اصول كافي با ترجمه و شرح فارسی محمدباقر کمره ای جلد 5

مشخصات كتاب

عنوان قراردادی:الکافی .اصول .فارسی .برگزیده

اصول الکافی

عنوان و نام پديدآور:اصول کافی/ تالیف ثقة الاسلام کلینی(رحمه الله)؛ با ترجمه و شرح فارسی محمدباقر کمره ای.

مشخصات نشر:[تهران]: سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه، 13 -

مشخصات ظاهری:6ج.

شابک:125000 ریال: دوره 964-6066-74-7 : ؛ ج. 1 964-6066-75-5 : ؛ ج. 2 964-6066-76-3 : ؛ 125000 ریال (ج. 2، چاپ چهارم) ؛ ج. 3 964-6066-77-1 : ؛ 125000 ریال (ج.3، چاپ چهارم) ؛ 125000 ریال ج. 4، چاپ چهارم 964-6066-78-X : ؛ ج. 5 964-6066-79-8 : ؛ 125000ریال (ج.5، چاپ چهارم) ؛ ج. 6 964-6066-80-1 : ؛ 12500 ریال (ج.6، چاپ چهارم)

يادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد چهارم، 1370.

يادداشت:چاپ چهارم.

يادداشت:ج.3 - 6 (چاپ چهارم: 1379).

مندرجات:ج. 1. کتاب عقل و جهل - کتاب فضل علم - کتاب توحید-. ج. 2. کتاب حجت (1)-. ج. 3. کتاب حجت (2)-. ج. 4. کتاب ایمان و کفر-. ج. 5. کتاب ایمان و کفر-. ج. 6. کتاب دعا - کتاب فضل قرآن - کتاب عشرت.

موضوع:احادیث شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده:کمره ای، محمد باقر، 1283 - 1374.، مترجم

شناسه افزوده:سازمان اوقاف و امور خیریه. انتشارات اسوه

رده بندی کنگره:BP129/ک 8ک 22041 1300ی

رده بندی دیویی:297/212

شماره کتابشناسی ملی:م 79-11569

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

باب مؤمن و نشانه ها و صفات او 15

باب در كمى عدد مؤمنان 55

باب رضا به موهبت ايمان و صبر بر هر چه بعد از آن 63

باب در خاطر جمعى و آرامشِ دل مؤمن به مؤمن 67

باب در آنچه خدا به واسطه مؤمن دفع مى كند 69

باب در اينكه مؤمن دو صنف است 69

باب اندازه مسئوليّتِ مؤمن براى صبر بر گرفتارى خود 73

باب سختى بلاى مؤمن 81

باب فضل فقراء مسلمانان 99

باب 111

باب در اينكه دل دو گوش دارد كه فرشته و شيطان در آنها مى دمند 113

باب در آن روحى كه مؤمن بدان تأييد مى شود 115

باب گناهان 117

ص: 7

باب گناهان كبيره 135

باب خُرد شمردن گناهان 161

باب اصرار بر گناهان 165

باب در اصول كفر و اركان آن 167

باب ريا و خودنمائى 175

باب رياست طلبى 185

باب حيله گرى در طلب دنيا به وسيله دين 189

باب در حال كسى كه دم از عدالت زند و عمل ديگر كند 191

باب در خودنمائى در بحث و ستيزه و دشمنى با مردان 193

باب غضب 199

باب حسد 207

باب عصبيّت 211

باب كبر 215

باب عُجب و خود بينى 225

باب دوستى دنيا و حرص بر دنيا 231

باب طمع 243

باب ناسازگارى 245

باب بد خلقى 247

باب سفاهت 249

باب بى شرمى 251

باب كسى كه پرهيز كنند از وى براى بدى او 259

ص: 8

باب ستمگرى و سرفرازى 261

باب فخر و كبر 265

باب قساوت و سخت دلى 267

باب ظلم و ستمكارى 269

باب پيروى از هوس 281

باب مكر و پيمان شكنى و فريب كارى 283

باب دروغ 287

باب دو زبان 299

باب قهر كردن از برادر دينى و ترك او 301

باب قطع رحم 305

باب عقوق و ناسپاسى (پدر و مادر) 311

باب انكار نسب و نژاد 315

باب در كسى كه مسلمانان را آزار كند و خوار شمارد 317

باب در كسى كه از لغزش و عيب مؤمنان جستجو كند 325

باب سرزنش 329

باب غيبت و بدگوئى در پشت سر و بهتان زدن 331

باب در نقل حكايت بر ضرر مؤمن 335

باب شماتت (و شادكامى به گرفتارى مؤمن) 337

باب دشنام 337

باب تهمت و بدگمانى 343

باب در كسى كه براى برادر مؤمن خود خيرخواهى نكرده 345

ص: 9

باب خلف وعده 347

باب در كسى كه در را به روى برادر مؤمن خود ببندد 349

باب در كسى كه برادر دينى از او كمك خواهد و او را كمك ندهد 355

باب در كسى كه مانع مؤمنى شود از چيز خود يا ديگرى 357

باب در كسى كه مؤمن را بترساند 361

باب در سخن چينى 363

باب فاش كردن (اسرار مذهب) براى تقيّه و حفظ اسرار 365

باب در كسى كه مخلوق را فرمانبرد به نافرمانى از خالق 371

باب در عقوبت سريع گناهان 373

باب همنشينى با گنهكاران 377

باب اصناف مردم 389

باب كفر 395

باب وجوه كفر 409

باب ستون هاى كفر 413

باب صفت نفاق و منافق 417

باب شرك 425

باب شكّ 431

باب گمراهى و گمراهان 437

باب مستضعف 445

باب «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» آنها كه كارشان با خدا است 453

باب اصحاب اعراف 455

ص: 10

باب در بيان اصناف مخالفان و ذكر قدريّه و خوارج و مرجئه و بيان حال اهالى كشورها و بلاد 457

باب مؤلّفَة قلوبهم 461

باب در ذكر منافقين و گمراهان و ابليس در دعوت اليه 467

باب در بيان قول خدا تعالى: «و من الناس من يعبد الله على حرف» 469

باب كمتر چيزى كه به وسيله آن بنده، مؤمن باشد و يا كافر گردد و يا گمراه شمرده شود 473

باب 475

باب ثبوت ايمان و بحث در اينكه آيا روا هست خدا ايمان را از كسى بگيرد 477

باب صاحبان ايمان عاريه 479

باب در نشانه عاريت دارِ ايمان 483

باب سهو دل 483

باب در تيرگى دل منافق گرچه زبان آور باشد و روشنى دل مؤمن گرچه زبانش كوته باشد 489

باب در تغييرات احوال دل 491

باب وسوسه و حديث نفس 495

باب اعتراف به گناه و پشيمانى از آن 499

باب نهان داشتن گناه 503

باب در كسى كه قصد حسنه كند يا سيّئه 505

باب توبه 509

ص: 11

باب استغفار از گناه 519

باب در آنچه خدا عز و جل به آدم (علیه السّلام) داد هنگام توبه 525

باب لَمَم 529

باب در اينكه گناهان سه اند 533

باب شتاب در كيفر گناه 537

باب در تفسير ذنوب (گناهان) 545

باب نادر 547

باب نادر ديگر 549

باب در اينكه خدا به وسيله عمل كننده از تارك عمل دفاع مى كند 553

باب در اينكه نكردن گناه آسان تر است از توبه كردن 553

باب استدراج و نعمت گير كردن 555

باب محاسبه عمل 557

باب در كسى كه عيب مردم گويد 575

باب در اينكه مسلمان بدان چه در جاهليت (پيش از مسلمانى) كرده مؤاخذه نشود 577

باب در اينكه كفر با توبه و برگشت از آن عمل سابق را باطل نمى كند 579

باب كسانى از بلا معاف باشند 581

باب در آنچه از امت برداشته شده است و از آن معاف شده اند 583

باب در اينكه با وجود ايمان، هيچ گناهى زيان ندارد و با كفر هيچ حسنه اى سود ندهد 585

شرح هاى كتاب ايمان و كفر 593

ص: 12

ص: 13

ادامه كتاب ايمان و كفر

اشاره

بَابُ الْمُوءْمِنِ وَعَلاَمَاتِهِ وَصِفَاتِهِ (1)

1 . مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ(2) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ دَاهِرٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ قُثَمَ بْنِ أَبِی قَتَادَةَ الْحَرَّانِیِّ(3) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ یُونُسَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَامَ رَجُلٌ _ یُقَالُ لَهُ : هَمَّامٌ ، وَکَانَ عَابِداً نَاسِکاً مُجْتَهِداً _ إِلی أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام وَهُوَ یَخْطُبُ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ(4) ، صِفْ لَنَا(5) صِفَةَ الْمُوءْمِنِ کَأَنَّنَا نَنْظُرُ إِلَیْهِ .

فَقَالَ : یَا هَمَّامُ ، الْمُوءْمِنُ هُوَ الْکَیِّسُ(6) الْفَطِنُ(7) ، بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ ، وَحُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ ، أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً ، وَأَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً ، زَاجِرٌ عَنْ کُلِّ فَانٍ ، حَاضٌّ(8) عَلی کُلِّ حَسَنٍ ، لاَ حَقُودٌ وَلاَ حَسُودٌ ، وَلاَ وَثَّابٌ(9) وَلاَ سَبَّابٌ ،

ص: 14


1- فی «ه ، بر» : «وصفاته وعلاماته» .
2- فی «ز ، ه» وحاشیة «بر» والبحار : «محمّد بن یحیی» . وفی «ص» : «محمّد بن یحیی ، عن جعفر» . وکلاهما سهو ؛ فإنّ محمّد بن جعفر هذا ، هو محمّد بن جعفر الأسدی الکوفی الذی یقال له : محمّد بن أبیعبداللّه ؛ روی هو کتاب محمّد بن إسماعیل البرمکی ، والبرمکی روی کتاب عبداللّه بن داهر الأحمری . راجع : رجال النجاشی ، ص228 ، الرقم602 ؛ وص341 ، الرقم915 ؛ و ص373 ، الرقم1020 . ثمّ إنّ ماورد فی التوحید للصدوق ، ص308 ، ح2 من توسّط الحسین بن الحسن بین محمّد بن إسماعیل البرمکی وعبداللّه بن داهر ، فاحتمال وقوع الخلل فیه غیر منفیّ ؛ فقد روی محمّد بن إسماعیل البرمکی ، عن عبداللّه بن داهر فی علل الشرائع ، ص161 ، ح1 ؛ والخصال ، ص58 ، ذیل ح78 أیضا مباشرة .
3- هکذا فی «ب ، ف ، جر» . وفی «ج ، د ، ز ، ه ، بر ، بس ، بف» والمطبوع : «قثم أبیقتادة الحرّانی» . والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه ؛ فقد ذکر ابن حبّان فی کتابه الثقات ، ج9 ، ص25 ، قثم بن أبیقتادة ، أبا اُسامة الحرّانی ، وأما قثم أبوقتادة فلم نجده فی موضع ، مع الفحص الأکید . یؤیّد ما استظهرناه ما ورد فی الطبعة الحجریّة من الکتاب ؛ من «قسم بن أبیقتادة الحرّانی» . وکذا ماورد فی التوحید ، ص308 ، ح3 من روایة عبداللّه بن داهر عن الحسین بن یحیی الکوفی ، عن قثم بن قتادة ، عن عبداللّه بن یونس . ثمّ إنّ أباقتادة الحرّانی لیس إلاّ واحدا ، وهو عبداللّه بن واقد الحرّانی . راجع : تهذیب الکمال ، ج16 ، ص259 ، الرقم3638 ؛ وج34 ، ص197 ، وهذا مؤیّد آخر لصحّة ما أثبتناه .
4- فی «بف» : - «یا أمیرالمؤمنین» .
5- فی «بف» : «لی» .
6- «الکیّس» : العاقل . وقد کاس یکیس کَیْسا . والکَیْس : العقل . النهایة ، ج4 ، ص217 (کیس) .
7- «الفِطْنَة» : الحِذق ، وضدّه : الغَباوة . وقیل : الفِطْنة : الفهم . وقیل : الفَطانة : جودة استعدادِ الذهن لإدراک ما یرد علیه من الغیر . تاج العروس ، ج18 ، ص434 (فطن) .
8- «حضّه» : حثّه . الصحاح ، ج2 ، ص1071 (حضض) .
9- قوله علیه السلام : «ولاوثّاب» ، أی لایثب ولایطفر فی وجوه الناس بالمنازعة والمعارضة ؛ من الوَثْب ، وهو الطَفْر ، وحیث إنّ هذه الصفة من لوازم الحمق وخفّة العقل فسّره العلاّمة الفیض بالطیش ، حیث قال : «الوثبة : الطیش» . راجع : لسان العرب ، ج 1 ، ص 793 (وثب) .

باب مؤمن و نشانه ها و صفات او

1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه:

مردى به نام همّام، عابد و خداپرست و رياضت كش، برابر امير المؤمنين (علیه السّلام) كه سخنرانى مى كرد، برخاست و گفت:

يا امير المؤمنين، براى من، مؤمن را وصف كن و صفت او را شرح بده تا گويا او را به چشمِ خود مى نگرم، در پاسخش فرمود:

اى همّام، مؤمن همان زيرك و هوشمند است، شاديش در چهره او است و اندوهش در دل، دلش از همه چيز پهناورتر است و نزد خود از همه كس خوارتر، از هر چه نابود شود و به هر چه خوب باشد پويان، نه كينه ورز است و نه حسود و نه جهنده و نه دشنام گو و نه عيب جو و نه پشت سر بدگو، گردن فرازى را بد دارد و شهرت را دشمن شمارد، غمش طولانى است، و همتش بلند و دور زن، بسيار خموش است و با وقار و يادآور و شكيبا و شكرگزار، از انديشه در آينده خود غمناك است و از نداشتن مال دنيا شاد، خلقش هموار و

ص: 15

وَلاَ عَیَّابٌ وَلاَ مُغْتَابٌ ، یَکْرَهُ الرِّفْعَةَ ، وَیَشْنَأُ السُّمْعَةَ(1) ، طَوِیلُ الْغَمِّ(2) ، بَعِیدُ(3) الْهَمِّ ، کَثِیرُ الصَّمْتِ ، وَقُورٌ(4) ، ذَکُورٌ ، صَبُورٌ ، شَکُورٌ ، مَغْمُومٌ بِفِکْرِهِ ، مَسْرُورٌ(5) بِفَقْرِهِ ، سَهْلُ الْخَلِیقَةِ(6) ، لَیِّنُ الْعَرِیکَةِ(7) ، رَصِینُ(8) الْوَفَاءِ ، قَلِیلُ الاْءَذی ، لاَ مُتَأَفِّکٌ(9) وَلاَ مُتَهَتِّکٌ(10) .

إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَخْرَقْ(11) ، وَإِنْ غَضِبَ لَمْ یَنْزَقْ(12) ؛ ضِحْکُهُ تَبَسُّمٌ ، وَاسْتِفْهَامُهُ تَعَلُّمٌ ، وَمُرَاجَعَتُهُ تَفَهُّمٌ ، کَثِیرٌ عِلْمُهُ ، عَظِیمٌ حِلْمُهُ ، کَثِیرُ الرَّحْمَةِ ، لاَ یَبْخَلُ(13) ، وَلاَ یَعْجَلُ ، وَلاَ یَضْجَرُ(14) ، وَلاَ یَبْطَرُ(15) ، وَلاَ یَحِیفُ(16) فِی حُکْمِهِ ، وَلاَ یَجُورُ(17) فِی عِلْمِهِ ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ(18) ، وَمُکَادَحَتُهُ(19) أَحْلی مِنَ الشَّهْدِ ، لاَ جَشِعٌ(20) ، وَلاَ هَلِعٌ(21) ، وَلاَ عَنِفٌ(22) ، وَلاَ صَلِفٌ(23) ، وَلاَ مُتَکَلِّفٌ ، وَلاَ مُتَعَمِّقٌ(24) ، جَمِیلُ الْمُنَازَعَةِ(25) ، کَرِیمُ الْمُرَاجَعَةِ ، عَدْلٌ إِنْ غَضِبَ ، رَفِیقٌ إِنْ طَلَبَ(26) ، لاَ یَتَهَوَّرُ(27) ، وَلاَ یَتَهَتَّکُ ، وَلاَ یَتَجَبَّرُ ، خَالِصُ الْوُدِّ ، وَثِیقُ الْعَهْدِ ، وَفِیُّ الْعَقْدِ ، شَفِیقٌ ، وَصُولٌ ، حَلِیمٌ ، خَمُولٌ(28) ، قَلِیلُ الْفُضُولِ(29) ، رَاضٍ عَنِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، مُخَالِفٌ لِهَوَاهُ ، ··· î لاَ یَغْلُظُ(30) عَلی مَنْ دُونَهُ(31) ، وَلاَ یَخُوضُ فِیمَا لاَ یَعْنِیهِ ، نَاصِرٌ لِلدِّینِ ، مُحَامٍ عَنِ(32)

الْمُوءْمِنِینَ ، کَهْفٌ لِلْمُسْلِمِینَ ، لاَ یَخْرِقُ(33) الثَّنَاءُ سَمْعَهُ ، وَلاَ یَنْکِی(34) الطَّمَعُ قَلْبَهُ ، وَلاَ یَصْرِفُ اللَّعِبُ حُکْمَهُ(35) ، وَلاَ یُطْلِعُ(36) الْجَاهِلَ عِلْمَهُ ، قَوَّالٌ ، عَمَّالٌ ، عَالِمٌ ، حَازِمٌ(37) ، لاَ بِفَحَّاشٍ ، وَلاَ بِطَیَّاشٍ(38) ،

ص: 16


1- أی یبغض الریاء .
2- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 204 : «طویل الغمّ ، أی لما تستقبله من سکرات الموت وأحوال القبر وأهوال الآخرة . «بعید الهمّ» إمّا تأکید للفقرة السابقة ، فإنّ الهمّ والغمّ متقاربان ، أی یهتمّ للاُمور البعیدة عنه من اُمور الآخرة . أو المراد بالهمّ القصد ، أی هو عالی الهمّة لایرضی بالدون من الدنیا» .
3- فی «بف» : «کثیر» .
4- فی المرآة : «أی ذو وقار ورزانة ، لایستعجل فی الاُمور ، ولایبادر فی الغضب ، ولا تجرّه الشهوات إلی ما لاینبغی فعله» .
5- فی «ه» : «مشهور» . وفی المرآة : «مغموم بفکره ، أی بسبب فکره فی اُمور الآخرة . «مسرور بفقره» لعلمه بقلّة خطره ، ویسر الحساب فی الآخرة ، وقلّة تکالیف اللّه فیه» .
6- «الخلیقة» : الخُلُق ، والخلیقة : الطبیعة . والجمع : الخلائق . أی لیس فی طبعه خشونة وغلظة . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص521 (خلق) .
7- «العَریکة» : الطبیعة . وفلان لیِّن العریکة : إذا کان سلسا مطاوعا منقادا قلیل الخلاف والنُّفور . النهایة ، ج3 ، ص222 (عرک) .
8- رصنتُ الشیءَ أرصنُه رَصنا : أکملتُه . وأرصنته : أحکمتُه . والرَّصین : المحکم الثابت . الصحاح ، ج5 ، ص2144 (رصن) . وقال فی المرآة : «وما فی بعض نسخ الکافی بالضاد المعجمة تصحیف» .
9- فی حاشیة «بف» : «مُتَفتِّک» . و«المتأفّک» : من لا یبالی أن ینسب إلیه الإفک ، أی الکذب ؛ قاله المازندرانی . وأمّا المجلسی ، فإنّه قال : «کأنّه مبالغة فی الإفک بمعنی الکذب ، أی لا یکذب کثیرا ، أو المعنی لا یکذب علی الناس . وفی بعض النسخ : لا مستأفک ، أی لا یکذب علی الناس فیکذبوا علیه ، فکأنّه طلب منهم الإفک» . راجع : شرح المازندرانی ، ج9 ، ص130 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص206 .
10- هتک السِّترَ وغیرَه یَهْتکه فانهتک وتهتّک : جذبه فقطعه من موضعه ، أو شقّ منه جزءا فبدا ماوراءه . ورجل مُنْهَتِکٌ ومُتَهتِّک ومُسْتَهْتِکٌ : لا یبالی أن یُهتَک ستره . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1267 (هتک) .
11- «لم یخرق» من الخَرْق بمعنی الشقّ ، والمعنی : إن ضحک لم یشقّ فاه ولم یفتحه کثیرا حتّی یبلغ القهقهة کما هو شأن الکرماء ، أو من الخُرْق والخَرَق بمعنی الحمق ، والمعنی : لا یبالغ فی الضحک حتّی ینتهی إلی الخرق والسفه والحمق ، بل یقتصر علی التبسّم . راجع : القاموس المحیط ، ج2 ، ص1167 (خرق) .
12- «النَّزق» : خِفّةٌ فی کلّ أمر ، وعجلة فی جهل وحمق . ترتیب الکتاب العین ، ج3 ، ص1780 (نزق) .
13- فی حاشیة «ج» : «ولا یبخل» . وفی مرآة العقول : «وربّما یقرأ بالنون ثمّ الجیم من النجل ، وهو الرمی بالشیء ، أی لا یرمی بالکلام من غیر رویّة . وهو تصحیف» . راجع أیضا : البحار ، ج67 ، ص371 .
14- الضَجْر : القلق والاضطراب من الغمّ ، یقال : ضجر من الشیء ، أی اغتمّ وقلق واضطرب منه . راجع : الصحاح ، ج 2 ، ص 719 ؛ مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 371 (ضجر) .
15- البَطَر : الأَشَر ، وهو شدّة الفرح ، والنشاط ، وقلّة احتمال النعمة ، والدهش ، والحیرة ، والطغیان عند النعمة وطول الغنی ، وکراهیة الشیء من غیر أن یستحقّ الکراهة ؛ وفعل الکلّ : کفرح . راجع : الصحاح ، ج 2 ، ص 592 ؛ النهایة ، ج 1 ، ص 135 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 503 (بطر) .
16- حاف یحیف حَیْفا : جار وظَلَم ، وسواء کان حاکما أو غیر حاکم ، فهو حائف . المصباح المنیر ، ص159 (حیف) .
17- فی مرآة العقول : «أی لایظلم أحدا بسبب علمه وربّما یقرأ : یجوز ، بالزای ، أی لا یتجاوز عن العلم الضروری إلی غیره» .
18- حجرٌ صَلْد : صُلْب أملس . کنایة عن شدّة تحمّله للمیثاق ، أو عن عدم عدوله عن الحقّ . راجع : الصحاح ، ج2 ، ص498 (صلد) .
19- «الکَدْح» : العمل والسعی والکسب ، یقال : هو یَکدَح فی کذا ، أی یَکِدّ . وهو یکدح لعیاله وتکتدح ، أی یکتسب لهم . الصحاح ، ج1 ، ص398 (کدح) . فی شرح المازندرانی : «وصف عمله ومبالغته فی الخیرات بأنّه أحلی من العسل فی مذاقه ، ومیل طبعه اللطیف إلیه» ، وقال الفیض فی الوافی : «الکدح : الکدّ والسعی ، وحلاوة مکادحته لحلاوة ثمرتها ویقینه فی نیلها ؛ فإنّ التعب فی سبیل المحبوب راحة» ، وقال المجلسی فی مرآة العقول : «قیل : المکادحة : المنازعة ، أی منازعته لرفقه فیها أحلی من العسل ، وأقول : یحتمل أن یکون المعنی أنّ سعیه فی تحصیل المعیشة والاُمور الدنیویّة لمساهلته فیها حسن لطیف» .
20- «الجَشَعُ» : أشدّ الحِرص وأسوَؤه ، أو أن تأخذ نصیبک وتطمع فی نصیب غیرک . القاموس المحیط ، ج2 ، ص954 (جشع) .
21- «الهلع» : أشدّ الجزع والضَّجَر . ورجل هَلِعٌ هَلُوعٌ هِلواع وهِلْواعَة : جَزوع حریص . النهایة ، ج5 ، ص269 ؛ ترتیب کتاب العین ، ج3 ، ص1894 (هلع) .
22- عَنُف به وعلیه عُنْفا : إذا لم یَرفُق به . وکلّ ما فی الرِّفق من الخیر ففی العنف من الشرّ مثله . المصباح المنیر ، ص432 ؛ النهایة ، ج3 ، ص309 (عنف) .
23- «الصَّلَف» : التکلّم بما یکرهه صاحبک ، والتمدّح بما لیس عندک ، أو مجاوزة قدر الظرف والادّعاء فوق ذلک تکبّرا ، وهو صَلِف من صلافی وصُلَفاء وصَلِفین . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1104 (صلف) .
24- «المتعمّق» : المبالغ فی الأمر ، المتشدّد فیه ، الذی یطلب أقصی غایته . والمراد عدم المبالغة فی الاُمور الدنیویّة . راجع : النهایة ، ج3 ، ص299 (عمق) .
25- «التنازع» و«المنازعة» : المجاذبة . ویعبَّر بهما عن المخاصمة والمجادلة . المفردات للراغب ، ص 798 (نزع) .
26- احتمل فی «طلب» البناء للفاعل والمفعول باعتبارین . راجع : شرح المازندرانی ، ج9 ، ص132 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص209 .
27- «التَّهَوُّر» : الوقوع فی الشیء بقلّة مبالاة . الصحاح ، ج2 ، ص856 (هور) .
28- فی «د ، بس» والوافی والبحار : «حمول» بالمهملة . وفی المرآة : «فی أکثر النسخ بالخاء المعجمة ، وفی بعضها بالحاء المهملة ؛ فعلی الأوّل المعنی أنّه خامل الذکر ، غیر مشهور بین الناس ، وکأنّه محمول علی أنّه لایحبّ الشهرة ولا یسعی فیها ، لا أنّ الشهرة مطلقا مذمومة . وعلی الثانی : إمّا المراد به الحلم تأکیدا ، أو المراد بالحلیم : العاقل ؛ أو أنّه یتحمّل المشاقّ للمؤمنین . والأوّل أظهر» .
29- فَضَل فَضْلاً : زاد . وخُذِ الفضل ، أی الزیادة . والجمع : فُضول . وقد استُعمل الجمع استعمال المفرد فیما ï لا خیر فیه . والمراد : زیادات القول والفعل . راجع : المصباح المنیر ، ص475 (فضل) .
30- فی «ج» : «لا یغلِّظ» . وفی مرآة العقول : «لا یغلظ ، علی بناء الإفعال . یقال : أغلظ له فی القول ، أی خشن . أو علی بناء التفعیل . أو علی بناء المجرّد ، ککَرُم» . وهو الظاهر من شرح المازندرانی.
31- فی «ه ، بر» وحاشیة «د» والوافی : «من یؤذیه» .
32- فی «بس» : + «المسلمین» .
33- فی شرح المازندرانی : «أی لا یشقّه ولا یدخل فیه ؛ لأنّه یتأبّی من استماعه ویستکرهه» . وقال الفیض فی الوافی : «نفی الخرق والنکایة کنایة عن عدم التأثّر بهما» . وفی مرآة العقول : «کأنّ المراد بالخرق الشقّ ، وعدمه کنایة عن عدم التأثیر فیه کأنّه لم یسمعه . وما قیل من أنّه علی بناء الإفعال ، أی لا یصیر سمعه ذا خرق وأحمق ، فلا یخفی بعده» . وخرقتُ الثوب : إذا شققته ، وخرقتُ الأرض : إذا قطعتها فبلغت أقصاها . ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص479 (خرق) .
34- فی مرآة العقول : «یمکن أن یقرأ مهموزا وغیر مهموز» . یقال : نکیت فی العدوّ أنکی نِکایةً فأنا ناکٍ ، إذا أکثرت فیهم الجراح والقتل فوهنوا لذلک . وقد یهمزلغة فیه . یقال : نکأتُ القَرْحة أنکَؤُها : إذا قشرتها . والمراد : عدم تأثیر الطمع وعدم استقراره فی قلبه . راجع : النهایة ، ج5 ، ص117 (نکا) .
35- فی «ب» : «حِکمَه» علی صیغة الجمع .
36- قال المازندرانی : «أی لا یعلم الجاهل علمه ، یقال : اطّلعه علی افتعله إذا علمه ، أو لا یعلو الجاهل علمه ولا یبلغ مبلغه ، من طلع الجبل کمنع ونصر وعلم إذا علاه ، وذلک لأنّه حکیم یضع علمه وحکمته فی موضعه ویمنعه عن غیر أهله» . وصرّح المجلسی بکونه من باب الإفعال . وطلع الکوکب طلوعا ومَطْلِعا : ظهر ، کأطلع ، وعلی الأمر طلوعا : علمه . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 997 (طلع) .
37- فی «د» : «جازم» .
38- «الطَّیش» : النَّزَقُ والخفّة . والرجل طیّاش . الصحاح ، ج 3 ، ص 1009 (طیش) .

طبعش خاكسار و وفايش پايدار و خودش كم آزار است، نه دروغزن باشد و نه آبرو ريز.

اگر بخندد، به سبك سرى و آبرودرى نرساند و اگر خشم كند، از جاى بدر نرود، خنده اش به قهقهه نرسد و بر لبان نقش بندد، و پرسش او براى آموختن باشد و مراجعه او براى فهميدن است، دانشش بسيار و بردباريش بزرگوار است، پر مهربان است و بى دريغ نشتابد و دل تنگ نشود و بدمستى و سركشى نكند، در قضاوت خلافِ حق نگويد، و در علمِ خود راه بى دادگرى نپويد، چون سنگ خارا سخت است (به آسانى تحت نفوذ قرار نگيرد و خلفِ وعده و خلاف وظيفه نكند) و رنجبرى و كوشش در كام او شيرين تر از عسل است، نه آزمند است و نه بيتاب و نه سخت و نه لاف زن و نه باربرِ ديگران و نه در جستجوى اسرار ديگران، به خوشى ستيزه كند و به ارجمندى مراجعه نمايد (يعنى با ادب و مردانگى به موارد نياز خود رجوع كند كه مهمتر آنها به درگاه خدا است براى توبه از گناه و تحصيل مقام بندگى) اگر خشم ورزد از عدالت به در نرود، و اگر چيزى خواهد به راه نرمش گرايد، نه بيباك است و نه هتّاك و نه زورگو، پاك دوستى و سخت پيمان و عهد نگسل است، مهربان و چسبان و بردبار و گمنام و كم زوائد است، از خدا عز و جل خشنود است و با هواى نفسش مخالف، بر زير دست سختى نكند و در آنچه به كارش نيايد در نيالايد، ياور دين است و مدافع از مؤمنين و پناه براى مسلمين، ستايش گوشش را ندرد (در او سوء تأثير نكند) و طمع در دلش ننشيند و فرو نرود و بازيچه او را از قضاوت حكيمانه برنگرداند و نادان بر دانش او مطّلع نشود.

بسيار به جا گويد، و بسيار كارگر است، دانشمندى است

ص: 17

وَصُولٌ فِی غَیْرِ عُنْفٍ ، بَذُولٌ فِی غَیْرِ سَرَفٍ ، لاَ بِخَتَّالٍ(1) ، وَلاَ بِغَدَّارٍ ، وَلاَ یَقْتَفِی أَثَراً(2) ، وَلاَ یَحِیفُ(3) بَشَراً ، رَفِیقٌ بِالْخَلْقِ ، سَاعٍ(4) فِی الاْءَرْضِ ، عَوْنٌ لِلضَّعِیفِ ، غَوْثٌ لِلْمَلْهُوفِ(5) ، لاَ(6) یَهْتِکُ سِتْراً ، وَلاَ یَکْشِفُ سِرّاً ، کَثِیرُ الْبَلْوی ، قَلِیلُ الشَّکْوی .

إِنْ رَأی خَیْرا ذَکَرَهُ ، وَإِنْ عَایَنَ(7) شَرّا سَتَرَهُ ، یَسْتُرُ الْعَیْبَ ، وَیَحْفَظُ الْغَیْبَ ، وَیُقِیلُ(8) الْعَثْرَةَ ، وَیَغْفِرُ الزَّلَّةَ ، لاَ یَطَّلِعُ عَلی نُصْحٍ فَیَذَرَهُ(9) ، وَلاَ یَدَعُ جِنْحَ(10) حَیْفٍ فَیُصْلِحَهُ ، أَمِینٌ ، رَصِینٌ(11) ، تَقِیٌّ ، نَقِیٌّ ، زَکِیٌّ(12) ، رَضِیٌّ ، یَقْبَلُ الْعُذْرَ ، وَیُجْمِلُ(13) الذِّکْرَ ، وَیُحْسِنُ بِالنَّاسِ الظَّنَّ ، وَیَتَّهِمُ عَلَی الْعَیْبِ(14) نَفْسَهُ ، یُحِبُّ فِی اللّهِ بِفِقْهٍ وَعِلْمٍ ، وَیَقْطَعُ فِی اللّهِ بِحَزْمٍ(15) وَعَزْمٍ ، لاَ یَخْرَقُ بِهِ فَرَحٌ(16) ، وَلاَ یَطِیشُ(17) بِهِ مَرَحٌ(18) ، مُذَکِّرٌ لِلْعَالِمِ ، مُعَلِّمٌ لِلْجَاهِلِ ، لاَ یُتَوَقَّعُ لَهُ بَائِقَةٌ(19) ، وَلاَ یُخَافُ لَهُ(20) غَائِلَةٌ(21) ، کُلُّ سَعْیٍ أَخْلَصُ عِنْدَهُ مِنْ سَعْیِهِ ، وَکُلُّ نَفْسٍ أَصْلَحُ عِنْدَهُ(22) مِنْ نَفْسِهِ ، عَالِمٌ بِعَیْبِهِ ، شَاغِلٌ بِغَمِّهِ ، لاَ یَثِقُ بِغَیْرِ رَبِّهِ ، غَرِیبٌ(23) ، وَحِیدٌ ، جَرِیدٌ(24) ، حَزِینٌ(25) ، یُحِبُّ فِی اللّهِ ، وَیُجَاهِدُ فِی اللّهِ لِیَتَّبِعَ(26) رِضَاهُ ، وَلاَ یَنْتَقِمُ لِنَفْسِهِ بِنَفْسِهِ ، وَلاَ یُوَالِی فِی سَخَطِ رَبِّهِ ، مُجَالِسٌ لاِءَهْلِ الْفَقْرِ ، مُصَادِقٌ لاِءَهْلِ الصِّدْقِ ، مُوءَازِرٌ(27) لاِءَهْلِ

ص: 18


1- فی «ج» والبحار : «ولا بختّال» . وخَتَله یَختِله : خدعه وراوغَه . النهایة ، ج2 ، ص9 (ختل) .وفی الوافی ومرآة العقول : «ولا بختّارٍ» . والختر : الغدر والخدیعة .
2- فی الوافی : «نفی اقتفاء الأثر کنایة عن عدم التجسّس لعیوب الناس» .
3- فی «ص ، ه» والبحار : «لا یخیف» . وفی «ض» : «لا یجیف» .
4- فی «ض» : «وساع» .
5- «الملهوف» : المکروب . النهایة ، ج4 ، ص282 (لهف) .
6- فی «ز ، بس» : «ولا» .
7- فی «ف» : «عابر» .
8- فی «ج» : «یقبل» . وأقال اللّه عثرته : رفعه من سقوطه . ومنه الإقالة فی البیع ؛ لأنّها رفع العقد . المصباح المنیر ، ص521 (قیل) .
9- فی مرآة العقول : «أی إذا اطّلع علی نصح لأخیه لایترکه ، بل یذکره له» .
10- فی مرآة العقول: «الحاصل أنّه لا یدع شیئا من الظلم یقع منه، أو من غیره علی أحد ؛ بل یصلحه، أو لا یصدر منه شیء من الظلم، فیحتاج إلی أن یصلحه. وفی بعض النسخ: جنف، بالجیم والنون، وهو محرّکة: المیل والجور». و «الجِنح»: الجانب والکَنَف والناحیة. ومن اللیل: الطائفة. ویضمّ. القاموس المحیط ، ج1، ص329 (جنح).
11- فی «ب ، ج ، د ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس» : «رضین» بالضاد المعجمة . و«الرصین» : المحکم الثابت . راجع : الصحاح ، ج 5 ، ص 2124 ؛ لسان العرب ، ج 13 ، ص 181 (رصن) .
12- فی حاشیة «د» : «ذکیّ» بالذال . و«زکیّ» أی طاهر من العیوب . و«ذکیّ» أی یدرک المطالب العلیّة من المبادی الخفیّة بسهولة .
13- فی «بر» : «ویجمّل» بالتشدید . وفی «بس» : «ویحمل» .
14- هکذا فی «ف» ومرآة العقول والوافی . ویکون «علی» بمعنی الباء ، أی یتّهم بالعیب نفسه . وفی أکثر النسخ والمطبوع : «الغیب» بالغین المعجمة ، فیکون «علی» بمعنی «فی» .
15- فی «د ، ه ،» : «یجزم» .
16- فی «بر» : «فرج» بالجیم المعجمة . وفی مرآة العقول : «أی لایصیر الفرح سببا لخرقه وسفهه» .
17- فی «ض» : «ولا یبطش» . وطاش السَّهم عن الهدف طَیْشا : انحرف عنه فلم یصبْه ، فهو طائش وطیّاش . المصباح المنیر ، ص383 (طیش) . وفی مرآة العقول : «أی لا یصیر شدّة فرحه سببا لنزقه وخفّته وذهاب عقله أو عدوله عن الحقّ ومیله إلی الباطل» .
18- فی «بر» وحاشیة «ج» : «ترح» . ومَرِحَ مَرَحا فهو مَرِح ، مثل فَرِحَ ، وزنا ومعنی . وقیل : أشدّ من الفرح . المصباح المنیر ، ص568 (مرح) .
19- «البائقة» : النازلة ، وهی الداهیة والشَّرّ الشدید . وجمعها : بوائق . المصباح المنیر ، ص66 ؛ القاموس المحیط ، ج2 ، ص1156 (بوق) .
20- فی «ه» : «علیه» .
21- «الغائلة» : الفساد والشرّ . وغائلة العبد : إباقُه وفجوره ونحو ذلک . والجمع : الغوائل . وقال الکسائی : الغوائل : الدواهی . المصباح المنیر ، ص457 (غول) .
22- فی «ص ، ض ، ف ، ه ، بف» : «عنده أصلح» .
23- فی «ج ، ز ، ص ، ف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والبحار : «قریب» . ولکن استظهر المجلسی فی البحار والمرآة : «غریب» .
24- فی «ض ، ه ، بر» والوافی ومرآة العقول والبحار : - «جرید» .
25- فی «ج ، د ، ف ، بس» وشرح المازندرانی : - «حزین» .
26- فی «بر» والوافی : «لیبتغ» .
27- «آزره» : ظاهره وعاونه علی أمر . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 80 (أزر) .

عاقبت انديش، نه هرزه است و نه در جست و خيز، بسيار پيوند است و بى زحمت، بسيار بخشش است در جاى خود، نه به خود بالد و نه دغل باشد، نه پيگردى از عيبِ ديگران كند و نه به كسى ستم روا دارد، اخلاقش خوش است و در زمين به كوشش است، كمك ناتوان است و دادرسِ بيچارگان، پرده آبروئى ندرد و رازى را فاش نكند، بلا بسيار كشد و شكايت اندك كند، اگر خوبى كند به يادش آرد و اگر بدى بيند نهانش كند، عيب را پوشد و حفظ الغيب كند، از لغزش درگذرد و از نكوهش، چشم پوشد، بر اندرزى مطّلع نگردد كه آن را از دست بنهد (چه در باره خودش از ديگران و چه در باره يادآورى آن به ديگران) و ناهموارى و ستمى را وانگذارد كه اصلاحش نكند استوار است، پايدار است، پرهيزكار است، پاك است، شسته است، پسنديده است، عذرپذير، و خوب گويد، و به مردم خوش بين باشد و در ناديده، خود را متّهم سازد (خود را به عيب، متّهم سازد خ ل) از روى فهم و دانش براى رضاى خدا دوست گردد و به دور انديشى و تصميم براى رضاى خدا دوستى را ببرد، شادى او را به بد مستى نكشاند، و شادمانى او را از جا بدر نبرد، ياد آور دانا باشد و آموزنده به نادان، نيرنگ از او توقّع ندارند و از دست برد او نترسند، هر كوششى نزد او از كوشش خودش پاكتر است و هر كس در بر او از خودش شايسته تر، عيب خود داند و به غم خود اندر است.

جز به پروردگارش اعتماد ندارد، آواره است، تنها است، بى علاقه است، (غمناك است)، براى خدا دوست دارد و در راه خدا جهاد كند تا خشنودى او را پيروى كند، براى دلِ خود انتقام نجويد، و در مورد خشم پروردگارش دوستى نكند، همنشين فقراء است، و

ص: 19

الْحَقِّ ، عَوْنٌ لِلْغَرِیبِ(1) ، أَبٌ لِلْیَتِیمِ ، بَعْلٌ لِلاْءَرْمَلَةِ(2) ، حَفِیٌّ(3) بِأَهْلِ(4) الْمَسْکَنَةِ ، مَرْجُوٌّ لِکُلِّ کَرِیهَةٍ(5) ، مَأْمُولٌ لِکُلِّ ··· î شِدَّةٍ(6) ، هَشَّاشٌ(7) ، بَشَّاشٌ(8) ، لاَ بِعَبَّاسٍ وَلاَ بِجَسَّاسٍ(9) ، صَلِیبٌ ، کَظَّامٌ ، بَسَّامٌ(10) ، دَقِیقُ النَّظَرِ ، عَظِیمُ الْحَذَرِ .

لاَ یَجْهَلُ ، وَإِنْ جُهِلَ عَلَیْهِ(11) یَحْلُمُ(12) ، لاَ یَبْخَلُ(13) ، وَإِنْ بُخِلَ(14) عَلَیْهِ(15) صَبَرَ ، عَقَلَ فَاسْتَحْیَا ، وَقَنِعَ فَاسْتَغْنی ، حَیَاوءُهُ(16) یَعْلُو شَهْوَتَهُ ، وَوُدُّهُ یَعْلُو حَسَدَهُ(17) ، وَعَفْوُهُ یَعْلُو حِقْدَهُ ، لاَ یَنْطِقُ بِغَیْرِ صَوَابٍ ، وَلاَ یَلْبَسُ إِلاَّ الاِقْتِصَادَ ، مَشْیُهُ(18) التَّوَاضُعُ ، خَاضِعٌ(19) لِرَبِّهِ بِطَاعَتِهِ ، رَاضٍ(20) عَنْهُ فِی کُلِّ حَالاَتِهِ ، نِیَّتُهُ خَالِصَةٌ ، أَعْمَالُهُ لَیْسَ فِیهَا غِشٌّ(21) وَلاَ خَدِیعَةٌ ، نَظَرُهُ عِبْرَةٌ ، وسُکُوتُهُ(22) فِکْرَةٌ ، وَکَلاَمُهُ حِکْمَةٌ ، مُنَاصِحا مُتَبَاذِلاً مُتَوَاخِیا ، نَاصِحٌ فِی السِّرِّ وَالْعَلاَنِیَةِ ، لاَ یَهْجُرُ أَخَاهُ وَلاَ یَغْتَابُهُ ، وَلاَ یَمْکُرُ بِهِ ، وَلاَ یَأْسَفُ عَلی مَا فَاتَهُ ، وَلاَ یَحْزَنُ عَلی مَا أَصَابَهُ ، وَلاَ یَرْجُو مَا لاَ یَجُوزُ لَهُ الرَّجَاءُ ، وَلاَ یَفْشَلُ فِی الشِّدَّةِ(23) ، وَلاَ یَبْطَرُ(24)

فِی الرَّخَاءِ(25) ، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ(26) ، وَالْعَقْلَ بِالصَّبْرِ .

تَرَاهُ بَعِیدا کَسَلُهُ ، دَائِما نَشَاطُهُ ، قَرِیبا أَمَلُهُ ، قَلِیلاً(27) زَلَلُهُ ، مُتَوَقِّعا لاِءَجَلِهِ ، خَاشِعا قَلْبُهُ ، ذَاکِرا رَبَّهُ ، قَانِعَةً(28) نَفْسُهُ ، مَنْفِیّا جَهْلُهُ ، سَهْلاً أَمْرُهُ ، حَزِینا لِذَنْبِهِ ، مَیِّتَةً

ص: 20


1- هکذا فی «د ، ج ، ص ، ف ، ه» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والبحار . وفی سائر النسخ والمطبوع : «للقریب» .
2- «الأرملة» : المرأة التی مات زوجها ، سواء کانت غنیّة أو فقیرة ، أو هی المحتاجة المسکینة . راجع : النهایة ، ج 2 ، ص 266 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1332 (رمل) .
3- «الحفیّ» : البَرُّ اللطیف . ویقال : حفیتُ بفلان وتحفّیت به ، إذا عُنیتَ بإکرامه . المفردات للراغب ، ص246 (حفی) .
4- فی شرح المازندرانی : «لأهل» .
5- فی الوافی : «کریمة» . و«الکریهة» : الشدّة فی الحرب . الصحاح ، ج6 ، ص2247 (کره) .
6- فی «ف ، ه» : «شدیدة» .
7- «الهَشّ» : کلّ شیء فیه رَخاوة . ورجل هشّ : إذا هشَّ إلی إخوانه . والمشاشة : الارتیاح والخفّة للمعروف . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1887 (هشّ) .
8- فی «بر» : «بشّاش هشّاش» . و«البشّ» : اللطف فی المسألة والإقبال علی أخیک . ورجل هشّ بشّ . والبشاشة : طلاقة الوجه . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 165 (بشّ) .
9- جسّ الأخبار وتجسّسها : تتبّعها . ومنه الجاسوس ؛ لأنّه یتتبّع الأخبار ویفحص عن بواطن الاُمور . المصباح المنیر ، ص101 (جسس) .
10- «البسّام» : کثیر التبسّم ، وهو أقلّ الضحک وأحسنه . راجع : الصحاح ، ج 5 ، ص 1872 ؛ لسان العرب ، ج 12 ، ص 50 (بسم) .
11- هو یجهل علی قومه : یُتسافَه علیهم . أساس البلاغة ، ص67 (جهل) .
12- فی «ب ، ج ، د ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار : - «لا یجهل ، وإن جهل علیه یحلم» . وفی «ز ، ص» : - «یحلم» .
13- فی «بس» : «لا یتحمّل» .
14- فی «بس» : «وإن یخل» . وفی شرح المازندرانی : «لاینجل ، وإن نجل» من النجل وهو اظهار العیب ونحوه ، والطعن بمقدم الرجل لیسقطه کما یفعله المصارع ، والرمی بالشیء .
15- فی «بس» وحاشیة «د ، ز ، بف» : «عنه» .
16- فی «ه» : «حیاه» بحذف الهمزة تخفیفا .
17- فی «بس» : «جسده» .
18- فی «ب» : «مشیّته» . وفی مرآة العقول : «ومشیه» .
19- فی «ف» : «خاض» .
20- فی «ف» : «راضیا» .
21- فی «ه» : «مکر» .
22- هکذا فی «ب ، ص ، ض ، ف ، ه ، بر ، بف» والوافی ومرآة العقول والبحار. وفی سائر النسخ والمطبوع : «سکوته» بدون الواو .
23- فی «ز» : + «ولا یفرح بما أتاه» .
24- فی «ف» : «ولا ینظر» . و «البَطَر» فی معنیً : کالحیرة والدَّهش . یقال : لا یُبْطِرَنّ جهلُ فلان حلمک ، أی لا یُدهشک . وفی معنیً : کالأشِرو غَمْطِ النِّعمة . یقال : بطر فلان نعمة اللّه ، أی کأنّه مَرِح حتّی جاوز الشُّکرَ فترکه وراءه . ترتیب کتاب العین ، ج 1، ص 170 (بطر) .
25- فی «بس» : «الرجاء» .
26- فی «ز» وحاشیة «ف» والوافی ومرآة العقول : «العلم بالحلم» .
27- فی «ه» : «قلیل» ، أی هو قلیل . وکذا فیما یأتی .
28- فی حاشیة «ف» : «قانعا» .

هم آهنگ راستگويان، و هم پشت و هم دست با اهل حق، كمكِ نزديك است، و پدر براى يتيم و شوهر براى بيوه زنان، به مستمندان مهربان است، و براى هر ناگوارى اميد به او است، براى هر سختى آرزومند اويند، با نشاط است، و خوشرو و نه چهره در هم و عيب جو، سخت است، و بسيار خشم فرو خور و بسيار خنده رو. نازك بين است و پُر حذر (نادانى نكند و اگر به او نادانى شود بردبارى كند)، بخل نورزد و اگر هم از او دريغ دارند صبر كند، تعقّل دارد و آزرم كند و قناعت دارد و بى نياز است، حيايش بر شهوت او برترى دارد و دوستيش بر حسدش و گذشتش بر كينه اش، نادرست نگويد، جز راه اقتصاد نپويد، رفتارش فروتنى است.

براى پروردگارش خاضع است و از او در هر حال خشنود است، نيّتش پاك است و كردارش بى دغلى است و فريب، نگاهش عبرت است و خموشيش انديشه و گفتارش حكمت، خيرخواه و بخشش كن و برادر، در نهان و عيان خيرخواه است، از برادر خود قهر نكند و غيبت او ننمايد و به او نيرنگ نزند، بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد، و به هر مصيبتى بيند، اندوه نخورد به آنچه برايش روا نيست اميد نبندد، در سختى و تنگدستى سست نشود و در خوشى و فراوانى سست نگردد، بردبارى را با دانش در آميزد و خرد را با شكيبائى، ببينى كه تنبلى از او دور است و نشاط او پيوسته است، آرزوى كوتاه دارد و لغزش اندك و انتظار مرگ، دلش لرزان است و در ياد پروردگار خود است، نفسش قانع و جهلش منفى و كارش آسان است، براى گناهش غمنده است و شهوت خود را كشته، خشمش را به خوبى فرو خورد و خلقش را مصفّا نمايد، همسايه از او آسوده است و سر بزرگى ندارد، بدان چه به او رسد قانع است و پايه

ص: 21

شَهْوَتُهُ ، کَظُوما غَیْظَهُ ، صَافِیا(1) خُلُقُهُ ، آمِنا مِنْهُ(2) جَارُهُ ، ضَعِیفا کِبْرُهُ ، قَانِعا بِالَّذِی قُدِّرَ لَهُ ، مَتِینا(3) صَبْرُهُ ، مُحْکَماً أَمْرُهُ ، کَثِیراً ذِکْرُهُ ، یُخَالِطُ النَّاسَ لِیَعْلَمَ ، وَیَصْمُتُ لِیَسْلَمَ ، وَیَسْأَلُ لِیَفْهَمَ ، وَیَتَّجِرُ(4) لِیَغْنَمَ ، لاَ یُنْصِتُ(5) لِلْخَبَرِ(6) لِیَفْخَرَ(7) بِهِ(8) ، وَلاَ یَتَکَلَّمُ لِیَتَجَبَّرَ بِهِ(9) عَلی مَنْ سِوَاهُ ، نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ ، أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِآخِرَتِهِ ، فَأَرَاحَ(10) النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ، إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتّی یَکُونَ اللّهُ الَّذِی یَنْتَصِرُ لَهُ ، بُعْدُهُ مِمَّنْ(11) تَبَاعَدَ مِنْهُ بُغْضٌ وَنَزَاهَةٌ(12) ، وَدُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَرَحْمَةٌ ، لَیْسَ تَبَاعُدُهُ تَکَبُّراً وَلاَ عَظَمَةً ، وَلاَ دُنُوُّهُ(13) خَدِیعَةً وَلاَ خِلاَبَةً(14) ، بَلْ یَقْتَدِی بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ مِنْ أَهْلِ الْخَیْرِ ، فَهُوَ إِمَامٌ لِمَنْ بَعْدَهُ مِنْ أَهْلِ الْبِرِّ».

قَالَ : «فَصَاحَ هَمَّامٌ صَیْحَةً ، ثُمَّ وَقَعَ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : أَمَا وَاللّهِ ، لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ، وَقَالَ : هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوْعِظَةُ(15) الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا ، فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ : فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ؟ فَقَالَ : إِنَّ لِکُلٍّ أَجَلاً لاَ یَعْدُوهُ(16) ، وَسَبَباً لاَ یُجَاوِزُهُ ، فَمَهْلاً لاَ تُعِدْ(17) ، فَإِنَّمَا نَفَثَ(18) عَلی لِسَانِکَ شَیْطَانٌ(19)» .(20)

ص: 22


1- فی «بس» : «ماقیا» .
2- فی «ج» : - «منه» .
3- فی «د ، ص ، ه» : «مبینا» . وفی «ض» : «متبیّنا» .
4- فی «ض» : «ویتجبّر» .
5- فی «ب» : «لا ینصب» .
6- فی «ب ، ج ، د ، ص ، ض ، ه ، بف» والوافی والبحار : «للخیر» . وفی «بس» : «للجزء» .
7- هکذا فی «ب ، د . ز ، ه ، بف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والبحار . وفی سائر النسخ والمطبوع : «لیفجر» .
8- فی حاشیة «ج» : - «به» .
9- فی شرح المازندرانی : - «به» .
10- فی «ه» : «وأراح» .
11- فی حاشیة «ج» : «ممّا» .
12- فی نهج البلاغه وکتاب سلیم : «ممّن تباعد عنه زهد ونزاهة» .
13- فی «ه» : + «بمکر و» .
14- «الخلابة» : المخادعة . ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص512 (خلب) .
15- فی «ج ، د ، ف» وحاشیة «ض» وشرح المازندرانی ومرآة العقول والبحار : «المواعظ» .
16- فی «ج ، ز ، ف ، بر ، بف» وحاشیة «ه» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والبحار : «لن یعدوه» .
17- فی الوافی : «ولا تعد» .
18- أی ألقی ؛ من النَّفْث بالفم ، وهو شبیه بالنفخ ، وهو أقلّ من التَّفْل ؛ لأنّ التفل لا یکون إلاّ ومعه شیء من الریق . النهایة ، ج5 ، ص88 (نفث) .
19- فی «ف» : «الشیطان» . وفی الوافی : «قول السائل : «فما بالک» أی لم تقع مغشیّا علیک ؟ أو ذکرت له ذلک مع خوفک علیه الموت ؟ فأجابه علیه السلام بالإشارة إلی السبب البعید ، وهو الأجل المحکوم به القضاء الإلهی . وهو جواب مقنع للسامع ، مع أنّه حقّ وصدق . وأمّا السبب القریب للفرق بینه وبین همّام ونحوه ، فقوّة نفسه القدسیّة علی قبول الواردات الإلهیّة وتعوّده بها وبلوغ ریاضته حدّ السکینة عند ورود أکثرها ، وضعف نفس همّام عمّا ورد علیه من خوف اللّه ورجائه ، وأیضا فإنّه علیه السلام کان متّصفا بهذه الصفات لم یفقدها حتّی یتحسّر علی فقدها . قیل : ولم یجب علیه السلام بمثل هذا الجواب ؛ لاستلزامه تفضیل نفسه ، أو لقصور فهم السائل ونهیه له عن مثل هذا السؤال ، والتنفیر عنه بکونه من نفثات الشیطان لوضعه له فی غیر موضعه ، وهو من آثار الشیطان ، وباللّه العصمة والتوفیق . إن قیل : کیف جاز منه علیه السلام أن یجیبه مع غلبة ظنّه بهلاکه ، وهو کالطبیب یعطی کلاًّ من المرضی بحسب احتمال طبیعته من الدواء ؟ قلت : إنّه لم یکن یغلب علی ظنّه إلاّ الصعقة عن الوجد الشدید ، فأمّا أنّ تلک الصعقة فیها موته ، فلم یکن مظنونا له ؛ کذا قاله ابن میثم رحمه الله » .
20- الأمالی للصدوق ، ص572 ، المجلس 84 ، ح2 ؛ وصفات الشیعة ، ص23 ، ح35 ، بسند آخر عن جعفر بن ï محمّد ، عن أبیه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام . کتاب سلیم بن قیس ، ص849 ، ح43 ، عن أبان بن أبیعیّاش ، عن سلیم ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . نهج البلاغة ، ص303 ، الخطبة 193 ، وفی کلّها مع اختلاف . وفی نهج البلاغه ، ص 533 ، الحکمة 333 ، قطعة منه . تحف العقول ، ص159 ، مع اختلاف وتقدّم وتأخّر فی بعض فقراته الوافی ، ج4 ، ص153 ، ح1747 ؛ البحار ، ج67 ، ص365 ، ح70 .

صبرش استوار، كارش محكم است و ذكرش بسيار.

با مردم در آميزد تا دانش آموزد و دم بندد تا سالم زيد و بپرسد تا بفهمد، تجارت كند تا سود برد، به خبر خوب گوش ندهد تا بدان بنازد (يعنى آن را ياد گيرد و به نقل آن افتخار كند) (منصب خوب را نپذيرد تا به وسيله آن بد كارى كند يعنى از مقام خود سوء استفاده كند و هرزگى پيش گيرد خ ل) سخن نگويد تا بر ديگران زورنمائى كند، خودش از خويش در رنج است و مردم از او در آسايش، خود را براى ديگر سرايش در رنج اندازد و مردم را از خود آسوده سازد، اگر به او ستم شود شكيبا باشد تا خدا براى او انتقام كشد، دوريش از هر كه كناره كند ناخواهى و پاكدامنى است و نزديكيش به هر كس نزديك شود نرمى و مهربانى است، دورى كردنش از راه بزرگ منشى و تكبّر نيست و نزديكيش فريب و نيرنگ نيست بلكه به اهل خيرى كه پيش او بودند، اقتداء كند و پيشواى نيكان پس از خود باشد.

گويد: همّام، پس از شنيدن بيانات امام، جيغى زد و بى هوش افتاد، پس امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:

هلا به خدا كه من از همين بيتابى بر او مى ترسيدم و فرمود:

پندهاى رسا و عميق با اهل خود چنين كنند، گوينده اى به آن حضرت گفت: پس اى امير المؤمنين، تو را چه در نهاد است؟ (يعنى چرا با توجه به اين پندها جيغ نزنى و بى هوش نشوى؟) فرمود:

راستى براى هر كس، اجل مقررى است كه از آن در نگذرد و آن اجل را سبب معينى است كه از آن تجاوز نكند، آرام باش، پيش نيافت (باز مگرد خ ل) همانا شيطان بر زبانت دميد (يعنى اين اعتراض تو يك القاء شيطانى است كه گستاخانه به من عرض داشتى و براى خود حق اعتراض پنداشتى).

ص: 23

2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ(1) بْنِ غَالِبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَنْبَغِی لِلْمُوءْمِنِ أَنْ یَکُونَ فِیهِ ثَمَانُ(2) خِصَالٍ : وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ(3) ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاَءِ ، شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ ، قَانِعٌ(4) بِمَا رَزَقَهُ اللّهُ ، لاَ یَظْلِمُ الاْءَعْدَاءَ ، وَلاَ یَتَحَامَلُ(5) لِلاْءَصْدِقَاءِ ، بَدَنُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ(6) وَالنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ ، إِنَّ الْعِلْمَ(7) خَلِیلُ الْمُوءْمِنِ ، وَالْحِلْمَ(8) وَزِیرُهُ ، وَالصَّبْرَ(9) أَمِیرُ جُنُودِهِ ، وَالرِّفْقَ أَخُوهُ ، وَاللِّینَ(10) وَالِدُهُ» .(11)

3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ یَصْمُتُ(12) لِیَسْلَمَ ، وَیَنْطِقُ لِیَغْنَمَ(13) ، لاَ یُحَدِّثُ أَمَانَتَهُ الاْءَصْدِقَاءَ ، وَلاَ یَکْتُمُ شَهَادَتَهُ مِنَ الْبُعَدَاءِ(14) ، وَلاَ یَعْمَلُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ رِیَاءً ، وَلاَ یَتْرُکُهُ حَیَاءً ، إِنْ(15) زُکِّیَ خَافَ مِمَّا(16) یَقُولُونَ ، وَیَسْتَغْفِرُ اللّهَ لِمَا(17) لاَ یَعْلَمُونَ ، لاَ یَغُرُّهُ(18) قَوْلُ مَنْ جَهِلَهُ ، وَیَخَافُ إِحْصَاءَ مَا عَمِلَهُ» .(19)

4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ:

رَفَعَهُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ(20) لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ(21) ، وَحَزْمٌ فِی لِینٍ ، وَإِیمَانٌ فِی یَقِینٍ ، وَحِرْصٌ فِی فِقْهٍ ، وَنَشَاطٌ فِی هُدًی ، وَبِرٌّ فِي

ص: 24


1- تقدّم الخبر فی الکافی ، ح 1539، بسند آخر عن الحسن بن محبوب ، عن جمیل بن صالح ، عن عبدالملک بن غالب . وتکلّمنا هناک حول الصواب فی العنوان ، فلاحظ .
2- فی الکافی ، ح 1539 : «ثمانی» .
3- «الهزاهز» : الفتن یهتزّ فیها الناس . المصباح المنیر ، ص637 (هزز) .
4- فی «ج» ، بس» : «قانعا» .
5- فی حاشیة «بر» : «ولا یتجاهل» . وتحامَلَ الشیء : تکلّفه علی مشقّة ، وتحامل فی الأمر وبه : تکلّفه علی مشقّة ، وعلیه : کلّفه ما لا یطیق . قال المجلسی : «أی لا یحمل الوزر لأجلهم ، أو لا یتحمّل عنهم ما لا یطیق الإتیان به من الاُمور الشاقّة فیعجز عنها ، والأوّل أظهر معنی ، والثانی لفظا» . راجع : النهایة ، ج1 ، ص443 ؛ القاموس المحیط ، ج2 ، ص1306 (حمل) ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص225 .
6- فی «ه» : «التعب» .
7- فی «ه» : «العلیم» .
8- فی «ه» : «والعلم» .
9- فی الکافی ، ح 1539 : «والعقل» .
10- فی حاشیة «ج» : «والدین» . وفی الکافی ، ح 1539 والبحار : «والبرّ» . وفی مرآة العقول : «وقرأ بعض الأفاضل : والدین ، مکان قوله : واللین ، أی هو والده الروحانی ؛ فإنّ الوالد سبب للحیاة الجسمانیّة الفانیّة ، والدین سبب للحیاة الروحانیّة الأبدیّة . وهذا أظهر وأنسب» .
11- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب خصال المؤمن ، ح 1539 ؛ والأمالی للصدوق ، ص592 ، المجلس 86 ، ح17 ؛ والخصال ، ص406 ، ح1 ، بسند آخر عن الحسن بن محبوب . وفی الفقیه ، ج4 ، ص352 ، ح5762 ، ضمن وصایا النبیّ صلی الله علیه و آله لعلیّ علیه السلام ؛ والخصال ، ص 406 ، باب الثمانیة ، ح2 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «والناس منه فی راحة» . تحف العقول ، ص361 الوافی ، ج4 ، ص158 ، ح1748 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص185 ، ذیل ح20235 ؛ البحار ، ج67 ، ص268 ، ح1 .
12- فی الوسائل : «یُنصِتُ» .
13- فی «ف ، ه» وحاشیة «بر ، بف» : «لیعلم» . وفی حاشیة «ه» : «لیفهم» .
14- فی «ز» : «الأعداء» . وفی «ص» : + «من الأعداء» .
15- فی «ب» : «وإن» .
16- فی الوسائل : «ما» .
17- فی «ه» : «ممّا» .
18- فی «ض» : «ولا یغرّه» . وفی «ف ، بف» : «لا یعزّه» . وفی «ه» : «لا یغیّره» .
19- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الحلم ، ح 1812 ، بسند آخر عن أبی حمزة ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ؛ الأمالی للصدوق ، ص493 ، المجلس 74 ، ضمن ح 12 ، بسند آخر عن أبیحمزة الثمالی ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص158 ، ح1749 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص186 ، ح20238 ؛ البحار ، ج67 ، ص270 ، ح2 .
20- فی «ف» : + «من» .
21- فی «ف» : + «اللّه» .

2- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

شايسته است كه مؤمن هشت خصلت داشته باشد: در پيشامدهاى لرزاننده خوددار باشد، در موقع بلاء شكيبا باشد، در نعمت و فراوانى شكرگزار باشد، بدان چه خدا روزيش كرده قانع باشد، بر دشمنان خود ستم نكند، سرباز بر دوستان نباشد (به خاطر دوستان زير بار گناه نرود، به خاطر دوستان پيش از توان خود باربر ندارد خ ل) تنِ خود را رنج دهد و مردم از او آسوده باشند، به راستى دوستِ جانى مؤمن است و بردبارى وزير او است و شكيبائى فرمانده لشكر او، نرمش برادر او است و خوش پذيرشى پدر او.

3- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن دم بندد تا سالم ماند و سخن راند تا بهره اى ستاند، سپرده خود را به دوستان باز نگويد و گواهى حق خود را از دوران (دشمنان خ ل) نهان نسازد هيچ كار خيرى را براى خودنمائى نكند و از روى حياء آن را واننهد، اگر او را به خوبى ستايند از آنچه در باره او گويند بيم دارد و از آنچه كه در باره او ندانند آمرزش خواهد، گفتار كسى كه به باطن او نادان است گولش نزند و از آمار كردار خود بيم دارد.

4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن داراى نيرو است در دين دارى، و احتياط كارى در خوش پذيرائى و ايمان با يقين و اطمينان، و حرص در فهم احكام و نشاط در راه حق، و نيك رفتارى با استوارى در دين، و دانش در بردبارى و زيركى با نرمش، و سخاوت در جاى شايسته، و ميانه روى

ص: 25

اسْتِقَامَةٍ ، وَعِلْمٌ فِی حِلْمٍ ، وَکَیْسٌ(1) فِی رِفْقٍ ، وَسَخَاءٌ فِی حَقٍّ ، وَقَصْدٌ فِی غِنًی ، وَتَجَمُّلٌ(2) فِی فَاقَةٍ ، وَعَفْوٌ فِی قُدْرَةٍ ، وَطَاعَةٌ لِلّهِ(3) فِی نَصِیحَةٍ ، وَانْتِهَاءٌ فِی شَهْوَةٍ ، وَوَرَعٌ فِی رَغْبَةٍ ، وَحِرْصٌ(4) فِی جِهَادٍ(5) ، وَصَلاَةٌ فِی شُغُلٍ(6) ، وَصَبْرٌ فِی شِدَّةٍ ، وَفِی الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ ، وَ(7) فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ ، وَفِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ ، وَ(8) لاَ یَغْتَابُ وَلاَ یَتَکَبَّرُ ، وَلاَ یَقْطَعُ الرَّحِمَ ، وَلَیْسَ بِوَاهِنٍ وَلاَ فَظٍّ(9) وَلاَ غَلِیظٍ ، وَ(10) لاَ یَسْبِقُهُ بَصَرُهُ(11) ، وَلاَ یَفْضَحُهُ بَطْنُهُ ، وَلاَ یَغْلِبُهُ فَرْجُهُ ، وَلاَ یَحْسُدُ النَّاسَ ، یُعَیَّرُ وَلاَ یُعَیِّرُ ، وَلاَ یُسْرِفُ(12) ، یَنْصُرُ الْمَظْلُومَ ، وَیَرْحَمُ الْمِسْکِینَ ، نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ ، لاَ یَرْغَبُ فِی عِزِّ(13) الدُّنْیَا ، وَلاَ یَجْزَعُ مِنْ ذُلِّهَا(14) ، لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَیْهِ ، وَ(15) لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ ، لاَ یُری فِی حُکْمِهِ(16) نَقْصٌ ، وَلاَ(17) فِی رَأْیِهِ وَهْنٌ ، وَلاَ فِی دِینِهِ ضَیَاعٌ(18) ، یُرْشِدُ مَنِ اسْتَشَارَهُ ، وَیُسَاعِدُ مَنْ سَاعَدَهُ ، وَیَکِیعُ(19) عَنِ الْخَنَا(20) وَالْجَهْلِ» .(21)

ص: 26


1- فی الخصال وصفات الشیعة : «وشکر» . و «الْکَیْس» : العقل . والکیس فی الاُمور ، یجری مجری الرفق فیها . النهایة ، ج4 ، ص217 (کیس) .
2- فی «بر ، بف» والوسائل : «وتحمّل» بالحاء المهملة . وفی مرآة العقول : «وقد یقرأ بالحاء المهملة ، أی تحمّل وصبر فی الفقر ».
3- وفی الخصال وصفات الشیعة : - «للّه» .
4- فی «ف» : «وحصن» .
5- فی «ض ، ه» وحاشیة «ز» : «اجتهاد» .
6- فی الوافی : «لعلّ المراد بالصلاة فی الشغل ذکر اللّه فی أشغاله، أو أنّ المراد أنّه لایشغله أشغاله عن إتیان الصلاة ، بل یدع الشغل ویأتی الصلاة ثمّ یعود إلیه ؛ ویشملهما قوله سبحانه: «رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تَجَ_رَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ». [النور (24) : 37]» .
7- فی «ز» : - «و» .
8- فی «ه» وشرح المازندرانی : - «و» .
9- رجل فظّ : أی سیِّئ الخلق ، وفلان أفظّ من فلان ، أی أصعب خُلُقا وأشرس . النهایة ، ج3 ، ص459 (فظظ) .
10- فی «ج ، ص ، بف» : - «و» .
11- فی «ف» : «بسوء» . وفی صفات الشیعة : «بطره» .
12- فی الوافی : «وفی بعض النسخ : لا یحسد الناس بعزّ _ أی بسبب عزّه _ ولا یقتر ولا یسرف . ولعلّه الأصحّ» . وکذا قاله فی مرآة العقول ، إلاّ أنّ فیه : «ولعلّه أصوب» .
13- فی «ف» : «غنی» .
14- فی «ب» : «فی ذلّها» . وفی الخصال : «من ألمها» .
15- فی «بر ، بف» : - «و» .
16- فی «ج ، د ، ص» وحاشیة «بر» : «علمه» . وفی الوسائل والخصال وصفات الشیعة : «حلمه» .
17- فی «د» : «ولا یری» .
18- فی مرآة العقول : «أی دینه قویّ متین ، لایضیّع بالشکوک والشبهات ولا بارتکاب المعاصی» .
19- فی «ص» وحاشیة «د» : «یکنع» وفی الوافی : «یکتع» والکلّ متقاربة المعنی . و «یکیع» أی یهاب ویَجبُن . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1018 (کیع) .
20- «الخنا» : الفحش فی القول . النهایة ، ج2 ، ص86 (خنا) .
21- الخصال ، ص571 ، أبواب الخمسین ومافوقه ، ح2 ، بسنده عن الحسن بن علیّ ، عن أبی سلیمان الحلوانی ، أو عن رجل عنه ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ؛ صفات الشیعة ، ص34 ، ح54 ، بسنده عن محمّد بن أحمد ، عن رجل ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص159 ، ح1751 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص187 ، ح20240 ؛ البحار ، ج67 ، ص271 ، ح3 .

در توانگرى، و تجمّل در ندارى، و گذشت در حال قدرت بر انتقام، و طاعت خدا با خير خواهى (نسبت به خدا و ائمه مسلمانان يا نسبت به مؤمنان يا بطور كلّى و نصيحت براى خدا كردار با اخلاص است براى او چنانچه در خبر است كه: در سه چيز، دل مرد مسلمان دغلى نكند: اخلاص در عمل براى خدا، و خيرخواهى براى ائمه مسلمين، و ملازمت جماعت آنان، و در نهايه گفته است: دين، نصيحت براى خدا و رسول خدا و كتاب خدا و ائمه مسلمانان و همه مسلمانان است- از مجلسى (رحمه الله) و باز ايستادن از كارهاى زشت است با وجود شهوت و ميل (زيرا در صورت عدم شهوت، ترك عمل، اهميّتى ندارد، چون كودك خردسالى كه زنا نكند) و پارسائى و خوددارى از محرّمات با وجود رغبت بدانها، و حرص در كار خير با سختى و مشقّت، و نماز خواندن با گرفتارى، و شكيبائى در حال سختى.

مؤمن در پيش آمدهاى لرزاننده با وقار و پايدار است و در ناگواريها شكيبا است و در حال نعمت و فراوانى شكرگزار، نه غيبت كند و نه بزرگى فروشد و نه قطع رحم كند، مؤمن نه سست است و نه تندخو و نه سخت دل، چشم او از او پيش نيفتد و بى اختيار به هرجا ننگرد و شكمش او را رسوا نكند و فرجش در شهوت بر او چيره نگردد، به مردم حسد نبرد، سرزنش شنود و سرزنش نكند، اسراف نورزد، ستمديده را يارى كند و به مستمندان مهربانى كند، خودش را در رنج اندازد و مردم از او در آسايشند، در عزّت دنيا رغبت ندارد و از خوارى آن بيتابى نكند، مردم همه را وجهه همّتى است كه روى بدان آورند و او هم وجهه همتى دارد كه بدان اندر است، در قضاوتش كاستى ديده نشود و در رأى او سستى نباشد و در دينش گمشده نيست، هر كه از او مشورت جويد، به راه راستش رهبرى كند و هر كه از او كمك خواهد، به او كمك رساند و از هرزه گوئى و نادانى بهراسد.

ص: 27

5 . عَنْهُ(1) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ : عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «مَرَّ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام بِمَجْلِسٍ مِنْ قُرَیْشٍ ، فَإِذَا(2) هُوَ بِقَوْمٍ(3) بِیضٍ(4) ثِیَابُهُمْ ، صَافِیَةٍ أَلْوَانُهُمْ ، کَثِیرٍ ضِحْکُهُمْ ، یُشِیرُونَ بِأَصَابِعِهِمْ إِلی مَنْ یَمُرُّ(5) بِهِمْ ، ثُمَّ مَرَّ علیه السلام بِمَجْلِسٍ لِلاْءَوْسِ(6) وَالْخَزْرَجِ ، فَإِذَا قَوْمٌ(7) بُلِیَتْ مِنْهُمُ الاْءَبْدَانُ ، وَدَقَّتْ مِنْهُمُ الرِّقَابُ ، وَاصْفَرَّتْ مِنْهُمُ الاْءَلْوَانُ ، وَقَدْ تَوَاضَعُوا(8) بِالْکَلاَمِ ، فَتَعَجَّبَ(9) عَلِیٌّ علیه السلام مِنْ ذلِکَ ، وَدَخَلَ(10) عَلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی ، إِنِّی(11) مَرَرْتُ بِمَجْلِسٍ لاِآلِ(12) فُلاَنٍ ، ثُمَّ وَصَفَهُمْ ، وَ(13) مَرَرْتُ بِمَجْلِسٍ لِلاْءَوْسِ(14) وَالْخَزْرَجِ ، فَوَصَفَهُمْ . ثُمَّ قَالَ علیه السلام : وَجَمِیعٌ مُوءْمِنُونَ ، فَأَخْبِرْنِی یَا رَسُولَ اللّهِ ، بِصِفَةِ الْمُوءْمِنِ .

فَنَکَسَ(15) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (16) ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ(17) ، فَقَالَ : عِشْرُونَ خَصْلَةً(18) فِی الْمُوءْمِنِ ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ(19) فِیهِ لَمْ یَکْمُلْ إِیمَانُهُ .

إِنَّ مِنْ أَخْلاَقِ الْمُوءْمِنِینَ یَا عَلِیُّ : الْحَاضِرُونَ الصَّلاَةَ(20) ، وَالْمُسَارِعُونَ(21) إِلَی الزَّکَاةِ ،

ص: 28


1- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
2- فی «ض ، ه» : «وإذا» .
3- فی «ض ، ه» : «هم قوم» بدل «هو بقوم» .
4- فی مرآة العقول : «ویحتمل فیه وفی نظائره الجرّ والرفع» .
5- فی «ص ، ض ، ه ، بف» : «مرّ» . وفی مرآة العقول : «یشیرون بأصابعهم ، استهزاءٌ وإشارة إلی عیوبهم» .
6- فی «ب ، بف» : «الأوس» .
7- فی «ز ، ص ، ض ، ف ، ه ، بف» والوافی والبحار : «أقوام» .
8- فی «ص ، ه» : «تواصفوا» .
9- فی «ب» : + «أمیرالمؤمنین» . وفی حاشیة «د» : «فعجب» .
10- فی «ض» : «فدخل» .
11- فی «ه» : - «إنّی» .
12- فی «ه» : «آل» .
13- فی «بس» : «ثمّ» .
14- فی «ب» : «الأوس» . وفی «ف» : «لآل أوس» .
15- فی «ه» : «فنکّس» بالتشدید .
16- فی «ب ، ه» : + «رأسه» .
17- فی «ه» : - «رأسه» .
18- المعدود من الخصال تسع عشرة ، وکأنّ واحدة منها سقطت من قلم النسّاخ أو الرواة ، قال الفیض : «ولا یبعد أن یکون تلک : رحماء بینهم» ، وقال المجلسی : «إلاّ أن یقال : المطهّرون أطمارهم ، مشتملة علی خصلتین : التطهیر ولبس أخلاق الثیاب ، وقیل : الدعاء فی آخر الخبر إشارة إلی العشرین وهی التقوی» . راجع : الوافی ، ج4 ، ص161 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص236 .
19- فی «ب ، ص ، بر ، بس ، بف» والبحار : «لم یکنّ» .
20- فی «ه» : «لصلاة» .
21- فی «ب» : «والسارعون» .

5- يكى از دو امام (امام باقر يا امام صادق (علیه السّلام) فرمايد:

امير المؤمنين (علیه السّلام) به انجمنى از مردم قريش گذر كرد، بر خلاف انتظار، ديد همه جامهاى سفيد در بر دارند و رنگ و روى آنها با صفا است، پر مى خندند، و هر كس به آنها مى گذرد او را انگشت نما مى سازد (او را مسخره مى كنند و وسيله تفريح خود نمايند) سپس به انجمنى از اوس و خزرج (انصار مدينه) گذر كرد، ديد مردمى هستند فرسوده تن، گردنِ آنها لاغر شده و رنگ آنها از رياضت زرد است و در سخن و گفتارِ خود با تواضع هستند.

على (علیه السّلام) از اين دو انجمن در شگفت شد (چون قدرت انصار براى زندگى بيشتر بود و بهتر مى توانستند خوشگذرانى كنند زيرا در وطن خود بودند و داراى ثروت و نسبت به دين از قريش دورتر بودند و دين اسلام از قريش براى آنها به ارمغان آمده بود و در حقيقت تأثير ديانت و توجه به دين اسلام، انصار را چنين كرده بود و قريش از بى توجهى به دين به آن صورت شده بودند و اين خود مايه تعجّب على (علیه السّلام) گرديد) آن حضرت، خدمت رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسيد و گفت: پدر و مادرم بقربانت، من به انجمنى از آل فلان رسيدم، و حال آنها را شرح داد، و به انجمنى از اوس و خزرج رسيدم، و حال آنها را شرح داد، سپس عرض كرد: همه اينها هم در شمار مؤمنان هستند؟

يا رسول اللَّه! به من وصف مؤمن را خبر بده. رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) سر بزير افكند و سپس سر برداشت و فرمود:

در مؤمن بيست خصلت است و اگر آنها در وى نباشند، ايمانش كامل نيست، به راستى اى على، از اخلاق مؤمنان است كه:

1- در نماز جماعت حاضرند 2- به پرداخت زكاة شتابانند 3- به مستمندان خوراك دهند 4- دست مهر بر سر يتيم كشند 5- جامه هاى خود را پاكيزه دارند 6- كمر خود را محكم بندند

ص: 29

وَالْمُطْعِمُونَ الْمِسْکِینَ(1)، الْمَاسِحُونَ رَأْسَ(2) الْیَتِیمِ، الْمُطَهِّرُونَ أَطْمَارَهُمْ(3)، الْمُتَّزِرُونَ(4) عَلی أَوْسَاطِهِمُ ؛ الَّذِینَ إِنْ(5) حَدَّثُوا لَمْ یَکْذِبُوا(6) ، ··· î وَإِذَا(7) وَعَدُوا لَمْ یُخْلِفُوا ، وَإِذَا(8) ائْتُمِنُوا لَمْ یَخُونُوا ، وَإِذَا(9) تَکَلَّمُوا صَدَقُوا ، رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ(10) ، أُسُدٌ(11) بِالنَّهَارِ(12) ، صَائِمُونَ النَّهَارَ ، قَائِمُونَ اللَّیْلَ(13) ، لاَ یُوءْذُونَ جَارا ، وَلاَ یَتَأَذّی بِهِمْ جَارٌ ؛ الَّذِینَ مَشْیُهُمْ(14) عَلی الاْءَرْضِ هَوْنٌ(15) ، وَخُطَاهُمْ إِلی بُیُوتِ الاْءَرَامِلِ(16) ، وَعَلی أَثَرِ الْجَنَائِزِ ؛ جَعَلَنَا اللّهُ وَإِیَّاکُمْ مِنَ الْمُتَّقِینَ» .(17)

6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ ، عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَسَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ(18) ، ··· î فَهُوَ مُوءْمِنٌ» .(19)

7. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَعْلاَنَ(20) ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْخُرَاسَانِیِّ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ الْعَبْدِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «شِیعَتُنَا(21) الشَّاحِبُونَ(22) الذَّابِلُونَ(23) النَّاحِلُونَ(24) ، الَّذِینَ إِذَا جَنَّهُمُ(25) اللَّیْلُ(26) ، اسْتَقْبَلُوهُ بِحُزْنٍ(27)» .(28)

ص: 30


1- فی الوسائل : «للمسکین» . وفی البحار : «المساکین» .
2- فی «ج» : «والماسحون» . وفی الوسائل : «لرأس» .
3- «الطمر» : الثوب الخَلَق ، أو الکساء البالی من غیر الصوف . وجمعه : أطمار . القاموس المحیط ، ج1 ، ص604 (طمر) .
4- فی «ه» : «المؤتزرون» . وفی الوافی : «إمّا کنایة عن اجتهادهم البلیغ فی العبادة ، أو محمول علی ظاهره» . وفی مرآة العقول : «أی یشدّون المئزر علی وسطهم احتیاطا لستر العورة ، فإنّهم کانوا لایلبسون السراویل . أو المراد شدّ الوسط بالإزار کالمنطقة لیجمع الثیاب ...» . و «اتّزرتُ» : لبست الإزار . وأصله بهمزتین ، الاُولی همزة وصل ، والثانیة فاء افتعلت . راجع : النهایة ، ج1 ، ص44 ؛ و مصباح المنیر ، ص 13 ؛ و القاموس المحیط ، ج1 ، ص491 (أزر) .
5- فی «ه» : «إذا» . وفی مرآة العقول : «وإن» .
6- «إن حدّثوا لم یکذبوا» ، کأنّه تأکید لجملة «وإذا تکلّموا صدقوا» ففیه شائبة تکرار ، ولکن یمکن أن یراد بالتحدیث نقل الأحادیث والأخبار ، وبالتکلّم غیره ، أو یقرأ : حدّثوا علی بناء المجهول من التفعیل ، ولم یکذّبوا علی بناء المعلوم من التفعیل . راجع : شرح المازندرانی ، ج9 ، ص149 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص235 .
7- فی «د ، بس» وحاشیة «ض ، ف» والوسائل : «وإن» .
8- فی «ج ، د ، بس» وحاشیة «ف» والوسائل : «وإن» .
9- فی «ج ، د ، ز ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی : «وإن» .
10- فی «د ، ض ، ف» وحاشیة «ج» والوسائل : «اللیل» . وفی مرآة العقول : «رهبان باللیل ، أی یمضون إلی الخلوات ویتضرّعون رهبة من اللّه ، أو یتحمّلون مشقّة السهر والعبادة کالرهبان . وفسّر الرهبانیّة فی قوله تعالی : «وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا» [الحدید (57) : 27 [بصلاة اللیل» .
11- فی «بر» : «أشدّاء» .
12- فی حاشیة «ج» : «النهار» .
13- فی مرآة العقول : «الفرق بینه وبین رهبان اللیل أنّ الرهبان إشارة إلی التضرّع والرهبة ، أو التخلّی والترهّب . وقیام اللیل للصلاة لایستلزم شیئا من ذلک» .
14- فی «ص ، ف» : «یمشون» .
15- فی «ص ، ف ، ه» : «هونا» . و «الهَوْن» : مصدر الهیِّن فی معنی السکینة والوقار . ترتیب کتاب العین ، ج3 ، ص1909 (هون) .
16- عن ابن السکّیت : «الأرامل : المساکین من رجال ونساء ، ویقال لهم وإن لم یکن فیهم نساء» . وقال ابن الأثیر : «الأرامل : المساکین من رجال ونساء ، ویقال لکلّ واحد من الفریقین علی انفراده : أرامل ، وهو بالنساء أخصّ وأکثر استعمالاً ، والواحد : أرمل وأرملة ... فالأرمل : الذی ماتت زوجته ، والأرملة : التی مات زوجها ، وسواء کانا غنیّین أو فقیرین . راجع : الصحاح ، ج 4 ، ص 1713 ؛ النهایة ، ج 2 ، ص 266 (رمل) .
17- الأمالی للصدوق ، ص547 ، المجلس 81 ، ح16 ، بسند آخر عن الأصبغ بن نباتة ، عن أمیر المؤمنین علیه السلام ، من قوله : «فأخبرنی یا رسول اللّه بصفة المؤمن» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص160 ، ح1752 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص188 ، ح20241 ، من قوله : «فأخبرنی یا رسول اللّه بصفة المؤمن» ؛ البحار ، ج67 ، ص276 ، ح4 .
18- فی «ج ، بر» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والبحار وصفات الشیعة : «من سرّته حسنة وساءته سیّئة» .
19- التوحید ، ص407 ، ضمن الحدیث الطویل 6 ، عن أحمد بن زیاد بن جعفر الصمدانی ، عن علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن محمّد بن أبیعمیر ، عن موسی بن جعفر علیه السلام . وفی الأمالی للصدوق ، ص199 ، المجلس 36 ، ذیل ح8 ؛ وصفات الشیعة ، ص32 ، ح44 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر . الخصال ، ص47 ، باب الاثنین ، ح49 ؛ عیون الأخبار ، ج1 ، ص137 ، ضمن ح35 ، مع زیادة فی آخره ، وفیهما مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله الوافی ، ج4 ، ص161 ، ح1753 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص106 ، ح259 ؛ و ج16 ، ص61 ، ح20982 ؛ البحار ، ج67 ، ص350 ، ح53 .
20- فی «ب ، ج ، د ، ز ، ض ، بر، بس» والوسائل : «محمّد بن الحسن بن علاّن» . وفی «ص ، ه» والبحار «محمّد بن الحسن زعلان» . وفی «بف» : «محمّد بن الحسن علان» .
21- هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول . وفی المطبوع : + «هم» .
22- فی «ه» : «السیّاحون» . وفی «بف» والوافی : «السائحون» أی الملازم للمساجد ، والسیح : الذهاب فی الأرض للعبادة . وفی حاشیة «ب ، بر» : «الشاحون» . وشَحِبَ یشحَبُ شحوبا، أی تغیّر من سفر أو هُزال أو عملٍ أو جوع . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 892 ؛ القاموس المحیط ، ج1 ، ص181 (شحب) .
23- الذابل : من قَلَّ ماء بشرته وذهبت نُدُوّته ونَضارته ، یقال : ذبلت بشرته ، أی قلّ ماء جلده وذهبت نضارته ، أو هو الیابس الشفه ، یقال : ذبل فوه یذبُل ، إذا جفّ ویبس ریقه ، وذبل النبات ، إذا ذوی ، أی یبس من الحرّ . راجع : النهایة ، ج 2 ، ص 155 ؛ لسان العرب ، ج 11 ، ص 255 (ذبل) .
24- نحل الجسم یَنْحَلُ نحولاً فهو ناحل ، وأنحله الهمّ ، أی أهزله . ترتیب کتاب العین ، ج3 ، ص1767 (نحل) .
25- فی «ض» : «أجنّهم» . یقال : أجَنّه اللیل ، وجنّ علیهم اللیل : إذا أظلم حتّی یستره بظلمة . ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص324 (جنّ) .
26- فی «ز» : + «علیهم» .
27- فی «ز» : «الحزن» .
28- الخصال ، ص444 ، باب العشرة ، ح40 ؛ وصفات الشیعة ، ص10 ، ح19 ، بسند آخر عن أبیجعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة . وفیه ، ص13 ، ح24 ، بسند آخر عن أبیجعفر علیه السلام ، إلی قوله : «الذابلون الناحلون» ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج4 ، ص169 ، ح1774 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص86 ، ح 203 ؛ البحار ، ج 68 ، ص 186 ، ح40 .

7- آن كسانى كه اگر خبرى گويند، دروغ نگويند 8- اگر وعده كنند تخلّف نكنند. 9- اگر امانتى گيرند، در آن خيانت نورزند 10- چون سخن كنند، راست گويند 11- در شب، چون راهبان، عبادت كنند 12- در روز، چون شيران دلير باشند 13- روزها روزه دارند 14- و شبها را به عبادت گذرانند 15- همسايه نيازارند 16- همسايه از آنها آزار نكشد (فرق ميان اين و پيشتر اين است كه مقصود از همسايه در اول، پناهنده است و در دوّم، همسايه خانه، يا در اوّل، همسايه خانه است و در دوّم، همسايه در مجلس و مركب، يا مقصود از اوّلى، آزار بى واسطه است و از دوّمى، آزار بواسطه خدم و اعوان- از مجلسى ره- ولى ظاهر اين است كه مقصود از اوّل، تعدّى به حقوق همسايه است و مقصود از دوّم اينكه وضعى دارد مناسب با حال همسايه مؤمن خود و كارهايى را هم كه تعدّى به حقّ همسايه نيست ولى بسا مايه آزار او است، مرتكب نمى شود) 17- آنها كه آرام بر زمين راه مى روند 18- به خانه بيوه زنان سركشى كنند 19- دنباله جنازه مردگان بروند 20- خدا ما و شما را از متّقيان سازد (از اين جمله برآيد كه وصف بيستم مؤمن، همان تقوى است، فتدبّر).

6- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

هر كه از حسنه خود شاد گردد و از كردار بد خود بدش آيد، مؤمن است.

7- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

شيعه ما، رنگ پريده هايند (از بيم دشمن و از رياضت)، لب خشكهايند (از روزه)، لاغرهايند (از كم خورى)، آن كسانى كه چون شب آيد با اندوه از آن استقبال كنند (براى توجه به حق و درك مسئوليتِ خود).

ص: 31

8 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ ، عَنْ رَجُلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْهُدی ، وَأَهْلُ(1) التُّقی(2) ، وَأَهْلُ الْخَیْرِ ، وَأَهْلُ الاْءِیمَانِ ، وَأَهْلُ الْفَتْحِ وَ(3) الظَّفَرِ» .(4)

9 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ ، عَنْ مُفَضَّلٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِیَّاکَ(5) وَالسَّفِلَةَ(6) ، فَإِنَّمَا(7) شِیعَةُ(8) عَلِیٍّ علیه السلام مَنْ عَفَّ(9) بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ ، وَاشْتَدَّ جِهَادُهُ(10) ، وَعَمِلَ لِخَالِقِهِ ، وَرَجَا ثَوَابَهُ ، وَخَافَ عِقَابَهُ ، فَإِذَا رَأَیْتَ أُولئِکَ ، فَأُولئِکَ شِیعَةُ جَعْفَرٍ علیه السلام » .(11)

10. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ شِیعَةَ عَلِیٍّ علیه السلام کَانُوا خُمْصَ(12) الْبُطُونِ ، ذُبُلَ الشِّفَاهِ(13) ، أَهْلَ(14) رَأْفَةٍ وَعِلْمٍ وَحِلْمٍ ، یُعْرَفُونَ(15) بِالرَّهْبَانِیَّةِ(16) ، فَأَعِینُوا عَلی مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِالْوَرَعِ وَالاِجْتِهَادِ» .(17)

11. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّمَا الْمُوءْمِنُ الَّذِی(18) إِذَا غَضِبَ ، لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ(19) حَقٍّ ؛ وَإِذَا رَضِیَ ، لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی بَاطِلٍ ؛ وَإِذَا قَدَرَ ، لَمْ یَأْخُذْ أَکْثَرَ مِمَّا لَهُ(20)» .(21)

12. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ

ص: 32


1- فی «ه» : - «أهل» .
2- فی «ب ، ف ، بر ، بف» والوافی : «التقوی» .
3- فی «ه» : + «أهل» .
4- الوافی ، ج4 ، ص170 ، ح1775 ؛ البحار ، ج68 ، ص186 ، ح41 .
5- فی شرح المازندرانی : «وإیّاک» .
6- فی مرآة العقول : «أقول : ربما یقرأ : سَفَلة ، بالتحریک ، جمع سافل» . و «السَّفِلَة» : السُقاط من الناس . یقال : هو من السَّفِلَة ، ولا یقال : هو سَفِلَة . النهایة ، ج2 ، ص376 (سفل) .
7- فی «ز» : «وإنّما» .
8- فی حاشیة «بر» : «شیعتنا» .
9- عفّ عن الحرام یَعِفّ عفّا وعِفّةً وعفافا وعفافَةً ، أی کفّ ، فهو عَفٌّ وعفیف . الصحاح ، ج4 ، ص1405 (عفف) .
10- فی حاشیة «ب» : «اجتهاده» .
11- الخصال ، ص295 ، باب الخمسة ، ح63 ، بسند آخر عن المفضّل بن عمر ؛ صفات الشیعة ، ص11 ، ح21 ، بسند آخر عن المفضّل . وفیه ، ص7 ، ح12 ، بسنده عن أحمد بن عبداللّه یرفعه ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، إلی قوله : «وخاف عقابه» مع اختلاف یسیر ، وفی کلّها : «إنّما شیعة جعفر علیه السلام » . وفی الکافی، کتاب الإیمان والکفر ، باب الورع ، ذیل ح1633 ، بسند آخر ، وفیه : «إنّما أصحابی من اشتدّ ورعه ، وعمل لخالقه ، ورجا ثوا به ، فهؤلاء أصحابی» الوافی ، ج4 ، ص170 ، ح1776 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص86 ، ح204 ؛ البحار ، ج68 ، ص187 ، ح42 .
12- قرأ المازندرانی : خَمْص مصدرا أو خَمِص وصفا ، وکذا فی ذبل ، ثمّ قال : «وهما هنا إمّا مصدران والحمل للمبالغة ، أو صفتان والإفراد لإسنادهما إلی الظاهر ، وأمّا قراءة خُمُص بضمّتین جمع خمیص ، کرغف جمع رغیف ، وقراءة ذُبَّل بالضمّ وفتح الباء المشدّدة جمع ذابل کطُلَّبَ جمع طالب فبعیدة» . وأمّا المجلسی ، فإنّه قال : «والخمص _ بالضمّ _ : أخمص ، أو بالفتح : مصدر ، والحمل للمبالغة . وربّما یقرأ خُمُصا بضمّتین جمع خمیص کرغف ورغیف . والذبل قد یقرأ بالفتح مصدرا ، والحمل کما مرّ ، أو بالضمّ أو بضمّتین أو کرکّع والجمیع جمع ذابل» . راجع : شرح المازندرانی ، ج9 ، ص151 _ 152 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص240 . ورجل خُمصان وخمیص الحشا ، أی ضامر البطن . والجمع : خِماص . وامرأة خمیصة وخمصانة . وفلان خمیص البطن من أموال الناس ، أی عفیف عنها ، وهم خُماص البطون . الصحاح ، ج3 ، ص38 ؛ ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص528 (خمص) .
13- الذُبُل : جمع ذابِل ، وذابل الشفه : یابسها ، یقال : ذبل فوه یذبُل ، أی جفّ وذهب ریقه ، وذبل النبات ، إذا ذوی ، أی یبس من الحرّ . راجع : النهایة ، ج 2 ، ص 155 ؛ لسان العرب ، ج 11 ، ص 255 (ذبل) .
14- فی «ض» وصفات الشیعة : «وأهل» .
15- فی «ز» : «تعرفون» .
16- هی من رَهْبَنة النصاری . وأصلها من الرَّهبة : الخوف . کانوا یترهّبون بالتخلّی من أشغال الدنیا ، وترک ملاذّها ، والزهد فیها . النهایة ، ج2 ، ص280 (رهب) .
17- صفات الشیعة ، ص9 ، ح18 ، بسند آخر الوافی ، ج4 ، ص170 ، ح1777 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص 87 ، ح205 ؛ و ج15 ، ص189 ، ح20242 ؛ البحار ، ج68 ، ص188 ، ح43 .
18- فی «ز» : - «الذی» .
19- فی «ف» : «عن» .
20- فی «د ، ف ، ه» وصفات الشیعة : «من ماله» ، واختلاف النسخة یتوقّف علی وصل «من» وفصله . راجع : مرآة العقول ، ج9 ، ص241 .
21- صفات الشیعة ، ص26 ، ح36 ، عن أبیه ، عن سعد بن عبداللّه ، عن صفوان بن مهران ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص161 ، ح1754 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص358 ، ح20731 ؛ البحار ، ج67 ، ص354 ، ح55 .

8- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

شيعه ما اهل هدايت، أهل تقوى، أهل خير، أهل ايمان، أهل فتح و ظفر مى باشند.

9- از مفضل، كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

بپرهيز از مردم پست و اراذل، همانا شيعه على كسى است كه شكم و فرج پارسا دارد و سخت مى كوشد و براى خالقِ خود كار مى كند و اميد ثواب او دارد و از كيفر او مى ترسد، هر گاه آنها را ديدى آنانند شيعه جعفر.

10- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

به راستى شيعه على شكم به پشت چسبنده ها (از روزه و رياضت) و لب خشكها بودند كه اهل رأفت و دانش و بردبارى بودند و به گوشه گيرى شناخته مى شدند، كمك كنيد بدان عقيده اى كه داريد، به ورع و اجتهاد.

11- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

همانا مؤمن كسى است كه چون خشم گيرد، خشمش او را از حق بدر نبرد و چون بپسندد، پسندش او را به باطل نكشاند و چون توانست بيش از آنچه از او است بر نگيرد.

12- از سليمان بن خالد كه امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

ص: 33

عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام (1) : «یَا سُلَیْمَانُ ، أَ تَدْرِی(2) مَنِ الْمُسْلِمُ؟» قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَنْتَ أَعْلَمُ ، قَالَ : «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ(3)».

ثُمَّ قَالَ : «وَ تَدْرِی(4) مَنِ الْمُوءْمِنُ؟» قَالَ(5) : قُلْتُ : أَنْتَ أَعْلَمُ ، قَالَ(6) : «الْمُوءْمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُسْلِمُونَ(7) عَلی أَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ، وَالْمُسْلِمُ حَرَامٌ عَلَی الْمُسْلِمِ أَنْ یَظْلِمَهُ ، أَوْ یَخْذُلَهُ(8) ، أَوْ یَدْفَعَهُ دَفْعَةً تُعَنِّتُهُ(9)» .(10)

13 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّمَا الْمُوءْمِنُ الَّذِی إِذَا رَضِیَ ، لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی إِثْمٍ وَلاَ بَاطِلٍ ؛ وَإِذَا(11) سَخِطَ ، لَمْ یُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ ؛ وَالَّذِی إِذَا قَدَرَ ، لَمْ تُخْرِجْهُ(12)

قُدْرَتُهُ إِلَی التَّعَدِّی إِلی مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍّ» .(13)

14 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ رَفَعَهُ(14) ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُونَ هَیِّنُونَ(15) لَیِّنُونَ(16) ، کَالْجَمَلِ الاْءَنِفِ(17) ، إِنْ(18) قِیدَ انْقَادَ ، وَإِنْ أُنِیخَ عَلی صَخْرَةٍ اسْتَنَاخَ» .(19)

15. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :

ص: 34


1- فی «ه » : - «قال أبو جعفر علیه السلام » .
2- فی «ف ، ه» : «تدری» بدون الهمزة .
3- فی «ه» : «یده ولسانه» .
4- فی «ص» : «أوَتدری» .
5- فی «ص ، ه» : - «قال» .
6- هکذا فی النسخ والوافی . وفی المطبوع : + «[إنّ]» .
7- فی شرح المازندرانی : «المؤمنون» .
8- فی «بس» : «أن یخذله أو یظلمه» . وفی مرآة العقول : «ولا یخذله ، أی لا یترک نصرته مع القدرة علیها» .
9- فی مرآة العقول : «أی إذا لم یقدر علی نصرته یجب علیه أن یعتذر منه ، ویردّه بردّ جمیل ، ولا یدفعه دفعة تلقیه تلک الدفعة فی العنت والمشقّة» . و«العَنَت» : المشقّة . وتعنّته : أدخل علیه الأذی . المصباح المنیر ، ص431 (عنت) .
10- معانی الأخبار ، ص239 ، ح1 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «المسلم من سلم الناس من یده ولسانه ، والمؤمن من ائتمنه الناس علی أموالهم وأنفسهم» الوافی ، ج4 ، ص161 ، ح1755 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص278 ، ذیل ح16300 ؛ البحار ، ج67 ، ص354 ، ح56 .
11- فی الوسائل : «وإن» .
12- فی «ج ، ز ، ف» والوافی والبحار ، ج67 : «لم یخرجه» .
13- الخصال ، ص105 ، باب الثلاثة ، ح65 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج4 ، ص162 ، ح1757 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص192 ، ح20252 ؛ البحار ، ج67 ، ص355 ، ح57 ؛ و ج75 ، ص 235 .
14- فی «بس» : - «رفعه» .
15- هان الشیء هونا : لان وسَهُل ، فهو هیّن . ویجوز التخفیف فیقال : هَیْن ، لین . وأکثر ماجاء المدح بالتخفیف .
16- «هینون ولینون» بالتخفیف تخفیف الهَیِّن واللَیِّن وبالتشدید ، قیل : هما فی کلا الحالین بمعنی واحد ، وقال ابن الأثیر : «قال ابن الأعرابی : العرب تمدح بالهَیْن اللین مخفّفین ، وتذمّ بهما مثقّلین . وهَیِّن : فَیْعل من الهَوْن ، وهو السکینة والوقار والسهولة فعینه واو ، وشیء هَیْنٌ وهَیِّنٌ ، أی سهل» . واللین : ضدّ الخشونة . قال المازندرانی «والمقصود بیان حسن أخلاقهم وأنّهم سهل الانقیاد لحکم اللّه تعالی فیما أمر ونهی» . راجع : الصحاح ، ج6 ، ص2198 ؛ النهایة ، ج5 ، ص289 ؛ شرح المازندرانی ، ج9 ، ص153 ؛ الوافی ، ج 4 ، ص 163 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص243 .
17- فی «ب ، ج ، ص ، ف ، ه» والوافی : «الالف» من الاُلفة ، أی الذی لایکون وحشیّا . وفی «د ، ض ، بر» والوسائل : «الآلف» . و«الأنف» : المألوف ، وهو الذی عقر الخِشاش أنفه ، فهو لا یمتنع علی قائده للوجع الذی به . وقیل : الأنف : الذَّلول ، یقال : أنف البعیر أنَفَا ، فهو أنف : إذا اشتکی أنفه من الخِشاش . ویروی : کالجمل الآنف ، بالمدّ وهو بمعناه . النهایة ، ج1 ، ص75 (أنف) .
18- هکذا فی النسخ والوافی ومرآة العقول والوسائل والبحار . وفی المطبوع : «إذا» .
19- الجعفریّات ، ص170 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «المؤمنون هیّنون لیّنون کالجمل الأنوف إن استَنَخْتَه أناخ» الوافی ، ج4 ، ص162 ، ح1758 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص159 ، ح15944 ؛ البحار ، ج67 ، ص355 ، ح58 .

اى سليمان، تو مى دانى كه مسلمان كيست؟ گفتم: شما بهتر مى دانيد، فرمود:

مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دستش سالم بمانند، سپس فرمود: مى دانى مؤمن كيست؟ گويد: گفتم: شما داناتريد، فرمود: راستى مؤمن كسى است كه مسلمانان مال و جانشان را به او بسپارند، بر مسلمان حرام است كه به مسلمان ديگر ستم كند يا او را واگذارد و يارى نكند، يا او را از خود براند بطورى كه در رنج اندازد.

13- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

همانا مؤمن كسى است كه چون بپسندد، پسندش او را به گناه و باطل نكشد و هر گاه خشم گيرد، خشمش او را از گفتار حق بدر نبرد و آنكه هر گاه توانا شود توانائى وى او را به تعدّى بدان چه حق او نيست نكشاند.

14- از ابى البخترى (وهب بن وهب قرشى است كه از امام صادق (علیه السّلام) روايت كند، عامى و ضعيف است، و امام صادق (علیه السّلام) مادرش را بزنى گرفته، و ظاهراً ضمير (سمعته) به امام صادق (علیه السّلام) برگردد) گويد: شنيدمش مى فرمود:

مؤمنان هموار و خوش پذيرايند مانند شتر مهار در بينى نشسته، هر وقت او را بكشند مى رود و هر گاه بر سر سنگش بخوابانند همان جا بخوابد.

15- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: سه تا از نشانه هاى مؤمن است:

ص: 35

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثَةٌ مِنْ عَلاَمَاتِ الْمُوءْمِنِ : الْعِلْمُ بِاللّهِ ، وَمَنْ یُحِبُّ ، وَمَنْ یَکْرَهُ(1)» .(2)

16 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، قَالَ(3) : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمُوءْمِنُ کَمِثْلِ شَجَرَةٍ(4) لاَ یَتَحَاتُّ(5) وَرَقُهَا فِی شِتَاءٍ وَلاَ(6) صَیْفٍ ، قَالُوا : یَا رَسُولَ اللّهِ ، وَ(7) مَا هِیَ؟ قَالَ : النَّخْلَةُ(8)» .(9)

17 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ ، عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ الاْءَعْجَمِیِّ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ حَلِیمٌ لاَ یَجْهَلُ ، وَإِنْ جُهِلَ عَلَیْهِ یَحْلُمُ(10) ؛ وَلاَ یَظْلِمُ ، وَإِنْ ظُلِمَ غَفَرَ ؛ وَلاَ یَبْخَلُ(11) ، وَإِنْ بُخِلَ(12) عَلَیْهِ صَبَرَ» .(13)

18 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ مُنْذِرِ بْنِ جَیْفَرٍ(14) ، عَنْ آدَمَ أَبِی الْحُسَیْنِ(15) اللُّوءْلُوءِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ مَنْ طَابَ مَکْسَبُهُ ، وَحَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ ، وَصَحَّتْ سَرِیرَتُهُ ، وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ ، وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ کَلاَمِهِ ، وَکَفَی النَّاسَ شَرَّهُ(16) ، وَأَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ» .(17)

19. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ الْحَسَنِ(18) بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ(19) ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ :

ص: 36


1- فی «ه » : «یکرم» . وفی الکافی ، ح 1885 والمحاسن : «یبغض» .
2- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الحبّ فی اللّه والبغض فی اللّه ، ح1885 ؛ والمحاسن ، ص263 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح332 ؛ وصفات الشیعة ، ص30 ، ح42 ، بسند آخر . الجعفریّات ، ص231 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص163 ، ح1760 ؛ الوسائل ، ج16 ، ص168 ، ح21255 ؛ البحار ، ج67 ، ص357 ، ح60 .
3- الضمیر المستتر فی «قال» راجع إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، فیُعلم المراد من «بهذا الإسناد».
4- فی مرآة العقول ، ج9 ، ص244 : «کمثل شجرة ، بالتحریک ، أی مثل المؤمن کمثلها . أو بکسر المیم ، فالکاف زائدة» .
5- فی «ج ، ص ، ف ، بس» ومرآة العقول : «تتحاتّ» وهو باعتبار جنس الورق لا بأس به . وتحاتّت الشجرة : تساقط ورَقها . المصباح المنیر ، ص120 (حتت) .
6- فی «ف» : + «فی» .
7- فی «ز» : - «و» .
8- فی «ف» : «هی النخلة» . وفی الوافی : «یعنی أنّه مستقیم الأحوال ، ینتفع منه دائما» .
9- الجعفریّات ، ص193 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج4 ، ص163 ، ح1761 .
10- فی «ه » : «تحلّم» .
11- فی «ف» : «ولا یبجل» . وفی حاشیة «ف» وشرح المازندرانی ومرآة العقول : «لا ینجل» ، أی لا یطعن .
12- فی «ف» : «و إن بجل» . وفی حاشیة «ف» وشرح المازندرانی : «و إن نجل» .
13- الوافی ، ج4 ، ص164 ، ح1762 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص189 ، ح20243 ؛ البحار ، ج67 ، ص358 ، ح61 .
14- فی «د ، بر ، بس ، بف» : «خنفر» . وفی «ص» : «خُنْفَر» . وهو سهو ؛ فقد ذکر الشیخ الطوسی فی الفهرست ، ص467 ، الرقم 767 ؛ وفی کتابه الرجال ، ص309 ، الرقم 4565 : منذر بن جیفر العبدی .
15- فی النسخ والبحار : «الحسن» . والظاهر أنّ آدم هذا ، هو آدم بن المتوکّل أبوالحسین بیّاع اللؤلؤ . راجع : رجال النجاشی ، ص104 ، الرقم 260 .
16- فی الخصال : «من شرّه» .
17- الخصال ، ص351 ، باب السبعة ، ح30 ، عن محمّد بن الحسن ، عن محمّد بن یحیی العطّار ، عن محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد وغیره ، بإسناده رفعاه إلی أمیر المؤمنین علیه السلام الوافی ، ج4 ، ص164 ، ح1763 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص189 ، ح20244 ؛ البحار ، ج67 ، ص293 ، ذیل ح16 .
18- فی الوسائل : «الحسین» . وهو سهو ظاهرا . والمراد من الحسن بن علیّ هو [الحسن بن علیّ] بن فضّال الراوی عن أبی کهمس فی التهذیب ، ج 4 ، ص 37 ، ح 95 ، والمحاسن ، ص 160 ، ح 103 .
19- فی البحار : «کهمش» . والمتکرّر فی الأسناد والمذکور فی رجال النجاشی ، ص 436 ، الرقم 1170 ، والفهرست للطوسی ، ص 541 ، الرقم 888 ، ورجال البرقی ، ص 43 هو أبو کهمس . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 22 ، ص 209_211 .

علم به خدا، و علم به هر كه را خدا دوست دارد، و هر كه را بد دارد.

16- رسول خدا (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن چون درختى است كه برگ آن نريزد نه در زمستان و نه در تابستان، گفتند: يا رسول اللَّه، آن درخت كدام است؟ فرمود:

نخل خرما (يعنى مؤمن هميشه سرسبز و بارور و مورد استفاده است و در يك حال است).

17- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن بردبارى است كه نادانى نورزد و اگر به او نادانى كنند بردبار باشد و ستم نكند و اگر ستم شود گذشت كند، بخل نكند و اگر از او دريغ كنند صبر كند.

18- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن كسى است كه كسبش پاك باشد و اخلاقش خوش باشد و درونش نيكو باشد و فزونى مال خود را انفاق كند و از سخنِ زيادى خوددار باشد و مردم از شرّ او محفوظ باشند و از طرف خود به مردم حق بدهد.

19- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

آيا شما را از مؤمن آگاه نكنم؟ كسى است كه مردم او را نسبت به جان و مال خود امين شمارند، آيا شما را آگاه نكنم از

ص: 37

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَ لاَ أُنَبِّئُکُمْ بِالْمُوءْمِنِ(1)؟ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُوءْمِنُونَ(2) عَلی أَنْفُسِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ(3) ؛ أَ لاَ أُنَبِّئُکُمْ بِالْمُسْلِمِ(4)؟ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ(5) ؛ وَالْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ(6) السَّیِّئَاتِ وَتَرَکَ مَا حَرَّمَ اللّهُ(7) ، وَالْمُوءْمِنُ حَرَامٌ عَلَی الْمُوءْمِنِ أَنْ یَظْلِمَهُ ، أَوْ یَخْذُلَهُ ، أَوْ یَغْتَابَهُ ، أَوْ یَدْفَعَهُ دَفْعَةً» .(8)

20 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْعَطَّارِ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِیٍّ علیه السلام الْحُلَمَاءُ الْعُلَمَاءُ(9) ، الذُّبُلُ الشِّفَاهِ ، تُعْرَفُ(10) الرَّهْبَانِیَّةُ عَلی(11) وُجُوهِهِمْ» .(12)

21 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، 2 / 165

عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «صَلّی(13) أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام بِالنَّاسِ الصُّبْحَ بِالْعِرَاقِ ، فَلَمَّا(14) انْصَرَفَ وَعَظَهُمْ ، فَبَکی وَأَبْکَاهُمْ مِنْ خَوْفِ اللّهِ ، ثُمَّ قَالَ : أَمَا وَاللّهِ ، لَقَدْ عَهِدْتُ أَقْوَاماً عَلی عَهْدِ خَلِیلِی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ(15) إِنَّهُمْ لَیُصْبِحُونَ وَیُمْسُونَ شُعْثا(16) غُبْرا(17) خُمْصا(18) ، بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ کَرُکَبِ(19) الْمِعْزی(20) ، یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدا وَقِیَاما ، یُرَاوِحُونَ بَیْنَ أَقْدَامِهِمْ وَجِبَاهِهِمْ(21) ، یُنَاجُونَ رَبَّهُمْ ، وَیَسْأَلُونَهُ(22) فَکَاکَ رِقَابِهِمْ مِنَ النَّارِ ، وَاللّهِ لَقَدْ رَأَیْتُهُمْ مَعَ(23) هذَا وَهُمْ خَائِفُونَ مُشْفِقُونَ» .(24)

22. عَنْهُ(25) ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ ، عَنْ

ص: 38


1- فی «د ، ز ، ف ، بف» : + «المؤمن» . وفی «ج» : «المؤمن» بدون الباء . وفی حاشیة «بر» : «بالمسلم» . وفی الوسائل : «المؤمن» بدل «ألا اُنبّئکم بالمؤمن» .
2- فی «ب» وحاشیة «ض ، ف» : «المسلمون» .
3- فی «ز ، ف» : «أموالهم وأنفسهم» .
4- فی «ج ، د ، ز ، ف ، بف» : «المسلم» .
5- فی «ب ، ه» والوسائل : «یده ولسانه» .
6- فی «ز ، ف» : «هاجر» .
7- فی «ز ، بف» : + «علیه» .
8- المحاسن ، ص285 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح426 ، بسند آخر عن أبیالنعمان ، عن أبیجعفر علیه السلام . الفقیه ، ج4 ، ص362 ، ح5762 ، ضمن وصایا النبیّ لعلیّ علیه السلام ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله . صفات الشیعة ، ص31 ، ح43 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله . علل الشرائع ، ص523 ، ضمن ح 2 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها إلی قوله : «وترک ما حرّم اللّه» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص162 ، ح1756 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص278 ، ح16300 ؛ البحار ، ج67 ، ص358 ، ح62 .
9- فی شرح المازندرانی : «العلماء الحلماء» .
10- فی «بر» : «یعرف» .
11- فی «ص» : «عن» .
12- الوافی ، ج4 ، ص171 ، ح1778 ؛ البحار ، ج68 ، ص189 ، ح44 .
13- فی «ب» : + «علیّ» .
14- فی «ه» : + «أن» .
15- فی «ض» : - «و» .
16- الشُّعْثُ ، بضمّ الشین وسکون العین : جمع الأشعث ، قال العلاّمة المازندرانی فی شرحه : «والأشعث : المنتشر أمره ، والمتغیّر لونه ، والمتلبّد شعره لقلّه تعهّده بالدهن ، والمتّسخ ثوبه من غیر استحداد ولا تنظّف» . راجع : المصباح المنیر ، ص 314 (شعث) . وفی مرآة العقول : «فإن قیل : التمشّط والتدهّن والتنظّف کلّها مستحبّة مطلوبة للشارع ، فکیف مدحهم علیهم السلام بترکها ؟ قلنا : یحتمل أن یکون تلک الأحوال لفقرهم وعدم قدرتهم علی إزالتها ، فالمدح علی صبرهم علی الفقر . أو المعنی أنّهم لایهتمّون بإزالتها زائدا علی المستحبّ ، أو یقال : إذا کان ترکها لشدّة الاهتمام بالعبادة وغلبة خوف الآخرة یکون ممدوحا» .
17- الغُبْر» بضمّ الغین وسکون الباء : جمع الأغبر ، وهو المتلطّخ بالغبار ، أو هو الذی لونه الغُبْرة ، وهو لون الغبار . راجع : لسان العرب ، ج 5 ، ص 5 (غبر) .
18- فی الأمالی : «یمشون شعثاء غبراء خمصاء» بدل «یمسون _ إلی _ خمصا» . و«الخمص» بضمّتین : جمع الخمیص ، وهو الجائع ، اختاره العلاّمة المازندرانی ، أو بضمّ الأوّل وسکون الثانی : جمع الأخمص ، وهو ضامر البطن ؛ من الخَمْص . والخَمَص والمخمصة : الجوع ، وهو خلاء البطن من الطعام ؛ اختاره العلاّمة المجلسی ، ثمّ قال : «أی بطونهم خالیة إمّا للصوم أو للفقر ، أو لایشبعون لئلاّ یکسلوا فی العبادة ، وقد مرّ» . راجع : الصحاح ، ج 3 ، ص 38 ؛ لسان العرب ، ج 7 ، ص 30 (خمص) . هذا وقد نقلنا وجوها فی ضبط هذه الکلمة ونظائرها ذیل الحدیث 10 من هذا الباب .
19- فی «ز» : «فکرکب» . و«الرُّکَب» : جمع الرُّکْبَة ، و هو موصل ما بین أسافل أطراف الفخذ و أطراف الساق ، أو موصل الوظیف والذراع ، أو مرفق الذراع من کلّ شیء . راجع : لسان العرب ، ج 1 ، ص 433 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 170 (رکب) .
20- «المَعْز» : اسم جنس لا واحد له من لفظه ، وهو اسم جامع لذوات الشعر من الغنم ، والواحدة : شاة وکذلک المِعْزی ، وألفها للإلحاق ، لا للتأنیث ولهذا ینوّن فی النکرة ویصغّر علی مُعَیز ، ولو کانت الألف للتأنیث لم تحذف . وقال الفرّاء : المعزی مؤنّثة . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1714 ؛ الصحاح ، ج 3 ، ص 890 ؛ المصباح المنیر ، ص 575 (معز) .
21- فی «ز ، ف» : «جباههم وأقدامهم» . وفی الوافی : «المراوحة بین الأقدام والجباه أن یقوم علی القدمین مرّة ، ویضع جبهته علی الأرض اُخری» .
22- فی «ج» : «ویسألون» .
23- فی «ب» : «علی» .
24- الأمالی للطوسی ، ص102 ، المجلس 4 ، ح11 ، بسند آخر عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن محبوب ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص174 ، ح1784 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص87 ، ح206 ؛ البحار ، ج69 ، ص303 ، ح25 .
25- الظاهر رجوع الضمیر إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق ؛ فقد روی هو بعنوان أحمد بن أبیعبداللّه کتاب سندی بن محمّد . راجع : الفهرست للطوسی ، ص228 ، الرقم 341 .

مسلمان؟ كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش سالم باشند و آزار نكشند، مهاجر كسى است كه از بدكاريها دورى كرده و آنچه را خدا حرام كرده ترك نموده، و مؤمن آن كسى است كه حرام است بر مؤمن به او ستم كند و او را واگذارد يا غيبت كند يا يك باره از خود براند.

20- امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

همانا شيعه على (علیه السّلام) حليمانند، دانشمندانند، و لب بستگانند كه اثر عبادت از چهره آنها شناخته شود.

21- امام باقر (علیه السّلام) فرمود كه:

امير المؤمنين (علیه السّلام) در عراق نماز بامداد را با مردم خواند و چون رو برگرداند آنها را پند داد و گريست و آنها را گرياند از خوف خدا، سپس فرمود: به خدا در عهد دوستم رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مردمى را به ياد دارم كه بام و شام مى كردند ژوليده و گرد آلود و گرسنه، ميان دو چشمشان چون سر زانوى گوسپند داغ سجده داشت، با سجده و عبادتِ پروردگار شب را به سر مى برند و به نوبت گام و پيشانى بر زمين مى سائيدند، با پروردگار خود مناجات مى كردند و از او درخواست مى كردند آنها را از دوزخ آزاد كند، به خدا ديدم كه آنها با اين حال ترسان و نگران بودند.

22- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:

ص: 39

أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «صَلّی أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام الْفَجْرَ ، ثُمَّ لَمْ یَزَلْ فِی مَوْضِعِهِ حَتّی صَارَتِ الشَّمْسُ عَلی(1) قِیدِ(2) رُمْحٍ ، وَأَقْبَلَ(3) عَلَی النَّاسِ بِوَجْهِهِ ، فَقَالَ : وَاللّهِ لَقَدْ أَدْرَکْتُ أَقْوَاما یَبِیتُونَ(4) لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً ، یُخَالِفُونَ(5) بَیْنَ جِبَاهِهِمْ وَرُکَبِهِمْ ، کَأَنَّ زَفِیرَ النَّارِ فِی آذَانِهِمْ ؛ إِذَا(6) ذُکِرَ اللّهُ عِنْدَهُمْ مَادُوا(7) کَمَا یَمِیدُ(8) الشَّجَرُ ، کَأَنَّمَا(9) الْقَوْمُ بَاتُوا(10) غَافِلِینَ» .

قَالَ : «ثُمَّ قَامَ ، فَمَا رُئِیَ ضَاحِکا حَتّی قُبِضَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ» .(11)

23 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنِ

الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْرِفَ أَصْحَابِی ، فَانْظُرْ(12) مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ ، وَخَافَ خَالِقَهُ ، وَرَجَا ثَوَابَهُ ، فَإِذَا(13) رَأَیْتَ هوءُلاَءِ ، فَهوءُلاَءِ أَصْحَابِی» .(14)

24 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الاْءَشْعَثِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ حَمَّادٍ الاْءَنْصَارِیِّ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : شِیعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلاَیَتِنَا ، الْمُتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتِنَا ، الْمُتَزَاوِرُونَ(15) فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا ؛ الَّذِینَ إِنْ(16) غَضِبُوا لَمْ یَظْلِمُوا ، وَإِنْ رَضُوا لَمْ یُسْرِفُوا ، بَرَکَةٌ عَلی مَنْ جَاوَرُوا ، سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا» .(17)

25 . عَنْهُ(18) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ

ص: 40


1- فی «ب» : «فی» .
2- فی «ص ، ه» وشرح المازندرانی : «قدر» . والقید : المقدار . راجع : لسان العرب ، ج 5 ، ص 196 (قید) .
3- فی «ه» : «فأقبل» .
4- فی «ب» : «تبیتون» .
5- فی شرح المازندرانی : «أی یضعون جباههم علی التراب خلف وضع رُکبهم علیه ، یأتون بأحدهما عقب الآخر» .
6- فی شرح المازندرانی : «وإذا» .
7- ماد یمید : مال وتحرّک . النهایة ، ج4 ، ص379 (مید) . وفی مرآة العقول : «مادوا ، أی اضطربوا وتحرّکوا واقشعرّوا من الخوف» .
8- فی «ه ، بس» : «تمید» باعتبار جنس الشجر .
9- فی «ه» : «کأنّ» .
10- فی البحار : «ماباتوا» . وفی مرآة العقول : «وفی بعض النسخ : ماتوا ، أی کأنّهم بسبب غفلتهم أموات غیر أحیاء» .
11- الزهد ، ص84 ، ح53 ؛ والأمالی للمفید ، ص196 ، المجلس 23 ، ح30 ، بسند آخر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . الإرشاد ، ج1 ، ص236 ، مرسلاً عن صعصعة بن صوحان العبدی ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف الوافی ، ج4 ، ص174 ، ح1785 ؛ البحار ، ج41 ، ص24 ، ح17 ؛ و ج42 ، ص247 ، ح49 ؛ و ج 67 ، ص360 ، ح63 .
12- هکذا فی النسخ والوافی . وفی المطبوع : + «إلی» .
13- هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار . وفی «ز» والمطبوع : «وإذا» .
14- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الورع ، ذیل ح 1633 ، بسند آخر مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص171 ، ح1780 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص244 ، ح20398 ؛ البحار ، ج68 ، ص189 ، ح45 .
15- فی حاشیة «ف» : «المتوازرون» . والتزاور : زیارة بعضهم بعضا .
16- فی «ب ، بر» : «إذا» .
17- الخصال ، ص397 ، باب السبعة ، ح104 ، بسند آخر عن ظریف بن ناصح ، عن عمرو بن أبیالمقدام ، عن محمّد بن علیّ علیه السلام . صفات الشیعة ، ص13 ، ح23 ، بسند آخر عن ظریف بن ناصح ، رفعه إلی محمّد بن علیّ علیه السلام . تحف العقول ، ص300 ، عن الباقر علیه السلام ، وفی کلّها من دون الإسناد إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص171 ، ح1781 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص190 ، ح20245 ؛ البحار ، ج68 ، ص190 ، ح46 .
18- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .

امير المؤمنين (علیه السّلام) نماز فجر را خواند و در جاى خود ماند تا خورشيد تا اندازه يك نيزه برآمد و رو به مردم كرد و فرمود:

به خدا مردمى را ديدم كه براى پروردگارِ خود همه شب را به سجده و عبادت به سر مى كردند و پيشانيها و زانوهاى خود را به دنبال هم (به نوبت) بر خاك مى نهادند، گويا نفس زدن دوزخ در گوش آنها بود و هر گاه نام خدا در بر آنها برده مى شد ميلرزيدند چنانچه درخت به لرزه آيد، گويا آن مردم خود باخته حق بودند (گويا اين مردم در خوابِ مرگ، عمر مى گذرانند خ ل) فرمود: سپس از جا برخاست و خندان ديده نشد تا وفات كرد صلوات اللَّه عليه.

23- از مفضل بن عمر كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

هر گاه بخواهى يارانِ مرا بشناسى، بنگر به كسى كه سخت پارسا است و از آفريدگارِ خود بيمناك است و به ثوابِ او اميدوار است و هر گاه اينان را ديدار كردى، هم آنان ياران منند.

24- از امام باقر (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:

شيعه ما آنهايند كه در دوستى ما به يك ديگر بخشش كنند و در مهرِ ما يك ديگر را دوست دارند و براى زنده داشتن كارِ ما از هم ديدن كنند، آن كسانى كه اگر خشم كنند ستم نكنند و اگر بپسندند از حدّ بدر نروند، بركت باشند براى هر كه همسايه اند و هر كه در آميزند بسازند.

25- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

ص: 41

عِیسَی النَّهْرِتِیرِیِّ(1): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ عَرَفَ اللّهَ وَعَظَّمَهُ(2) مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْکَلاَمِ ، وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ ، وَعَفَا(3) نَفْسَهُ بِالصِّیَامِ وَالْقِیَامِ .

قَالُوا : بِآبَائِنَا(4) وَأُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللّهِ(5) ، هوءُلاَءِ أَوْلِیَاءُ اللّهِ؟

قَالَ : إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللّهِ سَکَتُوا ؛ فَکَانَ سُکُوتُهُمْ ذِکْرا(6) ، وَنَظَرُوا ؛ فَکَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً ، وَنَطَقُوا ؛ فَکَانَ نُطْقُهُمْ حِکْمَةً ، وَمَشَوْا ؛ فَکَانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النَّاسِ بَرَکَةً ، لَوْ لاَ الاْآجَالُ الَّتِی قَدْ کُتِبَتْ(7) عَلَیْهِمْ ، لَمْ تَقِرَّ(8) أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ ؛ خَوْفا مِنَ الْعَذَابِ(9) ، وَشَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ» .(10)

26 . عَنْهُ(11) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ مِنَ الْعِرَاقِیِّینَ رَفَعَهُ ، قَالَ : خَطَبَ النَّاسَ(12) الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، فَقَالَ : «أَیُّهَا النَّاسُ ، أَنَا(13) أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَخٍ(14) لِی کَانَ مِنْ(15) أَعْظَمِ النَّاسِ فِی عَیْنِی ، وَکَانَ رَأْسُ مَا عَظُمَ بِهِ(16) فِی عَیْنِی صِغَرَ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ ، کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ ؛ فَلاَ یَشْتَهِی(17) مَا لاَ یَجِدُ ، وَلاَ یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ ، کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ فَرْجِهِ ؛ فَلاَ یَسْتَخِفُّ(18) لَهُ عَقْلَهُ وَلاَ رَأْیَهُ ، کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَةِ ؛ فَلاَ یَمُدُّ یَدَهُ إِلاَّ عَلی ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ(19) ، کَانَ لاَ یَتَشَهّی(20) وَلاَ یَتَسَخَّطُ وَلاَ یَتَبَرَّمُ(21)، کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَمَّاتا(22) ، فَإِذَا قَالَ ، بَذَّ(23) الْقَائِلِینَ ، کَانَ لاَ یَدْخُلُ فِی مِرَاءٍ(24) ، وَلاَ یُشَارِکُ فِی دَعْوًی ، وَلاَ یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتّی یَری(25) قَاضِیا ، وَ(26) کَانَ لاَ یَغْفُلُ عَنْ إِخْوَانِهِ ، وَ لاَ یَخُصُّ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ دُونَهُمْ ،

ص: 42


1- هکذا فی «جص» وحاشیة «بع» . وفی «د، ز، ض، بر، بس، بف»: «النهربیری» . وفی «ص» : «البهربیری» . ï وفی «ه» : «النهرنیری» . وفی حاشیة «د» : «النهری» . وفی حاشیة «ض» والوسائل : «النهرسیری» . وفی المطبوع والبحار : «النهریری» . والمذکور من هذه الألقاب فی ما یترقّب منه ذلک هو النهری والنهرتیری . أمّا النهری ، فلا نتکلّم حوله لاتّفاق النسخ علی خلافه . وأمّا النهرتیری فقد ذکره السمعانی فی کتابه الأنساب ، ج 5 ، ص 435 وقال : «هذه النسبة إلی قریة یقال لها : نهرُتیری بنواحی البصرة» . والمذکور فی رجال الطوسی ، ص 258 ، الرقم 3654 ، أیضا ، هو عیسی النهرتیری . ویؤکّد ذلک أنّ المجلسی نقل فی مرآة العقول ، من بعض نسخ الکافی : «النهرتیری» .
2- فی شرح المازندرانی : «وعظمته» .
3- فی «ب ، بف» : «وعفّی» . وفی «ج ، د» والوافی ومرآة العقول والوسائل والأمالی ، ص303 و 552 : «عنّی» من «عنی» ، أی آذاها وکلّفها ما یشقّ علیها . وفی «ه» : «عنی» ، أی شغلها بالصیام والقیام . وعفا الشیء : درس ولم یبقَ له أثر ، وعفا الشیء یعفو : صفا وخَلُص . والعَفو من البلاد : مالا أثر لأحدٍ فیها بملک . وعفت الإبل المرعی : تناولَته قریبا . النهایة ، ج3 ، ص266 ؛ القاموس المحیط ، ج2 ، ص1721 (عفو) .
4- فی «ه» : + «نفدیک» .
5- فی «ه» : + «صلّی اللّه علیک» .
6- فی الأمالی ، ص 303 : «فکان سکوتهم فکرا ، وتکلّموا فکان کلامهم ذکرا» بدل «فکان سکوتهم ذکرا» .
7- فی البحار : «کتب اللّه» .
8- فی الأمالی ، ص303 و 552 «لم تستقرّ» .
9- فی الوسائل : «العقاب» .
10- الأمالی للصدوق ، ص303 ، المجلس 50 ، ح7 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن محمّد بن علیّ الکوفی ، عن محمّد بن سنان ، عن عیسی النهریری ، عن الصادق ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ؛ و فیه ، ص552 ، المجلس 82 ، ح6 ، بسنده عن محمّد بن علیّ الکوفی ، عن محمّد بن سنان ، عن عیسی النهریزی ، عن الصادق ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله الوافی ، ج4 ، ص175 ، ح1786 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص87 ، ح207 ؛ البحار ، ج69 ، ص288 ، ح23 .
11- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
12- فی «ض ، ه» : - «الناس» .
13- فی «ب» : «أما» . وفی «ز ، ف» والبحار : «إنّما» .
14- فی «ف» وحاشیة «ج ، د» : «بأخ» .
15- فی «ه» : - «من» .
16- فی «ض» : - «به» .
17- فی «بس» : «فلا یشهی» .
18- قال فی مرآة العقول ، ج9 ، ص260 : «هذه الفقرة تحتمل وجوها : ... الثالث : أن یقرأ : یستخفّ ، علی بناء المجهول وعقله ورأیه مرفوعین وضمیر له إمّا راجع إلی الأخ أو إلی الفرج . وماقیل : إنّ یستخفّ علی بناء المعلوم ، وعقله ورأیه مرفوعان ، وضمیر له للأخ ، فلا یساعده ما مرّ من معانی الاستخفاف» .
19- فی مرآة العقول : «فلا یمدّ یده ، أی إلی أخذ شیء ؛ کنایة عن ارتکاب الاُمور «إلاّ علی ثقة» واعتماد بأنّه ینفعه نفعا عظیما فی الآخرة أو فی الدنیا أیضا إذا لم یضرّ بالآخرة» .
20- فی «بس» : «لا یشتهی» . وفی المرآة : «لایتشهّی ، أی لایکثر شهوة الأشیاء . ولایتسخّط ، أی لایسخط کثیرا لفقد المشتهیات ، أو لایغضب لإیذاء الخلق له أو لقلّة عطائهم» .
21- فی «ه» : «لا یبترم و» . وبَرِمت بکذا ، أی ضَجِرتُ منه بَرَما . ومنه التبرّم . وأبرمنی فلان : أضجرنی . والمعنی : أی لایضجر ولایملّ من حوائج الخلق وکثرة سؤالهم وسوء معاشرتهم . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص76 (برم) .
22- فی «ه» : «صامتا» . وقال فی مرآة العقول : «وقرئ بضمّ الصاد وتخفیف المیم مصدرا ، فالحمل للمبالغة» .
23- أی سبقهم وغلبهم . النهایة ، ج1 ، ص110 (بذذ) .
24- ماریته اُماریه مماراةً ومِراءً : جادلته . المصباح المنیر ، ص570 (مری) .
25- فی : «ه» : «یعطی» . وقرأه بعض الأفاضل : یُرِی ، علی بناء الإفعال ، علی ما نقل عنه المجلسی فی مرآة العقول ، ثمّ قال : «وفسّر القاضی بالبرهان القاطع الفاصل بین الحقّ والباطل ، أی کان لا یتعرّض للدعوی إلاّ أن یظهر حجّة قاطعة» .
26- فی «ه» : - «و» .

هر كه خدا را شناخت و بزرگوار دانست، دهانش را از سخن ببندد و شكمش را از خوراك، و خود را به روزه و عبادت فرسوده سازد، گفتند: يا رسول اللَّه، پدران و مادران ما قربانت، اينان اولياء خدايند؟

فرمود: راستى كه اولياء خدا خموشى گيرند و خموشى آنها ياد خدا است، نگاه كنند و نگاهشان عبرت است، و سخن گويند و سخنشان حكمت است، در راه روند و راه رفتن آنها ميان مردم بركت است، اگر نبود عمر مقدّرى كه بر ايشان نوشته شده، جانشان در كالبدشان بر جا نمى ماند از بيم عذاب و از شوق ثواب.

26- حسن بن على (علیه السّلام) براى مردم خطبه خوانده و فرمود:

أيا مردم، به شما گزارش مى دهم از برادرى كه داشتم و بزرگترين مردمش در چشمِ خود مى پنداشتم و سرآمد بزرگوارى او در چشم من زبونى و كوچكى دنيا بود در چشم او، او از تسلط شكم خود بدر بود، آنچه را نداشت نمى خواست و آنچه را هم داشت بسيار نمى خورد، از تسلط فرجِ خود هم به در بود و خرد و رأيش به خاطر آن سبك و كم وزن نمى شدند، از تسلط و نادانى بدر بود و دست دراز نمى كرد مگر نزد معتمدى براى سودى، شيوه اش اين بود كه دل نمى داد و خشم نمى گرفت و خسته نمى شد، بيشتر روزگارش خاموش بود و چون زبان به گفتار مى گشود، گوى سبقت از گوينده ها مى ربود، در بحث و مناقشه علمى وارد نمى شد و در دعوى ديگران، شركت نمى كرد و حجّتى نمى آورد تا قاضى را ببيند (تا خود را در مسند قضاوت بيند خ ل).

شيوه اش اين بود كه از برادرانش غفلت نمى نمود و خود را به

ص: 43

کَانَ ضَعِیفا مُسْتَضْعَفا ، فَإِذَا(1) جَاءَ الْجِدُّ(2) کَانَ لَیْثا عَادِیا(3) ، کَانَ لاَ یَلُومُ أَحَداً فِیمَا یَقَعُ الْعُذْرُ فِی مِثْلِهِ حَتّی یَرَی اعْتِذَاراً(4) ، کَانَ(5) یَفْعَلُ مَا یَقُولُ ، وَیَفْعَلُ مَا لاَ یَقُولُ ، کَانَ(6) إِذَا ابْتَزَّهُ(7) أَمْرَانِ لاَ یَدْرِی أَیُّهُمَا أَفْضَلُ ، نَظَرَ إِلی أَقْرَبِهِمَا إِلَی الْهَوی فَخَالَفَهُ ، کَانَ(8) لاَ یَشْکُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ الْبُرْءَ، وَلاَ یَسْتَشِیرُ إِلاَّ مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ النَّصِیحَةَ ، کَانَ لاَ یَتَبَرَّمُ وَلاَ یَتَسَخَّطُ وَلاَ یَتَشَکّی وَلاَ یَتَشَهّی وَلاَ یَنْتَقِمُ ، وَلاَ یَغْفُلُ عَنِ الْعَدُوِّ ؛ فَعَلَیْکُمْ بِمِثْلِ هذِهِ الاْءَخْلاَقِ الْکَرِیمَةِ إِنْ أَطَقْتُمُوهَا ، فَإِنْ(9) لَمْ تُطِیقُوهَا کُلَّهَا(10) ، فَأَخْذُ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ ، وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ» .(11)

27 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ مِهْزَمٍ؛ وَبَعْضُ أَصْحَابِنَا، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْکَاهِلِیِّ؛ وَ أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ رَبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنْ مِهْزَمٍ الاْءَسَدِیِّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا مِهْزَمُ ، شِیعَتُنَا(12) مَنْ لاَ یَعْدُو(13) صَوْتُهُ سَمْعَهُ ، وَلاَ شَحْنَاوءُهُ(14) بَدَنَهُ(15) ، وَلاَ یَمْتَدِحُ(16) بِنَا مُعْلِنا ، وَلاَ یُجَالِسُ لَنَا عَائِبا(17) ، وَلاَ یُخَاصِمُ لَنَا قَالِیا(18) ؛ إِنْ لَقِیَ مُوءْمِناً أَکْرَمَهُ ، وَإِنْ لَقِیَ جَاهِلاً هَجَرَهُ».

قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَکَیْفَ أَصْنَعُ(19) بِهوءُلاَءِ الْمُتَشَیِّعَةِ؟

قَالَ(20) : «فِیهِمُ التَّمْیِیزُ(21) ، وَفِیهِمُ التَّبْدِیلُ ، وَفِیهِمُ التَّمْحِیصُ(22) ، تَأْتِی(23)

ص: 44


1- فی مرآة العقول : «وإذا» .
2- الجِدُّ فی الأمر : الاجتهاد . وهو مصدر ، یقال منه : جدّ یجدّ . والاسم : الجِدّ . وجدّ فی کلامه جِدّا : ضدّ هزل . والاسم منه : الجِدّ أیضا . المصباح المنیر ، ص92 (جدد) . والمراد به هنا المحاربة والمجاهدة . شرح المازندرانی ، ج9 ، ص162 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص263 .
3- فی «ض ، ف» : «غادیا» بالغین المعجمة ، أی باکرا . وفی شرح المازندرانی: «وقرئ : غادیا ، بالغین المعجمة أیضا» . والسَّبُع العادی ، أی الظالم الذی یفترس الناس . النهایة ، ج3 ، ص193 (عدا) . وفی شرح المازندرانی : «یعنی إن کان وقت المجاهدة مع أعداء الدین فهو بمنزلة الأسد فی الهیبة والقوّة والصولة» .
4- فی شرح المازندرانی : «أی کان من عادته الحسنة أن لایسرع بملامة أحد إذا قصّر فی حقّه ؛ لإمکان أن یکون له عذر . ولیس المقصود اللوم بعد الاعتذار» .
5- فی مرآة العقول : «وکان» .
6- فی «ج» : «وکان» .
7- فی مرآة العقول : « أی استلبه وغلبه وأخذه قهرا ؛ کنایة عن شدّة میله إلیهما وحصول الدواعی فی کلّ منهما . ولا یبعد أن یکون فی الأصل : انبراه ، بالنون والباء الموحّدة علی الحذف والإیصال ، أی اعتراض له» . و«البَزّ» : الغلبة ، کالابتزاز . القاموس المحیط ، ج1 ، ص695 (بزز) .
8- فی البحار : «وکان» .
9- فی «ه» : «وإن» .
10- فی «ز» : - «کلّها» .
11- تحف العقول ، ص 234 ، عن الحسن بن علیّ علیه السلام . نهج البلاغة ، ص526 ، الحکمة 289 ، وفیهما مع اختلاف الوافی ، ج4 ، ص176 ، ح1787 ؛ البحار ، ج69 ، ص294 ، ح24 .
12- فی «ص» : «شیعتنا یا مهزم» .
13- فی «د» وحاشیة «بف» : «لا یعلو» . وفی مرآة العقول ، ج9 ، ص267 : «من لا یعدو ، أی یتجاوز . وفی بعض النسخ : لا یعلو صوته سمعه ، کأنّه کنایة عن عدم رفع الصوت کثیرا ، ویحمل علی ما إذا لم یحتج إلی الرفع لسماع الناس ... أو علی الدعاء والتلاوة والعبادة ؛ فإنّ خفض الصوت فیها أبعد من الریاء . ویمکن أن یکون المراد بالسمع الإسماع کما ورد فی اللغة ، أو یکون بالإضافة إلی المفعول ، أی السمع منه ، أی لا یرفع الصوت زائدا علی إسماع الناس ، أو یکون بضمّ السین وتشدید المیم المفتوحة جمع سامع ، أی لا یتجاوز صوته السامعین منه . وقرئ السمع بضمّتین جمع سموع بالفتح ، أی لا یقول شیئا إلاّ لمن یسمع قوله ویقبل منه» .
14- فی «ج» : «شحناه» بتخفیف الهمزة . و «الشحناء» : العداوة والبغضاء . وشحِنت علیه شَحْنا : حقدت وأظهرت العداوة . المصباح المنیر ، ص306 (شحن) . وفی مرآة العقول : «أی لا یتجاوز عداوته بدنه ، أی یعادی نفسه ولا یعادی غیره ، وإن عادی غیره فی اللّه لا یظهره تقیّة» .
15- فی «ب ، ج ، د ، ز ، ض ، ف ، بر ، بس» وشرح المازندرانی والوسائل : «یدیه» ، أی لاتغلب علیه عداوته ، بل هی بیده واختیاره .
16- فی «ه» : «ولا یمدح» . وفی «بر» وحاشیة «ج ، بف» والوافی : «ولا یتمدّح» .
17- فی «ز» : «غالیا» . وفی الغیبة للنعمانی : «ولا یمدح بنا معلنا ، ولایخاصم بنا قالیا ولا یجالس لنا غائبا» بدل «ولا یمتدح _ إلی _ قالیا» .
18- فی «ز» : - «ولا یخاصم لنا قالیا» . وفی الوسائل : + «و» . و «القِلی» : البُغض . یقال : قلاه یقلیه قِلًی وقَلًی : ï إذا أبغضه . النهایة ، ج4 ، ص105 (قلا) .
19- فی «ب» : «یصنع» .
20- فی «ز ، ص ، ف» وحاشیة «بر» : «فقال» .
21- فی حاشیة «ض» : «التمیز» .
22- فی «ف» : «فیهم التمحیص وفیهم التبدیل» .
23- فی «ص» والوافی : «یأتی» .

چيزى در برابر آنها اختصاص نمى داد، در شيوه خود سست و ناتوان مى نمود، ولى چون روزِ مردى مى رسيد شيرى جهنده بود، كسى را در آنچه عذرپذير بود، سرزنش نمى كرد تا عذر او را منظور دارد، شيوه اش اين بود كه مى كرد هر چه را مى گفت، و مى كرد هر چه را هم نمى گفت، چون دو كار برايش پيشآمد مى كرد كه نمى دانست كدام بهتر است، هر كدام مخالف هواى نفس او بود منظور مى داشت، شيوه داشت كه از دردى نمى ناليد جز در نزد كسى كه ديدِ بهبودى از او داشت و با كسى مشورت نمى كرد جز آنكه اميد خيرخواهى از او مى برد، شيوه اش اين بود كه دل تنگى نمى كرد و خشم نمى ورزيد و نمى ناليد و دل نمى داد و انتقام نمى ستاد و از دشمن غفلت نمى كرد، بر شما باد به مانند اين اخلاق ارجمند اگر تاب آنها را داريد، و اگر تاب همه را نداريد، دريافت اندك به از واگذاشتن هر يك است، و جنبش و توانائى نيست جز به خدا.

27- مهزم اسدى گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

اى مهزم شيعه ما كسى است كه: آوازش تا آنجا آهسته است كه از گوشش برنگذرد، و دشمنيش از كالبد خودش به ديگرى تجاوز نكند، ما را آشكارا مدح نگويد، و با عيبگوى ما همنشينى نكند، و با دشمن ما ستيزه ننمايد، اگر مؤمنى را برخورد او را گرامى دارد، و اگر به نادانى برخورد از او دورى كند، گفتم: قربانت، پس من چه كنم با اين شيعه مآبها (كه خود را به شيعه بندند و از حقيقت آن بى خبرند) فرمود: در آنها تشخيص و تبديل و آزمايش، حكم فرما است، دچار قحطى شوند و نابود گردند يا طاعونى آنها را بكشد يا اختلاف و دودسته گى آنها را پراكنده و نابود كند، شيعه ما كسى است كه: چون سگان زوزه نكشد و چون كلاغان طمع نورزد و اگر

ص: 45

عَلَیْهِمْ سِنُونَ(1) تُفْنِیهِمْ ، وَطَاعُونٌ یَقْتُلُهُمْ ، وَاخْتِلاَفٌ یُبَدِّدُهُمْ ؛ شِیعَتُنَا مَنْ لاَ یَهِرُّ(2) هَرِیرَ الْکَلْبِ ، وَلاَ یَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ ، وَلاَ یَسْأَلُ عَدُوَّنَا وَإِنْ مَاتَ جُوعاً».

قُلْتُ(3) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَأَیْنَ أَطْلُبُ هوءُلاَءِ؟

قَالَ : «فِی أَطْرَافِ الاْءَرْضِ ، أُولئِکَ الْخَفِیضُ(4) عَیْشُهُمْ ، الْمُنْتَقِلَةُ(5) دِیَارُهُمْ ؛ إِنْ شَهِدُوا لَمْ یُعْرَفُوا ، وَإِنْ غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا ، وَ(6) مِنَ الْمَوْتِ لاَ یَجْزَعُونَ، وَفِی الْقُبُورِ یَتَزَاوَرُونَ ، وَ(7) إِنْ لَجَأَ إِلَیْهِمْ ذُو حَاجَةٍ مِنْهُمْ رَحِمُوهُ ، لَنْ تَخْتَلِفَ(8) قُلُوبُهُمْ وَإِنِ اخْتَلَفَ(9) بِهِمُ الدَّارُ(10)».

ثُمَّ قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَنَا الْمَدِینَةُ(11) وَعَلِیٌّ علیه السلام الْبَابُ ، وَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْمَدِینَةَ لاَ مِنْ قِبَلِ الْبَابِ ، وَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَیُبْغِضُ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ» .(12)

28. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ : «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ(13) ، وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ ، وَوَعَدَهُمْ(14) فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ(15) ، کَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِیبَتُهُ ، وَکَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ(16) ، وَظَهَرَ عَدْلُهُ ، وَوَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ» .(17)

29 . عَنْهُ(18) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ(19) : عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ(20) الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(21) علیهماالسلام ، قَالَ(22) : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «ثَلاَثُ

ص: 46


1- السِنون : جمع السَّنَة ، وهی الجَدْب والقَحْط . راجع : المصباح المنیر ، ص 292 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1701 (سنو) .
2- هرّ الکلبُ إلیه یَهِرُّ هَریرا : هو صوتُه دون نُباحه من قلّة صبره علی البرد . القاموس المحیط ، ج1 ، ص687 (هرر) . وفی مرآة العقول : «أی لا یجزع عند المصائب أو لا یصول علی الناس بغیر سبب کالکلب» .
3- فی «ز ، ف» : «فقلت» .
4- خَفُضَ عَیشُه : سهل ووَطُؤ ، یخفُض خفضا ، وهو فی خفضٍ من العیش ، ومخفوض وخفیض . أساس البلاغة ، ص116 (خفض) .
5- فی «ف» : «المتنقّلة» .
6- فی «ز» : - «و» .
7- فی «ه» : - «و» .
8- فی «ج ، ض ، ه ، بر» : «لن یختلف» . وفی «ص» : «لن یخلف» . وفی «ف» : «لن یتخلّف» .
9- فی «ج ، د ، ض ، ه ، بف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول : «و إن اختلفت» .
10- فی «ب ، ه ، بر» وحاشیة «ف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول : «الدیار» .
11- فی «ب ، ز» : «أنا مدینة العلم» .
12- الغیبة للنعمانی ، ص203 ، ح4 ، بسند آخر ، مع زیادة . تحف العقول ، ص378 ، وفیهما إلی قوله : «وإن اختلفت بهم الدار» مع اختلاف یسیر . صفات الشیعة ، ص17 ، ح34 ، بسند آخر ؛ وفیه ، ص13 ، ح25 ، بسند آخر عن أبیجعفر علیه السلام ، وفیهما إلی قوله : «وفی القبور یتزاورون» مع اختلاف الوافی ، ج4 ، ص172 ، ح1782 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص192 ، ح20253 ، إلی قوله : «ولا یسأل عدوّنا وإن مات جوعا» ؛ البحار ، ج68 ، ص180 ، ح39 .
13- فی «ه» : «فلن یظلمهم» . وفی حاشیة «بس» : «فلا یظلمهم» .
14- فی الوسائل ، ح 10772 : «وواعدهم» .
15- فی «ه» : «فلن یخلفهم» .
16- فی حاشیة «بر» : «مودّته» .
17- الخصال ، ص208 ، باب الأربعة ، ح29 ، بسند آخر . وفیه ، ص208 ، ح28 ؛ وعیون الأخبار ، ج2 ، ص30 ، ح34 ؛ وصحیفة الرضا علیه السلام ، ص47 ، ح30 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . تحف العقول ، ص57 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص569 ، ح2589 ؛ الوسائل ، ج8 ، ص315 ، ح10772 ؛ و ج12 ، ص278 ، ح16301 ؛ البحار ، ج75 ، ص236 .
18- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
19- فی «ه» : «الحسین» . وهو سهو ؛ فإنّ عبداللّه هذا ، هو عبداللّه المحض ابن الحسن بن الحسن بن علیّ بن ï أبیطالب ، واُمّه هی فاطمة بنت الحسین بن علیّ بن أبیطالب . راجع : تهذیب الأنساب ، ص34 .
20- فی «ه» : «ابنة» .
21- الظاهر سقوط الواسطة من السند ؛ فقد روی الصدوق الخبر فی الخصال ، ص105 ، ح66 ، بسنده عن فاطمة بنت الحسین بن علیّ علیهاالسلام ، عن أبیها علیه السلام ، قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وکذا الشیخ الطوسی رواه فی أمالیه ، ص603 ، المجلس 27 ، ح1249 ، بسنده عن فاطمة بنت الحسین علیهاالسلام ، عن أبیها الحسین ، عن أبیه علیهماالسلام ، قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله .
22- کذا فی النسخ . وهو یؤیّد أنّ الناقل عن النبیّ صلی الله علیه و آله غیرها . وفی المحاسن : «قالت» .

از گرسنگى بميرد از دشمن ما گدائى و خواهش نكند، گفتم: قربانت، از كجا اينان را بجويم؟ فرمود: در اطراف زمين، آنانند كه زندگى پستى دارند، و آواره به سر مى برند، و از جايى به جايى كوچ مى كنند، اگر حاضر باشند سرشناس نيستند، و اگر غايب باشند از آنها جستجو نشود، و از مرگ بى تابى نكنند، و در گورها از هم ديدن كنند، و اگر حاجتمندى به آنها رو كند به او مهربانى و ترّحم كنند، دلشان از هم جدا نيست و اگر چه خانه شان از هم دور باشد، سپس فرمود:

رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: منم شهر، و على درِ آن است، دروغ گويد كسى كه پندارد در شهر درآيد نه از سوى درِ آن، و دروغ گويد كسى كه پندارد مرا دوست مى دارد و على را دشمن است- صلوات اللَّه عليه.

28- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:

هر كه با مردم داد و ستد كند و به آنها ستم نكند و به آنها حديث گويد و به آنها دروغ نگويد و به آنها وعده دهد و خلف وعده نكند، از كسانى نيست كه غيبت او حرام است و مردانگى او تمام است و عدالت او عيان است و برادرى با او واجب است.

29- از عبد اللَّه بن الحسن، از مادرش فاطمه بنت الحسين (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

سه خصلت در هر كه باشند، خصال ايمان در او كاملند: چون

ص: 47

خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ اسْتَکْمَلَ(1) خِصَالَ الاْءِیمَانِ(2) : إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی بَاطِلٍ(3) ، وَإِذَا(4) غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ الْغَضَبُ(5) مِنَ الْحَقِّ ، وَإِذَا قَدَرَ لَمْ یَتَعَاطَ(6) مَا لَیْسَ لَهُ» .(7)

30. عَنْهُ(8) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : إِنَّ لاِءَهْلِ الدِّینِ عَلاَمَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا : صِدْقَ الْحَدِیثِ ، وَأَدَاءَ الاْءَمَانَةِ ، وَوَفَاءً بِالْعَهْدِ(9) ، وَصِلَةَ الاْءَرْحَامِ ، وَرَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ ، وَقِلَّةَ الْمُرَاقَبَةِ(10) لِلنِّسَاءِ _ أَوْ قَالَ(11) : قِلَّةَ الْمُوَاتَاةِ(12) لِلنِّسَاءِ(13) _ وَبَذْلَ الْمَعْرُوفِ ، وَحُسْنَ الْخُلُقِ(14) ، وَسَعَةَ الْخُلُقِ ، وَاتِّبَاعَ الْعِلْمِ وَمَا یُقَرِّبُ(15) إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ زُلْفی(16) ، طُوبی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ؛ وَطُوبی(17) شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ أَصْلُهَا فِی دَارِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ(18) صلی الله علیه و آله ، وَلَیْسَ مِنْ(19) مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَفِی دَارِهِ غُصْنٌ مِنْهَا ، لاَ یَخْطُرُ(20) عَلی قَلْبِهِ شَهْوَةُ شَیْءٍ إِلاَّ أَتَاهُ بِهِ ذلِکَ(21) ، وَلَوْ أَنَّ رَاکِبا مُجِدّا سَارَ فِی ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ ، مَا خَرَجَ مِنْهُ(22) ؛ وَلَوْ طَارَ مِنْ أَسْفَلِهَا 2 / 169

غُرَابٌ ، مَا بَلَغَ أَعْلاَهَا حَتّی یَسْقُطَ هَرِما ، أَلاَ فَفِی هذَا فَارْغَبُوا ، إِنَّ الْمُوءْمِنَ مِنْ(23) نَفْسِهِ(24)

فِی شُغُلٍ وَالنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ ؛ إِذَا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ افْتَرَشَ وَجْهَهُ ، وَسَجَدَ لِلّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِمَکَارِمِ بَدَنِهِ ، یُنَاجِی الَّذِی خَلَقَهُ فِی فَکَاکِ رَقَبَتِهِ ، أَلاَ(25) فَهکَذَا کُونُوا(26)» .(27)

31 .عَنْهُ(28) ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو(29) النَّخَعِیِّ ؛ قَالَ(30) : وَحَدَّثَنِی(31) الْحُسَیْنُ بْنُ سَیْفٍ ،

ص: 48


1- فی المحاسن : «لیستکمل» .
2- فی «بس» : + «إیمانه» . وفی المحاسن والخصال والاختصاص والأمالی للطوسی وتحف العقول : + «الذی» .
3- فی الخصال : «فی إثم ولا باطل» .
4- فی حاشیة «ف» : «وإن» .
5- فی المحاسن والاختصاص : «غضبه» .
6- التعاطی : تناول ما لا یحقّ ولایجوز تناوله . لسان العرب ، ج 15 ، ص 69 (عطا) .
7- المحاسن ، ص6 ، کتاب القرائن ، ح12 ، عن ابن فضّال ، عن عاصم بن حمزة ، عن عبداللّه بن الحسن ، عن اُمّه فاطمة بنت الحسین ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الخصال ، ص105 ، باب الثلاثة ، ح66 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، ... عن اُمّه فاطمة بنت الحسین بن علی ، عن أبیها علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ الأمالی للطوسی ، ص603 ، المجلس 27 ، ح5 ، بسنده عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، عن عاصم بن حمید الحنّاط ، عن أبیحمزة ثابت بن أبیصفیّة ، عن أبیجعفر محمّد بن علیّ، عن آبائه علیهم السلام ، قال عاصم : وحدّثنی أبوحمزة عن عبداللّه بن الحسن بن الحسن ، عن اُمّه فاطمة بنت الحسین علیه السلام عن أبیها الحسین ، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ الاختصاص ، ص233 ، مرسلاً عن أبیحمزة ، عن فاطمة بنت الحسین علیه السلام . الخصال ، ص106 ، باب الثلاثة ح67 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام . تحف العقول ، ص43 . راجع : الفقیه ، ج4 ، ص407 ، ح5882 ؛ والأمالی للصدوق ، ص20 ، المجلس 6 ، ح3 ؛ ومعانی الأخبار ، ص366 ، ح1 الوافی ، ج4 ، ص164 ، ح1764 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص190 ، ح20246 ؛ البحار ، ج67 ، ص300 ، ذیل ح28 .
8- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
9- فی الوافی والوسائل : «العهد» .
10- فی «ه» : «المنافثة» . وفی الوسائل : «المواقعة» .
11- فی الأمالی وصفات الشیعة : - «قلّة المراقبة للنساء ، أو قال» . وفی الوسائل : + «و» .
12- فی «بر» : «المواساة» . والمواتاة : المطاوعة والموافقة .
13- فی «بس» : - «للنساء» .
14- فی مرآة العقول ، ج9 ، ص275 : «الظاهر أنّ الخلق بالضمّ فی الموضعین ... وربّما یقرأ الأوّل بالفتح ؛ فإنّ الظاهر عنوان الباطل ، لکن هذا لیس کلّیّا ؛ فإنّ حسن الخلق قد یوجد فی غیر أهل الدین ... وقیل : المراد حسن الأعضاء الظاهرة بالأعمال الفاضلة ؛ فإنّه من علامات أهل الدین» . وفی الوسائل : «الجوار» .
15- فی «ز» : «تقرّب» باعتبار المعنی المراد من الموصول . وفی مرآة العقول : «یقرّبهم» .
16- فی الأمالی وصفات الشیعة : - «زلفی» .
17- فی الوافی : «تأویل طوبی : العلم ؛ فإنّ لکلّ نعیم من الجنّة مثالاً فی الدنیا ، ومثال طوبی شجرة العلوم الدینیّة التی أصلها فی دار النبیّ صلی الله علیه و آله الذی هو مدینة العلم ، وفی دار کلّ مؤمن غصن منها ، وإنّما شهوات المؤمن ومثوباته فی الآخرة فروع معارفه وأعماله الصالحة فی الدنیا ، فإنّ المعرفة بذر المشاهدة ، والعمل الصالح غرس النعیم ، إلاّ أنّ من لم یذق لم یعرف ، ولا یذوق إلاّ من أخلص دینه للّه وقوی إیمانه باللّه بأن یتّصف بصفات المؤمن المذکورة فی هذا الباب» .
18- فی «ب ، ص ، ه» والوافی والأمالی وصفات الشیعة : - «محمّد» .
19- فی صفات الشیعة : - «من» .
20- فی الأمالی : «لا تخطر» .
21- فی الأمالی وصفات الشیعة : + «الغُصن» .
22- فی «بر» وحاشیة «ف» والأمالی : «منها» .
23- قال فی مرآة العقول : «من ، بکسر المیم ، وقد یقرأ بالفتح اسم موصول ، أی مشغول بإصلاح نفسه لا یلتفت إلی عیوب غیره ، ولا إلی التعرّض لضررهم» .
24- فی الوسائل والأمالی وصفات الشیعة : «نفسه منه» بدل «من نفسه» .
25- فی «ه» : - «ألا» .
26- فی «ج ، د ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی والوسائل : «فکونوا» .
27- الأمالی للصدوق ، ص221 ، المجلس 59 ، ح7 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن أبیه ، عن عبداللّه بن قاسم ؛ صفات الشیعة ، ص46 ، ح66 ، بسنده عن أبی بصیر ، وفیهما : «عن أبیعبداللّه ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام » . الخصال ، ص483 ، ح56 ، بسند آخر عن أبیبصیر ، عن أبیجعفر ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام . تفسیر العیّاشی ، ج2 ، ص213 ، ح50 ، عن أبیبصیر ، عن أبیجعفر ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام . تحف العقول ، ص211 ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، إلی قوله : «طوبی لهم وحسن مآب» ، وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص165 ، ح1765 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص190 ، ح20247 ؛ البحار ، ج69 ، ص364 ، ح1 .
28- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
29- فی «ز ، ص ، ف ، ه» والوسائل : «عمر» . إلاّ أنّ فی الوسائل بإسقاط «النخعی» . وهو سهو ؛ فإنّ المذکور فی کتب الرجال هو سلیمان بن عمرو النخعی . راجع : رجال البرقی ، ص32 ؛ رجال الطوسی ، ص217 ، الرقم 2864 . وتبیّن بذلک وقوع التصحیف فی ماورد فی الأمالی للصدوق ، ص19 ، المجلس 3 ، ح4 ؛ والخصال ، ص317 ، ح99 ؛ من نقل الصدوق الخبر بسنده عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی ، عن إسماعیل بن مهران ، عن سیف بن عمیرة ، عن سلیمان بن جعفر النخعی .
30- الضمیر المستتر فی «قال» راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد ؛ فقد روی هو عن الحسین بن سیف فی کتابه المحاسن ، ص27 ، ح 7 ؛ و ص356 ، ح59 ؛ و ص 485 ، ح533 ؛ و ص486 ، ح542 . ووردت روایته عن الحسین بن سیف ، عن أخیه علیّ ، عن سلیمان بن عمرو فی المحاسن ، ج2 ، ص486 ، ح543 . فعلیه ، فی السند تحویل .
31- فی «ه» : + «به» .

پسندد، پسندش او را در باطل نكشاند، و هر گاه خشم كند خشمش او را از حق بدر نبرد، و هر گاه توانست، ب دانچه از آنِ او نيست، دست نيازد.

30- از امام صادق (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:

راستى، اهل دين نشانه هائى دارند كه بدان ها شناخته شوند:

راستگوئى، امانت پردازى، پيمان نگهدارى، خويش نوازى، مهرورزى با بى نوايان، كم دنبال كردنِ زنان- يا فرمود: كم آميختن با زنان، بخشيدن خوبى، خوش خلقى، خوش رفتارى، پيروى از: علم و آنچه به خداى عز و جل نزديك سازد.

خوشا بر آنها و چه خوش سرانجامى، طوبى درختى است در بهشت، بيخ آن در خانه پيغمبر است، و مؤمنى نيست جز آنكه در خانه اش شاخه اى از آن است، چيزى دلش نخواهد جز آنكه برايش بيارد، و اگر سوار تندروى، صد سال در سايه آن برود، از آن بدر نرود، و اگر كلاغى از پائين آن به بالايش پرواز كند، بدان نرسد تا از پيرى به زير افتد، هلا در اين نعمت رغبت كنيد، به راستى كه مؤمن:

به خود مشغول است، و مردم از او در آسايشند، چون شب او را فرا گيرد، روى بر زمين نهد و براى خدا عز و جل با شريفترين اندامِ خود سجده كند، با آنكه او را آفريده در باره آزاد كردنش راز گويد، هلا چنين باشيد.

31- از امام باقر (علیه السّلام) كه از پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) پرسش شد از بنده هاى نيك، در پاسخ فرمود:

ص: 49

عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ ، عَنْ سُلَیْمَانَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ خِیَارِ الْعِبَادِ ، فَقَالَ : الَّذِینَ إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا ، وَإِذَا أَسَاوءُوا اسْتَغْفَرُوا ، وَإِذَا أُعْطُوا شَکَرُوا ، وَإِذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا ، وَإِذَا غَضِبُوا غَفَرُوا» .(1)

32 . وَ بِإِسْنَادِهِ(2) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إِنَّ خِیَارَکُمْ(3) أُولُو النُّهی ، قِیلَ : یَا(4) رَسُولَ اللّهِ ، وَمَنْ(5) أُولُو النُّهی؟ قَالَ : هُمْ أُولُو الاْءَخْلاَقِ الْحَسَنَةِ ، وَالاْءَحْلاَمِ الرَّزِینَةِ(6) ، وَصَلَةُ الاْءَرْحَامِ(7)، وَالْبَرَرَةُ بِالاْءُمَّهَاتِ وَالاْآبَاءِ، وَالْمُتَعَاهِدُونَ (8) لِلْفُقَرَاءِ وَ (9) الْجِیرَانِ وَالْیَتَامی، وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ ، وَیُفْشُونَ(10) السَّلاَمَ فِی الْعَالَمِ ، وَیُصَلُّونَ وَالنَّاسُ نِیَامٌ غَافِلُونَ» .(11)

33. عَنْهُ ، عَنِ الْهَیْثَمِ النَّهْدِیِّ(12) ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عُمَرَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(13) ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَیُّ الْخِصَالِ بِالْمَرْءِ أَجْمَلُ؟

فَقَالَ : «وَقَارٌ بِلاَ مَهَابَةٍ ، وَسَمَاحٌ بِلاَ طَلَبِ مُکَافَأَةٍ ، وَتَشَاغُلٌ بِغَیْرِ مَتَاعِ الدُّنْیَا» .(14)

34 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ الْحَنَّاطِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ : إِنَّ الْمَعْرِفَةَ بِکَمَالِ دِینِ

ص: 50


1- الأمالی للصدوق ، ص10 ، المجلس 3 ، ح4 ؛ والخصال ، ص317 ، باب الخمسة ، ح99 ، عن محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید ، عن محمّد بن الحسن الصفّار ، عن أحمد بن أبیعبداللّه البرقی ، عن إسماعیل بن مهران ، عن سیف بن عمیرة ، عن سلیمان بن جعفر النخعی ، عن محمّد بن مسلم وغیره ، عن أبیجعفر علیه السلام . صفات الشیعة ، ص45 ، ح64 ، بسند آخر ومع اختلاف یسیر . تحف العقول ، ص445 ، عن الرضا علیه السلام ؛ فقه الرضا علیه السلام ، ص 354 . وفی الکافی ، کتاب الصیام، باب کراهیة الصوم فی السفر ، ح6499 ؛ والفقیه ، ج2 ، ص141 ، ح1978 ، بسند آخر هکذا : «خیار اُمّتی الذین إذا سافروا أفطروا وقصّروا ، وإذا أحسنوا استبشروا ، وإذا أساؤوا استغفروا» مع زیادة فی آخره الوافی ، ج4 ، ص166 ، ح1766 ؛ الوسائل ، ج1 ، ص106 ، ح260 ؛ و ج15 ، ص191 ، ح20248 ؛ البحار ، ج69 ، ص305 ، ح26 .
2- الظاهر أنّ المراد من «بإسناده» ، هو الإسناد المتقدّم فی الحدیث السابق ، إلی أبیجعفر علیه السلام .
3- فی «ه» : «أخیارکم» .
4- فی «ف» : - «یا» .
5- فی «ب ، ج ، د ، بف» والوافی والوسائل : «من» بدون الواو . وفی «ف» : «وما» .
6- «الأحلام الرزینة» أی العقول المتینة .
7- فی مرآة العقول : «وصلة الأرحام ، عطف علی الأحلام . ویمکن أن تکون الواو جزء الکلمة ، والصاد مفتوحة جمع واصل ... ویمکن علی الاحتمال الثانی ... نصب «الوصلة» علی المدح» .
8- هکذا فی «د ، ض» والوافی والوسائل ، وهو مقتضی السیاق . وفی سائر النسخ والمطبوع : «والمتعاهدین» . و قال فی مرآة العقول : «والمتعاهدین ، فی أکثر النسخ بالنصبِ ، فیکون نصبا علی المدح» .
9- فی الوسائل : - «للفقراء و» .
10- فَشَت ، أی کَثُرت وانتشرت . النهایة ، ج3 ، ص449 (فشا) .
11- الکافی ، کتاب الزکاة ، باب فضل إطعام الطعام ، ح 6197 ، بسنده آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، من قوله : «ویطعمون الطعام» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص166 ، ح1767 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص191 ، ح20249 ؛ البحار ، ج69 ، ص305 ، ح27 .
12- الهیثم النهدی هو الهیثم بن أبیمسروق عبداللّه النهدی ، کما فی رجال النجاشی ، ص437 ، الرقم 1175 . وروی أحمد بن محمّد بن خالد فی المحاسن ، ص144 ، ح47 عن الهیثم بن عبداللّه النهدی ، فالضمیر فی «عنه» راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المصرّح باسمه فی سند الحدیث 28 .
13- فی «بف» : «أصحابنا» .
14- الأمالی للصدوق ، ص289 ، المجلس 48 ، ح8 ؛ والخصال ، ص92 ، باب الثلاثة ، ح36 ، بسند آخر عن الهیثم بن أبی مسروق النهدی ، عن عبدالعزیز بن عمر ، عن أحمد بن عمر الحلبی ، عن أبیعبداللّه علیه السلام . فقه الرضا علیه السلام ، ص354 الوافی ، ج4 ، ص167 ، ح1768 ؛ البحار ، ج69 ، ص367 ، ح2 .

آنهايند كه هر گاه نيكى كنند شادمان شوند، و چون بدى كنند آمرزش خواهند، و اگر چيزى به آنها داده شود، شكرگزارند، و اگر گرفتار شوند صبر كنند، و هر گاه خشم گيرند درگذرند.

32- فرمود (علیه السّلام) كه: پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

به راستى، خوبانِ شما: خردمندانند، گفته شد: يا رسول اللَّه، خردمندان چه كسانند؟ فرمود: ايشان صاحبان اخلاق خوش، و آرمانهاى سنگين و درست، و خويش نواز، و به مادر و پدر مهرورز، و از فقراء و همسايه ها و يتيمها احوال پرسند، اطعام كنند، و سلام را فاش گويند در جهان، و نماز بخوانند در حالى كه مردم خوابند و در غفلت به سر مى برند.

33- از يحيى بن عمران حلبى، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: كدام خصلتها براى مرد زيباتر است؟ در پاسخ فرمود:

وقار بى مهابت و قلدر مآبى، و بخشش بى عوض جوئى، و اشتغال به كارى جز بهره ورى از دنيا.

34- از امام صادق (علیه السّلام) كه على بن الحسين (علیه السّلام) بارها مى فرمود:

راستى، شناسائى كمال ديانت مسلمان در ترك سخن بيهوده است، و كم مناقشه و جدال كردن، و در بردبارى و شكيبائى

ص: 51

الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلاَمَ فِیمَا لاَ یَعْنِیهِ ، وَقِلَّةُ مِرَائِهِ(1) ، وَحِلْمُهُ ، وَصَبْرُهُ ، وَحُسْنُ خُلُقِهِ» .(2)

35. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَرَفَةَ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أَ لاَ أُخْبِرُکُمْ بِأَشْبَهِکُمْ بِی؟ قَالُوا : بَلی یَا رَسُولَ اللّهِ(3) ، قَالَ : أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً ، وَأَلْیَنُکُمْ کَنَفا(4) ، وَأَبَرُّکُمْ بِقَرَابَتِهِ ، وَأَشَدُّکُمْ حُبّاً لاِءِخْوَانِهِ فِی دِینِهِ ، وَأَصْبَرُکُمْ عَلَی الْحَقِّ ، وَأَکْظَمُکُمْ لِلْغَیْظِ ، وَأَحْسَنُکُمْ عَفْواً ، وَأَشَدُّکُمْ مِنْ نَفْسِهِ إِنْصَافاً فِی الرِّضَا وَالْغَضَبِ» .(5)

36 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «مِنْ أَخْلاَقِ الْمُوءْمِنِ الاْءِنْفَاقُ عَلی قَدْرِ الاْءِقْتَارِ ، وَالتَّوَسُّعُ(6) عَلی قَدْرِ التَّوَسُّعِ ، وَإِنْصَافُ النَّاسِ(7) ، وَابْتِدَاوءُهُ(8) إِیَّاهُمْ بِالسَّلاَمِ عَلَیْهِمْ» .(9)

37. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ ، الْجَبَلُ(10) ··· یُسْتَقَلُّ(11) مِنْهُ ، وَالْمُوءْمِنُ لاَ یُسْتَقَلُّ مِنْ دِینِهِ شَیْءٌ» .(12)

38. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ

ص: 52


1- «المراء» : الجدال . والتماری والمماراة : المجادلة علی مذهب الشکّ والریبة . ویقال للمناظرة : مماراة ؛ لأنّ کلّ واحد منهما یستخرج ما عند صاحبه ویمتریه کما یمتری الحالبُ اللبن من الضرع . النهایة ، ج4 ، ص322 (مرا) . وفی الوافی : «المراء : المجادلة والاعتراض علی کلام من غیر غرض دینی» .
2- الخصال ، ص290 ، باب الخمسة ، ح50 ، بسند آخر عن أحمد بن محمّد بن عیسی . الأمالی للمفید ، ص34 ، المجلس 4 ، ح9 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن أبیه ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «من حسن إسلام المرء ترکه الکلام فیما لا یعنیه» . تحف العقول ، ص279 ، عن علیّ بن الحسین علیه السلام الوافی ، ج4 ، ص167 ، ح1769 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص191 ، ح20250 ؛ البحار ، ج67 ، ص361 ، ح64 .
3- هکذا فی جمیع النسخ والمصادر والشروح . وفی المطبوع : - «رسول اللّه» .
4- «الکنف» : الجانب . وکنفا الطائر : جناحاه . الصحاح ، ج4 ، ص1424 (کنف) . قال فی مرآة العقول ، ج9 ، ص279 : «واُلینکم کنفا ، أی لا یتأذّی من مجاورتهم ومجالستهم ومن ناحیتهم أحد ... وفی النهایة ، فیه : ألا اُخبرکم بأحبّکم إلیّ وأقربکم منّی مَجالِسَ یوم القیامة؟ اُحاسنکم أخلاقا ، الموطّؤون أکنافا ، الذین یألفون ویؤلفون . هذا مثل ، وحقیقته من التوطئة ، وهی التمهید والتذلیل . وفراش وَطیء : لا یؤذی جنب النائم . والأکناف : الجوانب . أراد الذین جوانبهم وطیئة یتمکّن فیها من یصاحبهم ولا یتأذّی» . راجع : النهایة ، ج5 ، ص201 (وطأ) ، وراجع أیضا : أساس البلاغة ، ص419 (لین) .
5- الفقیه ، ج4 ، ص368 ، ح5762 ، ضمن وصایا النبیّ صلی الله علیه و آله لعلیّ علیه السلام ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله . تحف العقول ، ص48 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف الوافی ، ج4 ، ص167 ، ح1770 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص193 ، ح20254 ؛ البحار ، ج69 ، ص306 ، ح28 .
6- فی «ه» : «والوسع» .
7- فی «ب ، ض ، ه» وحاشیة «ف ، بر» والوافی : + «من نفسه» .
8- فی «ب» : «و ابتداء» .
9- تحف العقول ، ص282 الوافی ، ج4 ، ص168 ، ح1771 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص55 ، ح15632 ؛ و ج15 ، ص192 ، ح20251 ؛ البحار ، ج67 ، ص361 ، ح65 .
10- فی البحار : - «الجبل» .
11- فی «ه» والوافی : «یستفلّ» فی الموضعین . وفی البحار : «تستقلّ» . وفی مرآة العقول : «من القلّة ، أی ینقص ویؤخذ منه بعضا بالفأس والمعول ونحوهما» .
12- الکافی ، کتاب الجهاد ، باب کراهة التعرّض لما لا یطیق ، ح8346 ؛ والتهذیب ، ج6 ، ص179 ، ح367 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله . وفی صفات الشیعة ، ص30 ، ذیل ح42 ؛ وعلل الشرائع ، ص557 ، ذیل ح1 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج2 ، ص301 ، ذیل ح111 ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف الوافی ، ج5 ، ص819 ، ح3088 ؛ البحار ، ج67 ، ص362 ، ح66 .

و خوش خلقى.

35- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

آيا من شما را خبر ندهم به ماننده ترين شماها به من؟ گفتند:

چرا يا رسول اللَّه، فرمود:

خوش خلق تر، و خوش پذيراتر از شماها نسبت به واردين، و خويش نوازتر شماها، و هر كه برادر دينى خود را سخت دوست دارد، و شكيباتر شماها به حق، و خشم فروخورتر شماها، و خوش گذشت تر شماها، و آنكه از طرف خود محكمتر به ديگران حق دهد در حال خشنودى و در حال غضب.

36- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود: از اخلاق مؤمن است كه:

در تنگدستى به فراخور آن انفاق مى كند و در وسعت رزق به اندازه آن، با مردم انصاف دارد و به سلام بدانها پيشى مى گيرد.

37- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن از كوه سخت تر است، از كوه برگرفته شود تا كم گردد و از دين مؤمن برگرفته نشود تا كاسته گردد.

38- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

ص: 53

بَشِیرٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ ، خَفِیفُ الْمَوءُونَةِ ، جَیِّدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ(1) ، لاَ یُلْسَعُ(2) مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ» .(3)

39 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ الْحَارِثِ(4) : عَنِ الدِّلْهَاثِ مَوْلَی الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «لاَ یَکُونُ الْمُوءْمِنُ مُوءْمِنا حَتّی یَکُونَ(5) فِیهِ ثَلاَثُ خِصَالٍ : سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ ، وَسُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ ، وَسُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ .

فَأَمَّا(6) السُّنَّةُ(7) مِنْ رَبِّهِ ، فَکِتْمَانُ(8) سِرِّهِ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ»(9) .

وَ أَمَّا السُّنَّةُ(10) مِنْ نَبِیِّهِ ، فَمُدَارَاةُ النَّاسِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَمَرَ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله بِمُدَارَاةِ النَّاسِ ، فَقَالَ : «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ»(11) .

وَ أَمَّا السُّنَّةُ(12) مِنْ وَلِیِّهِ ، فَالصَّبْرُ فِی(13) الْبَأْسَاءِ(14) وَالضَّرَّاءِ(15)» .(16)

بَابٌ فِی(17) قِلَّةِ عَدَدِ الْمُوءْمِنِینَ(18)

1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ قُتَیْبَةَ الاْءَعْشی ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الْمُوءْمِنَةُ أَعَزُّ(19) مِنَ الْمُوءْمِنِ ، وَ(20)الْمُوءْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الاْءَحْمَرِ(21) ؛ فَمَنْ رَأی مِنْکُمُ

ص: 54


1- فی «ج» : «لعیشه» . وفی «ه» : «للمعیشة» .
2- فی الوسائل : + «ولایلسع» . ولَسَعتْه العقرب والزنبور : وهو الضرب بالذَنَب واللَّدغ بالفم . و «الجُحْر» : ثقب الحیّة . وهو استعارة هاهنا ، أی لا یُدهی المؤمن من جهة واحدة مرّتین ؛ فإنّه بالاُولی یعتبر . أساس البلاغة ، ص408 ؛ النهایة ، ج4 ، ص248 (لسع) .
3- الفقیه ، ج4 ، ص378 ، ح5785 ؛ علل الشرائع ، ص49 ، ذیل الحدیث الطویل 1 ، وفیهما مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، هکذا : «لا یلسع المؤمن من جحر مرّتین» ؛ تنزیه الأنبیاء علیهم السلام ، ص74 ، مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «لن یلدغ المؤمن من جحر مرّتین» ؛ الاختصاص ، ص245 ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «لا یلسع العاقل من جحر مرّتین» الوافی ، ج4 ، ص168 ، ح1772 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص193 ، ح20255 ؛ البحار ، ج67 ، ص362 ، ح67 .
4- لم نجد عنوان سهل بن الحارث فی ما تتبّعنا من الأسناد وکتب الرجال ، والخبر رواه الشیخ الصدوق فی الخصال ، ص82 ، ح7 ؛ وفی عیون الأخبار ، ج1 ، ص252 ، ح9 ، بسنده عن محمّد بن أحمد [بن یحیی بن عمران الأشعری [قال : حدّثنی سهل بن زیاد ، عن الحارث بن الدلهاث مولی الرضا علیه السلام ، قال : سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول . فعلیه ، الظاهر وقوع التحریف فی ما نحن فیه ، والصواب «سهل ، عن الحارث بن الدلهاث مولی الرضا» . یؤیّد ذلک أنّ الخبر رواه الشیخ الصدوق فی معانی الأخبار ، ص184 ، ح1 ؛ وفی الأمالی ، ص270 ، المجلس 53 ، ح8 ، بسند آخر عن سهل بن زیاد الآدمی عن مبارک مولی الرضا .
5- فی «ص ، ه ، بر» : «تکون» .
6- فی «بر» : «وأمّا» .
7- فی «ض ، ه» : + «التی» .
8- فی الخصال وصفات الشیعة والعیون : «کتمان» .
9- الجنّ (72) : 26 و 27.
10- فی «ض ، ه» : + «التی» .
11- الأعراف (7) : 199 . وفی «ب ، ج ، بس» ومرآة العقول : «بالمعروف» . قال فی المرآة : «وأقول : روی الصدوق _ قدّس سرّه _ فی العیون هذا الخبر عن هذا الراوی «وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَ_هِلِینَ» موجود فیه . وزاد فی آخره أیضا : قال اللّه عزّ وجلّ:«وَ الصَّ_بِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ» [البقرة (2) : 177] وکأنّه سقط من النسّاخ» . وفی الأمالی والخصال وصفات الشیعة والعیون والمعانی : + «وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَ_هِلِینَ» .
12- فی «ض ، ه» : + «التی» .
13- فی «ه» : «علی» .
14- «البأساء» : الشدّة . الصحاح ، ج3 ، ص907 (بأس) .
15- فی الأمالی والمعانی : + «یقول اللّه عزّ وجلّ : «وَ الصَّ_بِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ ... وَ أُوْلَ_آل_ءِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ » » . وفی الخصال وصفات الشیعة والعیون : + «فإنّ اللّه عزّ وجلّ یقول : «وَ الصَّ_بِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ» » . و «الضرّاء» : الزَّمانة والشدّة ، والنقص فی الأموال والأنفس . القاموس المحیط ، ج1 ، ص601 (ضرر) .
16- الخصال ، ص82 ، باب الثلاثة ، ح7 ؛ وصفات الشیعة ، ص37 ، ح61 ؛ وعیون الأخبار ، ج1 ، ص256 ، ح9 ، بسند آخر عن سهل بن زیاد ، عن الحارث بن الدلهاث . وفی الأمالی للصدوق ، ص329 ، المجلس 53 ، ح8 ؛ ومعانی الأخبار ، ص184 ، ح1 ، بسند آخر عن سهل بن زیاد الآدمی ، عن مبارک مولی الرضا علیه السلام . تحف العقول ، ص442 ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج4 ، ص168 ، ح1773 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص193 ، ح20256 ؛ البحار ، ج24 ، ص39 ، ذیل ح17 ؛ و ج67 ، ص280 ، ذیل ح5 .
17- فی «ض» ومرآة العقول : - «فی» .
18- فی شرح المازندرانی : «باب فی قلّة المؤمن» .
19- عزّ الشیء : قلّ فلا یکاد یوجد ، فهو عزیز . القاموس المحیط ، ج1 ، ص712 (عزز) .
20- فی «ض» : - «و» .
21- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 285 : «المشهور أنّ الکبریت الأحمر هو الجوهر الذی یطلبه أصحاب الکیمیا ، وهو الإکسیر» .

مؤمن، خوب كمك مى دهد و كم خرج است، زندگى را خوب مى چرخاند، از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود.

39- امام رضا (علیه السّلام) مى فرمود:

مؤمن، مؤمن نباشد تا سه خصلت داشته باشد:

يك خصلت از پروردگارِ خودش، و يك خصلت از پيغمبرش، و يك خصلت از امامش، امّا خصلتى كه از پروردگارِ او است: راز نگهدارى است، خدا عزّوجل فرمايد (25- 26 سوره جنّ):

«غيبت دانست و بر غيبِ خود احدى را مطّلع نسازد جز رسولى را كه بپسندد» و امّا سنّت و روش پيغمبرش: مدارا و سازگارى با مردم است، زيرا خدا عزّوجل به پيغمبرِ خود دستور داده كه با مردم مدارا كند و فرموده است (199 سوره اعراف): «گذشت را پيش گير و به خوبى فرمان دِه» و امّا سنّت امامش صبر است و شكيبائى در حال تنگدستى و سخت حالى.

باب در كمى عدد مؤمنان

1- از قتيبه اعشى، گويد:

شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

زن با ايمان از مرد با ايمان كمتر است، و مرد با ايمان از كبريت

ص: 55

الْکِبْرِیتَ الاْءَحْمَرَ؟» .(1)

2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ ، عَنْ کَامِلٍ التَّمَّارِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «النَّاسُ کُلُّهُمْ بَهَائِمُ _ ثَلاَثاً _ إِلاَّ قَلِیلاً(2) مِنَ الْمُوءْمِنِینَ ، وَالْمُوءْمِنُ غَرِیبٌ(3) _ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ _ » .(4)

3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ(5) ···

عَنِ(6) ابْنِ رِئَابٍ قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ لاِءَبِی بَصِیرٍ : «أَمَا وَاللّهِ، لَوْ أَنِّی أَجِدُ مِنْکُمْ ثَلاَثَةَ(7) مُوءْمِنِینَ یَکْتُمُونَ حَدِیثِی ، مَا اسْتَحْلَلْتُ أَنْ أَکْتُمَهُمْ(8) حَدِیثا» .(9)

4 . مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ(10) وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ حَمَّادٍ الاْءَنْصَارِیِّ ، عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلْتُ لَهُ : وَاللّهِ(11) مَا یَسَعُکَ الْقُعُودُ ، فَقَالَ(12): «وَ(13) لِمَ یَا سَدِیرُ؟» قُلْتُ : لِکَثْرَةِ مَوَالِیکَ وَشِیعَتِکَ وَأَنْصَارِکَ ؛ وَاللّهِ لَوْ کَانَ لاِءَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام مَا لَکَ مِنَ الشِّیعَةِ وَالاْءَنْصَارِ وَالْمَوَالِی ، مَا طَمِعَ فِیهِ تَیْمٌ وَلاَ عَدِیٌّ ، فَقَالَ : «یَا سَدِیرُ ، وَکَمْ عَسی(14) أَنْ یَکُونُوا»(15)

ص: 56


1- الوافی ، ج5 ، ص727 ، ح2937 ؛ البحار ، ج67 ، ص159 ، ح3 .
2- هکذا فی حاشیة «بج» ومرآة العقول عن بعض النسخ ، وهو الصواب . وفی معظم النسخ والمطبوع والمصادر : «قلیل» ، ولاتساعده القواعد النحویّة . وفی «ه» وحاشیة «ض» : «القلیل» .
3- فی «ب ، ج ، د ، ه ، بس» وحاشیة «ض ، ف ، بف» وشرح المازندرانی : «عزیز» .
4- بصائر الدرجات ، ص522 ، ذیل ح 13 ، بسنده آخر عن کامل التمّار ، مع اختلاف یسیر. راجع : المحاسن ، ص271 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح366 ؛ و ص272 ، ح 367 الوافی ، ج5 ، ص727 ، ح2938 ؛ البحار ، ج67 ، ص 159 ، ح4 .
5- فی «ه» : - «عن ابن محبوب» . وهو سهو ؛ فقد توسّط [الحسن] بن محبوب بین إبراهیم بن هاشم وبین [علیّ [بن رئاب فی غیر واحدٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 339 ، ص 359 _ 361 ؛ و ج 23 ، ص 244 _ 245 ؛ و ص270 _ 271 .
6- فی حاشیة «بر» : + «علیّ» .
7- فی مرآة العقول : «ثلاثة ، إمّا بالتنوین و«مؤمنین» صفتها أو بالإضافة ، فمؤمنین تمیز» .
8- فی «ب» : «أن أکتم» .
9- الوافی ، ج5 ، ص727 ، ح2939 ؛ البحار ، ج67 ، ص160 ، ح5 .
10- فی حاشیة «بف» : + «الصفّار» ، والظاهر أنّه تفسیر لمحمّد بن الحسن .
11- فی «ف» : - «واللّه» .
12- فی «ف ، بف» والبحار : «وقال» .
13- فی البحار ، ج67 : - «و» .
14- فی «ه» : «تری» .
15- فی «ج ، ز» والوافی والبحار ، ج47 : «أن تکونوا» .

احمر كم ياب تر است، كدامِ شما كبريت احمر را ديده است؟ 2- از كامل تمّار، گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود (تا سه بار):

همه مردم چون بهائمند، جز اندكى از مؤمنان، و (سه بار) فرمود: غريب است.

3- از ابن رئاب، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود به ابى بصير:

هلا به خدا، اگر من سه تن شماها را مؤمن كامل مى دانستم كه حديث مرا نهان نگاه مى دارند، روا نمى دانستم كه از آنها هيچ حديثى را نهان دارم.

4- از سدير صيرفى كه گويد: نزد امام صادق (علیه السّلام) رفتم، و به آن حضرت گفتم: به خدا، براى شما روا نيست كه خانه نشين باشيد.

در پاسخ فرمود: اى سدير، چرا؟ گفتم: براى بسيارى دوستان و شيعيانِ شما و ياوران شما، به خدا اگر امير المؤمنين (علیه السّلام) به اندازه شما شيعه و يار و دوستدار داشت، تَيم و عَدِىّ (ابو بكر و عمر) در بردن حقِ او طمع نمى كردند، فرمود: اى سدير، اميد است كه چه اندازه باشند؟ گفتم: صد هزار، فرمود: صد هزار؟ گفتم: آرى، و دويست هزار، فرمود: دويست هزار؟ گفتم: آرى، و نيمى از دنيا، گويد:

ص: 57

قُلْتُ : مِائَةَ أَلْفٍ ، قَالَ : «مِائَةَ أَلْفٍ ؟ !» قُلْتُ : نَعَمْ ، وَمِائَتَیْ أَلْفٍ ، قَالَ(1): «مِائَتَیْ أَلْفٍ؟!» قُلْتُ: نَعَمْ ، وَنِصْفَ الدُّنْیَا .

قَالَ : فَسَکَتَ عَنِّی ، ثُمَّ قَالَ : «یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلی یَنْبُعَ ؟» قُلْتُ : نَعَمْ ، فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَبَغْلٍ أَنْ یُسْرَجَا(2)، فَبَادَرْتُ ، فَرَکِبْتُ الْحِمَارَ ، فَقَالَ : «یَا سَدِیرُ ، تَری(3) أَنْ تُوءْثِرَنِی بِالْحِمَارِ ؟» قُلْتُ : الْبَغْلُ أَزْیَنُ وَأَنْبَلُ(4) ، قَالَ: «الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِی(5)» . فَنَزَلْتُ ، فَرَکِبَ الْحِمَارَ ، وَرَکِبْتُ(6) الْبَغْلَ ، فَمَضَیْنَا ، فَحَانَتِ(7) الصَّلاَةُ ، فَقَالَ : «یَا سَدِیرُ ، انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ(8)» .

ثُمَّ قَالَ : «هذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ(9) لاَ تَجُوزُ(10) الصَّلاَةُ فِیهَا» فَسِرْنَا حَتّی صِرْنَا إِلی أَرْضٍ حَمْرَاءَ ، وَنَظَرَ إِلی غُلاَمٍ یَرْعی جِدَاءً ، فَقَالَ : «وَ اللّهِ یَا سَدِیرُ(11) ، لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هذِهِ الْجِدَاءِ ، مَا(12) وَسِعَنِی الْقُعُودُ» وَنَزَلْنَا وَصَلَّیْنَا ، فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلاَةِ ، عَطَفْتُ عَلَی(13) الْجِدَاءِ ، فَعَدَدْتُهَا ، فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَرَ .(14)

5 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ ، قَالَ : قَالَ لِی عَبْدٌ صَالِحٌ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ : «یَا سَمَاعَةُ ، أَمِنُوا(15) عَلی فُرُشِهِمْ وَأَخَافُونِی(16) ، أَمَا وَاللّهِ ، لَقَدْ کَانَتِ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا(17) إِلاَّ وَاحِدٌ یَعْبُدُ اللّهَ ،

ص: 58


1- فی «ج ، ز ، ف ، بر» والوافی : «فقال» . وفی «ض» والبحار : «فقال و» .
2- فی «ج» : «أن یسرّجا» بالتشدید .
3- هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار . وفی المطبوع : «أتری» .
4- النُّبل _ بالضمّ _ : الذکاء والنجابة . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1399 (نبل) .
5- فی «ه» : «لی» .
6- فی «ف» : «فرکبت» .
7- فی «ج ، ز ، بف» وحاشیة «بر» : «فجاءت» .
8- هکذا فی جمیع النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع والبحار : «نصلّی» .
9- قال الخلیل : «أرضٌ سَبِخَةٌ ، أی ذات ملح ونزّ» ، والنزّ : ما یتحلّب من الأرض من الماء ، وقال ابن الأثیر : «هی الأرض التی تعلوها المُلُوحة ولا تکاد تنبت إلاّ بعض الشجر» . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 782 ؛ النهایة ، ج 2 ، ص 333 (سبخ) .
10- فی «ص ، ه ، بر» والبحار : «لا یجوز» .
11- فی «ه» : - «یا سدیر» .
12- فی «ز ، بف» : «لما» .
13- فی «ب» : - «علی» . وفی «ج ، د ، ز ، ص ، ف ، ه ، بر» والوافی والبحار : «إلی» .
14- الوافی ، ج5 ، ص728 ، ح2940 ؛ البحار ، ج47 ، ص372 ، ح93 ؛ وج67 ، ص160 ، ح6 .
15- فی «ز» : «آمنوا» .
16- فی المرآة : «وأخافونی ، أی بالإذاعة وترک التقیّة . والضمیر فی «آمنوا» راجع إلی المدّعین للتشیّع الذین لم یطیعوا أئمّتهم» .
17- «وما فیها» ، الواو حالیّة ، و«ما» نافیة ، و«کانت» تامّة .

امام دم بست و سپس فرمود:

بر تو آسان است كه باما خود را تا (يَنبُع) برسانى؟ گفتم:

آرى، فرمود: يك رأس الاغ سوارى و يك استر زين كردند، من پيشى گرفتم و سوار الاغ شدم، فرمود: اى سدير، ميل دارى كه الاغ را به من واگذارى؟ گفتم: استر زيباتر و آبرومندتر است، فرمود: الاغ براى من هموارتر و آسان تر است، آن حضرت سوار الاغ شد و من سوار بر استر و به راه افتاديم و رفتيم تا وقت نماز رسيد و فرمود: اى سدير، پياده شويم (ما را پياده كن خ ل) تا نماز بخوانيم، باز فرمود:

اين جا زمين شوره زار و نمكى است و نماز در آن روا نيست و رفتيم تا رسيديم به يك زمين سرخه و آن حضرت به غلامى نگاه كرد كه چند بزغاله را مى چرانيد و به من فرمود:

اى سدير، اگر من به شماره اين بزغاله ها شيعه با اخلاص داشتم، براى من گوشه نشينى روا نبود، و پياده شديم و نماز خوانديم و چون از نماز فارغ شديم، من رو به سوى آن بزغاله ها كردم و آنها را شمردم، بر خلاف انتظار 17 تا بودند.

5- از سماعة بن مهران، گويد: امام كاظم (علیه السّلام) به من فرمود:

اى سماعه، در بسترِ خود آسودند و مرا به ترس انداختند، هلا به خدا سوگند، جهانى بود كه در آن جز يك تن خدا پرست نبود و اگر مى بود، خدا عز و جل او را هم نام مى برد آنجا كه مى فرمايد (120 سوره نحل): «به راستى ابراهيم يك امّت بود خداشناس

ص: 59

وَلَوْ کَانَ مَعَهُ غَیْرُهُ لاَءَضَافَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلَیْهِ حَیْثُ یَقُولُ(1) : « إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِیفاً وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ »(2) فَغَبَرَ(3) بِذلِکَ مَا شَاءَ اللّهُ.

ثُمَّ إِنَّ اللّهَ آنَسَهُ بِإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ ، فَصَارُوا ثَلاَثَةً ، أَمَا وَاللّهِ ، إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَقَلِیلٌ ، وَإِنَّ أَهْلَ الْکُفْرِ(4) لَکَثِیرٌ(5) ، أَ تَدْرِی لِمَ ذَاکَ(6) ؟» فَقُلْتُ : لاَ أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَقَالَ : «صُیِّرُوا أُنْساً لِلْمُوءْمِنِینَ(7) ، یَبُثُّونَ إِلَیْهِمْ مَا(8) فِی صُدُورِهِمْ ، فَیَسْتَرِیحُونَ إِلی ذلِکَ ، وَیَسْکُنُونَ إِلَیْهِ» .(9)

6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ ، عَنِ النَّضْرِ ، عَنْ یَحْیی ، عَنْ(10) أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا أَقَلَّنَا ؟! لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلی شَاةٍ مَا أَفْنَیْنَاهَا ، فَقَالَ : «أَ لاَ أُحَدِّثُکَ بِأَعْجَبَ مِنْ ذلِکَ ؟ الْمُهَاجِرُونَ وَالاْءَنْصَارُ ذَهَبُوا إِلاَّ _ وَ(11) أَشَارَ بِیَدِهِ(12) _ ثَلاَثَةً» .

قَالَ حُمْرَانُ : فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ(13) ، مَا حَالُ عَمَّارٍ ؟

قَالَ(14): «رَحِمَ اللّهُ عَمَّارا(15) أَبَا الْیَقْظَانِ بَایَعَ وَقُتِلَ شَهِیدا» . فَقُلْتُ فِی نَفْسِی : مَا شَیْءٌ أَفْضَلَ مِنَ الشَّهَادَةِ ، فَنَظَرَ إِلَیَّ ، فَقَالَ : «لَعَلَّکَ تَری أَنَّهُ مِثْلُ الثَّلاَثَةِ ، أَیْهَاتَ أَیْهَاتَ(16)» .(17)

7 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام

ص: 60


1- فی «بر» : «قال» .
2- النحل (16) : 120 .
3- فی «ج» وحاشیة «ب ، ص ، ض ، ف ، بر» والبحار وتفسیر العیّاشی : «فصبر» . وفی «ز» : «فصیر» . وفی «ه» : «فعمل» . وفی مرآة العقول عن بعض النسخ : «فعبر» . و«غبر» ، أی مضی ، فهو الغابر ، أی الماضی وقد یکون بمعنی الباقی ، فهو من الأضداد ، وعن الأزهری : المعروف الکثیر أنّ الغابر الباقی ، وقال غیر واحد من الأئمّة : إنّه یکون بمعنی الماضی . راجع : الصحاح ، ج 2 ، ص 765 ؛ النهایة ، ج 3 ، ص 337 (غبر) .
4- فی الوافی : «یعنی بهم من کان فی زیّ المؤمنین وفی عدادهم» . وفی المرآة : «الکفر هنا مقابل الإیمان الکامل» .
5- فی «ب ، د ، ص ، ض ، بس ، بف» ومرآة العقول والبحار : «کثیر» .
6- فی «ز ، ض ، ه» ومرآة العقول : «ذلک» .
7- فی شرح المازندرانی : «للمؤمن» .
8- فی «بف» : «عمّا» .
9- تفسیر العیّاشی ، ج2 ، ص274 ، ح84 ، عن سماعة بن مهران ، إلی قوله : «فصاروا ثلاثة» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص728 ، ح2941 ؛ البحار ، ج47 ، ص373 ، ح94 ؛ وج67 ، ص162 ، ح7 .
10- هکذا فی حاشیة «ض ، ف» . وفی النسخ والمطبوع : «بن» . والصواب ما أثبتناه . والمراد من «النضر ، عن یحیی» هو «النضر بن سوید ، عن یحیی بن عمران الحلبی» ؛ فإنّ النضر بن سوید روی کتاب یحیی الحلبی ، وروایته عنه فی الأسناد کثیرة . راجع : الفهرست للطوسی ، ص501 ، الرقم 790 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج19 ، ص387 _ 389 . هذا ، وقد روی النضر بن سوید ، عن یحیی بن عمران الحلبی ، عن أبیخالد القمّاط ، عن حمران بن أعین ، فی المحاسن ، ص232 ، ح183 ، والخبر تقدّم فی الکافی ، ح 2224 بنفس السند . فراجع . وأمّا روایة محمّد بن اُورمة عن النضر بن سوید ، فقد وردت فی الکافی ، ح 3006 ؛ وکامل الزیارات ، ص322 ، ح13 .
11- فی حاشیة «بر» : «وقد» .
12- یعنی أشار علیه السلام بثلاث أصابع من یده . والمراد بالثلاثة : سلمان وأبوذرّ ومقداد . وللمزید راجع : رجال الکشّی ، ص 8 ، ح 17 ؛ و ص 11 ، ح 24 .
13- فی «ب» : «قلت» بدل «قال حمران : فقلت : جعلت فداک» .
14- فی «د ، ه» : «فقال» . وفی «ف» : + «فقال» .
15- فی «ه» : + «رضی اللّه عنه» .
16- فی «ج» : «هیهات هیهات» . و«أیهات» : لغة فی هیهات . ومعناها البعد . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1632 و1649 (أیه) و(هیه) .
17- راجع : رجال الکشّی ، ص 11 ، ح 24 الوافی ، ج5 ، ص729 ، ح2943 ؛ البحار ، ج22 ، ص344 ، ح54 ؛ وج67 ، ص164 ، ح8 .

و يگانه پرست بود و از مشركين نبود» تا خدا تنها عمر گذرانيد و سپس راستى كه خدا او را به اسماعيل و اسحاق مأنوس ساخت و سه تن يگانه پرست شدند، هلا به خدا كه مؤمن كم است و أهل كفر بسيارند، آيا مى دانى براى چه؟ گفتم: نمى دانم قربانت، فرمود: اين مسلمان نماها و شيعه مآبان وسيله انس و آرامش دل مؤمنان حقيقى هستند، آنچه در سينه دارند به آنها بگويند و به اين وسيله راحت مى شوند و آرام مى گردند.

6- از حمران بن أعين، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم:

قربانت، ما چه بسيار كم هستيم، اگر همه بر سر يك گوسفند فراهم شويم، آن را تمام نمى كنيم؟ فرمود:

من براى تو شگفت آورتر از اين را بازنگويم؟ همه مهاجر و انصار (از حقيقت ايمان) بدر رفتند جز- با دستِ خود اشاره كرد- سه تا، حمران گويد: من گفتم: قربانت، حال عمّار چون است؟

فرمود:

خدا رحمت كند عمّار را، أبا اليقظان بيعت كرد و شهيد كشته شد، من با خود گفتم: چيزى از شهادت بهتر نيست، فرمود: تو پندارى كه او هم چون آن سه تن بود؟ أيهات، أيهات.

7- از على بن جعفر، گويد: امام كاظم (علیه السّلام) فرمود:

نه هر كس معتقد به ولايتِ ما است مؤمن است ولى مايه

ص: 61

یَقُولُ : «لَیْسَ کُلُّ مَنْ قَالَ(1) بِوَلاَیَتِنَا مُوءْمِناً ، وَلکِنْ جُعِلُوا(2) أُنْساً لِلْمُوءْمِنِینَ(3)» .(4)

بَابُ الرِّضَا بِمَوْهِبَةِ الاْءِیمَانِ وَالصَّبْرِ عَلی کُلِّ شَیْءٍ بَعْدَهُ

1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(5) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ الْمُخْتَارِ الاْءَنْصَارِیِّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «یَا عَبْدَ الْوَاحِدِ ، مَا یَضُرُّ(6) رَجُلاً _ إِذَا کَانَ عَلی ذَا(7) الرَّأْیِ _ مَا قَالَ النَّاسُ لَهُ وَلَوْ قَالُوا : مَجْنُونٌ ؛ وَمَا(8) یَضُرُّهُ وَلَوْ کَانَ عَلی رَأْسِ جَبَلٍ یَعْبُدُ اللّهَ حَتّی یَجِیئَهُ الْمَوْتُ» .(9)

2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی : لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الاْءَرْضِ إِلاَّ مُوءْمِنٌ وَاحِدٌ ، لاَسْتَغْنَیْتُ بِهِ(10) عَنْ جَمِیعِ خَلْقِی ، وَلَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ أُنْساً لاَ یَحْتَاجُ(11) إِلی أَحَدٍ» .(12)

3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسی ، عَنِ الْفُضَیْلِ(13) بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَا یُبَالِی(14) مَنْ عَرَّفَهُ اللّهُ هذَا الاْءَمْرَ

ص: 62


1- فی حاشیة «ض ، بر» والبحار : «یقول» .
2- فی «ز» : «جعل» .
3- فی «ف» : «للمسلمین» .
4- الوافی ، ج5 ، ص729 ، ح2942 ؛ البحار ، ج67 ، ص165 ، ح9 .
5- فی البحار : «العدّة ، عن البرقی ، عن أحمد بن محمّد» . وهو سهو واضح .
6- فی مرآة العقول ، ج9 ، ص292 : «ما یضرّ ، ما نافیة ، ویحتمل الاستفهام علی الإنکار» ، وکذا فی «ما یضرّه» حیث قال : «وهو أیضا یحتمل الاستفهام» .
7- فی «ذ ، ه» : «هذا» . وفی المرآة : «علی ذا الرأی ، أی علی هذا الرأی ، وهو التشیّع» .
8- فی «ز» : «ولا» .
9- الوافی ، ج5 ، ص741 ، ح2957 ؛ البحار ، ج67 ، ص153 ، ح12 .
10- فی «ه» : - «به» .
11- فی المحاسن : + «معه» . وفی المؤمن : + «فیه» .
12- المحاسن ، ص159 ، کتاب الصفوة ، ح 99 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام ؛ المؤمن ، ص36 ، ح80 ، عن أبیجعفر علیه السلام ، وفیهما مع زیادة فی أوّله . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب من آذی المسلمین واحتقرهم ، ح2735 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف ، وفی کلّها من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله الوافی ، ج5 ، ص741 ، ح2956 ؛ البحار ، ج67 ، ص154 ، ح13 .
13- هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة . وفی المطبوع : «فضیل» .
14- فی «ه» : «ماضرّ» . وفی المرآة : «ما یبالی ، خبر . أو المعنی : ینبغی أن لایبالی من عرّفه اللّه هذا الأمر ، أی دین الإمامیّة» .

آرامش و انسِ مؤمنان شده اند.

باب رضا به موهبت ايمان و صبر بر هر چه بعد از آن

1- از عبد الواحد بن مختار انصارى، گويد: امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

اى عبد الواحد، زيان ندارد مردى را كه بدين مذهب باشد (مذهب تشيّع) آنچه در باره او مردم گويند، و گر چه گويند:

ديوانه است، و به او زيانى نرساند گرچه بر سر كوهى بگذراند و خدا را عبادت كند تا مرگش برسد.

2- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

خدا تبارك و تعالى فرمايد: اگر نباشد در روى زمين جز يك مؤمن، من به وجود او از همه خلقِ خود بى نيازم و از ايمانش براى او انسانى (آرامش خ) بسازم كه نياز به احدى نداشته باشد.

3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

هر كه از طرف خدا اين امر را شناخت (يعنى پيروى از امامان معصوم را) باكى ندارد كه بر سر كوهى باشد و از گياه زمين بخورد

ص: 63

أَنْ یَکُونَ عَلی قُلَّةِ جَبَلٍ یَأْکُلُ مِنْ نَبَاتِ الاْءَرْضِ حَتّی یَأْتِیَهُ الْمَوْتُ» .(1)

4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «مَا یَنْبَغِی(2) لِلْمُوءْمِنِ أَنْ یَسْتَوْحِشَ إِلی أَخِیهِ فَمَنْ دُونَهُ(3) ، الْمُوءْمِنُ عَزِیزٌ فِی دِینِهِ» .(4)

5 . عَنْهُ(5) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ وَسَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ :

دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی مَرْضَةٍ مَرِضَهَا لَمْ یَبْقَ مِنْهُ إِلاَّ رَأْسُهُ علیه السلام ، فَقَالَ : «یَا فُضَیْلُ ، إِنَّنِی(6) کَثِیراً مَا أَقُولُ : مَا عَلی رَجُلٍ(7) عَرَّفَهُ اللّهُ هذَا الاْءَمْرَ لَوْ کَانَ فِی(8) رَأْسِ جَبَلٍ حَتّی یَأْتِیَهُ الْمَوْتُ .

یَا فُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ ، إِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا یَمِیناً وَشِمَالاً ، وَإِنَّا وَشِیعَتَنَا هُدِینَا(9) الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ؛ یَا فُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ ، إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَوْ أَصْبَحَ لَهُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ ، کَانَ ذلِکَ خَیْراً لَهُ ، وَلَوْ أَصْبَحَ مُقَطَّعاً أَعْضَاوءُهُ(10)، کَانَ ذلِکَ خَیْراً لَهُ .

یَا فُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ ، إِنَّ اللّهَ لاَ یَفْعَلُ بِالْمُوءْمِنِ إِلاَّ مَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ ؛ یَا فُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ ، لَوْ عَدَلَتِ الدُّنْیَا عِنْدَ اللّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ ، مَا سَقی عَدُوَّهُ مِنْهَا(11) شَرْبَةَ مَاءٍ(12) ؛ یَا فُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ(13) ، إِنَّهُ مَنْ کَانَ هَمُّهُ هَمّاً وَاحِداً(14) ، کَفَاهُ(15) اللّهُ(16) هَمَّهُ ؛ وَمَنْ کَانَ هَمُّهُ فِی کُلِّ وَادٍ ، لَمْ یُبَالِ اللّهُ بِأَیِّ وَادٍ هَلَکَ» .(17)

ص: 64


1- الوافی ، ج5 ، ص741 ، ح2958 ؛ البحار ، ج67 ، ص154 ، ح14 .
2- فی «ص ، ض ، ه» : «لا ینبغی» .
3- فی المرآة : «وأقول : فی بعض النسخ : عمّن دونه ، وفی بعضها : عن دونه ، فهو صلة للاستیحاش ، أی یأنس بأخیه مستوحشا عمّن هو غیره» . وفی الوافی : «ضمَّن الاستیحاش معنی الاستیناس ، فعدّاه ب «إلی» . وإنّما لاینبغی له ذلک لأنّه ذلّ ، فلعلّ أخاه الذی لیس فی مرتبته لایرغب فی صحبته» .
4- مصادقة الإخوان ، ص48 ، وفیه : «عن یونس بن عبدالرحمن ، عن کلیب بن معاویة ، قال : سمعته یقول ...» الوافی ، ج5 ، ص743 ، ح2963 ؛ البحار ، ج67 ، ص150 ، ح10 .
5- الظاهر رجوع الضمیر إلی علیّ بن إبراهیم المذکور فی السند السابق ؛ فقد روی علیّ بن إبراهیم ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن خالد فی الکافی ، ح 1134 و 5736 و 15252 .
6- فی «ه» : «إنّی» .
7- فی مرآة العقول : «ما ، فی قوله : ما علی رجل ، نافیة ، أو استفهامیّة للإنکار . وحاصلهما واحد ، أی لا ضرر أو لا وحشة علیه» .
8- فی «ب» : «علی» .
9- فی «ص» : + «معا» .
10- فی «ص ، ه» : «أعضاءً» . وفی مرآة العقول : «ومنهم من قرأ : أعضاءً ، بالنصب علی التمییز» .
11- فی «ض ، ه» : «منها عدوّه» .
12- فی «ب ، د ، ز ، ه ، بف» : - «ماء» .
13- فی «ه» : - «بن یسار» .
14- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 296 : «من کان مقصوده أمرا واحدا وهو طلب دین الحقّ ورضاء اللّه تعالی وقربه وطاعته ولم یخلطه بالأغراض النفسانیّة والأهواء الباطلة ، فإنّ الحقّ واحد وللباطل شعب کثیرة «کفاه اللّه همّه» أی أعانه علی تحصیل ذلک المقصود ونصره علی النفس والشیطان وجنود الجهل «ومن کان همّه فی کلّ وادٍ» من أودیة الضلالة والجهالة «لم یبال اللّه بأیّ واد هلک» أی صرف اللّه لطفه وتوفیقه عنه ، وترکه مع نفسه وأهوائها حتّی یهلک باختیار واحد من الأدیان الباطلة» .
15- فی «بر» وحاشیة «ص» والوافی : «کفی» .
16- فی «ه» : + «کلّ» .
17- راجع : الفقیه ، ج4 ، ص362 ، ح5762 ، ضمن وصایا النبیّ صلی الله علیه و آله لعلیّ علیه السلام ؛ والأمالی للصدوق ، ص234 ، المجلس 41 ، ذیل ح7 ؛ والأمالی للطوسی ، ص531 ، المجلس 19 ، ح1 ، ضمن وصایا النبیّ صلی الله علیه و آله لأبیذرّ رضی الله عنه ؛ الاختصاص ، ص243 وفی کلّها قطعة : «لو عدلت الدنیا عند اللّه _ إلی _ شربة ماء» الوافی ، ج5 ، ص741 ، ح2959 ؛ البحار ، ج67 ، ص150 ، ح11 .

تا مرگش در رسد.

4- از كليب بن معاويه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

سزاوار نيست براى مؤمن كه از هراس به سوى برادرش يا كمتر از او پناه برد، مؤمن به كيشِ خود عزيز است.

5- از فضيل بن يسار، گويد: خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيدم در يك حال بيمارى آن حضرت كه از بس او را لاغر كرده بود، جز سر او چيزى به جا نگذاشته بود، پس به من فرمود:

اى فضيل! من بسيار شود كه بگويم: بر مردى كه اين امر امامت را شناخته هيچ زيانى نيست كه بر سر كوهى بماند تا بميرد، اى فضيل بن يسار! به راستى مردم به راست و چپ راه زدند و ما و شيعيان ما به راه راست رهبرى شديم، اى فضيل بن يسار! راستى مؤمن اگر صبح كند و از مشرق تا مغرب از آن او باشد، همان برايش خوب است و اگر صبح كند و او را تيكه تيكه كنند، همان برايش خوب است، اى فضيل بن يسار! خدا با مؤمن نكند جز آنچه خير او است، اى فضيل بن يسار! اگر دنيا نزد خداى عز و جل برابر بال مگسى ارزش داشت به دشمنِ خود از آن شربت آبى نمى داد، راستش اين است كه هر كه همّت او متوجّه يك چيز است (كه دين حق باشد) خدا كفايت كار او را مى كند و هر كس همّت او متوجّه هر چيز است، خدا باك ندارد كه در چه درّه اى نابود شود.

ص: 65

6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ مَنْصُورٍ الصَّیْقَلِ وَالْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ ، قَالاَ : سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : مَا تَرَدَّدْتُ(1) فِی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ(2) عَبْدِیَ الْمُوءْمِنِ ، إِنَّنِی(3) لاَءُحِبُّ لِقَاءَهُ، وَ(4) یَکْرَهُ الْمَوْتَ ، فَأَصْرِفُهُ(5) عَنْهُ ؛ وَإِنَّهُ لَیَدْعُونِی ، فَأُجِیبُهُ ؛ وَإِنَّهُ(6) لَیَسْأَلُنِی ، فَأُعْطِیهِ ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیَا إِلاَّ وَاحِدٌ مِنْ عَبِیدِی مُوءْمِنٌ ، لاَسْتَغْنَیْتُ بِهِ عَنْ جَمِیعِ خَلْقِی ، وَلَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ أُنْساً لاَ یَسْتَوْحِشُ(7) إِلی أَحَدٍ» .(8)

بَابٌ فِی سُکُونِ الْمُوءْمِنِ إِلَی الْمُوءْمِنِ

1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ یُونُسَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَسْکُنُ إِلَی الْمُوءْمِنِ ، کَمَا یَسْکُنُ الظَّمْآنُ إِلَی الْمَاءِ الْبَارِدِ» .(9)

ص: 66


1- فی المرآة : «هذا الحدیث من الأحادیث المشهورة بین الفریقین ، ومن المعلوم أنّه لم یرد التردّد المعهود من الخلق فی الاُمور التی یقصدونها فیتردّدون فی إمضائها إمّا لجهلم بعواقبها أو لقلّة ثقتهم بالتمکّن منها لمانع ونحوه ، ولهذا قال : «أنا فاعله» أی لامحالة أنا أفعله لحتم القضاء بفعله ، أو المراد به التردّد فی التقدیم والتأخیر ، لا فی أصل الفعل . وعلی التقدیرین فلابدّ فیه من تأویل ، وفیه وجوه عند الخاصّة والعامّة» وللمزید راجع : مرآة العقول ، ج 9 ، ص 297 .
2- فی حاشیة «ج ، بر» : «قبض روح» .
3- فی «ض ، ه» والمؤمن ، ص33 والمصادقة : «إنّی» .
4- فی المصادقة : «وهو» .
5- فی «ض ، ه» : «وأصرفه» .
6- فی «ف» : «فإنّه» .
7- فی «ز» : + «به» . وضمّن الاستیحاش معنی الاستیناس لتعدیته بإلی . راجع : الوافی ، ج 5 ، ص 743 .
8- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر، باب من آذی المسلمین واحتقرهم ، ح 2745 ، بسند آخر عن ابن مسکان ، عن معلّی بن خنیس ، إلی قوله : «وإنّه لیدعونی فاُجیبه» مع اختلاف یسیر ؛ مصادقة الإخوان ، ص74 ، ح1 ، عن منصور الصیقل والمعلّی بن خنیس ؛ المؤمن ، ص33 ، ح63 ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، وفی کلّها مع زیادة فی أوّله . المحاسن ، ص159 _ 160 ، کتاب الصفوة ، ح99 و100 ، بسند آخر . المؤمن ، ص36 ، ح80 ، عن أبیجعفر علیه السلام ، وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر . وفی الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب من آذی المسلمین واحتقرهم ، ح2741 ؛ والمحاسن ، ص291 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح443 ، بسند آخر ، مع زیادة فی أوّله . المؤمن ، ص32 ، ضمن ح61 ، وفیه : «عن أبیعبداللّه علیه السلام قال : نزل جبرئیل علی النبیّ صلی الله علیه و آله فقال ...» وفی الثلاثة الأخیرة إلی قوله : «ویکره الموت فأصرفه عنه» مع اختلاف یسیر . وفی المؤمن ، ح62 ، عن أبیجعفر علیه السلام ؛ وفی الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب من آذی المسلمین واحتقرهم ، ضمن ح2742 ، بسند آخر عن أبیجعفر علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله . وفی التوحید ، ص398 ، ضمن ح1 ؛ وعلل الشرائع ، ص12 ، ضمن ح7 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفی الأربعة الأخیرة إلی قوله : «وإنّه لیسألنی فاُعطیه» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص742 ، ح2960 ؛ البحار ، ج67 ، ضمن 154 ، ح15 .
9- الجعفریّات ، ص197 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج5 ، ص743 ، ح2962 ؛ البحار ، ج67 ، ص165 ، ح10 .

6- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

خدا عز و جل فرمايد: من هر چه كنم، ترديدى ندارم چون ترديد در مرگ بنده مؤمنم، راستى كه من ملاقاتش را دوست دارم و او مرگ را بد دارد و مرگ را از او بگردانم و راستى كه او مرا خواند و منش اجابت كنم و راستى كه از من خواهش كند و به او بدهم و اگر نباشد در دنيا جز يك بنده مؤمن، من به او از همه خلقم بى نياز باشم و براى او از ايمانش وسيله أُنس و آرامشى بسازم كه از آن به هيچ كس نهراسد.

باب در خاطر جمعى و آرامشِ دل مؤمن به مؤمن

1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:

راستى كه مؤمن خاطر جمعى و آرامشِ دل دارد نسبت به مؤمن چنانچه تشنه آرامش دل دارد از آب سرد.

ص: 67

بَابٌ فِیمَا یَدْفَعُ اللّهُ بِالْمُوءْمِنِ

1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّیْمِیِّ (1)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ زُرَارَةَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ لَیَدْفَعُ بِالْمُوءْمِنِ الْوَاحِدِ عَنِ الْقَرْیَةِ الْفَنَاءَ» . (2)

2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ

سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یُصِیبُ قَرْیَةً عَذَابٌ وَفِیهَا سَبْعَةٌ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ» .(3)

3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قِیلَ لَهُ فِی الْعَذَابِ : إِذَا نَزَلَ بِقَوْمٍ یُصِیبُ(4) الْمُوءْمِنِینَ ؟ قَالَ : «نَعَمْ ، وَلکِنْ یَخْلُصُونَ(5) بَعْدَهُ(6)» .(7)

بَابٌ فِی أَنَّ الْمُوءْمِنَ (8)صِنْفَانِ

1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ (9) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ

ص: 68


1- فی «ز» وحاشیة «بر» : «المیثمی» . وهو سهو ؛ فإنّ علیّ بن الحسن الراوی عن محمّد بن عبداللّه بن زرارة ، هو علیّ بن الحسن بن فضّال ، وهو یلقّب فی أسناده تارة بالتیمی ، واُخری بالتیمُلی ؛ لأنّهم من موالی تیم اللّه ، کما ورد فی ترجمة أبیه . راجع : رجال النجاشی ، ص34 ، الرقم 72 ؛ رجال البرقی ، ص54 ؛ الفهرست للطوسی ، ص123 ، الرقم 164 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج11 ، ص345 ، الرقم 8016 ، وص346 ، الرقم 8017 ، وص566 ؛ الأنساب للسمعانی ، ج1 ، ص 497 _ 498 .
2- الوافی ، ج5 ، ص755 ، ح2978 ؛ البحار ، ج67 ، ص143 ، ح1 .
3- الاختصاص ، ص30 ، وفیه : «عن ربعی ، عن عمر بن یزید ، قال : سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول : ما عذّب اللّه قریة فیها سبعة من المؤمنین» الوافی ، ج5 ، ص755 ، ح2979 ؛ البحار ، ج67 ، ص143 ، ح2 .
4- فی «ز» : «أیصیب» .
5- فی حاشیة «ز ، ه» : «یخلّصون» بالتشدید .
6- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 302 : «بعده ، أی فی البرزخ والقیامة ... ویشکل الجمع بینه وبین الخبرین السابقین ، ویمکن الجمع بوجوه : الأوّل : حمل العذاب فی الأوّلین علی نوع منه کعذاب الاستیصال ، کما أنّه سبحانه أخرج لوطا وأهله من بین قومه ثمّ أنزل العذاب علیهم ، وهذا الخبر علی نوع آخر کالوباء والقحط . الثانی : أن یحمل هذا علی النادر ، وما مرّ علی الغالب علی بعض الوجوه . الثالث : حمل هذا علی أقلّ من السبعة ، وحمل الواحد علی النادر . وما قیل من أنّ المراد بالخلاص الخلاص فی الدنیا فهو بعید ، مع أنّه لاینفع فی رفع التنافی» .
7- الوافی ، ج5 ، ص777 ، ح3029 ؛ البحار ، ج67 ، ص144 ، ح3 .
8- فی «ب ، ج ، د ، ص ، ه» : «المؤمنین» .
9- فی «ض ، بر» : - «بن محمّد» .

باب در آنچه خدا به واسطه مؤمن دفع مى كند

1- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

راستى كه خدا به يك مؤمن يك شهرى و دهى را از فنا نگهدارى مى كند.

2- امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

خدا به قريه اى كه هفت مؤمن در آن باشد عذاب نازل نمى كند.

3- از امام صادق (علیه السّلام) سؤال شد، چون بلا نازل شد، به مؤمنان هم مى رسد؟

فرمود: آرى، ولى پس از آن خلاص مى شوند.

باب در اينكه مؤمن دو صنف است

1- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

ص: 69

سِنَانٍ ، عَنْ نُصَیْرٍ أَبِی الْحَکَمِ الْخَثْعَمِیِّ (1): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ مُوءْمِنَانِ : فَمُوءْمِنٌ صَدَقَ(2) بِعَهْدِ اللّهِ(3) ، وَوَفی بِشَرْطِهِ ، وَذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ »(4) فَذلِکَ الَّذِی(5) لاَ تُصِیبُهُ(6) أَهْوَالُ الدُّنْیَا وَلاَ أَهْوَالُ الاْآخِرَةِ ، وَذلِکَ مِمَّنْ یَشْفَعُ(7) وَلاَ یُشْفَعُ لَهُ ؛ وَمُوءْمِنٌ کَخَامَةِ(8) الزَّرْعِ تَعْوَجُّ(9) أَحْیَاناً ، وَتَقُومُ(10) أَحْیَاناً ، فَذلِکَ(11) مِمَّنْ تُصِیبُهُ(12) أَهْوَالُ الدُّنْیَا وَأَهْوَالُ الاْآخِرَةِ ، وَذلِکَ مِمَّنْ یُشْفَعُ لَهُ وَلاَ یَشْفَعُ(13)» .(14)

2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ خَالِدٍ الْعَمِّیِّ(15) ، عَنْ خَضِرِ بْنِ عَمْرٍو :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُ مُوءْمِنَانِ : مُوءْمِنٌ وَفی لِلّهِ(16) بشُرُوطِهِ الَّتِی اشْتَرَطَهَا(17) عَلَیْهِ ، فَذلِکَ(18) مَعَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ ، وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ، وَذلِکَ(19) مِمَّنْ(20) یَشْفَعُ وَلاَ یُشْفَعُ لَهُ ، وَذلِکَ مِمَّنْ لاَ تُصِیبُهُ(21) أَهْوَالُ الدُّنْیَا ، وَلاَ أَهْوَالُ الاْآخِرَةِ ؛ وَمُوءْمِنٌ زَلَّتْ بِهِ قَدَمٌ ، فَذلِکَ کَخَامَةِ الزَّرْعِ ، کَیْفَمَا کَفَأَتْهُ(22) الرِّیحُ انْکَفَأَ ، وَذلِکَ مِمَّنْ(23) تُصِیبُهُ(24) أَهْوَالُ الدُّنْیَا وَ(25) الاْآخِرَةِ ، وَیُشْفَعُ لَهُ وَهُوَ عَلی خَیْرٍ» .(26)

3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ ، عَنْ أَبِی مَرْیَمَ الاْءَنْصَارِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَامَ رَجُلٌ بِالْبَصْرَةِ إِلی أَمِیرِ

ص: 70


1- استظهرنا فیما قدّمناه فی الکافی ، ذیل ح 198 اتّحاد نصیر هذا ، مع نصر أبیالحکم الخثعمی المذکور فی أصحاب الصادق علیه السلام ، فراجع .
2- فی «ه» : «صدّق» بالتشدید .
3- فی «ص» : «صدق اللّه بعهده» وفی مرآة العقول ، ج9 ، ص304 : «قیل : الباء بمعنی فی ، أی فی عهد اللّه . فقوله : صدق ، کنصر بالتخفیف ... ویمکن أن یقرأ : صدّق ، بالتشدید ، بیانا لحاصل معنی الآیة ، أی صدّقوا بعهد اللّه وماوعدهم من الثواب وما اشترط فی الثواب من الإیمان والعمل الصالح . والأوّل أظهر» .
4- الأحزاب (33) : 23 .
5- فی «ض ، ه» : - «الذی» .
6- فی «ب ، ج ، د ، ز ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس» والوافی : «لا یصیبه» .
7- فی «ب ، ف» : «یشفّع» بالتشدید .
8- «الخامة» : الطاقة الغَضّة اللَّیّنَةُ من الزرع ، وأوّل ما نبت علی ساق . راجع : النهایة ، ج2 ، ص89 (خوم) .
9- فی «ز ، ه» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول : «یعوّج» .
10- فی «ز ، ه» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول علی ما یظهر منه : «ویقوم» .
11- فی «ب» : «وذلک» .
12- فی «د ، ز ، ص ، ض ، ف ، ه ، بف» : «یصیبه» .
13- فی «د» : «ولا یشفّع» بالتشدید .
14- الوافی ، ج5 ، ص 753 ، ح2976 ؛ البحار ، ج67 ، ص189 ، ح1 .
15- فی «ج ، ه ، بر ، بف ، جر» والبحار : «القمّی» .
16- فی «ز ، ص» : «اللّه» بدون اللام .
17- هکذا فی «ب ، د ، ص ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار . وفی سائر النسخ والمطبوع : «شرطها» .
18- فی «ض» : «فلذلک» .
19- فی «ه» : «فذلک» .
20- هکذا فی «ب ، ز ، ص ، ض ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار . وفی سائر النسخ والمطبوع : «من» .
21- فی «ج ، ز ، ض ، ه ، بر ، بف» والبحار : «لا یصیبه» .
22- فی «ب» : «کفاه» . وفی حاشیة «ب ، ص» والبحار : «کفته» . وکَفَأَه : قَلَبَه . لسان العرب ، ج 1 ، ص 140 (کفأ) .
23- فی البحار : «من» .
24- فی «ه» : «یصیبه» .
25- فی «ب ، ج ، د ، ز ، ض ، بر» والبحار : + «أهوال» .
26- الوافی ، ج5 ، ص753 ، ح2977 ؛ البحار ، ج67 ، ص192 ، ح2 .

مؤمن دو جور مؤمن است، يك مؤمنى كه به عهد خدا عمل كرده و به شرط خدا وفا كرده است و اين است مورد قول خدا عزّوجل (23 سوره احزاب): «مردانى كه عمل كردند بدان چه با خدا در باره آن عهد بستند» اين همان است كه هراسهاى دنيا و نه هراسهاى آخرت بدو نرسد و او است كه شفاعت كند و نيازى به شفاعت ندارد و يك مؤمنى كه چون زراعت تازه روئيده و لطيف است، گاهى كج مى شود و گاهى راست و آن است كه دچار هراس آخرت مى شود و اين از كسانى نيست كه از او شفاعت شود و شفاعت از كسى نكند.

2- از خضر بن عمرو كه شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

مؤمن دو مؤمن است، يك مؤمنى كه به هر شرط و قرارى كه خدا با او داده عمل كرده است پس آن است كه با پيمبران و صديقان و شهيدان و نيكان است و چه خوب رفيقهائى هستند، اينها اين است كه شفاعت كند و نيازى به شفاعت ندارد و اين از كسانى است كه هراسهاى دنيا و هراسهاى آخرت به او نرسد و مؤمنى كه لغزش كرده چون زراعت تازه و لطيف است و هر جور كه باد او را سرازير كند سرازير مى شود و اين است كه هراسهاى دنيا و آخرت به او مى رسد و براى او شفاعت مى شود و عاقبتش به خير است.

3- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

مردى در بصره خدمت امير المؤمنين (علیه السّلام) قيام كرد و گفت:

يا امير المؤمنين! از اخوان به ما خبر بده، در پاسخ فرمود: برادران دو

ص: 71

الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ ، أَخْبِرْنَا عَنِ الاْءِخْوَانِ ، فَقَالَ علیه السلام : الاْءِخْوَانُ صِنْفَانِ : إِخْوَانُ الثِّقَةِ ، وَإِخْوَانُ الْمُکَاشَرَةِ(1) .

فَأَمَّا إِخْوَانُ الثِّقَةِ ، فَهُمُ : الْکَفُّ ، وَالْجَنَاحُ(2) ، وَالاْءَهْلُ ، وَالْمَالُ ، فَإِذَا(3) کُنْتَ مِنْ أَخِیکَ عَلی حَدِّ الثِّقَةِ ، فَابْذُلْ لَهُ مَالَکَ وَبَدَنَکَ(4) ، وَصَافِ مَنْ صَافَاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَاکْتُمْ سِرَّهُ وَعَیْبَهُ(5) ، وَأَظْهِرْ مِنْهُ الْحَسَنَ ، وَاعْلَمْ أَیُّهَا السَّائِلُ أَنَّهُمْ أَقَلُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الاْءَحْمَرِ .

وَ أَمَّا إِخْوَانُ الْمُکَاشَرَةِ ، فَإِنَّکَ تُصِیبُ لَذَّتَکَ مِنْهُمْ ، فَلاَ تَقْطَعَنَّ ذلِکَ مِنْهُمْ ، وَلاَ تَطْلُبَنَّ مَا وَرَاءَ ذلِکَ مِنْ(6) ضَمِیرِهِمْ ، وَابْذُلْ لَهُمْ مَا بَذَلُوا لَکَ مِنْ(7) طَلاَقَةِ الْوَجْهِ وَحَلاَوَةِ اللِّسَانِ» .(8)

بَابُ مَا أَخَذَهُ اللّهُ عَلَی الْمُوءْمِنِ مِنَ الصَّبْرِ عَلی مَا یَلْحَقُهُ فِیمَا ابْتُلِیَ بِهِ(9)

1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الْمُوءْمِنِ عَلی أَنْ لاَ تُصَدَّقَ(10) مَقَالَتُهُ ، وَلاَ یَنْتَصِفَ(11) مِنْ عَدُوِّهِ ، وَمَا مِنْ مُوءْمِنٍ یَشْفِی(12) نَفْسَهُ إِلاَّ بِفَضِیحَتِهَا ؛ لاِءَنَّ کُلَّ مُوءْمِنٍ مُلْجَمٌ(13)» .(14)

2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ

ص: 72


1- «الکشْر» : ظهور الأسنان للضحک . وکاشره : إذا ضحک فی وجهه وباسطه . النهایة ، ج4 ، ص176 (کشر) .
2- فی «ه» : «الجناح والید» بدل «الکفّ والجناح» .
3- فی «بس» والمصادقة : «وإذا» .
4- فی المصادقة وتحف العقول : «ویدک» .
5- فی المصادقة : «وأعنه» .
6- فی «بر» والوافی : «عن» .
7- فی مرآة العقول : «منهم» .
8- الخصال ، ص49 ، باب الاثنین ، ح56 ، بسنده عن إسماعیل بن مهران ، عن محمّد بن حفص ، عن یعقوب بن بشیر ، عن جابر ، عن أبیجعفر علیه السلام ؛ مصادقة الإخوان ، ص29 ، ح1 ، بسنده عن یونس بن عبدالرحمن ، عن أبیجعفر الثانی علیه السلام ؛ الاختصاص ، ص251 ، عن یونس بن عبدالرحمن ، عن أبیمریم . تحف العقول ، ص204 ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص569 ، ح2590 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص13 ، ذیل ح15515 ؛ البحار ، ج67 ، ص193 ، ح3 .
9- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 311 : «أی ما یلحقه من الهمّ والغمّ فیما ابتلی به من الاُمور الأربعة المذکورة فی الأخبار ، أو ما یلحقه من معاشرة الخلق» .
10- فی «ب ، ص ، بف» : «لا یصدّق» .
11- «لا ینتصف» ، أی لا ینتقم . وقراءته مبنیّا للمفعول أیضا صحیحة .
12- فی «ب» والوافی : «یشفّی» بالتشدید .
13- فی الوافی : «یعنی إذا أراد المؤمن أن یُشفّی غیظه بالانتقام من عدوّه افتضح ، وذلک لأنّه لیس بمطلق العنان ، خلیع العذار ، یقول ما یشاء ویفعل ما یرید ؛ إذ هو مأمور بالتقیّة والکتمان ، والخوف من العصیان ، والخشیة من الرحمن ، ولأنّ زمام أمره بیداللّه سبحانه ؛ لأنّه فوّض أمره إلیه ، فیفعل به ما یشاء ممّا فیه مصلحته» .
14- الخصال ، ص229 ، باب الأربعة ، ح69 ؛ وعلل الشرائع ، ص605 ، ح77 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر . المؤمن ، ص25 ، ح38 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، إلی قوله : «ولا ینتصف من عدوّه» الوافی ، ج5 ، ص757 ، ح2981 ؛ البحار ، ج68 ، ص215 ، ح5 .

جورند، برادران مورد اعتماد و برادران خنده رو، امّا برادران مورد اعتماد هم آنها دست و بال و اهل و مال هستند و چون تو به برادرِ خود اطمينان و وثوق دارى مال و تنت را به او ببخش و با هر كه صفا دارد صفا كن و با هر كه دشمن است دشمن باش و راز او و عيب او را بپوش و خوبى او را ترويج كن، و بدان اى سئوال كننده كه اينان از كبريت احمر كمترند، و أمّا برادران خنده رو تو همان لذّتى كه از آنها برى، آن را از آنها مبر و بيش از آن هم از آنها مجو و به آنها بده آنچه را به تو مى دهند از خوشروئى و شيرين زبانى.

باب اندازه مسئوليّتِ مؤمن براى صبر بر گرفتارى خود

1- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

خدا پيمان از مؤمن برگرفته كه گفتارش را باور ندارند و از دشمنِ خود انتقام نجويد، هيچ مؤمنى دلِ خود را شفا نبخشد جز به رسوائى او تمام شود زيرا هر مؤمنى لجام بر زبان دارد.

2- از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) كه فرمود:

خدا از مؤمن پيمان گرفته براى صبر بر چهار بلا كه آسانتر

ص: 73

الثُّمَالِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ الْمُوءْمِنِ عَلی بَلاَیَا أَرْبَعٍ أَیْسَرُهَا(1) عَلَیْهِ مُوءْمِنٌ یَقُولُ بِقَوْلِهِ یَحْسُدُهُ(2) ، أَوْ(3) مُنَافِقٌ یَقْفُو(4) أَثَرَهُ ، أَوْ(5) شَیْطَانٌ یُغْوِیهِ(6) ، أَوْ کَافِرٌ یَری جِهَادَهُ ، فَمَا بَقَاءُ الْمُوءْمِنِ بَعْدَ هذَا؟» .(7)

3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا أَفْلَتَ(8) الْمُوءْمِنُ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْ ثَلاَثٍ(9) _ وَ لَرُبَّمَا اجْتَمَعَتِ الثَّلاَثُ(10) عَلَیْهِ _ : إِمَّا بُغْضُ(11) مَنْ یَکُونُ مَعَهُ فِی الدَّارِ یُغْلِقُ عَلَیْهِ بَابَهُ یُوءْذِیهِ(12) ، أَوْ جَارٌ(13) یُوءْذِیهِ ، أَوْ مَنْ فِی طَرِیقِهِ إِلی حَوَائِجِهِ یُوءْذِیهِ ؛ وَلَوْ أَنَّ مُوءْمِناً عَلی قُلَّةِ جَبَلٍ ، لَبَعَثَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلَیْهِ(14) شَیْطَاناً یُوءْذِیهِ(15) ، وَیَجْعَلُ اللّهُ(16) لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ أُنْساً لاَ یَسْتَوْحِشُ مَعَهُ إِلی أَحَدٍ» .(17)

4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «أَرْبَعٌ(18) لاَ یَخْلُو مِنْهُنَّ(19) الْمُوءْمِنُ ، أَوْ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ : مُوءْمِنٌ یَحْسُدُهُ _ وَ هُوَ أَشَدُّهُنَّ(20) عَلَیْهِ _ وَمُنَافِقٌ یَقْفُو أَثَرَهُ ، أَوْ(21) عَدُوٌّ یُجَاهِدُهُ ، أَوْ شَیْطَانٌ یُغْوِیهِ» .(22)

5. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(23) ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ(24) ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ جَعَلَ وَلِیَّهُ فِی الدُّنْیَا غَرَضاً(25) لِعَدُوِّهِ» .(26)

ص: 74


1- فی «ب ، ه» وحاشیة «د ، ض ، بر ، بس» والوافی ومرآة العقول والوسائل والبحار : «أشدّها» .
2- فی مرآة العقول : «یقول بقوله ، أی یعتقد مذهبه ویدّعی التشیّع ، لکنّه لیس بمؤمن کامل ، بل یغلبه الحسد» .
3- فی «ه» : «و» .
4- قفوتُ أثره : تَبِعْته . المصباح المنیر ، ص512 (قفو) .
5- فی «ه» : «و» .
6- فی مرآة العقول : «وربّما یقرأ : یغوّیه ، علی بناء التفعیل ، أی ینسبه إلی الغوایة . وهو بعید» .
7- الأمالی للصدوق ، ص492 ، المجلس 74 ، ح9 ؛ والخصال ، ص229 ، باب الأربعة ، ح70 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله . المؤمن ، ص21 ، ح20 ، عن أبیحمزة ، عن أبیجعفر علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف وزیادة الوافی ، ج5 ، ص757 ، ح2982 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص181 ، ح16019 ؛ البحار ، ج68 ، ص216 ، ح6 .
8- الإفلات : التخلّص من الشیء فجأة من غیر تمکّث . راجع : النهایة ، ج 3 ، ص 467 (فلت) .
9- فی الوسائل : «ثلاثة» .
10- فی «ج ، د ، بف» وشرح المازندرانی والبحار : «الثلاثة» .
11- فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر» وشرح المازندرانی ومرآة العقول والبحار : «بعض» . قال فی المرآة : «والظاهر أنّ «بعض» مبتدأ ، و«یؤذیه» خبره . ویحتمل أن یکون «بعض» خبر مبتدأ محذوف ، و«یؤذیه» صفة أو حالاً» .
12- فی الوافی : - «یؤذیه» .
13- فی «ه» والبحار : «جاره» .
14- فی «ض» وحاشیة «د ، بر» : «علیه» .
15- فی المرآة : «وذکروا لتسلیط الشیاطین والکفرة علی المؤمنین وجوها من الحکمة : الأوّل : أنّه لکفّارة ذنوبه . الثانی : أنّه لاختبار صبره وإدراجه فی الصابرین . الثالث : أنّه لتزهیده فی الدنیا لئلاّ یفتتن بها ویطمئنّ إلیها ، فیشقّ علیه الخروج منها . الرابع : توسّله إلی جناب الحقّ سبحانه فی الضرّاء وسلوکه مسلک الدعاء لدفع ما یصیبه من البلاء ، فترتفع بذلک درجته . الخامس : وحشته عن المخلوقین واُنسه بربّ العالمین ... والغرض من هذا الحدیث وأمثاله حثّ المؤمن علی الاستعداد لتحمّل النوائب والمصائب وأنواع البلاء بالصبر والشکر والرضا بالقضاء» .
16- فی «ه» والوسائل : - «اللّه» .
17- علل الشرائع ، ص44 ، ذیل ح2 ، بسند آخر ؛ وفیه ، ح3 ، بسند آخر عن علیّ بن الحسین ، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی أوّله ، وفیهما من قوله : «ولو أنّ مؤمنا» إلی قوله : «شیطانا یؤذیه» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص757 ، ح2983 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص122 ، ح15826 ؛ البحار ، ج68 ، ص218 ، ح7 .
18- فی «ه» : «أربعة» .
19- فی «ه» : «منها» .
20- فی حاشیة «ج ، ض» : «أیسرهنّ» .
21- فی مرآة العقول : «و» .
22- الأمالی للصدوق ، ص492 ، المجلس 74 ، ح9 ؛ والخصال ، ص229 ، باب الأربعة ، ح70 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج5 ، ص758 ، ح2984 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص181 ، ح16020 ؛ البحار ، ج68 ، ص219 ، ح8 .
23- فی «ه» : - «بن عیسی» .
24- فی «ص ، ه» : + «عن محمّد بن سنان» .
25- «الغَرَض» : الهَدَف الذی یُرمی إلیه . والجمع : أغراض . وتقول : غَرَضُه کذا ، علی التشبیه بذلک ، أی مرماه الذی یقصده . المصباح المنیر ، ص445 (غرض) . وقال فی المرآة : «أی جعل محبّه فی الدنیا هدفا لسهام عداوة عدوّه وحیله وشروره» .
26- المؤمن ، ص20 ، ح17 ، عن سماعة الوافی ، ج5 ، ص759 ، ح2990 ؛ البحار ، ج68 ، ص221 ، ح10 .

همه: مؤمنى است هم عقيده او و به او حسد مى ورزد يا منافقى كه دنبال او را دارد (و براى عيب جوئى و آزارش فرصت جوئى مى كند) يا شيطانى كه او را گمراه مى سازد يا كافرى كه رأيش جنگيدن با او است، پس از اين چه از مؤمن مى ماند؟ (چگونه مؤمن به ايمانش مى ماند خ ل).

3- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

مؤمن نمى تواند از يكى از سه تا بدر رود، و بسا كه هر سه گريبان گيرش شوند يا گرفتار دشمنى همسايه خانه اى است كه درش به روى او بسته مى شود و او را آزار مى دهد، يا همسايه بيرون از خانه كه او را آزار مى دهد يا گرفتار كسى است در ميان هر راه كه به دنبال نيازمندى هاى خود مى رود و او وى را آزار مى دهد و اگر مؤمن در قلّه كوهى باشد، خدا عزّوجل شيطانى گسيل دارد تا او را بيازارد و خدا از ايمانِ وى براى او آرامشى فراهم سازد كه با آن به ديگرى نپردازد و نهراسد.

4- از داود بن سرحان، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

چهار چيز است كه مؤمن از همه آنها يا يكى از آنها بركنار نيست: مؤمنى كه بدو حسد برد و اين از همه سخت تر است، و منافقى كه دنبال او را دارد، يا دشمنى كه با او مى جنگد، يا شيطانى كه او را به گمراهى مى كشاند.

5- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

راستى كه خدا عز و جل دوست خود را در دنيا نشانه و هدفِ دشمنِ خود مى سازد.

ص: 75

6. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلاَنَ ، قَالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَشَکَا إِلَیْهِ رَجُلٌ الْحَاجَةَ ، فَقَالَ لَهُ(1) : «اصْبِرْ ؛ فَإِنَّ(2) اللّهَ سَیَجْعَلُ لَکَ فَرَجاً» قَالَ : ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الرَّجُلِ ، فَقَالَ : «أَخْبِرْنِی عَنْ سِجْنِ الْکُوفَةِ ، کَیْفَ هُوَ ؟» فَقَالَ : أَصْلَحَکَ اللّهُ ، ضَیِّقٌ مُنْتِنٌ ، وَأَهْلُهُ بِأَسْوَاَء حَالٍ ، قَالَ : «فَإِنَّمَا أَنْتَ فِی السِّجْنِ فَتُرِیدُ أَنْ تَکُونَ فِیهِ(3) فِی(4) سَعَةٍ ؟ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُوءْمِنِ» .(5)

7 . عَنْهُ(6) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْحَذَّاءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَغِیرٍ ، عَنْ جَدِّهِ شُعَیْبٍ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُوءْمِنِ ، فَأَیُّ سِجْنٍ(7) جَاءَ مِنْهُ خَیْرٌ؟» .(8)

8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَجَّالِ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی یَزِیدَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ مُکَفَّرٌ(9)» .

وَفِی رِوَایَةٍ أُخْری : «وَ ذلِکَ أَنَّ مَعْرُوفَهُ یَصْعَدُ إِلَی اللّهِ ، فَلاَ یُنْشَرُ(10) فِی النَّاسِ ، وَالْکَافِرُ مَشْکُورٌ» .(11)

9. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَقَدْ

ص: 76


1- فی «ب ، د ، ز ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار والمؤمن : - «له» .
2- فی «ب» : «إنّ» .
3- فی «ه» : - «فیه» .
4- فی «ب ، بر» وحاشیة «ص» : «علی» .
5- المؤمن ، ص26 ، ح43 ، عن محمّد بن عجلان الوافی ، ج5 ، ص759 ، ح2991 ؛ البحار ، ج68 ، ص219 ، ح9 .
6- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
7- فی مرآة العقول : «فأیّ سجن ، استفهام للإنکار ، والمعنی أنّه ینبغی للمؤمن أن لایتوقّع الرفاهیة فی الدنیا» .
8- الجعفریّات ، ص204 ، بسنده عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الخصال ، ص108 ، ح74 ، بسند آخر عن أبیالحسن الأوّل ، عن أبیعبداللّه علیهماالسلام ، وفیهما مع زیادة فی آخره . الأمالی للطوسی ، ص346 ، المجلس 12 ، ح55 ، بسند آخر ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی أوّله ؛ وفیه ، ص529 ، المجلس 19 ، ضمن ح1 ، بسند آخر ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله . معانی الأخبار ، ص288 ، ضمن ح3 ، عن علیّ بن الحسین ، عن أبیه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ تصحیح الاعتقاد ، ص96 ، مرسلاً عن آل محمّد علیهم السلام ؛ تحف العقول ، ص53 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ؛ وفیه ، ص363 ، عن جعفر بن محمّد علیهماالسلام ، وفی الثلاثة الأخیرة مع زیادة فی آخره ، ولم یرد فی کلّها فقرة : «فأیّ سجن جاء منه خیرٌ» الوافی ، ج5 ، ص760 ، ح 2992 ؛ البحار ، ج68 ، ص221 ، ح11 .
9- المُکَفَّرُ کمعظّم : المجحود النعمة مع إحسانه وهو ضدّ للمشکور . أی لایشکر الناس معروفه . ویفسّره روایة الصدوق فی علل الشرائع ، ص 560 ، ح 3 ، بسنده عن الحسین بن موسی ، عن أبیه ، عن موسی بن جعفر ، عن أبیه ، عن جدّه ، عن علیّ بن الحسین ، عن أبیه ، عن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام قال : «کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله مکفّرا لایشکر معروفه ، ولقد کان معروفه علی القریشی والعربی والعجمی ، ومن کان أعظم معروفا من رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی هذا الخلق ؛ وکذلک نحن أهل البیت مکفّرون لایشکروننا ، وخیار المؤمنین مکفّرون لایشکر معروفهم» .
10- فی «ب ، بر» وحاشیة «ص» والوافی : «فلا ینتشر» .
11- علل الشرائع ، ص560 ، ح1 ، بسند آخر ، مع زیادة فی آخره الوافی ، ج5 ، ص760 ، ح2993 و2994 ؛ الوسائل ، ج16 ، ص308 ، ح21620 ؛ البحار ، ج67 ، ص260 ، ح3 .

6- از محمد بن عجلان، گويد: من نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم، مردى از حاجتمندى به آن حضرت شكايت كرد، فرمود به او كه: صبر كن، زيرا خدا به زودى به تو گشايش مى دهد، و سپس خاموش شد، و پس از آن رو بدان مرد كرد و فرمود: بگو بدانم، زندان كوفه چگونه است؟ در پاسخ گفت: اصلحك اللَّه، تنگ است و بد بو، و زندانيانش به بدترين حالى دچارند، فرمود: همانا تو هم در اين زندانِ دنيا گرفتارى و مى خواهى در راحت و وسعت باشى، آيا نمى دانى كه دنيا زندان مؤمن است.

7- شعيب گويد: از امام صادق (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:

دنيا زندان مؤمن است و كدام زندانى است كه خوبى و خوشى دارد؟ 8- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

مؤمن ناسپاسى مى شود.

در روايت ديگر است كه براى اين است كه كارِ خوبِ او به درگاه خدا بالا مى رود و ميان مردم منتشر نمى گردد و كافر قدردانى مى شود.

9- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

مؤمنى نباشد جز آنكه خدا به او چهار چيز گمارده است:

ص: 77

وَکَّلَ اللّهُ(1) بِهِ أَرْبَعَةً : شَیْطَانا(2) یُغْوِیهِ یُرِیدُ أَنْ یُضِلَّهُ ، وَکَافِراً(3) یَغْتَالُهُ(4)، وَمُوءْمِناً یَحْسُدُهُ _ وَ هُوَ أَشَدُّهُمْ عَلَیْهِ _ وَمُنَافِقاً یَتَتَبَّعُ(5) عَثَرَاتِهِ» .(6)

10. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ،

عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِذَا مَاتَ الْمُوءْمِنُ ، خَلّی(7) عَلی جِیرَانِهِ مِنَ الشَّیَاطِینِ(8) عَدَدَ رَبِیعَةَ وَمُضَرَ ، کَانُوا مُشْتَغِلِینَ بِهِ» .(9)

11 . سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ(10) ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا کَانَ وَلاَ یَکُونُ وَلَیْسَ بِکَائِنٍ مُوءْمِنٌ إِلاَّ وَلَهُ جَارٌ یُوءْذِیهِ ، وَلَوْ أَنَّ مُوءْمِناً فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ ، لاَبْتَعَثَ(11) اللّهُ(12) لَهُ(13) مَنْ یُوءْذِیهِ» .(14)

12 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا کَانَ فِیمَا مَضی ، وَلاَ فِیمَا بَقِیَ ، وَلاَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ مُوءْمِنٌ إِلاَّ وَلَهُ جَارٌ یُوءْذِیهِ» .(15)

13. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «مَا کَانَ وَلاَ یَکُونُ إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مُوءْمِنٌ إِلاَّ وَلَهُ جَارٌ یُوءْذِیهِ» .(16)

ص: 78


1- فی «بف» : - «اللّه» .
2- فی «ز ، بف» : «شیطان» .
3- فی «ز» : «وکافر» .
4- فی حاشیة «ض» ومرآة العقول والبحار : «یقاتله» .
5- فی «ب ، ج ، د ، ز ، ض ، ه» والوافی والبحار : «یتبع» . وفی مرآة العقول : «یتبع ، کیعلم ، أو علی بناء الافتعال ، أی یتفحّص ویتطلّب عثراته» .
6- الوافی ، ج5 ، ص758 ، ح2985 ؛ البحار ، ج68 ، ص221 ، ح12 .
7- علی بناء المعلوم ، والضمیر المستتر راجع إلی الموت ، والإسناد مجازی . ویجوز فیه البناء علی المجهول ï أیضا . والتخلیة هنا ضمّنت معنی الاستیلاء ، یعنی یخلّی بین الشیاطین المشتغلین به أیّام حیاته وبین جیرانه . وربیعة ومضر قبیلتان صارتا مثلاً فی الکثرة. راجع : الوافی ، ج5 ، ص758 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص319 .
8- فی «ه» : «الشیطان» . وفی شرح المازندرانی : - «من الشیاطین» .
9- الوافی ، ج5 ، ص758 ، ح2986 ؛ البحار ، ج68 ، ص222 ، ح13 .
10- السند معلّق علی سابقه . ویروی عن سهل بن زیاد ، عدّة من أصحابنا.
11- فی «ب ، ج ، ه ، بر ، بف» والوافی والبحار : «لا نبعث» . وفی الوسائل : «لبعث» .
12- فی «بر» والوافی ومرآة العقول والبحار : - «اللّه» .
13- فی «ض» : «إلیه» .
14- الوافی ، ج5 ، ص759 ، ح2987 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص122 ، ح15827 ؛ البحار ، ج68 ، ص223 ، ح14 .
15- الوافی ، ج5 ، ص759 ، ح2988 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص122 ، ح15828 ؛ البحار ، ج68 ، ص223 ، ح15 .
16- صحیفة الرضا علیه السلام ، ص88 ، ح6 ؛ وعیون الأخبار ، ج2 ، ص33 ، ح59 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الأمالی للطوسی ، ص280 ، المجلس 10 ، ح77 ، بسند آخر عن علیّ بن محمّد ، عن آبائه ، عن الصادق علیهم السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص759 ، ح2989 ؛ الوسائل ، ج12 ، ص123 ، ح 15829 ؛ البحار ، ج68 ، ص223 ، ح16 .

شيطانى كه گمراهش كند و خواهد از راه بدرش برد، و كافرى كه او را بربايد، و مؤمنى كه به او حسد برد و اين از همه سخت تر است، و منافقى كه پى لغزشهاى او مى گردد.

10- از جابر، گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:

چون مؤمنى بميرد، به اندازه افراد قبيله (ربيعه) و (مُضَر) شيطان بر همسايه هاى او متوجّه شوند، همه اينها در كار گمراه كردن او بودند.

11- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

نبوده و نباشد و نخواهد بود مؤمنى جز اينكه همسايه اى دارد كه آزارش دهد و اگر مؤمنى در جزيره اى از جزائر دريا باشد، خدا بفرستد كسى را كه او را آزار دهد.

12- امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

در گذشته نبوده و نه در آينده و نه در وضعى كه شما داريد، مؤمنى جز اينكه همسايه دارد كه او را مى آزارد.

13- امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

نبوده و تا قيامت نباشد مؤمنى جز اينكه همسايه اى دارد كه او را مى آزارد.

ص: 79

بَابُ شِدَّةِ (1) ابْتِلاَءِ (2)الْمُوءْمِنِ

1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ (3)، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلاَءً (4)الاْءَنْبِیَاءُ ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ، ثُمَّ الاْءَمْثَلُ فَالاْءَمْثَلُ (5)» . (6)

2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ ، قَالَ : ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام الْبَلاَءُ ، وَمَا یَخُصُّ(7) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(8) الْمُوءْمِنَ ، فَقَالَ : «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلاَءً فِی الدُّنْیَا ؟ فَقَالَ علیه السلام : النَّبِیُّونَ ، ثُمَّ الاْءَمْثَلُ فَالاْءَمْثَلُ ، وَیُبْتَلَی الْمُوءْمِنُ بَعْدُ عَلی قَدْرِ إِیمَانِهِ وَحُسْنِ أَعْمَالِهِ(9) ؛ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَحَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلاَوءُهُ، وَمَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ(10) وَضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاَوءُهُ» .(11)

3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ(12) ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ عَظِیمَ الاْءَجْرِ لَمَعَ(13) عَظِیمِ الْبَلاَءِ ، وَمَا أَحَبَّ اللّهُ قَوْماً إِلاَّ ابْتَلاَهُمْ» .(14)

4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ

ص: 80


1- فی «ب ، ص ، بف» : - «شدّة» .
2- فی «ب ، ض» : «بلاء» .
3- فی «بس» : - «بن إبراهیم» .
4- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 321 : «البلاء ما یختبر ویمتحن من خیر أو شرّ وأکثر ما یأتی مطلقا الشرّ ، وما اُرید به الخیر یأتی مقیّدا ، کما قال تعالی: «بَلآَءً حَسَنًا» [الأنفال (8) : 17]» .
5- «الأمثل فالأمثل» ، أی الأشرف فالأشرف ، والأعلی فالأعلی فی الرتبة والمنزلة . یقال : هذا أمثل من هذا ، أی أفضل وأدنی إلی الخیر . وأماثل الناس : خیارهم . النهایة ، ج4 ، ص296 (مثل) .
6- الأمالی للطوسی ، ص659 ، المجلس 35 ، ح7 ، بسنده عن محمّد بن أبیعمیر . الخصال ، ص399 ، باب السبعة ، ضمن ح108 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ؛ الأمالی للطوسی ، ص465 ، المجلس 16 ، ضمن ح37 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله . تنزیه الأنبیاء ، ص61 ، مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله ؛ تفسیر العیّاشی ، ج2 ، ص719 ، ضمن ح61 ، عن إسماعیل بن جابر ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ؛ مصباح الشریعة ، ص183 ، الباب 87 ، ضمن الحدیث ، عن الصادق علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفی الخمسة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص763 ، ح2999 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص262 ، ح3588 ؛ البحار ، ج67 ، ص200 ، ح3 .
7- فی «بر» : «یمحض» .
8- فی «ه » : «به جلّ وعزّ» .
9- فی شرح المازندرانی : «عمله» .
10- أی نقص إیمانه ، من السُّخْف : وهو رِقَّة العقل ونقصانه . مجمع البحرین ، ج5 ، ص69 (سخف) .
11- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب شدّة ابتلاء المؤمن ، ح2380 ؛ علل الشرائع ، ص44 ، ح1 ، وفیهما بسند آخر : «إنّ فی کتاب علیّ أن أشدّ الناس بلاءا ...» ، مع اختلاف یسیر وزیادة . تحف العقول ، ص39 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله الوافی ، ج5 ، ص763 ، ح3001 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص261 ، ح3584 ؛ البحار ، ج67 ، ص207 ، ح6 .
12- فی الکافی، ح1799: + «وعلیّ بن النعمان».
13- فی «ه » : «مع». وفی الکافی، ح1799: «لَمِن».
14- الکافی، کتاب الإیمان والکفر ، باب کظم الغیظ، ح1799، مع زیادة فی أوّله. الخصال، ص 18، باب الواحد، ح64، عن أبیه، عن محمّد بن یحیی العطّار، عن سهل بن زیاد الآدمیّ، عن الحسن بن الحسین اللؤلؤی، عن محمّد بن سنان، عن زید أبیاُسامة الشحّام، عن أبیعبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیه مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . المؤمن ، ص24 ، ح36 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله ؛ تحف العقول ، ص41 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج5 ، ص765 ، ح3005 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص263 ، ح3593 ؛ البحار ، ج67 ، ص207 ، ح7 .

باب سختى بلاى مؤمن

1- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

به راستى سخت ترين مردم در بلاء پيغمبرانند و سپس آن كسانى كه پهلوى آنانند، سپس به ترتيب مقام و منزلتى كه نزد خدا دارند.

2- از عبد الرحمن بن حجّاج، گويد: نزد امام صادق (علیه السّلام) نام بلاء برده شد و آنچه كه خدا عزّوجل مؤمن را بدان مخصوص ساخته است، پس فرمود كه:

از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) پرسيدند از سخت ترين مردم از نظر بلاء در دنيا، در پاسخ فرمود: پيغمبرانند، سپس هر كه به آنها بيشتر مانند است به حسب ترتيب، و مؤمن هم بعد از آن به اندازه ايمان و خوبى كردارش گرفتار مى شود، هر كه ايمانش درست و كردارش خوب است بلاى او سخت است و هر كه ايمانش سست و كردارش ناتوان است، گرفتارى او كم است.

3- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:

راستى مزدِ بزرگ با بلاى بزرگ است، و خدا مردمى را دوست ندارد جز اينكه آنها را گرفتار كند.

4- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

ص: 81

الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(1) بْنِ یَسَارٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَشَدُّ النَّاسِ بَلاَءً الاْءَنْبِیَاءُ ، ثُمَّ الاْءَوْصِیَاءُ ، ثُمَّ الاْءَمَاثِلُ فَالاْءَمَاثِلُ(2)» .(3)

5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لِلّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عِبَاداً فِی الاْءَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ ، مَا یُنْزِلُ(4) مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً(5) إِلَی الاْءَرْضِ إِلاَّ صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلی غَیْرِهِمْ ، وَلاَ(6) بَلِیَّةً إِلاَّ صَرَفَهَا إِلَیْهِمْ» .(7)

6. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنِ الْحُسَیْنِ(8) بْنِ عُلْوَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ قَالَ _ وَ عِنْدَهُ سَدِیرٌ _ : «إِنَّ اللّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ(9) بِالْبَلاَءِ غَتّاً ، وَإِنَّا وَإِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ ، لَنُصْبِحُ بِهِ وَنُمْسِی» .(10)

7. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ الْعَلاَ(11) ، عَنْ ··· î حَمَّادٍ(12) ، عَنْ أَبِیهِ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ إِذَا(13) أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاَءِ غَتّاً(14) ، وَثَجَّهُ بِالْبَلاَءِ ثَجّاً(15) ، فَإِذَا دَعَاهُ ، قَالَ : لَبَّیْکَ عَبْدِی ، لَئِنْ عَجَّلْتُ لَکَ مَا سَأَلْتَ ، إِنِّی عَلی ذلِکَ لَقَادِرٌ ؛ وَلَئِنِ(16) ادَّخَرْتُ(17) لَکَ(18) ، فَمَا ادَّخَرْتُ لَکَ فَهُوَ(19) خَیْرٌ لَکَ» .(20)

8. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ زَیْدٍ

ص: 82


1- هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوسائل . وفی المطبوع : «فضیل» .
2- فی «ه» : «الأمثل فالأمثل» .
3- تحف العقول ، ص39 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج5 ، ص763 ، ح3000 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص262 ، ح3589 .
4- فی «ج» : «ما تنزّل» . ویحتمل کونه علی بناء المجرّد .
5- «التُّحْفَة» : ما أتْحفتَ به الرجلَ من البِرّ واللُّطف . وکذلک «التُّحَفَة» . الصحاح ، ج4 ، ص1333 (تحف) .
6- فی «ض» : + «تنزل من السماء» . وفی «ه » : + «ینزل من السماء» . وفی الوافی : + «ینزل» .
7- الوافی ، ج5 ، ص766 ، ح3009 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص264 ، ح3597 ؛ البحار ، ج67 ، ص207 ، ح8 .
8- فی «ز ، ه » : «الحسن» . وقد روی أحمد بن محمّد بن خالد ، عن أحمد بن عبید ، عن الحسین بن علوان فی المحاسن ، ص42 ، ح54 ؛ وص141 ، ح34 ؛ وص534 ، ح798 .
9- غتّه فی الماء ، أی غطّه . وغَتّه بالأمر ، أی کَدّه . والغَتُّ : أن تُتْبِع القولَ القولَ ، والشُربَ الشربَ . الصحاح ، ج1 ، ص256 ، ترتیب کتاب العین ، ج2 ، ص1328 (غتت) .
10- الوافی ، ج5 ، ص765 ، ح3007 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص263 ، ح3594 ؛ البحار ، ج67 ، ص208 ، ح9 .
11- هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف، جر» . وفی «ز» : «معلّی» . وفی المطبوع : «علاء» .
12- لم نعرف حمّادا هذا . والخبر مذکور فی التمحیص ، ص34 ، ح25 ، عن سدیر ، عن أبیجعفر علیه السلام . فعلیه یحتمل وقوع التصحیف فی العنوان وأنّ الصواب هو «حنان» والمراد به حنان بن سدیر الراوی عن أبیه . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج8 ، ص381 _ 384 .
13- فی الوسائل : «إذ» .
14- فی المؤمن : «غثّه بالبلاء غثّا» .
15- أی صبّه علیه وأسال . و«الثجّ» : شدّة انصباب المطرو الدم . ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص237 (ثجّ) .
16- فی حاشیة «ض» : «ولکن» .
17- فی «بس» : «أذخرت» بالذال المعجمة فی الموضعین .
18- فی «بر» : - «لک» .
19- فی «ب ، ج ، د ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی : - «فهو» .
20- المؤمن ، ص25 ، ح39 ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج5 ، ص765 ، ح3006 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص264 ، ح3598 ؛ البحار ، ج67 ، ص208 ، ح10 .

سخت بلاترين مردم پيغمبرانند، سپس اوصياءاند، سپس هر كه به آنها مانندتر است به ترتيب.

5- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

راستى براى خدا در زمين بنده هائى است كه زبده بنده هاى اويند، هيچ تحفه اى از آسمان فرود نيايد جز اينكه آن را از آنها منصرف سازد و به دست ديگران اندازد و هيچ بلائى فرود نيايد جز اينكه آن را بهره آنها گرداند.

6- از امام صادق (علیه السّلام)، سدير خدمتش بود كه فرمود:

راستى خدا چون بنده اى را دوست دارد او را خوب در گردابِ بلا فرو برد، و أى سدير! ما و شماها در بام و شام با آن دم سازيم.

7- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:

به راستى خدا تبارك و تعالى هر گاه به درگاه او دعا كند، فرمايد: لبّيك اى بنده من، اگر آنچه خواهى با شتاب به تو دهم مى توانم، و اگر آن را براى تو پس انداز كنم پس هر چه برايت پس انداز كنم همان براى تو بهتر است.

8- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

ص: 83

الزَّرَّادِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ عَظِیمَ الْبَلاَءِ یُکَافَأُ بِهِ(1) عَظِیمُ الْجَزَاءِ ، فَإِذَا أَحَبَّ اللّهُ عَبْداً ابْتَلاَهُ(2) بِعَظِیمِ الْبَلاَءِ ، فَمَنْ رَضِیَ فَلَهُ عِنْدَ اللّهِ الرِّضَا ، وَمَنْ سَخِطَ(3) الْبَلاَءَ(4) فَلَهُ عِنْدَ اللّهِ(5) السَّخَطُ» .(6)

9. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ الْحُرِّ(7) ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّمَا یُبْتَلَی الْمُوءْمِنُ فِی الدُّنْیَا عَلی قَدْرِ دِینِهِ _ أَوْ قَالَ _ : عَلی حَسَبِ دِینِهِ» .(8)

10 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ 2 / 183

مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی الْحَضْرَمِیِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُهْلُولِ بْنِ مُسْلِمٍ الْعَبْدِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّمَا الْمُوءْمِنُ بِمَنْزِلَةِ کِفَّةِ(9) الْمِیزَانِ ، کُلَّمَا زِیدَ(10) فِی إِیمَانِهِ زِیدَ(11) فِی بَلاَئِهِ» .(12)

11. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُ لاَ یَمْضِی(13) عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ لَیْلَةً إِلاَّ عَرَضَ لَهُ(14)

أَمْرٌ یَحْزُنُهُ ، یُذَکَّرُ بِهِ» .(15)

12 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ نَاجِیَةَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّ الْمُغِیرَةَ یَقُولُ : إِنَّ الْمُوءْمِنَ لاَ یُبْتَلی بِالْجُذَامِ ، وَلاَ بِالْبَرَصِ ، وَلاَ بِکَذَا ، وَلاَ بِکَذَا(16)؟

ص: 84


1- فی «ه » : - «به» .
2- فی البحار : + «اللّه» .
3- فی « ه » : «تسخّط» .
4- فی مرآة العقول : «القضاء» .
5- فی «ز ، ص ، بف» والوافی والوسائل وتحف العقول والخصال : - «عند اللّه» .
6- الخصال ، ص18 ، باب الواحد ، ح64 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله . تحف العقول ، ص41 ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج5 ، ص766 ، ح3008 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص252 ، ح3553 ؛ البحار ، ج67 ، ص209 ، ح11 .
7- فی « ه » : «الحسن» .
8- الوافی ، ج5 ، ص764 ، ح3003 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص264 ، ح3599 ؛ البحار ، ج67 ، ص210 ، ح12 .
9- یجوز فیه فتح الکاف أیضا .
10- فی «ب ، ج ، ص» : «زاد» .
11- فی «ص» : «زاد» . وفی « ه » : «یزید» .
12- الأمالی للطوسی ، ص631 ، المجلس 31 ، ح1 ، بسند آخر عن أبیالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام . تحف العقول ، ص408 ، عن موسی بن جعفر علیهماالسلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص764 ، ح3004 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص264 ، ح3595؛ البحار ، ج67 ، ص210 ، ح13 .
13- فی «ج ، ز» : «لا تمضی» .
14- فی «ز» : «علیه» .
15- المؤمن ، ص23 ، ح30 ، عن محمّد بن مسلم الوافی ، ج5 ، ص760 ، ح2995 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص262 ، ح3590 ؛ البحار ، ج67 ، ص211 ، ح14 .
16- فی شرح المازندرانی : «وکذا» .

رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: به راستى كه بلاى بزرگ، اجر بزرگ دارد، و هر گاه خدا بنده اى را دوست دارد، بلاى بزرگ به او مى دهد، هر كه خشنود باشد، خدا از او خشنود است و هر كه از بلا خشم گيرد، خدا بر او خشم گيرد.

9- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

همانا مؤمن در دنيا بلا بيند به اندازه اى كه دين دارد، يا فرمود:

بر حَسَب آنچه دين دارد.

10- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

همانا مؤمن چون كفّه ترازو است، هر آنچه بر ايمانش افزوده گردد، بر بلايش افزوده شود.

11- از محمد بن مسلم، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: بر مؤمن، چهل شب نگذرد جز آنكه مايه غمى براى او فراهم شود، تا يادآورى او باشد.

12- از ناجيه، گفت: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم كه: مغيره مى گويد (مغيرة بن سعيد است كه «كشّى» اخبار بسيارى در لعن او روايت كرده است) كه: مؤمن به خوره و پيسى و به چنين و چنان گرفتار نمى شود؟ در پاسخ فرمود: راستش اين است كه او از اصحاب «يس» (يعنى حبيب كه داستان او در سوره يس وارد شده) به راستى كه او دست بريده (چلاق بود خ ل)، امام انگشتانِ خود را برگردانيد (به

ص: 85

فَقَالَ : «إِنْ کَانَ لَغَافِلاً عَنْ صَاحِبِ یَاسِینَ(1) إِنَّهُ کَانَ مُکَنَّعاً(2)» . ثُمَّ رَدَّ أَصَابِعَهُ ، فَقَالَ : «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی تَکْنِیعِهِ(3) أَتَاهُمْ ، فَأَنْذَرَهُمْ ، ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِمْ مِنَ الْغَدِ ، فَقَتَلُوهُ» .

ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ(4) الْمُوءْمِنَ یُبْتَلی بِکُلِّ بَلِیَّةٍ ، وَیَمُوتُ بِکُلِّ مِیتَةٍ إِلاَّ أَنَّهُ لاَ یَقْتُلُ نَفْسَهُ» .(5)

13. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ(6) ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَبِأَفْضَلِ مَکَانٍ(7) _ ثَلاَثاً _ إِنَّهُ لَیَبْتَلِیهِ بِالْبَلاَءِ ، ثُمَّ یَنْزِعُ(8) نَفْسَهُ(9) عُضْواً عُضْواً مِنْ جَسَدِهِ وَهُوَ یَحْمَدُ اللّهَ عَلی ذلِکَ» .(10)

14. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً(11) لاَ یَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلاَّ بِالاِبْتِلاَءِ(12) فِی جَسَدِهِ» .(13)

15 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ(14) ، عَنْ أَبِی یَحْیَی الْحَنَّاطِ(15) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ :

شَکَوْتُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مَا أَلْقی مِنَ الاْءَوْجَاعِ _ وَ کَانَ مِسْقَاماً(16) _ فَقَالَ لِی : «یَا عَبْدَ اللّهِ(17) ، لَوْ یَعْلَمُ الْمُوءْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ(18) فِی الْمَصَائِبِ ، لَتَمَنّی أَنَّهُ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ» .(19)

16. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ رِبَاطٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ :

ص: 86


1- فی الوافی : «صاحب یاسین هو حبیب بن إسرائیل النجّار رضی الله عنه ، وهو الذی جاء من أقصی المدینة یسعی، وکان ممّن آمن بنبیّنا صلی الله علیه و آله وبینهما ستّمائة سنة» .
2- فی «ب ، ص» : «مکتّعا» . و«المُکَنَّعُ» : الذی قُفّعت یداه ، أی تقبّضت ، أو هوالذی یبست یداه وشلّت ، أو هو الذی قطعت یداه . راجع : النهایة ، ج 4 ، ص 204 ؛ لسان العرب ، ج 8 ، ص 315 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1017 (کنع) . وفی الوافی : «المکنّع ، بتشدید النون المفتوحة : أشلّ الید أو مقطوعها . وفی بعض النسخ بالتاء المثنّاة من فوق ، وهو من رجعت أصابعه إلی کفّه وظهرت مفاصل اُصول الأصابع . وردّ أصابعه علیه السلام یؤیّد النسخة الثانیة ؛ إذ لا ردّ فی الأشلّ والأقطع» .
3- فی «ب ، ض ، بس» : «تکتیعه» .
4- فی «ب» : - «إنّ» .
5- الکافی ، کتاب الجنائز ، باب علل الموت وأنّ المؤمن یموت بکلّ میتة ، ح4248 ، من قوله : «إنّ المؤمن یبتلی » . کتاب سلیم بن قیس ، ص663 ، ح12 ، ضمن خطبة أمیرالمؤمنین علیه السلام ، عن أبان ، عن سلیم ، من قوله : «إنّ المؤمن یبتلی» مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج5 ، ص775 ، ح3024 ؛ الوسائل ، ج29 ، ص24 ، ح35061 ، من قوله : «إنّ المؤمن یبتلی» ؛ البحار ، ج14 ، ص274 ، ح6 ، إلی قوله : «ثمّ عاد إلیهم من الغد فقتلوه» ؛ وج67 ، ص201 ، ح4 .
6- فی الوسائل : - «عن أبیه» . وهو سهو ؛ فإنّه مضافا إلی ما ورد فی الحدیث الخامس عشر من نفس الباب والکافی ، ح 6123 ، من روایة أحمد بن محمّد بن خالد وأحمد بن أبی عبداللّه _ والمراد منهما واحد _ عن أبیه ، عن إبراهیم بن محمّد الأشعری ، وما ورد فی بصائر الدرجات ، ص 242 ، ح 1 ، من روایة أبی عبداللّه البرقی _ وهو والد أحمد بن أبی عبداللّه _ عن إبراهیم بن محمّد الأشعری ، یکون رواة إبراهیم بن محمّد الأشعری ، کابن فضّال وابن أبی نصر وصفوان بن یحیی ، هم فی طبقة مشایخ أحمد بن أبی عبداللّه . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 1 ، ص 272 ، الرقم 249 .
7- فی «ب ، ص ، ض ، بر» : + «إنّ المؤمن من اللّه عزّ وجلّ لبأفضل مکان» . وفی «ج ، د ، ز ، ه ، بس» : + «إنّ المؤمن بأفضل مکان» .
8- فی «ز» : «لینزع» .
9- فی مرآة العقول : «قال بعضهم : النفس ، بضمّ النون والفاء ، جمع نفیس ، أی یقطع أعظاءه النفیسة بالجذام . ولا یخفی ما فیه» .
10- الوافی ، ج5 ، ص 761 ، ح2996 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص248 ، ح3537 ؛ البحار ، ج67 ، ص211 ، ح15 .
11- فی حاشیة «ص» : «منزلاً» ، ویأباه تأنیث الضمیر فی «لا یبلغها» .
12- فی «ز» : «بابتلاء» . وفی « ه » : «بالبلاء» .
13- الوافی ، ج5 ، ص770 ، ح3017 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص258 ، ح3570 ؛ وص261 ، ح3585 ؛ البحار ، ج67 ، ص212 ، ح16 .
14- فی « ه » : - «الأشعری» .
15- فی «ز ، بس» : «الخیّاط» ، والمذکور فی کتب الرجال هو أبویحیی الحنّاط . راجع : رجال النجاشی ، ص456 ، الرقم 1236 ؛ رجال البرقی ، ص32 ؛ الفهرست للطوسی ، ص535 ، الرقم 869 ؛ رجال الطوسی ، ص347 ، الرقم 5187 .
16- فی مرآة العقول : «هذا کلام أبی یحیی ، وضمیر «کان» عائد إلی «عبداللّه» . والمسقام _ بالکسر _ الکثیر السقم والمرض» .
17- فی «ب» : «أبوعبداللّه علیه السلام » بدل «یا عبداللّه» . وفی الوسائل : - «یا عبداللّه» .
18- فی البحار : «الجزاء» .
19- الوافی ، ج5 ، ص770 ، ح3018 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص264 ، ح3596 ؛ البحار ، ج67 ، ص212 ، ح17 .

شكل انگشتان چلاق) پس فرمود: گويا نگاه مى كنم به چلاقى او، آمد و آن مردم را بيم داد، سپس فردا به سوى آنها برگشت و او را كشتند، سپس فرمود:

راستى مؤمن به هر بلائى گرفتار شود و به هر مرگى بميرد جز اينكه خودكشى نكند.

13- از عبيد بن زراره، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) شنيدم تا سه بار مى فرمود:

به راستى مؤمن بهتر مقامى نزد خدا دارد، به راستى كه خدا او را مبتلا كند به بلاء سپس تنش را تيكه تيكه كند و او خدا را بدان سپاس گويد.

14- از فضيل بن عثمان كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

به راستى در بهشت مقامى است كه هيچ بنده اى بدان نرسد جز به وسيله بلائى كه به تن او برسد.

15- از عبد اللَّه بن ابى يعفور، گويد: من از دردها كه مى كشيدم، به امام صادق (علیه السّلام) شَكوَت كردم- او مرد پر دردى بود- در پاسخ فرمود:

اى عبد اللَّه! اگر مؤمن مى دانست در مصيبت چه اجرى دارد، هر آينه آرزو مى كرد كه با مقراض تيكه تيكه شود.

16- از يونس بن رباط، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

ص: 87

«إِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ لَمْ یَزَالُوا مُنْذُ کَانُوا فِی شِدَّةٍ ، أَمَا إِنَّ ذلِکَ إِلی مُدَّةٍ قَلِیلَةٍ ، وَعَافِیَةٍ طَوِیلَةٍ» .(1)

17. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ حُسَیْنِ(2) بْنِ الْمُخْتَارِ ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ ، عَنْ حُمْرَانَ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَیَتَعَاهَدُ(3) الْمُوءْمِنَ بِالْبَلاَءِ ، کَمَا یَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ مِنَ الْغَیْبَةِ ، وَیَحْمِیهِ(4) الدُّنْیَا ، کَمَا یَحْمِی الطَّبِیبُ الْمَرِیضَ» .(5)

18. عَلِیٌّ(6) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْخَثْعَمِیِّ(7) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُهْلُولٍ الْعَبْدِیِّ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «لَمْ یُوءْمِنِ(8) اللّهُ(9) الْمُوءْمِنَ مِنْ هَزَاهِزِ(10) الدُّنْیَا ، وَلکِنَّهُ آمَنَهُ(11) مِنَ الْعَمی(12) فِیهَا وَالشَّقَاءِ(13) فِی الاْآخِرَةِ» .(14)

19 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ ، عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ : إِنِّی لاَءَکْرَهُ لِلرَّجُلِ(15) أَنْ یُعَافی فِی الدُّنْیَا ، فَلاَ یُصِیبَهُ شَیْءٌ مِنَ الْمَصَائِبِ» .(16)

20. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ ، عَنْ أَبِی

دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «دُعِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلی طَعَامٍ ، فَلَمَّا(17) دَخَلَ مَنْزِلَ الرَّجُلِ ، نَظَرَ إِلی دَجَاجَةٍ فَوْقَ حَائِطٍ(18) قَدْ بَاضَتْ، فَتَقَعُ(19) الْبَیْضَةُ عَلی وَتِدٍ فِي

ص: 88


1- الغیبة للنعمانی ، ص285 ، ح4 ، بسندین آخرین عن محمّد بن سنان . المؤمن ، ص20 ، ح16 ، عن یونس بن رباط الوافی ، ج5 ، ص761 ، ح2997 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص261 ، ح3586 ؛ البحار ، ج67 ، ص213 ، ح18 .
2- هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : «الحسین» .
3- تعهّده وتعاهده : تفقّده وأحدث العهد به . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 441 (عهد) .
4- أی یمنعه الدنیا . وحَمَی المریضَ ما یضرُّه حِمْیةً : منعه إیّاه . واحْتَمی هو من ذلک وتحمّی : امتنع . لسان العرب ، ج 14 ، ص 197 (حما) .
5- المؤمن ، ص21 ، ذیل ح21 ، عن حمران . تحف العقول ، ص300 ، وفیهما مع اختلاف یسیر . وراجع : المؤمن ، ص22 ، ح 26 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج5 ، ص769 ، ح3015 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص263 ، ح3592 ؛ البحار ، ج67 ، ص213 ، ح19 .
6- فی «ب ، ج» : «عنه» .
7- فی « ه » : - «الخثعمی» .
8- فی « ه » : «لا یؤمن» .
9- فی « ه » : - «اللّه» .
10- «الهزاهز» : الفِتَن یهتزّ فیها الناس والهَزْهَزةُ : تحریک البلایا والحروب للناس . لسان العرب ، ج 5 ، ص 424 ؛ المصباح المنیر ، ص637 (هزز) .
11- فی «بر» : «أمنه» .
12- فی الوافی : «والمراد بالعمی عمی القلب ، قال اللّه عزّوجلّ : «فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الاْءَبْصَ_رُ وَ لَ_کِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» [الحجّ (22) : 46] . وأمّا عمی البصر فیه مکرمة ؛ روی الصدوق رحمه اللّه فی الخصال [ص 13 ، ح 45 [بإسناده عن أبی جعفر علیه السلام : إذا أحبّ اللّه عبدا نظر إلیه ، فإذا نظر إلیه أتحفه بواحدة من ثلاث [فی الخصال : من ثلاثة بواحدة] : إمّا صداع ، وإمّا عمی ، وإمّا رمد» .
13- فی حاشیة «ز» : «والتعب» .
14- صفات الشیعة ، ص33 ، ح50 ؛ والغیبة للنعمانی ، ص211 ، ضمن ح19 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص776 ، ح3026 ؛ البحار ، ج67 ، ص213 ، ح20 .
15- فی « ه » : «للعبد» .
16- الوافی ، ج5 ، ص767 ، ح3010 .
17- فی « ه » : + «أن» .
18- فی «ب» : «حائطه» .
19- فی «د» : «فوقعت» . وفی «ض» : «فتقع» . وفی الوافی : «فوقع» .

راستى كه اهل حق هميشه در سختى بودند تا بودند، هلا كه اين سختى را مدّتى اندك است و دنبال آن عافيتى طولانى است.

17- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

راستى خدا عزّوجل با بلا، از مؤمن، احوال پرسى مى كند، چنانچه از خانواده خود در حال غيبت، با هديه احوال پرسى مى كند، او را از دنيا پرهيز مى دهد چنانچه پزشك، بيمار را.

18- از محمد بن بهلول عبدى، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

خدا مؤمن را از لرزشهاى دنيا در امان قرار نداده، ولى او را از گمراهى و بدبختى آخرت در امانِ خود نهاده.

19- از امام صادق (علیه السّلام)، كه على بن الحسين (علیه السّلام) مى فرمود:

به راستى بد دارم براى مرد كه در دنيا به عافيت گذراند و هيچ مصيبت نبيند.

20- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) براى خوردن طعامى دعوت شد، و چون به منزلِ آن مردِ ميزبان در آمد، ديد مرغى بر سر ديوارى تخم كرد و آن تخم بر سر ميخى افتاد كه در ديوار باغى بود و روى آن به جا ماند، نه

ص: 89

حَائِطٍ ، فَثَبَتَتْ عَلَیْهِ، وَلَمْ تَسْقُطْ ، وَلَمْ تَنْکَسِرْ ، فَتَعَجَّبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِنْهَا ، فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ : أَ عَجِبْتَ(1) مِنْ هذِهِ الْبَیْضَةِ ؟ فَوَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ مَا رُزِئْتُ(2) شَیْئاً قَطُّ» .

قَالَ(3) : «فَنَهَضَ رَسُولُ اللّهِ(4) صلی الله علیه و آله ، وَلَمْ یَأْکُلْ مِنْ طَعَامِهِ شَیْئاً ، وَقَالَ : مَنْ لَمْ یُرْزَأْ(5) فَمَا لِلّهِ فِیهِ مِنْ(6) حَاجَةٍ» .(7)

21. عَنْهُ(8) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ وَأَبِی بَصِیرٍ(9) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لاَ حَاجَةَ لِلّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لَهُ(10) فِی مَالِهِ وَبَدَنِهِ(11) نَصِیبٌ» . (12)

22 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (13)، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَبْتَلِی الْمُوءْمِنَ بِکُلِّ بَلِیَّةٍ ، وَیُمِیتُهُ بِکُلِّ مِیتَةٍ ، وَلاَ یَبْتَلِیهِ بِذَهَابِ عَقْلِهِ ، أَ مَا تَری أَیُّوبَ(14) کَیْفَ سُلِّطَ(15) إِبْلِیسُ عَلی مَالِهِ ، وَعَلی(16) وُلْدِهِ(17) ، وَعَلی أَهْلِهِ ، وَعَلی کُلِّ شَیْءٍ مِنْهُ ،···

وَلَمْ یُسَلَّطْ(18) عَلی عَقْلِهِ ، تُرِکَ لَهُ لِیُوَحِّدَ(19) اللّهَ بِهِ ؟» .(20)

23. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ(21) مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّهُ لَیَکُونُ لِلْعَبْدِ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللّهِ ، فَمَا یَنَالُهَا(22) إِلاَّ بِإِحْدی خَصْلَتَیْنِ : إِمَّا بِذَهَابِ مَالِهِ(23) ، أَوْ بِبَلِیَّةٍ فِی جَسَدِهِ» .(24)

24 . عَنْهُ(25) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ :

ص: 90


1- فی « ه » : «عجبت» بدون الهمزة .
2- «ما رُزِئْتُ شیئا» ، أی ما اُخذت وما اُصبت وما نُقِصتُ شیئا ؛ من الرُّزْء ، وهو النقص ، یقال : ما رزأتُ من مالک شیئا ، أی ما نقصت ولا أخذت ، وما رَزَأَ فلانا شیئا ، أی ما أصاب من ماله شیئا ولانقص منه ، ومنه الرُّزء بمعنی المصیبة . راجع : الصحاح ، ج 1 ، ص 53 ؛ النهایة ، ج 2 ، ص 218 ؛ لسان العرب ، ج 1 ، ص 85 (رزأ) .
3- فی «ب ، د ، ز ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی : - «قال» .
4- فی «ز ، ض ، ه» : «النبیّ» .
5- فی «ب ، بر» : «لم یُرْزَ» ، وهو بقلب الهمزة یاءً تخفیفا وحذفها بالجزم .
6- فی « ه » : - «من» .
7- الوافی ، ج5 ، ص767 ، ح3011 ؛ البحار ، ج22 ، ص130 ، ح107 ؛ وج67 ، ص214 ، ح21 .
8- الضمیر راجع إلی أحمد بن أبیعبداللّه المذکور فی السند السابق .
9- هکذا ظاهر الوافی ، المؤیّد بالمخطوطتین من الکافی کما فی هامش الوافی . وفی «ب ، ج ، د» : «عبدالرحمن ، عن أبیعبداللّه علیه السلام قال : قال رسول اللّه» . وفی «ز ، ص ، ض ، ه ، بف» والمطبوع : «عبدالرحمن ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وأبی بصیر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام » . وفی «بر» : «عبدالرحمن وأبیبصیر ، عن أبیعبداللّه علیه السلام » . وفی «بس» : «عبدالرحمن ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، وأبیبصیر ، قال : قال رسول اللّه» . والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه ، کما یظهر بأدنی تأمّل ؛ فإنّه یستبعد وقوع العطف علی نحو ماورد فی المطبوع والنسخ الموافقة له ؛ لعدم مبرّر له . ووقوع عبارة «أبیعبداللّه» فی انتهاء السند قبل أبیبصیر ، یؤکّد وقوع التحریف فی السند . هذا ، وقد أکثر أبان [بن عثمان] من الروایة عن عبدالرحمن بن أبی عبداللّه ، راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 1 ، ص 388_391 ؛ و ص 421_425 .
10- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 338 : «لیس له ، أی للّه . وإرجاعه إلی المؤمن کما زعم بعید . والظاهر أنّ المراد بالنصیب النقص الذی وقع بقضاء اللّه وقدره فی ماله أو بدنه بغیر اختیاره ، ویحتمل شموله للاختیاری أیضا ، کأداء الحقوق المالیّة ، وإبلاء البدن بالطاعة» . وفی الوافی : «نصیب اللّه سبحانه فی مال عبده وبدنه ما یأخذه منهما لیبلوه فیهما ، وهو زکاتهما ، کما یأتی بیانه ؛ قال اللّه تعالی: «لَتُبْلَوُنَّ فِیآ أَمْوَ لِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَ_بَ مِن قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوآا أَذیً کَثِیرًا وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَ لِکَ مِنْ عَزْمِ الاْءُمُورِ» [آل عمران (3) : 186]» .
11- فی نهج البلاغة وخصائص الأئمّة : «ونفسه» .
12- نهج البلاغة ، ص491 ، الحکمة 127 ؛ وخصائص الأئمّة علیهم السلام ، ص101 ، مرسلاً عن علیّ علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله الوافی ، ج5 ، ص767 ، ح3012 ؛ البحار ، ج67 ، ص215 ، ح22 .
13- فی البحار ، ج12 : + «أنّه» .
14- قال العلاّمة الطباطبائی : «شاهد ذلک من کتاب اللّه قوله تعالی : «وَ اذْکُرْ عَبْدَنَآ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَ_نُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ » [ص (38) : 41] . فإن قلت : إطلاقُ قوله تعالی : «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَ_نٌ»الآیة ینافی ذلک ، قلت : ذیل الآیة یفسّر صدرها ، وهو قوله : «إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ»[الحجر (15) : 42] الآیة . توضیحه أنّ جمیع الآیات الواردة فی قصّة سجدة آدم تدلّ علی أنّ إبلیس شأنه الإغواء ، والإضلال یقابل الهدایة ، وهما من الاُمور القلبیّة المرتبطة بالإیمان والعمل ، فالذی اتّخذه لعنه اللّه میدانا لعمله هو قلب الإنسان ، وعمله الإضلال عن صراط الإیمان والعمل الصالح ، والذی ردّ اللّه علیه وحفظ عباده من کیده فیه هو عبودیّتهم ، فعباده تعالی الواقعون فی صراط العبودیّة مأمونون من کیده، کما قال تعالی : «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَ_نٌ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» الآیة [النحل (16) : 99] فالإیمان هو العبودیّة ، والتوکّل من لوازمها . وأمّا أجسام العباد وما یلحق بها فلیست بمأمونة عن کیده ومکره ، فله أن یمسّ العبد المؤمن فی غیر عقله وإیمانه من جسم ، أو مال ، أو ولد ، أو نحو ذلک ، وأثره الإیذاء ، وأمّا ماوراء ذلک فلا . ومن هنا یظهر أنّ الوصف فی قوله : «إِنَّ عِبَادِی» إلی آخره ، کالمشعر بالعلّیّة» .
15- فی «ض» : + «عزّ وجلّ علیه» . وفی « ه » وحاشیة «ض ، بر» والبحار ، ج67 : + «اللّه» .
16- فی الکافی ، ح 4250 : - «علی» .
17- فی « ه » : - «وعلی ولده» .
18- فی «بس» والکافی ، ح 4250 : «ولم یسلّطه» .
19- فی «ب ، د ، ص ، ه ، بر» والوافی والبحار ، ج63 : «یوحّد» . وفی «ج» : «لیؤخذ» . وفی الکافی ، ح 4250 : «مایوحّد» .
20- الکافی ، کتاب الجنائز ، باب علل الموت وأنّ المؤمن یموت بکلّ میتة ، ح 4250 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن محمّد بن سنان الوافی ، ج5 ، ص777 ، ح3027 ؛ البحار ، ج12 ، ص341 ، ح1 ؛ وج63 ، ص201 ، ح18 ؛ وج67 ، ص206 ، ح5 .
21- فی البحار : - «أحمد بن» . وهو سهو ؛ فقد روی محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد [بن عیسی] عن [الحسن بن علیّ] بن فضّال فی کثیرٍ من الأسناد جدّا . ولم نجد فی ما تتبّعنا توسّط محمّد بن عیسی بین محمّد بن یحیی وابن فضّال . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 2 ، ص 470 _ 476 ؛ و ص 496 _ 497 ؛ و ص 656 _ 657 ؛ و ص 665 _ 666 .
22- فی « ه » وحاشیة «ض» : «فلا ینالها» .
23- فی مرآة العقول : «بذهاب ماله ، بکسر اللام . وقد یقرأ بالفتح» .
24- المؤمن ، ص28 ، ح50 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص769 ، ح3016 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص262 ، ح3587 ؛ البحار ، ج67 ، ص215 ، ح23 .
25- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن عیسی المذکور فی السند السابق .

افتاد و نشكست، پيغمبر از آن در شگفت شد، آن مردِ ميزبان گفت:

شما از اين تخم مرغ در شگفت شديد، سوگند بدان كه تو را به راستى فرستاده من هرگز زيان و غمى نديدم، فرمود: پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از جابر خاست و از خوراك او چيزى نخورد، فرمود: كسى كه زيانى نديده، خدا را بدو نيازى نيست.

21- از پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )، فرمود: براى خدا نيازى نيست در كسى كه در تن و دارائى او بهره اى نباشد (و از آن هيچ نكاهد).

22- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

به راستى خدا عزّوجل مؤمن را به هر بلا گرفتار كند و به هر مرگى بميراند ولى او را به بى خردى و ديوانگى گرفتار نكند، آيا نبينى كه خدا چگونه ابليس را بر مال و جان و بر خاندان ايّوب و بر هر چيز او مسلط كرد و او را بر خِرد وى چيره نساخت؟ خردش را به او واگذارد تا خدا را با آن بيگانگى بپرستد.

23- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

راستش اين است كه بنده، مقامى نزد خدا دارد و بدان نرسد مگر به يكى از دو خصلت: رفتن مالش يا بلائى در تنش.

24- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

ص: 91

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : لَوْ لاَ أَنْ یَجِدَ عَبْدِیَ الْمُوءْمِنُ فِی قَلْبِهِ(1) ، لَعَصَبْتُ(2) رَأْسَ الْکَافِرِ بِعِصَابَةِ حَدِیدٍ لاَ یُصْدَعُ(3) رَأْسُهُ أَبَداً» .(4)

25. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَثَلُ الْمُوءْمِنِ کَمَثَلِ خَامَةِ(5) الزَّرْعِ تُکْفِئُهَا(6) الرِّیَاحُ(7) کَذَا وَکَذَا ، وَکَذلِکَ الْمُوءْمِنُ تُکْفِئُهُ الاْءَوْجَاعُ وَالاْءَمْرَاضُ ؛ وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ کَمَثَلِ الاْءِرْزَبَّةِ(8) الْمُسْتَقِیمَةِ الَّتِی لاَ یُصِیبُهَا شَیْءٌ حَتّی یَأْتِیَهُ الْمَوْتُ ، فَیَقْصِفَهُ(9) قَصْفاً» .(10)

26 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ(11) صلی الله علیه و آله یَوْماً لاِءَصْحَابِهِ : مَلْعُونٌ کُلُّ مَالٍ لاَ یُزَکّی، مَلْعُونٌ کُلُّ جَسَدٍ لاَ یُزَکّی وَلَوْ(12) فِی کُلِّ(13) أَرْبَعِینَ یَوْماً مَرَّةً ، فَقِیلَ : یَا رَسُولَ اللّهِ، أَمَّا زَکَاةُ الْمَالِ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا(14)، فَمَا زَکَاةُ الاْءَجْسَادِ(15)؟ فَقَالَ لَهُمْ: أَنْ تُصَابَ بِآفَةٍ».

قَالَ : «فَتَغَیَّرَتْ وُجُوهُ(16) الَّذِینَ سَمِعُوا ذلِکَ مِنْهُ ، فَلَمَّا رَآهُمْ قَدْ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ، قَالَ لَهُمْ : أَ تَدْرُونَ(17) مَا عَنَیْتُ بِقَوْلِی(18)؟ قَالُوا : لاَ یَا رَسُولَ اللّهِ ، قَالَ : بَلی(19) ، الرَّجُلُ یُخْدَشُ الْخَدْشَةَ ، وَیُنْکَبُ النَّکْبَةَ(20)، وَیَعْثُرُ الْعَثْرَةَ ، وَیُمْرَضُ الْمَرْضَةَ ، وَیُشَاکُ الشَّوْکَةَ ، وَمَا أَشْبَهَ هذَا(21) ، حَتّی ذَکَرَ فِی(22) حَدِیثِهِ(23) اخْتِلاَجَ(24) الْعَیْنِ» .(25)

ص: 92


1- فی الوافی : «یعنی لولا مخافة انکسار قلب المؤمن بوجده علی ما یراه علی الکافر من العافیة المستمرّة ، لقوّیت رأس الکافر حتّی لایصدع أبدا» .
2- یجوز فیهما التشدید أیضا .
3- یجوز فیهما التشدید أیضا .
4- الوافی ، ج5 ، ص770 ، ح3020 ؛ البحار ، ج67 ، ص216 ، ح24 .
5- «الخامة» : الطاقة الغَضّة اللَّیّنَة من الزرع . النهایة ، ج2 ، ص89 (خوم) .
6- فی «بس» : «یکفیها» بقلب الهمزة یاءً .وکفأه : قَلَبَه . لسان العرب ، ج 1 ، ص 140 (کفأ) .
7- فی «بر» : «الریح» .
8- فی حاشیة «ج ، ض ، ه ، بر» : «الأرْزة» ، وهو شجر الصنوبر . وهو الأنسب بالمقام بقرینة قبوله الموت . و«الإرْزَبّة» و«المِرْزَبّة» : عُصَیَّة من حدید . القاموس المحیط ، ج1 ، ص168 (رزب) .
9- قصفتُ العُودَ فانقصف : مثل کسرتُه فانکسر وزنا ومعنی . وربّما استُعمل لازما أیضا ، فقیل : قصفته فَقَصف . المصباح المنیر ، ص506 (قصف) .
10- الوافی ، ج5 ، ص770 ، ح3019 ؛ البحار ، ج67 ، ص217 ، ح25 .
11- فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بف» والوافی والبحار : «النبیّ» .
12- فی «ض ، ه» : «ولوکان» .
13- فی «ب» : - «کلّ» .
14- فی « ه » : «فعرفناه» . وفی «بر» : «عرفناه» .
15- فی «بر» : «الجسد» .
16- فی «ض ، ه» وقرب الإسناد : + «القوم» .
17- فی «ج ، د ، ز ، ص ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار وقرب الإسناد : «هل تدرون» .
18- فی «بس» : + «ذلک» .
19- فی مرآة العقول ، ج9 ، ص349 : «قال : بلی ، أقول : کأنّه جواب عن سؤال مقدّر ، کأنّ القوم قالوا : ألا تفسّره لنا ؟ قال : بلی . وصحّف بعض الأفاضل فقرأ : بلی الرجل ، مصدرا مضافا إلی الرجل أی خلقه ، کأنّ البلایا تبلی الجسد وتخلقها ، و«یخدش» صفة «الرجل» لأنّ اللام للعهد الذهنی . ولا یخفی مافیه» .
20- فی « ه » : «وینکت النکتة» . وفی مرآة العقول : «النکبة» أن یقع رجله علی الحجارة ونحوها ، أو یسقط علی وجهه ، أو أصابته بلیّة خفیفة من بلایا الدهر» .
21- فی شرح المازندرانی، ج9 ، ص206 : «وما أشبه هذا ، یحتمل أن یکون من کلام النبیّ صلی الله علیه و آله ، وأن یکون من کلام الراوی» . وقال المجلسی فی مرآة العقول : «أقول : الظاهر أنّه من کلام الصادق علیه السلام إلی آخر الخبر ، وضمیر «حدیثه» راجع إلی النبیّ صلی الله علیه و آله » .
22- فی «ج ، د ، ه» والبحار وقرب الإسناد : + «آخر» .
23- فی « ه » وقرب الإسناد : «الحدیث» .
24- «الاختلاج» : الحرکة والاضطراب . النهایة ، ج2 ، ص60 (خلج) .
25- قرب الإسناد ، ص67 ، ح218 ، عن هارون بن مسلم . الکافی ، کتاب الزکاة، باب منع الزکاة ، ح5752 ، بنفس السند عن أبیعبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ؛ وفیه ، ص50 ، نفس الباب ، ح8 ، بسند آخر ؛ الفقیه ، ج 2 ، ص 10 ، ح 1586 ، بإسناده عن مسعدة ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فی الثلاثة الأخیرة : «ملعون ملعون مال لا یزکّی» الوافی ، ج5 ، ص 768 ، ح3013 ؛ البحار ، ج67 ، ص218 ، ح26 .

خدا عز و جل فرمايد: اگر نبود كه بنده مؤمنم دل آزرده مى شد، سر كافر را با دستمالى آهنين مى بستم كه هرگز درد نگيرد.

25- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده:

نمونه مؤمن چون زرع تازه و لطيف است كه بادهاى چنين و چنان او را پرورش دهند و همچنين مؤمن را دردها و بيماريها پرورش دهند، و نمونه منافق چون عصاى آهنينِ راستى است كه آسيبى بدان نرسد تا مرگش فرا رسد و آن را يك باره خُرد كند.

26- از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) كه يك روز به اصحابش فرمود:

ملعون است هر مالى كه زكاة داده نشود، ملعون است هر تنى كه زكاة داده نشود و گر چه در هر چهل روز يك بار باشد، عرض شد: يا رسول اللَّه! زكاة مال را به خوبى شناختيم و دانستيم، زكاة تنها چيست؟ به آنها فرمود به اينكه: آفتى بيند، (راوى) گويد: روى كسانى كه اين سخن را شنيدند ديگرگون شد، چون پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ديد كه رنگ آنها پريد، به آنها فرمود: مى دانيد مقصودم از اين گفته ام چه بود؟ عرض كردند: نه يا رسول اللَّه، فرمود: آرى! بسا كه مرد، خراشى بيند يا پايش بلغزد يا پايش برخورد و يا ناخوشى كوچكى پيدا كند يا خارى به تنِ او خلد و آنچه بدينها ماند، تا در حديثِ خود، ورزيدن رگِ چشم را هم يادآور شد.

ص: 93

27. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ

بُکَیْرٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَ یُبْتَلَی الْمُوءْمِنُ بِالْجُذَامِ وَالْبَرَصِ(1) وَأَشْبَاهِ هذَا ؟ قَالَ(2) : فَقَالَ : «وَ هَلْ کُتِبَ الْبَلاَءُ إِلاَّ عَلَی الْمُوءْمِنِ ؟» .(3)

28 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَمَّنْ رَوَاهُ ، عَنِ الْحَلَبِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَکْرُمُ(4) عَلَی اللّهِ حَتّی لَوْ سَأَلَهُ(5) الْجَنَّةَ بِمَا فِیهَا ، أَعْطَاهُ ذلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ(6) مِنْ مُلْکِهِ شَیْئاً(7) ؛ وَإِنَّ(8) الْکَافِرَ لَیَهُونُ(9) عَلَی اللّهِ حَتّی لَوْ سَأَلَهُ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا ، أَعْطَاهُ ذلِکَ(10) مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ(11) مِنْ مُلْکِهِ شَیْئاً(12)؛ وَإِنَّ اللّهَ لَیَتَعَاهَدُ عَبْدَهُ الْمُوءْمِنَ بِالْبَلاَءِ ، کَمَا یَتَعَاهَدُ الْغَائِبُ أَهْلَهُ بِالطُّرَفِ(13) ؛ وَإِنَّهُ(14) لَیَحْمِیهِ الدُّنْیَا ، کَمَا یَحْمِی الطَّبِیبُ الْمَرِیضَ» .(15)

29. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ سَمَاعَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام : أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلاَءً النَّبِیُّونَ ، ثُمَّ الْوَصِیُّونَ ، ثُمَّ الاْءَمْثَلُ فَالاْءَمْثَلُ ؛ وَإِنَّمَا یُبْتَلَی الْمُوءْمِنُ عَلی قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ(16) ، فَمَنْ صَحَّ دِینُهُ وَحَسُنَ عَمَلُهُ ، اشْتَدَّ بَلاَوءُهُ ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ(17) _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمْ یَجْعَلِ الدُّنْیَا ثَوَاباً لِمُوءْمِنٍ ، وَلاَ عُقُوبَةً(18) لِکَافِرٍ ، وَمَنْ سَخُفَ دِینُهُ وَضَعُفَ عَمَلُهُ ، قَلَّ بَلاَوءُهُ ؛ وَ(19) أَنَّ الْبَلاَءَ أَسْرَعُ إِلَی الْمُوءْمِنِ التَّقِیِّ مِنَ الْمَطَرِ إِلی قَرَارِ(20) الاْءَرْضِ» .(21)

ص: 94


1- «البَرَص» : بیاض یظهر فی ظاهر البدن لفساد مزاج . القاموس المحیط ، ج1 ، ص833 (برص) .
2- فی «ض ، ه» : «وأشباههما» بدل «وأشباه هذا ؟ قال» .
3- قرب الإسناد ، ص 174 ، ح 638 ، عن محمّد بن الولید ، عن عبداللّه بن بکیر . وفی المحاسن ، ص326 ، کتاب العلل ، ح76 ؛ والتهذیب ، ج3 ، ص27 ، ح93 ؛ والاستبصار ، ج1 ، ص422 ، ح1627 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج5 ، ص777 ، ح3028 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص264 ، ح3600 ؛ البحار ، ج67 ، ص221 ، ح27 .
4- فی « ه » : «مکرّم» .
5- فی «ب» : «لوسأل» .
6- فی «د» وحاشیة «ب ، ج ، ص ، ض ، ه» وشرح المازندرانی والوافی : «أن ینقص» .
7- فی «ض» : «شیء» .
8- فی «ب» : - «إنّ» .
9- فی «ص» : «لیهوّن» بالتشدید .
10- فی «ض» والبحار : - «ذلک» .
11- فی «ج ، ه» والوافی والبحار : «أن ینقص» . وفی مرآة العقول : «أن انتقص» .
12- فی «ب» : «شیء» .
13- «الطُّرَفَ» : واحده الطرفة ، وهی : ما یُسْتَطْرف ویُستَمْلَح . وأطرف فلانا : أعطاه ما لم یعطه أحدا قبله . مجمع البحرین ، ج5 ، ص89 (طرف) .
14- فی «بر» : - «إنّه» .
15- المؤمن ، ص21 ، ح21 ، عن حمران ، عن أبیجعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج5 ، ص769 ، ح3014 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص265 ، ح3601 ، من قوله : «إنّ اللّه لیتعاهد عبده المؤمن» ؛ البحار ، ج67 ، ص221 ، ح28 .
16- فی «ب» : «علی قلّة الحسنة» .
17- فی الوافی : «قوله علیه السلام : وذلک أنّ اللّه ، دفعٌ لما یتوهّم أنّ المؤمن لکرامته علی اللّه تعالی کان ینبغی أن لایبتلی ، أو یکون بلاؤه أقلّ من غیره . وتوجیهه أنّ المؤمن لمّا کان محلّ ثوابه الآخرة دون الدنیا ، فینبغی أن لایکون له فی الدنیا إلاّ ما یوجب الثواب فی الآخرة . وکلّما کان البلاء فی الدنیا أعظم ، کان الثواب فی الآخرة أعظم ؛ فینبغی أن یکون بلاؤه فی الدنیا أشدّ» .
18- فی «ج» : «عقابا» .
19- فی «ج ، د ، ص ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» والوافی : - «و» .
20- «القَرار» واحده : القَرارة . وهی المطمئنّ من الأرض وما یستقرّ فیه ماء المطر . لسان العرب ، ج5 ، ص85 (قرر) .
21- علل الشرائع ، ص44 ، ح1 ، بسنده عن الحسن بن محبوب . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب شدّة ابتلاء المؤمن ، ح2353 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله . تحف العقول ، ص39 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفیهما إلی قوله : «قلّ بلاؤه» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص764 ، ح3002 ؛ الوسائل ، ج3 ، ص262 ، ح3591 ؛ البحار ، ج67 ، ص222 ، ح29 .

27- از ابن بكير، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم، مؤمن به خوره و پيسى و مانند آنها گرفتار مى شود؟ گويد: فرمود:

آيا بلا جز به مؤمن نوشته شده است؟ 28- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

راستى مؤمن نزد خدا ارجمند و گرامى شود تا به جايى كه اگر بهشت را از خدا خواهد به وى ارزانى دارد بى آنكه از ملكش چيزى كاسته شود، و راستى كافر نزد خدا خوار و بى مقدار مى شود تا آنجا كه اگر همه دنيا را خواهد با آنچه در آن است به وى بدهد بى آنكه از ملكش چيزى كاسته شود، راستى كه خدا بنده مؤمن خود را با بلا و گرفتارى، احوال پرسى مى كند چنانچه مرد غايب و مسافر با فرستادن طرفه ها و چيزهاى خوب و تازه از خاندانِ خود احوال پرسى مى كند و راستش اين است كه او را از دنيا پرهيز مى دهد چنانچه پزشك، بيمار را.

29- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:

در كتاب على (علیه السّلام) است: راستى سخت ترين مردم در بلا كشيدن پيغمبرانند و سپس اوصياءاند سپس مانندتر مردم به آنها به ترتيب و همانا مؤمن به اندازه كارهاى خوب خود گرفتار مى شود، هر كه دينش درست است و عملش خوب است بلايش سخت است و اين براى آن است كه خدا عز و جل دنيا را ثواب مؤمن نساخته و نه عقوبت و كيفر براى كافر، و هر كه دينش نادرست و عملش سست است بلايش كم است و راستى كه بلا به مؤمن پرهيزكار شتابنده تر است از باران به گودى زمين.

ص: 95

30 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(1) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ(2) هذَا الَّذِی ظَهَرَ(3) بِوَجْهِی یَزْعُمُ النَّاسُ أَنَّ اللّهَ لَمْ یَبْتَلِ

بِهِ عَبْداً لَهُ فِیهِ حَاجَةٌ ، قَالَ : فَقَالَ لِی : «لَقَدْ کَانَ(4) مُوءْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ(5) مُکَنَّعَ(6) الاْءَصَابِعِ، فَکَانَ یَقُولُ هکَذَا ، وَیَمُدُّ یَدَیْهِ(7) ، وَیَقُولُ : «یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ»(8)» .

ثُمَّ(9) قَالَ لِی(10) : «إِذَا کَانَ الثُّلُثُ الاْءَخِیرُ(11) مِنَ اللَّیْلِ فِی أَوَّلِهِ ، فَتَوَضَّ(12) ، وَ(13) قُمْ إِلی صَلاَتِکَ الَّتِی تُصَلِّیهَا ، فَإِذَا کُنْتَ فِی السَّجْدَةِ الاْءَخِیرَةِ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ الاْءُولَیَیْنِ(14) ، فَقُلْ _ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ _ : یَا عَلِیُّ ، یَا عَظِیمُ ، یَا رَحْمَانُ ، یَا رَحِیمُ ، یَا سَامِعَ الدَّعَوَاتِ ، یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ(15) ، وَأَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَاصْرِفْ عَنِّی مِنْ(16) شَرِّ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ مَا(17) أَنْتَ(18) أَهْلُهُ، وَاذْهَبْ(19) عَنِّی بِهذَا(20) الْوَجَعِ(21) _ وَ تُسَمِّیهِ(22) _ فَإِنَّهُ قَدْ غَاظَنِی(23) وَأَحْزَنَنِی(24) ؛ وَأَلِحَّ فِی الدُّعَاءِ» .قَالَ(25) : فَمَا وَصَلْتُ إِلَی الْکُوفَةِ حَتّی أَذْهَبَ(26) اللّهُ بِهِ(27) عَنِّی کُلَّهُ .(28)

ص: 96


1- فی الکافی ، ح 3405 و 5043 : - «بن عیسی» .
2- فی الکافی ، ح 3405 و 5043 : «جعلت فداک» بدل «إنّ» .
3- فی الکافی ، ح 3405 : «قد ظهر» . والآثار التی ظهرت بوجهه کان برصا ، ویحتمل الجذام .
4- فی الکافی ، ح 3405 : «فقال لی : لا لقد کان» . وفی الکافی ، ح 5043 : «فقال : لا ، قد کان» کلاهما بدل «قال : فقال لی : لقد کان» .
5- هاهنا إشکال ، وهو أنّ الآیة المذکورة هی حکایة قول مؤمن آل یاسین ، والمذکور هنا مؤمن آل فرعون . وُجّه الإشکال بوجوه : الأوّل : لعلّ ذکر مؤمن آل فرعون فی هذا الخبر من اشتباه الرواة أو النسّاخ . الثانی : أنّ المراد بالفرعون هنا فرعون عیسی علیه السلام ، والفرعون یطلق علی کلّ جبّار متکبّر . الثالث : کونهما واحدا ، وکان طویل العمر جدّا ومع إدراکه زمان موسی أدرک زمان عیسی علیهماالسلام . قال المجلسی : «ولا یخفی بعد الوجهین _ أی الأخیرین _ لا سیّما الأخیر ؛ فإنّه ینافیه أخبار کثیرة دالّة علی تعدّد المؤمنین» . راجع : شرح المازندرانی ، ج9 ، ص207 ؛ الوافی ، ج5 ، ص776 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص353 .
6- فی «ب ، ض» والکافی ، ح 5043 : «مکتّع» . و«مکنّع الأصابع» : أشلّها ، أی هو من رجعت أصابعه إلی کفّه وظهرت دواجیه ، وهی مفاصل اُصول الأصابع . ویقال : کَنِعَت أصابِعُه کَنَعا ، أی تَشَجَّتْ ویَبَست . راجع : النهایة ، ج 4 ، ص 204 ؛ مجمع البحرین ، ج4 ، ص386 (کنع) .
7- فی « ه » والکافی ، ح 3405 و 5043 والوافی : «یده» .
8- یس (36) : 20 .
9- لم یرد فی الوافی من هنا إلی آخر الحدیث .
10- فی الکافی ، ح 3405 و 5043 : - «لی» .
11- فی « ه » : «الآخر» .
12- فی «ب» وحاشیة « ه » : «فتوضّأ» .
13- فی الکافی ، ح 5043 : «ثمّ» .
14- فی «ه ، بس ، بف» : «الأوّلتین» .
15- فی الکافی ، ح 5043 : «وأهل بیت محمّد» بدل «وآل محمّد» .
16- فی « ه » : - «من» .
17- فی «ض ، ه» وحاشیة «بر» : «وما» .
18- فی «بر» والکافی ، ح 5043 : «أنا» .
19- فی « ه » وحاشیة «بر» : «واصرف» .
20- فی «ز ، ه» والکافی ، ح 3405 و 5043 : «هذا» بدون الباء .
21- فی « ه » : «البلاء» .
22- فی « ه » : «وشدّته» . وفی الکافی ، ح 3405 : «وسمّه» .
23- فی « ه » : «قد أغاضنی» .
24- فی «ز» : «وأحْرسنی» .
25- فی «ب ، بس» : - «قال» . وفی الکافی ، ح 5043 : + «ففعلت» .
26- فی «ض ، ه» : «أذهبه» .
27- فی « ه » والکافی ، ح 5043 : - «به» .
28- الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء للعلل والأمراض ، ح 3405 ؛ و کتاب الصلاة ، باب السجود والتسبیح والدعاء فیه ... ، ح 5043 الوافی ، ج5 ، ص776 ، ح3025 ؛ البحار ، ج67 ، ص223 ، ح30 .

30- از يونس بن عمّار، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: اين درى كه به چهره من عيان شده است پندارند خدا بنده اى را كه به او حاجتى و توجّهى دارد بدان گرفتار نكند (آثارى كه بر چهره او عيان شده پيسى بوده و محتمل است كه خوره بوده است- از مجلسى (رحمه الله).

گويد: در پاسخ من فرمود: هر آينه مؤمنِ آل فرعون انگشت بريده بوده (از انگشتان خود چلاق بوده خ ل) و شيوه اش بوده كه چنين مى گفته و دستهاى خود را دراز مى كرد و مى گفت: اى مردم! از رسولانِ خدا پيروى كنيد، سپس به من فرمود: چون يك سوّم آخر شب شود، در آغاز آن وضوء ساز و برخيز نمازى را كه مى خواندى بخوان (يعنى نماز شبِ معمولى خود را) چون در سجده دوّم ركعت اوّل باشى، در حال بگو:

اى على اى عظيم اى رحمان و اى رحيم اى شنونده دعاها اى بخشنده خيرات، رحمت فرست بر محمد و آل محمد و به من خيرِ دنيا و آخرت را عطا كن آنچه را كه تو خود اهل آنى، و بديهاى دنيا و آخرت را از من بگردان كه تو خود اهل آنى و اين درد را از من ببر (نام آن درد را به زبان آور) زيرا مرا خشمگين نموده و غمنده ساخته است.

و بسيار در دعا اصرار كن، گويد: من هنوز به كوفه نرسيده بودم كه خدا همه آن درد را از من به كلّى برد و بهبودى يافتم.

ص: 97

بَابُ فَضْلِ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ

1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِینَ (1) یَتَقَلَّبُونَ (2)فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِیَائِهِمْ بِأَرْبَعِینَ خَرِیفاً (3)» .

ثُمَّ(4) قَالَ : «سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلَ ذلِکَ(5) ، إِنَّمَا مَثَلُ ذلِکَ مَثَلُ سَفِینَتَیْنِ مُرَّ بِهِمَا عَلی عَاشِرٍ(6) ، فَنَظَرَ فِی إِحْدَاهُمَا ، فَلَمْ یَرَ فِیهَا شَیْئاً ، فَقَالَ : أَسْرِبُوهَا(7) ، وَنَظَرَ(8) فِی الاْءُخْری ، فَإِذَا هِیَ مَوْقُورَةٌ(9) ، فَقَالَ : احْبِسُوهَا» .(10)

2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ سَعْدَانَ ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «الْمَصَائِبُ مِنَحٌ(11) مِنَ اللّهِ ، وَالْفَقْرُ مَخْزُونٌ عِنْدَ اللّهِ» .(12)

3 . وَ عَنْهُ(13) رَفَعَهُ : عَنْ(14) أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا عَلِیُّ ، إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الْفَقْرَ أَمَانَةً عِنْدَ خَلْقِهِ ، فَمَنْ سَتَرَهُ(15) ، أَعْطَاهُ اللّهُ(16) مِثْلَ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ ؛ وَمَنْ أَفْشَاهُ إِلی مَنْ یَقْدِرُ عَلی قَضَاءِ حَاجَتِهِ ، فَلَمْ یَفْعَلْ ، فَقَدْ قَتَلَهُ ، أَمَا إِنَّهُ مَا قَتَلَهُ بِسَیْفٍ وَلاَ رُمْحٍ ، وَلکِنَّهُ(17) قَتَلَهُ بِمَا(18) نَکی(19) ··· î مِنْ(20) قَلْبِهِ» .(21)

ص: 98


1- فی «ج ، د ، بر» وحاشیة «ب ، ز ، ص ، ض ، ه ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی والبحار : «المؤمنین» .
2- «التقلّب» : التصرّف . المفردات للراغب ، ص682 (قلب) .
3- فی النهایة ، ج 2 ، ص 24 : «وفیه : فقراء اُمّتی یدخلون الجنّة قبل أغنیائهم بأربعین خریفا . الخریف : الزمان المعروف من فصول السنة ما بین الصیف والشتاء ، ویرید به أربعین سنة ؛ لأنّ الخریف لایکون فی السنة إلاّ مرّة واحدة ، فإذا انقضی أربعون خریفا فقد مضت أربعون سنة» . وفی الوافی : «وفی بعض الأخبار : إنّ الخریف ألف عام ، والعام ألف سنة» . وفی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 355 : «روی فی معانی الأخبار بإسناده عن أبی جعفر علیه السلام قال : إنّ عبدا مکث فی النار سبعین خریفا ، والخریف سبعون سنة ، إلی آخر الخبر ، وفسّره صاحب المعالم بأکثر من ذلک ، وفی بعض الروایات أنّه ألف عام ، والعام ألف سنة ، وقیل : إنّ التفاوت بهذه المدّة إذا کان الأغنیاء من أهل الصلاح والسداد ، وأدّوا الحقوق الواجبة ، ولم یکتسبوا من وجه الحرام ، فیکون حبسهم بمجرّد خروجهم من عهدة الحساب والسؤال عن مکسب المال ومخرجه ، وإلاّ فهم علی خطر عظیم» . وراجع : أیضا : معانی الأخبار ، ص 226 ، ح 1 .
4- فی الوافی : - «ثمّ» .
5- فی «ص ، ض ، ه» : «مثلاً لذلک» .
6- «العاشر» : من یأخذ العُشر . یقال : عَشَرتُ مالَه أعْشُر عُشْرا فأنا عاشر ، وعشّرته فأنا مُعَشِّر وعَشّار : إذا أخذتَ عُشره . النهایة ، ج3 ، ص239 (عشر) .
7- «أسرِبوها» : أرسلوها ؛ من السَّرَب : الذهاب فی حدورٍ . یقال : سَرَب سَرْبا وسُروبا وانسرب انسرابا . والسارب : الذاهب علی وجهه فی الأرض . المفردات للراغب ، ص405 ؛ القاموس المحیط ، ج1 ، ص177 (سرب) .
8- فی «ج» : «فنظر» .
9- فی «ج ، د ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول : «موقرة» من الإفعال . وفی «ب» والبحار والأمالی : «موقّرة» من التفعیل . و«الوِقْر» : الحِمْل الثقیل ، أو أعمّ . وجمعه : أوقار . وأوقر الدابّة إیقارا وَقِرَة ، ودابّة وَقری : موقَرة . ورجل مُوقَر : ذو وِقْر ، ونخلة موقِرة وموقَرَة وموقِر ومُوَقَّرَة ومیقار ومُوقَر . القاموس المحیط ، ج1 ، ص683 (وقر) .
10- الأمالی للمفید ، ص141 ، المجلس 17 ، ح7 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن محبوب ، عن العلاء ، عن عبداللّه بن أبییعفور ، عن أبیجعفر علیه السلام الوافی ، ج5 ، ص789 ، ح3044 ؛ البحار ، ج72 ، ص6 ، ح4 .
11- «المنح» : العَطا ، مَنَحه یمنَحه ویَمْنِحُه . والاسم : المِنْحَة والمَنِیحَة . الصحاح ، ج1 ، ص408 ؛ المصباح المنیر ، ص580 (منح) .
12- الوافی ، ج5 ، ص789 ، ح3045 ؛ البحار ، ج72 ، ص7 ، ح5 .
13- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
14- فی « ه » وحاشیة «بر» : «إلی» .
15- فی البحار : «سرّه» .
16- فی « ه » : - «اللّه» .
17- فی «بر» : «لکن» . وفی «بس» : «ولکن» کلاهما بدل «ولکنّه» .
18- فی « ه » : «ممّا» .
19- فی «د» وشرح المازندرانی : «نکأ» . یقال : نکیتُ فی العدوّ أنکی نِکایة فأنا ناکٍ : إذا أکْثرتَ فیهم الجِراحَ والقتلَ فوهنوا لذلک . وقد یهمز لغة فیه . یقال : نکأت القَرْحةَ أنکؤُها : إذا قشرتها . والمراد جرح القلب وانکساره ووَغْر الصدر ، وهو توقّده من الغیظ . النهایة ، ج5 ، ص117 (نکا) .
20- فی « ه » : «فی» .
21- ثواب الأعمال ، ص 217 ، ح1 ، بسنده عن عبداللّه البصری ، یرفعه إلی أبیعبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص790 ، ح3047 ؛ البحار ، ج72 ، ص8 ، ح6 .

باب فضل فقراء مسلمانان

1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

راستى فقيرهاى مسلمان چهل پائيز پيش از توانگران مسلمان در بستانهاى بهشت مى غلطند، سپس فرمود: من براى تو مثلى مى زنم، مثلش اين است كه دو كشتى بر گمركچى گذر كنند، در يكى نگاه كند و چيزى در آن نيست، گويد: آن را رها كنيد تا برود و در ديگرى نگاه كند و بنگرد كه پر از بار است، گويد: آن را نگهداريد.

2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

مصائب بخششهاى خدايند و فقر گنجينه خدا است.

3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده:

اى على! راستى كه خدا فقر را به خلقِ خود سپرده و هر كه آن را نهان دارد، خدا به اندازه ثواب روزه دار شب زنده دار به او بدهد، و هر كه آن را فاش سازد نزد كسى كه بر روا كردن حاجت او توانا است و آن را روا نكند، او را كشته است، هلا با تيغ و نيزه او را نكشته ولى با زخمى كه به دل آن حاجتمند زده، او را كشته است.

ص: 99

4 . عَنْهُ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ دَاوُدَ الْحَذَّاءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَغِیرٍ ، عَنْ جَدِّهِ شُعَیْبٍ ، عَنْ مُفَضَّلٍ ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ، ازْدَادَ ضِیقاً فِی مَعِیشَتِهِ» .(2)

5. وَ بِإِسْنَادِهِ(3) ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لَوْ لاَ إِلْحَاحُ الْمُوءْمِنِینَ عَلَی اللّهِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ ، لَنَقَلَهُمْ(4) مِنَ الْحَالِ(5) الَّتِی(6) هُمْ فِیهَا إِلی حَالٍ(7) أَضْیَقَ مِنْهَا» .(8)

6. عَنْهُ(9) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا أُعْطِیَ عَبْدٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلاَّ اعْتِبَاراً ، وَمَا زُوِیَ(10) عَنْهُ إِلاَّ اخْتِبَاراً(11)» .(12)

7 . عَنْهُ ، عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ وَأَبِی إِسْحَاقَ الْخَفَّافِ ، عَنْ رَجُلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَیْسَ لِمُصَاصِ(13) شِیعَتِنَا فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلاَّ الْقُوتُ ، شَرِّقُوا إِنْ شِئْتُمْ أَوْ غَرِّبُوا لَنْ تُرْزَقُوا(14) إِلاَّ الْقُوتَ» .(15)

8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ(16) الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ بَعْضِ مَشَایِخِهِ ، عَنْ إِدْرِیسَ بْنِ عَبْدِ اللّهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : یَا عَلِیُّ ، الْحَاجَةُ أَمَانَةُ اللّهِ عِنْدَ خَلْقِهِ ؛ فَمَنْ کَتَمَهَا عَلی نَفْسِهِ ، أَعْطَاهُ اللّهُ ثَوَابَ مَنْ صَلّی ؛ وَمَنْ کَشَفَهَا إِلی مَنْ یَقْدِرُ أَنْ یُفَرِّجَ عَنْهُ ، وَلَمْ یَفْعَلْ ، فَقَدْ قَتَلَهُ ، أَمَا إِنَّهُ لَمْ یَقْتُلْهُ بِسَیْفٍ وَلاَ سِنَانٍ(17) وَلاَ سَهْمٍ ، وَلکِنْ(18) قَتَلَهُ بِمَا نَکی(19) مِنْ قَلْبِهِ» .(20)

ص: 100


1- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
2- الوافی ، ج5 ، ص785 ، ح3035 ؛ البحار ، ج72 ، ص8 ، ح7 .
3- الظاهر أنّ المراد من «بإسناده» هو السند المذکور إلی أبیعبداللّه علیه السلام فی الحدیث المتقدّم . یؤیّد ذلک وقوع الضمیر الراجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد فی صدر السندین 6 و7 .
4- فی «ض ، ه» : + «اللّه جلّ وعزّ» .
5- فی «بس» وحاشیة «ج» : «الحالة» .
6- فی «ج» : «الذی» .
7- فی « ه » : + «هی» . وفی «بس» : «حالة» . وفی الوسائل : «ما هو» .
8- الوافی ، ج5 ، ص785 ، ح3036 ؛ الوسائل ، ج7 ، ص59 ، ح8718 ؛ البحار ، ج72 ، ص9 ، ذیل ح7 .
9- الضمیر فی هذا السند والسند الآتی راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد ، کما مرّ آنفا ؛ فقد روی أحمد عن نوح بن شعیب فی عدّة من أسناد المحاسن ، اُنظر علی سبیل المثال : المحاسن ، ص 423 _ 500 . وتقدّمت روایته عنه بعنوان أحمد بن أبیعبداللّه فی الکافی ، ح 2371 .
10- فی «ج ، ه» : «لا زوّی» . وفی «د ، ز ، ص» وشرح المازندرانی والوافی والبحار : «لا زوی» . وزواه زیّا وزُویّا : نحّاه فانزوی ، والشیءَ : جَمَعه وقَبَضَه . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1695 (زوا) .
11- فی مرآة العقول : «قوله : إلاّ اختبارا ، فی بعض النسخ بالیاء المثنّاة التحتانیّة ، أی لأنّه اختاره وفضّله وأکرمه بذلک» .
12- الوافی ، ج5 ، ص785 ، ح3038 ؛ البحار ، ج72 ، ص9 ، ح8 .
13- «المصاص» : خالص کلّ شیء . النهایة ، ج4 ، ص337 (مصص) .
14- فی البحار : «لم ترزقوا» .
15- الوافی ، ج5 ، ص785 ، ح3039 ؛ البحار ، ج72 ، ص10 ، ح10 .
16- فی « ه » : «الحسین» . وهو سهو ، ومحمّد بن الحسن هذا ، هو ابن أبیخالد الأشعری ، وتقدّم الکلام حوله فی الکافی ، ذیل ح 157 ، فراجع .
17- فی « ه » : «ولا بسنان» .
18- فی «ض» وحاشیة «بر» : «ولکنّه» .
19- فی «ج ، د» : «نکأ» . تقدّم ترجمته فی الحدیث 3 من هذا الباب .
20- الوافی ، ج5 ، ص790 ، ح3048 ؛ البحار ، ج72 ، ص10 ، ح9 .

4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

هر آنچه ايمانِ بنده فزايد، تنگى معيشت او بدان بيشتر گردد.

5- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

اگر اصرار و مطالبه پيوسته مؤمنان نبود به درگاه خدا براى طلب روزى، از اين حال فقر هم كه دارند، خدا آنها را به وضع بدترى منتقل مى كرد.

6- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

به هيچ بنده اى چيزى از دنيا داده نشده جز براى عبرت گرفتن، و از بنده اى چيزى دريغ نشده جز براى آزمودن.

7- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

شيعه هاى پاك ما در دولت باطل جز قوت بهره اى ندارند، به مشرق برويد يا به مغرب هرگز جز قوت روزى به دست نياريد.

8- امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه: پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده:

اى على! حاجت سپرده خدا است نزد خلقش، هر كه آن را پيشِ خود نهان سازد و با آن بسازد، خدايش ثواب نمازگزار دهد كه آن را نزد كسى برد و اظهار كند كه بر روا كردن آن توانا است و آن را روا نكند، او را كشته باشد، هلا او را با تيغ و نيزه نكشته ولى به زخمى كه بر دل او زده است او را كشته.

ص: 101

9 . وَ عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَعْدَانَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَلْتَفِتُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(1) إِلی فُقَرَاءِ الْمُوءْمِنِینَ شَبِیهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَیْهِمْ ، فَیَقُولُ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی(2) ، مَا أَفْقَرْتُکُمْ فِی الدُّنْیَا مِنْ هَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ ، وَلَتَرَوُنَّ(3) مَا أَصْنَعُ(4) بِکُمُ الْیَوْمَ ، فَمَنْ زَوَّدَ أَحَداً(5) مِنْکُمْ فِی دَارِ الدُّنْیَا مَعْرُوفاً ، فَخُذُوا بِیَدِهِ ، فَأَدْخِلُوهُ(6) الْجَنَّةَ» .

قَالَ : «فَیَقُولُ رَجُلٌ مِنْهُمْ : یَا رَبِّ ، إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا تَنَافَسُوا فِی دُنْیَاهُمْ ، فَنَکَحُوا 2 / 191

النِّسَاءَ ، وَلَبِسُوا الثِّیَابَ اللَّیِّنَةَ ، وَأَکَلُوا الطَّعَامَ ، وَسَکَنُوا الدُّورَ ، وَرَکِبُوا الْمَشْهُورَ مِنَ الدَّوَابِّ ؛ فَأَعْطِنِی مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُمْ ، فَیَقُولُ(7) تَبَارَکَ وَتَعَالی : لَکَ وَلِکُلِّ عَبْدٍ مِنْکُمْ مِثْلُ مَا أَعْطَیْتُ أَهْلَ الدُّنْیَا مُنْذُ کَانَتِ(8) الدُّنْیَا إِلی أَنِ انْقَضَتِ الدُّنْیَا سَبْعُونَ ضِعْفاً» .(9)

10 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ وَإِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ جَمِیعاً یَرْفَعَانِهِ: إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا کَانَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ مُوءْمِنٌ إِلاَّ فَقِیراً ، وَلاَ کَافِرٌ إِلاَّ غَنِیّاً حَتّی جَاءَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام ، فَقَالَ : «رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»(10) فَصَیَّرَ اللّهُ فِی هوءُلاَءِ أَمْوَالاً وَحَاجَةً ، وَفِی هوءُلاَءِ أَمْوَالاً وَحَاجَةً» .(11)

11 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «جَاءَ رَجُلٌ مُوسِرٌ إِلی رَسُولِ اللّهِ(12) صلی الله علیه و آله نَقِیُّ الثَّوْبِ ، فَجَلَسَ

ص: 102


1- فی « ه » : - «یوم القیامة» .
2- فی «بر» والوافی : - «وجلالی» .
3- فی مرآة العقول : «ولترون ، بسکون الواو وتخفیف النون ، أو بضمّ الواو وتشدید النون المؤکّد» .
4- فی مرآة العقول : «ما أصنع ، «ما» موصولة أو استفهامیّة» .
5- فی «ب ، ج ، د ، ض ، ه ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی والبحار ، ج7 : - «أحدا» .
6- فی «ب ، بس» : «وأدخلوه» .
7- فی الوافی : + «اللّه» .
8- فی «ج» : «کان» .
9- الوافی ، ج5 ، ص791 ، ح3049 ؛ البحار ، ج7 ، ص200 ، ح77 ؛ وج72 ، ص11 ، ح11 .
10- الممتحنة (60) : 5 . وهذا من تتمّة قول إبراهیم علیه السلام فی سورة الممتحنة ، ومعناه : لاتعذّبنا بأیدیهم ولا ببلاء من عندک فیقولوا : لو کان هؤلاء علی الحقّ لما أصابهم هذا البلاء . والمعنی المستفاد من الخبر قریب من هذا ؛ لأنّ الفقر أیضا بلاء یصیر سببا لافتتان الکفّار ، إمّا بأن یقولوا : لو کان هؤلاء علی الحقّ لما ابتلوا بعموم الفقر فیهم ، أو بأن یفرّوا من الإسلام خوفا من الفقر . راجع : مرآة العقول ، ج 9 ، ص 362 .
11- الوافی ، ج5 ، ص786 ، ح3040 ؛ البحار ، ج72 ، ص12 ، ح12 .
12- فی «ج» : «النبیّ» .

9- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

به راستى خدا عز و جل روز قيامت به فقرا و مسلمانان توجّه نمايد به مانند يك عذرخواه و مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند، من براى خوار داشتن شما در دنيا ندارتان نكردم و هر آينه امروز خواهيد ديد كه با شما چه مى كنم، هر كه در دار دنيا احسانى به شما كرده است، دست او را بگيريد و او را به بهشت بريد، فرمود كه:

يكى از آنها گويد: پروردگارا! دنيا داران بر خود رقابتها و خوشيها كردند، و زنان را نكاح كردند و جامه هاى نرم پوشيدند و خوراك ها خوردند و به كاخها نشستند و مركبهاى مشهور را سوار شدند، به من هم بده مانند آنچه به آنها دادى، خدا تبارك و تعالى مى فرمايد:

براى تو و هر يك از شما بنده ها است، مانند هر آنچه به همه اهل دنيا دادم از روزى كه دنيا بوده تا روزى كه به پايان رسيده هفتاد برابر.

10- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

هيچ آدمى زاده مؤمنى نبود جز اينكه فقير بود و هيچ آدمى زاده كافر نبود جز اينكه توانگر بود تا ابراهيم (علیه السّلام) آمد و عرض كرد (در سوره ممتحنه است): «پروردگار ما ما را وسيله آزمايش آن كسانى كه كافرند مساز» پس خدا در اينان اموال و حاجت مقرر داشت و در آنان هم اموال و حاجت مقرر داشت.

11- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

مرد توانگرى نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد كه جامه پاكيزه اى داشت و خدمت رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نشست، و مرد ندارى آمد كه جامه

ص: 103

إِلی(1) رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجَاءَ رَجُلٌ مُعْسِرٌ دَرِنُ(2) الثَّوْبِ ، فَجَلَسَ إِلی(3) جَنْبِ(4) الْمُوسِرِ ، فَقَبَضَ الْمُوسِرُ ثِیَابَهُ(5) مِنْ تَحْتِ فَخِذَیْهِ(6) ، فَقَالَ لَهُ(7) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَ خِفْتَ أَنْ یَمَسَّکَ(8) مِنْ فَقْرِهِ شَیْءٌ ؟ قَالَ : لاَ ، قَالَ(9) : فَخِفْتَ(10) أَنْ یُصِیبَهُ مِنْ غِنَاکَ شَیْءٌ ؟ قَالَ : لاَ ، قَالَ : فَخِفْتَ أَنْ یُوَسِّخَ(11) ثِیَابَکَ ؟ قَالَ : لاَ ، قَالَ : فَمَا حَمَلَکَ عَلی مَا صَنَعْتَ ؟

فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، إِنَّ لِی قَرِیناً(12) یُزَیِّنُ لِی کُلَّ قَبِیحٍ ، وَیُقَبِّحُ لِی کُلَّ حَسَنٍ ، وَقَدْ(13) جَعَلْتُ لَهُ نِصْفَ مَالِی .

فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِلْمُعْسِرِ : أَ تَقْبَلُ ؟ قَالَ : لاَ .

فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ : وَلِمَ(14) ؟ قَالَ : أَخَافُ أَنْ یَدْخُلَنِی(15) مَا دَخَلَکَ» .(16)

12. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(17) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «فِی مُنَاجَاةِ مُوسی علیه السلام : یَا مُوسی ، إِذَا رَأَیْتَ الْفَقْرَ مُقْبِلاً ، فَقُلْ : مَرْحَباً بِشِعَارِ(18) الصَّالِحِینَ ، وَإِذَا رَأَیْتَ الْغِنی مُقْبِلاً ، فَقُلْ : ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ» .(19)

13 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ(20) صلی الله علیه و آله : طُوبی لِلْمَسَاکِینِ(21) بِالصَّبْرِ ، وَ(22) هُمُ الَّذِینَ یَرَوْنَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ» .(23)

14 . وَ بِإِسْنَادِهِ(24) ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ(25) صلی الله علیه و آله : یَا مَعْشَرَ(26) الْمَسَاکِینِ(27) ، طِیبُوا نَفْساً(28) ، وَأَعْطُوا اللّهَ الرِّضَا مِنْ قُلُوبِکُمْ ؛ یُثِبْکُمُ اللّهُ _

ص: 104


1- قال الشیخ البهائی فی أربعینه ، ص 364 ، ذیل ح 29 : «إلی ، إمّا بمعنی مع ، کما قال بعض المفسّرین فی قوله تعالی : «مَنْ أَنصَارِیآ إِلَی اللَّهِ» [آل عمران (3) : 52 ؛ الصفّ (61) : 14] ، أو بمعنی «عند» ، کما فی قول الشاعر : أشهی إلیّ من الرحیق السلسل . ویجوز أن یضمّن «جلس» معنی توجّه ونحوه» .
2- فی « ه » : «دنس» . و«الدَّرَن» : الوسخ . النهایة ، ج2 ، ص115 (درن) .
3- فی «ه ، بف» : + «جنب رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم» .
4- فی « ه » : «بجنب» .
5- فی « ه » : + «إلیه» .
6- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 363 : «قال الشیخ المتقدّم _ أی الشیخ البهائی _ رحمه اللّه : ضمیر «فخذیه» یعود إلی الموسر ، أی جمع الموسر ثیابه وضمّها تحت فخذی نفسه ؛ لئلاّ تلاصق ثیاب المعسر . ویحتمل عوده إلی المعسر. و«من» علی الأوّل إمّا بمعنی «فی» ، أو زائدة علی القول بجواز زیادتها فی الإثبات ؛ وعلی الثانی لابتداء الغایة . والعود إلی الموسر أولی ، کما یرشد إلیه قوله علیه السلام : «فخفت أن یوسّخ ثیابک» ؛ لأنّ قوله علیه السلام : فخفت أن یوسّخ ثیابک ، الغرض منه مجرّد التقریع للموسر ، کما هو الغرض من التقریعین السابقین ؛ أعنی قوله : خفت أن یمسّک من فقره شیء ؛ خفت أن یصیبه من غناک شیء ، وهذه التقریعات الثلاث منخرطة فی سلک واحد . ولو کان ثیاب الموسر تحت فخذی المعسر لأمکن أن یکون قبضها من تحت فخذیه خوفا من أن یوسّخها . أقول : ما ذکره قدّس سرّه وإن کان التقریع فیه أظهر وبالأوّلین أنسب ، لکن لایصیر هذا مجوّزا لارتکاب بعض التکلّفات ؛ إذ یمکن أن یکون التقریع لأنّ سرایة الوسخ فی الملاصقة فی المدّة القلیلة نادرة ، أو لأنّ هذه مفسدة قلیلة لایحسن لأجلها ارتکاب إیذاء المؤمن» . وراجع أیضا : الأربعون حدیثا للشیخ البهائی ، ص 364 ، ذیل ح 29 .
7- فی البحار ، ج22 : - «له» .
8- فی « ه » : «أن یصیبک» .
9- فی «بر» : «فقال» .
10- فی «ب» : «أفخفت» .
11- فی «بر ، بف» والوافی : «أن توسّخ» .
12- فی الوافی : «إنّ لی قرینا ، أی شیطانا یغوینی ویجعل القبیح حسنا فی نظری ، والحسن قبیحا ، وهذا الصادر منّی من جملة إغوائه» . وقال العلاّمة المجلسی فی المرآة بعد نقل ما فی الوافی : «ویمکن أیضا أن یراد بالقرین النفس الأمّارة التی طغت وبغت بالمال» .
13- فی مرآة العقول : - «قد» .
14- فی البحار ، ج72 : «لِمَ» بدون الواو.
15- فی «ب» : + «مثل» .
16- الوافی ، ج5 ، ص792 ، ح3052 ؛ البحار ، ج22 ، ص130 ، ح108 ؛ وج72 ، ص13 ، ح13 .
17- فی « ه » : «القاشانی» .
18- أی علامة الصالحین . وشعار القوم فی الحرب : علامتهم لیعرف بعضُهم بعضا فی ظلمة اللیل . مجمع البحرین ، ج3 ، ص347 (شعر) .
19- تفسیر القمّی ، ج1 ، ص200 ، عن أبیه ، عن القاسم بن محمّد ، مع زیادة فی آخره ؛ وفیه ، ص242 ، ضمن الحدیث الطویل ، عن أبیه ، عن القاسم بن محمّد ؛ الأمالی للصدوق ، ص666 ، المجلس 95 ، ضمن الحدیث الطویل 2 ، بسنده عن القاسم بن محمّد الأصبهانی . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن الحدیث 14823 ، بسند آخر ، عن علیّ بن عیسی رفعه ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام . تحف العقول ، ص493 ، ضمن مناجاة اللّه عزّ وجلّ لموسی بن عمران علیه السلام ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص793 ، ح3053 ؛ البحار ، ج72 ، ص15 ، ح14 .
20- فی «ض ، ه» : «رسول اللّه» .
21- فی «ب» : «للمسکین» . وفی مرآة العقول : «لا یبعد أن یقرأ : المسّاکین ، بالتشدید للمبالغة ، أی المتمسّکین کثیرا بالصبر» .
22- فی « ه » : - «و» .
23- الجعفریّات ، ص165 ؛ المقنعة ، ص374 ، بسندهما عن أبیعبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی أوّله الوافی ، ج5 ، ص793 ، ح3054 ؛ البحار ، ج72 ، ص15 ، ح15 .
24- المراد من «بإسناده» هو السند المتقدّم فی الحدیث السابق .
25- فی «ز» وحاشیة «د ، ص» : «رسول اللّه» .
26- فی «د» : «معاشر» .
27- فی « ه » : «المسلمین» .
28- فی حاشیة «ص» : «أنفسا» .

چركينى داشت و پهلوى آن توانگر نشست، و آن توانگر جامه خود را از زير زانوهاى او جمع كرد، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به او فرمود: ترسيدى از فقر او چيزى به تو بچسبد؟ گفت: نه، فرمود: ترسيدى از دارائى تو چيزى به او بچسبد؟ گفت: نه، فرمود: ترسيدى جامه تو چركين شود؟ گفت: نه، فرمود: پس چه تو را واداشت كه اين كار را كردى؟ در پاسخ گفت: يا رسول اللَّه! به راستى مرا همنشينى است كه هر زشتى را براى من آرايش مى دهد و هر زيبائى را براى من زشت مى نمايد، من نيمى از هر چه دارم به او دادم، پس رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به آن مردِ ندار فرمود: آيا مى پذيرى؟ گفت: نه، آن مرد گفت: براى چه؟ در پاسخ گفت: مى ترسم در دل من در آيد آنچه در دل تو در آمده است.

12- فرمود (علیه السّلام): در مناجات موسى است كه:

اى موسى! هر گاه ديدى فقر روى آورده بگو: مرحبا به شعار صالحان، و هر گاه ديدى توانگرى آورده، بگو: گناهى است كه كيفر آن شتافته است.

13- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است:

خوشا بر مستمندان از شكيبائى و هم آنهايند كه ملكوت آسمان ها و زمين را معاينه كنند.

14- پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

اى توده مستمندان! پاكدل باشيد و به جان از خدا رضايت

ص: 105

عَزَّ وَجَلَّ _ عَلی فَقْرِکُمْ ، فَإِنْ(1) لَمْ تَفْعَلُوا فَلاَ ثَوَابَ(2) لَکُمْ» .(3)

15. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ(4) ، عَنْ عِیسَی الْفَرَّاءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ، أَمَرَ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ مُنَادِیاً یُنَادِی بَیْنَ یَدَیْهِ : أَیْنَ الْفُقَرَاءُ ؟ فَیَقُومُ عُنُقٌ(5) مِنَ النَّاسِ کَثِیرٌ ، فَیَقُولُ : عِبَادِی ،فَیَقُولُونَ : لَبَّیْکَ رَبَّنَا ، فَیَقُولُ : إِنِّی لَمْ أُفْقِرْکُمْ(6) لِهَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ ، وَلکِنِّی(7) إِنَّمَا اخْتَرْتُکُمْ لِمِثْلِ هذَا الْیَوْمِ ، تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النَّاسِ ، فَمَنْ صَنَعَ إِلَیْکُمْ مَعْرُوفاً لَمْ یَصْنَعْهُ إِلاَّ فِیَّ ، فَکَافُوهُ عَنِّی بِالْجَنَّةِ» .(8)

16 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْحَذَّاءِ ، عَنْ

مُحَمَّدِ بْنِ صَغِیرٍ ، عَنْ جَدِّهِ شُعَیْبٍ ، عَنْ مُفَضَّلٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لَوْ لاَ إِلْحَاحُ هذِهِ الشِّیعَةِ عَلَی اللّهِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ ، لَنَقَلَهُمْ مِنَ الْحَالِ الَّتِی هُمْ فِیهَا إِلی مَا هُوَ(9) أَضْیَقُ مِنْهَا(10)» .(11)

17 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ کَثِیرٍ الْخَزَّازِ(12) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی(13) : «أَ مَا تَدْخُلُ السُّوقَ ؟ أَ مَا تَرَی الْفَاکِهَةَ تُبَاعُ وَالشَّیْءَ مِمَّا تَشْتَهِیهِ ؟» فَقُلْتُ : بَلی ، فَقَالَ : «أَمَا إِنَّ لَکَ بِکُلِّ مَا(14) تَرَاهُ فَلاَ تَقْدِرُ عَلی شِرَائِهِ(15) حَسَنَةً» .(16)

18 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَفَّانَ(17) ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ : عَنْ أَبِي

ص: 106


1- فی «ص» : «وإن» .
2- فی «ب» : «فلا یثاب» .
3- ثواب الأعمال ، ص 218 ، ح2 ، عن حمزة بن محمّد العلوی ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن النوفلی ، عن السکونی ، عن أبیعبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج5 ، ص793 ، ح3055 ؛ البحار ، ج72 ، ص17 ، ح16 .
4- هکذا فی «ج ، ز ، ه ، بر ، بس ، بف ، جر» . وفی «ب ، ص ، ض» والمطبوع : «عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد بن أبینصر» . وفی البحار : «عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن أبی نصر» . هذا ، ووقوع السقط فی المطبوع وما وافقه من النسخ _ لجواز النظر من «أحمد بن محمّد» الأوّل إلی «أحمد بن محمّد» الثانی _ واضح .
5- «العنق» : الجماعة من الناس والرؤساء . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1210 (عنق) .
6- فی حاشیة «بر» : «لم أفقرتکم» . فیه ما لا یخفی بُعده .
7- فی حاشیة «بر» ومرآة العقول والبحار : «ولکن» .
8- ثواب الأعمال ، ص 218 ، ح1 ، بسند آخر عن یعقوب بن یزید ، عمّن ذکره ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج5 ، ص791 ، ح3051 ؛ البحار ، ج7 ، ص200 ، ح78 ؛ وج72 ، ص24 ، ح17 .
9- فی الوافی : «حال» بدل «ما هو» .
10- فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس» وحاشیة «بف» والبحار : - «منها» .
11- الوافی ، ج5 ، ص785 ، ح3037 ؛ الوسائل ، ج7 ، ص59 ، ذیل ح8718 ؛ البحار ، ج72 ، ص24 ، ح18 .
12- فی «بر ، بف» : «الخرّاز» . والظاهر صحّة «الخزّاز» ؛ فقد روی محمّد بن الحسین بن کثیر الخزّاز ، عن أبیه فی الکافی ، ح 12486 . والحسین بن کثیر الخزّاز مذکور فی رجال أبیعبداللّه علیه السلام . راجع : رجال الطوسی ، ص184 ، الرقم 2234 و2235 .
13- فی «بر» : - «لی» .
14- فی «بر» : «بما» بدل «بکلّ ما» .
15- فی «ب ، د ، ض ، بر ، بس ، بف» والبحار : «شراه» . وفی ثواب الأعمال : + «وتصبر علیه» .
16- ثواب الأعمال ، ص 214 ، ح1 ، بسنده عن محمّد بن أحمد بن یحیی بن عمران الأشعری ، یرفعه إلی أبیعبداللّه علیه السلام الوافی ، ج5 ، ص793 ، ح3056 ؛ البحار ، ج72 ، ص25 ، ح19 .
17- فی «ب ، ز ، بر ، بس» وحاشیة «ج ، ض» : «عثمان» .

دهيد تا خدا بر فقرتان جزا دهد و گر نه پاداشى نداريد.

15- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

هر گاه روز رستاخيز شود، خدا تبارك و تعالى فرمايد تا يك جارچى برابر او جار كشد: فقيرها كجايند؟ گروه بسيارى از مردم بپاخيزند، پس خدا مى فرمايد: اى بندگانم! گويند: لبيك اى پروردگارِ ما، پس خدا مى فرمايد: من شما را فقير نكردم براى آنكه شما را نزد خود خوار شمردم ولى شما را برگزيدم براى چنين روزى، شما به چهره مردم محشر خوب نگاه كنيد و روى همه را بازرسى كنيد، هر كه به شما احسانى كرده كه آن را جز براى رضاى من نكرده است، به او از طرف من بهشت عوض بدهيد.

16- از مفضل كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

اگر اصرار شيعه نبود به درگاه خدا براى طلب روزى، از همين حالى هم كه دارند خدا آنها را به حالى بر مى گردانيد كه تنگ دست تر باشند.

17- از محمد بن حسين بن كثير خزّار كه امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:

آيا نمى روى به بازار؟ آيا نمى بينى ميوه مى فروشند و چيزهائى را كه دلت مى خواهد؟ گفتم: چرا، پس فرمود: هلا به راستى در برابر هر چه ببينى و نتوانى آن را خريدارى كنى، برا تو در نزد خدا حسنه اى است.

18- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

راستى كه خدا جلّ ثناؤه محققاً عذر خواهى كند از بنده مؤمن

ص: 107

عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ جَلَّ ثَنَاوءُهُ _ لَیَعْتَذِرُ إِلی(1) عَبْدِهِ الْمُوءْمِنِ الْمُحْوِجِ(2) فِی الدُّنْیَا ، کَمَا یَعْتَذِرُ الاْءَخُ إِلی أَخِیهِ(3) ، فَیَقُولُ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی(4) ، مَا أَحْوَجْتُکَ فِی الدُّنْیَا مِنْ هَوَانٍ کَانَ بِکَ عَلَیَّ ، فَارْفَعْ هذَا السَّجْفَ(5) ، فَانْظُرْ إِلی(6) مَا عَوَّضْتُکَ مِنَ الدُّنْیَا» قَالَ : «فَیَرْفَعُ(7) ، فَیَقُولُ : مَا ضَرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی مَعَ مَا(8) عَوَّضْتَنِی» .(9)

19. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ، قَامَ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ حَتّی یَأْتُوا بَابَ الْجَنَّةِ ، فَیَضْرِبُوا(10) بَابَ الْجَنَّةِ(11) ، فَیُقَالُ لَهُمْ(12) : مَنْ(13) أَنْتُمْ ؟ فَیَقُولُونَ : نَحْنُ الْفُقَرَاءُ ،فَیُقَالُ لَهُمْ : أَقَبْلَ الْحِسَابِ ؟ فَیَقُولُونَ(14) : مَا أَعْطَیْتُمُونَا شَیْئاً(15) تُحَاسِبُونَّا عَلَیْهِ ، فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : صَدَقُوا ، ادْخُلُوا(16) الْجَنَّةَ» .(17)

20. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُبَارَکٍ غُلاَمِ شُعَیْبٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسی(18) علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : إِنِّی لَمْ أُغْنِ الْغَنِیَّ لِکَرَامَةٍ بِهِ عَلَیَّ ، وَلَمْ أُفْقِرِ الْفَقِیرَ لِهَوَانٍ بِهِ عَلَیَّ ، وَهُوَ مِمَّا ابْتَلَیْتُ بِهِ الاْءَغْنِیَاءَ بِالْفُقَرَاءِ ، وَلَوْ لاَ الْفُقَرَاءُ لَمْ یَسْتَوْجِبِ الاْءَغْنِیَاءُ الْجَنَّةَ» .(19)

21. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَالْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالاَ :

ص: 108


1- فی «ب» : «علی» .
2- فی «ه» : «المَحُوج» اسم المفعول من المجرّد . وفی مرآة العقول : «المحوج ، یحتمل کسر الواو وفتحها» . وحاج الرجل یحوج : إذا احتاج . وأحوج ، من الحاجة ، فهو مُحْوِج . وجمعه : محاویج . المصباح المنیر ، ص155 (حوج) .
3- فی «بر» : «لأخیه» .
4- فی «ج ، ص ، بف» والوافی : - «وجلالی» .
5- «السجف» : السِّتْر . النهایة ، ج2 ، ص343 (سجف) .
6- فی « ه » : - «إلی» .
7- فی « ه » : «فیرقع» .
8- فی « ه » : «عمّا» .
9- المؤمن ، ص24 ، ح35 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص791 ، ح3050 ؛ البحار ، ج72 ، ص25 ، ح20 .
10- فی « ه » : «فیضربون» .
11- فی « ه » : «الباب» بدل «باب الجنّة» .
12- فی «ج ، د ، بف» والوافی : - «لهم» .
13- فی «ض» : «ما» .
14- فی «ف» : «فیقال» .
15- فی «ف» : + «حتّی» .
16- فی مرآة العقول : «المخاطب فی «صدقوا» الملائکة ، وفی «ادخلوا» الفقراء ، إذا قرئ علی بناء المجرّد کما هو الظاهر ... ویمکن أن یقرأ علی بناء الإفعال ، فالمخاطب الملائکة أیضا» .
17- ثواب الأعمال ، ص 218 ، ح1 ، بسنده عن یعقوب بن یزید ، عمّن ذکره ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج5 ، ص793 ، ح3057 ؛ البحار ، ج72 ، ص25 ، ح21 .
18- فی «ض ، ه» : - «موسی» .
19- الوافی ، ج5 ، ص794 ، ح3059 ؛ البحار ، ج72 ، ص26 ، ح22 .

و حاجتمند خود در دنيا چنانچه برادرى از برادر خود عذر خواهى كند، خداوند مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند، من تو را در دنيا ندار و نيازمند نكردم از راه اينكه تو نزد من خوار و بى مقدار بودى، اين پرده برگير و بنگر كه از دنيا چه عوضى به تو داده ام، فرمود: آن پرده را بالا مى زند و مى گويد: آنچه را از من دريغ داشتى با اين عوضى كه به من دادى، زيانى براى من نداشته.

19- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

چون رستاخيز شود، گردونه از مردم برخيزند و تا در بهشت بيايند و درِ بهشت را بزنند، به آنها گفته شود: چه كسانيد؟ در پاسخ گويند:

ما درويشان و ندارها هستيم، به آنها گفته شود: آيا مى خواهيد حساب نرسيده به بهشت در آئيد؟ در پاسخ گويند: به ما چيزى نداديد كه از ما حساب بكشيد، پس خدا عز و جل مى فرمايد:

راست مى گويند، به بهشت در آئيد.

20- از مبارك غلام شعيب، كه شنيدم امام كاظم (علیه السّلام) مى فرمود: راستى كه خدا عز و جل مى فرمايد: راستى كه من به توانگر تواناى مالى ندادم كه نزد من ارجمند و گرامى است و فقير را بى چيز نكردم براى آنكه نزد من خوار و بى مقدار است و اين خود براى آزمايش توانگر است به وجود بى نوايان و اگر بى نوايان نباشند، توانگران مستحقّ بهشت نگردند.

21- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:

توانگرانِ شيعه ما، امين ما هستند بر محتاجان آنها، ما را در باره

ص: 109

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَیَاسِیرُ(1) شِیعَتِنَا أُمَنَاوءُنَا عَلی مَحَاوِیجِهِمْ(2) ، فَاحْفَظُونَا فِیهِمْ ؛ یَحْفَظْکُمُ اللّهُ» .(3)

22 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : الْفَقْرُ أَزْیَنُ لِلْمُوءْمِنِ(4) مِنَ الْعِذَارِ(5) عَلی خَدِّ الْفَرَسِ» .(6)

23 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ غَالِبٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ ، قَالَ : سَأَلْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً »قَالَ : «عَنی بِذلِکَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أَنْ یَکُونُوا عَلی دِینٍ وَاحِدٍ کُفَّاراً کُلَّهُمْ « لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ »(7) وَلَوْ فَعَلَ اللّهُ(8) ذلِکَ بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَحَزِنَ الْمُوءْمِنُونَ ، وَغَمَّهُمْ ذلِکَ ، وَلَمْ یُنَاکِحُوهُمْ وَلَمْ یُوَارِثُوهُمْ» .(9)

بَابٌ(10)

1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی بَکْرٌ الاْءَرْقَطُ ، عَنْ أَبِي

ص: 110


1- «المَیْسرة» مثلّثة السین : الغِنی . وأیسر یسارا : صار ذا غنی ، فهو مُوسِر ، وجمعه : میاسیر . القاموس المحیط ، ج1 ، ص691 (یسر) .
2- حاج الرجل یحوج : إذا احتاج . وأحوج ، من الحاجة ، فهو مُحْوِج ، وجمعه : محاویج . المصباح المنیر ، ص155 (حوج) .
3- الوافی ، ج5 ، ص794 ، ح3060 ؛ البحار ، ج72 ، ص27 ، ح23 .
4- فی حاشیة «ض ، بر» : «للمؤمنین» .
5- العِذاران من الفرس : کالعارضین من وجه الإنسان . ثمّ سمّی السَّیر الذی یکون علیه من اللِّجام عِذارا باسم موضعه . النهایة ، ج3 ، ص198 (عذر) .
6- الوافی ، ج5 ، ص794 ، ح3058 ؛ البحار ، ج72 ، ص28 ، ح24 .
7- الزخرف (43) : 33 . وفی العلل : + «وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ» وفی الوافی : «معنی الآیة : لولا کراهة أن یجتمع الناس علی الکفر لجعلنا للکفّار سقوفا من فضّة ... إلی آخرها . ومعنی الحدیث : أنّها نزلت فی هذه الاُمّة خاصّة ، یعنی لولاکراهة أن تجتمع هذه الاُمّة یعنی عامّتهم وجمهورهم علی الکفر ، فیلحقوا بسائر الکفّار ویکونوا جمیعا اُمّة واحدة ، ولایبقی إلاّ قلیل ممّن محض الإیمان محضا . فعبّر بالناس عن الأکثرین لقلّة المؤمنین ، فکأنّهم لیسوا منهم» .
8- فی شرح المازندرانی والعلل : - «اللّه» .
9- علل الشرائع ، ص589 ، ح33 ، بسنده عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج5 ، ص 786 ، ح3041 ؛ البحار ، ج72 ، ص28 ، ح25 .
10- فی «ص» : «باب آخر منه» . وفی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 374 : «إنّما جعله بابا آخر ولم یعنونه لأنّ أخباره مناسبة للباب الأوّل ، لکن بینهما فرق ؛ فإنّ الباب الأوّل کان معقودا لفضل الفقر ، والخبران المذکوران فی هذا الباب یظهر منهما الفرق بین الفقر الممدوح والمذموم . وقیل : لأنّ أخبار الباب السابق کانت تدلّ علی مدح الفقراء منطوقا ، وهذان یدلاّن علیه مفهوما . وکأنّ ما ذکرنا أظهر» .

آنها منظور داريد تا خدا شما را منظور بدارد.

22- از امام صادق (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:

فقر براى مؤمن خوش نماتر است از خطّ بر گونه اسب.

23- از سعيد بن مسيّب، گويد: از على بن الحسين (علیه السّلام) پرسيدم از تفسير قول خدا عز و جل (33 سوره زخرف): «و اگر نبودند مردم يك امّت» فرمود: مقصود اين آيه: أُمّت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است كه اگر همه بر كيشِ كفر بودند «هر آينه مقرّر مى داشتيم براى آن كسانى كه به رحمان كافرند خانه هائى كه سقفش از نقره باشد» و اگر خدا با امت (يعنى كفّار آنها و منافقان آنها) چنين معامله اى مى كرد، مؤمنان محزون مى شدند و اين غم، آنها را فرا مى گرفت و ديگران با آنها زناشوئى نمى كردند و با آنها هم ارث نمى شدند (و اين مايه قطع نسل و فناى مؤمنان مى شد.)

باب

1- راوى گويد: مردى خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيد و عرض كرد: اصلحك اللَّه، راستى كه من مردى هستم و تنها رو به

ص: 111

عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، أَوْ(1) عَنْ شُعَیْبٍ(2) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهِ وَاحِدٌ ، فَقَالَ لَهُ(3) : أَصْلَحَکَ اللّهُ ، إِنِّی رَجُلٌ مُنْقَطِعٌ إِلَیْکُمْ بِمَوَدَّتِی ، وَقَدْ أَصَابَتْنِی(4) حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ ، وَقَدْ تَقَرَّبْتُ بِذلِکَ إِلی أَهْلِ بَیْتِی وَقَوْمِی ، فَلَمْ یَزِدْنِی بِذلِکَ(5) مِنْهُمْ إِلاَّ بُعْداً .

قَالَ : «فَمَا آتَاکَ اللّهُ خَیْرٌ مِمَّا أَخَذَ مِنْکَ» .

قَالَ(6) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، ادْعُ(7) اللّهَ لِی(8) أَنْ یُغْنِیَنِی عَنْ خَلْقِهِ .

قَالَ : «إِنَّ اللّهَ قَسَّمَ رِزْقَ مَنْ شَاءَ عَلی یَدَیْ(9) مَنْ شَاءَ(10) ، وَلکِنْ سَلِ(11) اللّهَ أَنْ یُغْنِیَکَ(12) عَنِ الْحَاجَةِ الَّتِی تَضْطَرُّکَ إِلی لِئَامِ خَلْقِهِ» .(13)

2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْفَقْرُ الْمَوْتُ الاْءَحْمَرُ(14)» . فَقُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : الْفَقْرُ مِنَ الدِّینَارِ وَالدِّرْهَمِ ؟ فَقَالَ : «لاَ ، وَلکِنْ مِنَ الدِّینِ» .(15)

بَابُ أَنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَیْنِ یَنْفُثُ فِیهِمَا الْمَلَکُ وَالشَّیْطَانُ (16)

1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ (17)، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَمَّادٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ قَلْبٍ إِلاَّ وَلَهُ أُذُنَانِ، عَلی إِحْدَاهُمَا (18)مَلَکٌ مُرْشِدٌ،

وَعَلَی الاْءُخْری (19)شَیْطَانٌ مُفْتِنٌ (20)، هذَا یَأْمُرُهُ ، وَهذَا

ص: 112


1- الظاهر من السند عطف «شعیب ، عن أبیعبداللّه علیه السلام » علی «أبیعبداللّه علیه السلام » ، ومفاده التردید فی روایة بکر الأرقط عن أبی عبداللّه علیه السلام هل کانت مباشرة أو بتوسّط شعیب . هذا ، وفی الوسائل : «بکر الأرقط أو شعیب» .
2- فی «د ، ز ، ف ، بر» : «شبیب» . وفی « ه » : «مسیّب» .
3- هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار . وفی المطبوع : - «له» .
4- فی « ه » : «أصابنی» .
5- فی «ض» : «ذلک» .
6- فی «ب ، ه» : «قلت» . وفی «ض ، ف» : + «قلت» .
7- فی حاشیة «ف» : «اسأل» .
8- فی «ب ، ج ، د ، بف» والوافی والوسائل والبحار : - «لی» .
9- فی « ه » : «ید» . وفی الوسائل : - «یدی» .
10- فی الوسائل : «یشاء» .
11- فی «ج ، ز» وحاشیة «ض ، بر» والبحار : «اسأل» .
12- فی «بر» : + «به» .
13- الوافی ، ج5 ، ص747 ، ح2969 ؛ الوسائل ، ج7 ، ص138 ، ح8943 ، من قوله : «قال : جعلت فداک ، اُدع اللّه» ؛ البحار ، ج72 ، ص4 ، ح2 .
14- قد یستعار الموت للأحوال الشاقّة کالفقر والذُّلّ وغیر ذلک . والموت الأحمر : القتل ؛ لما فیه من حمرة الدم ، أو لشدّته . یقال : موت أحمر ، أی شدید . النهایة ، ج4 ، ص369 (موت) ؛ و ج1 ، ص438 (حمر) .
15- معانی الأخبار ، ص259 ، ح1 ، بسند آخر . تحف العقول ، ص6 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، ضمن وصیّته لعلیّ علیه السلام ، مع اختلاف یسیر . راجع : المحاسن ، ص601 ، کتاب المنافع ، ح16 ؛ ونهج البلاغة ، ص500 ، الحکمة 163 ؛ والاختصاص ، ص226 ؛ والأمالی للمفید ، ص188 ، المجلس 23 ، ح15 ؛ والأمالی للطوسی ، ص229 ، المجلس 8 ، ح54 ، وفی کلّها : «الفقر الموت الأکبر» الوافی ، ج5 ، ص747 ، ح2968 ؛ البحار ، ج72 ، ص5 ، ح3 .
16- فی « ه » : - «باب _ إلی _ الشیطان» .
17- فی البحار ، ج70 : - «عن أبیه» . وهو سهو واضح .
18- فی «ض ، ه» والبحار ، ج63 : «أحدهما» .
19- فی «ه» : «الآخر» .
20- فی «د ، ف ، بر» : «مفتر» . وقوله : «مفتن» یجوز فیه علی بناء الإفعال والتفعیل کما فی مرآة العقول ، ج9 ، ص387 .

سوى شما دارم به واسطه دوستى و ارادت به شما و اكنون به سختى حاجتمند شده ام و من به وسيله ارادت به شما خود را به خاندان و تبارم نزديك كردم تا بدين وسيله به من كمك كنند، ولى اين خود بيشتر مايه دورى آنها از من گرديد، فرمود: آنچه خدا به تو داده است (يعنى ولايت اهل بيت (علیه السّلام) بهتر است از آنچه كه از تو گرفته است (يعنى مال دنيا و مهرورزى خاندان و عشيره)، گفت: قربانت، دعا كنيد برايم كه خدايم از خلقِ خود بى نياز كند، فرمود: خدا روزى هر كس را به دست هر كس قسمت كرده است كه خواسته و صلاح دانسته ولى تو از خدا بخواه كه تو را از احتياجى كه به در خانه مردمان پست بى چاره ات كند بر كنار و بى نياز سازد.

2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:

فقر، همان مرگِ خونين است، (راوى) گويد: من به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: نداشتن و فقر از پول طلا و نقره را (مى فرمائيد)؟ در پاسخ فرمود: نه، ولى نداشتن و فقرِ دين است.

باب در اينكه دل دو گوش دارد كه فرشته و شيطان در آنها مى دمند

1- از امام صادق (علیه السّلام):

هيچ دلى نيست جز اينكه دو گوش دارد، بر يكى فرشته اى رهبر است و بر ديگرى شيطانى فتنه گر، اينش فرمان دهد و آنش باز

ص: 113

یَزْجُرُهُ ، الشَّیْطَانُ یَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِی ، وَالْمَلَکُ یَزْجُرُهُ عَنْهَا ، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ »(1)» .(2)

2 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ سَعْدَانَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَیْنِ(3) ، فَإِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْبٍ ، قَالَ لَهُ رُوحُ الاْءِیمَانِ : لاَ تَفْعَلْ ، وَقَالَ لَهُ الشَّیْطَانُ : افْعَلْ ، وَإِذَا(4) کَانَ عَلی بَطْنِهَا(5) نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الاْءِیمَانِ» .(6)

3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ

سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَلِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِی جَوْفِهِ : أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ(7) ، وَأُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْمَلَکُ ، فَیُوءَیِّدُ اللّهُ الْمُوءْمِنَ بِالْمَلَکِ ، فَذلِکَ(8) قَوْلُهُ : « وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ »(9)» .(10)

بَابُ الرُّوحِ الَّذِی أُیِّدَ بِهِ الْمُوءْمِنُ (11)

1. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی جَمِیعاً ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ (12) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ

ص: 114


1- قآ (50) : 17 _ 18 . وفی الوافی : «المستفاد من هذا الحدیث أنّ صاحب الشمال شیطان ، والمشهور أنّهما جمیعا ملکان ، کما یأتی فی باب الهمّ بالسیّئة أو الحسنة ؛ إلاّ أن یقال : إنّ المرشد والمفتّن غیر الکاتبین الرقیبین» . وقال العلاّمة الطباطبائی : «إنّ غایة ما تدلّ علیه أنّ مع الإنسان من یراقبه ویحفظ علیه أقواله ، وإنّ هذا الرقیب قاعد عن یمین الإنسان وشماله ، فهو أکثر من واحد ؛ وأمّا أنّه من هو وهل هو ملک أو شیطان فلا دلالة فیها علی ذلک ، ولذا صحّ أن ینطبق علی ما فی بعض الأخبار من أنّه شیطان وملک کما فی هذا الخبر ، وعلی ما فی آخر أنّهما ملکان کاتبان للحسنات والسیّئات» .
2- تفسیر القمّی ، ج1 ، ص31 ، بسند آخر ؛ وج2 ، ص450 ، مرسلاً مع زیادة فی آخره ، وفیهما إلی قوله : «هذا یأمره وهذا یزجره» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص1014 ، ح3503 ؛ البحار ، ج63 ، ص205 ، ح34 ؛ وج70 ، ص33 ، ح1 .
3- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 388 : «للنفس طریق إلی الخیر وطریق إلی الشرّ ، وللخیر مشقّة حاضرة زائلة ولذّة غائبة دائمة ، وللشرّ لذّة حاضرة فانیة ومشقّة غائبة باقیة ، والنفس یطلب اللذّة ویهرب عن المشقّة ، فهو دائما متردّد بین الخیر والشرّ ، فروح الإیمان یأمره بالخیر وینهاه عن الشرّ ، والشیطان بالعکس» .
4- فی « ه » : «فإذا» .
5- فی الوافی : «المجرور فی بطنها یعود إلی المزنیِّ بها، کما وقع التصریح به فی الأخبار الآتیة» .
6- قرب الإسناد ، ص33 ، ح108 ، بسند آخر ، وتمام الروایة : «إنّ للقلب اُذنین : روح الإیمان یسارّه بالخیر ، والشیطان یسارّه بالشرّ ، فأیّهما ظهر علی صاحبه غلبه» الوافی ، ج5 ، ص1014 ، ح3502 ؛ البحار ، ج63 ، ص206 ، ح35 ؛ وج69 ، ص198 ، ح16 ؛ وج70 ، ص44 ، ح2 .
7- خَنَستُ الرجلَ خَنْسا : أخّرته ، أو قبضته وزویته . ویستعمل لازما أیضا فیقال : خنس هو ، ومنه : الخَنّاس فی صفة الشیطان ؛ لأنّه یخنس إذا سمع ذکر اللّه تعالی ، أی ینقبض . المصباح المنیر ، ص183 (خنس) .
8- فی البحار : «وذلک» .
9- المجادلة (58) : 22 .
10- الوافی ، ج5 ، ص1013 ، ح3501 ؛ البحار ، ج69 ، ص 199 ، ح17 ؛ وج70 ، ص47 ، ح3 .
11- فی « ه » : - «باب _ إلی _ المؤمن» .
12- تقدّم فی ذیل ح 1642 و 2127 ، الإشارة إلی وقوع التصحیف فی أسناد علیّ بن محمّد بن سعد ، عن محمّد بن سالم بن أبیسلمة ، وأنّ لفظة «سالم» قد یصحّف ب «مسلم» و«سلمة» و«مسلمة» و«سلیمان» ، والموجب لهذا الأمر هو حذف «الألف» عن لفظة «سالم» کما أشرنا إلیه سابقا . إذا تبیّن هذا ، فنقول : أکثر النسخ فی ما نحن فیه مصحّفة ؛ فإنّ فی «ج ، د ، ض ، بر ، بس ، بف» والمطبوع : «محمّد بن مسلم ، عن أبیسلمة» . وفی «ف» : «محمّد بن مسلم أبیسلمة» . وفی «جر» : «محمّد بن المسلم عن أبی سلمة» . وفی البحار : «محمّد بن مسلم بن أبیسلمة» . وأمّا ما أثبتناه فهو مأخوذ مؤلّف من نسخ أربع ؛ فإنّ فی «ب ، ه ، بس» : «محمّد بن مسلم بن أبیسلمة» . وفی «ص» : «محمّد بن سلم ، عن أبیسلمة» . والظاهر أنّ «سلم» فی «ص» هو «سالم» قد حذفت الألف منه .

دارد، شيطانش به نافرمانيها فرمان كند، و فرشته اش از آن باز دارد، و اين است تفسير گفته خدا عز و جل (17 سوره ق): «از راست و از چپ نشسته اى است (18) زبان به گفته اى نگشايد جز آنكه نزد او رقيب و عتيد».

2- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

راستى! دل دو گوش دارد، و هر گاه بنده قصد كند، روح ايمان به او گويد: مكن، و شيطان به او گويد: بكن، و هر گاه روى شكم آن (زنا ده) افتد، روح ايمان از او جدا شود.

3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

هيچ مؤمنى نيست جز اينكه براى دلش دو گوش است در درون او، يك گوش كه وسواس خنّاس در آن مى دمد، و گوشى كه در آن فرشته مى دمد، و خدا به وسيله مؤمن كمك مى دهد و اين است قول خدا (22 سوره مجادله): «و كمك كند آنان را به روحى از طرف خود».

باب در آن روحى كه مؤمن بدان تأييد مى شود

1- از ابى خديجه، گويد: نزد ابى الحسن (علیه السّلام) در آمدم و به من فرمود: راستى خدا تبارك و تعالى مؤمن را با روحى از طرف خود

ص: 115

سَعِیدِ بْنِ غَزْوَانَ ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ ، قَالَ :

دَخَلْتُ عَلی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، فَقَالَ لِی : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ أَیَّدَ الْمُوءْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ(1) ، تَحْضُرُهُ(2) فِی کُلِّ وَقْتٍ یُحْسِنُ فِیهِ وَیَتَّقِی ، وَتَغِیبُ(3) عَنْهُ فِی کُلِّ وَقْتٍ یُذْنِبُ فِیهِ وَیَعْتَدِی ، فَهِیَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ ، وَتَسِیخُ(4) فِی الثَّری(5) عِنْدَ إِسَاءَتِهِ ، فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلاَحِکُمْ أَنْفُسَکُمْ ؛ تَزْدَادُوا یَقِیناً ، وَتَرْبَحُوا نَفِیساً ثَمِیناً ؛ رَحِمَ اللّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَیْرٍ فَعَمِلَهُ ، أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ» . ثُمَّ قَالَ : «نَحْنُ نُوءَیِّدُ(6) الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلّهِ وَالْعَمَلِ لَهُ(7)» .(8)

بَابُ الذُّنُوبِ

1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی علیه السلام (9) یَقُولُ : مَا مِنْ شَیْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ(10) ؛ إِنَّ الْقَلْبَ لَیُوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ ، فَمَا تَزَالُ(11) بِهِ حَتّی تَغْلِبَ عَلَیْهِ ، فَیُصَیَّرَ(12) أَعْلاَهُ أَسْفَلَهُ» .(13)

2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ

عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِي

ص: 116


1- فی «ج ، د ، ص ، ض ، ه ، بر» والوافی : - «منه» .
2- فی «ب» : «یحضر» . وفی «ج ، د ، ز ، ص ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس ، بف» والوسائل : «یحضره» .
3- فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، ض ، ف ، بر ، بس ، بف» والوسائل : «ویغیب» .
4- فی «بف» : «ویسیخ» . وفی الوسائل : «تسیح» بدون الواو . وساخت قوائمه فی الأرض سَوخا ، وتسیخ سیخا : هو مثل الغَرَق فی الماء . وساخت بهم الأرض : خَسَفَتْ . المصباح المنیر ، ص294 (سوخ) .
5- «الثری» : التُّراب ، وکلّ طین لا یکون لازبا إذا بُلّ . ترتیب کتاب العین ، ج1 ، ص239 (ثرو) .
6- فی «ب ، ف ، بس» : «نزید» . وفی الوسائل : «نرید» .
7- قال العلاّمة الطباطبائی فی شرح الحدیث وحقیقة الروح : «قال اللّه تعالی : «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَ_هُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّ_لُمَ_تِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» الآیة [الأنعام (6) : 122 [دلّت الآیة علی ما یخصّ اللّه تعالی به الإیمان فی مقابل الکفر من الآثار ، وهو النور الذی یسری فی أفعال العبد ، فیری به الخیر ویفرّقه من الشرّ ویمیّز به النفع من الضرّ . والدَّلیل علی أنّ هذا النور لغایة الإبصار قوله تعالی : «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَ_آئ_ِفٌ مِّنَ الشَّیْطَ_نِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» [الأعراف (7): 201] وهذا النور الذی هونور الإبصار والإدراک من خواصّ الحیاة ، کما أنَّ نور الإدراک الحسّیّ والخیالیّ فی الإنسان وسائر أنواع الحیوان لایتحقّق إلاّ بعد تحقّق الحیاة ، وهذه الحیاة التی أثبتها اللّه تعالی للمؤمن حیاة خاصّة زائدة علی الحیاة العامّة التی یشترک فیها المؤمن والکافر ، فللمؤمن حیاتان وللکافر حیاة واحدة ، ومن هنا یمکن للمتدبّر أن یحدس أنّ للمؤمن روحا آخر وراء الروح الذی یشترک فیه المؤمن والکافر ؛ فإنّ خاصّة الحیاة إنّما یترشّح من الروح ، واختلاف الخواصّ یؤدّی إلی اختلاف المبادی . وهذا هو الذی یظهر من مثل قوله تعالی : «لاَ تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَآدَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا ءَابَآءَهُمْ أَوْ أَبْنَآءَهُمْ أَوْ إِخْوَ نَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَ_آئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الاْءِیمَ_نَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ»الآیة [المجادله (58): 22 [هو الذی تدلّ علیه هذه الروایة . ولیست هذه الروح من الملائکة ؛ فإنّ اللّه أینما ذکر الروح عدَّه غیر الملائکة کقوله: «یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالروُّحِ مِنْ أَمْرِهِ»الآیة [النحل (16) : 2] وقوله: «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفَّا» الآیة [النبأ (78) : 38] وقوله : «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا» الآیة [القدر (97) : 4] إلی غیر ذلک ، فهذه الروح غیر الملائکة الداعیة إلی الخیر ، کما أنّها غیر الروح المشترک بین المؤمن والکافر علی ما عرفت ، نعم یمکن أن یقال : إنّ هذه الروح لیست مغایرة للروح الإنسانی بالعدد ، بل إنّما هی مغایرة لها بحسب المرتبة ، کما وقع نظیره فی الروایة ؛ حیث عدَّ روح الحرکة مغایرة لروح الشهوة ، مع أنّ المغایرة بینهما إنّما هی بحسب المرتبة دون العدد . وقوله : «تهتزّ سرورا» ، کنایة عن تمکّنها فی الإنسان واُلفتها له واُنسها به ، وقوله : «تسیخ فی الثری» کنایة عن انفعالها وسقوطها عن الإنسان بعوده إلی ما کان علیه من الحال» .
8- الوافی ، ج5 ، ص1013 ، ح3500 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص296 ، ح20559 ؛ البحار ، ج69 ، ص194 ، ح10 .
9- فی « ه » : - «قال کان أبی علیه السلام» .
10- فی البحار : «خطیئته» . وفی الأمالی للصدوق والأمالی للطوسی : «الخطیئة» .
11- فی البحار : «فلا تزال» .
12- فی «ب ، ج ، ص ، ف ، ه» ومرآة العقول : «فیصیر» . وفی «ز ، بر ، بف» والوافی : «فتصیّر» . وهذا هو مقتضی السیاق . وفی الأمالی للصدوق والطوسی : + «أسفله أعلاه و» . وفی الوافی : «یعنی فما تزال تفعل تلک الخطیئة بالقلب وتؤثّر فیه بحلاوتها حتّی تجعل وجهه الذی إلی جانب الحقّ والآخرة إلی جانب الباطل والدنیا» .
13- الأمالی للصدوق ، ص397 ، المجلس 62 ، ح9 ؛ والأمالی للطوسی ، ص438 ، المجلس 15 ، ح36 ، بسندهما عن محمّد بن سنان الوافی ، ج5 ، ص999 ، ح3461 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص301 ، ح20572 ؛ البحار ، ج73 ، ص312 ، ح1 .

كمك كرده است كه هر گاه نيكى كند و تقوى ورزد، آن روح نزد او حاضر شود، و هر گاه گناهى كند و تجاوز نمايد، از او نهان گردد و آن روح همراه او است و هنگامى كه احسانى كند، از شادى به رقص آيد و چون بدى كند، به زير خاك فرو رود.

اى بنده هاى خدا! نعمتهاى خدا را به اصلاح نفس خود بازرسى كنيد و قدردانى نمائيد تا يقينِ شما بيفزايد، و سود و بهره باارزش و پربها بريد، خدا رحمت كند بنده اى را كه قصد خيرى كند و آن را انجام دهد يا قصد كار بدى كند و از آن باز ايستد و كناره كند، سپس فرمود: ما خود روح را با طاعت خدا و عمل براى خدا تأييد مى كنيم.

باب گناهان

1- از امام صادق (علیه السّلام)، كه پدرم مى فرمود:

چيزى تباه كن تر براى دل از گناه نيست، به راستى دل هم آغوش گناه شود و پيوسته گناه بدان برآيد تا بر آن چيره گردد و آن را سرنگون سازد.

2- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (275 سوره بقره): «و چه بسيار شكيبايند بر آتش سوزان» فرمود:

ص: 117

عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّارِ »(1) فَقَالَ (2) : «مَا أَصْبَرَهُمْ عَلی فِعْلِ(3) مَا یَعْلَمُونَ(4) أَنَّهُ یُصَیِّرُهُمْ ··· î إِلَی النَّارِ!» .(5)

3. عَنْهُ(6)، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عِرْقٍ یَضْرِبُ ، وَلاَ نَکْبَةٍ ، وَلاَ صُدَاعٍ ، وَلاَ مَرَضٍ إِلاَّ بِذَنْبٍ ، وَذلِکَ قَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ(7) _ فِی کِتَابِهِ(8) : « وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ »(9)». قَالَ : ثُمَّ قَالَ(10) : «وَ(11) مَا یَعْفُو اللّهُ أَکْثَرُ مِمَّا یُوءَاخِذُ بِهِ» .(12)

4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ(13) نَکْبَةٍ تُصِیبُ(14) الْعَبْدَ إِلاَّ بِذَنْبٍ ، وَمَا یَعْفُو اللّهُ عَنْهُ(15) أَکْثَرُ» .(16)

5. عَلِیٌّ(17)، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ(18) : لاَ تُبْدِیَنَّ عَنْ وَاضِحَةٍ(19) وَقَدْ عَمِلْتَ الاْءَعْمَالَ الْفَاضِحَةَ ، وَلاَ یَأْمَنِ(20) الْبَیَاتَ(21) مَنْ عَمِلَ السَّیِّئَاتِ» .(22)

6 . عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «تَعَوَّذُوا بِاللّهِ مِنْ(23) سَطَوَاتِ(24) اللّهِ بِاللَّیْلِ

وَالنَّهَارِ» . قَالَ(25) : قُلْتُ(26) لَهُ(27) : وَمَا سَطَوَاتُ اللّهِ؟··· î قَالَ : «الاْءَخْذُ عَلَی(28) الْمَعَاصِی» .(29)

7 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ ،

ص: 118


1- البقرة (2) : 175 .
2- فی « ه » : «قال» .
3- فی « ه » : - «فعل» .
4- فی «بس ، بف» وحاشیة «بر» : «ما یعملون» .
5- تفسیر العیّاشی ، ج1 ، ص75 ، ح175 ، عن ابن مسکان ، رفعه إلی أبیعبداللّه علیه السلام الوافی ، ج5 ، ص999 ، ح3462 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص299 ، ح20566 ؛ البحار ، ج73 ، ص313 ، ح2 .
6- الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
7- فی «ض ، ه» : «قوله: جلّ وعزّ» .
8- فی «ج» : - «فی کتابه» .
9- الشوری (42) : 30 .
10- فی «ص» : - «ثمّ قال» .
11- فی « ه » : - «و» .
12- الأمالی للمفید ، ص34 ، المجلس 5 ، ح1 ؛ الأمالی للطوسی ، ص631 ، المجلس 31 ، ح2 ، مع زیادة فی آخره ، وفیهما بسند آخر عن علیّ بن الحسین علیه السلام ؛ وفیه ، ص570 ، المجلس 22 ، ح6 ، بسند آخر عن موسی بن جعفر ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها مع اختلاف الوافی ، ج5 ، ص999 ، ح3463 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص299 ، ح20565 ؛ البحار ، ج73 ، ص315 ، ح3 .
13- فی «ض» : - «من» .
14- هکذا فی النسخ وهو مقتضی القاعدة . وفی المطبوع : «یصیب» .
15- فی «ه» : «منه» . وفی الوسائل : - «عنه» .
16- الوافی ، ج5 ، ص1000 ، ح3464 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص301 ، ح20571 .
17- فی «ج» : «عنه» .
18- فی الکافی ، ح 3742 : «قال : إنّ من الجهل الضحک من غیر عجب ، قال : وکان یقول» بدل «قال : کان أمیر المؤمنین علیه السلام یقول » .
19- فی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 401 : «الإبداء : الإظهار ، وتعدیته ب «عن» لتضمین معنی الکشف . وفی الصحاح والقاموس و المصباح : الواضحة : الأسنان تبدو عند الضحک . وفی القاموس : فضحه _ کمنعه _ : کشح مساویه ، أی لاتضحک ضحکا یبدو به أسنانک ویکشف عن سرور قلبک ، وقد عملت أعمالاً قبیحة ... لا تدری أغفر اللّه لک أم یعذّبک علیها» . وراجع : الصحاح ، ج 1 ، ص 416 ؛ المصباح المنیر ، ص 662 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 368 (وضح) .
20- فی الجعفریّات : «ولا یأمننّ» . وفی الاختصاص : «فلا تأمننّ» . وفی مرآة العقول : «لا یأمن البیات ، بکسر النون لیکون نهیا ، والکسرة لالتقاء الساکنین . أو بالرفع خبرا بمعنی النهی . وما قیل : إنّه معطوف علی الجملة الحالیة بعید» .
21- بیّت العدوَّ ، أی أوقع بهم لیلاً . والاسم : البیات . والمراد الأخذ بالمعاصی . راجع : الصحاح ، ج1 ، ص245 (بیت) .
22- الکافی ، کتاب العشرة ، باب الدعابة والضحک ، ح 3742 . وفی الجعفریّات ، ص235 ، بسنده عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیر المؤمنین علیهم السلام . الاختصاص ، ص252 ، مرسلاً عن الرضا ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام الوافی ، ج5 ، ص1004 ، ح3480 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص300 ، ح20570 ؛ البحار ، ج73 ، ص317 ، ح4 .
23- فی الزهد والأمالی للمفید : «احذروا» بدل «تعوّذوا باللّه من» .
24- «السَّطْوَة» : القهر بالبَطْش . والجمع : السَّطوات . الصحاح ، ج6 ، ص2376 (سطا) .
25- فی «ب» والوسائل والزهد والأمالی : - «قال» .
26- فی الوسائل والزهد والأمالی : «فقلت» .
27- فی «ب ، ز ، ص ، ف ، ه ، بس» والوسائل والزهد والأمالی : - «له» .
28- فی «ص» : «إلی» .
29- الزهد ، ص79 ، ح40 ؛ الأمالی للمفید ، ص184 ، المجلس 23 ، ح8 ، بسندهما عن إبراهیم بن عبدالحمید الوافی ، ج5 ، ص1000 ، ح3465 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص305 ، ح20588 .

يعنى چه بسيار شكيبا هستند بر انجام كارى كه مى دانند، آنها را به دوزخ مى كشاند.

3- از امام صادق (علیه السّلام):

رگى نلرزد و پائى برنخورد و سرى درد نگيرد و بيمارى نيايد جز براى گناهى، و اين است مقصود از گفتار خدا عز و جل (30 سوره شورى): «و آنچه مصيبت به شماها رسد براى آن است كه خود به دست آوريد و خدا بسيارى را هم گذشت مى كند» سپس فرمود: آنچه خدا از آن گذشت مى كند، بيشتر است از آنچه مؤاخذه مى كند.

4- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

هيچ نكبتى به بنده نرسد جز براى گناه كردن، و آنچه خدا گذشت مى كند بيشتر است.

5- از امام صادق (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) مى فرمود:

مبادا دندان ز خنده نمايان كنى، تو كه كردارت به رسوائى كشانده، نبايد از بلاى شبگير آسوده باشد آنكه بد كردارى كند.

6- از ابى اسامه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

به خدا پناه بريد از يورشهاى خدا در شب و روز، گويد:

گفتم: سطوتهاى خدا چيستند؟ فرمود: گرفت و گير در برابر نافرمانى ها.

7- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

ص: 119

عَنْ سُلَیْمَانَ(1) الْجَعْفَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «الذُّنُوبُ کُلُّهَا شَدِیدَةٌ ، وَأَشَدُّهَا مَا نَبَتَ عَلَیْهِ اللَّحْمُ وَالدَّمُ ؛ لاِءَنَّهُ إِمَّا مَرْحُومٌ ، وَإِمَّا(2) مُعَذَّبٌ ، وَالْجَنَّةُ(3) لاَ یَدْخُلُهَا إِلاَّ طَیِّبٌ» .(4)

8 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(5) علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ ، فَیُزْوی(6) عَنْهُ الرِّزْقُ» .(7)

9 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(8) ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ النَّوْفَلِیِّ، عَنْ حُسَیْنِ(9) بْنِ مُخْتَارٍ ، عَنْ رَجُلٍ(10) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّینَارَ وَالدِّرْهَمَ ، مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ کَمَّهَ(11) أَعْمی ، مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ(12) مَنْ نَکَحَ(13) بَهِیمَةً» .(14)

10. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ(15) ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَلِیِّ(16) بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «اتَّقُوا الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوبِ ؛ فَإِنَّ لَهَا طَالِباً یَقُولُ أَحَدُکُمْ : أُذْنِبُ وَأَسْتَغْفِرُ(17) إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : « (سَنَکْتُبُ)(18) ما قَدَّمُوا وَآثارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ »(19) وَقَالَ(20) عَزَّ وَجَلَّ : « إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الاْءَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ »(21)» .(22)

ص: 120


1- فی الوسائل : + «بن جعفر» .
2- فی «ز» والبحار : «أو» بدل «وإمّا» . وفی شرح المازندرانی : «لعلّ المرحوم من کفّرت ذنوبه بالتوبة أو البلایا أو العفو ، والمعذّب من لم تکفّر ذنوبه بأحد هذه الوجوه» .
3- فی «ض ، ه» : «فالجنّة» .
4- الوافی ، ج5 ، ص1057 ، ح3582 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص299 ، ح20567 ؛ البحار ، ج73 ، ص317 ، ح5 .
5- فی « ه » : «أبیعبداللّه» .
6- یجوز فیه البناء علی الفاعل أیضا ، والضمیر المستتر فیه راجع إلی «الذنب» . وزوی الشیء : قبضه . القاموس المحیط ، ج2 ، ص1695 (زوا) . وفی مرآة العقول : «أی قد یکون تقتیر الرزق بسبب الذنب عقوبة أو لتکفیر ذنبه ، ولیس هذا کلّیا، بل هو بالنسبة إلی غیر المستدرجین ، فإنّ کثیرا من أصحاب الکبائر یوسّع علیهم الرزق» .
7- تحف العقول ، ص110 ، ضمن حدیث أربعمائة ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفیه : «احذروا الذنوب ، فإنّ العبد یذنب الذنب فیحبس عنه الرزق» . راجع : علل الشرائع ، ص297 ، ح1 ؛ وتفسیر القمّی ، ج2 ، ص381 الوافی ، ج5 ، ص1000 ، ح3466 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص301 ، ح20573 ؛ البحار ، ج73 ، ص318 ، ح6 .
8- فی الکافی ، ح 10306 : + «الکلینی» .
9- هکذا فی النسخ . وفی المطبوع والکافی ، ح 10306 : «الحسین» .
10- فی الکافی ، ح 10306 : «عن بعض أصحابه» بدل «عن رجل» .
11- فی «کمه» وجوه ثلاثة : التخفیف ، والتشدید ، وضمّ الکاف وتشدید المیم اسما . وهو بالتشدید ، أی قال له : یا أعمی ، أو یا أکمه ؛ معیّرا له بذلک ، أو أضلّه عن الطریق ولم یهدِه إلیه ، أو کان جاهلاً فأعماه عن الحقِّ ، أو ضالاًّفزاده عمیً ، أی ضلالاً . وفی القاموس : الکامه : من یرکب رأسَه لا یدری إلی أین یتوجّه . قال : ویحتمل : کمه ، بالتخفیف والمعنی : من رکب أعمی ، وهو کنایة عمّن لم یسلک الطریق الواضح . مجمع البحرین ، ج6 ، ص360 (کمه) . وفی معانی الأخبار بعد نقل الحدیث قال : «قال مصنّف هذا الکتاب : قوله علیه السلام : ملعون ملعون من أکمه أعمی ، یعنی من أرشد متحیّرا فی دینه إلی الکفر وقرّره فی نفسه حتّی اعتقده . ومعنی قوله علیه السلام : ملعون ملعون من عبدالدینار والدرهم ، فإنّه یعنی به من یمنع زکاة ماله ویبخل بمؤاساة إخوانه ، فیکون قد آثر عبادة الدینار والدرهم علی عبادة خالقه» . وللمزید راجع : شرح المازندرانی ، ج9 ، ص231 ؛ مرآة العقول ، ج9 ، ص406 _ 407 .
12- فی «ض» : - «ملعون» .
13- فی مرآة العقول : «ربما یقرأ «نکّح» بالتشدید علی بعض الوجوه» .
14- الکافی ، کتاب النکاح ، باب الخضخضة ونکاح البهیمة ، ح 10306 ، وتمام الروایة فیه : «ملعون ملعون من نکح بهیمة» . وفی الخصال ، ص129 ، باب الثلاثة ، ح132 ؛ ومعانی الأخبار ، ص402 ، ح67 ، بسندهما عن محمّد بن إبراهیم النوفلی ، عن الحسین بن المختار بإسناده رفعه ، قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص 1068 ، ح 3594 ؛ البحار ، ج73 ، ص319 ، ح7 .
15- فی «بس» : - «بن محمّد» .
16- فی «بس» : - «علیّ» .
17- فی «ب ، ز» والبحار : + «اللّه» . وفی « ه » : + «اللّه جلّ وعزّ» .
18- کذا فی النسخ . وفی القرآن : «وَ نَکْتُبُ» . قال فی مرآة العقول : «وکأنّه _ أی إضافة السین _ من النسّاخ أو الرواة . وقیل : هذا نقل للآیة بالمعنی ؛ لبیان أنّ هذه الکتابة تکون بعد إحیاء الموتی علی أجسادهم لفضیحتهم» .
19- یسآ (36) : 12 .
20- فی «ص» : «فقال» . وفی «د ، ه» : + «اللّه» .
21- لقمان (31) : 16 .
22- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب استصغار الذنب ، ذیل ح 2469 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «فِیآ إِمَامٍ مُّبِینٍ» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص1010 ، ح3495 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص311 ، ح20606 ؛ البحار ، ج73 ، ص321 ، ح 8 .

همه گناهان سخت باشند، و سخت تر آنها گناهى است كه گوشت و پوست بر آن روئيده باشد (چون خوردن مال حرام يا گناهى كه بدان ادامه دهد) زيرا بايد گناه يا آمرزيده شود (به وسيله توبه و كفّاره) و يا آنكه بر آن عذاب شود (در حال مرگ و قبر و برزخ و دوزخ تا جبران گردد) و به بهشت در نيايد جز شخص پاك.

8- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

بنده گناهى ورزد و روزى از او دريغ شود.

9- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

ملعون است كسى كه اشرفى طلا و پول نقره را بپرستد، ملعون است ملعون كسى كه گمراه سازد كورى را، ملعون است ملعون كسى كه بگايد جاندار زبان بسته اى را.

10- از ابى بصير كه شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:

بپرهيزيد از گناهان كوچك كه آنها را هم طالبى است، كسى از شماها مى گويد: گناه مى كنم و استغفار مى نمايم، راستى خدا عز و جل مى فرمايد (12 سوره يس): «محققاً بنويسيم آنچه را پيش فرستادند و آثارى كه از آنها بماند و هر چيزى را در امام مبين آمار كنيم» و خدا عز و جل فرمايد (16 سوره لقمان): «راستى كه اگر آنها به وزن يك دانه خردل باشند در درون سنگى باشند يا در آسمانها و يا در زمين باشند، خدا آنها را بياورد زيرا خدا باريك بين و آگاه است».

ص: 121

11 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ(1) ، عَنْ ثَعْلَبَةَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ طَرِیفٍ(2)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ الذَّنْبَ یَحْرِمُ الْعَبْدَ الرِّزْقَ» .(3)

12. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنِ الْفُضَیْلِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ ، فَیُدْرَأُ(4) عَنْهُ الرِّزْقُ» ، وَتَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ : « إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِ مُنَّها مُصْبِحِینَ وَلا یَسْتَثْنُونَ فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَهُمْ نائِمُونَ »(5).(6)

13. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ(7) فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ ، فَإِنْ(8) تَابَ انْمَحَتْ ، وَإِنْ(9) زَادَ زَادَتْ حَتّی تَغْلِبَ عَلی قَلْبِهِ ، فَلاَ یُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً» .(10)

14 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ یَسْأَلُ(11) اللّهَ(12) الْحَاجَةَ ، فَیَکُونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضَاوءُهَا(13) إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ ، أَوْ إِلی وَقْتٍ بَطِیءٍ ، فَیُذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً ، فَیَقُولُ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ لِلْمَلَکِ : لاَ تَقْضِ حَاجَتَهُ ، وَاحْرِمْهُ إِیَّاهَا(14) ؛ فَإِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطِی ، وَاسْتَوْجَبَ الْحِرْمَانَ مِنِّی» .(15)

ص: 122


1- فی الوسائل : - «عن ابن فضّال» . وهو سهو ؛ فقد روی [الحسن بن علیّ] بن فضّال عن ثعلبة [بن میمون [فی کثیرٍ من الأسناد ، وقد توسّط ابن فضّال فی بعضها بین محمّد بن عبدالجبّار و بین ثعلبة . راجع : معجم الرجال الحدیث ، ج 5 ، ص 306 _ 305 ؛ و ج 23 ، ص 218 _ 220 .
2- فی «ج ، ه» : «ظریف» .
3- المحاسن ، ص116 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح145 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «إنّ المؤمن لینوی الذنب ، فیحرم رزقه» . قرب الإسناد ، ص32 ، ح104 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «إنّ المؤمن لیأتی الذنب ، فیحرم به الرزق» مع زیادة فی أوّله الوافی ، ج5 ، ص1000 ، ح3467 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص301 ، ح 20574 .
4- الدَّرْءُ : الدفع . لسان العرب ، ج 1 ، ص 71 (درأ) . وفی مرآة العقول : «الفعل هنا علی بناء المجهول ، ویحتمل المعلوم بإرجاع المستتر إلی الذنب» .
5- القلم (68) : 17 _ 19 . وفی الوافی : «الآیة نزلت فی قوم کانت لأبیهم جنّة ، فکان یأخذ منها قوت سنته ویتصدّق بالباقی ، فلمّا مات قال بنوه : إن فعلنا ما کان یفعل أبونا ضاق علینا الأمر ، فحلفوا أن یقطعوها ، وقد بقی من اللیل ظلمة داخلین فی الصبح منکرین ، ولم یستثنوا فی یمینهم ، أی لم یقولوا: إن شاء اللّه ، فطاف علیها بلاء أو هلاک . «طائف» أی محیط بها . وهذا کقوله سبحانه : «وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» [الکهف (18) : 42] قیل : احترقت جنّتهم فاسودّت ، وقیل : یبست وذهبت خضرتها ولم یبق منها شیء» .
6- المحاسن ، ص115 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح119 ، مرسلاً عن الفضیل الوافی ، ج5 ، ص1001 ، ح3468 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص301 ، ح20575 ؛ البحار ، ج73 ، ص324 ، ح9 .
7- فی « ه » : «خرجت» .
8- فی «ض ، ه» : «فإذا» .
9- فی « ه » : «فإن» .
10- الوافی ، ج5 ، ص1003 ، ح3476 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص302 ، ح20576 ؛ البحار ، ج73 ، ص327 ، ح10 .
11- فی حاشیة «بر» : «لیسأل» .
12- فی «ف» : - «اللّه» .
13- فی «ض ، ه» : «قضاها» وهو من تخفیف الهمزة .
14- فی الوسائل ، ح 20577 : - «إیّاها».
15- الاختصاص ، ص31 ، مرسلاً مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص1001 ، ح3469 ؛ الوسائل ، ج7 ، ï ص144 ، ح8961 ؛ وج15 ، ص302 ، ح20577 ؛ البحار ، ج73 ، ص329 ، ح11 .

11- از محمد بن مسلم، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

به راستى گناه بنده را از روزى محروم مى كند.

12- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

راستى كه مردى گناهى مى كند و روزى او بند مى آيد و اين آيه را خواند (27 سوره قلم): «وقتى سوگند خوردند كه ما آن را صبحگاه مى چينيم و نگفتند ان شاء اللَّه و يك بلاى ناگهانى بر آن چرخيد و آنان خواب بودند».

13- از ابى بصير كه شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

چون مرد گناه كند در دلش نقطه سياهى بر آيد، و اگر توبه كند نابود شود، و اگر بر گناه افزايد بر آن سياهى فزوده گردد تا سياهى بر دلش چيره شود، و پس از آن هرگز رستگار نگردد.

14- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

به راستى بنده از خدا حاجتى مى خواهد و خدا در كارِ روا كردن حاجت او است زودتر يا ديرتر و آن بنده در اين ميان گناهى مى كند و خدا تبارك و تعالى مى فرمايد به فرشته كه: حاجتش را بر مياور و او را محروم ساز از آن، زيرا كه متعرّض خشم من شد و مستحقّ حرمان از طرف من گرديد.

ص: 123

15 . ابْنُ مَحْبُوبٍ(1) ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَّ مَطَراً(2) مِنْ سَنَةٍ ، وَلکِنَّ اللّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ ؛ إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی ، صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إِلی غَیْرِهِمْ ، وَإِلَی الْفَیَافِی(3) وَالْبِحَارِ وَالْجِبَالِ ، وَإِنَّ اللّهَ لَیُعَذِّبُ الْجُعَلَ(4) فِی جُحْرِهَا بِحَبْسِ(5) الْمَطَرِ عَنِ الاْءَرْضِ الَّتِی هِیَ بِمَحَلِّهَا(6) بِخَطَایَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا ، وَقَدْ جَعَلَ اللّهُ لَهَا السَّبِیلَ فِی(7) مَسْلَکٍ(8) سِوی مَحَلَّةِ(9) أَهْلِ الْمَعَاصِی» .

قَالَ : ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الاْءَبْصَارِ»(10) .(11)

16. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ(12) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الرَّجُلَ یُذْنِبُ الذَّنْبَ ، فَیُحْرَمُ صَلاَةَ اللَّیْلِ ، وَإِنَّ الْعَمَلَ السَّیِّئَ أَسْرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکِّینِ فِی اللَّحْمِ» .(13)

17 . عَنْهُ(14) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ(15) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلاَ یَعْمَلْهَا(16) ، فَإِنَّهُ رُبَّمَا عَمِلَ(17) الْعَبْدُ السَّیِّئَةَ ، فَیَرَاهُ الرَّبُّ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی(18) _ فَیَقُولُ :(19) وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی(20) ، لاَ أَغْفِرُ لَکَ بَعْدَ ذلِکَ(21) أَبَداً» .(22)

18 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ رَجُلٍ :

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(23) علیه السلام ، قَالَ : «حَقٌّ عَلَی

ص: 124


1- السند معلّق علی سابقه . ویروی عن ابن محبوب ، محمّد بن یحیی المعبّر عنه بالضمیر ، عن أحمد بن محمّد .
2- فی «ف» : «مطر» .
3- «الفیافی» : البراری الواسعة ، جمع فَیْفاء . النهایة ، ج3 ، ص485 (فیف) .
4- «الجُعَل» : دابّةٌ سوداء من دوابّ الأرض ، وقیل : هو أبو جَعْران ؛ أو الحِرباء ، وهی ذکر اُمّ حُبَین ، وجمعه : جِعلان . المصباح المنیر ، ص103؛ لسان العرب ، ج 11 ، ص 112 (جعل) .
5- فی البحار : «فیحبس» .
6- فی «ب» والمحاسن والأمالی : «بمحلّتها» .
7- فی «ز ، ه» والمحاسن والأمالی : «إلی» .
8- فی «ز» : «المسلک» .
9- فی «ف» : «محلّ» .
10- الحشر (59): 2 .
11- المحاسن ، ص116 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح122 ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب . وفی الأمالی للصدوق ، ص308 ، المجلس 51 ، صدر ح2 ؛ وثواب الأعمال ، ص 300 ، بسندهما عن أحمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج5 ، ص1001 ، ح3470 ؛ الوسائل ، ج16 ، ص257 ، ذیل ح21505 ؛ البحار ، ج73 ، ص329 ، ح12 .
12- فی «ب ، ج ، ز ، ص ، ض ، ف ، ه ، بر ، بس ، بف، جر» والوسائل : - «عن ابن بکیر» . والصواب ما ورد فی «د» والمطبوع والبحار من ثبوت «عن ابن بکیر» ؛ فإنّ ابن فضّال فی مشایخ محمّد بن عبدالجبّار ، هو الحسن بن علیّ بن فضّال ، وهو من أصحاب الرضا علیه السلام ، روی هو کتاب عبداللّه بن بکیر ، وتوسّط ابن بکیر بینه وبین أبیعبداللّه علیه السلام فی عددٍ من الأسناد . راجع : الفهرست للطوسی ، ص124 ، الرقم 164 ؛ وص304 ، الرقم 464 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج10 ، ص420 _ 421 ؛ ج22 ، ص363 _ 364 . ویؤیّد ذلک روایة ابن فضّال ، عن ابن بکیر ، عن أبیعبداللّه علیه السلام فی الحدیث الآتی .
13- المحاسن ، ص115 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح119 ، عن محمّد بن علیّ ، عن ابن فضّال ، عن رجل ، عن أبیعبداللّه علیه السلام الوافی ، ج5 ، ص1003 ، ح3473 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص302 ، ح20578 ؛ البحار ، ج73 ، ص330 ، ح13 .
14- الضمیر راجع إلی محمّد بن عبدالجبّار المذکور فی السند السابق .
15- فی الکافی ، ح 1942 والمحاسن وثواب الأعمال : + «عن بعض أصحابنا» .
16- «فلا یعملها» بصیغة النهی .
17- فی «ب» والبحار : «یعمل» .
18- فی الکافی ، ح 1942 : «فیراه اللّه سبحانه» بدل «فیراه الربّ تبارک وتعالی» .
19- فی الکافی ، ح 1942 : + «لا» .
20- فی «ز» : «بعزّتی وجلالی» . وفی «ص» : - «وعزّتی وجلالی» . وفی الوافی : - «وجلالی» .
21- فی الکافی ، ح 1942 : «بعدها» . وفی المحاسن : - «بعد ذلک» .
22- الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب تعجیل فعل الخیر ، ح 1942 ، مع زیادة فی أوّله . وفی المحاسن ، ص117 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح124 ؛ وثواب الأعمال ، ص 288 ، ح 1 ، بسندهما عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، عن عبداللّه بن بکیر ، عن بعض أصحابه ، عن أبیعبداللّه علیه السلام . الأمالی للمفید ، ص205 ، المجلس 23 ، ذیل ح36 ، بسند آخر ، وفی الأخیرین مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص1003 ، ح3474 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص303 ، ح20579 ؛ البحار ، ج73 ، ص331 ، ح14 .
23- فی « ه » : «أبی عبداللّه» .

15- از ابى حمزه، از امام باقر (علیه السّلام)، گويد: شنيدمش كه مى فرمود:

راستش اين است كه سالى كم بارانتر از سال ديگر نيست ولى خدا آن باران را هر جا خواهد ببارد، هر گاه مردمى نافرمانى خدا كنند، خداوند عز و جل آنچه باران براى آنها در آن سال مقدّر كرده، به مردمِ ديگر بر گرداند و به دشتها و درياها و كوهها ببارد، راستى خدا هر آينه جُعَل را در سوراخش عذاب مى كند عذاب مى كند به واسطه دريغ كردن باران از زمينى كه محل او است براى گناهان مردمى كه در ميان آنها است و به تحقيق خدا براى جُعَل راهى فراهم كرده است كه از آن برود به محلّى ديگر جز محلّ معصيت كارها، گويد:

سپس امام باقر (علیه السّلام) فرمود: فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ.

16- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

راستى بنده گناهى كند و بر اثر آن از نماز شب محروم گردد و راستى كه كردار بد زودتر در مرتكبش اثر كند از كارد در گوشت.

17- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:

هر كه آهنگِ گناهى كند مبادا گرد آن گردد، راستش اين است كه بسا بنده اى كردار بدى كند و پروردگار تبارك و تعالى او را بيند، پس فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند هرگز پس از اين تو را نيامرزم.

18- از ابى الحسن (علیه السّلام) فرمود:

بر خدا سزا است كه در خانه اى نافرمانى نشود جز آنكه آن را

ص: 125

اللّهِ أَنْ لاَ یُعْصی فِی دَارٍ إِلاَّ أَضْحَاهَا(1) لِلشَّمْسِ حَتّی تُطَهِّرَهَا(2)» .(3)

19 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ الاْءَصَمِّ(4) ، عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ الْعَبْدَ لَیُحْبَسُ عَلی(5) ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِائَةَ عَامٍ ، وَإِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلی أَزْوَاجِهِ فِی الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمْنَ(6)» .(7)

20. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ(8): «مَا مِنْ عَبْدٍ إِلاَّ وَفِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ بَیْضَاءُ ، فَإِذَا(9) أَذْنَبَ ذَنْباً(10)،

خَرَجَ فِی النُّکْتَةِ نُکْتَةٌ(11) سَوْدَاءُ ؛ فَإِنْ تَابَ(12) ذَهَبَ ذلِکَ(13) السَّوَادُ(14) ، وَإِنْ(15) تَمَادی فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذلِکَ السَّوَادُ(16) حَتّی یُغَطِّیَ(17) الْبَیَاضَ ، فَإِذَا غُطِّیَ(18) الْبَیَاضُ(19) لَمْ یرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلی خَیْرٍ أَبَداً ، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ »(20)».(21)

21. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ :

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : لاَ تُبْدِیَنَّ عَنْ وَاضِحَةٍ وَ قَدْ عَمِلْتَ الاْءَعْمَالَ الْفَاضِحَةَ(22) ، وَ لاَ تَأْمَنِ(23) الْبَیَاتَ وَ قَدْ عَمِلْتَ السَّیِّئَاتِ».(24)

22. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی وَ أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحُسَیْنِ(25) بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَبِی عَمْرٍو

ص: 126


1- ضَحِیتُ للشمس ضحاءً _ ممدود _ : إذا برزت لها . وضَحَیتُ _ بالفتح _ مثله . وفی الوافی : «أضحاها : أظهرها ؛ کنایة عن تخریبها وهدمها» .
2- فی «ج ، ص ، ه ، بف» : «یطهّرها» .
3- الوافی ، ج5 ، ص1004 ، ح3477 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص306 ، ح20589 ؛ البحار ، ج73 ، ص331 ، ح15 .
4- فی « ه » : - «الأصمّ» .
5- فی « ه » : «من» .
6- فی «ز ، ه» : «یتنعّمن فی الجنّة» . وفی الأمالی : «أزواجه وإخوانه فی الجنّة» بدل «أزواجه فی الجنّة یتنعّمن» .
7- الأمالی للصدوق ، ص412 ، المجلس 64 ، ح9 ، بسند آخر عن أبیعبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج5 ، ص1004 ، ح3478 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص299 ، ح20568 ؛ البحار ، ج73 ، ص331 ، ح16 .
8- هکذا فی النسخ التی قوبلت والمصادر . وفی المطبوع : + «[قال]» .
9- فی « ه » : «فإن» .
10- فی « ه » : - «ذنبا» .
11- فی «ف» : - «نکتة» .
12- فی « ه » : «أناب» .
13- فی البحار : «تلک» .
14- فی «ف ، ه» : «السوداء» .
15- فی «ز ، ف» : «فإن» . وتمادی فلان فی غیّه : إذا لجّ فیه . لسان العرب ، ج 15 ، ص 273 (مدی) .
16- فی «ف» : «السوداء» .
17- فی «ف ، بس» : «تغطّی» .
18- هکذا فی «ص ، ض ، ف ، ه ، بر ، بف» والوسائل والبحار . ویجوز فیه أیضا البناء علی الفاعل من التفعیل ونصب «البیاض» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «تغطّی» .
19- فی «ب» والاختصاص : - «فإذا غُطّی البیاض» .
20- المطفّفین (83) : 14 .
21- الاختصاص ، ص243 ، مرسلاً مع اختلاف یسیر الوافی ، ج5 ، ص1003 ، ح3475 ؛ الوسائل ، ج15 ، ص303 ، ح20580 ؛ البحار ، ج73 ، ص332 ، ح 17 .
22- 12. فی « ف »: + « عن واضحة ».
23- 13. فی « ه » والوافی والاختصاص: « لاتأمننّ ». وفی الجعفریّات: « لایأمننّ ».
24- 14. الکافی ، کتاب العشرة ، باب الدعابة والضحک ، ح 3742 ، بسند آخر ؛ الجعفریّات ، ص 235 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام . الاختصاص ، ص 252 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1004 ، ح 3479؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 300 ، ح 20569 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 334 ، ح 18.
25- 15. فی « ه ، بف »: « الحسن ». والحسین هذا ، هو الحسین بن إسحاق التاجر ، وقد توسّط بین محمّد بن یحیی العطّار وبین علیّ بن مهزیار فی عدّة من الأسناد. اُنظر علی سبیل المثال: الفقیه ، ج 4 ، ص 446؛ علل الشرائع ، ص 418 ، ح 5 ؛ وص 448 ، ح 1؛ الخصال ، ص 4 ، ح 7؛ وص 39 ، ح 23 و 25؛ و ص 81 ، ح 1؛ معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 198 ، الرقم 3305.

از بن بركند و آفتابش دهد تا پاكش كند.

19- از امام صادق (علیه السّلام)، كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:

راستى بنده بر گناه خود صد سال زندانى باشد و به چشمِ خود بيند كه همسرانِ او در بهشت به نعمت اندرند.

20- از زراره، از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:

هيچ بنده اى نيست جز آنكه در دلش نقطه سفيدى است و هر گاه گناهى كند، در آن نقطه سياهى برآيد، اگر توبه كند، آن سياهى برود و اگر دنبال گناه رود، سياهى بيفزايد تا آنجا كه همه سفيدى دل را فرو گيرد و چون آن سفيدى از سياهى گناهان پوشيده شد، ديگر صاحب آن دل سياه هرگز به خوبى و صلاح برنگردد و اين است فرموده خدا عز و جل (14 سوره مطفّفين) «نه هرگز بلكه رنگ سياه بر دل آنها نقش كرده و آن كردارى كه به دست خود كرده اند».

21- از امام رضا (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:

دندان به خنده منما با اينكه به كردارهاى رسوا اندرى و از بلاى شبگير آسوده مباش با اينكه به بد كردارى به سر برى.

22- از ابى عمرو مدائنى، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود كه: پدرم مى فرمود:

ص: 127

الْمَدَائِنِیِّ(1) :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ(2): إِنَّ اللّهَ قَضی قَضَاءً حَتْماً أَلاَّ یُنْعِمَ(3) عَلَی الْعَبْدِ بِنِعْمَةٍ فَیَسْلُبَهَا إِیَّاهُ ، حَتّی یُحْدِثَ(4) الْعَبْدُ ذَنْباً یَسْتَحِقُّ(5) بِذلِکَ النَّقِمَةَ».(6)

23 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ سَدِیرٍ ، قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «رَبَّنا(7) باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»(8) الاْآیَةَ ، فَقَالَ: «هوءُلاَءِ قَوْمٌ کَانَتْ(9) لَهُمْ قُرًی مُتَّصِلَةٌ یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ(10) إِلی بَعْضٍ ، وَ أَنْهَارٌ جَارِیَةٌ ، وَ أَمْوَالٌ ظَاهِرَةٌ ، فَکَفَرُوا(11) نِعَمَ(12) اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ غَیَّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ مِنْ عَافِیَةِ اللّهِ ، فَغَیَّرَ(13) اللّهُ مَا بِهِمْ مِنْ نِعْمَةٍ ، وَ «إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»(14) فَأَرْسَلَ اللّهُ عَلَیْهِمْ(15) سَیْلَ الْعَرِمِ ، فَغَرَّقَ قُرَاهُمْ ، وَخَرَّبَ دِیَارَهُمْ ، وَأَذْهَبَ(16) أَمْوَالَهُمْ(17) ، وَ أَبْدَلَهُمْ مَکَانَ جَنَّاتِهِمْ(18) جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ(19) وَ أَثْلٍ(20) ، وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ ، ثُمَّ قَالَ(21): «ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلاَّ الْکَفُورَ»(22)».(23)

24. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ سَمَاعَةَ(24) ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَا أَنْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ نِعْمَةً فَسَلَبَهَا (25) إِیَّاهُ ، حَتّی

یُذْنِبَ ذَنْباً یَسْتَحِقُّ بِذلِکَ السَّلْبَ».(26)

25. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ

ص: 128


1- 1. فی « ز »: « أبی عمیر المدائنی ».
2- 2. فی البحار: - « کان أبی علیه السلام یقول ».
3- 3. فی « ج ، د ، ص ، ض ، بس »ومرآة العقول والوسائل والبحار وتفسیر العیّاشی: « لاینعم » بدون الهمزة.
4- 4. فی « ه »: «حتّی یذنب ».
5- 5. فی « ض ، ف »: « یستوجب ».
6- 6. تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 206 ، ح 19 ، عن أبی عمرو المدائنی ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 1005 ، ح 3481 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 303 ، ح 20581 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 334 ، ح 19.
7- 7. هکذا فی « بس ، بف ، جل ». وفی القرآن: «فَقَالُوا رَبُّنَا». وفی سائر النسخ والمطبوع: « قالوا ربّنا ».
8- 8. سبأ (34): 19.
9- 9. فی « ض »: «قد کانت ».
10- 10. فی الوسائل: «بعضها».
11- 11. فی « ب »: « فکفّروا » بالتشدید.
12- 12. فی « د »: « أنعم ». وفی الکافی ، ح 15412: « بأنعم ».
13- 1. فی « ز »: « فیغیّر ».
14- 2. الرعد (13) : 11. وفی الکافی ، ح 15412 : - « من عافیة _ إلی _ «بِأَنْفُسِهِمْ» ».
15- 3. فی « بر »: « إلیهم ».
16- 4. فی « بر ، بس » والوافی والوسائل والبحار: «وذهب ».
17- 5. فی « ب ، د ، ز ، ص ، ض ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل والبحار والکافی ، ح 15412 : « بأموالهم ».
18- 6. فی البحار: « جنّتیهم ».
19- 7. « خَمْط »: ضرب من الأراک یُؤکل. ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 528 (خمط).
20- 8. « الأثل »: شجر یشبه الطَّرفاء ، إلاّ أنّه أعظم منها وأجود منها عودا. تصنع منه الأقداح الصُّفر الجیاد. ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 66_67.
21- 9. فی الکافی ، ح 15412 : + « اللّه عزّ وجلّ ».
22- 10. سبأ (34): 17.
23- 11. الکافی ، کتاب الروضة ، ح 15412، عن محمّد ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب ، عن جمیل بن صالح ، عن سدیر ، قال: سأل رجل أباجعفر علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1005 ، ح 3482؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 314 ، ح 20617 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 334 ، ح 20.
24- 12. روی محمّد بن سنان عن سماعة بن مهران فی تأویل الآیات ، ص 463 ، و ص 654 ، و ص 733 ، والطریق فی المواضع الثلاثة واحد ؛ روی محمّد بن العبّاس، عن محمّد بن أحمد [بن ثابت] ، عن القاسم بن إسماعیل ، عن محمّد بن سنان ، عن سماعة بن مهران ، عن جابر بن یزید ، عن أبی جعفر علیه السلام . والمعهود فی غیر هذا الطریق روایة محمّد بن سنان ، عن سماعة [بن مهران] بالتوسّط والواسطة فی الأغلب هو عمّار بن مروان ، فعلیه ، احتمال سقوط الواسطه فی ما نحن فیه غیر منفی . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 12 ، ص 372 _ 373 .
25- 13. فی حاشیة « ج »: « فیسلبها ».
26- 1. الوافی ، ج 5 ، ص 1006 ، ح 3483 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 304 ، ح 20582 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 339 ، ح 21.

راستى خدا به طور حتم حكم فرموده است كه نعمتى به بنده خود ندهد و آن را از وى بازگيرد تا آن بنده گناهى پديد آرد كه سزاوار نقمت شود.

23- از سدير، گويد: مردى از امام صادق (علیه السّلام) پرسيد از تفسير قول خدا عز و جل (19 سوره سباء): «گفتند پروردگارا دورى انداز ميانه سفرهاى ما و به خود ستم كردند»- الآية- فرمود: اينان مردمى بودند كه ده هاى پيوسته داشتند، هر كدام به ديگرى چشم رس بود، داراى جويهاى روان و اموال فراوان و نمايان بودند و به نعمتهاى خدا عز و جل ناسپاسى كردند و آن عافيتى كه خداوند بدانها داده بود ديگرگون ساختند و خدا هم آن نعمتى كه داشتند ديگرگون ساخت «و به راستى كه خدا ديگرگون نسازد آنچه را مردمى دارند تا آنها خود را دگرگونه نمايند»، خدا سيلاب عَرِم را بر آنها روانه كرد و دِه هاى آنها را غرقه نمود و خانمان آنها را ويران كرد و اموال آنها را برد و به جاى باغهاى آنها «دو باغ گذاشت كه درختهاى خار و گز داشتند و اندكى هم درخت سِدر در آنها بود» سپس خدا فرموده است: «آنها را سزا داديم بدان چه ناسپاسى كردند و كفر ورزيدند و آيا مجازات كنيم جز ناسپاس را؟».

24- از سماعه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:

خدا نعمتى به بنده اى ندهد كه از او بگيرد تا گناهى كند كه سزاوار گرفتن آن گردد.

25- مى فرمود (علیه السّلام) كه: راستى خدا عز و جل يكى از

ص: 129

إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ الْجَزَرِیِّ ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بَعَثَ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِهِ(1) إِلی قَوْمِهِ(2) ، وَأَوْحی(3) إِلَیْهِ: أَنْ قُلْ لِقَوْمِکَ: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِ قَرْیَةٍ وَ لاَ أُنَاسٍ(4) کَانُوا عَلی طَاعَتِی ، فَأَصَابَهُمْ فِیهَا سَرَّاءُ(5) ، فَتَحَوَّلُوا(6) عَمَّا أُحِبُّ إِلی مَا أَکْرَهُ ، إِلاَّ(7) تَحَوَّلْتُ لَهُمْ عَمَّا یُحِبُّونَ إِلی مَا یَکْرَهُونَ؛ وَ لَیْسَ مِنْ أَهْلِ قَرْیَةٍ وَ لاَ أَهْلِ بَیْتٍ کَانُوا عَلی مَعْصِیَتِی ، 2 / 204

فَأَصَابَهُمْ فِیهَا ضَرَّاءُ(8) ، فَتَحَوَّلُوا عَمَّا أَکْرَهُ إِلی مَا أُحِبُّ ، إِلاَّ تَحَوَّلْتُ لَهُمْ(9) عَمَّا یَکْرَهُونَ إِلی مَا یُحِبُّونَ ، وَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ رَحْمَتِی سَبَقَتْ غَضَبِی؛ فَلاَ تَقْنَطُوا(10) مِنْ رَحْمَتِی؛ فَإِنَّهُ لاَ یَتَعَاظَمُ(11) عِنْدِی(12) ذَنْبٌ(13) أَغْفِرُهُ؛ وَ قُلْ لَهُمْ: لاَ یَتَعَرَّضُوا مُعَانِدِینَ لِسَخَطِی ، وَ لاَ یَسْتَخِفُّوا بِأَوْلِیَائِی؛ فَإِنَّ لِی سَطَوَاتٍ عِنْدَ غَضَبِی لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْءٌ مِنْ خَلْقِی».(14)

26. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْهَاشِمِیُّ ،(15) عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللّهِ(16) ، عَنْ سُلَیَْمانَ الْجَعْفَرِیِّ :

عَنِ الرِّضَا(17) علیه السلام ، قَالَ: «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلی نَبِیٍّ مِنَ الاْءَنْبِیَاءِ: إِذَا أُطِعْتُ رَضِیتُ ، وَ إِذَا رَضِیتُ بَارَکْتُ ، وَ لَیْسَ لِبَرَکَتِی نِهَایَةٌ ، وَ إِذَا عُصِیتُ غَضِبْتُ ، وَ إِذَا غَضِبْتُ لَعَنْتُ؛ وَ لَعْنَتِی تَبْلُغُ السَّابِعَ مِنَ الْوَرَاءِ(18)».(19)

27. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ(20) قَالَ: «إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَکْثُرُ ··· î بِهِ(21) الْخَوْفُ مِنَ السُّلْطَانِ ، وَ مَا(22) ذلِکَ إِلاَّ

ص: 130


1- 2. فی المحاسن: - « من أنبیائه ».
2- 3. فی «بف»: «قوم».
3- 4. فی « ه »: « فأوحی ». وفی المحاسن: « فأوحی اللّه ».
4- 5. فی « ج، د، ز، ص، ف، بر، بس، بف » والوافی والوسائل والبحار : « ناس ». وفی المحاسن: « أهل بیت ».
5- 6. فی « ه »: « شرّ ».
6- 7. فی المحاسن: « فیها سوء ، فانتقلوا » بدل « فیها سرّاء ، فتحوّلوا ».
7- 8. فی « ف »: + « ما ».
8- 9. فی « ه »: « خیر ».
9- 10. فی « د ، بف »: - « لهم ».
10- 11. فی «ض ، ف»: «فلا یقنطوا».
11- 12. فی « ه »: « لایتعاظمنی ».
12- 13. فی « ه »: - « عندی ».
13- 14. فی البحار ، ج 73: + « عبد ».
14- 15. المحاسن ، ص 117 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 123 ، عن ابن محبوب ، عن الهیثم بن واقد. ثواب الأعمال ، ص 302 ، ح 6 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب ، عن الهیثم بن واقد ، مع اختلاف یسیر ، وفیهما إلی قوله: « عمّا تحبّون إلی ما یکرهون » الوافی ، ج 5 ، ص 1006 ، ح 3484؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 306 ، ح 20590 ؛ البحار ، ج 14 ، ص 458 ، ح 13؛ و ج 73 ، ص 339 ، ح 22.
15- 1. روی المصنّف عن محمّد بن یحیی ، عن علیّ بن إبراهیم الهاشمی فی الکافی ، ح 11946. فربّما یُتَخَیَّلُ اتّحاد علیّ بن إبراهیم الهاشمی فی ما نحن فیه مع المذکور هناک ، لکن لا دلیل علی ذلک ، بل القرینة تقوم علی خلافه؛ فإنّ علیّ بن إبراهیم هذا ، هو علیّ بن إبراهیم بن محمّد بن الحسن بن محمّد بن عبیداللّه بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب الجوّانی. روی کتابه أبوالفرج الإصفهانی المتوفّی سنة 356 ، کما فی رجال النجاشی ، ص 262 ، الرقم 687. و قال نجم الدین النسّابة فی کتابه المجدی : « لقیه أبوالفرج الإصفهانی صاحب کتاب الأغانی ». لاحظ أیضا: تهذیب الأنساب ، ص 229. فعلیه علیّ بن إبراهیم هذا ، هو علیّ بن إبراهیم الجوّانی. وقد روی الشیخ الصدوق فی عیون الأخبار ، ج 2 ، ص 174 ، ح 1 ، مسندا عن محمّد بن یعقوب الکلینی ، عن علیّ بن إبراهیم العلوی الجوّانی. ثمّ إنّه لایبعد اتّحاد علیّ بن إبراهیم الهاشمی المذکور فی الکافی ، ح 11946 مع علیّ بن إبراهیم الجعفری الذی روی عنه محمّد بن یحیی فی بعض الأسناد. راجع: معجم رجال الحدیث ، ج 18 ، ص 373.
16- 2. فی البحار: « عبدالله ».
17- 3. فی « ز ، ض ، ه »: « أبی الحسن الرضا ».
18- 4. هکذا فی «بع» والبحار ، ج 14 و 73 . وفی سائر النسخ والمطبوع : «الوری» . وفی حاشیة « ج ، د ، ف ، بس ، بف » والوافی: « الولد ». و ما أثبتناه هو الصحیح الأظهر ؛ فإنّ الشرّاح ترجموه بولد الولد، وهو معنی «الوراء» ، وأمّا «الوری» فهو بمعنی الناس ، وهو غیر مناسب لسیاق الحدیث الشریف . راجع : الصحاح ، ج 6 ، ص 2523 ؛ النهایة ، ج 5 ، ص 178 (ورا) ؛ لسان العرب ، ج 15 ، ص 391 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 123 (ورأ) . وفی مرآة العقول ، ج 9 ، ص 426 : «ویستشکل بأنّه أیّ تقصیر لأولاد الأولاد حتّی تبلغ اللعنة إلیهم إلی البطن السابع ؟ فمنهم من حمله علی أنّه قد یبلغهم وهو إذا رضوا بفعل آبائهم ... وأقول : یمکن أن یکون المراد به الآثار الدنیویّة ، کالفقر والفاقة والبلایا والأمراض والحبس والمظلومیّة ، کما نشاهد أکثر ذلک فی أولاد الظلمة ، وذلک عقوبة لآبائهم ؛ فإنّ الناس یرتدعون عن الظلم بذلک ؛ لحبّهم لأولادهم ، ویعوّض اللّه الأولاد فی الآخرة ، کما قال تعالی : «وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَ_فًا خَافُوا عَلَیْهِمْ» الآیة [النساء (4) : 9] . وهذا جائز علی مذهب العدلیّة ، بناءً علی أنّه یمکن إیلام شخص لمصلحة الغیر مع التعویض بأکثر منه ، بحیث یرضی من وصل إلیه الألم ، مع أنّ فی هذه الاُمور مصالح للأولاد أیضا ؛ فإنّ أولاد المترفین بالنعم إذا کانوا مثل آبائهم ، یصیر ذلک سببا لبغیهم وطغیانهم أکثر من غیرهم» .
19- 5. الوافی ، ج 5 ، ص 1007 ، ح 3485؛ وسائل الشعیة ، ج 15 ، ص 307 ، ح 20591 ؛ البحار ، ج 14 ، ص 459 ، ح 15؛ و ج 73 ، ص 341 ، ح 23.
20- 1. فی الوافی: - « أنّه ».
21- 2. فی الوسائل: - « به ».
22- 3. فی « ص »: « فما ».

پيغمبرانش را به قوم وى فرستاد و به او وحى كرد كه به قومت بگو:

راستش اين است كه اهل هيچ آبادى و هيچ مردمى كه در اطاعتِ من به خوشى و فراوانى رسيده و از حالى كه من دوست دارم به حالى كه بد دارم منتقل شوند جز اين نيست وضع آنان را از آنچه دوست دارند به وضعى كه بد دارند برگردانم و اهل هر آبادى و هر خانه اى كه در نافرمانى من به بد حالى و تنگدستى افتاده اند و از حالى كه من بد دارم به حالى كه دوست دارم بر گردند جز اين نيست كه من آنها را از حالى كه بد دارند به وضعى كه خوش دارند برگردانم، به آنها بگو كه: رحمت من پيش است از خشمم، از رحمت من نوميد مباشيد، زيرا هيچ گناهى نزد من بزرگ تر از آن نيست كه آن را بيامرزم، به آنها بگو: از راه عناد و لجبازى خود را در معرض خشم در نياورند و دوستانم را خوار و سبك نشمارند، زيرا هنگام خشم مرا حمله هائى است كه هيچ چيز از آفريده هايم در برابر آنها تابِ ايستادگى ندارند.

26- از امام رضا (علیه السّلام)، فرمود:

خدا عز و جل به يكى از پيغمبرانش وحى كرد: هر گاه طاعت شوم، راضى گردم و هر گاه راضى گردم، بركت دهم و براى بركتِ من پايانى نيست و چون نافرمانى شوم خشم كنم و چون خشم كنم لعنت كنم و لعنتِ من تا هفت پشت برسد.

27- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

به راستى يكى از شماها بسيار از سلطان مى ترسد و اين جز براى ارتكاب گناهان نيست تا مى توانيد از گناهان پرهيز كنيد و بر آنها

ص: 131

بِالذُّنُوبِ ، فَتَوَقَّوْهَا مَا اسْتَطَعْتُمْ ، وَ لاَ تَمَادَوْا(1) فِیهَا».(2)

28. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ رَفَعَهُ ، قَالَ:

قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «لاَ وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ ، وَ لاَ خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ ، وَ کَفی بِمَا سَلَفَ تَفَکُّراً ، وَ کَفی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً».(3)

29 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّیْمِیِّ(4) ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ

هِلاَلٍ الشَّامِیِّ _ مَوْلیً لاِءَبِی(5) الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام _ قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ: «کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُونَ، أَحْدَثَ اللّهُ(6) لَهُمْ مِنَ الْبَلاَءِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْرِفُونَ(7)».(8)

30 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إِذَا عَصَانِی مَنْ عَرَفَنِی(9) ، سَلَّطْتُ عَلَیْهِ مَنْ لاَ یَعْرِفُنِی».(10)

31. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنِ ابْنِ عَرَفَةَ :

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ لِلّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مُنَادِیاً(11) یُنَادِی: مَهْلاً مَهْلاً عِبَادَ اللّهِ عَنْ مَعَاصِی اللّهِ ، فَلَوْ لاَ بَهَائِمُ رُتَّعٌ ، وَ صِبْیَةٌ رُضَّعٌ ، وَ شُیُوخٌ رُکَّعٌ ، لَصُبَّ عَلَیْکُمُ الْعَذَابُ صَبّاً ، تُرَضُّونَ(12) بِهِ رَضّاً(13)».(14)

ص: 132


1- 4. تمادی فلانٌ فی غَیِّه: إذا لجّ ودام علی فعله. المصباح المنیر ، ص 567 (مدی).
2- 5. الوافی ، ج 5 ، ص 1007 ، ح 3486؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 304 ، ح 20583 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 342 ، ح 24.
3- 6.راجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب (بدون العنوان) ح 1680 ؛ الأمالی للطوسی ، ص 27 ، المجلس 1 ، ح 31 ؛ ومصباح الشریعة ، ص 113 ، الباب 53 ؛ وتحف العقول ، ص 35 الوافی ، ج 5 ، ص 1007 ، ح 3487؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 304 ، ح 20584 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 342 ، ح 25.
4- 7. هکذا فی « ه ». وفی « ب ، ج ، د ، ز ، ف ، بر ، بس ، بف ، جر» والوسائل والبحار والمطبوع: « المیثمی ». والصواب ما أثبتناه؛ فإنّ علیّ بن الحسن فی مشایخ أحمدبن محمّد الکوفی هو علیّ بن الحسن بن فضّال. وتقدّم فی الکافی ، ذیل ح 2333 ، أنّ الصواب فی لقبه هو «التَّیمی» و «التَّیمُلی». راجع: معجم رجال الحدیث ، ج 2 ، ص 707 _ 708.
5- 1. فی «ص»: « أبی » بدل «لأبی» .
6- 2. فی الوسائل والأمالی: - « اللّه ».
7- 3. فی تحف العقول: « یعدون ».
8- 4. علل الشرائع ، ص 522 ، ح 7 ، عن علیّ بن حاتم ، عن أحمد بن محمّد العاصمی وعلیّ بن محمّد بن یعقوب ، عن علیّ بن الحسین ، عن العبّاس بن علیّ مولی لأبی الحسن موسی علیه السلام عن الرضا علیه السلام . الأمالی للطوسی ، ص 228 ، المجلس 8 ، ح 52 ، بسنده عن أحمد بن محمّد العاصمی ، عن علیّ بن الحسین ، عن العبّاس بن علیّ الشامی ، عن الرضا علیه السلام . تحف العقول ، ص 410 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1007 ، ح 3488 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 304 ، ح 20585 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 343 ، ح 26.
9- 5. فی الوسائل والفقیه والأمالی: « یعرفنی ».
10- 6. الأمالی للصدوق ، ص 229 ، المجلس 40 ، ح 12 ، بسند آخر عن زید بن علیّ ، عن أبیه علیه السلام . الفقیه ، ج 4 ، ص 404 ، ح 5871 ، مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1008 ، ح 3489؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 307 ، ح 20592 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 343 ، ح 27.
11- 7. فی الخصال: «ملکا».
12- 8. «تُرَضُّون» ، أی تُدَقّون و تُجْرَشون ، والرضّ : الدقّ الجریش . والدقّ : کسر الشیء قطعة قطعة ، والجرش : حکّ شیء خشن بشیء مثله . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 279 ؛ لسان العرب ، ج 7 ، ص 154 (رضض) .
13- 9. فی « ه »: + « تمّت _ والصحیح: « تمّ » _ آخر الجزء الأوّل من کتاب الإیمان والکفر ، ویتلوه بمشیّة اللّه وعونه فی الجزء الثانی. بسم اللّه الرحمن الرحیم ».
14- 10. الخصال ، ص 128 ، باب الثلاثة ، ح 131 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1008 ، ح 3490؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 307 ، ح 20593 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 344 ، ح 28.

اصرار نورزيد.

28- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:

هيچ دردى براى دل از گناهان دردناك تر نيست، و هيچ ترسى از مرگ سخت تر نيست و بدان چه گذشته بس است براى انديشه، و مرگ بس است براى پندگوئى.

29- از عباس بن هلال شامى، يكى از موالى امام كاظم (علیه السّلام) گويد: شنيدم امام رضا (علیه السّلام) مى فرمود:

هر چه بنده ها گناههاى ناكرده پديد آرند، خدا برايشان بلاهاى نبوده و نشناخته پديد آرد.

30- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:

خدا عز و جل مى فرمايد: هر گاه كسى كه مرا شناسد نافرمانيم كند بر او چيره سازم كسى را كه مرا نشناسد.

31- از ابن عرفه، از ابى الحسن (علیه السّلام)، فرمود:

راستى براى خدا عز و جل در هر روز يك جارچى است كه جار كشد: آرام، آرام، اى بنده هاى خدا، از نافرمانيهاى خدا، اگر نبودند زبان بسته هاى چراكننده و كودكان شير خوار و پيره مردانِ قد خميده، عذاب به سختى بر شماها مى باريد كه خوب بدان نرم و كوبيده شويد.

ص: 133

بَابُ الْکَبَائِرِ

1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنِ الْحَلَبِیِّ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»(1) قَالَ: «الْکَبَائِرُ ، الَّتِی أَوْجَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَلَیْهَا النَّارَ».(2)

2 . عَنْهُ(3) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، قَالَ: کَتَبَ مَعِی (4) بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام یَسْأَلُهُ عَنِ الْکَبَائِرِ: کَمْ هِیَ؟ وَ مَا هِیَ؟ فَکَتَبَ(5) : «الْکَبَائِرُ(6) : مَنِ اجْتَنَبَ(7) مَا وَعَدَ(8) اللّهُ عَلَیْهِ النَّارَ ، کَفَّرَ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ إِذَا کَانَ مُوءْمِناً ، وَ السَّبْعُ الْمُوجِبَاتُ(9): قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ ، وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ ، وَ أَکْلُ الرِّبَا ، وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ(10) ، وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ(11) ، وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ، وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ».(12)

3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ(13): «الْکَبَائِرُ سَبْعٌ: قَتْلُ الْمُوءْمِنِ مُتَعَمِّداً ، وَ قَذْفُ

ص: 134


1- 1. النساء (4): 31.
2- 2. ثواب الأعمال ، ص 158 ، ح 1 ، بسند آخر عن أحمد بن عمر الحلبی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . وفیه ، ح 2 ، بسند آخر عن الرضا علیه السلام ، و فیهما مع زیادة فی آخره؛ الفقیه ، ج 3 ، ص 569 ، ح 4944 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام ؛ مسائل علیّ بن جعفر علیه السلام ، ص 149 ، ح 191 ، بسند آخر عن موسی بن جعفر علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 238 ، ح 112 ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی الحسن علیه السلام ، مع زیادة فی آخره. وفیه ، ص 239 ، ح 114 ، عن کثیر النوا ، عن أبی جعفر علیه السلام ، من دون ذکر الآیة ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1049 ، ح 3567؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 315 ، ح 20620 .
3- 3. الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق.
4- 4. فی « ه »: - « معی ».
5- 5. فی « ب »: « قال » بدل « و ما هی فکتب ».
6- 6. لفظ « الکبائر » خبر مبتدأ محذوف بتقدیر مضاف أو مضافین ، أی هذا بیان الکبائر ، أو بیان حقیقة الکبائر. أو هو مفعول « کتب » کما بعدها ، أی کتب لفظ الکبائر فی صدر الکتاب؛ لیعلم أنّ ما بعدها متعلّق ببیانها ، کما هو المتعارف فی ذکر الشیء مجملاً ثمّ مفصّلاً ، وفی ذکر العنوانات. وقیل غیر ذلک من الوجوه. راجع: شرح المازندرانی ، ج 9 ، ص 243؛ الوافی ، ج 5 ، ص 1049؛ مرآة العقول ، ج 10 ، ص 6.
7- 7. « من اجتنب » مبتدأ ، و« کفّر » علی بناء المعلوم أو المجهول خبره. أو «الکبائر» مبتدأ و « من اجتنب » خبره بتقدیر مضاف ، أی ذنوب من اجتنب ، وجملة « کفّر عنه سیّئاته » معترضة ، و« السبع الموجبات » معطوف علی الخبر عطفا تفسیریّا ، وقیل غیر ذلک. راجع: مرآة العقول.
8- 8. فی « ه »: « وعّد » بالتشدید.
9- 1. « السبع الموجبات » عطف علی « ما وعد اللّه » ، أی من اجتنب السبع الموجبات للنار کفّر عنه سیّئاته ، من باب عطف الخاصّ علی العامّ. أو مبتدأ و « قتل النفس » خبره. أو عطف علی « من اجتنب » أی الکبائر السبع الموجبات. وأمّا « الموجبات » فبفتح الجیم ، أی التی أوجب اللّه علیها النار. أو بکسرها ، أی التی توجب النار.
10- 2. « التعرّب بعد الهجرة » هو أن یعود إلی البادیة ویقیم مع الأعراب بعد أن کان مهاجرا. وکان من رجع بعد الهجرة إلی موضعه من غیر عذر ، یعدّونه کالمرتدّ. النهایة ، ج 3 ، ص 202 (عرب). وفی الوافی بعد نقل ما فی النهایة : «ولایبعد تعمیمه لکلّ من تعلّم آداب الشرع وسُننه ، ثمّ ترکها وأعرض عنها و لم یعمل بها» .
11- 3. فی « ب ، ج ، د ، ف ، ه ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والوسائل: « المحصنة ». وهی المعروفة بالعفّة .
12- 4. ثواب الأعمال ، ص 158 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله: « من اجتنب ما وعد اللّه» مع اختلاف یسیرو زیادة فی أوّله. راجع: الفقیه ، ج 3 ، ص 565 ، ح 4934 الوافی ، ج 5 ، ص 1049 ، ح 3568؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 318 ، ح 20628 .
13- 5. فی الوسائل: - «سمعته یقول».

باب گناهان كبيره

1- از امام صادق (علیه السّلام) كه در تفسير قول خدا عز و جل (31 سوره نساء): «اگر كناره كنيد از كبائر آنچه از آن نهى شديد بدكرداريهاى شما را جبران كنيم و شما را ارجمندانه وارد كنيم- در منزل ارجمندى وارد كنيم-»، فرمود: كبائر آنهايند كه خدا عز و جل براى آنها دوزخ را لازم كرده است.

2- از ابن محبوب، گويد: يكى از اصحابِ ما به همراه من براى ابى الحسن (علیه السّلام) نامه اى نوشت و از كبائر پرسيد، كه چيستند و چندند؟ در پاسخ نوشت: كبائر (كه مورد سؤال است بايد دانست) هر كه از آنچه خدا بر آن به دوزخ و آتشِ جهنم تهديد كرده كناره كند بدكرداريهاى او هر گاه مؤمن باشد جبران گردد و آن هفت گناه كه موجب آتشند: 1- قتل نفس 2- ناسپاسى از پدر و مادر 3- ربا خوردن 4- تعرّب پس از هجرت 5- متّهم كردن زنان پارسا به زنا 6- خوردن مال يتيم 7- گريز از جبهه جهاد ..

3- از محمد بن مسلم، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود: كبائر هفتند:

1- قتل مؤمن به عمد 2- متّهم كردن زن عفيفه به زنا 3- گريختن از جبهه جهاد 4- تعرّب پس از هجرت 5- خوردن مال يتيم به ناحق 6- خوردن ربا بعد از علم به حرمت آن

ص: 135

الْمحْصَنَةِ ، وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ ، وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ ، وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً ، وَ أَکْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَةِ(1) ، وَ کُلُّ مَا أَوْجَبَ اللّهُ عَلَیْهِ النَّارَ».(2)

4 . یُونُسُ(3) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ مِنَ الْکَبَائِرِ(4) عُقُوقَ الْوَالِدَیْنِ ، وَ الْیَأْسَ مِنْ رَوْحِ اللّهِ ، وَ الاْءَمْنَ لِمَکْرِ(5) اللّهِ».(6) وَ قَدْ رُوِیَ: «أَنَّ(7) أَکْبَرَ الْکَبَائِرِ الشِّرْکُ بِاللّهِ(8)».(9)

5. یُونُسُ(10) ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ نُعْمَانَ(11) الرَّازِیِّ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَنْ زَنی خَرَجَ مِنَ الاْءِیمَانِ، وَ مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ خَرَجَ مِنَ الاْءِیمَانِ، وَ مَنْ أَفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مُتَعَمِّداً(12) خَرَجَ مِنَ الاْءِیمَانِ».(13)

6. عَنْهُ(14) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدَةَ(15) ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَیَزْنِی(16) الزَّانِی(17) وَ هُوَ مُوءْمِنٌ؟

قَالَ: «لاَ(18)؛ إِذَا کَانَ عَلی بَطْنِهَا سُلِبَ الاْءِیمَانَ(19)، فَإِذَا قَامَ رُدَّ إِلَیْهِ(20) ، فَإِنْ(21) عَادَ سُلِبَ». قُلْتُ: فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَعُودَ؟

فَقَالَ: « مَا أَکْثَرَ مَنْ(22) یُرِیدُ أَنْ یَعُودَ ، فَلاَ یَعُودُ إِلَیْهِ أَبَداً».(23)

7 . یُونُسُ(24) ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»(25) قَالَ: « الْفَوَاحِشُ: الزِّنی وَ السَّرِقَةُ؛ وَ اللَّمَمُ : الرَّجُلُ یُلِمُّ بِالذَّنْبِ(26) فَیَسْتَغْفِرُ اللّهَ(27) مِنْهُ».

ص: 136


1- 1. فی الوافی : «أی بعد أن یتبیّن له تحریمه ، کما یستفاد من بعض الأخبار ؛ ولمّا کان ما سوی هذه الستّ من الکبائر لیس فی مرتبة هذه الستّ فی الکبر ولا فی عدادها ، لم یعدّ معها مفصّلاً ، کأنّها بمجموعها کواحدة منها» .
2- 2. الفقیه ، ج 3 ، ص 561 ، ح 4931؛ والخصال ، ص 363 ، باب السبعة ، ح 56؛ و علل الشرائع ، ص 474 ، ح 1؛ والتهذیب ، ج 4 ، ص 149 ، ح 417 ، بسند آخر مع زیادة فی آخره ؛ و فی علل الشرائع ، ص 392 ، ح 2 ، بسند آخر ، و تمام الروایة فیه: « إنّ الکبائر سبع ». تفسیر فرات ، ص 102 ، ح 91 ، عن جعفر بن محمّد الفزاری ، معنعنا عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه ، ص 103 ، ح 92 ، عن الحسین بن سعید ، معنعنا عن معلّی بن خنیس ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ؛ تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 237 ، ح 105 ، عن معاذ بن کثیر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ المقنعة ، ص 290 ، مرسلاً، وفی کلّها مع اختلاف. راجع: الکافی ، کتاب الدعاء، باب الدعاء قبل الصلاة ، ح 3349؛ والتهذیب ، ج 6 ، ص 241 ، ح 596؛ والاستبصار ، ج 3 ، ص 12 ، ح 33 الوافی ، ج 5 ، ص 1050 ، ح 3569؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 322 ، ح 20633 .
3- 3. السند معلّق علی سابقه . ویروی عن یونس ، علیّ بن إبراهیم ، عن محمّد بن عیسی.
4- 4. فی « ف »: « الکبار ».
5- 5. فی « ز » و حاشیة « د »: « من مکر ». والأمن لمکر اللّه ، أی عذابه واستدراجه وإمهاله عند المعاصی .
6- 6. عیون الأخبار ، ج 2 ، ص 126 ، ذیل الحدیث الطویل 1 ، بسند آ