ميقات حج-جلد 36

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اسرار و معارف حج

اشاره

ترجمه: جواد محدّثى

سال ها و قرن هاست كه انديشه ها، زبان ها و قلم هاى بسيارى، به تلاش براى شناختِ «اسرار حج» و فلسفه احكام و عبادات، پرداخته و از اين رهگذر، تأليفات ارزشمند و گرانقدرى پديد آمده و فرهنگِ مكتوب دينى را غنى ساخته است.

كتاب «فلسفةالحج فى الاسلام» كه به قلم «شيخ حسن طراد» از محققان خوش ذوق و علماى شيعى در لبنان است، يكى از اين آثار است. اين اثر در سال 1418 ق. در 236 صفحه، از سوى انتشارات «دارالزهرا» در بيروت منتشر شده است.

خوشحاليم كه ضمن معرفى اين كتاب به خوانندگان گرامىِ «ميقات حج»، فشرده اى از مباحث آن و ديدگاه هاى نويسنده را تقديم كنيم.

اسرار حج

عبادت، فلسفه آفرينش انسان است و اگر با شرايط و آدابش انجام شود، رابطه ايمانى و عبوديت انسان با خدا را تحكيم مى بخشد. نتيجه مثبت عبادت همان «تقوا» است كه روح و قلب عبادت است و عبادت بى تقوا، پيكرى بى جان است.

همه عبادت ها از جمله حج، از همين رمز و راز برخوردارند و با تأمين روحيه تعبد و تسليم، سير انسان را هماهنگ با مجموعه هستى در مسير هدف خلقت و كمال وجود، تنظيم مى كنند.

براى روشن شدن اين هدف و بهره نهفته در حج، بايد در برابر يكايك برنامه حج درنگ و تأمّل داشت.

اخلاص

پيش از پرداختن به رموز و اسرار و فوايد هريك از اعمال اين عبادت مقدّس، بايد از مهم ترين ركن آن ياد كرد كه درستىِ عمل و پذيرش اين عبادت و رسيدن به هدف، به آن بسته است، يعنى «اخلاص» كه در همه عبادت ها شرط نخستين است.

آن چه زمينه ساز فراهم آوردن اين عنصر اساسى است، اهميت دادن به نقش آن در درستى عبادت و برخوردارى انسان از ثواب است. بايد كمى به خود نگريست و انگيزه هاى درونى را ارزيابى كرد و آن را از هر انگيزه غيرالهى پيراسته ساخت و همانگونه كه آلودگى جامه، مانع صحّت نماز است، بايد آلودگى نيّت را هم مانع صحّت و پذيرش نماز و هر عبادت ديگر دانست و با نيّت پاك، به عبادت پرداخت و به رضاى الهى رسيد. هم آيات قرآن به اين اخلاص در عبادت فرمان داده است، هم توصيه اكيد رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام است. بالاترين انگيزه عبادت هم «حبّ الهى» است كه به فرموده حضرت على عليه السلام عبادت آزادگان است و برتر از عبادتى است كه به قصد

نگاهى به اسرار حج

ص: 2

رسيدن به بهشت و ثواب يا به انگيزه گريز از عذاب دوزخ انجام مى شود. براى رسيدن به اخلاص نيز، از جمله بايد با راه ها و روش هايى آشنا شد كه ابليس از آن ها وارد مى شود و بهره مى گيرد و عبادت را تباه مى سازد، مثل ايجاد ترديد در اصل خداى متعال، يا ارزش و جايگاه دين و نقش آن در مديريت جامعه، يا جاودانگى تعاليم اسلام و قدرت داشتن بر پاسخگويى به نيازهاى روز. اگر از اين راه ها نتوانست، حسنات او را از راه ديگرى مى سوزاند و خاكستر مى سازد، راه آلوده ساختن به گناهان، يا آميختن نيت به ريا و خودنمايى.

پاكى مال

گام ديگر پس از پاك سازى درون از ريا و عوامل عمل سوز، پاك سازى مال از حقوق شرعى است و بدون آن نماز و عبادات و حج انسان تباه مى شود. حاجى كه بخواهد با مال و ثروتى كه حقوق ديگران به آن تعلّق گرفته، هزينه سفر حج و تهيه جامه احرام و قربانى و ... را بپردازد، نماز و طواف و حجّش باطل مى شود و از قربانى حرام بهره اى نمى برد و از مسير طاعت و بندگى كه جوهره حج و عبادات ديگر است، دور مى شود.

اهتمام به اداى اين حقوق لازم است و سهل انگارى در پرداخت خمس و حقوق واجب مالى و امروز و فردا كردن، حاجى را در پرتگاه اين تباهى عمل و عبادت قرار مى دهد و نوعى بى توجهى به سپاس نعمت هاى الهى به شمار مى رود.

همسفر خوب

حج، علاوه بر آن كه عبادت است، يك سفر و كوچ هم محسوب مى شود. نقش همسفر و همراه در موفقيت آميز بودن سفر را نمى توان انكار كرد، به خصوص اگر اين همسفر، عهده دار كارهاى كاروان و مديريت حج زائران باشد. همسفر خوب كسى است كه اين ويژگى ها را داشته باشد: دين شناسى و آگاهى از مسائل شرعى، راستگو و درست كردار و امين بودن، صبورى و داشتن سعه صدر و ظرفيت و تحمّل.

برترين و كارآمدترين همسفر و همراه انسان «خدا» است كه مى تواند پيوسته تكيه گاه و همدم و مونس انسان قرار گيرد و ضعف انسان را به قدرت خويش جبران كند و در مشكلات، هراس زائر را به ايمنى تبديل سازد و او را تقويت روحى و ايمانى كند.

«دعا» كليد ارتباط با اين همدم دايمى است و انس با او، انسان را از احساس تنهايى نجات مى دهد.

حج، كوچ فكرى و روحى

عبادت، براى رساندن انسان به ارزش هاى برتر معنوى و گسستن از وابستگى هاى مادّى است. روح، كششى به سوى بالا و افق هاى متعالى دارد و عبادت، زمينه ساز اين ارتقاى روحى است وسبك بالى روح، در سايه پرستش فراهم مى آيد. نمازهاى روزانه، مثل شستشوى پنج نوبت در آب كه بدن را پاك مى كند، پاك ساز روح از آلايش هاى گناهان است. حج نيز با آن كه در سراسر عمر يك بار واجب است، همين نقش را ايفا مى كند و ويژگى ها و كيفيتى كه در اين عبادت نهفته، آن را امتياز مى بخشد و رنج هاى سفر و تنگناهاى انجام اعمال، پالاينده روح و بيدارگر فكر است. «عامل كيفى» حج، جبرانِ «عامل كمّى» را بر عهده دارد و حج را به مثابه حضور در يك ميدان نبرد مى سازد. از اين

ص: 3

رو اثربخش تر و كارسازتر است.

در اين فريضه، هم حركت جسمى است هم فكرى، هم تلاش بدنى است هم تكاپوى روحى، و جان آدمى با اين دوبال در آسمان فضيلت و معنويت به طيران مى آيد.

در سايه حركت فكرى است كه انسان به فلسفه آفرينش و رمز عبوديت و بندگى خويش نزديك تر مى شود و به منافع برتر از سود مادّى مى انديشد و «راه آخرت» را مى پيمايد و از دوراهىِ تقوا و عصيان، راه تقوا و طاعت را برمى گزيند. اين كوچ معنوى براى يك مسلمان بسيار سودمند است. در كنار آن تحرّك جسمى هم وجود دارد و ناگفته پيداست كه هر حركت جسمى، مسبوق به حركت فكرى و رسيدن به مرحله عزم و اقدام است.

مجموعه اين برنامه ها «ملكه عبوديت» را براى انسان فراهم و روح بندگى را تقويت مى كند.

بازگشت آثار و نتايج حج، به خودِ حاجى است و ثمراتش در زندگى خود او متجلّى مى شود. قرآن هم فرموده است كه از قربانى شما، گوشت و خونى به خدا نمى رسد، بلكه تقواى شما به خدا مى رسد (1) و اين اشاره به بهره ورى خود انسان از عبادات خويش است و آن كه سود مى برد، خود اوست نه خدا. باز هم قرآن، ثمره حضور در عرصه مهم و گسترده حج را مشاهده منافع خويش معرفى مى كند ... يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ* لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ .... (2) اين كه اسرار و فوايد حج چيست، نياز به توضيح و تبيين دارد. از احرام گرفته تا طواف و نماز و قربانى و وقوف و ... همه حكمت ها و اسرارى دارد كه بايد آن ها را شناخت و شناساند. مؤمنان راستين باور آگاهانه دارند كه خداوند، سرچشمه خير و نيكى است و از رهگذر تشريع اين گونه عبادت ها هم قصدى جز خيررساندن به بندگان ندارد.

پس بايد خيرهاى نهفته در اين شعائر و عبادات را فهميد. توجّه به اين حكمت ها و فلسفه ها ريشه در دين ما دارد. امام صادق عليه السلام در «توحيد مفضّل» به تبيين اين گونه معارف پرداخته است، كتاب «علل الشرايع» مرحوم صدوق، براساس همين هدف تدوين شده است. علماى بسيارى هم به نگارش كتاب هايى در فلسفه عبادات پرداخته اند.

شناخت اين حكمت ها، ايمان را راسخ تر و معرفت را ريشه دارتر مى سازد.

حكمت احرام

نخستين گام حج يا عمره، «احرام» است. چرا احرام؟ و چرا از ميقاتى معيّن؟

اين كه كيفيت انجام حج، مقيّد به قيود و آدابى است، درسى تربيتى در مسير عبادت، خضوع و تسليم در آستان خداوند است. حتى اگر راز آن را ندانيم، خود اين فرمان و لزوم اطاعت آن، سازندگى دارد و گردن نهادن به حكم خداى حكيم، نشانه پذيرش و ايمان عميق است. در قرآن نيز تن دادن به داورى خدا و چون و چرا كردن در آن چه فرمان اوست، دليل ايمان راستين است. (3) به هرحال، حكمت احرام آن است كه وقتى زائر به ميقات مى رسد، در ذهن خويش صورت اقدام براى ورود به حرم الهى و مراعات محرّمات و حرمت نهادن به اوامر خدا را ترسيم كند و همه اعمال را با همين نيت و ذهنيت انجام دهد. براى اين كه احساس در جان زائر اثر عميق بگذارد، خواسته شده كه وضع ظاهرى خويش را كه نمودار شؤون دنيوى و حالت اهل دنياست تغيير دهد و لباس آخرت بپوشد و شبيه آنان گردد كه با مرگ، به آخرت قدم مى گذارند و از جامه هاى دنيوى عريان مى شوند. اين حالت، خشوع


1- حج: 37
2- حج: 28
3- فلا و ربّك لا يؤمنون حتّى يُحكِّموكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ... نساء: 65.

ص: 4

او در پيشگاه خدا و قطع وابستگى به جلوه هاى دنيوى را در پى دارد. بر زبان آوردن ذكر «لبّيك»، بيانگر آمادگى روحى براى پذيرش هر ندا و فرمانى است كه تكليفى شرعى را در بر دارد، چه امر باشد چه نهى.

فريضه هايى چون روزه، نماز، خمس، زكات و جهاد، با همه مفاهيمش، به نحوى در دل حج نهفته است و احرام، آغاز پايبندى به انجام فرمان نسبت به «امساك» هايى است كه در طول حج خواهد داشت. مشقّت هاى حج و نماز طواف و قربانى و ... همان رهاوردها را دارد كه عبادات يادشده داراست.

احرام، محرِم را با ديگران همسان مى سازد و امتيازات و مرزهاى تشخّص و نمودهاى برترى را از ميان برمى دارد و همگان را يكسان در پيشگاه خدا به تكرار شعار واحد مى كشاند: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك ...»

حج و درس تواضع

نقش حج، تربيت بر اساس تواضع و خاكسارى و لغو امتيازات اجتماعى است. خدا خواسته از نظر امكانات مادّى ظاهرى، همه در پايين ترين سطح باشند تا تنظيم امور جامعه، آسان تر شود. اين آموزه، از خلال تجرّد از لباس هاى دوخته و علائم تشخّص آفرين به دست مى آيد تا از اين رهگذر به امتياز معنوى «تقوا» نائل آيند و شكل و ظواهر را معيار برترى ندانند.

حج به راحتى اين اثر روحى را در انسان پديد مى آورد و او را به «مكارم اخلاق» كه هدف بعثت پيامبر اسلام است نزديك تر مى سازد.

حج و پارسايى

دلبسته نبودن به دنيا و زهد ورزيدن، از مكارم اخلاق است و يكى از درس هاى تربيتى حج همين است. از نخستين لحظات تصميم گرفتن براى حج، مشقّت ها، رنج هاى جانكاهِ راه و اعمال و ازدحام مطاف و صحنه رمى جمرات و شدايد وادى منا به ذهن انسان مى آيد و شبحى از مرگ ترسيم مى شود. اين تصوّرات، يادآور آن است كه وى در اين دنيا نزد خويشان و دوستان مهمان است وجايگاه ابدى جاى ديگرى است كه آن جا دستاورد عمل دنيوى خودرا مشاهده خواهد كرد و يا به بهشت يا دوزخ خواهد رفت. به اين سبب، وابستگى به دنيا كمتر و توجه به آخرت بيشتر مى شود. احساس مى كند كه تحت مراقبت الهى و در پيشگاه او قرار دارد و حالتى بين خوف و رجا در وى پديد مى آيد.

دستورالعمل ها و امر و نهى هاى حج و محرّمات بسيار كه بايد مراقب آن ها باشد، حالتى از بيدارى و مواظبت و پرواپيشگى در وى ايجاد مى كند، تا پس از درآمدن از احرام نيز، اين كنترل هاى دقيق را بر اعمال و حالات خويش داشته باشد.

حج و امنيت

از درس هاى تربيتى حج، ايجاد فضاى امن و آرام و گسترش آن نسبت به همه كس و همه چيز است. حتّى غيرمسلمان از رفتار حاجى در آرامش است. آزار او حتى به

ص: 5

حيوانات و مركب سوارى خويش هم نمى رسد. گياهان و درختان و حشرات هم در مقطعى از اعمال، احساس امنيت مى كنند.

حج، صفت بردبارى و تحمّل و سلم و پرهيز از آزار و جفا به موجودات ديگر را در انسان به وديعت مى گذارد. اگر به اين خصلت، آگاهانه بنگرد، آن را به مثابه صفتى شايسته در طول زندگى تلقّى مى كند و در رفتار اجتماعى او جز سلم و صلح نخواهد بود و اين گونه به قرب و رضاى الهى نزديك تر مى شود و تا حدّى رشد مى كند كه بدى را با خوبى پاسخ مى دهد و خشم خود را فروخورده، از ديگران درمى گذرد و با رشته محبّت و احسان، دل ها را شكار خويش مى سازد. (1) خداى متعال، چهارماه حرام (ذى قعده، ذى حجه، محرم و رجب) را براى همين هدف قرار داده كه صلحى فراگير در همه جا و هميشه پديد آيد، نه تنها در حرم و در حال احرام. مراعات اين برنامه ها پس از بازگشت هم در رفتار و سلوك حاجى اثر مى گذارد و او را به بركات صلح و امنيت واقف مى سازد.

حج و پاى بندى به آداب

احكام دين و آداب و سنن شرع، وقتى در رفتار يك مسلمان جلوه كند، ارزش آن روشن مى شود. در سايه حج، تعهّد به اين آداب، در روح و رفتار زائر رسوخ مى كند، از دروغ و ناسزا و استهزا و حرام هاى زبانى پرهيز مى كند، از جدال بيهوده چشم مى پوشد و زبان را به خير و ذكر و دعا عادت مى دهد. قرار گرفتن در بوته «ادب اسلامى» و گداخته شدن در كوره «اخلاق قرآنى» او را چنان مى سازد كه پس از خروج از احرام و در خارج حرم و بعد از بازگشت به ميهن نيز، مقيّد به اين آداب باشد. البته همه اين ها وقتى است كه آگاهانه اعمال حج را انجام دهد و فلسفه و عمقِ «احرام» را دريابد.

حكمت طواف

انجام اين تكليف با كيفيت خاصّ و تعدادمعين، نشان دهنده مراعات پاى بندى به احكام الهى و تعبّد در پيشگاه خداست. وقتى طواف به صورت خاص انجام مى گيرد، بى آن كه زائر، سرّ آن را بداند و تنها به خاطر اطاعت فرمان خدا و انجام تكليف الهى و با باورداشت نسبت به حكمت آسمانى آن انجام مى دهد، روح تعبّد و جوهره عبوديت تقويت مى شود.

هرچه تشريع دينى پيچيده تر و رمز آلوده تر باشد كه فلسفه تفصيلى آن را ندانيم، در تربيت بُعد تعبّد و تسليم مؤثرتر است و اگر در آيات و روايات، برخى حكمت هاى احكام بيان شده، جهت تأكيد بر وجود حكمت در احكام خداست، مثل آياتى كه روزه را براى پيدايش تقوا و نماز را بازدارنده از فحشا و منكر و زكات را براى پاك سازى جان ها و جهاد را براى دفع مفسدين و حج را براى مشاهده منافع و عامل ياد خدا مى داند. حضرت زهرا عليها السلام نيز در خطبه معروف خويش به فلسفه تشريع و برخى از احكام الهى اشاره كرده است (فَجَعَلَ الْإيمانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ ...).

در روايتى از حضرت رضا عليه السلام آمده است: فرشتگانى كه به خلقت آدم اعتراض داشتند، پشيمان شدند و به عرش الهى پناه بردند و استغفار كردند. خدا دوست داشت بندگان نيز اين گونه پرستش كنند. در آسمان چهارم خانه اى مُحاذى عرش قرار دارد به نام «ضراح». كعبه را هم در زمين محاذى بيت المعمور قرار داد و از آدم عليه السلام خواست كه آن را


1- فصلت، 34: «إدفَعْ بِالَّتي هِيَ أحسن ...».

ص: 6

طواف كند و توبه نمايد. اين سنّت در نسل او تا قيامت جارى گشت. (1) البته هدف از طواف، عميق تر و وسيع تر از آن است كه ياد شد. هدف، الزام كامل و انضباط دقيق و هماهنگى با اراده تشريع خداوند است كه در همه زندگى لازم است و «طواف»، ترجمانى از آن تعهّد است.

طواف، علاوه بر چرخش اختيارى بر گرد كعبه، هماهنگى با چرخش تكوينى همه موجودات بر گرد محور و مركزى است كه خداوند قرار داده است و از سه جزء اتم (پروتون، الكترون و نوترون) پروتون محور است و آن دو جزء ديگر بر گرد آن مى چرخند. انسان نيز جزئى از اين هستى است و جسم او از اجزاى مادّى تركيب شده كه حركتى طواف گونه بر گرد مركز خويش دارند.

مى توان چنين برداشت كرد كه هدف از وجوب طواف، هماهنگ ساختن حركت اختيارى انسان بر گرد كعبه يا حركت اتم بر گرد محور خويش و حركت فرشتگان بر گرد بيت المعمور است. همه هستى مثل حركت تكوينى طواف بر محور مشخّص شده انجام مى گيرد و حركت تشريعى هم طواف تمرينى است ارادى براى هماهنگى با اين حركت كلّى تكوينى و نتيجه اش خضوع و تسليم و عبوديت مؤمن با همه وجودش در برابر اراده الهى است و به هر اندازه اين هماهنگى بين دو حركت تكوينى و تشريعى بيشتر باشد، آرامش و سعادتِ روحى و مادى براى انسان پديد مى آيد، چون خداوند، هستى را مسخّر انسان ساخته تا به او خدمت كند. نظام تشريعى هم براى كمال و سعادتمند ساختن انسان است. هرگاه دوّمى با اوّلى در زندگى انسان هماهنگ شود، همه آن سعادت و كمال منظور تحقّق مى يابد.

در همه عبادات كه بر كيفيتى خاص تشريع شده است، دو اثر وجود دارد: يكى اثر خاصّ همان عبادت، ديگرى نقشى كه همه اين ها در سعادت، رشد مادّى و معنوى و كمال دنيوى و اخروى انسان دارند، مثل اعضاى يك پيكر، كه علاوه بر نقش و وظيفه خاص هريك، در تأمين هدف كلّى يعنى خدمت به انسان در مسير خير و احسان همكار و هماهنگ اند. نقش اين تعاون وقتى روشن مى شود كه يكى از اعضا به عللى نتواند وظيفه اش را انجام دهد. تأثير اختلال كارىِ آن بر همه اعضاى ديگر آشكار مى شود، هركدام به تناسب و اهميت نقشى كه در اين مجموعه دارد.

در تشبيه عبادت هاى مختلف به اعضاى بدن، مى توان نماز را به «قلب» تشبيه كرد كه اثرى نيرومند بر حيات انسان دارد وحج رابه «عقل». يكى حافظ حيات است، ديگرى جهت دهنده به حركت.

كمترين اثر شعائر حج و انجام اين اعمال، اداى تكليف و سقوط آن از ذمّه انسان است، ولى اثر مطلوبى كه خدا خواسته، قرار دادن پيوسته بنده در چهارچوب شريعت الهى است، يعنى بايد با ترك همه حرام هاى شرعى، پيوسته در احرام بماند و پس از پايان طواف، حركتى عمومى طواف با طواف معنوى قلب بر گرد مركز شريعت پروردگار آغاز شود و هرگز از هيچ حدّى از حدود اين مطاف تخطّى نكند، چرا كه قلمرو طواف معنوى به گستردگى حركات عبادى مكلّف است و به ماه هاى خاص يا اماكن معيّنى محدود نمى شود.

محدوده طواف و نقطه آغاز


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 388

ص: 7

طواف از حجرالاسود آغاز مى شود. به تعبير روايات، حجرالاسود رمزى از مصافحه و پيمان بستن با خدا براى پاى بندى به عبوديت و ميثاق فطرت است.

عادت مردم بر اين است كه با دست راست پيمان مى بندند. به بيان مجازى، حجرالاسود هم دست الهى است و رمز قدرت فراگير الهى. از اين رو به اين سنگ مقدّس در روايات «يمين اللَّه» گفته شده است. خداوند ميثاق پيامبران را در اين سنگ قرار داده و از مردم خواسته تا امانت تكليف و مسؤوليت را از طريق اين سنگ ادا كنند و به اين خاطر در دعاى طواف آمده است كه هنگام قرار گرفتن در محاذى حجرالاسود، با جمله «الهي امانَتي ادَّيتُها ...» بر اين نكته تأكيد كند.

امام سجاد عليه السلام فرمود: هرگاه در مطاف قرار گرفتى، پيش از آن كه جسمت طوافِ كعبه كند، دلت صاحب خانه را ياد كند. اين، توجه دادن آن حضرت به حقيقت و جوهر عبادات است كه بايد جسم و جان هماهنگ باشند و «ايمان قلبى» به «عمل اندامى» منتهى شود. بدون اين هماهنگى تن و روح، ايمان سودى نخواهد بخشيد. رعايت محدوده هاى طواف و نقطه آغاز و انجام آن و تعداد دورهايش، براى تقويت همين بُعد از وجود انسان است.

حكمت نماز طواف

در اين كه پس از طواف، بايد نماز طواف را در پشت «مقام ابراهيم» خواند، نكته هاى مهمى است:

نخست آن كه نماز به طور كلّى بارزترين نمود عبوديت و خضوع در پيشگاه خداست و پس از طواف، آن عمل عبادى را به كمال مى رساند. ديگر آن كه پيوند اين نماز به مقام ابراهيم (واتّخذوا مِن مَقامِ إبراهيمَ مُصلّى) توجه دادن نسل هاى آينده اى كه به اين جايگاه مى رسند به نقشى است كه حضرت ابراهيم به همراهى پسرش اسماعيل نسبت به حج داشتند كه تجديدكننده بناى كعبه و برافرازنده پايه هاى آن بودند. چون پس از طوفان نوح و وزش بادهاى توفان، پوشيده و پنهان شده بود و با وزش باد به امر خدا، ديگربار پايه هاى اساسى آن آشكار شد. نيز آگاهى از سيره اين پيامبر بزرگ و عبادت خالصانه وى، شخصيت معنوى و برجسته و نمونه او را كه به قلّه اخلاص و توحيد رسيده بود آشكارمى سازد و اين شناخت، الهام بخش روح عبوديت وقلب عبادت حقيقى است.

آن پيامبر بزرگ، با ايمان و اراده اى بزرگ، سخت ترين آزمون ها را پشت سر گذاشت، تا اسوه ديگران گشت. اقتدا به اين شخصيت نيز، تنها نسبت به مواردى نيست كه قرآن ياد كرده است (مثل ذبح اسماعيل و طرد شيطان و واگذاشتن همسر و فرزند در بيابانى خشك و ...) بلكه همه زمينه هاى تعبّد و عبادت خالص را فرا مى گيرد.

ابراهيم، با ايمان خالص خويش، آن امتحانات را با موفقيت پشت سر گذاشت، تا به خواست الهى اسوه مؤمنان قرار گيرد و همسرش هم سرمشق زنان باايمانى شود كه در معرض اين گونه آزمايش ها قرار مى گيرند و بايد باتحمّل مشقت هاى جسمى و روحى، اراده و فرمان حق را اجرا كنند. دشوارترين مرحله آزمونِ هاجر، تشنگى اسماعيل در آن صحراى خشك بود كه مادرش در پى آب براى كودك، مسير بين كوه صفا و مروه را هفت بار پيمود و از رحمت خدا نوميد نشد، تا آن كه چشمه از زير پاى اسماعيل جوشيد و رحمت الهى شامل آن مادر و فرزند شد و جسم و جانشان را سيراب ساخت و آموخت كه در نهايت غربت و تنهايى و بى پناهى هم، خدا بهترين پناه و تكيه گاه است. قبيله

ص: 8

«جُرهم» نيز كه اين عنايت خدا را شاهد بودند، محبت آن كودك و مادر را بر دل گرفتند، به خصوص وقتى فهميدند كه او از نسل ابراهيم است و مادرش همسر اوست و اين همان دعاى حضرت ابراهيم بود كه:

رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ. (1) حكمت الهى جايزه اى ديگر به هاجر بخشيد، تا جبران آن صبر و خلوص باشد، يعنى سعى ميان صفا و مروه، همسان هاجر بر هر حاجى واجب شد، تا ياد هاجر به عنوان الگويى براى آنان كه در راه هدفى بزرگ مى كوشند و صبر مى كنند تا به رضاى الهى برسند، جاودانه بماند.

داستان هجرت ابراهيم با همسر و كودكش به اين سرزمين درس هاى متعدّد داشت، مانند: تسليم و رضا به قضاى الهى، تحمّل سخت ترين آزمون ها در راه اجراى فرمان، توكّل آگاهانه بر خداوند و فضل او، تبديل شدّت به فرج براى صابران و ... كه فرمان ذبح فرزند، بزرگ ترين اين آزمون ها بود و مى بايست اين درس ها سرمشق مؤمنان به خدا قرار گيرند.

حكمت رمى و ذبح و حلق

در قربانى به پيشگاه خدا و رمى جمرات در روز عيد قربان، حكمت هاست. رهاورد قربانى، نيكى و احسان به فقيران است. هرچند اگر زمينه بهره ورى تهيدستان از گوشت قربانى هم فراهم نباشد، خود اين كار، روح عبوديت و فرمانبردارى از خدا را در جان مكلّف افزون تر مى سازد. در عين حال، مسؤولان امر بايد با برنامه ريزى حساب شده، زمينه استفاده از اين ثروت هنگفت- كه با انگيزه هاى الهى تقديم مى شود- و توزيع آن ميان نيازمندان كشورهاى اسلامى را فراهم آورند تا مصداق تبذير نگردد.

«رمى جمره» در صبح روز دهم، يادآور طرد شيطان و نفى وسوسه هاى او در عمل نكردن به فرمان خداست. چه در داستان حضرت اسماعيل باشد كه سه بار شيطان را از خويش راند، چون وسوسه مى كرد كه خود را براى قربانى شدن آماده نسازد، و چه مربوط به حضرت ابراهيم كه شيطان را مى راند و هربار با هفت سنگ، تا مانع انجام امر خدا نشود. برخى هم گفته اند علاوه براين پدر و پسر، شيطان هاجر را هم وسوسه مى كرد تا براى قربانى شدن فرزندش رضايت ندهد و مانع ذبح گردد.

كار اين سه شخصيت بزرگ، الگويى براى همه مؤمنان تاريخ شد، كه دستور خدا را هرچه سخت باشد اطاعت كنند و راضى به قضاى الهى باشند. پدر، الگوى پدران، مادر، الگوى همه مادران و اسماعيل، الگوى جوانان، تا جوانان با الهام از اسماعيل، وارد ميدان هاى جهاد اكبر و اصغر شوند و از نثار خون و جان در راه خدا و اهداف متعالى سرباز نزنند.

اين عمل در حج، احياگر آن خاطره ها و فداكارى هاست، تا درس آموز ايثار و عبوديت و تسليم باشد و انسان را در ميدان مبارزه با نفس، نيرو بخشد.

حلق و تقصير پس از رمى و قربانى، رمزى براى زدودن گناهان و زوال آلودگى خطاها از روح و جان است، تا فلسفه تحقق تقواى الهى كه در همه عبادات از جمله در حج نهفته است، ظهور يابد.


1- ابراهيم: 37

ص: 9

اين گونه است كه حج، در قلمرو آثار و نتايجى كه دارد، به خودشناسى و مردم شناسى هم كمك مى كند، تا هركس ميزان موفقيت خويش را در اين عرصه دريابد و بداند كه آيا حج، تحوّل و دگرگونى در وضع او پديد آورده است يا نه؟ مثل دانش آموزى كه در امتحان مردود مى شود و در همان كلاس قبلى مى ماند، يابيمارى كه پس از مداوا باز هم تندرستى خويش را باز نمى يابد، اين نشانه بى خاصيتى آن درس و اين درمان است.

حج نيز مى تواند آزمونى براى موفقيت انسان در امتحان خودسازى به شمار آيد، چون در مدرسه دين و مكتب ايمان هم بعضى به موفقيت مى رسند و برخى مردود مى شوند. ميزان پاى بندى به احكام الهى، شاخص قبولى در اين كلاس و مدرسه است.

ابتلاى انسان هاى خداباور به انواع رنج ها و بلاهاى آسمانى، براى تقويت روح و ايمان و صبر و آموزش درس و تسليم در برابر مشيت و فرمان الهى است و آن چه در زندگى انبياى الهى و اصحاب صبور آنان مثل بلا و ... پيش آمده است، صحنه هايى از اين آزمون خدايى است. آن چه كه در تاريخ اسلام و در حادثه كربلا پيش آمد، نمونه اى ديگر از اين گونه آزمايش هاى سخت الهى براى خاندان پيامبر بود و حسين عليه السلام نيز وارث سلسله پيامبران و وارث آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى وحضرت محمد صلى الله عليه و آله گشت و بُعد الگويى حضرتش جاودانه ماند.

براساس اين فروغ فراگير كه از عاشورا دريافته ايم، مى توانيم خطاب به سيدالشهدا عليه السلام چنين بگوييم:

يادتو، انقلابى پيوسته در ميان ماست.

زمان مى گذرد، ولى فروغ آن نهضت برافروخته تر مى شود.

هرگاه در جامعه ما يزيد ستمگرى طغيان كند، يك حسين هدايتگر رودرروى او مى ايستد، تا دين حق، به عنوان راهى پيش برنده، بماند و ما به برترى و اعتلا برسيم.

ما در سايه روح بزرگ و بلند تو، هميشه عزيز مى مانيم و جز در پيشگاه خدايمان سرفرود نمى آوريم.

و ... اين، بنيان قوانين آسمانى است، كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله براى تكميل آن آمده است.

پى نوشتها:

ص: 10

حج در نهج البلاغه

(فهرست موضوعىِ بيانات گهربار حضرت امير مؤمنان عليه السلام

در نهج البلاغه پيرامون كعبه و فريضه حج)

مقدمه

حمد و سپاس خداوند منّان را و درود و صلوات بر محمّد و آلش.

كعبه به عنوان مركز توحيد، قبله جهانيان، و حج به عنوان بى نظيرترين تجلّى عبادت و بندگى و با شكوهترين تجمّع الهى، و امام على عليه السلام به عنوان برترين الگوى انسانى كامل و نهج البلاغه به منزله بالاترين كلام انسانى، همواره به هم پيوندى قرين وناگسستنى دارند.

على، نه تنها مولود كعبه، كه موعود كعبه است. اداى حقّ بيت اللَّه فريضه است و معرفت على عليه السلام اين حق است.

و حجّ خانه توحيد جز با اتصال به امامت و شناخت ولايت به اتمام نمى رسد. سرتاسر مناسك و اعمال حج، رمز و رازى ديگر دارد كه آثار و ره آورد اين عبادت در اسرار شگفت آن نهفته است.

وعلى عليه السلام اين برترين انسان، در بالاترى كلام، از كعبه، با فضيلت ترين نقطه جهان و از حج، پرشكوهترين عبادت، سخن مى راند و در نهج البلاغه شريفش كه نازله روح اوست، گوشه اى از زلال اين فرمان الهى را براى تشنگان چشمه معرفت جارى مى سازد.

اين مجموعه، فهرستى از كلام بليغ آن حضرت در باره خانه توحيد در نهج البلاغه است.

اميد آنكه در سال مولا امير مؤمنان عليه السلام خدمتى باشد در ترويج معارف گهربار ولايت، و نشانى در راه عاشقان خانه دوست و محبّان حريم ولايت.

اين تلاش ناچيزى است در شناسايى مطالب آن كتاب نورانى، درباره كعبه و حج و فهرست بندى موضوعى آن.

گفتنى است، با توجه به تنوّع موضوعات، چه بسا يك فرمان و بيان بليغ حضرت، تبيين كننده چند مطلب و ناگزير به چندين تكرار باشد.

اميد آنكه مورد عنايت حضرت حق قرار گيرد.

آثار حج، رحمت الهى

«... جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ» (خطبه 192)

«خداوند سبحان ... حج را سببى براى رحمت خويش قرار داد.»

خطبه ها و نامه ها و حكمت هاى نهج البلاغه، اشارات بليغى به آثار معنوى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى حج دارند. به فرمايش آن حضرت، در سايه برگزارى اين

ص: 11

مراسم معنوى، اثرات زيبايى از رحمت الهى، نصيب افراد و جوامع مسلمان مى گردد.

آثار حج، وصال بهشت

«جَعَلَهُ اللَّهُ ... وَوُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ» (خطبه 192)

«... خداوند حج را وسيله اى براى رسيدن مردم به بهشت قرار داد.»

حج گزاران و كارگزاران حج، با لبّيك به اين فرمان الهى، درهاى بهشت خدا را به روى خويش مى گشايند.

آثار حج، همبستگى دينى

«فَرَضَ اللَّهُ ... وَالْحَجَّ تَقْربَةً لِلدِّين». (حكمت 252)

«خداوند حج را براى همبستگى مسلمانان واجب گردانيد.»

و نيز حضرت امام هشتم عليه السلام فرمودند: خداوند خانه اش را نقطه گردهمايى از شرق و غرب جهان قرار داد تا مسلمانان همديگر را بشناسند. (1) تأليف قلوب مسلمين و انس و وحدت ميان آنان و نزديكى و شناخت حال همديگر، از آثار پرشكوه اين فريضه الهى است كه حضرت امير عليه السلام بدان اشاره فرموده اند.

آثار حج، شست و شوى گناهان

«وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ، ... وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ». (خطبه 110)

«حج و عمره بيت اللَّه الحرام ... شستشو دهنده گناهان هستند.»

آرى، از ره آوردهاى ارزشمند حج، آمرزش الهى براى حجّاج خانه خداست.

آثار حج، رونق اقتصادى

«وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ، فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ ...». (خطبه 110)

«حج و عمره خانه خدا، نابود كننده فقر هستند.»

آثار فراوان اقتصادى حج غير قابل انكار است. رفع فقر و آبادانى بلاد مسلمين و رونق اقتصادى جوامع مسلمان، از ديگر آثار اين فريضه الهى است كه حضرت بدان اشاره دارند.

آثار حج، آمرزش الهى

«... وَيَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان حج بيت اللَّه الحرام ... به سوى وعدگاه آمرزش الهى مى شتابند.»

آمرزش و غفران الهى، مهمترين آثار و ره آوردى است كه هر مسافر خانه خدا مى تواند براى خود به ارمغان آورد. ارمغان از جايى كه حاجى ميهمان است و پذيرايى ميهمان با غفران الهى صورت مى گيرد. و ميهمانِ عارف در اين خوان ضيافت، آمرزش


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 266

ص: 12

الهى را مى خواهد و در طلبش شتاب فراوان دارد.

سعدى در گلستان گويد:

درويشى را ديدم سر بر آستان كعبه همى ماليد و مى گفت: يا غفور يا رحيم، تو دانى كه از ظلوم جهول چه آيد:

عذر تقصير خدمت آوردم كه ندارم به طاعت استظهار

عاصيان از گناه توبه كنند عارفان از عبادت استغفار

عابدان جزاى طاعت خواهند و بازرگانان بهاى بضاعت. منِ بنده اميد آورده ام نه طاعت و به دريوزه آمده ام نه به تجارت، «اصنَعْ بي ما أنْتَ أهْلُهُ».

بر در كعبه سائلى ديدم كه همى گفت و مى گرستى خوش

مى نگويم كه طاعتم بپذير قلم عفو بر گناهم كش

باب دوّم گلستان

آثار حج، پاكسازى و خلوص

«... وَتَمْحِيصاً بَلِيغاً ...» (خطبه 192)

«و خداوند سبحان حج را .. براى پاكسازى و خالص شدن قرار داد.»

حج صحنه آزمايش است كه به خودسازى مسلمان و پاكسازى درونى و خالص شدن اعمال و نيّات او مى انجامد.

كعبه را گر هر دمى عزّى فزود آن ز اخلاصات ابراهيم بود

(مولوى)

آثار حج، سود معنوى

«... يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ». (خطبه 1)

دعوت شوندگان حج بيت الحرام ... سودهاى فراوان در اين تجارتگاه عبادت الهى به دست مى آورند.

بندگى خداوند سود سرشار دارد. هر كه به خداوند نزديكتر شد، بى نيازتر شد. انسان حجگزار به خداوند تقرّب بيشترى مى جويد و در سايه اين عبادت خالص به همه چيز مى رسد.

آثار بى توجهى و ترك حج

«وَاللَّهَ اللَّهَ فِى بَيْتِ رَبِّكُمْ، لَاتُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإنَّهُ إنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا». (نامه 47)

«خدا را، خدا را، درباره خانه پرودرگارتان، تا هستيد آن را خالى مگذاريد؛ زيرا اگر كعبه خلوت شود، مهلت داده نمى شويد.»

نامه 47 نهج البلاغه وصيّت نامه بسيار مهمّ حضرت است كه ايشان پس از ضربت خوردن از شقى ترين مردم، در ماه رمضان سال 40 ه. در بستر شهادت به امام حسن و امام حسين عليهما السلام بيان فرمودند. در جمله فوق كه قسمتى از وصيت نامه و سفارش به خانه خدا و حج مى باشد، امام عليه السلام از آثار مهمّ ترك حج و تضعيف اين مراسم را، از ميان رفتن پشتيبان و غلبه دشمن درونى و بيرونى مى داند.

ص: 13

آثار عمره

«وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ، فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ». (خطبه 110)

«حج و عمره بيت اللَّه الحرام، نابود كننده فقر و شستشو دهنده گناهان هستند.»

در اين بيان، حضرت، عمره را هم مانند حج، داراى تأثير بسزا در رونق اقتصادى مسلمين و نابودى فقر و تأمين حوائج مادّى و دنيوى اجتماعات اسلامى مى داند در حالى كه بلافاصله تأثير عميق معنوى و اخروى آن نيز مدّنظر آن امام بزرگوار قرار مى گيرد كه آمرزش گناهان معتمرين و عمره گزاران اين بيت شريف است.

آموزش حج

«... فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، ... فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِىَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاكِرِ الْعَالِمَ». (نامه 67)

«پس براى مردم حج را بپا دار و سپس فتاواى دينى را به طالبان آن ابلاغ نما و نا آگاهان را آموزش ده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز.»

براستى حاجيانى كه پا به اين عرصه عظيم عبادى مى گذارند. نيازمند آموزش منسجم از مناسك و احكام حج، اسرار حج، اخلاق حج، و تعاليم ديگر مؤثر در بهره گيرى هرچه بهتر از اين موقعيّت استثنايى هستند و حضرت در اين نامه لزوم توجّه به اين امر مهمّ را به فرماندار مكّه به عنوان سرپرست حجّاج و امير الحاجّ منصوب امام، سفارش مى كنند.

آمرزش گناهان در حج

امام صادق عليه السلام فرمود:

«الحُجّاج يَصدُرُون عَلى ثَلثَةِ أَصنافٍ: ... صِنْفٌ يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيئَةِ يَوْمٍ وَلَدَتْهُ امّهُ».

«حجاج در سه گروه باز مى گردند ... و گروهى از آنان در حالى كه گناهان آنان بخشيده شده، مانند روزى كه از مادر زاده شده اند.» (1) اجاره و حكم آن در حرم

«... وَمُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً». (نامه 67)

«وبه مردم مكّه فرمان ده تااز هيچ زائرى درايّام حج، اجرت ومزد مسكن نگيرند.»

از موارد احكام فقهى مربوط به حرم اين است كه بعضى اجاره دادن خانه هاى حرم به زائران را ممنوع مى دانند و بعضى ديگر آن را مكروه مى شمارند. و سرّ آن اين است كه در قرآن مى فرمايد:

... سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ...؛ «مقيم و مسافر در آنجا يكسانند».

دستور اصلى نيز همين بود كه ساكنان مكّه درِ خانه هاى خود را باز بگذارند تا زائران با سكونت در آنها، مناسك حج خود را با رفاه و آرامش بيشترى انجام دهند و برگردند.


1- وافى، ج 2، كتاب الحجّ.

ص: 14

احرام

«قَدْ نَبَذُوا السّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ». (خطبه 192)

« (عاشقان بيت اللَّه) لباس هاى خود را كه نشانه شخصيت هر فرد است، (جهت احرام) در آورند و پشت سر اندازند.»

احرام مرحله اى از اعمال حج و عمره است كه فرد با كندن لباس هاى ظاهرى و نداى لبّيك، به فرمانِ دعوت الهى، پاسخ مى گويد و در جمع ديگر حجاج، به خدا مى پيوندد و محرمّات احرام را برخود مى پذيرد و وارد اعمال حج مى شود.

چون همى خواستى گرفتى احرام چه نيّت كردى اندر آن تحريم

جمله بر خود حرام كرده بدى هر چه مادون كردگار قديم

ناصر خسرو

احكام، وجوب حج

«... وَفَرَضَ عَليْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ». (خطبه 1)

«و خداوند حجّ خانه محترم خود را بر شما واجب گردانيد.»

و قرآن مى فرمايد: ... وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ؛ «بر مردمانى كه توانايى دارند، حجّ خانه براى خدا واجب گشت و هر كس كفر ورزد، بداند كه خداوند از عالميان بى نياز است.» (1) احكام حج، وقت كوچ از عرفات

«... وَصَلُّوا بِهِمُ الْمَغْربَ حِينَ ... وَيَدْفَعُ الَحاجُّ الَى مِنًى» (نامه 52)

«و نماز مغرب را با مردم زمانى بخوان كه ... حاجى از عرفات به منا كوچ مى كند.»

در اين نامه كه حضرت به فرمانداران شهرها مى نويسند، فرامينى دارند در نحوه نمازشان با مردم كه در آن، وقت نمازها و نماز مغرب را تعليم مى دهندو در وقت نماز مغرب، اشاره اى دارند به زمان كوچ حجاج از عرفات به مشعر و منا كه هنگام نماز مغرب است.

احكام قربانى

«وَمِنْ تَمَامِ الْأُضْحِيَةِ اسْتِشْرَافُ أُذُنِهَا، وَسَلَامَةُ عَيْنِهَا». (خطبه 53)

«وكمال قربانى در اين است كه گوش و چشم آن سالم باشد.»

حيوانى كه در حج براى قربانى انتخاب مى گردد، احكام و شرايطى دارد كه حضرت در اين خطبه كوتاه، بيان مختصرى در مورد سالم بودن آن آورده اند.

اداى حقّ كعبه

«وَفَرَضَ عَليْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... فَرَضَ حَقَّهُ». (خطبه 1)

«خداوند سبحان حجّ خانه اش را بر شما فرض نمود و اداى حقّ كعبه را واجب گردانيد.»


1- آل عمران: 97

ص: 15

ارزش كعبه

«... بأَحْجَارٍ لَاتَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ، وَلَا تُبْصِرُ وَلَا تَسْمَعُ، فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ....» (خطبه 192)

«سنگ هايى است كه نه زيان مى رسانند و نه نفعى دارند، نه مى بينند و نه مى شنوند. پس خداوند آنها را خانه محترم خويش قرار داد.»

در اين خطبه حضرت ارزش خانه كعبه را به سنگ هاى آن نمى دانند. سنگ هاى معمولى به تنهايى بى اثرند. بلكه به فرمايش آن بزرگوار، ارزش كعبه به آن است كه خداوند اين سنگ ها را خانه مورد احترام خود و وسيله اى براى امتحان بندگان خويش قرار داد.

فضل آن مسجد ز خاك و سنگ نيست ليك در بناش حرص و جنگ نيست

(محمّد طبسى)

اشتياق حج و ديدار كعبه

«... حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ، ... يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ». (خطبه 1)

«خانه محترم خداوند ... كه مردم چونان تشنگان به سوى آن روى مى آورند.»

حضرت شيفتگان حرم الهى و مشتاقان خانه خدا را به تشنگانى توصيف كرده اند كه مانند چهار پايان، بى تكلّف به سوى آب هجوم مى آورند.

اعتكاف رسول اللَّه در غارِ حِرا

«وَلَقَدْ كَانَ [رَسُولُ اللَّهِ] يُجَاوِرُ فِى كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلَايَرَاهُ غَيْرِى». (خطبه 192)

«همانا پيامبر صلى الله عليه و آله چند ماه از سال را در غار حِرا مى گذراند، تنها من او را مشاهده مى كردم و كسى جز من او را نمى ديد.»

پيامبر صلى الله عليه و آله در سالهاى قبل از بعثت، خلوتگاهى در كوه حِرا جهت عبادت برگزيدند.

آيات نخست قرآن در اين مكان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گشت.

اقامه حج

«... فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ» (نامه 67)

«سپس براى مردم حج را بپاى دار.»

قرآن مى فرمايد: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ ...؛ خداوند كعبه را مايه قيام مردم قرار داد.» (1) در اين نامه نيز كه حضرت در فرمانى به قُثَم بن عباس، فرماندار مكّه مى نويسند، لزوم اقامه و برپايى آن را براى مردم تأكيد مى كنند.

امتحان و آزمايش الهى در حج

«أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الأوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِلَى الآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَم؛ بِأَحْجَارٍ ... فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ». (خطبه 192)


1- مائده: 96

ص: 16

«همانا خداوند سبحان، انسان هاى پيشين، از آدم عليه السلام تا آيندگان اين جهان را به وسيله سنگ هايى، كه آن را خانه محترم خود قرار داد، آزمايش نمود.»

خداوند ادعاى ايمان بندگان را مى آزمايد و در مسير همين آزمايش، كعبه را وسيله اى براى امتحان مردم جهان قرار داد، امتحانى از اولين تا آخرين انسان.

امنيّت حرم

«بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَيَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وَلَهَ ا لْحَمَامِ». (خطبه 1)

«خانه محترم خداوند ... كه مردم همانند كبوتران به آن پناه مى آورند.»

در حرم، كشتن حيوانات وحشى و شكار آنها حرام است. در حرم جنگ و خونريزى حرام است. كندن درختان و گياهان حرم جايز نيست. حمل سلاح در آن ممنوع است. دست زدن به اشياى گم شده در حرم منع شده است. مجرمان پناهنده به حرم، نبايد در آنجا مجازات شوند.

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً.

«و هنگامى كه ابراهيم عليه السلام دعا كرد كه پروردگارا! اين سرزمين را شهر امن قرار ده.» (1)

كعبه امن و امانى لا جرم در مرتبت بارگاه و مجلس تو كعبه و بطحا شدند

(اديب صابر)

امنيت حرم

«جَعَلَهُ (سبحانه و تعالى) ... وَلِلْعَائِذِينَ حَرَماً». (خطبه 1)

«خداوند سبحان ... كعبه را ... خانه امن و امان براى پناهندگان قرار داد.»

حق گفت ايمن است هر آن كو به حج رسيد اى چرخ حق گزار ز آفات ايمنى

(مولوى)

اموال كعبه

«... وكَانَ حَلْىُ الْكَعْبَةِ فِيها يَوْمِئِذٍ، فَتَركَهُ اللَّه عَلَى حالِهِ، ... فَأقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّه وَرَسُولُهُ». (حكمت 270)

«و امّا زيور آلات كعبه از اموالى بودند كه خداوند آن را به حال خود گذاشت ...

تو نيز آن را به حال خود واگذار (و مصرف ديگر مكن) همانگونه كه خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به حال خود واگذاشتند.»

حكم حضرت در آن هنگام كه خليفه دوم قصد استفاده از زيورهاى كعبه را براى مصارف ديگر داشت، عدم جواز اين كار بود. و استناد حضرت به عدم حكم خدا و عدم اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت.

و او نيز گفت:

«لَوْلاكَ لَافْتَضَحْنا. (وترك الحلى بحاله)».

«يا على اگر تو نبودى، رسوا مى شديم (و متعرض زيور آلات كعبه نشد)».


1- ابراهيم: 36

ص: 17

امير الحاج

رجوع شود به:

وظايف امير الحاجّ.

حضرت در نامه 67، به قثم بن عباس فرماندار مكّه كه منصوب خود در آن شهر مقدّس بود، فرمان برپايى حج را صادر نمود و وظايف امير الحاج را به وى تذكر داد.

انبياى الهى در حج

«وَاخْتَارَ ...، وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان به خانه محترم خداوند كسانى هستند كه ... پاى خود را بر جايگاه انبياى الهى مى گذارند.»

اشاره حضرت در اين خطبه به آن است كه انبياى الهى در خانه كعبه حضور يافته و حجّ بيت اللَّه الحرام را انجام داده اند. در ضمن روايات بسيارى در تأييد انجام حج توسّط حضرت آدم عليه السلام تا حضرت خاتم صلى الله عليه و آله نقل شده است.

اهمّيت كعبه

«جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً». (خطبه 1)

«خداوند سبحان كعبه را براى اسلام نشانه گويا قرار داد.»

كعبه بسان پرچم و درفشى با شكوه بر فراز بناى رفيع اسلام همواره مى بايست برافراشته باشد.

اهميت كعبه وحج

«وَاللَّهَ اللَّهَ فِى بَيْتِ رَبِّكُمْ، لَاتُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُم ...». (نامه 47)

«خدا را، خدا را، شما را وصيت مى كنم درباره خانه خدا كه تا هستيد آن را خالى مگذاريد.»

در بيان اهميّت بسيار بالاى حج در اسلام، همين بس كه حضرت اين وصيت را در بستر شهادت به امام حسن و امام حسين عليهما السلام مى كنند و در سفارش آن با دو بار ذكر جلاله «اللَّه»، تأكيد مى نمايند.

اهل و عيال مسافر

«اللَّهُمّ ... وَأَنْتَ الْخَلِيفَةُ فِي الأْهْلِ». (خطبه 46)

«خداوندا! تو در وطن نسبت به باز ماندگان (و اهل و عيال) ما (مسافران) سرپرست و نگهبانى.»

جمله فوق قسمتى از دعاى سفر است كه آن حضرت بيان فرموده اند و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: «الحاجّ ... محفوظ في أهله وماله»؛ «اهل و عيال و مال و منال مسافر خانه خدا محفوظ و در امان است.» (1)


1- كافى، ج 4، ص 252

ص: 18

ايام اللَّه در حج

«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ». (نامه 67)

«پس مناسك حج را براى مردم بپادار و متذكر ايّام اللَّه براى آنها باش.»

حضرت پس از لزوم بر پايى حج كه در دستورشان به فرماندار مكه به عنوان اميرالحاج مى نويسند، لزوم ياد ايام اللَّه را نيز در ادامه به وى متذكر مى شوند.

بازار حج

«يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان حجّ بيت اللَّه الحرام ... سودهاى فراوان در تجارت گاه و بازار عبادت الهى به دست مى آورند.»

بناى كعبه از زمان آدم عليه السلام

«أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الأوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ... بِأَحْجَارٍ ...

فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ...» (خطبه 192)

«همانا خداوند سبحان آزمايش كرد انسان ها را از آدم عليه السلام تا ... با سنگ هايى ... كه آن را خانه محترم خود قرار داد.»

از اين بيان حضرت چنين نتيجه اى نيز به دست مى آيد كه بناى كعبه در زمان آدم عليه السلام نيز برپا بوده است و اقدام حضرت ابراهيم عليه السلام صرفاً تجديد بناى اين خانه الهى بوده است.

بناى كعبه از زمان آدم عليه السلام

«ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَام وَوَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ» (خطبه 192)

«پس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه بازگردند.»

بناى ساده كعبه

«وَلَوْ كَانَ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْها، وَالْأَحْجَارُ المَرْفُوعُ بِها؛ مِنْ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ ...

لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِى الصُّدُورِ». (خطبه 192)

«و اگر پايه ها و بنيان كعبه و سنگ هايى كه در ساختمان آن به كار رفته، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و داراى نور و روشنايى بود، دل ها ديرتر به شك و ترديد مى رسيدند.»

حضرت در اين بيان فرموده است: خداوند بناى كعبه را ساده قرار داد تا انسانها را با آن بهتر بيازمايد و امكان ايجاد زمينه هاى شك و ترديد در اين آزمايش الهى براى مشكل تر شدن اين آزمون است؛ چرا كه وسيله امتحان مى بايست با توجّه به ارزش و اهمّيت نتيجه آن، صورتى مشكل تر داشته باشد.

بهشت پاداش حج

«جَعَلَهُ اللَّهُ ... وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ». (خطبه 192)

«خداوند حج را وسيله اى براى ... رسيدن بندگان به بهشت خويش قرار داد.»

ص: 19

بهشت پاداشى است كه خداوند براى آنان كه از آزمون بزرگ حج نيز، امتياز قبولى را به دست آورند، مقرر فرموده است.

بهترين وسيله تقرّب به خداوند

«إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى ... حَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ». (خطبه 110)

«همانا بهترين چيزى كه انسان ها مى توانند به وسيله آن به خداوند سبحان نزديك شوند و متوسل گردند ... حجّ خانه خدا و عمره آن است.»

وسايل تقرّب و نزديكى به خداوند، بسيار است، امّا آنچه را حضرت در اين خطبه به عنوان بهترين اين وسايل بر مى شمارند، ده چيز است، ايمان، جهاد، اخلاص، نماز، زكات، روزه، حج، صله رحم، صدقه، كارهاى پسنديده و يكى از اين امور همان حج و عمره بيت اللَّه الحرام است.

بى توجّهى به زيبايى هاى دنيوى در حج

«... وَيَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ، شُعْثاً غُبْراً لَهُ». (خطبه 192)

«عاشقان بيت اللَّه ... طواف خانه مى كنند ... در حالى كه موهايشان آشفته است و بدنهاى غبار آلود دارند.»

توصيف حضرت از حجاج شيفته بيت اللَّه در اين است كه آنان چنان عاشق زيارت خانه دوست هستند كه بى توجه به وضيعت ظاهرى، به محض رسيدن از راه دشوار سفر، با همان وضع آشفته، امّا درونى زيبا، به ديدار كعبه كه نشان از محبوب دارد، مى شتابند.

بيگانگان در مراسم حج

رجوع شود به:

توطئه بيگانگان در مراسم حج. (نامه 33)

در حالى كه بيگانگان و دشمنان اسلام، تأثيرات عميق حج را در ارتقاى دين و دنياى مسلمين مى بينند و تأثير شگرف آن را در وحدت و انسجام بلاد اسلامى مشاهده مى كنند، در مقابل اين مراسم وحدت آفرين، بى تفاوت نمى نشينند و از توطئه در تضعيف آن مضايقه نمى كنند.

پاداش حج

«وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ ... لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ، عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ البَلَاءِ». (خطبه 192)

«اگر خداوند سبحان خانه اش را در سرزمينى قرار مى داد كه ... همانا پاداش آن به تبع ضعيف شدن آزمايش كمتر مى شد.»

در اين بيان، حضرت به حجّاج رنجيده اى كه براى رسيدن به خانه محبوب،

ص: 20

سختى هاى فراوانى را متحمّل مى گردند، نويد مى دهد كه رنج هاى اين سفر الهى هر چه بيشتر باشد، پاداش آن نيز به مراتب افزون تر خواهد بود.

پاداش حج، وصال بهشت

«جَعَلَهُ اللَّهُ ... وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ». (خطبه 192)

«خداوند حج را سببى براى ... رسيدن بندگانش به بهشت قرار داد.»

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يك حجّ مبرور (نيكو)، از دنيا و هر چه در دنياست بهتر است و چنين حجّى پاداشى جز بهشت ندارد. (1) پاداش حج، غفران الهى

«... وَيَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان بيت الحرام ... به سوى وعدگاه آمرزش الهى مى شتابند.»

آمرزش الهى نيز پاداشى است كه خداوند به مسافران كوى خويش وعده داده است و وعدگاه اين گذشت و اين عفو، خانه خداست.

پناه بى پناهان

«جَعَلَهُ ... وَلِلْعَائِذِينَ حَرَماً». (خطبه 1)

«خداوند سبحان ... كعبه را ... خانه امن و امان براى پناهندگان قرار داد.»

كعبه زو تشريف بيت اللَّه يافت گشت ايمن هر كه در وى راه يافت

(عطار)

پناهگاه انسان ها

«بَيْتِهِ الحَرَامِ ... يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وَلَهَ ا لْحَمَامِ». (خطبه 1)

«خانه محترم خدا ... كه انسان ها همانند كبوتران به آن پناه مى برند.»

حضرت تعبير از «پناه كبوتران»، اوج نياز پناهنده شدن به ملجأ مطمئن براى انسان و آرام بخش بودن اين پناه گاه ويژه را براى او نشان مى دهد.

اى چو كعبه، وحوش را همه امن خلق را مقصر و درگهت مأمن

(مسعود سعد سلمان)

تبليغات در حج

«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ». (نامه 67)

«حج را براى مردم بپا دار و روزهاى خدا را به ايشان متذكّر باش.»

يادآورى ايام اللَّه، روزهاى خدا، روز قيامت، روز موت، نعمت هاى الهى و روزهاى بزرگ پيروزى و موفقيت الهى، تبليغاتى است كه امام در حج به قثم بن عباس فرماندار مكّه و امير الحاج فرمان مى دهند؛ تبليغاتى كه در ترغيب مردم به امور خير مى بايست هر سال با شكوهتر تدوين و اجرا گردد.


1- احياء العلوم، ج 1، ص 240

ص: 21

تجارت در حج

«يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان حجّ بيت الحرام ... سودهاى فراوان در تجارت گاه الهى به دست مى آورند.»

تجارت حج معامله اى است ميان خالق و مخلوق، تجارتگاه حج بازار بندگى ميهمانان بيت الرحمان است. حج در اين بازار بهايى است براى خريد غفران الهى و بهشت خداوند؛ تجارتى كه خسران ندارد.

توطئه بيگانگان در مراسم حج

«كَتَبَ إلَىَّ يُعْلِمُنِى أَنَّهُ وُجِّهَ إلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْىِ الْقُلُوبِ». (نامه 33)

«به من خبر رسيده است كه گروهى از كور دلان و ... از اهل شام (مأمورين معاويه) به سوى مكّه (براى توطئه) در مراسم حج گسيل شده اند.»

امام خمينى قدس سره: در مراسم حج، ممكن است اشخاصى از قبيل ملّاهاى وابسته به خود را وادار كنند كه اختلاف ميان شيعه و سنّى ايجاد كنند و آنقدر به اين پديده شيطانى دامن زنند كه بعضى ساده دلان باور كنند و موجب تفرقه و فساد شوند. برادران وخواهران هر دو فرقه بايد هشيار باشند و بدانند كه اين كوردلان جيره خوار با اسم اسلام و قرآن مجيد و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهند اسلام و قرآن و سنّت را از بين مسلمين برچينند و يا لا اقل به انحراف كشانند. (1) تعليم و تعلّم در حج

«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ ... فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِىَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ». (نامه 67)

«حج را براى مردم بپا دار و ... آنان كه پرسش هاى دينى دارند، با فتواها آشنايشان گردان و ناآگاهان را آموزش ده.»

تقويت دين با حج

«فَرَضَ اللَّهُ ... وَالْحَجَّ تَقْويَةً لِلدِّين». (حكمت 244، فيض الاسلام)

«خداوند حج را به عنوان عاملى براى تقويت دين، واجب گردانيد.»

حفظ و تقويت دين، ضرورتى انكارناپذير و بلكه از اوجب واجبات است. تقويت دين طرق بسيار دارد و بسته به زمان و مكان و موقعيت خاص، روش ويژه خود را مى طلبد، و حج به عنوان يك استراتژى همه ساله، اين تأثير نيرومند را در تقويت دين داشته و مسلمين آگاه مى بايست بدان توجّه جدّى بنمايند.

تواضع در حج

«وَجَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ». (خطبه 1)

«خداوند حجّ خانه اش را علامت تواضع مردم در برابر عظمت خويش قرار داد.»


1- فصلنامه «ميقات حج»، ش 7

ص: 22

حج از جمله مقامات و عباداتى است كه فرد مسلمان با شركت در آن، اوج تواضع و فروتنى خود را در برابر خالق نشان مى دهد و با اجراى فرامين خداوند، كرنش خويش را در مقابل عظمت بارى تعالى به نمايش مى گذارد.

تواضع در حج

«حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا». (خطبه 192)

«عاشقان بيت اللَّه الحرام ... شانه هاى خود را با خضوع و فروتنى بسيار (در سعى و طواف) مى جنبانند.»

در حج، هر كس با هر شخصيت و با هر مقام و منصب دنيوى و هر نوع افتخار قومى و ظاهرى، ذليلانه، تمرين تواضع و فروتنى مى كند. تواضع در برابر خالق، كه فروتنى در برابر مخلوقات را هم به دنبال دارد.

توجّه به نياز حجّاج

«وَمُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً». (نامه 67)

«و به مردم مكّه فرمان ده تا از هيچ زائرى در ايّام حج اجرت مسكن نگيرند.»

رفع نياز حجّاج و از جمله تأمين مسكن آنان، از مسائل مهمّى است كه حكومت اسلامى در جهت برپايى هر چه باشكوهتر اين فريضه الهى مى بايست مدّ نظر داشته و بدان همّت گمارد. در اين نامه حضرت به فرماندار مكّه و امير الحاج منصوب خود، در اين زمينه دستور صريح مى دهند.

توجّه به نيازمندان در حج

«وَلَا تَحْجُبَنِّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا». (نامه 67)

«و (در حج) هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان.»

توجّه به نيازمندى هاى محرومان را امام به فرماندار مكّه مى نويسد و اين اعمّ از است از نياز حجّاج و نياز محتاجان و نياز مسلمانان ساير كشورهاى اسلامى.

توحيد در حج

«حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَجَعَلَهُ ... وَإذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ». (خطبه 1)

«خداوندسبحان حجّ خانه اش رانشانه اعتراف به عزّت و بزرگى خويش قرار داد.»

تمامى مراسم حج درس توحيد و اقرار به وحدانيت و عزّت و عظمت خداوند است. حج جداى از تمام آثار و منافع سرشار آن، تمرين يكتاپرستى و شناخت عظمت و بزرگى حضرت بارى تعالى است.

توسل به خداوند

«إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ ... حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمَارُهُ». (خطبه 110)

«بهترين وسيله توسل و تقرب به خداوند سبحان، ... حجّ خانه خدا و عمره آن است.»

ص: 23

به فرموده حضرت دراين خطبه، توسل به خداوند سبحان اسباب و وسايلى مى خواهد (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) كه به ده مورد از بهترين آنها اشاره مى فرمايند و حج و عمره، از جمله اين وسايل ده گانه است كه باعث توسّل و تقرّب به خداوند بارى تعالى مى گردند.

جايگاه انبياى الهى

«بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَاخْتَارَ ... وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ». (خطبه 1)

«خداوند برگزيدگانى را به حج دعوت نمود كه ... بر جايگاه انبياى الهى قرار گيرند.»

شايد كعبه تنها جايگاهى است كه همه انبياى الهى از آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله در آن حضور يافته و به فرمان الهى حجّ بيت اللَّه را انجام داده اند.

جايگاه كعبه در اسلام

«جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً». (خطبه 1)

«خداوند سبحان، كعبه را نشانه اى گويا براى اسلام قرار داد.»

جايگاه و ارزش كعبه در اسلام، موقعيت پرچم و درفش هر قدرت و هر مكتبى است. لذا اين علم همواره بايد بر پا و برافراشته بماند تا نشان از بر پايى و قدرت و شكوه اسلام باشد.

جهاد ناتوانان

«... وَالْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ». (حكمت 136)

«حج جهاد هر ناتوان است.»

على عليه السلام با اين بيان، حج را مرتبه اى از جهاد فى سبيل اللَّه قرار مى دهند كه مفهوم انجام حج را پيروزى بر سپاه دشمنِ در كمين مى توان شمرد. بيانى كه هم اهمّيت و ارزش حج را بيان مى كند و هم افراد ناتوان را از نااميدى و دورى از مسؤوليت شركت در جنگ، بر حذر مى دارد.

حجّ آدم

«... ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَام وَوَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ». (خطبه 192)

«سپس آدم عليه السلام و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه بيايند.»

حضرت آدم عليه السلام و فرزندانش نيز به فرمان خداوند به اين امتحان الهى تن دادند و به سوى آن روى آوردند، حج گزاردند و مورد احترام و تبريك فرشتگان قرار گرفتند و در پى آدم عليه السلام ساير پيامبران الهى، اين فرمان خداوند را لبيك گفتند.

حج، اعتراف به عزّت خداوند

«حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَجَعَلَهُ ... وَإذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ». (خطبه 1)

«حجّ بيت الحرام ... كه خداوند نشانه اعتراف مردم به عزّت و بزرگى خويش قرار داد.»

ص: 24

اذعان و اعتراف به عزّت و بزرگى خداوند و كوچكى و ذلّت انسان در برابر حضرت بارى تعالى، بيان بندگى خالص مخلوق است در برابر خالق و سرتاسر حج، مشق توحيد و درس عبوديت مسلمان مؤمن است.

حجّ انبيا عليهم السلام

«بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَاخْتَارَ ... وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان به حجّ بيت الحرام ... كسانى هستند كه ... در جايگاه وقوف انبياى الهى وقوف مى كنند.»

حضرت در اين خطبه، فريضه حج را پيروى انبياى الهى شمرده و وقوف آنان را در اين سرزمين و انجام حج بيان مى فرمايند. در روايتى ديگر در كتاب فروع كافى، جلد 4، ص 214 آمده است كه: نوح عليه السلام هنگامى كه كشتى اش دچار طوفان سهمگين بود، مراسم حج را به جاى آورد.

موسى عليه السلام با هفتاد پيامبر براى حج احرام بست.

يونس عليه السلام در آغاز حج «لَبَّيْكَ كَشَّافَ الْكُرَبِ اْلعِظامِ لَبَّيْك» گفت.

عيسى بن مريم عليه السلام حجّش را با «لَبَّيْكَ يا ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْك» آغاز نمود.

داوود عليه السلام وقتى بر بالاى كوه، موجِ جميعت طواف كننده را ديد، دست به دعا بلند كرد.

سليمان عليه السلام با حضور انس و جنّ، مناسك حج را به جا آورد.

حج، بازار بندگى خداوند

«يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان حج بيت الحرام ... سودهاى فراوان در اين بازار عبادت خداوند به دست مى آورند.»

امام خمينى قدس سره: «مراتب معنوى حج، كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى كند، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج به طور صحيح و شايسته و مو به مو عمل شود.» (1) حج، بهاى بهشت

«جَعَلَهُ اللَّهُ ... وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ». (خطبه 192)

«خداوند حج را وسيله اى ... براى رسيدن (بندگان) به بهشت خويش قرار داد.»

براى وصال و راهيابى به جنّت و بهشت، قيمت و بهايى لازم است كه حجّ مقبول به فرموده حضرت، يكى از آنهاست و اين جنّت، جنّت اوست. جنّت خاصّ اوست.

حج، بهترين وسيله تقرّب به خداوند

«إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى ... وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ». (خطبه 110)


1- فصلنامه «ميقات حج»، شماره 1

ص: 25

«همانا بهترين وسيله تقرّب به خداوند سبحان (ده چيز است؛ از جمله) ... حج وعمره بيت اللَّه الحرام.»

در اين خطبه حضرت، حج و عمره را از جمله راه هاى ده گانه، و بهترين وسيله تقرب به خداوند مى خوانند. حجّى كه سرتاسر اعمالش با نيّت قربة الى اللَّه برگزار شود به يقين تأثيرى اين چنين خواهد داشت.

حج، بى توجهى به زيبايى هاى ظاهرى

«وَشَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهمْ». (خطبه 192)

«عاشقان بيت اللَّه ... بر اثر اصلاح نكردن موهاى سر، قيافه زيباى خود را زشت گردانيده اند.»

حجّاج بيت اللَّه الحرام پس از طىّ مسافت هاى طولانى و سخت، در حالى به بيت خدا مى رسند كه موهاى سرشان بلند و در اثر اين پريشانى مو، قيافه هايشان نا مرتّب است و بى توجّه به آشفتگى ظاهرى، به محض رسيدن به خانه محبوب، با همان وضع درهم به زيارت و طواف بيت اللَّه مى شتابند.

حج، بى توجّهى به زيبايى هاى دنيوى

«وَيَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ، شُعْثاً غُبْراً لَهُ». (خطبه 192)

«عاشقان بيت الحرام ... بر پاهاى خود هروله مى كنند در حالى كه (بى توجّه به مظاهر دنيوى) موهايشان آشفته و بدنهاى پرگرد و غبار دارند.»

در حج، حاجيان زيبايى هاى ظاهرى را به دور مى ريزند و بى توجّه به مظاهر پوچ دنيوى، جلوه هاى زيباى خدايى را برگزيده اند.

حج گزاران، اين حالت آشفته و غبار گرفته را در طىّ سفر حج و براى كسب رضاى خداوند گرفته و زيبايى هاى شخصى خود را در اين راه الهى از دست داده اند.

حج، دعوت برگزيدگان

«حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ». (خطبه 1)

«خداوندازانسان ها شنوندگانى را برگزيد (تاباانجام حج) سخن اوراتصديق كنند.»

در روايات آمده است كه حج در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان كه شب قدر است، مقدر مى شود، و در روايتى آمده است: اينگونه نيست كه برخى از مردم تصوّر مى كنند كه اگر مال داشته باشند مى توانند به حج بروند، چه بسا ثروتمندانى كه بيش از مخارج سفر حج مال دارند، امّا تا زمانى كه خداوند به آنها اجازه ندهد، توفيق حج را به دست نمى آورند.

در هر حال، در اين بيانِ حضرت، حج گزاران واقعى كسانى هستند كه خداوند متعال آنان را برگزيده و دعوت به حج نموده است.

چند گويى كعبه را كاينك به خدمت مى رسم چون نخواهندت هنوز از دور خدمت مى رسان

(نظامى)

حج، زايل كننده شخصيت هاى كاذب

«قَدْ نَبَذُوا السّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ». (خطبه 192)

«عاشقان بيت الحرام ... لباس هاى خود را كه نشانه شخصيت آنها است، درآورند و پشت سراندازند.»

حج گزاران با ورود به احرام، شخصيت هاى دنيوى را پشت سر مى اندازند و در مقابل، جز خداوند چيزى را نمى يابند. شخصيت هاى قومى، شخصيت هاى سياسى، شخصيت هاى جغرافيايى، شخصيت هاى طبقه اى، شخصيت هاى مالى و اقتصادى، شخصيت هاى نظامى و حتّى شخصيت هاى علمى كه هر كدام با لباس هاى گوناگون و متحد الشكل (يونيفرم) و درجه، نمود برترى و بزرگى و تفاخر هستند، از تن بيرون مى شوند و لباس يكرنگ و ساده و سفيد و بى آرايش و هماهنگ برتن پوشيده مى گردد.

كه ديگر هيچ شخصيتى جز تقوا، خريدار ندارد.

حج، پيروى انبياى الهى

«حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ ... وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ». (خطبه 1)

«دعوت شوندگان به حجّ بيت اللَّه الحرام، كسانى هستند كه ... در جايگاه انبيا وقوف مى نمايند.»

از آنجا كه بناى دين همه پيامبران الهى، بر مبانى توحيد و يگانه پرستى بوده است و از آنجا كه همه انبيا به كعبه روى آورده و حج گزارده اند و از آنجا كه قدوم همه رسولان بارى تعالى در اين مكان مقدّس جايگاهى را ايجاد نموده است، در واقع حج گزار در خانه خدا پاى بر جاى پاى آن بزرگان گزارده و با حركت در مسير آنان پيروى انبياى الهى از آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله را مى نمايد.

حج، جايگاه ترويج علوم دينى

«... فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، ... فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِىَ، وَعَلَّمِ الْجَاهِلَ». (نامه 67)

«پس حج را براى مردم بپادار ... و فتاواى صادره را به پرسش كنندگان ابلاغ كن و نا آگاهان را آموزش بده.»

از جمله منافع بسيار ارزشمند حج، آثار علمى و فرهنگى اين فريضه با شكوه الهى است ونقش آن در نشر معارف اهل بيت عليهم السلام و تفقّه در دين در برخى از روايات بيان شده است.

حج، جهاد ناتوانان

«... وَالْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ». (حكمت 136)

«حج جهاد هر ناتوان است.»

به فرمايش حضرت، حج مرتبه اى از جهاد است. همانند رزمايشى است نيرومند و قدرت نمايى بى نظير. عظمت و وحدت مسلمين را در چشم دشمنان مى نماياند و آنان را پيش از هرگونه توطئه و هجمه، از اين خيال شوم و پليد بر حذر مى دارد.

ص: 26

ص: 27

حج، سبب رحمت الهى

«جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ». (خطبه 192)

«خداوند حج را سببى براى رحمت خويش قرار داد.»

از جمله اسباب و عللى كه رحمت خداوند را به دنبال دارد، حجّ خانه اوست.

فلسفه حج ورود در ميهمانى خداى بزرگ و طلب رحمت افزون تر و خروج از معاصى و گناهان و توبه از گذشته اعمال و انتخاب راه و روش صحيح براى آينده است.

حج و عمره، شستشو دهنده گناهان

«وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ، ... وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ». (خطبه 110)

«حج و عمره بيت الحرام .. شستشو دهنده گناهانند.»

حج، تصديق كلام خداوند

«حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً ... وَصَدَّقُوا كَلِمَتَهُ». (خطبه 1)

«خداوند در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد (تا با انجام حج) سخن او را تصديق نمايند.»

زائران خانه خدا با اجابت دعوت حق، در واقع اين كلام خداوند را تصديق نموده لبيّك مى گويند كه فرمود:

وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ.

«اى ابراهيم در ميان مردم به حجّ خانه خدا بانگ برآور تا به سوى تو آيند، در حالى كه پياده و سوار بر هر اشترى لاغر، از هر راه دور مى آيند.» (1) حج، عامل تقويت دين

«فَرَضَ اللَّهُ ... وَالْحَجَّ تَقْويَةً لِلدِّين». (حكمت 244 فيض الاسلام)

«خداوند حج را براى تقويت دين واجب گردانيد.»

حكمت 244، در ترجمه و شرح نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام به صورت «تَقْوِيَةً لِلدِّينِ» آمده است كه به هر صورت با توجّه به احاديث و روايات مشابه؛ از جمله اين فرمايش حضرت زهرا عليها السلام «الْحَجّ تَشْييداً لِلدِّين»؛ «حج پشتوانه استوارى براى تحكيم دين است»، مفهومى مشابه داشته و اين فرمايش نه تنها اهمّيت حج را مى رساند بلكه تكليف عملى مسلمين را در حفظ و تقويت دين از راه حج نيز بيان مى دارد. (2) حج، عامل همبستگى دينى

«فَرَضَ اللَّهُ ... وَالْحَجَّ تَقْربَةً لِلدِّين». (حكمت 252)

«خداوند حج را وسيله نزديكى و همبستگى مسلمانان قرار داد.»

حج، تبلور شكوه وحدت اسلامى و تجلّى قدرت امّت مسلمان و نمايشگاه حضور همدلان وهمراهانى است كه ناهمگونى «سيما» را با همگونى «سيرت» پيوند مى زنند، تا


1- حج: 27
2- بحار، ج 43، ص 158

ص: 28

شعار اتحاد اسلامى را فراتر از شكل ها، رنگ ها و معيارهاى جغرافيايى و نژادى تحقّق بخشند و تعاليم آيين وحدت آفرين اسلام را عرضه نمايند.

حج، عامل رونق اقتصادى

«وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتِمَارُهُ، فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ». (خطبه 110)

«حج و عمره خانه خدا .. نابود كننده فقر هستند.»

حج، جدا از تأثيرات معنوى و اخروى، داراى منفعت دنيوى و رونق اقتصادى است و نتيجه آن از ميان رفتن فقر در جوامع اسلامى است.

حج، محلّ گفتگوى دانشمندان

«... فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، ... وَذَاكِرِ الْعَالِمَ». (نامه 67)

«حج را بپاى دار ... و با دانشمندان به گفتگو بپرداز.»

بسيارى از دانشمندان از سرزمين هاى دور، در وقت معيّن حج، در اين مكان موعود گرد مى آيند. توجّه به آنان و گفتگوى با علما و در مقياس وسيع تر ايجاد زمينه هاى مباحثه عام دانشمندان و برگزارى جلسات و سمينارهاى علمى مى تواند آثار بسيار ارزشمندى را براى جوامع اسلامى و نشر و گسترش علوم در سراسر بلاد مسلمان در پى داشته باشد.

حج و حكومت اسلامى

«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ». (نامه 67)

«پس براى مردم حج را بپاى دار.»

در اين نامه كه حضرت آن را در فرمانى به قثم بن عباس، فرماندار مكّه نوشته اند، لزوم برپايى حج را توسّط دستگاه حكومتى بيان كرده اند.

حج و رفع نياز محتاجان

«وَلَا تَحْجُبَنِّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا». (نامه 67)

«و (در حج) هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان.»

ابو احمد از صحابه خاص امام صادق عليه السلام گويد: با امام صادق عليه السلام مشغول طواف بودم، دستش به دست من بود، مردى پيش آمد و از من حاجتى خواست، اشاره كردم آنجا باش تا فارغ شوم.

فرمود: كيست؟

گفتم: مردى است، از من حاجتى خواست.

فرمود: مسلمان است؟

گفتم: بلى.

فرمود: برو نيازش را برآور.

گفتم: طواف را قطع كنم؟

فرمود: بلى.

گفتم: گرچه واجب باشد؟

ص: 29

فرمود: بلى، گرچه واجب باشد. هركه در پى نياز مسلمان رفت، خداوند برايش هزار هزارحسنه بنويسد و از او هزار هزار سيّئه وگناه بزدايد وبرايش هزار هزاردرجه بالا ببرد. (1) حج، وسيله امتحان مردمان

«فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ... ابْتِلَاءً عَظِيماً، وَامْتِحَاناً شَدِيداًوَاخْتِبَاراً مُبِيناً». (خطبه 192)

«پس آن را بيت محترم خويش قرار داد ... (و حج آن را) آزمونى بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى آشكار.»

حج وسيله امتحان ايمان مردمان از حضرت آدم عليه السلام تا پايان انسان ها است؛ امتحانى كه به فرموده آن بزرگوار بسيار بزرگ و سخت خواهد بود.

و حضرت در اين خطبه، سه نوع آزمون الهى را بيان مى كند.

حج، وسيله خلوص

«فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ... وَتَمْحِيصاً بَلِيغاً». (خطبه 192)

«پس آن را خانه محترم خويش قرار داد (و حج آن را) ... براى پاكسازى و خالص شدن.»

زائر بيت اللَّه الحرام با تحمّل سختى هاى سفر و طىّ راه هاى پر مشقت و اقدام به اين عبادت الهى، تأثيرات ارزشمندى را در پاكسازى دل، از هر آنچه غير خداست، به دست مى آورد و با حجّى مقبول بر خلوص دل مى افزايد و صفاى باطن را تحصيل و به ارمغان مى برد.

حج، وعده گاه آمرزش الهى

«وَفَرَضَ عَليْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الحَرَامِ ... وَيَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ». (خطبه 1)

«و خداوند حجّ خانه محترم خويش را بر شما واجب نمود ... (و دعوت شوندگان) ... به سوى وعدگاه آمرزش الهى مى شتابند.»

به فرمايش حضرت، خانه خدا، وعدگاه آمرزش الهى است، وحضرت بارى تعالى عفو و آمرزش خود را به حاجيان خانه اش وعده فرموده است.

حجّ معنوى

«فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ... تَهْوِى إِلَيْهِ ثِمَارُ الأَفْئِدَةِ». (خطبه 192)

«خداوند آن (كعبه) را خانه محترم خويش قرار داد كه ... انسان ها به سوى آن با ميوه دل ها [عشق] روى مى آورند.»

حج، سرشار از جلوه هاى معنوى و درسهاى بزرگ عرفانى و نمادهاى پرشكوهى از رابطه عاشقانه بنده با معبود خويش است.

لذا به فرموده حضرت، عاشقان بيت اللَّه، با اين خصوصيت رو سوى خانه دوست مى نمايند.


1- كافى، ج 4، ص 415

ص: 30

سفر كعبه، نمودار ره آخرت است گر چه رمز رهش از صورت دنيا شنوند

(خاقانى)

حِرا

«وَلَقَدْكَانَ [رَسُولُ اللَّهِ] يُجَاوِرُ فِى كُلِّ سَنَةٍبِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلَايَرَاهُ غَيْرِى». (خطبه 192)

«همانا پيامبر صلى الله عليه و آله چند ماه از سال را در غار حِرا مى گذراند و تنها من او را مشاهده مى كردم و كسى جز من او را نمى ديد.»

حِرا نام غارى است در جبل النور يا كوه حِرا، در فاصله 6 كيلومترى مكّه. اين غار خلوتگاه پيامبر صلى الله عليه و آله در سال هاى قبل از بعثت بوده و آيات نخست قرآن در آنجا بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است.

حفظ اموال كعبه:

وكَانَ حَلْىُ الْكَعْبَةِ فِيها يَوْمَئِذٍ، فَتَركَهُ اللَّه عَلَى حالِهِ ... فَأقَرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّه وَرَسُولُهُ». (حكمت 270)

«وامّا زيورهاى كعبه از اموالى بودند كه خداوند آن را به حال خود گذاشت تو نيز آن را به حال خود واگذار، همانطور كه خداوند و پيامبرش آن را به حال خود گذاشتند.»

در اين بيان، حضرت بر حفظ زيورهاى كعبه و عدم مصرف آن در امورِ ديگر تأكيد مى كند. چه بسا با تعميم آن، حفظ استقلال مالى كعبه و مصرف وجوهات آن را در راه توسعه و گسترش خود حرم و اماكن وابسته به آن بتوان نتيجه گرفت.

حكومت اسلامى و خانه خدا

«وَاللَّهَ اللَّهَ فِى بَيْتِ رَبِّكُمْ، لَاتُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ». (نامه 47)

«خدا را، خدا را، درباره خانه خدا، كه تا زنده هستيد آن را خالى مگذاريد.»

اين بيان قسمتى از وصيت آن حضرت در واپسين لحظات زندگى است به فرزندانش كه در اين نامه، حضرت لزوم اهمّيت برپايى هر چه باشكوهتر حج و وظيفه حكومت اسلامى را در تقويت اين عبادت مهم الهى، بيان مى كند، امّا با همه تشويق، اگر مردم به حج راغب نگشتند، بر امام مسلمين و حكومت اسلامى است كه با اعزام آنان به حج، مخارج سفر آنان را تأمين كند.

پى نوشتها:

ص: 31

ص: 32

فقه حجّ

اشاره

طرح جايگزين شود.

ص: 33

فقه تطبيقى

اجمالى از تفاوت هاى اعمال حج و عمره در فقه امامى وفقه شافعى و حنفى «1»

زائران كنجكاو ايرانى در موسم حج و عمره از چگونگى حج گزارى و نماز اهل سنت و تفاوت هاى عملى و فقهى آن با حج و نماز شيعه پرسش بسيار دارند. آنچه در اين مقاله مى خوانيد، پاسخى است به پرسش فوق، تا خوانندگان محترم را با برخى از تفاوت هاى اساسى فقه شيعه و دو مذهب شافعى و حنفى كه بيشتر ايرانيان سنى مذهب پيرو آنها هستند در عمره و حج و شيوه نمازگزارى، به صورت تطبيقى و مقايسه اى آشنا نمايد.

اميد آنكه در آينده با استفاده از منابع اصلى فريقين، اين كار تكميل و به شكل بهترى عرضه شود.

مكان احرام

امامى

1- كسانى كه با هواپيما به حج مى روند و مى خواهند بعد از حج به مدينه* بر گرفته از مناسك حج امام خمينى رحمه الله و مناسك مصور حج اهل سنت كه توسط آقايان: مولوى اسحق مدنى، ماموستا سيد محمد شيخ الاسلامى مولوى حامد و عبدالصمد رامنى و ماموستا محمد امين راستى تهيه شده.

شافعى و حنفى

1- حاجيانى كه مدينه بعد هستند و مستقيماً از فرودگاه جده وارد مكه

مشرف شوند، احتياط آن است كه بدون احرام بروند «جده»، و از اهل اطلاعِ مورد اعتماد تحقيق كنند، اگر جده يا «حده» محاذى با يكى از ميقات هاست از آنجا محرم شوند و الّا بروند به ميقاتِ ديگر؛ مثل جُحفه و از آنجا محرم شوند.

مى شوند، چون هنگام پرواز از ميقات عبور مى كنند و بايد در آن لحظه ها محرم باشند، لازم است در ايران لباس احرام را بپوشند.

تلبيه

2- «لَبَّيكَ الَّلهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاشَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ» و احتياط مستحب است پس از آن بگويد: «انَّ الْحَمدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلكَ لاشريكَ لَكَ لَبَّيْكَ.»

2- «لَبَّيكَ الَّلهُمَّ لَبَّيْكَ، لاشَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ، انَّ الْحَمدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلكَ، لاشريكَ لَكَ». (1)


1- شرح لمعه، كتاب الحج: الفصل الرابع، في اعمال العمره.شرح لمعه، كتاب الحج: الفصل الرابع، في اعمال العمره.

ص: 34

تكرار و قطع تلبيه

3- از مستحبات تلبيه، تكرار آن است به خصوص در:

- وقت برخاستن از خواب.

- بعد از هر نماز واجب و مستحب.

- وقت رسيدن به سواره.

- هنگام بالا رفتن از تلّ و سرازير شدن از آن، و ...

- و شخص متمتّع، تلبيه گفتن او در عمره مستمر خواهد بود تا آنكه خانه هاى مكه را ببيند.

3- تكرار تلبيه بعد از بستن احرام در همه احوال، به خصوص هنگام تغيير زمان و حالات ... سنت است، جز در حال طواف و سعى صفا و مروه. در اين دو حال دعاى مأثوره از حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله را بخواند، لازم به توضيح است محرم به حج، تا رمى جمره عقبه كه در روز عيد انجام مى گيرد، تلبيه مى كند ولى معتمر تا وارد مسجد الحرام مى شود و شروع به طواف مى كند، تلبيه را قطع مى نمايد.

***

ص: 35

محرمات احرام

4- محرمات احرام (امامى)

1- پوشيدن چيز دوخته، مثل پيراهن و زيرجامه و قبا و امثال آن.

2- پوشيدن مرد سر خود را.

3- پوشاندن زن روى خود را به نقاب و روبند و برقع.

4- استعمال عطريات.

5- ازاله مو از بدن.

6- ناخن گرفتن.

7- جماع كردن با زن و بوسيدن و دست بازى كردن و نگاه به شهوت بلكه هر لذت و تمتعى بردن.

8- عقد كردن زن از براى خود يا ديگرى.

9- جدال و آن گفتن «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» است.

10- شكار صحرايى كه وحشى باشد.

11- استمنا.

12- سرمه كشيدن.

13- نگاه در آينه.

14- پوشيدن موزه و چكمه و گيوه و جوراب و هرچه تمام روى پا را مى گيرد براى مردان.

15- فسوق.

16- روغن ماليدن به بدن.

17- سايه قرار دادن بالاى سر، براى مردان.

18- بيرون آوردن خون از بدن.

19- انگشتر به دست كردن براى زينت.

20- پوشيدن زيور براى زينت (براى بانوان).

21- كشتن جانورانى كه در بدن ساكن مى شوند.

22- ناخن گرفتن.

23- كندن دندان.

24- كندن درخت يا گياهى كه در حرم روييده باشد.

*** 4- عمل هاى ممنوع در حالت احرام (شافعى و حنفى)

1- پوشيدن لباس، پيراهن و شلوار، كلاه، عمامه، كت و لباسِ زير براى آقايان، جز كمربند براى حفظ پول كه اشكالى ندارد، بقيه لباس ها ممنوع است.

2- پوشيدن سرو صورت و پشت پا براى آقايان و پوشيدن صورت براى زنان.

3- به كار گرفتن و استفاده كردن از عطريات، هر نوع كه باشد، صابون و كرم خوشبو و بوييدن گل هاى خوشبو با قصد و اراده و عمداً، اما چنانچه خود قصدى نداشت و بوى خوشى به مشامش رسيد، ايرادى ندارد.

4- كوتاه كردن و تراشيدن موى بدن از هر جا كه باشد.

ص: 36

5- گرفتن ناخن.

6- جماع و يا مقدمات آن، مانند بوسه و غيره.

7- بحث و گفتگوى جماع در حضور زنها.

8- جنگ و جدل و برخورد نامناسب با حجاج.

9- شكار و همكارى با شكارچى.

10- كشتن و گرفتن ملخ و امثال آن.

*** طواف

5- براى طواف كننده مستحب است در هر شوط، اركان خانه كعبه و حجرالأسود را استلام نمايد.

5- براى هر شوط طواف بلند كردن دست ها و بوسيدن آن ها لازم است، بدين ترتيب جمعاً هفت شوط طواف را هفت مرتبه در هنگام ازدحام از دور دست ها را بلند كند و بوسه دهد.

*** 6- از جمله مستحبات مكه معظمه، طواف كعبه است، درهر شبانه روز ده مرتبه، در اوّل شب سه طواف و در آخر شب سه طواف و پس از دخول صبح دو طواف (بعد از ظهر دو طواف) ولى پس از احرام عمره، قبل از طواف و پس از احرام حج قبل از وقوف به عرفات و پس از بازگشت از منا، قبل از طوافِ زيارت احتياط آن است كه طواف مستحب بجا نياورد.

6- در تمام اوقات شبانه روز طواف جايز است حتى در اوقاتى كه نماز مكروه است، بجز وقت خطبه نماز جمعه و موقع اقامه نماز جماعت كه در اين دو وقت طواف مكروه است.

*** 7- عبارت شهيدين (قدس سرّهما) در لمعه و شرح آن، اين چنين است:

وسنّته (الطواف) الغسل ....

والرّمل- بفتح الميم- وهوالإسراع في المشى مع تقارب الخطا، دون الوثوب والعدو ثلاثاً و هي الأولى والمشى أربعاً بقية الطواف على قول الشيخ في المبسوط في طواف القدوم خاصة .... وانّما يستحب على القول به للرجل الصحيح، دون المرأة والخنثى والعليل، بشرط أن لا يؤذي غيره ولا يتأذي به. (1)


1- شرح لمعه، كتاب الحج: الفصل الرابع، في اعمال العمره.

ص: 37

7- در طواف عمره و طواف حج، كه بعد از آن بايد سعى انجام بگيرد، سنت است كه مردان در سه شوط اول «رمل» و در هر هفت شوط «اضطباع» كنند البته در وقت نماز سنت آن است كه اضطباع نكنند.

رمل؛ يعنى تكان دادن بازوها و قدم برداشتن همچون پهلوانان.

اضطباع؛ يعنى حوله احرام را زير بغلِ راست عبور دهد و روى شانه چپ بگذارد، اما هنگام خواندن نمازها بغل را بپوشاند.

*** نماز طواف

8- واجب است بعد از تمام شدن طواف عمره دو ركعت نماز بخواند مثل نماز صبح.

8- در فقه شافعى نماز طواف جزء سنت هاى حج و در فقه حنفى از واجبات حج مى باشد.

*** 9- واجب است اين نماز نزد مقام ابراهيم واقع شود و احتياط واجب آن است كه پشت مقام بجا آورد كه سنگى كه مقام است بين او و خانه كعبه واقع شود و بهتر آن است كه هر چه ممكن باشد نزديك تر بايستد لكن نه به طورى كه مزاحمت با سايرين كند.

9- نماز طواف دو ركعت است كه بايد آن را پشت مقام ابراهيم بخواند و در ايام حج چون ازدحام است و در مقام ابراهيم مشكل است در محاذى آن و يا در جاى خلوت ترى مى تواند نماز طواف را بخواند و اگر خلوت باشد در مقام ابراهيم بخواند.

*** حلق يا تقصير

11- واجب است بعد از آنكه سعى كرد، تقصير كند؛ يعنى قدرى ....

و تراشيدن سر در تقصير كفايت نمى كند بلكه حرام است.

11- در عمره تمتع نيز مخير است بين حلق و تقصير.

*** اعمال حج

احرام

12- وقت احرام حج موسّع است و تا وقتى كه بتواند بعد از احرام به وقوف اختيارى عرفه برسد، مى تواند تأخير بيندازد و از آن وقت نمى تواند عقب بيندازد.

12- زمان احرام حج، روز هشتم ذى الحجه تا روز دهم است.

*** استقرار در منا

13- مستحب است شب عرفه را در منا بوده و به طاعت الهى مشغول باشد. و بهتر آن است كه عبادات و خصوصاً نمازها را در مسجد خيف بجا آورد و چون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب گفته، پس به عرفات روانه شود.

ص: 38

13- حجاج پس از احرام به سمت منا حركت مى كنند و سنت است كه شب نهم را در منا بگذرانند و نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح روز نهم را در چادرها بخوانند. ماندن در منا سنت است. (1)***

وقوف در مشعرالحرام.

14- احتياط واجب آن است كه شب دهم را تا طلوع صبح در مشعرالحرام به سر ببرد و نيت كند اطاعت خدا را در اين به سر بردن شب.

15- چون صبح طلوع كرد، نيت وقوف به مشعر الحرام كند تا طلوع آفتاب.

14 و 15- اين وقوف چهارمين عمل از اعمال حج، وقت آن بعد از غروب آفتاب روز نهم است؛ به گونه اى كه حجّاج نماز مغرب در عرفات نمى خوانند بلكه پس از غروب از عرفات به سوى مزدلفه حركت مى كنند و در وقت عشاء نماز مغرب و عشاء را به طريق جمع و قصد ادا مى كنند ...

*** 16- مستحب است نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به تأخير اندازد، اگر چه ثلث شب نيز بگذرد و ميان هر دو نماز به يك اذان و دو اقامه جمع كند و نوافل مغرب را بعد از نماز عشاء بجا آورد و در صورتى كه از رسيدن به مزدلفه 16- تأخير نماز مغرب به وقت عشاء و جمع بين نماز مغرب و عشاء در فقه شافعى سنت است ولى در فقه حنفى واجب است و لذا اگر شخصى حنفى نماز مغرب را در عرفات يا بين راه و در وقت مغرب بخواند بايد آن را در وقت پيش از نصف شب مانعى رسيد بايد نماز مغرب و عشاء را به تأخير نيندازد و در ميان راه بخواند.

عشاء در مزدلفه اعاده نمايد.

*** 17- اقوى جواز كوچ كردن بلكه استحباب آن است، كمى قبل از طلوع آفتاب، به نحوى كه قبل از طلوع آفتاب از وادى محسّر تجاوز نكند و اگر تجاوز كرد گناهكار است ولى كفاره بر او نيست و احتياط آن است كه وقتى حركت كند كه قبل از طلوع آفتاب وارد وادى محسّر نشود.

17-* طبق مذهب حنفى، اگر كسى قبل از طلوع فجر مزدلفه را ترك كند، بر او دَم واجب مى شود؛ چون وقت وقوف سنت را كه قبل از طلوع فجر بوده، عمل كرده امّا بعد از طلوع فجر كه وقوف واجب است، آن را ترك نموده است.

* در مذهب شافعى، حضور كوتاه در مزدلفه بعد از نصف شب كافى است و اگر در نصف دوم شب در مزدلفه نباشد، با دم جبران مى شود (وجوباً يا استحباباً على اختلاف القول).

***


1- شيعيان معمولًا عصر هشتم و يا صبح نهم ذى الحجه از مكه مكرمه به سوى عرفات حركت مى كنند و بسيارى از اهل سنت هم صبح روز نهم از مكه مستقيماً وارد عرفات مى شوند.

ص: 39

رمى جمره عقبه

18- وقت انداختن سنگ، از طلوع آفتاب روز عيد تا غروب آن و اگر فراموش كرد تا روز سيزدهم مى تواند بجا آورد و اگر تا آن وقت متذكر نشد، احتياطاً در سال ديگر خودش يا نايبش بيندازد.

18- وقت زدن هفت سنگريزه در روز دهم از طلوع خورشيد تا زوال آن است.

* اما در فقه حنفى به دليل ازدحام مى توان بعد از زوال تا غروب رمى كرد اما رمى بعد از غروب مكروه است، در فقه شافعى زدن سنگريزه درروزدهم لزوماً قبل از زوال است ولى براى افراد ضعيف و مريض بعد از غروب هم جايز است.

19- واجب است در انداختن سنگ ها چند امر: ...

سوم آنكه: انداختن، به جمره برسد.

پس اگر سنگ را انداخت و سنگ ديگران به آن خورد و به واسطه آن يا كمك آن به جمره رسيد كافى نيست، لكن اگر سنگ به جايى بخورد و كمانه كند و به جمره برسد كافى است ظاهراً.

19- سنگريزه ها اگر به جمره نخورد ولى نزديك آن داخل محوطه ديوار شده بيفتد ايرادى ندارد چنانچه خارج از محدوده بيفتد ادا نمى شود، بايد آن را اعاده كرد.

*** قربانى

20- بايد ذبح را بعد از رمى جمره عقبه بكند به احتياط واجب.

- احتياط واجب آن است كه ذبح هدى را از روز عيد تأخير نيندازد.

20- پس از رمى جمره عقبه، ذبح گوسفند به عنوان دم شكر، كه اصطلاحاً قربانى گفته مى شود، واجب و تا سه روز انجام آن جايز است.

*** 21*- به احتياط واجب بايد در منا اول رمى جمره كند و بعد از آن ذبح كند و بعد تقصير يا حلق. اگر بر خلاف اين ترتيب عمل كند، پس اگر از روى غفلت و سهو بوده، اعاده لازم نيست و اگر از روى جهل به مسأله بوده بعيد نيست كه اعاده نخواهد و احتياط به اعاده است و اگر از روى علم و عمد بوده در صورت امكان احتياط را ترك نكند.

21- در فقه حنفى تا قربانى را انجام نداده، حلق و قصر (كه بعضى ناآگاهان انجام مى دهند) صحيح نيست و حاجى نمى تواند با انجام آنها از احرام خارج شود اما در فقه شافعى اولًا: ترتيب فوق لازم نيست ثانياً: تحلّل اول به رمى جمره عقبه و حلق يا قصر قبل از قربانى حاصل مى شود.

*** حلق يا تقصير

22- هر مكلفى مختار است كه بعد از ذبح كردن، يا سر بتراشد و يا از ناخن يا موى خود قدرى بچيند مگر چند طايفه:

اول- زن ها كه بايد از مو يا ناخن خود قدرى بگيرند.

دوم- كسى كه سال اول حج او باشد

ص: 40

كه بايد سر بتراشد به احتياط واجب.

22- واجب است حاجى از حلق يا تقصير يكى را انجام دهد.

*** 23- احتياط آن است كه حلق يا تقصير در روز عيد باشد، اگر چه بعيد نيست جواز تأخير تا آخر ايام تشريق.

23-* در فقه حنفى، حلق يا تقصير پس از قربانى در روز دهم تا دوازدهم انجام گيرد.

* در فقه شافعى حلق مقيد به روزهاى خاص نيست و قابل تأخير است.

*** 24- محل تراشيدن سر و تقصير نمودن، منا است و جايز نيست اختياراً در غير آنجا.

24- حلق سر در منا سنت است و در جاهاى ديگر محدوده حرم جايز است ولى خارج از محدوده حرم، طبق مذهب حنفى موجب دم است ولى در فقه شافعى اشكال ندارد.

*** 25- زن ها بايد از مو يا ناخن خود قدرى بگيرند و كافى نيست ظاهراً براى آنها سر تراشيدن.

25- طبق فقه حنفى خواهران به اندازه يك انگشت از يك چهارم موى سر را قصر كنند كافى است و از احرام در تقصيركفايت مى كند مقدار كمى از مو را چيدن، به هر نحو و با هر آلت كه باشد و يا ناخن گرفتن و بهتر است كه هم مقدارى از مو بگيرد و هم ناخن را بگيرد.

بيرون آيند و طبق فقه شافعى كوتاه كردن حتى سه مو هم براى زنان مانند مردان كافى است.

*** طواف زيارت

26- جايز است، بلكه مستحب است روز عيد كه از اعمال منا فارغ شد بيايد به مكّه براى بقيه اعمال، جايز است تأخير بيندازد تا روز يازدهم و بعيد نيست كه جايز باشد تأخير آن تا آخر ذى الحجه؛ به اين معنى كه روز آخر ذى الحجه هم اگر آمد و اعمال را بجا آورد مانع ندارد.

26- بهترين وقت براى اداى اين طواف، روز دهم ذى الحجه است ولى اگر تا پيش از غروب آفتاب روز دوازدهم نيز انجام گردد، جايز است.

اگر كسى طواف زيارت را از غروب دوازدهم به تأخيز انداخت، طبق فقه حنفى، يك دم لازم مى گردد، اما طبق فقه شافعى دم لازم نيست ولى تأخير آن بعد از ايام التشريق مكروه است.

*** 27- جايز نيست طواف حج و نماز و سعى و طواف نساء و نماز آن را قبل از

ص: 41

رفتن به عرفات و بجا آوردن اعمال عرفات و مشعر و اعمال سه گانه منا بجا آورد در حال اختيار.

27- سنت است كه اين طواف بعد از رمى به حلق يا تقصير و قربانى انجام شود.

طبق مذهب حنفى، پيش از اين سه عمل نيز مى توان طواف زيارت بجا آورد ولى در فقه شافعى اين رخصت نيست و طواف زيارت حتماً بايد بعد از اعمال فوق انجام شود.

*** 28- بعداز بجاآوردن طواف زيارت و نماز آن و سعى بين صفا و مروه، به تفصيلى كه گذشت، حلال مى شود بر او بوى خوش ولى زن بر او حرام است.

بعد از بجاآوردن طواف نساء و نماز آن ... حلال مى شود بر او زن نيز.

28- بعد از انجام اين طواف، از احرام خارج و كلّيه محرمات؛ از جمله مباشرت با همسر كه بعد از تحلّل اول همچنان باقى بود بر حاجى حلال مى گردد.

نماز طواف

29- اعمالى كه در مكه واجب است بجا آورد:

اول طواف حج است كه آن را طواف زيارت مى گويند.

دوم نماز طواف است.

سوم ..........

29*- طبق مذهب حنفى، بعد از كلّيه طواف ها خواندن نماز طواف واجب و بر اساس نظر فقهاى مذهب شافعى سنت مى باشد.

بيتوته در منا

30- واجب است بر حاجى كه شب يازدهم ذى الحجه و شب دوازدهم را در منا بيتوته كند؛ يعنى در آنجا بماند از غروب آفتاب تا نصف شب.

30- تمام حجاج شب يازدهم و دوازدهم از غروب آفتاب تا اذان صبح را با قصد قربت در منا مى گذرانند.

بيتوته در منا در فقه شافعى واجب و در فقه حنفى سنت مؤكد است.

رمى جمرات سه گانه

31- وقت انداختن سنگ، از اول طلوع آفتاب تا غروب آفتاب روزى است كه شب آن روز را بيتوته كرده است.

31- حاجى شبِ روز يازدهم و دوازدهم را در چادرها بگذراند و در اين دو روز بعد از زوال، وقت رمى جمرات است.

طواف وداع

32- براى كسى كه مى خواهد از مكّه بيرون رود، مستحب است طواف وداع نمايد.

ص: 42

32- پس از پايان اعمال روز دوازدهم به مكه بر مى گردند و قبل از خروج از مكه انجام طواف وداع واجب است.

خواهرانى كه موقع وداع حيض داشته باشند مى توانند از جلوى درِ مسجد وداع كنند و وارد نشوند و از بيرون كفايت مى كند.

نماز در حجاز

1- به فتواى امام رحمه الله و مراجع در مكه و مدينه، در مسافرخانه و هتل نبايد نماز را به جماعت بخوانند و مى توانند در جماعت ساير مسلمين در مساجد شركت كنند و نماز را به جماعت بخوانند. (1) 2- تبيين فضيلت نماز در مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و استناد به رواياتى مانند:

الف: عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله «صَلاةٌ في مَسْجِدي هُنا تَعْدِلُ عِنْدَاللَّهِ عَشْرَةَ آلاف صَلاة في غَيْرِهِ مِنَ الْمَساجِدِ». (2) ب: عَنِ الإمام الْباقِرِ عليه السلام «صَلاةٌ في الْمَسْجِدِالْحَرامِ أَفْضَلُ مِنْ مِائة أَلْف صَلاةٍ في غَيْرِهِ مِنَ الْمَساجِدِ». (3) 3- بهتراست نماز فرادا را نيز در مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله بخوانيم:

«سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي جَمَاعَةٍ فِي مَنْزِلِهِ بِمَكَّةَ أَفْضَلُ أَوْ وَحْدَهُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، فَقَالَ: وَحْدَهُ». (4) 4- به فتواى مراجع، نماز با عامه فضيلت و ثواب دارد، حتى اگر نياز به اعاده داشته باشد. عباراتى مانند:

«مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ كَانَ كَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله» (5) يا «فَإِنَّ الْمُصَلِّيَ مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». (6) يا روايت بسيار مهم زيد شحّام از امام صادق عليه السلام كه در وافى، ج 2، ص 182 نقل شده قابل استناد است.

5- به فتواى امام و مراجع «وقتى كه در مسجد الحرام يا مسجد النبى نماز جماعت منعقد شد، مؤمنين نبايد از آنجا خارج شوند و بايد از جماعت تخلّف نكنند و با ساير مسلمين به جماعت نماز بخوانند. (7) 6- هنگام برگزارى نماز، از تجمع در كنار بقيع يا ايستادن در كنار خيابان ها و مغازه ها و يا حركت برخلاف جهت نمازگزارانى كه به سوى مسجد مى روند، جدّاً پرهيز كنيم.

7- نماز خواندن در كنار بقيع و در داخل آن ممنوع است و نمازهاى مستحبى؛ مانند نماز زيارت را مى توانيم در حرم يا هتل بخوانيم.

8- نماز تحيّت (احترام) مسجد در فقه شافعى و حنبلى (مذهب رايج حجاز) مورد تأكيد است. هنگام ورود به مسجد از آن غفلت نكنيم.

9- در هنگام برگزارى نماز جماعت از نماز فرادا جداً خوددارى كنيم.

10- به محض شنيدن «قد قامت الصلاة» برخيزيم و در صف جماعت بايستيم.

11- پيش از نماز صبح دو اذان و يك اقامه گفته مى شود اولين اذان براى «نماز شب» است و حدود يك ساعت پيش از اذان صبح گفته مى شود، اذان دوم نيز براى اعلام «طلوع فجر» و فرا رسيدن وقت نماز صبح است و بعد از حدود 20 دقيقه، اقامه نيز پيش


1- نك: مناسك محشى، 13152
2- وسائل الشيعه: ج 3، ص 536
3- ثواب الأعمال، ص 127
4- كافى، ج 4، ص 527
5- من لايحضر: باب الجماعة و وافى: ج 2، ص 182
6- وافى: ج 2، ص 182
7- نك: مناسك محشى، م 1313

ص: 43

از شروع نماز گفته مى شود.

12- در همه نمازهاى پنجگانه، ميان اذان و اقامه چند دقيقه فاصله است تا نمازگزاران به مسجد برسند، كمترين فاصله بين اذان و اقامه نماز مغرب است كه حدود 5 الى 7 دقيقه است.

13- اهل سنت اهميت فراوانى به منظم بودن صف هاى نماز جماعت مى دهند. امام جماعت قبل از گفتن تكبيرة الاحرام با جملات زير نماز گزاران را به تسويه صفوف و منظم ايستادن در صفوف دعوت مى كند: «سَوُّوا صُفُوفَكُم»، «اسْتَوُوا»، «أَتِمُّو الصَّفَّ الأَوَّل فَالْأَوَّل»، «سَدُّوا الْخِلَلَ» و ... اگر در صف هاى جلو جاى خالى وجود دارد، در صف بعد نايستيد.

14- اهل سنت اتصال صفوف را در «مكان واحد» مانند مسجد النبى صلى الله عليه و آله يا مسجد الحرام لازم نمى دانند، ولى شيعيان سعى كنند جايى به نماز بايستند كه اتصال برگزار باشد.

15- بلافاصله پس از امام، تكبيرةالاحرام بگوييد و وارد نماز شويد.

16- در رفتن به ركوع و سجده ها و برخاستن از آنها، حتماً از امام تبعيّت كنيد و تأخير محسوس نداشته باشيد.

17- از تكتّف و تأمين (دست بسته نماز خواندن و گفتن آمين پس از حمد) خوددارى كنيد كه به فتواى فقهاى شيعه مبطل نماز است، پس از حمد مستحب است «الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِين» بگوييد.

18- اهل سنت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» را جزو سوره نمى دانند و در صورتى كه آن را قرائت كنند نيز آهسته قرائت مى كنند.

19- در نماز به طور معمول قنوت نمى خوانند ولى گاهى پس از ركوع بجا مى آورند، توجه داشته باشيد در اين صورت پيش از امام به سجده نرويد.

20- سجده بر فرش بر اساس بسيارى از فتاواى فقها مجزى است. از هنگام ورود به فرودگاه جده تا بازگشت به آن، رعايت كنيم و از گذاشتن مهر يا كاغذ يا دستمال كاغذى خود دارى كنيم ولى در جايى كه اهل سنت تردد ندارند و نيز در هتل حتماً بايد سجده بر چيزى باشد كه بر اساس فقه شيعه سجده بر آن صحيح است.

21- اهل سنت «جلسه استراحت» ندارند و پس از سجده بلافاصله بر مى خيزند.

شما جلسه استراحت را رعايت كنيد ولى زياد طول ندهيد.

22- بسيارى از مراجع نماز با اهل سنت را مجزى مى دانند و نياز به اعاده نيست و به فتواى برخى نيز مشروط به تلاوت اخفاتى حمد و سوره يا حديث نفس آن است (آية اللَّه خوئى، تبريزى، سيستانى) و فقط آية اللَّه گلپايگانى مجزى نمى دانند و بايد اعاده شود.

23- در نماز جماعت، مأمومين بايد ذكرهاى ركوع، سجده، تشهد و تكبيرها و ... را اخفاتاً بگويند.

34- اهل سنت در ركعت سوم و چهارم همواره سوره حمد مى خوانند ما نيز مخيّر بين تسبيحات اربعه و سوره حمد هستيم.

25- اهل سنت تجافى ندارند ما نيز به جهت تبعيت در جماعت آنان، تجافى نمى كنيم و به حال تشهد مى نشينيم.

ص: 44

26- پس از نماز، گفتنِ «اللَّه اكبر» جزو نماز نيست بلكه اولين تعقيب نماز است. در هنگام گفتن تكبيرات، دست ها را بالا نياوريد و جملات تكبير را كمى بلندتر بگوييد تا بشنوند و برخى توهمات آنان زدوده شود.

27- در صورتى كه نماز شكسته مى خوانيد دو نماز خود را با يك نماز اهل سنت اقتدا كنيد و بين نماز به گونه اى عمل كنيد كه شكسته بودن نماز معلوم نشود (پس از تشهد ركعت دوم به سلام آخر اكتفا كنيد و بدون برگرداندن رو از قبله بايستيد و هنگام رفتن امام به ركوع تكبيرة الاحرام نماز دوم را بگوييد و به ركوع برويد).

28- نماز خواندن پس از جماعت صبح تا بر آمدن آفتاب و پس از نماز عصر تا هنگام مغرب مورد نهى فقه حنبلى است، حتى المقدور از آن خود دارى كنيد

29- حتى المقدور در نماز جماعت عصر و عشاى اهل سنت نيز شركت كنيد.

30- اگر پس از نمازهاى واجب، نماز ميّت برگزار شد، حتى الامكان نماز ميت را بخوانيد. نماز ميت در مذهب حنبلى چهار تكبير دارد.

31- نماز عصر حدود سه ساعت پس از نماز ظهر، و نماز عشاء حدود يك ساعت پس از نماز مغرب برگزار مى گردد.

32- در نماز صبح روزهاى جمعه امام غالباً پس از حمد آيات سجده دار، قرآن را تلاوت مى كند، بايد هماهنگ با امام بين نماز سجده واجب را رعايت كنيد.

33- هنگام اذان و اقامه نمازها و نيز هنگام خطبه هاى نماز جمعه از گفتگو با يكديگر و نماز خواندن و تلاوت قرآن خوددارى كنيد.

34- از محل سجده نمازگزاران عبور نكنيد؛ زيرا برخى از اهل سنت از اين كار منع مى كنند.

35- در مسجد الحرام در مسير طوافِ طواف كنندگان به نماز نايستيد.

36- در صورتى كه پليس حرم از نماز خواندن در نزديك مقام ابراهيم منع مى كند، حتماً مراعات كنيد.

37- نماز طواف مستحبى در همه جاى مسجدالحرام صحيح است، از خواندن نماز طواف مستحبى يا ساير نمازها در پشت مقام ابراهيم خوددارى كنيد و آنجا را براى كسانى كه نماز طواف واجب دارند، خالى بگذاريد.

38- احكام مربوط به نماز استداره ايى در مسجدالحرام و اختلاف فتاواى مراجع را براى زائران تبيين كنيد.

39- محل ايستادن امام جماعت در مسجد الحرام:

صبح، مغرب و عشاء: نزديك مقام ابراهيم.

ظهر: زير بالكن، مقابل حد فاصل بين ركن يمانى و ركن حَجَر.

عصر: بين حِجْر اسماعيل و درِ كعبه.

در نماز جمعه: نزديك مقام ابراهيم.

هرگاه صفوف جماعت دور تا دور كعبه تشكيل شده باشد امام جلو يا پشت مقام ابراهيم عليه السلام ايستاده و اگر در صفوف شكاف وجود دارد مقابل شكاف است.

40- حكم نماز قصر و اتمام در مكه و مدينه: مسافر مى تواند در چهار مكان نماز را تمام بخواند (تخيير): مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد الحرام، مسجد كوفه و حائر حسينى عليه السلام.

تبيين اختلاف فتاوا:

ص: 45

الف: برخى مراجع اين تخيير را نمى پذيرند (شبيرى زنجانى).

ب: برخى تخيير را در محدوده مسجد قديم مى پذيرند (بهجت).

ج: برخى در تمام بخش هاى مسجد مى پذيرند (امام، اراكى).

د: برخى آن را به محدوده مدينه و مكه قديم توسعه مى دهند (خوئى، تبريزى).

ه: برخى آن را به همه شهر توسعه مى دهند (خامنه اى، مكارم، فاضل لنكرانى، صافى، سيستانى، نورى همدانى، گلپايگانى، صانعى).

مختصرى از تفاوت هاى نماز اهل سنت مكه و مدينه با مذهب اهل بيت عليهم السلام (1)

قرائت

1- در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميّه، انسان بايد اول حمد و بعد از آن يك سوره تمام بخواند.

1- پس از حمد هر مقدار كه بتواند قرآن بخواند. (2)***

ذكر ركوع

2- انسان هر ذكرى در ركوع بگويد كافى است ولى احتياط واجب آن است كه به قدر سه مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رَبِىَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» كمتر نباشد.

2- پس از قرائت به ركوع مى رود در حالى كه مى گويد: «اللَّه اكبر» و دست ها را بر زانو مى گذارد و مى گويد:

«سُبْحانَ رَبِىَ الْعَظِيمِ» و تكرار آن تا سه مرتبه يا بيشتر سنت است.

قيام پس از ركوع

3- مستحب است بعد از آنكه از ركوع برخاست و راست ايستاد، در حال آرامى بدن بگويد: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»

3- اگر نماز گزار منفرد يا امام جماعت است، هنگام برخاستن از ركوع مى گويد: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» و هنگامى كه كاملًا ايستاد مى گويد: «رَبَّنا وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً كَثِيراً طَيِّباً مُبارَكاً فِيه مِلْ ءُ السَّموات وَمِلْ ءُ ما بَيْنَهُما وَمِلْ ءُ ما شِئْتَ مِنْ شَىْ ء بَعْد».

ولى اگر نمازگزار مأموم است، هنگام برخاستن از ركوع بگويد: «رَبَّناوَلَكَ الْحَمْدُ» و پس از ايستادن آنچه ذكر شد بگويد.

ذكر سجده

4- در سجده هر ذكرى بگويد كافى است ولى احتياط واجب آن است كه مقدار ذكر از سه مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رَبِّىَ اْلَاعْلى وَ بِحَمْدِهِ» كمتر نباشد و مستحب است: «سُبْحانَ رَبِّىَ اْلَاعْلى وَبِحَمْدِهِ» را سه مرتبه يا پنج يا هفت مرتبه بگويد.

4- در حالى كه به سجده مى رود بگويد: «اللَّهُ اكْبر» و در سجده سه بار يا بيشتر بگويد: «سُبْحانَ رَبِّى اْلَاعْلى» و هرچه خواست دعا بخواند.


1- برگرفته از رساله توضيح المسائل امام خمينى قدس سره و رساله «تعليم الصلاة» عبداللَّه بن احمد ابن على الزيد، هديه وزارت الشؤون الإسلاميه و الأوقاف والدعوة و الإرشاد بالملكة العربية السعوديه.
2- از آنجا كه «بسم اللَّه» را جزو سوره نمى دانند، اگر سوره اى خوانده شود لازم نيست «بسم اللَّه» نيز خوانده شود.

ص: 46

تشهد و سلام

5- در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر وعصر و عشاء بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند ودر حال آرام بودن بدن تشهد بخواند؛ يعنى بگويد: «اشْهَدُ انْ لاالَهَ الَّااللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»

بعد از تشهد ركعت آخر نماز مستحب است در حالى كه نشسته و بدن آرام است بگويد: «السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» و بعد از آن بايد بگويد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ» و احوط استحبابى آن است كه «وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» را اضافه نمايد يا بگويد: «السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلَى عِبادِاللَّه الصّالِحِينَ».

5- التحيّات للَّهِ والصّلوات والطيّبات.

«السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ».

«السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلَى عِبادِاللَّه الصّالِحِينَ».

«اشْهَدُ انْ لاالَهَ الَّا اللّهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»

اگر نمازى كه مى خواند دو ركعتى باشد مثل نماز صبح و نماز جمعه، نشستن را طول دهد و بگويد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما صَلَّيتَ عَلى ابْراهِيمَ وَعَلى آلِ ابْراهِيم، انَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَبارِكْ عَلى مُحَمَّد وَعَلى آلِ مُحَمَّدٍ، كَما بارَكْتَ عَلى ابْراهِيمَ وَعَلى آلِ ابْراهِيمَ انَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد».

سپس مى گويد: الّلهُمَّ انّي اعُوذُ بِكَ مِنْ عَذابِ جَهَنَّم وَمِنْ عَذابِ الْقَبْر وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيا وَالْمَماتِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسيحِ الدَّجّال» و سپس هر چه بخواهد دعا كند، و در پايان هر نماز رو به طرف راست كند و بگويد «السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُاللَّهِ» و بعد از آن به طرف چپ رو كند وبگويد:

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُاللَّهِ».

پى نوشتها:

ص: 47

ص: 48

ص: 49

تاريخ و رجال

اشاره

طرح جايگزين شود.

ص: 50

مراسم جشن ارسال جامه از مصر به كعبه معظمه

پس از آماده سازى جامه كعبه در مصر پيش از ارسال آن به سوى سرزمين هاى مقدس، دو جشن برپا مى شد كه در آنها بر اساس عادت، پادشاه مصر و يا شخصى به جانشينى از سوى وى شركت مى كرد. بدين منظور در پايان شوال هر سال، ابتدا مراسم جشنى به عنوان نمايش اجزاى مختلف جامه شريف برگزار مى شد، سپس در نيمه هاى ذى قعده، مراسم جشن ديگرى براى حركت كاروان محمل و جامه از قاهره به سوى سرزمين حجاز به پا مى گشت. در اين مراسم جامه كعبه، از سوى سرپرست بافندگان (كه به او مدير كارگاه جامه و يا ناظر جامه مى گفتند) پس از تنظيم، شهادت نامه شرعى به مسؤول كاروانِ حمل جامه داده مى شد. در اين شهادت نامه، قطعات پرده و اوصاف آن در حضور قاضى القضات مصر و يا جانشين او و نيز اميرالحاج به ثبت مى رسيد. آنگاه تمام قطعات را در صندوق هاى چوبى كه از پيش آماده مى كردند، قرار مى دادند و به همراه كاروان محمل به سوى مكه مكرمه به حركت در مى آوردند.

اكنون پيش از سخن درباره جشن حركت كاروان محمل و جامه شريفِ همراه آن، نظرى گذرا به كاروان محمل و چگونگى آن مى افكنيم:

محمل

به شترى كه حامل هداياى عينى و نقدى براى كعبه معظمه بود «محمل» مى گفتند. درآن دوران، جامه را با قطعه اى از پارچه ساده به نام «جوخ» مى پوشاندند.

گفتنى است حركت محمل به مكه مكرمه در هر سال، تنها از مصر انجام نمى گرفت، بلكه پادشاهان مسلمان و فرمانروايان آن، بدان تبرك جسته و هدايا و خزانه هاى خويش را همه ساله بدين وسيله به سوى حرمين شريفين گسيل مى داشتند.

در تاريخ، از محمل «عراقى» و «يمنى» و محمل «النظام» پادشاه حيدرآباد هند در دوران هاى اسلامىِ گذشته و نيز از محمل «ابن الرشيد» و محمل «ابن سعود» و محمل «ابن دينار» ياد شده است. آنان ابتدا به سوى مصر مى آمدند و در حالى كه پرِ پرندگان و صمغ و جز اين ها را، كه از خيرات كشورشان به شمار مى آمد، همراه خود مى بردند و در آن جا به فروش مى رساندند، سپس نقدينه اين فروش را

ص: 51

به همراه ساير حاجيان از مصر به صورت كاروانى به سوى حرمين شريفين به حركت درمى آوردند.

(شكل شماره 19)

تاريخ نگاران هريك زمانى را به عنوان ظهور محمل ياد كرده اند. برخى از آنان گفته اند كه تاريخ پيدايش آن، سال 645 ه. ق. بوده است.

محمل همان كجاوه اى است كه «شجرةالدُّرّ»، ملكه مصر به هنگام حج خود در آن سال، از آن استفاده كرد و پس از آن، سنتى شد كه همواره پيشاپيش كاروان حاجيان به راه مى افتاد و به علت آن كه جايگاهى براى نشستن ملوك و پادشاهان بود، هيچ گاه كسى بر آن سوار نمى شد.

در مقابل، برخى ديگر معتقدند كه محمل، تاريخى كهن تر از آن دارد و احتمالًا تاريخ آن به پيش از اسلام نيز مى رسد؛ زيرا محمل به شترى كه حامل هدايايى براى كعبه معظمه بود، اطلاق مى گرديد. (1) به سختى مى توان زمان معينى را به عنوان تاريخ ظهور محمل ياد كرد؛ زيرا حركت كاروان محمل، آن هم بدين صورت ساده كه تنها حامل هداياى ويژه اى براى بيت العتيق باشد، امرى عادى بوده كه ممكن است به پيش از اسلام برگردد؛ زيرا باتوجه به تقدّس كعبه مشرّفه در ميان عرب و ارسال هدايا به وسيله آنان، امرى طبيعى در ميان عربِ دوران جاهليت بود، امّا حركت محمل در هيأتِ كاروانى رسمى، آن هم با چنين جلال و جبروتى كه پيرامون آن را خَدم و حَشم فراوانى دربرگيرد و آذين هايى را بر آن قرار دهند و طبل زن ها و نى لبك زن ها همراه آن به حركت درآيند، نمى تواند ارتباطى با ظهور اسلام و آغاز آن داشته باشد، بلكه قرن ها پس از ظهور اسلام، به هنگام دولت ايوبيان بوده و شايد حركت كاروان «شجرةالدرّ»- كه كجاوه را آراسته به زيباترين و مجلّل ترين تزيين ها كرده بودند و خَدم و حَشم فراوانى پيرامون آن را دربرگرفته بود- موجب شده باشد كه برخى تاريخ نگاران تصور كنند ظهور محمل به دوران حج گزارى او در سال 645 بازمى گردد. و از آن پس حركت محمل بدين صورت، در نزد پادشاهان مصر سنت شد تا آن جا كه تزيين و آراستن آن از سالى به سال ديگر


1- بتنونى، الرحلة الحجازيه، ص 140

ص: 52

فزونى يافت و سنگينى پرده محمل به حدّى رسيد كه شتر حامل محمل از حمل كالاى ديگرى ناتوان مى شد؛ زيرا پرده محمل به همراه چهارچوب كجاوه آن، به حدود چهارده قنطار (1) مى رسيد.

بدين جهت، از آن پس هداياى ارسالى ديگر، در صندوق هاى ويژه اى قرار مى گرفت و به وسيله ديگرشتران كاروان حمل مى گرديد.

محمل مصرى داراى دو پرده بود؛ پرده روزانه كه از پارچه اى سبز بود و ديگر پره زردوزى شده كه تنها به هنگام مراسم رسمى بر روى محمل قرار داده مى شد.

روز خروج محمل از مصر، جشن باشكوهى به پا مى شد و قاهره در آن روز تماشايى بود؛ زيرا سربازان سواره و پياده و پاسداران و خدمتگزاران محمل به همراه اميرالحاج كه غالباً از ميان پاشاهان ارتشى برگزيده مى شد، در پيشاپيش كاروان حركت مى كردند.

در اين مراسم حاكم مصر- يا جانشين وى- و نيز رجال حكومتى؛ مانند وزرا و علما و بزرگانى از شخصيت هاى كشورى در قاهره شركت مى كردند. روزهايى كه محمل در مكه بود، آن را ميان «باب النبى» و «باب السلام» قرار مى دادند و پرده سبز روزانه را به آن مى گستردند.

اين محمل به استثناى حركت كاروان به صورت رسمى، همچنان در آن نقطه قرار داشت. هنگامى كه محمل به مدينه منوّره مى رسيد، طى جشن باشكوهى از «باب العنبريه» وارد شهر مى شد و هنگام ورود، بيست و يك گلوله توپ شليك مى كردند. و آنگاه كه به «باب المصرى» مى رسيد. تمامى افراد كاروان به پاس احترام به مقام رسول اللَّه صلى الله عليه و آله از مركوب خود پايين آمده، با پاى پياده به سوى حرم پيامبر رهسپار مى گرديدند. آن گاه كه به «باب السلام» مى رسيدند، بزرگِ حرم پيش آمده، زمام شتر محمل را به دست مى گرفت و آن را بر پله در بالا مى برد، سپس در آن فضاى گسترده، او را به زمين مى نشانيد. در اين هنگام بود كه محمل را از روى شتر برداشته، به جايگاه ويژه خود در حرم كه در غرب منبر شريف قرار داشت مى بردند و بر زمين مى نهادند. از آن پس پرده زردوزى شده روى آن را برداشته، پرده سبز را جايگزين مى كردند.

در روز خروج محمل از مدينه منوره، مجدداً پرده سبز را از روى آن برمى داشتند و همانند روز ورود، پرده زردوزى شده را بر روى آن مى كشيدند.

هنگام بازگشت محمل به مصر، جشن باشكوهى به مناسبت مراجعت آن برپا مى گرديد كه در اين مراسم حاكم مصر و يا جانشين وى شركت مى كرد.

كاروان از «عباسيه» به سوى «القلعه»، همان راهى كه پيشتر از آن خارج گرديده بود، حركت مى كرد تا اين كه به جايگاه استقرار حاكم مصر در «مصطبه» مى رسيد. در اين هنگام، حاكم زمام شتر را از دست اميرالحاج مى گرفت و به دست مأمور سازنده جامه (مدير كارگاه جامه بافى) مى سپرد. در اين لحظه، توپخانه بيست و يك گلوله توپ را شليك مى كرد كه از آن پس مراسم جشن به پايان مى رسيد.

پرده زردوزى شده محمل در خزانه وزارتخانه اى كه كارگاه جامه بافى، تابعى از آن به شمار مى آمد، به وديعت نهاده مى شد. اين پرده هر بيست سال يك بار تجديد و از نو ساخته مى شد كه هزينه آن (سال 1328 ه. ق./ 1910 م) به هزار و


1- هر قنطار برابر 93/ 44 كيلوگرم است، «مترجم».

ص: 53

پانصد جنيه مصرى مى رسيد.

امّا پرده سبز روزانه محمل، همواره در طول سال بر روى آن و در كنار قبر عارف الهى شيخ يونس سعدى در «باب النصر» قرار داده مى شد. گفته اند كه نامبرده در طول دوران زندگى خويش در خدمت كاروان محمل بوده است.

محمل همواره در دوران هاى گوناگون و از مقام و مرتبتى بس ويژه در نزد دولت مصر برخوردار بود. تا آن جا كه مقام اميرِ آن از ميان مقام هاى دولتى، رتبه سوم را داشت. در دوران مماليك، امير كاروان محمل نامزد پست حاكم (/ استاندار) پايتخت بوده كه اين رتبه و مقام يكى از مهم ترين جايگاه هاى دولتى پس از والى و سلطان را به همراه داشته است.

اين شخص داراى مقامى مقرّب و شخصيتى محترم و سخنى نافذ بوده كه حقوق او مادام العمر و توليت او در اين مقام تنها به فرمان سلطان صادر مى شد.

اميرالحاج همواره داراى مقامى والا و سخنى نافذ در سرزمين حجاز بوده و چه بسيار از امراى مكه به دستور آنان، از پست خود عزل مى شدند. پادشاهان مصر در دوران مماليك عنايت و توجه خويش نسبت به محمل را به حدّى افزايش داده بودند كه اين افراطگرايى آنان را از مسير اخلاقى و مروت خارج مى ساخت و به كارهاى ناشايستى دست مى زدند؛ اعمالى كه نمى توان آن را با دين سازگار دانست. آن ها به حكام و فرمانروايانى كه محمل از سرزمين آنان عبور مى كرد، فرمان داده بودند كه به هنگام استقبال پاى شتر محمل را ببوسند! كه در اين ميان، امراى مكه نيز از اين فرمان مستثنى نبودند. تا اين كه سلطان چقمق در سال 834 ه. ق. اين فرمان را لغو كرد. همچنين آنان در جشن خروج و بازگشت محمل مبالغه كرده، به هنگام بازگشت آن، حوض هاى بزرگى را پر از آب و شكر مى كردند و آن را با شادمانى و خوشحالى در آهنگ جشنى باشكوه، به مدّت سه شبانه روز در اختيار مردم قرار مى دادند.

اين عادت كهن، تا پيش از توقف ارسال محمل همچنان ادامه داشت.

كاروان محمل در هنگام سفر- علاوه بر كارمندان رسمى خويش؛ مانند اميرالحاج و خزانه دار و منشى هاى مخصوص و صرافان- تعداد فراوانى از سربازان محافظ سلاح به دست و نيز بسيارى از خَدم و حَشم و باربندان و ساربانان و طبّالان و نجّارها و خدمت كاران و چاربندها و سقايان را به همراه خود داشت.

يكى از مسؤوليت ها در كاروان محمل اين بود كه كسى را به عنوان «امين جامه» برمى گزيدند و او شيرينى جات و جز اين ها را در اختيار خويش داشت و نيز مسؤوليت تقسيم و توزيع پوشاك و شيرينى جات ارسالى براى ساكنان حرمين شريفين به عهده او بود. اين سنت در اوايل قرن چهاردهم هجرى تغيير داده شد و از آن پس اين گونه كمك ها به صورت نقدى در اختيار افراد قرار داده مى شد.

همچنين كارمندى به عنوان «مأمور ذخيره» با كاروان همراه مى شد تا در موارد ضرورى و برخلاف مقررات ويژه كاروان، مبالغى را با نظر خود در ميان حاجيان صرف كند. و نيز شخص ديگرى در ميان كاروان محمل وجود داشت كه بدان «بزرگِ شتربانان» مى گفتند و همچنين شخص ديگرى بود كه نام «ابوالقطط» (1) را بر خود داشت و فردى به عنوان نظم دهنده كاروان در پيشاپيش


1- صاحب گربه ها.

ص: 54

آن حركت مى كرد. و بالاخره شخصى به عنوان راهنماى از راه افتادگان و بيماران با كاروان همراه مى شد.

بزرگِ شتربانان، وظيفه خريد شترهاى مورد نياز محمل را داشت. او خود سوار بر شترى در پشت شتر محمل به حركت درمى آمد و نظارت بر حركت صحيح و منظم كاروان را به عهده داشت.

و مى گويند دومى مسؤوليت تغذيه گربه ها را در طول مسير حركت كاروان از خشكى به عهده داشته است. همچنين گفته اند كه نام او بدين اسم بوده اما وظيفه و مسؤوليت راهنمايى كاروان را داشته و در پيشاپيش كاروان به حركت درمى آمده است. گويند اين مسؤوليت از دوران سفر «شجرةالدرّ» به وجود آمده است. سوّمى به عنوان رييس كارگران روشنايى (/ زنبوركچى ها) و باربندان بود كه به هنگام اجراى فرمانى مهم، اين گروه بدون نظم و با سروصداى فراوان، اجراى فرمان مى كردند. و بالاخره چهارمى به بيماران و تنگدستان از حاجيان ميانه راه رسيدگى مى كرد. نامبرده، به افرادى كه گاه در اثر بيمارى و يا تنگدستى از ادامه راه بازمى ماندند، كمك و مساعدت مى كرد.

وظيفه ها و مسؤوليت هاى يادشده همگى به وسيله فرمان هاى ويژه اى كه برخى از سوى مقام سلطنت و خلافت و برخى ديگر به وسيله فرمانروايان مصر بود، صادر مى گرديد. اين گروه از قديم داراى حقوق تعيين شده اى در دفاتر حكومتى مصر بوده اند. در دوران اخير، ديگر نيازى به بسيارى از آن سمت ها و مسؤوليت ها نبود همچنان كه وظيفه خزانه دارى نيز از ميان برداشته شد و شخصى از منشى هاى اداره ماليه (/ دارايى) مسؤوليت اين مهم را به عهده مى گرفت.

كاروان محمل در اين مأموريت، از بيست شتر تشكيل مى شد كه داراى استراحت گاهى به نام «بولاق» در كنار مزار شيخى به نام «سيدى سعيد» بود.

دولت در زمان قديم، افزون بر شتران ياد شده، شتر ديگرى را همه ساله جهت قربانى مى خريد كه در اين حال شتربانان پيش از حركت كاروان حج، شتر ياد شده را مى آوردند و در حالى كه بزرگِ شتربانان بر روى آن سوار مى شد، همگى به همراه باربندان و زنبوركچى ها و در پيشاپيش آنان، گروه طبّالان (شادى آفرينان) با سر و صدا و غوغاى فراوان حركت مى كردند و در خيابان هاى قاهره به گردش درمى آمدند. سپس به سوى مزار «سيدى سعيد» آمده و شتر را در آن مكان قربانى مى كردند. مأموران كجاوه يك چهارم آن را و شتربانان ربع ديگر و نوكران بارگاه شيخ سعيد. ربع سوم و نوكران مزار شيخ يونس ربع باقى مانده را از آنِ خود مى كردند. در اين حال افراد يادشده گوشت قربانى را به عنوان تبرّك به مردم مى فروختند و ادعا مى كردند كه اين گوشت درمانى براى بسيارى از بيمارى ها است. اين اعتقاد پوچ و بى اساس موجب شده بود كه مردم در اين هنگام، براى دراختيار گرفتن مقدارى از گوشت شتر ياد شده، آن چنان بدان حمله ور شوند كه گاه پيش از آن كه حيوان را ذبح نمايند، قسمت هايى از بدن آن را قطعه قطعه كرده، هركدام قسمتى را از آنِ خويش مى كردند! چه بسيار حوادث هولناك جسمى كه در اين مرحله به وقوع نمى پيوست.

به همين منظور خديو «عباس حلمى پاشاى دوم» فرمان به ابطال اين سنت ناپسند داد و هزينه خريد شتر يادشده را در اختيار تهيدستان قرار داد. (1)


1- بتنونى، الرحلة الحجازيه، صص 146- 144

ص: 55

هزينه سفر محمل

هزينه سفر محمل كه شامل حقوق و ديگر مخارج بود، همواره از سالى به سال ديگر و دورانى به دوران ديگر تغيير مى كرد و بنا بر وضعيت اقتصادى زمان.

نوساناتى را به همراه داشت. در اين جا به عنوان مثال هزينه سفر محمل در دوران فاطميان و نيز مبلغ خرج شده به هنگام سفر محمل در سال 1328 ه. ق./ 1910 م را مى آوريم:

مقدار هزينه آن در دوران فاطميان، بنابه گفته مقريزى در كتاب «الذخائر و التحف» اين گونه است:

«هزينه سفر محمل در موسم هر سال، برابر با يكصد و بيست هزار دينار بود و در اين ميان تنها هزينه شيرينى جات و شمع به (معادل) ده هزار دينار در هر سال مى رسيد. همچنين هزينه رسيدن كاروان به حرم برابر با چهل هزار دينار و هزينه پشتيبانى و صدقات و دستمزد كرايه شترها و سربازان همراه و اميرالحاج و خدمت گزاران كاروان و نيز حفر چاه ها و جز اين ها معادل شصت هزار دينار بود. اين هزينه در دوران وزير «بازورى» به دويست هزار دينار افزايش يافت، كه در آن هنگام اين مقدار هزينه سالانه موسم، در هيچ يك از حكومت ها سابقه نداشته است».

مقريزى هزينه سفر كاروان را مبلغ يكصد وبيست هزارديناردر سال عنوان كرده، ليكن ضمن شرح قسمت هاى مختلف اين هزينه تنهابه مبلغ يكصد و ده هزار دينار آن بسنده كرده است كه در اين ميان روشن نيست ده هزاردينار باقى مانده صرف چه امورى مى شده است؟

اما هزينه اى كه به هنگام سفر محمل در سال 1328 ه. ق./ 1910 م- همان سالى كه خديو «عباس حلمى دوم» به سفر حج مشرف گرديد- صرف شده، معادل 50 هزار جنيه مصرى بوده كه نحوه تقسيم آن به اين صورت است:

مبلغ مورد هزينه شده

به جنيه

1282 حقوق اميرالحاج و كارمندان محمل

2511 حقوق اعراب

1493 حقوق و مستمرى اشراف مكه مكرمه و مدينه منوره

1961 حقوق تكيه مكه مكرمه

1657 حقوق تكيه مدينه منوره

2879 حقوق اهالى مكه و مدينه

3000 حقوقى كه سالانه براى مكه و مدينه، از سوى اوقاف حرمين و اوقاف خصوصى و مردمى و خيريه و نيز از سوى اوقاف خديوى و ماليه (/ دارايى) هزينه مى شد

22500 هزينه گندم هاى مصرفى صدقه در مكه و مدينه

1629 هزينه شمع و قنديل هاى حرمين شريفين

155 هزينه چادرها و ظرف ها و جز اين ها

4248 هزينه حمل و نقل برّى و بحرى و دستمزد ساربان ها

6420 هزينه روغن و حصيرها و جز اين ها كه سالانه براى حرمين شريفين از سوى ديوان اوقاف ارسال مى گرديد

ص: 56

265 هزينه هاى متفرقه

50000 مجموع هزينه هاى صرف شده در سال (1328 ه. ق.) (1) كاروان محمل كه جامه كعبه شريف با آن ارسال مى شد- با قطع نظر از بدعت هايى كه به هنگام حركت آن به وجود آورده بودند كه با مذهب

سازگارى نداشت- درنظر افراد دست اندركار، حركت آن، خود رمزى براى امنيت حاجيان به شمار مى آمد؛ زيرا به علت همراهى جامه كعبه با آن، سربازان مسلحى با كاروان به حركت درمى آمدند كه خود موجب تأمين امنيت كاروان از دستبرد دزدان و متجاوزان در ميان راه به ويژه هجوم اعراب به حاجيان و قتل و غارت آنان مى گرديد.

كاروان محمل همچنان تا موسم سال 1344 ه. ق. به هنگام حركت خود با برپايى مراسم جشن و حركت در ميان خيابان هاى قاهره، رو به سوى سرزمين هاى مقدس مى گذاشت و سپس به همراه كاروان حاجيان به جايگاه نخستينِ خود بازمى گشت تا اين كه در سال يادشده مصر به مدّت ده سال از ارسال جامه خوددارى كرد- همان طور كه پيش تر گفتيم- سپس دولت مصر با توافقى كه با دولت سعودى در سال 1355 ه. ق. به عمل آورد، مقرر گرديد كه جامه به همراه محمل تا جدّه آورده شود و سپس در اين نقطه مستقر شده، به سرزمين حجاز وارد نشود. مدتى پس از آن سفر محمل به كشور عربستان نيز از سوى دولت سعودى لغو گرديد و بدين ترتيب محمل تنها در زمان برپايى جشنِ ارسال جامه كعبه در قاهره با آن به حركت درمى آمد ودر پايان، در سال 1372 ه. ق./ 1953 م محمل به طور كلى از ميان برداشته شد؛ همچنان كه حركت جامه در خيابان هاى قاهره نيز الغا گرديد و تنها به هنگام حركت جامه از قاهره مراسم جشنى در مسجدالحسين عليه السلام برپا مى گرديد.

مراسم جشن سالانه جامه كعبه

در آغاز بايد گفت كه مراسم جشن جامه كعبه شريف، همواره به دنبال مراسم ويژه اى بود كه به هنگام حركت كاروان محمل صورت مى گرفت و هيچ گاه مراسم خاصى به عنوان جشن جامه و يا جشن همراهان كاروان به تنهايى برگزار نمى شد؛ زيرا رسم بر اين بود كه جامه به همراه محمل به حركت درمى آمد و درنتيجه مراسم جشن نيز در يك زمان براى هردو برگزار مى گرديد.

تاريخ نگاران از اين مراسم، در دوران گذشته به طور مشروح ياد نكرده اند و تنها برخى از آنان درباره مراسم يادشده در دوران هاى اخير، به ويژه در دوران ايوبيان، به صورتى بسيار گذرا و اجمالى مطالبى آورده اند و آن هنگامى بوده است كه «شجرةالدرّ» براى انجام مراسم حج، به همراه كاروان محمل در سال 645 ه. ق.

مصر را ترك كرد. بيشتر مورخان تنها اشاره اى گذرا به جشن خروج كاروان محمل در هر سال كرده و به ذكر جزئيات اين مراسم نپرداخته اند.

در اين جا شايسته است مطالبى درباره مراسم جشن جامه در دوران مختلف بياوريم:

الف- جشن جامه در دوران مماليك

قلقشندى (متوفاى سال 821 ه. ق.) به ذكر جزئيات مراسم جشن جامه در دوران مماليك پرداخته و چگونگى


1- بتنونى، الرحلة الحجازيه، صص 143 و 144

ص: 57

برپايى مراسم جشن و حركت كاروان محمل در خيابان هاى قاهره و شركت تمامى مردم و شخصيت هاى بزرگ دولتى در آن را به تصوير كشيده است.

قلقشندى شركت گروه هاى اسب سوار مماليك و نمايش نظامى آنان و نيز فرقه هاى موسيقى مملوكى در اين جشن را عاملى براى هيجان و زيبايى جشن يادشده دانسته است.

قلقشندى مى نويسد:

«گردش محمل معمولًا در سال دوبار انجام مى گيرد؛ نخستين بار پس از گذشت نيمى از ماه رجب، محمل را به خيابان ها مى آورند و مناديان از سه روز پيش به تمامى مغازه ها و فروشگاه هاى مسير ندا مى دهند كه مكان هاى خود را براى حركت محمل آرايش و تزيين نمايند. اين گردش محمل معمولًا در روزهاى دوشنبه يا پنج شنبه انجام مى گيرد و هيچ گاه تغييرپذير نيست. محمل در حالى كه به وسيله پرده ابريشم زردى پوشانيده مى شود، بر شترى آراسته از خرگاه حركت مى كند.

بر بالاى محمل قبه اى از نقره مطلّا است. محمل در شب حركت خود در درون «باب النصر» و در نزديكى دَرِ «جامع الحاكم» به بيتوته مى پردازد و سپس در روز بعد، بار ديگر بر روى شتر يادشده به سوى پايين «قلعه» به حركت درمى آيد. در پيشاپيش كاروان محمل، وزير، قضات چهارگانه، حسابدار، شهود، ناظر جامه و جز اين ها حركت مى كنند ...

بار دوم محمل را در نيمه شوال به گردش درمى آورند، ليكن اين بار آن را از كنار قلعه به «باب النصر» آورده، سپس به سوى «الريدانيه» براى حركت به سوى سرزمين هاى مقدس حمل مى كنند».

با بيان اين مطلب، روشن مى شود كه جشن ارسال جامه و خروج محمل در دوران مماليك، تنها به گردش محمل در خيابان هاى قاهره و حركت بزرگانى از شخصيت هاى مملكتى و دولتى به دنبال آن و نيز به نمايش گذاشتن برخى بازى ها از سوى اسب سواران مملوكى به همراه طبل زدن و صداى موزيك سلطانى و تقسيم خلعت بر بزرگانى از شخصيت ها به ميمنت اين مناسبت، بسنده مى كردند.

گفتنى است كه قلقشندى در توصيف مراسم جشن يادشده، هيچ اشاره اى نسبت به نمايش گذاشتن قطعه هاى جامه كعبه ننموده، بلكه تنها به ذكر حضور ناظر جامه در اين جشن و حركت او به همراه ساير بزرگان مملكتى در پيشاپيش كاروان بسنده كرده است.

اين مطلب نشان دهنده آن است كه جامه به همراه كاروان محمل در اين هيئت وجود داشته است.

ب- مراسم جشن جامه در دوران عثمانى

وقتى يك قرن از مراسم جشن جامه در دوران مماليك و در عصر قلقشندى مى گذريم، به زمان ابن اياس مى رسيم كه وى نيز در مراسم جشن خروج جامه به همراه محمل در موسم حج سال 923 ه. ق.- كه نخستين سال ارسال جامه كعبه شريفه از سوى عثمانيان، پس از تسلط آنان بر مصر و شام بوده است- توصيف زيبايى را به رشته تحرير درآورده و گفته است:

«اين مراسم آن چنان گسترده و سنگين بود كه مصر تا آن هنگام چنين مراسمى را به خود نديده بود. شايد پيروزى عثمانيان بر مصر و شام و از ميان

ص: 58

برداشتن دولت مماليك چركس و دست يابى آنان به شرف خدمت حرمين شريفين، در پس اين مراسم جشن باشكوه خودنمايى مى كرد. در آن سال (923 ه. ق.) سه جشن باشكوه براى جامه و محمل برپا شد كه اين سه جشن، جدا از مراسم جشن ويژه اى بود كه به هنگام اقامت سلطان سليم و پيش از حركت وى به استانبول، در روز 23 شعبان سال 923 ه. ق. اقامه گرديد، كه در آن، قطعه هاى گوناگون جامه را به نمايش عموم گذاشتند.

در مراسم جشن نخستين، هنگام برگزارى جشن سنگين، قطعه هاى جامه را در خيابان هاى قاهره، در معرض نمايش همگان قرار دادند و از آن پس، بالاى قلعه رفته و جامه را در معرض ديد «خاير بك» نايب السلطنه در مصر گذاشتند.

جشن دوم را پس از گذشت يك هفته، با به حركت درآوردن جامه در كاروانى آراسته و زيبا به خيابان هاى قاهره آوردند و به سوى «الريدانيه»، محلّ تجمع حاجيان حركت كردند.

جشن سوم هنگامى بود كه حاجيان همگى در محلى گردآمدند و كاروان محمل و جامه، در شكوهى خاص، خيابان هاى قاهره را طى كرد، در حالى كه امرا و اعيان و سربازان و طبّال ها و نى لبك زن ها در پيشاپيش و پيرامون آن، هيئتى زيبا و دلربا را به وجود آورده بودند. از آن پس، كاروان راهى سرزمين هاى مقدس گرديد.

ج- مراسم جشن جامه كعبه در دوران جديد:

مراسم جشن جامه كعبه، هر سال، نسبت به سال پيشين، پرشكوه تر و عظيم تر شد، تا آن جا كه مى بينيم در اوايل قرن چهاردهم هجرى، اين مراسم به درجه اى بس والا از نظر نظم و آراستگى مى رسد. سرلشكر ابراهيم رفعت پاشا- كه در آغاز سمت فرماندهى پاسداران محمل را داشته و سپس چندين بار به عنوان اميرالحاج، همراه كاروان محمل بوده است- اين مراسم را به صورت روشن و واضح، از آغاز حركت كاروان در قاهره تا رسيدن محمل و جامه به سرزمين هاى مقدس، توصيف كرده است كه براى نمونه، مطالبى درباره جشن جامه در موسم حج سال 1318 ه. ق./ 1901 م را كه در دوران خديو عباس حلمى دوم روى داد، مى آوريم:

«در روز بيست و هفتم شوال، جامه مبارك كعبه، پس از آن كه در صندوق هاى مخصوصِ حمل قرار گرفت، از جايگاه نخستين خود در وزارت ماليه (/ دارايى) همانند رسم هميشگى، به سوى «جماليه» حركت داده شد. در همين هنگام قسمتى از جامه به همراه كمربندهاى ابريشمى آن، كه به وسيله نخ هاى نقره اى و طلايى مزين به آيات قرآن گرديده بود، از كارگاه خود در «خَرَنْفُش» بر روى جايگاه سنگى (/ المصطبه) در ميدان «صلاح الدين» كه معروف به «ميدان قلعه» يا «ميدان محمدعلى» بوده، منتقل گرديد.

در عصر روز ياد شده، با حمل پرده مقام حضرت ابراهيم عليه السلام و باقى مانده جامه كعبه مشرفه، از كارگاه خود در خرنفش كه به سوى ميدان صلاح الدين سابق به حركت درآمده بود، جشن آغاز گرديد.

جامه بر روى شانه كارگران، در حالى كه گروهى از نظاميان به صورت پياده و سواره در پيشاپيش آن و گروه موزيك به دنبال آنان مى رفتند، به سوى

ص: 59

ميدان يادشده در حركت بود. در پيشاپيش كاروان رييس كارگاه جامه (/ مأمور جامه) با لباس هاى ويژه، سوار بر اسب، در حالى كه بر روى دستان خود، كيسه مخصوص كليد دَرِ كعبه قرار داده بود، با وقارى خاص در حركت بود و هرازگاهى نداى ورود جامه كعبه و پرده مقام ابراهيم خليل عليه السلام را به پيشوازكنندگان مى رساند. اين كاروان با كيفيت يادشده از كارگاه خود به سوى منطقه «سقاخانه كتخدا»، در نزديكى بازار مسگرها، در حركت بود. در اين مكان اين گروه با كاروان حامل جامه اصلى كعبه در حالى كه پوشش سبزرنگ معمول بر روى آن افتاده و به وسيله شتر حمل مى شد و از «وكالت السّت» در جماليه حركت كرده بود، برخورد نمود.

كاروان دوم در پى كاروان پرده مقام به حركت خود ادامه داده، به سوى بازار مسگرها (/ نحاسين) دروازه زويله (بوابةالمتوالى)- درِ احمر- تبانه- محجر روان شدند و در پايان به ميدان صلاح الدين وارد گشتند. در اين مكان، مراسم جشن برپا شد. محمل به همراه جامه كعبه در مقابل جايگاه و سالن استقبال و پرده مقام در ميانه آن قرار داده شد. پيرامون پرده مقام، مزيّن به قطعه هايى از جامه كعبه و نوارهاى طلايى آن گرديد. همچنين كيسه كليد كعبه و پرده دَرِ كعبه و باب التوبه نيز در كنار آن به طرز زيبايى در معرض نمايش قرار داده شد. در اطراف پرده مقام، چهار شمعدان نقره اى را كه از مسجد قلعه آورده بودند، قرار دادند.

در اتاقى كه در سمت غربى سالن پذيرايى قرار داشت، چهار قطعه نوشته دار (كرداشيات) به ديوارهاى آن آويزان گرديد.

آن شب، شهر، خواب به چشم خود راه نداد و مردمان همگى شب را به بيدارى و شب زنده دارى گذراندند؛ نخست گروهى به تلاوت آياتى از قرآن كريم مشغول شدند و پس از آن گروهى ديگر سرودهاى مذهبى اجرا كردند. آن شب علماى بزرگ كشور و بزرگان و اعيان شهر جهت احيا و شب زنده دارى دعوت شده بودند. گروهى را پيش از غروب آفتاب براى صرف شام و گروهى ديگر را براى شب زنده دارى پس از نماز عشا دعوت كرده بودند.

در اين ضيافت، همچنين از مشايخ طرق صوفيه كه شامل «رفاعيّه»، «سعديّه»، «احمديّه»، «ابراهيميّه»، «بيوميّه»، «قادريّه» و «شاذليّه» بودند، جهت حركت در پيشاپيش كاروان جامه كعبه و احياى اين شب دعوت به عمل آمده بود.

در اين مراسم، حدود يكصد جنيه مصرى خرج شد كه تا پاسى از نيمه هاى شب ادامه داشت، سپس جامه هاى موجود در سالن و اتاق و پرده مقام، همگى جمع آورى گرديد و به همراه محمل، در برابر سالن تشريفات قرار داده شد. در بامداد آن شب (27 شوال) جشن بسيار باشكوهى در ميدان صلاح الدين برگزار گرديد. در اين مراسم اعلى حضرت خديو عباس حلمى دوم، وزيران و علما و بزرگان مملكتى حضور داشتند و به افتخار ورود حضرت خديو، در هنگام تشريف فرمايى اش، بيست و يك گلوله توپ شليك شد.

گروه موزيك هم در اين هنگام سه بار به او اداى احترام نمود كه پس از هر بار، افسران و ارتشيان حاضر در صحنه، غريو «افَندِمِز چُوق ياشا»؛ «زنده باد اعلى حضرت» را سر دادند و خديو و

ص: 60

همراهان هربار با بلندكردن دست هاى خود، بدانان پاسخ مى دادند، پس از آن در تالار تشريفات، مدتى را به استراحت و تماشاى كاروان محمل كه شامل هفت تخت روان بود، گذراندند. در اين هنگام مدير كارگاه جامه، در حالى كه افسار شترِ كاروان محمل را در دست داشت، پيش آمد و آن را به خديو تقديم نمود. وى پس از دردست گرفتن و بوسيدن افسار، آن را به قاضى القضات مصر تحويل داد.

قاضى القضات نيز آن را بوسيد و عده اى از حاضران هم پس از آن، افسار را بوسيدند و مجدداً به شخصى كه مأمور بردن محمل به همراه كاروان بود و در برابر مسجد محموديه در ميدان «ريثما» انتظار تحويل گرفتن را داشت، تحويل داده شد.

سپس جامه، كه توسط نگهبانان حضرت خديو حمل مى شد، از برابر خديو و وزيران و بزرگانى كه در ايوان سالن تشريفات ايستاده بودند، عبور داده شد و به نظر جمع ياد شده رسيد. در اين لحظه، مراسم سان ارتش آغاز گرديد كه در پايان آن و پس از شليك بيست و يك گلوله توپ، ختم مراسم اعلام شد. خديو و همراهان، در اين لحظه ميدان را ترك كردند و كاروان در حالى كه توسط نيروهاى ارتشى و نظامى و بزرگان و مشايخ صوفيه همراهى مى شد، به سوى مسجدالحسين عليه السلام به حركت درآمد. در مسجد كه اميرالحاج و خزانه دار، قبل از ورود كاروان به محل يادشده رفته بودند، از جامه ها استقبال كردند و پس از آن جامه به وسيله خياطان به هم دوخته شد.

در اين هنگام جامه كعبه به همراه پرده مقام، در صندوق هاى مخصوص خود قرار داده شد و جهت حركت به سرزمين هاى مقدسه، به عباسيه منتقل گرديد. (1) لازم به تذكر است كه- پيش از آن كه جامه ها در صندوق هاى ويژه خود قرار داده شوند- شهادت نامه شرعى تسليم قسمت هاى گوناگون جامه كعبه شريفه در حضور قاضى و دو منشى دادگاه و اميرالحاج و خزانه دار تنظيم مى گردد. اين شهادت نامه در مسجدالحسين عليه السلام نوشته شده كه در اين هنگام مأمور جامه، تمامى قسمت هاى مختلف جامه كعبه را تسليم مأمور محل مى نمايد. در اين شهادت نامه تمامى قطعه هاى جامه و وصف دقيق آن ها و نيز مقدار تارهاى نقره اى و مطلّاى آزين شده بر آن را به همراه ساير لوازم جامه؛ از قبيل طناب ها و گلاب و جز اين ها مشخص و معين مى نمايد.

آنگاه قطعه هاى جامه در صندوق هاى ويژه خود قرار داده شده و از اين پس برعهده مأمور محمل است كه كليه قطعات يادشده را تسليم بزرگ شيبيان و كليددار كعبه مشرفه در مكه مكرمه نموده و در برابر آن يادداشت تسليم از او دريافت نمايد.

همچنانكه به همين صورت شهادت نامه شرعى ديگرى به هنگام تسليم خزانه به خزانه دار، در حضور ناظر مالى و اميرالحاج و خزانه دار و صرّاف و منشى مخصوص وى و نيز دو بازرس از سوى وزارت ماليه (/ دارايى) نوشته مى شد.

اما محمل از مسجدالحسين به كارگاه جامه در «خرنفش» انتقال داده شد و تا فرداى روز جشن، آغاز مسافرت محمل به سوى سرزمين حجاز، در آن مكان باقى خواهند ماند.

در پگاه روز بعد، محمل از راه سوق السِّلاح به ميدان صلاح الدين آورده شد و در صبح روز 13 ذى القعده بار ديگر


1- مرآةالحرمين، ج 1، صص 11- 9

ص: 61

مراسم جشن ديگرى، نظير جشن پيشين برپا گرديد.

در اين مراسم، عبداللَّه فائق بك، مدير كارگاه جامه، زمام محمل را به دست خديو سپرد كه او نيز آن را به دست اميرالحاج داد و اميرالحاج كاروان را، در حالى كه به وسيله نيروهاى ارتشى و نظامى و بزرگان و مشايخ طرق صوفيه همراهى مى شد، به سوى عباسيه هدايت نمود. از اين محل، كاروان يادشده به همراه جامه كعبه و پرده مقام. همچنين شيشه هاى عطر و پارچه هاى مخصوص شستشوى كعبه، سفر خود را به سوئز و سپس مكه مكرمه آغاز مى كنند. (1) و بدين گونه مراسم جشن حركت كاروان محمل و جامه در موسم حج سال 1318 ه. ق./ 1901 م به پايان رسيد. در سال هاى اخير و پيش از الغاى محمل در سال 1372 ه. ق./ 1953 م، مراسم جشن جامه و محمل همانند پيش و با همان نظم و ترتيب صورت مى گرفت كه در اين ميان تنها برخى تغييرات در اجراى مراسم يادشده به چشم مى خورد كه اين تغييرات تنها به جهت تغيير مكان جشن بود؛ زيرا در اين هنگام محل آغاز مراسم به «ميدان الخفير» در عباسيه انتقال يافته بود و اين مكان جايگاه رسمى براى مراسم جشن ساليانه تعيين گرديده بود.

همه ساله به هنگام آغاز مراسم، سراپرده هاى وسيعى در برابر اين جايگاه برپا مى شد كه در ميانه آن جشن برپا شده و قسمت هاى مختلف جامه كعبه شريفه در معرض ديد همگان قرار مى گرفت. در دوران اخير، ايستگاه «كوبرى الليمون» جايگزين ايستگاه «عباسيه» گرديد كه كاروان محمل و جامه از اين ايستگاه به قطار اختصاصى خود منتقل مى شد و به سوى سرزمين حجاز به راه مى افتاد.

پس از لغو محمل و برچيده شدن مراسم حركت جامه در خيابان هاى قاهره در سال 1372 ه. ق. تنها مراسم ويژه اى جهت جامه كعبه مشرفه در مسجدالحسين عليه السلام برگزار مى گرديد. (2) د) حركت محمل به همراه جامه از قاهره به مكه مكرمه

ابراهيم رفعت پاشا حركت كاروان محمل به همراه جامه، در موسم حج سال 1318 ه را اين گونه توصيف كرده است:

چند روز پيش از سفر كاروان محمل و جامه از قاهره به جانب سوئز، اداره راه آهن، طى دعوتى كه از امير الحاج نموده بود، از روى اطلاعاتى درباره تعداد و نيازهاى كاروان از واگن هاى باربرى و مسافربرى قطار جهت انتقال كالاها و مسافران و پاسداران و خدمتگزاران آن به دست آورد.

در شب پانزدهم ذى القعده، قطار باربرى حامل وسايل كالاها، كه شامل جامه هاى كعبه و مقام و ديگر وسائل وابسته به آن و اثاثيه مسافران همراه كاروان محمل ازسربازان، ساربانان وزنبوركچى ها و خدمتكاران و سقاها بود، از ايستگاه عباسيه حركت كرد. در بامداد پانزدهم ذى القعده، قطار حامل محمل امير كارمندان و گروهى از نگهبانان و وابستگان آنان از افراد شهرى، به حركت درآمد. اين قطار در مسير خود به سوئز، از ايستگاه هاى «قاهره»، «طوخ»، «نبها»، «زقازيق»، «ابى جماد»، «نفيشه»، «اسماعيليه»، و «فايد» گذشته و در هر كدام دقايقى را توقف كرد. در ايستگاه هاى ياد شده، تمامى ساكنان و بزرگان و علماى طريقت هاى مختلف صوفيه و دانش آموزان پسر و دختر با طبل و شيپورهاى سنتى و محلى در


1- ابراهيم رفعت، مرآةالحرمين، ج 1، صص 11 و 12
2- اسناد و مدارك «دارالكسوة الشريفه» در قاهره، مراسم جشن خروج محمل و جامه.

ص: 62

انتظار ورود محمل ايستاده بودند.

از سنت هاى مردم اين بود كه كودكان شيرخوار خود را به ايستگاه مى آوردند و با ديدن محمل و دست كشيدن بر آن، خود و بچه هاى خويش را بدان متبرك مى كردند.

گروهى كه نمى توانستند دست خود را به محمل برسانند، پارچه هايى را كه درون آن پول و يا مواد غذايى، مانند گوشت سفيد و نان قندى قرار داده شده بود، به سوى كارگران محمل پرتاپ مى كردند. آنان نيز پس از برداشتن محتويات آن و كشيدن پارچه بر روى محمل، آن را به سوى صاحبانش باز مى گرداندند. هنگام رسيدن محمل به سوئز، استقبال رسمى از آن به عمل آمده و استاندار و كارمندان همگى در انتظار ورود محمل بر روى سكو ايستاده بودند.

در اين هنگام بيست و يك گلوله توپ شليك شد و گروه موزيك سلام خديوى را نواخت و مردم شعارهاى معمول خود را پس از آن سر دادند. در اين لحظه استاندار پيش آمد و به امير الحاج و خزانه دار خير مقدم گفت و مراسم جشن كاروان آغاز گرديد.

نگهبانان محمل و نيروهاى انتظامى، صفى در دو رديف در برابر هم تشكيل دادند آنگاه محمل را در ميان دو صف ياد شده قرار دادند و تمامى كاروان در حالى كه امير الحاج در جلو و در سمت راست او استاندار و سمت چپش خزانه دار و ساير مردم و مشايخ صوفيه نيز به دنبال آنان بود، به حركت در آمد.

كاروان خيابان هاى شهر را طى كرد و در اين لحظه نگهبانان محمل در پاسخ خير مقدم، بيست و يك گلوله توپ شليك نمودند و با اجراى مراسم سلام خديوى، جشن به پايان رسيد. آنگاه محمل در واگن هاى ويژه خود قرار گرفتند و قطار به سوى لنگرگاه سوئز، به حركت درآمد.

در بامداد روز شانزدهم ذى القعده، تمامى وسايل و جامه ها و محمل بر روى كشتى مخصوص انتقال محمل و همراهان آن قرار گرفت و به سوى جده بارگيرى شد.

استاندار به همراه نماينده اى از شركت كشتيرانى خديوى و رييس نگهبانان، به درون كشتى رفتند و پس از بازرسى كامل آن و اطمينان از پنهان نشدن اشخاصى كه داراى گذرنامه نبودند، دستور سوار شدن حاجيان و نگهبانان بر كشتى ياد شده را صادر كردند.

در جده مراسم جشنى به مناسبت ورود محمل به آن، به صورت رسمى برگزار گرديد. در اين جشن، سربازان دولت عليه عثمانى به همراه گروه موزيك، دو رديف مقابل هم تشكيل دادندكه اين گروه شامل 400 نفر سربازان نظامى و 200 نفر غير نظامى بودند.

محمل در ميان دو صف ياد شده به حركت در آمد، در حالى كه پيشاپيش آن امير و خزانه دار و نگهبانان قرار داشتند.

سپس طبق سنت همه ساله به خيابان هاى شهر وارد شده و روز پر جنب و جوش و تماشايى را براى مردم جده آفريدند.

تمامى افسران و كارمندان عالى رتبه با لباس هاى رسمى خود و گروه موزيك دولتى عثمانى- كه تعداد آنان هشتاد نفر بود- با زدن مارش هاى زيبا و نغمه هاى هيجان آور، شادى و شكوه ويژه اى به كاروان داده بود. مراسم جشن، با بازگشت محمل به جايگاه خود، اجراى مراسم سلام سلطانى و سلام خديوى و دعا به طول عمر و عزت آنان، به پايان رسيد.

ص: 63

در روز بيست و سوم ذى القعده، كاروان محمل، جده را به مكه مكرمه ترك كرد و در صبح روز 25 ذى القعده به مكه وارد شد. در مكه مكرمه، جامه پس از تنظيم شهادت نامه شرعى در حضور علما و بزرگان، در اختيار بزرگ پرده دار كعبه مشرّفه، از آل شيبى، قرار مى گرفت و تا صبح روز نحر (/ عيد قربان) در خانه او به وديعت نگه دارى مى شد. آنگاه در روز ياد شده بر دوش مردان به سوى كعبه مكرمه حمل شده و پس از برداشته شدن جامه پيشين از روى آن و شستن كعبه به وسيله گلاب كه در اين حال معمولا مسجد الحرام به علت حركت مردم به سوى منا خالى از جمعيت بوده و تنها تعداد اندكى در مكه باقى مى مانند، بر كعبه قرار داده مى شد. (1) ه) مراسم جشن جامه در مكه مكرمه:

با بررسى هاى دقيقى كه اين جانب در ميان نوشته هاى تاريخ نگاران جامه و رسيدن آن به مكه مكرمه پيش از دوران جديد نموده ام، هيچ گونه اشاره اى به برگزارى جشن رسمى به هنگام ورود جامه كعبه مشرفه به مكه مكرمه همانند جشن هايى كه در قاهره در طى قرن هاى متوالى برگزار مى گرديد، برخورد نكردم.

البته لازم به تذكر است كه در ميان اين نوشته ها، گاه به برخى كاروان هاى حامل جامه كعبه مكرمه و چگونگى آراستگى آن اشاره گرديده است كه در اين ميان اين گونه مراسم تنها براى تجليل و قدردانى از برخى خلفا يا سلاطينى بوده است كه جامه را ارسال نموده بودند. به عنوان مثال ابن جبير در سفرنامه خود به هنگام وصف جامه ارسالى از سوى امير عراقى به كعبه مكرمه در سال 579 ه و در دوران خليفه «الناصر لدين اللَّه عباسى» اين چنين مى گويد: «در روز شنبه، كه يوم النحر (/ عيد قربان) بود، جامه كعبه مقدسه از اردوگاه امير عراقى بر روى چهار شتر به سوى مكه به حركت درآمد.

اين كاروان در حالى بود كه قاضى تازه تعيين شده در پيشاپيش جامه سياه ارسالى خليفه در حركت بود و پرچم ها بر بالاى سر او به اهتزاز درآمده و طبل ها در پس او در فضا طنين مى افكندند ...» (2)فاسى نيز در دوران مماليك از اين مراسم ياد كرده و چگونگى حركت امير الحاج مصرى در هيئت كاروانى را براى قرار دادن جامه به كعبه معظمه توصيف كرده و مى گويد: «در اين دوران (دوران فاسى متوفاى سال 832 ه) حدود چهار سال است كه جامه كعبه را در روز نحر (/ عيد قربان) از منا حركت نمى دهند، بلكه امير الحاج مصرى به همراه پرچم ها، پاى كوبان در حالى كه شيپورها به همراه آنان دميده مى شد به درون مسجد آمده و در اين هنگام جامه را از درون كعبه (3) خارج ساخته و آن را در فضاى مسجد در سمت يمانى گسترانيده و سپس جامه هر بخش را مشخص نموده آنگاه دستياران امير به همراه پرده داران آن را به بالاى كعبه برده و پس از كامل كردن آن، همانند پيش، آن را بر كعبه آويزان مى كردند.» (4) پى نوشتها:


1- ابراهيم رفعت: مرآة الحرمين، ج 1، صص 12، 13، 14، 19، 20 و 24 و بتنونى، الرحلة الحجازيه، صص 138 و 139
2- ابن جبير، الرحله، صص 140 و 141
3- اين جامه به وسيله شخص امير ياد شده از مصر آورده شده بود كه پيش از حركت به منا از بيم سرقت آن را در درون كعبه قرار داده بود. پيش از اين سنت اين چنين بود كه امير الحاج مصرى به همراه جامه به منا حركت كرده و در روز نحر آن را به مكه آورده و بر كعبه مشرفه قرار مى داد ليكن بر اثر حادثه اى كه در يكى از سال ها در منا اتفاق افتاد، قطعه هايى از جامه در هنگام اقامت آنان در منا به سرقت رفت كه در آن هنگام امير اموال فراوانى را براى به دست آوردن مجدد آن صرف نمود. از اين پس به امراى حج توصيه گرديد كه جامه را به هنگام رسيدن به مكه مكرمه و پيش از عزيمت به منا و عرفات در درون كعبه قرار دهند و سپس در روز نحر در هيئت كاروانى به سوى مكه سرازير شده و آن را بر روى كعبه مكرمه قرار دهند. نظر افكنيد به شفاء الغرام ج 1، ص 125.
4- فاسى: شفاء الغرام، ج 1، ص 125

ص: 64

ص: 65

اماكن و آثار

اشاره

طرح جايگزين شود.

ص: 66

مقام ابراهيم، نماد قيام للَّه

مقام ابراهيم يكى از «آيات بينات» الهى است و نماز طواف نزد مقام داراى فلسفه عميق اعتقادى، اجتماعى و تاريخى است و به همين دليل در فقه اسلامى به ويژه فقه اماميه، نماز طواف در حج و عمره جز پشت مقام ابراهيم يا نزديك آن پذيرفته نيست؛ چنانكه آيه كريمه: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً ... (1)بيانگر است و روايات نيز به تبيين و تشريح آن پرداخته و فقهاى عظام بدان فتوا داده اند. در اين نوشتار نگرشى گذرا داريم به پيشينه اين سنگ تاريخى و فلسفه نمازِ طواف در جوار مقام و پاره اى احكام و ديدگاه هاى فقهى آن.

مقام و ريشه تاريخى آن

مقام (به فتح ميم) در لغت به معناى محل قيام و جاىِ ايستادن است و در اين جا مقصود همان سنگى است كه ابراهيم خليل عليه السلام هنگام بناى كعبه بر آن ايستاد و با دستيارى اسماعيل عليه السلام عَلَم كعبه را برافراشتند و به روايتى، سنگى كه حضرت ابراهيم پس از بناى كعبه بر آن ايستاد و آهنگ حج داد و مردم را فراخواند تا به طواف بيت عتيق بيايند و هنگام ايستادن اثر پاى او بر آن سنگ نقش بست.

آثار و اسناد تاريخى نشان مى دهد كه مقام ابراهيم در تاريخ پيشينه اى گسست ناپذير دارد. جناب ابوطالب عموى گرامى پيغمبر صلى الله عليه و آله در شعرى به اين موضوع اشاره كرده و مى گويد:

و موطى ءُ ابراهيم في الصخر رطبة على قدميه حافياً غير ناعل

«اثر پاى ابراهيم در اين سنگ پابرجاست آنگاه كه با پاهاى برهنه و بدون كفش بر آن ايستاد.»

مشخصات مقام

مقام ابراهيم، آن گونه كه توصيف كرده اند، سنگى است از نوع مرمر، به رنگ سفيد مايل به زردى و سرخى، به شكل مكعب، با مساحت حدود يك ذراع در يك ذراع (حدود 40* 40 سانتى متر و يا 36* 36 سانتى متر) با ارتفاع بيست سانتى متر كه با پوشش از ورق طلاى خالص اطراف آن بسته شده و جاى دو پا در وسط آن ديده مى شود كه بر اثر تماس دست زائران، اثر دقيق پاها و انگشتان آن مشخص نيست و تنها دو


1- بقره: 125

ص: 67

حفره بر جاى مانده است.

اين سنگ بر پايه اى از سنگ مرمر با قطر 36 سانتى متر قرار گرفته و با اتصالاتى از طلا بدان مهار گرديده است.

مقام در داخل مقصوره اى از شيشه، از نوع كريستال قرار گرفته و بالاى آن قبه اى كوچك است و هلالى بر فراز آن نصب گرديده است. ارتفاع اين بنا از كف زمين به سه متر بالغ مى گردد. مقام در ضلع شرقى كعبه، تقريباً مقابل درِ كعبه مستقر است و كسى كه رو به مقام بايستد كعبه و درِ خانه را پيش روى دارد. مقام ابراهيم عليه السلام مورد توجه و احترام عمومى زائران از هر فرقه و مذهب مى باشد.

هرچند در مورد نماز پشت مقام اختلاف نظريه هاى فقهى وجود دارد:

پيشينه مقام ابراهيم

هريك از مشاعر و مناسك حج را پيشينه اى است كه نشان مى دهد رمز و راز اين مشاعر و مناسك، فراتر از آن چيزى است كه در بدو امر جلب نظر مى كند؛ از اين رو خداوند حج را مشتمل بر «آيات بينات» خوانده است: فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ ... (1) از جمله اين آيات روشن و روشنگر، مقام ابراهيم است كه تخصيص به ذكر داده شده. مقام هرچند به ظاهر بيش از قطعه سنگى نيست كه اثر پاى انسانى بر آن نقش بسته است، امّا از نظر تاريخى اين سنگ ويژگى خاص دارد و از آن مهم تر بُعد معنوى آن است كه با اين آيات نمادين تبيين مى گردد.

نقطه آغازينِ مقام، چنانكه در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده، بدين گونه است: «هنگامى كه خداوند به ابراهيم وحى كرد اعلام حج كند، سنگى را كه جاى پاى ابراهيم بر آن است، گرفت و در كنار خانه كعبه، درست مقابل موضع كنونى مقام نهاد و بر آن ايستاد و با صداى بلند فرمان الهى را اعلام نمود و همين كه ابراهيم لب به سخن گشود، آن سنگ تحمل وى را نداشت و دو پاى او در آن فرورفت.

سپس ابراهيم پاى خود را به سختى از آن سنگ بيرون كشيد. با مرور زمان، وقتى ازدحام مردم موجب مشقت و زحمت زائران بيت شد، آن سنگ را از جاى پيشين به محل كنونى (با فاصله 26 ذراع و نيم، تقريباً سيزده متر، از خانه كعبه) منتقل كردند تا مطاف براى زائران خلوت شود و بدين گونه بود تا خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به رسالت برانگيخت و آن حضرت مقام را به همان محلى برگرداند كه ابراهيم نهاده بود و بدينگونه بود تا پيامبر رحلت نمود و در زمان ابوبكر و اوايل خلافت عمر نيز بدين منوال بود تا اين كه عمر دستور داد به جهت ازدحام زائران مقام به جاى قبلى برگردانده شود ...». (2) از برخى روايات استفاده مى شود كه مقام ابراهيم عليه السلام از سنگ هاى بهشتى است؛ مانند «حجرالأسود» و «حَجَر بنى اسرائيل» (3) و در برخى روايات آمده است كه چون آدم عليه السلام به بناى كعبه مأمور شد، كوه ابوقبيس صدا زد: «اى آدم، امانتى نزد من است، يكى حجرالأسود و ديگرى مقام ابراهيم و آدم آن دو را گرفت و در موضع خود در ديوار كعبه نهاد». (4) چرا نماز طواف پشت مقام؟

همان گونه كه از آيه كريمه:

وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً .... (5) استفاده مى شود، محل نماز طواف بايد از مقام ابراهيم اتخاذ شود و آيه كريمه با كاربرد


1- آل عمران: 97
2- علل الشرايع، ص 423
3- تفسير عياشى، به نقل از مقاله ميقات عربى، شماره 9، ص 192
4- ميقات عربى، همان، از قصص الأنبياى قطب راوندى.
5- بقره: 125

ص: 68

... مِنْ مَقامَ إبْراهيمَ ... بيش از اين بيان نمى كند كه محل نماز بايد برگرفته از مقام ابراهيم باشد. و بدين ترتيب مقام در نماز طواف موضوعيت پيدا مى كند، در هر جا كه قرار گرفته باشد، خواه در جوار كعبه؛ مانند گذشته و چه با فاصله كعبه مانند زمان حاضر. همان گونه كه حضرت صادق عليه السلام براى اثبات خلفيت به همين آيه مباركه استناد كرده است:

«لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ إِلَّا خَلْفَ الْمَقَامِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ... واتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبراهِيمَ مُصلًّى ... فَإِنْ صَلَّيْتَهُمَا فِي غَيْرِهِ فَعَلَيْكَ إِعَادَةُ الصَّلاةِ». (1) «براى احدى جايز نيست دو ركعت نماز طواف را جز پشت مقام ابراهيم بخواند، به دليل گفتار خداوند بزرگ:

از مقام ابراهيم نمازگاه برگزينيد، پس اگر در غير اين مكان، اين نماز را خواندى بايد آن را اعاده كنى.»

و امّا دليل بر اين كه «خلف مقام هركجا قرار گرفته باشد» براى نماز موضوعيت دارد، روايتى است كه كلينى از ابراهيم بن ابى محمود نقل كرده كه گفت: ازحضرت رضا عليه السلام پرسيدم: آيا دو ركعت نماز طواف را پشت مقام ابراهيم، همين جايى كه امروزه قرار دارد، بخوانم يا جايى كه در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرار داشته است؟ حضرت در پاسخ فرمود:

همان جايى كه امروزه قرار دارد؛ «قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام: أُصَلِّي رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ خَلْفَ الْمَقَامِ حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ أَوْ حَيْثُ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، قَالَ: حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ» (2) مقام ابراهيم نماد قيام للَّه

از بعد فقهى مسأله كه بگذريم، فلسفه اين حكم نيز شايان تأمل است، مناسك حج سراسر تكرار و تمرينى است از آن چه ابراهيم خليل عليه السلام و خاندان او، چهارهزار سال قبل در اين مكان مقدس تاريخى، با تأسيس امّ القراى اسلام و بناى كعبه، قبله موحدان، انجام داده اند، از طواف و نماز و زمزم و صفا و مروه گرفته تا عرفات و منا و قربانى و رمى جمرات و ديگر اعمال و مناسك كه هريك تذكارى است از خاطرات ابراهيم و اسماعيل و هاجر كه در جوار بيت عتيق بنيان مكتب توحيد را نهادند و نسلى را پى افكندند تا در آينده جهان، پرچمدار آيين جهانى توحيد در لواى شريعت والاى احمدى صلى الله عليه و آله باشند و ادامه دهند:

سيره و سنت ابراهيم و خاندانش را كه در آن كوير سوزان و وادى انقطاع، از هرچه جز خدا بود دل بريدند تا «امامت» خلق را به عهده گيرند و شايسته حمل بار امانت الهى شوند و از آن چه رنگ شرك وطغيان وجهل وجور است تبرّى جويند.

راز اين كه به نماز پشت مقام ابراهيم تأكيد شده، همانا تأسى به خليل اللَّه و قدم جاى قدم او نهادن است. البته نه تنها در اين نماز بلكه در همه عرصه هاى حيات توحيدى. قيام در مقام ابراهيم درحقيقت «قيام للَّه» است؛ يعنى: بپا خاستن براى خدا و استقامت در راه تحقق آيين توحيد و نفى شرك و ستم و طغيان در هر عصر و براى هر نسل و اين قيام تا بدانجا اهميت يافت كه وارث ابراهيم خاتم النبيين صلى الله عليه و آله مأمور شد مردم را به يك موعظه اندرز دهد و آن قيام للَّهِ بود:

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّهِ ... (3) به عبارت ديگر: حج كه حركتى است پر راز و رمز و پيام خود را با حركت و سكون بيان مى دارد و با شيوه


1- التهذيب، ج 5، ص 137
2- تهذيب، ج 5، ص 135؛ كافى، ج 10، ص 282
3- سبأ: 46

ص: 69

نمادين ابلاغ مى كند دعوت به قيام است همان گونه كه كعبه مشرّفه «قياماً لِلنّاس» و عامل پابرجايى مردم است و قيام در مقام ابراهيم تذكارى است از قيام و پايدارى بانى كعبه توحيد و قبله موحدان كه در عصر تاريك بت گرى و بت گرايى، قهرمانانه بر بت هاى صامت و متحرك شوريد و آتش نمرودى را در اين راه به جان خريد و خانه توحيد را بنيان نهاد و در يك آزمايش بزرگ و عارفانه و با قربان كردن اسماعيل، اوج شيدايى در برابر معبود را متجلّى ساخت و اين درسى شد براى همه رهروان توحيد و سالكان راه ابراهيم كه چگونه براى خدا قيام كنند و در توحيد ذوب شوند و از آن چه رنگ شرك و دوگانه پرستى دارد بگريزند تا امام خلق باشند! پس حج ابراهيمى بدون قيام پشت سر ابراهيم خليل عليه السلام و نهادن قدم جاى قدم آن قهرمان توحيد مفهوم ندارد.

جالب آن كه فقه شيعه نماز در مقام ابراهيم را به استناد صريح آيه كريمه قرآن و روايات صحيح الزامى مى داند و اين دقيقاً با فرهنگ تشيع همخوانى دارد كه ولايت و برائت را در درون مى پرورد و قيام براى خدا و استقامت در برابر طاغوت هاى هر زمان و پرخاشگرى در برابر ستمگران را در متن تعاليم خود به ويژه در مناسك حج، كه يك عبادت با مفاهيم اجتماعى- سياسى است، جاى مى دهد.

اين در حالى است كه برخى مذاهب و مكاتب فقهى، على رغم دلالت صريح آيه كريمه بر وجوب اتخاذ موضوع نماز از مقام ابراهيم، آن را ضرورى نمى دانند!

در بيان رمز و راز مسأله به همين مقدار بسنده كرده به پاره اى دلايل فقهى و ديدگاه ها در اين مسأله بنگريم.

ديدگاه ها در اين مسأله

چنانكه گفتيم، يكى از واجبات عمره و حج، نماز طواف است كه بايد پشت مقام ابراهيم اقامه شود. دليل فقهى مسأله، كتاب و سنت و اجماع فقهاى اماميه است همچنان كه سيره جاريه مسلمين طى اعصار، برگزارى اين نماز در مقام ابراهيم بوده است. در ميان فقهاى اماميه كمتر كسى به استحباب نماز طواف قائل شده و برخى اقوال نادر نقض اجماع نمى كند. امّا در ميان فقهاى عامه اختلاف نظر جدى وجود دارد؛ برخى به وجوب و برخى به استحباب آن فتوى داده اند، همان گونه كه مستندات فقهى اهل سنت مى گويد، «مالكيه و حنفيه» قائل به وجوب و دو فرقه ديگر يعنى «شافعيه و حنبليه» قائل به استحباب آن، حتى در طواف واجب اند.

از سوى ديگر اختلاف نظر در محل برگزارى نماز طواف است كه اين نيز مورد اختلاف عامه و خاصه مى باشد، در حالى كه اكثر قريب به اتفاق شيعه معتقدند محل برگزارى آن، پشت مقام ابراهيم عليه السلام است و به آيات و روايات استناد كرده اند.

برخى از فقهاى متقدم، نماز نزد مقام ابراهيم را الزامى ندانسته و انجام آن را در هر نقطه اى از مسجدالحرام كافى و مجزى مى دانند. البته قائل به اين قول بسيار اندك و به قول فقها «قولِ شاذ» است كه به موجب آن اجماع اماميه را نمى توان نقض كرد. همچنان كه در مورد نماز طواف واجب عمره و حج و طواف مستحب و طواف نساء نيز پاره اى اختلاف نظريه ها به چشم مى خورد.

فقهاى عامه نيز قيد مقام ابراهيم را الزامى

ص: 70

ندانسته و به انجام نماز در هر نقطه اى از مسجد حتى حجر اسماعيل فتوى داده اند.

«گفتنى است در حال حاضر هيچ يك از فقهاى شيعه قائل به استحباب نماز طواف در عمره و حج؛ اعم از واجب يا مستحب نيستند و عموماً به وجوب آن فتوى مى دهند، همان گونه كه فقهاى عظام قيد «مقام ابراهيم» را نيز در اين نماز الزامى مى دانند كه البته در طواف مستحب (خارج از اعمال عمره و حج) اين قيد وجود ندارد همچنان كه اصل نمازِ طواف نيز در طواف مستحبى، معتبر نيست و مى توان آن را انجام نداد و يا در هر نقطه مسجد انجام داد.

نماز طواف در حال ازدحام

همان گونه كه در دو روايت سابق الذكر ديديم، نماز طواف بايد نزديك و پشت مقام ابراهيم باشد ولى از آن جا كه نماز پشت مقام و نزديك به آن، غالباً موجب مشقت و گاه غيرممكن است لذا هنگامى كه ازدحام مانع شود و يا براى طواف كنندگان ايجاد مزاحمت نمايد، روايات ما اجازه مى دهد نماز طواف پشت مقام و با فاصله خوانده شود؛ به گونه اى كه منافى با مدلول آيه كريمه نباشد كه جاى نماز را به مقام ابراهيم محدود ساخته است؛ وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى ... به اين مضمون روايتى است كه شيخ طوسى در تهذيب مى آورد:

«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام يُصَلِّي رَكْعَتَيِ الْفَرِيضَةِ بِحِيَالِ الْمَقَامِ قَرِيباً مِنَ الظِّلالِ لِكَثْرَةِ النَّاسِ». (1) «حسين بن عثمان گويد: ديدم ابوالحسن (امام كاظم عليه السلام) را كه دو ركعت طواف را به دليل كثرت جمعيت، در مقابل مقام و نزديك به سايه ها برگزار نمودند.»

از اين روايت چنين استفاده مى شود كه در حال ازدحام مى توان نماز طواف را با فاصله از مقام خواند، باتوجه به اين كه نمازگزار مقابل مقام و رو به كعبه ايستاده باشد و شايد مقصود از سايه ها، سايه ديوارهاى عمارت اطراف مسجد باشد، كه البته اين نيز نبايد فراموش شود كه صحن مسجد و عمارت اطراف آن در زمان امام كاظم عليه السلام با امروز تفاوت داشته و با توسعه مسجدالحرام، ديوارها به عقب كشيده شده است، در هر حال از روايت فوق مى توان تكليف زائران در نماز طواف، هنگام ازدحام و مزاحمت جمعيت را روشن ساخت. در چنان وضعيتى نمازگزاران نبايد اصرار ورزند كه نماز طواف را نزديك مقام بخوانند و مزاحمت براى طواف كنندگان فراهم كنند و افزون براين، موجب اهانت طواف كنندگان يا مأموران حرم نسبت به نمازگزاران باشد. امروزه نيز فقهاى عظام همين گونه فتوا داده و صدق پشت مقام را، هرچند با فاصله، در حال ازدحام كافى دانسته اند.

شايان گفتن است كه مقام براى نماز طواف موضوعيت دارد و با مسائل طواف بى ارتباط است. كسانى كه محدوده طواف را به مسافت ميان كعبه و مقام مقيد ساخته اند، از باب بيان فاصله طواف كننده با خانه كعبه است كه نبايد از 5/ 26 ذراع بيشتر باشد و كسانى كه طواف را به اين فاصله محدود ندانسته اند، طواف از پشت مقام ابراهيم را نيز جايز مى دانند.

خلاصه اين كه مسأله طواف و نماز،


1- تهذيب، ج 5، ص 140

ص: 71

دو بحث جداگانه اند.

مقام در تعبيرات مختلف (1)

فقهاى ما در تعبير از محل نماز طواف سه شيوه را پيموده اند:

1- بيشتر آن ها به «خلف مقام»؛ «پشت مقام» تعبير كرده اند.

2- گروه زيادى تعبير «عندالمقام»؛ «نزد مقام» را برگزيده اند.

3- جمعى ديگر عبارت «في المقام»؛ «در مقام» را به كار برده اند.

صاحب شرايع گويد:

«يَجِبُ أَنْ يُصَلِّي رَكْعَتَي الطَّواف فِي الْمَقامِ ...».

«واجب است دو ركعت نماز طواف را در مقام بخواند؛ همان جايى كه امروزه مقام قرار دارد و در جاى ديگر جايز نيست. بلى اگر ازدحام مانع بود كه در مقام بخواند پشت مقام يا يكى از دو طرف آن مى توان خواند.»

علامه در قواعد گويد:

«دو ركعت نماز طواف بايد در مقام؛ همان جايى كه امروزه قرار دارد خوانده شود و در جاى ديگر جايز نيست، پس اگر ازدحام مانع بود مى توان پشت مقام يا يكى از دو جانب آن خواند.»

عبارتِ دو فقيه نامبرده (علامه و صاحب شرايع) صراحت دارد كه آن ها از كلمه «فى» ظرفيت را اراده كرده اند؛ چرا كه مقام را به عنوان محل نماز برگزيده اند.

سياق عبارت آنان نيز مؤيد اين برداشت است؛ زيرا گفته اند: اگر به دليل ازدحام نتواند در مقام نماز بخواند، پشت مقام يا يكى از دو طرف را انتخاب كند.

اين تعبير واكنش هاى مخالفى را از سوى فقها برانگيخته مبنى بر اين كه: مقام؛ يعنى محلّ قيام حضرت ابراهيم عليه السلام هنگام بناى كعبه، قطعه سنگى بوده به شكل مكعب متساوى الأضلاع كه طول هر ضلع يك ذراع دست و تقريباً مساوى با پنجاه سانتى متر مى باشد و اين مقدار براى اقامه نماز ظرفيت ندارد. محل كافى براى نمازگزار داراى خلقت معتدل و معمولى، در حال ركوع، سجود و جلوس، پنجاه سانتى متر در صد سانتى متر است. از اين رو فقها كوشيده اند عبارت دو فقيه نام برده را به گونه اى كه قابل قبول باشد توجيه كنند. نخستين كسى كه به اين نكته توجه كرده و به توجيه آن پرداخته، شهيد اول است كه در كتاب «دروس» مى گويد: «عمده اخبار و بيشتر سخن فقهاى ما تعبير به «الصلاة في المقام» ندارد بلكه واژه «عنده» و «خلفه» را به كار برده اند. از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده كه فرمود:

«لَيْسَ لِاحَدٍ أَنْ يُصَلِّيهما إِلَّا خَلْفَ الْمَقَامِ».

«براى هيچ كس روا نباشد كه نماز طواف را جز پشت مقام بخواند.»

بنابراين، تعبير «الصلاة في المقام» كه برخى فقها آورده اند، از باب مجاز است؛ يعنى نزديك مقام كه به دليل مجاورت به اسم مقام ناميده اند؛ زيرا قطعى است كه سنگى كه اثر پاهاى ابراهيم بر آن نقش بسته براى نماز مناسبت ندارد؛ همچنان كه اختلافى ميان علما نيست كه جلوى مقام ايستادن و با پشت كردن به آن در حال نماز جايز نيست.

پس از شهيد اول، «محقق كركى» نيز در «جامع المقاصد» توجيه شهيد را آورده و تأييد كرده و افزوده است: «از اين جا


1- اين بخش از نوشتار، برگرفته از كتاب مبادى علم الفقه، الحج، صفحات 209 تا 219 تأليف دكتر عبدالهادى فضلى است.

ص: 72

معلوم مى شود مقصود از مقام، جايگاهى است كه براى نماز آماده شده كه در پشت مقام و سنگ محل پاى ابراهيم قرار دارد و هرگاه ازدحام جمعيت مانع باشد، در پشت آن محل مى توان نماز خواند (در گذشته بناى خاصى درنظر گرفته شده بوده كه به نمازگزاران مجال مى داد در آن محل نماز طواف را بخوانند كه در حال حاضر آن محل و بنا وجود ندارد و اطراف مقام مانند ساير نقاط مسجد است.»

بدين ترتيب گفتار محقق كركى ناظر به آن بنا در آن محل خاص در زمان ايشان بوده است.

پس از محقق كركى مرحوم نراقى نيز در «مستند» به اين نكته توجه كرده و در توضيح آن مى نويسد: «كسانى كه قايل به وجوب اقامه نماز طواف در مقام ابراهيم شده اند، مانند صاحب شرايع، مفاد سخن از دو فرض خارج نيست و آن «پشت مقام» يا «نزد مقام» بودن است؛ زيرا مسلّم است كه سنگ معهود محل پاى ابراهيم براى نماز مناسب نيست.

بنابراين، مقصود يكى از دو صورت است: نزد مقام كه قول دوم بود و يا در بناى مخصوصِ مهيا شده براى نماز كه پشت مقام قرار دارد كه مرجع آن، قول اول است و اگر چيزى جز اين دو فرض باشد ادعايى است بدون دليل.

پس از اين سه فقيه بزرگوار، علامه مظفر نيز در شرح قواعد، ضمن تعليقه اى كه بر بحث مقام ابراهيم دارد چنين مى گويد: آن چه در گفتار جمعى از فقها آمده كه واجب است اين نماز در مقام ابراهيم خوانده شود (في مقام ابراهيم)، سه احتمال در آن داده مى شود:

1- سنگى كه اثر پاى ابراهيم روى آن به جاى مانده، كه معناى حقيقى كلمه است.

2- بنايى كه در آن، سنگ مزبور قرار گرفته كه معناى عرفى آن مى باشد.

3- محلى كه در نزديكى آن سنگ قرار دارد كه معناى مجازى آن است.

بعيد نيست كه احتمال سوم گسترده تر از دوم باشد و نمى توان گفت كه مصنف (علامه حلّى) معناى اول را اراده كرده است؛ زيرا آن سنگ براى نماز گنجايش ندارد و در عمل ممكن نيست.

معناى دوم نيز بعيد به نظر مى رسد؛ چرا كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله اين بناى مخصوص وجود نداشته تا نماز در آن تجويز شده باشد. بدين خاطر مقام مورد اشاره در آيه كريمه، به هيچ يك از دو معناى اول و دوم نمى تواند ناظر باشد و سزاوار است كه آن چه در آيه مباركه آمده و صاحب قواعد، مرحوم علامه، گفته است ناظر به معناى سوم باشد با اين خصوصيت كه نماز پشت مقام و سنگى كه در آن قرار دارد خوانده شود، همان گونه كه امام صادق عليه السلام در روايت معاوية بن عمار فرمودند: «وَاجْعَلْهُ اماماً».

تحولات مقام ابراهيم

مسأله فوق الذكر، درواقع به جايگاه مقام ابراهيم و تحولاتى كه بر آن رخ داده ارتباط دارد. از آن چه تاريخ نگاران آورده اند مى توان چنين به دست آورد:

1- مقام ابراهيم، قطعه سنگى است كه به خانه كعبه چسبيده بود و در محلى نزديك درِ كعبه، به سمت ركن عراقى، ميان در و حفره اى كه به حفره توبه معروف است قرار داشته است.

مى گويند آن جا محلى است كه آدم عليه السلام ايستاد و از خداوند طلب مغفرت كرد و توبه نمود و خداوند توبه اش را پذيرفت.

2- سپس اين سنگ از جايگاه

ص: 73

اوليه اش به محل كنونى منتقل شد.

3- اين سنگ بر اثر تماس دست ها و بوسيدن مردم، آثار اوليه خود را از دست داده و لذا در عهد مهدى عباسى اطراف آن را با فلز طلا پوشاندند و در سال هاى بعد نيز بدين ترتيب از آن حفاظت كردند.

4- سپس براى آن سنگ قبه اى ساخته شد كه در ارتفاع خاص آن سنگ قرار گرفت.

5- در قرن ششم، در نزديكى آن مصلايى بنا گرديد كه اين نمازگاه به مقام ابراهيم شهرت يافت.

بدين ترتيب، فقهايى كه تاريخ زندگى شان به قبل از تاريخ بناى مصلا بازمى گردد، چنين تعبير مى آورند: نماز پشت مقام يا نزد مقام خوانده شود و هركدام تعبير به «فى مقام» كرده اند، مقصودشان همان نمازگاه پشت مقام يا نزد آن بوده است؛ همان گونه كه در گفتار مرحوم نراقى ديديم.

بنابراين، فقهايى كه تاريخ حياتشان از قرن ششم به بعد است؛ مانند محقّق حلّى، صاحب شرايع (متوفاى سال 676) و علامه حلّى، صاحب قواعد (متوفاى 726) به «في المقام» تعبر كرده اند و مقصودشان همان مصلايى است پشت مقام يعنى سنگ مخصوص قرار گرفته است؛ يعنى نماز در اين مصلا بايد خوانده شود.

از جمله كسانى كه به اين نكته اشاره كرده اند، شهيد ثانى است در مسالك كه عبارت شرايع را توضيح داده و مى گويد:

اصل مقام همان سنگ مرتفعى است كه ابراهيم عليه السلام هنگام بناى كعبه بر آن مى ايستاد و اثر پاى او در آن به جاى مانده است. اين سنگ در زمان ابراهيم به كعبه چسبيده بوده، محاذى همان نقطه اى كه امروز قرار دارد. بعداً مردم اين سنگ را به محل كنونى منتقل و تغيير مكان دادند و چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مبعوث به رسالت شد، آن را به همان محلى كه در زمان ابراهيم قرار داشت برگرداندند و بدين منوال بود تا آن حضرت رحلت نمودند و در عهد خليفه اوّل و قسمتى از دوران خليفه دوم به همان حال باقى ماند تا اين كه خليفه دوم آن را به محلى كه امروزه قرار دارد برگردانيد. اين مطلبى است كه سليمان بن خالد از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.

ازآن پس در اطراف آن سنگ ساختمانى بنا نهادند و آن را مقام ابراهيم ناميدند به تناسب هم جوارى اين بنا با مقام و بر اثر كثرت استعمال، اين محل كه مصلاى نماز بود، به مقام ابراهيم معروف شد كه گويى «حقيقت عرفيه» است. اين مصلا همواره در عهد سلاطين دولت عثمانى وجود داشت تا اين كه در دوره سلطنت سعودى در سال 1387 مصلا را برداشته و براى آن سنگ قبّه شيشه اى چند ضلعى ساختند؛ همان گونه كه امروزه مشاهده مى شود.

باتوجه به توضيحات فوق، ملاحظه مى كنيم كه متأخرين فقها از سال 1387 ه. ق. به بعد تعبير «پشت مقام» يا «نزدمقام» را براى محل نماز طواف برگزيده اند.

كيفيت نماز طواف

در خصوص كيفيت نماز طواف، فقها تصريح كرده اند كه مستحب است پس از حمد، سوره توحيد و سوره جحد ميان دو ركعت توزيع شود. قول مشهور استحباب توحيد در ركعت اول و سوره «جحد» در ركعت دوم است.

شيخ طوسى در مسأله دو قول دارد؛

ص: 74

يكى به همان طريق كه گفته شد. قول ديگر به عكس آن؛ يعنى جحد در ركعت اول و توحيد در ركعت دوم.

علامه در «مختلف» به نقل سخن شيخ پرداخته كه او در كتاب «نهايه» در باب «قرائت» جحد را براى ركعت اول و توحيد را براى ركعت دوم برگزيده و در باب «طواف» عكس آن را اختيار كرده است.

علامه سپس مى افزايد: مشهور ميان اصحاب ما قول اخير است؛ چرا كه در روايت صحيحى كه معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل كرده چنين آمده است:

«تَأْتِي مَقَامَ إِبْرَاهِيمَ فَتُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ اجْعَلْهُ أَمَاماً وَ اقْرَأْ فِيهِمَا بِسُورَةِ التَّوْحِيدِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ثُمَّ تَشَهَّدْ وَاحْمَدِاللَّهَ وَأَثْنِ عَلَيْهِ وَصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَاسْأَلْهُ أَنْ يَتَقَبَّلَ مِنْكَ ...». (1) مستحبات

مستحب است پس از نماز طواف، خداى تبارك و تعالى را حمد و ثنا گويد و بر محمد و آل محمد صلوات و درود بفرستد و اين دعا را بخواند:

«اللَّهُمَّ تَقَبَّلْهُ مِنِّي وَ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي».

«الْحَمْدُللَّهِ بِمَحَامِدِهِ كُلِّها عَلَى نَعْمَائِهِ كُلِّهَا حَتَّى يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إِلَى مَا يُحِبُّ رَبِّي وَ يَرْضَى اللَّهُمَّ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنِّي وَ طَهِّرْ قَلْبِي وَزَكِّ عَمَلِي».

و در روايت ديگر است كه بگويد:

«اللَّهُمَّ جَنِّبْنِي أَنْ أَتَعَدَّى حُدُودَكَ وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَ يُحِبُّ رَسُولَكَ وَ مَلائِكَتَكَ وَ عِبَادَكَ الصَّالِحِينَ».

آنگاه به سجده رود و در حال سجده بخواند:

«سَجَدَ وَجْهِي لَكَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ حَقّاً حَقّاً الأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ الآخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْ ءٍ هَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ غَيْرُكَ فَاغْفِرْ لِي فَإِنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي عَلَى نَفْسِي وَ لا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ».

پى نوشتها:


1- تهذيب، ج 5، ص 136

ص: 75

فرهنگ نامه جغرافيايى حرمين شريفين

حميدرضا شيخى

مقاله حاضر بخشى از ترجمه كتاب «المعالم الأثيره» تأليف محمد محمد حسن شرّاب است كه نويسنده در آن به معرفى آثار و اماكنى كه در كتب حديثى از آنها نام آمده، مى پردازد و از اين رو در واقع يك فرهنگ جغرافيايىِ تخصّصى حديثى است. شناخت اين اماكن و آثار از لحاظ تاريخى و موقعيت جغرافيايى به دلايل زير داراى اهميت است:

1- شناخت گذشته درخشان مسلمانان و تمدّن آنان.

2- فهم و درك بهتر حديث و مسائل فقهى.

3- شناخت پيشينه تاريخى، باستانى و جغرافيايى سرزمين هاى اسلامى، به خصوص حرمين شريفين.

بدين ترتيب نويسنده محقّق، بار زحمت تحقيق را از دوش پژوهندگان حديث برداشته و جاى خالى چنين كتابى را در ميان ميراث فارسى حوزه و دانشگاه تا حدود زيادى پر كرده و به اين نياز پاسخ داده است:

الف

آبار المدينة النبويّة: نك: «بئر».

همچنين درباره چاه هايى كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله از آن ها آب نوشيده، است نگاه كنيد به واژه «بئر» يا نام هريك از چاه ها.

آطام: جمع «اطم»، نام دژهايى است كه در عصر جاهلى در مدينه وجود داشته اند و تعداد آن ها زياد بوده است.

در حديث آمده است كه: پيامبر صلى الله عليه و آله از ويران كردن آطام اهل مدينه نهى كرد و فرمود: اين ها زيور مدينه هستند. نك:

«اطم».

ابْطَح (به فتح اول و سكون باء و فتح طاء): به معناى هر سيلگاهى است كه در آن شن و سنگريزه باشد. ابطح و بطحاء، همچنين، به معناى شن و سنگريزه گسترده بر روى زمين آمده است.

ابطح به مكه و منا، هر دو، نسبت داده مى شود؛ زيرا فاصله ابطح با اين دوجا يكى است، و شايد به منا نزديك تر باشد. ياقوت مى گويد: ابطح همان مُحَصَّب يا خَيْف بنى كنانه است. ابورافع كه عهده دار حمل بار و بنه پيامبر صلى الله عليه و آله بود، مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور نداد كه در ابطح باراندازم اما من خيمه حضرت را برپا كردم و ايشان هم در آن جا فرود آمدند.

در حال حاضر، ابطح جزو مكه است.

ابواء: واديى است در حجاز كه در آن چاه هاى فراوان و مزارع آبادى وجود دارد.

ص: 76

قسمت هاى مزروعى آن امروزه به نام «خُرَيبة» مصغّر «خَربة» (خرابه، ويرانه) خوانده مى شود و در فاصله بيست و هشت كيلومترى شرق شهر «مستوره» واقع است. مسافت ابواء تا «رابغ» چهل و سه كيلومتر مى باشد. گفته مى شود كه آرامگاه آمنه، مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله، در ابواء است. نخستين غزوه پيامبر صلى الله عليه و آله غزوه ابواء بود كه، دوازده ماه پس از ورود آن حضرت به مدينه، با بنى ضَمْره و بنى بكر بن عبدمناة بن كنانه به وقوع پيوست.

ابوقبيس: كوهى است كه از جانب مشرق بر كعبه مكرّمه مشرف مى باشد و امروزه پوشيده از ساختمان است.

ابوقبيس يكى از دو كوه مكه را تشكيل مى دهد. (1) نقل شده است كه از ابوحنيفه- بنيانگذار مذهب حنفى- سؤال شد اگر مردى با ضربه سنگ مردى را بكشد آيا قصاص مى شود؟ گفت: نه. «وَلَوْ ضَرَبَهُ بِأَباقُبيس» حتى اگر «به أباقبيس» بر او بزند.

بعضى ها خيال كرده اند ابوحنيفه در اين مورد دچار لحن يا خطاى اعرابى شده است؛ زيرا مى بايست بگويد: «بِأبي قبيس». اما در توجيه سخن او گفته اند كه استعمال اسماء خمسه مانند اسم مقصور كه همواره با الف مى آيد يكى از لغات و گويش هاى عرب است كه اعراب آن تقديرى مى باشد. مطلب ديگرى كه ذكر آن خالى از لطف نيست اين است كه گفته اند: كسى كه بر بالاى ابوقبيس بايستد «طائف» را مى بيند. بديهى است كه مراد از «طائف» در اين جا شهر طائف نيست چراكه چنين چيزى غيرممكن است، بلكه مقصود از آن طواف كننده برگرد كعبه است.

اتَمَة (به فتح همزه و تاء و ميم):

يكى از وادى هاى نقيع است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را قرقگاه قرار داد.

بلادى مى گويد: امروزه به نام «يَتَمه» خوانده مى شود و روستايى است آباد واقع در راه ميان مدينه و مكّه (همان راه هجرت) و هشتاد و پنج كيلومتر با مدينه فاصله دارد.

أثافىّ البُرْمة: اثافىّ، جمع اثْفيَّة، عبارت از سه سنگى است كه زير ديگ قرار مى گيرد. «بُرْمه» ديگ. مقصود از «اثافى البرمة» در اين جا سه سنگى است كه وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله به جنگ «العُشَيْرة» مى رفت، در بطحاى ابن ازهر در زير ديگى قرار دادند كه غذاى آن حضرت را در آن پختند. نك: «بطحاء ابن ازهر».

اثاية (به ضمّ همزه و فتح و كسر آن روايت شده است): در راه رسول خدا صلى الله عليه و آله به مكه كه با احرام رهسپار آن جا شد از اين اسم ياد شده است ... از اثايه به نام هاى آبارالاثايه و «شرف الاثايه» ياد مى شود ...

و امروزه در ميان مسافران و بوميان به نام «شُفيّه»، مصغّر «شفه»، معروف است.

بلادى محل آن را در سى وچهار كيلومترى بعد از مسيجيد (منصرف) تعيين كرده است. مسيجيد در راه شوسه مدينه به بدر قرار دارد (نك: نقشه رويثه و اثايه).

اثرب: تعبيرديگرى است از «يثرب».

اجْرد: در راه هجرت نبوى از اين محل نام برده شده است. محققان گفته اند: اين كلمه تحريف شده است و آن جايى كه در راه هجرت واقع شده «اجَيْرد»- به صورت مصغّر- است. اما «اجرد» نام كوه بزرگى است در غرب مدينه كه وادى اضَم از شرق و شمال، آن را در ميان گرفته است و هفتاد و پنج كيلومتر با مدينه فاصله دارد ... و با راه هجرت فاصله زيادى دارد. اجرد: اطُم يا دژى است در مدينه و همان است كه به


1- كوه ديگر آن «احمر» است و اين دو كوه را «اخْشَبان» مى گويند. اخْشَب در لغت به معناى كوه درشت و بزرگ و ستبر است- م.

ص: 77

چاه آن «بصّة» مى گويند و متعلق به گروهى از خزرجيان و بلكه از آنِ مالك ابن سنان پدر ابوسعيد خدرى بوده است.

اجْياد: دو درّه (شِعْب) است در مكه كه يكى به نام «اجيادالكبير» خوانده مى شود و ديگرى به نام «اجيادالصغير».

اين دو درّه امروزه دو محلّه از محله هاى مكه هستند.

در اخبار و روايات آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: موسى در حالى كه چوپان بود به پيامبرى مبعوث شد و داوود نيز در حالى كه شبانىِ گوسفندان را به عهده داشت مبعوث شد و من هم زمانى كه گوسفندان خانواده ام را در اجياد مى چراندم به پيامبرى برانگيخته شدم.

اجَيْرد: مصغّر «اجْرَد»، درّه اى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفر هجرت خود از آن جا عبور كرد. (نك: طريق الهجرة).

احْجار الثُّمام: احجار جمع «حَجَر» است و ثمام نام گياهى است. (1) به گفته ياقوت: احجارالثمام همان صُخَيْرات الثمام است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام رفتن به بدر در آن جا فرود آمد و نزديك فَرْش و ملل واقع است ... (نك:

صخيرات اليمام).

احْجار الزَّيْت: جايى است در مدينه نزديك زوراء. رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگاه مى خواست نماز طلب باران بخواند به آن جا مى رفت. در غرب مسجد نبوى، يعنى همان جايى كه در صدر اسلام محل بازار مدينه بوده، واقع است.

احجارالمَراء: جايى است در مكّه ...

در حديث آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله در محل احجارالمَراء جبرئيل را ديدار كرد. اين قولى است كه بكرى آن را نقل كرده است، اما سمهودى به نقل از مجاهد گفته است كه احجارالمراء در قُبا، از توابع مدينه، قرار دارد.

احُد: (به ضمّ اول و دوم): كوهى است مشهور در شمال مدينه كه جنگ مشهور احد در محل آن به قوع پيوست.

احْزاب: ياقوت مى نويسد: مسجد احزاب از مساجد معروف مدينه است كه در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله ساخته شدند. اين مسجد امروزه به نام «مسجدالفتح» خوانده مى شود و يكى از مساجد هفتگانه به شمار مى آيد و در دامنه غربى كوه سَلْع جاى دارد.

در حديث آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روز جنگ احزاب (خندق) در مسجد فتح سه بار به درگاه پروردگار دعا كرد و بار سوم دعايش مستجاب شد.

احياء: سمهودى گويد: نام آبى است پايين تر از ثَنيَّةالمَرَة (در رابغ) كه عبيدة بن حارث بن مطلب، هشت ماه بعد از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا با ابوسفيان بن حرب جنگيد.

اخاشِب: جمع «اخْشَب» است و اخشب در لغت به معناى كوه سخت و ستبر يا كوهى است كه بالارفتن از آن غير ممكن باشد. از همين رواست كه به كوه هاى مكه «اخاشب» و به دو كوه سمت راست و چپ مسجدالحرام؛ يعنى قُعَيقِعان و ابوقبيس، اخْشَبان مى گويند. به دو كوه مِنا نيز اخشبان گفته مى شود. به دو كوهى كه حاجيان در شب كوچ از عرفه (عرفات) از ميان آنها مى گذرند نيز اخشبان مى گويند و اين دو كوه حدّ عرفه تا مزدلفه مى باشند.

اخْشَبان: تثنيه «اخْشَب» (كوه) است.

اين نام بر دو كوهى كه در جاهاى متعددى از مكّه و حرم آن، روبه روى هم واقع شده اند اطلاق مى شود. مانند:

اخشبان مكه، كه عبارتند از


1- گياهى علفى و وحشى و زراعتى از تيره گندميان كه انواع بسيار دارد. يز فرهنگ فارسى لاروس- م.

ص: 78

ابوقبيس و قعيقعان. اخشبا مِنا، كه عبارتند از صابح و قابل. دو كوه يا اخشبان ديگر نيز وجود دارد كه به آن ها «مَأزِمان» هم مى گويند. اين دو همان كوه هايى هستند كه حجاج هنگام حركت از عرفات از ميان آن ها مى گذرند و حدّ شرقى مزدلفه را تشكيل مى دهند.

اخْضَر: منزلگاهى است نزديك تبوك كه در ميان تبوك و وادى القرى واقع شده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسير خود به تبوك در اين منزل فرود آمد. در آن جا مسجدى است كه نمازگاه پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و در پنجاه كيلومترى جنوب تبوك واقع شده است.

اخَيْضرات: (جمع مصغّر «اخْضَر») كوه هايى است كه راه مكه- مدينه از كناره شرقى آن ها مى گذارد. در اين كوه ها درختى است كه مردم عوام آن را زيارت مى كنند و تكه هايى از پارچه به آن مى آويزند و از آن تبرك مى جويند! اخيضرات در راه هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دارد.

ادام: يكى از وادى هاى مكه و در فاصله 57 كيلومترى جنوب آن قرار دارد و جاده يمن آن را قطع مى كند. ميان وادى بيضاء و وادى يَلَمْلَم واقع شده است.

اذاخِر: در كتب سيره و حديث آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز فتح مكه از ثنيّه يا گردنه اذاخر وارد مكّه شد ... اذاخر جايى است در مكه اما در تعيين محل آن اختلاف است.

اراك: در كتاب اخبار مكه از آن نام برده شده است ... عباس گويد: بر قاطر سفيد رسول خدا صلى الله عليه و آله سوار شدم و به راه افتادم تا اين كه به اراك رسيدم ... تا بلكه هيزم فروشى را پيدا كنم ... ممكن است اين جا همان جايى باشد كه درخت اراك در آن وجود دارد ....

بكرى نقل كرده است كه: اراك محلى است در عرفه. وى از مالك روايت مى كند كه عايشه، همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله، در عرفه، در نمره، فرود مى آمد و سپس به «اراك» مى رفت. او مى گويد: بنابراين اراك از مواقف عرفه از ناحيه شام است و نمره از مواقف عرفه از ناحيه يمن.

ارْما (به فتح همزه و سكون راء):

چاهى است كه غزوه ذات الرقاع در نزديكى آن به وقوع پيوست.

اروان: نام چاهى است در مدينه منوّره كه به نام «ذروان» و «ذواروان» نيز خوانده شده است. نك: حرف «ذال» و نيز «اوران».

اريس: چاهى است كه به آن «بئرالخاتَم» نيز مى گويند؛ زيرا خاتم (انگشتر) پيامبر صلى الله عليه و آله از دست عثمان در آن چاه افتاد. پژوهشگران معتقدند اريس در غرب مسجد قبا، حدود 42 مترى دَرِ مسجد قديم، قرار داشته است.

ازرق: واديى است. در حديث آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به واديى رسيد، پرسيد: نام اين وادى چيست؟ عرض كردند: وادى ازرق ....

بكرى مى نويسد: وادى ازرق يك ميل پس از امْج به مكه قرار دارد.

اساف: نام يكى از بت هاى مكّه بوده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز فتح مكه آن را شكست.

از اين بت همواره در كنار بتى ديگر به نام «نائله» اسم برده مى شود.

اسَد: (بنى اسد) بن خُزيمه: قبيله اى عدنانى است كه زيستگاه آنان بعد از كرخ، از سرزمين نجد و در همسايگى طىّ بود.

ص: 79

اسْلَم: قبيله اى است از خُزاعه. يكى از روستاهاى آنان «وَبْرَه» است كه روستايى است داراى نخلستان ها و از اعراض و توابع مدينه مى باشد و در وادى فرع واقع شده است. نك: «وبره».

اسْواف: (بر وزن افعال): جايى است از حرم مدينه كه در سيره و حديث از آن زياد اسم برده شده است. گفته اند:

اسواف در شمال بقيع در جايى كه به نام شارع (خيابان) ابوذر و مانند آن خوانده مى شود واقع بوده و مسجد اسواف، كه امروزه به نام مسجد ابوذر خوانده مى شود و در انتهاى خيابان قرار گرفته، در آنجاست.

اشْجَع: نام يكى از قبايل عرب است كه در حومه مدينه مى زيسته اند و هم پيمان خزرج بوده اند. از جمله مراكز آن هاست: مروراة، صهباء، خُبيت، و جَرّ.

اشطاط (غدير): جايى است كه در حديث حديبيّه از آن نام برده شده و نزديك عُسفان است و در راه مكه و مدينه واقع شده و دو مرحله با مكه فاصله دارد.

اشْمَذانِ (به لفظ تثنيه): به قولى: دو كوه است ميان مدينه و خيبر كه قبايل جُهَينه و اشجع در آن جا سكونت داشته اند و به قولى نام دو قبيله است كه شهرتى ندارند. در شعرى از اين نام ياد شده است.

اصافِر: ياقوت مى نويسد: اصافر گردنه هايى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در هنگام رفتن به بدر از آن ها عبور كرد.

بكرى مى نويسد: كوه هايى است نزديك جُحفه واقع در جانب راست جاده مدينه به مكّه. در داستان عمرو بن اميّه ضمرى كه ابوداود آن را روايت كرده از اصافر نام برده شده است.

گفته اند: اصافر حدود بيست و پنج كيلومترى شمال شرقى رابغ واقع شده است. بنابراين رابغ و اصافر دو جاى متفاوت هستند.

اضافِر: به گفته سمهودى: اضافر جمع «ضفيره» است به معناى ريگ دراز كج. نام گردنه هايى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از ترك ذَفْران به جانب بدر، آن ها را پيمود. ذوالأضافر: تپه هايى هستند در دو ميلى هَرشى كه به اين تپه ها نيز اضافر مى گويند.

جاسر مى گويد: اضافر همان اصافر پيشگفته است و عبارت است از تپه هاى سرخ رنگ آميخته به سفيدى- و از اين رو به رنگ زرد ديده مى شود- كه در فاصله بيست و چهار كيلومترى رابغ به مدينه واقع شده اند.

اضاة بنى غفار: بكرى مى گويد: اضاة واحد اضاء است. ياقوت آن را به صورت «اضاءَة» با همزه، آورده است.

بكرى مى نويسد: اضاة بنى غفار جايى است در مدينه. او اين حديث ابوداوود را آورده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اضاة بنى غفار بود كه جبرئيل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: «إنّ اللَّهَ تَبارك وَ تَعالى يَأمُرُكَ أنْ تُقْرِى ءَ أُمَّتَكَ الْقرآن عَلى حَرفٍ» (خداوند تبارك و تعالى به تو دستور مى دهد كه قرآن را بر امت خود با يك حرف [لهجه و لغت] بخوانى.)

ياقوت مى نويسد: جايى است نزديك مكه واقع در بالاى سَرِف نزديك تناضب، و در حديث مغازى از آن نام برده شده است.

ازرقى در «اخبار مكه» مى نويسد:

اضاة بنى غفار كه در حديث وارد شده، در مكه، در مكان موسوم به «حَصْحاص» است كه محل گورستان مهاجرين مى باشد.

اضاءة به معناى آبى است كه از سيل يا جز آن در يك جا جمع شود. به قولى:

ص: 80

بركه كوچك يا مسيل آب به بركه است. و غفار نام قبيله اى از كنانه مى باشد. به احتمال قوى اين مكان در مدينه بوده؛ زيرا اولًا اختلاف لهجه هاى عرب در واقع پس از هجرت بروز كرد. ثانياً حديث پيشگفته به يك طريق. از ابىّ بن كعب انصارى روايت شده است.

اضْوَج (به فتح اول و سكون ضاد و فتح واو): جايى است نزديك احد در مدينه. در شعر كعب بن مالك كه در سوگ حمزة بن عبدالمطلب رضى اللَّه عنه سروده، از اين مكان نام برده شده است.

اطْحَل: طَحْله در لغت به معناى رنگ خاكسترى است. ياقوت مى نويسد:

اطحل كوهى است در مكه و ثور بن عبدمناة به آن جا نسبت داده مى شود و مى گويند: ثور اطحل. سفيان ثورى، متوفاى سال 161 ه. ق. در بصره، نيز منسوب به همين ثور اطحل است.

بكرى گفته است: ثور اطحل همان است كه در حديث آمده: «پيامبر صلى الله عليه و آله ميان عير تا ثور را حرم قرار داد». و اين يك اشتباه است، زيرا «ثور اطحل» در مكه است و آن چه در اين حديث آمده، در مدينه قرار دارد.

اطُم: (به ضم اول و دوم): به معناى دژ و قلعه است و بيشتر به دژهاى مردم مدينه در زمان جاهليت گفته مى شود.

هريك از قبايل انصار (اوس و خزرج) براى خود اطُم (دژ) يا آطام (دژهايى) داشته اند كه در مواقع جنگ از آن ها استفاده مى كرده اند.

از جمله آطامى كه در سيره و حديث از آن ها يادشده، عبارتند از: اطم بنى ساعده، كه بلاذرى در داستان زنى جونى (از بنى جون) كه به همسرى رسول خدا صلى الله عليه و آله درآمد از آن اسم برده است. بنى ساعده نزديك مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله، در اطراف «بضاعه»، زندگى مى كردند، و «سقيفه بنى ساعده» در شمال غربى حرم قرار داشت.

در صحيح مسلم ذيل عنوان «فى حديث ابن صيّاد» آمده است كه وى را نزد اطم «بنى مَغاله» يافت. عياض گويد:

بنومغاله: هرگاه در آخر بلاط رو به روى مسجد پيامبر بايستى بنى مغاله در سمت راست تو قرار مى گيرند.

اطم بنى انيف: بنى انيف تيره اى از اوس بوده اند و اطم يا دژ آنان در قباى مدينه منوره قرار داشته است.

اطم سعد بن عباده: در سمت قبله بئر بضاعه، بعد از بازار مدينه، قرار داشته است.

اطْلاح (ذات): يا «ذات اطلح» و يا «ذات ابطح».

ياقوت مى نويسد: ذات اطلاح از پشت وادى القرى تامدينه را شامل مى شود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در ماه ربيع الاول سال هشتم، كعب بن عُمير غفارى را به جنگ آن فرستاد. در وادى العربه فلسطين مكانى است به نام «وادى الطلاح». دباغ مى نويسد: به احتمال زياد «ذات اطلاح» كه كعب بن عمير صحابى در آن جا به شهادت رسيد، همين وادى الطلاح باشد (بلاد فلسطين، ص 643).

اعْشار: يكى از وادى هاى عقيق است. سمهودى نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غار اعشار در عقيق فرود آمد، (نك: وادى عقيق).

اعْواف: يكى از صدقات (اوقاف) پيامبر صلى الله عليه و آله بوده كه از دارايى هاى مخيريق يهودى به آن حضرت رسيد. چاه اعواف در آن جا قرار دارد، و در منطقه بالاى مدينه (عوالى) واقع شده است.

اعْواف: چاهى است در صدقه رسول خدا صلى الله عليه و آله. اين صدقه كه به نام اعواف

ص: 81

خوانده مى شود در منطقه عوالى مدينه قرار دارد.

الاء: جايى است كه با تبوك پنج مرحله فاصله دارد و رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن جا مسجدى داشته است.

الال: به قولى همان جبل الرحمه است در عرفات. و به قولى: كوهى شنى است در عرفات كه اميرالحاج بر بالاى آن مى ايستد. وجه تسميه آن به «الال» اين است كه حجاج وقتى آن را مى بينند به شتاب حركت مى كنند (الُّوا في السير/ يعنى در حركت شتاب كرد) تا به موقف برسند. در شعرى منسوب به ابوطالب از اين محل اسم برده شده است.

الَمْلَم: تعبير ديگرى است از «يَلَمْلَم». كوهى از كوه هاى تهامه كه از آن تا مكه دو شب راه است و ميقات مردم يمن مى باشد.

امّ احراد: يكى از چاه هاى قبايل قريش در مكه در روزگار پيش از اسلام بوده و امروزه جاى آن معلوم نيست.

امَج (به فتح اول و دوم): قريه اى است نزديك مكّه كه بعد از خُليص به طرف مكه قرار دارد. برخلاف آن چه برخى نقل كرده اند، امَج از توابع مدينه نيست. اين قريه جزو آبادى هايى كه در مسير راه هجرت پيامبر قرار داشته اند ذكر مى شود.

امّ العيال: روستاى آبادى است در وادى فرع از منطقه مدينه.

انْصاب الحَرَم: نشانه هايى بوده كه از سنگ ساخته و آن ها را گچ اندود كرده و بر كناره هاى راه هايى كه از مكه خارج مى شود نصب كرده بودند. ماوراى آن ها منطقه حلّ و آزاد بود و طرف داخلشان منطقه حرم. گفته اند: اين حدود، از عهد قريش به ارث رسيده بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله هم آن ها را تأييد كرد و مسلمانان اين حدود را حفظ كردند.

انْقاب المدينه: انقاب جمع «نَقْب» است به معناى راه تنگ و باريك. و مراد از انقاب المدينه راه هاى مدينه منوره است.

انْمار: نام قبيله اى است كه در سراة، واقع درجنوب طائف، مى زيسته اند.

انى: (به ضم اول): بروزن «هُنا». بعضى هم آن را به فتح اول، بر وزن «حَتّى» گفته اند.

ابن اسحاق مى نويسد: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد بنى قريظه رفت در كنار چاهى از چاه هاى آنان فرود آمد و مردم به آن حضرت ملحق شدند.

اين چاه «انا» نام داشت، و بنى قريظه در عوالى مدينة النبى سكونت داشتند.

انواط (ذات): درخت سرسبز تنومندى بوده است نزديك مكه كه در زمان جاهليت مردم همه ساله به زيارت آن مى رفتند و سلاح هاى خود را به آن مى آويختند و در پاى آن قربانى مى كردند. بعضى گفته اند: مردم هنگامى كه براى حج مى آمدند رداهاى خود را به آن مى آويختند و به احترام كعبه بدون ردا وارد حرم مى شدند. به همين دليل به نام ذات انواط خوانده شده است. چه، نَوط در لغت به معناى آويزان كردن است. در حديث آمده است كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و تنى چند از اصحاب آن حضرت از آن درخت كه ميان مكه و حنين است عبور كردند يكى از ايشان گفت: اى رسول خدا، براى ما نيز مانند آن ها ذات انواطى قرار ده.

اوارة: جايى است در اطراف «فدك». در هنگام صحبت از «يوم نخله» از ايام جنگ فجار كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه عموهاى خود در آن شركت داشتند، از اواره ياد شده است. بعضى

ص: 82

گفته اند: اواره همان آب دُوَيْن الجريب مى باشد كه متعلق به بنى تميم بوده است.

اوْديةالمدينة (وادى هاى مدينه):

عبارتند از بحطان، قناة و عقيق.

وادى بُطْحان: ابن شبّه از براء و عايشه با حذف بعضى از روات حديث نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«بطحان بر روى درى از درهاى بهشت قرار دارد».

سيل بطحان- بطحان واديى است كه خانه هاى مدينه آن را در ميان گرفته است- از ذى الجَدْر سرچشمه مى گيرد و پس از عبور از حرّه به جفاف مى ريزد و سپس به فضاى بنى خمطه و اعوص مى رسد و آن گاه از بستر وادى بحطان عبور مى كند و سرانجام در زغابه مى ريزد.

ابن زباله مى گويد: سيل بحطان از حلأتين، حلأتى صَعْب، واقع در هفت ميلى مدينه مى آيد و سپس به جفاف در شرق قبا مى رسد و در آن جا، از طرف مصلى، وادى رانونا به آن مى پيوندد.

مطرى مى گويد: ابتداى بُطحان، ما جشونيه است و انتهاى آن مساجدالفتح (مساجدسبعه).

وادى مهزور: بنابه گفته ابن زباله، اين وادى از حرّه شوران شروع مى شود و از املاك بنى قريظه مى گذرد و سپس به مدينه مى آيد. اين وادى از مسجد نبوى صلى الله عليه و آله مى گذشته است. سيل بنى قريظه در فضاى بنى خطمه به مذينب مى پيوندد.

بنابراين، اين دو وادى يكى مى شود و در اموال يادشده از هم جدا مى گردد و از تمامى صدقات رسول خدا صلى الله عليه و آله به جز مشربه ام ابراهيم، مى گذرد و سپس به الصَّوْران، نزديك قصر مروان بن حكم مى رسد و آن گاه با پيمودن بطن وادى از كنار قصر بنى يوسف مى گذرد و بقيع را در مى نوردد و سپس به ديار بنى حُديله مى رسد. مسجد نبوى در بطن وادى مهزور واقع است. وادى مهزور به كومه (تپه خاكى) ابوالحمراء منتهى مى شود.

وادى مهزور در سال يكصدو پنجاه و شش (يا هشت)، در زمان خلافت منصور، چنان طغيانى كرد كه صدقات پيامبر صلى الله عليه و آله را زير آب برد و در برقه، آب تا كمر درختان خرما رسيده بود. مردم نگران خراب شدن مسجد شدند و به طرف آن حركت كردند و با راهنمايى پيرزنى در برقه نقطه اى از زمين را كندند و به سنگ منقوشى برخوردند و آن را از جا درآوردند و آب به طرف آن حفره سرازير شد و فروكش كرد.

زبير بن بكار مى گويد: سيل عقيق و رانونا و ذاخر و ذوصلب و ذوريش و بطحان و معجب و مهزور و قناة در زغابه به هم مى رسند. اين سيل هاى منطقه عوالى، پيش از پيوستن به عقيق، به يكديگر مى پيوندند و سپس مجموعاً در زغابه در زمين سعد بن ابى وقاص؛ يعنى بالاى وادى اضم، به عقيق وصل مى شوند. (وجه تسميه وادى اضم آن است كه اين سيلاب ها در آن جا به يكديگر منضّم مى شوند) اين سيلاب ها، پس از پيوستن به يكديگر، در سمت راست الصورين، واقع در پايين زغابه پيش مى روند و سپس وادى نعمى و وادى نعمان به آن ها مى پيوندند و همچنان پيش مى روند و آن گاه وادى ملل در ذى خُشُب و سپس وادى برمه از شام و بعد وادى حجر و وادى جزل كه سقيا در آن واقع شده است به آن ملحق مى گردد، و آن گاه واديى به نام سفيان، در محل كوهى كه به آن اراك مى گويند، به آن مى پيوندد و سپس از سه نقطه به

ص: 83

نام هاى يعبوب و نبيحه و حقيب به دريا مى ريزد.

- از عبداللَّه بن ابى بكر (1) از پدرش روايت شده است كه: پيامبر صلى الله عليه و آله درباره (نحوه استفاده از آب) وادى مَهْزور و مُذَيْنيب چنين حكم فرمود كه آب را نگه مى دارند تا به اندازه برآمدگى پشت پاها برسد، آن گاه جلوى آن را باز مى كنند تا به زمين ها و باغ هاى پايين تر برود.

- حيان بن بشر از يحيى بن آدم، از ابومعاويه، از محمد بن اسحاق، از ابومالك ابن ثعلبة بن ابى مالك، از پدرش حديث كرد ما را كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره تقسيم (آب وادى) مهزور و وادى بنى قريظه چنين داورى كرد كه: آب تا پاشنه پا بالا بيايد و سپس رها شود تا به اراضى و باغ هاى پايين تر برود.

- يحيى از حفص از جعفر از پدرش حديث كرد ما را كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره سيل مهزور حكم كرد كه براى صاحبان نخلستان ها تا پاشنه پا و براى صاحبان مزارع تا بند كفش است و سپس آب را رها كنند تا كسانى كه پايين تر از آنان هستند استفاده كنند.

- ابوعاصم از محمد بن عماره از ابوبكر بن محمد براى ما روايت كرد كه:

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره سيل مهزور چنين حكم و داورى كرد كه زمين ها و باغ هاى بالاتر آب را نگه مى دارند تا به اندازه برآمدگى پشت پاها و جدر (2) برسد سپس رها شود تا پايين ترها از آن استفاده كنند. از اين آب براى آبيارى باغ ها استفاده مى شد.

اوران: بكرى مى نويسد: چاهى است معروف در ناحيه مدينه. در خبر مربوط به جادو شدن پيامبر صلى الله عليه و آله از اين چاه نام برده شده است. به نام هاى «اروان» و «ذروان» نيز روايت مى شود.

اوْساط: سمهودى از اين مكان نام برده و روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اوساط، در خانه سعد بن عباده، در مدينةالنبى براى تشييع جنازه اى حاضر شد.

اوطاس: واديى است در سرزمين هوازن. در همين جا بود كه اين قبيله و قبيله ثقيف براى جنگ با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز حنين، اردو زدند ... بقاياى هوازن پس از شكست به اوطاس گريختند. در همين محل بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله غنايم حنين را تقسيم كرد. گفته مى شود: رسول خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه حليمه سعديه دايگى آن حضرت را به عهده گرفته بود در اين ناحيه در ميان بنى سعد به سر مى برد.

اهاب: (بر وزن كتاب) جايى است نزديك مدينه. در حديث آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله به محل چاه اهاب آمد و فرمود:

زود باشد كه ساختمان ها به اين مكان برسد ...

سمهودى مى نويسد: اين چاه در حرّه غربى قرار دارد و ظاهراً همان چاهى است كه امروزه- در زمان سمهودى- به «زمزم» معروف است.

بعضى هاآن رابه صورت «يِهاب»- به كسر ياء- و بعضى به صورت «نِهاب»- با نون- روايت كرده اند.

«ب»

بئر انَس: منظور انس بن مالك صحابى است. اين چاه در مدينه قرار دارد و در جاهليت «برود» خوانده مى شد و مردم هرگاه در محاصره قرار مى گرفتند از آب اين چاه مى نوشيدند.

بئر بُصَّة: ابن نجّار مى نويسد: اين چاه نزديك بقيع، در سر راه كسى كه به قبا مى رود و بين نخلستانى واقع شده است.

بئر بُضَّة: روايت ديگرى است از «بُصّه» پيشگفته.


1- اين چهار حديث از تاريخ المدينه ابن شبه نقل شده اند.
2- جدر: به قولى به معناى بيخ ياپاى درخت است، و به قولى ديواره هايى است كه دور درختان خرما درست مى كرده اند تا آب در آن جمع شود، و به قولى به معناى «پَل» مى باشد. وفاءالوفاء: 3/ 1079، محيى الدين.

ص: 84

بئر جاسوم: از چاه هاى مدينه در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.

بئر جُشَم: از چاه هاى ناشناخته مدينه بوده است. به نظر مى رسد كه منظور از جُشَم، جشم بن خزرج باشد. اين چاه در غرب وادى رانونا بوده و در موطأ از آن ياد شده است.

بئر جَمَل: فيروزآبادى مى نويسد:

اين چاه در ناحيه جُرْف در انتهاى عقيق بوده است ... البته اين تعيين محل مورد اتفاق نيست.

بئر حاء: عبارت بوده از يك چاه و يك بستان. در ضبط اين كلمه ميان علما اختلاف است: آيا دو كلمه است، يعنى «بئر+ حاء»؟ يا يك كلمه واحد يعنى «بيرحا»، به فتح باء و كسر آن؟ ... گفته اند:

برخى محدّثان براى تحقيق ضبط درست كلمه «بئرحاء» حتى يك كتاب مستقل نوشته اند. تعيين محل فعلى آن كار دشوارى است؛ زيرا كليه آثار و اماكنى كه بتوان بر اساس آن محل «بئرحاء» را معلوم ساخت، در آخرين توسعه اى كه پيرامون مسجدالنبى صلى الله عليه و آله صورت گرفته از بين رفته اند. اين چاه و باغ در ناحيه موسوم به باب المجيدى قرار داشته اند.

بئر حُلْوه: در احاديث نبوى از اين چاه ياد شده، اما از محل آن كسى اطلاع ندارد. بئر حلوه يكى از چاه هاى مدينةالنبى صلى الله عليه و آله بوده است.

بئر خارجه: در صحيح مسلم اين عبارت آمده است: «وارد باغى از بئر خارجة (با تاى مربوطه) مى شود».

به صورت «بِئرٌ خارِجُه»، يعنى بيرون از باغ، نيز روايت شده است. بنابراين، اگر «بئر خارجة» مضاف و مضاف اليه باشد معلوم نيست خارجة، صاحب چاه، چه كسى بوده است؟! و اگر صفت و موصوف باشند در اين صورت مكان و محل چاه دانسته نيست، در هر حال، اين چاه يكى از چاه هاى مدينةالنبى بوده كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله از آن آب نوشيده است.

بئر خَطَمه: يكى از چاه هاى مدينه بوده كه محل آن معلوم نيست؛ اين چاه در محله بنى خطمه، از قبيله اوس، كه در منطقه عوالى مدينه مى زيستند قرار داشته است.

بئر ذَرْع: چاهى بود در مدينه و همان چاه بنى خطمه پيشگفته است.

بئر ذَرْوان: اين ضبط از بخارى است اما در مسلم به صورت «ذواروان» و در روايتى نيز «ذواوان» آمده است. نقل است كه لبيد بن اعصم رسول خدا صلى الله عليه و آله را با چند دندانه از شانه و لاخ مويى از آن حضرت جادو كرد و آن ها را در چاه ذروان قرار داد. گمان مى رود كه اين چاه در اطراف بقيع در مدينةالنبى بوده است.

بئر رومة: بعضى آن را به صورت «رؤمه»- با همزه- گفته اند. به اين چاه بئر عثمان و «قليب مزنى» نيز گفته مى شود.

چاهى است كه امروزه در عقيق مدينه معروف است. در كتاب خود به نام «اخبار الوادى المبارك» عقيق، به تفصيل از اين چاه سخن گفته ايم. علاقه مندان به آن مراجعه كنند.

بئر زمزم: چاهى است در مدينه كه در سمت راست كسى كه به سمت «آبارعلى» مى رود قرار مى گيرد.

سمهودى مى نويسد: ممكن است همان چاه اهاب باشد كه در كناره حرّه غربى قرار دارد. علت نام گذارى اين چاه به «زمزم» آن است كه مردم مدينه به آن تبرّك مى جويند و آب آن، همچون آب زمزم مكه، براى تبرك به اطراف و اكناف برده مى شود.

بئر سُقيا: چاهى است در مدينه. در احاديث از اين چاه نام برده شده، اما در

ص: 85

تعيين محل آن اختلاف نظر است. اين سقيا با «سَقيا» كه در حرف سين خواهد آمد و در وادى فرع واقع شده است فرق مى كند. بعضى گفته اند: چاه سُقيا در جنوب شرقى ايستگاه راه آهن مدينه قرار دارد و جاده ميان چاه و ايستگاه فاصله انداخته است. اين چاه به مرور زمان پر شده است.

بئر عَقَبة: از چاه هاى مدينه بوده و در احاديث از آن ياد شده است.

بئر ابى عِنبه: در اخبار مربوط به غزوه بدر، از جمله روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار چاه ابى عِنبه، واقع در يك ميلى مدينه، اردو زد و از ياران خود سان ديد و سپاه مسلمانان را آرايش داد و كسانى را كه كم سن و سال و نابالغ بودند به مدينه برگرداند.

بئر قُرَيْصة: از چاه هاى مدينه است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن آب نوشيده است.

بئر مَرْق: چاهى است در مدينه كه در اخبار از آن ياد شده است.

بئر يُسْره: چاه بنى امية بن زيد و يكى از چاه هاى مدينه بوده است. نام قبلى اين چاه «عُسره» بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را «يُسره» ناميد. در طبقات ابن سعد آمده است كه چاه يادشده به نام «عبيره» موسوم بوده است؛ اما احتمال مى دهم تصحيف باشد.

بَأَلى: يكى از مسجدهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله در راهش به غزوه تبوك بوده است.

باب جبريل: يكى از باب هاى مسجد شريف نبوى است.

باب الرحمة: يكى از باب هاى غربى مسجدالنبى است كه قبلًا به آن باب عاتكه، منسوب به عاتكه عمّه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گفتند.

بدائع: جايى است از كوه احد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله قبل از جنگ احد در آن جا فرود آمد.

بَدْر: نام چاهى است كه جنگ معروف بدر در محل آن به وقوع پيوست.

بدر در حال حاضر شهرى بزرگ و

آباد است و حدود 150 كيلومتر با

ص: 86

مدينه منوره فاصله دارد.

در گذشته هركس به حج مى رفت از بدر عبور مى كرد؛ زيرا در راه مدينه به مكه قرار داشت اما پس از افتتاح اتوبان (جاده هجرت) ديگر كسى از آن نمى گذرد. در اين جا مراحلى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در راه خود به غزوه بدر پيموده است نام مى بريم (نك: نقشه جنگ بدر):

بَذَّر: نام چاهى است كه هاشم بن عبدمناف آن را حفر كرد. محل آن در مكه معلوم نيست.

بَرْثان: مجد مى نويسد: واديى است ميان محلل و اولات الجيش. پيامبر صلى الله عليه و آله در راه خود به بدر از اين جا گذشته و در آن فرود آمده است.

سمهودى مى نويسد: احتمال دارد شكل تصحيف شده «تربان» باشد.

بُرقه: جايى است در مدينه و از صدقات رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده كه مقدارى از مخارج خانواده خود را از آن تأمين مى كرده است (نك: صدقات النبى).

بِرْك: جايى است نزديك مدينه.

بعضى گفته اند: روبه روى شُواحِط از نواحى مدينه قرار دارد و داراى گياه و سَلَم فراوان است و آب هاى زيادى در آن جاى است. به قولى: نقبى بوده به عرض حدود چهار ميل كه از ينبع به مدينه مى رفته و آن را مبرك مى گفتند و پيامبر صلى الله عليه و آله در حق آن دعا كرد. بلادى مى نويسد: «مبرك» هنوز هم به همين نام خوانده مى شود.

بَرَكَه: چشمه اى است در وادى ينبع النخل كه به جهينه تعلق داشته است.

جاسر مى گويد: از چشمه هاى «عُشيره»، محل يكى از غزوات پيامبر صلى الله عليه و آله است.

بَرود: جايى است در وادى فُرُع كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا نماز خواند.

بُساق: اين كلمه به صورت بصاق- با صاد نيز گفته مى شود. كوهى است در عرفات، و به قولى: واديى است ميان مدينه و جار (بندرى قديمى نزديك ينبع). در خبر اسلام آوردن «مغيرة بن شعبه»، كه پس از ديدارش با مقوقس و بازگشتش از مصر روى داد، از قول وى آمده است كه: چون به «بُساق» رسيديم ...

احتمال دارد كه همين «بُساق» باشد كه از آن سخن مى گوييم و شايد هم «بَشاق» باشد كه ذيلًا از آن ياد مى شود. اما به احتمال قوى تر همين بساقى باشد كه ميان مدينه و جار، در مسير آمد و شد كنندگان به مصر، قرار دارد؛ چرا كه مغيره هنگام بازگشت از مصر همسفران خود را به قتل رساند و راهى مدينه شد و اسلام آورد. ماجراى او را در طبقات ابن سعد: 4/ 285 ببينيد.

بُصّه: چاهى بوده واقع در باغى معروف به همين نام، و بر سر راه كسى قرار داشته كه از شارع العوالى، از مركز مدينه به قبا و قربان مى رفته است. به نام «بوصه» نيز از آن ياد شده است. اين محل حدود 220 متر با بقيع فاصله دارد.

بُضاعه: چاهى است در محله اى كه امروزه به همين نام موسوم است و نزديك سقيفه بنى ساعده در مدينه قرار داشته است.

گفته اند: بضاعه، خانه بنى ساعده در مدينه بوده و چاه آن معروف است.

درباره همين چاه بود كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فتوا داد كه: آب تا زمانى كه تغيير نكرده باشد پاك است.

1- نَقْب المدينه

2- عقيق

3- ذوالحليفه

4- ذات الجيش

5- تُرْبان

6- مَلَل

7- غميس الحمام

8- مرّيَيْن

ص: 87

9- صُخيرات اليمام

10- سَياله

11- فجّ الرَّوحاء

12- شنوكه

13- عِرْق الظبية

14- سجيح

15- مُنصرف (مُسَيْجيد)

16- نازيه

17- رَحْقان

18- مضيق الصفراء

19- صفراء

20- ذَفِران

21- اصافر

22- دَبَّة

23- حنّان

24- بدر

در اين فرهنگ از كليه اين اماكن نام برده شده است، بنابراين، براى ديدن هريك به محل خاص آن مراجعه شود.

بَذَّرَ: نام چاهى است كه هاشم بن عبدمناف آن را حفر كرد. جايگاه آن در مكّه معلوم نيست.

بَرْزَتان: سمهودى مى نويسد: اين دو از منابع در آمد و تأمين هزينه زندگى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و گمان مى كنم همان برزه و بُريزه معروف باشند كه در منطقه العاليه هستند و جزء اموال بنى نضير بودند.

بُرْقه: جايى است در مدينه و از صدقات رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده كه مقدارى از مخارج خانواده خود را از آن تأمين كرده است (نك: صدقات النبى).

پى نوشتها:

ص: 88

آخرين توسعه و مرمت كعبه

همه مى دانند كعبه بنايى است در ميان مسجد الحرام كه هيچ بناى ديگرى از آن حفاظت نمى كند و گرچه جامه اى به منظور زيبايى و نيز محفوظ ماندن، بر آن پوشانده شده، اما اين خانه همچنان در معرض عوامل طبيعى و فرساينده مختلفى به ويژه عوامل جوّى است كه در شكل فرايندهاى شيميايى يا مكانيكى بر آن اثر مى گذارند.

از آخرين مرمت كلّى كعبه در سال 1040 ه. ق. نزديك به چهار سده بر آن گذشته و از اين روى، در اثر عوامل فرساينده طبيعى، بر روى سنگ هاى ديوار، پوسته ها و شكاف هاى ريزى پديد آمده و در بند كشى ميان سنگ ها نيز، خواه در قسمت هاى بالا و خواه در قسمت هاى پايين ديوارها، درزها و شكستگى هايى پديدار شده بود.

از اين روى، در اوايل ذى حجه سال 1414 ه. ق. طى دستورى مرمّت شكاف ها و بر طرف كردن پوسته ها و اقدام هاى لازم ديگرى كه در نوسازى ديوار كعبه نياز است آغاز شد.

مراحل كار بدين شرح انجام پذيرفت:

1- بندكشى ميان سنگ ها، تا جايى كه لازم بود و به اصل بنا نيز آسيب نمى رساند برچيده شد و آن گاه شكاف ميان سنگ ها كاملًا پاكسازى و تميز گرديد.

در جريان كار در لابه لاى سنگ ها مقدارى رطوبت به چشم آمد كه احتمالًا از عوامل طبيعى و آب و هوايى سرچشمه مى گرفت. اين رطوبت نيز برطرف گرديد.

همچنين در قسمت هايى از درز سنگ ها آثار موريانه وجود داشت كه آنها نيز از ميان رفت.

2- پس از تميز كردن درزهاى ميان رديف هاى سنگ به تنظيف رويه سنگ ها و زدودن پوسته ها و خالى كردن اطراف شكاف ها و رخنه ها اقدام شد. پس از آن، سنگ ها را شستند و به وسيله ماشين هاى مخصوص خشك كردند.

3- سپس مطالعاتى در مورد مشخصات و تركيب سنگ هاى ديوارهاى كعبه و تطابق اين مشخصات با كوه هاى معروف مكه انجام گرفت تا سازگارترين سنگ ها براى ترميم انتخاب شود. پس از آن، از سازگارترين سنگ ها خميرى تهيه و ضمن آميختن آن به مواد شيميايى ويژه، به داخل قالب هايى هم شكل با پوسته طبيعى سنگ كه بر روى سنگ هاى

ص: 89

نيازمند مرمت قرار داده شده بود، تزريق شد و بدين وسيله قسمت هاى كنده شده از سنگ هاى كعبه و نيز درزها و شكاف هاى آن مرمت شد؛ به گونه اى كه رويه جديد، درست همانند ظاهر طبيعى سنگ به چشم مى آيد.

4- سپس به درون فواصل طبيعى ميان رديف هاى سنگ كه بندكشى هاى قبلى اش برداشته شده بود، ملاط مخصوصى به وسيله دستگاه تزريق شد تا همه درزها را پر كند آنگاه با همين ملاط مخصوص بندكشى هاى جديد به صورت برجسته انجام پذيرفت.

هدف از انتخاب اين نوع بندكشى نيز كمك به ماندگارى و مقاومت بيشتر سنگ ها در برابر عوامل طبيعى بود.

همچنين به منظور يكسان سازى شكل مستطيل هايى كه پس از بندكشى رخ مى نمود، در جاهايى كه سنگ هاى بزرگ و يكپارچه در مسير وجود داشت، خط بندكشى روى سطح سنگ به صورت برجسته ادامه مى يافت تا در نهايت ديوار كعبه شكلى همسان و هماهنگ به خود گيرد.

بدين ترتيب پس از پايان اين مرمت، ديوارى نو رخ نمود، هر چند آن همان ديوار پيشين بود كه دستان هنرمندى بدان چنين چهره اى تازه مى بخشيد.

مرمّت داخلى كعبه

مقدمات كار: در سال 1415 ه. ق. مرمت بيرونى ديوار كعبه به پايان رسيد. اين كار بدون نصب ديوارهاى كارگاهىِ موقت و تنها با داربست هاى رو باز صورت پذيرفت و مجموعه عملياتى كه انجام مى شد در معرض ديد زائران و حاجيان بود.

انجام موفقيت آميز مرمّت بيرونى ديوار، عامل برانگيزاننده اى بود تا دست اندركاران را به اهتمام هر چه بيشتر به ترميم وضع داخلى ديوارها و پايه ها و سقف كعبه وادارد تا اين خانه در آينده گرفتار خرابى ها يا مشكلاتى كه شايسته چنين بنايى تاريخى و دينى نيست نشود، به ويژه آن كه در جريان مرمت بيرونى روشن شده بود كه موريانه و ديگر حشرات و همچنين عوامل آب و هوايى و رطوبت، خرابى هايى به بار آورده بود كه هيچ دور نمى نمود توانسته باشد به درون ديوار و پى و پايه آن نيز نفوذ كرده باشد.

بنابراين، در چهار چوب سياستِ «علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد»، مطالعات و پژوهش هاى علمى، فنى و مهندسى دقيقى در داخل كعبه آغاز شد تا وضعيت آن به درستى روشن شود و نسبت به چگونگىِ اقدام هايى كه بايد انجام گيرد، اطمينان به دست آيد؛ چه، وضع ظاهرى ديوار و خانه نمى توانست در اين زمينه اطمينانى به دست دهد و چه بسا بناهايى كه در ظاهر نشانى از خرابى ندارد اما در درون آن خوردگى و ديگر عوامل طبيعى، بنا را در آستانه نابودى قرار داده است. اين مطلب هنگامى حساس تر مى شود كه عامل فرساينده، حشرات و عواملِ طبيعى باشد. افزون بر اين كه مى دانيم بخش هايى از ديوارِ كعبه از داخل با لوح هاى سنگى يادمان پوشيده شده و در پشت اين سنگ ها موريانه و رطوبت و ديگر عوامل به خوبى مى تواند تخريبى جبران ناپذير به وجود آورد.

از ديگر سوى، سياستِ مسؤولان بر تغييرات، بى مطالعه و بى پايه نبوده و همواره در صدد در پيش گرفتن روند و اجراى برنامه اى است كه مصلحت عمومى اقتضا مى كند، و البته در كنار آن بدين ضرورت توجه دارد كه نمى توان در برابر حوادث و آنچه ممكن

ص: 90

است پيش بيايد با دستان بسته ايستاد.

به هر روى، با توجه به اين جوانب و ملاحظات، بررسى ها و مطالعات شناسايى در مورد ديوار كعبه، با استفاده از شيوه هاى مشاهده مستقيم و نيز حفر آزمايشى و نمونه بردارى تصادفى از عمق ديوارها و كف و سقف صورت پذيرفت. اين مطالعات نشان داد كه در ميان فواصل سنگ ها و لوح ها، موريانه و قارچ وجود دارند و همچنين عوامل خوردگى به كنش شيميايى خود ادامه مى دهند و در مورد سقف نيز حشرات و فرساينده هاى طبيعى در لابه لاى ستون هاى چوبى و پوشش هاى گِل و شن و ماسه و گچ جاى گرفته و در اين ميان وجود رطوبت به آنها امكان تكثير و رشد داده است و توانسته اند بخش هاى عمده اى از اين سقف را، كه همچنان در زير لايه سطحى خود سالم به نظر مى رسد، از ميان ببرند.

اين مطالعات ثابت كرد مرمت همه جانبه ديوارها و سقف كعبه، كارى لازم است و مى بايست قسمت هاى تخريب شده را ترميم و يا با مواد و مصالح نو و مقاوم تر جايگزين كرد و البته در اين كار تدابير پيش گيرانه لازم را نيز فراهم ديد تا از وقوع چنين خوردگى ها و خرابى هايى در آينده جلوگيرى شود.

تصوير ص 129 كتاب الكعبه المعظمه

خوردگى در چوبهاى قرار گرفته در لابه لاى ديوار

آغاز كار: انجام كار مرمّت و نوسازى به مجموعه بن لادن تعلق گرفت. اين شركت در ماه شعبان 1416 ه. ق. آمادگى خود را اعلام كرد اما اين موقعيتِ زمانى، براى انجام كار مناسب نبود؛ چه، ماه رمضان و ماه هاى پس از آن تا ذى حجه در پيش بود و اين دوره زمانى اوج مراسم حج و عمره بود و از اين روى انجام عمليات در اين مقطع زمانى موجب محروم شدن حاجيان و زائران از مشاهده خانه خدا مى شد. اين در حالى است كه بنابر سياست اتخاذ شده، طرح هاى اين گونه اماكن مى بايست به موازات هم و به گونه اى پيش رود كه كمترين خلل را در بهره بردن زائران و حاجيان از اين مكان هاى مقدس به وجود آورد.

بدين ترتيب، به رغم همه علاقه اى كه به انجام كار در كوتاه ترين زمانِ ممكن وجود داشت، طرح مرمّت درون كعبه در دهم محرم سال 1417 ه. ق. عملى گرديد.

مراحل عملىِ كار: در آغاز عمليات مرمت كعبه، حصارى چوبى با ارتفاع اندكى بيشتر از ارتفاع كعبه و با فاصله مناسب از ديوار ايجاد شد. اين حصار به گونه اى بود كه اركان و نقاطى از كعبه كه حاجيان استلام مى كنند، در معرض رؤيت بماند. براى اين

ص: 91

حصار دو در؛ يكى در سمت شمال غرب براى ورود به محوطه حصار و ديگرى در سمت جنوب غرب براى خروج از آن قرار داده شد.

يكى از ابتكارهايى كه در اين مرحله انجام گرفت آن بود كه در سه هفته اول به حاجيان اجازه دادند به حصار پيرامونى وارد و از آن جا به داخل كعبه مشرف شوند. مردم پس از هر نماز براى ورود به داخل كعبه به صف مى ايستادند و به صورت منظم و به اندازه گنجايش داخل كعبه، تشرف مى يافتند تا لحظه هايى را در مقدس ترين مكان دينى، در خلوت انس سپرى كنند و هم از نزديك ببينند كه چگونه در سنگ ها و بندكشى هاى ميان سنگ ها درزها و ترك هايى پديد آمده و نيازمند نوسازى است و آنچه انجام مى گيرد برخاسته از يك ضرورت است. (1) همه هديه ها و لوح هاى يادمان كه در داخل كعبه وجود داشت يا به ديوارها الصاق شده بود، برچيده و پس از تميز شدن در جايى محفوظ نگهدارى شد.

از آنجا كه بيشترين آسيب ها و فرسودگى ها در سقف و ستون هاى چوبىِ نگهدارنده آن پيش بينى مى شد سقف و ستون ها به طور كامل برداشته شد.

در سطح داخلى ديوار كعبه، همه بندكشى هاى درز سنگ ها و همچنين ملاط ميان سنگ هاى درون ديوار برداشته شد. در آغاز پيش بينى مى شد ضرورتى به برداشتن سنگ هاى تشكيل دهنده لايه ميانى ديوار نباشد، اما با برداشتن مقدارى از ملاط مشخص شد كه اين ملاط كيفيت و چسبندگى خود را از دست داده است. از همين روى سنگ هاى لايه داخلى ديوار شماره گذارى و سپس بر داشته شد و از نو با استفاده از ملاط تازه و سازگار با فنون و شيوه هاى جديد ساخت و ساز در جاى خود قرار گرفت.

مشاهده شد كه سطح خارجى ديوار هيچ گونه عيب ساختارى ندارد و سنگ هاى لايه داخلى از پشت تهيگاه هاى ميان سنگ هاى سطح خارجى، ديوار را پر كرده و برآمدگى هاى قبه شكل سنگ ها در فرورفتگى هاى سنگ هاى ديگر جاى گرفته و آنها را محكم نگه داشته است. در اين ميان تنها در ملاط پركننده فضاهاى خالى ميان سنگ ها اشكال وجود داشت كه آن نيز- همان گونه كه گذشت- با ملاط نو جايگزين گرديد.

در ديوارها به صورت كلّى عيبى اساسى؛ همانند نشست در پى و پايه، يا انحراف و كج شدن، مشاهده نشد.

تصوير ص 129 كتاب الكعبه المعظمه


1- گواه گرفتن مردم بر آنچه درباره كعبه انجام مى پذيرد يا بايستى انجام پذيرد، سنتى است كه عبداللَّه بن زبير گذارد. او هنگامى كه تصميم به نوسازى كعبه داشت مردم را به ديدن خانه فرا خواند تا خود تأييد كنند و ببينند كه خانه نيازمند مرمّت كلى است.

ص: 92

سطح داخلى ديوار كعبه و مراحل مرمّت آن

در تخته ها و چوب هاى حمايتىِ به كار رفته در داخل ديوارها، تخريب طبيعى فراوانى به چشم آمد. دليل اين امر نيز روشن بود؛ چرا كه چوب بيش از سنگ در گذر زمان از عوامل طبيعى و آب و هوايى و موريانه و همانند آن آسيب مى بيند.

براى آن كه انجام كار در هيچ بخش از ديوار بر بخش هاى ديگر اثر نگذارد و به ويژه كار در رديف هاى پايينى سنگ هاى ديوار، در رديف هاى بالاتر مشكلى به وجود نياورد، انجام كار به ترتيب در طى سه مرحله جدا از هم صورت پذيرفت.

مرحله اول: تنها به سنگ هاى چهار رديف يا رج بالاتر ديوار محدود شد.

مرحله دوم: سنگ هاى رديف هاى پايين تر تا رديف موازى با كف كعبه مرمّت شد.

مرحله سوم: به رديف هاى پايين تر از كف كعبه تا رديف موازى با كف مسجدالحرام پرداخته شد و مرمت تا عمق ميان 40 تا 70 سانتيمتر ادامه يافت.

در همين مرحله پى و پايه ديوارها مورد معاينه قرار گرفت و معلوم شد كه كاملًا فاقد عيب و در وضعيت بسيار خوبى است.

اينك به شرح هر يك از اين سه مرحله مى پردازيم:

مرحله اول: همان گونه كه يادآورى شد، در اين مرحله تنها چهار رج بالايى ديوارهاى كعبه از داخل هدف مرمت قرار گرفت. در اين مرحله، ملاط لاى سنگ هاى بزرگ تراشيده، سنگ هاى كوچكترى كه در فاصله ميان آنها و يا در لايه داخلى ديوار وجود داشت برداشته و شماره گذارى، تميز و شسته شد تا پس از انجام مراحل كارى لازم، به جاى خود برگردانده شود. پس از آن فاصله هاى خالى به وجود آمده؛ با ملاطى كاملًا قوى و داراى قابليت هاى بالا در نگهدارى سنگ، پر شد و سپس سنگ هاى لايه ميانى و همچنين سطح نماى درونى كعبه با توجه به شماره گذارى صورت پذيرفته، در جاى قبلى خود قرار گرفت و فواصل ميان اين سنگ ها نيز با ملاط سيمان با مشخصات فنى مناسب پر شد. در اين مرحله در لا به لاى سيمان قطعات فلزى مخصوصى قرار گرفت تا نگهدارندگى سيمان را دو چندان كند و سنگ هاى نماى درونى را با سنگ هاى لايه ديوار به خوبى به هم كلاف كند.

بدين ترتيب كار مرمت چهار رج بالايى ديوار انجام پذيرفت و سنگ هاى اين رج كاملًا به همديگر محكم شدند تا در هنگام انجام عمليات ترميم، در رج هاى پايين تر مشكلى در اين قسمت به وجود نيايد.

همچنين براى احتياط هر چه بيشتر، كار در مراحل بعدى و در رج هاى پايين تر در مقطع هاى عمودى از بالا به پايين صورت گرفت و از كار كردن در محدوده هاى افقى خوددارى شد.

مرحله دوم: اين مرحله دربردارنده عمده بخش هاى ديوار، به استثناى چهار رج بالايى و قسمت هاى كرسى چينى پايين است. در اين مرحله، ديوار به بخش هايى مستطيل شكل- و مستطيل هاى عمودى- قسمت شد و مرحله به مرحله كار در هر يك از اين نوارها يا باريكه هاى فرضى پيش رفت. عرض هر يك از اين نوارهاى عمودى بسته به ابعاد سنگ هاى موضوع مرمت ميان يك و نيم متر تا 70/ 1 سانتيمتر بود، و در هر يك از اين نوارها سنگ هاى لايه داخلى ديوار و همچنين سنگ هاى نماى درونى، پس از شماره گذارى برچيده و تنها سنگ هاى نماى بيرونى كعبه باقى گذاشته شد.

ص: 93

به منظور جلوگيرى از هر گونه لغزش و از جا در رفتن سنگ هاى ديوار، در دو طرفِ باريكه هايى كه موضوع مرمت قرار مى گرفت، تيرك هاى حايلى به صورت افقى و در فاصله هاى مناسب نصب مى شد.

در جريان مرمت ديوار، در هر يك از نوارها يا باريكه هايى كه مرمت در آنها صورت مى پذيرفت، كار به صورت بخش بخش و هر بخش شامل چهار رج از بالا به پايين ادامه يافت و در هر رج درزهاى ميان سنگ ها خالى و سنگ ها تميز و سپس با دستگاه هاى مخصوص خشك شد آنگاه ملاطى مناسب با درجه چسبندگى و استقامت بالا به اين درزها تزريق گرديد و پس از اطمينان نسبت به خشك شدن و استحكام يافتن آنها، بندكشى مناسبى با مواد داراى كيفيت بى نظير صورت پذيرفت.

به هدف بالا بردن ميزان استحكام ديوارها و كلاف شدن كامل سنگ هاى نماى بيرونى ديوارها با سنگ هاى درون ديوار و نيز سنگ هاى نماى درونى كعبه بتون و ملاط به كار رفته در فواصل آنها با ميله هايى از فلزهاى آزمايش شده مسلح شد.

پس از مرمّتِ لايه درونى ديوار، در هر يك از نوارهاى عمودى اى كه موضوع مرمت قرار گرفتند، بدين ترتيب در مورد سنگ هاى نماى درونى عمل شد:

* در پايين ترين رج؛ يعنى رجى كه موازى با كف كعبه قرار مى گيرد، حشره كش هايى با اثر دراز مدت استفاده شد تا از لانه كردن حشرات جلوگيرى كند.

* سنگ ها، بر حسب شماره گذارى قبلى و پس از شست و شوى كامل و خشك كردن، از پايين به بالا در جاى خود قرار داده شدند و پس از آن درزهاى ميان سنگ ها با ملاط و بتون مسلّحى با شبكه هاى عمودى- افقى پر شد.

* پس از پايان كار در هر باريكه عمودى، كار نوسازى باريكه بعدى آغاز و به همين ترتيب در مورد آن عمل شد.

تصوير ص 129 كتاب الكعبه المعظمه

تصويرى از نماى درونى ديوار كعبه در مراحل مرمّت

سرانجام با پر كردن همه فاصله ها، درزها و شكاف هاى موجود با ملاطى قوى پايان پذيرفت.

مرحله سوم: اين مرحله شامل كندن كف كعبه و رساندن كف آن به سطحى موازى با

ص: 94

مسجدالحرام؛ يعنى عمق دو متر و بيست سانتيمتر و انجام تعميرات در ديوارها شده است.

در اصل كندن كف خانه كعبه كارى نبود كه بتوان در آن شتابزده عمل كرد، همچنين مصلحت نبود مرمت كامل ديوار كعبه در اين قسمت بدون بررسى همه جانبه اى از پى ديوار انجام پذيرد. به همين دليل نخستين گام انجام آزمايش هايى در اين خصوص بود. بدين منظور در نزديك ركن شامى، قسمتى با عرض و طول كافى، تا سطح موازى مطاف حفر شد تا از وضعيت ديوار و بخشى از پى، اطلاعات دقيقى به دست آيد.

پس از انجام اين حفرِ آزمايشى، مشاهده شد وضعيت ديوارها در اين بخش بسيار مطلوب تر و سالم تر از بخش هاى فوقانى است و تنها نشانه هايى از احتمال تأثيرهاى تخريبى عوامل محيطى در آينده، البته در صورت واگذاشتن وضع، وجود دارد.

بدين ترتيب تصميم نهايى بر كندنِ كفِ كعبه و انجام تعميرات در اين بخش از كرسى چينى ديوار قرار گرفت. در مرحله بعد داخل كعبه تا سطح موازى مطاف خالى شد و سپس مرمت ديوار به همان ترتيبى كه در مرحله پيشين و در مورد ديوارهاى فوقانى صورت پذيرفته بود انجام گرفت. همچنين براى احتياط هر چه بيشتر كار ترميم تا عمقى ميان نيم متر تا سه چهارم متر پايين تر از سطح موازى مطاف نيز ادامه يافت. در پايين اين عمق سنگ هاى بزرگ و محكم شده اى وجود دارد كه هيچ نيازى به مرمت آنها نيست.

چرا مرمت تنها تا سطح پى ديوار ادامه يافت؟ در مرمت هر بناى تاريخى و اصولًا در هرگونه عمليات معمارى فراگير مى بايست وضع پى و پايه بنا، به خوبى روشن و ارزيابى شود. اين اصل كلى را در مورد هيچ بنايى نمى توان ناديده گرفت و تنها شيوه هاى بررسى و ارزيابى از بنايى تا بناى ديگر تفاوت دارد.

از ديگر سوى، مى دانيم كعبه بنايى مقدس است و بر پى و پايه اى كه خداوند بدان راه نموده، استوار شده و از اين روى بررسى و وارسى اين پى و پايه لزوماً مى بايست شيوه اى ويژه داشته باشد؛ به گونه اى كه به هيچ وجه در قداست آن مكانِ با عظمت، خللى وارد نياورد.

وضعيت پايين ترين رج هاى ديوار كعبه و وضعيت پى ديوار: براى روشن شدن وضعيت بخش هايى از ديوار كه پايين تر از سطحِ كفِ مسجد الحرام قرار گرفته است، دو حفر شناسايى صورت گرفت؛ يكى در فاصله دو مترى ركن شامى و ميان اين ركن و ركن يمانى و ديگرى در فاصله 10/ 2 سانتيمتر از ركن حجرالأسود و ميان اين ركن و ركن يمانى.

پس از نمونه برداى ها و مشاهدات انجام گرفته، نتايجى بدين شرح به دست آمد:

الف) حفره اول:

ابعاد: 10/ 1 سانتيمتر به موازات ديوار كعبه، در يك متر عمود بر ديوار با عمق متوسط 40/ 1 سانتيمتر از سطح كف فعلى كعبه؛ يعنى 20 سانتيمتر پايين تر از سطح كنونى مطاف.

نتايج مشاهدات: روشن شد عمليات ترميمى كه در مورد ديوارها انجام گرفته تا عمق 70 سانتيمتر پايين تر از سطحى كه حفارى در آن انجام شده پيش رفته و پايين تر از آن تا سه يا چهار رج سنگ هايى همانند سنگ هاى بخش هاى فوقانى ديوار وجود دارد و اين سنگ ها به شيوه خشكه چين (شيوه اى كه در قديم در بناى چهار ديوارى ها مرسوم

ص: 95

بوده) روى هم قرار گرفته و از نظر عرض نيز در مقايسه با قسمت هاى بالاتر ديوار عرض بيشترى دارند.

ب) حفره دوم:

ابعاد: 10/ 1 سانتيمتر موازى با ديوار كعبه، در 05/ 1 سانتيمتر عمود بر ديوار، با عمق متوسط 25/ 1 سانتيمتر از سطحى كه حفارى در آن آغاز شده است؛ يعنى عمق 10 سانتيمتر پايين تر از سطح فعلى مطاف.

نتيجه مشاهدات: روشن شد عمليات ترميمى كه در مورد ديوارها انجام گرفته تا عمق 45 سانتيمتر پايين تر از سطحى كه حفر در آن آغاز شده، ادامه يافته و پايين تر از آن چهار يا پنج رديف سنگ همانند سنگ هاى قسمت هاى فوقانى ديوار وجود دارد و اين سنگ ها به شيوه خشكه چين روى هم قرار گرفته اند و عرض آنها از عرض ديوار بيشتر است.

ارزيابى وضع كنونى پى ديوارها: آن جا كه هر گونه عمليات شناسايى در مورد پى ديوارهاى كعبه با محدوديت نسبى مواجه است و به دلايل پيش گفته، پايين رفتن به بيش از عمقى كه انجام گرفته امكان پذير نيست، ارزيابى وضعيت پى ديوارها افزون بر مشاهدات فعلى، تا حدى نيز به مشاهدات گذشته و برخى از شرايط و اوضاع تاريخى اين خانه بستگى دارد.

روايت هاى تاريخى موجود گوياى اين امر است كه پى و پايه كعبه از روزگار ابراهيم، از سنگ هايى متداخل كه به خوبى در هم فرو رفته اند تشكيل شده و با آن كه كعبه در گذر تاريخ بارها نوسازى و مرمت شده، اما در هيچ يك از اين نوسازى ها و مرمت ها تغييرى در اين پى و پايه صورت نپذيرفته است.

درباره نوسازى دوران عبداللَّه زبير روايت كرده اند كه چون ديوارها را تا سطح پى تخريب كرد، سنگ هاى متداخلى كه از دوران ابراهيم به صورت خشكه چين نهاده شده بود و شترانى را مى مانست كه گردن در همديگر فرو برده باشند، پديدار شد. اين نحوه از سنگ چينى به گونه اى است كه فرو نشستن يا جا به جايى آنها در اثر سنگينى ديوارهاى كعبه؛ يعنى همان وزنى كه در سده هاى طولانى آن را تحمل كرده است، امكان پذير نيست؛ چه، وضعيت مكانيكى چنين پشته اى سنگى، باعث مى شود هر گونه فرو نشستنِ ناشى از تحمل وزن به صورتى فورى انجام گيرد و با گذشت زمانى اندك با رسيدن پشته سنگى به حالت توازن، در حالى كه كمترين فضاى خالى ميان سنگ ها وجود دارد، اين فرو نشستن متوقف مى شود و امكان هر گونه جا به جايى سنگ ها در آينده و در اثر تحمل وزن پيشين از ميان مى رود.

رج هاى پايين و پى ديوارهاى كعبه از چنين وضعيتى برخوردار است و مشاهدات گذشته و حال هيچ گونه نشانى از فرو نشستن يا جابه جايى خاك و سنگ رديف هاى پايين يا پى و پايه ديوارها در دوره حدوداً چهار صد ساله ميان مرمت هاى دوران حاضر و آخرين مرمت دوران عثمانى و همچنين دوره افزون بر نهصد سال ميان مرمت عبداللَّه بن زبير تا آخرين مرمت دوران عثمانى به دست نمى دهد.

گفتنى است در بناهاى سنگى از اين نوع، هر گونه نشست يا جا به جايى در رديف هاى پايين و يا پى ديوار، فروپاشى ها و مشكلات سريعى را در ديوارها موجب مى شود، چنان كه مشكلاتى از اين دست در مورد برج پيزاى ايتاليا به وجود آمده است.

ص: 96

اما در مورد كعبه تا كنون مشكلى از اين قبيل ديده نشده و اين خود دليلى ديگر است كه از وضعيت مناسب پى و پايه كعبه خبر مى دهد.

*** به هر حال، به ترتيبى كه ذكر شد، در بخش هايى از ديوار كعبه كه بالاتر از سطح مطاف است و ديده مى شود سنگ ها از نو با همديگر تركيب شده و با توجه به بتون هاى مسلحى كه در لابه لاى آنها به كار رفته است، ديوار حالتى يكپارچه يافته و از قدرت و استحكام فراوانى برخوردار شده است و در اين ميان تسليح عمودى بتون مقصود عمود بر سطح نماى ديوار است- يكپارچگى و ارتباط سنگ هاى نماى بيرونى و نماى درونى را حفظ كرده و تسليح افقى و موازى بتون بخش هاى مختلف ديوار را به همديگر كلاف كرده است.

همچنين تجانس كامل ديوار با ارتفاع افزون بر 13 متر منظم بودن و توازن توزيع سنگينى ديوارها را بر رديف ها و رج هاى پايينى و نيز پى و پايه تضمين مى كند و اين توازن، استحكام وقدرتى را به بنا مى بخشد كه حتى در صورت وجود گسستگى ها يا نقاط ضعيف اندكى درپايين ديوار، همچنان سر پا بماند و وزن خود را بر پىِ بنا توزيع كند.

با عنايت به همه آنچه ياد شد، مى توان با اطمينان گفت: پى ديوارهاى كعبه در حالت بسيار مناسبى است و به هيچ گونه مرمت و نوسازيى نياز ندارد، تا آن روز كه خداوند مستضعفان را وارث زمين سازد.

سقف كعبه

چوب، اساسى ترين عنصر تشكيل دهنده سقف كعبه است. مناسب ترين چوبى كه مى تواند در اين سقف به كار رود، چوبى است كه داراى ويژگى هاى فنى متعددى؛ از جمله ويژگى هاى زير باشد:

1- مقاومت در برابر وزن براى طولانى ترين عمر فرضى.

2- پايين بودن ميزان انقباض تا حد نزديك به صفر.

3- مقاومت در برابر تغييرات آب و هوايى مناطق گرم و خشك.

4- مقاومت در برابر موريانه و قارچ ها و ديگر حشرات ريز و همچنين رطوبت هوا.

5- برخوردار بودن از طول، افزون بر 10 متر و داشتن قطرى كه پس از آماده سازى نهايى، كمتر از يك متر نباشد.

روشن است دست يافتن به چوب هايى با اين مشخصات و آن هم برخوردار از بالاترين كيفيت، بدون رايزنى با مراكز جهانى پژوهشى درصنعت چوب امكان پذير نبود.

به همين دليل با مراكزى در اروپا، استراليا و نيوزيلند تماس برقرار شد و در نتيجه مطالعات و رايزنى هاى صورت پذيرفته و از ميان انواع درخت هاى مورد بررسى، چوب درخت تيك، كه پيشتر نيز در برخى از طرح هاى توسعه در عربستان از آنها استفاده شده بود و ويژگى هاى مورد نظر؛ از جمله طول كافى و قطر افزون بر 5/ 1 متر را داشت و دفع كننده موريانه بود وامكان خشك كردن آن دركوتاهترين زمان ممكن نيز وجود داشت و علاوه بر اين، پس از روغن خوردن درخشش خيره كننده اى مى يافت

ص: 97

انتخاب شد.

انتخاب درختان مناسب: درختان تيك در جنگل هاى هند و برمه مى رويند.

از اين روى ديدارهايى از جنگل هاى نيلمپور در هند و رانگون در بِرمه انجام گرفت تا درخت هاى موجود در آنها بررسى شود. در نتيجه بررسى ها مشخص شد چوب مورد نظر در جنگل هاى برمه راحت تر در دسترس قرار مى گيرد. به همين دليل دو نماينده از شركت بن لادن مأمور شدند از طريق وزارت جنگل در برمه با شركت هاى فراورى چوب هماهنگى هاى لازم را انجام دهند تا درختان مناسب انتخاب و قطع شود و چوب آنها به كارگاه هاى آماده سازى اوليه و از آنجا پس از گزينش تنه هاى مرغوب تر به عربستان سعودى انتقال يابد.

جست و جوى درختان مناسب در مساحتى حدود 13000 هكتار در جنگل هاى بايو، كانا و مدييك كه با پايتخت برمه 1000 كيلومتر فاصله دارند انجام پذيرفت و سرانجام درختان مورد نياز در جنگل هايى با فاصله 250 كيلومتر از رانگون كه درختانى با كيفيت برتر داشت انتخاب شد.

در اين عمليات مجموعاً 137 اصله درخت قطع شد و پس از انتقال آنها به كارگاه فراورى 49 تنه مرغوب تر براى استفاده در سقف و ستون هاى كعبه به عربستان انتقال يافت.

انتقال و آماده سازى: چوب هاى انتخاب شده به بندر جده منتقل شد و در آن جا به منظور خشك شدن نسبى، به مدت شش ماه در هواى آزاد گذاشته شد و پس از اين مدت به كوره هاى ويژه خشك كردن انتقال داده شد و نسبت رطوبت آنها تا 15% كاهش يافت.

پس از اين مرحله نوعى ماده نگهدارنده غير سمى و فاقد رنگ و بو به نام براى محافظت، بر اين چوب ها پاشيده شد.

سپس در پى برش چوب ها به اندازه هاى مناسب سر تيرك ها و نقاطى از آنها كه سنگينى را مستقيماً تحمل مى كرد با ورقه هاى فلزى مقاوم در برابر زنگ زدگى پوشش شد.

طراحى سقف: قطعه هاى چوب به كيفيتى انتخاب شد كه اندازه هاى ستون ها و تيرك ها با آنچه از پيش وجود داشته است برابرى كند. سپس ستون و تيرك ها در فاصله هاى مناسب و مساوى نصب گرديد، به گونه اى كه وزن سقف به صورت مساوى و متوازن بر آنها و سپس بر ديوارها توزيع شود.

عايق بندى: پس از نصب سقف چوبى كعبه، لايه اى از عايق رطوبتى روى آن قرار گرفت و روى اين لايه نيز با لايه اى از بتون سبك تقويت و براى جريان آب بام، شيب بندى شد. در مرحله بعد سر تا سر روى بام با سنگ مرمر سنگفرش گرديد.

ناودان: پس از پايان كار سقف و بام كعبه ناودان قديم با ناودانى نو با همان اندازه ها و ابعاد و نيز نقش ها و كتابت هاى ناودان قديم جايگزين گرديد، با اين تفاوت كه ناودان جديد در مقايسه با قديم محكم تر، زيباتر و بادوام تر ساخته شد.

پايه هاى ستون ها: در اين مرمت به جاى پايه هاى سنگىِ ستون هاى داخلى كعبه، پايه هايى از بتون مسلح ساخته و اطراف آنها كاملًا عايق بندى شد. همچنين براى آن كه فشار خاك ها و مصالحى كه درون كعبه را از سطح موازىِ در تا سطح موازى مطاف پر كرده است، مستقيماً به ديوار اصلىِ كعبه وارد نيايد، در كنار ديوارهاى اصلى، در چهار

ص: 98

سمت، ديوارهاى حمايتى با بتون مسلح و با عايق بندى كامل تا ارتفاع موازى در كعبه بنا گرديد.

شاذروان: همچنين در اين مرمت، سنگ هاى كهنه شاذروان با سنگ هاى جديد، البته با همان رنگ و كيفيتِ سنگ هاى قديم، جايگزين شد.

گفتنى است در جريان كار، بخشى از شاذروان قديم كه در ناحيه پايين در كعبه قرار گرفته است، به دليل مرغوبيت و استحكام و همچنين زيبايى سنگ ها، واگذاشته و از تعويض سنگ هاى آن خوددارى شد.

تصوير ص 129 كتاب الكعبه المعظمه

برشى از سقف و ستونهاى كعبه

حِجر اسماعيل و نوسازى آن

در اين مرمت سنگ هاى نماى ديوار حجر و نيز سنگ هاى كف آن برچيده و سنگ هاى جديدى جايگزين آنها شد. همچنين چلچراغ هاى نصب شده بر روى ديوار تنظيف گرديد و پس از آن به جاى قبلى خود برگردانده شد. افزون بر اين، براى درگاه هاى حجر از دو سوى، نرده اى مناسب از طناب هاى محكم و زيبا و سازگار با جايگاه و عظمت حجر اسماعيل فراهم گشت تا بتوان در مواقع ضرورت براى بستن حجر از آنها استفاده كرد.

دكه نگهبانى

در آخرين مرمت كعبه، در كنار ركن حجرالأسود براى نگهبانى و ساماندهى استلام حجرالأسود از سوى حاجيان، دكه اى بنا شد. اين دكه از سنگ مرمر ساخته شده و با عبور آب سرد از كف آن، سرد نگه داشته مى شود.

ص: 99

پى نوشتها:

ص: 100

نقد و معرّفى كتاب

اشاره

طرح جايگزين شود.

ص: 101

كتاب شناسى آثار حَمَد الجاسر

«حمد الجاسر: دراسة لحياته مع ببليوجرافية شاملة لأعماله المنشورة»،

به كوشش كتابخانه ملّى ملك فهد، چاپ اوّل، رياض، 1415 ق. 1995 م.

حمد الجاسر از بزرگترين مورخان و جغرافى دانان معاصر كشور عربستان و جزو پركارترين دانشمندان اين كشور است كه شهرت جهانى دارد. او در شناخت قبايل و تيره ها و انساب عرب نامور است. حمد بن محمّد بن الجاسر به سال 1328 ق. در روستاى «برود» در منطقه نجد، در خانواده اى كشاورز و فقير به دنيا آمد. در هفت سالگى مادر خود راازدست داد ودوران كودكى را با ناتوانى وبيمارى پشت سرگذاشت؛ به طورى كه تا چهار سالگى توان راه رفتن نداشت. مقدمات علوم را ابتدا در روستا و سپس در رياض آموخت و در سال 1341 ق. موفق به حفظ قرآن كريم شد و پس از آن به زادگاهش بازگشت و به تعليم و تدريس بچه هاى روستايش پرداخت.

سرانجام در سال 1346 ق. برادر بزرگش او را براى ادامه تحصيل علوم دينى به رياض برد. او از جمله كتاب هايى كه آموخت «آداب المشي إلى الصلاة» از محمّدبن عبدالوهاب بود.

در سال 1348 حج گزارد و به آموزشگاه اسلامى سعودى (المعهد الاسلامى السعودى) پيوست و در سال 1353 از بخش قضاى شرعى آن فارغ التحصيل شد. و طىّ سال هاى 1353- 1357 به تدريس در يَنْبع، جُده، مكّه، احساء، ظهران و رياض پرداخت.

مدّتى نيز در ظبا در شمال حجاز به سال 1357 به قضاوت مشغول شد.

به سال 1358 به قاهره مسافرت كرد و در دانشكده ادبيات قاهره مشغول تحصيل شد ولى به دليل رويداد جنگ جهانى دوم نتوانست تحصيل در آنجا را تمام كند و پيش از پايان تحصيل به عربستان بازگشت. مدتى نيز به سال 1376 مدير دانشكده علوم شرعى و دانشكده لغت عربى در رياض بود.

وى همچنين به روزنامه نگارى و تأسيس روزنامه روى آورد و در سال 1372 اولين روزنامه در رياض به نام «يمامه» را منتشر كرد. آنگاه به تأليف و تحقيق و نشر روى آورد و «داراليمامه للبحث والترجمة والتأليف» را بنا نهاد و ماهنامه تخصصى «العرب» را به سال 1386 منتشر كرد كه از مشهورترين و معتبرترين مجله هاى كشورهاى عربى است و در سال 1409 فهرست راهنماى 23 ساله آن با عنوان «العرب: مجلة تعنى بتاريخ العرب:

الفهارس العامّة في خلال ثلاثة وعشرين عاماً: 1386- 1409» منتشر شد. مجلّة العرب شهرت جهانى يافت و نوعى نهضت علمى در عربستان پديد آورد و دانشمندان بزرگ

ص: 102

جهان عرب مقاله هاى خود را در زمينه تاريخ جزيرة العرب و ادبيات در آن منتشر كردند و گروهى از نويسندگان به مناسبت بيستمين سال نشر آن مجلس بزرگداشتى برپا كردند.

شروع نويسندگىِ حمد الجاسر، به سال 1349 برمى گردد كه نوشتن مقاله در روزنامه «صوت الحجاز» را آغاز كرد. سپس نشر مقاله هاى تاريخى خود را در روزنامه هاى «أمّ القرى»، «المنهل»، «المدينه» و «البلاد السعوديه» ادامه داد. همچنين مقاله هايى از او در مجلّه هاى مجمع علمى عربى دمشق «الرساله»، «الفتح» و مجلّه دانشگاه رياض به نام «مجلّة جامعة الملك سعود» به چاپ رسيد.

وى افزون بر تأليف، متون بسيارى را با دقّت، تحقيق، تصحيح و يا تلخيص كرده است. الجاسر به بسيارى از كتابخانه هاى جهان سرزده و در آنها به جستجوى تراث علمى و تحقيق پرداخته است؛ از جمله آنها است كتابخانه ملّى الجزاير، اياصوفيه، كتابخانه واتيكان و كتابخانه مسجد جامع صنعا.

وى همچنين در سال هاى 1951، 1954، 1958 به ترتيب به عضويت فرهنگستان زبان دمشق، مجمع علمى عراق و فرهنگستان زبان قاهره برگزيده شد.

دولت سعودى در سال 1403 به وى جايزه داد و يكى از كسانى كه او را مستحقّ اخذ جايزه دانست درباره اش نوشت:

«غنيّ عهوده العلميّة عن كلّ تعريف وتقصر أيّ كلمات عن أن توفيه حقّه من الإشادة والتكريم، لقاء جهوده العلميّة والأدبيّة، والتي يحقّ للمملكة العربيّة السعوديّة أن تعتزّ بها كلّ الاعتزاز ولذا فنحن نضعه على قمّة المرشّحين لنيل جائزة الدولة السعودية في الأدب».

الجاسر در سال 1421 بدرود حيات گفت.

به پاس خدماتِ بسيارِ حمد الجاسر به فرهنگ و ادب و جغرافياى عرب و به خصوص جزيرة العرب و عربستان، كتابخانه ملّى ملك فهد در رياض به سال 1415، كتابى در معرفى وى و آثارش، تأليف و نشر كرد. اين كتاب در 260 صفحه رحلى كوچك و با كاغذ گلاسه و به شكلى بسيار زيبا با عنوان «حمد الجاسر: دراسة لحياته مع ببليوجرافية شاملة لأعماله المنشورة»، در دو بخش اصلى تنظيم و چاپ شده است:

بخش اوّل: شامل زندگى نامه و فعاليت هاى علمى و نيز تصاوير و دست خط هايى از او؛ كه عمده آگاهى هاى ما از زندگى او، از همين بخش گرفته شده است.

بخش دوّم: شامل معرّفى بيش از يك هزار و يكصد اثر از وى؛ اعمّ از تأليف، تحقيق، ويرايش، مقدمه نويسى بر آثار ديگران، مصاحبه، نقد و معرفى كتاب در مجلّه ها و روزنامه هاى مختلف، با ذكر دقيق منبع؛ از قبيل نام كتاب يا روزنامه و مجلّه، سال نشر، شماره صفحات، عنوان بحث و ...

در پايان نيز دو فهرست؛ يعنى فهرست مؤلفان و فهرست موضوعات درج شده است كه به خصوص فهرست دوّم بسيار راهگشاست و با يك نگاه كلّى مى توان از همه كارهاى الجاسر درباره موضوعات گوناگون آگاه شد.

اين اثر تمام آثار علمى حمد الجاسر در سال هاى 1351 تا 1415 را به ترتيب الفبايى عناوين آنها، به دقّت معرفى كرده و محلّ نشر و ساير چگونگى هاى آنها را نشان داده است. هر مقاله يا نقد و معرفى كتاب يا تأليف و تحقيق وى در اين فهرست يك شماره

ص: 103

دارد و در فهرست هاى پايانى كتاب به اين شماره ارجاع شده است. البته عملًا اين آثار، مقاله هاى كوتاه است كه گاهى در چند شماره مجلّه يا روزنامه اى چاپ شده و در اين ميان سفرنامه هاى حمد الجاسر يا معرفى هاى او درباره سفرنامه هاى ديگران سهم بسزايى دارد. نمونه هايى از آثار وى از اين قرار است:

* الآثار الاسلاميّة في مكّة المشرّفة (ش 1).

* أحاديث حول تراثنا المبعثر في مكتبات العالم (ش 32- 26).

* الأخبار الغريبة في ذكر ما وقع بطَيْبة (1) الحبيبة (ش 36 و 37)

* دعوة للعلماء لتبيين حدود عرفات، مزدلفة، منى (ش 318).

* الدكاترة والعبث بالتراث (ش 330- 319).

* رحلة الى طَيْبة (ش 409- 405)

* الرسّ في القرآن الكريم وآراء الباحثين حوله (ش 413)

* القطائع النبوية (ش 599- 592)

* ما اتّفق لفظه وافترق مسمّاه من أسماء الأمكنة (731- 615)

* مخطوطات جديدة بالدراسة والنشر (ش 753- 745)

* المدينة المنوّرة في مطلع القرن الثانى عشر كما يصفها النابلسي في رحلة (ش 769- 761)

* المرأة في حياة الشيخ محمّد بن عبدالوهاب (ش 772)

* المغانم المطابة فى معالم طابة (2) تأليف فيروزآبادى، تحقيق حمد الجاسر (ش 859)

* مقام إبراهيم عليه السلام، از فاكهى (م 272)، تحقيق حمد الجاسر (ش 862)

* مكّة المكرّمة في القرن السابع، كما في رحلتي التجيبي الأندلسي (ش 869)

* المناسك و أماكن طرق الحجّ و معالم الجزيرة، از ابن اسحاق (م 285) تحقيقِ حمد الجاسر (ش 889 و 890)

* من نوادر المخطوطات (ش 1047- 1045)

* مؤلّفات في تاريخ المدينة (ش 1070- 1067)

* نونية الكميت بن زيد الأسدي وشرحها لأبي رياش اليمامي، تحقيق حمد الجاسر (ش 1102)

* وصف المدينة المنوّرة في سنة 1303، از على بن موسى افندى، تحقيق حمد الجاسر (ش 1112 و 1113)

* وصف مكّة شرّفها اللَّه وعظّمها، و وصف المدينة المنوّرة كرّمها اللَّه، ووصف بيت المقدس المبارك ما حوله، از تلمساني (م 676) تحقيق حمد الجاسر (ش 1114)

اميد است اين مقاله كوتاه در معرفى تلاش ها و كوشش هاى حمد الجاسر، درسى باشد براى همه ما كه بيشتر براى معرّفى و احياى آثار و مآثر شيعه بكوشيم و در دفاع از مذهب خود بيشتر تلاش كنيم.


1- طيبه وطابه يكى از نام هاى مدينه طيّبه است.
2- همان.

ص: 104

خاطرات

اشاره

طرح جايگزين شود.

ص: 105

غير از خدا هيچكس نبود مشقهاى سفر حج

محمّد اسفنديارى

در سال 1379 شمسى، كه به سال قمرى 1421 سال از هجرت پيامبر از مكّه گذشته بود، مرا هجرت به مكّه افتاد و اين دعايم مستجاب شد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ».

در آن سفر به تنها چيزى كه نمى انديشيدم، نگارش سفرنامه بود. آن هم بدين دليل كه عصر سفرنامه نويسى را سپرى شده مى دانم و چنين مى پندارم كه رسانه هاى گروهى و خبرگزاران بدين مهم اهتمام مى ورزند و لذا بايد چيزى نوشت كه ديگرى نمى نويسد. امّا براى من، كه قلم انگشت ششم است، مگر امكان قطع انگشت بود؟ اين بود كه هرگاه فراغتى از عبادت حاصل مى شد، مى نوشتم و مى نوشتم و مى پنداشتم كه بدين آيه جامه عمل مى پوشم: فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ. (1) چون از ديار يار برگشتم و در سياهه هايم نگاهى ديگر افكندم، آنچه حسب حال بود و حكايت شور و اشتياق خويش، در آب افكندم. گفتم خواننده را چه فايدت كه تجربه هاى شخصى و احساسات فردى مرا بداند و بخواند؟ امّا آنچه از نوشته هايم در آب نرفت، همين است كه در مركّب فرو رفته و اميد كه به يك بار خواندن بيرزد.

عنوان فرعى اين اوراق را «مشق هاى سفر حج» نهادم تا انتظار خواننده را پايين بياورم؛ زيرا اين نوشته ها در سفر و بدون دسترسى به منابع فراهم آمده است و نبايد انتظار داشت كه جز سياه مشقى بيش نباشد.

فصل حج

... و اينك برگى ديگر از دفتر زندگى ما ورق مى خورد و به حج مى رويم.

ديگر كسى را نمى سزد كه بگويد: «به كجا چنين شتابان؟» زيرا به آنجا مى رويم كه آسمانش نه اين رنگ است و كرّوبيان، صف در صف، ايستاده اند.

«پلّه پلّه تا ملاقات خدا» مى رويم؛ با نردبانى كه پايه اش در خانه يكايك خداباوران است و سوى ديگرش در خانه خدا؛ خانه آزاد شده، خانه اى كه هيچكس مالك آن نيست و از آنِ همه است.

به زيارت خانه خدا مى رويم، خداى همه خانه ها، خداى همه خلق كه آغوش براى جملگى گشوده است تا سر بر سينه او نهند و مُهرِ مِهرِ او را بر دل و سينه زنند.

به حريمِ حرمِ خدا گام مى نهيم، آنجا كه پيامبران گام نهاده اند: آدم، ابراهيم، محمد؛ به آنجا قدم مى گذاريم كه قدمگاه خداباوران بوده است و سزاست كه در آنجا سر بگذاريم.


1- انشراح: 7

ص: 106

ديار خود را مى گذاريم و ديار يار را بر مى گزينيم، بلكه يار را. پس خود را مى گذاريم و يار را بر مى گزينيم تا گزينه يار شويم.

به حج مى رويم، با شرم و شوق. شرم از آنچه كرده ايم و شوق به آنچه خواهيم كرد.

مى رويم تا تجديد شخصيّت كنيم و پوستى ديگر اندازيم و پيش از آنكه بميريم، بميريم و با تولّدى ديگر، نوزايى خويش را جشن بگيريم.

كوى دوست را آهنگ مى كنيم تا سر بر خاك بگذاريم و دل از خاك برداريم و از همه تمنّيات و تعلّقات آزاد شويم و بر هر چه كه هست، چهار تكبير زنيم.

به آنجا مى رويم كه خداوند ميزبان و حج گزار ميهمان است و سفره اش را پير پيامبران گسترده و مائده هاى آسمانى و شراب هاى روحانى آن را رحمت جهانيان برنهاده است؛ باشد كه با هر نواله اى، جان را فربه سازيم و با هر قدحى، دل را طراوت بخشيم.

مى رويم تا با خدا بيعت كنيم و از بيعت غير او تن زنيم. به مقام ابراهيم برسيم و توان ايثار اسماعيل را بيابيم و سعى را از هاجر بياموزيم.

مى رويم تا از گناهان هجرت كنيم و جهاد با نفس. آنك چندان رويينه تن شويم كه شيطان را رمى كنيم و در سه جبهه با زر و زور و تزوير بستيزيم.

به عرصه نيايش و صحنه نمايش مى رويم؛ صحنه نمايش توحيد و نيايش به آستان او. ايستادن بى نهايت كوچك در برابر بى نهايت بزرگ و جذب كاه در كهربا.

جامه دنيا را بر مى كنيم؛ جامه اى كه ديگر تنها تن پوش نيست، بلكه وسيله جلوه فروشى و تفاخر شده است. جامه فخر را از خود جدا مى كنيم تا از هم جدا نشويم و يكرنگ گرديم و به رنگ خدا درآييم. بى جلوه مى شويم تا ياراى تماشاى كسى را بيابيم كه با صد هزار جلوه بيرون آمده است.

مسير و مصير خود را خدا مى كنيم و لبّيك مى گوييم، لبّيك.

برگرد خانه دوست

... و اينك به مكّه گام نهاده ايم؛ به آنجا كه با سر دويده ايم تا گام نهيم؛ به شهرى كه بر آن امنيّت سايه گستر است؛ مادرِ شهرهاى جهان؛ مادرى كه هزاران سال از عمر او سپرى شده و خلقى واله آن است.

آرى، به مكّه آمده ايم، امّا نمى خواهيم سير بى سلوك كنيم. بدين رو از همه ديدنى هاى آن چشم مى پوشيم و فقط به خانه خدا چشم مى دوزيم. نيم نگاهى هم به تكنولوژى و ساختمان هاى آسمانخراش آن نمى كنيم و به سوى خانه اى مى رويم كه نه تكنولوژى، بلكه ايدئولوژى آن را بنا كرده و نه تنها آسمانخراش نيست، كه در گودالى بنا شده است. گودالى كه رفيع ترين نقطه زمين است و بناى بر آن بلندترين بناست و تو گويى آسمان در زير آن گنجانده شده و هيچگاه از باد و باران گزند نمى بيند.

رسيدن به مكّه همان و رهنمون شدن به كعبه نيز همان. بيدرنگ آنجا را در كانون توجّه خويش قرار مى دهيم تا غبار از دل بزداييم. به خانه خدا مى رويم، خانه خلق، خانه ديرينه و از مالكيّت اين و آن رهيده. خانه اى كه در قباله احدى نيست و از آنِ خداوند احد است و براى جمهور خلق.

به خانه خدا مى رسيم و خود را چون پروانه اى مى كنيم و دور آن مى گرديم تا خدا از آن ما گردد؛ «مَنْ كانَ لِلَّهِ كانَ اللَّهُ مَعَهُ». خود را در برابر خدا كوچك و كوچك مى كنيم؛ به

ص: 107

كوچكى يك پروانه و به زيبايى همان. خود را در برابر او كوچك مى كنيم تا در برابر جز او كوچكى نكنيم. آرى، اينجا آنكه كوچكتر است بزرگتر است.

به گرد خانه خدا مى گرديم، فقط هفت بار، به شماره آسمان ها و زمين. گويا با آسمان ها و زمين در گرد اين خانه ايم و نه تنها من و تو، كه «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك» نيز.

به گرد خانه اى مى گرديم كه در آنجا آرامگاه هاجر است؛ يك زن، آن هم كنيز و آن هم سيه چرده. شگفتا! يك كنيز سياه در خانه خدا و خلقى گرد آن. و چه اشارتى و عبرتى برتر از اين كه در چشم خدا، ميان مرد و زن و سياه و سفيد تفاوتى نيست و برترى به پرواپيشگى است و اگر آن پرواپيشه كنيزى سياه باشد، باشد.

طواف مى كنيم و آنك دوگانه در برابر خداوند يگانه مى گزاريم؛ پشت مقام ابراهيم.

باشد كه آن مقام را دريابيم و از قيام او درس آموزيم و بر دين او قامت بنديم.

و در فرجام، سعى مى كنيم؛ از صفا تا مروه و به آهنگ خدا. در پىِ عمرى دويدن از خانه تا محلّ كار و به مقصود نرسيدن، در اينجا سعى مى كنيم و اميد مى بريم به مقصود برسيم. خدايا! نااميدمان مكن.

غير از خدا هيچكس نبود

... و سرانجام كاروان ما نيز به مكّه رسيد و خدا را به آغوش جان كشيد. تقويم زمان حكايت از آن داشت كه 1421 سال از هجرت پيامبر گذشته است و در آغاز قرن بيست و يكم و هزاره سوم ميلادى هستيم. عقربه ساعت نيز نشان مى داد كه سه ساعت از صبح گذشته است و چنانكه مردم مى گويند، سه نيمه شب است.

كاروانيان همسفران من بودند كه در اين سفر كوتاه با يكديگر دوست شده بوديم.

ديگر، يكديگر را نه همسفر، كه دوست مى دانستيم و اين احساس در من بيشتر ريشه داشت.

غبار سفر را نزدوده بوديم كه خانه خدا را آهنگ كرديم. پا در ركاب گذاشتيم و حاضر يراق رفتيم. ديديم آنچه را حتّى در پندار نمى گنجانديم. پير و جوان، سفيد و سياه، مرد و زن و از همه اصناف مردم و كشورهاى گونه گون، چون دانه هاى برف برگرد خانه دوست مى گرديدند و مى گريستند و زمزمه مى كردند. همه در كنار هم و هر يك در كنار خدا و همنشين با او شده بودند. آرى، «انَا جَليسُ مَنْ ذَكَرني».

نمى دانم آسمان به زمين آمده بود يا زمين به آسمان بال گشوده بود. هر چه مى ديدم رنگ خدايى داشت و هر كه را مى نگريستم، خداگونه شده بودند. تو گويى در گرداگرد اين خانه، بشر خاكى نبود، انسان افلاكى بود. همگان پا بر زمين داشتند، امّا سر در آسمان و دست بر آستان جان جهان.

گرديديم، دوگانه گزارديم، كوشيديم و تقصير كرديم و عذر تقصير آورديم تا از تقصيراتمان بگذرد. بگذريم و بگذاريم.

برگشتيم كه يكى از رهياران پرسشى كرد و آتش بر دل افكند: چه ديدى؟ زبان در كام كشيدم و اينك قلم از نيام مى كشم و برمى نويسم كه خدا را، خدا؟؟؟. يافتم، يافتم.

كجاست ارشميدس كه طلب و طرب را بنگرد.

آرى، در ديار يار همه بودند، امّا غير از خدا هيچكس نبود.

ص: 108

مقصد و مقصود

آنكه از خانه خود روانه مى شود تا خانه خدا را زيارت كند، يك مقصد و يك مقصود (1) دارد و اين دو همواره ملازم يكديگر نيست. مقصد وى خانه خداست و مقصود او تقرّب به خدا. به ديگر سخن، مقصد او كوى دوست است و مقصود او روى دوست؛ زيرا زيارت خانه خدا وسيله است و هدف از آن، تقرّب به خدا و خداگونه شدن.

برخى همين كه به مقصد مى رسند، مى پندارند كه به مقصود رسيده اند و شاهد را در آغوش گرفته اند. حال آنكه گفته اند:

هر چه در اين پرده نشانت دهند گر نستانى به از آنت دهند

پس هرگز نبايد در مقصد ايستاد و بايد بالا و بالاتر رفت و به چند پايه هم قناعت نكرد.

پايه بسيار سوى بام بلند تو به يك پايه چون شوى خرسند

در اين سير نبايد به آنچه يافتيم بسنده كنيم، بلكه بايد دست از طرب و طلب برنداريم و بيشتر بخواهيم و به خدا نزديكتر شويم.

من غلام آنكه او در هر رباط خويش را واصل نداند بر سماط

همچو مستسقى كز آبش سير نيست بر هر آنچه يافتى باللَّه مايست

بايد چندان به خدا نزديك و نزديكتر شد تا بتوان او را ديد و جز او را نديد.

رسد آدمى به جايى كه بجز خدا نبيند بنگر كه تا چه حد است مكان آدميّت

سخن كوتاه كه حجگزار بايد «مُهاجِراً الى اللَّهِ» (2) تا مقصد برود و «فَفِرُّوا الَى اللَّهِ» (3) را در تيررس ديد خويش قرار دهد و در مقصود چندان غوطه ور شود، بلكه غرق شود، كه به مقام ... قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ... (4) دست يازد.

پس در حج دو سير بايد: سير آفاقى و سير انفسى. با آن به مقصد مى توان رسيد و با اين به مقصود. بهوش كه در مقصد نمانيم و از آن گامى فرا پيش نهيم.

حجّ مقبول

حج يك «سير روحانى» است و نه يك «سفر جغرافيايى». البتّه سفر از يك نقطه جغرافيايى به نقطه اى ديگر هست، امّا تنها اين نيست. هدف از اين سفر، سير است؛ سير با سلوك. و شرط اين سير، سفر است، امّا اين شرط، شرط لازم است و نه كافى. پس حج با توريسم و سياحت و جهانگردى فرق مى كند و هر كه چنين پندارى از حج دارد، و يا با چنين پندارى به حج مى رود، محنت باديه به سيم مى خرد و شاهد را در آغوش نمى گيرد.

امّا و شگفتا كه عدّه اى به «سفر اين سير» بيش از «سير اين سفر» مى انديشند. براى سفرشان به دقّت برنامه ريزى مى كنند و مقدّمات و مؤخّرات و لوازم آن را مطمح نظر قرار مى دهند، امّا براى سيرشان گام از گام برنمى دارند و بدون آماده سازى فكرى و اخلاقى روانه مى شوند. لسان الحال اين عدّه اين است كه حج يك سفر است، با مقدارى تشريفات عبادى كه لزوماً تأثيرى در زندگى آينده حجگزار ندارد. حال آنكه هرگز چنين نيست و نه تنها حج، بلكه ديگر عبادات نيز بر پايه مصالحى تشريع شده و تأثيرى شگرف


1- در فرهنگ فارسى معين، ذيل واژه «مقصد»، آمده است: اگر كسى براى كتاب خريدن به بازار برود، مقصد او بازار است و مقصودش كتاب.
2- نساء: 100
3- ذاريات: 50
4- انعام: 91

ص: 109

و شگفت در زندگى هر مسلمان دارد. اگر آثار يك عبادت در مشى و منش مسلمانى ديده نشود، دانسته مى شود كه وى به پوسته آن عبادت اقتصار كرده و مغز آن را فرونهاده است.

حج مبتنى بر يك سلسله مناسك فقهى است، امّا فقط مناسك فقهى نيست، بلكه دربردارنده مناسك فكرى و اخلاقى نيز هست و گوهرش نيز در همين است. اگر مناسك فقهى حج بدون پشتوانه و ثمره فكرى و اخلاقى بود، فقط تشريفات صورى شمرده مى شد و هرگز درس آموز و غفلت زدا نبود. حال آنكه مناسك و اعمال حج شعائراللَّه است و شعائر موجب تقرّب به خدا مى شود.

البتّه شرط صحّت حج غير از شرط قبولى آن است. شرط صحّت حج، عمل صحيح به مناسك فقهى است و شرط قبولى آن، عمل به مناسك اخلاقى حج. بنابراين حج سير بى سلوك نيست و حتّى دقيق تر آن است كه بگوييم سير و سلوك نيز نيست، بلكه سلوك و سير است. هدف از آن سلوك است و لازمه آن، سير. بدين رو در حج نبايد فقط به مناسك و اعمال اقتصار كرد و با به جا آوردن آنها چنين پنداشت كه ديگر وظيفه اى بر عهده نداريم. خداوند در سوره حج آيه 37، فرموده است:

لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ ....

«گوشت ها و خون هاى قربانى به نزد خداوند نمى رسد، بلكه تقواى شما به نزد او مى رود.»

همچنين در سوره بقره، آيه 197، ضمن اينكه از مناسك فقهى حج سخن رفته، خطاب به حجگزاران آمده است:

وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى ....

«توشه برگيريد و بهترين توشه، تقواست.»

از همين دو آيه دانسته مى شود كه آنچه از حج مورد نظر خداوند است، تقواست و همه مناسك به شرط تقوا پذيرفته مى شود. همان گونه كه در سوره مائده، آيه 27، آمده است:

انَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ ...؛ «براستى كه خداوند از متّقين مى پذيرد.»

حج، زيارت حرم خداوند است، چنانكه قلب هر انسان نيز حرم خداوند است (القَلْبُ حَرمُ اللَّه). پس نمى شود با قلبى كه غير خدا در آن راه يافته است، به زيارت حرم خدا رفت.

رسم عاشق نيست در يك دل دو دلبر داشتن يا ز جانان يا ز جان بايست دل برداشتن

نمى شود آن حرم خداوند را زيارت كرد و اين حرم خداوند را رعايت نكرد و به مادّيگرى اخلاقى و اقتصادى آلوده ساخت. هم آن خانه بايد پاك باشد و هم اين خانه، و هم آن خانه را بايد زيارت كرد و هم اين خانه را رعايت.

نخورد از عبادت، بر آن بى خرد كه با حق نكو بود و با خلق بد

حج در زندگى هر مسلمان يك سرفصل است و هر حاجى بايد زندگى پيش و پس

ص: 110

از حج او با يكديگر متفاوت باشد. پذيرفتنى نيست كه كسى به حج برود و برگردد و همان گونه زندگى كند كه پيشتر زندگى مى كرد. برگشت از حج نبايد برگشت به زندگى گذشته باشد، بلكه بايد پيشروى به سوى حيات طيّبه باشد. حج، «فرارٌ إِلَى اللَّه» است و برگشت از سفر حج نبايد «فرارٌ مِنَ اللَّه» باشد، بلكه بايد «قرار مَعَ اللَّه» باشد.

آنكه گرفتار بت نفس است و ساكن بيت الهوى، نمى تواند بيت اللَّه را زيارت و آداب اخلاقى آن را رعايت كند. او سياحت و تجارت مى كند و نه زيارت. حدّاكثر اينكه زيارتش صحيح است، امّا مقبول نيست و به آن پاداش داده نمى شود. و پيداست كه آنچه مطلوب است، حجّ مقبول است و نشانه آن، ترك گناه. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:

«آيَةُ قَبولِ الْحَجِّ تَركُ ما كانَ عَلَيهِ الْعَبدُ مُقيماً مِنَ الذُّنوبِ».

«نشانه قبولى حج اين است كه حاجى از گناهانى كه در پيش انجام مى داده است، دست بردارد.»

آرى، حج صحيح غير از حجّ مقبول است. حجّ صحيح لزوماً حجّ مقبول نيست، امّا حجّ مقبول لزوماً صحيح است. بنابراين، بايد در پى حجّ مقبول بود و دغدغه آن را داشت.

هر كه كارد قصد گندم باشدش كاه خود اندر تبع مى آيدش

بسيارى از حجگزاران فقط دلنگران حجّ صحيح هستند و حتّى با هزار گونه وسواس، به مناسك فقهى حج عمل مى كنند، امّا و دريغا كه هرگز دغدغه حجّ مقبول را ندارند و اصلًا چنين موضوعى برايشان مطرح نيست. در نتيجه نگريسته مى شود كه زندگى پيش و پس از حج آنها هيچ تفاوتى با يكديگر ندارد و در حالى كه يك لقب به آنها افزوده شده، هيچ فضيلتى برايشان حاصل نشده است.

پاداش حج

«بهشت را به بهانه مى دهند و نه به بها.»

«بهشت را به بها مى دهند و نه به بهانه.»

از اين سخن، كه يكى از آنِ يكى از عارفان شوريده سر است و دومى، گفته يكى از روحانيّون عملگرا، كدام درست است؟

چنين مى نمايد كه هر يك از اين دو سخن، به اعتبارى، درست است و لذا مى توان هر دو را با يكديگر جمع كرد. مى شود گفت كه بهشت را به بها مى دهند؛ زيرا آنچه يك بنده مطيع خداوند انجام مى دهند، بهاى بهشت است و در روايات نيز تعبير «ثمن الجنّة» آمده است. از سوى ديگر مى توان گفت كه بهشت آنقدر گران است و بهايى كه در برابر آن پرداخت مى شود چندان اندك است كه آن بها، جز بهانه اى بيش نيست. بنابراين شايسته مى نمايد كه گفته شود بهشت را به بهايى مى دهند كه بهانه است.

بهشت چندان سرشار از نعمت هاى خداوندى است كه هم به درك نمى آيد و هم به وصف (لا يُدرك وَ لايُوصَف)، و يكى از نعمت هاى آن نيز اين است كه انسان در آن جاويد است و هركه در آنجا قدم بگذارد هرگز بيرون نمى شود. حال بنگريد كه در مقابل آن بهشت و آن همه نعمت، يك بنده مطيع خداوند چه مى كند كه اين همه پاداش مى يابد؟ كسى كه همه واجبات و مستحبات را انجام دهد و از كلّيه محرّمات و مكروهات

ص: 111

بپرهيزد، كار دشوار و توانفرسايى انجام نداده و اصولًا خداوند هيچ عمل مشقّت بارى را واجب نكرده است. همان گونه كه در قرآن آمده است:

يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ .... (1) «خداوند براى شما آسان خواسته و دشوار نخواسته است.»

مضافاً اينكه خداوند در برابر هر كار نيكى به انسان ده پاداش مى دهد:

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا .... (2) بنابراين، پاداش بهشت و پاداش ده برابر به هر حسنه، بسى گرانتر از اعمالى است كه يك بنده مطيع خداوند انجام مى دهد. خداوند بهاى اندكى دريافت مى كند و پاداش گرانى پرداخت مى نمايد و آن بها، بهانه اى است براى ورود به بهشت.

اضافه كنيم كه اگر ميانگين عبادات و طاعات هر انسان پنجاه سال باشد، پاداش آن نيز پنجاه سال مى شود. امّا خداوند در برابر مدّتى طاعت، كمتر يا بيشتر از پنجاه سال، بهشت جاودان را به انسان پاداش مى دهد. از اينجا نيز دانسته مى شود كه خداوند پاداشى گرانتر از بهايى كه انسان ها براى بهشت مى پردازند به آنها مى بخشد و در واقع آن بها را بهانه ورود به بهشت مى كند.

حال به ربط اين موضوع با موضوع حج بپردازيم. در روايات متعدّدى آمده كه پاداش حجّ مقبول، بهشت است. پيداست كه اين پاداشِ بزرگ به ازاى يك فريضه، از سر لطف و رحمت خداوند است و او خواسته بدين وسيله بندگانش را بيامرزد و بهشتى كند.

موسم حج، موسم ريزش گناهان است و حجگزار، اگر هم با كوله بارى سنگين از گناه به خانه خدا آمده باشد، بدون كوله بار گناه به خانه اش رهسپار مى شود. از آن پس، او مى ماند و آينده اى كه در پيش دارد: آيا ديگر بار كوله بارى از گناه فراهم مى سازد يا آنكه سبكبار از گناه، آينده را در مى نوردد. امام صادق عليه السلام فرموده است:

«اذا افاضَ الرَّجُلُ مِنْ مِنى وَضَعَ يَدَهُ مَلك في كِتْفَيهِ ثُمَّ قالَ: اسْتَأْنِفْ».

«هنگامى كه حاجى از منا كوچ مى كند، فرشته اى دست بر شانه هاى او مى گذارد و مى گويد: اعمال را از سر بگير.»

در حديث فوق تصريح شده است كه در منا كارنامه حاجيان از گناه زدوده مى شود و او تولّدى ديگر مى يابد و بايد زندگى را از نو آغاز كند. همچنين در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است: «از اهل عرفات آن كس جرمش بيشتر است كه از عرفات برمى گردد و مى پندارد كه آمرزيده نشده است.»

اين همه پاداش براى حجگزار از چه روست و مگر او چه مى كند؟ پيداست كه خداوند تكليف بما لايُطاق نمى كند و حجگزار كارى توانفرسا انجام نمى دهد. اين همه پاداش جز از سر كرامت و لطف خداوند نيست و او اين عبادات را دستمايه آمرزش گناهان و ورود بندگان به بهشت كرده است.

شگفتا كه برخى بندگان خداوند در پى كوچكترين بهانه اى هستند تا ديگران را تنبيه كنند، امّا خداوند بهانه هايى قرار داده است تا بندگانش را بيامرزد و روانه بهشت كند.

شگفت تر اينكه بعضى بندگان به اين بهانه ها چنگ نمى زنند و از پرداخت بها براى ورود به بهشت، كه بهانه اى بيش نيست، تن مى زنند!


1- بقره: 185
2- انعام: 160

ص: 112

بيعت با خدا

در گوشه اى از خانه خدا سنگ سياهى وجود دارد كه به همين نام، نامبردار است؛ حجرالأسود. گويا هيچ نامى زيبنده اين سنگ نبود كه فقط «سنگ سياه» خوانده شد. امّا اين سنگ، در دل و ديده مسلمانان، از همه سنگ هاى جهان ارزنده تر است و آن را با كلّيه سنگ هاى سفيد و رنگين، كه بس گرانبهايند، عوض نمى كنند.

حجرالأسود نخستين سنگى است كه بر زمين نهاده شده و چنانكه در روايات آمده، يادگار آدم از بهشت موعود است. مهمتر اينكه اين سنگ، جنبه سمبليك دارد و نماد دست خداوند در زمين است. اضافه كنيم كه «دست خداوند» نيز، به شرحى كه سپس خواهيم گفت، دربردارنده مفهومى سمبليك است. لذا در اينجا دو نماد، رخ مى نمايد:

«دست خداوند» و «سنگى كه دست خداوند است».

بارى، در احاديث متعددى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است:

«الْحَجَرُ يَمِينُ اللَّهِ فِى الارضِ فَمَنْ مَسَحَهُ مَسَحَ يَدَاللَّهِ».

«حجرالأسود دست خداوند در روى زمين است. هر كه آن را لمس كند، دست خدا را لمس كرده است.»

همچنين در احاديث متعدّدى توصيه شده كه طواف كننده، در هر طواف، حجرالأسود را استلام كند. از اين احاديث و آنچه درباره حجرالأسود گفته شد، كه «دست خداوند» است، دانسته مى شود كه استلام حجرالأسود به منزله بيعت با خداوند است.

بدين صورت، هركس با استلامِ حجرالأسود، با خداوند بيعت مى كند و ميثاق مى بندد و بيعت با خداوند جنبه ملموس و عينى مى يابد.

حاجت به تفصيل نيست كه مفاد بيعت با خداوند چيست: بيعت با خدا، يعنى بندگى در برابر خدا و سركشى در برابر غير خدا. و اساساً لازمه بندگى در برابر خدا، سركشى در مقابل غير خداست. همان گونه كه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه پس از استلام حجرالأسود گفته شود:

«آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ ...»

بندگى در برابر خدا و سركشى در مقابل طاغوت، پيام رهايى بخش همه پيامبران است. در سوره نحل، آيه 36، آمده است:

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ....

«براستى كه در ميان هر امّتى پيامبرى را برانگيختم [تابگويد] كه خداوند را عبادت كنيد از طاغوت دورى بجوييد.»

طاغوت به هر موجود طغيانگر و متجاوز گفته مى شود و از ريشه طغيان گرفته شده و اگر چه مصدر است، به معناى اسم فاعل، يعنى طاغى، به كار مى رود. در قرآن ضمن بيان سرگذشت امّتهاى پيشين، به طغيان عدّه اى در برابر خدا اشاره گرديده و از جمله، فرعون به عنوان طاغوت معّرفى شده است.

همچنين در سوره بقره، آيه 256، درباره كفر به طاغوت و ايمان به خدا آمده است:

ص: 113

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَاانفِصَامَ لَهَا ....

«هر كه به طاغوت كفر ورزد و به خداوند ايمان آورد، براستى كه به دستاويز استوارى دست انداخته است كه گسستى در آن نيست.»

آيات فوق دلالت دارد كه لازمه ايمان به خدا و عبادت براى او، دورى از طاغوت و كفر به اوست. و چون در آيات ديگرى فرعون به عنوان طاغوت معرفى شده است، معلوم مى شود كه مؤمنان بايد از فرعونيان عصر خويش دورى كنند و به آنها كفر بورزند. و اين است معناى «لا الهَ الَّااللَّه». آرى، به گفته ستاره اقبال جهان اسلام:

بنده را با خواجه خواهى در ستيز تخم لا در مشت خاك او بريز ...

اى كه اندر حجره ها سازى سخن نعره لا پيش نمرودى بزن

به اصل سخن برگرديم: بيعت با خداوند؛ يعنى اطاعت از او و عصيان در برابر قدرتهاى مقابل او. بيعت با خداوند، يعنى «بَلى» گفتن به پرسش «الَسْتُ بِربِّكُمْ» و «لا» گفتن به همه بت ها و قطب هاى قدرت. بيعت با خداوند، يعنى ايستادگى و نستوهى در برابر استعمار و استبداد و استثمار و استحمار و استخفاف. مقاومت در مقابل قدرت هايى كه مردم را استضعاف مى كنند تا به استعباد وادارند و خود با استكبار حكومت كنند.

بيعت با خداوند؛ يعنى باكفّ نفس، دين را در كف دست نگاه داشتن و آن را به دنيا نفروختن. زانو نزدن در مقابل ماترياليسم اقتصادى و ماترياليسم جنسى و ماترياليسم اخلاقى. تن ندادن به هر آنچه انسان را به بندگىِ تن فرا مى خواند و تخته بند تن مى كند.

كوتاه سخن اينكه بيعت با خداوند، يعنى رمى همه شيطان ها و برائت از كلّيه مشركان و شكستن همه بت ها؛ از بت هاى چوبينِ كهن تا بت هاى زيباى جديد كه با ماسك تمدّن و تجدّد، هويّت خويش را مكتوم مى دارند و مردم را اغرا و اغوا مى كنند.

هان! امّت ابراهيم و محمّد! بت شناسى و بت شكنى را از پيامبرتان بياموزيد.

حجرالأسود را استلام كنيد و بر هر كه مردم را به استعباد وامى دارد، بشوريد و بانگ برآريد كه: أَنَّ اللَّهَ بَرِى ءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ .... (1) زندگى در ارتفاع

بشر امروزى سطح زمين را در نورديده و در هر جا كه زمين بوده و امكان خانه ساختن، خانه ساخته است. آنگاه بدين هم بسنده نكرده و نردبانى از تكنولوژى فراهم كرده و سينه آسمان را خراشيده و آسمانخراش و برج پرداخته است. به ديگر سخن، بشر امروزى در ميان زمين و آسمان زندگى مى كند، يعنى در ارتفاع. اگر گذشتگان، كه در سطح زمين زندگى مى كردند، بخواهند به معاصران ما نگاه كنند، كلاه از سرشان مى افتد.

بارى، آپارتمان نشينى، يعنى زندگى در ارتفاع و فاصله گرفتن از زمين. ما، به لحاظ اكولوژى در ارتفاع زندگى مى كنيم، امّا به لحاظ ايدئولوژى چطور؟ پاسخ من فى الجمله منفى است.

راست اينكه بشر امروزى گرچه با فاصله از زمين زندگى مى كند، امّا آسمانى نشده و همچنان به زمين دل بسته و سخت زمينى است و نتوانسته از راه هاى معنوىِ آسمانى


1- توبه: 3

ص: 114

بگذرد و آسمانى شود. بيمارى ماترياليسم اقتصادى دامنگير بسى از ابناى آدم است و پول براى آنها تنها ارزش و معيار ارزش هاست. مى دوند و مى كوشند و جست و خيز مى زنند تا به رفاه مادّى برسند و براى رسيدن بدين مقصود، اخلاق و معنويّت و نوعدوستى را قربانى مى كنند.

اينجاست كه رسالت پيامبران آشكار و ژرفاى آن دانسته مى شود: پيامبران از آن رو برانگيخته شده اند كه بشر را به سوى آسمان برانگيزند و اين موجود خاكى و زمينى را، خدايى و آسمانى كنند و از زمين، پلى به آسمان زنند و ديده ها را به آسمان معطوف دارند و بشر خودخواه را ديگرخواه و خداخواه كنند؛ يعنى هر كس تا بدان پايه رسد كه براى خدا، منافع خود را فراموش كند و منافع ديگرى را مقدّم بدارد. دست كم اينكه براى دست يازى به منافع خويش، اخلاق را پايمال نكند.

عبادت، تلقين اين نكته به بشر است كه همه چيز در زمين نيست، آسمان نيز هست و خداوندِ زمين و آسمان بايد مقصد و غايت قرار گيرد. عبادت نقطه پيوند زمين و آسمان است و آوردن آسمان به زمين و بردن انسان به آسمان. با عبادت مى توان در ارتفاع زيست، امّا نه به لحاظ اكولوژى، كه چندان مهم نيست، بلكه به لحاظ ايدئولوژى، كه بسيار مهم است.

و حج، فصل زيستن در ارتفاع است و فاصله گرفتن از خاك. آن را از كف ندهيم كه در مقابلش، هر چه به كف آوريم، زيان كرده ايم.

در محضر خدا

تكيه و تأكيد اديان بر وجود خداوند چندان جدّى است كه بى چند و چون مى توان توحيد را اصل مشترك و اصل الاصول همه اديان شمرد. در قرآن نيز همواره از وجود خداوند سخن رفته و از آثار و عظمت و علم او ياد شده و اين موضوع بيش و پيش از هر موضوعى در اين كتاب پسامد دارد، تا آنجا كه مى توان قرآن را «خدانامه» خواند.

تكرار تذكّرآميز قرآن اين است كه همگان زير نظر خداوند هستند و او مى داند و مى شنود و مى نگرد. صفحه اى از كلام اللَّه خالى از اين نكته نيست و دست كم در هر چند آيه، يك بار به خداوند و علم او توجّه داده شده است. از آن همه آيات، يك آيه، كه به صورت استفهام انكارى بيان شده، بسيار تكان دهنده است:

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ... (1)؛ «آيا نمى داند [و نمى دانيد] كه خداوند مى بيند.»

آن همه تذكّر قرآن درباره وجود خداوند از باب حديث نفس نيست و هرگز خداوند نخواسته است فقط وجود و قدرتش را بنماياند، بلكه از آن روست كه توجّه به وجود و حضور خداوند، در زندگى انسان تأثير دارد. اگر انسان ها باور كنند كه در محضر خداوند هستند و او شاهد و ناظر اعمال است و از رگ گردن نزديكتر، در گفتار و كردار خود بسيار دقيق مى شوند و چنان مى زيند كه خداوند مى خواهد.

فرض كنيم به كارگزاران مؤسّسه اى بگويند كه بازرسى، همه اعمال آنها را زير نظر دارد و بر مبناى آن، پاداش و جزا مى دهد؛ پيداست كه در اين صورت همه آنها با احتياط و دقّت كار مى كنند. خداوند نه آن بازرس، كه خالق او و ديگران است و حتّى از نيّات همگان


1- علق: 14

ص: 115

آگاه. درك و باور اين موضوع خطير و لمس كردن آن دگرگون كننده زندگى انسان است و بيش از هر چيز در چگونه زيستن انسان بس مؤثر است. زندگى انسان هاى خداباور چون انسان هاى بى خدا نيست. خدا باوران، خداخواهانه و اخلاقى و پاك سلوك مى كنند و هرگزبرگرد منافع شخصى خويش نمى گردند وحقوق خدا وبندگانش را ملحوظ مى دارند.

تشرّف به بيت اللَّه الحرام و زيارت خانه خدا، بيش از هر چيز اين احساس را در انسان تقويت مى كند كه در محضر خداوند است. چون اين احساس در ميان زائران خانه خدا بسيار عميق است، شايد بتوان گفت كه زائران، در آن هنگام، بيش از ديگر گروه مؤمنان، كه در مكان هاى ديگر پراكنده اند، حضور او را درك و لمس مى كنند. بدين رو مى توان گفت كه گرانبهاترين توشه زائران اين است كه همين احساس را با خود به شهرهايشان ببرند و در همه جا خود را در محضر خدا احساس كنند و اين احساس را به ديگران منتقل نمايند.

از خانه خدا تا كتاب خدا

فيلسوفان مى گويند هر چيزى چهار گونه وجود دارد: وجود ذهنى، وجود لفظى، وجود كتبى و وجود خارجى. مثلًا اگر كتاب را در نظر بگيريم، تصوّر آن در ذهن، وجود ذهنى كتاب است و به زبان آوردن آن، وجود لفظى كتاب. همچنين نگارش كلمه كتاب، وجود كتبى آن است و صورت عينى آن، وجود خارجى كتاب.

اگر بخواهيم، با اندكى مسامحه، اين موضوع را با قرآن تطبيق دهيم، مى توان گفت كه حفظ قرآن همان وجود ذهنى قرآن است و قرائت قرآن وجود لفظى آن. همچنين نگارش قرآن وجود كتبى آن است و صورت عينى قرآن، يا عينّيت بخشيدن به آن در زندگى، وجود خارجى قرآن است.

مسلمانان، از ديرباز، به برخى از گونه هاىِ وجودِ قرآن بيشتر اهتمام مى ورزيدند.

همواره گروهى آن را حفظ مى كردند و گروهى ديگر با خطوط زيبا آن را مى نوشتند و بدين طريق وجود ذهنى و كتبى قرآن را پاس مى داشتند. گروه بيشترى به قرائت قرآن همّت مى گماشتند و وجود لفظى آن را مطمح نظر داشتند. امّا وجود خارجى آن، يا صورت خارجى دادن به آن در زندگى و محقّق كردن آن، چنانكه بايد، در كانون توجّه همه مسلمانان نبود. چنانكه شكايتِ رسول خدا صلى الله عليه و آله از مسلمانان اين است كه قرآن در نزد آنان مهجور است: وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (1).

مقصود از مهجور بودن قرآن، عمل نكردن به آن و خارج شدنش از متن زندگى و رفتن آن به حاشيه است. اگر قرآن در جامعه اى «نقش تزيينى» داشته باشد و نه «نقش تعيينى»، مهجور است. هنگامى قرآن مهجور نيست كه نقشبند زندگى باشد و حضور تعيينى داشته باشد و درسنامه فردسازى (تربيت) و قطعنامه جامعه پردازى (سياست) باشد. حفظ و قرائت و خوشنويسى و چاپ قرآن، همه و همه، مقدّمه و مدخل براى عمل به قرآن است و عملى كردن برنامه هاى آن. در مقدّمه ماندن و قرآن را در متن و بطن زندگى نياوردن، مهجور نگه داشتن قرآن است و محروم كردن جامعه از رهنمودهاى آن.

در مكّه و مدينه، به ويژه در مسجدالحرام و مسجدالنّبى، آنچه فراوان ديده و شنيده مى شد، صداى قرائت قرآن بود و جمع كثيرى كه به آن اشتغال داشتند. و البتّه كه اين بسى بهجت افزا بود و موجب مسرّت؛ امّا ...


1- فرقان: 30

ص: 116

شبى در كنار خانه خدا، چون از قرائت پاره اى مصحف فارغ شدم، به نماز ايستادم و قرآن را بر كنار (البتّه روى زمين) نهادم. در نماز بودم كه يكى از برادران ايمانى مرا خطاب و عتاب كرد كه چرا قرآن را بر زمين نهاده ام. از تعصّب و تصلّب او، كه نبايد حتّى قرآن را بر زمين نهاد، ملول نشدم. گو اينكه اين كار، هتك كلام اللَّه نيست و حتّى دور از تأدّب قلمداد نمى شود؛ امّا ...

پر دور نرويم. مقصود اين است كه ما مسلمانان، چندان كه به وجود ذهنى و لفظى و كتبى قرآن اهتمام مى ورزيم، به وجود خارجى آن اهمّيت نمى دهيم و در تحقّق و عملى كردن برنامه هاى آن قصور و تقصير مى ورزيم. و اگر جز اين بود، سرنوشت ما جز اين بود.

از اينكه قرآن روى زمين باشد رنجور مى شويم، امّا عنايت نمى كنيم كه برنامه هاى آن بر زمين مانده و بر اخلاق و سياست ما حاكم نشده است.

قرآن را در شبهايى ويژه بر سر مى نهيم، امّا در صحنه زندگى بر زمين مى گذاريم.

قرآن را مى بوسيم و بر ديده مى كشيم، ولى سپس آن را بر كنار مى گذاريم و به عرصه اجتماع نمى آوريم.

اينك، خدا را، بياييد به كتاب خدا برگرديم و آن را نقشبند زندگى كنيم و بدان نقش تعيينى در زندگى دهيم و به نقش تزيينى آن بسنده نكنيم. راست مى گفت ستاره اقبال جهان اسلام:

گر تو مى خواهى مسلمان زيستن نيست ممكن جز به قرآن زيستن

حكايتى و عبرتى (1)

سال ها پيش از اين، گوشه اى از بام خانه ام خراب شده بود و احتياج به مرمّت داشت. روزى اين موضوع را با يكى از دوستان طلبه ام در ميان گذاشتم و از او خواستم اگر بنّايى را مى شناسد، به من بشناساند. او گفت از قضا در همسايگى خانه ما بنّايى است كه از عهده اين كار بر مى آيد. نشانى دقيق خانه ام را گرفت و گفت صبح جمعه آماده باش.

وى چيز ديگرى از بنّا نگفت و من نيز چيزى از وى نپرسيدم.

جمعه فرا رسيد و كمى زودتر از وقت معمول، زنگ خانه به صدا درآمد. از جاى برخاستم و شگفت زده از اينكه استاد بنّا زودتر از وقت معمول آمده است، در را گشودم.

همين كه با يك روحانى خوش چهره از آل رسول مواجه شدم، با خود گفتم حتماً اشتباه آمده است. پس از سلام و احوالپرسى طلبگى، بى درنگ گفت فلانى شما را معرّفى كرده است و براى بنّايى آمده ام. از آنجا كه با زندگى طلبگى نيك آشنايم، چندان تعجّب نكردم، هنگامى تعجّب كردم كه ...

بارى، حجّت الاسلام و المسلمين ... عبا و عمّامه را به كنارى نهاد و وسايل بنّايى را به دست گرفت و مشغول كار شد و مى خواست كار دو- سه بنّا را يك تنه به انجام رساند.

به وى گفتم: به كجا چنين شتابان؛ چرا اين همه عجله و ...

در آن حيص و بيص و در هنگامى كه ديگر با هم صميمى شده بوديم، از وضع زندگيش پرسيدم و مى پنداشتم كه لابد عقربه زمان به نفع او نمى چرخد. امّا از خواننده چه پنهان كه چون از زندگيش گفت، بر او غبطه خوردم كه چقدر مرفّه است! بيدرنگ پرسيدم پس چرا كار مى كنى؛ آن هم چنين كارى؛ و آن هم در وسط تابستان و زير آفتاب سوزان؟

ص: 117

گفت ... قلم اينجا رسيد و سر بشكست.

همه سخن در اينجاست كه وى گفت: سال ها پيش يك بار به زيارت خانه خدا مشرّف شده بودم، امّا آنچه را اندوخته و خرج اين سفر كرده بودم، از طريق بنّايى بود و باكدّ يمين و عرق جبين. حتّى نگذاشتم يك ريال از جاى ديگر به آن مال مخلوط شده باشد. مى خواستم فقط و فقط با دسترنج شخصى خويش به خانه خدا مشرّف شوم. اينك باز هم مرغ دل هواى آن خانه كرده است و دوست دارم تا نيروى جوانى هست، بار ديگر به آن خانه رخت بركشم. پس كار مى كنم و آنچه را با مشقّت و عرق ريزى به دست مى آورم، يكسره به كنار مى نهم تا بار ديگر ...

عصر، هنگامى كه استاد دست از كار كشيد، اجرت وى را تقديم كردم. فى المجلس، پس از شمردن، قدرى از پول را به من برگرداند. نپذيرفتم، امّا او هم نمى پذيرفت.

سرانجام گفت: عهد كرده ام كه بيشتر از حدّ معمول كار كنم و كمتر از حدّ معمول مزد بگيرم.

آفتاب غروب كرده بود كه آن فرزند رسول خدا و آن روحانى فرشته خو، از من جدا شد. مى دانستم كه مزدش از را خداوند مى گيرد و إِنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.

حكايتى و عبرتى (2)

آن معتكف ديار حق و آن خادمِ جملگىِ خلق، محمّدبن ابراهيم- كه جايگاهش مينوى باد- حجّى دگرگون داشت و حالى ديگرسان. اندك مالى كه در زندگى گردآورده بود، از طريق حلال بود و آن را از هزار غربال گذرانده بود. در دينارى كه براى خريد لباس احرام داده بود و دينارى كه به قربانى پرداخته بود، چندان باريك شده بود كه جمهور حاجيان به مرتبه او نمى رسيدند. همواره بيم آن داشت كه مبادا به اندازه يك ذرّه مثقال از حقّ ناس بر گردن او باشد. حقّ خدا و خلق را، توأمان، مطمح نظر داشت و يكى را حجاب ديگرى نمى كرد.

بدين سان، روزى، روانه خانه خدا شد؛ با جمعى كه از پيش يكديگر را نمى شناختند. او را در آن جمع، به سال از همه پيش بود، امّا خود را در پس كاروان مى شمرد و كهتر از همه. بارِ خلق برمى داشت و يارِ يكان يكان آنان بود و هيچگاه مجال نمى داد كه در اعانت به ديگران از او سبقت جويند. ياران را يارى مى داد و بارشان مى كشيد تا آنان با فراغت، عبادت كنند و پاداش اين كار را افضل مى شمرد.

عبادت او بر حسب عادت نبود و دعايش نه لقلقه زبان، كه بند بند جانش بود و از درونش مى جوشيد. هماره اين آيت را در تيررس ديده داشت كه: ... لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ... (1). مى دانست كه حق- عزّاسمه- «احسن عملًا» خواسته است، نه «اكثر عملًا». پس «كيف» را از «كمّ» مهمتر مى شمرد و چنين بود كه فايدت عبادت در روح و جانش رسوخ كرده بود.

فصل دوم زندگى

... و اينك يك فصل از دفترِ روحانىِ زندگيمان بسته شد و به وطن برمى گرديم.

فصلى كه با سفر به خانه خدا، يعنى وطن عقيدتى همه مسلمانان، آغاز شد و با برگشت به


1- مُلك: 2

ص: 118

وطن جغرافيايى پايان مى يابد. آغاز تا انجام اين سفر كوتاه بود، امّا سفرى ديگرسان بود و بى مانند. اين سفر، به ظاهر، از يك نقطه زمين به نقطه اى ديگر بود، امّا به واقع از زمين به آسمان.

هيچ سفرى نيست كه پس از آن، عنوانى را به مسافر بيفزايد، امّا با اين سفر يك عنوان به مسافر داده مى شود؛ «حاجى». اين عنوان، از سويى، افتخارآميز است و از سوى ديگر، مسؤوليّت آفرين. با اين عنوان، رسالت هايى بر ما بار مى شود كه عمل بدان ها نيز افتخارآميز است. به عبارت ديگر، با اين عنوان انتظاراتى را پديد آورده ايم كه پيش از آن انتظار نمى رفت. در حلقه اطرافيانمان چون نگينى شده ايم و البتّه كه از اين نگين خاصيّت و فايدت انتظار مى رود. اين انتظار، بجاست، پس بجاست كه آن را برآورده سازيم.

اميرالمؤمنين على عليه السلام فرموده است:

«مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ». (1) «كسى كه به تو گمان نيك برد [با نيكويى در كار]، گمان وى را راست دار.»

گذشت كه حج يك سرفصل در زندگى حاجيان است. با اين سرفصل، دفتر زندگى حاجيان به دو بخش تقسيم مى شود: حيات پيش از حج و حيات پس از حج. نتيجه اينكه اين دو فصل از زندگى حاجيان بايد متفاوت از يكديگر باشد و فصل دوم، بهتر از فصل اوّل. پيشوايان دينمان به ما آموخته اند كه هركس دو روز از زندگيش يكسان باشد، زيان كرده است (مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ)، پس چگونه مى توان برتابيد كه دو فصل از زندگى ما يكسان باشد؛ آن هم فصل هايى كه ميان آنها حج است و با زيارت خانه خدا از يكديگر جدا مى شود. آرى، آنكه اين دو فصل از زندگيش همانند باشد، زيانكار است و زيانكارتر از كسى كه دو روزش يكسان است.

حج مشتمل بر زنجيره اى از اعمال و مناسك است كه حاجيان يكايك آنها را با دقّت و دغدغه انجام مى دهند. اضافه كنيم كه از يك سلسله اعمال و كامروايى ها مى پرهيزند؛ اعمالى كه در طىّ زندگى حرام نيست، امّا در احرام، حرام مى شود. همه آن واجبات و محرّمات را حاجيان به جان مى خرند تا حجّ صحيح بگزارند. امّا همه چيز بدين جا به پايان نمى رسد، بلكه بايد بكوشند تا حجّ مقبول به جا آورند. حجّ مقبول نه در سفر حج، بلكه پس از آن آغاز مى شود؛ يعنى در فصل دوم از زندگى حجگزار. اگر فصل دوم از كارنامه حجگزار خالى از گناهانى باشد كه در فصل اوّل بود، معلوم مى شود كه حجّ او مقبول است؛ و الّا فلا. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:

«آيَةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَركُ ما كانَ عَلَيهِ الْعَبْدُ مُقيماً مِنَ الذُّنُوبِ».

«نشانه قبولى حج اين است كه حاجى از گناهانى كه درپيش مرتكب شده است، دست بردارد.»

حجّ مقبول در گرو گناه زدايى از فصل دوم زندگى است و پوشيدن لباس تقوا. در حج بايد لباس احرام به تن كرد تا پس از حج بتوان لباس گناه را چاك كرد و خود را به لباس تقوا آراست. ... وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ....

حج سفرى روحانى است كه در آن بايد شستشويى كرد و روح و روان را از گناه پيراست و پوستى ديگر انداخت و ديگرسان شد. بار يافتن به ديار يار و همسايه شدن با


1- نهج البلاغه، قصار 248

ص: 119

يار بايد ثمره داشته باشد و چه ثمره اى بهتر از ترك گناه.

آنكه حج مى گزارد و خدا را لبّيك مى گويد، در واقع يك گام به پيش مى گذارد. اگر بعد از آن، در فصل دوم زندگيش چنان باشد كه در فصل نخست بود، يك گام به پس گذاشته است و در همان جا خواهد بود كه پيشتر بود. وى، هم به خود زحمت داده و رنج سفر خريده و هم عنوان احترام انگيز حاجى را مخدوش كرده است.

ص: 120

از نگاهى ديگر

اشاره

طرح جايگزين شود.

ص: 121

حج گزارى حاجيان پاكستانى

مديريت كلان

در كشور پاكستان امور حج توسط بخش دولتى اداره مى شود و امور مربوط به تحقيقات و پژوهش هاى حج، توسط برخى مجتمع هاى تحقيقاتى در شهرهاى بزرگ انجام مى گيرد. وزارت امور مذهبى پاكستان متولّى امور حج در اين كشور است. دولت عربستان همه ساله سهميه اى را به زائران پاكستانى اختصاص مى دهد كه اين سهميه در سال 2000 ميلادى 105 هزار نفر بوده است. گاهى اوقات تقاضاى تشرّف به حج با سهميه درنظر گرفته شده تطبيق نمى كند و در سال هايى نيز تقاضاكمتر از سهميه است. در صورتى كه تقاضا بيشتر باشد، عزيمت به حج بر اساس قرعه كشى است و آن ها كه از قرعه كشى حذف شوند براى سال بعد در نوبت تشرف قرار مى گيرند.

روزنامه ها، راديو و تلويزيون مردم را از ثبت نام در حج تمتع آگاه مى سازند و علاوه بر آن از سوى وزارت امور مذهبى در معابر عمومى پلاكاردهايى مبنى بر فراخوان ثبت نام نصب مى شود. زائرى كه اعزام مى شود نبايد ناتوانى جسمى داشته باشد و زنان هم بدون همسر نمى توانند به حج مشرف شوند.

در كشور پاكستان محدوديتى براى عزيمت به عربستان وجود ندارد و هر فرد مى تواند به اندازه توانايى خود و در سال هاى متمادى براى اداى مناسك حج به عربستان سفر كند.

ثبت نام از متقاضيان پاكستانى به صورت متمركز انجام مى شود و زائرى كه ثبت نام كرده، در صورت انصراف نمى تواند سهميه اش را به ديگرى واگذار كند. مسؤولان برگزاركننده حج در پاكستان براى ادارات و سازمان ها و دانشگاه ها و نيز تشويق از توابع و ...

سهميه ويژه اى را درنظر مى گيرند. دولت پاكستان هيچ يارانه اى به زائران پرداخت نمى كند و در صورتى كه خدمتى به آنان ارائه دهد وجه آن را مى گيرد. يك زائر پاكستانى در هنگام ثبت نام 85 هزار روپيه براى هزينه هاى مربوط به حج پرداخت مى كند. در حال حاضر هر 60 روپيه پاكستانى معادل يك دلار آمريكايى معامله مى شود. مبلغى را كه زائر مى پردازد صرف كليه هزينه هاى حج تمتع مى گردد. فقط هزينه گذرنامه از اين محل پرداخت نمى شود.

دولت پاكستان براى مديريت حج، افرادى را تربيت مى كند و آموزش زائران ونظارت بر امورحج نيز توسط تشكيلات وابسته به دولت انجام مى گيرد. زائر

ص: 122

پاكستانى هيچ گونه امكاناتى را با خود به عربستان منتقل نمى كند و تمامى نيازهاى خود را از كشور مقصد تهيه مى كند. زمان معرفى زائر به كاروان در پاكستان، يك هفته قبل از عزيمت است.

گذرنامه و ويزا:

براى زائر پاكستانى گذرنامه معمولى دريافت مى شود؛ گذرنامه اى كه براى سفرهاى خارجى ديگر نيز داراى اعتبار است. گذرنامه در كشور پاكستان توسط اداره مهاجرت و صدور پاسپورت صادر و هزينه آن نيز توسط خود متقاضى پرداخت مى گردد و درخواست گذرنامه توسط خود زائر يا نماينده قانونى او انجام مى شود. براى صدور گذرنامه مهلت خاصى تعيين نشده است.

مسؤولان امور حج پاكستان، گذرنامه هاى زائران را يك ماه پيش از اعزام، به سفارت عربستان در اسلام آباد تحويل مى دهند و دو هفته قبل از اعزام نيز دريافت مى كنند.

انتقال زائران به عربستان (هوايى- زمينى- دريايى):

در پاكستان معمول است كه زائران به وسيله هواپيما به عربستان منتقل شوند، ليكن در موارد استثنايى، اين انتقال از مسير زمين و دريا هم صورت گرفته است. هزينه آمد و شد زائران از محل 85 هزار روپيه پرداختى تأمين مى شود و دولت هيچ مساعدتى در اين زمينه به آنان نمى كند. زائران پاكستانى از طريق 7 فرودگاه مبدأ به مقصد فرودگاه شهر بندرى جده پرواز مى كنند. در هر روز 4 پرواز از پاكستان به عربستان انجام و در هر پرواز 450 زائر پاكستانى منتقل مى شوند. مجموعه عمليات پروازى رفت و برگشت زائران پاكستانى 40 روز به طول مى انجامد و زائر پيش از عزيمت، از زمان برگشت خود آگاهى مى يابد.

ناوگان هوايى پاكستان به هيچ وجه توان انتقال زائران را ندارد و به همين دليل از كشور عربستان در موسم حج هواپيما اجاره مى كند. بسيارى از زائران كشور پاكستان در سال هاى گذشته از طريق دريا به جده منتقل مى شدند و اين سفر 14 روز به طول مى انجاميد. زائران پاكستانى اگر بخواهند به صورت زمينى به عربستان سفر كنند، خود رو شخصى بهترين وسيله براى آنان است كه اين گونه سفر فقط براى متموّلين پاكستانى ميسّر است.

گمرك- ارز- سوغات:

گمرك پاكستان هيچ مبلغى در هنگام خروج زائران، از آنان دريافت نمى كند. مسؤوليت بازرسى بدنى و وسايل زائران در اين كشور بر عهده كارشناسان سازمان مهاجرت مى باشد.

زائران پاكستانى مجاز هستند اجناسى را كه متنوع هم هستند با خود به عربستان انتقال دهند و آن ها را به فروش برسانند.

اجناس مجاز، در ليست بلندبالايى گنجانده شده، در اختيار كارشناسان گمرك قرار مى گيرد. هنگام خروج زائران، اجناس همراه آنان را با ليست مذكور كه در رايانه ثبت شده، تطبيق مى دهند.

زائران پاكستانى هنگام ورود به كشورشان با محدوديت كمى در وارد كردن كالا مواجه هستند ولى مرسوم اين است كه هر زائر يك قلم كالاى بزرگ و الكترونيك مى تواند به همراه داشته باشد.

آب زمزم، خرقه، خرما و برخى اجناس لوكس از جمله وسايلى است كه زائر پاكستانى به عنوان سوغات با خود به كشور مى آورد. زائر پاكستانى اگر اجناس غير ممنوعه بيش از اندازه با خود داشته

ص: 123

باشد، فقط جريمه نقدى به آن تعلق مى گيرد و از اجناس در حد مجاز مبلغى دريافت نمى شود. بار زائر پاكستانى همراه خود او به مقصد مى رسد. ارز زائران پاكستانى هيچ محدوديتى ندارد و متناسب با توانايى آنان است و دولت در اين زمينه هيچ يارانه اى نمى پردازد.

فرودگاه جده- حمل و نقل داخل عربستان:

مسؤولان امور حج پاكستان معمولًا هيچ مبلغى را در هنگام ورود زائر به جده، به مقامات سعودى نمى پردازند.

زائران اين كشور حداقل يك و حداكثر سه ساعت در فرودگاه جده مى مانند و در اين مدت توسط مأموران دولت پاكستان از آنان پذيرايى به عمل مى آيد. وسيله انتقال به مدينه و يا مكه تنها اتوبوس است و در ميان راه، از زائران به وسيله غذا، نوشابه و ميوه پذيرايى مى شود ولى سرانه اين پذيرايى مشخص نيست.

دولت هيچ مسؤوليتى در قبال آمد و شد زائران در داخل شهرهاى مكه و مدينه ندارد و زائران خود در اين مورد اقدام مى كنند.

مسكن:

چند روز پيش از عزيمت زائران، منازل مورد نياز آنان توسط نمايندگان اعزامى از سوى سازمان حج و زيارت وزارت امور مذهبى پاكستان اجاره مى شود. دولت پاكستان در شهرهاى مكه و مدينه دفتر نمايندگى دائمى دارد كه در زمينه اجاره مسكن نيز اقداماتى را انجام مى دهد ليكن در موسم حج نيز افرادى به آنان ملحق مى شوند.

سرانه هزينه مسكن زائران پاكستانى از رقم ثابتى تبعيت نمى كند و هرساله با اندك تغيير مواجه است. زائران پاكستانى عموماً بعد از اداى مناسك حج به مدينه منوره مشرف مى شوند. نحوه اسكان زائران به اين صورت است كه در مكه مردان و زنان به صورت جداگانه در اتاق ها اسكان داده مى شوند. سليقه آنان نيز در موضوع توزيع، دخالت دارد.

براى زائران پاكستانى هتلى اجاره نمى شود بلكه آنان در طول سفر در مكه و مدينه از منازل و آپارتمان هايى كه با قيمت ارزان نيز اجاره مى شود استفاده مى كنند. بر همين اساس سعى مى شود اين منازل و آپارتمان ها حتّى الامكان نزديك حرمين باشد. مسؤولان اجاره، فرش و امكانات استراحت را از موجر دريافت مى كنند و براى تأمين وسايل ديگر خود اقدام مى نمايند. منازل اجاره شده به صورت 24 ساعته در اختيار زائران است. هزينه اجاره منازل، در ابتداى اجاره به موجران پرداخت مى شود.

تداركات و تغذيه:

وضعيت تغذيه زائران پاكستانى در سفر، برنامه مدوّنى ندارد و در طول سفر، زائران مسؤوليت تهيه غذاى خود را به عهده دارند و در انتخاب نوع غذا نيز آزادند و معمولًا غذاهاى ساده تهيه و گذران امور مى كنند. در طول سفر، از ميوه و چاى نيز بر اساس نيازى كه دارند استفاده مى كنند و حتى آب شرب مورد نياز خود را نيز از بازار مى خرند. مبلغ مورد نياز جهت تغذيه زائران در طول سفر، شايد از 100 ريال سعودى هم تجاوز نكند.

بهداشت و درمان:

ص: 124

زائران اين كشور دو روز قبل از سفر به عربستان، تحت معاينات پزشكى لازم قرار گرفته و نسبت به بعضى از بيمارى ها واكسينه مى شوند. اين زائران در طول سفر تحت پوشش بيمه خدمات درمانى قرار دارند و براساس همين حمايت، از همه نوع خدمات درمانى و دارو و پزشك براى بيمارى هاى عمومى برخوردار هستند ولى در قالب اين بيمه به آنان خدمات تخصصى ارائه نمى شود.

مسؤولان بهداشت و درمان پاكستان، مقدار كمى دارو از داخل كشور با خود به همراه مى برند و بقيه نيازهاى خود را از عربستان تهيه مى كنند. هزار نفر تحت عنوان نيروهاى خدماتى و درمانى چند روز قبل از اعزام زائران از پاكستان به عربستان عزيمت و در دو شهر مكه و مدينه مستقر مى شوند و تا چند روز پس از خروج زائران پاكستانى در اين دو شهر اقامت دارند. آنان وظيفه دارند كه مشكلات بهداشتى و درمانى زائران پاكستان را مرتفع نمايند و در صورتى كه به تخصص هاى بالاتر نياز داشته باشند، از امكانات پزشكى و بيمارستانى دولت عربستان بهره مى گيرند. علاوه بر همه اين ها در طول سفر و در موقع رفت و آمدهاى هوايى و زمينى زائران و فرودگاه جده، از خدمات زائران پزشك نيز استفاده مى شود. در مكه و مدينه و منا و عرفات مراكز درمانى با نيرو و امكانات مشخص مستقر مى شود.

زائران پاكستانى در آموزش هاى قبل از سفر و توسط كارشناسان بهداشتى، دوره هاى آموزش خاصى را براى فراگيرى مسائل بهداشتى و پيشگيرى از بيمارى ها طى مى كنند. هزينه اين آموزش در سر جمع هزينه كل زائر محاسبه شده و سرانه معمول مربوط به بهداشت و درمان هر زائر پاكستانى 500 روپيه است (كه كمتر از 10 دلار مى شود).

آموزش:

حجاج پاكستانى يك هفته قبل از سفر، تحت آموزش هاى فشرده بهداشتى و زيارتى قرار مى گيرند. اين آموزش ها توسط مقامات وزارت امور مذهبى پاكستان اعمال مى گردد. اين مقامات در مورد مسائل آموزشى، حتى مى توانند به مديران نيز دستور دهند. وظايف برخى از آموزش دهندگان در داخل كشور پايان مى يابد امّا تعدادى نيز در طول سفر، زائران را همراهى مى كنند و از طريق مديران كاروان ها ارتباط آموزشى خود را با آنان حفظ مى كنند. متولّى اصلى امر آموزش در پاكستان بخش سازمان حج وزارت امور مذهبى است. آموزش ها به صورت غيرمتمركز و محلى و منطقه اى است و در آن از امكانات رسانه اى كشور پاكستان نيز استفاده مى شود. علاوه بر آموزش هاى تئورى، برخى از جزوات و فيلم هاى آموزشى به صورت رايگان بين حجاج توزيع و برخى ديگر را نيز خود زائران از بازار تهيه مى كنند. هزينه آموزش نيز در سر جمع كلّى هزينه اى كه از زائران گرفته مى شود ديده شده است ولى داراى سرانه معينى نيست. دولت در زمينه هزينه هاى آموزشى زائران درحد كمى مساعدت مى كند.

تشكيلات:

دو هزار نفر توسط وزارت امور مذهبى پاكستان به عنوان نيروهاى بعثه انتخاب و در موسم حج به صورت متمركز به انجام وظايف مى پردازند. اين افراد وظايف اجرايى و هماهنگى دارند و در مكه و مدينه به صورت يكسان عمل

ص: 125

مى كنند. خدمتگزاران به زائران از سازمان هاى مختلف دولتى و توسط وزارت امور مذهبى پاكستان انتخاب نمى شوند. اين افراد وضعيت ويژه اى ندارند ليكن بايد به كارى كه در حين سفر انجام مى دهند آشنايى داشته باشند. آنان تقريباً 35 روز در سفر هستند و در اين مدت زير نظر بخش سازمان حج وزارت امور مذهبى، وظايف خود را به انجام مى رسانند و ارزيابى عملكرد آنان نيز توسط همين نهاد انجام مى شود. بعثه در طول حج به روش هاى مختلف با مجريان حج ارتباط دارد و اطلاع رسانى منظمى هم براى زائران و مسؤولان وجود دارد. زائران پاكستانى در طول سفر از لباس هاى متحدالشكل استفاده نمى كنند.

نظارت و بازرسى:

از سوى سازمان حج وزارت امور مذهبى پاكستان، افرادى انتخاب مى شوند تا در طول سفر، مسائل اجرايى حج را كنترل كنند. اين افراد بايد در امور اجرايى حج كار كرده و امكان حضور 35 روز در عربستان را داشته باشند. آنان بر عملكرد مسؤولان اجرايى و كارگزاران امر حج نظارت مى كنند و گزارش هاى خود را به وزارت امور مذهبى پاكستان ارائه مى دهند. پيشنهادهاى اصلاحى اين افراد مورد بررسى قرار مى گيرد و در صورت مفيد بودن، در حج بعد به مورد اجرا، گذاشته مى شود. عملكرد مالى مجريان نيز به گونه اى توسط حسابرسان بخش سازمان حج و زيارت وزارت امور مذهبى كنترل مى شود.

منا و عرفات:

همان گونه كه پيش تر گفتيم، مقامات حج پاكستان هيچ تعهدى در قبال تأمين وسيله نقليه زائران ندارند و به همين دليل وسيله نقليه منا و عرفات نيز توسط خود زائران تأمين مى شود. چادرهاى منا و عرفات قبل ازورود زائران، توسط مديران اجرايى دريافت و طى دو روز توزيع مى شود. جاى هر زائر بستگى به وضعيت و ميزان همكارى دولت سعودى دارد.

وضعيت تغذيه زائران هنگام حضور در منا و عرفات از پيش تعيين شده است.

چادرهاى زائران پاكستانى در منا و عرفات شماره و كدگذارى مى شود و خيمه ويژه اى هم براى افراد و اشياى گمشده داير مى شود. مأموران پاكستانى راهنمايى زائران و به ويژه افراد كهنسال و بى سواد را بر عهده دارند و به علاوه از خدمات دولت سعودى نيز استفاده مى كنند. پاكستانى ها براى مكه و مدينه نيز از سيستم امدادرسانى به گمشدگان برخوردار هستند.

چنانچه زائر پاكستانى در عربستان دنيا را وداع گويد، در همان جا جسدش را دفن مى كنند.

پى نوشتها:

ص: 126

ص: 127

اخبار و گزارش ها

همه ساله در سرزمين وحى، به ويژه در موسم حج، حوادث و اتفاقات تلخ و شيرين فراوانى رخ مى دهد كه بسيارى علاقه مندند از آنها آگاهى يابند. در اين شماره بر آن شديم تا گزيده اى از اخبار و گزارش هاى مفيد و خواندنى را كه توسط خبرگزارى جمهورى اسلامى ايران در موسم حج سال گذشته تهيّه شده منتشر نماييم.

اميد آنكه در شماره هاى بعدى نيز بتوانيم آن را تداوم بخشيده گزارش هاى سودمندى را به خوانندگان عزيز و گرامى فصلنامه «ميقات حج» تقديم كنيم.

مقامات دولت سعودى، حجاج ايرانى را منظم ترين حجاج دنيا دانستند

رييس سازمان حج و زيارت جمهورى اسلامى ايران اعلام كرد: مقامات سعودى از حجاج جمهورى اسلامى ايران به عنوان منظم ترين حجاج دنيا در مراسم حج سال 79 ياد كردند.

حسين رضايى افزود: در ملاقات هايى كه با مقامات دولت سعودى از جمله وزير كشور، وزير حج و افسر مربوط به مراسم حج داشتم، مقامات سعودى بارها از ايرانيان به عنوان منظم ترين حجاج ياد كردند.

رييس سازمان حج و زيارت جمهورى اسلامى ايران كه به مناسبت پايان مراسم حج سال 79 در گفتگو با خبرنگار خبرگزارى جمهورى اسلامى در مدينه منوره شركت كرده بود افزود: دولت براى انجام هرچه بهتر حج سال 79 بيش از 74 ميليارد ريال تسهيلات مالى در اختيار سازمان حج و زيارت قرار داده است.

وى افزود: اين اعتبار صرف هزينه هاى حجاج، بعثه، ستاد حج، هيأت پزشكى و مسائل اجرايى و فرهنگى حج شده است.

او با اشاره به اين كه دولت براى نخستين بار در سال جارى بابت هزينه حجاج، يارانه (سوبسيد) نداده است خاطرنشان كرد: تسهيلات مالى سال جارى درنتيجه مكاتبات سازمان حج و زيارت با دولت و به ويژه سازمان برنامه و بودجه وقت و تصويب آن در مجلس شوراى اسلامى در اختيار سازمان حج و زيارت قرار گرفته است.

رييس سازمان حج و زيارت، برنامه هاى حج 79 را موفقيت آميز توصيف كرد و افزود: براى نخستين بار در مراسم حج 79 طرح پزشك كاروان به اجرا درآمد كه تأثير زيادى در وضعيت بهداشت و درمان زائران داشته است.

ص: 128

رضايى گفت: دادن ويزاى زائران در موعد مقرر و كاهش مشكلات پرواز هواپيماهاى حامل حجاج، از موفقيت هاى مراسم حج سال 79 است.

وى اظهار داشت: حجاج ايرانى در حج سال 79 در مجموع 75 هزار گوسفند در منا قربانى كردند.

رييس سازمان حج و زيارت گفت: براى اولين بار سازمان حج مطمئن شد كه از طريق بانك توسعه اسلامى، گوشت اين تعداد قربانى به مصرف مسلمانان فقير كشورهاى دنيا مى رسد.

رضايى افزود: بانك توسعه اسلامى متشكل از 52 كشور مسلمان از جمله جمهورى اسلامى ايران مى باشد و طرح خريد و فروش گوسفند قربانى، ذبح كردن و همچنين بسته بندى و تقسيم گوشت قربانى را در كشورهاى مختلف دنيا به عهده گرفته است.

براساس گزارش دولت سعودى، در حج سال جارى در مجموع بيش از 650 هزار گوسفند در منا توسط مسلمانان قربانى شده است.

رييس سازمان حج و زيارت، به مشكل قربانى براى برخى از حجاج ايرانى در حج 1379 اشاره كرد و گفت: 15 درصد از كل زائران ايرانى، روز دهم ذيحجه (عيد قربان) موفق به قربانى نشدند و روز يازدهم اين حجاج 10 هزار گوسفند مورد نظر را در كشتارگاه منا قربانى كردند.

وى علت اين تأخير را تعطيلى كشتارگاه با توجه به اين كه حجاج با تأخير از رمى جمرات برگشته بودند و نيز برنامه فشرده بانك توسعه اسلامى به خاطر بسته بندى همزمان گوشت هاى قربانى، عنوان كرد.

رضايى اظهار داشت: نظر به اين كه طرح بانك توسعه اسلامى براى قربانى، يك تجربه جديد بود، اميدواريم در سال آينده مشكل كمترى در اين زمينه داشته باشيم.

رييس سازمان حج وزيارت كشور، در پايان ازتمام دست اندركاران برگزارى مراسم حج سال 79، به ويژه بعثه مقام معظم رهبرى و واحدهاى مربوط، هواپيمايى كشورى و هواپيمايى جمهورى اسلامى ايران، مديران كاروان ها، روحانيون، پزشكان، مديران ستادى حج، نمايندگى وزارت امور خارجه و نيز خدمه كاروان هاى حج قدردانى كرد.

انجام امور حج به تدريج به جوانان سعودى محوّل مى شود

دولت عربستان تصميم گرفته است، در ايام حج تنها انجام كارهاى خدماتى را به خارجيان واگذار كند.

قُصَىّ ابراهيم فلالى، معاون مدير كل اداره كار و كاگر در منطقه مكه مكرمه گفت: در ايام حج، تنها انجام وظايف و كارهايى به خارجيان واگذار مى شود كه سعودى ها توانايى اجراى آن ها را نداشته باشند.

وى نظافت، حمالى، تعمير و از اين قبيل حرفه ها را از جمله كارهايى ذكر كرد كه به خارجيان اجازه انجام آن ها داده مى شود. اين تصميم، در پى تأكيد شمارى از مسؤولان امور حج مبنى بر لزوم واگذارى انجام امر مربوط به حج به جوانان سعودى، با توجه به علاقه مندى آنان اتخاذ شده است.

مديركل اداره كار و كارگر منطقه مكه گفت: زمينه هاى كارى در ايام حج در مرزهاى

ص: 129

ورودى كشور؛ اعم از مرزهاى زمينى، دريايى و هوايى و همچنين در مشاعر مقدسه فراوان است و جوانان سعودى با گذراندن دوره هاى حرفه اى، از عهده انجام آن ها برخواهند آمد.

13000 دستگاه اتوبوس، زائران خانه خدا را جابه جا كرد

رييس سنديكاى اتوبوسرانى مكه مكرمه اعلام كرد: در سال جارى بيش از 13 هزار دستگاه اتوبوس براى انتقال بيش از يك ميلون زائر از جده و مدينه منوره به مكه مكرمه و همچنين عرفات، مشعر و منا به كار گرفته شده است.

اظهارات رييس سنديكاى اتوبوسرانى مكه مبنى بر تأمين رفاه حجاج، در حالى مطرح شده است كه زائران ايرانى از وضعيت اتوبوس ها اظهار ناراحتى مى كردند.

به گفته زائران، فاصله كم صندلى ها از يكديگر و فشردگى زائران، موجب سلب آسايش آنان شده است.

گفتنى است اين شركت ها به دليل حضور بيش از يك ميليون زائر در مدتى محدود در عربستان و كم بودن تعداد اتوبوس ها، با كم كردن فاصله صندلى ها از يكديگر، امكان انتقال تعداد بيشترى از زائران را فراهم مى كنند. كه در نتيجه مشكلات زيادى براى زائران ايجاد مى نمايند.

روزانه هشت ميليون قرص نان ميان زائران خانه خدا در مكه توزيع گرديد

مسؤول صنف نانوايان مكه مكرمه اعلام كرد: در موسم حج، روزانه هشت ميليون قرص نان ميان زائران خانه خدا توزيع گرديد.

نشريه «سعودى گازت» چاپ سعودى به نقل از عبداللَّه عادل كعكى نوشت: از تعداد يادشده، روزانه 5 ميليون قرص نان در نانوايى هاى خارج از شهر و بقيه در داخل شهر مكه مكرمه توليد گرديده است.

وى تصريح كرد: در موسم حج، 72 نانوايى در مكه مكرمه فعاليت دارند، كه از اين تعداد دو واحد خودكار، 20 واحد نيمه خودكار و بقيه سنتى فعاليت مى كنند.

مسؤول صنف نانوايان مكه اظهار داشته است: براى رعايت بهداشت در پخت نان، به طور مداوم مأموران اين اداره، نانوايى ها را بازرسى و كنترل مى كنند.

حدود 60 تن دارو در حج سال گذشته مصرف شده است

رييس هيأت پزشكى حج جمهورى اسلامى ايران اعلام كرد: حدود 60 تن دارو به مصرف حجاج ايرانى كه به مركز پزشكى و درمانگاه هاى هيأت پزشكى در كاروان هاى حج مكه، مدينه و مشاعر مراجعه كرده اند، رسيده است.

وى خاطرنشان كرد: بيش از 70 درصد نيازهاى دارويى حجاج ايرانى داروهاى سرماخوردگى، ضد حساسيت، آنتى بيوتيك و داروهاى بيمارى گوارشى بوده است.

دكتر ضيايى يادآور شد: سال گذشته در مجموع 50 تن دارو به مصرف حجاج ايرانى رسيد كه امسال (1379 ه. ش.) اين رقم 25 درصد افزايش يافته است.

ضيايى اضافه كرد: آن دسته از حجاجى كه نياز به داروهاى خاص داشته اند با

ص: 130

مراجعه به درمانگاه هاى تخصص هيأت پزشكى در مكه و مدينه داروى مورد نياز آنان به تشخيص پزشك تأمين شد.

وى با اشاره به اين كه هيأت پزشكى به تمام مراجعين به اين مركز پاسخ مثبت داده است گفت: اجراى طرح هر كاروان يك پزشك در سال جارى باعث جلوگيرى از بيمارى خاص، صرفه جويى در وقت حجاج، رسيدگى سريع به بيمارى هاى اورژانس و كاهش مرگ و مير شده است.

دكتر ضيايى به چگونگى گزينش و تأمين پزشك كاروان ها اشاره كرد و متذكر شد:

مديران كاروان ها پزشكان زير 55 سال را معرفى و پس از تأييد صلاحيت پزشكى آنان توسط هيأت پزشكى حج در طول سفر به خدمت كاروان مربوطه درمى آيند.

وى اظهار داشت: اين طرح در سال آينده نيز با تجديدنظر در انتخاب پزشكان و دخالت بيشتر هيأت پزشكى مطلوب تر اجرا خواهد شد. در سال جارى براى نخستين بار 500 پزشك همراه كاروان هاى حجاج ايرانى در سفر حج بودند. باتوجه به اين كه برخى از پزشكان با عنوان خدمه به حج اعزام شده بودند، يك نوبت بايد كار خدماتى انجام مى دادند كه اين مسأله باتوجه به فشار كار آنان به خاطر ويزيت بيماران در طول روز باعث اعتراض برخى از پزشكان نيز شده بود.

چهارصد ميليون ريال هزينه نظافت مشاعر شد

شهردارمكه اعلام كردكه براى نظافت مشاعرمقدس (عرفات، مشعرومنا) بيش ازيك ميليون ونهصد ويازده هزار ريال سعودى، حدود چهارصد ميليون ريال ايران، هزينه شد.

دكترفؤاد محمد غزالى شهردارمكه گفت: براى نظافت مشاعرمقدس چهار قرارداد با شركت هاى داخلى منعقد شدكه شامل مدفون كردن بقاياى قربانى ها، نظافت كشتارگاه ها و مراكز نگهدارى احشام وجمع آورى زباله ها درعرفات، مشعر و منا و دفن آن هابود.

حدود دو ميليون زائر بيت اللَّه الحرام مدت سه شبانه روز را در اين سه منطقه مى گذرانند.

به هنگام ترك زائران، تمامى اين مناطق مملو از زباله شده و در همه جا پراكنده مى گردد.

پيشنهاد ايجاد راه حلزونى براى حل مشكل ازدحام جمعيت در رمى جمرات

يك مهندس عربستانى طرح احداث يك دالان يا راه حلزونى را در محل رمى جمرات براى جلوگيرى از ازدحام جمعيت و حوادث ناگوار پيشنهاد داد.

روزنامه المدينه عربستان، با چاپ تصويرى از طرح دالان حلزونىِ مهندس عبدالعزيزى نوشت: براساس اين طرح زائران بيت اللَّه الحرام در يك ستون قرار مى گيرند و از يك در به دالان حلزونى، جمرات وارد و به ترتيب جمره اولى، وسطى و عقبى را رمى مى كنند و از در ديگر دالان حلزونى خارج مى شوند.

به گفته مهندس عسيرى، اين طرح به گونه اى طراحى شده كه زائران وقتى وارد اين دالان مى شوند، راه بازگشت به عقب را ندارند و همين امر باعث مى شود كه جمعيت به طور يك طرفه در حال حركت باشند و ضمن سهولت در رمى جمرات، ازدحامى نيز به وجود نيايد.

ص: 131

به گفته اين مهندس، در صورت تصويب طرحش از سوى دولت، در سال هاى آينده حجاج شاهد اجراى طرح رمى جمرات به صورت حلزونى در منا خواهند بود.

در مناسك رمى جمرات حجّ امسال (1379 ه. ش.)، در روز عيد قربان، 35 نفر از زائران بيت اللَّه الحرام به خاطر ازدحام جمعيت كشته شدند.

در سه سال پيش از اين نيز در جريان مناسك رمى جمرات حدود يكصد تن از حجاج كشورهاى مختلف جان خود را از دست داده بودند.

خبرگزارى جمهورى اسلامى نيز در پى حادثه رمى جمرات در روز عيد قربان، سال جارى طى گزارشى پيشنهاد داده بود، براى جلوگيرى از تكرار حوادث رمى جمرات، مسؤولان مربوط و فقهاى مذاهب چاره انديشى كنند.

عربستان در مراسم حج سال گذشته 600 هزار جلد كتاب كوچك ميان حاجيان توزيع كرد

نشريه سعودى گازت نوشت، مؤسسه خيريه الحرمين با همكارى وزارت شؤون اسلام و اوقاف عربستان، 600 هزار نسخه كتاب در قطع كوچك چاپ كرد و به عنوان هديه، در يك كيف دستى، در اختيار حاجيان قرار داد.

مؤسسه خيريه الحرمين از سال 1413 هجرى قمرى تاكنون، چهار ميليون كتاب در قطع كوچك چاپ و در ميان حجاج توزيع كرده است.

تعدادى از اين كتاب ها كه 600 هزار نسخه آن امسال (1379 ه. ش.) در ميان زائران بيت اللَّه الحرام توزيع مى گرديد عبارتند از:

1- حقوق دعت اليها الفطره، تأليف شيخ محمد بن صالح العثيمين.

2- التوحيد، تأليف شيخ صالح الفوزان.

3- تعليم الصلاه، تأليف شيخ الزائد.

4- حصن المسلم، تأليف شيخ سعيد القحطانى.

تشكيل پرونده الكترونيكى براى هر زائر

وزير حج عربستان اعلام كرد براى هريك از زائران بيت اللَّه الحرام در ايام حج تمتع، يك پرونده الكترونيكى تشكيل گرديد.

اياد بن مدنى افزود: اين پرونده ها كه از ابتداى ورود زائر به عربستان در مرز گشوده شد، تمامى نقل و انتقالات وى را در مكه و مدينه و مشاعر مقدس (عرفات، مشعر و منا) دربرگرفت.

وزير حج عربستان گفت: با استفاده از اين پرونده، مى توان اطلاعات لازم درباره هر زائر و حتى محل استقرار وى در داخل اتوبوس، فرودگاه و ... را به دست آورد.

وى همچنين گفت: با ايجاد يك شبكه اطلاعاتى به هم پيوسته، با استفاده از رايانه (كامپيوتر)، تمام مراحل كار حج عمره، از هنگام دريافت رواديد عمره تا بازگشت به كشورش، تحت نظر قرار مى گيرد.

به گفته وزير حج عربستان، در اين راستا، سفارت خانه هاى اين كشور در خارج به اين شبكه اطلاعاتى وصل شد.

وى با اشاره به اين كه در اين راستا گام هاى اساسى برداشته شده، افزود: اين شبكه

ص: 132

اطلاعاتى در مورد حج عمره به مرحله اجرا درآمد.

چاه زمزم با تونلى به بخش شرقى مسجدالحرام متصل مى شود

رييس انستيتوى خادم حرمين شريفين اعلام كرد: براى دسترسى بيشتر زائران زن بيت اللَّه الحرام به آب چاه زمزم، قرار است با حفر تونلى از زير مسعى به بخش شرقى مسجدالحرام، اين دسترسى ميسر شود و محل نمازگزارى خانم ها نيز به جانب «باب الفتح» انتقال يابد.

روزنامه «سعودى گازت» با اعلام اين مطلب، به نقل از دكتر «اسامةالباز» همچنين نوشت: ورود كالا و وسايل گوناگون به همراه زائران خانه خدا به مسجدالحرام در ايام حج ممنوع است و به همين جهت به زودى هفت مركز در اين مسجد ايجاد خواهد شد تا زائران بتوانند قبل از ورود به آن، وسايل خود را به اين جايگاه ها تحويل دهند.

وى افزود: چگونگى اجراى اين طرح از سوى مؤسسه خادم حرمين شريفين بررسى شده و اجراى آن در آينده نزديك به مناقصه گذاشته خواهد شد.

56 درصد زائران سال گذشته بيت اللَّه الحرام مرد بودند

در سال (1379 ه. ش.) از مجموع زائرانى كه جهت زيارت بيت اللَّه الحرام به عربستان سعودى سفر كردند، حدود 56 درصد آن ها مرد بودند و 44 درصد بقيه را زنان تشكيل مى دادند.

روزنامه انگليسى زبان «عرب نيوز» چاپ جده، با اعلام اين مطلب نوشت:

امسال (1379 ه. ش.) تعداد كل زائران بيت اللَّه الحرام به حدود 2 ميليون نفر رسيد كه بالاترين ميزان در سال هاى اخير اعلام شد.

اين گزارش حاكى است: از اين تعداد حدود يك ميليون و چهار صد هزار نفر از كشورهاى مختلف جهان به عربستان سعودى وارد شده اند و بقيه از شهروندان سعودى بودند.

اين روزنامه در ادامه نوشت: امسال در ايام تشريق، 3 ميليون مكالمه تلفنى از سوى زائران خانه خدا انجام شده كه از اين تعداد حدود 2 ميليون ارتباط تلفنى مربوط به اقامت در عرفات بود و اين ميزان در ايام حج، تاكنون بى سابقه بوده است.

قلعه «اجياد» در مكه وقف مسجدالحرام مى شود

قلعه بزرگ كوه بلبل كه در مكه مكرمه به «قلعه اجياد» معروف است و تمامى اراضى وابسته به آن، كه حدود 23 هزار متر مربع است، وقف مسجدالحرام مى شود و دوميليارد ريال سعودى (حدود 536 ميليون دلار) بر روى آن سرمايه گذارى خواهد شد.

قلعه اجياد و اراضى وابسته به آن، در پشت مسجدالحرام واقع است و در حال حاضر منطقه اى مسكونى است و خيابان اجياد در آن قرار دارد.

شيخ صالح بن عبدالعزيز آل شيخ، رييس شوراى عالى اوقاف عربستان، گفت: قرار است عوايد و درآمد اين وقف در خدمت تعداد روبه افزايش حجاج بيت اللَّه الحرام قرار گيرد.

قرار است، در اين محل وقفى، 11 مجتمع مسكونى 17 تا 32 طبقه ساخته شود، كه از هريك از آن ها مسجدالحرام قابل مشاهده باشد.

ص: 133

اين مجتمع هاى مسكونى، در مجموع داراى 942 آپارتمان خواهد بود.

همچنين يك هتل پنج ستاره در بخش غربى آن احداث خواهد شد، كه مشرف به مسجدالحرام و خيابان الهجره مى باشد.

اين هتل داراى برج هاى 20 و 32 طبقه خواهد بود، كه داراى 220 اتاق است.

اين پروژه همچنين داراى يك بازار تجارى متشكل از دو طبقه و يك پاركينگ با گنجايش 1750 خودرو خواهد بود.

تشرف به حجّ پس از 80 سال

براى نخستين بار، بعد از 80 سال، اولين گروه از مسلمانان كشور مغولستان سال گذشته به حج مشرف شدند و فريضه حج را در كنار مسلمانان 52 كشور اسلامى به جاى آوردند.

دولت كمونيستى مغولستان در 80 سال گذشته همچون اتحاد جماهير شوروى، مردم مسلمان اين كشور را از انجام فرايض دينى منع كرده بود.

اين گروه از مسلمانان مغولستان كه سال گذشته به حج مشرف شدند، اعلام كردند كه تا پيش از اين سفر، حج براى مسلمانان اين كشور به قصه تبديل شده و شرايط براى مسلمانان آن قدر سخت بود كه از اسلام به جز نام آن چيز ديگرى نمى دانستند.

خانم سماخان طليخان يكى از حجاج كشور مغولستان در مصاحبه با نشريه فارسى زبان سعودى گازت، چاپ عربستان گفته است: ما بيش از اين چيزى از مناسك حج نمى دانستيم و فقط شنيده بوديم كه 200 سال پيش يكى از زن هاى كشور مغولستان به حج رفته بود.

خانم امّ مروان خاخاش نيز اظهار داشت: در زمان حكومت كمونيستى، فقط همين اندازه مى دانستيم كه مسلمانيم، ولى از اين كه اسلام داراى چه عقايد و احكامى است، اطلاعى نداشتيم.

وى افزود: پس از فروپاشى حكومت كمونيستى فرصت يافتيم، تا درباره اسلام مطالعه و تحقيق كنيم.

خاخان حوجرى زائر ديگر مغولستان گفت: من در طول عمرم هرگز انسانى را نديده بودم كه در مسجد نماز بخواند و تنها مى دانستم كه پدران ما دهها سال پيش كه حكومت كمونيستى وجود نداشت، نماز مى خواندند.

كعبةاللَّه زائر ديگر مغولستان، كه امام جماعت يك مسجد در مغولستان نيز مى باشد، خاطرنشان كرد: مسلمانان كشور مغولستان به مساجد، كتب اسلامى، مبلغين و معلمين علوم اسلامى نياز فراوان دارند، كه اميدواريم كشورهاى اسلامى در اين زمينه به ما كمك كنند.

نشريه سعودى گازت، به تعداد حجاج كشور مغولستان، كه براى نخستين بار بعد از 80 سال به سفر حج مشرف شده اند اشاره نكرده ولى نوشته است كه اين حجاج با همكارى بازرگانان خيّر «دبى» به حج آمده اند.

15 هزار فلسطينى در مراسم حج سال گذشته شركت داشتند

تعداد حاجيان فلسطينى كه شامل هشت هزار نفر از منطقه غزّه و هفت هزار نفر از كرانه باخترى بودند، نسبت به سال پيش افزايش يافته است. اين افزايش به دليل حضور

ص: 134

خانواده هاى شهدا و مجروحين انتفاضه در موسم حج سال گذشته است.

تعداد سه هزار و 500 نفر از زائران فلسطينى نيز از منطقه اشغالى، از طريق اردن به مدينه منوره و مكه مكرمه آمده اند. همچنين در پى عمليات اخير در داخل فلسطين كه به كشته و مجروح شدن 29 سرباز اسرائيلى و بسته شدن مرزهاى فلسطين اشغالى با اردن و فرودگاه غزه منجر شد، تعدادى از فلسطينيان از طريق فرودگاه عريش مصر رهسپار عربستان شدند.

مردم سوريه از سن 45 سالگى به بعد مى توانند به حج تمتّع مشرف شوند

يك تبعه سوريه در مكه گفت: براساس قانون، مردم سوريه تنها از سن 45 سال به بعد مى توانند به حج تمتع مشرف شوند. همچنين هيچ كس اجازه ندارد، بيشتر از يك بار در عمرش به حج تمتع برود.

اين تبعه 30 ساله سورى، كه خارج از سيستم سازمان حج سوريه به حج مشرف شده است، به خبرنگار ايرنا گفت: برخى از افراد زير 45 سال سورى، كه بخواهند مناسك حج را انجام دهند، از طريق كشورهاى ديگر در قالب كارگر وارد عربستان مى شوند و پس از دو ماه كار در شركت هاى حمل و نقل خصوصىِ سعودى، هزينه حج خود را تأمين مى كنند.

گفته مى شود، هدف دولت سوريه از اجراى طرح ممنوعيت اعزام افراد زير 45 سال به مكه، فراهم آوردن شرايط انجام مناسك حج براى همه متقاضيان حج است.

امور حج در سوريه، كه سالانه از يك سهميه 16 هزار نفرى بهره مند است، توسط بخش دولتى و با هدايت دفترى به نام امور حج و عمره كه متشكل از وزارت اوقاف و سازمان هواپيمايى سوريه است، انجام مى شود.

فراخوان حج در سوريه، از طريق راديو و تلويزيون صورت مى گيرد و متقاضى بعد از انصراف، نمى تواند سهميه خود را به شخص ديگرى منتقل كند.

در سوريه، باتوجه به كمبود سهميه حج اين كشور، هيچ گونه سهميه اى به بخش دولتى و دانشگاه ها داده نمى شود.

دولت سوريه، از هر زائر 50 هزار لير سورى معادل 1000 دلار بابت ويزا و بليط رفت و برگشت در زمان ثبت نام مى گيرد و بقيه مخارج در زمان سفر حج اخذ مى شود.

منازل مورد نياز زائران سوريه، توسط ستاد حج سوريه در زمان حج اجاره مى شود و اين ستاد سعى مى كند، اين منازل تا حد امكان در نزديكى مسجدالحرام قرار داشته باشند.

ستاد حج سوريه در عربستان هنگام توزيع اتاق ها در محل هاى اسكان زائران خود، سعى مى كند، زن و شوهرها در كنار يكديگر باشند.

مواد غذايى مورد نياز زائران نيز توسط ستاد حج تأمين و به صورت دسته جمعى توزيع مى شود.

زائران سورى، در طول سفر از خدمات بيمه بهره مندند و قبل از سفر حج، تحت معاينات كامل پزشكى قرار گرفته و در برابر بيمارى ها واكسينه مى شوند.

جنازه يك زائر هندى بعد از 4 سال در كوه منا پيدا شد

ص: 135

جنازه يك زائر هندى كه در مناسك حج سال 1418 هجرى قمرى (1998 ميلادى) فوت شده بود، در كوه منا پيدا شد.

روزنامه انگليسى زبان «سعودى گازت» با اعلام اين مطلب، به نقل از پليس مكه مكرمه نوشت: نگهبان يك شركت كه در اطراف كوه منا در مكه فعاليت مى كند، روز جمعه جنازه يك زائر هندى را پيدا كرد و به مسؤولان امنيتى منطقه اطلاع داد.

اين روزنامه در ادامه نوشت: در نوارى كه به مچ دست اين زائر هندى بسته شده است، تمامى مشخصات وى، شامل: نام، فاميل، ملّيت و سازمانى كه اين زائر از طريق آن به حج اعزام شده بود، ثبت گرديده است.

سعودى گازت در پايان نوشت: بررسى ها نشان مى دهد كه اين زائر هندى بر اثر حادثه طبيعى فوت شده و به روى جسد وى نشانه اى از ضرب و شتم ديده نمى شود.

الازهر مصر اجازه اجراى نمايشنامه درباره امام حسين عليه السلام را نداد

مركز اسلامى و علوم دينى الازهر مصر اجازه نداد، نمايشنامه اى به نام «حسينِ پيروز» بر روى صحنه برود.

روزنامه «المدينه» چاپ عربستان نوشت: جلال الشرقاوى كارگردان اين نمايشنامه سعى كرده است شخصيت امام حسين عليه السلام و حماسه كربلا را ترسيم كند.

الشرقاوى گفته است كه به عقيده الأزهر شخصيت امام حسين عليه السلام را نمى توان در نمايشنامه مجسم كرد. متذكر مى شود، در قاهره بارگاهى به نام «رأس الحسين» وجود دارد كه عقيده بر اين است سر مبارك امام حسين عليه السلام پس از واقعه دلخراش كربلا در آن جا قرار گرفته است. اين بارگاه به شدت مورد احترام مردم مصر است.

اقدام خيرخواهانه يك زائر ايرانى

با اقدام قابل تقدير يك زائر ايرانى، گذرنامه و ساير مدارك يك زائر پاكستانى به همراه مقاديرى وجه نقد، به وى بازگردانده شد.

زائر ايرانى به نام عباسقلى عباس آبادى، كيفى را در شهر مكه يافت كه حاوى گذرنامه و مدارك يك زائر پاكستانى، 3000 هزار ريال سعودى و 10 هزار روپيه پاكستانى بود.

اين زائر بيت اللَّه الحرام پس از يافتن اين كيف، كه نمى دانست آن را چگونه به صاحبش بازگرداند تا وى را از غم و اندوه رها سازد، به مدير كاروان خود مراجعه و مسأله را با وى درميان گذاشت. كيف مذكور پس از آن كه توسط مدير كاروان به ستاد حج ايران در مكه مكرمه تحويل داده شد، به بعثه زائران پاكستانى در اين شهر ارائه شد، تا دراختيار صاحب آن قرار گيرد.

اين اقدام خيرخواهانه و ارزشمند زائر ايرانى، كه باعث رهايى يك زائر ديگر مسلمان از نگرانى شد، قابل تقدير است.

اقدام خداپسندانه يك زائر ايرانى

يك زائر ايرانى با رساندن يك كيف پيداشده حاوى چهارهزار ريال سعودى (هر

ص: 136

ريال معادل 215 تومان ايران) و مدارك ديگر به صاحبش، نام نيكى از زائران ايرانى برجاى گذاشت.

اين زائر ايرانى كه از اعضاى كاروان 19410 مشهد بود، به هنگام رفتن به مسجدالحرام كيفى را يافت كه حاوى چهارهزار ريال سعودى و مدارك صاحب آن بود.

وى با استفاده از شماره تلفنى كه در داخل كيف بود، با صاحب آن كه يك عربستانى ساكن شهر قصيم است، تماس گرفت و يافتن كيف را به وى اطلاع داد.

اين زائر ايرانى پس از حضور صاحب كيف در شهر مكه و تحويل گرفتن آن، باوجود اصرار مرد عرب براى پرداخت مژدگانى، تنها مبلغ 30 ريال سعودى هزينه تماس تلفن خود را دريافت كرد.

صاحب كيف كه از جوانمردى اين زائر ايرانى به وجد آمده بود گفت: هيچ گاه اين جوانمردى زائران ايرانى را فراموش نخواهد كرد.

زن زائر ايرانى از ضارب افغانى خود گذشت كرد

يك زن زائر ايرانى، كه پس از هل داده شدن توسطيك فروشنده افغانى، در بيمارستان بسترى شده بود، در يك اقدام خداپسندانه، با اعلام رضايت از وى، باعث آزادى اش شد.

اين زن زائر مسن ايرانى، پس از خريد كالا از يك فروشنده افغانى در ميدان «كُدى» مكه، با مراجعه به وى، قصد داشت كه كالاى مذكور را پس دهد؛ امّا فروشنده افغانى از پس گرفتن كالاى فروخته شده خوددارى كرد. وى هنگامى كه با اصرار زن زائر ايرانى روبه رو شد، عصبانى گرديد و او را هل داد.

اين خانم مسن ايرانى، پس از افتادن بر روى زمين، سرش به سنگ خورد و از هوش رفت و فروشنده افغانى دستگير شد.

زائر ايرانى پس از انتقال به بيمارستان تحت مداوا قرار گرفت و به هوش آمد.

وى هنگامى كه متوجه شد، فروشنده به دليل رفتار ناپسندش با وى، دستگير شده است، رضايت خود را از افغانى مذكور اعلام كرد و گفت: وى مثل پسر من است!

با اين عمل زن زائر ايرانى كه حاكى از منش اسلامى وى بود، فروشنده افغانى آزاد شد.

زائر نابيناى ايرانى: خانه خدا را با چشم قلبم مى بينم

يك زائر نابينا كه سال گذشته به حج مشرف شده بود، گفت: هنگامى كه در مسجدالحرام قرار مى گيرم، خانه خدا را با چشم قلبم مى بينم و كعبه را احساس مى كنم.

اين پيرمرد همدانى در پاسخ به اين سؤال كه شما باتوجه به مشكلات فراوان اين سفر و محروم بودن از نعمت بينايى، چرا به حج آمده اى؟ گفت: من 10 سال است كه انتظار مى كشيدم تا به حج بيايم و حرم نبوى و مسجدالحرام را ببويم.

وى افزود: همين كه به مسجدالحرام بروم، بايستم و نفس بكشم، حس مى كنم كه كعبه را مى بينم و احساس وجد و شور در من به وجود مى آيد.

اين زائر نابينا همچنين گفت: هرگاه به حرم پيامبر مشرف مى شدم، احساس مى كردم كه پيامبر گرامى را مى بينم.

ص: 137

طرح اعزام پزشك همراه كاروان هاى حج با موفقيت همراه بوده است

مدير نظارت و بازرسى بعثه مقام معظم رهبرى گفت: طرح اعزام پزشك همراه هريك از كاروان هاى حج، كه براى نخستين بار از سال جارى به اجرا درآمده، با موفقيت روبه رو شده است.

حاج حسين فهميده در گفت و گو با ايرنا افزود: با اجراى اين طرح، مراجعات زائران به هيأت پزشكى به نحو محسوسى كاهش يافته است.

وى گفت: براساس اين طرح، قبل از سفر، تمامى زائران معاينه شده و بيماران خاصِ هر كاروان شناسايى مى شوند و در طول سفر تحت نظر پزشك قرار مى گيرند.

گفتنى است اجراى اين طرح رضايت زائران را به دنبال داشته و مراجعه بيماران به مركز درمانى هيأت پزشكى ايران در مكه و مدينه، در مقايسه با سال هاى گذشته به حداقل رسيده است.

حادثه مِنا، چاره جويى مسؤولان حج و فقهاى مذاهب را مى طلبد

حادثه اى كه در روز عيد قربان و به هنگام رمى جمره عقبه اتفاق افتاد و منجر به كشته شدن 35 نفر از زائران مسلمان كشورهاى مختلف در سرزمين منا شد، چاره جويى مسؤولان عربستان و فقهاى مذاهب اسلامى را در اين مورد مى طلبد.

براساس گزارش هاى منتشرشده، در مراسم رمى جمرات در روز عيد قربان در منا، براثر ازدحام جمعيت 35 نفر كشته و تعدادى نيز مجروح شدند.

در سال 1998 نيز 100 نفر بر اثر ازدحام جمعيت در مناسك رمى جمرات در منا كشته شدند.

باتوجه به نظريه بيشتر فقهاى مذاهب اهل سنت، كه معتقدند زائران بايد در روز سوم پس از اذان ظهر «رمى جمرات» را به جا آورند، بيش از يك ميليون نفر از زائران روز چهارشنبه (12 ذيحجه) در اطراف جمرات منتظر مى مانند، تا پس از اذان ظهر، سوّمين مرحله از مناسك رمى جمرات (پرتاب سنگ به سوى سمبل شيطان) را به جا آورند.

حركت ناگهانى اين جمعيت ميليونى، ممكن است حوادث ناگوارى را در پى داشته باشد. بحث فقهى زمان رمى جمرات در مذاهب مختلف اسلامى تفاوت دارد.

فقهاى شيعه از طلوع تا غروب آفتاب را براى رمى جمرات در مدت سه روز اجازه مى دهند، كه بنابراين، پيروان اين مذهب زمان بيشترى براى انجام اين وظيفه دارند.

همچنين فقهاى حنفى، مالكى و تاحدودى فقهاى شافعى معتقدند در روز اول كه مصادف با عيد قربان است، زائران قبل از ظهر نيز مى توانند اعمال رمى جمره عقبه را به جا آورند، كه اين امر باعث مى شود تا مدت زمان بيشترى براى انجام اين اعمال باشد و باعث ازدحام جمعيت نمى شود.

اين در حالى است كه اكثر فقهاى مذاهب چهارگانه بر اين اعتقادند كه روز 12 ذيحجه رمى فقط از بعد اذان ظهر صحيح است.

پيروان اين مذاهب به خاطر عمل به اين دستور فقهى، به شدت دچار ازدحام جمعيت مى شوند، گرچه برخى از فقهاى حنفى و شافعى، رمى را در شب نيز جايز مى دانند، امّا چون آن را مكروه مى شمارند، عملًا مردم به خاطر پرهيز از كراهت و پيروى از علماى خود، فقط بعد از اذان ظهر به رمى مى پردازند.

ص: 138

البته برخى از فقهاى شافعى در صورت ازدحام جمعيت، اجازه رمى در صبح روزهاى دوم و سوم را داده اند.

در عين حال، معتقدين مذهب سلفيه (وهابيت) عمل رمى را در صبح منع مى كنند و برخى از مأموران سعودى نيز در محل جمرات از «رمى جمرات»، در صبح تاحدودى جلوگيرى مى كنند.

نتيجه حادثه كشته شدن بيش از 35 نفر از زائران در مسير و زمان رمى جمره عقبه در روز اول اعمال، زنگ خطر مهمى را براى مسؤولان حج و مفتيان مذاهب به صدا درآورد.

در اين روز بيش از يك ميليون نفر به انتظار اذان مى نشينند تا بعد از اذان ظهر سيل آسا به طرف جمرات حركت كنند و اعمال خود را انجام دهند و به سرعت به مكه برگردند تا طواف وداع را در مسجدالحرام انجام دهند.

از آن جا كه در شريعت اسلام ارزش جان انسان به مراتب بيشتر از انجام يك عمل از مناسك است، به نظر مى رسد اگر فقهاى مذاهب اسلامى به اين نتيجه برسند كه به خاطر اضطرار در حفظ جان مسلمين، اجازه دهند كه رمى در صبح، عصر و شب انجام شود، مى تواند نقش مهمى در جلوگيرى از تلفات جانى زائران خانه خدا داشته باشد؛ چراكه خداوند راضى نيست ميهمانانش در خانه اش آسيب ببينند.

گزارشى از وضعيت قربانگاه هاى جديد در منا

از سال جارى، علاوه بر استفاده از ظرفيت كشتارگاه قديمى منا به نام وداى محسّر، از ظرفيت چهار سالن كشتارگاه جديد به نام معيصم نيز استفاده شد تا گوشت گوسفندهاى قربانى حجاج در اختيار فقراى كشورهاى اسلامى قرار گيرد.

كشتارگاه قديمى منا سى سال پيش تأسيس شد و تا ده سال پيش كشتارگاه جديد يك سالن بود و سالن ديگر نيز از سال گذشته راه اندازى گرديد.

از سال جارى، با قراردادى كه ميان بانك توسعه اسلامى (شركت سرمايه گذار) با شهردارى مكه منعقد شد، ضمن هماهنگى در استفاده مطلوب از كشتارگاه، سعى شده است تمامى گوشت قربانى زائران پس از مراحل مختلف ذبح، بسته بندى شده و جهت استفاده فقرا به كشورهاى نيازمند اسلامى فرستاده شود.

در اين قربانگاه ها، كه در مدخل ورودى منا از سمت مشعرالحرام در وادى محسر واقع شده، براى ورود و خروج ذابحين و دست اندركاران كاروان ها امكاناتى فراهم آمده و هر قربانگاه ميان زائران كشورهاى مختلف تقسيم گرديده است.

هريك از اين قربانگاه ها داراى بخش هاى مجزايى است، در محيط بيرونى آن حصارهايى با نرده فلزى تعبيه شده كه در هر حصار چند صد رأس گوسفند زنده نگهدارى مى شود.

در جوار اين حصارهاى نرده اى، يك تريلر چند طبقه گوسفند زنده متوقف شده و كار تخليه گوسفندها به اين حصارها به تدريج انجام مى شود.

در حد فاصل حصارهاى نرده اى طولى و سالن اصلى كشتارگاه، يك نرده عرضى به ظرفيت چند صد رأس گوسفند قرار دارد.

اين نرده هاى فلزى عرضى، اين امكان را براى ذابحين فراهم مى آورد كه گوسفندان مورد نظر را انتخاب و براى ذبح آماده كنند.

ص: 139

گوسفندان از كشور استراليا وارد شده اند و هماهنگى هاى مربوط به عقد و اجراى اين قرارداد با بانك توسعه اسلامى بوده است.

هر كشتارگاه به 20 قسمت مجزا از يكديگر تقسيم شده كه در هر قسمت چندين ذابح به طور همزمان و درچند دقيقه اقدام به ذبح گوسفندان مى كنند.

در اين قسمت ها كه طول هريك از آن ها به بيش از 50 متر مى رسد، پوست كله و پاچه گوسفند جدا شده و لاشه در قلاب هاى مخصوص آويزان مى شود.

كله، پاچه و محتواى شكم گوسفندان در محفظه هايى كه در قسمت زيرين كشتارگاه قرار دارد ريخته مى شود و اين اعضا به وسيله تسمه نقاله، از اين قسمت به جايگاه ويژه انتقال مى يابد.

لاشه هاى آويزان گوسفندان به صورت اتوماتيك به قسمت جلويى گشتارگاه منتقل مى شود. ودراين محل ضمن قرارگرفتن پوشش وزدن مهر، به سردخانه فرستاده مى شود.

چند تن از نمايندگان كاروانها براى ذبح گوسفندان به خبرنگار ما گفتند: وضعيت جسمى و ظاهرى گوسفندان امسال (1379 ه. ش.) بهتر از سال هاى پيش است و هر ذابح به راحتى مى تواند گوسفند مورد نظر قربانى را انتخاب و ذبح كند.

هر زائر به طور متوسط 1500 ريال سعودى سوغاتى مى خرد

روزنامه انگليسى زبان «عرب نيوز» چاپ جده، روز شنبه نوشت: زائران بيت اللَّه الحرام در ايام حج معمولًا معادل 1500 ريال سعودى (حدود 320 هزار تومان) جهت خريد سوغاتى و هديه براى نزديكان و دوستان خود هزينه مى كنند كه درآمد خوبى براى كسبه و تجار اين كشور به همراه دارد.

اين روزنامه همچنين نوشت:

دولت سعودى از سال 1982 (1361 شمسى) تاكنون 101 ميليارد ريال سعودى (27 ميليارد دلار) در زمينه توسعه تأسيسات مشاعر مقدسه، مكه مكرمه و مدينه هزينه كرده است.

عرب نيوز افزود: دولت سعودى طى همين مدت تلاش كرده است نيازهاى كسانى را كه از اقصى نقاط جهان از جمله آمريكاى لاتين و حتى شرق آسيا به عربستان سعودى عزيمت مى كنند، تأمين نمايد.

اين روزنامه در ادامه افزود: در زمان حاضر 122 هتل در غرب سعودى براى تأمين مسكن زائران كشورهاى مختلف جهان احداث شده است.

آنتن هاى ماهواره بر بام خانه هاى مكه سنگينى مى كند

در مكه از سينما خبرى نيست، امّا بر بام ساختمان هاى اين شهر، انبوه آنتن هاى ماهواره اى خبر از مهم ترين وسيله سرگرمى اهالى مى دهد.

آنتن هاى ماهواره بر بام خانه هاى شهر مكه به ويژه خانه هاى كوچك و محقر اين شهر كاملًا جلب توجه مى كند، به خصوص آن كه برخى از اين خانه ها 2 يا 3 آنتن را بر بامى كوچك جا داده اند كه هريك به سمتى تنظيم شده اند.

در رياض پايتخت عربستان به دليل آمد و شد مقام هاى كشورهاى خارجى، اقامت سفرا و تردّد جهانگردان كشورهاى مختلف، مشاهده آنتن هاى ماهواره بر بام خانه ها و

ص: 140

دفاتر نمايندگى و سفارتخانه كشورها، دور از انتظار نيست امّا رؤيت آن بر بام خانه هاى گاه محقّر شهرهاى مدينه و مكه براى تازه واردانى كه تصورى ديگر از اين دو شهر دارند، تعجب آور است!

دور شدن برخى از پسران جوان از فرهنگ سنتى، در رفتار گروه هاى چندنفره اى كه با خودروهاى گران قيمت و لباس هايى با سبك و سياق غربى و با سرعت بسيار در خيابان هاى مكه، جولان مى دهند، جلوه مى كند.

مردان شهر در ايامى كه زائران براى انجام حج تمتع به شهر مكه مى آيند، سخت مشغول كارند و از نخستين ساعات بامداد تا ساعتى پس از نيمه هاى شب اجناس وارداتى را به فروش مى رسانند.

عربستان سعودى كشورى است كه به لحاظ منابع نفتى غنى است و قدرتمندترين كشور توليدكننده نفت عضو اوپك (سازمان كشورهاى صادركننده نفت) و آاوپك (سازمان كشورهاى عرب صادركننده نفت) است؛ به طورى كه حدود 8 ميليون بشكه در روز نفت خام توليد مى كند و درآمد چشم گيرى از صدور نفت خام به كشورهاى مختلف، به دست مى آورد.

به دليل موقعيت خاص جغرافيايى و نوع آب و هوا، اغلب كالاهايى كه در بازارهاى اين كشور به فروش مى رسد شامل پوشاك، تجهيزات، لوازم برقى و الكترونيكى، اسباب بازى، صنايع دستى و حتى مواد غذايى، ميوه و ... از كشورهاى مختلف جهان وارد بازارهاى اين كشور مى شود.

شهر مكه با حدود 600 هزار نفر جمعيت، داراى دو بافت شهرى متفاوت است.

هر سال ميليون ها زائر از كشورهاى مختلف جهان براى زيارت خانه خدا وارد مكه مكرمه مى شوند و دست اندركاران اداره اين شهر توجهى ويژه به خيابان هاى اصلى شهر كه محل رفت و آمد زائران است، دارند.

با گشت زنى در خيابان هاى فرعى و كوچه و پس كوچه هاى اين شهر، مى توان دريافت كه اولويت در نماى ظاهرى شهر مكه، با خيابان هاى اصلى است كه ساختمان هاى بلندمرتبه و هتل هاى متعددى در آن ها احداث شده و مسافران و زائران در آن ها اسكان مى يابند، امّا اين حساسيت و توجه نسبت به خيابان هاى فرعى و كوچه ها كمتر است.

كشف هشت كيلوگرم حشيش و چهارصد هزار عدد قرص مخدر از يك اتوبوس حامل حجاج

پليس جاده هاى اطراف شهر مكه موفق به كشف هشت كيلوگرم حشيش و چهارصد هزار عدد قرص مخدر از يك اتوبوس حامل حجاج شد.

روزنامه «عكاظ» چاپ عربستان، به نقل از سرهنگ محمد بن ابرهيم الفلاج فرمانده نيروهاى پليس جاده هاى اطراف مكه گزارش داد، مواد مخدر يادشده در بازرسى از يك اتوبوس حامل حجاج كه از مكه به سوى شهر طائف عربستان در حركت بود، كشف و ضبط شد.

اين روزنامه افزود: پيش از اين نيز هفت كيلوگرم حشيش و مواد مخدر ديگر در جاده مكه به مدينه كشف شده بود.

ص: 141

در عربستان سعودى، حمل مواد مخدر، مجازات هاى بسيار سنگين؛ از جمله اعدام را در پى دارد.

گداى 30 سانتى مترى در مكه بازداشت شد

مأموران ويژه جمع آورى گدايان در مكه مكرمه، يك مرد گداى 50 ساله را كه تنها 30 سانتى متر قد دارد، شناسايى و دستگير كردند.

روزنامه المدينه با چاپ عكس وى نوشت: اين گدا را همه روزه بستگانش در پوشش يك كودك قنداقى به مسجد سعود مكه مى آوردند وى پس از چند دقيقه، خودش را از قنداق باز و گدايى مى كرد و پس از چند ساعت گدايى، بستگانش او را به خانه اش مى بردند.

اين روزنامه به اسم اين گدا اشاره نكرده ولى نوشته است: گداى يادشده، روزانه به طور متوسط 200 ريال سعودى درآمد داشته است. (هر ريال سعودى معادل 2150 ريال ايران است) به نوشته المدينه، گداى 30 سانتيمترى، همسر و چهار فرزند دارد.

اين روزنامه نوشت: مأموران به محض شناسايى اين گدا، كه ظاهراً سالهاست به اين روش گدايى مى كرده، وى را بازداشت كردند.

سه هزار مسافر غيرقانونى در مكه دستگير شدند

نيروهاى امنيتى عربستان در مكه مكرمه، حدود سه هزار مسافر غيرقانونى را، كه مقررات اقامت كشور عربستان را نقض كرده بودند و قصد داشتند به طور پنهانى به ديگر نقاط كشور عزيمت كنند، دستگير كردند.

روزنامه انگليسى زبان «عرب نيوز» نوشت: 515 تن از اين افراد كه كارگران غيرقانونى بودند، در حالى دستگير شدند كه از طريق بيابان راهىِ ساير شهرهاى عربستان بودند. منابع مطلع به خبرنگار روزنامه عرب نيوز گفته اند: هريك از كارگران به قاچاقچيانى كه قرار بود آنان را به شهرهاى ديگر منتقل كنند، 200 ريال پرداخته بودند.

اين روزنامه نوشت: بيش از 600 تن ديگر از دستگيرشدگان، در كاميون هاى متعلق به شركت هاى حمل و نقل مخفى شده بودند و دوهزار نفر نيز بدون دراختيار داشتن مدارك لازم، با خودروهاى شخصى عازم شهرهاى ديگر شده بودند.

در ايام حج، مسافران در عربستان براى جا به جايى بين شهرها، بايد مدارك معتبر و مجوزهاى لازم را دراختيار داشته باشند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109