ميقات حج-جلد 30

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

نگرش سيستمى و جهانشمول در پيامهاى حج امام خمينى قدس سره

ص: 5

احمد پور نجاتى

اشاره:

درباره مراسم آيينى حج، گفته ها و نوشته هاى بيشمارى از سوى عالمان و انديشه مندان ارائه شده است. بى ترديد آنچه از كلام و سيره پيشوايان معصوم عليهم السلام در اختيار جويندگان معارف ناب قرار گرفته، تابندگى و گره گشايى خاصى دارد.

حج همواره در نگاه ژرف انديشان، عبادتى پر رمز و راز و حيرت افزا بوده؛ به گونه اى كه هر كاوشگرى براى دريافت حقيقت آن، ناگزير از اكتفا به وجهى از وجوه و بُعدى از ابعاد گرديده است.

به گواهى پاره اى پژوهش ها در زمينه كتابشناسى حج، تاكنون صدها اثر مكتوب و مدوّن در زمينه هاى گوناگون موضوعى و به زبان هاى مختلف، در قلمرو اين عبادتِ شگفت انگيز انتشار يافته است.

انكار نمى توان كرد كه در بخش عمده اى از آثار محققان و مؤلفان درباره حجّ، تنها به حوزه فقهى و آداب شكلى آن پرداخته شده و از جنبه هاى ديگر غفلت گرديده است. با اين وصف در گستره ميراثِ مكتوب حجّ، نمونه هايى بس ارزشمند و آموزنده و اعجاب آور از تلاش فكرى و ذوقى و علمى مؤلّفان و مصنّفان مى توان ديد كه به عرصه هاى تربيتى، عرفانى، سياسى و جامعه شناسى اين مراسم آيينى پرداخته اند.

هنوز تا واگشايى تمامى رمز و رازهاى حج راهى بس دراز پيش روى

ص: 6

كاوشگران است و البته چنين چشم اندازى اختصاص به حج ندارد بلكه تمامى احكام و آداب و عبادات اسلام چنين اند.

در عصر ما، يكى از شايسته ترين عرصه گشايى ها در زمينه معارف اسلامى از سوى حضرت امام خمينى قدس سره صورت گرفته است.

مهمترين ويژگىِ نگرش امام راحل قدس سره به مباحث اسلامى، آزمودگى آن در عرصه تجربه عملى است، آنهم نه تنها در محدوده رفتار فردى بلكه در مقياس اجتماعى و حتّى در ابعاد حكومتى است.

ديدگاه هاى امام خمينى رحمه الله در زمينه مسائل و موضوعات اسلامى، اگر در بدايت امر جنبه نظريه پردازانه داشته امّا سر انجام در فرايند تحقق تجربى مُهر تأييد و صحّت و توثيق خورده است.

در اين نوشته كه به مناسبت يكصدمين سال تولّد امام خمينى قدس سره سامان يافته، كوشش شده تا با بهره گيرى از شيوه تحليل محتواى پيام ها و سخنان امام راحل قدس سره درباره حج، دو ويژگى اساسى و مهمِّ نگرش ايشان در مورد يكى از فروعِ اسلام، از چشم اندازى جامعه شناسانه مورد توجه قرار گيرد.

دو ويژگى مورد نظر عبارتند از:

«نگرش سيستمى» و «نگرش جهانشمولى».

نگارنده بر اين باور است كه رويكردِ نظرىِ حضرت امام قدس سره نسبت به كلّيت اسلام، به مثابه كاملترين آيين آسمانى براى رستگارى بشر، از همين دو ويژگى برخوردار است.

اميدوارم آنچه در پى مى آيد، گامى هر چند كوچك در مسير بازشناسى انديشه هاى بلندِ آن حكيم بزرگ تلقى شود.

در آغاز ناگزيرم به پاره اى مفاهيم مقدماتى بپردازم:

نگرش سيستمى

سيستم يا مجموعه معنادار، پيكره اى متشكل از اجزاى متكثّر است كه با يكديگر ارتباطى هدفمند و متضمّنِ مقصود دارند.

اجزاى سيستم، جداگانه و مستقل از روابط سيستمى، فاقد هويّت و كارآمدى اند و بنابراين ماهيّتشان به نقش وجودى آنها در مجموعه وابسته است.

سيستمها انواع گوناگون دارند: برخى منطقى يا ذهنى اند، برخى مكانيكى؛ مانند انواع ماشين ها و پاره اى ارگانيك اند؛ مانند موجودات زنده.

شايد به گمان برخى، كاملترين

ص: 7

سيستم ها، مجموعه هاى زنده و مشخصاً ارگانيسم انسانى باشد. اما به نظر مى رسد وجوه فوق مادّىِ ارگانيسم انسان در چارچوب چنين برداشتى از سيستم وجودىِ انسان قابل تفسير نيست؛ به بيان ديگر، انسان به عنوان يك سيستم يا مجموعه مادى- معنوى، مختصّاتى فراتر و پيچيده تر از يك سيستم زنده جانورى دارد كه با ساز و كارهاى بيوشيميايى تفسير پذير است.

پاره اى جامعه شناسان كه براى «جامعه» و «تاريخ» نيز هويتى مستقل قائل شده اند، گاهى دچار چنين خطاى تطبيقى ميان انسان و ديگر ارگانيسم هاى زنده گرديده اند.

درست است كه كُنشِ جامعه و حركت تاريخ، از منطق خاصى پيروى مى كند كه بى شباهت به منطق سيستمى در ارگانيسم زنده نيست امّا عنصر فرامادّى وجود انسان، جنبه هاى والاترى را در رفتار جامعه و تاريخ به ما نشان مى دهد.

مهمترين و شاخص ترين ويژگىِ نظريه سيستمى اين است كه فلسفه وجودى اجزاى يك مجموعه را موكول به فلسفه غايى كلّ آن مجموعه مى داند و كارآمدى و نقش آفرينى مجموعه يا سيستم را حاصل هماهنگى و همبستگى متقابلِ كنشِ اجزاى آن مى انگارد.

به طور خلاصه ويژگى هاى نگرش سيستمى بدين شرح است:

1- هدفمندى كلّ مجموعه

2- هدف پذيرى اجزاى مجموعه

3- ارتباط متقابل اجزا با يكديگر و با كلّ مجموعه

4- بازخورد يا فيدبك؛ يعنى سازوكار تعادل بخش در رفتار اجزاى مجموعه.

نگرش سيستمى در قلمرو راهبرى و مديريّت اجتماعى، يكى از كامل ترين الگوهاى سامان دهى و اصلاح و توسعه جامعه بشرى به شمار مى رود.

با آنكه اديان توحيدى و به ويژه كامل ترين آنها؛ يعنى اسلام، از قرن ها پيش با چنين رويكردى در ميدان رستگارى و كمال انسان پا نهاده اند امّا دانش بشرى تنها در سده هاى اخير توانسته است چنين منطقى را در مواجهه با واقعيات پيرامونىِ خويش و به ويژه در قلمرو حيات اجتماعى دريابد و به مثابه كشفى بزرگ و كارگشا به كار بندد.

نگرش جهانشمول

تلقّى واحد از هويّت تاريخى انسان،

ص: 8

فارغ از زمان تاريخى (تقويمى)، مكان تاريخى، تحولات تاريخى و به طور كلّى آنچه به دگرگونى ها و گونه گونى هاى ظاهرى و عَرَضى هويت انسان مربوط مى شود، اساس و پايه نگرش جهانشمول است. در جهان بينى توحيدى اسلام، اعتقاد بر اين است كه تمامى انسانها، بى هيچ استثنا، بر فطرت آفريده شده اند. فطرت، مقوله اى بى زمان و غيرتقويمى است. در عين حال فطرت همزاد وجود نوعىِ انسان است. پس فطرت، يك مقوله تاريخى به مفهوم ذاتى و پايدار و لايتجزّاى وجود انسان است.

تاريخ بشر در عرض و طول زمانى و جغرافيايى، جلوه گاه پاسخ او به «عهد الست» است. آغاز جهانشمولى فطرت را، همان لحظه بى زمانِ «عهد الست» بايد دانست.

در نگرش جهانشمول، تمامى مظاهر و تطوّرات و تكثّرات فرهنگى، اجتماعى، آيينى و حتى سنّت هاى اخلاقى، جان مايه اى از آن فطرت نخستين دارند.

پس سرانجام مى توانند زبان مفاهمه اى با يكديگر بيابند و به آن نقطه مشترك؛ يعنى هويت تاريخى عهد الست برسند.

جهانشمولى نيازمند يك «مثال آرمانى» يا يك «نمونه مطلوب» از انسان و جهان و مناسبات اين دو عالم صغير و كبير است. مفهوم حقيقى جهانشمولى چيزى جز «جهانى تلقى كردن انسان» و «انسانى تلقى كردن جهان» نيست.

گرچه طرح نگرش جهانشمول در دهه هاى اخير به شدّت مورد تعرّض و نقد فلسفه «پُست مدرن» قرار گرفته امّا همگان مى دانند كه «پُست مدرنيزم» واكنشى تفريطكارانه و قابل پيش بينى نسبت به افراطكارى هاى فلسفه مدرنيزم است.

«نفى تمامى احكام عام و جهانشمول فلسفى و اخلاقى و علمى» از سوى جريان فلسفى پُست مدرن در واقع نفى غرب سالارى فرهنگى و فلسفى و اخلاقى و علمى است.

از آنجا كه اساس نگرش جهانشمول، وحدت و يكسانى فطرت هاست، پس آيين مبتنى بر فطرت، آيينى جهانشمول و منطبق بر هويت تاريخى انسان است.

به طور خلاصه ويژگى هاى نگرش جهانشمول بدين شرح است:

1- اعتقاد به هويت تاريخى انسان

2- وحدت فطرى انسان ها

3- يگانگى نظام معنايى در جهان بشرى

ص: 9

4- كثرت فرهنگى

5- اصل مسؤوليت مشترك مبتنى بر تقدير مشترك

نگرش جهانشمول در قلمرو گسترش انديشه نظام واحد جهانى، نقش مهمّى خواهد داشت. لازم به توضيح و تأكيد نيست كه انديشه جهانشمول نمى تواند مبنايى براى توجيه نظام جهان تك قطبى باشد؛ زيرا از اساس با آن منافات دارد. اوّلى بر پذيرش تكثّر فرهنگى استوار است و دوّمى بر يكسان سازى فرهنگى ابتنا دارد.

چشم انداز اسلام درنگرش سيستمى و جهانشمول

اينك مى بايست به اين پرسش بپردازيم كه نگرش سيستمى و جهانشمول در نظرگاه اسلامى چه نقش و تأثيرى خواهد داشت.

به طور كلى دو گزاره ذيل مى تواند چشم انداز اسلام را در نگرش سيستمى و جهانشمول بيان كند:

1- براى تحقق اسلام به عنوان يك آيين آسمانى، هيچ راهى جز تحقق جامعِ آن به عنوان يك مجموعه (سيستم) نيست.

تحقق يك يا چند بخش يا يك يا چند وجه از مجموعه اسلام، از نيل به فلسفه غايى اسلام ناتوان است و بنابراين تمامى همّتِ متديّنان به اسلام بايد مصروف تحقّق مجموعه اى (سيستمى) اسلام گردد.

لازمه عقلى و عقلايى چنين غايتى، فراهم ساختن امكان مديريت يا اداره جامعِ جامعه است. فلسفه حكومت در اسلام جز با تبيين نگرش سيستمى امكان پذير نيست؛ زيرا در غير اين صورت، نيازمند تمسّك به براهين عُرفى و عقلانى صِرف، به عنوان ضرورت اداره امور جامعه خواهيم شد.

2- اسلام در اسّ و اساس خويش يك آيين تاريخى، به مفهوم زمانىِ آن نيست.

پس تعلّقات زمانى، چه در طول و چه در عرض، چه در پيشينه تاريخى و چه در گستره جغرافيايى و بالطّبع در قلمرو قومى، نژادى، تمدّنى و مانند اينها ندارد. پس اسلام آيين تاريخى به مفهوم مقدّس و ذاتى انسان است. همزاد و همراه انسان است.

مقوّم ذات انسان است. از اين رو آيينى جهانشمول است و از همين رو دين حنيف خوانده شده كه با فطرت انسان سرشته و عجين است.

در چنين چشم اندازى از اسلام، تمامى كوشش هايى كه براى تحقق اين آيين پاك صورت مى گيرد، در واقع براى

ص: 10

بازگرداندن جهان انسانى به تاريخيت معنوى و فطرى خويش است.

حجّ، نماد جامع اسلامِ سيستمى و جهانشمول

آنچه تاكنون بيان شد، در واقع مى بايست مدخلى براى ورود به موضوع اصلى اين نوشته تلقى شود.

به گمان نگارنده، حضرت امام خمينى قدس سره در پيام هاى حجِّ خويش، كوشيده اند جلوه هايى مهمّ از اسلام سيستمى و جهانشمول را ارائه دهند. در اين فصل به نمونه هايى از اين رويكرد امام راحل قدس سره اشاره خواهيم كرد:

1- «اسلام داراى فرهنگ غنى انسان ساز است كه ملتها را بى گرايش به راست و چپ و بدون در نظر گرفتن رنگ و زبان و منطقه به پيش مى برد و انسانها را در بُعد اعتقادى و اخلاقى و عملى هدايت مى كند و از گهواره تا گور به تحصيل و جستجوى دانش سوق مى دهد. اسلام در بُعد سياسى، كشورها را در همه زمينه ها، بدون تشبّث به دروغ و خُدعه و توطئه هاى فريبنده، به اداره و تمشيت حكومت سالم هدايت مى كند و روابط را با كشورهاى ديگرى كه به زيست مسالمت آميز و خارج از ظلم و ستمكارى متعهّد هستند محكم و برادرانه مى كند، اقتصاد را به صورتى سالم و بدون وابستگى به نفع همگان در رفاه همه مردم، با اهمّيت به مستمندان و ضعيفان بارور مى كند و براى رشد بيشتر كشاورزى و صنعت و تجارت كوشش مى نمايد و در بعد نظامى به همه كسانى كه صلاحيّت دفاع از كشور را دارند براى مواقع اضطرارى تعليم نظامى مى دهد و در اين مواقع بسيج عمومى اختيارى و احياناً اجبارى مى كند. و در حال عادى براى دفاع از مرزها و تنظيم شهرها و ايمنى جاده ها و حفظ نظم و انتظام، نيروى مؤمن ورزيده تربيت مى كند.» (1) 2- «در لبيك، لبيك، نه بر همه بتها بگوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد و در طوافِ حرم خدا كه نشانه عشق به حق است دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاى بزرگ و كوچك طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او از آنان برائت جُستند و همه آزادگان جهان از آنان برى ء هستند. و در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و


1- پيام امام خمينى به زائران بيت اللَّه الحرام، 25/ 5/ 1364

ص: 11

آزادگان، دشمن باشيد و به اطاعت و بندگى آنان، هر كه باشد و هر جا باشد، سر ننهيد و خوف و زبونى را از دل بزداييد، كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ، زبونند هر چند در ابزار آدم كشى و سركوبى و جنايتشان برترى داشته باشند.

و در سعى بين صفا و مروه با صدق و صفا سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاى دنيايى گسسته شود و همه شك و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاى حيوانى زايل شود و همه دلبستگى هاى مادى گسسته شود و از آزادگى ها شكفته گردد و قيد و بند شيطان و طاغوت كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند درهم ريزد.

و با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد و راه هاى نجات را از «حق» در آن مواقف كريمه طلب كنيد.

پس به «منا» رويد و آرزوهاى حقانى را در آنجا دريابيد كه آن، قربانى نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوبِ مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش «حُبّ نفس» است و «حُبّ دنيا» تابع آن است نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد. و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.

و شرط همه مناسك و مواقف براى رسيدن به آرزوهاى فطرى و آمال انسانى، اجتماع همه مسلمانان در اين مراحل و مواقف و وحدت كلمه تمامى طوايف مسلمين است بدون اعتنا به زبان و رنگ و قبيله و طايفه و مرز و بوم و عصبيّت هاى جاهلى.» (1) 3- «حج كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلام را در تمامى زواياى زندگى بايد جستجو نمود. حج پيام آور ايجاد و بناى جامعه اى به دور از رذايل مادى و معنوى است. حج تجلّى و تكرار همه صحنه هاى عشق آفرين زندگى يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست و مناسك حج مناسك زندگى است و از آنجا كه جامعه امّت اسلامى از هر نژاد و ملّتى بايد ابراهيمى شود تا به خيل امّت محمّد صلى الله عليه و آله پيوند خورد و يكى گردد و يَدِ


1- از پيام امام خمينى به زائران بيت اللَّه الحرام، 16/ 5/ 1365

ص: 12

واحده شود، حج تنظيم و تمرين و تشكل اين زندگى توحيدى است. حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است.» (1) آنچه ارائه شد فرازهايى از پيام هاى حج امام خمينى قدس سره در سه سال پايانى عمر پربركت ايشان بود. گرچه به اقتضاى شرايط زمانى و حوادث و تحولات سياسى در سال هاى مختلف و نيز به اعتبار جنبه هاى عبادى و رفتارى، بخش هايى از هر يك از پيام هاى آن حكيمِ عارف، به نكات آموزنده ديگر اختصاص داشته امّا يك مضمون مشترك و روح اصلى همواره در پيام هاى حج امام كه از سال ها پيش از پيروزى انقلاب اسلامى صادر مى كردند به چشم مى خورد كه حاوى همان نگرش سيستمى و جهانشمولى به اسلام است.

به نظر مى رسد وجهه نظرى آنچه را كه امام خمينى در عمل براى رسيدن به آن تلاش مى كردند و آن چيزى جز تحقق اسلامِ حكومتى در مقياس جهانى نبود، مى توان در مضمون مشترك پيام هاى حجِّ ايشان پيدا كرد.

اگر ادّعا كنيم كه يكى از مهمترين رموز درك و فهم سريع و انتقال شتابان كلام امام خمينى قدس سره نه تنها در ميان مسلمانان بلكه در گستره جهانى، همين رويكرد نگرش سيستمى و جهانشمول به اسلام بوده سخن به گزافه نگفته ايم.

از همين منظر مى توان گفت كه نگرش امام خمينى به اسلام حكومتى دقيقاً ماهيتى انسانى و جهانى داشته و فارغ از مرزبندى هاى اعتبارى بوده است.

پى نوشتها:


1- از پيام امام خمينى به زائران بيت اللَّه الحرام، 29/ 4/ 1367

ص: 13

امام خمينى و عرفان حج عرفان گريز و عرفان ستيز

محمّد تقى رهبر

1- حجّ و سير و سلوك عرفانى

حج، «سفر الى اللَّه» است؛ سفرى كه سير و سلوك باطنى و معراج روحانى را با سير و سفر ظاهرى (آفاقى و انفسى)، پيوند مى زند و با آيات و بيّنات، در قلّه هاى بلند توحيد و مناره هاى پر فروغ ايمان به مشعل دارى هدايت يافتگان كعبه حقيقت و قافله سالاران كوى عشق، توأم مى سازد و ره آورد آن، «معرفت و كمال» و رشد معنوى و تجلّى فطرت انسانى است.

قرآن كريم، كعبه را رمز هدايت براى جهانيان خواند؛ هُدىً لِلْعالَمِين (1)

و بدينسان نور هدايت و معرفت و شعور و شناخت، در تار و پود حج تعبيه گرديد و زائر خانه خدا، از اين مشعل هدايت و عرفان و شهود بهره خواهد گرفت كه روح حجّ ابراهيمى و معنويت و آداب شرع محمّدى صلى الله عليه و آله را در اعمال ومناسك جارى سازد و مشاعر و مناسك را معنى ببخشد و از نيت حج عزم خدا را، و از احرام تحريم غير حق را، و از طوافْ عشق و فناى ابدى را، و از نماز شوق شهود را، و از ركن و مقام قيام للَّه و تجديد ميثاق خدا را، و از زمزم حلاوت شراب وصل را، و از مسعى صدق و صفا و حيرت و انقطاع را و از عرفات عرفان و انابه را و از مشعر شور و شعور را، و از منا «محو و فنا» و مجاهده و ايثار را به ارمغان آورد. و اين، زمانى است كه حجّ با معرفت و ژرف نگرى توأم باشد و پيام هاى معنوى مناسك به حج گزار تفهيم گردد و او


1- آل عمران: 96

ص: 14

با سويداى دل دريابد و در اعماق جان جاى دهد تا مايه معراج و تعالىِ روح وى گردد.

اگر به آيه: وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت (1)

با دقّت بنگريم و رابطه «حِجّ البيت» را با «للَّه» مدّ نظر قرار دهيم، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه حجّ در حقيقت قصدِ خدا كردن است و آهنگ بيت وسيله اى است براى راه يافتن به حريم كبريايى صاحب بيت كه نزديكترين راه آن دل است كه بيت اللَّه الحرام واقعى است:

كعبه مردان نه از آب و گل است طالب حق شو كه بيت اللَّه دل است (2)

و اگر به مفهوم آيه: وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَاتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ ... (3)

بينديشيم كه خداوند خانه را به خود نسبت داده (بَيتي) كه اين خود نشانه تشريف و تكريم است، و به تطهير بيت از لوث شرك و بت و هر آلودگى ديگر فرمان مى دهد، نتيجه خواهيم گرفت كه طواف كننده واقعى كسى است كه با طهارت جسم و روح و پاكيزگى جان و دل و منزّه از غبار معاصى به خانه دوست رو آورد تا با رؤيت قلبى، به ديدار دوست تشرف و شهود محضرش راه يابد كه مقصود و مقصد نهايى آنجاست و كعبه بهانه است.

و اگر به آيه: إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (4)

در داستان قربانىِ ابراهيم و اسماعيل بنگريم، مى فهميم كه رمز قبولى حجّ و پاداش معنوى آن، همان راهى است كه آن پدر و پسر پيمودند و علايق را در مناى عشق سربريدند و على رغم وسوسه هاى ابليس و جاذبه هاى عاطفى، همه موانع را از پيش پاى برداشته و شيطان را رمى و رجم كردند و درست در وسط ميدان اين مصاف؛ يعنى محلّ «جمره وُسطا» (5) زير آفتاب سوزان منا تسليم امر حق شدند و سوختن و ساختن در آتش عشق محبوب ازلى را بر همه چيز ترجيح دادند تا نداى «قد صدّقت الرويا» را از كنار مسجد خيف شنيدند (6) و آن پاداش عظيم را گرفتند.

و اين است مفهوم واقعى «فناء فى اللَّه» كه در سخن عارفان تكرار شده كه ثمره آن «بقاء باللَّه» در ملك وملكوت و در همه عرصه هاست و با همين فلسفه سنّت ابراهيم و مناسك او و خاطرات خاندانش در حج ابد الدهر جاودانه مانده تا سلوك معنوى و سير الى اللَّه و فنا و بقا را به راهيان راه ابراهيم بياموزد و نشان دهد كه سالكان الى اللَّه در كوره آزمايش و ابتلا سوختن و ساختن را تجربه كرده اند و رضاى دوست را طلبيده اند تا در محفل انس و قدس جاودانه مانده اند:


1- آل عمران: 97
2- مولوى.
3- حجّ: 26
4- صافات: 80
5- طبق روايات، محلّ قربانى اسماعيل همين مكان بوده است. كافى، ج 4، ص 208
6- كافى، ج 4، ص 208

ص: 15

اى همه سالكان ره، در طلبِ رضاى تو سوختگان عشق تو، ساخته با قضاى تو

2- سفرها و منزل ها

اگر از منظر تكوينى به جهان و انسان بنگريم بايد بر اين باور باشيم كه كلّ جهان و تمام آدميان مسافران اند «من اللَّه» و «الى اللَّه» سفرى در دو قوس «نزول» و «صعود» با سفرى كه از خدا آغاز مى شود و به خدا منتهى مى گردد؛ وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى (1).

ماهيّت اين سير و سفر فراتر از سير و سفر و طى طريق است. در حقيقت «صيرورت» است؛ يعنى «شدن» و به فعليّت متناسب و كمال لايق خود رسيدن و اين با سير و سفر صورى فاصله بسيار دارد؛ زيرا هر «سير و سفر» و جابجايى و حركت مستلزم صيرورت و شدن نيست.

صيرورت يعنى سفر معنوىِ انسان را منزل ها و مرحله هاست و اين به قطع بيابان ها نيست؛ چرا كه خدا را با خلق قُرب و بُعد مكانى يا زمانى نيست تا به طى منازل نياز باشد؛ وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (2)

و سير منزل ها نمادى است از سير و سفر با قرب معنوى. بنابر اين آنچه در سخن عارفان واقعى با عنوان «سير منازل»، «هفت شهر عشق»، «مراحل سلوك» و نظاير آن آمده، ناظر به منازل سلوك و مراحل عشق و طى طريق وصل و لقاءاللَّه است.

امّا با اين همه:

بعد مسافت اگر چه در ره او نيست تا سر كويش هزار مرحله باشد

نى ز ملك جو نشان و نى ز فلك پوى راه به سويش نفوس كامله باشد (3)

لذا نفوس آدميان بايد با تهذيب نفس و تزكيه روح و قطع علايق مادّى، فاصله ها را بردارند و مراحل سلوك را طى كنند تا هر كجا كه رو مى كنند با كعبه عشق و جمال محبوب روبرو گردند.

به بيان حضرت امام قدس سره: «عارف باللَّه، حقّ را در جميع امكنه و احياز مشاهده و همه را كعبه آمال و وجهه جمالِ محبوب بيند و از تقيّد به مرآتى دُونَ مرآتى خارج، وما رأيتُ شَيْئاً إلّا وَرَأيْتُ اللَّهَ فيهِ ومَعَهُ گويد.» (4) امام همين مطلب را در قالب يك رباعى به نظم آورده، گويد:


1- نجم: 42
2- حديد: 4
3- شعر از حكيم الهى، حاجى ملا هادى سبزوارى است، با تخلّص «اسرار».
4- سرّ الصلوة، ص 66

ص: 16

آنكس كه ره معرفة اللَّه پويد پيوسته ز هر ذرّه خدا را جويد

تا هستى خويش را فرامش نكند خواهد كه ز شرك عطر وحدت جويد!

بارى، مقصود از سفر، همان سير و سفر عارفانه است كه عباداللَّه در هر يك از عبادات و آداب شرع مقدّس بايد لحاظ كنند. امّا حجّ ويژگى خاصّ دارد. حجّ، هم سير و سفر ظاهرى را كه نمادى است از سير باطنى- دارد و هم سفرهاى معنوى و روحانى را.

در باب معقول و عرفان براى انسان چهار سفر (اسفار اربعه) بر شمرده اند:

1- منَ الخلقِ الَى الْحَقّ/ سفر از خدا به سوى خدا.

2- بالحقّ الَى الْحقّ/ با خدا به سوى خدا رفتن.

3- مِنَ الحقّ الَى الْخلق بالحقّ/ همراه با خدا از حقّ به سوى خلق سفر نمودن.

4- بِالْحَقّ فِي الْخَلق/ با خدا در ميان خلق سفر كردن. (1) و حجّ با گستردگى و جامعيّت ابعادش، سفرهاى چهارگانه را به نحو اجمال و در قالب نمادين در درون جاى داده كه با تأمّل روشن مى گردد. و نيز مراحل تهذيب نفس را- كه عبارتند از «يقظه (/ بيدارى)، تفكّر، تذكّر، محاسبه، مراقبه و مشارطه» (2) در دل دارد و زائر بيت اللَّه از يكسو با خدا دمساز مى شود و با او راز و نياز مى كند و به صفات جلال و جمال او مى انديشد و از سوى ديگر به درون خويش مى نگرد و به تهذيب نفس مى پردازد و نيز با خيل زائران هم نوا مى گردد و سير الى اللَّه مى كند و با خدا در ميان خلق سير و سلوك مى نمايد.

و بديهى است كه از اسرار بى پايان حج، هركس به قدر استعداد خود بهره مى گيرد.

خاقانى طى قصيده اى درباره حجّ گويد:

سفر كعبه نمودارِ رهِ آخرت است گرچه رمز رهش از صورت معنا شنوند

جان معنى است به اسم صورى داده برون خاصگان معنى و عامان همه اسما شنوند

و به دليل همين اختلاف درجات و استعدادهاست كه به طورِ كلّى، عبادات و مناسك اولياء اللَّه اهل معنا را به عبادات و مناسك مردمِ عادى و بسيط نتوان قياس گرفت. (ما للتراب وربّ الأرباب).

چگونه مى توان احوال سيد الساجدين عليه السلام را در عبادت، و حالات حضرتش را در ميقات و هنگام احرام- كه در روايات خوانده ايم- وتضرّع و نيايشش را در طواف يا عرفات و


1- صدر المتألهين، الأسفار الأربعه، ج 1، ص 13
2- نك: چهل حديث حضرت امام خمينى قدس سره.

ص: 17

ديگر منازل و مشاعر، به ديگران قياس گرفت؟

در اين سفر روحانى و سير «آفاقى و انفسى» هر كس به قدر سعه وجودى و افق معرفت خويش بهره مى گيرد، يكى «كوى دوست» را بيشتر مى نگرد، ديگرى «روى دوست» را، يكى «ديار» را نظاره مى كند و ديگرى مجذوب و سرگشته «جمال و جلال يار» است:

شنيده ام كه به حُجاج عاشقى مى گفت:

كه كعبه من سرگشته كوى جانان است به جان ملازم آن آستانه باش اى دل

كه بار تن به در كعبه بردن آسان است (1)

آرى، حج سفر الى اللَّه است با بارِ معنوى و عرفانى كه در روايات بسيار بدان اشاره شده است. امام محمّد باقر عليه السلام در تفسير آيه: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (2)

فرمود:

«حِجُّوا الَى اللَّه عَزَّوَجَلَّ»؛ (3)

يعنى با حج گزاردن رو به خدا آوريد. و در همين زمينه، گفتار امام سجّاد عليه السلام با شبلى، كه در كتب و مقالات، مكرّر از آن ياد شده، مشحون از رازها و نكته هاى عرفانى است.

3- عرفان حجّ، در پرتو ولايت

نكته ديگرى كه در عرفان حجّ نبايد ناگفته بگذاريم، اينكه: تحقّق حقيقت معرفت جز با شناخت ولىّ حقّ و امامت و رهبرى الهى، قابل وصول نيست؛ چراكه سير و سلوك معنوى، خضر رهى مى طلبد تا سالكان و رهروان را از ظلمات جهل و گمراهى وهواى نفس و دام ابليس برهاند و دستگيرى كند و به كعبه مقصود هدايت نمايد: وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا (4)

امام صادق عليه السلام فرمود:

«منْ نَظرَ الى الكعبةَ بِمعْرِفَةٍ فَعَرفَ مِنْ حقِّنا وحُرمَتِنا مِثلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حقّها وحُرمتها غَفَرَ اللَّه لَهُ ذُنُوبهُ وكفاهُ همَّ الدُنيا والآخرة». (5)

«كسى كه از روى معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد، همانگونه كه حقّ و حرمت كعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بيامرزد و همّ دنيا و آخرتش را كفايت كند.»

نتيجه آنكه عبادت بدون معرفت امام قالبى است بى روح و با عرفان فرسنگ ها فاصله


1- عماد فقيه كرمانى.
2- الذاريات: 50، به سوى خدا بگريزيد كه من براى شما بيم دهنده اى روشنگرم.»
3- كافى، ج 4، ص 256
4- انبيا: 73
5- كافى، ج 4، ص 241. تفصيل بيشتر اين بحث را در مبحث حجّ و امامت، در كتاب «ابعاد سياسى اجتماعى حجّ» بخوانيد.

ص: 18

دارد و عارف كسى است كه فانى در ولايت الهيه باشد.

عارف و حكيم متألّه، مرحوم فيض كاشانى گويد:

يك طواف سر كوى ولىّ حق كردن به ز صد حج قبول است به ديوان بردن

ايستادن نفسى نزد مسيحا نفسى به ز صد سال نماز است به پايان بردن

اگر عارف، سخن از پير طريق مى گويد: اين همان دستگيرى و دم مسيحايى اولياست كه دل هاى مرده را با نفوذ معنوى و نفس قدسى و تأثير كلام از دل برخاسته خود دگرگون مى سازد (و اين حقيقت فراتر از دم و دستگاه قطب و خانقاه است كه دكان دارى است.)

4- امام خمينى و عرفان حج

«عرفان» چيست؟ در مقام بحث از عرفان حج، بى تناسب نيست توضيحى كوتاه از اين واژه داده شود. گرچه عرفان يا معرفت، در مفهوم لغوى به معناى شناخت است، ولى در اصطلاح اهل معرفت هر شناختى را عرفان نمى گويند؛ زيرا شناخت را مراتبى است، شناخت فطرى و غريزى، عقلى و استدلالى، علمى و تجربى و ... كه هريك، از مصاديق معرفت اند، هرچند لزوماً به معناى عرفان اصطلاحى نباشند. همانگونه كه هريك از انسان ها را به سوى حق راهى است وچنانكه گفته اند: اين راه ها مى تواند به عدد نفوس خلق متعدد باشد؛ «الطرق الى اللَّه بعدد انفس الخلايق» و بقدر دانش خود، هركسى كند ادراك، اما در اين ميان عرفان را كه طى يك سير و سلوك معنوى براى انسان حاصل مى شود، نسبت به ساير طرقِ شناخت برترى و ويژگى است، عرفان در اصطلاح، شناخت از راه دل و كشف حقيقت به نور باطن است. يقينِ شهودى است، نه رؤيت از ما وراى حجاب غيب. «حضورى» است نه «حصولى».

يافتن خود مطلوب و جذب شدن به آن است، نه يافتن صورت علميه آن. مقام وصل است و برچيدن حجب ظلمانى و نورانى و ديوارهايى كه ميان معبود و عبد حايل گشته و آدمى را در حجاب غيب فرو برده است.

و بالأخره ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت ايمان و گداختن در آتش عشق و تا مرحله فنا و بقا و لقاء پيش رفتن. اين گوهر گران سنگ را هرچند مدّعيانى است اما عارفان واقعى و اهل اللَّه را نتوان به مدعيان قياس گرفت، كه آنان از قيد تعلّقات مريد و مراد، و جامه

ص: 19

ريا و تزوير و دعاوى پوچ و دلبستگى به دنيا بدورند، در ميان خلق گمنام و بى نام و نشان امّا در ملكوت و نزد خدا شناخته شده اند.

اينگونه عارفان، از طريق شرع و تعبد به آداب شريعت و تصفيه باطن و تخليه سرّ از غيرحق و تحليه روح به حليه فضايل و رياضت هاى مشروع و جهاد با نفس از پل شهوات و اميال نفسانى عبور كرده و پس از طى مراحل به بهشت مقصود راه جسته و از اينرو با ديد خدايى مى نگرند و هرآنچه را بينند، جمال محبوب را در آن مشاهده كنند؛ (1) چنانكه از مولاى عارفان، امير مؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود:

«ما رَأَيْتُ شَيْئاً الّا وَقَدْ رَأيْتُ اللَّه قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ» و در دعاى عرفه امام حسين عليه السلام كه آكنده از معارف و اسرار معرفت و آيات عرفانى است مى خوانيم:

«مَتى غِبْتُ حَتّى تَحْتاج الى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيك ... أَلِغَيْرك مِنَ الظُّهُور ما لَيْسَ لَكَ ...»

كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را كى گشته اى نهفته كه پيداكنم تو را

غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور پنهان نگشته اى كه هويداكنم تو را

با صدهزار جلوه برون آمدى كه من با صدهزار ديده تماشاكنم تو را

حقيقت توحيد و غايت قصورى عرفان، اين است كه آدمى به حقيقت بندگى و كنه معرفت برسد و چشم و گوش و عقل و هوش و اعضا و جوارح او مندك در نور الهى و فانى در بحر حقيقت گردد و صبغه خدايى گيرد (2) و در سراسر عالم هستى جز نور خدا نبيند و اين همان غايت و مقصدى است كه خداوند، جنّ و انس را به خاطر آن آفريده است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (3)

كه تفسير به «ليعرفون» شده، هرچند اين دو، لازم و ملزوم يكديگرند. و تعبد و عرفان تفكيك ناپذيرند، بلكه يك حقيقت اند با دو جلوه؛ يكى در دل، جايگزين و ديگرى در عمل متبلور است. يك نور با دو تجلّى كه از شجره مباركه ايمان و تقواى مؤمن مشتعل مى گردد وسرچشمه آن نور مطلق است؛ اللَّهُ نُورُالسَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ (4)

و آنچه آدمى را در اين فوز عظيم يارى مى رساند درگام هاى نخستين، همانا چشم پوشى از معاصى الهى است. امام صادق عليه السلام فرمود:

«ما اغتَنَمَ احَد بمثْل ما اغْتَنَمَ بَغَضّ البصر لأنّ البصر لا يغضّ عن محارم اللَّه


1- اينهمه، عكس مى و رنگ مخالف كه نمود يك فروغِ رخِ ساقى است كه در جام افتاد حافظ
2- در حديث قدسى است: «و انه يتقرّب الى عبدى بالنوافل».
3- الذاريات: 51
4- نور: 35

ص: 20

الّا وَقَدْ سَبَق الى قَلْبِهِ مُشاهِدَة الْعَظَمَة وَالْجَلال» (1)

بنابراين، سالكانِ اين كوى مى بايست حجاب نفس را از ميان بردارند كه خود حجاب خويش اند و غبار ره بنشانند و چشم از معاصى فروبندند تا بتوانند نظاره گر جمال محبوب باشند. به قول حافظ:

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

5- بعد عرفانى حضرت امام قدس سره

بى شك امام خمينى قدس سره يكى از عارفان واصل بود. او به ژرفاى معارف اسلامى راه برده و از نور ولايت به نحو اكمل فروغ گرفته و به فقه شريعت اقدس با روشن بينى دست يافته و مدارج عالى تحقيق و تحقّق را پيموده بود. در علوم عقلى نحرير و سرآمد زمان و در عرفان و سلوك معنوى نادره دوران و در تعبد و تسليم مصداق كامل و اتمّ عبوديت يك بنده متعبد، و اينها علاوه بر فضايل اخلاقى و نفسانى و بينش اجتماعى و سياسى اوست كه هريك شايان توجه است: او با سرمايه معنوىِ ايمانى و عرفانى علمى و عملى و دستمايه غنى اسلامى و ويژگى هاى بى مانند شخصيتى خود و تأييدات خاص ربانى توانست نفوس و قلوب ميليون ها انسان حق جو و شيفته حقيقت را به تسخير درآورد و درجهت خير و صراط مستقيم و آگاهى و عدالت خواهى هدايت كند و زيربناى آنهمه آثار جهانشمول و شگفت انگيز بعد معنوى و عرفانى و روشن بينى الهى آن اسوه فضائل در عصر ما بود. او روح عرفانى را در ميان نسل معاصر دميد. از حوزه هاى تحقيق و تدريس گرفته تا عرصه ها و فضاى عارفانه سنگرهاى مجاهدان پارسا. و اين همه، ثمره معنويت ايمان و تجلّى عرفان است كه امام طلايه دارش بود.

شب از عشق خدا شب زنده دارى سحر از وصل جانان اشگبارى

شود چون صبح ابراهيم آسا به قصد بت شكستن رهسپارى

طلوع عشق و ايمانى خمينى! خروش موج و توفانى خمينى!

نمى دانم چه گويم لايق تو تو اقيانوس ايمانى خمينى!

شعر از سيد عبداللَّه حسينى لاجوردى


1- مصباح الشريعه، ص 9

ص: 21

6- امام قدس سره احياگرِ حجّ ابراهيمى

و حال سخن از عرفان حج است. امام به حج، حيات و معنويتى ديگر بخشيد و اين فرضيه جهانشمول اسلامى را كه در روايات، «قائمه دين» ناميده شده، (1) احياكرد و از تحجّر و جمود كه گرد كدورت و نسيان بر اين زمزم جوشان فروباريده بود، رهانيد. و با وجود كارشكنى هاى مرتجعان متحجّر كه حج را از فلسفه حياتى و اجتماعى آن تهى كرده و معنويت آن را نيز بى رنگ ساخته بود، امام ابعاد مختلف حج را به مرحله بالندگى آورد و به عنوان «عَلَم اسلام» (2) برافراشت تا مسلمانان از كران تا كران جهان با نگرش نو و زنده و سازنده در سرنوشت امّت اسلامى به حج روآورند و همانگونه كه ابراهيم و محمد صلى الله عليه و آله خواسته بودند، از زمزم عرفان بهره گيرند، دست برادرى به يكديگر بدهند و تبر ابراهيمى در دست گرفته بر پيكر پليد نمرودهاى زمان و ابرقدرت هاى كافر و مستكبر و بت هاى صامت و ناطق فرود آورند و چون مصطفى صلى الله عليه و آله و مرتضى عليه السلام آهنگ برائت را در موسم اعلام كنند و با فرياد آسمان كوب و صاعقه آساى اسلام، اصنام را از درون و برون فروريزند. و در زباله دان تاريخ دفن كنند. تأسف امام اين بود كه چرا اين نهر خروشان، كه سرچشمه حيات معنوى و مادى مسلمين است مى بايست در كوير بى حاصلى هدر رود. ايشان خطاب به زائران خانه خدا فرمودند:

«اكنون كه حجّاج بيت اللَّه الحرام ازخانه تن و دنيا مهاجرت الى اللَّه و رسوله، كه خانه دل است مى كنند و همه چيز جز محبوب حقيقى در وراى آنان است بلكه همه چيز جز او نيست كه درون و برون داشته باشد، بايد بدانند كه حج ابراهيمى- محمدى (صلى اللَّه عليهما وآلهما) سالهاست غريب و مهجور است، هم از جهات معنوى و عرفانى و هم از جهات سياسى و اجتماعى. و حجاج عزيز تمامى كشورهاى اسلامى بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند.» (3) بارى، حج فريضه عظيمى است كه جان و تن، مال و توان، رنج و راحت، زمزمه و تفكر، وقوف و حركت، عقل و عشق، فرد و جمع، عبادت و سياست، گذشته و آينده و دنيا و آخرت را در خود جاى داده است. و هيچ يك از اين ابعاد نبايد دور از نظر بماند و سعى امام بر اين بود كه تمام ابعاد حج را احيا كند.


1- لايزال الدين قائماً ما قامت الكعبة. از امام صادق عليه السلام، وسائل الشيعه، ج 8، ص 14
2- «جَعَلَهُ سُبْحانه وَتَعالى للإسلام عَلَما و للعائذين حرماً»، از على عليه السلام، نهج البلاغه، خطبه اول.
3- صحيفه نور، ج 20، ص 17 و 18

ص: 22

7- بعد عرفانى، زيربناى ساير ابعاد حج

يكى از نكات مهم كه حضرت امام بر آن تأكيد فرمودند، اين است كه: بُعد عرفانى و معنوى حج، زيرساختِ بُعد اجتماعى، سياسى و ... مقدم بر همه ابعاد ديگر است و در همان حال كه از نقش خلّاق حج در سرنوشت سياسى- اجتماعى امت سخن مى گفت، تأكيد مى ورزيد كه اين بعد را نبايد مجرّد از بعد معنوى و عرفانى لحاظ كرد؛ به عبارت ديگر خلق را نبايد از خدا جدا نمود؛ زيرا حج «سير مع الحق الى الخلق وفى الخلق» است؛ يعنى با خدا در ميان خلق بودن، نه بى خدا با خلق زيستن! و آن كس كه به حقيقت دل به خدا نسپرده و لبيك به حق نگفته است، نمى تواند مدعى همبستگى با خلق باشد و براى او امكان ندارد كه رو در روى اقطاب كفر و شرك و نفاق بايستد و استقامت كند. لذا در مرحله نخست، درون انسان ها بايد از لوث هوا و شرك و آلودگى اخلاقى مبرّا گردد و سپس به مصاف مشركان و منافقان و مفسران برخيزد. تا در صحنه پيكار پيروز آيد.

امام در پيام خود به زائران خانه خدا فرمود:

«و بعد سياسى و اجتماعى آن حاصل نمى گردد مگر آنكه بُعد معنوى و الهى آن جامه عمل پوشد و لبيك هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نماييد و لبيك گويان براى حق، نفى شريك به همه مراتب كنيد و از «خود» كه منشأ بزرگ شرك است به سوى «او- جلّ وعلا-» هجرت نمايند و اميد است براى جويندگان، آن موتى كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجرى را كه على اللَّه است دريافت نمايد و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود، گمان نكنيد كه بتوانيد از چنگال شيطان نفس رهايى يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد، نمى توانيد جهاد فى سبيل اللَّه و دفاع از حريم اللَّه نماييد.» (1) و در پيامى ديگر تأكيد مى ورزد كه: «خود» حجاب آدمى است كه او را از خدا محجوب مى گرداند و سدّ راه «هجرت الى اللَّه» مى شود و معنويت حج را بى رنگ مى سازد. بنا بر اين، بايد خودخواهى و خودبينى را در مسلخ عشق قربان كرد و پا روى نفس امّاره و شيطان درون نهاد تا بتوان به مهمانى دوست باريافت و از اسارت اغيار رهيد.

و در مصاف با دشمن، سرافراز از ميدان به درآمد. امام در اين خصوص فرمود:


1- صحيفه نور، ج 19، ص 44

ص: 23

«جهات معنوى حج بسيار است و مهم آن است كه حاجى بداند به كجا مى رود و دعوت كى را اجابت مى كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهمانى چيست و بداند هر خودخواهى و خودبينى با خداخواهى مخالف است و با هجرت الى اللَّه مباين و موجب نقص معنويت حج است و اگر همين يك جهت عرفانى و معنوى براى انسان دست دهد و لبيك به راستى مقرون به نداى حق تعالى تحقق حقيقى يابد، انسان در همه ميدان هاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى و حتى نظامى پيروز مى شود و براى چنين انسانى شكست مفهومى ندارد.» (1) 8- حج آميزه اى از عرفان و سياست

هرچند حضرت امام قدس سره در پيام هاى جهانشمول حج، مسلمانان را به وحدت و توحيد و برائت از شرك و مشركان و توجه به مسائل حياتى امّت فراخواندند و از اين بابت دستورالعمل جاودانه اى به راهيان كوى حق آموختند، اما توجه به اين ابعاد نبايد موجب شود بُعد عرفانى و معنوى حج كه روح و فلسفه عبادات و زيربناى ساير ابعاد و همه فتوحات از منظر امام است، دور بماند؛ چرا كه زيباترين ابعاد عبادات، به طور عام و در اين ميان حج، همانا بُعد معنوى و عرفانى است كه با جان ها آميخته و با سويداى دل ها پيوند خورده و از فطرت و جاذبه درونى آدمى سرچشمه مى گيرد. و اگر عبادت از اين ويژگى تهى شد، قالبى خواهد بود بى روح و صورتى بى معنا. و حج كه ترسيمى است از يك سفر معنوى و مرز عبور از خود به خدا و از خلق به خالق و آنگاه با خدا درميان خلق بودن و همراه با آنان منازل عشق پيمودن و سفر آخرت را پيش روى كشودن و فانى درحق شدن، گام نخستينش «تجريد قلب» و انقطاع الى اللَّه است.

9- تجريد قلب و ديدار با خدا

روايت از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

«اذا أرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّد قَلْبَكَ لِلّه عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْل عَزْمِك مِنْ كُلّ شاغل وَحَجْب كُلّ حاجِب وَ فَرِّض أُمُورك كُلّها الى خالِقك ...» (2)

«آنگاه كه اراده حج كردى قبل از عزيمت، قلب خويش را براى خداوند بزرگ، خالص و


1- صحيفه نور، ج 19، ص 199 و 200
2- مصباح الشريعه، ص 47

ص: 24

خالى گردان و از هرچه تو را مشغول مى دارد و حجاب ميان تو و خدا مى شود خالى كن، و همه امورت را به آفريدگارت واگذار و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كن و تسليم حكم و قضا و قدر الهى باش و دنيا و راحت و خلق را رها ساز و از مسؤوليت حقوق مخلوق بدرآى و بر زاد و راحله و ياران و همسفران و قدرت و ثروت و جوانى ات تكيه مكن؛ زيرا بيم آن است كه اينها دشمن و وبال تو گردند تا براى بنده معلوم شود كه براى او و براى هيچ كس توان و چاره اى جز در پناه خداوند متعال و توفيق او نيست و بدانگونه آمادگى پيداكن كه گويى اميد بازگشت ندارى.»

10- ديدار با خدا در كعبه دل!

نكته اساسى سخن حضرت صادق عليه السلام، توجه به روح حج؛ يعنى قصد خدا كردن است و نه چيز ديگر، كه هرآنچه جز او قصد كنى شرك است. قصد مستلزم قرب است و قرب خدا مكانى و زمانى نيست، قرب معنوى و شأنى و عرفانى است و اين به فناى در حق و رهايى از قيد خودى است. هرچند ميان بنده و خدا حايلى نيست اما تقرّب به او عقبه هايى دارد و طىّ منازل را مى طلبد تا نفس كامل شود و با كمال مطلق سنخيت پيدا كند و اين همان تقرّب و حضور است.

و راه آن جز دل نيست. دلى كه حرم خدا باشد، نه حرمسراى بت ها و هواهاى نفسانى؛ چنانكه امام صادق فرمود:

«انَّ القَلْبَ حرم اللَّه فلا تسكن حرم اللَّه غيراللَّه». (1)

«دل، حرم خدا است، در حرم خدا جز خدا را جاى مده.»

و زائر مى بايست پيش از آنكه به حرم درآيد و به قبله محسوس روآورد، دل را حريم دوست كند و همزمان با توجه به كعبه، به سوى صاحب خانه روكند.

كعبه مردان نه از آب و گل است طالب دل شو كه بيت اللَّه دِل است

و راه دل به خدا نزديك است و منازل آن با سير باطنى و سلوك درونى طى شدنى است.

در چنين حالتى است كه احرام و طواف و حج معنى مى دهد كه در غير اين صورت، تنها تن را به كعبه رسانيدن است و اين چندان دشوار نيست.


1- بحار الأنوار، ج 7، ص 25

ص: 25

11- رياضت و پالايش روح

و بدين خاطر است كه سفر حج را با رنج و غربت و مشقت و رياضت آميخته و از جلوه هاى مادى و دنيوى تهى ساخته اند.

امير مؤمنان عليه السلام در فرازى از خطبه «قاصعه» با اشاره به ذلّت و انكسار راهيان كوى دوست كه عزّت بندگى خدا و تشرف حضور را در درون مى پرورند، مى فرمايد:

«خداوند آدم و فرزندانش را فرمان داد تا آهنگ اين خانه كنند و به هنگام سعى شانه هاى خود را (از روى تواضع) بجنبانند و «لا اله الّا اللَّه» گويان گرد كعبه طواف نمايند و با موهاى ژوليده و بدن هاى غبارآلود به كوى يار بشتابند و لباس هايى را كه نشانه شخصيت و تشخّص است، به دور افكنند و با آشفته كردن موهاى خود، زيبايى شان را دگرگون سازند. و اين آزمونى است بزرگ و امتحانى شديد و آشكار و تصفيه و پاكسازى مؤثر براى نفوس كه خداوند آن را وسيله رحمت خود و رسيدن به بهشت قرار داده است.»

ودر ادامه، بااشاره به اينكه انتخاب سرزمين خشك وسوزان حجازبراى حج با اين فلسفه بوده كه انسان ها از تعلّقات دنيوى بدرآيند و حجاب غرور و خودبينى و رفاه طلبى را از تن بدرندتا خدابين شوند وحقيقت عبوديت رالمس كنند و پاداش معنوى ببرند، چنين مى فرمايد:

«و اگر خداوند مى خواست خانه محترم و مشاعر عظام خود را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاى هموار و درختان انبوه و پرثمر و كاخ ها و آبادى هاى به هم پيوسته و درميان گندم زارها و بوستان هاى خرم و پرگل و گياه و گلستان هاى زيبا و باطراوت و آب هاى فراوان و جاده هاى آباد قرار مى داد، اما در آن صورت پاداش آن كمتر بود. و اگر پى و بنيان خانه و سنگ هايى كه در آن بكار رفته، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نورانى و درخشنده بود، شك و ترديد كمتر به سينه ها راه مى يافت و مجاهده با ابليس آسان تر صورت مى گرفت و وسوسه به سراغ مردم نمى آمد، اما خداوند بندگانش را به انواع سختى ها آزمايش مى كند و با مجاهدت هاى گوناگون به بندگى فرامى خواند و با گرفتارى ها به امتحان مى كشد تا كبر و غرور را از قلب هايشان بيرون كند و خضوع و خاكسارى را در نفوسشان جايگزين سازد و از اين طريق ابواب فضل خويش را بگشايد و موجبات عفو و آمرزش را فراهم آورد.» (1)


1- نهج البلاغه، خطبه 192؛ كافى، ج 4، ص 199 و 200

ص: 26

حج سفر از «خلق الى الحق» است؛ يعنى خلق را پشت سر افكندن و راهى كوى حق شدن، خانه، خانواده، مال و تجارت، عنوان و مقام و همه تعلّقات را رها كردن و حتى خود را فانى در معبود دانستن و قطع اميد كردن از آنچه غيرخدا است و چون ابراهيم بانى كعبه و داعى حج خليل وار از زن و فرزند و مال و جان گذشتن و چون اسماعيل تسليم امر حق شدن و چون هاجر در كوى انقطاع، آسيمه سر دويدن و برهنه پاى در سنگلاخ حيرت و انقطاع از اين سو به آن سوى رفتن و اشگبار و بى قرار به خدا التجا كردن، تا از زمزم عشق و جرعه فيض ربّانى سيراب گشتن و در دامن مهرِ دوست، جاى گرفتن.

حج، وفود و ورود به محضر خدا است- هرچند همه عالَم محضر خداست- امّا حج ميعاد و ميقاتى است براى عاشقان كويش و شيفتگان وصلش. امام على بن موسى الرضا عليهما السلام مى فرمايد:

«عِلَّةُ الْحَجّ الوِفادَة الَى اللَّه تَعالى». (1)

حج، تنها مناسك نيست، بلكه سير و سلوك باطنى و طى منازل روحانى است، تا منزل قرب، و هريك از منازل و مشاهد، رازهاى عرفانى، معنوى، اخلاقى، تربيتى و ارشادى دارد و همين هاست كه به حج معنا و مفهوم مى بخشد و اگر حج از اين معانى و مفاهيم خالى شد، به قالبى بى روح مى ماند و بس و شايسته و بايسته است اين اسرار و رموز مورد توجه زائران قرارگيرد. هريك از مواقف و مشاعر، از ميقات گرفته تا حرم و كعبه و زمزم و حجر و مُستجار و صفا و مروه و مشعر و منا و عرفات و جمرات، با ريشه هاى تاريخى كه در سرزمين توحيد و موطن موحدان دارند، رازهاى نمادين و رمزهاى عميق عارفانه اى در درون جاى داده اند كه نبايد از ديد زائران پنهان بماند. و در روايات معصومين عليهم السلام به اين راز و رمزها كه منزل به منزل در سير و سلوك حج فراروى زائر گشوده است، اشاره شده تا زائران و سالكان كوى دوست در هريك از مناسك و مشاعر به اين راز و رمزها توجه كنند و غناى روحى تحصيل نمايند.

در اينجا به خلاصه اى از آنچه در روايت «مصباح الشريعه» منسوب به امام صادق عليه السلام آمده است مى پردازيم و همزمان به پاره اى از نكته هاى مطرح شده در سخنان امام راحل درباره حج به تناسب مى نگريم.


1- وسائل، ج 8، ص 5

ص: 27

12- ميقات نخستين منزل عشق

ميقات مرز عبور از خود به خدا و از خلق به حق و نخستين منزل از منازل عشق معبود است.

احرام و تلبيه در ميقات به منزله «تكبيرة الإحرام» نماز است، يعنى جز خدا را بر خود حرام كردن!

و در حريم الهى وارد شدن، و از لباس تعيّن و تجمّل و انّيّت و انانيت بيرون گشتن.

احرام بستى در رهش از جان گذشتى و ز دنى دون در ايمان گذشتى

از هرچه جز يادِ رُخ جانان گذشتى كانجا شوى در باغ حسن دوست مهمان (1)

احرام حج و عمره با تلبيه محقّق مى شود با كلمات مخصوص: «لبّيك ألّلهمّ لبّيك ...» و تلبيه را روايت مصباح چنين معنا مى كند:

«وَ لَبِّ بمعنى اجابة صافية خالصة زاكية لِلّه عزّ و جَلّ في دعوتك متمسّكاً بِالْعروة الْوُثْقى».

«لبيك بگو! بدين معنا كه خداوند بزرگ را در دعوتى كه فرموده است، اجابت نموده اى و از سر صدق و صفا و اخلاص و بدون غلّ و غش پاسخ داده اى و به رشته استوار الهى چنگ زده اى.

حضرت امام به تناسب تلبيه و احرام با اشاره به راز توحيدى و غايت معرفت كه در اين مقام تعبيه شده، مى فرمايد:

«تلبيه هاى مكرّر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللَّه تعالى به اسم جامع جواب مى دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گويى گوينده از خود در اين محضر بى خود شده و جواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق مى نمايد كه اهل اللَّه مى دانند، نه شريك در الوهيت فقط، گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است؛ مثل «الحمد لك والنعمة لك» و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس. همچنين نعمت و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد؛ حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و


1- مهدى الهى قمشه اى.

ص: 28

در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى، اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن شرك به معناى اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.» (1) تلبيه پاسخ دادن است، پاسخ به دعوت حق، به نداى ابراهيم خليل و وارث صادق او، خاتم النبيين صلى الله عليه و آله، ولحظه احرام كه همراه با تلبيه است، لحظه ورود در ضيافت الهى و حريم قدس و قرب و حضور است. شكوه احرام و ورود در حريم كبريايى را كسانى دريافته بودند كه همچون حضرت زين العابدين عليه السلام از روى تواضع و تذلّل، هنگام گفتن تلبيه به خود مى لرزيدند و اضطراب سراسر وجودشان را مى گرفت و مى فرمودند: مى ترسم در پاسخ من گفته شود «لا لبّيك»؛ يعنى: نه، تو پاسخ نداده اى! و در آن مواقف كريمه اشك خوف و رجا مى ريختند.

در اين ميقات و ميعاد قرب و حضور، تكرار تلبيه، چنانكه در سخن امام آمده بود، رمزى است براى اهل معنى و آن هجرت و انقطاع كه در روح حج نهفته است و زائر در اين هجرت قدم جاى قدم ابراهيم خليل اللَّه و خاندانش مى نهد و از زلال زمزم عشق مى نوشد، همانگونه كه آن ها از آن نوشيدند و از همه باز آمدند و با دوست نشستند و از آن آزمايش بزرگ سرفراز بيرون آمدند تا فيض رحمانى را در آغوش كشيدند و در دامان مهرش جاى گرفتند.

ميقات ميعادى است براى عاشقان كوى دوست و شيفتگان وصل يار و تلبيه زمزمه لقاء اللَّه است. در اين ميعاد و تكرار آن شيرينى و حلاوت هم سخن شدن با معبود را تفسير مى كند و هركس به اين محفل انس بار يافت ديگر غير و غيريّت نمى بيند و هرآنچه را كه جز جلوه يار است تصويرى كاذب مى نگرد و همزمان با توحيد خالص هرنوع شرك خفى و جلى را زير پاى مى نهد. «لبّيك لا شريك لك لبّيك» و ستايش و حمد را تنها از آن خدا مى داند، حتى اگر از غير او ستايش شود! چرا كه همه چيز، جلوه جمال جميل اوست و به گفته حافظ:

اينهمه عكس مى و رنگ مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاد

حال تصور كنيم اگر مسافر الى اللَّه به اين منزل و منزلت راه يافت و روح خود را بدينگونه كمال و استغنا بخشيد، در دل و جان و اعتقاد و عمل و خُلق و خوى چه تحوّلى


1- صحيفه نور، ج 19، ص 42

ص: 29

خواهد يافت، و اين تحول نشانه قبول شدن حج است؛ چنانكه در روايات آمده است: «تحول اخلاقى فرد در اين سفر روحانى و احتراز او از معاصى، نشانه قبولى حجّ اوست»؛ «قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «آية قَبُولِ الْحَجّ تَرك ما كانَ عَلَيْهِ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ» (1)

و اين است ارمغان سفر حج، با دلى عاشق رفتن و لبريز از معرفت و با اخلاق و عملى آراسته برگشتن.

13- در طواف كعبه، قبله عشق

در حديث مصباح الشريعه، از قول حضرت صادق عليه السلام آمده كه فرمود:

«وَ طِفْ بِقَلبِكَ مَعَ الْمَلائِكة حَوْلَ الْعَرْش كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِين بِنَفْسِك حَوْلَ الْبَيْتِ».

«در حالى كه با طواف كنندگان مسلمان به طواف بيت مى پردازى، با قلب خود همپاى فرشتگان كه پيرامون عرش در طواف اند، طواف كن.»

زائر بايد با الهام از اين راز معنوى از فرش تا به عرش و از ملك تا ملكوت پرواز كند و دايره اى را كه نقطه آغاز و پايانش خداست بپيمايد تا فرشته خوى شود. اين طواف تنها به گردش در آوردن جسم نيست كه پرواز روح است و پروانه صفت گرد شمع وجود محبوب گرديدن و كعبه بهانه اى است و سنگ نشانى در راه كوى دوست؛ چنانكه گفته اند:

پيش ما كعبه به جز خاك سر كوى تو نيست قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست (2)

و يا:

بنياد كعبه بر سر كويت نهاده اند زان گشت قبله همه اخيار و اصفيا (3)

بنابر اين كعبه خود قبله نماست و از كوى دوست به روى دوست توجه كردن؛ قبله اى كه از مرز طبيعت مى گذرد و از خانه گِل به خانه دل و حريم عشق ره مى گشايد و از اين سنگ نشان به كوى بى نشان ره مى سپرد و براى آن كعبه، احرامى ديگر بايد بست؛ احرامى كه از جامه تقوا كه تار و پودش معرفت و حجت است؛ معرفت خدا و رسول او و اوليا و اوصياى حضرتش كه بدون معرفت آنان نيز عرفان حج حاصل نيايد، و هم برائت از دشمنان خدا، چه، حب و بغض از ايمان جدا شدنى نيستند. در اينجا به سخن حضرت امام قدس سره بنگريم:


1- الحجّ والعمرة في الكتاب و السنه، ص 269
2- ابن نصوح شيرازى، حج در ادب فارسى، ص 247
3- حسن دهلوى، همان، ص 245

ص: 30

«و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غيرحق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاى بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او از آنان برائت جسته و همه آزادگان جهان از آنان برى ء هستند.» (1) «و در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان، دشمن باشيد و به اطاعت و بندگى آنان- هركه باشد و هركجا باشد- سرننهيد و خوف و زبونى را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند ...» (2) امام قدس سره در اين سخن، عرفان حج را به «تولّى» و «تبرّى» پيوند زده؛ زيرا اين دو از يكديگر تفكيك ناپذيرند. هرآنكه عاشق محبوب است دل به دشمنان نسپارد و باغيرت عشق هر نوع دوگانگى را در مسلخ قربانى كند.

آنكه با ما سر سودا سپرد نيست لايق كه دگر جا نگرد

هست آيين دو بينى ز هوس قبله عشق يكى باشد و بس

از اينرو در روايتى از سخن امام باقر عليه السلام آمده است:

«انّما امِرُوا النّاس أنْ يَأتُوا هذِهِ الأحْجار فَيَطوُفوُا ثمّ يأتوا فيجزونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم». (3)

«مردم مأمور شدند به سوى اين خانه كه از سنگ ها بنا شده بشتابند و بر آن طواف كنند. سپس نزد ما آيند و ولايت و محبت خود را به ما اظهار كنند و براى يارى ما اعلام آمادگى نمايند.»

اين همان انسجامى است كه ميان ابعاد حج وجود دارد و عرفان و عمل امامت و امت و جامعه و سياست و دنيا و آخرت و صورت و معنى را پيوند مى زند.

13- در صفا و مروه، حيرت و انقطاع

زائر پس از طواف و نماز به صفا مى رود و فاصله صفا و مروه را سعى مى كند كه اين نيز قلّه بلندى است از عرفان. پيمودن ميان اين دو كوه تاريخى كه يادواره ساكنان كوى عشق


1- صحيفه نور، ج 20، ص 18
2- همان.
3- علل الشرايع، ج 1، ص 459

ص: 31

هاجر و اسماعيل است، تأسى به آن بانوى صابرى است كه با اطمينان و اميد در برابر اراده حق تسليم شد و با تعبد و تضرع به درگاه خدا استغاثه كرد و سرگردان و تشنه كام به اين سو و آن سو مى دويد تا جرعه آبى بيابد و كودك تشنه كامش را از مرگ برهاند و چون درمانده و بيچاره شد، آب زمزم درخشيد و برق اميد نويدش داد كه:

ميهمان ماست هركس بى نواست آشنا با ماست چون بى آشناست

از اين رو در حديث مصباح از سخن حضرت صادق عليه السلام آمده است كه با توجه به واژه «صفا» حضرتش به تصفيه روح و ضمير اشاره فرمود:

«وصَفِّ رُوحكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ تعالى يَوْمَ تَلْقاهُ بِوُقوفِك عَلَى الصَّفا ...»

«و با وقوف بر صفا، روح و ضميرت را به ديدار خدا در ميعادگاه روز ديدار (قيامت) تصفيه كن و با رسيدن به مروه، مروت و جوانمردى را در راه خدا پيش گير و صفات بد خويش را از ميان بردار و بر شرايط حج و عهدى كه با خدا بسته اى و بدان گردن نهاده اى تا قيامت ثابت و استوار باش.»

اگر حج گزار به اين مرتبه از صفاى سرّ و درون رسيد، همه تيرگى ها از روح و جانش رخت برمى بندد و دلبستگى هاى مادى فرو مى ريزد و قيد و بندهاى اسارت شياطين گسسته مى شود. به سخن زيباى امام خمينى در اينجا بنگريم:

«و در سعى صفا و مروه، با صدق و صفا سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاى دنيايى گسسته شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف ها و رجاها زايل شود و همه دلبستگى هاى مادى گسسته شود و آزادگى ها شكفته گردد و قيد و بندهاى شيطان و طاغوت ها كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند در هم ريزد.» (1) آرى، در سعى، خضوع و انكسار بندگى و بيرون ريختن باد غرور و استكبار از سرها را مى بينيم. آنگاه كه حاجيان هروله كنان و نفس زنان سعى مى كنند و به تكبير و تحليل مى پردازند و روح كبريايى طلبى و امتيازات و مشخه هاى مادى را زير پا مى گذارند. در حقيقت تمرين تعبد و تواضع و سكينه و صبر و اميد و انقياع مى نمايند. از اين رو امام


1- صحيفه نور، ج 20، ص 18

ص: 32

صادق عليه السلام سعى را محبوب ترين مكان ها نزد خداوند خوانده، براى اين كه هر جبارى در اينجا ذليل و حقير مى شود؛ «وَانّما صارَ الْمَسعى أَحَبّ البِقاعُ الى اللَّه لِانَّهُ يذلّ فيه كُلّ جَبّار» (1)

15- عرفات و مشعر، طور سيناى عارفان (2)

از مواقف عظيم حج، پهن دشت عرفات است كه تاريخ كهن دارد و با پيشينه حج، از عهد آدم تا ابراهيم و از ابراهيم تا حضرت محمد صلى الله عليه و آله گره خورده است. عرفات «وادى ايمن» عارفان و شاهدِ حضور انبوهِ حاجيان است كه همه كفن پوشان و بدون نام و نشان در تضرع و نيايشِ حق مستغرق اند. از ادعيه مشهور اين روز دعاى عرفه امام حسين و حضرت زين العابدين عليهما السلام است كه درس هايى عميق عرفانى و الهى مى آموزد كه عقول انسان هاى مادى را به ژرفايش راه نيست و جاى آن دارد كه عاشقان حق كه شهر و آبادانى را پشت سر انداخته و به تمنّاى حضور در مهمانى حضرت دوست، راهىِ بيابان ها شده اند، با مفاهيم اين دعاها كه از چشمه سار ولايت جوشيده است دمساز شوند، تا در كوير انقطاع به وصل يار برسند، و حجاب ها از ديدگان برچينند و الهى شوند و با ملكوت عالم آشنا گردند و پر و بال در فضاى بى كران عشق بگسترانند. به رازهاى عرفانىِ عرفه و عرفات و ادعيه مأثوره و سير و سلوك روحانى توجه عميق كنند و اين سير و سفر الهى را تنها به وقوف ظاهرى و به عنوان انجام تكليف برگزار نكنند. به خاطر آورند كه آدم ابوالبشر در اينجا به خطا اعتراف كرد و خدايش مشمول آمرزش خود قرار داد و غروب آن روز مشمول رحمت الهى قرار گرفت. (3) ابراهيم خليل در عرفات به مناسك حج واقف و عارف گرديد و دعايش مستجاب شد و اشك ميليون ها انسان بر اين سرزمين تفته ريخته تا به مقام عرفان دست يافته اند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«خداوند را در آسمان ها درى است كه از آن به: رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، كرم، عفو، طلب حاجات و ... ياد مى شود و روز عرفه، در عرفات، اين در گشوده است.» (4) از سخن امام صادق عليه السلام در مصباح آمده است كه: «وَاعْتَرِفْ بِالْخَطاءِ بالْعَرَفات وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنداللَّه لِوَحْدانيَّتِهِ».


1- من لا يحضر الفقيه.
2- شب تار است و رَهِ وادىِ ايمن در پيش آتشِ طور كجا وعده ديدار كجاست «حافظ»
3- بحار الانوار، ج 99، ص 252
4- بحار الانوار، ص 300

ص: 33

«در عرفات، به خطا و لغزش اعتراف كن و نزد خدا با وحدانيت او تجديد عهد بنما.»

آفتاب روز عرفه غروب مى كند و ميعاد ديدار در آن سرزمين به پايان مى رسد و زائر رهسپار مشعر مى شود و در آنجا نيز ذكر خدا توصيه قرآن است: فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام (1)

و اگر به ديده تحقيق بنگريم، كوه هاى مزدلفه ياد آور طور سيناست كه موسى از آنجا نداى انّي أَنَا رَبُّك (2)

شنيد و به امر حق موزه از پاى بيرون كرد كه در آن وادى مقدس وارد شود، و اينك زائر در مشعر است و به خدا تقرّب مى جويد تا به فرموده امام صادق عليه السلام روح خود را به ملأ اعلا عروج دهد: «وَتَقَرّبْ الَيه بَمُزدَلَفَة وَ اصعَدْ بِرُوحِكَ الى المَلأ الأعلى بِصُعودِكَ الى الجَبَلَ» و همزمان با اين شعور و شناخت، سلاح مبارزه با شيطان را براى صبح پيروزى فراهم مى آورد تا عيد خون را همزمان با رزم شياطين و قربانى اقامه كند و ابراهيمى شود و تولّى و تبرّى را به نمايش گذارد.

امام خمينى قدس سره در اين خصوص و راه رهايى آنها و با اشاره به تأثير آن شاعر در سرنوشت بندگان در بند كشيده شده خدا گويد: «و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون، تفكّر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد و راه هاى نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.» (3) آرى، راه رهايى انسان از سلطه جباران، همانا بندگى خالص خدا و رهيدن از هر نوع عبوديت شرك آميز است. آنها كه سر تسليم در برابر خالق فرود آورند و در راه او مجاهده كنند، خداوند راه رهايى را به آنان مى آموزد چنانكه فرمود: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (4)

فاش مى گويم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

توجه شود كه عرفان حج از منظر امام قدس سره عرفانِ انزواطلب، عزلت گزين و فردگرا و به دور از واقعيت هاى اجتماعى و سرنوشت خلق نيست؛ آنكه كه برخى عارفان تعليم مى دهند، بلكه عرفانى است كه در آن خدا و خلق، حبّ و بغض، تولّى و تبرى، نفس و اثبات مندرج در


1- بقره: 198
2- طه: 12
3- صحيفه نور، ج 20، ص 18 و 19
4- عنكبوت: 69

ص: 34

كلمه توحيد (لا اله الّا اللَّه) لحاظ شده است و در عين حال كه اعراض از زخارف دنيا و تعيّنات خرد را در درون دارد (عرفان گريز)، حماسه مبارزه با اقطاب استكبارى و تلاش براى رهايى مستضعفين را فرياد مى كند (عرفان ستيز). و اين حقيقت در تمام پيام ها و سخنان حضرت امام به زائران بيت اللَّه الحرام به چشم مى خورد.

16- منا، عيد خون و عشق

«منا» به معناى آرزوست. آرزوى چه؟ در اين سرزمين خشك و ميان كوه هاى داغ و سوخته، زائر به تمنّاى چه چيز گام برمى دارد؟ اين آرزو و ايده، كه براى رسيدن به آن از شهر و ديار و حتّى مكه معظمه بايد آواره شد، چيست؟! گويى خداوند را رحمت ها و فيوضاتى است كه در كوير انقطاع و وادى حيرت و دور از آب و آبادانى و در سختى و تشنگى بايد آن را جست. زائر اميدوار از خدا جز خدا چه مى خواهد؟ مى خواهد همچون ابراهيم كه از همه تعلقات و حتى اسماعيلش گذشت، و محبّت فرزند را سر بريد تا به مقام خلّت و دوستى و وصال رسيد و فديه آسمانيش دادند و امامت خلق را بدو سپردند او نيز اين سرگذشت را تجديد مى كند و آن فداكارى را تمرين نمايد باشد كه در زمره راهيان اين كوى به حساب آيد و از سوى ديگر نبرد با شيطان را در يك حركت نمادين (رمى حجرات) تا رهايى از دام ابليس و ابليس صفتان به نمايش مى گذارد. بدين سان منا ميعادگاه عاشقانى است كه غير خدا را از خدا تمنّا نكنند كه جز اين در قاموس عشق نگنجد. آرى:

غوغاى عاشقان و تمناى عارفان شوق بهشت نيست كه شوق لقاى توست

حافظ گويد:

ما زدوست غير از دوست مقصدى نمى خواهيم حور و جنّت اى زاهد بر تو باد ارزانى

سعدى گويد:

خلاف طريقت بود كاوليا تمنا كنند از خدا جز خدا

گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشى نه در بند دوست!

و عيد قربان آنگاه تحقق مى پذيرد كه حج گزار به اين آرمان و آرزو برسد. دامن دوست به دست آرد، و در نبرد با نفس و شيطان، ظفرمند از پيكار برگردد، قربانى كند كه رمز ذبح علايقِ جز خدا است و از زىّ تجمل بدر آيد و جامه بى رنگى برتن كند!

در سخن حضرت صادق عليه السلام (به روايت مصباح) چنين آمده است:

«وَاخرُجْ من غَفْلَتِك وَزنتك لِخُرُوجِكَ الى مِنى وَ لا تَمُنّ ما لا يَحل لَك وَ لا تستحقّه».

«و چون رهسپار منا شدى از غفلت و لغرش هايت بيرون شو و آنچه را كه براى تو حلال نيست و شايسته آن نيستى آرزو مكن.»

و نيز مى فرمايد:

«وَاذْبَح حَنْجَرة الْهَوى وَ الطَّمَع عَنْكَ عِنْدَ الذَّبيحة».

«و هنگام ذبح كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خويشتن دور گردان.»

«وَارْمِ الشَّهَوات والخساسة والدَّنائة وَالذَّميمَة عِندَ رَمْىِ الجِمار».

«و چون رمى جمرات كنى، شهوات نفسانى و بخل و دنائت و افعال نكوهيده را رمى و رجم كن.»

بدينسان منا قربانگاه عاشقان است و تجلّى عشق الهى را كه غايت آن قربان شدن در راه محبوب است، به نمايش مى گذارد و به مسلخ كشيدن آرمان ها، جز حق متعال را به تصوير مى كشد و تجلّى غيرت ايمانى را با ابراز تنفر و خشم نسبت به شياطين كوچك و بزرگ و جنّى و انسى، مرئى و نامرئى و درونى و بيرونى مجسم مى سازد و زائرى كه به تمنّاى وصل محبوب است بايد همچون ابراهيم و اسماعيل كه تسليم امر معبود شدند تا اينكه خداى ابراهيم با آن آزمايش بزرگ وى را به امامت و خلّت برگزيد و اسماعيل ذبيح را فدا فرستاد، عمل كند تا به آن پاداش نائل آيد كه آنها نائل آمدند: إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و گام نخستين اين سفر و طريق وصال يار، همانا قربان كردن نفس در راه تمنّاى محبوب است و برداشتن حجب و موانع تا به مقام وصل رسيدن.

و اين سنت ديرين الهى است كه آيه بدان اشاره دارد: «ما اينگونه به نيكوكاران پاداش دهيم» اگر كسى طالب ديدار و خواهان پاداش است- كه بالاترين پاداش قرب الهى است- راه

ص: 35

ص: 36

و رمزش اين است كه ابراهيم وار عمل كند تا خليل خدا گردد و چون اسماعيل تسليم دشنه عشق شود تا خدايش از بهشت فدا فرستد؛ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.

حضرت امام قدس سره در اين خصوص گويد:

«پس به منا رويد و آرزوى حق تعالى را در آنجا دريابيد كه آن قربانى نمودن محبوب ترين چيزها در راهِ محبوبِ مطلق است و بدانيد كه تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبِّ نفس است و حبِّ دنيا تابع آن است- نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تكرار كنيد كه شيطان زادگان همه گريزان شوند.» (1)

راز پيروزى بر خصم

نكته ظريفى كه در سخن امام شايان توجه است، اين كه: رجم شياطين و طرد و نفى شيطان صفتان و شيطان زادگان، هنگامى ميسّر است كه بنده از حبّ نفس، خود را برهاند و از همه محبوب ها دل بركند و عبد صالح خدا گردد تا از شرّ ابليس رهايى يابد چنانكه قرآن كريم تاكيد مى ورزد: إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ... (2)

؛ شيطان را بر بندگان من سلطه و فرمانروايى نيست آن چيزى كه راه نفوذ را براى شيطان هموار مى سازد، نفس اماره است و در مقام مبارزه با شيطان، نخست بايد با نفس جنگيد و مشتهيات نفسانى را به تسليم كشانيد تا شيطان به ذلت و حقارت افتد و از نفوذ در قلمرو كشور خدايى مأيوس گردد و اين درست برخلاف آن چيزى است كه غالب انسان ها مى پندارند و نفس اماره را تبرئه مى كنند! و هر گناهى مرتكب مى شوند مسبب آن را شيطان مى دانند! پس بايد ريشه نفوذ شيطان را در نفس كاويد و از درون راه را بر او بست و اين مستلزم معرفت كامل و تعبد و بندگى و مجاهده با نفس است.

در صحنه هاى اجتماعى نيز مطلب بدين گونه است دشمنان از درون جامعه نفوذ مى كنند و اگر جامعه اى اسير و گرفتار هواى نفس نباشد؛ يعنى دشمن درونى نباشد دشمن بيرونى بر او شبيخون نخواهد زد و در حمله خود شكست مى خورد، از اين رو پيامبر اكرم جهاد با نفس را «جهاد اكبر» ناميده است. و اين نكته بسيار مهمى است كه نبايد از آن غفلت ورزيد و خود را تبرئه كرد و گناه را تنها به گردن دشمن و شياطين جنّ و انس انداخت.


1- صحيفه نور، ج 20، ص 20- 19
2- حجر 42

ص: 37

بنابراين، درس اخلاقى و عرفانى حج، درس اجتماعى نيز هست.

17- عرفان گريز و عرفان ستيز

سخن را با فرازى ديگر از سخنان حضرت امام قدس سره به پايان مى بريم. امام با اشاره به عيد بزرگ قربان و داستان ابراهيم و اسماعيل و درسهايى كه اين واقعه مهم تاريخى به فرزندان آدم مى آموزد به شيوه اى دلپذير و ابتكارى آميزه اى از عرفان گريز و عرفان ستيز را كه در جاى ديگر نمى توان يافت ترسيم مى كند و مى فرمايد:

«... عيدى كه انسان هاى آگاه را به ياد قربانگاه ابراهيمى مى اندازد. قربانگاهى كه درس فداكارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندان آدم و اصفيا و اولياى خدا مى دهد عمق جنبه هاى توحيدى و سياسى اين عمل را جز انبياى عظام و اولياى كرام- عليهم الصلاة والسلام- و خاصه عباداللَّه كس ديگرى نمى تواند درك كند. اين پدر توحيد و بت شكن جهان به ما آموخت كه قربانى در راه خدا پيش از آنكه جنبه توحيدى و عبادى داشته باشد، جنبه هاى سياسى و ارزشهاى اجتماعى دارد. به ما آموخت كه عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا بدهيد و عيد بگيريد، خود و عزيزان خود را فدا كنيد و دين خدا و عدل الهى را بپا نماييد. به همه ما ذريه آدم فهماند كه قربانگاه مكّه و منا، قربانگاه عاشقان است و اينجا محلّ نشر توحيد و نفى شرك كه دلبستگى به جان و عزيزان شرك است ..» (1) آرى مشيّت الهى اين است كه بندگان خدا قربانى كنند و عيد بگيرند! قربانى آنچه در توان دارند، در راه ارزشمندترين آرمان ها و اگر جز اين باشد بايد به عزا بنشينند! و اسارت و ذلّت را بپذيرند!

پى نوشتها:


1- صحيفه نور ج 18، ص 78

ص: 38

ص: 39

ص: 40

آثار و ابعاد تربيتى و معنوى اسرار و معارف حج از ديدگاه امام خمينى قدس سره

محسن صالحى مازندرانى

وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ... (1)

«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن كس كه توان رفتن به آنجا را داشته باشد.»

مقدمه

حج، از باشكوه ترين شعائر اسلامى و نمايش شكوهمند انسان هايى است كه از اقصى نقاط عالم در يك نقطه،- مكه- وادى امن، گِرد مى آيند؛ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً ... (2)

؛ «و ابراهيم گفت: اى پروردگار من، اين شهر را جاى امنى گردان.»

و حاجى آنگاه كه با قافله عرفان راهىِ اين خانه مى شود و جامه هاى رنگين دنيا از تن خويش برمى كند و با پارچه اى سفيد و يكدست، ميان دريايى از انسان ها به سوى خدا مى شتابد، اين عمل او لبيك به فرمان الهى است كه فرمود:

وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ... (3)

«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن كس كه توان رسيدن بدانجا را داشته باشد.»

حج، محل دفن آرزوها و آمال انسان هاست.

حج، برنامه و دستورى است براى سازندگى انسان ها.


1- آل عمران: 97
2- بقره: 126
3- آل عمران: 97

ص: 41

متاعى كه در حج مى فروشند جز به زحمت تن و تصفيه روح به دست نمى آيد.

در هريك از اعمال و مناسك حج، اسرارى است كه مقصود آنها تربيت آدم است؛ از پوشيدن حوله احرام گرفته تا لبّيك گفتن، سپس دم فروبستن ولبّيك نگفتن به هنگام ديدن ديوارهاى مكّه، ورود به مسجدالحرام، ديدن كعبه و طواف خانه خدا، نماز پشت مقام ابراهيم، سعى در صفا و مروه و تقصير و در روزهاى بعد رفتن به مواقف ثلاث، حضور در عرفات و مشعر و منا و از احرام در آمدن و بازگشت به سوى مكه و انجام اعمال مخصوص و ... همه، جز آداب و برنامه هايى براى تربيت و تصفيه روح بشر، چيز ديگرى نيست. و اينك پرداختى به بعضى از آداب، كه از ظاهرى با اهميت تر برخوردار است و تفسير حضرت امام خمينى قدس سره درباره اسرارو ابعاد معنوى اعمال حج:

1- حضور در ميقات

اوّلين منزلى كه حاجى بدان وارد مى شود و آغازين عمل اوست، حضور در ميقات است.

حاجى وقتى به ميقات وارد مى شود، هرآنچه از دنيا و بهره هاى آن به همراه دارد؛ مانند لباس هاى فاخر، زينت هاى مرسوم و متداول، وابستگى ها و علقه هاى مادّى همه را از خود دور مى سازد و به لباس احرام مزيّن مى شود.

2- جامه احرام

حاجى آنگاه كه لباس احرام به تن مى كند، مى تواند مراتب و درجات بالايى از حضور را درك كند؛ زيرا از دنيا به جز به يك جامه، آن هم جامه اى كه آراسته و پيراسته نيست و ظاهرى ساده دارد، و چيز ديگرى همراهش نيست.

جامه سپيد احرام نشانه پاكى و صفا و علامت طهارت است.

عمل حاجى به قلب و جوارح اوست؛ بديهى است قلبى كه به طهارت و پاكى مى انديشد نمى تواند ظاهرى ناآراسته داشته باشد. او بايد جوارح خود را نيز پاك سازد؛ از همين رو به غسل و شست وشو قبل از به تن كردن جامه احرام سفارش شده است.

آنگاه كه لباس احرام به تن مى كند، طبق دستور اسلام حتى از بعضى از حلال ها هم بايد بپرهيزد تا بندگى آموزد. از نگاه در آينه و زينت دربدن، حتّى از پوشاندن سر و روى پا و ... ممنوع مى شود.

جامه احرام جامه بندگى و اطاعت است.

ص: 42

«اين كه لباس دوخته را از تن بيرون مى آورى؛ يعنى آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون تاروپود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد بيرون آوريد وگرنه چه فرقى است بين لباس دوخته و نادوخته؟! البته چنين نيست كه عبادت در لباس دوخته قبول نباشد، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز مى خواند و عبادت مى كند؛ اما در حج قبول نيست، و اين براى آن است كه مى خواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه او روزى را هم در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مى كند و در قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا مى كند ... امام سجاد عليه السلام به شبلى فرمود: معناى كندن لباس دوخته شده؛ يعنى خدايا! من ديگر لباس گناه در بر نمى كنم و از هر گناهى توبه كردم.» (1) آرى، حاجى تا وقتى جامه رنگين دنيا بر تن دارد، پس هنوز مشغول است و هنگامى كه جامه رنگين از تن كند و جامه احرام پوشيد، ديگر هيچ ندارد و از تمام تعلقات مى رهد و چون خسى در ميقات در انبوه زائران گم مى شود؛ چون قطره اى در اقيانوس.

3- در معناى لبيك

«لبّيك أللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك»

حاجى از ميقات خارج مى شود در حالى كه لبّيك گو است، به عشق ديدار كعبه سر از پا نمى شناسد و به عشق ديدار پروردگار اشك شوق مى ريزد. حضرت امام خمينى قدس سره مى فرمايند: «در لبّيك لبّيك «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد.» (2) يعنى با هرچه ظلم و جور است ستيز كنيد و از هواى نفس و شيطان درون گرفته تا شياطين برون و بت هاى زمان.

راز گفتن لبيك در اين است كه اى خدا، از اين لحظه ملتزم مى شوم كه تنها در مسير طاعت تو گام بردارم و چيزى جز حق بر زبانم جارى نكنم و زبانم را بر معاصى حرام گردانم. زائر خدا در حج با خداى خويش پيمان و ميثاق مى بندد؛ و در اصل تمامى اعمال حج پيمانى است كه بين معبود و عبد بسته مى شود.

به فرموده امام خمينى قدس سره:

«لبيك هاى مكرّر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به


1- عرفان حجّ، ص 48
2- صحيفه نور، ج 19، ص 197

ص: 43

دعوت اللَّه تعالى به اسم جامع، جواب مى دهند. مسأله مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويى گوينده از خود در اين محضر بى خود شده است. وجواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق آن مى نمايد كه اهل اللَّه مى دانند نه شريك در الوهيت فقط. گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است مثل، «... الحمد لك والنعمة لك ...» و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را و نفى شريك مى كند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدى و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و در هر موقف و مشعرى وقوف و حركتى و سكون و عملى اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن شرك به معناى اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.» (1) آرى، زائر به هنگام گفتن لبّيك بايد از هرچه به معناى تعلّق و تملّق است پرهيز كند تا شرط حضور در محضر بارى تعالى را به دست آورد و در اين آزمون سرفراز شود.

او به دعوت خداى سبحان پاى در ميقات گذارده و لباس احرام بر تن كرده و از منزل و مأواى خويش براى ديدار كعبه و زيارت بيت عتيق دور شده و تمام زخارف دنيا را يكجا رها كرده و دنيا را به اهل خود واگذارده و اينك در محضر خداست. البته انسان هميشه در محضر خداست؛ چرا كه به فرمايش امام راحل قدس سره «عالم محضر خداست و ...» ولى در همين محضر گسترده الهى، محضرهاى خاصى نيز وجود دارد كه انسان فقط در حالت ها و موقعيت هاى خاص مى تواند وارد آن شود و اگر صاحب خانه دعوتى نكند شرط حضور در اين محضر عرفانى به دست نمى آيد. پس معناى محضر الهى و كشف جمال ربوى در سخن امام اين است كه انسان بايد به مرتبت كشف و شهود برسد و براى رسيدن به اين مرتبه، زمانى بهتر از موسم حج و مكانى بهتر از ديار وحى نيست؛ جايى كه انسان به دعوت خداى متعال آنجا حضور يافته و به نداى خداوند سبحان لبيك مى گويد.

حاجى در اصل ميهمان خداست و ميهمان اگر بخواهد از ميزبان كمال استفاده را ببرد، بايد در محضر او باشد.

حاجى با لبّيك خود اعتراف مى كند كه: تو بى شريكى و خداى واحد واحدى.


1- صحيفه نور، ج 19، ص 42

ص: 44

اين اعتراف زبانى بايد در عمل انسان نيز پياده شود. بسيارند انسان هايى كه زبان به سلب و نفى شريك براى خداى متعال مى گشايند امّا قلب و دلشان جايگاه شيطان است و اينجاست كه بايد زائر در مقام معامله با خدا درآيد و تمام تعلّقات را رها سازد و رضايت او را كسب كند و خطاب به پروردگار بگويد: الهى، حمد براى تو است، چون تو محمودى. نعمت از آنِ تو است، چون تو منعمى. همه فقيراند و ملك و حكومت براى تو است.

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكى و خدايى نروم جز به همان ره كه توام راهنمايى

حضرت امام قدس سره در اين باره مى گويد:

«مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى نمايد؛ حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج به طور شايسته و مو به مو عمل شود ... و لبّيك هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نماييد و لبيك گويان براى حق، نفى شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوى جلّ و علا هجرت نماييد.» (1) حضرت امام رحمه الله «خود» و «خوديت» را منشأ بزرگ شرك مى داند. خود چيست؟

«خود» همان غرور، كبر، نخوت و منيّت است؛ همان صفاتى كه فرعون را واداشت تا ادعاى ربوبيّت كند! پس منشأ همه آفات خودپرستى است.

4- ورود به حرم و مكّه

حاجى آنگاه كه ديوارهاى مكّه را مى بيند، از گفتن لبيك باز مى ايستد و با آمادگى تمام، براى انجام شعائر الهى، پا به بلداللَّه الحرام مى گذارد.

مكّه معظمه و مشاهد مشرفه، موطن حوادث و نهضت هاى انبيا و پيامبر اسلام است. آنجا محل نزول جبرئيل امين و خاستگاه پيامبران بزرگ الهى است.

نور نبوّت پيامبر خاتم در اين سرزمين متجلّى شد و اسلام، اين دين كامل، از اين ديار به جهانيان عرضه گرديد.

پيامبر بزرگ اسلام چه سختى ها و بلايايى را در سرزمين مكه به دست ابوسفيان ها و ابوجهل ها كشيد، ليكن از پاى نايستاد و اسلام، آن نهال نوپا را به درختى تنومند و پرثمر تبديل كرد. امام خمينى قدس سره درباره عظمت مكه و كعبه مى گويد: «مكّه جايى است كه همه انبيا خدمتگزار او بودند.» (2)


1- صحيفه نور، ج 19، ص 42
2- صحيفه نور، ج 20، ص 145

ص: 45

5- در بيان فلسفه طواف

... وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (1)

؛ «خانه آزاد را طواف كنيد.» خانه اى كه كسى نمى تواند مالك آن شود. آرى، زائران عاشق با طواف پيرامون كعبه كه آزاد از هر قيدى است، درس بندگى و آزادگى مى آموزند.

حضرت امام راحل گردش به دور خانه را رهايى از قيود دنيا شمرده مى گويند:

«در طوافِ حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاى بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برى ء هستند.» (2) پس انسان به هنگام طواف، در مدار توحيد قرار مى گيرد و از هرچه شرك و پليدى است، دور مى شود.

6- حجرالأسود دست راست خداست

طواف از ركنى كه حجرالأسود در آن است آغاز مى شود و حاجى از مكان حجرالأسود، آموزش بندگى مى بيند.

حجرالأسود يمين خدا در زمين است.

سنگى كه گويند در آغاز سياه نبود بلكه سفيد و درخشان بود همراه با مقام ابراهيم به زمين نازل شد و پيامبر فرمود:

حجرالأسود ياقوتى سفيد از ياقوت هاى بهشت بوده و خداوند آن را به سبب لمس دست گناهكاران، دگرگون ساخت.

امام خمينى قدس سره درباره استحباب استلام حَجَر مى گويد:

«در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگى آنان هركه باشد و هرجا باشيد سر ننهيد و خوف و زبونى را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم كشى و سركوبى و جنايتشان برترى داشته باشند.» (3) همچنين درباره فلسفه عمل طواف به دور كعبه، در جمله اى كوتاه مى فرمايند:

«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگرى نگرديد.» (4)كعبه برترين نشانه خدا در روى زمين است و زائر خانه خدا همچون فرشتگان كه


1- حج: 29
2- صحيفه نور، ج 20، ص 18
3- همان.
4- صحيفه نور، ج 9، ص 224

ص: 46

حول عرش خداوند هميشه در گردشند، مى چرخد. قرآن مى فرمايد:

وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ... (1)

«فرشتگان را مى بينى كه به تسبيح و ستايش خداوند به طواف عرش مشغولند.»

همانطور كه طواف فرشتگان در عرش خدا نشانه عشق آنان به خداست، بنده نيز بايد همانند ملائك به مقام تسليم و رضا برسد و كعبه را طواف كند.

طواف يكى از بهترين حالات بنده در مقام تعظيم و تكريم خدا است.

انسان مى تواند در مطاف معرفت هاى بسيارى بياموزد؛ زيرا كه در دايره توحيد، معرفت هسته مركزى است و آنكس كه به دور معرفت مى چرخد نور خدا در دلش جلوه گر مى شود.

7- صفا و مروه

إِنَ الصَّفَاوَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ. (2)

«صفا و مروه از شعائر الهى است.»

به فرموده امام سجاد عليه السلام اسرار بسيارى در سعى ميان صفا و مروه وجود دارد. انسان در مسعى مى آموزد كه بايد از گناه به سوى خدا فرار كند و سعى كند كه با سرعت به طرف خدا برود.

حاجى در هنگام سعى بين صفا و مروه در حالت ترديد بين خوف و رجا است.

هروله و دويدن بين صفا و مروه، از گناه به سوى اطاعت و از غير به حق دويدن است. معناى تردد بين دو كوه صفا و مروه؛ يعنى خدايا! من بين خوف و رجاء به سر مى برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است كه فقط بترسم و هيچ اميد نداشته باشم و نه آنچنان است كه همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد. (3) معناى خوف آن است كه نسبت به كارهايى كه در اين دنيا انجام مى دهيم، هميشه خائف باشيم و گرنه حسّ غرور در وجود ما جوانه مى زند و درخت كبر و نخوت ريشه مى گيرد. و معناى رجاء و اميد اين است كه به لطف حف اميدوار باشيم كه اين اميدوارى مايه نشاط او و راهنما به سوى تكامل باشد.

اين است كه امام خمينى قدس سره مى فرمايند:

«و در سعى بين صفا و مروه با صدق و صفا سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافت هاى دنيوى گسسته


1- زمر: 72
2- بقره: 158
3- عرفان حج، جوادى آملى، ص 70

ص: 47

شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاى حيوانى زايل شود ...» (1) 8- اسرار عرفات

حاجى از مكّه هجرت مى كند و به عرفات، بيابان عرفان مى رسد؛ بيابانى كه محلّ شناخت است، شناخت حق و دريافت نور.

جايى كه كسى ديگرى را جز به مسلمانى نمى شناسد. حاكم و زيردست و وزير و رعيت امتيازى بر يكديگر ندارند.

در عرفات آنچه با عنوان يك اصل پذيرفتنى است بى نشان بودن از تمام نشان هاست.

حاجى در عرفات بدنبال گمشده اى مى گردد كه از ديدها و نظرها پنهان است.

چشمهاى ناسوتى است كه پرده ناسوت را كنارى مى زند و حجاب را برطرف مى كند تا به نور جمال بقيةاللَّه (عج) روشن شود.

قلب هاى رقيق و عاطفه مند است كه در عرفات و در محضر حق حضور مى يابد و اشگ مى بارد و سرانجام ثمر مى گيرد.

عرفات آيتى از آيات الهى است.

نشانه اى از رحمت حق است. در عرفات ميزبان قائم آل محمد است.

امام خمينى قدس سره مى فرمايد:

«با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات برويد و در هر موقف، به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد و راه هاى نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.» (2) در جاى ديگر مى گويد:

«با حال شعور و عرفان به مواقف ثلاث (عرفات و مشعر و منا) برويد»

عرفات و مشعر و منا كامل كننده حجّ است آدمى در اين مكان ها، باديدن دريايى موّاج از انسان ها به ياد صحراى محشر مى افتد كه همه انسان ها براى حساب رسى اعمال در آنجا گرد مى آيند. اين درياى موّاج انسانى از چه روى بدينجا آمده اند. آيا اينان براى طلب دنيا در اينجا جمع گرديده اند؟! آيا در اينجا جز از نشاط روح و معناى تعالى و جستجوى حق طلبانه چيزى هم از دنيا و تجمّلات آن وجود دارد؟!

امير مؤمنان حضرت على عليه السلام علت حضور زائر در عرفات اينگونه مى فرمايد: «مى دانيد وقتى زائر و انسان حج گزار احرام بست چرا بايد به عرفات


1- صحيفه نور، ج 20، ص 18
2- صحيفه نور، ج 19، ص 197

ص: 48

رود و بعد بيايد كعبه را طواف كند؟ براى آنكه عرفات خارج از مرز حرم است و اگر كسى ميهمان خداست ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آن قدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود.» (1) حاجى در سرزمين عرفات از جبل الرحمه، كوه رحمت بالا مى رود تا دعاى عرفه را آنجا بخواند، دعايى كه سرتاسرش عرفان و معناست، در قسمت چپ آن كوه بود كه سيد شهيدان حسين بن على عليهما السلام رو به كعبه آن دعاى معروف را قرائت كرد.

9- بيتوته در مشعر

امام خمينى فرمودند با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد.

فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ ... (2)

ثُمَّ أَفِيضُوامِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ (3)

مشعرالحرام محدوده حرم است، اينجا محدوده حرم امن و ورودى حرم الهى است. اينجا محلى است كه بايد شب را در آن بتوته كرد.

در اين مكان است كه بايد به جمع آورى سنگ ريزه و به تعبير تهيّه سلاح پرداخت و به جنگ شيطان رفت.

10- فلسفه اعمال منا

منى بر وزن رضا يعنى اميد و آرزو

از عرفات و مشعر كه مى گذرى به منا سرزمين عشق و آرزوها قدم مى گذارى.

پس آرزويت را از خدا بخواه، اما آنچه بر تو حلال نيست و استحقاق آن را ندارى، آرزو نكن و به فرموده امام صادق عليه السلام «لا تمنّ مالا يحلّ لك ولا تستحقّه». (4)

سزاوار نيست كه زائر خدا در چنين مكانى، به دنبال حوائج دنيوى باشد بلكه بايد به قصد قربت خواسته هاى مشروع و معنوى و مادى خويش را طرح نمايد.

امام صادق عليه السلام در علّت نامگذارى اين سرزمين به «منا» فرمودند: هنگامى كه جبرئيل در اين محلّ به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: «تمنّ ابراهيم»؛ يعنى ابراهيم! آرزوى خود را بيان كن، اين مكان «منا» نام گرفت. و آرزو در منا به معناى آرزوى دنيوى نيست بلكه آرزويى است همراه با اصرار و عاطفه ورزى.

انسان ها با آروزهايى كه دارند، زندگى مى كنند و اصولًا بندگى بسيارى از انسان ها در گرو آرزوهايى است كه در دل و نهان خود دارند و چه آرزويى بهتر كه در


1- اصول كافى، ج 4، ص 244؛ وسايل الشيعه، چاپ جديد، ج 11، ص 225
2- بقره: 197
3- بقره: 198
4- عرفان حج، جوادى آملى، ص 86.

ص: 49

سرزمين آرزو انسان از خدا آرزوى خير و عاقبت نيكو كند.

وقوف در منا براى حاجى به سبب اعمالى كه دارد از ديگر مواقف طولانى تر است پس رمز و راز منا نيز از ديگر مكان هاى بيرون از مكّه مى تواند بيشتر باشد.

امام خمينى قدس سره در باره سرّ رفتن به منا مى فرمايد:

«پس به منا برويد و آرزوهاى حقّ را در آن جا دريابيد كه آن قربانى نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.» (1) رمى جمرات در منا از مهم ترين اركان اعمال ايام تشريق است و در روايات آمده است كه ابليس براى بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهيم عليه السلام نماياند و آن حضرت با سنگريزه هايى او را از خود دور ساخت و ابليس ديگر بار در جمره وسطى و اولى راه را بر او بست و ابراهيم عليه السلام بار ديگر او را با پرتاب سنگ گريزان كرد. و ابليس به هنگام فرار به سرعت گريخت. و جمره و اجمار به معناى شتاب كردن و گريختن است؛ زيرا كه شيطان در اين مكان از برابر ابراهيم گريخت و اينك تو با رمى جمره و انداختن سنگ بر شيطان ظاهر، شيطان درون را نيز سركوب كن تا از شيطان پيروى نكند.

از ديگر وظايف زائر در منا ذبح قربانى است؛ در همان مكانى كه ابراهيم اسماعيل خويش را به قربانگاه برد تا به فرمان ايزدى امتحان سختى را پس دهد؛ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَا بُنَىَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِينَ (2)

«ابراهيم به اسماعيل مى گويد: خداوند مرا در خواب مأمور كرد كه تو را ذبح كنم! آيا حاضرى؟ اسماعيل رو به پدر كرد و گفت:

آنچه به تو امر شده انجام ده، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت.»

آيا امتحانى بالاتر و سخت تر از اين وجود دارد كه پدرى سر فرزند خود را از تن جدا كند؟! البته خداوند رحيم تر از آن است كه چنين مقدّرى را براى ابراهيم


1- مصباح الشريعه، ج 2، ص 435
2- صافات: 102

ص: 50

فراهم كند.

امام صادق عليه السلام فرمود: «إذْبَح حَنْجرة الْهَوى وَ الطَّمَع عِنْدَ الذَّبِيحَة». (1)

«با قربانى كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان.»

امام عليه السلام در بيان روشنشان، بزرگ ترين شيطان ها را شيطان درون و هواى نفس مى دانند. انسان همراه با وظيفه قربانى به ظاهر گوسفند در راه خدا، بايد نفس خود را بكشد و هواى خويش را سرببرد تا چشمش به دنيا و جمال آن نيفتد، پس تمام اعمال حج، جلوه معنوى و ملكوتى مخصوص به خود را همراه دارد.

قربانى در ظاهر، قربانىِ باطن مى طلبد. اگر زائرى در منا سرخود را مى تراشد و به زيبايى اش لطمه مى زند. در اصل، غرور و تكبرش را منكوب مى كند.

موىِ سر، جمال و زيبايى انسان است و همانطور كه مى دانيد، در احكام فقهى آمده است كه اگر شخصى موى سر كسى را به زور و اجبار بتراشد، به زيبايى و جمال او لطمه زده و غرورش را شكسته است و بايد ديه بدهد، ولى حاجى به هنگامى كه از قربانگاه منا برمى گردد، بايد سر به زير تيغ بگذارد و زيبايى ظاهرى خود را در راه خدا فدا كند.

اذن ورود به حرم

پس از انجام اعمال مواقف سه گانه، زائر از پروردگار خويش اذن ورود به حرم و بازگشت به مكّه را مى طلبد تا براى انجام اعمال حجّ تمتع آماده شود.

پى نوشتها:


1- نشريه زائر، ويژه ايام حجّ، شماره 17، سال 1377.

ص: 51

ص: 52

مصاحبه با حضرت آيةاللَّه هاشمى رفسنجانى

بانيان ميقات، سزامند چنان دانستند كه در اين شماره خوانندگان خوب مجلّه را پاى سخنان سودمند حضرت آيةاللَّه هاشمى رفسنجانى بنشانند. هاشمى شناخته شده تر از آن است كه نيازمند شناساندن باشد امّا از يادكرد اين نكته نمى توان دريغ ورزيد كه وى از معدود عالمان و متفكرانى است كه نگاه ژرف به دين و فهم روشنگرانه و روشن انديشانه از آموزه هاى اسلام و درك واقع نگرانه از معارف قرآن را در عينيت جامعه و تجربه عينى ديده و حقايق فكرى را با واقع هاى تجربى درآميخته است.

از اين روى و بدان جهت كه آنچه مى گويد فراتر از ذهنيّتها و ذهن گرايى هاست مى توان به سخنانش گوش داد، آنها را نيوشيد و بهره گرفت.

در اين گفتار آن بزرگوار از حجّ، جايگاه آن در انديشه اسلامى، تجربه هاى فكرى، روحى و معنويش از حجّ به ويژه حجّ اوّل، جهان اسلام، بايسته ها و ضرورتهاى فكرى و فرهنگى و سياسى جهان اسلام، نقش حجّ در پيوند با مسائل جهانى اسلام، عربستان و چگونگى آن با توجّه به سفرى كه داشته اند، چگونگى ارتباط با سعودى و بهره ورى از اين ارتباط بايسته ها و لوازم اين پيوند و ... سخن گفته است. گفتگويى است پرنكته تأمّل برانگيز و خواندنى كه اميدواريم كه خوانندگان را سودمند افتد:

ص: 53

: حضرت آيةاللَّه هاشمى! از اينكه وقت شريفتان را در اختيار ما قرار داده ايد، سپاسگزاريم. همانگونه كه مستحضريد، همه ساله كنگره عظيم حج، با حضور جمع بسيارى از مسلمانان جهان، با شكوه و عظمت خاصى در حرمين شريفين برگزار مى شود. بفرماييد حضرت عالى چند بار به حج مشرّف شده ايد و اوّلين سفرتان به اين سرزمين در چه تاريخى بوده است؟

آقاى هاشمى: من تا كنون چهاربار به حج مشرّف شده ام؛ دوبار پيش از انقلاب و دوبار هم بعد از انقلاب. در اوّلين سفر خيلى جوان بودم، پدر و مادرم قصد داشتند به مكّه بروند.

چون من طلبه بودم و كمى عربى مى دانستم و مى توانستم كمكى براى ايشان باشم، مرا هم با خود بردند. البته حج استيجارى بود و از طرف يكى از بستگان كه فوت كرده بود رفتم. فصل تابستان بود و هوا گرم و امكانات كاروان ها هم خيلى كم. سفر مشكلى بود؛ نه آب و غذا به مقدار كافى يافت مى شد و نه حمل و نقل درستى در كار بود؛ خلاصه، حج به شكل ضعيفى اداره مى شد و مطوّف ها مردم را خيلى اذّيت مى كردند.

سفر دوّم را هم باز به همان صورت رفتم؛ منتهى با دو- سه نفر طلبه هم فكر هم سفر شديم و از اين جهت آسوده تر بوديم، ولى وضعيت، همان وضعيت پيشين بود. در كل پيش از انقلاب سفر مكّه آسان نبود.

: جناب آقاى هاشمى! در سفر اوّل چند سال داشتيد؟

آقاى هاشمى: فكر مى كنم حدود سال 31 يا 32 بود و من زير بيست سال سن داشتم.

: وقتى براى اولين بار چشمتان به خانه خدا افتاد، چه احساسى داشتيد؟

آقاى هاشمى: حالت عجيبى بود! در فصل جوانى، انسان معمولًا از شور و عشقى برخوردار است. در طى سفر هر لحظه در فكر مواجه شدن با حرم و كعبه بودم. بعد از مراجعت به ايران، هر بار كه براى اداى نماز، به سمت قبله مى ايستادم، خودم را داخل حرم احساس مى كردم و آن حالت به نحو نيرومندى در من وجود داشت.

در آن سال ها تشرّف به حج از آرزوهاى كمتر دست يافتنى بود. بعد از انقلاب، يك بار براى انجام حج واجب رفتم وآخرين سفرم هم همين عمره بود كه سال گذشته رفتيم.

ص: 54

: با توجه به اينكه حضرت عالى، قبل و بعد از پيروزىِ شكوهمند انقلاب اسلامى، به مكّه مكرّمه و مدينه منوّره مشرّف شده ايد، چه تحوّلاتى را در برگزارى مراسم حج مشاهده كرديد؟

آقاى هاشمى: در آن ايّام هم، مسافران خانه خدا، از معنويّت و حالات روحىِ خوبى بهره مند بودند و اين اختصاص به زمان حاضر ندارد؛ ولى اين مسافرت، در آن سال ها به علّت سختى هايى كه داشت، از سازندگى روحى و معنوى بيشترى برخوردار بود. در آن دوران، در حال تقيّه بوديم و براى هرگونه رياضت آمادگى داشتيم.

وضع آب عربستان به شدّت بحرانى بود و ناچار بوديم آن را به صورت گالن بخريم. حتى براى شست وشو هم آب را مى خريديم!

از نظر تغذيه نيز كاروان ها مشكل داشتند و در آن حرارت و گرمىِ هوا، تأمين غذا به دوش خودمان بود. امّا در حال حاضر، خوشبختانه امكانات رفاهى خاصى براى زوّار در نظر گرفته شده است. هر كاروان، فرد يا افرادى را به عنوان روحانى براى آموزش دادن و راهنمايى افراد در اختيار دارد. حتى برنامه هاى فرهنگى و اطّلاع رسانى همچون پخش نشريّات فارسى در ميان حجّاج ايرانى وجود دارد و به يك معنا با وضعيّت قبل از انقلاب، قابل مقايسه نيست؛ ايّامى كه بيشتر افراد در حالت غربت كامل به حج مى رفتند و گمان مى رفت كه رياضت هم جزو آداب و مناسك اين سفر است!

از نظر ارتباطات اجتماعى، دينى و سياسى هم در مسافرت هاى قبل از انقلاب، وضعيّت مطلوبى حاكم نبود. البته در مقطعى از تاريخ مثلًا همزمان با مبارزات مردم الجزاير بود، حج جلوه سياسى داشت. الجزايرى ها و نيز فلسطينى ها در حج فعال بودند و براى كمك به مبارزان، صندوقى قرار مى دادند و در داخل حرم نوشته هايى توزيع مى شد و مشاهده مى كرديم كه الجزايرى ها يا فلسطينى ها هر كدام در گوشه اى، در حال سخنرانى انقلابى بودند. حرفهايى كه در آنجا مى شنيديم، براى ما تحفه بود. و من همان موقع، حج را توأم با سياست مى ديدم. به نظر مى رسيد كشور عربستان نيز ابايى ندارد كه مجاهدين ديگر كشورها به تبليغات سياسى بپردازند. البته در عصر كنونى، همان مراسم سياسى، حالت رسمى ترى به خود گرفته است و به صورت

ص: 55

«مراسم برائت» و مانند آن برگزار مى شود.

پيش مى آمد كه گاهى با برخى از علماى اهل سنّت، به گفت وگو مى نشستيم و بيشتر بر محور مسائل كلامى و همچنين سياسى، در حدّ مبارزات مردم فلسطين و الجزاير كه در آن موقعيّت، مسأله عمده جهان اسلام محسوب مى شد، به تبادل نظر مى پرداختيم.

البته در سفرهاى اول، بنده در زمينه مباحث سياسى و حكومتى، آمادگى چندانى نداشتم.

: جناب آقاى هاشمى! با توجه به اينكه سال جارى- 1378 ه. ش.- از سوى مقام معظم رهبرى به عنوان سال حضرت امام قدس سره اعلام شده است، لطفاً در خصوص ديدگاههاى كلّى و نگرش حضرت امام به ابعاد گوناگون حج، قدرى توضيح دهيد.

آقاى هاشمى: امام در خصوص حج، حرف هاى مشهور و معروفى دارند. ايشان از حج به عنوان «كنگره عبادى- سياسى» ياد كردند. از سوى ديگر، با توجّه به اينكه شخصاً داراى روحيّه تعبّد و عرفان و اهل سير و سلوك بودند، براى ابعاد معنوى اين فريضه هم اهميّت زيادى قائل بودند و هرگز اين توهّم را نبايد كرد كه ايشان در مورد حج، غلبه را به مسائل سياسى مى دادند. بنده اين ادّعا را با توجّه به انسى كه از پيش از انقلاب با ايشان داشتم، عرض مى كنم. به خاطر دارم كه در آن روزها وقتى راجع به حج، بحث هاى محفلى با ايشان داشتيم، رضايت نمى دادند كه ما بخواهيم در حج آنقدر سياسى عمل كنيم كه مسائل عبادى، تحت الشّعاع قرار گيرد.

به ياد دارم كه حضرت امام قدس سره روى اين حديث تأكيد مى كردند كه بعد از انجام طواف، شخص گويى تازه از مادر متولّد مى شود. پس حدّ اقل دستاورد سفر حج بايد اين باشد كه آلودگى هاى گذشته انسان را پاك كند و وقتى به وطن مراجعت مى كند، با طهارت مادر زادى، كارهايش را از سر بگيرد.

اما از بُعد سياسى، بايد گفت كه ايشان اين بخش از قضيّه را، كه متروك بود، احيا كردند. و عجيب اينكه اين به عنوان يك حكم دينى- مذهبى و نه لزوماً نظريّه سياسى،

ص: 56

وارد فلسفه حج شد. البته حج واقعى از همان ابتدا توأم با سياست بود؛ ليكن مدتها از اين امر غفلت شده بود و استفاده از بعد سياسى حج به صورت غير رسمى انجام مى شد و به عده اى معدود و محدود از نيروهاى مبارز و جمعيّت هاى مجاهد اختصاص داشت؛ ولى اين نوع نگاه به حج، در سطح عموم رايج نبود. حج به عنوان زمينه اى براى كار سياسى، مورد پذيرش حكومت ها نبود. دولت ها وقتى حجّاج خود را اعزام مى كردند، از آن ها توقّع داشتند كه در آن فضا، تنها به مسائل عبادى اكتفا كنند.

به گمان من اين تغيير نگاه به فلسفه حج در سطح حكومت ها، از ابتكارات امام بود؛ ولى در سطح احزاب و جريان ها و نهضت ها سابقه داشت و همواره گروهها و دستجات مزبور، از حج به علت اجتماع خارق العاده آن، در راستاى اهداف و اغراض خود استفاده مى كردند.

خوشبختانه از آنجا كه حضرت امام قدس سره در كنار بُعد رهبرى، مرجع تقليد هم بودند.

كلامشان در دل ملّتِ ما و بسيارى از مردم خارج از كشور نفوذ كرد و باعث شد كه صبغه اى جديد و رسمى به عمليّات حج افزوده شود. هرچند مع الأسف اين دستاورد بزرگ، با مسائل اختلاف انگيز و جنگ و نزاع و ديگر آفات آلوده شد كه در مسير تكاملى آن موانعى ايجاد كرد.

من فكر مى كنم اگر ما با برنامه واقع بينانه اى با هماهنگى دولت عربستان و برخى دولت هاى مؤثّر، اين حركت برائت را نهادينه كنيم و طرح مسائل سياسى جهان اسلام و مسائل بين المللى اسلامى در حج به صورت رسمى پذيرفته شود و با مخالفت ديگر دُول اسلامى مواجه نگردد، مى تواند بسيار سازنده باشد.

: بى گمان سفر حج، مهمترين مجمع اسلامى است و جريان هاى گوناگون در داخل فرهنگ اسلامى و هم چنين افراد با ديدگاه هاى مختلف در اين مجمع و ملتقاى بزرگ اسلامى شركت مى كنند. از ديدگاه حضرت عالى چه بهره هاى مهمى، به ويژه به لحاظ فرهنگى مى توان از مراسم حج برد؟

آقاى هاشمى: من، هم دستاوردهاى سياسى اين سفر دينى را مهم مى دانم و هم بهره هاى فرهنگى آن را. به هر حال فضاى حضور زائران در آنجا با ديگر فضاهاى فكرى و

ص: 57

فرهنگى متفاوت است. كسى كه براى انجام مراسم حج، رو به اين سفر مى آورد، از خانه خودش حركت مى كند و با نوعى آمادگى براى مواجهه با حقايق فرهنگى و مسائل عرفانى و زندگى معنوى كه در آنجا با آن برخورد خواهد كرد، رهسپار مى شود. جوّ فرهنگى آنجا با آنچه در ديگر كنگره هاى فرهنگى؛ همچون كنگره شعر، ورزش، سياست، اقتصاد و مانند آن وجود دارد، متفاوت است. در حج، فضاى ويژه اى حاكم است و مستمعين ارزشمندى داريم. اگر كسانى باشند كه تعصّب ها و وابستگى هاى نژادى و مذهبى را كم كنند و صاحب روحيّه آزادمنشانه اى گردند، حقيقتاً آنجا جاى بحث جدّى براى انتخاب احسن است و دنياى اسلام هم مى توانست متفكران خود را از هر كشورى و با هر تفكّرى به آنجا اعزام كند تا در فضاهاى دوستانه و آزاد و بدون تعصّب و ديگر دست اندازهاى موجود در مسير تفكّر، مسائل فرهنگى و اجتماعى سر زمين خود را بررسى كنند و در واقع به امر جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنْ عمل نمايند و با گفتگوهاى مناسب و توأم با تدبير درست براى رسيدن به وضع بهتر اقدام كنند.

مى دانيد كه دنياى اسلام مشكلات زيادى دارد. براى مثال از اندونزى، و جزيره «تى مور» گرفته تا مغرب، صحرا، الجزاير، ايران، عراق، افغانستان، تركيه، آفريقا، اكثر كشورهاى آسياى ميانه و قفقاز و ... اصلًا ما جاى بى مشكل نداريم. حتّى در كشورهاى غربى؛ مانند آمريكا و اروپا، كه مسلمان ها به عنوان اقليّت حضور دارند، مشكلات خاصّى ميان آنان مى شود. طبعاً وقتى امكان بى نظيرى به نام حج در نظر گرفته شده و همه ساله و به طور طبيعى و بدون نياز به تبليغات، اين گردهمايى بزرگ برگزار مى شود، و اگر عُمره را هم در حساب بياوريم، باز هم قضيه حسّاستر مى شود، ما دائماً مى توانيم يك محفل عظيم بين المللى داشته باشيم كه افرادش پيوسته عوض مى شوند؛ ولى مباحث و موضوعاتش همواره مى تواند تكرار شود و نتيجه مباحث هم يادداشت شود و هر ساله به صورت كتاب در آيد و در همه جا توزيع گردد. بايد خود عربستان كه متولّى حج است، اين كار را تقبُّل كند.

خوشبختانه روابط ما با عربستان در حال حاضر به سمت بهبودى پيش مى رود و الآن موقعيّت خوبى است كه ما افكارمان را با آنها در ميان بگذاريم و به

ص: 58

هماهنگى هايى برسيم. در تصميماتى كه گرفته مى شود، بايد حتماً از كشور مصر هم كه كشور متفكّرپرورى است استفاده شود؛ چون آنها هم دانشگاه و انديشمند دارند.

بايد هسته ثابتى را براى بررسى مسائل و اعلام جمع بندى نهايى در نظر گرفت و اگر اين مهم تحقّق پيدا كند، حاصل كار مركزى مى شود كه از آمادگى روحى بى نظيرى برخوردار خواهد بود و مشابه آنها در هيچ جا حتّى سازمان ملل متّحد يافت نمى شود.

مى دانيد كه در سازمان يادشده، نمايندگان سياسى از همه كشورها حضور دارند و براى خودشان برنامه هايى دارند؛ ولى اين مركز در منطقه اطراف حرم؛ چه در مدينه و چه مكّه، از سرمايه هاى عظيمى است كه خداوند براى عالم اسلام تعبيه كرده است؛ اگر بتوانيم به شايستگى و متناسب با زمان از آن سرزمين استفاده كنيم، اين هدف امام كه حج را «كنگره مهم و دائمى» مى دانند، به مرحله عمل مى رسد.

: همانگونه كه مستحضريد، اعمال و مناسك حج داراى راز و رمزهاى بسيارى است. براى مثال وقتى طواف مى كنيم، يا به سعى بين صفا و مروه مى پردازيم و يا در عرفات حضور پيدا مى كنيم، اين معنى به وضوح احساس مى شود. با توجّه به آشنايى حضرت عالى با اديان مختلف و انديشه هاى گوناگون، بفرماييد كه در اعمال حج چه رمز و رازهايى به نظر شما مى رسد و چه درس هايى از آن مى توانيم بگيريم؟

آقاى هاشمى: من در پاسخ به پرسش شما، سفر اوّلم را ملاك قرار مى دهم كه زمان زيادى هم از آن گذشته؛ ولى هنوز شيرينى اش در ذائقه ام باقى است. ببينيد! از لحظه اى كه زائر از خانه خود به قصد خانه خدا حركت مى كند، حالت جديدى برايش پيش مى آيد. وقتى در مسير، اذكارى را به زبان جارى مى كند. سوار هواپيما مى شود و لبّيك مى گويد و در طول مسير و همه بلندى ها و پستى ها به خدا اعلام وفادارى مى كند و وعده مى دهد كه بنده خالص خدا باشد و ... اين يك حالت سارى و جارى است و از همان ابتدا شروع مى شود و تا ختم مراسم دوام دارد؛ ضمن اينكه با فراز و نشيب همراه است.

من خودم در لحظه اى كه لباس احرام پوشيدم، احساس كردم كه وارد يك دنياى جديد شده ام كه با گذشته متفاوت است. اينكه همه لباس هاى قبل را بيرون بريزيم و

ص: 59

پس از غسل، به دو حوله كه به بدنمان مى بنديم، اكتفا كنيم، اين احساس را در ما به وجود مى آورد كه از همه تعلّقات غير خدايى جدا شده ايم و ديگر در اختيار خدا هستيم و واقعاً بنده او هستيم. احتمالا اين حالت و اين جاذبه ها براى ديگران هم وجود دارد.

اوّلين بارى كه به طرف حرم مطهّر راه افتادم، نمى دانستم كه آيا گام هايم تا به آخر با من همراهى خواهند كرد يا نه؟ تصوّر لحظاتى كه وارد خانه خدا مى شوم و چشمم به ساختمانى مى افتد كه خانه خدا است! و ... اين حالات خيلى عرفانى و ارزشمند است و در عين حال ناپايدار. البته تكرار مى شود؛ ولى ديگر آن حالت اوّل را ندارد. آن لحظه اى كه از آخرين در وارد شديم و چشممان به آن خانه سنگى افتاد، حالتى بود كه حتّى يك لحظه نمى خواستم چشمانم را ببندم و يا به صحنه ديگرى نگاه كنم. جلوى پايم را به سختى مى ديدم.

انسان وقتى براى اوّلين بار پيرامون خانه خدا طواف مى كند، حجرالاسود را مى بيند، مقام ابراهيم را نظاره مى كند و ... همه اينها در آن لحظه به انسان اوج مى دهد.

حضور نخستين در صفا و مروه و منا و عرفات هم، چنين حالتى دارد قلب انسان با شتاب مى زند. من تفاوتى ميان اين اماكن نمى بينم؛ ضمن اينكه بر اين باورم كه اوج اين حالت در وقتى است كه چشم انسان به كعبه مى افتد. و نكته كليدى اش در همين احساس وابستگى عميق به خداوند است و وقوف به بندگى. خاطرات انسان در آن حال از برابر چشم مى گذرد و به نقطه خاصى كه رسيد، احساس فوران مى كند و سيرش ادامه مى يابد؛ شبيه خطّى كه روى كاغذ با فراز و فرود ترسيم كنيم.

زائر بيت اللَّه الحرام، از ريگ هاى صحراى منا و حتى درهاى حرم و آينه ها و لوسترها الهام مى گيرد و هر يك از آنها، حالتى را در فرد القا مى كند. بنده تجربه فردى خود را عرض مى كنم و اطلاع ندارم كه آيا ديگران هم به خصوص در بدو ورود به آن مكان مقدّس همين احساس را دارند يا نه؟ بعيد نيست هر كس به فراخور حالش، در نقطه به خصوصى عواطف دينى و عشق الهى اش اوج بگيرد.

با توجه به آنچه عرض شد، بنده در صدد اين نيستم ثابت كنم كه در منا و عرفات و كعبه و ...، نكته جديدى بر من كشف شد؛ خير! يك حالت دائمى عرفانى وجود

ص: 60

داشت كه دستخوش فراز و نشيب مى شد؛ مثل اين بود كه آدم از يك تپه ماهور بالا برود و دوباره سرازير شود. سير، مستمر و حالت ها متغيّر بود.

: در چند ساله اخير شاهد بوديم كه تحوّلات زيادى در اماكن مذهبى مكّه و مدينه صورت گرفته است. ارزيابى حضرت عالى در اين رابطه چيست؟

آقاى هاشمى: من اين تحوّلات را مثبت ارزيابى مى كنم. در آخرين سفرى كه به عربستان رفتم، شاهد اقدامات عمرانى آنها بودم. مهندسان و معماران براى من توضيحات مُكفى در اين رابطه دادند و من در جريان اهداف و برنامه هاى آنها قرار گرفتم. در همان سفر، به يكى از مراكز علمى در دانشگاه امّ القُرى رفتم. گمان مى كنم آنها براى من يك نمايشگاه اختصاصى ترتيب داده بودندكه مشتمل بر طرح هاى تحقيقاتى شان براى بهبود سرويس دهى و خدمات به زوّار بود. براى مثال تحقيقات مربوط به چاه زمزم را از بدو پيدايش آن به نمايش گذاشته بودند و بيننده وقتى دقّت مى كرد، متوجّه مى شد كه حتّى علّت بالا و پايين رفتن آب زمزم چيست و به چه عواملى بستگى دارد.

يا در مورد رمى جمرات و مشكلاتى كه در هنگام كثرت جمعيت براى زوّار فراهم مى شود، طرح هايى را براى كاهش فشار جمعيّت، در معرض ديد تماشاگران قرار داده بودند. اين صحبت مطرح بود كه همه ساله به تعداد زوّار افزوده مى شود و اجتماع اين افراد در يك كشور موجب بروز عوارضى است. بعد اين امر مورد بررسى قرار گرفته بود كه چگونه مى توان از ديگر مواقع سال كه بار ترافيكى كمتر است، استفاده كرد.

من بعد از اينكه برنامه هاى آنان را ديدم، به اين نتيجه رسيدم كه دولت عربستان با علاقه و احساس وظيفه كار مى كند؛ از جمله كارهاى چشمگيرى كه انجام داده اند و انصافاً مثال زدنى است، توسعه حرم و راههاى ارتباطى منتهى به حرم است كه هر يك به سويى مى رود. در خود منا طرح انتقال آب شيرين را پياده كرده اند و با احداث تأسيسات عظيم و ذخاير و مخاذن حجيم آب، به شيرين كردن آب دريا مى پردازند.

در نقاطى از عرفات و منا، فضاى سبز احداث كرده اند و در فكر بودند كه به جاى چادرهايى كه همواره مشكل ساز بوده است، ساختمان هايى بنا كنند. ولى نكته اين بود

ص: 61

كه اين ساختمان ها تنها سه روز در ايام سال مورد استفاده قرار مى گيرد و پس از آن خالى و بلااستفاده خواهد بود. در نهايت باز هم به اين تشخيص و نتيجه رسيدند كه همان نصب چادر بهتر است! منتهى چادرهاى مجهز براى تأمين آسايش حجّاج و جلوگيرى از خطرها.

در مدينه، در اطراف حرم كارهاى عظيم كرده اند؛ تهويه اى در بيرون شهر تعبيه كرده اند كه هواسازى مى كند و به طول هفت الى هشت كيلومتر از زير زمين عبور مى كند و از پاركينگ سر در مى آورد كه بسيار ديدنى است. همچنان براى توسعه اطراف حرم، طرح هايى دارند و به نظر من با توجه به سرمايه گزارى هاى خوب و سخاوتمندانه اى كه در اين خصوص انجام داده اند و طرح هايى كه در دست اجرا دارند، اقداماتشان حساب شده و منطقى است.

: حفظ آثار ملّى و مذهبى از جمله امورى است كه در دنيا براى آن سرمايه گذارى هاى زيادى انجام مى دهند. در سال هاى اخير شاهد بوده ايم كه آثار ياد شده تخريب شده يا طرح هاى در حال توسعه با افول مواجه شده است. به نظر حضرت عالى چه بايد كرد تا ضمن اين كه آثار مذهبى ارزشمند حفظ شود، طرح هاى توسعه هم به كار خود ادامه دهد؟

آقاى هاشمى: دقيقاً به چيزى اشاره كرديد كه نقطه ضعف دولت عربستان است و من هم به آنها اين تذكر را دادم. در رياض كه بوديم، ما را به بازديد قلعه اى بردند كه به وسيله پدران اينها (سعودى ها) وقتى كه مى خواستند مبارزاتشان را شروع كنند، به تصرّف در آمده بود. از قلعه مزبور در حال حاضر به دقّت مراقبت مى شود و حتى برخى جزئيّات تاريخى كه مثلًا از كجا وارد اين قلعه شدند و چگونه جنگيدند و ... بعد از بازديد از آن قلعه ديدنى، در دفتر يادبودى كه گذاشته بودند، نوشتم كه حفظ و صيانت از اماكنى مانند اين قلعه، اقدام پسنديده اى است و اى كاش در ديگر اماكن اين سرزمين هم انجام شود.

مدينه شهرى است كه هر وجب از آن علامتى و نشانى از زمان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله دارد و يك ميليارد و نيم مسلمان جهان چشم به اين سرزمين دوخته اند و با تمام وجود بدان

ص: 62

عشق مى ورزند. اماكنى كه پيامبر در آن جلوس فرموده و يا فلان حركت تاريخى را سامان بخشيده است؛ نيز مساكن آن عزيزان و اتباع و صحابه آنان و نيز ائمّه معصوم عليهم السلام نبايد مورد بى اعتنايى قرار گيرد و به مرور زمان تخريب شود.

از سوى ديگر بنده در همان جا اين بحث را مطرح كردم كه از قرآن اينگونه بر مى آيد كه آثار انبياى سابق در منطقه عربستان وجود دارد. آيا نبايد براى احياى اين آثار باستانى و از زيرخاك بيرون كشيدن آنها تلاش شود؟ براى هر يك از آنها شناسنامه اى تهيه شود و از تمام دنياى اسلام براى بازديد، دعوت عام به عمل آيد؟

متأسّفانه اين اقدامات انجام نشده است. و يك علت آن اين است كه ما روابط درستى با كشور عربستان نداشته ايم. اگر روابط دوستانه اى كه در حال حاضر با اين كشور داريم، در سنوات قبل داشتيم، مى توانستيم در طرح توسعه حرم مشاركت كنيم.

متأسّفانه بعضى از آثار تاريخى اين سرزمين، به طور كلى از بين رفته است و امكان بازسازى آن وجود ندارد. البته مى توان در جاى ديگرى، آن اماكن را نمونه سازى كرد و بنده هم اين پيشنهاد را به آنها دادم.

بنده بر اين عقيده ام كه مى توان ضمن ادامه دادن به روند زيباسازى شهرى، از آثار يادشده هم كه شناسنامه جهان اسلام است، پاسدارى كرد.

در كشور عربستان به دليل مذهب خاصّى كه در ميان آنها حاكم است و ديدگاهى كه علمايشان دارند، محدوديّت هايى براى اين كار دارند. من هم فرصت زيادى پيدا نكردم كه با علماى آنها بحث كنم. و اين هم يكى از نكاتى است كه بايد انجام دهيم و بنشينيم با علماى آنها وارد يك بحث طرفينى شويم و اثبات كنيم كه پرداختن به ظواهر بقاع شريفه، شرك و بت پرستى نيست. صحبت با علماى عربستان و رسيدن به يك نقطه مشترك در اين مباحث، بسيار لازم و فورى است.

عربستان از نظر مالى مشكلى در اين خصوص ندارد و اگر هم داشته باشد، مى تواند در برنامه كنفرانس اسلامى طرح كند تا ديگر كشورها براى اين منظور كه امرى مربوط به جهان اسلام است، هزينه كنند و بقاع و آثار باستانى اين كشور را احيا نمايند.

به هر تقدير گمان من اين است كه در اثر بحث هايى كه ما با سران سعودى انجام

ص: 63

داده ايم و يا خودشان به مرور زمان ديد بازترى پيدا كرده اند، تعصّبات آنها كم شده و با عربستان قديم و حتّى سال اوّلى كه بنده به حج مشرّف شدم، تفاوت بسيار كرده اند و ان شاءاللَّه در آينده در اين خصوص شاهد تحولاتى باشيم.

: جناب آقاى هاشمى! با توجه به اينكه شما با شور و شوق زيادى در رابطه با حج و اعمال آن صحبت مى كنيد و وقتى صحبت مى كنيد، واقعاً خودتان هم متأثّر مى شويد، اوج عظمت حج را در كداميك از اعمال آن مى دانيد؟

آقاى هاشمى: تجربه شخصى من همانگونه كه قبلا اشاره كردم، اين بود كه در لحظه به تن كردن لباس احرام، حالت ويژه اى در من ايجاد شد كه كم و زياد مى شد. در كعبه، عرفات و منا هم مشابه اين حالات بروز مى كند. به خصوص در منا. در سالى كه ما رفتيم، بيتوته در آن مكان، خستگى زيادى را به همراه داشت و در اثر آن، روح انسان اوج مى گرفت. ولى اوج نهايى و قلّه آن منحنى فرضى، در كعبه است و اين تجربه فردى من است. بسا كه در ديگران به نحو ديگرى باشد.

: يكى از نظريه هاى حضرت امام در امر حج، ايجاد وحدت اسلامى و رفع موانع تشنّج آفرين در اين زمينه بود. موفقيّت حضرت امام را در اين باره چگونه ارزيابى مى كنيد؟

آقاى هاشمى: قبل از پيروزى انقلاب كه به مكّه رفته بوديم، نگران اين مسأله بوديم كه در آنجا دعا و اعمالى راكه مخصوص شيعه است، به چه صورت انجام دهيم. نگرانى هايى در ما بود. گاهى اوقات با خودمان فكر مى كرديم كه در نماز جماعت اهل تسنّن شركت كنيم يا نه؟

خوشبختانه حضرت امام با اهرم فتوا، اين دغدغه ها را از وجود ما زدودند و فرمودند:

آنجا كه مى رويد، منيّت هاى مذهبى را كنار بگذاريد و در نماز جماعت آنان شركت و مانند آنان رفتار كنيد تا موجب تفرقه نشويد.

پيش از آن، عمده شيعيان كه به حج مى رفتند، به دليل همين تكلّفات و تقيّدات، چه

ص: 64

بسا لذّت كافى را از حضور در آن فضاى روحانى نمى بردند. آنها بيشتر مايل بودند اعمال و مناسك را آن گونه كه مذهبشان اقتضا مى كند، انجام دهند و اين پايبندى، موجب فاصله گيرى مسلمانان از هم و بروز درگيرى هايى مى شد. امام قدس سره خوشبختانه اين بارها و اغلال را برداشتند و با تخفيفات و تسهيلاتى كه در اين زمينه قائل شدند، اعمال و مناسك را دلپذيرتر كردند. البتّه هنوز بنده مطّلعم كه برخى از خشكه مقدّسها در آنجا دست به كارهايى مى زنند و مشكل ساز مى شوند. وقتى انسان مى تواند حجّ صحيح و در عين حال تفرقه شكن انجام دهد، چرا بايد از اين كار مضايقه كند؟

در همين جا لازم است از نظرات بازِ امام رحمه الله قدردانى كنيم و بعد از آن هم از ديگر مراجعى كه فتاواى ترخيصى و تخفيفى داده اند و خوشبختانه در حال حاضر از اين جهت هم مشكلى نداريم. جوانان امروز، كمتر با دغدغه هاى اضطراب آميزى كه حاجى هاى ديروز با آن دست به گريبان بودند، آشنا هستند.

: نقش فتواى حضرت امام را در خصوص برخورد ايرانى ها با ساير كسانى كه در حج شركت مى كردند، چه مى دانيد؟

آقاى هاشمى: تأثيرش اين بود كه دوگانگى و اختلافات كم شد و همه مردم فهميدند كه وحدت و نزديكى ميان دلها ارزشش بيشتر از جمود بر ظواهر برخى از مناسك ماست. بعضى ها گمان مى كنند بايد اصالت را به آن بدهيم؛ در حالى كه اينطور نيست.

: جناب آقاى هاشمى! در سال هاى اخير شاهد بوديم كه روابط ايران و عربستان تحوّل چشمگيرى پيدا كرده و رو به بهبودى است و حضرت عالى نقش عمده اى در اين امر داشته ايد. لطف كنيد در زمينه روند شكل گيرى اين تحوّل و لزوم آن توضيحاتى بفرماييد!

آقاى هاشمى: من از وقتى كه مسؤول اجرايى شدم، تصميم داشتم كه با عربستان از در دوستى وارد شوم و برايم روشن بود كه ما در مسائل مربوط به نفت، جنگ، تحوّلات سياسى منطقه و كارهاى مذهبى- آموزشى كه در دنيا داريم، اگر با عربستان رابطه خوبى داشته باشيم و ميان ما اعتماد حاكم باشد، كارها روانتر پيش مى رود و درگيرى ها و

ص: 65

خنثى شدن نيروها كمتر است.

من كار را از كنفرانس سران كشورهاى اسلامى در «سنگال» شروع كردم. آقاى «امير عبداللَّه» در آنجا حضور داشتند و قرار شد ملاقاتى ميان ما اتفاق بيفتد. در ابتدا بنا شد كه ايشان به قسمتى از تالار كنفرانس كه بنده در آنجا بودم، بيايد. بعد معلوم شد كه ايشان توقّع دارد كه من به نزد او بروم! تنها به اين دليل كه احساس كردم اين كوتاه آمدن، به تحسين روابط كمك خواهد كرد، به نزد «امير عبداللَّه» رفتم. در همانجا از آقاى «فهد» دعوت به عمل آوردم. ولى پاسخ شنيدم كه ايشان از ناحيه پا و زانو مشكل دارند و راه رفتن برايشان مشكل است.

در مجموع در تمام دوران مسؤوليّتم در صدد حلّ مسائل ايران و عربستان بوده ام.

در ظاهر موانعى همچون «مراسم برائت»، و در خفا كارشكنى هاى آمريكا و ديگران وجود داشت؛ ولى پيغام ها و رفت و آمدها در جريان بود و رفته رفته اصطكاك موجود، برطرف و رابطه تلطيف مى شد. اوج اين توفيق در «اسلام آباد» پاكستان و در آخرين اجلاس سران كنفرانس اسلامى رخ داد. من و «امير عبداللَّه» از قبل توافق كرده بوديم كه ملاقاتى با هم داشته باشيم. منتهى با توجّه به ملاقات قبل كه در «سنگال» اتفاق افتاد و بنده به نزد ايشان رفتم، انتظار مى رفت كه اين بار ايشان نزد من بيايند. اما خبر رسيد كه آقاى «امير عبداللَّه» منتظر شما هستند! گفتم:

ما منتظريم ايشان بيايند! با اين حال از جايم بلند شدم و تا نزديك اتاق ايشان رفتيم كه به ناگاه ايشان از اتاق خارج شد و گفت:

من مى خواهم به اتاق شما بيايم! گفتم: فرقى نمى كند. حالا من آمده ام! اينجا هم اتاق ماست. ايشان قبول نكرد. گويا قاصدهايى كه پيام هاى من و ايشان را به اتاق هايمان مى بردند، خطا كرده بودند و قرار بدوى ما را كه وليعهد عربستان به اتاق من بيايد، به هم زدند. شايد هم علت ديگرى داشته است. به هر حال كار به اين نقطه كه رسيد، ايشان به اتاق من آمد و در آنجا به صراحت تمام راجع به مسائل حرف زديم. يكى از عمده ترين صحبت هايى كه شد، اين بود كه كنفرانس بعدى سران كشورهاى اسلامى در تهران برگزار شود. عجيب اينكه روز قبل از آن ماجرا، بيانيّه و مصوّبه اى در جدّه منتشر شده بود كه محلّ ديگرى را براى كنفرانس در نظر گرفته بود. من در ديدار با

ص: 66

«امير عبداللَّه» اين مسأله را مطرح كردم و توضيح خواستم. وزير خارجه شان هم بودند و همان جا مسأله را حل كرديم. اين نخستين ثمره آن ديدار بود. بعد از آن، هنگام نهار فرا رسيد. در آن روز ما مهمان نخست وزير وقت پاكستان آقاى نواز شريف بوديم. وليعهد عربستان در اين حال و در كمال تعجّب، سوار اتومبيل من شد و خارج شديم. عده زيادى شاهد اين اتّفاق نادر بودند. مى دانيد كه شخصيّت ها براى خودشان محافظ و تشكيلات و پيشرو و اسكورت دارند. اين كه ايشان همه اين مسائل را رها كند و در ماشين من سوار شود، خلاف عرف رايج و ثمره آن نشست دوستانه و صريح بود كه از نظر ناظران آن صحنه هم دور نماند.

از آن به بعد مشاهده كردم كه خيلى از مسائل فيمابين حل شده است. وليعهد عربستان پس از آن تصميم گرفت از كنفرانس تهران حمايت كند و خودش هم به تهران آمد و براى ما مجالى شد كه بيشتر با يكديگر صحبت كنيم. مسافرت من به عربستان و سفر آقاى خاتمى هم به ميزان زيادى به تكميل اين روند كمك كرد.

: به نظر حضرت عالى، گسترش روابط ايران و عربستان، در سطح بين المللى، به خصوص در رابطه با بهره گيرى هر چه بيشتر از حج، چه تأثيراتى از خود به جا خواهد گذاشت؟

آقاى هاشمى: ارزيابى من اين است كه بهبودى اين روابط يك ضرورت است. در دنياى اسلام، همكارى ايران و عربستان، مهمترين پايگاه تقويت مواضع دنياى اسلام از لحاظ سياسى، اقتصادى و ديگر ابعاد است. واقعيّت اين است كه دوستان ما و حاميان عربستان با هم اختلاف ديد دارند و كم شدن فاصله ميان ما و عربستان، در مجامع و كنفرانس هاى بين المللى، آثار مثبتى را به همراه خواهد داشت. يكى از مهمترين اين آثار در مورد قضيّه نفت است. شاهد بوديم كه طمع مصرف كنندگان نفت و نحوه عرضه و تقاضاى آن، باعث شد كه قيمت آن در بازارهاى جهانى از ده دلار هم تنزّل كند كه ظلم بزرگى به كشورهاى نفت خيز و عمدتاً كشورهاى اسلامى حاشيه خليج فارس بود كه در واقع هستى آنان به اين ماده حياتى وابسته است. اصلاح روابط موجود ميان تهران و رياض، بسيارى از مشكلات را حل كرد و به كاهش تنش موجود

ص: 67

در خليج فارس دامن زد.

مسأله عراق براى ما بسيار مهم است. اگر ما همكارى كنيم، اين كانون تشنّج در منطقه، آرام خواهد شد.

مهمترين مسأله اى كه هنوز در سطح جدّى بدان نپرداخته ايم، مسأله فلسطين است كه كمى اختلاف نظر در اين مورد وجود دارد. در مسأله افغانستان اگر همكارى هاى ما جدّى بود، وضع موجود را شاهد نبوديم. من فكر مى كنم كه در بسيارى از مسائل دنياى اسلام، همكارى ما سازنده است و اميدواريم به تدريج با بحث و اقناع يكديگر به توفيقاتى دست يابيم. من با وليعهد عربستان در مورد تمام اين موضوعات، در نشست هاى خصوصى و دوستانه اى كه با هم داشته ايم، صحبت كرده ام و به تدريج وضع بهتر مى شود.

: متأسّفانه در سال هاى گذشته ميان ايران و عربستان در سطح محافل علمى، دينى و مذهبى، ارتباطى وجود نداشته و از اين رهگذر خسارات زيادى متوجه ما شده است. بفرماييد نظر شما در اين باره چيست؟ چه ميزان براى تحقّق اين ارتباط، اهميّت قائليد و چه پيشنهادى داريد؟

آقاى هاشمى: همينطور است. در حال حاضر آن مقدار كه ما در سطح ارتباط ميان رجال دولتى و سياسى، به عربستان نزديك شده ايم، از لحاظ علمى- چه نيروهاى علمى دانشگاه و چه علماى دينى- نزديكى خاصّى رخ نداده است. به نظر من بايد برنامه اى تنظيم شود كه علما با يكديگر ملاقات كنند و دور از تعصّبات به گفتگو بپردازند و ديدگاههايشان را به هم نزديك كنند. علماى ايران و عربستان در كشورهاى خودشان منشأ اثر بوده اند و لزوم تقارن و تقارب ميان اين دو گروه از علما احساس مى شود.

پشتوانه روابط سياسى و اقتصادى كه ميان ما و عربستان وجود دارد، همكارى هاى دينى است و حج براى تحقّق اين امر، موقعيّت مناسبى است. علمايى كه از ايران همه ساله به حج مى روند، بايد به گونه اى برنامه ريزى كنند كه با علماى عرب، رابطه برقرار شود و از آنها براى سفر به ايران و ديدار از شهرهايى همچون قم و مشهد و بازديد از حوزه ها و دانشگاه هاى ما دعوت به عمل آورند. من هنوز اثر ديدارهايى را

ص: 68

كه از دانشگاهها و مراكز علمى عربستان داشته ام، در وجودم احساس مى كنم و حتّى گاه تشديد و تقويت مى شود.

: جناب آقاى هاشمى! چند سال است كه زمزمه خصوصى سازى حج بر سر زبان هاست. با توجّه به خساراتى كه خصوصى سازى زيارت سوريّه براى ما داشته، آيا انجام اين طرح در مورد حج با توجه به شرايط ويژه عربستان، براى ما زيانبار نخواهد بود؟

آقاى هاشمى: بنده مطلّع نيستم كه اين مسائل به چه انگيزه اى مطرح مى شود؟ با همين كيفيّتى كه تاكنون سفر حج اداره مى شده است، هم حجّاج راضى اند، هم ما و هم كشور عربستان سعودى. در عربستان به ما مى گفتند كه در همه دنياى اسلام، حجّ ايران از همه جا منظّم تر است. اين نظم و انضباط ريشه در اين دارد كه دولت ما خود سكّاندار است. ما با انگيزه اقتصادى به قضيّه نگاه نمى كنيم؛ ضمن اينكه در بعد اقتصادى رعايت همه اطراف و جوانب را مى كنيم: نه صرفه جويى بيش از اندازه كه مانع رفاه حجّاج و رضايت آنان است داريم و نه به دام اسراف مى افتيم. تنها عيبى كه خودنمايى مى كند، اين است كه برخى از افراد، زودتر نام نويسى كرده اند و برخى ديگر در سالى كه مستطيع مى شوند، نمى توانند به حج بروند. بايد براى حلّ اين مُعضل اقدام كنيم.

قبلا امكان اين امر وجود نداشت كه با دولت عربستان به تفاهم برسيم؛ ولى در مقطع كنونى اين امر شدنى است. ما بايد به اين سمت حركت كنيم كه اعزام حاجى را «به روز» كنيم. در كل همانطور كه شما اشاره كرديد، ما از تجربه خصوصى سازى سفر سوريه خاطره خوشى نداريم.

: جناب آقاى هاشمى! از توفيقات بزرگى كه شما در سفر به حرمين شريفين داشته ايد، ورود به داخل خانه كعبه و ضريح رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بود. خواهش مى كنم بفرماييد در اين اماكن چه احساسى داشتيد؟ وضعيّت داخل اين دو مكان مقدّس را توضيح دهيد. واقعاً سعادتى است كه كمتر نصيب افراد مى شود.

آقاى هاشمى: بله، من از بس دعا كردم خداوند اين توفيق را نصيبم كرد. وقتى وارد حرم

ص: 69

حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله شدم ديگر خودم را نمى شناختم، توجّهى هم به مسائل و ريزه كارى هايى كه يك توريست به دنبال آن است مثل نقش در و ديوار، شكل ضريح، پرده، سقف و مانند آن، نداشتم و چيزى از اينها در خاطرم نيست. هركس چيزى از اين موارد بپرسد، جوابى ندارم. آدم وقتى وارد اين مكانهاى مقدس مى شود، همان دفعه اوّل اين حالت مخصوص برايش پيش مى آيد و دفعات بعد ديگر كم كم عادى مى شود. واقعيت اين است كه اين يك آرزوى دست نيافتنى بود براى من، وقتى كه مشرف شدم، بييشتر حالت زيارت پيدا كردم، آن هم زيارت نه به معناى دعا و نحو آن، بلكه حالتى كه در وجودم نگهدارم و لذت ببرم. حالت عرفانى قابل توصيف نيست، و نمى توانم آن را بازگو كنم.

به هرحال از آن واقعيات شكلىِ آنجا چيزى در ذهن ندارم و نمى توانم تصوير كنم.

بيشتر آن حالتى را كه داشتم به ياد دارم.

درون كعبه مناسكى دارد. در چند نقطه مستحب است نماز خوانده شود. لحظه اى كه وارد شدم، مدّتى را كه آنجا بودم، درچند نقطه مشغول خواندن نماز شدم. يك حالت آرامشى داشتم. لحظاتى نشستم و معنويت و جلال و عظمت آنجا را تماشا كردم.

در مورد حرم حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله همين حالت وجود دارد. مقدارى جلوى قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و كمى هم آن نقطه اى كه مى گويند بيت حضرت زهرا عليها السلام است يا قبر آن حضرت است، توقف كردم. به جهت تاريكى چيز زيادى معلوم نبود و نوشته اى هم نديدم و نتوانستم بخوانم.

ولى در خانه خدا، كعبه، بيشتر به مراسم مربوط به آن پرداختيم، وقتى شما فكر مى كنيد لحظه اى رفته ايد داخل خانه خداوند، يك حالت استثنايى پيدا مى كنيد، در طول عمر انسان يك لحظه زيبايى است!

قبرستان بقيع هم براى من همين وضع و حالت را داشت. آنجا هم لحظاتى خود را فراموش كردم به طورى كه فكر بعضى چيزها را نكرديم و ناخودآگاه قدمهايمان ما را به نزديك ترين فاصله به قبور متبرّك كشاند و در همانجا بر روى زمين نشستيم.

ص: 70

: سالهاست كه بقيع وضع كنونى را دارد. مى دانيد كه اين مكان با آن وضعيّت در مقابل ديد زائران واقع شده، واقعاً دل هر مسلمانى را به درد مى آورد. آيا حضرت عالى در رابطه با بازسازى بقيع، با مقامات عربستان وارد گفت وگو شديد؟ اگر پاسخ مثبت است، آنها در اين باره چه گفتند؟

آقاى هاشمى: بله! من در اين باره با بسيارى از مقامات آنجا وارد صحبت شدم. عرض كردم:

ببينيد! شما طبق عقيده علمايى عمل كرده ايد كه مبانى غيرمنطقى دارند كه مورد پذيرش ما نيست و اين قبرستان را به اين صورت به حال خود گذاشته ايد. صدها ميليون شيعه دوستدار اهل بيت كه از اقصى نقاط عالم به اينجا مى آيند، اين منظره را مشاهده مى كنند و دچار ناراحتى مى شوند. شما چه سودى از اين ناراحتى ها مى بريد؟ اين مانع وحدت دنياى اسلام و موجب آزردگى قلب مسلمانان مى شود. بعد افزودم:

ما در اين خصوص، طرح معتدلى داريم. اجازه بدهيد كلّ محوّطه قبرستان بقيع را با سنگ هاى ايرانى مفروش كنيم و دور مقابر ائمّه ديوارى بسازيم و سايبانى براى زائران در فاصله معقولى نسبت به مقابر، در نظر بگيريم تا بتوانند از آن استفاده كنند.

مقامات جواب منفى ندادند و امر را به رضايت علما موكول كردند. من مايل بودم كه با علماى رده اول عربستان در اين زمينه به گفت وگو بپردازم. در مكّه با متولّى حرم و امام جمعه كه فرد بسيار روشنى بود، صحبت كردم و ايشان را فردى قابل تفاهم يافتم. ولى ابراز شد كه در اين رابطه نظر علماى اهل فتوى و اصيل تر همچون آقاى «بن باز» لازم است. ملاقات با وى را در برنامه من گنجاندند؛ ولى انجام نشد.

به نظر مى رسيد كه آنان برداشت خوبى در مورد پيشنهاد اصلاح ظاهر قبرستان بقيع ندارند. ملاقات با علماى رده پايين تر هم انجام نشد و قضيّه مسكوت ماند.

بنابر اين فرصت ديگرى براى اين كار لازم است.

در مورد قبرستان «احُد» نيز با آنها صحبت كردم. اين زيارتگاه شهدا هم از دور منظره جالبى ندارد. وقتى آنجا را ديدم، به مقامات ذيربط گفتم:

شما با بقيّه زيارتگاهها كه اينطور معامله نكرده ايد. چه اشكالى دارد كه در اينجا فضايى درست كنيد كه قابل تحمّل باشد؟

ص: 71

: جناب آقاى هاشمى! به هنگام حضور حضرت عالى در مدينه منوّره و شركتتان در نماز جمعه، خطيب جمعه، مطالب نابجا و اهانت هايى را در صحبت هايش داشت كه با عكس العمل حضرت عالى روبرو شد. اگر صلاح مى دانيد، مايليم كه براى ثبت در تاريخ و استفاده خوانندگان فصلنامه «ميقات حج» اصل ماجرا را از زبان شما بشنويم.

آقاى هاشمى: بله. آن ماجرا تلخ و داراى عاقبت شيرينى بود. ما آن روز با خستگىِ زيادِ ناشى از سفر، خودمان را به نماز جمعه رسانديم و انگيزه اى جز كمك به وحدت و نزديكى نداشتيم. طبق معمول براى استماع خطبه ها نشستيم؛ ولى خطيب جمعه در خلال صحبت هايش حرف هاى نادرستى زد. در كنار من يكى از وزراى كابينه عربستان نشسته بود. من به ايشان كه معمولا با من همراهى مى كرد، گفتم:

«با توجّه به حرف هاى اين آقا، ما ديگر نمى توانيم پشت سر ايشان نماز بخوانيم.» وزير مربوطه هم جواب داد: «من هم توجيهى براى اين كار نمى بينم.»

من شك داشتم كه آيا خطيب مزبور، اصلا متوجّه ورود من شد، يا نه؟ چون مسجد مملو از جمعيّت بود و جايى را براى ما از قبل خالى نگاه داشته بودند. برخاستيم و به اتاقى كه متعلّق به حرم بود و براى استراحت ما در نظر گرفته بودند، رفتيم و نماز خودمان را در جمع ايرانيان و عرب هايى كه همراه ما به اتاق آمدند، خوانديم. من ديگر كلمه اى در اين باب به زبان نياوردم. بعد يكى از آقايان اهل علم كه در شمار متولّيان حرم بود، نزد من آمد و گفت:

«ايشان عادتش اين است و بدون در نظرگرفتن سياست دولت به نحو خودسرانه اى حرف مى زند. شما به دل نگيريد و مطمئن باشيد اين كار را بى جواب نخواهيم گذاشت و احساس مى كنيم به ما هم اهانت شده است. در سنّت ما اهانت به مهمان، جرم بدى محسوب مى شود.»

به هتل كه رفتيم، آقاى «اميرعبداللَّه» تلفنى با من تماس گرفت و به نحو مؤكّدى اظهار تأسّف كرد و سخنان خطيب جمعه را يك خودسرى آشكار و اهانت به مقامات سعودى خواند. من سعى كردم عصبانيّت وليعهد عربستان را كاهش دهم. گفتم:

«ما حالتهاى علما و روحانيّت را بيشتر از شما مى شناسيم و مى دانيم كه در ميان آنان

ص: 72

از اين اتفاقّات مى افتد!». ايشان دوباره تأكيد كرد كه شما بعداً شاهد خواهيد بود كه ما تحمّل نخواهيم كرد كه ميهمانمان مورد اهانت قرار گيرد و خلاف سياستمان عمل شود. واقعاً هم به اين قولشان وفا كردند؛ با آنكه ما از آنها نخواسته بوديم كه اين قضيّه را دنبال كنند.

: آقاى هاشمى! قدرى از خاطرات جالب و مسائل مهمّى كه در سفرتان به عربستان اتّفاق افتاد، بيان كنيد.

آقاى هاشمى: سفر من به عربستان طولانى و تمام قسمتهاى آن جالب بود. در بازديد از منا و عرفات، طرح هايى به نظرم رسيد كه به آنها ارائه كردم و برخى از آنها مورد قبول آنان قرار گرفت. سفر به منطقه «اصحاب الحجر» در يا «العُلى» بسيار برايم زيبا بود. آنجا محلّ وقوع بعضى از داستان هاى قرآن بود و من مايل بودم از نزديك، آن مكان را ببينم. خانه هايى كه در كوهها تراشيده بودند، و جايى كه ناقه صالح از آنجا بيرون آمده بود و از زمان انبيا به همان شكل براى عبرت ديگران باقى مانده بود، واقعاً ديدنى بود.

شنيدم بعد از بازديد ما از آن منطقه و پخش خبر مربوط به اين ديدار، مكان مزبور رونق گرفته و رفت و آمد به آنجا زياد شده است.

در طول سفر، شاهد برنامه هاى اقتصادى عربستان و وضعيّت دانشگاههايشان بودم. سعودى ها انصافاً دانشگاههاى خوبى دارند و پيشرفت شايانى كرده اند. از بيمارستان هاى مجهّز آنان و نيز «الحرس الوطنى» يعنى گارد آنان بازديد كردم كه چيزى شبيه سپاه ماست و حفاظت و امنيّت را به عهده دارند. در خصوص توضيح راجع به اين تشكيلات امنيّتى، با ديد بازى برخورد كردند كه به ميزان دوستى ما و آنها و اعتمادشان اشاره داشت. فرمانده گارد مزبور، فرزند آقاى اميرعبداللَّه است و در جمع همه فرماندهان عاليرتبه در تالارى كه ما هم حضور داشتيم، سخنرانى كرد و در خلال صحبت هايش گفت:

«پدرم گفته: به همه سؤالات شما جواب بدهم.» البتّه من سعى كردم در آن جمع، از طرح سؤالاتى كه پاسخ به آن، قدرى براى آنان محذور داشت، بپرهيزم و اين كار را به جلسات خصوصى تر موكول كردم.

ص: 73

بازديدم از مناطق صنعتى «جُبيل» واقعاً مرا به اين نتيجه رساند كه آنان در زمينه صنعت پيشرفت كرده اند. در خصوص پتروشيمى وضع بهترى نسبت به ما دارند.

از نيروى دريايى آنان در ساحل خليج فارس بازديد كردم. در آنجا فرمانده نيروى هوايى شان گفت:

«به من دستور داده اند كه سؤالات شما را بى جواب نگذارم. هرچه خواستيد، مى توانيد از ما بپرسيد.» بنده هم با توجّه به اينكه با مسائل نظامى آشنايى دارم و جزئيّات مسائل مربوط به پايگاه بندرعبّاس خودمان را مى دانم، در مقر سعودى ها به طرح سؤالات فنّى پرداختم و فرمانده مزبور هم جواب مى داد. در كل جوّ اعتماد خوبى بين ما در جريان بود.

بعد از آن ما را به طائف بردند و در آنجا هم شاهد چيزهاى ديدنى بوديم. تقريباً تمام چيزهايى كه در عربستان مايل به ديدن آن بوديم، از ما دريغ نشد و اگر در برخى موارد اطلاعاتى به دست نياورديم، به ضيق وقت خودمان مربوط مى شد.

به بازديد از دانشگاه نفت «ظهران» رفتيم. وضع آنها در دانشگاه يادشده خوب است و مركز تحقيقات و آزمايشگاه هاى مُدرنى دارند.

: از توضيحاتتان تشكّر مى كنم. چه پيشنهادى براى بهره بردارى بيشتر از سفر حج، به مسؤولان و كارگزاران حج و نيز عموم مردم داريد؟

آقاى هاشمى: گمان مى كنم در اين زمينه مسؤولان برگزارى حج، به لحاظ تسلّط و كاركشتگى شان، و طرح ها و افكارى كه دارند، بهتر از من مى دانند كه چه بايد بكنند و من بيشتر از آنان نمى دانم. فقط تأكيد من روى اين است كه وضعيتى فراهم شود كه ما بتوانيم در آنجا در ايام حج، مجموعه علما را در كنار هم داشته باشيم؛ تا بتوانيم بحث هاى ناتمامى را كه وجود دارد، به اتمام برسانيم. اين امر قدرى به نوع برخورد و تلاش ما بستگى دارد.

: جناب آقاى هاشمى! ممنون مى شويم اگر نظرتان را درمورد فصلنامه «ميقات حج» بفرماييد.

ص: 74

آقاى هاشمى: من از اين مجلّه خوشم مى آيد و هربار كه به دستم مى رسد، تيترهايش را نگاه مى كنم و اگر مطلبى جلب توجه كند، آن را مى خوانم. انتشار اين مجلّه كار مثبتى است كه انجام شده و انشاءاللَّه به سمت فنّى ترشدن پيش بروند تا خواندنى تر شود.

: سپاسگزاريم. به عنوان آخرين سؤال: به نظر حضرت عالى جاى چه پژوهش هايى را در امر حج، خالى مى بينيد؟

آقاى هاشمى: وقت نماز است و اين سؤال شما هم جنبه كيفى دارد. نظراتى دارم كه انشاءاللَّه با جناب آقاى قاضى عسكر و ديگر دوستان، در زمان ديگرى مطرح مى كنم.

موفق باشيد. ان شاءاللَّه!

ص: 75

امارت حج و زعامت حجاج

سيد جواد ورعى

مقدمه

«امارت حج» از منصب هايى است كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامى دارد.

نصب اميرالحاج از شؤون حكومت و از اختيارات و وظايف حاكم اسلامى است و كسى نمى تواند بدون اذن حاكم، اين منصب دينى و اجتماعى را برعهده بگيرد.

از زمان صدر اسلام كه پيامبر مكرّم صلى الله عليه و آله مراسم حج را با شكوه و عظمت خاصى انجام داد، حاكمان جامعه؛ اعم از عادل و فاسق، با تأسّى به سيره پيامبر صلى الله عليه و آله، يا خود در موسم حج عازم زيارت بيت اللَّه الحرام شده و امارت حج را برعهده داشتند يا فردى را به عنوان نماينده خود و اميرالحاج منصوب مى كردند؛ زيرا عزيمت حجاج به مكّه مكرّمه و انجام مناسك حج، با توجه به اهداف متنوع و شؤون مختلف آن، به عنوان «عبادتى كه داراى جنبه هاى مختلف فردى، اجتماعى، معنوى، سياسى، اقتصادى و اخلاقى است»، بدون امير و سرپرست به سامان نمى رسد.

اگر حج تنها عبادتى فردى بود و هر كسى وظيفه داشت براى انجام اعمال و مناسك مخصوص عازم خانه خدا شود، ممكن نبود كسى گمان كند، عزيمت افراد متعدد در يك زمان براى انجام عبادتى فردى، نيازى به امير و سرپرست ندارد، ولى با توجه به ابعاد متنوع حج، به ويژه بُعد اجتماعى- سياسى آن، كه

ص: 76

قراين و شواهد غيرقابل ترديد و فراوانى دارد، وجود شخصى به عنوان «اميرالحاج» را ضرورى مى نمايد. از اين رو، در طول تاريخ اسلام مسأله مورد شك و ترديد نبوده و حتى خلفاى جائر، نصب اميرالحاج را از شؤون و وظايف خود دانسته و بدان مبادرت مى ورزيدند.

علما و دانشمندان اهل سنت نيز كه حكومت هاى مختلف را در ميان مسلمين مشروع مى دانستند، به اين مطلب تصريح كرده و به بيان احكام مربوط به اين منصب پرداخته اند. يكى از فقهاى اهل سنت در بحث «وقوف به عرفه و لزوم برگزارى نماز جماعت و ايراد خطابه توسط اميرالحاج» مى گويد:

«لا خلاف بينهم انّ اقامة الحجِّ هِيَ السلطان الأعظم أو لمن يقيمه السلطان الأعظم أو لك وإنّه يصلّي ورائه بِرّاً كان السلطان أو فاجراً أو مبتدعاً ...» (1)

در صدر اسلام مراسم حج معمولًا با حضور پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خلفاى پس از آن بزرگوار برگزار مى شد و طبعاً تصدى امر حج و حجاج با آنان بود. گاهى نيز افرادى را به نمايندگى خويش در مراسم حج مأموريت مى دادند. علامه محمدتقى مجلسى مى نويسد:

«هميشه حضرت سيد المرسلين و حضرت اميرالمؤمنين- صلوات اللَّه عليهما- امير حاج از جهت رفع ظلم و ستم مقرر مى فرمودند، اگر خود نمى فرمودند از جهت موانع.» (2) فصل اوّل: امارت حج در تاريخ اسلام

مسعودى، مورخ معروف، فهرستى طولانى از كسانى را كه از زمان حيات پيغمبر تا سال 350 هجرى امارت حج را برعهده داشتند، ثبت كرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكه، درسال هشتم هجرى، «عُتّاب بن اسَيد ابى العيص بن اميه» را عامل و كارگزار خويش در مكه قرار داد و برحسب نقل مسعودى مراسم حج در آن سال به سرپرستى او انجام شد، از اين رو او را اوّلين اميرالحاج درتاريخ اسلام شمرده است. البته برخى هم معتقدند كه در اين سال حجاج، اميرى نداشته و خود مراسم حج را به جا آوردند. (3)


1- ابن رشد، «بدايةالمجتهد و نهاية المقتصد»، ج 1، ص 424
2- محمدتقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج 8، ص 198
3- مسعودى، مروج الذهب، ج 4، 395، دارالفكر.

ص: 77

اولين اميرالحاج

ولى به نظر مى رسد اولين كسى كه مستقلًا به عنوان اميرالحاج از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله عازم سفر حج شد و سرپرستى و امارت حجاج و نيز ابلاغ پيام برائت از مشركان را برعهده گرفت، على بن ابى طالب عليه السلام بود. ماجرا آنگونه كه از روايات شيعه و اهل سنت استفاده مى شود، از اين قرار بود كه پيامبر پس از نزول آياتى از سوره برائت، به ابوبكر مأموريت داد تا براى ابلاغ اين سوره به مردم در سرزمين منا عازم بيت اللَّه الحرام شود. اما پس از مدتى على بن ابى طالب عليه السلام را احضار فرمود و به او مأموريت داد تا به سراغ ابوبكر رفته، سوره برائت را از او دريافت نمايد و خود اين مأموريت را انجام دهد. علّامه امينى اين ماجرا را از 73 تن از مفسّران و مورّخان اهل سنت با اختلافاتى جزئى نقل كرده است. (1) گذشته از مباحث كلامى كه درباره اين ماجرا درگرفته، آنچه به بحث فعلى ما ارتباط دارد آن است كه رواياتى كه شيعه نقل كرده، دلالت دارد كه پيامبر مسؤوليت امارت حج و ابلاغ سوره برائت را به على عليه السلام محول كردند؛ چون اين روايات مطلق بوده و مقيد به ابلاغ سوره برائت نيست. (2) به علاوه كه حضرت كيفيت قضاوت را به على عليه السلام گوشزد كرد، درحالى كه مسؤوليت قضاوت در منازعات و مشاجرات حجاج از شؤون اميرالحاج است و مأموريت ابلاغ سوره برائت، ارتباطى با امر قضاوت در موسم حج ندارد. (3) در تفسير عياشى از امام حسن عليه السلام و آن حضرت از امام على عليه السلام نقل كرده كه فرمودند:

«انّ النّبى صلى الله عليه و آله حين بعثه ببرائة قال: يا نبىّ اللَّه انّي لَسْتُ بلسن و لا بخطيب، قال صلى الله عليه و آله: يأبى اللَّه ما بي الّا ان أذهب بها أو تذهب أنت. قال: فان كان لابدّ فسأذهب أنا، قال: فانطلق فانّ اللَّه يثبت لسانك و يهدي قلبك ثمّ وضع يده عَلى فَمِه، فقال: انطلق و اقرأها على الناس و قال صلى الله عليه و آله: الناس سيتقاضون اليك فاذااتاك الخصمان فلاتقض لواحد حتى تسمع الآخر فانّه أجدر أن تعلم الحق». (4)

از طرق اهل سنت نيز روايتى شبيه به همين مضمون نقل شده كه على صلى الله عليه و آله به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عرض مى كند:

«يا رسول اللَّه تبعثني و انا غلام حديث السن واسأل عن القضاء و لا أدرى ما


1- عبدالحسين امينى، الغدير، ج 6، ص 341- 338
2- سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان ج 9، ص 164
3- همان، ص 166
4- عياشى، تفسير عياشى ج 2، ص 75، تصحيح از سيدهاشم رسولى محلاتى.

ص: 78

أُجيب؟ قال: ما بدّ من أن تذهب بها أو اذهب بها، قلت: ان كان لابدّ أنا أذهب، قال: انطلق فانّ اللَّه يثبت لسانك و يهدي قلبك، ثم قال: انطلق فاقرأها على الناس». (1)

در مقابل، مفسّران اهل سنت با استناد به پاره اى از روايات اظهار داشته اند كه حضرت على فقط مأمور ابلاغ سوره برائت بود و امارت حج همچنان برعهده ابى بكر باقى ماند. (2) درحالى كه بعضى از روايات كه در منابع اهل سنت و مآخذ روايى شيعه وجود دارد، با اين سخن ناسازگارند. از روايات برمى آيد پس از آنكه پيام رسول خدا صلى الله عليه و آله توسط امام على عليه السلام به اطلاع ابوبكر رسيد، او به مدينه بازگشت تا علّت عزل خود را جويا شود و پيامبر پاسخ داد:

جبرئيل نازل شد و گفت: اين پيام را يا خودت يا يكى از خاندانت بايد ابلاغ كند. تنها به نقل دو نمونه از اين روايات؛ يكى از منابع اهل سنت و ديگرى از مآخذ شيعى اكتفا مى كنيم:

در تفسير «الدرالمنثور» از على عليه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمود:

«لمّا نزلت عشر آيات من برائة على النّبي صلى الله عليه و آله دعا أبابكر رضى الله عنه ليقرأها عَلى أهل مكّة، ثمّ دعاني فقال لي: أدرك أبابكر فحيثما لقيته فخذ الكتاب منه. و رجع ابوبكر رضى الله عنه فقال: يا رسول اللَّه نزل فِيَّ شى ء؟ قال: لا و لكن جبرئيل جاءني فقال: لا يؤدي عنك الّا أنت أو رجل منك». (3)

شيخ مفيد در «ارشاد» نقل كرده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:

«اركب ناقتي العضباء و ألحِق أبابكر فخُذْ برائة مِن يَدِه وامض بها الى مكّة و انبذ بها عهد المشركين اليهم و خيّر أبابكر بين ان يسير مع ركابك أو يرجع اليّ».

وقتى حضرت، پيغام پيامبر را به ابوبكر ابلاغ كرد، او گفت: من بازمى گردم. و با نگرانى خدمت رسول خدا بازگشت. (4) اينكه پيامبر به عنوان حاكم اسلامى دو نماينده به حج اعزام كرده باشد؛ يكى به عنوان اميرالحاج و ديگرى براى ابلاغ سوره برائت و اعلان چهار مطلب اساسى؛ ( «كسى به صورت


1- سيوطى، الدر المنثور ج 3، ص 380، دارالكتب العليه، بيروت.
2- رشيد رضا، تفسير المنار، ج 10، ص 155، دارالفكر.
3- سيوطى، الدرالمنثور، ج 3، ص 378
4- محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 21، ص 275

ص: 79

عريان طواف نكند»، «مشركان حق اجتماع با مسلمانان در مراسم حج را ندارند»، «هركه با رسول خدا عهد و پيمانى داشته، آن عهد و پيمان ملغاست» و «خدا و رسول او از مشركان بيزارند») (1) بعيد مى نمايد، اگر بنا بر اعزام دو نماينده بود، چرا از ابتدا دو نماينده اعزام نشد؟

اگر ابوبكر عزل نمى شد، هم اميرالحاج بود و هم مأمور ابلاغ پيام برائت، حال كه عزل شد، هردو مسؤوليت برعهده على عليه السلام نهاده شد. برخلاف پندار برخى از مفسران اهل سنت، (2) على عليه السلام تنها به عنوان بستگى فاميلى با پيامبر، مأمور ابلاغ اين پيام نشد، بلكه به عنوان نماينده رسول خدا و حاكم اسلامى روانه اين مأموريت گرديد.

در سال دهم هجرى نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله خود عازم سفر حج شد و با انجام حجةالوداع همه احكام و مناسك حج را به مسلمانان آموخت و طبعاً حضرت خود اميرالحاج بود.

خلفا و امارت حج

در زمان خلفاى بعد از رسول خدا نيز معمولًا حج به امارت و سرپرستى خلفا برگزار مى شد و گاهى هم افرادى را به جاى خود مأموريت مى دادند؛ مثلًا در سال 11 هجرى، عمر بن خطاب، در سال 12 هجرى ابوبكر و در سال 13 هجرى عبدالرحمان بن عوف امارت حج را برعهده داشتند. در زمان خلافت خليفه دوم و خليفه سوم نيز خود خلفا در موسم حج حضور داشتند.

بنابر نقل مسعودى، در سال 36 هجرى عبداللَّه بن عباس- كه قاعدتاً بايد از جانب اميرالمؤمنين على عليه السلام مأموريت امارت حج را برعهده گرفته باشد- در سال 37 هجرى باز هم عبداللَّه بن عباس از سوى حضرت مأمور شد. (3) ولى معاويه كه با حضرت بيعت نكرده و از هر فرصتى براى كارشكنى استفاده مى كرد، يزيدبن شجره الرهادى؟؟؟ را به عنوان اميرالحاج به حج اعزام كرد، بين نماينده خليفه مسلمين و نماينده غيرقانونى معاويه اختلاف درگرفت، بالأخره مجبور شدند به امامت جماعت شيبةبن عثمان بن ابى طلحه رضايت دهند. (4) تعجب از بعضى از نويسندگان اهل سنت است كه اين واقعه را شاهدى گرفته اند بر اينكه عامل و كارگزار از شؤون حكومت نبوده، بلكه به مقتضاى مصلحت عموم مسلمين عمل مى شده است! (5) از برخى خطب نهج البلاغه استفاده مى شود كه كارگزار اميرالمؤمنين على عليه السلام در مكه


1- الدرالمنثور، ج 3، ص 378
2- الميزان، ج 9، ص 168، به نقل از ابن كثير و گروه ديگرى از مفسران
3- طبرى نيز در اين دو سال نماينده حضرت على عليه السلام را عبد الله بن عباس معرفى كرده است. ولى سال 39 را از قول واقدى سالى شمرده كه عبدالله بن عباس نماينده على عليه السلام با مأمور معاويه اختلاف پيدا كردند. ر. ك.: تاريخ طبرى، ج 3، ص 571 و ج 4، ص 69 و 104.
4- مروج الذهب، ج 4، ص 397
5- ظافر القاسمى، نظام الحكم في الشريعة و التاريخ الاسلامى، ص 536

ص: 80

قثم بن عباس بن عبدالمطّلب بود كه حضرت در نامه به او نوشته است؛ يكى درخصوص لزوم هوشيارى دربرابر مأموران و جاسوسان معاويه كه به مكه آمده و درصدد تحريك مسلمانان اند (1)، و ديگر آنكه به او مى فرمايند با مردم حج را اقامه كن، ايام اللَّه رابه آنان يادآورى كن، پس آداب برخورد با مردم را به وى گوشزد مى كنند. (2) او تا زمان شهادت حضرت، والى مكه بود، پس همانطور كه پيامبر پيش بينى كرده بود، در زمان معاويه و در سمرقند به شهادت رسيد. (3) در سال 40 هجرى كه ميان امام حسن مجتبى عليه السلام و معاويه اختلاف و نزاع بود، مغيرة بن شعبه امارت حج را برعهده گرفت. از اين سال تا پايان سلطنت اموى ها، معمولًا امارت حج برعهده اعوان و انصار معاويه و افرادى از دودمان بنى اميه بود. مى توان از عتبةبن ابى سفيان، مروان بن حكم، يزيد بن معاويه، سعيد بن عاص، وليد بن عتبه و عثمان بن محمد بن ابى سفيان به عنوان امراى حج در اين مقطع از تاريخ اسلام نام برد. پس از حادثه جانگداز كربلا، كه عبداللَّه بن زبير دست به شورش زد و شهر مكه را در اختيار گرفت، تا ساليان درازى امارت حج را خود برعهده داشت.

در سال 72 هجرى كه حجاج بن يوسف ثقفى بر كوفه مسلط شد، اميرالحاج بود و به نقل مسعودى پس از وقوف در منا و بازگشت به مكه طواف خانه خدا را بجا نياورد.

در سال 73 نيز امارت حج برعهده او بود و در همين سال عبدالله بن زبير را به قتل رساند.

پس از اين دوره، نام افرادى چون عبدالملك بن مروان، سليمان بن عبدالملك بن مروان، ابان بن عثمان بن عفان، وليد بن عبدالملك، عمر بن عبدالعزيز بن مروان، ابوبكر محمد بن عمرو بن حزم، هشام بن عبدالملك، ابراهيم بن هاشم المخزومى، سليمان بن هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد بن عبدالملك، خالدبن عبد الملك بن حارث، محمد بن عبدالملك بن مروان و افراد ديگرى از اين قبيل جلب نظر مى كند. (4) هيچ يك از خلفاى اموى و عباسى، امارت حج را همچون ساير مسؤوليت هاى اجتماعى و سياسى، به افرادى كه خارج از تيره و قبيله و يا اعوان و انصار خود بودند، واگذار نكردند. بنابه نقل مسعودى، در سال 202 هجرى ابراهيم بن موسى بن جعفر براى اولين بار به عنوان فردى از دودمان ابى طالب، امارت حج را برعهده گرفت. آن هم نه اينكه از ناحيه


1- نهج البلاغه، نامه 33
2- همان، نامه 66
3- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 140
4- مروج الذهب، ج 4، ص 398 و 399

ص: 81

خليفه وقت نصب شده باشد، بلكه بواسطه شورشى كه سازماندهى كرده بود، در موسم حج امارت حج را در اختيار گرفت. (1) او در زمان خلافت مأمون عباسى، مدّتى از جانب محمدبن محمدبن زيد بن على كه قيام كرده بود، امارت يمن را برعهده داشت. (2) محقق و رجالى معاصر، مرحوم تسترى فضل و منقبتى را كه شيخ مفيد براى همه فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام ذكر كرده، نادرست خوانده و وجوه مختلفى از ضعف ابراهيم بن موسى را بيان كرده است. (3) ائمه معصوم و امارت حاج

با حاكميت خلفاى اموى و عباسى، ائمه اطهار عليهم السلام كه شايستگى ولايت بر امت را داشتند، به لحاظ عدم بسط يد در امر عزل و نصب اميرالحاج نيز مانند ساير شؤون حكومتى دخالت نداشتند. انزواى آنان در جامعه بخصوص در بعضى از مقاطع تاريخ و عدم دخالت در امور حكومت، بازهم حكام و خلفا را راضى نمى كرد. خلفا از اينكه ائمّه به لحاظ شخصيت والاى علمى و معنوى مورد توجه مردم بوده و محبتشان در قلوب مردم جاى دارد، اندوهگين و نگران بودند. جريان حضور هشام بن عبدالملك در سفر حج معروف است.

هنگامى كه او پس از طواف، آهنگ استلام حجرالاسود را نمود، با آنكه پسر عبدالملك حاكم و خليفه بود، به خاطر ازدحام جمعيّت ازاينكه بتواند خود را به حجرالاسود برساند، نا اميد شد، لذا با اطرافيانش به كنار مسجد آمده، در گوشه اى به انتظار فرصت مناسبى براى استلام حجرالأسود نشست. در همين اثنا امام سجاد عليه السلام كه قصد استلام حجرالأسود را نموده بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و راه را براى ايشان بازكردند. حضرت تا كنار حجرالأسود جلو گرفت و آن را لمس نمود. هشام كه دقايقى پس از ناكامى خود تحمل مشاهده چنين صحنه اى را نداشت، از روى تجاهل گفت: اين فرد كيست كه مردم براى او راه گشودند؟! اطرافيان نيز براى خوشايند او اظهار بى اطلاعى كردند، ولى در همين حال فرزدق باآنكه شاعر دربار محسوب مى شد، نتوانست اين بى اعتنايى و تجاهل را ناديده بگيرد و در قصيده غرّايى در فضيلت امام سجاد عليه السلام، به معرفى آن حضرت پرداخت.

يا سائلي أين حلّ الجود و الكرم عندي بيان اذا طلا به قدموا


1- همان، ص 401
2- محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج 1، ص 305
3- ر. ك.: قاموس الرجال، ج 1، صص 108- 306

ص: 82

هذا الّذي تعرف البطحاء وَطْأتَه و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم

هذا ابن خير عباداللَّه كلّهم هذا التقيّ النقيّ الطاهر العلم

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهلهُ بجدّه انبياء اللَّه قد ختموا (1)

در سال 140 هجرى نيز امام صادق عليه السلام كه در موسم حج حضور داشت، هنگام عزيمت از عرفات به مشعر، مركبش دچار مشكل شد و حضرت از مركب فرودآمد. اسماعيل بن على بن عبداللَّه بن عباس كه اميرالحاج بود، و قدرى جلوتر حركت مى كرد، متوجه حضرت شد، به انتظار ايستاد. امام صادق عليه السلام سرش را بلند كرده، فرمود:

«انَّ الإمام اذا دفع لم يكن له أن يقف الّا بالمزدلفة». (2)

«اميرالحاج وقتى حركت آغاز كرد، نبايد تا مزدلفه توقف نمايد.»

اما او به احترام حضرت ايستاد تا ايشان سوار بر مركب شده و حركت كردند.

«امام» در روايات حج، «اميرالحاج» است و فقها و محدثان بر اين مطلب تصريح كرده اند. علامه محمدتقى مجلسى مى گويد: «غالباً در كتاب حج كه امام گويند، مراد از آن اميرالحاج است». (3) صاحب جواهر نيز مى گويد: «المراد بالإمام اميرالحاج كما صرّح به غير واحد». (4) همچنين صاحب حدائق مى گويد: «والمراد بالإمام هنا هو من يجعله الخليفة والياً على الموسم لاالامام حقيقة و ان كان منتحلًا». (5) در عين حال، پيشوايان معصوم به همراه مردم در سفر حج حضور داشتند و اعمال و مناسك حج را بجا مى آوردند و مخالفتى از سوى آنان در رابطه با امراى حج نقل نشده است؛ چرا كه اساس و پايه مشروعيت خلفا مورد اشكال است و اميرالحاج تنها نماينده خليفه در موسم حج است. بلكه در پاره اى از موارد تأييد نسبى آنان به معناى آنكه حجاج بيت اللَّه الحرام در امر حج به هرحال اميرى دارند و بايد براى نظم در امور تابع او باشند، استفاده مى شود.

دولت عثمانى و امارت حاج

در اعصار بعدى نيز اهتمام خلفا به نصب اميرالحاج در تاريخ ثبت شده است. نصب اميرالحاج علاوه بر جهات گوناگونى كه در موسم حج و در مكه دارد (و در مباحث آينده


1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 172- 169
2- شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 399، ح 4
3- لوامع صاحبقرانى، ج 8، ص 198
4- شيخ محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، ج 19، ص 7
5- شيخ يوسف بحرانى، الحدائق الناضره، ج 16، ص 354

ص: 83

مطرح خواهد شد) در گذشته برا ى حفاظت و مراقبت از كاروان هاى حج در بين راه بوده است. با توجه به دشوارى سفرها در گذشته و خطرات فراوانى كه جان و مال مسافران را تهديد مى كرد، وجود فردى به عنوان اميرالحاج را لازم مى دانستند؛ به طورى كه در زمان خلافت عثمانى ساليان درازى افرادى را به اين مسؤوليت مى گماشتند و او به همراه هزاران سرباز همراه كاروانيان حركت مى كرد و در بين راه وظيفه حفاظت و مراقبت از جان و مال مسافران از دستبرد سارقان و راهزنان و گاهى تعدّى قبايلِ بين راه را به عهده داشت. گاهى قبايل بين راه به علل و انگيزه هاى مختلف از كاروانيان حج، مطالبه مال مى كردند و در صورت ممانعت آنان، متعرض مسافران حجّ مى شدند.

به لحاظ مسؤوليت سنگينى كه اميرالحاج درجهت حفظ سلامت كاروانها در رفت و برگشت برعهده داشت، همه ساله دربين صاحب منصبان عثمانى اختلافات زيادى براى آنكه چه كسى صلاحيت تصدّى اين منصب را دارد، درمى گرفت. (1) فصل دوّم: «اميرالحاج» در فقه شيعه

در روايات و كتب فقهى شيعه و اهل سنت، احكامى كه غالباً استحبابى است، براى اميرالحاج وجود دارد كه به بعضى از آنها اشاره مى شود.

«يوم الترويه» و اقامه نماز ظهر و عصر در منا

حجّاج در روز هشتم ذى حجه (يوم الترويه) در مكه مكرّمه، احرام حجّ بسته و عازم سرزمين منا مى شوند، شب را در اين سرزمين مى مانند و پس از طلوع آفتاب روز عرفه عازم سرزمين عرفات مى شوند. يكى از آداب احرام حج، آن است كه پس از اقامه نماز ظهر و عصر در مسجدالحرام محرم مى شوند، اما اميرالحاج از اين حكم مستثنى است. علاوه بر اينكه روايات در اين زمينه متفاوت است، برخى اقامه نماز در مسجدالحرام را مستحب شمرده و برخى در منا شايسته توصيف كرده اند. فقها در مقام جمع بين روايات و به قرينه روايات ديگرى كه درباره اميرالحاج وجود دارد، در مسأله قائل به تفصيل شده و اقامه نماز در مكه را


1- محمد عبداللطيف هريدى، شؤون الحرمين الشريفين في العهد العثمانى، ص 22 و 23

ص: 84

بر حجاج و اقامه نماز در منا را بر اميرالحاج حمل كرده اند و البته بعضى از فقها نيز حجاج را در اقامه نماز در مسجدالحرام يا منا مخيّر دانسته اند. (1) اقوال فقها

صاحب جواهر فتوا به «عدم جواز اقامه نماز در غير منا توسط اميرالحاج» را به شيخ طوسى كه در سه كتاب «تهذيب» و ظاهر «نهايه» و «مبسوط» آمده، نسبت داده است. (2) ولى ظهور عبارت «نهايه» و «مبسوط» در عدم جواز پذيرفته نيست.

در نهايه آمده است:

«يستحبّ لمن أراد الخروج الى مِنى الّا يخرج من مكّة حتّى يصلّي الظهر يوم التروية بها ثمّ يخرج الى منى الّا الامام خاصّة فانّ عليه أن يصلّى الظهر والعصر يوم التروية بمنى و يقيم بها الى طلوع الشمس من يوم عرفة». (3)

در عبارت فوق سخن در آداب خروج به منا است. بر حجاج مستحب است كه در روز ترويه نماز ظهر را در مكه بخوانند، سپس به طرف منا حركت كنند، اما امام (اميرالحاج) نماز ظهر و عصر روز ترويه را در منا مى خواند و در همانجا رحل اقامت مى افكند تا بعد از طلوع روز عرفه. حكمى استحبابى از اميرالحاج نفى مى شود و حكمى ديگر بر او اثبات مى گردد.

قاعدتاً سنخ حكمى كه براى او اثبات مى شود، از سنخ همان حكمى است كه او را از آن استثنا كرده اند. پس «عليه» در عبارت شيخ، ظهور در «وجوب» ندارد، بلكه به قرينه صدر، ظهور در «استحباب» دارد.

شاهد ديگر آنكه چند سطر بعد، در خصوص زمان حركت از منا به عرفات مى گويد:

«و يستحبّ للإمام أنْ يخرج مِنْ مِنى الّا بعد طلوع الشمس من يوم عرفة و من عدا الامام يجوز له الخروج بعد أن يصلّي الفجر بها و موسع له ايضاً الى طلوع الفجر». (4)

پس عبارت مورد استناد، اساساً در سياق احكام استحبابى حركت از مكه به منا و از آنجا به عرفات است و احتمال آنكه يكى از احكام مذكور در بين ساير احكام استحبابى، حكم


1- جواهر الكلام، ج 19، ص 6
2- همان.
3- شيخ طوسى و علّامه حلّى، النهاية و نكتها، ج 1، ص 518
4- همان، ص 519

ص: 85

وجوبى باشد، بعيد مى نمايد.

عبارت «مبسوط» نيز شبيه عبارت «نهايه» است. مى فرمايد:

«و يستحب اذا أراد الخروج الى منى أن لا يخرج من مكّة حتى يصلّي الظهر يوم التروية بها فاذا صَلّى الظهر يوم التروية بمكة خرج متوجّهاً الى منى، و على الامام أن يخرج من مكّة قبل الظهر حتى يصلّى الظهر والعصر معاً في هذا اليوم بمنى و يقيم بها الى طلوع الشمس من يوم عرفة». (1)

شاهد ديگرى كه مى توان بر عدم دلالت عبارات فوق بر «وجوب اقامه نماز ظهر در منا بر اميرالحاج» ذكر كرد، اينكه برخى از فقهاى عصر اخير كه برخلاف شهرت بين اصحاب كه اقامه نماز ظهر در منا را بر اميرالحاج مستحب مى دانند، آن را واجب شمرده و على القاعده بايد فقهاى قائل بر وجوب را نيز معرفى كند، تنها به عبارت «شيخ طوسى در تهذيب اشاره دارد و از دو كتاب نهايه و مبسوط سخنى به ميان نمى آورد. (2) البته عبارت «تهذيب» بر «عدم جواز اقامه ظهر در غير منا بر اميرالحاج» دلالت دارد، مى فرمايد:

«فامّا الامام فانه لايجوز له أن يصلّى الظهر يوم التروية الّا بمنى و كذلك صلوة الغداة يوم عرفة و يقيم الى بعد طلوع شمس ثمّ يغلوا الى عرفات». (3) نكته اى كه «وجوب اقامه نماز در منا بر اميرالحاج» را در اين عبارت تضعيف مى كند، عطف «نماز صبح روز عرفه» و «ماندن تا بعد از طلوع خورشيد» بر «لايجوز له أن يصلّى الظهر يوم التروية الّا بمنى» است، با آنكه فقها آن را واجب نشمرده و روايتى هم ظاهر در اين معنا نيست، در حالى كه روايات متعددى بر لزوم اقامه نماز ظهر در منا وجود دارد كه از سوى برخى مورد استدلال قرار گرفته است. اگر شيخ طوسى نيز با استناد به روايات فوق، قائل به وجوب شده باشد، عطف دو مسأله ياد شده بر اين مطلب، درحالى كه دليلى ندارد، بعيد به نظر مى رسد، از اين رو ممكن است عطف اين دو مسأله كه مستحب اند، شاهدى بر عدم دلالت «لايجوز ... الّا بمنى» بر وجوب باشد، بلكه همانطور كه علّامه احتمال داده، بر «شدت استحباب» دلالت كند، (4) پس حمل كلام شيخ بر شدت استحباب برخلاف سخن بعضى از


1- شيخ طوسى، المبسوط، ج 1، ص 365
2- كتاب الحج، تقريرات درسى آيةاللَّه سيدمحمد محقق داماد، ج 3، صص 11- 9
3- شيخ طوسى، تهذيب، ج 5، صص 201 و 202
4- علّامه حلّى، منتهى المطب، ج 2، ص 715، قطع رحلى

ص: 86

فقها كه آن را بى وجه دانسته اند، (1) چندان هم بلاوجه نيست. صاحب جواهر نيز ضمن تأييد سخن علامه، لفظ «لاينبغى» و امثال آن در روايات و نيز اجماع فقها غير از شيخ را شاهد گرفته است. (2) بنابراين اگر از اشكالات و شبهات فوق صرفنظر كنيم، تنها قائل به «وجوب» در ميان قدما و متأخران، شيخ طوسى در كتاب «تهذيب» است. بسيارى از فقها يا مسأله را مورد بحث قرار نداده اند و يا قائل به استحباب شده اند. البته صاحب حدائق پس از نقل روايات مسأله، آنها را ظاهر در وجوب دانسته و اظهار داشته:

«و هذه الاخبار كلّها كما ترى ظاهر الدلالة في الوجوب ... فالقول بالوجوب ليس ببعيد عملًا بظاهرها كما لا يخفى». (3) بررسى اجماع

روايات را اجمالًا بررسى خواهيم كرد، اما با توجه به اينكه بعضى از روايات دلالت بر وجوب دارند، چرا مشهور در بين فقها، «استحباب» است؟ آيا چنانكه برخى ادعا كرده اند، مسأله اجماعى است، به طورى كه قول به «استحباب» متصل به زمان معصوم باشد و تقرير معصوم از آن استفاده شود؟ اگر چنين اجماعِ حجتى اثبات شود، البته در بررسى روايات بايد دقت بيشترى نمود و مخالفت با اجماع دشوار خواهد بود. اما مسأله عمده آن است كه آيا اجماعى در مسأله ثابت است يا نه؟ قبل از شيخ بسيارى از فقها اصلًا متعرض اين مسأله نشده اند.

شيخ طوسى خود در كتاب «الجمل و العقود» قائل به استحباب شده و مى گويد:

«ينبغى للإمام ان يصلّي الظهر و العصر يوم التروية بمنى ... و ينبغي أن لا يخرج الإمام مِن مِنى الّا بعد طلوع الشمس من يوم عرفة ...» (4) كلينى از ميان روايات فقط دو روايت را نقل كرده كه يكى ظهور در وجوب دارد. (5) شيخ صدوق نيز فقط يك روايت نقل كرده كه دالّ بر وجوب نيست و با استحباب نيز سازگار است. (6) ولى غير از اين دو اثر روايى، در هيچيك از كتب «فقه الرضا» منسوب به امام هشتم عليه السلام، «المقنع» و «الهدايه» از شيخ صدوق، «المقنعه» از شيخ مفيد، «جمل العلم و العمل»،


1- كتاب الحج، ج 3، ص 9
2- جواهر الكلام، ج 19، ص 7
3- الحدائق، ج 16، ص 354
4- على اصغر مرواريد، الينابيع الفقهيه، ج 7، ص 231
5- يعقوب كلينى، الكافى، ج 4، ص 461
6- شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 280

ص: 87

«الانتصار»، «المسائل الناصريات» از سيد مرتضى و «الكافى» از ابوالصلاح حلبى مطرح نشده است. (1) پس از شيخ طوسى نيز غالباً متعرض اين مسأله نشده اند. ابن ادريس نيز قائل به استحباب اقامه نماز ظهر در مكه براى حجاج شده و امام را استثنا كرده و مى گويد:

«فانّ عليه أن يصلّي الظهر و العصر يوم التروية بمنى و يقيم بها الى طلوع الشّمس استحباباً لا ايجاباً من يوم عرفة». (2) قاضى ابن برّاج نيز در «مهذّب» عبارتى شبيه عبارت ابن ادريس دارد، پس از افضل شمردن خروج از مكه پس از اقامه ظهر در روز هشتم ذى حجه، امام را استثنا كرده، مى گويد:

«فانّ عليه أن يصلّى الظهر و العصر بمنى و يقيم بها الى طلوع الشمس من يوم عرفة ثمّ يمضي الى عرفات». (3) برخى از فقها نيز فقط مسأله باقى ماندن امام در منا تا طلوع خورشيد را مطرح كرده اند و اصلًا متعرض مسأله حركت امام در روز ترويه قبل از ظهر و اقامه نماز در منا نشده اند؛ مانند كيدرى در «اصباح الشيعه». (4) بنابراين، اجماعى در مسأله ثابت نيست و البته در كلمات فقها نيز چنين ادعايى به چشم نمى خورد، غير از صاحب جواهر كه بدان اشاره شد، غالباً مسأله را مشهور شمرده اند. ولى با بررسى اقوال روشن شد كه حتى شهرتى در ميان قدما نيز ثابت نيست و تنها دربين متأخرين شدت يافته است.

روايات مسأله

1- معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«عَلَى الإمام أن يصلّي الّظهر يوم التروية بمسجد الخيف و يصلّى الظهر يوم النفر في المسجد الحرام». (5)

لفظ «عَلَى الإمام» ظهور در جعل تكليف الزامى بر اميرالحاج دارد؛ يعنى وظيفه امام است كه نماز ظهر را در روز ترويه در مسجد خيف بخواند. البته اين تعبير با وظيفه غيرالزامى و


1- نك: الينابيع الفقهيه، ج 7
2- ابن ادريس، السرائر، ج 1، ص 586
3- قاضى ابن براج، المهذب، ج 1، ص 245، نيز بنگريد به يحيى بن سعيد در الجامع للشرايع، محقق حلى در المختصرالنافع و علّامه حلّى در القواعد.
4- الينابيع الفقيه، ج 8، ص 458
5- شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 13، ص 524، ح 3، چاپ آل البيت.

ص: 88

استحباب هم سازگار است، اگر روايات ديگرى كه ظهور بيشترى در وجوب دارند، نبود، نمى توانستيم به اين روايت اكتفا كنيم، به ويژه كه روايات دالّ بر استحباب هم وجود دارد.

علامه محمدتقى مجلسى روايت را براى استحباب مؤكد حمل كرده و همين حمل نشان مى دهد كه اين تعبير ظهور بيشترى در «وجوب» دارد.

2- جميل بن درّاج از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«عَلَى الإمام أن يصلّي الظهر بمنى و يبيت بها و يصبح حتّى تطلع الشمس ثمّ يخرج الى عرفات». (1)

دلالت اين روايت مثل روايت اول است.

3- معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«... وَ الإمام يصلّى بها الظهر لا يسعه الّا ذلك وموسّع لك أن تصلّي بِغَيرها ان لم تقدر ...». (2)

اين روايت در مقايسه با روايات قبلى، دلالت قوى ترى بر «وجوب» دارد چون تعبير روايت چنين است: «امام نماز ظهر را در منا مى خواند، آزاد نيست كه در محل ديگرى بخواند ولى تو مى توانى آن را در محل ديگرى بخوانى، اگر نتوانستى در منا بجا آورى.»

4- محمد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«لا ينبغي للإمام أن يصلّي الظهر يوم التروية الّا بمنى و يبيت بها الى طلوع الشمس». (3)

5- جميل بن درّاج از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«ينبغي للإمام أن يصلّي الظهر مِنْ يوم التروية بمنى و يبيت بها و يصبح حتّى تطلع الشمس ثمّ يخرج». (4)

اين دو روايت ظهور در استحباب دارند. برخى از فقها ظهور روايت اول را بر استحباب ضعيف توصيف كرده اند؛ به طورى كه نمى تواند با روايات سه گانه اى كه بر وجوب


1- همان، ص 524، ح 6
2- همان، ص 524، ح 5
3- همان، ص 523، ح 1
4- همان، ح 2

ص: 89

دلالت داشتند، معارضه نمايد، بلكه شايد روايت بر وجوب دلالت نكند، نه اينكه بر استحباب هم دلالت داشته باشد كه در اين صورت نوبت به تعارض نخواهد رسيد. (1) ولى اين سخن را نمى توان نسبت به روايت دوم مطرح كرد؛ چرا كه روايت اخير ظهور در استحباب دارد، اما درعين حال نمى تواند با روايات متعدد ياد شده معارضه كند. ازاين رو، روايات دالّ بر وجوب ترجيح دارند.

6- محمد بن مسلم مى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز ترويه نماز ظهر را در منا خواند؟ فرمود:

«نعم و الغداة بمنى يوم عرفة». (2)

البته فعل پيامبر؛ اعم از وجوب و استحباب است، لذا از اين روايت فقط مطلوبيت استفاده مى شود.

نتيجه گيرى

چون در مسأله، اجماعى بر «استحباب» ثابت نيست و تنها از شهرت برخوردار است، آن هم نه شهرتى قابل توجه در ميان قدما، بلكه شهرتى در ميان متأخرين، ازطرفى مستند فقها در اظهار نظر روايات موجود در كتب و منابع حديثى است، ازاين رو بايد به آنچه كه از روايات استفاده مى شود، ملتزم شد. و از روايات چنانكه گذشت، «وجوب اقامه نماز ظهر و عصر در منا بر اميرالحاج در روز ترويه» اثبات مى شود. گرچه بسيارى از فقها به لحاظ عدم ابتلا اين فرع را مطرح نكرده اند، اما در ميان فقهاى معاصر برخى از محققان چنين فتوا داده اند:

«بر اميرالحاج لازم است كه احرامش را از مقدارى قبل از ظهر روز ترويه به تأخير نيندازد و نماز ظهر و عصر را در منا بجا آورد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منا بماند و بر ديگران مستحب است كه اگر مشقتى ندارد، قبل از ظهر محرم شده، نماز ظهر و عصر را در منا بخوانند و در صورت مشقت، بعد از نماز محرم گردند.» (3) گويا در اين مسأله از استاد خويش تبعيت كرده اند، مرحوم محقق داماد پس از بحث از روايات، چنين نتيجه گرفته اند:

«فتبنّ أنّ الحقّ هو الوجوب بلا احتياج الى التصرف في الرواية». (4)

بر اين حكم الزامى، حكم هايى را نيز به صورت احتمال مطرح كرده اند: مثل:


1- كتاب الحج، ج 3، ص 10
2- همان، ص 524، ح 4
3- سيد موسى شبيرى زنجانى، احكام عمره و حج، ص 157
4- كتاب الحج، ج 3، ص 11

ص: 90

* اميرالحاج براى آنكه امارتش ثابت شود، بايد قبل از همه به سرزمين منا رود و آنچه را كه موجب رفاه حجاج مى شود، فراهم آورد و وضعيت مناسب براى عزيمت ديگران را مهيّا نمايد.

* چون استحباب نماز در منا براى همه حجاج ثابت است، اميرالحاج بايد قبل از ديگران وارد منا شود و با حركت خود به سمت منا ديگران را تشويق نمايد تا هرچه زودتر براى اقامه نماز عازم منا شوند و به او اقتدا نمايند و جماعتى باشكوه و عظمت برپا دارند.

باوجود چنين حِكَم و مصالحى، «وجوب» بعيد نيست. (1) ناگفته نماند اگر كسى بتواند اعراض اصحاب را از اين روايات اثبات كند، التزام به وجوبى كه از روايات استفاده مى شود، دشوار خواهد بود، اما باتوجه به اينكه اكثر قدما مسأله را مطرح نكرده اند و افراد نادرى از آنان مثل شيخ كه مسأله را مطرح نموده اند، قائل به وجوب شده اند، اثبات اعراض اصحاب مشكل است.

بنابراين بعيد نيست كه اين حكم را بر اميرالحاج واجب بشماريم.

ماندن در منا تا طلوع آفتاب روز عرفه

مشهور بين فقهاى شيعه آن است كه: مستحب است اميرالحاج پس از ورود به منا در روز هشتم ذى حجه تا طلوع آفتاب روز عرفه در منا بماند و تا قبل از طلوع از منا خارج نشود ولى حجاج ديگر مى توانند پس از طلوع فجر به سمت عرفات حركت كنند. هر چند در باره آنان نيز ماندن تا طلوع آفتاب استحباب دارد، اما اين حكم درباره اميرالحاج مورد تأكيد قرار گرفته است. محقق حلّى در «شرايع» مى گويد:

«و ان يمضي الى منى و يبيت بها ليلته الى طلوع الفجر من يوم عرفة لكن لا يجوز وادي محسّر الّا بعد طلوع الشمس ... و اما الإمام يستحبّ له الاقامة بها الى طلوع الشمس.» (2)

صاحب جواهر آن را «مستحب مؤكد» شمرده و دليل آن را صحيحه جميل بن درّاج- كه پيشتر آورديم (روايت دوّم)- و روايتى از دعائم الاسلام دانسته است. (3) در اين روايت على عليه السلام مى فرمايد:


1- همان، ص 10
2- جواهر الكلام، ج 19، صص 12- 10
3- همان، ص 12

ص: 91

«انّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله غدا يوم عرفه من منا فصلّى الظهر بعرفة لم يخرج من منى حتّى طلعت الشمس». (1)

همچنين روايت موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام كه حضرت فرمودند:

«مِنَ السّنّة أن لايخرج الإمام مِن منى الى عرفة حتى تطلع الشمس». (2)

علاوه بر سه روايت مذكور، بعضى از رواياتى كه قبلًا نقل كرديم نيز بر اين مطلب دلالت داشتند (مثل روايات چهارم و پنجم).

اما روايات بر بيش از استحباب دلالت ندارند. روايت جميل بن دراج هر چند با تعبير «عَلَى الإمام» مطلب را بيان مى كند، اما اين تعبير لزوماً به معناى وجوب نيست، روايت دعائم نيز گذشته از ضعف سندى، بيانگر فعل رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است كه بر مطلوبيت دلالت دارد و الزام را اثبات نمى كند، در روايت موثقه نيز مراد از «من السنّه» يا اشاره به اين است كه اين عمل از سنت پيامبر است در برابر حكمى كه از آيات قرآن استفاده مى شود يا به معناى استحباب در برابر وجوب است، البته اگر چنين اصطلاحى در روايات مرسوم باشد، در روايات چهارم و پنجم، در بحث قبلى نيز كه با تعبير «ينبغى» همراه است، چيزى بيش از استحباب استفاده نمى شود. به علاوه كه در اين مسأله ظاهراً كسى قائل به وجوب نشده است، جز عبارتى از «تحرير» نوشته علّامه حلّى كه به تعبير صاحب رياض اشعار در وجوب دارد. (3) ماندن در مشعرالحرام تا طلوع آفتاب روز دهم

پس از وقوف اختيارىِ مشعر، بنابر روايات، بهترين وقت براى حركت از مشعر به سمت سرزمين منا روز عيد قربان، نزديك طلوع آفتاب است. (4)، ولى امام (اميرالحاج) بايد افاضه از مشعر را تا طلوع آفتاب به تأخير بيندازد. محقق در شرايع مى گويد:

«وَ يُستحبّ لِمَنْ عَدا الإمام الإفاضة قبل طلوع الشمس بقليل و لكن لا يجوز وادي محسر الّا بعد طلوعها و الإمام يتأخّر حتّى تطلع». (5)

هرچند وجوب تأخير را صريح عبارت شيخ در نهايه و مبسوط، ابن حمزه در «وسيله»، قاضى ابن براج در «مهذّب»، و ظاهر عبارت شيخ در «الجمل و العقود» و ابن زهره در «غنيه» و


1- حاجى نورى، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 18
2- وسائل الشيعه، ج 13، ص 528
3- سيد على طباطبايى، رياض المسائل، ج 6، ص 360
4- وسائل الشيعه، ج 14، ص 25، ح 1
5- جواهر الكلام، ج 19، صص 98 و 99

ص: 92

يحيى بن سعيد در «جامع» شمرده اند و شيخ صدوق و پدرش، مفيد، سيدمرتضى، سلّار و حلبى نيز مطلقاً تأخير را بر همگان لازم شمرده اند، (1) اما در مورد وظيفه اميرالحاج يك روايت بيشتر به چشم نمى خورد. جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«ينبغي للإمام أن يقف بجمع حتّى تطلع الشمس و سائر الناس انْ شاؤا عجّلوا و ان شاؤا اخّروا». (2)

هر چند مطلب با «ينبغى» آغاز شده، اما از اينكه ديگران را مخير نموده اند كه قبل از طلوع آفتاب حركت كنند يا بعد از طلوع آفتاب، نشان مى دهد كه اميرالحاج مخيّر نيست و معيّناً بايد تا طلوع آفتاب بماند.

با توجه به اينكه «ينبغى» در روايات غير از اصطلاح آن در لسان فقهاى متأخرين است و با وجوب نيز سازگار مى باشد. بعيد نيست كه «وجوب ماندن تا طلوع خورشيد بر اميرالحاج» استفاده شود، به ويژه كه معلوم نيست «قول به استحباب» در مقايسه با «قول به وجوب» از شهرت بيشترى برخوردار باشد. گويا هر دو قول، طرفدارانى دارد. گويا اميرالحاج بايد در مشعرالحرام بماند و همه را روانه منا كند و سپس خود حركت نمايد.

ولى از طرف ديگر با توجه به آنكه يك روايت بيشتر در اين زمينه نقل نشده و ازنظر سند نيز مرسل است و قابل اعتماد و استناد نيست، نمى تواند با اطمينان مدرك فتواى به وجوب قرار گيرد، اما حكم به استحباب بنابر تسامح در ادلّه سنن محذورى ندارد.

البته اگر كسى از روايات مطلق كه در اين زمينه وجود دارد و در باره زمان عزيمت همه حجاج؛ اعم از اميرالحاج و ديگران سخن مى گويد، «وجوب ماندن تا طلوع آفتاب» را استفاده كند؛ چنانچه برخى از قدما قائل شده اند، تكليف همگان روشن خواهد شد.

ثبوت هلال ذيحجه با حكم اميرالحاج

يكى از مسائلى كه در حج از اهميت فراوانى برخوردار است، مسأله ثبوت هلال ذى حجه است؛ زيرا زمان وقوف در عرفات، مشعر و منا و اعمال مناسك حج، همگى بر اين مسأله توقف دارد.


1- رياض المسائل، ج 6، ص 397
2- وسائل الشيعه، ج 14، ص 26، ح 4

ص: 93

باتوجه به اجتماعى بودن مراسم حج و لزوم وحدت و هماهنگى ميان حجاج بيت اللَّه الحرام- كه شواهد و قرائن زيادى بر آن وجود دارد- و جلوگيرى از تفرقه و تشتت، و براى نيل به اهداف متعالى حج، از آن جمله اجتماع با شكوه مسلمانان در منا و عرفات و اعلام برائت و انزجار از دشمنان اسلام و مسلمين، مسأله «ثبوت هلال ماه ذى حجه» و رأى واحد در اين زمينه اهميت فوق العاده دارد. در بعضى از روايات از يكسانىِ روز عيد فطر و عيد قربان سخن گفته شده، راوى از امام باقر عليه السلام سؤال مى كند: ما در بعضى از سال ها در روز اضحى ترديد مى كنيم، چه بايد كرد؟ راوى مى افزايد: وقتى خدمت حضرت رسيدم و بعضى از اصحاب و ياران در آن روز قربانى مى كردند، حضرت فرمودند:

«الفطر يوم يفطر الناس و الأضحى يوم يضحّي الناس و الصّوم يوم يصوم النّاس» (1)

به همين مضمون، رواياتى در منابع اهل سنت نيز مشاهده مى شود. (2) از چنين رواياتى بر مى آيد كه وحدت رويّه در امر رمضان، عيد فطر و عيد قربان و احكام و مناسك آن در موسم حج لازم است، و نبايد انسان خود را از اجتماع مردم جدا كند و چنين وحدت رويّه اى تنها با حكم حاكم و اميرالحاج در امر هلال ماه امكان پذير است. واگذارى ثبوت هلال به دو شاهد عادل و امثال آن، چون نمى تواند حلول ماه را بر همگان ثابت نمايد، اختلاف و تشتت را بدنبال دارد، از شواهد و قرائن برمى آيد كه مسأله ثبوت هلال امر فردى نيست تا هركسى تكليف خود را با دو شاهد عادل روشن كند، بلكه مسأله اى اجتماعى و مربوط به جامعه اسلامى است. با وجود حاكم عادل جامع الشرايط وظيفه انسان پيروى و تبعيت است و در فرض حاكميت حاكمان جائر نيز چه بسا از باب تقيّه اطاعت ضرورى باشد. به هرحال تأمل در اين مسأله كه آيا «ثبوت هلال ذى الحجه» بدون حكم حاكم يا نماينده او (اميرالحاج) مى تواند امور حج را سامان بخشد و مشكلات و دشوارى هايى را به همراه ندارد؟ و آيا بدون حكم او امور حج بدرستى سامان مى يابد؟ لازم و ضرورى است. فعلًا مجال فحص و تحقيق در اين زمينه نيست. اما اجمالًا اينكه نصب اميرالحاج امر رايجى بوده و ائمه معصوم عليهم السلام نيز در موسم حج حضور مى يافتند و مخالفتى از ايشان در انجام اعمال حج با عموم مردم از نظر زمان انجام اعمال يا كيفيت آنها نقل نشده، بلكه همراهى آنان با ديگران در روايات به چشم


1- همان، ج 10، ص 133، ح 7
2- هندى، كنزالعمال، ج 8، ص 489، ح 23763

ص: 94

مى خورد. اين همه شاهد و تأييدى است بر لزوم وحدت و هماهنگى بين حجاج در امور حج.

نياز به توضيح ندارد كه امروزه «اميرالحاج» به معناى واقعى آن، كه امر همه حجاج بيت اللَّه الحرام را برعهده داشته باشد وجود ندارد؛ چرا كه جهان اسلام از داشتن حاكم واحد و مبسوط اليد محروم است. در حال حاضر با اختلافى كه بر جهان اسلام حاكم است و مقرراتى كه در سرزمين حجاز وجود دارد، هر كشورى سرپرستى را براى حجاج خود نصب نموده تا امور مربوط به حجاج خود را سامان بخشد، البته اگر عنوان «اميرالحاج» بر چنين سرپرستى هم صادق باشد، ثبوت لااقل پاره اى از احكامى كه در اين فصل مطرح مى شود، بر چنين فردى، بعيد نيست، اما حكم به ثبوت هلال ماه امروزه از سوى حاكمان حجاز صورت مى گيرد و حجاج بيت اللَّه الحرام و امراى آنها نيز در اين زمينه بدان اكتفا مى كنند.

سخنرانى اميرالحاج

بر اميرالحاج مستحب است كه در چهار روز از موسم حج، براى مردم سخنرانى كند.

شيخ طوسى روايتى از جابر را مستند اين حكم قرار داده كه بنابراين نقل، اميرالحاج در روز هفتم ذى الحجه، روز عرفه، روز عيد قربان در منا و روز نفراوّل (كوچ كردن حجاج در روز دوازدهم) از منا به مكه براى مردم سخنرانى مى كند و آنان را با اعمال و مناسك و وظايف آشنا مى سازد. شهيد اول در اين باره مى گويد:

«بهتر است اميرالحاج از كيفيت كوچ كردن و وداع سخن بگويد (در روز دوازدهم)، آنان را به اطاعت از خداوند، و اينكه حج را با استقامت به پايان ببرند و بعد از حج بهتر از قبل از حج باشند و بر وعده هاى خويش با خداوند وفا نمايند، تشويق و تحريض كند.» (1) امروزه اين مهم، به ويژه در امر آموزش حجاج بيت اللَّه الحرام، در زمينه هاى مختلف معارف و احكام حج و تاريخ حجاز و حرمين شريفين توسط روحانيون كاروان ها انجام مى گيرد. گرچه عنوان اميرالحاج برايشان صدق نمى كند، اما در شرايط كنونى امكان سخن گفتن اميرالحاج و سرپرست هر گروهى از حجاج از كشورهاى مختلف در مواضع يادشده، امكان پذير نيست. روحانيون كاروان ها به عنوان نمايندگان او به اين مهم مبادرت مى ورزند.


1- الينابيع الفقهيه، ج 30، ص 238

ص: 95

نماز ظهر روز سيزدهم در مسجدالحرام

افزون بر احكام يادشده، كه مستقيماً در روايات باب حج آمده است و شيخ حرّ عاملى نيز براى هركدام باب جداگانه اى گشوده و روايات مربوط به آن را نقل كرده است، (1) احكام ديگرى نيز در لابلاى روايات و كتب فقهى به چشم مى خورد كه اشاره به آنها نيز خالى از لطف نيست.

علّامه حلّى كوچ كردن امام در روز سيزدهم از منا به مكه را قبل از زوال ظهر براى اقامه نماز ظهر در مسجدالحرام خوب توصيف كرده تا مردم را از كيفيت وداع آگاه سازد. (2) البته دليلى بر اين حكم استحبابى و يا حكمت آن نقل نكرده ولى به نظر مى رسد ذيل روايت معاوية بن عمار كه قبلًا نقل كرديم (روايت اوّل) مستند اين حكم باشد «على الامام أن ... و يصلّى الظهر يوم النفر في المسجدالحرام». (3) شيخ حرّ عاملى همچنين با نقل روايتى، «كراهت مكّى بودن اميرالحاج» را استفاده كرده و عنوان باب قرار داده است.

عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

«لا يلي الموسم المكّي». (4)

از طرفى چنانكه گذشت- امام على عليه السلام در زمان حكومت خود قثم بن عباس را والى مكه قرار داد و لااقل يك مرتبه او را مأمور برگزارى مراسم حج كرد، درحالى كه او مقيم مكّه بود.

فصل سوّم: «اميرالحاج» در فقه اهل سنت

علماى اهل سنت نيز باصراحت «امام» را در بحث حج بر كسى كه متصدى امر حج است، حمل كرده اند؛ به عنوان نمونه در يكى از آثار فقهى اهل سنت آمده است: «الإمام هيهُنا الوالي الَّذي اليه أمر الحج مِنْ قِبَلِ الإمام» (5) سپس بعضى از احكام مربوط به او را مورد بحث قرار داده است.

غير از احكام استحبابى كه در كتب فقهى اهل سنت درباره اميرالحاج به چشم مى خورد، در بعضى از آثار و تأليفات آنان كه در موضوع حكومت و شؤون و اختيارات آن نگاشته شده،


1- وسائل الشيعه، ج 13، ص 523 «باب استحباب تقدم الامام ليصلّي الظهر يوم التروية بمنى حتّى تقيم بهاحتّى تطلع الشمس يوم عرفة»، ص 525 «باب كراهة وقوف الامام و كراهة كونه مكّيا»؛ ص 527 «باب جواز الخروج من منى قبل طلوع الشمس و لايجوز وادي محسر حتّى تطلع و استحباب كون الخروج بعد طلوعها و تأكده للامام»؛ ج 11، ص 398 «باب كراهة وقوف اميرالحاج خصوصاً بعد الافاضة مِنْ عرفات و كراهة كونه مكّياً».
2- علّامه حلّى، تذكرة الاحكام، ج 8، ص 375
3- وسائل الشيعه، ج 13، ص 523، ح 3
4- همان، ص 526، ح 2
5- ابن قدامه، المغنى والشرح الكبير، ج 3، ص 436

ص: 96

از امارت حج سخن گفته شده است.

ماوردى و ابويعلى در «الاحكام السلطانيه» (1) ولايت در امر حج را در دو زمينه دانسته اند:

1- ولايت بر حركت دادن حجاج كه نوعى ولايت سياسى و زعامت تدبير است.

2- ولايت بر اقامه حج.

مرور اجمالى بر اين بحث، كه شايد تنها اثرى باشد كه دراين باره به تفصيل بحث كرده، خالى از فايده نيست. در نوع اول از ولايت، شرايطى چون مطاع بودن، صاحب نظر بودن، شجاعت داشتن و هيبت و هدايتگرى در اميرالحاج معتبر شمرده شده است. آنگاه چند مورد را به عنوان حقوق والى حج بر حجاج برشمرده، كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:

1- جمع كردن مردم در مسير حج و حركت دادن آنها براى جلوگيرى از تفرّق و پراكندگى.

2- مرتب كردن آنها در مسير حج و منزل دادن به آنان در مسير راه؛ به طورى كه هر گروهى رييسى داشته باشند.

3- مدارا با حجاج براى مراعات حال ضعفا.

4- مراقبت از ايشان، از شرّ اشرار و راهزنان.

5- ايجاد صلح بين كسانى كه با يكديگر نزاع و اختلاف پيدا مى كنند و قضاوت بين آنان درصورت مراجعه به وى، ولى اگر نزاعى بين يكى از حجاج و اهالى يكى از شهرها درميان راه رخ داد، قاضى آن شهر، شايسته رسيدگى و قضاوت است نه اميرالحاج.

6- تأديب و تعزير مجرمان و جارى كردن حدّ درصورتى كه براى اجراى حدود مأذون باشد.

7- رعايت وسعت وقت براى حجاج به منظور انجام اعمال و مناسك حج در موعد مقرر و با آرامش.

سپس فروعى را نيز در اين زمينه مطرح كرده است.

در قسم دوّم از ولايت، والىِ حج را همچون امام جماعت شمرده اند كه پيروى از او در اعمال و مناسك لازم است البته نه به معناى تكليف لزومى؛ زيرا در امامت جماعت ميان نماز امام و مأموم پيوستگى وجود دارد ولى در حج چنين نيست، از اين رو سبقت جستن بر


1- نك: قاضى ابويعلى و ماوردى در الأحكام السلطانيه.

ص: 97

اميرالحاج در اعمال و مناسك مكروه شمرده شده است.

آنگاه در شرايط اميرالحاج علاوه بر شرايط لازم در امام جماعت، شرايط ديگرى را نيز معتبر دانسته اند؛ مثلًا

1- عالم به مناسك حج و احكام آن و مواقيت و ايام آن.

2- محدوديت ولايت اميرالحاج به هفت روز؛ يعنى از ظهر روز هفتم ذى حجّه تا روز سيزدهم؛ به طورى كه قبل و بعد از اين ايام مانند يكى از حجاج است و ولايتى ندارد.

3- اگر ولايتش مطلق باشد، در هر سال بايد اقامه حج كند مادامى كه از اين مسؤوليت منصرف نشده باشد، و اگر براى يكسال والى شده باشد، براى همان سال ولايت دارد.

سپس بخشى از وظايف او را در جهت آگاه ساختن مردم در اعمال و مناسك برشمرده است.

فصل چهارم: امام خمينى و نصب سرپرست حجّاج

عدم بسط يد فقهاى شيعه سبب گرديده است كه مباحث حكومت كمتر مورد توجه و عنايت فقها قرار گيرد، حتى در سده هاى اخير از مباحثى مهم؛ چون امربه معروف و نهى از منكر نيز صرفنظر شده بود، چنانكه احكام مربوط به «اميرالحاج» نيز در مناسك به چشم نمى خورد. هرچند اين احكام غالباً استحبابى است، اما در شمار آداب حج نيز بيان نمى شود.

امام خمينى احياگر اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله در قرن حاضر در پرتو انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى و به صحنه آمدن فقهاى شيعه، بسيارى از مباحث مهجور دين را احيا كرد؛ ازجمله اين موارد و مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز، «بُعد سياسى- اجتماعى حج» است. آن بزرگوار اين عبادت اجتماعى- سياسى را از غربتى كه بدان دچار بود، نجات داد و چهره آن را از تحريفاتى كه آلوده بود، پاك كرد و خواستار احياى حج ابراهيمى- محمدى شد.

او با نصب سرپرست حجاج بيت اللَّه الحرام و تبيين وظايف وى، درجهت سرپرستى حجاج و احياى ابعاد مختلف حج، عرصه هاى جديدى را در جهان اسلام گشود. هرچند

ص: 98

ولايتى را كه شيعه براى فقيه جامع الشرايط قائل است، بر همه مسلمانان نافذ است، اما به مقدار بسط يدى كه حضرت امام قدس سره داشت و يا جانشين صالح او دارد، به انجام امور و از آن جمله نصب سرپرست براى حجاج ايرانى مبادرت مى ورزد.

حضرت امام در سال 58 طى حكمى دوتن از روحانيان انقلابى را به سرپرستى حجاج بيت اللَّه الحرام منصوب كرد.

در حكم امام به ايشان آمده است:

«چون ايام برگزارى يكى از فرايض بزرگ اسلامى با محتواى عظيم انسانى، روحانى، سياسى، اجتماعى، يعنى فريضه حج بيت اللَّه الحرام نزديك است و لازم است در آستانه برقرارى جمهورى اسلامى با انقلاب شكوهمند ملت شريف ايران اين فريضه مقدسه از آثار طاغوت پاكسازى و به اسلام راستين برگردد، به اين جهت شما را به عنوان سرپرست حجاج بيت اللَّه الحرام تعيين نموده كه با مشورت با مقامات صالحه هيأتى از افراد صالح و متعهّد و با ايمان انتخاب و با همكارى آنان كليّه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهيد كه ان شاءاللَّه تعالى در حكومت جمهورى اسلامى اين فريضه مقدسه، با محتواى معنوى خود تحقق يابد.» (1) از مجموع احكام حضرت امام در نصب نمايندگان خويش براى سرپرستى حجاج بيت اللَّه الحرام در موسم حج، (2) نكاتى چند استفاده مى شود كه حائز اهميت است:

1- پاكسازى فريضه حج از آثار طاغوت.

2- احياى ابعاد سياسى- اجتماعى حج.

3- دعوت مسلمانان به وحدت و مقابله با استكبار جهانى.

4- برنامه ريزى و سازماندهى حجاج بيت اللَّه الحرام درجهت اعلام برائت از مشركان در سرزمين وحى.

همچنين در پيام هايشان به حجاج بيت اللَّه الحرام، وظايفى در ارتباط با سرپرست حجاج براى آنان برمى شمارند: (3) 1- پيروى از برنامه هايى كه از سوى نماينده رهبرى و سرپرست حجّاج اعلام مى شود.

2- حفظ نظم و آرامش و هماهنگى كامل بين كاروان ها و وحدت رويّه.


1- امام خمينى، صحيفه نور، ج 9، ص 176
2- حج در كلام و پيام امام خمينى، ص 117، فصل 17
3- همان، ص 119، فصل 18

ص: 99

«... اگر خداى نخواسته هر كاروان و هر گروهى مستقلًا و بدون توجه به هماهنگى، اقدام به امرى كنند، ممكن است فاجعه اى پيش آورد و انحرافاتى تحقق يابد كه چهره اسلامى جمهورى اسلامى و انقلابى دگرگون جلوه داده شود، و اين گناه عظيمى است كه پيش خالق و خلق مسؤوليتى بس بزرگ دارد.»

3- تأييد اميرالحاج از سوى علماى حاضر در موسم حج.

4- همكارى و هماهنگى دستگاه هاى مربوطه با سرپرست حجاج درجهت سازماندهى امر حج.

از وظايفى كه حضرت امام براى سرپرست حجاج و نيز حجاج در رابطه با سرپرست حج بيان كرده اند، برمى آيد كه آن بزرگوار در انديشه پاك شدن مراسم عبادى- سياسى حج از انحرافات، نقص ها و كمبودها بود.

اگر در گذشته، حج سفرى عبادى و زيارتى و سياحتى تلقى مى شد و ميليون ها مسلمان درعين اجتماع در يك مكان، از يكديگر بيگانه بود و هركسى در فكر بجاآوردن اعمال و مناسك حج به صورت انفرادى بود، از وضعيت مسلمانان ديگر بى خبر بودند، از اسرار و حكمتهاى مهم اين فريضه بزرگ درجهت احياى مجد و عظمت اسلام و مسلمين غافل بودند، از رنج و مشقتى كه مظلومان و محرومان در كشورهاى اسلامى تحمل مى كردند، بى اطلاع بوده و در صورت آگاهى بى تفاوت از كنارش مى گذشتند، بسيارى از حجاج به سفر حج به عنوان سفرى تجارتى مى نگريستند و دهها انحراف و كجروى ديگر ... امام خمينى در انديشه تصحيح خطاها و انحرافها و بازگرداندن حج به مسير اصلى خود بود و يكى از مقدمات وصول به اين هدف «سازماندهى حجاج بيت اللَّه الحرام و نظم بخشيدن به آنان و هدايتشان به سمت اهداف متعالى حج» بود كه با نصب سرپرست حجاج و نماينده خويش تأمين مى شود. امام خمينى خواستار پيراستن حج از تشريفات و تجملاتى بود كه به جايگاه اميرالحاج اگر از اين زاويه نگريسته شود و اهدافى كه آن رهبر فقيد و فرزانه در پى تحقّقش بود، مدنظر قرار گيرد، اهميت اين منصب بيش از پيش آشكار مى شود. نقش سرپرست حجاج درجهت نظم بخشيدن به امور حج و حجاج همگى براى رسيدن به مقاصد مهمى است كه مى تواند بر اين عبادت مترتب شود.

ص: 100

پى نوشتها:

ص: 101

ص: 102

ص: 103

تبيين حكم امام قدس سره بر حضور شيعيان در نمازهاى حرمين شريفين

محمّد صادق نجمى

جناب حجةالاسلام آقاى حاج شيخ محى الدين انوارى

وجناب حجة الاسلام آقاى شيخ فضل اللَّه محلاتى دامت افاضاتهما

چون ايام برگزارى يكى از فرايض بزرگ اسلامى با محتواى عظيم انسانى، روحانى، سياسى، اجتماعى؛ يعنى فريضه حج بيت اللَّه الحرام نزديك است و لازم است در آستانه برقرارى جمهورى اسلامى با انقلاب شكوهمند ملت شريف ايران، اين فريضه مقدسه، از آثار طاغوت پاكسازى و به اسلام راستين برگردد، به اين جهت شما را بعنوان سرپرست حجاج بيت اللَّه الحرام تعيين نموده كه با مشورت با مقامات صالحه، هيأتى از افراد صالح و متعهد و با ايمان انتخاب و با همكارى آنان كليه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهيد كه ان شاءاللَّه تعالى در حكومت جمهورى اسلامى، اين فريضه مقدسه با محتواى معنوى خود تحقق يابد و لازم است در اين موضوع تذكراتى داده شود:

1- لازم است به حضرات آقايان علما و روحانيون محترم كاروان ها تذكر دهيد كه قبل از حركت، مجالسى تشكيل دهند و حجاج محترم را با مسائل شرعى و وظايف انسانى آشنا كنند.

2- عموم برادران و خواهران اسلامى بايد توجه داشته باشند كه يكى از مهمات فلسفه حج، ايجاد تفاهم و تحكيم برادرى بين مسلمين است و بر دانشمندان و

ص: 104

معمّمين لازم است مسائل اساسىِ سياسى و اجتماعى خود را با ديگر برادران در ميان گذارند و در رفع آن طرح هايى تهيه كنند تا آنان در برگشت به كشورهاى خود آنها را تحت نظر علما و ارباب نظر قرار دهند.

3- در اين سال كه ايران در آستانه جمهورى اسلامى است و به واسطه تبليغات نارواى اجانب ممكن است مسلمين بلاد از عمق نهضت اسلامى ايران مطلع نباشند، لازم است آقايان علما و خطبا و دانشمندان محترم با وسائل ممكن، اين نهضت مقدس را معرفى نمايند و مقصد مسلمانان ايران را كه همان برقرارى حكومت اسلامى، تحت پرچم اسلام و هدايت قرآن كريم و پيغمبر مكرّم اسلام است گوشزد نمايند كه برادران اسلامى ما بدانند ما به جز اسلام و برقرارى حكومت عدل اسلامى فكر نمى كنيم.

4- لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه، كه موجب تفرّق صفوف مسلمين است، احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه اجتناب نمايند. و از افتادن روى قبور مطهره و كارهايى كه گاهى مخالف شرع است جدّاً اجتناب كنند.

5- نيابت از حىّ براى نماز طواف صحيح نيست، بايد هر كس خودش به هر نحو مى تواند نماز بخواند و مجزى است از گرفتن نايب و از مزاحمت با نمازگزاران اجتناب نمايند.

6- طواف را به نحو متعارف كه همه حجاج به جا مى آورند، به جا آورند و از كارهايى كه اشخاص جاهل مى كنند احتراز شود و مطلقاً از كارهايى كه موجب وهن مذهب است بايد احتراز شود.

7- در وقوفين، متابعت از حكم قضات اهل سنت لازم و مُجزى است، اگر چه قطع به خلاف داشته باشيد.

8- در اين سال كه به واسطه انقلاب اسلامى، به برادران و خواهران ما صدمات و ضررهاى بسيار از حكومت طاغوتى رسيده است و بسيارى از معلولين از حوادث انقلاب، احتياج مبرم به كمك دارند، مقتضى است كسانى كه مى خواهند حج استحبابى به جاآورند، هزينه آن را صرف در احتياج برادران و خواهران خود كنند كه ثواب آن نزد خداى تعالى بسيار بر حج استحبابى ترجيح دارد. و نيز كسانى كه به عنوان سوغات، مصارف ناروا مى نمايند يا تشريفات و ميهمانى هاى خارج از رويه، در وقت برگشت از حج مى نمايند، مقتضى است

ص: 105

اين نحو هزينه ها را صرف احتياج برادران و خواهران عليل و مستمند خود نمايند كه خداوند تعالى به آنان اجر و بركت عنايت فرمايد!

از خداوند تعالى عظمت اسلام و سعادت ملت مسلمان را خواستار و موفقيت همگان را در كوشش براى به ثمر رسيدن نهضت مقدس اميدواريم. (1) وَالسَّلامُ عَلَيكُم وَ عَلى جَميعِ الْمُؤمِنين وَ رَحْمَةُ اللَّه وَبَرَكاتُهُ

روح اللَّه الموسوى الخمينى- 29/ 6/ 58

سال 1378 شمسى برابر با 1340 قمرى، از سوى مقام معظم رهبرى حضرت آيت اللَّه خامنه اى- مدظلّه العالى- به مناسبت يكصدمين سال تولد بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، «سال امام خمينى» ناميده شده است؛ به اين منظور كه متفكران و مورّخان و نويسندگان، هر چه بيشتر به زواياى شخصيت امام بزرگوار و ارزش هاى انقلاب اسلامى بپردازند و آنچه تا حال، چه درباره امام و چه درباره انقلاب گفته يا نوشته شده، تجديد خاطره نمايند و آن را براى نسل جوان، كه اينك به حد رشد رسيده است ولى در اثر عدم حضور از كم و كيف انقلاب و شخصيت امام آگاهى دقيق ندارند، شرح دهند و وقايع و حوادث انقلاب را كه اينك بيستمين سال خود را مى گذراند، تجزيه و تحليل كنند و علل و عوامل ظهور و پيدايش آن را تفسير نمايند.

بديهى است در مرحله اول، انجام اين وظيفه بر عهده كسانى است كه به امام نزديك بوده اند و از پيش از پيروزى انقلاب يا پس از آن، به طور مستقيم در جريان حوادث قرار داشته و سردى و گرمى حوادث را لمس كرده اند. ارائه اين معلومات همانند دَينى است بر گردن آنان كه بايد آن را نسبت به انقلاب و امام ادا كنند.

روشن است كه در سال امام خمينى، افزون بر تبيين و بررسى اصل انقلاب، بايد نظريات و حكمهاى صادر از سوى امام قدس سره كه هر يك انقلابى بود در درون انقلاب، از سوى متخصصان و كارشناسان بررسى شود و درباره هر يك از آنها، همايش ها و اجلاسيه ها برگزار گردد و مقالات و سخنرانى ها ارائه شود تا اهميت هر يك از آنها كه در تاريخ اسلام براى اولين بار اتفاق افتاده است جلوه كند؛ مانند:

1- طرح ولايت فقيه بعنوان زيربناى


1- صحيفه نور ج 9، ص 176 و كنگره عبادى- سياسى حج، ص 34، چاپ 1363

ص: 106

قانون اساسى.

2- طرح اجتهاد پويا و نقش دو عنصر «زمان» و «مكان» در احكام فقهى.

3- طرح اسلام ناب محمدى و اسلام آمريكايى.

4- رسميت دادن به اسلام و به اصل دين باورى در سطح جهان.

5- نقش نامه امام به گورباچف و آثار آن.

6- حكم اعدام سلمان رشدى و انعكاس آن در جهان.

7- اعلان روز جهانى قدس.

8- مبارزه و مقاومت در برابر استعمار و ...

و يكى ديگر از اين نظريات، حكم و دستور آن رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامى و بزرگ مرجع شيعه بر حضور شيعيان در نمازهاى اهل سنت در حرمين شريفين است كه همانند ساير نظريات و احكام خاص معظم له، داراى ابعاد و آثار و تحوّل شگرفى است كه بايد علما و دانشمندان، اين ابعاد را به جامعه شيعه در سطح جهان بشناسانند و آثار مثبت آن را براى جهان اسلام كه امروز و در آينده از آن برخوردار خواهد شد، تبيين نمايند.

مقاله حاضر قدمى است كوتاه در اين مسير و اقدامى است هرچند نارسا در ايفاى اين وظيفه كه بر اساس علاقه خودم و درخواست برادران گرامى و دست اندركاران فصلنامه وزين «ميقات حج» در سطح عموم تنظيم گرديد؛ اميد است از سوى محققان و دانشمندان در افق كارشناسى و تخصصى پيگيرى و ابعاد آن هر چه بيشتر بازشناسى شود.

به طورى كه ملاحظه كرديد، اين حكم در شهريور ماه سال 1358، در اولين مراسم حج تمتع، پس از پيروزى انقلاب از سوى بنيانگذار جمهورى اسلامى قدس سره خطاب به نمايندگان معظم له در مراسم حج در هشت ماده صادر گرديده است كه در اين پيام، وظايف حجاج بيت اللَّه الحرام، به خصوص وظايف شيعيان به ويژه وظايف حجاج ايرانى بيان شده است.

در بند چهارم اين پيام چنين آمده است:

«لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها، از اعمال جاهلانه كه موجب تفرّق صفوف مسلمين است احتراز كنند. و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه اجتناب نمايند و

ص: 107

از افتادن روى قبور مطهره و كارهايى كه گاهى مخالف شرع است جداً اجتناب كنند.»

در اين بند از پيام امام قدس سره به چند نكته اشاره شده است كه هر يك در خور بحث و بررسى است ولى در اين مقاله فقط موضوع حضور شيعيان در نماز اهل سنت را كه مهمترين نكته از اين ماده است، مورد توجه قرار مى دهيم و به تبيين و توضيح آن مى پردازيم.

بى شك اين حكم از لحاظ حضور شيعيان در نمازهاى اهل سنت در حرمين شريفين، يك تحوّل تاريخى و يك دستور بى سابقه اى بود كه نه تنها توانست سيل عظيم زائران شيعه را، كه قبل از انقلاب و در طول تاريخ، بهنگام اقامه نماز از مسجدالحرام و مسجدالنبى به سوى هتل ها و خيابان ها در حركت بود، متوقف سازد بلكه موجب گرديد كه اين سيل جمعيت را به هنگام اقامه نماز همانند ساير مسلمانان به سوى اين دو مسجد و مساجد ديگر در مكه مكرمه و مدينه منوره سرازير نمايد.

و اين تحوّل عظيم و دگركونى شگرف براى كسانى كه شاهد مراسم حج قبل و بعد از انقلاب بوده اند، بيش از ديگران ملموس و قابل درك است و طبعاً براى علاقمندان به اسلام مايه خوشحالى و دلگرمى و براى دشمنان اسلام رنج آور و نگران كننده است.

البته اين، ظاهر قضيه است ولى ابعاد معنوى و جنبه هاى مختلف سياسى- مذهبى اين حكم براى جهان اسلام، بيش از آن است كه بتوان ارزيابى كرد و جهات گوناگون آن را ارائه نمود. به طور خلاصه مى توان گفت كه: با توجه به شرايط فعلىِ جهان اسلام و به ويژه جايگاه مهم تشيّع، كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به آن دست يافته است، اين حكم يكى از بارزترين و سازنده ترين احكام و فتاوا است كه از سوى يك مرجع تقليد جامع الشرايط و آگاه صادر شده و به مرحله اجرا در آمده است.

انگيزه و دلايل مذهبى اين حكم:

گر چه ممكن است اين حكم امام قدس سره داراى انگيزه هاى متعدد باشد و عوامل سياسى و دلايل مختلف اجتماعى- مذهبى آن را ايجاب كند ولى با توجه به حجم مقاله، تنها دو بُعد از اين عوامل را مورد توجه قرار داده و به دلايل مذهبى آنها اشاره مى كنيم:

ص: 108

* اسلام در مقابله با استكبار جهانى.

** مسأله تشيع و تسنن.

در مورد عامل نخستين و مقابله با استكبار جهانى، بايد سه موضوع مورد بررسى قرار گيرد:

الف: دين ستيزى در جهان امروز.

ب: انديشه امام در مقابله با دين ستيزى.

ج: حج ابراهيمى عامل شكست توطئه دشمنان.

* مسأله دين ستيزى در جهان معاصر:

همانگونه كه قرآن مجيد در آيات متعدد، خطر مشركان و دشمنان اسلام را متذكر شده و از عداوت و كينه عميق آنان نسبت به مسلمين هشدار داده و فرموده است: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ؛ «آنها پيوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند.» (1) استكبار و دشمنان اسلام در طول تاريخ مقابله با اسلام را در سرلوحه برنامه هاى خويش قرار داده و هيچگاه از اين انديشه باطل غافل نبوده است. ما اينك در صدد پرداختن به گذشته هاى تاريخ نيستيم؛ گذشته اى كه در آن جنگهاى خونين و طولانى، مانند جنگهاى صليبى بخشى از تاريخ اسلام و جهان را به خود اختصاص داده است. و درباره مقابله و مبارزه فرهنگى با اسلام كه در اين باره كتابها و تأليفات نوشته اند، سخن نمى گوييم و از گفتگو درباره اتهامات و افتراهايى كه به شخص پيامبر اسلام متوجه ساخته اند، صرف نظر مى كنيم.

و همچنين درباره حكومتهاى مادى و لائيك، كه در طول ساليان متمادى دين را از صحنه سياست و حكومت و از مداخله در سرنوشت انسانها كنار زده اند و در محو اسلام همگى دست به دست هم داده و اتحاديه هايى از بلوك شرق و غرب براى اين هدف شوم تشكيل داده اند، بحث نمى كنم و ...

ما اينك از جهان معاصر سخن مى گوييم؛ جهانى كه در آن مصائب و آلام بسيار از سوى دشمنان بر اسلام و مسلمين تحميل گشته است. روزگارى كه مشتى صهيونيست در مقابل چشم بيش از يك ميليارد مسلمان، قدس شريف و قبله اوّل مسلمانان را به تصرف خويش درآورده و ميليونها مسلمان را از خانه و كاشانه خويش آواره ساخته است. و هر روز عده اى از مسلمانان در لبنان و فلسطين زير بمبها و موشكهاى دشمن به خاك و خون كشيده مى شوند و خانه هايشان بر سرشان


1- بقره: 217

ص: 109

ويران مى گردد و گروه گروه به سياه چال هاى مخوف و شكنجه گاهها فرستاده مى شوند. آنها به اين جنايات بسنده نكرده اند و همواره فكر تسلّط بر نيل تا فرات و تصرف مكه و مدينه را در سر مى پرورانند.

ما از روزگارى سخن مى گوييم كه استكبار شرق و غرب در متلاشى كردن انقلاب شكوهمند ملّتى، چون نشأت گرفته از اسلام بود، متحد شدند و بزرگترين و طولانى ترين جنگ را بر آن تحميل كردند.

و همانها رشدى و رشدى ها را در دامن خود براى ضربه زدن به اسلام تربيت كردند و روزانه هزاران نفر را قربانى مطامع خويش مى كنند و به بهانه حقوق بشر در كوبيدن اسلام همپيمان شده اند.

همچنين ديديم كه در بوسنى چگونه مسلمانها را گروه گروه به خاك و خون كشيدند و گورهاى دسته جمعى از اجساد مسلمانانِ زنده به گور، به وجود آوردند و فرزندان و همسرانشان را آواره بيابانها كردند و امروز همين جنايات در چچن و قفقاز و ... تكرار مى شود.

و اين به اصطلاح آزاديخواهان، در مهد آزاديشان از ورود دختران دانش آموز مسلمان به كلاس درس، به دليل استفاده كردن از روسرى، ممانعت به عمل آوردند و با اين كار روى جنايتكاران دورانِ قرون وسطايى را سفيد كردند!

و ما اگر تنها به انعكاس آمار اين نوع مقابله ها و رودررويى ها با اسلام بسنده كنيم، كتاب قطورى تهيه خواهد شد.

آرى، اينگونه است وضعيت اسفبار گروهى از مسلمانان در نقاط مختلف جهان. آنان در وضعيت سخت اقتصادى، سياسى و اجتماعى قرار گرفته اند و دست نياز و استمداد به سوى عالمان و دانشمندان مذهبى و سران كشورهاى اسلامى دراز كرده اند تا شايد از اين فشار و شكنجه نجات يابند، امّا نه تنها اميدى ندارند بلكه آينده اى تلخ تر و فشارهاى مضاعف و گسترده تر در پيش روى خود مى بينند.

* انديشه امام قدس سره در مقابله با دين ستيزى

از ويژگى هاى برجسته امام راحل قدس سره، نگرش وسيع وى نسبت به مذهب و باورهاى اعتقادى در مقابل مكتب هاى غيرمذهبى بود. او همواره در انديشه رسميت دادن و اعاده مجد و عظمت به اسلام و گسترش بخشيدن به اصل خداباورى و مقابله با دين زدايى در سطح جهان بود و اين حقيقت را در سيره نظرى و

ص: 110

عملى آن بزرگوار مى توان به خوبى و وضوح مشاهده كرد. از نمونه هاى بارز آن، نامه آن بزرگوار به گورباچف مى باشد.

اين نامه تاريخى، كه پس از نامه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله به قيصر و كسرى، براى اولين و آخرين بار به كسى كه در رأس هرم ماديگرىِ جهانِ معاصر قرار داشت ارسال گرديده، روشنگرِ بينش امام قدس سره نسبت به جايگزين ساختن دين باورى و توجه به معنويات در مقابل ماديگرى و دين ستيزى در سطح جهان است.

امام در اين نامه، گورباچف را به سوى خدا دعوت كرد و راه استدلال را به او ارائه داد و به وى گفت: «مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خدا است. مشكل اصلى شما مبارزه طولانى و بيهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرينش است.» چه اثر بديع و شگرفى از خود به جاى گذاشت و چه تحوّل عظيمى، پس از هفتاد سال مبارزه با خداباورى و مذهب گرايى به وجود آورد!

يكى ديگر از نمونه هاى بارز اين ديد و بينش، هشدار امام نسبت به خطر صهيونيزم جهانى است كه از سالها پيش از انقلاب، آن را دنبال كرده و در تاريخ 6/ 5/ 58، در آستانه اولين ماه رمضان پس از پيروزى انقلاب، روزقدس جهانى را اعلام كرد و چنين فرمود:

«... من از عموم مسلمانان جهان و دولت هاى اسلامى مى خواهم كه براى كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مى كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را، كه از ايام قدر است و مى تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، بعنوان روزقدس انتخاب و طى مراسمى همبستگى بين المللى مسلمانان را در حمايت از حقوق قانونى مردم مسلمان اعلام نمايند.» (1) تفرقه عامل تسلّط دشمنان:

امام قدس سره آن حكيم فرزانه كه تسلّط دشمنان و ضعف مسلمانان را در تفرقه و تشتت آنان مى ديد، با ايجاد وحدت و يكپارچگى در گوشه اى از جهان، ملّتى را به پيروزى رسانيد و طومار سلطنت دو هزار و پانصد ساله را در هم پيچيد و كشور ايران را از دست استكبار و دشمنان اسلام و انسانيت نجات بخشيد.

او راه حلّ مشكل جوامع اسلامى در سراسر جهان را مورد عنايت خويش قرار داد و رمز پيروزى و راه نجات را، كه همان اتّحاد و اتفاق است، به آنها ارائه نمود.


1- صحيفه نور، ج 8، ص 229

ص: 111

چگونه و در كجا؟!

در مراسم حج! حجى كه تجلّيگاه عظمت و اقتدار پيروان دين حنيف اسلام و مظهر وحدت و اخوت مسلمانان جهان و كانون توحيد و يگانه پرستى و مركز فرياد برائت امت از شرك و بت پرستى است.

حجى كه مراسم شگفت انگيزش جلوه اى بارز از اعتلاى دين حق و نمايشگر تماميت اسلام ناب محمدى و مبارزه با شياطين است.

آرى مراسم حج و اجتماع بزرگ مسلمانان جهان در مكه و مدينه است كه مى تواند اتّحاد و اتفاق پيروان اسلام را كه آرمان پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و اوصياى آن بزرگوار است، محقق و متجلّى سازد.

ليكن افسوس كه حكومت هاى ستمگر در طول تاريخ و دست مرموز استعمار، به ويژه در يك قرن اخير، موجب گرديد تا روح حقيقى آن به فراموشى سپرده شود و از ابعاد سياسى و اجتماعى و عبادى حج، تنها بعد عبادى آن، آنهم خالى از روح واقعى پرستش ترويج و تبليغ شود.

اينجا است كه امام امت به احياى حج ابراهيمى قيام كرد و در مناسبتهاى مختلف در سخنرانيها و پيامهايش، ضمن توصيه بسيار به دقت در اعمال حج و فراگيرى مسائل آن و بيان ابعاد معنوى و عرفانى مناسك، جنبه هاى سياسى و اجتماعى حج را مطرح ساخت و با دعوتِ جوامع اسلامى به وحدت و همدلى و پرهيز از تشتت و تفرق، كه بزرگترين عامل تسلّط بيگانگان است، مسلمانان را در مقابله با دشمنان اسلام بسيج كرد.

گرچه دشمنان نيز در مقابل اين حركت عظيم، بيكار ننشستند و براى جلوگيرى از تحقق چنين تحولى شگرف، با تمام قوا به ميدان آمدند و متحجّران براى پيشگيرى از اين هدف عالى، تمام توان خود را بكار بستند ولى استقبال پر شور مسلمانان آگاه و حقايق موجود، نشانگر آن است كه اين حركت متوقف شدنى نيست و اين موانع ناچيز بر طرف خواهد شد و دير يا زود مخالفان نيز به موافقان خواهند پيوست.

ابعاد مختلف حج از نظر امام خمينى قدس سره

حضرت امام قدس سره گذشته از رساله هاى عمليّه و مناسك حج، مطالبِ فراوانى در اهميت جنبه عبادى و لزوم فراگيرى و انجام دقيق اعمال حج، براى حجاج بيان كرده و توصيه ها و تأكيدات گسترده اى از

ص: 112

آن بزرگوار، به صورت سخنرانى و پيام، به مسلمانان در ابعاد فلسفى و عرفانى اين اعمال و همچنين در بعد سياسى- اجتماعى اين همايش بين المللى- اسلامى شاهديم كه در اينجا به نقل چند نمونه بسنده مى كنم:

لزوم فراگيرى دقيق اعمال حج:

«به زائران بيت اللَّه الحرام- ايّدهم اللَّه تعالى- عرض مى كنم كه اعمال و مناسك را به طور دقيق از روحانيون محترم كه در كاروانها هستند فراگيريد و به هيچ عملى بدون راهنمايى آنان دست نزنيد، چه بسا باشد كه خداى نخواسته با سهل انگارى، عملتان باطل شود و جبران آن را تا آخر نتوانيد بكنيد و يا به احرام باقى بمانيد و در برگشت موجبات زحمت خود و نزديكان خويش شويد و اين يك تكليف شرعى است كه از آن غفلت نبايد كرد و به روحانيون محترم عرض مى كنم كه علاوه بر آنكه مسائل را به طور وضوح كه همه كس بفهمد در جلسات متعدد به گروه خود ياد دهيد در وقت اعمال آنان نيز مواظب آنها باشيد و آنها را هدايت فرماييد.» (1) «مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى كند، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج به طور صحيح و شايسته و مو به مو عمل شود.» (2) فلسفه و ابعاد عرفانى حج:

در لبيك لبيك، «نه» بر همه بتها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد و در اطراف حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بتهاى بزرگ و كوچك و طاغوتها و وابستگان شان برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برى ء هستند.

و در لمس «حجرالأسود» بيعت با خدا بنديد، كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگى آنان هر كه باشد و هرجا باشد سرننهيد و خوف و زبونى را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هر چند در ابزار آدم كشى و سركوبى و جنايتشان برترى داشته باشند. و در سعى بين صفا و مروه، با صدق و صفا سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاى دنيايى گسسته شود و همه شك و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاى حيوانى زايل


1- از پيام امام خمينى در تاريخ 16/ 5/ 65 صحيفه نور، ج 20، ص 19
2- از پيام امام خمينى به مسلمانان جهان به مناسبت برگزارى كنگره عظيم حج 7/ 6/ 63 صحيفه نور، ج 19، ص 44

ص: 113

شود و همه دلبستگى هاى مادى گسسته شود و از آزادگى ها شكفته گردد و قيد و بند شيطان و طاغوت كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند، در هم ريزد.

و با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد و راههاى نجات را از حق، در آن مواقف كريمه طلب كنيد.

پس به منا رويد و آرزوهاى حقانى را در آنجا در يابيد كه آن قربانى نمودن محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است. و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است، نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند. (1) ابعاد سياسى- اجتماعى حج:

امام در پاسخ نامه ملك خالد پادشاه عربستان سعودى مى نويسد:

«اينجانب تمام گرفتارى ها و بدبختى هاى مسلمين و دولت هاى كشورهاى اسلامى را در اختلاف و نفاق بين آنان مى دانم.

چرا بايد دولت هاى اسلامى با داشتن قريب يك ميليارد جمعيت و در دست داشتن ذخيره هاى زيرزمينى، خصوصاً موج هاى نفت كه رگ حيات ابرقدرت هاست و برخوردارى از تعليمات حيات بخش قرآن كريم و دستورات عبادى- سياسى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مسلمانان را به اعتصام به «حبل اللَّه» دعوت و از تفرقه و اختلاف تحذير مى فرمايد و با داشتن ملاذ و ملجائى چون حرمين شريفين كه در عهد رسول اللَّه- صلوات اللَّه عليه- مركز عبادت و سياست اسلامى بوده و پس از رحلت آن بزرگوار مدتها نيز چنين بوده است و طرح فتوحات و سياسات از آن دو مركز بزرگ سياسى- عبادى ريخته مى شده است، اكنون به واسطه كج فهمى ها و غرض ورزى ها و تبليغات وسيع ابرقدرتها كار را به آنجا بكشانند كه دخالت در امور سياسى و اجتماعى كه مورد احتياج مبرم و از اهمّ امور مسلمين است در حرمين شريفين جرم شناخته شود.» (2) باز امام خطاب به مسلمانان جهان


1- از پيام امام خمينى به زائران بيت اللَّه الحرام، در تاريخ 16/ 5/ 65- صحيفه نور، ج 20، ص 18
2- صحيفه نور، ج 15، ص 186، تاريخ 18/ 7/ 60

ص: 114

مى فرمايد:

«اى مسلمانان جهان، و اى پيروان مكتب توحيد، رمز تمام گرفتارى هاى كشورهاى اسلامى اختلاف كلمه و عدم هماهنگى است و رمز پيروزى، وحدت كلمه و ايجاد هماهنگى است، كه خداوند تعالى در يك جمله بيان فرموده:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا ... اعتصام به حبل اللَّه، بيان هماهنگى جميع مسلمين است براى اسلام و به سوى اسلام و براى مصالح مسلمين و گريز از تفرقه و جدايى و گروه گرايى، كه اساس همه بدبختى ها و عقب افتادگى هاست.» (1) «اى مسلمانان جهان، شما را چه شد كه در صدر اسلام با عدّه بسيار كم، قدرت عظيم را شكستيد و امت بزرگ اسلامى- انسانى ايجاد نموديد. اكنون با قريب يك ميليارد جمعيت و دارا بودن مخازن بزرگ، كه بالاترين حربه است، در مقابل دشمن اينچنين ضعيف و زبون شديد؟!

آيا مى دانيد كه تمام بدبختى هاى شما در تفرقه و اختلاف بين سران كشورهاى شما و بالنتيجه، بين خود شماست؟!

از جاى برخيزيد و قرآن كريم را به دست گرفته و به فرمان خداى تعالى گردن نهيد تا مجد خود و عظمت اسلام عزيز را اعاده كنيد.» (2) نماز جماعت حرمين شريفين، تجلّيگاه انس و وحدت مسلمانان جهان

اين بود بخشى از پيام هاى امام راحل در بيان علت گرفتارى ها و بدبختى هاى مسلمين جهان و كشورهاى اسلامى كه با در دست داشتن آنهمه امكانات مادى و معنوى دامنگيرشان گرديده است.

و اين بود نمونه اى از پيام هاى بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران خطاب به مسلمين جهان كه روزى با عده اى بسيار كم قدرت هاى عظيم جهان را در هم شكستند ولى امروز با همه نيرو و قدرت كه در اختيار دارند در مقابل دشمنان اينچنين ضعيف و زبون گشته اند.

و اين بود عامل آنهمه عزّت و شوكت؛ يعنى اتحاد و اعتصام به حبل اللَّه و انگيزه اينهمه ضعف و ذلت؛ يعنى تفرقه و اختلاف كه بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، مسلمين را بر آن متوجه نموده است.

و از اين بحث كوتاه مى توان به اهميت حكم امام بر حضور شيعيان در نماز جماعت حرمين شريفين و به علت و انگيزه چنين دستور مهم و فتواى بى سابقه اى پى برد؛ زيرا گرچه مجموع اعمال و مناسك حج و اجتماع ميليونى


1- از پيام امام خمينى به زائران بيت اللَّه الحرام، تاريخ 19/ 11/ 49، صحيفه نور، ج 9، ص 226
2- از پيام امام خمينى به مناسبت روز عرفه، تاريخ 30/ 8/ 58، صحيفه نور، ج 10، ص 221

ص: 115

مسلمانان در اين مراسم پر شكوه، نوعى وحدت و هم آهنگى را ايجاب مى كند؛ حضور در يك زمان و مكان، همرنگى در لباس و يكنواختى شعار اين جمعيت ميليونى، كه از سراسر جهان در اين كنگره عظيم اسلامى شركت جسته اند، همه نشانگر پيروى آنان از يك دستور و فرمان و دليل بر اجراى حكم الهى است و از نظر وجهه خارجى، نمودى از تشكّل بزرگ و سالانه مسلمانان جهان است كه در هيچ مذهب و آيينى چنين اجتماع پرشكوه را نمى توان يافت، ولى بايد به اين نكته توجّه كرد كه هيچيك از اعمال حج نمى تواند مانند نماز جماعت حرمين شريفين باصلابت، وحدت آفرين و دشمن شكن باشد؛ زيرا هريك از اين اعمال، در عين اجتماعى و اشتراكى بودن، به صورت انفرادى و جدا از هم انجام مى پذيرد و هر انسانى موظف است مواظب و مراقب عمل خويش باشد. در طواف و سعى، رمى و ذبح و ... منفرد عمل مى كند و اين اعمال بجز وقوفين از نظر زمان نيز وسيع است و هر كسى مى تواند در هر ساعت از روز و يا در مدت و در فاصله چند روز مناسك خود را انجام دهد.

و تنها نماز است كه همه مسلمانان را در صفوف فشرده و منسجم در كنار هم قرار مى دهد و با صداى اذان، در يك زمان مشخص، سيل جمعيت با رنگها و زبانها و ملّيّت هاى مختلف به سوى مكان مشخص (مساجد) سرازير مى شود و با تكبير مكبّر صدها نفر هماهنگ به ركوع مى روند و سر به سجده مى گذارند و بر يگانگى خدا و نبوت رسول او شهادت مى دهند، سپس بر همديگر درود و تهنيت مى گويند؛ «السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته».

و اينجا است كه روح اخوّت اسلامى و عواطف معنوىِ مذهبى در ميانشان متجلّى مى گردد و دست همديگر را مى فشارند و با همديگر معانقه و روبوسى مى كنند و با قيافه اى بشاش، كه حاكى از محبت درونى است قبولى اعمال يكديگر را از خداوند مسألت مى نمايند؛ «تَقَبَّلَ اللّهُ أعْمالَكُمْ»

اينك اين پرسش مطرح است كه آيا ترك كردن اين كانون وحدت و گريز از اين تجلّيگاه انس و الفت، كه در بعضى از گروههاى اسلامى مشاهده مى شود كه بهنگام نماز بر خلاف مسير سيل جمعيت به سوى منازل و بازارها درحركتند، موجب انزجار و نگاه خشم آلود مسلمانان

ص: 116

نسبت به اين افراد نخواهد شد؟! و به جاى آن صفا و صميميت، تخم عداوت و دشمنى در دل آنان نخواهد افكند، به ويژه آنكه هر صبح و شام احاديثى به گوششان مى رسد كه پيامبر اسلام فرموده است:

«خارج شدن از مسجد هنگام نماز، عمل منافقان است» و باز فرموده است: «شياطين با شنيدن اذان از مساجد مى گريزند؟!

و طبيعى است هريك از زائران و حُجاج پس از مراجعت به وطن خويش، در سراسر جهان، در محافل و مجالس، ضمن بيان عظمت نماز حرمين شريفين مشاهدات خود را از عملكرد اين گروه در جدايى از صفوف مسلمين و بى اعتنايى آنها به نماز منعكس و بلكه آنان را بى نماز معرفى خواهند نمود و چه پيرايه هايى كه بر مذهب و آيين آنان و پيشوايان معصومشان خواهند افزود؟! و چه داستان هايى از انحراف آنان از اسلام و قرآن خواهند ساخت؟! و اين حادثه اگر تنها يك بار اتفاق بيفتد، ساليان متمادى فراموش نخواهد شد، چه رسد به آنكه هر سال و هر روز تكرار شود و اين همان خواسته دشمنان اسلام است كه بدون صرف كوچكترين هزينه اى، به آن دست يافته اند و مسلماً در تلاشند كه به هر وسيله ممكن، هر يك از گروههاى ديگر مسلمانان را نيز از اين صف فشرده جدا سازند و در ميانشان تخم مخالفت و بدبينى بكارند.

دليل شرعى اين حكم:

امام قدس سره در اين زمينه مى فرمايند:

«عقلا و علماى اسلام از صدر اسلام تاكنون كوشش كردند براى اينكه مسلمين همه با هم مجتمع باشند و هم يد واحده باشند بر غير مسلمين. در هر جا كه مسلمى پيدا بشود بايد با ساير مسلمين تفاهم كنند و اين مطلبى است كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم سفارش كرده است و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سفارش فرموده است و ائمه مسلمين سفارش فرموده اند و علماى بيدار اسلام اين امر را گرفته و كوشش كرده اند به اينكه مسلمين را در تحت لواى اسلام به وحدت و يگانگى دعوت كنند». (1) اگر امام قدس سره در مقام استدلال بر حكم مورد بحث بود و اگر بنا بود دلايل حكم حضور شيعيان در نماز حرمين شريفين را از قرآن و حديث و منابع اسلامى بيان كند و دلايل مبنايى خويش را با تكيه زدن بر كرسى تدريس و تحقيق و با حضور


1- 16/ 8/ 59 صحيفه نور، ج 13، ص 163

ص: 117

شاگردان ارزنده و فحول حوزه هاى علميه، كه امروز مقام مرجعيت جهان شيعه را به عهده گرفته اند، ارائه نمايند، مسلماً كتاب قطور و ارزشمندى براى جامعه اسلامى و آينده مراكز علمى همانند ساير آثار علمى آن حضرت به يادگار مى ماند.

ولى امام راحل در صدور اين حكم و همچنين در ساير پيامها و بياناتشان، نه در مقام استدلال بوده و نه اينكه شرايط، چنين وضعى را اقتضا مى كرده است. ولى در عين حال گاهى نيز به طور گذرا و اجمال و در سطح فهم مخاطبين و مستمعين، به دليل شرعى نظرات و احكام خويش اشاره فرموده است كه از جمله اين موارد، گفتار آن حضرت خطاب به حجاج و زائران پاكستانى در سال 1359 مى باشد كه پيشتر آورديم.

و دراينجا مناسب است مطالبى در توضيح كلام امام به بعضى از آيات و روايات، كه مسلمانان را به وحدت دعوت نموده و از تفرقه و دورى برحذرداشته است، بياوريم:

وحدت مسلمين از ديدگاه قرآن:

1- وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (1)

«و همگى به ريسمان خدا (/ قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دل هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد، خداوند اين چنين آيات خود را بر شما آشكار مى سازد، شايد پذيراى هدايت شويد.»

در اين آيه شريفه، كلمه «نعمت» تكرار شده است؛ نعمة اللَّه عليكم، فأصبحتم بنعمته اخوانا و منظور از اين نعمت، همانگونه كه علّامه طباطبايى فرموده است، همان نعمت الفت و محبّت است؛ فاًلّف بين قلوبكم و باز ايشان مى فرمايد: اين آيات هم جوامع اسلامى را مورد خطاب قرار داده و از اختلاف و تفرقه نهى نموده و هم فرد فرد مسلمانان را. (2) 2- وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْبَيِّنَاتُ


1- آل عمران: 103
2- الميزان، ج 3، ص 407

ص: 118

وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (1)

«و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، (آنهم) پس از آنكه نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد و آنها عذاب عظيمى دارند.»

علامه طباطبايى در تفسير اين آيه شريفه مى فرمايد: بعيد نيست من بعد ما جائهم البيّنات متعلّق به جمله و اختلفوا باشد، بنابراين، منظور از اختلاف، اختلاف وتشتّت از نظر اعتقاد و منظور از تفرقه، تشتت و تفرقه از حيث ابدان و اجسام است. سپس مى گويد و علت تقدم «تفرق» بر «اختلاف» در آيه تفرّقوا و اختلفوا اين است كه تفرق ابدان مقدمه و عامل اختلاف در آراء و افكار است؛ زيرا اگر دو گروه با همديگر مرتبط و مجتمع باشند، از لحاظ فكر و انديشه نيز به همديگر نزديك شده و در اثر تماس و تبادل نظر، اتحاد و اتفاق در ميانشان حاصل مى گردد و اما آنگاه كه متفرق و از هم دور شوند و ارتباطشان از هم قطع گردد، در ميانشان اختلاف مشرب و مسلك پديد مى آيد و موجب تفرقه و درهم شكستن سدّ استوار وحدت مى گردد و گويا خداوند متعال در اين آيه چنين مى فرمايد: «مانند كسانى نباشيد كه در مرحله اول با ابدانشان از هم دور و از جامعه جدا شدند، آنگاه اين دورى به اختلاف رأى و اعتقاد در ميانشان منتهى گرديد. (2) وحدت مسلمين از ديدگاه سنت:

اين بود دو آيه از دهها آيه اى كه در مورد اتحاد و اتفاق مسلمانان نازل گرديده است. و اما احاديث و روايات در اين زمينه به قدرى فراوان است كه حتى نقل بخشى از آنها از دايره اين بحث خارج است و لذا تنها به نقل يك حديث، به تناسب موضوع، كه از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است اكتفا مى كنيم و بعضى از روايات را در بخش دوم اين بحث مى آوريم.

مرحوم شيخ حرّعاملى در وسائل الشيعه، با اسناد از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از پدران بزرگوارش، از رسول خدا صلى الله عليه و آله اينگونه نقل مى كند:

«من سمع النداء في المسجد فخرج من غير علّة فهو منافق الّا أن يريد الرجوع اليه» (3)

«كسى كه در مسجد صداى اذان را بشنود و بدون علت و بى آنكه قصد مراجعت كند، از مسجد خارج شود، او منافق است!»

اين حديث با مختصر تفاوت در منابع


1- آل عمران: 105
2- الميزان، ج 3، ص 407
3- وسايل الشيعه، ج 3، ابواب احكام المساجد، باب 35

ص: 119

اهل سنت چنين نقل شده است:

«من أدركه الأذان في المسجد ثمّ لم يخرج لحاجة و هو لا يريد الرجوع فهو منافق» (1)

متن اين حديث و تشديد در اين حكم كه خروج از مسجد پس از اعلان وقت نماز به نفاق تشبيه شده و چنين شخصى بعنوان منافق معرفى گرديده است، مضمون روايتى را كه محمدبن سنان از امام رضا عليه السلام نقل نموده است، تداعى مى كند كه آن حضرت در پاسخ پرسش ابن سنان درباره حرام بودن فرار از جبهه، چنين نگاشت: «حرّم اللَّه تعالى الفرار من الزحف لما فيه من الوهن في الدين و الإستخفاف بالرسل و الأئمة العادلة و ترك نصرتهم على الأعداء ...» (2)

«خداوند فرار از جنگ را بدان جهت حرام نموده است كه اين كار موجب تضعيف دين و استخفاف پيامبران و پيشوايان عادل و خوددارى از نصرت و يارى جبهه حق در مقابل دشمنان است.»

آرى اگر فرار از زحف و تضعيف جبهه حق در جنگ ها موجب تقويت دشمن و يكى از گناهان كبيره است، فرار از صفوف نماز نيز از نظر فرهنگى عامل تضعيف حق و تقويت جبهه باطل و كمكى است بر اهداف دشمنان و همسو شدن با استكبار جهانى. و اينك ما در جبهه هستيم و دشمن در كمين!

مسأله تسنن و تشيع

به طورى كه در بخش اول مقاله اشاره كرديم، صدور حكم امام راحل قدس سره بر حضور شيعيان در نماز جماعتِ حرمين شريفين، كه براى مؤمنان واجب الإجرا و لازم العمل بوده و در آينده نيز شيعيانِ آگاه، از اين حكم تبعيت خواهند كرد، مى تواند داراى دو انگيزه و دو عامل مختلف باشد؛ يكى از آنها و يا مهمترينشان، مقابله اسلام و كفر جهانى است. و ديگرى مسأله تسنن و تشيع است، كه عامل اول در صفحات گذشته بررسى شد و اينك به تبيين و توضيح عامل دوم مى پردازيم.

لازم است در اين زمينه چند موضوع مطرح شود.

شيعه در معرض اتهام:

متأسفانه پيروان اهل بيت عصمت و طهارت در طول تاريخ، به علل و انگيزه هاى مختلف سياسى- مذهبى مورد اتهام و افترا قرار گرفته اند و مطالب ناروا و


1- سنن ابن ماجه، كتاب المساجد، حديث 734
2- علل الشرائع، ص 481

ص: 120

بى اساس فراوان به شيعيان كه پيروان واقعى قرآن مجيد و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله هستند، بعنوان روافض، نسبت داده شده است و اين شرايط در بعضى از مقاطع تاريخ؛ مانند دوران بنى اميه و بنى مروان و بخشى از دوران خلفاى بنى عباس و همچنين در دوران بعضى از سلاطين عثمانى كه بخش عمده كشورهاى اسلامى را در اختيار داشتند، از حدّت و شدت بيشترى برخوردار بوده است و اين اتهامات و مطالب دروغ و بى اساس، نه تنها در افواه عموم رواج داشته بلكه در متن كتاب ها و تأليفات زيادى نيز منعكس گرديده است و از اين طريق، از شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قيافه مشوّهى ارائه داده اند و آنان گروهى دور از فرهنگ اسلام و مخرّبِ سنت و قرآن معرفى شده اند.

نمونه اى از اين كتابها:

كتاب هايى كه در قرن هاى گذشته بر ضدّ شيعه نوشته شده، آنچنان فراوان است كه نمى توان شمار دقيق آنها را به دست آورد و مؤلفان آنها را شناساند. مع الأسف منبع اصلى و امّ الكتاب اكثر اين تأليفات، پس از قرن هشتم، به جاى منابع اصيل از شيعه و اهل سنت، كتاب «منهاج السنه ابن تيميه» (1) است كه در قرن هشتم با ديد تعصب و عناد عجيبى كه بر وى حاكم بود، اين كتاب را تأليف كرد و اين مطالب ناروا و بى اساس را در آن گنجانيد و چون افكار و انديشه محمدبن عبدالوهاب، بنيانگذار وهابيت ملهم از فكر و انديشه و برگرفته از تأليفات «ابن تيميه» است، لذا تأليفات او از نظر وهابيان داراى جايگاه ويژه اى است و در سطح دنياى اسلام به قيمت نازل و حتى رايگان منتشر مى شود و استناد اكثر مؤلفان و نويسندگان و خطبا و گويندگانِ روز، در معرفى شيعه به اين كتاب و مانند آن است.

نمونه اى از مطالب منهاج السنه درباره شيعه

گرچه محتواى اين كتابِ چهارجلدى، سراسر هوچيگرى و خلاف گويى بر ضد شيعه است، ليكن براى آشنايى خوانندگان، چند نمونه از مطالب آن را نقل مى كنيم، او مى گويد:

1- شيعيان گروهى هستند كه تجاوز به مال و ثروت عموم مردم و همه مسلمانان را حلال مى دانند!

2- شيعيان ريختن خون همه مسلمانان را جايز مى دانند!


1- احمد بن تيميه، از علماى حنبلى مذهب و داراى عقايد انحرافى بود كه دانشمندان اسلام نظريات او رارد كردند و بر كتاب هايش پاسخ نوشتند و با او به بحث و مناظره پرداختند. علماى مصر و حجاز و عراق بر انحراف او فتوا دادند كه پس از چند بار زندانى شدن، درسال 778 ه. در زندان شام از دنيا رفت.

ص: 121

3- شيعيان از ميان فرشتگان جبرئيل را دشمن مى دارند؛ زيرا معتقدند كه او از طرف خدا مأمور بود وحى را به على بن ابى طالب بياورد، ولى به اشتباه يا از روى دشمنى، به جاى على، به پيامبر فرود آورد!

4- از آنجا كه شيعه با عشره مبشّره (ده تن از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله) مخالف بوده و با آنها دشمنى دارند، با بكار بستن كلمه «عشره» يعنى عدد ده و انجام دادن هر كارى كه در آن، عددِ ده باشد نيز مخالف هستند و آن را ناروا مى دانند، حتى از ساختن بنايى كه داراى ده ستون و ده پايه باشد خوددارى مى كنند!

5- عقلاى مسلمان اتفاق نظر دارند كه در ميان اهل قبله، از نظر جهل و ضلالت و دروغ و بدعت و آميختگى با هر شرّ و بدى و دور بودن از هر خير و نيكى، هيچ گروهى در حد روافض نيست! (1) و صدها تهمت و افتراى ديگر كه بعضى از آنها همانگونه كه ملاحظه كرديد به هذيان گويى و ياوه سرايى شبيه تر است تا بيان يك مطلب جدّى!

حوادث هولناك و ديدگاه هاى خطرناك:

در پى آشنايى اجمالى با كتاب هايى كه درباره شيعه تدوين گرديده و پس از ذكر نمونه اى از محتويات اين كتاب ها، لازم است به بعضى از حوادث هولناك و ديدگاه هاى انحرافى و خطرناك نيز اشاره كنيم؛ حوادثى كه در مقاطع مختلف در مكه و مدينه و در موسم حج بر ضد شيعه به وقوع پيوسته و ديدگاه هايى كه در ميان مردم آن سامان و در افواه عوام نسبت به شيعه وجود داشته و احياناً تا امروز نيز ادامه دارد تا شيعيان در سراسر جهان، به ويژه علما و روحانيون و دست اندركاران مسائل حج با اين مطالب بيشتر آشنا شوند و در دفاع از كيان شيعه بپاخيزند و همت خويش را در زدودن اين اوهام و ذهنيت هاى ناروا و در بر طرف ساختن اين ديدگاههاى نادرست بكار ببندند و در اثبات بطلان محتواى كتاب هاى آنچنانى، كه بجز عمل كردن به مضمون روايات معصومين عليهم السلام و اجراى دقيق حكم امام قدس سره راهى بر آن نيست، تلاش نمايند. گرچه شايد از نظر بعضى ها، طرح اين مطالب مخالف با روح وحدت و مباين با اصل مصلحت تلقى شود ولى ما اگر امروز از ذكر حقايق خوددارى و از بيان واقعيات استنكاف كنيم، بر ادامه اين بدبينى ها در آينده كمك كرده و بر توسعه اين شكافها و


1- منهاج السنه، ج 1، ص 13- 6 و ص 257

ص: 122

تهمت ها يارى نموده ايم.

تهمت تلويث كعبه!

يكى از حوادث هولناك و افتراهاى خانمان برانداز، كه با دست سياست بازان و توطئه گران بر ضد شيعه بكار گرفته شده و از اقداماتى كه براى موهون ساختن شيعه به وقوع پيوسته، اتهام آنان به تلويث كعبه است؛ بدينگونه كه با اقدامات و توطئه هاى از پيش ساخته، شيعيان را كه از مسافت هاى دور براى انجام مراسم حج و زيارتِ خانه خدا به مكه مشرّف شده اند، متهم نموده اند كه آنان- العياذ باللَّه- طبق عقيده اى كه دارند كعبه را با نجاست آلوده ساخته اند و اين اتهام را نه يكبار كه مكرّر و به دفعات وارد ساخته اند و هر بار شيعيانى را در ملأ عام و در مقابل چشم حجاج و زائران كشورهاى مختلف گردن زده اند تا اين واقعه در ميان همه مسلمانان و در اقصى نقاط عالم منعكس شود و بيشترين تأثير خود را در تشويه قيافه شيعه در دنياى اسلام بگذارد.

تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً

1- سباعى، (1) مورخ معاصر سعودى، در تاريخ مكه خود، آنجا كه از حوادث و جريانات مهم مكه و مسجدالحرام سخن مى گويد، اينگونه مى نويسد: «در شوال سال هزار و هشتاد و هشت، زائران و طواف كنندگان مشاهده كردند كه كعبه معظمه با ماده اى كه شبيه مدفوع انسان است آلوده شده و در اثر يك عقيده قديمى كه نمى دانم چگونه پديدآمده و عقول چگونه آن را پذيرفته است؟! شيعيان را بر اين عمل متهم و گروهى از آنان را با اين اتهام سنگسار و گروه ديگر را گردن زدند.»

سباعى آنگاه مى افزايد:

«ذينى دحلان (2) از عصامى (3) مورخ و دانشمند مكى كه اين حادثه در دوران او اتفاق افتاده، نقل كرده است كه: «من آنچه را كه آن روز كعبه با آن آلوده شده بود از نزديك مشاهده كردم و برايم معلوم شد كه آن ماده عجين و مخلوطى است از عدس و نوعى سبزى و روغن بد بو كه داراى رنگ و بوى مدفوع انسان بوده و مى توانست هر ناظر را به اشتباه بيندازد و بر مدفوع بودن آن اذعان كند.»

سباعى كه مورخ و نويسنده اى معتدل است، پس از نقل اين حادثه مى گويد: «ولى آنچه مايه تأسف شديد است اين است كه مردم تا امروز درباره شيعه چنين تصور


1- احمد السباعى از دانشمندان و مورّخان معاصر است كه از وى بيش از ده جلد كتاب در موضوعات مختلف، از جمله تاريخ مكه در دو جلد منتشر گرديده و نسخه مورد استفاده ما، ششمين چاپ از اين كتاب است كه در سال 1404 ه. در مكه طبع و منتشر شده است.
2- احمد بن ذينى دحلان، مفتى مكه، متوفاى هزار و سيصد و چهار ه. داراى تأليفات متعدد و مفيد است؛ از جمله آنها است «خلاصة الكلام فى بيان امراء البلد الحرام» كه در ضمن شرح حال امراى مكه در طول تاريخ اسلام، به تاريخ اين شهر نيز پرداخته است.
3- عصامى از علماى قرن يازدهم ه. و از مورّخان است. «تاريخ مكه» او جزء منابع براى مورّخان پس از وى مى باشد.

ص: 123

دارند كه در مذهب آنان اعمال حج كامل نمى شود مگر با تلويث كعبه!»

آنگاه اضافه مى كند: «در صورتى كه اگر عقل را به حكميت بطلبيم بى اساس بودن چنين تصور روشن خواهد شد؛ زيرا به مقتضاى چنين عقيده اى بايد هر سال در موسم حج، كعبه هزاران بار و به تعداد حجاج شيعه ملوث و آلوده شود! ولى چه بايد كرد كه ما وقتى در مقابل مخالفان قرار مى گيريم، عقل را از دست مى دهيم و هر سخن ناروا را بر زبان مى رانيم!» (1) به نظر مى رسد كه: استدلال سباعى بر نفى اين تهمت و نكوهش وى از وجود چنين بينش نسبت به شيعه، همانگونه كه خود اشاره نموده، نشانگر آن است كه چنين تصورى در سطح وسيع بوده و در ميان اقشار مختلف جامعه او رسوخ داشته و او در واقع در سطح گسترده اى از اين بينش انحرافى قرار گرفته كه اينچنين به دفاع پرداخته و بر خلاف مسير فكرىِ جامعه خويش، حركت نموده است.

2- اين حادثه در سال 1144 ه. و به فاصله 56 سال از حادثه اول تكرار شد و در سال 1143 ه. چند قافله از شيعيان ديرتر از موسم حج به مكه وارد شدند و از انجام مراسم حج محروم گرديدند و طبق معمول آن زمان، در مكه اقامت كردند تا در سال بعد و پس از انجام مراسم به اوطان خويش مراجعت نمايند كه در اين فاصله، به آلوده ساختن كعبه متهم شدند و مردم بر ضدّ آنان قيام كرده و شورش عجيبى به راه انداختند و از امير مكه مجازات عاملان آن جنايت (موهوم) را درخواست كردند و بالأخره او را بر اين اقدام مجبور نمودند.

سباعى و ذينى دحلان كه اين حادثه را نقل كرده اند، به كشته شدگان آن اشاره اى ندارند ولى مى گويند شيعيان كه مجبور به ترك مكه و فرار به طائف و جدّه شده بودند، پس از آرامش مجدّداً به اين شهر برگشتند. (2) سبّ شيعه:

در سال 1157 ه. ق. چهارده سال پس از حادثه شوم اتّهام تلويث كعبه در خطبه هاى نماز جمعه حرمين شريفين و ساير مساجد در مكّه و مدينه به دستور شريف مسعود حاكم حجاز لعن بر شيعه شروع و سبّ و ناسزايى بر شيعيان (روافض) از اجزاى خطبه نماز جمعه محسوب گرديد. (3) و امّا اينكه اين عمل چند سال ادامه داشته، در منابع اشاره اى بر آن نشده است؛


1- تاريخ مكه، ص 684
2- سباعى، تاريخ مكه، ج 2، ص 422؛ خلاصة الكلام، ص 184
3- سباعى، تاريخ مكّه، ص 428

ص: 124

زيرا لعن كردن گروهى از مسلمانان بر گروهى ديگر، آن هم در موسم حج و در خطبه مهبط وحى و جايگاهى كه همه مسلمانان به سوى آن نماز مى خوانند با هيچ منطقى سازگار نبوده تا جزئيات آن در كتب تاريخ منعكس شود.

شرايط كنونى ما:

ممكن است با مطالعه اين حوادث و محتويات اين كتاب ها، تصور شود كه اين تأليفات مربوط به گذشته هاى دور و وقوع اين حوادث متعلّق به دوران حكومت هايى بوده كه از نظر سياسى با شيعيان در جنگ و نزاع بودند و از طرفى از ناآگاهى مسلمانان و بى اطلاعيشان كه هر تهمت و افترايى را به سادگى مى پذيرفتند سوء استفاده مى كردند.

ولى با يك توجه به شرايط كنونى و حقايق موجود، معلوم خواهد شد كه اين مسائل در دوران معاصر نه تنها فروكش نكرده بلكه با تحوّل زمان گسترده تر و عميق تر نيز گرديده است.

اگر در قرون گذشته كتاب هايى مانند «منهاج السنه» نوشته مى شد، امروز نه تنها از طريق كتاب هاى فراوان و مقاله هاى متنوع، بلكه از راه «اينترنت» و «ماهواره» نيز مطالبى به ظاهر علمى و متناسب فرهنگ روز، در سراسر دنيا بر ضدّ شيعه منتشر مى گردد و در بعضى از كشورها همان مطالب بى اساس و افتراهاى خانمان برانداز، به صورت متون درسى به دانش آموزان تدريس (1) و تخم ذهنيت بدبينى نسبت به شيعه از دوران كودكى در دل ها افشانده مى شود و از طريق نوار به درون خانه هر شهر نشين و روستايى راه پيدا مى كند.

و به قول يكى از شخصيت هاى بااطلاع، تنها در بيست سال اخير، بيش از سيصد جلد كتاب برضد شيعه منتشر گرديده است (2) و اگر در قرن يازدهم و دوازدهم- كه به نظر مى رسد مواجهه صفويه با سلاطين عثمانى در متهم ساختن شيعه بى تأثير نبوده- چنين برنامه هايى اجرا و از نظر افكار عمومى مورد قبول واقع مى شد، در قرن معاصر همان تهمت تكرار مى شود و در ذى حجه سال 1362 ق. مطابق با سال 1322 ش. پنجاه و شش سال قبل، حادثه قتل ابوطالب يزدى به همان اتهامِ آلوده كردنِ بيت شريف رخ مى دهد. (3) و خبرگزارى هاى كشورهاى اسلامى آن را بعنوان مهمترين خبر روز، پخش مى كنند، و همين حادثه بود كه موجب قطع رابطه


1- مانند كتاب «دين الحق» و «دفاع عن اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه!» كه هر دو كتاب در كشور سعودى جزو كتاب هاى درسى است و در اين دو كتاب، شيعه متهم و مورد تهاجم شديد واقع گرديده است.
2- براى نمونه، االآن در روى ميز مطالعه حقير، دو كتاب از اين نوع تأليفات وجود دارد كه هر دو كتاب درحجاز چاپ و منتشر شده و تقريباً به كمتر از نصف قيمت در اختيار خريداران قرار مى گيرد؛ يكى چاپ پنجم «مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعه» است در دو جلد و بيش از هشتصد صفحه. كه «ناصر قفارى» آن را به عنوان رساله فوق ليسانس تأليف كرده است. او بيش از چهارصد جلد كتاب از منابع شيعه و اهل سنت را بررسى نموده و براى اين هدف به چند كشور اسلامى مسافرت كرده است و كتاب دوم «تبديد الظلام و تنبيه النيام» از يك نويسنده مغرور و هتاك به نام «ابراهيم سليمان جبهان» است كه دو مرتبه چاپ شده، در بيش از پانصد صفحه. در اين دو كتاب آنچه تهمت و افترا است به ساحت اهل بيت عصمت و طهارت و پيروانشان نسبت داده شده است! و صدها كتاب از اين نوع.
3- خلاصه داستان ابوطالب يزدى كه از علما و روحانيون بوده، چنين است: در تاريخ چهاردهم ذى حجه سال 1362 ه. در شهر مقدس مكه اعلاميه اى به اين مضمون انتشار يافت كه: در روز دوازدهم ذى حجه 1362 ق. پليس در بيت اللَّه الحرام مردى به نام طالب بن حسين ايرانى از شيعيان ايران را دستگير كرد. وى زشت ترين جرائم را مرتكب شده بود؛ زيرا قاذورات را با خود حمل مى كرد و به قصد آزار طواف كنندگان و به منظور اهانت به آن مكان مقدس، آنها را به دايره مطاف مى ريخت، بعد از تحقيق و ثبوت اين گناه زشت، حكم شرعى به قتل او صادر شد و در روز شنبه چهاردهم دى حجه درباره وى اجرا گرديد! واقعيت ماجرا اين بود كه: هنگام طواف، به اين زائر روحانى حالت استفراغ روى مى دهد، براى اينكه دايره مطاف آلوده نشود دامن لباس احرام را جلو دهان خود مى گيرد و مقدارى از آنچه استفراغ كرده در گوشه لباس احرام جمع مى شود، چند تن از طواف كنندگان او را دستگير و به شرطه تحويل مى دهند و در محكمه نيز شهادت مى دهند كه وى قازورات به همراه داشته و مطاف را ملوث مى كرده است! بايد توجه داشت كه اين شبهه براى شهود از همان ذهنيت غلط و سابقه بدبينى نسبت به شيعه كه: «شيعيان معتقد به توليث كعبه هستند» به وجود آمده است. مشروح اين جريان را در كشف الربيه مرحوم سيد محسن امين، ص 144 ببينيد. و نيز به كتاب وهابيان، تأليف على اصغر فقيهى، ص 423 و روزنامه هاى همان تاريخ مراجعه شود.

ص: 125

ايران و سعودى و محروم شدن حجاج ايرانى از شركت نمودن در مراسم حج به مدت پنج سال گرديد و ...

وقوع اين حوادث و پيدايش اين اتهامات و افتراها، گرچه ضربه هولناكى است بر كيان اسلام و جريحه التيام ناپذيرى است بر پيكر آيين، ولى هولناك تر از آن، وجود زمينه پذيرش اين اتهامات از سوى افكار عمومى و تلقّى اين افتراها به صورت يك واقعيت درباره جهان شيعه است.

و خطرناك تر از وقوع اين نوع حوادث، بُعد ديگر آن است كه مورّخ معاصر سعودى اشاره كرده است:

«و شد ما يؤسفني أنْ يَتَوَهَّم الْعامَّة الى الْيَوْم أنّ شيعة العجم لا يتمّ حجهم في مذهبهم الّا اذا لوث الكعبة الحاج (1)»

«آنچه مايه تأسف شديد من است، اين است كه تا امروز در ميان عوام الناس نسبت به شيعيان اين عقيده وجود دارد كه بر اساس مذهب آنان اعمال حج كامل نمى شود مگر با آلوده كردن كعبه!»

و باز خطرناك تر اين است كه، هم او، آنجا كه بعنوان مورخ جنگ حره را مطرح و به تجاوز لشكريان يزيدبن معاويه به زنان و دختران مدينه اشاره مى كند، مى گويد تأسف اين است كه مى بينيم بعضى از نويسندگان ما، شيعيان محله «نخاوله» مدينه را از نسل فرزندان نامشروع همان جنگ حره معرفى مى نمايند و اضافه مى كند: اسف بارتر اينكه بعضى عوام الناس تا امروز تحت تأثير همين مطالب بى اساس قرار گرفته و بر اين مسلمانان، با همين ديد مى نگرند. (2) و باز خطرناك تر اين است كه در حادثه اسف بار جمعه خونين، چون تبليغ مى شود كه علّت اين برخورد شديد با ايرانيان، تصميمِ آنان بر انتقال حجرالأسود به شهر قم و ويران نمودن بيت الهى بود! گروهى از اقشار مختلف در اثر ذهنيت غلط و سابقه بدبينى، اين دروغ بزرگ را به آسانى مى پذيرند و آن را تأييد مى كنند.

حكم امام:

اين بود گوشه اى از شرايط كنونى ما و بخشى از آنچه در طول تاريخ بر ما گذشته است و نيز آنچه ممكن است قرن ها ادامه يابد؛ زيرا با وجود دو عامل قوى و مؤثر؛ يعنى انگيزه هايى در جهت تقويت و پيشبرد يك خط فكرى- مذهبى و تلاش بر تضعيف خط فكرى مقابل و اختيار انزوا و


1- تاريخ مكه، ص 384
2- همان، ص 95- 94

ص: 126

دورى پيروان اين خط از صحنه اجتماعات و نمازها، كه به طور ناخودآگاه خواسته گروه اول را تأمين و زمينه پذيرش اهداف آنها را در خارج ساختن گروهِ مقابل از صحنه بين المللى- اسلامى را فراهم مى نمايد، نه تنها اميدى براى برطرف نمودن آن ذهنيت هاى غلط و بينش هاى خطرناك و خلاف واقع وجود ندارد بلكه هر چه زمان پيش مى رود و هر چه صفوف از هم دورتر مى شود، دامنه برخوردها و سمپاشى ها بر ضد ما و بر ضد اصول اعتقادى ما گسترده تر مى گردد. اينجا است كه پيام حيات بخش امام راحل قدس سره خطاب به شيعيان جهان و حكم حضور آنان در صحنه عبادى- سياسىِ نماز حرمين شريفين صادر مى شود:

«لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها، از اعمال جاهلانه كه موجب تفرق صفوف مسلمين است، احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشكيل جماعت در منازل ... جدا اجتناب كنند.»

نگاهى به روايات:

مى دانيم كه اختلاف نظر در بعضى مسائلِ كلامى و فقهى، در ميان مسلمانان داراى سابقه و پيشينه تاريخى است؛ به طورى كه نه به يك قرن و دو قرن ويا ده قرن قبل، بلكه به زمانى منتهى مى شود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به عالم بقا شتافت و طبعاً در قرون اوّليّه اسلام و در زمان ائمه هدى عليهم السلام در اثر اختلاط و امتزاج شيعه و اهل سنت از يكطرف و وجود اختلاف نظر از سوى ديگر، موجب بحث و گفتگو و طرح سؤال در مسائل مختلف؛ از جمله حضور و عدم حضور در مساجد و شركت نمودن در نمازهاى جماعت اهل سنت پديد آمد، به خصوص در شهر مدينه كه جز مدت كوتاهى، حكومت و امامت جماعت در اختيار اهل سنت بوده و بيشتر اوقات اين سمت را واليان و حاكمان شخصاً بعهده مى گرفتند.

منابع حديثى ما گوياى اين واقعيت است كه اين موضوع در محضر ائمه هدى عليهم السلام مطرح و مورد سؤال قرار گرفته است. همانگونه كه از ديدگاه اهل سنت نيز بدور نمانده و احاديث متعددى دراين باره، در منابع مورد اعتمادشان منعكس شده است، با اين تفاوت كه بر خلاف مضمون روايات شيعه كه رابطه مستقيم با موضوع مورد بحث دارد، احاديث اهل سنت داراى مفهوم كلّى و غالباً در مقام نكوهش كسانى

ص: 127

است كه بهنگام نماز و با شنيدن صداى اذان مسجد را ترك و از صفوف مسلمانان جدا مى شوند كه روحانيون و خطباى اهل سنت و نويسندگانشان همواره، مضمون اين احاديث را وسيله تبليغ بر ضد شيعه قرار داده و براى محكوميت آنان، از اين احاديث بهره بردارى مى كنند.

روايات شيعه:

در مورد تشويق و ترغيب شيعيان جهت حضور در نماز جماعت اهل سنت، همچنين رابطه شيعيان با آنان، روايات بسيارى در منابع حديثى ما واردشده است. (1) صاحب وسايل در اين زمينه، نزديك به بيست روايت آورده كه مى توان آنها را به دو بخش مستقل تقسيم كرد:

بخشى از آنها داراى جنبه ترغيب و تشويق و ايجاد انگيزه در جهت ارتباط و امتزاج و معاشرت نيك با اهل سنت و حضور در نماز آنان و دورى از اختلاف و تفرقه با آنها است.

و بخش ديگر به موضوع نماز اختصاص دارد و در اين روايات ائمه عليهم السلام پيروان خويش را بر حضور در نماز جماعت اهل سنت تشويق و جدا شدن از صف نماز آنان را نكوهش كرده اند.

بخش اول:

در اين بخش به نقل دو روايت بسنده مى كنيم:

1- زيد شحّام از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

«يا زيد خالقوا الناس بأخلاقهم صلّوا فى مساجدهم و عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم و ان استطعتم ان تكونوا الائمة و المؤذّنين فافعلو فانّكم اذا فعلتم ذلك قالوا هولاء الجعفرية رحم اللَّه جعفراً ما كان احسن ما يؤدب اصحابه و اذا تركتم ذلك قالوا هولاء الجعفرية فعل اللَّه بجعفر ما كان سوء ما يؤدب اصحابه» (2)

«اى زيد، با اهل سنت معاشرت كنيد، در مساجدشان نماز بخوانيد و از مريضانشان عيادت و در تشييع جنازه شان شركت كنيد و اگر توانستيد امامت جماعت و اذان گفتن در مساجد آنها را خود شما بعهده بگيريد كه اگر با آنان چنين معاشرتى داشتيد خواهند گفت اينها جعفرى هستند و خدا رحمت كند جعفربن محمد را كه پيروان خود را اينچنين نيكو تربيت نموده است و اگر اين


1- وسائل، ج 3، باب پنجم از ابواب صلوة الجماعه؛ فقيه، ج 1، باب الجماعه. براى پرهيز از تطويل، اسناد روايات را حذف نموديم
2- من لا يحضره الفقيه- صلوةالجماعه.

ص: 128

نوع معاشرت را ترك كنيد خواهند گفت خدا به جعفربن محمد انصاف دهد كه نتوانسته است پيروان خود را با آداب نيك تربيت كند.»

در اين روايت مى فرمايد

«اذا فعلتم ذلك قالوا هولاء الجعفرية ....»

مفهوم اين جمله اين است: گذشته از حفظ موقعيت و ارزش والاى خود شماها، شناخت مخالفين شما از ائمه عليهم السلام به وسيله عملكرد شما خواهد بود؛ ريرا آنها نه تنها ائمه شما را نديده و با شخصيت علمى و معنوى آنان آشنايى ندارند بلكه در اثر تحريف حقايق در طول تاريخ و در اثر اجراى سياست هاى روزمره در ميان عده اى از مسلمانان، ائمه شما در حد يك محدث معمولى نيز مطرح نگرديده و شخصيت آنان در پشت ابرهاى ضخيم سياست ها و تعصبات قرار گرفته است، پس اگر شما با آنان معاشرت نيكو داشته باشيد كه در مرحله اول در حضور در مساجد و نمازها و عيادت مريض ها و تشييع جنازه آنها متجلى است، نه تنها عمل شما را تحسين كرده و شما را خواهند ستود بلكه به ائمه و پيشوايان شما نيز علاقه مند شده، خواهند گفت: خدا رحمت كند جعفربن محمد را كه پيروان خود را چه نيكو تربيت كرده است! و اگر در ميان شما و آنان فاصله بيفتد و شما در مساجد و در نمازهايشان شركت نكنيد، نه تنها نسبت به شما بدبين و از شما منزجر خواهند شد، بلكه خواهند گفت اينها جعفرى هستند خدا به جعفربن محمد انصاف دهد كه نتوانسته است پيروان خود را نيكو تربيت كند!

2- عبداللَّه بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه مى فرمود:

«أوصيكم بتقوى اللَّه عزّوجلّ و لا تحملوا الناس على اكتافكم فتذلّوا ان اللَّه تبارك و تعالى يقول في كتابه و قولوا للناس حسناً ثم قال عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و اشهدوا لهم و عليهم و صلّوا معهم في مساجدهم» (1)

«بر شما وصيت مى كنم تقواى خدا را و اين مردم را بر پشت خود سوار نكنيد تا در جامعه ذليل باشيد (كارى نكنيد كه مورد تحقير و بدبينى افراد اين جامعه باشيد)؛ زيرا خداوند در كتاب خود مى فرمايد: به مردم نيك بگوييد. سپس فرمود مريض هاى آنان را عيادت و در تشييع جنازه شان شركت كنيد و در اختلافاتشان شهادت بدهيد. خود را جزو


1- وسائل، ج 3، ص 382

ص: 129

نزديك ترين افراد به آنان قرار دهيد و با آنان در مساجدشان نماز بخوانيد.»

مفهوم جمله «و لا تحملوا الناس على اكتافكم فتذلّوا» اين است: مبادا كارى كنيد كه مخالفان شما در جايگاهى برتر از شما قرار بگيرند و شما در مقابل آنها حقير و ذليل باشيد، بلكه بايد برخورد شما با آنان از موضع افتخار و عزت باشد كه شما پيروان واقعى سنت پيامبر خدا و راهيان طريق اهل بيت او مى باشيد و اين افتخار و عزت را در سايه ارتباط و حسن رفتار با آنان و حضورتان در مساجد و نمازها و عيادت مريض و شركت نمودن در تشييع جنازه آنها كه دلجويى و اظهار محبت به بازماندگانشان مى باشد تحقّق ببخشيد و حفظ نماييد.

بخش دوم:

و رواياتى كه به خصوص درباره حضور در نماز جماعت اهل سنت وارد شده است:

1- حمادبن عثمان مى گويد:

امام صادق عليه السلام فرمود:

«مَنْ صَلّى معهم في الصفّ الأوّل كان كَمَن صَلّى خَلْفَ رَسُول للَّه صلى الله عليه و آله في الصفّ الأوّل». (1)

«هركس با اهل سنت در صف اول جماعتشان نماز بخواند، مانند كسى است كه در صف اول در پشت سر رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز خوانده است.»

اين مضمون را حلبى با تفاوت مختصر از امام صادق عليه السلام چنين نقل كرده است:

«مَنْ صَلّى معهم في الصّفّ الأوّل كَمَنْ صَلّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله». (2)

2- اسحاق بن عمار مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:

«يا اسحاق أتُصَلّى مَعَهُم في الْمَسْجِدِ؟ قُلْتُ نَعَم، قالَ: صَلِّ مَعَهُم فَانَّ الْمُصَلِّي مَعَهُم في الصَّفِّ الأوَّل كَالشّاهر سَيْفَهُ في سَبيل اللَّه صلى الله عليه و آله». «اى اسحاق، آيا با اهل سنت در مساجد آنان نماز مى گزارى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: با آنان نماز بخوان؛ زيرا (از شما) كسى كه با آنان نماز مى خواند و در صف اول قرار مى گيرد مانند كسى است كه در راه خدا شمشير مى كشد.»

3- على بن جعفر از برادرش حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام نقل مى كند كه فرمود:

«صَلّى الْحَسَن و الْحُسَيْن خَلْفَ مَروان وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم».

«همانگونه كه حسن و حسين در پشت سر مروان نماز گزاردند، ما هم در پشت سر


1- وسائل، ج 5، باب پنجم «صلوة الجماعه».
2- وسائل، ج 5، باب پنجم «صلوة الجماعه».

ص: 130

ائمه جماعت اهل سنت نماز مى خوانيم!» (1) 4- در بعضى از اين روايات آمده است اگر كسى از شما نماز خود را قبل از ورود به مسجد، به طور فرادا بخواند، آنگاه وارد مسجد شود، در حالى كه نماز جماعت اهل سنت تشكيل شده است، اگر با آنها وارد نماز بشود، «كتب اللَّه لَهُ خمساً و عشرين دَرَجة»

و در روايت ديگر در همين زمينه آمده است:

«اما تحبّ أن تحسب لَكَ بأربع و عشرين صلاة». (2)

«آيا دوست ندارى كه براى تو ثواب بيست و چهار نماز نوشته شود؟»

5- در روايت جالبى، يونس بن يعقوب مى گويد: امام صادق عليه السلام به بعضى از شيعيانش به وسيله من اين پيام را فرستاد:

«قُلْ لَهُم يا مؤلّفة قد رأيت ما تَصْنَعُون اذا سَمِعْتُم الأذان أخذتم نعالكم و خرجتم مِنَ المَسْجد».

«به آنان بگو اى مولفه، من عكس العمل شما را مشاهده كردم آنگاه كه صداى اذان را شنيديد كفش هاى خود را برداشتيد و از مسجد بيرون رفتيد.»

اين روايت را شيخ حرّ عاملى نقل كرده است. (3) علامه مجلسى پس از نقل اين روايت، مى گويد: امام عليه السلام با بكارگيرى كلمه «مولّفه» مى خواهد به آنان بفهماند كه شما با اين عمل خود، نشان داديد كه مؤمن واقعى نيستيد بلكه از «مولّفة قلوب» و از كسانى هستيد كه براى اهداف مادى به اسلام روى آورده اند.

سپس مى گويد: اين روايت دليل بر شدت ممنوعيت خارج شدن از مسجد در فاصله اذان و نماز است. (4) در احاديث اهل سنت:

«اذا نودي بالصلوة أدبر الشيطانُ وَ لَهُ ضراط حتّى لا يسمع الأذان» (5)

«زمانى كه اذان نماز گفته مى شود، شيطان براى اينكه صداى اذان را نشنود پشت به مسجد مى كند در حالى كه بادى از وى خارج مى شود.»

و در بعضى از اين احاديث، به جاى «ادبر» كلمه «هرب» آمده است.

مطلب قابل توجه اين است كه: اين حديث، گذشته از اينكه از حديث هاى رايج و معروف در منابع اهل سنت است (6) «بگونه اى كه در صحيح بخارى در چهار


1- وسائل، ج 5، ص 382
2- وسائل، ج 5، باب پنجم، از ابواب صلوة الجماعه؛ فقيه، ج 1، باب الجماعه، براى پرهيز از تطويل، از نقل اسناد روايات خوددارى كرديم.
3- وسائل، باب 35، از احكام المساجد.
4- بحارالانوار، ج 83، ص 372
5- صحيح بخارى، حديث 583، 1164 و حديث 1174؛ صحيح مسلم، باب فضل الأذان و هرب الشيطان عند سماعه؛ سنن نسائى، ج 2، باب فضل التأذين؛ مسند احمد، ج 2، ص 483
6- اين حديث در بعضى از كتب شيعه، از جمله مستدرك الوسائل و غوالى اللئالى هم آمده است.

ص: 131

مورد آمده است، در السنه و افواه عموم در شهر مكه و مدينه هم معروف و مشهور است و بارها ديده ايم كه كسبه و اصناف خطاب به افرادى كه بهنگام اذان به سوى منزلشان در حركت هستند، به مضمون همين حديث مترنم مى گردند:

«الشياطين يفرّون، الشياطين يفرّون».

زمان فعلى ما مشمول اين روايات است:

به طورى كه ملاحظه كرديد، ائمه هدى عليهم السلام در اين روايت ها، با بيانات گوناگون، پيروان خويش را به مشاركت با اهل سنت در مسائل اجتماعى و به خصوص بر حضور در نماز آنان توصيه و تأكيد كرده اند. و مضمون اين روايات و مشابه آنها است كه مى تواند يكى از دلايل حكم امام راحل قدس سره هم باشد.

ولى در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه: با توجه به اختلاف نظر در شرايط و اجزاى نماز در دو ديدگاه فقهىِ شيعه و اهل سنت، ممكن است اقتدا كردن به امام جماعت اهل سنت و ناديده گرفتن اين شرايط ناظر به موارد خاص بوده و اين روايات بيانگرِ حالتِ ويژه و فوق العاده اى است كه از باب حفظ مراتب «اهم» و «مهم» در تقيه، مى توان از انجام دادن نماز مطابق فتواى شيعه صرف نظر كرد، كه در زمان صدور اين روايات، چنين وضعيتى حاكم بوده ولى امروز چنين نيست و مضمون روايات ديگرى كه در اين گونه نمازها به حفظ و مراعات احتياط دلالت مى كنند، مؤيد اين مطلب است.

در پاسخ مى گوييم: اصل اختلاف در مسائل فقهى مورد قبول است و ما هم تا اينجا با شما موافقيم، ولى مهم اين است كه بايد توجه كنيم ما امروز در چه وضعيتى به سر مى بريم و چه جوّى در فضاى فعلى شيعه و اهل سنت حاكم است و اگر به صفحات گذشته اين مقاله توجه شود و بر آنچه تحت عنوان «شيعه در معرض اتهام» و «شرايط كنونى ما» مطرح گرديد، دقت كنيم و با مضمون دو روايت كه در بخش اول روايات آورديم تطبيق دهيم، روشن مى شود كه اين روايات بيش از آنكه ناظر به زمان صدور آنها باشد به وضع فعلى ما شامل و ناظر است؛ زيرا در زمان ائمه عليهم السلام فاصله تسنن و تشيع كمتر از زمان حال بوده و ارتباط ائمه عليهم السلام با جامعه، با محدوديتى كه داشتند، باز هم بكلى قطع نشده بود. آرى، اگر در آن وضعيت، حفظ كيان تشيع و حفظ

ص: 132

حيثيت و عزت و كرامت پيروان اهل بيت و معرفى صحيح ائمه عليهم السلام بر پيروانشان لازم بوده، امروز با گسترش اسلام و پيدايش عوامل فاصله و دورى جامعه اسلامى از شناخت اهل بيت و جهان شيعه، اين وظيفه لازم تر شده و زدودن لايه هاى متراكم افتراها و تهمت هاى ناروا از وظايف بزرگ و از واجبات حتمى ما گرديده است و شما در نامگذارى آن مختاريد كه بگوييد «تقيه» يا «ايفاى وظيفه».

حكم امام و فتواهاى احتياط آميز:

پرسش ديگرى كه در زمينه حكم امام مى توان مطرح كرد، اين است كه: با وجود فتواى بعضى از فقها و مجتهدين در مورد حفظ احتياط در اقتدا به امام جماعت اهل سنت، كه دو بينش متفاوت در فقه پيش مى آيد، وظيفه مقلدينِ اين مراجع در اين نمازها چيست و بايد چگونه عمل كنند؟

پاسخ: اصل استحباب اقتدا و شركت نمودن در اين نمازها اتفاقى است و همه مراجع و فقها آن را تأييد مى كنند، بنابراين، بر همه شيعيان از هرگوشه دنيا و از هر مرجعى كه تقليد مى كنند و در آينده تقليد خواهند كرد، در جهت تبعيت از حكم امام و انجام يك عمل مستحب مؤكد، حضور در اين نمازها لازم و ضرورى است، منتهى مقلدين مراجعى كه در مبنا با امام موافق نيستند، نماز خود را احتياطاً اعاده مى كنند و وظيفه خود را از هر دو جهت انجام مى دهند؛ همانگونه كه در موارد بسيارى اينچنين عمل مى كنيم و راه احتياط را برمى گزينيم؛ به ويژه در مسجدالنبى و مسجدالحرام كه هر ركعت نماز در آنها، به ترتيب، ثواب هزار ركعت و ده هزار ركعت را دارد.

گرچه با توجه به مطالب گذشته و بر اساس حكم امام راحل قدس سره با حضور در اين نمازها عمل به احتياط تحقّق مى پذيرد و ترك اين حضور است كه خلاف احتياط به حساب مى آيد. همانگونه كه در مسأله رؤيت هِلال، حتى در صورت علم به خلاف (طبق بعضى از فتاوى) و با اهميتى كه اعمال حج به ويژه وقوفين بعنوان دو ركن مناسك از آن برخوردار است، احتياط در تبعيت حكم صادره از سوى قضات اهل سنت مى باشد و عدم تبعيّت و عمل نمودن بر خلاف حكم آنان جايز نيست.

صدور حكم يا بيان فتوا:

و آخرين پرسش اين است كه: اين حكم امام مسأله اى است مسبوق به سابقه و

ص: 133

در كتب فقهى و فتاواى علماى گذشته نيز مطرح گرديده و حتى طبق فرموده امام، به عدم لزوم اعاده چنين نمازى هم فتوا داده اند. همانگونه كه صاحب جواهر رحمه الله مى فرمايد:

«ثمّ انَّ ظاهر النصوص و الفتاوى عدم وجوب اعادة هذه الصلوة ...» (1)

در پاسخ اين پرسش بايد گفت: مطرح بودنِ مسأله به صورتِ فتوا، در قرون گذشته و از سوى فقها، جاى ترديد نيست ولى آنچه بر حكم امام از ساير فتاوى امتياز مى بخشد و اهميتش را مى رساند، اين است كه اين موضوع در طول تاريخ و در منابع فقهى به صورت يك «فتوا» مطرح بوده و نه به صورت «حكم» و اجراى عملى. بنابراين در مقام عمل هيچ ظهور و بروزى نداشته است و در طول تاريخ از ميان صدهاهزار نفر شيعه كه سالانه از سراسر جهان در مراسم حج و براى عمره وارد مكه و مدينه گرديده اند، تعداد عمل كنندگان به اين فتوا شايد از تعداد انگشتان يك دست كمتر بوده است و هيچگاه خود را موظف به حضور در اين نمازها ندانسته اند و صدور اين حكم بود كه پس از قرنها توانست تحوّل عظيم و شگرفى به وجود آورد و حضور شيعيان در نمازها و مساجد را آنچنان گسترده و چشمگير نمايد كه گاهى ساير مسلمانان را تحت الشعاع قرار مى دهند.

همانگونه كه اين حكم نقش مؤثرى در توجّه دادن فقها و مجتهدين و مدرسين حوزه هاى علميه به اين مسأله را ايفا نموده است و مسلماً مجتهدين و مراجع آينده با الگو قرار دادن حكم امام قدس سره موضوع را با ديد عميق تر و از منظر جديدترى بررسى و بر اساس آن فتوا صادر خواهند نمود.

خلاصه، اين حكم امام مانند حكم او در مورد سلمان رشدى است كه در طول قرن هاى گذشته، نه تنها فقهاى شيعه بلكه علما و دانشمندان اهل سنت نيز به ارتداد و مهدورالدم بودن «سابّ النبى» فتوا داده اند.

ولى اين فتوا تاكنون داراى اثر عملى و عينيت خارجى نبوده است؛ زيرا فتوايى بوده در لابلاى كتب فقهى و يا حديثى بوده در ميان احاديث فراوان در منابع حديثى شيعه و اهل سنت.

و ديديم آنگاه كه دشمنان به مصاف اسلام و قرآن آمدند و آنگاه كه هتك حرمت پيامبر عظيم الشان ما را هدف قرار دادند، حكم امام چگونه شربت تلخ و زهرآگين شكست فضاحت بار را به كامشان فرو ريخت كه با گذشت زمان


1- جواهر الكلام، ج 13، ص 200

ص: 134

هنوز هم صداى ناله و ضجّه شان به گوش مى رسد و هنوز هم نتوانسته اند زخم عميق شمشير حكم امام را كه بر پيكرشان وارد شده است التيام بخشند.

والسلام عليه يوم وُلِد و يوم مات و يوم يبعث حيّا

پى نوشتها:

ص: 135

ص: 136

ص: 137

پژوهشى در ذبح نيابتى (با اهتمام به ديدگاههاى حضرت امام خمينى قدس سره)

مهدى مهريزى

موضوع اين نوشتار بررسى فقهى «نيابت در ذبح و شرايط نايب» است؛ بدين معنا كه آيا كسى كه اعمال حج را خود بجا مى آورد، مى تواند براى ذبح نايب بگيرد يا نه؟ واگر مى تواند نايب بگيرد چه شرايط و ويژگى هايى در نايب شرط است؟

در اين بررسى، بيشترين توجه به ديدگاه فقهى امام خمينى قدس سره و بررسى و نقد و تحليل آن است.

پيش از وارد شدن به بحث، بيان چند نكته به عنوان مقدمه، ضرورى است:

فلسفه اعمال عبادى، تسليم، خشوع و سرسپردگى بنده به درگاه خداوندى است و اين بهره ها زمانى از كار عبادى حاصل مى شود كه عمل عبادى با توجه و نيت پاك انجام شود؛ از اين رو، عبادات و مناسك عبادى قائم به فرد است.

بر اساس همين فلسفه، مسأله نيابت در كارهاى عبادى، از مباحث اختلافى نزد فقيهان است؛ زيرا در تصور اوّلى، نيابت با فلسفه انجام اعمال عبادى مغايرت دارد. و واگذارى عمل به ديگرى، بهره هاى عبادت را تحصيل نمى كند. از همين رو فقيهان اتفاق نظر دارند كه نماز و روزه مكلّفِ زنده نيابت نمى پذيرد. بلى، پس از وفات او، اعمال فوت شده اش را مى توان به نايب سپرد. اينهم به خاطر دليل خاص شرعى است. از اين باب مى توان يك قاعده به دست آورد كه دايره نيابت در اعمال عبادى بستگى به اجازه شارع و ميزان اجازه او

ص: 138

دارد. و بيش از آن روا نيست؛ زيرا كه با روح عبادى بودن سازگار نيست و چنانكه تجويز اصل نيابت بر عهده شارع است، تعيين شرايط نايب و ساير امور هم به عهده اوست.

از همين رو قاعده اوّلى در عبادات، عدم جواز نيابت است، مگر آنكه دليل شرعى بَر جواز آن اقامه گردد و هرجا دليلى وجود نداشت يا مشكوك بود، بايد به همان قاعده اوّلى تمسّك جست.

شهاب الدين قراضى از فقيهان اهل سنت در قرن هفتم، اين قاعده را چنين باز گفته است:

«كارها بر دو دسته است، يك دسته كارهايى كه صرف نظر از فاعل، داراى مصلحت است، مانند بازگرداندن وديعه و اداى دين و ... در اينها نيابت به اتفاق آراء صحيح است؛ زيرا هدف سود بردن صاحبان وديعه و ديون است و آن حاصل مى گردد ولو از نايب، بر همين پايه در اينها نيابت شرط نيست.

دسته ديگر، افعالى است كه به تنهايى مصلحت ندارد بلكه با توجه به فاعل داراى مصلحت مى شود؛ مانند نماز كه هدف از آن خضوع و خشوع است. و اين هدف تنها از نمازگزار حاصل مى شود و اگر ديگرى انجام داد مصلحت مطلوب فوت خواهد شد و ديگر مشروعيت ندارد.

در اين دسته نيز نيابت به اتفاق آراء باطل است.» (1) 2- چنانچه شارع مى تواند نيابت در يك فعل را تجويز كند، مانند نيابت در نماز و روزه ميّت يا نيابت حج و همچنين مى تواند نيابت برخى اجزاء و افعال عبادى را نيز اجازه دهد؛ يعنى آنجا كه عمل عبادى مركب از اجزاى گوناگون باشد؛ مانند حج، بدين معنا كه شارع در برخى از اجزاى آن، نيابت و به ديگرى سپردن را اجازه كند چنانكه نيابت در رمى و ذبح مورد گفتگوى فقيهان است.

3- برخى از فقيهان ميان «نيابت» و «وكالت» فرق گذاشته و اين دو را در آثار و لوازم، متفاوت دانسته اند.

توضيح مطلب آنان چنين است:

وكالت آنجا است كه كار وكيل به موكّل نسبت داده مى شود، ولى قصد و توجه وكيل معتبر نيست، بلكه آنچه لازم است نيّت و انگيزه موكّل است؛ مانند خريدن ماشين توسط وكيل، ساختن مسجد، رساندن مال زكات به فقير و ...

در اين گونه موارد اگر در انجام عمل قصد قربت لازم باشد، بايد موكّل بجا آورد و قصد وكيل كفايت نمى كند. و نيابت آن


1- «انّ الأفعال عَلى قسمان: منها ما يشمل فعله على مصلحةٍ مع قطع النظر عن فاعله كردّ الودائع و قضاء الديون و نحوها، فيصح في جميع ذلك النيابة إجماعاً، لأنّ المقصود انتفاع اهلها بها وذلك حاصل ممّن هي عليه لحصولها من نائبه، ولذلك لم تشترها النيات في اكثرها، ومنها ما لا يتضمّن مصلحته في نفسه، بل بالنظر الى فاعله كالصلاة، فانّ مصلحتها الخشوع والخضوع ولذلك إنّما يحصل فيها من جهة فاعلها، فاذا فعلها غير الإنسان فأتت المصلحة التي طلبها صاحب الشرع ولا توصف حينئذ بكونها مشروعة في حقّه، فلا تجوز النيابة فيها اجماعاً ...»؛ الفروق، ج 2، صص 335- 333

ص: 139

است كه مباشرِ قبل، كار را انجام مى دهد و خود قصد مى كند، ليكن چون شارع تجويز كرده، تكليف از مكلّف و منوب عنه ساقط مى گردد؛ مانند حج نيابتى، يا نماز و روزه قضا كه بر فرزند واجب است. در نيابت مى بايست نايب قصد كند و نيت انجام فعل داشته باشد.

در نيابت قصد و نيت بايد از نايب حاصل شود.

4- نيابت در حج فى الجمله مورد قبول فقيهان است و بر آن اتفاق نظر دارند.

محقق نراقى مى گويد:

«نيابت در حج في الجمله ثابت است بلكه اجماع و ضرورت و روايت هاى متواتر در احكام نيابت و اجازه بر آن دلالت دارد.» (1) سيد كاظم طباطبايى در عروة الوثقى فرموده است:

«ترديدى نيست كه نيابت براى ميت در حجّ واجب و مستحب، جايز است. چنانكه نيابت در حج مستحبى براى زنده، مانعى دارد و نيز در برخى از صور حج واجب مى توان نايب براى زنده شد.» (2) در توضيح اين عبارت گفته شده:

چهار قسم نيابت در اين عبارت مطرح است؛ زيرا نيابت يا براى زنده است و يا براى مرده و هركدام يا در حج واجب است و يا مستحب و درستى نيابت در هر چهار قسم از ضروريات است و نصوص شرعى و فتاواى فقيهان بر آن گواه است!» (3) ديگر شارحان نيز بر همين نكته تأكيد كرده اند: (4) مرحوم آيةاللَّه خويى در تعليل نظر صاحب عروه چنين گفته است:

«نيابت از زنده با فرض توانمندىِ او، خلاف قاعده است و دليلى بر آن وجود ندارد؛ زيرا قاعده اوّليه اقتضا دارد، كارى كه بر شخصى واجب شد با انجام دادن ديگرى ساقط نمى گردد.

بلى اگر مكلّف خود به انجام واجب اقدام كند تكليفش ساقط مى شود، اما سقوط تكليف با فعل غير، نيازمند دليل است.» (5) بهرحال، نيابت در حج، در ميان شيعه، جاى ترديد و شك ندارد، گرچه ممكن است در برخى فروع آن اختلاف نظر ميان فقيهان وجود داشته باشد.

*** اينك پس از طرح اين چهار نكته به اصل مسأله مى پردازيم و آن اين است كه:

آيا در ذبح، كه يكى از افعال حج است، نيابت راه دارد يا خير؟ و اگر نيابت صحيح


1- مستند الشيعه، ج 11، ص 108
2- العروة الوثقى، ج 2، ص 503
3- سيد محمد شيرازى، الفقه، كتاب الحج، ج 2، ص 344
4- حاج آقا حسن طباطبايى قمى، كتاب الحج، ج 1، ص 426
5- معتمد العروة الوثقى، ج 2، ص 9

ص: 140

است، چه شرايطى در آن منظور شده است.

از اين رو، اين بحث را در دو قسمت دنبال مى كنيم: «جواز نيابت» و «شرايط نايب»:

1- جواز نيابت

مى توان گفت كه از امور مسلّم نزد فقيهان جواز نيابت در ذبح است.

صاحب جواهر الكلام در شرح كلام محقّق حلّى در كتاب شرايع، كه خود موافق نيابت است، چنين مى نگارد:

«جايز است كه نايب به جاى مكلّف ذبح را انجام دهد و نيّت كند و در اين مسأله خلافى نيست؛ چنانكه عده اى از علما بدان تصريح دارند بلكه گروهى دعوى اجماع كرده اند.» (1) محقق بحرانى در الحدائق الناضره مى نويسد:

«ذبح كننده مى تواند به جاى مكلّف ذبح كند؛ زيرا ذبح از افعالى است كه نيابت در آن راه دارد.» (2) برخى ديگر از فقه نويسان همچون صاحب مدارك گفته اند:

«نيابت در ذبح نزد عالمان شيعى قطعى است و علّامه در «المنتهى» گفته است:

ذابح مى تواند به جاى مكلّف ذبح كند؛ زيرا ذبح از افعالى است كه نيابت در آن راه دارد و بر اين مطلب سيره جارى است.

بلكه مى توان گفت اگر حاجيان مكلّف شوند كه خود ذبح كنند، عسر و حرج عمدى پديد مى آيد.» (3) بر اين نظريه روايت هاى بسيارى استناد شده كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:

عن على بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن ابى عمير، عن حفص بن البخترى و غيره عن ابى بصير، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: «رخص رسول اللَّه النساء والضعفاء أن يفيضوا من جمع بليل وان يرموا الجمرة بليل فاذا أرادوا أن يزوروا البيت وكّلوا من يذبح عنهنّ». (4)

«رسول خدا» به زنان و افراد ضعيف اجازه داد كه شبانه از منطقه «جُمع» بگذرند و شبانه رمى جمره كنند و اگر خواستند به طواف كعبه روند، كسانى را از جانب خود وكيل كنند تا براى آنها قربانى كنند.»

دو حديث ديگر نيز با همين تعبير از ابوبصير نقل شده است. (5)


1- جواهر الكلام، ج 19، ص 118
2- الحدائق الناضره، ج 17، ص 34
3- كتاب الحج، ج 3، ص 112
4- وسائل الشيعه، ج 14، ص 30، ح 18509 آل البيت
5- همان، ح 18506 و 185010

ص: 141

همچنين على بن أبي حمزه روايتى را با مضمونى ديگر از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نقل كرده است:

قال: «اىّ امرأة أو رجل خائف أفاض مِنَ الْمَشْعر الحرام ليلًا فلا بأس فليرم الجمرة ثمّ ليمض وليأمر من يذبح عنه.» (1)

«هر مرد و زنى كه مى ترسند، مى توانند شبانه از مشعر كوچ كنند و رمى جمره بجا آورند، سپس بگذرند و دستور دهند كسى براى آنان قربانى كند.»

احاديث ذبح مالك از مملوك نيز بر جواز نيابت در ذبح دلالت دارد مانند:

«عن جميل بن دراج قال: «سأل رجل أبا عبد اللَّه عليه السلام عن رجل امر مملوكه ان يتمتّع، قال: مره فليصم وان شئت فاذبح عنه». (2) «شخصى از امام صادق عليه السلام از مردى پرسيد كه برده اش را مأمور كرد حج تمتع بجا آورد، امام صادق فرمود: دستور دهد برده روزه بگيرد و اگر خواست خود بجاى وى قربانى كند.»

همچنين رواياتى كه در نيابت از ذبح كودكان و صبيان رسيده؛ بر اين امر گواهى مى دهد. (3) به جز اينها، روايات ديگرى نيز بر اصل نيابت دلالت دارد كه در قسمت دوم بدان اشاره مى شود.

2- شرايط نيابت

بحث اصلى در اينجا آن است كه پس از ثبوت اصل نيابت، چه شرايطى بايد منظور گردد؟

در كتب فقهى تنها از دو موضوع به صورت اجمال سخن رفته است؛ يكى مسأله «نيت» و ديگرى «شرط شيعه بودن و ايمان ذابح». اينك به بررسى اين دو مسأله مى پردازيم:

الف- نيت

محقّق حلّى، صاحب جواهر و گروهى ديگر از فقها بر اين باورند كه بايد نايب، نيت ذبح كند و نيازى به نيّت منوب عنه نيست.

محقق مى افزايد:

«نيت در قربانى شرط است و جايز است نايب نيت را به جا آورد.» (4) صاحب جواهر گفته است:

«در كتاب كشف اللثام ادعاى اتفاق آراء كرده است بر اينكه نايب عهده دار نيت


1- همان، ص 29، ح 18507
2- وسائل الشيعه، ج 14، ص 83، ح 18653 و روايات ديگر همين باب.
3- همان، ص 87، ح 18663
4- شرايع الاسلام، ج 1، ص 295

ص: 142

مى شود؛ زيرا او كار را انجام مى دهد. پس او بايد نيت كند و نيت منوب عنه به تنهايى كافى نيست؛ زيرا كننده كار بايد نيّت كند.» (1) امام خمينى هم بر اين باور است كه نايب بايد نيت كند. (2) گروهى ديگر معتقدند كه بايد منوب عنه نيت كند و نيت نايب كافى نيست.

مرحوم آيةاللَّه خويى معتقد است حاجى بايد نيت را تا هنگام قربانى كردن ادامه دهد و نيت كردن ذابح شرط نيست. (3) برخى ديگر گفته اند اصيل؛ يعنى حاجى بايد نيت كند؛ زيرا ذابح بسان وسيله و ابزار است. (4) گروه سوّمى نيز تفصيل داده اند كه اگر نايب وسيله باشد و تنها عمل «فَرْى اوداج» را انجام مى دهد، نيّت برعهده مكلّف است واگر نايب عهده دار تضحيه و قربانى است خود بايد نيت كند.

البته اينان توضيح نداده اند كه اين دو تصوير در مقام ثبوت امكان دارد يا در مقام اثبات و اگر به مقام اثبات هم برگردد، چگونه مى توان آنها را از يكديگر تميز داد.

مرحوم آيةاللَّه خويى اين مسأله را مبتنى بر مسأله وكالت و نيابت كرده است.

وى معتقد است اگر ذبح كننده وكيل باشد، نيت موكّل و مكلّف الزامى است و اگر ذبح كننده نايب باشد، نيّت او كفايت مى كند و در مسأله ذبح دليلى بر تشريع نيابت نيست. (5) به نظر مى رسد اين سخن ادعايى بيش نيست؛ زيرا ذبح جزئى از عبادت و خود عملى عبادى است و چنانكه پيشتر گذشت، نيابت در امور عبادى، بدون تجويز شارع، اعتبارى ندارد. در اين صورت چگونه مى توان واگذارى به غير را پذيرفت بدون دليل شرعى. پس اين استدلال نا تمام است وليكن مى توان نظر گروه دوم را تأييد كرد كه نيت مكلّف شرط است و نيت ذابح كافى نيست؛ زيرا روايت هاى متعدد ظهور در اين امر دارد.

روايات ابوبصير با اين تعبير نقل شده:

«وكّلوا من يذبح عنهنّ» (6) و نيز روايت ابى حمزه چنين بود كه «وليأمر من يذبح عنه». (7) اين سياق و تعبير نشان دهنده آن است كه ذابح به عنوان ابزار و وسيله به كار گرفته مى شود و مكلّف خود بايد نيت كند. از سوى ديگر، عمل ذبح از كارهايى است كه بالاصاله به آمر و فرمان دهنده منتسب مى شود. ولذا برخى از فقيهان گفته اند:


1- جواهر الكلام، ج 19، ص 118
2- تحرير الوسيله، ج 1، ص 410، مسأله 11
3- المعتمد فى شرح العروة الوثقى، ج 5، ص 291، مسأله 399
4- الفقه- كتاب الحج- ج 6، ص 248
5- المعتمد فى شرح عروة الوثقى، ج 5، ص 294- 292
6- وسائل الشيعه، ج 14، ص 30، ح 18506، 18509، 185010
7- همان، ص 29، ح 18507

ص: 143

«سيره بر آن جارى است كه به ذابح نمى گويند اين گوسفندى كه مى كُشد عقيقه است، نذر است، قربانى است، كفاره است يا چيز ديگر.» (1) حاصل آنكه مكلّف؛ بايد نيت كند و اعتبارى به نيت ذابح نيست.

ب- ايمان ذابح

اختلاف ديگر، در تشيعِ نايب است.

اين شرط در كلام بسيارى از فقيهان مسكوت مانده است. امام خمينى قدس سره معتقد است بايد نايب شيعه باشد و سخن وى چنين است:

«ويجوز فيه النيابة وينوى النائب، والأحوط نيّة المنوب عنه ايضاً، ويعتبركون النائب شيعيّاً على الأحوط بل لا يخلو مِنْ قوّة». (2)

«در قربانى كردن، نايب گرفتن روا است و نايب خود قصد مى كند، گرچه مستحب است نايب گيرنده نيز قصد كند و معتبر است نايب شيعه باشد، بنابر احتياط گرچه اين نظر خالى از قوّت نيست.»

گروه سومى بر اين باورند كه چون ذابح در حكم ابزار است، شرط ايمان معتبر نيست.

آيةاللَّه خويى رحمه الله مى نويسد:

«همچنين اگر معتقد شديم كه نيت ذبح كننده معتبر است و او مانند نايب مى باشد، بايد شرايط نايب را در اينجا منظور كرد كه يكى از آن شرايط شيعى بودن ذبح كننده است وگرنه ذبح باطل است. همانگونه كه در نيابت نماز، طواف و مانند آن از امور نيابت بردار، چنين است؛ زيرا لازم است نايب، شيعه باشد و در اين صورت ذبح اهل سنت درست نيست، برخلاف صورتى كه گفته شود ذبح كننده امر نيابى به او تعلّق نگرفته و عبادت از دستوردهنده محسوب مى شود نه عمل كننده؛ زيرا كه او عامل و واسطه اى بيش نيست. كه در اين صورت شرايط نايب در ذبح كننده اعتبارى ندارد و ذبح اهل سنت نيز مجزى است، بدان معنا كه ذبح انجام شده به دستور حاجى عبادتى است مانند ساختن مسجد توسط كارگران. بلى بايد ذبح كننده مسلمان باشد وگرنه ذبيحه او حلال نيست.» (3) ظاهر سخن برخى ديگر از فقها نيز همين است:

«ترديدى نيست كه ذبح كردن كافران باطل است و كشته آنها نجس مى باشد و حرام؛ چرا كه تزكيه كردن شرط اباحه و پاكى است. و اما اگر ذبح كننده از اهل


1- الفقه- كتاب الحج- ج 6، ص 248
2- تحرير الوسيله، ج 1، ص 410، مسأله 11
3- المعتمد فى شرح المناسك، ج 5، ص 294

ص: 144

سنت است، در اين صورت اگر او تنها قطع كننده رگ ها باشد و نايب گيرنده عهده دار قربانى است و قصد مى كند، اشكالى در حلال بودن كشته آنان نيست.

ليكن اگر نايب گيرنده قصد نكند و كشنده عهده دار قربانى باشد اين قربانى صحيح نيست؛ زيرا عبادت آنان باطل است.» (1) به نظر مى رسد كه در اين مسأله نيز، حق با گروه سوم است؛ يعنى، در ذابح ايمان معتبر نيست و بر اين ادعا مى توان سه شاهد اقامه كرد:

1- ذابح بسان ابزار و وسيله است و روايت هاى يادشده در مسأله نيت، بر اين دلالت دارد. به عبارت ديگر چون ذابح هويتى مستقل ندارد و فعل اصلًا به او منسوب نيست، شيعه نبودن او ضررى نمى رساند.

2- كشتن حيوان و نيز قربانى امرى نيست كه تمام افراد بتوانند يا بخواهند خود متكفّل آن شوند، بلكه نوعاً به ديگرى واگذار مى شود. و همانگونه كه برخى فقيهان مدعى شده اند، سيره قطعى بر آن است كه حاجيان خود عهده دار قربانى نمى شوند. (2) از سوى ديگر قربانى در حج جزو امور عبادى و تابع قوانين شرع است.

در اين گونه موارد، قانون گذار هرآنچه را كه در نظر او مطلوب است مى بايست در انجام فعل منظور بدارد وگرنه حاكى از آن است كه شرط خاصى در نظرش نيست، به ويژه در مسائلى كه به گونه اى، انجام آن فعل در ميان مردم متداول و مرسوم است.

ملاحظه روايات نشان مى دهد كه نيابت در ذبح متداول بود و در مرآى و منظر امامان معصوم عليهم السلام قرار داشت و آنان، جز شرط مسلمانى چيز ديگرى در ذابح منظور نكرده اند.

گذشته از آنكه مسأله شيعه و سنى در زمان امام صادق عليه السلام مطرح بوده و اگر لازم مى بود، مى بايست تذكر داده شود.

در اينجا به نمونه هايى از اين روايات اشاره مى شود:

عاصم بن حميد الحناط عن ابي بصير قال قال ابوجعفر عليه السلام: «لا يذبح لك يهودىّ ولا نصرانىّ ولا مجوسىّ اضحيتك وان كانت امرأة فلتذبح لنفسها». (3) امام باقر عليه السلام فرمود: «يهودى و نصرانى عهده دار ذبح قربانى تو نشود. و اگر قربانى از آنِ زنى است، خود عهده دار آن شود و ذبح كند.»

محمد بن الحسن الصفار عن الحسن بن موسى الخشاب عن غياب بن


1- براهين الحج، ج 3، ص 291
2- المعتمد فى شرح المناسك، ج 5، ص 292
3- جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 90، ح 3773

ص: 145

كلوب عن اسحاق بن عمار عن جعفر عن أبيه انّ عليّاً عليه السلام كان يقول: «لا يذبح نسككم الّا أهل ملّتكم».

«امام صادق عليه السلام از پدرش، از امام على عليه السلام نقل كرده است كه ايشان مى فرمود:

«قربانى شما را جز همكيشان شما ذبح نكنند.»

دعائم الاسلام عن جعفر بن محمد عليه السلام انّه قال: «لا يذبح نسك المسلم الّا المسلم».

امام صادق عليه السلام فرمود: «قربانى مسلمان ها را جز مسلمان ذبح نكند.»

چنانكه ملاحظه مى شود، در اين روايات كه در مقام بيان واگذارى امر ذبح به غير است، جز شرط اسلام و اهل ملّت بودن امر ديگرى شرط نشده است و در مقابل ذبح يهودى و نصرانى و مجوسى الغا شده است.

رواياتى كه نشان مى دهد انجام ذبح براى ديگرى امر رايجى بوده، فراوان است كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود:

«سعد بن عبد اللَّه عن أبى جعفر عن أبى قتادة عن محمد بن حفص القمى وموسى بن قاسم البجلى، عن على بن جعفر، عن أخيه موسى بن جعفر عليهم السلام قال: «سألتُهُ عن الضحية يخطئ الَّذي يذبحها فيسمى غير صاحبها أتجزي عن صاحب الضحية؟

فقال: نعم انّما له ما نوى». (1) «على بن جعفر مى گويد: از برادرم موسى ابن جعفر پرسيدم، اگر ذبح كننده قربانى خطا كرد و اسم ديگرى بر زبان آورد، آيا به جاى صاحب قربانى پذيرفته مى شود؟

فرمود: بلى مهم آن چيزى است كه قصد كرده است.»

محمد بن عبد الله الحميرى الى صاحب الزمان فيما سأله، مسألةً عن رجل اشترى هدياً لرجل غائبٌ وسأله ان ينحر عنه هدياً بمنى فلما أراد نحر الهدى فى اسم الرجل و نَحَر الهدىَ ثمّ ذكره بعد ذلك، أيجزى عن الرجل أم لا؟ الجواب لا بأس بذلك». (2) محمد بن عبد الله حميرى در پرسشى از امام زمان عليه السلام پرسيد: مردى قربانى را براى شخص غايب كه تقاضاى قربانى كرده بود، خريد، ليكن به هنگام كشتن قربانى نام سفارش دهنده را از ياد برد و قربانى كرد و سپس به ياد آورد آيا اين قربانى كافى است؟ فرمود: بلى مانعى ندارد.»


1- جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 88، ح 3770
2- همان، ص 89، ح 3771

ص: 146

3- سير تاريخى اين مسأله

سير تاريخى اين مسأله نشان مى دهد كه در كتب فقهى چنين شرطى براى فقيهان مطرح نبوده است. آنان يا به مسأله نيابت در قربانى نپرداخته اند و يا آنكه از شرط ايمان سخن نگفته اند. اينك مرورى بر كتب فقهى تا عصر حاضر خواهيم داشت تا اين ادعا به اثبات برسد.

در فقه الرضوى تنها اين عبارت به چشم مى خورد:

«اگر پول داشتى و به قربانى دسترسى نداشتى، پول را نزد مردى از اهل مكه قرار ده تا در ماه ذى حجه قربانى خريدارى كند و به جاى تو ذبح كند.» (1) شيخ صدوق (م 381 ق.) در مقنع (2) و هدايه (3) از اين شرط سخنى نگفته است، همانگونه كه مقنعه شيخ مفيد (م 413 ق.) خالى از اين اشتراط است. (4) در كتابهاى انتصار (5) و ناصريات (6) سيد مرتضى (م 436 ق.) نيز مسأله نيابت مطرح نيست و در جمل العلم والعمل وى تنها اين عبارت به چشم مى خورد:

«بهتر آن است كه خود قربانى اش را ذبح كند.» (7) ابوالصلاح حلبى (م 447 ق.) در الكافى فقط به اين مطلب بسنده كرده است:

«مستحب است صاحب قربانى خود عهده دار ذبح شود يا با ذبح كننده مشاركت كند.» (8) شيخ طوسى (م 460 ق.) در نهايه با فرض عدم دسترسى به قربانى نوشته است:

«اگر پول قربانى را بهمراه داشت، آن را نزد كسى كه به وى اعتماد دارد قرار دهد تا برايش قربانى خريدارى كند.» (9) ايشان در كتاب الجمل والعقود مطلبى در اين باب ندارد. (10) سلّار (م 463 ق.) در المراسم العلوية (11) و ابن برّاج (م 481 ق.) در جواهر الفقه (12) به مسأله نيابت در قربانى نپرداخته اند. البته ابن براج در كتاب ديگرش المهذب به اجمال از نيابت سخن گفته ليكن از شرط ايمانِ نايب سخن نرانده است. (13) راوندى (م 573 ق.) در فقه القرآن نوشته است:

«اگر قربانى را نيافت و پولش را در اختيار داشت آن را نزد فرد ثقه اى قرار دهد تا قربانى را خريدارى كند و تا پايان ذى حجه ذبح كند و اگر تا پايان ذى حجه نتوانست، در ذى حجه سال آينده


1- ينابيع الفقهيّة، ح 7، ص 11
2- همان، ص 37
3- همان، ص 56
4- همان ص 81
5- همان، ص 113- 129
6- همان، ص 133- 139
7- همان، ص 107
8- همان، ص 149
9- همان، ص 200
10- ينابيع الفقهية، ج 7، ص 232
11- همان، ص 243- 244
12- همان، ص 288
13- همان، ص 312

ص: 147

قربانى كند.» (1) صاحب غنيةالنزوع (م 587 ق.) در صورت عدم دسترسى به قربانى چنين فتوا داده است:

«قربانى به گردن او است تا اينكه در سال آينده ذبح كند يا به نيابت از او ذبح صورت گيرد.» (2) ابن حمزه در وسيله سخنى در باب نيابت ندارد. (3) سلمان بن سليمان صهرشتى در اصباح الشيعه نيز به نيابت اشاره اى ندارد. (4) اين ادريس حلّى هم، در صورت عدم دسترسى به قربانى، مانند برخى ديگر از فقيهان گذشته گفته است:

«اگر پول قربانى را دارد نزد فرد ثقه اى قرار دهد تا قربانى برايش خريدارى كرده، ذبح كند.» (5) مشابه به همين سخن را ابوالمجد حلبى در اشارةالسبق دارد:

«اگر قربانى را نيافت، بهاى آن را نزد ثقه اى قرار دهد تا در سال آينده به جاى او ذبح كند.» (6) علامه در شرايع (7) مختصر النافع (8) و قواعد الاحكام (9) نيز در صورت عدم دسترسى به قربانى، گرفتن نايب را به گونه اى عام و بدون برشمردن شرايط خاص مطرح مى كند.

نويسنده الجامع للشرائط به صورت مطلق گفته است:

«نيابت در ذبح و نحر جايز است.» (10) شهيد اول نيز در لمعه بيش از مطالب گذشته چيزى بر آن نيفزوده است. (11) محقق اردبيلى (م 993 ق.) جواز نيابت را به اجمال به اثبات رسانده و شرط اسلام را در ذابح مستند به صحيحه حلبى بيان مى دارد، ليكن شرط خاصى بر آن نيفزوده است. (12) صاحب مدارك (م 1009 ق.) نيز نيابت در ذبح را مى پذيرد ولى شرطى را براى نيابت در نظر نگرفته است. (13) شيخ يوسف بحرانى (م 1186 ق.) در الحدائق الناضره نيز به همان اندازه سخن گفته است. (14) فقيه نامور صاحب جواهرالكلام (م 1246 ق.) هم به اشاره، از نيابت گذشته است. (15) فقيهان ديگر نيز به اين مسأله نپرداخته اند. (16) حال با توجه به اينكه اصل مسأله به


1- همان، ص 359
2- همان، ج 8، ص 419
3- همان، ص 443 و 444
4- ينابيع الفقهيه، ج 8، ص 466- 467
5- همان، ص 548
6- همان، ص 610
7- همان، ص 637
8- همان، ص 674
9- همان، ص 757
10- همان، ص 718
11- همان، ص 787
12- مجمع الفائده والبرهان، ج 7، ص 285
13- مدارك الأحكام، ج 8، ص 18 و 19
14- الحدائق الناضره، ج 17، ص 115 و 116
15- جواهر الكلام، ج 19، ص 157، و صص 118 و 119
16- كتاب الحج، آيةاللَّه شاهرودى، ج 4، ص 115

ص: 148

گونه اى براى فقيهان مطرح بوده، خواه با عنوان نيابت يا امر ديگر و نيز در دسترس بودن ادلّه و روايات چگونه از اين شرط گذشته اند؟ تنها توجيه آن است كه آن را معتبر نمى دانسته اند. و نيز اينكه در كلام برخى از آنان قيد شده كه در صورت عدم دسترسى به قربانى، پولى نزد اهل مكه بسپارد تا قربانى خريدارى كرده، ذبح كند، با توجه به غلبه اهل سنت در اهالى مكه، شاهد ديگرى بر عدم اعتبار است.

حاصل آنكه دليلى بر شرط ايمان در ذابح در دست نيست، با آنكه مسأله متداول بود و مردم در اين زمينه از امامان پرسش و سؤال داشتند.

خلاصه آنچه دراين مقال گذشت اين است:

1- نيابت در اعمال عبادى منوط به اذن شارع است.

2- نيابت در حج فى الجمله مورد اتّفاق نظر فقيهان مى باشد.

3- نيابت در ذبح نيز مورد قبول مجتهدان و فقها قرار گرفته است.

4- در ذبح نيابتى، مكلّف و حاجى بايد نيت كند و نيت ذابح كفايت نمى كند.

5- در ذابح تشيع و ايمان معتبر نيست.

پى نوشتها:

ص: 149

ص: 150

ص: 151

تقيّه مداراتى

محمّد رحمانى

پيشگفتار

«تقيه» از موضوعاتى است كه ريشه در كتاب و سنت دارد و درباره آن بحث ها و گفتگوهاى بسيار صورت گرفته است.

زيرا كه تقيه افزون بر نقش كليدى اش در مباحث فقهى، اهميت به سزايى در مباحث سياسى و اجتماعى، به ويژه در ارتباطات جهان اسلام دارد. وبايد گفت كه به اهداف مهمى چون وحدت، عزت، مودّت، قدرت و شوكت اسلامى نمى توان رسيد جز از راه به كاربستن آن.

اين مطلب هنگامى روشن مى شود كه مبناى فقهى امام خمينى قدس سره در باره «تقيه مداراتى» تبيين و ترويج شود.

اين مقاله كه بنا است در فصلنامه «ميقات حج» به مناسبت بزرگداشت يكصدمين سال تولد آن فقيه كم نظير چاپ ومنتشر شود، در اين راستا و با اين هدف نوشته مى شود.

پيش از آغاز بحث، يادآورى نكته اى ضرورى است و آن اينكه مباحث مربوط به اصل تقيه فراوان است و در يك مقاله نمى گنجد، ازاين رو تنها برخى از مباحث فقهى «تقيه مداراتى» را جهت بررسى برگزيديم؛ از جمله:

الف- مفهوم تقيه از نگاه لغت

ب- تعريف تقيه در اصطلاح فقيهان

ص: 152

ج- تقسيمات تقيه

د- اختلاف فقها در بحث «تقيه مداراتى»

ه- ادلّه تقيه مداراتى:

دسته اول از روايات

دسته دوم

دسته سوم

دسته چهارم

و دسته پنجم

و- روايات معارض

ز- قلمرو اخبار تقيه مداراتى

ح- تقيه مداراتى در موضوعات

ط- گستره آثار تقيه مداراتى

ك- شرط عدم مندوحه

و مباحثى از تقيه مداراتى كه بحث نشد به قرار ذيل است:

الف- جريان تقيه در معاملات به معناى اعم

ب- جريان تقيه در مستحبات

ج- ترك تقيه موجب بطلان عمل است يا خير؟

د- مواردى كه جاى تقيه نيست

ه- اشكالات اهل سنت بر تقيه مداراتى

الف- مفهوم تقيه از نگاه لغت

بى گمان، روشن شدن معناى لغوى تقيه، پيش از آغاز مباحث فقهى آن، امرى ضرورى است؛ از اين رو رجوع به كتاب هاى لغت، درصورتى كه ميان كارشناسان در مفهوم تقيه اختلاف باشد، لازم است.

الخليل در كتاب العين، مفهوم تقيه را «تحفظ وجلوگيرى» مى داند وى در اين باره مى نويسد:

«وكلّ ما وَقى شيئاً فهو وقاء لَهُ وَوقاية ... والتقوى في الأصل وقوى فلما فتحت ابدلت تاء فتركت في تصريف الفعل في التقى والتقوى والتقاة والتّقيّة». (1)


1- خليل فراهيدى، كتاب العين، ج 5، ص 238، چاپ دارالهجره.

ص: 153

علامه فيوى در كتاب «مصباح المنير» تقيه را اسم براى فعل «وقى» و به معناى حفظ كردن دانسته است. وى مى نويسد:

«وقاه اللَّه السوء يقيه وقاية بالكسر حفظه ... والتقية والتقوى اسم منه والتاء مبدلة مِن واو والأصل وَقوى من وقيت». (1) ابن اثير تقيه را از فعل «وقى» و به معناى پوشاندن و مصون كردن دانسته است:

«وقا فوقى أحدكم وجهه النار وقيت الشي ء اقيه اذا صنته وسترته عن الأذى ... و منه الحديث على كنا اذا احمرّ البأس اتقينا برسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله أي جعلناه وقاية لنا مِنَ العدوّ». (2) صاحب «قاموس قرآن» به نقل از راغب، آورده است كه: فعل «وقى» به معناى حفظ است:

«وَقى وِقاية و وقاءً، حفظ شى ء است از آنچه اذيت و ضرر مى رساند.» (3) جمع بندى

از مجموع آنچه از اهل لغت آورديم، روشن مى شود كه آنان در مفهوم تقيه اختلاف نظريه ندارند و در معناى تحفظ و مصونيت و مرادف آن براى تقيه هم عقيده اند.

ب- تعريف تقيه در اصطلاح فقها

در فقه براى تقيه تعريف هاى گوناگون شده است؛ در اينجا دو تعريف را از فقهاى صدر اول و فقهاى متأخر مى آوريم:

شيخ مفيد در تعريف تقيه مى نويسد:

«تقيه مخفى كردن حق و پوشاندن عقيده حق است و نيز مخفى كارى و ترك آشكارسازى با مخالف در مورد چيزهاى است كه ضرر دينى و يا دنيايى را درپى دارد.» (4)


1- علامه فيومى، مصباح المنير، ج 2، ص 922
2- ابن اثير، النهايه، ج 5، ص 217، چاپ مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان.
3- سيد على اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 5، ص 236، چاپ دارالكتب الاسلاميه.
4- شرح عقايد صدوق، ص 246

ص: 154

شيخ انصارى در تعريف تقيه مى نويسد:

«مقصود از تقيه در اينجا، جلوگيرى از ضرر بر ديگرى است به وسيله هماهنگى با مخالفِ حق، با گفتار و يا در رفتار.» (1) نقد و بررسى

همانگونه كه ملاحظه مى شود، ميان اين دو تعريف از جهاتى تفاوت وجود دارد:

1- شيخ مفيد در تعريف تقيه گفت: افعالى است كه موجب تحفظ از ضرر مى شود. به خلاف شيخ انصارى كه تقيه را به خود تحفظ تعريف كرد.

2- شيخ مفيد تقيه را به كارهاى سلبى؛ مانند كتمان، نهانكارى و ترك آشكارسازى تعريف كرد، ولى شيخ انصارى تعريف آن را به گونه اى آورد كه با افعال ايجابى سازگار است.

3- بر اساس تعريف شيخ مفيد و با توجه به توضيحى كه وى درباره تقيه مى دهد، تقيه منحصر در موارد خوف از ضرر نيست بلكه گاهى تقيه به جهت اصلاح است. بنابر اين تقيه مداراتى، بر اساس نظر شيخ مفيد، قسمى از تقيه به شمار مى آيد.

وامّا شيخ انصارى، تقيه را منحصر به تقيه ترس از ضرر كرد.

هرچند ميان اين دو تعريف از جهاتى اختلاف به چشم مى خورد وليكن به نظر مى رسد در مقصود و هدف اين نوشته تأثيرگذار نيست. از اين رو نقد و بررسى اين دو نظريه ضرورتى ندارد، به ويژه اينكه اگر بخواهيم حقيقت مطلب روشن شود بايد اقسام تقيه نيز تبيين گردد.

ج- تقسيمات تقيه

تقيه، مانند هر مقوله اجتماعى ديگر، از جهاتى قابل تقسيم است و ممكن است حكم هر قسم از تقيه با قسم ديگر متفاوت باشد.

براى روشن شدن جايگاه تقيه مداراتى، كه موضوع اين نوشته است، بررسى تقسيمات تقيه، هرچند مختصر لازم است. حضرت امام در آغاز بحث تقيه مى فرمايد:

«چون تقيه از عناوينى است كه در ارتباط با متقى (تقيه كننده) و متقى منه (شخص ويا اشخاصى كه از آنها تقيه شده) و متقى فيه (امرى كه از آن تقيه شده است) مى باشد، به


1- شيخ انصارى، وسائل فقهيه، ص 71، اعداد لجنة تحقيق ثرات الشيخ الاعظم.

ص: 155

حسب اين امور وذات آن، به اقسامى تقسيم مى شود:

الف- به لحاظ ذات تقيه تقسيم مى شود به «خوفى»، «مداراتى»، «كتمانى» و «اكراهى».

تقيه خوفى نيز گاهى به خاطر ورود ضرر به جان يا آبرو و يا مال متقى و وابستگان او است و گاهى به خاطر احتمال وقوع ضرر بر افراد ديگر مؤمنان است و گاهى هم احتمال وقوع ضرر بر كيان اسلام است؛ مثلًا ترس از اختلاف و تفرقه مسلمان ها، سبب تقيه مى شود.

تقيه مداراتى عبارت است از جلب دوستىِ مخالف، به خاطر وحدت كلمه، بى آنكه ضررى از سوى او شخص را تهديد كند و تقيه كتمانى، تقيه اى است كه به خودى خود داراى ارزش است و در برابر افشاى سرّ قرار دارد. اما تقيه اكراهى كه بحث آن در مكاسب محرّمه، آمده، عبارت از تقيه اى است كه ضرورت و اضطرار سبب آن مى شود.

ب- تقيه به لحاظ فرد تقيه كننده، تقسيم مى شود به اينكه: تقيه كننده، گاهى فردى عادى است و گاهى از افراد سرشناس است؛ مانند پيامبر (اگر تقيه براى او روا باشد) و ائمه عليهم السلام و فقها و مانند آنها، حكم تقيه در هريك از اين دو مورد، تفاوت دارد.

ج- تقيه از جهت افرادى كه از آنها تقيه مى شود، چند قسم است: تقيّه از كفار، حكمرانان اهل سنت، فقها و قضات اهل سنت، مردم عادى از اهل سنت و سلاطين يا مردم عادى شيعه.

د- تقسيم تقيه به لحاظ فعلى كه تقيه در آن انجام مى گيرد، بدين صورت است:

«فعل حرام، ترك واجب، ترك شرط، ترك جزء، انجام فعلى كه مانع و يا قاطع است و يا عملى كه طرف مخالف، عقيده به حجّيت آن دارد.» (1) افزون بر تقسيم حضرت امام تقسيمات ديگرى نيز براى تقيه كرده اند. اينك به نمونه اى از آنها اشاره مى شود:

حضرت آيةاللَّه خويى رحمه الله تقيّه را با نگاهى ديگر به سه قسم تقسيم كرده است. ايشان پس از اينكه تقيه را به معناى تحفظ از ضرر و خوف دانسته، در تقسيم آن مى نويسد:

الف- تقيه گاهى در معناى عام؛ يعنى تحفظ از هر ضرر احتمالى، هرچند در امور تكوينى، استسعال مى شود؛ مانند اينكه گفته مى شود جهت جلوگيرى از درد، با خوردن دواى آن، دورى كن.


1- الرسائل، ص 174

ص: 156

ب- گاهى نيز در مفهوم خاص به كار مى رود و آن عبارت است از تقيه از اهل سنت. اين معنا، همان تقيه اصطلاحى است.

ج- همچنين گاهى تقيه از خدا است كه عبارت است از بجا آوردن واجبات وترك محرّمات. اين تقيه وجوب عقلى دارد نه حكم شرعى. (1) شيخ انصارى رحمه الله تقيه را با توجه به احكام تكليفى، به پنج قسم تقسيم كرده است. او در اين باره مى نويسد:

تقيه به لحاظ حكم پنج قسم است:

1- واجب، و آن عبارت از تقيه اى است كه به خاطر دفع ضرر صورت مى گيرد و مثال هاى آن فراوان است.

2- مستحب، و آن تقيه اى است كه تركش، به تدريج منتهى به ضرر مى شود؛ مانند ترك مدارا و دورى گزيدن از معاشرت با اهل سنت.

3- مباح، وآن موردى است كه دورى كردن از ضرر و يا نكردن آن مساوى باشد؛ مانند تقيه نسبت به اظهار كلمه كفرآميز.

4- مكروه، و آن تقيه اى است كه ترك آن و نيز تحمّل ضرر آن ناشى از اين ترك، بهتر باشد؛ مانند ترك كلمه كفرآميز از سوى اشخاصى كه رهبر و مقتداى مردم اند.

5- حرام، و آن تقيه در مورد دماء است. (2) جمع بندى

بى گمان برخى از مطالب و مثال هايى كه در اين تقسيمات مى آيد، مورد اشكال است؛

به عنوان نمونه: سخن مرحوم شيخ انصارى در تقيه مكروه، كه گفت: مقصود از مكروه چيزى است كه ضد آن افضل است؛ زيرا پر واضح است ترك چيزى كه افضل است و بهتر، در همه جا مكروه نيست و نيز مثال تقيه مستحب به ترك مدارا؛ زيرا پس از اين خواهد آمد كه نفس جلب محبت اهل سنت مطلوب است، هرچند ضررى درپى نباشد، وليكن چون هدف از گزارش تقسيمات نقد و بررسى و بيان صحيح و باطل آنها نبوده، بلكه هدف آشنايى با اقسام تقيه و روشن شدن محل بحث؛ يعنى تقيه مداراتى است، از اين رو از نقد و بررسى اين تقسيمات خوددارى مى كنيم و تنها اشاره اى مى كنيم به اين مطلب كه تقسيم حضرت امام از


1- تنقيح في شرح عروة الوثقى، ج 5، ص 254، مؤسسه آل البيت.
2- شيخ انصارى، رسائل فقهيه، ص 73

ص: 157

جهات فراوانى نسبت به ديگر تقسيمات برترى دارد؛ از جمله جامعيت و منطقى بودن را مى توان نام برد.

د- اختلاف فقها در تقيّه مداراتى

نگاه و باور فقها به تقيه مداراتى از جهات گوناگون و متفاوت است. سزاست پيش از آغاز بحث، اين اختلاف روشن شود. براى پرهيز از طولانى شدن نوشته، تنها به بيان نظريات شيخ انصارى و حضرت امام (رحمهمااللَّه) نسبت به تقيه خوفى و مداراتى مى پردازيم:

1- شيخ انصارى تقيه خوفى را مَقْسَم و تقيه مداراتى را بخشى از آن مى داند. بنابر اين، از نگاه شيخ انصارى، تقيه مداراتى قسمى از تقيه خوفى است و در نتيجه تقيه مداراتى در طول تقيه خوفى است نه در عرض آن.

حضرت امام به خلاف نظريه شيخ انصارى، تقيه مداراتى را قسيم و در عرض تقيه خوفى مى داند. ايشان در مقام بيان تقسيمات تقيه، آن را با صرف نظر از ارتباطش با امور ديگر و به اصطلاح فى حدّ ذاته، تقسيم مى كند به «خوفى»، «مداراتى»، «اكراهى» و «كتمانى» (1).

2- مرحوم شيخ انصارى تقيه مداراتى را از نظر حكم مستحب مى داند. (2) و اما حضرت امام آن را واجب مى داند. (3) 3- شيخ انصارى در ماهيت تقيه مداراتى، ضرر را شرط كرد. ولى مى فرمايد:

«ضرر تدريجى» (4) و اما حضرت امام در ماهيت تقيه مداراتى جز جلب محبّت و ايجاد وحدت كلمه چيزى را شرط نمى كند. (5) بنابر اين، نگاهِ حضرت امام بانگاه شيخ انصارى به تقيه مداراتى، از نظر حكم و ماهيت و جايگاه و رتبه با همديگر تفاوت دارد.

اين اختلاف مبنا و ديد، نسبت به تقيه مداراتى آثارى را پى دارد و از همه مهمتر آن است كه جايگاه و اهميت تقيه مداراتى روشن مى شود.

ه- ادله تقيه مداراتى

مهمترين دليل بر تقيه مداراتى روايات است و از آنجا كه روايات فراوان و با مضامين مختلف وارد شده و نقد و بررسى تمامى آنها به طول مى انجامد، در اينجا به چند نمونه از هر


1- رسائل، ص 174
2- رسائل فقهيه، ص 2
3- الرسائل، ص 174
4- همان.
5- همان.

ص: 158

مضمون بسنده مى كنيم:

دسته اول:

شيخ حرّ عاملى در كتاب شريف وسائل الشيعه، بابى را با عنوان «باب وجوب عشرة العامة بالتقيه» گشوده و در آن چهار روايت آورده است؛ از جمله آنها كه مورد استدلال امام راحل بر تقيه مداراتى قرار گرفته، روايت هشام الكندى است كه مى گويد:

«قال سمعت أبا عبداللَّه عليه السلام يقول إيّاكم أن تعملوا عملًا نعير به فانّ ولد السوء يعير والده بعمله كُونوا لمَنْ انقطعتم اليه زيناً ولا تكونوا عليه شيناً، صلّوا فى عشائرهم وعودوا مرضاهم واشهدوا جنائزهم ولا يسبقونكم إلى شي ء الى الخير من الخير فأنتم أولى به منهم واللَّه ما عُبد اللَّه بشي ء أحبّ إليه منَ الخبأ، قلت: وما الخبأ؟ قال: التقيّه» (1) «شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: بپرهيزيد از كارى كه ما با آن كار سرزنش مى شويم. همانا فرزند بد با كار بدش، پدر خويش را در معرض سرزنش قرار مى دهد.

نزد آنان كه با شما قطع رابطه كرده اند، زينت (دوست) باشيد نه بدخلق و دشمن. با آنها درميان قبيله هايشان (2) نماز بگزاريد. مريضان آنها را عيادت كنيد. در تشييع جنازه مردگانشان حضور يابيد. آنان نبايد در كارهاى نيك بر شما پيشى بگيرند؛ زيرا شما نسبت به كارهاى نيك سزاوارتريد. سوگند به خدا، پروردگار به چيزى بهتر از خبأ پرستيده نشد. پرسيدند خبأ چيست؟ فرمود تقيه.»

دلالت اين روايت بر تقيه مداراتى تمام است و مطالبى از آن استفاده مى شود:

1- حضور در مجالس و مساجد و مدارا كردن و عيادت مريض ها و تشييع جنازه مردگان آنان مطلوب ائمه عليهم السلام بوده و مورد تأكيد آنها است.

2- بر اساس اين روايت مدارا كردن با اهل سنت و شركت در مراسم عبادى- اخلاقى آنان، تقيه ناميده شده است.

گفتنى است كه سند روايت نيز بى اشكال و صحيح است.

حضرت امام در مقام بيان دلالت اين روايت مى نويسد:


1- شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 11، باب 26، از ابواب الأمر والنهى، ج 2، ص 471
2- «عشاير» جمع عشيره، در كتابهاى لغت به معناى برادران و قبيله آمده است.

ص: 159

«ظهور روايت، در مقامِ تشويق انجام عمل برطبق نظريات آنها و خواندن نماز در مساجد ايشان است و بى شك خواندن نماز در مساجد آنها مستلزم ترك برخى از اجزاء و يا شرايط و يا انجام برخى از موانع است با اين وصف حضرت فرموده اين عمل بهترين عبادت است و اين عبادت دفع استبعاد و صحت عمل است.»

حضرت امام افزون بر اين روايت، به روايت سوم همين باب نيز تمسك جسته اند. جز حضرت امام، بسيارى از فقهاى ديگر نيز دلالتِ اين روايت را بر تقيه مداراتى، دست كم در مورد روايت؛ يعنى شركت در نمازهاى جماعت آنان پذيرفته اند؛ از جمله حضرت آيةاللَّه خويى با اينكه تقيه مداراتى را به عنوان يك قاعده كلّى در تمام ابواب فقه مورد خدشه قرار داده، پس از گزارش اين روايت مى نويسد:

«از اين روايت استفاده مى شود حكمت تشريع تقيه در مورد شركت در نماز جماعت و مانند آن، مبتنى بر ترس از ضرر نيست بلكه حكمت مداراكردن با آنان و رعايت مصلحت نوعيّه و اتّحاد كلام مسلمانان است، بى آنكه ترك شركت در نماز جماعت ضررى را در پى داشته باشد؛ زيرا در آن روزگار ياران امام به «تشيّع» معروف بودند.

بنابر اين امر امام عليه السلام به شركت در نماز آنان، به جهت شناخته نشدن اصحاب نبوده بلكه براى مؤدب شدن به اخلاق نيكو بوده تا با اين رفتار، شيعه با اوصاف زيبا و دور از تعصب و عناد و لجاجت شناخته شوند و گفته شود خدا رحمت كند جعفر را كه اصحاب خوبى تربيت كرده است.» (1) خلاصه اينكه، بر اساس مفاد اين دسته از روايات، ائمه عليهم السلام ما را ترغيب و تشويق كرده اند كه با اهل سنت ارتباط داشته باشيم و از راه هاى مختلف؛ از جمله شركت در نماز آنها، محبت آنان را به دست آوريم.

دسته دوم

روايات فراوانى دلالت دارد بر مطلوب بودن شركت در نماز جماعت اهل سنت؛ به ويژه اينكه در صف اوّل ايستادن مورد تأكيد قرار گرفته است. صاحب وسائل بابى را با عنوان «استحباب حضور الجماعة خلف من لا يقتدى به التقية و القيام فى الصف الأول معه» گشوده و در آن، يازده روايت آورده است.


1- تنقيح، ج 4، ص 316

ص: 160

حضرت امام قدس سره پنج روايت از اين روايات را نقد و بررسى كرده است. به لحاظ اهميت و نقش اساسى اين گونه روايات در بحث تقيه مداراتى، آنها را مى آوريم:

روايت اول:

امام صادق عليه السلام فرمود:

«عن حماد بن عثمان عن أبي عبداللَّه عليه السلام إنّه قال من صلّى معهم فى الصفّ الأوّل، كان كمن صلّى خلف رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فى الصفّ الأوّل».

«هركس با اهل سنت، در صف اول آنها نماز بگزارد، مانند كسى است كه پشت سر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، در صف اول نماز گزارده است.»

حضرت امام در مقام تقريب دلالتِ روايت بر «تقيه مداراتى» مى فرمايد:

«نماز با رسول خدا صحيح و داراى فضيلت فراوان است، پس نماز با اهل سنت، در حال تقيه، صحيح و داراى ثواب زياد است.» (1) سند روايت صحيح است.

روايت دوم:

امام صادق عليه السلام فرمود:

«عن أبى عبداللَّه عليه السلام قال:

يحسب لك إذا دخلت معهم وإن كنت لا تقتدى بهم مثل ما يحسب لك إذا كنت مع من تقتدي به». (2)

«اگر با اهل سنت وارد نماز شوى، گرچه به آنان اقتدا نكنى، همان اندازه فضيلت براى تو نوشته مى شود كه پشت سر كسى كه اقتدا به او صحيح است نماز گزارده باشى!»

آيةاللَّه خويى درباره اين روايت مى فرمايد:

«اين روايت نيز دلالت دارد بر اينكه در تقيه مداراتى در مورد نماز، ترس از ضرر لازم نيست بلكه ملاك مدارا و مجامله با اهل سنت است.» (3)


1- الرسائل، ص 198
2- وسائل الشيعه، ج 5، ص 381، ح 3
3- تنقيح، ج 4، ص 316

ص: 161

روايت سوم:

اسحاق بن عمار گويد:

عن اسحاق بن عمّار قال:

«قال لي أبوعبداللَّه عليه السلام يا اسحاق أتُصلّي معهم فى المسجد، قال صلّ معهم فانّ المصلّي معهم فى الصفّ الأوّل كالشاهر سيفه فى سبيل اللَّه». (1)

«امام صادق عليه السلام از اسحاق پرسيد: آيا با اهل سنت در مسجد نماز مى خوانى؟ عرض كردم بله، فرمود: با آنان نماز بخوان؛ زيرا نماز خواندن با آنان در صف اوّل، مانند كسى است كه شمشيرش را در راه خدا تيز كرده باشد.»

روايت چهارم:

«عن عليّ بن جعفر فى كتابه، عن أخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال: صلّى حسن و حسين خلف مروان و نحن نصلّي معهم». (2) على بن جعفر در كتاب خود از برادرش امام موساى كاظم عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «امام حسن و امام حسين عليهما السلام پشت سر مروان نماز خوانده اند و ما نيز با آنها نماز مى خوانيم.»

روايت پنجم:

عن سماعة، قال سألته عن مناكحتهم، والصلاة خلفهم، فقال ... قد أنكح رسول اللَّه صلى الله عليه و آله وصلّى علي عليه السلام وراءهم». (3) سماعه گويد: «از امام عليه السلام درباره ازدواج و نماز خواندن پشت سر اهل سنت پرسيدم، فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با زنان اهل سنت ازدواج كرده و على عليه السلام پشت سر آنها نماز خوانده است.»

دلالت اين از روايات بر اعتبار تقيه مداراتى تمام است و سند آنها نيز بى اشكال و معتبر است.


1- تنقيح، ج 4، ص 316
2- وسائل الشيعه، ج 5، ب 5 از ابواب صلاةالجماعه، ج 9
3- همان، ح 10

ص: 162

دسته سوم

روايات فراوانى دلالت مى كندكه در نماز جماعت اهل سنت نيز همچون نماز جماعت شيعيان برائت از مأموم ساقط است. صاحب وسائل الشيعه اين روايات را با عنوان باب «سقوط القراءة خلف مَنْ لا يقتدي به مع تعذّرها والاجتزاء بادراك الركوع مع شدّة التقية» آورده است.

از جمله اين روايات كه مورد استدلال حضرت امام نيز واقع شده، عبارت از روايت اسحاق بن عمار است كه مى گويد:

فى حديث قال قلت لابي عبداللَّه عليه السلام إنّى أدخل المسجد فأدخل المسجد فأجد الإمام قد ركع و قد ركع القوم فلا يمكنني أن أؤذن وأقيم وأكبّر، فقال لي فإذا كان ذلك، فادخل معهم في الركعة واعتد بها فانّها من أفضل ركعاتك ...» (1) «به امام صادق عليه السلام عرض كردم: من وارد مسجد (اهل سنت) مى شوم و مى بينم كه امام جماعت همراه با مأمومين به ركوع رفته اند. در اين هنگام برايم ممكن نيست كه اذان و اقامه و تكبير بگويم و نماز خودم را بخوانم.

حضرت فرمود: همراه با آنان به ركوع رفته، آن را يك ركعت به شمار آور؛ زيرا آن ركعت از بهترين ركعات نماز تو مى باشد.»

پر واضح است سقوط قرائت دلالت دارد بر اينكه تقيه مداراتى حجت و لازم است و موجب صحت عمل مى باشد. گفتنى است، سند روايت نيز بى اشكال است.

دسته چهارم

چندين روايت دلالت مى كند كه اگر كسى نمازش را فرادا بخواند و پس از آن در جماعت اهل سنت شركت كند، ثواب و فضيلت فراوان دارد. شيخ حرّ عاملى برخى از اين روايات را در بابى با عنوان «استحباب ايقاع الفريضة قبل المخالف أو بعده وحضورها مَعَه» گزارش كرده است؛ از جمله:

عن عبداللَّه بن سنان عن ابي عبداللَّه عليه السلام إنّه قال ما من عبد يصلّى في الوقت


1- همان، باب 34، ج 5، ص 431

ص: 163

ويفرع ثمّ يأتيهم ويصلّي معهم وهو على وضوء، إلّاكتب اللَّه له خمساً وعشرين درجة».

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «هيچ بنده اى نيست مگر اينكه نمازش را در وقت مى خواند، سپس در حالى كه وضو دارد، با اهل سنت در نماز جماعت شركت مى كند، خداوند براى وى بيست و پنج درجه مى نويسد.» (1) اين روايت نيز دلالت مى كند كه تقيه مداراتى مورد تأكيد و تشويق ائمه عليهم السلام بوده است.

سند روايت هم بى اشكال است.

دسته پنجم

رواياتى دلالت دارد كه هركس تقيه را به عنوان شعار و علامت خويش قرار ندهد از ما نيست اين روايات فراوان است از جمله:

قال سيّدنا الصادق عليه السلام عليكم بالتقيّه فإنّه ليس منّا من لم يجعلها شعاره ودثاره مع من يأمنه لتكون سجيّة مع من يحذره». (2)

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «بر شما لازم است انجام تقيه؛ زيرا از ما نيست كسى كه تقيه را شعار و دثار (3) خود با كسانى از آنها كه در امان است قرار ندهد.

آيةاللَّه خويى درباره اين دسته از روايات مى فرمايد:

«رواياتى كه دلالت دارد از ما نيست هركس تقيه را شعار و دثار خويش قرار ندهد، ناگزير بايد حمل شود بر تقيه مداراتى؛ مانند حضور در مجالس آنان و شركت در نمازشان؛ زيرا در تقيه مداراتى ترس از ضرر شرط نيست و ممكن نيست اين گونه از روايات بر تقيه خوفى حمل گردد؛ چرا كه چنين تقيه اى مشروط به وجود ترس از ضرر است و پر واضح است، از كسى ه نسبت به او امان هست، ترس وجود ندارد.» (4) با بيان آيةاللَّه خويى دلالتِ روايت بر مدعا روشن مى گردد و نياز به توضيح بيشتر نيست.

سند روايت تمام است.


1- همان، باب 6، ج 5، ح 2، ص 383
2- همان، باب 24، ج 11، ح 28
3- «دثار» در لغت ضد «شعار» است و به جامه زير كه چسبيده به بدن است گفته مى شود. و در اينجا كنايه از آن است كه تقيه بايد هميشگى باشد.
4- تنقيح، ج 4، ص 318

ص: 164

جمع بندى

طبق آنچه تا اينجا گفتيم، برخى از روايات در مورد تقيه مداراتى وارد شده و از نظر سند، جز روايت آخر، بى اشكال اند و بيشتر آنها از نظر اصطلاح رجالى صحيح مى باشند. و از نظر دلالت نيز بر لزوم رعايت تقيه دلالت دارند، و بى شك اين تقيّه مداراتى است؛ زيرا حمل آنها بر تقيه خوفى وجهى ندارد؛ چون مورد آنها، بلكه صَريح برخى از آنها جايى است كه ترس هيچ گونه ضررى نمى رود.

دلالت اين روايات بر مدعا، نه تنها از نگاه حضرت امام خمينى قدس سره تمام است بلكه از نظر كسانى كه تقيه مداراتى را قبول ندارند، همانند آيةاللَّه خويى رحمه الله نيز پذيرفته شده است. ايشان در رابطه با دلالت اين روايات مى نويسد:

اگر در ترك تقيه ضررى بر جان خود و يا ديگرى مترتب نباشد بلكه تقيه براى جلب منفعت؛ يعنى مودّت و دوستى و مجامله با اهل سنت صورت گيرد، چنين تقيه اى انگيزه براى ارتكاب عمل حرام و يا ترك واجب نمى شود؛ زيرا مفهوم تقيه صادق نيست، بله اين تقيه درخصوص نماز رواست به اينكه در مساجد آنان حاضر و براى مدارا و مجامله با اهل سنت، با آنان نماز بخواند بى آنكه بر ترك اين تقيه ترس از ضررى نسبت به خود و يا ديگران باشد. دليل اين مطلب اطلاق رواياتى است كه امر به اين عمل (خواندن نماز با آنها) مى كند؛ زيرا رواياتى كه دلالت دارد بر اينكه نماز با آنها در صف اول، مانند نماز پشت سر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله مى باشد، مقيد به صورتى نيست كه ضرر بر ترك آن مترتب است. بلكه روشن شد كه حمل اين گونه روايات بر صورت ترس از ضرر، حمل بر فرد نادر است ...

و ظاهر اين روايات، ترغيب و حثّ بر اظهار موافقت با آنان در نماز و غير نماز، از اعمال با قدرت واختيار است نه از روى ترس و تقيه» (1) ه- روايات معارض

در برابر ادله اى كه دلالت داشت بر اعتبار و اجزاء عمل تقيه اى، رواياتى هم وجود داردكه دلالت دارد بر مجزى نبودنِ آن. براى تمام و كامل شدن بحث، ناگزير از نقد و بررسى اين دسته از روايات هستيم:


1- تنقيح، ج 4، ص 315

ص: 165

روايت على بن يقطين:

سألت أبا الحسن عليه السلام عن الرجل يصلّي خلف من لا يقتدى بصلاته والامام يجهر بالقرائة، قال اقرأ لنفسك وان لم تسمع نفسك، فلا بأس». (1)

«از امام رضا عليه السلام درباره مردى پرسيدم كه پشت سر كسى كه به او اقتدا نمى شود نماز مى خواند، در حالى كه امام جماعت قرائت را بلند مى خواند. حضرت فرمود: قرائت را براى خودت بخوان هرچند خودت نشنوى.»

سند روايت صحيحه است و اما دلالت ربطى به تقيه ندارد؛ زيرا راجع به امام جماعت فاسق شيعه است و مانند اين روايت بسيار است.

روايت فقه رضوى:

ولا تصلّ خلف أحدٍ إلّاخلف رجلين أحدهما من تثق به وتدين بدينه وورعه، آخرٌ من تتّقي سيفه وسوطه وشرّه وبوائقه». (2)

«پشت سر هيچ كس جز دو شخص نماز جماعت نخوان 1- كسى كه به دين و پرهيزكارى او ايمان دارى 2- كسى كه از شمشير و شلاق و شرّ و دشمنى او تقيه كنى.»

دلالت روايت بر مدعا تمام است؛ زيرا امام جماعت در تقيه مداراتى نه مصداق شقّ اول است و نه مصداق شقّ دوم، چون گفته شد كه در تقيه مداراتى خوف از ضرر نيست تا از آن جهت تقيه محقق گردد.

اشكال در سند روايت است، چون ثابت نشده است كتاب فقه رضوى كتاب روايى باشد تا تا بحث از اعتبار سند آن شود.

روايت دعائم الاسلام

عن أبي جعفر عليه السلام لا تصلّوا خلف ناصب ولا كرامة أن تخافوا على أنفسكم ...». (3)

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «پشت سر ناصبى و كرامتى نماز نخوانيد مگر اينكه ترس از جانتان داشته باشيد ...»


1- وسائل الشيعه، ج 5، باب 33 از ابواب صلاة الجماعه، ج 1، ص 427
2- حاج ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسايل، ج 6، باب 9 از ابواب الجماعه، ح 1، ص 422، مؤسسه آل البيت.
3- دعائم الاسلام، ج 1، ص 151

ص: 166

دلالت روايت بر اينكه پشت سر ناصبى نبايد نماز خوانده شود مگر از باب تقيه خوفى تمام است وليكن ربطى به بحث ما ندارد؛ زيرا ناصبى محكوم به كفر بلكه از نظر برخى فقها نجس است و از موضوع تقيه مداراتى خارج مى باشد ثانياً- ممكن است گفته شود اين روايت مخصوص روايات تقيه مداراتى است و نتيجه اين خواهد بود كه تقيه مداراتى در مورد ناصبى روا نيست ثالثاً- اين روايت مرسله است و قابل اعتماد نيست.

روايت زراره

سألت أبا جعفر عليه السلام عن الصلاة خلف المخالفين، فقال ما هم عندي إلّابمنزلة الجدر». (1)

از امام صادق عليه السلام درباره نماز جماعت پشت سر اهل سنت پرسيدم. حضرت فرمود:

«آنان در نظر من همانند ديوارند.»

روايت ابن راشد

قال قلت لأبي جعفر عليه السلام إنّ مواليك قد اختلفوا فأصلّي خلفهم جميعاً، فقال: لا تصلّ إلّاخلف من تثق بدينه». (2)

ابن راشد مى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: دوستان شما درباره نماز خواندن پشت سر مخالفان (اهل سنت) اختلاف كرده اند، آيا پشت سر آنها نماز بخوانم؟

حضرت فرمود: «نماز نخوان جز پشت سر كسى كه به دين او اطمينان دارى.»

روايات بسيارى به اين مضمون وارد شده است كه به جهت طولانى شدن، از آوردن يكايك آنها خوددارى كرده، در پاسخ اين گونه روايات، كلام دو فقيه بزرگ را مى آوريم:

حضرت امام قدس سره پس از بيان رواياتى كه دلالت دارد تقيه مداراتى موجب مجزى بودن عمل است، درمقام ردّ روايات معارض مى نويسد:

«پاسخ رواياتى كه دلالت دارد خواندن نماز جماعت پشت سر اهل سنت جايز نيست و آنان به منزله ديوار هستند و جز پشت سركسى كه به دينش اطمينان دارى نبايد نماز بخوانى، عبارت است از اينكه اين روايات ناظر به بيان حكم اوّلى مى باشد و منافاتى ميان اين دو دسته از روايات نيست (چون رواياتى كه دلالت دارد عمل تقيه مداراتى


1- وسائل الشيعه، ج 5، باب 33 از ابواب الجماعه، ج 10
2- همان، باب 10، ج 2، ص 389

ص: 167

مجزى و صحيح است، به عنوان ثانوى است و اين روايات ناظر به عنوان اولى است) در هر حال جاى هيچ گونه شبهه اى در صحيح بودن نماز و ديگر عبادات كه به صورت تقيه مداراتى انجام مى گيرد نيست.» (1) حضرت آيةاللَّه خويى پس از تفصيل ميان عمل تقيه اى كه امر خاصى ندارد و مورد ابتلا نيست و عمل تقيه اى كه مورد ابتلاى مردم است و پس از اينكه قسم دوم را مجزى از مأمور به واقعى مى داند، مى نويسد:

«در هيچ روايتى از روايات ما، امر به اعاده و يا قضا، هرچند از باب استحباب، وارد نشده است. گرچه صاحب «وسائل الشيعه» بابى را تحت عنوان «استحباب وقوع نماز واجب پيش از جماعت با مخالف و يا پس از آن» منعقد كرد وليكن در هيچ روايتى از روايات گزارش شده، امر به اعاده و يا قضاى عمل تقيه اى، هرچند از روى استحباب، ندارد.»

قلمرو دلالت اخبار

از جمله مباحث مهم در بحث تقيه آن است كه آيا فعلى و عملى كه از باب رعايت تقيه، موافق اهل سنت و بر خلاف نظر فقهى شيعه انجام شده، مجزى است؟ تفصيل اين بحث در تقيه خوفى آمده و از بحث ما خارج است. آنچه كه با تقيه مداراتى ارتباط دارد، اين است كه فقها اختلاف كرده اند، برخى از آنان عمل بر طبق تقيه مداراتى را مجزى از مأموربه واقعى نمى دانند و مهمترين دليل آنان اين است كه نماز با آنان، نماز واقعى نيست بلكه صورت نماز است؛ زيرا در روايات عنوان اقتدا نيامده است. آيةاللَّه خويى پس از نقد و بررسى روايات مربوط به تقيه مداراتى در ذيل عنوان «تنبيه» مى نويسد:

«نماز با اينان مانند نماز پشت سر امام عادل نيست بلكه بر اساس آنچه از روايات استفاده مى شود صورت نماز است كه اهل سنت آن را نماز مى پندارند، از همين جاست كه در روايات عنوان اقتدا وارد نشده بلكه تنها خواندن نماز با آنها مورد تأكيد است.

بنابر اين نمازگزار بايد با آنها وارد نماز شود و اذان و اقامه و قرائت را براى خودش، به گونه اى كه صدايش را ديگران نشنوند، بخواند. هيچ روايتى دلالت ندارد كه نماز با آنها واقعى است بلكه در برخى از روايات آمده است نماز پشت سرِ آنها به منزله نماز


1- الرسائل، ص 99

ص: 168

پشت سر ديوار است.» (1) نقد و بررسى

به نظر مى رسد اين نظريه درست نباشد؛ زيرا با دقت در روايات وارده، درباب، كه مورد قبول حضرت ايشان نيز مى باشد، مى توان گفت كه شركت در نماز جماعت اهل سنت تنها شكل و صورت نماز نيست بلكه نماز واقعى و مجزى است. البته اين بررسى صرف نظر از روايات معارض و بحث لزوم و يا عدم لزوم مندوحه است؛ زيرا اين دو بحث، پس از اين مورد رسيدگى قرار خواهد گرفت.

بر اين مدعا شواهد فراوانى مى توان بيان كرد؛ از جمله:

1- در ذيل صحيحه هشام بن حكم مى خوانيم: شركت در نماز جماعت اهل سنت از بهترين عبادات است، به ويژه حضرت سوگند ياد مى كند كه: «واللَّه ما عبداللَّه بشى ءٍ أحبّ الَيه من الخبأ» روايت از جهت انجام وظيفه مانند خواندن قرائت اطلاق دارد آيا شكل نماز و به عبارت ديگر نماز باطل با اين سوگند و تأكيد امام كه از بهترين عبادات است، سازگار مى باشد؟!

اگر گفته شود مقصود نماز جماعتى است كه مكلّف وظيفه خودش را انجام دهد، در پاسخ بايد گفت: از اين جهت روايت مطلق است و اگر چنين چيزى بود با توجه به نياز و ابتلاى مردم بايد بيان مى شد.

2- روايات فراوانى دلالت داشت كه نماز با آنها مانند نماز جماعت پشت سر رسول اللَّه است. آيا نماز صورى و باطل مانند نماز جماعت پشت سر رسول خدا است؟! امام عليه السلام در اينجا نفرمود: اين نماز ثواب نماز رسول خدا را دارد، بلكه مقتضاى تشبيه آن است كه افزون بر ثواب از جهات ديگر ازجمله صحيح بودن نيز مانند نماز پشت سر رسول اللَّه باشد.

3- در موثقه اسحاق بن عمار، كسى از امام عليه السلام مى پرسد: من به قرائت امام جماعت نرسيده ام، چه كنم؟ حضرت مى فرمايد: با آنها به ركوع برو. و حضرت آنگاه جهت دفع مقذّر تصريح مى كند كه اين ركوع را يك ركعت به شمار آور و پس از آن، جهت رد اين گونه اشكالات مى فرمايد: اين ركعت از بهترين ركعات نماز تو مى باشد. آيا چنين عباداتى با نماز باطل و شكلى و صورى سازگار است؟!


1- تنقيح، ج 5، ص 313

ص: 169

اگر در نماز جماعت با آنها، مكلف بايد قرائت را خودش بخواند، چرا در اينجا امام عليه السلام تصريح مى كند كه لازم نيست و با آنها به ركوع برو. و همچنين اگر اين نماز باطل است چرا امام مى فرمايد: اين ركعت از بهترين ركعات است. بنابر اين روايت كه از نظر سند نيز اعتبار دارد، به خوبى دلالت مى كند نماز با آنها نماز حقيقى است نه شكلى و صورى.

4- در روايت عبداللَّه بن سنان، امام عليه السلام مى فرمايد: اگر كسى نمازش را فرادا خوانده، و پس از آن، در حالى كه وضو دارد با آنان نماز جماعت بخواند خداوند براى او بيست و پنج درجه مى نويسد، سؤال اين است كه اگر نماز با اهل سنت تنها شكل نماز است نسبت به فردى كه نمازش را خوانده و مى خواهد شكل و صورت نماز را انجام دهد شرط داشتن وضو معنا ندارد. بى وضو نيز مى توان نماز صورى را خواند. آيا شرط وضو در مورد تكرار نماز، دلالت ندارد كه نماز با آنها واقعى است؛ و اگر نماز را نخوانده بود از نماز واقعى مجزى بود. و روايت عمربن يزيد نيز به همين مضمون است (1) 5- از همه اينها گذشته، اگر پيامِ اين گونه روايات، با آن شدت كه: اگر كسى تقيه نداشته باشد از ما نيست و يا عبارت: هركس تقيه ندارد، دين ندارد (و در حالى كه مستشكل محترم پذيرفته است كه اين روايات در مورد تقيه مداراتى است) در مورد شركت در نماز جماعت براى صورت و شكل نماز باشد، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا غرض و هدف از اين شركت جلب مودّت، محبت، وحدت كلمه، شوكت و در زمان ما ردِّ اين توهّم كه شيعه اهل نماز نيست، مى باشد.

پُر واضح است اگر تمام شيعيان بخواهند در نماز جماعت آنها شركت كنند و تمام آنها نيز اين نماز را باطل بدانند مگر اينكه وظايف خويش را انجام دهند اين مطلب براى آنها (مخالفان، سرانجام) روشن خواهد شد، چون چنين امرى كه هميشه مورد ابتلا است و از تمام افراد نيز سر مى زند، بر آنها مخفى نخواهد ماند و ثمره آن اين مى شود كه بگويند شيعه اهل نفاق و دروغگويى است! با كمال تأسّف يكى از اتهاماتى كه در مناطق سنى نشين به شيعه زده مى شود همين است.

6- هرچند عنوان اقتدا در روايات نيامده است، ليكن در بسيارى از روايات «الصلاة معهم» به مفهوم اقتدا است از باب نمونه:

«عن سماعة عن أبي بصير قال سألته عن رجل صلّى مع قوم وهو يرى انّها


1- همان، باب 6، ج 1

ص: 170

الأولى وكانت العصر قال فليجعلها الأولى وليصلّ معهم.» (1)

در اين روايت، عبادت «صلى مع قوم» بى شك به معناى اقتدا است، چون اگر صرف هماهنگى با آنها باشد، جايى براى اين پرسش نيست و سؤال و جواب لغو است.

اين گونه روايات در ابواب صلاة جماعت فراوان است. (2) پس اشكال به اينكه عنوانِ «اقتدا» در روايات نيامده، به نظر مى رسد ناتمام باشد.

7- فقها در بحث اجزاء و كفايت نمازى كه با تقيه خوانده شده از نماز واقعى، اين بحث را مطرح كرده اند كه آيا وجود مندوحه طولى و يا عرضى لازم است يا نه؟

اگر نماز واقعى نباشد و مكلف بايد وظايف خودش را انجام دهد، اين بحث لغو و بى معنا خواهد بود.

8- به نظر مى رسد كه روايات تقيه مداراتى مانند روايات امتناعيه است و شارع مقدس از باب امتنان براى حفظ مصلحتِ اهم؛ يعنى وحدت كلمه و عزّت و شوكت مسلمانان، اين نماز هرچند ناقص را به عنوان ثانوى به جاى نماز واقعى اوّلى پذيرفته است و نظير اين مطلب در فقه اسلامى در عبادات و غير عبادات فراوان است.

9- با توجه به اينكه اين مطلب (خواندن قرائت و انجام ديگر وظايف) مورد ابتلا و نياز بوده است، بايد از سوى شارع به گونه صريح بيان گردد. با اين وصف روايتى كه دلالت كند ائمه عليهم السلام در نماز جماعت با آنها وظايف را خودشان انجام مى داده اند و يا دلالت كند مكلف بايد خودش قرائت را بخواند، ديده نشده است.

ممكن است اشكال طرح شود كه هرچند روايات تقيه مداراتى ما را به شركت در نماز جماعت با آنان ترغيب و تشويق مى كند وليكن مفهوم آن صحت نماز نيست، بلكه بايد پيش از آن و يا بعد از آن، نماز اعاده و يا قضا شود؛ شاهد بر اين مطلب رواياتى است كه صاحب وسايل تحت عنوان «استحباب ايقاع الفريضة قبل المخالف أو بعده» (3)

گشوده است.

حضرت امام در مقام پاسخ اين اشكال مى فرمايد:

«منافاتى ميان صحّت نماز تقيه اى با رواياتى كه دلالت دارد بر خواندن نماز واجب قبل از جماعت و يا بعد از آن، نيست؛ زيرا اين دسته از روايات بر استحباب حمل مى شود و چون آن روايات نص هستند در صحت و اين روايات ظهور دارند بر لزوم اعاده و قضا.»


1- وسايل الشيعه، ج 5، باب 53، ح 4
2- از باب نمونه، به باب 53، ح 2 و 5 مراجعه شود.
3- وسائل الشيعه، ج 5: باب 6 از ابواب جماعت

ص: 171

افزون بر اين پاسخ، آيةاللَّه خويى نيز از اين روايات جواب مى دهد كه در هيچ روايتى از روايات كه در اين باره گزارش شده، امر به اعاده و يا قضا، هرچند به گونه استحباب نيامده است.

و از آن جا كه اين پاسخ پيش از اين در مبحث روايات معارض آمد، از نقل دوباره آن خوددارى مى شود.

جمع بندى

از مجموع قرائن و شواهد، اين مطلب روشن مى شود كه ادلّه تقيه مداراتى دلالت دارند كه عمل از روى تقيه شكلى و صورى نيست بلكه صحيح و امرى واقعى است، وليكن واقعى ثانوى. و شارع مقدس از باب رعايت حفظ مصلحت اهم كه مربوط به اصل و كيان اسلام و مسلمانان است، اين عمل ناقص را به جاى مأمور به واقعى كامل پذيرفته است و در ابواب فقه شبيه آن فراوان است.

بنابر اين مستفاد از روايات صحّت عمل مورد تقيه است، دست كم اين مطلب در صلاة با شرايطى كه پس از اين بحث مى شود پذيرفته شده است. جاى شگفتى از مستشكل بزرگوار است كه در جاى جاى كتاب تنقيح به اين مطلب اشاره كرده و آن را پذيرفته اند، اما با اين وصف، اشكال مى كنند. ازجمله ايشان پس از اينكه مى فرمايد: اگر عمل مورد تقيه امر به خصوص نداشته باشد، بايد تفصيل بدهيم ميان اينكه عمل مورد تقيه مورد ابتلاى مردم است يا نه، اگر از قسم اول باشد، مانند تكتّف در نماز و شستن پاها در وضو مى فرمايد:

«چاره اى نيست از ملتزم شدن به صحت و اجزا و عدم وجوب اعاده و قضا؛ زيرا ردع نكردن از چيزى كه سيره بر آن واقع شده، قوى ترين دليل بر صحت و اجزاء است و اگر تقيه در اين موارد مفيد اجزاء نباشد، با توجه به اينكه عمل مورد ابتلاى مردم است، بايد از سوى ائمه عليهم السلام بيان شود ... و از سوى ديگر در هيچ روايتى امر به اعاده و يا قضاى عمل مورد تقيه هرچند به گونه استحباب وارد نشده است.

گرچه صاحب وسائل الشيعه بابى را تحت عنوان «استحباب خواندن نماز واجب قبل و يا بعد از نماز جماعت» آورده وليكن هيچ روايتى از اين روايات امر به اعاده و يا قضا هرچند از باب استحباب ندارد. بلكه در بعضى از روايات كه جاى اشكال در دلالت آنها

ص: 172

نيست، دلالت بر اجزاء دارد؛ مانند رواياتى كه دلالت دارد نماز با آنان مانند نماز پشت سر رسول خدا صلى الله عليه و آله است. آيا كسى احتمال مى دهد نماز پشت سر رسول خدا مجزى از مأموربه اولى نباشد ...؟!» (1) ح- تقيه مداراتى در موضوعات

روشن شد كه عمل به تقيه مداراتى، موجب اجزاى عمل مى شود و قدر متيقّن از اين اجزا، در احكام، آنهم در «صلاة» است. به دنبال اين مطلب، اين پرسش مطرح خواهد شد كه:

آيا تقيه مداراتى، افزون بر احكام، در موضوعاتى مانند وقوف در عرفه نيز جارى است يا نه؟

به نظر مى رسد كه ملاك و معيار در تقيه مداراتى، در برخى از موضوعات باشد بنابر اين تفاوتى ميان شركت در نماز جماعت آنان، با شركت در وقوف در عرفه، كه در نظر آنها روز نهم و در نظر شيعه روز هشتم و يا دست كم مشكوك باشد، نخواهد بود. شاهد بر اين مطلب آن است كه در طول تاريخ پس از رسول خدا ائمه و ياران آنها با اهل سنت مراسم حج را انجام مى دادند و به گونه قطع، برخى از سالها اختلاف در ميان آنها نسبت به روز نهم بوده است، با اين وصف از ائمه چيزى كه دلالت كند بر مخالفت، گزارش نشده است. حضرت امام قدس سره در اين باره مى نويسد:

«از جمله چيزهايى كه گواه است بر اينكه تقيه مداراتى در موضوعات، از جمله وقوف در عرفه و مشعر در غير زمان آن دو، مجزى است، آن است كه پس از رحلت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ائمه عليهم السلام و پيروان آنها به رعايت تقيه مبتلا بودند و در مدت دويست سال با اين حجج كه از سوى خلفاى جور نصب شده بودند و تعيين زمان وقوف در اختيار آنها بود، مراسم حج را انجام مى دادند و بى گمان اختلاف در زمان وقوف بسيار اتفاق مى افتاد، با اين وصف چيزى از آنها مبنى بر جواز مخالفت و يا لزوم اعاده حج در سال هاى بعد و يا درك وقوف عرفه و مشعر به گونه مخفى همانگونه كه برخى از شيعيان جاهل انجام مى دهند، گزارش نشده است و اگر يكى از اين امور از سوى ائمه اتفاق مى افتاد، به طور مسلّم گزارش مى شد، چون داعى فراوان است و اين بهترين دليل بر اجزاء عمل تقيه اى در موضوعات است.» (2) بنابر اين سيره مستمره ميان ائمه عليهم السلام و شيعيان، دليل بر اجزاء عمل تقيه اى در حج است.


1- تنقيح، ج 4، ص 289
2- الرسائل، ص 196

ص: 173

همين مضمون را آيةاللَّه خويى رحمه الله نيز بيان كرده اند. (1) دليل ديگر بر جارى بودن تقيه مداراتى در موضوعات، اطلاق ادلّه است؛ زيرا اطلاق ادله شامل احكام و موضوعات مى شود.

ممكن است اشكال شود كه اطلاق و عموم اخبار از موضوعات انصراف دارد. (2) در پاسخ گفته مى شود: وجهى براى اين انصراف نيست؛ زيرا همانگونه كه احكام، مربوط به شارع و مصداق براى اطّلاعات و عمومات است، همچنين موضوعات شرعى مربوط به شارع مى شود؛ به ويژه اطلاق رواياتى مانند «ايّاكم أن تعملوا عملًا نعيّر به»؛ (3)

«بپرهيزيد از كارهايى كه موجب سرزنش ما گردد.»

البته جاى اين بحث هست كه جريان تقيه مداراتى در موضوعات، درصورتى است كه شك داشته باشيم و يا با فرض علم به خلاف نيز جارى است. قدر متيقّن صورت اول است، برخى مانند حضرت آيةاللَّه حكيم باور دوّم را پذيرفته اند. آيةاللَّه حكيم پس از آن كه در اجزاء تفصيل مى دهند، ميان فعل تقيه اى كه ناقص باشد و ميان ترك واجب مى فرمايد:

«بله، حج با وقوف در روز هشتم از باب اعتماد بر حكم حاكم اهل سنت، مصداق اتيان فعل ناقص تقيه اى است و همچنين است افطار پيش از غروب ... و از اينجا مجزى بودن حج درصورتى كه با اهل سنت وقوف شود و اين وقوف در روز نهم نباشد، روشن مى شود و در اين مطلب فرقى ميان اينكه علم به مخالفت با واقع باشد و يا شك، وجود ندارد.» (4) البته ايشان پس از اين، تفصيلى دارند ميان اينكه حج در همان سال استطاعت باشد و يا پس از آن، و جوابى از اين اشكال مى دهند. افزون بر تمام اينها، روايت ابى الجارود بر اين مطلب دلالت دارد. او مى گويد:

سألتُ أباجعفر عليه السلام انّا شكلنا في سنة في عام من تلك الأعوام فى الاضحى فلمّا دخلت على أبي جعفر عليه السلام وكان بعض أصحابنا يُضحى فقال الفطر يوم يفطر النّاس والاضحى يوم يُضحى النّاس والصوم يوم يصوم النّاس». (5)

«در يكى از سالها نسبت به عيد قربان شك كرديم، چون به امام صادق عليه السلام برخورديم، برخى از ياران را ديديم كه عيد گرفته اند. پس حضرت فرمود: عيد فطر روزى است كه


1- تنقيح، ج 4، ص 292
2- اين اشكال از شيخ انصارى است، مطالب، مسأله تقيه، ص 321
3- وسايل الشيعه، ج 11، ابواب الامر و النهى باب 26، ح 2
4- آيةاللَّه حكيم، مستمسك العروة الوثقى، ج 2، ص 407، دارالكتب الحليه
5- وسائل الشيعه، ج 4، ب 57 از ابواب ما يمسك عند الصائم، ح 7، ص 95

ص: 174

مردم (اهل سنت) عيد مى گيرند و عيد قربان روزى است كه مردم عيد مى گيرند و روزه روزى است كه مردم روزه مى گيرند.»

دلالت حديث بر ثبوت موضوعات با تقيه روشن است. اشكال در سند حديث است كه راوى ابن جارود است و عقيده اش فاسد است. البته شيخ مفيد او را توفيق كرده است.

ط- گستره آثار تقيه مداراتى

مطلب ديگرى كه شايسته است به گونه مختصر مورد توجه قرار گيرد اين است كه آيا تقيه مداراتى و يا غير مداراتى كه موجب جايگزينى عمل تقيه اى به جاى مأمور به اوّلىِ واقعى مى شود، در تمامِ آثار است يا نه.

توضيح: آثار دو قسم است: برخى آثار فعل مكلف است و بعضى آثار فعل مكلف نيست؛ مثلًا اگر متنجّسى كه دوبار بايد شسته شود و يا بايد خاك مالى گردد، از باب تقيّه يك بار شسته شود و يا خاك مالى نشود و با آن از باب تقيه نماز بخوانند، در اينجا تنها نماز صحيح است و نجاست متنجّس باقى است؛ زيرا متنجس شدن لباس از آثار ملاقات با نجاست است نه از آثار فعل مكلف تا با تقيه مداراتى برداشته شود.

نظير اين مطلب در بحث از حديث رفع بيان آمده است كه با آن تنها آثار فعل مكلف برداشته مى شود. بنابراين اگر مكلّف ازروى اضطرار دستش به نجس بخورد، با حديث رفع نجاست آن برداشته نمى شود.

ك- شرط عدم مندوحه

ازجمله مباحث مهم تقيّه اين است كه: جريان تقيه و اجزاء عمل تقيه اى از مأموربه واقعى، مشروط به نبود مندوحه عرضى و يا طولى هست يا نه؟!

پيش از بحث لازم است مقصود از مندوحه عرضى و طولى روشن گردد.

مندوحه عرضى؛ يعنى مكلّف بتواند در همان زمانى كه بايد تقيه شود، عمل واقعى را به صورت صحيح واقعى انجام دهد و مقصود از مندوحه طولى عبارت است از اينكه مكلّف بتواند عمل تقيه اى را پس از زمان تقيه، به صورت صحيحِ واقعى انجام دهد.

پس از روشن شدن اين دو اصطلاح، به نظر مى رسد اين بحث در تقيه مداراتى راه

ص: 175

ندارد؛ زيرا هدف و حكمت تقيه مداراتى جلب محبت و مودت و وحدت كلمه مسلمانان است و به اين معنا دست پيدا نمى شود مگر انجام عمل برطبق نظر آنها و در جمع آنان.

حضرت امام پس از اينكه تفصيل مى دهند ميان اينكه دليل تقيّه مطلقات و عمومات اضطرار باشد در اين صورت عدم مندوحه شرط است و ميان اينكه دليل تقيه روايات خاص باشد، در اين صورت عدم مندوحه شرط نيست، مى فرمايد:

«ظاهر اين است كه عدم مندوحه در تقيه مستفاد از اخبار خاصه (مداراتى) شرط نباشد، بنابراين اگر كسى مى تواند نمازش را به غير صورت تقيه بخواند بر او واحب نباشد بلكه بهتر اين است در حضور اهل سنت و با رعايت تقيه خوانده شود و نيز رعايت حيله لازم نيست به جهت اطلاق و تأكيد اخبار نسبت به حضور در جماعت آنها.» (1) پى نوشتها:


1- الرسائل، ص 203

ص: 176

ص: 177

ص: 178

حَدْ و حكمت مدارا

(تأملى در خصائص نگرش فقهى حضرت امام خمينى درباره «مدارا با عامه»)

سروش محلّاتى

مقدمه

تقيّه، از مسائل مهم فقه است كه ريشه در قرآن كريم (1) دارد و عقل و خرد انسانى نيز حكمت و ضرورت آن را درك مى كند. يكى از اقسام تقيه، مداراكردن با فرقه هاى اسلامى است كه «تقيه مداراتى» نام گرفته است.

بى شك، نوع رابطه مسلمانان با يكديگر و پيوندهايى كه امت اسلامى را به يكديگر نزديك مى كند متأثر از اين بحث است و به خصوص شيوه برخورد شيعيان با اهل سنت درهمين جا تبيين و ترسيم مى گردد.

متأسفانه اين مسأله كه به شهادت روايات فراوان در دوران 250 ساله امامت ائمه عليهم السلام يك موضوع مهم و جدى تلقى مى شده و پيوسته مورد توجه قرار داشته است، در اعصار بعد از دو جنبه جايگاه واقعى خود را در بحث هاى فقهى از دست داده و درنتيجه تأثير اجتماعى آن كاهش يافته است:

* يكى آنكه بسيارى از ابعاد و زواياى آن، مورد تأمل فقهى و بحث و تحقيق قرار نگرفته است؛ مثلًا صاحب جواهر در مسأله وقوف، تصريح مى كند كه:

«اين مسأله از مسائل ديگر بيشتر مورد نياز است كه اگر روز ترويه از نظر ما، برطبق حكم حاكم آنها «عرفه» اعلام شود، شيعه چه وظيفه اى دارد؟ ولى فقهاى شيعه، چيزى در اين باره مطرح نكرده اند!»


1- آل عمران: 28

ص: 179

«نعم يبقى شى ء مهم تشتدّ الحاجة اليه وكان اولى من ذلك كلّه بالذكر وهو انّه لو قامت البيّنة عند قاضي العامة وحكم بالهلال على وجه يكون التروية عندنا عرفة عندهم فهل يصحّ للامامي الوقوف معهم ويجزي لأنّه من احكام التقيّة والعسر التكليف بغيره أو لا يجزي لعدم ثبوتها في الموضوع الّذي محلّ الفرض منه؟ اجد لهم كلاماً في ذلك».

** و ديگر آنكه، ما از آنجا كه اين نوع تقيه، جنبه «مدارا» دارد و مدارا «انعطاف پذيرى رفتارى» در همراهى با مسلمانان ديگر و استحكام پيوندهاى يگانگى دربرابر بيگانگان است، لذا در اعصار و ازمنه مختلف، محورهاى مودّت و مدارا بايد تبيين شده و با تغيير اوضاع و احوال اجتماعى، مورد بازبينى قرار گيرد. تقيه مداراتى، به عنوان يك «اصل»، راهنما و مبناى عمل براى راهكارى مشاركت امت اسلامى است، درحالى كه اين اصل راهگشا و رهايى بخش، كه بايد مولّد پيوستگى مسلمانان، باشد، در تنگناى بسيارى از قيود فلج كننده قرارگرفته و بجاى پويايى و تحرّك مذهبى، گاه بر ترديد و تحيّر افزوده و ايستايى و توقف را بدنبال آورده است.

از اين رو، ضرورى است كه اين موضوع مهم، بر مبناى متون و مدارك معتبر، مورد وارسى و تحليل عميق قرار گيرد تا به عنوان منبع انس و الفت، نقش واقعى خود را در جامعه اسلامى بازيابد.

از معدود تحقيقات ارزشمند درباره تقيه كه بطور مستقل نگارش يافته، رساله اى است از حضرت امام خمينى كه با روشن بينى و نگرش عميق مؤلف، نكات بديعى ارائه مى كند. اين رساله نشان مى دهد كه حضرت امام در سال ها پيش از آغاز نهضت اسلامى و حدود سه دهه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، يكى از نيازهاى اصلى امّت اسلامى را مورد توجه و تحقيق قرار داده و آنچه را كه در دهه هاى بعد درباره «وحدت اسلامى» و دورى از عوامل تفرقه و جدايى مطرح ساخته اند، دقيقاً برخاسته از مبانى فقهى خاصى است كه در حوزه بحثهاى فقهى، بدان دست يافته اند.

اين مقاله تلاش دارد تا ويژگى هاى انديشه امام را درباره تقيه مداراتى ارائه كند و ضمن مقايسه با برخى آراء و نظريات ديگر، تفاوت و برجستگى آن را آشكار سازد.

ص: 180

شاخصه هاى مدارا در دو گرايش فقهى

فقهاى شيعه، درباره «مدارا با عامه» نگرش يكسانى نداشته اند، برخى آنها را در حد «ضرورت و اضطرار» تلقّى كرده اند و برخى ديگر مدارا با ايشان را به عنوان يك قاعده عمومى پذيرفته اند، عده اى آن را مستحب شمرده و عده اى ديگر واجب دانسته اند، برخى به موارد منصوص منحصر ساخته و بعضى در قالب كلّى مطرح كرده اند و ...

از اين رو، با طرح برخى از شاخصه هاى مدارا در گرايش فقهى رايج، به بيان ديدگاه هاى حضرت امام خمينى قدس سره پرداخته و تفاوت هاى دو گرايش فقهى را آشكار مى سازيم:

1- مدارا و خوف ضرر

واژه «تقيه» در اصل از «وقايه» مأخوذ است كه به معناى «صيانت و نگهدارى» است. عالم محقق مير سيدشريف جرجانى (م 816)، تقيّه و تقاء را به «پرهيز كردن» ترجمه كرده است (1)و در «لسان التنزيل» (تأليف قرن چهارم يا قرن پنجم) نيز «پرهيزگارى» برابر آن نهاده شده است. (2) در «جواهر القرآن»، كه از تأليفات قرن هفتم هجرى است، به همان معناى پرهيزگارى آمده است. (3) و در «فرهنگ نامه قرآنى» كه بر اساس 142 نسخه خطى كهن، استخراج و تنظيم شده است، «تقاه» به پرهيزيدن، پرهيزكردن و رهايى جستن ترجمه شده است. (4) ولى فقها در بحث هاى فقهى خود، «قيد» خاصى را در مفهوم تقيه اخذ كرده اند و سپس برمبناى اين قيد، بحث هاى فقهى خويش را بنا نهاده اند؛ مثلًا شيخ انصارى تحفظ از «ضرر ديگرى» را در مفهوم تقيه دخيل دانسته و آن را چنين تفسير كرده است:

«المراد هنا التحفظ عن ضرر الغير بموافقته في قول أو فعل مخالف للحق». (5)

و برخى ديگر از فقيهان «التحفّظ عن الضرر» را معنى آن دانسته اند. (6) با توجه به اين برداشت مفهومى و تفسير لغوى، فقها معمولًا تقيه را به «موارد ضرر» اختصاص داده و بدان محدود كرده اند.

حضرت امام خمينى، هرچند در رساله تقيّه خويش اين موضوع را از ديد واژه شناسى مطرح نساخته اند، ولى در


1- مير سيد شريف جرجانى، ترجمان القرآن، ص 29
2- مؤلفى ناشناخته از قرن پنجم و چهارم هجرى، لسان التنزيل، ص 199
3- محمدبن محمدبن بخارائى، جواهرالقرآن، ص 49
4- آستان قدس رضوى، فرهنگ نامه قرآنى، ج 2، ص 525، در معجم مقاييس اللغه ج 6، ص 131 آمده است: «وقى كلمة واحدة تدلّ على دفع شى ء عن شى ء بغيره». و فيروزآبادى در القاموس المحيط ج 4، ص 401 آورده است: «التوقيه: الكلاءة و الحفظ، تقيته تقية و تقاة: حذرته.»
5- شيخ انصارى، رساله تقيه، مكاسب، ص 320
6- ميرزا على غروى، شرح عروة الوثقى تقريرات آيةالله خوئى، ج 5، ص 221

ص: 181

تقسيم تقيّه به «خوفيّه» و «مداراتيه» چنان مشى كرده اند كه در مَقْسم- تقيه- چنين قيدى را ملحوظ نديده اند؛ زيرا اين قيد را تنها مربوط به يك قسم تقيه- تقيه خوفيه- تلقى نموده اند. در تقيه خوفى «ترس و واهمه» از «ضرر ديدن» جان يا مال و يا آسيب ديدن حوزه اسلام مطرح است، درحالى كه در تقيه مداراتى، «وحدت مسلمانان» مورد نظر است، بدون آنكه «نگرانى از ضرر» وجود داشته باشد:

«و المطلوب فيها- المداراة- نفس شمل الكلمة وجرّ مودة المخالفين من غير خوف ضرر». (1)

در حقيقت، فقهاى ديگر حتى در مشروعيت و جواز تقيّه مداراتى نيز وجود نوعى خطر و ضرر را لازم ديده اند و بدون اين احساس خطر، مماشات با مخالفين را خارج از دايره حقيقىِ تقيه شمرده اند. لذا شيخ انصارى بر اين عقيده است كه ملاك تقيه مداراتى آن است كه شخص در «معرض خطر» يا «ضرر» قرار مى گيرد و در اثر رعايت نكردن تقيه، به مرور، خساراتى از ناحيه مخالفان متوجه او خواهد شد. (2) برخى ديگر نيز درباره اين نوع تقيّه تصريح كرده اند كه «بدون ضرر بالفعل» بر ترك تقيه، مصداق تقيه تحقّق نمى يابد:

«التقيّة متقوّمة بخوف الضّرر الّذي ترتّب على تركها و مع العلم بعدم ترتّب الضرر على ترك التقية، لا يتحقّق موضوع التقيّة». (3)

و بر اين اساس، آنها، «مدارا با عامه» را از «اقسام تقيه» خارج دانسته اند. (4) و اين سخن شگفت آور است. (5) ولى بر اساس تحليل حضرت امام، جواز يا لزوم مدارا با عامه، بر «خوف ضرر» متوقّف نيست؛ چرا كه مصلحت كلى جامعه اسلامى، موجب تشريع اين نوع تقيه مى گردد هرچند كه شخص كاملًا در امان بوده و هيچ گونه نگرانى از ترك تقيه، بر خود و ديگرى نداشته باشد:

«لا يتوقف جواز هذه التقيّة بل وجوبها على الخطر، بل الظاهر أنّ المصالح النوعيّة صارت سبباً لإيجاب التقيّة عن المخالفين فتجب ولو كان مأموناً وغير مخالف على نفسه وغيره». (6)

2- گستره ضرر

اگر تقيه دائر مدار «خوف ضرر» باشد


1- امام خمينى، رساله تقيه، الرسائل، ج 2، ص 174
2- شيخ انصارى، هماه، ص 320
3- ميرزا على غروى، همان، ص 225
4- همان، ص 275
5- چگونه ممكن است كه از صحيحه هشام كه مربوط به مداراى با عامه است و در آن تصريح به «تقيه» شده است «صلّوا فى عشائرهم ... و اللَّه ما عبد اللَّه بشى ء أحبّ اليه من الخباء، قلت و ما الخباء قال التقية» از يك سو استفاده مى شود كه در مدارا با عامه، مصلحت نوعيه «اتحاد كلمه مسلمين» است و ترتب ضرر بر ترك آن تأثيرى ندارد و از سوى ديگر گفته مى شود كه در «تقيه»، «احتمال ضرر» لازم است و لذا اين قسم خارج از تقيه است؟ «هذا القسم خارج من المقسم لعدم اعتبار احتمال الضرر في تركه» ج 5، صص 274 و 275
6- امام خمينى، همان، ص 201

ص: 182

و به طور كلى به منظور جلوگيرى از ضرر و زيان تشريع شده باشد، ضرر و خسارت را چگونه بايد تفسير كرد؟ و با چه مقياسى بايد سنجيد؟

برخى تعبيرات فقهى نشان مى دهد كه «مجوز مدارا با عامه» جلوگيرى از «ضرر شخصى» است، چرا كه اگر شخص مدارا و مماشات با آنها را رها كند و از معاشرت با ايشان دورى گزيند «متضرر» مى شود.

«ترك المداراة مع العامّة وهجرهم ينجرّ غالباً الى حصول المباينة الموجب لتضرّره منهم». (1)

و اگر در اين باره «توسعه اى» قائل شده اند، با محور قرار دادن «خوف شخصى» آن را از «شخص تقيه كننده» به «هر شخص ديگرى» گسترش داده اند و فراتر از آن را، با تعبير ترديد آميز «لا يبعد»، بدان ملحق كرده اند. (2) حضرت امام، هرچند «خوف ضرر» را فقط در «تقيه خوفيّه» پذيرفته اند و اساساً تقيه مداراتى را دائر مدار خوف ضرر ندانسته اند، در عين حال، خوف ضرر را در شعاعى بسيار گسترده تر مورد توجه قرار داده و آن را در سه بخش مطرح ساخته اند:

الف) نگرانى از ضرر به «خود» (ضرر به جان، مال، يا آبرو).

ب) نگرانى از ضرر به ديگر «شيعيان»

ج) نگرانى از آسيب رسيدن به حوزه «اسلام» در اثر بروز اختلاف بين «مسلمانان».

تارة تكون التقية خوفاً واخرى تكون مداراة. و الخوف قد يكون لأجل توقّع الضرر على نفس المتقى أو عرضه أو ماله أو ما يتعلّق به. و قد يكون لأجل توقّعه على غيره من اخواته المؤمنين. و ثالثة لأجل توقّعه على حوزة الإسلام بأن يخاف شتات كلمة المسلمين بتركها و خاف وقوع ضرر على حوزة الاسلام لأجل تفريق كلمتهم. (3)

با توجه به اين تفسير روشن و متين، تقيه را در «حفظ هويت مذهبى» نبايد محدود ساخت و از «مصلحت امت اسلامى»، كه گاه با رعايت نكردن تقيه مورد تهديد قرار مى گيرد، نبايد غفلت ورزيد.

متأسفانه به اين نكته مهم و اساسى در


1- شيخ انصارى، همان، ص 220
2- همان، ص 324
3- امام خمينى، همان، ص 174

ص: 183

بحث هاى بزرگانى مانند شيخ انصارى كه به تفصيل به موضوع پرداخته اند، توجّهى ديده نمى شود. آيا مى توان گفت كه اين غفلت در پديد آمدن شكاف هاى بزرگى كه امت اسلامى را با خطرهاى جدّى در مقابل بيگانگان مواجه ساخته است، بى تأثير بوده است؟

شگفت آورتر آنكه، درحالى اين خلأ و كمبود در بحث هاى فقهى پيشينيان رخ داده است كه در متون اصيل مذهبى، به اين موضوع سرنوشت ساز كاملًا توجه شده است و پيشوايان معصوم بدان تذكر داده اند؛ مثلًا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حضور اجتماعى و همكارى حكومتى خود را پس از وفات پيامبرخدا و غصب خلافت، بر همين اساس تبيين فرموده است كه: اگر «نگرانى» از «آسيب رسيدن به اسلام» نبود، دست يارى و مشاركتم را همچنان كنار مى كشيدم، ولى مگر مى توان از خوف ضربه به پيكر ديانت- حتى با عدم مشروعيت حكومت- با مسامحه گذر كرد و بر سرنوشت اسلام بى تفاوت ماند؟ مگر مصيبت آسيب ديدن اسلام نبوى از مصيبت آسيب ديدن ولايت علوى كمتر است؟

«... فامسكت يدي حتّى رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الإسلام يدعون الى محق دين محمد صلى الله عليه و آله فخشيت ان لم أنصر الاسلام وأهله أن أرى ثلماً او هدماً تكون المصيبة به علىّ اعظم من فوت ولايتكم ...» (1)

3- استحباب مدارا

تقيه به احكام تكليفى پنج گانه (وجوب، حرمت، اباحه، استحباب وكراهت) تقيسم شده است، و «مدارا با عامه» را در رديف تقيه هاى «مستحب» قرار داده اند. شيخ اعظم تقيه را در صورتى واجب مى داند كه براى دفع ضررى كه بالفعل واجب است، صورت گيرد، ولى اگر ترك تقيه «تدريجاً» به ضرر و خسارت منجر شود، تقيه را مستحب مى داند و با اين ملاك، چون ترك مدارا با عامه و دورى از معاشرت با آنها را غالباً منجر به ايجاد فاصله بين شيعه با آنها و متضرر شدن از ايشان تلقى مى كند، لذا تقيه مداراتى را مستحب مى شمارد:

«و المستحب ما كان فيه التحرّز عن معارض الضرر بأن يكون تركه مضيا تدريجاً الى حصول الضرر كترك المداراة مع العامّة ...» (2)


1- نهج البلاغه، نامه 62
2- شيخ انصارى، همان، ص 320

ص: 184

برخى از فقهاى متأخر، كلام شيخ را از اين جهت مورد مناقشه قرار داده اند كه چون تقيه متقدّم به خوف از ضرر در صورت ترك آن است، لذا درصورتى كه «علم به عدم ترتب ضرر» داشته باشيم، موردى براى تقيه- ولو مستحب- وجود ندارد. (1) و البته چنين اشكالى- با صرفنظر از ايراد مبنايى به آن- متوجه شيخ اعظم نيست؛ زيرا شيخ انصارى هرگز فرض «علم به عدم ترتب ضرر» را مطرح نكرده و تقيه مداراتى را بر آن منطبق نساخته است.

بلكه او چون منطقه فراخى براى تقيه مداراتى- در خارج از چارچوب تقيه خوفيه- قائل است، لذا تقيه خوفيه را به موارد ضرر بالفعل، و تقيه مداراتيه را به موارد ضرر تدريجى اختصاص داده است، از اين رو در نظر او، در هر دو قسم «خوف از ضرر» وجود دارد و اساساً موضوع به عدم ترتب ضرر، در كلام او مطرح نيست.

ولى در عين حال، اين بيان شيخ، نمى تواند «استحباب تقيه مداراتى» را اثبات و «وجوب» آن را نفى كند؛ زيرا:

اولًا تقيه مداراتى داراى نصوص خاص روايى است و در اين روايات، اثرى از «خوف از ضرر» و يا «در معرض ضرر بودن» به چشم نمى خورد. از اين رو تحليلى كه از اين نوع تقيه ارائه شده است، نوعى اجتهاد در مقابل نص است.

ثانياً- عده اى از نصوص روايى، بر «لزوم» اين تقيه دلالت دارد:

- «لا ايمان لمن لا تقيّة له». (2)

- «لو قلت أن تارك التقية كتارك الصلاة لكنت صادقاً». (3)

لذا برخى از فقها با توجه به اين تعبيرات اكيد گفته اند: چه تعبيرى از اين تعبيرات بر «وجوب»، دلالت بيشترى دارد.

درحالى كه ائمه، رعايت نكردن تقيه را به عنوان نفى ايمان تلقى كرده و چنين شخصى را مانند تارك الصلاة معرفى نموده اند با اينكه در روايات ديگر نماز حدِّ فاصل بين كفر و ايمان دانسته شده است.

ثالثاً اگر ترك تقيه بگونه اى است كه شخص را در معرض ضرر قرار مى دهد- با صرف نظر از نصوص خاصه- باز هم بايد چنين تقيه را واجب شمرد و اقدام به عملى كه در نزد عقلا، خطرآفرين است و منجر به ضرر خواهد شد، نمى تواند جايز شمرده شود، لذا درباب روزه نيز فقها بين روزه اى كه «بالفعل» موجب ضرر مى گردد و روزه اى كه «منجرّ» به ضرر مى شود،


1- ميرزا على غروى، همان، ص 225
2- الحرّ العاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 461
3- همان، ج 11، ص 466

ص: 185

تفاوتى قائل نيستند و هيچ يك را مجاز نمى دانند.

حضرت امام خمينى قدس سره با تصريح با اينكه تقيه مداراتى، دائر مدار خوف نيست، آن را «واجب» مى دانند.

«... الظاهر أنّ المصالح النوعيّة صارت سبباً لإيجاب التقيّة عن المخالفين «فتجب التقية» وكتمان السر ولو كان مأموناً وغير خائف على نفسه وغيره». (1) لذا در پيام هاى خود به حجاج بيت اللَّه الحرام نيز بر «لزوم» روش هاى مبتنى بر مدارا تأكيد نموده و بى اعتنايى بدان را مجاز ندانسته اند:

لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه كه موجب تفريق صفوف مسلمين است احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند.» (2) 4- مدارا و تنگناى موارد

آيا تقيه مداراتى با عامه «اختصاص» به «موارد منصوص» از قبيل عيادت از بيماران و نماز در مساجد آنها دارد و در غير از آن مطلوب نيست و يا اينگونه موارد به عنوان مصاديق روشنى از يك «اصل كلى» در روايات بيان شده است و مورد را نبايد مخصّص دانست؟

شيخ انصارى، تقيّه مداراتى را محصور در اين چند مورد مى داند و همراهى و مماشات با ديگر فرق اسلامى را در موارد ديگر مجاز نمى داند:

«اما المستحب مِنَ التقيّة فالظاهر وجوب الاقتصار فيه على مورد النص وقد ورد الحثّ عَلى المعاشرة مع العامّة وعيادة مرضاهم و تشييع جنائزهم والصلاة فى مساجدهم والأذان لهم فلا يجوز التعدّي عن ذلك الى ما لم يرد النص من الأفعال المخالفة للحق كذمّ بعض رؤساء الشيعة للتحبّب اليهم». (3) اين سخن شيخ، با مبناى وى ناسازگار است كه مى فرمود: «المستحب ما كان فيه التحرّز عن معارض الضرر بأن يكون تركه مفضياً تدريجاً الى حصول الضّرر كترك المداراة ...» (4) زيرا شيخ در اين مبنا، يك ملاك كلى را در استحباب تقيه پذيرفته است، لذا در هر مورد كه اين ملاك تحقق يابد و شخص با ترك مدارا در معرض ضرر- ولو تدريجاً- قرار گيرد، تقيّه برايش


1- امام خمينى، همان، ص 201
2- امام خمينى، صحيفه نور، ج 9، ص 176
3- شيخ انصارى، همان، ص 320
4- همان.

ص: 186

مجاز خواهد بود و نيازى به يافتن «نص» در تك تك موارد و استناد به آن وجود ندارد. و اگر از اين مبنا صرف نظر شود و در معرض ضرر قرار گرفتن، ملاك تقيه مداراتى نباشد، شعاع تقيه مجاز بايد توسط روايات تعيين گردد و البته در روايات اين نوع تقيه اختصاص به چند مورد نيافته است بلكه قاعده اى كلى در اين باره مطرح شده است و گستره تقيه بسيار فراتر از آن است:

«التقية في كلّ شي ء الّا في النبيذ والمسح على الحفّين». (1) و در برخى روايات موارد فوق، به عنوان مثال، و پس از ذكر يك دستورالعمل كلى بيان شده است؛ مثلًا در صحيحه هشام آمده است:

«ايّاكم أن تعملوا عملًا تعير به فان ولد السوء يعير والده بعمله كونوا لمن انقطعتم اليه زينا ولاتكونوا عليه شيناً صلّوا في عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم ...» (2) همچنين در نصّ معتبر ديگرى يك «قاعده كلى» وارد شده است:

«... كّل شى ء يعمل المؤمن بينهم لمكان التقية ممّا لا يؤدّي الى الفساد في الدين فانّه جائز». (3) و نيز از روايات عام، حديث معتبرى از حضرت صادق عليه السلام است كه فرمود:

«ما صنعتم مِنْ شي ء أو حلفتم عليه من يمين في تقيّة فأنتم عنه في سعة». (4) امام خمينى قدس سره، تقيه مداراتى را به عنوان يك قاعده پذيرفته اند و با توجه به نصوص فوق، آن را به چند مورد، محدود نكرده، بلكه در يك برداشت كلّى آورده اند:

«الظاهر منها الترغيب على العمل بطبق آرائهم واهوائهم واتيان الصلاة في عشائرهم وكذا سائر الخيرات». (5) از اين رو بايد گفت كه مدارا با عامه، يك اصل كلّى تلقى مى شود؛ لذا اوضاع و احوال اجتماعى هر عصر و شرايط زمانى و مكانى هر شخص، در يافتن مصاديق و موارد آن مؤثر است و با توجه به تغييراتى كه به ملاحظه شرايط اجتماعى و روابط مسلمانان با يكديگر رخ مى دهد، مصاديق تقيه مداراتى انعطاف پذير و قابل قبض و


1- الحرّ العاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 468
2- همان، ص 471
3- همان، ج 16، ص 134
4- همان، ج 16، ص 134
5- امام خمينى، رساله تقيه، الرسائل، ج 2، ص 195

ص: 187

بسط است و نمى توان بر مصاديق روايى جمود داشت.

مدارا و حيله رفتارى

بر اساس يك نگرش فقهى در روابط با عامه، قبل از تقيه مداراتى، بايد از شيوه هاى غلط انداز كه مخالفين را به اشتباه وامى دارد- حيله- استفاده كرد و در صورتى كه امكان بكارگيرى روش هايى كه با حفظ موازين مذهب، موافقت ظاهرى با آنها را هم نشان مى دهد، وجود نداشته باشد، نوبت به «تقيه» مى رسد. لذا پيش از تقيه، بايد تلاش كرد كه در قالب هاى مخالف پسند به مقررات خاص فقهى عمل نمود تا در اثر «مشابهت صورى» با عامه، آنها ما را موافق خود بپندارند هرچند كه در واقع موافقت و همراهى وجود ندارد.

نمونه اين حيله رفتارى آن است كه فرد شيعى درهنگام وضوگرفتن، آب را از پايين به بالا بريزد، ولى هنگامى كه دست را از بالا به پايين مى كشد، نيت وضو كند.

بدين ترتيب، هرچند از نظر صورى موافقت با عامه انجام گرفته، ولى در حقيقت برطبق احكام فقهى شيعه، عمل انجام شده و در حفظ موازين فقهى، كوتاهى نشده است.

همچنين اين امكان وجود دارد كه شخص با حضور در نماز جماعت عامه، قصد جماعت نكند و درحالى كه قرائت و اذكار را شخصاً و به آرامى انجام مى دهد، بگونه اى وانمود كند كه ديگران متوجه نماز فراداى او نشده و گمان برند كه او نيز مانند ديگر نمازگزاران اقتدا كرده و نماز خود را به جماعت مى گزارد.

بر اين مبنا هيچ مكلّفى حق ندارد كه با امكان حيله، به تقيه رو آورد و هركس كه مى تواند با اعمال حيله، خود را از همراهى واقعى با عامه برهاند، وظيفه دارد كه احكام مذهب خود را دقيقاً رعايت كند. امام خمينى قدس سره نه تنها به كارگيرى چنين روش هايى را واجب نمى داند، بلكه آن را مرجوح مى شمارد؛ زيرا ائمه عليهم السلام مدارا با عامه را بگونه اى مطرح ساخته اند كه با بكارگيرى حيله منافات دارد:

«لازم نيست كه افراد به اعمال حيله متوسل شوند و با حيله خود را از حضور در جماعت آنها خلاص كنند؛ زيرا برخى از روايات صراحت در آن دارد كه حضور در جماعت آنها و اقامه نماز با آنها فضيلت داشته و همچون نماز با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است. بدون ترديد، اينگونه تشويق ها و ترغيب ها از سوى ائمه با

ص: 188

اعمال حيله منافات دارد؛ مثلًا در روايت امام صادق عليه السلام پس از امر به نماز خواندن با آنها، آمده است: «خداوند به بهتر و محبوب تر از تقيه عبادت نشده است» پس مراوده با آنها و جلب محبتشان مطلوب بوده و نماز خواندن با ايشان محبوب تر است، اين گونه روايات، با اعمال حيله، ناسازگار است.» (1) از جمله حيله هايى كه برخى از فقها مطرح كرده اند، «جماعت صورى» است بدين معنى كه نمازگزار درعين آنكه پشت سر امام جماعت قرار مى گيرد و در صفوف جماعت حاضر مى شود و اعمال نماز را با آنها بجاى مى آورد، ولى به امام اقتدا نكرده و قرائت نماز را خود انجام مى دهد. مرحوم آيت اللَّه خويى بر اين عقيده است كه:

«انّ الصّلاة معهم ليست كالصلاة خلف الإمام العادل وانّما هي على ما يستفاد من الروايات صورة صلاة يحسبها العامّة صلاة وائتماماً بهم و من هنا لم يرد في الروايات عنوان الإقتداء بهم بل ورد عنوان الصلاة معهم ... فلا دلالة في شي ء مِنَ الروايات على انّها صلاة حقيقةً». (2) اولين پرسشى كه در اين باره مطرح است، اين است كه چرا از چنين نمازى كه همه قيود فقهى در آن رعايت شده و نمازگزار قرائت را نيز انجام داده است به «صورة صلاة» و نه «صلاة حقيقى» تعبير كرده اند. اگر مقصود نماز صورى باشد، همراهى در حركات نماز كافى است و نياز به رعايت شرايط واقعى نماز وجود ندارد.

مگر نه اين است كه در روايات معتبر وارد شده است كه هركس فريضه را در وقت خود انجام دهد و سپس «با وضو» در جماعت آنها شركت كند، خداوند بيست و پنج درجه برايش ثبت مى كند، (3) آيا «صلاة صورى» احتياجى به «وضو» دارد؟ و آيا عامّه مى توانند تشخيص دهند كه فردى بدون وضو در جماعت حاضر شده تا اين دستور بر ضرورت عدم كشف خلاف حمل شود؟

پرسش ديگر اين است كه روايات معتبرى كه نماز با آنها را در صف اوّل؛ مانند نماز پشت سر پيامبر در صف اول مى داند (4) چگونه با اين توصيه سازگار است؟ مفاد اين روايات صحت صلاة و صحّت جماعت و اقتدا است. مگر نماز پشت سر پيامبر «جماعت صورى» است؟

آيا در اين روايات فُرم جماعت؛ مانند جماعت با پيامبر- يعنى عالى ترين و


1- همان، ص 203
2- ميرزا على غروى، همان، ص 271
3- الحرّ العاملى، همان، ج 5، ص 383 از امام صادق عليه السلام «ما من عبدٍ يصلّي في الوقت و يفرغ ثمّ يأتيهم ويصلّى معهم وهو على وضو؟؟؟ الّا كتب اللَّه له خمسا و عشرين درجة».
4- الحر العاملى، همان، ص 381

ص: 189

بافضيلت ترين جماعت- دانسته شده است؟

پرسش سوم اين است كه چطور براى اثبات صحّت جماعت، به دنبال دليلى با لفظ و تعبير «اقتدا» هستند و دلالت «الصلاة معهم» را بر جماعت كافى نمى دانند، درحالى كه در موارد ديگر نيز معمولًا از اين تعبيرات براى جماعت استفاده شده است؛ مثل «خلف»، «في جماعة».

قابل توجه است كه در برخى از روايات، بر لزوم اعاده نماز پس از جماعت با آنها، و يا اداى نماز قبل از جماعت با آنها، تأكيد شده است، ولى حضرت امام با بررسى آنها، هيچ يك را از نظر سند و دلالت تمام ندانسته و لذا فرموده اند كه در قبال رواياتى كه جماعت با آنها را صحيح مى داند، معارضى وجود ندارد. (1) نگرش مجدد

تقيه مداراتى هر چند در فقه شيعه مورد توجه قرار گرفته، ولى غالباً با سخت گيرى هايى توأم بوده است كه براى عوام شيعه كمتر جاذبه داشته و آنها ترجيح مى داده اند كه خود را از صحنه تقيه مداراتى خارج ساخته و حتى الامكان اعمال عبادى خود را به شكل انفرادى و دور از چشم عامه و با اطمينان خاطر به صحت آن و رعايت حدود خاصّ آن، انجام دهند.

چرا كه از يك سو فقيهى مانند صاحب مدارك، جواز تقيّه را مشروط به «عدم مندوحه» و ناچارى تلقى مى كند و در نتيجه با وجود گريزگاه و مفرّى از خطر، آن را مجاز نمى داند (2) با اين نگرش، شيعه پيوسته بايد براى تقيه كردن به محاسبه ضرر و خطر بپردازد و با بررسى گريزگاه ها و راه هاى فرار، چنانچه راهى براى فرار از جماعت عامه دارد و مى تواند بگونه اى خود را معذور جلوه دهد و يا بهانه اى براى خود بتراشد، از صفوف جماعت جدا شود.

از سوى ديگر فقهى، مانند صاحب مصباح الفقيه، جواز تقيه را مربوط به «عصر ائمه» مى داند كه شيعه به رابطه داشتن با عامه «مضطر» بوده و اگر اين رابطه و مراوده را حفظ نمى كرد، مورد اذيت و آزار قرار مى گرفت. از اين رو ادلّه جواز تقيه از اعصار ديگر كه آنان شوكت و اقتدار خود را از دست داده اند، «جزماً»، «انصراف» دارد. (3) با اين برداشت، در عصر حاضر، تقيه وجهى ندارد و موضوع آن منتفى، و امَدش به سر آمده است. چه اينكه شيخ انصارى در يك برداشت مشابه، تقيه را در چارچوب اضطرار قرار مى دهد و آن


1- امام خمينى، همان، ص 199
2- سيد محمد عالمى، المدارك، ج 1، ص 223
3- حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، كتاب الطهاره، ص 166

ص: 190

را چاره «انسان مضطر» مى بيند. (1) از سوى ديگر، در مقام تقيه كردن، پيوسته به شكل وسوسه آميز و ترديد آفرينى، «احتياط» به شيعه تلقين شده و چنين وانمود شده است كه «ترك تقيه»، موافق «احتياط» است. از اين رو كسى كه اعتنايى به مدارا با عامه ندارد و در اجتماع مسلمين از قبيل موسم حج، بر انجام وظايف خويش به شكل فردى ولو مخفيانه و همراه با حيله مقيّد است، از قدس و تقواى بيشترى برخوردار است؛ به خصوص كه چون تقيه مداراتى، حداكثر «مستحب» است، به خاطر رعايت يك دستور استحبابى، نمى توان اعمال واجب را دست و پا شكسته انجام داد!

با توجّه به اين گونه آموزه هاى فقهى، مى توان حدس زد كه مدارا با عامه چه وضعى پيدا مى كند و در چنين فضاى فكرى چه اميدى به الفت مسلمين و اخوت اسلامى مى توان داشت، و آيا چنين رُلى؟؟؟

از تقيه مداراتى، قادر به تأمين حكمتِ اساس آن مى باشد؟

راستى چرا پس از رحلت پيامبر خدا و در طول دوران امامت، كه پيشوايان معصوم و شيعيان به حج مى رفتند و كار هدايت و رهبرى حج نيز بدست مخالفان بود و رؤيت هلال توسط آنان اعلام و عيد قربان از سوى ايشان مشخص و وقوف به دستورشان انجام مى گرفت، هرگز ائمه تخلف نمى كردند و شيعيان خود را به رفتار ديگرى راهنمايى نكرده و به اعاده عمل با رعايت موازين، فرمان نمى دادند؟ و چرا در عصر ما اينگونه جرياناتى باب شده و به تعبير امام خمينى قدس سره «شيعيان جاهل عصر ما» بدين روش ها روى آورده اند؟

«و ليس بنائهم عليهم السلام على ادراك الوقوف خفاءً كما يصنع جهّال الشيعة في هذه الأزمنة». (2) آيا اينگونه رفتارهاى جاهلانه، ريشه در فتاواى مبهم و يا احتياطهاى خلاف احتياط، در رساله هاى عمليه ندارد؟

حضرت امام خمينى در پنجاه سال قبل (1373 قمرى) به بررسى مسأله تقيه پرداخت، تا علاوه بر بررسى عميق يك مسأله فقهى، بدين وسيله يك معضل اجتماعى جهان اسلام را حل كند، لذا او در عصر غربت و مظلوميّت اسلام و مسلمانان، با تبيين حكمت تقيه مداراتى، عموم مسلمانان را به هوشيارى دربرابر دسيسه هاى دشمنان اسلام دعوت كرد و فرمود:


1- شيخ انصارى، همان، ص 323
2- امام خمينى، همان، ص 196

ص: 191

چه بسا سرّ اين تقيه آن است كه با وحدت كلمه مسلمانان و دورى شان از پراكندگى و تفرقه، اوضاع امت اسلامى سامان يابد و آنان در زير امت ديگر ملتها ذليل و اسير نباشند و تحت سلطه كفار و سيطره بيگانگان قرار نگيرند ...» (1) و با همين ديد بلند و نگرش وسيع اسلامى بود كه وقتى به تشكيل حكومت اسلامى توفيق يافت، همان درك حقيقى از مكتب را در پيام به زائران خدا، مطرح نمود:

«دشمنان اسلام، با تمام قوا سعى در ايجاد تفرقه و اختلاف ميان جوامع اسلامى دارند و به هر نام و هر وسيله كه شده مى كوشند تا با درگيرى ميان مسلمانان زمينه را براى تسلّط كامل و مجدد خود بر همه كشورهاى اسلامى و چپاول و غارتگرى خود مساعد سازند و به همين جهت لازم است از هرگونه عمل تفرقه انگيز خوددارى كنند كه يك وظيفه شرعى و الهى است.» (2) پى نوشتها:


1- همان، ص 200
2- امام خمينى، صحيفه نور، ج 14، ص 276

ص: 192

ص: 193

ص: 194

نقش حج در تقريب مذاهب اسلامى

و وحدت مسلمانان از ديد امام خمينى قدس سره

صالحى

اهميّت حج و آثار آن

فريضه حج، يكى از مسايل عبادى- سياسى آيين مقدّس اسلام است كه همه ساله، از سوى هزاران انسان مشتاق، از سراسر جهان، با مليّت ها، نژادها، رنگ ها و زبان هاى مختلف، در سرزمين وحى انجام مى گيرد.

در ميان فرايض و دستورهاى دين، كم تر فريضه اى مانند حج، مورد توجه و سفارش قرار گرفته است. تأكيد قرآن كريم و توصيه هاى پى درپى و بسيار شديد اولياى دين در اين زمينه، وصف ناشدنى است.

عبداللَّه بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

لٌو عطّل الناسُ الحجَّ لَوَجَبَ عَلَى الإمام أنْ يجبرَهم على الحجّ، إنْ شاؤوا و إنْ أبوا؛ فإنّ هذا البيت إنّما وضع للحجّ (1)؛

«اگر مردم حج را رها كردند، بر زمامدار مسلمانان است كه آنان را بر انجام دادن فريضه حج وادار سازد، چه بخواهند و چه نخواهند؛ چرا كه اين خانه، براى حج برپا شده است.»

اهميّت حج تا آن جا است كه امام صادق عليه السلام در جايى ديگر مى فرمايد:


1- فروع كافى، ج 4، ص 272 باب الإجبار على الحج، روايت 2

ص: 195

«فإنْ لمْ يكنْ لَهُم أمْوال، أنفقَ عليهم مِنْ بَيت مال المسلمين»؛ (1)

«اگر مردم، هزينه سفر حج را نداشته باشند، مخارج سفر آنان از بيت المال مسلمانان پرداخت مى كند.»

باز از آن حضرت، با سندى معتبر نقل شده كه فرمود:

«مَنْ مات وَ لَمْ يَحج حَجّةَ الإسلام، لم يمنعه من ذلك حاجّة تحجف به أمْ مرض لا يطيق فيه الحجّ، أو سُلْطان يمنعه، فليمت يهودياً أوْ نصرانياً» (2)؛

«هركس از دنيا برود، در حالى كه فريضه «حجةالاسلام» را به جا نياورده باشد، بدون اين كه حاجتى مانع او شده باشد، يا به جهت بيمارى از آن بازمانده باشد، و يا پادشاهى از رفتن او جلوگيرى كند، چنين فردى، به كيش يهوديت يا نصرانيّت خواهد مرد.»

مصالح اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و اسرار دقيق و ارزش هاى فراوانى در پرتو عمل به مناسك حج نصيب جامعه اسلامى مى گردد كه وفاق و همدلى و اتّحاد و اخوت پيروان مذاهب اسلامى، از آن جمله است.

وحدت نيّت، وحدت هدف، وحدت اعمال، وحدت اذكار و آداب، وحدت رنگِ لباس، وحدت مشاهد شريف؛ همانند طواف و سعى و برخى ديگر از مناسك و اعمال حج، امورى هستند كه مسلمانان را به وحدتى همه جانبه و فراگير دعوت مى كنند.

امام خمينى قدس سره در اين زمينه مى فرمايد:

«حج، بهترين ميعادگاه مُعارفه ملّت هاى اسلامى است كه مسلمانان، با برادران و خواهران دينى و اسلامى خود از سراسر جهان آشنا مى شوند، و در آن، خانه اى كه متعلق به تمام جوامع اسلامى و پيروان ابراهيم حنيف است، گردهم مى آيند و با كنار گذاردن تشخّص ها و رنگ ها و مليّت ها و نژادها، به سرزمين و خانه اوّلين خود رجعت مى كنند و با مراعات اخلاق كريمه اسلامى و اجتناب از مجادلات و تجملات، صفاى اخوّت اسلامى و دور نماى تشكل امّت محمدى صلى الله عليه و آله را در سراسر جهان به نمايش مى گذارند.» (3) تاريخ اسلام، همواره، شاهد كوشش ها و تلاش هاى وحدت آفرين شخصيّت هاى برجسته و پيشوايان بزرگ و مجامع علمى- دينى بسيارى بوده است كه برگ زرّينى از اين تاريخ پرافتخار، به بزرگ پرچم دار توحيد در عصر حاضر و بنيانگذار جمهورى اسلامى


1- فروع كافى، روايت 1
2- فروع كافى، ج 4، ص 268.
3- صحيفه نور، ج 20، ص 13

ص: 196

ايران اختصاص دارد. خود ايشان مى فرمايد:

«ما، سالهاى طولانى است كه دنبال اين هستيم كه مسلمين را با هم، همقدم و همكلام و مجتمع كنيم، براى اين كه تمام گرفتارى هايى كه مسلمين دارند و به دست قدرت هاى اجنبى، آن هايى كه مى خواهند از بلاد مسلمين بهره گيرى كنند، آن هايى كه مى خواهند ذخاير مسلمين را ببرند، آن هايى كه مى خواهند دولت هاى اسلامى را در زير يوغ سلطنت خودشان قرار بدهند، اين ها، كوشش كرده اند خودشان و عُمّالشان به اينكه تفرقه بين مسلمين ايجاد كنند ... مسلمين بايد يد واحده بر ماسوايشان باشند.» (1) با پيروزى انقلاب اسلامى ايران، بهترين فرصت و امكانات، در اختيار امام خمينى قدس سره قرار گرفت تا با پيام ها و رهنمودهاى خود و بسيج امكانات و نيروهاى متعهّد، و با بهره گيرى از بُعد وحدت آفرين حج، زمينه تحقّق اين آرزوى ديرينه را فراهم سازند.

مقصود از وحدت

وقتى بحث از وحدت ميان مذاهب مختلف اسلامى مى شود، قبل از هر چيز بايد مقصود از وحدت روشن شود و معلوم گردد كه آيا «وحدت حقيقى» مورد نظر است يا «وحدت صورى و ظاهرى؟» و در صورتى كه حقيقى بودن آن مورد تأييد قرار گرفت، بايد روشن شود كه چه امورى مى تواند مبناى يك وحدت حقيقى قرار گيرد؟

بى ترديد، منظور از وحدت، نوعى هماهنگى و اتحاد حقيقى، برپايه عقايد و رسوم و يا هدف ها و برنامه هاى مشترك يا مقوله اى اعم از اين دو است.

براى روشن شدن موضوع، پيش از پيگيرى ديدگاه حضرت امام در اين زمينه، از برخى متون قرآنى و روايى استعانت مى جوييم:

قرآن كريم در باب دعوت اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) به وحدت، خطاب به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى كلمه واحدى كه ما و شما به طور مساوى آن را پذيرفته ايم و آن عبارت است از اين كه جز خدا را بندگى نكنيم و برايش شريك قرار ندهيم و جز خداى يگانه، بعضى از خودمان را مسلّط و صاحب اختيار بربعض ديگر قرار ندهيم.» (2)


1- صحيفه نور، ج 13، ص 164
2- آل عمران: 64

ص: 197

در اين آيه شريف هدف هايى مانند «آزادى از سلطه همنوعان و پذيرش سلطنت خداوند و بندگى او»، به عنوان محور وحدت اديان الهى معرفى شده است.

از طرفى، در رواياتى بسيار، هدف از برادرى و اخوّت، وحدت در اهداف و كمك به همنوعان در زندگى روزمرّه معرفى شده است.

امام صادق عليه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه گفت: «مؤمنان باهم برادرند:

عدّه اى از آنان، نيازهاى ديگران را برآورده مى كنند.» (1) باز در نقلى ديگر، امام صادق عليه السلام مى گويد:

«كسى كه براى رفع حاجت برادر مؤمن خود، قدم بر مى دارد، مانند كسى است كه بين صفا و مروه، سعى مى كند و آن كسى كه نياز برادرش را برآورد، مانند شهيدى است كه در جنگ بدر و احُد، در راه خدا، در خون خود دست و پا زده است.» (2) از اين مجموعه و آيات و رواياتى ديگر، به خوبى روشن مى شود كه وحدت مورد نظر اسلام و مفسّران واقعى آن، وحدت بر اساس پذيرش توحيد و نبوّت و ارزش هاى انسانى و هدف هاى مشتركى است كه با توجه به فطرت پاك و نيازها و ضرورت هاى امّت اسلامى، بدون توجه به رنگ و نژاد و زبان و مذهبى خاص، مدّنظر قرار مى گيرد.

البته، بديهى است كه مراد از وحدت در اصول اعتقادات، وحدتِ مطلق نيست كه همه پيروان مذاهب اسلامى به كنارگذاشتن عقايد و افكار ويژه و هويّت مذهبى خود و برگزيدن يك فكر فراخوانده شوند.

امام خمينى قدس سره در اين زمينه مى فرمايد:

«گمان نكنند برادرهاى سنّىِ ما كه در اسلام اين معنا مطرح باشد كه فرقى ما بين شما و ما باشد. همان طور كه شما، چهار مذهبى كه در اهل تسنن هست، چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتا است، لكن برادرند همه، دشمن نيستند اين هم يك مذهب خامسى است كه دشمنى در كار نيست. همه برادرى، همه مسلمان، همه اهل قرآن، همه تابع رسول اكرم.» (3) «جامعه اى كه همه مى خواهند به اسلام خدمت كنند و براى اسلام باشند، از اين مسائل نبايد طرح شود. ما همه برادر هستيم و باهم هستيم. منتها، علماى شما، يك دسته، فتوا به يك چيز دادند و شما، تقليد از علماى خود كرديد، شديد حنفى، يك دسته، فتواى


1- امالى مفيد، ص 150
2- الحيات، ح 1، ص 233
3- صحيفه نور، ج 5، ص 346

ص: 198

شافعى را عمل كردند و يك دسته فتواى حضرت صادق عليه السلام را عمل كردند، اين ها شدند شيعه. اين ها، دليل اختلاف نيست.» (1) در جايى ديگر مى فرمايد:

«ما، به حسب حكم خداى، تبارك و تعالى، اخوّت خودمان را با همه مسلمين جهان، با دولت هاى كشورهاى اسلامى، با ملّت هاى مسلم، در هر مذهبى هستند، در هر كشورى هستند، ما برادرى خودمان را با آن ها اعلام مى كنيم. ما مى خواهيم همه مسلمين، يد واحده باشند بر مَنْ سِواهم. هركس، در محيط خودش، با هر حكومتى كه هست و با هر مذهبى كه هست، در محيط خودش باشد و مستقل باشد.» (2) در حقيقت، آنچه امام خمينى قدس سره در طول حيات سياسى مبارزاتى خود بر آن تأكيد داشتند و امت اسلام، مخصوصاً، زائران بيت اللَّه الحرام را به آن دعوت مى كردند، همبستگى مذاهب اسلامى در چهارچوب اصول بنيادين و هدف ها و منافع مشترك است كه در ادامه، به برخى محورهاى مهم آن اشاره مى كنيم.

مايه هاى وفاق

امام خمينى قدس سره در مجموع سخنان و بيانات خود به مناسبت هاى مختلف و به ويژه در زمينه استفاده بهينه از همايش عظيم حج، بيش از هرچيز، بر سه محور اساسى جهت برقرارى وحدت ميان مسلمانان جهان تأكيد مى ورزيدند:

1- دين اسلام

امام خمينى قدس سره با اشاره به آيه وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا ... (3)

و اين كه اسلام، بانى عقدِ اخوّتِ ميان مسلمانان است مى فرمايد:

«اسلام، بين همه مسلمان ها، عقد اخوّت بسته است و همه را دعوت به اعتصام به حبل اللَّه و پيروى از خط اسلام مى فرمايد.» (4) «حبل اللَّه، اسلام است، صراط مستقيم است. ريسمان بين حق و خلق، اسلام است.» (5) ايشان، ضمن برداشتى اين چنين از روح قوانين و شعائر اسلامى و با اشاره به نقش حج


1- صحيفه نور، ج 12، ص 259
2- صحيفه نور، ج 9، ص 202
3- سوره آل عمران، آيه 103.
4- صحيفه نور، ج 14، ص 142
5- همان، ج 8، ص 172

ص: 199

در ايجاد وحدت ميان فِرَق مختلف اسلامى مى فرمايد:

«اين خانه ناس است، شخصى يا اشخاص يا گروهى يا طوايف خاصى، اين طور نيست كه اوْلى باشند به خانه خدا از ديگر ناس. همه مردم، آن هايى كه در سراسر دنيا هستند، در مشارق ارض و مغارب ارض، مكلّف هستند كه مُسْلِم بشوند و در اين خانه كه قرار داده شده است از براى ناس، مجتمع بشوند و زيارت كنند آن بيت مقدس را.

عقلا و علماى اسلام، از صدر اسلام تا كنون، كوشش كردند براى اين كه مسلمين، همه باهم مجتمع باشند و همه يد واحده باشند بر غير مسلمين. در هرجا كه مُسْلِمى پيدا بشود، بايد با ساير مسلمين تفاهم كنند و اين يك مطلبى است كه خداى تبارك و تعالى در قرآن كريم، سفارش كرده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله سفارش فرموده است و ائمّه مسلمين سفارش فرموده اند و علماى بيدار اسلام دنبال اين امر را گرفته و كوشش كرده اند به اينكه مسلمين را در تحت لواى اسلام به وحدت و يگانگى دعوت كنند.» (1) 2- منافع و هدف هاى مشترك

دومين عامل زمينه ساز وحدت ميان مسلمانان جهان، منافع و هدف هاى مشترك است.

رسيدن به تفاهم بر اساس منافع مشترك، توقعى نابه جا نيست. اين مسيرى است كه بسيارى از كشورهاى متمدن و پيشرفته در زمينه هاى مختلف، آن را تجربه كرده اند. مثال عينى چنين امرى، جامعه اروپا است كه مى بينيم پس از تشكيل پارلمان و بازار مشترك اروپايى، با تقويت زمينه هاى مشترك سياسى و اقتصادى و تضعيف نقاط منفى و اختلاف برانگيز، تا آن جا پيش رفت كه حتّى به اتّحاد پولى و حذف مرزها، در جهت تأمين منافع مشترك ميان كشورهاى عضو رسيد.

امروزه، با توجه به توسعه ارتباطات و پيشرفت هاى علمى و صنعتى و آسان شدن تبادلات فرهنگى و نزديكى ملّت ها به هم، زمينه هاى مختلفى براى همكارى و تعاون و اتخاذ تصميمات مشترك بر اساس منافع و هدف هاى مشترك مسلمانان فراهم شده است كه همايش عظيم حج، بهترين مجمع بين المللى- اسلامى است كه مى توان با بهره گيرى از آن، به نقد و بررسى انظار گوناگون در زمينه هاى مختلف پرداخت و نقاط مشترك را تأييد و تقويت كرد و مسائل اختلاف ساز را از جوامع اسلامى به دور راند.


1- همان، ج 13، ص 163

ص: 200

امام خمينى قدس سره خطاب به نماينده و اميرالحاج ايران، همين نكته را متعرض شده، مى گويد:

«با توجه به اين كه فريضه حج، يكى از بزرگ ترين فريضه هاى عبادى- سياسى اسلام و كنگره عظيم حج در مواقف معظّمه، از بزرگ ترين كنگره هاى جهان اسلام است، حجّاج محترم جهان را دورهم گرد آورده و در مصالح اسلام و مشكلات مسلمين تبادل آرا نموده و در حل مشكلات و راه رسيدن به آرمان مقدس اسلام، تصميمات لازم را اتّخاذ نماييد و راه هاى اتّحاد بين همه طوايف و مذاهب اسلامى را بررسى كنيد و در امور سياسى مشترك بين همه طوايف، مشكلاتى را كه براى مسلمين جهان به دست دشمنان سرسخت اسلام پيش آمده است كه اهمّ آن اختلاف انگيزى بين صفوف مسلمانان است را چاره انديشى بنماييد.» (1) وى در جايى ديگر خطاب به زائران بيت اللَّه الحرام مى گويد:

«اگر إن شاءاللَّه، آن وحدت بين مسلمين و دولت هاى كشورهاى اسلامى- كه خداوند تعالى و رسول عظيم الشأنش خواسته اند و امر به آن و اهتمام در آن فرموده اند- حاصل شود، دولت هاى كشورهاى اسلامى با پشتيبانى ملّت ها، مى توانند يك ارتش مشترك دفاعى ... داشته باشند كه بزرگ ترين قدرت را در جهان به دست آورند ... و اميد است دولت هاى منطقه با قطع نظر از زبان و نژاد و مذهب، فقط، تحت پرچم اسلام، در اين امر فكر كنند و طرح آن را بريزند.» (2) به طور كلّى، در چنين مكان هايى كه به حق، براى مصالح موحّدان و مسلمانان جهان بنا شده است، مى توان با تكيه بر منافع و هدف هاى مشترك، به طرح هاى مهم و فراگير در جهت رسيدن به وحدت ميان مذاهب اسلامى دست يافت و اين امرى است شدنى و ممكن، كه امام خمينى، در بيانات خود، به آن تصريح كرده و حجاج بيت اللَّه الحرام را به آن فرا مى خواند:

«بر شما ملّت عزيز اسلام كه براى اداى مناسك حج در اين سرزمين وحى اجتماع كرده ايد، لازم است از فرصت استفاده كرده، به فكر چاره باشيد.

براى حل مسائل مشكله مسلمين، تبادل نظر و تفاهم كنيد. بايد توجه داشته باشيد كه اين اجتماع بزرگ كه به امر خداوند تعالى، در هر سال، در اين سرزمين مقدّس فراهم


1- صحيفه نور، ج 19، ص 191
2- همان، ج 18، ص 92

ص: 201

مى شود، شما ملّت هاى مسلمان را مكلّف مى سازد كه در راه اهداف مقدسه اسلام، مقاصد عاليه شريعت مطهره و در راه ترقى و تعالى مسلمين و اتحاد و پيوستگى جامعه اسلامى كوشش كنيد. در راه استقلال و ريشه كن كردن سرطان استعمار، همفكر و همپيمان شويد. گرفتارى هاى ملل مُسْلِم را از زبان اهالى هر مملكت شنيده و در راه حل مشكلات آنان، از هيچ گونه اقدامى فروگذار نكنيد. براى فقرا و مستمندان كشورهاى اسلامى فكرى كنيد.» (1) 3- دشمن مشترك

امروزه، كشورهاى اسلامى، از سوى سلطه جويان و غارت كنندگان جهانى، مورد شديدترين و بى رحمانه ترين حمله ها قرار دارند، زياده طلبان و متجاوزان استثمارگر، چشم طمع به سرزمين هاى غنى و گران قيمت مسلمانان دوخته و براى چپاول و غارت مخازن عظيم زيرزمينى و رو زمينى اين كشورها، از هيچ جنايت و توطئه اى فروگذار نيستند، همواره در تلاشند با انواع حيله ها و با بهره گيرى از شيوه ها و ابزارهاى مختلف، بر غارت خود تداوم بخشند. اين، مصيبتى عظيم است كه مسلمانان عالم به حكم قرآن كريم كه مى فرمايد:

وَ اعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة (2)

وظيفه دارند براى آن چاره جويى كرده و با هماهنگى و اتخاذ تصميمات مشترك از چنگال پليد چنين قدرت هاى فزون طلب و متجاوز، رها شوند. همايش عظيم حج، بهترين فرصت را در اختيار مسلمانان قرار مى دهد تا با تأسّى به سيره بنيانگذاران مكتب توحيد و مبارزه با كفر و ظلم و تجاوز، با رايزنى هاى همه جانبه خود، به اقدامى شايسته و بايسته دست زده و بر دشمنان مشترك خود غالب آيند. اين، نكته اى است كه امام خمينى قدس سره در پيام هاى خود به حجاج بيت اللَّه الحرام، بارها، آن را گوشزد كرده اند:

«به حجّاج محترم و زائران بيت اللَّه الحرام، از هر كشور و هر طايفه و تابع هر مذهب هستند، متواضعانه عرض مى كنم، شما، همه، ملّت اسلام و تابع پيامبر و پيروِ دستورات قرآن مجيد هستيد و همه، دشمنان غدّار مشترك داريد كه با ايجاد اختلاف به واسطه عمّال بدبخت خود و رسانه هاى گروهى و تبليغات تفرقه افكن، در طول تاريخ، به ويژه در سده هاى اخير و بالاخص در عصر حاضر، همه دولت ها و ملّت هاى


1- صحيفه نور، ج 1، ص 156
2- سوره انفال 8: آيه 60.

ص: 202

اسلامى را در اسارت كشيده اند و ذخاير غنىِ بلاد شما و دسترنج مظلومان كشورهاى شما را به غارت برده و مى برند و درصدد هستند كه حكومت ها را، گوش و چشم بسته و دربست، به خدمت خود گمارند و ملّت ها را به دست آنان، مصرفى، بار بياورند و از رشد انسانى و ابتكار صنعتى كشورهاى مظلوم، با حيله ها و توطئه هاى شيطانى جلوگيرى كنند و وابستگى هرچه بيشتر و اتكا به غرب و شرق را روزافزون كنند و مجال تفكر براى استقلال و ابتكار را به هيچ كس ندهند و نَفَس هايى كه براى بيدارى ملّت ها آماده اند، در سينه ها خفه كنند. و وضعِ نكبت بارى كه در كشورهاى اسلامى و ساير كشورهاى مظلوم مشاهده مى كنيد، زاييده همين توطئه هاى دشمنان مشترك مسلمانان و مظلومان است.

پس اكنون كه در مركز اسلام حيات بخش، به امر خداوند و رسولش، گرد آمده ايد و از هر ملّت و مذهب، در اين مكان عظيم اجتماع كرده ايد، براى اين درد مهلك و سرطان كشنده، چاره انديشى كنيد و بايد بدانيد كه چاره اساسى در سايه وحدت همه مسلمين و اجتماع همگانى در قطع يد ابرقدرت ها از كشورهاى اسلامى است.» (1) «شرط همه مناسك و مواقف براى رسيدن به آرزوهاى فطرى و آمال انسانى، اجتماع همه مسلمانان در اين مراحل و مواقف و وحدت كلمه تمامى طوايف مسلمين است، بدون اعتنا به زبان و رنگ و قبيله و طايفه و مرز و بوم و عصبيّت هاى جاهلى و هماهنگ خروشيدن بر دشمن مشترك.» (2) متفكر و فيلسوف شهيد، آيةاللَّه مرتضى مطهرى رحمه الله در زمينه مبناى وحدت ميان مذاهب اسلامى، سخنى جامع دارند كه آن را در پايان اين بخش يادآور مى شويم:

«مسلمين، مايه وفاق هاى بسيارى دارند كه مى تواند مبناى يك اتّحاد محكم گردد.

مسلمين، همه، خداى يگانه را مى پرستند و همه، به نبوت رسول اكرم، ايمان و اذعان دارند. كتاب همه قرآن و قبله همه كعبه است. با هم و مانند هم، حج مى كنند و مانند هم نماز مى خوانند و مانند هم روزه مى گيرند و مانند هم تشكيل خانواده مى دهند و داد و ستد مى نمايند و كودكان خود را تربيت مى كنند و اموات خود را دفن مى نمايند و جز در امورى جزئى، در اين كارها باهم تفاوتى ندارند. مسلمين همه از يك نوع جهان بينى برخوردارند و يك فرهنگ مشترك دارند و در يك تمدّن عظيم و باشكوه و سابقه دار شركت دارند. وحدت در جهان بينى، در فرهنگ، در سابقه تمدّن، در بينش و


1- صحيفه نور، ج 19، ص 202
2- صحيفه نور، ج 20، ص 19

ص: 203

منش، در معتقدات مذهبى، در پرستش ها و نيايش ها، در آداب و سنن اجتماعى خوب، مى تواند از آنها ملّت واحد بسازد و قدرتى عظيم و هايل به وجود آورد كه قدرت هاى عظيم جهان، ناچار، در برابر آن ها خضوع نمايند. خصوصاً اينكه در متن اسلام، بر اين اصل تأكيد شده است. مسلمانان، به نص صريح قرآن، برادر يكديگرند و حقوق و تكاليف خاصّ آن ها را به يكديگر مربوط مى كند ....» (1) موانع وحدت

زمينه ها و موانع فراوانى در ايجاد تفرقه و جدايى ميان مذاهب و فرق مختلف اسلامى تأثير دارند كه در اين بخش، به مواردى از آن اشاره مى كنيم:

1- قوم گرايى

تكيه بر قوميّت و مليّت و مرزبندى هاى نژادى و منطقه اى و تعصّب و افتخار ورزيدن نسبت به امورى از اين دست، يكى از موانع وحدت به شمار مى رود.

فخر و مباهات نسبت به امور واهى و اعتبارى و مقطعى و منطقه اى؛ يعنى برترى جويى ها و افتخارات متداول ميان برخى ملل و اقوام و خانواده ها- كه ملاك حق و باطل را تطابق خواست ديگران با تمايلات و خواسته هاى خود يا عدم تطابق آن مى دانند- خروج از اعتقاد به توحيد و ... است و بى اعتنايى به توحيد، يكى از موانع وحدت است.

امام زين العابدين عليه السلام مى گويد:

«آن تعصّبى كه صاحبش گناهكار شمرده مى شود، اين است كه فردى، انسان هاى بدكردارِ وابسته خويش را، از افراد نيكوكارِ وابسته به قومى ديگر، بهتر و باارزش تر بشمارد. البته، دوست داشتن بستگان، از تعصّب هاى باطل نيست، بلكه يارى كردن بستگان، براى ستم به ديگران، از نوع تعصّب باطل است.» (2) چنين تعصّبى، زمينه ساز جدايى و خروج از محدوده ايمان و مؤمنان شمرده شده است.

امام صادق عليه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه گفت:

«كسى كه خودش، تعصّب بورزد يا ديگرى برايش تعصّب ورزد، حقيقتاً، گردن بندِ


1- شش مقاله، ص 504
2- اصول كافى، ج 12، ص 308

ص: 204

ايمان را از گردن خارج كرده است.» (1) نقش اين عامل، در دورى مسلمانان از هم، نقشى اساسى و غير قابل انكار است و با توجّه به همين نكته است كه امام خمينى قدس سره همه مسلمانان و به ويژه حجاج بيت اللَّه الحرام را به مدّنظر قرار دادن مصالح عالى اسلام و پرهيز از فرقه گرايى و تعصّب هاى جاهلانه فراخوانده، مى گويد:

«لازم است حجّاج بيت اللَّه الحرام در اين مجمع عمومى و سيل خروشان انسانى، فرياد برائت از ظالمان و ستم كاران را هرچه رساتر برآورند و دست برادرى را هرچه بيش تر بفشارند و مصالح عاليه اسلام و مسلمين مظلوم را فداى فرقه گرايى و ملّى گرايى نكنند و برادران مُسْلم خود را هرچه بيش تر متوجّه به توحيد كلمه و ترك عصبيت هاى جاهلى كه جز به نفع جهان خواران و وابستگان آنان تمام نمى شود، بنمايند كه اين، خود، نصرت خداوند تعالى است.» (2) «از مسائلى كه طرّاحان براى ايجاد اختلاف بين مسلمانان طرح [كرده اند] و عمّال استعمارگر در تبليغ آن به پاخاسته اند، قوميّت و مليّت است و مسلمانان را در مقابل هم قرار داده اند. در حبِّ وطن حرفى نيست، ولى ملّى گرايى كه به دشمنى بين مسلمين و شكاف در صفوف مسلمين منجر [مى شود] برخلاف اسلام و مصلحت مسلمين است.» (3) «هان! اى مسلمانان قدرتمند به خود آييد و خود را بشناسيد و به عالم بشناسانيد و اختلافات فرقه اى و منطقه اى را كه به دست قدرت هاى جهان خوار و عمّال فاسد آن ها براى غارت شما و پايمال كردن شرف انسانى و اسلامى شما بار آمده، به حكم خداى تعالى و قرآن مجيد، به دور افكنيد.» (4) 2- كج فهمى ها و ارائه تفسيرهاى متفاوت از اسلام

يكى از اصلى ترين و بزرگ ترين موانع وحدت، كج فهمى ها و تجزيه و تحليل ها و تفسيرهاى غلط و بعضاً متضاد از اسلام، از سوى نااهلان و در نتيجه دورشدن مسلمانان از حقيقت دين و معارف اسلامى است.

متفكر شهيد، مرتضى مطهرى رحمه الله تحت عنوانِ «انحطاط مسلمين در عصر حاضر»


1- همان.
2- صحيفه نور، ج 20، ص 21
3- پيام به زائران بيت اللَّه الحرام در تاريخ 2/ 6/ 59
4- صحيفه نور، ج 19، ص 199

ص: 205

مى گويد:

«در ميان كشورهاى دنيا، به استثناى بعضى كشورها، كشورهاى اسلامى عقب مانده ترين و منحطترين كشورها هستند، نه تنها درصنعت عقب هستند، در علم ...، در اخلاق، در انسانيّت و معنويّت [هم] عقب هستند. چرا؟ ... بايد اعتراف كنيم كه حقيقت اسلام، به صورت اصلى، در مغز و روح ما موجود نيست، بلكه اين فكر، اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده، موجود است ... فكر دينى ما بايد اصلاح شود، تفكّر ما درباره دين، غلط است ... ما قبل از اين كه بخواهيم درباره ديگران فكركنيم كه آن ها مسلمان شوند، بايد درباره خود فكر كنيم. ما اكنون بيش از هرچيزى نيازمنديم به يك رستاخيز دينى و اسلامى، به يك احياى تفكر دينى، به يك نهضت روشنگر اسلامى.» (1) امام خمينى، در زمينه كج فهمى ها و تبليغات سوئى كه به اسم اسلام، عليه اسلام و وحدت بين مسلمانان صورت مى گيرد، مى گويد:

«آن هايى كه مى خواهند اسلام را بشكنند، با اسم اسلام، اين ها را گول مى زنند: اوراقى مى نويسند، متفرق مى كنند در همه جا كه چه [وچه] و مى خواهند تفرقه بيندازند.» (2) «اصل اين مسأله كه شيعه و سنّى، شيعه، يك طرف و سنّى، يك طرف، اين از روى جهالت و از روى تبليغاتى كه اجانب كرده اند، پيش آمده است. چنان كه بين خود شيعه هم اشخاص مختلفى را با هم به مبارزه وامى دارند و بين خود برادرهاى سنّى هم يك طايفه اى را به طايفه ديگر، در مقابل هم قرار مى دهند.» (3) «مع الأسف، ابعاد مختلف اين فريضه عظيم سرنوشت ساز [حج] به واسطه انحراف هاى حكومت هاى جور، در كشورهاى اسلامى و آخوندهاى فرومايه دربارى و كج فهمى هاى بعضى از معمّمين و مقدّس نماها در تمام كشورهاى اسلامى، در پرده ابهام باقى مانده است. كج فهمانى كه حتّى با تشكيل حكومت اسلامى؛ مخالف و آن را از حكومت طاغوت بدتر مى دانند! كج فكرانى كه فريضه بزرگ حج را محدود به يك ظاهر بى محتوا كرده و ذكر گرفتارى هاى مسلمانان و كشورهاى اسلامى را بر خلاف شرع و تا سرحدِّ كفر مى شمارند. وابستگان به حكومت هاى جابر انحرافى كه فرياد مظلومانى را كه از گوشه و كنار جهان در اين مركزِ فرياد، جمع گرديده اند، زندقه و برخلاف اسلام وانمود مى كنند. بازى گرانى كه براى عقب نگاه داشتن مسلمانان و بازكردن راه براى غارت گران و سلطه جويان، اسلام را در كنج مساجد و معابد محصور نموده اند و


1- ده گفتار، انتشارات صدرا، ص 151- 144
2- صحيفه نور، ج 11، ص 195
3- صحيفه نور، ج 13، ص 45

ص: 206

اهتمام به امر مسلمين را بر خلاف اسلام و وظايف مسلمانان و علماى اسلام معرفى مى كنند.

و مع الأسف، دامنه تبليغات گمراه كننده، به قدرى بوده و هست كه دخالت در هر امر اجتماعى و سياسى را در جامعه مسلمين، بر خلاف وظايف روحانيون و علماى دين مى دانند و دخالت در سياست را گناهى نابخشودنى مى خوانند و فريضه نمازجمعه را به يك صورت خشك، متصور كرده و تجاوز از اين حد را ضد اسلام مى دانند.

و بايد گفت اسلام غريب و ناشناخته است و ملّت هاى اسلامى منزوى و ناآشنا به حقايق اسلامند.» (1) 3- توطئه قدرت مندان زياده طلب

همان طور كه پيشتر آورديم، غارت گران جهانى، همواره، درصددند تا سلطه خود بر كشورهاى غنى را توسعه دهند و بر چپاول و غارت سرمايه و استثمار ملّت هاى محروم، فزونى بخشند.

آنان، چون وحدت و انسجام ملّت ها را مهم ترين مانع و سدّى عظيم در مقابل غارت گرى هاى خود مى دانند، بيش ترين فعّاليّت خود را براى ايجاد اختلاف ملّت هاى موردنظر، متمركز مى سازند. كه ايجاد اختلاف ميان مذاهب اسلامى، از جمله آن تلاش ها است.

امام خمينى قدس سره در اين زمينه مى فرمايد:

«طرح اختلاف بين مذاهب اسلامى، از جناياتى است كه به دست قدرت مندان- كه از اختلاف بين مسلمانان سود مى برند- و عمّال از خدا بى خبر آنان از جمله «وعّاظالسلاطين»- كه از سلاطين جور، سياه روى ترند- ريخته شده و هر روز بر آن دامن مى زنند و گريبان چاك مى كنند و در هر مقطع، به اميد آنكه اساس وحدت بين مسلمين را از پايه ويران نمايند، طرحى براى ايجاد اختلاف عرضه مى دارند.» (2) «علما و دانشمندان سراسر جهان، به ويژه علما و متفكران اسلامِ بزرگ، يك دل و يك جهت، در راه نجات بشريّت از تحت سلطه ظالمانه اين اقليّت حيله باز و توطئه گر- كه با دسيسه ها و جنجال ها، سلطه ظالمانه خود را بر جهانيان گسترده اند- بپاخيزند و با بيان و قلم و علم خود، خوف و هراس كاذبى را كه بر مظلومان سايه افكنده است،


1- صحيفه نور، ج 19، ص 41
2- همان، ج 20، ص 2

ص: 207

بزدايند و اين كتاب هايى را كه اخيراً با دست استعمار كه از آستين كثيف اين بردگان شيطان، منتشر شده و دامن به اختلاف بين طوايف مسلمين مى زنند، نابود كنيد و ريشه خلاف- كه سرچشمه همه گرفتارى مظلومان و مسلمانان است- را بركنيد.» (1) 4- هواهاى نفسانى

از جمله موانع وحدت ميان مسلمانان، حبّ نفس و هواهاى نفسانى است. امام خمينى، اختلاف و جدايى مسلمانان از هم را ناشى از جهات نفسانى و اغراض نفسانيه دانسته، مى فرمايد:

اختلاف، هميشه ناشى از جهات نفسانى است. اگر همه انبيا، الآن، در اين جا جمع بشوند، اختلاف ندارند، براى آنكه آن جهات نفسانى را ندارند. آن وقت كه يك طرف، جهت نفسانى دارد و يا هردو طرف، جهت نفسانى دارند، آن وقت، اختلاف پيدا مى شود. كوشش كنيد كه آن جهات نفسانى، بازيتان ندهد كه منشأ مناقشه و اختلاف شود.» (2) «شما، بايد بدانيد كه هر اختلاف و نزاعى شروع شود، از باطن خود انسان است و هر اتحاد و انسجامى كه حاصل شود، از خدا است.» (3) راه هاى ايجاد اتّحاد ميان مذاهب اسلامى

در بخش هاى گذشته يادآور شديم كه هريك از مذاهب اسلامى، با وجود اينكه داراى مشخصاتى ويژه اند كه به لحاظ آن، از هم متمايز مى گردند، امّا مايه هاى وفاق و هدف هاى مشتركى دارند كه مى تواند آن ها را به تفاهم و وفاق برساند. نيز گفتيم كه فريضه حج، بهترين موقعيّت مكانى و زمانى را در اختيار مسلمانان قرار مى دهد تا با اقداماتى هماهنگ به سوى وحدت بروند.

در اين كه چه برنامه ها و طرح هاى عملى و واقع بينانه، با توجه به هدف هاى مشترك، مى تواند زمينه ساز وحدت مسلمانان گردد، ديدهاى مختلفى وجود دارد كه ما، در اين بخش، با توجه به ديدگاه هاى حضرت امام قدس سره و با بهره گيرى از سخنان ايشان در زمينه فريضه حج، به امورى اشاره مى كنيم:


1- همان، ج 19، ص 102
2- همان، ج 12، ص 28- 27
3- همان، ج 16، ص 147

ص: 208

1- جلوگيرى از تبليغات منفى

از جمله مهم ترين عوامل حسن تفاهم و وحدت ميان مسلمانان، تكريم و احترام به شخصيّت افراد است. جوّ حاكم بر محيطهاى اسلامى، بايد به گونه اى باشد كه هيچ فرد يا گروهى، خويشتن را در معرض اهانت و تحقير ديگران نبيند و نسبت به عزّت نفس و شخصيّت خود، احساس ناامنى و نگرانى نكند، هرچند ازنظر مذهبى در اقليّت باشد.

همه انسان ها، از هر ملّت و نژاد، از اهانت ديگران آزرده خاطر مى گردند و از خود، عكس العمل نشان مى دهند و دوست دارند در نظر ديگران، با ارزش و مورد احترام باشند.

احترام به شخصيّت ديگران، مايه مِهر و محبّت و دوستى، و اهانت و تحقير ديگران، وسيله ايجاد خشم و دشمنى و مايه تفرقه و جدايى است. بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«لا تحقرنّ أحداً من المسلمين؛ فإنَّ صغيرهم عند اللَّه كبير». (1)

«هيچ يك از مسلمانان را كوچك نشماريد كه خردسالانشان هم در پيشگاه خداوند، بزرگند.»

از اين رو نخستين گام براى برقرارى وحدت ميان مسلمانان جهان، جلوگيرى از هجو و دشنام گويى و تحقير و بى حرمتى است. لازم است عالمان و نويسندگان، از هر مذهب و فرقه كه باشند، در گفته ها و نوشته هاى خود از هر سخن و هر حركتى كه سبب بى حرمتى و تحقير ديگران و تفرقه و جدايى است، پرهيز كنند و پيروان خويش را از بدگويى و تحقير نسبت به خلفا و يا حسّاسيت نشان دادن و برخورد متعصبانه نسبت به زيارت هاى معروف و مستند و غير آن، بازداشته و از فعاليت هاى تفرقه افكنانه آنان جلوگيرى كنند.

قرآن كريم حتّى اين عملِ زشت را نسبت به مشركان، روانمى دارد و مى فرمايد:

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ ... (2)

«و دشنام ندهيد آنان كه جز خدا را مى خوانند، تا دشنام دهند خداى را دشمنانه و از روى نادانى.»

امام خمينى قدس سره مى گويد:

«علما و خطبا و ائمه جمعه بلاد و روشنفكران اسلامى، با وحدت و انسجام و احساس


1- مجموعه ورّام، ص 31
2- انعام: 108

ص: 209

مسؤوليّت و عمل به وظيفه سنگين هدايت و رهبرى مردم، مى توانند دنيا را در قبضه نفوذ و حاكميت قرآن درآورند و جلوى اين همه فساد و استثمار و حقارت مسلمين را بگيرند ... و به جاى نوشتن و گفتن لاطائلات و كلمات تفرقه انگيز و مدح و ثناى سلاطين جور و بدبين كردن مستضعفان به مسائل اسلام و ايجاد نفاق در صفوف مسلمين، به تحقيق و نشر احكام نورانى اسلام همّت بگمارند و با استفاده از اين درياى بى كران ملّت هاى اسلامى، هم عزّت خود را و هم اعتبار امّت محمّدى صلى الله عليه و آله را پايدار نمايند.» (1) استاد شهيد مطهّرى رحمه الله در اين زمينه مى گويد:

وحدت اسلامى ... ايجاب مى كند ... كه مسلمين براى اين كه احساسات كينه توزى در ميانشان پيدا نشود يا شعله ور نگردد، متانت را حفظ كنند، يكديگر را سبّ و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند؛ از حدّ منطق و استدلال خارج نشوند و در حقيقت، لااقل، حدودى را كه اسلام در دعوت غير مسلمان به اسلام، لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كنند؛ ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ... (2)

2- شناخت اسلام اصيل و وجوه اشتراك مذاهب

همان طور كه پيش تر يادآور شديم، آگاه نبودن از اسلام واقعى و يا كج فهمى ها و داورى هاى جاهلانه تعصب آميز برخى از پيروان مذاهب اسلامى نسبت به هم، از جمله عوامل به وجود آمدن تفرقه و جدايى ميان مسلمانان به شمار مى رود. اين امر، مى طلبد كه عالمان دينى و روشنفكران مذهبى تلاش همه جانبه اى را براى شناساندن اسلام اصيل و اصول و ارزش هاى دينى مشترك ميان جميع مذاهب دست زده و ضمن تعميق اطلاعات دينى مردم و بالا بردن سطح فرهنگ مسلمانان جهان، بسيارى از بدبينى ها و تعصبات ناروا را برطرف كرده و زمينه وحدت حقيقى را فراهم سازند.

ناآشنايى پيروان هريك از مذاهب اسلامى به اسلام يا مبانى فكرى و ديدگاه هاى اعتقادى هم، زمينه ساز بسيارى از نفى و طردها و طرح مسائل اختلاف انگيز است و اين خطر، تنها، با بحث و بررسى پيرامون مبانى اسلام و تعميق اطلاعات پيروان مذاهب مختلف در اين زمينه از بين خواهد رفت.


1- صحيفه نور، ج 20، ص 126
2- شش مقاله، ص 5

ص: 210

امام خمينى، در لزوم شناخت اسلام واقعى و نقش آن در برقرارى وحدت مى فرمايد:

«چنان كه كراراً اعلام كرده ام، اگر ملّت اسلام بيدار نشوند و به وظايف خود آگاه نگردند، اگر علماى اسلام، احساس مسؤوليت نكنند و به پانخيزند، اگر اسلام واقعى كه عامل وحدت و تحريك كليّه فِرَق مسلمين در مقابل بيگانگان و ضامن سيادت و استقلال ملل مسلمان و كشورهاى اسلامى مى باشد، به دست عوامل و ايادى اجانب، همين طور در زير پرده استعمار پوشيده بماند، آتش اختلاف و تشتّت در ميان مسلمين افروخته مى گردد و روزهاى سياه تر و نكبت بارترى براى جامعه اسلامى در پيش است.» (1) نكته!

در بسيارى از موارد، داورى هاى ناروا و كج فهمى ها و بدگويى هاى فرقه هاى مختلف به هم، ناشى از برداشت هاى غلط آنان از منابع و آثار ارائه دهنده عقايد و آداب و رسوم ويژه مذاهب صورت مى گيرد، به طورى كه در انتساب عقيده يا نكته اى خاص به اين يا آن، به روايت يا داستانى از همان منابع معتبر نزد خود آنان استناد مى شود. ازاين رو، پالايش منابع تحقيق و كتب روايى از روايات غير معتبر و ضعيف، و عرضه معارف بى پيرايه و يا حدّ اقل ارائه توضيحى جامع و قابل فهم براى عموم، در ابتداى هر يك از كتب منبع، در زمينه رده بندى اخبار به صحيح و غيرصحيح و ضعيف و جعلى و غيرآن و راه برداشت از روايات، مى تواند در جلوگيرى از چنين امور ناشايستى تأثير گذارد.

رعايت حقوق برادرى

در ديد كلّى اسلام، مسلمان، به عنوان برادر مسلمان، شناخته شده است. به حكم اين برادرى، حقوقى بر عهده يكايك مسلمانان واجب گرديده است كه بدون پاى بندى به آن، بناى وحدت و اخوّت اسلامى، متزلزل و ناپايدار است.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى گويد:

«مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنادِي: يا لَلْمُسْلِمين! فَلَم يُجِبْهُ فَلَيسَ بِمُسلمٍ». (2)

«اگرمسلمانى بشنود مردى- از هر مذهب وآيين- مسلمانان را به يارى خود فرا مى خواند و از آنان كمك مى طلبد، ولى او به ندايش پاسخ ندهد و ياريش نكند، مسلمان نيست.»


1- صحيفه نور، ج 1، ص 343
2- اصول كافى، ج 3، ص 252

ص: 211

و نيز آن حضرت گفت:

«مَنْ أصْبَحَ فَلَمْ يَهْتَمّ بِامُورِ الْمُسْلِمين فَلَيسَ بِمُسْلِم». (1)

«كسى كه صبح كند و قصد خدمتگزارى در كارهاى مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نيست.»

امام خمينى قدس سره در پيام هاى خود به حجاج بيت اللَّه الحرام، ضمن اشاره به مسؤوليت خطير مسلمانان درباره گرفتارى ها و مشكلات برادران خود در كشورهاى مختلف، برگزارى فريضه حج را بهترين فرصت براى تبادل نظر درباره اين امور و رسيدن به راه حل هاى آن ها مى داند:

اكنون كه موسم حج بيت اللَّه الحرام است و مسلمين از اطراف جهان به زيارت خانه خدا آمده اند، لازم است در خلال اعمال شريفه حج به يكى از بزرگ ترين فلسفه اين اجتماع عظيم توجه داشته و به وضع اجتماعى و سياسى كشورهاى اسلامى، رسيدگى كرده و از گرفتارى هاى برادران ايمانى خود مطلع گشته و در رفع آن، در حدّ وظيفه اسلامى و وجدانى كوشش كنند. اهتمام به امر مسلمين، از فرايض مهمّه اسلام است.» (2) «بايد در اين اجتماع عظيم الهى- كه هيچ قدرتى جز قدرت لايزال خداوند نمى تواند آن را فراهم كند- مسلمانان به بررسى مشكلات عمومى مسلمين پرداخته و در راه رفع آنها با مشورت همگانى كوشش كنند.» (3) «براى حلِّ مسائل مشكله مسلمين، تبادل نظر و تفاهم كنيد ... در راه استقلال و ريشه كن كردن سرطان استعمار، همفكر و همپيمان شويد! گرفتارى هاى ملل مسلم را از زبان اهالى هر مملكت شنيده و در راه حلِّ مشكلات آنان از هيچ گونه اقدامى فروگذار نكنيد! براى فقرا و مستمندان كشورهاى اسلامى، فكرى كنيد! براى آزادى سرزمين اسلامى فلسطين از چنگال صهيونيسم- دشمن سرسخت اسلام و انسانيّت- چاره انديشى كنيد.» (4) تصوّر كنيد كه اگر گروهى، اين چنين، خود را نسبت به سرنوشت هم مسؤول دانسته و در رفع گرفتارى ها و رسيدن به اهداف مورد نظر، يار و غمخوار هم باشند و به تعبير روايات، احترام به هم را تا آن جا رعايت كنند كه حتّى در غياب هم، از هم دفاع كنند و بين خود جدايى و دوگانگى نبينند، چه زندگى شيرين و زيبايى را خواهند داشت!


1- اصول كافى، ج 3، ص 251
2- صحيفه نور، ج 2، ص 172
3- همان، ج 15، ص 123
4- همان، ج 1، ص 156

ص: 212

4- صدور فتواهاى وحدت ساز

از جمله مسائل مورد بحث بين عالمان دينى، مسأله جواز تقليد و پيروى از فتواى منطبق بر هريك از ديدگاه هاى مذاهب اسلامى يا عدم جواز آن است.

در حدود چهل سال پيش، در تاريخ 17 ربيع الأوّل 1378 قمرى، برابر با 17 مهرماه 1377 خورشيدى، در روز ميلاد امام صادق عليه السلام از سوى مفتى وقت مصر و رييس آن روز الأزهر، شيخ محمود شلتوت، فتوايى بدين شرح صادر شد:

«آيين اسلام، هيچ يك از پيروان خود را ملزم به پيروى از مكتب معيّنى ننموده و بلكه هر مسلمانى، مى تواند از هر مكتبى كه به طور صحيح نقل شده و احكام آن در كتب مخصوص به خود، مدون گشته، پيروى كند. و كسى كه مقلِّد يكى از اين مكتب هاى چهارگانه باشد، مى تواند به مكتب ديگرى، هر مكتبى كه باشد، منتقل شود.

مكتب جعفرى، معروف به مذهب اثناعشرى، مكتبى است كه شرعاً پيروى از آن مانند پيروى از مكتب هاى اهل سنّت، جايز است. بنابراين، سزاوار است كه مسلمانان، اين حقيقت را دريابند و از تعصّب ناحق و ناروايى كه نسبت به مكتب معينى دارند، دورى گزينند؛ زيرا، دين خدا و شريعت او، تابع مكتبى نبوده و در انحصار مكتب معيّنى نخواهد بود، بلكه همه صاحبان مذاهب، مجتهد بوده و اجتهادشان مورد قبول درگاه بارى تعالى است و كسانى كه اهل نظر و اجتهاد نيستند، مى توانند از هر مكتبى كه مورد نظرشان است، تقليد و از احكام فقه آن پيروى كنند. در اين مورد، فرقى ميان عبادات و معاملات نيست.» (1) اين حركت خداپسندانه و هوش مندانه، در آن زمان، براى تحقّق وحدت ميان مذاهب اسلامى و نزديك كردن مسلمانان به هم صورت گرفت و مى طلبيد كه با پى گيرى هاى ساير علما و مراجع دينىِ ساير مذاهب، به نتيجه نهايى رسيده و زمينه اتحاد و تقريب هرچه بيش تر ميان مسلمانان جهان فراهم مى شد، امّا چنين نشد و اين معضل، باقى ماند.

البته از سوى امام خمينى و برخى مراجع ديگر، تنها در خصوص مناسك حج، فتواهايى از اين دست صادر شده است، امّا اين قبيل اقدامات در مقابل آن حجم وسيع تبليغات تفرقه انداز و سياست هاى استعمارگران براى ايجاد شكاف ميان مسلمانان، بسيار ناچيز است.


1- خاطرات و مبارزات حجةالإسلام فلسفى، ص 310

ص: 213

برخى از فتواهاى وحدت ساز امام خمينى قدس سره

«طواف را به نحو متعارف كه همه حجاج به جا مى آورند، به جاآوريد و از كارهايى كه اشخاص جاهل مى كنند، احتراز شود و مطلقاً از كارهايى كه موجب وهن مذهب است، بايد احتراز شود. در وقوفين، متابعت از حكم قضات اهل سنّت، لازم و مجزى است، اگر چه قطع به خلاف داشته باشيد.» (1) «لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها، از اعمال جاهلانه كه موجب تفرق صفوف مسلمين است، احتراز كنند. و لازم است در جماعات اهل سنت، حاضر شوند [و] از انعقاد [و] تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه، اجتناب نمايند. و از افتادن روى قبور مطهره و كارهايى كه گاهى مخالف شرع است، جدّاً اجتناب كنند.» (2) «در وقتى كه در مسجدالحرام يا مسجدالنبى، نماز جماعت منعقد شد، مؤمنين، نبايد از آن جا خارج شوند و بايد از جماعت تخلّف نكنند و با ساير مسلمين، به جماعت، نماز بخوانند.» (3) البته، امور زير نيز در زمينه وحدت نقش دارند:

الف: تشكيل جلسات سالانه از سوى سران كشورهاى اسلامى و بحث و تبادل نظر درباره امور مشترك.

ب: بستن پيمان هاى مشترك براى تبادل امور فرهنگى و اقتصادى و نظامى و غير آن.

ج: تأسيس مراكز بزرگ تبليغى با بهره گيرى از انواعِ ابزارِ اطلاع رسانى و مقابله با اقدامات تفرقه افكنانه دشمنان.

د: تأسيس دانشكده ها و مراكز علمى متعدّد در كشورهاى مختلف اسلامى و پذيرش دانشجويانى از جميع مذاهب اسلامى جهت تحصيل در رشته هاى علوم انسانى با بهره گيرى از منابع مختلف فقه و با توجه به مبانى متداول بين جميع مذاهب و غير آن.


1- صحيفه نور، ج 9، ص 176
2- صحيفه نور، ج 2، ص 13
3- مناسك حج، ص 257

ص: 214

پى نوشتها:

ص: 215

ص: 216

برائت از مشركين از ديدگاه امام خمينى قدس سره

عليرضا اسماعيل آبادى

همه ساله با فرياد وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا ... (1)

ميهمانانى گرانقدر از گوشه گوشه دنيا و از هر فجٍّ عميق، در كنگره اى كه به دعوت ابراهيم و محمد برپا مى شود اجتماع مى كنند؛ اينان كسانى هستند كه از همه هستى و مال خويش برائت جسته، قدم در راهى گذاشته اند كه انتها و عاقبتش رسيدن به توحيد ناب است.

درواقع اينان آنگونه كه پروردگارشان فرموده؛ مال و فرزندان (المال و البنون) را زينت زندگى دنيوى يافته اند (2) و از آن برائت جسته، با پشت كردن به همه مظاهر دنيوى، با دستى تهى به وعده گاه يار مى روند.

آرى! زائر بيت اللَّه الحرام پس از طى راه ها، با پا و سرِ برهنه، مى رود تا ابراهيم را خوشحال كند. مى رود تا در ميهمانى خدا شركت جويد، تا با آب زمزم گرد و غبار سفر از چهره بزدايد و عطش خويش را در زلال مناسك حج برطرف نمايد و با توانى بيشتر مسؤوليت پذير گردد و در سير و صيرورت ابدىِ خود نه تنها در ميقات حج، كه در ميقات عمل نيز لباس و حجاب پيوستگى و دلبستگى به دنيا را از تن به درآورد. (3) زائر بيت اللَّه مى رود تا دلش را كه خانه خدا و امانت اوست؛ به او بسپرد و از شرك و زَيْغ و زنگار تطهير كند. (4) او مى رود تا به نداى ابراهيم و محمد


1- حج: 27.
2- كهف: 46
3- صحيفه نور، ج 20، ص 228- 227
4- حديث ولايت، ج 1، ص 205

ص: 217

پاسخ دهد و از هرچه شيطان و شرك و كفر است برائت جويد و شعار ابراهيم را تكرار نمايد كه: انّي بَرى ءٌ مِمّا تُشْرِكُون (1)

زائر بيت عتيق مى رود تا بر گرد محور توحيد و با برائت از مشركين و نفى و طرد همه بت ها، ابراهيمى شود تا به خيل امت محمد بپيوندد و يد واحده گردد.

كوتاه سخن آنكه حاجى بايد برگرد محور توحيد بگردد و از تمام مشركين و بت ها و استكبار برائت جويد و زير بار هيچ كس جز خدا نرود و نشان دهد كه از مبارزه خسته نشده است.

حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. (2) حاجى همچنين بايد بداند كه ابوجهل و ابولهب و ابوسفيان در كمين نشسته اند و با خود مى گويند: مگر هنوز لات و هبل در كعبه اند؟ آرى، خطرناك تر از آن بت ها، اما در چهره و فريبى نو. (3) بت هرآن چيزى است كه به جاى خدا قرار گيرد و ولايت الهى را به ولايت خود تبديل كند و نيرو و اراده افراد بشر را در اختيار بگيرد. حال چه سنگ و چوب و چه قدرت هاى شيطانى سلطه گر و جبار و چه عصبيت هاى جاهلى ناحق كه: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ ... (4)

پس بدين ترتيب حج بايد داراى روح و تحرّك باشد و در حج بايد حاجى برائت خويش را از مشركين و بت هاى نوين اعلام نمايد كه: «حج بى روح و بى تحرّك و قيام، حج بى برائت، حج بى وحدت و حجى كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد، حج نيست.» (5) حال كه دانسته شد حج بى برائت حج نيست، اين پرسش وجود دارد كه: «فلسفه حج چيست و آيا سياست نيز در اين فلسفه مى گنجد؟

حج گرچه عبادت است و ذكر و دعا و استغفار؛ اما عبادت و ذكر و استغفارى است درجهت ايجاد حيات طيّبه امت اسلامى و نجات آن از زنجيرها و غل هاى استعباد و استبداد و خداوندان زر و زور، و تزريق روح عزّت و عظمت به آن و زدودن كسالت و ملالت از آن. (6) درواقع حج، كانون معارف الهى است كه از آن، محتواى سياست اسلام، در تمامى زواياى زندگى را بايد جستجو كرد. (7) به ديگر سخن، حج كانون معارف اسلام و بيان كننده سياست كلّى آن براى اداره زندگى انسان است. (8) بنابراين، بايد گفت: «يكى از


1- توبه: 3 حديث ولايت، ج 1، ص 206.
2- صحيفه نور، ج 20، ص 229
3- همان، ص 228- 227
4- يونس: 32؛ حديث ولايت، ج 1، ص 206
5- صحيفه نور، ج 20، ص 229
6- حديث ولايت، ج 1، ص 207
7- صحيفه نور، ج 20، ص 229
8- حديث ولايت، ج 1، ص 206

ص: 218

فلسفه هاى بزرگ حج- قضيه- بُعد سياسى اوست كه دست هاى جنايتكار از همه اطراف براى كوبيدن اين بعد در كار هستند و تبليغات دامنه دار آنها مع الأسف در مسلمين هم تأثير كرده است كه مسلمين سفر حج را بسياريشان يك عبادت خشك، بدون توجه به مصالح مسلمين مى دانند.

حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسى اش كمتر از بعد عبادى اش نيست، بعد سياسى علاوه بر سياستش، خودش عبادت است. (1) پس به راستى، اگر اين كنگره عظيم داراى چنين فلسفه اى نبود يا اصلًا فلسفه اى نداشت، ديگر لازم نبود كه مردم از هرگوشه دنيا و از هر فجّ عميق در آن اجتماع كنند كه همانگونه كه اين كنگره سراپا سياست به دعوت ابراهيم و محمد برپا مى شود پس در ادامه بت شكنى هاى ابراهيم و محمد است و داراى فلسفه اى سياسى است. (2) و بالأخره ما كه بر حج ابراهيمى و محمدى تأكيد نموده، براى احياى آن تلاش مى كنيم بايد بدانيم كه حج ابراهيمى و محمدى و حج علوى و حسينى، آن است كه در آن توجه به خدا و پناه بردن به حكومت و قدرت او با پشت كردن به قدرت طواغيت و جباران همراه باشد. (3) پس حاجى بايد همانگونه كه براى رسيدن به توحيد ناب از زينت حيات دنيا گذشته و برائت جسته است، بايد از هر شرك و كفرى هم برائت جويد و آن را هم اعلام نمايد.

برائت در قرآن

برائت تعبيرى قرآنى است به مفهوم بيزارى و اجتناب از مشركين و دشمنان مسلمانان و قطع پيوند با آنها. در قرآن گذشته از نكوهش و مذمّت شرك و مشركان، بر ضرورت گسستن پيوند از مشركان و توصيه جدّى به مقابله با آنان در آيات مختلف (4) تصريح شده و آياتى در برائت انبيا از مشركان و اعلام بيزارى آنها از شرك در سوره هاى (5) متعدد آمده است.

برائت در لغت

راغب در «مفردات» گويد:

اصل واژه «برء» و «براء» و «تبرّي» به معناى كناره گيرى و بيزارى از هر چيزى است كه مجاورت با آن مورد كراهت باشد. لذا گفته مى شود «بَرئْتُ مِنْ المَرض»؛ «از بيمارى بهبودى يافتم» و «بَرئْتُ مِنْ فُلان»؛ «از دست فلانى


1- صحيفه نور، ج 18، ص 67- 66
2- صحيفه نور، ج 20، ص 18
3- حديث ولايت، ج 1، ص 206
4- نساء: 48 و 116؛ انعام: 79 و 106؛ يونس: 105؛ حجر: 94؛ قصص: 87؛ روم: 31؛ فصلت: 60؛ توبه: 5 و 36؛ بينه: 6؛ احزاب: 73؛ فتح: 6.
5- انعام: 19 و 78؛ توبه: 3 و 114؛ هود: 35 و 54؛ يونس: 41؛ شعراء: 276؛ زخرف: 26؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، ج 1، ص 366- 365.

ص: 219

نجات يافتم» و «تَبَرّأتُ أو أَبْرَأتُه مِنْ كذا و برِئْتُهُ»؛ «از فلان عمل بيزارى جستم و يا فلانى را از آن عمل برى ء ساختم». و در مفرد گفته مى شود:

«رجل بَرى ءٌ» و در جمع گفته مى شود:

«قومٌ بُرآءٌ» و يا «قوم بريئون».

و خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

أَنَّ اللّهَ برى ءٌ مِنْ المُشرِكينَ و رسولُهُ (1)

در ترجمه هاى فارسى «برائت» به واژه «بيزارى» تعبير شده است و شايد اين واژه به خاطر بُعد احساسى و عاطفى آن، براى بيان معنا و مفهوم اصل برائت رسا و كافى نباشد.

برائت به معناى دورى جستن و كناره گيرى كردن و منزوى ساختنِ دشمن است واين درزمان صلح، به منظور بازداشتن دشمن از سوء استفاده از روابط صلح آميز، برضد اسلام و امّت اسلامى، به شيوه اى مناسب وبا مقتضاى زمان، انجام مى گيرد. (2) و بالأخره برائت از مشركين، تعبيرى است قرآنى به مفهوم بيزارى و اجتناب از مشركين و دشمنان مسلمانان و قطع پيوند با آنها. اين تعريف، توسعاً، به فعاليت هايى كه در بُعد سياسى حج به صورت اجتماعى انجام مى گيرد نيز اطلاق مى شود. (3) برائت در اصطلاح

برائت به اين معنا، با معناى لغوى آن بى تناسب نيست و در واقع، مفهوم برائت، از بيزارى كه يك امر قلبى و عاطفى باشد، فراتر رفته و مستلزم كناره گيرى، منزوى ساختن و طرد عمل مشركان و توطئه گران است و همانگونه كه مفسران گفته اند: به معناى رفع امان و سلب مصونيت و عدم تعهد در برابر مشركان و حتى جنگ با آنان مى باشد، چه، آنان آغازگر توطئه بوده و نقض عهد كرده و مهلت و مدت پيمانشان به پايان رسيده است. (4) مفهوم برائت از نظر امام

برائت از نظر امام يعنى: توطئه هاى جهانخواران راست و چپ، به ويژه آمريكاى چپاولگر و متجاوز و اسرائيل جنايتكار را به گوش جهانيان رساندن و يا با برشمارىِ جنايات اين جانيان، از جهانيان استمداد جستن و براى قطع ايادى آنان و اصلاح حال مسلمانان به خدا ملتجى شدن. (5) پيشينه تاريخى برائت

الف) در امت هاى پيشين

به گواهى قرآن، برائت از مشركان در امت هاى پيشين نيز بوده و پيامبران آن


1- توبه: 3، راغب اصفهانى؛ المفردات.
2- عباسعلى عميد زنجانى، در راه برپايى حج ابراهيمى، ص 104
3- دانشنامه جهان اسلام، ج 2، ص 627
4- محمدتقى رهبر؛ حج و برائت از مشركان، ميقات حج، سال ششم، شماره 22، ص 33
5- عباسعلى عميد زنجانى؛ در راه برپايى حج ابراهيمى، ص 106. اقتباس از پيام امام خمينى، صحيفه نور، ج 10، ص 222

ص: 220

امت ها اعلام برائت نموده اند، كه نمونه بارز اعلام برائت از مشركان در امت هاى پيشين، طبق فرموده قرآن، آنجا است كه مى فرمايد: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ ... (1)

حضرت ابراهيم عليه السلام و يارانش بودند كه قاطعانه برائت خود را از مشركان و بتهاى آنها اعلام داشتند. (2) ب) در دوره اسلامى

گرچه اعلام برائت از مشركان، در امت هاى پيشين بوده است ولى با ظهور اسلام و بعثت پيامبر، اين امر در دين اسلام به اوج خود رسيد؛ به طورى كه اعلان عمومى «برائت از مشركين» و احكام الحاقى آن، در تاريخ اسلام براى نخستين بار، پس از نقض عهد مشركينى بود كه پس از فتح مكه (8 ه. ق.) با پيامبر اسلام پيمان عدم تهاجم و دشمنى بسته بودند. در ابلاغ «برائت از مشركين»، حضرت على عليه السلام، در بعد از ظهر دهم ذيحجه در منا، با شمشير برهنه، به خطبه ايستاد و پس از تلاوت آيات نخست سوره برائت، چهار حكم الحاقى رسول خدا را ابلاغ كرد. (3) در هر حال، اعلام برائت يكى از وقايع مهم تاريخ عصر رسالت، در اواخر عمر پيامبر بود كه بدين وسيله دولت اسلامى تثبيت شد و دعوت جهانى اسلام نيز آغاز گرديد و پيام ها و پيك هاى آن حضرت به سران دول و ملل گسيل شدند.

پس، بدين ترتيب در دوره پس از اسلام، بنيانگذار اعلام برائت از مشركين شخص رسول خداست. (4) آرى! پيامبر صلى الله عليه و آله با اين عمل خود، راهى را به مسلمانان نشان دادند تا روى پاى خود بايستند و سلطه كافران را بر خود نفى كنند، همانگونه كه قرآن نفى كرده است: لَنْ يَجْعَلَ اللَّهَ لِلْكافِرِين عَلَى الْمُؤْمِنِين سَبِيلًا (5)

زمان اعلان برائت از مشركين

از آنجايى كه نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان، در ايام حج انجام گرفت و از آنجايى كه سنت و سيره نبوى جاويد است؛ لذا اين سنت نبوى در ايام حج به اجرا در مى آيد. گرچه اعلام برائت از مشركين مقطعى و موسمى نبوده كه هر مسلمانى بايد همواره در سراسر حيات خويش از مشركان برائت جويد و تنفر خويش را نسبت به آنان اظهار كند. با


1- ممتحنه: 4
2- دانشنامه جهان اسلام، ج 2، ص 627
3- همان.
4- محمدتقى رهبر؛ حج و برائت از مشركان، فصلنامه «ميقات حج»، ص 36
5- نساء: 141

ص: 221

اين همه، لازم است به اين پرسش پاسخ داد:

چرا برائت در زمان حج مورد تأكيد بوده و هست؟

به گفته نويسنده كتاب «در راه برپايى حج ابراهيمى» اولًا:

مناسب ترين موقعيت از نظر وضعيت زمانى و مكانى، براى رسيدن به اهداف و نتايج پربار اعلام برائت، سرزمين مقدس حرم و ايام نورانى حج است و اولويت سرزمين حرم بدان جهت است كه نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان، به منظور پاكسازى دو حرم شريف از لوث مشركان، در حرم انجام گرفت و مناسبت برائت با ايام حج نيز بدان جهت از اولويت زمانى برخوردار است كه حج مظهر تجلّى وحدت و حضور اقشار زبده و كارآمد مسلمانان از اقصا نقاط جهان و بالأخره ايام نمايش باشكوه اسلام مى باشد. (1) و ثانياً: تأكيد آيه 3 از سوره توبه؛ برائت را به خصوص در ايام حج و سرزمين حرم مورد تأكيد قرار داده است.

در دانشنامه جهان اسلام نيز آمده است:

«مضمون «اذان برائت»- با توجه به تعبير أنَّ اللَّهَ بَرى ء مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ و مفاد آيات تفصيلى بعدى سوره توبه درباره مشركان (11- 28)، ذمّيان مشرك و كافر (29- 32)، زراندوزان (34- 35) و منافقان (50- 57)- اشاره به آن دارد كه اين اعلاميه را نبايد مقابله مقطعىِ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله با رفتار مشركان پيمان شكن دانست، بلكه اين مضمون و نحوه ابلاغ، بيان كننده يك اصل هميشگى و جاودانه است كه خداوند آن را مقرّر كرده تا روش سياسى اسلام و مسلمانان را در مقابل مخالفانِ توحيد و ناقضان حقوق انسانى و مشروع مسلمانان، روشن سازد.» (2) از نظر امام خمينى قدس سره فرياد برائت از مشركان، مخصوص به زمانى خاص نيست و در هر سال بايد تكرار شود. امام اعلام برائت را خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسى پيامبر مى دانند كه «كهنه شدنى» نيست و حتى آن را منحصر به ايام حج و مراسم حج نمى دانند:

«... سنت پيامبر و اعلام برائت، كهنه شدنى نيست و نه تنها اعلام برائت به ايام و مراسم حج منحصر نمى شود كه بايد مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض هاى عملى نسبت به دشمنان خدا


1- عباسعلى عميد زنجانى؛ در راه برپايى حجّ ابراهيمى، ص 107
2- دانشنامه جهان اسلام، ج 2، ص 627

ص: 222

لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد آفرينان و متحجّرين و منحرفين گوش فراندهند و لحظه اى از اين آهنگ مقدس توحيدى و جهان شمولى اسلام غفلت نكنند ...» (1) و باز مى فرمايند: «فرياد برائت از مشركان مخصوص به زمان خاص نيست.

اين دستورى است جاويد، درصورتى كه مشركان حجاز منقرض شده اند. و «قيام ناس» مختص به زمانى نيست و دستور هر زمان و مكان است و در هر سال در اين مجمع عمومى بشرى از جمله عبادات مهم است الى الأبد.» (2) آرى! اگرچه مشركان حجاز منقرض شده اند و بت هايشان هم شكسته شد ولى بت هاى بزرگى پيدا شده اند كه بايد براى شكستن آنها مجهّز شد؛ «مجهز شويد از مركز بت شكنى براى شكستن بت هاى بزرگ كه به صورت قدرت هاى شيطانى و چپاولگران آدمخوار درآمده اند.» (3) خاستگاه اصلى برائت

برخى از مفسّران هدف از اعلام برائت را «رسيدن به توحيد ناب» مى دانند و از نظر آنان خاستگاه اصلى برائت همان اصل «تولّى و تبرّى» است:

«هدف نهايى ساختن بيت اللَّه، رسيدن به توحيد است و نيل به توحيد ناب، بدون تبرّىِ تام از هر مشرك و ملحد ميسر نخواهد بود، لذا اعلام اين هدف نهايى به صورت اعلام تبرى خدا و رسول اكرم از مشركان متبلور شده است و تا انسان در روى زمين زندگى مى كند وظيفه حج و زيارت به عهده اوست و تا مشرك در جهان هست اعلام تبرى از او نيز جزو مهمترين وظيفه حج به شمار مى رود و هيچ جايى براى تبرّى از ملحدان مناسب تر از حرم خدا نخواهد بود.» (4) يكى ديگر از محققان در اين زمينه مى نويسد: «برائت از ملحدان و مشركان، يكى از دو ركن اساسى توحيد است. نظرى به اصول بنيادين اديان توحيدى نشان مى دهد كه «اعلام برائت از مشركان» جزء لاينفك توحيد است. توحيد، به عنوان اولين اصل و پايه در مكتب انبياى الهى، مركب از دو جزء، «نفى غير خدا» و «اثبات خداى سبحان» مى باشد. (مفاد كريمه لا اله الّا اللَّه) ... حقيقت آن است كه اين جوهره يكسانى در مكتب همه پيامبران داشته است، چيزى جز «ابراز محبت و ارادت» به حق تعالى و جبهه حق و «اعلان


1- صحيفه نور، ج 20، ص 111
2- صحيفه نور، ج 20، ص 21
3- صحيفه نور، ج 10، ص 221
4- آية اللَّه جوادى آملى، صهباى صفا، ص 213

ص: 223

بغض و انزجار و برائت» از باطل و دشمنان حق نيست. كلمات پيشوايان دينى ما مملو از اين واقعيت است كه سنت اعلان برائت از مشركان همچنان كه تاريخچه اى به درازاى عمر اديان توحيدى دارد، يكى از اركان «توحيد و يكتاپرستى» است.» (1) خاستگاه اصلى ديدگاه امام خمينى قدس سره در برائت از مشركان، همان «اصل تولّى و تبرّى» است و ايشان هم اعلام برائت از مشركان را از «اركان توحيدى» مى دانند و مى فرمايند: «مگر تحقّق ديانت، جز اعلام محبت و وفادارى نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسّر شود و كدام خانه اى سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت و ناس كه در آن هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و يا دون صفتى و نامردمى است عملًا و قولًا پشت شود و در تجديد ميثاق «الَسْتُ بِرَبِّكُمْ» بت الهه ها و اربابان متفرقون شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسى پيامبر در وَأَذَانٌ مِنْ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ زنده بماند و تكرار شود؛ چرا كه سنت پيامبر و اعلان برائت كهنه شدنى نيست» (2) شيوه هاى اعلام برائت از مشركين

امام خمينى قدس سره در مورد شيوه هاى اعلان برائت از مشركين معتقدند كه هر عصر و زمانى شيوه هاى خاص خود را مى طلبد و درواقع چنين نيست كه يك شيوه در هر عصرى كاربرد داشته باشد بلكه با توجه به شرايط و اوضاع و احوال زمانى، بايد شيوه خاص آن شرايط را به كار برد.

«اعلان برائت در هر عصر و زمانى جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاى متناسب خود را مى طلبد وبايد ديد كه در هر عصرى، همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامى مظاهر ملّى و فرهنگى، دينى و سياسى ملّت ها را بازيچه هوس ها و شهوت هاى خود نموده اند، چه بايد كرد؟

آيا بايد در خانه ها نشست و با تحليل هاى غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاء و عجز در مسلمانان، عملًا شيطان و شيطان زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص كه غايت كمال و نهايت آمال است، منع كرد و تصور نمود كه مبارزه ابراهيم در شكستن بت ها پيشقدم و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترك كرده اند.» (3)


1- سيد جواد ورعى: مبانى دينى برائت از مشركان 1، مجله ميقات حج، شماره 25، صص 38- 30
2- صحيفه نور، ج 20، ص 111
3- صحيفه نور، ج 20، ص 112

ص: 224

امام با نفى اين پرسش و اعلان برائت در حج به عنوان «مرحله اول مبارزه» بيان مى دارند:

«اعلام برائت، به شعار خلاصه نمى شود بلكه همانطور كه حاجى بايد در حج هم دستورالعمل جهاد با نفس را بگيرد و هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را و همانطور كه امت ها بايد از احرام حج به احرام حرب و از طواف كعبه و حرم به طواف صاحب بيت و از توضُّؤ زمزم به غسل شهادت و خون روآورند و به امتى شكست ناپذير و بنيانى مرصوص مبدل گردند، همانگونه هم «اعلان برائت در حج، ميثاق مبارزه و تمرين تشكل مجاهدان براى ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرست هاست و به شعار خلاصه نمى شود كه سرآغاز علنى ساختن منشور مبارزه و سازماندهى جنود خداى تعالى در برابر جنود ابليس و ابليس صفتان است و از اصول اوليه توحيد به شمار مى رود ...

خلاصه، اعلام برائت مرحله اول مبارزه و ارائه آن، مراحل ديگر وظايف ماست.» (1) بيان شيوه ها

1- برپايى تظاهرات و راهپيمايى

امام راحل قدس سره بر برپايى مراسم اعلام برائت از مشركين به صورت تظاهرات و راهپيمايى تأكيد نموده و در اين باره فرموده اند: «اعلان برائت از مشركان كه از اركان توحيدى و واجبات سياسى حج است، بايد در ايام حج به صورت «تظاهرات و راهپيمايى» باصلابت و شكوه هرچه بيشتر و بهتر برگزار شود.» (2) و در ادامه، خطر جهانخواران و دشمنان ملت ها را متذكر مى شوند كه براى خلع سلاح مسلمانان؛ از جمله سلاح هاى كار آمد برائت از مشركين و ضربه زدن به صلابت و ابهت و اقتدار امت محمد صلى الله عليه و آله به هر كارى دست مى زنند و از جمله اقدامات آنان اين است كه اين تفكر را القاكنند كه حج جاى عبادت و ذكر است نه ميدان صف و رزم!

«مسلمانان بايد با همه امكانات و وسايل لازم به مقابله جدّى و دفاع از ارزش هاى الهى و منافع مسلمين برخيزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خويش را محكم و مستحكم نمايند.» (3) به نظر مى رسد كه امام برائت از مشركين را به عنوان نوعى «دفاع» مطرح نموده اند و به همين جهت در شركت همگانى در اين دفاع و برگزارى آن به شكل


1- صحيفه نور، ج 20، ص 112
2- صحيفه نور، ج 20، ص 111
3- صحيفه نور، ج 20، ص 111

ص: 225

راهپيمايى و تظاهرات تأكيد دارند.

2- شركت همگانى و حضور همه حاجيان

حضرت امام شركت همگان در مراسم برائت را «وظيفه» زائران خانه خدا مى دانند و بر آن تأكيد دارند و همه حجاج را، چه ايرانى و چه غير ايرانى، به شركت در تمامى مراسم اعلام برائت دعوت مى نمايند و در عين حال از تفرقه افكنى، دشمنان بر حذر مى دارند:

«در راهپيمايى ها، بايد فرياد برائت از مشركان و ستمكاران به طور كوبنده و با شركت همگانى باشد كه صداى مظلوميت مسلمانان و ملت هاى تحت سلطه ابرجنايتكاران را به گوش جهانيان برساند و خفتگان را بيدار و ساكتان را در مقابل جباران هشدار و ناهيان از معروف و آمران به منكر را به جاى خود بنشاند.» (1) 3- اعلام برائت با فرياد بلند و كوبنده

اعلام برائت بايد همراه با فرياد و نمايش قدرتى باشد كه نشانگر صلابت، قدرت و اعتماد به نفس مسلمانان و تهديد مشركان توطئه گر و متجاوز و بالأخره اميد بخش رهايى محرومان و مستضعفان جهان گردد.

شيوه فرياد و تظاهر به عنوان وسيله اى هشدار دهنده براى خودى و دشمن، خود نوعى تاكتيك تبليغى است كه اسلام در دعوت و بيان مقاصد و اهداف خود بارها از آن بهره برده است. (2) اينجاست كه امام قدس سره همواره بر اين نكته تأكيد مى ورزيد كه:

«فرياد برائت بايد كوبنده و رسا باشد تا صداى مظلوميت ملت هاى تحت سلطه ابرجنايتكاران را به گوش جهانيان برساند و خفتگان را بيدار و ساكتان در مقابل جباران را هشيار سازد.

و در واقع با فرياد برائت از مشركان و اعلام آن وظيفه الهى و قرآنى، فرد، زائر خانه خداست كه رسول اكرم به وسيله مولانا على بن ابى طالب عليه السلام در حج اكبر آن را اجرا فرمودند.» (3) 4- رعايت نظم و آرامش در اجتماع برائت

مهمترين نكته در برپايى مراسم برائت، اهميت دادن به نظم و آرامش است؛ چرا كه اگر نظم و آرامش رعايت نشود، نه تنها اهداف برائت تأمين نمى شود، حتى ممكن است كه اثر منفى هم داشته باشد؛ به عبارت ديگر در صورت نبودن نظم، امكان


1- صحيفه نور، ج 19، ص 201
2- عباسعلى عميد زنجانى؛ در راه برپايى حج ابراهيمى، ص 110
3- صحيفه نور، ج 19، صص 199- 198

ص: 226

نفوذ عمال دشمنان در صفوف زائران وجود دارد كه در نتيجه تحريكاتشان، موجبات بدنامى زائران و ايجاد تفرقه و اختلاف فراهم مى آيد. امام خمينى قدس سره همواره بر اين نكته تأكيد خاصى داشته اند و به عنوان يكى از نكات مهم به زائران بيت اللَّه الحرام متذكر شده اند: «در راهپيمايى ها لازم است در وقت، كيفيت شعار و امثال آنها از متصديان امور پيروى كنيد و نظم و آداب اسلامى را به طور شايسته مراعات نماييد و به هيچ كس اجازه ندهيد كه سرخود و بدون دستور شعار دهد، كه ممكن است عمال دشمنان اسلام و جمهورى اسلامى كه براى تفرقه افكندن و بدنام نمودن شما آمده باشند، در بين شما نفوذ كنند و با تحريكات و شعارهاى غلط مخالف اخلاق اسلامى، به آبروى شما و ملت شما و اسلام و مذهب لطمه وارد كنند.» (1) آرى! اعلام برائت با چنين كيفيتى تجديد ميثاق مبارزه و تمرين تشكّل مجاهدان براى ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرست هاست و چنين راهپيمايى و اعلام برائتى است كه به ضرر ابرقدرت ها و قدرت هاى جهانى است و بديهى است اگر برائتى با چنين كيفيتى برپا نشود، هيچ ضررى براى ابرقدرت ها نخواهد داشت.

نقش برائت ازمشركين درجهان اسلام

1- نفى قدرتهاى استكبارى

نقش برائت از مشركين در جهان اسلام، درصورت فراگير شدن آن، نفى قدرت هاى استكبارى و سلطه جويى آنهاست. منشأ همه مصائبى كه جهان اسلام امروز گرفتار آن است، سلطه طلبى قدرت هاى استكبارى و در رأس آنها آمريكاى تبهكار است.

براى خاتمه دادن به سلطه طلبى مستكبران، تنها راه، وحدت صفوف مسلمانان است، وحدت هم با شعار حاصل نمى شود، تا ريشه هاى شرك از جوامع اسلامى زدوده نشود، تا بت نفس اماره كه ريشه همه فسادها و جدايى هاست شكسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشركين به مفهوم مطلق و كامل آن در جوامع اسلامى تحقق نيابد، وحدت حاصل نمى شود و مشكلات جهان اسلام حل نمى گردد. (2) 2- به هم پيوستن مسلمانان

امام راحل با فراخواندن عموم زائران و مسلمانان به اعلام برائت از مشركان، در واقع، به آنان درس اتحاد و همبستگى مى دهد و آنان را از تفرقه و اختلاف برحذر


1- صحيفه نور، ج 20، ص 23 و ج 19، ص 201
2- محمد محمدى رى شهرى؛ فلسفه برائت از مشركان، ميقات حج، سال دوم، شماره چهارم، ص 43- 42 اين مورد از نظر امام قدس سره كه پيشتر در تعريف ارائه گرديد، بحث شد.

ص: 227

مى دارد و خطرات اين تفرقه را متذكر مى شود كه به سود مسلمانان نيست و از مسلمانان مى خواهد آنجا كه پاى مصالح عالى اسلام و مسلمين در ميان است، اختلافات را كنار نهاده و به اتحاد و همبستگى با يكديگر بيانديشند تا با اين اتحاد خود بتوانند كاخ هاى ستم را از ميان بردارند.

«لازم است حجاج بيت اللَّه الحرام، در اين مجمع عمومى و سيل خروشان انسانى، فرياد برائت از ظالمان و ستمكاران را هرچه رساتر برآورند و دست برادرى را هرچه بيشتر بفشارند و مصالح عاليه اسلام و مسلمين مظلوم را فداى فرقه گرايى و ملى گرايى نكنند و برادران مسلم خود را هرچه بيشتر متوجه به «توحيد كلمه و ترك عصبيّت هاى جاهلى» كه جز به نفع جهانخواران و وابستگان آنان تمام نمى شود بنمايند، كه اين خود نصرت خداوند تعالى است و وعده حق تعالى به واثق شامل حالشان مى شود.» (1) «... و اگر ان شاءاللَّه عموم زائران، از هر طايفه و مذهب كه از سراسر جهان در آن مكان شريف مجتمع شده اند، نداى خداوند را اجابت كنند و با فرياد واحد، ستمگران و ظالمان را محكوم نمايند، كاخ هاى ستم فرو خواهد ريخت.» (2) «همه شما زائران بيت اللَّه الحرام، از اين قدرت هاى تهى از ايمان نهراسيد و با اتكال به خداى بزرگ در اين مواقف عظيمه پيمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرك و شيطنت ببنديد و از تفرّق و تنازع بپرهيزيد ... وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ... رنگ و بوى ايمان و اسلام كه اساس پيروزى و قدرت است با تنازع و دسته بندى هاى موافق با هواهاى نفسانيه و مخالف با دستور حق تعالى زدوده مى شود واجتماع در حق و توحيد كلمه و كلمه توحيد، كه سرچشمه امت اسلامى است، به پيروزى مى رسد.» (3) امام در اين گفتار خود ريشه ضعف امت هاى مسلمان را تفرقه و اختلاف مى دانند و رمز پيروزى آنان را اتحاد و وحدت كلمه. از سوى ديگر قدرت هاى استكبارى را قدرت هاى شيطانى و چپاولگر معرفى نموده و از مسلمانان مى خواهند تا «از مركز بت شكنى براى شكستن بت هاى بزرگ كه به صورت قدرت هاى شيطانى و چپاولگران آدمخوار درآمده اند» (4) مجهز شوند و با اتكال به خدا از آنان نهراسند كه اينان قدرت هاى تهى از


1- صحيفه نور، ج 20، ص 21
2- صحيفه نور، ج 19، ص 199
3- صحيفه نور، ج 10، ص 221
4- همان.

ص: 228

ايمانند.

ريشه هاى اختلافات از نظر امام

«يكى از بزرگترين و اساسى ترين مشكلات، عدم اتحاد بين مسلمين است كه بعضى از به اصطلاح سران كشورهاى اسلامى منشأ آن مى باشند كه مع الأسف براى رفع آن تاكنون اقدام چشمگيرى نشده است، بلكه جنايتكارانِ سودجو كه از اختلافات ملت ها و دولت ها به سود خودشان بهره بردارى مى كنند، با دست عمال ازخدا بى خبر خود به اختلافات دامن مى زنند و هرگاه شالوده وحدت بين مسلمانان ريخته مى شود، با تمام نيرو برمى خيزند و بذر خلاف مى افشانند.» (1) 3- آگاهى و بيدارى ساده دلان

«در پناه برائت از مشركين است كه ساده دلان هم مى فهمند كه نبايد سر بر آستان قدرت هاى استكبارى نهاد و در برابرشان خاضع بود و در پناه همين برائت از مشركين است كه حتى ساده دلان مى فهمند كه نبايد سر بر آستان شوروى و آمريكا نهاد.»

مصداق و مؤيد اين گفتار «فلسطين و فلسطينيان» مى باشند. «آرى فلسطينى راه گم كرده خود را از راه برائت ما يافت و ديديم كه در اين مبارزه چطور حصارهاى آهنين را فروريخت و چگونه خون بر شمشير و ايمان بر كفر و فرياد بر گلوله پيروز شد و چطور خواب بنى اسرائيل در تصرف از نيل تا فرات آشفته گشت، و دوباره كوكب درّيه فلسطين از شجره مباركه لا شرقيه و لاغربيه ما برافروخت.» (2) 4- آزادى انرژى متراكم جهان اسلام

ما با اعلام برائت از مشركين تصميم بر آزادى انرژى متراكم جهان داشته و داريم و به يارى خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزى اين كار صورت خواهد گرفت.» (3) پى نوشتها:


1- صحيفه نور، ج 15، ص 124- 123
2- صحيفه نور، ج 20، ص 234
3- همان، ص 231

ص: 229

ص: 230

ص: 231

شخصيت حضرت امام خمينى از ديدگاه زائران غير ايرانى خانه خدا

سيد على قاضى عسكر

در گذشته نه چندان دور، زائران غير ايرانى خانه خدا، هرگاه ايرانيان را در حرمين شريفين مى ديدند، بسيار عادى و بى تفاوت از كنار آنان مى گذشتند. تا پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، نه تنها نام ايران و ايرانى براى زائران ديگر كشورها جاذبه اى نداشت، بلكه به آنها با ديدى بدبينانه و تحقير آميز نگاه مى كردند. اما پس از پيروزى انقلاب به رهبرى حضرت امام خمينى قدس سره و مطرح شدن انديشه هاى والا و ارزشمند و اهداف بلند و مقدس امام در زمينه رشد و توسعه اسلام در سطح جهان و نيز وحدت و همدلى امت اسلامى به ويژه استكبارستيزى و مقابله انقلاب با دشمنان اسلام، نور اميد در دل هاى مسلمانان جهان دميده شد و از آن پس همگان ايران را با نام «خمينى» مى شناسند.

زائران ايرانى خانه خدا در موسم حج، بارها شاهد اين صحنه شكوهمند و به ياد ماندنى بوده و هستند كه وقتى با زائرى غير ايرانى در صفوف نماز جماعت و يا در ديگر اماكن حرمين روبرو مى شوند، دست هاى ايرانيان را به گرمى و صميميت مى فشارند و نام «خمينى» «خمينى» بر زبان مى رانند و اين نام مقدس را رمز نزديكى، وحدت، همدلى و الفت امت اسلامى مى دانند. گويى مسلمانان دنيا، ايران را تنها با نام «امام خمينى» مى شناسند. آنها امام را احياگر اسلام در سطح جهان مى دانند و چشم اميد خود را در زمينه رهايى از استعمار و استبداد به اين نقطه از زمين دوخته اند.

ص: 232

در اين نوشتار به برخى از اظهار نظرهاى زائران غير ايرانى خانه خدا در حج سال 77 اشاره شده است:

امام خمينى محبوب جهانيان

زائرى از سودان: امام خمينى آشناترين نام براى مردم سودان است.

زائرانى از كشورهاى مراكش، كامرون، نيجريه: امام خمينى قدس سره چهره اى شناخته شده در آفريقا است.

زائرانى از مصر و سنگال: امام خمينى در دل هاى جهانيان زنده است، تا راه و روش او زنده است.

زائرى از مصر: امام خمينى محبوب همه اعراب است.

زائرانى از مراكش، هند و اندونزى: امام خمينى رهبر همه ما است و به هيچ وجه فقط به ملّت ايران تعلق ندارد.

زائرى از اندونزى: امام خمينى را همه دوست دارند. او يك رهبر فرا ملّى و فرا كشورى است.

زائرانى از اوگاندا، قزاقستان و هند: امام خمينى را با تمام وجودم دوست دارم. او افتخار مسلمانان و خار چشم آمريكايى ها است.

زائرى از بحرين: بيست سال است كه پدرم به رغم همه تضييقات دولت، عكس بزرگى از امام خمينى را در خانه نگهدارى مى كند.

زائرى از لبنان: امام خمينى متعلّق به ايران و تشيع نيست بلكه متعلّق به جهان اسلام است.

زائرى از الجزاير: خمينى اولين و آخرين مرد قرن بيستم بود.

شناخت ايران با نام امام

زائرانى از چاد، الجزاير، و اندونزى: امام خمينى قدس سره يك قهرمان جهانى است كه سبب معرفى ايران به جهان شد.

زائرى از ساحل عاج: به لطف امام خمينى بود كه مسلمانان جهان با ايران و مسلمانان

ص: 233

انقلابى آن آشنا شدند.

زائرانى از پاكستان، سريلانكا و ازبكستان: ايران با نام امام خمينى در همه جاى دنيا شناخته شده است.

زائرانى از آفريقاى جنوبى، تانزانيا و مالزى: امام خمينى رهبرى بود كه ايران را در سطح جهان و منطقه قدرتمند كرد.

ويژگى هاى فردى امام قدس سره:

زائرى از سودان: من معتقدم كه امام خمينى يك انسان كامل بود.

زائرى از سوريه: امام خمينى يك زاهد به تمام معنى بود و هيچ هدفى جز رضايت خداوند دنبال نمى كرد.

زائرى از لبنان: پدر من كه از خانواده اى بسيار معتبر و متعهد و مؤمن لبنان است، پس از ديدار با امام خمينى گفت: هرگز قادر نبودم به چشمان امام خمينى مستقيماً نگاه كنم او مرد بزرگ و خاصى بود.

زائرى از مصر: از طريق مجلات و روزنامه ها فهميدم كه امام خمينى زندگى خيلى ساده اى داشته و ايشان شخصى متواضع و متديّن بوده اند.

زائرى از سنگال: امام خمينى مسلمانى واقعى و بنيانگذار اسلام ناب بود.

زائرى از پاكستان: امام خمينى تنها حاكمى است كه ساده زندگى كرد.

زائرى از پاكستان: در سال 1359 به همراه هيأت افسران پاكستانى در حسينيه جماران تهران، امام خمينى را ملاقات كردم. ديدار چهره نورانى امام خمينى تمامى افسران پاكستانى را تحت تأثير قرار داد.

زائرى از اندونزى: امام خمينى فردى كاردان بود و الآن در ميان ما زنده است.

زائرى از مصر: ساده زيستى امام خمينى كه بعد از فوت ايشان به وسيله رسانه ها مطرح شد، به قدرى بر محبوبيت ايشان در ميان جوانان انقلابى مصر افزود كه عده اى تصميم گرفتند مثل ايشان بدون تشريفات زندگى كنند.

زائرى از ساحل عاج: امام خمينى رهبرى عالم و صبور بود و روى مردم نقش مؤثرى داشت. او هيچ چيز دنيا را براى خود نمى خواست و اين باعث محبوبيت او شد.

ص: 234

تأثير گذارى امام در جهان:

زائرى از ساحل عاج: امام خمينى شجاع ترين رهبر دينى و اسلامى و در حقيقت رهبر همه مردم جهان بود و انقلاب اسلامى بر همه كشورهاى جهان تأثير گذاشت.

زائرى از كامرون: من ايمان خود را از امام خمينى گرفته ام، او خيلى روى من تأثير گذاشت.

زائرى از الجزائر: امام خمينى يك شخصيت برجسته دينى بود كه دنيا را تكان داد.

زائرى از لبنان: ما جنوب لبنانى ها هر چه داريم از بركت امام خمينى بوده است.

زائرى از اندونزى: امام خمينى رهبرى بزرگ و عاشق اسلام بود و اسلام را پياده كرد.

زائرى از چاد: تلاش امام خمينى در راستاى آگاهى دادن به مسلمانان و دعوت آنان به وحدت، قابل تقدير است.

زائرى از تركيه: امام خمينى به گردن فرد فرد مسلمانان جهان حق دارد.

زائر ديگرى از تركيه: ما امام خمينى را از سال 1978 مى شناسيم و بسيارى از دوستدارانِ ايران، نام فرزندانشان را خمينى گذاشته اند.

زائرى از مالديو: امام خمينى را عالمى متدين، اهل علم، وارسته و فداكار مى دانم كه با عملش و نه با حرف، راه جديدى را براى ملت خود باز كرد.

زائرى از كشمير: مسلمانان كشمير، امام خمينى را رهبر اعظم مسلمانان جهان مى دانند.

زائرى از هند: در جزيره موريس، مسلمانان خود را از ارادتمندانِ امام خمينى مى دانند.

زائرى از فلسطين: از بيست سال پيش به اين طرف، از بس امام خمينى را دوست داشته و عكس او را مدام با خود داشته ام، دوستانم به من مى گويند: خمينى.

زائرى از مراكش: ما به امام عشق مى ورزيم، او بود كه ملت ايران را بيدار كرد. ما در مراكش وقتى ريش مى گذاريم به ما مى گويند: انصار امام خمينى، من خودم از انصار امام خمينى هستم.

زائرى از مراكش: راه امام خمينى بهترين طريق مبارزه با طواغيت است.

زائرى از مصر: من هيچ كس را به اندازه امام خمينى شايسته اطاعت و پيروى بى چون و چرا نمى دانم.

زائرى از سومالى: امام خمينى مرد بزرگى بود كه توانست مفاسد اجتماعى و شراب را

ص: 235

در ايران از بين ببرد.

زائرى از هند: امام خمينى نزد همه مسلمانان حتّى هندوهاى غير مسلمان از ارزش ويژه اى برخوردار است و مبارزه شما با استكبار آمريكا مورد تحسين همه است.

زائرى از آمريكاى جنوبى: حقيقتاً امام خمينى به مسلمانان عزت داد و اين عزت هميشه به نام انقلاب ايران ثبت خواهد شد.

زائرى از برونئى: تمامى مسلمانان جهان رشد اسلام را مرهون زحمات امام خمينى هستند.

زائرى از نيجريه: امام خمينى، اسلامِ رؤيا و خيال و فكر را تبديل به اسلام عمل و حكومت كرد.

زائرى از مالى: امام خمينى را مى ديديم كه هنگام بيمارى و در زير سِرُم نمازش ترك نمى شد.

زائرى از انگلستان: امام خمينى مرد بسيار بزرگى بود كه كشور را به سوى اسلام برد، من به شدت به امام خمينى علاقمند هستم.

زائرى از آفريقاى جنوبى: امام خمينى واقعاً معجزه قرن است و موجب احياى مجدد اسلام گرديد.

زائرى از سودان: من امام خمينى را بزرگترين مرد جهان اسلام در دوران بعد از عصر صحابه و تابعين مى دانم.

زائرى از مراكش: امام خمينى درخت پر بارى نشانده كه ميوه هاى آن هم اكنون در گوشه هاى جهان اسلام رسيده است.

زائرى از گابن: به خاطر امام خمينى و حركت او بسيارى در آفريقا به اسلام گرويدند.

زائرى از سريلانكا: در زمان شاه با كشتى به بندر عباس و خرمشهر آمده و ايران آن زمان را ديده ام، تغييرات ايران در دوران امام خمينى از جهت وضعيّت ظاهرى از جمله حجاب و پوشش خانم ها، رستوران ها، بازار و مغازه ها بسيار محسوس و نشان دهنده موفقيت حكومت اسلامى است.

زائرى از نيجريه: امام خمينى، الگويى بسيار عالى از جهاد و مبارزه را براى مسلمانان جهان از خود بر جاى نهاد.

ص: 236

زائرى از تركيه: حركت اسلامى در تركيه، حركت امام خمينى را الگوى خود قرار داده است.

زائرى از اندونزى: اى كاش اندونزى هم يك خمينى داشت.

زائرى از پاكستان: ما هم در پاكستان به يك خمينى نياز داريم.

زائرى از انگلستان: جهان اسلام اگر رهبرانى مثل امام خمينى داشت، امپراتورى اسلامى، وسيع و قدرتمند مى شد.

امام و آمريكا

زائرى از تركيه: اگر همه كشورهاى اسلامى رهبرانى مانند امام خمينى داشتند، آمريكا هيچ كارى نمى توانست بكند.

زائرى از بنگلادش: امام خمينى تنها رهبرى بود كه در برابر آمريكا ايستاد.

زائرى از پاكستان: از ميان رهبران دينى تنها امام خمينى بود كه با دقت كامل توطئه ها را مى شناخت و به موقع گوشزد مى كرد.

زائرى ديگر از پاكستان: امام خمينى به خلوص نيت در مقابل آمريكا ايستاد و به همين دليل آمريكايى ها در طبس شكست خوردند و اين يك معجزه بود.

زائرى از كشمير: امام خمينى چهره بارز مبارزه با استكبار جهانى است.

زائرى از ساحل عاج: امام خمينى اين پيرمرد مسلمان با دست خالى غرب را از پا درآورد.

زائرى از مراكش: امام خمينى زمانى كه همه دولت هاى كوچك به آمريكا آرى مى گفتند، به آمريكا «نه» گفت و دست آمريكا را از منافع كشور ايران كوتاه كرد.

زائرى از نيجر: آمريكا خود را بالاترين قدرت مى دانست، ولى آية اللَّه خمينى آمد و ثابت كرد كه قدرت اسلام بالاترين قدرت است.

امام و حكم اعدام سلمان رشدى:

زائرى از هند: ايران در دو مسأله سلمان رشدى و محو اسرائيل باعث افتخار مسلمانان شده است.

ص: 237

زائرى از تركيه: مسأله سلمان رشدى و فتواى امام خمينى باعث غرور ما شده است.

زائرى از سنگال: با صدور حكم اعدام سلمان رشدى، ديگر هيچ كس جرأت نكرد عليه اسلام و مقدّسات مسلمانان زبان درازى كند.

زائرى از تركيه: حكم امام خمينى درباره سلمان رشدى، دنيا را تكان داد. حالا ديگر كسى جرأت نمى كند عليه پيامبر اسلام چيزى بگويد.

زائرى از بنگلادش: مردم بنگلادش امام خمينى را به دليل صدور حكم اعدام سلمان رشدى جزء قدّيسين اسلام مى دانند و براى ايشان احترام قائل اند.

زائرى از هند: امام خمينى شخصيتى بى نظير در جهان اسلام محسوب مى شوند، حكم ايشان در مورد سلمان رشدى اولين ضرب شصت جهان اسلام به جهان كفر و استكبار بود.

زائرى از هند: امام خمينى با فتواى خود عليه سلمان رشدى، خدمت بزرگى به جهان اسلام كرد و پس از آن مسلمانان ياد گرفتند كه با خائنين به اسلام چكار كنند.

زائرى از مالى: اگر چه پس از فتواى امام خمينى هنوز كسى سلمان رشدى را به مجازات نرسانده است، اما حداقل درس عبرتى شد براى ديگران تا ديگر چنين جسارت هايى را به دين مبين اسلام نكنند.

زائرى از اندونزى: با شروع مسأله سلمان رشدى، كتاب ها و عكس هاى امام خمينى را تكثير و در شهر «باندونگ» توزيع مى كردم.

زائرى از سودان: من با شنيدن حكم اعدام سلمان رشدى توسط امام خمينى براى اولين بار، به عظمت مرجعيت دينى شيعه پى بردم.

زائرى ديگر از سودان، اگر برخورد امام خمينى نمى بود، دشمنان اسلام تا كنون كتاب سلمان رشدى را به فيلم تبديل كرده بودند.

زائرى از مراكش: سلمان رشدى هم اكنون در لندن تحت الحفظ به سر مى برد و جلوى پنجره هاى اتاقش تيغه هاى فلزى كشيده شده است و اتاقش به زندان تبديل شده است.

امام و جوانان

زائرى از مراكش: حركت امام خمينى حماسه اى بود كه در بيدارى جوانان ما بسيار مؤثر بود.

ص: 238

زائرى از ساحل عاج: امام خمينى تحوّل بزرگى را در نظام ايران و جهان اسلام به وجود آورد و جوانان زيادى خط فكرى و انقلابى خود را از او مى گيرند.

زائرى از مالى: با وجود گذشت چندين سال از رحلت امام خمينى، مردم كشور مالى و نيجريه و به خصوص جوانانِ آفريقا دائماً از امام و شخصيت او صحبت مى كنند.

زائرى از مراكش: امام خمينى پيشواى جوانان انقلابى مراكش است.

زائرى ديگر از مراكش: انقلاب ايران و امام خمينى و جوانان بسيجىِ شهادت طلبش معجزه قرن هستند.

ص: 239

حج ابراهيمى و مبانى آن از ديدگاه امام خمينى قدس سره

محمّد سبحانى نيا

حج ابراهيمى و غير ابراهيمى

مراد از حج ابراهيمى همان حجى است كه خداوند متعال آن را بر بندگانش واجب كرد و اعلام آن را از ابراهيم خليل الرحمان خواست؛ وَأَذِّنْ في النّاسِ بِالْحَجِّ (1)

و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در زمان خود آن را احيا نمود. بنابراين، حج ابراهيمى همان حجّ حقيقى و واقعى است كه با انگيزه اى خاص و جهت تحقّق فلسفه مهمّ آن، كه اظهار عبوديت الهى و نفى شرك و الحاد و رسيدن به قلّه كمال و سعادت است، انجام مى گيرد. حج ابراهيمى تنها به انجام مناسك و اعمال ظاهرى نمى انديشد، بلكه افزون بر آن، به عمق و باطن اعمال نيز نظر مى اندازد و در همه حالات، آنها را مدّنظر دارد.

امام راحل قدس سره مى فرمايد:

«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا گرد ديگرى نگرديد و رجم عقبات، رجمِ شياطين انس و جنّ است. شما با رجم، با خداى خود عهد كنيد تا شياطين انس و ابرقدرت ها را از كشورهاى اسلامى عزيز برانيد.» (2) و در جاى ديگر مى فرمايد:

«در سعى بين صفا و مروه، با صدق و صفا سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافت هاى دنياوى گسسته شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاى حيوانى زايل شود ...

پس به منا رويد و آرزوهاى حقانى را در


1- حج: 27
2- صحيفه نور، ج 9، ص 224

ص: 240

آن جا دريابيد كه آن قربانى نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است.» (1) امام قدس سره در تبيين حج غير ابراهيمى (حج جاهلى) و يا حج آمريكايى مى فرمايد:

«چيزى كه تابه حال از ناحيه آگاهان و يا تحليل گران مغرض و يا جيره خواران، به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است اين است كه حج يك عبادت دسته جمعى و يك سفر زيارتى- سياحتى است. به حج چه كه چگونه بايد زيست و چطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيت درمقابل جهان سرمايه دارى و كمونيسم ايستاد. به حج چه كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند. به حج چه كه بايد براى فشارهاى روحى و جسمى مسلمانان چاره انديشى نمود. به حج چه كه مسلمانان بايد به عنوان يك نيروى بزرگ و قدرت سوّم جهان، خودنمايى كنند. به حج چه كه مسلمانان را عليه حكومت هاى وابسته بشوراند، بلكه حج همان سفر تفريحى براى ديدار از قبله و مدينه است و بس!» (2) امام قدس سره بلافاصله به حج ابراهيمى اشاره مى كند و مى فرمايد:

«حج براى نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و اعمال و لفظها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك انسان به خدا نمى رسد. حج كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلامى را در تمام زواياى زندگى بايد جستجو نمود. حج پيام آور ايجاد و بناى جامعه اى به دور از رذايل مادى و معنوى است.

حج تجلّى و تكرار همه صحنه هاى عشق آفرين زندگى يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست.» (3) حج ابراهيمى تنها يك مناسك خشك و بى روح نيست بلكه سير و سلوك معنوى و عرفانى و طى منازل روحانى و دربرگيرنده ابعاد مختلف عبادى، سياسى و اجتماعى است. امام راحل قدس سره احياكننده حج ابراهيمى بر اين موضوع تأكيد ورزيدند و در پيام ها و سخنرانى ها، فراگير بودن اين عبادت بزرگ را گوشزد نمودند و چه بسا با توجه به ابعاد گسترده حج است كه بر اين فريضه عظيم تأكيد فراوان شد و قرآن مجيد آن را حق مستقيم خداوند بر بندگان خواند، آنجا كه فرمود: وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ...

«حج خانه خدا، حق خدا بر مردم است، كسانى كه استطاعت آن را دارند.» (4)


1- همان، ج 20، ص 18
2- صحيفه نور، ج 20، ص 227
3- همان.
4- آل عمران: 97

ص: 241

از اين رو است كه رهبر و دولت اسلامى موظف است درصورتى كه حج تعطيل شود، مردم را به انجام آن مجبور كند و اگر توان مالى نداشتند از بيت المال امكان تشرّف را برايشان فراهم آورد تا خانه خدا خالى از زائر نباشد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«لو عطّل الناس الحجّ لَوَجَبَ عَلَى الإمام أنْ يجبرهم على الحَجِّ ان شاؤوا وانْ أبوا فانّ هذا البيت وضع للحجّ».

«اگر مردم حج را تعطيل كنند، بر امام واجب است آنان را به حج وادارد چه بخواهند و چه نخواهند؛ زيرا اين خانه براى حج نهاده شده است.» (1) امام راحل قدس سره با استفاده از كتاب وسنت، ابعاد مختلف حجّ را به مسلمانان معرفى كرد و به قول يكى از بزرگان، حج را در عصر حاضر اقامه نمود. در يكى از سخنرانى هايش مى فرمايد:

«بيت اللَّه الحرام و كعبه معظم، زائرين عزيزى را در آغوش مى كشد كه حج را از انزواى سياسى و انحراف اساسى به سوى حج ابراهيمى و محمدى سوق داده و حيات آن را تجديد مى نمايند و بت هاى شرق و غرب را در هم مى شكنند و معناى قيام ناس و حقيقت برائت از مشركان را عرضه مى دارند.» (2) امام راحل قدس سره حجى را كه مشتمل بر ابعاد مذكور نباشد حج واقعى نمى داند و مى فرمايد:

«حج بى روح و بى تحرك وقيام، حج بى برائت، حج بى وحدت و حجى كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.» (3) براى تبيين انديشه امام قدس سره بحث را در سه بخش مستقل پى مى گيريم:

الف- بعد معنوى حج ابراهيمى:

يكى از اساسى ترين ابعاد حج ابراهيمى، بعد معنوى و عرفانى آن است.

حج ميعاد عاشقان كوى الهى و شيفتگان وصل دوست و ورود به محضر خداست؛ امام رضا عليه السلام اوّلين خصوصيت حج را همين امر ذكر مى كند و مى گويد:

«عِلَّةُ الحجِّ الوِفادَةِ الَى اللَّهِ».

آنچه موجب وجوب حج گشته سفرمعنوى به سوى خداوند عزّ وجلّ است.» (4) امام بزرگوار در اين باره مى گويد:

«توجه داشته باشيد كه سفر حج سفر كسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست،


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 15
2- صحيفه نور، ج 19، ص 197
3- همان، ج 20، ص 228
4- وسايل الشيعه، ج 8، ص 5

ص: 242

سفر الى اللَّه است شما داريد به طرف خانه خدا مى رويد تمام امورى كه داريد انجام مى دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد سفرتان از اينجا كه شروع مى شود وفد الى اللَّه است. سفر به سوى خداى تبارك و تعالى است.» (1) اين كلام برگرفته از سخن معصوم است؛ على عليه السلام مى گويد:

«الحاجّ وَالْمُعْتَمِر وَفْدُ اللَّه وَحَقّ عَلَى اللَّه تعالى أن يُكْرِمَ وَفْدَهُ وَيُحبّوه بِالْمَغْفِرَة».

«كسانى كه حج يا عمره بجا مى آورند واردين بر خدا هستند و حق است بر خداوند متعال كه واردين خود را اكرام كند و با مغفرت و آمرزش آنها اظهارمحبت نمايد.» (2) بعد معنوى حج آن وقت معلوم مى شود كه با عبادات ديگر مقايسه شود.

حج با مناسك خاص خود، رياضت هاى خاصى را داراست كه در تزكيه نفس و ارتقاى درجات معنوى مؤثر است؛ ترك وطن، گذشتن از مال، تجديد پيمان حضور در مشاعر و دورشدن از آمال و آرزوها و ترك منيت و خودخواهى و خودكامگى و غيره، از جمله آن رياضت هاست. حضرت امام قدس سره جهات معنوى حج را متذكر شده، مى گويد:

«حجاج محترم مواظب باشند كه رضاى غير خداوند را در اعمال خود شركت ندهند و جهات معنوى حج بسيار است و مهم آن است كه حاج بداند كه كجا مى رود و دعوت كى را اجابت مى كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهمانى چيست و بداند هر خودخواهى و خودبينى با خداخواهى مخالف است و با هجرت الى اللَّه مباين و موجب نقص معنويت حج است.» (3) حج كلاس تهذيب نفس و ميدان نبرد با شياطين درون و برون است. هريك از مناسك و مشاعر گامى در جهت غناى روحى، سعه صدر و كسب فضايل اخلاقى است و در حقيقت حج فرار انسان از ظلمت به سوى نور است. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه مباركه فَفِرّوا الَى اللَّه مى گويد:

«من الظلمة الَى الحج»؛ «به سوى خدا بگريزيد»؛ يعنى از ظلمت به حج روآوريد. (4) قرآن مجيد فلسفه قربانى را كه يكى از مناسك حج است رسيدن به تقوا مى داند و مى گويد:

لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ.


1- صحيفه نور، ج 9، ص 238
2- بحار الانوار، ج 96، ص 8
3- صحيفه نور، ج 19، ص 199
4- مستدرك الوسايل، ج 8، ص 11

ص: 243

«گوشت ها و خون هاى اين قربانيان هرگز به خدا نمى رسد بلكه آنچه به خدا مى رسد تقوا و پرهيزكارى است.»

در روايات اسلامى بار معنوى حج آن چنان است كه بدون آن حج معنايى ندارد و اطلاق حاج بر كسى كه به اين بعد انسان ساز توجه نداشته باشد، نادرست است. در مراسم حج شخصى خدمت امام سجاد عليه السلام عرض كرد:

«ما أكثر الحجيج».

حج گزاران چه بسيارند! حضرت در پاسخ او گفت: «ما أكثر الضّجيج وأقلّ الحَجيج»؛ «چقدر ناله ها زياد است و حاجى كم.» (1) سفر حج فرصت مناسبى براى خودسازى و پرورش فضايل اخلاقى است.

امام راحل قدس سره احياگر حج ابراهيمى در عصر حاضر، براى دست يابى به مقاصد معنوى حج، عمل كردن به مناسك به طور صحيح را مورد تأكيد قرار داده، مى گويد:

«مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى نمايد، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج به طور صحيح و شايسته و موبه مو عمل شود.» (2) همچنين حصول ابعاد ديگر حج؛ اعم از سياسى واجتماعى را متوقف بر تحقّق بعد معنوى حج مى داند و مى گويد:

«بعد سياسى و اجتماعى آن حاصل نمى گردد مگر آن كه بعد معنوى و الهى آن جامه عمل پوشد و لبيك هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نماييد ولبيك گويان براى حق نفى شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوى او جل وعلا هجرت نماييد ... و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايى يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد نمى توانيد جهاد فى سبيل اللَّه و دفاع از حريم اللَّه نماييد.» (3) ب- بعد اجتماعى حج ابراهيمى:

يكى از مهم ترين ابعاد حج كه وجه مميز حج ابراهيمى با حج غير ابراهيمى است بعد اجتماعى، حج است. از آنجا كه اسلام دينى اجتماعى است احكامى كه در اين دين وضع شده خالى از بعد اجتماعى نيست، حتى اگر به صورت فردى اقامه گردد و نمونه بارز آن حج است. قرآن مجيد دراين باره مى گويد:


1- سفينة البحار، ج 2، ص 71
2- صحيفه نور، ج 19، ص 44
3- همان.

ص: 244

وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ* لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ .... (1)

«مردم را براى حج دعوت كن تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دور بيايند تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و نام خدا را در ايام معينى ببرند.»

آيه فوق به صراحت بيان مى كند كه حج مشتمل بر منافع دنيوى و اخروى است، چون هيچگونه محدوديتى در واژه «منافع» نيست. تمام منافع و بركات معنوى و مادى و فوايد فردى و اجتماعى را شامل مى شود و در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه آن حضرت گفت: «منافع دنيا و منافع آخرت، هر دو را در بر مى گيرد.» (2) در آيه ديگر قرآن مجيد مى فرمايد:

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرام قِياماً لِلنّاس؛ «خداوند كعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.» (3) با توجه به وسعت معناى «قياماً للناس»، مسلمانان مى توانند در پناه اين خانه و دستور سازنده حج كارهاى خود را سامان بخشند.

در روايتى از امام رضا عليه السلام، منافع سرشار حج و ابعاد عبادى- اجتماعى آن ذكرشده است. آن حضرت پس از ذكر منافع معنوى، به منافع مادى مى پردازد و مى گويد:

«تجديد الحقوق وخطر الأنْفُس عَنِ الْفساد وَ مَنْفعة من في الْمشرق و المغرب وَمَنْ في البَرّ والْبَحْر و ممّن يحجّ و ممّن لا يحجّ من تاجر وجالب و بايع و مشترٍ وكاتب ومسكين وقضاء حوائج أهل الأطراف المواضع الممكن لهم الاجتماع فيها كذلك ليشهدوا منافع لهم». (4) «در اين سفر زائر بيت موفق به تجديد حقوق و وادار كردن نفس به تقوا و حفظ نفس از فساد مى گردد. اين سفر منبع خير و بركت برا ى اهل شرق و غرب و اهل آب و خشكى است و نيز براى كسى كه حج مى گزارد و آن كه در اين مسير نسيت از تاجر فراهم كننده جنس و فروشنده و خريدار و نويسنده و از كار افتاده و خلاصه برنامه حج، برآورنده حوائج مردم اطراف آن سرزمين و مواضعى است كه اجتماع براى اهل آن ممكن است تا شاهد بهره هاى آن براى خود باشند.»

به طوركلى مى توان ابعاد اجتماعى


1- حج: 28- 27
2- تفسير نمونه، ج 14، ص 72
3- مائده: 97
4- بحار الانوار، ج 96، ص 32

ص: 245

حج ابراهيمى را در چند محور مورد بررسى قرار داد:

1- شناخت ملل مختلف و ارزيابى امكانات:

موسم حج مناسب ترين و بهترين فرصت براى آشنايى و ارتباطات مسلمانان با يكديگر است. امام صادق عليه السلام در پاسخ به پرسش علّت تشريع حج مى گويد:

«انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ ... وَأَمَرَهُمْ بِما يَكُونُ مَنْ أمرِ الطَّاعةِ في الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِم مِنْ أَمْرِ دُنْياهُم فَجَعَلَ فِيه الإجْتماع مِنَ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ وَلِيَتَعارَفُوا».

«خداوند مردم را آفريد ... و آنچه از دستورهاى دينى و مصلحت هاى دنيوى آنان بود مقرر داشت. پس حج را تشريع كرد تا مردم از شرق و غرب گرد هم آيند و با يكديگر آشنا شوند.» (1) حج مركز اجتماع سالانه جهانى مسلمانان است كه در آن مراسم معارفه عمومى انجام مى گيرد. امام راحل قدس سره دراين باره مى گويد:

«حج بهترين ميعادگاه معارفه ملّت هاى اسلامى است كه مسلمانان با برادران و خواهران دينى و اسلامى خود از سراسر جهان آشنا مى شوند.» (2) البته اين آشنايى و معارفه زمينه بررسى مشكلات امت اسلامى را فراهم مى كند.

امام همچنين مى فرمايد:

«حج براى اين است كه مشكلات يك سال مسلمين را بررسى كنند و درصدد رفع مشكلات برآيند.» (3) بر اين اساس در طول تاريخ حتى در دوران هاى خفقان بارى كه خلفا و سلاطين جور اجازه نشر احكام اسلامى را به مسلمانان نمى دادند، آنها با استفاده از اين فرصت، مشكلات خود را حل مى كردند و با تماس گرفتن با ائمه معصوم عليهم السلام و علماى بزرگ دين، معضلات فكرى و فرهنگى خود را برطرف مى ساختند.

2- تحكيم وحدت بين مسلمانان:

در ميان احكام اجتماعى اسلام، شايد كمتر مسأله اى را بتوان يافت كه به اندازه «وحدت» از آن سخن رفته باشد. دهها آيه قرآن به صورت مستقيم و غيرمستقيم درباره وجوب وحدت و پرهيز از اختلاف ديده مى شود. در اينجافقط به دو مورد


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 9
2- صحيفه نور، ج 20 ص 131
3- همان، ج 18، ص 66

ص: 246

اشاره مى كنيم:

قرآن مجيد وحدت و تأليف بين قلوب را از نعمت هاى الهى مى داند و مى فرمايد:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا.

«همگى به ريسمان خدا در آويزيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد كه دشمنان يكديگر بوديد و او در ميان دل هاى شما الفت داد و به نعمت او با هم برادر شديد و بر لبه پرتگاه آتش بوديد و او شما را از آن برهاند.» (1) و از سوى ديگر قرآن مجيد براى تفرقه و اختلاف عذاب شديدى را در نظر گرفته است و مى فرمايد:

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.

«مانند آنان نباشيد كه پس از آن كه روشنگرى ها برايشان آمد پراكنده شدند و با يكديگر اختلاف ورزيدند و اينان عذابى سهمگين دارند.» (2) قرآن كريم وحدت را عامل اقتدار و شوكت امت اسلامى و تفرقه را عامل ضعف و ناتوانى دانسته مى فرمايد:

وَاطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَه وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ.

«از خدا و پيامبرش پيروى كنيد و با يكديگر نزاع مكنيد كه ناتوان مى شويد و شوكت شما مى رود.» (3) يكى از سياست هاى قدرت طلبان در طول تاريخ ايجاد تفرقه ميان مردم بوده است تا از طريق گل آلود كردن آب ماهى بگيرند. شعار «تفرقه بينداز و حكومت كن» حكايت از آن ترفند شيطانى دارد. براى مقابله با اين سياسيت استعمارى، اسلام وحدت اسلامى را نه به عنوان تاكتيك و فريضه اى موقّت، بلكه به عنوان استراتژى و اصل و فريضه ثابت مطرح نموده است.

بر اين اساس قرآن مجيد مى فرمايد:

انَّمَا الْمُؤمِنُونَ اخْوَة؛ «البته كه مؤمان با يكديگر برادرند.» (4) برادرى مسلمانان اقتضا مى كند كه با يكديگر وحدت داشته باشند. در روايات بسيارى از معصومين عليهم السلام، موضوع وحدت امّت اسلامى مطرح شده است. على عليه السلام مى فرمايد:


1- آل عمران: 103
2- آل عمران: 105
3- انفال: 46
4- حجرات: 10

ص: 247

«الْزِمُوا السّواد الأَعْظم فانّ يد اللَّه على الجماعة اياكم والفرقة فان الشاذّ من الناس للشيطان كما ان الشاذ من الغنم لذئب».

«با اكثريت باشيد كه دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد كه جدامانده از مردم بهره شيطان است همان گونه كه گوسفند دورافتاده از گله نصيب گرگ بيابان است.» (1) حال كه به اهميت اين موضوع پى برديم اين پرسش مطرح مى شود كه چه موسمى بهتر از موسم حج و چه مكانى برتر از مكه براى تحقق اين امر خطير وجود دارد؟ امام راحل قدس سره منادى حج ابراهيمى دراين باره مى گويد:

«اين وحدت كه اسلام شريف و قرآن كريم بر آن پافشارى كرده اند با دعوت و تبليغ دامنه دار بايد به وجودآيد و مركز اين دعوت و تبليغ مكه معظمه در زمان اجتماع مسلمين براى فريضه حج است كه ابراهيم خليل اللَّه و محمد حبيب اللَّه شروع و در آخر الزمان حضرت بقيةاللَّه ارواحنا لمقدمه الفدا تعقيب مى كند. به ابراهيم خليل اللَّه خطاب مى شود كه مردم را به حج بخوان تا براى شهود منافع خود، از همه اقطار بيايند. اين منافع جامعه است؛ منافع سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى.» (2) امام قدس سره تحكيم وحدت بين مسلمانان را يكى از وظايف الهى در موسم حج مى داند و مى فرمايد:

«بايد توجه داشته باشيد كه اين اجتماع بزرگ كه به امر خداوند تعالى در هر سال در اين سرزمين مقدس فراهم مى شود، شما ملّت هاى مسلمان را ملكف مى سازد كه در راه اهداف مقدسه اسلام مقاصد عاليه شريعت مطهّره و در راه ترقى و تعالى مسلمين و اتحاد و پيوستگى جامعه اسلامى كوشش كنيد.» (3) امام قدس سره در سايه وحدت امّت اسلامى، در پى ايجاد جبهه مستضعفين در اجتماع پرشكوه حج بودند و مى فرمودند:

«از جمله وظايف در اين اجتماع عظيم، دعوت مردم و جوامع اسلامى به وحدت كلمه و رفع اختلافات بين طبقات مسلمين است كه خطبا و گويندگان و نويسندگان در اين امر حياتى اقدام نمايند و كوشش كنند در بوجود آوردن جبهه مستضعفين كه با وحدت جبهه و وحدت كلمه و شعار «لا الهَ الّا اللَّه» از تحت اسارت قدرت هاى شيطانى و اجانب و استعمارگران واستثمارگران بيرون آيند


1- نهج البلاغه، تصحيح فيض الاسلام، خطبه 127
2- صحيفه نور، ج 18، ص 90
3- همان، ج 1، ص 156

ص: 248

و با اخوت اسلامى بر مشكلات غلبه پيدا كنند.» (1) 3- اهتمام به امور مسلمانان:

يكى از فرايض خطير و اساسى كه نشانه مسلمانى است، اهتمام به امورِ مسلمانان است. از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه: «مَنْ أصْبَحَ لا يَهْتَمّ بأموُر الْمسلِمِين فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ «هركسى صبح كند و به امور مسلمانان همّت نگمارد، مسلمان نيست.» (2) معناى حديث آن است كه اگر مسلمانى در ميان مسلمانان زندگى بگذراند و در خدمت آنان نباشد، خودى حساب نمى شود و بيگانه است.

بر اين اساس است كه سعدى مى گويد: «حكما گفته اند برادر كه در بند خويش است نه برادر و نه خويش است.» (3) البته اهتمام به امور مسلمانان، به عنوان كلّى است كه يك سلسله فرايض ديگر، مانند اصلاح ميان مردم، برآورده ساختن نياز مردم و سود رساندن به آنان از مصاديق آن محسوب مى شود. بديهى است كه تحقق اين مقصود در سطح وسيع، در مراسم حج ميسور است. امام خمينى قدس سره دراين باره مى فرمايد:

«اكنون كه موسم حج بيت اللَّه الحرام است و مسلمين از اطراف جهان به زيارت خانه خدا آمده اند، لازم است در خلال اعمال شريفه حج به يكى از بزرگ ترين فلسفه اين اجتماع عظيم توجه داشته و به وضع اجتماعى و سياسى كشورهاى اسلامى رسيدگى كرد، و از گرفتارى هاى برادران ايمانى خود مطلع گشته و در رفع آن در حدّ وظيفه اسلامى و وجدانى كوشش كنند. اهتمام به امر مسلمين از فرايض مهم اسلام است.» (4) حضرت امام قدس سره چاره جويى در مورد مشكلات امت اسلام، به ويژه مسأله مهم فلسطين را وظيفه خطير حجاج مى داند و مى فرمايد:

«امروزقبله اول مسلمين به دست اسراييل اين غدّه سرطانى خاورميانه، افتاده است.

امروز برادران فلسطينى و لبنانى عزيز ما را با تمام قدرت مى كوبد و به خاك و خون مى كشد. امروز اسراييل با تمام وسايل شيطانى تفرقه افكنى مى كند. بر هر مسلمانى لازم است كه خود را عليه اسراييل مجهز كند. امروز كشورهاى آفريقايى مسلمان ما زير يوغ آمريكا و ساير اجانب و سرسپردگان آنان دست و پا مى زنند.

امروز آفريقاى مسلمان صداى فرياد مظلومانه خود را هرچه بيشتر بلند


1- صحيفه نور، ج 9، ص 225
2- اصول كافى، ج 3، ص 238
3- گلستان، باب 2
4- صحيفه نور، ج 2، ص 172

ص: 249

مى كند. فلسفه حج بايد جوابگوى اين فريادهاى مظلومانه باشد.» (1) در جاى ديگر مى فرمايد:

«براى آزادى سرزمين اسلامى فلسطين از چنگال صهيونيسم، دشمن سرسخت اسلام و انسانيت، چاره انديشى كنيد.» (2) 4- رايزنى و شور و مشورت و مبادله فرهنگى:

در اسلام شور و مشورت از جايگاه ويژه اى برخوردار است. در قرآن ضمن اين كه يك سوره «شورى» ناميده شده، در سه آيه به شورا پرداخته شده است. خداوند متعال به پيامبرش دستور مى دهد كه در امور اجتماعى با مردم مشورت كند و مى فرمايد: وَشاوِرْهُمْ فِي الأَمْر؛ «و در كار با آنان مشورت كن» (3) و در آيه ديگر يكى از اوصاف مؤمنان را مشورت كردن مى داند و مى فرمايد:

وَامْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُم؛ «مؤمنان كارشان با مشورت با يكديگر است.» (4) علاوه بر آيات، رواياتِ بسيارى از ائمه اطهار عليهم السلام درباره مشورت وارد شده است كه براى پرهيز از اطاله كلام، از ذكر همه آنها خوددارى مى كنيم و فقط به روايتى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بسنده مى كنيم كه فرموده است:

«اذا كان امراؤكم خياركم واغنياؤكم سمحاءكم وأمركم شورى بينكم فظهر الأرض خير لكم من بطنها واذا كان امراؤكم شراركم واغنياؤكم بخلاءكم ولم يكن امركم شورى بينكم فبطن الارض خير لكم من ظهرها».

«هنگامى كه زمامداران شما نيكانتان و توانگران شما سخاوتمندانتان باشند و كارهايتان به مشورت انجام شود پس روى زمين از زير زمين براى شما بهتر است اما هنگامى كه زمامداران شما بدان و توانگران شما افراد بخيل باشند و كارهايتان به مشورت انجام نشود پس زير زمين از روى زمين براى شما بهتر است.» (5) وقتى على عليه السلام خود را از مشورت بى نياز نمى داند آنجا كه مى فرمايد: «فلا تكفّوا عَنْ مَقالة بحقّ أو مشورة بعدل».

«از گفتن حق يا مشورت به عدل خوددارى نكنيد.» (6) تكليف آحاد جامعه اسلامى روشن مى شود.

بر اين اساس، هر حكومتى براى پيشبرد مقاصد خود در كنار قواى ديگر، قوه مقننه، كه وظيفه قانون گذارى بر اساس


1- همان، ج 9، ص 226
2- همان، ج 1، ص 156
3- آل عمران: 159
4- شورى: 38
5- ابوالفتوح رازى، تفسير روح الجنان، ج 1، ص 674
6- نهج البلاغه، تصحيح فيض الاسلام، خطبه 207

ص: 250

مشورت دارد، در نظر مى گيرد و علاوه بر آن در هيأت وزيران بسيارى از لوايح و قوانين مورد بررسى قرار مى گيرد. در سطح ملل اسلامى و به تعبير امت واحده اسلامى رايزنى و مشورت و تبادل نظر بايد به شكل مدرن و پويا انجام گيرد و زمانى مناسب تر از موسم حج و محلى نيكوتر از محل اجتماع بزرگ حج جهت تحقق اين امر ديده نمى شود. اقوام و ملل مختلف مى توانند از اين فرصت استثنايى استفاده نمايند و آخرين تجارب سودمند خود را در اختيار مسلمانان قرار دهند و نقاط ضعف و قدرت را با نظر كارشناسى مطرح نمايند. در اين صورت نشست سالانه و همايش بين المللى تبادل افكار شكل واقعى خود را پيدا مى كند. حج مى تواند مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگى شود و انديشمندان جهان اسلام در ايامى كه در مكه و مدينه هستند، گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند.

امام صادق عليه السلام يكى از فوايد حج را همين رايزنى و تبادل فرهنگى مى داند آنجا كه مى فرمايد:

«فجعل فيه الاجتماع مِنَ الشرق والغرب وليتعارفوا و ... لتعرف آثار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله وتعرف اخباره ويذكر وَلا ينسى».

«اجتماع مردم شرق و غرب را در آيين حج مقرر داشت تا آثار پيامبر صلى الله عليه و آله و اخبار او شناخته شود و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموش نكنند.»

و سپس در آخر مى فرمايد:

«اگر هر قوم وملّتى تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلى كه در آن است بينديشند، همگى نابود مى گردند و كشورهايشان ويران مى شود. منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گيرد.» (1) امام راحل قدس سره دراين باره مى فرمايد:

«حجاج محترم جهان را دور هم گرد آورده و در مصالح اسلام و مشكلات مسلمين تبادل آراء نموده و در حل مشكلات و راه رسيدن به آرمان مقدس اسلام تصميمات لازم را اتخاذ نماييد و راههاى اتحاد بين همه طوايف و مذاهب اسلامى را بررسى كنيد.» (2) در جاى ديگر مى فرمايد: در اين اجتماع مقدس، حج اولًا- در مسائل سياسى اسلام و ثانياً- در مسائل خصوصى كشورهاى اسلامى تبادل نظر كرده، ببينند


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 9
2- صحيفه نور، ج 20، ص 131

ص: 251

كه در داخل كشورها با دست استعمال و عمال آن بر برادران مسلمان آنان چه مى گذرد. (1) 5- اجراى فريضه مهم امر به معروف و نهى از منكر:

يكى از ابعاد اجتماعى حج، انجام مسؤوليت همگانى و نظارت عمومى و ملّىِ امر به معروف و نهى از منكر است.

امر به معروف و نهى از منكر اختصاص به مسائل فردى و فرعى و جزئى ندارد و از تكيه و تأكيداتى كه اسلام بر اين فريضه دارد و توبيخ شديدى كه تاركان آن را كرده، معلوم مى شود كه نظر اسلام تنها به اصلاح فرد و تغيير در روش و گفتار افراد نيست بلكه افزون بر آن، اصلاح اجتماع در سرلوحه برنامه هاى اسلام قرار دارد. قرآن مجيد امتى را مى ستايد كه به اين وظيفه خطير عمل مى كنند آنجا كه مى فرمايد:

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه

«شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديد آمده اند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.» (2) معيار بهترين امت بودنِ مسلمانان اين است كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و به خدا ايمان دارند. در اهميت اين موضوع همين بس كه على عليه السلام آن را برتر از همه اعمال نيك دانسته و مى فرمايد:

«اعمال البرّ كلّهاوالجهاد في سبيل اللَّه عند الأمر بالمعروف والنهى عن المنكر الا كنفثة في بحر لجّىّ».

«همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر جز دميدنى در درياى پهناور نيست.» (3) و امام باقر عليه السلام آن را فريضه زير بنا و پايه ديگر اعمال مى داند و مى فرمايد:

«ان الأمر بالمعروف والنهى عن المنكر سبيل الأنبياء ومنهاج الصلحاء وفريضة عظيمة بها تقام الفرائض».

«امر به معروف و نهى از منكر راه و روش پيامبران و صالحان است. فريضه اى بزرگ است كه در پرتو آن ديگر فرايض برپا مى شود.» (4) و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«اذا امّتي تَواكَلَتْ الأمْر بِالْمَعْرُوف وَالنّهي عَنِ الْمُنْكَر فليأذنوا بوقاع مِنَ اللَّه».


1- همان، ج 1، ص 157
2- آل عمران: 110
3- نهج البلاغه، قصار.
4- وسايل الشيعه، ج 11، ص 395

ص: 252

«هرگاه امت من امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند، اعلام جنگ با خدا نموده اند.» (1) حج ابراهيمى حجى است كه زمينه تحقق اين فريضه الهى را فراهم نمايد و به راستى كدام اجتماع از اين اجتماع پرشكوه حج بالاتر و كدام فرصت و شرايط سزاوارتر كه بتوان اين فريضه مهم را در سطح وسيع به مرحله اجرا در آورد؟! امام بزرگوار قدس سره در پيام هاى خود به اين نكته اشاره كرده اند:

«به دانشمندانى كه در اين اجتماع شركت مى كنند از هر كشورى كه هستند لازم است براى بيدارى ملت ها بيانيه هاى مستدلى با تبادل نظر صادر كرده و در محيط وحى بين جامعه مسلمين توزيع نمايند و نيز در كشورهاى خود پس از مراجعت نشر دهند و در آن بيانيه ها از سران كشورهاى اسلامى بخواهند كه اهداف اسلام را نصب العين خود قرار داد، اختلافات كنار گذاشته براى خلاصى از چنگال استعمار چاره بينديشند.» (2) در جاى ديگر مى فرمايد:

«در اين فرصت مغتنم، روحانيون معظم و مسؤولين تبليغات حج براى انتقال تجارب انقلاب و ارائه خط مشى هاى سياسى در پرتو احكام قرآن و نقش عظيم روحانيت اسلام در رهبرى مردم و جامعه نقش كارسازى بايد ايفا بنمايند.» (3) ج- بعد سياسى حج ابراهيمى:

يكى از ابعاد مهم حج ابراهيمى، بعد سياسى آن است و شايد مهم ترين نقطه تمايز بين حج ابراهيمى و حج غير ابراهيمى همين بعدب سياسى حج باشد كه متأسفانه مورد غفلت بسيارى از مسلمانان قرار گرفته است. امام راحل قدس سره به منظور احياى حج ابراهيمى همواره در پيام ها و سخنرانى ها از اين موضوع سخن گفته اند و در موارد مختلف بر اجراى آن تأكيد ورزيده اند. و نيز غفلت از اين امر خطير را ناشى از توطئه تبليغاتى استكبار جهانى مى داند و مى فرمايد:

«از همه ابعاد آن (حج)، مهجورتر و مورد غفلت تر، بُعد سياسى اين مناسك عظيم است كه دست خيانتكاران براى مهجوريت آن بيشتر در كار بوده و هست و خواهد بود.» (4) در جاى ديگر مى فرمايد:

«مع الأسف دامنه تبليغات گمراه كننده به


1- همان، ص 394
2- صحيفه نور، ج 1، ص 156
3- همان، ج 20، ص 125
4- صحيفه نور، ج 19، ص 43

ص: 253

قدرى بوده و هست كه دخالت در هر امر اجتماعى و سياسى را در جامعه مسلمين برخلاف وظايف روحانيون و علماى دين مى دانند و دخالت در سياست را گناهى نابخشودنى مى خوانند.» (1) با توجه به اين تبليغات گسترده و ذهنيت تفكيك حج از سياست، امام رابطه حج و سياست را به وضوح مطرح ساخت و فرمود:

«حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بُعد سياسى اش كمتر از بعد عبادى اش نيست. بعد سياسى علاوه بر سياستش خودش عبادت است.» (2) اصرار امام قدس سره تا جايى است كه حج بدون سياست را حج نمى داند و مى فرمايد:

«حج كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلام را در تمامى زواياى زندگى بايد جستجو نمود ... ولى چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است و به همان اندازه اى كه آن كتاب زندگى و كمال و جمال در حجاب هاى خودساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكرى هاى ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت هر زندگى و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است. حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است.

سرنوشتى كه ميليون ها مسلمان هر سال به مكه مى روند و پا جاى پاى پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر مى گذارند ولى هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد صلى الله عليه و آله كه بودند و چه كردند.

هدفشان چه بود. از ما چه خواسته اند؟

گويى به تنها چيزى كه فكر نمى شود به همين است مسلم حج بى روح و بى تحرك و قيام، حج بى برائت، حج بى وحدت و حجى كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.» (3) امام اقامه حج ابراهيمى و محمدى صلى الله عليه و آله را در گرو برائت كه يك نوع حركت سياسى است مى داند و مى فرمايد:

«در اين مقطع زمانى تكليف الهى حجاج است كه اگر مطلبى از گويندگان شنيدند كه بوى ايجاد اختلاف بين صفوف مسلمانان را مى دهد انكار كنند و برائت از كفار و سردمداران آنان را از وظايف خود در مواقف كريمه بدانند تا حج آنها حج ابراهيمى ابوالأنبياء- صلوات اللَّه عليه- باشد و حج محمدى صلى الله عليه و آله و الا «ما اكثر الضجيج واقلّ الحجيج» درباره آنها صادق است.» (4)


1- همان، ص 41
2- صحيفه نور، ج 18، ص 66
3- همان، ج 20، ص 227
4- صحيفه نور، ج 19، ص 46

ص: 254

بعضى ممكن است تصور كنند بُعد سياسى حج از ابتكارات رهبر كبيرانقلاب حضرت امام خمينى قدس سره است و پيشينه تاريخى ندارد. امام قدس سره اين پندار نادرست را كه از جهل و غفلت و عدم آشنايى با قرآن و حديث سرچشمه مى گيرد، ناصحيح مى داند و مى فرمايد:

«سياست حج، سياستى نيست كه ما درست كرده باشيم حج سياست اسلامى است ما از اول بنايمان بر اين بوده است به حج آن طورى كه بوده است عمل كنيم، همان طوركه پيغمبر اكرم بت ها را در كعبه شكست ما هم بت ها را بشكنيم و اين بت ها كه در زمان ما هستند از آن زمان بالاتر و بدترند.

اما محورهاى بعد سياسى حج عبارتند از:

الف- برائت از مشركين:

مهم ترين محور بُعد سياسى حج، برائت از مشركين است. امام در اثبات اين امر به سنت ابراهيمى و محمدى صلى الله عليه و آله تمسك كرده و پيروى از آن را لازم دانسته اند. قرآن مجيد فلسفه بناى خانه كعبه را دعوت به توحيد و نفى شرك مى داند و مى فرمايد:

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.

«به خاطر بياور زمانى را كه محلّ خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم و به او گفتيم جيزى را شريك من قرار مده و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك گردان.» (1) امام راحل قدس سره در تفسير اين آيه مى فرمايد: «اين تطهير از همه ارجاس است كه بالاترين آنها شرك است كه در صدر آيه كريمه است.» (2) اما دستورى كه خدا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله داده است: وَأَذَانٌ مِنْ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِى ءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ ....

«اين اعلامى است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند فرستاده او از مشركان بيزارند.» (3) در ادامه مى فرمايد: «كدام خانه اى سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت والناس كه در آن به هرجه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و يا دون صفتى و نامردمى است عملًا و قولًا پشت شود و در تجديد ميثاق الست بربّكم بت آلهه ها و اربابان متفرقون شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگ ترين


1- حج: 26
2- صحيفه نور، ج 18، ص 87
3- توبه: 3

ص: 255

حركت سياسى پيامبر صلى الله عليه و آله در وَأَذَانٌ مِنْ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ زنده بماند و تكرار شود؛ چرا كه سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و اعلام برائت كهنه شدنى نيست.» (1) ممكن است كسى بگويد: اعلام برائت از مشركين، يك مانور سياسى بود كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به مرحله اجرا در آمد چه دليلى بر انجام آن مانور سياسى در زمان كنونى وجود دارد؟ امام با توجه به اين شبهه مى فرمايند:

«فرياد برائت از مشركان، مخصوص به زمان خاص نيست. اين دستور است و جاويد.» (2) ممكن است توهّم شود كه اعلام برائت ازمشركين در موسم حج چه ضررى متوجه استكبار مى كند و چه نفعى براى امت اسلامى دارد؟ امام در پاسخ اين پرسش چنين مى گويد: «راهپيمايى مكه و مدينه است كه بسته شدن شيرهاى نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپيمايى هاى برائت در مكه و مدينه است كه به نابودى سرسپردگان شوروى و امريكا ختم مى شود.» (3) ب- نمايش قدرت اسلام

برائت از مشركان، علاوه بر اعلام نفرت و تبرى از دشمنان اسلام، نمايش قدرت اسلام و رژه جمعىِ امت اسلامى است. على عليه السلام مى فرمايد:

«الحج تقوية للدين»؛

«خداوند حج را براى تقويت آيين اسلام تشريع كرد.» (4) به اين انتظار از حج وقتى جامه عمل پوشيده مى شود كه خانه مقدس خدا رمز وحدت مردم و مركز اجتماع دل ها و همايش سياسى جامعه اسلامى باشد. اگر مى بينيم در روايات، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف تلقّى شده است، آنجا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«هو (الحجّ) احد الجاهدين هو جهاد الضعفاء»؛

«حج يكى از دو جهاد است، حج جهاد ضعيفان است.» (5) معلوم مى شود كه همان آثار و ثمراتى كه جهاد دارد، حج نيز داراست. جهاد جنگ مسلّحانه با كافران و حج جنگ سرد با كافران است؛ چون حج محل نمايش اقتدار و عظمت امت اسلامى است. يكى ديگر از ابعاد سياسى حج ايجاد رابطه مردم با رهبرى است؛ زيرا ابعاد ديگر حج مانند اتحاد و يكپارچگى و اهتمام به امور مسلمين و غيره در سايه رهبرى و امامت قابل تحقّق است. بر اين اساس موسم حج زمان مناسبى براى تجديد پيمان با ولىّ امر مسلمين است و روايات بسيارى دراين باره وجود دارد؛ از جمله امام باقر عليه السلام مناسك


1- صحيفه نور، ج 20، ص 111
2- صحيفه نور، ج 20، ص 21
3- همان، ص 233
4- نهج البلاغه، قصار 252
5- الوافى، چاپ اول، ج 12، ص 215

ص: 256

بدون رهبرى را به منزله انجام اعمال پيرامون سنگ مى داند كه از روح و معنا خارج است. (1) امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

«مردم دستور دارند به سوى اين سنگ ها بيايند سپس به دور آنها طواف كنند آنگاه به پيشگاه ما آمده از ولايت خودشان نسبت به ما خبر دهند و نصرت و يارى خود را در تمام زمينه ها به ما عرضه كنند.» (2) پى نوشتها:


1- عيون الاخبار، ج 2، ص 262
2- بحار الانوار، ج 96، ص 374

ص: 257

ص: 258

ص: 259

نگرش حضرت امام خمينى قدس سره به حج در مطبوعات كشور

فهرست ذيل مشتمل است بر: گزيده مقاله هاى مطبوعات كه به مسائل «حجّ از ديدگاه امام خيمينى قدس سره» پرداخته اند.

از آنجا كه مطالب بسيارى از مقاله ها مهمّ يا درخورد اعتنا نبود از فهرست حذف گرديد. همچنين در بسيارى از شماره هاى فصلنامه ميقات حجّ عربى و فارسى بخشهايى از سخنان امام چاپ شده است كه نيازى به آوردن آنها نبود.

نويسنده نشريه شماره تاريخ صفحه

فرمان 2315/ 01/ 158- 4

عنوان: ديدار از امام خمينى يك حج روحانى است

چكيده: پدر «ارنستو كاردنال» نماينده جنبش چريكى ساندنيستها طى سخنانى در مورد امام گفت ايشان نشان داد كه دين واقعى افيون توده ها نيست. وى در ادامه توضيحات مختصرى در اين مورد داده است.

معاديخواه جمهورى اسلامى 22685/ 07/ 1160

عنوان: پرچم حج در اهتزاز است

چكيده: معاديخواه: معاديخواه طى مصاحبه اى در مورد پيام امام به ملك خالد درباره حج اظهار نظر كرده است او به نفوذ معنوى امام در بين مسلمانان اشاره كرده و اين كه ايشان ريشه

ص: 260

مشكلات مسلمين را در اختلاف و نفاق مى داند.

پيام انقلاب 1991/ 05/ 2762

عنوان: سمينار حج و وحدت اسلامى در سيرالئون

چكيده: گزارشى از سمينار حج و وحدت اسلامى در اين صفحه به چاپ رسيده است. آقا شيخ شهان يكى از سخنرانان سمينار در مورد ايجاد حكومت اسلامى توسط امام اظهار داشته است: «وحدت رهبرى در سراسر جهان اسلامى مخصوص علما و فقهاست و من در ميان آنها به ويژه فقيه و امام و رهبرى را نام مى برم كه اولين جمهورى اسلامى را در ايران بنيان گذارده و او امام خمينى است» دو تن از سخنرانان ديگر اين سمينار در خصوص رهبرى امام مطالبى ارائه نموده اند.

نامه انقلاب اسلامى 0019/ 00/ 5363- 59

عنوان: حج از ديدگاه امام

چكيده: در اين مقاله تحليلى درباره ديدگاه هاى امام نسبت به حج ارائه شده كه محورهاى آن، وحدت، عدم تفكيك دين از سياست، آگاهى از فلسفه حج و تاكيد بر كتاب و سنت مى باشد.

جمهورى اسلامى 131499/ 05/ 1063

عنوان: زائران ايرانى بيت الله الحرام (پيام ...)

چكيده: مقاله تأكيد امام بر حسن ظن داشتن به مردم و اعتماد به آنان را طرح و بررسى كرده است.

كيهان 0312505/ 05/ 264

عنوان: سياست هاى اسلام در حج و تحليل هاى اشتباه

چكيده: تحليل هاى غرب و برخى از مبارزين داخل كشور از قانون مندى اسلام و عملكرد رهبرى امام و استفاده غرب از واژه «خمينيسم» از موارد مطروحه در اين مقاله است.

رسالت 23173/ 05/ 1265

عنوان: پيام امام امت به حجاج بيت الله الحرام (شناخت ...)

چكيده: نويسنده مقاله به توضيح و تبيين پيام امام درباره توبيخ و برخورد جدى با عالمان دنياطلب و دين فروشان عافيت جو پرداخته است.

ص: 261

واعظزاده خراسانى، محمدمشكوه 0015/ 00/ 1166- 29

عنوان: تحليلى از حج خونين و پيام امام

چكيده: اين مقاله پيام امام خطاب به حجاج بيت الله الحرام را تحت عناوين زير مورد بحث و بررسى قرار داده است: هجرت الى الله و شهادت- عرفان، اخلاص، تقوا، شهادت- جهاد در راه خدا و خلق و مقاومت تا مرز شهادت- حمايت از محرومان و جهاد با مستكبران- طرح اقتصاد اسلامى در برابر نظام اقتصادى شرق و غرب- سياست گرايش به محرومان- حمايت از مسلمانان و مستضعفان جهان و ستيز با ابر قدرت ها و استعمار گران (لبنان، فلسطين، افغانستان)- وحدت اسلامى در پناه قرآن و عترت- تجلى وحدت اسلامى در حج- رسالت و روح حج- رسالت مسجد جمعه) و جماعات- عظمت اسلام، انقلاب ايران و ملت ايران- جنگ تحميلى و صلح تحميلى- هشدار به آمريكا و كشورهاى خليج فارس- مقام روحانيت و وظايف آن. در خصوص هر يك از محورهاى فوق توضيح داده است.

اطلاعات 1118236/ 05/ 666

عنوان: همراه با امام به سوى حج، پايگاه انقلابى جهانى اسلام

چكيده: ديدگاه سياسى حج از نظر امام در اين مقاله به تفصيل مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده يكى از مهم ترين آثار حج را ايجاد وحدت بين مسلمين دانسته، آن را از ديدگاه امام بررسى نموده است.

ابرار 04182/ 04/ 68 1- 8

عنوان: تأكيد بر پيروى حجاج از پيام هاى امام در مراسم حج

چكيده: گزارشى است از سمينار سراسرى حج علماى نيجريه كه در آن مطالبى از شخصيت ها در تجليل از شخصيت امام و پيروى از نظر ايشان در رابطه با حج آمده است.

مير دامادى، سيد حسن ابرار 24198/ 04/ 368

عنوان: آن سوى حج خونين

چكيده: سلسله مقالات درباره حج و رخدادهاى «حج خونين». در اين شماره به بيان مطالبى در مورد نظر امام درباره قدرت هاى بزرگ و نيز خط امام پرداخته است.

رسالت 00/ 03/ 3369- 37

عنوان: خاطره ها

چكيده: ويژه نامه: نقل خاطراتى است از آقاى قرهى از همراهان حضرت امام در نجف و

ص: 262

رضا فراهانى راننده بيت ايشان و سيد رحيم ميريان از كاركنان منزل.

پاسدار اسلام 00107/ 08/ 3869، 39

عنوان: ضرورت مقابله با حضور نيروهاى آمريكايى در منطقه

چكيده: عنوان فوق را در طبقه بندى ذيل بررسى مى كند: 1- براندازى نظام كفر و شرك بر جهان و مبارزه با استكبار از اصول جدا ناشدنى انقلاب اسلامى است 2- تداوم مبارزه نيازمند رهبرى ولى الهى است تا مرز حق و باطل را مشخص كند 3- رها ساختن اماكن مقدسه از دست ظالمان از ضروريات است 4- حضور نيروهاى خارجى در جوار بيت الله الحرام به هر بهانه اى، از توطئه هاى استكبار جهانى ست.

ابرار 26728/ 02/ 270

عنوان: حج ابراهيمى كانون معرفت و استيلاى بر شيطان، برائت از مشركين حافظ عزت مسلمين

چكيده: با استناد به رهنمودهاى حضرت امام قدس سره به اهميت برائت از مشركين در حج مى پردازد.

اطلاعات 1319342/ 03/ 570

عنوان: فريضه عبادى- سياسى حج از ديدگاه امام خمينى قدس سره

چكيده: بررسى ديدگاه هاى حضرت امام در برپايى كنگره عظيم و جهانى حج

قدس 291002/ 03/ 170- 8

عنوان: مشكلات جهان اسلام از ديدگاه حضرت امام قدس سره پيام به حجاج بيت الله الحرام

چكيده: با استناد به پيام هاى حج حضرت امام قدس سره مشكلات جهان اسلام را بيان كرده و درك نكردن احكام الهى از جمله حج را بزرگ ترين درد جوامع بشرى ذكر مى كند.

مرتضوى جمهورى اسلامى 2035510/ 06/ 1470

عنوان: پرتوى از سفر حج عكس امام در قلب ماست

چكيده: ارائه و بررسى نظرات و قضاوت ها و سؤالات حجاج ديگر كشورها در ايام حج در موارد ذيل است: 1- جايگاه حضرت امام قدس سره در قلوب و افكار و اعتقادات مسلمين جهان 2- حكم تاريخى امام در مورد سلمان رشدى 3- نامه امام به گورباچف

جمهورى اسلامى 263482/ 03/ 1270 1

ص: 263

عنوان: حج ابراهيمى از ديدگاه امام خمينى قدس سره

چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مى شود.

جمهورى اسلامى 273483/ 03/ 1270

عنوان: حج ابراهيمى از ديدگاه امام خمينى قدس سره 2

چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مى شود.

جمهورى اسلامى 283484/ 03/ 1170

عنوان: حج ابراهيمى از ديدگاه امام خمينى قدس سره 3

چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مى شود.

جمهورى اسلامى 293485/ 03/ 1270

عنوان: حج ابراهيمى از ديدگاه امام خمينى قدس سره 4

چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مى شود.

ولايتى، على اكبر سلام 2539/ 04/ 1070

عنوان: اگر قرار است رابطه با عربستان سعودى كارايى داشته باشد ما ناچاريم كه اين رابطه را گسترش بدهيم

چكيده: حضرت امام قدس سره در زمان حياتشان، چند ماه قبل از رحلت به شخص بنده فرمودند، در حقيقت بنده را مأمور كردند كه من بروم و براى برقرارى حج كار بكنيم

معصومى، على جمهورى اسلامى 243720/ 01/ 1171

عنوان: بيدارى اسلامى و ويژگى هاى آن

چكيده: اين مقاله تحليلى است بر ابعاد بيدارگرى مسلمانان در زمان حاضر كه بر محور انديشه و حركت امام خمينى قدس سره تحت محورهاى ذيل بررسى شده است: 1- ويژگى بيدارى اسلامى در زمان حاضر 2- مبارزه با امان و بى پايان 3- انديشه نه شرقى نه غربى 4- پيوند دين و سياست 5- برائت از مشركان و ظالمان

كيهان 1214489/ 03/ 271

عنوان: خمينى، سيد احمد برگزارى مراسم چهارمين روز از هفته بزرگداشت سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى در جماران

چكيده: در اين سخنرانى به ضرورت دفاع از اصولى كه امام خمينى پايه گذارى كرده بود،

ص: 264

اشاره كرده و برائت از مشركين و توجه به مسائل اساسى جهان اسلام در حج و مبارزه با آمريكا را از اصول فوق بيان مى كند.

خليلى، اكبراطلاعات 1619859/ 12/ 671

عنوان: رو به آفتاب (سفرنامه حج)

چكيده: خاطراتى از سفر حج همراه با مصاحبه با سيد قيام الدين غازى روحانى تبعه تاجيكستان شوروى در مورد تبليغات استكبار عليه حضرت امام اظهار مى كند: وقتى كمونيست ها تبليغ مى كردند كه حضرت آيت الله خمينى (ره) از ماست و تربيت شده مكتب كمونيسم است و اسلام خمينى يعنى كمونيسم. ما مردد مى شديم اما همين كه چهره نورانى امام خمينى (ره) را در تلويزيون هاى خود مشاهده كرديم، ديديم ابهت چهره نورانى ايشان همه را مجذوب مى كند، ما از نورانيت چهره او فهميديم كه او مرد خداست.

نجفى، محمد حسن فقه (كاوشى نو در فقه اسلامى) 0013/ 07/ 371- 17

عنوان: نكته هايى در فقه حج

چكيده: نويسنده ضمن بيان نكاتى درباره حج، مشكلات اجراى اين مراسم در عربستان را تحت عناوين ذيل شرح داده و فتاواى امام را ذكر مى نمايد 1- محدود بودن موافق 2- فزونى جمعيت 3- دگرگونى و پيشرفت وسائل نقليه 4- تقيه مداراتى 5- انعطاف پذيرى

خامنه اى، سيد على كيهان 0914755/ 02/ 1872

عنوان: سخنان رهبر انقلاب پيرامون ابعاد بين الملل حج و محكوميت مذاكرات سازش اعراب و اسرائيل

چكيده: مقام معظم رهبرى در فرازى به اخلاص و نيت الهى امام خمينى در همه امور از جمله شروع نهضت و تبديل حج از يك عمل نيمه تجارتى، سياحتى و تفننى به يك حركت عظيم اسلامى اشاره مى كند.

سلام 13587/ 03/ 1472

عنوان: حج ابراهيمى در منظر امام

چكيده: ضمن برشمردن دستاوردهاى انقلاب، هنر امام را پاك نمودن پيرايه هاى تحميل شده بر معارف دينى ناميد، و سر فصل هاى ذكر شده تحت عناوين ذيل آمده است: 1- بعد معنوى حج 2- ابعاد سياسى حج 3- فلسفه اعمال حج 4- حج و برائت از مشركين 5- امام و حج خونين

ص: 265

محمدى رى شهرى، محمدكيهان 3115039/ 01/ 673

عنوان: فلسفه برائت

چكيده: با اشاره به اهميت برائت در مراسم حج از ديدگاه امام خمينى و اشاره به فرازهايى از فرمايشات ايشان به تعريف شرك، مشرك، موحد و نقش برائت از مشركين در جهان اسلام مى پردازد.

نگهبان 0029/ 02/ 2073- 21

عنوان: امام، احياگر حج ابراهيمى- محمدى صلى الله عليه و آله

چكيده: اشاره اى است به پيام امام خمينى پيرامون برائت امام از مشركين در مرداد ماه 1366

پاسدار اسلام 00149/ 02/ 1673، 17، 43

عنوان: حج جايگاه تبادل نظر و چاره جويى مسلمين

چكيده: به بيان اهميت حج در اسلام، اهميت بعد سياسى، اجتماعى حج و فرازى از توصيه هاى حضرت امام خطاب به حجاج مى پردازد.

قدس 121862/ 03/ 973

عنوان: 14 خرداد، در سوگ غروب خورشيد

چكيده: خصوصيات شخصيت حضرت امام خمينى تحت عناوين ذيل آمده است:

1- شخصيت ممتاز و جاذبه هاى درونى ناشى از مقام قرب الهى 2- قيام الهام گرفته از مكتب اسلام 3- سفارش مردم به تزكيه و توكل 4- نقش ايشان در وحدت و برادرى مسلمين و جهاد با دشمنان داخلى و خارجى اسلامى 5- تربيت فضلا و روحانيون 6- احياى نماز جمعه و حج ابراهيمى 7- تكيه بر استقلال 8- درك صحيح از اسلام و تقيد به احكام آن به عنوان مبناى سياست.

آل احمد، جلال رسالت 242564/ 08/ 273

عنوان: نامه جلال آل احمد به امام از بيت الله الحرام

چكيده: اين نامه كه در سال 1343 پس از آزادى امام خمينى و در مكه نگارش يافته به نپذيرفتن حق اظهار نظر رأى و عمل سعودى ها در رويت هلال ماه از سوى آيت الله حكيم، اصلاحات كتاب غربزدگى در چاپ جديد و نوشته جديد خود در مورد نقش روشنفكران ميان روحانيت و سلطنت اشاره كرده است

ص: 266

شركيان، ناصرمعرفت 0012/ 00/ 3574- 43

عنوان: ابعاد حج در قرآن

چكيده: با اشاره به ديدگاه حضرت امام ابعاد حج را در سه محور ذيل بررسى مى كند: 1- بعد معنوى و عرفانى به منظور تقويت بعد روحانى انسان 2- بعد فرهنگى يعنى مبادله فرهنگ و انتقال ارزشها در بين مسلمين و ريشه كن كردن فرهنگ استعمارى و جاهليت 3- بعد اقتصادى.

خامنه اى، سيد على جمهورى اسلامى 174584/ 01/ 374

عنوان: رهبر انقلاب خطاب به كارگزاران حج: اتحاد مسلمين و اعلام برائت ازمشركين دو واجب قطعى و هميشگى حج است.

چكيده: مقام معظم رهبرى: امام بزرگوار حقيقتاً يك موحد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت همه وجود او خدا را پذيرفته بود و عظمت و عزت الهى را باور داشت، لذا خودش هم عزيز بود. بارها اين جمهورى با آن رهبرى و با آن حمايت مردمى توانست دشمن را ذليل بكند و خودش را عزيز باشد

خامنه اى، سيد على رسالت 172066/ 01/ 174

عنوان: رهبر انقلاب اسلامى در ديدار كارگزاران كنگره عظيم حج: اجتماع عظيم حج براى آن است كه موجوديت توحيد در مقابل شرك سينه سپر كند.

چكيده: امام بزرگوار حقيقتا يك موحد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت.

همه وجود او خدا را پذيرفته بود و عظمت و عزت الهى را باور داشت. لذا خودش هم عزيز بود. بارها اين جمهورى با آن رهبرى و با آن حمايت مردمى توانست دشمن را ذليل بكند و خودش عزيز باشد.

حميدى، رضارسالت 192667/ 01/ 474

عنوان: «حج» برائت از مشركين، صدور پيام انقلاب اسلامى

چكيده: ابتدا با استناد به بيانات امام خمينى اهميت ابلاغ پيام انقلاب اسلامى ايران به ساير مسلمين جهان در مراسم حج را مطرح نموده و در ادامه برداشت نادرست برخى از كشورهاى مسلمان از مراسم برائت از مشركين و سياست هاى نادرست عربستان سعودى در برابر اين مراسم را ذكر مى كند

ص: 267

محدثى، جواد زائر 0014/ 02/ 974- 13

عنوان: پيوند حج و زيارت با رهبرى

چكيده: ديدگاه امام خمينى در مورد اهداف و محتواى سياسى حج و نيز بهره هاى سياسى، تبليغى و اجتماعى آن را آورده است

جوادى آملى، عبدالله كيهان 0315329/ 02/ 674

عنوان: سيماى حج در آينه اسلام از حج سنتى تا حج ابراهيمى (آخرين قسمت)

چكيده: با تعريف حج جاهلى و حج ابراهيمى، امام راحل را احيا كننده حج ابراهيمى دانسته و به تشريح حج ابراهيمى با ابعاد ذيل مى پردازد: 1- ابعاد فقهى و عبادى 2- ابعاد سياسى كه همان شناخت استكبار و اعلام برائت از آن مى باشد.

خامنه اى، سيد على سلام 311147/ 02/ 174

عنوان: رهبر انقلاب در ديدار دست اندركاران امور حج: تبيين عقايد شيعه به بهترين بيان و زيباترين شكل از مسايل مهمى است كه بايد نسبت به آن اهتمام شود.

چكيده: مقام معظم رهبرى نزديك كردن حج به اهداف اصلى خود را يكى از بزرگترين هنرهاى حضرت امام دانست و فرمود: استمرار استقامت در مواضع صحيح و سخن حق، مشى ثابت حضرت امام بود.

حوزه 0068/ 03/ 33574- 353

عنوان: فرهنگ معارف اسلامى

چكيده: در فرازى با استناد به تحرير الوسيله حضرت امام، فتواى ايشان را در مورد صدّ در باب حج و عاريه گرفتن نقل كرده است

اطلاعات 1320493/ 03/ 374

عنوان: ابعاد سياست خارجى، در انديشه امام

چكيده: ويژه نامه اطلاعات با اشاره به الهام گيرى انديشه امام خمينى از قيام عاشورا در بعد سياست خارجى، وجوب مبارزه با ظلم همه جانبه را از اهم واجبات دانسته و استراتژى معظم له را در اين خصوص تحت موارد زير مطرح مى كند: 1- مبارزه با استكبار 2- توجه به ابعاد سياسى- عبادى 3- وحدت سران كشورهاى اسلامى درباره اصول اسلامى 4- دفاع از حقوق مردم فلسطين 5- وحدت شيعه و سنى 6- ايجاد روابط حسنه همه ملت ها و قطع هرگونه وابستگى 7- اصل نه شرقى، نه غربى 8- خودكفايى كشورهاى اسلامى

ص: 268

جمهورى اسلامى 304844/ 11/ 1274

عنوان: اصول و مبانى اعتقادى در كلام امام خمينى

چكيده: فرازى از متن رهنمودهاى امام خمينى در خصوص بعد سياسى اسلام، ضرورت تشكيل حكومت اسلامى و حج همراه با برائت از مشركين آمده است.

جمهورى اسلامى 254879/ 01/ 375

عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليد

چكيده: اشاره اى است به فتواى امام در مورد اين كه خدمه كاروان ها و پزشكان و امدادگران و افراد ديگر كه با مأموريت به ميقات آمده اند آيا مستطيع هستند و بايد حَجةالاسلام به جا آورند يا نه؟

جمهورى اسلامى 284882/ 01/ 375

عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليد

چكيده: استفتائاتى است ويژه حج كه عنوان شده پولى كه براى ثبت نام حج پرداخت شده و سال خمسى بر آن گذشته و هنوز قرعه به نام او اصابت نكرده از نظر خمس چه تكليفى دارد؟

جمهورى اسلامى 304884/ 01/ 375

عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليد

چكيده: استفتائاتى است در مور اين كه آيا استطاعت براى انجام عمره مفرده سبب وجوب آن براى كسى كه استطاعت انجام حج را ندارد، مى باشد يا نه؟

جمهورى اسلامى 024886/ 02/ 375

عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليد

چكيده: يكى از استفتائات حضرت امام در مورد نائت گرفتن براى سفر حج است

جمهورى اسلامى 064890/ 02/ 375

عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليد

چكيده: استفتائاتى است از حضرت امام در مورد وقوف در مشعر.

همشهرى 09958/ 02/ 175، 3

عنوان: حج، ميعاد رهايى و تقوا

ص: 269

چكيده: مطلبى است در خصوص اعلام برائت از مشركين در مراسم حج و بعد اجتماعى حج- كه با ظهور انقلاب اسلامى ايران و رهبرى امام خمينى تبيين گرديد- و در انتها به قسمتى از پيام امام خمينى در مورد توصيه مسلمانان به اجراى حكم الهى برائت از مشركين در مراسم حج اشاره مى كند.

اطلاعات 2320763/ 02/ 575

عنوان: نپرداختن به جنبه هاى سياسى حج يك نقيصه است

چكيده: ضميمه اطلاعات: دكتر يوسف احسن، مسلمان تبعه هند، حج ابراهيمى هم به جنبه هاى عبادى و هم به ابعاد سياسى آن توجه دارد و امام خمينى شخصيتى گرانقدر بود كه اين نوع حج را احيا كرد.

رسالت 203007/ 03/ 1375

عنوان: ره توشه اى از سفر حج، برائت از نگاه حجاج مسلمان

چكيده: احمد اسماعيل محمد استاد از دانشگاه موريتانى در مكه گفت: مطرح شدن برائت از مشركين يكى از ارمغان هاى انقلاب شما توسط امام خمينى است كه با توسل به آن مى شود در اين كنگره عظيم جنايات و سلطه خواهى آمريكا و عواملش را محكوم كرد.

احمدى فقيه، محمد حسن ياد ياران 00/ 04/ 4775- 53

عنوان: زيارت استمرار شهادت

چكيده: مطلبى است در خصوص زيارت عاشورا و دلايل سفارش ائمه به قرائت آن كه در آن به موارد ذيل اشاره شده مى كند 1- فتواى امام خمينى در خصوص شخص محرم در احرام تمتع 2- ارتباط قيام 15 خرداد 42 با عاشورا، سخنرانى و دستگيرى حضرت امام در عاشوراى 42

صديقى، كليم تقريب 007/ 05/ 15575- 160

عنوان: هفته وحدت، جشن وحدت امت اسلامى

چكيده: طى سخنانى در خصوص هفته وحدت اسلامى، انقلاب اسلامى ايران و امام خمينى، به موارد ذيل اشاره مى كند:

1- انقلاب اسلامى ايران و رهبرى امام خمينى نمونه بارز برترى اراده الهى بر انحرافات انسان است 2- حكم اعدام سلمان رشدى و وضعيت مسلمانان انگليس 3- لزوم كشف ابعاد عظيم روحانى و معنوى امام خمينى 4- پيگيرى اصول انديشه هاى امام خمينى تا علّامه

ص: 270

حلى 5- تأسيس كشور اسلامى توسط امام خمينى در سال 1979 6- نظر امام در مورد التقاط الهيات با تاريخ و ايجاد توازن ميان تاريخ و دين شناسى 7- شهامت حضرت امام در پذيرش قطعنامه 598 و تقواى ايشان 8- نظر ايشان در مورد حج، جهاد و آزادى قدس 9- نظر ايشان در مورد اتحاد جريان هاى تاريخ با امت و در پايان متذكر مى شود امام خمينى دريايى از بينش هاى نوين در اسلام و كليتش بوده هر كوششى در محدود كردن شخص و اهميت ايشان به ايران، پايه مكتب فكرى در اسلام، بى عدالتى بزرگى نسبت به او، به اسلام و شايد به (خود) ايران است

محمدى رى شهرى، محمدارزشها 002/ 08/ 875- 9

عنوان: دبير كل جمعيت دفاع از ارزشهاى انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران: هدف ما دفاع از ارزش ها از طريق همكارى با جناح هاى همسو با نظام اسلامى است

چكيده: در قسمت هايى به نكات ذيل اشاره مى كند:

1- مخالفت امام خمينى با ايجاد درگيرى با مأموران سعودى در مراسم حج 2- عدم مطلق نگرى حضرت امام به افراد 3- تشكيل دادگاه ويژه روحانيت به فرمان امام.

خامنه اى، سيدعلى جمهورى اسلامى 185146/ 12/ 375

عنوان: رهبر انقلاب: فريضه حج فرصت ذى قيمتى است كه مى تواند خنثى كننده نقشه هاى استكبار و صهيونيسم باشد

چكيده: رهبر انقلاب وحدت و يگانگى ميان مسلمانان را به عنوان يكى از اولين پيام هاى انقلاب اسلامى و امام خمينى و يكى از موفقيت هاى انقلاب و نيز احياى حج ابراهيمى را يكى از افتخارات بى نهايت حضرت امام ذكر كردند.

رسالت 253237/ 12/ 575، 13

عنوان: در خطبه هاى نماز جمعه تهران عنوان شد: گزارش رييس جمهور از موفقيت هاى اقتصادى و بين المللى ايران در سال 75

چكيده: حجت الاسلام محمدى رى شهرى، سخنران قبل از خطبه هاى نماز جمعه تهران با اشاره به احياگرى امام خمينى در زمينه حج ابراهيمى به برخى از رهنمودهاى ايشان در مورد حج ابراهيمى اشاره مى كند.

ص: 271

محمدى رى شهرى، محمد كار و كارگر 261845/ 12/ 275

عنوان: رى شهرى در پيش از خطبه هاى نماز جمعه تهران: شعار «مرگ بر آمريكا» در طواف خانه خدا نشانه زنده شدن حج است

چكيده: به برخى از رهنمودهاى امام خمينى در مورد حج ابراهيمى اشاره مى كند و ايشان را احيا كننده حج ابراهيمى مى شناساند.

خمينى سيد احمدجمهورى اسلامى 265153/ 12/ 1875

عنوان: ديدگاه ها و انديشه ها

چكيده: در اين بيانات به نكات ذيل اشاره مى كند 1- عزت و كرامت مسلمانان در پرتو آراى حضرت امام 2- امام خمينى درد دين داشت و قلبش براى استقلال، آزادى و ايستادگى مسلمانان در برابر قدرت هاى ظالم مى تپيد 3- صداقت امام با مردم و مسؤولين 4- ويژگى هاى بارز امام: تقوا، صداقت، خلوص و توجه به رضاى الهى 5- اعتقاد امام به همراه كردن روح علمى با تحصيل علم در مراكز علمى 6- مظلوم بودن بعد سياسى حج از نظر امام و طرح تمام مسائل سياسى حج در اعلاميه هاى حج از سوى ايشان.

ناظم رعايا، جعفر سلام 281698/ 01/ 976

عنوان: آيات برائت از مشركان و چگونگى اعتبار عملى آنها

چكيده: ضمن بيان آيات برائت از مشركين و تشريع مناسك حج در اعلام برائت از مشركين از طرف امام خمينى، آگاهى از سياست دفاعى اسلام را كه همه ساله از طرف امير حجاج بيان مى شود ذكر مى كند

محدثى، جواد جمهورى اسلامى 125207/ 03/ 2276- 24

عنوان: امام خمينى و احياگرى در مفاهيم دينى

چكيده: ويژه نامه سالگرد: ديدگاه هاى حضرت امام را به عنوان يكى از احياگران دين و هويّت اسلامى و شخصيت مستقل امت اسلامى در محور مفاهيم دينى و سنت ها و شعائر تحت عناوين: 1- نماز جمعه 2- حج 3- محرّم 4- عاشورا 5- عزادارى 6- مسجد 7- انتظار 8- ايام اللَّه 9- شهادت 10- غدير خم 11- اسلام ناب و اسلام آمريكايى 12- شيطان، بررسى مى كند.

ص: 272

رجايى، غلامعلى اطلاعات 0721189/ 08/ 1476

عنوان: سيماى آفتاب جماران خاطراتى از زندگى امام خمينى

چكيده: خاطره اى است از حضرت آيت الله خامنه اى، رهبر معظم انقلاب اسلامى در مورد حج مستحبى در نظرامام قدس سره بدين مضمون كه: يك وقت كه در خدمت امام بودم از ايشان در مورد حج مستحبى سؤال كردم، امام فرمودند: به مسؤولين بگوييد به حج مستحبى نروند.

جمهورى اسلامى 155451/ 01/ 1277

عنوان: حج خونين، زمزم هدايت ملت ها

چكيده: مطلبى است در مورد كشتار حجاج ايرانى در مكه در سال 66 و طى آن به فرازهايى از پيام امام خمينى به مناسبت شهادت حجاج اشاره مى كند

محمودى، محمد جواد جمهورى اسلامى 165452/ 01/ 1577

عنوان: حج نمايش قدرت عظيم اسلام

چكيده: ابعاد فرهنگى، اخلاقى، اقتصادى، عبادى و سياسى حج را بيان مى كند و طى آن شرايط حج مقبول از نظر امام خمينى برمى شمار كه از آن جمله است: حجى كه در آن مصالح مسلمانان در نظر گرفته مى شود

مهرى، سيد محمد جوادپاسدار اسلام 00208/ 12/ 3477

عنوان: حج ابراهيمى

چكيده: ابتدا فلسفه حج و اهميت اعلام برائت در آن را توضيح مى دهد و در ادامه با اشاره به اهميت دفاع از خط امام و با استناد به رهنمودهاى حضرت امام، اعلام برائت را از ويژگى هاى خط امام بيان مى كند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109