرمود:

«مَنْ نَظَرَ إِلَى الْكَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَكَفَاهُ هَمَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». (4)

«هركس از روى معرفت و شناخت، به كعبه نگاه كند و حق و حرمت ما را مثل همان كه از حق و حرمت كعبه مى شناسد، بشناسد، خداوند گناهانش را مى آمرزد و او را از اندوه دنيا و آخرت كفايت مى كند.»

نگاه به كعبه گناهان را محو مى كند

از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«النَّظَرُ إِلَى الْكَعْبَةِ حُبّاً لَهَا عِبَادَةٌ وِيَهْدِمُ الْخَطَايَا هَدْماً».

«نگاه به كعبه از روى عشق به آن، عبادت است و خطاها را كاملًا از


1- الجامع الصغير، ج 2، ص 681، ح 932
2- المحاسن، ج 1، ص 145، ح 200
3- المحاسن، ج 1، ص 145، ح 201
4- كافى، ج 4، ص 241، ح 6

ص: 25

ميان مى برد.» (1) امام صادق عليه السلام فرمود:

«مَنْ نَظَرَ إِلَى الْكَعْبَةِ لَمْ يَزَلْ تُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ تُمْحَى عَنْهُ سَيِّئَةٌ حَتَّى يَنْصَرِفَ بِبَصَرِهِ عَنْهَا».

«هركس به كعبه بنگرد، پيوسته براى او حسنه نوشته مى شود و گناه از او محو مى گردد تا آنگاه كه نگاهش را از كعبه برگيرد.» (2) فضايل اركان، اماكن واشياى پيرامون كعبه

الف- حجرالأسود:

دست راست خدا در زمين:

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«الْحَجَرُ يَمِينُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ فَمَنْ مَسَحَهُ مَسَحَ يَدَ اللَّهِ».

«حجرالأسود دست راست خدا در زمين است، هركس آن را لمس كند دست خدا را مسح كرده است.»

- «الْحَجَرُ يَمِينُ اللَّهِ فِي الْأرْضِ يُصافِحُ بِهِ عادَهُ».

«حجر دست راست خدا در زمين است كه با آن با بندگانش دست مى دهد و مصافحه مى كند.»

- «الْحَجَرُ يَمِينُ اللَّهِ فِي الْأرْضِ فَمَنْ مَسَحَ يَدَهُ عَلَى الْحَجَرِ فَقَدْ بايَعَ اللَّهُ أَنْ لا يُعْصِيهِ».

«حجرالأسود دست راست خدا در زمين است، كسى كه دست خود را بر آن بكشد، با خدا بيعت كرده كه او را نافرمانى نكند.»

على عليه السلام: خدا را صد وبيست رحمت در كنار خانه خويش است: شصت رحمت براى طواف كنندگان، چهل رحمت براى نمازگزاران و بيست رحمت براى نگاه كنندگان.

- «الْحَجَرُ يَمِينُ اللَّهِ فَمَنْ شاءَ صافَحَهُ بِها».

«حجر دست راست خداست، هر كس بخواهد به وسيله آن، با خدا مصافحه مى كند.» (3)


1- المحاسن، ج 1، ص 145، ح 200
2- كافى، ج 4، ص 240
3- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 102

ص: 26

سنگى است از بهشت:

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«الْحَجَرُ اْلأَسْوَدِ مِنْ حِجارَةِ الْجَنَّةِ».

«حجرالاسود ازسنگ هاى بهشت است.»

امير مؤمنان، على عليه السلام فرمود:

«... هُوَ الْحَجَرُ الَّذِي نَزَلَ بِهِ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ».

« (حجرالأسود) سنگى است كه آدم آن را از بهشت فرود آورد.»

از امام باقر عليه السلام درباره حجرالأسود پرسيدند، فرمود:

«نَزَلَتْ ثَلاثَةُ أَحْجَارٍ مِنَ الْجَنَّةِ الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام وَ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ (حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ)، قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام إِنَّ اللَّهَ اسْتَوْدَعَ إِبْرَاهِيمَ الْحَجَرَ الْأَبْيَضَ وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَمَ».

«سه سنگ از بهشت فرود آمد:

حجرالأسود كه به وديعت به ابراهيم عليه السلام سپرده شد، مقام ابراهيم وسنگ بنى اسرائيل. خداوند سنگ سفيد به ابراهيم عليه السلام سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود، پس در نتيجه گناهان فرزندان آدم سياه شد.» (1) اولين سنگ نهاده شده بر زمين:

على عليه السلام در پاسخ شخص يهودى كه از او درباره اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد پرسيد، فرمود:

«يَا يَهُودِيُّ أَنْتُمْ تَقُولُونَ: أَوَّلُ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الَّذِي فِي بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ كُذِّبْتُمْ، هُوَ الْحَجَرُ الَّذِي نَزَلَ بِهِ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ ...».

«شما مى گوييد اوّلين سنگى كه بر زمين نهاده شد، سنگ بيت المقدس است و دروغ مى گوييد. اولين سنگ آن است كه آدم از بهشت فرود آورد.» (2) ب- حطيم

برترين نقطه روى زمين و با فضيلت ترين مكان براى نماز:

ابوعبيده گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا نماز در همه جاى حرم يكسان


1- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 104
2- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 103

ص: 27

است؟ فرمود: ابوعبيده! نماز در همه جاى مسجدالحرام يكسان نيست. چگونه در همه جاى حرم يكسان باشد؟ پرسيدم: پس كدام بقعه برتر است؟ فرمود: ميان درِ كعبه و حجرالأسود (حطيم).

آن حضرت همچنين فرمود: اگر برايت فراهم شد كه همه نمازهاى واجب و غير واجبت را در حطيم بخوانى، بخوان؛ چرا كه برترين نقطه روى زمين است.

زراره گويد: از امام عليه السلام پرسيدم: مردى در مكه نماز مى خوانَد و رو به قبله مى ايستد ولى مقام ابراهيم را پشت سر خود قرار مى دهد، فرمود: اشكالى ندارد هر جاى مسجد نماز بخواند جلوى مقام يا پشت آن، مى تواند و بهترين جا، حطيم است و حطيم مقابل درِ كعبه است.

راوى گويد: از امام رضا عليه السلام پرسيدم:

كجاى مسجدالحرام براى نماز خواندن برتر است؟ فرمود: حطيم، ميان حجرالاسود و در كعبه ... (1) مقدس ترين مكان در مسجدالحرام:

امام باقر عليه السلام از اصحاب خود پرسيد: آيا مى دانيد كدام قطعه زمين نزد خداوند با منزلت تر است؟ هيچ يك از اصحاب پاسخى ندادند. خود حضرت فرمود: آن، مكه است كه خداوند به عنوان حرم خويش پسنديده و خانه خود را در آن قرار داد. سپس فرمود: آيا مى دانيد نزد خداوند حرمتِ كدام بقعه مكّه بزرگتر است؟ باز هم كسى پاسخ نداد حضرت فرمود: آن مسجدالحرام است.

سپس پرسيد: آيا مى دانيد حرمت كجاى مسجدالحرام عظيم تر است؟ كسى چيزى نگفت، حضرت فرمود: ميان ركنِ حجرالأسود و مقام ابراهيم و درِ كعبه. اين جايگاه، حطيم اسماعيل است، جايى كه اندك گوسفندانش را غذا مى داد و در آن نماز مى گزارد.

ابوحمزه ثمالى گويد: امام سجاد عليه السلام پرسيد: كدام زمين برتر است؟ گفتم خدا و رسول و فرزند رسولش داناترند. فرمود:

بهترين بقعه و زمين، ميان ركن و مقام است. (2) محل پذيرش توبه آدم عليه السلام:

امام صادق عليه السلام فرمود: «... اينجا (حطيم) همان جايى است كه توبه آدم پذيرفته شد.» (3) پ- مُلتَزَم

محل اجابت دعا:

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

- «هيچ كس دراين ملتزم چيزى از خدا نخواست، مگر اينكه اجابت شد.»


1- كافى، ج 4، ص 525، ح 2
2- الحج والعمره في الكتاب والسنه، صص 118 و 119
3- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 108

ص: 28

- «ملتزم جايى است كه دعا در آن پذيرفته است و هيچ بنده اى چيزى از خدا نخواست مگر اينكه آن را پذيرفت.»

- «آدم هنگامى كه فرود آمد هفت بار كعبه را طواف كرد، سپس در مقابل درِ كعبه دو ركعت نماز گزارد، آنگاه به ملتزم آمد وگفت:

«الَّلهُمَّ انَّكَ تَعْلَمُ سَرِيرَتِي وَ عَلانِيَتِي فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي وَتَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَما عِنْدِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَتَعْلَمُ حاجَتِي فَاعْطِنِي سُؤْلِي اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً (صَادِقاً) حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلَّا مَاكَتَبْتَ لِي وَالرِّضا بِما رَضِيتَ عَلَىّ».

«خداوند به او وحى كرد: اى آدم، دعاهايى كردى و من اجابت كردم، اين گونه دعا را هيچ يك از فرزندانت نخواهد كرد، مگر آنكه اندوه ها و گرفتارى هايش را برطرف سازم و آنچه از دست داده كفاف كنم و تهيدستى را از قلبش بيرون سازم و توانگرى را ميان دو چشمش قرار دهم و در پى تجارت هر تاجرى براى او تجارت كنم (و سود دهم) و دنيا به حالتِ خوار سراغ او آيد هر چند خودش آن را نخواهد.» (1) كعبه، محل اقرار به گناهان و درخواست بخشش

امير مؤمنان، على عليه السلام فرمود:

«در كنار ملتزم به گناهان خويش اعتراف كنيد؛ آنچه را كه به ياد داريد و ياد ندارد. پس بگوييد: خدايا! آنچه را كه نگهبانان تو از گناهان ما حفظ كرده اند و ما فراموش كرده ايم ببخشاى. همانا هر آن كس كه در اين جايگاه به گناه خود اعتراف كند و آنها را برشمارد و از خداوند آمرزش بطلبد، بر خداوند است كه او را بيامرزد.»

معاوية بن عمار گويد:

«هرگاه امام صادق عليه السلام به ملتزم مى رسيد به غلامانش مى گفت: از من فاصله بگيريد تا در اين مكان نزد پروردگارم به گناهانم اقرار كنم، اينجا جايى است كه هيچ بنده اى به گناهان خود نزد پروردگارش اعتراف نكرد و از خدا آمرزش نخواست مگر اينكه خداوند او را آمرزيد.»


1- ازرقى، اخبار مكّه، ج 1، صص 349- 348

ص: 29

امام صادق عليه السلام فرمود:

«هرگاه از طواف خود فارغ شدى و به آخر كعبه- در مقابل مستجار اندكى به ركن يمانى مانده- رسيدى، دستان خود را بر كعبه بگستر، شكم خود را به آن بچسبان و صورتت را بر كعبه بگذار و بگو: خدايا! خانه خانه توست، بنده بنده توست و اينجا جايگاه كسى است كه از دوزخ به تو پناه مى آورد.

سپس نزد پروردگار به آنچه كرده اى اقرار كن، به يقين هيچ بنده مؤمنى نيست كه در اينجا به گناهان خود درمقابل خدا اقراركند مگر اينكه خدا او را بيامرزد، اگر بخواهد ....» (1) همانطور كه در روايت امام صادق عليه السلام اشاره شد، ملتزم بخشى از ديوار كعبه است كه در نزديكى ركن يمانى و موازى درِ كنونى كعبه قرار دارد.

ت- مستجار

محل دعا و آمرزش الهى و بخشش گناهان:

امام سجاد عليه السلام فرمود: «چون آدم به زمين هبوط كرد، به طواف كعبه پرداخت و كنار مستجار كه رسيد به كعبه نزديك شد، دستان خود را به آسمان بلند كرد وگفت:

پروردگارا! مرا ببخشاى، ندا آمد تو را بخشيدم. گفت: خدايا! فرزندانم را. ندا آمد: اى آدم هر يك از فرزندان تو سراغ من آيد و گناه خويش را اينجا آورد، مى آمرزم.

على بن جعفر: برادرم (موسى بن جعفر) را ديدم كه دو يا سه طواف مى كرد، طوافها را به هم پيوست جز اينكه در مستجار مى ايستاد و سرِ هر هفت دور دعا مى كرد و سراغ حجرالاسود مى آمد و آن را لمس مى كرد.

سپس به طواف مى پرداخت.»

محل مستجار:

امام صادق عليه السلام: «حضرت ابراهيم كعبه


1- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 110

ص: 30

را ساخت ... و براى آن دو در قرار داد؛ درى به مشرق و درى به مغرب. مستجار درى است كه رو به مغرب است. (1) (ملتزم و مستجار كنار هم- اندكى قبل از ركن يمانى- قرار دارند.).

ث- ركن يمانى

استحباب استلام ركن يمانى و لمس آن

جابر بن عبداللَّه: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حجرالأسود را لمس كرد و بوسيد و ركن يمانى را لمس كرد و دستِ خود را بوسيد.»

ابن عبّاس: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ركن يمانى را بوسيد و صورت خود را بر آن نهاد.»

امام باقر عليه السلام: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جز ركن حجرالأسود و ركن يمانى را لمس نمى كرد سپس اين دو ركن را مى بوسيد و صورت بر آنها مى گذاشت ...» (2) ركن يمانى محل حضور و استغفار جبرئيل براى استلام كنندگان:

راوى گويد: «با امام صادق عليه السلام مشغول طواف بودم، ديدم كه هرگاه به حجرالأسود مى رسيد، دست به آن مى كشيد و مى بوسيد و هرگاه به ركن يمانى مى رسيد خود را به آن مى چسباند. گفتم: فدايت شوم! به حجرالأسود دست مى كشى ولى به ركن يمانى كه مى رسى، خود را به آن مى چسبانى؟ گفت: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود: هرگز سراغ ركن يمانى نيامدم مگر آنكه جبرئيل را ديدم كه پيش از من خود را به آن چسبانده است.»

امام صادق عليه السلام: هرگاه به ملتزم مى رسيد به غلامانش مى گفت: از من فاصله بگيريد تا در اين مكان نزد پروردگارم به گناهانم اقرار كنم.

به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند: اى پيامبر، ديديم كه زياد بر ركن يمانى دست مى كشى.

فرمود: «هرگز نزد ركن يمانى نيامدم مگر آنكه جبرئيل كنارآن ايستاده بود وبراى هركه آن را لمس مى نمود طلب آمرزش مى كرد.» (3) حضور فرشتگانى در كنار ركن يمانى براى آمين گفتن به دعاها:

حميد بن ابى سويّه: شنيدم از ابن هشام


1- الحج والعمره في الكتاب والسنه، ص 111
2- الحج و العمره في الكتاب و السنه، صص 112 و 113
3- الحج والعمره في الكتاب والسنة، صص 113 و 114

ص: 31

كه از عطاء بن أبي رباح در حالى كه كعبه را طواف مى كرد، از ركن يمانى پرسيد، عطا گفت: ابوهريره برايم گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هفتاد فرشته بر آن گماشته شده اند.

هرگاه كسى بگويد:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَ الْعَافِيَةَ فِي الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ، رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ».

مى گويند: آمين.

امام صادق عليه السلام: «خداوند متعال فرشته ذِكرگويى را بر ركن يمانى مأمور ساخته كه دعاهاى شما را «آمين» مى گويد.

ركن يمانى درى از درهاى بهشت و همواره باز است:

امام صادق عليه السلام: «ركن يمانى درِ ماست كه از اين در وارد بهشت مى شويم.»

و فرمود: «ركن يمانى درى از درهاى بهشت است، خداوند ازوقتى كه آن را گشود نبسته است.»

حضور فرشته اى الهى در كنار ركن يمانى براى ابلاغ صلوات ها به خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:

امام صادق عليه السلام وقتى از كنار ركن يمانى مى گذشت، مى فرمود:

«دراينجا فرشته اى است كه شنوايى اهل زمين به او داده شده است. هركس وقتى به اينجا مى رسد برپيامبر صلى الله عليه و آله صلوات فرستد، درود او را به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رساند.» (1) ج- حجر اسماعيل عليه السلام

حجر اسماعيل مدفن شمارى از انبياى الهى:

امام صادق عليه السلام: «حِجر، خانه اسماعيل است وقبر هاجر واسماعيل درآن قرار دارد.»

معاوية بن عمار: «ازامام صادق عليه السلام درباره حِجر پرسيدم كه آيا جزو كعبه است يا بخشى ازكعبه درآن است؟»

فرمود: نه، حتى به اندازه چيده يك ناخن! ليكن اسماعيل عليه السلام مادرش را آنجا به خاك سپرد. دوست نداشت كه پا بر روى آن بگذارند. دور آن حصارى كشيد. قبور پيامبرانى هم در آن است.» (2) حجر اسماعيل از مكان هاى با فضيلت براى نماز:

راوى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم:


1- الحج و العمره في الكتاب والسنه، صص 113 و 114
2- همان، صص 106 و 107

ص: 32

كدام جاى مسجدالحرام براى نماز خواندن بهتر است؟ فرمود: حطيم، ميان حجرالأسود و درِ كعبه، گفتم: پس از آن كجا برتر است؟ فرمود: كنار مقام ابراهيم. پرسيدم: پس از آن كجا؟

فرمود: داخل حِجر. پرسيدم: پس از آن؟

فرمود: هرجا كه به كعبه نزديك تر باشد.» (1) ح- مقام ابراهيم عليه السلام

آيه روشن خدايى:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ* فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ ... (2) «همانا نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، آن است كه در سرزمين مكه واقع شده كه بركت و مايه هدايت جهانيان است. در آن نشانه هاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است.»

محل اقامه نماز (طواف):

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى .... (3) «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خانه كعبه را محلّ بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم و از مقام ابراهيم عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد.»

مقام ابراهيم همان سنگ معروف است كه در فاصله چند مترى كعبه در يك محفظه قرار دارد، اين همان سنگى است كه ابراهيم خليل عليه السلام بر آن ايستاد و ديوار كعبه را بالا برد و در آن، اثرِ قدم انسان آشكارا ديده مى شود و اين خود معجزه و آيت الهى است كه در يك جسم سخت و محكم پا فرو رود و اثر آن قرنهاى متمادى باقى بماند.

در زمان وقوع اين معجزه الهى و ايستادن ابراهيم عليه السلام بر اين سنگ، اختلاف نظريه وجود دارد؛ بعضى آن را هنگام بناى كعبه و بالا بردن پايه هاى آن مى دانند و معتقدند كه حضرت ابراهيم عليه السلام بر آن مى ايستاد تا بتواند قسمت بالايى ديوار كعبه را بسازد.

گروه ديگر مى گويند: ابراهيم عليه السلام هنگام اعلان حج، جهت امتثال امر وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ... بر روى اين سنگ ايستاد و اثر پايش بر آن افتاد.


1- الحج و العمره في الكتاب والسنه، ص 119
2- آل عمران: 96
3- بقره: 125

ص: 33

تاريخ و رجال

طرح جايگزين شود.

ص: 34

پيدايش وهابيّت و برخى پيامدهاى آن

پيدايش وهابيّت و برخى پيامدهاى آن

همه ساله در موسم حج و عمره زائران ايرانى خانه خدا با افكار، عقايد و رفتارهايى روبه رو هستند كه ريشه در مذهب وهّابيت دارد و از اينرو مايلند بدانند اين مذهب از چه زمانى به وجود آمده و چه عواملى در پديد آمدن آن نقش داشته است.

استاد عالى قدر و دانشمند فرزانه، حضرت آيةاللَّه سبحانى اين پرسش را به خوبى پاسخ داده اند. ضمن تشكر از معظّم له توجّه خوانندگان گرامى را به آن جلب مى كنيم:

وحدت و يكپارچگى امت اسلامى از اصولى است كه قرآن بر آن تأكيد دارد و هر نوع خدشه بر پيكر وحدت را ممنوع مى شمارد و همگان را به تمسّك به «حبل اللَّه» دعوت مى نمايد، آنجا كه مى فرمايد:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا .... (1) «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.»

نكته قابل توجه در آيه، به كارگيرى لفظ «حبل» به جاى «قرآن» و «اسلام» است؛ يعنى به جاى اينكه بفرمايد: «به قرآن و اسلام چنگ زنيد» مى فرمايد: «به حبل اللَّه تمسك جوييد» هرچند مقصود واقعى از «حبل» همان قرآن و آيين مقدس اسلام است.

علل گزينش واژه «حبل» به جاى اين


1- آل عمران: 103

ص: 35

دو، شايد به خاطر تفهيم اين نكته باشد كه امت متفرّق و دو و يا چند گروه، بسان انسانى است كه به علتى به چاه افتد و حيات او مورد تهديد قرار گيرد. راه نجات چنين فردى در گرو اين است كه طنابى به چاه فرستاده شود تا او به آن چنگ زند و نجات يابد.

آرى، نجاتِ امّت متفرّق- كه بر اثر تفرقه و دو دستگى، حيات مادى و معنوى او در آستانه خطر قرار مى گيرد- در تمسك به حبل وحدت، (وحدت كلمه در مراحل:

انديشه، گفتار و رفتار) است كه مى تواند خود را از سرنوشت خطرناكى كه در كمين او است نجات بخشد.

قرآن پيوسته، وحدت، اتفاق و همخوانىِ فكرى و رفتارى را مى ستايد و تفرقه و دودستگى را نكوهش مى كند و در دعوت به وحدت كلمه تا آنجا پيش مى رود كه افراد جامعه با ايمان را، برادر يكديگر مى خواند و مى فرمايد:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ .... (1) «مؤمنان با همديگر برادرند.»

اينجا است كه امت مسلمان بايد در سايه اخوت دينى، صفوف خود را فشرده سازند.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آنگاه كه از اختلاف دو قبيله «اوس» و «خزرج» آگاه شد و دريافت كه بر اثر فتنه گرى جهود عنود به نام «شاس» نزديك است كه آتش جنگ در كنار مسجدش شعله ور گردد و جوانان آن دو طايفه به جان هم افتند، خود را به ميان آنان رسانيد و فرمود:

«اللَّهَ، اللَّهَ أ بِدَعْوَى الْجاهِلِيةِ و أنَا بَيْنَ أظْهُركُم و بعد أن هَداكُمُ اللَّهِ بِالْإسْلامِ، وأَكْرمُكُم بِهِ، وَ قَطَع عَنْكُم أمرَ الْجاهليةِ واستنقَذَكم مِنَ الكُفر وألّف بَيْنَ قُلُوبِكُم». (2)

«از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، آيا در برابر چشم من رسم جاهليت را تجديد مى كنيد؟ آن هم پس از اينكه خداى بزرگ شما را به اسلام هدايت كرد و گرامى داشت و رشته جاهليت را گسست و شما را از كفر نجات بخشيد و دلهايتان را به هم نزديك و مهربان ساخت؟!»

از ديدگاه قرآن، يكى از بدترين عذاب هاى الهى اين است كه خدا ملّتى را- به خاطر سركشى و كردار بد- گروه گروه سازد


1- حجرات: 10
2- سيره ابن هشام، ج 2، ص 250

ص: 36

و جامه دودستگى بر پيكرشان بپوشاند؛ چنانكه مى فرمايد:

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ .... (1) «بگو او توانا است كه از بالا يا از پايين عذابى بر شما بفرستد يا به صورت دسته هاى پراكنده، شما را با هم بياميزد و طعم جنگ و اختلاف به هر يك از شما، به وسيله ديگرى بچشاند.»

امير مؤمنان، على عليه السلام مى فرمايد: «از تفرقه بپرهيزيد، فرد يا گروه جدا شده از جامعه اسلامى طعمه شيطان است؛ چنانكه گوسفند جدا از گلّه، طعمه گرگ مى شود.» (2) چهار قرن از مصيبت بارترين قرنها

قرن هاى ششم تا پايان قرن نهم از بدترين و مصيبت بارترين قرنها، براى مسلمانان بود و پيروان «صليب» و «صنم» دست به دست هم دادند تا بر پيكر اسلام ضربات مهلك و كارى را وارد سازند.

و اين هدف با گشودن سه جبهه جنگ صورت پذيرفت:

1. جنگ هاى صليبى؛ براى تصرف بيت المقدس از اروپا آغاز گرديد و حدود 200 سال به طول انجاميد و ميليون ها كشته و مجروح و آواره به جاى گذاشت و از سال 489 آغاز شد و در سال 690 پايان پذيرفت.

2. هجوم گسترده مغول؛ هنوز زخم دشنه صليبيان بر پيكر «قدس» بهبود نيافته بود، كه ارتش بت پرست مغول، به رهبرى «چنگيز»، پا در ركاب كرد و شرق اسلامى را مورد تاخت وتاز قرار داد و در سال 656، خلافت عباسى را ساقط كرد. اين كار زمانى انجام گرفت كه مصر و شام، سخت با صليبيان درگير بودند و هلاكو فاتح بغداد، حكمران شرق اسلامى گرديد.

جانشينان «هلاكو» (ايلخانان) نيز راه «هلاكو» را تا مدتى ادامه دادند، حتّى غازان خان (694- 703) پادشاه معروف ايلخانى با اينكه اسلام آورد، ولى هنوز انديشه فتح دمشق و مصر را رها نكرده بود و در سال هاى 699- 702 درگيرى سخت و ويرانگرى ميان ارتش ايلخانى و سلاطين


1- انعام: 65
2- نهج البلاغه، خطبه 12، «إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ».

ص: 37

شام و مصر رخ داد و سرانجام حكومت ايلخانان و جانشينان آنان، با مرگ تيمورلنگ در سال 807 پايان يافت.

3. فاجعه اندلس؛ اين فاجعه آنگاه رخ داد كه آتش جنگ در شرق، ميان مسلمانان و مغول ها شعله ور بود، در چنين وضعيتى جبهه سومى بر ضدّ مسلمانان در غرب اسلامى گشوده شد و نبرد سخت و حساب شده اى ميان مسلمانان و فرنگيان در سرزمين «اندلس» رخ داد كه نتيجه آن تار و مار شدن مسلمانان و پناهندگى آنان به سرزمين «مغرب گرديد» و همه اندلس (اسپانياى امروز) كه روزى مهد تمدّن اسلامى و مركز علم و دانش بود، در اختيار فرنگيان قرار گرفت. اين نبرد در سال 609 آغاز شد و در سال 898 پايان پذيرفت.

از اين بيان نتيجه مى گيريم كه چهار قرن ميانه اى در چهارده قرن اسلامى، پربلاترين و مصيبت بارترين قرن ها بود.

جهان اسلام در آن تاريخ، به بزرگ مردى نياز داشت كه مصمم و قاطع به پا خيزد و با تكيه بر مشتركات، بر صفوف پراكنده وحدت بخشد و همه را بر ضدّ صليب و صنم و فرنگ و مغول و همه متجاوزان بسيج سازد.

تفرقه افكنى در آغاز قرن هشتم

احمدبن تيميه در سال 661؛ يعنى 5 سال پس از سقوط خلافت عباسى در بغداد، در شهر «حرّان» ديده به جهان گشود و در پايان قرن هفتم و آغاز قرن ششم، تفرقه افكنى را در پاسخ به پرسش مردم «حماة» از آيه الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى آغاز كرد. او در رساله «العقيدة الحمويه»، در پاسخ پرسش مردم «حماة» با صراحت و آشكار نوشت: «خدا بالاى آسمانها است، در ثلث آخر هر شب به آسمان پايين فرود مى آيد و مى گويد: كيست كه مرا بخواند تا من او را پاسخ گويم.» (1) از ديدگاه قرآن، يكى از بدترين عذاب هاى الهى اين است كه خدا ملّتى را- به خاطر سركشى و كردار بد- گروه گروه سازد و جامه دودستگى بر پيكرشان بپوشاند

به خاطر پخش و انتشار اين عقيده- كه نتيجه آن، جسم بودن، جهت داشتن، حركت و انتقال خدا از مكانى به مكان ديگر است!- گروهى از علما و دانشمندان كه نشر «رساله


1- مجموع الرسائل الكبرى، رساله يازدهم، العقيدة الحمويه.

ص: 38

حمويه» را مخالف با عقيده اسلامى تشخيص داده بودند، به مخالفت با او برخاستند و از قاضى «دمشق» خواستند كه او را محاكمه كند.

ابن كثير در تاريخ خود به نام «البداية والنهايه» در حوادث سال 698 مى نويسد:

گروهى از فقها بر ضدّ او قيام كردند و از جلال الدين حنفى خواستند كه او را به محكمه بطلبد ولى او از حضور خوددارى كرد، سرانجام ابن تيميه در دمشق به عنوان دارنده عقيده منحرف معرفى گرديد، ولى چون او در نشر عقيده خود پافشارى مى كرد و رساله ديگر او به نام «الواسطيه» نيز داراى انحرافاتى بود، سرانجام پس از چند جلسه، كمال الدين زملكانى با او به بحث و گفتگو نشست و محكومش ساخت. نتيجه اين شد كه ابن تيميه در سال 705 به مصر تبعيد و زندانى گرديد. (1) اخيراً مناظره اى ميان دو عالم سنى انجام گرفت؛ يكى طرفدار ابن تيميه و ديگرى مخالف او. اين مناظره از كانال تلويزيونى «المستقله»، از طريق ماهواره پخش مى شد، طرفدار ابن تيميه مدّعى بود كه زندانى شدن ابن تيميه به خاطر مسائل عقيدتى نبوده، بلكه به خاطر مسأله اى فقهى بوده و آن اينكه: سه طلاقه كردن زن- بر خلاف فقهاى اهل سنت در يك مجلس- حكم يك طلاق دارد.

يادآور مى شويم اين ادّعا درست بر خلاف گفتار شاگرد او، ابن كثير شامى است كه در تاريخ خود- به نحوى كه بيان گرديد- آورده است.

مورّخان اتفاق نظريه دارند كه محكوميت او به خاطر مطالب دو رساله «حمويه» و «واسطيه» است و در اين دو رساله، مسائل فقهى مطرح نبوده و هرچه بوده مربوط به عقيده، به خصوص «صفات خبريه» بوده است. (2) اين تنها مورد نيست كه وى محكوم به تبعيد و زندان شد. او بارها اين راه را پيمود و سرانجام در سال 726، روانه زندان گرديد و در سال 728، در زندان جان سپرد.

تفرقه افكنى در سخت ترين وضعيت

پيشتر يادآور شديم كه مجموع چهار قرن، براى جهان اسلام سخت ترين و شديدترين سالها بود. وى عقيده خود درباره


1- البداية والنهايه، ج 14، ص 4
2- البداية و النهايه، ج 14، ص 39

ص: 39

«صفات خبرى»، «استواى خدا»، «يد اللَّه» و «عين اللَّه» را هنگامى ابراز كرد كه مسلمانان، جنگ صليبى را در سال 690 پشت سر نهاده و با ميليونها كشته و مجروح و آواره روبه رو بودند و غازان خان (694- 703) پادشاه مشهور ايلخانى، در صدد فتح شام و مصر بود! در چنين زمان حساسى بود كه ابن تيميه دست به نشر افكار خود زد و علما و فقها را بر ضدّ خود شوراند.

با اينكه ابن كثير شاگرد مكتب او است و آشكارا از وى طرفدارى مى كند، با اين حال نتوانسته است كه بر حقايق پرده افكند و اتفاق علما و دانشمندان را بر انحراف او ناديده بگيرد.

بيانيه هايى كه عالمان شام و مصر درباره او صادر كرده اند، در اين مقاله نمى گنجد، كافى است كه بدانيم در طول تاريخ، شخصيت هاى بزرگى از اهل سنت در نقد عقايد وى، كتاب نوشته و يا با او به مناظره پرداخته اند و متن مناظره ها در تاريخ محفوظ است.

اسامى برخى از اين گروه عبارت اند از:

1. شيخ صفى الدين هندى ارموى (644- 715 ق.).

2. شيخ شهاب الدين بن جهبل كلابى حلبى (م 733).

3. قاضى القضاة كمال الدين زملكانى (667- 733).

4. شمس الدين محمد بن احمد ذهبى (م 748).

5. صدرالدين مرحّل (متوفّاى 750).

6. على بن عبدالكافى سُبكى (م 756).

7. محمد بن شاكر كتبى (م 764).

8. ابو محمد عبداللَّه بن اسعد يافعى (698- 768).

9. ابوبكر حصنى دمشقى (م 829).

10. شهاب الدين احمدبن حجر عسقلانى (م 852).

11. جمال الدين يوسف بن تغرى اتابكى (812- 874).

12. شهاب الدين بن حجر هيتمى (م 973).

13. ملّا على قارى حنفى (م 1016).

14. ابوالأيس احمدبن محمد مكناسى معروف به ابوالقاضى (960- 1025).

15. يوسف بن اسماعيل بن يوسف نبهانى (1265- 1350).

16. شيخ محمد كوثرى مصرى (م 1371).

17. شيخ سلامه قضاعى عزامى (م 1379).

18. شيخ محمد ابوزهره (1316- 1396). (1)ابن بطوطه سيّاح و گردشگر قرن هشتم


1- براى آگاهى از نظريات اشخاص فوق، نك: «بحوث في الملل والنحل»، ج 4، صص 37- 50) مراجعه كنيد.

ص: 40

مى نويسد: ابن تيميه روز جمعه در يكى از مساجد مشغول وعظ بود، از جمله گفتار او چنين بود:

«خداوند (از عرش) به آسمان نخست فرود مى آيد، مانند فرود آمدن من از منبر! اين سخن را بگفت و يك پله از منبر پايين آمد، در اين هنگام فقيهى مالكى به نام ابن الزهراء به مقابله برخاست و سخن او را رد كرد. مردم به طرفدارى از ابن تيميه برخاستند و فقيه معترض را با مشت و كفش زدند!» (1) اين نمونه اى از عقايد او است كه شاهد عينىِ كاملًا بى طرف، باگوش خود شنيده و ديده است. هرگاه مردى با اين پايه از درايت و آگاهى از عقايد و معارف به تحليل بپردازد، بايد از پى آمدهاى آن به خدا پناه برد.

دستاورد مكتب

اكنون كه از موقعيت ابن تيميه نزد عالمان شام و مصر آگاهى يافتيم، شايسته است با خصوصيات مكتب او نيز آشنا شويم.

در اينجا از مَثَل معروف «درخت را بايد از ميوه اش شناخت» بهره مى گيريم و يادآور مى شويم كه ويژگى هاى مكتب او را چهار چيز تشكيل مى دهد:

1. دعوت به تجسيم

شعار مسلمانان در طول هفت قرن، بر خلاف يهود، تنزيه و پيراستگى خدا از جسم و جسمانيت بود، ليكن او با ترفند خاصى مسلمانان را به تجسيم دعوت مى كند و خدا را بر سريرى به نام «عرش» مى نشاند كه از آن نقطه بلند بر جهان مى نگرد! و احياناً او را به آسمان پايين فرود مى آورد!

او درباره صفات خبرى؛ مانند «استوا»، «يد»، «عين»، «وجه» ومانند آنها، معتقداست كه خدا واقعاً داراى دست و چشم و صورت است، چيزى كه هست چگونگى آن براى ما روشن نيست.

مسلّماً جمله اخير را به خاطر فرار از اتهام به «تجسيم» ذكر مى كند، ولى سودى به حال او نمى بخشد؛ زيرا خدايى كه بر سرير مى نشيند، حركت مى كند و با دستش آدم را مى آفريند، خداى جسمانى خواهد بود، هرچند چگونگى او براى ما معلوم


1- رحله ابن بطوطه، صص 96- 95، چاپ دار صادر سال 1384 ق.

ص: 41

نباشد. مگر اين كلمات را كنايه از يك رشته معانى بداند، در اين صورت ديگر در معانى لغوى به كار نخواهد رفت كه وى مدّعى آن است.

ليكن او (ابن تيميه) با ترفند خاصى مسلمانان را به تجسيم دعوت مى كند و خدا را بر سريرى به نام «عرش» مى نشاند كه از آن نقطه بلند، بر جهان مى نگرد!

2. كاستن از مقامات انبيا و اولياى الهى

در مكتب ابن تيميه، پيامبر و اولياى الهى انسان هايى هستند كه همه كمالات و مقاماتشان با مرگشان پايان مى يابد! و لذا زيارت و توسّل به آنان را بدعت دانسته وكارى غير سودمند مى شمارد.

3. تكفير مسلمانان

ابن تيميه مسلمانان را به خاطر توسل به اولياى الهى تكفير كرد و از اين طريق نوعى دو دستگى در ميان آنان پديد آورد، امّا خوشبختانه بر اثر مساعى عالمان زمان، با مرگ او، مكتب او نيز مرد و جز چند نفر از دست پرورده هايش، ديگر كسى از او ياد نكرد.

4. بى احترامى به خاندان رسالت

در سراسر نوشته هاى ابن تيميه نوعى دشمنى با خاندان رسالت به چشم مى خورد.

او پيوسته مى كوشد، فضايل امام على عليه السلام را منكر شود و احياناً او را به خطا در انديشه و رفتار متهم سازد، تا آنجا كه امام على را در هفده مسأله تخطئه مى كند! (1) اين چهار ويژگىِ عمومىِ مكتب او است كه مى تواند ما را با واقعيت مكتب و طرز تفكّر او آشنا سازد.

ذكر دلايل اين چهار ويژگى در اين نوشتار نمى گنجد ولى محتويات كتاب منهاج السنه او بر اين چهار ويژگى گواهى مى دهد.

محمد بن عبدالوهاب (1115- 1206)

يادآور شديم كه افكار ابن تيميه، از همان روزهاى نخست، به وسيله دانشمندان، در بوته نقد قرار گرفت و نقدهاى استوارِ عالمان شامى و مصرى، مكتب او را منزوى و مطرود ساخت، ولى پس از حدود سه قرن و نيم، شخصى به نام محمدبن عبدالوهاب


1- الدرر الكامنه، ج 1، ص 154، تأليف ابن حجر، به نقل از نجم الدين طوفى، متوفاى سال 710

ص: 42

مكتب او را از انزوا درآورد و با قوّه شمشير به نشر آن پرداخت.

متأسفانه طرح مجدّد افكار ابن تيميه از سوى محمدبن عبدالوهاب، همچون طرح آن توسط خود ابن تيميه، زمانى انجام گرفت كه جهان اسلام در بدترين وضعيت تاريخى به سر مى برد. اروپا خود را آماده مى كرد كه كشورهاى اسلامى را مستعمره خود سازد.

كشور هند با زور و تزوير از دست مسلمانان خارج شده و ارتش انگلستان بر آن شبه قاره حكومت مى كرد.

محمدبن عبدالوهّاب به پشتيبانى سران قبايل نجد، به مناطق مسلمان نشين حجاز، عراق، سوريه و يمن حمله مى كرد و اموال آنان را به عنوان غنايم جنگى، همراه مى برد و از اين راه به بازار تجارت نجديان رونق مى بخشيد. در طول تاريخ يك بار هم وهابيان با كافران جنگ نكرده اند. تمام نبردهاى آنان با مسلمانان منطقه بوده و پس از قتل و خونريزى به غارت پرداخته و اموال و احشام آنها را همراه خود به نجد مى آوردند. خمس آن متعلق به محمد بن عبدالوهاب و باقى مانده در اختيار سران قبايل و مجاهدان! قرار مى گرفت.

كشتار مسلمانان به دست وهابيان در عتبات عاليات، صفحه تاريخ را سياه كرد.

صلاح الدين مختار، كه از نويسندگان وهّابى است، مى نويسد:

«در سال 1216 ه. ق. امير سعود با قشون بسيار متشّكل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد. وى در ماه ذى قعده به شهر كربلا رسيد و آنجا را محاصره كرد. سپاهش برج و باروى شهر را خراب كرده، به زور وارد شهر شدند و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار و خانه ها بودند به قتل رساندند.

سپس نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند و در كنار آبى به نام ابيض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه، به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم، ميان مهاجمين تقسيم شد.» (1) ابن بشر، مورّخ نجدى، درباره حمله وهّابيان به نجف مى نويسد:

«در سال 1220 سعود با سپاهى انبوه از نجد و اطراف آن، به بيرون مشهد


1- تاريخ المملكة العربية السعوديه، ج 3، ص 73

ص: 43

معروف در عراق (مقصود، نجف است) فرود آمد و سپاه خود را در اطراف شهر پراكنده ساخت. وى دستور داد باروى شهر را خراب كنند، ولى سپاه او زمانى كه به شهر نزديك شدند، به خندق عريض و عميقى برخوردند كه امكان عبور از روى آن وجود نداشت. در جنگى كه ميان دو طرف رخ داد، بر اثر تيراندازى از باروهاى شهر، جمعى از سپاهيان سعود كشته شدند و بقيه آنها از گرد شهر عقب نشسته و به غارت روستاهاى اطراف پرداختند.» (1) در پايان، از تذكر دو نكته ناگزيريم:

1. به تصديق تاريخ نگاران، آيين وهابيت مسلكى ساختگى است كه هيچ پيشينه تاريخى در عصر صحابه و تابعان و سه قرن نخست (كه از نظر اهل سنت خير القرون است) ندارد و در اوايل قرن هشتم، تخم آن پاشيده شد و به صورت ماده خام در لابلاى كتابها بود، سپس به وسيله محمدبن عبدالوهاب احيا شد و گسترش يافت.

2. با اينكه احمدبن تيميه از نظر فضل و دانش و قلم و نگارش، قابل قياس با محمدبن عبدالوهاب نبود، با اين حال، مكتبش در زمان او اصلًا رشد نكرد و با مرگ او نيز مرد، در حالى كه همين مكتب نيمه جان به وسيله محمد بن عبدالوهاب رشد كرد و بخش شرقى عربستان را فراگرفت و پس از فروپاشى عثمانى ها، حرمين شريفين در اختيار وهابيان قرار گرفت و بزرگترين پايگاه تبليغى را تصاحب كردند تا آنجا كه زائر خانه خدا بايد از نظر عقيدتى و فكرى و عملى و رفتارى تابع مكتب وهّابى و فقه حنبلى باشد.

اكنون پرسش اين است كه علّت آن ناكامى و رمز اين موفقيت چيست؟

در پاسخ مى گوييم:

دو عنصر «مكان» و «زمان» در اين دو نتيجه گيرى مؤثر بوده است:

ابن تيميه افكار شاذ خود را در محيطى مطرح كرد كه عالمان بزرگى در شام و مصر، در سنگر دفاع از عقيده و شريعت قرار داشتند و با حضور در مناظرات علمى، مشت او را باز كردند و او ديگر نتوانست در اذهان عموم مردم تأثير بگذارد و اگر هم اثرى داشت، جنبه عاطفى بوده نه مكتبى؛ زيرا زندانى شدن يك روحانى، عواطف عوام را تحريك مى كند.

در حالى كه مروّج مكتب او، انديشه به ظاهر توحيدى را در ميان عرب هاى بدوى و


1- عنوان المجد في تاريخ نجد، ج 1، ص 337

ص: 44

بيابانى دور از علم و فرهنگ مطرح كرد و توانست از بساطت و سادگى آنان كمال استفاده را بكند به خصوص آنجا كه عمل مسلمانان را به عمل بت پرستان تشبيه مى كرد و از اين طريق روح جهادگرى را در آنان كه توأم با غنايم نيز بود احيا مى نمود.

اكنون دامن سخن را با دو پيشنهاد بر مى چينيم و كوتاه مى كنيم:

1. روحانيان كاروانها بايد زبان عربى را فراگيرند؛ زيرا بر اثر آگاهى از زبان، مى توانند بر بسيارى از مشكلات فايق آيند و سخن خود را با منطق روشن بيان كنند. امروز بسيارى از محققان و عالمان بزرگ ما در مجالس بين المللى، ساكت و خاموش اند؛ زيرا زبان جمع را كه همان زبان عربى و احياناً انگليسى است نمى دانند، پس ناگزيرند سكوت اختيار كنند. از اين جهت بايد زبان عربى با روشى كه مصريان براى بيگانگان تنظيم كرده اند آموخت. خوشبختانه در حوزه علميه قم، اساتيد مجرّب در اين مورد فراوانند.

در مقام مناظره، بايد از قرآن كريم بيشتر بهره گرفت كه دلالت قاطع بر موضوع دارد و در اين مورد پيشنهاد مى شود كه كتاب «بحوث قرآنية في التوحيد والشرك» محور تدريس قرار گيرد و عزيزان در پرتو تسلّط به زبان و نقد مكتب، به وظايف خود جامه عمل بپوشانند.

در اينجا دو بند از عقايد وهابيان را مطرح مى كنيم و آن را از طريق آيات قرآنى به نقد مى كشيم:

1. بزرگداشت ميلاد پيامبر

خطيبان وهابى در سخنرانى هاى خود، از دو چيز بيشتر نام مى برند: الف: شرك ب: بدعت، تو گويى در قوطى آنها جز اين دو واژه، چيز ديگر نيست و همگان از خطبه واحدى پيروى مى كنند و بر اين جمله ها اصرار مى ورزند كه «شَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ مُحْدَثٍ بِدْعَةٌ، وَ كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ كُلُّ ضَلَالَةٍ فِي النَّارِ» و از اين شيوه مى خواهند امور مسلمانان؛ مانند بزرگداشت ميلاد پيامبر و تبرّك به آثار باقيمانده از آن حضرت را، بدعت معرفى كنند كه سرانجامِ آن آتش است.

اكنون ببينيم بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله بدعت است يا تكريم، كه قرآن بر آن تأكيد دارد؟

قرآن كريم در آيه اى مى فرمايد:

ص: 45

... فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ .... (1) «آنانكه به پيامبر ايمان آورده و او را كمك مى كنند و به تكريم و تعظيم مى پردازند.»

از اين سه جمله استفاده مى شود كه مسلمانان در برابر پيامبر، سه نوع تكليف دارند:

1. ايمان 2. كمك به او 3. تكريم و تعظيم او.

خطيبان وهابى در سخنرانى هاى خود، از دو چيز بيشتر نام مى برند: الف:

شرك ب: بدعت، تو گويى در قوطى آنها جز اين دو واژه، چيز ديگر نيست

آيا اين سه وظيفه منحصر به زمان پيامبر است يا پس از آن نيز جريان دارد؟ اگر شقّ نخست را برگزينيم، بايد ايمان به او را نيز منحصر به دوران حيات پيامبر كنيم. اكنون كه اين شق باطل شد، طبيعى است شق دوم حكمفرماست و آن اينكه بايد او را در حال حيات و ممات، تكريم و تعظيم كرد و بزرگداشت ميلاد نوعى تكريم و تعظيم اوست و چنين چيزى كه اساس آن در قرآن وارد شده، نمى تواند بدعت باشد.

قرآن كريم در سوره ديگر مى فرمايد:

وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ؛ (2) «تو را بزرگ آوازه كرديم»

به يقين بزرگ آوازه شدنِ پيامبر، از طريق اسباب طبيعى صورت مى پذيرد و تمام احتفال ها و بزرگداشت ها نوعى تجسم بخش اين آيه است.

تبرّك به آثار پيامبران

تبرّك به آثار پيامبران، به خصوص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اصول مسلّمى است كه قرآن و روايات و سيره مسلمانان بر آن تأكيد دارد. فعلًا درباره روايات و سيره مؤمنان سخن نمى گوييم، همين قدر يادآور مى شويم كه از طرف عالمان سنى و شيعه درباره تبرّك كتابهاى سودمندى نوشته شده است؛ مثلًا محمدطاهر مكى كتابى را درباره تبرّك در سال 1395 منتشر كرد و دوست عزيزمان مرحوم آيت اللَّه احمدى ميانجى كتاب گسترده ترى درباره تبرّك الصحابه نوشت و به يادگار نهاد.


1- انفال: 158
2- انشراح: 3

ص: 46

ما فعلًا نگاهى به كتاب خدا مى افكنيم و از او راهنمايى مى خواهيم كه در دو مورد از تبرّك به آثار پيامبران و صالحان سخن مى گويد:

1. تبرّك به پيراهن يوسف

پس از مدت زمانى، كه فراق يوسف بر ديدگان يعقوب اثر نهاد؛ يوسف پيراهن خود را فرستاد تا پدر به چشمش افكند و بدينوسيله بينايى خود را بازيابد. قرآن دنباله جريان را چنين نقل مى كند:

فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً .... (1) «آنگاه كه بشير به كنعان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت پدر (يعقوب) افكند، او بينايى خود را بازيافت.»

اين آيه حاكى است تبرّك، گذشته از آنكه نشانى است از محبّت و علاقه به صاحب اثر، تأثير خاصّى نيز بر جاى مى گذارد؛ يعنى همان خدايى كه غم و غصّه را مايه نابينايى قرار داده، همان خدا تبرّك به پيراهن يوسف را در وضعيتى خاص، وسيله اى مى كند براى بينايى.

مفسّران و مورّخان مى نويسند:

تابوت موسى كه در آن عصا، نعلين و آثار ديگرى از آن حضرت و برادرش بود، پيوسته مايه پيروزى بنى اسرائيل بر دشمنان مى شد؛ يعنى در نبرد با مخالفان، صندوق را به ميدان نبرد مى بردند و به آن تبرك جسته و بر دشمن چيره مى شدند، ولى آنگاه كه صندوق به علّتى سرقت شد، مدت زمانى پس از آن، پيامبرشان به آنان گفت: خدا طالوت را به عنوان فرمانده قوا براى شما معرفى كرده تا با رهبرى و فرمان او، با دشمنان جهاد كنيد و در ضمن افزود: نشانه برگزيدگى او از طرف خدا اين است كه صندوق دزديده شده در اثناى جنگ را باز مى گرداند؛ صندوقى كه در آن مايه آرامش از طرف پروردگار براى شماست و در احترام


1- يوسف: 96

ص: 47

اين صندوق همين بس كه فرشتگان آن را حمل مى كنند:

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَ آيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. (1) «پيامبر آنان به بنى اسرائيل گفت: نشانه فرماندهى او اين است كه آن صندوقِ از دست رفته را براى شما باز مى گرداند؛ صندوقى كه در آن سكينه و آرامش از جانب خدا براى شماست و در آن تركه آل موسى و آل هارون قرار دارد و فرشتگان آن را حمل مى كنند و در آن براى شما آيه و نشانه است، اگر مؤمن باشيد.»

اين آيه از تأثير چيزهاى بر جاى مانده انبيا در نبرد با دشمن خبر مى دهد و به روشنى و صراحت مى گويد: وجود اين صندوق آرامش بخش رزمندگان است. اين صندوق به قدرى شريف و عزيز است كه فرشتگانِ پاك، آن را حمل مى كنند. هرگاه آثار به جا مانده از موسى و هارون، كه از عصا و عمامه و نعلين و چند پيراهن تجاوز نمى كند، چنين منزلت و مرتبه اى داشته باشد؛ چرا آثار به جا مانده از اشرف پيامبران داراى چنين منزلت و مرتبه اى نباشد؟

در پايان، از خداوند بزرگ، خواهان بصيرت و بينش صحيح براى همگان هستيم.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ


1- بقره: 248

ص: 48

ص: 49

اماكن و آثار

طرح جايگزين شود.

ص: 50

نام هاى اركان كعبه

سيد جواد مظلومى

خانه خدا، بنا به روايتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنايش، به «كعبه» شهرت يافت (1) و هر يك از گوشه هاى آن «ركن» خوانده شد و از درون، زاويه هايش «كنج» نام گرفت. (2) گرچه اركان، به ملاك هاى گوناگون، نام هاى مختلفى دارند، ولى گاه در نوشته هاى متفاوت و يا حتى در ضمن يك متن، عنوان واحدى به بيش از يك ركن اسناد داده شده است.

در اين نوشته، پس از تبيين عناوين مورد اتفاق، به مهمترين و شايعترين اختلاف موجود نيز مى پردازيم و در نقل اقوال گوناگون، اشاره اى به برخى خطاهاى نادر هم خواهيم داشت.

ركن اسود؛ از آن روى كه حجرالأسود در آن است، به اين اسم خوانده شد و چون آغاز و انجام هر طوافى بايد از امتداد حَجَر باشد و استلام حجرالأسود از آداب مشترك طواف در ميان همه مذاهب اسلامى است؛ نام «ركن اسود» به صورت مكرّر در متون به كار رفته و همه بر مصداقى واحد دلالت دارند. حتى اين كثرت استعمال به گونه اى


1- شيخ صدوق، كتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح مرحوم على اكبر غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 190
2- محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، تصحيح على اكبر غفارى، هشت جلد، چاپ سوم، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1367 ش. ج 4، ص 529

ص: 51

است كه هرگاه عنوان ركن به صورت مطلق و بدون انضمام قرينه اى به كار رود و منظور ركن خاطى باشد، به ركن اسود انصراف خواهد داشت (1) و حتى گاه خود حجرالأسود ركن خوانده شده است. (2) نام هاى اركان، به اعتبار جهات چهارگانه:

از آنجاكه ركن هاى چهارگانه كعبه، با اختلاف ناچيزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى قرار دارد، هر ركن به اعتبار جهت جغرافيايى، نامى خاص گرفته است؛ يعنى ركن اسود كه در سمت شرق واقع است، «ركن شرقى» ناميده شده و ركن هاى بعدى، به ترتيبى كه در طواف پيموده مى شوند، ركن هاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفته اند.

وضوح و ثبات جهات چهارگانه، از عللى بوده كه جز در مواردى نادر اختلافى را در اين اسامى مشاهده نمى كنيم.

نظريه مخالف اول: قرار گرفتن حَجَرالأسود در ركن شمالى

به اين مدعا در دو شكل اشاره شده است:

1. نخست در كتب لغت، داستان ذيل از طواف نقل شده كه ركن بعد از اسود را ركن غربى ناميده است كه در نتيجه بايد ركن اسود را ركن شمالى فرض نمود.

طاف رضي اللَّه تعالى عنه بالبيت مع فلان، فلمّا انتهى إلى الركن الغربي الَّذي يلى الحجر الأسود. قال له: أ لا تستلم؟ فقال له: انفذ عنك؛ فان النّبي صلى الله عليه و آله لم يستلمه.

اين خبر علاوه بر الفائق (3) (قرن ششم) در كتابهاى النهايه فى غريب الحديث (4)(قرن هفتم) و لسان العرب (5) (قرن هشتم) نيز تكرار شده است.

اين نقل در كتب روايى اهل سنت با


1- شيخ صدوق، كتاب من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 245
2- علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، صد و ده جلد، دار الكتب الاسلاميه و المكتبة الاسلاميه، ج 99، ص 219
3- محمود بن عمر زمخشرى، الفائق فى غريب الحديث، تصحيح محمد ابو الفضل ابراهيم و على محمد البجاوى، ذيل ماده «نفذ».
4- ابن الاثير، النهاية فى غريب الحديث، تصحيح طاهر احمد الزاوى و محمود محمد الطناحى، ذيل ماده «نفذ».
5- ابن منظور، لسان العرب، ذيل ماده هاى «نفذ» و «عنن».

ص: 52

تفصيل بيشترى از زبان يعلى بن اميّه آمده است كه:

«يعلى بن أميّة قال: كنت مع عمر فاستلم الركن، قال يعلى: و كنت ممّا يلي البيت فلمّا بلغت الركن الغربي الّذِي يلي الأسود و حدرت بين يده لأستلم، فقال: ما شأنك؟ قلت أ لا تستلم هذين؟ فقال أ لم تطف مع رسول اللَّه صلى الله عليه و آله؟ فقلت: بلى قال أ رأيته يستلم هذين الركنين؛ يعني الغربيين؟

قلت: لا، قال: فليس لك فيه اسوة حسنة؟ قلت: بلى، قال: فانفذ عنك.»

خبر با اختلافى اندك، علاوه بر كتب روايى قرن دوم؛ همچون مسند احمدبن حنبل «(1) 1» و المصنف (2)، در مجامعى مانند كنزالعمال (3) نقل شده است. علاوه بر اينكه در نقل ديگرى از مسند احمد بن حنبل (4) و كنز العمال (5) داستان را يعلى بن اميه به خليفه سوم اسناد مى دهد.

از ادامه خبر به خوبى دانسته مى شود دو ركن غربى و شمالى، كه در مجاورت حِجر اسماعيل قرار دارند، از باب تغليب، «غربيين» خوانده شده اند و سپس جهت تمييز ركن شمالى از ركن غربىِ حقيقى، قيد «الّذي يلي الأسود» به عنوان قيدى احترازى در متن ذكر شده است.

2. در كتاب معجم البلدان از ابو عراره نقل شده است كه:

«و هو (الحجر الأسود) في الركن الشمالي». (6) اين گفته با نقل هاى ديگر مصنف تعارض دارد:

«و الحجر الأسود على الركن الشرقي.» (7) «و جعل ابراهيم ... عرضها في الأرض


1- احمد بن حنبل، المسند، تصحيح حمزه احمد الزين، بيست جلد، چاپ اول، دارالحديث، قاهره، 1416 ق، ج 1، ص 273 و ج 14، ص 16
2- عبد الرزاق صنعانى، المصنف، تصحيح حبيب الرحمن الاعظمى، يازده جلد، المجلس العلمى، ج 5، ص 45، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
3- متقى هندى، كنز العمال، تصحيح محمودعمر الدمياطى، شانزده جلد، چاپ اول، دارالكتب العلميه، بيروت، 1419 ق، ج 5، ص 68
4- احمد بن حنبل، المسند، ج 1، ص 382
5- متقى هندى، كنز العمال، ج 5، ص 70
6- ياقوت حموى، معجم البلدان، ذيل كلمه «الحجر الأسود».
7- همان، ذيل كلمه الكعبة.

ص: 53

اثنين و ثلاثين ذراعاً من الركن الأسود إلى الركن الشمالي الّذِي عند الحجر». (1) نظريه مخالف دوم: قرار گرفتن حَجرالأسود در ركن جنوبى

در كتاب معجم الفاظ الفقه الجعفرى آمده است:

«الحجر الأسود يقع في الركن الجنوبى من أركان الكعبة و يعرف هذا الركن باسمه فيقال له ركن الحجر الأسود». (2) اين تعبير با عبارت ديگر همين متن، در تعارض است؛ زيرا اولًا: ركن هاى بعداز اسود را كه در مجاورت حجراسماعيل قرار دارند به ترتيب شمالى و غربى مى خواند كه در نتيجه بايد ركن اسود شرقى محسوب شود:

«يحيط بها (حجر اسماعيل) جدار على شكل نصف دائرة، طرفاه إلى زاويتي البيت الشمالية والغربية». (3) ثانياً: در جاى ديگر، اسود را در جهت جنوب شرقى معرفى مى كند:

«الركن اليماني: ركن الكعبة الجنوبي الغربي ... و الركن الجنوبي الشرقي هو الحجر الأسود». (4) به نظر مى رسد كه اين ناهمخوانى، از انحراف اندكِ اركان، از جهات چهارگانه ناشى مى شود؛ زيرا با ديد دقيق جغرافيايى، ركن اسود مقدارى از مشرق به سمت جنوب انحراف دارد و همانگونه كه به تسامح غالباً شرقى محسوب مى شود، مؤلف محترم نيز آن را جنوبى فرض كرده است. هر چند با توجه به انحراف كمتر از ده درجه ركن اسود از سمت شرق، جنوبى ناميدن آن تسامحى غير متداول است.


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، ذيل كلمه «الحجر الأسود.
2- د. احمد فتح اللَّه، معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 153، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
3- همانجا.
4- همان، ص 212

ص: 54

نام هاى اركان به اعتبار كشورها:

اركان كعبه به جهت سرزمين و كشورهايى كه در امتدادشان قرار دارند، به نام ركن هاى «يمانى»، «شامى» و «عراقى» خوانده شده اند.

ركن يمانى؛ در طواف، آخرين ركن هر شوط است و پيش از ركن اسود قرار دارد و هيچ اختلافى در مصداقش ديده نمى شود.

اين ركن را چون در جهت كشور يمن واقع شده ويا چون به دست ابىّ بن سالم يمنى ساخته شده، به اين نام خوانده اند:

و ذكر قوم:

إنّ «أبيّ بن سالم الكلبي» ورد مكة و قريش تبني البيت، و تشاجروا في إخراج النفقة، فسألهم أن يولوه ركناً من أركانه، فولّوه الربع الّذِي فيه الركن اليماني، فبناه. فسمّى اليماني. و قال شاعرهم:

لنا أيمن البيت الّذِي تعبدونه وراثة ما بقي أبيّ بن سالم

و أكثر الناس على أنّه سمي: يمانياً؛ لأنّه من شق اليمن». (1) ركن عراقى و شامى؛ اين دو ركن براساس جهات جغرافيايى مناطق متناظر، در طواف به همين ترتيب قرار دارند ولى به ندرت ادعا شده كه ركن دوم طواف شامى و ركن بعدى عراقى ناميده مى شود كه در اين صورت ترتيب اركان، خلاف سياق معهود خواهد بود؛ همانند ديدگاههاى ذيل:

اول: نظريه محمدبن احمدبن محمد نهروانى (متوفاى 990) در كتاب الإعلام بأعلام بيت اللَّه الحرام:

«قال الأزرقي- رحمه اللَّه- تعالى في تاريخه عن ابن إسحاق إنّ الخليل عليه السلام لما بنى البيت، جعل طوله في السماء سبعة أذرع و جعل طوله في الأرض من قبل وجه البيت الشريف من الحجر الأسود إلى الركن الشامي اثنين و ثلاثين ذراعاً و جعل عرضه في الأرض من قبل الميزاب من الركن الشامي إلى الركن الغربي الّذِي يسمّى الآن الركن العراقي اثنين و عشرين ذراعاً و جعل طوله في الأرض من جانب ركن ظهر البيت الشريف من


1- ابن قتيبه، المعارف، تصحيح د. ثروت عكاشه، چاپ ششم، الهيئة المصرية العامه للكتاب، ص 561

ص: 55

الركن الغربي المذكور إلى الركن اليماني إحدى و ثلاثون ذراعاً و طول عرضه في الأرض من الركن اليماني إلى الحجر الأسود عشرون ذراعاً». (1) بايد توجه داشت كه علاوه بر اتفاق تاريخ نگاران بر ارتفاع نُه ذراعى كعبه در بناى حضرت ابراهيم عليه السلام، در اخبار مكه ازرقى هم، كه منبع نقل مذكور است، به جاى كلمه «سبعه»، «تسعه» آمده است. (2) و حتى در بخش ديگرى از متن، نهروالى هم به اين ارتفاع تصريح مى كند:

«و كان طول الكعبة قبل قريش تسعة». (3) در تلخيص كتاب، كه به قلم عبدالكريم ابن محبّ الدين نهروالى قطبى است، هر چند بخشى از عبارت به خطا ساقط گرديده ولى ارتفاع كعبه همان نُه ذراع قيد گشته است. (4) دوم: در فصلى نيز كه قطبى به تلخيص افزوده، بر همان مدعاى غير متداول تأكيد دارد:

«فطولها من الحجرالأسود إلى الركن الشامي واحد و عشرون ذراعاً و من الركن الشامي إلى الركن العراقي سبعة عشر ذراعاً و ثلثا ذراع (و من الركن العراقي إلى الركن اليماني أحد و عشرون ذراعاً و ثلثا ذراع) و من الركن اليماني إلى الحجر الأسود ثمانية عشر ذراعاً». (5) سوم: در معجم البلدان نيز آمده است:

«و جعل إبراهيم طولها في السماء سبعة أذرع و عرضها في الأرض اثنين و ثلاثين ذراعاً من الركن الأسود إلى الركن الشمالي الّذِي عند الحجر، و جعل مابين الركن الشامي إلى الركن الّذِي فيه الحجر، اثنين و ثلاثين ذراعاً


1- محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بيت اللَّه الحرام، تصحيح هشام عبد العزيز عطا، چاپ اول، المكتبة التجاريه، مصطفى احمد الباز، مكه، 1416 ق، ص 62
2- ابو وليد ازرقى، اخبار مكة، تصحيح رشدى الصالح ملحس، دو جلد، دار الاندلس، بيروت، 1416 ق. ج 1، ص 64
3- محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بيت اللَّه الحرام، ص 118
4- عبد الكريم النهروالى القطبى، اعلام العلماء الأعلام ببناء المسجد الحرام، تصحيح احمد محمد جمال، عبد العزيز الرفاعى و د. عبداللَّه الجبورى، چاپ دوم، دارالرفاعى، رياض، 1403 ق، ص 40
5- همان، ص 142

ص: 56

و جعل طول ظهرها من الركن العراقي إلى الركن اليماني، احداً و ثلاثين ذراعاً و جعل عرض شقها اليماني من الركن الأسود إلى الركن اليماني، عشرين ذراعاً». (1) اين اندازه هاى كعبه را ازرقى اينگونه نقل مى كند:

«و جعل طوله في السماء تسعة أذرع و عرضه في الأرض اثنين و ثلاثين ذراعاً من الركن الأسود إلى الركن الشامي، الّذِي عند الحجر من وجهه و جعل عرض مابين الركن الشامي إلى الركن الغربي الّذِي فيه الحجر، اثنين و عشرين ذراعاً وجعل طول ظهرها من الركن الغربي إلى الركن اليماني، أحد و ثلاثين ذراعاً وجعل عرض شقها اليماني من الركن الأسود إلى الركن اليماني عشرين ذراعاً». (2) در مورد اختلاف اندازه ها در دو متن، مى توان گفت كه علاوه بر خطاى در نقل ارتفاع بناى ابراهيمىِ كعبه، شكل حاصل از اندازه هاى مذكور در معجم البلدان، ذوزنقه اى با ابعاد 32، 32، 31، 20 ذراع خواهد بود كه خلاف واقعيت مشهود است.

لذا به نظر مى رسد نسخه مرجع تصحيح كتاب و يا شيوه تحقيق مصحّح، از آشفتگى آشكارى رنج مى برد.

در تعيين مصداق اركان عراقى و شامى، دو ديدگاه متضاد مشهود است:

الف: ركن عراقى همان ركن اسود و ركن شامى نيز ركن شمالى است. پس ركن بعدى در اين ديدگاه نامى بجز ركن غربى نخواهد داشت.

ب: ركن عراقى ركن شمالى و ركن شامى ركن غربى است و ركن اسود به اسمى بر اساس مناطق ناميده نمى شود.

ديدگاه دوم اكنون از اشتهار بيشترى برخوردار است و در متون معاصرى همچون آثار اسلامى مكه و مدينه پذيرفته شده (3) و مبناى اطلس اماكن مكه مكرمه و مدينه منوره نيز قرار گرفته است. (4) هرچند در كتاب


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، ذيل كلمه «الكعبه».
2- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 64
3- رسول جعفريان، آثار اسلامى مكه و مدينه، چاپ پنجم، نشرمشعر، تهران، 1381 ش، ص 76
4- معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، اطلس اماكن مكه مكرمه و مدينه منوّره، چاپ اول، نشر مشعر، 1381 ش، ص 24

ص: 57

حج و عمره در قرآن و حديث نقشه اى آمده كه مطابق ديدگاه اول ترسيم شده است. (1) دلايلى را كه براى اثبات هر يك از دو ديدگاه مى شود اقامه كرد، در ضمن گروههايى بررسى مى كنيم:

1. روايات اهل بيت عليهم السلام

در تأييد ديدگاه اول مى توان به روايات زير تمسك كرد:

روايت اول:

«أحمد بن محمدبن عيسى عن إبراهيم بن أبي محمود، قال: قلت للرضا عليه السلام:

أستلم اليماني و الشامي و الغربي؟

قال نعم».

اين روايت را شيخ طوسى در كتابهاى تهذيب (2) و استبصار (3) نقل كرده و در مجامع ثانويه مانند كتاب وسائل الشيعه (4) آمده است.

چون استحباب استلام حجر الأسود قطعى بوده، استلام اركان ديگر مورد سؤال قرار گرفته و روشن است كه ركن شامى غير از ركن غربى است و بايد بر ركن شمالى منطبق باشد. شيخ طوسى نيز در ذيل روايت ركن اسود را عراقى مى نامد و در باره دو ركن شامى و غربى مى فرمايد:

«و يجوز أن يكون رسول اللَّه صلى الله عليه و آله لم يستلمهما لأنّه ليس في استلامهما من الفضل و الترغيب في الثواب ما في استلام الركن العراقي و اليماني». (5) روايت دوم:

«و في رواية أخرى كان لبني هاشم من الحجر الأسود إلى الركن الشامي».

اين روايت در كافى (6) و كتاب من لايحضره الفقيه (7) نقل شده است.

چنانكه در اخبار مكه نقل شده (8) هنگامى كه قريش در سال پنجم پيش از


1- محمد محمدى رى شهرى، حج و عمره در قرآن و حديث، ترجمه جواد محدثى، چاپ اول، دارالحديث، قم، ص 175
2- شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، تصحيح على اكبر غفارى، ده مجلد، چاپ اول، نشر صدوق، تهران، 1376 خورشيدى، ج 5، ص 123
3- شيخ طوسى، الاستبصار، تصحيح سيد حسن موسوى خرسان، چهار مجلد، چاپ چهارم، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1363 خورشيدى، ج 2، ص 216
4- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، تصحيح موسسه آل البيت، سى جلد، چاپ اول، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، 1412 ق.، ج 13، ص 344
5- شيخ طوسى، الاستبصار، ج 2، ص 217
6- ج 4، ص 219
7- ج 2، ص 248
8- ابو وليد ازرقى، اخبار مكه، ج 1، ص 161

ص: 58

بعثت، بناى كعبه را تجديد مى كردند، بازسازى ديوارهاى كعبه در ميان قبايل قريش بطاح، با قرعه تقسيم گرديد و با توجه به تعدد قبايل، هيچ گروهى عهده دار بيش از يك ديوار نشد. پس، از اين حديث استفاده مى شود كه دو ركن اسود و شامى مجاورند و لذا ركن شامى در جهت شمال قرار خواهد داشت.

علامه محمدتقى مجلسى در روضة المتقين (1) و علّامه محمد باقر مجلسى در بحار (2) پس از نقل روايت از كتاب كافى، آورده اند كه در برخى نسخه هاى كافى به جاى شامى، يمانى بوده است كه در آن صورت براى استدلال مفيد نخواهد بود؛ ولى از آنجا كه كتاب هايى همچون وسايل الشيعه (3) و مستدرك الوسايل (4) روايت را به همين شكل از كافى نقل كرده اند و حتى در شرح خود علّامه مجلسى (5) نيز متن به شكل حاضر نقل شده و در نسخه هاى خطى موجود فعلى نيز هيچ نشانه اى از صورت ديگر نيست، بايد نسخه حاضر را صحيح و روايت را وافى به مقصود فرض كرد.

روايت هاى مؤيدِ ديدگاه دوم عبارت اند از:

الف: «و قال الصادق عليه السلام: إن تهيأ لك أن تصلّي صلواتك كلّها الفرائض و غيرها عند الحطيم فافعل فإنّه أفضل بقعة على وجه الأرض و الحطيم مابين باب البيت و الحجر الأسود و هو الموضع الّذِي فيه تاب اللَّه عزّ و جلّ على آدم عليه السلام، و بعده الصلاة في الحجر أفضل، و بعد الحجر مابين الركن العراقي و باب البيت و هو الموضع الّذِي كان فيه المقام، و بعده خلف المقام حيث هو الساعة، و ما قرب من البيت فهو أفضل إلّا أنّه لايجوز لك أن تصلّي ركعتي طواف النساء و غيره إلّا خلف المقام حيث هو الساعة».


1- علامه محمد تقى مجلسى، روضة المتقين، تصحيح سيد حسين موسوى كرمانى و على پناه اشتهاردى، چهارده جلد، بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمد حسين كوشانپور، ج 4، ص 141
2- ج 15، ص 339
3- ج 13، ص 216
4- ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، تصحيح موسسه آل البيت عليهم السلام، هجده جلد، چاپ دوم، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، بيروت، 1409 ق.، ج 17، ص 376
5- علامه محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، تصحيح سيد محسن حسينى امينى، بيست و شش جلد، چاپ اول، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365 خورشيدى، ج 17، ص 59

ص: 59

اين روايت در كتاب من لا يحضره الفقيه (1) وارد شده است وچون از نظر فضيلت، اولين رتبه به فاصله ركن اسود و درِ خانه و سومين رتبه به محلّى اختصاص دارد كه ميان در كعبه و ركن عراقى است، آشكار مى گردد كه ركن بعد از اسود، عراقى ناميده شده است.

متن روايت در برخى از نسخه هاى خطى كتاب وسائل، به شكل مذكور و در برخى نسخه ها به تعبير «مابين الركن الشامي و باب البيت» آمده است؛ لذا در نسخه اسلاميه تعبير «العراقى» در داخل پرانتز به دنبال «الشامى» ذكر شده است (2) و در نسخه آل البيت، در پاورقى به اين اختلاف اشاره شده (3) ولى از آنجا كه در شروح نيز همچون لوامع صاحبقرانى و روضةالمتقين تعبير عراقى آمده، و اين در حالى است كه شارح متوجه غير متعارف بودن اين عنوان بوده و در هر دو متن كوشيده است بگونه اى كاربرد واژه را توجيه كند، بايد صحت نسخه هاى فعلى فقيه را بپذيريم.

علامه محمد تقى مجلسى در شرح اين روايت مى نويسد:

«الركن العراقي الّذِي هو مشهور الآن بالشامي و هو محاذ للقطب الشمالي تقريباً». (4) و در لوامع صاحبقرانى تأكيد شده است كه:

«ركن عراقى كه مذكور است، ركنى است كه مشهور است به ركن شامى». (5) يعنى ظاهر روايت بر خلاف قول مشهور است كه بر ديدگاه اول منطبق است.

ايشان در شرح حديثى ديگر نيز از قائلان ديدگاه دوم به عنوان «بعض» تعبير مى نمايند و اشاره اى به شهرت ديدگاه اول دارند:

«و ظاهراً مراد از ركن شامى در اينجا ركنى است كه از ركن حجر كه مى گذرند به آن مى رسند و بعضى اين ركن را عراقى مى گويند». (6)


1- ج 2، ص 209
2- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، تصحيح عبدالرحيم الربانى الشيرازى، بيست جلد، چاپ سوم، المكتبة الاسلاميه، تهران، 1395 ق.، ج 3، ص 539
3- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، ج 5، ص 275
4- روضة المتقين، ج 4، ص 58
5- علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، هشت جلد، چاپ اول، انتشارات دار التفسير، قم، 1376 ش، ج 7، ص 93
6- همان، ج 7، ص 238

ص: 60

اين روايت را به انضمام سه روايت بعدى، علامه مجلسى در كتاب بحار (1) از نوشته شيخ محمد بن على جبعى (جدّ شيخ بهائى) و او از نوشته شهيد اول نقل كرده است و سپس در كتاب مستدرك الوسائل به نقل از بحار وارد شده است. (2) از طرف ديگر روايت در ضمن متنى طولانى در كتاب فقه الرضا عليه السلام نيز ذكر شده است، (3) هر چند اعتبار و استناد اين كتاب، خود مورد مناقشه جمعى از محققان است؛ (4) ولى معتقدان به صحت كتاب، روايت را در تأليفات خود همچون بحار (5) و مستدرك الوسائل (6) نقل كرده اند.

روايت دوم در نسخه ديگرى از كتاب فقه الرضا عليه السلام كه به دست علامه مجلسى رسيده بوده، آمده است:

«فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى بَابِ الْبَيْتِ فَقُلِ: اللَّهُمَّ إِنَّ الْبَيْتَ بَيْتُكَ، وَ الْحَرَمَ حَرَمُكَ، وَ الْعَبْدَ عَبْدُكَ، هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ. ثُمَّ تَطُوفُ فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى رُكْنِ الْعِرَاقِ فَقُلِ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ دَرَكِ الشَّقَاءِ وَ مَخَافَةِ الْعِدَى وَ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ الْحِرْمَانِ وَ الْمُنَى وَ الْفَتْقِ وَ غَلَبَةِ الدَّيْنِ آمَنْتُ بِكَ وَ بِرَسُولِكَ وَ وَلِيِّكَ رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله نَبِيّاً وَ بِعَلِيٍّ عليه السلام وَلِيّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْمُؤْمِنِينَ إِخْوَاناً، فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى تَحْتِ الْمِيزَابِ فَقُلِ: اللَّهُمَّ أَظِلَّنِي تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّكَ آمِنِّي رَوْعَةَ الْقِيَامَةِ وَ أَعْتِقْنِي مِنَ النَّارِ وَ


1- ج 99، ص 231
2- مستدرك الوسائل، ج 3، ص 423 وج 9، ص 427
3- منسوب به امام رضا عليه السلام، الفقه، تصحيح موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، چاپ اول، كنگره جهانى حضرت رضا عليه السلام، مشهد، 1406 ق، ص 222
4- همان، ص 10
5- علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 99، ص 230
6- ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 3، ص 422

ص: 61

أَوْسِعْ عَلَيَّ رِزْقِي مِنَ الْحَلَالَ وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ اغْفِرْ لِي وَ تُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمِ، فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَقُلِ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ ذَنْباً مَغْفُوراً وَ سَعْياً مَشْكُوراً وَ عَمَلًا مُتَقَبَّلًا تَقَبَّلْ مِنِّي كَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِكَ وَمُوسَى كَلِيمِكَ وَ عِيسَى رُوحِكَ وَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حَبِيبِكَ، فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ فَقُلِ: اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ». (1) روايت را مستدرك الوسائل نيز به نقل از بحار الأنوار ذكر كرده است. (2) چون ادعيه وارده در روايت به ترتيب طواف مى باشد، بايد ركن عراقى بعد از درِ كعبه قرار گيرد، پس بر همان ركن شمالى منطبق مى گردد.

چون اين بخش در متن مصحّح فقه الرضا عليه السلام موجود نبوده، علامه كلّ نسخه را برخلاف شيوه معمول در يك محل ضبط نموده اند. (3) از سوى ديگر استدلال به گفتار يا رفتار اشخاصى همچون ابن عباس، جابربن عبداللَّه، عبداللَّه بن عمر، عايشه، انس بن مالك و عبداللَّه بن مسعود و نقل ترديد علما در چگونگى حجّ قران و اعلام نظر به شيوه اجتهاد ظنى و نه علم يقينى با مرجعيت علمى ائمه عليهم السلام سازگار نيست. اين مجموعه اگر قرائن عدم اعتبار روايت نباشد، نشانه اى روشن بر تقيه اى آشكار است كه تمسك به حديث را با اشكال روبه رو مى سازد.

2. كتب فقهى شيعه

اركان كعبه در ضمن چند مسأله در كتاب هاى فقه مورد بحث قرار گرفته است.

دربرخى ازمسائل، مصداق خارجى موضوع تبيين نمى گردد و تنها بعضى از منابع با ذكر ويژگى هاى فعلى، ركن مورد نظر را تعيين مى نمايند. در اين فصل فهرست مسائل فقهى و موارد تصريح و يا اشاره به مصاديق اركان را پى مى گيريم.

مسأله اول: بحث قبله

دربسيارى ازكتب فقهى، به يك يا چند شيوه ذيل، ديدگاه اول تأييد شده است:

1. اركان چهارگانه كعبه عبارت اند از:

ركن هاى عراقى، شامى، غربى و يمانى كه تفكيك ركن «شامى» و «غربى» قرينه پذيرش ديدگاه اول است؛ مانند:

حمزة بن عبد العزيز ديلمى (متوفاى


1- علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 99، ص 342؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 387
2- ج 9، ص 387
3- بحار الأنوار، ج 99، ص 333

ص: 62

448 ق.) در كتاب المراسم العلويه مى نويسد:

«و النّاس يتوجّهون إلى الأركان، فالغربي لأهل المغرب و الشرقي لأهل المشرق و اليماني لأهل اليمن و الشامي لأهل الشام». (1) شيخ طوسى (متوفاى 460) در كتابهاى المبسوط، (2) النهايه، (3) الجمل و العقود، (4) و الاقتصاد، (5) علاوه بر آنچه در الاستبصار گذشت، بر اين مبنا تأكيد مى كند.

اصباح الشريعه (6) در بحث قبله (7) و ابن حمزه طوسى (متوفاى 560) در كتاب الوسيله الى نيل الفضيله (8) نيز عبارتى مشابه دارند.

ابو الفضل شاذان بن جبرئيل در كتاب «ازاحة العلّه» كه بنا بر گزارش بحار (9) در سال 558 ق. تأليف نموده بحث مبسوطى را درباره قبله مناطق و شهرهاى مختلف طرح مى كند كه بنا به نقل شهيد اول چنين است:

«إنّ العراق و الخراسان و ما كان في حدود- مثل الكوفة و بغداد و حلوان إلى الرى ومرو وخوارزم- يستقبلون الباب و المقام ... و أهل سميساط و


1- حمزةبن عبد العزيز، المراسم العلوية فى الاحكام النبويه، تصحيح سيد محسن حسينى امينى، معاونية الثقافية للمجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام، قم، 1414 ق.، ص 60، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
2- شيخ طوسى، المبسوط فى الفقه الامامية، تصحيح سيد محمد تقى كشفى، هشت جلد، چاپ دوم، المكتبة المرتضوية، تهران، 1387 ق، ج 1، ص 78
3- همو، النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوى، انتشارات قدس محمدى، قم، ص 63
4- همو، الجمل و العقود در ضمن الرسائل العشر، تصحيح واعظ زاده خراسانى، موسسة النشر الاسلامى، قم، ص 175
5- همو، الاقتصاد الهادى إلى طريق الرشاد، تصحيح حسن سعيد تهرانى، مكتبة جامع چهلستون، تهران، 1400 ق، ص 257
6- برخى از محققان همچون ميرزا عبداللَّه افندى در رياض العلما، ج، ص 446 اين كتاب را از تأليفات قطب الدين كيذرى قرن ششم دانسته اند گروهى نيز همچون آقابزرگ تهرانى در الذريعه آن را از تأليفات نظام الدين صهرشتى متوفاى اواخر قرن پنجم بر شمرده اند. در سند چاپ شده نيز از قول دوم پيروى شده است.
7- اصباح الشيعه بمصباح الشريعه در ضمن مجموعه سلسلة الينابيع الفقهيه، تصحيح على اصغر مرواريد، چهل جلد، چاپ اول، دار التراث و الدار الاسلامية، بيروت، 1410 ق. ج 4، ص 610
8- ابن حمزه طوسى، الوسيلة إلى نيل الفضيلة، تصحيح محمد الحسون، چاپ اول، مكتبة السيد المرعشى، قم، 1408 ق، ص 85، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
9- ج 84، ص 72

ص: 63

الجزيرة إلى باب الأبواب يتوجّهون إلى حيث يقابل ما بين الركن الشامي إلى نحو المقام ... و أهل الشام إلى منتهى حدوده يستقبلون الميزاب إلى الركن الشامي ... و أهل مصر و الاسكندريه و القيروان إلى السوس الأقصى من المغرب إلى البحر الأسود يستقبلون ما بين الركن الغربي إلى الميزاب ... و أهل الحبشة و النوبة يستقبلون مابين الركن الغربي و اليماني». (1) اين بخش هاى كتاب با تفاوت هاى ناچيزى در كشف اللثام (2) و بحار (3) نيز نقل شده است.

2. حجرالأسود در ركن عراقى قرار گرفته و يا ركن اسود عراقى نيز ناميده مى شود، مانند:

شيخ طوسى در كتاب مصباح المتهجّد تأكيد مى كند:

«و أهل العراق يتوجّهون إلى الركن العراقي و هو الركن الّذِي فيه الحجر و أهل اليمن إلى الركن اليماني و أهل المغرب إلى الركن الغربي و أهل الشّام إلى الركن الشامي». (4) سيد ابن طاووس (متوفاى 664) در فلاح السائل، (5) محقق حلّى (متوفاى 676) در شرايع الاسلام، (6) و علّامه حلّى (متوفاى 726) در تذكرة الفقهاء، (7) و قواعد الأحكام (8) نيز با عباراتى مشابه به اين ديدگاه تصريح مى كند.

محقق اردبيلى (متوفاى 993) در بحث اوقات نماز مى گويد:


1- شهيد اول، ذكرى الشيعة فى احكام الشريعه، تصحيح موسسه آل البيت عليهم السلام، جلد، چاپ اول، موسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، 1419 ق.، ج 3، صص 165- 164
2- فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعدالأحكام، پانزده جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1416 ق.، ج 3، صص 150- 140
3- ج 84، صص 89- 73
4- شيخ طوسى، مصباح المتهجّد، چاپ اول، موسسة فقه الشيعه، بيروت، 1411 ق. ص 27
5- سيد ابن طاووس، فلاح السائل، دفترتبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم، ص 129
6- محقق حلى، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، تصحيح عبد الحسين محمد على بقال، چهار جلد، چاپ دوم، مطبوعاتى اسماعيليان، قم، 1408 ق، ج 1، ص 55
7- علامه حلّى، تذكرة الفقهاء، تصحيح موسسةآل البيت عليهم السلام، چاپ اول، موسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، 1414 ق، ج 3، ص 12
8- همو، قواعد الاحكام، سه جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1413 ق. ج 1، ص 251

ص: 64

«لهذا يقال قبلة العراق الركن الّذِي فيه الحجر و يراد الحائط الّذِي فيه الباب لأنّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدى) قريب الباب كمن يقف عند المقام منحرفاً إلى جانب الركن كما مر». (1) سيد على طباطبايى (متوفاى 1231) بر مبناى ديدگاه اول مى فرمايد:

«فاهل المشرق و هم أهل العراق و من والاهم وكان جهتهم إلى أقصى المشرق وجنبيه ممّا بينه و بين الشمال و الجنب إلى الركن الّذِي يليهم و هو الركن العراقي الّذِي فيه الحجر الأسود و أهل المغرب إلى الغربي و أهل الشام إلى الشامي و أهل اليمن إلى اليمني». (2) آقا رضا همدانى (متوفاى 1322) در كتاب مصباح الفقيه در اين باره مى نويسد:

«و أهل كلّ اقليم يتوجّهون إلى سمت الركن الّذِي على جهتهم فاهل العراق إلى العراقي و هو الّذِي فيه الحجر و أهل الشام إلى الشامي والمغرب إلى المغربى و اليمن إلى اليماني». (3) 3. شرقيان به ركن عراقى رو مى كنند پس ركن عراقى در جهت شرق قرار دارد و چون حجرالأسود نيز در ركن شرقى است اين دو ركن بر يكديگر منطبق اند:

شيخ مفيد (متوفاى 413) در كتاب مقنعه تصريح مى كند:

«فجعل الركن الغربي لأهل المغرب و الركن العراقي لأهل العراق و أهل المشرق و الركن اليماني لأهل اليمن و الركن الشامي لأهل الشام». (4) در كتاب اصباح الشيعه نيز آمده است:

«و يعرف أهل العراق و من يصلى إلى


1- محقق اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان، تصحيح مجتبى عراقى، على پناه اشتهاردى و حسين يزدى اصفهانى، چهارده جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1362 ش.، ج 2، ص 10
2- سيد على طباطبايى، رياض المسائل، هجده جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1414 ق. ج 3، ص 121
3- آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، پنج جلد، مكتبة الصدر، ج 2، بخش 1، ص 92، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
4- شيخ مفيد، المقنعه، چاپ دوم، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1410 ق.، ص 96

ص: 65

قبلتهم من أهل الشرق قبلتهم بكون الجدى ...». (1) يحيى بن سعيد حلّى (متوفاى 689) در كتاب «الجامع للشرايع» (2) و علّامه حلّى در «منتهى المطلب» (3) نيز بر اين مبنا سخن گفته اند.

محقق كركى (متوفاى 940) در جامع المقاصد، علاوه بر شرح كلام علامه در قواعد (4) كه بر ديدگاه اول مبتنى است، در مواردى به ديدگاه خود تصريح مى كند:

«فيكون الركن العراقي لأهل المشرق». (5) 4. ركن يمانى و شامى بر يك قطر از كعبه و در مقابل يكديگرند:

محقق كركى در «جامع المقاصد» مى نويسد:

«و ربما يسأل فيقال أهل الشام يجعلون الجدى على المنكب الأيسر و هم في مقابلة أهل اليمن فكيف يجعله أهل اليمن بين العينين و يجاب بأنّ أهل الشام يستقبلون الميزاب إلى الركن الشامي و أهل اليمن يستقبلون المستجار و الركن اليماني فبينهم انحراف يسير عن المقابلة». (6) يعنى چون ميان يمن و شام تقابل است، ركن شامى بايد تقريباً در جهت مقابل ركن يمانى قرار گيرد و در نتيجه ركن بعد از ركن اسود باشد.

5. ركن شامى در مجاورت ركن اسود است:

فاضل هندى قبله اهل عراق را ديوار ميان ركن شامى و عراقى مى داند و با وجود اشكال طرح شده، اطلاق عراقى بر ركن اسود را تأكيد مى كند:

«إنّ العراق و ما والاه لما زادت على


1- اصباح الشيعه بمصباح الشريعه در ضمن مجموعه سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 4، ص 611
2- يحيى بن سعيد حلى، الجامع للشرائع، چاپ دوم، دار الاضواء، بيروت، 1406 ق، ص 63
3- علامه حلى، منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، تصحيح بخش فقه، چاپ اول، بنياد پژوهش هاى اسلامى، مشهد، 1415 ق، ج 4، ص 170
4- محقق كركى، جامع المقاصد، تصحيح موسسة آل البيت عليهم السلام، چاپ اول، موسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، 1408 ق.، ج 2، صص 59- 53
5- همان، ص 53
6- همان، ج 2، ص 59

ص: 66

مكة طولًا و عرضاً فلهم أن يتوجّهوا إلى ما يقابل الركن الشامي إلى الركن الحجر و بالجملة إلى أيّ جزء من هذا الجدار من الكعبة، فبأدنى تياسر يتوجّهون إلى ركن الحجر و هو أولى بهم من أن يشرفوا على الخروج عن سمت الكعبة». (1) و در جاى ديگر تأكيد مى كند:

«والركن الشامي و هو ثاني ركنى الجدار الّذِي فيه الباب لأهل الشام و من والاهم». (2) شيخ جعفر كاشف الغطا (متوفاى 1228) نيز در كتاب خويش بر همين نكته تأكيد مى ورزد:

«ثالثاً: بالنسبة إلى أوساط العراق كالكوفة و ما سامتها من موصل و ما حازاها إلى الحجاز و قبلتهم الركن المشرقي المحاذي لمقام الحنبلي و بئر زمزم على ما قيل و الّذِي ظهر لي بعد الاختبار أنّه بين المشرقي الّذِي فيه الحجر و بين الركن المسمّى بالشامي». (3) در كتاب جواهر نيز آمده است:

«و اما الركن الثاني من ركنى الباب فهو لأهل الشام وغيرهم». (4) مسأله دوم: ادعيه طواف

دعاهاى مبسوطى به عنوان «مستحبات طواف» نقل شده است. اين ادعيه كه هريك بايد در بخشى از طواف، در محاذات اركان باب، ميزاب و مستجار قرائت شوند، نشانگر ترتيب وقوع اجزاء و اركان كعبه نيز مى باشند.

اين ترتيب بر ديدگاه اول منطبق است:

قاضى ابن برّاج (متوفاى 560) در كتاب «المهذب» مى نويسد:

«فإذا ابتدا به من الحجر الأسود و صار مقابل باب الكعبة دعا فقال ... و إن كان نائباً من غيره ذكره و دعا له و مضى


1- فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الأحكام، ج 3، ص 141
2- همان، ج 3، ص 148
3- شيخ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء عن خفيات مبهمات شريعة الغراء، انتشارات مهدوى، اصفهان، ص 218
4- محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، تصحيح عباس قوچانى، چهل و سه جلد، چاپ سوم، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1367 خورشيدى، ج 7، ص 378

ص: 67

حتّى يقابل المقام فإذا جاز باب الكعبة و صار محاذياً للمقام قال ... ثُمّ يقول في طوافه بين كلّ موضعين- يقف بينهما للدعاء- ... و يكثر من قرائة سورة إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ في طوافه حتّى يقابل الركن الشامي فإذا قابله و صار محاذياً لطرف الحجر قال ... ثُمّ يتقدّم حتّى يصير محاذياً للميزاب فإذا صار محاذياً لذلك من خارج الحجر في ظهره نظر إليه و صلّى على النبيّ صلى الله عليه و آله و قال ... و يدور حوالى الحجر حتّى يسير عند طوافه الآخر محاذياً للركن الغربي، فإذا صار محاذياً في ذلك قال ... ثُمّ يقول بعد أن يجاوز الركن الغربي قبل وصوله إلى الركن اليماني ... ثُمّ يتقدّم حتّى يصلّ إلى المستجار و هو دون الركن اليماني قليلًا فإذا صار كذلك فليقل ...

ثُمّ يتقدّم إلى الركن اليماني فإذا صار عنده التزمه و وضع خدّه عليه فإن لم يتمكّن مسحه بيده ثُمّ يمسح بها وجهه و قال ... ثُمّ يجوز حتّى يصير بينه و بين الركن الّذِي فيه الحجر الأسود و يقول ... ثُمّ ينفد إلى الحجر الأسود فاذا وصل إليه فقد تمم شوطاً فيستلمه». (1) ابن زهره حلّى (2) (متوفاى 585) و على بن محمد قمى (3) (قرن هفتم) نيز در ادعيه طواف را با ترتيبى مشابه نقل مى كنند:

مسأله سوم: مستحبات خروج از كعبه

براى ورود به كعبه آدابى ذكر شده كه تا خروج از آن نيز ادامه مى يابد. يكى از آداب خروج، اقامه دو ركعت نماز در برابر هر ركن است كه بايد با ركن شامى آغاز شود و با ركن اسود به انجام برسد. اين ترتيب تنها در صورتى شامل هر چهار ركن خواهد بود كه دو كن شامى و اسود مجاور يكديگر باشند و اين فقط در ديدگاه اول حاصل مى شود:

ابن حمزه در كتاب «الوسيله الى


1- قاضى ابن براج، المهذب، دو جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1406 ق.، ج 1، صص 235- 233
2- ابن زهره حلى، غنية النزوع الى علمى الاصول و الفروع، ابراهيم البهادرى، چاپ اول، موسسة الامام الصادق ع، قم، 1417 ق، صص 174- 172
3- على بن محمد قمى، جامع الخلاف و الوفاق، تصحيح حسين حسينى بيرجندى، چاپ اول، پاسدار اسلام، صص 203- 202، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

ص: 68

نيل الفضيله» مى نويسد:

«و صلّى ركعتين بإزاء كلّ ركن و بدأ بالركن الشامي و ختم بالركن الّذِي فيه الحجر». (1) مسأله چهارم: استحباب استلام اركان

در بيان استحباب استلام اركان چهارگانه، گاه اسامى اركان نيز ذكر مى گردد.

تفكيك دو ركن غربى و شامى نشانگر اعتقاد به ديدگاه اول خواهد بود.

يحيى بن سعيد حلّى در كتاب «الجامع للشرايع» مى فرمايند:

«و روى استلام الركن الغربي و الشامي في كلّ شوط». (2) علّامه محمد باقر مجلسى (متوفاى 1111) نيز در شرح روايت تهذيب به اين نكته تصريح مى كند:

«و ذهب أكثر الأصحاب إلى استحباب استلام الأركان كلّها، و إنّ تأكد استحباب استلام العراقي واليماني ...

ومنع ابن الجنيد من استلام الشامي والمغربى». (3) سيد على طباطبايى در شرح بحث استحباب استلام اركان متن المختصر النافع اينگونه مى نويسد:

« (آكدها) استحباباً (ركن الحجر) يعنى العراقي (و اليماني)». (4)


1- ابن حمزه طوسى، «الوسيله الى نيل الفضيله، ص 90
2- يحيى بن سعيد حلّى، الجامع للشرائع، ص 197
3- علّامه محمد باقر مجلسى، ملاذ الأخيار فى فهم تهذيب الاخبار، تصحيح سيد مهدى رجائى، شانزده جلد، مكتبة السيد المرعشى، قم، 1407، ج 7، ص 388
4- سيدعلى طباطبايى، رياض المسائل، ج 7، ص 46

ص: 69

مسأله پنجم: محدوده حجر اسماعيل

در برخى منابع، هنگام معرفى حِجر اسماعيل، به وقوع آن در بين دو ركن شامى و غربى اشاره مى شود كه تفكيك آنها فقط با ديدگاه اول قابل توضيح خواهد بود.

فاضل هندى در بحث واجبات حج مى فرمايد:

«... ح: (ادخال الحجر) و هو موضع من الركن الشامي إلى الغربي محوط بجدار قصير بينه و بين كلّ من الركنين فتحة (في الطواف)». (1) مسأله ششم: جايگاه كوه صفا

در معرفى مسعى گفته شده كه صفا در امتدادضلع بين ركن عراقى و يمانى است. اين مجاورت تنها با قول اول منطبق خواهد بود.

در كتاب كشف اللثام آمده است:

«و هو (الصفا) أنف من جبل أبي قبيس بإزاء الضلع الّذِي بين الركن العراقي و اليماني». (2) صاحب جواهر نيز مى فرمايد:

«و كيف كان فالصفاأنف من جبل أبي قبيس بإزاء الضلع الّذِي بين الركن العراقي و اليماني». (3) مسأله هفتم: استقبال كعبه از بالاى كوه صفا

از مستحبات سعى، وقوف بر بالاى كوه صفا و قرائت دعاهاى وارده و نگريستن به كعبه است. اين عمل پيشينه اى به قدمت بشر دارد؛ زيرا بنا به روايات، هنگامى كه حضرت آدم عليه السلام از بالاى كوه صفا حجرالأسود را ديد كه در ركن جاى گرفته است، تكبير و تهليل گفته، خدا را به مجد و عظمت خواند:

«فلمّا نظر آدم من الصفا و قد وضع الحجر في الركن كبر اللَّه و هلله و مجده فلذلك جرت السنة بالتكبير و استقبال الركن الّذِي فيه الحجر من الصفا». (4) در تأسى به اين سنت، دستورات متعدّدى در روايات وارد شده است:

«قال ابو عبداللَّه عليه السلام: ... فاصعد على الصفا حتّى تنظر إلى البيت و تستقبل


1- فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الاحكام، ج 5، ص 418
2- همان، ج 6، ص 6
3- محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج 19، ص 421
4- محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 4، ص 186

ص: 70

الركن الّذِي فيه الحجر الأسود». (1) از اين رو فقها به استحباب فتوا داده اند و گاه در بيان حكم فقهى، به اتحاد ركن اسود و ركن عراقى تصريح كرده اند؛ چنانكه صاحب جواهر در شرح كلام شرايع الاسلام به اشتمال ركن عراقى بر حجر الأسود تصريح مى كند كه:

« (و) منها أن (يستقبل الركن العراقي) ذي الحجر حال كونه على الصفا». (2) مسأله هشتم: جايگاه باب حناطين

ملا احمد نراقى (متوفاى 1245) در كتاب خود پس از اينكه به استحباب خروج از باب حناطين در وداع خانه كعبه حكم مى كند، براى تعيين موضع باب نشانه اى را از ملّا مهدى نراقى نقل مى كند:

«وقال والدي العلّامة- طاب ثراه- في المناسك المكية: و هو الباب الّذِي يسمّى الآن بباب الدربية يحاذي الركن الشامي و هو اول باب يفتح في جنب باب السلام من جهة يمين من يدخل المسجد، انتهى». (3) با توجه به قرار گرفتن باب السلام در جهت ديوار شرقى كعبه، باب حناطين نيز در همين سو جاى گرفته است و چون محاذى ركن شامى است بايد ركن شامى را در منتها اليه اين ديوار جستجو كرد كه بر قول اول منطبق خواهد بود؛ زيرا بر اساس قول دوم كه ركن شامى در ملتقاى ديوار شمالى و غربى است، بايد باب حناطين را نيز در همان ضلع ها پى گرفت.

چند نكته:

از مجموع موارد متعددى كه ذكر شد، مى توان نتايج زير را به دست آورد:

1. فقهاى شيعه در طول تاريخ بر انتساب ركن اسود به اهل عراق، نامگذارى ركن اسود به عراقى و ناميدن ركن شمالى به شامى اتفاق داشته اند. اين توافق در برخى از متون نيز حكايت شده است:

سيد محمد جواد عاملى (متوفاى 1226) در كتاب مفتاح الكرامه آورده است:

«كون الركن الّذِي فيه الحجر ركن أهل


1- محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 4، ص 431
2- محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج 19، ص 415
3- ملا احمد نراقى، مستند الشيعه، تصحيح موسسة آل البيت عليهم السلام، نوزده جلد، چاپ اول، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، 1415 ق، ج 13، ص 93، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

ص: 71

العراق، قال به الأصحاب قاطبة كما في كشف اللثام و في فوائد الشرائع صرّحوا به». (1) در كتاب جواهر الكلام نيز هر اختلافى در اين بحث انكار مى شود:

«و كيف كان (فأهل العراق) و من شاركهم (إلى العراقي و هو الّذِي فيه الحجر) و كذا أهل الشام إلى الشامي والمغرب إلى المغربي و اليمن إلى اليماني) بلاخلاف أجده في شي ء من ذلك». (2) در جاى ديگر پس از بيان اشكال مطرح شده، قبله بودن ركن اسود براى عراقيان را مشهور در بين قدما و متأخرين اصحاب معرفى مى كند:

«فخطا الأصحاب قاطبة في قولهم إن ركن الحجر قبلة أهل العراق و زعم أن قبلتهم الشامي و أنه العراقي أيضاً و هو خلاف المعروف بين الأصحاب قديماً و حديثاً». (3) 2. اين توافق گرچه در ابتدا به نظر مى رسد ناشى از اين باشد كه عراق را در سمت ركن اسود مى دانسته اند، ولى حتى با كشف انحراف سمت عراق نيز در اين نامگذارى ترديدى حاصل نشد و تنها درصدد توجيه گفته هاى پيشينيان بر آمدند.

چنانكه در كتاب ازاحة العلة (تأليف 558)، قبله عراق در كعبه و مقام ابراهيم گزارش شده است:

«انّ العراق و الخراسان و ما كان في حدود- مثل الكوفة و بغداد و حلوان إلى الرى و مرو و خوارزم- يستقبلون الباب و المقام». (4) محقّق كركى (متوفاى 940) تصريح مى كند:

«إنّ الركن العراقي ليس قبلة أهل العراق- كما هو معلوم- (5)


1- سيد محمد جواد عاملى، مفتاح الكرامه، تصحيح محمد باقر خالصى، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1419 ق.، ج 5، ص 295، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
2- محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج 7، ص 357
3- همانجا.
4- شهيد اول، ذكرى الشيعه فى احكام الشريعه، ج 3، ص 164
5- محقق كركى، جامع المقاصد، ج 2، ص 13

ص: 72

ليكن در توجيه كلام علّامه حلّى كه قبله عراقى ها را ركن عراقى ناميده، پس از تمسك به كلام شاذان بن جبرئيل و بيان مصنف در تذكرة الفقها، مى فرمايد:

«فينزل كلام المصنف على التوسّع، لأنّ موضع توجّههم إلى البيت قريب من الركن العراقي». (1) محقّق اردبيلى (متوفاى 993) نيز در شرح كلام علّامه حلّى در «ارشاد الاذهان» رو كردن به ركن عراقى براى تشخيص زوال را اينگونه تفسير مى كند:

«و الظاهر أنّ مراده، الحائط الّذِي فيه الركن العراقي: أى حائط الباب، فانّه قبلة العراق، لا الجزء الّذِي هو الركن خاصة: أو مراده باستقبال الركن، هو التوجه نحوه في الجملة كما في البعيد:

فانّ الظاهر: أنّ قبلة البعيد، على ما رأيناه، على تقدير وصول خط القبلة إلى البيت، إنّما يصل إليه بالانحراف نحو الركن، لا جعله بين العينين، و إلّا لا تجى ء الشمس إلى الحاجب الأيمن إلّا قريب الغروب، و لهذا يقال قبلة العراق، الركن الّذِي فيه الحجر و يراد الحائط الّذِي فيه الباب، لانّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدي) قريب الباب، كمن يقف عند المقام منحرفاً إلى جانب الركن كما مرّ». (2) فاضل هندى (متوفاى 1137) در بحث قبله، اشكال يكى از معاصرانش را طرح مى كند و سپس به بيان پاسخ آن مى پردازد:

«ثمّ إنّه وضع آلة تستعلم بها نسبة البلاد الى جهات الكعبة، فاستعلم منها أنّ الحجر الأسود إلى الباب فى جهة بعض بلاد الهند كبهلوازة، و الباب فى جهة بعضها كدهلى و ... و من الباب إلى منتصف هذا الضلع في جهة الاحساء و ... ومنه إلى السدس الرابع جهة هرات و ... و منه إلى السدس الخامس جهة إصبهان و البصرة و ... والسدس الأخير


1- محقق كركى، جامع المقاصد، ج 2، ص 53
2- محقق اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج 2، صص 10- 9

ص: 73

المنتهى إلى الشامي جهة كرما ... و بغداد و الكوفة و سرّ مَن رأى. فخطا الأصحاب قاطبة في قولهم إنّ ركن الحجر قبلة أهل العراق وزعم انّ قبلتهم الشامي و إنّه العراقي أيضاً.» (1) در «مفتاح الكرامه» نيز تصريح برخى از فقها، به تقرّب قبله اهل عراق و ركن عراقى نقل شده است:

«و في فوائد الشرايع في قولهم هذا توسّع لأنّ أهل العراق لايتوجّهون إلى نفس هذا الركن، بل هذا الكلام تقريبيّ فإنّ قبلة البعيد إمّا الجهة أو الحرم على اختلاف القولين و كلاهما لاينطبق على هذا، كما لايخفى ... و في إرشاد الجعفرية قبلة أهل العراق مابين الباب و المقام لا الركن و انّ اطلاقهم الركن المذكور للعراقي تجوز إذ هو في الحقيقة لأهل الشرق، و في حواشي الشهيد للشامي من الميزاب إلى الباب و للعراقي منه إلى نصف اليماني و لليماني إلى نصف الغربي و للغربي منه إلى الميزاب». (2) 3. اعتقاد گروهى به نامگذارى ركن شمالى به عراقى و ناميدن ركن غربى به شامى نيز مورد غفلت فقها نبوده است ولى در عين حال بر مبناى خود تاكيد داشته اند نقل اين اختلاف نظريه را در برخى از منابع مى توان مشاهده كرد:

علامه حلّى (متوفاى 726)

و الركن الأسود و الباب في صوب الشرق و الأسود و هو أحدالركنين اليمانيين و الباب بينه و بين أحد الشاميين و هو الّذِي يسمّى عراقياً أيضاً و الباب إلى الأسود أقرب منه إليه و يليه الركن الآخر الشامي و الحجر بينهما و الميزاب بينهما و يلي هذا الركن اليماني الآخر الّذِي عن يمين الأسود». (3) علّامه محمد تقى مجلسى (متوفاى 1070) بر اين نظريه است كه:

«ركن عراقى كه مذكور است ركنى است كه مشهور است به ركن شامى و در واقع بعضى از مواضع عراق رو به آن مى كنند و بعضى از شام، بنابراين، هر دو را بر او اطلاق مى كنند واللَّه تعالى يعلم». (4)


1- فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الأحكام، ج 3، ص 141
2- سيد محمد جواد عاملى، مفتاح الكرامه، ج 5، ص 295
3- علامه حلّى، تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 87
4- علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج 7، ص 93

ص: 74

ص: 75

گفتگو

طرح جايگزين شود.

ص: 76

نگاهى به فعاليتهاى دفتر نمايندگى بعثه مقام معظم رهبرى در ايام عمره در عربستان

انجام اعمال عمره مفرده توسط زائران خانه خدا و حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ائمه بقيع عليهم السلام و ديگر اماكن مقدس در حرمين شريفين، در هر سال، حاصل تلاش و كوشش جمعى از كارگزاران صادق و خدمت گزاران عاشقى است كه همواره در اين راه گام بر مى دارند.

از آن جمله است حضرت حجةالاسلام و المسلمين آقاى سيد عبد الفتاح نواب كه سالها است با عنوان مسؤول نمايندگى بعثه مقام معظم رهبرى در عربستان افتخار خدمت به راهيان ديار وحى در ايام عمره را دارد.

آنچه در زير مى خوانيد حاصل گفتگويى صميمانه است با وى در باره چگونگى برگزارى عمره، مسائل و مشكلات آن و نيز فعاليت ها و تلاش هاى اجرايى و فرهنگى به عمل آمده در اين زمينه، تعداد زائران اعزامى و مسائل مختلف ديگر در موسم عمره، كه توجّه خوانندگان گرامى را به مشروح اين گفتگو جلب مى كنيم:

: لطفاً در رابطه با فعاليتهاى دفاتر بعثه مقام معظّم رهبرى در شهرهاى مكه مكرمه و مدينه منوّره را توضيح دهيد.

آقاى نواب: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، در آغاز خداوند را شاكريم كه خدمت گزارىِ زائران خانه خويش را نصيب ما كرده است.

ص: 77

بعثه در عمره؛ چه در مدينه منوره و چه در مكه مكرّمه، به دنبال برگزارى هرچه بهتر اعمال زائران و حفظ اعتقادات آنان است.

براى رسيدن به اين اهداف، مطالعاتى انجام گرفته و برنامه ريزى هايى شده است؛ از جمله مسأله «نظارت بر عملكرد و فعاليتهاى روحانيون كاروانها» است.

نمايندگى محترم ولىّ فقيه در حج و زيارت، هم وظيفه اصلاح رفتارى زائر را برعهده دارد و هم ناظر بر حسن انجام اعمال حج و عمره آنان است.

همچنين خدمات دهى به آنان براى بهتر انجام دادن مأموريتهايشان، بخش ديگرى از فعاليت هاى اين دفتر را تشكيل مى دهد. بخش ديگر، نظارت بر كارهاى فرهنگى بعثه است كه روابط عمومى بعثه، پيگير آن مى باشد. و بالاخره نظارت بر حسن انجام امور مربوط به حج و زيارت است.

در حقيقت دفتر نمايندگى ولىّ فقيه در حج و زيارت، هم وظيفه اصلاح رفتارى زائر را برعهده دارد و هم ناظر بر حسن انجام اعمال حج و عمره آنان است.

مجموع فعاليتهاى بعثه مقام معظم رهبرى در ايام عمره را مى توان در سه بخش زير خلاصه كرد:

بخش نخست:

برنامه هاى روحانيون و نظارت بر فعاليتهاى آنان

در مكه و مدينه، در ايام عمره، كه حدود سى هفته به طول مى انجامد، همزمان در هر هفته سه جلسه؛ در روزهاى زوج براى روحانيان و معين هاى محترم برگزار مى گردد.

در جلسات مدينه بيشتر به مباحث مربوط به اعمال و مناسك زائران توجه مى شود و در جلسات مكه بيشتر به مسائل كاربردى مى پردازيم. بيش از يكصد و پنجاه جلسه عمومى براى روحانيون كاروانها داشته ايم. بعضى از اين جلسات، با جمعيتى حدود يكصد و چهل تا يكصد و پنجاه نفر روحانى تشكيل مى شد. بديهى است كه بعضى از جلسات، به خصوص در زمان آغاز يا اواخر عمره، جمعيت آقايان مقدارى كمتر مى شود.

سعى كرده ايم در اين جلسات، از وجود شخصيت هاى بزرگ علمى حوزه هاى علميه، كه به سرزمين وحى مشرّف مى شوند، استفاده كنيم؛ مانند حضرت آيت اللَّه مكارم

ص: 78

شيرازى، حضرت آيت اللَّه نورى همدانى، آيت اللَّه خزعلى، آيت اللَّه مصباح يزدى، آيت اللَّه حاج آقا حسن امامىِ اصفهان آيت اللَّه حاج آقا مرتضوى از مشهد، آيت اللَّه آقاى فلسفى از مشهد و ديگر بزرگان.

بهره بگيريم، گاهى هم از وجود بعضى اساتيد و شخصيتهاى علمىِ غير ايرانى استفاده مى كنيم. به عنوان مثال آقاى شيخ عبدالكريم عبيد از روحانيون مبارز لبنان.

در مكه، در يكى از جلسات حضور يافتند و مطالبى ايراد كردند كه روحانيون گرامى بهره مند شدند.

براى شناساندن بهتر اماكن بيشتر مورد توجه قرار گيرد، برنامه هاى آموزشى خاصّى براى روحانيون داريم كه در مكه مكرمه دنبال مى كنيم؛ زيرا كه روحانيون در مكه فراغت و فرصت بيشترى دارند، امّا در مدينه درگير كار زائرند و ما نمى توانيم زياد وقت روحانى را بگيريم.

از جمله برنامه هاى مكه، زيارت شهداى فخ، احرام از حديبيه، و زيارت قبر امّ المؤمنين ميمونه است. ديدار از موزه حرمين شريفين و پرده بافى كعبه ديدار از جِعرانه، غار ثور و مشاعر مقدس نيز از برنامه هايى است كه در طول هفته انجام مى شود.

اين ديدارها، مورد استقبال روحانيون و زائران قرار گرفته است. در سال جارى، هر شب حدود 400 نفر از زائران ايرانى از برخى اماكن پيشگفته ديدار مى كردند و يا از حديبيه مُحرم مى شدند.

همچنين همه روزه صبح ها همراه حدود صد نفر از فرهيختگان، از كارگاه پرده بافى، موزه، مزار شهداى فخ و منطقه حديبيه ديدار داشتيم. جِعرانه هم جايگاه خود را پيدا كرده است. افرادى كه در جعرانه حضور مى يافتند، برايشان بسيار قابل استفاده بود و اظهار قدردانى مى كردند.

از برنامه هايى كه براى روحانيون محترم كاروانها داريم، پاسخ به پرسشهايى است كه براى روحانيان پيش مى آيد؛ چه پرسشهاى فقهى و مناسكى و چه شبهات اعتقادى. بديهى است پرسشهاى مناسكى در مكه مكرمه بيشتر است؛ چراكه منطقه عملياتى مناسك و اعمال زائران است.

فعاليت ديگرى كه در بخش امور روحانيون عمره انجام مى شود، ارزيابى عملكرد آنان است. عملكرد همه روحانيانى كه به عمره مشرّف مى شوند، به وسيله رابطين

ص: 79

ارزيابى مى شود. رابطين به كاروانها سركشى مى كنند و از مدير كاروان، زائران و روحانى در باره برنامه ها و آنچه كه عمل شده، پرس وجو مى كنند. اگر خداى ناكرده روحانى نتوانسته باشد وظيفه خود را انجام دهد، اقدام به برطرف كردن مشكل آنان مى كنيم. گاهى پيش مى آيد كه روحانى، به دليل كسالتى كه برايش پيش مى آيد نمى تواند مأموريتى را كه به عهده اش گذاشته شده، به نحو نيكو انجام دهد. در اين صورت بعثه مقام معظم رهبرى، كار روحانى كاروان را دنبال مى كند و كمبودها را برطرف مى سازد.

آخرين مطلبى كه بايد در باره امور روحانيون گفته شود، اين است كه گاهى، البته به ندرت اتفاق مى افتد كه به دليلى؛ مانند اشكال در گذرنامه و يا اتفاق ديگرى مانند تصادف و يا اينكه مدير كاروان نتوانسته است روحانى جذب كند و در نتيجه كاروان بى روحانى به عربستان اعزام مى شود، (مانند آنچه كه در سال 1383 يك مورد رخ داد) برايشان روحانى مى فرستيم تا در انجام وظايفشان، آنان را راهنمايى كند.

حتى براى پزشكها وگروه هاى كوچكى كه به عنوان خادمان زائران مى آيند و خواستار روحانى هستند، روحانى فرستاده ايم.

اين تقريباً مجموعه كارهايى كه تقريباً در بخش اوّل و امور روحانيون بعثه انجام وظيفه مى كنند

بخش دوم:

كارها و فعاليت هاى فرهنگى

دربخش فرهنگى نيز فعاليت هايى در كاروانها انجام مى گيرد، مثل تشكيل جلساتى كه در هتلها برگزار مى گردد. هر هفته چه در هتلهاى مدينه- كه حدود 60 هتل است- و يا مكه- كه به حدود 40 مى رسد- زائران دو يا سه هتل در يك جا جمع مى شوند و برايشان سخنرانى برگزار مى گردد. در موسم عمره 1383 بيش از يك هزار و پانصد برنامه عمومى؛ مانند سخنرانى و مديحه سرايى در حرمين شريفين، در جمع زائران انجام گرفت. همچنين بيش از يكصد برنامه دعاى كميل و ندبه، همراه با فيلم بردارى به وسيله دفاتر بعثه در مكه و مدينه برگزار گرديده است. در تمام اين جلسات، مجرى و سخنران از طرف بعثه اعزام شده است. البته نظارت اجمالى از طرف بعثه بود و سعى مى شد كه به صورت خودگردان اداره شود؛

ص: 80

يعنى خودِ زائران، روحانى كاروان، مدير كاروان و مدير هتل هماهنگ هماهنگ عمل كنند.

مراسم ديگرى كه در مناسبت هاى مختلف؛ مانند عيدها، وفات ها در مكه و مدينه برگزار شده و فيلم بردارى گرديده و فيلم ها يا سى دى هاى آن در اختيار زائران قرار گرفته، به بيش از پانصد برنامه مى رسد.

جلسات عمومى را هم كه در مكه و مدينه، در ساختمان بعثه، براى زائران، در ايام وفيات و مناسبت ها و جشنها منعقد شده، مى توان به آنها افزود.

توجه دادن زائران به قرآن كريم، از جمله فعاليت هاى فرهنگى بوده كه مسؤوليت آن عمدةً بر دوش روحانيون كاروانها گذاشته شد كه بعضى از كاروانها در ايامى كه در مكه بودند يك مرتبه و برخى دو مرتبه، ختم قرآنِ گروهى داشتند؛ بدين صورت كه شبى در مسجدالحرام حضور مى يافتند و در ميان همه قرآن توزيع مى شد و آنها هركدام يك جزء يا كمتر و يا بيشتر مى خواندند و ثواب آن را به شهدايى كه خانواده هايشان در كاروان بودند و روح امام راحل قدس سره هديه مى كردند.

نيايش در مسجد الحرام نيز از برنامه هاى بود كه به وسيله روحانى كاروان انجام مى گرفت، و برنامه ريزى آن با بعثه بود.

در مراسم نيايش، مناجات هايى كه در مناجات خمسه عشر يا مناجات على عليه السلام در مسجد كوفه خوانده مى شد. در ماه شعبان مناجات شعبانيه و در ماه مبارك رمضان دعاى افتتاحيه را مى خواندند.

گزاردن نماز عشا با امامت نماينده بعثه در مدينه، در مسجد شجره از كارهاى ديگرى بود كه هر شب در طول ايام عمره انجام مى شد. وحدت و يكپارچگىِ زائران ايرانى و اقتدا به ايشان، بسيار باشكوه مى نمود.

ص: 81

پاسخ گويى به زائران عمره گزار در مسجدالحرام و صفا از كارهاى ارزشمند ديگر بعثه مقام معظم رهبرى بود. وقتى زائران براى عبادت به مسجدالحرام مى آيند گاهى دچار مشكل شده و پرسشهايى در ذهن آنان ايجاد مى گردد، براى اينكه مشكل آنان برطرف شود و براى پرسشهايشان پاسخ درست و به موقع داده شود، بگونه اى برنامه ريزى كرده ايم كه روحانيون محترم، به نوبت در كنار مقام ابراهيم عليه السلام، صفا، ركن يمانى، مقابل حِجر اسماعيل و در قسمت هاى ديگر مسجدالحرام حضور مى يابند و به پرسشهاى زائران پاسخ مى گويند. گرچه از سوى بعضى از افراد وهابى با مزاحمت هايى روبه رو مى شديم، اما با اين حال، گاهى بيش از چهار هزار مأموريت در طول هفته، توسط روحانيون انجام مى گرفت.

در يكى از ديدارها اين مسأله را به آگاهى رياست محترم شؤون حرمين شريفين، جناب آقاى شيخ صالح بن عبدالرحمان رسانديم و ايشان اظهار تعجب كردند و گفتند: اينكه دستور قرآنى است؛ ... فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ... (1) و اينها سؤال مى كنند از كسانى كه آشنا به احكام هستند! به ايشان گفتم: اينها در حدّ راهنمايى به زائر است و كار به زائران كشورهاى ديگر واحياناً مسائل ديگر ندارند، ليكن با كمال تأسف، بعضى از تندروهاى وهّابى مزاحمت هاى زيادى براى اين برادران ايجاد مى كردند.

پاسخ گويى به نيازهاى شرعى زائران ايرانى كه از ديگر كشورها مى آيند و يا شيعيان ديگر كشورها؛ مانند بحرين، قطر، دوبى، يمن، پاكستان، افغانستان، عراق و يا شيعيانى از كشورهاى اروپايى و ... از فعاليت هاى ديگر بعثه بود.

گاهى ديده مى شد كه زائرانى با ماشين شخصى از كشورهاى حاشيه خليج فارس بدون آگاهى و بدون راهنما آمده بودند كه ما از روحانيون مى خواستيم تا آنان را راهنمايى كنند.

در سالهاى اخير روند رو به رشد حضور زائران جوان را شاهديم كه به سفر عمره مشرّف مى شوند و برنامه جشن ازدواجشان را در حرم خدا رقم مى زنند.

از طرف بعثه مقام معظم رهبرى هدايايى؛ مانند: سجّاده و قرآن كريم به آن


1- نحل: 43

ص: 82

عزيزان داديم، كه به حدود بيش از 450 قرآن رسيد.

در ميان تعدادى از خانواده هاى ايثارگران و يا كاروانهاى دانشجويى و دانش آموزى جلساتى مى گذاشتند براى تشويق، بيش از 500 جلد قرآن از سوى بعثه به آنان اهدا گرديد.

تهيّه و نصب نوشته هاى تبليغاتى بر ديوار هتل ها، غذاخورى، سالن اجتماعات، راهروها و ... از جمله كارهاى فرهنگى بعثه است.

دست نوشته ها، پارچه نوشته ها و جزوه هايى (بروشورهايى) تهيه مى شود كه به مناسبت هاى مختلف توزيع مى گردد؛ مثلًا در اعياد، وفيات.

مى دانيم كه بيشترين جشن ها در طول سال، در ايام عمره است؛ در تمامى اين مناسبت ها مراسم متعدّدى را در هتل ها برگزار مى كنيم.

از برنامه هاى فرهنگى ديگر، ايجاد كتابخانه در هتل ها است؛ يعنى براى تمام هتل ها كتابخانه اى پيش بينى شده است.

گفتنى است، زائران معمولًا كتابهايى را در اختيارشان گذاشته مى شود، با خود از مدينه به مكه مى آورند وماآنهارا جمع آورى و دسته بندى مى كنيم و اضافه هايش را به مدينه مى فرستيم و اين كار در طول ايام عمره دو يا سه نوبت انجام مى شود تا كتابخانه هاى مدينه هم از كتاب خالى نبوده و زائران بتوانند از آن بهره مند شوند.

بعضى از زائران هم كتاب ها را در داخل اتاقهايشان مى گذارند و مى روند، فرصت بسيار مناسب و خوبى است كه كتابخانه هايى در محل كاروانها ايجاد شود و زائران بتوانند اوقات فراغت خود را به مطالعه بپردازند.

جا دارد نويسندگان هم از نوشته هاى خود، تعدادى را به كتابخانه هاى مكه و مدينه هديه كنند و يا روحانيون و فرهيختگان ديگر كتابهايى را كه با خود به مدينه يا مكه آورده اند، به عنوان هديه در اختيار كتابخانه هاى هتل ها بگذارند و اين كتابخانه ها غناى بيشترى پيدا كنند، در اين صورت يادى از نويسنده و هديه كننده در سرزمين وحى مى شود كه كار بسيار ارزشمند وخوبى است.

همچنين هديه كردن كتابهايى كه به زبان عربى نگاشته شده و در اختيار كتابخانه هاى مكه مكرمه و مدينه منوره گذاشتن هم كار پسنديده اى است. البته چنين كارى در سال

ص: 83

گذشته توسط بعثه مقام معظم رهبرى انجام گرفت و از سوى آنان استقبال شد.

يكى ديگر از گامهايى در راستاى غنا بخشيدن به مسائل فرهنگى در مكه و مدينه برداشته مى شود، سركشىِ رابطين فرهنگى به كاروانها است. آنان مرتب به هتل ها سركشى مى كنند تا از نزديك بر امور فرهنگى نظارت كنند كه به نحو مطلوب انجام بگيرد و مشكلى به وجود نيايد.

گام ديگرى كه براى آشنايى زائر با مناسك و احكام حج برداشته شده، اعزام و استقرار خواهران مبلغ در مدينه و در مسجد شجره است. آنان در هتلها جلسات ويژه براى بانوان برگزار مى كنند، يا در مسجد شجره براى تلبيه و احرام بانوان زائر حضور مى يابند و يا براى پاسخ گويى به پرسشهاى بانوان زائر در مسجدالنبى مستقر مى شوند.

جدا از فعاليتهايى كه گفته شد، ديدارها و ملاقاتهايى هم با شخصيت هاى علمى عربستان به وسيله مسؤولان دفتر نمايندگى بعثه در مدينه و مكه انجام مى شود كه در جاى خود لازم و مفيد است.

از كارهايى كه بايد توسط شركت هاى عمره گزار انجام بگيرد، اين است كه در داخل اتوبوسهايى كه زائران را از مدينه به مكه انتقال مى دهند و يا از جدّه به مكه مى برند، نوارهاى ويديويى در نظر گرفته شود تا زائران را راهنمايى كند و به درستى توجيه شوند، در سالى كه گذشت چنين كارى تجربه شد كه مفيد بود.

حضور مبلّغان و سخنرانان با تجربه يا مدّاحان خوب نيز در بهتر برگزار شدن برنامه هاى بعثه در مكه و مدينه بسيار مؤثر است و نقش به سزايى دارد.

كمك به آسيب ديدگان فلسطينى هم از جمله كارهايى است كه در آنجا انجام گرفت. مراجعه آسيب ديدگان فلسطينى به ايرانيان زياد است، با توجه به اينكه آن عزيزان در صف مقدم مبارزه با رژيم اشغالگر و متجاوز و ستم پيشه اسرائيل عنود قرار دارند و براى ما عزيز هستند، براى اينكه احترام و عزّتشان حفظ شود، كمك هايى از زائران ايرانى جمع آورى مى شود و به صورت محترمانه توسط دفتر نمايندگى بعثه در مكه، در اختيارشان قرار مى گيرد.

در سالى كه گذشت، بيش از 230 نفر از آسيب ديدگان فلسطينى، از هداياى زائران ايرانى بهره مند شدند.

ص: 84

بخش سوم:

فعاليتها در امور نظارتى

در بعثه مقام معظم رهبرى، واحدى مشغول فعاليت است كه مسؤوليت بازرسى و نظارت را بر عهده دارد. ناظران كاروانها در مدينه و مكه كه زير نظر دفتر نمايندگى بعثه در مكه و مدينه انجام وظيفه مى كنند، كارشان اين است كه در هتلها حضور مى يابند و چگونگى عملكرد مديران،- با تعداد نيرو و خدمه اى كه در اختيار دارند- را ارزيابى مى كنند كه آيا مى توانند وظايف خود را به درستى انجام دهند يا نه؟ و نيز خدمات دهى شركت هاى عربى به زائران ايرانى را بررسى مى كنند. كوتاهى ها و نواقص را اگر وجود داشته باشد به بعثه انتقال مى دهند. شركت هاى عربى را كه بايد به زائران ايرانى خدمات برسانند و شركت هاى مجرىِ عمره را نظارت مى كنند.

برنامه نظارتى ديگرى هم وجود دارد كه به وسيله مسؤولان بعثه در مكه مكرمه و مدينه منوره انجام مى گيرد و آن اينكه ما هر روز، به طور سرزده به يكى از هتلها رفته، در نهار يا شام، سر ميز غذاى زائران شركت مى كنيم تا از نزديك چگونگى خدمات دهى و كيفيت غذا به آنان را ارزيابى كنيم و عملكرد مديران هتلها را از نزديك ببينيم.

شركت در جلسات مديران راهنما و مديران ثابت نيز از برنامه هايى است كه هر هفته داريم و از نزديك بر فعاليت هايشان نظارت مى كنيم و احياناً اگر تذكّرات اخلاقى يا تذكرات ديگرى لازم باشد، در همان جلسات مطرح مى كنيم.

يك شوارى هماهنگى هم داريم كه با حضور مسؤولان نمايندگى بعثه در مكه و مدينه، مسؤولان نمايندگى حج و زيارت در مكه و مدينه، مسؤولان نمايندگى سياسى ايران در كنسولگرى ايران مستقر در جده و مسؤولان ستاد اجرايى عمره برگزار مى شود كه در آن جلسات در باره سياست هاى كلّى گفتگو مى شود.

اينها مجموع فعاليت هاى بعثه بود كه بيان شد. البته نواقص و كاستيهايى هم داشته و داريم كه همه اش مكتوب مى شود و هر سال در كاستن از نواقص و تقويت موفقيت ها از آن استفاده كه بحمد اللَّه سال به سال برنامه هاى بهترى را در خدمت به زائران خانه خدا خواهيم داشت.

ص: 85

به نظر مى رسد روحانيون كاروان ها اگر در مورد اماكن آگاهى و تسلّط كامل داشته باشند و بتوانند توضيحات كافى به زائران بدهند، به خصوص زائرانى كه به تاريخ علاقه مند هستند، تأثير بسيار مثبتى خواهد داشت. جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاى دوانى كه حدود سال 50 به حج مشرّف شده، در كتاب «شعاع وحى بر كوه حِرا» مى نويسد:

دفعه اوّل كه به حج مشرّف شديم نمى دانستيم «غار حِرا» در كوه هاى اطراف است. در مرتبه دوم كه مشرف شديم، پرس وجو كرديم و فهميديم حِرا در كجاست. ايشان اظهار تأسف مى كنند كه اين اماكن غريب است و چرا تا كنون كسى توجه نداشته است؟!

امّا امروزه بحمد اللَّه روى اين مسأله كار شده و بسيارى از زائران عشق ديدار از چنين اماكنى را دارند.

لطفاً بفرماييد آيا در مورد مكان هايى مانند بدر و غدير پژوهشى صورت گرفته؟

جا و محلّ آنها مشخص است ولو محدود؟

و آيا در ايام عمره يا حج، زائران مى توانند از آنجاها ديدار كنند يا نه؟

آقاى عبد الهادى الفضلى، مقاله اى در مجله «تراثنا» نوشته بود كه در آن آورده است: من رفتم جاى غدير را پيدا كردم و عكسهايى هم در آن مقاله ارائه كرده بود.

مطالب آن، تا چه اندازه دقيق است؟

آقاى نواب: در مسير مكه به مدينه شهر يا شهرك بدر مشخص است؛ همان منطقه اى كه چاههاى بدر بود و شهداى بدر مدفون اند.

امروزه قبرستانى در آنجا موجود است و آيات سوره انفال را انسان مى تواند در آنجا به وضوح ببيند؛ قسمتى كه مسلمانان در دامنه كوه بودند و رمل است و نيز قسمتى كه مشركان آمدند و مستقر شدند. اينها همه در كنار چاههاى بدر بوده، كه خاك است و وقتى باران آمد، آن رمل ها زير پاهاى رزمندگان و نيروهاى اسلام سفت شد و وقتى دسترسى به چاههاى بدر پيدا نكردند، از آب باران براى غسل يا وضو (طبق آيات انفال) استفاده كردند و همين بارندگى موجب شد زير پاى مشركان گِل و لاى شود و عرصه بر آنان تنگ گردد.

امّا در باره غدير بايد بگويم: مكرر توفيق تشرّف به آنجا را داشته ام. در سالهاى گذشته با جمعى از روحانيون در بازگشت از مكه به مدينه، به آنجا رفتيم.

سؤال كرديد كه آيا علاقمندان

ص: 86

مى توانند از آنجا ديدار كنند يا نه؟

البته اگر كسى با منطقه غدير آشنا باشد و مدينه بعد اعزام شود، مى تواند با ماشين خود يا ماشين ديگران به آنجا برود و گشتى بزند و برگردد.

محلّ ربذه را پيشتر مى گفتند كه در واسط، بعد از بدر و ميان راه بدر- مدينه واقع است، امّا برخى بر اين باورند كه اين مطلب درست نيست و ربذه در جاى ديگر است. بفرماييد نظريه درست كدام است و آيا امكان ديدار و رفت وآمد وجود دارد؟

آقاى نواب: بله، پيش از اين مى گفتند در واسط است. ميان راه بدر به مدينه، منطقه اى است كه به آنجا واسط مى گويند. مسجدى در آنجا سرِ پاست و امام جماعتى دارد به نام آقاى شيخ احمد. پيشتر فكر مى كردند قبر صحابى جليل القدر پيامبر در اين منطقه است ولى طبق كتابى كه در رابطه با آثار ربذه نوشته شده و از ربذه به عنوان يكى از مكانهاى تاريخى ياد كرده، آمده است كه ربذه در جنوب جاده مدينه به رياض است؛ در شمال مهدالذهب، فرعى جاده است و فاصله اش تا مدينه از راه هوايى حدود صد كيلومتر مى باشد، ولى اگر كسى بخواهد به جاده مدينه- رياض برود و از آنجا فرعى بيايد، شايد بيش از حدود يكصد و سى تا يكصد و چهل كيلومتر راه باشد و چون منطقه تاريخى و باستانى است، معمولًا تردد در آنجا انجام نمى گيرد. در ضمن قبرى هم مشخص نيست. در كتاب ياد شده، كه به عنوان «ربذه» نوشته شده، تنها از ابوذر غفارى با عنوان يار و صحابى بزرگ پيامبر گرامى اسلام نام برده شده و محل قبر يا ربذه را مشخص نكرده است.

اماكن تاريخى ديگر در منطقه «اصحاب الحجر» كه گفته مى شود محل وقوع بعضى از داستانهاى قرآنى است و جايى كه ناقه صالح از آنجا بيرون آمده و براى قوم ثمود عذاب نازل شد و ... خوب است شناسايى شود؛ چون بسيارى از زائران در فرصتهايى كه دارند، علاقمند هستند از چنين مكانهايى ديدار كنند. آيا تا كنون در اين مورد تدبيرى انديشيده ايد و گامى برداشته ايد؟

آقاى نواب: فاصله آن منطقه تا مدينه، حدود چهارصد و اندى كيلومتر است و براى رفتن به آنجا يك روز كامل زمان لازم است. و جالب است كه دولت عربستان، براى ديدار

ص: 87

از اين اماكن، تسهيلاتى هم قائل شده و بعضى از شركت هاى توريستى؛ مانند شركت النجم، در عربستان و شهر مدينه از افراد ثبت نام كرده، به آنجا مى برند و برمى گردانند، و حتى به زائران نهار مى دهند و در ميان راه، از منطقه خيبر هم ديدار به عمل مى آورند.

محلّ خيبر و فدك الآن معلوم و مشخص است؟

آقاى نواب: بله، محلّ خيبر مشخص و در 165 كيلومترى شمال مدينه منوره، در جاده تبوك واقع است. خيبرى كه زمان پيامبر بود، قلعه اى است بر فراز يك كوه و همچنان مشخص مى باشد. اطراف آن كوه، خانه هاى قديمى است كه ديوارهايش از سنگ و سقفش از شاخه هاى خرماست. تنه هاى خرما را دو نيم كرده اند و روى آنها را شاخه هاى خرما ريخته اند و رويش حصير كشيده اند.

مشخص است كه در قرون وسط، خيبر ديگرى را با فاصله اى از آن ساختمانهاى پيشين ساختمانهاى جديدترى ساخته اند، كه آن هم الآن متروكه است و اخيراً در همين دوران، شهر خيبرى ساخته اند كه مردم زيادى به اين منطقه آمده اند و فاصله اش تا خيبر قديم حدود 5 كيلومتر مى باشد و اينجا هم براى ديدار عموم، با اجازه اى كه از امارت مدينه مى گيرند، ممكن است و مشكلى ندارند.

ص: 88

حضرت عالى ديدارهايى با علماى عربستان، در قالب مأموريتهاى به اصطلاح سازمانى و ادارى داشته و داريد، اكنون بفرماييد چقدر با آنان ارتباط برقرار مى كنيد؟ بديهى است رفت و آمد براى پى گيرى نظريات آنان و همچنين پيشنهادها و نظريات خودتان، به عنوان مسؤول نمايندگى بعثه مقام معظم رهبرى در عربستان، به نفع هر دو طرف است.

آقاى نواب: البته ارتباط با علماى عربستان، در اين زمان، يك نياز دو طرفه است؛ هم بعضى از علمان آنها كه تا حدّى معتدل هستند، مى خواهند بهتر و بيشتر شيعه را بشناسند و هم شيعه مايل است با آنها انس و الفت بيشترى داشته باشد. ضمن اينكه ما دشمن مشترك داريم. امروزه كسانى آماده اند بر ضدّ ما و آنها وارد عمل شوند.

پس بايد بكوشيم فاصله ها را كمتر كنيم و براى يارى اسلام دست در دست هم بگذاريم.

افراد روشن و آگاه آنها به اين حقيقت اعتراف مى كنند اما در ميان ايشان هم مانند ما افراد تندروى هستندكه به مصلحت مسلمانان نمى انديشند و فكر خود را صحيح مى دانند؛ در حالى كه ما؛ چه شيعه و چه سنى، دشمن مشترك داريم. آمريكا در عراق، هم شيعه را مى كشد و هم اهل تسنن را. براى آمريكايى ها تفاوتى نيست ميان فلوجه و نجف يا فلوجه و كربلا، حلّه و ...

اگر به خط قرمز همديگر احترام بگذاريم و رفيق باشيم و دشمن مشترك را در برابر خود ببينيم، دشمن به هدف شومش نخواهد رسيد كه اين، هم خواسته حضرت امام خمينى قدس سره بوده و هم آرزوى مقام معظم رهبرى است و مراجع عظام تقليد و بزرگان شيعه هم، در طول تاريخ پيوسته بر اين مسأله پاى مى فشردند؛ مانند آيت اللَّه العظمى بروجردى. در اين راستا، مطالب شنيدنى زيادى از ايشان رسيده است.

اگر به خط قرمز همديگر احترام بگذاريم و رفيق باشيم و دشمن مشترك را در برابر خود ببينيم، دشمن به هدف شومش نخواهد رسيد.

بايد بگويم كه ما به جلسات آنها مى رويم و با بزرگانشان، حتّى با رييس هيئت كبار علماى عربستان، جناب آقاى شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه آل شيخ، كه مفتى اعظم و رييس هيئت كبار علما است، ديدار و صحبت داشتيم. با بعضى از اعضاى هيئت

ص: 89

كبار علما هم گفتگو و صحبت داشتيم. با روحانيون، نويسندگانشان و دانشگاهيان در رفت وآمد هستيم و معتقديم اين ارتباطها براى نزديك شدن ما به آنها بسيار مؤثر است و اميدواريم كه ان شاءاللَّه روزى اين فاصله ها كم شود و امّت اسلام در مقابل دشمنان، قدرت خود را نشان دهد.

روزى در مسجدالحرام، در جلسه طلبه هاى عربستان (كه سال دوم يا سوم بودند) حضور يافتيم، آنها پيرامون ما گرد آمدند و مى پرسيدند: كتاب «للَّه ثمّ للتاريخ» را خوانده ايد؟! گويا اين كتاب در حدّ زيادى ميان آنان توزيع شده است. اين امكان وجود دارد كتابهايى- كه نقد محترمانه است- مانند «للّه ثمّ للحقيقه» نيز در ميان علماى آنان توزيع شود؟

آقاى نواب: متأسفانه در عربستان بعضى از گروه ها هستند كه اهل رعايت نيستند، حتى چارچوب هاى تعريف شده خودِ دولت را مراعات نمى كنند و پا را فراتر نهاده، زمينه هاى اختلاف ميان شيعه و سنى را فراهم مى كنند؛ از جمله اقدام به نشر كتابى كرده اند كه نويسنده اش معلوم نيست و هركس يا هر گروهى باشد؛ از دلارهاى آمريكايى ارتزاق كرده و براى ايجاد اختلاف ميان شيعه و سنى اين گام را برداشته است.

شيعيان خودشان مى گويند اين روايات را قبول نداريم و در هيچ يك از كتابهاى ما به عنوان روايت صحيح از آنها ياد نشده است و اين در حالى است كه اهل سنت معتقدند روايات صحاح همه اش صحيح است! اما در اين كتابها رواياتى هست كه خود اهل سنت قبول ندارند. با اينكه در صحيح بخارى (كه تالى تلو قرآنش مى دانند) و در صحيح مسلم فراوان از اين دست روايات وجود دارد.

بنابراين، ما از فرهيختگان اهل سنت انتظار داريم كه خودشان اينگونه اعمال را تقبيح كنند نه اينكه دامن بزنند و ذهن افرادى را كه تازه در مسير تحصيل قرار گرفته اند نسبت به شيعه خراب كنند!

كاش اجازه مى دادند كه خودِ شيعه خودش را معرفى مى كرد و مى پرسيدند و پاسخ مى داد، همانگونه كه در دنيا مرسوم است. ما دنبال اين نيستيم كه اهل سنت عقيده ما را بپذيرند، تنها توقع ما اين است كه آنچه مى گوييم را بشنوند و چنين نباشد كه از پيش خود روايات را سر هم كنند و بعد به نقد آن بپردازند!

ص: 90

در ايام عمره هم مانند ايام حج، گويا زائران غير ايرانى به بعثه مراجعه مى كنند، براى آنها چه برنامه هايى داريد؟!

آقاى نواب: شكى نيست كه ما بايد پاسخ گوى ارباب رجوع باشيم و بايد آماده باشيم تا اگر كسى در مسجدالحرام، مسجدالنبى، شهر مكه، مدينه و ... از ما سؤالى كرد، پاسخش را بدهيم. در حدّى كه احياناً از ما سؤالى مى كنند. به آنها پاسخ مى دهيم.

در كشور ما (ايران)، موقوفاتى هست كه وقف شده براى شيعيان مدينه يا شيعيان عربستان، از نمونه هاى آن وقفنامه ميرزا احمدخان مشيرالدوله است، وقفنامه مفصّلى است و در آن آمده است: بخشى از آن صرف سادات مدينه شود ... چنين مواردى ممكن است باز هم وجود داشته باشد. در گذشته رايج بوده كه وقف براى سادات مدينه مى كردند. آيا اكنون در اين خصوص، در اين موقوفه يا موقوفات ديگر، مواردى هست كه سازمان اوقاف، عوايد و درآمد آن را براى شيعيان مدينه بفرستد يا سابقه نداشته است؟

آقاى نواب: من ازچنين مطلبى آگاهى ندارم، البته قابل بررسى و پى گيرى است.

البته در سالهاى اخير، وضعيت سادات مدينه نسبت به گذشته مقدارى بهتر شده است ولى اگر احياناً براى سادات و شيعيان مدينه و يا دوستداران اهل بيت در هر جاى عالم مشكلى پيش آيد، زائران ايرانى و ملّت مسلمان ايران، براى كمك به آنها، به هر شكلى كه باشد، همواره اعلام آمادگى كرده و گامهاى عملى نيز برداشته اند.

موضوع ديگر، زمينهاى موقوفه اى است كه ايرانى ها در عربستان داشته اند.

يك مورد آن، موقوفات طائف و مكه، مال آل معصوم يا سيد عليخان مدنى معروف شارح و صحيفه سجاديه بوده است. اين دو، اموالى را در طائف و مكه وقف كرده اند و اسنادى هم هست كه از سال 1320 ش. به اين سو، دولت ايران مثلًا قرارداد اجاره ببندد با كسانى كه آنها را تصرّف كرده اند. سرنوشت آنها به كجا رسيده است؟ آيا الآن خبرى از موقوفات آل معصوم هست كه مصرف مى شود يا نمى شود؟

زمانى هم بحثى بود در باره خريد زمين در مدينه يا مكه كه مسؤولان رژيم قبلى ايران مى خريدند و هديه مى كردند،

ص: 91

اسنادى هم در اين باره وجود دارد، وضعيت آنها اكنون چگونه است، در اين زمينه شما اطلاعى داريد؟

آقاى نواب: خير، من آگاهى ندارم ولى در حال حاضر دولت عربستان رويكرد جديدى در سرمايه گذارى در عربستان دارد؛ يعنى همه مسلمانان مى توانند در عربستان سرمايه گذارى كنند؛ چه در رابطه با ساخت اماكن مانند هتل و يا احياناً كارهاى ديگر و از عوايدش هم مى توانند بهره مند شوند.

استقبال زائران عمره گزار در سال جارى بى سابقه بود، آمار دقيقى از زائران ايرانى در ايام عمره، در دست هست؟

آقاى نواب: طبق گزارش شركتهاى عمره گزار، اندكى كمتر از پانصد هزار نفر به صورت رسمى مشرف شده اند و كسانى كه به صورت آزاد مشرّف شده اند، و بنا بوده كه حدود 50 هزار نفر اعزام كنند، مى توان گفت كه مجموعاً حدود 520 تا 540 هزار زائر ايرانى به صورت رسمى و آزاد براى انجام اعمال عمره مشرّف شده اند، البته اينان غير از ايرانيانى هستند كه از كشورهاى ديگر آمده اند. اگر آمار آنان را هم اضافه كنيم، بيش از آن است كه گفتيم.

ايرانيانى از آمريكا، اروپا، كشورهاى حاشيه خليج فارس به عمره مشرف شده بودند و حتى بعضى از آنها تورهايى ايجاد كرده بودند و روحانى كاروان داشتند. البته افرادى هم متفرّق و آزاد آمده بودند.

چرا در ايام عمره، مانند ايام حج دعاى كميل در مدينه برگزار نمى شود، اگر هر هفته نشد، لا اقل در مناسبتهاى خاص؛ مانند 27 رجب يا نيمه شعبان، ولو چند مرتبه در طول عمره. آيا اين امكان وجود دارد و مى توان برنامه ريزى كرد؟

آقاى نواب: در گذشته به دنبال اين قضيه بوديم كه اگر اجازه بدهند، با توجه به اينكه در هتلها جاى مناسبى نداريم، در مدينه و همين طور در مكه، در صحن مقابل مسجدالحرام دعاى كميل برگزار شود، ليكن با توجه به مشكلاتى كه از سوى بعضى جريانهاى تندرو به وجود آمده، مسؤولان عربستان حتى امنيت چهار برنامه در ايام حج را هم- كه دو برنامه در مدينه قبل و دو برنامه در مدينه بعد برگزار مى شود- حاضر نيستند تضمين كنند و مى گويند ما مشكل داريم! بنابراين، با توجه به وضعيت فعلى، مصلحت هم نيست. هرچند داوطلب براى برگزارى

ص: 92

دعاى كميل؛ از سوى شيعيان و حتى در ميان برخى اهل سنت زياد است. اگر اجازه داده شود افراد كشورهاى ديگر هم شركت مى كنند و كار پسنديده اى هم هست، چون ياد و ذكر خدا و توجه به معنويت است. اگر خود آنها همراهى كنند بسيار خوب و مفيد خواهد بود. برخورد افراد و جريانهاى تندرو اگر سياسى نبود و عبارات و مضامين دعاى كميل را بررسى مى كردند، مى ديدند كه از عمق فطرت انسانى سرچشمه گرفته است و هركسى كه مراجعه به فطرتش داشته باشد، در مقابل دعاى كميل كرنش و تواضع خواهد كرد و آن را خواهد پذيرفت.

برخورد افراد و جريانهاى تندرو اگر سياسى نبود و عبارات و مضامين دعاى كميل را بررسى مى كردند، مى ديدند كه از عمق فطرت انسانى سرچشمه گرفته است.

اگر زائران ايرانى در ايام عمره بخواهند معتكف شوند، با مانع مواجه خواهند شد؟ و اصلًا خود سعودى ها اعتكاف مى كنند؟

آقاى نواب: اعتكاف آنها در دهه آخر ماه مبارك رمضان است. حتى بعضى از مسؤولان بلندپايه عربستان هم در دهه آخر به مكه مشرّف مى شوند و از بعضى كشورها هم مى آيند و از مسجدالحرام خارج نمى شوند و اعتكاف ده روزه دارند.

ولى در ماه رجب يا ماه هاى ديگر معتكف نمى شوند.

مسأله اعتكاف در ميان زائران ايرانى كم كم رايج مى شود؛ به خصوص در ميان دانشجويان. البته از سوى دولت عربستان و مسؤولان مسجدالحرام موانعى ايجاد مى كنند و اجازه نمى دهند كه افراد در ايام بيض، در ماه رجب، يا ماه هاى ديگر اعتكاف داشته باشند. البته با گفتگوهايى كه با مسؤولان آنجا صورت گرفته، مقدارى آسان مى گيرند. گفتنى است در اين مورد براى خانمها مشكلى وجود ندارد.

در مورد بدحجابى بعضى از خانم هاى ايرانى، كه امسال گويا كمتر از سالهاى قبل بوده، آيا تدبيرى انديشيده شده است كه اين امر سبب وهن ايرانى ها و شيعه نشود؟

و آيا بهتر نيست غير از كار فرهنگى و دادن تذكّر، براى ثبت نام شرط و توصيه اى

ص: 93

اضافه كنند؛ مثلًا بگويند شرط ثبت نام براى خانم ها اين است كه چادر سركنند؟

آقاى نواب: اين مشكل تنها در ميان زائران ايرانى نيست بلكه برخى زائران غير ايرانى هم در حرمين شريفين اين مشكل را دارند.

وقتى زائرى در مكه از احرام بيرون مى آيد و پوشش و لباس ديگرى به تن مى كند، يك حالى پيدا كند كه يعنى مثلًا آزاد شده و مى تواند راحت باشد! در اين مورد هم برخى زائران بى توجّهى هايى دارند كه اغلب با تذكر اصلاح مى شود.

اهل سنت وقتى احرام به تن مى كنند، فقط در طواف مستحب مى دانند كه شانه راستشان بيرون باشد. اما مى بينيد در همه حال شانه راستشان را بيرون مى گذارند. در نماز مكروه است كه شانه راست بيرون باشد ولى اهل سنت رعايت نمى كنند. حتى بعضى از آنان حوله احرام را به گردن مى اندازند و بدن و پشتشان كاملًا پيداست. بر مرد واجب است كه بدنش را از ديد نامحرم حفظ كند.

البته ما آرزو داريم كه زائران ايرانى از هر جهت، نمونه و الگوى ديگران باشند.

همانگونه كه مسؤولان عربستان بارها به نمونه بودن زائران ايرانى اذعان و اعتراف كرده اند.

رياست محترم شؤون حرمين شريفين مى گفت: نظام عمره گزارى زائران ايرانى نمونه است. پس اين آرزوى ما است كه زائران ايرانى از آن جهت كه پيرو ائمه معصوم عليهم السلام هستند، همواره الگو و نمونه باشند. ليكن متأسفانه برخى از خواهران و يا برادران، از آنجا كه آشنا به مسأله نيستند و يا بى توجه اند، رعايت شأن را نمى كنند؛ مثلًا در مسجدالحرام و حتّى در حال طواف، ديده شده كه بعضى از زائران؛ چه ايرانى و چه غير ايرانى، وقتى زنگ تلفن به صدا در مى آيد، آن را روشن مى كنند و با صداى بلند مشغول صحبت مى شوند. اين كار رعايت نكردن يكى از شؤون مسجدالحرام است. در مسجدالنبى هم گاهى از اين اتفاقها مى افتد.

و از مسائل ديگر، پوشش بانوان ايرانى است. خانمهاى ايرانى در ايران كه هستند، يا چادر سر مى كنند و يا احياناً مانتو مى پوشند و نسبتاً پوشش خوبى دارند، ولى وقتى به سفر عمره مى آيند مى بينند كه بعضى از زنان در اينجا پابرهنه هستند، يا در پوشش مقدارى بازتر هستند؛ مثلًا زائران مصرى به جاى اينكه با روسرى سر و گردنشان را كاملًا بپوشانند، موهايشان را با روسرى مى بندند! اينها از بدآموزى هايى است كه وجود دارد.

ص: 94

زائر ما تصوّر مى كند كه آنان در كشور خودشان هم اينگونه روسرى سر مى كنند، در حالى كه در كشور خودشان به شكل ديگرى رفتار مى كنند! و مثلًا به احترام حرمين اين مقدار از پوشش را مراعات مى كند. اما زائر ما هر حجابى كه در ايران دارد، در سرزمين وحى هم مى خواهد همانگونه باشد، در حالى كه بايد حرمت حرمين شريفين را داشته باشد، اگر مراعات كند و بكوشد الگوى ديگران شود، به يقين با مشكل روبرو نمى شويم.

اگر زن ايرانى بخواهد مورد دعاى معصومين عليهم السلام قرار گيرد و در فرداى قيامت مورد شفاعت آن بزرگواران قرار گيرد، بايد امروز وظايفش را به درستى انجام دهد.

اين گروه از خواهران بايد متوجه باشند كه در اين سرزمين زهراى اطهر عليها السلام حضور داشته و گام برداشته است.

اگر زن ايرانى بخواهد مورد دعاى معصومين عليهم السلام قرار گيرد و در فرداى قيامت مورد شفاعت آن بزرگواران قرار گيرد، بايد امروز وظايفش را به درستى انجام دهد.

ص: 95

نقد و معرفى كتاب

طرح جايگزين شود.

ص: 96

ادبيات حج در دوره دولت عثمانى

اسرا دوغان

پيش از آن كه الفباى لاتينى براى زبان تركى در سال 1925 در تركيه رسميت يابد، كتابهاى تركى، با الفباى عربى نوشته مى شدند. آنچه در اين جا به آن پرداخته خواهد شد، آثارى است كه پيش از اين تحوّل، به زبان تركى- يا عربى- و با الفباى عربى در باره حج نوشته شده است. برخى از اين آثار، كه البته مهم بود، بعدها با حروف لاتين نيز به چاپ رسيد؛ از آن جمله مى توان به كتاب «مرآة الحرمين» ايوب صبرى پاشا يا «حاج يولوندا» (در راه حج) شهاب الدين يا «تحفة الحرمين» نابى اشاره كرد.

كتابهايى كه به آنها خواهيم پرداخت، بخشى خطى و البته بخش اندكى چاپى است.

آثار منتشر شده در دولت عثمانى، برخى به ادبيات خاص عربى در حجاز يا قاهره بر مى گشت و بيشتر آن به زبان تركى و برخى نيز فارسى بود.

اكنون ما در اين فهرست، نه همه آثار عربى را، بلكه قسمتى از آنها را كه به نوعى نزديك به ادبيات عثمانى است، خواهيم آورد.

معمولًا اينگونه آثار، با گرايش سنّى؛ اعم از حنفى يا شافعى و ... نوشته شده است.

اين گرايش در آثار مناسكى آشكار و برجسته است، اما در ديگر آثار نيز خود را نشان مى دهد.

لازم به گفتن است كه فقه رسمى در

ص: 97

دوره عثمانى، فقه حنفى بوده است.

آثار ياد شده، برخى به خواست سلاطين يا ويژه آنان و يا براى تقديم به آنان نوشته مى شد و بسيارى هم براى عامه مردم بود.

بسيارى از اين آثار به نثر است، اما در ميان آنها آثار منظوم نيز وجود دارد كه اين جهت نيز مورد توجه ما قرار گرفته و همه آنچه را از آثار منظوم مى شناختيم، در اين فهرست ارائه كرده ايم.

آثار يك وجهى يا تك نگارانه و آثار چند وجهى يا چندنگارى هم، كه هر بخش از آن به موضوعى پرداخته، در اين فهرست مورد ملاحظه قرار گرفته است؛ يعنى يك اثر ممكن است منحصر در مناسك باشد و بسا افزون بر مناسك، به سفرنامه يا علم المنازل هم بپردازد. با اين حال، توضيحات مربوط به آنها در يك مورد آمده و در بخش هاى ديگر تنها به مشخّصات آن پرداخته شده است.

هدف اصلىِ اين فهرست آن است كه

ص: 98

نشان دهد سهم تركان عثمانى در توليد ادبيات حج چه اندازه بوده است. دوره طولانىِ حكومت آنان- از زمان تسلّط بر حرمين در سال 923 هجرى، با عنوان خادم الحرمين- ايجاب مى كرد كه به مسائل مختلف حج توجه داشته باشند. طبعى است بخشى از آن، مسائل فرهنگى حج بود كه در اينجا به آن توجه شده است.

عثمانى ها، گذشته از اينكه در اين زمينه از خود مايه مى گذاشتند، حامى جريان فرهنگى- تأليفى موجود در حجاز نيز بودند.

ادبيات اسلامى در حجاز پيشينه اى عميق داشت و عثمانى ها همواره از آن حمايت مى كردند.

گرچه آن فعاليت ها را نمى توان از توليدات عثمانى دانست، اما به هر روى، بدون حمايت آنان قابل دوام نبود. براى نمونه، آثار بسيار ملّا على قارى در باره حج، در مكه تأليف مى شد و البته نظاير آن در آن شهر و نيز مدينه، در همه ابعاد مربوط به حج از فقه و تاريخ فراوان بود. گفتنى است برخى از اين آثار، حتى خارج از محدوده دولت عثمانى بود؛ ازجمله مى توان به آثار جامى، به ويژه «مناسك الحجّ» او اشاره كرد.

برخى از اهالى شام بودند؛ مانند محيى الدين ابو زكريا يحيى بن شريف نووى دمشقى (م 676) است كه كتاب «الايضاح فى مناسك الحج» را نوشت. با اين همه، آثار ياد شده در فرهنگ حج عثمانى مورد استفاده قرار مى گرفت. خلاصه بايد گفت، حمايت آنها از كارهاى مربوط به تاريخ مكه و مدينه، سبب شده است كه در اين حوزه، فعاليت توليدى بيشترى انجام گيرد كه نمونه هاى آن را ملاحظه خواهيم كرد.

در موضوع منازل حج نيز كارهاى فراوانى انجام گرفته است؛ به طورى كه نويسنده اين سطور، خودهشتاد و هشت نسخه خطى را در اين زمينه از نزديك ديده است.

سفرنامه هاى حج نيز متعدد بوده و آثارى هم در باره معمارى بناهاى مكه و مدينه نوشته شده است كه به آنها نيز مرور خواهيم كرد.

بايد بدين نكته توجه داشت كه دولت عثمانى در قبال حج و برگزارى آن و نيز حراست و حفاظت از شهرهاى مقدس و نيز زائران خانه خدا، مسؤوليت مستقيم داشت و هر نوع تخطى از انجام اين مسؤوليت، تبعات ناگوارى روى مشروعيت آن نزد مسلمانان به جاى مى گذاشت. به همين دليل در زمينه هاى مختلف؛ از جمله رسيدگى به

ص: 99

اوقاف حرمين، حفظ امنيت منازل و راهها و نيز بهداشت حجاج تلاش مى كرد.

بخشى از اين كارها، مى توانست كارهاى فرهنگى باشد كه جنبه راهنمايى براى حجاج داشت.

عمده منابع نويسنده اين سطور در ارائه كردن ادبيات حج در دوره عثمانى، نسخه هاى موجود در كتابخانه سليمانيه استانبول، مؤسسه دايرة المعارف تركيه و كتابخانه هاى چند مركز ديگر بود. (1) البته تاكنون از ديدن كتابخانه هايى كه در شهرهاى ديگر آناتولى است، محروم مانده ام.

در مجموع اين كتابخانه ها، نزديك به 470 عنوان كتاب در باره منازل حج ومناسك ثبت شده است. تنها در كتابخانه سليمانيه 138 عنوان كتاب در اين دو موضوع ثبت گرديده است. افزون بر اين، در چند مورد براى تكميل بحث، از فهرست هاى برخى از كتابخانه هاى موجود در مصر، حرمين و غيره نيز استفاده شده است.

بيشتر كتابهاى موجود در سليمانيه را از بخش هاى ديگرِ قلمرو عثمانى به اين نقطه آورده اند، (2) اما بسيارى نيز در جاى خود ماندند كه بايد آنها نيز مورد بررسى قرار گيرند.

همانگونه كه مى دانيم زبان علمى جهان اسلام عربى بود و نيز مى دانيم كه بسيارى از مسلمانان ترك بودند و قادر به فهم زبان ديگرى جز تركى نبودند. به همين دليل بخشى از ادبيات حج در اين دوره، بعد از عربى، تركى است. معمولًا در ابتداى برخى از رساله هاى تركى نوشته اند: «من اين رساله را به تركى نوشتم تا مردم بفهمند».

متن هاى تركى بيشتر متأثر از زبان فارسى و لغات آن بود؛ به طورى كه برخى از رساله هاى تركى را مى بايست رساله هاى فارسى- تركى ناميد. اين سخن به ويژه در باره به كاربردن اشعار فارسى در متون تركى بيشتر صادق است. نمونه روشن آن


1- اين كتابخانه ها عبارتند: دانشگاه مرمره، كتابخانه سليمانيه، كتابخانه دولت بايزيد، كتابخانه شهردارى استانبول، نورعثمانيه، عاطف افندى، راغب پاشا، حاجى سليما آغا، كوپريلى، ملت، توپقاپى، ديانت، مؤسسه تاريخ ترك، سليميه ادرنه، بورسا، افيون، مفتى استانبول، الهيات دانشگاه آنكارا، دانشگاه ازمير، قونيه.
2- در باره بازگرداندن بخشى از كتابهاى حرمين به استانبول به همراه برخى از امانات مقدس، بنگريد به تزى با عنوان: ve fahrettin pasa Medine mudafasi در دانشگاه مرمره، بخش تاريخ. در اين تز بخشى به مطلب فوق الذكر اختصاص يافته است.

ص: 100

سياحتنامه يوسف نابى؛ يعنى «تحفةالحرمين است. به هر حال، بسيارى از اين آثار، مشتمل بر كلمات و تعبيرات و واژه هاى فارسى است؛ چنان كه گاه نام رساله فارسى بود، اما محتواى آن به تركى نوشته مى شد.

نمونه آن كتاب «منظومه در مناسك حج» از نالى محمد افندى القونوى (م 1058/ 1674) است كه نسخه آن در كوپريلى، احمد پاشا، ش 263 موجود است.

هرگاه از ادبيات عثمانى در حج سخن مى گوييم، بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از تركها نيز به عربى مى نويسند. بيشتر آنان در مراكز علمى استانبول درس مى خواندند و به حرمين اعزام مى شدند. اما همه نويسندگان مسلمان اين دوره ترك نبودند و فراوان بودند كسانى كه تركى ياد نداشته و صرفاً به عربى مى نوشتند. با اين همه، حمايت هاى مالى دولت عثمانى بود كه مراكز علمى را در سراسر اين ديار به چرخش در مى آورد.

بى شك بايد زبان تركى را ذيلى بر زبان عربى شمرد و ادبيات حج را سارى و جارى در سه زبان عربى، فارسى و تركى دانست.

البته زبان فارسى تا حدّى از سلطه عثمانى خارج بود، اما علاقه بدان همچنان تا مدتهاى مديد در نواحى عثمانى نيز وجود داشت و به خصوص در زمينه شعر، بسيارى از تركها، توانايى سرودن اشعار فارسى را داشتند، نمونه روشن آن، خود سلطان سليم است كه ديوان فارسى دارد.

توجه داريم كه در روزگار ما، پس از انقلاب عربها در برابر عثمانى، حركتى در جهت زدودن رنگ عثمانى از ادبيات اسلامى آغاز شد و چندان پيش رفت كه گويى اثرى از آن در كار نبوده است. اين در حالى است كه در يك دوره طولانى، زبان تركى نقش قابل ملاحظه اى در ادبيات اسلامى داشت؛ همان گونه كه بخش هاى زيادى از آثار معمارى باقى مانده در بخش هايى از جهان اسلام، رنگ عثمانى دارد. سلاطين و پاشاهاى عثمانى، مدارس و كتابخانه هاى فراوانى در حرمين ساختند كه نمونه معروف آن، كتابخانه «شيخ الاسلام عارف حكمت بيك» در مدينه منوره است. (1)


1- در باره اين كتابخانه، محمد كمال درست مقاله اى در مجله «ملى كلتور» ج 3 1981، آنكارا نوشت. مقاله ديگرى نيز با عنوان «كتابخانه هاى حجاز» توسط مصطفى فايده در مجله دانشگاه آنكارا، ش 17، سال 1969 نشر يافت. در باره تأثير دولت عثمانى در تدوين كتابهاى عربى در دنياى اسلام، مقاله اى توسط محمد تكين داغ، در مجله مؤسسه تاريخ ترك آنكارا 1983 نوشته و منتشر شد.

ص: 101

از سوى ديگر، بسيارى از علماى عثمانى و ترك، به عربى نوشتند و در زمينه ادبيات حج، آثار فراوانى پديد آوردند.

با اين همه، بايد توجه داشت كه در ادبيات حج، برخى از بخش ها فربه تر و برخى ضعيف تر است. براى نمونه، نوشتن سفرنامه و بحث از منازل راه، چندان گسترده نبوده است. شايد بدان جهت كه از سويى حج يك امر عبادى بود و زائران خانه خدا سرگرم كار عبادى خود بودند و از سوى ديگر، حاجيان با كاروان هاى مشخصى از شام و مصر راهى مكه و مدينه مى شدند؛ كاروان هايى كه هر سال مسير حج را طى مى كردند و منازل برايشان مشخص بود و گزارش راه هم توسط خود دولت عثمانى نوشته مى شد؛ بنابراين، ديگران ميلى به نگارش اين گونه آثار نداشتند.

آثارى كه در اين زمينه نوشته مى شد، برخى رنگ ادبى داشت، برخى تاريخى، شمارى نيز وجهه جغرافيايى اش به دليل ارائه كردن شرحى از منازل وويژگى هاى آنها، بيشتر بود. شمارى از آن آثار، تصاوير نقاشى از اماكن مقدس ارائه مى كردند.

به لحاظ ويژگى هاى نسخه شناسى، آثارى در مجموع ادبيات حج وجود دارد كه خاص سلاطين نوشته شده است. اين در حالى است كه هيچ يك از سلاطين عثمانى به حج نرفته اند، اما در ادبيات موجود شاهديم كه كتابهايى در مناسك براى آنها نوشته اند.

ديگر آثار هم بسا در مقدمه، به سلاطين عثمانى يا امراى برجسته اهدا مى شد.

تلاش من در اين نوشته، شناساندن تمامى آثارى است كه به زبان تركى با حروف عربى نوشته شده است. برخى از اين آثار، با تحقيق به چاپ رسيده، برخى نيز همچنان مخطوط مانده است. هر آگاهى كه در باره آنها داشته باشم، ارائه خواهم كرد.

خلاصه آن كه بايد توجه داشت، عثمانى ها طى تسلّط چهارصد ساله خود بر حجاز، به دلايل مذهبى و سياسى، اهميت زيادى به حج مى دادند. تاريخچه فعاليت هاى آنان در ميان اعراب و ديگران، به مقدار زيادى مورد غفلت قرار گرفته است.

اين علاوه بر آن است كه خود عثمانى ها نيز پس از تغيير الفباى خود، از آن ميراث جدا شدند و تنها در مواردى، به برخى از تحقيقات آكادميك در اين باره ادامه دادند.

همچنين ايرانيان نيز از چندوچون اين فعاليت ها آشنا نيستند. گرچه در دوره قاجار

ص: 102

برخى از آثار تركى، از جمله كتاب «مرآت الحرمين» صبرى پاشا به فارسى ترجمه و چاپ شد.

هدف اين مقاله آن است كه فهرستى از آنچه در اين حوزه، طى دوره تسلّط تركها بر حجاز نوشته شده، تنظيم نمايد؛ زيرا به هر روى، اين ادبيات مشترك مذهبى است و در كنار آثارى كه در ادبيات حج، به فارسى نوشته شده، مى تواند مجموعه كامل ترى را در اين زمينه، به عنوان ميراث جهان اسلام، به خصوص بخش غير عربى آن، ارائه كند.

1. كتابهاى مناسك

كتابهاى مناسك در ادبيات حج عثمانى، حجم زيادى را به خود اختصاص داده است، چرا كه اين بخش، بيش از هر بخش ديگر، مورد نياز مردم در انجام مناسك و اعمال حج بود. هدف اصلى اين كتابها، كه عمده اش به زبان عربى نوشته شده، روشن كردن فرايض دينى حجاج بوده است. برخى از اين كتابها همراه با بخش زيارات نشر يافته و بخشى منحصر در همان احكام فقهى است.

براى نمونه، كتاب «رسالة في مناسك الحج و زيارة قبر النبيّ» از محمدبن حمزه آماسيالى است كه احكام و زيارات را يكجا دارد (نسخه كتابخانه بايزيد دولت، ولى الدين افندى:

ش 2281، برگهاى 114- 130).

برخى از آثار فقهى، شرحى هم در باره منازل دارند كه تصويرها و نقشه هايى در آنها آمده است، هرچند ممكن است بدون تصوير و نقشه باشد. از آنجاكه كتابهاى مناسك گاهى مشتمل بر تصاوير و نقشه ها هستند، در ادبيات هنرى حج هم مى بايست مورد توجه قرار گيرند.

در انتهاى برخى از اين آثار، جدولى براى مقدار مسافات ميان شهرها و ساعات حركت ميان منازل درج شده است. در اين كتابها، آداب ورود به اماكن مقدس و خصوصيات اين شهرها را نيز آورده اند.

نمونه اى ازاين آثار، كه همزمان مناسك و منازل دارد، كتاب «منازل الحما و مناسك الحج» است كه نويسنده آن، مصطفى سنائى است و در سليمانيه، اسعد افندى: ش 2917 نگهدارى مى شود.

نمونه ديگر «مناسك المسالك» (سليمانيه، لالااسماعيل: 104) از عبدالرحمان هبرى (م 1041) است. متن كامل آن را ilgulen Scvin در مجله پژوهش تاريخ (1975) چاپ كرد.

ص: 103

برخى از اين كتابها، اعمال و احكام زيارتِ قدس و خليل الرحمان را نيز دارد. در واقع براى عثمانى ها چهار نقطه مقدس بود:

قدس، الخليل، مكه و مدينه. كه سلطان مراد سوم، سالانه سه و پانصد فلورى صره براى اين چهار نقطه مى فرستاد. (1) قدس در دوره عثمانى سخت مورد توجه بود و برخى سفر زيارت حج را از آنجا آغاز مى كردند.

زمانى كه كاروان استانبول به شام مى رسيد و در آنجا توقّف مى كرد، كسانى در اين فاصله، براى زيارت به مسجد اقصى مى رفتند و آن را زيارت مى كردند. به همين دليل، آثارى هم در باره تاريخ قدس و زيارات آن در ميراث عثمانى برجاى مانده است؛ براى نمونه، مى توان به اين آثار اشاره كرد:

مناسك قدس مبارك، دانشگاه مرمره، الهيات، عمومى، ش 2340

قدس شريف مناسكى و نيچه زيارتلر، كتابخانه سليمانيه، يازما باغيش لر، ش 3/ 2411

مناسك خليل ابراهيم عليه السلام، مسلح يوسفى، كتابخانه سليمانه، يازما باغيش لر، ش 3/ 3723

شهرت يك حديث ميان تركها سبب اهميت قدس ميان آنان شد و آن اين بود كه «هر كسى با نيت حج و عمره، از مسجد الاقصى احرام بپوشد، مانند آن است كه از مادر متولد شده است». (2) از ميان كتابهاى مناسك، چند كتاب اصلى بود كه ديگر آثار از روى آنها نوشته مى شد. آثار اصلى عبارت بودند از:

مناسك حج، از يوسف سنان افندى.

بهجةالمنازل، از محمد اديب بن محمد درويش. از اين دو اثر نسخه هاى فراوانى موجود است. آثار ديگرى كه زياد استفاده مى شد مناسك جامى، دهلوى و سندى بود كه به تركى عثمانى ترجمه شده و شهرت زيادى به دست آورده بود. كتاب مناسك جامى در سراسر عثمانى موقعيتى ويژه داشت و تا اواخر دوره عثمانى مورد استفاده بود. از اين اثر، نسخه هاى فراوانى در دست است.

كتابهاى مناسك، برخى مفصل و برخى كوتاه بود. در اين اواخر بيشتر اين آثار كوتاه شد تا بيشتر مورد استفاده قرار گيرد. آثار بسيارى از اين مناسك نيز به مرور از ميان رفت و دليل آن، استفاده در طول سفر بود كه سبب مى شد تا آنها از ميان برود و مندرس


1- تاريخ عاشق پاشازاده، ص 196
2- كنز العمال، ج 12، ص 288، ش 35071

ص: 104

شود. برخى از آنها به قدرى پاره شد كه امكان بازنويسى و تصحيح آنها نيست.

فقه مقبول عثمانى ها، حنفى بود و كتابهاى مناسك بر اساس فقه حنفى نوشته مى شد. با اين حال، نسخه هايى از آنها برجاى مانده كه برخى از آنها بر اساس مذهب شافعى يا مذهب شيعه و يا مذاهب چهارگانه نوشته شده است.

مناسك الحج، از نور الدين جامى، نسخه اياصوفيا، ش 4209. (گويا بر اساس مذاهب چهارگانه نوشته شده بود).

فقه المناسك على مذهب الإمام المالك، الوارتسى قَدّور.

اهميت مناسك چندان بود كه گاه در شكل ساده به عنوان «كتاب حج» به دانش آموزان در مراحل ابتدايى تدريس مى شد. در اواخر عثمانى، ضمن حركت تجديد و احيا، چندين كتاب در اين زمينه منتشر شد. از آن جمله «زمانِ مزه» و «مشروطيتِ مِزَه مناسب مناسك حج» توسط بكر صدقى (استانبول، مطبعه ابوالضياء، 1329 ق.) نوشته و چاپ شد. كتاب ديگرى با عنوان «احياى حج» كه در سال 1873 م.

چاپ شده است.

عناوينى كه براى كتابهاى مناسك انتخاب مى شد، چنين بود:

«مسالك في المناسك»، «بهجة المناسك»، «جامع المناسك»، «لبّ المناسك و نفع المسالك»، «منهج السالك و صراط المسالك»، «مناسك الكبرى»، «مناسك الوسطى»، «مناسك الصغرى»، «منية الناسك في خلاصة المناسك». «تحفة المسلمين في مناسك حجاج المسلمين»، «جامع المناسك على أحسن المسالك»، «اسرار مناسك حج شريف»، «منظومه در مناسك حج» و ...

ص: 105

گذشت كه در عثمانى، علماى دين از كتابهاى عربى استفاده مى كردند. توده مردم تركى مى خواندند و گهگاه آثارى به فارسى هم نوشته مى شد. براى نمونه «كتاب في مناسك الحج» از محمدبن محمد عينتاب (م 790) است كه به تركى نوشته شده و در كتابخانه كوپريلى، محمد عاصم بيك:

ش 116 موجود است و 139 برگ دارد.

گاهى عنوان عربى انتخاب مى شد اما محتوا تركى بود. مانند «كتاب مناسك الحج عن الغير» كه نام عربى است اما كتاب به زبان تركى است. مؤلف آن سنان افندى و نسخه آن در كتابخانه سليمانيه، يازما باغيشلر ش 1003، موجود است.

از اين آثار، يك نمونه نيز اثر فارسى در مناسك با نام «مناسك حج» است كه در كتابخانه سليمانيه، لالا اسماعيل: 102 نگهدارى مى شود. بسا اين نسخه از مناطق فارسى زبان به اين كتابخانه منتقل شده باشد.

گاهى هم عنوان كتاب به زبان تركى انتخاب مى شد؛ مانند كتاب «مناسك حج رساله سى» از سنان الدين محمدبن يوسف كه نسخه آن در 104 برگ در سليمانيه، حاجى محمود افندى: ش 1058 نگهدارى مى شود.

همان گونه كه در عناوين پيشگفته آمد، برخى از كتابهاى مناسك، منظوم است؛ از جمله مى توان به كتاب «منظوم مناسك حج» اشاره كرد كه مؤلف آن را نمى شناسيم و در سال 1183 نوشته شده و نسخه آن در سليمانيه، حاجى محمود افندى، ش 1/ 6405 موجود است. اثر منظوم ديگر با نام «مناسك حج كامل» كه در قرن نوزدهم، در چهل برگ، در سال 1845 نوشته شده و در موزه توپقاپى سراى به شماره 280/ 3546 A نگهدارى مى شود.

نگرش برخى از اين آثار صرفاً فقهى است و برخى جنبه عرفانى و معنوى دارد؛ از جمله «مناسك الحج معنويه» است كه نويسنده آن، محمد شرف الدين بوده و در سليمانيه، يازما باغيشلر، ش 1/ 4308 نگهدارى مى شود.

علاقه به تصوّف در حوزه عثمانى سبب استفاده از آثارى مانند «مناسك جامى» بود كه خودِ مؤلف به عنوان يك صوفى مشهور شناخته مى شد.

ازكهن ترين آثار مناسك، «مناسك حج» محمدبن محمد خواجه پارسا (م 822) رييس صوفيان نقشبندى است كه قبر او در بقيع مورد توجه عثمانى ها بود. نسخه هايى از

ص: 106

مناسك حج، در سليمانيه، حكيم اوغلو:

ش 725 و سليمانيه، بغداد يازما باغيشلر:

ش 877 موجود است.

تلفيق مناسك و فضايل حرمين نيز در برخى از اين آثار رعايت شده كه از جمله مى توان به كتاب «مجامع المناسك في نسك الحج و فضائل الحرمين» از رحمت اللَّه بن خليل الرحمان اشاره كرد كه در سال 1289، در استانبول به چاپ رسيده است.

بايد توجه داشت كه مقصود از مناسك، تنها احكام مربوط به فريضه حج است، اما احكامى نيز وجود دارد كه به نوعى مربوط به حرمين و مسائل خاص آنها است. در اين مورد هم آثارى وجود دارد. براى نمونه احكام مربوط به تجديد بناى كعبه و اصلاح و تعمير آن و ديگر امكنه مقدس است.

احكام اين مسائل را گاه در كتابهاى تاريخ ابنيه و اماكن مى آوردند. نمونه ديگر، احكام ساختن بنا در منا و يا اجاره خانه در مكه و حتى احكام سدانةالبيت است. نماز در كعبه و يا حجّ اكبر نمونه هاى ديگر از اين دست است. در آن دوره، در بيشتر اين زمينه ها، كتابهايى نوشته شده كه بيشتر به زبان عربى است.

در مقدمه آثار مناسكى، به آداب حج نيز پراخته اند. در بخش آداب حج آموزش هاى ويژه سفر به حاجيان داده مى شد؛ مانند اينكه: حاجى در سفر حج بايد چگونه دوستانى را برگزيند. چه چيزهايى را براى حفظ سلامت خود رعايت كند. چگونه وارداماكن مقدس، به خصوص مسجدالحرام و مسجد النبى شود. چه دعاهايى را بخواند و ....

نويسنده در مقدمه اثرش يادآور مى شود كه هدفش از نگارش كتاب چيست و براى مثال تصريح مى كند كه نسخه پيشين از ميان رفته است- شايد در راه حج- و اكنون بارديگر آن را تحرير مى كنم و يا اين كه مثلًا به تركى نوشتيم تا مورد استفاده عموم مردم قرار گيرد و ....

اكنون براى نمونه، بخشى از متن تركى مقدمه كتاب «منازل الطريق الى بيت اللَّه العتيق» را كه همزمان، مناسك و منازل حج است، نقل مى كنيم. مؤلف در برگ 2- آ مى نويسد:

«وقتى كه اللَّه تعالى بو ضعيف و مقصّر قولونا محضا فضل احسانندن بيت شريفينين زيارت اتمسون روزى قلوپ بعدده حجّةالاسلام نيجه حجا دخى ميسر اى لدو و ساكن حرم شريفى و جيرانى

ص: 107

اولانلاردان ايلدى، اشته مسائل حجون مشكلات بيزه محال اولوپ كثرت و ممارست ايله و موادى نسك لرى مشاهده اتمكل «الخبر ليست كالمعاينة» و جمله مناسك كتابلرين ييرم ى لدان دخى زياده مقدار تتبّع اديب اتقان اوزره اذعان اولماك ميسّر اولدو و واجب اولدو. بو نعمتين شكرانه سى ايچون اخوان مؤمنين واضح اولماغى و البيان مناسك كتابلرين جمع اتمك لسان عربدن تركى اوزره عمومى ناسك هر طايفه سينه افهامى چون الحمد للَّه كه لسان عرب اوزره احياء الحج و قرّةالعيون اولدوغو اكى مناسك كتابلر معتبردن زبده سين اخذ اديب جمع ميسّر اولدو، لكن هر كس عرب جا بيلميوپ و بيلنده اكثر مسائل حج عقل اتفاق فهم اتميوپ كندى غلط اتيگوندن غير نيجه لرى ده غلط اتروپ حجنا نقصان ورورلر، زيرا بو حج علمى آلةالتمام بيلمك مكه ده مجاور اولوپ مجموع مناسك لرى تتبع و موادى نسك لرى مشاهده اتمكله اولور. بس لازم اولدو كى ترك چده على الاختصار مناسك جمع اتمك عموم الناس مفيد اولماغ ايچون بو رساله معتمد كتابلردان اخراج ادوپ قطعى مهم و كثير الوقوع اولان مسائل ذكر اولوندو.»

نويسنده اين اثر ناشناخته است اما در جايى از كتاب، خود را عبدالقادر مى نامد.

نسخه آن در سليمانيه، اياصوفيا: ك 1469، برگهاى 1- 163 موجود است.

به طور معمول پس از مقدمه، ابواب اصلىِ احكام حج آمده است: واجبات حج، نيت، احكام عمره، ميقات، تعريف احرام، ادعيه، اوصاف بيت اللَّه الحرام، مشاعر مقدسه، حج تمتع و انواع ديگر آن.

در كتابهاى مناسك، گاه نام مؤلف درج نمى شود كه دلايل مختلف دارد؛ يكى تواضع مؤلف است. دليل ديگر آن است كه بسيارى از اين مناسك شهرت زيادى داشته و معروف اند و به همين دليل نياز به ذكر نام مؤلف در آن نبوده است.

برخى از كهن ترين كتابهاى مناسك كه تركى است، عبارت است از «مناسك الحج» سنان الدين يوسف المكى (م 989) كه نسخه اى از آن در كتابخانه ملى ازمير موجود است.

اكنون به معرفى برخى از مناسك هاى تركى و عربى رايج در عثمانى و شناساندن نسخه هاى آن ها مى پردازيم:

ص: 108

«رسالة في مناسك الحج»، محمدبن عبدالقادر الحنفى، سليمانيه، عاشر افندى، ش 121 (در پايان اين كتاب شرحى از مسير، از مصر به شام و از شام به مكه درج شده است).

«كتاب الابتهاج في مناسك الحاج»، عبدالغنى بن اسماعيل بن عبدالغنى النابلسى، سليمانيه، اسعد افندى، ش 3607 تاريخ كتابت، سال 1143

«منظومه فى مناسك الحج»، مرالى البختى، سليمانيه، عاشر افندى: ش 123، چهل برگ دارد و در آن نقشه ها و تصاويرى چند درج شده است. زبان آن تركى ميانه و اندكى دشوار مى باشد. واژه هاى فارسى و عربى فراوانى در آن آمده و در مواردى، از شعرهاى فارسى استفاده شده است. تصاوير آن مربوط به اماكن مقدس و برخى از حوادث مهم تاريخ اسلام مى باشد. نويسنده اشعارى از جامى و محيى لارى در اثر خويش درج كرده است. گفتنى است صاحب كتاب، منظومه اش را پيش از سفر حج سروده است.

«كتاب المناسك»، سليمانيه، قليچ على پاشا، ش 2/ 815 (همراه با زيارت قدس و مقدمه اى مفصل به زبان تركى عثمانى).

«مناسك حج طوفى» و نام ديگرش «كتاب مناسك الحج بالتركى»، از احمد سلانيكى، سليمانيه، اياصوفيا: ش 1473

«هذا الكتاب، مناسك الحج»، از سال 1039، سنان افندى، سليمانيه، لاله لى: 1186

«تكملة المناسك»، ايوب صبرى پاشا ابن احمد اروميه لى، سليمانيه، دكملى بابا:

ش 110

كتاب پيشگفته از چندين اثر مناسكى عربى و تركى اقتباس شده و مشتمل بر ادعيه، زيارات، قصه ها، شرايط و فرايض حج است.

توسط مكتبة الفنون البحريه، به سال 1875 در استانبول، در مطبعه يحيى افندى چاپ گرديده است.

«مناسك الحج»، سيد حسين (م 1170).

سليمانيه، حاجى محمود: ش 191

«مناسك الحج»، از صُلحى، كتابخانه ملت، شرعيه، ش 445. اين اثر، منظوم و كوتاه است كه آن را در حجاز سروده و مشتمل بر 67 بيت مى باشد و ضمن برگهاى 24- 21، شماره ياد شده، درج گرديده است. احكام حج، ابواب مكه و منازل ميان اسكدار و مكه در آن آمده است.

«مناسك المسالك»، از عبدالرحمان هبرى، سليمانيه، لالا اسماعيل: ش 104

ص: 109

اين شخص ميان سالهاى 1012 تا 1069 (دوران محمد چهارم) مى زيسته است. در باره اين كتاب مقاله اى در مجله پژوهش هاى تاريخى، ش 6 (اكتبر 1975) چاپ شده است.

نويسنده مدرّس بوده و نيز در شهر ادنا منصب قضاوت داشته است.

برخى از كتابهاى مربوط به حج، كه به طور معمول مشتمل بر احكام و مناسك حج مى باشد، كتابهايى است كه بايد به آنها عنوان دليل، رهبر، دعا و آداب داد. اين گونه آثار در تركيه جديد متحوّل و فراوان شده اما در دوره عثمانى هم نمونه هايى داشت؛ از جمله:

«رساله متعلق به حج»، كتابخانه ملت، على اميرى: ش 449، از سال 1261 ق.

«دليل الحج في مناسك الحج»، اسماعيل حقى حافظ ديوريكى، كتابخانه دانشگاه مرمره، بخش عربگيرى، عمومى: ش 1814

«اسرار مناسك حج شريف»، چاپى از يونس وهبى، استانبول، 1318 ق.

«احياء حج»، احمد رفعت افندى، مطبعه عامره عثمانى، 1250 ق.

«مناسك الحج»، سليمانيه، دارالمثنوى، ش 132. در اين كتاب پس از گفتن: «اما بعد»، پيش از آغاز مناسك حج، از وظايف حاجى سخن مى گويد كه مفصّل و جالب است.

«كتاب احوال حج بيت اللَّه الحرام و انواعه و دعائه»، سليمانيه، يازما باغيشلر، 1233. در اين كتاب نقشه جالب موجود است.

«رساله مناسك حج»، قاضى احمد مختار افندى الگيريدى (قاضى مصر)، سليمانيه، عاشر افندى، ش 212

«مناسك الحج»، غُبارى (م 974)، كتابخانه ملت، ش 820. اين اثر نخستين كتاب مناسك منظوم مى باشد. نويسنده همراه سلطان سليمان به عراق آمده و كتاب ديگرى با عنوان «كعبه نامه» به سلطان تقديم كرده است.

«رساله مكيه»، از فُوْرى (م 979). نسخه اين كتاب با نام «رساله فى مناسك» در سليمانيه، شهيد على پاشا: ش 2828 موجود است. وى همراه سلطان سليمان به نخجوان رفت. او در مدرسه سلطانيه مدرس بوده و در حالى كه در شام به قضاوت اشتغال داشت، درگذشت. وى در 31 سالگى از اسكندريه به بندر سوئز سپس به جده- مكه و مدينه رفت و اين اثر را به عنوان راهنماى حج در همان سفر نوشت. اين اثر به لحاظ ادبى ارزشمند مى باشد.

ص: 110

كتابهاى چاپ شده درموضوع مناسك، به زبان تركى و به خط تركى عثمانى:

«مناسك حج شريف»، شيخ مصطفى نيازى (استانبول، تقويم خانه عامره، 1272).

«ادعيه زيارت مدينه طيّبه»، چاپ سنگى، محمد بيك مطبعه سى، 1323 ق.

«رساله دليل الحرمين»، ابراهيم قدّوم، چاپ سنگى، 1290 ق.

«رساله ميقات»، مصطفى صفوت، استانبول، مكتبه فنون شاهانه مطبعه سى، 1285 ق.

«منافع الحجاج»، مصطفى حمدى پاشا، مطبعه عامره، استانبول، 1280

«مناسك حج شريف»، استانبول، شركت صحافيه عثمانيه، 1316 ق.

«مناسك حج شريف»، شيخ محمد حافظ مراد نقشبندى، 1273 ق.

«دليل الحج»، كدخدا زاده الحاج حسن فهمى، استانبول، سنگى، 1327 ق.

برخى رساله هاى فقهى كه به نوعى به مكه مربوط مى شود؛ مانند:

«رسالة في بيان صحّة الاقتداء بامام مسجد الحرام»، عبدالعظيم مكى، (سليمانيه، اسعد افندى: 858)

«رسالة فى جواز صلاة الجنازة فى مسجد الحرام»، ملاعلى القارى (م 1014)، سليمانيه، عاطف افندى، ش 2824).

2. كتابهاى منازل

حج در دوره عثمانى، نوعى حج گزارى منظم بود و حجاج مسيرى تعريف شده و مشخص داشتند. در هر سال، يك كاروان دولتى با نام صُرّه همايون، آماده حركت شده و با طىّ منازل مشخص، راه تا مكه را مى پيمودند. مسيرهاى آن زمان حج، هفت عدد بود؛ شام- مكه، مصر- مكه، عدن- مكه، عمان- مكه، لحسا- مكه، بصره- مكه، و بغداد- مكه.

در دوره عثمانى، صره همايون؛ يعنى همان كاروان دولتى، حركت خود را از اسكدار آغاز مى كرد و شش ماه طول مى كشيد تا به مكه برسد؛ از استانبول به قونيه، انطاكيه، حلب، شام و سپس مدينه و بعد به مكه مى رسيد. قافله مصر و شام و بغداد، قافله هاى رسمى بودند.

كاروان صره همايون از دوازدهم رجب حركتشان را آغاز مى كردند. اين وضعيت تا سال 1281 قمرى ادامه داشت.

پس از آن كه مسافرت با كشتى رواج

ص: 111

يافت، حجاج مصرى با كشتى مى رفتند كه راه كوتاه تر مى شد. به همين دليل ديرتر حركت مى كردند. به سخن ديگر از سال 1281/ 1864 صره همايون؛ يعنى هدايايى به وسيله كشتى مى فرستادند. مسير از استانبول به بيروت و از آنجا به شام مى رفت. از شام تا مدينه ومكه همان مسير معمولى را طى مى كرد.

نمونه اين گونه سفرنامه را در «سياحتنامه حجاز» از سليمان شفيق بن على كمال، از سال 1308/ 1890 مشاهده مى كنيم.

سليمان شفيق از صاحب منصبان عثمانى بوده و كل آغاسى در ارتش عثمانى؛ يعنى فرمانده لشكر توپخانه بود. اين اثر مهمى است كه تاكنون به خط عثمانى مانده و به تركى لاتينى برگردانده نشده است.

زمانى كه راه آهن شام- حجاز ساخته شد؛ يعنى از سال 1328/ 1908 صرّه به

ص: 112

وسيله راه آهن فرستاده مى شد. صره از استانبول به قونيه و از آنجا به حلب، از حلب به شام و از شام به مدينه مى رفت. رفت و برگشت اين سفر با راه آهن، از استانبول تا مدينه و بازگشت به استانبول، سه و ماه و 25 روز طول مى كوشيد. در باره اين دوره، به جز اسناد صره، سفرنامه اى نداريم و خاطرات اندكى از آن باقى مانده است.

بعد از باب شدن سفر با هواپيما، ديگر كسى سفرنامه اى كه در آن ذكر منازل را كرده باشد، ننوشته است!

آثارى كه در باره منازل نوشته شده، سفرنامه هايى است كه طى كنندگان اين مسيرها نوشته اند و هدفشان راهنمايى حجاج بوده است. نام اين گونه كتابها، منازل و يا مراحل است. در اين راه هاى طولانى، توقفگاه هايى وجود داشت كه كاروان مى ايستاد و نويسندگان اين كتابها مطالبى در شرح اين توقف گاه ها مى نوشتند.

پس از هر چند توقفگاهى، محل هاى اطراق بوده كه كاروان چندين روز در آنجا مى ماند؛ مانند قونيه يا خود دمشق كه گاه از ده روز تا بيشتر، كاروان در آن نقطه مى ايستاد تا استراحت كافى كرده و علاوه كاروان هاى محلّى به كاروان اصلى ملحق شوند. اين اطراقگاه ها مزكريت بيشترى داشت و به صورت نوعى بازار براى تأمين مايحتاج حجاج نيز عمل مى كرد. به همين دليل، اطراق گاهها، معمولًا جاى هاى معمور وآباد بود. نمونه هاى ديگر از اين اطراق گاه ها، ازنيق، ادنا، حلب و معان است.

در كتابهاى منازل، آگاهى هاى مربوط به اطراقگاه ها بيش از نقاط ديگر است.

بايد توجه داشت كه اصطلاح «منازل» از قديم در كتابهاى جغرافيايى در تمدن اسلامى وجود داشت. در واقع، دانش منزل شناسى كه در اصل برگرفته از سفر حج بود، از ابتدا در درون تمدن اسلامى باليد.

براى مثال سفرنامه ناصرخسرو شرح سفر او به حج و سفرهاى حاشيه اى است. اندك اندك شرح منازل و فواصل شهرها و مناطق، جدى تر شد. در فرهنگ عثمانى، كه ادامه همان فرهنگ است، حج همچنان موقعيت بالايى داشت و دانش منزل شناسى هم موقعيت ويژه خود را دارا بود.

گفتنى است يكى از جهات اهميت منازل، اهميت آنها از ديد بريد و نامه رسانى؛ اعم از دولتى و خصوصى بود. در بسيارى از اين منازل، علاوه بر كاروانسراها، پاسگاه هايى براى حفاظت از كاروانها و نيز

ص: 113

بريد وجود داشت كه به آن دربند مى گفتند.

آثارى كه در باره منازل نوشته مى شد، چون جنبه راهنمايى داشت، بسا احكام فقهى و مناسك هم در آن نوشته مى شد؛ به طورى كه فصل خاصى به مناسك اختصاص مى يافت.

مراحل و تفاوت آنها با يكديگر، گاه با تعيين ساعت حركت ميان دو منزل و ذكر نام هر مرحله و منزل نوشته مى شد.

به طور معمول، ادبيات نگارش آثار منازل آن است كه ابتدا علت تأليف كتابش را بيان مى كند، سپس توضيح مى دهد كه براى چنين سفرى طولانى چه وسايلى را بايد تهيه ديد و چگونه بايد خود را آماده ساخت. پس از پايان يافتن تذكّرات، از منزل نخست كه اسكدار است بحث آغاز شده و سپس در هر منزل، از وضعيت كلى آنجا، از مسجد، مقبره و زيارتگاه و تكيه و بناهاى تاريخى يا هر چيز استثنايى و قابل توجه كه دارد، سخن به ميان مى آيد. به طور معمول وقتى در باره اين قبيل اماكن بحث مى شود، تاريخچه اى از آنها به دست مى دهد و در ضمن توصيه به زيارت آن مقابر مى كند. گاه در باره مردم و ويژگى هاى آن ها، محصولات آنجا يا هر چيز ديگر كه جلب توجه كند نيز صحبت به ميان مى آيد. بحث از آب و هوا و نيز مشخصات مسير و راه و اين كه تنگ است يا خوب است، به دست مى دهد. نام قبايل، خوراك مردم، گياهان آن ناحيه، مسائل سياسى، حاكم آن ديار و ... نمونه هاى ديگرى از آگاهى هايى بود كه در اين گونه كتابها مى آمد. برخى از اين آگاهى ها مى توانست نيازهاى مادى حجاج را برآورده كرده و به آنان تعليم دهد كه در هر منزل مى توانند چه نوع كارى را انجام دهند و چه نيازهايى را برآورده سازند. وجود يا عدم كاروانسرا نيز به طور معمول در اين آثار قيد مى شد.

به طور كلى توجه دادن به مشكلات خاص در طول مسير، يكى از اهداف اصلى اين گونه آثار بود كه زائر بايد خود را در برابر آنها آماده مى كرد.

بيشتر اين آثار به زبان تركى نوشته شده؛ زيرا زبان مردم تركى بوده و هدف آنان راهنمايى اين مردم بوده است. به علاوه، بيشتر آنها در طول مسير نوشته شده و همراه آنان بوده است، به همين دليل بسيارى از اين نسخه ها كه باقى مانده، آثارِ استفاده مكرر از آنها را حتى در سفرهاى بعدى ملاحظه مى كنيم. بيشتر آنها در قطع كوچك هستند و

ص: 114

شايد دليل آن اين بوده كه همراه اشخاص باشند و جاى زياد نگيرند.

به اين گونه كتابها، به جاى منازل و مراحل، گاه مسافت و مسير هم گفته مى شد.

براى نمونه، نام يكى اين كتابها، «كتاب مسير شوق الأنام إلى الحج» بود.

سبب اندك بودن تعداد كتابهاى مراحل و منازل آن بود كه راه كاروان مشخص بود و نياز به نوشتن بيش از آن در اين باره نبود. با اين حال، چون بسيارى از زائران، در عمر خود يك بار به حج مشرّف مى شدند، علاقمند بودند تا فهرستى از منازل و مراحل بدانند؛ به خصوص اين كتابها، براى كسانى كه بنا داشتند از نيمه راه به كاروان دولتى بپيوندند، يا احياناً عقب مى افتادند و مى خواستند محاسبه كنند كه كى و در كجا مى توانند به كاروان ملحق شوند، فايده بخش بود. كاروان هاى كوچك محلّى، مى بايست از زمان رسيدن كاروان به اوّلين نقطه اى كه مى توانند به كاروان دولتى ملحق شوند، آگاهى داشته باشند.

بحث مسافت و واحدهاى اندازه گيرى هم مطابق مرسوم صورت مى گرفت. واحد ساعت، يكى از رايج ترين واحدهاست كه البته گاه به حسب آن، مسافت را به فرسنگ، پاى اسب، پاى شتر، يا پاى آدم تعيين مى كرد.

به طور كلّى، برخى از اين آثار بسيار مجمل است؛ به طورى كه فقط ساعت و نام منزل را مى آوردند، اما برخى ديگر مفصل بوده و حالت سفرنامه اى تفصيلى پيدا مى كند.

برخى از آن ها به طور كامل مسير از استانبول تا مكه را دارد، اما برخى ديگر اختصاص به برخى از مسيرها؛ مثلًا راه قدس- مدينه، راه شام- مدينه و يا ... دارد. اين مطلب بستگى به عوامل متعددى دارد.

روشن است يكى از فوايد جانبىِ اين گونه آثار، ارائه كردن آگاهى هاى جغرافيايى از شهرها، روستاها، راهها، كوه ها، چشمه ها، آب ها و غيره بود. مسأله آب به خصوص در فاصله ميان شام و مكه، بسيار اهميت داشت و به همين دليل در اين باره كه آب و چشمه در آنجا هست يا نه، حساسيت خاصى وجود داشت. اين مسأله به خصوص ميان استانبول تا انطاكيه زياد مطرح نبود اما بعد از آن، از حلب به اين سو، آب مهم ترين مسأله مى شود.

به هر روى اين آثار در حال حاضر، منبعى براى شناخت اين مسيرها و شهرها و

ص: 115

روستاهاى آن نواحى است.

برخى از اين آثار چندان پر استفاده بود كه از آن ها نسخه هاى مختلفى مانده و آشكار است كه كسانى از آنها رونويسى مى كردند تا در سفر همراهشان باشد.

يك مسير كامل از اسكدار تا مدينه منوره بر اساس كتاب «منازل الحج» (نسخه كتابخانه سلمانيه، بخش مهر شاه، ش 150) چنين است:

اسْكُدار، قَرْتال، كَكْبُوزِه، هَرْسَك، ازْنيق (اطراق گاه)، لَفْكَه، وزيرخان، اسْكى شهر، سيد غازى، خسروپاشا، بُولوادين، اسحاق لو، آق شهر، الغين، لاديك، قونيه (اطراق گاه)، اسميل، قره بيكا، ارِكلى [ارِيلى]، اولوقشلا، چيفته خان، رمضان اوغلو يايلاسى، چاقط خانى، اطَنا [ادنا]، مِسيس، قورت قولاغى، پايَس، بَلَن، انطاكيه (اطراق گاه)، زنباقيه، شعور، مزق، حما، حمص، ايكى قاپولو، نَبَك، قُدَيْفه (قطيفه)، شام شريف (اطراق گاه)، ترخانه خانى، مُضَيرب، مَفْرق، عين الزرقاء، بَلْقه، قطرانه، بوت قورُسى، عنزه، قلعه معان (اطراق گاه)، رأس العقبه، صحراى جقيمان، قلعه اشملر، صحراى قاع، عاصى خرما، مقابر، قلعه حيدر، بركه معظمه، دار الحمراء، مداين صالح، قلعه عُلا، صحراى مطران، ايكى قاپولو، مدينه اشمه سى، نخلتين، دارالقرار مدينه منوره.

به صورت معمول، كاروان دولتى از قدس نمى گذشت، اما به دليل آن كه برخى از افراد در طول مسير به زيارت قدس هم مى رفتند، برخى از اين آثار، مشتمل بر شرح منازل مسير قدس نيز هست.

گاه مسيرهاى خاصى، حالت فرعى و اصلى پيدا مى كرد و به همين دليل، منازل متفاوت مى شد. برخى از نويسندگان اين منازل، مراحل مختلف فرعى و اصلى را در آثار خود شرح مى دهند. اين تغيير مسير ميان شام و اسكدار بيش از مسيرهاى ديگر است.

در برخى از اوقات، به دليل بروز مشكلاتى خاص، مسير كاروان دولتى در حد محدودى عوض مى شد. اين مشكلات به عدم وجود امنيت باز مى گشت، گرچه معمولًا همراه كاروان دولتى، نيروهاى نظامىِ زبده اى وجود داشتند كه از كاروان محافظت مى كردند. به هر حال، بايد تاريخ هاى ورود به منازل معيّن باشد، به خصوص در شام كه جشن هاى خاصى برگزار مى شد و ممكن نبود كه از آن تخطّى شود.

همين طور، گاه كاروان، به دلايل

ص: 116

خاصى، در برخى از مراحل توقف نمى كرد و اين به دليل آن بود كه وقت هاى تلف شده جبران شود.

با تأسف اين كتابها كه ديگر نياز روز مردم نيستند و تنها از طرف پژوهشگران روى آنها بايد كار شود، مورد بى توجهى قرار گرفته و تا امروز، تا آن جا كه مى دانيم، هيچ متنى از آن منازل به تركى لاتينى ترجمه نشده است. گزارش برخى از آنها در برخى از مجلات آمده است.

بايد توجه داشت كه اطلاعات معمول در باره راه ها، در دفاتر صره، با دقت نوشته مى شد. اين كار امير صره بود كه گزارش تمامى مسير را بنويسد. بنابر اين، جز در حد عمومى و به قصد برآوردن نياز مردمى كه به دفاتر صره دسترسى نداشتند، هدفى براى نوشتن آنها در كار نبود و توسط مردم پيش از حركت يا در طول راه مطالعه مى شد.

برخى از اين آثار مسير بازگشت را نيز شرح مى دهند، هرچند تعداد آنها اندك است.

اين قبيل كتابها، معمولًا خالى از ارزش ادبى است، اما گهگاه نمونه هايى يافت مى شود كه از نثر ادبى هم بهره برده است.

بايد توجه داشت كه برخى از آثار منازل، منظوم است و ارزش ادبىِ ويژه خود را دارد؛ براى نمونه مى توان «دليل المناهل و مرشد المراحل» از مصطفى بوسنوى (سليمانيه، بغدادلى وهبى، ش 1024) نام برد.

در برخى از اين آثار، عناوين كتاب به فارسى نوشته شده كه «رساله در بيان منازل مكة المكرمه» (سليمانيه، مهرشاه سلطان:

446) از اين نمونه است.

«دليل المناهل و مرشد المراحل» نمونه خوب از آثار منازل است كه مسير صرّه مصر را توضيح مى دهد. (سليمانيه، بغدادلى وهبى 1024).

در باره مسير قدس، كتابى است با عنوان «منازل الطريق الى بيت اللَّه العتيق» نوشته عبدالقادر (و شايد با تخلّص قادرى)، سليمانيه، اياصوفيه: ك 1469، سال 1056/ 1646) و اين كتاب نمونه اى جامع و مشهورترين اثر در بيان منازل حج بوده است.

در بخش اول، توصيه هايى براى حاجيان دارد كه از جمله انتخاب دوست و همراه مناسب است.

همراه برداشتن پول كافى، داشتن رفتار مناسب با همراهان، دقت در انجام فريضه نماز، لزوم زيارت قدس و ... تذكراتى است كه در اين كتاب آمده است. قسمت دوم

ص: 117

شرح منازل از اسكدار به شام است، قسمت سوم وصف شام، قسمت چهارم از قدس به شام، پنجم از شام به مدينه، ششم از مدينه به مكه، هفتم مدينه و هشتم عرفات.

مؤلف در اين كتاب راه هاى ديگر را هم شرح مى دهد.

«منازل حج» از قيس الداودى (سليمانيه، اسعد افندى، ش 1827) كتابى است كه مؤلف در سفر خود از استانبول به مصر و از آن جا به حج، اطلاعات ارزشمندى در باره مصر ارائه مى كند.

اين كتاب، منازل ميان قاهره و مكه را شرح مى دهد. در آغاز از تاريخ مصر و شرح حال گروه ها و قبايل مختلف، همچنين از احوال اميرالحاج، اوقاف، لشكر، كاروانسراهاى چركس سخن مى گويد. از صفحه چهل و يك آغاز سفرنامه از قاهره به شام و شرح منازل است. وى از تمامى جشن ها كه در قاهره برگزار شده، سخن مى گويد. نويسنده موقعيت جغرافيايى تمامى منازل بر اساس طول و عرض جغرافيايى و ويژگى هاى هريك را توضيح داده است.

«منازل حما، مناسك حج» نوشته مصطفى سنائى (نسخه آن در سليمانيه، اسعد افندى، ش 2917) طى صفحات 90- 45 شرحى از منازل ميان اسكدار تا شام و سپس مدينه را شرح داده است. اين اثر، يكى از بهترين نمونه ها است در آثار منازل كه نام تفصيلى منازل را در آن ملاحظه مى كنيم.

اثر ياد شده، مورد استفاده در تدوين برخى ديگر از آثار منازل در دوره هاى بعدى است.

«مراحل مكه من الشام» نوشته احمد با تخلّص جودى (م 1700 م)، مدرّس مدرسه سليمان پاشا در ازنيق است. او در سال 1112 به مدينه رفته و آنجا مانده است.

نسخه آن را شخصى با نام حافظ عثمان در سال 1218/ 1803 استنساخ كرده است.

«تحفة الحرمين» كه به سال 1057/ 1644 توسط حاج على بيك نوشته شده، از جهت تاريخى، يكى از قديمى ترين آثار منازل است كه نسخه اى از آن در سليمانيه، ش 386 موجود مى باشد. وى سفر را از اسكدار به شام و از آنجا به مكه دنبال كرده است. اين اثر از ديد مسيحيان آناتولى و سوريه نيز اهميت دارد؛ چرا كه نام برخى از مكان ها را كه نام هاى كهنى بوده در آن ثبت كرده است.

«منازل الحج و مسافة الفج للعج و البج من غير اللج» از شيخ الحج ابراهيم

ص: 118

(نسخه در سليمانيه، عاشر افندى: 241 از سال 1191) شرحى است از منازل اسكدار به مكه. لطيف ارمغان متن آن را در مجله «تحقيقات عثمانى» (قرن هيجده، گذرگاه هاى راه حج و منازل) با مشخصات زير به چاپ رسانده است ..

.nagamrA fitaL .A ,rellizneM evihagrezug uloy caH ad liuzuy .18

.[ 2000 ,xx ,ralamritsarA ilnamsO

راه حج در آناتولى از راه هاى اصلىِ گذرگاه دست راست بود. از اسكدار به اسكى شهر، قونيه، ادنا، انطاكيه و شام و از شام دو راه بود؛ يكى به قدس و ديگرى به حجاز. از اسكدار به حلب 247 ساعت بود.

اين راه ها علاوه بر راه حج، راه پُست، سفرهاى مذهبى مسيحيان، تجارت، جنگ و سفرهاى معمولى هم بود.

«حاصل الحج المنازل الحرمين» از سيد ابراهيم حنيفى افندى اسلامبولى كه در سال 1201 نوشته شده و نسخه آن در كتابخانه سليمانيه (لالا اسماعيل، ش 220) موجود است. در اين كتاب، يك طرح شگفت وجود دارد. در آغاز نعت پيامبر صلى الله عليه و آله سپس يك حكايت و آنگاه آشنايى با راه و منازل كه همراه با داستانها و حكايت است و اين شيوه نگارش بحث را شيرين مى كند.

حكايتش مربوط به حوادثى است كه در طول راه شنيده يا رخ داده است. براى هر نقطه اى هم، اگر اطلاعات تاريخى دارد، به دست مى دهد. به هر روى، كتابى پر تحرّك و به لحاظ ادبى نيز جالب اما با نثرى دشوار است. وى از اسكدار حركت كرده و به مكه رفته است.

«كفاية المحتاج الى معرفة منازل الحاج»، نمونه اى از كتاب منازل و به زبان عربى است كه در كتابخانه سليمانيه (اياصوفيه، ش 1175) از عبداللَّه بن زاهد موجود است.

ص: 119

نمونه ديگر از اين دست كتابها، كه از شهرى از آناتولى- و نه از استانبول- سفرش را آغاز كرده، كتاب «منازل آق حصار الى الشام و الى بيت الحرام» است كه مؤلفش را نمى شناسيم. نسخه اى از آن در كتابخانه سليمانيه (آ. تكلى اوغلو: ش 930 موجود است.

كتاب ديگر با عنوان «منازل مدينه، مكه، حرمين» از خليل بن على در كتابخانه تيره موجود است كه در رديف وقف نجيب پاشا به شماره 297 موجود است.

همچنين كتابى با عنوان «وصف منازل من مصر الى مكة المكرمه و من الشام» از فتحى افندى است. نسخه اى از آن در كتابخانه كوپريلى احمد پاشا با شماره 342 نگهدارى مى شود.

نمونه ديگر از كتابهاى منازل، كه به چاپ هم رسيده، كتابى است كه در باره راه حلب به قسطنطنيه نوشته شده و منازل ميان راه را شرح داده است. اين اثر البته ربطى به حج ندارد. كتاب ياد شده در سال 1308 در مطبعه استپان در استانبول چاپ شده است.

(نام كتاب از «راه طريق حلب به قسطنطنيه» است).

نسخه اى از «رساله فى بيان مواضع بيت اللَّه الحرام» (مؤلف مجهول) در كتابخانه سليمانيه، اسعد افندى، ش 3763 نگهدارى مى شود.

«طريق الى الحرمين» (نويسنده ناشناخته) در كتابخانه دانشكده الهيات دانشگاه مرمره با شمار 166560- 85 عمومى موجود است.

«الاشارات الى اماكن الزياره»، از ابن حورانى است كه نسخه هاى متعددى از آن در سليمانيه موجود است.

«نهجة المنازل» از محمد اديب بن محمود درويش (سليمانيه، اسعد افندى، ش 1339). اين كتاب به چاپ هم رسيده است (استانبول، 1817). كتاب ياد شده منازل ميان اسكدار تا شام و سپس مكه را نوشته است. مؤلف آن، مدرس و قاضى بوده و در سال 1193 به حج رفته و سفرش از 25 رجب تا 20 ربيع الاول؛ يعنى 265 روز طول كشيده است. كتاب وى فراوان مورد استفاده محققان قرار گرفته است. برحسب آنچه در آنجا آمده، فاصله مدينه تا استانبول 1382 ميل است.

معروف ترين نويسنده دراين زمينه ايوب صبرى پاشا (م 1308 قمرى) است كه در اواخر دوره عثمانى براى انجام وظايفى

ص: 120

خاص به حجاز فرستاده شد. وى مؤلف سه جلد كتاب است كه از ميان آنها «مرآة جزيرة العرب» او در شرح منازل راه است. اين كتاب مفصل ترين اثرى است كه در دوره عثمانى در اين زمينه و نيز تاريخ عرب و قبايل عربى نوشته شده. در اين كتاب راه شام، مصر، عدن، عمان، لحسا و بصره به مكه شرح داده شده است. مؤلف، نظامى و فارغ التحصيل نيروى دريايى بوده و به مناصب قائم مقامى، ميرآلايى و ميرلوائى رسيد. وى استاد دانشكده نيروى دريايى بوده (مهندس خانه بحر همايون) و مدتها در حجاز در مأموريت بود.

اين كتاب از طرف سازمان ديانت تركيه به تركى لاتينى برگردانده شده است. بخش مكه آن در همان روزگار به فارسى ترجمه و اخيراً با تصحيح جديد توسط ميراث مكتوب با نام «سفرنامه مكه» (ترجمه عبدالرسول منشى، تصحيح جمشيد كيان فر، تهران، 1382 شمسى) به چاپ رسيده است.

چاپ تركى نخستِ اين سه جلد كتاب در سال 1302 در مطبعه بحريه استانبول به انجام رسيد. كتاب وى به عربى نيز ترجمه و با عنوان «مرآة جزيرة العرب» چاپ شد (قاهره: دارالآفاق العربيه، 1999). (1) كتاب «منازل بحرى از اسكدار به شام» در كتابخانه سليمانيه، مهر شاه سلطان، ش 322 به صورت منظوم موجود است.

اين كه مؤلف كدام بحرى است، روشن نيست. در منابع، از شش بحرى ياد شده است. در باره نويسنده، اطمينان داريم كه پس از قرن هفدهم ميلادى مى زيسته است.

عبارت نخست آن اين است: منازل ها از اسكدار به شام شريف، على الترتيب تحرير و انشا شد.

سفر وى همراه با كاروان دولتى (صرّه همايون) از اسكدار به شام بوده اما در دو مورد راه خاص خود را انتخاب مى كند و از لَفْكه، اسكى شهر و انطاكيه- حما مسيرش را بر مى گزيند.

كتاب ديگرى با عنوان «تحفةالنازل كعبه» از حاج سيد حسين رضى (م 1075) در كتابخانه كمبريج ش 284 موجود است.

وى از هيجدهم رجب عازم شام شده و


1- وى كتابى هم با عنوان «تاريخ الوهابيين» دارد كه مترجم تركى به فارسىِ آن آقاى على اكبر مهدى پور و مترجم از فارسى آن به عربى عبدالناصر الجزائرى است. متن فارسى آن در سال 1377 شمسى در تهران چاپ شد.

ص: 121

پس از 53 روز در يازدهم رمضان به اين شهر رسيده است. به نظر مى رسد وى منازل را براى خودش نوشته و اطلاعاتى در باره آنها ارائه نمى كند.

نمونه اى از آثار ساده دراين بخش، كه فقط نام منازل و ساعات حركت ميان منازل را قيد مى كند، «رسالة في حدود بيت الحرام و مساحة مكه» است كه مؤلفش را نمى شناسيم و نسخه اى از آن در كتابخانه رصدخانه قاندلى ش 111 موجود است.

ابراهيم رفعت پاشا كه زمانى اميرالحاج بود، كتابى با عنوان «مرآة الحرمين و الحج ومشاعره الدينية» يا «الرحلة الحجازية» نوشت. وى در سال 1318 سردار محمل و در سال 1320 امير الحاج بود.

رساله اى هم در باره منازل حج از شام، بغداد و يمن به مكه در كتابخانه سليمانيه، لالا اسماعيل، ش 3484 برگهاى 19- 15 موجود است.

كتاب «بيان منازل الشريف از اسكدار به شام الشريف و مكه» كه به چاپ رسيده و نسخه چاپى آن در كتابخانه ملّت، بخش على اميرى، قسمت شرعيه، ش 447 موجود است.

«المطالع البدرية في منازل الرومية»، (الرحلة الغزيه) بدرالدين محمدبن محمد ابن الغزى (م 937)، كتابخانه كوپريلى، ش: 1390 (فهرس مخطوطات مكتبة كوپريلى: 2/ 107). وى در سال 1462 در قاهره به دنيا آمد. به هدف آمدن به استانبول از شام وارد آناتولى شد و به استانبول آمد و در مسير، گزارش منازل را نوشت. اين اثر يكى از كهن ترين آثار مربوط به منازل است. اين سفرنامه، مربوط به حج نيست، اما به لحاظ شناسايى منازلى كه حجاج از آن عبور مى كردند، جالب توجه است.

دو سفرنامه توسط حجاج بوسنيايى به تركى عثمانى نوشته شده است:

يكى از آنها از يوسف ليونياك است كه در سال 1615 نوشت. در اين سفرنامه آگاهى هاى دقيقى از مسير، روستاها و شهرهاى واقع در مسير مكه تا سارايوو آمده است. نويسنده از استانبول با كشتى به اسكندريه وقاهره و از طريق درياى سرخ تا شهر جده يك سال و دو روز سفرش به طول انجاميده است. مورد دوم از مصطفى بوشنياك (م 1750) است كه قاضى بوده و از مكه به سوريه و آناتولى و سرانجام به استانبول برگشت.

ص: 122

3. كتابهاى سفرنامه، تذكره، خاطرات، قصه و داستان

ادبيات سياحت نامه نويسى در دوره عثمانى، مانند امروز از رشته علمى بهره مند نبود و بسيارى از امرا، مأموران، دراويش، تجّار يا سرداران نظامى سفرنامه مى نوشتند.

البته عامّه مردم تمايلى به اين سفرنامه ها نداشتند و از آنها استقبال نمى كردند.

اولياء چلبى (1682/ 1093)، نخستين كسى است كه سفرنامه نويسى به معناى مرسومِ آن را در دوره عثمانى باب كرد.

سفرنامه وى تنها سفرنامه جدى و نخستينِ آنها در آن دوران بود.

پس از آن گرچه سفرنامه نويسى به تدريج معمول شد، ليكن حجم آن با انتظارى كه از رشد آن وجود داشت، چندان قابل اعتنا نبود. اين در حالى است كه هر سال، هزاران نفر عازم حج مى شدند. شايد به خاطر همين فراوانى، اهميت نگارش سفرنامه در اذهان خطور نمى كرد. حاجى در اين سفر، عضوى از يك مجموعه بود و نمى توانست انتخاب راه و عمل داشته باشد. به همين دليل، همه چيز تكرارى بود و اين همه تكرار قابل نوشتن نبود.

اشاره شد كه منازل نويسى هم به نوعى سفرنامه نويسى است، جز آنكه تكيه آنها روى معرفى منازل است و به هر روى، يكى از شعب سفرنامه نويسى است. در مقدمه بحثِ منازل اشاره شد كه هدف آنها جنبه كاربردى داشت و نه جنبه علمى و ادبى. اين در حالى است كه در سفرنامه نويسى جنبه هاى ادبى و به خصوص همه جانبه نگرى بيشتر ديده مى شود و به همين دليل، بر آنها ترجيح دارد. جنبه هاى ادبى بيشتر در سفرنامه هاى منظوم ديده مى شد. در آنجا به قالب كار و الفاظ بيش از محتوا اهميت داده مى دادند. اين آثار مورد توجه شاهان و اميران نيز قرار مى گرفت و به خصوص جاودانه تر مى شد. شايد فوايد مالى هم براى نويسندگانِ آنها داشت.

سفرنامه نويسان، با توجه به جنبه دينىِ اين سفر، بُعد مذهبى نيرومندى داشتند، دليل آن هم اين بود كه سفر به حج، يك سفر كاوشگرانه يا ماجراجويانه نيست، اما با اين حال، گاه اهداف سياسى و شخصى و يا علمى و اطلاعاتى را دنبال مى كردند. براى مثال، ممكن بود فتح نامه ها، غزانامه ها و وقايع نامه ها نيز در آنها درج شود. قالب

ص: 123

«سفرنامه چلبى» كم وبيش مورد نظر اينان بوده است.

سير سفرنامه نويسى در دوره عثمانى هم- مانند ايران- بيشتر به دوره اى مربوط است كه با غرب ارتباط بيشترى داشت.

چنان كه در ايران نيز بيشتر سفرنامه ها مربوط به دوره قاجارى- آن هم نيمه دوم آن- است.

طبق معمول، در سفرنامه ها نقل از گذشته هم به صورت قصه و داستان وجود داشت. بسيارى از اين قصه ها شرح سفرهاى پيشين است كه به صورت شفاهى از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شد و گاه در متون بعدى درج مى گرديد.

گفتنى است در ادبيات امروز تركيه، تعدادى از آن سفرنامه ها، به خاطر ويژگى هاى زبانى و غيره، به حروف لاتين چاپ گرديده، در حالى كه نسبت به منازل، با اين كه عددشان بسيار فزونتر از سفرنامه هاست، اهميت چندانى داده نشده است.

اصطلاح خاطره نويسى كه از دوره مشروطه عثمانى يا اندكى پيش از آن آغاز شده و تحت تأثير برخى از نوشته هاى جديدتر غربى است، اندك اندك جاى سياحتنامه نويسى در حج را مى گيرد و ويژگى هاى كار را در نگارش تغيير مى دهد.

مقايسه سفرنامه هاى حجّ قاجارى در مقايسه با آنچه در همين دوره، در دانش سياحتنامه در عثمانى نوشته شده، اندك است، اما اگر منازل و غيره را بر آن بيفزاييم، بسيار بيشتر مى شود.

به هر روى، فايده اين سياحتنامه ها نيز بسان منازل، آشنا ساختن حجاج با معارف اين سفر دينى بوده است.

تعداد اندكى از اين سفرنامه ها در پايان دوره عثمانى و در محدوده ممالك عثمانى، به عربى نوشته مى شد كه مى توان به كتاب هاى زير اشاره كرد:

- «الرحلة الحجازيه» از محمدبن عثمان السنوسى (1267- 1316) كه خود ميرآلاى كاروان عثمانى بوده و كتابش در سه جلد به كوشش على الشنوفى در تونس به سال 1396/ 1976 چاپ شده است.

- «الرحلة الحجازيه» از محمد لبيب بتنونى (قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه) كه گزارش سفر وى به سال 1327 است. ترجمه فارسى اين اثر توسط هادى انصارى (مشعر، 1421) به چاپ رسيده است.

- «الرحلة الحجازيه» از فقيه حافظ محمد يحيى بن محمد المختار الولاتى (م 1330/ 1912) كه توسط دارالغرب

ص: 124

الاسلامى، 1990 منتشر شده است.

- «الحقيقة و المجاز فى الرحلة الى بلاد الشام» از عبدالغنى بن اسماعيل النابلسى (م 1143) كه در قاهره به سال 1986 چاپ گرديد.

- «الرحلة الانورية الى الاصقاع الحجازية و الشاميه» از محمد كردعلى (بيروت، 1334/ 1916)، اين كتاب در باره سفر انورپاشا از مقامات دولت عثمانى به نقاط مختلف حجاز و شام است كه ضمن 302 صفحه چاپ شده است. كردعلى خود از علماى برجسته سورى ومؤلف كتاب خطط الشام مى باشد.

- «القواعد السنيه في رحلة المدينة والروميه»، از قطب الدين مكى در قرن دهم هجرى. كتابخانه بايزيد جامع، ولى الدين افندى، ش 2440. وى از طرف ابو نمى، شريف مكه، براى توجيه سلطان عثمانى در جهت عزل فرمانده ينى چرى هاى مكه كه نامش پيرى بود، به استانبول رفت و البته در اين كار توفيقى نيافت. اين سفر در سال 964/ 1557 و در دوره سلطان سليمان قانونى صورت گرفت. قطب الدين نويسنده كتاب ديگرى است با نام «البرق اليمانى». وى در اين سفر از مدينه به شام، حلب، ادنا، استانبول رفته و سپس با كشتى به اسكندريه بازگشته و از آنجا به مكه رفته است كه «القواعد السنيه» گزارش آن سفر است. آقاى اكرم كامل در باره بخش آناتولى آن مقاله اى در مجله سمينارهاى تاريخ دانشگاه استانبول (سال 1937) چاپ كرده است.

اين سياحتنامه ها، گاه به لحاظ موضوع، به شرح يك واقعه يا قصه محدود شده و از حالت سياحتنامه كلى در مى آمد.

تعداد اندكى از سياحتنامه هاى مسيحى نيز در دست است كه به دليل مشترك بودن مسير تا قدس، اخبارى از اين سفر را گزارش مى كردند كه برخى را معرفى خواهيم كرد.

شمارى از سياحتنامه هاى عثمانى به زبان تركى عثمانى:

- «سياحتنامه» اولياء چلبى (م 1094).

اين اثر كه ده جلدى بوده و بخشى از مجلد نهم آن در باره حجاز است، يكى از نخستين سفرنامه هاى تفصيلى است كه جزئيات سفر را نوشته است. در باره اين سياحتنامه، دهها مقاله و كتاب نوشته شده و بخش حجاز آن با عنوان «الرحلة الحجازيه»، توسط احمد

ص: 125

الصفصافى احمد المرسى به عربى برگردان و چاپ شده است (قاهره، 1999).

سفر وى از قاهره به شام و از آن جا همراه صرّه همايون به مدينه و سپس مكه رفته و شرحى از مسائل مختلف را در كتاب خود آورده است.

- «سفرنامه حجاز»، مؤلف ناشناخته، كتابخانه ملّت، شهيد على پاشا، ش 2839

- «سياحتنامه حجاز»، سليمان شفيق سيلمز اوغلو، كتابخانه دانشگاه استانبول، ش 4199 ty. پدر اين مؤلف، در سال 1890 امينِ صرّه بوده و وى كه پدرش را همراهى مى كرده، گزارش سفر را نوشته است. در اين كتاب آگاهى هايى در باره وهابيان آمده است. وى از دانش پدرش در باره اين سفر بهره برده است. سفر وى تا بيروت با كشتى بوده و از آنجا از راه زمينى، به شام و سپس به مدينه و مكه رفته اند. در اصل، اين اثر يك گزارش از شهرهاى عرب در طول مسير است. در باره اين اثر، پايان نامه اى نيز نوشته كه به شماره 4- 910/ kar. s نگهدارى مى شود.

- «حج يولوندا» (/ در راه حج)، از شهاب الدين (1934/ 1877). اين اثر مشتمل بر هفده مكتوب است كه چاپ نخست آن در سال 1909 م در مطبعه احمد احسان و چاپ جديد آن با حروف لاتين به سال 1996 به انجام رسيده است. وى در سال 1897 به عنوان مفتّش صحيّه، از مصر به جده رفته است. سفرنامه او به سبك سفرنامه هاى جديد اروپايى است. همين نويسنده كتابى هم با عنوان «سياحتلريم» نوشته كه شرح سياحت هاى اوست. او همچنين شاعرى بزرگ از دوره ثروت فنون است.

ص: 126

- «سياحتلريم»، از على سعاد. اين اثر به اهتمام احمد اوزال توسط ketab eve در سال 1996 چاپ شده است. وى نويسنده اى روشنفكر از اواخر دوره عثمانى بود كه از طرف دولت به عراق رفته و از آنجا عازم حج شده است. همين نويسنده كتابى با عنوان «احوال اواخر عثمانى در حجاز»، در حجمى كوچك اما بسيار ارزشمند دارد.

- «اوصاف مسجد الشريفين»، از احمد فقيه، كتابخانه بريتيش ميوزيوم، بخش تركى، ش 9848. اين اثر منظوم و مشتمل بر 339 بيت است. اشعار آن در شرح قدس، مدينه و مكه است. احمد فقيه كه از آناتولى و قونيه به قدس رفته، دو ماه در آنجا اقامت كرده و سپس به حرمين رفته است. اين اثر مربوط به اوايل قرن چهاردهم هجرى مى باشد.

- «رساله مكيه»، از فورى (م 1571/ 979)، كتابخانه سليمانيه، شهيد على پاشا، ش 2828. سفر وى به حج در سال 1545- 1546/ 952- 953 بود. زمانى هم به همراه سلطان سليمان عازم نخجوان شد و كارش تدريس در سليمانيه بود. وى زمانى كه قاضى شام بود درگذشت. سفرش از راه دريا، به اسكندريه، از آنجا به جده و مكه و مدينه بود. از استانبول تا مكه را طى 35 فهرس وز پشت سر گذاشت. نثر آن بسيار ادبى و دشوار است.

- «تحفة الحرمين» از يوسف نابى (م 1713/ 1124). اين سفرنامه كه ادبى و مشتمل بر نثر و نظم است، سفرنامه اى بسيار مقبول و پرارج مى باشد كه بيش از دويست نسخه خطى از آن، در جهان باقى است. در باره اين سفرنامه و نسخه هاى خطى و چاپى آن، نك: مجله آينه پژوهش، ش 87، صص 64- 61. سفرنامه مزبور به تركى لاتينى توسط مندرس جوشقون به سال 2002 در آنكارا چاپ شده است. اثر ياد شده توسط شخصى به نام رافع به صورت خلاصه به فارسى ترجمه شده كه نسخه اى از آن هم در كتابخانه سليمانيه باقى مانده و در شماره 49 «ميقات حج» چاپ شده است.

- «حج نامه»، رضا نجارزاده، كتابخانه سليمانيه، حاجى محمود، ش 3292.

- «خاطرات يوسف عزت»، كه به نظم است و تأليف آن به سال 1324 ق. مى باشد.

اين متن در مجله «صراط المستقيم»، سال 1324، ماه يازده، (ج اول، ش 16) ص 245 منتشر گرديد.

- «خاطرات حج»، از رضا توفيق، كه از چهره هاى برجسته فرهنگىِ اواخر عثمانى

ص: 127

است، ملقّب به فيلسوف. وى پس از مشروطه دوم در سال 1922 به مصر گريخت و سپس در بيروت اقامت گزيد. اين متن در سال 1930 به اسم In Holy Mecca به انگليسى در مجله Asia در نيويورك به چاپ رسيد.

- «طَيْبة الاذكار»، از درويش احمد پيشكارى، شغلش سرذاكران مصطفى پاشا، از اوايل قرن سيزدهم هجرى. اين اثر، خاطرات وى از مدينه مى باشد. اين كتاب خاطرات روزانه زندگى و آداب و رسوم مردم مدينه است. ابواب آن عبارتند از: باب اول: اوصاف حرم شريف، دوم: حجره شريف، سوم: خدمت حجره شريف، چهارم: خدمات حجره شريف، پنجم، خدمات شب و آداب بيدارى قنديل (روشن كردن چراغها)، ششم: شستن حجره سعادت.

چاپ عثمانى آن در مطبعه عامره، استانبول، 1316، و چاپ تركى لاتينى آن با ترجمه عبداللَّه كوچيك در مكتبه بدر، استانبول، 1399 ق. انجام يافته است.

- «خاطرات آشجى دده خليل ابراهيم»، از سال 1828/ 1244. اين كتاب به تركى و به حروف لاتينى توسط مركز دائرة المعارف استانبول چاپ گرديده است. ترجمه انگليسى آن نيز چاپ شده است:

Findley ,1898 hajj ,Traslaited by Corter Vaughn Asci Dede Halil Ibrahim on the

4. آثار تاريخى و جغرافيايى

آثار تاريخى و جغرافيايى متنوّعى در باره حرمين در ادبيات قديم عثمانى ديده مى شود. برخى تاريخ سياسى، برخى تحوّلات خاص و برخى تاريخ وقايع موردى است، اما به هر روى، عثمانى ها توجه به اين بُعد قضيه هم داشته اند و گاه عربى و در مواردى تركى در اين باره كتابها و رساله هايى مى نوشتند. نوشتن تاريخ شهرها؛ اعم از مكه، مدينه، جده و يا به طور كلّى حرمين، محور اين قبيل فعاليت هاى علمى به حساب مى آمد. به طور خاص، تاريخ مسجدالحرام، مسجد نبوى، تاريخ پرده كعبه و نيز اوقاف و مؤسسات حفظ الصحه و همچنين در اين اواخر، راه آهن از موضوعات مورد علاقه آنان بود.

بايد توجه داشت كه دفاتر اسنادى؛ مانند دفاتر صرّه، دفاتر اوقاف، صرّه نامه ها، دفاتر محاسبه وقف الحرمين، دفاتر مهمه و نيز سالنامه هاى ولايت حجاز، هر يك منبع

ص: 128

تاريخى مهمى در باره تاريخ حجاز وحرمين به شمار مى آيند.

اكنون به معرفى شمارى ازآثار تاريخى، با گرايش هايى كه ياد شد، مى پردازيم:

الف: آثار عمومى

- «حل الشبهات فى تاريخ الحج»، از محمد بن مصطفى بن عثمان حادمى (سليمانيه، Hus. 357

- «تاريخ الحجاز»، از محمد ان شاءاللهى، (كتابخانه ملت، بخش على اميرى، 997).

- «احتلال حجاز در تاريخ»، از توفيق اوزمرد، فهرست نسخه هاى خطى تركيه (Tuyatok: 127)

- «مرآةالحرمين»، از ابراهيم رفعت پاشا، اين كتاب در سال 1926/ 1344 در قاهره به تركى چاپ شده است.

- «جغرافيا و تاريخ خطاط الحجازيه و اوصاف الحرمين»، از حسن تحسن (مؤلف و روزنامه نگار مشهور كه بعدها در جنگ عثمانى و يونان كشته شد و به خاطر قتل او، جنگ بالا گرفت) (دانشكده الهيات عثمانى، عربگيرى، ش 893000

- «نصرت نامه»، از محمد آقاى سلاح دار، دايرة المعارف اسلام، 659. 0470

- «فتوحات المدينة المنوره»، از عاشق محمدبن نافذبن عمر (كتابخانه نورعثمانيه، 5933) مشتمل بر 183 صفحه به دو زبان عربى و فارسى.

- «تاريخ حرمين»، (كتابخانه ازميرلى ابراهيم حقى، ش 1342) از شريف محمود صادق. اين نوشته مشتمل بر مسائل بسيار جزئى و اسامى بسيارى از جاها و چيزهاست).

- «مرآة الحرمين»، ايوب صبرى پاشا.

متن كامل آن به تركى و اخيراً در پنج جلد به عربى در قاهره چاپ شده است. بخشى از آن كه تاريخ مكه است توسط عبدالرسول منشى به فارسى ترجمه و با تصحيح آقاى جمشيد كيانفر توسط نشر ميراث مكتوب تهران (1383) چاپ شده است. مجلدات مختلف اين اثر، تاريخ مكه، مدينه، قبايل و ديگر مسائل و تحولات تاريخى مهم حجاز است كه توسط ايوب صبرى پاشا، كه ازميرآلايهاى بحريه دولت عثمانى بوده و اطلاعات جغرافيايى و تاريخى جامعى داشته، به نگارش درآمده است.

- «تاريخ مسجد الحرام»، (سليمانيه، يازما باغيشلر، ش 5473).

ص: 129

- «تاريخ امارة مسجد الحرام»، بارالاما حسين بن عبداللَّه، نسخه آن در ارسيكا (:

5470 -297 /99 BAT /1980

موجود است.

- «تاريخ اوقاف حرمين»، محمود كمال، (نسخه آن در كتابخانه دايرة المعارف اسلام، ش 163/ 6597/ IBN. E موجود است).

در آنجا نام سى نفر از كسانى كه بر اوقاف نظارت مى كرده اند، آمده است.

- «يادگار حجاج، مكه مكرمه، مدينه منوره، جده، قدس شريف، شام شريف، منظره هاى صرّه همايون»، مطبعه استانبول احمد احسان و شركا.

- «منظومه در باره تشكيلات تابور هجينى مدينه منوره»، (گزارشى است در باره لشكر عثمانى مستقر در مدينه) استانبول، 1335/ 1914، مطبعه عسكريه.

- «رياض الجنة ومرآةالكعبه»، از احمد امين بن امين، استانبول، چاپ سنگى، 1881/ 1299

- «تحصيل المرام من تاريخ البلد الحرام»، (مختصر تحفة الكرام از محمدبن احمدبن على مكى مالكى). حسين چلبى اين اثر را به تركى ترجمه كرده و نسخه اى از آن در كتابخانه اياصوفيه: ش 2213 موجود است.

- «الاعلام بأعلام البلد الحرام»، از قطب الدين محمد بن علاء الدين نهروالى.

اصل كتاب عربى است و توسط مولى عبدالباقى افندى، كه شاعر بوده و متوفاى 1008 است، به تركى ترجمه شد. پنج نسخه از آن در توپ قابى و يك نسخه در دانشگاه استانبول، بخش ولى الدين افندى، ش 5042 موجود است.

- «الروضة الفردوسيه و الحضرة القدسيه»، اين كتاب را محمدبن احمدبن امير آقشهرى (739 ق/ 1339 م) در باره مدفونين در بقيع نوشته و نسخه آن در دانشگا برلين، مجموعه جديد 015) m. s. or 2802 به خط مؤلف موجود است.

- «جغرافيا و تاريخ ممالك عثمانى، بخش حجاز»، از على جواد، استانبول، مطبعه دارالسعاده، 1314

ب: راه آهن شام- حجاز

يكى از آخرين اقدامات دولت عثمانى در شام و حجاز، خط راه آهن است. اين اقدام كه از ابتكارات سلطان حميد براى بخش عربى بود، مناطق قدس، مدينه، بيروت، حوران، حلب، حمص، طرابلس شام و دمشق را به يكديگر متصل مى كرد. راه

ص: 130

آهن پيشگفته با هزينه گزافى كه بخشى را دولت عثمانى را پرداخت و بخشى با كمك ساير مسلمانها درست شد، براى چند سال برقرار بود و صرّه همايون بدان طريق به حجاز مى رسيد. در باره اين راه آهن تاكنون كتابها و مقالات فراوانى نوشته شده است. در جريان نبردهاى استقلال طلبانه اعراب، اين خطوط ويران گرديد و آثار برخى از آنها هنوز در مناطق مختلف ديده مى شود.

ايستگاه آن در مدينه، در منطقه عنبريه است كه طى دو- سه سال اخير به عنوان يك اثر تاريخى بازسازى شده است. برخى از نوشته ها در اين باره چنين است:

- «جغرافيا و تاريخ خط حجازيه و اوصاف حرمين شريفين»، از مؤلف مشهور حسن تحسن كه به سال 1297/ 1880 در مطبعه سنيه چاپ شده است.

- «يادگار حج حجاز»، استانبول، 1913

- «نظام نامه كوميسيون راه آهن شام- حجاز»، مطبعه طاهربيك، استانبول، 1902

- «راه آهن حجاز»، افق گول سوى، استانبول، 1996 (جديدترين كار پژوهشى در باره اين راه آهن به شمار مى آيد). فيلم مستندى هم با عنوان «حجاز دمير يولو» (/ راه آهن حجاز) در اين باره ساخته شده است.

ج: صرّه نامه ها و ديگر اسناد

- «صرّه نامه»، از سال 1916/ 1335 (ممدوح بيگ: TSMK Me 785). آقاى منير آتالر، مقاله اى در باره اين صرّه نامه در نشريه دانشكده الهيات مرمره (XXVIII) چاپ كرده است. اين راپورت به رشاد چهارم، آخرين خليفه عثمانى تقديم شده است.

گفتنى است كه دفتر صره، حاوى آگاهى هاى مربوط به اسامى كسانى بود كه بايد هديه دريافت كنند، مقدار آنها و اين كه سالانه چه اندازه و در كجاها هزينه شده است. در آغاز دفتر صرّه، طغراى پادشاه و در پايان آن امضاى ديگر مسؤولان مربوطه بود.

اين دفاتر از زمان سلطان سليمان قانونى (1566) تا آخرين سالى كه صره فرستاده شد؛ يعنى سال 1916 منبع مهمى براى تاريخ حجاز است. دفاتر ديگرى هم وجود دارد كه برخى از نام هاى آنها عبارت است از: صرّه محلولاتى، صرّه اسامى، صرّه مفرداتى، صره مصارفاتى، ارساليه و مانند آن. اين قبيل دفاتر براى سالهايى كه دفاتر صره آنها مفقود شده مى تواند كمك خوبى باشد. دفاتر صرّه ميان

ص: 131

سالهاى 1559 تا 1917 تقريباً بدون نقص وجود دارد كه 150 عدد آن تاكنون منظم شده و بقيه هم در حال تنظيم است.

قديمى ترين دفتر صرّه از سال 1559 است و آخرين دفتر صرّه تاريخ دار مربوط به سال 1915 مى باشد.

منير آتالر، يك دفتر صرّه را به طور كامل چاپ كرده است. اين دفتر كه در بايگانى دولتى نگهدارى مى شود، مربوط به سال 1253/ 1837 مى باشد. چندين صرّه ديگر هم چاپ شده و پايان نامه هاى ديگرى هم در اين باره در دانشكده الهيات و ادبيات تدوين شده است.

در باره اوقاف حرمين، اسناد بسيار زيادى در دست است؛ بخشى از اين اسناد در يك پايان نامه دكترى، با عنوان «اوقاف حرمين و اهميت آنها در دولت عثمانى» در قرن 16- 15 (مصطفى گولر) (دانشگاه مرمره، 1998) مورد بررسى قرار گرفته است. اما بايگانى هاى عثمانى در آنكارا و استانبول پر از اين گونه اسناد است.

- «سالنامه هاى حجاز ولايت»، شمار فراوانى از آنها در كتابخانه هاى مختلف وجود دارد و در برخى سال ها؛ مانند سالهاى 1301، 1303، 1305، 1306 چاپ شده است.

- «دفتر محاسبه اوقاف حرمين» (توپقاپى: 251. yen) از سالهاى 1698، 1713، 1717

- «دفتر وقف حرمين ولايت شام»، سليمانيه، 8482. Hac

بايد توجه داشت كه باز هم از اين قبيل كارهاى سندى؛ مانند «منشآت فريدون بيك» كه در دو جلد، در سال 1870 چاپ شده، حاوى اسناد فراوانى است كه مربوط به تاريخ حجاز مى باشد.

- «دفاتر مهمه» هم حاوى اسناد فراوانى در اين زمينه است كه شمارى از آنها به چاپ رسيده است.

- «راپورت حجاز» در 17 جولاى 1885 چاپ شده كه نسخه اى از آن در دانشگاه بيلكند موجود است.

بخشى از اين قبيل اسناد را مى توان در كتاب «نجد و الحجاز فى الوثائق العثمانيه» از سنان معروف اوغلو مشاهده كرد كه به سال 2002 توسط دارالساقى بيروت به چاپ رسيده است.

ص: 132

د: در باره وهابيان

در جريان ظهور وهابيان، در هر دو مرحله؛ يعنى اواخر قرن يازدهم هجرى و نيز در دهه هاى نخست قرن چهاردهم هجرى، نگارش تاريخ تحوّلاتِ مربوط به آنان نيز از موضوعات مورد علاقه نويسندگان ترك به حساب مى آمد.

رفعت پاشا و همين طور ايوب صبرى پاشا و سويلمز اوغلو شفيق كمالى، نوشته هايى در باره وهابيان دارند. «تاريخ وهابيان» ايوب صبرى پاشا از تركى به فارسى ترجمه و چاپ شده است (تهران، طوفان، 1377).

احمد وصفى افندى، كتاب «محاسن الآثار و حقايق الأخبار» را در اين باره نوشت و دانستنى هاى مفصلى در باره حركت وهّابى در آن آورد. نسخه خطى آن در دانشگاه استانبول (ش 6013) وجود دارد و به سال 1978 چاپ شده است.

در «تاريخ جودت پاشا»، مجلد دهمِ آن هم در اين باره مطالبى وجود دارد. به سال 1979 يك تز دانشگاهى هم در باره حركت وهابى در دانگشاه آنكارا توسط احمد وهبى اجَره نوشته شد.

كتاب «داستان وهابى در حجاز» از سرى گلزار به سال 1284/ 1867 كه مربوط به دوره اول حركت وهّابى هاست چاپ شده است.

كتاب «مظالم حجاز» هم در اين باره است كه به سال 1313/ 1906 در قاهره چاپ گرديد.

«مدافعه مدينه و فخرالدين پاشا»، سليمان ياتاق، دانشگاه مرمره، تز دكترى. در باره فخرالدين پاشا كه ماهها در مدينه در برابر وهابيان مقاومت كرد، نوشته هاى تاريخى و سندى فراوانى هست كه در اين تز دكترا مورد بررسى قرار گرفته است.

ص: 133

ه: تاريخ تشكيلات حفظ الصحه

در باره تشكيلات حفظ الصحه كه مربوط به كنترل حجاج در جهت جلوگيرى از بيمارى هاى مسرى بوده، رساله ها و كتابهايى نوشته شده است:

- «يك لايحه طبّيه، حاوى احوال حجاز عموميه اى صحيّه و اصلاحات اساسيه حاضره»، دانشگاه استانبول، ش 9064

- «تاريخچه قرنطينه در دولت عاليه عثمانيه»، سالنامه نظارت خارجه، 1318

- «مكه مكرمه كولرا و حفظ الصحه»، گزارش سالهاى 1330- 1329 ق.

- «تشكيلات قرنطينه در حجاز 1865- 1914»، مؤلف: گلدان سارى يلديز، مؤسسه تاريخ ترك، 1996

5. كتابهاى فضائل

بخشى از كتابهايى كه در باره حرمين، به زبان هاى مختلف نوشته شده، مربوط به فضايل اين دو شهر، اماكن خاص آن؛ مانند كعبه و مقام ابراهيم و زمزم و غير ذلك است.

در باره مدينه نيز چنين است. بيشتر اين آثار كه عربى هستند، شامل آياتى از قرآن و اخبار و احاديثى از پيغمبر صلى الله عليه و آله مى باشند. البته در كتابهاى تاريخى و يا مناسك و غيره هم بخش هايى به فضايل اختصاص داده شده، اما مراد ما در اينجا، كتابهايى است كه تنها به نقل فضايل پرداخته است. هدف اصلى از تأليف اين كتابها، ايجاد شوق در مسلمانان براى سفر به حرمين و آشنا ساختن آنان با فضايل آن دو شهر و فضيلت سفر زيارتى به آنها و نيز اسرار نهفته از مكان هاى مقدس در آنجا است. بنابر اين، برخى از آثار را هم كه مربوط به اسرار حج است، در اينجا ارائه خواهيم كرد:

- «مسير شوق الأنام إلى حجّ بيت اللَّه الحرام»، محمد على بن محمد علان المكى البحرى (م 1057) (سليمانيه، شهير على، 4051 شامل 126 برگ).

- «فضائل الحرمين الشريفين»، محمد ابن مصطفى بن على دده البوسونوى (م 1650/ 1060) (سليمانيه، اسعد افندى، 3633).

- «ترجمات حسنات الحرمين لعبداللَّه ابن محمد بن معصوم»، مستقيم زاده سليمان سعدالدين، (سليمانيه، پرتوپاشا: 432).

- «فضائل مكه و المدينة و البيت المقدس»، سليمانيه، فاتح، ش 4447

- «تحفة الحرمين»، افضل الدين

ص: 134

ابراهيم بن على، (نورعثمانيه، 4694، برگهاى 185- 219).

- «فضيلة المجاورة في المكة المكرمه و المدينة المنوره»، حسن بصرى، استانبول، مطبعه عامره، 1863

- «اسرار مناسك حج شريف»، يونس وهبى ياووز، استانبول، 1900، مطبعه احمد احسان و شركا.

- «اجتماعى اسلام در عرفات»، استانبول، مطبعه خيريه و شركا، 1910

- «درر الحكم في اسرار المعارك الحاجة للبيت الحرام»، يونس وهبى، استانبول، 1903، مطبعه عثمانى.

- «تحفة العطائيه»، اسماعيل حقى بورسوى (م 1132) يكى از متصوفان معروف در دوره اخير عثمانى. اين كتاب يك اثر صوفيانه است كه بخشى از آن طى سفر وى به حج، در توجيه عرفانى برخى از مسائل حج و حرمين است.

6. تاريخ بناهاى مقدس

عثمانى ها از زمانى كه سلطان سليم به حرمين غلبه كرد تا آخرين روزهاى حكومت خود، مبالغ فراوانى صرف بناهاى مقدس در حرمين كردند. در اين باره فتاواى زيادى صادر شده است، چون يك مشكل فقهى بود. اما در همان زمان نيز گاه رساله ها و كتابهايى در باره خصوص بناى برخى از آثار نوشته مى شد. بخشى از آثارى كه به اين حوزه مربوط مى شود عبارت اند از:

- «اسعاد آل عثمان المكرم ببناء بيت اللَّه المحرم»، حسن بن عمار الشرنبلالى، مكه، جامعة امّ القرى، 2003

- «خلاصة الكلام في بناء بيت اللَّه الحرام»، نوح بن مصطفى القنوى الحنفى (م 1070).

- «خلفاء عظام عثمانيه حضراتنك حرمين الشريفين دكى آثار مبرورة و مشكورة هماينلرى»، محمد الامين المكى (از اعضاى معارف عموميه)، استانبول، مطبعه در سعادت، 1317 ق.

اين كتاب يكى از مفصل ترين آثار در اين باره است كه ضمن آن، به ترتيب تاريخ سلطنت سلاطين عثمانى، فعاليت هايى ساختمانى و تعميراتى انجام شده در اماكن متبرّكه حرمين و مساجد مهم و نقاط ديگر، شرح داده شده است.

- «كتاب اوصاف الحرمين الشريفين»، احمد فقيه (گويا از نيمه اول قرن چهاردهم).

ص: 135

حسيبه ماضى اوغلو بر اساس نسخه موزه بريتيش ميوزيوم (or. 8489) گزارشى از اين كتاب نوشته كه به سال 1974 چاپ شده است.

- «تمكين المقام في المسجد الحرام»، على دده ابن الحاج مصطفى البوسنى الموستارى، معروف به شيخ التربه (م 1007).

مؤلف اين رساله را در باره بازسازى مقام ابراهيم براى سلطان مراد عثمانى نوشته است (سليمانيه، اسعد افندى: ش 4183)

ص: 136

گزارش بيست و دومين دوره كتاب سال جمهورى اسلامى ايران

گزارش بيست و دومين دوره كتاب سال جمهورى اسلامى ايران (1)

دبيرخانه كتاب سال

كتاب مظهر بارز خردمندى و فرهيختگى آدمى و كتاب خوب نمونه اعلاى اين فرهيختگى است. تلاش در جهت تقويت اين ويژگى ارجمند، وجود انسان تلاشى است در جهت تحقّق هرچه بيشتر كمالات والاى بشرى و هموار ساختن راه هاى وصول به حقايق. كوشندگان طريق معرفت و پويندگان راه حقيقت، ورزندگان بهترين و عالى ترين تلاش ها براى بيرون كشيدن ابناى بشر از اعماق ظلمانى جهل و جاهليت و بركشيدن او به آسمان هاى فراخ دانش و معرفت اند. آنها پيوسته در تلاش اند تا در ديوارهاى تاريك انديشى رخنه درافكنند و روزنه هايى به جهان نور و روشنايى بگشايند. قصد آنان فراتر رفتن از مغاك نفس پرستى به سوى افق هاى پهناور پهنه معناست، و نگارش يك كتاب خوب، گامى است در راه وصول اين مقصود.

نهادهاى اجتماعى در طول حياتشان، به تبع دگرگونى هاى محيط اجتماعى، فراز و فرودهاى خاص خود را دارند، اما مهم اين است كه آهنگ كلى حركت هر نهاد در سوى بهبود باشد؛ يعنى رفع كاستى ها از يك سو و بهبود كمّى و كيفى روش ها، معيارها و قواعد و ضوابط سازمانى از سوى ديگر. به گمان ما نهاد «كتاب سال»، به رغم كمبودها و


1- برگرفته از كتابچه اى كه دبيرخانه كتاب سال منتشر كرده است.

ص: 137

كاستى هايى كه بسيارى از آنها در مسير حركت هر نهادى از اين دست طبيعى است، تا حدود قابل توجهى در راه دستيابى به هدف هاى خويش كامياب بوده است.

كتاب سال كارنامه كتاب كشور است و لذا نماد و نشانه اى است از وضع كمّى و كيفىِ نشر كتاب در ايران. فراز و فرودها و قوّت و ضعف هاى حوزه كتاب، كم و بيش، در اين كارنامه بازتاب مى يابد. كتاب سال بر آن است كه در اين بازنمايى كامياب بوده است.

اقبال اهل قلم و جامعه نويسندگان و ناشران ايران و البته حساسيت ها و انتقادهاى آنان به اين كار، گواهى بر اين كاميابى است.

حاصل برگزارى بيست و يك دوره كتاب سال، 466 كتاب برگزيده و 437 كتاب تقدير شده، در رشته هاى مختلف علمى است. صدها مؤلف و مترجم و مصحّح در ادوار بيست ويك ساله آثارشان برگزيده شده و مورد تقدير و تشويق قرار گرفتند.

بسيارى از نويسندگان با استطلاع از معيارها و ضوابط انتخاب كتاب هاى برگزيده كوشيدند تا آثار خويش را متناسب با اين ضوابط و در قالب معيارها و استانداردهاى كتاب سال كه ضمناً معيارهايى عام و جهانى نيز هستند تدوين و تنظيم كنند و اين خود از آثار مثبت و قابل توجه مترتب بر وجود اين پديده فرهنگى است.

ارزيابى كتاب ها را بيش از 600 نفر از استادان معظّم حوزه علميّه قم، دانشگاه هاى

ص: 138

تهران، شهيد بهشتى، تربيت مدرّس، صنعتى شريف، صنعتى اميركبير، علم و صنعت، خواجه نصير طوسى، الزهرا عليها السلام، امام صادق عليه السلام، علّامه طباطبايى، تربيت معلّم، علوم پزشكى، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامى، دانشكده صنعت آب وبرق، سازمان حسابرسى، دانشگاه هاى تبريز، فردوسى، شيراز، شهيد چمران، بوعلى و ديگر مؤسسات پژوهشى و صاحب نظران علمى و فرهنگى در نقاط مختلف كشور برعهده داشته اند.

در بيست و دومين دوره كتاب سال جمهورى اسلامى ايران، منحصراً كتاب هايى مورد بررسى قرار گرفته اند كه براى نخستين بار در سال 1382 منتشر شده اند. در اين دوره، بر اساس آمار ارائه شده از سوى خانه كتاب ايران، كتاب هاى چاپ اول 20296 عنوان بوده است كه پس از حذف كتاب هاى چاپ افست يا كتاب هايى كه براى نخستين بار از سوى ناشر خاصى چاپ شده اند ولى پيش از آن، ناشر ديگرى آن را چاپ كرده است و يا كتاب هاى كمك درسى، تعداد 8612 عنوان براى بررسى در حوزه هاى تخصّصى انتخاب شدند كه به تفكيك موضوع به قرار ذيل اند:

آمار مجموع كتاب هاى بررسى شده در بيست و دومين دوره كتاب سال

1. كليات

تأليف ترجمه تصحيح تعداد كلّ كتاب ها

كليات 120210

كليات و روش تحقيق 8017

كتابشناسى و فهرست 241221

علوم كتابدارى 3301914

دايرةالمعارف ها و فرهنگ ها 10028

روزنامه نگارى 120012

جمع كل 2672 9912

ص: 139

2. فلسفه و روان شناسى

تأليف ترجمه تصحيح تعداد كل كتاب ها

كليات 3601719

فلسفه غرب و شرق 4903514

فلسفه اسلامى 370631

منطق 9054

روان شناسى 3700204166

جمع كل 5010267234

3. دين

تأليف ترجمه تصحيح تعداد كل كتاب ها

دين- كليات 170512

اسلام كليات 217228187

علوم قرآنى 155117137

حديث 7302053

رجال 513345

فقه و اصول 12519115

كلام 8121168

اخلاق 147321123

عرفان 8771763

سيره معصومين 159133125

اديان ديگر 8006020

جمع كل 119220224948

ص: 140

ج) دين:

از ميان رشته هاى مختلف اين موضوع، كتاب زير در رشته كلام (تأليف) ممتاز شناخته شد:

1. سلامة القرآن من التحريف وتفنيد الإفتراءات على الشيعة الامامية

فتح اللَّه المحمدى (نجارزادگان).- تهران: مشعر، 1382

758 صفحه.

كتابنامه.

1. قرآن-- تحريف. 2. قرآن- دفاعيه ها و رديه ها. 3. شيعه- دفاعيه ها و رديه ها.

اهميت قرآن كريم به عنوان يكى از دو ثقل اكبر بازمانده از آورنده عظيم الشأن آن و نقش بارز و محورى اين كتاب كريم الهى در ايجاد و ابقاى اتحاد امّت مسلمان از مسائل بارز و قابل توجه در خصوص اين متن وحيانىِ الهى است. به اعتقاد عموم مسلمانان، قرآن از هرگونه تحريف و تغيير مصون بوده، دست تحوّلات و تغييرات زمان را به دامن مطهّر آن راهى نيست و اين تحقّق وعده الهى است؛ چنانكه به صراحت در متن قرآن كريم ذكر شده است. يكى از اتهاماتى كه به ناروا بر شيعه وارد شده و گاه بر آن اصرار شده است، اتهام اعتقاد به تحريف قرآن است كه اين امر به ويژه در كتابى با عنوان «اصول مذهب الشيعة الامية الاثنى عشريه» تأليف ناصر على قفارى به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است. مؤلف با عنايت به اين كتاب و برخى كتب ديگر كه قبل از آن تأليف شده و در آنها اين اتهام به شيعه مطرح گرديده، اقدام به تأليف كتاب «سلامة القرآن من التحريف» نموده است. كتاب در دو بخش اصلى تنظيم شده است: بخش اول به مسأله سلامت قرآن از تحريف در نظر فريقين، با قطع نظر از آراء و افتراءات بعض افراد، پرداخته است. در بخش دوم به مسأله اتهاماتى كه در خصوص تحريف قرآن بر شيعه وارد شده پرداخته شده است.

بررسى ادله مصونيت قرآن از تحريف از نظر شيعه اماميه، بررسى روايات تحريف قرآن در كتب شيعه، بررسى كتاب «فصل الخطاب» محدّث نورى، شهادت علماى اماميه به مصونيت قرآن از تحريف، بررسى احاديث تحريف قرآن در كتب اهل سنت، و پاسخگويى به شبهات دكتر ناصربن على قفارى در كتاب «اصول مذهب الشيعه»، احسان الهى ظهير در كتاب «شيعه والقرآن» و

ص: 141

محمد مال اللَّه در كتاب «الشيعة وتحريف القرآن»، از مهم ترين مباحث كتاب است.

2. للَّه وللحقيقة: ردّ على كتاب «للَّه ثم للتاريخ»

على آل محسن.- تهران: مشعر، 1382

كتابنامه: ص 669- 694؛ همچنين به صورت زيرنويس.

روشنگرى در باب حوادث تاريخى و عقايد و احكام و بازشناسى حقيقى آنها نسبت به هريك از فرق و طوايف مذهبى از مهم ترين عوامل ايجاد وفاق و اتحاد بين مسلمانان و زدودن موانع وحدت امت اسلامى است.

كتابى كه چند سال پيش با عنوان «للَّه ثم للتاريخ: كشف الاسرار و تبرئة الائمة الأطهار» از نويسنده اى با نام سيدحسين موسوى به طبع رسيده و در آن برخى شبهات و شكوك در خصوص تاريخ شيعه و عقايد و احكام از نظر آنان مطرح شده است، نويسنده را بر آن داشته است تا ضمن بررسى دقيق و موشكافانه، مدعيات مطرح شده در كتاب و با مراجعه به متون و منابع اصيل و مورد وثوق، حقيقت را در باب هريك از آنها مطرح نمايد. اتقان در تحليل عميق مطالب و استنتاج منطقى و يكدستى ارجاعات، از ويژگى هاى كتاب است. در اين كتاب به مزعومات نويسنده كتاب «للَّه ثم للتاريخ» در باب انتساب شيعه به اهل البيت عليهم السلام، و اثر بيگانه عناصر در تكوّن تشيّع و مسأله انتظار پاسخ داده شده است.

ص: 142

لوح آقاى آل محسن؟؟؟

لوح آقاى نجارزادگان؟؟؟

ص: 143

خاطرات

طرح جايگزين شود.

ص: 144

خاطراتى از نهضت امام خمينى قدس سره در حج 1397 ق./ 1356 ش.

مصطفى پاينده

پخش اعلاميه

در سوريه، كنار مرقد مطهّر حضرت زينب عليها السلام بوديم كه آگاه شديم در ايران مجالس با شكوهى در سوگ شهادت حاج آقا مصطفى خمينى رحمه الله (1) برگزار مى شود و سخنرانان در منابر نام امام خمينى قدس سره را بر زبان مى آورند. اميد و شور وصف ناپذير وجودمان را فرا گرفت.

گروه ما، كه سرپرستى آن با شهيد محمد منتظرى بود، نزديك بيست روز قبل از شهادت حاج آقا مصطفى، در كليساى «سَن مِرىِ» پاريس براى بازگشت امام به وطن و آزادى زندانيان تحصّن و اعتصاب غذاى هفت روزه اى داشت و اين اعتصاب غذا و تحصّن به نام «روحانيون و مسلمانان مبارز خارج از كشور» در قلب فرانسه انجام گرفت و انعكاس زيادى در خارج و داخل كشور پيدا كرد.

وقتى خبر رسيد كه جوّ رعب و وحشت در ايران شكسته شده، نام امام خمينى بر سر زبانها است و مخالفان رژيم ستمشاهى در مبارزه فعال تر شده اند، تصميم ما هم بر آن شد كه در موسم حج، بيانيه هاى فارسى، عربى و انگليسى (در راستاى نهضت امام خمينى بر ضدّ رژيم طاعوتى) ميان زائران توزيع كنيم.


1- حاج آقا مصطفى در اول آبان 1356 ش./ 9 ذيقعده 1397 ق. به شهادت رسيد.

ص: 145

چندين گروه شده و هر گروه با هواپيما يا ماشين، راهىِ حرمين شريفين شديم.

من و آقاى دكتر غرضى (وزير پست و تلگراف در دولت جناب آقاى هاشمى رفسنجانى) كه از طريق هوا عازم جده بوديم، اعلاميه ها را در لابلاى لباسها مخفى نموده، در ساكهاى متعدد جاسازى كرديم.

در فرودگاه دمشق بود كه با بد اقبالى مواجه شديم و يكى از ساكها به زمين افتاد و اعلاميه ها در سالن انتظار پراكنده شد. از فاش شدن هدفمان سخت نگران و هراسان بوديم ولى به يارى خدا، به خير گذشت و به سرعت و با خونسردى، آنها را گرد آورديم و در ساك جاسازى كرديم.

در فرودگاه جده

هواپيما، پس از چند ساعت پرواز، در فرودگاه جدّه بر زمين نشست. من و آقاى غرضى بايد گذرنامه عربى خود را نزد مأموران فرودگاه مهر مى زديم، لحظه حساسى است؛ چرا كه احتمال به دام پليس افتادن جدّى بود، ليكن اينجا نيز خداوند ياريمان كرد و بنده به آسانى و آقاى غرضى با اندكى تأخير از اين مرحله هم گذشتيم.

اكنون به لحظه بازرسى نزديك مى شويم. بايد با ساكهاى پر از لباس و اعلاميه از مقابل مأموران فرودگاه بگذريم! پليس ساكهاى حاجيان را با تفتيش مى كند و با قطعه گچى علامت مى زند. و اين كار براى هر دو ما غير منتظره بود. مانده بودمى كه چگونه ساكهاى پر از اعلاميه را رد كنيم؟! در اين حال، ماجراى آقاى ناصرى (امام جمعه شهركرد) را به يا آورديم كه از نجف و بغداد راهى مكه بود و همراه اعلاميه هاى جاسازى شده امام خمينى، به چنگ مأموران مى افتد و سه سال از عمر خود را در بدترين وضعيت، در زندان مى گذراند.

اما خداوند اينبار هم مدد نمود و پيش از آنكه ساكها را نزد مأموران ببريم، از شلوغى فرودگاه بهره جستيم و تمام اعلاميه ها را از ساكهاى متعدد درآورده، در يك ساك جا داديم. ساكهاى پر از لباس و اثاثيه را براى علامت زدن و ترخيص آماده ساختيم و تنها يك ساك اعلاميه بود كه نمى دانستيم با آن چه كنيم؟ با خود گفتيم، اگر از پيش خبر داشتيم، قطعه گچى همراه خود مى آورديم و ...

و سرانجام قرص سفيد رنگى يافتيم و تكه گچى هم با چاقوى دستى از ديوار جدا كرديم و آن يك ساك را با علامت

ص: 146

كم رنگى، در لابلاى ساكهاى ديگر، كه علامت خورده بودند، رد كرديم.

زيارت مدينه

از فرودگاه جده (كه آن روز در داخل شهر بود)، بيرون آمديم و براى زيارت مرقد مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان بقيع عليهم السلام به سوى مدينه منوره حركت كرديم.

بيش از دو روز در مدينه نمانديم؛ چرا كه فرصت براى انجام حج اندك بود و براى پخش اعلاميه هم زمينه اى وجود نداشت.

مسجد النبى صلى الله عليه و آله در آن سال، به همان قسمت قديمى و دو حياط داراى سايبان محدود مى شد و تنها در قسمت باب السلام فضايى باز با سايبانهايى ساده و ساخته شده از ايرانيت، براى نمازگزاران وجود داشت و ميان باب جبرئيل و بقيع، محله بنى هاشم با خانه هاى قديمى و كوچه هاى تنگ و تعدادى مغازه به چشم مى خورد.

درِ بقيع براى زائران گشوده مى شد و پنجره ها و ديوارهايش به شكل كنونى نبود.

در سال 1356، اطراف مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نه وضوخانه اى بود و نه دستشويى. اگر كسى در هتل و يا مسافرخانه نبود، بايد ظرف آبى از صاحبان بشكه آب مى خريد و در گوشه اى تطهير مى كرد و وضو مى گرفت.

در آن روز، در چند مترى ما حادثه اى تلخ رخ داد! مسافرخانه اى قديمى كه درهاى چوبى داشت و نزديك مسجد النبى بود آتش گرفت و تعدادى زائر در طبقات مختلف آن سوختند! صحنه اى كه بسيار رنجمان داد. نه براى ما امكان امداد وجود داشت و نه براى ديگران. ماشين هاى آتش نشانى هم پس از سوختنِ زائران رسيدند!

ديگر اماكن زيارتى مدينه؛ مانند مسجد قبا و ذوقبلتين، به شكل توسعه يافته و جديد امروزى نبود. و از ميان آنها، تنها احُد و خندق به شكل سابق باقى مانده اند.

احرام در مسجد شجره

براى اين محرِم شويم و به سوى حرم رويم، به مسجد شجره رفتيم. بسيار كوچك و داراى ساختمانى قديمى بود. پيرامون آن نيز نه دستشويى بود و نه وضوخانه اى! هر كسى بايد براى وضو يا غسل، يك يا دو ريال سعودى به صاحبان بشكه آب مى داد و يك حلب كوچك آب مى خريد. در آن زمان، يك ريال سعودى، معادل دو تومان

ص: 147

ايرانى بود!

من و آقاى غرضى هم مانند بسيارى از حاجيان فكر مى كرديم كه غسل احرام واجب است، لذا با خريدن آب و ايجاد حايل (به وسيله حوله احرام) ميان خود و ديگران، غسل كرديم و احرام پوشيديم و در قسمت عقب يك وانت بارِ بدون سقف، نشستيم و راهى مكه معظمه شديم.

راه مكه- مدينه، در آن سال ها، همان طريق هجرتِ پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بود و در ميان راه، براى ما هيچ نشانه اى جز تابلوى شهداى بدر قابل توجه نبود.

هنگامى كه به مكه رسيديم، در يك خانه قديمى، واقع در خيابان ابراهيم خليل، اتاقى كرايه كرديم و دوستان ديگر هم كه از راه اردن يا هوا آمدند بودند، به ما پيوستند.

خانه محل سكونت ما آب لوله كشى نداشت. تنها بشكه آبى بود كه بايد با ظرفى كوچك از آن آب مى گرفتيم. حمام خانه همراه دستشويى بود و غسل كردن در آن، با آب آفتابه، بسيار مشكل مى نمود.

از قسمت مسعى (ميان صفا و مروه) به مسجدالحرام مى رفتيم و اگر كسى در خانه يا هتل تطهير نمى كرد و يا وضو نمى گرفت، در اطراف حرم برايش امكان طهارت وجود نداشت و نمى توانست با طهارت وارد مسجد شود؛ زيرا در هر نقطه اى، كسى را مى ديدى كه نشسته است و مشغول ... و تطهير است! هنگام رفتن به مسجد بايد با دقت تمام پاى خود را در قسمت هاى خشك زمين مى گذاشتى و مواظب مى شدى كه مسجد نجس نشود!

حركت به سوى عرفات

براى انجام عمره تمتع، تنها يك روز در مكه بوديم و براى حركت به سوى عرفات باز هم مُحرم شديم و مانند بقيه حاجيان، بعضى با پاى پياده و بعضى با وانت، خود را به عرفات رسانديم و از همان صبح روز نهم، پخش اعلاميه هاى امام قدس سره و ديگر بيانيه هاى ضدّ شاه را آغاز كرديم. آن روز، در قسمت چادرهاى ايرانى آفتابى نشديم و اعلاميه هاى ترجمه شده به زبان عربى و انگليسى را در ميان حاجيان مختلف از كشورهاى عربى، آفريقايى و آسيايى توزيع نموديم و اين برنامه، به وسيله يكى از دوستان فيلمبردارى شد.

ص: 148

كوچ به سوى مشعرالحرام

غروب روز نهم، بعد از نماز مغرب و عشا، همراه بسيارى از حاجيان، عرفات را با پاى پياده به سوى مشعر ترك كرديم. براى ما، در اين سفر، هيچ صحنه اى مانند حركت سيل آساى حاجيان به سوى مشعر نبود! به طورى كه يكى از همراهان، كه با شهيد محمد منتظرى آشنا بود و براى تهيه فيلم و گزارش از فرانسه آمده بود و سابقه هوادارى از حزب توده ايران را داشت و داراى گرايش هاى سوسياليستى بود. وقتى آن صحنه عظيم مردمى را ديد، تحت تأثير قرار گرفته، گفت:

«ماركس (بنيانگذار فكرى ماركسيسم)، لنين (رهبر انقلاب كمونيستى شوروى سابق) و ديگر رهبران سياسى و حزبى در اروپا، ماهها و سالها تلاش، مبارزه و تبليغ مى كنند تا يك تظاهرات و ميتينگ سياسىِ چند هزار نفرى راه بيندازند يا حزبى تشكيل بدهند و هنوز يك قرن نشده، نفوذ فكرى و قدرت سياسى خود را از دست مى دهند و به فراموشى سپرده مى شوند، اما پيامبر (صلى الله عليه و آله) و ابراهيم (عليه السلام) هزار و چهارصد سال پيش، راه و رسمى را آورده و در انديشه ها و دلها اين چنين نفوذ كرده اند! و هر سال جمعيتى متشكل از زن، مرد، پير، جوان، سياه، سفيد، عرب، عجم و ...

از نقاط مختلف جهان با مال و اختيار خود به اين سرزمين مى آيند و در يك زمان مشخص، اعمال يكسانى را براى خدا انجام مى دهند و روز به روز در يادها و خاطره ها زنده تر و بالنده تر مى گردند! با اينكه همه مرامهاى حزبى و صاحبان قدرت پس از مدتى از يادها محو و نابود مى شوند.»

براى ما، در اين سفر، هيچ صحنه اى مانند حركت سيل آساى حاجيان به سوى مشعر نبود!

اين همراه گزارشگر و بزرگ شده فرانسه، در ادامه سخنانش گفت:

«من اين صحنه و حركت عظيم عبادى را نمى توانم تجزيه و تحليل كنم و برايم مايه بهت و شگفتى است!»

در منا

در سر زمين منا، مسير چادرهاى ايرانيان تا رمى جمرات، موقعيت خوبى بود

ص: 149

براى پخش اعلاميه ميان حجاج ايرانى و غير ايرانى. ضمن اينكه به شدّت مراقب پليس بوديم، اعلاميه هاى زيادى را توزيع كرديم ولى برخى از زائران ايرانى به دليل وجود مأموران ساواك و نيروهاى دولتى در كاروانشان، از گرفتن اعلاميه ها خوددارى مى كردند و بعضى هم در صدد بودند ما را شناسايى كنند كه با شتاب خود را در ميان جمعيت مخفى مى كرديم. يكى از دوستان همراه، به نام آقاى سراج الدين موسوى (عضو دفتر امام و فرمانده اسبق كميته هاى انقلاب)، با ذغال به ديوارهاى اطراف جمرات «الموت للشاه» مى نوشت و من هم مراقب پليس بودم كه اگر از راه رسيد، علامت دهم و از صحنه بگريزيم.

روز دهم ذى حجه، در رمى جمره عقبه، يكى ديگر از دوستان گروه، عكس منحوس شاه را، در ميان انبوه حاجيان به ستون جمره چسبانيد و در اين هنگام پيشانى و سرش مجروح شد.

در نظر بگيريد لحظه اى را كه عكس محمد رضا پهلوى به ستون جمره نصب شده و به وسيله حاجيان سنگ باران مى شود! براى ما لحظه اى بود شورانگيز و فراموش ناشدنى!

گفتنى است كه عرفات، مشعر و منا در آن روزگار، مانند امروز سرويس بهداشتى و كولر و سايبان و آب سردكن نداشت. هر كس هر جا كه مى خواست قربانى اش را ذبح مى كرد. البته بسيارى از حجاج در قربانگاه هاى سابق ذبح مى كردند.

يكى ديگر از دوستان گروه، عكس منحوس شاه را، در ميان انبوه حاجيان به ستون جمره چسبانيد و در اين هنگام پيشانى و سرش مجروح شد.

پايان سفر

سفر ما به سرزمين وحى، از پنجم ذى حجه آغاز شد و در سيزدهم ذى حجه پايان يافت. وقتى به كشور سوريه برگشتيم، تعدادى عكس از گروه، در حال پخش اعلاميه و نمونه هايى از اعلاميه هاى توزيع شده، را براى برخى از مجّلات و جرايد در بيروت، پاريس و لندن فرستاديم كه تنها مجله «الوطن العربى»، قسمتى از آنها را چاپ كرد.

مجلّه «الوطن العربى»، در لندن انتشار مى يافت و از سوى حكومت عراق حمايتِ مالى مى شد. در گزارش اين مجله آمده بود:

ص: 150

«مبارزان مسلمان ايرانى ده ها هزار اعلاميه و نشريه در عرفات و منا، ميان حجاج توزيع كردند كه در آنها جنايات شاه افشا شده بود.»

اين گزارش همراه با تصوير پخش اعلاميه در چادرهاى عرفات بود. البته اين مجلّه تحت فشار رژيم شاه، گزارش خود را در شماره بعد تكذيب كرد.

آرى، در روزگارى كه بردن نام امام و نقل فتاوا و تبيين مواضع او، در همه جا ممنوع بود، پخش اعلاميه هاى مربوط به امام و بيانيه هاى ضدّ شاه و يا درج آنها در يك مجلّه، يك پيروزى بزرگ در راستاى نهضت ملّت ايران به شمار مى رفت، گرچه در زمان ما به دليل جهانى شدن نام و آوازه امام و انقلاب اسلامى ايران، يك حادثه تاريخى و ساده قلمداد مى گردد.

گفتنى است قيام 19 دى در قم، يك ماه پس از حج سال 1356 اتفاق افتاد و نهضت پانزده خرداد را شتاب بيشترى بخشيد.

ص: 151

پرواز در بهشت

سفرنامه مدينه منوره و مكه مكرمه

همايون عليدوستى

هان اى عزيز! چه دانى كه چه مى گويم؟ كه عسل گفتن ديگر است و عسل ديدن ديگر است و عسل بودن ديگر

لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ

همه تن جان شدم اى جان كه كنم جان به فدايت سر سودايى خود را بكشانم به منايت

من به جان مى خرم اين هروله سعى و صفا را مى كنم سعى در اين ره كه برم پى به صفايت

كى شود همچو پرستو به حريم تو كنم رو نكنم روى بدان سو كه نه آن است رضايت

همره خيل ملايك به لبم نغمه لبيك پرِ حيرت بگشايم به گلستان لقايت

با دلى سوخته از غم به لب چشمه زمزم قدحى نوشم و آيم به سوى صحن سرايت

ص: 152

چه مبارك بود آن دم كه به ياد تو زنم دم ز تو دردى بستانم نكنم ميل دوايت

منم آن بنده مسكين كه گناهش شده سنكين توئى آن خسروشيرين كه چو درياست عطايت

همه كارم شده مشكل دگر از گريه چه حاصل چه كنم با دل غافل كه نكرده است هوايت

تويى آن سرور و مولا كرمت بر همه پيدا تو زبس خوبى و زيبا نكند ديده رهايت

من اگر هر چه كه هستم ز مى عشق تو مستم چه كنم گر نزنم اين همه پيوسته صدايت

گه تقصير شد اكنون بگذر زين دل مجنون كه به جز لغزش و تقصير نياورد برايت

توشه بنده نوازى تو برازنده نازى نگهى كن به گدايى كه سرافكنده به پايت

همايون عليدوستى

صلا، صلاى عشق است و كاروان كاروانى كه ما را به سوى ملكوت مى برد. همه چيز، بوى تجلّى مى دهد.

و لحظه ها سر شار از نور و كرامت اند. وقت آن رسيده است كه با همه چيز و همه كس وداع كنيم و تنها به يك چيز و يك كس بينديشيم.

اكنون هنگام آن است كه بر اعتماد خويش به عالم غيب بيفزاييم و خدا را بر اين حقيقت شاهد بگيريم كه ما همه بنده اوييم و به سوى او باز خواهيم گشت.

گويى آسمان در يك قدمى ماست و ما مى خواهيم پروازى عاشقانه را آغاز كنيم پروازى كه تا كنون آن را تجربه نكرده ايم و تازه مى خواهيم به سمت و سويى برويم كه جز به خدا و پيامبر و خاندان او ختم نمى شود.

ص: 153

با تمام وجود احساس مى كنيم از خود خالى و از خدا لبريز شده ايم. احساس مى كنيم كه ديگر آن آدم قبلى نيستيم و مى خواهيم به ابديت بپيونديم، به نور، به پاكى، به عشق، به صفا و خلاصه به هر چه كه خوبى است و ما تا كنون ازآن غافل بوده ايم.

سفر حج تنها يك سفر زيارتى نيست. اين سفر، سفر تمرين پرواز از خاك تا افلاك است.

پاى نهادن در اين سر زمين به منزله پاى نهادن در حريم پيامبران بزرگ و اولياى خداست. اين سرزمين ياد آور خاطراتى جاودانه است كه تاريخ در صندوقچه ذهن و ضمير خود پنهان كرده است. در اين سر زمين بود كه ابراهيم فرزند خود را تا مرز قربانى كردن پيش برد و از آزمايش خداوند سر بلند بيرون آمد و همين جا بود كه اسماعيل از همه آنچه كه مى خواست چشم پوشيد و در برابر شمشير قضاى الهى لباس رضا بر تن كرد.

سر زمين عربستان مهد تمدن اسلام و جايگاه تبلور پاك ترين احساسات و ناياب ترين ارزشهاى انسانى است. از آن روى كه على عليه السلام با آن شكوهش در اين سرزمين و در آغوش خانه كعبه زاده شد و باليد موجب عظمت و افتخار اسلام شد.

و آنگاه كه خداوند دردانه اى همچون زهراى اطهر را به پيامبر عطا كرد، چشم هستى از درخشش نور سيماى او خيره ماند و به واسطه او دوازده نور عالمتاب در شب چراغ آفرينش روشن شد.

نخستين مرحله اين سفر وداع با خويش و خويشاوندان است كه اگر از خويش وداع نكنى وداع با خويشاوندان بى فايده است و اگر نتوانسته باشى از آنچه كه تا كنون به آنها دل بسته بودى دل بكنى، نخواهى توانست خود را بر جاى نهى و به خدا برسى. همچنانكه گفته اند:

به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى

آرى در هم شكستن ديواره هاى عقل و پاى نهادن در حريم عشق، كارى دشوار است. اما اگر مى خواهى به مقصود برسى راهى جز اين در پيش نيست.

براستى چه رويداد شگفتى است حضور در ميقات و دست دادن با ابراهيم، ديدار با اسماعيل، نگاه به كعبه، استلام حجر الأسود و بوسه بر آستان الهى!

لبيك گويان از راه رسيدن و گِرد خانه خدا گرديدن يعنى چه؟ يعنى اينكه خدايا! من تنها بله

ص: 154

قربان گوى تو هستم و تنها از تو مى ترسم و تنها تو را مى پرستم؛ همچنانكه در نماز هر روز و هر شب زمزمه مى كنيم كه: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.

تلاطم امواج حاجيان بر گرداگرد كعبه تداعى زيباترين نوع پرستش و دوست داشتن خداست، مگر نه آن است كه آدمى دوست داشتن را بايد به نوعى ابراز كند، پس اين خود نوعى ابراز دوست داشتن كسى است كه سالها به دنبال او بوده اى و اكنون او را يافته اى چون خودت را يافته اى.

اكنون لحظه ها شتابان ما را به سوى منزلگاه عشق مى برند. «و همه ذرّات وجودمان متبلور شده است» ديگر بهانه اى براى ماندن نيست و بايد هر چه زودتر به آنهايى پيوست كه به دوست پيوسته اند. پس اگر بمانيم براى هميشه مى مانيم و فيض حضور را در نمى يابيم.

سه شنبه 10/ 4/ 82

كاروان ما لحظاتى پس از اذان ظهر و برپايى نماز جماعت در مسجد ابوالفضل شهركرد آماده حركت است.

سفر در ميان سيل اشكهاى دوستان و اطرافيان آغاز مى شود و از هر شهرى با هر زائرى دهها نفر براى مشايعت آمده اند. اشك شوق در چشمها حلقه زده و دستهاى وداع يكى پس از ديگرى در هم گره مى خورد. خورشيد در وسط آسمان است و هواى گرم تير ماه ...!

روز، روز عجيبى است، اگر دير بجنبى از كاروان جا مى مانى و فرصتى براى خداحافظى نيست، بايد هر چه زودتر خود را به كاروان برسانيم.

سر انجام پس از دقايقى سوار بر اتوبوس، سفر سبز خود را با توكل به خداوند آغاز مى كنيم و به امامان معصوم عليهم السلام توسّل مى جوييم.

هنوز اتوبوس هايمان حركت نكرده اند كه عده اى از پشت شيشه ها برايمان دست تكان مى دهند. بعضى گريه مى كنند و بعضى ديگر لبخند شادى بر لبهانشان نقش بسته است. همه دوست دارند ياد و نام آنها هنگام زيارت در دل زائران زنده شود و از خدا و پيامبر بخواهند كه آنها را هم به ديدار خود بخواند و اين آرزوى كوچكى نيست!

ساعت موعود فرا رسيد. عقربه هاى ساعت دو و سى دقيقه بعد از ظهر را نشان مى دهد و ما در ميان بارانى از صلوات، شهركرد را به مقصد اصفهان ترك مى گوييم. ساعت پنج و سى دقيقه

ص: 155

به فرودگاه اصفهان مى رسيم.

پس از اقامتى نيم ساعته در خارج از سالن و پس از يكى دو ساعت انجام تشريفات و باز بينى ساكها، وارد سالن انتظار مى شويم. سنگينى دو كوله بار بزرگ، رمق از تنم گرفته و عرق گرمى بر سر و صورت و پيشانى ام نشانده است.

روحانى كاروان ما سيّدى معمم و از روحانيان با صفاى چهار محالى است كه در قم درس مى خواند.

لحظاتى را با او به گفت و گو مى نشينم و ديدگاه او را درباره كتاب حج دكتر شريعتى جويا مى شوم و او نظر خود را در اين زمينه ابراز مى كند. همچنين مطالبى را از بزرگان دين درباره اسرار حج برايم شرح مى دهد و براستى كه در اين فرصت اندك از چشمه فيض جوشانش سيراب مى شوم. درست در حين گفت و گو با آقاى كاظمى گلبانگ حركت از فرودگاه بلند مى شود و ما سالن انتظار را به سوى هواپيمايى كه در انتظار ما است، ترك مى گنيم. هواپيماى ما چيزى حدود ساعت نه، با چهارصد و پنجاه زائر از زمين بر مى خيزد و اصفهان را به سوى مدينه وداع مى كند.

ما همه در آرزوى يك چيز هستيم و آن ديدار حرم پيامبر و استشمام تربت آن عزيز عالميان است.

ميهمانداران هواپيما به گرمى از زائران استقبال مى كنند. از قيافه هايشان پيدا است فيليپينى هستند.

ساعت ده و چهل و پنج دقيقه بعدازظهر است كه اعلام مى شود تا لحظاتى ديگر هواپيما در فرودگاه مدينه بر زمين خواهد نشست. قلبها مى تپد و اشك شوق از چشمها جارى است، در همين حين صداى غمگنانه يكى از مديران كاروان كه از مدّاحان اهل بيت عليهم السلام است، از چند دريف عقب تر بلند مى شود. او با روضه اى غم انگيز دلهاى زائران را تا حرم رسول اللَّه نزديك مى كند. همه اشك مى ريزند و همه با پيامبر و اهل بيت او نجوا مى كنند.

اكنون ما بر فراز آسمان مدينه ايم. چه شب زيبا ودل انگيزى است، احساس مى كنيم به هر آنچه كه آرزو كرده بوديم رسيده ايم و چونان كبوتران تشنه اى هستيم كه لحظاتى ديگر در كنار چشمه هاى زلال، در باغهاى مصفّا خواهيم نشست.

ص: 156

آرى، مدينه قدمگاه پيامبر و بوسه گاه جبرئيل امين اكنون در برابر چشمان ماست؛ شهرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در توصيف آن فرمود:

«من مدينه را حرم قرار دادم همان گونه كه ابراهيم مكه را حرم قرار داد.»

با ايستادن هواپيما، وارد فرودگاه مدينه مى شويم. ساعت يازده شب است. از هنگام حضور ما در فرودگاه براى تطبيق كارت تا زمان حركت يك ساعت طول مى كشد. آقايى كه كارت ها را تطبيق مى كند با نگاهى تعجب آميز قيافه يكى از زائران را كه نامش «ولى اللَّه» است بر انداز مى كند و به شوخى مى گويد: محمد رسول اللَّه، انت ولىّ اللَّه! خنده اى گذرا بر لب هايمان مى نشيند.

اگر چه خستگى راه تا حدى بى تابمان كرده است، اما همه اينها هيچ نيست و بايد اين همه سختى را با جان و دل خريد كه گفته اند:

در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور

با پايان يافتن تشريفات قانونى و گرفتن مدارك، راهىِ هتلى مى شويم كه در فاصله اى كمتر از يك كيلومتر از جوار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله واقع است.

نام هتل «الساحه السفير» است، از خيابان مجاور كه نگاه مى كنيم، ديدگان اشكبار ما براى نخستين بار به بارگاه قدسى پيامبرخدا، حضرت محمدبن عبداللَّه صلى الله عليه و آله روشن مى شود!

ص: 157

خدايا! چه عظمتى، چه شكوهى و چه نورانيتى اين گنبد ساده، اما شريف را در بر گرفته است!

اتاق شماره 707 هتل سفير انتظار ما را مى كشيد، در اين اتاق كوچك مستقر مى شويم، مادرم دست و صورتش را مى شويد و پاشويه اى مى دهد و من در زير خنكاى كولر لحظاتى شيرين وصال حبيب خدا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله را احساس مى كنم. در اين لحظات عرفانى به راز و نياز با معبود مى پردازم و در خلوت خود با خدا مى گويم:

خدايا! از اينكه مرا قابل دانستى و در زمره زائران حرم پيامبرت قرار دادى، تو را سپاس مى گويم. تو را سپاس مى گويم كه به من نيرو و توان دادى كه عزم ديدار تو كنم. تو را سپاس مى گويم كه آتش محبت خود را در دلم افكندى و مرا به سوى خود خواندى. خدايا! اكنون من نيز آماده ام تا وظيفه اى را كه بر عهده ام نهاده اى انجام دهم و اين لحظات عزيز را قدر بدانم و نگذارم اين فرصت ناياب بيهوده از دستم برود.

خدايا! مرا بپذير و عفوم كن.

اكنون كه با تحمّل همه سختى ها اين سفر را تجربه مى كنم، توفيقم ده كه اعمال و كردارم مقبول درگاه تو شود، كه همانا تو ارحم الراحمينى. آمين يا ربّ العالمين.

در حال همين نجواها، چرتى سنگين چشمانم را در مى نوردد و كم كم به خوابى دو ساعته تبديل مى شود.

چهارشنبه 11/ 4/ 82

صداى روحبخش اذان صبح از مسجد مدينه به گوش مى رسد. اين نخستين بار است كه اين اذان زيبا را مى شنوم، تا خودم را براى نماز آماده كنم، نيم ساعتى طول مى كشد. همراه مادرم براى رفتن به نماز و زيارت آماده مى شويم. هوا هنوز گرگ و ميش است كه از هتل بيرون مى زنيم و دستم در دست مادرم راهىِ حرم مى شويم. در نزديكى هاى حرم. مادرم را به يكى از مادران هم كاروانى مى سپارم و از آنها خداحافظى مى كنم.

اكنون با تمام وجود، در برابر دنيايى از عظمت قرار گرفته ام، خدايا! چه مى بينم، من كجا، حرم رسول اللَّه كجا، نكند كه اين يك رؤياست. به پاس اين توفيق الهى دو ركعت نماز شكر گزاردم و براى بوسه زدن بر آستان پيامبر، وارد حرم مى شوم.

ص: 158

به خاطر مى آورم حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله را كه فرموده است:

«هركه در جايى از زمين بر من سلام دهد، به من رسانده مى شود و اگر كنار قبرم سلام دهد مى شنوم.»

پس بايد مواظب باشم، اينجا سلام كردن به رسول اللَّه صلى الله عليه و آله چيز كمى نيست. پيامبر سلامم را مى شنود! فضاى مسجدالنبى به قدرى نورانى است كه گويى امواج نور از هر طرف به سويم مى آيد.

لحظاتى مى نشينم و به قرائت آياتى از كلام اللَّه مجيد مشغول مى شوم تا براى تشرّف آمادگى بيشتر پيدا كنم. به اين آيه از سوره نساء مى رسم كه مى فرمايد:

... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً.

«اى پيامبر، آنانكه به خود ستم نموده اند، اگر پيش تو آيند و از خدا مغفرت بخواهند و پيامبر هم براى آنان از خداوند آمرزش بطلبد، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.»

اشتياق ديدار امانم نمى دهد. از جا برمى خيزم و بى صبرانه به سوى مرقد نورانى حضرتش مى روم.

دقايقى بعد، در برابر ضريح سبز رنگ نبوى مى ايستم. بى اختيار قطرات اشك صورتم را نوازش مى دهد و كم كم اين قطرات چونان سيلابى پهناى صورتم را مى پوشاند و در اداى سلام به آن حضرت ناتوان مى شوم اما با صداى بغض آلود سلامم را آغاز مى كنم:

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اللَّهِ، السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ ...

أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ ...

ص: 159

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلالَةِ، اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.

لحظاتى به گذشته بر مى گردم، گذشته هاى دور، حدود 1400 سال پيش كه پيامبر رحمت به اين ديار هجرت كرد.

آرى، اينجا همان مكانى است كه روزگارى مهاجران و انصار براى اقامت حضرت رسول اللَّه برگزيدند ...

پس ازالتجاى به درگاه رسول حق صلى الله عليه و آله از باب بقيع بيرون مى آيم، كمى جلوتر مدير كاروانمان را مى بينم، زيارت قبول مى گويد و از من مى پرسد: مى دانى اكنون در كجا ايستاده اى وبعد بى آنكه مهلت دهد پاسخش را بگويم، ادامه مى دهد: در شريفترين مكان روى زمين، در محله بنى هاشم!

خورشيد از پشت كوهها بالا آمده است و اشعه هاى زرين خود را در آسمان شهر مدينه مى پراكند. كبوتران قبرستان بقيع دسته دسته پرواز مى كنند و در پيرامون قبور مطهّر مى نشينند.

عجب حالى دست مى دهد! به هر سمتى مى نگرى انبوه زائران با اشكهاى جارى كلماتى را زمزمه مى كنند.

اينجا قبرستان بقيع است، تصويرى گويا از مظلوميت امامان شيعه عليهم السلام و تكّه اى از بهشت.

گورستانى كه حقايق تاريخ را در خود نهفته دارد و شعله اى است فروزان در كانون عشق و ايمان.

وقتى چشم بگشايى صفحات تاريخ در برابر چشمانت ورق مى خورد و صداى مظلوميت شيعه را از پشت ميله هاى سبز رنگ مى شنوى. به طرف مدفن چهار امام پاك مى شتابم. اشكها و التماس ها در هم مى آميزد. بغضى غريب گلويمان را مى فشارد. زائران به يكديگر نگاه مى كنند و بر غربت ائمه بقيع مى گريند. از در بزرگ قبرستان كه وارد مى شوى، روبه روى خود چشمانت به قبر خاكى چهار امام معصوم مى افتد.

خاك بقيع، چونان صدفى، اين چهار گوهر درخشان را در آغوش كشيده است و تماشاى مزار خاكى آنها دل را مى سوزاند.

ص: 160

هيچ كس ياراى سخن گفتن ندارد. گويى بر لبها مهر سكوت زده اند و تنها اجازه داده اند كه بگريى.

در اين ميان، بسيارى نيز به دنبال گمشده خود هستند كه در كجا آرميده است و چگونه است كه مدفن پاكش از چشمها پنهان است؟ مگر هزار و پانصد سال پيش، چه حادثه اى روى داد كه ...؟!

گمشده اى كه پيامبر درتوصيفش فرمود:

«هرگاه دخترم فاطمه را مى بوسم، گويى بوى بهشت را استشمام مى كنم، اما ...؟!»

به راستى تاريخ در اين باره چه پاسخى دارد؟!

اينجا هنوز طنين گريه هاى زهرا عليها السلام از بيت الأحزان به گوش مى رسد.

بيت الاحزان، خرابه اى كه شناسنامه غمهاى زهراست! چرا كه او اجازه ندارد در خانه خود بر اندوه مرگ پدر، بى وفايى امّت ناله كند

پنج شنبه 12/ 4/ 82

سحرگاهان، ساعتى پيش از اذان صبح، همراه با مادرم و در جمع كاروان، راهى حرم مطهر پيامبر مى شويم. عشق و عقل در هم آميخته است و جاذبه اى عجيت ما را به سوى كانون مهر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله مى كشاند و ما چونان براده هاى آهن در برابر آن كانون مغناطيس، از خود اراده اى نداريم و همچون موجهايى گريزان از خويش، به طرف آن ساحل امن پناه مى بريم.

هنوز تا اذان صبح دقايقى مانده و فرصت خوبى است براى نافله شب ...

آدمى با شنيدن اذان و نواى «اللَّه اكبر»، به ياد اذان هزار و چهارصد سال پيش بلال مى افتد كه مسلمانان را به نماز فرا مى خواند.

پس از نماز دنبال فرصتى مى گردم كه دو ركعت نماز در محراب پيامبر بخوانم و اين فرصت با اندكى صبر و حوصله، دست مى دهد.

محراب پيامبر صلى الله عليه و آله ميان منبر و حجره شريف واقع است. بر بالاى آن با خطوطى زرّين و زمينه اى قرمز نوشته اند: «هذا محراب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلّم» با خواندن نماز در اين محراب، حس زيبايى به انسان دست مى دهد؛ گذاشتن پا در جاى پاى پيامبر!

ص: 161

دو ركعت نماز متفاوت با نمازهايى كه تاكنون خوانده ام، مى خوانم و ثواب آن را به روح پدرم نثار مى كنم.

از مسجد النبى به قصد زيارت ائمه بقيع بيرون مى آيم. خورشيد درحال دميدن است.

نسيمى روح نواز مى وزد. به پله هاى قبرستان بقيع كه مى رسم، به تماشاى قبّةالخضراء مى ايستم، از خود مى پرسم: پيامبر چه كرد كه خداوند اين همه جلال و عظمتش بخشيد؟! و باز خودم پاسخ خود را مى دهم كه: او عبد خدا شد و بندگى كرد! آرى پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از هر چيز بنده خاضع خدا بود و در مسير بندگى و عبوديت تا آنجا پيش رفت كه مسلمانان در هر نماز بر بندگى او شهادت مى دهند.

در اين لحظات است كه كم كم قطراتى از اشكم بر گونه هايم نقش مى بندد.

كاغذى از كيف كوچكم در مى آورم تا شعرى را كه به ذهنم آمده، بنويسم:

يا رسول اللَّه جانم تازه شد از ديدن تو جان به قربان تو و گلهاى صحن گلشن تو

فيض ديدارت نصيبم كرده اى از روى رحمت تا كه هستم بر نخواهم داشت دست از دامن تو

شربت وصلم چشاندى، در بر خويشم نشاندى چشم دل روشن شد از ديدار روى روشن تو

آن شب قدرى كه نور سرمدى شد بر تو نازل خوشه چينى كرد جبريل امين از خرمن تو

هم بشير و هم نذيرى، بر همه دلها اميرى مى برازد جامه سبز رسالت بر تن تو

كوه رحمت شد تجلّى گاه نور طور سينين تا چهل شب دامن غار حِرا شد مسكن تو

دشمن راه رسالت چون تو زهرايى ندارد كور باد اى دوست، چشمان حسود دشمن تو

ص: 162

گر چه سنگين است جرم ما وليكن روز محشر دست ما كوته مباد از دامن پيراهن تو

در حال ترنّم بقيه ابياتم هستم كه كاروان از راه مى رسد و من هم با آنان همراه مى شوم. پشت ميله هاى غم گرفته بقيع مى ايستم. صداى محزون و ناله هاى غم انگيز از همه سو به گوش مى آيد، همگان با ديدگانى اشكبار ميله هاى اطراف قبرستان را در دست گرفته اند و عاشقانه اشك مى ريزند ...

بعد از ظهر پنج شنبه 12/ 4/ 82

ساعت چهار و سى دقيقه است. از باب البقيع وارد حرم مى شوم. در امتداد در ورودى، چشمم به ضريح خانه فاطمه عليها السلام مى افتد. در كنار سكويى كه حايل درِ خانه است مى نشينم. اينجا جايى نيست كه بتوان در آنجا گريه نكرد. اگر اشك نريزى مديون چشمانت هستى. مگر مى توان كنار خانه فاطمه عليها السلام بود و نگريست. به تعبيرى شاعرانه: چگونه مى توان به اين خانه نِگريست و نَگريست؟!

به درِ خانه كه نگاه مى كنى، همان سبك و سياق درهاى قديمى را دارد و قفلى تزيينى در وسط آن ديده مى شود. اينجا راز و نياز با خداوند، حال و هواى ديگرى دارد. آخر روزگارانى اين مكان، محل رفت و آمد زهراى اطهر عليها السلام بوده است. اينجا مكانى است كه جبرئيل و فرشتگان بدون اجازه به آن قدم ننهاده اند. اينجا باب الحوايج و مفتاح الجنان است.

باران اشك كم كم هموار مى شود، نوبت خواندن زيارتنانه مى رسد.

«السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ ...

أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلائِكَتَهُ، أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جَازِياً وَ مُثِيباً ...»

ص: 163

اقامت در اين مكان عزيز، يكى- دو ساعت به طول مى انجامد. دل كندن از اينجا بسيار دشوار است. اما سوار بر قايق زمان بايد پيش رفت و از زيارت مكانهاى ديگر غافل نشد. پس از اقامه دو ركعت نماز، به محلى مى روم كه به مئذنه بلال مشور است.

اينجا اكنون به صورت سايه بانى سنگى ساخته شده است. تمامى بنا يكدست سفيد است و پلكان هايى مورّب، ارتباط بالا و صحن مسجد را برقرار مى كند. در زير اين سايه بان نماز مى خوانم. پس از نماز به جايگاهى قدم مى گذارم كه ميان محراب و منبر پيامبر است. اينجا همان جايى است كه پيامبر در شأن آن فرمود: «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ». (1) در ميان صفوف منتظران نماز جماعت نشسته ام. در دو سوى من دو برادر مصرى نشسته اند، از يكى مى پرسم معناى اين حديث پيامبر كه فرمود: «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» چيست؟

او لبخند معنا دارى مى زند و مى گويد: اللَّه اعلم، منظورش را فهميدم، مى خواست بگويد:

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

به ديگر برادر مصرى كه در سمت راستم نشسته، مى گويم: آياتى از قرآن را با لحن مصرى برايم تلاوت كن. او خنده اى مى كند و مى گويد: قرائت، مصرى و غير مصرى ندارد!


1- الكافي، ج 4، ص 554

ص: 164

امروز نماز صبح را در هتل خواندم. ساعت شش و سى دقيقه است. اتوبوسها آماده حركت به محل غزوه احد و زيارتگاه شهداى اين جنگ است. چهار اتوبوس با رنگ هاى مختلف در مقابل هتل ايستاده اند. من و مادرم در اتوبوس شماره 3 جاى مى گيريم.

امروز صبحانه را در داخل اتوبوس صرف مى كنيم. گروهى از دوستان بطرى هاى پر از آب يخ را نيز همراه خود آورده اند. اتوبوسها به حركت در مى آيند و درست پس از ده دقيقه به دامنه كوه احد مى رسيم. با وجود آنكه هنوز چيزى از آفتاب بالا نيامده است اما گرماى هوا احساس مى شود. از اتوبوسها پياده مى شويم و پشت سر روحانى كاروان حركت مى كنيم. در جاى جاى اين مكان شريف، كاروانهايى از نقاط مختلف براى بازديد آمده اند و هر كدام دور يك روحانى حلقه زده اند و به حرفهايش گوش مى دهند. ما نيز بر فراز جبل رمات كه مشرف به دامنه كوه احد است، قرار مى گيريم.

احد در محلّى به نام وادى عقيق، در شش كيلومترى شمال مدينه قرار دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره اين كوه فرموده است:

«احد كوهى است كه ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داريم.» (1) ديوارى سفيد با پنجره هاى مشبّك، دور تا دور قبور شهداى احد كشيده شده است و حمزه، سيدالشهدا، عموى پيامبر و حدود هفتاد تن از مسلمانان؛ مانند مُصعَب بن عُمَير در اين خاكِ آرميده اند. در آغازين نگاه، به ياد مى آورم مطلبى را كه در جايى خوانده ام، حضرت زهرا عليها السلام، نخستين تسبيح خود براى ذكر و دعا را از اين تربت ساخت.

درود و صلوات به روح پاك شهيدان خفته در اين ديار نثار مى كنيم.

روحانى كاروان به وقايع سال سوّم هجرى اشاره مى كند و مى گويد: در اين سال سپاه سه تا چهار هزار نفرى كفار به انتقام جنگ بدر به مدينه آمدند و سپاه اسلام با هزار نفر به مقابله با آنها رفتند و شكاف و تنگه اى را در ميان كوه به ما نشان مى دهد و مى گويد: پيامبر تعدادى از مسلمانان را در اين تنگه قرار داد اما متأسفانه على رغم پيروزى و فتحى كه نصيب آنها شد، مأموران حفاظت از تنگه سنگرهاى خود را رها كردند و به جمع آورى غنايم پرداختند كه همين امر


1- «أُحُد جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ»، عوالي اللآلي، ج 1، ص 177

ص: 165

باعث شد مشركان با حمله اى ديگر به سپاه اسلام شكست خود را جبران كنند.

مى گويند: نبى مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله هر سال يكبار براى زيارت شهداى احد به اين محل مشرّف مى شد.

پس از توقّفى يك ساعته، با كوه احد خداحافظى مى كنيم و راهى مسجد ذوقبلتين مى شويم. تحمّل گرماى اين مكان در زير آفتاب تير ماه، انسان را به ياد صبر و استقامت ياران پيامبر مى اندازد. اندكى بعد، در زير سايه بان سقف اتوبوس قرار مى گيريم. كولرها روشن اند و از خنك كردن مسافران مضايقه اى نمى كنند. به مسجد ذو قبلتين مى رسيم. نگهبان در مسجد به خاطر داشتن دوربين عكاسى، مانع ورود ما مى شود. پسر بچه اى دم در مسجد ايستاده وسايل ما را تحويل مى گيرد و تا زمان بازگشت ما همان جا مى ماند.

وارد مسجد مى شويم، دو ركعت نماز تحيّت مى خوانيم. مسجد ذو قبلتين از مساجد بسيار مهم مدينه است. در اين مسجد دو محراب ساده و بى پيرايه ديده مى شود؛ يكى به سوى بيت المقدس است و ديگرى به سوى كعبه. در همين مسجد بود كه براى تغيير جهتِ قبله از بيت المقدس به كعبه، بر پيامبر صلى الله عليه و آله وحى نازل شد. آيات قرآن بر اين موضوع دلالت دارد.

خورشيد در وسط آسمان قدم مى زند و گلبانگ اذان از مسجدالنبى به گوش مى آيد و ما هنوز در هتل هستيم. بايد زودتر خود را براى شركت در نماز جمعه آماده كنيم. وضويى مى گيريم و راهىِ مسجد النبى مى شويم.

اين بار پيراهن عربى را كه از بازارهاى مدينه خريده ام، مى پوشم و هيچگونه كيف و محموله اى بر نمى دارم تا مبادا شرطه مقابل درِ مسجد، جلويم را بگيرد و مانع رفتنم شود.

امروز جمعيت شلوغتر از روزهاى گذشته است. در صحن مسجدالنبى از حضور نمازگزاران غلغله اى برپاست و جمعيت به حدّى است كه جايى براى ايستادن نيست! ناگزير به پشت بام مسجد مى رويم. پس از عبور ازپله هاى تميز صيقلى، در چندين دور متوالى به پشت بام مسجد مى رسيم. گرماى هوا در پشت بام مسجد بيشتر احساس مى شود.

كف آن را از سراميك هاى سفيد بزرگ پوشانده اند. در زير سايه بان كناره پشت بام مى ايستم.

امام جمعه درخطبه هاى نمازازمحرّمات سخن مى گويد و در اين باره احاديثى از

ص: 166

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند. پس از نماز عده اى مى روند و عده اى مى مانند و قرآن مى خوانند. بلند مى شوم و به گشت وگذار در پشت بام مسجد مى پردازم. قدم زدن در اين فضا حال و هوايى دارد.

به طرف قبةالخضرا مى روم و از نزديك، اين گنبد شريف را نظاره مى كنم. روحانيانى كاروانى درباره چگونگى اين بنا براى گروهى سخن مى گويد. وى مى گفت: مسؤولان عربستان تصميم دارند با اجراى طرح توسعه حرم، بقيع را نيز به حرم الحاق كنند و شايد در آن دخل و تصرف نمايند اما بعد ادامه مى دهد، خدا آن روز را نياورد كه اگر چنين شد امام عصر (عج) ظهور خواهد كرد و نخواهد گذاشت چنين كارى را انجام دهند و ما آن روز ديگر در ايران نخواهيم بود.

به هتل باز مى گردم. نهار و همه چيز آماده است. به خصوص آبهاى سرد و گوارا و نوشابه هاى جور وا جور. هتل داران به قدرى با ميوه و آب ميوه از ما پذيرايى كرده اند كه رنج خستگى و بى خوابى ها را فراموش كرده ايم، هر چند تعدادى از پيرمردها و پيرزنها دايم غر مى زنند و حتى از نبودن دمپايى گلايه مى كنند، اما خونسردى و صبر و حوصله مسؤولان كاروان، بيش از اين حرف هاست كه غر زدن زائران آنها را عصبانى كند يا از پاى در آورد.

مدير كاروان ما در جايگاه مخصوص كشيك داخل هتل نشسته و با لبخندى رضايت بخش زائران خود را جمع وجور مى كند و تازه ترين اطلاعات را درباره ادامه برنامه سفر به آنان توضيح مى دهد.

ساعت دو بعد از ظهر است. به اتاق مى روم. مادرم نيز آمده است، استراحت مى كنيم و دو ساعت بعد بلند مى شويم و باز زمان رفتن به حرم و زيارت است.

ساعت چهار و سى دقيقه بعد از ظهر جمعه است. اين بار در مقام جبرئيل دو ركعت نماز مى خوانم. تا ساعت هفت و سى دقيقه در حرم مى مانم.

با پايان يافتن نماز جماعت، از حرم بيرون مى آيم و به طرف قبرستان بقيع مى روم. محوّطه بقيع در فضايى تاريك و روشن فرو رفته است. زنها دسته دسته نشسته اند. بعضى ها گريه مى كنند.

عدهاى زيارتنامه مى خوانند و عده اى هم سرپا ايستاده اند و از پشت ميله هاى غم گرفته بقيع تربت پاكان اين ديار را تماشا مى كنند.

كمى آن طرف تر مرد ميان سالى را مى بينم كه نشسته است و با صداى سوزناك روضه

ص: 167

مى خواند. قدمها را كوتاه مى كنم مى نشينم و بر ديوار بقيع تكيه مى زنم. كم كم افراد ديگر به جمعيت ما ملحق مى شوند و شور و حالى وصف نا شدنى دست مى دهد. اگر ديوار را از ميان بردارند ميان ما و قبر امّ البنين، مادر حضرت ابوالفضل عليه السلام چهار قدم بيشتر فاصله نيست. روضه خوان كه شال سبزى بر گردن انداخته روضه حضرت ابوالفضل را مى خواند و گريه امانمان نمى دهد. زار زار مى گريم؛ چنان بلند كه شرطه نهيب مى زند: حاجى! هيس ... يواش و روضه خوان صدايش را كمى پايين مى آورد، اما روضه را قطع نمى كند تا آنكه اشك هاى باقى مانده ما نيز مجال مى يابند از چشمانمان بيرون بريزند.

ساعت هشت شب به هتل مى آيم، پس از صرف شام در برنامه هماهنگى سفر شركت مى كنيم.

امشب شب ميلاد حضرت زينب عليها السلام است. برنامه اى ترتيب داده شده است. در اين برنامه شعرى را در توصيف پيامبر براى حاضران مى خوانم. رديف شعر به نام مبارك «محمد» ختم مى شود و زائران با پايان يافتن هر بيت يك صلوات چاشنى برنامه مى كنند و پس از يكى دو ساعت، خسته و كوفته به استراحت مى پردازيم.

شنبه 14/ 4/ 82

پس از اقامه نماز در حرم به هتل آمديم.

امروز را تا اوايل ظهر مشغول خريد در بازارهاى مدينه بوديم نزديكى هاى ظهر به هتل آمديم و سپس با شنيدن گلبانگ آسمانى اذان، راهى مسجدالنبى شديم و پس از اقامه نماز، دوباره به هتل بازگشتيم. تا ساعت پنج عصر در هتل مانديم و سپس براى ديدن مسجد غمامه از هتل بيرون شديم.

نام ديگر اين مسجد «مصلّى العيد» است، از آن روى كه پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين نماز عيد قربان را در آنجا گزاردند. از آن رو غمامه اش خوانده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله يك روز در آنجا نماز استسقا خواند و ديرى نپاييد كه تكه ابرى در آسمان پديدار شد و آنگاه باران باريد و اكنون امت او نيازمند باران رحمت اوست.

روحانى كاروان در جمع زائران، نكاتى درباره مسجد غمامه گفت. وقتى خواستيم از داخل مسجد ديدن كنيم متوجه شديم كه در مسجد بسته است. به خواهش روحانى نگهبان در مسجد

ص: 168

را به رويمان گشود. پس از اداى دو ركعت نماز تحيّت و دعا و نيايش، از مسجد على عليه السلام هم كه در نزديكى مسجد غمامه بود، ديدن كرديم.

يك شنبه 15/ 4/ 82

نماز صبح را به جماعت در حرم خوانديم.

امروز قرار بر اين است كه پس از نماز در بين الحرمين، روبه روى قبرستان بقيع جمع شويم تا با هم ديدارى از مسجد مباهله داشته باشيم. تابلوى راهنماى زائران در دست من است. به كمك آن، افراد كاروان را به سوى خود خواندم. پس از آنكه همه آمدند به اتفاق راهى مسجد مباهله شديم.

اين مسجد يادآور رويدادى است كه مى گويند: گروهى از رهبران مسيحيان نجران در مدينه به محضر حبيب خدا صلى الله عليه و آله آمدند و راز رسالت او را پرسيدند. او گفت: عيسى مخلوق خداست و گفت وگو در همين زمينه سرگرفت و آياتى؛ از جمله آيه مباهله نازل شد.

مدتى پشت درهاى بسته مسجد مباهله ايستاديم و سپس با دور زدن مسجد راهى مسجد ابوذر شديم.

در كنار مسجد مباهله بزرگراهى بود كه اندكى غفلت مى توانست مشكل ساز باشد. تابلوى راهنما هنوز در دستم بود و من براى آنكه پيرمردها و پيرزنها راحت بتوانند از اين خيابان رد شوند، در وسط جاده ايستادم و رانندگان با ديدن تابلو، ماشين ها را متوقف كردند و زائران يكى يكى به پياده رو رفتند.

دقايقى بعد به مسجد ابوذر رسيديم. اين مسجد درست در خيابانى قرار دارد كه به شارع ابوذر معروف است و به هتل محل اقامتمان مى رسيد. از نامهاى ديگر اين مسجد مسجدالسجده و مسجدالبحيرى است. به روايتى اينجا منزلگاه ابوذر غفارى صحابه وفادار پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و اكنون محلّ اقامه نمازهاى جماعت است.

دوشنبه 16/ 4/ 82

اين سطور را در حالى مى نگارم كه در كنار كفش كن روبروى باب جبرئيل چشم انتظار بازگشت مادر از زيارت هستم. او ساعت 5/ 8 رفته و هنوز نيامده است. ساعت 15/ 9 دقيقه صبح است، خانم زائرى پيرمردى را با ويلچر آورده و مى خواهد با خود به حرم ببرد اما اجازه

ص: 169

نمى دهند و او را باز مى گردانند.

تماشاى گنبد سبز رسول اللَّه باعث شده است ذرّه اى احساس دلتنگى يا خستگى نكنم. دو تن از زائران ايرانى در كنارم نشسته اند، از طرز حرف زدنشان معلوم است شمالى هستند. با هم گرم صحبت مى شويم. بحث درباره علل در هم ريختگى اوضاع اقتصادى ايران بالا مى گيرد و يكى دو نفر ديگر هم به جمع ما مى پيوندند. دو نفر از زائرانى كه در كنارم نشسته اند گنبد امام رضا عليه السلام و گنبد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را با هم مقايسه مى كنند حرفهايشان شنيدنى بود.

سه شنبه 17/ 4/ 82

امروز بايد با مدينه وداع كنيم و اين وداع براى هر كس كه شميم وصال اين بهشت الهى را چشيده باشد، بسى تلخ و دشوار است. لحظه ها به سرعت مى گذرند، براى آخرين بار به سوى تربت پاك پيامبر صلى الله عليه و آله مى روم، قدمها را آهسته بر مى دارم، خاطرات چند روز گذشته در پيش چشمم مجسم مى شوند، آه، ايام چه زود گذشتند! آيا اين روزها يازهم تكرار مى شود؟! به حرم مى روم تا آخرين درد اشتياق خود را با رسول اللَّه بازگو كنم. مى روم تا بار ديگر بوسه بر آستانش زنم. تا با او و دخترش فاطمه عليها السلام، با امام حسن، با امام سجاد، امام صادق و امام باقر عليهم السلام خداحافظى كنم. مى روم تا دستهايم را بر بقعه بى ضريحشان حلقه زنم. اشكهاى چشمانم را در آن سر زمين ببارم. با خودم اين شعر سعدى را نجوا مى كنم:

بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

هر كو شراب فرقت روزى چشيده باشد داند كه سخت باشد قطع اميد واران

با ساربان بگوييد احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

چندان كه بر شمردم از ماجراى عشقش اندوه دل نگفتم الّا يك از هزاران

در حرم رسول اللَّه در كنار قبر به راز و نياز مى پردازم و پس از سه ساعت، با ديدگان اشكبار، ديار محبوب قلوب را وداع مى كنم.

در گرداگرد ضلع جنوبى حرم اسامى و القاب مبارك پيامبر خدا نوشته شده كه برخى از آنها عبارتند از: صاحب الوسيله، صاحب الشفاعه، صاحب المعجزات، صاحب الكوثر، مفتاح الجنّه، مفتاح الرحمه، وكيل، كفيل، خليل الرحمن، امام المتّقين، سيد المرسلين، صادق، مصدق، صراط

ص: 170

المستقيم، نعمةاللَّه، مطاع، مطيع، رسول الثقلين، خاتم الرساله، خاتم النبيين، صفى اللَّه، كليم اللَّه، حبيب اللَّه، رسول الرحمه، متقى، يس، طاها، طيب، مطهّر، احمد، محمد، وحيد، رسول الامم، مدّثر و ....

بعد از ظهر سه شنبه 17/ 4/ 82

آماده احرام مى شويم، پس از غسل، لباسهاى خود را بيرون مى آوريم و جامه سفيد احرام بر تن مى كنيم. اين جامه نمادى از رها شدن، بى رنگى، ساده شدن و به خدا پيوستن است. گويا داريم سفر آخرت را تمرين مى كنيم. كندن جامه هاى دنيوى و پوشيدن لباس ديدار. لباسى كه لبيك را به همراه دارد و انسان را آماده رفتن تا بى نهايت مى كند.

لباسى كه تمامى تعيّنها، مالكيت ها، دوست داشتنها، خودپسندى ها و تشخص ها را كنار مى ريزد و اكنون اين لباس به تن ماست و ما آماده سوار شدن بر بال فرشتگان تا به معراجى روحانى رويم.

ص: 171

اگر خوب گوش كنيم، زمزمه هاى قدسيان را خواهيم شنيد و چه تماشايى است ديدن حاجيانى كه براى زيارت خانه خدا يكدست سفيد پوشيده اند. دو تكه جامه احرام مرزهاى تفاخر و تكبر را در هم مى شكند.

با اشتياق، محلّ اقامت خود را ترك مى كنيم از آسانبر پايين مى آييم و در سالن طبقه همكفِ هتل سفير مى ايستيم. پيرمردى كه حدود شصت و پنج ساله به نظر مى رسيد، از راه مى آيد و با صداى محزون شروع به روضه خوانى مى كند و زمزمه هاى وداع با مدينه را سر مى دهد. ساعت پانزده سوار بر اتوبوس راهى مسجد شجره مى شويم. وقتى به مسجد شجره رسيديم كاروانهاى ديگر نيز آمده بودند. عده اى مشغول غسل بودند گروهى وضو مى گرفتند و عده اى مشغول نماز. مسجد شجره ميقات وصال عاشق و معشوق است. اين مسجد به ذوالحُلَيفه نيز شهرت دارد. مقات حج پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل مدينه بوده است.

كف مسجد شجره با فرشينه هاى زيباى سبز رنگ پوشانده شده. در ضلع غربى مسجد پانزده كودك زير پنج سال با لبالسهاى سفيد نشسته اند و سه جوان قرائت يا حفظ قرآن را به آنها آموزش مى دهند.

حضور در مسجد شجره ما را براى ديدار دوست مصمم تر مى كند تا آنكه لحظه موعود فرا مى رسد. نماز مغرب و عشا را به جماعت مى خوانيم و با ذكر تلبيه روانه مسجدالحرام مى شويم.

گروههاى مختلف پشت سر هم به راه مى افتند و من از ميان كاروان، فرياد لبيك سر مى دهم و ديگران نيز پشت سرم تكرار مى كنند.

«لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْك، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك»

اتوبوس ما روانه مكه مى شود. فاصله ميان مسجد شجره تا مكه 450 كيلومتر است. شور و اشتياق ديدار خانه خدا لحظه به لحظه در دلمان فزونى مى گيرد و جان و روحمان پرمى كشد و اوج مى گيرد.

سحرگاه چهارشنبه 18/ 4/ 82

ساعت سه بامداد در برابر هتل اجياد مكه از اتوبوس پياده مى شويم و با ارائه كارت

ص: 172

شناسايى، كليد اتاقمان را تحويل مى گيريم. ساكهاى هر كسى را پشت در اتاقش گذاشته اند. آنها را داخل اتاق مى گذاريم و براى انجام اعمال عمره، در سكوت و خلوت شب راهى مسجد الحرام مى شويم. حدوداً يك ساعت تا نماز صبح باقى است. به آستانه مسجدالحرام مى رسيم، شور وصال بى تابمان كرده است. پيش از آنكه چشمهايمان به جمال كعبه بيفتد، به سجده مى افتيم. بغضهايمان مى شكفد و اشك امانمان نمى دهد. در حالت سجده اين ذكر بر زبانم جارى مى شود:

«لَكَ الْحَمْدُ يَا رَبِّ، لَكَ الشُّكْرُ يَاربِّ، يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ، يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ يَا ذَا الْجُودِ وَ الْكَرَمِ».

و آنگاه آرام آرام سر را بالا مى آورم ...

نماز صبح را در ميان صفوف نماز جماعت مى خوانيم و پس از نماز، اعمال عمره را آغاز مى كنيم. هفت شوط طواف گِرد خانه خدا، نماز پشت مقام ابراهيم، سعى ميان صفا و مروه، تقصير، طواف نساء و نماز طواف نساء پشت مقام ابراهيم و بدين ترتيب اعمال عمره ما به آخر مى رسد.

بر ديواره اطراف حرم تكيه مى زنيم. آرامشى توأم با عشق و معنويت در دل و جانمان متبلور مى شود. ذرّه ذرّه وجودمان احساس مستى مى كند. گويى شراب عشق در رگهايمان دميده اند. تماشاى خانه خدا پس از اعمال عمره، چه حالى و چه لذتى دارد! گويى تكانى خورده ايم و به خويشتن بازگشته ايم.

نسيم خنك سر و صورتمان را نوازش مى دهد و تماشاى طواف حاجيان حلاوت وصال را در كاممان دو چندان مى كند. خانه كعبه اين يادگار ابراهيم را در برابر خود مى بينيم.

كعبه، خانه اى كه مقابل بيت المعمور قرار گرفته و بيت المعمور در برابر عرش است. به ياد مى آورم زمانى را كه ابراهيم اين خانه را به يارى فرزندش اسماعيل بنا كرد و اكنون ميعادگاهى است براى تمامى آنان كه مى خواهند با ابراهيم خليل ميثاقى دوباره ببندند.

عصر چهارشنبه 18/ 4/ 82

سه ساعت از ظهر گذشته، وارد بيت اللَّه الحرام مى شويم در صحن ورودى مى نشينيم و محو

ص: 173

تماشاى كعبه مى شويم. چهار نفر سودانى محملى سبز رنگ را در دست گرفته اند و پيرزنى را در آن نشانده اند و آن را گِرد خانه خدا طواف مى دهند. صداى آرموتورها از سمت شرقى مسجدالحرام به گوش مى رسد. مهندسان و كارگران مشغول بازسازى و ايجاد تغييراتى در لوله كشيهاى چاه زمزم اند. همراه مادرم از جا برمى خيزيم و به سوى كوه صفا مى رويم. بر بلنداى آن مى نشينيم و صفا مى كنيم! در اينجا داستان سرگردانى هاجر را كه براى يافتن آب هفت بار فاصله ميان صفا و مروه را دويد براى مادرم تعريف مى كنم و برايش مى گويم كه روزگارى اين مكان بيابانى بى آب و علف بوده كه حتى پرنده اى در آنجا پر نمى زده است و ...

پس از ساعتى، كه دمادم نماز مغرب، به مسجد الحرام مى آييم. مادرم را براى نماز به شبستانهاى اطراف حرم مى فرستم و خودم در يكى از صفهاى مقابل خانه كعبه قرار مى گيرم.

پنجشنبه 19/ 4/ 82

ساعت ده صبح جلسه توجيهى اعضاى كاروان تشكيل مى شود. روحانى كاروان درباره چگونگى اعمال حج توضيحاتى مى دهد. تعدادى از زائران از وضعيت هتل گله دارند. آنها مى گويند: هتلهاى درجه سه از هتل ما كه درجه يك است وضعيت بهترى دارد. قرار است شكايت آنها نزد مسؤولان بعثه برده شود. نزديكى هاى ظهر صداى اذان به گوشمان مى رسد.

مينى بوسى در مقابل هتل ايستاده است. اين مينى بوس مخصوص زائران اندونزيايى است. وارد مينى بوس كه شديم، يكى از آنها تعارف كرد كه بنشينيد. با آن مينى بوس راهى حرم مى شويم.

پس از نماز جماعت ظهر و عصر حالى دست مى دهد. خود را به كعبه مى رسانم در حاشيه خانه قرار مى گيرم، سياه چرده اى پاكستانى مثل كودك مادر مرده ضجّه مى زند و گريه مى كند.

پرده كعبه را در دست گرفته، با لحجه پاكستانى خدا را به التماس مى خواند. با خودم مى گويم كاش او را داشتم! كمى بعد مردى از پشت سر انگشترش را به من مى دهد و مى گويد: به در كعبه متبرك كن، انگشتر را متبرك مى كنم و به او باز مى گردانم آنگاه به حِجر اسماعيل مى روم؛ مدفن هاجر و اسماعيل و بسيارى از اولياى خدا. درست زير ناودان طلا دو ركعت نماز مى گزارم و زمزمه اى و گريه اى ...

عصر پنجشنبه 19/ 4/ 82

ساعت شش عصر مادر را همراه خود به مسجدالحرام مى آورم. او به سمت شبستانهاى

ص: 174

اطراف حرم مى رود.

در ميان كسانى كه براى اقامه نماز آمده اند، جايى را پيدا مى كنم و رو به كعبه مى نشينم. انبوه حاجيان چونان امواج متلاطم گرداگرد كعبه به حركت در آمده اند. تماشاى اين صحنه مرا به ياد قيامت مى اندازد. پيشاپيش صف نماز سفره سفيد پلاستيكى گسترانيده اند و خرماهاى نيم رسى را در بشقابهاى كوچك نهاده اند.

به قرائت سوره توبه مشغول مى شوم، نورافكنهاى اطراف در رديفهاى شش تايى، صحن حرم را روشن كرده اند. صداى ذكر طواف كنندگان گوشها را مى نوازد.

چندين تن از عربها، در ميان صفوف نمازگزاران آب تعارف مى كنند.

تماشاى كعبه و دو گلدسته سفيد زيبا، كه چراغهاى آنها روشن است، در زير آسمان آبى، كه هنوز سياهى شب آن را نپوشانده، مرا در رويايى عارفانه فرو مى برد. گويى در باغهاى ملكوت نشسته ام و درى از درهاى بهشت به رويم گشوده است.

به كعبه خيره مى شوم و در اين آيينه تمام نماى الهى سادگى، زيبايى، آرامش، متانت، كمال، پاكى، رضايت، طمأنينه، صبورى، تواضع، تعادل، شرافت، عظمت، كرامت، ادب، نظم، محبوبيت، مقبوليت و ... را مى بينم.

با شنيدن صداى اذان، آماده نماز مى شوم. نماز مغرب را به جماعت مى خوانم و نماز عشا را به صورت فرادى، كمى هم دعا و نيايش و توسّل به خانه خدا ...

اندكى تأخير كرده ام، بايد به سراغ مادر بروم ... او را در مكان موعود چشم انتظار مى بينم.

دلم نمى خواهد از حرم بيرون روم. احساسم اين است كه اگر از حرم بيرون روم، دنيايى از صفا و پاكى را از دست مى دهم!

خطاب به مادرم گفتم: من دوست دارم به سخنرانى شيخ عرب كه براى نمازگزاران سخن مى گويد گوش فرا دهم. مادر مى پذيرد و هر دو به حرم باز مى گرديم. او درباره فضيلت صله رحم صحبت مى كند و در كلامش به احاديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله، مطعم بن جبير، ابوهريره و عمر اشاره مى كند. حوصله ام سر مى رود، مشغول قرائت قرآن مى شوم، مادرم مشغول ذكر تسبيح و مناجات است. او مى گويد برخيز به طواف بپردازيم. به پيشنهاد او مشغول طواف مى شويم. اكنون نزديكى هاى نماز عشا است. در حين طواف به قرائت قرآن مى پردازم. مادرم مى گويد: بايد

ص: 175

هفت دور گرد خانه خدا بگردم و تا هفت دورمان كامل نشود، از حرم نخواهيم رفت. هنوز دو دور از طوافمان باقى مانده است كه صداى اذان نماز عشا بلند مى شود، به مادرم مى گويم: اندكى شتاب كن مبادا طواف ما با وقت نماز تداخل كند، ولى انگار گوشش بدهكار نيست و به طواف خود ادامه مى دهد. با خودم مى گويم، بنده خدا حق دارد، پيرزن است. اين همه مسافت را از شهركرد تا مكه آمده است كه چه ...؟ با او همنوا مى شوم. با هم طواف را ادامه مى دهيم كه ناگهان صداى تكبير مؤذن بلند مى شود و نمازگزاران گرداگرد كعبه صف مى كشند و به نماز مى ايستند.

جمعيت نمازگزار به حدى زياد است كه حتى روزنه اى براى عبور ما از ميان آنها نمى ماند. مادرم بايد قبل از بسته شدن صفوف براى اقامه نماز به شبستانهاى اطراف حرم مى رفت و اكنون من هاج و واج در مقابل صفوف نمازگزاران، همراه مادرم ايستاده ام. درست در كنار ركن يمانى. به مادرم مى گويم: حالا جواب شرطه ها را چه بگوييم. در همين حال شرمنده از نمازگزاران و نگران از اينكه مبادا شرطه ها به ما تحكّمى كنند، كنار ركن يمانى ايستاديم. امام جماعت مشغول قرائت سوره حمد است، دلم عجيب شور مى زند، نمى دانم چه كنم و راه نجات ما چيست؟! در همين حال ديدم كه آقاى بزرگوارى در روبه روى ما از صفهاى دوم و سوم نمازگزاران به طرف ما مى آيد. او لباسى شبيه عبا بر تن دارد اما ضخيم تر از عباهاى معمولى مى نمايد و بر كمر شالى سبز رنگ بسته است.

كم كم به طرف ما مى آيد و با مهربانى با زبان اشاره از من مى پرسد: اينجا چه مى كنيد؟ اين خانم كيست كه همراه شماست؟ به عربى شكسته بسته در پاسخش مى گويم: هذه امّى، و با اشاره مى گويم كه اينجا مانده ايم و نمى دانيم چه كنيم؟! آن آقا به مادرم اشاره مى كند و مى گويد: پشت سر من بياييد و به من هم اشاره مى كند كه شما هم پشت سر مادرتان بيايد و ما پشت سرش به راه مى افتيم.

او با كمال صبر و مهربانى صفوف نمازگزاران را از هم مى گشايد و ما را از لابلاى صفها بيرون مى آورد. هنوز ركعت اول نماز تمام نشده است كه امام جماعت سوره اى طولانى را پس از سوره حمد قرائت مى كند تا اينكه به آستانه حرم مى رسيم. با مادرم به راه افتاديم و به طرف محل اقامتمان حركت كرديم. وقتى به هتل آمديم با تصوّر آنچه برايمان پيش آمده بود تفألى به ديوان حافظ زدم كه اين غزل برابر چشمانم نقش بست:

ص: 176

منم كه ديده به ديدار دوست كردم باز چه شكر گويمت اى كار ساز بنده نواز

نيازمند بلاگو رخ از غبار مشوى كه كيمياى مراد است خاك كوى نياز

ز مشكلات طريقت عنان متاب اى دل كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز

طهارت ارنه به خون جگر كند عاشق به قول مفتى عشقش درست نيست نماز

در اين مقام مجازى به جز پياله مگير در اين سراچه بازيچه غير عشق مباز

به نيم بوسه دعايى بخر ز اهل دلى كه كيد دشمنت از جان و جسم دارد باز

فكند زمزمه عشق در حجاز و عراق نواى بانگ غزلهاى حافظ از شيراز

جمعه 20/ 4/ 82

سحرگاه روز جمعه، ساعت سه و نيم، روانه حرم شده، پيش از نماز فرصتى براى قرائت قرآن دست مى دهد. پس از قرائت قرآن و نماز هفت شوط گرد كعبه طواف مى كنيم. با پله برقى به طبقه فوقانى حرم مى رويم. چه صفايى دارد تماشاى جمعيتى كه چونان انگشترى، نگين كعبه را در ميان گرفته اند. پس از تفرّجى در اين آيينه صنعِ حضرت بى چون به هتل مى آييم ...

پس از صرف صبحانه و استراحتى دو ساعته، به اتفاق تعدادى از دوستان، راهىِ بازار مى شويم. نرسيده به بازار معروف به ابوسفيان، در محلّى به نام شعب ابوطالب مكانى را مى بينم كه در سر آن نوشته شده است: «مكتبة المكّة المكرّمه». يادم مى آيد در كتابى خوانده ام كه زادگاه مطهّر پيامبر در اين مكان بوده است. به سويش مى رويم اما درهايش بسته است و مجال ديدار از داخل مكتبه را نمى يابيم.

شب هنگام، براى انجام عمره مفرده، راهىِ مسجد تنعيم مى شويم كه در وردى شهر مكه قرار دارد و ميقات عمره مفرده است.

كاروانهاى ديگر نيز پيش از ما به اين مكان آمده اند. نغمه لبيك از گوشه و كنار مسجد به گوش مى رسد، ما نيز محرم مى شويم و با ذكر تلبيه سوار بر مينى بوس آبى رنگ، به حرم مى آييم. به حرم كه مى رسيم، از باب السلام و از ميان حاجيانى كه در حال سعى هستند مى گذريم و اعمال عمره مفرده را انجام مى دهيم و ساعت دو و نيم بامداد براى استراحت به هتل مى آييم.

ص: 177

شنبه 21/ 4/ 82

ساعت ده صبح است كه از هتل بيرون مى زنيم. هوا گرم است و سوزان. در نزديكى هاى حرم وضويى مى سازيم تا طواف مستحبى انجام دهيم ...

انبوه حاجيان را مى بينم كه براى بوسيدن حجرالأسود صف كشيده اند و تنها مونس من در اين طواف، صحيفه سجاديه است؛ صحيفه اى كه دعاهايش آميخته به معرفت است. صحيفه باب گفتگو با خداوند را براى انسان مى گشايد؛ به ويژه مناجاتهاى خمسه عشر. يادآورى ابياتى كه امام سجاد عليه السلام با در دست داشتن پرده كعبه، شب هنگام آنها را زمزمه مى كرده، برايم روح بخش است:

يا من يجيب دعا المضطر في الظلم يا كاشف الضر و البلوى مع السقم

قد نام وفدك حول البيت قاطبة و أنت وحدك يا قيوم لم تنم

أدعوك ربّ دعاء قد أمرت به فارحم بكائي بحقّ البيت و الحرم

إن كان عفوك لا يرجوه ذو سرف فمن يجود على العاصين بالنعم (1)

«اى كسى كه دعاى بيچارگان را در تاريكى شب اجابت مى كنى، اى آنكه پريشانى و مصيبت و دردمندى را درمان مى كنى

ميهمانهايت پيرامون خانه ات خفته اند و تنها تويى اى خداوند قيّوم كه به خواب نمى روى.

اى پروردگار تو را مى خوانم چنانكه فرمان داده اى، پس به حق خانه و حرم، به گريه هايم ترحم كن.

اگر به عفو تو، گنهكار اميد گذشت نداشته باشد، پس چه كسى است كه به گنهكاران نعمت ارزانى مى دارد.»

گرما سوزان است. به شبستانهاى اطراف حرم مى رويم. در برابرمان ظرفها (كلمن ها) ى پر از آب را به رديف چيده اند. روى آنها نوشته شده: «الرئاسة العامة لشؤون المسجد الحرام و المسجد النّبيّ». وسط اين جمله كه به خط سياه نيم دايره است نوشته اند: «سقيا زمزم»


1- بحارالأنوار، ج 46، ص 80

ص: 178

بالاى سرمان دوربينهاى مدار بسته نصب است كه تصاوير نمازگزاران را به طور مستقيم از تلويزيون عربستان پخش مى كنند.

عصر شنبه 21/ 4/ 82

عصر امروز در بازار چشمم به آرايشگرى مى افتد. مى خواهم صفايى به سر و صورت بدهم. چهار نفر به طرفم مى آيند و هر كدام اصرار دارند كه به مغازه او بروم. بالأخره تسليم يكى از آنها مى شوم. بابت كوتاه كردن موى سر پنج ريال سعودى مى خواهد و من كه ريال ندارم، هزار تومان ايرانى به او مى دهم.

آنگاه به حرم مى آيم و به قرائت قرآن، سپس اقامه نماز جماعت و دو ركعت نماز غفيله مى پردازم.

يكشنبه 22/ 4/ 82

امروز زيارت دوره داريم. سوار بر اتوبوسها سفر را آغاز مى كنيم. در برابر كوه ثور توقف مى كنيم. آفتاب تازه از پشت كوه سر زده و خود نمايى مى كند. كوه ثور در جنوب شرقى مسجد الحرام در راه طائف قرار دارد. غار ثور در پشت اين كوه واقع است. پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه مشركان تصميم كشتن او را داشتند، سه روز در اين غار مخفى شد و چون مشركان تا نزديكى هاى غار آمدند به امر الهى تارهاى عنكبوت در غار تنيده شد و نقشه هاى دشمنان در هم ريخت.

ص: 179

مقصد بعدى جبل الرحمه است.

بر بلنداى جبل الرحمه مى رويم، دو ركعت نماز بر فراز اين كوه سرا پا رحمت به جا آورده، خدا را سپاس مى گوييم. هنگام بازگشت از جبل الرحمه، دوره گردهاى سياه پوست و سفيد پوست را مى بينيم كه در پاى كوه بساط خود را گسترده اند و اجناس خود را در معرض فروش گذاشته اند در پايين كوه عده اى شترهايى را محمل بسته اند تا افراد را بر آن سوار كنند، عكس بگيرند و پولى به جيب بزنند. روحانى كاروان از ديدن اين صحنه در پايين جبل الرحمه اظهار تأسف مى كند!

از آنجا مسجد خَيف مى رويم. اين مسجد جايگاهى است كه واقعه قربانى كردن اسماعيل عليه السلام در آنجا اتفاق افتاد و خداوند گوسفندى را براى ابراهيم عليه السلام فرو فرستاد تا آن را به جاى اسماعيل قربانى كند. مى گويند هزار پيامبر در اين مكان نماز خوانده اند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در حجةالوداع خيمه خود را در اين مكان برافراشت.

آنگاه به مشعر الحرام مى آييم. پس از توقفى در اين مكان. به منا مى رسيم. چادرهاى سفيد رنگ ضدّ آفتاب و آتش، قد برافراشته اند. به محل رمى جمرات مى رسيم. همه جمرات را رمى مى كنيم و سپس روانه كوه حِرا يا جبل النور مى شويم. از پايين و دامنه كوه آن را تماشا مى كنيم.

قرار است فردا صبح زود به ديدن غار حِرا بياييم.

سحرگاه دوشنبه 23/ 4/ 82

ساعت سه بامداد همراه با ديگر دوستان خودرويى را كرايه مى كنيم تا ما را به غار حِرا ببرد.

اين غار در شمال مكه در فاصله شش كيلومترى اين شهر و مشرف بر منا است. به پاى كوه مى رسيم. شيب دامنه پايين كوه به حدّى تند است كه چند قدمى بر نداشته نفس آدم مى گيرد و در برزخ شك و ترديد قرار مى دهد كه آيا مى توان از كوه بالا رفت يا نه؟! هوا بسيار تاريك است.

بسيارى از كسانى كه زودتر از ما رفته اند، اكنون باز مى گردند. آنن با چراغ قوه مسير خود را روشن مى كنند.

كششى عجيب به پاهايمان توان مى دهد تا خودمان را از ميان پيچ و خمها و نشيب ها و فرازها بالا بكشيم. شور و اشتياق ديدار منزلگاه وحى چنان در وجودمان زبانه مى كشدكه هيچ مانعى نمى تواند سد؟ راهمان شود؛ طورى كه حتى استراحتى كوتاه را جايز نمى دانيم. مقصد

ص: 180

همه ما يك چيز است و آن پرواز تا قاف نور؛ يعنى غار حِرا. اينجا همان جايى است كه از همه جايش نور مى تراود و بوى وحى از گوشه و كنارش استشمام مى شود و اين يقين در وجودمان ريشه دوانيده است كه خداوند پيامبرش را آنچنان دوست داشت كه حتى براى عبادتش گوشه اى دنج و ساكت را برگزيده بود و براى آنكه قلب نورانيش را هر چه نازك تر و لطيف تر كند، در آن جايگاه سكنايش داده بود.

با اندكى تلاش، تا نيمه هاى كوه مى رسيم. كم كم بر اميدمان مى افزاييم و نگاهمان به قلّه كوه تيزتر مى شود و قدمهايمان براى عبور از سنگلاخ ها توان مى گيرد. از بالاى كوه وقتى به پايين مى نگريم احساس مى كنيم از زمين و زمان فاصله گرفته ايم و در فضايى ديگر وارد شده ايم.

فضايى كه شكوهمندترين لحظات را تجربه كرده است. گويى آسمان با تمام بيكرانه اش در برابرمان آغوش گشوده است و ما را به طرف خويش مى خواند. ماه با تلألؤ مهر آفرين خود، نورانيتى خاص به دامنه كوه بخشيد و با تابش سحرانگيز خود گويى حريرى از نور در زير پايمان گسترده است.

وقتى پيرمردان و پيرزنانى را مى بينم كه آهسته آهسته خود را از بلنداى كوه بالا مى كشند، از خستگى خود احساس خجالت مى كنيم.

پس از يكى دو ساعت، بر فراز كوه حِرا قرار مى گيريم بر بلنداى كوه چه نسيمى مى وزد و چه عطر دل انگيزى در مشام جانمان مى پيچد.

نماز صبح را در بالاى كوه حرا به جا مى آوريم و اندك اندك آماده مى شويم تا به ميعادگاه جبرئيل و محمد صلى الله عليه و آله پاى بگذاريم.

با عبور از ديواره مشرف به غار حِرا، خود را به نزديك اين مكان مى رسانيم. براى رسيدن، تنها چند تخته سنگ بزرگ را بايد پشت سر بگذاريم. عبور از لابلاى اين تخته سنگها اندكى دشوار به نظر مى رسد اما به هر ترتيبى كه هست كش و قوسى در بدن ايجاد مى كنيم. سنگها را در مى نورديم و خود را به آن سو مى كشانيم. در دهانه غار دهها نفر صف كشيده اند تا نماز بخوانند.

ما هم به جمع آنها مى پيونديم تا آنكه سرانجام نوبت به ما مى رسد و توفيق مى يابيم دو ركعت نماز در درون غار بخوانيم. دلم مى خواهد ساعتها در غار بمانم و با خداوند نجوا كنم اما ازدحام جمعيتى كه پشت سر ماست، چنين مجالى را نمى دهد. از غار بيرون مى آيم و به روى يكى از

ص: 181

تخته سنگهاى بالاى غار مى نشينم و در درياى افكار غوطه ور مى شوم، تنهايى، سكوت، تاريكى و بيكرانگى شب بعثت در يادم تجلّى پيدا مى كند. به ياد آن شب زيبا مى افتم و به توصيف آن مى نشينم:

محمد از حِرا امشب به سوى مكه مى آيد

شبى ديجور و ظلمانى ست

بيابان در بيابان ظلمت است و جهل و نادانى

چراغ غيرت افسرده ست

و حتى كور سويى روشنايى در همه آفاق پيدا نيست

دگر طوفان سرور موج و دريا را

به گوش صخره در ساحل نمى خواند

به شهر مكه اين امّ القراى عالم توحيد

به غير از يازده تن مرد اشرافى

كسى خواندن نمى داند

درون خانه كعبه

همان جايى كه خورشيد نبوت جا نماز خويش گستردست

گروهى پست و طغيان خواه

به پا بوس هبل تسبيح مى گويند

در اين ظلمت سراى خفته در زنجير

در اين آشوب بى تدبير

كه شلاق ستم بر گرده تاريخ مى كوبند

صدايى مطمئن زيبا، صدايى پاكتر از موجهاى آبى دريا

دل انبوه مردم را به تكرار صلاى نور مى خواند

و در هنگامه بعثت

كسى آهسته در گوش رسول نور مى خواند

بخوان اى پيك آيات خداوندى

ص: 182

بخوان اى مرد بيدار بلند آوا

بخوان اى رهبر فردا

محمد غرق در درياى حيرت بود

رخان گلگون و عمق ديدگان لبريز از آزرم

سرا پا شرم

عرق پيشانيش را بوسه باران كرد

به نرمى گفت من خواندن نمى دانم

كه پژواك طنين پاك جبرائيل ديگر بار

در غار حِرا پيچيد

بخوان با اسم رب آن خالق يكتا

كه بر انسان نا آگاه تعليم نوشتن داد

بخوان و لحظه ها را با كلام لا معطر كن

بشو زنگار از آيينه توحيد

بخوان از نور، از خورشيد

بخوان با هيبت تندر

كه خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

سحر گاه توسن تنذير زين كن

بترسان گمرهان را از لهيب آتش دوزخ

و بر وارستگان گلگشت جنت را بشارت ده

كمان داران بوسفيان

كه داغ شرك بر پيشانى منحوسشان پيداست

چو بيدى از چنين غوغاى طوفان زاد مى ترسد

و تير خدعه را در چلّه مى گيرد

محمد مى رسد از راه آيات خدا بر لب

رداى عيسوى بر تن

ص: 183

عصاى موسوى بر كف

و مى خواند به گوش مردم دنيا

پيام روشن سبز رسالت را

و خيل خسته مستضعفان خاك مى گويند

بشارت باد بر حق باوران زنده تاريخ

مسلمانان مسلمانى ز سر گيريد

محمد دودمان كفر را بر باد خواهد داد

پلنگ نخوت فرعونيان بر خاك خواهد خفت

تجاهل زنگ خواهد زد

و باطل رنگ خواهد باخت

و مشتى خاك و خاكستر

به دامان اجاق كفر خواهد ريخت

سه شنبه 24/ 4/ 82

امروز بايد با سرزمين مكه و كعبه مكرّمه وداع كنيم

وضويى مى گيريم و به مسجد الحرام مى رويم. آخرين طواف هاى خود را گِرد خانه خدا انجام مى دهيم و از خداوند مى خواهيم كه اين طوافها را آخرين طواف ما قرار ندهد.

هر چه به لحظات پايانى نزديك مى شويم برانبوه حسرتمان افزوده مى شود.

حسرت روزهايى را مى خوريم كه به راحتى از دستمان رفت و قدر آنها را ندانستيم و تنها ساعات اندكى از آن به جاى مانده است. براى آخرين بار به مسعى مى رويم و خيل حاجيان را كه در حال سعى ميان صفا و مروه هستند مى نگريم.

تماشاى تمامى اين صحنه ها خاطراتى سبز و فراموش ناشدنى هستند.

... و سرانجام در وداعى جانكاه، كعبه را با تمام زيبايى هايش وداع مى كنيم. وداع با كعبه براى من ياد آور مويه هاى غم انگيزى است كه خاقانى شروانى در وداع با خانه خدا سر داده است.

ص: 184

الوداع اى كعبه كاينك وقت هجران آمده دل تنورى گشته و از ديده طوفان آمده

الوداع اى كعبه كاينك مست راوق گشته خاك زان كه چشم از اشك ميگون راوق افشان آمده

الوداع اى كعبه كاينك كالبد با حال بد رفته از پيش تو و جان وقف هجران آمده

الوداع اى كعبه كاينك هفته اى در خدمتت عيش خوابى بوده و تعبيرش احزان آمده

الوداع اى كعبه كاينك روز وصلت صبح وار دير سر بر كرده و بس زود پايان آمده

الوداع اى كعبه كاينك درد هجران جان گزاى شمه اى خاك مدينه حرز و درمان آمده

مكه مى خواهى و كعبه، ها مدينه پيش توست مكه تمكين و در وى كعبه جان آمده

حبّذا خاك مدينه حبّذا عين النبى هر دو اصل چار جوى و هشت بستان آمده

پيش صدر مصطفى بين هم بلال و هم صهيب اين چو عود و آن چون شكر در عود سوزان آمده

پيش بزم مصطفى بين دعوت كروبيان عود سوزان آفتاب و عود كيوان آمده

مصطفى دم بسته و خلوت نشسته بهر آنك بلبل و نحل است و گيتى راز مستان آمده

باش تا باغ قيامت را بهار آيد كه باز نحل و بلبل بينى اندر لحن و دستان آمده

از مسجد الحرام بيرون مى آييم. اتوبوسها روبروى هتل اجياد آماده حركت به فرودگاه جده هستند. سوار بر اتوبوس به فرودگاه جده مى رسيم.

فرودگاه جده در هشتاد كيلومترى مكه واقع است. هواى جده به خاطر نزديكى به دريا شرجى و بسيار گرمتر از مكه و مدينه مى باشد.

به داخل فرودگاه مى رويم. ساك هايمان را بر چرخهاى مخصوص مى گذاريم و در صف تحويل بار مى ايستيم. با تحويل بارها به سالن ترانزيت مى رويم. براى رفتن به اين سالن، ابتدا مأموران گذرنامه هايمان را كنترل مى كنند. ساعت پرواز ما دو بعد از ظهر است، اما از تريبون فروردگاه اعلام مى شود كه پرواز ما تا ساعت هفت به تأخير افتاده و بدين ترتيب ساعت ها در سالن فرودگاه پرسه مى زنيم. تا زمان پرواز فرا مى رسد و سرانجام ساعت هفت و سى دقيقه بعد از ظهر سرزمين عربستان را به مقصد ايران ترك مى كنيم. حج همه مقبول و سعى همه مشكور!

ص: 185

ص: 186

ص: 187

از نگاهى ديگر

طرح جايگزين شود.

ص: 188

مسجد و حرم نبوى و چگونگى اداره آن در دوره عثمانى

دريادار ايوب صبرى پاشا/ على اكبر مهدى پور

پژوهشگر توانمند عهد عثمانى، سرتيپ ايوب صبرى پاشا، متوفاى 1308 ه.

(1860 م.) صاحب آثار ارزشمند فراوانى در كتاب گرانسنگ «مرآت مدينه» (1) گزارش بسيار جامع و مستندى از حرم مطهر نبوى، فراشان، خادمان، ائمه جماعات، آيين ها و نيايشها ارائه داده كه پنجمين قسمت آن از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد:

موقعيت مسجد نبوى

مسجد شريف نبىّ گرامى صلى الله عليه و آله در مركز شهر مقدس مدينه منوّره قرار دارد.

ضريح مقدس و مرقد مطهر حضرت ختمى مرتبت، در قسمت شرقى روضه مباركه، در طرف قبله سكوى اصحاب صفه، نگين افتخار و وسيله اشتهار مدينه منوره مى باشد.

مساحت مسجد

هريك از مورخان به هنگام پژوهش از هجرتسراى پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بحث از مساحت مسجد نبوى را زينت بخش كتاب


1- «مرآت مدينه»، دوّمين مجلد، از مجموعه پنج جلدىِ «مرآت الحرمين» از آثار ارزشمند مؤلف گرانسنگ مى باشد، كه در سال 1304 ه. به زبان تركى استانبولى در استانبول به چاپ رسيده است.

ص: 189

خود قرار داده اند.

مولانا عبدالرحمان جامى كتاب مستقلى در اين باره تأليف كرده، آن را «ذراع مدينه» نام نهاده است. (1) بر اساس تحقيقات ايشان، طول مسجدالنبى از ديوار شمالى تا ديوار جنوبى 250 ذراع، و عرض آن از ديوار شرقى تا ديوار غربى 150 ذراع مى باشد. (2) جامى تصريح كرده كه طول و عرض آن در عصر رسالت، هركدام 100 ذراع بوده است.

وى اضافه مى كند كه من شخصاً روضه مطهر را اندازه گرفتم، طول آن 35 و پهناى آن 20 ذراع بود، درازاى صُفّه 12 و پهناى آن نيز 10 ذراع بود. و تعداد ستونهاى مسجد 312 بود و اين اندازه شرعى آن مى باشد.

نگارنده گويد: مساحت مسجد بر اساس نقشه اى كه در عصر سلطان عبدالحميد (3) به وسيله مهندسان تهيه شده به استانبول ارسال شده بود، از اين قرار مى باشد:

طول 156 ذرع، عرض جنوبى 97 ذرع و 18 انگشت و عرض شمالى 89 ذرع و 6 انگشت.

در عهد سلطان عبدالحميد ديوار شرقى به مقدار 8 ذرع به طرف بيرون توسعه يافت و پهناى مسجد در ناحيه جنوب به 105 ذرع بالغ گرديد.

درها و پنجره هاى

مسجد شريف نبوى پنج در به نامهاى زير دارد:

1. باب السلام


1- عبدالرّحمن جامى، از شخصيت هاى برجسته قرن نهم، متولد 23 شعبان 817 و متوفاى 18 محرم 898 ه. صاحب تأليفات فراوان در تفسير، فقه، تاريخ، تراجم، ادبيات، به عربى و فارسى، به نظم و نثر [اسماعيل پاشا، هديةالعارفين، ج 1، ص 534؛ كحاله، معجم المؤلفين، ج 5، ص 122].
2- از آرنج تا سر انگشت ميانى را يك ذراع مى گويند، و مقدار آن در كشورهاى مختلف با اختلاف فراوان ثبت شده، در اصطلاح فقها 24 انگشت و 6 جو را يك ذراع مى نامند. [سجادى، فرهنگ علوم، ص 277] آهن يا فلزى كه با آن زمين يا پارچه را اندازه مى گيرند، يك ذراع ناميده مى شود [مصطفى قره حصارى، اختر كبير، ج 1، ص 326] ذراع اگر به طور مطلق گفته شود، نيم ذرع است، هر ذرع را يك «آرشين» مى نامند و مقدار آن يك متر و چهار سانتى متر مى باشد. [دهخدا، لغتنامه، حرف ذال، ص 40].
3- سلطان عبدالمجيد، سى ويكمين پادشاه عثمانى، به سال 1255 ه. بر تخت نشست و تا سال 1277 ه. سلطنتش به طول انجاميد. [شمس الدين سامى، قاموس الأعلام، ج 4، ص 3132].

ص: 190

2. باب الرحمه

3. باب جبرئيل

4. باب النساء

5. باب التوسل

مسجدالنبى دو پنجره به نامهاى: روزنه جبرئيل و روزنه مواجهه دارد و باب التوسل در زمان سلطان عبدالحميد گشوده شده.

محراب ها

مسجد مقدس نبوى پنج محراب به شرح زير دارد:

1. محراب پيامبر صلى الله عليه و آله، كه محل اقامه نماز جماعت توسط پيامبر رحمت بود.

2. محراب عثمانى، كه در عهد عثمان ابن عفان اتخاذ شد.

3. محراب سلطانى، كه از سوى سلطان سليمان بن سلطان سليم (1) به امام جماعت حنفى ها اختصاص داده شد.

4. محراب تهجد، كه محل تهجد شبانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى باشد و محراب از اين جهت ساخته شده كه با گذشت قرون و اعصار محلّ آن محفوظ بماند.

5. محراب النساء، كه در عصر سلطان عبدالمجيد براى مشخص بودن محدوده بانوان ساخته شد.

ستونها و مناره ها

پنج مناره در چهار سوى مسجد و 420 ستون در داخل حرم شريف وجود دارد، كه تعداد 10 عدد از آنها بزرگ، 16 عدد از آنها سفيد، 64 عدد از آنها متوسط و بقيه كوچك مى باشند.

در مسجدالنبى 242 قبه، 1792 قنديل، 25 شمعدان و 13 آويزه (لوستر) جهت تأمين روشنايى مسجد وجود دارد كه تعداد 222 عدد از قنديلها در طول سال، همه شب روشن مى باشد و بقيه در شبهاى احيا و در شبهاى ماه مبارك رمضان روشن مى شود. (2) هنگامى كه جامى به شمارش ستونهاى مسجد پرداخته، تعداد 27 عدد از آنها از كاشى و تعداد 57 عدد از آنها از مرمر، تعدادى از سنگ و بقيه از چوب بوده است.

در عهد سلطان عبدالمجيد، همه ستونها يكنواخت شده و از مرمر شناخته شد و تعداد


1- سلطان سليمان، بن ياوز سليم، دهمين پادشاه عثمانى، به سال 926 ه. بر تخت نشست. [همان، ص 3131].
2- شبهاى احياء از نظر اهل سنت شبهايى است كه مستحب است تا صبح با عبادت، نماز، ذكر و تلاوت قرآن احيا گرفته شود، از قبيل شب تولد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، شب نيمه شعبان و شب 27 رمضان.

ص: 191

آنها به 327 كاهش يافت.

ستونهاى مرمرى را «اسطوانه» مى نامند، بيشتر ستونهاى كاشى كارى شده در داخل روضه قرار داشت و بقيه به اقامتگاه خدّام حجره نبوى اختصاص داشت.

تعداد 164 عدد از آنها به صورت مربع و 259 عدد از آنها گرد بود ولى در تعميرات اخير (در عهد عبدالمجيد) همه آنها به صورت گرد ساخته شد.

تعداد 54 عدد از آنها در داخل ديوارهاى چهار طرف، تعداد 22 عدد از آنها در داخل حجره نبوى و خانه فاطمه زهرا عليها السلام و بقيه در محاذات درهاى حرم مى باشد.

مناره هاى مسجد عبارت اند از مناره رئيسيّه، باب السلام، باب الرحمه، مجيديه و عزيزيه.

مناره رئيسيه از بقيه بلندتر است، درِ ورودى آن مقابل پنجره مواجهه و خود متصل به ركن شرقى ديوار قبله مى باشد.

قبر شريف حضرت زهرا عليها السلام

روضه مطهر ميان حجره شريف و منبر مقدس حضرت ختمى مرتبت قرار دارد، مزار كثيرالانوار حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در

ص: 192

اين قسمت در منتهاى شمالى حجره شريف قرار دارد. (1) بنا به قولى ديگر، قبر شريف آن حضرت در قبرستان بقيع، در نزديكى قبر عباس بن المطّلب قرار دارد. گفته مى شود اين قول از ديگر اقوال قوى تر است، ولذا زائران بقيع در كنار قبر عباس براى حضرت فاطمه عليها السلام عرض ادب و اخلاص مى نمايند. (2) اطراف حجره شريف با شبكه شرافت احتوا همواره محدود گشته، بين قبر شريف و منبر منير روضه مطهر ناميده مى شود، بخش مربع قبر مطهر حُجره معطر شهرت دارد.

تنها فراشان حرم و سادات ذوى الاحترام مدينه به داخل حجره توفيق تشرف دارند، ديگر زائران از بيرون حجره، از مقابل پنجره مواجهه، عرض ادب و ارادت مى كنند.

از باب السلام تا حجره شريف به


1- در مورد محل دفن حضرت فاطمه عليها السلام سه قول است: 1) در بقيع، در محاذات خانه عقيل، كه بعدها امام حسن مجتبى عليه السلام نيز در مجاورت همان قبر شريف به خاك سپرده شد. 2) در ميان قبر شريف و منبر رسول صلى الله عليه و آله و سلم كه به روضه مطهره معروف است. 3) در خانه خودش كه بعدها به هنگام توسعه مسجد وارد مسجد شد. شيخ طوسى قول دوم و سوّم را صحيح دانسته، و روايات: «بين قبرى و منبرى روضة من رياض الجنة» را به عنوان تأييد نقل كرده [ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 414] علامه مجلسى فرموده: قول صحيح تر آن است كه در خانه اش دفن شده است. [بحارالانوار، ج 43، ص 188]. ابن شبه بقيع را صحيح دانسته، و در عين حال با سلسله اسنادش از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت كرده كه فرموده اند: حضرت فاطمه شبانه در خانه اش به خاك سپرده شد، به هنگام توسعه مسجد توسط عمر بن عبدالعزيز در مسجد قرار گرفت. [ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 106] شيخ طوسى قول دوم و سوم را متقارب دانسته و احتمال بقيع دور از حقيقت شمرده است. [طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 9] شيخ صدوق با اسناد خود از امام رضا عليه السلام روايت كرده كه حضرت فاطمه در خانه اش مدفون گرديد، به هنگام توسعه مسجد در عهد بنى اميه داخل مسجد گرديد. [صدوق، معانى الاخبار، ص 268].
2- به احتمال قوى قبر شريف حضرت فاطمه عليها السلام در داخل مسجدالنبى است و آن قبرى كه در نزديكى قبر عباس بن عبدالمطلب هست، قبر فاطمه بنت اسد، مادر اميرمؤمنان عليه السلام است، چنانكه ابن شبه بر آن تصريح كرده مى گويد: عباس بن عبدالمطلب در اول بقيع در كنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شد [ابن شبه، تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 127] و سمهودى نيز همان را نقل كرده و صحيح دانسته است [سمهودى، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفى، ج 3، ص 896].

ص: 193

موازات ديوار قبله، با مرمر مفروش شده، بين اين قسمت و روضه مطهره با يك حايل برنجى جدا گشته، در دو طرف محراب پيامبر و محراب سليمانى درهايى قرار گرفته است.

محراب پيامبر

در وسط روضه مطهر، در ميان قبر شريف و منبر منير پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله محراب آن حضرت قرار دارد. (1) در دو طرف اين محراب دو در از برنج مى باشد، كه روى يكى از آنها حديث شريف:

«ما بَيْنَ قَبْري وَمِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ».

«ميان قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشتى است.» (2) و بر روى ديگرى، حديث:

«مَنْ زارَني بَعْدَ مَماتي فَكَأَنَّما زارَني فِي حَياتِي».

«هر كس بعد از وفاتم مرا زيارت كند، همانند كسى است كه در حال حيات من به ديدنم آمده باشد.» (3) نوشته شده است.

بر روى دو درِ ديگر كه در دو طرف محراب سليمانى قرار دارند، بر يكى حديث:

«مَنْ زارَ قَبْري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي».

«هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتم بر او واجب مى شود.» (4) و بر ديگرى آيه شريفه:

وَما ارْسَلْناكَ الّا رَحْمَةً لِلْعالَمينَ.

«ما تو را جز به عنوان رحمت بر عالميان مبعوث نكرديم.» (5)


1- محراب رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دقيقاً به سوى قبله است، و آن يكى از معجزات آن حضرت به شمار مى آيد، زيرا در آن زمان كه وسائل امروزى نبود، حتى به دست آوردن سمت شمال و جنوب به صورت قطعى ميسّر نبود، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دقيقاً به سوى كعبه ايستاده و محراب مسجد به سوى كعبه ساخته شده، بعد از گذشته چهارده قرن و اختراع قطب نما و قبله نما پرده از معجزه باهره آن حضرت برداشته شده است. [سردار كابلى، تحفة الأجلّه فى معرفة القبله، ص 71].
2- شيخ طوسى، مصباح المتهجّد، ص 710؛ شيخ صدوق، الفقيه، ج 2، ص 341؛ شيخ حرّ، وسائل الشيعه، ج 14، ص 369.
3- دارقطنى، السّنن، ج 2، ص 278؛ سبكى، شفاء السّقام، ص 32.
4- بيهقى، السّنن الكبرى، ج 5، ص 245؛ دارقطنى، السّنن، ج 2، ص 278؛ سبكى، شفاء السّقام، ص 2- 14.
5- سوره انبياء 21 آيه 107.

ص: 194

و بر فراز پنجره پيش روى مبارك حديث: «انَّمَا الْاعْمالُ بِالنِّيَّاتِ» (1) نقش شده است.

باغچه نبويه

قسمت شمالى روضه مطهر باغچه اى است كه با ماسه و شن فرش شده و چهار طرف آن با شبكه هايى محدود شده است.

اين باغچه چهارگوش مى باشد، در اين محدوده دو نخل بزرگ، 6 نخل كوچك، يك درخت سدر و يك تيمور هندى (2) و در سمت ديگر آن چاه آبى هست كه آب شيرين و گوارايى دارد و در نزد اهالى مدينه از آب زمزم لذيذتر و عزيزتر مى باشد.

اين باغچه، روضه پيامبر و روضه فاطمه ناميده مى شود.

برخى خيال كرده اند كه خرماهاى روضه پيامبر را رسول گرامى صلى الله عليه و آله به دست مبارك خود كاشته است، در حالى كه اين باغچه، باغچه حضرت فاطمه است و تعدادى از اين نخل ها را رييس خدمه «عزيزالدوله» كاشته است.

جهانگرد نامى، ابن جبير، تعداد اين نخلها را در عهد عزيزالدوله 15 و در عهد مجدالدين لغوى بيش از 15 نفر دانسته است.

ابن فرحون تاريخ كاشت اين نخلها را پيش از عهد عزيزالدوله دانسته است.

خادمان حرم

براى اينكه حجره شريفه هرگز خالى نباشد، دو قسم خادم به نامهاى: «بطال» و «خبزى» استخدام مى شود و اداره آنها به مسؤوليهايى به نامهاى: بوّاب و مفتاحدار (كليددار) موكول مى گردد.

به گروه بطال «عجمى» نيز مى گويند، آنها از نظر رتبه پايين تر از خبزى ها، و آنها


1- شيخ طوسى، تهذيب الأحكام، ج 4، ص 186.
2- گياهى از تيره شاه پسند، به صورت درخت ودرختچه، اصلش از هند و آفريقاى مركزى است، در جنوب ايران نيز يافت مى شود، پوستش در تداوى به عنوان مدرّ به كار مى رود. [معين، فرهنگ، ج 1، ص 1182].

ص: 195

پايين تر از بوّاب و آنها پايين تر از كليددار مى باشند.

كليدداران را «سبع الكبار» نيز مى نامند.

در گذشته تعداد خادمان حرم همواره 80 نفر بود، هيچوقت كم و زياد نمى شد، چون يكى از «خبزى» ها وفات مى كرد، يك نفر از بزرگان صنف بطّال به جاى او نصب مى گرديد.

تعداد 16 تن از خبزى ها «بوّاب» بودند، كه از ميان آنها چهار تن به عنوان:

نايب الحرم، متسلم الحرم، نقيب الحرم، و خزينه دار حرم برگزيده مى شود، عزل و نصب آنها توسط «شيخ الحرم» انجام مى شود.

همواره چهار تن از بواب در داخل حجره شريفه نگهبانى مى دهند و 25 نفر از ديگر خدمه همواره در حرم به نوبت انجام وظيفه مى كنند. در اين اواخر تعداد خدمه را به 50 نفر كاهش دادند.

از اين 50 نفر يكى متسلم، يكى نقيب، 12 تن بواب، 19 نفر خبزى، 14 تن بطال و 3 تن ملازم مى باشد.

اين اصول استخدام از زمان دولت عثمانى ها اتخاذ گرديد. پس از مطالعه محسّنات انتخاب اغوات و تأييد نورالدين شهيد، اين خادمان از حاملان قرآن كريم انتخاب شده، به سوى مدينه منوّره اعزام گرديد، براى گروه بعدى مقرر گرديد كه از حمله قرآن از حبشه، پس از حاملان قرآن روم، آنگاه از حاملان قرآن هند انتخاب و به جاى درگذشتگان آنها نصب شوند.

حقوق خادمان

پيش از سلطان صلاح الدين ايوبى، خادمان حرم مطهر نبوى صرفاً براى خدا خدمت مى كردند و حقوق ثابتى نداشتند. با هدايا و عطايايى كه از سوى اهل خير تقديم مى شد، زندگى خود مى گذراندند.

صلاح الدين درآمد دو شهر: «نقاده» و «قياده» را به خدام حرم اختصاص داد و بدرالدين اسدى را به رعايت آنان نصب كرد.

بدرالدين اسدى مدتى «شيخ الخدمه» معروف بود، بعدها به «شيخ الحرم» اشتهار يافت.

وى و شيخ الحرم هاى بعدى، با هر يك از وزرا و امراى بلاد اسلامى ديدار مى كردند و به احترام صاحب روضه منوره مورد احترام قرار مى گرفتند.

مقررات وضع شده از سوى صلاح الدين ايوبى بعدها از ميان رفت.

ترتيبات ديگرى از سوى سلاطين مغرب و سودان اتخاذ شد و خدّام حرم مدّتها از سوى آنان ارسال مى شد، ولذا تعداد آنها در نوسان بود.

بعدها از سوى دولت عثمانى مقرّرى تعيين شد كه توسط شيخ الحرم در ميان آنها تقسيم مى شد.

تعداد چهل باب خانه از سوى افراد خيّر در يك محل بنياد شده، به خدام حرم

ص: 196

اختصاص يافت. شيوخ، نقبا و سران خدمه در اين عمارتها اسكان داده شدند.

خادمانى كه مسؤول روشن و خاموش كردن قنديلها مى باشند، به دو گروه: «سند بليس» و «مكاده» تقسيم مى شوند. هر يك از آنها در منطقه خود به انجام وظيفه مشغول اند و هيچ كدام در كار ديگرى مداخله نمى كنند.

فراشها و فراشيت ها (1)

حقوقى كه روزانه به يك خادم كعبه مكرمه يا مدينه منوره تقديم مى شد، يك «فراشيت» نام داشت.

اين حقوق بر اساس تعداد قنديل ها و مشعلهايى كه افروخته مى شد، تنظيم مى گرديد.

نخستين پايه گذار «فراشيت» براى هر خادم روزانه 24 قيراط و جمعاً 140 فراشيت براى 140 خادم مسجد نبوى مقرر نمود.

از اين مبلغ 24 قيراط به پادشاه عثمانى، 12 قيراط به اشراف مكه مكرمه، 12 قيراط به منسوبين حجره شريفه، و 93 قيراط ديگر را به تناسب در ميان مردم تقسيم مى كردند و هر قيراطى را به 5 الى 10 نفر به رسم هديه تقديم مى كردند.

عاشقان خدمت و شيفتگان آستان ختمى مرتبت، تا 5- 6 هزار فراشيت براى خدمتگزاران حرم نبوى اهدا مى نمودند. اين هدايا در كيسه هايى به خادمان حرم تقديم مى شد، كه آنها را «حُرّه» مى ناميدند.

با افزايش عطايا و هدايا بر تعداد خادمان افزوده مى شد، گاهى براى يك خادم از 15 روز يا 20 روز يك مرتبه نوبت مى رسيد كه شمع و يا قنديلى را روشن كند، تا نامش در ديوان خادمان ثبت گردد و از اين هدايا و عطايا بهره مند شود.

رييس خادمان «شيخ الفراشين» ناميده مى شود، كه اسامى فراشها را در دفترى قيد مى كند. تعداد اين فراشها در زمان ما از مرز يك هزار نفر گذشته است.

در ساعات روشن كردن قنديل ها، شيخ الفراشين به همراه شيخ الحرم، نايب الحرم و


1- «فَراشَت»: منصب خدمت كعبه معظمه و روضه مطهره، برات و حواله افتخارآميز خادمان، كا حايزان آن وكيلى تعيين نموده، برات خود را از موقوفات و حوالجات دريافت مى كنند [شمس الدين سامى، قاموس تركى، ص 986] واژه فَراشَت به فتح فا و شين است و تلفّظ «فراشيت» غلط است. [معلم ناجى، لغت ناجى، ص 561] ولى مؤلف همه جا آن را «فراشيت» آورده، ما نيز به تبعيت از ايشان فراشيت آورديم كه غلط مشهور را بر صحيح نامأنوس برترى داديم.

ص: 197

خزانه دار حرم در حجره شريفه حضور پيدا مى كنند.

20 نفر هندى مسؤول تعمير، تطهير، اصلاح و مرمّت قنديلها و آويزه ها هستند، كه در زير نظر شيخ الفراشين انجام وظيفه مى كنند.

پوشش قبر شريف

پوشش بسيار نفيس و گرانبهاى مصرى، روى مرقد منور رسول مكرّم، بر فراز صندوق شرافت احتواى نبوى، مزيّن به انواع جواهرات، از پارچه اى بسيار قيمتى، با زمينه سبز و نوشته هايى سپيد از لؤلؤ گرانبها، كه نام نامى و القاب گرامى رسول گرامى صلى الله عليه و آله بر آن نقش بسته، درود و صلوات بر اشرف كاينات با خطوط برجسته، به طرزى شايسته، بر اطراف آن نوشته شده است.

مراسم گلاب پاشى

در سال سه بار حرم مطهر و حجره منور رسول گرامى اسلام را با گلاب ناب شستشو مى دهند.

اين مراسم همه ساله در سه روز انجام مى شود:

1. روز نهم ربيع الاول (1) 2. اول رجب المرجب (2) 3. روز 18 ذيقعدةالحرام (3) اگرچه اين مراسم در سال به سه روز اختصاص دارد، امّا به جهت وسعت حرم، اين مراسم در يك روز پايان نمى يابد و لذا در يك روز قنديل ها و شمعدان ها تطهير و تنظيف مى شود، در روز دوم داخل و خارج حجره شريفه تنظيف و عطرپاشى مى گردد.

روز شستشوى حرم مطهّر گروه «خبزى» و «عجمى» به سه گروه تقسيم شده، گروهى جارو به دست، گروهى خاك انداز و گروه سوم پارو به دست گرفته، به سوى حجره معطّره حركت نموده، ديوارهاى حرم


1- انتخاب روز نهم ربيع الاول احتمالًا به مناسبت ايام ورود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه منوره به هنگام هجرت مى باشد، بنابر مشهور در دوازدهم ربيع الاول [ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 1، ص 336] و بنابر مختار يعقوبى، پيشتاز مورّخان، روز هشتم ربيع المولود مى باشد. [يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 33].
2- ظاهراً انتخاب اول رجب نيز به مناسبت فرارسيدن ايام عمره رجبيّه مى باشد، كه از اهميت خاصى برخوردار است و روايت شده كه پاداش عمره رجبيّه نزديك به پاداش حج مى باشد. [شيخ طوسى، مصباح المتهجّد ص 798].
3- علّت انتخاب روز 18 ذيقعهده براى ما روشن نشد.

ص: 198

را از بيرون با دقت و اهتمام خاصى تطهير و تنظيف مى كنند، آبهاى مستعمل را به سادات مورد احترام تقديم نموده، عطايا و هدايايى دريافت مى كنند.

در طول مراسم شستشو، خادمان حرم يكدل و يكصدا كلمه طيبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» را بر زبان جارى مى كنند.

همه باريافتگان حرم با ذوق و شوق زايدالوصفى صلوات و سلام تقديم مى كنند.

وجد و اشتياق حاكم بر مردم، اشكهاى شوق جارى از ديدگان، عرض اخلاص و ادب نقش بسته بر چهره ها، خارج از حد توصيف است.

با خادمان مشعلدار

توفيق خدمت در حريم حرم، سعادت بسيار بزرگى است كه قلم توان توصيف آن را ندارد، ولذا تلاش و اشتياق اين سعادت پيشگان نيز قابل وصف نيست.

مسؤولان تعمير و تدهين شمعدانها پس از اداى نماز صبح در انتهاى مسجد، در مقابل انبار زيتون، كه گنجينه تعمير ناميده مى شود، گرد آمده، هركدام يك فتيله به دست گرفته، چهار تن از آنها ابريقهاى مرصّع و مملوّ از زيتون برداشته، در حالى كه زبان به صلوات و سلام مترنّم دارند، با متانت قدم برداشته، به سوى روضه مطهّر حركت مى كنند.

خادمان صاحب فضيلتى كه نوبت خدمت دارند، در پيشاپيش فراشان حركت كرده، با عصاى خاصى كه در دست دارند، قنديلهاى مربوط را پايين آورده، پس از تعويض فتيله ها توسط فراشان، به جاى خود مى آويزند. آنگاه نماز اشراق به جاى آورده، به محل خدمت خود بر مى گردند.

مسؤولان تنظيم و تنظيف حرم، روضه منوره را با جارو نظافت كرده، آماده ورود به حجره مبارك مى شوند.

يكى از خادمان با صداى رسا

ص: 199

بانگ مى زند:

«يا كنّاس» و بدين سان فرارسيدن وقت ورود به حجره شريفه را اعلام مى كند.

جاروكشان با شتاب تمام به حجره شريف شتافته، بعد از انجام وظيفه با ذكر صلوات و سلام و عرض ادب و اخلاص، از حجره معطّر خارج مى شوند.

گلبانگ محمدى

هنگامى كه نغمه هاى عطرآگين گلبانگ محمدى از فراز گلدسته حرم نبوى در فضاى مدينه منوّره طنين انداز مى شود، آنچنان فضاى معنوى در دلهاى مؤمنان ايجاد مى گردد كه بى اختيار اشك محبت از ديده ها به روى گونه ها مى غلطد و دلهاى شيفته و قلبهاى پاكباخته را در حريم حرم به طواف وا مى دارد.

هنگامى كه عقربه هاى ساعت، سه ساعت به اذان صبح را نشان مى دهد، سر مؤذن حرم در مقابل باب النّساء قرار گرفته با نغمه روح بخش: «لا إِلهَ إلَّا اللَّه» خادمام كشيك را بيدار مى كند و پس ازآن با گلبانگ روح افزاى: «محمّدٌ رَسُول اللَّه» درِ حرم به روى عاشقان گشوده مى شود.

خادمان حرم با شتاب تمام رختخوابها را جمع كرده، در محل مقرر قرار مى دهند.

سرِمؤذن بر فراز گلدسته رئيسه قرار گرفته، مناجات بامدادى را با جملات زير آغاز مى كند:

«اللهمّ صلّ و سلّم و زد و أنعم وبارك عَلى أسعد العرب و العجم و إمام طيبة والحرم، سيّدنا ومولانا محمّد، و على آل سيّدنا محمّد و سلّم، و رضى اللَّه تعالى عن كلّ الصحابه، أجمعين، و الفاتحه».

آواى روح بخش اذان در فضاى شهر طنين انداخته، ارباب تهجّد را به ميعادگاه عشق فرا مى خواند.

شب زنده داران از بسترها فاصله گرفته، وضو ساخته، با قيافه هاى شاداب به سوى حرم مطهر مصمم حركت مى كنند و در حريم يار قرار گرفته، تا فرارسيدن فجر صادق، با حضرت خالق به مناجات مى پردازند.

در طول اين مدت، گلبانگ نيايش و نغمه هاى صلوات و سلام بر اشرف كاينات از گلدسته ها قطع نمى شود.

به جز اذان مغرب، ديگر اذانها به ضميمه صلوات و سلام، نيم ساعت طول

ص: 200

مى كشد، ولى پيش از اذان صبح دو ساعت و نيم درود و سلام بر مفخر خلقت، وجود مقدس حضرت ختمى مرتبت به طول مى انجامد.

يك ساعت قبل ازطلوع فجر، سر مؤذن بر فراز گلدسته رئيسه آمده، به مناجات مى پردازد، هم زمان مسؤولان حرم به روشن كردن قنديلها و مشعلها مى پردازند.

در طول اين مدت مردمِ سعادت قرينِ مدينه دسته دسته به سوى حرم شتافته، به كاروان راهيان نور و سالكان كوى محبوب مى پيوندند.

درفاصله دو اذان، برخى به تلاوت قرآن پرداخته، برخى اشك ندامت از ديده ها مى ريزند. برخى هم به آيات تلاوت شده توسط حافظان گوش جان مى سپارد.

ترتيب ائمه جماعت

بعد از سپرى شدن لحظات پايانى شب، سينه سياه افق شكافته، اولين اشعه فجر صادق فرارسيدنِ هنگامه پرستش و نيايش را نويد مى دهد.

نماز اقامه مى شود. صفهاى جماعت با نظم و ترتيب زايدالوصفى تنظيم مى گردد، امامِ شافعى ها فريضه صبح را ادا مى كند.

پس از تعقيبات به ارشاد و هدايت پرداخته، حاضران را پند و اندرز مى دهد و قاريان قرآن به تلاوت آيات قرآن مى پردازند و مدرّسان به تدريس مشغول مى شوند.

آنگاه صلاى اقامت يكبار ديگر طنين انداخته، دومين نماز جماعت به امامت امامِ مالكى ها برگزار مى شود. در نهايت، سومين نماز جماعت با امامت امامِ حنفى ها منعقد مى گردد.

آنگاه درهاى حجره شريف گشوده مى شود. شيخ الحرم و نايب الحرم وارد حجره شده، قنديل ها را خاموش مى كنند و شمعدانها را بيرون آورده، به دعا و نيايش مى پردازند.

آمار و ارقام

گذشته از خدام حرم، شمار ديگرى مسؤول و سرپرست و خدمتگزار در حرم شريف نبوى همواره وجود دارند كه تعداد آنها در نوسان است.

120 تن از آنها در سه رشته به عناوين:

بوّاب، فرّاش و كنّاس انجام وظيفه مى كنند.

گذشته از اينها، هر هفته تعداد 30 نفر به

ص: 201

عنوان موقت استخدام مى كنند، كه آنها را «وكلاى خدمه» مى نامند.

در گذشته شمار ائمه جماعت مسجدالنّبى 25 نفر حنفى، 12 نفر شافعى، يك نفر مالكى و يك نفر حنبلى؛ تعداد خطبا 20 نفر حنفى و 10 نفر شافعى؛ تعداد مؤذن ها به 35 نفر مى رسيد، كه به نوبت انجام وظيفه مى كردند. ولى تعداد آنها به دلايل مختلف افزايش يافته، كه آمار برخى از مسؤولان حرم مطهر به شرح زير است:

خطبا 46 نفر، امام جماعت 37 نفر، رييس 39 نفر، دربان 11 نفر، سقا 10 نفر، كنّاس 51 نفر، مسؤول تطهير 7 نفر، قارى 31 نفر، فراش 628 نفر، و ... (1) تعداد كلّ خادمان حرم مطهّر به يكهزار و چهل و شش نفر بالغ مى باشد كه همه آنها حقوق دريافت مى كنند و با اين حقوق زندگى خود را مى گذرانند.

افزون بر اينها، تعداد هزار نفر نيز به عنوان «ملازم» در كنار خدمه انجام وظيفه مى كنند.

***


1- مؤلّف پژوهشگر، اعداد و ارقام خدمه و حقوق بگيران حرم مطهر را با تفكيك عناوين و دقت كامل آورده است، از آنجاكه براى خواننده سودمند نبود و لذا با گزينش برگردان شد.

ص: 202

حج گزارى در كشور سوريه

مديريت كلان:

حج در كشور سوريه توسط بخش دولتى انجام مى شود. وزارت اوقاف و سازمان هواپيمايى كشورى يك دفترمشترك به نام دفتر امور حج و عمره براى اداره امور حج تشكيل داده اند. در سوريه هيچ مركزى براى تحقيق و پژوهش در زمينه امور حج وجود ندارد. سهميه اى كه براى متقاضيان حج سوريه اختصاص يافته، تنها 16 هزار نفر مى باشد كه اين سهميه به هيچوجه با تقاضاى موجود برابرى نمى كند. يك شهروند سورى پس از اينكه به سن 50 سال رسيد تنها يك بار مى تواند براى اداى مناسك حج تمتع به كشور عربستان سفر كند.

فراخوان از متقاضيان، توسط رسانه هاى سورى انجام مى شود و ثبت نام پس از فراخوان به صورت متمركز است. زائر سورى در صورت انصراف از عزيمت به عربستان، نمى تواند سهميه خود را به ديگرى منتقل نمايد. با توجه به محدوديت سهميه اى كه سورى ها با آن مواجه هستند، هيچ سهميه اى به ادارات، سازمانها، دانشگاهها و ساير مجامع و يا تشويق ها تعلق نمى گيرد.

تقسيم بندى گروههاى حج و تهيه مسكن و لباس توسط مسؤولان دولتى انجام مى شود.

دولت سوريه در آغاز ثبت نام از هر زائر 50 هزار لير سورى كه معادل 1000 دلار است دريافت مى كند. اين مبلغ صرف ويزا،

ص: 203

عوارض خروج از كشور، بليت هواپيماى دمشق و ... مى شود. زائر سورى به همراه كاروانهاى حجاج به عربستان اعزام مى شود و در آنجا توسط مسؤول كاروان راهنمايى و اداره مى شود. دولت براى تسهيل امور زائران، ستاد حج خود را در عربستان مستقر مى كند و براى مديريت بهتر امور نيز افرادى را تربيت نموده و بر امور آنها نظارت مى كند.

زائر هيچ نيازى به انتقال وسايل اضافى به عربستان ندارد و وسايل همراه او رفع كننده نيازهاى شخصى او مى باشد. ده روز قبل از عزيمت به عربستان، كاروان زائر از سوى وزارت اوقاف اعلام و در فرودگاه معارفه صورت مى گيرد.

گذرنامه و ويزا:

از سوى اداره گذرنامه براى زائر سورى گذرنامه زيارتى به صورت رايگان صادر مى شود كه اين گذرنامه يكبار مصرف و ويژه سفرِحج مى باشد. گذرنامه ها بعد از عيد سعيد فطر و بر اساس نامه دفتر امور حج و عمره و پس از درخواست شخص داوطلب صادر مى شود. دفتر امور حج سوريه گذرنامه هاى زائران راجهت ويزابه سفارت عربستان منتقل مى كند و زائر در اين زمينه هيچ نقشى ندارد.

انتقال زائران به عربستان (هوايى- زمينى- دريايى):

زائران كشور سوريه به وسيله هواپيما به عربستان سفر مى كنند. بليت دمشق به جده و برگشت مجموعاً 400 دلار است اما براى كليه هزينه هاى حج، دولت از هر متقاضى هزار دلار دريافت مى كند. سورى ها فقط از فرودگاه دمشق و تنها به مقصد جده پرواز مى كنند. شانزده هزار زائر سورى ظرف

ص: 204

25 روز به جده منتقل و در همين مدت نيز باز مى گردند. زمان برگشت اين زائران پس از انجام مناسك حج تمتع مشخص مى شود.

با توجه به اين تعداد محدود، نيازى به اجاره هواپيما از كشور ديگرى نيست و هواپيماهاى سوريه زائران را به جده رسانده و برمى گردانند. زائرانى كه خود اقدام به سفر به عربستان مى كنند، مى توانند با خودرو شخصى و هزينه خود از راه زمينى وارد عربستان شوند و مجوز ورود خودرو به اين كشور را از سفارت كشور سعودى در دمشق دريافت مى كنند. فاصله زمينى دمشق تا مدينه منوره حدود 850 كيلومتر است.

گمرك- ارز- سوغات:

گمرك سوريه هيچ مبلغى را در هنگام خروج زائران از آنان دريافت نمى كند.

بازرسى بدنى به صورت معمولى در

سورى ها براى سوغات به آب زمزم و برخى لوازم برقى بسنده مى كنند و چنانچه بخواهند اجناس غير مجاز وارد كشور كنند، كالاى آنها مصادره و با پرداخت جريمه آزاد مى شود.

فرودگاه صورت مى گيرد. زائران سورى مى توانند در حد بسيار اندك كالا از كشور خود به همراه داشته و آنها را در عربستان به فروش رسانند ولى خارج كردن اجناس زياد ممنوع است. ورود كالا به سوريه نيز تنها در حد سوغات كه حدود 25 كيلوگرم است، مجاز مى باشد. سورى ها براى سوغات به آب زمزم و برخى لوازم برقى بسنده مى كنند و چنانچه بخواهند اجناس غير مجاز وارد كشور كنند، كالاى آنها مصادره شده و با پرداخت جريمه آزاد مى شود. بار زائران سورى همراه خود آنان به دمشق منتقل مى شود. آنان براى انتقال ارز محدوديتى ندارند و دولت نيز به ارز مورد نياز آنها هيچ يارانه اى نمى پردازد.

فرودگاه جده- حمل و نقل داخل عربستان

هر مبلغى كه در فرودگاه جده پرداخت شود اداره امور حج مى پردازد و به زائر هزينه اى تعلق نمى گيرد. زائران سورى در حد متعارف در فرودگاه مى مانند و طى اين مدت از سوى ستاد حج سوريه كه در فرودگاه جده مستقر است، پذيرايى مى شوند. زائران سورى معمولًا با اتوبوس به

ص: 205

مكّه و مدينه منتقل مى شوند و در ميان راه از آنان با غذاهاى سرد پذيرايى مى شود. هزينه سرانه پذيرايى بين راه هر زائر حدود 2 دلار است.

ستاد حج سوريه سعى مى كند در اطراف مسجد الحرام و مسجد النبى محل اقامت زائران اين كشور را انتخاب كند، در صورتى كه چنين كارى ممكن نشود موظف به تهيه وسيله نقليه خواهد بود.

مسكن:

منازل مورد نياز زائران توسط ستاد حج سوريه اجاره مى شود و معمولًا اين كار در بعد از عيد سعيد فطر انجام مى گردد. افرادى از سوى وزارت اوقاف و دفتر امور حج براى اجاره اعزام مى شوند و تا پايان حج تمتع در عربستان مى مانند. همه زائران سورى، قبل از اداى مناسك حج به مدينه منوره مشرف مى شوند. در هنگام توزيع اتاقها، سعى مى شود كه زن و شوهرها با هم باشند. اجاره منزل براى سورى ها از دستورالعمل ويژه اى پيروى نمى كند فقط نهايت اهتمام را به كار مى بندند تا منازل نزديك حرمين شريفين و نوساز باشد. مسؤولان اجاره، فرش و امكانات خواب و پذيرايى را از موجر دريافت مى كنند و زائران به صورت 24 ساعت از اتاقهاى خود بهره مند هستند. طول سفر زائران سورى حدود يك ماه است كه ميان مكّه و مدينه تقسيم مى شود. مبلغ مورد اجاره در طول سفر و در اقساط مختلف توسط مسؤولان سورى به موجرين پرداخت مى شود.

تداركات و تغذيه:

زائران سورى در طول سفر، از يك برنامه غذايى از قبل طراحى شده استفاده مى كنند و كليه هزينه هاى مربوط به غذاى آنان در سر جمع مبلغى كه در ابتداى سفر از آنان دريافت كرده اند ديده شده است.

غذاى مورد نياز حجاج سوريه در جاى ديگرى طبخ و به صورت بسته بندى به محل استقرار زائران منتقل و ميان آنان توزيع مى شود. زائران مجاز نيستند كه هيچ ماده غذايى را به همراه داشته باشند بلكه كليه امكانات مورد نياز آنان از عربستان تهيه مى شود. از زائران سورى در هر روز طى دو نوبت با ميوه پذيرايى مى شود. آنان هر روز از يك چاى و يك قهوه استفاده مى كنند ولى آب شرب توسط خود زائر خريدارى مى گردد.

ص: 206

بهداشت و درمان:

در فاصله كوتاهى تا آغاز سفر، زائران سورى به صورت كامل تحت چك آپ قرار مى گيرند و در برابر بيماريهاى واگير نيز واكسينه مى شوند. آنان در طول سفر از خدمات بيمه استفاده مى كنند. بيمه حجاج در طول حج بر عهده دفتر امور حج است و هزينه آن نيز از همان 50 هزار لير دريافتى تأمين مى گردد. بيماران و افراد مسن بايد داروى مورد نياز خود را به همراه داشته باشند. آنان از امكانات درمانى ستاد حج سوريه و در صورت كمبود، از امكانات عربستان بهره مند مى شوند. بيشتر داروهاى مورد نياز از عربستان تهيه مى شود اما پزشكان از سوريه اعزام مى گردند.

سورى ها در هنگام حج در مكّه و مدينه مكانهاى بهداشتى و درمانى مستقر مى كنند.

از خدمات زائران پزشك نيز بهره گرفته مى شود. آنان با مراجعه به درمانگاههاى ستاد حج سوريه در مكّه و مدينه به مسؤولان درمانى مساعدت مى كنند. در منا و عرفات امكانات درمانى در حد اورژانس استقرار مى يابد. در طول سفر و به صورت مرتب از زوار درخواست مى شود كه نظافت را رعايت كنند و به علاوه در محل اقامت آنان خدمه هايى حضور دارند كه وظيفه آنها نظافت محل سكونت زائران است. زائران سورى قبل از سفر در زمينه رعايت نظافت و بهداشت و يا ... آموزشى نمى بينند.

آموزش:

مدتى قبل از آغاز فصل حج، وزارت اوقاف سوريه كتابهاى راهنماى سفر حج را ميان زائران توزيع مى كند. مديران كاروانهاى سوريه كه از سوى وزارت اوقاف گزينش مى شوند و در طول حج امور مربوط به زائران را بر عهده دارند، با توجه به تحصيلاتى كه در زمينه فقه و الهيات دارند، آموزش مناسك به زائران را برعهده مى گيرند. آموزشها به صورت غير متمركز و به صورت محلى و منطقه اى انجام مى شود و رسانه ها در اين زمينه هيچ نقشى ايفا نمى كنند. رئيس كاروان همچنين جزواتى را براى راهنمايى بيشتر زائران تهيه و در اختيار آنان مى گذارد.

تشكيلات حج:

ستاد حج، بعثه اين كشوراست كه در حد نظارت در موسم حج انجام وظيفه مى كند و هيچ ارتباط مستقيمى با حجاج ندارد و

ص: 207

مديريت حجاج در عربستان بر عهده مديران كاروانها مى باشد. خدمتگزارانى كه در درون كاروانها امور زائران را بر عهده دارند، توسط مديران كاروانها انتخاب و تحت نظر مدير كاروان انجام وظيفه مى كنند. بعثه سوريه هيچ كار فرهنگى در طول سفر حج انجام نمى دهد. زائران در سفر حج از لباس هاى يك شكل استفاده نمى كنند.

نظارت و بازرسى:

ستاد حج سوريه در طول سفر، نظارت و كنترل عمليات اجرايى حج را بر عهده دارد. آنانكه كه امر نظارت را انجام مى دهند كارمند وزارت اوقاف هستند و براى يك نوبت حج انتخاب مى شوند و چگونگى كار آنان توسط وزارت ابلاغ مى شود. علاوه بر نظارت كلى، اداره حسابرسى وزارت اوقاف عملكرد مالى مجريان حج را كنترل مى نمايد.

منا و عرفات:

زائران سورى با اتوبوسهايى كه مدير كاروان كرايه مى كند، به منا وعرفات منتقل مى شوند. تهيه چادرهاى مورد نياز زائران در منا و عرفات به عهده ستاد حج سوريه مى باشد. سورى ها در ايام تشريق از غذاهاى آماده استفاده مى كنند. افرادى نيز براى امداد رسانى به گمشدگان مأموريت مى يابند ولى بيشتر از خدمات سعودى ها در اين مورد بهره گرفته مى شود. چنانچه زائر سورى در موسم حج فوت كند، مسؤولان مربوط سعى مى كنند جنازه را به سوريه بازگردانند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109