ميقات حج-جلد 20

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

حج در كلام امام راحل- قدس سره-

ص: 5

در اين موضوع (حج) تذكراتى داده شود:

1- لازم است به حضرات آقايان علما و روحانيون محترم كاروان ها تذكر دهيد كه قبل از حركت، مجالسى تشكيل دهند و حجاج محترم را با مسائل شرعى و وظايف انسانى آشنا كنند.

2- عموم برادران و خواهران اسلامى بايد توجه داشته باشند كه يكى از مهمات فلسفه حج، ايجاد تفاهم و تحكيم برادرى بين مسلمين است. و بر دانشمندان و معمّمين لازم است مسائل اساسىِ سياسى و اجتماعى خود را با ديگر برادران در ميان گذارند و در رفع آن طرح هايى تهيه كنند تا آنان در برگشت به كشورهاى خود آنها را تحت نظر علما و ارباب نظر قرار دهند.

3- در اين سال كه ايران در آستانه جمهورى اسلامى است و به واسطه تبليغات نارواى اجانب ممكن است مسلمين بلاد از عمق نهضت اسلامى ايران مطّلع نباشند، لازم است آقايان علما و خطبا و دانشمندان محترم با وسايل ممكن اين نهضت مقدس را معرفى نمايند و مقصد مسلمانان ايران را كه همان برقرارى حكومت اسلامى تحت پرچم اسلام و هدايت قرآن كريم و پيغمبر مكرم اسلام است گوشزد نمايند كه برادران اسلامى ما بدانند ما به جز

حج در كلام رهبر و بنيانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى- قدس سره-

ص: 6

اسلام و برقرارى حكومت عدل اسلامى فكر نمى كنيم.

4- لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه كه موجب تفرق صفوف مسلمين است احتراز كنند. و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند. و از انعقاد تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه اجتناب نمايند. و از افتادن روى قبور مطهره و كارهايى كه گاهى مخالف شرع است جداً اجتناب كنند.

5- نيابت از حىّ براى نماز طواف صحيح نيست، بايد هر كس خودش به هر نحو مى تواند نماز بخواند. و مجزى است از گرفتن نايب. و از مزاحمت با نمازگزاران اجتناب نمايند.

6- طواف را به نحو متعارف، كه همه حجاج به جا مى آورند، به جا آورند و از كارهايى كه اشخاص جاهل مى كنند احتراز شود و مطلقاً از كارهايى كه موجب وهن مذهب است بايد احتراز شود.

7- در وقوفين، متابعت از حكم قضات اهل سنّت لازم و مجزى است، اگر چه قطع به خلاف داشته باشيد.

8- در اين سال كه به واسطه انقلاب اسلامى به برادران و خواهران ما صدمات و ضررهاى بسيار از حكومت طاغوتى رسيده است و بسيارى از معلولين از حوادث انقلاب، احتياج مبرم به كمك دارند مقتضى است كسانى كه مى خواهند حج استحبابى به جا آورند، هزينه آن را صرف در احتياج برادران و خواهران خود كنند كه ثواب آن نزد خداى تعالى بسيار بر حج استحبابى ترجيح دارد. و نيز كسانى كه به عنوان سوغات، مصارف ناروا مى نمايند يا تشريفات و مهمانى هاى خارج از رويه در وقت برگشت از حج مى نمايند مقتضى است اين نحو هزينه ها را صرف احتياج برادران و خواهران عليل و مستمند خود نمايند كه خداوند تعالى به آنان اجر و بركت عنايت فرمايد.

از خداوند تعالى عظمت اسلام و سعادت ملت مسلمان را خواستار و موفقيت همگان را در كوشش براى به ثمر رسيدن نهضت مقدس اميدواريم.

ص: 7

حج در كلام رهبر معظم انقلاب- مد ظله العالى-

حج در كلام رهبر معظم انقلاب اسلامى

حضرت آيت اللَّه خامنه اى- مد ظله العالى-

بار ديگر خانه ى خدا ميزبان خيل عظيم دلهاى پرشور و شوقى است كه از سراسر جهان در آن كعبه ى اميد گرد آمده اند، ميليونهايى كه در سايه ى عبوديت خالص حضرت احديت، احساس وحدت و جمعيت مى كنند، چشم هايى كه با گلاب اشك خود قدمگاه پيامبر عظيم الشأن- صلى اللَّه عليه و آله- و اولياى خدا- عليهم السلام- و مجاهدان و بزرگان اسلام را شستشو مى دهند! جانهايى در پرتو معنويت بيت اللَّه الحرام و حريم تربت مصطفوى- عليه وآله آلاف السلام- نورانيت و صفا مى يابند، دست هاى به دعا برافراشته اى كه قافله ى نيازحاجت را روانه ى درگاه بى نياز مى كنند، دردمندانى كه بر در سراى طيب، علاج دردهاى مزمن جهان اسلام را مى جويند و در آن همدردانى از هر نژاد و زبان و رنگ و از هر گوشه ى عالم مى يابند، ضعيفان تنها مانده يى كه در آنجا احساس قدرت و عظمت مى كنند.

اين روزها بار ديگر پيكره ى عظيم امت اسلام نمايى از ابهت و شكوه خود را در برابر چشم كسانى كه دچار غفلت از آنند مى گذارد، دوستان را اميدوار و دشمنان را بيمناك مى سازد.

ابر رحمت و حكمت بر تشنگان مى بارد، دل هاى افسرده يى را طراوت مى بخشد، مغزهاى راكدى را به شكفتن و انديشيدن وامى دارد.

آرى، اين روزها براى جهان اسلام و امت اسلامى روزهاى عيد و روزهاى ميعاد است

ص: 8

بجاست كه مسلمين در همه جاى گيتى و به ويژه حجاج بيت اللَّه الحرام ساعت ها و لحظه هاى آن را براى تعبّد و تعقّل، مغتنم بشمارند و آنانكه به فرصت گرانبهاى حج و زيارت دست يافته اند، با دستانى پر از رحمت و حكمت الهى و با تصميم و اراده يى تازه براى آينده خود و امت اسلامى به ديار خويش بازگردند.

در ميان فرائض دينى، حج، بزرگترين فريضه يى است كه در آن هر دو جنبه ى فردى و اجتماعى به شكلى نمايان، گنجانيده شده است.

در جنبه ى فردى، هدف، تزكيه و رسيدن به صفا و نورانيت و پيراستگى از زخارف بى ارزش مادى و فراغت با خويشتن معنوى و انس با خداى متعال و ذكر و تضرع و توسل به حضرت حق است تا آدمى به عبوديت كه صراط مستقيم الهى به سوى كمال است راه يابد و در آن گام بردارد.

در اين بخش، تنوع فرصت ها و آزمايشگاهها به حدى است كه هر گاه كسى با توجه و تدبر از آن عبور كند بى گمان، دستاوردى گرانبها خواهد داشت، فرصت احرام و تلبيه، فرصت طواف و نماز، فرصت سعى و هروله، فرصت وقوف در عرفات و مشعر، فرصت رمى و قربانى و فرصت ذكر اللَّه كه همچون فضاى سرشار از روح و حيات، در همه ى اين مراحل، گسترده شده است. مجموعه ى اين فرصت ها مى تواند براى هر فرد دوره ى كوتاهى از رياضت شرعى و تمرين زهد و سلم و حلم و برخى خلقيات پسنديده ى ديگر نيز باشد.

در جنبه ى اجتماعى، حج در ميان همه ى فرائض اسلامى بى همتا است، زيرا مظهرى از قدرت و عزت و اتحاد امت اسلامى است. هيچ فريضه ى ديگرى بدينسان به آحاد مسلمان درباره ى مسائل امت اسلامى و جهان اسلام درس و عبرت نمى آموزد و آنان را در روحيه و واقعيت، به قدرت و عزت و وحدت نزديك نمى كند. تعطيل اين بخش از حج، بستن سرچشمه يى از خيرات به روى مسلمين است كه از هيچ رهگذر ديگرى نمى توانند بدان دست يابند.

ص: 9

اسرار و معارف حج

ص: 10

اسرار سعى و عرفات

سيدمحمدباقر حجّتى

«حج» و اعمال و آموزه هاى آن، آكنده است از رمزها و رازها؛ بخشى از اين رازها و رمزها را احاديث معصومان- عليهم السلام- برنموده اند و برخى را بيان و بنان عالمان با بهره گيرى از هدايتهاى آن بزرگواران عرضه كرده اند. تأمّل در ابعاد مختلف حجّ تنبّه آفرين است و در نگريستن بسيار در آن نشانگر آن كه زيبايى ها و والايى هاى معارف آن ناپيداكرانه. نويسنده بزرگوار و محقّق ارجمند، در مقالات پيشين از حقايق و اشارات برخى از اعمال حجّ سخن گفته بود و در اين مقاله به تبيين و توضيح اسرار و حقايق سعى صفا و مروه و عرفات پرداخته است.

مى دانيم سعى ميان صفا و مروه از اركان حج و كارى است ضرورى كه بدون آن حاجى نمى تواند از احرام خارج شود و به اصطلاح نسبت به پاره اى از امور، مُحِلّ گردد. اين سعى خاطره بس سترگ و شگرفى را در اذهان تجديد مى كند كه هاجر براى جستجوى مايه حيات خود و فرزندش، تلاشى مستمر را دنبال كرد.

و هرچند اين تلاش عملا به هدفى كه در مد نظر بود نايل نيامد؛ اما خداوند به هيچوجه تلاشها و كوششهاى مشروع و مطلوب آدمى را بى پاداش نمى گذارد؛ لذا با امداد غيبى اين تلاش و كوشش به آب زمزم و جريان آن انجاميد، و اين تلاش به

ص: 11

صورت رمزى درآمد كه مى بايد حاجيان هرساله با سعى ميان صفا و مروه خاطره آن را عملا تجديد كنند، و بدانند كه سعى و كوشش آنان بايد با التجاء به خداوند توأم باشد تا به نتيجه مطلوبى بارور گردد.

حاجى بايد هفت بار ميان صفا و مروه سعى به عمل آورد، نه بدود و نه آهسته، و راه رفتن او بهتر است حد وسط ميان «مشى/ راه رفتن عادى» و «عَدْو/ دويدن» باشد، نقطه شروع اين كار، صفا است؛ و عمل مذكور به منزله التجاء و پناهندگى به خدا در كنار خانه او است تا بدين وسيله مغفرت الهى را به سوى خود جلب كند، و از او درخواست عفو نمايد، چنانكه قبلًا نيز اشاره كرديم اين كار نيز به منزله رفت و آمد به خانه فرد بزرگى است كه چند بار تكرار مى شود تا شايد آن بزرگ بدو التفاتى كند؛ و از مهر و لطف خويش سهمى عايد او سازد؛ اما نمى داند آن بزرگ، نياز او را برمى آورد و يا دست ردّ به سينه او مى زند. چنانكه اشاره شد سعى ميان صفا و مروه يادآور يكى از رويدادهاى تاريخى عبرت آموزى است؛ چون هاجر همسر ابراهيم براى جستجوى آب براى فرزندش اسماعيل از صفا به مروه و از مروه به صفا رفت و آمد مى كرد تا بالاخره منبع آب را زير پاى اسماعيل يافت، و نياز خود و فرزند خويش را فراهم ديد، و همين آب منشأ آبادانى اين سرزمين و عامل خير و بركت آن شد.

سعيى كه هاجر ميان صفا و مروه مبذول داشت هدف او يافتن آب براى خود و فرزند خويش بود كه مايه حيات هر موجود زنده اى است. حيات اسماعيل و هاجر- عليهماالسلام- به علت تشنگى شديد در معرض خطر بود، و اگر زيرپاى اسماعيل آب به جريان نمى افتاد و از آن بهره نمى گرفتند مرگ آندو حتمى مى نمود.

اين سعى با چنان هدفى حياتى كه در گذشته صورت گرفت، و بايد چنين سعيى مبذول مى گرديد، (سعيى كه مى تواند به صورت الگو و سرمشقى براى همه جوامع انسانى باشد) شايد اشارتى است به اين حقيقت كه بايد مسلمين براى ادامه حيات شرافتمندانه خود در تمام شؤون حياتى بكوشند، و همه تلاش خويش را توأم با تحركى استوار و جنبشى كه سراپاى وجودشان را دربر مى گيرد و همه اندامهاى بدنشان- آنگاه كه مى بايد به «هروله» روى آورند- براى چنان جنبشى بدون استثنا به كار افتند، و جان و روحشان و قلب و دلشان، و زبان و دهانشان پويا در سوى هدف

ص: 12

حياتى يعنى به هم رساندن ايمان و اعتقاد توحيدى زلال و دست يافتن به اين مايه صافى و پاكيزه از شوائب شرك، براى تداوم حيات و زندگانى بالنده اسلامى باشد.

حيات مسلمين بدون سعى و كوشش و تلاش نمى تواند- به گونه اى كه مسلمين بتوانند آبرو و عزت و قدرتى در خود به هم رسانند و عرصه را در برابر دشمنان ديرينه اسلام تنگ كنند- ادامه و استمرار يابد، حتى مى بينيم حاجى نه تنها بايد سعى خود را ميان دو كوه صفا و مروه در پيش گيرد؛ بلكه بايد بر فرازيدن بر كوه و دشوارى صعود بر آنها را بر خويشتن هموار سازد و بداند كه سعى و كوشش با بالا رفتن بر روى كوههاى صفا و مروه شايد اشارتى باشد كه بايد سعى و تلاشها به سوى صعود و تعالى- هرچند كه دشوار- مى آيد منتهى گردد. و حتى ترك هروله- كه تحريك و به جنبش واداشتن همه اندامها در آن منظور شده است- از كمال سعى مى كاهد، و بايد سعى كامل و ثواب آفرينى كه پاداش كامل را به ارمغان مى آورد در جايى كه بايد به «هروله» تن درداد اين كار هرچند پر زحمت را حاجى برخود هموار سازد و اگر آن را ترك گويد به جا است آنرا در حين سعى اعاده كند.

مرحوم فيض كاشانى مى گويد:

«وقتى حاجى از طواف برگرد كعبه و توابع آن [يعنى نماز طواف و مستحبات ديگر] بياسود، به زمزم درآيد، و اگر براى او نوشيدن آب زمزم مقدور باشد پيش از آن كه به سوى «صفا» [براى سعى] روى آورد از آب آن بنوشد، و به هنگام نوشيدن بگويد:

«أللَّهُمَّ اجعله علماً نافعاً وَ رِزقاً واسعاً، و شفاءً من كلّ داء و سُقْمٍ إنّكَ قادرٌ يا ربّ الْعالمين»:

بار خدايا! اين آب و مايه حيات را منشأ علمى سودمند، و روزى گسترده و شفاء از هر درد و بيمارى برايم قرار ده؛ چرا كه تو، اى خداوند گار و مدبّر عالم، بر هرچيزى توانا هستى.

آنگاه از باب صفا به سوى كوه صفا روان شود و بر فراز آن بايستد تا بتواند به كعبه بنگرد، و ركنى را كه حجرالاسود در آن جاى دارد در مقابل خويش بيند، و به حمد و ثناى الهى و ياد نعمتهاى او و اين كه به او احسان فرموده- تا هر قدر كه مى تواند- از جان و دل زبان بگشايد، آنگاه بگويد:

«لا إلهَ إلّااللَّه وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ، لَهُ الملك ولَهُ الحَمْدُ، يُحيي وَيُميتُ وهُوَ على كُلِّ شَي ءٍ قَدير»:

جز خداى يگانه هيچ معبودى دگر

ص: 13

[سزاى پرستش] نيست، فقط او به تنهايى سزاى آن است كه به او پناه جست، او را انباز و شريك و همتايى نيست، ملك و زمامدارى همه امور و حمد و ستايش واقعى از آن او است، او است كه حيات مى بخشد و مرگ مى آفريند، و همو بر هر چيزى توانا است.

[آنگاه مرحوم فيض كاشانى، آداب و ادعيه ديگرى يك به يك بر شمرده و گزارش مى كند و سپس مى گويد]:

«سعى ميان صفا و مروه را [پس از آداب و ادعيه ياد شده] آغاز مى كند ... از صفا به مروه مى رود و هفت بار [كه مجموع رفت و باز گشت او از صفا به مروه را تشكيل مى دهد] سعى خود را برگزار مى سازد كه وقوف او بر صفا چهار بار، و بر مروه نيز چهار بار مى باشد؛ لكن سعى او ميان صفا و مروه در مجموع رفت و باز گشت، در هفت بار صورت مى پذيرد، و اين هفت بار سعى از صفا آغاز مى گردد و در مروه پايان مى گيرد.

«اگر كسى هروله در سعى را- حتى در بخشى از مسير مخصوص به خود- رعايت نكرده باشد چهره خويش را برنگرداند، بلكه به پشت عقب گرد كند تا به جايى برسد كه در آنجا هروله نكرده بود، آنگاه هروله را از همانجا تا موضعى كه به جااست به هروله بپردازد اين كار را انجام دهد».

اين آداب ظريف بايد حاجى و حجاج و مسلمين را درسى باشد كه در بحران تراكم جمعيت و شدائدى كه از پى خود دارد كمترين ضعف و فتورى به خود راه ندهد؛ بلكه على رغم گذر بر دشواريها باز هم بكوشد و استقامت و پايدارى خود را تداوم بخشد، و در تمام صحنه هاى زندگانى با تمام وجود كوشا باشد كه «وَأنْ لَيسَ لِلإنسانِ إلّاما سعى وأنَّ سعيُهُ سَوفَ يُرى»:

(آنچه عايد انسان مى گردد فقط محصول سعى و كوشش او است، و فرآورده هاى كوشش او به زودى در روز قيامت براى او و ديگران مشهود خواهد بود).

بايد حاجى ميان اين دو قله ترس و اميد و دو گردنه خوف و رجاء، توازن و تعادل و استقامت خويش را نگاهبانى كند، و ركودى در او به يكسو پديد نيايد، و بر قله اين خوف و رجاء بت هوس را از فراز دل خويش سرنگون سازد و بت ترس را از بلنداى قلبش به زير آورد، و در اين رهگذر خداى را بيابد كه نه درباره وجودش ترس همه جانبه را براى او پديد مى آورد و نه اميدى بى مرز و كران، بلكه او را برآن مى دارد كه در نوسان ميان دو سوى خوف و رجاء با كوششى آميخته به شادابى و نگرانى

ص: 14

مطبوعى، مساعى خود را به كار گيرد.

صفا و مروه ياد گارهاى تلخ و شيرينى در دل دارد.

مشركين- قبل از اسلام- بر فراز صفا، بت «اساف» و بر قله مروه، بت «نائله» را نصب كرده بودند.

قرآن كريم در باره سعى صفا و مروه مى فرمايد:

«انّ الصّفا والمروة من شعائر اللَّه فمن حجّ البيت أو اعتمر فلا جناح عليه ان يطوّف بهما، و من تطوّع خيراً فانّ اللَّه شاكر عليم»: (1) صفا و مروه از شعائر الهى است؛ بنا بر اين اگر توفيق حج بيت اللَّه يا عمره نصيب انسان گردد جرم و گناهى بر او نيست كه به آندو طواف كند (يعنى ميان صفا و مروه سعى كند). اگر كسى حج يا عمره يا هر كار نيكى را تطوّعاً و بدون الزام شرعى [پس از انجام مناسك حج و عمره واجب و اداء ساير تكاليف ديگر] انجام دهد، بايد بداند كه خداوند سپاسدار عمل او است و پاداشى براى وى در مد نظر است، خداى كه به همه اعمال شما دانا و آگاه است.

هر چند از ظاهر آيه عدم و جوب سعى استنباط مى شود (چرا كه از ظاهر آن چنين استفاده مى شود كه سعى ميان صفا و مروه بلا مانع است و هم اين كه ضرورتى ندارد!).

در مورد اين آيه رواياتى از فريقين در كتب احاديث آمده كه اين توهم را بر طرف مى سازد، از آن جمله:

- از امام صادق- عليه السلام- نقل كرده اند كه فرمود: «مسلمين در آغاز بر اين پندار بوده اند كه سعى ميان صفا و مروه، ساخته و پرداخته افكار جاهلى و از مناسكى است كه اقوام جاهلى عرب آنرا مقرر كرده اند! خداوند متعال براى زدودن اين تصور از اذهان مسلمين اعلام مى دارد كه هيچ مانعى براى اجراء اين فريضه [كه ياد گار حج ابراهيمى است] وجود ندارد؛ و سعى ميان صفا و مروه از شعائر الهى است».

- و نيز گويند: چون بر روى كوه صفا، بتى به نام «اساف»، و بر روى كوه مروه، بتى به نام «نائله» نصب كرده بودند و قبل از اسلام، اقوام جاهلى هنگام سعى ميان آندو، آنها را مسح مى كردند و بر روى آنها دست مى كشيدند، مسلمين به خاطر وجود اين دو بت بر روى كوه صفا و مروه از سعى ميان آندو احساس دشوارى مى نمودند. در پى چنين جريانى بود كه آيه «انّ الصّفا والمروة ...» نازل شد.

در اين جا خالى از وجه نيست كه از


1- بقره: 158

ص: 15

كشف الاسرار، سخنى در تأييد روايت ياد شده بياوريم كه مى گويد:

«و اصل قصه آن است كه در زمان جاهليت مردى و زنى در كعبه شدند به فاحشه اى. و نام مرد «اساف بن يَعْلى»، و نام زن «نائله بنت الديك». هر دو را مسخ كردند؛ پس عرب، ايشان را بيرون آوردند، و عبرت را يكى بر صفا نهادند، و ديگرى را بر مروه تا خلق از اطراف مى آمدند و ايشان را مى ديدند، روزگار بر ايشان دراز شد، و پسينيان با ايشان أُلف گرفتند، چشمها و دلها از ايشان پر شد. شيطان به ايشان درآمد و گفت: پدران شما ايشان را مى پرستيدند، و ايشان را بر پرستش آنان داشت روزگار دراز در زمان فترت و جاهليت.

پس چون اللَّه (تعالى) رسول خود را به پيغام بنواخت و اسلام در ميان خلق پيدا شد قومى از مسلمانان- كه در جاهليت ديده بودند كه آن دو بت را مى پرستيدند- تحرّج كردند از سعى كردن ميان صفا و مروه.

ترسيدند كه در چيزى افتند از آن كه در جاهليت در آن بودند. اللَّه (تعالى) اين آيت فرستاد كه سعى كنيد، و آن حرج- كه ايشان مى ديدند- از ايشان بنهاد».

در همان كتاب آمده است: «قوله تعالى: «انّ الصّفا والمروة من شعائراللَّه ...» الآية: صفا اشارت است به صفوه دل دوستان در مقام معرفت. و مروه اشارت است به «مروّت» [مروءت] عارفان در راه خدمت. مى گويد: اين صفوت و معرفت در نهاد بشريت و بجز ظلمت از نشانهاى توانايى و دانايى و نيك خدايى اللَّه است، «واليه الإشارة بقوله (تعالى) يخرجهم من الظّلمات الى النّور». پس نه عجب اگر شير صافى از ميان خون برون آرد، عجب آن است كه اين درّ يتيم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانيت نگهدارد. (1) وقوف در عرصاتِ «عرفات»:

پس از آن كه حجاج روز هشتم ذى الحجه كه به «يوم الترويه» نامبردار است براى احرام حج تمتع آماده مى گردند تا در جايگاههاى مشخص مُحرم شوند- كه البته بهتر است در خود مكه اين احرام انجام گيرد و از آن بهتر اين است در مقام ابراهيم يا حجرِاسماعيل و يا در مسجد الحرام اين احرام صورت گيرد در حالى كه به نداى الهى لبيك مى گويند به صحراى عرفات روى آورند تا در آنجا وقوف و درنگ نمايند. و دست كم مى بايد از ظهر روز عرفه يعنى روز نهم ذى الحجه تا غروب آفتاب (مغرب)، اين


1- نك: مجمع البيان، ج 1، ص 240؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كَثيرُ، ج 1، ص 199؛ تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، هامش دو الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور، ج 1، ص 70؛ مناهل العرفان، زرقانى، ج 1، ص 103

ص: 16

وقوف و درنگ ادامه يابد.

وقوفِ در عرفات از مهمترين مناسك حج به شمار است. در اين نقطه، ازدحام و سر و صدا و زبانهاى مختلف تجمع و پيروانِ مكاتبِ گوناگونِ آيين اسلام و فرقه هاى مختلف، انسان را به ياد عرصات قيامت و اجتماع امتها با انبيا و ائمه، و پيروى هر امتى از پيامبر خود، و چشم داشتِ آنها به شفاعت آنان، و تحير و سرگردانى آنها آن هم در يك نقطه و يك سرزمين مى اندازد كه آيا مورد حمايت آنان قرار مى گيرند و يا از آنها حمايت و مراقبتى به عمل نمى آيد. آرى اين گردهمايى شگرف، خاطره عرصاتِ قيامت را- كه نصوص دينى آنرا ترسيم مى كند- در ذهن انسان با تابلويى زنده و گويا تجديد مى نمايد. مى دانيم صحراى عرفات به درازاى دوازده كيلومتر در پهناى شش كيلومتر و نيم و با فاصله بيست و يك يا بيست و پنج كيلومتر از مكه- بر سر راه طائف- قرار دارد.

به راستى اين وقوف و درنگ آنهم در چنين بيابان- از نيمروز تا شامگاه- به چه منظورى تشريع شده است؟ البته نمى توان مزاياى چنين درنگ و وقوف را- كه پويايى و تحرك سازنده اى را به ارمغان مى آورد- به اين سادگى برشمرد. در بيابانى كه فاقد وسائل كافى براى آرامش و آسايش است بايد همه حجاج از مليتهاى مختلف و طبقات متفاوت، مدتى را ناگزير در آن درنگ كنند، و همگان در يك سطح از نظر ظاهر و باطن، حوائج خويش را به پيشگاه حضرت بارى تعالى عرضه دارند. آيا وقوفى بدينسان نمى تواند عالى ترين نمونه همبستگى و تجمع و به ويژه مساوات و برابرى را به ما ارائه كند. آيا اين سنت سترگ، برجسته ترين و گوياترين نمونه و شعار مبارزه با اختلاف طبقاتى نيست.

- گذشته هاى بسيار دور، از رهگذر چنين وقوفى، در قلوب حاجيان اشعه اى را به هم مى رساند، اشعه اى اميد بخش كه به آنان نويد مى دهد سرانجام به منظور و هدفِ نهايى خود در زندگانىِ مادى و معنوى نائل خواهند آمد، زيرا روزگارى پيامبر گرامى اسلام- صلى اللَّه عليه وآله- مردم را به معرفت حق و حقوق متقابلِ آنان و وظائف الهى و انسانى آنها فراخواند، و از همين پايگاه بود كه آن حضرت پس از بازگشت از حج در غدير خم رسالت و مسؤوليتِ الهى و انسانىِ خود را به كمال، نزديك احساس مى فرمود؛ و نويدِ كمالِ دين از عرفات آغاز شد و در غدير خم

ص: 17

جلوه گر گرديد؛ و سرانجام اين وقوف به نزول آيه «اكمال» در غديرِ خم انجاميد، و در بيابانى سوزان و توان گير يعنى منطقه غدير خم، سروش الهى قلب آن حضرت را سرشار از رضا و خوشنودى مى ساخت از اين كه خلافت و امامت و رهبرى كسى را پس از خود به مردم خاطر نشان گرديد كه بايد او را به حكم آيه مباهله شخص پيامبر اكرم- صلى اللَّه عليه وآله وسلم- و خود او و ادامه دهنده وجود آن حضرت بر شمرده عرفات، فرجامش معرفت مقام ارجمند اميرالمؤمنين على- عليه السلام- بود كه در غدير خم صريحاً به مردم اعلام شد كه: اليوم اكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً» (1): هم اكنون دين و آيين شما را با اعلام خلافت و امامت اميرالمؤمنين على- عليه السلام-، به كمال خود نائل ساختم، و نعمتم را بر شما بى كم و كاست ارزانى داشتم، و اسلام را- به عنوان دين و آيين و رهنمود دهنده راه و رسم صحيح زندگانى- براى شما پسند نموده، و با شناساندن كسى كه راهم را ادامه مى دهد، راضى و دلخوش، قريباً شما را ترك مى گويم.

- وقوف در عرفات را نبايد ركودى در ادامه مراسم حج پنداشت؛ اين وقوف گويا بدين منظور كه مبدأ دو وقوف ديگر است لازم به نظر مى رسد تا حاجيان درخود بينديشند، بينديشند و فكر خود را در اوضاع گذشته خويش به كار اندازند، گذشته اى كه سرشار از تجارب و نتايج و بازدهى هاى مرغوب و يا نامرغوب بوده، پيشينه احوال خود را از نظر بگذرانند، و محصول مساعى و تحركهاى پيشين خود را از نظر بازدهى ارزيابى كنند كه به چه ارمغانى براى انسانيت آنان بارور گرديد؛ آيا در مبادله كالاى عمر خويش، متاعى را براى كمال خويش دريافت كردند كه در اين مبادله و سوداگراى زيان ديدند و يا نفعى عايد خود ساختند؟ و از اين رهگذر بتوانند آينده اى بهتر را براى زندگانى خود برنامه ريزى كنند، و شناختى بهينه تر از گذشته در باره خويشتن به هم رسانند، در همين پايگاه همواره به ياد خدا باشند تا خدا در آينده آنها را از ياد نبرد. اگر در گذشته چون به ياد خدا نبوده اند و مآلًا خويشتن را به دست فراموشى سپردند هم اكنون به مدد ياد كردن خدا خويشتن را باز شناسند. بنابراين چنين وقوفى سرشار از پويايى در تفكر و انديشه است كه اگر درست انجام گيرد به تحركى بس شگرف در زندگانى بارور مى گردد كه به خود سازى و بازسازى بناء شخصيت انسانى او


1- مائده: 3

ص: 18

مى انجامد؛ و تحركى كارساز را در آينده براى حاجى مى آفريند، و نقشه پردازى شيطان را- كه در گذشته فرصت عمر او را در كوششهاى ويرانگر سوق مى داد آنرا- با تفكر و درنگهاى انديشمندانه خويش از اين پس خنثى مى سازد. بنا بر اين چنين وقوفى را بايد تحركى در خور و جنبش و تلاشى در معمارى و مهندسى و نقشه كشى براى بازسازى و يا تأسيس بناء شخصيت تلقى كرد تا سامانى دگر در وجود او پديد آمده و آتيه عمرخود را در مسيرى راهبرى كند كه از والايى مقام و منزلتش در پيشگاه خدا و مردم سر برآورد.

از طريق چنين وقوفى است كه انسانها مى توانند گامهاى بلند و سريع در سوى خدا بردارند، خداى مهربان را شناسايى كنند، و در باره دوستان و دشمنان خود معرفتى به هم رسانند.

راغب اصفهانى و ديگران مى گويند:

عرفات نام جايگاه و منطقه اى است؛ و از آنرو «عرفات» ناميده شد چون ميان آدم و حواء در اين منطقه- پس از هبوط آدم بر «سرنديب» و فرود حواء در «جده» و به دور افتادن آنها از يكديگر، و دگر گونه شدن چهره آنها- شناختى حاصل شد. و دور افتادگان از يكديگر در اينجا همدگر را شناختند، دور افتادگانى كه در صدد يافتن يكديگر راه دور و درازى درمى نورديد، و در جستجوى همدگر رنجها بر خود هموار ساختند تا آن كه بر پهنه عرفات به هم رسيدند و به شناخت يكديگر توفيق يافتند.

اگر چنان توجيهى در نامگذارى «عرفات» مقرون به صحت باشد اين سرزمين و وقوف در آن سمبل و رمز و نشانه اى است كه مسلمانان به دور افتاده از يكديگر مى توانند در اين كانون تجمع، به تعارف و شناخت يكديگر توفيق يابند، و با تعارف، به تألف و انس و همبستگى با يكديگر نائل آيند، نه تنها آدم و حواء در اين منطقه در شناخت يكديگر به هدف خود رسيدند و نياهاى نخستين انسانها همديگر را در آنجا باز يافتند، نژاد و نسل آنها بايد با وقوف در اين منطقه به معرفت حال يكديگر دست يابند، و تشتت و بيگانگى و پراكندگى خود را- با توجه به اين كه از سرزمينهاى به دور از يكديگر بدينجا مى آيند- با آمدن و وقوف در اين جايگاه در اختيار همبستگى و پيوستگى و خويشاوندى دينى و انسانى بسپرند، و غربت خود را از اين رهگذر به قربت و قرابت باز آورند.

دوست و دشمن را نيز با درنگهاى آميخته به تفكر شناسايى كنند، هيچ كسى

ص: 19

انسان را بيش از خدا دوست نمى دارد و هيچ دوستى بهتر از خدا در عالم وجود ندارد.

بنابراين بايد در اين جايگاه رهيده از انگيزه هاى دنيوى كه جايگاهى در خور تفكر و تدبر است- براى برآورده شدن نياز خويش از پى غير خدا بپويد؛ بلكه خداى مهربان را جستجوگر باشد. امام زين العابدين در عرفات مردى تهيدست را مى ديد كه درخواست خود را با مردم در ميان مى گذارد؛ به او فرمود واى بر تو! در چنين روز غير خدا سراغ مى گيرى، در چنين روزى اين اميد وجود دارد انسانهايى كه هنوز چشم به دنيا نگشوده اند و هنوز به دنيا نيامده اند از لطف و مرحمت الهى برخوردار باشند. (1) غروب روز عرفه رسول گرامى اسلام- صلى اللَّه عليه و آله وسلم- به بلال حبشى فرمود: مردم را آرام كن تا سخنى را با آنها در ميان گذارم. پس از سكوت و آرامش مردم، فرمود:

«خداوند متعال» بر شما منت نهاده و نعمت بزرگى را در چنين روز به شما ارزانى داشته است، درستكاران و نيكان شما را از آمرزش خود بهره مند ساخته، و در باره كسانى كه گرفتار نادرستى در عمل هستند و به بدى و گناه دچار آمدند درست كاران و نيكان را شفيع و واسطه قرار داده و به آنها اين مقام را عطاء فرموده كه از خداوند متعال بخشودگى و آمرزش آنان را درخواست نمايند. پس برآييد و سرازير گرديد كه همه شما درنگ مداران عرفات، مشمول آمرزش او هستيد». (2) بايد خداى مهربانى را در سرزمين عرفات به جستجو گرفت كه نيكان را از آمرزش خود سرشار مى سازد و شر و بدى بدان را ناديده گرفته و از كردار و گفتار ناخوش آيند و زشت درمى گذرد. اگر چنين عرفات و شناختى درخور به هم رسانيم در عرفات از غير خدا مدد نمى جوييم؛ چرا كه سرزمين شناخت است، و شناخت را بايد زمينه محبت و يا احياناً نفرت و دشمنى دانست:

در همين سرزمين بود كه حضرت ابراهيم خليل و دوست هميشه جاويد در ذكر خدا شيطان و وسوسه هاى او را به خوبى بازيافت، و با معارف و آگاهيهايى كه درباره ترفندهاى شيطان كسب كرده بود، در منا با سنگ، او را نشان مى رفت و او را بدينسان از پيرامون خويش طرد مى كرد تا مبادا مانعى در ايفا وظيفه الهى او پديد آورد.

به راستى صحراى عرفات، سرزمين عرفان و معرفت است:

آدم و حواء همديگر را در اين نقطه


1- بحارالأنوار، ج 19، ص 299
2- الكافى اصول، ج 4، ص 168

ص: 20

شناختند و گم گشته خودرا در آنجا يافتند.

حضرت آدم در همين جا گناه و ترك اولاى خود را شناخت، و بدان زبان به اعتراف گشود.

و بدينسان گويند حضرت ابراهيم مناسك خود را- پس از اعتراف به گناه در اين جايگاه- برگزار كرد.

يا آن كه در اين مكان جبرائيل، مناسك حج را به ابراهيم شناساند.

مردم نيز با تجمعى در لحظات معين همديگر را مى توانند در آنجا شناسايى كنند.

ابراهيم- عليه السلام- شيطان و وساوس او را در همين جا شناسايى كرد.

خداى مهربان را بايد در اين پايگاه سراغ گرفت و او را در چنين جايگاهى پديدار يافت.

چنانكه در دعاء عرفه امام حسين- عليه السلام-، اشارتى گويا به همين حقيقت است. حضرت ابى عبداللَّه الحسين- عليه السلام- كه از مدينه به سوى نقطه اى ناشناخته آواره گشته بود، همراه با ياران وفادار و فداكارش در اين پايگاه مقدس، درنگى بس شگرف داشته؛ و از آنجا سرانجام، راه عرفات، به كربلا منتهى گشت، و واقعه اى از پس اين درنگ در كربلا روى داد كه به قرآن و اسلام جان تازه اى بخشيد. حضرت سيدالشهداء- عليه السلام- با دعائى كه در ميان جمع خاندان و يارانش در عرفات زمزمه مى كردند چهره عرصه وجود و هستى را ترسيم مى فرمودند، و سيماى جان و جهان و گردونها و گرداننده آنها را چنان زيبا و دل انگيز و راه گشا را به تصوير كشيدند كه بايسته است همه واقفان سرزمين عرفات چنان دعائى را از جان و دل بر زبان آورده، و عظمت و قدرت حضرت بارى (تعالى) را با جمال و جلال و شكوه و همه اوصافش بازيابند تا شوق ديدار حق در آنان پديد آيد؛ و با توجه به مضامين اين دعاء است كه خداى متعال را با معاينه دل از رهگذر اين دعاء مى توان به خوبى رؤيت كرد، آنهم در بيابان عرفات، در فضائى باز و رهيده از هرگونه عوامل سرگرم كننده دنيوى كه در چنين جو و محيطى آفريدگار جهان هستى را به وسيله خود او مى توان شناخت. در بخشى از دعاء عرفه حضرت سيدالشهداء- عليه السلام- با بيانى بسيار جالب و دل انگيز «برهان صديقين» را به طرزى بسيار گويا و رسا به ما ارائه مى فرمايد.

نگارنده سالها پيش به مناسبت سالگرد شهادت شاهدى از شهود حق يعنى

ص: 21

مرحوم آيةاللَّه شهيد بهشتى- رضوان اللَّه تعالى عليه- مقالتى نگاشتم كه بندهايى كوتاه از دعاء عرفه- با شرح مرحوم سيد خلف حويزى- را در اين مقاله مورد استناد و اقتباس قرار دادم؛ اما چون اين مقاله نسبتاً مفصل و گسترده است و در يادنامه مرحوم شهيد مظلوم آيةاللَّه بهشتى- طاب ثراه- به طبع رسيده، و اكثر شيفتگان اين شهيد مظلوم را به يادنامه مذكور دسترسى نيست، خلاصه بخشى كوتاه از اين مقاله را- كه با دعاء عرفه پيوند دارد- در اينجا مى آورم:

در بخشى از دعاء شريف عرفه آمده است:

«إلهي تردّدى فى الآثار يوجب بعد المزار، فأجمعنى عليك بخدمة توصلنى إليك. كيف يستدلّ عليك بما هو فى وجوده مفتقرٌ إليكَ. أيكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك. متى غيبت حتّى تحتاج إلى دليل يدل عليك. و متى بعدت حتّى تكون الآثار هى الّتى توصل إليك عميت عين لا تراك عليها رقيبا، و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّك نصيباً».

در توضيح اين بخش از دعا آن حضرت مى توان چنين، قلم را بر صحيفه رقم زد كه به خداوند متعال عرض مى كند:

بارخدايا! اگر توجه خود را در بررسى آثار قدرت و دست آوردهاى صنع تو معطوف سازم؛ و يك به يك، آنها را تحت مطالعه و مداقّه قرار دهم تا ترا شناسايى كنم همين امر موجب مى شود كه راه براى وصول به تو و ديدار تو دور و دراز گردد.

[سيد الشهدا- عليه السلام- عرض مى كند: خدايا! اى محبوب و مطلوب من! اگر خويشتن را براى شناخت تو در آثار و دست آوردهاى متكثر و آيات متنوع تو سرگرم سازم، و در لابلاى شاخه هاى به هرسو كشيده آثار صنع تو به اين سو و آن سو كشانده شوم موجب مى گردد از مؤثر، يعنى تويى كه اينهمه آثار را پديد آورده اى به گونه اى ناخوش آيند، دور و بيگانه گردم؛ و اين كار چنان است كه واقعيت شهود را رها سازم و براى جستجو و يافتن آن به سراغ نشان واثرش به تكاپو برآيم، و يا چنان است كه از يقين روى گردانم و به دنبال خبر و گزارش از يقين، تلاش خود را به كار گيرم؛ و در نتيجه در پايگاهى از خيال محض به سر برم كه به هيچوجه مرا به دليلى قاطع رهنمون نيست، و در ميان فضائى از گمانها و احتمالات سرگردان شده كه راه را فراسوى من در رسيدن به محبوبم

ص: 22

مسدود سازد؛ زيرا وقتى دست آوردهاى جالب و شگفت انگيز آفريدگار در دسترس احساس و تفكر كسى قرار گيرد سزا نيست نردبان احساس و انديشه را هدف قرار دهد، و برآن، بالا و پايين رود تا فقط در باره نظم و ترتيب و كيفيت تركيب اين آفريده ها نيروى تفكر خود را محدود كرده و انديشه خود را در ماهيت آنها راكد و ايستا سازد؛ بلكه بايد بپويد، و از اين نردبان فكر و استدلال فراتر رود تا آورنده و سازنده آنرا شناسايى كند، و دل به محبت كسى ببندد كه آنها را آفريده و لباس زيباى هستى را بر اندامشان پوشانده است؛ و به گونه اى اين حقيقت را دريابد كه چهره حق را با گستره فراگيرش در تمام آفاق- عليرغم كثرات و اختلاف صور و نگاره هاى آثارش كشف و شهود نمايد]

حضرت سيدالشهداء- عليه السلام- آنگاه عرض مى كند: فأجمعني عليك بخدمة توصلي إليك: «مرا در حضور خويش به خدمتى فرمان ده كه راه وصول به ترا بر من هموار سازد».

سپس عرض مى كند: «كيف يستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك»: چگونه مى توان به چيزى، يعنى به آثارى- كه در وجود خود به تو نيازمند است- بر وجود تو استدلال كرد؟ وجود تو خود دليل بر هستى تو است: «يا من دلّ على ذاته بذاته»: آفتاب آمد دليل آفتاب».

از اين سخن به اين نتيجه مى رسيم كه وجود حضرت بارى (تعالى) پديدارترين وجود در عالم هستى است؛ چرا كه آن حضرت به خدا عرض مى كند: «أيكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك حتّى يكون هو المظهر لك»: «آيا غير تو (يعنى آثارت) داراى آنچنان ظهورى است كه در تو چنان ظهورى نباشد تا بخواهد ظهور ترا وانمود سازد؟».

[هرچند مى بايد از قانون استدلال به آثار، درگشودن راه به سوى مؤثر بهره جست؛ امّا اگر صرفا خود را به اين نحو استدلال محدود سازيم، راهى بسيط و سطحى و ساده و فاقد عمق را در پيش گرفتيم، و مآلا از برهان صديقين بهره اى عايد ما نخواهد شد، بهره اى كه ژرف بنيان را از آن نصيبى هست] لذا سيدالشهداء- كه جان عالم را به رؤيت و شهود كشيده- به خدا عرض مى كند: «متى غبت حتّى تحتاج إلى دليل يدلّ عليك»: «كى و در چه زمانى تو پنهان بودى تا به دليلى نياز پيدا كنى كه ما را بر تو رهنمون گردد؟» [هدف حضرت سيدالشهداء- عليه السلام- در اين سخن

ص: 23

آن است كه ظهور وجود حق به گونه اى است كه به هيچگونه دليلى- كه اورا اثبات كند- نيازى ندارد؛ زيرا دليل عبارت از ترتيب مقدمات معلومه و عناصر شناخته شده ذهنى براى رسيدن و بازيافتن مجهول تصورى و يا تصديقى است؛ و نتيجه آن معلوم شدن يك امر نا شناخته و مجهول مى باشد. اما اگر چيزى كه از لحاظ كمال ظهور و آشكار بودن در منتهاى درجه باشد- كه هيچ چيزى پديدارتر و روشن تر از آن قابل تصور نباشد- و حتى روشن تر از اين قضيه باشد كه فى المثل بگوييم:

«آسمان بالاى سرما، و زمين زير پاى ما است» قطعاً در چنين جايگاهى در اثبات سخن خود به دليلى نياز نداريم، و استدلالى ما هذيانى بيش نخواهد بود.

على هذا براى وصول به معرفت حق- كه هيچ چيزى آشكارتر و روشن از آن نيست- نيازى نداريم كه از رهگذر استدلال به آثار وى او را شناسايى كنيم.

آرى اگر انسان به مرحله اى از عرفان نائل گردد، و چشم بصيرت او در سوى واحد «ديّان» نشان رود، در چنين پايگاهى متكلفات دليل و برهان دچار سقوط گشته، و ارزش و اعتبار خود را از دست مى نهد؛ به ويژه اگر ديدگان بصيرتش با چنين گوهرهاى درخشانى از اين دست سخن كه ازكان و معدن عصمت و طهارت- معدنى كه سرشار از حكمت و نصل الخطاب است- روشن گردد. لذا حضرت سيدالشهدا- عليه السلام- همانگونه كه خداوند متعال فرموده است: «ونحن أقرب إليه من حبل الوريد» به خدا عرض مى كند:

«تو كى و در چه برهه اى از زمان از ما دور بودى كه آثار ترا- مانند نابينايى- عصاى خود قرار داده تا به مدد عصاكشى آثار صنع تو به تو دست يابيم «ومتى بعدت حتّى تكون الآثار هى الّتى توصل إليك». بنا براين سزا است كه حضرت سيدالشهداء عرض كند: «عميت عين لا تراك عليها رقيبا»: (آن ديدگانى كه ترا مراقب خود نمى بيند كور باد)؛ «وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّك نصيبا»: (خسران و زيان معامله و سوداگرى، بنده اى را است كه تو از حب خويش نصيبى براى او مقرر نفرمودى)، آرى اين دل است كه بينايى را از دست مى نهد، هرچند كه چشم سر انسان به سان چهارپايان و دامها از كار نيفتاده است:

«ولهم أعين لا يبصرون بها أولئك كالأنعام»؛ اينان را ديدگانى است كه با رؤيت و ديدن، در درون و جانشان بسان «شرّالدوابّ» انعكاس و انعطافى در رؤيت

ص: 24

حق پديد نمى آيد: «إنّ شرّ الدّوابّ الصّمّ البُكم الّذين لا يعقلون»: ديدگان آنها كور نيست؛ بلكه كور دلانى بيش نيستند؛ زيرا:

«فانّها لا تعمى الأبصار ولكن تعمى القلوب الّتى فى الصّدور». آيا انسانى كه حق را على رغم اين كه هيچ چيز از آن آشكارتر نيست شهود نمى كند احياناً از دامها فروتر و گمراه تر نيست؟ و اين دلها است بر اثر تركتازى در هوس نمى تواند انجام وظيفه كند، و از كار مى افتد؛ و انسان كه با خدا در عالم «ذرّ» بيعت و صفقتى، و معامله و مبادله اى را منعقد ساخته بايد در مقام وفادارى و محبت و اداء وظيفه، پايمردى كند؛ ولى آن كه از محبت خدا محروم است بايد اورا در زمره كسانى برشمرد كه در تجارت و بيعت و دادو ستد خويش از سرمايه وجودش دچار ورشكستگى و زيانى غير قابل جبران است.

اين بود گزارش بسيار كوتاهى از بندى از دعاء عرفه كه بايسته است حاجيان در عرفات سراسر آنرا زمزمه كنند تا ظهور حق را مزمزه نمايند، و كام جانشان شيرين گردد.

در پايان اين بخش به جا است حديثى را ياد كنيم كه كمال دين نويدش، در غدير خم چهره نمود؛ چرا كه رسول خدا- صلى اللَّه عليه وآله وسلم- در روز عرفه- در حاليكه بر «ناقه قصواء» سوار بود خطابه اى ايراد فرمود كه جابر بن عبداللَّه انصارى مى گويد شنيدم مى فرمود:

«يا ايّها النّاس إنّى قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلّوا: كتاب اللَّه وعترتى:

أهل بيتى»: (1) اى مردم! تحقيقا من ميان شما [ميراثى] به جاى نهادم؛ مادام كه خود را بدان پاى و ملتزم مى سازيد هرگز به گمراهى دچار نياييد [اين ميراث عبارت از دو امر گرانبها است، و آندو عبارت اند از] كتاب اللَّه و عترت من كه همان اهل بيت من هستند.

پى نوشتها:


1- سنن ترمذى، ج 5، ص 621، ح 3782

ص: 25

حج و ولايت

محمد تقى رهبر

در روايات، افزون بر آن كه نقش كليدى ولايت در اعمال و فرايض اسلامى بيان گرديده، روايات خاصّى نيز وجود دارد كه در آن از رابطه و پيوند «حج و ولايت» سخن به ميان آمده است. رابطه اى كه به دليل آثار جهان شمول اين فريضه بزرگ الهى، مورد توجه و تأكيد رهبران دين قرار گرفته است.

از اين روايات چنين استفاده مى شود كه:

«ولايت و امامت» به عنوان روح اعمال و معنابخش و جهت دهنده مناسك و مشاعر حج، به عصر يا نسلى خاص اختصاص ندارد، بلكه اصلى است جارى در همه عصرها و براى همه نسل ها.

در روايات تصريح شده است كه آهنگ حج و زيارت كعبه، تنها با معرفت منزلت معنوى اهلبيت و پذيرش رهبرى آنان منشأ سعادت دنيا و آخرت است و بدون معرفت امام و حق حرمت مقام ولايت، اعمال حج ناقص و بى حاصل خواهد بود اينك به چند روايت در اين خصوص مى نگريم:

- يكى از ياران امام صادق- ع- از آن حضرت معناى آيه: «وَمَنْ دَخَله كانَ آمناً» (1)

را مى پرسد. امام در پاسخ مى فرمايد: چيزى را از من پرسيدى كه كسى ديگر از آن پرسش نكرده است. سپس فرمود: آن كس كه قصد زيارت اين خانه كند، در حالى كه


1- در بخش نخستين اين مقاله.

ص: 26

بداند خداوند بدان امر فرموده و ما خاندان را آن گونه كه شايسته و حق معرفت ماست، بشناسد. چنين كسى در دنيا و آخرت در امان خواهد بود. (عن عبد الخالق الصيقل قال: سألت أباعبداللَّه- ع- عن قول اللَّه- عزّوجل- «وَمَنْ دخلهُ كانَ آمناً» فقال لقد سألتنى عن شي ءٍ ما سألني عنه أحد إلّا من شاءاللَّه. ثمَّ قال: «من امّ هذا البيت و هو يعلم أنه البيت الذي أمره اللَّه به وعرفنا أهل البيت حقّ معرفتنا، كان آمناً في الدنيا والآخرة) (1) و نيز امام صادق- ع- در روايات ديگر چنين فرموده است: «كسى كه از روى معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد آن گونه كه حق و حرمت كعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بيامرزد و مشكل دنيا و آخرتش را كفايت كند.» «مَنْ نَظرا إلى الكعبةَ بمعرفة فعرفَ منْ حقّنا وَحرمتنا مثل الذي عرف من حقها و حرمتها غفر اللَّه له ذنوبه وكفاه همّ الدنيا والآخرة» (2) بدين ترتيب آنچه مكمل و پايان بخش فريضه حج است، ولايت است، چنان كه امام باقر- ع- مى فرمايد: «از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد»؛ «ابدؤا بِمكّة وَأختموا بِنا» (3) همچنين شيخ صدوق روايتى را از پيشوايان معصوم آورده كه بر اساس آن، خرج كردن و به مصرف رسانيدن يك درهم در راه حج، پاداشى معادل هزار هزار درهم خرج كردن در ساير امور خير را دارد اما اگر يك درهم به دست امام برسد مانند آن است كه هزار هزار درهم در حج به مصرف رسانيده شود؛ (وَروي أن درهماً في الحجّ خيرٌ مِن ألف ألف في غيره وَدرهم يَصِل إلى الإمام مثل ألف ألف درهم في حجّ) (4) دليل اين مطلب روشن است؛ زيرا بديهى است زمانى كه بيت المال مسلمانان در دست حاكمان غاصب باشد با اسراف و تبذير به مصارفى مى رسد كه در دست حاكمان باشد خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، در چنين وضعيتى، رسانيدن مال به دست امام حق تا آن مال را به مصارف شرعى و الهى برساند كه ثمره آن تقويت اساس دين و رفع نياز مسلمين خواهد بود فضيلت و پاداشى معادل هزار هزار انفاق در حج را دارد. در حقيقت اين روايت از نقش رهبرى امام حق و لزوم تأييد و حمايت وى با مال و ديگر امكانات سخن مى گويد و آن را با انفاق در حج مقايسه مى كند. در برخى از اين روايات چنين توصيه شده است: كسانى كه عازم حج مى شوند و طواف خانه مى كنند، وظيفه


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 68
2- فروع الكافي، ج 2، ص 241
3- من لا يَحضرهُ الفقيه، ج 2، ص 334
4- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 245؛ وسائل، ج 8، ص 86

ص: 27

دارند درپايان مناسك، نزد امام بيايند وبراى يارى دادن به وى، اعلام آمادگى كنند. تا حجشان كامل شود ومعنا و مفهوم پيدا كند.

امام باقر- ع- مى فرمايد: «مردم مأمور شده اند به سوى اين خانه كه از سنگ ها ساخته شده، بشتابند و بر آن طواف كنند سپس نزد ما آمده و ولايت و محبت خود و آمادگى شان را براى يارى ما عرضه كنند؛ (زرارة عن أبي جعفر- ع- قال: «إنّما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا ثمّ يأتوا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم». (1) اين روايت حاوى نكته ظريفى است:

در اين روايت از خانه كعبه به احجار تعبير شده است؛ زيرا از سنگ هاى صامت و بى جان بنا شده و آنچه آن را تشريف و تكريم مى بخشد همانا انتسابى است كه به خداوند كعبه دارد و اين فرمان خدا است كه مردم برگرد آن طواف كنند و مراتب عبوديت خود را نسبت به صاحب خانه اعلام دارند و با تأسى به فرشتگان خدا كه گرد «بيت المعمور»- صورت ملكوتى كعبه- در آسمانها در طوافند، پروانه وار گرد كعبه طواف كنند و صاحبخانه را بندگى نمايند و خداوند بدينسان بندگان را آزمايش مى كند چنانكه فرشتگان را به سجده آدم خوانده است. امير مؤمنان- ع- مى فرمايد: «آيا نمى نگريد كه خداوند انسانهاى پيشين، از عهد آدم گرفته تا آخرين انسانهاى اين جهان را، به سنگهايى كه سود و زيان نمى رسانند و نمى بينند و نمى شنوند، در معرض امتحان قرار داده و آن را خانه محترم خود ساخته است؟ خانه اى كه پابرجايى مردم بدان بستگى دارد»؛ (ألا ترون أنّ اللَّه سبحانه إختبر الأوّلين من لدن آدم- صلوات اللَّه عليه- إلى الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضرّ ولا تنفع ولا تبصر ولا تسمع فجعلها بيته الحرام، الذي جعله للنّاس قياماً). (2) بنابراين، آنچه روح حج را تشكيل مى دهد همانا تسليم و تذلّل و عبوديت خالص حقّ است كه بارزترين نمونه آن معرفت امام و اطاعت ولى امر مى باشد كه اطاعتش اطاعت خدا است و خدا بدان فرمان داده است؛ (اطيعوا اللَّه و أطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم). (3) كعبه آنگاه سنگ نشانى است براى رهپويان راه خدا كه ولايت و زعامت آن در دست صالحان و متّقين باشد. چه، خداوند ولايت كعبه را به دست آنان سپرده است؛ (إن أوليائه إلّاالمُتّقون). (4) حال اگر كسى به طواف اين خانه


1- علل الشرائع، ج 1، ص 459؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 334
2- نهج البلاغه،: خطبه 192
3- انفال: 34
4- نساء: 59

ص: 28

بيايد و از تسليم و تعبد مطلق در برابر اساسى ترين عامل انسان ساز كه همانا محبّت امام و اطاعت ولى امر است، رخ بتابد و يا در شناخت آن تقصير كند، از طواف و مناسك نيز بهره اى نبرده و از معرفت كامل بى نصيب مانده است و بديهى است كه چنين حجّى در تكامل انسان نقشى ندارد. اين است كه با قاطعيّت مى توان گفت حجّ بى ولايت حج نيست، چنانكه حجّ بى برائت. كه تولّى و تبرّى از يكديگر تفكيك ناپذيرند و بدون زيارت كعبه دل، طواف كعبه گل بى حاصل است.

به گفته عارف و فقيه متأله مرحوم فيض:

يك طوافِ به سر كوى ولىّ حقّ كردن به ز صد حجّ قبول است به ديوان بردن

ايستادن نفسى نزد مسيحا نفسى به ز صد سال نماز است به پايان بردن

در حقيقت، ولايت متمّم و مكمّل حج و بلكه روح و حقيقت آن است.

امام باقر- ع- مى فرمايد: «تماميّت و كمال حج ديدار با امام است.»

جابر عن ابى جعفر- ع-: «من تمام الحجّ لقاء الإمام» (1) و از امام صادق نقل شده كه فرمود: «هر گاه يكى از شما به حج مى رود بايد حج خود را به زيارت ما ختم كند؛ زيرا اين يكى از عوامل تماميت حج است»؛ (عن جعفر بن محمّد- ع- قال: «إذا حجّ أحدكم فليختم حجّه بزيارتنا لأنّ ذلك من تمام الحجّ). (2) عبداللَّه بن مسكان از ابو حمزه ثمالى نقل مى كند كه گفت: شرفياب محضر امام باقر- ع- شدم در حالى كه آن حضرت بر درب ورودى مسجدالحرام نشسته بود و به مردمى كه در حال طواف بودند مى نگريست. آنگاه خطاب به من فرمود: ابو حمزه! مى دانى اين مردم به چه چيزى مأمور شده اند؟ ابوحمزه گويد: من ندانستم در پاسخ آن حضرت چه بگويم. سپس امام چنين فرمود: «همانا اين مردم مأمورند بر گرد اين سنگها (اشاره به كعبه معظّم) طواف كنند سپس نزد ما بيايند و ولايت (محبّت و اطاعت) خود را به ما اعلام دارند»؛ (عبداللَّه بن مسكان عن أبى حمزة الثمالي، قال: «دخلت على أبي جعفر- ع- وهو جالسٌ على الباب الّذي الى المسجد وهو ينظر إلى النّاس يطوفون. فقال: يا أبا حمزة بما امروا هؤلاء؟ قال: فلم أدر ما أردّ عليه.

قال: إنّما أمروا أن يطوفوا بهذه الأحجار، ثمّ يأتونا فيعلنون ولايتهم). (3) همچنين در روايات امامان معصوم- عليهم السلام- تصريح شده كه


1- علل الشرايع، ج 1، 459؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 334
2- همان: 459
3- علل الشرايع، ج 1، ص 406

ص: 29

بدون ولايت اهل بيت عبادت و بندگى سودى ندارد.

حضرت على بن الحسين- ع- چنين مى فرمايد: «بهترين نقطه روى زمين، بين ركن مقام است. حال اگر كسى آنقدر عمر كند كه نوح در ميان قوم خود درنگ كرد، نهصد وپنجاه سال، و روزها را به روزه دارى و شبها را به شب زنده دارى در اين مكان مقدّس به سر برد، آنگاه خداى- عزّوجلّ- را بدون ولايت ما ملاقات كند، اين عبادتها به حال وى سودى نرساند»؛ (أفضلُ بقاعِ الأرض ما بين الرّكن والمقام لو أن رجلًا عمّر عمر نوح في قومه، ألف سنة إلّا خمسين عاماً، يصوم النهار ويقوم الليل في ذلك المكان ثمّ لقى اللَّه- عزّوجلّ- بغير ولايتنا لم ينفعه ذلك شيئاً). (1) آرى، بدون رهبر نه براى حرم حرمتى است، نه در عرفات معرفتى، نه در مشعر شعورى، نه در منا فداكارى و ايثارى، نه در زمزم نشانه حياتى، نه در صفا رمز صفايى، نه در رمى جمرات نابودى شيطانى و بالاخره نه در حج ظهور بينايى و نه در اعمال شعائرى.

بدون آگاهى به مقام رهبرى و پيروى از او، آنچنان خواهد بود كه امام باقر- ع- با مشاهده فريادِ تلبيه حجاجِ نا آگاه و گم شده و دچار چنگال شياطين و خود غيب فرمود:

«أترى هؤلاء الّذين يلبّون، واللَّه لأصواتهم أبغض إلى اللَّه من أصواتِ الحمير»؛ (2) «آيا مى بينيد اينهايى را كه تلبيه مى گويند؟ به خدا صداى اينان نزد خداوند ناپسندتر از صداى چهارپايان است.»

مولوى مى گويد:

ابلهان تعظيم مسجد مى كنند در جفاى اهل دل جدّ مى كنند

مسجدى كاندر درون اولياست سجدگاه جمله است آنجا خدا است (3)

به طور خلاصه: معرفت امام و پذيرش ولايت از چند منظر شايان توجه است:

1- شناخت صحيح آداب و شرايع دين- به طور عموم- و مناسك و احكام حج- به نحو خاص- و آنگونه كه شريعت سيدالمرسلين ترسيم كرده، به معرفت ائمه و اوصياى پيامبر بستگى دارد، چنانچه در زيارت جامعه مى خوانيم: «بمودّتكم علّمنا اللَّه معالم ديننا» و اين حقيقتى است كه حتى سران و رهبران اهل سنت نيز بدان اعتراف كرده اند. ابوحنيفه (نعمان بن ثابت) پيشواى يكى از مذاهب اربعه عامه مى گويد:

«اگر جعفر بن محمّد- ع- نبود، مردم


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 159
2- در راه برپايى حج ابراهيمى، روايت نقل از وافى.
3- كتاب مثنوى، دفتر دوم، ص 187

ص: 30

مناسك حج خود را نمى دانستند»؛ (لولا جعفر بن محمّد ما علّم النّاس مناسك حجّهم). (1) 2- كسى كه امام مفترض الطاعه خود را نشناسد و يا منكر او شود، نسبت به يكى از اصولى ترين مبانى اعتقادى و عملى اسلام جاهل مانده و از فرمان بر خدا سرپيچى كرده و با اين وصف از حقيقت عبوديت و تسليم دور افتاده و از نور معرفت محروم گشته، و از اعمال خود بهره اى نجسته است.

3- روى برتافتن از رهبران هدايت به معناى فرو افتادن در كام سردمداران ضلالت و اقطاب جهل و جور است كه با پذيرش رهبرى آنان از اسلام جز نامى و از مناسك و شعائر جز شعارى پوچ باقى نمى ماند و اساساً دين ابزارى مى شود براى اغواى مردم و به بند كشيدن آنها و تحريف شرايع اسلام، چنانكه سيره سياسى خلفاى اموى و عباسى گواهى صادق بر اين مدّعا است واز اين خطر عظيم، پيامبر خدا- ص- آگاهى دادند و در حساس ترين لحظات تاريخ حيات مقدّس خويش و يا در مقام بيان مسأله امامت و ولايت و جانشينى خود، راه آينده اسلام را روشن ساخته و على بن ابى طالب را به عنوان ولى، وصى و خليفه معرفى فرمودند و بر استمرار امامت در دودمان آن حضرت تأكيد كرده، مسلمانان را به خطر بروز انحراف در مسير خلافت و تبديل آن به سلطنت خودكامه هشدار دادند و در خطبه «الغدير» هنگام بازگشت از حجةالوداع چنين فرمودند:

«معاشر الناس، إنّي ادعها امامة و وراثة فى عقبي إلى يوم القيامة ..

وسيجعلونها ملكاً واغتصاباً، ألا لعنَ اللَّهُ الغاصبين والمغتصبين»؛ (2) «مردم! من امر رهبرى را به صورت امامت و وراثتى در نسل خويش تا روز قيامت به وديعه نهادم امّا به زودى آن را به سلطنت و سلطه غاصبانه تبديل خواهند كرد، پس، لعنت و نفرين خدا بر غاصبان و سلطه گران باد!»

امامان شيعه و دفاع از ولايت در حج:

با تأسّى به رسول خدا- ص- امامان شيعه نيز موسم حج را به منظور دفاع از حريم ولايت و امامت مغتنم شمرده و از حرم امن و فضاى باز و منطقه آزاد اسلامى و حضور حج گزاران بلاد براى تبيين حقايق كتمان شده بهره مى گرفتند.

پس از رسول خدا حوادثى در جريان اوضاع سياسى و رهبرى امت پديد آمد تا


1- فيض كاشانى، كتاب الوافى، ج 14، ص 1313
2- احتجاج طبرسى، ص 62

ص: 31

سرانجام روزگار معاويه فرا رسيد و همانگونه كه در حديث نبوى آمده بود، بوزينگان بر منبر رسول خدا بالا رفتند و سفّاكان ديكتاتور بر مسند رهبرى نشستند و چه بدعتها كه در دين خدا نهادند، چه خونها كه از صالحان و آزاد مردان و بى گناهان بر خاك ريختند و چه حريم و حرمت ها را، حتى در حرمين شريفين، از اسلام و ناموس مسلمانان هتك كردند و با اعمال جابرانه و هوسرانى و سفّاكى روى ديگر جبّاران تاريخ را سفيد كردند، اموال مسلمين را تاراج و در قصور افسانه اى، صرفِ دلقك ها و جيره خواران كردند و دين فروشان را خريدند و راويان و محدّثان را به حديث گرفتند و محراب ها و منبرها را ابزار ساختند و جناياتى كه قلم از شرح و بيانش عاجز است مرتكب شدند. بيشترين كوشش اين حاكمان نفاق پيشه و حق ستيز كه قلبهايشان از كينه هاى جاهليّت آكنده بود تحريف حقايق و ارائه چهره ناپسند از اسلام ناب محمّدى و طلايه داران ولايت، اميرالمؤمنين- ع- و فرزندان پاك او بود. در اين ميان انواع فشارها و شكنجه ها متوجّه كسانى بود كه امامت و ولايت اولاد پيامبر را پذيرفته و از آن دفاع مى كردند. اينان جانشان در مخاطره بود، خانه هايشان ويران مى شد و حيثيت و آبرويشان هتك مى گرديد و در زندانهاى مخوف اموى و عباسى شكنجه و زنده به گور مى شدند و چوبه هاى دار ناظر پيكرهاى بى جان آنان بود. بزرگترين جُرم نابخشودنى در اين مقاطع سياه تاريخى در ذكر منقبت و بيان فضيلتى از امير المؤمنين على- عليه الصلاة والسلام- و فرزندان و خاندانش و دفاع از امامت و خلافت آنان بود؛ يعنى همان چيزى كه رسول گرامى- ص- از آغاز بعثت تا آخرين لحظات حيات بر آن تأكيد فرمودند و در حجةالوداع با حضور جمعيت انبوه زائران خانه خدا، آن را مورد تأكيد مجدد قرار دادند.

رسالت امامان معصوم- عليهم السلام- در اين روزهاى تاريك و پر فتنه؛ بسيار سنگين و در عين حال پيچيده بود.

عرصه اين رسالت از مجالس درس، تا ميدان شهادت و قعر زندان ها و تبعيد و اسارت كشيده مى شد؛ يكى از اين مقاطع تاريخى، دوران سياه معاويه بود. او زر و زور و حيله و نيرنگ را براى مقاصد شوم خود به خدمت گرفته و از جهل و نادانى و بى خبرى مردم شام و اختناق حاكم بر ساير بلاد بهره مى جست و راويان دين فروش روايات مجعول به پيامبر- ص-

ص: 32

نسبت دادند و چهره دين را مخدوش كردند.

بخشى از اين روايات و اكاذيب در ستايش آل ابى سفيان و معاويه بود كه هم زمان با انكار فضائل اميرمؤمنان- ع- و تحريف چهره مقدّس آن حضرت، در السنه عامه پخش مى شد و با سبّ آن حضرت و خاندانش در منابر ايراد مى گرديد.

سليم بن قيص هلالى، يكى از ياران اميرمؤمنان اين وقايع تلخ و دردناك را به تحرير آورده كه خلاصه بخشى از آن چنين است:

«معاويه در ايام خلافتش به مدينه آمد و از جمله اقداماتش جهت تثبيت حكومت آل ابى سفيان و سركوب مخالفان اين بود كه به وسيله مناديانش اعلام كرد:

هر كس حديثى در منقبت على و فضائل اهلبيت نقل كند در امان نخواهد بود. در همه بلاد كار بر شيعه بسيار دشوار شد، در اين ميان مردم كوفه به دليل تشيع على- ع- بيش از همه تحت فشار و شكنجه بودند.

معاويه، زياد بن ابيه را به امارت كوفه و بصره برگزيد، زياد كه شيعيان را به خوبى مى شناخت، آنان را تعقيب مى كرد و حتّى اگر در زير سنگ يا كلوخى بودند به قتل مى رسانيد، دست ها و پاهايشان را مى بريد و به چوبه دار مى آويخت و ميخ در چشمانشان مى كرد و آنها را آواره و در به در مى ساخت تا آنجا كه در عراق كسى نماند كه به تشيع شناخته شود مگر آن كه به قتل رسيده يا به دار آويخته مى شد يا به زندان مى افتاد و يا تبعيد و آواره مى گرديد و ...»

سپس معاويه به عمّال خود در همه شهرها نوشت: از شيعيان على و خاندانش گواهى نپذيريد و پيروان عثمان و دوستداران او و خاندانش و كسانى كه فضائل و مناقبشان را روايت مى كنند به مجالس خود دعوت كنيد و گرامى بداريد و اعلام كنيد كه هر كس روايتى در فضيلت او و قبيله اش دارد بياورد. به دنبال اين اعلام و با دادن جايزه ها و اعطاى جامه ها و زمين و ملك به عرب و عجم، روايات مجعول بسيارى را به طمع مال و دنيا، آوردند و جايزه گرفتند! سپس مردم خواستند در فضيلت معاويه و سوابق او نقل روايت كنند امرا و قضات معاويه پيام او را به مردم شهرها رساندند و راويان در منبرها و مسجدها در همه جا به جعل حديث پرداخته و به معلمان مكتب خانه گفتند آن را به كودكان بياموزند، همان گونه كه قرآن را مى آموزند. كار به جايى رسيد كه اگر كسى به كفر وزندقه متهم مى شد، مورد احترام بود، اما شيعيان على- ع- را به تهمت و ظن

ص: 33

و گمان گردن مى زدند و آواره مى كردند! اين وضع ادامه يافت تا امام حسن مجتى- ع- بدرود حيات گفت. پس از شهادت آن حضرت نيز فتنه بالا گرفت و يك تن از بندگان صالح خدا نبود مگر آن كه بر جان خود بيمناك بود يا كُشته مى شد يا آواره مى گرديد ...

امام حسين- ع- در منا:

در چنين اوضاع و احوال كه دو سال به مرگ معاويه مانده بود حسين بن على- ع- رهسپار حج شد در حالى كه عبداللَّه بن جعفر و عبداللَّه بن عبّاس آن حضرت راهمراهى مى كردند، فرزندان هاشم را از مرد و زن و دوستداران و پيروانشان را، چه آنان كه به قصد حج آمده يا قصد حج نداشتند و از انصار آنهايى را كه به صلاح و عبوديت مشهور بودند، و گروهى از اصحاب پيامبر را در منا گرد آوردند كه عدد آنها به هزار تن رسيد، آنگاه امام در خيمه اى كه تابعين و فرزندان صحابه را در بر مى گرفت، بپا خاست و خطابه اى ايراد كرد و پس از حمد و ثناى الهى چنين فرمود:

«اين طاغى سركش؛ يعنى معاويه با ما و شيعيان ما كارى كرده كه خود مى دانيد و مى بينيد و شاهد آن هستيد يا آن را شنيده ايد. اينك من مى خواهم چيزهايى را از شما بپرسم، پس اگر راست مى گويم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد. سخن مرا بشنويد و گفتارم را پنهان داريد و چون به شهرهايتان برگشتيد و نزد قبيله هاى خود رفتيد، كسانى را كه به امانت و وثاقتشان اطمينان داريد به آنچه مى دانيد آگاهى دهيد؛ چرا كه من بيم آن دارم كه اين حقايق مندرس شود و بر باد رود. و البته خدا نور خود را تمام مى كند، گرچه كافران كراهت داشته باشند.»

آنگاه امام حسين- ع- از ذكر آنچه خدا در قرآن در شأن پدر و مادر و برادر و خود و خاندان خود نازل فرموده است، فروگذار نكرد و همه را عنوان فرمود و تفسير نمود و تمام آنچه را پيامبر- ص- درباره پدر بزرگوارش على- ع- و مادرش حضرت زهرا- سلام اللَّه عليها- و خاندانشان فرموده بود، روايت كرد و در همه اين موارد صحابه مى گفتند:

«بار خدايا! اينها درست است، ما اينها را شنيده ايم و بدان گواهى مى دهيم»

و تابعين مى گفتند: «بار خدايا! كسانى اينها را براى ما روايت كرده اند كه به صدق و امانتشان ايمان داريم.» پس از آن كه همه چيز را بيان فرموده، خطاب به آنان گفت:

ص: 34

«شما را به خدا سوگند مى دهم كه چون به ديار خود برگشتيد اينها را به آنان كه مورد اعتماد شما هستند منتقل كنيد.» سپس ازمنبرفرود آمد و مردم متفرّق شدند. (1) ملاحظه مى كنيم كه در آن اوضاع بحرانى و فضايى كه معاويه و عمّالش به وجود آورده و تمام توان خويش را بر محو و اعدام نام و شخصيت اميرمؤمنان- ع- امام به حق و برجسته ترين شخصيت پس از پيامبر اكرم- ص-، مصروف داشته و از سلاح اسلام وحديث دراين توطئه بزرگ مدد مى گرفتند. امام حسين- ع- بر مهمترين موضوع سرنوشت ساز؛ يعنى ولايت امير المؤمنين- ع- و معرفى شخصيت والاى او تكيه مى كند و در حساس ترين موقعيت اجتماع باحضور حاجيان و وجوه ناس در سرزمين منا پيام آسمانى و رسالت الهى خود را ابلاغ مى كند و حقايق كتمان شده در حق على و خاندانش را كه اوصياى پيامبرند، برملا مى سازد و نقاب از چهره بدعت گران كه معاويه پيشتاز آنهاست برمى دارد و اين خود گواهى است صادق بر ضرورت بهره گيرى از حج در مقام معرفى رهبرى امّت و زدودن زنگار جهل و بدعت از چهره دين در مسأله امامت و رهبرى.

ابن قتيبه دينورى كه از مورخان كهن اهل سنّت است، در كتاب معروف خود «الإمامةوالسياسة» برخورد امام حسين- ع- با معاويه را در مسأله خلافت و وليعهدى يزيد، در سفرى كه معاويه به حرمين شريفين داشت به گونه اى ديگر نقل كرده است. وى پس از آن كه آمدن معاويه را به مدينه به منظور بيعت گرفتن اجبارى از مردم نقل كرده و مذاكراتش را با چهره هاى معروف چون حسين بن على- ع- عبداللَّه ابن عبّاس، و عبداللَّه بن جعفر، عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن زبير، به تفصيل آورده، به نقل گفتارى قاطع و صريحى از امام حسين- ع- در پاسخ معاويه پرداخته است.

وى مى نويسد: هنگامى كه معاويه در حضور آن حضرت ولايتعهدى يزيد را مطرح ساخت و از شايستگى او براى خلافت امت سخن گفت، امام به ايراد خطابه اى پرداخت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر محمد- ص- فرمود: «اى معاويه، آنچه در توصيف پيامبر و جانشينان اوگفتى فهميدم .. هيهات هيهات، اى معاويه! سپيده دم ظلمت شب را رسوا كرد و خورشيد روشنايى چراغها را بى رنگ ساخت، اما تو از حدّ خود تجاوز كردى و بدانچه از آنِ تو نبود چنگال افكندى و حقى براى صاحب حقى باقى نگذاشتى تا آن كه شيطان از اين كار،


1- نك: به كتاب سليم بن قيس هلالى، صص 165 تا 171 و نيز احتجاج طبرسى، ج 2، ص 296- 293

ص: 35

كاملًا بهره خود را گرفت .. و اما آنچه درباره يزيد و كمالات او! و شايستگى اش براى سياست امّت محمّد- ص- گفتى فهميدم، گويا تو مى خواهى كسى را كه در حجاب و از نظرها دور است معرفى كنى يا از چيزى كه به علم خاص خود كشف كرده اى خبر دهى، حال آن كه يزيد خود بهتر از تو معرف خويش است، بگذار يزيد خود از خود بگويد؛ از سگ بازى و كبوتر بازى اش، و سرگرمى با كنيزان آوازه خوان و نواختن آلات لهو، اينها را بنگر و بيش از اين تلاش مكن و به كارى دست مزن كه وزر و وبال آن را بيش از آنچه بر اين خلق روا داشتى نزد خدا ببرى. به خدا سوگند تو همواره راه باطل رفته و از جور و ستم ابا نداشته اى تا بدانجا كه ظلمِ تو همه جا را گرفته است. تو را با مرگ جز چشم برهم زدنى فاصله نيست.

كارى كن كه در روز قيامت سرافكنده نباشى آنجا كه راه جاده بسته است. مى بينم تو را كه اين امر را تصرف كردى و ميراث پدران ما را از ما گرفتى .. و اين براى تو زيان آشكارى است؛ «إنَّ هذا لهوَ الخُسرانُ المُبين». (1) امامت عنصر جاودانه حج

امامت، ولايت و مسأله رهبرىِ صالحان در فرهنگ اسلامى؛ به عنوان يك اصل پايدار و جاويد مطرح است و همانگونه كه پيشتر ملاحظه كرديم امامت ريشه در آيين حنيف ابراهيم دارد تا به عصر ظهور اسلام مى رسيم و خاتم انبياء كه وارث امامت ابراهيم است به امر خداوند آن را در نسل پاك و مطهر خويش به وديعه مى نهد و چنانكه منابع شيعه و برخى منابع عامه بيانگر است طلايه داران آن را به اسم و رسم معرفى مى فرمايد.

بدين ترتيب حتى در عصر غيبت امام عصر، اين رابطه ميان امت با امام زمان خود برقرار است و بر اساس دين باور امام عصر- عج- همه ساله در موسم حضور دارند و هر چند، نوع حج گزاران، آن حضرت را به شخص نشناسند اما مشتاقان كويش قلب خود را به آستانه پاكش پيوند مى دهند و روح خويش را به ولايت و حجتش مى آرايند و چه بسيار مؤمنان صالح و شيفتگانى مخلص كه به ديدارش نائل آمده و با آن حضرت هم سخن گرديده اند.

منابع روايى ما از حضور امام عصر- عج- در موسم حكايت دارد؛ از جلمه:

زراره مى گويد: از امام صادق- ع- شنيدم كه مى فرمود: آنگاه كه مردم را به امام خود دسترسى نيست، او در موسم مى آيد و آنان


1- الإمامة والسياسه، ص 165 و 166

ص: 36

را مى بيند اما آنها وى را نمى بينند (نمى شناسند)؛ (زراره قال: سمعت أبا عبداللَّه- ع- يقول: «يفقد النّاس امامهم فيشهد الموقف فيراهم ولا يرونه»). (1) محمّد بن عثمان العمرى، كه يكى از نواب خاص امام غايب است مى گويد: «به خدا سوگند حضرت صاحب الأمر همه ساله در موسم حج حضور دارد و حج گزاران را مى بيند و مى شناسد و آنها نيز او را مى بينند اما نمى شناسند»؛ (في الفقيه، روى محمّد بن عثمان العمري- رضى اللَّه عنه- انّه قال:

«واللَّه انّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سنة يرى النّاس ويعرفهم ويرونه ولا يَعرفونه»). (2) همچنين بنا به نقل شيخ صدوق، عبداللَّه بن جعفر الحميرى كه از ثقات محدثين شيعه قم و از اصحاب امام هادى و امام عسكرى- عليهما السلام- است (3) مى گويد: از محمد بن عثمان العمرى پرسيدم آيا حضرت صاحب الأمر را زيارت كرده اى؟ گفت: آرى، و آخرين ملاقات من با وى كنار خانه كعبه بوده، آنگاه كه مى گفت:

بار خدايا! آنچه را كه به من وعده داده اى تحقق بخش. و نيز ديدم در مستجار پرده خانه كعبه را گرفته، مى گويد: خداوندا! انتقام مرا از دشمنانت بگير؛ (اللَّهمَّ انجز لي ما وعدتني، اللَّهُمَّ انتقم لي من أعدائك). (4) جالب است به اين نكته نيز توجه شود كه خروج حضرت مهدى- ع- نيز از مكه و جوار كعبه معظمه آغاز خواهد شد و وارث امامت ابراهيم- ع- و نبوت و امامت محمّد- ص- و على- ع- و وصى امامان مظلوم- عليهم السلام- رهبرى و هدايت بشر را عهده دار خواهد گرديد و عدل جهانى را كه جز در سايه حاكميت اللَّه و ولايت ولى حق، تحقيق پذير نيست، در سراسر گيتى مستقر خواهد ساخت.

امام صادق- ع- ضمن روايتى در اين خصوص مى فرمايد:

«... آنگاه كه امام قائم ما خروج كند به خانه تكيه دهد و سيصد و سى تن يارانش گرد او باشند و نخستين چيزى كه بدان تكلم كند اين آيه كريمه است: «بقيةاللَّه خيرٌ لكم إن كُنتُم مؤمنين». (5) امامت حج و سرپرستى حجاج

ولايت امر حج نيز يكى از شؤون امامت است كه ولى امر اگر حضور در موسم داشته باشد خود عهده دار آن است وگر نه امير و نماينده اى را به دين منظور برمى گزيند و هدايت امر حج و سرپرستى حجاج را بدو مى سپرد. هدف از اين


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 96
2- الحجّ فى الكتاب والسنّة، ص 195؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307؛ وسائل، ج 8، ص 96
3- رجال الطوسى.
4- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307، باب نوادر الحجّ.
5- منتخب الاثر، ص 467، آيت اللَّه لطف اللَّه صافى گلپايگانى.

ص: 37

سرپرستى حسن انتظام و انجام فريضه حج و سياستگذارى آن و رسيدگى به امور حجاج بيت اللَّه است كه در موسم گردهمايى عظيمى را تشكيل مى دهند و به راهنمايى فكرى و دينى و سياسى و اقتصادى مى پردازند و بدون سرپرستى، دستخوش تشتّت و گاه سردرگمى خواهند شد و عناصر مغرض از اين فرصت سوء استفاده خواهند كرد. و شايد بدين لحاظ به امارت حج تعبير كرده اند؛ زيرا امارت نوعى امر و نهى و فرماندهى است متناسب با شؤون اين فريضه بين المللى اسلامى و امير الحاج فرمانده است كه همانند يك فرمانده نظامى، سپاه توحيد را در جهت مقاصد عالى معنوى و انسانى، عبادى- سياسى فرماندهى مى كند. و اين خود رمز ديگرى از بعد سياسى اجتماعى حج است؛ زيرا اگر حج يك عبادت خالص بود به امارت نياز نداشت.

به طور خلاصه:، امارت حج يكى از شؤون و مناصب امام است هرگاه داراى بسط يد باشد و وضعيت ايجاب كند، بدان اقدام خواهد كرد. انتصاب امير الحاج از سوى خلفا و حكام امرى متداول بوده چنانكه اميرمؤمنان- عليه السلام- انجام اين مسؤوليت را به والى خود در مكه مى سپردند و دراين خصوص، نامه هايى به قُثَم بن عباس نوشته اند، در يكى از آن نامه ها چنين آمده است:

«اما بعد، فأقم للناسِ الحجَّ وذكّرهم بأيّام اللَّه ...»

«براى مردم حج را سر پا كن و آنان را به روزهاى خداوند تذكر ده .. و مردم مكه را امر كن كه از مسافران كه اسكان مى دهند اجاره نگيرند، چه، خداى سبحان فرمايد:

«در اين سرزمين آنان كه مقيم اند و آنها كه از بيرون مى آيند مساوى اند.»

«سواء العاكف فيه والباد»؛ «عاكف» كسى است كه مقيم در آنجاست و «بادى» كسى كه از نقاط ديگر به قصد حج به مكه مى آيد». (1) چنانكه ملاحظه مى كنيم، والى مكه نه تنها موظف به اقامه و سازندگى امر حج است بلكه مأمور است در امور اسكان و چگونگى آن دخالت كرده و از مردم بخواهد از زائران خانه خدا اجاره بها نگيرند.

چنانكه در ديگر روايات نيز توصيه شده كه مكه شهر مردم است و مردم اين شهر، خانه هاى خود را به روى مردم بايد گشاده دارند و چنانكه تاريخ وحديث بيانگر است نخستين كسى كه اين حق را از زائران بيت سلب كرد معاويه بود كه دستور داد خانه هاى مكه را با درب هاى مخصوصى محدود و محصور نمايند.

در نامه ديگر آن حضرت به قُثَم


1- نهج البلاغه، نامه 67

ص: 38

ابن عباس آمده كه آن حضرت از توطئه معاويه و جاسوسان وى كه از شام براى اخلالگرى رهسپار مكه شده بودند، سخن گفته و والى مكه و امير حج را به مقابله با اين توطئه ها و استقامت در حق فرا مى خواند. نامه چنين است:

«پس از ثناى الهى، مأمور اطلاعات من در مغرب (شام) برايم نوشته و به من اعلام كرده كه گروهى از مردم شام به سوى حج اعزام شده اند، گروهى كور دل ناشنوا و كور دين كه حق را به باطل مشوب مى سازند و در طريق نافرمانى خالق از مخلوق اطاعت مى كنند و بادادن دين خود شير از پستان دنيا مى دوشند و آخرت را كه ويژه صالحان و پرهيزكاران است به متاع اين دنيا مى فروشند در حالى كه پاداش هر كار نيكى، به فاعلش عايد مى شود و جزاى شرّ جز به فاعل آن نمى رسد. بنابراين در مورد آنچه در اختيار دارى و مسؤوليتى كه بر عهده تو است سخت قيام كن، قيام شخص دورانديش و نيرومند و نصيحت گر خردمند، قيام كسى كه مطيع فرمان امام و پيشواى خود مى باشد». (1) زيارت قبور امامان

علاوه بر آنچه در خصوص زيارت ائمه در زمان حياتشان از نظر گذشت و از حضور امام غايب- ع- در موسم و رابطه معنوى مردم با آن حضرت به اجمال ديديم مسأله زيارت پيامبر و امام پس از مناسك حج است كه پيامبر و امامان معصوم بدان توصيه فرموده اند و با توجّه به فلسفه زيارت قبور آن بزرگواران كه عرض ادب به تربت پاك و روح مطهّر آن بزرگواران و راز و نياز با خدا بر مزارشان و تصفيه روح در پرتو عنايات آنان مى باشد. مى توان در اينجا نيز به نقش اولياى خدا در حيات معنوى امت اشاره كرد و قطع اين رابطه همانگونه كه در روايات آمده، جفايى است نابخشودنى.

پيامبر خدا- ص- فرمود: «آن كس كه به قصد حج به مكه بيايد و مرا در مدينه زيارت نكند در حق من جفا كرده است.»؛ (عن ابى عبداللَّه قال: رسول اللَّه- ص-: «من أتى مكّة حاجّاً ولم يزرني إلى المدينة جفاني ...). (2) و زيارت ائمه نيز به عنوان اوصياى رسول اللَّه در حكم زيارت پيامبر اكرم- ص- است. زيد شحّام خدمت امام صادق- ع- عرض مى كند: «آيا براى كسى كه شما را زيارت كند چه ثوابى خواهد بود؟ امام در پاسخ مى فرمايد: همانند كسى كه پيغمبر خدا را زيارت كرده باشد»؛ (زيد الشحام قال قلت


1- نهج البلاغه، نامه 33
2- علل الشرايع، ص 459

ص: 39

لأبي عبداللَّه- ع- ما لمن زاركم؟ قال كمن زار رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه وآله-)

و امام هشتم- ع- مى فرمايد: «هر امامى را بر گردن دوستان و شيعيانش عهد و پيمانى است، و تكميل اين عهد و پيمان و حسن انجام وظيفه، رفتن به زيارت قبور آنها است. پس هر كس با عشق و رغبت به زيارت آنان بيايد و آنچه را كه مورد توجه و تمايل آنها است تصديق كرده باشد، امامانشان در قيامت شفيع آنان خواهند بود»؛ (علي الوشاء، قال سمعت أبا الحسن الرضا يقول: إنَّ لكلّ إمام عهداً في عنق أوليائه وشيعته وإن من تمام الوفاء بالعهد وحسن الأداء زيارة قبورهم، فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديق بما رغبوا فيه كانوا أئمّتهم شفعائهم يوم القيامة). (1) بنابراين رشته امامت و ولايت قطع شدنى نيست در حضور يا غيبت، حيات يا ممات امامان. اين پشتوانه نيرومند معنوى از جهات مختلفى در تربيت آحاد امّت و ساختار اجتماعى و فرهنگى و سياسى آنان نقش غير قابل انكار دارد:

- كسب هدايت و نورانيت در پرتو رهبرى معنوى و عنايات آنان؛ (وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا) (2)- الگوساختن مكتب و سيره مباركه آنها و اطاعت از اوامرشان كه تالى تلو امر خدا و رسول است. (اطيعوا اللَّه واطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم) (3)- تشكل و انسجام آحاد امت در پرتو اتّصال به ولى امر و رهايى از تفرقه و اختلاف كه ثمره تعدد قدرت و فرماندهى است. چنانكه در خطبه حضرت زهرا- س- بدان اشاره شده: «والإمامة لمّاً من الفرقة»؛ (4) خداوند امامت را مركز جمع و رهايى از تفرقه و پريشانى قرار داد.

تبرّى جستن و روى برتافتن از حاكمان جور و سرپيچى از اطاعت آنان، كه داعيان ضلالت و اقطاب نفاق و مظهر سلطه و طغيان و فساد و اسراف اند.

«ولا تطيعوا أمر المسرفين الذين يفسدون في الأرضِ ولا يصلحون»

«واز امر مسرفان فرمان نبريد، آنان كه در زمين فساد مى كنند و اهل صلاح و اصلاح نيستند.» (5)


1- علل الشرايع، ص 459
2- انبياء: 73
3- نساء: 59
4- علل الشرايع، ج 1، ص 248
5- شعرا: 150 و 151

ص: 40

پى نوشتها:

ص: 41

فقه حجّ

ص: 42

قربانى در حج تمتع

(مكان قربانى در حج تمتع و مصرف آن)

يعقوبعلى برجى

قربانى، محل و مصرف آن

اصل «وجوب ذبح قربانى در حج تمتع» از مسائل مسلّم در فقه شيعه و مورد اتّفاق همه فقيهان است. قرآن كريم و نيز روايات متعدد، به صراحت بر وجوب آن دلالت دارد.

خداى متعال مى فرمايد:

«فَمَن تمتَّع بالعُمرةِ إلى الحَجِّ فما استَيسَرَ مِنَ الهَدي» (1)

لازم به گفتن است كه ما در اين مقال در پى اثبات اصل «وجوب قربانى» نيستيم بلكه بر آنيم كه با استفاده از منابع معتبر دينى، درباره «مكان و كيفيت مصرف آن» مطالبى را تقديم كنيم.

مكان قربانى

فقيهانى چند، تنها به ذكر «منا» به عنوان مكان ذبح اكتفا كرده و در اين باره كه «آيا در غير منا نيز مى توان ذبح كرد يا نه» سخنى نگفته اند. مرحوم شيخ صدوق در اعمال منا مى نويسد:

«ثُمَّ امْضِ إلى منى ... ثمَّ اشترِ هديكَ ...» (2) شيخ مفيد مى نويسد:

«فإذا طَلَتِ الشَّمّ فَليفضِ مِنها إلى مِنى ... ثمَّ يشتري هديه ...» (3) ابوالصلاح حلبى مى نويسد:

«ثمَّ يرجع إلى منى فيشتري هدياً لمتعته إن كان متمتّعاً» (4)


1- بقره، آيه 196
2- المقنع فى الفقه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 56
3- المقنعة في الفقه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 81
4- الكافي في الفقه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 161

ص: 43

گروهى ديگر از فقيهان تصريح كرده اند كه ذبح واجب براى حج تمتع، در غير منا جايز نيست و اولين فقيهى كه به اين مطلب تصريح نموده مرحوم شيخ طوسى است، آن فرزانه جاويد چنين فرموده است:

«الهدي واجب على المتمتّع بالعُمرة إلى الحجّ ... ولا يجوز أن يذبحَ الهدي الواجب في الحجّ إلّابمنى» (1) پس از مرحوم شيخ، ابن ادريس- رحمه اللَّه- به اين مطلب تصريح كرده، مى نويسد:

«ولا يجوزُ أن يذبح الهدي الواجب إلّا بمنى يومَ النحرِ أو بعده، فإن ذبح بمكّة أو بغير منى لم يجزه» (2) ادلّه وجوب ذبح در منا:

مهمترين دليل وجوب ذبح در منا، روايات رسيده از پيامبر- ص- و امامان معصوم- عليهم السلام- است. لازم است ابتدا روايات را نقل كرده و از نظر سند و دلالت مورد دقت قرار دهيم و آنها را جمع بندى نماييم.

روايات رسيده در اين موضوع را به چند دسته مى توان تقسيم نمود:

1- رواياتى كه دلالت دارد بر وجوب ذبح بر حاجى و زائرى كه حجّ تمتع انجام مى دهد، و از محل ذبح سخنى به ميان نياورده است؛ مانند روايت زرارة بن اعين:

«عن زرارة بن اعين، عن أبي جعفر- ع- في المتمتّع، قال عليه الهدي»؛ (3) زراره از امام باقر- ع- در مورد متمتّع مى پرسد، حضرت مى فرمايد: «بر او لازم است قربانى كند.»

2- دسته ديگر رواياتى است كه به صراحت دلالت مى كند بر وجوب ذبح در منا و عدم كفايت ذبح در غير منا؛ مانند روايات ذيل:

الف: عن ابراهيم الكرخى عن أبي عبداللَّه- ع- في رجلٍ قدم بهديه مكة في العشر فقال: «إن كانَ هدياً واجباً فلا ينحره إلّا بمنى»؛ (4) ابراهيم كرخى از امام صادق- ع- در مورد كسى كه هدى (قربانى) را در دهه اوّل ذيحجّه به مكه آورده سؤال مى كند، حضرت پاسخ مى فرمايد: «اگر هدى، هدى واجب است جز در منا حق ندارد قربانى كند.»

اين روايت از نظر سند مشكل دارد و ابراهيم كرخى توثيق نشده است.

ب: عن مسمع عن أبي عبداللَّه- ع- قال: «مِنى كُلُّهُ مَنحر ...»؛ (5) مسمع از امام صادق- ع- نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «همه جاى منا قربانگاه است ...»


1- النهاية في بحر الفقه والفتوى، ج 7، ص 200 و 204
2- السرائر، سلسلة الينابيع، ج 8، ص 55
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 101، باب 10، ابواب الذبح، حديث 5
4- وسائل الشيعه، ج 10، ص 92، باب 4، ابواب الذبح، ح 1
5- همان، ج 7، ص 93

ص: 44

در سند اين روايت لؤلؤى واقع شده كه وى تضعيف گرديده است.

ج: عن عبدالأعلى قال: قال أبوعبداللَّه- ع-: «لا هَدي إلّامِنَ الإبلِ ولا ذبح إلّابمنى»؛ (1) اين عبدالأعلى مردّد است بين «عبدالأعلى بن اعين بجلى» كه توثيق شده، و «عبدالأعلى بن اعين» آل سام كه تضعيف گرديده است. بنابراين روايت از اعتبار مى افتد.

د: عن منصور بن حازم، عن أبي عبداللَّه- ع- في رجل يضلّ هديه فوجده رجل آخر فينحره، فقال: «إن كان نحره بمنى فقد أجزأ عن صاحبه الذي ضلّ عنه وإن كان نحره فى غير منى لم يجز عن صاحبه». (2) اين روايت از نظر سند صحيح است.

3- دسته سوم رواياتى است كه دلالت دارد بر اين كه قربانى كردن در مكه نيز جايز است؛ مانند:

عن معاوية بن عمار، قال: قلت لأبي عبداللَّه- ع-: «إنّ أهلَ مكة أنكروا عليك أنّك ذبحت هديك فى منزلك بمكّة، فقال:

إنّ مكّة كلّها منحر». (3) اين روايت از نظر سند مشكلى ندارد.

4- دسته چهارم آيه قرآن و روايتى در تفسير آن است كه دلالت دارد منا مكان ذبح است امّا از بيان اين كه در غير منا ذبح جايز است يا نه، ساكت است.

خداى متعال مى فرمايد:

«اتمّوا الحجّ والعمرة للَّهِ فإن أُحصرتم فما استيسر من الهدي ولا تحلقوا رؤوسكم حتّى يبلغَ الهَديَ مَحِلّه». (4) از آيه اجمالًا فهميده مى شود كه براى قربانى محل خاصى است امّا آن محل كجا است، آيه بر آن اشاره نكرده، و در روايت معتبرى «محل» به «منا» تفسير شده است:

عن زرعة قال: «سألته عن رجل أحصر في الحجّ، قال: فليبعث بهديه إذا كانَ معَ اصحابه ومحلّه أن يبلغ الهدي محلّه ومحلّه منى يوم النحر إذا كان في الحجّ» (5) اگر از آيه به ضميمه روايت فهميده شود كه محل ذبح «منا» است و در غير منا ذبح صحيح نيست، اين دسته به دسته دوم از اخبار ملحق خواهد بود و دسته مستقلى محسوب نمى گردد.

جمع بندى روايات:

روايات دسته اوّل كه از محلّ ذبح سخن به ميان نياورده و دسته چهارم، با گروههاى ديگر هيچگونه تنافى ندارد، مهم جمع ميان روايات دسته دوّم و چهارم با دسته سوّم است. دسته دوّم و چهارم دلالت مى كنند كه ذبح در خارج از منا كفايت نمى كند و دسته سوّم دلالت دارند بر كفايت


1- همان.
2- وسائل الشيعه، ج 10، ص 127، باب 28، ابواب الذبح، ح 2
3- همان، ج 10، ص 92، باب 4، ابواب الذبح، ح 2
4- بقره: 196
5- وسائل الشيعه، ج 9، ص 306، باب 2، ابواب الاحصار و الصدّ، ح 2

ص: 45

ذبح هدى (قربانى) در مكه كه لازمه اش جواز ذبح در خارج منا است.

بايد ديد چگونه ميان اين دو دسته از روايات مى توان جمع كرد.

براى جمع بندى اين دو گروه از روايات، شيوه هاى مختلف پيش گرفته شد.

جهت دست يافتن به راه حل صحيح لازم است اين شيوه ها را با معيارهاى فنى محك زده و سره را از نا سره جدا سازيم. و اينك به طرح و رسيدگى اين راه حل ها مى پردازيم:

1- راه حل پيشنهادى شيخ طوسى

مرحوم شيخ طوسى بعد از نقل روايت معاويةبن عمار، در مقام جمع بندى مى نويسد:

«فليس في هذا الخبر أنّه ذبح هديهُ الواجب ويحتمل أن يكون هديه كان تطوّعاً وذلك جائز ذبحه بمكّة بدلالة الخبر الأوّل والحكم بالخبر الأوّل أولى لأنّه مفصّل وهذا الخبر مجمل محتمل». (1) اين روايت دلالت ندارد كه امام قربانى واجب را در مكه ذبح نموده و احتمال دارد هدى مستحبى بوده، و روايت اول (ابراهيم كرخى) دلالت دارد كه قربانى مستحب را حاجى مى تواند در مكه ذبح كند. [و در صورت تعارض] اولى اين است كه طبق خبر اوّل حكم شود زيرا خبر اوّل (روايت ابراهيم كرخى) ميان واجب و مستحب تفصيل داده و اين خبر از اين جهت مجمل است و هر يك از واجب و مستحب را محتمل است.

بعد از شيخ اين توجيه در كلام فقيهان رايج شده و تعدادى از فقيهان با حمل روايت معاوية بن عمار بر هدى مستحب، دو دسته روايات را جمع كرده اند. (2) اشكال محقّق اردبيلى بر راه حل شيخ

مرحوم محقق اردبيلى بعد از نقل راه حل شيخ مى نويسد:

«وفي هذا التأويل تأمّل لعدم ظهور سند الخبر الاوّل و ظهور كون الثانى في هدي التمتع و لو لم يكن اجماع لكان القول بالجواز فى مكّة جيداً» (3) «اين تأويل شيخ مورد تأمل است زيرا سند خبر أوّل «ابراهيم كرخى» روشن نيست [چون ابراهيم كرخى مجهول است] و روايت معاوية بن عمّار هم ظهور در حج تمتع دارد.

و اگر اجماعى نباشد قول به جواز ذبح قربانى در مكه پسنديده خواهد بود.»

بررسى

روايات دسته اوّل منحصر در روايت


1- تهذيب الاخبار فى شرح المقنعه للشيخ المفيد، ج 5، ص 202، ح 10، فى الذبح، بيروت- دار صعب.
2- مانند شيخ حسن صاحب جواهر، جواهر الكلام، ج 19، ص 121
3- مجمع الفائدة والبرهان في شرح ارشاد الأذهان، ج 7، ص 257، چاپ جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

ص: 46

ابراهيم كرخى نيست تا به خاطر ضعف سند كنار گذاشته شود بلكه در ميان آن روايات، روايت صحيحه اى نيز وجود دارد؛ مانند صحيحه منصور بن حازم كه دلالت دارد بر عدم جواز ذبح در غير منا.

2- راه حل پيشنهادى محقق سبزوارى، نراقى و صاحب حدائق

مرحوم محقّق سبزوارى در مقام جمع بندى روايات و بعد از نقل جمع بندى شيخ مى نويسد:

«ويحتمل حملها على سياق العمرة يؤيده ما رواه الشيخ في الموثق عن إسحاق بن عمار أنّ عبّاد البصري جاء إلى أبي عبداللَّه- ع- وقد دخل مكّة بعمرة مبتولة وأهدى هدياً، فأمر به فنحر في منزله بمكّة فقال له عبّاد: نحرتَ الهدي في منزلك وتركت أن تنحره بفناء الكعبة وأنت رجل يؤخذ منك؟ فقال له: ألم تَعلم أنّ رسول اللَّه- ص- نحر هديه بمنى في المنحر وأمر النّاس فنحروا في منازلهم وكان ذلك موسعاً عليهم فكذلك هو موسّع على من ينحر الهدي بمكّة في منزله إذا كان معتمراً». (1) مرحوم نراقى مى نويسد:

«امّا بعض الأخبار المتضمّنة لهدي الإمام في غير منى فقضايا في وقايع لا يفيد عموماً ولا إطلاقاً فلعلّ هديه كان في عمرة أو مندوب». (2) بررسى

روايت فوق نه تنها نمى تواند شاهد حمل روايت معاوية بن عمار بر عمره باشد، بلكه ظاهرش مؤيّد مفاد روايت معاوية بن عمار است و بر جواز ذبح در مكه دلالت دارد؛ زيرا وقتى عبّاد بصرى به امام اعتراض مى كند كه چرا هدى عمره را در منزل خود ذبح نمودى؟ امام- ع- در پاسخ مى فرمايد:

همچنانكه در هدى تمتع پيامبر خود، در منا ذبح كرد و براى مردم توسعه داد و اجازه داد در منازل خود ذبح كنند در عمره نيز چنين است و مردم در توسعه هستندمى توانند در منازل خود ذبح نمايند (اگر چه پيامبر- ص- خود در كنار كعبه ذبح نمودند).

نتيجه گيرى

تا كنون ثابت شد راه حلهايى كه براى جمع ميان اخبار ارائه گرديده هيچ كدام تمام نيست و از نظر فنى وقتى جمع عرفى ميان اخبار متعارض ممكن نشد نوبت مى رسد به اجراى قواعد «تعادل و تراجيح». از اين زاويه وقتى اين دو دسته از روايات مورد ملاحظه قرار گيرد، معلوم مى گردد كه از دو جهت ترجيح با رواياتى است كه دلالت بر


1- ذخيرة المعاد في شرح الإرشاد، ص 163
2- مستند الشيعه فى احكام الشريعه، ج 2، ص 259

ص: 47

عدم جواز ذبح در غير منا دارد؛ زيرا اين دسته از روايات هم موافق با عمل مشهور فقها است.

مرحوم ملّا محمّد باقر سبزوارى مى نويسد:

«الثالث وجوب ذبحه بمنى وهذا الحكم مقطوع به في كلام الأصحاب واسنده في المنتهى والتذكرة إلى علمائنا». (1) و هم مخالف با عامّه است؛ زيرا اكثر مذاهب عامّه ذبح در غير منى را جايز مى دانند. و در جاى خود ثابت شده كه اين دو (موافقت با مشهور و مخالفت با عامه) جزء مرجحات هستند و در نتيجه تقدم با اخبارى است كه دلالت بر عدم جواز ذبح در غير منا دارد.

ليكن مشكلى وجود دارد و آن اين است كه تقدّم دسته دوّم از روايات منوط بر اين است كه از نظر سند و دلالت تمام باشند تا توان معارضه با روايات دسته سوم كه دلالت بر توسعه محل ذبح دارد، را داشته باشند لذا بايد سند و دلالتِ يكايك اين اخبار رسيدگى بشود.

روايت اوّل روايت ابراهيم كرخى است، اين روايت گرچه از نظر دلالت روشن است ولى از نظر سند مشكل دارد؛ زيرا ابراهيم كرخى مجهول بوده و توثيق نشده است. روايت عبدالأعلى هم از نظر سند مشكل دارد و هم از نظر دلالت؛ زيرا در سند آن عبدالأعلى قرار دارد كه مردّد است بين ضعيف و موثّق و از نظر دلالت نيز قابل مناقشه است؛ زيرا جمله «لا ذبح إلّا بمنى» در سياق جمله «لا هدي إلّامن الإبل» قرار گرفته. جمله «لا هدي ...» مسلم در مقام بيان كمال است نه صحت روى اتحاد سياق جمله «لا ذبح ...» نيز مرتبه كامل ذبح را بيان كند و كمال ذبح آن است كه در منا واقع شود و يا لا اقل احتمال اين معنا در روايت هست در نتيجه مجمل مى شود.

روايت مسمع نيز هم از نظر سند مشكل دارد و هم از نظر دلالت. از نظر سند ضعف آن به خاطر قرار گرفتن حسن لؤلؤى در سلسله سند است و از نظر دلالت نيز مورد مناقشه است؛ زيرا اين روايت مى گويد:

تمام منا منحر (محل نحر) است امّا دلالت ندارد، كه غير منا منحر نيست. (اثبات شي ء نفي ما عدا نمى كند) بله از جمله «منا كلّه منحر» استفاده مى شود كه براى منا خصوصيتى است امّا شايد آن خصوصيت اين باشد كه دلالت كند همه منا منحر است، بخلاف جاهاى ديگر كه ممكن است


1- ذخيرة المعاد فى شرح الإرشاد، ج 1، ص 663

ص: 48

يك قسمت آن منحر باشد.

باقى مى ماند تنها روايت منصور بن حازم، اين روايت گرچه از نظر سند صحيح است اما از نظر دلالت قابل مناقشه است و مرحوم صاحب جواهر با يك جمله كوتاه به آن مناقشه اشاره كرده، مى نويسد:

«لكن فيه أنّه مبنيٌ على اجزاء التبرّع وإلّا كان مطرحاً». (1) «ليكن اشكال روايت اين است كه روايت مبتنى است بر كفايت ذبح تبرعى والّا روايت مطروحه خواهد بود.»

چنانكه مرحوم صاحب جواهر اشاره كرده، دلالت روايت مبتنى بر اين است كه نيابت تبرّعى در ذبح مجزى باشد؛ زيرا روايت در مورد نيابت تبرّعى وارد شده است و فقها قائل به عدم اجزاء نيابت تبرعى هستند بنابراين عملًا اين روايت را طرح كرده و به آن عمل نكرده اند تنها دليلى كه باقى مى ماند سيره عملى مسلمانان است كه از زمان پيامبر تا كنون ادامه داردردعى هم از ناحيه شارع نشده است.

مصرف قربانى

بى شك هر يك از اعمال پر از حركت و بركت حج، داراى اسرار و حكمت هاى فراوانى است؛ يكى از اين اعمال، عمل قربانى در روز عيد قربان در صحراى منا است. از آيات قرآن روايات امامان معصوم- عليهم السلام- استفاده مى شود كه يكى از حكمتهاى بسيار مهم قربانى، اطعام مساكين و سير كردن گرسنگان است. در نصوص دينى مصرف گوشت قربانى به عنوان يك واجب در كنار ذبح معرفى شده و در حقيقت از اركان قربانى محسوب مى گردد لذا فقيهان نامدار شيعه هر گاه از قربانى بحث مى كنند بلافاصله از مصرف آن نيز سخن به ميان مى آورند و كيفيت مصرف آن را نيز بيان مى كنند. مرحوم صدوق- ره- مى نويسد:

«ثمَّ امض الى منى ... ثمَّ اشتر هديك ... ثمَّ كل وتصدّق واطعم واهدِ إلى من شئت». (2) ابى الصلاح حلبى مى نويسد:

«ثمَّ يرجع إلى منى فيشتري هدياً لمتعته ... واليأكل من هديه ويطعم الباقي». (3) و همچنين مرحوم شيخ در «النهايه»، (4) ابن برّاح در «المذهب في الفقه»، (5) ابن حمزه در «الوسيله»، (6) كيذرى در «اصباح الشيعه» (7) و ... درباره مصرف گوشت قربانى فتوا داده اندگروهى قائل به وجوب تقسيم آن به سه قسمت


1- جواهر الكلام، ج 19، ص 121
2- المقنع فى الفقه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 37
3- الكافي في الفقه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 161
4- النهايه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 204
5- المذهب فى الفقيه، سلسلة الينابيع، ج 7، ص 312
6- الوسيله، سلسلة الينابيع، ج 8، ص 443
7- اصباح الشيعه، سلسلة الينابيع، ص 464

ص: 49

شده كه قسمتى را خودش مصرف كند و قسمتى از آن را هديه دهد و قسمتى را نيز به مستمندان بدهد.

دلائل لزوم مصرف گوشت قربانى

الف: آيات

در تعدادى از آيات قرآن به صراحت دستور به خوردن و خوراندن گوشت قربانى داده شده؛ از آن جمله است:

1- «وأذّن في النّاس بالحجّ يأتوك رِجالًا وعلى كُلّ ضامرٍ يأتين مِن كلّ فجٍّ عميق ليشهدوا منافِعَ لهم و يذكروا اسمَ اللَّه في ايّام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام فكلوا منها واطعموا البائس الفقير»؛ (1) «مردم را به حج دعوت كن، تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش) باشند. و در ايّام معيّنى نام خدا را بر چهار پايانى كه روزيشان كرده ايم (به هنگام قربانى) ببرند. پس از گوشت آنها بخوريد و بينوايان فقير را نيز اطعام نماييد.»

در آيات فوق بهره برداى از گوشت قربانى را از جمله منافع حج برشمرده و جالب اين است كه خداى متعال از ميان همه منافع حج روزى «بهيمةالأنعام» را مطرح ساخته و دستور داده است كه خود حاجى از اين نعمت الهى بخورد و انسانهاى بيچاره و مستمند را از آن بخوراند.

2- «والبُدْنَ جعَلناها لَكُم مِن شعائرِ اللَّهِ، لكم فيها خيرٌ فاذكُروا اسمَ اللَّهِ عليها صوافَّ فإذا وجَبَت جُنُوبُها فَكُلوا منها وأطعموا القانع والمُعترّ، كذلك سخّرناها لكم لعلّكم تشكرونَ لَن ينالَ اللَّهَ لُحومُها ولا دماؤها ولكن يناله التَّقوى منكم كذلك سَخَّرنا لكم لتُكَبِّروا اللَّه على ما هداكُم وبَشّرِ المحسنين»؛ (2) «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم قربانى حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم.

در آنها براى شما خير و بركت است؛ نام خدا را (هنگام قربانى كردن) در حالى كه به صف ايستاده اند بر آنها ببريد؛ و هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع و فقير را نيز از آن اطعام كنيد. اين گونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم، تا شكر خدا را به جا آوريد نه گوشتها و نه خونهاى آنها، هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مى رسد تقوا و پرهيزكارى شماست. اين گونه خداوند آنها را مسخّر شما ساخته، تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را.»

3- جعل اللَّه الكعبة البيتَ الحرامَ قياماً للنّاس و الشَّهر الحرام والهَديَ والقلائدَ ذلك لِتَعْلَمُوا أنّ اللَّهَ يعلمُ ما في السمواتِ وما في الأرض وأنَّ اللَّه بكلّ شي ء عليمٍ.» (3) «خداوند، كعبه- بيت حرام- را وسيله اى


1- حج: 28- 27
2- الحج آيات 36 و 37
3- مائد: 97

ص: 50

براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد؛ و همچنين ماه حرام، و قربانيهاى بى نشان و قربانيهاى نشان دار را؛ اين گونه احكام (حساب شده و دقيق) به خاطر آن است كه بدانيد خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند خدا به هر چيزى داناست.»

در آيه فوق «الشهر الحرام والهدي والقلائد» عطف بر «الكعبه» و درحقيقت آنها نيز مفعول اول براى «جعل» مى باشند و مفعول دوم آن؛ يعنى «قياماً للناس» به قرينه ما قبل حذف شده و در حقيقت آيه قربانى هاى بى نشان و بانشان حج را به عنوان قيام و قوام زندگى انسانها معرفى كرده و از جهت «قياماً للناس» بودن در رديف كعبه قرار داده است و در قسمت دوم آيه فرمان به ذبح قربانى را، فرمانى برخاسته از علم گسترده خداوند معرفى كرده كه نشان دهنده اسرار و حكمتهايى است كه در اين تكليف الهى نهفته است.

ب: روايات

روايات فراوانى دلالت بر مصرف قربانى و كيفيت مصرف آن دارد كه چند نمونه از آن را مى آوريم:

1- «عن معاوية بن عمّار، عن أبي عبداللَّه- ع- قال: إذا ذبحتَ أو نحرتَ فكل وأطعم كما قال اللَّه: «فكلوا منها واطعموا القانع والمعترّ» فقال القانع الذي يقنع بما أعطيته والمعتر الذي يعتريك والسائل الذي يسألك في يديه، والبائس الفقير». (1) 2- «عن عبدالرحمن بن أبي عبداللَّه، عن أبي عبداللَّه- ع- في قول اللَّه- جلّ ثنائه- «فإذا وجبت جنوبها» قال إذا وقعت على الأرض فكلوا منها واطعموا القانع والمعترّ ...». (2) 3- «محمّد بن على بن الحسين قال، قال رسول اللَّه- ص- انّما جعل اللَّه هذا الأضحى لتشبع مساكينهم من اللّحم فاطعموهم». (3) شايان ذكر است كه منظور آن دسته از فقيهان كه تقسيم گوشت قربانى را به سه قسمت مستحب مى دانند، اين است كه شخص نسبت به تثليث گوشت قربانى تكليف وجوبى ندارد، نه اين كه نسبت به اصل مصرف گوشت قربانى تكليفى نداشته باشد و مجاز باشد در اين امر اسراف كند، بلكه ظاهر آيات و روايات باب دبح اين است كه خوراندن قربانى به فقيران مستمندان لازم است. و به فرض كه ادلّه اين باب دلالت بر وجوب مصرف نكند، ادلّه حرمت اسراف و تبذير شامل مورد مى شود و دلالت مى كند بر حرمت دور انداختن بى مصرف گذاشتن گوشت قربانى.

وقتى به مصرف نرساندن گوشت قربانى


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 142، باب 40، ابواب الذبح، ح 1
2- همان، ص 144، باب 40، ح 12
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 147، باب 40، ابواب الذبح، ح 22

ص: 51

حرام بود، مصرف آن واجب مى شود.

مشكل كنونى قربانى در منا:

پيشتر ثابت گرديد كه واجب است قربانى حج، تمتع در سرزمين منا ذبح شود و گوشت آن به مصرف فقيران و مستمندان برسد. ليكن با كمال تأسف در حال حاضر هيچ يك از اين دو واجب امكان اجرا ندارد؛ زيرا از طرفى قربانگاه هاى فعلى كه حجاج وظيفه دارند در آن جا قربانى كنند در منا نيست بلكه در وادى محسّر و وادى معيصم قرار دارد. و از طرف ديگر با توجه به كثرت قربانى و كم بودن فقيران و محتاجان و نيز رعايت بهداشت بخش اعظم اين گوشت ها بى مصرف مانده، سوزانده و از بين مى رود.

حال چه بايد كرد؟

راه حل هاى پيشنهادى:

براى حلّ مشكل قربانى چند راه حل پيشنهاد شده كه در ذيل طرح و بررسى مى گردد:

كشتن قربانى در (وطن)

براى جلوگيرى از هدر رفتن واسراف اين نعمت خدا و رعايت ترتيب ميان اعمال روز عيد در منا لازم است حجاج محترم هنگام حركت از وطن يا با تلفن به يكى از اعضاى خانواده و يا فاميل خود وكالت دهد كه روز عيد قربان در ساعت معيّن گوسفندى يا گاو و ... را به نيّت قربانى ذبح نموده و گوشت آن را ميان مستمندان تقسيم كنند و حجاج در روز عيد پس از اطمينان از ذبح، حلق يا تقصير نمايند.

دليل اين راه حل

اين راه حل مبتنى بر چند عضو مهم است كه به ترتيب نقل مى شود:

1- هيچ يك از قربانگاههاى فعلى در منا نيست پس شرطيّت منااز بين رفته و هيچ دليلى بر تقدم وادى محسِّر يا رعايت اقربيّت به منا وجود ندارد.

2- آيات و روايات قربانى، ناظر به قربانى هايى است كه مصرف مى شود.

و هيچ يك از آيات و روايات قربانى اطلاقى ندارند كه شامل قربانى هايى كه مصرف نمى شود و سوزانده و از بين مى رود، نيز بشود.

3- به فرض كه ادلّه قربانى اطلاق داشته باشد، نسبتِ ميان ادلّه قربانى و ادلّه حرمتِ اسراف، عموم من وجه است و ماده اجتماع همين قربانى هايى است كه بى مصرف رها شده از بين مى رود. ادلّه

ص: 52

قربانى در منا دلالت دارد بر وجوب اين قبيل قربانى ها و ادلّه حرمتِ اسراف دلالت مى كند بر حرمت آنها. چه كسى گفته تقدم با ادلّه وجوب قربانى در منا است. افزون بر اين كه در وضع فعلى دعايت شرطيت منا در هيچ صورتى ممكن نيست، در حقيقت، امر داير است ميان قربانى در وادى محسّر كه نه رعايت شرطيت منا شده و نه رعايت مصرف گوشت و قربانى در وطن كه تنها شرطيّت منا مقصود است امّا مصرف آن كاملًا رعايت مى شود. طبيعى است كه راه دوّم محذور كمترى دارد و بايد رعايت شود.

مرحوم آيت اللَّه خوئى، مسأله فوق را از مسائل مستحدثه شمرده و در صورتى كه تعذر ذبح در منا تا آخر ذى حجه ادامه داشته باشد، شرطيّت ذبح در منا را ساقط دانسته و فرموده است: هر جا كه بخواهد مى تواند قربانى كند.

آية اللَّه خويى براى اثبات مدعاى خود اين گونه استدلال كرده است:

«كتاب و سنت به اتفاق دلالت مى نمايند بر اصل وجوب هدى. ما به دليل روايات متعددى كه دلالت بر وجوب ذبح در منا داشت، اطلاقات را مقيد كرديم به منا.

ليكن ادلّه مقيد ما اطلاق ندارد و دلالت نمى كنند بر تقييد مطلق بلكه دلالت دارند بر اصل تقييد به طور اجمال. حال كه عمل به اين ادلّه متعذر است و قيد «منا» متعذر است مرجع اطلاقات، ادله اى است كه دلالت مى كند بر اصل وجوب ذبح و مقتضاى اين اطلاقات جواز ذبح است در هر جايى كه باشد.» (1) بيان فوق به صورت فنى راه حل پيشنهادى را تقويت مى نمايد.

بررسى

اكثر دلايل اين راه حل، قابل مناقشه است كه اينك يكايك آنها را مى آوريم:

پاسخ دليل اول:

مهمترين دليل راه حل فوق، همان دليل اوّل است كه از جهات گوناگون قابل نقد است و در حقيقت اين دليل مبتنى بر پيش فرض هايى است كه هيچكدام تمام نيست؛ زيرا:

اولًا: مبتنى بر اين است كه هيچ يك از قربانگاه هاى فعلى در «منا» نباشد يا اگر هست ذبح در آن قربانگاهها عسر و حرج يا منع قانونى داشته باشد و اين امر ثابت نيست و طبق اظهار نظر بعضى از افراد مطّلع، هنوز در خود منا مذبحهايى هست كه بدون هيچ مشكل تعدادى مى توانند در آنجا


1- المعتمد في شرح المناسك كتاب الحج، ج 5، ص 211 و 212

ص: 53

قربانى كنند و همچنين قسمتى از مسلخ هاى جديد نيز در «منا» واقع است.

ثانياً: مبتنى بر اين فرض است كه بين روز دهم و روزهاى يازده و دوازده از جهت ذبح در منا تفاوتى نباشد. امّا اگر امكان داشته باشد كه در روزهاى بعد بدون عُسر و حرج و منع قانونى در منا قربانى كند طبق نظر كسانى كه تأخير را خلاف احتياط وجوبى مى دانند وظيفه دارد تأخير بيندازد؛ زيرا امر داير است بين كنار رفتن احتياط وجوبى (زمان ذبح از عيد قربان تأخير نيفتند) و كنار رفتن فتواى مسلّم (كه ذبح بايد در منا واقع شود). روشن است كه بايد به خاطر رعايت فتوا، از احتياط وجوبى دست بكشد. اما طبق نظر كسانى كه صريحاً فتوا مى دهند به عدم جواز تأخير ذبح از روز عيد امر داير است ميان دو فتوا يكى تعيّن ذبح در روز عيد قربان و ديگرى تعيّن ذبح در منا و فرض اين است كه جمع ميان آن دو هم ممكن نيست و طبق صناعت بايد قائل به تخيير باشيم نه سقوط تكليف ذبح در منا.

ثالثاً: اين دليل مبتنى بر اين است كه وادى محسِّر جزء منا نباشد. در حالى كه بعضى از فقها بر اين باورند كه وادى محسّر جزء منا است و مرحوم شهيد ثانى اين نظريه را به بسيارى از فقها نسبت داده، مى نويسد:

«و (محل الذبح) لهدي التمتّع (والحلق منى وحدها من العقبة) وهي خارجة عنها (إلى وادي محسِّر) ويظهر من جعله حدّاً خروجه عنها ايضاً والظاهر من كثير انّه منها». (1) «محل ذبح هدى تمتع و حلق، منا است و حد منا از عقبه (و خود عقبه خارج از منا است) تا وادى محسر است. از اين كه وادى محسر را حد منا قرار داده ظهور در خروج وادى محسّر از منا است. در حالى كه ظاهر از كلمات بسيارى از علما اين است كه وادى محسّر جزء منا است.»

و بدون شك حجاج مى توانند بدون هيچ عسر و حرج و منع قانونى، در مسلخ هاى جديدى كه در وادى محسر ساخته شده قربانى كنند و امكان قربانى در وادى محسّر طبق اين نظر در حقيقت امكان قربانى در منا است.

رابعاً: مبتنى بر اين است كه اقربيت به منا و اتصال به آن، بعد از تعذّر ذبح در منا، خصوصيّتى نداشته باشد و اين مطلب ثابت نيست؛ زيرا محتمل است اقربيّت به منا در امر ذبح نقش داشته باشد، وقتى اين احتمال داده شد، امر داير مى شود بين تعيّن (وادى محسّر) تخيير (ميان وادى محسر


1- الروضة البهيه في شرح اللمعة الدمشقيه، ج 2، ص 300

ص: 54

و ساير امكنه) و در دوران بين تعيين و تخيير، عقل حكم مى كند به احتياط و اخذ به آن فردى كه احتمال تعيّن را دارد؛ زيرا تنها در اين صورت است كه فراغ يقينى حاصل مى شود.

خامساً: از ظاهر بعضى آيات هم تعيّن امكنه متصل به منا قابل استفاده است؛ مثلًا در آيه: «والبدنَ جعلناها لكم من شعائر اللَّه» قربانى را از شعائر الهى معرفى مى كند. شعائر الهى معمولًا عبارت است از عباداتى كه به صورت گروهى و دسته جمعى انجام مى پذيرد؛ مثلًا نماز جماعت از شعائر اللَّه شمرده شده امّا نماز فرادا چنين نيست. اين امر اقتضا دارد كه قربانى ها در روز عيد به صورت گروهى در مكان خاصّى انجام پذيرد بنابراين فتوا به ذبح قربانى در وطن، اين عمل بسيار مهم را از حالت شعائر الهى بودن خارج مى سازد.

ديگر اين كه در ادامه آيه مى فرمايد:

«فإذا وجبت جنوبها فكلوا منها واطعموا القانع والمعترّ»، معنايش اين است كه قربانى به گونه اى باشد كه امكان خوراندن و خوردن خود حاجى وجود داشته باشد (به نحو وجوب يا استحباب) و اين اقتضا مى كند كه ذبح اگر در خود منا هم امكان نداشت در خارج منا منتهى متصل به منا انجام بگيرد تا امكان خوردن خوراندن آن فراهم گردد.

اين كه فرمود: آيات و روايات اطلاق ندارد و منصرف است به قربانى هايى كه مصرف مى شود، ادعايى بيش نيست و ظاهر اين است كه خوردن و خوراندن گوشت قربانى در فرض وجوب، وجوب مستقلى است در كنار وجوب ذبح. بنابراين وجهى براى انصراف اطلاقات ادلّه وجوب ذبح باقى نمى ماند وانگهى انصراف گسترده اى نيست و اسباب و عواملى دارد كه هيچ كدام در اينجا نيست.

امّا مسأله اسراف گوشت هاى قربانى:

اولًا: مبتنى بر اين است كه هيچ راهى براى جمع ميان ذبح در منا يا مكانهاى متصل به منا و مصرف صحيح قربانى نباشد و اين اوّل كلام است و در طرحهاى بعدى ميان آن دو جمع شده است.

ثانياً: مبتنى بر اين است كه به اين قبيل كارها كه شخص براى اداى تكليف انجام مى دهد و ممكن است ده ها حكمت ديگر غير از مصرف گوشت قربانى در آن باشد و ... اسراف صدق كند.

ثالثاً: بر فرض صدق اسراف ثابت

ص: 55

شود كه اين گونه اسرافها حرام است و از بعضى روايات استفاده مى شود كه اسراف در امر حج مبغوض شارع نيست. ابن ابى يعفور ازامام صادق- ع- نقل مى نمايدكه آن حضرت از پيامبر گرامى اسلام نقل نموده كه فرمود:

«ما من نفقة أحبّ إلى اللَّه عزّوجلّ من نفقة قصد ويبغض الإسراف إلّافي الحجّ والعمرة ...». (1)

راه حل پيشنهادى ديگر:

اين راه حل به چند امر به ترتيب ذيل مبتنى است:

1- به اندازه مصرف روز عيد قربانى شود. 2- بقيه در طول ذيحجه و در منا يا سراسر حرم، قربانى و تقسيم گردد.

3- اضافه مصرف ذيحجه در حرم در يخچالها و سردخانه ها به نفع فقرا نگهدارى گردد. 4- در صورت عدم امكان زمانى و مكانى قربانى يا عدم امكان تقسيم يا نگهدارى گوشتها پولهايش ميان فقراى منا و در مرحله دوم فقراى حرم، از همان روز عيد تا آخر ذيحجه تقسيم شود و مازاد آن به ساير فقراى مسلمان داده شود. (2) بررسى

اين راه حل از چند جهت در حال حاضر قابل اجرا نيست؛ زيرا:

اولًا: اجراى اين طرح منوط به وجود يك تشكيلات منظم است كه ناظر به امر ذبح باشد تا بتواند اندازه مصرف روز عيد را مشخص كند، از گوشت مازاد به طور كامل نگهدارى نمايد و ... و راه اندازى چنين تشكيلاتى با چنين اختيارات و امكانات در حال حاضر يك ايده آل بيش نيست.

ثانياً: اين كه فرمود: در صورت عدم امكان رعايت زمان و مكان قربانى و ...، قربانى تبديل به قيمت مى شود، نيازمند به اثبات است و نويسنده محترم به اثبات آن نپرداخته است. طرح فوق ايرادهاى ديگرى هم دارد كه براى رعايت اقتصار از آنها صرف نظر مى كنيم.

راه حل عملى و قابل اجرا:

راه حلى كه هم قابل اجرا و هم از نظر شرعى كمترين محذور را دارد و عبارت است از ذبح در مسلخ هاى جديدى كه اخيراً به صورت مكانيزه توسط بانك توسعه اسلامى وابسته به كشورهاى اسلامى و همكارى دولت عربستان تأسيس شده؛ زيرا:

اولًا: گوشت حاصل از قربانى در اين مسلخ ها با وسائل پيشرفته بسته بندى شده


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 106، باب 55، ابواب وجوب حج، ح 1
2- اسرار مناسك، ادله حج، محمد صادقى، ص 384

ص: 56

و براى نيازمندان كشورهاى اسلامى ارسال مى گردد.

ثانياً: از نظر رعايت مكان ذبح اين مسلخ ها، گر چه از بعضى مسلخ هاى ديگر دورتر است و ليكن در مجموع مسأله اتّصال به منا و حفظ شعاريّت قربانى در آن، محفوظ است.

ثالثاً: از نظر رعايت زمان ذبح: با هماهنگى قبلى امكان ذبح قربانى، در روز عيد در اين مسلخ ها فراهم است و شرط زمانى قربانى نيز رعايت مى شود.

رابعاً: از جهت رعايت شرايط ديگر ذبح و قربانى نيز مشكلى وجود ندارد و با هماهنگى قبلى، رعايت همه شرايط ممكن است. به همين جهت در استفتايى كه جناب حجة الاسلام و المسلمين سيد على قاضى عسكر معاون آموزش و تحقيقات در بعثه مقام معظم رهبرى از محضر آيات عظام مرحومان گلپايگانى و اراكى نمودند، هر دوى اين بزرگواران فتوا به جواز ذبح در اين مسلخ هاى مكانيزه داده اند. اين نوشتار را با نقل فتواى اين دو بزرگوار به پايان مى بريم:

آيت اللَّه گلپايگانى: «در فرض مسأله، چنانچه ساير شرايط صحّت ذبح در مذابح مذكور، محقّق باشد رعايت اقربيّت به منا واجب نيست اگر چه اولى و مطابق احتياط است.»

آيت اللَّه اراكى: «ذبح در مسلخ هاى جديد التأسيس در فرض عدم امكان ذبح در منا در صورتى كه شرايط شرعىِ ذبح رعايت شود مانعى ندارد، هر چند نسبت به ساير مسلخ ها از منا دورتر باشد و رعايت اقربيّت به منا لازم نيست.»

پى نوشتها:

ص: 57

ص: 58

استفتاءات جديد

محمد حسين فلاح زاده

ص: 59

ص: 60

ص: 61

ص: 62

ص: 63

ص: 64

ص: 65

ص: 66

ص: 67

ص: 68

ص: 69

تاريخ و رجال

ص: 70

بقعه اسماعيل فرزند امام صادق- عليه السلام-

محمد صادق نجمى

به دنبال مقالات گذشته، تا آنجا كه وضعيت ايجاب مى كرد، درباره تاريخ هر يك ازبقعه ها، گنبدها و بارگاههاى موجود در داخل بقيع كه به وسيله وهابيان تخريب گرديده است، بحث و بررسى شد. اينك تاريخ چهار بقعه ديگر را كه در خارج بقيع قرار داشتند و داراى معروفيت و مورد توجه بودند، بررسى مى كنيم ومطلب را از بقعه اسماعيل فرزند امام صادق- ع- كه نزديكترين بقعه به بقيع بوده است، آغاز مى كنيم:

بقعه و قبر اسماعيل، آنگونه كه ما ديديم:

پيش از بيان اصل موضوع، يادآورى اين نكته ضرورى است كه وهابيان بر خلاف قبور داخل بقيع- كه به هنگام تخريب هيچ اثرى از ساختمان و ديوار براى آنها باقى نگذاشتند- گرچه ساختمان قبور خارج بقيع را هم ويران نمودند اما به دور اين قبور، كه در معبر عام قرار گرفته بودند، ديوارى كشيدند بدون هيچ درب و پنجره اى؛ از جمله آنها قبر منتسب به فاطمه بنت اسد و قبر سعد بن معاذ است.

اين دو قبر در شمال قبر عثمان بن عفان و خارج از ركن شمال شرقى بقيع قرار داشتند كه پس از انضمام اين ضلع به بقيع در سالهاى اخير ديوار موجود در اطراف آنها نيز برداشته شد. و همچنين بود قبر

ص: 71

اسماعيل بن امام صادق- ع-.

در سال 1353 ش./ 1394 ق. كه به حج و زيارت مدينه مشرف بودم، بقعه جناب اسماعيل در خارج بقيع و در سمت غربى آن، در محاذات قبور ائمه- عليهم السلام- به فاصله پانزده متر از ديوار بقيع قرار گرفته بود، در محوطه اى سه متر در سه متر، با ديوارى به ارتفاع دو و نيم متر كه حدود نصف آن در فضاى پياده رو و نصف ديگرش در داخل خيابان واقع شده بود، و اينك اين خيابان جزو محوطه و ميدان وسيع مسجدالنبى است و پياده رو به صورت محلى مرتفع در كنار بقيع براى استفاده زائران در آمده است و چون ديوارِ بقعه، هيچ درب پنجره و منفذى نداشت وضع داخلى آن و كيفيت اصل قبر معلوم نبود و زائران از پشت ديوار و در محوطه پياده رو به زيارت و دعا مى پرداختند و گاهى در اثر ازدحام، از طرف مأموران ممانعت به عمل مى آمد.

و در همين روزها كه مشرف بودم، تخريب بخشى از سطح خيابان و توقف دستگاههاى خاك بردارى و آسفالت ريزى، در آن خيابان، حاكى از زير سازى و توسعه اين خيابان بود كه به مناسبت ايام حج و كثرت جمعيت متوقف شده بود. آن سال حركت ما به سوى مكه مصادف بود با شب اول ذى حجه.

انعكاس خبر كشف جسد اسماعيل:

پس از انجام مراسم حج (1353 ش.) و مراجعت به ايران اين خبر جالب، از زبان حجاج مدينه بعد، در حوزه علميه قم و در ميان علما، در سطح وسيعى مطرح گرديد كه: «به هنگام زيرسازى خيابان غربى بقيع به وسيله سعوديها، جسد اسماعيل فرزند امام صادق- ع- پس از گذشت قرنها، سالم كشف شده و در داخل بقيع دفن گرديده است.»

براى تحقيق موضوع، فردى آگاهتر از مرحوم آيت اللَّه آقاى حاج شيخ محمد فقيهى رشتى (1) نيافتم. در يكى از شبهاى محرّم، پس از نماز مغرب و عشا به ديدارش شتافتم و در منزل وى كه به مناسبت تشكيل مجلس روضه، عدّه اى از علماى معروف نيز حضور داشتند سؤال مورد نظر را مطرح ساختم.

گر چه پس از گذشت بيش از بيست سال از ماجرا، حافظه ام براى ذكر جزئيات مطالبى كه ايشان پيرامون اين حادثه جالب بيان نمودند يارى نمى كند، ليكن خلاصه گفتار ايشان در تأييد و تثبيت اين خبر بود كه هم براى حاضران و هم براى حقير اطمينان بخش و جالب بود، به طورى كه در صحت موضوع جاى شك و ترديد باقى


1- مرحوم حاج شيخ عبدالحسين نجفى رشتى، معروف به «فقيهى» از علماى اعلام و شخصيتهاى برجسته حوزه عليمه قم، عالمى كامل و فقيهى از بيت فضل و كمال و صاحب شرح بر مكاسب و كفايه مى باشد كه ساليان متمادى از طرف مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى بروجردى در موسم حج براى پاسخ گويى به مسائل شرعى و مراجعات حجاج، عازم حج مى شد و پس از ارتحال آن مرجع بزرگ و تا اواخر دوران زندگيش اين روش را ادامه داد. رحمةاللَّه عليه

ص: 72

نمى گذاشت و بدينگونه خبر اين حادثه به وسيله يكى از افراد مطلع و معتمد مورد تأييد قرار گرفت.

تأييد ديگر:

در سال بعد (1354 ش.) باز هم توفيق تشرف حاصل گرديد و در آن سال از مسائلى كه در مدينه منوره توجه مرا به خود مشغول كرده بود، جريان انتقال پيكر اسماعيل به داخل بقيع و مدفن جديد وى بود. در خارج بقيع هر بيننده اى متوجه مى شد كه از بقعه اسماعيل- كه تا سال 1353 ش. (/ 1394 ق.) در كنار خيابان و در جوار بقيع قرار داشت ديگر اثرى باقى نمانده است.

اسماعيل در كجا دفن شد؟

در همين سال كنار قبور شهداى حره واقع در بقيع، كه در ميان عوام به «شهداى احد» معروف است، مشغول خواندن زيارت و عرض ارادت و احترام بودم كه متوجه شدم در فاصله چند قدمى، يكى از زيارتنامه خوانهاى بومى، با گروهى از زائران آفريقايى در كنار قبرى ايستاده و با صداى بلند مى خواند: «السلام عليك يا اسماعيل بن الإمام جعفر الصادق ...»، به سرعت به طرفش رفتم و دستش را گرفته، گفتم:

«سال قبل كه ما مشرف بوديم قبر اسماعيل را در بيرون بقيع زيارت كرديم شما چطور اين محل را به عنوان قبر وى معرفى مى كنيد؟! پاسخ داد: آرى قبر وى قبلًا در همان محل بود ولى در توسعه و زير سازى خيابان، پيكر او را سالم يافتند و به همين محلّ منتقل و در اينجا دفن نمودند.

در اطراف قبر جديد اسماعيل قطعه سنگهاى بزرگى نصب شده بود و آن را از ساير قبور مشخص و متمايز مى ساخت و محل دقيق آن در سمت شرقى قبور شهدا، به طرف قبر حليمه سعديه و دقيقاً به فاصله ده قدم معمولى- 10 متر- است و بعد از آن سالها مشخص مورد توجه و محل دعا و زيارت افراد با اطلاع بوده است ليكن متأسفانه اخيراً در اثر جابجا شدن قطعه سنگها و ايجاد پياده رو ميان اين قبر و قبور شهدا و از بين رفتن نشانه هاى موجود، اين نگرانى وجود دارد كه مانند قبور شخصيتها و بزرگان ديگر، به طور كلى فراموش از خاطره ها محو شود!

به هر حال وجود اين قبر دليل روشنى بر صحت جريان و حاكى از كشف شدن پيكر جناب اسماعيل بطور سالم است؛ زيرا با بينش خاصى كه علماى وهابى

ص: 73

در تعمير و تجديد قبور دارند و آن را جزو اعمال حرام و غير مشروع مى دانند، احداث چنين قبرى بدون صحت قضيه، نه قابل قبول است و نه توجيهى براى آن متصوّر است.

مرقد جناب اسماعيل داراى قديمى ترين و بزرگترين ساختمان بود

پس از نقلِ تاريخِ انتقال قبر و جسد جناب اسماعيل به داخل بقيع، به بيان تاريخ بناكيفيت حرم اين سلاله رسول خدا- ص- و فرزند امام هدى- ع- مى پردازيم:

آنچه از منابع تاريخى و مدينه شناسى به دست مى آيد، اين است كه اين مرقد شريف داراى دو خصوصيت بارز و مشخص نسبت به ساير قبور و مراقد موجود در داخل بقيع بوده است:

1- قدمت و داشتن تاريخى كهن.

2- وسعت و بزرگى اين حرم شريف.

سمهودى (متوفاى 911) در مورد قدمت اين بنا، از مطرى كه از مدينه شناسان قرن هفتم است، چنين نقل مى كند كه:

«بناه بعض العُبَيدييّن من ملوك مصر» (1)؛

«اين حرم را بعضى از ملوك و سلاطين فاطمى مصر بنا كرده اند».

همين جمله را شيخ احمد عباسى از مدينه شناسان قرن يازده نيز بدون انتساب به مطرى آورده است. (2) گفتنى است كه سلطنت خاندان فاطميها در مصر از سال سيصد و دو شروع و تا سال پانصد و شصت و چهار ادامه داشته است (3) و به مناسبت اين كه نام مؤسّس اين سلسله «عبيداللَّه» بوده، به آنان «عُبيديّون» نيز مى گويند. (4) تعمير حرم اسماعيل در سال پانصد و چهل و شش

سمهودى به دنبال گفتار قبلى اش چنين ادامه مى دهد: در كنار درب وسطى مرقد جناب اسماعيل كه به ميدان باز مى شود، قطعه سنگى نصب گرديده است كه در آن اين جملات حكاكى شده است:

«عمّره حسين بن أبي الهيجاء سنة ستّ وأربعين وخمسمأة»

سمهودى سپس مى گويد: شايد مطرى به استناد همين قطعه سنگ و اثر تاريخى، بناى اين ساختمان را به فاطميها نسبت داده است؛ زيرا ابن ابى الهيجاء از سوى آنان بر حجاز حكومت مى كرده است.


1- وفاء الوفاء، ج 3، ص 920
2- عمدة الأخبار، ص 158
3- دائرة المعارف وجدى، ج 7، صص 325- 314
4- دائرة المعارف وجدى، ج 7، صص 325- 314

ص: 74

به هر حال از گفتار سمهودى، كه هم شاهد بر قطعه سنگ تاريخى است كه بيانگر تاريخ تعمير اين حرم بوده و هم نظريه مطرى را نقل نموده است، مى توان به قدمت بناى اصلى آن پى برد كه اگر تاريخ تعمير ساختمان اين حرم را حداقل پنجاه سال پس از احداث آن بدانيم بناى اصلى ساختمان، متعلّق به قرن پنجم خواهد گرديد و اين ساختمان هم مانند ساختمان حرم شريف ائمه بقيع از قديمى ترين ابنيه مذهبى است كه پس از گذشت نه قرن به وسيله وهابيان تخريب و منهدم شده است.

وسعت اين مرقد شريف:

بازهم مى پردازيم به نقل آنچه كه سمهودى آن را مشاهده و بازگو نموده است:

وى افزون بر اين كه از اين حرم با تعبير «كبير» (1) ياد مى كند، براى آن سه درب معرفى مى نمايد:

1- درب جنوب شرقى؛ «... وهو كبير ..

وهو ركن سور المدينة من القبلة والمشرق بنى قبل السور فاتّصل السور به فصار بابه من داخل المدينة».

«اين حرم بزرگ است و فعلًا در ركن قلعه شهر مدينه از سمت جنوب شرقى واقع شده چون بناى حرم قبل از احداث اين قلعه بوده، قعله به آن متصل گرديده است و دربى براى حرم از داخل مدينه (داخل سور) باز مى گردد.»

2- درب وُسطى كه به طرف ميدان و خارج قلعه شهر باز مى شد؛ سمهودى مى گويد: «وعلى باب المشهد الأوسط الذي أمامه الرحبة التي بها البئر التي يتبرك بها حجر فيه أن حسين بن ابي الهيجاء عمّره سنة ستّ وأربعين وخمسمأة».

3- درب آخرى؛ همچنين سمهودى مى گويد: «على يمين الدّاخل الى المشهد بين الباب الأوسط والأخير حجر منقوش فيه وقف الحديقة التي بجانب المشهد في المغرب على المشهد ...».

از اين سه جمله به وضوح به دست مى آيد كه اين حرم حداقل داراى سه درب بوده است؛ دربى به داخل قلعه، درب وسط و درب آخر. (2) خانه امام سجّاد- ع-

سمهودى آنگاه از مطرى نقل مى كند كه محوطه اين حرم و اطراف آن از سمت شمال خانه امام زين العابدين- ع- بوده است و در سمت غربى حرم، مسجد كوچك و متروكى است (3) كه به «مسجد امام زين العابدين» مشهور است.


1- همانگونه كه در «رسائل في تاريخ المدينه» ص 102، آمده است: «وفي الجهة الشرقيّة، قبّة كبيرة فيها مرقد سيّدنااسماعيل ... البقيع».
2- وفاء الوفاء، ج 3، ص 920
3- سمهودى مى گويداين مسجد در سال 884 تجديد بنا شده است.

ص: 75

سمهودى اضافه مى كند: و در ميان درب وسطى و آخرى اين حرم، قطعه سنگى نصب شده است و در آن نوشته شده: «باغ موجود در سمت غربى اين حرم را حسين بن ابى الهيجاء به اين حرم وقف نمود.»

و در ذيل اين وقفنامه آمده است كه محوّطه اين حرم، خانه متعلق به امام زين العابدين است و مسجد هم منتسب به آن حضرت مى باشد و چاه موجود در محوطه، چاهى است كه از آب آن براى استشفاى مريضان استفاده مى شود.

سمهودى پس از نقل مطالب اين قطعه سنگ، اين جمله را هم مى افزايد:

«و نقل مى كنند كه امام محمّد باقر در دوران طفوليت در حالى كه پدرش امام سجاد- ع- مشغول نماز بود به داخل چاه افتاد ولى امام سجاد نمازش را قطع نكرد.»

سمهودى آنگاه از گفتار ابن شبّه (متوفاى 262) مؤيدى براى اين مطلب مى آورد كه او نيز اين محوّطه را خانه امام سجاد معرّفى نموده است. (1) انگيزه وسعت حرم جناب اسماعيل

ممكن است اين پرسش در ذهن خواننده به وجود آيد كه حرم جناب اسماعيل چرانسبت به حرمها و مقابر موجود در بقيع و منسوب به خاندان پيامبر، از وسعت و عظمت بيشترى برخوردار بوده است؟

پاسخ اين پرسش، با توجه به مطالب گذشته و آنچه در آينده درباره عقيده گروه اسماعيليان خواهيم گفت، روشن است؛ زيرا اوّلًا: بر خلاف قبور واقع در بقيع (2)، كه در يك مزار و گورستان عمومى تقريباً محدود و غير وسيع واقع شده اند، مرقد اسماعيل در كنار محوطه اى آزاد و خانه هاى مسكونى و شخصى؛ از جمله خانه امام سجاد- ع- قرار گرفته است كه با مرور زمان سمت ديگر آن به صورت باغ و نخلستان در آمده و به همين مرقد وقف گرديده است.

وثانياً: نبايد نقش سلاطين فاطمى را، كه نزديك به چهار قرن در شام و قسمتى از آفريقاى شمالى و مصر حكومت داشتند و به امامت جناب اسماعيل معتقد بودند ناديده گرفت؛ زيرا طبيعى است آنها هم علاقه داشتند كه در كنار گنبد و بارگاه ائمه بقيع و ديگر امامان و پيشوايان شيعه و اهل سنّت در كشورهاى مختلف، ساختمان حرم امام و پيشواى آنان نيز از عظمت و شكوه بيشتر برخوردار باشد.

شخصيت معنوى اسماعيل

مرحوم شيخ مفيد نقل مى كند: چون


1- سمهودى متن گفتار ابن شبّه را در ضمن هفت سطر از وى نقل نموده است ولى در نسخه موجود از كتاب وى «تاريخ المدينه» چنين مطلبى به دست نيامد و اين گفتار مصحح اين كتاب را تأييد مى كند كه نسخه موجود از يك نسخه خطى كه در آن سقط و تشويش فراوانى وجود داشته چاپ شده است.
2- به استثناى قبور ائمه چهارگانه كه از ابتدا در خانه شخصى و متعلق به عقيل واقع گرديده است.

ص: 76

اسماعيل در ميان هفت فرزند ذكور امام صادق- ع- از نظر سن بزرگترين آنان و از لحاظ لياقت و شايستگى از مقام ارجمندى برخوردار بود و لذا محبت، عنايت، اعزاز و اكرام آن حضرت را بيش از بقيه به سوى خود جلب كرده بود و به همين دو جهت عده اى از شيعيان امام صادق فكر مى كردند پس از آن بزرگوار، امامت به وى منتقل خواهد شد ولى او در حال حيات پدر بزرگوارش در عُريض (1) از دنيا رفت و تابوتش بر روى دوش مردم به مدينه منتقل و در كنار بقيع دفن گرديد.

شيخ مفيد مى افزايد: و روايت شده است كه امام صادق- ع- در مرگ اين فرزند جزع و بى تابى زياد مى نمود و به شدت اندوهگين بود؛ به طورى كه در پيشاپيش جنازه اش، با پاى برهنه و بدون عبا حركت مى كرد و به هنگام تشييع دستور داد چندين بار تابوت را بر زمين نهادند و كفن از صورت فرزندش كنار زد و به صورتش تماشا نمود.

منظور آن حضرت از اين عمل اين بود كه مرگ اسماعيل بر همگان معلوم شود و براى كسى در مرگ وى شك و شبهه اى باقى نماند و اين فكر كه شايد او امام پس از پدرش باشد، بكلى از ذهنها زدوده شود. از اين رو پس از مرگ اسماعيل- رحمة اللَّه عليه- كسانى كه گمان مى كردند او در آينده به مقام امامت خواهد رسيد، به اشتباه خود پى بردند و از عقيده خويش برگشتند ولى تعداد اندكى از كسانى كه در مناطق دور زندگى مى كردند و رابطه با شخص امام و اصحاب آن حضرت نداشتند، در عقيده خويش مبنى بر زنده بودن اسماعيل و امامت وى بعد از امام صادق باقى ماندند.

پيدايش مذهب اسماعيليه

شيخ مفيد مى نويسد: پس از شهادت امام صادق- ع- گروهى از همان افراد، راه حقيقت را دريافتند و از عقيده به حيات و امامت اسماعيل منصرف و به امامت حضرت موسى بن جعفر- ع- معتقد گرديدند و در اين عقيده نماند مگر تعدادى اندك و نادر كه آنان هم به دو گروه تقسيم شدند: گروهى وفات اسماعيل را پذيرفتند ليكن بر اين عقيده بودند كه به هر حال او شايسته امامت بود نه برادران ديگرش و پس از مرگ او و مرگ پدرش، اين مقام به فرزند او «محمّد بن اسماعيل» منتقل مى شود نه برادرش «موسى بن جعفر»! بنابراين به امامت «محمّد بن اسماعيل» معتقد گرديدند.


1- عُريض بضم اول روستاى سرسبزى است كه در بين مدينه و احُد در سمت راست جاده و نزديك به احد واقع شده است. علىّ العريضى يكى ديگر از فرزندان امام صادق- ع- و از راويان حديث در اين محل مدفون و قبرش معروف است. امام صادق- ع- و فرزندانش در اين روستا داراى باغ و نخلستان بودند. ما در سال 70 ش. با عدّه اى از همسفران براى زيارت علىّ العريضى به اين روستا رفته و دقائقى در آنجا به سر برديم. ساكنين آنجا را شيعيان تشكيل مى دهند.

ص: 77

امّا بعضى از آنها در عقيده به حيات اسماعيل ثابت و پابرجا ماندند، و اين هر دو گروه را اسماعيليّه مى گويند.

مفيد- رضوان اللَّه تعالى عليه- اضافه مى كند امروزه تعداد پيروان اسماعيليه اندك است و چندان قابل توجه نيست و آنچه امروز از عقيده آنان معروف است، اين است كه به عقيده اسماعيليه، امامت پس از اسماعيل بن امام صادق در ميان فرزندان او، تا قيامت نسل به نسل باقى خواهد ماند. (1) همين مطالب را مرحوم طبرسى حرف به حرف در «اعلام الورى» (2) بدون ذكر مأخذ درباره عقيده و تاريخ پيدايش اسماعيليان آورده است.

لازم به ذكر است با توجه به اين كه در زمان فوت مرحوم شيخ مفيد (413 ه) و همچنين در زمان مرحوم طبرسى (قرن ششم)، به ترتيب بيش از يك قرن و دو قرن و نيم از تأسيس حكومت و سلطنت فاطميها در آفريقا و مصر، كه از پيروان اسماعيليه بودند، مى گذشت صيت آنان در همه كشورهاى اسلامى از نظر قدرت و اعمال قوانين اسلامى گسترده بود. گفتار اين دو بزرگوار كه در زمان آنان اسماعيليه را يك فرقه اندك و غير قابل ذكر معرفى نموده اند، جاى ابهام و محل بحث و تحقيق است كه آيا فاطميان در آن دوران، به عنوان «اسماعيليه» معروف نبودند؟! و اين انتساب و اشتهار بعدها به وجود آمده است و يا مسأله ديگرى است؛ زيرا نمى توان گفتار شخصيتى مانند شيخ مفيد اين استوانه بزرگ علمى را ساده تلقّى نمود و از كنار آن گذشت.

به هر حال، مذهب اسماعيليه نيز مانند بيشتر مذاهب ديگر در طول تاريخ، فراز و نشيبهايى را پشت سر گذاشته است و امروز در تعدادى از كشورها به خصوص در هندوستان گروهى از اين مذهب پيروى مى كنند و به نام «اسماعيليه» معروفند.


1- ارشاد شيخ مفيد، ص 285، چاپ بصيرتى قم.
2- اعلام الورى، ص 28، چاپ اسلاميه تهران.

ص: 78

پى نوشتها:

ص: 79

استيلاى وهابيّه مكّه مشرّفه را

سيد على قاضى عسكر

محمد بن عبد الوهاب نجدى (1115- م 1206 ه. ق.) مسلكى جديد را شكل داد كه پس از مرگ وى به «وهابيّت» نامبردار گرديد. عقايد و افكار ناصواب ارائه شده در اين مسلك، از همان آغاز پيدايش، عكس العمل هاى تندى را به دنبال داشت، به گونه اى كه پدر و برادر وى و گروه هاى بسيارى از مردم شهرهاى مختلف آن روز عربستان و منطقه شامات، به مخالفت جدّى با او برخاستند و حتى مردم زادگاهش «عيينه»، نيز وى را از شهر بيرون كردند.

محمد بن عبد الوهاب، در سال 1160 در يك ائتلاف و پيوند سياسى با محمد بن مسعود (جدّآل سعود) پشتوانه اى براى دفاع از عقايد باطل خود يافت و با حمله به شهرهاى ديگر حجاز و نيز يمن و عراق و شامات، مردم اين شهرها را وادار به بيعت و پذيرش عقايد خود مى كرد و جان و مال مردم در صورت عدم پذيرش، از تعرض مصون نمى ماند و با آنان همچون كافران برخورد مى شد. پس از مرگ وى نيز پيروان اين مسلك با حمله به كربلا تعداد زيادى را كشتند و ويرانى هاى فراوانى به بار آوردند و حتّى خزاين حرم را به غارت بردند و از آن زمان تاكنون نيز پيروان متحجّر اين مسلك نادرست، جنايات بى شمارى را انجام و با ترويج عقايد باطل خويش، انسان هاى غافل و ناآگاه را در دام خود اسير كرده اند.

سپاه صحابه در پاكستان و طالبان در افغانستان و ... مولود اين مسلك اند.

بى پايه بودن عقايد وهابيّت براى عالمان و فرهيختگان جهان اسلام بسيار روشن

ص: 80

و مبرهن است و جالب آن كه اولين كسى كه نقد وهابيّت را نگاشت «سليمان بن عبد الوهاب» برادر وى بود كه كتابى با عنوان «الصواعق الالهيّه في الردّ على الوهابيّه» تأليف عقايد برادرش را باطل اعلام كرد.

ايوب صبرى پاشا- نويسنده كتاب «مرآة مكّه» نيز، كه خود سنّى مذهب است، كتابى به نام «تاريخ وهابيان» تأليف نموده و درآن به بررسى عقايد و افكار و جنايات آنان پرداخته است.

مقاله حاضر برگرفته از كتاب مرآة مكّه وى مى باشد كه مؤلف ماجراى سلطه وهابيان بر مكّه در سال 1222 را شرح داده و با آوردن كلماتى نظير «حشرات وهابيّه» «اشقياى وهابى» و ... نفرت و ناراحتى خود را از طرفداران اين مسلك به نگارش در آورده است. وى مى نويسد:

ستمهايى كه اين ها- فرقه وهابى- به اهالى كرام و حجاج ذوى الابتهاج كردند به تعداد و شمار نمى آيد.

در بخشى ديگر مى نويسد:

... سعود، عذر و اعتساف خود را از حدّ گذراند. حتى اكثر أعاظم علماى اهل سنّت من غير جُرْم مقتول و چندين نفر از اشراف و اعيان بدون جهت مصلوب و اعدام شدند! متن كتاب به زبان تركى استانبولى نگاشته شده و در سال 1301 ه. ق. در چاپخانه «سنده» قسطنطنيه- استانبول تركيه- به چاپ رسيده است.

ترجمه اين كتاب به دستور وزير انطباعات ناصر الدين شاه، به عبد الرسول منشى مترجم دربار پيشنهاد و وى در سال 1307 ه. ق. در دارالترجمه معروف به همايونى آن را با نثرى زيبا به فارسى ترجمه كرده است. آقاى محمد قزوينى مشهور به آشورى دهم نيز آن را با خطى خوش در سال 1308 ه. ق. به تحرير درآورده است.

از اين ترجمه دو نسخه مخطوط، يكى در كتابخانه ملّى ايران و ديگرى در كتابخانه ملك وابسته به آستان قدس رضوى موجود است. هر دو نسخه به خط نستعليق و با تذهيب زيبا زينت شده است.

در تنطيم مقاله، نسخه كتابخانه ملّى را اصل قرار داده و برخى قسمت ها كه در نسخه مربوط به كتابخانه ملك تفاوت هايى با نسخه اصلى مشاهده شده در داخل [] آورده ام.

لازم به ذكر است ايوب صبرى پاشا مجموعه مطالبى را كه در اين بخش از كتاب مرآة مكّه آورده، دقيقاً از ديگر نوشته خود؛ يعنى «تاريخ وهابيّان» نقل نموده است؛ از اين رو اسامى اشخاص را نيز با متن «تاريخ وهابيان» كه به زبان تركى استانبولى به چاپ رسيده، تطبيق داده ام.

اميد آن كه مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گيرد.

ص: 81

استيلاى اشقياى وهابيّه مكّه مكرّمه را

از جمله كسانى كه به اهالى حجاز و مخصوصاً به ساكنين كرام و مجاورين عظام مكّه مكرّمه اهانت نموده اند، يكى هم اشقياى وهابى بوده و مظالمى كه اين ها [اين طايفه ظالمه] به اهالى كرام و حجاج [عظام] ذوى الإبتهاج (1) كردند به تعداد و شمار نمى آيد.

سعود نا مسعود كه سركرده وهابيان بود، دفعات بسيار اهالى مكه و شريف غالب را، كه مقام أمارت داشت، [به دفعات] تهديد نمود و اگر چه كراراً لشكر فرستاده و اطراف امّ القرى را احاطه كرد و ليكن تا سال 1218 ه. ق. نتوانست آن شهر محترم را [و معظم را ضبط و] تسخير كند. عاقبت به واسطه [التجاى] شريف عبدالمعين ضبط [تصرّف] نمود؛ زيرا كه شريف غالب در سال 1217 ه. ق. از تهديد [تهديدات] وهابيان به طورى كه بايد خوف كرده، براى اين كه والى جدّه و امير الحاج [و امراى حجاج] مصر و شام رادعوت كند، به آنها خبر فرستاد كه طايفه خوارج در خيال آن هستند كه مكه مكرمه را تصرّف كنند، اگر جزئى معاونت به من نماييد ممكن است كه سعودِ رئيس خوارج را به دست بياورم.

پس از آن كه مشارٌاليهما مدتى ساكت شدند، عاقبت الامر، جواب رد و يأس به مشارٌاليه فرستادند شريف غالب هم برادر خود شريف عبدالمعين را در مقام امارت، قائم مقام خود نصب و تعيين نموده و خانه خود را كه در دامنه «جبل جياد» داشت سوزانده با همه اهل و عيال خود به جدّه هجرت كرد و شريف عبدالمعين نيز «شيخ محمد طاهر» و «سيد محمد ابوبكر» و «مير غنى» و «سيد محمد عكاس» و «عبدالحفيظ عجمى» را كه از علماى مكه بودند، نزد سعود ابن عبدالعزيز فرستاده، استيمان (2) نمود، 1218 ه. ق.

سعود نا مسعود التماس [رجا و نياز] عبدالمعين را قبول [كرده] مبعوثين مشار اليهم و حشرات وهابيّه كه در موقع سيل جمع شده بودند را برداشته و به مكّه معظمه عزيمت و قائم مقامى شريف عبدالمعين را تصديق نموده، با وجود اين حال امر كرد كه قباب (3) و قبور را هدم و خراب كنند. چون معتَقَد وهابيان اين بود كه اهالى حرمين به قباب و قبور عبادت و پرستش مى كنند اگر اينها هدم و خراب كرده شده و ديوارهاى آنها برداشته شود، اهالى از دايره شرك و كفر بيرون آمده و به خداى متعال عبوديت مى نمايند. حتى به زعمِ فاسد امام


1- صاحبان شادمانى.
2- امان خواستن.
3- قباب جمع قبّه و به معنى گنبد است.

ص: 82

وهابيان، كه پسر عبدالوهاب بود، كسانى كه بعد از سال پانصدم هجرت وفات كرده اند به حالت شرك و الحاد بوده اند و باز زعم و گمان مى كرد كه احكام جليله دين اسلام مِنْ قِبَل الرّحمان، به آن خائن بى دين الهام شده [است]. كسانى كه پس از ظهور ديانت فاسده وهابيان [نيز] وفات كرده اند نبايد در نزد كسانى دفن شوند كه از سال پانصد هجرت به اين طرف رحلت نموده اند و معتقد اين بود [وباز اعتقاد داشتند] كه ضرر ندارد در نزديك قبور مشركين جنازه آنها دفن شود. سعود [نامسعود] براى اين كه شريف غالب را به دست بياوردبه آن وسيله جدّه را نيز ضميمه ممالك مغصوبه خود كند به طرف جده هم عزيمت نمود وليكن اهالى جدّه با عساكر دولت عثمانى اتحاد [تبعيت] و همراهى نموده سعود را به مغلوبيت بسيار بزرگى دچار كردند. مشارٌاليه ناچار بقيةالسيوف (1) حشرات [خود] را با خود برداشته و به مكه معظمه معاودت (2) و در دايره امارت [منزل گزيده] و اجراى حكومت مى نمود. اگر چه شريف عبدالمعين براى اين كه سكنه مكةاللَّه را از مظالم فوق الطاقه [طاقت فرساى] وهابيان محافظت كند خواست كه در ظاهر با رؤساى اشقياى وهابيان به مدارا و خوشى سلوك نمايد ولى از آن جا كه اشقياى مشار اليهم به كبر و عناد و ظلم و اعتساف (3) خود مى افزودند و مشارٌاليه يقين نمود كه حسن امتزاج (4) با اينها ممكن نخواهد شد، لهذا شخصى [را نزد برادر خود] به برادر خود شريف غالب فرستاد كه سعود در دايره امارت و حشرات وهابيه نيز در چادرهايى هستند كه در ساحه (5) معلّا مركوز (6) [مقيم اند] شده اند وخود نيز درقلعه جياد بوده، اگربا مقدارى از عساكر بيايى ممكن است كه سعود را به دست آوريم.

شريف غالب براى اين كه سعود را دستگير كند با شريف پاشا والى جدّه مقدارى از عساكر را برداشته، بدون اين كه كسى ملتفت شود وهابيان مكه را حمله نمود و جهات اربعه حشراتى را، كه از وهابيان در ساحه معلّا در چادر [ها] نشسته بودند، احاطه كرده محاصره نمود ولى سعود خود را به تقريبى خلاص كرده و فرار نمود و وهابيان محصوره به شرط ترك اسلحه امان طلبيدند. لاجرم اسلحه آنها گرفته شده و رهايى جستند. چون مكّه مكرمه از ايادى اعادى (7) مسترد آمد، پس از مدّت كمى حصار طايف را نيز تصرّف كرده و فرقه باغيه عثمان مضايقى هم مجبور به فرار شدند. حصار طايف نه به سطوت (8) عسكريه شريف غالب، بل به واسطه انقياد


1- افراد باقيمانده نبرد.
2- بازگشتن.
3- ستم كردن.
4- نيك معاشرت كردن و زندگى مسالمت آميز.
5- ميدان و زمينى كه سقف نداشته باشد.
6- مستقرّ- جاى گرفته.
7- دست نشاندگان دشمنان.
8- ابّهت.

ص: 83

و مطاوعت (1) اعراب بنى ثقيف مسترد گرديد؛ زيرا وهابيانى كه در مكّه مكرمه مظهر عفو و امان شده بودند به اماكن خود نرفته و به رأى و تصويب سعود طرق و معابر را قطع مى نمودند.

بناءً عليه، شريف غالب به قبايل بنى ثقيف كه در جوار طايف بودند، شخصى را فرستاده و آنان را سپارش كرد كه به طايف هجوم كرده و آن طايفه را از حصار بيرون كنند و اموال اشياء آنان را در ميان قبايل تاراج و قسمت نمايند.

بدويان [بنى] ثقيف كه از مدّت زيادى اين قسم تاراج را آرزو مى كردند، با بسيارى از قبايل اعراب اتفاق كرده قريتين «سلامه» و «مثنى» را كه در قرب طايف است، محاصره و غارت كرده، طوايف مضايقى را كه به آنها هجوم و دفاع مى كردند برگردانيده، حصار طايف را ضبط و به شريف غالب خبر فرستادند.

عثمان مضايقى از مغلوبيتى كه در طايف دچار شد به كوههاى يمن فرار كرد ولى در آن جا بعضى حشرات فراهم آورده از طرف «حسينيه» و «عبد الوهاب» ابولفظ نيز كه از امراى طايفه سعود بود از طرف «سعيديه» و «سايره»، بلدةاللَّه را محاصره نموده و مدّت سه ماه تمام مكةاللَّه را محصور ساخت اگر چه در اثناى محاصره، شريف غالب مكرّراً به ميدان رزم آمده وبا وهابيان محاربت (2) كرد ولى در هر دفعه مغلوب شده مراجعت نمود، اهالى را هم قدرت تحمّل بلاى محاصره نمانده، از فقدان ذخيره به درجه به ستوه آمده بودند كه چيزى نمانده بود همديگر را بخورند!

در اين محاصره، قحط و غلا (3) آنقدرها شدّت پيدا كرد كه يك وقيه (4) نان پنج ريال فروخته مى شد و قيمت يكصد و چهل درهم روغن دو ريال شد. با اين همه ديدن روى فروشندگان روغن و نان منوط به طالع و اقبال بود.

در اواسط ايام محاصره، سگ و گربه و كبوتر و بعدها به خوردن نباتات و برگ درختان مى گذراندند. چون اين ها نيز تمام شد به شرط اين كه احدى را ظلم و تعدّى نكنند، سعود را موافقت كردند كه داخل بلدةاللَّه شود.

اگر چه به ملاحظه اين كه به اين مصالحه مجبوراً راضى شد، شريف غالب معذور بود ولى از اين كه قبل المحاصره بدويان منقاد، (5) و عساكر كافى احضار ننموده و موارد مكّه را محافظت نكرد، «شريف غالب» خاطى بود، حتّى اهالى به واسطه «سيد مير غنى» و «شيخ محمد عطاس» به


1- تسليم پذيرى و فرمانبرى.
2- جنگيدن و جنگ كردن.
3- قحطى و گرانى.
4- يك دوازدهم رطل و رطل نيز برابر 12 اوقيه و چيزى حدود 84 مثقال است.
5- مطيع و فرمانبردار.

ص: 84

«شريف غالب» سفارش كرده و گفتند كه مردم استدعا دارند و مى گويند كه اگر رجالِ قبايل منقاده اطراف را دعوت كرده و ما را مستخلص خواهد ساخت، تعجيل فرمايد.

اگر اين امر امكان پذير نيست به مصالحه راضى شود وليكن اگر مقدارى از بدويان را جلب و احضار كند، سعى مى كنيم كه تا موسم حج، وهابيان را مقابله نماييم، در وقت حج نيز به موافقت [معاونت] قوافل مصر و شام از محاصره وهابيان مستخلص (1) مى كرديم.

شريف غالب هم در جواب گفت من خود مى دانم كه چون قبل المحاصره، بدويان را احضار ننمودم، اهالى محصور ماندند، اكنون امداد خواستن از خارج، خارج از حيّز (2) امكان است. اگر موافقت به مصالحه كنم شك و شبهه ندارم كه نظر نفرت اهالى را به طرف خود متوجه خواهم ساخت.

از اين طرز جواب مشارٌاليه معلوم است كه به خطاى خود مقرّ و معترف بوده است چون «شريف غالب» خطاى خود را معترف بود، نمى خواست مصالحه كند، باز آن دو مبعوث كه از طرف اهالى رفته بودند به مشار اليه گفتند كه اگر باز [به] جدّ بزرگوار خود اقتدا و تبعيت كرده، راضى به مصالحه شويد سنّت سنيّه (3) پيغمبر را عمل فرموده ايد؛ زيرا كه حضرت رسول اكرم [ص] «عثمان بن عفان» را براى عقد مصالحه از حديبيه به مكّه مكرّمه فرستادند، «شريف غالب» اين را نيز به سكوت گذرانده، مدت مصالحه را به تعويق انداخت و از اين رو اهالى را از خود متنفر ساخت.

آخر الامر اهالى در درجه فوق الغايه، (4) به تنگ آمده و از طرفداران غدّار «شريف غالب» اعتساف زياد ديده، به حكم ضرورت «عثمان مضايقى» را عرض دخالت كردند و يك يك فرار مى نمودند. عاقبت به اجبار «عبدالرحمان ابن التيامى» كه از علماى زنادقه بود، به طور مزبور به مصالحه موافقت نمود.

اين كه شريف غالب، استدعاى علماى اهل سنت را رد كرده و رأى و خيال عبدالرحمان ابن التيامى را قبول نمود، براى اين بود كه هم از تعدّيات سعود برهد و هم اهالى عوام و فرقه عسكرى را بر خود دل گرم و رام كند. واقعاً از اين رو به واسطه حمايت عبدالرحمان ابن التيامى از غضب ملحدانه سعود وارسته، و مظهر عفو و امان گرديد و در اين طرف و آن طرف مى گفت:

كه من مصالحه را كرهاً قبول كردم والّا در خيال داشتم كه الى موسم حجّ مصالحه


1- آزاد شده.
2- محلّ و مكان.
3- سنّت نيكوى پيامبر.
4- بيش از حدّ.

ص: 85

نكنم و به اين مقالات، عوام الناس و فرقه [فرق] عسكرى را بر خود رام نمود، اينك به اقتضاى اين مصالحه، سعود ابن عبدالعزيز داخل شهر مكه مكرّمه شده، بيت معظّم را يك كسوه ساده پوشانيده و به اعراب باديه حجاز كسب الفت وانس كرده و شريف غالب را از موقع نفوذ و اعتبار انداخته، در داخل بلدة اللَّه، تفرد و قوّت (1) و شوكت خود را افزوده و مانند فرعون و نمرود، تعَنُّد و تمرُّد (2) نموده، و به ابداع برخى از مظالم و تعدّيات شروع نمود. امّا شريف غالب براى اين كه از مركز سلطنت امداد فرستاده نشده بود، آزرده خاطر شده و مى گفت: كه سبب ضبط وهابيان اقليم مسعود حجاز را، و علّت اين كه اهالى حرمين به قيد اسارت اين اشقيا گرفتار شدند، اهمال وزراى دولت است.

وبه خيال اين كه اهالى را از دولت عثمانى متنفر سازد و هيئت دولت را به حميّت (3) در آورد، به سعود بن عبدالعزيز تلقين نمود كه ابواب حج را به قوافل مصر و شام سدّ كرده و [طرق و] موارد را بر آنها ببندد.

از اين تلقينات متواليه شريف غالب، سُعود غدر و اعتساف خود را از حدّ گذراند.

حتّى اكثر اعاظم علماى اهل سنّت من غير جُرم [به غير جرم] مقتول، وچندين نفر از اشراف و اعيان بدون جهت مصلوب و اعدام شدند.

كسانى كه در اسلاميّت ثبات مى نمودند تهديد كرده مى شدند. مناديان در بازارها و منارها ندا مى كردند:

«ادخلوا في دين سعود [مسعود] وتظلّلوا بِظِلِّهِ الممدود.»

مردم را به دين [مذهب] باطل محمد بن عبدالوهاب دعوت مى كردند. مكه مكرمه سهل است، در بيابانها نيز كسى ديده نمى شد كه مقتدر بشود دين و مذهب خود را حراست كند.

شريف غالب اين حالات را ديده و جزم نمود كه ديانت اسلاميّه از خطّه حجاز هجرت خواهد كرد.

براى اين كه «سعود» را تهديد كند به مشار اليه گفت: كه اگر تو بعد از موسم حج در مكّه بمانى در مقابل عساكرى كه از اسلامبول خواهد آمد، مقاومت نكرده، به هر حال دستگيرمقتول مى شوى. براى اين كه اين مخاطره را از خود دفع نمايى، بايد بعد از حج از مكّه بيرون روى.

اين نصايح او، عوض اين كه تخفيف تعدّيات او را كند موجب تزايد كبر و نخوت او گرديد.


1- يگانه شدن.
2- گردنكشى كردن و سرپيچى نمودن.
3- غيرت و مروّت.

ص: 86

غريبه

در اثنايى كه سعود بن عبدالعزيز چهار اطراف خود را به شراره ظلم و تعديات مى سوزاند، يكى از سادات عظام را خواسته و از او پرسيد كه آيا حضرت محمّد [ص] در قبر خود زنده است و يا اين كه مانند اعتقاد ما مثل ساير مردم مرده است؟! مشارٌ اليه در جواب او گفت: «هو حيّ في قبره»، غرض و مقصود ملعون مشار اليه از اين سؤال اين بود كه او را پس از الزام بكُشد و چون گمان مى كرد كه تدارك جوابى كه وهابيان را اقناع كند غير ممكن است و در قتل او رأى و موافقت اهالى عوام را حاصل كند، دوباره او را گفت كه بايد به زنده بودن حضرت رسول [ص] در قبر خود دليل شافى ذكر نمايى كه مقبول و مسلّم همه ماها باشد.

اگر دليل [كافى] و موجّه نياورى، آن دليل را از براى ردّ و عدم قبول دين حق اعتذار شمرده و تو را خواهم كشت!

مشارٌاليه در جواب گفت: نمى خواهم از خارج دليل آورده و تو را ساكت كنم، بفرماييد با هم به دار الهجره حضرت رسالت مآب برويم و در مواجهه قبر او من عرض سلام كنم، اگر جواب سلامم را رد كرده و تو را بالفعل مجبور به تصديق فرمود، پس حضرت رسول در قبر مبارك خود حيّ معنوى است و زنده بودن ثابت مى شود و اگر سلامم رد نشود من دروغگو خواهم بود، آن وقت هر قسم مى توانى مرا مجازات كنى.

سعود به ناچارى مشار اليه را آزاد ساخت.

اگر چه از اين جواب مُسكت، لهيب غضب (1) سعود اشتعال نمود ولى چون اطّلاعات علميه كافى نداشت كه مخاطب خود را الزام كند، در آن مجلس سكوت كرد.

پس از چند روزى براى قتل مشار اليه يك نفر وهابى را مأمور و معيّن كرد و به او گفت: بايد به اىّ حالٍ او را بكشى و هر ساعتى كه ايفاى مأموريت خود نمودى مرا مستحضر سازى. وهابىِ مشار اليه به اقتضاى حكمت نتوانست عزيز مزبور را مضرّتى (2) رساند. اين كيفيت، بين الاهالى شايع شده به عزيز مزبور خبر دادند، مشاراليه هم فهميد كه ديگر در مكّه اقامت نتواند كرد، بالضروره اختيار هجرت نمود. سعود كه خبر خروج عزيز را از مكّه شنيد از عقب او يك نفر جلّاد بدوى فرستاد. اگر چه بدوى به خيال اين كه عامل عمل خيرى خواهم شد سريعاً به مشار اليه رسيد، ولى ديد كه عزيز مشاراليه، در همان دقيقه به اجل موعود خويش ارتحال كرده است.


1- شعله خشم.
2- زيان و ضرر.

ص: 87

بدوى شتر متوفّى را به درختى بسته حسب القاعده به تجهيز و تكفين او مسارعت و براى تدارك آب به يكى از دره هاى نزديك عزيمت كرد، بعد از پنج و شش دقيقه آمده و تنها شتر را در آن محلّ ديد، متحيّراً مراجعت نموده و كيفيّت را به سعود نقل نمود، سعود گفت:

بلى، بلى، من على طريق الرؤيا ديدم كه مشار اليه به ذكر و تسبيح به آسمان بلند شد، حتّى هنگامى كه چند ملك منوّر الوجوه (1) جنازه مشار اليه را به ذكر و تسبيح به آسمان مى بردند، مى گفتند كه اين جنازه فلان شخص است، به واسطه اين كه به پيغمبر آخر الزمان حسن اتّباع و اعتقاد داشت. جنازه او به آسمان بلند شد. بدوى چون اين را شنيد گفت: خيلى غريب است كه مرا به قتل اين چنين شخص جليل القدرى فرستادى با اين كه الطاف مبذوله الهيّه را در حق او به رأى العين ديده، باز اعتقاد خود را درست و تصحيح نمى كنى! بدوى اگر چه دشنام و ناسزاى بسيار گفت، ولى سعود به حرف هاى بدوى گوش نداده، عثمان مضايقى را والى مكّه نصب كرده و خود به طرف درعيّه (2) رفت.

سعود به شراب ظفر، بى خود و مست شده، مدّتى در درعيّه وقت خود را گذراند و چنان كه در جزوه هاى (3) «مرآة مدينه» ذكر شده است، پس از آن كه مدينه منوّره را نيز تصرّف نمود، براى اين كه حشرات وهابيانى را كه مى خواستند حج كنند و علماى زنادقه را كه مى توانستند در مسجد الحرام نشر مذهب اباحه كنند به همراه بياورد، رفتن خود را به مكه مكرمه به نيت حج اعلان نمود و حشراتى را كه بر سر او گرد آمدند، برداشته و راه خود گرفت.

علماى زنادقه قبل از سعود عزيمت [به مقصود] نموده بودند. اين جُهّال در وصول مكه رساله اى را كه پسر عبدالوهاب در مذهب وهابى نوشته بود، در حرم مسجد الحرام عيناً درس مى گفتند و مدت ده روز مسائل [ديانت] باطله رفض و الحاد (4) را به حوصله (5) رجال قبايل باديه نشين به تعبيراتى كه مى توانستند جاى مى دادند.

پس از آن سعود بن عبدالعزيز وارد شده، عمارت شريف غالب را كه در طرف «معلّا» (6) واقع بود، مسكن خود قرار داده، محض اين كه علامت التفات مخصوصى شود، پارچه اى از لباسى را كه «مشلخ» گفته مى شود به شريف غالب الباس نموده، «شريف» مزبور نيز به سعود عرض بيعت نموده و اظهار آثار محبت نمود، پس از يك روز شريف غالب همراه سعود بن عبدالعزيز


1- نورانى چهره.
2- زادگاه محمّد بن عبدالوهاب.
3- مؤلّف كتاب ديگرى به نام «مرآةالمدينه» دارد كه در آن جريان حمله وهابيان به مدينه را شرح داده است.
4- رفض به معناى دور افكندن و رد كردن و الحاد نيز به معنى كفر است.
5- به معنى چينه دان مرغ است و در اينجا ظاهراً كنايه از ذهن و حافظه باشد.
6- همان جا كه هم اكنون قبرستان ابوطالب واقع شده است.

ص: 88

به مسجد الحرام رفته، كعبه معظمه را طواف، قضات اربعه و خدّام مسجد الحرام را كه در نزد قبايل يك نوع حرمت داشتند، به هر يك، يك «مشلخ» و بيست و پنج قروش انعام و احسان تقسيم كردند 22 ذيقعده سنه 1222. (1) در اين اثنا قافله شام ورود كرد، سعود «مسعود بن المضايقى» نام را، نزد قافله شام فرستاد و اعلان كرد كه قافله را به مكه مكرّمه راه نخواهد داد. مسعود قافله را در موقع «قيب» نام كه نزديك مكه است استقبال نموده، به آنها گفت: كه شما احكام شروط منعقده را مخالفت كرديد، به موجب حكمى كه سعود بن عبدالعزيز نزد شما به توسّط صالح بن صالح فرستاد لازم بود كه شما همراه خود عسكر نياوريد و حال آن كه عساكر زياد همراه خود داريد، چون بر خلاف اراده سعود حركت كرديد، به جهت آن از دخول در مكّه ممنوعيد.

«يوسف پاشاى» امير الحاج، محض اين كه كيفيت را به سعود بفهماند و براى ايفاى حج اجازت و رخصت حاصل كند، تنها به مكه رفته، و ما وقع را به سعود كما هو، بيان نمود. سعود در جواب مشاراليه گفت:

يوسف پاشا! اگر خوف از خدا مانع نمى شد، همه شما را به قتل مى رساندم، [و عمله صرّه همايون را نيز به قتل مى رساندم].

صرّه همايون را نيز كه براى اهالى حرمين و اعراب باديه نشين آورده اى بايد تسليم كرده و معاودت كنى شما را امسال از حج و طواف منع كردم يوسف پاشاى مزبور صرّه همايون را تسليم كرده و به ناچارى بازگشت.

چون خبر وحشت اثر ممنوعيت خروج حجاج شام به عرفات، به گوش اسلاميان رسيد. اهالى، مستغرق (2) درياى آلام شده به گمان اين كه اهالى مكّه نيز از خروج به عرفات ممنوع هستند، اهالى زار زار آغاز به گريه وزارى نمودند. فرداى آن روز عزيمت اهل مكه به جبل الرحمه اذن داده شده ولى به واسطه مناديان غدغن و اعلان كرده شد كه با محفه (3) و تخت روان و شندف (4) نروند، قضات و ساير اشخاص به مراكب و شتران سوار شده به عرفات عزيمت كردند و در اثناى وقفه به حكم «سعود»، به جاى قاضى مكّه، يكى از علماى زنادقه خطبه خوانده و به مكه مراجعت كردند. (5) سعود در معاودت از عرفات، «خطيب زاده محمد افندى»، قاضى مكّه را عزل و به جاى او عبدالرحمان التيامى را كه از علماى زنادقه بود، قاضى نصب نمود.


1- تاريخ وهابيان، از صحيفه 152 الى 153
2- غوطه ور شده.
3- تختى شبيه هودج.
4- دُهُل و طبل.
5- تاريخ وهابيان، صحيفه 157 الى 158

ص: 89

محمد افندى مشار اليه و «سعدابك» ملّاى مدينه، و «عطايى افندى» نقيب مكه مكرمه را احضار و در روى يك قاليچه نشانده، عرض بيعت و مصافحه را تكليف نمود و چون مشار اليهم موافق اصول ديانت وهابى، «لا اله إلّااللَّه وحده لا شريك له» گفته و پس از مصافحه و بيعت به جاى خود نشسته، «سعود» محظوظ شده و گفت:

من شما و حجاج قافله شام را به صالح بن صالح سپردم. صالح مرد امين و آدم خوب من است، شتر محفه، و شتر بار به سيصد قروش و شتر سوارى را براى رفتن به شام يكصدپنجاه قروش نرخ دادم عزيمت شما به شام به اين نرح ارزان براى شما نعمت بزرگى است. در ظلّ عطوفت من مستريحاً برويد. حجاج سائره نيز به اين منوال آمد و رفت خواهند كرد. اين هم يك نوع عدالت من است در حق شما.

به «سلطان سليم خان» پادشاه آل عثمان نامه مخصوص نوشتم و در آن نامه او را ممنوع ساختم كه بر بالاى قبور قبه ها بنا و انشا نكنند و به ذبح قرابين اصحاب قبور را توسل ننمايند و آن نامه را به شما خواهم داد كه به سلطان معظم له بدهيد.

اگر چه استيلاى وهابيان سه چهار سال دوام كرد، وليكن در سال 1227 محمد على پاشاى [مرحوم] والى مصر، بشخصه به جدّه عزيمت كرده و از آن جا به مكه رفته دو فرقه عسكريه، كه يكى را از جدّه و ديگرى را از مصر فرستاده بود متّحد شده، وهابيان را از مكه اخراج كردند.

پى نوشتها:

ص: 90

ص: 91

مدينه در زمان هجرت رسول خدا- ص-

مدينه در زمان هجرت رسول خدا- ص- (1)

AkiraGoto

/ رسول جعفريان

درباره هجرت به عنوان «نقطه آغاز دولت اسلامى»، به وسيله محقّقان به طور مفصّل بررسى و تحقيق شده است. بيشتر اين تحقيقات، فاقد تحليل و تبيين روشن از رشد و گسترش اسلام در جامعه مدينه، در سالهاى حول و حوش هجرت است. جنبشِ اسلام در مدينه، دوّمين جنبش در طول تاريخ آن است؛ انقلاب و جنبش نخستين، در مكه بود كه كمتر توانست در جذب رهبران و متنفذان آن موفقيتى به دست آورد. به عكس، دومين جنبش كه در مدينه واقع شد، توانست جامعه اين ديار را زير نام خدا و رسول متّحد كند.

در نوشته حاضر، برخى از مسائل جنبش آغازين اسلام در مدينه، با توجه به شرايط نامساعد آن جامعه، بحث و بررسى مى شود.

در اينجا يك قرارداد مكتوب با عنوان «قانون اساسى مدينه» هست كه پيامبر- ص- بعد از هجرت با مردم مدينه بر آن توافق كرد. در ميان نوشته هاى بسيارى از محقّقان


1- نوشته حاضر ترجمه اى است از مقاله اى با عنوان: coming Mahammad's of time the at Al- Madina مترجم، مقاله حاضر را در سفرى كه در محرم 1418 به توكيو داشته از مؤلف گرفته است. طبعاً ترجمه آن به معناى موافقت مترجم با تمامى اظهار نظرهاى مؤلّف نيست.

ص: 92

كه به اين قانون اساسى توجّه كرده اند، كسانى مانند وات (1) و سرجينت (2) و نگارنده. اين مقال (3) چنين فرض شده است كه متن موجود از قانون اساسى كه در كتاب ابن اسحاق (4)، ابو عبيده (5) و ابن زنجويه (6) و ديگران حفظ شده، تركيبى از چند سند است با تاريخهاى مختلف.

بخش نخست اين قانون اساسى كه به احتمال، از نخستين بخشنامه هاى تدوين شده آن حضرت در مدينه است؛ مربوط به پرداخت خون بها و فديه آزادى اسيران به علاوه، اصول كلّى است كه مؤمنان بايد آن را رعايت كنند. قوانين مزبور همه قبايل هشتگانه مدينه و نيز مهاجران از قريش را درباره پرداخت ديه مكلّف مى كند. چنانكه هر يك از طوايف زير مجموعه آن گروهها نيز مكلّف به پرداخت فديه اسيران خود شدند.

پيش از اسلام، مردم مدينه گرفتار جنگ داخلى بودند. در همان حال بدهى هاى هر قبيله يا طايفه درباره ديه و فديه همچنان بيشتر و بيشتر مى شد.

ادعاهاى آنها عليه يكديگر و آشتى گروههاى درگير در آن جنگها، بايد به معناى از بين رفتن آن بدهيها و ادعاها مى بود. نخستين بند قرارداد مى بايست اعلام نوعى آشتى زير نظر رهبر جامعه مؤمنان محسوب شود.

محققان جديد به هشت گروه ذكر شده در قانون اساسى، به عنوان تشكيلات استوار اجتماعى توجه كرده اند. در بسيارى از موارد، نام قبيله به هر يك از اين گروهها داده شده است، اما تحقيق دقيق چنين نسبتى را نادرست نماياند. در ادامه نمودار نسبى از افرادى است كه از بنو عمرو بن عوف- يكى از طوايف هشتگانه- در جنگ بدر شركت كرده اند:

«عمرو بن عوف بن مالك بن اوس» جدّ مشترك طايفه اى است كه بدين نام خوانده مى شوند. نام او در مركز و بالاى نمودار بالاست. نامهايى كه دور آنها مستطيل كشيده شده، اجداد مشرك كسانى هستند كه ابن سعد آنها را به عنوان «شركت كنندگان در جنگ بدر» آورده (7) و سمهودى در شرح خود از مدينه، نامشان را يادكرده است. (8) ديگر نامهاى اشخاص حذف شده اما با علامت [] مشخص شده است.

علامت [] براى كسانى است كه خود در ميدان نبرد حاضر شده اند.

بنو زيد، فرزندان و نوادگان زيد هستند كه نامشان در سمتِ راستِ نمودار آمده و بخش اصلى بدنه اين گروه را تشكيل مى دهند. بيشتر آنها در ناحيه غرب


1- W. M. Watt: Muhammad at Medina Oxford, 6591.
2- Islamic cultur ,Vol .8 ,1969 .
3- A. goto:" The Constitution of Medina" Orient, Vol. XVIII, 1982.
4- ابن هشام، كتاب سيرة رسول اللَّه تصحيح وستنفله گوتينگن، 1859- 60، صص 331- 344
5- ابوعبيد قاسم بن سلّام، كتاب الاموال، قاهره، 1353 قمرى، صص 207- 202
6- حميداللَّه، مجموعة الوثائق السياسية، بيروت، 1969، صص 47- 39
7- ابن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، 1957- 1958، ج 3
8- سمهودى، كتاب وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، قاهره، 1326 قمرى، ج 1

ص: 93

نمودار

ص: 94

منطقه قبا در بخش جنوبى مدينه زندگى مى كردند. سمهودى نوشته است كه بنو زيد چهارده أُطم (قلعه كوچك) داشتند كه به آنها صياصى گفته مى شد. ابن سعد نام شركت كنندگان در بدر را از طوايف زير مجموعه بنو زيد مانند بنو اميه، بنو ضبيه و بنو عبيد مى آورد. سمهودى (1) ياد آورد شده كه جداى از آن چهارده اطم، بنو اميه دو اطم داشتند كه به زور از بنو جحجبا گرفته بودند؛ طايفه اى هم نسب با آنها كه نامشان در مركز نمودار- بخش بالاى آن- ديده مى شود. رئيس بنو ضبيه، ابوسفيان بن حارث، يك اطم داشت، چنانكه بنو عبيد يك اطم داشتند كه از ديگران گرفته بودند.

جداى از اين سه طايفه، بنو زيد شامل طايفه ديگرى به نام بنو عجلان مى شد كه حلفاى آنها از بنو بليع بودند. افراد آنها به احتمال زياد سالها قبل، از جنوب به شمال آمده به مدينه مهاجرت كرده بودند.

على رغم آن كه در نمودار نيامده، شش نفر از اين طايفه در جنگ بدر شركت كردند. بنوعجلان از سه طايفه ذكر شده جدا و در اصل به خود بنو زيد متعلّق بودند. بايد سكونت آنها در قبا، پيش از سكونت بنوزيد در آنجا بوده باشد.

بنوجحجبا، طايفه ياد شده زمانى به تنهايى در بخش شرقى قبا، همراه بنو زيد زندگى مى كرد. دو نسل پيش از آمدن حضرت محمّد- ص-، ميان احيحة بن جُلاح از بنوجحجبا با رفاعة بن زبير از بنوزيد درگيرى بود. نتيجه اين جنگ آن شد كه بنوجحجبا، حركت خود را به سمت غرب قبا آغاز كرد و اطم هاى خود را براى بنو زيد گذاشت. آنها در غرب اطم هاى جديدى ساختند و در كنار بنوأنيف، مردم بومى اين ناحيه، و حلفاى بنوجحجبا به زندگى مشغول شدند. تعدادى يهودى نيز وابسته به بنوانيف بودند.

بنومعاويه كه جدّ مشترك آنها برادر زيد بود، براى مدتى قبا را ترك كردند و به بخش شرقى مدينه رفتند. دليل مهاجرت آنها ممكن است شكست آنها در جنگ با بنوزيد باشد. بنولوذان كه در قسمت چپِ نمودار هستند، نيز از قبا رفتند و در محلّ ديگرى سكونت گزيدند.

به جاى قبايلى كه قبا را ترك كردند، تازه واردانى قرار گرفتند كه از نظر نسبى- پدرى- پيوندى با بنوزيد نداشتند.

بنوغنم كه يك بار از هم طايفه اى خود؛ يعنى بنوواقف شكست خورده بود، محل بومى خود را ترك كرد و در منطقه بنوزيد سكونت گزيد. نسب شناسان تأكيد بر آن دارند كه


1- سمهودى، صص 136- 137

ص: 95

پدر بزرگ امرءالقيس برادر عمرو بن عوف بوده است اما نظر آنها جاى مناقشه فراوان دارد. بنو اوزارا بن جشم كه يك بار توسط هم طايفه اى خود شكست خورده بود، به سمت قبا رفت و همانجا ساكن شد اما بار ديگر پيش از آمدن حضرت محمّد- ص- به نقطه ديگرى در قبا رفت؛ زيرا توسط بنو عمرو بن عوف بيرون رانده شد.

درباره تاريخ پيش از اسلامِ ديگر طوايف بنو عمرو بن عوف؛ مانند بنو حنش، بنوثعلبه، و بنوحبيّب، آگاهيهاى اندكى در دست داريم.

همانطور كه گذشت مردم مدينه براى چند دهه مشغول جنگهاى داخلى بودند.

البته در طى جنگهاى داخلى، از ميان بنوعمرو بن عوف هيچگونه رهبرى سياسى يا نظامى وجود نداشت. (1).

زمانى شمارى از آنها از حضير بن سماك پيروى كردند. اما او از لحاظ نسبى- پدرى- متعلّق به آنها نبود بلكه وابسته به بنوعبدالأشهل بود. در ميان هيچ يك از افراد زير مجموعه بنوعمرو بن عوف، رهبر قبيله ثابتى را در خلال جنگهاى داخلى و دوره حضرت محمّد- ص- نمى بينم.

بنابراين مى توانيم نتيجه بگيريم كه بنوعمرو بن عوف و طوايف وابسته، فاقد تشكيلاتى در موضوع رياست قبيله بوده اند.

بر اساس اين بررسى، به ندرت مى توانيم اظهار كنيم كه بنوعمرو بن عوف داراى نظم سازمانى بوده اند. زندگى روزمره و فعاليت سياسى آنها، خارج از چارچوب قبيله اى انجام مى گرفت. به سراغ هر يك از طوايف ياد شده در قانون اساسى مزبور برويم، مشابه همين مسأله را مى بينيم. طوايف وابسته به اين هشت قبيله ممكن بود نامشخص و عشايرى بوده باشند، چنانكه ممكن بود جنگ داخلى ميان آنها به وجود آمده از يكديگر جدا شوند.

اين واقعيت، كه جامعه مدينه رياست قبيله اى نداشته و نااستوار و غير ثابت بوده اين حدس را تقويت مى كند كه حركت به سمت اسلام در اين جامعه بر اساس حركت فردى صورت گرفته نه بر پايه تصميم گروههاى اجتماعى.

نفوذ اسلام در مدينه چند سال پيش از هجرت، با مسلمان شدن دو نفر (بر اساس روايت ابن سعد) (2) و يا شش نفر (بر اساس روايت ابن اسحاق) (3) آغاز شد. بعد از نخستين بيعت در عقبه كه در سال 621 (دوازدهمين سال بعثت) اتّفاق افتاد و طى آن دوازده مسلمان شركت كردند، جنبش


1- Watt. PP 155-8
2- ابن سعد، ج 3، ص 593، صص 612- 608
3- ابن هشام، 289

ص: 96

اسلامى گسترش يافت. سال بعد هفتاد و پنج مسلمان در دوّمين بيعت در عقبه شركت كردند. پيامبر- ص- در اين سال دوازده نفر نقيب را از ميان مؤمنان مدينه برگزيد. يك سال و نيم بعد از هجرت، جنگ بدر اتفاق افتاد كه 238 نفر از مؤمنان مدينه در آن شركت كردند. شمار شركت كنندگان در دو بيعت ذكر شده، مى تواند نشانگر شمار همه مؤمنان در هر مرحله باشد. جدولى كه در ادامه خواهد آمد (جدول شماره 2)، شمار شركت كنندگان در اولين و دوّمين بيعت عقبه و نيز شركت كنندگان در جنگ بدر را در هر يك از طوايف نشان مى دهد.

ستون نام گروهها، بر اساس جلد دوّم كتاب طبقات ابن سعد است. در ستون دوّم نام طوايف هشتگانه ذكر شده در قانون اساسى آمده و بعد از نام هر يك از آنها، نام طايفه زير مجموعه آمده، چنانكه نام طايفه ريزتر نيز فهرست، شده است.

علامت [ح] به معناى حلفاء است.

ديگر حلفا و موالى كه قبيله مستقلى را تشكيل نداده و وابسته به برخى از قبايل معينى هستند، در شمارش، جزو قبيله اى كه به آن بستگى دارند آورده شده اند. شمارش افراد شركت كننده در عقبه اول و دوم، بر اساس متن ابن اسحاق است. (1) در اين متن نام شصت نفر از هفتاد و پنج نفر آمده و نام پانزده نفر ديگر نامشخص است. رقم 1 در ستون رهبران، به معناى هر نقيبى است كه در عقبه انتخاب شده كه در ادامه، شرح زندگى او در زير همان شماره خواهد آمد.

نگاهى به اين ستون بندى، ممكن است در نشان دادن اين نكته كه جنبش، رشد مستمر عمومى خود را، نه بر پايه قبايلى معين، بلكه بر اساس تمامى افراد جامعه مدينه مستقر كرد كافى باشد. تنها بايد گروههاى وابسته به اوس بن منات را كه نه در بيعت عقبه و نه در بدر شركت كردند استثنا كرد.

جدول شماره 2

جنگ بدررهبران عقبه دوم عقبه اول نام قبايل و طوايف 315 1 13 النبيت 33 حارثه 5 ظفر


1- ابن هشام، صص 288- 289، 315- 305

ص: 97

جنگ بدررهبران عقبه دوم عقبه اول نام قبايل و طوايف عمرو بن عوف زيد 1239 اميه 4 ضبيه 1 عبيد 16 عجلان 3 معاويه 1 حنش 1 جحجبا 1 انيف 18 ثعلبه لوذان حُبيّب 125 غنم اوس منات (اوس اللَّه) خُطنه واقف الجعادره وائل اميه عطيه النجار مالك 361222 غنم 12 عمر و 3 مغاله

ص: 98

جنگ بدررهبران عقبه دوم عقبه اول نام قبايل و طوايف 23 مبذول 12 عدى 26 مازن 6 دينار حارث 549 كعب 154 جُشم و زيد 13 جداره 1 ابجر 2 (ح) عوف 28 بلحبلا 331011 القواقله 16 الخضينه (الحضنيه) 79 26 ساعده جشم سلمه 16813 حرام 11918 عبيد 1108 سواد 14 ديگران زُرَيق 241116 عامر 35 بياضه 2 حَبيب

ص: 99

به اين نكته بايد توجه داشت كه حتى شركت كنندگان در بدر، كمتر از ده درصد همه مردان بالغى بودند كه در مدينه زندگى مى كردند و حدود سه هزار نفر مى شدند. با توجّه به آمار فوق، مسلمانان در اين مراحل در اقلّيت بوده اند. بنابراين چه كسانى افتخار توسعه جنبش را داشته اند؟!

اكنون شرحى از دوازده نفر نقيب، كه در بيعت عقبه دوم توسط حضرت محمّد- ص- انتخاب شدند، ارائه مى دهيم:

1- اسَيد بن حُضَير: پدرش حضير فرمانده جنگ بعاث، آخرين جنگ داخلى مدينه قبل از اسلام بود. او دارايى پدرش را به ارث برد و بنابراين مردى ثروتمند بود. او پس از انتخاب شدن، هيچگاه به منصبى گماشته نشد و در دوره خلافت در گذشت. (1) 2- سعد بن خَيْثمه: از فعاليتهاى نظامى- سياسى او جز شهادتش در جنگ بدر آگاهى نداريم. (2) 3- رفاعة بن عبدالمنذر: از فعاليتهاى او چيزى ياد نشده، اما خبر شركت او در بدر و شهادتش در احد در دست است. (3) 3- ابوالهيثم بن التّيهان: ابن اسحاق او را به جاى نام بالا- رفاعه- در شمار نقباء آورده است. او حليف يكى از افراد بنوعبداشهل بود و پس از گشوده شدن خيبر مأمور جمع ماليات آنجا شد و در زمان عمر در گذشت. (4) 4- سعد بن ربيع: اين همان شخص است كه پس از هجرت، يكى از همسرانش را به برادر (دينى) خود عبدالرحمن بن عوف- بر اساس عقد مؤاخاة- كه از مهاجرين بود داد. از وى چيزى جز اين گزارش نشده كه در بدر شركت كرد و در احد شهيد شد. (5) 5- عبداللَّه بن رواحه: يكبار وقتى كه حضرت محمد- ص- با لشكرى از مدينه بيرون رفت، امور مدينه را به وى سپرد. او فرمانده بخشى از سپاه در جنگ خيبر بود.

او نيز يكى از سه فرمانده جنگ موته بود كه همانجا شهيد شد. (6) 6- سعد بن عباده: زمانى كه پيامبر- ص- در گذشت، انصار (ساكنان بومى مدينه) كوشش كردند تا او را به عنوان امير جديد مدينه انتخاب كنند. او مرد ثروتمندى بود. يكبار در زمانى كه پيامبر با سپاهش از مدينه خارج شد امور مدينه را به او سپرد و به جز اين مورد، كار ديگرى به وى واگذار نشد. در زمان درگذشت حضرت محمّد- ص- او محترم بود اما در زمينه مسائل سياسى و نظامى، دستاورد قابل ملاحظه اى نداشت. نتيجه آن كه وى رهبر


1- ابن سعد، ج 3، صص 603- 607
2- ابن سعد، ج 3، صص 481- 482
3- ابن سعد، ج 3، صص 456
4- ابن سعد، ج 3، صص 449- 447؛ مترجم: قول درست اين است كه وى در صفين در كنار اميرالمؤمنين- عليه السلام- حاضر بوده و در آن جنگ به شهادت رسيده است. اسدالغابه: ج 6، ص 324. دار احياء التراث
5- ابن سعد، ج 3، ص 522
6- ابن سعد، ج 3، ص 522

ص: 100

جديد نشد، بلكه ابوبكر براى اين كار انتخاب گرديد. (1) 7- منذر بن عمرو: بعد از شركت در بدر و احد، در يك هيأت تبليغى چهل نفره عازم بئر معونه شد و در آنجا شهيد گرديد. (2) 8- براء بن معرور: وى پيرمردى بود كه قبل از رسيدن پيامبر- ص- به مدينه درگذشت. (3) 9- عبداللَّه بن عمرو: تنها شركت وى در بدر و شهادتش در احد گزارش شده است. (4) 10- عبادة بن صامت: درباره وى جز فعّاليتش بعد از درگذشت پيامبر- ص- چيزى گزارش نشده است. وى در دوره معاويه در گذشت. (5) 11- رافع بن مالك: فرزندانش در بدر شركت كردند اما او نه. وى در احد شهيد شد. (6) 12- اسعد بن زراره: يك پير مرد كه بلافاصله بعد از رسيدن پيامبر- ص- به مدينه درگذشت. (7) وقتى به مشاغل دوازده نفر (8) فوق بنگريم، درمى يابيم كه بجز عبداللَّه بن رواحه، بقيه پس از انتخابشان به عنوان نقيب، در فعاليتهاى سياسى و نظامى خاص شركت نداشته اند. به اين نكته بايد توجه داشت كه تنها شش نفر از دوازده نفر بعد از احد زنده ماندند. با اين حال، اين نيز يك حقيقت است كه پيامبر- ص- كارهاى مردم را به افرادى از انصار، به جز نقبا واگذار كرد.

اين مسأله گوياى اين نكته است كه نقبا چهره هاى ريش سفيد مؤمنان مدينه بودند كه در عقبه بيعت كردند اما رهبران نيرومند و مؤثّر در تمامى جامعه نبودند. زمانى كه حضرت محمّد- ص- با مشكلات سياسى و نظامى روبرو مى شد، بايد بر افرادى كه اهل عمل بودند تكيه مى كرد.

بنابراين ممكن است اين نتيجه را بگيريم كه حركت اسلام در مدينه، در آغاز به وسيله اشخاص با نفوذ شهر اوج نگرفت.

در واقع هيچيك از آن دوازده نفر و نيز ديگر مؤمنانى كه فعاليتهاى آنها گزارش شده، از فرماندهانى نبودند كه دسته اى را در جنگهاى داخلى پيش از اسلام فرماندهى كرده باشند.

على رغم سرعت رشد اسلام در فاصله سالهاى 620 تا 624 (سال دوم هجرت)، حركت اسلامى كار خود را بدون داشتن فرماندهان نيرومند آغاز كرد. وحتّى


1- ابن سعد، ج 3، صص 530- 525
2- ابن سعد، ج 3، صص 557- 555
3- ابن سعد، ج 3، صص 620- 618
4- ابن سعد، ج 3، صص 564- 561
5- ابن سعد، ج 3، ص 546
6- ابن سعد، ج 3، ص 621
7- ابن سعد، ج 3، ص 612- 608
8- در واقع نقبا 12 نفرند ولى به دليل ترديد در يك موردسبب شده است تا نام سيزده نفر در فهرست بالا درج شود. به همين دليل عدد 3 دو بار آمده است. مترجم

ص: 101

در جنگ بدر در سال 624 ميلادى كمتر از ده درصد مردم جامعه را به سوى خود جذب كرد. به هر حال، حركت اسلام مهمترين رخداد سياسى در مدينه آن زمان بود.

يك مشكل كه براى چند سال در مدينه حل ناشده باقى مانده بود، مسأله صلح بود. نه يك رهبر نيرومند و نه يك گروه نيرومند نتوانسته بودند آرامش را بر مدينه حاكم كنند. شعار اين نهضت براى توقف جنگ تحت نام اللَّه و پيامبرش، صرفنظر از مؤمنان، مورد حمايت بيشتر مردم بود.

در منابع تاريخى، نام چهار نفر از رهبران جنگهاى داخلى را مى بينيم كه در جريان آغاز حركت اسلامى نيز زنده بودند.

سعد بن معاذ يكى از آنها بود كه به اسلام گرويد و قبل از آمدن رسول خدا- ص- به مدينه در سال 622 ميلادى (سيزدهمين سال بعثت) به حمايت از اسلام پرداخت. (1) عمرو بن جموح هم رهبر متنفّذى بود. اوائل در برابر اسلام ايستاد، اما با ترغيب فرزندان و نوادگانش پس از آمدن پيامبر- ص- به مدينه حامى اسلام شد. (2) ابوقيس بن اسلت يكى ديگر از رهبران متنفّذ جنگهاى داخلى بود كه به مخالفت با اسلام برخاست. او كاهن و مانع مهمّى بر سر راه رشد حركت اسلامى بود.

درواقع به اين خاطر بود كه- همانطور كه در جدول قبل روشن شد- كسى از بنو اوس بن منات در بيعت عقبه و بدر شركت نكرد. اما او ده ماه بعد از رسيدن حضرت محمّد- ص- به مدينه درگذشت. (3) عبداللَّه بن ابىّ كه متنفّذترين فرد در مدينه بود، نه به حمايت از اسلام برخاست و نه در برابر آن ايستاد. بنابراين مؤمنان نمايندگان كليت جامعه بوده و قرارداد صلح را، كه نخستين بخش قانون اساسى مدينه بود، امضا كردند. اين قسمت ميان محمّد- ص- و مؤمنان منعقد شد، اما موارد مربوط به پرداخت ديه و فديه مورد توافق همه مردم مدينه قرار گرفت.

اين نكته، به خوبى اين حقيقت را نشان مى دهد كه جنبش اسلام مهمترين رخداد سياسى آن جامعه بوده، با اين حال از لحاظ جمعيت در اقليت بوده، رهبران نيرومندى از ميان قبايل نداشته و البته توانسته است جامعه را به سرعت تحت نام اللَّه و پيامبرش متّحد كند.


1- ابن سعد، ج 3، صص 436- 420
2- ابن هشام، صص 303 و 304
3- ابن سعد، ج 4، صص 385- 383؛ الطبرى، تاريخ الرسل والملوك، ليدن، 2- 1881 م، ج 1، ص 1270

ص: 102

پى نوشتها:

ص: 103

اماكن و آثار

ص: 104

گزارشى از دو بازسازى كعبه و مسجد الحرام

دكتر محمد حرب/ محمّد رضا فرهنگ

1- بازسازى مسجدالحرام (سال 1299 ه. ق.)

گزارش حاضر ترجمه مقاله اى است در ماهنامه «العربى» چاپ كويت شماره 300، نوامبر 1983 ميلادى برابر با محرم الحرام 1404 هجرى (صص 151- 144)، كه جستجويى است در اسناد و مدارك تاريخى، درباره آخرين بازسازى (1) مسجد الحرام كه در سال 1299 ه. در دوران خلافت سلطان عبدالحميد خان عثمانى انجام پذيرفته است. اين بازسازى كه تاكنون نما و هيكل اصلى مسجدالحرام و مسجدالنبى- ص- را تشكيل مى دهد به وسيله يكى از مهندسان عثمانى كه داراى رتبه نظامى نيز بوده، طرح و اجرا گرديده است. نكته جالب توجه آن كه اين مهندس عثمانى، كه اطلاعات ما درباره زندگى او اندك است، به احتمال قوى از شيعيان (كه امروزه از آنان در تركيه و سوريه و آلبانى به نام علويان ياد مى شود) بوده و بدين وسيله توانسته است تا حدّ امكان و توانايى خود آثارى شيعى در حرمين شريفين (و به ويژه در مدينه منوّره) بر جاى گذارد. بنابر روايات شفاهى موثّق از منابع شيعيان تركيه، نوشتن نام چهارده معصوم- عليهم السلام- در صحن اوّل و دوّم مسجدالنبى- ص- و ثبت اشعارى در مدح اهل بيت و به ويژه حضرت على- ع- و فاطمه- سلام اللَّه عليها- بر گرداگرد حجره پيامبر و خانه حضرت صديقه (اين اشعار را امروزه وهابيان با رنگ آميزى محو نموده اند ليكن با دقت مى توان برخى كلمات آن اشعار را خواند) و صُفّه از كارهاى نيك اين مرد بوده است.


1- البته پيش از دو توسعه و بازسازى كه در دوران آل سعود انجام پذيرفته، يكى در دوران ملك عبدالعزيزآل سعود و ديگرى در دهه اخير و در دوران سلطنت ملك فهد بن عبدالعزيزآل سعود.

ص: 105

درباره روابط تركان عثمانى و عربها، نوشته هاى فراوانى به چاپ رسيده است، ليكن تا كنون هيچ منبعى از نقش سلطان عبدالحميد، در تغيير چهره مكه، سخنى به ميان نياورده است و تنها دكتر محمدحرب، استاديار رشته تاريخ دانشگاه عين شمس در قاهره طى بررسيهاى خود در اسناد و مدارك كتابخانه شخصى سلطان عبدالحميد در استانبول، توانست به متن كامل گزارش اين تغييرات دست يابد. اينك فشرده اى از آن گزارش تقديم خوانندگان محترم مى گردد:

پيشينه روابط عثمانيان با عربها، به دورانهاى پيش از سلطه تركان بر سرزمينهاى عربى باز مى گردد، البته در اين رابطه منابع تركان عثمانى و تركان مماليك، اطلاعات اندكى ارائه نموده اند و از اين رو به سختى مى توانيم دور نماى كاملى از روابط آنان به خواننده ارائه كنيم، ليكن آغاز اين روابط را مى توان از دوران سوّمين حاكم عثمانى؛ يعنى مراد اول (1328- 1359 م) دانست. او احترام و توجه ويژه اى به سادات و شريفان حجازى، كه به امير نشين او مى آمدند، داشت (البته اين زمانى بود كه هنوز عثمانيان، امپراتورى خود را تشكيل نداده بودند)، تا جايى كه مراتب احترام و پذيرايى شايان آنان را خود- و نه اطرافيان- به عهده مى گرفت و در اين باره حكمى نيز صادر نمود كه متن آن را مجله گروه تاريخ عثمانى (سال پنجم ص 244) آورده است. با گذشت زمان و توسعه قدرت و گسترش نفوذ عثمانيان، روابطاين دونيز نزديكتر گرديد. منابع عثمانى تاريخ نخستين، كيسه هاى زر (/ صُرّه) را كه درباره عثمانيان براى مكه و مدينه ارسال داشته اند، به دوران چهارمين حاكم عثمانى سلطان بايزيد مشهور به صاعقه (1360- 1403 م) و فرزندش محمد چلبى بازمى گردانند و پس از اين دو تن، سلطان مراد چهارم كه ششمين حاكم عثمانى بود (1404- 1451 م) همه ساله پولى برابر با يك هزار ليره براى تمامى افرادى كه ساكن مكه و مدينه بودند و نسب آنان به پيامبر- ص- مى رسيد ارسال مى داشت. علاوه بر اين او عايدات روستاهاى منطقه باليق حصار در نزديكى آنكارا را وقف براى مكه نمود و براى اطمينان و تأكيد از ادامه آن، در وصيّت نامه رسمى خود (كه در سال 850 ه. برابر با 1446 م نوشته شد) نيز آن را تكرار نمود و بخشهايى از ممتلكات دارايى خود را نيز به فقيران مكه و مدينه بخشيد. برخى از منابع كهن عثمانى از نيت قلبى سلطان محمّد

ص: 106

دوّم (هفتمين حاكم عثمانى 1432- 1481 م) كه به سلطان محمّد فاتح شهرت دارد (زيرا وى نخستين سلطانى بود كه توانست شهر قسطنطنيه را از دولت روم شرقى باز ستاند و آن را پايتخت خود و به نام استانبول قرار دهد) ياد كرده اند. او قصد تعمير و ترميم و بازسازى حوضهايى را داشت كه در مسير كاروان حجاج عثمانى قرار گرفته بود، ليكن مماليك مصر كه در آن روزگار حاكمان سرزمينهاى مصر و شام و حجاز بودند مانع اين كار شدند و اين منع، سبب اندوه فراوان سلطان گرديد. از سويى ديگر، منابع ترك و عرب با تفصيل بيشترى از نقش عثمانيان در ترميم و تعمير كعبه ياد كرده اند. اين منابع نخستين دخالت عثمانيان در ترميم كعبه را از حادثه سيل بنيان فكن مكه در سال 1039 ه. (1629 م) در دوران سلطنت سلطان مراد چهارم (1612- 1640 م) مى دانند. در اين سال سيلاب عظيمى شهر مكه را درنورديد و به سوى مسجد الحرام سرازير گرديد و تمامى مسجد را پوشانيد و از ميان درب كعبه به داخل آن نيز نفوذ نمود و تا نيمه ديوار داخلى كعبه را آب فرا گرفت. شدّت فشار آب به گونه اى بود كه در مدت كوتاهى ديوار سمت ركن شامى و بخشهاى بزرگى از ديوار شرقى و غربى كعبه فروريخت. در پى اين واقعه بود كه سلطان عثمانى دستور ترميم كعبه را صادر نمود و درسال 1040 ه. (/ 1630 م) كارهاى ساختمانى به پايان رسيد. پس از اين اقدام روابط طرفين ادامه يافت و همواره كمكهايى جهت مكه و ترميم كعبه به حجاز مى رسيد. در دوران خلافت سلطان عبدالعزيز (1830- 1876 م) از دربار عثمانى، طوقى نقره اى جهت دربرگرفتن حجرالأسود به مكه رسيد و در 15 رمضان 1218 ه.

حجرالأسود در اين طوق نقره اى قرار گرفت.

بررسى منابع عثمانى اطلاعات دقيقى از اقدامات سلطان عبدالحميدخان عثمانى در سال 1299 ه. در كعبه به ما نمى دهد و تنها به اشارات گذرا و كوتاهى بسنده نموده اند و درباره اين موضوع حسين عبداللَّه باسلامه در كتاب خود به نام «تاريخ الكعبةالمعظمه: عمارتها، وكسوتها، وسدانتها» كه در سال 1354 ه. در جدّه به چاپ رسيد اشاره مى كند و مى گويد:

سيد احمد دحلاق در كتاب خود به نام «الفتوحات الاسلاميه» مى نويسد: در سال 1299 ه. سلطان عبدالحميدخان فرزند سلطان عبدالمجيد خان عثمانى به ترميم و تعمير اساسى و بنيادين كعبه همّت

ص: 107

گمارد و كف كعبه را با سنگهاى مرمر پوشانيد، ليكن بيش از اين اطلاعاتى را ارائه نمى كند و تنها به اشارات كوتاه و فشرده اى بسنده نموده است.

علّت اين فشردگى و كوتاهىِ اطلاعات او، نبودِ گزارش كامل و رسمى از اين اقدامات است، ليكن توفيق يار من بود و توانستم گزارش كامل اين تعمير را، به همراه نقشه هاى تفصيلى آن، در كتابخانه خصوصى سلطان عبدالحميد دوّم به دست آورم كه فشرده آن تقديم خوانندگان مى گردد:

گزارش رسمى تعمير و توسعه و بازسازى كعبه و مسجد الحرام

نويسنده گزارش و نقشه پرداز، يكى از افسران مهندسى ارتش عثمانى به نام سيد محمّد صادق است. او افزون بر آگاهى از رشته مهندسى و نقشه كشى، جانشين فرمانده رييس ستاد جنگ دولت عثمانى نيز بوده است. گزارش او در سال 1301 ه. تهيه شده است. نخستين سند به دست آمده گزارشى است در ابعاد 55* 24 سانتيمتر و به تاريخ 17 ربيع الآخر سال 1301 ه. برابر با سوم ژانويه 1299 ماه رومى. دومين سند عبارت است از نقشه اى در ابعاد 63* 90 سانتيمتر و در مقياس 1200 متر و امضاى همان افسرِ نقشه بردار، در پاى آن قرار دارد، ليكن تاريخ آن برابر است با روزهاى پايانى ربيع الآخر سال 1301 ه. با توجه به تاريخ سند اول مى توان دريافت كه او پس از نوشتن گزارش، به تهيه نقشه پرداخته و در پايان همان ماه نقشه خود را آماده نموده و آن را به خليفه عثمانى عرضه كرده است.

سوّمين سند، نقشه اى است از ضمايم نخستين نقشه در ابعاد 58* 23 سانتيمتر و در مقياس 1100 كه در آن 5 نقشه ضميمه آمده است.

مهندس سيد محمّد صادق، در نخستين گزارش خود به تفصيل درباره ضرورت انجام تعميرات اساسى در مسجدالحرام قلم پردازى كرده و مى گويد:

سنگ نبشته هاى كهنى كه تعداد آنها ده لوح است و بر دروازه چاه زمزم و بر گرداگرد دروازه كهن باب السلام قرار دارد فرسوده و ناخوانا و در حال فروريختن است.

همچنين ديوارهاى مسجدالحرام بر اثر مرور زمان فرسوده و در حال فروريختن است و قسمت عمده نماهاى تزيينى آن نيز پيشتر فروريخته است.

وى اضافه مى كند كه تقريباً تمامى سنگفرشهاى مطاف و رواقهاى اطراف

ص: 108

مسجدالحرام شكسته و از جاى خود برآمده است؛ بگونه اى كه مانع طواف يا نشستن حجاج مى گردد، از اين رو او تعويض و ترميم آنها و نوسازى برخى ساختمانهاى گرداگر كعبه را ضرورى مى بيند. همچنين مهندس صادق در خصوص ساختمانهاى اطراف مطاف، كه در برابر كعبه ساخته شده اند، به ويژه ساختمانهايى كه در بخش باب على- ع- و باب العباس قرار دارند، اظهار نظر نموده كه اين ساختمانها مانع مهمى در برابر كعبه مى باشند؛ به گونه اى كه حاجيان قادر به تماشا و ديدن مستقيم كعبه نمى باشند، از اين رو در گزارش خواسته است كه وسيله اى فراهم گردد تا حاجيان بتوانند آزادانه كعبه را رؤيت كنند، علاوه بر اين در گزارش، درباره سنگ فرشهاى حرم، به فرسودگى آنها اشاره شده و تقاضا نموده است كه مرمرهاى سياه مستطيل شكل كه از جنس سنگ «بازلت» بوده و كف سرتاسر رواقهاى اطراف را پوشانده است، با سنگهاى ديگرى كه به نام «تريستا» مى باشند تعويض گردد.

قائم مقام اركان حرب، مهندس سيد محمد صادق در پايان گزارش خود پيشنهادهايى را كه به نظر خود براى تعمير و ترميم مسجدالحرام ضرورى مى داند به خليفه ارائه مى دهد كه عبارتند از:

1- لزوم بازسازى دروازه كهن باب السلام.

2- ضرورت تخريب مقام حنبلى و بازسازى آن در جايگاهى جديد، كه به موازات خانه كعبه و در ميانه سمت حجرالاسود (كه در گزارش از آن با نام «حجرالاسعد» ياد شده است) ركن يمانى قرار داشته باشد.

3- ضرورت بازسازى ركن يمانى.

4- بازسازى و نوسازى پايه هاى ديوارهايى كه در برابر كعبه قرار دارند.

5- ضرورت ساختمان دو دروازه دو لنگه در سمت مشرق مسجدالحرام.

6- ضرورت باز نمودن پنجره هايى متعدد در دو سمت شمال و مغرب مسجدالحرام.

7- ساختمان جايگاه و مخزن آب زمزم براى استفاده عموم حاجيان.

8- ساختن انبارى جهت ذخيره آب زمزم به منظور استفاده خواجه هاى (/ اغوات) حرم در سمت جنوب.

9- ساختمان راهرويى در ديواره ميانى مسجد براى استفاده اذان گويان مقام شافعى.

10- ترميم سنگ نبشته هاى

ص: 109

تاريخى ستونهاى مسجدالحرام و خوانا نمودن سطرهاى آن به وسيله رنگ آميزى با آب طلا.

11- ضرورت جلا دادن سنگهاى حرم با مواد جلا دهنده.

12- تعويض برخى از قطعات سنگفرش حرم كه از جنس مرمر بازلت مى باشند با نوعى ديگر كه به مرمر تريستا شهرت دارد.

13- تقاضاى دستور تراشيدن 310 ستون سنگى.

14- تقاضاى دستور ساختن 31 دروازه سنگى با دربهاى چوبين آن.

15- ضرورت شن ريزى قسمتهايى از مسجدالحرام كه محل نمازگزاران است.

16- حفر چاهى ديگر تا آبهاى اضافى زمزم در آن ريخته شود.

17- جدا نمودن جايگاه نماز بانوان به وسيله نرده هاى آهنين.

18- دستور ساختمان قطعه سنگ يادگارى تا در آن تاريخ تعميرات در مسجدالحرام و طغراى سلطانى و شعار دولت عثمانى و نام خليفه سازنده اين تعميرات، يعنى سلطان عبدالحميد الثانى بن السلطان عبدالمجيد الأول ابن السطان محمود الثانى را بر روى آن حك نموده تا در جايگاه ويژه اى از مسجد قرار داده شود.

در پايان، گزارشِ مهندس سيد محمّد صادق، هزينه اين تعميرات و تغييرات اساسى را مبلغى حدود 2848 ليره عثمانى برآورد نموده است.

*** 2- بازسازى درون كعبه (سال 1417 ه. ق.)

گزارشى كه اينك در پيش روى شماست ترجمه اى است از نوشتار خبرنگار مجله «المسلمون» كه ديده ها و شنيده هاى خود از آخرين ترميم و بازسازى درون كعبه در سال 1417 ه. ق. را در شماره 622، سال 12، مورخ 24 شعبان 1417 ه. بازگو كرده است.

اين گزارش را به خاطر اهمّيتش به ويژه آن كه مجله «المسلمون» يكى از نشريات اقمارى تشكيلات تبليغات عربستان به شمار مى رود و خبرنگار آن آزادانه در درون و بربام كعبه رفته و عكس و خبر تهيه نموده و با مهندس ناظر ساختمان گفتگو داشته و اطلاعات ارزشمندى در اختيار خوانندگان قرار مى دهد، براى آگاهى عموم علاقمندان به «بيت عتيق» و محتويات درون آن و مراحل بازسازى كعبه، تقديم مى گردد:

ص: 110

گزارشى از ترميم و بازسازى درون كعبه در سال 1417 ه.

من از درون كعبه؛ از جايگاهى كه پيامبران در آن نمازگزارده اند و فرشتگان گروه گروه از آسمان، در كاروانهايى از نور و روشنايى بر آن نازل مى گردند و خيل ميليونها مسلمان از سرتاسر گيتى پروانه وار به گرد شمع كعبه مى گردند گزارش مى دهم.

من از شدّت هيجان، تنها گوش و چشم و قلب خود را از آنچه حسّ كردم پر نموده و ديدنيهاى خود را زا اين جايگاه مقدس براى خوانندگان شرح مى دهم.

من هم اكنون از درون كعبه با شما سخن مى گويم، در حالى كه با چشمانم مقدسترين و والاترين جايگاهى را مى بينم كه بشر مى تواند بدان برسد و برآن گام نهد.

هنگامى كه از ميان دو لنگه درب طلايى گذر كردم، خود را در برابر سه ستون كعبه يافتم؛ ستونهايى از چوب بسيار سخت و استوار كه گفته مى شود عبداللَّه بن زبير آنها را 13 قرن پيش، هنگام تجديد ساختمان كعبه، به پا داشته است. اين سه ستون استوانه اى به قطر نيم يا كمى بيشتربه طول 11 متر و به طور افقى از شمال به جنوب در ميان خانه كعبه تا سقف آن بر افراشته شده است. سطح بيرونى اين ستونها با چوبى كنگره دار و گران قيمت به نام «تيك» پوشانده شده وتكيه گاه زمينى آنها سكويى چهار گوش چوبى از جنس چوبِ ستونها و به كلفتى نيم متر است كه اطراف آن را نقش و نگارهاى زيبا و چشم نوازى بر روى پوششى از ورقهاى طلايى فراگرفته است. در هر ستون سه سازه اى همچون دستبند از طلا و نقره با نقش و نگارهاى اسلامى برجسته ديده مى شود كه سازه ميانى از ارزش هنرى فراوانى برخوردار است و بر روى ورقه هاى طلايى برجسته آن آياتى از قرآن حكّ شده است.

در ميانه قسمت پايانى اين ستونها لوله اى معدنى كشيده شده است و بر روى آن بخشى از هداياى كعبه آويزان است كه عبارتند از تعدادى ظرف نقره و قنديل و آفتابه هاى طلايى و نقره با نقش و نگاركنده كاريهاى زيبا و چشم نواز. در ميان آويزها هداياى ديگرى قرار دارد كه به علت فاصله زياد، قادر به تشخيص آنها نيستم، ليكن بر همگى نشانى از قدمت و ارزش ونفاست و در شكلها و حجمهاى متفاوت ديده مى شود و تعداد اين آويزها را كه ميان ديوار جنوبى كعبه (كه در آن ركن يمانى وحجرالاسود قرار دارد)، و نخستين ستون كه در برابر درب ورودى كعبه قرار

ص: 111

دارد 16 قطعه تخمين زدم، اما از شمارش و حتى تخمين تعداد ديگر آويزها در ميان ستون اول تا سوم به علت درهم و كوچك و بزرگ بودن هدايا در ماندم، ليكن به نظرم تعداد آنها كمتر از 50 نيامد كه تمامى آنها را در دورانهاى گوناگون به كعبه هديه نموده اند و گفته شد كه بر روى هر كدام از آويزها نام هديه كننده و تاريخ آن حك شده است كه من قادر به ديدن آنها نيز نبودم.

در فاصله ميان ستون اول و دوم صندوقى مرمرين همنوع سنگفرش كف كعبه، كه سنگى است گرانقيمت و به رنگ خاكسترى راه راه است، قرار دارد. اين صندوق جايگاه بخور و طيب و عود و مُشك و عنبر و ديگر مواد خوشبو كننده كعبه است. و همچنين گلاب و پارچه هاى سفيدى كه كعبه را با آنها شستشو مى دهند، در داخل آن است.

آنچه درنگاه اول توجه بيننده كف كعبه را به خود جلب مى كند، سنگ مرمر سفيدى است كه بر روى زمين و در برابر جايگاه درب پيشين كعبه بر روى ديوار غربى و در فاصله اندكى از ركن يمانى قرار دارد، به من گفته شد پيامبر- ص- بر روى اين سنگ نماز گزارده است.

گرداگرد ديوارهاى كعبه از درون را تا ارتفاع 4 متر، سنگ مرمر ايتاليايى گرانقيمتى به رنگ گلى راه راه پوشانده است، بر ميانه ديوار مرمرين كناره اى است از همان جنس مرمر، ليكن به رنگ سياه به عرض 30 سانتيمتر كه بر زيبايى و جلال و شكوه ديوار مى افزايد. بر ديوار غربى و بر روى اين كناره ها 7 كتيبه سنگى ديده مى شود كه بر آن نام خلفا و پادشاهانى حك شده است كه خداوند به آنان توفيق تعمير كعبه و بازسازى آن را در دورانهاى گوناگون اسلامى عنايت فرموده است. قديمى ترين كتيبه از آنِ المستنصرباللَّه خليفه عباسى است با تاريخ 629 ه. ليكن موفق به خواندن 6 كتيبه ديگر، به علت فرسودگى خط آن در اثر عوامل گوناگون نشدم و براى آگاه كردن خوانندگان از نام صاحبان اين كتيبه ها، نوشته كتاب ارزشمندى كه نويسنده اش خود از آگاهان به تاريخ كعبه و صاحبان كتيبه هاست را نقل مى كنم، اين كتاب به نام «تاريخ الكعبة المعظمه، عمارَتها، كِسوَتِها، وسدانَتِها»، اثر مؤرخ شيخ حسين عبداللَّه باسلامه مى باشد كه در سال 1384 ه. در مصر چاپ شده است.

اين مورخ در فصل دوم كتاب خود (ص 141- 139)، درباره لوحه هاى سنگى درون كعبه چنين مى گويد:

ص: 112

هفت لوح بر ديوار درونى كعبه قرار دارد، نخستين لوحه از آنِ «السلطان الملك الاشرف أبى النصر قايتباى» مورخ اغاز ماه رجب سال 884 ه. است. دومين لوحه بر روى آن نخست چندين بيت شعر با خطى برجسته حك شده، از آنِ «أُمّ خاقان الورى خان مصطفى ... بمباشرة أحمد بيك في سنة تسع و مائة وألف، شيخ الحرم المّكى» است. سومين كتيبه از آنِ خليفه عباسى «المستنصرباللَّه» است كه پيشتر درباره آن سخن رفت. لوح چهارم از آنِ «يوسف بن عمر بن علي بن رسول ... بتاريخ سنة ثمانين وستمائة» است كه نام «الملك المظفّر» پادشاه يمن در آن سالها بوده است. پنجمين لوحه كه خط برجسته اى دارد از آنِ «السلطان مراد خان بن السطان أحمد خان بن السلطان محمد خان ... في آخر شهر رمضان المنتظم فى سلك شهور سنة أربعين وألف من الهجرة النبويه» است. بر روى ششمين لوح نوشته شده است:

«السلطان بن السلطان محمد خان سنة سبعين وألف». هفتمين لوح متعلق به «السلطان الملك الاشرف أبي الناحر برسباى بتاريخ سنة ستّ وعشرين وثمانمائه» مى باشد.

بر روى همين ديوار و در برابر جايگاه نماز پيامبر- ص- لوح هشتمى از سنگ مرمر سفيد قرار گرفته كه بر روى آن با خط كوفى نوشته شده «محمّد صلّى اللَّه عليه وآله وسلم»، بر سينه ديوار شرقى درون كعبه كه ميان دروازه كعبه و باب التوبه كه دروازه پله هاى بام كعبه است نهمين لوحه قرار گرفته كه ياد بود آخرين تعمير و ترميم كعبه در سال 1417 ه. و در دوران پادشاهى فهد بن عبدالعزيز است. و در نزديكى اين كتيبه سنگ نوشته ديگرى است به نام ملك خالد ابن عبدالعزيز كه وى نيز تعميرات و ترميمهايى در كعبه انجام داده است.

*** گزارشى درباره چگونگى انجام آخرين بازسازى درون كعبه:

يكى از مسؤولان ناظر بر آخرين ترميم ساختمان كعبه، طى گفتگويى با من، سير عمليات بازسازى را اين گونه توصيف كرد:

آغاز عمليات بازسازى، با بيرون آوردن كليه قطعات سنگى ساختمان بيت عتيق همراه بود، از اين رو كليه سنگهاى چهار ديوار درون كعبه بجز سنگهاى اصلى ساختمان (كه عبارت است از سنگهاى سياهى كه پوشش بيرونى ديوارهاى كعبه را تشكيل مى دهد)، طى نقشه دقيقى از جاى خود كنده، و پس از شماره گذارى دقيق و تعيين جايگاه آن بر روى نقشه، پاكسازى و شستشو و ترميم و سپس به جايگاه اصلى خود بر ديوار كعبه بازگردانده شد و با ماده مخصوصى كه سبب از ميان رفتن كليه

ص: 113

منافذ هوادار ميان سنگها مى شود، آغشته گرديد تا بدين وسيله از نفوذ هوا و فرسوده شدن سنگها و آسيب پذيرى آنها جلوگيرى شود. اين عمليات در چهار ديوار كعبه تا پايه هاى اصلى خانه كعبه در اعماق زمين كه توسط حضرت ابراهيم خليل الرحمن- ع- ساخته شده بود ادامه يافت. آنگاه ديواره درونى كعبه از كف خانه تا ارتفاع چهار مترى با پوششى از سنگ مرمر پوشانيده شد و پس از آن ديوارها تا سقف كعبه با پرده اى از ابريشم گرانقيمت به رنگ آبى آسمانى با ميان دوزيهايى به رنگ نزديك به سفيدى پوشانيده شد. بر روى اين پرده خطهاى عمودى و افقى مكرّرى به شكل 8 با نوشته «لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، اللَّه جلّ جلاله»، مشابه نوشته هاى روى پرده سياه كعبه از بيرون قرار دارد كه تلألؤ ويژه اى به اين قسمت از درون خانه داده است. نام ملك فهد و تاريخ هديه اين پرده به كعبه با نخهايى از طلا بر روى قطعه اى از ابريشم در ميانه قسمت غربى پرده قابل رؤيت است. در زاويه شمال شرقى ديوار كعبه درب طلايى ديگرى قرار دارد كه چشمان بيننده را خيره مى كند، اين درب كه كوچكتر از دروازه اصلى كعبه است و با صفحه هايى از طلاى خالص كه ميان آن را با نقره كنده كارى كرده اند به نام «باب التوبه» مشهور است و بر ميانه آن قفلى طلايى و كهن قرار دارد. اين درب در برابر پلّكانى قرار دارد كه به بام كعبه ختم مى شود. (يكى از مهندسان ناظر بر عمليات ترميم كعبه، به من گفت بلندى كعبه از كف تا بام برابر با 065/ 13 متر مى باشد.) اين پلكان در ترميم اخير به طور كلّى مورد تجديد ساختمان قرار گرفت و اينك عبارت است از پلكانى از شيشه ضخيم و شفاف به رنگ آبى آسمانى كه در نگاه نخست كريستال به نظر مى آيد، عرض هر پله 25 سانتى متر و بلندى آن نيم متر است و بر هر كدام برجستگى ملايمى قرار دارد كه مانع لغزندگى مى گردد و در دو سوى پلّكان نرده دستگيره به ارتفاع يك متر از جنس همان شيشه قرار داده شده است.

ساختمان پلّكان مارپيچى و همانند پلكان گلدسته هاى مساجد مى باشد. در پايان پلكان دريچه اى قرار دارد كه با مرمر سفيد پوشيده شده و با گرداندن دستگيره آن به سوى بيرون، بام كعبه باز مى شود. در اين دريچه در بازكن الكتريكى نيز نصب شده كه با فشار دگمه به طور خودكار به سوى بيرون فضاى كعبه باز مى شود.

بام كعبه فضاى چهار ديوارى است كه كف آن با سنگهاى سفيد، شفاف

ص: 114

و گرانقيمت سنگفرش شده، اين سنگفرشها از جنس همان سنگهايى است كه سرتاسر فضاى باز درون وبيرون مسجد الحرام را با آن سنگفرش كرده اند. ويژگيهاى اين سنگ، قدرت آن بر منعكس نمودن اشعه شديد آفتاب و نفوذ ناپذيرى نسبت به گرما و سرما است، از اين رو در گرما خنك و در سرماى زمستان آزار دهنده نمى باشد.

گرداگرد بام كعبه را ديوارى به ارتفاع نيم متر فراگرفته كه بر روى آن قطعات معدنى استوانه اى شكل قرار گرفته و به وسيله گيره هاى بزرگ و ضخيمى درهم قفل شده است كه وظيفه آنها در برگرفتن طنابهاى حامل پرده كعبه مى باشد.

در ميان بخش زيرين ديوار شمالى، ناودان كعبه قرار دارد كه تحفه اى است گرانقيمت از طلاى ناب با نقش و نگارهاى زيبا ساخته شده و آب ريز آن بر روى حجر اسماعيل قرار دارد. منتهى اليه اين ناودان بگونه اى مربع و چهارگوش طراحى شده كه بتواند سنگينى ناودان در هنگام ريزش باران را تحمّل كند.

*** پى نوشتها:

ص: 115

مساجد تاريخى مدينه منوره

عبدالرحمن خويلد

مترجم: آقاى غروى قوچانى

«خدايا! عشق مدينه را در دلهايمان بيانداز، آن سان كه مكه را دوست مى داريم، بلكه بيشتر» رسول خدا- ص-

مقدمه

مدينه جايگاه ارجمند و متعالى نزد مسلمانان دارد. مقصد هجرت پيامبر خدا- ص- نخستين پايتخت اسلام و جايگاه دعوت و انتشار اين دين مبين در جهان است. آنجا محلّ تشعشع نور درخشنده آن، ميان بشريّت بوده به طورى كه خداوند متعال با نور اسلام انسانها را از شرك و گمراهى نجات داد و آنها را به توحيد و هدايت رهنمون ساخت. اينك بايسته است كه آثار بديع و نشانه هاى برجسته و ارزشمند آن باز شناسانده شوند.

بيشتر زائران سرزمين پاك و مطهر مدينه، جز مسجد شريف نبوى، قبرستان بقيع و چهار زيارتگاه معروف كه عبارتند از مسجد قبا، مسجد القبلتين، مساجد سبعه و قبرستان شهداى احد، از ساير اماكن مهم مدينه مطلع نيستند و برخى از زائران حتى از اين چهار زيارتگاه نيز آگاهى چندانى ندارند و تنها از دوستان و يا رانندگان خودروها كه زائران را به اين زيارتگاهها مى برند، مطالبى مى شنوند.

ص: 116

بيشتر حاجيان، اگر نگوييم همه آنها، على رغم تشرّف هر ساله به مدينه منوره، نه مساجد و اماكن مهم ديگر را مى شناسند و نه چيزى درباره آنها شنيده اند!

چگونه است اين مساجد و اماكن كه روزگارى آباد از نزول آيات وحى الهى بوده ومصلاى رسول گرامى خدا و يا محل استراحت و بيتوته آن حضرت به شمار مى رفتند، امروزه اين چنين مهجور و ناديده گرفته مى شوند؟!

زائران و حاجيان با مشاهده و زيارت اين اماكن، خاطره هاى عطر آگين آن دوران و چشم انداز بديع سيره نبوى برگستره اين سرزمين را در ذهن خود تداعى كرده و بدينسان قلب ها و سينه هايشان به تپش در مى آيد و بر ايمانشان افزوده مى شود.

از اين رو ضرورى ديدم در اين باره مطالبى را تنظيم نمايم تا زائران از آن بهره ببرند. در اين ميان شيوه اى را كه دنبال كردم عبارت بود از:

* عكسبردارى از اماكن و مساجد، به منظور سهولت شناخت آنها.

* حفظ و نگهدارى عكسها و ثبت آنها در ذيل مطالب مربوط.

* ثبت دقيق نام مساجد و ارائه توضيح درباره آنها.

اين اماكن و مساجد را به تناسب دورى و نزديكى شان به مسجد شريف نبوى به ترتيب آورده ام و از اين رو موقعيت آنها را در يك جهت مشخص ثبت كرده و به علاوه، نقشه اى را آماده ساخته ام كه موقعيت اين اماكن و ارقام مربوط را در آن قيد نموده ام تا زوّار با سهولت به آنها دسترسى پيدا كنند.

و همچنين اين تأكيد را دارم كه نام مساجدى را كه ثابت شده پيامبر خدا- ص- در آنها نمازگزارده است، ثبت كنم و سرانجام نوشته ام را با چيدن چهار فهرست به پايان رسانده ام.

از خداوند متعال كمك و توفيق و هدايت را در آنچه او دوست دارد و رضايت مى دهد، مى طلبم، براستى كه او بهترين مولى و ياور است.

مسجد المصلى (الغمامه)

اين مسجد در سمت غرب مسجد پيامبر- ص- و به فاصله چهار صد مترى آن واقع است. نمازهاى پنج گانه، بجز نماز جمعه، در آن برگزار مى شود.

ص: 117

ص: 118

اين مسجد به «مسجد المصلى» شهرت يافته؛ زيرا پيامبر- ص- نماز دو عيد فطر وقربان را چندين بار در آن اقامه كرده است. (1) سپس به «مسجد الغمامه» تغيير نام پيدا كرد و اكنون نزد مردم به اين نام معروف است.

روايت شده كه پيامبر- ص- به سوى مسجد المصلى شتافت و فرمود: اين مسجد سايبان و مصلاى ما براى عيد فطر و قربان است. (مساحت آن) براى ما نه تنگ و نه كوچك است. (2)

مسجد الامام على بن ابيطالب- ع-

اين مسجد در شمال غربى «مسجد الغمامه» و در فاصله- تقريباً- 90 مترى آن واقع است. در برخى از كتابهاى مربوط به تاريخ مدينه آمده است: پيامبر يك يا دو سال در اين مسجد نمازگزارده است. (3) برخى از شاعران ابياتى درباره اين مسجد سروده و نسبت به سكونت در خانه هاى اطراف آن اشتياق پيدا كرده اند.

اكنون مساحت اين مسجد بزرگتر از مساحت مسجد اصلى است و به تازگى تجديد بنا شده است.


1- آثار المدينه، ص 82، والدر الثمين، ص 227
2- تحقيق النصره، ص 142، و آثار المدينه، ص 82 والدرّ الثمين، ص 227
3- تحقيق النصره، ص 142 و وفاء الوفا، ج 2، ص 282 والدر الثمين، ص 228 و 229

ص: 119

مسجد السقيا

اين مسجد در غرب مسجد شريف نبوى و در فاصله 2100 مترى آن واقع است. مسجد سقيا با داشتن سه گنبد (كه بزرگترين آنها گنبد ميانى است) ويژگى پيدا كرده است. در حال حاضر اين مسجد در داخل محوطه ايستگاه راه آهن و در سمت جنوب آن واقع است.

مردم- عموماً- به اين ايستگاه راه آهن، «استاسيون» مى گويند.

اين مسجد در محل استقرار رسول خدا- ص- به هنگام خروج از مدينه براى جنگ با مشركان در غزوه بدر، احداث گرديد. در اين محل پيامبر- ص- از نيروهايش سان ديد و در همانجاست كه اين آيه به رسول خدا- ص- نازل گرديد:

«وإذ يَعِدُكُمُ اللَّه إحدى الطائِفَتينِ انّها لكم وتودّون أن غير ذات الشوكة تكونُ لكم ويريدُ اللَّهُ أن يُحقّ الحقّ بكلماته ويقطع دابرَ الكافرين». (1)

«هر آينه كه خدا شما را وعده پيروزى بر يكى از دو طايفه (قافله قريش يا كاروان شام) داد و شما مايل بوديد آن طايفه، كه شوكت و سلاحى به همراه ندارند (بى رنج جهاد) اموالشان نصيب شما شود و خدا مى خواست صدق سخنان حق را ثابت گرداند و ريشه كافران را از بُن بركند.»


1- انفال: 8- 7

ص: 120

پيامبر- ص- در اين مسجد نماز گزارد و براى مدينه بركت خداوندى را آرزو كرد. (1)

در جنوب اين مسجد چاه «السقيا» قرار داشت كه از آن براى رسول خدا- ص- آب آورده مى شد. اكنون اثرى از اين چاه يافت نمى شود. (2)

مسجد المنارتين

اين مسجد در غرب مسجد السقيا و در فاصله يك كيلومترى آن واقع است و در صد مترى قبل از پمپ بنزين العواجى (الخضر) و در سمت راست راه قديمى مكه قرار دارد. اين مسجد اينك به حال خود رها شده و به حالت ويرانه اى است كه امكان نماز خواندن در آن وجود ندارد.

پيامبر خدا- ص- در اين محل نمازگزارد و به همين خاطر در آن محل مسجدى احداث گرديد. (3)

استاد غالى الشنقيطى در كتابش (الدرّ الثمين) (4) مى نويسد:

«در سمت چپ جاده مسجد المنارتين قرار دارد. گفته شده است پيامبر اكرم- ص- در


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 844 والدر الثمين، ص 228
2- گفته شده است: اين چاه در ميان مسجد واره قديمى كه قرار داشت. نك: آثار المدينه، ص 92 و گفته شده است راه قديمى مكه از روى آن مى گذرد. نك: الدر المنثور، ص 228
3- تحقيق النصره، ج 1، ص 129؛ و وفاء الوفا، ج 2، 878 وعمدة الأخبار، ص 198
4- ص 228

ص: 121

آن نقطه نماز گزارد و به همين دليل مسجدى در آنجا ساخته شد. در حال حاضر ساختمان مسجد نوسازى شده و بناى آن زيبا و بزرگ است و نمازهاى پنج گانه در آن گزارده مى شود.»

به نظر مى رسد اين سخنان صحت نداشته باشد؛ زيرا اين مسجد در سمت راست جاده جده- مكه واقع است و هيچگاه نوسازى نشده و نمازى در آن اقامه نمى شود.

مسجد الاجابه

اين مسجد در شمال شرقى مسجد نبوى و در مسافتى- تقريباً- 650 مترى آن واقع است و نيز اين اسم (الاجابه) بر خيابانى اطلاق مى شود كه خيابان «الستين» از نزديكى آن مى گذرد.

اين مسجد به بنى معاويه (1)، كه از طايفه اوس مى باشند، تعلق داشته و به نام آنها شناخته مى شده است ليكن اكنون به «مسجد الاجابه» مشهور است؛ زيرا خدواند متعال در اين مسجد دعاى پيامبرش را اجابت كرد. روايت شده است روزى پيامبر- ص- از اين محل مى گذشت، پس وارد مسجد شد و دو ركعت نماز گزارد ما نيز همراه او نماز گزارديم. سپس دعاى خود را طول داد و بعد از آن، رو به ما كرد و فرمود: از پروردگارم سه چيز خواستم، دو


1- تحقيق النصره، ص 129؛ عمدة الاخبار، ص 176 و آثار المدينه، ص 94

ص: 122

ص: 123

چيز را اجابت نمود و يك چيز را دريغ كرد؛ از خدا خواستم امّت مرا با خشكسالى هلاك نكند پس اجابت كرد و از او- جلّ وعلا- خواستم امّت مرا با غرق كردن هلاك ننمايد، پس اجابت فرمود. خواسته سوّمم اين بود كه: خودشان را ميان خود قرار ندهند، پس دريغ نمود.

ابن شبّه (1) مى گويد: پيامبر- ص- دو ركعت نماز در مسجد بنى معاويه گزارد. سپس برخاست و به مناجات با پروردگارش پرداخت و آنگاه از مسجد خارج شد.

گفته شده است كه پيامبر اكرم- ص- به اندازه دو وجب از سمت راست محراب در آن نماز گزارد. اين مسجد در دوران هاى متعدد مورد اهتمام بوده و مكرر نوسازى گرديده است. (2)

به علاوه اين كه گفته شده، مباهله ميان پيامبر- ص- و هيأت مسيحيان نجران، در اين مسجد به وقوع پيوست؛ به طورى كه خداوند متعال به رسولش دستور داد تا آنها را نفرين كند ولى آنان در آخرين لحظات، از نفرين متقابل خوددارى ورزيدند. (3)

مسجد السجده يا البحير يا ابوذر

اين مسجد به طول تقريبى پانصد و پنجاه متر از شمال مسجد نبوى فاصله دارد و در


1- تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 68
2- الدرّ الثمين، ص 152
3- سيره ابن هشام، ج 2، ص 60

ص: 124

آخر خيابان ابوذر، كه به خيابان قديم فرودگاه ارتباط دارد، واقع است.

نام اصلى اين مسجد، «مسجد السجده» است. علّت اين نامگذارى آن است كه پيامبر- ص- در اين مسجد دو ركعت نماز خواند و در ركعت دوّم سجده اش را طول داد، به طورى كه اصحاب گمان بردند وى جان به جان آفرين تسليم كرده است. ليكن وقتى كه از سجده برخاست فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: هر كس از امّت تو بر تو صلوات بفرستد، خداوند بر او ده صلوات مى فرستد و ده بار درجات او را بالا مى برد. (1)

سپس نام «البحير» بر اين مسجد اطلاق شد. البحير نام باغى است كه مسجد در كنار آن قرار دارد. (2) سرانجام به مرور زمان اين اسم به بوته فراموشى سپرده شد و در حال حاضر به نام «مسجد ابوذر» معروف است. شايد اين نام گذارى، به دليل قرار گرفتن آن، در خيابانى به همين نام باشد.

مسجد السبق

اين مسجد در شمال شرقى مسجد پيامبر- ص- و در فاصله پانصد مترى آن واقع


1- المتقى الهندى آن را در كنز العمال ذكر كرده است، ج 2، ص 267، ح 2982
2- الدر الثمين، ص 170

ص: 125

است. و نيز در آخر تونل سابق «مناخه» كه اينك بر امتداد آن افزوده شده، قرار دارد وهمچنين در پهلوى ايستگاه اصلى مسافربرى قرار گرفته است. اين مسجد از اين رو به «سبق» شهرت يافت كه در وسط ميدان اسب دوانى واقع شده كه در دوران پيامبر- ص- وجود داشت. (1) «الدارمى» در «سنن» خود اين روايت را آورده است كه: «رسول خدا- ص- مسابقه اسب ها را ميان منطقه الحفياء (2) تا محلى به نام «الثنيه» برگزار مى كرد ...» (3)

در حال حاضر ساختمان اين مسجد نوسازى شده و نمازهاى پنجگانه در آن برگزار مى گردد و از مساجد بزرگ مدينه منوره به شمار مى آيد.

مسجد الرايه

اين مسجد در شمال مسجد نبوى و در فاصله 1800 مترى آن واقع است. اين مسجد اينك در پشت پمپ بنزين «الاهلى» كه به پمپ بنزين «الزغيبى» معروف است، قرار دارد.

مسجدالرايه در اين زمان در محاصره خانه هاى تازه ساز واقع شده و چون در محل بلندى قرار گرفته از يك سر بالايى به آن دسترسى پيدا مى شود. پيشتر به مساحت يك اتاق و


1- تاريخ معالم المدينة المنوره، ص 120 والدر الثمين، ص 232
2- الحفياء، دشتى واقع در غرب كوه احد. نك: الدرّ الثمين، ص 232. در كتاب معالم المدينة المنوره، ص 249 آمده است: حفيا محلّى است در نزديكى مدينه منوره كه رسول خدا- ص- مسابقه اسب دوانى در آنجا برگزار كرده است.
3- باب فى السبق، ج 2، ص 212

ص: 126

ص: 127

از سنگ بوده و در نزديكى اش حياطى داشته است. ليكن در حال حاضر اتاق پهلوى مسجد نوسازى گرديده و از موزاييك هايى به حجم كوچك براى كف آن استفاده شده است و همه حياط به مسجد اضافه شده و اتاق را به وسيله يك ديوار، كه در آن يك درب تعبيه شده، از مسجد جدا كرده اند.

علّت نامگذارى اين مسجد به «الرايه»، قرار داشتن آن بر كوه الرايه است و اين كوه همان است كه پيامبر اكرم- ص- پرچم پيروز خود در جنگهاى خيبر و تبوك را بر آن نصب كرد.

رسول خدا- ص- بر فراز اين كوه نماز خواند و در روزهاى نخستِ كندن خندق مدينه، گنبدى بر مسجد ساخته شد. (1)

مسجد الدرع

اين مسجد در سمت چپ جاده منتهى به مزار سيد الشهدا (قبرستان شهداى احد) و در فاصله سيصد مترى قبل از مسجد المستراح قرار دارد. بدان جهت آن را به «مسجد الدرع»


1- وفاء الوفا، ج 2، ص 843؛ عمدة الاخبار، ص 187- 188؛ الدر الثمين، ص 171

ص: 128

(يعنى زره) نامگذارى كردند كه پيامبر- ص- زره يا لباس مخصوص جنگى خود را در آن گذاشت. (1)

اصل ساختمان مسجد به سبك عثمانى است و در حال حاضر بناى آن نوسازى شده است.

مسجد الشيخين يا البدائع يا المستراح

اين مسجد در سمت چپ جاده منتهى به قبرستان شهداى احد و در فاصله 1300 مترى آن واقع است. در كنار اين مسجد، مسجد تازه اى احداث گرديد كه به نام «مسجد الشيخين» خوانده مى شود.

اصل نامگذارى اين مسجد به مسجد الشيخين، در انتساب به «اجمه الشيخين» صورت گرفت كه در واقع جايگاهى متعلّق به يهوديان بود و گفته شده است اين مكان از اين رو به «اجمه الشيخين» معروفيت يافت كه مرد و زنى كه از عمر هر يك از آنها از صد سال گذشته بود در همين مكان به ديدار هم آمده و سرگرم صحبت و معاشقه مى شدند و مردم از اين


1- تاريخ معالم المدينه، ص 134

ص: 129

موضوع تعجب كرده و اين مكان را بدين اسم ناميدند. (1)

اين مسجد پيش از آن به «مسجد البدائع» شهرت داشت. (2)

ابن شبه (3) به نقل از سعد آورده است كه «پيامبر- ص- در مسجدى كه در محل شيخين واقع است نماز گزارد و در آن خوابيد تا اين كه روز بعد، نماز صبح را نيز در آنجا اقامه كرد و سپس به سوى احد كوچ نمود. همچنين ابن عباس به نقل از سعد گفته است:

پيامبر- ص- در مسجدى كه نزد بدائع يا نزد شيخين قرار دارد نماز عصر و مغرب و عشا و صبح را اقامه كرد و تا صبح روز بعد در آن اقامت نمود.»

اين مسجد اكنون به «مسجد المستراح» شناخته مى شود و مردم مدينه آن را با همين نام مى شناسند و ظاهراً وجه اين نامگذارى ناشى از استراحتى است كه پيامبر- ص- در سر راهش به سوى جنگ احد در اين مسجد داشته است. رسول خدا- ص- در مقابل اين مسجد از لشكريان خود سان ديد و كسانى را كه لشكر او را كوچك شمردند بازگردانيد و به علاوه گروهان متشكّل از يهوديان همپيمان را نيز بازگردانيد و فرمود: «ما در جنگ خود بر ضدّ مشركان، از مشركان يارى نمى گيريم. (4) اينجا بود كه عبداللَّه بن ابى و تعدادى از منافقانى كه همراهش بودند و در مجموع يك سوم لشكر اسلام را تشكيل مى دادند، بازگشتند. عبداللَّه بن ابى بهانه آورد كه پيامبر- ص- رأى ديگران را بر رأى وى ترجيح داده است! (5)

نقشه مربوط به اين مقاله در اينجا بيايد.


1- عمدة الاخبار، ص 176 و الدر الثمين، ص 175
2- تاريخ المدينه، ج 1، ص 72؛ وفاء الوفا، ج 2، ص 865؛ الدر الثمين، ص 175
3- تاريخ المدينه، ج 1، ص 72
4- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 39؛ تحقيق النصره 154؛ الدر الثمين، ص 174
5- الدر الثمين، ص 174

ص: 130

پى نوشتها:

ص: 131

حج در آيينه ادب فارسى

ص: 132

حج در شعر فارسى

ادب پارسى گنجينه سترگ معارف و آموزه هاى دينى است. شاعران و اديبان نكته هاى بسيارى از فرهنگ دينى برگرفته و در زبان فاخر شعر به گونه اى زيبا و دلپذير عرضه كرده اند. در اين ميان تجلّى حجّ و ابعاد آن در ادب پارسى، از جايگاهى بس والا برخوردار است.

در شماره هاى پيشين جلوه هايى از اين حضور را در ادب پارسى، در شعر شاعران پارسى گوى آورديم و اينك شاعرانى ديگر و تجلّى حج و معارف آن در اشعار آنان:

26- بهاء الدين احمد سلطان ولد: پسر مولانا جلال الدين رومى است او در شهر لارنده آسياى صغير متولّد شده و نزد پدرش علوم طريقت و عرفان را آموخته و نيز از شمس تبريزى، صلاح الدين زركوب، حسام الدّين چلپى رموز عرفان را آموخته و در ارشاد جاى پدرش را گرفته است. سلطان ولد در 623 متولّد شده و در 712 درگذشته است. او معتقد است كه وجود عارف خود كعبه است و توصيه مى كند كه در جوار شيخ ماندن بهتر است از به كعبه رفتن. به خصوص اگر در حج بويى از ريا باشد.

بگو به حاجى ما حَجَّت ارصواب و رواست وليكن از بر شيخت سفر به كعبه خطاست

ص: 133

بدان كه آب چو نبود تيّممت نيكو است چو آب دست دهد آن تيممم توهباست

مرادت از حج كردن چو ارتضاى حق است يقين به خدمت شيخت بدن بهينه رضاست

از اين رسى به خدا و از آن به اجر و ثواب ثواب اگر چه بلند است اين از آن بالاست

ثواب نيز گهى باشدت كه بهر خدا كنى حجى و طوافى كه آن برى زرياست ...

يقين بدان كه نيرزد به حبّه اى آن حج چو پر زرنج وبلا و تهى زگنج ولاست (1)

وى حاجيان ظاهرى را كه از فلسفه حج بى خبر و چه بسا از صاحب خانه غافل اند و فقط به گفته ناصر خسرو، زحمت باديه را به سيم خريده اند به باد انتقاد مى گيرد كه:

دير بود مقام ما شاهد و باده كام ما رو تو به مكّه حاجيا پرس ره مدينه را (2)

27- امير خسرو بن امير سيف الدين محمود دهلوى شاعر فارسى زبان كه در دهلى اقامت داشته و يكى از پيش كسوتان سبك هندى است و در 725 ه. ق. درگذشته است. امير خسرو در رابطه با حج و كعبه و متعلّقات آن، ضمن طرح حكاياتى آموزنده سخن گفته است.

دهلوى ضمن تعريف و ستايش از اركان مسلمانى در اهمّيت حج كه يكى از پنج ركن اساسى دين است گفته:

پنج اساس است كه ايمانى است هر يك از آن حصن مسلمانى است ...

چاره نباشد چو به پاكى تمام زاد حلال و ره بيت الحرام

پيش كن آنگاه به صدق الّطريق بندگى حضرت بيت العتيق

كور نه اى نور صفا را ببين لنگ نه اى راه خدا را ببين ...

زاشك ندامت گهر افشان به جيب ترويه اى ده به نجيبان غيب

ليك صفاى تو چواز مى بود زمزمت از راه صفا كى بود

كوى بتان و دل ظلمت پناه بيت حرامت بس و سنگ سياه ...

در همه سالت نبود اين هوس جز به تراويح نخستين و بس ...

آن كه دوگامى ره سالش بود در ره يك ساله چه حالش بود (3)

از دو بيت آخر امير خسرو چنين استنباط مى شود كه وى معتقد است و توصيه مى كند كه حج بايد در جوانى انجام شود.

شاعر حاجى را معرفى مى كند كه در راه حج صرفه نعلين مى كند و در همان حال


1- ديوان سلطان بهاء الدين محمّد بلخى پسر مولانا جلال الدّين بلخى رومى و صاحب مثنوى با مقدّمه استاد سعيد نفيسى خرداد 1338 ناشر كتابفروشى رودكى، ص 106
2- همان، ص 31
3- خمسه امير خسرو دهلوى، مقدّمه و تصحيح امير احمد اشرفى، چاپ اوّل 1362 انتشارات شقايق، تهران، ص 60

ص: 134

برهمنى از پوست سينه خود براى رفتن به زيارتِ بت، نعلين مى سازد.

كعبه روى ديد به صدق و ثبات برهمنى را به ره سومنات

جان زدم شوق سماحت كنان خاك ره سينه مساحت كنان

خستگى سينه به راه دراز از سردل پوست همى كرد باز

گفت بدو عارف خوف و رجا كاين سفر آخر زكجا تا كجا

برهمنش گفت كه ساليست بيش كاين ره از اين گونه گرفتم به پيش

گفت نيوشنده كه چون پاى هست سينه چرا دارى از اينگونه پست؟

گفت چو دل در ره بت باختم پا به رهش نيز زدل ساختم

اى كه زبت كعبه به هندوبرى هم ز وى آموز پرستشگرى

گير كه تيرش به نشان خطاست هست به تير كژ خود تير راست ... (1)

يكى از بزرگترين رموز حج همدلى و همبستگى و اتّحاد بين آحاد ملّت مسلمان است.

اين همدلى و فداكارى در راه خدمت به يكديگر را امير خسرو در داستانى نشان داده كه جمعى از حاجيان در راه حج از تشنگى جان مى سپارند در حالى كه آب را به يكديگر تعارف مى كنند:

كعبه روى چند به گرماى تيز تشنه فتادند به دشت حجيز ...

دود اجل خاست زهر بندشان بيخودى از پاى درافكندشان ...

ناگه از اطراف بيابان و دشت ناقه سوارى سوى ايشان گذشت ...

پيش يكى رفت كه اين را بگير چشمه حيوان خور و تشنه ممير

او طرفى كرد اشارت به يار كوست زمن تشنه تر او را سپار ...

بردگران برد چو آن آب سرد آن همه را نيز نماند آبخورد ... (2)

شاعر در آينه سكندرى از قول واعظى به فرزندش به نام ركن الدّين الحاجى نصيحت مى كند و مى گويد كه كعبه واقعى دل توست:

... خدايى كه او مكّه و شام كرد تو را حاجى از بهر آن نام كرد

كه هر صبح و شامى كنى بى گزاف به پيراهن كعبه دل طواف

حرم نشكنى در مقام وفا گران سنگ باشى چو كوه صفا

چو تو پويه با نفس ابله زنى نه حاجى كه اعرابى رهزنى

در كعبه زن تا امانت دهند همان سوى ران تا همانت دهند (3)


1- همان، ص 61
2- همان، ص 93
3- همان، ص 425

ص: 135

28- اوحدى مراغه اى از شعراى قرن هشتم هجرى است كه در سال 738 ه. ق.

درگذشته و در مراغه مدفون است. او در تركيب بندى اشتياق زايدالوصف خود را به زيارت خانه خدا و مرقد حضرت رسول بيان كرده و گفته است: در اين راه تدارك آب و نان و مركب موجب نگرانى است، در اين راه بايد از خود و هستى خود دست شست، نخوت و خودخواهى را از سربدر كرد:

هوس كعبه و آن منزل و آن جاست مرا آرزوى حرم و مكّه و بطحاست مرا

در دل آهنگ حجازاست وزهى يارى بخت گريك آهنگ دراين پرده شود راست مرا ...

از خيال حجر الاسود و بوسيدن او آب زمزم همه در عين سويداست مرا ...

دلم از حلقه آن خانه مبادا محروم كز جهان نيست جز اين مرتبه درخواست مرا

از هوا و هوس خويش جدا باش اى دل خاك آن خانه و آن خانه خدا باش اى دل

عمر بگذشت زتقصير حذر بايد كرد به در كعبه اسلام گذر بايد كرد ...

گردِ ريگى كه از آن زير قدمها ريزد سرمه وارش همه در ديده سربايد كرد

آب و نان و شتر و راحله تشويش دل است خورد آن مرحله از خون جگر بايد كرد

روى چون در سفر كعبه كنند اهل سلوك از خود و هستى خود جمله سفر بايد كرد

سر تراشيدن و احرام گفتن سهل است از سر اين نخوت بيهوده بدر بايد كرد

ص: 136

شرح احرام و وقوف و صفت مى و طواف با دل خويش به تقرير دگر بايد كرد

هر دلى را كه زتحقيق سخن بويى هست بشناسد كه سخن را به جز اين رويى هست

يارب امسال بدان ركن و مقامم برسان كام من ديدن كعبه است به كامم برسان

دولت وصل تو هر چند كه خاص است دمى عام گردان و بدان دولت عامم برسان ...

گربدان روضه گذارت بوداى باد صبا عرضه كن عجز وزمين بوس وسلامم برسان (1)

اوحدى معتقد است كه در حج و اعمال و مناسك آن رموز و فلسفه هايى عميق نهفته است كه ممكن است كسى قادر به درك دقيق آن ها نباشد او گفته است:

... اين حجّ و عمره و حرم و كعبه و مقام وين حلق وسعى و وقفه و رمى وجمار چيست؟

رومى رخان هفت زمين را چنان طواف برگرد آن سرادق زنگى شعار چيست (2)

در مثنوى «منطق العشّاق» از ده نامه كه بين عاشق و معشوق ردّ و بدل شده سخن به ميان آمده، در آخرين نامه به مناسبت حكايتى در ارتباط با حج و كعبه آورده است:

شنيدم حاجى اى احرام بسته چو در ريگ بيابان گشته خسته

به خود گفت ار چه پرتشويش راهست جمال كعبه نيكو عذر خواه است ... (3)

در ادامه مى گويد همه اين سختيها را به جان ودل مى خرند تا به وصال حرم معبود برسند و چون به وصال رسيدند تمام سختى راه را از ياد مى برند.

اثر بسيار ارجمند اوحدى مثنوى جام جم است. او در اوايل اين مثنوى با تضرّع به مقدسات سوگند ياد مى كند؛ از جمله به كعبه، زمزم، مقام ابراهيم، صفا، مروه و ...

به دل كعبه و به ناف زمين به كتاب و به جبرئيل امين

به حطيم و مقام و زمزم و ركن به سكون مجاوران دو ركن


1- ديوان كامل اوحدى مراغه اى، مقدمه ناصر هيرى، تصحيح امير احمد اشرفى، چاپ اول 1362 انتشارات پيش رو، صص 79- 78
2- همان، ص 39
3- همان، ص 462

ص: 137

به صفا و به مروه و عرفات به مه و مهر و فرش و كرسى و ذات ... (1)

اوحدى به كرامات كعبه توجه داده است او در همين مثنوى جام جم خود در اين باره گفته است:

... اندرين كعبه شد به صورت كم حجرى و اندران حجر زمزم

حجرش سازگار و سازنده زمزم او حجر گدازنده ...

خيز و اين كعبه را طوافى كن به كراماتش اعترافى كن ... (2)

اوحدى به جريانات تاريخى و حوادثى در ارتباط با كعبه اشاره كرده است. از سخن او چنين بر مى آيد كه حضرت سليمان مى خواسته است كعبه را عمارت كند ولى چون خود به دست خويش مرغى را كشته بوده اين توفيق واجازه را به او نداده اند.

حق نداد از طهارت كعبه به سليمان عمارت كعبه

بهر مرغى كه كشته بود به دست يافت اين نيستى بدان همه هست (3)

اوحدى عبادت را نشانه بندگى و اطاعت صِرف مى داند و معتقد است كه اگر كسى موفّق به انجام وظيفه خود شد نبايد به خود ببالد. او به حجّاج بيت اللَّه هشدار مى دهد كه:

به راه باديه گر فخر مى كنى رفتن ميان خواجه چه فرق است و اشتران جهاز

29- كمال الدّين ابوالعطاء محمود بن على كرمانى (متوفاى 753 ه. ق.) از شاعران بزرگ قرن هشتم است. در كرمان متولد شده و در همان شهر تحصيل كرده و به «خواجوى كرمانى» معروف است. خواجه از جمله مقلّدان نظامى است كه خمسه سروده و درخلال آنها از حجّ و كعبه و مكّه و زمزم و حجر الاسود و حرم و حاجى و حجّاج و ... به مناسبت گاهى به صورت حكايت، گاهى در مدح و به عنوان تشبيه و ديگر صور خيال سخن گفته. او نيز كعبه دل را بر كعبه گل ترجيح مى دهد. در مثنوى گل و نوروز در داستان راهب با شاهزاده نوروز آمده است:

به هر سويى كه گشتى ديده اش باز دلش كردى به راه كعبه پرواز

دران موسم كه كوچ حاجيان بود جرس نالنده و محمل روان بود

برآمد بانگ حجّاج از چپ و راست غركوس رحيل از شهر برخاست

كه شاها بنده را شد روزگارى كه جز انديشه حج نيست كارى


1- همان، ص 474
2- همان، ص 506
3- همان، ص 523

ص: 138

اگر فرمان دهى پر باز گيرم به اقصاى حرم پرواز گيرم

ز پاى ناودان سربرفرازم بر آن در، خويشتن را حلقه سازم

خورم از چشمه زمزم شرابى فشانم بر حجر از ديده آبى

مگر در مروه بخشندم صفايى دهندم در حريم كعبه جايى

ملك چون ديد كان نورسته شمشاد هواى كعبه اش دادست بر باد

به او گفت وقتى به بغداد رسيدى نزد نصر عيّار برو ...

وزان جا رخ به سوى كعبه آور مراد دل بخواه از حىّ داور

روان كردش چو سوى كعبه حجّاج و يا خورشيد يثرب را به معراج (1)

خواجو به وجد مى آيد و در كمال نامه به مكّه وصال مى رسد و به طواف كعبه جلال مى پردازد و ... مى گويد:

چون سر از نجد و جدّه بركردم دست با كوه در كمر كردم

ساكن مكّه وصال شدم طايف كعبه جلال شدم

حجرالاسود از دل شيدا باز نشناختم در آن سودا

چشمم آب رخ از روان ديده مروه دل صفا زجان ديده (2)

وقتى حكايت جنيد و شبلى را نقل مى كند مى گويد:

اهل روش را قدمى ديگراست كعبه جان را حرمى ديگر است ...

كعبه قربت حرم خاص توست فاتحه صبر زاخلاص توست ...

خيمه زن از باديه گل به در كعبه جان در حرم دل نگر ...

حال ره كعبه زبتخانه جوى وآتش شمع از دل پروانه جوى ...

كعبه دل در حرم بيخودى است پيك روان را قدم سرمديست

كعبه كه شد خانه صورتگرى بتكده باشد چو نكو بنگرى ...

وان كه در خانه كثرت ببست در حرم كعبه وحدت نشست ...

كفر بود كعبه زدين ساختن كعبه زبتخانه چين ساختن ... (3)

30- نورالدّين عبدالّرحمان جامى شاعر و عارف معروف و بزرگ قرن نهم (متوفّاى 898 ه. ق.)، هم در نظم و هم در نثر در ارتباط با حج سخن گفته و در قالب حكايات


1- خمسه خواجوى كرمانى، تصحيح سعيد نيازى كرمانى چاپ اوّل مهرماه 1370، دانشگاه شهيد باهنر كرمان دانشكده ادبيّات و علوم انسانى ص 600
2- همان، ص 113
3- همان، صص 89- 25

ص: 139

و داستانهاى شيرين، ارزش و اهمّيت حج واعمال و مناسك آن را نموده است.

جامى از جمله كسانى است كه معتقدند حج بايد با توكّل باشد و زائر بيت اللَّه از هيچ چيز و از هيچ كس جز خدا نبايد ترس و واهمه داشته باشد و به هيچ كس و هيچ چيز جز لطف پروردگار و ذات اقدس او دل نبندد. او در اين مورد داستان حاجى اى را كه با جنّى مهيب برخورد كرده آورده و گفته است:

رهروى روى به تنهايى كرد بهر حج باديه پيمايى كرد

راحله پاى بيابان پيماى قافله ديو و دد جانفرساى ...

روزى از دور يكى شخص غريب شد پديدار به ديدار مهيب

گفت: تو آدميى يا پرى اى كه عجب بر سر غارتگرى اى ...

گفت: نى آدمى ام، من پرى ام ليك چون آدميان گوهرى ام

تو كيى مؤمن واحد دانى يا نه در شرك فرس مى رانى

گفت: من سوى يكى رو دارم وز دو گويان جهان بيزارم

گفت اگر زانكه خداى تو يكى است در دلت از يكى او نه شكيست

شرم بادت كه جز ازوى ترسى پاى بگذاشته از پى ترسى

چون خدادان زخدا ترسد و بس ترسد از وى همه چيز و همه كس (1)

شعراى ديگر نيز داستان حجّ مجنون را نقل كرده اند ولى آنچه جامى در اين باره گفته، از نكات آموزنده بيشترى برخوردار است، جامى گفته است: مجنون در راه كلاغى را مى بيند كه دو سه بار بانگ لطيف مى زند، مجنون آن را به فال نيك مى گيرد و مى گويد: اگر ليلى به او اجازه دهد يك حجّ پياده انجام خواهد داد. جامى در اين داستان خواسته است اهمّيت عشق به خدا را بيان كند و بگويد آن كه عشق حقيقى در دل او مستقر شده ترك همه تعلّقات مى كند و بجز معشوق به چيز ديگر نمى انديشد و در چنين حالى معشوق نيز به عاشق حقيقى خود به ديده عنايت خواهد نگريست و عاشق را به وصال خود خواهد رساند.

گر بار دهد به خاطر خوش سوى خودم آن نگار مهوش

بر من باشد حجى پياده يك حج چه بود كه صد زياده ...

بر من باشد كه بندم احرام زين در به طواف حجّ اسلام ...

فرمان تو گر بود در اين كار بندم سوى حج زمنزلت بار ...


1- همان، ص 504

ص: 140

ليلى ز وى اين سخن چو بشنيد بر خويش چو زلف خويش پيچيد.

گفت اى ره صدق منهج تو تو حجّ منىّ و من حجِ تو ...

مجنون كه وفا به عهد مى كرد در رفتن كعبه جهد مى كرد ...

چون كعبه روان ز بعدِ ميقات لبّيك زنان شدى در اوقات

او بسته لب از نواى لبّيك «ليلى» گفتى به جاى «لبّيك» (1)

داستان حجّ هشام بن عبدالملك و حضرت امام زين العابدين- ع- معروف است. هشام در طواف كعبه بود، هر چند خواست حجرالأسود را لمس كند، ازدحام جمعيّت مانع شد، ناچار به گوشه اى رفت و نشست و مشغول نظاره طواف كنندگان گشت، در همان حال حضرت زين العابدين- ع- براى طواف به سوى حجرالاسود حركت فرمود. همه مردم راه را باز كردند و حضرت بدون زحمت حجرالاسود را بوسيد. يكى از مردم شام كه در كنار هشام بود از وى پرسيد: اين چه كسى است كه اينقدر براى او احترام قائل شدند؟! هشام گفت او را نمى شناسم- در حالى كه كاملًا مى شناخت- فرزدق، سخن مرد شامى و هشام را شنيد، گفت من او را مى شناسم! از من بپرس، و شروع كرد به معرّفى آن حضرت كه:

هذَا الَّذى تَعْرِفُ البطحاءُ وَطْأَتهُ وَاْلبَيْتُ يَعرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ

جامى بعدها اين قصيده را به فارسى برگردانده و به شعر فارسى سروده است:

پور عبدالملك به نام هشام در حرم بود با اهالى شام

مى زد اندر طواف كعبه قدم ليك از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست بهر نظّاره گوشه اى بنشست

ناگهان نخبه نبىّ و ولى زين عبّاد بن حسين على ...

زد قدم بهر استلام حجر گشت خالى زخلق راه گذر ...

در اين موقع فرزدق در پاسخ يكى از اهالى شام كه از هشام نام آن حضرت را پرسيده و هشام تجاهل كرده بود

گفت: من مى شناسمش نيكو زو چه پرسى به سوى من كن رو

آن كس است اين كه مكّه و بطحا زمزم و بوقبيس و خَيْف و منا

حرمُ حلّ و بيت و ركن و حطيم ناودان و مقام ابراهيم

مروه، سعىِ صفا، حجر، عرفات طيبه كوفه كربلا و فرات


1- همان صص 797- 793

ص: 141

هر يك آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف

راستى و درستى راه نجات است و دروغ و نادرستى انسان را به ضلالت و گمراهى مى كشاند. جامى داستان حاجى اى را نقل مى كند كه گرفتار قطّاع الطّريق شد و به دليل راست گويى نه تنها از چنگ دزدان نجات يافت كه دزدان منحرف از رفتار او پند گرفتند و به راه راست هدايت شدند:

رهروى كعبه تمنّا مى داشت ليكنش مادر از آن وا مى داشت

آن شخص تا وقتى مادرش زنده بود اين آرزو را در دل داشت ولى به خاطر مراقبت از مادرش به سفر حج نرفت. پس از مرگ مادر خانه اش را فروخت و پنجاه دينار فراهم آورد و عزم حج كرد. در راه راهزنان او را دستگير كردند و پرسيدند: چه دارى؟ مرد مسافر:

گفت در جيب پىِ توشه راه نيست دينار زَرَم جز پنجاه

مرد راهزن از او خواست كه آنها را بياورد. مرد كيسه زر را به او داد. راهزن شمرد و چون بر صدق گفتار مرد واقف شد، پنجاه دينار را بوسيد و به مرد برگرداند و راستىِ مردِ مسافر بيت اللَّه، در او تحوّلى به وجود آورد و مرد زائر را بر مركب خود نشاند و خودش نيز به مكّه رفت توبه كرد و تا پايان عمر با آن مرد زائر بود. (1) اركان مسلمانى را پنج چيز دانسته اند كه ركن پنجم آن حجّ است، جامى با توجّه به اصل مهمّ حج سخن گفته و در ضمن اعتقاد خود را درباره پاره اى رمز و رازهاى حج بيان كرده است:

... دين تو را تا شود اركان تمام روى نه از خانه به ركن و مقام ....

بار به ميعاد تعبّد رسان رخت به ميقات تجرّد رسان

رشته تدبير ز سوزن بكش خلعت سوزن زده از تن بكش

باز كن از بخيه زده جامه خوى بو كه تو را بخيه نيفتد به روى

گر نه ز مرگ است فراموشيت به كه بود كار كفن پوشيت

لب بگشا يافتن كام را نعره لبّيك زن احرام را ...

رو به حرم كن كه در آن خوش حريم هست سيه پوش نگارى مقيم

صحن حرم روضه خلد برين رو به چنان صحن مربّع نشين ...

سنگ سياهش كه از آن كوته است دست تمنّات يمين اللَّه است


1- همان ص 534

ص: 142

چون تو از آن سنگ شوى بوسه چين بوسه زن دست كه باشى ببين

بر سرگردون زنى از فخر كوس گر رسدت دولت اين دستبوس

از لب زمزم شنو اين زمزمه كز نم ما زنده دلند اين همه

سوى قدمگاه خليل اللَّه آى پا چو نيابى به رهش ديده ساى

پاى مروّت به سر مروه نه چهره صفوت به صفا جلوه ده

تا نشود در عرفاتت وقوف كى شود از راه نجاتت وقوف

كبش منى را به منا ريز خون نفس دنى را به فنا كن زبون

سنگ به دست آر زرمى جمار ديو هوا را كن از آن سنگسار

چون دل ازين شغل بپرداختى كار حج و عمره به هم ساختى ... (1)

جامى بدين طريق مى گويد كه در حج بايد تعبّد محض مدّ نظر باشد و هيچ به فكر تدبير كار نبود و همه را به اميد خدا واگذاشت و لباس زيبا را از تن درآورد و خودنمايى و تظاهر را كنار گذاشت، حاجى بايد حتّى به فكر مرگ نباشد تا چه رسد به اين كه هراسى از آن داشته باشد. زائر كه بر حجرالاسود بوسه مى زند در حقيقت بر دست راست خدا بوسه مى زند و اين دست بوسى مايه افتخار و مباهات است. جامى مى گويد اگر پاى رفتن به مقام ابراهيم را ندارى بايد با ديده حركت كنى و چشم خود را بر آن بسايى در مروه بايد مروّت را تجربه كنى در صفا با صفا شده باشى فلسفه وقوف در عرفات واقف شدن بر معارف الهى است.

فلسفه قربانى در منا قربان كردن و كشتن نفس پليد امّاره است و هدف از رمى جمرات راندن ديو هوا و هوس است از وجود خود. اگر حاجى در ضمن انجام اين اعمال و مناسك به اين نكات توجّه داشته باشد و چنان كند كار حج وعمره خود را به اتمام رسانده است.

31- هلالى جغتايى: مقتول به سال 935 كه از شعراى صاحب نام اواخر قرن نهم واوايل قرن دهم است درباره حج و كعبه، زمزم، طواف و ... كم و بيش سخن گفته و اغلب در مخاطبه با معشوق از آنها سود جسته است.

رسيدن به وصال معشوق را به رسيدن به كعبه مانند كرده و گفته است:

شدم در جستجوى كعبه وصلت ندانستم كه همچون من بود سرگشته بسيار اين بيابان را


1- همان صص 410- 408

ص: 143

كعبه ما كوى تواست از كوى خود ما را مران قبله ماروى توست ازمامگردان روى خويش (1)

كوى تو همچو كعبه محترم است مرغ بامت كبوتر حرم است

گر رسيدن به كعبه نتوانم بارى از قبله رو نگردانم (2)

*** توكّل به خدا در پهنه ادب فارسى و در آثار منظوم و منثور به وفور نمايان است و كمتر گوينده اى هست كه در آن باب سخن نگفته باشد. هلالى در اين باره گفته است:

شنيدم عارف صاحب تميزى چو يوسف داشت فرزند عزيزى ...

قضا را مرد عارف بعد يكچند به سوى كعبه شد همراه فرزند ...

وقتى اين پدر و پسر تصميم به اين سفر مى گيرند هواداران فرزند در فراهم آوردن اسباب سفر مى كوشند و يكى از طرفداران تحمّل دورى فرزند عارف را نداشت، بدون توشه و فقط با توكّل بر خدا به راه افتاد وقتى آن عارف در منزلى توقّف كرد متوجّه جريان شد كه شخصى به خاطر علاقه به فرزند او بدون توشه به راه افتاده است او را فراخواند و به او محبّت فراوان كرد و وى را به منزل رساند. هلالى از اين داستان نتيجه گرفته است كه:

بلى هر كس توكّل همسفر يافت به يك منزل وصال كعبه دريافت

و از خداوند خواست:

توكّل ده كزان خشنود گرديم به گرد كعبه مقصود گرديم (3)

اهميّت حج را در ديد هلالى از اين ابيات مى توان فهميد و دانست كه شاعر همانند بسيارى از انديشمندان و معتقدان خداى خانه را مى خواهد نه فقط خانه را:

هلالى گر روى روزى به طوف كعبه كويش قدم از سر كن آنجاو منه ديگر قدم بيرون

***

حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار او خانه همى جويد و من صاحب خانه

مقصود من از كعبه و بتخانه تويى تو مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه

***


1- ديوان هلالى جغتايى، با شاه و درويش و صفات العاشقين تصحيح سعيد نفيسى انتشارات كتابخانه سنايى صص 95- 10
2- همان- مثنوى شاه و درويش صص 259- 217
3- همان ص 312

ص: 144

به كوى دوست هلالى زراه كعبه مپرس تو ساكن حرمى از سفر چه مى پرسى (1)

32- شيخ بهاء الدّين محمّد العاملى: مشهور به «شيخ بهايى» (متوفاى 1031) از علماى بزرگ و شعراى ارزنده قرن دهم و يازدهم است. او از حج درسهايى گرفته و به ديگران منتقل كرده و از جمله گفته است: ريا ارزش عمل را از بين مى برد و حاجى به جاى قربان كردن احشام بايد نفس خويش را در قربانگاه قربان كند تا رستگار شود.

آهنگ حجاز مى نمودم من زار كامد سحرى به گوش دل اين گفتار

يارب به چه روى جانب كعبه رود گبرى كه كليسيا از او دارد عار

***

در خانه كعبه دل به دست آوردم دل بردم و گبر و بت پرست آوردم

***

مستان كه گام در حرم كبريا نهند يك جام وصل را دو جهان در بها دهند

سنگى كه سجدگاه نماز رياى ماست ترسم كه درترازوى اعمال مانهند

***

حاجى به طواف كعبه اندر تك و پوست ور سعى و طواف هر چه كردست نكوست

تقصير وى آنست كه آرد دگرى قربان سازدبه جاى خود در ره دوست (2)

شيخ بهايى در جستجوى صاحب خانه است هر چند حاجيان ديگر طالب ديدار خانه هستند. او خانه را بهانه اى براى ملاقات با صاحب خانه مى داند و در آرزوى ديدن پروردگار مى گويد:

روزى كه برفتند حريفان پى هر كار زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمّار

من يار طلب كردم واو جلوه گه يار حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار

او خانه همى جويد و من صاحب خانه


1- همان صص 188- 151
2- كليّات اشعار شيخ بهايى، شامل اشعار و آثار فارسى مقدّمه و شرح حال به قلم سعيد نفيسى ويرايش و تصحيح، على كتابى چاپ اوّل 1372، نشر چكامه صص 82- 75

ص: 145

هر در كه زنم صاحب آن خانه تويى تو هر جا كه روم پرتو كاشانه تويى تو

در ميكده و ديرِ كه جانانه تويى تو مقصود من از كعبه و بتخانه تويى تو

مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه (1) 33- شيخ محمّد على حزين لاهيجى از شعراى قرن يازده و دوازده است او به تقليد از قصيده خاقانى به مطلع:

هر صبح سر ز گلشتن سودا برآورم وز صور آه بر فلك آوا برآورم ...

گفته است:

از چاك سينه چون جرس آوا برآورم تا شهريان عقل به صحرا برآورم ...

احرام كوى دوست به پاكان ميسّر است غسلى به خون دل شفق آسا برآورم ...

سوداى زلف خانه خدايى دلم شده است از كعبه بهتر آنكه چليپا برآورم ... (2)

حزين لاهيجى نيز دل را كعبه واقعى و كعبه گل را بهانه اى مى داند.

شوق تو حزين از كشش كعبه گل نيست دل كعبه عشق است نگهدار ادبش را

***

جبين را سجده فرساى در پير مغان كردم به بام كعبه دل مى زنم ناقوس ترسا را (3)


1- همان صص 77- 76
2- ديوان حزين لاهيجى، تصحيح بيژن ترقّى، چاپ دوم انتشارات خيّام، ص 127
3- همان ص 216

ص: 146

پى نوشتها:

ص: 147

جاريهاى حج

ص: 148

نامه رئيس سازمان حج، به وزير حج عربستان

برگزارى هر چه بهتر و باشكوه تر مراسم عبادى- سياسى حج و برطرف ساختن كاستى ها و نقايص اجرايى آن، همه ساله توجه حاجيان، كارگزاران و مسؤولان نظام مقدس جمهورى اسلامى را به خود معطوف داشته است. رياست محترم سازمان حج و زيارت با نظرخواهى از تمامى دست اندركاران حج و نيز استماع و بررسى نظرات و پيشنهادهاى حاجيان، برخى از مشكلات، كاستى ها و انتقادهاى مربوط به چگونگى اعمال مديريت حج در عربستان را طى نامه مبسوطى به وزير حج آن كشور منتقل و منعكس نموده اند. نامه اى را كه در پيش ديد خود داريد انعكاس نظريات و پيشنهاد هاى رياست محترم سازمان حج وزيارت، جناب آقاى محمدحسين رضايى است كه توجه خوانندگان محترم را به آن جلب مى كنيم:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

الحمدللَّه، والصلوة و السّلام على رسول اللَّه محمد خاتم النبيين و على آله و صحبه المنتجبين الى قيام يوم الدين.

برادر محترم جناب آقاى دكتر محمودبن محمد سفر

وزير حج كشور پادشاهى عربستان سعودى، سلام عليكم و رحمةاللَّه

خداوند را شاكر و سپاسگزارم كه به بنده و جنابعالى توفيق خدمت به حجاج و زائران بيت اللَّه الحرام را عنايت فرمود و ما به فضل و عنايت او، توانستيم حجّى ديگر

ص: 149

را به پايان رسانيم و ميهمانان خداوند را به كشورهاى خود بازگردانيم. هر چند حادثه آتش سوزى در مناكشته و مجروح شدن تعدادى از مسلمانان حج گزار در حال احرام، قلوب ما را محزون و مسلمانان را غمگين و متأسف ساخت و به عنوان حادثه غم بار حج گذشته در تاريخ ثبت گرديد. خداوند همه آنان را از درياى بى كران رحمت خود بهره مند فرمايد! ليكن خوشبختانه مسؤولان و كارگزاران حج دو كشورِ دوست و برادر جمهورى اسلامى ايران و عربستان سعودى با تمام توان سعى كردند از مشكلات و نقايص بكاهند تا حاجيان به راحتى اعمال خود را انجام داده، به كشورهاى خود بازگردند. خدمت به حجاج بيت اللَّه الحرام در فرهنگ اهل بيت رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله وسلم- يكى از ارزشمندترين كارها است.

عن اسماعيل الخثعمى قال: «قلت لأبي عبداللَّه- عليه السلام- إنّا إذا قدمنا مكة، ذهب أصحابنا يطوفون و يتركوني أحفظ متاعهم؟ قال: أنت أعظمهم أجراً.»

وفي رواية أُخرى:

عن مرازم بن حكيم قال: «زاملت محمدبن مصادف فلمّا دخلنا المدينة اعتللت، فكان يمضي إلى المسجد ويدعني وحدي فشكوت ذلك إلى مصادف، فأخبر به أباعبداللَّه- عليه السلام- فأرسل إليه:

قعودك عنده أفضل من صلاتك في المسجد.»

اين دو روايت كه به عنوان نمونه ذكر شد، بيانگر آن است كه خدمت به حاجيان و ميهمانان خداوند داراى اجر و ثواب فراوانى است و هر كس اين شايستگى را پيدا كند بايد به خود ببالد كه خداوند چنين افتخارى را نصيب او كرده است.

از سوى ديگر، به طور كلّى كارهاى بزرگ و پرحجم به خاطر گستردگى و پراكندگى آن، خالى از عيب و ايراد نخواهد بود. از اين رو رسول خدا- صلى اللَّه عليه وآله- به مسلمانان تعليم داده بودند كه براى رفع عيوبشان از ديگر مسلمانان كمك بگيرند و براين اساس گاهى مسلمانى به هنگام اقامه نماز در مسجدالنبى- صلى اللَّه عليه وآله- در ميان صفوف نمازگزاران برخاسته اظهار مى داشت: «رحم اللَّه امرءً اهدى الَيَّ عُيوبي» ديگر مسلمانان نيزاگر عيبى در او سراغ داشتند اظهار مى كردند و اين روحيه انتقادپذيرى، در اصلاح امور نقشى به سزا و تعيين كننده داشت.

ص: 150

اهل بيت پيامبر- صلى اللَّه عليه وآله- نيز به ما همين شيوه را تعليم داده اند كه به ديگران بگوييم: «احَبُّ إخواني إليَّ مَنْ أهدى الَيَّ عُيوبي».

با اذعان به اين مطلب كه خوشبختانه در چند سال گذشته، در جهت رفاه حال حجاج بيت اللَّه الحرام خدمات فراوان و شايسته اى؛ از قبيل توسعه حرمين، احداث راههاى ارتباطى، پل ها، تأمين مايحتاج زائران و ... صورت گرفته است، ليكن هنوز مسائل و مشكلات زيادى وجود دارد كه مى توان با بهره گيرى از افكار و نظريات انسان هاى متدين و انديشمند جهان اسلام كه با حج و مسائل آن نيز آشنايى كامل دارند، مشكلات را مرتفع نموده، يا آن را به حداقل ممكن رساند و با بهره گيرى بهتر و صحيح تر از امكانات موجود، و شناخت تنگناها و يافتن راههاى عملى براى حل آن ها، رضايت حج گزاران و در نتيجه رضايت حضرت حق را فراهم ساخت. لازم به تذكر است، در چند سالى كه جناب عالى مسؤوليت وزارت حج عربستان را بر عهده داشته ايد، اينجانب در ملاقات ها و ديدارهاى خود چنين احساس علاقه اى را در شما ملاحظه كرده ام كه دوست مى داريد همه ساله حج از سال گذشته بهتر و بى مشكل تر برگزار گردد. لذا ما در گذشته، پس از انجام مراسم حج نقاط قوت و ضعف احتمالى مراسم حج هر سال را بررسى كرده و به صورت مكتوب به جناب عالى ارائه داده ايم و خوشبختانه در بسيارى موارد نيز مفيد فايده بوده، برخى از راه حل ها و پيشنهادها در سال هاى بعد به مورد اجرا گذاشته شده و مشكلات را كمتر كرده است.

هم اكنون نيز كه مراسم حج سال 1417 ه. ق. به پايان رسيده، ضمن تقدير و تشكر از شخص جناب عالى و ديگر همكارانتان در وزارت حج عربستان و همه كسانى كه به نوعى به حاجيان خدمت كرده اند، نكاتى را متذكر مى گردم اميد است با توجه دقيق دستور فرماييد موانع و اشكالات موجود مرتفع و زمينه را براى همكارى بيشتر فراهم سازند:

الف- فرودگاه جده

1- متأسفانه امسال على رغم توافق هاى قبلى، قرآن ها و كتب ادعيه و مناسك و نوشته هاى شخصى همراه حجاج ايرانى را در فرودگاه جده از حاجيان گرفته و با روش هاى بدور از اخلاق اسلامى آن را به گوشه اى انداخته و على رغم اصرار آنان از تحويل كتب به صاحبانش خوددارى

ص: 151

كردند و اين امر نارضايتى عميقى در بين مسؤولان و حجاج ايرانى به وجود آورد.

مگر نه اين است كه حج مكان عبادت و دعا و راز و نياز با پروردگار است؟ و مگر شما براين نكته اصرار نداريد كه در اين اماكن مقدّس بايد به عبادت پرداخت، پس از چه رو، قرآن كريم و كتب ادعيه را كه در روايات اسلامى آمده: «الدّعاء سِلاح المؤمن» يا «الدّعاء مُخّ العِبادة» و حاجيان براى استفاده و خواندن، آنها را همراه مى آورند ضبط نموده، اجازه همراه داشتن آن را نمى دهند؟

شايد بگوييد كه در مساجد قرآن وجود دارد.

اين مطلب صحيح است ليكن از آن جا كه قرآن ها را نمى توان همراه برد و مردم ما عادت دارند در مكه و مدينه قرآن را چندين بار ختم كنند و در نتيجه در هتل ها و منازلشان در اوقات فراغت قرآن مى خوانند، متأسفانه عمل مأموران سعودى آنان راازاين فيض بزرگ محروم نمود و چون معمولًا مردم ما در طول تاريخ عمر خود، بيش از يكبار به حج مشرف نمى شوند لذا خاطره تلخ و فراموش ناشدنى در ذهن آنان به جاى گذاشت. لازم به تذكر است تعدادى از كتب ضبط شده، پيشتر براى مسؤولان عربستان ارسال گرديده و هيچ دليل قابل قبولى براى توقيف آنها وجود ندارد.

2- همانگونه كه مى دانيد مسلمانانى كه به حج مى آيند، داراى مذاهب مختلفى هستند؛ حنبلى، شافعى، حنفى، مالكى، جعفرى و ... و هركس بايد اين امكان را داشته باشد تا براساس فقه مذهب خود، اعمال حج را انجام دهد. ليكن متأسفانه در سال گذشته و قبل از آن، كتب و نشرياتى به زبان فارسى در عربستان به چاپ رسيده و در ابتداى ورود در اختيار حجاج ايرانى قرار مى گيرد كه مطالب آن نه با فقه مذهب ما و نه با اعتقادات دينى ما سازگارى ندارد ونه تنها اين اقدام هيچ سودى دربر نداشته بلكه نوعى جريحه دار نمودن اعتقادات دينى ديگر مذاهب اسلامى است و عجيب تر آن كه اگر حاجى ايرانى كتاب و يا نوشته اى علمى و بدور از مسائل سياسى در رابطه با تبيين مسائل اعتقادى خود به همراه داشته باشد، آن را ضبط نموده و اجازه ورود نمى دهند. اين اقدام به نظر مى رسد غير منصفانه بوده و حتماً بايد در آن تجديدنظر شود. ما حاضريم قبل از موسم، در جلسات حضورى در رابطه با آن صحبت كرده به تفاهم برسيم.

3- علما و روحانيان دينى، همواره در تمامى فرق اسلامى از جايگاه و قداست ويژه و والايى برخوردارند، از اين رو بايد

ص: 152

برخوردى شايسته و در خور شأن آنان صورت پذيرد، بازرسى هاى نامناسب و گاه توهين آميز، شايسته دولت شما و خادمان حرمين شريفين نبوده و نيست، لذا لازم است تأكيد فرماييد شؤون روحانيان محترم راكاملًا رعايت نمايند.

4- مهمترين اصلى كه شاخصه مديريت كارآ و توانمند است، «وحدت رويه كادر اجرايى» در انجام امور محوّله است، آنچه همواره در فرودگاه جده مشاهده مى شود تفرق در تصميم گيريها و اعمال سليقه هاى شخصى در چگونگى انجام كارها است كه در نتيجه اخلال در نظم و كندى انجام امور را سبب شده است. عدم آگاهى تعدادى از كاركنان فرودگاه جده از دستورالعمل هاى دولت سعودى در وارسى گذرنامه ها و ترخيص مسافران از سالن انتظار، خرابى مكرر كامپيوترها و عدم تسلط برخى مأموران در استفاده از آن، اصلى ترين عامل در اتلاف وقت و ناراحتى زائران ايرانى خانه خدا بود. بهره گيرى از پرسنل بسيار جوان و بى تجربه و يا مسن و غيرفعال نيز عامل اصلى ايجاد خستگى در زائران است. اين مشكل به خصوص در رابطه با دارندگان گذرنامه هاى خدمت، كه اساساً به جهت حُسن روابط فى مابين نسبت به صدور ويزاى آنها اقدام شده، بيشتر مشاهده مى شود، كه نه تنها هيچگونه تسهيلات و تشريفات ترخيصى صورت نمى گيرد بلكه گاهى با كندى بيشترى به امور آنها مى پردازند.

5- فشردگى زمانى پروازهاى ايران، و كمبود فضاى سالن تخصيصى به چند پرواز، موجبات كندى جريان تحويل بار و ترخيص زائران گرديده است. اين امر باعث شد تا زائران ايرانى گاهى بيش از 8 ساعت در سالن انتظار بمانند! بنابراين يك سالن جوابگوى نياز نبوده، براى سال هاى بعد لازم است افزايش يابد.

6- طرح جديد استقرار افراد مسؤول صدور بليط اتوبوس توسط دفتر وكلاى موحد مشكلاتى؛ از جمله موارد زير را در پى داشته است:

- كاهش بازدهى كار على رغم افزايش كاركنان.

- فقدان آموزش لازم و كافى كاركنان.

- اضافه شدن يك صف جديد در مبادى ورودى فرودگاه و ازدحام جمعيت زائران.

حلّ مشكلات فوق با صدور بليط دسته جمعى جهت كاروانها و تحويل بليطها به نمايندگان كاروانها امكان پذيراست.

ص: 153

7- پاركينگ اختصاصى با توجه به حجم انتقال زائران موجب بروز مشكلاتى براى انتقال حجاج ايرانى گرديده و اين مخالف توافقات حاصله با جناب عالى براى اختصاص فضاى بيشتر جهت پاركينگهاى مورد استفاده بوده است.

ب- اسكان حجاج

مسائل و مشكلات بخش مسكن:

1- تعدّد سركشى ارگانهاى مختلف، بدون هماهنگى و ورود آنان به منازل اجاره شده، موجب بروز دشوارى و ناهماهنگى در امور جارى كاروان ها مى گردد. بديهى است هيأت مسكن بجز در مواردى كه رسماً با وزارت حج مملكت پادشاهى عربستان سعودى هماهنگ شده، از همكارى با اينگونه ارگانها معذور بوده، از ورود آنان به ساختمان ها جلوگيرى خواهد نمود.

2- نمايندگان وزارت حج و مؤسسه مطوفين، زمانى براى سركشى و بازديد از منازل مراجعه مى نمايند كه زائران، در منازل اسكان داده شده اند و قبلًا مشكلات منازل به واسطه پى گيريهاى گروه مسكن تا حدود زيادى مرتفع شده است و بازديد نمايندگان مذكور در عمل مفيد فايده واقع نمى شود. لذا براى آن كه اينگونه بازديدها در كنار پى گيريهاى مكرّر همكاران گروه مسكن اثربخش باشد، بايستى بازديد مؤسسه حداقل ده روز قبل از ورود اولين گروه حجاج صورت پذيرد.

3- گردش كار ارسال متن قرارداد امضا شده بين هيأت مسكن و صاحبان منازل از زمان ارسال از دفتر هيأت اسكان حجاج ايرانى به مؤسسه مطوّفين و سپس از مؤسسه مزبور به وزارت حج، به منظور تأييد مواد مندرج در آن و بازگشت به دست ما و قرار گرفتن در اختيار مالكين، بسيار طولانى است و اين معطلى، امور جارى را مختل مى سازد.

4- از آنجا كه مطابق تعليمات سعودى، حتى الامكان از اجاره ساختمان هاى فاقد تصريح خوددارى مى شود و از طرفى در زمان اجاره برخى منازل، مراحل و تشريفات اخذ برگه تصريح در شرف اقدام است، بسيار بجا است كه در زمينه صدور برگه تصريح منازل قابل اجاره تسريع به عمل آيد و از اطاله مدت صدور آن پرهيز گردد، مناسب است ترتيبى اتخاذ گردد تا برگه مزبور درماه رجب صادر و دراختيار مالكان ساختمان ها قرار داده شود.

5- با توجه به محدوديت آب شيرين

ص: 154

به هنگام ازدحام موسم حج تمتع و مشكل تأمين آن، شايسته است ترتيبى اتخاذ گردد تا آب زمزم به اندازه مورد نياز، به صورت بسته بندى بهداشتى بين منازل توزيع گردد.

6- چون موسم حج تمتع به تدريج به فصل سرما نزديك مى شود، لازم است وزارت حج و مؤسسه مطوفين، مسأله آبگرم جهت استحمام حجاج را جدى تلقى نموده و به نحو مقتضى در تعليمات و تنظيمات خود بگنجانند، به نحوى كه در كليه حمامهاى ساختمان ها كه داراى دوش مى باشد، آبگرمكن نصب شود، در اين ارتباط ملزومات گرم كننده اى چون پتو نيز ضرورت دارد.

7- با عنايت به نارسايى در امر توزيع و نصب علائم راهنما براى منازل اجاره شده توسط مؤسسه مطوفين، كه در حج سالجارى كاملًا مشهود بود، پيشنهاد مى شود طرفين روى فرم مناسبى از علائم مذكور به توافق برسند و پس از نهايى شدن طرح آن، مديران كاروانها پارچه هاى راهنماى يكنواخت مورد توافق را به همراه خود از ايران حمل نمايند تا بدين وسيله هم مسأله يكدست سازى علائم راهنما تأمين گردد و هم مؤسسه با حجم كار فشرده خود در موسم حج درگير اجراى امر نصب تابلو نگردد و به امور مهمترى بپردازد.

8- شايسته است وزارت حج به شهردارى ابلاغ نمايد به نظافت اطراف منازل اجاره شده به خصوص مجتمع هاى مسكونى كه گاهى تا چندين روز ذباله هاى انباشته شده جمع آورى نمى گردد و موجب آلودگى و گسترش امراض و ناراحتى هاى فراوان خواهد شد، اهتمام بيشترى نشان داده، به موقع نسبت به جمع آورى زباله ها اقدام نمايد.

9- در ايجاد زمينه لازم جهت ارائه خدمات رفاهى به زائران، قبل از عزيمت زائران و در زمان ارائه تصريح به مالكين، از آنان خواسته شود براى هر 200 نفر زائر، حداقل يك خط تلفن اختصاص يابد.

10- قبل از حضور زائران با مسؤولان «نقل الجماعى» به نحوى هماهنگى شود كه در مسير كاروانهاى حجاج ايرانى، خطوط اتوبوسرانى را افزايش دهند تا زائران ايرانى با توجه به بُعد مسافت منازل تا حرم، از حداقل امكانات جابجايى بهره مند گردند.

ج- حمل ونقل بين شهرى

مسائل ومشكلات مربوطبه حمل ونقل:

1- بهبود نسبى وضعيت اتوبوسهاى

ص: 155

مورد استفاده توسط شركتهاى تحت پوشش سازمان «نقابةالسيارات» خوشحال كننده است اما به جهت تعدد شركتهاى مورد استفاده جهت نقل و انتقال زائران ايرانى (10 شركت) لازم است جهت كنترل جامع تر و دقيق تر و سهولت ارتباط با شركتها، تعداد آنها به حداكثر پنج شركت تقليل و كليه اتوبوسهاى مورد نياز از طريق پنج شركت تدارك و تأمين گردد.

2- در ارزيابى اتوبوسها، شركت «سابتكو» با ميانگين 98 درصد، بهترين وضعيت و شركتهاى «المغربى» «دله» «مكه» و «السعوديه» با ميانگين 4/ 93 درصد، بدترين وضعيت را داشته اند كه شايسته است از گروه شركتهاى اتوبوسرانى حمل ونقل حجاج ايرانى حذف گردند.

3- على رغم بهبود نسبى وضعيت اتوبوسها و با توجه به صراحت قرارداد فى مابين سازمان حج و زيارت و نقابةالسيارات مبنى بر رعايت نظافت، تسلط راننده به رانندگى و شناخت كامل مسيرها و آگاهى و تسلط به زبان عربى، همراه داشتن آب سرد و ... متأسفانه براساس اطلاعات جمع آورى شده موارد قابل توجهى از عدم رعايت مفاد قرارداد مشاهد گرديد كه نيازمند دستورات و تأكيدات لازم مى باشد.

4- متأسفانه برخورد بد، غيرمسؤولانه و خارج از شؤون اسلامى رانندگان و مسؤولان نقل الجماعى در پاره اى از موارد، همچنين نداشتن جاى مناسب جهت بار زائران، برخلاف متن صريح قرارداد در استفاده از صندليهاى عقب اتوبوس، نقل و انتقال حجاج را با مشكلاتى مواجه ساخت.

5- افزايش تعداد بيشترى تعميرگاه ثابت و سيار توسط شركتهاى حمل ونقل در مسيرهاى بين شهرى به خصوص در مسير جده، جحفه، مكه و مسير جده به مدينه و مدينه به مكه و بالعكس و نيز چاپ كردن نشانى و تلفن تعميرگاههاى ثابت به صورت دفترچه و يا تهيه آنها به صورت برچسبى كه بتوان بر روى شيشه اتوبوسها نصب نمود، بر سرعت حمل ونقل راحت و سالم زائران خواهد افزود.

6- كمبود تابلوهاى راهنما در مسير ميقاتِ جحفه كماكان از مشكلات زائران بوده و گاهى موجب نرسيدن به موقع آنها به اعمال عمره تمتع و بروز اشكالات شرعى عديده گرديده است. افزايش تابلوها مشكلات مذكور را قطعاً كاهش خواهدداد.

7- در مديريت ترابرى داخل شهرى

ص: 156

و بين شهرى نيز بايد دانست، استفاده از شبكه مرسوم و آزاد حمل ونقل ممكن است در شرايط عادى جوابگو باشد اما در حالت بحرانى حج تمتع با مدت حضور محدود و با برنامه هايى كه الزاماً بايستى در زمانها و مكانهاى معين انجام پذيرد، بهيچوجه پاسخگو نخواهد بود و تنها بكارگيرى نظام مديريت خاص حمل ونقل براى مدت بيست روز تا يك ماه مخصوص ايام حج را مى طلبد. بنابراين بايد از قالب وضعيت ترابرى موجود خارج شده و به نظام جديدى دست يابيم.

د: مشاعرمقدسه وايام تشريق

1- چادرها:

1/ 1- حادثه آتش سوزى در منا يكى از حوادث مهم حج سالجارى بود كه متأسفانه جان بسيارى از حاجيان را گرفت و تعداد زيادى نيز مجروح شدند. اين حادثه اگر خداى ناكرده روز دهم يا يازدهم اتفاق مى افتاد، ضايعه انسانى بزرگى را براى ملل مسلمان به همراه داشت، طبيعى است كه اين آخرين حادثه از اين قبيل وقايع نبوده، امكان رخ دادن آن در سالهاى بعد نيز وجود دارد. از اين رو بايد چاره انديشى نموده قبل از وقوع حوادث به پيشگيرى پرداخت.

پيشنهاد ما اين است يك همايش عمومى ترتيب داده و با دعوت از علما، دانشمندان و متخصصان جهان اسلام و بهره گيرى از نظريات و تجربه هاى آنان، مسأله ساختمان سازى در منا را به طور جدّى مورد توجه قرار دهيد تا پس از رسيدن به نتيجه نهايى و قطعى اقدامات لازم انجام گيرد. در غير اين صورت متأسفانه هر از چند سالى اين وقايع تكرار و تعدادى بى گناه و مظلوم نيز قربانى مى شوند.

لازم به تذكر است تا قبل از حصول نتيجه بايد از تكنولوژى جديد بهره گرفته، بگونه اى از امكانات مربوط به طبخ غذا استفاده شود كه بروز حوادث به حداقل خود برسد. برخى از مراكز صنعتى جمهورى اسلامى ايران طرحى را پيشنهاد داده اند كه در صورت موافقت، خيمه هاى عرفات و منا را با استفاده از مواد ضد احتراق تهيه و در اختيار خواهند گذاشت.

2/ 1- طبق روال سنوات قبل، همه ساله مؤسسه مطوفى حجاج ايرانى، قطعات اراضى شماره 76- 77- 80- 81- 82- 83- 84- 85 سرزمين مقدس منا را به حجاج محترم جمهورى اسلامى ايران اختصاص داده و بين مكاتب تابعه (11 مكتب) به گونه اى توزيع مى كنند كه نظم

ص: 157

و يكپارچى قطعات بكلى به هم ريخته مكاتب بعضاً به تكه هايى چند تقسيم مى گردند، همچنانكه از 11 مكتب در حج سالجارى 7 مكتب داراى چنين وضعيتى بوده اند، بدين منظور حدفاصل قطعات متمم با قطعات اصلى، خيابان قرار مى گيرد كه در نهايت مشكلات و مسائل عديده اى در كنترل و جابجايى كاروان ها پديد مى آيد، از اين رو نگرشى منطقى و برنامه ريزى شده مى تواند ضعف موجود را مرتفع سازد؛ لذا پيشنهاد مى گردد از هر گونه تفكيك غيرمعقولانه در سطح قطعات 8 گانه فوق اجتناب، و توزيع پرسنل مكاتب را با توجه به تناسب وسعت قطعات تعيين شده انجام دهند. كروكى راهنماى شماره 1 پيوست، وضعيت فعلى و كروكى راهنماى شماره 2 پيوست، وضعيت پيشنهادى ما را جهت مكاتب مورد استفاده در منا نشان مى دهد.

3/ 1- پيشنهاد مى شود به مسؤولان مؤسسه مطوفين رسماً ابلاغ شود چنانچه قصد دارند براى افراد متفرقه خارجى؛ اعم از ايرانى يا غيرايرانى كه خارج از سيستم سازمان حج و زيارت تمايل به انجام مناسك و بيتوته در مشاعر مقدسه را دارند، خيمه هايى را اختصاص دهند و از متفرق ساختن آنها بين مكاتب بدون مشورت با مسؤولان حج و زيارت جمهورى اسلامى ايران خوددارى نموده و از ايجاد تنگنا و ناهماهنگى براى كاروانهاى ايرانى جلوگيرى كنند. البته بهتر آن است كه سهميه ويژه و جداگانه اى براى آنان در نظر بگيرند تا هم آنان در زحمت نبوده و هم ديگران را به زحمت نياندازند.

4/ 1- فضاى زير سطح چادرها در بسيارى از موارد در حد استاندارد مورد توافق نبوده، گاهى ارتفاع آن از سطح زمين بسيار كم بوده، رفت و آمد حاجيان را دشوار و مشكل كرده بود، از سوى ديگر به دليل پايين بودن چادرها، تردد حاجيان در داخل آنها نيز با دشوارى و سختى صورت مى گرفت كه اميدوارم در رفع اين تنگنا دستورات لازم را صادر فرماييد.

2- حمل و نقل مشاعر مقدسه:

1/ 2- عدم برخورد مسؤولانه و جدى نقابه در افزايش تعداد صندلى اتوبوسها.

2/ 2- تأخير در ارائه اعتمادات و بليطهاى اتوبوس به بهانه دريافت پيش پرداخت على رغم اين كه در قرارداد، هيچ تعهدى در اين مورد وجود ندارد.

3/ 2- عدم تطابق ظرفيت نوشته شده روى بليطها با اتوبوس تحويلى توسط شركتهاى ام القرى، اندلس، دله و برخورد

ص: 158

غير مسؤولانه نقابه و شركتها نسبت به تعهداتشان.

4/ 2- سرويس بسيار ضعيف تعميراتى به خصوص در طول مسيرها.

5/ 2- عدم مهارت رانندگان به رانندگى، به طورى كه بخش عمده اى از خرابى ها به دليل عدم مهارت آنها بوده است.

6/ 2- عدم تطابق اتوبوسهاى اسعاف با اتوبوسهاى اجاره شده، به طورى كه عموم اين اتوبوسها ظرفيت و كيفيت پايين ترى نسبت به اتوبوسهاى استيجارى دارد.

7/ 2- على رغم اين كه در بخش حمل ونقل مشاعر از نظام «رد» استفاده مى كنيم و قيمتى دو برابر ساير كشورها براى حمل ونقل مى پردازيم، معهذا ماشينهاى اختصاص يافته، اغلب از مدلهاى 77 تا 82 مى باشد كه بسيار نامطلوب است.

توقع اين است كه مدل اتوبوسها از 86 پايين تر نباشد.

8/ 2- براساس گزارشهاى رسيده از ناحيه مديران كاروانها بابت تحويل صندلى كمتر از حواله صادره جمعاً مبلغ 33480 ريال سعودى و بابت پرداخت كرايه توسط مديران كاروانها در مسيرهاى مشاعر حدود 25000 ريال سعودى خسارت وارد شده است كه نداشتن مستندات مورد قبول طرف سعودى از جمله دريافت امضا از راننده و تأييد ديگر مراجع؛ نظير مؤسسه مطوفى ادلاء و يا نمايندگان شركتها، از معضلات پيش روى سازمان است، لذا به دليل عدم امكان دريافت چنين مستنداتى، هرساله خساراتى متوجه سازمان مى گردد، از اين رو انتظار مى رود با نظر مساعد جناب عالى، همكارى لازم در تسويه حساب نهايى صورت گيرد تا انشاءاللَّه در آينده جهت كسب مستندات لازم، مديران كاروانها كاملًا توجيه شوند.

9/ 2- در عرفات و مشعر و منا، در ايام تشريق لازم است در زمينه راهنمايى و رانندگى سيستمى سريع اما در عين حال منعطف به كار گرفته شود تا ضمن حل مشكل ترافيك از كم حوصلگى و احياناً پرخاش مأموران با زائران و حجاج جلوگيرى شود.

10/ 2- اختصاص ندادن برگه هاى تصريح به اتومبيل هاى سوارى بعثه حج جمهورى اسلامى ايران، باعث بروز دشوارى و كندى در انجام كار مى شود، لذا مقتضى است ترتيبى اتخاذ گردد تا در خصوص رفت وآمد مسؤولان بعثه كشورمان به مشاعر متبركه، همانند مسؤولان ديگر

ص: 159

بعثه ها برگه تصريح براى پنج دستگاه اتومبيل سوارى صادر گردد.

3- ساير مسائل مشاعر مقدسه:

1/ 3- جناب عالى اطلاع داريد كه به منظور راه يابى و هدايت زائران ايرانى ناآشنا به محيط منا و فاصله طولانى خيام حجاج ايرانى از محل رمى جمرات، چند سالى بود كه با استفاده از بالون، از گمشدن و سرگردانى بسيارى از زائران كه به دليل كهولت سن و بى سوادى قادر به خود راه يابى نبودند حتى الامكان جلوگيرى مى شد، ليكن متأسفانه در سال جارى از تصعيد بالون ها ممانعت به عمل آمد و ابلاغ جناب عالى به مقامات آتش نشانى و پاسخ حاصله نيز متقاعد كننده و مفيد فايده نبود.

مشكل گم شدن زائران، اختصاص به محوطه كاروان هاى ايرانى ندارد تا بتوان با به كارگيرى گروه بيشترى از افراد راهنما آن را مرتفع ساخت بلكه مشكل در فواصل دور از حريم چادرها است كه امكان گماردن نيروى انسانى در اين فواصل ناممكن است.

ضمن درخواست تجديدنظر در تصميم فوق پيشنهاد مى گردد، حداقل با نصب يك بالون مركزى موافقت و در تكميل كمبودهاى حاصله به خصوص شب هنگام اجازه داده شود از سيستم بى خطر تابش اشعه همگراى ليزر به رنگهاى مختلف كه كاملًا بى ضرر و نور يكنواخت و كاليبره اى توليد مى كند و قابل تشخيص از فواصل طولانى مى باشد استفاده گردد.

2/ 3- به دليل كمبود فضا و استفاده حداكثر و بهينه از سرزمين مقدس منا با توجه به تراكم جمعيت و افزايش جمعيت در هر سال، پيشنهاد مى گردد جهت جبران كمبود سرويسهاى بهداشتى، محلهاى اختصاص يافته به دستشويى ها را به صورت چند طبقه درآورده، طبقات تحتانى را جهت توالت و طبقات فوقانى را جهت استفاده استحمام تجهيز نمايند.

3/ 3- به دليل كثرت و انبوه فراوان جمعيت حجاج متمركز در مشاعر مقدس و با توجه به كندى تردد در مسيرهاى منا، مشعر، عرفات و بالعكس شايسته است از سيستم سنتى نقل و انتقال اجتناب و با به خدمت گيرى تكنولوژى تراموا (قطار برقى) مشكل تردد حاجيان را مرتفع سازيد. احداث دو خط زيرزمينى و دو خط روگذر (رو زمينى) تراموا جهت نقل و انتقال حجاج در مسيرهاى مشاعر مقدسه تأثير فوق العاده اى در كاهش آلودگى هوا، كاهش خستگى ناشى از ترافيك سنگين و پياده رويهاى غيرلازم حجاج در مسيرهاى مشاعر مقدسه

ص: 160

خواهد داشت.

4/ 3- با توجه به ازدحام جمعيت در هنگامه وقوف چند روزه در مشاعر مقدسه و عدم رعايت بهداشت توسط تعداد زيادى از آنان، پيشنهاد مى گردد كشت گونه هاى درختى مقاوم در خشكى و گرما نظير واريته هايى از گونه اكاليپتوس، سازگار به محيط زيست منطقه كه ضمن تلطيف هوا با متصاعد كردن گاز فتونسيد به ضد عفونى و پالايش طبيعى هواى سرزمين كمك مى نمايند را در دستور كار خود قرار دهيد.

5/ 3- پيشتر پيشنهاد شده بود با توجه به صحنه هاى مشمئزكننده اى كه براى تراشيدن موى سر در روزهاى دهم و يازدهم ذيحجه در منا به وجود مى آيد و سلامت حجاج را به مخاطره مى اندازد، محل خاصى براى حلق اختصاص يابد و كيسه هاى نايلونى مناسب جهت جمع آورى و نگهدارى موهاى تراشيده شده در اختيار كليه كاروانها گذارده شود. ليكن متأسفانه تاكنون اين پيشنهاد عملى نگرديده، كه توجه به آن را تأكيد مى نمايم.

6/ 3- توقف بيجاى اتوبوس ها در كنار مكاتب منا، امكان تشخيص و خواندن مشخصات كاروان ها را مشكل ساخته، لازم است نسبت به ممنوعيت توقف وسايط نقليه در جنب خيام توصيه ها و دستورات مقتضى صادرگردد.

7/ 3- ورودى پلى كه حاجيان براى رمى جمرات از طبقه فوقانى، از آن مسير استفاده مى كنند، در روزهاى 11 و 12 ذيحجه تا ظهر بسته بوده و موجب ازدحام فوق العاده در حوالى پل گرديد. اين تصميم با توجه به گرمى هوا و توجيه نبودن زائران، موجب بروز حوادث ناگوار خواهد شد و چه بسا ممكن است پس از بازشدن راه، و هجوم آوردن جمعيت براى عبور، خداى ناكرده به مرگ و مير حاجيان بيانجامد، اميد است دستور فرماييد براى سال آينده روش صحيح تر و بهترى را اعمال نمايند.

ه- مسائل عمومى و رفاهى حجاج

1- معضل دزدى در اماكن پرازدحام، به خصوص حرمين شريفين و ربودن افراد توسط شيادان و كتك زدن آنها به منظور اخاذى در سالجارى نيز مشاهده شد كه در صورت لزوم موارد آن با مشخصات كامل منعكس خواهد شد. لذا لازم است با بكارگيرى تعداد بيشتر پليس مخفى و كنترلهاى دقيق تر و كامل تر در حفظ امنيت بيشتر زائران تلاش گردد.

2- فقدان نظام امانتدارى صحيح

ص: 161

براى وسايل همراه زائران از مشكلات قابل توجه حرمين شريفين است كه لازم است به سرعت براى آن چاره اى انديشيد.

3- شيوع بيماريهاى مُسرى از مشكلاتى است كه همه ساله موجبات رنجش زائران را فراهم مى سازد و گاهى تا ماهها زائران خانه خدا را مبتلا به ناراحتى هاى متعدد و شايع مى سازد، از اينرو همچنانكه قبلًا نيز مطرح شده مناسب است مطالعات و تحقيقات مبسوطى پيرامون اين مهم توسط پزشكان و متخصصان امر انجام گيرد كه بدينوسيله مجدداً آمادگى هيأت پزشكى حج جمهورى اسلامى ايران را جهت همكارى اعلام مى دارم. لازم به تذكر است كم توجهى به نظافت عمومى در مشاعر و مسجدالحرام به ويژه در محدوده زمزم شريف و وضوخانه ها و توالت هاى عمومى زمينه ساز اين بيمارى ها است كه لازم است علاوه بر توجيه بيشتر حجاج به شكل بهترى براى نظافت اماكن برنامه ريزى شود.

4- براى تكميل مدارك حصر وراثت كليه زائران متوفى؛ اعم از آن كه در عربستان دفن شوند يا به ايران انتقال يابند، دادگاههاى ايران نياز به گواهى فوت شرطه عربستان دارند، ليكن تهيه اين گواهى از شرطه عربستان با دشوارى بسيار انجام مى شود، كه اميد است جهت تسهيل در اين امر اوامر لازم را صادر فرماييد.

5- اصلاح وتعديل جريان حركتها و توقفها در مسجدالحرام و مزاحمت رفت و آمدها براى نمازهاى يوميه و مزاحمت طوافها براى نمازها و يا مزاحمت رفت وآمدهاى عادى براى كسانى كه مشغول سعى بين صفا و مروه اند و نيز انجام اعمال مستحبى كه مانع انجام واجبات حجاج مى گردد، كاملًا ضرورى است. اميد است با پى ريزى و تمهيد نظمى مطلوب از اختلاط و تداخل فعلى افراد جلوگيرى به عمل آيد.

6- اكثر قريب به اتفاق حاجيان كه از گوشه و كنار جهان به حج مى آيند مايلند از اوقات خود بيشتر استفاده نموده، به قرائت قرآن و دعا و اقامه نماز بپردازند، اين هدف در مكه به دليل باز بودن شبانه روزى مسجدالحرام عملى است ولى متأسفانه در مدينه چون شب ها درِ مسجدالنبى- ص- را مى بندند اين توفيق از مردم سلب مى شود.

از آن جا كه بسيارى از ايرانى ها از ما خواسته اند تا اين مطلب را به دولت عربستان منعكس نماييم لذا خواهشمند است دستور فرماييد موضوع را بررسى

ص: 162

و ترتيبى اتخاذ نمايند كه استفاده از مسجدالنبى- ص- نيز حداقل در موسم حج حالت شبانه روزى پيدا كند.

7- در مدينه منوره و به خصوص در بقيع تضييقات و مشكلاتى سر راه زائران وجود دارد كه فى المثل مى توان به جلوگيرى مردم از رفتن به زير سايه بان در بقيع و خاكى بودن راههاى منتهى به مسجدالنبى- صلى اللَّه عليه وآله- اشاره كرد.

شايسته است دستور فرماييد مشكلات فوق مرتفع و از ايجاد تضييقات جلوگيرى نمايند.

طبيعى است مردم ما خود در حفظ نظم همكارى هاى لازم را خواهند داشت.

8- متأسفانه در سالجارى به خصوص در مدينه ارتباط تلفنى با جمهورى اسلامى ايران از طريق كارير و تلفن هاى عمومى خيابانى ميسر نبود و در حالى كه زائران ديگر كشورها از اين امكانات به راحتى استفاده مى كردند، نام جمهورى اسلامى و كُد اين كشور، در ليست كشورهايى كه نام و كد آنان در تابلو كاريرهاى مناطق موجود بود ثبت نشده بود، اين عمل علاوه بر ايجاد تنش در روابط دو كشور، زائران ايرانى را نسبت به عملكرد مقامات عربستان بدبين نموده، اثرات سوء آن را به زودى نمى توان از اذهان مردم زدود. ايجاد تبعيض در امكانات رفاهى نتايج سوء و نامطلوبى ايجاد خواهد كرد. اميد است از اين اقدام غيرمسؤولانه در سالهاى آينده جلوگيرى به عمل آوريد.

9- به دنبال درخواست ما مبنى بر واگذارى تعدادى خط تلفن دولى و داخلى، بخشى از اين تلفن هاى مورد تقاضا نصب و داير گرديد ليكن متأسفانه تلفنهاى دولى به طور متناوب داراى اشكال بود، به حدى كه امور ارتباطى بعثه را مختل نموده و ارسال فاكس به ايران ميسر نبود. گاهى اوقات هم دو صفر دولى قطع و فقط به صورت داخلى عمل مى كرد. بعضى از اوقات محدوديت ارتباط براى تماس با ايران داشت و حتى در سطح شهر هم تلفن هاى همگانى داراى اين مشكل بود و دفاتر عمومى مخابرات (كابين ها) نيز اظهار مى نمودند كه خط ايران خراب است در صورتى كه مدارات ارتباطى ايران هيچگونه ايرادى نداشت و از تلفن هتلها و منازل تماس با ايران مقدور بود. اين محدوديتها موجب اعتراض و نارضايتى تعداد زيادى از زائران، به خصوص آنهايى كه كارتهاى 100 ريالى و 50 ريالى تلفن همگانى خريدارى نموده و نتوانسته بودند با ايران تماس بگيرند، شده بود. همچنين قرار بود

ص: 163

تلفن هاى موبايل (جوّال) را كه در توافقنامه ذكرشده بود در اختيار ما بگذارند كه على رغم نوشتن نامه به مخابرات مدينه منوره و مخابرات مكه مكرمه و درخواست 5 تلفن موبايل و پى گيرى مكرر، جوابى ندادند.

پيشنهاد مى شود در سالهاى آتى توافقنامه فى مابين سريعتر به مراجع ذيربط ارجاع گردد و در هر يك از شهرهاى مكه مكرمه و مدينه منوره و جده، فرد مسؤولى از وزارت پست و مخابرات عربستان براى تماس و پى گيرى امور تعيين و معرفى شود.

10- امسال سختگيرى به حجاج در مسجدالنبى- صلى اللَّه عليه وآله- افزايش يافته و مأموران امر به معروف حرم، در حالى كه حاجيان در صفوف منظم نشسته و آرام آرام مشغول خواندن دعا و زيارت بودند، كتب ادعيه آنان را از دستشان گرفته همراه مى بردند، اين اقدام علاوه بر غيرشرعى بودن، قلوب مسلمانان را جريحه دار مى ساخت. شما كه طالب رشد و تعالى كشور عربستان مى باشيد بايد در اسرع وقت دستور فرماييد اين حركات ايذايى خاتمه يافته، خاطرات تلخى از حج هر سال در اذهان مردم بجاى نگذارند. البته ايجاد نظم و ارشاد عمومى حاجيان، به ويژه در شرايط خاص ايام حج، بدور از تعصبات فرقه اى و بى حرمتى ها مورد تأييد مى باشد.

مقام عالى وزارت حج دولت پادشاهى عربستان سعودى! جناب وزير، ما معتقديم اگر به طور مداوم به رفع نقايص احتمالى نينديشيم و به انتقادهاى راهگشا توجه نكنيم و همه كشورهاى اسلامى بر مبناى «تعاونوا على البرّ والتّقوى» و به دور از ملاحظات سياسى، دست به دست يكديگر نداده، در حل مشكلات كوشش نكنند، قداست خانه خدا و حرم نبوى خدشه دار گرديده، امكان بهره گيرى از فريضه حج از دست خواهد رفت.

از اينرو ما اين فرصتها را همه ساله مغتنم شمرديم تا كشور شما را كه ميزبان اين وظيفه بس مهم است يارى رسانيم.

و بار ديگر بر باورخود مبنى بر پيشنهاد اعزام گروه هاى تحقيق ذيصلاح درمديريت وبرنامه ريزى به نمايندگى از سوى كليه كشورهاى اسلامى و با سرپرستى دولت عربستان سعودى به منظور جستجوى راه كارهاى مناسب اجرايى حج و بهبود روشها پافشارى نماييم. به يقين، ايجاد رقابت ميان مسلمانان در مباشرت براى اداره صحيح امور خود و برگزارى سالم و صحيح و معنوى مراسم حج و تشريك مساعى در تأمين امكانات آن از وظايف مهمى است كه

ص: 164

سازماندهى آن به عهده دولت شما است.

فرصت را مغتنم شمرده ضمن ابلاغ سلام برادرانه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى كشورمان پيام جناب ايشان را در اعلام آمادگى كامل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى جمهورى اسلامى ايران جهت همكارى صميمانه با دولت پادشاهى عربستان سعودى، به خصوص شخص جناب عالى و مقامات خدوم و مسؤول ابلاغ مى نمايم.

در خاتمه اميدوارم به خواست خداوند تبارك و تعالى و همكاريهاى صميمانه و متقابل دو دولت ايران و سعودى به تدريج به وضعيت آرمانى موردنظر كه آرزوى ديرينه ما است نائل آييم. آگاهى از روحيه پذيرش منطقى نظرات و ارادت جناب عالى به خدمت بهينه به زائران بيت اللَّه الحرام سبب شده است تا آنچه را كه در مسير بهبود روشها و عملكرد به نظرمان مى رسيد عرضه بداريم؛ آنچه در اين رهگذر مايه خرسندى دولت جمهورى اسلامى ايران بوده و مى باشد، همكارى صميمانه متخصصان دو كشور در رشته هاى مختلف جهت تحقق پيشنهاداتمان مى باشد، از اينرو بار ديگر ضمن اعلام آمادگى كامل جهت طراحى و برنامه ريزى در تمامى زمينه ها، به خصوص آنچه را كه در مقام پيشنهاد عرضه داشتم، براى دولت پادشاهى عربستان سعودى به ويژه جناب عالى و همكارانتان آرزوى توفيق روزافزون از درگاه خداوند منان دارم. ميل شديد جناب عالى به دانستن نقاط ضعف و قوت كار و فعاليت براى بازبينى و ارزيابى و بهبود روشهاى جارى، مشوق و مؤيد ما در زمينه طرح نكات مبتلا بهِ حجاج به خصوص ايرانيان بوده و مى باشد و يقين دارم نكات مطروحه دقيقاً مورد توجه قرار گرفته و راه حل مناسب براى هر يك جستجو و به موقع اجرا گذارده خواهد شد، همچنانكه در گذشته نيز نظاره گر تأثير چنين مكاتباتى و دستورات راهگشاى جناب عالى بوده ايم.

«وما توفيقى الّا باللَّه»

محمدحسين رضائى

رئيس سازمان حج و زيارت

ص: 165

مسؤولان و كارگزاران حج از سوى مقام معظّم رهبرى مورد تشويق قرار گرفتند:

بر اساس گزارش واصله، در ديدار نماينده مقام معظّم رهبرى و سرپرست حجاج ايرانى، جناب حجّةالاسلام و المسلمين آقاى محمّدى رى شهرى و نيز آقاى مهندس ميرسليم وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامى و ديگر مسؤولان بعثه و سازمان حجّ و زيارت، مقام معظّم رهبرى حضرت آيةاللَّه خامنه اى مدّظلّه از حجّ سال 76 ابراز رضايت فرمودند.

تصوير نامه مهندس ميرسليم

ص: 166

فراخوان مقاله

«إنّ أوّلَ بيتٍ وُضِعَ للنّاسِ للَّذي بِبَكَّة مُبارَكاً وَهُدىً لِلعالَمين»

معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، در راستاى اهداف خود مبنى بر اشاعه و ترويج فرهنگ حج در جامعه، از تمامى علما، دانشمندان، پژوهشگران، فرهيختگان و نويسندگان ايرانى و غير ايرانى، در داخل و خارج كشور، دعوت به عمل مى آورد تا در رابطه با يكى از محورهاى ذيل تحقيق نموده، نتيجه مطالعات و پژوهشهاى خود را به صورت كتاب و يا مقاله حداكثر تا تاريخ 1/ 9/ 76 به آدرس: تهران- خيابان آزادى- ساختمان حج و زيارت- طبقه دوم- معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى ارسال نمايند.

مقالات رسيده توسط هيأت داوران بررسى و به بهترين آنها، جوايز نفيس و ارزنده اى از جمله سفر زيارتى عمره، اهدا خواهد شد:

1- اسرار و معارف حج.

2- آثار و ابعاد تربيتى و معنوى حج.

3- وظايف اخلاقى، عبادى و سياسى زائران بيت اللَّه الحرام.

4- اهميت زيارت رسول خدا- ص- و اهل بيت پيامبر- عليهم السلام- و نقش آن در سازندگى انسانها.

5- نقش حج در تقريب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمين.

6- اهميت آثار اسلامى مكه و مدينه و لزوم حفظ اين آثار.

7- حقوق و آزادى پيروان مذاهب اسلامى در انجام مناسك حج.

ص: 167

8- فلسفه دينى و سياسى برائت از مشركين.

9- ساختمان سازى در مواقف كريمه عرفات، مشعر و منا از ديدگاه فقهى.

10- حج و نقش آن در حلّ مشكلات سياسىِ جهان اسلام.

11- نقش حجّ در استقلال اقتصادى كشورهاى اسلامى وكاستن از وابستگى به بيگانگان.

12- راههاى گسترش فرهنگ حج در جامعه.

13- تفاوتهاى اساسى حج، قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران.

14- ديدگاههاى حضرت امام خمينى- قدس سره- دررابطه با حج ابراهيمى و مبانى آن.

15- مشكلات مهم فقهى حج در عصر حاضر و راه حل آنها.

16- حج و رهبرى.

17- حج در آيينه هنر و ادبيات.

18- سيره انبيا و معصومان- عليهم السلام- در حج.

19- بررسى تطبيقى حج با ديگر مراسم و آيين ها در اديان توحيدى.

20- نقش كعبه در تحولات سياسى حجاز.

يادآورى:

1- خلاقيت و نوآورى، غناى مطالب، استناد مطالب به مصادر اصيل و معتبر، دقت هاى علمى و نگارشى، در گزينش مقالات برتر نقش بسزايى خواهد داشت.

2- مقالات ارسالى قبلًا به صورت كتاب و يا مقاله منتشر نشده باشد.

3- مقالات در صفحات متّحد الشكل و با خطى خوانا و بر روى يك صفحه نوشته و ارسال گردد.

4- مقالات از 60 صفحه وزيرى كمتر نباشد.

5- مقالات از طريق پست سفارشى به آدرس فوق ارسال گردد، طبيعى است كه از پذيرفتن مقالات به صورت حضورى معذوريم.

6- ذكر نام و نام خانوادگى، شغل، مدرك تحصيلى، نشانى كامل و دقيق و تلفن پديد آورنده مقاله ضرورى است.

7- نتيجه بررسى مقالات حداكثر يك ماه پس از پايان مهلت مقرر اعلام و نتايج و اسامى برندگان اعلام خواهد شد.

8- مقالات ارسال شده، عودت داده نمى شود.

ص: 168

حج و زيارت، انتقال تشكيلات مديريتى، خطمشى ها و وظايف

مسعود عاليخانى

مقدمه

به طور اساسى سازمان حج و زيارت به عنوان يك سيستم باز، با ورود مداوم اطلاعات جديد از محيط به درون خود، بهره مند از يك خصيصه خود نوسازى است. از آنجا كه اين سازمان در متن تغييرات سريعِ محيطى قرار دارد، انتظار مى رود نرخ بروز نو آوريها در آن، بالا باشد. آنچه مسلم است فعال شدن جريان ورودى، مسائل و راه حلها، همچنين وجود افراد قادر و توانا به حل مسائل و مشكلات، شرط اصلى و لازمه اين مهم است. آنچه در تغييرات تشكيلات مديريتى سازمان حج و زيارت- به گونه اى كه در اين مقاله به آن اشاره مى شود- ملاحظه مى گردد، تلاش در ايجاد فرايند توسعه پايدارِ پويا، به گونه اى خود سازمانده مى باشد.

اگر چه چنين فرايندى در اين سازمان اكنون به نقطه عطف خود رسيده اما نيازمند به تفكرى هوشمندانه است تا در مجموعه خانواده «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى» بين اصيل ترين فرهنگ اسلامى؛ يعنى فرهنگ حج و زيارت با ساير امور فرهنگى، در مقابله با معضلات فرهنگى روز، پيوندى شايسته و عميق ايجاد كرده، در عين حال پرنفوذترين راهبرد صدور فرهنگ در مارواء مرزهاى اسلامى را فراهم آورد.

ص: 169

انتقال تشكيلات مديريتى در مقاطع زمانى مختلف

پاسدارى از شعاير اسلامى و حفظ حيثيت مذهبى و ملى ايران اسلامى، به هنگامه فريضه حج، اساسى ترين تفكر مديريتى پس از انقلاب است كه مسؤولان مملكتى را به ساماندهى در برنامه ريزى امور حجاج بيت اللَّه الحرام واداشته. مسائل سياسى در قبل از انقلاب و روند گرايش به سوى «توسعه پايدار» در بعد از انقلاب، شاخصه هاى اساسى در انتقال تشكيلات مديريتى حج و زيارت در مقاطع زمانى صده اخير به شمار مى آيند. تكرّر تغييرات تشكيلاتى حج و زيارت در اين چند دهه، نهايتاً منجر به ايجاد تشكيلاتى مستقل تحت عنوان «سازمان حج و زيارت» گرديده كه زير نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى متكفّل امر حج در كشور شده است. در ذيل مرورى خواهيم داشت بر مسير اين تغييرات ادوارى.

تكفّل امر حج و زيارت در طول ساليان متمادى، وضعيت تشكيلاتى مختلفى را در پى داشته است. در دوران ستمشاهى، حجاج كشورمان با آشفتگى تمام به حج عزيمت كرده، در عربستان با دشوارى هايى بسيار مواجه بوده اند. در اواخر دهه بيست، جمعى مسؤول ساماندهى به حج گرديدند كه در رأس آن افراد شناخته شده آن زمان حضور داشتند، ليكن به دليل عدم توفيق به نتيجه مطلوب، به مرور متلاشى شد. اين روندِ غير منسجم و سازمان نيافته همچنان تا اواخر دهه پنجاه ادامه يافت و اساساً ساختار رو به اصلاح سازماندهى و برنامه ريزى حج، تا قبل از سال 1349، به عهده وزارت كشور وقت بود. وزارت كشور با صدور كارتهايى با اعتبار پنج سال، به عنوان مجوز ثبت نام جهت افرادى تحت عنوان «حمله دار» كه بعدها «مباشر» و «مدير كاروان» و بالاخره «راهنماى كاروان» نام گرفتند اقدام به كار مى نمود.

از سال 1349 تا 1350 شهربانى مستقلًا وارد عمل شده مديريت و برنامه ريزى حج را عهده دار گرديد. در سال 1351 به موجب تصويب نامه هيأت وزيران، اجراى كليه امورِ مربوط به حج، به سازمان اوقاف كه رييس آن معاون نخست وزير بود واگذار گرديد. در نخستين روزهاى تفويض وظايف و مسؤوليتهاى كار حج به سازمان اوقاف، شوراى عالى حج تشكيل و آيين نامه امور حج در سه فصل (1) و 27 ماده و 3 تبصره تصويب و براى اجرا به سازمان اوقاف ابلاغ گرديد. رياست اين شورا با معاون نخست وزير و سرپرست سازمان اوقاف بود. ديگر اعضاى اين شورا عبارت بودند از:


1- ناظر بر مقررات مربوط به حجاج، امور مربوط به سرپرستى حجاج و مقررات مخصوص مربوط به سازمان اوقاف.

ص: 170

يك نفر از آقايان روحانيان، معاونان وزارت امور خارجه و كشور و بهدارى و دادگسترى و دارايى و معاونان شهربانى كل كشور، جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران، بانك مركزى ايران، هواپيمايى ملى ايران و دو كارشناس.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1358، با تصويب شوراى عالى انقلاب، انتزاع تمامى امورِ مربوط به حج و زيارت از سازمان اوقاف و الحاق به سازمان مذكور در 6 ماده و 5 تبصره تصويب و سازمان حج و زيارت زير نظر وزارت ارشاد اسلامى تشكيل گرديد كه رياست آن را قائم مقام وزير عهده دار بود. اركان تشكيلاتى اين سازمان عبارت بود از شوراى عالى مركب از 12 نفر از مقامات، شامل وزير ارشاد، معاون ادارى و مالى وزارت اقتصاد، معاون وزير خارجه، معاون وزارت بهدارى، معاون بانك مركزى، مدير عامل يا معاون هلال احمر، معاون شهربانى، مدير عامل يا معاون هواپيمايى و يك قاضى به انتخاب ديوان عالى كشور؛ به علاوه دو نفر روحانى و پنج نفر افراد خبره و معتمد با تصويب رئيس شوراى عالى.

ضمناً رييس شوراى عالى هم با وزير ارشاد بود. بعد از شوراى عالى حج و زيارت، شورايى به نام مديريت وجود داشت كه از 3 تا 5 نفر افراد واجد صلاحيت كه توسط رياست شوراى عالى منصوب مى شدند تشكيل مى گرديد. واحدهاى سازمانى، زير نظر شوراى مديريت، شامل مديريت رفاه (اداره رسيدگى به شكايات و اداره پزشكى)، مديريت تداركات (ثبت نام، راهنمايان، گذرنامه، مسافرت)، امور عمومى (دبيرخانه، كارگزينى، كارپردازى) و بالاخره مديريت تبليغات و انتشارات مى شد.

بلافاصله پس از گذشت پنج سال از اين انتزاع، در تصويب نامه مورخِ 6/ 10/ 63 مجلس شوراى اسلامى و تأييد شوراى نگهبان، قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه در 18 ماده و 17 تبصره تصويب شد و در نهايت، در اجراى اوامر مقام معظم رهبرى در خصوص كيفيت اداره امور حج و زيارت، شوراى عالى ادارى در بيستمين جلسه مورخ 15/ 8/ 70 كليه امور مربوط به حج و زيارت را كه به موجب قوانين و مقررات مختلف بر عهده سازمان حج و زيارت قرار گرفت. اين مصوبه مشتمل بر 6 ماده مى باشد كه همچنان به قوت خود باقى است.

ص: 171

سير تحوّل مديريت و برنامه ريزى حج از آغاز تا كنون

جدول

ص: 172

اهداف و وظايف اساسى سازمان:

* اهداف

اساساً نقطه ثقل اهداف سازمان، مبتنى است بر نظارت، هدايت و اداره امور مربوط به حج و هيأتهاى سرپرستى و راهنمايان و ايجاد تأسيسات و ارائه خدمات در جهت تأمين رفاه زائران خانه خدا، عتبات و اماكن مذهبى داخل و خارج كشور و توجه به روابط مذهبى با ساير كشورهاى مسلمان و مجامع اسلامى و بين المللى از طريق برنامه ريزيهاى لازم.

* وظايف اساسى:

وظايف محورى سازمان عبارتند از:

برنامه ريزى بر اساس زمانبندى مطلوب در زمينه ثبت نام، انتخاب، اعزام، تغذيه، اسكان و تهيه و تأمين ساير امور رفاهى، بهداشتى و خدماتى متقاضيان تشرف به حج- عمره- عتبات مقدسه در عراق، سوريه و ساير كشورهاى اسلامى.

برنامه ريزى و پيش بينى هاى لازم در خصوص تشويق و ترغيب و نظارت بر ايجاد زائرسرا و هتل در شهرهاى مبادى ورودى و خروجى زائران.

ايجاد دفاتر نمايندگى حج و زيارت در كشورهاى اسلامى.

به كار گيرى منابع مالى در اختيار امور حج و زيارت در زمينه تهيه و اجراى طرحها و پروژه هاى اقتصادى از طريق مشاركت و سرمايه گذارى در داخل و خارج از كشور.

ايجاد هماهنگى با ساير دستگاههايى كه فعاليت آنان به نحوى در ارتباط با حج زيارت مى باشد.

بررسى راههاى ممكن جهت استفاده از بخش غير دولتى در كليه زمينه هاى فوق.

تشكيلات

متعاقب اجراى اوامر مقام معظم رهبرى در سال 1370، سازمان حج و زيارت در زير مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، در يك تشكيلات تخصصى، متولى امور اجرايى حج و زيارت گرديد. شايان ذكر است كه حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت، نظارت عاليه بر كليه امور حج و زيارت، همچنين انجام امور فرهنگى، سياسى و آموزشى حج را عهده دار است. ضمناً در كليه امور اجرايى، سازمان به نحو مقتضى از نيروهاى بالقوه

ص: 173

سرپرستان كاروانها در چارچوب مشاركت مردمى، همواره استفاده لازم را داشته است. هم اكنون نيز از حيث تشكيلاتى پس از استقلال سازمان و انتزاع از اوقاف، نسبت به سازماندهى مناسب تشكيلات مركزى و ادارات استانها اقدام شده و فعاليتها در سطح كشور گسترش يافته، و در خارج از كشور نيز دفاتر نمايندگى سازمان در عربستان و سوريه به نحو مطلوبى به فعاليت اشتغال دارند. (1) طرحهاى اجرايى- مطالعاتى

نظارت، هدايت و اداره امور مربوط به حج و زيارت و هيأتهاى سرپرستى و راهنمايان و ايجاد تأسيسات و ارائه خدمات در جهت تأمين رفاه زائران خانه خدا، عتبات عاليات از طريق برنامه ريزيهاى لازم و تحكيم مبانى ارزشهاى اسلامى؛ از جمله مسؤوليتهاى خطيرى است كه در خارج از مرزهاى كشور به عهده سازمان حج و زيارت نهاده شده و اين سازمان را مكلّف و متعهّد به اجراى بهينه وظايف محوّله نموده تا بتواند در برقرارى تسهيلات لازم جهت اداى هر چه شايسته تر فرايند عمليات حج و زيارت اقدام نمايد.

طرحها و برنامه ها:

بنابر آنچه كه ذكر شد، رسالتهاى محورى، سازمان را بر آن داشته تا در نيل به اهداف، با بهره گيرى از تكنولوژى اطلاعات و ساختار سيستمى مديريت نوين، فصلى جديد در ساخت كار مديريت برنامه ريزى- اجرايى سازمان ايجاد نمايد؛ بر اين مبنا، سازمان به عنوان يك سيستم باز، با مجموعه اى از زير سيستمها مورد توجه قرار گرفته، كه در عين استقلال اجرايى ارتباطات پيوسته و سيستماتيك در راستاى افزايش كارايى و مطلوبيت فعاليت ها اجزاى آن را به هم پيوند مى دهد.

اين زير سيستمها عبارتند از:

ثبت نام اسكان

صدور گذرنامه و اخذ رواديد تغذيه

حمل و نقل بهداشت و درمان

هر يك از اين اجزاء سيستمى، طيف وسيعى از فعاليتهاى محورى و راهبردى را شامل


1- منابع: الف: روند شكل گيرى و فعاليتهاى سازمان حج و زيارت، 1372 ب: مجموعه اهداف و وظايف و پستهاى سازمانى حوزه مركزى سازمان حج و زيارت، از انتشارات سازمان امور ادارى و استخدامى كشور، 1371

ص: 174

مى شوند. با اجراى طرحهاى جديد بر مبناى مطالعات پايه، سازماندهى تشكيلاتى و ساماندهى اجرايى، به تدريج از فضاى تجربى و سنتى به فضاى مديريت علمى تغيير مى يابد؛ چرا كه حج و زيارت به اعتبار اعتقادى و ملّى نظام جمهورى اسلامى، به هنگامه برگزارى فريضه حج، در شايسته ترين حالت، بين ملل اسلامى انديشه دارد. لذا لازمه ساماندهى و بهسازى امور حج و زيارت و ايجاد حالت تداوم پويا در روند توسعه خدمات رسانى به زائران، با ارائه طرحها و برنامه هاى جامع و اثر بخش مى باشد. بر اين اساس ذيلًا مرورى خواهيم داشت بر طرحها ومطالعات انجام شده ودر دست انجام ودر دستور كار سازمان:

الف. طرحها و مطالعات انجام شده:

1- ارزيابى شيوه هاى خدمات رسانى در حج، 1373

هدف: تعيين نقاط قوّت و ضعف شيوه موجود خدمات رسانى حج و سپس دريافت راههاى بهينه سازى آن.

2- بررسى عمليات حج و پيشنهاد ساختار بهينه اجراى حج، 1374

هدف: آگاهى از اثرات مثبت و منفى فرايند واگذارى بخشهايى از كار اجرايى حج به بخش خصوصى.

3- بهداشت سفر حج، 1373

هدف: كاهش ابتلاى حجاج به بيمارى، با آشنا ساختن آنها به موازين بهداشتى و نهايتاً كاهش حجم كارى پزشكان و ساير اعضاى محترم هيأت پزشكى حج.

4- تحليلى بر ميزان تقاضاى سفر به زيارت عمره در استان اصفهان، 1373.

هدف: ارائه تحليلى از ميزان تقاضاى سفر به عمره در استان اصفهان و تعيين بعضى از علل و عوامل كه بر روى ميزان تقاضاى عزيمت به عمره اثر داشته اند.

5- تجزيه و تحليل مقدماتى از چگونگى اعزام زائران به عتبات عاليه.

هدف: تحليلى بر چگونگى اعزام زائران به عتبات عاليه، با ارائه روشهاى مختلف اعزام، تهيه مسكن و مواد غذايى.

6- چشم اندازى بر تشكيل گروههاى بزرگ، 1373.

هدف: بازنگرى در شيوه اعزام زائران و ايجاد تغييرات بنيادى.

ص: 175

7- حجّ تمتّعِ دولتى، خصوصى و دولتى- خصوصى، 1372.

هدف: تحقيق و مطالعه گزينه هاى مديريت اجرايى حج به منظور رسيدن به مطلوبترين شيوه اى كه مى تواند نتايج پربارى را جهت هر چه بهتر برگزار كردن اين مهم همراه داشته باشد.

8- شماى كلى طرح تحقيق و بازنگرى در شيوه تغذيه حجاج، 1373.

هدف: ايجاد تحوّل در تغذيه حجاج، همگام با پيشرفتهاى علمى و تكنولوژى جهان معاصر و استفاده بهينه از امكانات و نيروها.

9- طرح تحقيق پيرامون: روشهاى انجام كار در سازمان حج و زيارت، 1371.

هدف: تجزيه و تحليل خطمشى ها و روشهاى انجام كار در سازمان.

10- طرح تمركز سازماندهىِ اثاثيه كاروانهاى حج، 1372.

هدف: نوسازى اثاثيه كاروانهاى حج، استاندارد نمودن آنها، ارتقاء سطح بهداشت از طريق حذف ظروف غير بهداشتى قبلى و تدوين روشهاى مناسب به منظور تأمين نظارت سازمان بر كم و كيف اثاثيه و ايجاد تسهيلات و رفع محدوديتها براى مديران جديد در فراهم آوردن و كاهش هزينه هاى حمل و نقل و ...

11- طرح تأسيس شركت حمل و نقل زائران، 1372.

هدف: تشكيل شركت حمل و نقل هوايى با سرمايه سازمان و سهامدارى نيروهاى متخصص و استفاده از امكانات خارجى با اجاره هواپيما در شروع كار به منظور خدمات رسانى حمل و نقل به متقاضيان.

12- طرح چند نرخى كردن سفرهاى زيارتى؛ عمره مفرده و سوريه، 1371.

هدف: كاهش حجم زياد اعتراضات و شكايات زائران و بهبود شيوه كار.

13- طرح جامع تغيير ساختار هيأت پزشكى حج، 1374.

هدف: افزايش بهره ورى در سيستم ارائه خدمات پزشكى و پيراپزشكى به زائران بيت اللَّه الحرام.

14- طرح بررسى و تحليل آمارى از ثبت نام كنندگان عمره سال 1373.

اهداف:

مقايسه آمار شركت كنندگان در قرعه كشى عمره سال 1373 سنددار و بدون سند به

ص: 176

تفكيك استانهاى مختلف.

مقايسه آمار كلّ شركت كنندگان در قرعه كشى عمره سال 1373 به تفكيك استانهاى مختلف.

بررسى و تحليل بعضى عوامل مؤثر بر روى تغييرات تقاضاى انجام عمره در استانهاى مختلف.

15- طرح منطقه اى كردن فعاليتهاى حج و زيارت از ديدگاه مالى، 1373.

هدف: برنامه ريزى و كنترل منابع مالى به منظور بهره بردارى بيشتر از امكانات مالى و افزايش كارايى سازمان.

16- مطالعه و بررسى روشهاى اجرايى بهينه امور حج، با توجه به سياست هاى آزاد سازى و خصوصى سازى، 1372.

هدف: بررسى اثرات «آزاد سازى» و «خصوصى سازى» در اعزام حجاج و «شقوق مختلف اعزام حجاج» شامل روش عامليت متمركز و دولتى، خصوصى سازى يكباره و خصوصى سازى تدريجى، و روش مختلف يا تسهيمى.

17- مديريت پى گيرى فرامين در سازمان حج، 1374.

هدف: ارائه مدلى از چرخه منظم «كار- اجرا» و برنامه ريزى كانون كنترل و ارزيابى تحليلى كاركردها.

18- نگرشى بر چگونگى سير تحول تأمين مسكن حجاج (قبل و بعد از انقلاب)، 1373.

هدف: تعيين تحوّلات ادوارى چگونگى تأمين مسكن حجاج و شناخت روند توسعه.

ب. طرحها و مطالعات در دست انجام:

1- پروژه استطاعت مالى، 1374.

هدف: فراگرد آوردن اطلاعات پايه، جهت تدوين برنامه هاى اجرايى در چشم اندازهاى زمانى حال و آينده با كاربست اصول و مبانى معتبر تحقيق و پژوهش حول مبانى فقهى به عنوان شاخص اصلى برنامه ريزى- اجرايى در رسيدن به حجم آمارى قابليتها و توانهاى بالقوه سازمانى، مستند و قابل استدلال.

ص: 177

2- طرح «تداوم آموزش مديران و عوامل خدماتى كاروانها»، 1374.

هدف: اجراى برنامه هاى آموزشى كارساز و اثر بخش به منظور افزايش كارايى درونى و برونى مديران و معاونان كاروانها، با آشنا سازى دقيق گروه مورد آموزش با مبانى فقهى، سياسى، اخلاقى و معارف حج و اصول و فنونى كه در اين راستا صحت و اعتبار آنها به تدريج در ميدان عمل به اثبات رسيده است.

3- پروژه طرح و اجراى نظامهاى حسابدارى مالى در بهاى تمام شده، 1373.

هدف: رفع نارساييها و كمبودها در زمينه هاى مختلف سيستمهاى حسابدارى مالى، ايجاد تغييرات و اصلاحات اساسى در سيستمهاى فعلى حسابدارى و سيستمهاى مرتبط و ارائه نظامهاى حسابدارى مالى و صنعتى سازمان.

4- مرورى بر چگونگى حمل و نقل حجاج (قبل و بعد از انقلاب)، 1374.

هدف: نگرشى بر فرايند كار با درونه اى فشرده به منظور مقايسه سير تحوّلات حمل و نقل زائران تا كنون.

5- نگرشى بر فعاليتهاى امداد گمشدگان در دهه اخير، 1374.

هدف: فراگرد آوردن اطلاعات موجود پيرامون فعاليت امداد گمشدگان از اذهان كارگزاران و رسيدن به مناسب ترين ساختار كارىِ پيش بينى شده با طرح مناسب ترين شبكه مديريتى و ارائه چند سناريو.

ج. طرحها و مطالعات در دستور كار:

1- طرح جامع مطالعات بهسازى امور حج و زيارت، مشتمل بر پروژه هاى:

پروژه مطالعات سيستميك حج و زيارت.

پروژه مقررات و استانداردهاى عملياتى.

پروژه امكان سنجى بسط و گسترش فعاليتهاى سازمان در خصوص اماكن مقدسه داخل و خارج كشور.

پروژه امكان سنجى شركت در فعاليتهاى اقتصادى كشور، بر مبناى توان و استعدادهاى بالقوه سازمان.

سنتز پروژه هاى چهارگانه.

ص: 178

هدف: رسيدن به فضاى بهينه مديريت استراتژيكِ واحدهاى سرويس دهنده، بررسى ابعاد نيازهاى متقاضيان ونحوه برخورد با اين نيازها، طراحى نحوه ارائه خدمات- ابعاد استراتژيك خدمات و نحوه اندازه گيرى آنها، مديريت شكايات و كنترل انتظارات و نهايتاً دستيابى به بهترين سيستمهاى خدماتى در مواجهه سرويس دهنده و سرويس گيرنده (انسان در مقابل انسان) و به عبارتى بهبود سيستمهاى عملياتى به منظور بهينه سازى عوامل سه گانه زمان، هزينه و كيفيت دستيابى به اهداف بر اساس امكانات، محدوديتها، نيازها و اولويتها، با ارائه مدل رياضى- گرافيكى.

2- تأسيس مركز «ديدارى- شنيدارى حج و زيارت» با بخشهاى:

موزه و نمايشگاه حج و زيارت.

كتابخانه تخصصى.

بانك اطلاعات.

هدف: تمركز، ساماندهى و نظام بخشى به گنجينه فرهنگ حج و زيارت و يادمانهاى پراكنده، در معرفى و عرضه داشت عمق اثرات فرهنگ حج و زيارت در جامعه ايران اسلامى از آغاز ورود اسلام به گستره ايران زمين تاكنون.

پى نوشتها:

ص: 179

از نگاهى ديگر

ص: 180

آشنايى با فتاواى وهّابيان

و برخى گزارشهاى انتشار يافته در مطبوعات آن كشور

در اين مقاله ديدگاههاى فقهى، كلامى، سياسى و ... فقيهان و مسؤولان عربستان گزارش شده است، قضاوت ديدگاههاى فقيهان و گاه متناقض بودن آن جالب توجه است. تكيه ناهوشمندانه و سطحى نگرانه فقيهان آن ديار بر «بدعت» و هر چيز نو را با تيغ «بدعت» گردن زدن شگفت انگيز است. اين گونه گزارشها در بر نمودن و منع فرهنگى و سياسى آن ديار سودمند تواند بود.

شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه آل شيخ نايب مفتى كلّ سعودى، در پاسخ اين پرسش كه: اگر در كنار قبر ميتى دو ركعت نماز بخوانيم و در نماز براى ميت دعا كنيم، حكمش چيست؟ مى گويد:

نماز در گورستان جايز نيست و از نشانه هاى شرك است. تنها نماز ميت است كه مى شود در كنار قبر خواند.

(هفته نامه «المسلمون» شماره 614، مورخ 27 جمادى الاخر، 1417 برابر با 18/ 8/ 1375)

*** مصطفى مشهور رهبر اخوان المسلمين: «زيارت قبور به همان كيفيتى كه در اسلام وارد شده، سنتى است مشروع، ليكن كمك خواستن از مردگان و صدازدن

ص: 181

آنها بدين منظور و درخواستِ برآوردن حاجت از آنان، از نزديك يا دور، يا نذر براى آنها و ساختن قبور آنان و ... اينها همه از گناهان بزرگى است كه بايد با آن جنگيد و اصلًا اينها قابل توجيه نيست ... [!]»

*** قاهره- سليمان قناوى:

* حسنى مبارك رييس جمهور مصر طى حكمى دكتر نصر فريد محمّد واصل رييس دانشكده «شريعت منصوره» را به عنوان مفتى مصر منصوب كرد. دكتر واصل 59 سال دارد و مدرّس فقه مقارن است. از ماه مارس گذشته- با تعيين مفتى مصر، دكتر محمّد سيد طنطاوى به عنوان شيخ ازهر پس از درگذشت شيخ جادالحق على جادالحق- منصب مفتى خالى بود و تأخير در تعيين مفتى، به تعطيلى تنفيذ بسيارى از احكام اعدام انجاميد، كه طبق قانون تصديق مفتى را مى خواهد؛ چنانكه براى اعلام رؤيت هلال، به ويژه در ماه مبارك رمضان، وجود مفتى ضرورت دارد. (هفته نامه «المسلمون» شماره 615 مورخ 4 رجب 1417 برابر با 25/ 8/ 75)

* 45 مركز سخن پراكنى با 28 زبان و لهجه گوناگون در سطح جهان، براى مشوّه كردن چهره اسلام فعاليت دارند.

(هفته نامه «المسلمون» شماره 615 مورخ 4 رجب 1417 برابر با 25/ 8/ 75)

**** شيخ صالح بن محمداللحيدان رييس ديوان عالى سعودى: پروردگار ما- جلّ وعلا- در آسمان است و در مقامى بلند. و او بلند مرتبه و ستوده است. و او فوق زمين است و كرسى او- جلّ و علا- همه آسمانها و زمين را فراگرفته است. اين كه بعضى مى گويند: «او در هر مكانى وجود دارد»، سخنى است كفر آميز ... چرا كه معناى اين جمله (خدا همه جا هست) دگرگونى و تحول است و خدا منزّه از دگرگونى است. پس اين، سخن زشتى است كه مقصود گوينده آن نفى وجود خدا است- چونكه اينها مى گويند: «خدا همه جا هست» و ديگران مى گويند «خدا نه خارج اشياء است و نه داخل آنها، نه بالا و نه پايين، نه راست و نه چپ» و اين رساترين نفى است [!]

(هفته نامه «المسلمون» شماره 617، مورخ 18 رجب 1417 برابر با 9/ 9/ 75)

ملاحظه: اگر كسى بگويد خدا در آسمان است و در زمين نيست خدا را محدود كرده و اين نقصى است كه خداوند منزه از آن است. و خداوند در عين حال كه

ص: 182

به هيچ مكانى نياز ندارد، در همه جا هست و هيچ جا و مكانى بدون حضور خدا، وجود ندارد. قرآن كريم مى فرمايد: «هُوَ اللَّهُ في السَّمواتِ وفي الأرضِ»؛ «او خداست در آسمانها و زمين» (انعام: 3)، و در آيه ديگر مى فرمايد: «وهُوَ الذي في السماءِ الهٌ وفي الأرضِ اله»؛ «او كسى است كه در آسمان خدا است و در زمين خدا است» (زخرف: 84). و در آيه ديگر: «أينَما تولّوا فثمَّ وجهُ اللَّهِ»؛ «به هر طرف رو كنيد خدا آنجا است» (بقره: 115).

**** شيخ محمّد صالح العثيمين عضو هيأت كبار العلماى سعودى: بلند كردن دستها به طرف آسمان را از شروط اجابت دعا ذكر كرد و گفت: علّت آن اين است كه خداوند تعالى در آسمان است و بالاى عرش [!] آنگاه حديثى به پيامبر- ص- نسبت داده مبنى بر اين كه: «خداوند تعالى در شب عرفه به آسمان دنيا فرود آمده و در برابر فرشتگان به وقوف كنندگان در عرفات مباهات مى كند» [!]

(هفته نامه «المسلمون» شماره 618، مورخ 25 رجب 1417 برابر با 16/ 9/ 75)

**** شيخ صالح بن فوزان عضو هيأت كبار العلماى سعودى: بالا بردن دستها براى دعا بعد از نماز واجب، از پيامبر- ص- نقل نشده و سزاوار نيست بلكه بدعت است و اما بعد از نماز مستحبى و يا براى دعا در موارد ديگر اشكالى ندارد.

قنوت در نماز، هنگامى است كه بلاى شديدى از قبيل تسلط دشمن، مرض فراگير، وبا، غير طاعون- و امثال اينها بر مسلمانان وارد شود كه در همه نمازهاى پنجگانه مى شود قنوت خواند و پس از رفع بلا، ديگر قنوت هم برداشته مى شود.

(هفته نامه «المسلمون» شماره 618، مورخ 25 رجب 1417 برابر با 16/ 9/ 75)

*** نماز جماعت و نماز فرادى

شيخ محمّد بن صالح العثيمين عضو هيأت كبار العلماى سعودى: فتواى داراى رجحان اين است كه «نماز جماعت» يك واجب عينى است و بر يكايك مسلمانان واجب است و هر كس كه توان شركت در نماز جماعت را دارد، اگر به تنهايى نماز بخواند گنهكار است ولى نماز او صحيح مى باشد. گر چه ابن تيميه گفته است كه نماز چنين شخصى باطل است ولى حديث ابن عمر و ابوهريره دلالت دارد بر اين كه نماز

ص: 183

فرادى ارزش (فضل) دارد. و هرگاه در نماز ارزش باشد معلوم مى شود كه صحيح است زيرا فضل (ارزش) ثمره صحت است.

بنابراين فتواى برتر همانست كه در بالا گفته شد.

*** شب معراج و نظر مفتى سعودى:

شيخ عبدالعزيز بن باز مفتى كلّ سعودى: درباره «تعيين شب معراج»، در احاديثِ صحيح چيزى نيامده كه در ماه رجب است يا در غير ماه رجب و آنچه در تعيين آن وارد شده، به عنوان حديثى از پيامبر- ص- ثابت نشده است و اگر آن شب مشخص هم باشد جايز نيست كه مسلمانان عباداتى را به آن شب اختصاص دهند يا مجالس و محافلى بدين مناسبت برپا كنند. و اگر احترام و تعظيم چنين شبى جزو دين بود خود رسول خدا- ص- يا اصحاب آن حضرت از آن غفلت نمى كردند بنابراين، اين كارها كه در بسيارى از جاها بدين مناسبت انجام مى شود بدعت است و ضلالت و حرام [!]

ملاحظه:

اولًا: لازم نيست حديثى كه به پيامبر- ص- نسبت داده مى شود حتماً از طريق عامه و در كتب آنها باشد، بلكه اگر سخنى از يكى از عترت طاهره و اهل بيت حضرت رسول- ص- نقل شد و به اثبات رسيد، با توجه به اين كه آنها جز سخن رسول خدا- ص- چيزى را به عنوان دين بيان نمى كنند همين كافى است كه سخن آنها را سخن خود حضرت رسول- ص- بدانيم.

ثانياً: اگر پيامبر- ص- خودش براى تولد خود و شب معراج و شب مبعثش محفلى برپا نكرد، اين دليل بر حرمت تجمع و گردهمايى مسلمانان براى بيان اين موهبتهاى الهى نسبت به آن بزرگوار نمى شود. و اگر تنها با عدم انجام اين امور توسط رسول خدا- ص- كسى بخواهد آنها را حرام بداند پس بايد بسيارى از امور كه امروزه به وجود آمده و در زمان رسول خدا- ص- نبوده حرام باشد؛ از قبيل راديو و تلويزيون، اتومبيل، و نماز خواندن در بلندگو و ...!

بنابراين، هيچ دليلى بر تحريم جشن و احتفال بدين مناسبتها نيست بلكه به عنوان تعظيم شعائر الهى كارى است مثبت و پسنديده.

بوسيدن قرآن كريم

شيخ عبدالعزيز بن باز مفتى كلّ سعودى: در پاسخ اين پرسش كه حكم

ص: 184

بوسيدن مصحف شريف (قرآن كريم) پس از خواندن آن، يا هنگامى كه اشتباهاً از دست به زمين مى افتد، چيست؟ گفت: هيچ مانعى ندارد و تعظيم قرآن كريم هيچ اشكالى ندارد و ليكن سنت نيست. در خبر است كه صحابى جليل شيبة بن ابى جهل مصحف را مى بوسيد و مى گفت: اين، كلام پروردگار من است. (روزنامه عكاظ، شماره 11080، مورخ 3 شعبان 1417، برابر با 23/ 9/ 1375)

*** امامان معصوم، حجتهاى خداوند:

دكتر عبداللَّه بن عبدالمحسن تركى وزير امور اسلامى و اوقاف و تبليغ و ارشاد در عربستان سعودى: يكى از آداب برخورد با مسائل اخلاقى بين علما اين است كه شخصِ مخالف، به انكار و رد رأى مقابل و ضدّيت با گوينده آن مبادرت ننمايد و لازم است كه قبل از آن به طور دقيق موضوع بحث و منشأ و علت و دليل و مستند آن رأى را بررسى كند. وى اضافه كرد كه به هيچ بشرى، جز پيامبران، نبايد اعتماد كرد و با اين بيان كه آنها معصوم و حجت خدا بر خلق هستند، گفتارها و نوشتارهايشان را كافى دانسته و به سراغ كتاب و سنت و نظر و اجتهاد، در تطبيق آن دو، بر وقايع جديد زندگى مسلمانان نرويم.

وى همگان را به پيروى از قرآن كريم و سنت پيامبر- ص- دعوت كرد و تأكيد نمود كه «قرآن و سنت» انسان را از هر گمراهى و انحراف و خطايى مصون مى دارند و هر سخنى كه با آن دو ضد باشد مردود است. وى در پايان متذكر شد كه پس از رسول خدا- ص- كه ما را در مسيرى روشن قرار داد كه شبش همچون روز مى درخشد، هيچ انسان مشخّصى حجت نيست و هر كس از اين مسير خارج شود به هلاكت خواهد رسيد [!]

(روزنامه الرياض، شماره 10402، مورخ 6 شعبان 1417، برابر با 26/ 9/ 1375)

*** كمك به مساجد

رييس رابطة العالم الاسلامى دكتر عبداللَّه بن صالح عبيد: عربستان سعودى چندين سال است كه هر سال بيست مليون ريال سعودى براى امور مساجد هزينه كرده و در اختيار صندوق مساجد رابطة العالم الاسلامى مى گذارد.

(روزنامه الرياض، شماره 10403، مورخ 7 شعبان 1417، برابر با 27/ 9/ 1375)

ص: 185

نظرة النعيم في مكارم الرسول الكريم

اخيراً مركز انتشاراتى «دار الوسيلةالسعوديه» در مكه مكرمه، دايرة المعارفى با اين عنوان در 12 جلد بزرگ تهيه نموده و به زودى آن را از شبكه اينترنت عرضه خواهد كرد.

اين مجموعه در مدت 7 سال پياپى به كوشش بيش از 40 نفر از متخصّصان در علوم فقه، حديث، تربيت اسلامى، و لغت عرب، زير نظر شيخ صالح بن عبداللَّه بن حميد امام خطيب حرم مكى و عبدالرحمن بن ملوح مدير «دار الوسيله» تهيه شده است. اين دائرة المعارف 12 جلدى، داراى 6000 صفحه بزرگ و در بردارنده 360 موضوع و شامل صفات پسنديده اى است كه پيامبر- ص- بدان امر فرموده و نيز صفات ناپسندى كه در كتاب و سنت از آن نهى شده است.

(روزنامه الشرق الأوسط، شماره 6598، مورخ 11 شعبان 1417، برابر با 1/ 10/ 1375)

*** شب نيمه شعبان و نظر مفتى مصر

دكتر نصر فريد محمد واصل مفتى مصر: از حوادث بزرگى كه در ماه شعبان رخ داده، تحويل قبله در نماز، از بيت المقدس به طرف كعبه مشرفه است و از فضيلتهاى ماه شعبان مى توان حقيقتى را گفت كه درباره شب نيمه شعبان از رسول خدا- ص- نقل شده كه فرمودند: «خداوند در شب نيمه شعبان به همه بندگانش نظرى مى افكند و همه را- جز مشركان و معاندان- مى بخشد و مى آمرزد» و احاديث شريف ديگرى نيز داريم كه اين معنا را تأكيد مى كند و تمام اين فضيلت و علوّ شأن شب نيمه ماه شعبان را بيان مى نمايد و بهترين كارى كه وسيله تقرب به خدا است در اين شبى كه شاهد تغيير قبله از مسجدالأقصى به كعبه مكرمه بوده، احياى به نماز، تلاوت قرآن، و دعا و تسبيح و استغفار و انواع ذكر است؛ چونكه در اين شب مبارك رحمتهاى ربانى نازل شده و حاجات برآورده خواهد شد.

و اين حقيقتى است كه بيهقى از رسول خدا- ص- نقل نموده: «در شب نيمه شعبان خداوند به بندگانش عنايت نموده، آمرزش خواهان را مى آمرزد و رحمت خواهان را مشمول رحمت خود مى گرداند و كينه توزان را به حال خود وا مى نهد.»

(روزنامه الشرق الأوسط، شماره 6600، مورخ 13 شعبان 1417، برابر با 3/ 10/ 1375)

ص: 186

تحفيظ القرآن الكريم

مدير «جمعيت خيريه تحفيظ القرآن الكريم» منطقه جده: كسانى كه امسال افتخار حفظ كل قرآن كريم نصيبشان شده بيش از 190 نفر مى باشند. وى افزود:

جمعيت خيريه تحفيظ القرآن الكريم كه در سال 1396 ه. ق. با 500 دانشجو تأسيس شد و هم اكنون پس از 20 سال سابقه، حدود 30000 دانشجوى پسر و دختر دارد و گروههاى درسى به 12000 گروه رسيده كه در 500 مسجد كوچك و بزرگ در منطقه جده و روستاهاى تابعه، به حفظ قرآن كريم مشغولند. افزون بر اين 54 مدرسه حفظ قرآن كريم ويژه دختران وجود دارد و در ايام فراغت تابستان هم 17 مركز براى پركردن اوقات فراغت دانش آموزان بدين كار شايسته اشتغال دارند.

(هفته نامه عكاظ، شماره 11090، مورخ 13 شعبان 1417، برابر با 3/ 10/ 75)

*** رمى جمرات در روزهاى 11 و 12 (ذوالحجه)

محمّد بن صالح بن عثيمين عضو هيأت كبار العلماى سعودى: رمى جمرات در روزهاى 11 و 12 و 13 جايز نيست مگر بعد از زوال، و رمى قبل از ظهر در اين روزها قبول نيست؛ چرا كه پيامبر- ص- فرمود:

«من عمل عملًا ليس عليه أمرنا فهو ردّ.»

(روزنامه الرياض، شماره 10406، مورخ 10 شعبان 1417، برابر با 30/ 9/ 75)

*** عصمت انبيا

محمّد بن صالح بن عثيمين در پاسخ به اين پرسش كه آيا پيامبران فقط در تشريع معصومند يا در همه امور، مى گويد:

انبيا و رسولان هنگامى كه وحى خدا را بيان مى كنند، از هر خطا و لغزشى كه مخلّ به راستى و امانتدارى باشد، مصون و معصومند و اما در آنجا كه خود به اجتهاد مى پردازند، ممكن است اشتباه كنند، چنانكه نوح- ع- از خدا خواست فرزندش را نجات دهد و خداى سبحان فرمود: «إنّه ليسَ مِن أهلِكَ إنّهُ عَملٌ غيرُ صالحٍ فلا تَسألنَ ما ليس لكَ به علم، إنّي أعظُكَ أن تكونَ منَ الجاهلين» و رسول خدا- ص- از روى اجتهاد، حلال خدا را براى خود حرام كرده بود كه خداى متعال فرمود: «يا أيّها النبيّ لِمَ تُحَرِّم ما أحلَّ اللَّه لكَ تَبتَغي مرضاتِ أزواجك و اللَّهُ غفورٌ رحيمٌ قد فرض اللَّه لكم تحلّة أيمانِكُم ...» و آن حضرت- ص- در

ص: 187

جهاد، نسبت به گروهى كه از او اجازه خواسته بودند، گذشت نمود. خداوند تبارك و تعالى فرمود: «عفى اللَّهُ عنكَ لِمَ أذنتَ لهم حتّى يتبيّن لك الذين صَدَقوا و تَعلَمَ الكاذبين» ليكن پيامبران از اصرار بر خطا و باقى ماندن بر خطا مصونند؛ يعنى هر گاه در اجتهادشان مرتكب خطايى شدند، خداوند ناگزير آنان را از استمرار بر خطا حفظ مى كند، به خلاف غير ايشان كه از اين حيث معصوم نيستند.

اتهام «نسيان» به پيامبر خدا- ص-

محمّد بن صالح بن عثيمين هنگامى كه از مقصود خداى متعال در آيه شريفه:

«سَنُقرؤُك فلا تنسى» سؤال مى شود، مى گويد: از ظاهر آيه معلوم است كه خداى سبحان به پيامبرش وعده مى دهد كه قرآن را بر او مى خواند و به او توانايى قرائت آن را مى دهد و او قرآن را فراموش نخواهد كرد و مراد اين است كه تو قرآن را به طور دائم فراموش نخواهى كرد. و اما فراموشى در برخى آيات براى آن حضرت پيش آمده [!] وليكن بعداً با شنيدن از ديگرى يا به نحوى آيات فراموش شده را به ياد آوردند [!] بدين جهت در قرآن فرموده است: «سَنُقرؤُكَ فلا تنسى إلّا ماشاءَاللَّهُ إنّهُ يعلمُ الجَهرَ وما يخفى».

مساجد و ائمه جماعات در عربستان

در عربستان سعودى بيش از پنجاه هزار مسجد بزرگ و كوچك در مناطق 13 گانه كشور وجود دارد كه همگى زير نظر «وزارت امور اسلامى، اوقاف و تبليغ و ارشاد» هستند و مرتبطين به اين مساجد (امام جماعت، خطيب، مؤذن، خادم) همگى از طرف همين وزارتخانه، منصوب مى شوند و در مساجدى كه خطابه، موعظه و درس احكام و غير آن برگزار مى گردد، با اشراف و برنامه ريزى وزارت مزبور است.

(روزنامه الشرق الأوسط، شماره 660، مورخ 14 شعبان 1417، برابر با 4/ 10/ 75)

*** دعاى دسته جمعى:

شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز مفتى كل سعودى: ذكر گفتن با صداى بلند پس از نمازهاى پنجگانه و بعد از سلام نماز جمعه سنت است، چونكه از حديث ابن عباس كه در صحيحين آمده، استفاده مى شود كه بلند كردن صدا به ذكر، بعد از نمازهاى واجب در نماز رسول خدا- ص- بوده است. اما دسته جمعى ذكر گفتن به طورى كه همه يك صدا ذكر بگويند، اين،

ص: 188

اصلى ندارد بلكه بدعت است و مشروع همان است كه همگى ذكر بگويند، بدون اينكه قصد همخوانى داشته باشند [!]

(هفته نامه العالم الاسلامى، شماره 1485، مورخ 6 شعبان 1417، برابر با 26/ 9/ 75)

*** مناجات مؤذن در پايان اذان

شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز مفتى كل سعودى: اگر مؤذن در پايان اذان با صداى آهسته دعا كند، كارى است مشروع، ولى اگر با صداى بلند- همچون اذان- دعا كند، اين يك بدعت است؛ زيرا تصوّر مى شود آن هم جزو اذان است و زيادى در اذان هم جايز نيست و آخر اذان كلمه «لا اله الّا اللَّه» است و جايز نيست اضافه بر آن، و اگر كار خيرى بود گذشتگان صالح بر اين كار سبقت مى گرفتند و پيامبر- ص- به امّتش تعليم مى داد و براى آنها تشريع مى نمود و در حديث عايشه وارد شده كه پيامبر- ص- فرمود: «مَن عَمِلَ عَمَلًا ليس عليه أمرنا فهو رَدّ».

(هفته نامه العالم الاسلامى، شماره 1485، مورخ 6 شعبان 1417، برابر با 26/ 9/ 75)

طولانى نمودن آخرين سجده نماز

شيخ عبدالعزيز بن باز مفتى كلّ سعودى: طولانى كردن سجده آخر نماز، عملى است نامشروع بلكه بدعت است و خلاف سنّت و مؤذن بايد نمازش همچون نماز رسول خدا- ص- معتدل باشد. خداوند مى فرمايد: «لَقَد كانَ لَكُم في رسولِ اللَّهِ أُسوةٌ حَسَنة» و خود رسول اكرم- ص- فرمود: «صَلّوا كما رأيتموُني أُصلّي» و آن حضرت سجده اخيرش طولانى تر نبود بلكه مناسب با سجده هاى ركعتهاى ديگر بود.

(هفته نامه «المسلمون»، شماره 620، مورخ 10 شعبان برابر با 30/ 9/ 75)

*** حقيقت سلفيت

شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز مفتى كلّ سعودى در پاسخ به اين سؤال كه:

آيا صحيح است كه فقط حنبلى ها، سلفى هستند و اصلًا حقيقت سلفيت چيست؟

مى گويد: اين سخن صحيح نيست، بلكه سلف صالح همان صحابه بودند و هر كس از تابعين و اتباع تابعين به راه آنها رفتند، چه حنيفه، مالكيه، شافعيه، حنابله و چه غير آنها كه راه حق پيمودند و در باب توحيد،

ص: 189

اسماء و صفات و در تمام امور دين به كتاب و سنت تمسك نمودند.

(هفته نامه المسلمون، شماره 620، مورخ 10 شعبان، برابر با 30/ 9/ 75)

جمع نمودن بين نماز جمعه ونماز عصر

شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه مفتى كلّ عربستان سعودى: جمع نمودن بين نماز عصرنماز جمعه اصلًا جايز نيست؛ چه در باران و چه در غير باران؛ چرا كه از پيامبر خدا- ص- و صحابه آن حضرت- تا جايى كه ما مى دانيم- نقل نشده است و نماز جمعه به نماز ظهر قياس نمى شود و آن يك عبادت مستقل است و عبادات توقيفيه اند و جايز نيست به مجرد رأى، چيزى را در آنها احداث نمود.

(هفته نامه المسلمون، شماره 620، مورخ 10 شعبان، برابر با 30/ 9/ 75)

نيمه شعبان و نظر نايب مفتى سعودى

شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه آل شيخ نايب مفتى كل سعودى: اختصاص دادن روز 15 شعبان به روزه و شب آن را به قيام براى نماز، يك بدعت است و اصلًا در دين بدعت حسنه اى وجود ندارد و هر بدعتى ضلالت است.

(هفته نامه المسلمون، شماره 620، مورخ 10 شعبان، برابر با 30/ 9/ 75)

سفارتخانه هاى سعودى و قرآن كريم

ملك فهد به وزارت امور اسلامى و تبليغات دستور داد كه بيست و يك هزار جلد قرآن مجيد با ترجمه هاى مختلف به برخى از سفارتخانه هاى سعودى و بعضى از مراكز اسلامى خارج از كشور اهدا نمايند.

(روزنامه الرياض، شماره 10414، مورخ 18 شعبان 1417، برابر با 8/ 10/ 75)

قرائت قرآن براى مردگان

شيخ عبداللَّه بن منيع عضو هيأت كبار العلماى سعودى، در پاسخ اين پرسش كه قرائت قرآن در قبرستان براى مردگان چه حكمى دارد و معناى حديث «إقرؤا على مَوتاكم يس» چيست؟ گفت: خداى متعال مى فرمايد: «وأن لَيسَ للإنسانِ إلّاما سعى» و امام شافعى از اين آيه استنباط نموده كه ثواب قرائت به ميت نمى رسد. و از رسول خدا- ص- هم نقل نشده كه بر مردگان قرآنى خوانده باشد. آن حضرت فقط به زيارت آنان مى رفت و براى آنها دعا مى كرد و با زيارت ايشان به ياد آخرت مى افتاد.

و توصيه رسول خدا- ص- به اصحاب همين بوده و صحابه و تابعين و پيشوايان

ص: 190

اسلام و محقّقان هم اين گونه بوده اند.

و اصلًا از رسول اكرم- ص- نرسيده كه سوره فاتحه يا سوره يس و يا ديگر آيات سوره ها را بر مردگان خوانده باشد. و آن بزرگوار فرمود: «عَليكُم بِسُنّتى و سُنّةِ الخُلفاء الرّاشدين المَهديّين مِن بعدي» و فرمود: «من عمل عمَلًا ليس عليه أمرنا فهو ردّ»، و اما استدلال به حديث «اقرؤا على مَوتاكُم يس» باطل است؛ زيرا:

اوّلًا: ابن قطان نسبت به آن قائل به توقف و اضطراب و جهالت شده و دارقطنى آن را حديثى مضطرب الاسناد و مجهول المتن و غير صحيح دانسته است.

ثانياً: قائل به اعتبار اين حديث هم جمع نموده بين اين حديث و ديگر نصوص وارده از رسول خدا- ص- و اكتفاى آن حضرت در زيارت قبور به سلام بر آنها و دعا براى آنها. و در مقام جمع بين احاديث گفته است: اين حديث مربوط است به قرائت سوره يس در هنگام احتضار ميت.

و ابن تيميه قرائت قرآن بر مردگان را بدعت دانسته و قرائت سوره يس را بر محتضر مستحب شمرده است. و در خبر صحيح از ابو حنيفه و مالك رسيده كه قرائت قرآن در گورستان كراهت دارد. و در مسائل ابو داود از احمد بن حنبل نقل شده كه شنيدم از احمد درباره قرائت كنار قبر سؤال شد وى گفت: نه. و سخن امام شافعى هم گذشت كه قرائت قرآن بر ميت ثوابش به وى نخواهد رسيد. واللَّه اعلم.

(هفته نامه المسلمون، شماره 622، مورخ 24 شعبان 1417، برابر با 14/ 10/ 75)

آيا «اول ماه» با محاسبه به اثبات مى رسد؟

شيخ عبداللَّه بن منيع عضو هيأت كبار العلماى سعودى: خداى متعال مى فرمايد: «فَمَن شَهِدَ منكُم الشَّهر فَليَصُمهُ» و مى فرمايد: «يسألونكَ عنِ الأهلّة قُل هيَ مواقيتٌ للنّاسِ والحجّ» و پيامبر- ص- فرمود: «صُومُوا لِرُؤيته وأفطروا لِرؤيته فإن غم عليكم فاكملوا شعبان ثلاثين يوماً» و فرموده: «أنّا أُمة امية لا نكتب ولا نحسب الشهر هكذا وهكذا وهكذا- وعقد الابهام في الثالثة» والشهر هكذا و هكذا و هكذا يعنى 30 روز تمام.

اين نصوص صريحند در اين كه ماه ثابت نمى شود مگر با رؤيت و اگر كسى بخواهد ماه را با حساب اثبات كند، اين نصوص صريح ثابت را طرد كرده است. بيانيه اى هم از طرف هيأت كبار العلماى سعودى صادر شده مبنى بر اين كه در اثبات آغاز و پايان

ص: 191

ماه رمضان واجب است كه به رؤيت ماه اكتفا شود و همه علماى مسلمين و فقيهانشان در قديم و جديد بر اين نظر اتفاق دارند.

وى اضافه مى كند: علماى فلك و دانشمندان نجوم در تمام دنيا- مسلمانان و غير مسلمانان- در توقيت ولادت هلال هيچگونه اختلافى ندارند (ولادت هلال يعنى جدا شدن خورشيد از ماه با جلو افتادن خورشيد از ماه، بدون نظر به اين كه رؤيت هلال بعد از اين جدايى آيا ممكن است يا خير؟) بنابراين، اگر علماى فلك بگويند هلال، قبل از غروب خورشيد متولد نمى شود و شخصى ادعا كند هلال را قبل از اين وقت ديده، اين ادعا را، هم حس و هم عقل تكذيب مى كند.

نامبرده در ادامه مى گويد: اصل توقيت ولادت هلال يك قضيه علمى است كه هيچ اختلاف و بحثى در آن نيست و اما امكان رؤيت هلال بعد از ولادت و اين كه آيا بلافاصله خواهد بود يا با فاصله مشخص و اين فاصله چقدر است؟ اينها مسائلى است كه فلكيان در آنها اختلافات فراوانى دارند و خلاصه كلام اين كه اثبات هلال بايد با رؤيت باشدو رؤيت هم از نظر علمى تكذيب نشود. بر اين اساس، اگر علماى فلك گفتند:

هلال، بعد از ظهر و قبل از غروب خورشيد متولد مى شود وليكن رؤيت هلال به اثبات نرسيد در اين صورت قول آنها و محاسبه شان اعتبارى ندارد، و اگر علماى فلك گفتند: هلال متولّد نمى شود مگر يك ساعت، مثلًا بعد از غروب خورشيد وليكن ادعاى رؤيت هلال قبل از آن وقت شد اين ادعا باطل است و مردود، و اگر علماى فلك گفتند: هلال، قبل از غروب خورشيد متولد مى شود و كسى هم بر رؤيت هلال گواهى داد (گواهى صحيح)، در اين صورت گواهى او معتبر است و اين موردى است كه حساب فلكيان و رؤيت هلال هر دو بر آغاز ماه اتّفاق دارند.

وى در پايان اظهار اميدوارى نموده كه مجلس اعلاى قضاء در مسلكش تجديد نظر كرده و كشور را از انتقادات مكرر در اثبات آغاز و پايان ماه دور نمايد.

(هفته نامه المسلمون، شماره 622، مورخ 24 شعبان 1417، برابر با 14/ 10/ 75)

سكوت در تشييع جنازه!

شيخ صالح بن محمّد الحيدان رييس ديوان عالى كشور و عضو هيأت كبار العلماى سعودى در پاسخ اين سؤال كه:

برخى در تشييع جنازه كلامى را با صداى

ص: 192

بلند تكرار مى كنند، همچون «لا اله الّا اللَّه»، حكمش چيست؟ مى گويد: در تشييع جنازه بايد سكوت حاكم باشد. پيامبر- ص- و اصحاب آن حضرت در تشييع جنازه صداى خود را بلند نمى كردند. بنابراين بايد همراهان جنازه سكوت كرده و در سرنوشت ميت و در سرنوشت خودشان چگونگى و آمادگى شان تفكّر نمايند.

(روزنامه عكاظ، شماره 11100، مورخ 23 شعبان 1417، برابر با 13/ 10/ 75)

قربانى در خانه جديد

از نامبرده سؤال شد كه برخى خانه جديدى تهيه مى كنند و از ترس «جن» هنگام ورود به آن خانه ذبحى مى نمايند حكمش چيست؟ وى مى گويد:

اين شرك است كه كسى در خانه يا در آستانه خانه يا در كنار چشمه آب روان براى استمرار آب آن ذبح انجام دهد، همه اينها شرك است. و اگر ذابح اعتقاد داشته باشد كسانى كه براى آنها ذبح مى كند وى را در برابر آنچه از آن مى ترسد كفايت مى كنند و حمايت مى نمايند، اين همان شركى است كه او را از ملّت اسلام خارج مى سازد. و به طور عام ذبح براى غير خدا شرك اكبر است.

(روزنامه عكاظ، شماره 11100، مورخ 23 شعبان 1417، برابر با 13/ 10/ 75)

نماز در مسجدى كه ضريح دارد

شيخ محمّد صالح بن عيثمين عضو هيأت كبار العلماى سعودى در پاسخ اين پرسش كه: حكم شرع در مورد نماز در مسجدى كه ضريح دارد چيست؟ مى گويد:

ضريح يعنى قبر، مسجدى كه ضريح دارد، اگر مسجد را بر ضريح و قبر ساخته اند، در اين صورت نماز در آن مسجد صحيح نيست چون كه آن مسجدى است كه شرعاً واجب نيست باقى بماند بلكه خراب كردن آن واجب است و بايد آن كيفيت از بين برود و نماز در اطراف قبر خوانده نشود چونكه پيامبر- ص- فرمود:

«لا تُصلّوا إلى القبور» و اگر مسجد سابقاً وجود داشته و ميتى را به جهتى بعداً در مسجد دفن نموده اند، در اين صورت نماز در آن مسجد صحيح است به شرط آن كه قبر در جهت قبله نباشد وليكن اين قبر بايد نبش شده و ميت را با ديگر مردمان در گورستان دفن كنند و باقى ماندن او در مسجد حلال نيست، چرا كه مساجد براى نماز است نه براى دفن ميت و ميت اگر سعادتمند باشد كه سعادتمند است گرچه در دورترين نقطه بيابان دفن شود و اگر

ص: 193

شقاوتمند باشد كه شقاوتمند است گر چه در مسجد دفن گردد.

(روزنامه الرياض، مورخ 24 شعبان 1417، برابر با 14/ 10/ 75)

رسيدگى به امور مساجد

در كشور عربستان بيش از پنجاه هزار مسجد كوچك و بزرگ وجود دارد كه همگى تحت اشراف دولت مى باشد. وزير امور اسلامى و اوقاف عربستان با بيان اين مطلب افزود: دولت عربستان سالانه بيش از يك ميليارد ريال سعودى براى تجهيزات و نگهدارى اين مساجد، حقوق پيش نمازان، سخنرانان، مؤذنان و خادمان اين مساجد هزينه مى كند.

وى اضافه كرد: عربستان سعودى در ساخت بيش از دو هزار مسجد و مركز اسلامى در سراسر جهان نيز تشريك مساعى داشته است.

(روزنامه الرياض، شماره 10434، مورخ 8 رمضان 1417، برابر با 28/ 10/ 75)

تعداد مساجد تركيه

شيخ محمّد نورى يلماز رئيس اداره دينى تركيه: اكنون در تركيه هفتاد هزار مسجد وجود دارد و مساجد جديدى هم در دست ساختمان است. نامبرده افزود: اين مساجد علاوه بر جايگاه اداى نماز، مراكزى هستند براى نور افشانى علم، تدريس شريعت اسلامى، آموزش زبان عربى، قرآن كريم، و احاديث نبوى.

(ضميمه روزنامه عكاظ، شماره 11118، مورخ 11 رمضان 1417، برابر با 1/ 11/ 75)

اسلوبى در تبليغ

عبداللَّه قاسم، مسؤول كميته تبليغ و كمكهاى تبليغى در مؤسسه حرمين گفت:

اين كميته بالغ بر هشت هزار كتابخانه در آمريكا و كانادا تأسيس نموده است. وى افزود: هدف ما اين است كه كتابهاى اسلامى صحيحى در اختيار كتابخانه هاى جهان بگذاريم. و در اين برنامه كتابهاى اسلامى به لغت انگليسى به كتابخانه هاى دانشگاهها و كتابخانه هاى عمومى اهدا مى گردد كه از جمله كتابهاى اهدايى كتابى در معرفى اسلام و كتابى كه بيان كننده فرق بين شيعه و سنى است و كتاب ترجمه معانى قرآن كريم را مى توان نام برد.

(روزنامه الرياض، شماره 10447، مورخ 21 رمضان 1417، برابر با 11/ 11/ 75)

ص: 194

جواز ازدواج به قصد طلاق

شيخ عبداللَّه بن سليمان بن محمّد المنيع عضو هيأت كبار العلماى، سعودى هنگامى كه از وى پرسيده شد: آيا شما هنوز قائل به جواز ازدواج دانشجويى هستيد كه براى ادامه تحصيل به خارج رفته در صورتى كه قصد دارد در پايان سفر تحصيلى از همسرش جدا شده و او را طلاق دهد؟ در پاسخ گفت: ازدواج، يكى از اسباب پاكدامنى، استقامت و صلاح است. بر اين اساس، اگر دانشجو، چه در كشور خودش و چه در كشورهاى ديگر، ازدواج نمايد، بدون شك اين ازدواج يكى از طرق پاكدامنى و دورى از فحشاء است و اگر دانشجويى در كشور بيگانه با يكى از دختران آنجا- چه اهل كتاب (يهود و نصارا) باشند و چه مسلمان- ازدواج نمايد به قصد اين كه او را هنگام بازگشت به كشور و در پايان دوران تحصيلى طلاق دهد، در صورتى كه اين قصد بر اساس تبانى طرفين نباشد و وقت خاصّى هم براى انقضاى پيمان ازدواج مشخّص نباشد بلكه تنها اين قصد در خصوص فكر خود مرد باشد، هيچ اشكالى در درستى اين ازدواج- با حفظ شرايط و مستلزمات و اركان مربوطه- به نظر نمى رسد. وى در ادامه افزود: گرچه من زن گرفتن از خارج كشور را به جهت مشكلات فراوانى كه دارد تأييد نمى كنم ولى اين ازدواج را حرام هم نمى دانم و اگر اين ازدواج باعث پاكدامنى باشد، خداوند آن را براى مسلمانان حلال كرده است. پس چرا بگوييم جايز نيست.

(روزنامه عكاظ، شماره 11129، مورخ 22 رمضان 1417، برابر با 12/ 11/ 75)

دو گونه پيدايش ماه نو

ماه نو (هلال) دو گونه ولادت و پيدايش دارد كه بايستى فرق آنها شناخته شود:

1- ولادت فلكى هلال، كه منظور همان لحظه اقتران است به طورى كه زمين و ماه خورشيد در يك راستا قرار مى گيرند و اين مربوط است به حركت ماه به دور زمين، كه در مدار 384400 كيلومترى (قدر متوسط) مى باشد و اين مدار در فلك بروج به مقدار 5 درجه و 8 دقيقه است. و كره ماه با سرعت 2290 مايل در ساعت فضا را مى پيمايد، و نور افشانى ماه با پيمودن اين كره حدود 13 درجه در روز، در مدت 5/ 27 روز به پايان مى رسد و بدينگونه در هر روز، كره ماه 50 دقيقه تقريباً از روز قبل عقب

ص: 195

مى افتد و در خلال اين دوره، كره زمين با حركتى معادل 27 درجه به دور خورشيد مى چرخد. در نتيجه، براى اين كه دو مرتبه ماه نو ديده شود و «هلال» ظاهر گردد دو روز فاصله مى شود و از اينجا است كه متوسط ماه هجرى قمرى 5/ 29 روز است و مساوى با حركت انتقالى آن به دور زمين است. و بدين جهت، كره ماه هميشه يك طرفش به سمت زمين است و ساكنان زمين هيچگاه آن طرف ديگر ماه را نديده اند. بنابراين، براى ديدن هلال بعد از غروب خورشيد، حتماً بايد يك فاصله زمانى بين ولادت فلكى هلال و لحظه غروب خورشيد باشد. پس اگر لحظه ولادت هلال در مكان معينى قبل از غروب خورشيد بود، در آن جا وقت كافى براى پيدايش ماه نو و رؤيت آن خواهد بود؛ به طورى كه فاصله ماه تا افق حدود 8 درجه، و تا حدود 30 دقيقه بعد از غروب خورشيد قابل رؤيت خواهد بود.

2- ولادت شرعى هلال، كه اساس آن ديدن هلال است بعد از غروب خورشيد، چه اين ديدن با چشم غير مسلّح باشد و يا با دوربين هاى قوى (تلسكوپ) و در اين رؤيت هلال، اختلاف افق (اختلاف مطلع) نقش دارد به طورى كه اگر در يك شهر هلال ديده شد ناگزير بايد در مكانهاى غربى آن شهر نيز ديدن ماه امكان داشته باشد.

بر گرفته از مقاله عبدالعزيز سلطان شمرى.

(روزنامه الرياض، شماره 10451، مورخ 25 رمضان، برابر با 15/ 11/ 75)

بوسيدن قرآن به عنوان تعظيم و احترام چه حكمى دارد؟

شيخ صالح بن محمّد اللحيدان عضو هيأت كبار العلماى سعودى: از شخص پيامبر- ص- و از اصحاب آن حضرت نقل نشده كه ورقى كه در آن خط قرآنى باشد، بوسيده باشندآن حضرت فرموده است كه:

«مَن عَمِلَ عملًا ليس عليه أمرنا فهو ردّ»، و اين بوسيدن چون كه اصلى ندارد، يك نوع بدعت است.

شيخ سابق عضو گروه مدرسين دانشگاه ام القرى: احترام مصحف شرعاً واجب است؛ چرا كه كلام خداست و بايد كاملًا مورد تكريم باشد و صحابه پيامبر- ص- و سلف اين امّت با توجه به اين نكته حقّ قرآن را كاملًا رعايت نموده اند وليكن از هيچكدام نقل نشده كه قرآن را بوسيده باشند. بنابراين، اولى است كه ما هم با

ص: 196

تبعيّت از سلف صالح مصحف را نبوسيم چونكه تمام خير در پيروى از گذشتگان است و تمام شرّ در بدعت گذارى متجدّدان.

شيخ عبدالباسط ابراهيم عضو گروه مدرسين دانشگاه ام القرى در دانشكده شريعت: اگر در اين كار مصلحت، اجر يا خيرى مى بود حضرت رسول- ص- به آن امر مى فرمود و مسلمان بايد درباره هر كارى تحقيق كند، اگر در سنت پيامبر- ص- براى آن اصل و ريشه اى يافت بدان عمل نمايد وگر نه آن را ترك كند و تعظيم و تكريم واقعى نسبت به قرآن، عمل نمودن به آن و حاكم ساختن آن در زندگى است. وى افزود: كميته دائم افتاء در عربستان فتوا داده است كه بوسيدن قرآن مشروع نيست و هيچگونه مدركى هم در شرع ندارد.

وبالاخره عبدالكريم نيازى (اديب مشهور) مى گويد: در حقيقت كسانى كه قرآن را پس از قرائت مى بوسند، با اين كارشان نوعى عشق و علاقه و احترام نسبت به كلام خداى سبحان ابراز مى كنند و به نظر من اين كار جايز است و هيچگونه مخالفتى با اسلام ندارد.

(ضميمه روزنامه عكاظ، شماره 11132، مورخ 25 رمضان 1417، برابر با 15/ 11/ 75)

اهداى 5000 قرآن با ترجمه

سفارت عربستان در اندونزى پنج هزار نسخه از قرآن كريم با ترجمه اندونزى به جمعيت نهضت علماى آن كشور اهدا نمود.

در ضمن نهضت علماى اندونزى بزرگترين جمعيت اسلامى آن كشور است كه حدود 30 ميليون مسلمان در آن عضويت دارند.

(روزنامه عكاظ، شماره 11136، مورخ 29 رمضان، برابر با 19/ 11/ 75)

تحريم قيام بر ضد حاكمان ستمگر

اهل سنت و جماعت، همگى اجماع و اتّفاق دارند كه هرگونه قيامى بر ضد حاكمان ستمگر و پيشوايان فاسق؛ چه به صورت انقلاب، كودتا و يا به هر صورت ديگر، حرام است. به اين دليل كه (به ادعاى آنها) اولًا احاديث صحيحى از اين قيام نهى مى كند، ثانياً اين قيام، فتنه و خونريزى و انواع گرفتاريها را در بر دارد. و اين، يكى از مهمترين اصول اهل سنّت و يكى از وجوه افتراق آنان از ديگر فرقه ها است.

(هفته نامه المسلمون، شماره 628، مورخ 7 شوال 1417، برابر با 26/ 11/ 75)

قرائت قرآن براى اموات

شيخ صالح بن فوزان الفوزان عضو

ص: 197

هيأت كبار العلماى سعودى: قرائت قرآن بر مردگان مشروعيّت ندارد و تنها استغفار و دعا براى آنها و صدقه و حج و عمره به نيابت از طرف آنها مشروع است و همينها است كه در سنت وارد شده و خداوند اگر اين كارها را قبول كند ثوابش به مردگان مى رسد و اما در مورد قرائت قرآن، هيچ دليلى وجود ندارد.

(روزنامه عكاظ، شماره 11140، مورخ 8 شوال 1418، برابر با 27/ 11/ 75)

نمودارى از عناوين مجلات فرهنگى- اسلامى عربستان سعودى

1- أخبار الجامعة، ش 1 (1410 ه.)، مدينه منوره: الجامعة الاسلاميه، نامنظم.

2- أخبار العالم الاسلامى، ش 1 (1386 ه.)، مكّه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، هفتگى.

3- أخبار و آراء حول التعليم الاسلامى، ش 1 (1401 ه.)، مكّه مكرمه:، جامعة ام القرى، مركز جهانى آموزش اسلامى، نيم ماهى. (به دو زبان عربى و انگليسى).

4- الاقتصاد الإسلامى، ش 1 (1410 ه.)، جدّه: اتاق بازرگانى صنعتى. (به دو زبان عربى و انگليسى)

5- ام القرى، ش 1 (1343 ه.)، مكّه مكرمه: وزارت تبليغات، هفتگى.

6- التضامن الإسلامى، ش 1 (1366 ه.)، مكّه مكرمه: وزارت حج و اوقاف، اداره امور حج، ماهنامه. (عنوان سابق: مجلة الحج)

7- التوعية الاسلامية، ش 1 (1395 ه.)، مكه مكرمه: رياست مراكز بحثهاى علمى، فتوا، تبليغات و ارشاد، دو بار در هفته (در ايام حج، همه ساله به چند زبان منتشر مى شود).

8- ثمرات الإيمان، ش 1 (1399 ه.)، مكه مكرمه: جامعة ام القرى، بخش دختران دانشجو، سالانه.

9- الجامعة، مجله اى است فرهنگى و علمى، ش 1 (1399 ه.)، دمام: جامعة الملك فيصل، سالانه (به دو زبان عربى و انگليسى).

10- الجندى المسلم، ش 1 (1392 ه.)، رياض: وزارت دفاع و هواپيمايى، اداره امور دينى نيروهاى مسلح، فصلنامه.

11- الدعوه، ش 1 (1358 ه.)، رياض: مؤسسه تبليغات اسلامى، هفتگى.

12- دعوة الحق، ش 1 (1401 ه.)، مكه مكرمه: رابطة العالم الإسلامى، ماهنامه.

ص: 198

13- الرابطة الاسلاميه، ش 1 (1383 ه.)، مكه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، ماهنامه.

14- رسالة المسجد، ش 1 (1398 ه.)، مكه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، نيم سالى.

15- رسالة المعهد، ش 1 (1402 ه.)، مدينه منوره: جامعة الامام محمّد بن سعود الاسلاميه، دانشسراى عالى تبليغات اسلامى، ماهنامه.

16- العواصم والمدن الاسلاميه، ش 1 (1402 ه.)، مكه مكرمه: سازمان پايتختها و شهرهاى اسلامى، نيم سالى.

17- مجلة أبحاث الاقتصاد الاسلامى، ش 1 (1403 ه.)، جده: جامعة الملك عبدالعزيز، مركز جهانى بحثهاى اقتصاد اسلامى، نيم سالى (به دو زبان عربى و انگليسى).

18- مجلة البحث العلمى والتراث الاسلامى، ش 1 (1398 ه.)، مكه مكرمه:

جامعة ام القرى، دانشكده شريعت و تحقيقات اسلامى، سالانه.

19- مجلة البحوث الاسلاميه، ش 1 (1395 ه.)، رياض: رياست مراكز بحثهاى علمى، فتوا، تبليغات و ارشاد، فصلنامه.

20- مجلة البحوث الفقهية المعاصرة، ش 1 (1409 ه.)، رياض:

عبدالرحمن بن حسن النفيسه، فصلنامه.

21- مجلة التربية الاسلاميه، ش 1 (1403 ه.)، مدينه منوره: جامعة الملك عبدالعزيز، دانشكده تربيت، سالانه (به دو زبان عربى و انگليسى).

22- مجلة الجامعة الاسلاميه، ش 1 (1388 ه.)، مدينه منوره: الجامعة الاسلاميه، فصلنامه.

23- مجلة جامعة الملك عبدالعزيز:

الاقتصاد الاسلامى، ش 1 (1409 ه.)، جده:

جامعه الملك عبدالعزيز، مركز نشر علمى، سالانه (به دو زبان عربى و انگليسى).

24- مجلة كلّيه الدعوة واصول الدين، ش 1 (1402 ه.)، مكه مكرمه:

جامعة ام القرى، سالانه.

25- مجلة كلية الشريعة والدراسات الاسلاميه، ش 1 (1393 ه.)، مكه مكرمه:

جامعة ام القرى، دانشكده شريعت و تحقيقات اسلامى، سالانه.

26- مجلة كلية القرآن الكريم والدراسات الاسلاميه، ش 1 (1393 ه.)، مدينه منوره: الجامعة الاسلاميه، دانشكده قرآن كريم و تحقيقات اسلامى، سالانه.

27- مرآة الجامعه، ش 1 (1402 ه.)، رياض: جامعة الامام محمدبن

ص: 199

سعودالاسلاميه، دانشكده تبليغات، نيم ماهى.

28- المسلمون، ش 1 (1401 ه.)، جده: شركت تحقيقاتى و انتشاراتى سعودى، هفتگى.

29- نشرة معهد شؤون الأقلّيات المسلمه، ش 1 (1397 ه.)، جده: جامعة الملك عبدالعزيز، دانشسراى امور اقليتهاى مسلمان، ماهنامه (به دو زبان عربى و انگليسى).

30- هذه سبيلى، ش 1 (1398 ه.)، رياض: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلاميه، دانشكده تبليغات ..

-31

.lanruoJeugaeL dlrow milsuM ehT

ش 1 (1411 ه.)، مكه مكرمه:

رابطة العالم الاسلامى، ماهنامه.

ضمناً سفارت آمريكا تنها سفارتخانه اى است كه از سال 1410 ه. در رياض هفته نامه اى با عنوان «أضواء على الانباء» منتشر مى كند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109