عنوان قراردادی:الکافی .اصول .فارسی .برگزیده
اصول الکافی
عنوان و نام پديدآور:اصول کافی/ تالیف ثقة الاسلام کلینی(رحمه الله)؛ با ترجمه و شرح فارسی محمدباقر کمره ای.
مشخصات نشر:[تهران]: سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه، 13 -
مشخصات ظاهری:6ج.
شابک:125000 ریال: دوره 964-6066-74-7 : ؛ ج. 1 964-6066-75-5 : ؛ ج. 2 964-6066-76-3 : ؛ 125000 ریال (ج. 2، چاپ چهارم) ؛ ج. 3 964-6066-77-1 : ؛ 125000 ریال (ج.3، چاپ چهارم) ؛ 125000 ریال ج. 4، چاپ چهارم 964-6066-78-X : ؛ ج. 5 964-6066-79-8 : ؛ 125000ریال (ج.5، چاپ چهارم) ؛ ج. 6 964-6066-80-1 : ؛ 12500 ریال (ج.6، چاپ چهارم)
يادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد چهارم، 1370.
يادداشت:چاپ چهارم.
يادداشت:ج.3 - 6 (چاپ چهارم: 1379).
مندرجات:ج. 1. کتاب عقل و جهل - کتاب فضل علم - کتاب توحید-. ج. 2. کتاب حجت (1)-. ج. 3. کتاب حجت (2)-. ج. 4. کتاب ایمان و کفر-. ج. 5. کتاب ایمان و کفر-. ج. 6. کتاب دعا - کتاب فضل قرآن - کتاب عشرت.
موضوع:احادیث شیعه -- قرن 14
شناسه افزوده:کمره ای، محمد باقر، 1283 - 1374.، مترجم
شناسه افزوده:سازمان اوقاف و امور خیریه. انتشارات اسوه
رده بندی کنگره:BP129/ک 8ک 22041 1300ی
رده بندی دیویی:297/212
شماره کتابشناسی ملی:م 79-11569
اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
باب در سرشت مؤمن و كافر 15
باب ديگرى از آن و در اين باب وقوع تكليف نخست، فزون است 25
باب ديگر از آن 29
باب در اينكه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اول كس بود كه پاسخ گفت و به ربوبيت خدا عز و جل اقرار كرد 37
باب چگونه پاسخ دادند با اينكه ذرّه اى بودند 43
باب آفرينش خلق به يگانه پرستى 43
باب در اينكه مؤمن در صُلب كافر باشد 47
باب هر گاه خدا خواهد مؤمن آفريند 49
باب در اينكه صبغه، همان مسلمانى است 49
باب در اينكه سَكينه، ايمان است 51
باب اخلاص 55
باب شرايع 59
ص: 7
باب ستونهاى اسلام 63
باب در اينكه اسلام حفظ جان كند و وسيله اداى امانت گردد ولى ثواب آخرت بر ايمان است 81
باب هر جا ايمان هست مسلمانى هم هست ولى اسلام ملازم با ايمان نيست و ممكن است از او جدا باشد 85
باب ديگر از آن و در آن است كه اسلام پيش از ايمان است 91
باب در اينكه ايمان بدون انجام واجبات و ترك محرمات پذيرفته نيست [30] 95
باب در اينكه ايمان به همه اعضاء تن، پخش است 113
باب مسابقه در ايمان 133
باب درجات ايمان 139
باب ديگرى از آن 145
باب نسب اسلام و ماده و بنياد آن 149
باب خصال مؤمن 153
(باب در شرح اسلام و ايمان و كفر و نفاق 159
(باب صفت ايمان) 163
باب فضل ايمان بر اسلام و فضل يقين بر ايمان 165
باب حقيقت ايمان و يقين 169
باب تفكر و انديشه 175
باب مكارم 177
باب فضل يقين 183
باب رضا به قضاء 189
باب تفويض بر خدا و توكل بر خدا 199
باب خوف و رجاء 209
باب حسن ظن و خوشبينى به خدا عز و جل 219
ص: 8
باب اعتراف به تقصير 223
باب طاعت و تقوى 225
باب ورع 233
باب عفّت 241
باب اجتناب از محرمات 245
باب اداى واجبهاى الهى 247
باب استوارى بر عمل و پى گيرى آن 251
باب عبادت 253
باب نيّت 257
باب در افراط و سستى در عبادت 261
باب اقتصاد و ميانه روى در عبادت 263
باب كسى كه به او برسد عملى، ثوابى از طرف خدا دارد 267
باب صبر 267
باب شكر 287
باب خوش خلقى 303
باب خوشروئى 313
باب راستى و امانت پردازى 317
باب حياء 323
باب عفو و گذشت 325
باب فرو خوردن خشم 331
باب حلم و بردبارى 339
باب خاموشى و نگهداشتن زبان 343
باب مدارا و سازگارى 353
باب نرمش و رفق 357
ص: 9
باب تواضع 365
باب دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا 375
باب نكوهش دنيا و بيان زهد در دنيا 385
باب در اطراف آنچه در باب گذشته، گذشت 409
باب قناعت 411
باب كفاف 419
باب تعجيل در كار خير 423
باب انصاف و عدالت 429
باب بى نيازى از مردم 439
باب صله رحم 445
باب احسان به پدر و مادر 465
باب اهتمام به امور مسلمانان و نصيحت و خير خواهى و سودمندى براى آنان 483
باب اجلال سالمندان و پيره مندان 487
باب برادر بودن مؤمنان با يك ديگر 489
باب در حقى كه براى وابسته به ايمان و ناقض آن ثابت است 497
باب در اينكه برادرى بر پايه دين واقع نشده و همانا روى تعارف است 499
باب حق مؤمن بر برادرش و اداى حق او 499
باب مهرورزى و دلسوزى به يك ديگر 519
باب ديدار برادران 521
باب دست به هم دادن و مصافحه 531
باب هم آغوشى 545
باب بوسيدن 549
باب مذاكره برادران 551
ص: 10
باب شاد كردن مؤمنان 559
باب روا كردن حاجت مؤمن 573
باب كوشش در حاجت مؤمن 585
باب گشودن گرفتارى مؤمن 593
باب اطعام مؤمن 595
باب در اينكه كسى كه مؤمنى را بپوشاند 607
باب در اظهار لطف و مهربانى به مؤمن و گرامى داشتن او 611
باب در خدمت به او (يعنى به مؤمن) 617
باب اندرز دادن و خير خواهى براى مؤمن 617
باب اصلاح ميان مردم 621
باب احياء مؤمن 625
باب در دعوت خانواده به ايمان 627
باب در ترك دعوت مردم 629
باب در اينكه خدا دين را به كسى دهد كه او را دوست دارد 635
باب سلامت دين 637
باب تقيّه 639
باب كتمان و حفظ اسرار 655
شرح هاى كتاب ايمان و كفر 671
ص: 11
ص: 12
ص: 13
کِتَابُ الاْءِیمَانِ وَالْکُفْرِ
بابُ طِینَةِ الْمُوءْمِنِ وَالْکَافِرِ(1)
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، عَنْ
رَجُلٍ(2): عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ: «إِنَّ(3) اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ النَّبِیِّینَ مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ قُلُوبَهُمْ وَأَبْدَانَهُمْ، وَخَلَقَ قُلُوبَ الْمُوءْمِنِینَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ(4)، وَجَعَلَ(5) خَلْقَ أَبْدَانِ الْمُوءْمِنِینَ(6) مِنْ دُونِ ذلِکَ(7)، وَخَلَقَ الْکُفَّارَ مِنْ طِینَةِ سِجِّینٍ(8) قُلُوبَهُمْ وَأَبْدَانَهُمْ، فَخَلَطَ بَیْنَ(9) الطِّینَتَیْنِ، فَمِنْ هذَا(10) یَلِدُ الْمُوءْمِنُ الْکَافِرَ، وَیَلِدُ الْکَافِرُ الْمُوءْمِنَ، وَمِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْمُوءْمِنُ السَّیِّئَةَ، وَمِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْکَافِرُ الْحَسَنَةَ؛ فَقُلُوبُ(11) الْمُوءْمِنِینَ تَحِنُّ(12) إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ، وَقُلُوبُ الْکَافِرِینَ تَحِنُّ إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ».(13)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحسَیْنِ(14) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ ، عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ الْجَازِیِّ(15): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ
ص: 14
1- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا عز و جل پيغمبران را همه از سرشت آسمانى آفريد چه دلهاى آنها را و چه پيكرهاى آنها را و دلهاى مؤمنان را هم از همان سرشت آفريد و پيكر آنان را از نشيب آن و كافران را از سرشت سياه سياه چال زندانى آفريد، چه دلهايشان را و چه پيكرشان را و ميان هر دو سرشت در آميخت و از براى اين است كه مؤمن، كافر زايد و از كافر مؤمن بر آيد و از اين جا است كه مؤمن به بد كردارى افتد و از اينجا است كه كافر به خوش رفتارى رسد، دلهاى مؤمنان شوق مند باشند بدان چه از آن آفريده شدند و دلهاى كافران شوق مند باشند بدان چه از آن آفريده شدند.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: به راستى خداى عز و جل مؤمن را از سرشت بهشتى آفريده و كافر را از سرشت دوزخى و
ص: 15
اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ الْمُوءْمِنَ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ ، وَخَلَقَ الْکَافِرَ(1) مِنْ طِینَةِ النَّارِ» .
وَقَالَ : «إِذَا أَرَادَ اللّهُ(2) _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِعَبْدٍ خَیْراً، طَیَّبَ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ ، فَلاَ یَسْمَعُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ إِلاَّ عَرَفَهُ ، وَلاَ یَسْمَعُ شَیْئاً مِنَ الْمُنْکَرِ إِلاَّ أَنْکَرَهُ».
قَالَ: وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «الطِّینَاتُ ثَلاَثٌ(3): طِینَةُ الاْءَنْبِیَاءِ، وَالْمُوءْمِنُ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ ، إِلاَّ أَنَّ الاْءَنْبِیَاءَ هُمْ(4) مِنْ(5) صَفْوَتِهَا ؛ هُمُ(6) الاْءَصْلُ وَلَهُمْ فَضْلُهُمْ، وَالْمُوءْمِنُونَ الْفَرْعُ مِنْ طِینٍ لاَزِبٍ(7)، کَذلِکَ(8) لاَ یُفَرِّقُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ شِیعَتِهِمْ» .
وَقَالَ : «طِینَةُ النَّاصِبِ مِنْ حَمَاًء مَسْنُونٍ(9)، وَأَمَّا الْمُسْتَضْعَفُونَ(10) فَمِنْ تُرَابٍ؛ لاَ یَتَحَوَّلُ مُوءْمِنٌ عَنْ إِیمَانِهِ، وَلاَ نَاصِبٌ عَنْ نَصْبِهِ ، وَلِلّهِ الْمَشِیئَةُ فِیهِمْ(11)».(12)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ، مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ طِینَةَ الْمُوءْمِنِ؟ فَقَالَ: «مِنْ طِینَةِ الاْءَنْبِیَاءِ؛ فَلَمْ تَنْجَسْ(13) أَبَداً».(14)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی وَغَیْرُهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَغَیْرِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(15)، عَنْ أَبِی نَهْشَلٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلی عِلِّیِّینَ، وَخَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا مِنْهُ(16)، وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِکَ ، وَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْنَا؛ لاِءَنَّهَا
ص: 16
فرمود: چون خدا عز و جل خير بنده اى را خواهد جان و تنش را پاك كند و خيرى را نشنود جز آنكه آن را بداند و بفهمد و هيچ بدى و زشتى را نشنود جز آنكه آن را بد دارد، گويد: شنيدم كه آن حضرت مى فرمود: سرشت بر سه گونه باشد:
1- سرشت انبياء: مؤمن هم از همان سرشت باشد جز آنكه پيغمبران از برگزيده آنند و در آن اصل باشند و برترى دارند و مؤمنان فرع آنند از سرشتى بايست آن، از اين رو خدا عز و جل ميان پيمبران و پيروانشان جدائى نيندازد و فرمود:
2- سرشت ناصبى است كه از سياه سياه چال بد بوئى است.
3- مستضعفان كه از سرشت خاك معمولى باشند مؤمن از ايمان خود بر نگردد و ناصبى از بد كيشى خود و مستضعفان وابسته خواست خدايند.
3- از صالح بن سهل گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
قربانت خداى عز و جل سرشت مؤمن را از چه آفريده است؟
فرمود از سرشت پيمبران، و هرگز پليد نگردد.
4- از ابى حمزه ثمالى گويد: از امام باقر (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
به راستى خدا جلّ و عزّ ما را از اعلى علّيّين آفريد و دل شيعه ما را از آن آفريد كه ما را آفريد و تن آنها را از درجه نازلتر آفريد، دل در هواى ما دارند زيرا دل آنها با ما هم سرشت است، سپس اين آيه را خواند (18- 21 سوره مطففين): «نه، هرگز، به راستى
ص: 17
خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا(1)» ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ : «کَلاّ إِنَّ کِتابَ الاْءَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(2).
«وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّینٍ، وَخَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ ، وَأَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِکَ؛ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْهِمْ؛ لاِءَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ» ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ: «کَلاّ إِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفِی سِجِّینٍ وَما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ کِتابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ»(3).(4)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا(5)، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَغَیْرُ وَاحِدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ(6) جَمِیعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ یُوسُفَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ اللّهِ بْنُ کَیْسَانَ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَنَا مَوْلاَکَ عَبْدُ اللّهِ بْنُ کَیْسَانَ.
قَالَ: «أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ، وَأَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُکَ».
قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ(7)، وَنَشَأْتُ فِی أَرْضِ فَارِسَ، وَإِنَّنِی(8) أُخَالِطُ النَّاسَ فِی التِّجَارَاتِ وَغَیْرِ ذلِکَ، فَأُخَالِطُ الرَّجُلَ، فَأَری لَهُ حُسْنَ السَّمْتِ(9) وَحُسْنَ الْخُلُقِ وَکَثْرَةَ(10) أَمَانَةٍ(11)، ثُمَّ أُفَتِّشُهُ، فَأَتَبَیَّنُهُ(12) عَنْ(13) عَدَاوَتِکُمْ؛ وَأُخَالِطُ الرَّجُلَ، فَأَری مِنْهُ سُوءَ الْخُلُقِ(14) وَقِلَّةَ أَمَانَةٍ(15) وَزَعَارَّةً(16)، ثُمَّ أُفَتِّشُهُ، فَأَتَبَیَّنُهُ(17) عَنْ وَلاَیَتِکُمْ، فَکَیْفَ یَکُونُ ذلِکَ؟
قَالَ(18) : فَقَالَ لِی: «أَمَا عَلِمْتَ یَا ابْنَ کَیْسَانَ، أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَخَذَ طِینَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَطِینَةً مِنَ النَّارِ، فَخَلَطَهُمَا جَمِیعاً، ثُمَّ نَزَعَ هذِهِ مِنْ هذِهِ ، وَهذِهِ مِنْ هذِهِ(19)، فَمَا رَأَیْتَ مِنْ(20) أُولئِکَ مِنَ الاْءَمَانَةِ وَحُسْنِ
ص: 18
كتاب نيكان در عليّين است تو ندانى كه عليّين چيست، كتابى نوشته شده كه مقرّبان بر آن گواهند» فرمود: دشمن ما را از سجّين آفريد و دل شيعه آنها را از آن آفريد كه خوشان را آفريد و تن آنها را از آنچه جز آن است و دلشان در هواى آنها است، زيرا با آنها هم سرشت باشند، سپس اين آيه را خواند (7- 10 سوره مطففين): «نه، هرگز به راستى كتاب هرزه كاران در سجّين باشد و تو ندانى كه سجّين چيست، كتابى است نوشته، واى در اين روز بر مكذّبان» 5- از عبد الله بن كيسان از امام صادق (علیه السّلام) گويد: به او گفتم:
قربانت، من عبد الله بن كيسان چاكر شما هستم، فرمود: نژاد تو را مى شناسم ولى خود تو را نمى شناسم (يعنى شيعه بودنت را نمى دانم- از مجلسى ره) گويد: به آن حضرت گفتم: من در كوهستان زائيده شدم و در سرزمين فارس بزرگ شدم، من در بازرگانى و جز آن با مردم آميزش دارم، با مردى در آميزم و ببينم كه خوش رفتار و نيكو كردار است و خوش اخلاق و امانت دار است و او را وارسم و بفهمم با شما دشمن است، و با مردى آميزش كنم و از او بدرفتارى و بى پروائى در امانت و در درندگى و كج خلقى (فساد و تبهكارى خ ل) بينم و او را وارسم و بفهمم كه دوست شما است، اين چگونه مى شود؟ به من فرمود: اى پسر كيسان، به راستى خدا عز و جل از سرشت بهشت و سرشت دوزخ بر گرفت و آنها را با هم در آميخت و اين دو از هم به خود بر گرفتند، تو در آنها هر چه امانت دارى و خوش رفتارى و خوش روشى بينى از آن است كه با سرشت بهشتى سائيده اند و آنها برگردند بدان چه از آن آفريده شدند
ص: 19
الْخُلُقِ وَحُسْنِ السَّمْتِ، فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ(1) مِنْ طِینَةِ(2) الْجَنَّةِ، وَهُمْ یَعُودُونَ إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ، وَمَا رَأَیْتَ مِنْ هوءُلاَءِ مِنْ قِلَّةِ الاْءَمَانَةِ وَسُوءِ الْخُلُقِ وَالزَّعَارَّةِ(3) ، فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ(4) مِنْ طِینَةِ النَّارِ، وَهُمْ یَعُودُونَ(5) إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ».(6)
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(7)، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : الْمُوءْمِنُونَ(8) مِنْ طِینَةِ الاْءَنْبِیَاءِ؟ قَالَ: «نَعَمْ».(9)
7 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ(10)، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ(11)، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام بَعَثَ جَبْرَئِیلَ علیه السلام فِی أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ، فَقَبَضَ بِیَمِینِهِ قَبْضَةً بَلَغَتْ(12) قَبْضَتُهُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا، وَأَخَذَ مِنْ کُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً، وَقَبَضَ قَبْضَةً أُخْری مِنَ الاْءَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْیَا إِلَی الاْءَرْضِ السَّابِعَةِ الْقُصْوی، فَأَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ کَلِمَتَهُ، فَأَمْسَکَ الْقَبْضَةَ الاْءُولی بِیَمِینِهِ ، وَالْقَبْضَةَ(13) الاْءُخْری بِشِمَالِهِ ، فَفَلَقَ(14) الطِّینَ فِلْقَتَیْنِ، فَذَرَا(15) مِنَ الاْءَرْضِ ذَرْواً، وَمِنَ السَّمَاوَاتِ ذَرْواً، فَقَالَ لِلَّذِی بِیَمِینِهِ: مِنْکَ الرُّسُلُ وَالاْءَنْبِیَاءُ(16) وَالاْءَوْصِیَاءُ وَالصِّدِّیقُونَ وَالْمُوءْمِنُونَ وَالسُّعَدَاءُ وَمَنْ أُرِیدُ کَرَامَتَهُ، فَوَجَبَ(17) لَهُمْ مَا قَالَ کَمَا قَالَ، وَقَالَ لِلَّذِی بِشِمَالِهِ: مِنْکَ
ص: 20
و آنچه در اينان از بى پروائى در امانت و بد خلقى و درندگى و تباهى بينى از آن است كه سرشت دوزخى به آنها سائيده و اثر كرده و آنها بر گردند بدان چه از آن آفريده شدند.
6- از صالح بن سهل گويد:
از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم: مؤمنان از سرشت پيغمبرانند؟
فرمود: آرى.
7- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: چون خدا عز و جل خواست آدم را بيافريند، جبرئيل را در نخستين ساعت روز جمعه فرستاد و با دست راست خود مُشتى بر گرفت كه از آسمان هفتم تا آسمان دنيا را فرا داشت و از هر آسمانى تربتى در كف خود برداشت و مُشتى ديگر بر گرفت كه از هفتمين زمين بلند تا هفتمين زمين دورتر را در آن فرا گرفت و خدا عز و جل دستور داد تا مُشت نخست را با دست راستش نگهداشت و ديگر مُشت را با دست چپش و آنچه در مُشت داشت دو بار در شكافت و از آنچه از زمين بود در پاشيد و از آنچه هم از آسمان بود در پاشيد، پس بدان چه در دست راست داشت گفت: از تو است رسولان و پيغمبران و اوصياء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر كس ارجمندش خواستم- و آنچه گفت برايشان چنانچه گفت بايست شد- و بدان چه در دست چپ داشت گفت: از تو است جبّاران و مشركان و كافران و سركشان و هر كه خوارى و بدبختى او را خواهم- و بر ايشان آنچه را گفت چنانچه گفت بايست شد- سپس هر دو سرشت در هم آميختند و اين است تفسير قول خدا
ص: 21
الْجَبَّارُونَ وَالْمُشْرِکُونَ وَالْکَافِرُونَ وَالطَّوَاغِیتُ وَمَنْ أُرِیدُ هَوَانَهُ وَشِقْوَتَهُ، فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ کَمَا قَالَ.
ثُمَّ إِنَّ الطِّینَتَیْنِ(1) خُلِطَتَا جَمِیعاً، وَذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوی»(2)، فَالْحَبُّ طِینَةُ الْمُوءْمِنِینَ(3) الَّتِی(4) أَلْقَی اللّهُ عَلَیْهَا مَحَبَّتَهُ، وَالنَّوی طِینَةُ الْکَافِرِینَ الَّذِینَ نَأَوْا(5) عَنْ کُلِّ خَیْرٍ، وَإِنَّمَا سُمِّیَ النَّوی مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأی(6) عَنْ(7) کُلِّ خَیْرٍ وَتَبَاعَدَ عَنْهُ(8).
وَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ»(9) فَالْحَیُّ: الْمُوءْمِنُ الَّذِی تَخْرُجُ(10) طِینَتُهُ مِنْ طِینَةِ الْکَافِرِ، وَالْمَیِّتُ _ الَّذِی یَخْرُجُ(11) مِنَ الْحَیِّ _ هُوَ الْکَافِرُ الَّذِی یَخْرُجُ مِنْ طِینَةِ الْمُوءْمِنِ(12)، فَالْحَیُّ: الْمُوءْمِنُ، وَالْمَیِّتُ: الْکَافِرُ .
وَ ذلِکَ قَوْلُهُ(13) عَزَّ وَجَلَّ : «أَ وَمَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ»(14) فَکَانَ مَوْتُهُ اخْتِلاَطَ طِینَتِهِ مَعَ طِینَةِ الْکَافِرِ، وَکَانَ حَیَاتُهُ حِینَ فَرَّقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَیْنَهُمَا بِکَلِمَتِهِ (15)؛ کَذلِکَ(16) یُخْرِجُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الْمُوءْمِنَ فِی الْمِیلاَدِ مِنَ الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ فِیهَا إِلَی النُّورِ، وَیُخْرِجُ(17) الْکَافِرَ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ إِلَی النُّورِ، وَذلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»(18)».(19)
ص: 22
عز و جل (95 سوره انعام): «به راستى خداوند شكافنده دانه و هسته است» دانه سرشت مؤمن است كه خدا دوستى خود را در آن افكنده و هسته سرشت كافر است كه از هر خيرى به دورند و آن را «نوى» تعبير كرده براى آنكه از هر خيرى به دورند و از آن دورى جويند و خدا عز و جل فرموده: «بر آرد زنده را از مرده و بر آرد مرده را از زنده».
زنده مؤمنى است كه سرشتش از سرشت كافرى برآيد، و مرده اى كه از زنده برآيد همان كافرى است كه از سرشت مؤمن در آيد، زنده مؤمن است و مرده كافر و اين است تفسير قول خدا عز و جل (122 سوره انعام): «و آيا كسى كه مرده است و او را زنده كرديم» (چون كسى است كه در تاريكيها است) مرگش آميزش سرشت او است با سرشت كافر، و زنده شدنش آنگاه است كه خداى عز و جل به فرمان خود آنها را از هم جدا سازد، همچنين خدا عز و جل مؤمن را در هنگام زايش از آن تاريكى كه در آن اندر است به روشنى بر آرد و كافر را از نورى كه در آن اندر است به تاريكى بر آرد و اين است تفسير قول خدا عز و جل (70 سوره يس):
«تا بيم دهد هر كه زنده است و پا برجا شود فرمان حق بر كافران».
ص: 23
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ، وَفِیهِ زِیَادَةُ وُقُوعِ التَّکْلِیفِ الاْءَوَّلِ(1)
1 .أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ زُرَارَةَ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ(2) ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَا(3) اخْتَلَفَ اثْنَانِ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ: کُنْ مَاءً عَذْباً ؛ أَخْلُقْ(4) مِنْکَ(5) جَنَّتِی وَأَهْلَ طَاعَتِی، وَکُنْ مِلْحاً أُجَاجاً؛ أَخْلُقْ مِنْکَ نَارِی(6) وَأَهْلَ مَعْصِیَتِی، ثُمَّ أَمَرَهُمَا، فَامْتَزَجَا، فَمِنْ ذلِکَ صَارَ یَلِدُ الْمُوءْمِنُ الْکَافِرَ، وَالْکَافِرُ الْمُوءْمِنَ(7).
ثُمَّ أَخَذَ طِیناً(8) مِنْ أَدِیمِ(9) الاْءَرْضِ، فَعَرَکَهُ(10) عَرْکاً شَدِیداً، فَإِذَا هُمْ کَالذَّرِّ(11) یَدِبُّونَ(12)، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: إِلَی الْجَنَّةِ بِسَلاَمٍ، وَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: إِلَی النَّارِ وَلاَ أُبَالِی.
ثُمَّ أَمَرَ نَاراً، فَأُسْعِرَتْ(13)، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا، فَهَابُوهَا، وَقَالَ(14) لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: ادْخُلُوهَا، فَدَخَلُوهَا(15)، فَقَالَ(16): کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً، فَکَانَتْ بَرْداً وَسَلاَماً.
فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ، أَقِلْنَا(17)، فَقَالَ(18): قَدْ أَقَلْتُکُمْ، فَادْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا، فَهَابُوهَا، فَثَمَّ(19) ثَبَتَتِ(20) الطَّاعَةُ وَالْمَعْصِیَةُ، فَلاَ یَسْتَطِیعُ(21) هوءُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هوءُلاَءِ، وَلاَ هوءُلاَءِ(22) مِنْ هوءُلاَءِ».(23)
ص: 24
1- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: اگر مردم مى دانستند چگونه آفرينش آغاز شده است دو كس با هم اختلاف نداشتند، به راستى خدا عز و جل پيش از آنكه خلق را بيافريند فرمود: آبى خوش گوار باش تا من بهشت و فرمانبرانم را از تو آفرينم، و آب شور و تلخى باش تا من دوزخ و نافرمانانم را از تو بيافرينم. اين دو با هم آميختند و از اين است كه مؤمن كافر زايد و كافر مؤمن، سپس سرشتى از روى زمين بر گرفت و سختش در هم ماليد بناگاه مردمى پديد شدند و چون مورچه بجنبيدند، به اصحاب يمين فرمود: با سلامتى به سوى بهشت، و به اصحاب شمال فرمود: به سوى دوزخ و من باكى ندارم، سپس آتشى را فرمان داد تا بر افروخت و به اصحاب شمال فرمود: در آن درآئيد، از آن هراس كردند، به اصحاب يمين فرمود:
در آن درآئيد، بدان در آمدند و فرمود: سرد و سلامت باش، و آن آتش بر آنها سرد و سلامت شد، پس اصحاب شمال گفتند:
پروردگارا قرار ما را تجديد كن، فرمود: تجديد كردم اكنون در آن درآئيد، رفتند كه درآيند و باز در هراس شدند و سپس طاعت و معصيت ثبت شد و تنوانند اينان از آنان باشند و نه آنان از اينان.
ص: 25
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ(1)، عَنْ زُرَارَةَ: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ(2) جَلَّ وَعَزَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(3) إِلی آخِرِ الاْآیَةِ.
فَقَالَ _ وَأَبُوهُ یَسْمَعُ علیهماالسلام _ : «حَدَّثَنِی أَبِی أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَبَضَ(4) قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِی خَلَقَ(5) مِنْهَا آدَمَ علیه السلام ، فَصَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ، ثُمَّ تَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ، ثُمَّ(6) صَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ(7) الْمَالِحَ(8) الاْءُجَاجَ، فَتَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً، فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّینَةُ أَخَذَهَا ، فَعَرَکَهَا عَرْکاً شَدِیداً، فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ مِنْ(9) یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ، وَأَمَرَهُمْ جَمِیعاً أَنْ یَقَعُوا فِی النَّارِ، فَدَخَلَ(10) أَصْحَابُ الْیَمِینِ ، فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَسَلاَماً ، وَأَبی أَصْحَابُ(11) الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا».(12)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ(13) _ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام ، أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَی الطِّینِ ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَکَهَا ، ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَیْنِ بِیَدِهِ ، ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ یَدِبُّونَ ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً ، فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا ، فَذَهَبُوا إِلَیْهَا، فَهَابُوهَا وَلَمْ یَدْخُلُوهَا(14)، ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْیَمِینِ أَنْ یَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا، فَدَخَلُوهَا ، فَأَمَرَ اللّهُ _ جَلَّ وَعَزَّ _ النَّارَ فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَسَلاَماً، فَلَمَّا رَأی ذلِکَ أَهْلُ الشِّمَالِ(15)، قَالُوا: رَبَّنَا، أَقِلْنَا،
ص: 26
2- از زراره كه مردى از امام باقر (علیه السّلام) پرسيد از قول خدا عز و جل (172 سوره اعراف): «و آنگاه كه برگرفت پروردگار تو از آدمى زاده ها نژادشان را از پشتشان و آنان را بر خود گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا» تا آخر آيه (گواهيم، تا نگوئيد روز قيامت كه ما بوديم از اين بى خبر و غافل).
در پاسخ فرمود- و پدرش هم مى شنود- كه: پدرم برايم باز گفت: به راستى خداى عز و جل مُشتى از خاكى كه آدم را از آن آفريد بر گرفت و از آب گوارا بر آن ريخت و آن را چهل صباح وانهاد و سپس از آب تلخ و شور بر آن ريخت و آن را چهل صباح وانهاد، و چون خمير مايه شد آن را بر گرفت و به سختى در هم ماليد و از راست و چپ آن چون مورچگان بر آمدند و به همه فرمان داد در آتش روند و اصحاب يمين رفتند و آتش بر آنها سرد و سلامت شد و اصحاب شمال سرباز زدند از رفتن در آن.
3- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا عز و جل چون خواست آدم را آفريند آب را بر خاك روان كرد و سپس مُشتى از آن بر گرفت و آن را مالش داد و با دست خود از هم جدا كرد و دو بخش نمود و آنها را در پاشيد و بناگاه به جنبش در آمدند و سپس آتشى براى آنها برافراشت و به اهل شمال فرمان داد در آن درآيند و به سوى آن رفتند و از آن هراس كردند و در آن در نيامدند و سپس به اهل يمين دستور داد تا در آن در آيند و رفتند و در آن در آمدند و خدا به آتش دستور داد تا بر آنها گلستان شد و چون اهل شمال چنان ديدند گفتند: پروردگارا براى ما تجديد قرار كن و از ما در گذر، و خدا از آنها در گذشت و
ص: 27
فَأَقَالَهُمْ، ثُمَّ قَالَ لَهُمُ: ادْخُلُوهَا ، فَذَهَبُوا ، فَقَامُوا عَلَیْهَا وَلَمْ یَدْخُلُوهَا(1)، فَأَعَادَهُمْ طِیناً(2) ، وَخَلَقَ مِنْهَا آدَمَ علیه السلام ».
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (3): «فَلَنْ یَسْتَطِیعَ هوءُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هوءُلاَءِ ، وَلاَ هوءُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هوءُلاَءِ».
قَالَ(4): «فَیَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْکَ النَّارَ ، فَلِذلِکَ قَوْلُهُ(5) جَلَّ وَعَزَّ: «قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ»(6)».(7)
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ دَاوُدَ الْعِجْلِیِّ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ حُمْرَانَ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ حَیْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ، خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ (8) مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً، فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ، فَأَخَذَ (9) طِیناً مِنْ أَدِیمِ الاْءَرْضِ، فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ _ وَهُمْ کَالذَّرِّ یَدِبُّونَ _ : إِلَی الْجَنَّةِ بِسَلاَمٍ ، وَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ:
إِلَی النَّارِ وَلاَ أُبَالِی ، ثُمَّ قَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا(10) یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ»(11).
ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی النَّبِیِّینَ ، فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ، وَأَنَّ هذَا
ص: 28
سپس فرمود: در آن در آئيد و رفتند بر سر آن ايستادند و در آن در نيامدند و خدا آنان را به حال گِل باز گردانيد و آدم را از آن آفريد، امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هرگز نتوانند اينان از آنان باشند و نه آنان از اينان شوند، فرمود: بدانند (يعنى اهل بيت (علیه السّلام) از مجلسى ره) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اول كس بود كه در آن آتش در آمد و از اين راه خدا جل و عز فرمايد (81 سوره زخرف): «بگو اگر براى خدا پسرى بود من اول پرستنده بودم».
1- از حمران از امام باقر (علیه السّلام): به راستى خدا تبارك و تعالى چون خلق را آفريد آن خوش گوارى آفريد و آب تلخ و شورى و هر دو آب را به هم آميخت و از روى زمين گِلى بر گرفت و آن را سخت ماليد و به اصحاب يمين كه چون مورچه مى جنبيدند فرمود: با سلامتى به سوى بهشت، و به اصحاب شمال فرمود: به سوى دوزخ و باكى ندارم، سپس فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا، گواهيم؛ تا نگويند در قيامت كه ما از اين بى خبر و غافل بوديم، سپس از پيغمبران پيمان ستد و فرمود: آيا نيستم من پروردگار شما؟ و اين محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسول من و اين على امير مؤمنان؟ گفتند:
چرا، و نبوت براى آنها ثبت شد و از اولو العزم به اين مضمون پيمان ستد كه:
ص: 29
مُحَمَّدٌ رَسُولِی ، وَأَنَّ هذَا عَلِیٌّ(1) أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ؟ قَالُوا: بَلی، فَثَبَتَتْ(2) لَهُمُ النُّبُوَّةُ؛ وَأَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلی أُولِی الْعَزْمِ أَنَّنِی رَبُّکُمْ ، وَمُحَمَّدٌ رَسُولِی ، وَعَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ ، وَأَوْصِیَاوءُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلاَةُ أَمْرِی وَخُزَّانُ عِلْمِی علیهم السلام ، وَأَنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی ، وَأُظْهِرُ بِهِ(3) دَوْلَتِی ، وَأَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی ، وَأُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَکَرْهاً ، قَالُوا: أَقْرَرْنَا یَا رَبِّ ، وَشَهِدْنَا(4)، وَلَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَلَمْ یُقِرَّ، فَثَبَتَتِ (5) الْعَزِیمَةُ لِهوءُلاَءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِیِّ ، وَلَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَی الاْءِقْرَارِ بِهِ ، وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»»،(6) قَالَ: «إِنَّمَا هُوَ: فَتَرَکَ(7) .
ثُمَّ أَمَرَ نَاراً ، فَأُجِّجَتْ ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا ، فَهَابُوهَا ، وَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ : ادْخُلُوهَا ، فَدَخَلُوهَا ، فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ(8) بَرْداً وَسَلاَماً ، فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ(9) أَقِلْنَا، فَقَالَ: قَدْ أَقَلْتُکُمُ ، اذْهَبُوا، فَادْخُلُوهَا(10) ، فَهَابُوهَا ، فَثَمَّ(11) ثَبَتَتِ(12) الطَّاعَةُ وَالْوَلاَیَةُ وَالْمَعْصِیَةُ».(13)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ(14) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ علیه السلام مِنْ ظَهْرِهِ(15) لِیَأْخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَهُ ، وَبِالنُّبُوَّةِ لِکُلِّ نَبِیٍّ ، فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ (16) ، ثُمَّ قَالَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لآِدَمَ:
ص: 30
به راستى من پروردگار شمايم و محمد رسول من است و على امير مؤمنان است و اوصيائش پس از او واليان امر منند و خزانه دارهاى علم من، و به راستى عهدى است كه من به وسيله او دينم را نصرت دهم و دولتم را ظاهر كنم و از دشمنانم بدو انتقام كشم و به وسيله او خواهى نخواهى پرستيده شوم.
گفتند: پروردگارا ما اقرار داريم و گواهيم، آدم نه انكار كرد و نه اقرار آورد و مقام اولو العزمى در اين پنج ثبت شد، نسبت به مهدى و آدم تصميم نگرفت كه بدو اقرار كند و اين است تفسير قول خدا عز و جل (115 سوره طه): «و هر آينه به تحقيق عهدى را عرضه كرديم بر آدم و آن را فراموش كرد و تصميمى در او نيافتيم» فرمود: همانا مقصود از «نَسيَ» در اينجا «ترك» است. سپس فرمود: تا آتشى بر افروخته شد و به اصحاب شمال فرمان داد: در آن در آئيد، و از آن هراسيدند، و به اصحاب يمين فرمود: در آن درآئيد، در آن در آمدند و بر آنها سرد و سلامت شد، پس اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما بگذر، فرمود: از شما گذشتم، اكنون برويد و در آن در آئيد، پس از آن هراسيدند، از آنجا است كه طاعت و ولايت و معصيت ثبت شد.
2- از حبيب سجستانى گويد: شنيدم از امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود: به راستى چون خدا عز و جل نژاد آدم را از پشتش بر آورد تا از آنها پيمان گيرد به پروردگارى خود و نبوت هر پيغمبر، اول كس كه به نبوت او پيمان گرفت از آنان، محمد بن عبد الله بود، سپس خدا عز و جل به آدم فرمود: بنگر چه مى بينى؟ فرمود: آدم به نژاد خود نگاه كرد كه مورچه وار فضاى آسمان را پُر كردند، آدم
ص: 31
انْظُرْ مَا ذَا تَری؟» .
قَالَ: «فَنَظَرَ آدَمُ علیه السلام إِلی ذُرِّیَّتِهِ _ وَهُمْ ذَرٌّ _ قَدْ مَلَؤُوا السَّمَاءَ ، قَالَ آدَمُ علیه السلام : یَا رَبِّ ، مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی! وَلاِءَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ؟ فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِکَ الْمِیثَاقَ عَلَیْهِمْ؟
قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً»(1) وَیُوءْمِنُونَ(2) بِرُسُلِی ، وَیَتَّبِعُونَهُمْ .
قَالَ آدَمُ علیه السلام : یَا رَبِّ ، فَمَا لِی أَری بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ کَثِیرٌ ، وَبَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِیلٌ ، وَبَعْضَهُمْ لَیْسَ لَهُ نُورٌ(3)؟
فَقَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : کَذلِکَ(4) خَلَقْتُهُمْ لاِءَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالاَتِهِمْ.
قَالَ آدَمُ علیه السلام : یَا رَبِّ ، فَتَأْذَنُ لِی فِی الْکَلاَمِ؛ فَأَتَکَلَّمَ؟
قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: تَکَلَّمْ؛ فَإِنَّ رُوحَکَ مِنْ رُوحِی ، وَطَبِیعَتَکَ(5) خِلاَفُ(6) کَیْنُونَتِی(7) .
قَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ(8) ، فَلَوْ کُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلی مِثَالٍ وَاحِدٍ ، وَقَدْرٍ وَاحِدٍ ، وَطَبِیعَةٍ وَاحِدَةٍ ، وَجِبِلَّةٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ، وَأَرْزَاقٍ سَوَاءٍ ، لَمْ یَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ ، وَلَمْ یَکُنْ(9) بَیْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَلاَ تَبَاغُضٌ ، وَلاَ اخْتِلاَفٌ فِی شَیْءٍ مِنَ الاْءَشْیَاءِ .
قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَا آدَمُ ، بِرُوحِی(10) نَطَقْتَ ، وَبِضَعْفِ طَبِیعَتِکَ(11) تَکَلَّفْتَ(12) مَا لاَ عِلْمَ لَکَ بِهِ ، وَأَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ(13)، بِعِلْمِی خَالَفْتُ بَیْنَ خَلْقِهِمْ(14)، وَبِمَشِیئَتِی یَمْضِی(15) فِیهِمْ أَمْرِی ، وَإِلی تَدْبِیرِی وَتَقْدِیرِی(16) صَائِرُونَ ، لاَ(17) تَبْدِیلَ لِخَلْقِی ، إِنَّمَا(18) خَلَقْتُ الْجِنَّ والاْءِنْسَ لِیَعْبُدُونِ(19)، وَخَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِی وَعَبَدَنِی(20) مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ رُسُلِی وَلاَ أُبَالِی، وَخَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ کَفَرَ بِی وَعَصَانِی وَلَمْ یَتَّبِعْ رُسُلِی وَلاَ أُبَالِی ، وَخَلَقْتُکَ وَخَلَقْتُ ذُرِّیَّتَکَ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ(21) بِی إِلَیْکَ وَإِلَیْهِمْ ، وَإِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَخَلَقْتُهُمْ لاِءَبْلُوَکَ وَأَبْلُوَهُمْ أَیُّکُمْ(22) أَحْسَنُ عَمَلاً فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَقَبْلَ مَمَاتِکُمْ، فَلِذلِکَ(23) خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةَ ، وَالْحَیَاةَ وَالْمَوْتَ ، وَالطَّاعَةَ
ص: 32
گفت: پروردگارا، وه چه بسيار است نژاد من، براى كار بزرگى آنها را آفريدى؟ تو از آنها چه مى خواهى كه پيمان ازشان مى ستانى؟ خدا فرمود: براى آنكه مرا بپرستند و چيزى را شريك من ندانند و به رسولانم بگروند و از آنها پيروى كنند، آدم گفت: پروردگارا پس مرا چه شده كه برخى ذره ها را بزرگتر از برخى بينم و برخى روشنى بسيار دارند و برخى روشنى اندك و برخى هيچ روشنى ندارند؟
خدا عز و جل فرمود: چنين آنها را آفريدم تا آزمايش نمايم در هر حالى، آدم عرض كرد: پروردگارا به من اجازه سخن مى دهى تا سخنى گويم؟ خدا عز و جل فرمود: سخن بگو كه جانت از من است و طبيعتت بر خلاف هستى من است، آدم گفت: پروردگارا كاش همه را يكسان آفريده بودى با يك نمونه و يك اندازه و يك طبع و يك خو و يك رنگ و با عمرهاى برابر و روزيهاى برابر تا بر يك ديگر ستم نكنند و بر يك ديگر حسد نبرند و دشمنى با هم نكنند و در هيچ چيزى اختلاف نكنند، خدا عز و جل فرمود: اى آدم، به نيروى روح من گويا شدى و به سستى طبع خود آنچه را ندانى به زبان آوردى، منم آفريدگار جهان به دانش خود آفرينش آنان را مختلف ساختم و به خواست خودم امرم را در آنان اجراء كنم و به تدبير و تقدير من بگردند، در آفرينشم تبديلى نيست، همانا جن و انس را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را براى كسانى آفريدم كه مرا اطاعت كنند و بپرستند و پيروى از رسولانم كنند- و باكى ندارم- دوزخ را آفريدم براى هر كه به من كافر شود و نافرمانى من كند و پيروى از رسولانم نكند و باكى ندارم، تو را آفريدم و نژادت را آفريدم بى نيازى به تو و فرزندانت و همانا تو را و آنها را آفريدم تا تو را بيازمايم و آنان را بيازمايم كه كدام در دار دنيا كردار بهترى
ص: 33
وَالْمَعْصِیَةَ ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ ، وَکَذلِکَ(1) أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَتَدْبِیرِی .
وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَأَجْسَامِهِمْ وَأَلْوَانِهِمْ وَأَعْمَارِهِمْ وَأَرْزَاقِهِمْ وَطَاعَتِهِمْ وَمَعْصِیَتِهِمْ(2) ، فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِیَّ وَالسَّعِیدَ ، وَالْبَصِیرَ وَالاْءَعْمی ، وَالْقَصِیرَ وَالطَّوِیلَ ، وَالْجَمِیلَ وَالدَّمِیمَ(3) ، وَالْعَالِمَ وَالْجَاهِلَ ، وَالْغَنِیَّ وَالْفَقِیرَ ، وَالْمُطِیعَ وَالْعَاصِیَ ، وَالصَّحِیحَ وَالسَّقِیمَ ، وَمَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ(4) وَمَنْ لاَ عَاهَةَ بِهِ، فَیَنْظُرُ 2 / 11
الصَّحِیحُ إِلَی الَّذِی(5) بِهِ الْعَاهَةُ ، فَیَحْمَدُنِی عَلی عَافِیَتِهِ(6) ، وَیَنْظُرُ الَّذِی بِهِ الْعَاهَةُ إِلَی الصَّحِیحِ ، فَیَدْعُونِی وَیَسْأَلُنِی أَنْ أُعَافِیَهُ ، وَیَصْبِرُ عَلی بَلاَئِی ، فَأُثِیبُهُ(7) جَزِیلَ
عَطَائِی ، وَیَنْظُرُ الْغَنِیُّ إِلَی الْفَقِیرِ ، فَیَحْمَدُنِی وَیَشْکُرُنِی ، وَیَنْظُرُ الْفَقِیرُ إِلَی الْغَنِیِّ ، فَیَدْعُونِی وَیَسْأَلُنِی ، وَیَنْظُرُ الْمُوءْمِنُ إِلَی الْکَافِرِ ، فَیَحْمَدُنِی عَلی مَا هَدَیْتُهُ(8) ، فَلِذلِکَ(9) خَلَقْتُهُمْ(10) لاِءَبْلُوَهُمْ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَفِیمَا أُعَافِیهِمْ وَفِیمَا أَبْتَلِیهِمْ وَفِیمَا أُعْطِیهِمْ وَفِیمَا أَمْنَعُهُمْ .
وَأَنَا اللّهُ الْمَلِکُ الْقَادِرُ ، وَلِی أَنْ أَمْضِیَ(11) جَمِیعَ مَا قَدَّرْتُ عَلی مَا دَبَّرْتُ ، وَلِی أَنْ أُغَیِّرَ مِنْ ذلِکَ مَا شِئْتُ إِلی مَا شِئْتُ ، وَأُقَدِّمَ مِنْ ذلِکَ مَا أَخَّرْتُ ، وَأُوءَخِّرَ مِنْ ذلِکَ مَا قَدَّمْتُ(12) ، وَأَنَا اللّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِیدُ(13) ، لاَ أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ ، وَأَنَا أَسْأَلُ خَلْقِی عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ».(14)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ
ص: 34
داريد در زندگى و پيش از مردن خود، براى اين آفريدم دنيا و آخرت، و زندگى و مرگ، و طاعت و گناه را و بهشت و دوزخ را و همچنين اراده كردم در تقدير و تدبير خودم و به دانش نافذم در باره آنها ميان صورت و جسم و رنگ و عمر و رزق و طاعت و معصيت آنان اختلاف انداختم و از آنها شقى و سعيد و بينا و كور و كوتاه و بلند و زيبا و زشت و دانا و نادان و توانگر و درويش و مطيع و عاصى و تندرست و بيمار و زمين گير و بى عيب مقرر ساختم تا تندرست به معيوب بنگرد و مرا حمد كند بر عافيت خود، و معيوب به تندرست نگاه كند و به درگاهم دعا كند و از من خواهش كند كه او را عافيت بخشم و به بلايم صبر كند تا عطاى شايان ثوابم را به او دهم، و توانگر به درويش بنگرد و مرا سپاس گزارد و شكر كند، و درويش به توانگر نگاه كند و به درگاهم دعا كند و از من خواهش كند، و مؤمن به كافر نگرد و مرا سپاس گزارد كه او را رهنمودم؛ براى اين آنها را آفريدم كه در خوشى و ناخوشى آنها را بيازمايم، و هم در آنچه آنان را عافيت دهم و هم در آنچه گرفتار سازم و در آنچه به آنها بدهم و در آنچه از آنها دريغ دارم، و منم خداى ملك توانا و حق من است كه هر چه مقدر كردم طبق تدبير خودم اجراء كنم و حق من است كه هر چه را از آن خواهم چنانچه خواهم تغيير دهم، هر چه از آن خواهم پيش دارم و هر چه را خواهم پس اندازم، و منم خداى فعّال ما يشاء، از آنچه كنم باز پرسى ندارم، و خلق خود را از هر چه كنند بازپرسى كنم.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: به راستى خدا عز و جل خلق را آفريد و هر كه را دوست داشت از آن آفريد كه دوست داشت، و
ص: 35
وَعُقْبَةَ(1) جَمِیعاً :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ(2) أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ ، وَکَانَ(3) مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ ، وَخَلَقَ مَنْ(4) أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ ، وَکَانَ(5) مَا أَبْغَضَ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ(6) النَّارِ ، ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِی الظِّلاَلِ».
فَقُلْتُ: وَأَیُّ(7) شَیْءٍ الظِّلاَلُ؟
فَقَالَ(8): «أَ لَمْ تَرَ إِلی ظِلِّکَ(9) فِی الشَّمْسِ شَیْئاً(10) وَلَیْسَ بِشَیْءٍ».
«ثُمَّ بَعَثَ(11) مِنْهُمُ(12) النَّبِیِّینَ ، فَدَعَوْهُمْ(13) إِلَی الاْءِقْرَارِ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّهُ»(14) ثُمَّ دَعَوْهُمْ(15) إِلَی الاْءِقْرَارِ بِالنَّبِیِّینَ فَأَقَرَّ بَعْضُهُمْ ، وَأَنْکَرَ بَعْضٌ(16) ، ثُمَّ دَعَوْهُمْ(17) إِلی وَلاَیَتِنَا ، فَأَقَرَّ بِهَا وَاللّهِ مَنْ أَحَبَّ ، وَأَنْکَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ ، وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : «فَما(18) کانُوا لِیُوءْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(19)».
ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «کَانَ التَّکْذِیبُ ثَمَّ».(20)
بَابُ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَنْ أَجَابَ وَأَقَرَّ (21) لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِالرُّبُوبِیَّةِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (22): «أَنَّ بَعْضَ
ص: 36
آنچه را دوست داشت اين بود كه او را از سرشت بهشت آفريد و هر چه را دشمن داشت از آنچه آفريد كه بد داشت و آنچه را كه بد داشت اين بود كه او را از سرشت دوزخ آفريد، سپس آنها را به سايه اى فرستاد، من گفتم: سايه چيست؟ در پاسخ فرمود: تو سايه خود را در برابر خورشيد نمى بينى كه چيزى است و در حقيقت چيزى نيست؟ سپس پيغمبران را از ميان آنها برانگيخت و آنان را به اقرار به خدا عز و جل دعوت كرد و اين است تفسير قول خدا عز و جل (87 سوره زخرف): «و اگر از آنها بپرسى، چه كسى شما را آفريده، گويند خدا» سپس مردم را دعوت كرد تا اقرار كنند به پيمبران و برخى اقرار كردند و برخى انكار نمودند، سپس آنان را به ولايت ما دعوت كرد، به خدا هر كه را دوست داشت اقرار كرد و هر كه را دشمن داشت انكار كرد و اين است تفسير قول خدا (101 سوره اعراف): «نبودند كه ايمان آورند بدان چه پيش از آن انكار كرده بودند».
سپس امام باقر (علیه السّلام) فرمود: تكذيب از آنجا است.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: يكى از قريش به رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گفت: به كدام چيز تو بر پيغمبران پيشى جستى، با اينكه
ص: 37
قُرَیْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بِأَیِّ شَیْءٍ سَبَقْتَ الاْءَنْبِیَاءَ(1) وَأَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَخَاتَمَهُمْ؟
فَقَالَ(2): إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّی ، وَأَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ(3) أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ(4) النَّبِیِّینَ ، «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»(5) فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِیٍّ (6)قَالَ: بَلی ، فَسَبَقْتُهُمْ بِالاْءِقْرَارِ(7) بِاللّهِ(8) عَزَّ وَجَلَّ».(9)
2 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(10)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی لاَءَری بَعْضَ أَصْحَابِنَا یَعْتَرِیهِ النَّزَقُ(11) وَالْحِدَّةُ(12) وَالطَّیْشُ(13) ، فَأَغْتَمُّ لِذلِکَ غَمّاً شَدِیداً ، وَأَری مَنْ خَالَفَنَا، فَأَرَاهُ حَسَنَ
السَّمْتِ(14)؟
قَالَ: «لاَ تَقُلْ حَسَنَ السَّمْتِ؛ فَإِنَّ(15) السَّمْتَ سَمْتُ الطَّرِیقِ، وَلکِنْ قُلْ: حَسَنَ السِّیمَاءِ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ: «سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»(16)».
قَالَ: قُلْتُ: فَأَرَاهُ حَسَنَ السِّیمَاءِ، وَ(17) لَهُ وَقَارٌ، فَأَغْتَمُّ لِذلِکَ؟
قَالَ(18): «لاَ تَغْتَمَّ لِمَا رَأَیْتَ(19) مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِکَ ، وَلِمَا رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ سِیمَاءِ مَنْ خَالَفَکَ؛ إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام ، خَلَقَ تِلْکَ(20) الطِّینَتَیْنِ(21) ، ثُمَّ فَرَّقَهُمَا فِرْقَتَیْنِ ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: کُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِی ، فَکَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ یَسْعی ، وَقَالَ لاِءَهْلِ(22) الشِّمَالِ: کُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِی ، فَکَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ یَدْرُجُ ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً ، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِی(23) ، فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ(24) صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ اتَّبَعَهُ(25) أُولُو
ص: 38
در پايان آنها مبعوث شدى و خاتم آنهائى؟ در پاسخ فرمود: من نخست كس بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين كس بودم كه پاسخ گفتم، آنگاه كه خدا پيمان از پيغمبران ستد و آنها را بر خودش گواه گرفت كه: «آيا نيستم من پروردگار شما؟» پس من نخست پيغمبر بودم كه گفتم: بلى، و در اقرار به خدا عز و جل بر آنها پيش دستى كردم.
2- از عبد الله بن سنان، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
قربانت من مى نگرم كه برخى هم مذهبان ما گرفتار خشم و كج خلقى مى شوند و از اين به سختى غمنده مى شوم، و مى نگرم كه در مخالفان ما كسانى هستند خوش روش؛ فرمود: خوش روش نگو زيرا روش، روش راه را گويند ولى بگو: خوش سيما، زيرا خدا عز و جل فرمايد (29 سوره فتح): «سيماى آنان در چهره شان از اثر سجده است»، گويد: گفتم:
او را خوش سيما بينم و با وقار و از اين راه هم غمنده گردم، در پاسخ فرمود: غمنده مباش از آنچه در هم مذهبان خود بد خلقى ديدى و در مخالفان خود خوش خلقى، به راستى خداى تبارك و تعالى چون خواست آدم را بيافريند اين هر دو سرشت را آفريد و آنها را در بخش كرد و به اصحاب يمين فرمود: شما به اجازه من خلقى باشيد، و خلقى شدند چون مورچگان مى كوشيدند، و به اهل شمال فرمود: به اجازه من خلقى باشيد، خلقى شدند چون مورچگان مى لوليدند، سپس آتشى براى آنها برافراشت و فرمود: به اجازه من در آن درآئيد، و نخست كس كه در آن درآمد محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بود، سپس رسولان اولو العزم و اوصياء و پيروانشان در آن در آمدند، سپس به اصحاب شمال فرمود: به اذن من در آن در آئيد، در پاسخ
ص: 39
الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَأَوْصِیَاوءُهُمْ وَأَتْبَاعُهُمْ .
ثُمَّ قَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِی ، فَقَالُوا: رَبَّنَا ، خَلَقْتَنَا لِتُحْرِقَنَا؟ فَعَصَوْا ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: اخْرُجُوا بِإِذْنِی مِنَ النَّارِ ، فَخَرَجُوا(1) لَمْ
تَکْلِمِ(2) النَّارُ مِنْهُمْ(3) کَلْماً ، وَلَمْ تُوءَثِّرْ فِیهِمْ أَثَراً ، فَلَمَّا رَآهُمْ أَصْحَابُ الشِّمَالِ قَالُوا: رَبَّنَا، نَری أَصْحَابَنَا قَدْ سَلِمُوا ، فَأَقِلْنَا(4) وَمُرْنَا بِالدُّخُولِ ، قَالَ(5): قَدْ أَقَلْتُکُمْ، فَادْخُلُوهَا ، فَلَمَّا دَنَوْا(6) وَأَصَابَهُمُ الْوَهَجُ(7) رَجَعُوا ، فَقَالُوا: یَا رَبَّنَا ، لاَ صَبْرَ لَنَا عَلَی الاِحْتِرَاقِ ، فَعَصَوْا ، فَأَمَرَهُمْ(8) بِالدُّخُولِ ثَلاَثاً ، کُلَّ ذلِکَ یَعْصُونَ وَیَرْجِعُونَ ، وَأَمَرَ أُولئِکَ(9) ثَلاَثاً ، کُلَّ ذلِکَ یُطِیعُونَ وَیَخْرُجُونَ ، فَقَالَ لَهُمْ: کُونُوا طِیناً بِإِذْنِی ، فَخَلَقَ مِنْهُ آدَمَ علیه السلام ».
قَالَ: «فَمَنْ کَانَ مِنْ هوءُلاَءِ لاَ یَکُونُ مِنْ هوءُلاَءِ ، وَمَنْ کَانَ مِنْ هوءُلاَءِ لاَ یَکُونُ مِنْ هوءُلاَءِ؛ وَمَا رَأَیْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِکَ وَخُلُقِهِمْ ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ(10) مِنْ لَطْخِ(11) أَصْحَابِ الشِّمَالِ؛ وَمَا رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ سِیمَاءِ(12) مَنْ خَالَفَکُمْ وَوَقَارِهِمْ ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ(13) أَصْحَابِ الْیَمِینِ».(14)
3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ(15) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بِأَیِّ شَیْءٍ سَبَقْتَ وُلْدَ آدَمَ؟
قَالَ: إِنِّی(16) أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ(17)
ص: 40
گفتند، پروردگارا ما را آفريدى تا ما را بسوزانى؟ و نافرمانى كردند، پس به اصحاب يمين فرمود: به اجازه من از آتش درآئيد، آتش در آنها زخمى پديد نكرده بود و اثرى نكرده بود، و چون اصحاب شمال آنها را ديدند گفتند: پروردگارا ما مى بينيم اصحاب يمين سالمند، از ما در گذر و با ما تجديد قرار كن و به ما فرمان بده كه در آئيم.
فرمود: من از شما در گذشتم، در آتش در آئيد، چون نزديك آن شدند و سوز آتش به آنها رسيد، بر گشتند و گفتند: پروردگارا ما بر سوختن شكيبا نيستيم، و نافرمانى كردند و تا سه بار فرمان در آمدن در آتش به آنها رسيد و هر بار نافرمانى كردند و برگشتند.
و آنان را سه بار دستور ورود داد و هر سه بار اطاعت كردند و بيرون شدند، پس به آنها فرمود: همه به اجازه من گل شويد و آدم را از آن آفريد، گفت: هر كه از آنان است از اينان نيست و هر كه از اينان است از آنان نيست، آنچه از سبكى و كج خلقى يارانت بينى از آلودگى آنان با اصحاب شمال است، و آنچه از نيكوئى سيماى مخالفان خودتان و وقارشان بينى از چسبش با اصحاب يمين به آنها سرايت كرده است.
3- از صالح بن سهل از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: سؤال شد از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به كدام چيز بر تمامى فرزندان آدم پيشى جستى؟، فرمود:
من نخست كس بودم كه به پروردگارم اقرار كردم، خدا از پيمبران پيمان ستد و آنها را بر خودش گواه گرفت كه: «آيا نيستم
ص: 41
بِرَبِّی(1)؛ إِنَّ اللّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلی»(2) فَکُنْتُ(3) أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ».(4)
بَابُ کَیْفَ أَجَابُوا وَهُمْ ذَرٌّ (5)
1-عَلِيُّ بنُ أبراهِیمَ ، عَن أبِیهِ ، عَنِ ابنِ أبِي عُمَیرٍ، عَن بَعضِ أصحابِنا، عَن أبي بَصیرٍقالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : کَیْفَ أَجَابُوا (6) وَهُمْ ذَرٌّ؟!
قَالَ: «جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ (7)، یَعْنِی فِی الْمِیثَاقِ». (8)
بَابُ فِطْرَةِ الْخَلْقِ عَلَی التَّوْحِیدِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ(9): «فِطْرَتَ(10) اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»(11)؟ قَالَ: «التَّوْحِیدُ».(12)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ:
ص: 42
من پروردگار شما؟» گفتند: چرا، پس من نخست كس بودم كه پاسخ گفتم.
1- از ابى بصير، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: چگونه پاسخ دادند با اينكه ذرّه بودند؟
فرمود: در آنها قرار داد آنچه را كه چون از آنها بپرسند بتوانند پاسخ گويند به او- يعنى در عالم ميثاق-.
1- از هشام بن سالم گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم (30 سوره روم): «آفرينش حق كه مردم را بر پايه آن آفريده است» فرمود:
يگانه پرستى است.
2- از عبد الله بن سنان از امام صادق (علیه السّلام) گويد: از او تفسير قول خدا عز و جل را پرسيدم (30 سوره روم): «فطرت خدا كه مردم
ص: 43
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»: مَا تِلْکَ الْفِطْرَةُ؟
قَالَ: «هِیَ الاْءِسْلاَمُ، فَطَرَهُمُ اللّهُ حِینَ(1) أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ، قَالَ (2): «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»(3) وَفِیهِ(4) الْمُوءْمِنُ وَالْکَافِرُ(5)».(6)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ زُرَارَةَ ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» .
قَالَ: «فَطَرَهُمْ(7) جَمِیعاً عَلَی التَّوْحِیدِ».(8)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «حُنَفاءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ»(9).
قَالَ: «الْحَنِیفِیَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَ اللّهُ(10) النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ». قَالَ: «فَطَرَهُمْ عَلَی الْمَعْرِفَةِ بِهِ(11)» .
قَالَ(12) زُرَارَةُ: وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ(13) عَزَّ وَجَلَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(14) الاْآیَةَ .
قَالَ: «أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ ، فَعَرَّفَهُمْ وَأَرَاهُمْ نَفْسَهُ(15)، وَلَوْ لاَ(16) ذلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ».
وَ قَالَ: «قَالَ(17) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ ، یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ(18) بِأَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَالِقُهُ(19) ، کَذلِکَ قَوْلُهُ: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالاْءَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ»(20)».(21)
ص: 44
را بر آن آفريده است».
فرمود: مقصود از آن اسلام است، خدا آنان را بر آن آفريد هنگامى كه از آنها ميثاق بر يگانه پرستى گرفت.
فرمود (172 سوره اعراف): «آيا نيستم من پروردگار شما» و در آن بودند مؤمن و كافر.
3- از زراره گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عزّوجل «فطرت خدا كه مردم را بر آن آفريده است» فرمود: همه را بر فطرت يگانه پرستى آفريده است.
4- از زراره از امام باقر (علیه السّلام) گويد: از او پرسيدم از قول خدا عز و جل (32 سوره حج): «راست رو باشيد براى خدا و به او شرك نورزيد» گويد: فرمود: همان فطرت يگانه پرستى است كه خدا مردم را بر آن آفريده «آفرينش خدا را ديگر گونى نيست» فرمود: آنان را به معرفت خود هستى داده است، زراره گويد: و از آن حضرت پرسيدم از قول خدا عز و جل (172 سوره اعراف): «و گاهى كه بر گرفت پروردگارت از آدميزاده گان نژادشان را از پشتشان و گواهشان ساخت بر خودشان كه آيا نيستم من پروردگار شما، گفتند بلى» الآيه، فرمود: نژاد آدم را از پشت او تا به روز قيامت بر آورد، آنان چون ذرّه بيرون شدند و خود را بدانها شناساند و وانمود و اگر اين نبود احدى پروردگار خود را نمى شناخت، و گويد كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر نوزادى بر فطرت زايد، يعنى شناسائى اينكه خدا عز و جل آفريننده او است، چنين است قول خدا (35 سوره لقمان): «و اگر بپرسى از آنان كه چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است هر آينه مى گويند خدا».
ص: 45
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ أَبِی جَمِیلَةَ(1) ، عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ(2) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»(3) قَالَ: «فَطَرَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ».(4)
بَابُ کَوْنِ الْمُوءْمِنِ فِی صُلْبِ الْکَافِرِ
1 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُیَسِّرٍ (5) ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ نُطْفَةَ الْمُوءْمِنِ لَتَکُونُ(6) فِی صُلْبِ الْمُشْرِکِ، فَلاَ یُصِیبُهُ مِنَ الشَّرِّ(7) شَیْءٌ ، حَتّی إِذَا صَارَ(8) فِی رَحِمِ الْمُشْرِکَةِ، لَمْ یُصِبْهَا(9) مِنَ الشَّرِّ شَیْءٌ حَتّی تَضَعَهُ ، فَإِذَا وَضَعَتْهُ، لَمْ یُصِبْهُ مِنَ الشَّرِّ شَیْءٌ حَتّی یَجْرِیَ عَلَیْهِ الْقَلَمُ».(10)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ: عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی(11) قَدْ(12) أَشْفَقْتُ مِنْ دَعْوَةِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَلی یَقْطِینٍ(13) وَمَا وَلَدَ.
فَقَالَ: «یَا أَبَا الْحَسَنِ، لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ(14)، إِنَّمَا الْمُوءْمِنُ فِی صُلْبِ الْکَافِرِ بِمَنْزِلَةِ الْحَصَاةِ فِی اللَّبِنَةِ، یَجِیءُ الْمَطَرُ، فَیَغْسِلُ اللَّبِنَةَ، وَلاَ(15) یَضُرُّ الْحَصَاةَ شَیْئاً»(16).(17)
ص: 46
5- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل «فطرت خدا كه مردم را بر آن آفريده است» فرمود: آنها را بر توحيد آفريده.
1- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: به راستى نطفه مؤمن هر آينه در پشت كافرى باشد و چيزى از بدى بدو نرسد تا آنگاه كه به زاهدان زن مشركه درآيد و باز چيزى از بدى بدو نرسد تا آن را بزايد، و چون زائيد، چيزى از بدى بدو نرسد تا به تكليف رسد.
2- از على بن يقطين گويد: به امام كاظم (علیه السّلام) گفتم: من از نفرين امام صادق (علیه السّلام) به يقطين و فرزندانش نگرانم، در پاسخ فرمود:
اى أبا الحسن چنان نيست كه تو گمان مى برى، همانا مؤمن در پشت كافر چون سنگريزه اى است ميان خشت، باران مى آيد و آن خشت را مى شويد و مى برد و به سنگريزه زيانى ندارد.
ص: 47
بَابُ إِذَا أَرَادَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَخْلُقَ الْمُوءْمِنَ (1)
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُسْلِمٍ الْحُلْوَانِیِّ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ الصَّیْقَلِ (2)الرَّازِیِّ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَشَجَرَةً (3) تُسَمَّی الْمُزْنَ (4)، فَإِذَا أَرَادَ اللّهُ أَنْ یَخْلُقَ مُوءْمِناً(5)، أَقْطَرَ مِنْهَا قَطْرَةً، فَلاَ تُصِیبُ بَقْلَةً وَلاَ ثَمَرَةً أَکَلَ مِنْهَا مُوءْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ إِلاَّ أَخْرَجَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْ صُلْبِهِ مُوءْمِناً».(6)
بَابٌ فِی (7)أَنَّ الصِّبْغَةَ هِیَ الاْءِسْلاَمُ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» (8)قَالَ: «الاْءِسْلاَمُ».
وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ:
ص: 48
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
در بهشت درختى است به نام (مزن) و هر گاه خدا خواهد مؤمنى بيافريند قطره اى از آن بچكاند و به هيچ سبزى و ميوه اى نرسد كه مؤمن يا كافر از آن بخورد جز آنكه خدا عز و جل از صلب او مؤمنى بر آرد.
1- از عبد الله بن سنان از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (138 سوره بقره): «رنگ خدا را باشيد، چه كسى از خدا رنگ بهترى مى دهد».
فرمود: مقصود اسلام است. و در تفسير قول خدا عز و جل:
«بهترى مى دهد» فرمود: مقصود اسلام است.
و در تفسير قول خدا عز و جل (256 سوره بقره): «به تحقيق
ص: 49
«فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی» (1) قَالَ: «هِیَ الاْءِیمَانُ بِاللّهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ». (2)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ
دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ(3)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ حُمْرَانَ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ(4) عَزَّ وَجَلَّ : «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» قَالَ: «الصِّبْغَةُ هِیَ الاْءِسْلاَمُ».(5)
3 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ(6) ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ(7): «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»قَالَ: «الصِّبْغَةُ هِیَ الاْءِسْلاَمُ»(8).
وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ(9) عَزَّ وَجَلَّ: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُوءْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی»(10) قَالَ: «هِیَ··· الاْءِیمَانُ».(11)
بَابٌ فِی (12)أَنَّ السَّکِینَةَ هِیَ الاْءِیمَانُ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ (13) :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ» (14)قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ».قَالَ: وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (15) قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ». (16)
ص: 50
چسبيده است به حلقه محكم» فرمود:
مقصود از آن ايمان به خداى يگانه و بى شريك است.
2- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» فرمود:
مقصود از صبغه همان اسلام است.
3- امام باقر (علیه السّلام) يا امام صادق (علیه السّلام) فرمود در تفسير قول خدا عز و جل: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» كه:
مقصود از صبغه، اسلام است.
و در تفسير قول خدا عز و جل (256 سوره بقره): «هر كه كافر شد به طاغوت و گرويد به خدا به تحقيق چسبيده است به حلقه محكم» فرمود: آن، ايمان است.
1- از أبى حمزه گويد: از امام باقر (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (4 سوره فتح): «سَكينه را در دل مؤمنان فرو فرستاد».
فرمود: مقصود از آن ايمان است. گويد: و از او پرسيدم از قول خدا عز و جل (22 سوره مجادله): «و تأييد كرد آنان را به روحى از سوى خود» فرمود: آن ايمان است.
ص: 51
2. عَنْهُ (1) ، عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ أَبَانٍ، عَنِ الْفُضَیلِ (2) ، قَالَ: قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الاْءِیمانَ»(3): هَلْ لَهُمْ فِیمَا کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمْ صُنْعٌ(4)؟ قَالَ: «لاَ».(5)
3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «السَّکِینَةُ(6) : الاْءِیمَانُ».(7)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ(8) وَهِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَغَیْرِهِمَا: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ»(9) قَالَ: «هُوَ(10) الاْءِیمَانُ».(11)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ(12) ، عَنْ یُونُسَ(13) ، عَنْ جَمِیلٍ ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ(14) عَزَّ وَجَلَّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ» قَالَ: «هُوَ(15) الاْءِیمَانُ».قَالَ : قُلْتُ(16): «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»؟ قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ» .
وَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالی: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی»(17)؟ قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ».(18)
ص: 52
2- از فضيل گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم (22 سوره مجادله): «آنان نوشته است در دلشان ايمان» آيا در آنچه در دل آنها نوشته است خودشان دستى دارند؟ فرمود: نه.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
سَكينه، ايمان است.
4- امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (26 سوره فتح): «او است آنكه فرو فرستاده است سَكينه را در دل مؤمنان» فرمود كه:
مقصود از آن، ايمان است.
5- از جميل گويد: پرسيدم امام صادق (علیه السّلام) را از قول خدا عز و جل (26 سوره فتح): «او است آنكه فرو فرستد سَكينه را در دل مؤمنان».
فرمود: مقصود از آن، ايمان است. گفت (22 سوره مجادله):
«و تأييد كند آنان را به روحى از خود» فرمود:
آن هم ايمان است، و از قول خدا (26 سوره فتح): «و آنها را پاى بند سخن تقوى سازد» فرمود:
آن هم ايمان است.
ص: 53
بَابُ الاْءِخْلاَصِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ (1) بْنِ مُسْکَانَ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «حَنِیفاً مُسْلِماً» (2)قَالَ: «خَالِصاً (3)مُخْلِصاً ، لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ عِبَادَةِ الاْءَوْثَانِ». (4)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(5) :عَنْ أَبِیهِ(6) رَفَعَهُ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا أَیُّهَا النَّاسُ ، إِنَّمَا هُوَ اللّهُ وَالشَّیْطَانُ ، وَالْحَقُّ وَالْبَاطِلُ ، وَالْهُدی وَالضَّلاَلَةُ ، وَالرُّشْدُ(7) وَالْغَیُّ ، وَالْعَاجِلَةُ وَالاْآجِلَةُ(8) وَالْعَاقِبَةُ(9)، وَالْحَسَنَاتُ وَالسَّیِّئَاتُ، فَمَا کَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلّهِ، وَمَا کَانَ مِنْ سَیِّئَاتٍ(10) فَلِلشَّیْطَانِ لَعَنَهُ اللّهُ(11)».(12)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام (13): «أَنَّ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ کَانَ یَقُولُ: طُوبی لِمَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ الْعِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ، وَلَمْ یَشْغَلْ(14) قَلْبَهُ بِمَا تَری عَیْنَاهُ، وَلَمْ یَنْسَ ذِکْرَ اللّهِ(15) بِمَا تَسْمَعُ(16) أُذُنَاهُ، وَلَمْ یَحْزُنْ(17) صَدْرَهُ بِمَا أُعْطِیَ غَیْرُهُ».(18)
ص: 54
1- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل: «حنيفاً مسلماً» فرمود:
يعنى خالص و با اخلاص كه در آن، چيزى از پرستش بتها نباشد.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
آيا مردم، همانا خدا هست و شيطان، و حق است و باطل و، راه درست است و گمراهى، و رشد است و غَىّ، دنيا هست و آخرت، و حسنات است و سيئات، آنچه حسنه و خوبى است از خدا است، و هر آنچه بد كردارى است از شيطان است لعنه الله.
3- امير المؤمنين (علیه السّلام) مى فرمود:
خوشا بر كسى كه عبادت و دعا را خالص براى خدا بنمايد و دلش بدان چه ديده اش بيند مشغول نگردد و بدان چه دو گوشش شنوند ياد خدا را فراموش نكند و بدان چه به ديگرى داده اند غم به خود راه ندهد.
ص: 55
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ(1) عَزَّ وَجَلَّ: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(2) قَالَ:«لَیْسَ یَعْنِی(3) أَکْثَرَکُمْ(4) عَمَلاً، وَلکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلاً، وَإِنَّمَا الاْءِصَابَةُ خَشْیَةُ اللّهِ وَالنِّیَّةُ الصَّادِقَةُ وَالْحَسَنَةُ(5)».
ثُمَّ قَالَ: «الاْءِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتّی یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَالْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لاَ تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلاَّ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ، وَالنِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، أَلاَ وَإِنَّ النِّیَّةَ هِیَ(6) الْعَمَلُ»، ثُمَّ تَلاَ قَوْلَهُ عَزَّ وَجَلَّ: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»(7): «یَعْنِی عَلی نِیَّتِهِ».(8)
5 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(9) قَالَ: «الْقَلْبُ(10) السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقی رَبَّهُ وَلَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ». قَالَ(11): «وَ کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شِرْکٌ أَوْ شَکٌّ(12) فَهُوَ سَاقِطٌ، إِنَّمَا أَرَادُوا(13) بِالزُّهْدِ(14)···
فِی الدُّنْیَا لِتَفْرُغَ(15) قُلُوبُهُمْ لِلآخِرَةِ(16)».(17)
6. وَ(18) بِهذَا الاْءِسْنَادِ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ، عَنِ السُدِّیِّ(19):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ(20) الاْءِیمَانَ بِاللّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً _ أَوْ قَالَ : مَا أَجْمَلَ(21) عَبْدٌ ذِکْرَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً _ إِلاَّ زَهَّدَهُ(22) اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی الدُّنْیَا(23)، وَبَصَّرَهُ دَاءَهَا وَدَوَاءَهَا، وَأَثْبَتَ(24) الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ، وَأَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
ثُمَّ تَلاَ(25): ««إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ»(26)؛
ص: 56
4- امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (2 سوره ملك): «تا بيازمايد شما را كه كدام كردار بهترى داريد».
فرمود: مقصود از كردار بهتر، كردار بيشتر نيست ولى كردار درست تر است، درستى كردار ترس از خدا است و به قصد پاك و خوش كردارى، سپس فرمود:
كردارى را تا به آخر پاك و بااخلاص نگهداشتن از خود آن كردار سخت تر است، كردار پاك آن است كه مقصودت از آن ستايش احدى جز خدا عز و جل نباشد، نيّت بهتر است از كردار، هلا خود نيّت هم كردارى است.
سپس خواند قول خدا عز و جل را (84 سوره اسراء): «بگو هر كس عمل كند بر آهنگ خود» يعنى بر نيّت خود.
5- گويد: از او پرسيدم از تفسير قول خدا عز و جل (89 سوره شعراء): «جز كسى كه نزد خدا آيد با دلى سالم».
فرمود: دل سالم آن دلى است كه نزد خدا آيد و جز او در آن نباشد، فرمود: هر دلى شرك و شك دارد ساقط است، و همانا زهد در دنيا را خواستند براى آنكه دلشان فارغ باشد براى آخرت.
6- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
هيچ بنده اى چهل روز ايمان خالص به خدا نيارد يا فرمود:
خدا را چهل روز به نيكى ياد نكند جز آن كه خدا او را نسبت به دنيا زاهد سازد و درد و داروى دنيا را به او بنمايد و حكمت را در دلش پا برجا كند و زبانش را بدان گويا سازد، سپس خواند (151 سوره اعراف): «به راستى آن كسانى كه گوساله پرستيدند به زودى بدانها رسد با خوارى در زندگى دنيا و همچنين افتراءبندان را سزا دهيم» هيچ
ص: 57
فَلاَ تَری صَاحِبَ بِدْعَةٍ إِلاَّ ذَلِیلاً، وَ(1)···
مُفْتَرِیاً(2) عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَعَلی رَسُولِهِ وَعَلی(3) أَهْلِ بَیْتِهِ _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمْ _(4) إِلاَّ ذَلِیلاً(5)».(6)
2 / 18
بَابُ الشَّرَائِعِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ جَمِیعاً، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ أَعْطی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله شَرَائِعَ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسی وَعِیسی علیهم السلام التَّوْحِیدَ وَالاْءِخْلاَصَ وَخَلْعَ الاْءَنْدَادِ ، وَالْفِطْرَةَ الْحَنِیفِیَّةَ السَّمْحَةَ ، وَ (7) لاَ رَهْبَانِیَّةَ ، وَلاَ سِیَاحَةَ ، أَحَلَّ فِیهَا الطَّیِّبَاتِ ، وَحَرَّمَ فِیهَا الْخَبَائِثَ (8) ، وَوَضَعَ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ (9) وَالاْءَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ··· عَلَیْهِمْ(10).
ثُمَّ افْتَرَضَ(11) عَلَیْهِ(12) فِیهَا الصَّلاَةَ وَالزَّکَاةَ(13) وَالصِّیَامَ وَالْحَجَّ وَالاْءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَلاَلَ وَالْحَرَامَ(14) وَالْمَوَارِیثَ وَالْحُدُودَ وَالْفَرَائِضَ(15) وَالْجِهَادَ فِی سَبِیلِ اللّهِ ، وَزَادَهُ(16) الْوُضُوءَ، وَفَضَّلَهُ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَبِخَوَاتِیمِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ وَالْمُفَصَّلِ(17)، وَأَحَلَّ لَهُ الْمَغْنَمَ وَالْفَیْءَ(18)، وَنَصَرَهُ بِالرُّعْبِ(19)، وَجَعَلَ لَهُ الاْءَرْضَ(20)
ص: 58
بدعت گذارى را نبينى جز اينكه خوار است و هر كه به خدا عز و جل و بر رسولش و بر خاندان او (علیه السّلام) افتراء بندد خوار باشد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى بمحمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (علیه السّلام) را داد كه توحيد و اخلاص و ترك بت پرستى است با فطرت حنيف مسلمانى آسان بر كنار از گوشه گيرى و خانه بدوشى، هر چيز پاكيزه را در آن حلال كرد و هر بد و نفرت انگيز را حرام نمود و بار سنگين را برداشت و زنجيرهائى كه به گردن آنها بود به دور انداخت، سپس در ضمن دستورهاى اسلامى نماز و زكاة و روزه و حج و امر به معروف و نهى از منكر و حلال و حرام و مواريث و حدود و فرائض را بر آنها مقرر داشت با جهاد در راه خدا و وضوء را بر آن افزود و آن را بفاتحة الكتاب برترى داد و به آيات آخر سوره بقره و سورهاى پر فصل قرآن (از سوره محمد با آخر قرآن) غنيمت را براى او حلال كرد با في ء (آنچه از كفّار بى نبرد به دست آيد) و با هراس در دل دشمن او را يارى كرد و همه زمين را براى او سجده گاه ساخت و وسيله طهارت (بعنوان تيمّم بر زمين) و او را رسول همه ساخت از سفيد و سياه و جن و انس، به او جزيه را (سرانه اى كه از كفار اهل كتاب دريافت شود) بخشيد و اسيران
ص: 59
مَسْجِداً وَطَهُوراً، وَأَرْسَلَهُ کَافَّةً إِلَی الاْءَبْیَضِ وَالاْءَسْوَدِ(1)، وَالْجِنِّ وَالاْءِنْسِ(2)، وَأَعْطَاهُ الْجِزْیَةَ وَأَسْرَ الْمُشْرِکِینَ وَفِدَاهُمْ(3)، ثُمَّ کُلِّفَ(4) مَا لَمْ یُکَلَّفْ أَحَدٌ مِنَ الاْءَنْبِیَاءِ ، وَ(5) أُنْزِلَ عَلَیْهِ سَیْفٌ(6) مِنَ السَّمَاءِ فِی(7) غَیْرِ غِمْدٍ ، وَقِیلَ لَهُ: قَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ(8)».(9)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»(10)؟
فَقَالَ: «نُوحٌ وَإِبْرَاهِیمُ وَمُوسی وَعِیسی وَمُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَعَلَیْهِمْ» (11).
قُلْتُ: کَیْفَ صَارُوا أُولِی الْعَزْمِ(12)؟
قَالَ: «لاِءَنَّ نُوحاً علیه السلام بُعِثَ بِکِتَابٍ وَشَرِیعَةٍ، وَکُلُّ(13) مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِکِتَابِ نُوحٍ(14) وَشَرِیعَتِهِ وَمِنْهَاجِهِ حَتّی جَاءَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام بِالصُّحُفِ وَبِعَزِیمَةِ تَرْکِ کِتَابِ نُوحٍ لاَ کُفْراً بِهِ، فَکُلُّ(15) نَبِیٍّ جَاءَ(16) بَعْدَ إِبْرَاهِیمَ أَخَذَ(17) بِشَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَمِنْهَاجِهِ وَبِالصُّحُفِ حَتّی جَاءَ مُوسی علیه السلام بِالتَّوْرَاةِ وَشَرِیعَتِهِ وَمِنْهَاجِهِ وَبِعَزِیمَةِ تَرْکِ الصُّحُفِ، وَکُلُّ(18) نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ
مُوسی أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَشَرِیعَتِهِ(19) وَمِنْهَاجِهِ حَتّی جَاءَ الْمَسِیحُ علیه السلام بِالاْءِنْجِیلِ وَبِعَزِیمَةِ تَرْکِ(20) شَرِیعَةِ مُوسی وَمِنْهَاجِهِ ، فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِیحِ أَخَذَ بِشَرِیعَتِهِ وَمِنْهَاجِهِ(21) حَتّی جَاءَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، فَجَاءَ(22) بِالْقُرْآنِ وَبِشَرِیعَتِهِ(23) وَمِنْهَاجِهِ ؛ فَحَلاَلُهُ حَلاَلٌ إِلی
ص: 60
مشركان را و فدائيى كه دهند (مالى كه براى آزاد كردن اسير مى دادند) سپس به او تكليفى متوجه شد كه به هيچ كدام از پيغمبران متوجه نشده بود و شمشيرى بى جلد از آسمان برايش فرود آمد و به او گفته شد كه (84 سوره نساء):
«بايد در راه خدا نبرد كنى و جز خودت را در درجه اول مكلّف بدان ندانى» (يعنى پيش جنگ باشى) ..
2- از سماعة بن مهران گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم قول خدا عز و جل (سوره احقاف): «شكيبا باش چنانچه رسولان اولو العزم شكيبا بودند» چه معنا دارد؟
فرمود: مقصود از آنها نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد است (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ).
گفتم: چگونه اولو العزم شدند؟
فرمود: زيرا نوح با كتاب و شريعتى مبعوث شد و هر كه پس از او آمد به كتاب و شريعت و روش او عمل كرد تا حضرت ابراهيم صحف را آورد و فرمان ترك كتاب نوح (علیه السّلام) را نه از راه كافر شدن بدان، و هر پيغمبرى بعد از ابراهيم آمد به شريعت و روش و صحف ابراهيم عمل كرد تا موسى (علیه السّلام) تورات را آورد با شريعت و روش خود و فرمان ترك صحف و هر پيغمبرى بعد از موسى آمد به تورات و شريعت و روش او عمل كرد تا مسيح انجيل را آورد و فرمان ترك شريعت موسى و روش او را، و هر پيغمبرى بعد از مسيح آمد به شريعت و روش او عمل كرد تا محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و قرآن را آورد و شريعت و برنامه اسلام را، پس حلال او تا روز
ص: 61
یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، وَحَرَامُهُ حَرَامٌ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ؛ فَهوءُلاَءِ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ علیهم السلام (1)».(2)
بَابُ دَعَائِمِ الاْءِسْلاَمِ
1 . حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ الزِّیَادِیِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ ، عَنِ الْفُضَیْلِ (3) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (4) علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ : عَلَی الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالصَّوْمِ (5)، وَالْحَجِّ ، وَالْوَِلاَیَةِ (6) ؛ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ··· کَمَا(7) نُودِیَ بِالْوَِلاَیَةِ» .(8)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(9) ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ عَجْلاَنَ(10) أَبِی صَالِحٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَوْقِفْنِی عَلی حُدُودِ الاْءِیمَانِ(11) .
فَقَالَ(12) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ(13) بِهِ(14) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَصَلاَةُ(15) الْخَمْسِ ، وَأَدَاءُ الزَّکَاةِ ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَحِجُّ الْبَیْتِ ، وَوَلاَیَةُ وَلِیِّنَا ، وَعَدَاوَةُ عَدُوِّنَا ، وَالدُّخُولُ مَعَ الصَّادِقِینَ(16)» .(17)
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(18) بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِي
ص: 62
قيامت حلال است و حرام او تا روز قيامت حرام است، پس اينهايند اولو العزم از رسولان (علیه السّلام).
1- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
سازمان شده است اسلام بر پنج چيز: بر نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت، و براى چيزى فرياد نشده چنانچه براى ولايت.
2- از عجلان ابى صالح، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
مرا به حدود ايمان واقف كن.
در پاسخ فرمود: شهادت به اينكه شايسته پرستشى جز خدا و به اينكه محمد رسول خدا است و اقرار بدان چه از نزد خدا آورده است و نماز پنجگانه و پراخت زكاة و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا كعبه و دوستى با دوست ما و دشمنى با دشمن ما و اقدام با راستگويان.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
سازمان شده است اسلام بر پنج: بر نماز و زكاة و روزه و
ص: 63
جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ(1) : عَلَی الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالْحَجِّ، وَالصَّوْمِ(2) ، وَالْوَِلاَیَةِ ؛ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَةِ ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَتَرَکُوا هذِهِ» یَعْنِی الْوَِلاَیَةَ .(3)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنِ ابْنِ(4) الْعَرْزَمِیِّ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام ، قَالَ(5) : «أَثَافِیُّ(6) الاْءِسْلاَمِ ثَلاَثَةٌ : الصَّلاَةُ ، وَالزَّکَاةُ ، وَالْوَِلاَیَةُ ، لاَ تَصِحُّ(7) وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلاَّ بِصَاحِبَتَیْهَا(8)» .(9)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَبْدِ اللّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِیعاً ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسَةِ أَشْیَاءَ : عَلَی الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالْحَجِّ ، وَالصَّوْمِ(10) ، وَالْوِلاَیَةِ».
قَالَ زُرَارَةُ : فَقُلْتُ : وَأَیُّ(11) شَیْءٍ مِنْ(12) ذلِکَ أَفْضَلُ؟
فَقَالَ(13) : «الْوَلاَیَةُ أَفْضَلُ ؛ لاِءَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ ، وَالْوَالِی(14) هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ».
قُلْتُ : ثُمَّ الَّذِی یَلِی ذلِکَ فِی الْفَضْلِ؟
فَقَالَ(15) : «الصَّلاَةُ ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ : الصَّلاَةُ عَمُودُ(16) دِینِکُمْ».
قَالَ(17) : قُلْتُ : ثُمَّ الَّذِی یَلِیهَا(18) فِی الْفَضْلِ؟
قَالَ : «الزَّکَاةُ ؛ لاِءَنَّهُ قَرَنَهَا بِهَا ، وَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ قَبْلَهَا ، وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الزَّکَاةُ تُذْهِبُ الذُّنُوبَ(19)».
قُلْتُ : وَالَّذِی(20) یَلِیهَا(21) فِی الْفَضْلِ؟
قَالَ : «الْحَجُّ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً
وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ
ص: 64
حج و ولايت و فرياد نشده براى چيزى مانند فرياد براى ولايت، مردم چهار تا را گرفتند و اين يكى را رها كردند يعنى ولايت را.
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
پايه هاى ديگ مسلمانى سه است: نماز و زكاة و ولايت ائمه، هيچ كدام در دست نباشند مگر با آن دو ديگرى.
5- زراره از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
اسلام بر پنج چيز سازمان شده، بر نماز و زكاة و حج و روزه و ولايت. زراره گويد: گفتم: كدام اينها برتر است؟
فرمود: ولايت برتر است، زيرا كليد همه است، و والى، رهبر بدانها است، گفتم: سپس كدامشان برترى دارد؟
فرمود: نماز، به راستى كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: نماز عمود دين شما است. گويد: گفتم: سپس كدام در برترى دنبال آن است؟
فرمود: زكاة، زيرا كه خدا آن را قرين نماز كرده و پيش از نماز آورده و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: زكاة، گناهان را مى برد، گفتم: آنكه در برترى آن است؟ فرمود: حج است، خداى عز و جل فرموده است (97 سوره آل عمران): «و براى خدا است بر مردم حج خانه كعبه هر كه را بدان راهى باشد و هر كه كفر ورزد پس به راستى كه خدا بى نياز است از جهانيان» و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هم فرمود: هر آينه يك حجه مقبوله بهتر است از بيست نماز نافله و هر كه بر اين خانه كعبه طواف كند و هفت دورش را بشمارد و دو ركعت آن را
ص: 65
اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»(1) ؛ وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَحَجَّةٌ مَقْبُولَةٌ خَیْرٌ مِنْ عِشْرِینَ صَلاَةً نَافِلَةً ، وَمَنْ طَافَ بِهذَا الْبَیْتِ طَوَافاً أَحْصی فِیهِ أُسْبُوعَهُ وَأَحْسَنَ رَکْعَتَیْهِ ، غَفَرَ اللّهُ(2) لَهُ ؛ وَقَالَ فِی یَوْمِ عَرَفَةَ وَیَوْمِ الْمُزْدَلِفَةِ مَا قَالَ (3)».
قُلْتُ : فَمَا ذَا(4) یَتْبَعُهُ(5)؟ قَالَ : «الصَّوْمُ».
قُلْتُ : وَمَا بَالُ الصَّوْمِ صَارَ آخِرَ ذلِکَ أَجْمَعَ؟
قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الصَّوْمُ جُنَّةٌ(6) مِنَ النَّارِ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ(7) : «إِنَّ أَفْضَلَ الاْءَشْیَاءِ مَا إِذَا(8) فَاتَکَ لَمْ تَکُنْ(9) مِنْهُ تَوْبَةٌ دُونَ أَنْ تَرْجِعَ(10) إِلَیْهِ فَتُوءَدِّیَهُ(11) بِعَیْنِهِ ، إِنَّ الصَّلاَةَ وَالزَّکَاةَ وَالْحَجَّ وَالْوَِلاَیَةَ لَیْسَ یَنْفَعُ(12) شَیْءٌ(13) مَکَانَهَا(14) دُونَ أَدَائِهَا ، وَإِنَّ الصَّوْمَ إِذَا فَاتَکَ أَوْ قَصَّرْتَ(15) أَوْ سَافَرْتَ فِیهِ ، أَدَّیْتَ مَکَانَهُ أَیَّاماً غَیْرَهَا(16) ، وَجَزَیْتَ(17) ذلِکَ الذَّنْبَ بِصَدَقَةٍ ، وَلاَ قَضَاءَ عَلَیْکَ ، وَلَیْسَ مِنْ تِلْکَ الاْءَرْبَعَةِ شَیْءٌ یُجْزِیکَ مَکَانَهُ غَیْرُهُ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ(18) : «ذِرْوَةُ(19) الاْءَمْرِ وَسَنَامُهُ(20) وَمِفْتَاحُهُ وَبَابُ الاْءَشْیَاءِ وَرِضَا(21) الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلاْءِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ(22) ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ وَمَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»(23) أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلاً قَامَ لَیْلَهُ وَصَامَ نَهَارَهُ(24) وَتَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَحَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَلَمْ یَعْرِفْ وَلاَیَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوَالِیَهُ وَیَکُونَ(25) جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلاَلَتِهِ إِلَیْهِ(26) ، مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللّهِ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ(27) ، وَلاَ کَانَ مِنْ أَهْلِ الاْءِیمَانِ». ثُمَّ قَالَ : «أُولئِکَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ یُدْخِلُهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ(28)» .(29)
ص: 66
خوب بخواند، خدايش بيامرزد و در روز عرفه و روز مشعر فرموده است آنچه را فرموده است، گفتم: دنبال آن چيست؟ فرمود: روزه، گفتم: چرا روزه در فضيلت، آخر همه است؟ فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: روزه سپر آتش است.
گويد: سپس فرمود: به راستى بهترين چيزها آن است كه چون از دست تو رفت توبه و جبران ندارد كه بدان باز گردى و خود آن را انجام دهى، به راستى نماز و زكاة و حج و ولايت چون از دست رفتند، چيزى به جاى آنها واقع نشود جز اداى خود آنها و چون روزه از تو فوت شد يا در باره آن كوتاهى كردى يا در آن سفر كردى و افطار كردى در جاى آن چند روز از غير ماه رمضان روزه مى دارى و يا به جاى روزه، كفاره مى دهى و قضاء بر تو نيست و از اين چهار تا هيچ كدام نيست كه به جاى آن چيز ديگرى جز خود آن پذيرفته شود، سپس فرمود: فراز امر دين و بلند ترين كار آن و كليد آن و در هر چيزى و خشنودى خداى رحمان طاعت امام است، پس از شناختن او، زيرا خدا عز و جل فرمايد (80 سوره نساء): «هر كه از رسول اطاعت كند محققاً خدا را اطاعت كرده و هر كه پشت دهد ما تو را نسبت به او نگهبان نفرستاديم» اما اگر مردى همه شب عبادت و هر روز روزه دارد و همه مالش را صدقه دهد و همه عمرش حج كند و ولايت ولى خدا را نداند تا پيرو او باشد و همه كارش به راهنمائى او باشد، او را بر خدا عز و جل حق ثوابى نيست و از اهل ايمان نباشد، سپس فرمود: آنان هر كدام خوش كردار باشند، خدا به فضل و رحمتش او را در بهشت در آورد.
ص: 67
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ أَبِی الْیَسَعِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَخْبِرْنِی بِدَعَائِمِ الاْءِسْلاَمِ ، الَّتِی لاَ یَسَعُ أَحَداً التَّقْصِیرُ عَنْ مَعْرِفَةِ شَیْءٍ مِنْهَا ، الَّتِی(1) مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ شَیْءٍ مِنْهَا فَسَدَ(2) دِینُهُ وَلَمْ یُقْبَلْ(3) مِنْهُ(4) 2 / 21
عَمَلُهُ ، وَمَنْ عَرَفَهَا وَعَمِلَ بِهَا صَلَحَ لَهُ دِینُهُ وَقُبِلَ(5) مِنْهُ عَمَلُهُ ، وَلَمْ یَضِقْ بِهِ(6) مِمَّا(7) هُوَ فِیهِ لِجَهْلِ(8) شَیْءٍ مِنَ الاْءُمُورِ جَهِلَهُ(9)؟
فَقَالَ(10) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالاْءِیمَانُ بِأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ(11) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَحَقٌّ(12) فِی ··· الاْءَمْوَالِ(13) الزَّکَاةُ ، وَالْوِلاَیَةُ(14) الَّتِی أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهَا وِلاَیَةُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ».
قَالَ : فَقُلْتُ(15) لَهُ : هَلْ(16) فِی الْوِلاَیَةِ شَیْءٌ دُونَ شَیْءٍ فَضْلٌ(17) یُعْرَفُ(18) لِمَنْ أَخَذَ بِهِ؟
قَالَ : «نَعَمْ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»(19) وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ مَاتَ وَ(20) لاَ یَعْرِفُ(21) إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ، وَکَانَ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَکَانَ عَلِیّاً(22) علیه السلام ، وَقَالَ الاْآخَرُونَ : کَانَ(23) مُعَاوِیَةَ ؛ ثُمَّ کَانَ الْحَسَنَ ، ثُمَّ کَانَ الْحُسَیْنَ ، وَقَالَ الاْآخَرُونَ : یَزِیدَ(24) بْنَ مُعَاوِیَةَ وَحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ(25) ؛ وَلاَ سَوَاءَ وَلاَ سَوَاءَ(26)».
قَالَ(27) : ثُمَّ سَکَتَ ، ثُمَّ قَالَ : «أَزِیدُکَ؟» فَقَالَ لَهُ حَکَمٌ الاْءَعْوَرُ : نَعَمْ ، جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَالَ : «ثُمَّ کَانَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ، ثُمَّ کَانَ مُحَمَّدَ بْنَ
ص: 68
6- از عيسى بن السرى ابى اليسع گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به من از دعائم اسلام خبر بده همانها كه روا نيست احدى از معرفت چيزى از آنها كوتاهى كند آنچه كه هر كس در معرفت چيزى از آنها كوتاهى كند دينش تباه شود و خدا عملى از او نپذيرد و هر كه آنها را بداند و بدان عمل كند، دينش شايسته باشد و عملش پذيرفته گردد و در آن روشى كه دارد براى نادانى در هيچ امرى كار بر او تنگ نشود.
در پاسخ فرمود: آنها شهادت به يگانگى خدا و ايمان به رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اقرار به اين است كه هر چه از جانب خدا آورده حق است و در عهده داشتن حقى در اموال كه زكاة است و قبول ولايتى كه خدا بدان فرمان داده يعنى ولايت آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ).
گويد: به آن حضرت گفتم: آيا در ولايت شرط مخصوصى است و فضيلتى كه مستحق آن بدان شناخته شود؟
فرمود: آرى، خدا عز و جل فرمايد (59 سوره نساء): «أيا كسانى كه گرويدند اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و صاحب الامر خود را» و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: هر كه بميرد و نشناسد امام خود را، به مردن جاهليت مرده است، رسول خدا بود و على (علیه السّلام) امام بود و ديگران در برابر او معاويه را امام دانستند، سپس حسن (علیه السّلام) بود و سپس حسين و ديگران گفتند يزيد بن معاويه و حسين بن على (علیه السّلام) برابرند، و در اينها برابرى نبود (على كجا و معاويه كجا حسين بن على كجا و يزيد كجا؟ سپس خموشى گرفت و باز فرمود: توضيح بيشترى ندهم؟
ص: 69
عَلِیٍّ أَبَا جَعْفَرٍ ، وَکَانَتِ الشِّیعَةُ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَهُمْ لاَ یَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَحَلاَلَهُمْ وَحَرَامَهُمْ ، حَتّی کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ، فَفَتَحَ(1) لَهُمْ ، وَبَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَحَلاَلَهُمْ وَحَرَامَهُمْ ، حَتّی صَارَ النَّاسُ یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِمْ مِنْ(2) بَعْدِ مَا کَانُوا یَحْتَاجُونَ إِلَی النَّاسِ ، وَهکَذَا یَکُونُ الاْءَمْرُ(3)، وَالاْءَرْضُ لاَ تَکُونُ إِلاَّ بِإِمَامٍ ، وَمَنْ مَاتَ لاَ(4) یَعْرِفُ إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ، وَأَحْوَجُ مَا تَکُونُ إِلی مَا أَنْتَ عَلَیْهِ إِذَا(5) بَلَغَتْ نَفْسُکَ(6)هذِهِ _ وَأَهْوی(7) بِیَدِهِ إِلی حَلْقِهِ _ وَانْقَطَعَتْ عَنْکَ الدُّنْیَا تَقُولُ : لَقَدْ کُنْتُ عَلی أَمْرٍ حَسَنٍ(8)» .(9)
أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ أَبِی الْیَسَعِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ .
7 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ(10) ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ(11) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَجْلاَنَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ(12) : الْوَِلاَیَةِ ، وَالصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَصَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَالْحَجِّ» .(13)
8. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(14) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ(15) : الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالصَّوْمِ ، وَالْحَجِّ ، وَالْوَِلاَیَةِ(16) ؛ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَةِ یَوْمَ الْغَدِیرِ» .(17)
9 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ
ص: 70
حَكَم أعور گفت: چرا، قربانت؟
فرمود: سپس على بن الحسين (علیه السّلام) بود و پس از او محمد بن على ابا جعفر، شيعه پيش از ابى جعفر مناسك حج و حلال و حرام خود را هم نمى دانستند و علم آنها به جايى رسيد كه مردم به دانها نيازمند شدند، پس از اين كه آنها نياز به مردم داشتند و هم چنين است امروز، زمين بى امام نباشد و هر كه بميرد و امام خود را نشناسد به مردن جاهليت مرده و تو از همه وقت به معرفت امام محتاج ترى همان وقت كه جانت به گلويت رسد (با دست اشاره به گلويش نمود) و دنيا از دست برود بگوئى كه: هر آينه من در مذهب خوبى بودم (كه اقرار به امام بر حق و متابعت او است).
7- از امام باقر (علیه السّلام) كه:
اسلام بر پنج پايه استوار است: ولايت و نماز و زكاة و روزه ماه رمضان و حج.
8- از امام باقر (علیه السّلام):
اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت، و براى هيچ چيز آنچنان فرياد نشد كه براى ولايت در روز غدير.
9- از عيسى بن السرى گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
ص: 71
حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : حَدِّثْنِی عَمَّا بُنِیَتْ عَلَیْهِ دَعَائِمُ الاْءِسْلاَمِ إِذَا أَنَا(1) أَخَذْتُ بِهَا زَکا عَمَلِی ، وَلَمْ یَضُرَّنِی جَهْلُ مَا جَهِلْتُ بَعْدَهُ(2) .
فَقَالَ(3) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ(4) مِنْ عِنْدِ اللّهِ، وَحَقٌّ فِی الاْءَمْوَالِ مِنَ(5) الزَّکَاةِ، وَالْوَِلاَیَةُ الَّتِی أَمَرَ اللّهُ بِهَا وَِلاَیَةُ آلِ مُحَمَّدٍ؛ فَإِنَّ(6) رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ : مَنْ مَاتَ وَ(7) لاَ یَعْرِفُ(8) إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»(9) فَکَانَ عَلِیٌّ ، ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ الْحَسَنُ(10) ، ثُمَّ(11) مِنْ بَعْدِهِ الْحُسَیْنُ(12) ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ، ثُمَّ هکَذَا یَکُونُ الاْءَمْرُ ؛ إِنَّ الاْءَرْضَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ بِإِمَامٍ ، وَمَنْ مَاتَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ، وَ(13) أَحْوَجُ مَا یَکُونُ أَحَدُکُمْ إِلی مَعْرِفَتِهِ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ(14) هَاهُنَا _ قَالَ(15) : وَأَهْوی بِیَدِهِ إِلی صَدْرِهِ _ یَقُولُ حِینَئِذٍ : لَقَدْ کُنْتُ عَلی أَمْرٍ حَسَنٍ» .(16)
10 . عَنْهُ(17) ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ(18) ، هَلْ تَعْرِفُ مَوَدَّتِی لَکُمْ ، وَانْقِطَاعِی إِلَیْکُمْ ، وَمُوَالاَتِی إِیَّاکُمْ؟ قَالَ(19) : فَقَالَ : «نَعَمْ».
قَالَ(20) : فَقُلْتُ(21) : فَإِنِّی(22) أَسْأَلُکَ(23) مَسْأَلَةً تُجِیبُنِی فِیهَا(24) ؛ فَإِنِّی مَکْفُوفُ الْبَصَرِ ، قَلِیلُ الْمَشْیِ ، وَلاَ أَسْتَطِیعُ(25) زِیَارَتَکُمْ کُلَّ
ص: 72
براى من باز گو از هر آنچه دعائم اسلام بر آن استوار است كه چون من بدانها عمل كنم، كردارم پاك و درست باشد و ندانستن چيزى برايم زيان نكند بعد از آن.
در پاسخ فرمود: آن شهادت به اين است كه شايسته پرستشى جز خدا نيست و محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسول خدا است و اقرار بهر آنچه او از طرف خدا آورده است و حق اموال كه زكاة است و قبول ولايت ائمه اى كه خدا عز و جل به آن فرمان داده يعنى ولايت آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) زيرا رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: هر كه بميرد و امام خود را نشناسد، چون مردن جاهليت مرده، خدا عز و جل فرموده (59 سوره نساء): «اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و صاحب الامر خود را» كه صاحب الامر على بود و پس از وى حسن بود و سپس بعد از او حسين و پس از او على بن الحسين و سپس دنبال او محمد بن على سپس كار بر اين روش است، زمين اصلاح نشود جز به وجود امام، هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، چون مردن جاهليت مرده است و بيشتر از همه وقت شما به معرفت امام، حاجت داريد وقتى كه نفس به اينجا رسد- گويد با دست خود اشاره به سينه اش كرد- در اين هنگام است كه مى گويد: من در مذهب خوبى بودم.
10- از ابى الجارود، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: يا ابن رسول الله، شما دوستى من و دلدادگى و پيروى مرا نسبت به خودتان مى دانيد؟ گويد: فرمود: آرى. گويد: پس گفتم: من از شما پرسشى دارم بايد پاسخ مرا بدهيد، من نابينايم و كم رفتار و نمى توانم هر وقت شما را ديدار كنم، فرمود: حاجت خود را بگو، گفتم: مرا از آن ديانتى كه خود و خاندانت با آن براى خدا عز و جل ديندارى مى كنيد
ص: 73
حِینٍ؟ قَالَ(1) : «هَاتِ(2) حَاجَتَکَ».
قُلْتُ : أَخْبِرْنِی بِدِینِکَ الَّذِی تَدِینُ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ أَنْتَ وَأَهْلُ بَیْتِکَ ؛ لاِءَدِینَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ ، قَالَ(3) : «إِنْ کُنْتَ أَقْصَرْتَ(4) الْخُطْبَةَ(5) فَقَدْ(6) أَعْظَمْتَ الْمَسْأَلَةَ ، وَاللّهِ لاَءُعْطِیَنَّکَ دِینِی وَدِینَ آبَائِیَ الَّذِی نَدِینُ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(7) ، شَهَادَةَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ(8) صلی الله علیه و آله ، وَالاْءِقْرَارَ بِمَا جَاءَ بِهِ(9) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَالْوَلاَیَةَ لِوَلِیِّنَا ، وَالْبَرَاءَةَ مِنْ عَدُوِّنَا ، وَالتَّسْلِیمَ لاِءَمْرِنَا ، وَانْتِظَارَ قَائِمِنَا ، وَالاِجْتِهَادَ ، وَالْوَرَعَ» .(10)
11. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ(11) لَهُ(12) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَخْبِرْنِی(13) عَنِ الدِّینِ الَّذِی افْتَرَضَ(14) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَی الْعِبَادِ مَا(15) لاَ یَسَعُهُمْ جَهْلُهُ ، وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهُمْ غَیْرُهُ : مَا هُوَ؟
فَقَالَ : «أَعِدْ عَلَیَّ» فَأَعَادَ عَلَیْهِ(16) ، فَقَالَ : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ ، وَحِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ» ثُمَّ سَکَتَ قَلِیلاً ، ثُمَّ قَالَ(17) : «وَ الْوَِلاَیَةُ» مَرَّتَیْنِ .
ثُمَّ قَالَ : «هذَا الَّذِی فَرَضَ(18) اللّهُ عَلَی الْعِبَادِ ، لاَ یَسْأَلُ(19) الرَّبُّ الْعِبَادَ(20) یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولَ : أَلاَّ زِدْتَنِی عَلی مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْکَ(21) ، وَلکِنْ مَنْ زَادَ زَادَهُ اللّهُ(22) ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَنَّ سُنَناً(23) حَسَنَةً جَمِیلَةً یَنْبَغِی لِلنَّاسِ الاْءَخْذُ بِهَا» .(24)
ص: 74
مطّلع كن تا من هم با همان، براى خدا عز و جل ديندارى كنم.
فرمود: اگر چه سخنرانى را مختصر كردى ولى پرسش مهمى كردى، به خدا من دين خود و پدرانم را كه ما خدا را بدان ديندارى كنيم به تو عطا كنم، آن شهادت به اين است كه نيست شايسته پرستشى جز خدا و محمد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است و اقرار بدان چه كه او از طرف خدا آورده و دوستى دوستان ما، و بيزارى از دشمنان ما و تسليم به امر خدا و انتظار قائم از ما خاندان و كوشش و اجتهاد و ورع.
11- از على بن ابى حمزه گويد: من شنيدم كه ابى بصير از امام صادق (علیه السّلام) مى پرسيد، به او گفت: قربانت، به من خبر ده از دينى كه خدا عز و جل به مردم فرض كرده، آنچه كه برايشان روا نيست ندانند و جز آن از آنها پذيرفته نيست، آن دين چيست؟ در پاسخ فرمود: دوباره بگو، دوباره براى او گفت.
در پاسخ فرمود: شهادت به اينكه جز خدا شايسته پرستشى نيست و محمد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است و بر پا داشتن نماز و پرداخت زكاة و حج خانه كعبه براى هر كه تواند بدان راه يابد و روزه ماه رمضان، سپس اندكى خاموش شد و دوباره فرمود: و ولايت، سپس فرمود: اين است كه خدا به بنده ها فرض كرده است پروردگار در روز رستاخيز از بنده ها بازپرسى نكند و بفرمايد چرا بر آنچه بر شما فرض كردم نيفزوديد، ولى هر كه بر آن افزايد، خدا به پاداشش بيفزايد، به راستى رسول خدا روشهاى نيكو و زيبا نهاد كه شايسته است مردم بدانها عمل كنند.
ص: 75
12 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ(1) ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ أَبِی زَیْدٍ(2) الْحَلاَّلِ ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ الاْءَزْدِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فَرَضَ عَلی خَلْقِهِ خَمْساً ، فَرَخَّصَ فِی أَرْبَعٍ(3) ، وَلَمْ یُرَخِّصْ فِی وَاحِدَةٍ» .(4)
13 . عَنْهُ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ ، قَالَ :
دَخَلَ رَجُلٌ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَمَعَهُ صَحِیفَةٌ(5) ، فَقَالَ لَهُ(6) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «هذِهِ 2 / 24
صَحِیفَةُ مُخَاصِمٍ(7) یَسْأَلُ(8) عَنِ الدِّینِ الَّذِی یُقْبَلُ فِیهِ الْعَمَلُ». فَقَالَ : رَحِمَکَ اللّهُ ، هذَا الَّذِی أُرِیدُ ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ(9) ، وَتُقِرَّ بِمَا جَاءَ(10) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَالْوَلاَیَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَالْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا ، وَالتَّسْلِیمُ لاِءَمْرِنَا ، وَالْوَرَعُ ، وَالتَّوَاضُعُ ، وَانْتِظَارُ قَائِمِنَا ؛ فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِذَا شَاءَ اللّهُ جَاءَ بِهَا(11)» .(12)
14. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ وَ هُوَ فِی مَنْزِلِ أَخِیهِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ _ فَقُلْتُ لَهُ(13) : جُعِلْتُ فِدَاکَ(14) ، مَا حَوَّلَکَ إِلی هذَا الْمَنْزِلِ؟ قَالَ(15) : «طَلَبُ النُّزْهَةِ»(16) فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَ لاَ أَقُصُّ عَلَیْکَ دِینِی؟ فَقَالَ :
ص: 76
12- از عبد الحميد بن أبى العلاء أزدى، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى خدا عز و جل بر خلقش پنج وظيفه فرض كرده است و نسبت به چهار از آنها (كه نماز و روزه و زكاة و حج است) رخصتى داده ولى در يكى از آنها (يعنى ولايت) رخصتى نداده است.
13- از اسماعيل جعفى گويد: مردى نزد امام باقر (علیه السّلام) آمد و دفترى با خود داشت، امام (علیه السّلام) فرمود: اين دفتر مردى است كه براى مناظره آمد و پرسش مى كند از دينى كه عمل در آن پذيرفته است، آن مرد گفت: خدايت رحمت كناد، همين را مى خواهم.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: گواهى به اينكه نيست شايسته پرستشى جز خدا، يگانه است، شريك ندارد و اينكه محمد بنده و رسول او است و اقرار كنى بدان چه از طرف خدا آورده است و ولايت ما خانواده و بيزارى از دشمن ما و تسليم به امر ما و ورع و تواضع و انتظار قائم ما زيرا براى او دولتى است كه وقتى خدا خواهد آن را بياورد.
14- از عمرو بن حريث گفت: خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيدم و آن حضرت در خانه برادرش عبد الله بن محمد بود، به او گفتم: قربانت، براى چه به اين خانه آمدى؟ فرمود: براى تفريح، به او عرض كردم: قربانت، من دين خودم را براى شما نقل نكنم؟
فرمود: چرا، گفتم: براى خدا ديندارى كنم به شهادت ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و به اينكه محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بنده و رسول او است و
ص: 77
«بَلی» .
قُلْتُ : أَدِینُ اللّهَ بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ(1) ، وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا ، وَأَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ(2) ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ ، وَصَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَحِجِّ الْبَیْتِ ، وَالْوَِلاَیَةِ لِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَالْوَِلاَیَةِ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ ، وَالْوَِلاَیَةِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَالْوَِلاَیَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَلَکَ مِنْ بَعْدِهِ(3) _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ(4) أَجْمَعِینَ _ وَأَنَّکُمْ أَئِمَّتِی ، عَلَیْهِ أَحْیَا وَعَلَیْهِ أَمُوتُ ، وأَدِینُ اللّهَ بِهِ .
فَقَالَ : «یَا عَمْرُو ، هذَا(5) وَاللّهِ دِینُ اللّهِ وَدِینُ آبَائِیَ الَّذِی أَدِینُ اللّهَ بِهِ فِی السِّرِّ وَالْعَلاَنِیَةِ ، فَاتَّقِ اللّهَ ، وَکُفَّ لِسَانَکَ إِلاَّ مِنْ خَیْرٍ ، وَلاَ تَقُلْ : إِنِّی هَدَیْتُ نَفْسِی ، بَلِ اللّهُ هَدَاکَ ، فَأَدِّ شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ عَلَیْکَ ، وَلاَ تَکُنْ مِمَّنْ إِذَا أَقْبَلَ طُعِنَ فِی عَیْنِهِ(6) ؛ وَإِذَا أَدْبَرَ طُعِنَ فِی قَفَاهُ(7) ، وَلاَ تَحْمِلِ النَّاسَ عَلی کَاهِلِکَ(8) ؛ فَإِنَّکَ أَوْشَکَ _ إِنْ(9) حَمَلْتَ النَّاسَ عَلی کَاهِلِکَ _ أَنْ یُصَدِّعُوا(10) شَعَبَ(11) کَاهِلِکَ» .(12)
15. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ(13) : «أَ لاَ أُخْبِرُکَ بِالاْءِسْلاَمِ(14) : أَصْلِهِ(15) وَفَرْعِهِ ، وَذِرْوَةِ سَنَامِهِ؟» قُلْتُ(16) : بَلی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَالَ(17) : «أَمَّا أَصْلُهُ فَالصَّلاَةُ ، وَفَرْعُهُ الزَّکَاةُ ، وَذِرْوَةُ سَنَامِهِ الْجِهَادُ(18)».
ثُمَّ(19) قَالَ : «إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِأَبْوَابِ الْخَیْرِ؟» قُلْتُ :
ص: 78
به اينكه قيامت آيد و شكى ندارد و اينكه خدا هر آنكه در گور است زنده كند و به پا داشتن نماز و دادن زكاة و روزه در ماه رمضان و حج خانه كعبه و ولايت على أمير المؤمنين (علیه السّلام) پس از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و ولايت براى حسن و حسين و ولايت على بن الحسين و ولايت محمد بن على و براى شما بعد از او و به اينكه شما امامان من هستيد، بر اين عقيده زنده باشم و بر آن بميرم و خدا را ديندارى كنم بدان، فرمود:
اى عمرو، اين به خدا دين خدا است و دين پدران من است كه خدا را در نهان و عيان بدان ديندارى كنم، از خدا بپرهيز و زبانت را جز از خير و بر گير و مگو كه من خود را رهنمائى كردم، بلكه خدا تو را رهنمائى كرده است، شكر آنچه را خدا عز و جل به تو انعام كرده بگزار و از آنها نباش كه چون حاضر باشند مردم روبرو او را سرزنش كنند و در پشت سر او هم از او بد گويند و مردم را بر دوش خود مگير كه اگر بر دوش خود بگيرى بسا كه استخوان آن را خرد كنند ..
15- از سليمان بن خالد از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
آيا به تو خبر ندهم به اصل و فرع و كنگره نيروى اسلام؟
گفتم: قربانت، چرا، فرمود: اصل آن نماز است و فرع آن زكاة و كنگره نيروى آن جهاد، سپس فرمود: اگر بخواهى به تو خبر دهم از همه ابواب خير؟ گفتم: آرى قربانت، فرمود: روزه سپر است از دوزخ؛ و صدقه، گناه را ببرد و ذكر خدا در دل شب، سپس اين آيه
ص: 79
نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ (1)، قَالَ : «الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ(2) ، وَالصَّدَقَةُ تَذْهَبُ بِالْخَطِیئَةِ ، وَقِیَامُ الرَّجُلِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ بِذِکْرِ(3) اللّهِ». ثُمَّ قَرَأَ : «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»(4) .(5)
بَابُ أَنَّ الاْءِسْلاَمَ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ (6) وَأَنَّ الثَّوَابَ عَلَی الاْءِیمَانِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ ، عَنِ
الْقَاسِمِ(7) الصَّیْرَفِیِّ شَرِیکِ الْمُفَضَّلِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الاْءِسْلاَمُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ ، وَتُوءَدّی(8) بِهِ الاْءَمَانَةُ(9) ، وَتُسْتَحَلُّ(10) بِهِ الْفُرُوجُ(11) ، وَالثَّوَابُ عَلَی الاْءِیمَانِ» .(12)
2. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :
عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «الاْءِیمَانُ إِقْرَارٌ وَعَمَلٌ ، وَالاْءِسْلاَمُ إِقْرَارٌ بِلاَ عَمَلٍ» .(13)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، قَالَ :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «قالَتِ الاْءَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یَدْخُلِ الاْءِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»(14) فَقَالَ لِی(15) : «أَ لاَ تَری أَنَّ الاْءِیمَانَ غَیْرُ الاْءِسْلاَمِ؟» .(16)
ص: 80
را خواند (16 سوره سجده): «دورى گزيند پهلوى آنان از بستر خواب و بخوانند پروردگار خود را از بيم و اميد و از آنچه به آنها روزى داديم انفاق كنند».
1- از قاسم صيرفى شريك مفضل گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به وسيله اسلام، جان محفوظ است و اداى امانت مى شود و فروج بدان حلال مى گردد ولى ثواب آخرت بر ايمان است.
2- از امام باقر يا امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ايمان، اقرار است و عمل؛ و اسلام، اقرار است بى عمل.
3- از جميل بن درّاج گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (14 سوره حجرات): «اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو شما ايمان نياورديد ولى بگوئيد مسلمان شديم و هنوز ايمان در دل شما در نيامده است» پس بمن فرمود: نمى بينى كه ايمان جز اسلام است.
ص: 81
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ ، قَالَ : سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ(1) : مَا(2) الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَلَمْ یُجِبْهُ ، ثُمَّ سَأَلَهُ ، فَلَمْ یُجِبْهُ ، ثُمَّ الْتَقَیَا فِی الطَّرِیقِ وَ(3) قَدْ أَزِفَ(4) مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِیلُ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْکَ رَحِیلٌ؟» فَقَالَ : نَعَمْ ، فَقَالَ(5) : «فَالْقَنِی فِی الْبَیْتِ» فَلَقِیَهُ ، فَسَأَلَهُ عَنِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ(6) : مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟
فَقَالَ : «الاْءِسْلاَمُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ ، شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(7) ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه ِ(8) ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ ، وَحِجُّ الْبَیْتِ ، وَصِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ ، فَهذَا الاْءِسْلاَمُ» .
وَ قَالَ(9) : «الاْءِیمَانُ مَعْرِفَةُ هذَا الاْءَمْرِ مَعَ هذَا ، فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَلَمْ یَعْرِفْ هذَا الاْءَمْرَ ، کَانَ مُسْلِماً وَکَانَ ضَالاًّ» .(10)
5 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : ««قالَتِ الاْءَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»فَمَنْ زَعَمَ(11) أَنَّهُمْ آمَنُوا فَقَدْ کَذَبَ ؛ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُمْ لَمْ یُسْلِمُوا فَقَدْ کَذَبَ» .(12)
6. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(13) ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنْ حَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ(14) ، عَنْ قَاسِمٍ شَرِیکِ الْمُفَضَّلِ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام
ص: 82
4- از سفيان بن سمط گويد: مردى امام صادق (علیه السّلام) را از اسلام و ايمان پرسيد و فرق ميان آنها و به او پاسخ نداد، باز پرسيد و به او پاسخ نداد و آن مرد در راه به امام صادق (علیه السّلام) برخورد و نزديك به كوچ كردن بود، امام صادق به او فرمود: مثل اينكه كوچ كردنت نزديك است؟ گفت: آرى، فرمود: در خانه، مرا ديدار كن.
به خدمت آن حضرت رسيد و از فرق ميان اسلام و ايمان پرسيد، فرمود: اسلام همان ظاهر وضعى است كه مردم مسلمان بر آنند: شهادت بر اينكه نيست شايسته پرستشى جز خدا يگانه است و شريك ندارد و اينكه محمد بنده و رسول او است و بر پا داشتن نماز و دادن زكاة و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان، اين است اسلام، و فرمود:
ايمان، معرفت اين امر است با اين وضع و اگر بدانها اقرار كند و اين امر (امامت) را نشناسد، مسلمان گمراهى است.
5- از ابى بصير كه گويد:
شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود (14 سوره حجرات): «اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو شما ايمان نياورديد ولى بگوئيد مسلمان شديم» هر كه گمان برد كه ايمان آورده بودند محققاً دروغ گفته و هر كه هم گمان برد كه مسلمان نبودند، دروغ گفته.
6- از قاسم شريك مفضل، گفت: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: به اسلام، خون محفوظ و محترم مى شود و امانت پرداخت
ص: 83
یَقُولُ : «الاْءِسْلاَمُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ ، وَتُوءَدّی(1) بِهِ الاْءَمَانَةُ ، وَتُسْتَحَلُّ(2) بِهِ الْفُرُوجُ(3) ، وَالثَّوَابُ عَلَی الاْءِیمَانِ» .(4)
بَابُ أَنَّ الاْءِیمَانَ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ سَمَاعَةَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَخْبِرْنِی عَنِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ؟
فَقَالَ(5) : «إِنَّ الاْءِیمَانَ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ».
فَقُلْتُ : فَصِفْهُمَا(6) لِی .
فَقَالَ : «الاْءِسْلاَمُ شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالتَّصْدِیقُ بِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ ، وَعَلَیْهِ جَرَتِ الْمَنَاکِحُ وَالْمَوَارِیثُ ، وَعَلی ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ ، وَ(7) الاْءِیمَانُ الْهُدی وَمَا یَثْبُتُ(8) فِی الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الاْءِسْلاَمِ وَمَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ(9) ، وَالاْءِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الاْءِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ ؛ إِنَّ(10) الاْءِیمَانَ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ فِی الظَّاهِرِ ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ فِی الْبَاطِنِ ، وَإِنِ اجْتَمَعَا فِی الْقَوْلِ وَالصِّفَةِ» .(11)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ بْنِ
ص: 84
مى شود و بدان فروج حلال مى شوند (يعنى زناشوئى درست مى شود) و ثواب در برابر ايمان است.
1- از سماعه، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به من خبر بده از اسلام و ايمان، كه آيا اين دو جدا هستند؟ فرمود: ايمان همه جا شريك اسلام است ولى اسلام شريك ايمان نيست، گفتم: آنها را براى من شرح بدهيد، فرمود: اسلام شهادت به يگانگى خدا و تصديق رسول خدا است (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و به وسيله آن، خونها محفوظ گردد و نكاح و ارث مجرى شوند و همه مردم مسلمان بر ظاهر آن باشند و ايمان:
هدايت معنوى و عقيده اى است كه در دل نسبت به اسلام ثابت مى شود و عملى كه بدان انجام مى شود، ايمان يك درجه برتر از اسلام است به راستى ايمان از نظر ظاهر با اسلام شريك است ولى اسلام در باطن با ايمان شريك نيست و اگر چه در بيان و شرح باهم جمع مى شوند.
2- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 85
عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الاْءِیمَانُ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ» .(1)
3 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ(2) الاْءِیمَانَ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَلاَ یُشَارِکُهُ(3) الاْءِسْلاَمُ(4) ؛ إِنَّ الاْءِیمَانَ مَا وَقَرَ(5) فِی الْقُلُوبِ ، وَالاْءِسْلاَمَ مَا عَلَیْهِ الْمَنَاکِحُ وَالْمَوَارِیثُ وَحَقْنُ الدِّمَاءِ ، وَالاْءِیمَانَ یَشْرَکُ(6) الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یَشْرَکُ(7) الاْءِیمَانَ» .(8)
4. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَیُّهُمَا(9) أَفْضَلُ : الاْءِیمَانُ أَوِ(10) الاْءِسْلاَمُ(11)؟ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا یَقُولُونَ : إِنَّ(12) الاْءِسْلاَمَ أَفْضَلُ مِنَ الاْءِیمَانِ(13) .
فَقَالَ : «الاْءِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الاْءِسْلاَمِ(14)». قُلْتُ : فَأَوْجِدْنِی ذلِکَ ، قَالَ : «مَا(15) تَقُولُ فِیمَنْ أَحْدَثَ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مُتَعَمِّداً؟» قَالَ : قُلْتُ : یُضْرَبُ ضَرْباً شَدِیداً ، قَالَ : «أَصَبْتَ(16)».
قَالَ(17) : «فَمَا(18) تَقُولُ فِیمَنْ أَحْدَثَ فِی الْکَعْبَةِ مُتَعَمِّداً؟» قُلْتُ : یُقْتَلُ ، قَالَ : «أَصَبْتَ ، أَ لاَ(19) تَری أَنَّ الْکَعْبَةَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَسْجِدِ(20) ، وَأَنَّ(21) الْکَعْبَةَ تَشْرَکُ(22) الْمَسْجِدَ ، وَالْمَسْجِدَ لاَ یَشْرَکُ(23) الْکَعْبَةَ؟ وَکَذلِکَ الاْءِیمَانُ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ» .(24)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ،
ص: 86
ايمان شريك با اسلام است، و اسلام شريك با ايمان نيست.
3- فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى ايمان شريك است با اسلام و اسلام با او شريك نيست براى آنكه ايمان آن چيزى است كه در دلها نشسته و اسلام ظواهرى است كه پايه و مايه نكاح و ارث و حفظ جانها است، ايمان شريك است با اسلام و اسلام ملازم ايمان نيست.
4- از ابى الصباح كنانى، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
كدام برترند، ايمان يا اسلام؟ زيرا كسانى كه نزد ما هستند مى گويند:
اسلام برتر از ايمان است.
در پاسخ فرمود: ايمان بالاتر از اسلام است. گفتم: اين مطلب را به من بفهمانيد.
فرمود: چه گوئى در باره كسى كه عمداً در مسجد الحرام حدثى صادر كند؟ گفتم: به سختى او را بزنند، فرمود: درست گفتى.
پس چه گوئى در باره كسى كه در خانه كعبه حدثى عمداً صادر كند؟ گفتم: او را بكشند، فرمود: درست گفتى، نبينى كه خانه كعبه برتر از مسجد است و خانه كعبه در احترام شريك مسجد است و مسجد شريك خانه كعبه نيست همچنين ايمان شريك و ملازم اسلام است و اسلام شريك ايمان نيست.
5- حمران بن اعين گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
ص: 87
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الاْءِیمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِی الْقَلْبِ ، وَأَفْضی بِهِ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَصَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلّهِ وَالتَّسْلِیمِ لاِءَمْرِهِ(1) ؛ وَالاْءِسْلاَمُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ ، وَهُوَ الَّذِی عَلَیْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ کُلِّهَا ، وَبِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ ، وَعَلَیْهِ جَرَتِ الْمَوَارِیثُ ، وَجَازَ النِّکَاحُ ، وَاجْتَمَعُوا عَلَی الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ ، فَخَرَجُوا بِذلِکَ مِنَ الْکُفْرِ ، وَأُضِیفُوا إِلَی الاْءِیمَانِ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ(2) ، وَالاْءِیمَانُ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَهُمَا فِی الْقَوْلِ وَالْفِعْلِ یَجْتَمِعَانِ(3) ، کَمَا صَارَتِ الْکَعْبَةُ فِی الْمَسْجِدِ وَالْمَسْجِدُ لَیْسَ فِی الْکَعْبَةِ ، وَکَذلِکَ الاْءِیمَانُ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ ؛ وَقَدْ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «قالَتِ الاْءَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یَدْخُلِ الاْءِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»(4) فَقَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَصْدَقُ الْقَوْلِ».
قُلْتُ(5) : فَهَلْ لِلْمُوءْمِنِ فَضْلٌ عَلَی الْمُسْلِمِ فِی شَیْءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ(6) الاْءَحْکَامِ وَالْحُدُودِ وَغَیْرِ ذلِکَ؟
فَقَالَ : «لاَ ، هُمَا یَجْرِیَانِ(7) فِی ذلِکَ مَجْری وَاحِدٍ(8) ، وَلکِنْ لِلْمُوءْمِنِ فَضْلٌ(9) عَلَی الْمُسْلِمِ فِی أَعْمَالِهِمَا وَمَا یَتَقَرَّبَانِ بِهِ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ».
قُلْتُ : أَ لَیْسَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(10) وَزَعَمْتَ أَنَّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلَی الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ(11) مَعَ الْمُوءْمِنِ؟
قَالَ : «أَ لَیْسَ قَدْ(12) قَالَ
ص: 88
ايمان چيزى است كه در دل جا كند و بنده را به خدا عز و جل بكشاند و طاعت و تسليم به امر خدا هم مصدق او باشد و اسلام گفتار و كردار ظاهرى است كه جمع مردم بر آنند از همه دستجات و مسلمين و به وسيله همين اسلام ظاهرى است كه جانها محفوظ است و ميراث اجراء مى شود و زناشوئى روا است و اتفاق دارند بر نماز و زكاة و روزه و حج و به همين جهت از كفر بيرونند و به ايمان نسبت دارند اسلام شريك و ملازم ايمان نيست ولى ايمان شريك و ملازم اسلام است و اين هر دو در گفتار و كردار با هم جمع مى شوند چنانچه خانه كعبه در مسجد است ولى همه مسجد در خانه كعبه نيست و همچنين ايمان شريك و ملازم اسلام و در حريم اسلام است ولى اسلام شريك و ملازم ايمان نيست و خدا عز و جل هم فرموده است (14 سوره حجرات): «اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو ايمان نياورديد بگوئيد مسلمان شديم و هنوز ايمان در دلتان در نيامده است» فرموده: خدا عز و جل راست ترين گفتار است، گفتم: آيا براى مؤمن فضلى است بر مسلم در چيزى از فضائل و احكام و حدود و جز آنها؟ فرمود: نه، آنها در اين باره يكسانند ولى مؤمن به مسلم برترى دارد در كردارش و تقربى كه به خدا عز و جل جويد، گفتم: مگر نيست كه خدا عز و جل فرمايد (160 سوره انعام): «هر كه حسنه آورده ده برابر دارد» و تو معتقدى كه همه اتفاق دارند بر نماز و زكاة و روزه و حج با مؤمن؟
فرمود: مگر نيست كه خدا عز و جل فرمايد (245 سوره
ص: 89
اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «فَیُضاعِفُهُ(1) لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً»(2)؟ فَالْمُوءْمِنُونَ هُمُ الَّذِینَ یُضَاعِفُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُمْ(3) حَسَنَاتِهِمْ : لِکُلِّ حَسَنَةٍ سبعین(4) ضِعْفاً ، فَهذَا(5) فَضْلُ الْمُوءْمِنِ ، وَیَزِیدُهُ(6) اللّهُ فِی حَسَنَاتِهِ عَلی قَدْرِ صِحَّةِ إِیمَانِهِ أَضْعَافاً کَثِیرَةً ، وَیَفْعَلُ اللّهُ بِالْمُوءْمِنِینَ مَا یَشَاءُ مِنَ الْخَیْرِ(7)».
قُلْتُ : أَ رَأَیْتَ مَنْ دَخَلَ فِی الاْءِسْلاَمِ أَ لَیْسَ(8) هُوَ دَاخِلاً فِی الاْءِیمَانِ؟
فَقَالَ : «لاَ ، وَلکِنَّهُ(9) قَدْ أُضِیفَ إِلَی الاْءِیمَانِ ، وَخَرَجَ(10) مِنَ الْکُفْرِ وَسَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلاً تَعْقِلُ بِهِ فَضْلَ الاْءِیمَانِ عَلَی الاْءِسْلاَمِ(11) : أَ رَأَیْتَ لَوْ أَبْصَرْتَ(12) رَجُلاً فِی الْمَسْجِدِ ، أَ کُنْتَ(13) تَشْهَدُ أَنَّکَ رَأَیْتَهُ فِی الْکَعْبَةِ؟» قُلْتُ : لاَ یَجُوزُ لِی ذلِکَ .
قَالَ : «فَلَوْ أَبْصَرْتَ(14) رَجُلاً فِی الْکَعْبَةِ ، أَ کُنْتَ شَاهِداً(15) أَنَّهُ قَدْ دَخَلَ(16) الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ؟» قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «وَ(17) کَیْفَ ذلِکَ؟!» قُلْتُ : إِنَّهُ(18) لاَ یَصِلُ إِلی(19) دُخُولِ الْکَعْبَةِ حَتّی یَدْخُلَ الْمَسْجِدَ ، فَقَالَ(20) : «قَدْ(21) أَصَبْتَ وَأَحْسَنْتَ» ثُمَّ قَالَ : «کَذلِکَ الاْءِیمَانُ وَالاْءِسْلاَمُ» .(22)
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَفِیهِ أَنَّ الاْءِسْلاَمَ قَبْلَ الاْءِیمَانِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ ،
عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ ، قَالَ : کَتَبْتُ مَعَ(23) عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه
ص: 90
بقره): «بيفزايد برايش برابرهاى بسيار» پس مؤمنان باشند كه خدا عز و جل برايشان حسنات را چند برابر كند براى هر حسنه هفتاد برابر، اين است فضل مؤمن و بيفزايد خدا به حسنات او به اندازه درجه ايمانش برابرهاى بسيار و خدا با مؤمن هر چه خوبى خواهد كند، گفتم: بفرمائيد هر كه در اسلام در آيد، در ايمان وارد نيست؟
فرمود: نه، ولى نسبت به ايمان دارد و از كفر رسته است و من براى تو مثلى بياورم كه فضل ايمان را بر اسلام بفهمى، اگر تو ديدى مردى در مسجد الحرام است، گواهى مى دهى كه او را در خانه كعبه ديدى؟ گفتم: اين براى من جائز نيست، فرمود: اگر مردى را در خانه كعبه ديدى، گواهى دهى كه وارد مسجد الحرام شده؟
گفتم: آرى، فرمود: اين چگونه است؟ گفتم: او نتواند وارد كعبه شود تا در مسجد در آيد، فرمود: درست فهميدى و خوب گفتى، سپس فرمود: ايمان و اسلام هم چنين است.
1- از عبد الرحيم قصير، گويد: به همراه عبد الملك بن اعين به امام صادق (علیه السّلام) نوشتم و از آن حضرت پرسيدم كه ايمان چيست؟ در پاسخ من به همراه عبد الملك بن اعين نوشت كه:- خدايت رحمت
ص: 91
السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الاْءِیمَانِ : مَا هُوَ؟فَکَتَبَ إِلَیَّ مَعَ(1) عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ : «سَأَلْتَ _ رَحِمَکَ اللّهُ _ عَنِ الاْءِیمَانِ ؛ وَ(2) الاْءِیمَانُ هُوَ الاْءِقْرَارُ بِاللِّسَانِ ، وَعَقْدٌ فِی الْقَلْبِ(3) ، وَعَمَلٌ بِالاْءَرْکَانِ ، وَالاْءِیمَانُ(4) بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ ، وَهُوَ دَارٌ ، وَکَذلِکَ الاْءِسْلاَمُ دَارٌ ، وَالْکُفْرُ دَارٌ ، فَقَدْ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ مُوءْمِناً ، وَلاَ یَکُونُ مُوءْمِناً حَتّی یَکُونَ مُسْلِماً ، فَالاْءِسْلاَمُ(5) قَبْلَ الاْءِیمَانِ وَهُوَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ(6) ، فَإِذَا أَتَی الْعَبْدُ کَبِیرَةً(7) مِنْ کَبَائِرِ(8) الْمَعَاصِی ، أَوْ صَغِیرَةً(9) مِنْ صَغَائِرِ(10) الْمَعَاصِی الَّتِی نَهَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْهَا ، کَانَ خَارِجاً مِنَ الاْءِیمَانِ ، سَاقِطاً(11) عَنْهُ اسْمُ الاْءِیمَانِ ، وَثَابِتاً عَلَیْهِ اسْمُ الاْءِسْلاَمِ(12) ، فَإِنْ تَابَ وَاسْتَغْفَرَ ، عَادَ إِلی دَارِ(13) الاْءِیمَانِ ، وَلاَ یُخْرِجُهُ إِلَی(14) الْکُفْرِ إِلاَّ الْجُحُودُ وَالاِسْتِحْلاَلُ بِأَنْ(15) یَقُولَ لِلْحَلاَلِ : هذَا حَرَامٌ ، وَ(16) لِلْحَرَامِ : هذَا حَلاَلٌ ، وَدَانَ بِذلِکَ ، فَعِنْدَهَا یَکُونُ خَارِجاً مِنَ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ ، دَاخِلاً(17) فِی الْکُفْرِ ، وَکَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ ثُمَّ دَخَلَ الْکَعْبَةَ ، وَأَحْدَثَ فِی الْکَعْبَةِ حَدَثاً ، فَأُخْرِجَ عَنِ الْکَعْبَةِ وَعَنِ الْحَرَمِ ، فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ ، وَصَارَ إِلَی النَّارِ» .(18)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ الاْءِیمَانِ وَالاْءِسْلاَمِ : قُلْتُ لَهُ : أَ فَرْقٌ بَیْنَ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ(19)؟قَالَ : «فَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلَهُ(20)؟» قَالَ : قُلْتُ : أَوْرِدْ(21) ذلِکَ ، قَالَ : «مَثَلُ الاْءِیمَانِ وَالاْءِسْلاَمِ(22) مَثَلُ الْکَعْبَةِ الْحَرَامِ(23) مِنَ الْحَرَمِ(24) ، قَدْ یَکُونُ(25) فِی الْحَرَمِ وَلاَ یَکُونُ فِی الْکَعْبَةِ ، وَلاَ
ص: 92
كناد- از ايمان پرسيدى؟ ايمان همان اقرار به زبان و نهادن دل و كردار با اعضاء تن است، ايمان اجزائى دارد بهم پيوسته و وابسته، آن چون خانه اى است و همچنين است اسلام خانمانى است و كفر هم خانمانى، بسا كه بنده مسلمان باشد پيش از آنكه مؤمن گردد ولى مؤمن نشود تا مسلمان باشد، اسلام پيش از ايمان است و مقدمه آن است و شريك با ايمان است، چون بنده گناه كبيره كند يا صغيره اى كه خدا از آن نهى كرده است، از ايمان بيرون است و نام ايمان از او برداشته شود و نام اسلام به او بماند و اگر توبه كرد و آمرزش خواست، به خانمان ايمان برگردد و او را به كفر بيرون نبرد جز انكار و تغيير حلال و حرام كه حلال را حرام گويد و حرام را حلال و بدان متدين شود كه در اين صورت از اسلام و ايمان بيرون است و در كفر اندرون است، و چون كسى است كه به حرم در آيد و به خانه كعبه بر آيد و در خانه كعبه حدثى صادر كند و از خانه كعبه و حرمش بر آرند و گردنش را بزنند و به دوزخ رود.
2- از سماعة بن مهران گويد: از او ايمان و اسلام را پرسيدم، گفتم: ميان اسلام و ايمان فرقى هست؟ فرمود: من مثلش را براى تو بزنم؟
گويد به او گفتم: بياور آن، فرمود: مثل ايمان و اسلام چون كعبة الحرام است نسبت به حرم، گاهى در حرم است و در كعبه نيست و در كعبه نباشد تا آنكه در حرم باشد و گاهى مسلمان باشد
ص: 93
یَکُونُ فِی الْکَعْبَةِ حَتّی یَکُونَ فِی الْحَرَمِ ، وَقَدْ یَکُونُ مُسْلِماً وَلاَ یَکُونُ مُوءْمِناً ، وَلاَ یَکُونُ مُوءْمِناً حَتّی یَکُونَ مُسْلِماً» .
قَالَ : قُلْتُ : فَیُخْرِجُ(1) مِنَ الاْءِیمَانِ شَیْءٌ؟ قَالَ : «نَعَمْ». قُلْتُ : فَیُصَیِّرُهُ(2) إِلی مَا ذَا؟ قَالَ : «إِلَی الاْءِسْلاَمِ أَوِ(3) الْکُفْرِ». وَقَالَ : «لَوْ(4) أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ الْکَعْبَةَ ، فَأَفْلَتَ مِنْهُ(5) بَوْلُهُ(6) ، أُخْرِجَ(7) مِنَ الْکَعْبَةِ وَلَمْ یُخْرَجْ مِنَ الْحَرَمِ ، فَغَسَلَ(8) ثَوْبَهُ وَتَطَهَّرَ ، ثُمَّ لَمْ یُمْنَعْ(9) أَنْ یَدْخُلَ الْکَعْبَةَ ؛ وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ الْکَعْبَةَ(10) ، فَبَالَ فِیهَا(11) مُعَانِداً ، أُخْرِجَ مِنَ الْکَعْبَةِ وَمِنَ الْحَرَمِ ، وَضُرِبَتْ عُنُقُهُ» .(12)
بَابٌ (13)
1 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (14)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ (15)، عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ (16) : «إِنَّ أُ نَاساً (17)تَکَلَّمُوا فِی هذَا (18) الْقُرْآنِ بِغَیْرِ عِلْمٍ (19) ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ یَقُولُ : «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ»(20) الاْآیَةَ ، فَالْمَنْسُوخَاتُ مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ(21) ، وَالْمُحْکَمَاتُ مِنَ النَّاسِخَاتِ (22).
إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَعَثَ نُوحاً إِلی
ص: 94
و مؤمن نيست و مؤمن نباشد تا مسلمان باشد، گويد: گفتم: چيزى از ايمان بيرون برد؟ فرمود: آرى، گفتم: او را به كجا برد؟ فرمود: به اسلام يا كفر و فرمود: اگر مردى در خانه كعبه در آيد و بى اختيار بشاشد، از كعبه اش بيرون كنند ولى از حرمش بيرون نكنند جامه اش بشويد و تطهير كند و مانعش نشوند كه به كعبه در آيد و اگر مردى در خانه كعبه رود و از روى عناد در آن بشاشد از كعبه و حرم هر دو بيرون شود و گردنش را بزنند.
1- محمد بن سالم از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: به راستى مردمى در باره قرآن ندانسته سخنها گفته اند و اين است كه خدا تبارك و تعالى مى فرمايد (7 سوره آل عمران): «او است آن كسى كه قرآن را به تو نازل كرده از آن است آياتى محكمه كه ام الكتابند و آيات ديگرى متشابهه و اما آن كسانى كه كج دلند پيرو آنند كه متشابه است براى فتنه جوئى و تأويل تراشى و تأويل آن را جز خدا نداند» تا آخر آيه «و راسخان در علم كه گويند ما بدان ايمان داريم همه از نزد پروردگار ما است و ياد آور نشوند جز صاحبان خرد» پس آياتى كه نسخ شدند از متشابهات هستند و آيات محكمه از نسخ كننده ها، به راستى خدا عز و جل نوح را به قومش مبعوث كرد كه خدا را بپرستيد و از او بپرهيزيد و مرا
ص: 95
قَوْمِهِ : «أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ»(1) ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَی اللّهِ وَحْدَهُ ، وَأَنْ یَعْبُدُوهُ وَلاَ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً ، ثُمَّ بَعَثَ الاْءَنْبِیَاءَ عَلی ذلِکَ إِلی أَنْ بَلَغُوا مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله ، فَدَعَاهُمْ إِلی أَنْ یَعْبُدُوا اللّهَ وَلاَ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً ، وَقَالَ : «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَمُوسی وَعِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»(2) فَبَعَثَ الاْءَنْبِیَاءَ إِلی قَوْمِهِمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالاْءِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ(3) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، فَمَنْ آمَنَ(4) مُخْلِصاً وَمَاتَ عَلی ذلِکَ ، أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِذلِکَ ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُنْ یُعَذِّبُ عَبْداً حَتّی یُغَلِّظَ عَلَیْهِ فِی الْقَتْلِ ، وَالْمَعَاصِی الَّتِی أَوْجَبَ اللّهُ عَلَیْهِ بِهَا(5) النَّارَ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا .
فَلَمَّا اسْتَجَابَ لِکُلِّ نَبِیٍّ مَنِ اسْتَجَابَ(6) لَهُ مِنْ قَوْمِهِ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ ، جَعَلَ لِکُلِّ نَبِیٍّ مِنْهُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً ، وَالشِّرْعَةُ(7) وَالْمِنْهَاجُ سَبِیلٌ وَسُنَّةٌ ، وَقَالَ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله : «إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ»(8) وَأَمَرَ کُلَّ نَبِیٍّ بِالاْءَخْذِ بِالسَّبِیلِ وَالسُّنَّةِ(9) ، وَکَانَ مِنَ السَّبِیلِ وَالسُّنَّةِ (10) الَّتِی أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهَا مُوسی علیه السلام أَنْ جَعَلَ(11) عَلَیْهِمُ السَّبْتَ ، وَکَانَ(12) مَنْ أَعْظَمَ السَّبْتَ وَلَمْ یَسْتَحِلَّ أَنْ یَفْعَلَ ذلِکَ مِنْ
ص: 96
اطاعت كنيد، سپس آنها را به پرستش خداى يگانه خواند و اين كه براى او شريكى نگيرند و سپس پيمبران را بر اين روش مبعوث كرد تا به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسيدند و آنان را دعوت كرد كه خدا را بپرستند و شريك براى او نگيرند و فرمود (13 سوره شورى): «شريعت نهاد براى شما در ديانت آنچه نوح را بدان سفارش كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه به ابراهيم و موسى سفارش كرديم كه دين را بر پا داريد و تفرقه نشويد در آن، به مشركين ناگوار است آنچه آنها را بدان دعوت مى كنى، خدا به سوى خود برگزيند هر كه را خواهد و رهبرى كند هر كه بدو باز گردد».
و پيغمبران را به قوم خود مبعوث كرد بر اساس شهادت به يگانگى خدا و اقرار بدان چه آورند از نزد خدا و هر كه با اخلاص گرويد و بر آن مرد خدا او را به بهشت در آورد براى آن زيرا خدا به هيچ وجه به بنده ها ستمكار نيست و اين براى آن است كه خدا بنده اى را عذاب نكند تا در قتل و هر گناهى كه خدا آن را موجب دوزخ دانسته اصرار كند و چون هر پيغمبرى را دسته با ايمان قومش اجابت كردند براى هر پيغمبرى شرعى و برنامه اى مقرر كرد و شرع، برنامه همان راه و روش است و به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: (163 سوره نساء): «به راستى ما به تو وحى كرديم چونان كه وحى كرديم به نوح و پيغمبران بعد از او» و به هر پيغمبرى فرمان داد تا به راه و روشى كار كند، در ضمن روش و راهى كه خدا عز و جل موسى را بدان فرمان كرد اين است كه شنبه روز را براى آنها مقرر ساخت و هر كه شنبه را بزرگ شمرد و روا ندانست كه از بيم خدا در آن كارى حلال داند، خدا او را به بهشت برد و هر كه به حق شنبه سبكى كرد و در آن حلال دانست آنچه را خدا حرام كرده بود از كارى كه خدا او را در آن نهى كرده بود خداى عز و جل او را به دوزخ برد و اين براى
ص: 97
خَشْیَةِ اللّهِ(1) ، أَدْخَلَهُ(2) اللّهُ(3) الْجَنَّةَ ، وَمَنِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهِ ، وَاسْتَحَلَّ مَا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ مِنَ الْعَمَلِ(4) الَّذِی نَهَاهُ(5) اللّهُ عَنْهُ فِیهِ(6) ، أَدْخَلَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ النَّارَ ، وَذلِکَ حَیْثُ اسْتَحَلُّوا(7) الْحِیتَانَ ، وَاحْتَبَسُوهَا ، وَأَکَلُوهَا یَوْمَ السَّبْتِ ، غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ(8) مِنْ(9) غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا(10) أَشْرَکُوا بِالرَّحْمنِ ، وَلاَ شَکُّوا(11) فِی(12) شَیْءٍ مِمَّا جَاءَ بِهِ(13) مُوسی علیه السلام ، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ»(14) .
ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ عِیسی علیه السلام بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالاْءِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ(15) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَجَعَلَ لَهُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً ، فَهَدَمَتِ(16) السَّبْتَ الَّذِی أُمِرُوا بِهِ أَنْ یُعْظِمُوهُ قَبْلَ ذلِکَ ، وَعَامَّةَ مَا کَانُوا عَلَیْهِ مِنَ السَّبِیلِ وَالسُّنَّةِ الَّتِی جَاءَ بِهَا(17) مُوسی ، فَمَنْ لَمْ یَتَّبِعْ سَبِیلَ عِیسی ، أَدْخَلَهُ اللّهُ النَّارَ وَإِنْ کَانَ(18) الَّذِی جَاءَ بِهِ النَّبِیُّونَ جَمِیعاً أَنْ لاَ یُشْرِکُوا(19) بِاللّهِ شَیْئاً.
ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله _ وَ هُوَ بِمَکَّةَ _ عَشْرَ سِنِینَ(20) ، فَلَمْ یَمُتْ بِمَکَّةَ فِی تِلْکَ الْعَشْرِ سِنِینَ أَحَدٌ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَسُولُ اللّهِ إِلاَّ أَدْخَلَهُ اللّهُ(21) الْجَنَّةَ بِإِقْرَارِهِ _ وَ هُوَ إِیمَانُ(22) التَّصْدِیقِ _ وَلَمْ یُعَذِّبِ اللّهُ أَحَداً مِمَّنْ مَاتَ _ وَ هُوَ مُتَّبِعٌ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عَلی ذلِکَ _ إِلاَّ مَنْ أَشْرَکَ بِالرَّحْمنِ .
وَ تَصْدِیقُ ذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْزَلَ عَلَیْهِ فِی سُورَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَکَّةَ :
ص: 98
آن بود كه ماهيها را حلال شمردند و روز شنبه آنها را حبس كردند و خوردند و خدا به آنها خشم كرد بى آنكه به خدا شرك آورده باشند و يا در چيزى كه موسى (علیه السّلام) آورده بود شك كرده باشند.
خدا عز و جل فرمايد (62 سوره بقره): «و محققاً شما دانستيد آن كسانى را از شما كه در شنبه تعدى كردند و ما به آنها گفتيم كه باشيد ميمونهاى رانده شده» سپس خدا عيسى را مبعوث كرد به شهادت ان لا اله الا الله و اقرار بدان چه از جانب خدا آورده و براى آنها شرع و برنامه اى مقرر داشت و قانون شنبه را كه پيش از آن مأمور بودند احترام كنند منهدم كرد و همه آنچه را كه بر عهده آنها بود از راه و روش چنانه اى كه موسى آورده بود از ميان برداشت و هر كه از راه عيسى (علیه السّلام) پيروى نكرد، خدا او را به دوزخ برد و اگر چه آن را كه همه پيغمبران آوردند اين بود كه براى خدا شريك نگيرند سپس خدا محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را مبعوث كرد و او ده سال در مكه زيست و در اين ده سال هر كه گواهى به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) داد خدا او را به بهشت برد براى اقرار او كه ايمان تصديق نبوت بود و خدا كسى را كه پيرو محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مرد عذاب نكرد مگر آنكه مشرك به خداى رحمان بود و تصديق آن اين است كه خدا در مكه ضمن سوره بنى اسرائيل به آن حضرت نازل كرد كه (23 سوره اسراء): «و حكم كرد پروردگارت كه نپرستيد جز او را و به پدر و مادر احسان كنيد تا قول خدا تعالى: به راستى او آگاه و بينا است» ادب و پند و آموزش و نهى سبك، نسبت به آن وعده نداد و وعيدى ننهاد بر ارتكاب آنچه غدقن كرده است و نسبت به چيزهائى نهى كرد و بر حذر نمود و سخت نگرفت و تهديد نكرد و فرمود (31 سوره اسراء): «فرزندان خود را نكشيد از بيم تهى دستى ما به آنها روزى دهيم و هم به شما زيرا
ص: 99
«وَقَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» إِلی قَوْلِهِ تَعَالی : «إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً»(1) أَدَبٌ وَعِظَةٌ وَتَعْلِیمٌ وَنَهْیٌ خَفِیفٌ ، وَلَمْ یَعِدْ عَلَیْهِ ، وَلَمْ یَتَوَاعَدْ عَلَی اجْتِرَاحِ(2) شَیْءٍ مِمَّا نَهی عَنْهُ ، وَأَنْزَلَ نَهْیاً عَنْ أَشْیَاءَ حَذَّرَ عَلَیْهَا(3) ، وَلَمْ یُغَلِّظْ فِیهَا ، وَلَمْ یَتَوَاعَدْ عَلَیْهَا .
وَ قَالَ : «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً وَلا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَساءَ سَبِیلاً وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً وَلا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً وَلا تَمْشِ فِی الاْءَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الاْءَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَلا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً»(4) .
وَ أَنْزَلَ فِی «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشی» : «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظّی لا یَصْلاها إِلاَّ الاْءَشْقَی الَّذِی کَذَّبَ وَتَوَلّی»(5) فَهذَا مُشْرِکٌ .
وَ أَنْزَلَ فِی «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ» : «وَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَیَصْلی سَعِیراً إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلی»(6) فَهذَا مُشْرِکٌ .
وَ أَنْزَلَ فِی(7) «تَبَارَکَ» : «کُلَّما
ص: 100
كشتن آنان خطاى بزرگى (32) نزديك زنا نرويد زيرا آن هرزگى است و چه بد راهى است (33) و نكشيد نفس محترم از طرف خدا را مگر به حق و حساب و هر كه به ستم كشته شود محققاً به ولى او تسلط (بر قصاص) داديم او اسراف نكند در كشتن به راستى كه او يارى شده است (34) به مال يتيم نزديكى نكنيد مگر به وجهى كه براى او بهتر باشد تا برسد به بلوغ خود بعهد بپائيد زيرا عهد مسئوليت دارد (35) و چون كيل كنيد پيمانه را پر كنيد و با ترازوى درست جنس را بكشيد، اين بهتر و خوش عاقبت تر است (36) دنبال چيزى كه ندانى مرو، به راستى گوش و چشم و دل همه آنها باعث مسئوليتند (37) روى زمين متكبرانه راه مرو زيرا تو زمين را نتوانى شكافت و به درازى كوه ها نتوانى رسيد (38) همه اينها نزد خداى تو بد است (39) اين است آنچه پروردگارت از حكمت به تو وحى كرده و با خدا معبود ديگرى مقرر مدار تا در دوزخ افتى سرزنش شده و مطرود». و در سوره و الليل اذا يغشى نازل كرد: «من شما را بيم دهم از آتشى شعله ور كه در آن در نگيرد جز اشقى آنكه تكذيب كند و رو گرداند» و مقصود از آن مشرك است و در سوره إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ نازل كرده: «اما كسى كه نامه او را از پشت سرش به او دهند در آينده فرياد واى واى كشد و به دوزخ افتد زيرا او در ميان خاندانش شاد بود به راستى او گمان مى كرد كه برگشت نكند، آرى» مقصود از آن هم مشرك است، و در سوره تبارك نازل كرد: (8): «هر آنگاه كه فوجى در آن افكنده شوند خازنان دوزخ از آنها پرسند كه بيم دهنده براى شما نيامد (9) گويند چرا محققاً آمد براى ما بيم دهنده و او را تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزى نفرستاده» مقصود از اينها هم مشركانند و در سوره واقعه نازل كرد:
(آيه 29- 30): «و اما اگر از مكذبان و گمراهان است، با آب جوشيده پذيرائى گردد و به دوزخ رود، اينها هم مشركانند».
ص: 101
أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَقُلْنا ما نَزَّلَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ»(1) فَهوءُلاَءِ مُشْرِکُونَ .
وَ أَنْزَلَ فِی «الْوَاقِعَةِ» : «وَ أَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ»(2) فَهوءُلاَءِ مُشْرِکُونَ .
وَ أَنْزَلَ فِی «الْحَاقَّةِ»: «وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ» إِلی قَوْلِهِ: «إِنَّهُ کانَ لا یُوءْمِنُ بِاللّهِ الْعَظِیمِ»(3) فَهذَا مُشْرِکٌ .
وَأَنْزَلَ فِی «طسم»: «وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ 2 / 32
دُونِ اللّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَالْغاوُونَ وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ»(4) جُنُودُ(5) إِبْلِیسَ ذُرِّیَّتُهُ مِنَ الشَّیَاطِینِ .
وَ قَوْلُهُ : «وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ»(6) یَعْنِی الْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ اقْتَدَوْا بِهِمْ هوءُلاَءِ ، فَاتَّبَعُوهُمْ عَلی شِرْکِهِمْ ، وَهُمْ قَوْمُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَیْسَ فِیهِمْ(7) مِنَ الْیَهُودِ وَالنَّصَاری أَحَدٌ .
وَ تَصْدِیقُ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ(8) قَوْمُ نُوحٍ»(9) ، «کَذَّبَ أَصْحابُ الاْءَیْکَةِ»(10) ، «کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ»(11) لَیْسَ فِیهِمُ(12) الْیَهُودُ الَّذِینَ قَالُوا : «عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ» ، وَلاَ النَّصَارَی الَّذِینَ قَالُوا : «الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ»(13) سَیُدْخِلُ اللّهُ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی النَّارَ ، وَیُدْخِلُ کُلَّ قَوْمٍ بِأَعْمَالِهِمْ .
وَ قَوْلُهُمْ : «وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ» إِذْ دَعَوْنَا(14) إِلی سَبِیلِهِمْ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِیهِمْ
ص: 102
و در سوره الحاقه نازل كرد (25): «و اما كسى كه نامه عملش به دست چپش آيد گويد اى كاش كه به من نامه عملم نرسيده بود (26) اى كاش نمى دانستم حسابم چيست (27) اى كاش كارم گذشته بود (28) دارائيم به درد من نخورد تا آنكه فرمايد به راستى او بود كه ايمان به خداى بزرگ نداشت» اين هم مشرك است، و در طسم (90 سوره شعراء):
«دوزخ خود را نمود براى گمراهان (91) به آنها گفته شد شما در كجاها پرستش مى كرديد (92) جز خدا را آيا شما را يارى كردند و يا ياورى جستند (93) پس به رو در افتادند در آن با گمراهان (94) و با لشكرهاى ابليس همگى» جنود ابليس نژادهاى او است از شياطين و فرموده او كه (گويند) «ما را گمراه نكرد جز مجرمان» مقصود از آن همان مشركانند كه اينان بدانها اقتداء كردند و در شريك از آنها پيروى كردند و ايشان همان قوم محمدند (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) احدى از يهود و نصارى در آنها نيست، مصدق آن قول خدا عز و جل است (12 سوره ص): «پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند» (176 سوره شعراء): «اصحاب؛ ايكه؛ تكذيب كردند» (160 سوره شعراء): «قوم لوط تكذيب كردند» در ميان اينان نبود يهودى ها كه گفتند: عزيز پسر خدا است، و نه نصارى كه گفتند: مسيح پسر خدا است. محققاً خدا يهود و نصارى را به دوزخ برد و هر قومى را به عملشان به دوزخ برد، اين است گفته آنها كه گمراه نكرد ما را جز مجرمان، زيرا ما را به روش خودشان دعوت كردند.
اين است معنى قول خدا عز و جل در باره آنها چون همه را در دوزخ گرد آورد (36 سوره اعراف): «گويند دسته هاى بعدى به دسته هاى نخست خود پروردگارا اينانند كه ما را گمراه كردند آنها را عذاب دو چندان بده در دوزخ».
ص: 103
حِینَ جَمَعَهُمْ إِلَی النَّارِ : «قالَتْ أُخْراهُمْ لاِءُولاهُمْ(1) رَبَّنا هوءُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ»وَقَوْلُهُ : «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً»(2) بَرِئَ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ، وَلَعَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ، یُرِیدُ بَعْضُهُمْ أَنْ یَحُجَّ(3) بَعْضاً رَجَاءَ الْفَلْجِ(4) ، فَیُفْلِتُوا(5) مِنْ عَظِیمِ مَا نَزَلَ بِهِمْ ، وَلَیْسَ بِأَوَانِ بَلْوی ، وَلاَ اخْتِبَارٍ ، وَلاَ قَبُولِ مَعْذِرَةٍ ، وَلاَتَ(6) حِینَ نَجَاةٍ ، وَالاْآیَاتُ(7) وَأَشْبَاهُهُنَّ مِمَّا نَزَلَ بِهِ (8) بِمَکَّةَ ، وَلاَ یُدْخِلُ اللّهُ النَّارَ إِلاَّ مُشْرِکاً .
فَلَمَّا أَذِنَ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی الْخُرُوجِ مِنْ مَکَّةَ إِلَی الْمَدِینَةِ ، بَنَی الاْءِسْلاَمَ عَلی خَمْسٍ : شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ(9) ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ ، وَحِجِّ الْبَیْتِ ، وَصِیَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ الْحُدُودَ وَقِسْمَةَ الْفَرَائِضِ ، وَأَخْبَرَهُ بِالْمَعَاصِی(10) الَّتِی أَوْجَبَ اللّهُ عَلَیْهَا وَبِهَا(11) النَّارَ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا .
وَ أَنْزَلَ فِی بَیَانِ الْقَاتِلِ : «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُوءْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَغَضِبَ
اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»(12) وَلاَ یَلْعَنُ اللّهُ مُوءْمِناً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلا نَصِیراً»(13) وَکَیْفَ یَکُونُ(14) فِی الْمَشِیئَةِ وَقَدْ أَلْحَقَ بِهِ _ حِینَ جَزَاهُ (15) جَهَنَّمَ _ الْغَضَبَ وَاللَّعْنَةَ ، وَ(16) قَدْ بَیَّنَ ذلِکَ(17) مَنِ الْمَلْعُونُونَ فِي کِتَابِهِ .
ص: 104
و فرمود خدا كه: «چون هر امتى در آيند در دوزخ لعنت كنند همكار خود را تا آنكه همه در آن فراهم آيند» و از هم بيزارى جويند و همديگر را لعنت كنند، برخى مى خواهند به اميد نجات و رستگارى نزد ديگران روند و از بزرگى عذابى كه بر آنها رخ داده در مانند و ديگر موقع آزمايش و تجربه و عذر پذيرى نيست و نيست در اين موقع راه نجات و اين آيات و امثالش در مكه نازل شده است و خدا به دوزخ نبرد جز مشرك را.
و چون خدا به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اجازه داد كه از مكه به مدينه رفت اسلام را بر پنج پايه استوار كرد:
1- شهادت ان لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله.
2- بر پا داشتن نماز.
3- دادن زكاة.
4- حج خانه كعبه.
5- روزه گرفتن در ماه رمضان.
و حدود را بر او نازل كرد و تقسيم ارث را و به او خبر داد از گناهانى كه خدا به وسيله آنها و بدانها دوزخ را لازم كند براى هر كه مرتكب آنها شود و در بيان قاتل نازل كرد (95 سوره نساء)* «و هر كس عمداً مؤمنى را بكشد سزايش دوزخ است در آن جاويد است و خدا به او غضب كند و او را لعنت كند و براى او عذاب بزرگى فراهم سازد» خدا مؤمن را لعنت نكند، خدا عز و جل فرموده است (65 و 66 سوره احزاب): «به راستى خدا كافران را لعنت كند و براى آنها دوزخ را آماده كند در آن جاويد به مانند هميشه، نيابند ولى و ياورى»، چگونه متعلق به مشيت باشد با اين كه به سزاى در دوزخ افزوده غضب و لعنت را و آن را از ملعونان در قرآن خود ثبت كرده است و در باره خوردن
ص: 105
وَ أَنْزَلَ فِی مَالِ الْیَتِیمِ مَنْ أَکَلَهُ ظُلْماً: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما
یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»(1) وَذلِکَ أَنَّ آکِلَ مَالِ الْیَتِیمِ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالنَّارُ تَلْتَهِبُ(2) فِی بَطْنِهِ حَتّی یَخْرُجَ لَهَبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ یَعْرِفُهُ(3) أَهْلُ(4) الْجَمْعِ أَنَّهُ آکِلُ مَالِ الْیَتِیمِ .
وَ أَنْزَلَ فِی الْکَیْلِ : «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ»(5) وَلَمْ یَجْعَلِ الْوَیْلَ لاِءَحَدٍ حَتّی یُسَمِّیَهُ کَافِراً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(6) .
وَ أَنْزَلَ فِی الْعَهْدِ : «إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْآخِرَةِ وَلا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَلا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(7) وَالْخَلاَقُ النَّصِیبُ ، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ فِی الاْآخِرَةِ(8) ، فَبِأَیِّ شَیْءٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ؟
وَ أَنْزَلَ بِالْمَدِینَةِ : «الزّانِی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ»(9) فَلَمْ یُسَمِّ اللّهُ الزَّانِیَ مُوءْمِناً وَلاَ الزَّانِیَةَ مُوءْمِنَةً ، وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله _ لَیْسَ(10) یَمْتَرِی(11) فِیهِ أَهْلُ الْعِلْمِ أَنَّهُ قَالَ(12) _ : لاَ یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَهُوَ مُوءْمِنٌ ، وَلاَ یَسْرِقُ السَّارِقُ(13) حِینَ یَسْرِقُ وَهُوَ مُوءْمِنٌ ؛ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذلِکَ ، خُلِعَ(14) عَنْهُ الاْءِیمَانُ کَخَلْعِ الْقَمِیصِ .
وَ نَزَلَ(15) بِالْمَدِینَةِ : «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ
ص: 106
مال يتيم به ستم فرموده است (10 سوره نساء): «به راستى كسانى كه مال يتيمان را به ستم بخورند همانا در شكم خود آتش خوردند و محققاً به دوزخ در گيرند» و اين براى آن است كه خورنده مال يتيم روز قيامت مى آيد و در شكمش آتش شعله ور است تا زبانه آتش از دهانش در آيد تا اينكه همه اهل محشر او را بشناسند كه مال يتيم خورده است، و در باره كيل نازل كرد (2 سوره مطففين): «واى بر كم فروشان» و ويل را به كسى متوجه نكرده است تا او را كافر ناميده است، خدا عز و جل فرموده است (38 سوره مريم): «واى بر آن كسانى كه كافرند از مشاهده جميع خلايق در روز بزرگى»، و در باره عهد و پيمان نازل كرد (71 سوره آل عمران): «به راستى كسانى كه عهد و پيمان خدا را به بهاى اندكى بفروشند آنان در آخرت بهره اى ندارد و خدا با آنها سخن نگويد و به آنها نگاه نكند در روز قيامت و آنها را پاك نسازد و برايشان عذاب دردناكى است»؛ خلاق؛ بمعنى بهره است هر كه در آخرت بهره اى ندارد با چه وسيله به بهشت در آيد، و در مدينه نازل كرد (4 سوره نور): «مرد زانى در نياميزد جز با زن زانيه يا مشركه و زن زانيه را در آغوش نكشد جز مرد زانى يا مشرك و اين بر مؤمنان حرام است» خدا مرد زانى را مؤمن نناميده و زن زناكار را مؤمنه نام نداده و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است- اهل دانش در اين گفته شك ندارد- كه: زنا كار هنگام زنا كردن، مؤمن نيست، و دزد در هنگام دزدى مؤمن نيست، زيرا چون اين كار زشت را مرتكب است ايمان از او بر كنده شود، چون پيراهن از تن.
در مدينه نازل شده است كه (5 و 6 سوره نور): «و آنان كسانى كه زنان پارسا را به زنا متهم كنند و سپس چهار گواه نياورند هشتاد تازيانه به آنها بزنيد و گواهى آنها را هرگز نپذيريد و آنان فاسقند جز كسانى
ص: 107
شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(1) فَبَرَّأَهُ(2) اللّهُ _ مَا کَانَ مُقِیماً عَلَی الْفِرْیَةِ(3) _ مِنْ أَنْ یُسَمّی بِالاْءِیمَانِ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «أَ فَمَنْ کانَ مُوءْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ»(4) وَجَعَلَهُ اللّهُ مُنَافِقاً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(5) وَجَعَلَهُ اللّهُ(6) _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْ أَوْلِیَاءِ إِبْلِیسَ ؛ قَالَ(7) : «إِلاَّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ···
رَبِّهِ»(8) وَجَعَلَهُ(9) مَلْعُوناً ، فَقَالَ : «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُوءْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»(10) وَلَیْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلی(11) مُوءْمِنٍ ، إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلی مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ ، فَأَمَّا الْمُوءْمِنُ ، فَیُعْطی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «(فَأَمّا مَنْ)(12) أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَوءُنَ کِتابَهُمْ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً(13)»(14) .
وَ سُورَةُ النُّورِ أُنْزِلَتْ(15) بَعْدَ سُورَةِ النِّسَاءِ ؛ وَتَصْدِیقُ ذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْزَلَ عَلَیْهِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ : «وَ اللاّتِی(16) یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً»(17) وَالسَّبِیلُ الَّذِی قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَفَرَضْناها وَأَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ الزّانِیَةُ وَالزّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ
ص: 108
كه پس از آن بازگردند و اصلاح شوند زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است»، خدا بر كنار دانسته آن را كه به افتراء بپايد از اين كه مؤمن بنامد، خدا عز و جل فرموده (18 سوره سجده): «آيا كسى كه مؤمن است چون كسى باشد كه كافر است برابر نباشند» و خدا او را منافق دانسته، خدا عز و جل فرمود (67 سوره توبه): «به راستى منافقان همان فاسقانند» و خدا عز و جل او را از دوستان ابليس مقرر كرده، فرموده است (48 سوره كهف): «جز ابليس كه بوده است از جن و فاسق شده نسبت به امر پروردگارش» و او را ملعون ساخته و فرموده است (23 و 24 سوره نور): «به راستى آن كسانى كه زنان پارسا، و بى خبر مؤمنه را متهم به زنا در دنيا و آخرت لعن شوند و از آن آنها است عذاب دردناك، روزى آيد كه گواه شود بر آنها زبانهاشان و پاهاشان بدان چه كه بودند مى كردند» جوارح بر عليه مؤمن گواه نشوند و همانا گواه شوند بر عليه آنكه كلمه عذاب بر او ثابت شده و اما مؤمن نامه عملش به دست راستش آيد، خدا عز و جل فرمايد (74 سوره اسراء): «پس اما آن كسانى كه داده شود نامه عملش به دست راستش هم آنان بخوانند كتاب خود را و ستم نشوند به اندازه نخى»، سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده است و دليلش اين است كه خدا عز و جل در سوره نساء نازل كرده است (14 سوره نساء): «و آنان كه از زنان شما هرزگى كنند چهار گواه بر آنها بگيريد از خودتان و اگر به هرزگى آنها گواهى دادند آنها را در خانه ها زندانى كنيد تا مرگ آنان را فرا گيرد يا خدا براى آنها راه نجاتى فراهم كند» و راهى كه خدا براى نجات آنها فراهم كرد اين است كه فرمود: «سوره اى است نازل كرديمش و فرضش نموديم و در آن آيات روشنى فرو فرستاديم شايد شما ياد آور شويد* زن زناكار و مرد زناكار را بهر كدام صد تازيانه بزنيد و شما را نسبت به آنها مهرورزى نگيرد در برابر
ص: 109
اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُوءْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ»(1)» .(2)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ(3) بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(4) ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قِیلَ لاِءَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : مَنْ شَهِدَ(5) أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، کَانَ مُوءْمِناً؟ قَالَ : فَأَیْنَ فَرَائِضُ اللّهِ؟»
قَالَ : وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ : «کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ : لَوْ کَانَ الاْءِیمَانُ کَلاَماً ، لَمْ یَنْزِلْ فِیهِ صَوْمٌ وَلاَ صَلاَةٌ وَلاَ حَلاَلٌ وَلاَ حَرَامٌ».
قَالَ : وَقُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً یَقُولُونَ : إِذَا شَهِدَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَهُوَ(6) مُوءْمِنٌ .
قَالَ : «فَلِمَ یُضْرَبُونَ الْحُدُودَ؟ وَلِمَ تُقْطَعُ(7) أَیْدِیهِمْ؟ وَمَا خَلَقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ(8) _ مِنَ الْمُوءْمِنِ(9) ؛ لاِءَنَّ الْمَلاَئِکَةَ خُدَّامُ الْمُوءْمِنِینَ ، وَأَنَّ جِوَارَ اللّهِ لِلْمُوءْمِنِینَ ، وَأَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُوءْمِنِینَ ، وَأَنَّ الْحُورَ الْعِینَ لِلْمُوءْمِنِینَ». ثُمَّ قَالَ : «فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ کَانَ کَافِراً؟» .(10)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ سَلاَّمٍ الْجُعْفِیِّ ، قَالَ :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ(11) : «الاْءِیمَانُ أَنْ یُطَاعَ اللّهُ ، فَلاَ یُعْصی(12)» .(13)
ص: 110
دين خدا اگر شما مؤمن هستيد به خدا و روز قيامت و بايد جمعى از مؤمنان گواه كيفر آنها باشند».
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود به امير المؤمنين (علیه السّلام) گفته شد:
هر كه گواهى دهد به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مؤمن است؟
فرمود:
پس واجبات خدا كجا است؟ (ابى الصباح كنانى راوى خبر) گويد: و شنيدم كه مى فرمود: على مى فرمود: اگر ايمان همان كلامى بود در باره آن روزه و نماز و حلال و حرامى نازل نمى شد، من به امام باقر (علیه السّلام) گفتم به راستى نزد ما جمعى هستند كه مى گويند همين قدر كسى به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گواهى داد، مؤمن است.
فرمود:
چرا به گنه كار حدّ زنند و دستش را ببرند و آفريده اى نيست كه نزد خدا از مؤمن گرامى تر باشند زيرا فرشته ها خدمتكار مؤمنان باشند، مؤمنان در پناه خدايند و بهشت از آن مؤمنان است و حور العين از آن مؤمنان است، سپس فرمود: پس چرا كسى كه منكر واجبات الهيه است كافر است؟.
3- از اسلام جعفى گويد، از امام جعفر صادق (علیه السّلام) از ايمان پرسيدم.
فرمود: ايمان، اين است كه خدا اطاعت شود و نافرمانى نشود.
ص: 111
بَابٌ (1) فِی أَنَّ الاْءِیمَانَ مَبْثُوثٌ (2)لِجَوَارِحِ (3)الْبَدَنِ کُلِّهَا
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ (4)، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو (5) الزُّبَیْرِیُّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : أَیُّهَا الْعَالِمُ، أَخْبِرْنِی أَیُّ الاْءَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ؟
قَالَ : «مَا لاَ یَقْبَلُ اللّهُ(6) شَیْئاً إِلاَّ بِهِ».
قُلْتُ : وَمَا هُوَ؟
قَالَ : «الاْءِیمَانُ بِاللّهِ _ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ _ أَعْلَی الاْءَعْمَالِ دَرَجَةً ، وَأَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً ، وَأَسْنَاهَا حَظّاً».
قَالَ : قُلْتُ : أَ لاَ تُخْبِرُنِی عَنِ الاْءِیمَانِ : أَ قَوْلٌ هُوَ وَعَمَلٌ ، أَمْ(7) قَوْلٌ بِلاَ عَمَلٍ؟
فَقَالَ : «الاْءِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ(8) مِنَ اللّهِ بَیِّنٍ(9) فِی کِتَابِهِ ، وَاضِحٍ نُورُهُ ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، یَشْهَدُ لَهُ(10) بِهِ الْکِتَابُ ، وَیَدْعُوهُ(11) إِلَیْهِ».
قَالَ : قُلْتُ(12) : صِفْهُ لِی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، حَتّی أَفْهَمَهُ .
قَالَ : «الاْءِیمَانُ(13) حَالاَتٌ وَدَرَجَاتٌ وَطَبَقَاتٌ وَمَنَازِلُ ؛ فَمِنْهُ
ص: 112
1- ابو عمرو زبيرى باز گفته است از امام صادق (علیه السّلام)، گويد:
به آن حضرت گفتم: ايها العالم به من خبر بده كه كدام از اعمال برتر است؟ فرمود: آنكه خدا هيچ عملى را نپذيرد جز به همراه آن، گفتم: آن چيست؟ فرمود: ايمان به خدائى كه نيست شايسته پرستشى جز او بلندتر درجه اعمال و شريفترين مقام و والاترين بهره است، گفتم: به من خبر ندهى از ايمان كه گفتار است با كردار يا همان گفتار است بى كردار؟ فرمود: ايمان همه اش كردار است و گفتار هم بعضى از آن كردار است خدايش چنين مقرر داشته و در قرآن خود بيان نموده بطور واضح و روشن و با دليل ثابت، قرآن براى او بدين گواه است و به سوى آتش دعوت كند، گويد: گفتم:
قربانت آن را برايم شرح بده تا بفهمم، فرمود: ايمان حالات و طبقه ها و مراتبى دارد يكى در نهايت تمامى و ديگرى در نقصان روشن و سومى در رجحان فزاينده، گفتم: ايمان شكل كاملى دارد و كم و بيش مى شود؟ فرمود: آرى، گفتم: اين چگونه است، فرمود: زيرا خدا تبارك و تعالى ايمان را بر همه اعضاء تن آدمى زاده فرض كرده و بر آنها پخش كرده و تفريق نموده و هيچ عضوى نيست جز آنكه گماشته بر يك وظيفه ايمانى است غير از آنچه عضو ديگر بر آن گماشته است.
از جمله دل او است كه با آن خردمندى دارد و مى فهمد و
ص: 113
التَّامُّ(1) الْمُنْتَهِی تَمَامُهُ ، وَمِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ ، وَمِنْهُ الرَّاجِحُ الزَّائِدُ(2) رُجْحَانُهُ».
قُلْتُ : إِنَّ الاْءِیمَانَ لَیَتِمُّ وَیَنْقُصُ وَیَزِیدُ؟
قَالَ : «نَعَمْ». قُلْتُ : کَیْفَ(3) ذلِکَ(4)؟ قَالَ : «لاِءَنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ فَرَضَ الاْءِیمَانَ عَلی جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ ، وَقَسَّمَهُ عَلَیْهَا ، وَفَرَّقَهُ فِیهَا ؛ فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَقَدْ
وُکِّلَتْ مِنَ الاْءِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ(5) أُخْتُهَا ، فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَیَفْقَهُ وَیَفْهَمُ ، وَهُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لاَ تَرِدُ(6) الْجَوَارِحُ وَلاَ تَصْدُرُ(7) إِلاَّ عَنْ رَأْیِهِ وَأَمْرِهِ ، وَمِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا ، وَأُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا ، وَیَدَاهُ اللَّتَانِ یَبْطِشُ(8) بِهِمَا ، وَرِجْلاَهُ اللَّتَانِ یَمْشِی بِهِمَا ، وَفَرْجُهُ الَّذِی الْبَاهُ(9) مِنْ قِبَلِهِ ، وَلِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ ، وَرَأْسُهُ الَّذِی فِیهِ وَجْهُهُ ، فَلَیْسَ مِنْ هذِهِ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَ(10) قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الاْءِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ(11) أُخْتُهَا بِفَرْضٍ مِنَ اللّهِ تَبَارَکَ اسْمُهُ یَنْطِقُ بِهِ الْکِتَابُ لَهَا وَیَشْهَدُ بِهِ عَلَیْهَا .
فَفَرَضَ(12) عَلَی الْقَلْبِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ ، وَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ(13) ، وَفَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ(14) غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ ، وَفَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْوَجْهِ .
فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِیمَانِ ، فَالاْءِقْرَارُ(15) وَالْمَعْرِفَةُ وَالْعَقْدُ وَالرِّضَا وَالتَّسْلِیمُ بِأَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ، إِلهاً
ص: 114
مى داند و فرمانده تن او است و هيچ عضوى كارى نكند جز به رأى و فرمان او.
از آن جمله دو چشم او است كه با آنها ببيند و دو گوشش كه با آنها بشنود و دو دستش كه با آنها بكوبد و دو پايش كه با آنها راه رود و فرجش كه با آن عمل جنسى كند و زبانش كه با آن سخن گويد و سرش كه رويش در آن است، در ميان اينها عضوى نيست جز آنكه يك وظيفه ايمانى دارد جز آنچه عضو ديگرى وظيفه دارد و آن را خدا تبارك اسمه مقرر كرده و قرآنش بدان گويا و گواه است.
بر دل فرض شده جز آنچه بر گوش فرض است و بر گوش فرض است جز آنچه بر دو چشم فرض است و بر دو چشم فرض است جز آنچه بر زبان فرض است و بر زبان فرض است جز آنچه بر دو دست فرض است و بر دو دست فرض است جز آنچه بر دو پا فرض است و بر دو پا فرض است جز آنچه بر فرج فرض است و بر فرج فرض است جز آنچه بر روى فرض است.
اما آنچه از ايمان كه بر دل فرض است اقرار است و معرفت و عهده دارى و رضا و تسليم به اين كه نيست شايسته ستايشى جز خدا يگانه است شريك ندارد، معبود يكتا است همسر و فرزندى نگرفته است و به اين كه محمد بنده و فرستاده او است و اقرار به هر آنچه از طرف خدا آورده است از پيغمبرى يا كتابى، اين است آنچه خدا بر دل فرض كرده از اقرار و معرفت و همين كردار وظيفه او است و همين تفسير قول خدا است (106 سوره نحل) جز كسى كه زورش كنند و دلش وابسته به ايمان است ولى كسى كه دل به كفر دهد، و فرموده است (28 سوره رعد): «هلا بياد خدا دلها آسوده و وابسته
ص: 115
وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ(1) _ وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ(2) کِتَابٍ .
فَذلِکَ مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِقْرَارِ وَالْمَعْرِفَةِ وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمانِ وَلکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً»(3) وَقَالَ : «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(4) وَقَالَ : «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا(5) بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُوءْمِنْ قُلُوبُهُمْ»(6) وَقَالَ : «وَإِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ»(7) فَذلِکَ مَا فَرَضَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِقْرَارِ وَالْمَعْرِفَةِ ، وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ رَأْسُ الاْءِیمَانِ .
وَفَرَضَ اللّهُ عَلَی اللِّسَانِ الْقَوْلَ وَالتَّعْبِیرَ عَنِ الْقَلْبِ بِمَا عَقَدَ(8) عَلَیْهِ(9) وَأَقَرَّ بِهِ ؛ قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی(10) : «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً»(11) ، وَقَالَ : «قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنا وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلهُنا وَإِلهُکُمْ واحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(12) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی اللِّسَانِ وَهُوَ عَمَلُهُ.
وَ فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الاِسْتِمَاعِ إِلی مَا حَرَّمَ(13) اللّهُ ، وَأَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْهُ ، وَالاْءِصْغَاءِ إِلی مَا أَسْخَطَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ ، فَقَالَ فِی ذلِکَ : «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»(14) ثُمَّ اسْتَثْنَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مَوْضِعَ النِّسْیَانِ ، فَقَالَ : «وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ
ص: 116
گردند» و فرموده است (41 سوره مائده): «آن كسانى كه به زبان ايمان آوردند و دلشان ايمان ندارد» (آيه چنين است: آنها كه به زبان خود گفتند ايمان داريم و دلشان ايمان ندارد) و فرموده است (284 سوره بقره): «اگر آشكار كنيد آنچه در دل داريد يا نهان كنيد خدا با آن به حساب شما رسد و بيامرزد هر كه را خواهد و عذاب كند هر كه را خواهد» اين است خدا عز و جل بر دل فرض كرده از اقرار و معرفت و آن است كار دل و آن است سر ايمان و بر زبان فرض شده گفتار و اظهار از طرف دل بدان چه عهده مند آنست و بدان مقرّ است، خدا تبارك و تعالى فرموده است (83 سوره بقره): «بگوئيد به مردم، خوب» و فرموده است (46 سوره عنكبوت): «بگوئيد ايمان داريم به خدا و آنچه به ما نازل كرده و آنچه به شما نازل كرده، معبود ما و شما يكى است و ما براى او مسلمانيم» (اين آيه در قرآنها به اين صورت نيست در سوره بقره دنبال ما أُنْزِلَ إِلَيْنا اين است كه وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ .... الخ و در سوره عنكبوت بعد از آمَنَّا بِاللَّهِ نيست بلكه بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا است تا آخر- ظاهر اين است كه نسخه نويسان تغيير داده اند يا امام نقل بمعنى كرده است يا هر دو آيه را ذكر كرده و از ميانه انداخته اند و در نسخه نعمانى همان آيه سوره بقره ذكر شده است- از مجلسى ره) اين است آنچه خدا بر زبان فرض كرده است و آن كار او است و بر گوش فرض كرده است كه خود را از آنچه خدا شنيدنش را حرام كرده بر كنار دارد و از آنچه خدا بر او حلال ندانسته رو گرداند از نيوشيدن آن و از توجه بدان چه خدا عز و جل را به خشم آرد، خود را نگهدارد.
و در اين باره فرموده است (140 سوره نساء): «و به تحقيق در قرآن بر شما نازل كرده است كه هر گاه شنيديد كه به آيات خدا كفر ورزند
ص: 117
الظّالِمِینَ»(1) وَقَالَ : «فَبَشِّرْ عِبادِ (2) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الاْءَلْبابِ»(3) وَقَالَ (4) عَزَّ وَجَلَّ : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُوءْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ»(5) وَقَالَ : «وَ إِذا(6) سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقالُوا لَنا أَعْمالُنا وَلَکُمْ أَعْمالُکُمْ»(7) وَقَالَ : «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»(8) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی السَّمْعِ مِنَ الاْءِیمَانِ أَنْ لاَ یُصْغِیَ إِلی مَا لاَ یَحِلُّ لَهُ ، وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ .
وَ فَرَضَ عَلَی الْبَصَرِ أَنْ لاَ یَنْظُرَ إِلی مَا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ ، وَأَنْ یُعْرِضَ عَمَّا نَهَی اللّهُ عَنْهُ مِمَّا لاَ یَحِلُّ لَهُ ، وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ(9) تَبَارَکَ وَتَعَالی : «قُلْ لِلْمُوءْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» ، فَنَهَاهُمْ(10) أَنْ یَنْظُرُوا إِلی عَوْرَاتِهِمْ(11) ، وَأَنْ یَنْظُرَ الْمَرْءُ إِلی فَرْجِ أَخِیهِ ، وَیَحْفَظَ فَرْجَهُ(12) أَنْ یُنْظَرَ(13) إِلَیْهِ ، وَ(14) قَالَ :
«وَ قُلْ لِلْمُوءْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»(15) مِنْ أَنْ تَنْظُرَ(16) إِحْدَاهُنَّ(17) إِلی فَرْجِ أُخْتِهَا ، وَتَحْفَظَ فَرْجَهَا مِنْ أَنْ یُنْظَرَ(18) إِلَیْهَا(19) _ وَ قَالَ _ : کُلُّ شَیْءٍ فِی الْقُرْآنِ مِنْ حِفْظِ الْفَرْجِ فَهُوَ مِنْ الزِّنی إِلاَّ هذِهِ الاْآیَةَ(20) ؛ فَإِنَّهَا مِنَ النَّظَرِ .
ثُمَّ نَظَمَ مَا فَرَضَ(21) عَلَی الْقَلْبِ وَاللِّسَانِ وَالسَّمْعِ وَالْبَصَرِ(22) فِی آیَةٍ أُخْری ، فَقَالَ : «وَما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا أَبْصارُکُمْ وَلا جُلُودُکُمْ»(23) یَعْنِی بِالْجُلُودِ الْفُرُوجَ وَالاْءَفْخَاذَ ، وَقَالَ : «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ
ص: 118
و آنها را به شوخى گيرند با آنها ننشينيد تا در گفتگوى ديگرى وارد شوند» سپس خداى عز و جل حال فراموشى را از آن جدا كرده و فرموده است (68 سوره انعام): «و اگر پيش آمد كه شيطان تو را به فراموشى كشيد پس از ياد آورى مبادا با ستمكاران همنشين شوى، و فرمود (18 سوره زمر): «مژده به بندگانم (19) آن كسانى كه مى شنوند گفتار را و بهتر آن را پيروى مى كنند، آنانند آن كسانى كه خدا آنها را رهبرى كند و آنانند همان خردمندان و خدا عز و جل فرموده است (1 سوره مؤمنون): «به تحقيق كه رستگار شدند مؤمنان (2) آن كسانى كه در نماز خود خشوع كنند (3) و آن كسانى كه از لغو رو گردانند (4) و آن كسانى كه همانها زكاة را مى دهند». و فرموده (55 سوره قصص): «و چون بيهوده شنودند از آن رو گردانيدند و گفتند كردار ماها براى خودمان و كردارهاى شما براى خودتان».
و فرمود (72 سوره فرقان): «و چون گذر كنند به بيهوده، كريمانه و ارجمند گذرند» اين است آنچه خدا از ايمان به گوش فرض كرده است و بديده فرض كرده است كه ننگرد بدان چه خدا حرام كرده است بر او و رو گرداند از آنچه خدا بر او روا نكرده است و اين كردار ايمانى او است، خدا تبارك و تعالى فرمايد 30 سوره نور): «بگو به مردان مؤمن ديده هاى خود را فرو پوشانند و فروج خود را حفظ كنند» آنها را نهى كرد از اين كه به عورات خود بنگرند و يا مردى به فرج برادر خود نگاه كند و بايد فرج خود را از نظر ديگران نگهدارد و فرمود كه (31 سوره نور): «بگو به زنهاى مؤمنه كه ديده هاى خود را فرو خوابانند و فروج خود را حفظ كنند» از اين كه به فرج همديگر نگاه كنند و هم از اين كه ديگرى به فرج آنها نگاه كند، فرمود: هر چه آيه در قرآن در باره حفظ فرج است منظور از آن حفظ
ص: 119
عَنْهُ مَسْوءُلاً»(1) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْعَیْنَیْنِ مِنْ غَضِّ الْبَصَرِ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ(2) ، وَهُوَ عَمَلُهُمَا(3) ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ .
وَ فَرَضَ اللّهُ(4) عَلَی الْیَدَیْنِ أَنْ لاَ یَبْطِشَ بِهِمَا إِلی مَا حَرَّمَ اللّهُ ، وَأَنْ یَبْطِشَ بِهِمَا إِلی مَا أَمَرَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ ، وَفَرَضَ عَلَیْهِمَا مِنَ الصَّدَقَةِ وَصِلَةِ الرَّحِمِ(5) وَالْجِهَادِ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالطَّهُورِ لِلصَّلاَةِ(6) ، فَقَالَ : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُوءُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ»(7) وَقَالَ (8) : «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها»(9) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْیَدَیْنِ ؛ لاِءَنَّ الضَّرْبَ مِنْ عِلاَجِهِمَا .
وَ فَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ أَنْ لاَ یَمْشِیَ بِهِمَا إِلی شَیْءٍ مِنْ مَعَاصِی اللّهِ ، وَفَرَضَ(10) عَلَیْهِمَا الْمَشْیَ إِلی مَا یُرْضِی(11) اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ ، فَقَالَ : «وَ لا تَمْشِ فِی الاْءَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الاْءَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً»(12) وَقَالَ : «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الاْءَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»(13) وَقَالَ(14) _ فِیمَا شَهِدَتِ(15) الاْءَیْدِی(16) وَالاْءَرْجُلُ عَلی(17) أَنْفُسِهِمَا(18) ، وَعَلی أَرْبَابِهِمَا(19) مِنْ تَضْیِیعِهِمَا (20) لِمَا أَمَرَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ ، وَفَرَضَهُ عَلَیْهِمَا(21) _ :
ص: 120
از زنا است جز اين آيه كه مقصودش حفظ از نگاه است، سپس آنچه بر دل و زبان و گوش و چشم فرض شده است در آيه ديگر منظم كرده و فرموده است (22 سوره فصلت): «شما پنهان نمى داريد كه گوش و چشم و پوستتان بر شما گواه شوند»، مقصود از پوست فرج و ران است، و فرموده (36 سوره اسراء): «مرو دنبال آنچه ندانى زيرا گوش و چشم و دلها همه وسيله مسئوليت هستند» اين است آنچه خدا بر دو چشم فرض كرده از فرو خواباندن ديده از آنچه خدا عز و جل حرام كرده است و همان كردار او است از ايمان، و خدا بر دو دست فرض كرده كه بدان چه خدا حرام كرده دراز نشوند و دراز شوند بدان چه خدا عز و جل فرمان داده است و بر آنها فرض كرده صدقه و صله رحم و جهاد در راه خدا و وضوء براى نماز و فرموده است (6 سوره مائده): «آيا آن كسانى كه گرويدند، وقتى بر خواستيد براى نماز بشوئيد روى خود را و دو دست خود را تا آرنج و مسح بكشيد به سرهاى خود و پاهاى خود تا دو كعب» و فرمود (4 سوره محمد): «چون بر خورديد با آن كسانى كه كافرند گردن بزنيد و چون از كارشان انداختيد سخت در بندشان كنيد تا پس از آن منت كشند و رها شوند يا فديه دهند تا اينكه جنگ به پايان رسد» اين است كه خدا بر دو دست فرض كرده است كه با آنها به سوى هيچ گناهى نروند و بر آنها فرض كرده است رفتن به سوى آنچه خدا عز و جل خشنود است و فرموده است (37 سوره اسراء):
«مرو در زمين از روى ناز و تكبر زيرا تو زمين را نشكافى و به بلندى كوهها نرسى» و فرمود (19 سوره لقمان): «آرام راه رو و آواز خود را فرو گير زيرا دلخراشترين آوازها بنگ خران است» و در باره گواهى دادن دستها و پاها بر خودشان و صاحبانشان در موضوع ضايع كردن فرمان خدا
ص: 121
«الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»(1) فَهذَا أَیْضاً(2) مِمَّا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْیَدَیْنِ وَعَلَی الرِّجْلَیْنِ ، وَهُوَ عَمَلُهُمَا(3) ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ .
وَ فَرَضَ(4) عَلَی الْوَجْهِ السُّجُودَ لَهُ(5) بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ فِی مَوَاقِیتِ الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(6) فَهذِهِ(7) فَرِیضَةٌ جَامِعَةٌ عَلَی الْوَجْهِ وَالْیَدَیْنِ وَالرِّجْلَیْنِ ، وَقَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ : «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً»(8) وَقَالَ(9) فِیمَا فَرَضَ(10) عَلَی الْجَوَارِحِ مِنَ الطَّهُورِ وَالصَّلاَةِ بِهَا وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمَّا صَرَفَ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله إِلَی الْکَعْبَةِ عَنْ(11) بَیْتِ الْمَقْدِسِ(12) ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَوءُفٌ رَحِیمٌ»(13) فَسَمَّی الصَّلاَةَ إِیمَاناً ، فَمَنْ لَقِیَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَافِظاً لِجَوَارِحِهِ ، مُوفِیاً کُلَّ جَارِحَةٍ مِنْ جَوَارِحِهِ مَا فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهَا ، لَقِیَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ مُسْتَکْمِلاً لاِءِیمَانِهِ وَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ؛ وَمَنْ خَانَ فِی شَیْءٍ مِنْهَا أَوْ تَعَدّی مَا(14) أَمَرَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهَا ، لَقِیَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ نَاقِصَ الاْءِیمَانِ».
قُلْتُ : قَدْ فَهِمْتُ نُقْصَانَ الاْءِیمَانِ وَتَمَامَهُ ، فَمِنْ أَیْنَ جَاءَتْ زِیَادَتُهُ؟
فَقَالَ : «قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَهُمْ
ص: 122
عز و جل و فرض متوجه بدانها فرموده است (65 سوره يس): «امروز مهر نهيم بر دهانهايشان، و دستهايشان با ما سخن گويد و پاهاشان گواهى دهند بدان چه كسب مى كردند، اين هم از آن چيزها است كه بر دستها فرض شده و بر پاها، و اين كردار آنها است» و بر روى فرض كرده كه برايش در شب و روز هنگام نماز سجده كند و فرموده است (77 سوره حج): «آيا آن كسانى كه گرويدند! ركوع كنيد و سجده كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب كنيد شايد شما رستگار شويد» اين است كليات فرض بر روى و دو دست و دو پا و در جاى ديگر فرموده است (18 سوره جن): «به راستى مساجد از آن خدا است پس نخوانيد با خدا ديگرى را» و فرموده است در آنچه بر اعضاء فرض كرده است از وضوء و نماز با آنها، چون كه خدا عز و جل پيغمبرش را از بيت المقدس برگردانيد به سوى خانه كعبه بر او فرو فرستاد كه (143 سوره بقره): «خدا نباشد كه ايمان شما را ناديده گيرد، زيرا خدا به مردم بسيار دلنواز و مهربان است» و نماز را ايمان ناميده است، هر كه خدا عز و جل را ملاقات كند و وظائف لازم هر عضو خود را انجام داده باشد خدا را با ايمان كامل ملاقات كرده است و از اهل بهشت است و هر كه نسبت به وظيفه اى از آنها خيانت كرده باشد يا تعدى كرده باشد نسبت به آنچه خدا عز و جل فرمان داده است (يعنى بر خلاف عمل كرده باشد) خدا را با ايمان ناقص ملاقات كند، گويد: گفتم: من كاستى و درستى ايمان را فهميدم، از كجا فزودن ايمان پديد آيد؟ فرمود: قول خدا عز و جل است (126 سوره توبه): «و چون سوره اى نازل شود برخى از آنها گويند اين سوره به ايمان كدام يك شماها افزود اما براى آنها كه گرويدند ايمانشان را بيفزايد و هم آنها خوش دل شوند (127) و اما آن كسانى كه دلشان
ص: 123
یَسْتَبْشِرُونَ وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلی رِجْسِهِمْ»(1) وَقَالَ : «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْناهُمْ هُدیً»(2) وَلَوْ کَانَ کُلُّهُ وَاحِداً ، لاَ زِیَادَةَ فِیهِ وَلاَ نُقْصَانَ ، لَمْ یَکُنْ لاِءَحَدٍ مِنْهُمْ فَضْلٌ عَلَی الاْآخَرِ ، وَلاَسْتَوَتِ النِّعَمُ فِیهِ ، وَلاَسْتَوَی النَّاسُ ، وَبَطَلَ التَّفْضِیلُ ، وَلکِنْ(3) بِتَمَامِ الاْءِیمَانِ دَخَلَ الْمُوءْمِنُونَ الْجَنَّةَ ، وَبِالزِّیَادَةِ فِی الاْءِیمَانِ تَفَاضَلَ الْمُوءْمِنُونَ بِالدَّرَجَاتِ عِنْدَ اللّهِ(4) ، وَبِالنُّقْصَانِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ النَّارَ» . (5)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً ، عَنِ الْبَرْقِیِّ(6) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ(7) بْنِ الْحَسَنِ(8) ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ ، قَالَ :
قَالَ لِی(9) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : ««إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُوءَادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً»(10)» قَالَ : «یُسْأَلُ السَّمْعُ عَمَّا سَمِعَ ، وَالْبَصَرُ عَمَّا(11) نَظَرَ إِلَیْهِ(12) ، وَالْفُوءَادُ عَمَّا عَقَدَ عَلَیْهِ».(13)
2 / 39
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ أَوْ(14) غَیْرِهِ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ(15) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(16) ، وَالاْءِقْرَارُ(17) بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَمَا اسْتَقَرَّ فِی الْقُلُوبِ مِنَ التَّصْدِیقِ بِذلِکَ».
قَالَ : قُلْتُ : الشَّهَادَةُ أَ لَیْسَتْ(18) عَمَلاً؟
ص: 124
بيمار است پليدى آنها بيفزايد» و فرمود (13 سوره كهف): «ما داستان آنها را به درستى براى تو بسرائيم، به راستى آنها جوانانى بودند كه به پروردگار خود گرويدند و فزوديم به هدايت آنان».
اگر همه يكسان بودند و بيش و كمى نبود در ايمان بر يك ديگر برترى نداشتند و نعمت هاى ايمان برابر بود و مردم يكسان بودند و برترى در ميان نبود ولى به ايمان درست مردم به بهشت روند و به فزونى ايمان مؤمنان در درجات نزد خدا بر هم برترى دارند و به كاستى ايمان تقصيركاران به دوزخ در آيند.
2- از حسن بن هرون، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
به راستى كه گوش و چشم و دل است كه همه وسيله مسئوليت باشند، فرمود: گوش مسئول است كه چه شنيده و چشم مسئول است از آنچه بدان نگاه كند و دل از آنچه عهده دارِ آن شود.
3- از محمد بن مسلم گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از ايمان؟
فرمود: شهادت به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اقرار بدان چه از طرف خدا آورده و آنچه كه در دل جا كند از تصديق به اين معانى. گويد گفتم: شهادت عملى نيست؟ فرمود: چرا. گفتم:
ص: 125
قَالَ : «بَلی». قُلْتُ : الْعَمَلُ(1) مِنَ الاْءِیمَانِ؟ قَالَ : «نَعَمْ ، الاْءِیمَانُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ بِعَمَلٍ ، وَالْعَمَلُ مِنْهُ ، وَلاَ یَثْبُتُ الاْءِیمَانُ إِلاَّ بِعَمَلٍ» .(2)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(3) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ(4) : مَا الاْءِسْلاَمُ؟
فَقَالَ(5) : «دِینُ اللّهِ اسْمُهُ الاْءِسْلاَمُ ، وَهُوَ دِینُ اللّهِ قَبْلَ أَنْ تَکُونُوا حَیْثُ کُنْتُمْ ، وَبَعْدَ أَنْ تَکُونُوا ، فَمَنْ(6) أَقَرَّ بِدِینِ اللّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ ؛ وَمَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(7) فَهُوَ مُوءْمِنٌ».(8)
5 . عَنْهُ(9) ، عَنْ ···
أَبِیهِ(10) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقَالَ لَهُ(11) سَلاَّمٌ : إِنَّ خَیْثَمَةَ ابْنَ أَبِی خَیْثَمَةَ(12) یُحَدِّثُنَا عَنْکَ(13) أَنَّهُ سَأَلَکَ عَنِ الاْءِسْلاَمِ ، فَقُلْتَ لَهُ(14) : إِنَّ الاْءِسْلاَمَ مَنِ اسْتَقْبَلَ(15) قِبْلَتَنَا ، وَشَهِدَ شَهَادَتَنَا ، وَنَسَکَ نُسُکَنَا ، وَوَالی وَلِیَّنَا ، وَعَادی عَدُوَّنَا ؛ فَهُوَ مُسْلِمٌ؟ فَقَالَ(16) : «صَدَقَ(17) خَیْثَمَةُ» .
قُلْتُ(18) : وَسَأَلَکَ عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقُلْتَ : الاْءِیمَانُ بِاللّهِ ، وَالتَّصْدِیقُ بِکِتَابِ اللّهِ ، وَأَنْ لاَ یُعْصَی اللّهُ(19)؟ فَقَالَ : «صَدَقَ خَیْثَمَةُ(20)» .(21)
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ».
ص: 126
عمل هم از ايمان است؟ فرمود: آرى ايمان نباشد جز به كردار و كردار از ايمان است و ايمان پا برجا نشود جز با كردار.
4- از يكى از اصحابش از امام صادق (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گويد: به آن حضرت گفتم: اسلام چيست؟
در پاسخ فرمود: نام دين خدا اسلام است و آن دين خدا بوده پيش از آنكه شما به اينجا كه هستيد برسيد و پس از آنكه در اين جا هستيد، هر كه اقرار بدين خدا كند مسلمان است و هر كه عمل كند بدان چه خدا عز و جل فرموده پس او مؤمن است.
5- از ابى بصير، گويد: من نزد امام باقر (علیه السّلام) بودم كه سلام به آن حضرت گفتم، خيثمه پسر ابى خيثمه از شما بازگفته است به ما كه معنى اسلام را از شما پرسيده و در پاسخ او فرمودى: اسلام يعنى هر كسى كه به قبله ما نماز گذارد و شهادتين ما را ادا كند و عبادت ما را انجام دهد و دوست ما را دوست دارد و دشمن ما را دشمن دارد، او مسلمان است، فرمود: خيثمه راست گفته، گفتم: و معنى ايمان را از شما پرسيده و در پاسخ فرموديد: ايمان به خدا و تصديق به قرآن و ترك نافرمانى خدا است، فرمود خيثمه راست گفته است.
6- از جميل بن دراج، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از ايمان، در پاسخ فرمود: شهادت به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ). گويد گفتم آيا اين خود كردارى نيست؟ فرمود: چرا،
ص: 127
قَالَ : قُلْتُ : أَ لَیْسَ هذَا عَمَلٌ(1)؟ قَالَ : «بَلی». قُلْتُ : فَالْعَمَلُ مِنَ الاْءِیمَانِ؟ قَالَ : «لاَ یَثْبُتُ لَهُ الاْءِیمَانُ إِلاَّ بِالْعَمَلِ ، وَالْعَمَلُ مِنْهُ» .(2)
7. بَعْضُ أَصْحَابِنَا ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُیَسِّرٍ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِیبِیِّ(3) ، قَالَ : سَأَلَ رَجُلٌ الْعَالِمَ علیه السلام ، فَقَالَ : أَیُّهَا الْعَالِمُ ، أَخْبِرْنِی أَیُّ الاْءَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ؟
قَالَ : «مَا لاَ یُقْبَلُ(4) عَمَلٌ(5) إِلاَّ بِهِ» فَقَالَ : وَمَا ذلِکَ(6)؟ قَالَ : «الاْءِیمَانُ بِاللّهِ الَّذِی هُوَ(7) أَعْلَی الاْءَعْمَالِ دَرَجَةً ، وَأَسْنَاهَا(8) حَظّاً ، وَأَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً».
قُلْتُ : أَخْبِرْنِی عَنِ الاْءِیمَانِ : أَ قَوْلٌ(9) وَعَمَلٌ ، أَمْ قَوْلٌ بِلاَ عَمَلٍ؟
قَالَ : «الاْءِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ الْعَمَلِ ، بِفَرْضٍ(10) مِنَ اللّهِ ، بَیَّنَهُ(11) فِی کِتَابِهِ ، وَاضِحٍ نُورُهُ ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، یَشْهَدُ بِهِ الْکِتَابُ ، وَیَدْعُو إِلَیْهِ».
قُلْتُ : صِفْ لِی ذلِکَ حَتّی أَفْهَمَهُ .
فَقَالَ : «إِنَّ الاْءِیمَانَ(12) حَالاَتٌ وَدَرَجَاتٌ وَطَبَقَاتٌ وَمَنَازِلُ ، فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهِی تَمَامُهُ ، وَمِنْهُ النَّاقِصُ الْمُنْتَهِی نُقْصَانُهُ(13) ، وَمِنْهُ الزَّائِدُ الرَّاجِحُ زِیَادَتُهُ».
قُلْتُ : وَإِنَّ(14) الاْءِیمَانَ لَیَتِمُّ وَیَزِیدُ وَیَنْقُصُ(15)؟ قَالَ : «نَعَمْ» . قُلْتُ : وَ(16) کَیْفَ ذلِکَ؟ قَالَ : «إِنَّ(17) اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ فَرَضَ الاْءِیمَانَ عَلی(18) جَوَارِحِ بَنِی آدَمَ ، وَقَسَّمَهُ عَلَیْهَا(19) ، وَفَرَّقَهُ عَلَیْهَا(20) ؛ فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِمْ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَهِیَ(21) مُوَکَّلَةٌ مِنَ الاْءِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا ، فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَیَفْقَهُ وَیَفْهَمُ ، وَهُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لاَ تُورَدُ(22)
الْجَوَارِحُ وَلاَ تَصْدُرُ إِلاَّ عَنْ رَأْیِهِ وَأَمْرِهِ ، وَمِنْهَا یَدَاهُ اللَّتَانِ یَبْطِشُ بِهِمَا ،
ص:128
گفتم كردار هم از ايمان است؟ فرمود: ايمان براى او بر جا نشود جز با كردار و كردار هم از ايمان است 7- از حماد بن عمرو نصيبى، گويد: مردى از دانشمند (علیه السّلام) پرسيد، گفت: أيا عالم به من خبر بده كه كدام كارها نزد خدا بهتر است؟ فرمود: آنچه كردارى پذيرفته نشود جز با آن، گفت: آن چيست؟ فرمود: ايمان به خدا كه بالاترين كارها است در پايه خود و از همه بهره ورتر و شرافتمندتر است؟ گفتم: بفرمائيد كه ايمان گفتار است و كردار يا همان گفتار تنها است؟ فرمود: همه ايمان كردار است و گفتار هم برخى از آن كردار است، اين از طرف خدا مقرر است در قرآنش، آن را بيان كرده بطور واضح و روشن و دليلش ثابت است، قرآن بدان گواه است و به آن دعوت كند، گفتم: آن را برايم شرح بده تا بفهمم، فرمود: ايمان حالاتى است و درجاتى و طبقاتى و منازلى، يكى از آن در نهايت درستى و ديگرى در نهايت كاستى و سومى در حال رجحان و فزايش، گفتم: ايمان درست و كاست دارد و بيش و كم مى شود؟ فرمود: آرى، گفتم: چگونه؟ فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى ايمان را بر اعضاء تن آدمى زاده فرض كرده است و بر آن پخش كرده و توزيع نموده هيچ عضوى ندارند جز آنكه بر يك وظيفه ايمانى گماشته شده است جز وظيفه اى كه عضو ديگر دارد.
از آن جمله است دلش كه با آن خردمندى كند و بفهمد و بداند و آن فرمانده تن او است كه هيچ عضوى كارى نكند و نرود و نيايد جز به فرمان او و از آن جمله است دو دستش كه با آنها بكوبد و دو پايش كه با آنها راه برود و فرجش كه با آن عمل جنسى كند و
ص: 129
وَرِجْلاَهُ اللَّتَانِ یَمْشِی بِهِمَا ، وَفَرْجُهُ الَّذِی الْبَاهُ مِنْ قِبَلِهِ ، وَلِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ الْکِتَابُ(1) ، وَیَشْهَدُ بِهِ عَلَیْهَا ، وَعَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا ، وَأُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا .
وَ فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ ، وَفَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ ، وَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْوَجْهِ .
فَأَمَّا(2) مَا فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِیمَانِ ، فَالاْءِقْرَارُ وَالْمَعْرِفَةُ وَالتَّصْدِیقُ وَالتَّسْلِیمُ وَالْعَقْدُ وَالرِّضَا بِأَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ(3) ، أَحَداً صَمَداً(4) ، لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» .(5)
8. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنِ الاْءَشْعَثِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ 2 / 41
مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصِ(6) بْنِ خَارِجَةَ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ(7) _ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِ··· الْمُرْجِئَةِ(8) فِی الْکُفْرِ وَالاْءِیمَانِ ، وَقَالَ : إِنَّهُمْ یَحْتَجُّونَ عَلَیْنَا ، وَیَقُولُونَ : کَمَا أَنَّ الْکَافِرَ عِنْدَنَا هُوَ الْکَافِرُ عِنْدَ اللّهِ ، فَکَذلِکَ نَجِدُ الْمُوءْمِنَ إِذَا أَقَرَّ بِإِیمَانِهِ أَنَّهُ عِنْدَ اللّهِ مُوءْمِنٌ _ فَقَالَ : «سُبْحَانَ اللّهِ! وَکَیْفَ(9) یَسْتَوِی هذَانِ؟! وَالْکُفْرُ إِقْرَارٌ مِنَ الْعَبْدِ ، فَلاَ یُکَلَّفُ بَعْدَ إِقْرَارِهِ بِبَیِّنَةٍ ، وَالاْءِیمَانُ دَعْوًی لاَ یَجُوزُ(10) إِلاَّ
ص: 130
زبانش كه گويا به قرآن گردد و گواه او باشد بدان (در اينجا نزديك دو سطر از عبارت حديث كه در حديث اول گذشت، افتاده و ممكن است به زور اين عبارت را درست دانست، از مجلسى ره) و دو چشمش كه با آنها بيند و دو گوشش كه با آنها شنود و فرض شده است بر دل جز آنچه فرض شده است بر زبان و فرض است بر زبان جز آنچه فرض است بر دو چشم و فرض است بر دو چشم جز آنچه فرض است بر گوش و فرض است بر گوش جز آنچه فرض است بر دو دست و فرض است بر دو دست جز آنچه فرض است بر دو پا و فرض است بر دو پا جز آنچه فرض است بر فرج و فرض است بر فرج جز آنچه فرض است بر چهره، اما آنچه از ايمان كه بر دل فرض است اقرار است و معرفت و تصديق و تسليم و عهده دارى و رضايت به اين كه نيست شايسته ستايش جز خدا، يگانه است و شريك ندارد، يكتا است، بى نياز است همسرى و فرزندى نگرفته است و به اين كه محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بنده و رسول او است.
8- حفص بن خارجه گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود (در پاسخ اين كه مردى از او در باره گفتار مرجئه نسبت به معنى كفر و ايمان پرسيده بود و گفته بود: آنها بر ما حجت مياورند و مى گويند: چنانچه كسى كه نزد ما كافر است نزد خدا هم كافر است، پس كسى كه به حكم اقرارش ما او را مؤمن بدانيم نزد خدا هم بايد مؤمن باشد) امام در پاسخ فرمود: سبحان الله چگونه اين دو يكسانند؟ كفر به اعتراف خود بنده محقق شود و پس از اعتراف او به كفر، بيّنه و گواهى از او نخواهند، ولى ايمان دعوى او است كه ثابت نشود جز با بينه و دليل و بينه او كردار و نيت با اقرار موافق
ص: 131
بِبَیِّنَةٍ ، وَبَیِّنَتُهُ عَمَلُهُ وَنِیَّتُهُ ، فَإِذَا اتَّفَقَا فَالْعَبْدُ عِنْدَ اللّهِ مُوءْمِنٌ ، وَالْکُفْرُ مَوْجُودٌ بِکُلِّ جِهَةٍ مِنْ هذِهِ الْجِهَاتِ الثَّلاَثِ : مِنْ نِیَّةٍ ، أَوْ قَوْلٍ ، أَوْ عَمَلٍ ، وَالاْءَحْکَامُ تَجْرِی عَلَی الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یَشْهَدُ لَهُ الْمُوءْمِنُونَ بِالاْءِیمَانِ ، وَیَجْرِی(1) عَلَیْهِ أَحْکَامُ الْمُوءْمِنِینَ وَهُوَ عِنْدَ اللّهِ کَافِرٌ ، وَقَدْ أَصَابَ مَنْ أَجْری عَلَیْهِ أَحْکَامَ الْمُوءْمِنِینَ بِظَاهِرِ قَوْلِهِ وَعَمَلِهِ(2)» .(3)
بَابُ السَّبْقِ إِلَی الاْءِیمَانِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ ، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : إِنَّ لِلاْءِیمَانِ (4)دَرَجَاتٍ وَمَنَازِلَ یَتَفَاضَلُ(5) الْمُوءْمِنُونَ فِیهَا عِنْدَ اللّهِ؟ قَالَ : «نَعَمْ». قُلْتُ : صِفْهُ لِی _ رَحِمَکَ اللّهُ _ حَتّی أَفْهَمَهُ .
قَالَ(6) : «إِنَّ اللّهَ سَبَّقَ بَیْنَ الْمُوءْمِنِینَ کَمَا یُسَبَّقُ بَیْنَ الْخَیْلِ یَوْمَ الرِّهَانِ(7) ، ثُمَّ فَضَّلَهُمْ عَلی دَرَجَاتِهِمْ فِی السَّبْقِ إِلَیْهِ ، فَجَعَلَ کُلَّ امْرِیًء مِنْهُمْ عَلی دَرَجَةِ سَبْقِهِ ، لاَ یَنْقُصُهُ فِیهَا مِنْ حَقِّهِ ، وَلاَ یَتَقَدَّمُ مَسْبُوقٌ سَابِقاً ،
ص: 132
باشند، بنده در نزد خدا مؤمن است ولى كفر به هر يك از اين سه وجه كه نيت و گفتار و كردار است موجود شود، حكم طبق همان گفتار و كردار جارى مى شود، چه بسيارند كسانى كه مؤمنان به حسب ظاهر گواه ايمان آنها باشند و احكام مؤمنان بر آنها جارى است و نزد خدا كافرند و هر كس هم احكام مؤمنين را در ظاهر بر آنها جارى كرده است، درست رفته، به واسطه ظاهر گفتار و كردارش.
1- ابو عمرو زبيرى از امام صادق (علیه السّلام) باز گفت كه: به آن حضرت گفتم: ايمان درجات و منازلى دارد، مؤمنان به واسطه آنها نزد خدا تفاوت دارند؟ فرمود: آرى، گفتم: خدايت رحمت كناد، آن را براى من شرح بده تا بفهمم، فرمود: خداوند مؤمنان را در ميدان ايمان به مسابقه گرفته است چنانچه در روز اسب دوانى اسبها را به مسابقه برانگيزند و سپس آنها را به نسبت درجات آنها در پيش روى از نظر ايمان فضيلت بخشيده و هر كدام را به اندازه پايه پيش رويش مقام داده است از حق او نكاسته و پس افتاده و مفضول را بر پيش رو و فاضل مقدم ندارد، در اين ميدان است كه پيشينان اين امت و پسينيان آن بر يك ديگر گوى سبقت برند و اگر پيش روان در ايمان، فضيلت بر دنبال روان نداشتند، در اين صورت آخر اين امت
ص: 133
وَلاَ مَفْضُولٌ فَاضِلاً ، تَفَاضَلَ بِذلِکَ أَوَائِلُ هذِهِ الاْءُمَّةِ وَ(1) أَوَاخِرُهَا(2) ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ لِلسَّابِقِ إِلَی الاْءِیمَانِ فَضْلٌ عَلَی الْمَسْبُوقِ ، إِذاً(3) لَلَحِقَ آخِرُ هذِهِ الاْءُمَّةِ أَوَّلَهَا ، نَعَمْ(4) ، وَلَتَقَدَّمُوهُمْ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِمَنْ سَبَقَ إِلَی الاْءِیمَانِ الْفَضْلُ عَلی مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ ، وَلکِنْ بِدَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ قَدَّمَ اللّهُ السَّابِقِینَ ، وَبِالاْءِبْطَاءِ عَنِ الاْءِیمَانِ أَخَّرَ اللّهُ الْمُقَصِّرِینَ ؛ لاِءَنَّا نَجِدُ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ مِنَ الاْآخِرِینَ مَنْ هُوَ أَکْثَرُ عَمَلاً مِنَ الاْءَوَّلِینَ ، وَأَکْثَرُهُمْ صَلاَةً وَصَوْماً وَحَجّاً وَزَکَاةً وَجِهَاداً(5) وَإِنْفَاقاً ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ(6) سَوَابِقُ یَفْضُلُ بِهَا الْمُوءْمِنُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً عِنْدَ اللّهِ ، لَکَانَ الاْآخِرُونَ بِکَثْرَةِ الْعَمَلِ مُقَدَّمِینَ(7) عَلَی الاْءَوَّلِینَ ، وَلکِنْ أَبَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْ یُدْرِکَ آخِرُ دَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ أَوَّلَهَا ، وَیُقَدَّمَ فِیهَا مَنْ أَخَّرَ 2 / 42
اللّهُ ، أَوْ(8) یُوءَخَّرَ فِیهَا مَنْ قَدَّمَ اللّهُ(9)».
قُلْتُ: أَخْبِرْنِی عَمَّا نَدَبَ(10) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الْمُوءْمِنِینَ إِلَیْهِ مِنَ الاِسْتِبَاقِ إِلَی الاْءِیمَانِ .
فَقَالَ : «قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَالاْءَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ»(11) وَ(12) قَالَ : «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(13) وَ(14) قَالَ : «وَ السّابِقُونَ الاْءَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَالاْءَنْصارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»(15) فَبَدَأَ(16) بِالْمُهَاجِرِینَ الاْءَوَّلِینَ عَلی دَرَجَةِ سَبْقِهِمْ ، ثُمَّ ثَنّی بِالاْءَنْصَارِ ، ثُمَّ ثَلَّثَ بِالتَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَوَضَعَ کُلَّ قَوْمٍ عَلی قَدْرِ
ص: 134
به اول آن مى رسيد، آرى شما از آنها پيش افتيد در صورتى كه آن كسانى كه در زمان سابق ايمان آوردند فضيلت و زيادى نسبت به عقب ماندگان نداشته باشند، ولى به درجات بلند ايمان خداوند سابقان را مقدم داشته و به كندى در ايمان خداوند مقصران را عقب گذاشته، زيرا ما برخى از مؤمنان متأخر را مى نگريم كه عملشان بيشتر از اولين بوده، نماز و روزه و حج و زكاة و جهاد و انفاق بيشترى داشتند و اگر سوابق فضلى نبود كه مؤمنان به واسطه آن در نزد خدا بر يك ديگر فضيلت دارند بايد متأخرين به واسطه عمل بسيار خود مقدم بر اولين باشند ولى خدا نخواسته كه آخر درجه ايمان به اول درجه آن برسد و مقدم شود در آن كسى كه خدايش به عقب انداخته و مؤخر شود در آن كسى كه خدايش مقدم داشته.
گفتم: به من خبر ده از آنچه كه خدا عز و جل به مضمون آن مؤمنين را براى مسابقه در ايمان دعوت كرده است، فرمود قول خدا عز و جل (21 سوره حديد): «پيشى گيريد به سوى آمرزش از طرف پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن چون پهناى آسمان و زمين است، آماده شده براى كسانى كه گرويدند به خدا و رُسُلش» و فرمود (10- 11 سوره واقعه): «پيشروان پيش رو آنانند مقربان» و فرمود (100 سوره توبه):
«پيش روان نخست از مهاجر و انصار و آن كسانى كه به احسان پيروى از آنها كردند خشنود شد خدا از آنها و خشنودند از خدا» آغاز به مهاجران نخست كرد براى پيش روى آنان و دوميشان را انصار آورد و سومين آنها را تابعين آنان با احسان، هر جمعى را در پايه و مقام خود مقرر كرد، سپس يادآور شد آنچه را خداوند عز و جل بدان دوستانش را بر يك ديگر برترى نهاد و فرمود عز و جل (253 سوره بقره): «اينانند رسولان كه بهمديگرشان فضيلت داديم، با برخى خدا سخن
ص: 135
دَرَجَاتِهِمْ وَمَنَازِلِهِمْ عِنْدَهُ .
ثُمَّ ذَکَرَ مَا فَضَّلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ ، فَقَالَ(1) عَزَّ وَجَلَّ : «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ (فَوْقَ بَعْضٍ (2)) دَرَجاتٍ»(3) إِلی آخِرِ الاْآیَةِ . وَقَالَ : «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ»(4) وَقَالَ : «انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَلَلاْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً»(5) وَقَالَ : «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ»(6) وَقَالَ : «وَ یُوءْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ»(7) وَقَالَ : «الَّذِینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ»(8) وَقَالَ : «وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً»(9) وَقَالَ : «لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقاتَلُوا»(10) وَقَالَ : «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»(11) وَقَالَ : «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلا یَطَوءُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفّارَ وَلا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» (12) وَقَالَ : «وَ ما تُقَدِّمُوا لاِءَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ»(13) وَقَالَ : «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(14) فَهذَا ذِکْرُ دَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ وَمَنَازِلِهِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ(15)» .(16)
ص: 136
گفته و برخى را درجاتى را بلندتر از ديگران است» تا آخر آيه و فرموده (55 سوره اسراء): «و هر آينه محققاً برخى پيغمبران را بر برخى برترى داديم» و فرموده (21 سوره اسراء): «ببين چگونه برترى داديم برخى را بر برخى و هر آينه ديگر سراى درجات بزرگتر و برترى بزرگترى دارد» و فرموده (163 سوره آل عمران): «آنان را درجاتى است نزد خدا» و فرموده (3 سوره هود): «به هر صاحب فضلى بدهد فضل بدهد فضل او را» و فرموده (20 سوره توبه): «و آن كسانى كه گرويدند و هجرت كردند و نبرد كردند در راه خدا به مال و جانشان درجه بزرگترى نزد خدا دارند» و فرموده است (96 سوره نساء): «خدا برترى داده مجاهدان را بر كناره گيران با مزد بزرگى (97) درجاتى از طرف خود و با آمرزش و رحمت» و فرموده (10 سوره حديد): «يكسان نيست از شماها كسى كه پيش از فتح انفاق كرده و جنگيده آنان درجه بزرگترى دارند از كسانى كه پس از آن انفاق كردند و جنگيدند» و فرموده (11 سوره مجادله): «و بلند كرده است خداوند آن كسانى كه از شماها را كه گرويدند و آن كسانى كه دانش به آن ها داده شده درجاتى» و فرموده (120 سوره توبه): «اين به آن است كه نرسد به آن تشنگى و نه رنج و نه گرسنگى در راه خدا و گامى ننهند كه كفار را بخشماند و به دشمن دستى نيندازند جز آنكه نوشته شود برايشان بدان كار شايسته اى» و فرموده (110 سوره بقره): «و آنچه پيش فرستيد براى خود از خوبى در يابيد آن را نزد خدا» و فرمود (7 و 8 سوره زلزال): «پس هر كه برابر ذره اى كار خير كند آن را بيند و هر كه برابر ذره اى كار بد كند آن را بيند» اين است درجه هاى ايمان و مراتب آن نزد خدا عز و جل.
ص: 137
بَابُ دَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الاْءَحْوَصِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَضَعَ الاْءِیمَانَ عَلی سَبْعَةِ أَسْهُمٍ : عَلَی الْبِرِّ ، وَالصِّدْقِ ، وَالْیَقِینِ ، وَالرِّضَا ، وَالْوَفَاءِ ، وَالْعِلْمِ ، وَالْحِلْمِ ، ثُمَّ(1) قَسَمَ(2) ذلِکَ بَیْنَ النَّاسِ ، فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هذِهِ(3) السَّبْعَةَ الاْءَسْهُمِ ، فَهُوَ کَامِلٌ مُحْتَمِلٌ ، وَ(4) قَسَمَ(5) لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ ، وَلِبَعْضٍ(6) السَّهْمَیْنِ ، وَلِبَعْضٍ(7) الثَّلاَثَةَ حَتَّی انْتَهَوْا(8) إِلَی السَّبْعَةِ(9)». ثُمَّ قَالَ : «لاَ تَحْمِلُوا(10) عَلی صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ ، وَلاَ عَلی صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلاَثَةً ؛ فَتَبْهَضُوهُمْ(11)». ثُمَّ قَالَ کَذلِکَ حَتّی ··· یَنْتَهِیَ(12) إِلَی السَّبْعَةِ(13) .(14)
2 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ ، عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ(15) ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الضَّحَّاکِ _ : رَجُلٍ(16) مِنْ أَصْحَابِنَا _ سَرَّاجٍ وَکَانَ خَادِماً لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ قَالَ : بَعَثَنِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی حَاجَةٍ _ وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ(17) _ أَنَا وَجَمَاعَةً مِنْ مَوَالِیهِ ، قَالَ : فَانْطَلَقْنَا فِیهَا ، ثُمَّ رَجَعْنَا مُغْتَمِّینَ(18) ، قَالَ : وَکَانَ فِرَاشِي
ص: 138
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى خدا عز و جل ايمان را بر هفت سهم نهاده است: بر نيكى و راستگوئى و يقين و رضا و وفاء و دانش و بردبارى، سپس آن را ميان مردم پخش كرده، هر كه را همه اين هفت سهم داده پس او كامل است و حامل ايمان و به برخى مردم يك سهم داده و به برخى دو سهم و به بعضى سه سهم تا برسند به هفت سهم، سپس فرمود: به آنكه يك سهم دارد، دو سهم تحميل نكنيد و نه بر آنكه دو سهم دارد سه سهم، تا آنان را سنگين بار و وامانده كنيد سپس همچنين فرمود تا رسيدند به هفت سهم.
2- از يكى از اصحاب ما كه سرّاج بوده و خدمتكار امام صادق (علیه السّلام) بوده، گويد: امام صادق (علیه السّلام) در حيره (در نزديك كوفه بوده است) مرا با جمعى از غلامانش دنبال كارى روانه كرد و شب هنگام برگشتيم، بستر من در حياط خانه اى بود كه در آن، منزل كرده بوديم، من در حال آزردگى و خستگى برگشتم و دراز كشيدم، در اين ميان امام صادق (علیه السّلام) آمد. گويد: فرمود: نزد تو آمديم، من برخاستم درست و نشستم و آن حضرت بالاى بستر من
ص: 139
فِی··· الْحَائِرِ(1) الَّذِی کُنَّا فِیهِ نُزُولاً ، فَجِئْتُ _ وَ أَنَا بِحَالٍ _ فَرَمَیْتُ بِنَفْسِی ، فَبَیْنَا(2) أَنَا کَذلِکَ إِذَا(3) أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَدْ أَقْبَلَ ، قَالَ : فَقَالَ : «قَدْ أَتَیْنَاکَ» ، أَوْ قَالَ : «جِئْنَاکَ(4)»، فَاسْتَوَیْتُ جَالِساً ، وَجَلَسَ(5) عَلی صَدْرِ فِرَاشِی ، فَسَأَلَنِی عَمَّا(6) بَعَثَنِی لَهُ(7) ، فَأَخْبَرْتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ .
ثُمَّ جَری ذِکْرُ قَوْمٍ ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنَّا نَبْرَأُ(8) مِنْهُمْ ؛ إِنَّهُمْ لاَ یَقُولُونَ مَا نَقُولُ(9) ، قَالَ(10) : فَقَالَ : «یَتَوَلَّوْنَا(11) وَلاَ یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ ، تَبْرَؤُونَ(12) مِنْهُمْ؟» قَالَ : قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ ، فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ؟» قَالَ : قُلْتُ : لاَ(13) ، جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَالَ(14) : «وَ(15) هُوَ ذَا عِنْدَ اللّهِ مَا لَیْسَ عِنْدَنَا ، أَ فَتَرَاهُ اطَّرَحَنَا(16)؟» قَالَ : قُلْتُ : لاَ وَاللّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا نَفْعَلُ(17)؟
قَالَ : «فَتَوَلَّوْهُمْ(18) وَلاَ تَبَرَّؤُوا مِنْهُمْ ؛ إِنَّ مِنَ···
الْمُسْلِمِینَ(19) مَنْ لَهُ سَهْمٌ ، وَمِنْهُمْ(20) مَنْ لَهُ سَهْمَانِ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ(21) ثَلاَثَةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ ، فَلَیْسَ یَنْبَغِی(22) أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ ، وَلاَ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلاَثَةِ ، وَلاَ صَاحِبُ الثَّلاَثَةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الاْءَرْبَعَةِ ، وَلاَ صَاحِبُ الاْءَرْبَعَةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ ، وَلاَ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ ، وَلاَ صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ .
وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلاً :
ص: 140
نشست و از كارى كه مرا دنبال آن روانه كرده بود پرسيد و من به او گزارش دادم و حمد خدا كرد و ذكر جمعى به ميان آمد و من گفتم: قربانت، ما از آنها بيزاريم، آنها معتقد به عقيده ما نيستند، گويد: فرمود: آنها ما را دوست دارند و آنچه شما عقيده داريد، عقيده ندارند و شما از آنها بيزاريد؟
گويد، گفتم: آرى، فرمود: در اين صورت نزد ما هم حقايقى است كه نزد شما نيست، پس سزاوار است كه ما هم از شما بيزار باشيم، گويد: گفتم: نه به خدا، قربانت؟ فرمود: اكنون خدا هم حقايقى مى داند كه ما نمى دانيم به نظر تو ما را دور مى اندازد؟ گويد:
گفتم: نه به خدا قربانت، ما اين كار را نكنيم؟ فرمود: آنها را دوست بداريد و از آنها بيزار نباشيد زيرا برخى از مسلمانان يك سهم دارند و برخى از آنها دو سهم و بعضى سه سهم و بعضى از آنها چهار سهم و بعضى پنج سهم و بعضى از شش سهم و برخى هم هفت سهم و شايسته نيست آنكه يك سهم دارد بر عقيده و ايمان آنكه دو سهم دارد وادار شود و نه آنكه دو سهم دارد بر آنچه كه صاحب سه سهم دارد وادار شود و نه آنكه سه سهم دارد بر آنچه كه صاحب چهار سهم دارد وادار شود و نه آنكه چهار سهم دارد بر آنچه كه صاحب پنج سهم وادار شود و نه آنكه پنج سهم دارد بر آنچه صاحب شش سهم دارد وادار شود و نه آنكه شش سهم دارد بر آنچه صاحب هفت سهم دارد وادار شود، من برايت مثلى بزنم:
مردى همسايه اى داشت ترسا او را به اسلام خواند و اسلام را
ص: 141
إِنَّ رَجُلاً کَانَ لَهُ جَارٌ وَکَانَ نَصْرَانِیّاً ، فَدَعَاهُ إِلَی الاْءِسْلاَمِ ، وَزَیَّنَهُ لَهُ(1) ، فَأَجَابَهُ(2) ، فَأَتَاهُ(3) سُحَیْراً ، فَقَرَعَ عَلَیْهِ الْبَابَ ، فَقَالَ لَهُ(4) : مَنْ هذَا؟ قَالَ(5) : أَنَا فُلاَنٌ ، قَالَ(6) : وَمَا حَاجَتُکَ؟ فَقَالَ(7) : تَوَضَّأْ(8) ، وَالْبَسْ ثَوْبَیْکَ ، وَمُرَّ بِنَا إِلَی الصَّلاَةِ ، قَالَ : فَتَوَضَّأَ ، وَلَبِسَ ثَوْبَیْهِ ، وَخَرَجَ مَعَهُ ، قَالَ : فَصَلَّیَا مَا شَاءَ اللّهُ ، ثُمَّ صَلَّیَا الْفَجْرَ ، ثُمَّ مَکَثَا حَتّی أَصْبَحَا(9) ، فَقَامَ الَّذِی کَانَ نَصْرَانِیّاً یُرِیدُ مَنْزِلَهُ(10) ، فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ : أَیْنَ تَذْهَبُ؟ النَّهَارُ قَصِیرٌ ، وَالَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَ الظُّهْرِ قَلِیلٌ ، قَالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إِلی أَنْ صَلَّی(11) الظُّهْرَ ، ثُمَّ قَالَ : وَمَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ قَلِیلٌ ، فَاحْتَبَسَهُ حَتّی صَلَّی الْعَصْرَ ، قَالَ : ثُمَّ قَامَ ، وَأَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلی مَنْزِلِهِ ، فَقَالَ لَهُ : إِنَّ هذَا آخِرُ النَّهَارِ ، وَأَقَلُّ مِنْ أَوَّلِهِ ، فَاحْتَبَسَهُ حَتّی صَلَّی الْمَغْرِبَ ، ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلی مَنْزِلِهِ(12) ، فَقَالَ لَهُ(13) : إِنَّمَا بَقِیَتْ صَلاَةٌ وَاحِدَةٌ ، قَالَ : فَمَکَثَ حَتّی صَلَّی الْعِشَاءَ الاْآخِرَةَ ، ثُمَّ تَفَرَّقَا .
فَلَمَّا کَانَ سُحَیْراً(14) غَدَا عَلَیْهِ ، فَضَرَبَ عَلَیْهِ الْبَابَ ، فَقَالَ : مَنْ هذَا؟ قَالَ(15) : أَنَا فُلاَنٌ ، قَالَ : وَمَا حَاجَتُکَ(16)؟ قَالَ : تَوَضَّأْ ، وَالْبَسْ(17) ثَوْبَیْکَ ، وَاخْرُجْ بِنَا(18) ، فَصَلِّ ، قَالَ : اطْلُبْ لِهذَا الدِّینِ مَنْ هُوَ أَفْرَغُ مِنِّی ، وَأَنَا إِنْسَانٌ مِسْکِینٌ ، وَعَلَیَّ عِیَالٌ».
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَدْخَلَهُ فِی شَیْءٍ(19) أَخْرَجَهُ مِنْهُ» أَوْ قَالَ : «أَدْخَلَهُ مِنْ(20) مِثْلِ(21) ذِهْ(22) ، وَأَخْرَجَهُ مِنْ مِثْلِ هذَا» .(23)
ص: 142
در بر او جلوه داد و او هم پذيرفت، نزديك سحر نزد آن تازه مسلمان رفت و در خانه اش را كوبيد گفت: كيست؟ پاسخ داد، من فلانيم، گفت: چه كارى دارى؟ گفت: وضوء ساز و جامه بپوش تا برويم نماز، فرمود: وضوء ساخت و جامه هاى خود را پوشيد و با او بيرون شد فرمود: هر چه خدا خواست نماز خواندند تا نماز بامداد را هم خواندند و ماندند تا صبح روشن شد، آن ترسا برخاست به خانه اش برود، آن مرد گفت: كجا مى روى؟ روز كوتاه است و به ظهر چيزى نمانده، فرمود: با او نشست تا نماز ظهر را هم خواند، سپس به او گفت: ميان ظهر و عصر اندكى است و او را نگهداشت تا نماز عصر را هم خواند، فرمود: سپس آن نو مسلمان بر خواست برود خانه اش، به او گفت: اكنون ديگر پايان روز است و از آغازش كمتر است و او را نگهداشت تا نماز مغرب را هم خواند و سپس خواست به منزلش برگردد باز هم به او گفت: يك نماز ديگر مانده، فرمود: ماند تا نماز عشاء آخرين را هم خواند و از هم جدا شدند و سحرگاه ديگر به دنبال او رفت و در خانه او را زد، گفت: كيست؟ پاسخ داد: من فلانم، گفت: چه كارى دارى؟ گفت: وضوء ساز و جامه در بر كن و بيا برويم نماز بخوانيم، گفت: برو براى اين دين يك مرد بى كارترى از من پيدا كن، من مرد مستمندى هستم و عيال دارم.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: او را در چيزى در آورد و از آتش بر آورد يا فرمود: او را مانند اين وارد دين كرد و مانند اين از آن بيرون كرد.
ص: 143
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ
1 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ (1)، عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ شِهَابٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ خَلَقَ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _
هذَا الْخَلْقَ ، لَمْ یَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً»(2).
فَقُلْتُ : أَصْلَحَکَ اللّهُ ، فَکَیْفَ(3) ذَاکَ(4)؟
فَقَالَ(5) : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ خَلَقَ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَأَرْبَعِینَ جُزْءاً ، ثُمَّ جَعَلَ الاْءَجْزَاءَ أَعْشَاراً ، فَجَعَلَ الْجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ، ثُمَّ قَسَمَهُ(6) بَیْنَ الْخَلْقِ ، فَجَعَلَ فِی رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ ، وَفِی آخَرَ عُشْرَیْ جُزْءٍ حَتّی بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً ، وَفِی آخَرَ جُزْءاً وَعُشْرَ جُزْءٍ ، وَ(7) آخَرَ جُزْءاً وَعُشْرَیْ جُزْءٍ ، وَ(8) آخَرَ جُزْءاً وَثَلاَثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ ، حَتّی بَلَغَ بِهِ جُزْءَیْنِ تَامَّیْنِ ، ثُمَّ بِحِسَابِ ذلِکَ حَتّی بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَأَرْبَعِینَ جُزْءاً ، فَمَنْ لَمْ یَجْعَلْ فِیهِ إِلاَّ عُشْرَ جُزْءٍ لَمْ یَقْدِرْ عَلی(9) أَنْ یَکُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْعُشْرَیْنِ ، وَکَذلِکَ(10) صَاحِبُ الْعُشْرَیْنِ لاَ یَکُونُ(11) مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلاَثَةِ(12) الاْءَعْشَارِ ، وَکَذلِکَ مَنْ تَمَّ(13) لَهُ جُزْءٌ(14) لاَ یَقْدِرُ عَلی أَنْ یَکُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْجُزْءَیْنِ ، وَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ هذَا الْخَلْقَ عَلی هذَا ، لَمْ یَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً» .(15)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ،
ص: 144
1- از شهاب، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
اگر مردم بدانند خدا تبارك و تعالى چگونه اين خلق را آفريد، احدى احدى را سرزنش نكند، من گفتم اصلحك الله، چگونه است آن؟ فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى اجزائى آفريد تا آنها را رسانيد به 49 جزء و هر جزئى را 10 بخش كرد (490 10* 49) و سپس آنها را ميان خلق بخش كرد، در مردى يك دهم جزئى را نهاد و در ديگرى 2 دهم جزء تا رسيد به يك جزء تام (از 49 جزء) و در ديگرى يك جزء و يك دهم و در ديگرى يك جزء و 2 دهم و ديگرى يك جزء و 3 دهم تا رسيد به دو جزء و سپس به همين حساب تا رسيد به بالاترين كه 49 جزء باشد، كسى كه تنها يك دهم جزء دارد نتواند چون صاحب دو دهم جزء باشد و همچنين داراى دو دهم جزء نتواند چون صاحب سه دهم جزء باشد و همچنان كسى كه يك جزء تمام دارد نتواند چون دارنده دو جزء باشد و اگر مردم بدانند كه خدا عز و جل خلق را بر اين وضع آفريده، كسى ديگرى را سرزنش نكند.
2- از عبد العزيز قراطيسى، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من
ص: 145
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْخَزَّازِ(2) ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِیِّ ، قَالَ :
قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ ، إِنَّ الاْءِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ ، بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ(3) مِرْقَاةٍ ، فَلاَ یَقُولَنَّ(4) صَاحِبُ الاِثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ(5) : لَسْتَ عَلی شَیْءٍ حَتّی(6) یَنْتَهِیَ(7) إِلَی الْعَاشِرِ(8) ، فَلاَ تُسْقِطْ(9) مَنْ هُوَ دُونَکَ ؛ فَیُسْقِطَکَ(10) مَنْ هُوَ فَوْقَکَ ، وَإِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ ، فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ ، وَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لاَ یُطِیقُ ؛ فَتَکْسِرَهُ(11) ؛ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ(12) مُوءْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ(13)» .(14)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ
ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ سَدِیرٍ ، قَالَ : قَالَ لِی(15) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِنَّ الْمُوءْمِنِینَ عَلی مَنَازِلَ : مِنْهُمْ عَلی وَاحِدَةٍ ، وَمِنْهُمْ عَلَی اثْنَتَیْنِ(16) ، وَمِنْهُمْ عَلی ثَلاَثٍ ، وَمِنْهُمْ عَلی أَرْبَعٍ ، وَمِنْهُمْ عَلی خَمْسٍ ، وَمِنْهُمْ عَلی سِتٍّ ، وَمِنْهُمْ عَلی سَبْعٍ ؛ فَلَوْ ذَهَبْتَ تَحْمِلُ عَلی صَاحِبِ الْوَاحِدَةِ ثِنْتَیْنِ(17) ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الثِّنْتَیْنِ ثَلاَثاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الثَّلاَثِ أَرْبَعاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الاْءَرْبَعِ خَمْساً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الْخَمْسِ سِتّاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ السِّتِّ سَبْعاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَ(18) عَلی هذِهِ الدَّرَجَاتُ» .(19)
4 . عَنْهُ(20) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا أَنْتُمْ وَالْبَرَاءَةَ
ص: 146
فرمود اى عبد العزيز به راستى ايمان ده درجه است چون نردبان پله به پله از آن بالا روند نبايد آنكه دو پله بالا است به آنكه يك پله بالا است بگويد: تو چيزى نيستى تا برسد به آنكه در پله دهم است تو كسى را كه از خودت پائين تر است دور نينداز تا آنكه بالاتر از تو است تو را دور نيندازد و چون ديدى كسى از تو يك درجه پائين است او را به نرمى به سوى خود بالا بر و بر او بار مكن آنچه را تاب نيارد تا او را بشكنى زيرا هر كس مؤمنى را بشكند بر او است كه شكست او را ببندد و جبران كند.
3- از سدير، گويد كه: امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: به راستى مؤمنان مراتبى دارند، يكى باشد كه يك درجه دارد و يكى دو درجه و يكى سه درجه و يكى چهار درجه و يكى پنج درجه و يكى شش درجه و يكى هفت درجه و اگر تو بروى كه به صاحب يك درجه دو درجه تحميل كنى توانا ندارد و اگر بر صاحب دو درجه سه درجه عرضه كنى توانا ندارد و صاحب سه درجه چهار درجه را توانا ندارد و صاحب چهار درجه پنج درجه را توانا ندارد و صاحب پنج درجه شش درجه را توانا ندارد و صاحب شش درجه هفت درجه را توانا ندارد و همه درجات بر اين وضع باشند.
4- از صباح بن سيابه، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: شما را چه كه از هم بيزاريد، برخى از برخى خودتان بيزارى
ص: 147
یَبْرَأُ(1) بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ؟ إِنَّ الْمُوءْمِنِینَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضُهُمْ أَکْثَرُ صَلاَةً مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصَراً(2) مِنْ بَعْضٍ ، وَهِیَ الدَّرَجَاتُ(3)» .(4)
بَابُ نِسْبَةِ الاْءِسْلاَمِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ ، قَالَ :
قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «لاَءَنْسُبَنَّ(5) الاْءِسْلاَمَ نِسْبَةً لَمْ یَنْسُبْهُ(6) أَحَدٌ قَبْلِی وَلاَ یَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِی إِلاَّ بِمِثْلِ(7) ذلِکَ ، إِنَّ(8) الاْءِسْلاَمَ هُوَ التَّسْلِیمُ ، وَالتَّسْلِیمَ هُوَ الْیَقِینُ ، وَالْیَقِینَ هُوَ التَّصْدِیقُ ، وَالتَّصْدِیقَ هُوَ الاْءِقْرَارُ ، وَالاْءِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ ، وَالْعَمَلَ هُوَ الاْءَدَاءُ ، إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَمْ یَأْخُذْ دِینَهُ عَنْ رَأْیِهِ ، وَلکِنْ أَتَاهُ مِنْ(9) رَبِّهِ ، فَأَخَذَهُ(10) ؛ إِنَّ الْمُوءْمِنَ(11) یُری(12) یَقِینُهُ فِی عَمَلِهِ ، وَالْکَافِرَ یُری إِنْکَارُهُ فِی عَمَلِهِ ، فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ ، مَا عَرَفُوا أَمْرَهُمْ(13) ، فَاعْتَبِرُوا إِنْکَارَ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ بِأَعْمَالِهِمُ الْخَبِیثَةِ» .(14)
2 . عَنْهُ(15) ، عَنْ أَبِیهِ(16) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (17) : الاْءِسْلاَمُ عُرْیَانٌ ، فَلِبَاسُهُ الْحَیَاءُ ، وَزِینَتُهُ الْوَفَاءُ(18) ، وَمُرُوءَتُهُ
ص: 148
جوئيد، مؤمنين بر هم برترى دارند، بعضى نماز بخوانند و بعضى باهوش تر از ديگرى باشند، اينها درجات ايمان است.
1- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود: هر آينه من نسب و نژاد اسلام را به وجهى بيان كنم كه هيچ كس پيش از من و بعد از من جز به مانند آن بيانى نداشته باشد. به راستى اسلام همان تسليم است و تسليم همان يقين است و يقين همان تصديق است و تصديق همان اقرار است و اقرار هم كردار است و كردار هم انجام وظيفه مقرر است، به راستى مؤمن دينش را از رأى خود به دست نياورده ولى از پروردگار برايش آمده و آن را دريافت كرده، يقين خود را در كردار خود مى نمايد و كافر هم انكار خود را در كردار خود ارائه مى كند. سوگند بدان كه جانم به دست او است كه آنان امور دين خود را نفهميدند، شما انكار كافران و منافقان را در كردارهاى بد آنان بسنجيد.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
اسلام حقيقتى است لخت و برهنه، جامه اش حياء است و زيورش وقار و مردانگيش كار خوب و ستونش ورع و پارسائى، هر
ص: 149
الْعَمَلُ الصَّالِحُ ، وَعِمَادُهُ الْوَرَعُ ، وَ(1) لِکُلِّ شَیْءٍ أَسَاسٌ(2) ، وَأَسَاسُ الاْءِسْلاَمِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» .(3)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ .(4)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْحَسَنِیِّ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ _ قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الاْءِسْلاَمَ ، فَجَعَلَ لَهُ(5) عَرْصَةً(6) ، وَجَعَلَ لَهُ نُوراً ، وَجَعَلَ لَهُ حِصْناً ، وَجَعَلَ لَهُ نَاصِراً ؛ فَأَمَّا عَرْصَتُهُ فَالْقُرْآنُ ، وَأَمَّا نُورُهُ فَالْحِکْمَةُ ، وَأَمَّا حِصْنُهُ فَالْمَعْرُوفُ ، وَأَمَّا أَنْصَارُهُ فَأَنَا وَأَهْلُ بَیْتِی وَشِیعَتُنَا ؛ فَأَحِبُّوا أَهْلَ بَیْتِی وَشِیعَتَهُمْ وَأَنْصَارَهُمْ ؛ فَإِنَّهُ(7) لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا ، فَنَسَبَنِی(8) جَبْرَئِیلُ علیه السلام لاِءَهْلِ السَّمَاءِ ، اسْتَوْدَعَ اللّهُ حُبِّی وَحُبَّ أَهْلِ بَیْتِی وَشِیعَتِهِمْ فِی قُلُوبِ الْمَلاَئِکَةِ ، فَهُوَ عِنْدَهُمْ وَدِیعَةٌ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، ثُمَّ هَبَطَ بِی إِلی أَهْلِ الاْءَرْضِ ، فَنَسَبَنِی لاِءَهْلِ(9) الاْءَرْضِ ، فَاسْتَوْدَعَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ حُبِّی وَحُبَّ أَهْلِ بَیْتِی وَشِیعَتِهِمْ فِی قُلُوبِ مُوءْمِنِی أُمَّتِی ، فَمُوءْمِنُو أُمَّتِی یَحْفَظُونَ وَدِیعَتِی فِی أَهْلِ بَیْتِی(10) إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، أَلاَ فَلَوْ أَنَّ الرَّجُلَ(11) مِنْ أُمَّتِی عَبَدَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عُمُرَهُ أَیَّامَ الدُّنْیَا ، ثُمَّ لَقِیَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مُبْغِضاً لاِءَهْلِ بَیْتِی وَشِیعَتِی(12) ، مَا فَرَّجَ(13) اللّهُ صَدْرَهُ إِلاَّ عَنِ النِّفَاقِ(14)» .(15)
ص: 150
چيزى بنيادى دارد و بنياد اسلام دوستى ما خاندان است.
3- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: خدا اسلام را آفريد و براى آن ميدانى ساخت و چراغى افراخت و دژى بر آورد و ياورى مقرر كرد، ميدانش قرآن است و چراغ فروزانش حكمت و دژ نگهدارش كار خوب و اما ياورانش منم و خاندانم و شيعيان ما، پس دوست بداريد خاندانم را و شيعه آنها را و ياوران آنها را زيرا چون مرا به نزديكتر آسمان شب هنگام بالا بردند و جبرئيل مرا به اهل آسمان به نسب معرفى كرد خدا دوستى من و دوستى خاندانم و شيعيان آنها را در دل فرشته ها سپرد و آن در نزد آنان تا روز قيامت سپرده است سپس مرا نزد اهل زمين فرود آورد و بر اهل زمين به نسب معرفى كرد خدا عز و جل دوستى من و دوستى خاندانم و شيعه آنها را در دلهاى مؤمنان امتم سپرد و مؤمنان امتم تا روز قيامت، سپرده مرا در باره خاندانم نگه مى دارند، هلا اگر مردى از امتم تا دنيا است عمر كند و خدا را بپرستد و عبادت كند و سپس با خدا برخورد كند دشمن خاندان و شيعه من، خدا دلش را نگشايد جز به نفاق (دوروئى و بى ايمانى).
ص: 151
بَابٌ(1)
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ(2) بْنِ غَالِبٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَنْبَغِی لِلْمُوءْمِنِ أَنْ یَکُونَ فِیهِ ثَمَانِی(3) خِصَالٍ : وَقُوراً(4) عِنْدَ الْهَزَاهِزِ(5) ، صَبُوراً عِنْدَ الْبَلاَءِ ، شَکُوراً عِنْدَ الرَّخَاءِ ، قَانِعاً بِمَا رَزَقَهُ اللّهُ ، لاَ یَظْلِمُ الاْءَعْدَاءَ ، وَلاَ یَتَحَامَلُ(6) لِلاْءَصْدِقَاءِ(7) ، بَدَنُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ .
إِنَّ الْعِلْمَ خَلِیلُ الْمُوءْمِنِ ، وَالْحِلْمَ وَزِیرُهُ ، وَالْعَقْلَ(8) أَمِیرُ جُنُودِهِ ، وَالرِّفْقَ أَخُوهُ ، وَالْبِرَّ(9) وَالِدُهُ» .(10)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ علیهماالسلام (11) ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ : الاْءِیمَانُ(12) لَهُ أَرْکَانٌ أَرْبَعَةٌ(13) : التَّوَکُّلُ عَلَی اللّهِ ، وَتَفْوِیضُ الاْءَمْرِ إِلَی اللّهِ ، وَالرِّضَا بِقَضَاءِ اللّهِ(14) ، وَالتَّسْلِیمُ لاِءَمْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» .(15)
3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ(16) عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی لَیْلی ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّکُمْ لاَ تَکُونُونَ(17) صَالِحِینَ حَتّی
ص: 152
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
سزاوار است براى مؤمن كه در او هشت خصلت باشد، هنگام حوادث لرزاننده با وقار باشد، هنگام گرفتارى شكيبا باشد، هنگام فراوانى نعمت شكرگزار باشد، بدان چه خدايش روزى دهد قناعت ورزد، بر دشمنان ستم روا ندارد و بار خود را بر دوستان نيفكند (به خاطر دوستان ستم نكند، به خاطر دوستان گناه نكند، براى دوستان فوق طاقت تحمل نكند- از مجلسى ره) تنش از او در رنج باشد و مردم از او آسوده باشند، به راستى دانش دوست جانى مؤمن است، بردبارى وزير او است، خرد فرمانده او است، نرمش برادر او است، نيكى كردن پدر او است.
2- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
ايمان را چهار ركن است، توكل بر خدا، واگذاشتن كارها به خدا، خشنودى به قضاى خدا، تسليم شدن به امر خدا عز و جل.
3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: شما خوب نباشيد تا بفهميد و نفهميد تا باور كنيد و باور نكنيد تا چهار باب را دريافت كنيد كه نخستشان درست نشود جز با پايانشان، ياران سه از آنها گمراهند و
ص: 153
تَعْرِفُوا ، وَلاَ تَعْرِفُونَ(1) حَتّی تُصَدِّقُوا ، وَلاَ تُصَدِّقُونَ(2) حَتّی تُسَلِّمُوا أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لاَ یَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلاَّ بِآخِرِهَا(3) ، ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلاَثَةِ وَتَاهُوا تَیْهاً بَعِیداً ، إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ لاَ یَقْبَلُ إِلاَّ الْعَمَلَ الصَّالِحَ ، وَلاَ یَتَقَبَّلُ(4) اللّهُ(5) إِلاَّ بِالْوَفَاءِ(6) بِالشُّرُوطِ وَالْعُهُودِ ، وَمَنْ(7) وَفَی اللّهَ(8) بِشُرُوطِهِ(9) وَاسْتَکْمَلَ(10) مَا وَصَفَ فِی عَهْدِهِ ، نَالَ مَا(11) عِنْدَهُ وَاسْتَکْمَلَ وَعْدَهُ(12) .
إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَخْبَرَ الْعِبَادَ بِطُرُقِ(13) الْهُدی ، وَشَرَعَ لَهُمْ فِیهَا الْمَنَارَ(14) ، وَأَخْبَرَهُمْ کَیْفَ یَسْلُکُونَ ، فَقَالَ : «وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی»(15) وَقَالَ : «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(16) فَمَنِ اتَّقَی اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِیمَا أَمَرَهُ ، لَقِیَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مُوءْمِناً بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ؛ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ ، فَاتَ(17) قَوْمٌ وَمَاتُوا قَبْلَ أَنْ یَهْتَدُوا ، وَظَنُّوا(18) أَنَّهُمْ آمَنُوا ، وَأَشْرَکُوا مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ ؛ إِنَّهُ مَنْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا اهْتَدی ، وَمَنْ أَخَذَ فِی غَیْرِهَا سَلَکَ طَرِیقَ(19) الرَّدی .
وَصَلَ اللّهُ طَاعَةَ وَلِیِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ ، وَطَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ(20) ؛ فَمَنْ(21) تَرَکَ طَاعَةَ وُلاَةِ الاْءَمْرِ ، لَمْ یُطِعِ اللّهَ وَلاَ رَسُولَهُ ، وَهُوَ الاْءِقْرَارُ بِمَا نَزَلَ(22) مِنْ عِنْدِ اللّهِ(23) ، «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»(24) ، وَالْتَمِسُوا(25) الْبُیُوتَ الَّتِی أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ(26) ؛ فَإِنَّهُ قَدْ خَبَّرَکُمْ(27) أَنَّهُمْ «رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالاْءَبْصَارُ» (28).
ص: 154
بسيار آواره شده اند، به راستى خدا تبارك و تعالى نپذيرد جز كار خوب را و خدا را پذيرشى نباشد جز به وسيله پائيدن به قرارها و پيمانها و هر كه به قرارهاى خدا پائيد و آنچه را در پيمان خود شرح داده به كمال رسانيد، برسد بدان چه نزد او است و نويدش به حدّ كمال دريابد، به راستى خدا عز و جل بنده ها را به راه راست آگاه ساخته و چراغ حق را براى آنها بر پا داشته و به آنها دستور داده كه چگونه بپيمايند پس فرموده است (82 سوره طه): «به راستى من بسيار آمرزنده ام مر كسى را كه باز گردد و بگرود و كار خوب كند و به راه راست آيد» و فرموده است (27 سوره مائده): «همانا خدا بپذيرد از پرهيزكاران» هر كه از خدا عز و جل بپرهيزد نسبت بدان چه فرمان داده، خداى عز و جل را ملاقات كند با ايمان بدان چه پيغمبر آورده است، هيهات هيهات مردمى از دست رفتند و مردند پيش آنكه ره يابند و گمان داشتند كه گرويدند و مشرك شدند از آنجا كه ندانستند، راست مطلب اين است كه هر كه از در وارد خانه ها شود به راه راست رود و هر كه جز آن را پويد، راه نابود پيمايد، خدا طاعت از ولى امر خود را به طاعت رسولش پيوسته و طاعت رسولش به طاعت خود، هر كه اطاعت ولى امر را وانهد، نه خدا را اطاعت كرده و نه رسولش را و همان است اقرار بدان چه از نزد خدا نازل شده است، زيور خود را در هر عبادتگاه برگيريد و بجوئيد آن خانه هائى كه خدا اجازه داده بر افراشته گردند و نامش در آنها برده شود، زيرا خدا خبر داده كه «آنان به راستى مردانى هستند كه بازرگانى و فروش از ياد خدا عز و جل بازشان ندارد و نه از بر پا داشتن نماز و پرداخت زكاة، بيم دارند از روزى كه دلها و ديده ها زير و رو شوند» به راستى خدا رسولان را براى خود ويژه ساخت و سپس براى آنها در ابلاغ بيم هايش مصدقها
ص: 155
إِنَّ اللّهَ قَدِ اسْتَخْلَصَ الرُّسُلَ(1) لاِءَمْرِهِ ، ثُمَّ(2) اسْتَخْلَصَهُمْ مُصَدِّقِینَ لِذلِکَ(3) فِی نُذُرِهِ ، فَقَالَ : «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ»(4) تَاهَ مَنْ جَهِلَ ، وَاهْتَدی مَنْ أَبْصَرَ وَعَقَلَ ؛ إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «فَإِنَّها لا تَعْمَی الاْءَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ(5) الَّتِی فِی الصُّدُورِ»(6) وَکَیْفَ(7) یَهْتَدِی مَنْ لَمْ یُبْصِرْ(8)؟ وَکَیْفَ یُبْصِرُ مَنْ لَمْ یُنْذَرْ(9)؟ اتَّبِعُوا(10) رَسُولَ اللّهِ(11) صلی الله علیه و آله (12) ، وَأَقِرُّوا بِمَا نَزَلَ(13) مِنْ عِنْدِ(14) اللّهِ ، وَاتَّبِعُوا(15) آثَارَ الْهُدی ؛ فَإِنَّهُمْ(16) عَلاَمَاتُ الاْءَمَانَةِ وَالتُّقی .
وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ عِیسَی بْنَ مَرْیَمَ علیه السلام ، وَأَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ ، لَمْ یُوءْمِنْ ؛ اقْتَصُّوا(17) الطَّرِیقَ بِالْتِمَاسِ الْمَنَارِ(18) ، وَالْتَمِسُوا مِنْ وَرَاءِ الْحُجُبِ الاْآثَارَ ؛ تَسْتَکْمِلُوا أَمْرَ دِینِکُمْ ، وَتُوءْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّکُمْ» .(19)
4. عَنْهُ(20) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ، عَنْ أَبِیهِ علیهماالسلام ، قَالَ : «رَفَعَ(21) إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَوْمٌ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِهِ ، فَقَالَ : مَنِ الْقَوْمُ(22)؟ فَقَالُوا : مُوءْمِنُونَ یَا رَسُولَ اللّهِ(23) ، قَالَ(24) : وَمَا بَلَغَ مِنْ إِیمَانِکُمْ؟ قَالُوا : الصَّبْرُ عِنْدَ(25) الْبَلاَءِ ، وَالشُّکْرُ عِنْدَ الرَّخَاءِ ، وَالرِّضَا بِالْقَضَاءِ .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : حُلَمَاءُ(26) ، عُلَمَاءُ ، کَادُوا مِنَ الْفِقْهِ أَنْ یَکُونُوا أَنْبِیَاءَ(27) ، إِنْ کُنْتُمْ کَمَا تَصِفُونَ فَلاَ تَبْنُوا مَا لاَ تَسْکُنُونَ ، وَلاَ تَجْمَعُوا مَا(28) لاَ تَأْکُلُونَ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(29)» .(30)
ص: 156
گماشت و فرمود (24 سوره فاطر): «و نيست امتى جز آنكه بيم دهنده اى در آن بوده و در گذشته» هر كه نادانى كرد گم شد و هر كه بينائى و خردمندى كرد راه جست، زيرا خدا عز و جل فرمايد (46 حج): «به راستى كه آنها كور چشم نيستند ولى كوردلند» چگونه راه يابد كسى كه نبيند؟ چگونه بيند كسى كه بيمناك نگردد؟ پيروى كنيد از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اعتراف كنيد بدان چه از نزد خدا فرود آمده و پيروى كنيد از آثار هدايت، زيرا آنان نشانه هاى امانت و تقوايند، و بدان كه اگر كسى عيسى بن مريم را منكر باشد و به ديگر رسولان اقرار كند، مؤمن نباشد، راه را باز جوئيد به جويا شدن چراغ و از پشت پرده ها آثار را جستجو كنيد تا امر دينتان را به كمال رسانيد و به خدا پروردگار خود ايمان آريد.
4- از امام رضا (علیه السّلام) جمعى را در يكى از غزوات رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نزد آن حضرت بردند، فرمود: اين مردم چه كسانى اند؟
در پاسخ گفتند: يك دسته مؤمنان- يا رسول الله-، فرمود:
ايمان شما تا به كجا رسيده؟ در پاسخ گفتند: به صبر هنگام بلا، و شكر هنگام فراوانى نعمت و آسايش و رضا به قضاء.
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: عاقلان و دانشمندانى هستند كه نزديك است از كثرت فهم و دانش، انبياء باشند، اگر چنان باشيد كه خود را بستائيد نسازيد آنچه در آن ننشينيد و فراهم نكنيد آنچه را نمى خوريد و بپرهيزيد از خدائى كه به سوى او برمى گرديد.
ص: 157
بَابٌ (1)
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِیعاً (2)، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ ، عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (3)علیه السلام ؛ وَ بِأَسَانِیدَ مُخْتَلِفَةٍ ، عَنِ الاْءَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ ، قَالَ خَطَبَنَا (4)أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام فِی دَارِهِ _ أَوْ قَالَ : فِی الْقَصْرِ _ وَنَحْنُ مُجْتَمِعُونَ ، ثُمَّ أَمَرَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ فَکُتِبَ فِی کِتَابٍ ، وَقُرِئَ (5) عَلَی النَّاسِ.
وَ رَوی غَیْرُهُ(6) أَنَّ ابْنَ الْکَوَّاءِ سَأَلَ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام عَنْ صِفَةِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ وَالْکُفْرِ وَالنِّفَاقِ ، فَقَالَ :
«أَمَّا بَعْدُ ، فَإِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ شَرَعَ الاْءِسْلاَمَ ، وَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ(7) لِمَنْ وَرَدَهُ ، وَأَعَزَّ أَرْکَانَهُ لِمَنْ حَارَبَهُ(8) ، وَجَعَلَهُ عِزّاً لِمَنْ تَوَلاَّهُ ، وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ ، وَهُدًی لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ ، وَزِینَةً لِمَنْ تَجَلَّلَهُ(9) ، وَعُذْراً(10) لِمَنِ انْتَحَلَهُ(11) ، وَعُرْوَةً لِمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ ، وَحَبْلاً لِمَنِ اسْتَمْسَکَ بِهِ ، وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ ، وَنُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ ، وَعَوْناً(12) لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِهِ(13) ، وَشَاهِداً لِمَنْ
ص: 158
(41) 1- از اصبغ بن نباته، گفت: امير المؤمنين (علیه السّلام) در خانه خود يا در قصر حكومتى كوفه در انجمن ما اين خطبه را خواند و فرمان داد تا در نامه نگارش شد و بر مردم خوانده شد، ديگرى روايت كرده كه ابن كوّاء، از امير المؤمنين (علیه السّلام) شرح اسلام و ايمان و كفر و نفاق را پرسيد و آن حضرت در پاسخ فرمود:
اما بعد، به راستى كه خدا تبارك و تعالى اسلام را قانون گزارد و دستورهاى آن را براى هر كه در آن آيد آسان كرد و اركانش را در برابر هر كه با آن نبرد كند عزيز ساخت، آن را عزت پيروانش نمود و صلح و سازش براى هر كه در آن در آيد، آن را هدايت كسانى كه بدان اقتداء كنند و زيور آنان كه بر خود برگيرند و عذر براى آنان كه بدان در آويزند و حلقه محكم براى هر كه بدان چنگ زند و رشته اى براى هر كه بدان بچسبد. برهان براى هر كه بدان سخن گويد و روشنى براى هر كه از آن تابش جويد، كمك براى هر كه از آن دادرسى خواهد و گواه براى هر كه با آن به ستيزه بر خيزد و پيروزى براى هر كه آن را حجت خود سازد و دانش براى هر كه آن را فرا گيرد و حديث براى هر كه آن را روايت كند و حكم قاطع براى هر كه بدان قضاوت كند، بردبارى براى هر كه تجربه اندوزد و جامه آبرو براى هر كه تدبّر كند و فهم براى هر كه زيرك باشد و يقين براى هر كه خردمندى كند و بينائى براى هر كه تصميم
ص: 159
خَاصَمَ(1) بِهِ ، وَفُلْجاً(2) لِمَنْ حَاجَّ بِهِ ، وَعِلْماً لِمَنْ وَعَاهُ(3) ، وَحَدِیثاً لِمَنْ رَوی ، وَحُکْماً لِمَنْ قَضی ، وَحِلْماً لِمَنْ جَرَّبَ(4) ، وَلِبَاساً لِمَنْ تَدَبَّرَ(5) ، وَفَهْماً لِمَنْ تَفَطَّنَ ، وَیَقِیناً لِمَنْ عَقَلَ(6) ، وَبَصِیرَةً لِمَنْ عَزَمَ ، وَآیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ(7) ، وَعِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ ، وَنَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ(8) ، وَتُوءَدَةً(9) لِمَنْ أَصْلَحَ ، وَزُلْفی لِمَنِ اقْتَرَبَ(10) ، وَثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ ، وَرَخَاءً(11) لِمَنْ فَوَّضَ ، وَسُبْقَةً(12) لِمَنْ أَحْسَنَ ، وَخَیْراً لِمَنْ سَارَعَ ، وَجُنَّةً(13) لِمَنْ صَبَرَ ، وَلِبَاساً لِمَنِ اتَّقی ، 2 / 51
وَظَهِیراً(14) لِمَنْ رَشَدَ ، وَکَهْفاً(15) لِمَنْ آمَنَ ، وَأَمَنَةً لِمَنْ أَسْلَمَ ، وَرَجَاءً(16) لِمَنْ صَدَقَ(17) ، وَغِنًی لِمَنْ قَنِعَ .
فَذلِکَ الْحَقُّ سَبِیلُهُ الْهُدی ، وَمَأْثُرَتُهُ(18) الْمَجْدُ ، وَصِفَتُهُ الْحُسْنی ؛ فَهُوَ أَبْلَجُ(19) الْمِنْهَاجِ(20) ، مُشْرِقُ(21) الْمَنَارِ ، ذَاکِی(22) الْمِصْبَاحِ ، رَفِیعُ الْغَایَةِ ، یَسِیرُ(23) الْمِضْمَارِ(24) ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ(25) ، سَرِیعُ السَّبْقَةِ(26) ، أَلِیمُ النَّقِمَةِ ، کَامِلُ(27) الْعُدَّةِ ، کَرِیمُ الْفُرْسَانِ ؛ فَالاْءِیمَانُ(28) مِنْهَاجُهُ ، وَالصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ ، وَالْفِقْهُ(29) مَصَابِیحُهُ ، وَالدُّنْیَا مِضْمَارُهُ ، وَالْمَوْتُ غَایَتُهُ ، وَالْقِیَامَةُ حَلْبَتُهُ(30) ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ ، وَالنَّارُ نَقِمَتُهُ ، وَالتَّقْوی عُدَّتُهُ ، وَالْمُحْسِنُونَ(31) فُرْسَانُهُ .
فَبِالاْءِیمَانِ(32) یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ ، وَبِالصَّالِحَاتِ(33) یُعْمَرُ الْفِقْهُ ، وَبِالْفِقْهِ یُرْهَبُ الْمَوْتُ ، وَبِالْمَوْتِ تُخْتَمُ(34) الدُّنْیَا ، وَبِالدُّنْیَا تَجُوزُ(35) الْقِیَامَةَ ، وَبِالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ ، وَالْجَنَّةُ حَسْرَةُ أَهْلِ النَّارِ ، وَالنَّارُ(36) مَوْعِظَةُ الْمُتَّقِینَ(37) ، وَالتَّقْوی سِنْخُ(38) الاْءِیمَانِ» .(39)
ص: 160
گيرد و نشانه براى هر كه فراست جويد و عبرت براى هر كه پند پذيرد و نجات براى هر كه آن را درست شمارد و آرامش براى هر كه به اصلاح گرايد و وسيله نزديكى به خدا براى هر كه تقرب خواهد و اعتماد براى هر كه توكل دارد و آسودگى براى هر كه كار خود به خدا گذارد و جايزه براى هر كه خوش رفتارى و خير براى هر كه نشتابد و سپر براى هر كه شكيبا باشد و لباس براى هر كه تقوى ورزد و پشت براى هر كه رشد يابد و پناه براى هر كه مى گرود و آسودگى براى هر كه روى به خدا كند و اميدوارى براى هر كه راست گويد و بى نيازى براى هر كه قناعت ورزد، پس حق اين است: روشش رهبرى است، و اثرش بزرگوارى، و وصفش خوبى، آن برنامه اى است روشن، و چراغ گاهى است تابان، و چراغى است فروزان هدفش بسيار بلند است، و ميدان مسابقه اش اندك، و پيشروان را فراهم كند، و جائزه را زود بدهد، انتقامش دردناك است، و ساز و برگش كامل، و سواران آن ارجمند، ايمان برنامه آن است، و اعمال خوب چراغگاه آن، چراغهايش فهم دين است، و دنيا ميدان مسابقه آن، مرگ نهايت آن است، و روز رستاخيز مجمع پيش روان آن بهشت جائزه آن است، و دوزخ انتقام مخالفت آن، تقوى ساز و برگش باشد و محسنين سواران آن، با ايمان به اعمال خوب پى برند و با اعمال شايسته و خوب، فهم رسا و آبادان شود، و با فهم رسا از مرگ بهراسند و با مرگ دنيا به پايان رسد و با دنيا (يعنى اعمال صالحه در آن) از روز رستاخيز توان گذشت و با گذشت از روز قيامت به بهشت نزديك توان شد، بهشت مايه افسوس اهل دوزخ است، و دوزخ پند است براى پرهيزكاران و پرهيزكارى و تقوى بنياد ايمان است.
ص: 161
بَابُ صِفَةِ الاْءِیمَانِ
1. بِالاْءِسْنَادِ (1) الاْءَوَّلِ (2)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ ، عَنْ جَابِرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «سُئِلَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ : إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ جَعَلَ الاْءِیمَانَ عَلی أَرْبَعِ دَعَائِمَ : عَلَی الصَّبْرِ ، وَالْیَقِینِ ، وَالْعَدْلِ ، وَالْجِهَادِ .
فَالصَّبْرُ مِنْ ذلِکَ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ : عَلَی الشَّوْقِ ، وَالاْءِشْفَاقِ (3)، وَالزُّهْدِ ، وَالتَّرَقُّبِ ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ ، سَلاَ (4)عَنِ الشَّهَوَاتِ ؛ وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ (5)النَّارِ ، رَجَعَ عَنِ(6) الْمُحَرَّمَاتِ(7) ؛ وَمَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا ، هَانَتْ(8) عَلَیْهِ الْمُصِیبَاتُ(9) ؛ وَمَنْ رَاقَبَ الْمَوْتَ ، سَارَعَ إِلَی الْخَیْرَاتِ .
وَ الْیَقِینُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ : تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ(10) ، وَتَأَوُّلِ(11) الْحِکْمَةِ ، وَمَعْرِفَةِ الْعِبْرَةِ(12) ، وَسُنَّةِ الاْءَوَّلِینَ ؛ فَمَنْ أَبْصَرَ الْفِطْنَةَ ، عَرَفَ الْحِکْمَةَ(13) ؛ وَمَنْ تَأَوَّلَ الْحِکْمَةَ ، عَرَفَ الْعِبْرَةَ(14) ؛ وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ ، عَرَفَ السُّنَّةَ ؛ وَمَنْ عَرَفَ السُّنَّةَ ، فَکَأَنَّمَا کَانَ مَعَ الاْءَوَّلِینَ ، وَاهْتَدی(15) إِلَی الَّتِی(16) هِیَ أَقْوَمُ ، وَنَظَرَ إِلی مَنْ نَجَا بِمَا نَجَا ، وَمَنْ هَلَکَ بِمَا هَلَکَ ، وَإِنَّمَا(17) أَهْلَکَ اللّهُ مَنْ أَهْلَکَ(18) بِمَعْصِیَتِهِ ، وَأَنْجی مَنْ أَنْجی بِطَاعَتِهِ(19) .
وَ الْعَدْلُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ : غَامِضِ(20) الْفَهْمِ ، وَغَمْرِ(21) الْعِلْمِ ، وَزَهْرَةِ
ص: 162
1- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود: از امير المؤمنين (علیه السّلام) پرسيده شد از ايمان، در پاسخ فرمود: به راستى خدا عز و جل ايمان را بر چهار ستون نهاده، بر صبر و يقين و عدالت و جهاد، صبر از اين ميان بر چهار پره است: بر شوق و نگرانى و زهد و مراقبت، هر كه شوق بهشت دارد از هوس رانيها خوددارى كند و هر كه از دوزخ نگران است از هر چه حرام است رو برگرداند و هر كه در دنيا بى رغبت است، گرفتاريها بر او آسان است و هر كه مراقب مرگ است به كارهاى خوب شتابد و يقين بر چهار پره است: هوش تيز، سنجش درست آينده، فهم عبرت، توجه به روش پيشينيان، هر كه هوش تيز دارد سنجش درست را بفهمد و هر كه نسبت به آينده سنجش درستى دارد عبرت گيرد، و هر كه عبرت گيرد روش گذشتگان را بشناسد، و هر كه روش گذشتگان را شناخت گويا با آنها زندگى كرده و رهبرى شود بدان چه درست تر باشد و نگاه كند هر كه نجات يافته به چه وسيله نجات يافته و هر كه هلاك شده براى چه هلاك شده و همانا خدا هر كه را هلاك كرده براى گناه او بوده و هر كه را نجات بخشيده براى طاعت او نجات بخشيده، عدالت بر چهار پره است: فهم عميق، موج دانش، شكوفه حكم و بستان بردبارى، هر كه بفهمد همه علم را، تفسير تواند
ص: 163
الْحُکْمِ(1) ، وَرَوْضَةِ(2) الْحِلْمِ ؛ فَمَنْ فَهِمَ ، فَسَّرَ جَمِیعَ الْعِلْمِ ؛ وَمَنْ عَلِمَ ، عَرَفَ شَرَائِعَ(3) الْحُکْمِ(4) ؛ وَمَنْ حَلُمَ ، لَمْ یُفَرِّطْ(5) فِی أَمْرِهِ ، وَعَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً .
وَ الْجِهَادُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ : عَلَی(6) الاْءَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ ، وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ ، وَالصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ ، وَشَنَآنِ(7) الْفَاسِقِینَ ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ ، شَدَّ ظَهْرَ الْمُوءْمِنِ(8) ؛ وَمَنْ نَهی عَنِ الْمُنْکَرِ ، أَرْغَمَ أَنْفَ(9) الْمُنَافِقِ(10) وَأَمِنَ کَیْدَهُ ؛ وَمَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ ، قَضَی الَّذِی عَلَیْهِ ؛ وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ ، غَضِبَ لِلّهِ ؛ وَمَنْ غَضِبَ لِلّهِ ، غَضِبَ اللّهُ لَهُ ؛ فَذلِکَ الاْءِیمَانُ وَ(11) دَعَائِمُهُ وَشُعَبُهُ» .(12)
_ بَابُ فَضْلِ الاْءِیمَانِ عَلَی الاْءِسْلاَمِ وَالْیَقِینِ عَلَی الاْءِیمَانِ
1 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ : قَالَ لِی(13) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَخَا جُعْفٍ ، إِنَّ الاْءِیمَانَ أَفْضَلُ مِنَ الاْءِسْلاَمِ ، وَإِنَّ(14) الْیَقِینَ أَفْضَلُ مِنَ الاْءِیمَانِ ، وَمَا مِنْ شَیْءٍ أَعَزَّ(15) مِنَ الْیَقِینِ» .(16)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی(17) بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْوَشَّاءِ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ
ص: 164
و هر كه بداند دستورهاى صدور حكم را بشناسد و هر كه بردبار باشد در كار خود كوتاهى نكند و ميان مردم ستوده زندگى كند و جهاد بر چهار پره است، بر امر به معروف و نهى از منكر و پايدارى در جبهه ها (راست گوئى در هر حال خ ب) و بغض فاسقان، هر كه امر به معروف كند پشت مؤمن را نيرو بخشد و هر كه نهى از منكر كند بينى منافق را به خاك مالد و از نيرنگش آسوده شود و هر كه در جبهه ها بپايد آنچه به عهده دارد انجام داده و هر كه فاسقان را دشمن دارد براى خدا خشم كرده و هر كه براى خدا خشم كند خدا براى او خشم كند، اين است ايمان و ستونها و پره هاى آن.
1- از جابر گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى اخا جعفر، به راستى ايمان از اسلام برتر است و يقين از ايمان برتر است و چيزى كميابتر از يقين نيست.
2- از وشاء، گويد: از ابى الحسن (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است، و تقوى يك درجه
ص: 165
علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الاْءِیمَانُ فَوْقَ الاْءِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ ، وَالتَّقْوی فَوْقَ الاْءِیمَانِ بِدَرَجَةٍ ، وَالْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوی بِدَرَجَةٍ ، وَمَا قُسِمَ(1) فِی النَّاسِ(2) شَیْءٌ أَقَلُّ(3) مِنَ الْیَقِینِ» .(4)
2 / 53
3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ فَضَّلَ الاْءِیمَانَ عَلَی الاْءِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ ، کَمَا فَضَّلَ الْکَعْبَةَ عَلَی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ(5)» .(6)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ أَوْ غَیْرِهِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْکَلْبِیِّ ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْوَاسِطِیِّ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :
قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، الاْءِسْلاَمُ دَرَجَةٌ(7)» قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ(8) : «وَالاْءِیمَانُ عَلَی الاْءِسْلاَمِ دَرَجَةٌ» قَالَ(9) : قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «وَ التَّقْوی عَلَی الاْءِیمَانِ دَرَجَةٌ» قَالَ : قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ(10) : «وَ الْیَقِینُ عَلَی التَّقْوی دَرَجَةٌ» قَالَ(11) : قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «فَمَا(12) أُوتِیَ النَّاسُ أَقَلَّ مِنَ الْیَقِینِ ، وَإِنَّمَا تَمَسَّکْتُمْ بِأَدْنَی الاْءِسْلاَمِ ؛ فَإِیَّاکُمْ(13) أَنْ یَنْفَلِتَ(14) مِنْ أَیْدِیکُمْ(15)» .(16)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الاْءِیمَانِ وَالاْءِسْلاَمِ .
فَقَالَ : «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّمَا هُوَ الاْءِسْلاَمُ ، وَالاْءِیمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَةٍ ، وَالتَّقْوی فَوْقَ الاْءِیمَانِ بِدَرَجَةٍ ، وَالْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوی بِدَرَجَةٍ ، وَلَمْ
ص: 166
بالاتر از ايمان است، و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است؛ ميان مردم چيزى كمتر از يقين پخش نشده است.
3- از حمران بن أعين، گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى خدا ايمان را يك درجه بر اسلام برترى داده چنانچه كعبه را بر مسجد الحرام برترى داده.
4- از ابى بصير كه گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى ابا محمد، اسلام درجه اى است؛ گويد: گفتم: آرى.
فرمود: ايمان يك درجه بالاى اسلام است، گويد: گفتم:
آرى. فرمود: تقوى يك درجه برتر از ايمان است، گويد: گفتم:
آرى. فرمود: يقين يك درجه بالاى تقوى است، گويد: گفتم:
آرى فرمود: به مردم چيزى كمتر از يقين داده نشده و همانا شما به كمترين مقام اسلام چسبيده ايد، مبادا از دست شما به در رود.
5- از يونس كه گويد: از امام رضا (علیه السّلام) از ايمان و اسلام پرسيدم.
در پاسخ فرمود: امام باقر (علیه السّلام) فرموده است: همانا دين اسلام است و ايمان يك درجه بالاى آن است و تقوى يك درجه بالاى ايمان است و يقين يك درجه بالاى تقوى است، ميان مردم چيزى
ص: 167
یُقْسَمْ بَیْنَ النَّاسِ شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ».
قَالَ : قُلْتُ : فَأَیُّ شَیْءٍ الْیَقِینُ؟
قَالَ : «التَّوَکُّلُ عَلَی اللّهِ ، وَالتَّسْلِیمُ لِلّهِ ، وَالرِّضَا بِقَضَاءِ اللّهِ ، وَالتَّفْوِیضُ إِلَی اللّهِ(1)» .
قُلْتُ : فَمَا تَفْسِیرُ ذلِکَ؟ قَالَ : «هکَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام ».(2)
6. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ :
عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «الاْءِیمَانُ فَوْقَ الاْءِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ ، وَالتَّقْوی فَوْقَ الاْءِیمَانِ بِدَرَجَةٍ ، وَالْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوی بِدَرَجَةٍ(3) ، وَلَمْ یُقْسَمْ(4) بَیْنَ(5) الْعِبَادِ(6) شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ» .(7)
بَابُ حَقِیقَةِ الاْءِیمَانِ وَالْیَقِینِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بَیْنَا رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ (8)لَقِیَهُ رَکْبٌ ،
فَقَالُوا : السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللّهِ ، فَقَالَ(9) : مَا أَنْتُمْ؟ فَقَالُوا(10) : نَحْنُ(11) مُوءْمِنُونَ یَا رَسُولَ اللّهِ ، قَالَ(12) : فَمَا حَقِیقَةُ إِیمَانِکُمْ؟ قَالُوا : الرِّضَا بِقَضَاءِ اللّهِ(13) ، وَالتَّفْوِیضُ إِلَی اللّهِ ، وَالتَّسْلِیمُ(14) لاِءَمْرِ اللّهِ .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عُلَمَاءُ ،
ص: 168
پخش نشده كه كمتر از يقين باشد. گويد: گفتم: يقين چه چيز است؟
فرمود: توكل بر خدا و تسليم شدن به خدا و رضا به قضاى خدا و واگذار شدن به خدا؛ گفتم: تفسير اين چيست؟ فرمود: امام باقر (علیه السّلام) چنين فرموده.
6- از امام رضا (علیه السّلام) كه فرمود:
ايمان يك درجه بالاى اسلام است، و تقوى يك درجه بالاى ايمان است، و يقين يك درجه بالاى تقوى است و ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده.
1- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
در اين ميان كه رسول خدا در سفرى بود، جمعى شتر سوار به آن حضرت بر خوردند و گفتند: درود بر تو يا رسول الله، فرمود:
شما چه باشيد؟ گفتند: ما مؤمنيم يا رسول الله، فرمود: حقيقت ايمان شما چيست؟ گفتند: رضا به قضاى خدا، واگذارى خود به خدا، تسليم به امر خدا، رسول خدا فرمود: دانشمندانى حكمت شعارند و نزديك است از مقام بلند حكمت، خود پيغمبران باشند (رو به آنها) فرمود:
ص: 169
حُکَمَاءُ(1) ، کَادُوا أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْحِکْمَةِ أَنْبِیَاءَ ، فَإِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَلاَ تَبْنُوا مَا لاَ تَسْکُنُونَ ، وَلاَ تَجْمَعُوا مَا لاَ تَأْکُلُونَ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(2)» .(3)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْوَابِشِیِّ وَإِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله صَلّی بِالنَّاسِ الصُّبْحَ ، فَنَظَرَ إِلی شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ ، وَهُوَ(4) یَخْفِقُ وَیَهْوِی بِرَأْسِهِ(5) مُصْفَرّاً لَوْنُهُ ، قَدْ(6) نَحِفَ جِسْمُهُ ، وَغَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلاَنُ؟ قَالَ(7) : أَصْبَحْتُ _ یَا رَسُولَ اللّهِ _ مُوقِناً .
فَعَجِبَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ قَوْلِهِ ، وَقَالَ:(8) إِنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ(9) حَقِیقَةً ، فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ؟
فَقَالَ : إِنَّ یَقِینِی _ یَا رَسُولَ اللّهِ _ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی ، وَأَسْهَرَ لَیْلِی ، وَأَظْمَأَ هَوَاجِرِی(10) ، فَعَزَفَتْ(11) نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا حَتّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی عَرْشِ رَبِّی وَقَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ(12) ، وَحُشِرَ الْخَلاَئِقُ لِذلِکَ وَأَنَا فِیهِمْ ، وَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ(13) فِی الْجَنَّةِ وَیَتَعَارَفُونَ ، وَ(14) عَلَی الاْءَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ ، وَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی أَهْلِ النَّارِ وَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ(15) مُصْطَرِخُونَ(16) ، وَکَأَنِّی(17) الاْآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ(18) فِی مَسَامِعِی .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لاِءَصْحَابِهِ(19) : هذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللّهُ
ص: 170
اگر راست مى گوئيد، نسازيد آنچه را در آن نشيمن نكنيد، گرد نياوريد آنچه را نخوريد و بپرهيزيد از خدائى كه به سوى او بر مى گردد.
2- از اسحق بن عمار، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: به راستى رسول خدا نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى زد و سر به زير مى داشت، رنگش زرد بود و تنش لاغر و ديده هايش به گودى فرو رفته بود، پس رسول خدا به او فرمود: اى فلانى، چگونه صبح كردى؟ گفت:
يا رسول الله، در حال يقين صبح كردم، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ در پاسخ گفت: يا رسول الله، همان يقين من است كه مرا غمنده كرده و شبم را به بى خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمل تشنگى (روزه) جانم از دنيا، و آنچه در آن است به تنگ آمده و رو گردان است تا آنجا كه گويا مى بينم عرش پروردگارم براى رسيدن به حساب برپا است، و همه مردم براى آن محشور شدند و من در ميان آنها هستم، گويا مى نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اندرند و در بهشت با هم تعارف مى كنند و بر پشتيها تكيه زده اند و گويا نگاه مى كنم به دوزخيان كه در آن زير شكنجه اند و فرياد مى كشند، گويا من هم اكنون نعره آتش دوزخ را مى شنوم كه در گوشم مى گردد و مى چرخد، رسول خدا به اصحابش فرمود: اين بنده اى است كه خدا دلش را با ايمان روشن كرده، سپس به او فرمود: بدان چه بر آنى
ص: 171
قَلْبَهُ بِالاْءِیمَانِ(1) ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ .
فَقَالَ الشَّابُّ : ادْعُ اللّهَ لِی یَا رَسُولَ اللّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ(2) مَعَکَ .
فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ(3) غَزَوَاتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ ، وَکَانَ هُوَ الْعَاشِرَ(4)» .(5)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ(6) بْنِ سِنَانٍ(7) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَارِثَةَ بْنَ مَالِکِ بْنِ النُّعْمَانِ الاْءَنْصَارِیَّ ، فَقَالَ لَهُ : کَیْفَ أَنْتَ یَا حَارِثَةَ بْنَ مَالِکٍ(8)؟
فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ(9) ، مُوءْمِنٌ(10) حَقّاً .
فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لِکُلِّ شَیْءٍ حَقِیقَةٌ ، فَمَا حَقِیقَةُ قَوْلِکَ؟
فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، عَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا ، فَأَسْهَرَتْ(11) لَیْلِی ، وَأَظْمَأَتْ هَوَاجِرِی ، وَکَأَنِّی(12) أَنْظُرُ إِلی عَرْشِ رَبِّی وَ(13) قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ ، وَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَزَاوَرُونَ فِی الْجَنَّةِ ، وَکَأَنِّی أَسْمَعُ عُوَاءَ(14) أَهْلِ النَّارِ فِی النَّارِ .
فَقَالَ(15) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَبْدٌ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ(16) ؛ أَبْصَرْتَ(17) ، فَاثْبُتْ .
فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، ادْعُ اللّهَ لِی(18) أَنْ یَرْزُقَنِی(19) الشَّهَادَةَ مَعَکَ(20) ، فَقَالَ(21) : اللَّهُمَّ ارْزُقْ حَارِثَةَ الشَّهَادَةَ ، فَلَمْ یَلْبَثْ إِلاَّ أَیَّاماً حَتّی بَعَثَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَرِیَّةً(22) ، فَبَعَثَهُ فِیهَا ، فَقَاتَلَ ، فَقُتِلَ تِسْعَةٌ(23) أَوْ ثَمَانِیَةٌ ، ثُمَّ قُتِلَ» .(24)
وَفِی رِوَایَةِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ(25) ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : «اسْتُشْهِدَ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ ، وَکَانَ هُوَ(26) الْعَاشِرَ» .(27)
ص: 172
بچسب، عرض كرد يا رسول الله، براى من دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت نوشم، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) برايش دعا كرد و درنگى نكرد كه در يكى از غزوات پيغمبر به جبهه جهاد رفت و پس از نه تن ديگر شهيد شد، و او نفر دهم بود.
3- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با حارثه بن مالك بن نعمان انصارى روبرو شد و به او فرمود: اى حارثة بن مالك، چگونه اى؟ گفت: يا رسول الله، مؤمن به درستى، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به او گفت: هر چيزى حقيقتى دارد، حقيقت گفتار تو چيست؟
گفت: يا رسول الله دلم از دنيا بركنده شده، شب را نخوابم و روز گرما را به تشنگى گذرانم و گويا مى نگرم كه عرش پروردگارم را براى رسيدن به حساب برپا داشته اند، گويا مى بينم بهشتيان در بهشت همديگر را ديدن مى كنند و گويا مويه كشيدن دوزخيان را مى شنوم، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: بنده اى است كه خدا دلش را روشن كرده، بينا شدى، برجا باش، عرض كرد: يا رسول الله، از خدا بخواه كه به من شهادت را روزى كند به همراه تو، فرمود: خدايا، شهادت روزى حارثه كن، چند روزى درنگ نكرد كه رسول خدا دسته اى را براى جهاد فرستاد و او را با آنها روانه كرد و نبرد كرد، نه يا هشت نفر را كشت و كشته شد.
در روايت ابى بصير است كه به همراه جعفر بن ابى طالب پس از نه نفر كشته شد و او دهمين شهيد بود.
ص: 173
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ(1) : إِنَّ عَلی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً ، وَعَلی کُلِّ صَوَابٍ(2) نُوراً» .(3)
بَابُ التَّفَکُّرِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ : نَبِّهْ بِالتَّفَکُّرِ (4) قَلْبَکَ ، وَجَافِ (5)عَنِ اللَّیْلِ (6) جَنْبَکَ ، وَاتَّقِ اللّهَ رَبَّکَ» . (7)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنِ الْحَسَنِ
الصَّیْقَلِ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَمَّا یَرْوِی(8) النَّاسُ أَنَّ(9) تَفَکُّرَ(10) سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ : قُلْتُ : کَیْفَ یَتَفَکَّرُ؟
قَالَ : «یَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ(11) أَوْ بِالدَّارِ(12) ، فَیَقُولُ : أَیْنَ سَاکِنُوکِ ؟ أَیْنَ(13) بَانُوکِ؟ مَا لَکِ(14) لاَ تَتَکَلَّمِینَ؟» .(15)
3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ بَعْضِ(16) رِجَالِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَکُّرِ فِی اللّهِ(17) وَفِی قُدْرَتِهِ» .(18)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُعَمَّرِ
ص: 174
4- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
با هر حقّى حقيقتى است و با هر چيز درستى، نورى است.
1- امير المؤمنين (علیه السّلام) بارها مى فرمود:
دلت را با انديشه آگاه ساز، شب هنگام پهلو از بستر به كنار انداز و از خدا و پروردگارت پرهيز ساز.
2- حسن صيقل گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: اين كه مردم روايت مى كنند تفكر يك ساعت به از يك شب عبادت است، گفتم: چگونه بايد انديشيد؟
فرمود: به ويرانه مى گذرد، بگويد: كجايند آنها كه در تو نشيمن داشتند؟ كجايند آنها كه تو را ساختند؟ چه شده است تو را كه سخن نمى گوئى.
3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بهترين عبادت ادامه تفكر است در باره خدا و نيروى او.
4- از معمر بن خلاد، گويد: از امام رضا (علیه السّلام) شنيدم
ص: 175
بْنِ خَلاَّدٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «لَیْسَ(1) الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلاَةِ وَالصَّوْمِ(2) ، إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» .(3)
5 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(4) ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ(5) : التَّفَکُّرُ(6) یَدْعُو إِلَی الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ(7)» .(8)
بَابُ الْمَکَارِمِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ ، عَنِ الْحَسَنِ (9)بْنِ عَطِیَّةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمَکَارِمُ عَشْرٌ ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ فِیکَ فَلْتَکُنْ ؛ فَإِنَّهَا تَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَلاَ تَکُونُ فِی وَلَدِهِ(10) ، وَتَکُونُ فِی الْوَلَدِ وَلاَ تَکُونُ فِی أَبِیهِ ، وَتَکُونُ فِی الْعَبْدِ وَلاَ تَکُونُ فِی الْحُرِّ».
قِیلَ : وَمَا هُنَّ؟
قَالَ : «صِدْقُ الْیَأْسِ(11) ، وَصِدْقُ اللِّسَانِ ، وَأَدَاءُ الاْءَمَانَةِ ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ ، وَإِقْرَاءُ(12) الضَّیْفِ ، وَإِطْعَامُ السَّائِلِ ، وَالْمُکَافَأَةُ عَلَی الصَّنَائِعِ ، وَالتَّذَمُّمُ(13) لِلْجَارِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلصَّاحِبِ ، وَرَأْسُهُنَّ الْحَیَاءُ» .(14)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ
ص: 176
مى فرمود:
عبادت به نماز و روزه بسيار نيست، همانا عبادت به تفكر در كار خدا عز و جل است.
5- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
انديشه و فكر دعوت مى كند به نيكوئى كردن و عمل بدان.
1- از عبد الله بن مسكان از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
مكارم (سر فرازيها) ده اند، اگر مى توانى كه در وجود تو باشند بايد باشند، اينها بسا كه در مردى باشند و در فرزندش نباشند يا در فرزند باشند و در پدرش نباشند و يا در بنده اى باشند و در آزادى نباشند؛ گفته شد كه: آنها چيستند؟ فرمود: به راستى نوميد بودن (از آنچه در دست ديگر است) (صدق البأس- به راستى نبرد كردن خ ل) و راستگوئى و پرداخت امانت و صله رحم و پذيرائى از مهمان و اطعام سائل و پاداش دادن به هر احسان و نگهدارى از همسايه و نگهدارى از رفيق و همصحبت و سر همه مكارم حيا و شرم است.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ص: 177
عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَصَّ رُسُلَهُ(1) بِمَکَارِمِ الاْءَخْلاَقِ ؛ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکُمْ ، فَإِنْ کَانَتْ فِیکُمْ ، فَاحْمَدُوا اللّهَ ، وَاعْلَمُوا أَنَّ ذلِکَ مِنْ خَیْرٍ ؛ وَإِنْ لاَ تَکُنْ(2) فِیکُمْ ، فَاسْأَلُوا(3) اللّهَ ، وَارْغَبُوا(4) إلَیْهِ فِیها(5)» .
قال : فَذَکَرَهَا(6) عَشَرَةً : «الْیَقِینَ(7) ، وَالْقَنَاعَةَ ، وَالصَّبْرَ(8) ، وَالشُّکْرَ ،··· وَالْحِلْمَ(9) ، وَحُسْنَ الْخُلُقِ ، وَالسَّخَاءَ ، وَالْغَیْرَةَ ، وَالشَّجَاعَةَ ، وَالْمُرُوءَةَ» .
قَالَ : وَرَوی بَعْضُهُمْ بَعْدَ هذِهِ الْخِصَالِ الْعَشَرَةِ(10) وَزَادَ فِیهَا : «الصِّدْقَ(11) ، وَأَدَاءَ الاْءَمَانَةِ» .(12)
3 . عَنْهُ(13) ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِیِّ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ _ قَالَ بَکْرٌ(14) : وَأَظُنُّنِی(15) قَدْ سَمِعْتُهُ مِنْ إِسْمَاعِیلَ _ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّا لَنُحِبُّ(16) مَنْ کَانَ عَاقِلاً(17) فَهِماً(18) فَقِیهاً حَلِیماً مُدَارِیاً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِیّاً ؛ إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَصَّ الاْءَنْبِیَاءَ بِمَکَارِمِ الاْءَخْلاَقِ ؛ فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ ، فَلْیَحْمَدِ(19) اللّهَ عَلی ذلِکَ ؛ وَمَنْ لَمْ تَکُنْ(20) فِیهِ ، فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَلْیَسْأَلْهُ إِیَّاهَا(21)».
قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَمَا هُنَّ؟
قَالَ : «هُنَّ(22) : الْوَرَعُ ، وَالْقَنَاعَةُ(23) ، وَالصَّبْرُ ، وَالشُّکْرُ ، وَالْحِلْمُ ، وَالْحَیَاءُ ، وَالسَّخَاءُ ، وَالشَّجَاعَةُ ، وَالْغَیْرَةُ ، وَالْبِرُّ ، وَصِدْقُ الْحَدِیثِ ، وَأَدَاءُ الاْءَمَانَةِ(24)» .(25)
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(26): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ ارْتَضی لَکُمُ الاْءِسْلاَمَ دِیناً(27) ؛ فَأَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ
ص: 178
خدا عز و جل رسولانش را مخصوص به مكارم اخلاق كرده، خود را بيازمائيد، اگر در شما وجود دارند، خدا را سپاس گزاريد و بدانيد كه اين از خير است و اگر در شما نباشند از خدا خواهش كنيد و بدانها رغبت ورزيد؛ گويد: آنها را ده شمرد: يقين، قناعت، صبر، شكر، حلم، خوش خلقى، سخاوت، غيرت، شجاعت، مروت، گويد: برخى اين ده خصلت را روايت كرده و در آنها صدق و اداى امانت را افزوده.
3- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ما دوست داريم كسى را كه خردمند و با فهم و بردبار و مدارا كن و شكيبا و راستگو، با وفا باشد، زيرا خدا عز و جل پيغمبران را به مكارم اخلاق مخصوص كرد (يعنى اخلاق بد را از آنها زدود) هر كه را مكارم اخلاق باشد، خدا عز و جل را بر آن سپاس گويد، و هر كه در او نباشد به خدا عز و جل زارى كند و آنها را از او بخواهد.
(راوى) گويد: گفتم: قربانت، آنها چيستند؟ فرمود: آنها ورع باشند و قناعت و صبر و شكر و حلم و حياء و سخاوت و شجاعت و غيرت و خوش رفتارى و راست گوئى و اداى امانت.
4- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا براى شما اسلام را دين پسنديد، شما با او خوش رفتارى كنيد به سخاوت و خوش اخلاقى.
ص: 179
بِالسَّخَاءِ وَحُسْنِ الْخُلُقِ» .(1)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (2) ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ : الاْءِیمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْکَانٍ(3) : الرِّضَا بِقَضَاءِ اللّهِ ، وَالتَّوَکُّلُ عَلَی اللّهِ ، وَتَفْوِیضُ(4) الاْءَمْرِ(5) إِلَی اللّهِ(6) ، وَالتَّسْلِیمُ لاِءَمْرِ اللّهِ» .(7)
6 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ 2 / 58
عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ ، قَالَ(8) : «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمَلَ إِسْلاَمُهُ(9) وَلَوْ(10) کَانَ مِنْ قَرْنِهِ(11) إِلی قَدَمِهِ خَطَایَا ، لَمْ تَنْقُصْهُ(12) : الصِّدْقُ ، وَالْحَیَاءُ ، وَحُسْنُ الْخُلُقِ ، وَالشُّکْرُ» .(13)
7. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، قَالَ :
قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أَ لاَ أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ رِجَالِکُمْ؟» قُلْنَا : بَلی یَا رَسُولَ اللّهِ ، قَالَ : «إِنَّ مِنْ(14) خَیْرِ رِجَالِکُمُ(15) التَّقِیَّ ، النَّقِیَّ ، السَّمْحَ الْکَفَّیْنِ ، النَّقِیَّ الطَّرَفَیْنِ(16) ، الْبَرَّ بِوَالِدَیْهِ ، وَلاَ یُلْجِئُ عِیَالَهُ إِلی غَیْرِهِ» .(17)
ص: 180
5- أمير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
ايمان را چهار ركن است: رضا به قضاء خدا، توكل بر خدا، تفويض امر به خدا، تسليم به امر خدا.
6- از مردى هاشمى كه گفت: چهارند كه در هر كه باشند، اسلامش كامل است و اگر چه از فرق سر تا پايش خطا كارى باشد از قدر او نكاهد: راستگوئى و حياء و خوش خلقى و شكرگزارى (صاحب اين اخلاق خطا نورزد).
7- از جابر، از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
من شما را خبر ندهم از بهترين مردمانتان؟ گفتيم: چرا، يا رسول الله؟ فرمود: به راستى از بهترين مردان، مرد پرهيزكار، پاكيزه، با سخاوت، پدر و مادر پاك است (سر و ته پاك يعنى زبان و فرج خ ل) كه به والدين خود احسان كند و عيال خود را به پناه ديگران نفرستد.
ص: 181
بَابُ فَضْلِ الْیَقِینِ
1 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنِ الْمُثَنَّی بْنِ الْوَلِیدِ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَیْسَ شَیْءٌ إِلاَّ وَلَهُ حَدٌّ». قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَمَا حَدُّ التَّوَکُّلِ؟ قَالَ : «الْیَقِینُ». قُلْتُ : فَمَا حَدُّ الْیَقِینِ؟ قَالَ : «أَلاَّ تَخَافَ مَعَ اللّهِ شَیْئاً» . (1)
2 . عَنْهُ ، عَنْ مُعَلًّی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ(2) الْحَنَّاطِ وَ(3) عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنْ صِحَّةِ یَقِینِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لاَ یُرْضِیَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللّهِ ، وَلاَ یَلُومَهُمْ عَلی مَا لَمْ یُوءْتِهِ اللّهُ(4) ؛ فَإِنَّ الرِّزْقَ لاَ یَسُوقُهُ حِرْصُ حَرِیصٍ(5) ، وَلاَ یَرُدُّهُ کَرَاهِیَةُ(6) کَارِهٍ ، وَلَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ کَمَا یَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ ، لاَءَدْرَکَهُ رِزْقُهُ کَمَا یُدْرِکُهُ الْمَوْتُ».
ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ اللّهَ بِعَدْلِهِ وَقِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَالرَّاحَةَ فِی الْیَقِینِ وَالرِّضَا ، وَجَعَلَ الْهَمَّ وَالْحَزَنَ فِی الشَّکِّ وَالسَّخَطِ» .(7)
3 . ابْنُ مَحْبُوبٍ(8) ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ
ص: 182
1- از ابى بصير، از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
چيزى نيست جز اينكه حدّى دارد؛ گويد: به آن حضرت گفتم: قربانت، حدّ توكل چيست؟
فرمود: يقين است، گفتم: حدّ يقين چيست؟
فرمود: اين است كه با وجود خدا از چيزى نترسى.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
از درستى يقين مرد مسلمان اين است كه مردم را خشنود نكند به خشم خدا و آن را سرزنش نكند بدان چه خدا به خود او نداده است زيرا رزق را حرص حريص فراهم نكند و نخواستن ناخواه برنگرداند. و اگر يكى از شماها از از روزى خود گريزد چنانچه از مرگ مى گريزد، روزى وى او را دريابد چنانچه مرگ او را دريابد، سپس فرمود:
خدا به عدل و داد خود خرّمى و آسايش را در يقين و رضا مقرر داشته و غم و اندوه را در شك و نارضايتى.
3- از هشام بن سالم، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
ص: 183
علیه السلام یَقُولُ(1) :«إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ(2) عَلَی الْیَقِینِ(3) أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکَثِیرِ عَلی غَیْرِ یَقِینٍ» .(4)
4. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ عَلَی الْمِنْبَرِ : لاَ یَجِدُ أَحَدُکُمْ(5) طَعْمَ الاْءِیمَانِ(6) حَتّی یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ ، وَمَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ» .(7)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَالَ(8) : «أَنَّ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ جَلَسَ إِلی حَائِطٍ مَائِلٍ(9) یَقْضِی بَیْنَ النَّاسِ ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ : لاَ تَقْعُدْ تَحْتَ هذَا الْحَائِطِ ، فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ(10) ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ : حَرَسَ امْرَأً أَجَلُهُ(11) ، فَلَمَّا قَامَ(12) سَقَطَ الْحَائِطُ» .
قَالَ(13) : «وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام مِمَّا(14) یَفْعَلُ هذَا وَأَشْبَاهَهُ ، وَهذَا الْیَقِینُ(15)» .(16)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ أَمَّا(17) الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما»(18) فَقَالَ : «أَمَا إِنَّهُ(19) مَا کَانَ ذَهَباً وَلاَ فِضَّةً ، وَإِنَّمَا کَانَ أَرْبَعَ کَلِمَاتٍ(20) : لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا(21) ؛ مَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ لَمْ یَضْحَکْ سِنُّهُ(22) ، وَمَنْ أَیْقَنَ(23) بِالْحِسَابِ لَمْ یَفْرَحْ قَلْبُهُ ، وَمَنْ أَیْقَنَ(24) بِالْقَدَرِ(25) لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ(26)» .(27)
ص: 184
كردار پيوست اندك از روى يقين، نزد خدا بهتر است از كردار بسيار بى يقين.
4- امير المؤمنين (علیه السّلام) بر منبر فرمود:
هيچ كدامتان مزه ايمان را نچشيده تا بداند آنچه بايد به او برسد از او، نگذرد و آنچه از او بايد بگذرد، به او نرسد.
5- أمير المؤمنين (علیه السّلام) زير ديوار كجى نشسته بود و ميان مردم قضاوت مى كرد، يكى از آنان گفت: ننشين زير اين ديوار كه شكسته است و معيوب است.
أمير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود: پاسبان مرد، موعد مرگ او است؛ و چون برخاست، آن ديوار فرو ريخت، فرمود: أمير المؤمنين (علیه السّلام) مانند اين كارها را مى كرد و اين از يقين آن حضرت بود.
6- صفوان جمّال گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (82 سوره كهف): «و اما آن ديوار از آن دو پسر بچه يتيم بود در اين شهر وزير آن گنجى داشتند».
فرمود: آن گنجينه طلا نبود و نقره نبود، همانا چهار كلمه پند بود كه: نيست شايسته پرستشى جز من، هر كه يقين به مرگ دارد خنده دندان نما نكند، و هر كه يقين به حساب دارد، دلش شاد نشود، هر كه يقين به تقدير دارد جز از خدا نترسد.
ص: 185
7 . عَنْهُ(1) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ : لاَ یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الاْءِیمَانِ حَتّی یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ ، وَأَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ ، وَأَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ» .(2)
8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ 2 / 60
عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ ، قَالَ :
نَظَرْتُ یَوْماً فِی الْحَرْبِ إِلی رَجُلٍ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ ، فَحَرَّکْتُ فَرَسِی ، فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، فَقُلْتُ : یَا(3) أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ ، فِی مِثْلِ هذَا الْمَوْضِعِ؟
فَقَالَ(4) : «نَعَمْ ، یَا سَعِیدَ بْنَ قَیْسٍ ، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلاَّ وَلَهُ مِنَ اللّهِ _ عَزَّوَجَلَّ _ حَافِظٌ(5) وَوَاقِیَةٌ(6) ، مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ ، أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ ، فَإِذَا نَزَلَ(7) الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ کُلِّ شَیْءٍ» .(8)
9. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «کَانَ فِی الْکَنْزِ الَّذِی قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما»(9) کَانَ(10) فِیهِ : بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، عَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْمَوْتِ کَیْفَ یَفْرَحُ ، وَعَجِبْتُ لِمَنْ أَیْقَنَ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یَحْزَنُ ، وَعَجِبْتُ لِمَنْ رَأَی الدُّنْیَا وَتَقَلُّبَهَا بِأَهْلِهَا کَیْفَ یَرْکَنُ إِلَیْهَا ، وَیَنْبَغِی(11) لِمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ أَنْ لاَ یَتَّهِمَ اللّهَ فِی قَضَائِهِ ، وَلاَ یَسْتَبْطِئَهُ فِی رِزْقِهِ».
فَقُلْتُ(12) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ،
ص: 186
7- از امام صادق (علیه السّلام) كه أمير المؤمنين (علیه السّلام) مى فرمود:
بنده اى مزه ايمان را نچشد تا بداند كه آنچه بايدش رسيد از او نگذرد و آنچه بايدش گذرد به او نرسد؛ و اين كه زيان بخش و سود بخش همان خدا است عز و جل.
8- از سعيد بن قيس همدانى، گفت: يك روز جنگى، به مردى نگاه كردم كه تنها دو جامه بر تن داشت، اسب به سوى او تاختم، ديدم أمير المؤمنين است (علیه السّلام) گفتم: يا أمير المؤمنين، در چنين جايى (با اين جامه)؟ فرمود: آرى اى سعيد بن قيس، راست مطلب اين است كه هيچ بنده اى نيست جز اينكه براى او از طرف خدا نگهبان و پاينده اى است با او دو فرشته هستند كه او را نگه مى دارند از سر كوه بيفتد يا در چاه افتد و چون قضا نازل شود او را با آنچه رخ دهد رها كنند.
9- از على بن اسباط، گويد: شنيدم از امام رضا (علیه السّلام) مى فرمود:
در آن گنجى كه خدا عز و جل فرمايد (82 سوره كهف): «و زير آن گنجى براى آن دو بود» در آن گنج بود كه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در شگفتم از كسى كه يقين دارد به تقدير، چگونه غمنده شود و در شگفتم از كسى كه دنيا و زير و رو شدن آن را بر اهلش بيند، چگونه به آن اعتماد كند، سزاوار است كسى كه از طرف خدا عقلى دارد، خدا را متهم نداند در قضاى او و به كندى نسبت ندهد در رسانيدن روزى، من گفتم: قربانت، مى خواهم آن را بنويسم، به خدا
ص: 187
أُرِیدُ أَنْ أَکْتُبَهُ ، قَالَ : فَضَرَبَ وَاللّهِ یَدَهُ(1) إِلَی(2) الدَّوَاةِ لِیَضَعَهَا بَیْنَ یَدَیَّ ، فَتَنَاوَلْتُ یَدَهُ ، فَقَبَّلْتُهَا ، وَأَخَذْتُ الدَّوَاةَ ، فَکَتَبْتُهُ .(3)
10. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ الْعَرْزَمِیِّ(4) ، عَنْ أَبِیهِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ قَنْبَرٌ غُلاَمُ عَلِیٍّ(5) یُحِبُّ عَلِیّاً(6) علیه السلام حُبّاً شَدِیداً ، فَإِذَا خَرَجَ عَلِیٌّ(7) علیه السلام خَرَجَ عَلی أَثَرِهِ بِالسَّیْفِ ، فَرَآهُ ذَاتَ لَیْلَةٍ(8) ، فَقَالَ(9) : یَا قَنْبَرُ ، مَا لَکَ؟ فَقَالَ : جِئْتُ لاِءَمْشِیَ خَلْفَکَ یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ(10) ، قَالَ : وَیْحَکَ ، أَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ تَحْرُسُنِی ، أَوْ(11) مِنْ أَهْلِ الاْءَرْضِ؟ فَقَالَ : لاَ(12) ، بَلْ مِنْ أَهْلِ الاْءَرْضِ ، فَقَالَ : إِنَّ(13) أَهْلَ الاْءَرْضِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ لِی شَیْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ مِنَ السَّمَاءِ ، فَارْجِعْ ، فَرَجَعَ» .(14)
11. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ ، قَالَ :
قِیلَ لِلرِّضَا علیه السلام : إِنَّکَ تَتَکَلَّمُ(15) بِهذَا الْکَلاَمِ(16) وَالسَّیْفُ یَقْطُرُ دَماً(17) .
فَقَالَ: «إِنَّ لِلّهِ وَادِیاً مِنْ ذَهَبٍ حَمَاهُ بِأَضْعَفِ خَلْقِهِ(18) النَّمْلِ، فَلَوْ رَامَهُ(19) الْبَخَاتِیُّ(20) لَمْ تَصِلْ(21) إِلَیْهِ» .(22)
بَابُ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ
ص: 188
دستش را برد كه دوات نزد من نهد، من دستش را گرفتم و بوسيدم و دوات را گرفتم و حديث را نوشتم.
10- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
قنبر غلام على (علیه السّلام)، على (علیه السّلام) را بسيار دوست مى داشت و چون على (علیه السّلام) بيرون رفت، با شمشير دنبال آن حضرت مى رفت، يك شب او را ديد فرمود: اى قنبر، چه قصد دارى؟ گفت: آمدم دنبال شما يا أمير المؤمنين، فرمود: واى بر تو، مرا از أهل آسمان پاسبانى مى كنى يا أهل زمين؟ فرمود: نه، از اهل زمين، فرمود:
اهل زمين در باره من كارى نتوانند جز به اذن و اجازه خدا از آسمان، برگرد، پس برگشت.
11- به امام رضا (علیه السّلام) گفته شد: اين سخن را مى گوئى با اينكه از شمشير خون مى چكد؟
فرمود: براى خدا يك بيابانى است از طلا كه با ناتوان ترين خلق خود- مورچه- آن را نگهداشته و اگر شتران بختى تنومند آن را بخواهند بدان نرسند.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ص: 189
بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ بَعْضِ أَشْیَاخِ بَنِی النَّجَاشِیِّ (1):
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «رَأْسُ طَاعَةِ اللّهِ (2) الصَّبْرُ وَالرِّضَا عَنِ اللّهِ فِیمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ کَرِهَ ، وَلاَ یَرْضی عَبْدٌ عَنِ اللّهِ فِیمَا أَحَبَّ (3)أَوْ کَرِهَ إِلاَّ کَانَ خَیْراً لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ» . (4)
2-عِدَّةٌ مِن أصحابِنا، عَن أحمَدَ بن عَنْأبی عبداللهِ ، عَن أبیهِ ، عَن حَمّادِ بن عیسی، عَن عبداللهِ بن مُسکانَ، عن لَیثٍ المُرادي، عن أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللّهِ (5)أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ». (6)
3. عَنْهُ(7) ، عَنْ یَحْیَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلاَدِ(8) ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «الصَّبْرُ وَالرِّضَا عَنِ اللّهِ رَأْسُ طَاعَةِ اللّهِ ، وَمَنْ صَبَرَ وَرَضِیَ عَنِ اللّهِ فِیمَا قَضی عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ ، لَمْ یَقْضِ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(9) فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلاَّ مَا(10) هُوَ خَیْرٌ لَهُ» .(11)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ(12) الْمُوءْمِنِینَ عِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ(13) أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْغِنی وَالسَّعَةِ وَالصِّحَّةِ فِی الْبَدَنِ ، فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنی وَالسَّعَةِ وَصِحَّةِ الْبَدَنِ(14) ، فَیُصْلِحُ عَلَیْهِمْ(15) أَمْرَ دِینِهِمْ .
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُوءْمِنِینَ لَعِبَاداً(16) لاَ
ص: 190
سَرِ طاعت خدا صبر است و رضاى از خدا نسبت بدان چه خوشايد بنده را يا بد آيد و هيچ بنده اى از خدا راضى نباشد در آنچه خوش دارد يا بد دارد جز آنكه براى او بهتر است هم در آنچه خوش دارد و هم در آنچه بد دارد.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى داناترين مردم به خدا راضى تر آنان است به قضاء خدا عز و جل.
3- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
صبر و رضا از خدا سَرِ طاعت خدا است و هر كه صبر كند و راضى باشد از خدا در آنچه بر او مقرر كرده نسبت بدان چه خواهد يا نخواهد، خدا عز و جل بر او حكم نكند در آنچه خواهد يا نخواهد جز آنچه را خير او باشد.
4- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
خدا عز و جل فرمايد: به راستى برخى از بنده هاى مؤمنم بنده هائى باشند كه درست نشود برايشان امر دينشان جز با توانگرى و وسعت در زندگى و تندرستى، من آنها را بيازمايم به توانگرى و وسعت در زندگى و صحت بدن و امر دينشان درست شود و برخى از بنده هاى مؤمنم بنده هائى باشند كه درست نشود امر دينشان جز با ندارى و مستمندى و بيمارى در تنشان، من آنها را بيازمايم و گرفتار
ص: 191
یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْفَاقَةِ(1) وَالْمَسْکَنَةِ(2) وَالسُّقْمِ فِی أَبْدَانِهِمْ ، فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَالْمَسْکَنَةِ وَالسُّقْمِ(3) ، فَیُصْلِحُ عَلَیْهِمْ(4) أَمْرَ دِینِهِمْ ، وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا یَصْلُحُ عَلَیْهِ أَمْرُ دِینِ عِبَادِیَ الْمُوءْمِنِینَ .
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِي الْمُوءْمِنِینَ لَمَنْ یَجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِی ، فَیَقُومُ(5) مِنْ رُقَادِهِ وَلَذِیذِ وِسَادِهِ(6) ، فَیَتَهَجَّدُ(7) لِیَ(8) اللَّیَالِیَ(9) ، فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی ، فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّیْلَةَ وَاللَّیْلَتَیْنِ ؛ نَظَراً(10) مِنِّی لَهُ(11) ، وَإِبْقَاءً عَلَیْهِ ، فَیَنَامُ حَتّی یُصْبِحَ ، فَیَقُومُ وَهُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ ، زَارِئٌ(12) عَلَیْهَا ، وَلَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَبَیْنَ مَا یُرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذلِکَ ، فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ(13) إِلَی الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ ، فَیَأْتِیهِ مِنْ ذلِکَ مَا فِیهِ هَلاَکُهُ ؛ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ ، وَرِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ ، حَتّی یَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِینَ ، وَجَازَ فِی عِبَادَتِهِ حَدَّ التَّقْصِیرِ ، فَیَتَبَاعَدُ مِنِّی عِنْدَ ذلِکَ وَهُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ ، فَلاَ یَتَّکِلِ(14) الْعَامِلُونَ(15) عَلی أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا(16) لِثَوَابِی ؛ فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَأَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَفْنَوْا(17) أَعْمَارَهُمْ فِی عِبَادَتِی کَانُوا مُقَصِّرِینَ ، غَیْرَ بَالِغِینَ فِی عِبَادَتِهِمْ کُنْهَ عِبَادَتِی فِیمَا یَطْلُبُونَ عِنْدِی(18) مِنْ کَرَامَتِی وَالنَّعِیمِ فِی جَنَّاتِی وَرَفِیعِ دَرَجَاتِیَ(19) الْعُلی(20) فِی جِوَارِی ، وَلکِنْ(21) فَبِرَحْمَتِی(22) فَلْیَثِقُوا ، وَبِفَضْلِی(23) فَلْیَفْرَحُوا(24) ، وَإِلی حُسْنِ الظَّنِّ بِی فَلْیَطْمَئِنُّوا ؛ فَإِنَّ رَحْمَتِی عِنْدَ ذلِکَ تَدَارَکُهُمْ(25) ، وَمَنِّی یُبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِی ، وَمَغْفِرَتِی تُلْبِسُهُمْ(26) عَفْوِی ؛ فَإِنِّی أَنَا اللّهُ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ ، وَ(27) بِذلِکَ تَسَمَّیْتُ» .(28)
ص: 192
كنم به ندارى و مستمندى و بيمارى و امر دينشان درست شود، من داناترم بدان چه امر دين بنده هاى مؤمنم با آن درست مى شود و به راستى برخى از بنده هاى من در پرستش من كوشش كند و رنج برد از خواب و بستر بالذت خود برخيزد و در شبها براى من نماز شب بخواند و خود را در عبادت من به رنج اندازد و من يك شب دو شب چرت را بر او به كار زنم براى خيرخواهى و ابقاى بر او و بخوابد تا بامداد و برخيزد از خواب و خود را دشمن دارد و زبون شناسد و اگر او را براى هر آنچه از عبادت من خواهد رها كنم از آن خودبين گردد و خودبينى او را به فتنه كشد و از اين راه بدو حالى دست دهد كه هلاك شود براى عجب او به كردارهايش و از خود راضى بودنش تا آنجا كه گمان برد بر عابدان برترى گرفته و از تقصير در عبادت خود وارهيده در اين صورت از من دور شود و گمان دارد كه به من نزديك مى شود، نبايد آنها كه عمل مى كنند به اعمال خود تكيه كنند، همان اعمالى كه براى درك ثواب از من مى كنند، زيرا اگر آنها خود را رنج دهند و عمرشان را در عبادت من به سر برند بازهم در پرستش من تقصير كارند و به كنه عبادت من نرسند در آنچه جويند از كرامت و نعمت من در بهشت و درجات بلند در جوار من ولى بايد به رحمت من اعتماد كنند و به فضل و بخشش من شاد باشند و به حسن ظن و خوشبينى به من اطمينان كنند، زيرا در اين صورت رحمت من آنان را جبران كند و بخشش من به آنها برسد با رضوانم و آمرزش من به آنها جامه عفو در پوشد، زيرا منم خداى بخشاينده و مهربان و بدان ناميده شدم.
ص: 193
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ علیه السلام ، قَالَ : «یَنْبَغِی لِمَنْ عَقَلَ(1) عَنِ اللّهِ أَنْ لاَ یَسْتَبْطِئَهُ(2) فِی رِزْقِهِ ، وَلاَ یَتَّهِمَهُ فِی قَضَائِهِ» .(3)
6 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ نُهَیْکٍ بَیَّاعِ الْهَرَوِیِّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : عَبْدِیَ الْمُوءْمِنَ لاَ أَصْرِفُهُ(4) فِی شَیْءٍ إِلاَّ جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ ؛ فَلْیَرْضَ بِقَضَائِی ، وَلْیَصْبِرْ عَلی بَلاَئِی(5) ، وَلْیَشْکُرْ(6) نَعْمَائِی(7) ؛ أَکْتُبْهُ _ یَا مُحَمَّدُ _ مِنَ(8) الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی» .(9)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ،
عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَالَ(10) : «إِنَّ فِیمَا أَوْحَی(11) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی مُوسَی بْنِ 2 / 63
عِمْرَانَ علیه السلام : یَا مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ (12)، مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُوءْمِنِ ؛ فَإِنِّی(13) إِنَّمَا أَبْتَلِیهِ(14) لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ ، وَأُعَافِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ(15) ، وَأَزْوِی عَنْهُ(16) مَا(17) هُوَ شَرٌّ لَهُ(18) لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ(19) ، وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا یَصْلُحُ عَلَیْهِ(20) عَبْدِی ، فَلْیَصْبِرْ عَلی بَلاَئِی(21) ، وَلْیَشْکُرْ(22) نَعْمَائِی(23) ، وَلْیَرْضَ بِقَضَائِی(24) ؛ أَکْتُبْهُ فِی(25) الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی إِذَا عَمِلَ بِرِضَائِی(26) ، وَأَطَاعَ أَمْرِی» .(27)
8. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ
ص: 194
5- از امام كاظم (علیه السّلام) كه فرمود:
سزاوار است هر كه خدا را شناخته، او را در رسانيدن روزيش به كندى منسوب ندارد و او را در حكم و قضايش متهم نداند.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا عز و جل فرموده است: بنده مؤمنم را به هيچ چيزى مصرف نكنم جز آنكه آن را خير او سازم، بايد به قضايم راضى باشد و بر بلايم صبر كند و نعمتهايم را شكر كند تا بنويسم او را اى محمد از صديقان در نزد خودم.
7- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
در آنچه خدا عز و جل به موسى بن عمران وحى كرد اين بود كه: اى موسى بن عمران، من هيچ آفريده را نيافريدم كه نزد من محبوبتر باشد از بنده مؤمنم، به راستى من او را گرفتار مى كنم براى آنچه كه خير او است و عافيت مى دهم براى آنچه كه خير او است و آنچه براى او بد است از او دريغ مى دارم بازهم براى آنچه كه خير او است، من داناترم بدان چه بنده من بدان اصلاح مى شود، بايد بر بلاى من صبر كند و به نعمت هاى من شكر كند و بايد راضى به قضاى من باشد تا او را در نزد خود در شمار صدّيقان نويسم وقتى به رضاى من كار كند و امر مرا اطاعت كنم.
8- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 195
صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ فُضَیْلِ(1) بْنِ عُثْمَانَ ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «عَجِبْتُ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ(2) ؛ لاَ یَقْضِی(3) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(4) قَضَاءً إِلاَّ کَانَ خَیْراً لَهُ ؛ وَ(5) إِنْ قُرِّضَ(6) بِالْمَقَارِیضِ کَانَ خَیْراً لَهُ ، وَإِنْ مَلَکَ(7) مَشَارِقَ الاْءَرْضِ وَمَغَارِبَهَا کَانَ خَیْراً لَهُ» .(8)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَحَقُّ خَلْقِ اللّهِ أَنْ یُسَلِّمَ(9) لِمَا(10) قَضَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مَنْ عَرَفَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ ؛ وَمَنْ رَضِیَ بِالْقَضَاءِ ، أَتی عَلَیْهِ الْقَضَاءُ ، وَعَظَّمَ(11) اللّهُ أَجْرَهُ(12) ؛ وَمَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ ، مَضی عَلَیْهِ الْقَضَاءُ ، وَأَحْبَطَ اللّهُ أَجْرَهُ» .(13)
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ ، عَنْ أَبِیهِ ، قَالَ : قَالَ(14) عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا : «الزُّهْدُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ ؛ أَعْلی دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنی دَرَجَةِ الْوَرَعِ ، وَأَعْلی دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنی دَرَجَةِ الْیَقِینِ ، وَأَعْلی دَرَجَةِ الْیَقِینِ أَدْنی دَرَجَةِ الرِّضَا» .(15)
11 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَقِیَ الْحَسَنُ(16) بْنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام عَبْدَ اللّهِ بْنَ جَعْفَرٍ ، فَقَالَ(17) : یَا عَبْدَ اللّهِ(18) ، کَیْفَ یَکُونُ الْمُوءْمِنُ مُوءْمِناً وَهُوَ یَسْخَطُ قِسْمَهُ(19)
ص: 196
من در شگفتم از مرد مسلمان، خدا عز و جل چيزى براى او مقدر نكند جز اين كه خير او است و اگر با مقراض او را ببرند و تيكه تيكه كنند خير او است و اگر مشارق و مغارب را هم مالك شود، خير او است.
9- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
سزاوارترين خلق خدا كه تسليم شود بدان چه خدا مقدر كرده است، كسى است كه خدا عز و جل را شناخته، هر كه راضى به قضاء است قضاء بر سر او بيايد و خدا اجر بزرگ به او بدهد و هر كه بد خواه قضاء است قضاء بر او بگذرد و خدا اجر او را ساقط كند.
10- على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
زهد ده جزء است، بالاترين درجه زهد كمترين درجه ورع است، و بالاترين درجه ورع كمترين درجه يقين است، و بالاترين درجه يقين كمترين درجه رضاء است.
11- از امام صادق (علیه السّلام) كه حسن بن على به عبد الله بن جعفر برخورد و به او فرمود:
اى عبد الله، چگونه مؤمن مؤمن باشد با اين كه از قسمت مقدر خشمگين است و خود را زبون يابد با اين كه خدا بر او چنين حكمى
ص: 197
، وَیُحَقِّرُ مَنْزِلَتَهُ ، وَالْحَاکِمُ(1) عَلَیْهِ اللّهُ؟ وَأَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ(2) فِی قَلْبِهِ إِلاَّ الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللّهَ ، فَیُسْتَجَابَ لَهُ» .(3)
12. عَنْهُ(4) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ(5) : بِأَیِّ شَیْءٍ یَعْلَمُ(6) الْمُوءْمِنُ بِأَنَّهُ(7) مُوءْمِنٌ؟
قَالَ : «بِالتَّسْلِیمِ لِلّهِ ، وَالرِّضَا فِیمَا(8) وَرَدَ عَلَیْهِ مِنْ سُرُورٍ أَوْ(9) سَخَطٍ» .(10)
13 . عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ(11) ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِشَیْءٍ قَدْ مَضی : لَوْ کَانَ غَیْرُهُ» .(12)
بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَی اللّهِ وَالتَّوَکُّلِ عَلَیْهِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مُفَضَّلٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی دَاوُدَ علیه السلام : مَا اعْتَصَمَ بِی عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذلِکَ (13)مِنْ نِیَّتِهِ ، ثُمَّ تَکِیدُهُ (14)السَّمَاوَاتُ وَالاْءَرْضُ وَمَنْ (15)فِیهِنَّ ، إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ ؛ وَمَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی (16)بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی (17) عَرَفْتُ ذلِکَ (18) مِنْ نِیَّتِهِ ، إِلاَّ قَطَعْتُ (19) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ (20) مِنْ یَدَیْهِ ، وَأَسَخْتُ (21)الاْءَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ ، وَلَمْ أُبَالِ بِأَیِّ وَادٍ هَلَکَ (22)» . (23)
ص: 198
كرده است من ضامنم كه هر كه در پندار دلش جز رضا نباشد به درگاه خدا هر دعا كند مستجاب شود.
12- ابن سنان از كسى كه نامش را برد از امام صادق (علیه السّلام) گويد: به آن حضرت گفتم: چگونه مؤمن بداند كه مؤمن است؟
فرمود: با تسليم در برابر خدا و رضا بدان چه بر او وارد آيد از مايه شادى يا خشم.
13- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) براى هر چه واقع مى شد نمى فرمود:
كاش جز آن واقع شده بود.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: خدا عز و جل به داود (علیه السّلام) وحى كرد: هيچ كدام از بندگانم به من پناهنده نشود در برابر يكى از بندهايم و من بدانم كه قصد او همين است و سپس همه آسمانها و زمين و هر كه در آنها است براى او راه چاره از آنها را فراهم كنم و هيچ كدام از بندگانم به ديگرى پناهنده نشود كه من بدانم قصدش همين است جز آنكه همه وسائل آسمانى و زمينى را از او بگيريم و زمين را از زير پايش بكشم و باك ندارم به چه وادى نابود شود.
ص: 199
2 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی
حَفْصٍ(1) الاْءَعْشی ، عَنْ عَمْرِو(2) بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ : «خَرَجْتُ حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلی هذَا الْحَائِطِ ، فَاتَّکَأْتُ(3) عَلَیْهِ ، فَإِذَا رَجُلٌ(4) عَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَبْیَضَانِ ، یَنْظُرُ فِی تُجَاهِ وَجْهِی ، ثُمَّ قَالَ(5) : یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ، مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً(6)؟ أَ عَلَی الدُّنْیَا(7)؟ فَرِزْقُ اللّهِ حَاضِرٌ لِلْبَرِّ(8) وَالْفَاجِرِ. قُلْتُ : مَا عَلی هذَا أَحْزَنُ ، وَإِنَّهُ لَکَمَا تَقُولُ . قَالَ(9) : فَعَلَی الاْآخِرَةِ؟ فَوَعْدٌ صَادِقٌ یَحْکُمُ فِیهِ مَلِکٌ قَاهِرٌ _ أَوْ قَالَ : قَادِرٌ(10) _ قُلْتُ : مَا عَلی هذَا أَحْزَنُ ، وَإِنَّهُ لَکَمَا 2 / 65
تَقُولُ . فَقَالَ(11) : مِمَّ(12) حُزْنُکَ؟ قُلْتُ(13) : مِمَّا(14) ··· نَتَخَوَّفُ(15) مِنْ فِتْنَةِ ابْنِ الزُّبَیْرِ(16) وَمَا فِیهِ··· النَّاسُ(17)» .
قَالَ : «فَضَحِکَ ، ثُمَّ قَالَ : یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ، هَلْ(18) رَأَیْتَ(19) أَحَداً دَعَا(20) اللّهَ(21) فَلَمْ یُجِبْهُ(22)؟ قُلْتُ : لاَ . قَالَ(23) : فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَوَکَّلَ عَلَی اللّهِ فَلَمْ یَکْفِهِ؟ قُلْتُ : لاَ . قَالَ : فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً سَأَلَ اللّهَ فَلَمْ یُعْطِهِ؟ قُلْتُ : لاَ ، ثُمَّ غَابَ عَنِّی(24)» .(25) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، مِثْلَهُ .
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ ، عَنْ عَمِّهِ 2 / 66
عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ کَثِیرٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْغِنی وَالْعِزَّ یَجُولاَنِ ، فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ أَوْطَنَا(26)» .(27)
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
حَسَّانَ ، مِثْلَهُ .
ص: 200
2- از امام على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود: من بيرون رفتم تا رسيدم به اين ديوار و بر آن پشت دادم و به ناگاه مردى كه دو جامه سفيد در برداشت در برابر رويم به من نگاه مى كرد، سپس گفت: اى على بن الحسين، چرا تو را غمنده و حزين بينم؟ آيا براى دنيا است؟
كه روزى خدا در آن براى هر خوش كردار و بدكار آماده است، گفتم: من براى دنيا غمى ندارم، زيرا چنان است كه تو مى گوئى، گفت: براى آخرت غم مى خورى؟ آنها وعده اى است راست و سلطانى قاهر در آن حكم فرما است (يا گفت: سلطانى توانا) گفتم: بر آن غم ندارم، زيرا آن هم چنان است كه مى گوئى، پس گفت: غمت براى چيست؟ گفتم: از آنچه نسبت بدان بيم داريم از آشوب و فتنه ابن الزبير و آنچه مردم در آن گرفتارند، فرمود كه: او خنديد و سپس گفت: اى على بن الحسين، آيا ديده اى كه كسى از خدا خواهد و او اجابت نكند؟ گفتم: نه گفت: پس آيا ديده اى احدى بر خدا توكل كند و او را كفايت نكند؟ گفتم: نه، گفت: آيا ديده اى احدى از خدا چيزى خواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه، سپس از چشمم نهان شد.
3- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
بى نيازى و عزت گردش مى كنند، و چون به محل توكل رسند، وطن سازند.
ص: 201
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَیُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ(1) مَا یُحِبُّ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَقْبَلَ اللّهُ قِبَلَ مَا یُحِبُّ ؛ وَمَنِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ عَصَمَهُ اللّهُ(2) ؛ وَمَنْ أَقْبَلَ اللّهُ قِبَلَهُ وَ(3) عَصَمَهُ لَمْ یُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَی الاْءَرْضِ ، أَوْ کَانَتْ(4) نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلی أَهْلِ الاْءَرْضِ ، فَشَمِلَتْهُمْ بَلِیَّةٌ(5) ، کَانَ فِی حِزْبِ اللّهِ بِالتَّقْوی مِنْ کُلِّ بَلِیَّةٍ ، أَ لَیْسَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ»(6)؟».(7)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلاَّلِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ علیه السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(8) فَقَالَ : «التَّوَکُّلُ عَلَی اللّهِ دَرَجَاتٌ : مِنْهَا أَنْ تَتَوَکَّلَ(9) عَلَی اللّهِ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا ، فَمَا فَعَلَ بِکَ کُنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً ، تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَأْلُوکَ خَیْراً وَفَضْلاً ، وَتَعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فِی ذلِکَ لَهُ ؛ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ بِتَفْوِیضِ ذلِکَ إِلَیْهِ ، وَثِقْ(10) بِهِ فِیهَا وَفِی غَیْرِهَا» .(11)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(12) : «مَنْ أُعْطِیَ ثَلاَثاً لَمْ یُمْنَعْ(13) ثَلاَثاً : مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ أُعْطِیَ(14) الاْءِجَابَةَ، وَمَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ
ص: 202
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر بنده اى برود به سوى آنچه خدا عز و جل دوست دارد خدا رو كند به سوى آنچه او دوست دارد، هر كه به خدا پناهد خدايش پناه دهد و هر كه خدا به او رو كند و او را پناه دهد باكى ندارد كه آسمان بر زمين افتد، يا بلائى فرود آيد كه همه مردم زمين را فرو گيرد، او به وسيله تقوى در حزب خدا از هر بلا محفوظ است، آيا نيست كه خدا عز و جل مى فرمايد (51 سوره دخان): «به راستى متقيان در مقام امنى باشند».
5- على بن سويد گويد: از امام كاظم (علیه السّلام) پرسيدم از تفسير قول خدا عز و جل (3 سوره طلاق): «هر كه بر خدا توكّل كند او را بس است».
فرمود: توكل بر خدا درجاتى دارد، يكى آنكه در همه كار خود بر او توكل كنى و هر چه با تو كند راضى باشى و بدانى كه در خيرخواهى تو كوتاهى نكند و بدانى كه اختيار با او است، پس توكل كن بر خدا به واگذارى همه اينها به وى و به او اعتماد داشته باش در آن و جز آن (يعنى در كارهاى ديگران كه به تو مربوط است).
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: هر كه را سه چيز دادند از سه چيز دريغ نكردند: به هر كه دعا دادند برايش اجابت نهادند؛ به هر كه شكرگزارى دادند به او فزونى نعمت دادند؛ به هر كه توكل داده شد، كفايت كار او عطا شد. سپس فرمود: آيا خواندى قرآن را
ص: 203
أُعْطِیَ الزِّیَادَةَ ، وَمَنْ أُعْطِیَ التَّوَکُّلَ أُعْطِیَ الْکِفَایَةَ» .
ثُمَّ قَالَ : «أَ تَلَوْتَ کِتَابَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» وَقَالَ : «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَءَزِیدَنَّکُمْ»(1) وَقَالَ : «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»(2)؟» .(3)
7. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ(4) ، عَنِ الْحُسَیْنِ(5) بْنِ···فِیهِ الْعِلْمَ ، وَقَدْ نَفِدَتْ(6) نَفَقَتِی فِی بَعْضِ الاْءَسْفَارِ(7) ، فَقَالَ لِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا : مَنْ(8) تُوءَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ؟ فَقُلْتُ : فُلاَناً ، فَقَالَ : إِذاً وَاللّهِ لاَ تُسْعَفُ(9) حَاجَتُکَ ، وَلاَ یَبْلُغُکَ(10) أَمَلُکَ ، وَلاَ تُنْجَحُ (11) طَلِبَتُکَ ، قُلْتُ : وَمَا عَلَّمَکَ(12) رَحِمَکَ اللّهُ؟
قَالَ : إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام حَدَّثَنِی أَنَّهُ قَرَأَ(13) فِی بَعْضِ الْکُتُبِ أَنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ یَقُولُ : «وَ عِزَّتِی وَجَلاَلِی وَمَجْدِی وَارْتِفَاعِی عَلی عَرْشِی ، لاَءَقْطَعَنَّ أَمَلَ(14) کُلِّ مُوءَمِّلٍ(15) مِنَ النَّاسِ(16) غَیْرِی بِالْیَأْسِ(17) ، وَلاَءَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ(18) عِنْدَ(19) النَّاسِ ، وَلاَءُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِی(20) ، وَلاَءُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی(21) ، أَ یُوءَمِّلُ(22) غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَالشَّدَائِدُ بِیَدِی ، وَیَرْجُو غَیْرِی ، وَیَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی(23) وَبِیَدِی مَفَاتِیحُ الاْءَبْوَابِ ، وَهِیَ مُغْلَقَةٌ(24) ، وَبَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی؟!
فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ(25) ، فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا؟ وَمَنْ ذَا(26) الَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَةٍ ، فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی؟ جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَةً ، فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِي ،
ص: 204
كه (3 سوره طلاق): «و هر كه توكل مى كند بر خدا او را بس است» و فرموده (7 سوره ابراهيم): «اگر شكر كنيد، براى شما بيفزايم» و فرمود (60 سوره مؤمن): «مرا بخوانيد تا براى شما اجابت كنم».
7- از حسين بن علوان، گويد: ما در مجلسى بوديم كه در آن دانشجو بوديم و در ضمن يكى از مسافرتها هزينه من به پايان رسيد و يكى از يارانم به من گفت: براى اين گرفتارى كه به تو نازل شده به چه كسى اميدوارى؟ گفتم: به فلانى، گفت: به خدا، در اين صورت حاجت روا نشوى، و به آرزويت نرسى و خواست تو بر آورده نگردد، گفتم: خدايت رحمت كناد، از كجا دانستى؟
گفت: به راستى امام صادق (علیه السّلام) به من باز گفت كه: در يكى از كتب خوانده است كه خدا تبارك و تعالى مى فرمود: به عزت و جلال و مجد و رفعتم و بر عرشم سوگند كه محققاً آرزوى هر آرزومندى را (از مردم) كه به جز خودم باشد با نوميدى مى برم و به او جامه خوارى مى پوشم در نزد مردم، و او را محققاً از نزديك خود دور كنم و از فضل خود كنار زنم، آيا در سختيها اميد به جز من دارد؟ با اين كه همه سختيها به دست من است؟ به ديگرى توجه دارد و با انديشه در ديگران را مى كوبد با اين كه كليدهاى هر درى به دست من است و همه درها بسته است و در خانه من باز است براى هر كه دعا كند، كيست كه در گرفتارى هاى خود به من آرزومند است و من راه آنها را بر او بريده ام؟ كيست براى امر بزرگى به من اميدوار شده و من اميد او را بريده ام؟ من آرزوهاى بندگانم را نزد خودم نگهداشته ام و آنان به نگهدارى من رضايت ندادند و آسمانهاى خود را پر كردم از كسانى كه از تسبيح من خسته و گرفته نشوند و
ص: 205
وَمَلاَءْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لاَ یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی(1) ، وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لاَ یُغْلِقُوا الاْءَبْوَابَ(2) بَیْنِی وَبَیْنَ عِبَادِی ، فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی ، أَ لَمْ یَعْلَمْ(3) مَنْ(4) طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ(5) لاَ یَمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلاَّ مِنْ(6) بَعْدِ إِذْنِی؟ فَمَا لِی أَرَاهُ لاَهِیاً عَنِّی؟
أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ، ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ(7) ، فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَسَأَلَ(8) غَیْرِی ، أَ فَیَرَانِی(9) أَبْدَأُ(10)
بِالْعَطَاءِ(11) قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ، ثُمَّ أُسْأَلُ فَلاَ··· î أُجِیبُ(12) سَائِلِی؟ أَ بَخِیلٌ أَنَا ؛ فَیُبَخِّلَنِی عَبْدِی؟ أَ وَلَیْسَ الْجُودُ وَالْکَرَمُ(13) لِی؟ أَ وَلَیْسَ الْعَفْوُ وَالرَّحْمَةُ بِیَدِی؟ أَ وَلَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الاْآمَالِ؟ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی؟ أَ فَلاَ(14) یَخْشَی الْمُوءَمِّلُونَ أَنْ یُوءَمِّلُوا غَیْرِی؟ فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَأَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ، ثُمَّ أَعْطَیْتُ 2 / 68
کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ ، مَا انْتَقَصَ(15) مِنْ مُلْکِی مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ(16) ، وَکَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ؟!
فَیَا بُوءْساً(17) لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِی! وَیَا بُوءْساً لِمَنْ عَصَانِی وَلَمْ یُرَاقِبْنِی!» .(18)
8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ(19) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِیِّ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، قَالَ : کُنْتُ مَعَ مُوسَی بْنِ عَبْدِ اللّهِ بِیَنْبُعَ(20) ، وَقَدْ نَفِدَتْ(21) نَفَقَتِی فِی بَعْضِ الاْءَسْفَارِ ، فَقَالَ لِی بَعْضُ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیه السلام : مَنْ تُوءَمِّلُ(22) لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ؟ فَقُلْتُ : مُوسَی بْنَ عَبْدِ اللّهِ ، فَقَالَ : إِذاً لاَ تُقْضی(23) حَاجَتُکَ ، ثُمَّ لاَ تُنْجَحُ طَلِبَتُکَ ، قُلْتُ : وَلِمَ ذَاکَ(24)؟ قَالَ : لاِءَنِّی وَجَدْتُ(25) فِی بَعْضِ کُتُبِ آبَائِی : أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ ؛ ثُمَّ ذَکَرَ
ص: 206
به آنها فرمان دادم كه درهاى ميان من و ميان بنده ها را نبندند و به گفته من اعتماد نكردند، آيا نمى دانيد هر كه گرفتار يكى از پيش آمدهاى بد من شد، احدى جز من نتواند آن را بر طرف كند جز به اجازه من؟ او را چه شده كه از من رو گردان است؟ به جود خودم چيزهائى به او دادم كه از من نخواسته بود، سپس از او باز گرفتم و او از من نخواست كه آنها را به او بازگردانم و از ديگرى خواست، آيا معتقدى كه من نخواسته مى دهم و از من بخواهند و ندهم؟ آيا من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى شمارد؟ آيا خود و كرم خاص من نيست؟ آيا عفو و رحمت به دستم نيست؟ من محل آرزوها نيستم؟
كيست كه جز من آنها را دريغ دارد؟ آيا آرزومندانى كه به ديگرى آرزو دارند نمى ترسند؟ اگر همه اهل زمينم آرزو كنند و به هر كدام هر چه آرزو كنند بدهم، از ملك من كم نشود به اندازه عضو يك مورچه، چگونه ملكى كم شود كه من سرپرست آنم؟ افسوس و دريغ بر آنان كه از رحمت من نوميدند و افسوس بر كسى كه مرا نافرمانى كند و مرا منظور ندارد.
8- از سعيد بن عبد الرحمن كه گويد: من با موسى بن عبد الله در ينبع بودم و نفقه من در يكى از سفرها تمام شده بود، يكى از فرزندان حسين (علیه السّلام) به من گفت: براى رفع اين گرفتارى به چه كسى اميدوارى؟ گفتم: به موسى بن عبد الله، گفت: در اين صورت، حاجت روا نيستى و كامياب نشوى، گفتم: براى چه؟ گفت:
براى آنكه من در يكى از كتب پدرانم ديده ام كه خدا عز و جل مى فرمايد:
و مانند همان حديث 7 را بيان كرد، من گفتم: يا ابن رسول
ص: 207
مِثْلَهُ .
فَقُلْتُ : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، أَمْلِ(1) عَلَیَّ ، فَأَمْلاَهُ(2) عَلَیَّ ، فَقُلْتُ : لاَ وَاللّهِ ، مَا أَسْأَلُهُ حَاجَةً(3) بَعْدَهَا .(4)
بَابُ الْخَوْفِ وَالرَّجَاءِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ أَوْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : مَا کَانَ فِی وَصِیَّةِ لُقْمَانَ؟
قَالَ : «کَانَ فِیهَا الاْءَعَاجِیبُ ، وَکَانَ (5) أَعْجَبَ مَا کَانَ (6)فِیهَا أَنْ قَالَ لاِبْنِهِ : خَفِ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خِیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَیْنِ لَعَذَّبَکَ ، وَارْجُ اللّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ لَرَحِمَکَ (7) ». ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَانَ أَبِی یَقُولُ : إِنَّهُ(8) لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَ(9) فِی قَلْبِهِ نُورَانِ : نُورُ خِیفَةٍ ، وَنُورُ رَجَاءٍ ، لَوْ وُزِنَ(10) هذَا لَمْ یَزِدْ عَلی هذَا ، وَلَوْ وُزِنَ(11) هذَا لَمْ یَزِدْ عَلی هذَا» .(12)
2. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ ، عَنْ 2 / 69
عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا إِسْحَاقُ ، خَفِ اللّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ ؛ وَإِنْ کُنْتَ لاَ تَرَاهُ(13) فَإِنَّهُ یَرَاکَ(14) ،···
فَإِنْ(15) کُنْتَ تَری أَنَّهُ لاَ یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ ، وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ
ص: 208
الله، آن را براى من بگو تا بنويسم و آن را بر من املاء كرد، من گفتم: نه به خدا، پس از اين از او حاجتى نخواهم.
1- از حارث بن مغيره يا پدرش، از امام صادق (علیه السّلام) گويد:
به او گفتم: در وصيت لقمان چه بود؟
فرمود: در آن، مطالب شگفت انگيز بسيار بود و عجب تر از همه اين بود كه به پسرش گفت: از خدا عز و جل چنان بترس كه اگر همه كردار نيك جن و انس را بياورى عذابت مى كند و چنان به او اميدوار باش كه اگر همه گناه جن و انس را هم بياورى به تو رحم مى كند، سپس امام صادق (علیه السّلام) فرمود: پدرم بارها مى فرمود: به راستى هيچ بنده مؤمن نيست جز آنكه در دلش دو نور است، نور ترس از خدا و نور اميد كه اگر اين را وزن كنند از آن بيش نيست و اگر آن را وزن كنند از اين بيش نيست.
2- از اسحاق بن عمار گويد:
امام صادق (علیه السّلام) به او فرمود:
اى اسحاق، از خدا بترس تا گويا او را به چشم مى بينى و اگر تو او را نبينى او تو را مى بيند و اگر معتقدى تو را نمى بيند محققاً
ص: 209
أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ(1) لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ(2) ، فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ(3) أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْکَ(4)» .(5)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْهَیْثَمِ(6) بْنِ وَاقِدٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ خَافَ اللّهَ ، أَخَافَ اللّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ ؛ وَمَنْ لَمْ یَخَفِ اللّهَ ، أَخَافَهُ اللّهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» .(7)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْجَعْفَرِیِّ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ(8) ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ عَرَفَ اللّهَ خَافَ اللّهَ ، وَمَنْ خَافَ اللّهَ سَخَتْ(9) نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیَا» .(10)
5 . عَنْهُ(11) ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : قَوْمٌ یَعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِی(12) ، وَیَقُولُونَ : نَرْجُو ، فَلاَ یَزَالُونَ کَذلِکَ حَتّی یَأْتِیَهُمُ الْمَوْتُ(13)؟
فَقَالَ : «هوءُلاَءِ قَوْمٌ یَتَرَجَّحُونَ(14) فِی الاْءَمَانِیِّ ، کَذَبُوا ، لَیْسُوا بِرَاجِینَ ؛
إِنَّ(15) مَنْ رَجَا شَیْئاً طَلَبَهُ ، وَمَنْ خَافَ مِنْ شَیْءٍ(16) هَرَبَ مِنْهُ» .(17)
6 . وَ رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ ، قَالَ : قُلْتُ(18) لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِیکَ یُلِمُّونَ بِالْمَعَاصِی ، وَیَقُولُونَ :نَرْجُو؟
فَقَالَ : «کَذَبُوا لَیْسُوا لَنَا بِمَوَالٍ ، أُولئِکَ قَوْمٌ(19) تَرَجَّحَتْ بِهِمُ(20) الاْءَمَانِیُّ ؛
ص: 210
كافرى و اگر معتقدى تو را مى بيند و در برابر او گناه مى كنى او را پست ترين ناظران بر خود ساخته اى.
3- از امام صادق (علیه السّلام) كه مى فرمود:
هر كس از خدا ترسد، خدا هر چيز را از او بترساند؛ و هر كه از خدا نترسد، خدا او را از هر چيز بترساند.
4- فرمود:
هر كه خدا را شناسد از او ترسد و هر كه از خدا ترسد، دل از دنيا بر كند.
5- از ابن ابى نجران، از كسى كه نامش را برد، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: مردمى گناه مى كنند و مى گويند: اميدواريم و پيوسته چنين هستند تا مرگشان رسد.
در پاسخ فرمود: اينان مردمى باشند كه دل به آرزوهاى بيجا خوش كنند، دروغ گويند، اميدوار نيستند، هر كه اميد چيزى را دارد آن را خواهد و جويد و هر كه از چيزى ترسد از آن گريزد.
6- از على بن محمد كه حديث را برده تا امام گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به راستى جمعى از دوستانت به گناهان اندر شوند و مى گويند: ما اميدواريم.
فرمود: دروغ مى گويند، دوستان و پيروان ما نيستند، آنان مردمى هستند به آرزوهاى بيجا دل خوشند، هر كه به چيزى اميد دارد
ص: 211
مَنْ رَجَا شَیْئاً عَمِلَ لَهُ ، وَمَنْ خَافَ مِنْ شَیْءٍ(1) هَرَبَ مِنْهُ» .(2)
7. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ مِنَ الْعِبَادَةِ شِدَّةَ الْخَوْفِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»(3) وَقَالَ جَلَّ ثَنَاوءُهُ : «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَاخْشَوْنِ»(4) وَقَالَ تَبَارَکَ وَتَعَالی : «وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»(5) قَالَ : وَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَالذِّکْرِ لاَ یَکُونَانِ فِی قَلْبِ الْخَائِفِ الرَّاهِبِ» .(6)
8 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْمُکَارِی ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ(7) : «إِنَّ رَجُلاً رَکِبَ الْبَحْرَ بِأَهْلِهِ ، فَکُسِرَ بِهِمْ ، فَلَمْ یَنْجُ مِمَّنْ کَانَ فِی السَّفِینَةِ إِلاَّ امْرَأَةُ الرَّجُلِ ؛ فَإِنَّهَا نَجَتْ عَلی لَوْحٍ مِنْ أَلْوَاحِ السَّفِینَةِ حَتّی أَلْجَأَتْ(8) عَلی(9) جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ ، وَکَانَ فِی تِلْکَ الْجَزِیرَةِ رَجُلٌ یَقْطَعُ الطَّرِیقَ ، وَلَمْ یَدَعْ لِلّهِ(10) حُرْمَةً إِلاَّ انْتَهَکَهَا ، فَلَمْ یَعْلَمْ إِلاَّ وَالْمَرْأَةُ قَائِمَةٌ عَلی رَأْسِهِ ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهَا ، فَقَالَ(11) : إِنْسِیَّةٌ أَمْ جِنِّیَّةٌ؟ فَقَالَتْ : إِنْسِیَّةٌ ، فَلَمْ یُکَلِّمْهَا کَلِمَةً(12) حَتّی جَلَسَ مِنْهَا مَجْلِسَ الرَّجُلِ مِنْ أَهْلِهِ ، فَلَمَّا أَنْ هَمَّ بِهَا اضْطَرَبَتْ ، فَقَالَ لَهَا : مَا لَکِ تَضْطَرِبِینَ؟ فَقَالَتْ : أَفْرَقُ(13) مِنْ هذَا ، وَأَوْمَأَتْ بِیَدِهَا إِلَی السَّمَاءِ .
ص: 212
براى آن كار كند و هر كه از چيزى ترسد از آن گريزد.
7- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى از عبادت است سخت ترسيدن از خدا عز و جل، خدا مى فرمايد (28 سوره فاطر): «همانا دانشمندانند كه از خدا ترسانند» و خدا جل شأنه فرمايد (44 سوره مائده): «از مردم نترسيد و از من بترسيد» و فرمود تبارك و تعالى (2 سوره طلاق): «هر كه بترسد از خدا براى او گشايشى مقرر سازد».
گويد كه: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: به راستى حبّ بزرگ منشى و شهرت در دل شخص ترسان و هراسان نيست.
8- از على بن الحسين (علیه السّلام) كه فرمود: مردى خاندان خود را به كشتى سوار كرد و به دريا اندر شد و كشتى آنها شكست و از سرنشينان كشتى جز همسر آن مرد نجات نيافت، او بر تخته پاره اى از كشتى بر نشست و موجش به يكى از جزيره ها برد، در آن جزيره مردى راهزن بود كه همه كارهاى ناشايسته را كرده و همه غدقن هاى خدا را شكسته بود چيزى ندانست جز اين كه آن زن بالاى سرش آمد و ايستاد، سر به سوى او برداشت و گفت:
آدمى زاده هستى يا پرى؟ گفت: آدمى زاده ام، با او سخنى نگفت و به او در آويخت و ميان دورانش نشست به مانند شوهرى با زن خود و چون آهنگ او كرد، آن زن به خود لرزيد، آن راهزن گفت: چرا بر خود مى لرزى؟ در پاسخ گفت: از اين مى ترسم، با دست خود اشاره به آسمان كرد، آن مرد گفت: چنين كارى كرده اى؟ گفت: نه به عزت او سوگند، مرد راهزن گفت: تو چنين از خدا مى ترسى با اين كه از اين هيچ نكردى و من اكنون تو را به زور بر آن داشتم، به
ص: 213
قَالَ(1) : فَصَنَعْتِ مِنْ هذَا شَیْئاً؟ قَالَتْ(2) : لاَ وَعِزَّتِهِ ، قَالَ : فَأَنْتِ تَفْرَقِینَ مِنْهُ(3) هذَا الْفَرَقَ وَلَمْ تَصْنَعِی مِنْ هذَا شَیْئاً وَإِنَّمَا اسْتَکْرَهْتُکِ(4) اسْتِکْرَاهاً ، فَأَنَا وَ اللّهِ أَوْلی بِهذَا الْفَرَقِ وَالْخَوْفِ وَأَحَقُّ مِنْکِ .
قَالَ : فَقَامَ وَلَمْ یُحْدِثْ شَیْئاً ، وَرَجَعَ إِلی أَهْلِهِ ، وَلَیْسَتْ(5) لَهُ هِمَّةٌ إِلاَّ التَّوْبَةُ وَالْمُرَاجَعَةُ ، فَبَیْنَا(6) هُوَ یَمْشِی إِذْ صَادَفَهُ(7) رَاهِبٌ یَمْشِی فِی الطَّرِیقِ ، فَحَمِیَتْ عَلَیْهِمَا الشَّمْسُ ، فَقَالَ الرَّاهِبُ لِلشَّابِّ : ادْعُ اللّهَ یُظِلَّنَا(8) بِغَمَامَةٍ ، فَقَدْ حَمِیَتْ(9) عَلَیْنَا الشَّمْسُ ، فَقَالَ الشَّابُّ : مَا أَعْلَمُ أَنَّ(10) لِی عِنْدَ رَبِّی حَسَنَةً فَأَتَجَاسَرَ عَلی أَنْ أَسْأَلَهُ شَیْئاً ، قَالَ : فَأَدْعُو أَنَا وَتُوءَمِّنُ أَنْتَ ، قَالَ : نَعَمْ(11) ، فَأَقْبَلَ الرَّاهِبُ یَدْعُو(12) وَالشَّابُّ یُوءَمِّنُ ، فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ(13) أَظَلَّتْهُمَا غَمَامَةٌ ، فَمَشَیَا تَحْتَهَا مَلِیّاً(14) مِنَ النَّهَارِ ، ثُمَّ تَفَرَّقَتِ(15) الْجَادَّةُ جَادَّتَیْنِ ، فَأَخَذَ الشَّابُّ فِی وَاحِدَةٍ ، وَأَخَذَ(16) الرَّاهِبُ فِی وَاحِدَةٍ ، فَإِذَا السَّحَابَةُ(17) مَعَ الشَّابِّ .
فَقَالَ الرَّاهِبُ : أَنْتَ خَیْرٌ مِنِّی ، لَکَ اسْتُجِیبَ(18) وَلَمْ یُسْتَجَبْ لِی ، فَخَبِّرْنِی(19) مَا قِصَّتُکَ(20)؟ فَأَخْبَرَهُ بِخَبَرِ الْمَرْأَةِ ، فَقَالَ : غُفِرَ(21) لَکَ مَا مَضی حَیْثُ دَخَلَکَ الْخَوْفُ ، فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ فِیمَا تَسْتَقْبِلُ(22)» .(23)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ مِمَّا حُفِظَ مِنْ خُطَبِ النَّبِیِّ(24) صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ : أَیُّهَا(25) النَّاسُ ، إِنَّ لَکُمْ مَعَالِمَ ، فَانْتَهُوا إِلی مَعَالِمِکُمْ ، وَإِنَّ لَکُمْ نِهَایَةً ،
ص: 214
خدا كه من خود سزاوارترم بدين ترس و هراس از تو شايسته ترم، فرمود: كارى نكرده برخاست و نزد خاندان خود رفت و همتى جز توبه و بازگشت نداشت، در اين ميان كه مى رفت، راهبى رهگذر با او برخورد و به همراه هم مى رفتند و آفتاب آنها را داغ كرد، راهب به آن جوان گفت: دعا كن تا خدا با ابرى، سايه بر ما اندازد، آفتاب ما را مى سوزاند، آن جوان گفت: من براى خود در درگاه خدا حسنه اى نمى دانم كه دليرى كنم و از او چيزى خواهم، راهب گفت:
پس من دعا كنم و تو آمين بگو، گفت: بسيار خوب و راهب شروع به دعا كرد و جوان آمين مى گفت و چه زود ابرى بر آنها سايه انداخت و زير سايه آن مقدار بسيارى از روز راه رفتند تا راه آنها جدا شد و دو راه شد و آن جوان از يك راه رفت و راهب از يكى ديگر، به ناگاه آن ابر بر بالاى سر آن جوان رفت، راهب گفت: تو از من بهترى، دعا براى تو اجابت شده و براى من اجابت نشده، داستان خود را به من بگو، او خبر آن زن را گزارش داد، به او گفت: آنچه گناه در گذشته كرده اى، برايت آمرزيده شده، براى ترسى كه به دلت افتاده بايد بنگرى در آينده چونى؟ 9- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
از سخنرانيهاى پيغمبر كه ضبط شده اين است كه فرموده:
أيا مردم، شما را نشانه ها است، به نشانه هاى خود برسيد و به راستى براى شما پايانى است به پايان خود برسيد، هلا كه مؤمن ميان دو ترس كار كند: ميان عمر گذشته اى كه نداند خدا در آن چه
ص: 215
فَانْتَهُوا إِلی نِهَایَتِکُمْ(1) ، أَلاَ إِنَّ الْمُوءْمِنَ یَعْمَلُ(2) بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ : بَیْنَ أَجَلٍ(3) قَدْ مَضی لاَ یَدْرِی مَا اللّهُ صَانِعٌ فِیهِ ، وَبَیْنَ أَجَلٍ قَدْ بَقِیَ(4) لاَ یَدْرِی(5) مَا اللّهُ قَاضٍ فِیهِ(6) ، فَلْیَأْخُذِ الْعَبْدُ الْمُوءْمِنُ(7) مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ ، وَمِنْ دُنْیَاهُ لآِخِرَتِهِ ، وَفِی(8) الشَّبِیبَةِ(9) قَبْلَ الْکِبَرِ ، وَفِی(10) الْحَیَاةِ قَبْلَ الْمَمَاتِ(11) ، فَوَ الَّذِی(12) نَفْسُ مُحَمَّدٍ(13) بِیَدِهِ ، مَا بَعْدَ الدُّنْیَا مِنْ مُسْتَعْتَبٍ(14) ، وَمَا بَعْدَهَا مِنْ(15) دَارٍ إِلاَّ الْجَنَّةُ أَوِ النَّارُ(16)» .(17)
10 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»(18) قَالَ : «مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللّهَ یَرَاهُ وَیَسْمَعُ مَا یَقُولُ(19) وَیَعْلَمُ مَا یَعْمَلُهُ(20) مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ ، فَیَحْجُزُهُ ذلِکَ عَنِ الْقَبِیحِ مِنَ الاْءَعْمَالِ ، فَذلِکَ الَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی(21)» .(22)
11. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنِ الْحَسَنِ(23) بْنِ أَبِی سَارَةَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «لاَ یَکُونُ الْمُوءْمِنُ مُوءْمِناً حَتّی یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً ، وَلاَ یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتّی یَکُونَ عَامِلاً(24) لِمَا(25) یَخَافُ وَیَرْجُو» .(26)
12. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ : ذَنْبٍ قَدْ مَضی لاَ یَدْرِی مَا صَنَعَ اللّهُ فِیهِ ، وَعُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لاَ یَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ ، فَهُوَ لاَ یُصْبِحُ(27)
ص: 216
كند و ميان عمر مانده اى كه نداند خدا براى او در آن چه مقدر كرده است، بايد بنده مؤمن از خود براى خود برگيرد و از دنيايش براى ديگر سرايش و از جوانيش براى پيرى (از ريش سفيدش براى سالخوردگى خ ل) و در زندگى پيش از مردن، بدان كه جان محمد به دست او است، پس از دنيا جاى عذر خواهى و تلافى نيست و پس آن خانه اى نيست جز بهشت و دوزخ.
10- از داود رقّى، از امام صادق (علیه السّلام) كه در تفسير قول خدا عز و جل (46 سوره رحمان): «و از آن هر كه از مقام پروردگارش ترسد دو بهشت است» فرمود:
هر كه بداند كه خدا او را بيند و هر چه گويد شنود و هر چه از خوب و بد كند داند و اين عقيده او را از كردار زشت باز دارد و هم او است كه از مقام پروردگارش ترسيده و خود را از هوا باز داشته.
11- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
مؤمن، مؤمن نباشد تا ترسان و اميدوار باشد و ترسان و اميدوار نباشد تا كار كند براى آنچه مى ترسد و اميد دارد.
12- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مؤمن ميان دو ترس است، گناه گذشته كه نداند خدا با او چه كند و عمر مانده كه نداند در آنچه مهلكه به دست كند و او شب را نگذراند جز ترسان و اصلاحش نكند جز ترس.
ص: 217
إِلاَّ خَائِفاً(1) ، وَلاَ یُصْلِحُهُ إِلاَّ الْخَوْفُ(2)» .(3)
13 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(4) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ : إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَ(5) فِی قَلْبِهِ نُورَانِ : نُورُ خِیفَةٍ ، وَنُورُ رَجَاءٍ ، لَوْ وُزِنَ هذَا لَمْ یَزِدْ عَلی هذَا ، وَلَوْ وُزِنَ هذَا لَمْ یَزِدْ عَلی هذَا» .(6)
بَابُ حُسْنِ الظَّنِّ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی : لاَ یَتَّکِلِ الْعَامِلُونَ (7)عَلی أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِی ؛ فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا (8)وَأَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ (9)أَعْمَارَهُمْ فِی عِبَادَتِی کَانُوا مُقَصِّرِینَ ، غَیْرَ بَالِغِینَ فِی عِبَادَتِهِمْ کُنْهَ عِبَادَتِی فِیمَا یَطْلُبُونَ(10) عِنْدِی مِنْ کَرَامَتِی وَالنَّعِیمِ فِی جَنَّاتِی(11) وَرَفِیعِ الدَّرَجَاتِ الْعُلی فِی جِوَارِی ، وَلکِنْ بِرَحْمَتِی(12) فَلْیَثِقُوا ، وَفَضْلِی(13) فَلْیَرْجُوا(14) ، وَإِلی حُسْنِ الظَّنِّ بِی فَلْیَطْمَئِنُّوا ؛ فَإِنَّ رَحْمَتِی عِنْدَ ذلِکَ تُدْرِکُهُمْ(15) ، وَمَنِّی(16) یُبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِی ، وَمَغْفِرَتِی تُلْبِسُهُمْ(17) عَفْوِی ؛ فَإِنِّی أَنَا اللّهُ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ ،
ص: 218
13- فرمود: پدرم بارها مى فرمود: راست مطلب اين است كه هيچ بنده مؤمنى نيست جز اينكه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد، اگر اين را بكشند بر آن افزون نيست و اگر آن را بكشند بر اين افزون نيست.
1- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مى فرمود كه:
خدا تبارك و تعالى فرمايد: كسانى كه براى درك ثواب از من كار مى كنند به كردار خود اعتماد كنند، زيرا كه آنها اگر همه عمر بكوشند و خود را در عبادت من رنج دهند بازهم تقصير كارند و در عبادت خود به كنه بندگى من نرسند نسبت بدان چه نزد من مى جويند از كرامت من و نعمتم در بهشتم و درجات بلندى كه در جوار من است ولى بايد به رحمت من اعتماد كنند و به فضل من اميدوار باشند و به خوش بينى نسبت به من اعتماد كنند زيرا در اين صورت رحمت من آنها را دريابد و بخشش من به آنها برسد با رضوانم و آمرزش من آنها را در پوشد به عفو من زيرا منم خداى بخشاينده و مهربان و بدان ناميده شدم.
ص: 219
وَبِذلِکَ تَسَمَّیْتُ(1)» .(2)
2 . ابْنُ مَحْبُوبٍ(3) ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ وَهُوَ(4) 2 / 1
عَلی مِنْبَرِهِ : وَ(5) الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ ، مَا أُعْطِیَ مُوءْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ إِلاَّ بِحُسْنِ ظَنِّهِ(6) بِاللّهِ ، وَرَجَائِهِ لَهُ ، وَحُسْنِ خُلُقِهِ ، وَالْکَفِّ عَنِ اغْتِیَابِ الْمُوءْمِنِینَ ؛ وَالَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ ، لاَ یُعَذِّبُ اللّهُ مُوءْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَالاِسْتِغْفَارِ إِلاَّ بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللّهِ ، وَتَقْصِیرِهِ(7) مِنْ رَجَائِهِ(8) ، وَسُوءِ خُلُقِهِ ، وَاغْتِیَابِهِ(9) لِلْمُوءْمِنِینَ ؛ وَ(10) الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ ، لاَ یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُوءْمِنٍ بِاللّهِ إِلاَّ کَانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُوءْمِنِ ؛ لاِءَنَّ اللّهَ کَرِیمٌ ، بِیَدِهِ الْخَیْرَاتُ(11) ، یَسْتَحْیِی أَنْ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُوءْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ، ثُمَّ یُخْلِفَ ظَنَّهُ وَرَجَاءَهُ ؛ فَأَحْسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ ، وَارْغَبُوا إِلَیْهِ» .(12)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «أَحْسِنِ(13) الظَّنَّ بِاللّهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : أَنَا عِنْدَ(14) ظَنِّ عَبْدِیَ الْمُوءْمِنِ(15) بِی(16) ، إِنْ خَیْراً فَخَیْراً(17) ، وَإِنْ شَرّاً فَشَرّاً(18)» .(19)
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «حُسْنُ الظَّنِّ بِاللّهِ أَنْ لاَ تَرْجُوَ إِلاَّ اللّهَ ، وَلاَ تَخَافَ إِلاَّ ذَنْبَکَ(20)» .(21)
ص: 220
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود: در كتاب على يافتيم كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بر منبر خود فرموده است: سوگند بدان كه نيست شايسته پرستشى جز او، به هيچ مؤمنى هرگز خير دنيا و آخرت داده نشده جز به وسيله حسن ظن او به خدا و اميدوارى او و خوش خلقى او و خوددارى از بدگوئى و غيبت مؤمنان و سوگند بدان كه جز او شايسته پرستشى نيست خدا هيچ مؤمنى را پس از توبه و استغفار عذاب نكند جز به خاطر بدگمانى او به خدا و تقصير در اميدوارى و بدخلقى و غيبت از مؤمنين، سوگند بدان كه نيست شايسته پرستشى جز او، هيچ بنده مؤمنى خوشگمانى به خدا نكند جز آنكه خدا به اندازه آن با او رفتار كند، زيرا كريم است و هر چيزى به دست او است و شرم دارد كه بنده مؤمنش گمان خوبى به او ببرد و او گمان و اميد او را بر نياورد، به خدا خوشگمانى كنيد و به او رغبت نمائيد.
3- امام رضا (علیه السّلام) فرمود: به خدا خوش گمان باش، زيرا خدا عز و جل مى فرمايد:
من با گمان بنده مؤمن خود همراهم، اگر خوب است خوب پيش آيد و اگر بد است بد پيش آيد.
4- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
خوش بينى به خدا اين است كه اميد نداشته باشى جز به خدا و نترسى جز از گناهت.
ص: 221
بَابُ الاِعْتِرَافِ بِالتَّقْصِیرِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ : «یَا بُنَیَّ (1)، عَلَیْکَ بِالْجِدِّ ، لاَ تُخْرِجَنَّ (2)نَفْسَکَ مِنْ (3)حَدِّ التَّقْصِیرِ فِی عِبَادَةِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَطَاعَتِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ» . (4)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ (5)أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ بَعْضِ الْعِرَاقِیِّینَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی الْحَضْرَمِیِّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَیْدٍ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ : قَالَ لِی (6) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «یَا جَابِرُ ، لاَ أَخْرَجَکَ اللّهُ مِنَ النَّقْصِ وَلاَ (7)التَّقْصِیرِ» . (8)
3 . عَنْهُ(9) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ(10) ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ رَجُلاً فِی(11) بَنِی إِسْرَائِیلَ عَبَدَ اللّهَ أَرْبَعِینَ سَنَةً ، ثُمَّ قَرَّبَ قُرْبَاناً ، فَلَمْ یُقْبَلْ(12) مِنْهُ ، فَقَالَ لِنَفْسِهِ : مَا أُتِیتُ(13) إِلاَّ مِنْکِ ، وَمَا الذَّنْبُ إِلاَّ لَکِ» . قَالَ : «فَأَوْحَی اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ إِلَیْهِ : ذَمُّکَ لِنَفْسِکَ(14) أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِکَ(15) أَرْبَعِینَ سَنَةً» .(16)
4. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
ص: 222
1- از امام كاظم (علیه السّلام) كه فرمود: به يكى از فرزندانش:
اى پسر جانم، بر تو باد به كوشش، مبادا خود را در عبادت و طاعت خدا عز و جل بى تقصير دانى، زيرا خدا چنانچه شايدش پرستش نشود.
2- از جابر، كه امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود:
اى جابر، خدايت از كاستى و تقصير بيرون مبراد.
3- أبو الحسن (علیه السّلام) مى فرمود:
مردى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد و سپس يك قربانى تقديم داشت و از او پذيرفته نشد، با خود گفت: اين نالايقى را از خوددارى و گناه جز از تو نيست، خدا تبارك و تعالى به او وحى كرد كه: اين نكوهشى كه از خود كردى بهتر است از پرستش چهل ساله ات.
4- از فضل بن يونس، از أبو الحسن (علیه السّلام) گويد: فرمود:
ص: 223
مَهْزِیَارَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ(1) : «أَکْثِرْ مِنْ(2) أَنْ تَقُولَ : اللّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ(3) ، وَلاَ تُخْرِجْنِی مِنَ(4) التَّقْصِیرِ» .
قَالَ(5) : قُلْتُ : أَمَّا الْمُعَارُونَ ، فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ یُعَارُ الدِّینَ ، ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْهُ ، فَمَا مَعْنی «لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ(6) التَّقْصِیرِ»؟
فَقَالَ : «کُلُّ عَمَلٍ(7) تُرِیدُ بِهِ(8) اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ ؛ فَإِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ اللّهِ مُقَصِّرُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَهُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ» .(9)
بَابُ الطَّاعَةِ وَالتَّقْوی
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدٍ (10) أَخِی عُرَامٍ (11)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ تَذْهَبْ (12)بِکُمُ الْمَذَاهِبُ ، فَوَ اللّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلاَّ مَنْ أَطَاعَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ» . (13)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ
حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «خَطَبَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ ، فَقَالَ : یَا أَیُّهَا النَّاسُ ، وَاللّهِ(14) مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ
ص: 224
بسيار بگو كه: بار خدايا مرا از عاريه گيران (ايمان) مدار و از مقصرشناسان خود بيرون ميار، گويد: گفتم: عاريه گيران ايمان را دانستم، آن مردى است كه دين را به عاريه دارد و سپس از آن بيرون رود و آن را واگذارد، معنى اين كه مرا از مقصران به در مكن چيست؟ در پاسخ فرمود: هر كارى را براى خدا عز و جل كنى خود را در انجام آن مقصر دان، زيرا همه مردم در كردار خود ميان خودشان و خدا مقصرند جز كسى كه خدايش عز و جل معصوم سازد.
1- از محمد بن مسلم، از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:
هر مذهبى شما را با خود نكشاند، به خدا شيعه ما نيست جز كسى كه اطاعت خدا عز و جل كند.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در سخنرانى حجة الوداعش فرمود:
أيا مردم، به خدا هيچ چيزى نيست كه شما را به بهشت نزديك و از دوزخ دور كند جز آنكه به شما فرمان دادم بدان، و هيچ چيزى نيست كه شما را به دوزخ نزديك و از بهشت دور كند
ص: 225
وَیُبَاعِدُکُمْ مِنَ(1) النَّارِ إِلاَّ وَقَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ ، وَمَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَیُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلاَّ وَقَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ ، أَلاَ وَإِنَّ الرُّوحَ الاْءَمِینَ نَفَثَ(2) فِی رُوعِی(3) أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ(4) نَفْسٌ حَتّی تَسْتَکْمِلَ(5) رِزْقَهَا ، فَاتَّقُوا اللّهَ ، وَأَجْمِلُوا(6) فِی الطَّلَبِ ، وَلاَ یَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ(7) بِغَیْرِ(8) حِلِّهِ(9) ؛ فَإِنَّهُ لاَ یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللّهِ إِلاَّ بِطَاعَتِهِ» .(10)
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ ؛ وَ(11) أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی(12) : «یَا جَابِرُ ، أَ یَکْتَفِی(13) مَنْ یَنْتَحِلُ(14) التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؟ فَوَ اللّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اتَّقَی اللّهَ وَأَطَاعَهُ ، وَمَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ ، وَالتَّخَشُّعِ ، وَالاْءَمَانَةِ(15) ، وَکَثْرَةِ ذِکْرِ اللّهِ ، وَالصَّوْمِ(16) ، وَالصَّلاَةِ ، وَالْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ(17) ، وَالتَّعَاهُدِ(18) لِلْجِیرَانِ(19) مِنَ الْفُقَرَاءِ وَأَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَالْغَارِمِینَ وَالاْءَیْتَامِ ، وَصِدْقِ الْحَدِیثِ ، وَتِلاَوَةِ الْقُرْآنِ ، وَکَفِّ الاْءَلْسُنِ عَنِ(20) النَّاسِ إِلاَّ مِنْ خَیْرٍ ، وَکَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الاْءَشْیَاءِ».
قَالَ جَابِرٌ : فَقُلْتُ : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، مَا نَعْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهذِهِ الصِّفَةِ .
فَقَالَ : «یَا جَابِرُ ، لاَ تَذْهَبَنَّ(21) بِکَ(22) الْمَذَاهِبُ ، حَسْبُ(23) الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ(24) : أُحِبُّ عَلِیّاً وَأَتَوَلاَّهُ ، ثُمَّ لاَ یَکُونَ مَعَ ذلِکَ فَعَّالاً(25) ؟! فَلَوْ قَالَ : إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللّهِ ، فَرَسُولُ(26) اللّهِ صلی الله علیه و آله خَیْرٌ مِنْ عَلِي ٍ
ص: 226
جز آنكه شما را از آن نهى كردم، هلا روح الامين در دلم افكند كه هيچ دم زنى نميرد تا روزى خود را كاملا بگيرد، از خدا بپرهيزيد و در جستن روزى آرامى كنيد و اگر روزى يكى از شما ديرتر رسد او را وادار نسازد كه از راه نامشروعش بجويد، زيرا آنچه نزد خدا است جز به طاعت او دريافت نشود.
3- از جابر، از امام باقر (علیه السّلام) گويد: به من فرمود: اى جابر، آيا كسى كه خود را به شيعه بندد همينش بس باشد كه دوستى ما خاندان را دارد، به خدا شيعه ما نباشد جز كسى كه از خدا پرهيزد و او را فرمان برد، شيعه هاى ما شناخته نمى شوند جز به نشانه تواضع و خشوع و امانت دارى و كثرت ياد خدا و روزه و نماز و نيكى كردن به پدر و مادر و وارسى حال همسايگان از درويشان و مستمندان و بدهكاران و يتيمان و راستگوئى و خواندن قرآن و نگه داشتن زبان از مردم جز به ذكر خير و آنها امين عشائر خودند در هر چيز.
جابر گويد: من گفتم: يا ابن رسول الله، امروزه ما كسى را بدينسان نشناسيم، فرمود: اى جابر، مبادا روشهاى مردم تو را به اين عقيده كشند كه براى مرد همين بس باشد كه گويد: من على را دوست دارم و پيرو اويم و سپس با اين گفته زبانى فعال نباشد، اگر گويد:
من رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را دوست دارم و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بهتر از على (علیه السّلام) است و سپس پيروى از شيوه او نكند و به روش او كار نكند دوستى او براى وى سودى ندهد، از خدا بپرهيز و براى خدا
ص: 227
علیه السلام ، ثُمَّ لاَ یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ ، وَلاَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ ، مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً ؛ فَاتَّقُوا اللّهَ(1) ، وَاعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللّهِ ، لَیْسَ بَیْنَ اللّهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ(2) ، أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَأَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ(3) أَتْقَاهُمْ(4) ، وَأَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ .
یَا جَابِرُ ، وَاللّهِ(5) مَا یُتَقَرَّبُ إِلَی اللّهِ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ(6) ، وَ(7) مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَالنَّارِ ، وَلاَ(8) عَلَی اللّهِ لاِءَحَدٍ مِنْ(9) حُجَّةٍ(10) ؛ مَنْ کَانَ لِلّهِ مُطِیعاً ، فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ ؛ وَمَنْ کَانَ لِلّهِ عَاصِیاً ، فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ ؛ وَ(11) مَا تُنَالُ(12) وَلاَیَتُنَا إِلاَّ بِالْعَمَلِ وَالْوَرَعِ(13)» .(14)
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ، یَقُومُ(15) عُنُقٌ(16) مِنَ النَّاسِ ، فَیَأْتُونَ بَابَ الْجَنَّةِ ، فَیَضْرِبُونَهُ(17) ، فَیُقَالُ لَهُمْ(18) : مَنْ أَنْتُمْ؟ فَیَقُولُونَ : نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ ، فَیُقَالُ لَهُمْ(19) : عَلی مَا صَبَرْتُمْ؟ فَیَقُولُونَ : کُنَّا نَصْبِرُ عَلی طَاعَةِ اللّهِ ، وَنَصْبِرُ عَنْ(20) مَعَاصِی اللّهِ ، فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : صَدَقُوا ، أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ ، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»(21)».(22)
5. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ فُضَیْلِ(23) بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ : لاَ یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوی(24) ، وَکَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ(25)؟!» .(26)
ص: 228
كار كنيد، به راستى ميان خدا و كسى خويشى نيست، دوست ترين بنده ها نزد خدا عز و جل و ارجمندترين شان نزد او با تقواتر و مطيع تر آنها است نسبت به او، اى جابر، به خدا نتوان نزديك شد به خداوند تبارك و تعالى جز به اطاعت، با ما برات آزادى از دوزخ نيست و احدى را بر خدا حجتى نيست، هر كه مطيع خدا است، دوست ما است و هر كه نافرمان خدا است دشمن ما است، نتوان به ولايت ما رسيد جز با عمل و ورع.
4- از هشام بن حكم، از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:
چون روز قيامت شود، يك دسته مردم برخيزند و پشت در بهشت در آيند و آن را بكوبند، به آنها گويند: شما كيانيد؟ گويند:
ما اهل صبريم، گويند: بر چه صبر كرديد؟ گويند: بر طاعت خدا و از نافرمانى خدا، پس خدا عز و جل گويد: راست گويند، آنان را به بهشت بريد و اين است معنى قول خدا عز و جل (10 سوره زمر):
«همانا پرداخت شود به صابران مزدشان بى حساب».
5- أمير المؤمنين (علیه السّلام) بارها مى فرمود:
با وجود تقوى كمبود عمل نيست، چگونه عمل پذيرفته كم است.
ص: 229
6 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ عَمْرِو(1) بْنِ خَالِدٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «یَا مَعْشَرَ (2) الشِّیعَةِ _ شِیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ _ کُونُوا النُّمْرُقَةَ(3) الْوُسْطی ، یَرْجِعُ إِلَیْکُمُ الْغَالِی ، وَیَلْحَقُ بِکُمُ التَّالِی» .
فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الاْءَنْصَارِ _ یُقَالُ لَهُ : سَعْدٌ _ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا الْغَالِی؟ قَالَ : «قَوْمٌ یَقُولُونَ فِینَا مَا لاَ نَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنَا ، فَلَیْسَ أُولئِکَ مِنَّا ، وَلَسْنَا مِنْهُمْ» .
قَالَ : فَمَا التَّالِی؟ قَالَ : «الْمُرْتَادُ ، یُرِیدُ الْخَیْرَ یُبَلِّغُهُ الْخَیْرَ یُوءْجَرُ عَلَیْهِ(4)» .
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا ، فَقَالَ : «وَ اللّهِ ، مَا مَعَنَا مِنَ اللّهِ بَرَاءَةٌ(5) ، وَلاَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللّهِ قَرَابَةٌ ، وَلاَ لَنَا عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ ، وَلاَ نَتَقَرَّبُ(6) إِلَی اللّهِ إِلاَّ بِالطَّاعَةِ ، فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مُطِیعاً لِلّهِ ، 2 / 5
تَنْفَعُهُ(7)وَلاَیَتُنَا ؛ وَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ عَاصِیاً لِلّهِ ، لَمْ تَنْفَعْهُ(8) وَلاَیَتُنَا ، وَیْحَکُمْ لاَ تَغْتَرُّوا ، وَیْحَکُمْ لاَ تَغْتَرُّوا(9)» .(10)
7 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَذَکَرْنَا الاْءَعْمَالَ ، فَقُلْتُ أَنَا : مَا أَضْعَفَ(11) عَمَلِی!
فَقَالَ : «مَهْ ، اسْتَغْفِرِ اللّهَ» ثُمَّ قَالَ لِی : «إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوی خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ(12) بِلاَ تَقْوی» .
قُلْتُ(13) : کَیْفَ یَکُونُ کَثِیرٌ(14) بِلاَ تَقْوی؟!
قَالَ : «نَعَمْ ، مِثْلُ الرَّجُلِ یُطْعِمُ طَعَامَهُ ، وَیَرْفُقُ جِیرَانَهُ ، وَیُوَطِّئُ(15) رَحْلَهُ ، فَإِذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبَابُ مِنَ الْحَرَامِ دَخَلَ فِیهِ ، فَهذَا الْعَمَلُ بِلاَ تَقْوی ، وَیَکُونُ الاْآخَرُ لَیْسَ عِنْدَهُ ، فَإِذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبَابُ مِنَ الْحَرَامِ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ» .(16)
ص: 230
6- از عمرو بن خالد، از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
اى شيعه،- شيعه آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )- شما لنگرگاه ميانه باشيد تا غالى به شما برگردد و عقب مانده به شما برسد، يك مرد انصارى به نام سعد عرض كرد: قربانت، غالى چيست؟ فرمود: مردمى در باره ما چيزها گويند كه خود در باره خود نگوئيم، آنان از ما نيند و ما از آنان نيستيم، گفت: عقب مانده كيست؟ فرمود: آنكه دنبال خير گردد، به او خير را برساند تا مزد برد، سپس رو به ما كرد و فرمود:
به خدا با ما از طرف خدا برائت از دوزخ نيست و ما را با خدا خويشاوندى نيست و ما را بر خدا حجتى نيست، ما به خدا نزديك نشويم جز با اطاعت او، هر كدام از شما كه مطيع خدا باشيد ولايت ما او را سودمند است و هر كدام شما گنهكار باشيد ولايت ما او را سودى ندهد، واى بر شما، فريب نخوريد، واى بر شما، فريب نخوريد.
7- از مفضل بن عمر، گويد: من نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم، گفتگوى عمل را كرديم، من گفتم: چه بسيار كم است عمل من.
فرمود: خاموش شو، از خدا آمرزش بخواه، سپس به من فرمود: كم كار با تقوى به از پر كار بى تقوى است، گفتم: چگونه پر كار بى تقوى است؟ فرمود: چرا، چون مردى كه نان دِه است و با همسايه ها مى سازد و رفت و آمد دارد و چون درى از حرام بر او باز شود بدان در آيد، اين كار بى تقوى است و ديگرى هست كه اين ها را ندارد ولى چون درى از حرام به روى او گشوده شود در آن در نيايد و خود دارى كند.
ص: 231
8. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ ، عَنْ مُحَسِّنٍ الْمِیثَمِیِّ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَا نَقَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِی إِلی عِزِّ التَّقْوی إِلاَّ أَغْنَاهُ(1) مِنْ غَیْرِ مَالٍ ، وَأَعَزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَةٍ ، وَآنَسَهُ مِنْ غَیْرِ بَشَرٍ(2)» .(3)
بَابُ الْوَرَعِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ(4) ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ ، عَنْ عَمْرِو(5) بْنِ سَعِیدِ بْنِ هِلاَلٍ الثَّقَفِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : إِنِّی لاَ أَلْقَاکَ إِلاَّ فِی السِّنِینَ ، فَأَخْبِرْنِی بِشَیْءٍ آخُذُ بِهِ(6) .
فَقَالَ : «أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللّهِ(7) وَالْوَرَعِ وَالاِجْتِهَادِ(8) ، وَاعْلَمْ(9) أَنَّهُ لاَ یَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لاَ وَرَعَ فِیهِ(10)» .(11)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ حَدِیدِ بْنِ حَکِیمٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «اتَّقُوا اللّهَ ، وَصُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ» .(12)
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ ، قَالَ : وَعَظَنَا أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه
ص: 232
8- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
خدا عز و جل هيچ بنده اى را از خوارى گنهكارى به عزت تقوى منتقل نكند جز اين كه بى دارائى او را بى نياز سازد و بى عشيره عزيز گرداند و بى همنشين او را مأنوس سازد (يعنى او را با خود انس دهد).
1- از عمرو بن سعيد بن هلال ثقفى، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: من چند سال يك بار به شما برخورم، چيزى به من بگو كه بدان كار كنم.
فرمود: به تو سفارش كنم به تقوى از خدا و ورع و كوشش و بدان كه كوشش بى ورع سود ندهد.
2- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
از خدا پرهيز كنيد و دين خود را با ورع نگهداريد.
3- از يزيد بن خليفه، گفت: امام صادق (علیه السّلام) به ما پند و دستور داد و ما را به زهد واداشت و سپس فرمود:
ص: 233
السلام ، فَأَمَرَ وَزَهَّدَ ، ثُمَّ قَالَ : «عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ ؛ فَإِنَّهُ لاَ یُنَالُ مَا عِنْدَ اللّهِ إِلاَّ بِالْوَرَعِ» .(1)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لاَ وَرَعَ فِیهِ» .(2)
5. عَنْهُ(3) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الصَّیْقَلِ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(4) علیه السلام : «إِنَّ أَشَدَّ(5) الْعِبَادَةِ الْوَرَعُ» .(6)
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیُّ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَا نَلْقی مِنَ النَّاسِ فِیکَ! فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «وَ مَا الَّذِی تَلْقی مِنَ النَّاسِ فِیَّ؟» فَقَالَ : لاَ یَزَالُ یَکُونُ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الرَّجُلِ الْکَلاَمُ ، فَیَقُولُ : جَعْفَرِیٌّ خَبِیثٌ ، فَقَالَ : «یُعَیِّرُکُمُ النَّاسُ بِی؟» فَقَالَ لَهُ أَبُو الصَّبَّاحِ : نَعَمْ ، قَالَ : فَقَالَ(7) : «فَمَا(8) أَقَلَّ وَاللّهِ مَنْ یَتَّبِعُ جَعْفَراً مِنْکُمْ! إِنَّمَا أَصْحَابِی مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ ، وَعَمِلَ لِخَالِقِهِ ، وَرَجَا ثَوَابَهُ(9) ؛ هوءُلاَءِ(10) أَصْحَابِی» .(11)
7 . حَنَانُ بْنُ سَدِیرٍ(12) ، عَنْ أَبِی سَارَةَ(13) الْغَزَّالِ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ابْنَ آدَمَ(14) ، اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ ؛ تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاسِ» .(15)
ص: 234
بر شما باد به ورع زيرا بدان چه نزد خدا است، نتوان رسيد جز به وسيله ورع.
4- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:
كوشش بى ورع سود نبخشد.
5- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:
سخت ترين عبادت ورع است.
6- أبو الصباح كنانى به امام صادق (علیه السّلام) عرض كرد: ما از مردم چه ها بينيم در باره شما؟
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: چيست آنچه از مردم در باره من بينى؟ گفت: هميشه ميان ما و مردى گفتگو شود و او مى گويد:
جعفرى خبيث.
سپس فرمود كه: مردم شما را به من نسبت دهند و از شما به من تعبير كنند؟ أبو الصباح گفت: آرى.
فرمود: به خدا چه كم از شما پيرو جعفر هستند، همانا اصحاب من كسى است كه ورع شديد دارد و براى آفريننده خود كار كند و اميد ثواب او را دارد، اينانند ياران من.
7- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود: خدا عز و جل فرمايد: اى آدمى زاده، از آنچه بر تو حرام كردم كناره كن تا از پارساترين مردم باشى.
ص: 235
8 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ(1) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ(2) ، فَقَالَ : «الَّذِی یَتَوَرَّعُ عَنْ(3) مَحَارِمِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» .(4)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «عَلَیْکُمْ(5) بِتَقْوَی اللّهِ ، وَالْوَرَعِ ، وَالاِجْتِهَادِ ، وَصِدْقِ الْحَدِیثِ ، وَأَدَاءِ الاْءَمَانَةِ ، وَحُسْنِ الْخُلُقِ ، وَحُسْنِ الْجِوَارِ ؛ وَکُونُوا دُعَاةً إِلی أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ ، وَکُونُوا زَیْناً ، وَلاَ تَکُونُوا شَیْناً(6) ؛ وَعَلَیْکُمْ(7) بِطُولِ الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ ؛ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا أَطَالَ(8) الرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ ، هَتَفَ إِبْلِیسُ مِنْ خَلْفِهِ ، وَقَالَ : یَا وَیْلَهُ(9) ، أَطَاعَ(10) وَعَصَیْتُ ، وَسَجَدَ(11) وَأَبَیْتُ» .(12)
10. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی زَیْدٍ(13) ، عَنْ أَبِیهِ ، قَالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَدَخَلَ(14) عِیسَی بْنُ عَبْدِ اللّهِ الْقُمِّیُّ ، فَرَحَّبَ بِهِ ، وَقَرَّبَ مِنْ(15) مَجْلِسِهِ ، ثُمَّ قَالَ : «یَا عِیسَی بْنَ عَبْدِ اللّهِ ، لَیْسَ مِنَّا وَلاَ کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ _ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ(16) أَوْ یَزِیدُونَ _ وَکَانَ فِی ذلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ
11 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ(19) ، عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدِ بْنِ هِلاَلٍ(20) ، قَالَ :
ص: 236
8- از حفص بن غياث، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم پارساترين مردم كيست؟
فرمود: آنكه از هر چه خدا عز و جل حرام كرده است بر حذر باشد.
9- از ابى اسامه كه شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
بر تو باد به تقوى از خدا و به پارسائى و كوشش و راستگوئى و امانت پردازى و خوش اخلاقى و خوش همسايگى، شما بى زبان به سوى خود دعوت كنيد، و زيور مذهب باشيد نه ننگ آن، بر شما باد به درازى ركوع و سجود، زيرا هر كدام شما ركوع و سجود را به درازا كشد، ابليس از دنبالش به فرياد آيد و گويد: واى بر من، آدمى فرمان برد و من نافرمانى كردم، او سجده كرد و من سر باز زدم.
10- از على بن ابى زيد از پدرش، گفت: من نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم كه عيسى بن عبد الله قمى نزد او آمد و به او خوش آمد گفت: و او را نزد خود نشانيد و سپس فرمود: اى عيسى بن عبد الله، از ما نيست و ارجمندى ندارد كسى كه در شهرى باشد كه 100 هزار و اندى در آن هستند و يكى در آن شهر از او پارساتر باشد (يعنى از مخالفان مذهب شيعه زيرا خود شيعه شايد كه بر هم برترى داشته باشند).
11- از عمرو بن سعيد بن هلال كه به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به من سفارشى كن.
ص: 237
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَوْصِنِی ، قَالَ(1) : «أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللّهِ وَالْوَرَعِ وَالاِجْتِهَادِ ، وَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ یَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لاَ وَرَعَ فِیهِ» .(2)
12 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَعِینُونَا بِالْوَرَعِ ؛ فَإِنَّهُ(3) مَنْ لَقِیَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْکُمْ بِالْوَرَعِ، کَانَ لَهُ عِنْدَ اللّهِ فَرَجاً(4)؛ إِنَّ(5) اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ: «مَنْ(6) یُطِعِ اللّهَ وَ(رَسُولَهُ)(7)
فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»(8) فَمِنَّا النَّبِیُّ ، وَمِنَّا الصِّدِّیقُ(9) وَالشُّهَدَاءُ وَالصَّالِحُونَ(10)» . (11)
13. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّا لاَ نَعُدُّ الرَّجُلَ مُوءْمِناً حَتّی یَکُونَ لِجَمِیعِ(12) أَمْرِنَا مُتَّبِعاً(13) مُرِیداً ، أَلاَ وَ(14) إِنَّ مِنِ اتِّبَاعِ أَمْرِنَا وَإِرَادَتِهِ(15) الْوَرَعَ ، فَتَزَیَّنُوا بِهِ یَرْحَمْکُمُ(16) اللّهُ ، وَکَبِّدُوا(17) أَعْدَاءَنَا(18) بِهِ(19) یَنْعَشْکُمُ(20) اللّهُ» .(21)
14. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَجَّالِ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنِ ابْنِ
أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ(22) بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ ؛ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَالاِجْتِهَادَ وَالصَّلاَةَ وَالْخَیْرَ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ دَاعِیَةٌ(23)» .(24)
15. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْیدٍ(25) ، عَنْ
ص: 238
فرمود: تو را سفارش كنم به تقوى نسبت به خدا و به پارسائى و كوشش و بدان كه كوشش بى پارسائى سود ندهد.
12- از ابى الصباح كنانى، از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود: ما را با پارسائى يارى دهيد، زيرا هر كدام شما خدا عز و جل را به پارسائى برخورد كند او را نزد خدا گشايش باشد و به راستى خدا عز و جل فرمايد (69 سوره نساء): «هر كه اطاعت كند خدا و رسولش را آنان با آن كسانى باشند كه خدا بدانها نعمت داده است از پيمبران و صدّيقان و شهيدان و نيكان و چه خوب رفيقانى هستند آنان» (در قرآن به جاى رسوله الرسول است و گويا نقل به معنا شده براى اشاره بدان چه در سوره نور است- از مجلسى). از ما است پيغمبر و از ما است صدّيق و شهداء و نيكان.
13- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ما مردى را مؤمن نشماريم تا همه اوامر ما را پيروى كند و بخواهد، هلا يكى از پيروى امر ما و خواست آن، ورع است خود را بدان بيارائيد، خدايتان رحمت كناد، و دشمنان ما را با آن در تنگنا گذاريد، خدا شما را نجات دهد.
14- فرمود:
شما نسبت به مردم داعى و مبلغ باشيد با جز زبان خود، تا از شما پارسائى و كوشش و نماز و كار خير ببينند، زيرا اين ها خودشان دعوت كننده خوبى هستند.
15- از امام كاظم (علیه السّلام) كه فرمود:
ص: 239
مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ ، قَالَ : أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللّهِ(2) بْنُ عَلِیٍّ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ علیه السلام ، قَالَ : «کَثِیراً مَا کُنْتُ أَسْمَعُ أَبِی یَقُولُ : لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لاَ تَتَحَدَّثُ(3) الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِنَّ(4) ، وَلَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ _ فِیهَا عَشَرَةُ آلاَفِ رَجُلٍ _ فِیهِمْ مِنْ(5) خَلْقِ اللّهِ أَوْرَعُ مِنْهُ(6)» .(7)
بَابُ الْعِفَّةِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ (8)بَطْنٍ وَفَرْجٍ» . (9)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِنَّ أَفْضَلَ الْعِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ (10)» . (11)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ(12) : أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعَفَافُ» .(13)
4. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(14) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ
ص: 240
من بسيار شنيدم پدرم مى فرمود:
از شيعيان ما نيست كسى كه پرده نشينان در پشت پرده هاى خود از پارسائى او نگويند، از دوستان ما نيست كسى كه در يك شهرى كه ده هزار مرد دارد زندگى كند و از خلق خدا كسى از او پارساتر باشد.
1- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
خدا به چيزى بهتر از عفّت در شكم و فرج پرستش نشده.
2- فرمود:
بهترين عبادت، عفّت شكم و فرج است.
3- أمير المؤمنين (علیه السّلام) مى فرمود:
بهترين عبادت با عفّتى است.
4- مردى به امام باقر (علیه السّلام) گفت: من كم كار و كم روزه
ص: 241
النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ مُعَلًّی أَبِی عُثْمَانَ(1) ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :
قَالَ رَجُلٌ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنِّی(2) ضَعِیفُ الْعَمَلِ ، قَلِیلُ الصِّیَامِ ، وَلکِنِّی(3) أَرْجُو أَنْ لاَ آکُلَ إِلاَّ حَلاَلاً(4) .
قَالَ : فَقَالَ لَهُ : «أَیُّ(5) الاِجْتِهَادِ(6) أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ؟» .(7)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَکْثَرُ مَا تَلِجُ(8) بِهِ أُمَّتِی(9) النَّارَ الاْءَجْوَفَانِ : الْبَطْنُ ، وَالْفَرْجُ» .(10)
6. وَ بِإِسْنَادِهِ ، قَالَ(11) :
«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ثَلاَثٌ(12) أَخَافُهُنَّ عَلی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی(13) : الضَّلاَلَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ(14) ، وَمَضَلاَّتُ الْفِتَنِ(15) ، وَشَهْوَةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ» .(16)
7. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(17) ، عَنْ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام : «یَقُولُ مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ» .(18)
8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللّهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ» .(19)
ص: 242
گيرم ولى اميدوارم كه جز حلال نمى خورم.
(گويد:) فرمود: كدام كوشش و اجتهاد از عفّت در شكم و فرج بهتر است؟ 5- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
بيشتر سبب دوزخ رفتن امّتم دو ميان تهى هستند كه شكم است و فرج.
6- فرمود:
پس از خود از سه چيز بر امّتم بيمناكم:
گمراهى پس از معرفت، فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و فرج.
7- امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
عبادتى بهتر از عفّت شكم و فرج نيست.
8- فرمود:
هيچ عبادت نزد خدا بهتر از عفّت در شكم و فرج نيست.
ص: 243
بَابُ اجْتِنَابِ الْمَحَارِمِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» (1) قَالَ : «مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَرَاهُ ، وَیَسْمَعُ مَا یَقُولُهُ (2)وَیَفْعَلُهُ (3) مِنْ خَیْرٍ أَوْ (4)شَرٍّ ، فَیَحْجُزُهُ ذلِکَ عَنِ الْقَبِیحِ مِنَ الاْءَعْمَالِ (5)، فَذلِکَ الَّذِی خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (6)» . (7)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ غَیْرَ ثَلاَثٍ : عَیْنٍ سَهِرَتْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ، وَعَیْنٍ فَاضَتْ(8) مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ ، وَعَیْنٍ غُضَّتْ(9) عَنْ(10) مَحَارِمِ اللّهِ» .(11)
3. عَلِیٌّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «فِیمَا نَاجَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(12) مُوسی علیه السلام : یَا مُوسی ، مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحَارِمِی ؛ فَإِنِّی أُبِیحُهُمْ جَنَّاتِ(13) عَدْنٍ لاَ أُشْرِکُ مَعَهُمْ أَحَداً» .(14)
4. عَلِیٌّ(15) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ
ص: 244
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه در تفسير قول خدا عز و جل (46 سوره رحمان): «و براى هر كه از مقام پروردگار خود ترسد دو بهشت است» فرمود:
هر كه بداند كه خدا عز و جل او را بيند، و بشنود هر چه گويد و كند، از خوب و بد، و اين دانش او را از كردار زشت باز دارد، هم او است كه از مقام پروردگارش ترسيده و خود را از هواى نفس باز داشته.
2- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
هر چشمى در روز رستاخيز گريان است جز سه چشم، چشمى كه در راه خدا (چون جهاد) بيدارى كشيده و چشمى كه از ترس خدا اشك ريخته و چشمى كه از آنچه خدا حرام كرده فرو خفته.
3- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود: در آنچه خدا عز و جل بدان با موسى راز گفت: اين بود كه:
اى موسى، هيچ كس به من تقرب نجست به مانند خوددارى از محرمات من كه من به آنها مباح كنم بهشتهاى عدن را و كسى را با آنان شريك نكنم.
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 245
بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ(1) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ ذِکْرُ اللّهِ کَثِیراً» ثُمَّ قَالَ : «لاَ أَعْنِی سُبْحَانَ اللّهِ ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ ، وَلاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَاللّهُ أَکْبَرُ، وَإِنْ کَانَ مِنْهُ ؛ وَلکِنْ(2) ذِکْرَ اللّهِ(3) عِنْدَ مَا أَحَلَّ(4) وَحَرَّمَ ، فَإِنْ کَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا ، وَإِنْ کَانَ مَعْصِیَةً تَرَکَهَا» .(5)
5. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(6) ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ ، قَالَ :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»(7) قَالَ(8) : «أَمَا وَاللّهِ ، إِنْ کَانَتْ أَعْمَالُهُمْ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الْقَبَاطِیِّ(9) ، وَلکِنْ کَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمُ الْحَرَامُ(10) لَمْ یَدَعُوهُ» .(11)
6 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ تَرَکَ مَعْصِیَةً لِلّهِ(12) مَخَافَةَ اللّهِ(13) _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ أَرْضَاهُ اللّهُ(14) یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .(15)
بَابُ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ ، قَالَ : قَالَ
ص: 246
سخت ترين چيزى كه خدا بر خلقش فرض كرده است اين است كه خدا را بسيار به ياد آرند، سپس فرمود: مقصود اين نيست كه بسيار بگويند:
سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا الله و الله اكبر،
گرچه آن هم از ذكر خدا است ولى مقصودم ياد خدا است در آنچه حلال كرده تا اگر اطاعت است به كار بندد و اگر گناه است وانهد.
5- از سليمان بن خالد، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از تفسير قول خدا عز و جل (23 سوره فرقان): «و پيش آورديم هر آنچه به جا آورده بود از كردار و آن را گردى پراكنده ساختيم».
فرمود: هلا به خدا كردارشان پاك بود و سفيدتر از جامه هاى سپيد و نازك مصرى باف ولى چون حرامى جلوشان مى آمد آن را وانمى گذاشتند.
6- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه گناهى را براى ترس از خدا تبارك و تعالى وانهد، خدا روز قيامت او را خشنود سازد.
1- از على بن الحسين (علیه السّلام) كه فرمود: هر كه بدان چه خدا بر او فرض كرده عمل كند بهتر مردم است.
ص: 247
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا : «مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللّهُ(1) عَلَیْهِ ، فَهُوَ مِنْ خَیْرِ(2) النَّاسِ» .(3)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(4) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا»(5) قَالَ : «اصْبِرُوا عَلَی الْفَرَائِضِ» .(6)
3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَبِی السَّفَاتِجِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا»قَالَ : «اصْبِرُوا عَلَی الْفَرَائِضِ ، وَصَابِرُوا عَلَی الْمَصَائِبِ ، وَرَابِطُوا عَلَی الاْءَئِمَّةِ علیهم السلام » .(7)
وَفِی رِوَایَةِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی السَّفَاتِجِ ، وَزَادَ فِیهِ(8) :
«وَاتَّقُوا(9) اللّهَ رَبَّکُمْ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ» .(10)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللّهِ ؛ تَکُنْ(11) أَتْقَی النَّاسِ» .(12)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(13) : «قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی : مَا تَحَبَّبَ(14) إِلَیَّ عَبْدِی بِأَحَبَّ(15) مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ» .(16)
ص: 248
2- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (200 سوره آل عمران): «صبر كنيد و هم صبرى كنيد و مرزدارى كنيد» فرمود:
صبر كنيد در انجام فرائض.
3- از آن حضرت در تفسير قول خدا عز و جل (200 سوره آل عمران): «صبر كنيد و هم صبرى كنيد و مرزدارى كنيد» فرمود:
صبر كنيد بر فرائض و هم صبرى كنيد در مصائب (همدردى) و پيوند خود را با ائمه نگهدارى كنيد (از دستبرد تبليغات مخالفان و يورش آنان- اين خود يك نوع مرزدارى است براى مذهب).
در روايت ابى السفاتج اين جمله را هم افزوده است كه:
بپرهيزيد نسبت به خدا پروردگار خود در آنچه بر شما فرض كرده است.
4- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به واجبات خدا عمل كن تا پرهيزكارترين مردم باشى.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه خدا تبارك و تعالى فرموده:
بنده من دوستى مرا جلب نكند به چيزى كه محبوبتر باشد نزد من از عمل بدان چه بر او واجب كردم.
ص: 249
بَابُ اسْتِوَاءِ الْعَمَلِ وَالْمُدَاوَمَةِ عَلَیْهِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنِ الْحَلَبِیِّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا (1)کَانَ الرَّجُلُ عَلی عَمَلٍ ، فَلْیَدُمْ عَلَیْهِ (2)سَنَةً ، ثُمَّ یَتَحَوَّلُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ إِلی غَیْرِهِ ، وَذلِکَ أَنَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ یَکُونُ فِیهَا فِی عَامِهِ (3)ذلِکَ مَا شَاءَ اللّهُ أَنْ یَکُونَ» . (4)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (5) ، قَالَ(6) : قَالَ(7) : «أَحَبُّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مَا دَاوَمَ(8) عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَإِنْ قَلَّ» .(9)
3. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ نَجِیَّةَ(10) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْ عَمَلٍ یُدَاوَمُ(11) عَلَیْهِ وَإِنْ قَلَّ» .(12)
4. عَنْهُ(13) ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا _ یَقُولُ : إِنِّی(14) لاَءُحِبُّ أَنْ أُدَاوِمَ(15) عَلَی الْعَمَلِ وَإِنْ قَلَّ» .(16)
5. عَنْهُ(17) ، عَنْ فَضَالَةَ(18) ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
ص: 250
1- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر گاه مردى كارى پيش گرفت تا يك سال ادامه دهد و سپس اگر خواست عمل ديگرى پيش گيرد زيرا در يك سال شب قدر هست، اين است كه خدا خواسته است باشد.
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
محبوبترين عمل نزد خدا عز و جل آن عمل است كه بنده اى آن را ادامه دهد گرچه كم باشد.
3- فرمود:
چيزى نزد خدا عز و جل محبوب تر نيست از عملى كه ادامه داده شود و گرچه اندك باشد.
4- على بن الحسين (علیه السّلام) بارها مى فرمود:
به راستى من دوست دارم پى گيرى عملى را و اگر چه كم باشد.
5- از امام باقر (علیه السّلام) كه على بن الحسين (علیه السّلام) بارها مى فرمود:
ص: 251
مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا _ یَقُولُ : إِنِّی لاَءُحِبُّ(1) أَنْ أَقْدِمَ عَلی رَبِّی وَعَمَلِی مُسْتَوٍ(2)» .(3)
6. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِیَّاکَ أَنْ(4) تَفْرِضَ عَلی نَفْسِکَ فَرِیضَةً ، فَتُفَارِقَهَا اثْنَیْ عَشَرَ هِلاَلاً(5)» .(6)
بَابُ الْعِبَادَةِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوبٌ : یَا ابْنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِی ؛ أَمْلاَءْ قَلْبَکَ غِنًی (7)، وَلاَ أَکِلْکَ إِلی طَلَبِکَ ، وَعَلَیَّ (8)أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَکَ (9)، وَأَمْلاَءَ قَلْبَکَ خَوْفاً مِنِّی ، وَإِنْ لاَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِی ، أَمْلاَءْ قَلْبَکَ شُغُلاً بِالدُّنْیَا ، ثُمَّ لاَ أَسُدَّ فَاقَتَکَ ، وَأَکِلْکَ إِلی طَلَبِکَ» . (10)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی (11)، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی : یَا عِبَادِیَ الصِّدِّیقِینَ(12) ، تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِی(13) فِی الدُّنْیَا ؛ فَإِنَّکُمْ تَتَنَعَّمُونَ(14) بِهَا فِی الاْآخِرَةِ» .(15)
ص: 252
من دوست دارم كه بر پروردگارم در آيم و كردارم استوار باشد.
6- از سليمان بن خالد، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مبادا بر خود كارى را لازم گردانى و تا 12 ماه از آن دست بردارى.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
در تورات نوشته است: اى آدمى زاده، براى عبادت من، يك دل باش تا دلت را پر از بى نيازى كنم و تو را به خود وانگذارم و بر من است كه ندارى را بر تو ببندم و دلت را از ترس خود پر كنم و اگر دل به عبادت من ندهى، دلت را پر از توجه به دنيا كنم و ندارى و حاجتمندى تو را نبندم و تو را به خود واگذارم.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا تبارك و تعالى فرمايد: اى بنده هاى صديق من در دنيا به عبادتم متنعّم باشيد، زيرا شما در آخرت بدان متنعّم خواهيد بود.
ص: 253
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ(1) عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَفْضَلُ(2) النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا ، وَأَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ ، وَبَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ ، وَتَفَرَّغَ لَهَا ، فَهُوَ لاَ یُبَالِی عَلی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا، عَلی عُسْرٍ أَمْ عَلی یُسْرٍ» .(3)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْخَلِیلِ ، قَالَ : وَکَتَبْتُ(4) مِنْ(5) کِتَابِهِ بِإِسْنَادٍ لَهُ(6) یَرْفَعُهُ(7) إِلی عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، قَالَ : قَالَ عِیسَی بْنُ عَبْدِ اللّهِ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا الْعِبَادَةُ؟
قَالَ : «حُسْنُ النِّیَّةِ بِالطَّاعَةِ مِنَ الْوُجُوهِ الَّتِی یُطَاعُ اللّهُ مِنْهَا ، أَمَا إِنَّکَ یَا عِیسی لاَ تَکُونُ مُوءْمِناً حَتّی تَعْرِفَ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ».
قَالَ(8) : قُلْتُ(9) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَمَا مَعْرِفَةُ النَّاسِخِ مِنَ الْمَنْسُوخِ؟
قَالَ : فَقَالَ : «أَ لَیْسَ تَکُونُ مَعَ الاْءِمَامِ مُوَطِّناً نَفْسَکَ عَلی حُسْنِ النِّیَّةِ فِی طَاعَتِهِ ، فَیَمْضِی ذلِکَ الاْءِمَامُ ، وَیَأْتِی إِمَامٌ آخَرُ ، فَتُوَطِّنُ نَفْسَکَ عَلی حُسْنِ النِّیَّةِ فِی طَاعَتِهِ؟».
قَالَ : قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «هذَا(10) مَعْرِفَةُ النَّاسِخِ مِنَ الْمَنْسُوخِ» .(11)
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلٍ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ(12) الْعِبَادَةَ(13) ثَلاَثَةٌ(14) : قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَوْفاً ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ ؛ وَقَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ(15) _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ طَلَبَ الثَّوَابِ(16) ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الاْءُجَرَاءِ(17) ؛
ص: 254
3- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
بهترين مردم كسى است كه عاشق عبادت است و آن را در آغوش كشد و از دل دوست دارد و با تن بدان در آميزد و خود را براى انجام آن فارغ سازد، او است كه باك ندارد در دنيا سختى كشد يا در رفاه باشد.
4- عيسى بن عبد الله به امام صادق (علیه السّلام) عرض كرد:
قربانت، عبادت چيست؟
فرمود: خوش نيّتى در طاعت از راههائى كه خدا از آنها اطاعت شود، هلا اى عيسى، تو مؤمن نباشى تا ناسخ را از منسوخ بشناسى. گويد: گفتم: معرفت ناسخ و منسوخ چيست؟ گويد:
فرمود:
تو نيستى كه با امامى دل به اطاعت او دادى و نيّت خوب دارى و آن امام در مى گذرد و امام ديگر مى آيد و دل مى دهى و نيّت خوب دارى كه از او اطاعت كنى.
گويد: گفتم: چرا؟
فرمود: اين است معرفت ناسخ و منسوخ.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه عبادت بر سه وجه است:
مردمى خدا عز و جل را از ترس بپرستند، اين عبادت بنده ها است.
مردمى خدا را تبارك و تعالى به طمع ثواب پرستند، اين
ص: 255
وَقَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ حُبّاً لَهُ ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الاْءَحْرَارِ ، وَهِیَ أَفْضَلُ(1) الْعِبَادَةِ(2)» .(3)
6. عَلِیٌّ(4) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا أَقْبَحَ الْفَقْرَ بَعْدَ الْغِنی! وَأَقْبَحَ(5) الْخَطِیئَةَ بَعْدَ(6) الْمَسْکَنَةِ(7)! وَأَقْبَحُ مِنْ ذلِکَ الْعَابِدُ لِلّهِ ، ثُمَّ یَدَعُ(8) عِبَادَتَهُ» .(9)
7 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَیْهِ(10) ، فَهُوَ مِنْ(11) أَعْبَدِ(12) النَّاسِ» .(13)
بَابُ النِّیَّةِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ : «لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ(14)» .(15)
2 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : نِیَّةُ الْمُوءْمِنِ(16) خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ ، وَنِیَّةُ الْکَافِرِ(17) شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ ، وَکُلُّ(18) عَامِلٍ(19) یَعْمَلُ عَلی ···
ص: 256
عبادت مزدوران است؛ مردمى خدا عز و جل را پرستند و عبادت كنند براى دوستى او، اين عبادت آزاده ها است و اين بهترين عبادت است.
6- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
چه زشت است فقر بعد از غنا و چه زشت است خطاكارى پس از مستمندى و زشت تر از آن عابدى است براى خدا كه ترك عبادت كرده است.
7- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
هر كه عمل كند بدان چه خدا بر او فرض كرده است، او از عابدترين مردم است.
1- از على بن الحسين (علیه السّلام)، فرمود:
عملى نباشد جز به وسيله نيّت.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
نيّت مؤمن بهتر است از كردارش و نيّت كافر بدتر است از كردارش، و هر عاملى عمل كند بر نيّتى كه دارد.
ص: 257
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُوءْمِنَ الْفَقِیرَ لَیَقُولُ : یَا رَبِّ ارْزُقْنِی حَتّی أَفْعَلَ کَذَا وَکَذَا مِنَ الْبِرِّ وَوُجُوهِ الْخَیْرِ ، فَإِذَا عَلِمَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ ذلِکَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِیَّةٍ(1) ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ مِثْلَ مَا یَکْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ ؛ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ» .(2)
4. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ(3) الْحُسَیْنِ بن(4) عَمْرٍو ، عَنْ(5) حَسَنِ(6) بْنِ(7) أَبَانٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ حَدِّ(8) الْعِبَادَةِ الَّتِی إِذَا فَعَلَهَا فَاعِلُهَا کَانَ مُوءَدِّیاً ، فَقَالَ : «حُسْنُ النِّیَّةِ بِالطَّاعَةِ» .(9)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی هَاشِمٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لاِءَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ(10) لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یَعْصُوا اللّهَ أَبَداً ، وَإِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ(11) لاِءَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ(12) لَوْ بَقُوا فِیهَا أَنْ یُطِیعُوا اللّهَ أَبَداً(13) ؛ فَبِالنِّیَّاتِ(14) خُلِّدَ(15) هوءُلاَءِ وَهوءُلاَءِ» ثُمَّ تَلاَ قَوْلَهُ تَعَالی : «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»(16) قَالَ(17) : «عَلی نِیَّتِهِ(18)» .(19)
ص: 258
3- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى بنده مؤمن فقير مى گويد: پروردگارا به من روزى بده تا چنان و چنين از احسان و كار خير كنم و چون خدا بداند كه راست مى گويد، براى او همان مزد را بنويسد كه اگر آن كار را مى كرد، به راستى خدا واسع و كريم است.
4- از ابى بصير، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از حدّ عبادتى كه چون انجام كند، حق آن را ادا كرده باشد؟
فرمود: حسن نيّت به طاعت است (خوش خدمتى نسبت به امام).
5- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
همانا دوزخيان در دوزخ جاويدند زيرا در دنيا نيت دارند كه اگر جاويد بمانند در آن هميشه نافرمانى خدا كنند و همانا اهل بهشت در آن جاويدند براى آنكه نيت آن ها در دنيا اين است كه اگر هميشه در آن بمانند از خدا اطاعت كنند پس آنان و اينان به وسيله نيت، جاويد بمانند، سپس قول خدا تعالى را خواند (84 سوره اسراء): «بگو هر كس عمل مى كند بر طبع و منش خود» فرمود: يعنى بر نيت خود.
ص: 259
بَابٌ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الاْءَحْوَلِ ، عَنْ سَلاَّمِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَلاَ إِنَّ (1)لِکُلِّ عِبَادَةٍ شِرَّةً (2)، ثُمَّ تَصِیرُ إِلی فَتْرَةٍ ، فَمَنْ صَارَتْ شِرَّةُ عِبَادَتِهِ إِلی سُنَّتِی فَقَدِ اهْتَدی ؛ وَمَنْ خَالَفَ سُنَّتِی فَقَدْ ضَلَّ ، وَکَانَ عَمَلُهُ فِی تَبَابٍ (3)، أَمَا إِنِّی أُصَلِّی ، وَأَنَامُ ، وَأَصُومُ ، وَأُفْطِرُ ، وَأَضْحَکُ ، وَأَبْکِی ؛ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ (4)مِنْهَاجِی وَسُنَّتِی (5)فَلَیْسَ مِنِّی ، وَقَالَ : کَفی (6)بِالْمَوْتِ مَوْعِظَةً ، وَکَفی بِالْیَقِینِ غِنًی ، وَکَفی بِالْعِبَادَةِ شُغُلاً» .(7)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَجَّالِ ، عَنْ ثَعْلَبَةَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لِکُلِّ أَحَدٍ شِرَّةٌ ، وَلِکُلِّ شِرَّةٍ فَتْرَةٌ ، فَطُوبی لِمَنْ کَانَتْ فَتْرَتُهُ إِلی خَیْرٍ» .(8)
ص: 260
1- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا فرمود:
هلا براى عبادتى شورى است و سپس به سستى گرايد:
هر كس شور عبادش به روش منشى كشاند راه جو است و هر كه به خلاف سنت من رود گمراه است و كردارش به نابودى كشد، هلا من نماز خوانم و بخوابم، روزه دارم و افطار كنم، بخندم و بگريم، هر كه از برنامه و روش من رو گرداند از من نيست، فرمود: براى پند، مرگ بس است و براى بى نيازى، يقين بس است و براى سرگرمى و اشتغال به كار، عبادت بس است.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
هر كس را شورى است، و هر شورى را سستى به دنبال است، خوشا بر كسى كه سستى او به خوبى كشد.
ص: 261
بَابُ الاِقْتِصَادِ فِی الْعِبَادَةِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ هذَا الدِّینَ مَتِینٌ ؛ فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ ، وَلاَ تُکَرِّهُوا عِبَادَةَ اللّهِ إِلی عِبَادِ اللّهِ (1)؛ فَتَکُونُوا کَالرَّاکِبِ الْمُنْبَتِّ (2)الَّذِی لاَ سَفَراً قَطَعَ ، وَلاَ ظَهْراً (3)أَبْقی» . (4) مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ(5) ، عَنْ مُقَرِّنٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، مِثْلَهُ .(6)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ تُکَرِّهُوا إِلی أَنْفُسِکُمُ الْعِبَادَةَ» .(7)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً ، فَعَمِلَ(8) عَمَلاً(9) قَلِیلاً ، جَزَاهُ بِالْقَلِیلِ الْکَثِیرَ ، وَلَمْ یَتَعَاظَمْهُ أَنْ یَجْزِیَ بِالْقَلِیلِ الْکَثِیرَ لَهُ(10)» .(11)
ص: 262
1- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به راستى اين دين محكم است، به آرامى در آن در آئيد و عبادت خدا را به بنده هاى خدا به زور تحميل نكنيد تا چون شتر سوار پاكش هلاك كن نباشيد، آنكه نه سفر را طى كند و نه مركب را بجا گذارد.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: عبادت را بر خود بدخواه نكنيد (يعنى تا شوق و رغبت داريد به عبادت پردازيد و چون كسل شويد، دست از آن بداريد كه رانده و مانده از آن نگرديد).
3- از حنان بن سدير كه گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: به راستى خداى عز و جل چون بنده اى را دوست دارد و آن بنده كار كمى هم كند پاداش بسيار به او دهد و به او بزرگ نيايد كه در برابر كارِ كم، پاداشِ بسيار به او دهد.
ص: 263
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ(1) ، عَنْ مَنْصُورٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَرَّ بِی أَبِی وَأَنَا بِالطَّوَافِ وَأَنَا حَدَثٌ(2) ، وَقَدِ اجْتَهَدْتُ فِی الْعِبَادَةِ ، فَرَآنِی وَأَنَا أَتَصَابُّ عَرَقاً ، فَقَالَ لِی : یَا جَعْفَرُ ، یَا بُنَیَّ ، إِنَّ اللّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ ، وَرَضِیَ عَنْهُ(3)···
بِالْیَسِیرِ» .(4)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَغَیْرِهِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اجْتَهَدْتُ فِی الْعِبَادَةِ(5) وَأَنَا شَابٌّ ، فَقَالَ لِی أَبِی : یَا بُنَیَّ ، دُونَ مَا أَرَاکَ تَصْنَعُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً رَضِیَ عَنْهُ(6) بِالْیَسِیرِ» .(7)
6. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْخَشَّابِ ، عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ(8) ، عَنْ مُعَاذِ(9) بْنِ ثَابِتٍ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا عَلِیُّ ، إِنَّ هذَا الدِّینَ مَتِینٌ ، فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ ، وَلاَ تُبَغِّضْ(10) إِلی نَفْسِکَ عِبَادَةَ رَبِّکَ ؛ فَإِنَّ(11) الْمُنْبَتَّ _ یَعْنِی الْمُفْرِطَ _ لاَ ظَهْراً(12) أَبْقی ، وَلاَ أَرْضاً قَطَعَ ؛ فَاعْمَلْ عَمَلَ مَنْ یَرْجُو أَنْ یَمُوتَ هَرِماً ، وَاحْذَرْ حَذَرَ مَنْ یَتَخَوَّفُ أَنْ یَمُوتَ غَداً» .(13)
ص: 264
4- فرمود:
پدرم در طواف بر من گذشت، من جوانى نورس بودم و در عبادت كوشش مى كردم، مرا ديد كه عرق مى ريزم، به من فرمود:
اى جعفر، اى پسر جانم، به راستى چون خدا بنده اى را دوست دارد، او را به بهشت مى برد و از او به اندك عبادتى راضى است.
5- فرمود:
من جوان بودم و در عبادت سختى مى كشيدم، پدرم به من فرمود: پسر جانم، كمتر از آنكه مى بينم عبادت كن، زيرا خدا عز و جل چون بنده اى را دوست دارد به اندك از او راضى شود.
6- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
يا على، اين دين محكم است، به آرامى در آن در آى و عبادت پروردگارت را به خود مبغوض مكن، راحله كش يعنى زياده رو نه مركب بجا گذارد و نه راه طى كند، عمل كن عملِ كسى كه اميدوار است در پيرى بميرد و حذر كن چون كسى كه مى ترسد فردا بميرد.
ص: 265
بَابُ مَنْ بَلَغَهُ ثَوَابٌ مِنَ اللّهِ عَلی عَمَلٍ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ سَمِعَ شَیْئاً مِنَ الثَّوَابِ عَلی شَیْءٍ ، فَصَنَعَهُ ، کَانَ لَهُ أَجْرُهُ(1) وَإِنْ لَمْ یَکُنْ عَلی مَا بَلَغَهُ» .(2)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عِمْرَانَ الزَّعْفَرَانِیِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ بَلَغَهُ ثَوَابٌ مِنَ(3) اللّهِ عَلی عَمَلٍ ، فَعَمِلَ ذلِکَ الْعَمَلَ الْتِمَاسَ ذلِکَ الثَّوَابِ ، أُوتِیَهُ وَإِنْ لَمْ یَکُنِ الْحَدِیثُ کَمَا بَلَغَهُ(4)» .(5)
بَابُ الصَّبْرِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ(6) بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الصَّبْرُ رَأْسُ الاْءِیمَانِ» .(7)
ص: 266
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
كسى كه بشنود چيزى ثوابى دارد و آن كار را بكند، آن ثواب را ببرد و اگر چه نباشد چنانچه به او رسيده است.
2- از محمد بن مروان، گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
به هر كس برسد ثوابى از طرف خدا در برابر عملى و آن كار را بكند به خواهش آن ثواب، آن ثواب به او داده شود و اگر چه حديث چنان نباشد كه به او رسيده است.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
صبر سَرِ ايمان است.
ص: 267
2. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ(1) الْفُضَیْلِ(2) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الصَّبْرُ مِنَ الاْءِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ ، فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ ، کَذلِکَ(3) إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الاْءِیمَانُ» .(4)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(5) جَمِیعاً(6) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَصْبَهَانِیِّ(7) ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ ، قَالَ : قَالَ(8) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا حَفْصُ ، إِنَّ مَنْ صَبَرَ ، صَبَرَ قَلِیلاً ، وَإِنَّ(9) مَنْ جَزِعَ ، جَزِعَ قَلِیلاً».
ثُمَّ قَالَ : «عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله ، فَأَمَرَهُ(10) بِالصَّبْرِ وَالرِّفْقِ ، فَقَالَ(11) : «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً(12) وَذَرْنِی وَالْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ»(13) وَقَالَ تَبَارَکَ وَتَعَالی : «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ(14) فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ(15) وَما یُلَقّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَما یُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»(16) .
فَصَبَرَ رَسُولُ اللّهِ(17) صلی الله علیه و آله حَتّی نَالُوهُ(18) بِالْعَظَائِمِ ، وَرَمَوْهُ بِهَا ، فَضَاقَ صَدْرُهُ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ»(19) ثُمَّ کَذَّبُوهُ وَرَمَوْهُ(20) ، فَحَزِنَ لِذلِکَ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظّالِمِینَ بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ*
ص: 268
2- فرمود:
صبر از ايمان چون سر است نسبت به تن، و چون سر برود، تن هم برود، و همچنين صبر كه رفت ايمان هم رفته.
3- از حفص بن غياث، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اى حفص، هر كه صبر كند، اندكى صبر كرده و هر كه بى تابى كند، اندكى بى تابى كند، سپس فرمود: بر تو باد كه در كارت صبر پيشه كنى، زيرا خدا محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را مبعوث كرد و او را به صبر و نرمش دستور داد و فرمود (10 سوره مزمل): «صبر كن بر آنچه مى گويند و به خوشى از آنها كناره كن (11) مرا با نعمت خوارگانى كه تو را تكذيب كنند باز گذار» و فرمود تبارك و تعالى (35 سوره فصلت): «دفاع كن بدان چه نيكوتر است بدى را تا به ناگاه آنكه ميان تو و او دشمنى است، گويا دوستى صميمى باشد (36) و بر نخورند آن را جز آن كسانى كه صبر كردند و بر نخورد بدان جز صاحب بهره فراوان» پس رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) صبر كرد تا به او وصله هاى بزرگى چسباندند (چون سحر و جنون و كذب) و او را بدان ها متهم كردند، پس سينه او تنگ شد و خدا عز و جل به او آيه نازل كرد (97 سوره حجر): «و محققاً مى دانيم كه دل تنگ شدى از آنچه كه مى گويند (98) پس تسبيح گو پروردگارت را و بوده باش از سجده كننده ها» سپس او را تكذيب كردند و متهم نمودند و از آن غمنده شد و خداى عز و جل فرو فرستاد (33 سوره انعام): «و محققاً مى دانيم كه تو را غمنده كند آنچه را كه مى گويند، به راستى آن ها تو را دروغ گو نشمارند بلكه ستمكاران آيات ما را انكار كنند (34) محققاً چه رسولانى پيش از تو تكذيب شدند و
ص: 269
وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا»(1) .
فَأَلْزَمَ(2) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (3) نَفْسَهُ الصَّبْرَ (4)، فَتَعَدَّوْا ، فَذَکَرُوا(5) اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی(6) _ وَکَذَّبُوهُ(7) ، فَقَالَ(8) : قَدْ(9) صَبَرْتُ فِی نَفْسِی وَأَهْلِی(10) وَعِرْضِی ، وَلاَ صَبْرَ لِی عَلی ذِکْرِ(11) إِلهِی ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالاْءَرْضَ وَما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیّامٍ وَما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ(12) فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ»(13) فَصَبَرَ النَّبِیُّ(14) صلی الله علیه و آله فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ .
ثُمَّ بُشِّرَ فِی عِتْرَتِهِ بِالاْءَئِمَّةِ(15) ، وَوُصِفُوا بِالصَّبْرِ ، فَقَالَ جَلَّ ثَنَاوءُهُ : «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ(16) أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(17) فَعِنْدَ ذلِکَ قَالَ(18) صلی الله علیه و آله : الصَّبْرُ مِنَ الاْءِیمَانِ کَالرَّأْسِ(19) مِنَ الْجَسَدِ(20) ، فَشَکَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ ذلِکَ لَهُ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ(21) : «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَدَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَما کانُوا
یَعْرِشُونَ»(22) فَقَالَ(23) صلی الله علیه و آله : إِنَّهُ(24) بُشْری وَانْتِقَامٌ ، فَأَبَاحَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(25) قِتَالَ
الْمُشْرِکِینَ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ(26) : «فَاقْتُلُوا(27) الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ»(28)«وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ(29)»(30) فَقَتَلَهُمُ اللّهُ(31) عَلی یَدَیْ(32) رَسُولِ اللّهِ(33) صلی الله علیه و آله (34)وَأَحِبَّائِهِ ، وَجَعَلَ(35) لَهُ(36) ثَوَابَ صَبْرِهِ مَعَ مَا ادَّخَرَ لَهُ فِی الاْآخِرَةِ ، فَمَنْ صَبَرَ وَاحْتَسَبَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتّی یُقِرَّ اللّهُ
ص: 270
صبر كردند بر آنچه تكذيب شدند و آزار كشيدند تا يارى ما براى آن ها رسيد» پس پيغمبر خود را به صبر و شكيبائى گرفت و آنها از حد گذشتند و خدا تبارك و تعالى را به زبان آوردند و او را تكذيب كردند، پيغمبر فرمود: من برخوردم و خاندانم و آبرويم، صبر كردم و بر معبود خود صبر نتوانم، خدا عز و جل بر او فرو فرستاد (38 سوره ق): «و محققاً آفريدم آسمان ها و زمين را و آنچه در ميان آن ها است در شش روز و هيچ خستگى به ما نرسيد، تو صبر كن به هر آنچه مى گويند» و پيغمبر در هر حال صبر كرد تا مژده عترت ائمه وى را به او دادند و آنها را هم توصيف به صبر كردند و خدا جل ثنائه فرمود (24 سوره سجده): «و آنها را ائمه ساختيم كه به امر ما رهبرى مى كنند چون صبر كردند و بودند كه به آيات ما يقين داشتند» در اينجا پيغمبر فرمود:
صبر از ايمان چون سر است از تن و خدا عز و جل از او قدردانى كرد و فرو فرستاد (136 سوره اعراف): «عملى شد بهترين فرمايش پروردگارت براى بنى اسرائيل به واسطه آنچه كه صبر كردند و واژگون كرديم آنچه را فرعون و قومش مى ساختند و آنچه را از دستگاه خود مى گستردند- يعنى از درخت و باغ و ساختمان كه به وجود مى آوردند-» رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: اين مژده و انتقام است و خدا عز و جل براى او نبرد با مشركان را مباح كرد و فرو فرستاد (6 سوره توبه): «بكشيد مشركان را هر كجا يافتيدشان و بگيريدشان و محاصره شان كنيد و به هر كمين گاهى بر سر راهشان بنشنيد» (191 سوره بقره): «بكشيد آنها را هرجا برخورديد و بر آنها دست يافتيد» خدا آن ها را به دست رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و دوستانش كشت و ثواب صبرش را براى او مقرر داشت با آنچه در آخرت برايش ذخيره كرد، هر كه صبر كند و تقرب به خدا خواهد، از دنيا نرود تا خدا ديده او را در باره دشمنانش روشن كند
ص: 271
لَهُ(1) عَیْنَهُ(2) فِی أَعْدَائِهِ مَعَ مَا یَدَّخِرُ لَهُ فِی الاْآخِرَةِ(3)» .(4)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللّهِ السَّرَّاجِ : رَفَعَهُ إِلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «الصَّبْرُ مِنَ الاْءِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ ، وَلاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ صَبْرَ لَهُ» . (5)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الصَّبْرُ مِنَ(6) الاْءِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ ، فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ، ذَهَبَ الْجَسَدُ(7) ؛ کَذلِکَ(8) إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ، ذَهَبَ الاْءِیمَانُ» .(9)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ ، إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ(10) صَبَرَ لَهَا ؛ وَإِنْ تَدَاکَّتْ(11) عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ ؛ وَإِنْ أُسِرَ وَقُهِرَ وَاسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْراً(12) _ کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الاْءَمِینُ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ(13) قُهِرَ وَأُسِرَ ، وَلَمْ تَضْرُرْهُ(14) ظُلْمَةُ الْجُبِّ(15) وَوَحْشَتُهُ وَمَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللّهُ
عَلَیْهِ(16) ؛ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِیَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ إِذْ کَانَ لَهُ(17) مَالِکاً ، فَأَرْسَلَهُ وَرَحِمَ بِهِ أُمَّةً ، وَکَذلِکَ(18) الصَّبْرُ یُعَقِّبُ خَیْراً ؛ فَاصْبِرُوا وَوَطِّنُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی الصَّبْرِ تُوجَرُوا» .(19)
ص: 272
با آنچه در آخرت براى او ذخيره كند.
4- از على بن الحسين (علیه السّلام) كه فرمود:
صبر نسبت به ايمان چون سر است نسبت به تن، و ايمان ندارد كسى كه صبر ندارد.
5- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
صبر نسبت به ايمان چون سر است نسبت به تن، چون سر برود تن رفته است، همچنين وقتى صبر نباشد، ايمان رفته است.
6- از ابى بصير، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى آزاده در هر حال آزاد است، اگر گرفتارى برايش رخ دهد در برابر آن صبر كند و اگر مصائب بر او هجوم آورند او را نشكنند و اگر چه اسير شود و مقهور گردد و به جاى رفاه او سختى فرا رسد، چنانچه يوسف صديق امين (علیه السّلام) بود، اينكه او را به بندگى گرفتند و اسير و مقهور شد آزاديش را لكه دار نكرد و تاريكى چاه و هراس آن به او زيانى نرسانيد تا اين كه خدا بر او منت نهاد و آن جبار سركش را بنده او ساخت پس از آنكه مالك او بود، خدا او را رسول خود نمود و به وسيله او به امتى رحم كرد و همچنين است، صبر خير به دنبال دارد، شما هم صبر كنيد و دل به صبر بدهيد تا اجر ببريد.
ص: 273
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(1) علیه السلام ، قَالَ(2) : «الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَالصَّبْرِ ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَی 2 / 19
الْمَکَارِهِ فِی الدُّنْیَا ، دَخَلَ الْجَنَّةَ ؛ وَجَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَالشَّهَوَاتِ ، فَمَنْ أَعْطی نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَشَهْوَتَهَا ، دَخَلَ النَّارَ(3)» .(4)
8 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَرْحُومٍ(5) ، عَنْ أَبِی سَیَّارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا دَخَلَ الْمُوءْمِنُ قَبْرَهُ(6) ، کَانَتِ الصَّلاَةُ عَنْ یَمِینِهِ ، وَالزَّکَاةُ عَنْ یَسَارِهِ ، وَالْبِرُّ مُظِلٌّ(7) عَلَیْهِ ، وَیَتَنَحَّی(8) الصَّبْرُ نَاحِیَةً ، فَإِذَا(9) دَخَلَ عَلَیْهِ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَهُ ، قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَالْبِرِّ(10) : دُونَکُمْ(11) صَاحِبَکُمْ ، فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ» .(12)
9. عَلِیٌّ(13) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «دَخَلَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ الْمَسْجِدَ ، فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ عَلی بَابِ الْمَسْجِدِ(14) کَئِیبٍ(15) حَزِینٍ ، فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام (16) : مَا لَکَ؟
قَالَ(17) : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ(18) ، أُصِبْتُ(19) بِأَبِی(20) وَأَخِی ، وَأَخْشی(21) أَنْ أَکُونَ قَدْ(22) وَجِلْتُ(23) ، فَقَالَ لَهُ(24) أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : عَلَیْکَ بِتَقْوَی اللّهِ وَالصَّبْرِ ؛ تَقْدَمْ(25) عَلَیْهِ غَداً ، وَالصَّبْرُ(26) فِی الاْءُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ ، فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ ، فَسَدَ الْجَسَدُ ، وَإِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الاْءُمُورَ ، فَسَدَتِ الاْءُمُورُ» .(27)
ص: 274
7- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
بهشت در ميان ناگواريها و صبر است، هر كه در دنيا به ناگواريها صبر كرد به بهشت رود، و دوزخ در ميان لذتها و شهوتها است، هر كه دنبال لذت و شهوت خود رود، به دوزخ در آيد.
8- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
چون مؤمن به گورش در آيد، نماز طرف راست او است و زكاة طرف چپ او و احسان بر سر او سايه دارد و صبر در گوشه اى است، چون دو فرشته بر او در آيند كه متصدى سؤال و جواب اويند، صبر به نماز و زكاة و احسان، گويد: رفيق خود را باشيد و اگر از او درمانديد، من به كمك او هستم.
9- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
امير المؤمنين (علیه السّلام) به مسجد در آمد ناگاه مردى را بر در مسجد ديد كه غمنده و سر به گريبان است، امير المؤمنين (علیه السّلام) به او فرمود: تو را چه مى شود؟ عرض كرد: يا امير المؤمنين، پدر و مادر و برادرم مرده اند و مى ترسم زهره ترك شوم.
امير المؤمنين (علیه السّلام) به او فرمود: بر تو باد به تقوى نسبت به خدا و به صبر، تا فردا با آن پيش وى روى؛ صبر در امور چون سر است از تن، چون سر از تن جدا شود، تن فاسد گردد و چون در كارها صبر نباشد، همه كارها فاسد گردد.
ص: 275
10 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(1) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ :
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی : «مَا حَبَسَکَ عَنِ الْحَجِّ؟» قَالَ : قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَقَعَ عَلَیَّ دَیْنٌ کَثِیرٌ ، وَذَهَبَ مَالِی ، وَدَیْنِیَ(2) الَّذِی قَدْ لَزِمَنِی هُوَ أَعْظَمُ مِنْ ذَهَابِ مَالِی ، فَلَوْ(3) لاَ أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِنَا أَخْرَجَنِی مَا قَدَرْتُ أَنْ(4) أَخْرُجَ ، فَقَالَ لِی(5) : «إِنْ تَصْبِرْ تُغْتَبَطْ(6) ، وَإِلاَّ تَصْبِرْ یُنْفِذِ اللّهُ مَقَادِیرَهُ ، رَاضِیاً کُنْتَ(7) أَمْ کَارِهاً» .(8)
11. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ ، عَنِ الاْءَصْبَغِ ، قَالَ : قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ : «الصَّبْرُ صَبْرَانِ : صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ حَسَنٌ جَمِیلٌ ، وَأَحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَیْکَ ؛ وَالذِّکْرُ ذِکْرَانِ : ذِکْرُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ ، وَأَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ(9) عَلَیْکَ ، فَیَکُونُ(10) حَاجِزاً» .(11)
12 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنِ الْعَرْزَمِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لاَ یُنَالُ الْمُلْکُ فِیهِ(12) إِلاَّ بِالْقَتْلِ وَالتَّجَبُّرِ(13) ، وَلاَ الْغِنی إِلاَّ بِالْغَصْبِ وَالْبُخْلِ ، وَلاَ الْمَحَبَّةُ إِلاَّ بِاسْتِخْرَاجِ(14) الدِّینِ وَاتِّبَاعِ الْهَوی ، فَمَنْ أَدْرَکَ ذلِکَ
ص: 276
10- از سماعة بن مهران، گويد: أبو الحسن (علیه السّلام) به من فرمود:
چه تو را از حج باز داشت؟ گويد: گفتم: بدهكارى بسيارى بر عهده ام افتاده و مالم از دستم رفته و بدهكارى كه به گردنم آمده مهمتر است از رفتن مالم و اگر نبود كه يكى از اصحاب ما در سفر به من كمك كرد، نمى توانستم از خانه بيرون آيم.
به من فرمود: اگر صبر كنى وضعت رشك آور شود و اگر صبر نكنى خدا آنچه مقدر است اجرا كند، بخواهى يا نخواهى.
11- از اصبغ از امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
صبر دو صبر است: صبر در مصيبت كه خوب و خوشايند است و بهتر از آن صبرى است كه در برابر آنچه خدا بر تو حرام كرده بكنى؛ و ذكر دو ذكر است: ذكر خدا عز و جل در وقت مصيبت و برتر از آن ذكر خدا است در برابر آنچه خدا بر تو حرام كرده است تا اين كه مانع تو باشد (از كار حرام).
12- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
محققاً زمانى بيايد كه به ملك و سلطنت نرسند جز با كشتار و ديكتاتورى و زور و به توانگرى نرسند جز به وسيله غصب مال مردم و بخل، و به دوستى يك ديگر نرسند جز به وسيله بيرون بردن از دين و پيروى از هواى نفس، هر كه چنين زمانى را درك كند و به فقر صبر كند با اينكه قادر است بر توانگرى و تحصيل ثروت، و بر دشمنى
ص: 277
الزَّمَانَ ، فَصَبَرَ عَلَی الْفَقْرِ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْغِنی ، وَصَبَرَ عَلَی الْبِغْضَةِ(1) وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْمَحَبَّةِ ، وَصَبَرَ عَلَی الذُّلِّ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْعِزِّ(2) ، آتَاهُ(3) اللّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً مِمَّنْ صَدَّقَ بِی» .(4)
13 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، عَنْ عِیسَی بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «لَمَّا حَضَرَتْ(5) أَبِی(6) عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلی صَدْرِهِ ، وَقَالَ(7) : یَا بُنَیَّ ، أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ ، وَبِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ(8) ؛ یَا بُنَیَّ ، اصْبِرْ عَلَی الْحَقِّ وَإِنْ کَانَ مُرّاً» .(9)
14. عَنْهُ(10) ، عَنْ أَبِیهِ(11) رَفَعَهُ :
عَنْ(12) أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «الصَّبْرُ صَبْرَانِ : صَبْرٌ عَلَی(13) الْبَلاَءِ حَسَنٌ جَمِیلٌ ، وَأَفْضَلُ الصَّبْرَیْنِ(14) الْوَرَعُ عَنِ الْمَحَارِمِ» .(15)
15 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، قَالَ : أَخْبَرَنِی یَحْیَی بْنُ سُلَیْمٍ(16) الطَّائِفِیُّ(17) : قَالَ : أَخْبَرَنِی عَمْرُو(18) بْنُ شِمْرٍ الْیَمَانِیُّ(19) یَرْفَعُ الْحَدِیثَ إِلی عَلِیٍّ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الصَّبْرُ ثَلاَثَةٌ : صَبْرٌ عِنْدَ(20) الْمُصِیبَةِ ، وَصَبْرٌ عَلَی(21) الطَّاعَةِ ، وَصَبْرٌ عَنِ(22) الْمَعْصِیَةِ ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمُصِیبَةِ حَتّی یَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ
ص: 278
مردم صبر كند با اينكه مى تواند آنها را دوست خود كند، و بر خوارى صبر كند با اينكه مى تواند عزيز باشد، خدا ثواب پنجاه صدّيقى كه به من تصديق كرده اند به او بدهد.
13- امام باقر (علیه السّلام) فرمود: وفات پدرم على بن الحسين (علیه السّلام) در رسيد، مرا به سينه اش چسبانيد و فرمود:
پسر جانم، به تو وصيت كنم بدان چه پدرم هنگام مرگش مرا وصيت كرد و بدان چه يادآور شد كه پدرش به او وصيت كرده، پسر جانم، به حق صبر كن و گرچه تلخ باشد.
14- فرمود:
صبر دو صبر است: صبر بر بلاء كه نيكو و زيبا است و بهترينِ دو صبر، ورع از محرّمات.
15- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
صبر سه است: صبر بر مصيبت و صبر بر طاعت و صبر از گناه كردن.
هر كه در مصيبت صبر كند تا آن را به تسلى خوبى جواب گويد، خدا برايش سيصد درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر به مانند ميان آسمان است تا زمين و هر كه بر طاعت صبر كند خدا برايش ششصد درجه نويسد كه ميان درجه اى تا درجه ديگر از عمق زمين است تا عرش و هر كه بر معصيت صبر كند، خدا برايش
ص: 279
سِتمَاَئَةِ دَرَجَةٍ ، مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی(1) الاْءَرْضِ ، وَمَنْ صَبَرَ عَلَی الطَّاعَةِ ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ ، مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا(2) بَیْنَ تُخُومِ(3) الاْءَرْضِ إِلَی(4) الْعَرْشِ ، وَمَنْ صَبَرَ عَنِ(5) الْمَعْصِیَةِ ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ ، مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ(6) إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ تُخُومِ الاْءَرْضِ إِلی مُنْتَهَی الْعَرْشِ» .(7)
16 . عَنْهُ(8) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ ، قَالَ : أَمَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنْ آتِیَ الْمُفَضَّلَ ، وَأُعَزِّیَهُ بِإِسْمَاعِیلَ(9) ، وَقَالَ : «أَقْرِئِ الْمُفَضَّلَ السَّلاَمَ ، وَ(10) قُلْ لَهُ : إِنَّا قَدْ أُصِبْنَا بِإِسْمَاعِیلَ ، فَصَبَرْنَا ، فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرْنَا ؛ إِنَّا أَرَدْنَا أَمْراً وَأَرَادَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَمْراً ، فَسَلَّمْنَا لاِءَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ» .(11)
17. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ بِبَلاَءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ ، کَانَ لَهُ(12) مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ» .(13)
18. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، عَنْ سَمَاعَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْعَمَ عَلی قَوْمٍ(14) ، فَلَمْ یَشْکُرُوا ، فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالاً ، وَابْتَلی قَوْماً(15) بِالْمَصَائِبِ ، فَصَبَرُوا ، فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ(16) نِعْمَةً» .(17)
19 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ
ص: 280
نهصد درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر از عمق زمين تا پايان عرش باشد.
16- از يونس بن يعقوب، گفت:
امام صادق (علیه السّلام) به من فرمان داد بروم نزد مفضل و او را به اسماعيل تسليت گويم و فرمود: به مفضل سلام برسان، و به او بگو:
ما به غم مرگ اسماعيل گرفتار نشديم و صبر كرديم، تو هم صبر كن چنانچه ما صبر كرديم، ما چيزى قصد كرديم و خدا عز و جل چيزى ديگر و ما به امر خدا عز و جل دل نهاديم.
17- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
هر مؤمنى گرفتار گردد و صبر كند بدان، براى او مانند أجر هزار شهيد است.
18- فرمود:
خدا عز و جل بر مردمى نعمت داد و شكر نكردند و براى آنها وبال شد و مردمى را گفتار كرد و صبر كردند و براى آنها نعمت شد.
19- فرمود:
ص: 281
الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی مُسَافِرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی(1) قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا»(2) ، قَالَ : «اصْبِرُوا عَلَی الْمَصَائِبِ» .(3)
وَفِی رِوَایَةِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «صَابِرُوا(4) عَلَی الْمَصَائِبِ(5)» .(6)
20 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ،
عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی جَمِیلَةَ(7) ، عَنْ جَدِّهِ أَبِی جَمِیلَةَ(8) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(9) ، قَالَ :
«لَوْ لاَ أَنَّ الصَّبْرَ خُلِقَ قَبْلَ الْبَلاَءِ ، لَتَفَطَّرَ(10) الْمُوءْمِنُ کَمَا تَتَفَطَّرُ الْبَیْضَةُ عَلَی الصَّفَا(11)» .(12)
21 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَعَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ(13) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : إِنِّی جَعَلْتُ(14) الدُّنْیَا بَیْنَ عِبَادِی قَرْضاً ،فَمَنْ أَقْرَضَنِی مِنْهَا قَرْضاً(15) ، أَعْطَیْتُهُ بِکُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْراً إِلی سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ ، وَمَا شِئْتُ مِنْ ذلِکَ ، وَمَنْ لَمْ یُقْرِضْنِی مِنْهَا قَرْضاً(16) ، فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَیْئاً(17) قَسْراً ، فَصَبَرَ(18) ، أَعْطَیْتُهُ ثَلاَثَ خِصَالٍ ، لَوْ أَعْطَیْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلاَئِکَتِی لَرَضُوا بِهَا مِنِّی».
قَالَ(19) : ثُمَّ تَلاَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : ««الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ
ص: 282
تفسير قول خدا عز و جل (200 سوره آل عمران): «أيا مؤمنان صبر كنيد و همصبرى كنيد» كه صبر بر مصائب كنيد و در روايت ابن ابى يعفور، فرمود: در مصائب همصبرى كنيد (يعنى با هم همدردى كنيد).
20- از يكى از اصحاب أبى جميله، كه فرمود:
اگر صبر پيش از بلاء آفريده نشده بود، مؤمن مى تركيد چنانچه تخم بر روى سنگ خارا مى تركد.
21- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
خدا عز و جل فرمايد: به راستى من دنيا را ميان بنده هايم براى قرض نهادم، پس هر كه يك قرضى از آن به من بدهد به هر واحدش ده تا هفتصد برابر و هر چه خواهم به او عوض دهم و هر كه به من قرض ندهد و بى اختيار از او بگيرم و بر آن صبر كند، سه خصلت به او بدهم كه اگر يكى از آنها را به فرشته هاى خودم بدهم خشنود شوند بدان از من.
(راوى) گويد: سپس امام صادق (علیه السّلام) قول خدا عز و جل را خواند (175 سوره بقره): «آن كسانى كه چون مصيبتى بدانها رسد گويند إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (176) بر آنان است رحمتها از
ص: 283
رَبِّهِمْ» فَهذِهِ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ «وَ رَحْمَةٌ»اثْنَتَانِ(1)«وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(2) ثَلاَثٌ».
ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «هذَا لِمَنْ أَخَذَ اللّهُ مِنْهُ شَیْئاً قَسْراً» .(3)
22 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(4) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ آدَمَ ، عَنْ شَرِیکٍ ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ(5) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مُرُوَّةُ(6) الصَّبْرِ فِی حَالِ الْحَاجَةِ وَالْفَاقَةِ(7) وَالتَّعَفُّفِ وَالْغِنی(8) أَکْثَرُ مِنْ مُرُوَّةِ(9) الاْءِعْطَاءِ» .(10)
23 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ(11) ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ :
قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : یَرْحَمُکَ اللّهُ ، مَا الصَّبْرُ الْجَمِیلُ؟
قَالَ : «ذلِکَ(12) صَبْرٌ لَیْسَ فِیهِ شَکْوَی إِلَی النَّاسِ» .(13)
24. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ سَیَابَةَ ، عَنْ أَبِی النُّعْمَانِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ أَوْ(14) أَبِی جَعْفَرٍ علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ لاَ یُعِدَّ الصَّبْرَ لِنَوَائِبِ(15) الدَّهْرِ یَعْجِزْ(16)» .(17)
25 . أَبُو عَبْدِ اللّهِ الاْءَشْعَرِیُّ(18) ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّا صُبَّرٌ(19) وَشِیعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا». قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، کَیْفَ صَارَ شِیعَتُکُمْ أَصْبَرَ مِنْکُمْ؟ قَالَ : «لاِءَنَّا نَصْبِرُ عَلی مَا نَعْلَمُ ، وَشِیعَتُنَا یَصْبِرُونَ عَلی مَا لاَ یَعْلَمُونَ» .(20)
ص: 284
پروردگارشان (اين يك خصلت) و رحمتى (اين دو خصلت) و آنانند هدايت شده (سه خصلت)» سپس امام صادق (علیه السّلام) فرمود: اين از آن كسى است كه خدا چيزى بى اختيار از او گرفته است.
22- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: مردانگى صبر (تلخى صبر خ ل) در حال نيازمندى و ندارى و آبرودارى و بى نيازى (رنج بردن خ ل) بيشتر است از مردانگى بخشش.
23- از جابر، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: يرحمك اللَّه، صبر جميل چيست؟
فرمود: صبرى كه در آن گله نزد مردم نباشد.
24- از امام صادق (علیه السّلام) يا امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
كسى كه براى ناگواريهاى دوران صبر آماده نكند، در ماند.
25- از يكى از اصحاب، امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ما صبورانيم و شيعه ما، از ما صبرشان بيشتر است. گفتم:
قربانت، چگونه شيعه ما از شما صبرشان بيشتر است؟
فرمود: براى آنكه ما دانسته صبر كنيم و شيعه ما بر آنچه ندانند صبر كنند.
ص: 285
بَابُ الشُّکْرِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ ، لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ کَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ ، وَالْمُعَافَی الشَّاکِرُ ، لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَی الصَّابِرِ ، وَالْمُعْطَی (1) الشَّاکِرُ ، لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ کَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ» . (2)
2-وبهذا الإسنادِ قالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا فَتَحَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ بَابَ شُکْرٍ ، فَخَزَنَ (3)عَنْهُ (4) بَابَ الزِّیَادَةِ» . (5)
3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْجَعْفَرِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ : اشْکُرْ(6) مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ ، وَأَنْعِمْ عَلی(7) مَنْ شَکَرَکَ ؛ فَإِنَّهُ لاَ زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ(8) إِذَا شُکِرَتْ ، وَلاَ بَقَاءَ لَهَا إِذَا کُفِرَتْ ؛ الشُّکْرُ(9) زِیَادَةٌ فِی النِّعَمِ ، وَأَمَانٌ مِنَ الْغِیَرِ(10)» .(11)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ رَجُلٍ :
ص: 286
1- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: خورنده شكرگزار، أجر روزه دار خداجو دارد؛ و تندرست شكرگزار، أجر گرفتار دردمند صابر دارد و عطا بخش شكرگزار، أجر محروم قناعتكار دارد.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: خداوند بر بنده اى درى از شكر نگشايد كه درى از فزايش را بر او بندد.
3- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
در تورات نوشته است: شكرگزار از هر كه به تو نعمت داد و نعمت بخش بر هر كه تو را شكر گزارد، زيرا با شكرگزارى نعمت نابود نگردد و با كفران نعمتى نبايد، شكرگزارى فزايش نعمت است و امان از ديگرگونى.
4- از امام باقر يا امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
تندرست شاكر، أجر دردمند صابر دارد و عطابخش شاكر،
ص: 287
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ أَوْ(1) أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیهماالسلام ، قَالَ : «الْمُعَافَی الشَّاکِرُ ، لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ مَا لِلْمُبْتَلَی الصَّابِرِ ، وَالْمُعْطَی(2) الشَّاکِرُ ، لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ کَالْمَحْرُومِ الْقَانِعِ» .(3)
5 . عَنْهُ(4) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ ، عَنْ فَضْلٍ
الْبَقْبَاقِ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»(5) قَالَ : «الَّذِی أَنْعَمَ(6) عَلَیْکَ بِمَا فَضَّلَکَ وَأَعْطَاکَ وَأَحْسَنَ إِلَیْکَ» . ثُمَّ قَالَ : «فَحَدَّثَ بِدِینِهِ وَمَا أَعْطَاهُ اللّهُ وَمَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِ» .(7)
6 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ ، عَنْ وُهَیْبِ(8) بْنِ حَفْصٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(9) علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا ، فَقَالَتْ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَقَدْ غَفَرَ اللّهُ(10) لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ؟ فَقَالَ : یَا عَائِشَةُ ، أَ لاَ أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؟».
قَالَ : «وَ کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُومُ عَلی أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالی(11) : «طآه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»(12)» .(13)
7. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ حَسَنِ بْنِ
جَهْمٍ ، عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ الْوَلِیدِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «ثَلاَثٌ لاَ یَضُرُّ مَعَهُنَّ شَیْءٌ :
ص: 288
أجر محروم قانع.
5- از فضل بقباق، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (11 سوره ضحى): «و اما به نعمت پروردگارت باز گو» فرمود: يعنى آن كسى كه به تو نعمت بخشيد به فضيلتى و به تو عطا داد و احسان كرد. سپس فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) دين او را باز گفت و آنچه خدا به او داده بود و آنچه بدو انعام كرده بود.
6- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در شب مقرر نزد عايشه بود، عايشه به او گفت: يا رسول اللَّه، چرا خود را رنج مى دهى با اينكه خداوند تو را آمرزيده است نسبت بدان چه در پيش گناه كردى و آنچه در آينده؟
فرمود: اى عايشه، نبايد كه بنده شاكرى باشم؟ فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را شيوه آن بود كه بر نوك انگشتان پاهايش براى عبادت مى ايستد، پس خدا به او نازل فرمود: «اى طه* ما قرآن را به تو فرو فرستاديم تا در رنج افتى».
7- از عبيد اللَّه بن وليد، گويد: شنيدم از امام صادق (علیه السّلام) كه مى فرمود:
سه چيز است كه با وجود آنها چيزى زيان نزند: دعاء در
ص: 289
الدُّعَاءُ عِنْدَ الْکَرْبِ ، وَالاِسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ ، وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ» .(1)
8. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَةَ ؛ یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَءَزِیدَنَّکُمْ»(2)» .(3)
9. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا(4) سَمِعَاهُ :
عَنْ(5) أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا أَنْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ ، فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ ، وَحَمِدَ اللّهَ ظَاهِراً(6) بِلِسَانِهِ فَتَمَّ کَلاَمُهُ ، حَتّی یُوءْمَرَ لَهُ···
بِالْمَزِیدِ» .(7)
10 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ(8) ، عَنْ مُیَسِّرٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «شُکْرُ النِّعْمَةِ(9) اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ(10) ، وَتَمَامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ : الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» .(11)
11. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ(12) ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «شُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ _ وَ إِنْ عَظُمَتْ _ أَنْ تَحْمَدَ(13) اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَیْهَا(14)» .(15)
12. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام:
ص: 290
موقع گرفتارى، و آمرزش جوئى هنگام گناه، و شكرگزارى هنگام نعمت.
8- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
به هر كه شكر داده شود فزونى داده شود، خدا عز و جل مى فرمايد (7 سوره ابراهيم): «هر آينه اگر شكر كنيد بيفزائيم براى شما».
9- فرمود:
هر نعمتى خدا به بنده اى دهد و از دل آن را و با زبان خود آشكارا خدا را سپاس گويد تا سخنش تمام شود، خدا فرمان فزايش براى او صادر كند.
10- فرمود:
شكر نعمت، كناره گيرى از حرامها است و نهايت شكر، گفتن الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است.
11- مى فرمود:
شكر هر نعمتى گرچه بزرگ باشد، اين است كه خدا عز و جل را بر آن سپاس گوئى.
12- از أبى بصير، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: براى شكر اندازه اى است كه چون بنده آن را انجام دهد شاكر باشد؟
فرمود: آرى گفتم: آن چيست؟ فرمود: خدا را در هر نعمتى
ص: 291
هَلْ لِلشُّکْرِ حَدٌّ إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ کَانَ شَاکِراً؟ قَالَ : «نَعَمْ» . قُلْتُ : مَا(1) هُوَ؟ قَالَ : «یَحْمَدُ اللّهَ عَلی کُلِّ نِعْمَةٍ(2) عَلَیْهِ فِی أَهْلٍ وَمَالٍ ، وَإِنْ کَانَ فِیمَا أَنْعَمَ(3) عَلَیْهِ فِی مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ ، وَمِنْهُ قَوْلُهُ(4) جَلَّ وَعَزَّ : «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ»(5) وَمِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالی(6) : «رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»(7) وَقَوْلُهُ : «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً»(8)» .(9)
13 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی،عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ، قَالَ:
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ : «مَنْ حَمِدَ اللّهَ عَلَی النِّعْمَةِ فَقَدْ شَکَرَهُ ، وَکَانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْکَ النِّعْمَةِ» .(10)
14. مُحَمَّدٌ(11) ، عَنْ أَحْمَدَ(12) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی : «مَا أَنْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ _ صَغُرَتْ أَوْ کَبُرَتْ _ فَقَالَ : "الْحَمْدُ لِلّهِ" إِلاَّ أَدّی شُکْرَهَا» .(13)
15 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ ، عَنْ رَجُلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ ، فَعَرَفَهَا(14) بِقَلْبِهِ(15) ، فَقَدْ أَدّی شُکْرَهَا» .(16)
ص: 292
كه دارد از اهل و مال، حمد گويد و اگر در مالى كه به او انعام كرده حقى باشد آن را ادا كند و از آن به حساب است قول خدا عز و جل (كه موقع سوار شدن كشتى يا چهارپا بگويد- 13- سوره زخرف): «سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ- منزه باد آنكه اين را براى ما مسخر نمود و ما خود تاب تسخير آن را نداشتيم» و آن است قول خدا تعالى (در موقع ورود به منزل و مسكن- 92- سوره مؤمنون) «رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ- پروردگارا مرا با بركت فرود آور و تو بهترين پذيرا هستى» و قول خدا (80 سوره اسراء): «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً- پروردگارا مرا به درستى و راستى در آور و به درستى و راستى بر آور و از نزد خود برايم تسلط پيروزمندانه مقرر ساز».
13- از معمر بن خلاد، گويد: شنيدم أبو الحسن (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه خدا را بر نعمتى حمد كند او را شكر كرده و حمد از آن نعمت برتر است.
14- از صفوان جمال، كه امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
خدا هر نعمتى به بنده اى دهد، خرد يا بزرگ و آن بنده بگويد: الحمد للَّه، شكرش را ادا كرده.
15- فرمود:
خدا هر نعمتى به بنده اى دهد و آن را از دل بفهمد، شكرش را ادا كرده.
ص: 293
16 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ لَیَشْرَبُ(1) الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ ، فَیُوجِبُ اللّهُ لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ».
ثُمَّ قَالَ : «إِنَّهُ لَیَأْخُذُ الاْءِنَاءَ ، فَیَضَعُهُ عَلی فِیهِ فَیُسَمِّی(2) ، ثُمَّ یَشْرَبُ ، فَیُنَحِّیهِ وَهُوَ
یَشْتَهِیهِ ، فَیَحْمَدُ اللّهَ(3) ، ثُمَّ یَعُودُ فَیَشْرَبُ(4) ، ثُمَّ یُنَحِّیهِ ، فَیَحْمَدُ اللّهَ ، ثُمَّ یَعُودُ فَیَشْرَبُ ، ثُمَّ یُنَحِّیهِ ، فَیَحْمَدُ اللّهَ ، فَیُوجِبُ(5) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهَا لَهُ(6) الْجَنَّةَ» .(7)
17 . ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(8) ، عَنِ الْحَسَنِ(9) بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ ، قَالَ :
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنِّی سَأَلْتُ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْ یَرْزُقَنِی مَالاً ، فَرَزَقَنِی(10) ، وَإِنِّی سَأَلْتُ اللّهَ أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً(11) ، فَرَزَقَنِی وَلَداً(12) ، وَسَأَلْتُهُ أَنْ یَرْزُقَنِی دَاراً ، فَرَزَقَنِی(13) ، وَقَدْ خِفْتُ أَنْ یَکُونَ ذلِکَ(14) اسْتِدْرَاجاً(15)؟
فَقَالَ : «أَمَا وَاللّهِ ، مَعَ الْحَمْدِ(16) فَلاَ» .(17)
18 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، قَالَ : خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مِنَ الْمَسْجِدِ ، وَقَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ ، فَقَالَ : «لَئِنْ رَدَّهَا اللّهُ
عَلَیَّ ، لاَءَشْکُرَنَّ اللّهَ حَقَّ شُکْرِهِ». قَالَ : فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِیَ بِهَا ، فَقَالَ : «الْحَمْدُ لِلّهِ» . فَقَالَ قَائِلٌ لَهُ(18) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَ لَیْسَ(19) قُلْتَ : لاَءَشْکُرَنَّ اللّهَ حَقَّ شُکْرِهِ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام :
ص: 294
16- فرمود:
به راستى مردى از شماها شربت آبى نوشد و خدا به وسيله آن بهشت را بر او واجب كند، سپس فرمود: جام را بگيرد و بر لبش نهد و نام خدا برد، سپس آن را دور كند و حمد خدا گويد با اين كه هنوزش مى خواهد، سپس باز بنوشد و آن را دور كند و حمد خدا كند، سپس باز بنوشد و آن را دور كند و حمد خدا كند و خدا عز و جل بدان بهشت را بر او واجب كند.
17- از عمر بن يزيد، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به راستى من از خدا عز و جل خواستم كه به من مالى روزى كند، و روزى كرد، و از خدا خواستم فرزند به من روزى كند، روزى كرد، و از او خواستم خانه اى به من دهد، و خانه اى به من داد، و ترسيدم كه مبادا مرا نعمت گير كند.
در پاسخ فرمود: اما به خدا كه با حمد كردن، اين وضع در ميان نيست.
18- از حماد بن عثمان، گويد: امام صادق (علیه السّلام) از مسجد بيرون شد و مركوب او گم شده بود، فرمود: اگر خدا آن را به من برگرداند، شكرِ خدا بگزارم چنانچه شايسته شكر او است.
گويد: درنگى نشد كه مركوب او را آوردند، آن حضرت فرمود: الحمد للَّه.
گوينده اى بدو گفت: قربانت، نفرموديد كه شكر خدا گزارم چنان كه شايسته شكر او است؟
ص: 295
أَ لَمْ تَسْمَعْنِی قُلْتُ : الْحَمْدُ لِلّهِ؟» .(1)
19. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنِ الْمُثَنَّی(2) الْحَنَّاطِ(3) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَسُرُّهُ ، قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی هذِهِ النِّعْمَةِ ، وَإِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَغْتَمُّ بِهِ(4) ، قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ حَالٍ» .(5)
20 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(6) ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «تَقُولُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ إِذَا نَظَرْتَ إِلَی الْمُبْتَلی مِنْ غَیْرِ أَنْ تُسْمِعَهُ(7) : الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی عَافَانِی مِمَّا ابْتَلاَکَ بِهِ ، وَلَوْ شَاءَ(8) فَعَلَ(9)» قَالَ : «مَنْ قَالَ ذلِکَ ، لَمْ یُصِبْهُ ذلِکَ الْبَلاَءُ أَبَداً» .(10)
21. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ حَفْصٍ الْکُنَاسِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ عَبْدٍ یَری(11) مُبْتَلًی ، فَیَقُولُ : "الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی عَدَلَ عَنِّی مَا ابْتَلاَکَ بِهِ، وَفَضَّلَنِی عَلَیْکَ بِالْعَافِیَةِ ، اللَّهُمَّ عَافِنِی مِمَّا ابْتَلَیْتَهُ(12) بِهِ" إِلاَّ لَمْ یُبْتَلَ بِذلِکَ الْبَلاَءِ(13)» .(14)
22 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا رَأَیْتَ الرَّجُلَ وَ(15) قَدِ ابْتُلِیَ وَ(16) أَنْعَمَ اللّهُ(17) عَلَیْکَ ، فَقُلِ :
ص: 296
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: نشنيدى كه گفتم: الحمد للَّه؟ 19- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را شيوه اين بود كه چون أمرى برايش پيش مى آمد كه شادش مى كرد، مى فرمود: حمد خدا را بر اين نعمت، و چون أمر غم آورى برايش رخ مى داد مى فرمود: حمد خدا را به هر حال.
20- از امام باقر (علیه السّلام) كه:
چون نگاه تو به گرفتارى افتاد، چنانچه به او نشنوانى سه بار بگو: حمد خدا را كه مرا عافيت داد از آنچه تو را بدان گرفتار كرد و اگر مى خواست مى كرد، هر كه چنين گويد: خدا او را هرگز گرفتار نكند بدان بلا.
21- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بنده اى نيست كه گرفتارى بيند و بگويد: «سپاس خدائى را سزا است كه از من برگرفت آنچه را كه تو را بدان گرفتار كرد و مرا بر تو به عافيت برترى داد، بار خدايا، به من عافيت بخش از آنچه او را بدان گرفتار كردى» جز آنكه بدان بلا گرفتار نشود.
22- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
چون مردى را گرفتار ديدى و خدا به تو نعمت عافيت داده بگو: «بار خدايا، نه من مسخره كنم و نه بر خود ببالم ولى تو را
ص: 297
اللّهُمَّ إِنِّی لاَ أَسْخَرُ وَلاَ أَفْخَرُ(1) ، وَلکِنْ(2) أَحْمَدُکَ عَلی عَظِیمِ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ» .(3)
23 . عَنْهُ(4) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبَلاَءِ ، فَاحْمَدُوا اللّهَ ، وَلاَ تُسْمِعُوهُمْ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ یَحْزُنُهُمْ» .(5)
24 . عَنْهُ(6) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(7) : «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ فِی سَفَرٍ یَسِیرُ عَلی نَاقَةٍ لَهُ إِذَا(8) نَزَلَ فَسَجَدَ خَمْسَ سَجَدَاتٍ ، فَلَمَّا أَنْ(9) رَکِبَ ، قَالُوا : یَا رَسُولَ اللّهِ ، إِنَّا رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَ شَیْئاً لَمْ تَصْنَعْهُ؟ فَقَالَ : نَعَمْ ، اسْتَقْبَلَنِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام ، فَبَشَّرَنِی بِبِشَارَاتٍ(10) مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَسَجَدْتُ لِلّهِ شُکْراً(11) ، لِکُلِّ بُشْری سَجْدَةً» .(12)
25 . عَنْهُ(13) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا ذَکَرَ أَحَدُکُمْ نِعْمَةَ(14) اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ شُکْراً لِلّهِ ، فَإِنْ کَانَ رَاکِباً ، فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ(15) خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ(16) ، وَإِنْ(17) لَمْ یَکُنْ یَقْدِرُ عَلَی النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ ، فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلی قَرَبُوسِهِ(18) ، فَإِنْ(19) لَمْ(20) یَقْدِرْ ، فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلی کَفِّهِ(21) ، ثُمَّ لْیَحْمَدِ اللّهَ عَلی مَا أَنْعَمَ اللّهُ(22) عَلَیْهِ» .(23)
26. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَلِي
ص: 298
سپاس گزارم بر بزرگترين نعمتها كه به من داده اى» يعنى نعمت عافيت و تندرستى».
23- فرمود كه:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: چون گرفتارها را ديديد، خدا را حمد كنيد و آن ها نشنوند كه غمنده گردند.
24- فرمود كه:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در سفرى بر پشت شتر ره مى سپرد، به ناگاه پياده شد و پنج بار سجده كرد و چون سوار شد گفتند: يا رسول اللَّه، ديديم كارى كردى كه نمى كردى؟ فرمود: آرى، جبرئيل پيش من آمد و از طرف خدا عز و جل مژده ها به من داد و من براى خدا سجده شكر كردم براى هر مژده يك سجده.
25- فرمود:
هر گاه يكى از شماها نعمت خدا عز و جل را ياد آورد، بايد گونه بر خاك نهد به شكرانه خدا و اگر سوار باشد، پياده شود و گونه بر خاك نهد و اگر بيم شهرت نتواند كه پياده شود، گونه خود بر غاشيه زين نهد و اگر نتواند، بر كف خود نهد، سپس خدا را بدان چه بر او نعمت بخشيده است سپاس گويد.
26- از هشام بن أحمر، گويد: من به همراه أبى الحسن (علیه السّلام)
ص: 299
بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ ، قَالَ : کُنْتُ أَسِیرُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی بَعْضِ أَطْرَافِ(1) الْمَدِینَةِ إِذْ ثَنی رِجْلَهُ عَنْ دَابَّتِهِ(2) ، فَخَرَّ سَاجِداً ، فَأَطَالَ وَأَطَالَ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ، وَرَکِبَ دَابَّتَهُ ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَدْ أَطَلْتَ السُّجُودَ(3)؟ فَقَالَ : «إِنَّنِی(4) ذَکَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللّهُ بِهَا(5) عَلَیَّ(6) ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی» .(7)
27 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ _ صَاحِبِ السَّابِرِیِّ فِیمَا أَعْلَمُ أَوْ غَیْرِهِ _ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(8) : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی··· مُوسی(9) علیه السلام : یَا مُوسَی اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی ، فَقَالَ : یَا رَبِّ(10) ، وَکَیْفَ(11) أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ ، وَلَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلاَّ وَأَنْتَ أَنْعَمْتَ(12) بِهِ(13) عَلَیَّ؟ قَالَ : یَا مُوسَی ، الاْآنَ(14) شَکَرْتَنِی حِینَ(15) عَلِمْتَ أَنَّ ذلِکَ مِنِّی» .(16)
2 / 28
28 . ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(17) ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا أَصْبَحْتَ وَأَمْسَیْتَ ، فَقُلْ عَشْرَ مَرَّاتٍ : "اللّهُمَّ مَا أَصْبَحَتْ بِی مِنْ نِعْمَةٍ أَوْ عَافِیَةٍ فِی(18) دِینٍ أَوْ دُنْیَا ، فَمِنْکَ(19) وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ ، لَکَ الْحَمْدُ ، وَلَکَ الشُّکْرُ بِهَا عَلَیَّ یَا رَبِّ حَتّی تَرْضی ، وَبَعْدَ الرِّضَا" فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذلِکَ ، کُنْتَ قَدْ(20) أَدَّیْتَ شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللّهُ بِهِ(21) عَلَیْکَ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ ، وَفِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ» .(22)
29 . ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(23) ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ
ص: 300
در حومه مدينه گردش مى كردم، به ناگاه پاى از مركب خود پائين نهاد و به سجده افتاد و به درازا كشيد و به درازا، سپس سر برداشت و سوار مركبش شد، من گفتم: قربانت، سجده را بسيار طول دادى؟
فرمود: من به ياد نعمتى افتادم كه خدا به من عطا كرده و خوش داشتم كه پروردگارم را شكر گزارم.
27- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
در آنچه خدا عز و جل به موسى (علیه السّلام) وحى كرد، فرمود: اى موسى، حق شكر مرا به جاى آور، عرض كرد: پروردگارا، چگونه حق شكرت را به جا آورم و شكرى نگزارم جز آنكه همان شكر هم نعمتى است كه تو به من ارزانى داشتى؟ فرمود: اى موسى، اكنون حق شكر مرا ادا كردى كه دانستى آن هم از من است.
28- فرمود:
چون بامداد كنى يا شام، ده بار بگو: «بار خدايا هر چه به همراه من بامداد كرده است از نعمت تندرستى نسبت به دين يا دنيا از تو است يگانه اى، شريك ندارى، از آن تو است حمد و از آن تو است شكر بدانها بر گردن من اى پروردگارم تا خشنود شوى و پس از خشنودى» زيرا چون تو چنين گفتى شكر هر چه را خدا در آن روز و شب به تو نعمت داده انجام كردى.
29- فرمود كه:
ص: 301
علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ نُوحٌ علیه السلام یَقُولُ ذلِکَ(1) إِذَا أَصْبَحَ ، فَسُمِّیَ بِذلِکَ عَبْداً شَکُوراً».
وَ قَالَ(2) : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ صَدَقَ(3) اللّهَ نَجَا» .(4)
30. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ ، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ ، وَیُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ ، یَقُولُ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ لِعَبْدٍ مِنْ عَبِیدِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ : أَ شَکَرْتَ فُلاَناً؟ فَیَقُولُ : بَلْ شَکَرْتُکَ یَا رَبِّ ، فَیَقُولُ : لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ(5) لَمْ تَشْکُرْهُ» ثُمَّ(6) قَالَ : «أَشْکَرُکُمْ لِلّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ» .(7)
بَابُ حُسْنِ الْخُلُقِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ (8)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ أَکْمَلَ الْمُوءْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً» .(9)
2. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ(10) : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا(11) یُوضَعُ فِي
ص: 302
نوح، هر بامداد اين را مى گفت: و بدان بود كه بنده پر شكر ناميده شد، فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: هر كه راست گفت نجات يافت.
30- على بن الحسين (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى خدا دوست دارد هر بنده غمنده را دوست دارد هر بنده پر شكرگزار را، خدا تبارك و تعالى به يكى از بنده هايش در روز رستاخيز مى فرمايد: آيا تو فلانى را شكر كردى؟ در پاسخ مى گويد:
بلكه من تو را شكر كردم پروردگارا، پس خدا مى فرمايد: مرا شكر نكردى، چون او را شكر نكردى، سپس فرمود: قدردان ترين شما نسبت به مردم شكرگزارترين شما است نسبت به خدا.
1- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:
به راستى كامل ترين مؤمنان در ايمان خوش خلق تر آنها است.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
در روز قيامت، در ترازوى كارهاى مؤمن بهتر از حسن خلق نگذارند.
ص: 303
مِیزَانِ امْرِئٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ» .(1)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ الْحَنَّاطِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمَلَ إِیمَانُهُ ، وَإِنْ کَانَ مِنْ قَرْنِهِ(2) إِلی قَدَمِهِ(3) ذُنُوباً(4) لَمْ یَنْقُصْهُ ذلِکَ» قَالَ : «وَ هُوَ : الصِّدْقُ ، وَأَدَاءُ الاْءَمَانَةِ ، وَالْحَیَاءُ ، وَحُسْنُ الْخُلُقِ» .(5)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ ، قَالَ : قَالَ لِی(6) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا یَقْدَمُ الْمُوءْمِنُ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِعَمَلٍ(7) بَعْدَ الْفَرَائِضِ(8) أَحَبَّ إِلَی اللّهِ تَعَالی مِنْ أَنْ یَسَعَ النَّاسَ بِخُلُقِهِ(9)» .(10)
5 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ ذَرِیحٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ صَاحِبَ الْخُلُقِ الْحَسَنِ ، لَهُ مِثْلُ أَجْرِ(11) الصَّائِمِ الْقَائِمِ» .(12)
6 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَکْثَرُ مَا تَلِجُ(13) بِهِ أُمَّتِیَ الْجَنَّةَ(14) تَقْوَی اللّهِ وَحُسْنُ الْخُلُقِ» .(15)
7 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حُسَیْنٍ الاْءَحْمَسِیِّ(16) وَعَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْخُلُقَ الْحَسَنَ یَمِیثُ(17) الْخَطِیئَةَ ، کَمَا تَمِیثُ(18) الشَّمْسُ الْجَلِیدَ(19)» .(20)
ص: 304
3- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: چهار است كه هر كه دارد، ايمانش كامل است و اگر از فرق سر تا پايش پر از گناه باشد، او را نكاهد، فرمود: آنها راستگوئى و رد امانت و حياء و حسن خلق است.
4- فرمود:
مؤمن پس از فرائض عملى پيش از خدا نياورد كه محبوب تر باشد نزد خدا از حسن خلق كه به همه مردم رسا باشد.
5- فرمود كه:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: به راستى براى صاحب خلق خوش اجرى چون اجر روزه دار شب زنده دار است.
6- فرمود:
بيشتر وسيله اى كه بدان امتم در بهشت درآيند تقوى و حسن خلق است.
7- فرمود:
خلق خوش، گناه را آب كند چنانچه خورشيد يخ را.
ص: 305
8. عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْبِرُّ وَحُسْنُ الْخُلُقِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ ، وَیَزِیدَانِ فِی
الاْءَعْمَارِ» .(1)
9 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی(2) یَحْیَی بْنُ عَمْرٍو(3) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَوْحَی اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ إِلی بَعْضِ أَنْبِیَائِهِ علیهم السلام : الْخُلُقُ الْحَسَنُ(4) یَمِیثُ(5) الْخَطِیئَةَ ، کَمَا تَمِیثُ(6) الشَّمْسُ الْجَلِیدَ» .(7)
10 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «هَلَکَ رَجُلٌ عَلی عَهْدِ النَّبِیِّ(8) صلی الله علیه و آله ، فَأَتَی(9) الْحَفَّارِینَ ، فَإِذَا هُمْ(10) لَمْ یَحْفِرُوا شَیْئاً ، وَشَکَوْا ذلِکَ(11) إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالُوا : یَا رَسُولَ اللّهِ(12) ، مَا یَعْمَلُ حَدِیدُنَا فِی الاْءَرْضِ ، فَکَأَنَّمَا(13) نَضْرِبُ بِهِ فِی··· الصَّفَا(14) ، فَقَالَ : وَلِمَ؟ إِنْ(15) کَانَ صَاحِبُکُمْ لَحَسَنَ الْخُلُقِ ، ائْتُونِی(16) بِقَدَحٍ مِنْ مَاءٍ(17) ، فَأَتَوْهُ بِهِ ، فَأَدْخَلَ(18) یَدَهُ فِیهِ ، ثُمَّ رَشَّهُ عَلَی الاْءَرْضِ رَشّاً(19) ، ثُمَّ قَالَ : احْفِرُوا». قَالَ : «فَحَفَرَ(20) الْحَفَّارُونَ ، فَکَأَنَّمَا کَانَ رَمْلاً یَتَهَایَلُ(21) عَلَیْهِمْ» .(22)
11. عَنْهُ،(23) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْخُلُقَ مَنِیحَةٌ(24) یَمْنَحُهَا اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلْقَهُ ،
ص: 306
8- فرمود:
نيكوكارى و خلق خوش، خانه ها را آباد كنند و عمرها را بيفزايند.
9- فرمود:
خدا تبارك و تعالى به يكى از پيغمبرانش وحى كرد كه خلق خوش گناه را آب مى كند چنانچه خورشيد يخ را.
10- فرمود:
مردى در عهد پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مُرد و براى به خاك سپردنش نزد گوركن ها آمدند و بر خلاف انتظار گورى نكنده بودند و از آن به پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شكايت كردند، گوركنان گفتند: يا رسول اللَّه، ابزار آهنين ما به زمين كار نمى كند، گويا آن را به سنگ خارا مى زنيم، پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: چرا؟ با اين كه اين رفيق شما خوش خلق بود، يك جام آب براى من بياوريد، آن را برايش آوردند و دستش را در آن فرو برد و سپس آن را بر زمين پاشيد، سپس فرمود: بكنيد، فرمود:
گوركن ها كندند و گويا ريگى بود كه روى هم ريخته بودند.
11- از اسحاق بن عمار، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خلق خوب بخشش خدا است، خدا عز و جل آن را
ص: 307
فَمِنْهُ سَجِیَّةٌ ، وَمِنْهُ نِیَّةٌ(1)» . فَقُلْتُ(2) : فَأَیَّتُهُمَا(3) أَفْضَلُ؟ فَقَالَ(4) : «صَاحِبُ السَّجِیَّةِ هُوَ مَجْبُولٌ لاَ یَسْتَطِیعُ غَیْرَهُ، وَصَاحِبُ النِّیَّةِ یَصْبِرُ(5) عَلَی الطَّاعَةِ تَصَبُّراً؛ فَهُوَ أَفْضَلُهُمَا(6)».(7)
12 . وَ عَنْهُ(8) ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عَلِیٍّ اللَّهَبِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ لَیُعْطِی الْعَبْدَ مِنَ الثَّوَابِ عَلی حُسْنِ الْخُلُقِ ، کَمَا یُعْطِی الْمُجَاهِدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ ، یَغْدُو عَلَیْهِ وَیَرُوحُ(9)» .(10)
13 . عَنْهُ(11) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ الْحَجَّالِ(12) ، عَنْ أَبِی(13) عُثْمَانَ الْقَابُوسِیِّ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ أَعَارَ أَعْدَاءَهُ(14) أَخْلاَقاً مِنْ أَخْلاَقِ أَوْلِیَائِهِ ؛ لِیَعِیشَ أَوْلِیَاوءُهُ مَعَ أَعْدَائِهِ(15) فِی دَوْلاَتِهِمْ» .(16)
وَفِی رِوَایَةٍ أُخْری : «وَ(17) لَوْ لاَ ذلِکَ لَمَا تَرَکُوا وَلِیّاً لِلّهِ(18) إِلاَّ قَتَلُوهُ» .(19)
14. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ ،
عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ کَامِلٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا خَالَطْتَ النَّاسَ ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ تُخَالِطَ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلاَّ کَانَتْ(20) یَدُکَ الْعُلْیَا(21) عَلَیْهِ ، فَافْعَلْ ؛ فَإِنَّ الْعَبْدَ یَکُونُ فِیهِ بَعْضُ التَّقْصِیرِ مِنَ الْعِبَادَةِ ، وَیَکُونُ لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ(22) ، فَیُبَلِّغُهُ(23) اللّهُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ(24)
ص: 308
به خلق خود بخشش مى كند، برخى از آن منش است و برخى به تصميم و كسب است، من گفتم: كدام از اين دو بهتر است، فرمود:
آنكه طبع و منش او است بر آن واداشته است نمى تواند جز آن كند و آنكه به قصد و كسب خوش خلقى كند بايد به خوبى بر طاعت صبر كند و رنج كشد، پس او بهتر اين دو است.
12- فرمود:
به راستى خدا تبارك و تعالى همان ثواب را به بنده خوش خلق مى دهد كه به مجاهد در راه خدا مى دهد در بامداد و پسين (يعنى مجاهدى كه هميشه در جهاد است).
13- فرمود:
به راستى خدا تبارك و تعالى از اخلاق دوستان خود به دشمنانش عاريه داده تا دوستانش با دشمنانش در موقع تسلط آنها و دوران دولت آنها زندگى توانند. در روايت ديگر فرمود:
اگر نه چنين بود هيچ دوست خدا به جا نمى گذاشتند جز آنكه او را مى كشتند.
14- به علاء بن كامل فرمود:
وقتى با مردم در آميزى، اگر توانى با احدى معاشرت نكنى جز آنكه بالا دست او باشى همان كار را بكن (يعنى در احسان بر او جلو باشى) زيرا بسا كه بنده را در عبادت تقصيرى باشد و خدا به وسيله خوش خلقى و خوش رفتارى او را به پايه روزه دار و شب زنده
ص: 309
دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ» .(1)
15 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ بَحْرٍ السَّقَّاءِ(2) ، قَالَ :
قَالَ لِی(3) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا بَحْرُ ، حُسْنُ الْخُلُقِ یُسْرٌ(4)».
ثُمَّ قَالَ : «أَ لاَ أُخْبِرُکَ بِحَدِیثٍ مَا هُوَ فِی یَدَیْ أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ؟» قُلْتُ : بَلی ، قَالَ : «بَیْنَا(5) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ جَاءَتْ جَارِیَةٌ لِبَعْضِ الاْءَنْصَارِ وَهُوَ قَائِمٌ ، فَأَخَذَتْ بِطَرَفِ ثَوْبِهِ ، فَقَامَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، فَلَمْ تَقُلْ(6) شَیْئاً ، وَلَمْ یَقُلْ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله شَیْئاً حَتّی فَعَلَتْ ذلِکَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ(7) ، فَقَامَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی الرَّابِعَةِ _ وَ هِیَ خَلْفَهُ _ فَأَخَذَتْ هُدْبَةً(8) مِنْ ثَوْبِهِ ، ثُمَّ رَجَعَتْ .
فَقَالَ لَهَا النَّاسُ : فَعَلَ اللّهُ بِکِ وَفَعَلَ ، حَبَسْتِ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاَثَ مَرَّاتٍ لاَ تَقُولِینَ لَهُ شَیْئاً ، وَلاَ هُوَ یَقُولُ لَکِ شَیْئاً ، مَا(9) کَانَتْ(10) حَاجَتُکِ إِلَیْهِ؟ قَالَتْ(11) : إِنَّ لَنَا مَرِیضاً ، فَأَرْسَلَنِی أَهْلِی لاِآخُذَ هُدْبَةً مِنْ ثَوْبِهِ لِیَسْتَشْفِیَ(12) بِهَا ، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَخْذَهَا(13) رَآنِی ، فَقَامَ ، فَاسْتَحْیَیْتُ(14) أَنْ آخُذَهَا وَهُوَ یَرَانِی ، وَأَکْرَهُ أَنْ أَسْتَأْمِرَهُ فِی أَخْذِهَا ، فَأَخَذْتُهَا» .(15)
16 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَفَاضِلُکُمْ أَحْسَنُکُمْ أَخْلاَقاً ، الْمُوَطَّئُونَ أَکْنَافاً(16) ، الَّذِینَ
ص: 310
دار برساند.
15- از بحر سقاء، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى بحر، خوش خلقى توانگرى است، سپس فرمود: آيا تو را گزارش ندهم از حديث آنچه پيش همه أهل مدينه معروف است؟
گفتم: چرا، فرمود: در اين ميان كه روزى رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در مسجد نشسته بود، يك دخترى از انصار آمد و خود او هم ايستاده بود، آن دخترك گوشه جامه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را كشيد، پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) براى او برخاست ولى آن دخترك چيزى نگفت و پيغمبر به او چيزى نگفت، تا سه بار اين كار را كرد و پيغمبر در بار چهارم براى آن دخترك برخاست كه پشت سرش بود و آن دخترك رشته اى از جامه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بر گرفت و برگشت، مردم به او گفتند: خدا با تو كند آنچه كند (منظور نفرين به آن دخترك است) سه بار رسول خدا را گرفتار خود كردى و نه چيزى به او گفتى و نه چيزى به تو گفت، چه كار با او داشتى؟ گفت: ما در خانه بيمارى داريم و خانواده ام مرا فرستادند تا رشته اى از جامه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) برگيرم براى آرمان جوئى بدان، چون خواستم آن را برگيرم، مرا ديد و از جا برخاست و من شرم كردم كه آن را برگيرم در برابر چشم آن حضرت و نخواستم به او تكليف كنم كه خود آن را برگيرد، و به من دهد، پس آن را برگرفتم.
16- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: بهترين شماها خوش خلق ترين شماها است كه كرامت مآبند و مهمان نواز، آن كسانى كه الفت گيرند و
ص: 311
یَأْلَفُونَ وَیُوءْلَفُونَ ، وَتُوَطَّأُ رِحَالُهُمْ» .(1)
17 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام (2) : الْمُوءْمِنُ مَأْ لُوفٌ ، وَلاَ خَیْرَ فِیمَنْ لاَ(3) یَأْلَفُ وَلاَ یُوءْلَفُ» .(4)
18. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ یَبْلُغُ بِصَاحِبِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ».(5)
بَابُ حُسْنِ الْبِشْرِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ (6)بِأَمْوَالِکُمْ ، فَالْقَوْهُمْ بِطَلاَقَةِ الْوَجْهِ وَحُسْنِ الْبِشْرِ» . (7) وَرَوَاهُ(8) عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ : «یَا بَنِی هَاشِمٍ» .(9)
2 . عَنْهُ(10) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ: عَنْ
ص: 312
با آنها الفت گرفته شود و گام بر فرش آنها نهاده شود.
17- فرمود كه: امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
مؤمن اهل معاشرت است و خيرى نيست در كسى كه الفت نگيرد و با او الفت نگيرند.
18- فرمود:
به راستى خوش خلقى صاحب خود را به پايه روزه دار و شب زنده دار رساند.
1- از حسن بن حسين، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: اى فرزندان عبد المطلب، هر چه شما داريد به همه مردم رسا نيست، آنان را با روى باز و سيماى شكفته برخورد كنيد.
در روايت ديگر فرموده:
اى فرزندان هاشم.
2- فرمود: سه چيز است كه هر كه يكى از آنها را براى خدا آرد، خدا
ص: 313
أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثٌ مَنْ أَتَی اللّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ، أَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ : الاْءِنْفَاقُ(1) مِنْ إِقْتَارٍ(2) ، وَالْبِشْرُ لِجَمِیعِ(3) الْعَالَمِ ، وَالاْءِنْصَافُ مِنْ نَفْسِهِ» .(4)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَتی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، أَوْصِنِی(5) ، فَکَانَ فِیمَا أَوْصَاهُ(6) أَنْ قَالَ(7) : الْقَ أَخَاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ» .(8)
4 . عَنْهُ(9) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ(10) : مَا حَدُّ حُسْنِ الْخُلُقِ؟
قَالَ : «تُلِینُ(11) جَنَاحَکَ(12) ، وَتُطِیبُ(13) کَلاَمَکَ ، وَتَلْقی أَخَاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ» .(14)
5. عَنْهُ(15) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، عَنْ فُضَیْلٍ(16) ، قَالَ(17) :
صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ وَحُسْنُ الْبِشْرِ یَکْسِبَانِ الْمَحَبَّةَ ، وَیُدْخِلاَنِ الْجَنَّةَ ؛ وَالْبُخْلُ وَعُبُوسُ الْوَجْهِ یُبْعِدَانِ مِنَ اللّهِ ، وَیُدْخِلاَنِ النَّارَ .(18)
6. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ :
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : حُسْنُ الْبِشْرِ یَذْهَبُ بِالسَّخِیمَةِ(19)» .(20)
ص: 314
بهشت را بر او واجب كند، از خود كم گزارد و خرج راه خير كند، با همه مردم جهان خوشروئى كند، و نسبت به خود انصاف دهد و به حق قضاوت كند.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
مردى نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: يا رسول اللَّه، به من سفارشى كن، در ضمن سفارش خود به او فرمود: با برادرت با روى باز برخورد كن.
4- يكى از اصحاب گفت: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: اندازه خوش خلقى چيست؟ فرمود: نرمش كنى و سخن شيرين بگوئى و با برادرت با خوشروئى برخورد كنى.
5- از فضيل كه فرمود (يعنى از امام باقر يا امام صادق و گويا نام امام از قلم نسخه نويسان يا راويان افتاده- از مجلسى ره):
كارهاى خير و خوشروئى به بهشت مى برند و بخل و بدروئى و عبوس از خدا دور كنند و به دوزخ برند.
6- از امام كاظم (علیه السّلام) كه فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: خوشروئى كينه را ببرد.
ص: 315
بَابُ الصِّدْقِ وَأَدَاءِ الاْءَمَانَةِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلاَّ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الاْءَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ» . (1)
2. عَنْهُ (2)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَغَیْرِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ تَغْتَرُّوا بِصَلاَتِهِمْ (3)وَلاَ بِصِیَامِهِمْ ؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ (4)بِالصَّلاَةِ وَالصَّوْمِ حَتّی لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ ، وَلکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الاْءَمَانَةِ» . (5)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ(6) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکی(7) عَمَلُهُ» .(8)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ ، قَالَ : قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی أَوَّلِ دَخْلَةٍ دَخَلْتُ عَلَیْهِ : «تَعَلَّمُوا الصِّدْقَ قَبْلَ الْحَدِیثِ» .(9)
ص: 316
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا عز و جل پيغمبرى را مبعوث نكرده است جز به راستگوئى و پرداخت امانت به نيكو كار و بدكار.
2- فرمود (علیه السّلام):
به نماز خواندن و روزه گرفتن آنها فريب نخوريد، زيرا بسا كه مرد انس گيرد به نماز و روزه تا آنجا كه اگر آن را وانهد به هراس افتد ولى آنها را بيازمائيد به راستگوئى و امانت پردازى.
3- فرمود (علیه السّلام):
هر كه زبانش راست است كردارش پاك است.
4- از ابى المقدام كه امام باقر (علیه السّلام) اول بار كه نزد او رفتم به من فرمود:
راستگوئى را پيش از حديث ياد بگيريد.
ص: 317
5. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ(1) أَبِی کَهْمَسٍ(2) ، قَالَ :
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : عَبْدُ اللّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ یُقْرِئُکَ السَّلاَمَ .
قَالَ : «عَلَیْکَ(3) وَعَلَیْهِ(4) السَّلاَمُ ، إِذَا أَتَیْتَ عَبْدَ اللّهِ فَأَقْرِئْهُ السَّلاَمَ ، وَقُلْ لَهُ : إِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ لَکَ : انْظُرْ(5) مَا بَلَغَ بِهِ عَلِیٌّ علیه السلام عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَالْزَمْهُ ؛ فَإِنَّ عَلِیّاً علیه السلام إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ(6) عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الاْءَمَانَةِ» .(7)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ الْبَصْرِیِّ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(8) بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا فُضَیْلُ ، إِنَّ الصَّادِقَ أَوَّلُ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ ، یَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ ، وَتُصَدِّقُهُ(9) نَفْسُهُ ، تَعْلَمُ(10) أَنَّهُ صَادِقٌ» .(11)
7 . ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(12) ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّمَا سُمِّیَ إِسْمَاعِیلُ صَادِقَ الْوَعْدِ لاِءَنَّهُ وَعَدَ رَجُلاً فِی مَکَانٍ ، فَانْتَظَرَهُ فِی ذلِکَ الْمَکَانِ(13) سَنَةً ، فَسَمَّاهُ(14) اللّهُ(15) عَزَّ وَجَلَّ(16) «صَادِقَ الْوَعْدِ»(17) ثُمَّ(18) : إِنَّ الرَّجُلَ أَتَاهُ بَعْدَ ذلِکَ ، فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ : مَا زِلْتُ مُنْتَظِراً لَکَ» .(19)
8 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ الْخَزَّازِ(20) ، عَنْ جَدِّهِ الرَّبِیعِ بْنِ سَعْدٍ ، قَالَ : قَالَ لِی(21) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «یَا رَبِیعُ ، إِنَّ الرَّجُلَ لَیَصْدُقُ حَتّی یَکْتُبَهُ اللّهُ صِدِّیقاً» .(22)
ص: 318
5- از ابى كهمس، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: عبد اللَّه بن أبى يعفور به شما سلام مى رساند، بر تو و بر او سلام، چون نزد عبد اللَّه رفتى، سلام به او برسان و بگو به او كه جعفر بن محمد به تو مى گويد:
بنگر بدان چه به واسطه آن، على (علیه السّلام) نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) تقرب يافت و بدان بچسب، زيرا على (علیه السّلام) همانا به مقامى كه نزد رسول خدا رسيد، رسيده است به واسطه راستگوئى و امانت پردازى.
6- از فضيل بن يسار كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اى فضيل، نخست كسى كه راستگو را تصديق مى كند خدا عز و جل است، مى داند كه او راستگو است و خودش هم خود را تصديق مى كند و مى داند كه راست گو است.
7- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
همانا اسماعيل را صادق الوعد ناميدند براى آنكه در مكانى با مردى وعده گذاشت و تا يك سال در آنجا انتظار او را برد و خدا عز و جل او را صادق الوعد ناميد، سپس فرمود كه: آن مرد بعد از آن آمد و اسماعيل به او فرمود: من هميشه در انتظار تو بودم.
8- ربيع بن سعد از امام باقر (علیه السّلام) كه گويد: به من فرمود:
اى ربيع، به راستى مردى راست مى گويد تا آنجا كه خدا او را صديق مى نويسد.
ص: 319
9 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(1) ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَصْدُقُ حَتّی یُکْتَبَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصَّادِقِینَ ، وَیَکْذِبُ حَتّی یُکْتَبَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الْکَاذِبِینَ ، فَإِذَا صَدَقَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : صَدَقَ وَبَرَّ(2) ، وَإِذَا کَذَبَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : کَذَبَ وَفَجَرَ» .(3)
10 . عَنْهُ(4) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ ؛ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الاِجْتِهَادَ وَالصِّدْقَ وَالْوَرَعَ» .(5)
11 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو الْوَلِیدِ حَسَنُ بْنُ زِیَادٍ الصَّیْقَلُ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکی عَمَلُهُ ، وَمَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فِی رِزْقِهِ ، وَمَنْ حَسُنَ بِرُّهُ(6) بِأَهْلِ(7) بَیْتِهِ مُدَّ لَهُ(8) فِی عُمُرِهِ» .(9)
12 . عَنْهُ(10) ، عَنْ أَبِی طَالِبٍ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَ تَنْظُرُوا إِلی طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَسُجُودِهِ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ شَیْءٌ(11) اعْتَادَهُ ، فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِکَ ، وَلکِنِ انْظُرُوا(12) إِلی صِدْقِ حَدِیثِهِ ، وَأَدَاءِ أَمَانَتِهِ» .(13)
ص: 320
9- از ابى بصير، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى بنده اى راست گويد تا آنجا كه نزد خدا از راستگويان نوشته شود و دروغ گويد تا نزد خدا از دروغگويان نوشته شود، چون راست گويد، خدا عز و جل فرمايد، راست گفت و خوب كرد و چون دروغ گويد خدا عز و جل فرمايد دروغ گفت و بدكارى كرد.
10- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مبلّغ مردم باشيد به كار خير نه تنها با زبان خود تا از شما كوشش و راستى و ورع بنگرند.
11- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه زبانش راستگو است كردارش پاك است و هر كه خوش نيت است به روزيش فزوده شود و هر كه با خانواده خود خوش رفتار است عمرش دراز است.
12- فرمود:
به طول ركوع و سجود مرد، نگاه نكنيد زيرا بدان عادت كرده و اگر آن را وانهد بهراسد ولى نگاه كنيد به راستگوئى و امانت پردازى او.
ص: 321
بَابُ الْحَیَاءِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ(1) ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْحَیَاءُ مِنَ الاْءِیمَانِ ، وَالاْءِیمَانُ فِی الْجَنَّةِ» .(2)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ حَسَنٍ(3) الصَّیْقَلِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «الْحَیَاءُ وَالْعَفَافُ وَالْعِیُّ _ أَعْنِی عِیَّ اللِّسَانِ(4) لاَ عِیَّ الْقَلْبِ _ مِنَ الاْءِیمَانِ» .(5)
3. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ(6) ، عَنْ··· î مُصْعَبِ(7) بْنِ یَزِیدَ ، عَنِ الْعَوَّامِ(8) بْنِ الزُّبَیْرِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ ، رَقَّ عِلْمُهُ(9)» .(10)
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ یَحْیی _ أَخِی دَارِمٍ _ عَنْ مُعَاذِ(11) بْنِ کَثِیرٍ :
عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «الْحَیَاءُ وَالاْءِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرَنٍ(12) ، فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ» .(13)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(14) بْنِ کَثِیرٍ ، عَمَّنْ
ص: 322
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
حياء از ايمان است و ايمان در بهشت است.
2- فرمود:
حياء و عفت و كم گوئى و كندى زبان نه كندى دل از ايمان باشند.
3- فرمود:
هر كه كم رو است كم دانش است.
4- از يكى از دو امام (امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
حياء و ايمان همراهند و در يك رشته بسته اند و چون يكى از آنها رفت، ديگرى هم مى رود.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ايمان نيست براى كسى كه حياء ندارد.
ص: 323
ذَکَرَهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ حَیَاءَ لَهُ» .(1)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ ، قَالَ :
قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ : حَیَاءُ عَقْلٍ ، وَحَیَاءُ حُمْقٍ ، فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ ، وَحَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ» .(2)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عَلِیٍّ اللَّهَبِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَکَانَ مِنْ قَرْنِهِ(3) إِلی قَدَمِهِ(4) ذُنُوباً ، بَدَّلَهَا اللّهُ حَسَنَاتٍ(5) : الصِّدْقُ ، وَالْحَیَاءُ ، وَحُسْنُ الْخُلُقِ ، وَالشُّکْرُ» .(6)
بَابُ الْعَفْوِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی خُطْبَتِهِ(7) : أَ لاَ أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ خَلاَئِقِ(8) الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ؟ : الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ ، وَتَصِلُ(9) مَنْ قَطَعَکَ ، وَالاْءِحْسَانُ إِلی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ ، وَإِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَکَ» .(10)
ص: 324
6- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
حياء دو حياء است: يكى حياء خردمندانه و يكى حياء احمقانه، حياء خردمندانه دانش است و حياء احمقانه همان نادانى است.
7- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
چهارند كه در هر كه باشند و از سر تا پايش گناه باشد خدا همه آن گناهان را به حسنه تبديل كند: راستگوئى و حياء و خوش خلقى و شكرگزارى.
1- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در سخنرانى خود فرمود:
آيا به شما خبر ندهم از بهترين شيوه در دنيا و آخرت؟
گذشت از هر كس كه به تو ستم كرده، پيوست كنى با هر كه از تو بريده و احسان به هر كه هم به تو بدى كرده و بخشش به هر كه هم تو را دريغ داشته.
ص: 325
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ ، عَنْ غُرَّةَ(1) بْنِ دِینَارٍ الرَّقِّیِّ ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أَ لاَ أَدُلُّکُمْ عَلی خَیْرِ أَخْلاَقِ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ؟: تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ ، وَتُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ ، وَتَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ» .(2)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ نُسَیْبٍ(3) اللَّفَائِفِیِّ ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «ثَلاَثٌ مِنْ مَکَارِمِ(4) الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ : تَعْفُو(5) عَمَّنْ ظَلَمَکَ ، وَتَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ ، وَتَحْلُمُ(6) إِذَا(7) جُهِلَ عَلَیْکَ(8)» .(9)
4 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ، جَمَعَ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ الاْءَوَّلِینَ وَ الاْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ ، ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ : أَیْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ؟» قَالَ : «فَیَقُومُ عُنُقٌ(10) مِنَ النَّاسِ ، فَتَلَقَّاهُمُ(11) الْمَلاَئِکَةُ ، فَیَقُولُونَ : وَمَا کَانَ فَضْلُکُمْ؟ فَیَقُولُونَ : کُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا ، وَنُعْطِی مَنْ حَرَمَنَا ، وَنَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا» قَالَ : «فَیُقَالُ لَهُمْ : صَدَقْتُمُ ، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ(12)» .(13)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ
ص: 326
2- فرمود:
شما را رهنمائى نكنم به بهترين شيوه هاى دنيا و آخرت؟ پيوند كنى با كسى كه از تو بريده و عطا كنى به كسى كه تو را محروم كرده و درگذرى از كسى كه به تو ستم كرده.
3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
سه از مكارم دنيا و آخرتند: درگذرى از كسى كه به تو ستم كرده و پيوند كنى با كسى كه از تو بريده و بردبارى كنى هنگامى كه با تو نادانى كنند.
4- از ابى حمزه ثمالى، گويد:
شنيدم على بن الحسين (علیه السّلام) مى فرمود: چون روز رستاخيز شود، خدا تبارك و تعالى اولين و آخرين را در يك سرزمين گرد آورد، سپس جارچى جار كشد كجايند اهل فضل؟ پس پيشاهنگان مردم بر خيزند و فرشته ها آنان را ديدار كنند و بگويند فضل شما چه بوده است؟ در پاسخ گويند: ما پيوند مى كرديم با هر كه از ما مى بريد و بخشش مى كرديم به هر كه از ما دريغ مى كرد و گذشت مى كرديم از هر كه به ما ستم مى كرد، فرمود: به آنها گفته شود:
راست گفتيد، به بهشت در آييد.
5- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
ص: 327
جَهْمِ بْنِ الْحَکَمِ الْمَدَائِنِیِّ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ ؛ فَإِنَّ الْعَفْوَ لاَ یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلاَّ عِزّاً ، فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللّهُ» .(1)
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ ، عَنْ حُمْرَانَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «النَّدَامَةُ عَلَی الْعَفْوِ أَفْضَلُ وَأَیْسَرُ مِنَ النَّدَامَةِ عَلَی الْعُقُوبَةِ» .(2)
7. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ(3) ، عَنْ سَعْدَانَ ، عَنْ مُعَتِّبٍ ، قَالَ :
کَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام فِی حَائِطٍ(4) لَهُ یَصْرِمُ(5) ، فَنَظَرْتُ إِلی غُلاَمٍ لَهُ قَدْ أَخَذَ کَارَةً(6) مِنْ تَمْرٍ ، فَرَمی بِهَا وَرَاءَ(7) الْحَائِطِ ، فَأَتَیْتُهُ وَأَخَذْتُهُ(8) ، وَذَهَبْتُ بِهِ إِلَیْهِ ، فَقُلْتُ(9) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی وَجَدْتُ هذَا وَهذِهِ الْکَارَةَ ، فَقَالَ لِلْغُلاَمِ : «یَا(10) فُلاَنُ» قَالَ لَبَّیْکَ ، قَالَ : «أَ تَجُوعُ(11)؟» قَالَ : لاَ یَا سَیِّدِی ، قَالَ : «فَتَعْری(12)؟» قَالَ :···
لاَ یَا(13) سَیِّدِی(14) ، قَالَ : «فَلاِءَیِّ شَیْءٍ أَخَذْتَ هذِهِ(15)؟» قَالَ : اشْتَهَیْتُ ذلِکَ ، قَالَ : «اذْهَبْ ، فَهِیَ لَکَ» وَقَالَ : «خَلُّوا عَنْهُ» .(16)
8 . عَنْهُ(17) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ : «مَا الْتَقَتْ(18) فِئَتَانِ قَطُّ إِلاَّ نُصِرَ(19) أَعْظَمُهُمَا عَفْواً» .(20)
9 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ
ص: 328
بر شما باد به گذشت، زيرا گذشت نيفزايد براى بنده جز عزت، از هم بگذريد، خدا به شما عزّت دهاد.
6- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
پشيمانى بر گذشت بهتر و آسان تر است از پشيمانى بر كيفر.
7- از معتب، گويد: امام كاظم (علیه السّلام) در يك باغ خرمستان، خوشه هاى خرما مى بريد، من ديدم يكى از غلامانش دسته اى از خوشه هاى خرما را بر گرفت و آن را پشت ديوار باغ انداخت، من آمدم آن خوشه را گرفتم و نزد آن حضرت آوردم و گفتم: قربانت، من اين را ديدم و اين هم خوشه خرما، به آن غلام فرمود: اى فلانى، گفت: لبيك، فرمود: گرسنه اى؟ گفت: نه اى آقايم، فرمود:
برهنه اى؟ گفت: نه اى آقايم، فرمود: براى چه اين را بر گرفتى؟
گفت: دلم مى خواست، امام فرمود: برو اين خرما هم از تو باشد و فرمود: او را رها كنيد.
8- از ابن فضال، گفت: شنيدم أبو الحسن (امام رضا ع) مى فرمود: دو لشكر به هم نريزند جز آنكه هر كدام گذشت بيشترى دارند پيروز مى شوند.
9- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
ص: 329
فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أُتِیَ بِالْیَهُودِیَّةِ الَّتِی سَمَّتِ الشَّاةَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ لَهَا : مَا حَمَلَکِ عَلی مَا صَنَعْتِ؟ فَقَالَتْ : قُلْتُ : إِنْ کَانَ نَبِیّاً لَمْ یَضُرَّهُ ، وَإِنْ کَانَ مَلِکاً أَرَحْتُ النَّاسَ مِنْهُ» قَالَ : «فَعَفَا رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنْهَا» .(1)
10 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، 2 / 38
عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثٌ لاَ یَزِیدُ اللّهُ بِهِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ إِلاَّ عِزّاً : الصَّفْحُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ ، وَإِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَهُ ، وَالصِّلَةُ لِمَنْ قَطَعَهُ» .(2)
بَابُ کَظْمِ الْغَیْظِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ : مَا أُحِبُّ أَنَّ لِی بِذُلِّ نَفْسِی (3)حُمْرَ النَّعَمِ (4)، وَمَا تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لاَ أُکَافِی بِهَا (5)صَاحِبَهَا» . (6)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَعَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ (7)، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، عَنْ زَیْدٍ
ص: 330
آن زن يهوديّه را كه در گوسپند زهر ريخته بود براى پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آوردند، و به او فرمود: چه تو را واداشت بر اين كار كه كردى؟ در پاسخ گفت: با خود گفتم: اگر اين پيغمبر است او را زيان نرساند و اگر پادشاه است مردم را از او آسوده كرده ام، فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از او در گذشت.
10- فرمود:
سه است كه خدا به مردم مسلمان براى آنها جز عزت نيفزايد: گذشت از كسى كه به او ستم كرده، و بخشش به كسى كه از او دريغ كرده، و پيوند با كسى كه از او بريده است.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: على بن الحسين (علیه السّلام) مى فرمود:
من دوست ندارم خوار شوم و در برابر آن گله شتران سرخ مو بگيرم و من جرعه ننوشيدم كه دوست تر باشد نزد من از جرعه خشمى كه طرف آن را بدان مجازات نكرده باشم.
2- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
چه خوب جرعه اى است خشم براى كسى كه بر آن صبر
ص: 331
الشَّحَّامِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «نِعْمَ الْجُرْعَةُ الْغَیْظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَیْهَا ؛ فَإِنَّ (1)عَظِیمَ الاْءَجْرِ لَمِنْ(2) عَظِیمِ(3) الْبَلاَءِ ، وَمَا أَحَبَّ اللّهُ قَوْماً إِلاَّ ابْتَلاَهُمْ» .(4)
3. عَنْهُ(5) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ وَمُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ :
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ علیه السلام ، قَالَ : «اصْبِرْ عَلی أَعْدَاءِ النِّعَمِ(6) ؛ فَإِنَّکَ لَنْ تُکَافِئَ مَنْ عَصَی اللّهَ فِیکَ بِأَفْضَلَ مِنْ أَنْ تُطِیعَ اللّهَ فِیهِ» .(7)
4. عَنْهُ(8) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ(9) ، عَنْ ثَابِتٍ مَوْلی آلِ جَرِیرٍ(10) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَظْمُ الْغَیْظِ عَنِ(11) الْعَدُوِّ فِی دَوْلاَتِهِمْ تَقِیَّةً حَزْمٌ(12) لِمَنْ أَخَذَ بِهِ(13) ، وَتَحَرُّزٌ مِنَ(14) التَّعَرُّضِ لِلْبَلاَءِ فِی الدُّنْیَا ؛ وَمُعَانَدَةُ الاْءَعْدَاءِ فِی دَوْلاَتِهِمْ وَمُمَاظَّتُهُمْ(15) فِی غَیْرِ تَقِیَّةٍ تَرْکُ أَمْرِ اللّهِ ؛ فَجَامِلُوا النَّاسَ یَسْمَنْ(16) ذلِکَ لَکُمْ(17) عِنْدَهُمْ ، وَلاَ تُعَادُوهُمْ فَتَحْمِلُوهُمْ عَلی رِقَابِکُمْ ، فَتَذِلُّوا(18)» .(19)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ،(20) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ حُصَیْنٍ(21) السَّکُونِیِّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مِنْ عَبْدٍ کَظَمَ غَیْظاً إِلاَّ زَادَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عِزّاً فِی الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ ، وَقَدْ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعافِینَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»(22) وَأَثَابَهُ اللّهُ مَکَانَ غَیْظِهِ ذلِکَ» .(23)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ
ص: 332
كند، زيرا اجر بزرگ براى بلاى بزرگ است و خدا مردمى را دوست ندارد جز آنكه آنها را گرفتار كند.
3- از امام كاظم (علیه السّلام) فرمود:
بر دشمنان نعمتى كه خدا به تو داده صبر كن، زيرا تو كسى را كه نافرمانى خدا كند، مجازاتى به از اين نتوانى كرد كه در باره او فرمان خدا برى.
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
فرو خوردن خشم از دشمن هنگام تسلط او تقيه است با دور انديشى نسبت به هر كه بدان كار كند و كناره كردن از تعرض بر بلاء است در دنيا و از عنادورزى با دشمنان هنگام تسلط آنان، و سخت گيرى با آنها در هنگام تسلطشان، بى مراعات تقيه ترك دستور خدا است، با مردم سازشكارى و خوش رفتارى كنيد تا اين نزد آنان براى شما فربهى و بهى آورد و با آنها ستيزه نكنيد تا آنان را بر خود وادار سازيد و به گردن خود سوار كنيد و خوار شويد.
5- فرمود:
بنده اى نيست كه خشم خود را فرو خورد جز اين كه خدا عز و جل عزت او را در دنيا و آخرت بيفزايد و خدا عز و جل فرموده است (128 سوره آل عمران): «و آن كسانى كه خشم خود را فرو خورند و از مردم درگذرند و خدا دوست دارد محسنان را» و خدا به جاى اين خشم به او ثواب دهد.
6- مى فرمود:
ص: 333
إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، قَالَ : حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ کَظَمَ غَیْظاً _ وَ لَوْ شَاءَ أَنْ یُمْضِیَهُ أَمْضَاهُ _ مَلاَءَ (1)اللّهُ قَلْبَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رِضَاهُ(2)» .(3)
7. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُنْذِرٍ ، عَنِ الْوَصَّافِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ کَظَمَ غَیْظاً _ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلی إِمْضَائِهِ _ حَشَا اللّهُ قَلْبَهُ أَمْناً وَإِیمَاناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .(4)
8 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی : «یَا زَیْدُ ، اصْبِرْ عَلی أَعْدَاءِ النِّعَمِ ، فَإِنَّکَ لَنْ تُکَافِئَ مَنْ عَصَی اللّهَ فِیکَ بِأَفْضَلَ مِنْ أَنْ تُطِیعَ اللّهَ فِیهِ ؛ یَا زَیْدُ ، إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی الاْءِسْلاَمَ وَاخْتَارَهُ ، فَأَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ بِالسَّخَاءِ وَحُسْنِ الْخُلُقِ» .(5)
9 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ حَفْصٍ(6) بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مِنْ أَحَبِّ السَّبِیلِ(7) إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ جُرْعَتَانِ : جُرْعَةُ غَیْظٍ تَرُدُّهَا(8) بِحِلْمٍ ، وَجُرْعَةُ مُصِیبَةٍ(9) تَرُدُّهَا(10) بِصَبْرٍ» .(11)
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، عَمَّنْ
ص: 334
هر كه خشم خود را فرو خورد در صورتى كه مى توانست آن را اجراء كند، خدا روز قيامت دلش را پر از خشنودى سازد.
7- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
هر كه خشم خود را فرو خورد و بر انجام آن توانا باشد، خدا روز قيامت دلش را پر از امن و ايمان كند.
8- از زيد شحام كه امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى زيد، بر دشمنانِ نعمت هاى خود صبر كن، زيرا تو مجازاتى به كسى كه خدا را در باره تو نافرمانى كند ندهى بهتر از اين كه خدا را در باره او فرمان برى، اى زيد، به راستى خدا اسلام را برگزيد و اختيار كرد شما، با سخاوت و خوش خلقى با او خوش رفتارى و مصاحبت كنيد.
9- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
از دوست ترين راه به سوى خدا عز و جل دو جرعه است، يك جرعه خشمى كه با بردباريش برگردانند و يك جرعه مصيبت كه با صبرش درمان كنند.
10- از امام باقر (علیه السّلام) كه پدرم به من فرمود:
ص: 335
حَدَّثَهُ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ لِی أَبِی : یَا بُنَیَّ(1) ، مَا مِنْ شَیْءٍ أَقَرَّ لِعَیْنِ أَبِیکَ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ عَاقِبَتُهَا صَبْرٌ ، وَمَا(2) یَسُرُّنِی أَنَّ لِی(3) بِذُلِّ نَفْسِی حُمْرَ النَّعَمِ» .(4)
11 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ ، عَنْ
مُعَاذِ(5) بْنِ مُسْلِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اصْبِرُوا(6) عَلی أَعْدَاءِ النِّعَمِ ؛ فَإِنَّکَ لَنْ تُکَافِئَ مَنْ عَصَی اللّهَ فِیکَ بِأَفْضَلَ مِنْ أَنْ تُطِیعَ اللّهَ فِیهِ» .(7)
12 . عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ خَلاَّدٍ ، عَنِ(8) الثُّمَالِیِّ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ : قَالَ(9) : «مَا أُحِبُّ أَنَّ لِی بِذُلِّ نَفْسِی حُمْرَ النَّعَمِ ، وَمَا تَجَرَّعْتُ مِنْ(10) جُرْعَةٍ(11) أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لاَ أُکَافِئُ بِهَا صَاحِبَهَا» .(12)
13 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مِنْ جُرْعَةٍ یَتَجَرَّعُهَا الْعَبْدُ(13) أَحَبَّ إِلَی اللّهِ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ یَتَجَرَّعُهَا عِنْدَ تَرَدُّدِهَا(14) فِی قَلْبِهِ : إِمَّا بِصَبْرٍ ، وَإِمَّا(15) بِحِلْمٍ(16)» .(17)
ص: 336
اى پسر جانم، چيزى چشم پدرت را روشن تر نكند از جرعه خشمى كه دنبالش صبر باشد و چيزى بيش از اين شادم نكند كه براى من به خوار شدن نفسم گله شتران است.
11- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بر دشمنان نعمت خود صبر كنيد زيرا تو مجازات ندهى كسى كه در باره تو خدا را گناه كند به بهتر از اين كه در باره او خدا را فرمانبرى.
12- از على بن الحسين كه فرمود:
دوست ندارم در برابر خوارى نفس امّاره ام گله شتران سرخ مو داشته باشم و من جرعه به سر نكشيدم كه خوشترم آيد از جرعه خشمى كه خوشترم آيد از جرعه خشمى كه صاحبش را مجازات نكردم.
13- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
جرعه اى نيست كه بنده بنوشد و دوست تر باشد نزد خدا عز و جل از جرعه خشم كه آن را بنوشد هنگامى كه در دلش مى چرخد يا به وسيله صبر و شكيبائى و يا بردبارى.
ص: 337
بَابُ الْحِلْمِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ (1)، قَالَ :
سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «لاَ یَکُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتّی یَکُونَ حَلِیماً ، وَإِنَّ الرَّجُلَ کَانَ إِذَا تَعَبَّدَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ ، لَمْ یُعَدَّ عَابِداً حَتّی یَصْمُتَ (2)قَبْلَ ذلِکَ عَشْرَ سِنِینَ» . (3)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ(4) :
«الْمُوءْمِنُ مَنْ(5) خَلَطَ عَمَلَهُ(6) بِالْحِلْمِ ، یَجْلِسُ لِیَعْلَمَ(7) ، وَیَنْطِقُ لِیَفْهَمَ ، لاَ یُحَدِّثُ(8) أَمَانَتَهُ الاْءَصْدِقَاءَ ، وَلاَ یَکْتُمُ شَهَادَتَهُ الاْءَعْدَاءَ(9) ، وَلاَ یَفْعَلُ شَیْئاً مِنَ الْحَقِّ رِیَاءً ، وَلاَ یَتْرُکُهُ حَیَاءً ، إِنْ زُکِّیَ خَافَ مِمَّا(10) یَقُولُونَ ، وَاسْتَغْفَرَ اللّهَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ ، لاَ یَغُرُّهُ قَوْلُ مَنْ جَهِلَهُ ، وَیَخْشی(11) إِحْصَاءَ مَا قَدْ عَمِلَهُ» .(12)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ
ابْنِ(13) بُکَیْرٍ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ : إِنَّهُ لَیُعْجِبُنِی الرَّجُلُ أَنْ یُدْرِکَهُ
ص: 338
1- از محمد بن عبيد اللَّه كه گويد: از امام رضا (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
مرد عابد نباشد تا بردبار باشد و به راستى مرد در بنى اسرائيل خود را به عبادت و اميد داشت و او را عابد نمى گفتند تا آنكه ده سال پيش از آن خموشى گزيند.
2- از أبى حمزه، كه فرمود:
مؤمن، كردارش را با بردبارى به هم آميزد، بنشيند تا بداند و سخن كند تا بفهمد، سپرده پيش خود را به دوستان هم نگويد و گواهى خود را نسبت به دشمنان هم نهان نكند و كار حقى را براى خودنمائى نكند و از روى شرم واننهد، اگر او را خوب ستايند از آنچه گويند بيم دارد و خدا را از آنچه ديگران در باره او ندانند آمرزش خواهد، گفتار آن كسى كه او را نشناسد فريبش ندهد و از آمار كردار خود در هراس است.
3- على بن الحسين (علیه السّلام) مى فرمود:
راستِ مطلب اين است كه من خوشم مى آيد از مردى كه هنگام خشم، بردباريش او را دريابد.
ص: 339
حِلْمُهُ عِنْدَ غَضَبِهِ» .(1)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ(2) : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یُحِبُّ(3) الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ(4)» .(5)
5 . عَنْهُ(6) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَفْصٍ الْعَوْسِیِّ(7) الْکُوفِیِّ :
رَفَعَهُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا أَعَزَّ اللّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ ، وَلاَ أَذَلَّ بِحِلْمٍ قَطُّ» .(8)
6 . عَنْهُ(9) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(10) رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَفی بِالْحِلْمِ نَاصِراً» . وَقَالَ : «إِذَا لَمْ تَکُنْ حَلِیماً ، فَتَحَلَّمْ» .(11)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ الْحَجَّالِ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ أَبِی عَائِشَةَ ، قَالَ : بَعَثَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام غُلاَماً لَهُ فِی حَاجَةٍ ، فَأَبْطَأَ ، فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (12) عَلی أَثَرِهِ لَمَّا أَبْطَأَ(13) ، فَوَجَدَهُ نَائِماً ، فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ یُرَوِّحُهُ(14) حَتَّی انْتَبَهَ ، فَلَمَّا تَنَبَّهَ(15) ، قَالَ(16) لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا فُلاَنُ ، وَاللّهِ مَا ذلِکَ(17) لَکَ ، تَنَامُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ؛ لَکَ اللَّیْلُ ، وَلَنَا مِنْکَ النَّهَارُ» .(18)
8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ ،
ص: 340
4- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى خدا عز و جل دوست مى دارد با حياى بردبار را.
5- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود كه:
خدا هرگز به نادانى، عزيز نكرده، و به وسيله بردبارى، خوار ننموده است.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
حلم براى ياور بس است، و فرمود: اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى وادار.
7- امام صادق (علیه السّلام) غلام خود را دنبال كارى فرستاد و دير كرد، و چون دير كرد، امام خود به دنبالش رفت، او را ديد كه خوابيده، بالاى سرش نشست و بادش مى زد تا بيدار شد، چون بيدار شد، امام صادق (علیه السّلام) به او فرمود:
اى فلانى، به خدا حق ندارى كه هم شب را بخوابى و هم روز را، شب از آن تو است و روز از آن ما است.
8- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: به راستى خدا دوست دارد با حياى بردبارى و پارساى عفّت جو را.
ص: 341
الْعَفِیفَ(1)
9 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ رَبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِیِّ ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ ، عَنْ(4) عِمْرَانَ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا وَقَعَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ مُنَازَعَةٌ نَزَلَ مَلَکَانِ ، فَیَقُولاَنِ لِلسَّفِیهِ مِنْهُمَا : قُلْتَ وَ قُلْتَ(5) وَأَنْتَ أَهْلٌ لِمَا قُلْتَ ، سَتُجْزی(6) بِمَا قُلْتَ ، وَیَقُولاَنِ لِلْحَلِیمِ مِنْهُمَا : صَبَرْتَ وَحَلُمْتَ ، سَیَغْفِرُ اللّهُ(7) لَکَ إِنْ أَتْمَمْتَ ذلِکَ» قَالَ(8) : «فَإِنْ(9) رَدَّ الْحَلِیمُ عَلَیْهِ ارْتَفَعَ الْمَلَکَانِ» .(10)
بَابُ الصَّمْتِ وَحِفْظِ اللِّسَانِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(11) علیه السلام : «مِنْ عَلاَمَاتِ الْفِقْهِ(12) : الْحِلْمُ ، وَالْعِلْمُ(13) ، وَالصَّمْتُ ؛ إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَةِ ؛ إِنَّ(14) الصَّمْتَ یَکْسِبُ الْمَحَبَّةَ(15) ؛ إِنَّهُ(16) دَلِیلٌ عَلی کُلِّ خَیْرٍ» .(17)
2 . عَنْهُ(18)، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّمَا(19) شِیعَتُنَا الْخُرْسُ(20)» .(21)
ص: 342
9- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
چون ميان دو كس ستيزه شود، دو فرشته فرود آيند، بدان كه سفاهت كند (و ناهنجار گويد) گويند: گفتى و گفتى و تو را سزد آنچه گفتى محققاً بدان چه گفتى سزا بينى و بدان كه از آن بردبارى كرده گويند: صبر كردى و بردبارى كردى، محققاً خدا تو را بيامرزد اگر اين شيوه را به كمال رسانى، فرمود: اگر آن بردبار برگردد پاسخ ناشايسته بدان سفيه دهد، آن دو فرشته بالا روند.
1- امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
از نشانه هاى فهم (در دين) بردبارى و دانش و خاموشى است، به راستى خاموشى درى است از درهاى حكمت، به راستى خاموشى دوستى آورد، به راستى كه آن دليل هر خوبى است.
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه مى فرمود:
همانا شيعيان ما بى زبانند.
ص: 343
4. عَنْهُ(1) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ(2) ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ··· الْجَوَّانِیِّ(3) ، قَالَ :
شَهِدْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَهُوَ یَقُولُ لِمَوْلًی لَهُ _ یُقَالُ لَهُ : سَالِمٌ _ وَوَضَعَ یَدَهُ عَلی شَفَتَیْهِ(4) ، وَقَالَ : «یَا سَالِمُ ، احْفَظْ لِسَانَکَ تَسْلَمْ ، وَلاَ تَحْمِلِ النَّاسَ عَلی رِقَابِنَا» .(5)
3 . عَنْهُ(6) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، قَالَ : حَضَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ وَقَالَ لَهُ رَجُلٌ : أَوْصِنِی ، فَقَالَ(7) لَهُ(8) : «احْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ(9) ، وَلاَ تُمَکِّنِ النَّاسَ مِنْ قِیَادِکَ فَتُذِلَّ رَقَبَتَکَ(10)» .(11)
5. عَنْهُ(12) ، عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِرَجُلٍ أَتَاهُ : أَ لاَ أَدُلُّکَ عَلی أَمْرٍ یُدْخِلُکَ اللّهُ بِهِ الْجَنَّةَ؟ قَالَ : بَلی یَا رَسُولَ اللّهِ ، قَالَ : أَنِلْ مِمَّا أَنَالَکَ(13) اللّهُ ، قَالَ : فَإِنْ کُنْتُ أَحْوَجَ مِمَّنْ(14) أُنِیلُهُ؟ قَالَ : فَانْصُرِ الْمَظْلُومَ ، قَالَ : فَإِنْ(15) کُنْتُ أَضْعَفَ مِمَّنْ أَنْصُرُهُ؟ 2 / 43
قَالَ : فَاصْنَعْ لِلاْءَخْرَقِ(16) _ یَعْنِی(17) أَشِرْ عَلَیْهِ _ قَالَ : فَإِنْ کُنْتُ أَخْرَقَ مِمَّنْ أَصْنَعُ لَهُ؟ قَالَ : فَأَصْمِتْ(18) لِسَانَکَ(19) إِلاَّ مِنْ خَیْرٍ ، أَ مَا یَسُرُّکَ أَنْ تَکُونَ(20) فِیکَ خَصْلَةٌ مِنْ هذِهِ الْخِصَالِ تَجُرُّکَ إِلَی الْجَنَّةِ؟» .(21)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ : یَا بُنَیَّ ، إِنْ کُنْتَ زَعَمْتَ أَنَّ الْکَلاَمَ مِنْ فِضَّةٍ ، فَإِنَّ السُّکُوتَ مِنْ ذَهَبٍ» .(22)
ص: 344
3- از ابى على جوّانى، گفت: ديدم امام صادق (علیه السّلام) به يكى از مواليان خود به نام سالم كه دست بر دو لبش نهاده بود مى فرمود:
اى سالم، زبانت را نگهدار تا سالم بمانى و مردم را بر دوش ما مكشان.
4- از عثمان بن عيسى گويد: در حضور أبو الحسن (علیه السّلام) بودم كه مردى به آن حضرت گفت: به من سفارشى فرما.
در پاسخ او فرمود: زبانت را نگهدار تا عزيز باشى و مهار خود را به دست مردم مده تا خود را خوار كنى.
5- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به مردى كه نزدش آمده بود فرمود:
تو را به چيزى رهنمائى نكنم كه به بهشت برد خدا براى آن؟
فرمود: چرا يا رسول اللَّه، فرمود: از آنچه خدا به تو داده بده، گفت:
اگر خود نيازمندتر باشم از آنكه مى خواهم به او بدهم، فرمود:
ستم ديده اى را يارى كن، گفت: اگر ناتوان تر از آن ستمديده باشم؟
فرمود: كارى براى بدبخت بى خرد كن يعنى او را رهنمائى كن، گفت: اگر خود بدبخت و بى خردم بيش از آنكه بخواهم براى او كار كنم؟ فرمود: زبانت را جز از خوبى گفتن نگهدار، آيا شاد نيستى كه يكى از اين خصلتها در تو باشد و تو را به بهشت كشد.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه لقمان به پسرش گفت:
اى پسر جانم، اگر تو پندارى سخن از نقره است، به راستى كه خموشى از طلا است.
ص: 345
7 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنِ الْحَلَبِیِّ(1) رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أَمْسِکْ لِسَانَکَ ؛ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ(2) بِهَا عَلی نَفْسِکَ» ثُمَّ قَالَ : «وَ لاَ یَعْرِفُ عَبْدٌ(3) حَقِیقَةَ الاْءِیمَانِ حَتّی یَخْزُنَ(4) مِنْ(5) لِسَانِهِ» .(6)
8 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ(7) عَزَّ وَجَلَّ : «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ»(8) قَالَ : «یَعْنِی کُفُّوا أَلْسِنَتَکُمْ» .(9)
9. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنِ الْحَلَبِیِّ رَفَعَهُ ، قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «نَجَاةُ الْمُوءْمِنِ فِی(10) حِفْظِ لِسَانِهِ» .(11)
10 . یُونُسُ(12) ، عَنْ مُثَنًّی ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «کَانَ أَبُو ذَرٍّ _ رَحِمَهُ اللّهُ(13) _ یَقُولُ : یَا مُبْتَغِیَ(14) الْعِلْمِ ، إِنَّ هذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ خَیْرٍ ، وَمِفْتَاحُ شَرٍّ ، فَاخْتِمْ عَلی لِسَانِکَ(15) کَمَا تَخْتِمُ عَلی ذَهَبِکَ وَوَرِقِکَ(16)» .(17)
11 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْخَشَّابِ ، عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ ، عَنْ مُعَاذِ(18) بْنِ ثَابِتٍ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ الْمَسِیحُ علیه السلام یَقُولُ : لاَ تُکْثِرُوا(19) الْکَلاَمَ فِی غَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ
ص: 346
7- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
زبانت را نگهدار كه اين دستگيرى هست كه از خود مى كنى، سپس فرمود: هيچ بنده اى حقيقت ايمان را نشناسد تا زبان خود را در بند كند.
8- از امام صادق (علیه السّلام) كه در تفسير قول خدا عز و جل (77 سوره نساء): «آيا نديدى آن كسانى را كه بدانها گفته شد دست خود را نگهداريد» فرمود:
يعنى زبان خود را نگهداريد.
9- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
نجات مؤمن در نگهداشتن زبان است.
10- ابو ذر را شيوه بود كه مى فرمود:
اى دانش جو، به راستى اين زبان كليد خير است و كليد شرّ، زبانِ خود را مهر كن چنانچه بر طلا و نقره ات مهر مى زنى.
11- از امام صادق (علیه السّلام) كه مسيح (علیه السّلام) هميشه مى فرمود:
به جز در ذكر خدا سخن بسيار نگوئيد زيرا آنان كه جز در ذكر بسيار سخن گويند دلهاشان سخت است ولى نمى دانند.
ص: 347
الَّذِینَ یُکْثِرُونَ الْکَلاَمَ فِی غَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ(1) قَاسِیَةٌ قُلُوبُهُمْ ، وَلکِنْ لاَ یَعْلَمُونَ» .(2)
12 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، 2 / 44
عَمَّنْ ذَکَرَهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ یَوْمٍ إِلاَّ وَکُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَاءِ الْجَسَدِ(3) یُکَفِّرُ اللِّسَانَ(4) یَقُولُ : نَشَدْتُکَ اللّهَ أَنْ نُعَذَّبَ فِیکَ» .(5)
13 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ الاْءَسَدِیِّ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام (6) ، قَالَ : «إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ(7) عَلی جَمِیعِ(8) جَوَارِحِهِ کُلَّ صَبَاحٍ ، فَیَقُولُ : کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ؟ فَیَقُولُونَ : بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا ، وَ(9) یَقُولُونَ : اللّهَ اللّهَ فِینَا ، وَیُنَاشِدُونَهُ وَیَقُولُونَ : إِنَّمَا نُثَابُ وَنُعَاقَبُ بِکَ(10)» .(11)
14. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ قَیْسٍ أَبِی إِسْمَاعِیلَ(12) _ وَ ذَکَرَ أَنَّهُ لاَ بَأْسَ بِهِ مِنْ أَصْحَابِنَا _ رَفَعَهُ ، قَالَ : جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، أَوْصِنِی ، فَقَالَ(13) : «احْفَظْ لِسَانَکَ» . قَالَ(14) : یَا رَسُولَ اللّهِ ، أَوْصِنِی ، قَالَ : «احْفَظْ لِسَانَکَ». قَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، أَوْصِنِی ، قَالَ : «احْفَظْ لِسَانَکَ(15) ، وَیْحَکَ ، وَهَلْ یَکُبُّ(16) النَّاسَ عَلی مَنَاخِرِهِمْ(17) فِی النَّارِ
ص: 348
12- فرمود:
روزى نباشد جز آنكه هر عضوى از اعضاى تن در برابر زبان كرنش كند و مى گويد: تو را به خدا مبادا من براى تو عذاب كشم.
13- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
زبان آدمى زاده هر بامداد بر همه اندام تنش سر كشد و گويد:
چگونه بامداد كرديد؟ گويند: اگر تو ما را رها كنى، به خوشى، و مى گويند:
همانا ثواب گيريم و كيفر شويم براى تو.
14- مردى نزد پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: يا رسول اللَّه، به من سفارش كن.
فرمود: زبانت را نگهدار، گفت: يا رسول اللَّه، به من سفارشى كن، فرمود: زبانت را نگهدار، گفت: يا رسول اللَّه، به من سفارشى كن، فرمود: زبانت را نگهدار، واى بر تو، آيا مردم را جز درويده هاى زبان به روى در دوزخ افكنده است؟
ص: 349
إِلاَّ حَصَائِدُ(1) أَلْسِنَتِهِمْ؟» .(2)
15. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَمَّنْ رَوَاهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ لَمْ یَحْسُبْ(3) کَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ ، کَثُرَتْ خَطَایَاهُ ، وَحَضَرَ عَذَابُهُ(4)» .(5)
16. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یُعَذِّبُ اللّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لاَ یُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ ، فَیَقُولُ(6) : أَیْ رَبِّ عَذَّبْتَنِی بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَیْئاً(7)؟ فَیُقَالُ لَهُ : خَرَجَتْ مِنْکَ(8) کَلِمَةٌ ، فَبَلَغَتْ(9) مَشَارِقَ الاْءَرْضِ وَمَغَارِبَهَا ، فَسُفِکَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ ، وَانْتُهِبَ(10) بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ ، وَانْتُهِکَ بِهَا الْفَرْجُ(11) الْحَرَامُ ، وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی(12) لاَءُعَذِّبَنَّکَ بِعَذَابٍ لاَ أُعَذِّبُ(13) بِهِ شَیْئاً مِنْ جَوَارِحِکَ» .(14)
17 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «إِنْ کَانَ فِی شَیْءٍ شُوءْمٌ(15) ، فَفِی اللِّسَانِ» .(16)
18 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَالْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، قَالَ : سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «کَانَ الرَّجُلُ مِنْ(17) بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذَا أَرَادَ الْعِبَادَةَ ، صَمَتَ قَبْلَ ذلِکَ عَشْرَ سِنِینَ» .(18)
19 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ
ص: 350
15- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه سخنش را از كردارش نشمارد، خطاى او بسيار و عذابش فراهم گردد.
16- فرمود:
زبان، عذابى شود كه هيچ كدام از اعضاى بدن نشوند و بگويد: پروردگارا مرا عذابى كردى كه چيزى را چنان عذاب نكردى، در پاسخ او گفته شود: از تو يك سخن در آمد در مشارق و مغارب زمين رسيد و به وسيله آن خونهاى محترم ريخته شد و مال محترم چپاول شد و عصمت محترم به باد رفت، به عزت و جلالم سوگند هر آينه به عذابى گرفتارت كنم كه هيچ عضوى را چنان عذاب نكنم.
17- فرمود:
اگر در چيزى شومى باشد در زبان است.
18- از وشاء گويد: از امام رضا (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
هر مردى از بنى اسرائيل مى خواست عابد شود، پيش از آن ده سال خموشى مى گزيد.
19- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
ص: 351
صَالِحٍ ، عَنِ الْغِفَارِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ(1) : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ رَأی مَوْضِعَ کَلاَمِهِ(2) مِنْ عَمَلِهِ(3) ، قَلَّ کَلاَمُهُ إِلاَّ فِیمَا یَعْنِیهِ(4)» .(5)
20 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «فِی حِکْمَةِ(6) آلِ دَاوُدَ : عَلَی الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ(7) ، مُقْبِلاً عَلی شَأْنِهِ ، حَافِظاً لِلِسَانِهِ» .(8)
21. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ ، عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یَزَالُ الْعَبْدُ الْمُوءْمِنُ(9) یُکْتَبُ مُحْسِناً مَا دَامَ سَاکِتاً ، فَإِذَا تَکَلَّمَ کُتِبَ(10) مُحْسِناً أَوْ مُسِیئاً» .(11)
بَابُ الْمُدَارَاةِ (12)
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ثَلاَثٌ مَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَتِمَّ(13) لَهُ عَمَلٌ : وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللّهِ ، وَخُلُقٌ یُدَارِی بِهِ النَّاسَ ، وَحِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ(14)» .(15)
ص: 352
هر كه سخنش را در نامه عملش ثبت داند، كم گويد جز در آنچه براى او اهميت و فائده دارد.
20- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
در حكمت آل داود است: بر خردمند است كه زمان خود را بشناسد و به كار خود سرگرم باشد و زبانش را نگهدارد.
21- فرمود:
پيوسته بنده مؤمن، نيكوكار نوشته شود تا وقتى خموش است و چون به سخن آيد، نيكوكار نوشته شود يا بدكردار.
1- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
سه است كه در هر كه نباشند هيچ كار او تمام نيست: ورعى كه او را از نافرمانيهاى خدا باز دارد، خلق معاشرتى كه با مردم بسازد، بردبارى و حلمى كه نادانى جاهل را با آن از خود بگرداند.
ص: 353
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ ، قَالَ : سَمِعْتُ جَعْفَراً علیه السلام یَقُولُ : «جَاءَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ، رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلاَمَ ، وَیَقُولُ لَکَ : دَارِ خَلْقِی» .(1)
3. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوبٌ _ فِیمَا نَاجَی اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ(2) علیه السلام _ : یَا مُوسَی ، اکْتُمْ مَکْتُومَ(3) سِرِّی فِی سَرِیرَتِکَ ، وَأَظْهِرْ فِی عَلاَنِیَتِکَ الْمُدَارَاةَ عَنِّی(4) لِعَدُوِّی وَعَدُوِّکَ مِنْ خَلْقِی ،··· وَلاَ تَسْتَسِبَّ(5) لِی عِنْدَهُمْ بِإِظْهَارِ مَکْتُومِ(6) سِرِّی : فَتَشْرَکَ(7) عَدُوَّکَ وَعَدُوِّی(8) فِی سَبِّی(9)» .(10)
4 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ(11) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ ، کَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ(12) الْفَرَائِضِ» .(13)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ(14) مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (15) ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الاْءِیمَانِ ، وَالرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَیْشِ».
ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «خَالِطُوا الاْءَبْرَارَ سِرّاً ، وَخَالِطُوا الْفُجَّارَ جِهَاراً(16) ، وَلاَ تَمِیلُوا عَلَیْهِمْ(17) فَیَظْلِمُوکُمْ ؛ فَإِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ
ص: 354
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه مى فرمود:
جبرئيل نزد پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: يا محمد، پروردگارت سلامت مى رساند و مى فرمايد: با خلق من سازگارى و مدارا كن.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
در تورات نوشته: در آنچه خدا عز و جل با موسى بن عمران (علیه السّلام) راز گفت كه:
نهان كن راز نهفته ام در نهادت و در عيان با دشمن من و دشمن خودت، از آفريده هايم سازگارى كن و با اظهار راز نهانم آنان را به دشنام و بدگوئيم مكشان تا با دشمن من و دشمن خودت در دشنام من همدست باشى.
4- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
پروردگارم به من فرمان سازگارى با مردم داده چنانچه فرمان به انجام فريضه هايم داده.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
سازگارى با مردم نيمى از ايمان است و نرمش با آنان نيمى از زندگى، سپس امام صادق (علیه السّلام) فرمود: با نيكان نهانى آميزش كنيد و با بدكاران آشكارا و بدانها يورش نكنيد تا به شما ستم كنند زيرا دورانى بر شما رسد كه دين دارى در آن نجات نيابد جز كسى كه
ص: 355
زَمَانٌ لاَ یَنْجُو فِیهِ(1) مِنْ ذَوِی الدِّینِ إِلاَّ مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ(2) ، وَصَبَّرَ(3) نَفْسَهُ عَلی أَنْ یُقَالَ(4) : إِنَّهُ أَبْلَهُ لاَ عَقْلَ لَهُ» .(5)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(6) ذَکَرَهُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ قَوْماً مِنَ النَّاسِ(7) قَلَّتْ مُدَارَاتُهُمْ لِلنَّاسِ ، فَأُنِفُوا(8) مِنْ قُرَیْشٍ ، وَایْمُ اللّهِ مَا کَانَ بِأَحْسَابِهِمْ بَأْسٌ ، وَإِنَّ قَوْماً مِنْ غَیْرِ(9) قُرَیْشٍ(10) حَسُنَتْ مُدَارَاتُهُمْ ، فَأُلْحِقُوا بِالْبَیْتِ الرَّفِیعِ». قَالَ : ثُمَّ قَالَ : «مَنْ کَفَّ یَدَهُ عَنِ النَّاسِ ، فَإِنَّمَا یَکُفُّ عَنْهُمْ یَداً وَاحِدَةً ، وَیَکُفُّونَ عَنْهُ أَیْدِیَ(11) کَثِیرَةً» .(12)
بَابُ الرِّفْقِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی لَیْلی ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ قُفْلاً ، وَقُفْلُ الاْءِیمَانِ الرِّفْقُ (13)» . (14)
2 . وَ بِإِسْنَادِهِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَنْ قُسِمَ لَهُ الرِّفْقُ ، قُسِمَ لَهُ الاْءِیمَانُ» . (15)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ یَحْیَی(16) الاْءَزْرَقِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ
ص: 356
گمان برند ابله است و خود را آماده كند كه به او بگويند ابله است و خردى ندارد.
6- از حذيفة بن منصور، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: به راستى جمعى از مردم قرشى نژاد با مردمان كم سازگارى كردند و از قريش رانده و سوگند به خدا كه در خانوادگى آنها باكى نبود و به راستى جمعى از آنها كه از نژاد قريش نبودند با مردم خوب سازگارى كردند و به خاندان بلند پيوستند، گويد: سپس فرمود:
هر كه دست از مردم بدارد، يك دست از آنها باز گرفته و دست هاى بسيارى را طرفدار و مدافع خود ساخته.
1- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
راستى براى هر چيزى قفلى است، و قفل ايمان نرمش است.
2- فرمود:
هر كه را نرمش بهره دادند، ايمانش بهره دادند.
3- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى نرمش را دوست دارد و از نرمشِ او با بنده ها است كه كينه ها
ص: 357
وَتَعَالی _ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ ، فَمِنْ رِفْقِهِ بِعِبَادِهِ تَسْلِیلُهُ(1) أَضْغَانَهُمْ وَمُضَادَّتَهُمْ(2) لِهَوَاهُمْ(3) وَقُلُوبِهِمْ(4) ، وَمِنْ رِفْقِهِ بِهِمْ أَنَّهُ یَدَعُهُمْ عَلَی الاْءَمْرِ یُرِیدُ إِزَالَتَهُمْ عَنْهُ رِفْقاً بِهِمْ لِکَیْلاَ یُلْقِیَ(5) عَلَیْهِمْ عُرَی الاْءِیمَانِ(6) وَمُثَاقَلَتَهُ جُمْلَةً وَاحِدَةً ، فَیَضْعُفُوا ، فَإِذَا أَرَادَ ذلِکَ(7) ، نَسَخَ الاْءَمْرَ بِالاْآخَرِ(8) ، فَصَارَ مَنْسُوخاً» .(9)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ
مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ ، عَنْ مُعَاذِ(10) بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الرِّفْقُ یُمْنٌ(11) ، وَالْخُرْقُ(12) شُوءْمٌ» .(13)
5. عَنْهُ(14) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ(15) : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ ، وَ(16) یُعْطِی عَلَی الرِّفْقِ مَا لاَ یُعْطِی عَلَی الْعُنْفِ» .(17)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِیعُمَیْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ یُوضَعْ عَلی شَیْءٍ(18) إِلاَّ زَانَهُ(19) ، وَلاَ نُزِعَ(20) مِنْ شَیْءٍ(21) إِلاَّ شَانَهُ(22)» .(23)
7 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ:
رَفَعَهُ إِلَی(24) النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، قَالَ : «إِنَّ فِی(25) الرِّفْقِ
ص: 358
را از سينه هاى آنها در كشد و آنها را مخالف هوس و دلخواهشان كند (به وسيله عقل و پند و اندرز و تبليغ پيغمبران و حكماء و دانشمندان) و از رفق وى به آنان است كه آن را به امرى واگذارد كه خواهد آن را از ميان بردارد براى نرمش با آنها تا حلقه هاى ايمان به تن آنها ننشيند و يكباره بار آنها سنگين نشود و ناتوان گردند و چون اين را خواهد فرمانى را به فرمان ديگرى نسخ كند و آن فرمان اول منسوخ و ملغى گردد.
4- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
نرمش ميمنت دارد و سختگيرى شوم است.
5- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا عز و جل نرمش كن است و نرمش را دوست دارد و به نرمش عوض و اثرى دهد كه به سختگيرى ندهد.
6- فرمود كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
نرمش را بر چيزى ننهند جز آنكه آن را زيور بخشد و از چيزى بر نگيرند جز آنكه زشتش كند.
7- پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به راستى در نرمش فزونى و بركت است، هر كه از نرمش
ص: 359
الزِّیَادَةَ وَالْبَرَکَةَ ، وَمَنْ یُحْرَمِ الرِّفْقَ یُحْرَمِ الْخَیْرَ» .(1)
8 . عَنْهُ(2) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (3) ، قَالَ : «مَا زُوِیَ الرِّفْقُ عَنْ أَهْلِ بَیْتٍ إِلاَّ زُوِیَ عَنْهُمُ الْخَیْرُ» .(4)
9. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُعَلّی ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادِ بْنِ أَرْقَمَ الْکُوفِیِّ ، عَنْ رَجُلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَیُّمَا أَهْلِ بَیْتٍ(5) أُعْطُوا حَظَّهُمْ مِنَ الرِّفْقِ ، فَقَدْ وَسَّعَ اللّهُ عَلَیْهِمْ فِی الرِّزْقِ ، وَالرِّفْقُ فِی تَقْدِیرِ الْمَعِیشَةِ خَیْرٌ مِنَ السَّعَةِ فِی الْمَالِ ، وَالرِّفْقُ لاَ یَعْجِزُ عَنْهُ شَیْءٌ ، وَالتَّبْذِیرُ لاَ یَبْقی مَعَهُ شَیْءٌ ؛ إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ(6)» .(7)
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَفَعَهُ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ :
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی _ وَ جَری بَیْنِی وَبَیْنَ رَجُلٍ مِنَ الْقَوْمِ کَلاَمٌ فَقَالَ لِیَ _ : «ارْفُقْ بِهِمْ ؛ فَإِنَّ(8) کُفْرَ أَحَدِهِمْ(9) فِی غَضَبِهِ ، وَلاَ خَیْرَ فِیمَنْ کَانَ کُفْرُهُ فِی غَضَبِهِ» .(10)
11. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ :
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی(11) علیه السلام ، قَالَ : «الرِّفْقُ نِصْفُ الْعَیْشِ» .(12)
12 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :
ص: 360
محروم است از خير محروم است.
8- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
نرمش از خاندانى دريغ نشده جز آنكه خير آنها دريغ شده.
9- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر خاندانى كه بهره شان را از نرمش به آنها داده اند، خدا به روزى آنها وسعت داده، و نرمش در اندازه گيرى زندگانى از فراوانى مال بهتر است با نرمش در چيزى درماندگى نيست و با تبذير و ولخرجى چيزى به جا نماند، به راستى خدا عز و جل نرمش كن است و نرمش كن را دوست دارد.
10- از هشام بن احمر، از أبى الحسن (علیه السّلام) گويد: (در حالى كه ميان من و مردى از قوم سخنى رفته بود) به من فرمود:
با آنها نرمش كن زيرا هر كدامشان به محض اينكه خشم گيرند به كفر گرايند و خيرى نباشد در كسى كه كفر او در خشم او است.
11- از امام كاظم (علیه السّلام) فرمود:
نرمى و لطف، نيمى از زندگى است.
12- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: به راستى خدا نرمش را دوست دارد و بدان كمك دهد، و چون بر اين پاكشهاى لاغر و نزار سوار
ص: 361
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الرِّفْقَ وَیُعِینُ عَلَیْهِ ، فَإِذَا رَکِبْتُمُ الدَّوَابَّ(1) الْعُجْفَ(2) فَأَنْزِلُوهَا مَنَازِلَهَا ، فَإِنْ(3) کَانَتِ الاْءَرْضُ مُجْدِبَةً(4) فَانْجُوا(5) عَنْهَا(6) ، وَإِنْ کَانَتْ مُخْصِبَةً(7) فَأَنْزِلُوهَا مَنَازِلَهَا» .(8)
13 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَوْ کَانَ الرِّفْقُ خَلْقاً یُری ، مَا کَانَ مِمَّا(9) خَلَقَ اللّهُ شَیْءٌ أَحْسَنَ مِنْهُ» .(10)
14 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ ثَعْلَبَةَ
بْنِ مَیْمُونٍ(11) ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ :
عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ ، وَمِنْ رِفْقِهِ بِکُمْ تَسْلِیلُهُ(12) أَضْغَانَکُمْ، وَمُضَادَّةَ(13) قُلُوبِکُمْ ، وَإِنَّهُ(14) لَیُرِیدُ تَحْوِیلَ الْعَبْدِ عَنِ الاْءَمْرِ ، فَیَتْرُکُهُ عَلَیْهِ حَتّی یُحَوِّلَهُ بِالنَّاسِخِ کَرَاهِیَةَ(15) تَثَاقُلِ الْحَقِّ عَلَیْهِ» .(16)
15 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا اصْطَحَبَ اثْنَانِ إِلاَّ کَانَ أَعْظَمُهُمَا أَجْراً وَأَحَبُّهُمَا إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَرْفَقَهُمَا بِصَاحِبِهِ(17)» .(18)
ص: 362
شويد آنها را به منزلگاه مقرر خود فرود آوريد (استراحت دهيد) اگر سرزمين خشك و بى گياه باشد زود خود را نجات دهيد و بگذريد و اگر فراوانى و خوشى باشد در آن منزلشان دهيد (مقصود اين است كه نرمش را با حيوانات هم خوب است كه مراعات كرد و منظور از اين كه لاغرند، بيان وضع نوعى مراكب بودند و منظور اين است كه با اين پاكشهاى نزار دو منزل يكى راه طى نكنيد بلكه به موقع آنها را استراحت بدهيد).
13- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
اگر رفق و نرمش به چشم ديده مى شد، آفريده اى از آن زيباتر و نيكوتر نبود.
14- يكى از دو امام (امام باقر يا امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا نرمش كن است و نرمش را دوست دارد و از نرمش و لطف او است به شما كه كينه هاى شما را خرد خرد بيرون كشد و جدائى دلها را بر اندازد و به راستى كه مى خواهد بنده را از دستورى بگرداند و او را وانهد تا به ناسخش برگرداند از اينكه مبادا حق بر او گران آيد.
15- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
دو كس با هم مصاحبت نكنند جز آنكه مزد بيشتر و محبوب تر نزد خدا عز و جل آن كس باشد كه به يار خود نرمش و لطف بيشتر دارد.
ص: 363
16 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(1) بْنِ عُثْمَانَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ کَانَ رَفِیقاً فِی أَمْرِهِ ، نَالَ مَا یُرِیدُ مِنَ النَّاسِ» .(2)
بَابُ التَّوَاضُعِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ(3) ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَرْسَلَ النَّجَاشِیُّ إِلی جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَأَصْحَابِهِ ، فَدَخَلُوا عَلَیْهِ ، وَهُوَ فِی بَیْتٍ لَهُ ، جَالِسٌ عَلَی التُّرَابِ ، وَعَلَیْهِ خُلْقَانُ الثِّیَابِ(4)». قَالَ : «فَقَالَ جَعْفَرٌ(5) : فَأَشْفَقْنَا مِنْهُ حِینَ رَأَیْنَاهُ عَلی(6) تِلْکَ الْحَالِ ، فَلَمَّا(7) رَأی مَا بِنَا وَتَغَیُّرَ وُجُوهِنَا ، قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی نَصَرَ مُحَمَّداً وَأَقَرَّ عَیْنَهُ(8) ، أَ لاَ أُبَشِّرُکُمْ؟ فَقُلْتُ : بَلی أَیُّهَا الْمَلِکُ ، فَقَالَ : إِنَّهُ جَاءَنِی(9) السَّاعَةَ مِنْ نَحْوِ(10) أَرْضِکُمْ عَیْنٌ مِنْ عُیُونِی(11) هُنَاکَ ، فَأَخْبَرَنِی أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَدْ(12) نَصَرَ نَبِیَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله ، وَأَهْلَکَ عَدُوَّهُ ، وَأُسِرَ فُلاَنٌ وَفُلاَنٌ وَفُلاَنٌ(13) ، الْتَقَوْا بِوَادٍ یُقَالُ لَهُ : بَدْرٌ ، کَثِیرِ الاْءَرَاکِ(14) ، لَکَأَنِّی(15) أَنْظُرُ إِلَیْهِ حَیْثُ کُنْتُ أَرْعی لِسَیِّدِي
ص: 364
16- از فضيل بن عثمان، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه در كار خود نرمش كند، بدان چه از مردم خواهد برسد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
نجاشى (پادشاه حبشه) فرستاد نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش (كه از فشار كفار قريش به حبشه گريخته بودند) و آنها را خواست و بر نجاشى وارد شدند و او در خانه اش روى خاك نشسته بود و جامه هاى كهنه اى در بر داشت فرمود: جعفر گفته: چون او را با اين حال ديديم از او نگران شديم (كه مبادا بر ما خشم كرده و خود را به اين وضع در آورده باشد) چون هراس ما و چهره رنگ پريده ما را ديد گفت:
سپاس خدائى را سزا است كه محمد را يارى كرد و چشمش را روشن ساخت، آيا به شما يك مژده اى ندهم؟ گفتم: پادشاها چرا، گفت: اكنون يكى از ديده بان هاى من از سرزمين شما آمد و به من گزارش داد كه خدا عز و جل محمد را يارى كرده و دشمن او را نابود ساخته و فلان و فلان و فلان در هنگام برخورد با مسلمانان در دره به نام (بدر) اسير شدند، آن درّه درخت اراك فراوان دارد و گويا هم اكنون من بدو نگاه مى كنم، چون در آنجا براى آقاى خودم كه
ص: 365
هُنَاکَ وَهُوَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی(1) ضَمْرَةَ .
فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ : أَیُّهَا الْمَلِکُ(2) ، فَمَا لِی أَرَاکَ جَالِساً عَلَی التُّرَابِ ، وَعَلَیْکَ هذِهِ الْخُلْقَانُ؟ فَقَالَ لَهُ(3) : یَا جَعْفَرُ ، إِنَّا نَجِدُ فِیمَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلی عِیسی علیه السلام أَنَّ مِنْ حَقِّ اللّهِ عَلی عِبَادِهِ أَنْ یُحْدِثُوا لَهُ(4) تَوَاضُعاً(5) عِنْدَ مَا یُحْدِثُ لَهُمْ مِنْ(6) نِعْمَةٍ(7) ، فَلَمَّا أَحْدَثَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لِی نِعْمَةً بِمُحَمَّدٍ(8) صلی الله علیه و آله ، أَحْدَثْتُ لِلّهِ هذَا التَّوَاضُعَ(9) .
فَلَمَّا بَلَغَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، قَالَ لاِءَصْحَابِهِ : إِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِیدُ صَاحِبَهَا کَثْرَةً ، فَتَصَدَّقُوا ؛ یَرْحَمْکُمُ اللّهُ ، وَإِنَّ التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً ، فَتَوَاضَعُوا ؛ یَرْفَعْکُمُ اللّهُ(10) ، وَإِنَّ الْعَفْوَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ عِزّاً ، فَاعْفُوا ؛ یُعِزَّکُمُ اللّهُ» .(11)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ فِی السَّمَاءِ مَلَکَیْنِ مُوَکَّلَیْنِ بِالْعِبَادِ ، فَمَنْ تَوَاضَعَ لِلّهِ رَفَعَاهُ ، وَمَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَاهُ» .(12)
3. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(13) ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ : عَنْ أَبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَفْطَرَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَشِیَّةَ خَمِیسٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا ، فَقَالَ : هَلْ مِنْ شَرَابٍ؟ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِیٍّ(14) الاْءَنْصَارِیُّ بِعُسِّ(15) مَخِیضٍ(16) بِعَسَلٍ ، فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلی فِیهِ نَحَّاهُ ، ثُمَّ(17) قَالَ : شَرَابَانِ یُکْتَفی بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ ، لاَ أَشْرَبُهُ ، وَلاَ أُحَرِّمُهُ ، وَلکِنْ
ص: 366
از بنى ضمره بود چوپانى مى كردم، جعفر در پاسخ او گفت: پادشاها پس چرا مى نگرم كه بر خاك نشسته و جامه كهنه در بر كرده اى (يعنى اين مژده مايه شادى و جشن و شادمانى و زيور است).
اى جعفر، ما در آنچه خدا به عيسى (علیه السّلام) فرو فرستاده دريافتيم كه از حق خدا بر بنده ها اين است كه فروتنى پديد آرند هنگامى كه خدا نعمتى براى آنها پديد آرد، چون خدا عز و جل به وسيله محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نعمتى برايم پديد آورده، من اين تواضع و فروتنى را پديدار كردم براى خدا، چون به پيغمبر رسيد به يارانش فرمود: به راستى صدقه مايه فزونى است براى صدقه دِه، صدقه بدهيد خدايتان رحمت كناد، و به راستى تواضع و فروتنى مايه بلندى مقام است، تواضع كنيد خدايتان بلند كند و به راستى گذشت براى صاحبش سبب عزت است، درگذريد خدايتان عزيز دارد.
2- از معاويه بن عمار، از امام صادق (علیه السّلام)، گويد: شنيدمش مى فرمود: به راستى در آسمان دو فرشته اند كه بر بنده گماشته اند، هر كه براى خدا تواضع كند او را بالا برند و هر كه تكبّر كند او را پَست كنند.
3- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) يك شب پنجشنبه اى در مسجد قبا افطار كرد و فرمود: نوشابه اى هست؟ اوس بن خولى انصارى قدحى شير آميخته با عسل برايش آورد و چون آن را به لب گرفت دورش كرد، سپس فرمود: دو نوشيدنى است كه يكى از آنها بس است، نه آن را مى نوشم و نه حرامش مى كنم ولى براى خدا تواضع مى نمايم، زيرا
ص: 367
أَتَوَاضَعُ لِلّهِ ؛ فَإِنَّ(1) مَنْ تَوَاضَعَ لِلّهِ رَفَعَهُ اللّهُ(2) ، وَمَنْ تَکَبَّرَ خَفَضَهُ اللّهُ ، وَمَنِ اقْتَصَدَ فِی مَعِیشَتِهِ(3) رَزَقَهُ اللّهُ، وَمَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللّهُ ، وَمَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوْتِ(4) أَحَبَّهُ اللّهُ» .(5)
4. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ دَاوُدَ الْحَمَّارِ(6) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ(7) . وَ قَالَ : «مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللّهِ ، أَظَلَّهُ اللّهُ فِی جَنَّتِهِ(8)» .(9)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَذْکُرُ أَنَّهُ : «أَتی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَلَکٌ(10) ، فَقَالَ : إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یُخَیِّرُکَ أَنْ تَکُونَ(11) عَبْداً رَسُولاً مُتَوَاضِعاً(12) ، أَوْ مَلِکاً رَسُولاً» .
قَالَ(13) : «فَنَظَرَ إِلی جَبْرَئِیلَ(14) ، وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ : أَنْ تَوَاضَعْ ، فَقَالَ : عَبْداً مُتَوَاضِعاً رَسُولاً(15) ، فَقَالَ الرَّسُولُ(16) : مَعَ أَنَّهُ لاَ یَنْقُصُکَ مِمَّا عِنْدَ رَبِّکَ شَیْئاً» قَالَ(17) : «وَ مَعَهُ مَفَاتِیحُ خَزَائِنِ الاْءَرْضِ(18)» .(19)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضی بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ(20) ،وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلی مَنْ تَلْقی ، وَأَنْ تَتْرُکَ الْمِرَاءَ(21) وَإِنْ کُنْتَ مُحِقّاً ، وَ(22) لاَ تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَی التَّقْوی» .(23)
7. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ ، عَمَّنْ رَوَاهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ
ص: 368
هر كه براى خدا تواضع كند، خدايش بالا برد و هر كه بزرگى ورزد، خدايش پست كند و هر كه در زندگى ميانه روى كند خدايش روزى دهد و هر كه ولخرجى كند، خدايش دريغ دارد و هر كه بسيار ياد مرگ كند خدايش دوست دارد.
4- داود حمّار از امام صادق (علیه السّلام) مانند آن را روايت كرده و گويد:
هر كه بسيار ياد خدا كند، خدايش در بهشت خود سايه كند.
5- از محمد بن مسلم، گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
يك فرشته نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: خدا عز و جل تو را مخيّر كرده كه بنده وار رسولى متواضع باشى يا شاه رسولى باشى، فرمود: پيغمبر به جبرئيل نگاهى كرد و او با دست اشاره كرد كه تواضع پيشه كن، در پاسخ آن فرشته فرمود: بنده متواضعى هستم با مقام رسالت، آن فرشته كه پيغام آورده بود گفت: با اينكه در هر حال از درجه اى كه نزد پروردگارت دارى چيزى كم نشود، امام باقر (علیه السّلام) فرمود: كليد همه گنجينه هاى زمين همراه او بود (يعنى با آن فرشته كه آورده بود بدهد به پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و نپذيرفت).
6- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
از تواضع اين است كه در نشستن به پائين مجلس راضى باشى و به هر كه برخورى سلام كنى و طول دادن بحث و مجادله را وانهى گرچه حق با تو باشد و خوش نداشته باشى كه تو را به تقوى بستايند.
7- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
خدا به موسى (علیه السّلام) وحى كرد كه اى موسى، مى دانى چرا تو
ص: 369
وَجَلَّ _ إِلی مُوسی علیه السلام : أَنْ یَا مُوسی ، أَ تَدْرِی لِمَ(1) اصْطَفَیْتُکَ بِکَلاَمِی(2) دُونَ خَلْقِی؟ قَالَ(3) : یَا رَبِّ ، وَلِمَ ذَاکَ؟» قَالَ : «فَأَوْحَی اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ إِلَیْهِ : یَا مُوسی(4) ، إِنِّی قَلَّبْتُ عِبَادِی ظَهْراً لِبَطْنٍ ، فَلَمْ أَجِدْ فِیهِمْ أَحَداً أَذَلَّ لِی نَفْساً(5) مِنْکَ ؛ یَا مُوسی ، إِنَّکَ إِذَا صَلَّیْتَ وَضَعْتَ خَدَّکَ(6) عَلَی التُّرَابِ _ أَوْ
قَالَ: عَلَی الاْءَرْضِ » .(7)
8. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَرَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا _ عَلَی الْمُجَذَّمِینَ(8) وَهُوَ رَاکِبٌ(9) حِمَارَهُ وَهُمْ یَتَغَدَّوْنَ(10) ، فَدَعَوْهُ إِلَی الْغَدَاءِ(11) ، فَقَالَ : أَمَا إِنِّی(12) لَوْ لاَ أَنِّی(13) صَائِمٌ لَفَعَلْتُ ، فَلَمَّا صَارَ إِلی مَنْزِلِهِ أَمَرَ بِطَعَامٍ ، فَصُنِعَ(14) ، وَأَمَرَ أَنْ یَتَنَوَّقُوا(15) فِیهِ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ فَتَغَدَّوْا(16) عِنْدَهُ ، وَتَغَدّی(17) مَعَهُمْ» .(18)
9 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ
هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ یَجْلِسَ الرَّجُلُ دُونَ شَرَفِهِ» .(19)
10. عَنْهُ(20) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ وَمُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ ، قَالَ : نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام إِلی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَری لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَهُوَ یَحْمِلُهُ ، فَلَمَّا رَآهُ(21) الرَّجُلُ اسْتَحْیَا(22) مِنْهُ ، فَقَالَ لَهُ(23) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ ، وَحَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ؛ أَمَا وَاللّهِ، لَوْ لاَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ لاَءَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْءَ ، ثُمَّ أَحْمِلَهُ
ص: 370
را براى سخن گفتن برگزيدم در برابر همه خلقم؟ عرض كرد:
پروردگارا براى چه بوده است؟ فرمود: خدا تبارك و تعالى به او وحى كرد كه اى موسى، به راستى من بنده هايم را زير و رو كردم و در ميان آنها چون تو كسى كه خود را خوار و زبون من داند نيافتم، اى موسى، تو وقتى نماز گذارى گونه ات را بر خاك نهى- يا فرمود:
بر زمين نهى.
8- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
على بن الحسين (علیه السّلام) بر گرفتاران به خوره گذر كرد و سوار بر الاغى بود و آنها چاشت مى خورند و از او دعوت به چاشت كردند، در پاسخ فرمود: هلا به راستى كه اگر روزه دار نبودم اين كار را مى كردم و چون به خانه خود رفت، فرمان داد خوراكى بسازند و خوب بسازند و از آنها دعوت كرد و نزد او چاشت خوردند و خود با آنها چاشت خورد.
9- فرمود:
به راستى از تواضع است كه مردى به جايى نشيند كه پست تر از مقام شرافت او است.
10- امام صادق (علیه السّلام) به مردى از اهل مدينه نگريست كه براى عيال خود چيزى خريده بود و با خود مى برد و چون او را ديد شرمنده شد، امام صادق (علیه السّلام) به او فرمود:
آن را براى عيال خود خريدى و به دوش خود كشيدى تا بر ايشان ببرى، هلا سوگند به خدا اگر مردم خرده گير مدينه نبودند من هم دوست داشتم چيزى براى عيال خود بخرم و به دوش خودم
ص: 371
إِلَیْهِمْ» .(1)
11 . عَنْهُ(2) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «فِیمَا أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی دَاوُدَ علیه السلام : یَا دَاوُدُ ، کَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ(3) اللّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ ، کَذلِکَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ» .(4)
12. عَنْهُ(5) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ رَفَعَهُ···
إِلی(6) أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام فِی السَّنَةِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا لَکَ ذَبَحْتَ کَبْشاً ، وَنَحَرَ فُلاَنٌ بَدَنَةً(7)؟
فَقَالَ : «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، إِنَّ نُوحاً علیه السلام کَانَ فِی السَّفِینَةِ ، وَکَانَ فِیهَا مَا شَاءَ اللّهُ ، وَکَانَتِ السَّفِینَةُ مَأْمُورَةً ، فَطَافَتْ بِالْبَیْتِ وَهُوَ طَوَافُ النِّسَاءِ ، وَخَلّی سَبِیلَهَا نُوحٌ علیه السلام ، فَأَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلَی الْجِبَالِ : أَنِّی وَاضِعٌ سَفِینَةَ نُوحٍ عَبْدِی عَلی جَبَلٍ مِنْکُنَّ ، فَتَطَاوَلَتْ ، وَشَمَخَتْ(8) ، وَتَوَاضَعَ الْجُودِیُّ(9) _ وَ هُوَ جَبَلٌ عِنْدَکُمْ _ فَضَرَبَتِ السَّفِینَةُ بِجُوءْجُوءِهَا(10) الْجَبَلَ» . قَالَ : «فَقَالَ نُوحٌ علیه السلام عِنْدَ ذلِکَ : یَا مَارِی ، أَتْقِنْ ، وَهُوَ بِالسُّرْیَانِیَّةِ : یَا(11) رَبِّ ، أَصْلِحْ» .
قَالَ : فَظَنَنْتُ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَرَّضَ بِنَفْسِهِ(12) .(13)
13. عَنْهُ(14) ، عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ(15) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(16) علیه السلام ، قَالَ(17) : قَالَ : «التَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِیَ(18) النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ(19)» .(20)
ص: 372
برايشان ببرم.
11- فرمود:
در آنچه خدا عز و جل به داود وحى كرد اين بود كه: اى داود، چنانچه نزديك تر مردم به خدا تواضع كنانند، همچنان دورتر مردم از خدا بزرگى فروشانند.
12- از ابى بصير، گويد: وارد شدم به امام كاظم (علیه السّلام) در سالى كه وفات كرده بود در آن امام صادق (علیه السّلام) و گفتم: قربانت، شما را چه چيشى كشتيد و فلانى شترى كشته؟
در پاسخ فرمود: اى ابا محمد، به راستى نوح در كشتى بود و در آن بود آنچه خدا خواسته بود و آن كشتى زير فرمان بود و گرد خانه كعبه گرديد و آن طواف نساء بود و نوح جلو آن را رها كرد و خدا عز و جل به كوهها وحى كرد كه من كشتى نوح بنده خود را بر يكى از شماها مى نهم، آنها سرفرازى كردند و خود را بالا گرفتند، كوه جودى تواضع و فروتنى كرد و آن كوهى است در نزد شما و كشتى سينه خود را بدان زد و در اين هنگام نوح (علیه السّلام) به او فرمود:
اى مارى، استحكام بخش و آن به لفظ سريانى است يعنى پروردگارا اصلاح كن، گويد: من پنداشتم كه امام كاظم (علیه السّلام) به خود اشاره كرد (يعنى بيان كرد كه منظورش از كشتن چپشى تواضع بوده است).
13- از امام رضا (علیه السّلام) فرمود: تواضع اين است كه به مردم احترامى كنى و به مردم آن را بدهى كه دوست دارى به تو بدهند.
و در روايت ديگر گويد: گفتم: اندازه تواضعى كه چون
ص: 373
وَفِی حَدِیثٍ آخَرَ ، قَالَ(1) : قُلْتُ : مَا حَدُّ التَّوَاضُعِ الَّذِی إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ ، کَانَ مُتَوَاضِعاً؟
فَقَالَ : «التَّوَاضُعُ دَرَجَاتٌ ، مِنْهَا أَنْ یَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ ، فَیُنْزِلَهَا(2) مَنْزِلَتَهَا(3) بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ، لاَ یُحِبُّ أَنْ یَأْتِیَ(4) إِلی أَحَدٍ إِلاَّ مِثْلَ مَا یُوءْتی إِلَیْهِ ، إِنْ رَأی سَیِّئَةً
دَرَأَهَا(5) بِالْحَسَنَةِ ، کَاظِمُ الْغَیْظِ ، عَافٍ عَنِ النَّاسِ ، وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» .(6)
بَابُ الْحُبِّ فِی اللّهِ وَالْبُغْضِ فِی اللّهِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی وَأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَسَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ (7)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ :عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَحَبَّ لِلّهِ (8)وَأَبْغَضَ لِلّهِ وَأَعْطی لِلّهِ (9)، فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَ إِیمَانُهُ» . (10)
2 . ابْنُ مَحْبُوبٍ(11) ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ سَعِیدٍ الاْءَعْرَجِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنْ أَوْثَقِ عُرَی الاْءِیمَانِ أَنْ تُحِبَّ(12) فِی اللّهِ ، وَتُبْغِضَ فِی اللّهِ ، وَتُعْطِیَ فِی اللّهِ ، وَتَمْنَعَ فِی اللّهِ» .(13)
3. ابْنُ مَحْبُوبٍ(14) ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ _ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الاْءَحْوَلِ
ص: 374
بنده اى به جا آرد متواضع است چيست؟
در پاسخ فرمود: تواضع درجاتى دارد از آن جمله اين كه مرد اندازه خود را بداند و آن را در جاى شايسته بدان فرود آورد و دلى سالم داشته باشد و نخواهد به كسى چيزى دهد جز آنچه خواهد به او داده شود، اگر بدى از كسى ديد به خوبى آن را جلو گيرد، خشم خود فرو خورد، از مردم گذشت كن باشد و خدا احسان كننده ها را دوست دارد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
هر كه براى خدا دوست دارد و براى خدا دشمن دارد و براى خدا ببخشد، او از كسانى كه ايمانش كامل است.
2- فرمود: از محكمترين حلقه هاى ايمان اين است كه:
دوست دارى براى خدا و دشمن دارى براى خدا و عطا كنى در راه خدا و دريغ دارى در راه خدا.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
ص: 375
صَاحِبِ الطَّاقِ _ عَنْ سَلاَّمِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (1) : وُدُّ الْمُوءْمِنِ لِلْمُوءْمِنِ(2) فِی اللّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ(3) الاْءِیمَانِ ، أَلاَ وَ(4) مَنْ أَحَبَّ فِی اللّهِ وَأَبْغَضَ فِی اللّهِ وَأَعْطی فِی اللّهِ وَمَنَعَ فِی اللّهِ(5) ، فَهُوَ مِنْ أَصْفِیَاءِ اللّهِ» .(6)
4 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ الْمُتَحَابِّینَ فِی اللّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قَدْ أَضَاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَ(7) نُورُ أَجْسَادِهِمْ وَنُورُ مَنَابِرِهِمْ(8) کُلَّ شَیْءٍ حَتّی یُعْرَفُوا بِهِ ، فَیُقَالُ : هوءُلاَءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللّهِ» .(9)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادٍ(10)، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ،قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ : أَ مِنَ(11) الاْءِیمَانِ هُوَ؟
فَقَالَ : «وَ هَلِ الاْءِیمَانُ إِلاَّ الْحُبُّ وَالْبُغْضُ»، ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ : «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الاْءِیمانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرّاشِدُونَ»(12) .(13)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(14) ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ یَحْیی _ فِیمَا أَعْلَمُ(15) _ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُدْرِکٍ الطَّائِیِّ(16) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لاِءَصْحَابِهِ : أَیُّ عُرَی الاْءِیمَانِ أَوْثَقُ؟
فَقَالُوا(17) : اللّهُ
ص: 376
دوست داشتن مر مؤمن را در راه خدا از بزرگترين شعبه هاى ايمان است، هلا هر كه دوست داشت در راه خدا و دشمن داشت در راه خدا و عطا كرد در راه خدا و دريغ داشت در راه خدا او از برگزيده هاى خدا است.
4- از ابى بصير از امام صادق (علیه السّلام) گويد: شنيدمش مى فرمود:
آنها كه در راه خدا با همديگر دوستى كنند. روز قيامت بر فراز منبرهائى از نورند، نور چهره شان و نور تنهاشان و نور منبرهاشان به هر چيزى تابد تا آنكه بدان شناخته شوند و گويند: اينانند كه در راه خدا همديگر را دوست داشتند.
5- از فضيل بن يسار، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از حب و بغض كه از ايمانند؟
در پاسخ فرمود: مگر ايمان جز حب و بغض است؟ سپس اين آيه را خواند (7 سوره حجرات): «محبوب كرد ايمان را براى شما و آن را در دلهاى شما آراست و مكروه و نفرت آميز كرد نزد شما كفر و فسق و نافرمانى را، آنانند راه يافته ها».
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به اصحابش فرمود:
كدام يك از حلقه هاى ايمان محكم ترند؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند و برخى گفت: نماز و برخى گفت: زكاة و بعضى از آنها گفت: روزه و بعضى گفتند كه: آن حج است و عمره و بعضى
ص: 377
وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ : الصَّلاَةُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ : الزَّکَاةُ ، وَقَالَ 2 / 55
بَعْضُهُمُ : الصِّیَامُ(1) ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ : الْحَجُّ وَالْعُمْرَةُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمُ : الْجِهَادُ .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَلَیْسَ بِهِ(2) ، وَلکِنْ أَوْثَقُ عُرَی الاْءِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللّهِ ، وَالْبُغْضُ فِی اللّهِ ، وَتَوَالِی(3) أَوْلِیَاءِ اللّهِ ، وَالتَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللّهِ» .(4)
7 . عَنْهُ(5)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عُمَرَ(6) بْنِ جَبَلَةَ الاْءَحْمَسِیِّ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمُتَحَابُّونَ فِی اللّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلی أَرْضِ زَبَرْجَدَةٍ(7) خَضْرَاءَ ، فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ _ وَکِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ _ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً(8) ، وَأَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ ، یَغْبِطُهُمْ(9) بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ ، وَکُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ ، یَقُولُ النَّاسُ : مَنْ هوءُلاَءِ؟ فَیُقَالُ(10) : هوءُلاَءِ الْمُتَحَابُّونَ(11) فِی اللّهِ» .(12)
8 . عَنْهُ(13) ، عَنْ أَبِیهِ(14) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «إِذَا جَمَعَ(15) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الاْءَوَّلِینَ وَالاْآخِرِینَ ، قَامَ مُنَادٍ فَنَادی(16) یُسْمِعُ(17) النَّاسَ ، فَیَقُولُ : أَیْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللّهِ؟»
قَالَ : «فَیَقُومُ عُنُقٌ(18) مِنَ النَّاسِ ، فَیُقَالُ لَهُمُ : اذْهَبُوا إِلَی الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ».
قَالَ(19) : «فَتَلَقَّاهُمُ(20) الْمَلاَئِکَةُ ، فَیَقُولُونَ : إِلی أَیْنَ؟ فَیَقُولُونَ : إِلَی الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ».
قَالَ : «فَیَقُولُونَ(21) : فَأَیُّ(22) ضَرْبٍ(23) أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ(24)؟ فَیَقُولُونَ : نَحْنُ
ص: 378
گفتند: جهاد است، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: براى آنچه گفتيد:
فضيلتى است و آنكه من پرسيدم نيست ولى محكمتر حلقه ايمان، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا و مهرورزى با دوستان خدا و بى زارى از دشمنان خدا است.
7- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
كسانى كه در راه خدا با همديگر دوستى كنند روز قيامت بر روى يك زمين از زبرجد سبز در سايه عرش خدا سمت راست آنانند، هر دو دست آن راست است، چهره هايشان از آفتاب تابان سپيدتر و روشنتر است، به مقام آنها رشك برد هر فرشته مقرب و هر پيغمبر مرسل، مردم مى گويند: اينان چه كسانند؟ گفته شود:
با همديگر دوستان در راه خدا.
8- از ابى حمزه ثمالى از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
چون خدا عز و جل اولين و آخرين را گرد آورد يك جارچى به پا شود و جار كشد كه همه مردم بشنود مى گويد: كجايند آنان كه با يك ديگر براى خدا دوست بودند؟ جلو صفهاى مردم برخيزند و به آنها گفته شود: بى حساب به بهشت رويد، فرمود: فرشته ها بدان ها برخورند و به آنها بگويند: به كجا مى رويد؟ پاسخ گويند:
بى حساب به بهشت، مى گويند: شما چه قسمتى از مردميد؟ در پاسخ مى گويند: ما آنهائيم كه با همديگر در راه خدا دوستى كرديم،
ص: 379
الْمُتَحَابُّونَ فِی اللّهِ».
قَالَ : «فَیَقُولُونَ : وَ(1) أَیَّ شَیْءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ؟ قَالُوا : کُنَّا نُحِبُّ فِی اللّهِ ، وَنُبْغِضُ فِی اللّهِ» قَالَ : «فَیَقُولُونَ : نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ» .(2)
9 . عَنْهُ(3) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثٌ(4) مِنْ عَلاَمَاتِ الْمُوءْمِنِ : عِلْمُهُ بِاللّهِ ، وَمَنْ یُحِبُّ ، وَمَنْ(5) یُبْغِضُ» .(6)
10 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَحَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُحِبُّکُمْ وَمَا یَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ ، فَیُدْخِلُهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِحُبِّکُمْ ؛ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیُبْغِضُکُمْ وَمَا یَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ ، فَیُدْخِلُهُ اللّهُ بِبُغْضِکُمُ النَّارَ» .(7)
11 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ الْعَرْزَمِیِّ(8) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ(9) فِیکَ خَیْراً ، فَانْظُرْ إِلی قَلْبِکَ ، فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللّهِ وَیُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ(10) ، فَفِیکَ خَیْرٌ وَاللّهُ یُحِبُّکَ ؛ وَإِنْ(11) کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللّهِ وَیُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ(12) ، فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ(13) وَاللّهُ یُبْغِضُکَ ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» .(14)
12 . عَنْهُ(15) ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْوَاسِطِیِّ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبَانٍ ، عَمَّنْ
ص: 380
فرمود: مى گويند: كردار شماها چه بوده؟ جواب گويند: ما در راه خدا دوستى مى كرديم و در راه خدا دشمنى مى كرديم، فرمود:
مى گويند: چه خوب است مزد كارگران.
9- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
سه چيز از نشانه هاى مؤمنند: خداشناسى، دانستن آنكه در راه خدا دوست بدارد و شناختن كسى كه بايد در راه خدا دشمن بدارد (يعنى معرفت امام برحق و معرفت مخالفان او).
10- از هشام بن سالم و حفص بن بخترى، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى مردى باشد كه شماها را دوست دارد و عقيده شما را نفهمد و خدا او را به وسيله دوستى شما به بهشت برد و به راستى مردى باشد كه شما را دشمن دارد و عقيده شما را نفهمد و خدا به وسيله بغض به شما او را به دوزخ برد.
11- از جابر جعفى از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
هر گاه بخواهى بدانى كه خيرى در تو هست، به دلت نگاه كن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارد و گنه كاران را دشمن دارد، در تو خير هست و خدا دوست دارد و اگر اهل طاعت خدا را دشمن دارد و اهل گناه را دوست دارد، در تو خيرى نيست و خدايت دشمن دارد و مرد با كسى است كه او را دوست دارد.
12- فرمود:
ص: 381
ذَکَرَهُ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ رَجُلاً لِلّهِ ، لاَءَثَابَهُ اللّهُ عَلی(1) حُبِّهِ إِیَّاهُ ، وَإِنْ کَانَ الْمَحْبُوبُ فِی عِلْمِ اللّهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ ؛ وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَبْغَضَ(2) رَجُلاً لِلّهِ ، لاَءَثَابَهُ اللّهُ عَلی بُغْضِهِ إِیَّاهُ(3) ، وَإِنْ کَانَ الْمُبْغَضُ(4) فِی عِلْمِ اللّهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ(5)» .(6)
13. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ ، عَنْ بَشِیرٍ(7) الْکُنَاسِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَدْ یَکُونُ حُبٌّ فِی اللّهِ وَرَسُولِهِ وَحُبٌّ فِی الدُّنْیَا ، فَمَا کَانَ فِی اللّهِ وَرَسُولِهِ ، فَثَوَابُهُ عَلَی اللّهِ ؛ وَمَا کَانَ فِی الدُّنْیَا ، فَلَیْسَ بِشَیْءٍ(8)» .(9)
14 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(10) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُسْلِمَیْنِ یَلْتَقِیَانِ(11) ، فَأَفْضَلُهُمَا أَشَدُّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ» .(12)
15 . عَنْهُ(13) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ وَابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا الْتَقی مُوءْمِنَانِ قَطُّ(14) إِلاَّ کَانَ أَفْضَلُهُمَا(15) أَشَدَّهُمَا حُبّاً لاِءَخِیهِ(16)» .(17)
16. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ السَّبِیعِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کُلُّ مَنْ لَمْ یُحِبَّ عَلَی الدِّینِ وَلَمْ یُبْغِضْ عَلَی الدِّینِ ، فَلاَ دِینَ لَهُ» .(18)
ص: 382
اگر مردى دوست دارد مردى را براى خدا، خداوند به دوست داشتن وى، او را ثواب دهد و گرچه آن محبوب در علم خدا از اهل دوزخ باشد و اگر مردى ديگرى را دشمن دارد براى خدا، خداوند وى را به دشمنى با او، ثواب دهد و اگر چه آن مبغوض در علم خدا از اهل بهشت باشد.
13- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بسا دوستى براى خدا و رسول است و بسا براى دنيا، آنچه براى خدا و رسول است، ثوابش بر خدا است و آنچه براى دنيا است اثرى ندارد.
14- فرمود:
دو مسلمان به هم برخورند و بهترشان آن كسى است كه رفيق خود را بيشتر دوست دارد.
15- فرمود:
هرگز دو مؤمن به هم بر نخورند جز آنكه بهتر آن دو دوست ترين آنها است نسبت به رفيقش.
16- فرمود:
هر كه به خاطر دين، دوستى نكند و به خاطر دين، دشمنى نكند، دين ندارد.
ص: 383
بَابُ ذَمِّ الدُّنْیَا وَالزُّهْدِ فِیهَا
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ الْجَزَرِیِّ(1) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ(2) اللّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ ، وَأَنْطَقَ(3) بِهَا لِسَانَهُ ، وَبَصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنْیَا دَاءَهَا وَدَوَاءَهَا(4) ، وَأَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا(5) سَالِماً إِلی دَارِ السَّلاَمِ» .(6)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(7) جَمِیعاً ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ(8) ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «جُعِلَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی بَیْتٍ ، وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا».
ثُمَّ قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لاَ یَجِدُ الرَّجُلُ حَلاَوَةَ الاْءِیمَانِ فِی قَلْبِهِ(9) حَتّی لاَ یُبَالِیَ مَنْ(10) أَکَلَ الدُّنْیَا».
ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «حَرَامٌ عَلی قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلاَوَةَ الاْءِیمَانِ حَتّی تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا» .(11)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(12) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ(13) الاْءَخْلاَقِ عَلَی الدِّینِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا» .(14)
ص: 384
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه نسبت به دنيا زاهد و بى رغبت باشد، خدا حكمت را در دلش بر جا دارد و زبانش را بدان گويا كند و او را به عيبهاى دنيا بينا سازد و درد و درمان آن را به او بفهماند و از دنيا درستش بيرون برد و به بهشت دار السلامش در آورد.
2- از حفص بن غياث، از امام صادق (علیه السّلام)، گويد: شنيدمش مى فرمود:
همه خوبيها را در خانه اى نهادند و كليد آن را از زهد در دنيا ساختند، سپس فرمود كه: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: مرد شيرينى ايمان را در دل نچشد تا باكش نباشد كه دنيا در دست كيست و چه كسى آن را مى خورد، سپس امام صادق (علیه السّلام) فرمود: بر دلهاى شما حرام است كه شيرينى ايمان را بدانند و بفهمند تا نسبت به دنيا زهد ورزند و بى رغبت باشند.
3- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
از بهترين اخلاق كمك كار دين، زهد در دنيا است.
ص: 385
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ
سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ ، عَنْ أَبِیهِ : أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام عَنِ الزُّهْدِ ، فَقَالَ : «عَشَرَةُ أَشْیَاءَ(1) ، فَأَعْلی دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنی دَرَجَةِ الْوَرَعِ ، وَأَعْلی دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنی دَرَجَةِ الْیَقِینِ ، وَأَعْلی دَرَجَةِ(2) الْیَقِینِ أَدْنی دَرَجَةِ(3) الرِّضَا ، أَلاَ وَإِنَّ الزُّهْدَ فِی آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(4)» .(5)
5 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ سُفْیَانَ(6) بْنِ عُیَیْنَةَ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَهُوَ(7) یَقُولُ : «کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شَکٌّ أَوْ شِرْکٌ(8) فَهُوَ سَاقِطٌ ، وَإِنَّمَا أَرَادُوا بِالزُّهْدِ(9) فِی الدُّنْیَا لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلاْآخِرَةِ(10)» .(11)
6 . عَلِیٌّ(12) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : إِنَّ عَلاَمَةَ(13) الرَّاغِبِ فِی ثَوَابِ الاْآخِرَةِ زُهْدُهُ(14) فِی عَاجِلِ زَهْرَةِ(15) الدُّنْیَا ؛ أَمَا إِنَّ زُهْدَ(16) الزَّاهِدِ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لاَ یَنْقُصُهُ مِمَّا قَسَمَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(17) فِیهَا وَإِنْ زَهِدَ(18) ، وَإِنَّ حِرْصَ الْحَرِیصِ عَلی(19) عَاجِلِ زَهْرَةِ الْحَیَاةِ(20) الدُّنْیَا لاَ یَزِیدُهُ فِیهَا وَإِنْ حَرَصَ ؛ فَالْمَغْبُونُ مَنْ حُرِمَ(21) حَظَّهُ مِنَ(22) الاْآخِرَةِ» .(23)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
ص: 386
4- مردى از على بن الحسين (علیه السّلام) از زهد پرسيد، فرمود:
زهد 10 چيز است و بالاترين درجه زهد كمترين درجه ورع است و بالاترين درجه ورع كمترين درجه يقين است و بالاترين درجه يقين كمترين درجه رضا است، هلا به راستى زهد در يك آيه از قرآن خدا عز و جل است (23 سوره حديد): «تا آنكه افسوس نخوريد بر آنچه از دست شما رفت و شاد نشويد بدان چه به شما رسانيد».
5- از سفيان بن عيينه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) را و او مى فرمود:
هر دلى در آن شك يا شرك باشد، ساقط است، همانا مقصودشان به زهد در دنيا براى اين است كه دلهاشان براى آخرت آماده و فارغ باشد.
6- فرمود كه:
امير المؤمنين (علیه السّلام) فرموده است: نشانه مشتاق به ثواب آخرت زهد او است در نقد نمايش فريبنده دنيا، هلا بى رغبتى در اين دنيا براى زاهد از آنچه خدا عز و جل برايش قسمت كرده است نكاهد و اگر چه زهد ورزد، و حرص حريص به متاع دنيا قسمت او را نفزايد و گر چه حرص ورزد، مغبون كسى است كه از بهره آخرتش محروم گردد.
7- فرمود:
ص: 387
یَحْیَی الْخَثْعَمِیِّ(1) ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا أَعْجَبَ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَیْءٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلاَّ أَنْ یَکُونَ فِیهَا(2) جَائِعاً خَائِفاً(3)» .(4)
8 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَهُوَ مَحْزُونٌ ، فَأَتَاهُ مَلَکٌ ، وَمَعَهُ مَفَاتِیحُ خَزَائِنِ الاْءَرْضِ(5) ، فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ، هذِهِ مَفَاتِیحُ خَزَائِنِ الاْءَرْضِ(6) ، یَقُولُ لَکَ رَبُّکَ : افْتَحْ(7) وَخُذْ مِنْهَا مَا شِئْتَ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُنْقَصَ(8) شَیْئاً عِنْدِی .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الدُّنْیَا دَارُ مَنْ(9) لاَ دَارَ لَهُ(10) ، وَلَهَا(11)···
یَجْمَعُ(12) مَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ .
فَقَالَ الْمَلَکُ : وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً(13) ، لَقَدْ سَمِعْتُ هذَا الْکَلاَمَ مِنْ مَلَکٍ یَقُولُهُ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِینَ أُعْطِیتُ الْمَفَاتِیحَ» .(14)
9 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِجَدْیٍ(15) أَسَکَّ(16) ، مُلْقًی عَلی مَزْبَلَةٍ مَیْتاً ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِهِ : کَمْ یُسَاوِی هذَا؟ فَقَالُوا : لَعَلَّهُ لَوْ کَانَ حَیّاً لَمْ یُسَاوِ دِرْهَماً ، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ ، لَلدُّنْیَا(17) أَهْوَنُ(18) عَلَی اللّهِ مِنْ هذَا الْجَدْیِ عَلی أَهْلِهِ» .(19)
ص: 388
خوش نمى آمد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را از دنيا چيزى جز اين كه در آن گرسنه و ترسان باشد.
8- فرمود:
پيغمبر غمنده بيرون رفت، يك فرشته اى كه همراهش كليدهاى گنجينه هاى زمين بود نزد او آمد و به او گفت: اى محمد، اينها كليدهاى گنجهاى زمين است، پروردگارت مى فرمايد: بازكن و هر چه خواهى از آنها برگير بى آنكه چيزى از آنها (از مقامت خ) كم شود در نزد من، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه ندارد و كسى كه خرد ندارد براى آن جمع مى كند، آن فرشته گفت: بدان كه تو را به راستى مبعوث كرده، به راستى من اين سخن را از فرشته اى شنيدم كه در آسمان چهارم بود هنگامى كه اين كليدها را به من دادند.
9- از عبد اللَّه بن قاسم، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به يك بزغاله گوش بريده كه مرده بود و بر زباله دانى افتاده بود گذر كرد و به اصحاب خود فرمود: اين به چه مى ارزد؟
در پاسخ گفتند: اگر اين زنده بود شايد يك درهم هم نمى ارزيد، پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: بدان كه جانم به دست او است، هر آينه دنيا نزد خدا از اين بزغاله مرده نزد صاحبش بى ارزش تر است.
ص: 389
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا أَرَادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا ، وَفَقَّهَهُ فِی الدِّینِ ، وَبَصَّرَهُ عُیُوبَهَا ؛ وَمَنْ أُوتِیَهُنَّ فَقَدْ أُوتِیَ(1) خَیْرَ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ». وَقَالَ : «لَمْ یَطْلُبْ أَحَدٌ الْحَقَّ بِبَابٍ أَفْضَلَ مِنَ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیَا ، وَهُوَ ضِدٌّ لِمَا طَلَبَ أَعْدَاءُ الْحَقِّ».
قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مِمَّا ذَا(2)؟
قَالَ : «مِنَ الرَّغْبَةِ فِیهَا» وَقَالَ : «أَ لاَ(3) مِنْ صَبَّارٍ کَرِیمٍ ، فَإِنَّمَا(4) هِیَ أَیَّامٌ قَلاَئِلُ ، أَلاَ إِنَّهُ حَرَامٌ عَلَیْکُمْ أَنْ تَجِدُوا طَعْمَ الاْءِیمَانِ حَتّی تَزْهَدُوا فِی الدُّنْیَا» .
قَالَ(5) : وَسَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِذَا تَخَلَّی(6) الْمُوءْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا(7) ، وَوَجَدَ حَلاَوَةَ حُبِّ اللّهِ ، وَکَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ(8) ، وَإِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلاَوَةُ حُبِّ اللّهِ(9) ، فَلَمْ یَشْتَغِلُوا(10) بِغَیْرِهِ» .
قَالَ(11) : وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ الْقَلْبَ إِذَا صَفَا ضَاقَتْ بِهِ الاْءَرْضُ حَتّی یَسْمُوَ» .(12)
11. عَلِیٌّ(13) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ··· الْقَاسَانِیِّ(14) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ ، عَنْ مَعْمَرِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنِ الزُّهْرِیِّ(15) مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ(16) بْنِ شِهَابٍ ، قَالَ :
سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام : أَیُّ الاْءَعْمَالِ(17) أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ؟
فَقَالَ(18) : «مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللّهِ _ جَلَّ وَعَزَّ _ وَ(19) مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ(20) صلی الله علیه و آله أَفْضَلَ
ص: 390
10- فرمود:
هر گاه خدا براى بنده اى نيكى خواهد، او را به دنيا بى رغبت كند و در ديانت فهميده سازد و به عيوب دنيا بينا كند و هر كه را اين خصلتها داده شود، خير دنيا و آخرت به او داده شده، و فرمود:
هيچ كس حق را از درى نجسته كه از در زهد در دنيا بهتر باشد و آن ضد است مر آنچه را دشمنان حق مى جويند، گفتم: قربانت، آنها از چه راهى مى جويند؟ فرمود: از رغبت به دنيا، و فرمود: آيا شخص پر صبر ارجمندى وجود ندارد، به راستى اين دنيا چند روز اندك بيش نيست، هلا بر شما حرام است كه مزه ايمان را بچشيد تا نسبت به دنيا بى رغبت و زاهد شويد.
گويد: و شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: هر گاه مؤمن خود را از دنيا كنار كشد مقامش بالا رود و شيرينى دوستى خدا را دريابد و نزد دنياداران به ديوانه ماند و همانا به دين مردم حب خدا آميخته و به كارى جز آن دست نيندازند.
گويد: شنيدمش مى فرمود: به راستى چون قلب، پاك و مصفا شد، زمين بر او تنگ گردد تا بر فراز رود.
11- از زهرى محمد بن مسلم بن شهاب، گويد: از على بن الحسين (علیه السّلام) پرسش شد، كدام عمل نزد خدا عز و جل بهتر است؟
در پاسخ فرمود: هيچ عملى بعد از معرفت خدا عز و جل و معرفت رسول خدا بهتر از بغض دنيا نيست و به راستى براى آن تيره هاى بسيار است و براى گناهان هم تيره هاى بسيار است، نخست چيزى كه براى آن، خدا نافرمانى شد، كبر و بزرگ منشى است كه نافرمانى شيطان است هنگامى كه سر باز زد و بزرگى به خود بست و
ص: 391
مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا ، وَإِنَّ(1) لِذلِکَ لَشُعَباً(2) کَثِیرَةً ، وَلِلْمَعَاصِی شُعَباً(3) ، فَأَوَّلُ مَا عُصِیَ اللّهُ بِهِ الْکِبْرُ ، وَهِیَ(4) مَعْصِیَةُ إِبْلِیسَ حِینَ(5) أَبی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ .
وَالْحِرْصُ(6) ، وَهِیَ(7) مَعْصِیَةُ آدَمَ وَحَوَّاءَ حِینَ(8) قَالَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُمَا : «فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ»(9) فَأَخَذَا مَا لاَ حَاجَةَ بِهِمَا(10) إِلَیْهِ ، فَدَخَلَ ذلِکَ(11) عَلی ذُرِّیَّتِهِمَا إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، وَذلِکَ أَنَّ أَکْثَرَ مَا یَطْلُبُ (12) ابْنُ آدَمَ مَا لاَ حَاجَةَ بِهِ إِلَیْهِ .
ثُمَّ الْحَسَدُ ، وَهِیَ مَعْصِیَةُ ابْنِ آدَمَ حَیْثُ حَسَدَ أَخَاهُ ، فَقَتَلَهُ ، فَتَشَعَّبَ مِنْ ذلِکَ حُبُّ النِّسَاءِ ، وَحُبُّ الدُّنْیَا ، وَحُبُّ الرِّئَاسَةِ ، وَحُبُّ الرَّاحَةِ ، وَحُبُّ الْکَلاَمِ ، وَحُبُّ الْعُلُوِّ وَ(13) الثَّرْوَةِ ، فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ ، فَاجْتَمَعْنَ کُلُّهُنَّ فِی حُبِّ الدُّنْیَا ، فَقَالَ الاْءَنْبِیَاءُ وَالْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذلِکَ : حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ ؛ وَالدُّنْیَا دُنْیَاءَانِ : دُنْیَا بَلاَغٍ(14) ، وَدُنْیَا مَلْعُونَةٍ» .(15)
12. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ فِی طَلَبِ الدُّنْیَا إِضْرَاراً بِالاْآخِرَةِ ، وَفِی طَلَبِ الاْآخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْیَا ، فَأَضِرُّوا بِالدُّنْیَا ؛ فَإِنَّهَا أَحَقُّ(16) بِالاْءِضْرَارِ» .(17)
13. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(18) ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : حَدِّثْنِی بِمَا(19) أَنْتَفِعُ بِهِ .
فَقَالَ(20) : «یَا أَبَا
ص: 392
از كافران گرديد، و ديگر، حرص است كه گناه آدم و حوا است هنگامى كه خدا عز و جل به آنها فرمود (25 سوره بقره): «بخوريد از هرجا خواهيد و نزديك اين درخت نرويد تا از ستمكاران شويد» و آنها از چيزى كه بدان نيازى نداشتند برگرفتند و اين حرص در نژاد آنها تا روز قيامت به جا ماند و اين براى آن است كه بيشتر چيزى كه آدمى زاده مى جويد آن است كه بدان نيازى ندارد، سپس حسد است كه گناه پسر آدم است هنگامى كه به برادرش حسد برد و او را كشت و از اين حب زنان و حب دنيا و حب رياست و حب راحت و حب سخنورى و حب آقائى و ثروتمندى منشعب گرديد و هفت خصلت شدند و همه در حب دنيا گرد آمدند و پيغمبران و دانشمندان پس از دانستن آن گفتند: دوستى دنيا سر هر گناهى است، دنيا دو دنيا است، يكى براى رفع ضرورت زندگى و ديگر دنياى ملعون و نفرين شده.
12- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به راستى در دنيا دارى زيان به آخرت است و در طلب آخرت زيان به دنيا، شما به دنياى خود زيان بزنيد كه بهتر است از زيان رساندن به آخرت.
13- از ابى عبيده حذّاء، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: براى من بازگو آنچه را بدان سود گيرم.
فرمود: اى ابا عبيده، بسيار ياد مرگ كن، زيرا آدمى نباشد
ص: 393
عُبَیْدَةَ ، أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ ؛ فَإِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ(1) إِلاَّ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا» .(2)
14. عَنْهُ(3) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ ، عَنْ دَاوُدَ الاْءَبْزَارِیِّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَلَکٌ یُنَادِی(4) کُلَّ یَوْمٍ: ابْنَ آدَمَ ، لِدْ لِلْمَوْتِ ، وَاجْمَعْ لِلْفَنَاءِ ، وَابْنِ لِلْخَرَابِ» .(5)
15. عَنْهُ(6) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا : إِنَّ الدُّنْیَا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً ، وَإِنَّ الاْآخِرَةَ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً ، وَلِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ ؛ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الاْآخِرَةِ ، وَلاَ تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا .
أَلاَ وَکُونُوا مِنَ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا ، الرَّاغِبِینَ(7) فِی الاْآخِرَةِ .
أَلاَ إِنَّ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا اتَّخَذُوا الاْءَرْضَ بِسَاطاً ، وَالتُّرَابَ فِرَاشاً ، وَالْمَاءَ طِیباً ، وَقُرِّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْرِیضاً(8) .
أَلاَ وَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلاَ(9) عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ رَجَعَ عَنِ الْمُحَرَّمَاتِ(10) ، وَمَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ .
أَلاَ إِنَّ لِلّهِ عِبَاداً کَمَنْ رَأی أَهْلَ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ مُخَلَّدِینَ(11) ، وَکَمَنْ رَأی أَهْلَ النَّارِ فِی النَّارِ مُعَذَّبِینَ ، شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ ، وَقُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ ؛ أَنْفُسُهُمْ(12) عَفِیفَةٌ ، وَحَوَائِجُهُمْ خَفِیفَةٌ(13) ؛ صَبَرُوا(14)
ص: 394
كه ياد مرگ كند جز آنكه در دنيا بى رغبت شود.
14- فرمود:
فرشته اى است كه هر روز جار مى زند: اى آدمى زاده، بزا براى مردن و گردآور براى نابود شدن و بساز براى ويران شدن.
15- على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
به راستى دنيا پشت كرده و مى رود و آخرت روى كرده و مى آيد و براى هر كدام فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشيد و نباشيد از فرزندان دنيا، هلا از زاهدان در دنيا باشيد و از راغبين در آخرت، هلا زاهدان در دنيا، زمين را بستر كنند و خاك را زير سر نهند و آب بوى خوش و عطر آنها است و به خوبى دل از دنيا بريده اند.
هر كه شوق بهشت دارد از شهوات دل بر دارد و هر كه از دوزخ هراسد، گرد محرمات نپلاسد و هر كه از دنيا روگردان است هر مصيبتى بر او آسان است.
هلا به راستى براى خدا بنده هائى است كه چونان كسى كه اهل بهشت را در بهشت ديده جاويدانند و چونان كسى كه اهل دوزخ را در دوزخ ديده در عذابند، از بدى آنان آسوده باشند و دلشان غمنده است، روحى پارسا دارند و نيازى سبك و رسا، روزى اندك شكيبائى كردند و به سرانجامى كه آسايش طولانى دارد گرائيدند، اما در شب گام خود را در صف كنند و اشك بر گونه
ص: 395
أَیَّاماً قَلِیلَةً ، فَصَارُوا بِعُقْبی رَاحَةٍ طَوِیلَةٍ .
أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ(1) أَقْدَامَهُمْ ، تَجْرِی دُمُوعُهُمْ عَلی خُدُودِهِمْ ، وَهُمْ··· یَجْأَرُونَ(2) إِلی رَبِّهِمْ ، یَسْعَوْنَ فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ .
وَ أَمَّا النَّهَارَ(3) فَحُلَمَاءُ(4) ، عُلَمَاءُ ، بَرَرَةٌ ، أَتْقِیَاءُ ، کَأَنَّهُمْ الْقِدَاحُ(5) قَدْ بَرَاهُمُ(6) الْخَوْفُ مِنَ الْعِبَادَةِ ، یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ ، فَیَقُولُ : مَرْضی(7) _ وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ(8) مَرَضٍ _ أَمْ(9) خُولِطُوا فَقَدْ خَالَطَ الْقَوْمَ أَمْرٌ عَظِیمٌ مِنْ ذِکْرِ النَّارِ وَمَا فِیهَا» .(10)
16. عَنْهُ(11) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ الْمُوءْمِنِ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقَالَ(12) : «یَا جَابِرُ ، وَاللّهِ إِنِّی لَمَحْزُونٌ ، وَ(13) إِنِّی لَمَشْغُولُ الْقَلْبِ» .
قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَمَا شُغُلُکَ(14)؟ وَمَا حُزْنُ قَلْبِکَ؟
فَقَالَ : «یَا جَابِرُ ، إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ صَافِی خَالِصِ(15) دِینِ اللّهِ ، شَغَلَ قَلْبَهُ عَمَّا سِوَاهُ ؛ یَا جَابِرُ ، مَا الدُّنْیَا؟ وَمَا عَسی أَنْ تَکُونَ الدُّنْیَا؟ هَلْ هِیَ إِلاَّ طَعَامٌ أَکَلْتَهُ(16) ، أَوْ ثَوْبٌ لَبِسْتَهُ ، أَوِ امْرَأَةٌ أَصَبْتَهَا؟
یَا جَابِرُ(17) ، إِنَّ الْمُوءْمِنِینَ لَمْ یَطْمَئِنُّوا إِلَی الدُّنْیَا بِبَقَائِهِمْ فِیهَا ، وَلَمْ یَأْمَنُوا قُدُومَهُمُ الاْآخِرَةَ .
یَا جَابِرُ ، الاْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ(18) ، وَالدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَزَوَالٍ ، وَلکِنْ أَهْلُ الدُّنْیَا أَهْلُ غَفْلَةٍ ، وَکَأَنَّ الْمُوءْمِنِینَ(19) هُمُ الْفُقَهَاءُ ، أَهْلُ فِکْرَةٍ وَعِبْرَةٍ ، لَمْ
ص: 396
ريزند و به پروردگارشان پناه برند و در آزاد شدن خود بكوشند و اما روز بردباران، دانشمندان، نيكان و متّقيان باشند گويا چوبه تيرى هستند كه ترس از خدا آنها را سر تا پا تراشيده و لاغر و نزار كرده از پرستش و عبادت، بيننده بدانها نگرد و گويد: بيمارانند و آن مردم را بيمارى نيست يا گويند: ديوانه اند؟ محققاً هراس بزرگى از ياد دوزخ و آنچه در آن است در نهاد آنها آميخته شد.
16- از جابر، گويد: نزد امام باقر (علیه السّلام) رفتم، فرمود:
اى جابر، به خدا من غمنده ام و به راستى من دلم مشغول است، گفتم: قربانت، چه گرفتارى دارى و چه غمى در دل دارى؟
فرمود: اى جابر، هر كه در دلش صافى خالص دين خدا در آمد دلش از آنچه جز آن است منصرف گردد، اى جابر، دنيا چيست؟ اميد دارى دنيا چه باشد و به كجا برسد؟ آيا دنيا جز خوراكى است كه خوردى، يا جامه اى كه پوشيدى، يا زنى كه بدان رسيدى؟
اى جابر، به راستى مؤمنان به دنيا دل ننهادند كه در آن بپايند و از ورود خود به آخرت هم خاطر جمعى و امان ندارند، اى جابر، آخرت خانه زيستن است و دنيا خانه رخت بر بستن و نابودى، ولى دنياداران به غفلت اندرند و گويا همان مردم با ايمانند كه فقيه و با فهم و اهل انديشه و عبرتند، آنچه به گوش شنوند آنها را از ياد خدا عز و جل كر نكند و آنچه از زيور و آرايش دنيا به چشم خود بينند، آنان را كور نسازد و به ثواب آخرت رسند چنانچه بدين مقام از دانش و علم كامياب شدند.
اى جابر، بدان كه اهل تقوى كم هزينه ترين اهل دنيايند
ص: 397
یُصِمَّهُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ _ جَلَّ اسْمُهُ _ مَا سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ ، وَلَمْ یُعْمِهِمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ مَا رَأَوْا مِنَ الزِّینَةِ بِأَعْیُنِهِمْ(1) ، فَفَازُوا بِثَوَابِ الاْآخِرَةِ کَمَا فَازُوا بِذلِکَ الْعِلْمِ .
وَ اعْلَمْ یَا جَابِرُ ، أَنَّ أَهْلَ التَّقْوی أَیْسَرُ(2) أَهْلِ الدُّنْیَا مَؤُونَةً ، وَأَکْثَرُهُمْ لَکَ مَعُونَةً ، تَذْکُرُ(3) فَیُعِینُونَکَ ، وَإِنْ نَسِیتَ ذَکَّرُوکَ ، قَوَّالُونَ بِأَمْرِ اللّهِ ، قَوَّامُونَ(4) عَلی أَمْرِ اللّهِ ، قَطَعُوا مَحَبَّتَهُمْ بِمَحَبَّةِ رَبِّهِمْ ، وَوَحَشُوا الدُّنْیَا لِطَاعَةِ(5) مَلِیکِهِمْ ، وَنَظَرُوا إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَإِلی مَحَبَّتِهِ بِقُلُوبِهِمْ ، وَعَلِمُوا أَنَّ ذلِکَ هُوَ الْمَنْظُورُ إِلَیْهِ لِعَظِیمِ(6) شَأْنِهِ ، فَأَنْزِلِ الدُّنْیَا کَمَنْزِلٍ نَزَلْتَهُ ثُمَّ ارْتَحَلْتَ عَنْهُ ، أَوْ کَمَالٍ(7) وَجَدْتَهُ فِی مَنَامِکَ ، فَاسْتَیْقَظْتَ(8) وَلَیْسَ مَعَکَ مِنْهُ(9) شَیْءٌ ، إِنِّی إِنَّمَا ضَرَبْتُ لَکَ(10) هذَا مَثَلاً ؛ لاِءَنَّهَا عِنْدَ أَهْلِ اللُّبِّ وَالْعِلْمِ بِاللّهِ کَفَیْءِ الظِّلاَلِ .
یَا جَابِرُ ، فَاحْفَظْ مَا اسْتَرْعَاکَ اللّهُ _ جَلَّ وَعَزَّ _ مِنْ دِینِهِ وَحِکْمَتِهِ ، وَلاَ تَسْأَلَنَّ عَمَّا لَکَ عِنْدَهُ إِلاَّ مَا لَهُ عِنْدَ نَفْسِکَ ، فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیَا عَلی(11) غَیْرِ(12) مَا وَصَفْتُ لَکَ ، فَتَحَوَّلْ إِلی دَارِ الْمُسْتَعْتَبِ(13) ، فَلَعَمْرِی لَرُبَّ حَرِیصٍ عَلی أَمْرٍ قَدْ شَقِیَ بِهِ حِینَ أَتَاهُ ، وَلَرُبَّ کَارِهٍ لاِءَمْرٍ قَدْ سَعِدَ بِهِ حِینَ أَتَاهُ ، وَذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکافِرِینَ»(14)» .(15)
17. عَنْهُ (16)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ : عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ : جَزَی اللّهُ الدُّنْیَا عَنِّي
ص: 398
و نسبت به تو از همه بيشتر كمك كارند (كم خرج و پركارند) يادشان آورى و به تو كمك دهند و اگر از يادشان ببرى يادت كنند، پر گفتارند به فرمان خدا، پر جهشند در فرمان خدا، براى دوستى با پروردگارشان دل از همه چيز برداشته اند و براى فرمان برى مالك خود از دنيا در هراسند به سوى خدا عز و جل و به دوستى او از دل نگريسته اند و دانسته اند كه همين را بايد منظور داشت كه مقامش بزرگوار است، دنيا را چون باراندازى منزل ساز كه در آن بار نهى و سپس بكوچى يا چون مالى كه در خواب بينى و چون بيدار شوى چيزى از آن با تو نباشد، به راستى من همانا اين را براى مثلى آوردم، زيرا دنيا در چشم خردمندان و خداشناسان چون سايه، پس از ظهر بى پايه است.
اى جابر، نگهدار آنچه را خدا عز و جل رعايتش را خواسته از دين و حكمت او و خواستار مشو از آنچه برايت نزد او است جز آنچه را از آن او در نزد خود دارى.
اگر دنيا بجز آنچه براى تو ستودم باشد (يعنى در نظر تو غير از آن جلوه كرده و تو را به خود مطمئن ساخته است) بايد نقل مكان كنى به خانه اى كه در آن رضايت خدا را توانى جست و عذر از تقصيرات خود توانى خواست، به جان خودم بسا كس به چيزى حريص و آزمند است كه چون به دستش آيد بدان بدبخت شود، و بسا ناخواه امرى كه چون فراهمش گردد بدان سعادتمند گردد و اين است گفتار خدا عز و جل پ 141 سوره آل عمران): «و هر آينه بيازمايد خدا كسانى را كه گرويدند و محو كند كافران را».
17- ابو ذر (رحمه اللَّه) خدا دنيا را از طرف من نكوهش كناد پس از دو قرصه نان جو كه يكى را چاشت سازم و ديگرى را
ص: 399
مَذَمَّةً بَعْدَ رَغِیفَیْنِ مِنَ الشَّعِیرِ : أَتَغَدّی(1) بِأَحَدِهِمَا ، وَأَتَعَشّی بِالاْآخَرِ ، وَبَعْدَ شَمْلَتَیِ الصُّوفِ(2) : أَتَّزِرُ بِإِحْدَاهُمَا ، وَأَتَرَدّی(3) بِالاْءُخْری» .(4)
18. وَ عَنْهُ(5) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْمُثَنّی ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(6) علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبُو ذَرٍّ _ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ(7) _ یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ : یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ ، کَأَنَّ شَیْئاً(8) مِنَ الدُّنْیَا لَمْ یَکُنْ شَیْئاً ، إِلاَّ··· مَا(9) یَنْفَعُ خَیْرُهُ وَیَضُرُّ شَرُّهُ ، إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللّهُ .
یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ ، لاَ یَشْغَلْکَ أَهْلٌ وَلاَ مَالٌ عَنْ نَفْسِکَ ، أَنْتَ یَوْمَ تُفَارِقُهُمْ کَضَیْفٍ بِتَّ فِیهِمْ ، ثُمَّ غَدَوْتَ عَنْهُمْ(10) إِلی غَیْرِهِمْ ، وَالدُّنْیَا وَالاْآخِرَةُ کَمَنْزِلٍ تَحَوَّلْتَ مِنْهُ(11) إِلی غَیْرِهِ ، وَمَا بَیْنَ الْمَوْتِ وَالْبَعْثِ إِلاَّ کَنَوْمَةٍ نِمْتَهَا ، ثُمَّ اسْتَیْقَظْتَ مِنْهَا .
یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ ، قَدِّمْ لِمَقَامِکَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ؛ فَإِنَّکَ مُثَابٌ(12) بِعَمَلِکَ ، کَمَا تَدِینُ تُدَانُ یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ(13)» .(14)
19. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا لِی وَلِلدُّنْیَا(15) ، إِنَّمَا مَثَلِی وَمَثَلُهَا کَمَثَلِ الرَّاکِبِ(16) ، رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِی یَوْمٍ صَائِفٍ(17) ، فَقَالَ(18) تَحْتَهَا ، ثُمَّ رَاحَ وَتَرَکَهَا» .(19)
20. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عُقْبَةَ الاْءَزْدِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام :
ص: 400
شام و پس از دو پارچه پشمين كه يكى را به كمر بندم تا لنگ من باشد و ديگرى را رداى دوش خود سازم.
18- از امام صادق (علیه السّلام) كه ابو ذر- رضي الله عنه- در سخنرانى خود مى گفت: اى دانشجوينده، گويا هيچ چيز دنيا نبوده جز آنچه خوبش سودى دهد و بدش زيانى رساند جز به كسى كه خدايش مهر ورزد (براى دفع شر و زيان آن)، اى دانشجوينده، هيچ اهل و مالى تو را از خود بازنگيرد و به خود مشغول نسازد، تو در روزى كه از آنها جدا شوى چون مهمانى باشى كه شب را نزد آنها گذرانيده و بامدادان از نزد آنها به سوى ديگرى بسيج كرده، دنيا و آخرت چون منزلى است كه از آن به منزل ديگرى نقل مكان كنى و ميان مردن و محشور شدن جز خوابى نيست كه به خوابى و سپس از آن بيدار شوى، اى دانشجوينده، براى ايستگاه خود در برابر خدا عز و جل پيش فرست زيرا توبه كردارت ثواب برى چنانچه بدهى بستانى اى دانشجوينده.
19- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
مرا با دنيا چه كار؟ همانا مثل من با او چون مثل شتر سوارى است كه درختى بر فراز او باشد در روز گرمى و زير آن استراحت نيم روز را بگذراند و سپس برود و آن را به جا گذارد.
20- از يحيى بن عقبه، از امام صادق (علیه السّلام) كه امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
ص: 401
«مَثَلُ الْحَرِیصِ عَلَی الدُّنْیَا کَمَثَلِ(1) دُودَةِ الْقَزِّ ، کُلَّمَا ازْدَادَتْ(2) عَلی نَفْسِهَا لَفّاً ، کَانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتَ غَمّاً».
قَالَ : وَ(3) قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ(4) علیه السلام : «کَانَ فِیمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ابْنَهُ(5) : یَا بُنَیَّ ، إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا قَبْلَکَ لاِءَوْلاَدِهِمْ ، فَلَمْ یَبْقَ(6) مَا جَمَعُوا(7) ، وَلَمْ یَبْقَ مَنْ جَمَعُوا لَهُ(8) ، وَإِنَّمَا 2 / 64
أَنْتَ عَبْدٌ مُسْتَأْجَرٌ(9) قَدْ أُمِرْتَ بِعَمَلٍ ، وَوُعِدْتَ عَلَیْهِ أَجْراً ، فَأَوْفِ عَمَلَکَ ، وَاسْتَوْفِ أَجْرَکَ ، وَلاَ تَکُنْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا بِمَنْزِلَةِ شَاةٍ وَقَعَتْ(10) فِی زَرْعٍ أَخْضَرَ ، فَأَکَلَتْ حَتّی سَمِنَتْ(11) ، فَکَانَ حَتْفُهَا(12) عِنْدَ سِمَنِهَا ، وَلکِنِ اجْعَلِ الدُّنْیَا بِمَنْزِلَةِ قَنْطَرَةٍ (13) عَلی نَهَرٍ جُزْتَ عَلَیْهَا وَتَرَکْتَهَا ، وَلَمْ تَرْجِعْ إِلَیْهَا (14) آخِرَ الدَّهْرِ ، أَخْرِبْهَا وَلاَ تَعْمُرْهَا (15)؛ فَإِنَّکَ لَمْ تُوءْمَرْ (16) بِعِمَارَتِهَا .
وَ اعْلَمْ أَنَّکَ سَتُسْأَلُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْ أَرْبَعٍ : شَبَابِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَهُ؟ وَعُمُرِکَ فِیمَا أَفْنَیْتَهُ؟ وَمَالِکَ مِمَّا اکْتَسَبْتَهُ (17) وَفِیمَا أَنْفَقْتَهُ؟ فَتَأَهَّبْ لِذلِکَ ، وَأَعِدَّ لَهُ جَوَاباً ، وَلاَ تَأْسَ (18) عَلی مَا فَاتَکَ مِنَ الدُّنْیَا ؛ فَإِنَّ قَلِیلَ الدُّنْیَا لاَ یَدُومُ بَقَاوءُهُ ، وَکَثِیرَهَا لاَ یُوءْمَنُ بَلاَوءُهُ ، فَخُذْ حِذْرَکَ ، وَجِدَّ فِی أَمْرِکَ ، وَاکْشِفِ الْغِطَاءَ عَنْ وَجْهِکَ ، وَتَعَرَّضْ لِمَعْرُوفِ رَبِّکَ ، وَجَدِّدِ التَّوْبَةَ فِی قَلْبِکَ ، وَاکْمُشْ (19) فِی فَرَاغِکَ ، قَبْلَ أَنْ یُقْصَدَ قَصْدُکَ (20) ، وَیُقْضی قَضَاوءُکَ ، وَیُحَالَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ مَا تُرِیدُ» . (21)
ص: 402
مثل آزمند به دنيا چون كرم ابريشم است هر آنچه بيشتر بر خود بتند ديرتر تواند از آن برآيد تا از غم بميرد، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: در آنچه لقمان پسرش را پند داد اين بود كه: اى پسر جان، به راستى مردم پيش از تو براى فرزندان خود گرد آوردند نه آنچه گرد آوردند به جا ماند و نه آنكه برايش گرد آوردند و همانا تو بنده مزدورى باشى كه به كارى گمارده شدى و مزدى بر آن نويد داده شدى كارت را به پايان رسان و مزدت را دريافت كن و در اين دنيا چون گوسپندى مباش كه در كشتزار سبزى افتد و بخورد تا فربه شود و مرگش در فربهى او فرا رسد ولى دنيا را چون پلى دار كه بر چوئى است و از آن بگذرى و آن را وانهى و تا پايان روزگار بدان برنگردى، آن را ويران كن و آباد مساز كه تو فرمان ندارى آبادش كنى.
و بدان تو فردا كه برابر خدا عز و جل بازداشته شوى محققاً از چهار چيز باز خواست شوى: جوانيت كه در چه برگزار كردى؟
عمرت كه در چه به سر بردى؟ دارائيت كه از كجا آوردى و به كجا هزينه كردى؟ براى آن آماده باش و پاسخى برايش فراهم ساز، افسوس مخور بدان چه كه از دنيايت از دست رفت زيرا اندك از دنيا نپايد و بيش از آن آسودگى از گرفتارى را نشايد بر حذر باش و در كار خود بكوش، پرده از رخ برافكن و در بخشش پروردگارت در آويز، در دلت بازگشت به خدا را تازه دار، در فراغت خود بشتاب پيش از آنكه آهنگ تو شود و مرگت در رسد و ميان تو و آنچه خواهى پرده افتد.
ص: 403
21. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «فِیمَا نَاجَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ (1) مُوسی علیه السلام : یَا مُوسی ، لاَ تَرْکَنْ إِلَی الدُّنْیَا رُکُونَ الظَّالِمِینَ ، وَرُکُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا أَباً وَأُمّاً .
یَا مُوسی ، لَوْ وَکَلْتُکَ إِلی نَفْسِکَ لِتَنْظُرَ لَهَا(2) ، إِذاً لَغَلَبَ(3) عَلَیْکَ حُبُّ الدُّنْیَا وَزَهْرَتُهَا .
یَا مُوسی ، نَافِسْ(4) فِی الْخَیْرِ أَهْلَهُ(5) ، وَاسْتَبِقْهُمْ(6) إِلَیْهِ ؛ فَإِنَّ الْخَیْرَ کَاسْمِهِ(7) ، وَاتْرُکْ مِنَ الدُّنْیَا مَا بِکَ الْغِنی عَنْهُ ، وَلاَ تَنْظُرْ(8) عَیْنُکَ إِلی کُلِّ مَفْتُونٍ بِهَا وَ(9) مُوکَلٍ(10) إِلی نَفْسِهِ .
وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ فِتْنَةٍ بَدْوءُهَا حُبُّ الدُّنْیَا ، وَلاَ تَغْبِطْ أَحَداً بِکَثْرَةِ الْمَالِ ؛ فَإِنَّ مَعَ کَثْرَةِ الْمَالِ تَکْثُرُ(11) الذُّنُوبُ لِوَاجِبِ الْحُقُوقِ(12) ، وَلاَ تَغْبِطَنَّ(13) أَحَداً بِرِضَی النَّاسِ عَنْهُ حَتّی تَعْلَمَ أَنَّ اللّهَ رَاضٍ عَنْهُ(14) ، وَلاَ تَغْبِطَنَّ مَخْلُوقاً(15) بِطَاعَةِ النَّاسِ لَهُ ؛ فَإِنَّ طَاعَةَ النَّاسِ لَهُ وَاتِّبَاعَهُمْ إِیَّاهُ عَلی غَیْرِ الْحَقِّ هَلاَکٌ لَهُ وَلِمَنِ اتَّبَعَهُ(16)» .(17)
22. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ : إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ ، مَا أَلْیَنَ مَسَّهَا(18) وَفِی جَوْفِهَا السَّمُّ النَّاقِعُ(19) ، یَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعَاقِلُ ، وَیَهْوِی إِلَیْهَا الصَّبِیُّ الْجَاهِلُ» .(20)
23 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ
ص: 404
21- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
در آنچه خدا عز و جل بدان با موسى (علیه السّلام) راز گفت اين بود كه:
اى موسى، به مانند ستمكاران به دنيا تكيه مكن و نه چون كسانى كه آن را پدر و مادر خود گرفتند، اى موسى، اگر به خودت باز گذارم تا مصلحت خويش انديشى، در اين صورت دوستى و شگفت دنيا بر تو چيره گردد، اى موسى، در كار خير با اهل خير رقابت كن و بر آنان پيشى گير زيرا خير چون نامش نكو است و آنچه از دنيا كه از آن بى نيازى وانه و چشم خود را به فريب خورده هاى دنيا و كسانى كه به خود واگذار شدند مدوز و بدان كه آغاز هر فتنه دوستى دنيا است و براى فراوانى مال به كسى رشك مبر، زيرا با فراوانى مال گناه فراوان گردد، نظر به حقوق واجبه به كسى كه مردم از او خشنودند رشك مبر تا بدانى كه خدا هم از او راضى و خشنود است، مبادا رشك برى بر آفريده اى براى آنكه مردم در فرمان اويند، زيرا فرمان برى مردم از او و پيرويشان از وى به ناحق هلاكت خود او است و هر كس پيرو او است.
22- فرمود كه:
در كتاب على است (علیه السّلام) همانا نمونه دنيا چون مار است، وه چه نرم است سايش بدان با اين كه زهر كشنده در درون خود دارد، مرد خردمند از آن دور باش دارد و كودك نادان شيفته آن است.
23- فرمود: امير المؤمنين (علیه السّلام) به يكى از يارانش نوشت و او
ص: 405
أَبِی جَمِیلَةَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَتَبَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام إِلی بَعْضِ أَصْحَابِهِ یَعِظُهُ(1) : أُوصِیکَ وَنَفْسِی بِتَقْوی(2) مَنْ لاَ تَحِلُّ(3) مَعْصِیَتُهُ ، وَلاَ یُرْجی غَیْرُهُ ، وَلاَ الْغِنی إِلاَّ بِهِ ؛ فَإِنَّ مَنِ اتَّقَی اللّهَ ، جَلَّ وَعَزَّ وَقَوِیَ(4) وَشَبِعَ(5) وَرَوِیَ وَرُفِعَ عَقْلُهُ عَنْ أَهْلِ الدُّنْیَا ، فَبَدَنُهُ مَعَ(6) أَهْلِ الدُّنْیَا ، وَقَلْبُهُ وَعَقْلُهُ مُعَایِنُ(7) الاْآخِرَةِ ، فَأَطْفَأَ بِضَوْءِ(8) قَلْبِهِ مَا أَبْصَرَتْ عَیْنَاهُ مِنْ حُبِّ(9) الدُّنْیَا ، فَقَذَّرَ حَرَامَهَا ، وَجَانَبَ شُبُهَاتِهَا ، وَأَضَرَّ(10) _ وَ اللّهِ _ بِالْحَلاَلِ الصَّافِی إِلاَّ مَا لاَ بُدَّ لَهُ مِنْ کِسْرَةٍ(11) مِنْهُ(12) یَشُدُّ بِهَا صُلْبَهُ(13) ، وَثَوْبٍ یُوَارِی(14) بِهِ عَوْرَتَهُ مِنْ أَغْلَظِ مَا یَجِدُ(15) وَأَخْشَنِهِ ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ فِیمَا لاَ بُدَّ لَهُ(16) مِنْهُ ثِقَةٌ وَلاَ رَجَاءٌ ، فَوَقَعَتْ ثِقَتُهُ وَرَجَاوءُهُ عَلی خَالِقِ الاْءَشْیَاءِ ، فَجَدَّ وَاجْتَهَدَ وَأَتْعَبَ بَدَنَهُ(17) حَتّی بَدَتِ الاْءَضْلاَعُ ، وَغَارَتِ الْعَیْنَانِ ، فَأَبْدَلَ(18) اللّهُ لَهُ(19) مِنْ ذلِکَ قُوَّةً فِی بَدَنِهِ وَشِدَّةً فِی عَقْلِهِ ، وَمَا ذُخِرَ لَهُ فِی الاْآخِرَةِ أَکْثَرُ ، فَارْفُضِ الدُّنْیَا ؛ فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَیُصِمُّ(20) وَیُبْکِمُ(21) وَیُذِلُّ الرِّقَابَ ؛ فَتَدَارَکْ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِکَ ، وَلاَ تَقُلْ غَداً أَوْ(22) بَعْدَ غَدٍ ؛ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ(23) بِإِقَامَتِهِمْ عَلَی الاْءَمَانِیِّ وَالتَّسْوِیفِ حَتّی(24) أَتَاهُمْ أَمْرُ اللّهِ بَغْتَةً وَهُمْ غَافِلُونَ ، فَنُقِلُوا عَلی أَعْوَادِهِمْ(25) إِلی قُبُورِهِمُ الْمُظْلِمَةِ الضَّیِّقَةِ وَقَدْ أَسْلَمَهُمُ(26) الاْءَوْلاَدُ وَالاْءَهْلُونَ ، فَانْقَطِعْ إِلَی اللّهِ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ مِنْ رَفْضِ الدُّنْیَا وَعَزْمٍ لَیْسَ فِیهِ انْکِسَارٌ وَلاَ انْخِزَالٌ(27) ؛ أَعَانَنَا اللّهُ(28) وَإِیَّاکَ عَلی طَاعَتِهِ ،
ص: 406
را پند داد: سفارش كنم تو را با خودم به پرهيز نسبت بدان كه نافرمانيش روا نيست و اميد و توان گرى جز به او نيست، زيرا هر كه خدا جل و عز را به تقوى منظور دارد، عزيز و نيرومند گردد و سير بخورد و سير بنوشد و خرد خود را از دنياداران بر كند، تنش با دنياداران است و دل و خردش نگران به ديگرى سراى باتابش دلش آنچه را ديده اش از دلبريهاى دنيا بيند خاموش و خنثى كند، حرامش را پليد شمارد و از شبهه ناكش كناره كند و به خدا همان حلال پاكش را هم از دست بنهد جز آنچه از آن ناچار است از پاره نانى كه بدان تنش را نيرو بخشد و جامه اى كه عورتش را بپوشاند، آن هم از سطبرترين جامه و ناهموارترين خوراك و براى او در آنچه از آن چاره اى نيست بازهم اعتماد و اميدى نيست بلكه اعتماد و اميدش به آفريننده همه چيز است، پس تلاش كند و بكوشد و تنش را در رنج اندازد تا دنده هايش بر نمايد و دو چشمش به گودى درافتد و خدا به جاى آن نيروئى به تنش دهد و توانائى در خردش بخشد و آنچه در ديگر سراى برايش، پس انداز بيشتر است، دنيا را به دور انداز زيرا دوستى دنيا كور كند و كر كند و لال نمايد و مردم را خوار كند، آنچه از عمرت به جا است درياب و نگو فردا يا پس فردا، همانا آنها كه پيش از شما بودند و براى دل دادن به آرزوهاى بى جا و پس انداختن كارهاى آخرت هلاك شدند تا آنكه فرمان كوچ خدا ناگهان بدانها رسيد و اندر غفلت بودند و بر چوبه تابوت خود به گورهاى تنگ و تاريك خويش در سپرده شدند و فرزندان و خاندانشان آنها را به خود وانهادند، خود را با دلى بازشونده و توبه كار به سوى خدا انداز به وسيله ترك دنيا با تصميمى كه در آن شكست و پى بريده گى نباشد، يارى كند خدا، ما را با تو بر طاعتش، و توفيق بخشد ما را با تو براى
ص: 407
وَوَفَّقَنَا اللّهُ(1) وَإِیَّاکَ لِمَرْضَاتِهِ» .(2)
24. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ وَغَیْرِهِ ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَثَلُ(3) الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ(4) ، کُلَّمَا شَرِبَ(5) مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتّی(6) یَقْتُلَهُ» .(7)
25 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، قَالَ : سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ لِلْحَوَارِیِّینَ : یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ ، لاَ تَأْسَوْا عَلی مَا فَاتَکُمْ مِنَ الدُّنْیَا ، کَمَا لاَ یَأْسی أَهْلُ الدُّنْیَا عَلی مَا فَاتَهُمْ مِنْ دِینِهِمْ(8) إِذَا أَصَابُوا دُنْیَاهُمْ» .(9)
بَابٌ(10)
1 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی(11) وَعَظَمَتِی وَعُلُوِّی(12) وَارْتِفَاعِ مَکَانِی ، لاَ یُوءْثِرُ عَبْدٌ(13) هَوَایَ عَلی هَوی نَفْسِهِ إِلاَّ(14) کَفَفْتُ عَلَیْهِ(15) ضَیْعَتَهُ(16) ، وَضَمَّنْتُ(17) السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ رِزْقَهُ(18) ،
ص: 408
خشنودى و رضايتش.
24- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
نمونه دنيا چونان آب شور دريا است، هر آنچه تشنه از او بنوشد به تشنگى او بيفزايد تا او را بكشد.
25- از وشاء، گويد: از امام رضا (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
عيسى بن مريم (علیه السّلام) به حواريين خود گفت: اى زاده هاى اسرائيل، افسوس مخوريد بدان چه از دست داديد از دنيا چنانچه دنياداران بدان چه از دينشان از دست دهند افسوس نخورند هر گاه به دنياى خود برسند.
1- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى خداى عز و جل مى فرمايد: سوگند به عزت و جلال و بزرگى و فرازى و موقعيت بلندم، هيچ بنده اى خواست مرا بر دلخواه خود بر نگزيند جز اينكه سرگردانى را از او باز دارم و آسمان ها و زمين را عهده دار روزيش سازم و من خود براى او از پس تجارت هر تاجرى باشم (يعنى به جاى تجارت هر تاجرى به او سود رسانم زيرا هر تاجرى براى سود دنيا يا آخرت تلاش مى كند و چون او براى من از همه دست
ص: 409
وَکُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ(1)» .(2)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ(3) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(4) علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی وَعَظَمَتِی وَبَهَائِی وَعُلُوِّ ارْتِفَاعِی لاَ یُوءْثِرُ عَبْدٌ مُوءْمِنٌ(5) هَوَایَ عَلی هَوَاهُ فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا إِلاَّ جَعَلْتُ غِنَاهُ فِی نَفْسِهِ ، وَهِمَّتَهُ(6) فِی آخِرَتِهِ ، وَضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ رِزْقَهُ ، وَکُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ» .(7)
بَابُ الْقَنَاعَةِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ هِلاَلٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِیَّاکَ أَنْ تُطْمِحَ(8) بَصَرَکَ(9) إِلی مَنْ هُوَ فَوْقَکَ ، فَکَفی بِمَا قَالَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله (10) : «فَلا(11) تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ»(12) وَقَالَ(13) : «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»(14) فَإِنْ دَخَلَکَ مِنْ ذلِکَ(15) شَیْءٌ (16) ، فَاذْکُرْ عَیْشَ(17) رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؛ فَإِنَّمَا کَانَ(18) قُوتُهُ الشَّعِیرَ ، وَحَلْوَاهُ التَّمْرَ ، وَوَقُودُهُ السَّعَفَ(19) إِذَا(20) وَجَدَهُ» .(21)
ص: 410
كشيده، منم بهره تجارت او يا هدف بالاتر از بهره هر تجارت).
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا عز و جل فرمود: سوگند به عزت و جلال و بزرگى و شرف و موقعيت بلندم كه هيچ بنده خواست مرا بر خواست بر نگزيند در امور دنيا مگر اين كه بى نيازى او را در خوش قرار دهم و همتش را در آخرت او و آسمانها و زمين را كفيل روزى او سازم و من خود براى او از پس تجارت هر تاجرى باشم.
1- از عمرو بن هلال، گويد: امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
مبادا ديده خود را بر آنكه بالا دست تو است بيندازى كه بس است پند گرفتن بدان چه خدا عز و جل به پيغمبرش فرموده (56 سوره توبه): (آيه چنين است فلا تعجبك) «خوشت نيايد و در شگفت نشوى از دارائى آن ها و نه از فرزندان آنها» و فرمود (131 سوره طه): «دو چشم خود را مينداز به سوى آنچه بهره مند كرديم بدان همگنانى از آن ها را كه شگفتگى و خرمى زندگانى دنيا است» اگر از اين راه چيزى به دلت خلد به ياد آور زندگى رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را كه همانا خوراكش نان جو بود و شيرينيش خرما و سوختش شاخه نخل هر گاه به دست مى آورد.
ص: 411
2. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(1) ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ _ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ _ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ ، وَمَنِ اسْتَغْنی أَغْنَاهُ اللّهُ» .(2)
3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْمَعَاشِ(3) ، رَضِیَ اللّهُ مِنْهُ(4) بِالْیَسِیرِ(5) مِنَ الْعَمَلِ» .(6)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ : ابْنَ آدَمَ ، کُنْ کَیْفَ شِئْتَ ؛ کَمَا تَدِینُ تُدَانُ ، مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ ، قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ الْیَسِیرَ(7) مِنَ الْعَمَلِ(8) ؛ وَمَنْ رَضِیَ(9) بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلاَلِ ، خَفَّتْ(10) مَؤُونَتُهُ ، وَزَکَتْ مَکْسَبَتُهُ(11) ، وَخَرَجَ(12) مِنْ حَدِّ الْفُجُورِ(13)» .(14)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَرَفَةَ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ لَمْ یُقْنِعْهُ مِنَ الرِّزْقِ إِلاَّ الْکَثِیرُ ، لَمْ یَکْفِهِ مِنَ الْعَمَلِ إِلاَّ الْکَثِیرُ ؛ وَمَنْ کَفَاهُ مِنَ الرِّزْقِ الْقَلِیلُ ، فَإِنَّهُ یَکْفِیهِ مِنَ الْعَمَلِ الْقَلِیلُ».(15)
ص: 412
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه از ما خواهش كند به او عطا كنيم و هر كه بى نيازى جويد، خدايش بى نياز كند.
3- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:
هر كه از خدا به معاش كم راضى باشد، خدا از او به كردار كم راضى است.
4- فرمود كه:
در تورات نوشته: آدمى زاده هر جور خواهى همان جور باش كه از آن دست كه بدهى به همان دست بدهندت، هر كه از خدا به روزى كم خشنود است، خدا هم از او به كردار كم خشنود است، هر كه به اندكى از مال حلال خشنود است، هزينه اش سبك است و دست آوردش پاك است و از حد نابكارى بركنار است.
5- از امام رضا (علیه السّلام) كه فرمود:
هر كه را جز روزى بسيار قانع نكند، جز كردار بسيارش بس نباشد و هر كه را روزى اندك بس است، كردار اندك هم بس باشد.
ص: 413
6 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ : ابْنَ(1) آدَمَ ، إِنْ کُنْتَ تُرِیدُ مِنَ الدُّنْیَا مَا یَکْفِیکَ ، فَإِنَّ أَیْسَرَ مَا فِیهَا یَکْفِیکَ ؛ وَإِنْ کُنْتَ إِنَّمَا(2) تُرِیدُ مَا لاَ یَکْفِیکَ ، فَإِنَّ کُلَّ مَا فِیهَا لاَ یَکْفِیکَ» .(3)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ(4) بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَسَدِیِّ ، عَنْ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اشْتَدَّتْ حَالُ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ : لَوْ(5) أَتَیْتَ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلْتَهُ ، فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، قَالَ : مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ ، وَمَنِ اسْتَغْنی أَغْنَاهُ اللّهُ ، فَقَالَ الرَّجُلُ : مَا یَعْنِی غَیْرِی ، فَرَجَعَ(6) إِلَی امْرَأَتِهِ ، فَأَعْلَمَهَا ، فَقَالَتْ(7) : إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَشَرٌ ، فَأَعْلِمْهُ ، فَأَتَاهُ ، فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، قَالَ : مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ ، وَمَنِ اسْتَغْنی أَغْنَاهُ اللّهُ ، حَتّی فَعَلَ الرَّجُلُ ذلِکَ ثَلاَثاً ، ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ ، فَاسْتَعَارَ مِعْوَلاً(8) ، ثُمَّ أَتَی الْجَبَلَ ، فَصَعِدَهُ فَقَطَعَ حَطَباً ، ثُمَّ جَاءَ بِهِ ، فَبَاعَهُ بِنِصْفِ مُدٍّ(9) مِنْ دَقِیقٍ ، فَرَجَعَ بِهِ ، فَأَکَلَهُ ، ثُمَّ ذَهَبَ مِنَ الْغَدِ ، فَجَاءَ بِأَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ ، فَبَاعَهُ ، فَلَمْ یَزَلْ یَعْمَلُ وَیَجْمَعُ
ص: 414
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) هميشه مى فرمود:
آدمى زاده، اگر آنچه را كه بست باشد از دنيا مى خواهى آسان ترين چيزى كه در آن است تو را بس است (آنچه شكمى را سير كند و عورتى را بپوشاند) و اگر آن را خواهى كه تو را بس نباشد پس به راستى هر آنچه در دنيا است تو را بس نيست (زيرا اگر همه دنيا را هم به كسى دهند نيازش بيشتر شود چون جمع هر مال و مقامى نيازمندى هاى فراوانى به بار آورد).
7- فرمود كه:
حال يكى از اصحاب پيغمبر سخت شد، همسرش به او گفت:
كاش مى رفتى نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و از او چيزى مى خواستى، آمد نزد پيغمبر، چون پيغمبر او را ديد، فرمود: هر كه از ما خواهد به او عطا كنيم و هر كه نخواهد خدايش بى نياز كند، آن مرد گفت: جز مرا قصد نكرده است، نزد زنش برگشت و به او اعلام كرد، زنش گفت: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هم بشر است (يعنى باطن كسى را نمى داند) برو و به او حال خود را بگو، آمد نزد آن حضرت و تا چشم رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به او افتاد فرمود: هر كه از ما خواهد به او عطا كنيم و هر كه نخواهد خدايش بى نياز كند و تا سه بار آن مرد رفت و آمد كرد و سپس رفت يك تبرى عاريه كرد و به كوه رفت و بالاى آن بر آمد و هيزمى بريد و آن را آورد و فروخت به نيم مد (نيم كيلو تقريباً) آرد و آن را برد و خورد، سپس فردا رفت و هيزم بيشترى آورد و فروخت و پيوسته كار كرد و جمع كرد تا يك تبرى خريد و سپس
ص: 415
حَتَّی اشْتَری مِعْوَلاً ، ثُمَّ جَمَعَ حَتَّی اشْتَری بَکْرَیْنِ(1) وَغُلاَماً ، ثُمَّ أَثْری(2) حَتّی أَیْسَرَ ، فَجَاءَ إِلَی(3) النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَأَعْلَمَهُ کَیْفَ جَاءَ یَسْأَلُهُ(4) ، وَکَیْفَ سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : قُلْتُ لَکَ : مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ ، وَمَنِ اسْتَغْنی أَغْنَاهُ اللّهُ» .(5)
8. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْفُرَاتِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(6) علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ أَغْنَی النَّاسِ ، فَلْیَکُنْ بِمَا فِی یَدِ(7) اللّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِ(8) غَیْرِهِ» .(9)
9 . عَنْهُ(10) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ أَوْ(11) أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللّهُ ، فَهُوَ مِنْ أَغْنَی النَّاسِ» .(12)
10 . عَنْهُ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ ، قَالَ :
شَکَا رَجُلٌ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنَّهُ یَطْلُبُ فَیُصِیبُ وَلاَ یَقْنَعُ ، وَتُنَازِعُهُ نَفْسُهُ إِلی مَا هُوَ أَکْثَرُ مِنْهُ؟ وَقَالَ : عَلِّمْنِی شَیْئاً أَنْتَفِعُ بِهِ .
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (13) : «إِنْ کَانَ مَا یَکْفِیکَ یُغْنِیکَ ، فَأَدْنی مَا فِیهَا یُغْنِیکَ ؛ وَإِنْ کَانَ مَا یَکْفِیکَ لاَ یُغْنِیکَ ، فَکُلُّ مَا فِیهَا لاَ یُغْنِیکَ» .(14)
ص: 416
جمع كرد تا دو نره شتر خريد و غلامى خريد و توانگر شد و به رفاه رسيد، پس از آن آمد نزد پيغمبر و به او خبر داد كه چگونه آمد خواهشى كند و چه از پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شنيد (بازهم) پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه از ما بخواهد به او عطا كنيم و هر كه نخواهد، خدا او را بى نياز كند.
8- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه خواهد بى نيازترين مردم باشد بايد بدان چه در دست خدا است پشت گرمتر باشد از آنچه در دست ديگران است.
9- از امام باقر (علیه السّلام) يا امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
هر كه بدان چه خدايش روزى كند، قناعت ورزد، از بى نيازترين مردم است.
10- از حمزه بن حمران، گويد: مردى به امام صادق (علیه السّلام) شكايت كرد كه روزى مى جويد و بدان مى رسد و قانع نمى شود و نفسش او را به اندازه بيشترى مى كشاند و گفت: چيزى به من آموزيد كه از آن سود برم. امام صادق (علیه السّلام) به او فرمود: اگر آنچه تو را بس است بى نيازت مى كند، كمتر چيزى كه در اين جهان است تو را بى نياز سازد، و اگر آنچه تو را بس است بى نياز نكند، هر آنچه در جهان است بى نيازت نسازد.
ص: 417
11 . عَنْهُ(1) ، عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «مَنْ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا(2) بِمَا یُجْزِیهِ(3) ، کَانَ أَیْسَرُ مَا فِیهَا یَکْفِیهِ ؛ وَمَنْ لَمْ یَرْضَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا یُجْزِیهِ ، لَمْ یَکُنْ فِیهَا(4) شَیْءٌ(5) یَکْفِیهِ» .(6)
بَابُ الْکَفَافِ (7)
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (8)علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : إِنَّ مِنْ أَغْبَطِ (9)أَوْلِیَائِی عِنْدِی رَجُلاً خَفِیفَ (10)الْحَالِ (11)، ذَا حَظٍّ مِنْ صَلاَةٍ ، أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ بِالْغَیْبِ (12)، وَکَانَ غَامِضاً (13)فِی النَّاسِ ، جُعِلَ رِزْقُهُ کَفَافاً ، فَصَبَرَ (14)عَلَیْهِ ، عُجِّلَتْ (15) مَنِیَّتُهُ(16) ، فَقَلَّ تُرَاثُهُ(17) ، وَقَلَّ(18) بَوَاکِیهِ» .(19)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : طُوبی لِمَنْ أَسْلَمَ(20) ، وَکَانَ عَیْشُهُ کَفَافاً» .(21)
3. النَّوْفَلِیُّ(22) ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ
ص: 418
11- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
هر كه از دنيا بدان چه او را كفايت كند خشنود باشد، كمترين چيزى كه در آن است او را كفايت مى كند و كسى كه راضى نيست از دنيا بدان چه او را كفايت مى كند در دنيا، چيزى نيست كه او را كفايت كند.
1- امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: خدا عز و جل فرمايد: به راستى رشك آورترين دوستانم نزد من مردى است سبك حال (يعنى كم مال و كم علاقه به دنيا) داراى بهره اى از نماز كه در نهانى، پروردگارش را عبادت كند و در ميان مردم گمنام و نشناخته به سر برد و روزى او به اندازه نياز و رفع ضرورت باشد و بر آن شكيبا بود، زود بميرد و كم ارث گذارد و زنان نوحه گر او كم باشد.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
خوشا بر آنكه مسلمان باشد و زندگانيش به قدر حاجت باشد.
3- فرمود (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ):
بار خدايا! روزى بده به محمد و آل محمد و هر كه دوست دارد محمد
ص: 419
وَمَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَالْکَفَافَ ، وَارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ(1) الْمَالَ وَالْوَلَدَ(2)» .(3)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ : رَفَعَهُ إِلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ : «مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِرَاعِی إِبِلٍ ، فَبَعَثَ یَسْتَسْقِیهِ ، فَقَالَ : أَمَّا مَا فِی ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ(4) الْحَیِّ ، وَأَمَّا مَا(5) فِی آنِیَتِنَا(6) فَغَبُوقُهُمْ(7) ، فَقَالَ(8) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَوُلْدَهُ .
ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِی غَنَمٍ ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَسْتَسْقِیهِ ، فَحَلَبَ لَهُ(9) مَا فِی ضُرُوعِهَا ، وَأَکْفَأَ(10) مَا فِی إِنَائِهِ فِی إِنَاءِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَبَعَثَ إِلَیْهِ بِشَاةٍ ، وَقَالَ : هذَا مَا عِنْدَنَا ، وَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِیدَکَ زِدْنَاکَ(11)؟» قَالَ : «فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ .
فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، دَعَوْتَ لِلَّذِی رَدَّکَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ ، وَدَعَوْتَ لِلَّذِی أَسْعَفَکَ(12) بِحَاجَتِکَ بِدُعَاءٍ(13) کُلُّنَا نَکْرَهُهُ(14)؟
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ مَا قَلَّ وَکَفی خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهی(15) ، اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَافَ» .(16)
5. عَنْهُ(17) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : یَحْزَنُ(18) عَبْدِیَ الْمُوءْمِنُ إِنْ(19) قَتَّرْتُ عَلَیْهِ(20) ،
ص: 420
را پارسائى و به قدر حاجت زندگى و روزى كن كه دشمن دارد محمد و آل محمد را مال و اولاد.
4- از على بن الحسين (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به يك شترچرانى گذر كرد و فرستاد از او شربتى براى نوشيدن خواست، در پاسخ گفت: آنچه در پستان شترها است صبحانه قبيله است و آنچه در ظرفها اندوختم از آن شام آن ها است، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
بار خدايا مال و اولادش را فراوان كن، و به گوسفندچرانى گذر كرد و از او شيرى براى نوشيدن خواست، او آنچه شير در پستان گوسفندان بود دوشيد و كاسه خود را در كاسه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) برگردانيد و يك گوسفند هم نزد آن حضرت فرستاد و گفت: اين است آنچه نزد ما است و اگر هم خواهى بيشتر بدهيم، گويد: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: بار خدايا به اندازه حاجت به او روزى بده، يكى از اصحاب وى به او گفت: يا رسول اللَّه، براى آنكه تو را رد كرد، دعائى كردى كه ما همه آن را دوست داريم و براى آنكه حاجتت برآورد دعائى كردى كه ما همه بد داريم، رسول خدا در پاسخ فرمود: به راستى آنچه كم باشد و بس باشد بهتر است از آنچه بيش است و بازى انديش است، بار خدايا به محمد و آل محمد و آل محمد به اندازه رفع حاجت روزى بده.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا عز و جل مى فرمايد: بنده مؤمنم غمناك مى شود اگر بر او تنگ گيرم و اين تنگى روزى او را به من نزديكتر سازد و بنده مؤمنم
ص: 421
وَذلِکَ أَقْرَبُ لَهُ مِنِّی ، وَیَفْرَحُ(1) عَبْدِیَ الْمُوءْمِنُ إِنْ(2) وَسَّعْتُ(3) عَلَیْهِ ، وَذلِکَ أَبْعَدُ لَهُ مِنِّی» .(4)
6. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَزْدِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (5) : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : إِنَّ مِنْ أَغْبَطِ أَوْلِیَائِی عِنْدِی(6) عَبْداً مُوءْمِناً ، ذَا حَظٍّ مِنْ صَلاَحٍ ، أَحْسَنَ(7) عِبَادَةَ رَبِّهِ ، وَعَبَدَ اللّهَ فِی السَّرِیرَةِ ، وَکَانَ غَامِضاً فِی النَّاسِ ، فَلَمْ یُشَرْ إِلَیْهِ بِالاْءَصَابِعِ ، وَکَانَ رِزْقُهُ کَفَافاً ، فَصَبَرَ عَلَیْهِ ، فَعَجَّلَتْ(8) بِهِ الْمَنِیَّةُ(9) ، فَقَلَّ تُرَاثُهُ ، وَقَلَّتْ بَوَاکِیهِ(10)» .(11)
بَابُ (12) تَعْجِیلِ فِعْلِ الْخَیْرِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِذَا هَمَّ أَحَدُکُمْ بِخَیْرٍ فَلاَ یُوءَخِّرْهُ ، فَإِنَّ الْعَبْدَ رُبَّمَا صَلَّی الصَّلاَةَ أَوْ (13)صَامَ الْیَوْمَ (14) ، فَیُقَالُ لَهُ : اعْمَلْ مَا شِئْتَ بَعْدَهَا ، فَقَدْ غَفَرَ اللّهُ (15)لَکَ» . (16)
2. عَنْهُ(17) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام :
ص: 422
شاد مى شود اگر به او وسعت روزى دهم و آن وى را از من دورتر كند.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
خدا عز و جل فرمايد: به راستى رشك خيزترين دوستانم نزد من بنده اى است مؤمن كه از صلاح و خوبى بهره مند است، خوب پروردگارش را عبادت كند و در نهانى خدا را بپرستد و ميان مردم گمنام به سر برد و انگشت نما نباشد، روزى او به اندازه رفع حاجت است و بر آن صبر كند و زودش مرگ فرا رسد و ارث او اندك باشد و زنان نوحه گر بر وى كم باشند.
1- حمزة بن حمران گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
هر گاه يكى از شما آهنگ كار نيكى كرد آن را پس نيندازد زيرا بنده اى بسا يك نمازى گذارد و يا روزى را روزه دارد و به او گفته شود، پس از آن هر كارى خواهى بكن كه خدايت آمرزيده.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
روز خود را به كار نيكى آغاز كنيد و بر فرشته هاى نگهبان
ص: 423
«افْتَتِحُوا نَهَارَکُمْ بِخَیْرٍ ، وَأَمْلُوا عَلی حَفَظَتِکُمْ فِی أَوَّلِهِ خَیْراً(1) ، وَفِی آخِرِهِ خَیْراً ؛ یُغْفَرْ لَکُمْ مَا بَیْنَ ذلِکَ إِنْ شَاءَ اللّهُ» .(2)
3. عَنْهُ(3) ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَکِیمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی یَقُولُ : إِذَا هَمَمْتَ بِخَیْرٍ فَبَادِرْ ، فَإِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا یَحْدُثُ» .(4)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُعَجَّلُ» .(5)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ بَشِیرِ(6) بْنِ یَسَارٍ(7) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا أَرَدْتَ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ فَلاَ تُوءَخِّرْهُ ، فَإِنَّ الْعَبْدَ یَصُومُ الْیَوْمَ الْحَارَّ یُرِیدُ(8) مَا عِنْدَ اللّهِ ، فَیُعْتِقُهُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّارِ ، وَلاَ تَسْتَقِلَّ(9) مَا یُتَقَرَّبُ(10) بِهِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَلَوْ شِقَّ(11) تَمْرَةٍ» .(12)
6 . عَنْهُ(13) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ هَمَّ بِخَیْرٍ فَلْیُعَجِّلْهُ(14) وَلاَ یُوءَخِّرْهُ، فَإِنَّ الْعَبْدَ رُبَّمَا عَمِلَ الْعَمَلَ، فَیَقُولُ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی : قَدْ غَفَرْتُ لَکَ ، وَلاَ أَکْتُبُ عَلَیْکَ شَیْئاً أَبَداً ؛ وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلاَ یَعْمَلْهَا ، فَإِنَّهُ رُبَّمَا عَمِلَ الْعَبْدُ السَّیِّئَةَ ، فَیَرَاهُ الرَّبُّ(15) سُبْحَانَهُ ، فَیَقُولُ : لاَ(16) وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی ، لاَ أَغْفِرُ لَکَ بَعْدَهَا أَبَداً» .(17)
ص: 424
خود در آغاز آن كار نيكى براى نوشتن پيش داريد و در پايان آن هم كار نيكى تا در اين ميان براى شما آمرزش باشد.
3- فرمود:
پدرم هميشه مى فرمود: چون آهنگ كار نيكى كردى بشتاب، زيرا تو نمى دانى چه رخ مى دهد.
4- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به راستى خدا دوست دارد از كار نيك آنچه در آن شتاب شود.
5- فرمود:
چون قصد خيرى كردى، آن را پس مينداز، زيرا بنده در روز گرمى روزه دارد و آنچه نزد خدا است بخواهد و خداوند او را بدان از دوزخ آزاد كند و نبايد هر چه كه با آن به خدا عز و جل نزديك شود كم شمارد گرچه پاره خرما باشد.
6- فرمود:
هر كه آهنگ كار نيكى كرد بايد در آن بشتابد و آن را پس نيندازد، زيرا بنده بسا باشد كه كارى كند و خدا تبارك و تعالى مى فرمايد: من تو را آمرزيدم و هرگز بر تو چيزى نمى نويسم و هر كه قصد گناهى كند بايد آن را نكند، زيرا بسا بنده كار بدى كند و خداى سبحانه او را بيند و مى فرمايد: نه، سوگند به عزت و جلالم، تو را پس از آن هرگز نيامرزم.
ص: 425
7 . عَلِیٌّ(1) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا هَمَمْتَ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَلاَ تُوءَخِّرْهُ ، فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ رُبَّمَا اطَّلَعَ(2) عَلَی الْعَبْدِ وَهُوَ عَلی شَیْءٍ مِنَ الطَّاعَةِ ، فَیَقُولُ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی(3) ، لاَ أُعَذِّبُکَ بَعْدَهَا أَبَداً ؛ وَإِذَا هَمَمْتَ بِسَیِّئَةٍ فَلاَ تَعْمَلْهَا ، فَإِنَّهُ رُبَّمَا اطَّلَعَ اللّهُ عَلَی الْعَبْدِ وَهُوَ عَلی شَیْءٍ مِنَ الْمَعْصِیَةِ ، فَیَقُولُ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی ، لاَ أَغْفِرُ لَکَ بَعْدَهَا(4) أَبَداً» .(5)
8 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا هَمَّ أَحَدُکُمْ بِخَیْرٍ أَوْ صِلَةٍ ، فَإِنَّ عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ(6) شَیْطَانَیْنِ ، فَلْیُبَادِرْ ، لاَ یَکُفَّاهُ(7) عَنْ ذلِکَ» .(8)
9 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ
أَبِی الْجَارُودِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ هَمَّ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَلْیُعَجِّلْهُ(9) ، فَإِنَّ کُلَّ شَیْءٍ فِیهِ تَأْخِیرٌ(10) ، فَإِنَّ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَظْرَةً(11)» .(12)
10. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ ثَقَّلَ الْخَیْرَ عَلی أَهْلِ الدُّنْیَا کَثِقْلِهِ(13) فِی مَوَازِینِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ، وَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَفَّفَ الشَّرَّ عَلی أَهْلِ الدُّنْیَا کَخِفَّتِهِ فِی مَوَازِینِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .(14)
ص: 426
7- فرمود:
چون قصد چيزى از خير كردى آن را پس مينداز، زيرا خدا عز و جل بسا كه توجه به بنده اى كند، و او در حال طاعتى است، پس مى فرمايد: سوگند به عزت و جلالم پس از اين هرگز تو را عذاب نكنم و چون قصد معصيتى كردى آن را به كار مبند زيرا بسا كه در حالى خدا توجه به بنده كند كه مشغول گناه است، پس مى فرمايد:
سوگند به عزت و جلالم تو را بعد از آن هرگز نيامرزم.
8- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر گاه يكى از شماها قصد خير يا رساندن نفعى به غير كرد از سمت راست و چپش دو شيطانند، پس بشتابد، مبادا او را از آن باز دارند.
9- امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه قصد كار خيرى كند بايد بدان بشتابد زيرا هر كار خيرى پس افتد به راستى شيطان را در آن نظرى است.
10- مى فرمود (علیه السّلام):
به راستى خدا كار خير را بر مردم دنيا سنگين ساخته مانند سنگينى آن در ترازوى عملشان در روز قيامت و خدا عز و جل كار شر را بر مردم دنيا سبك و آسان كرده مانند سبكى آن در ترازوى عملشان روز قيامت.
ص: 427
بَابُ الْعَدْلِ وَ الاْءِنْصَافِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ (1)، عَنْ جَدِّهِ ، عَنْ (2) أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فِی آخِرِ خُطْبَتِهِ: طُوبی لِمَنْ طَابَ خُلُقُهُ(3) ، وَطَهُرَتْ سَجِیَّتُهُ(4) ، وَصَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ ، وَحَسُنَتْ عَلاَنِیَتُهُ، وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ، وَأَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ».(5)
2. عَنْهُ(6) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ یَضْمَنُ لِی(7) أَرْبَعَةً(8) بِأَرْبَعَةِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّةِ؟ : أَنْفِقْ وَلاَ تَخَفْ فَقْراً ، وَأَفْشِ السَّلاَمَ فِی(9) الْعَالَمِ(10) ، وَاتْرُکِ الْمِرَاءَ وَإِنْ کُنْتَ مُحِقّاً ، وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ» .(11)
3 . عَنْهُ(12) ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ جَارُودٍ
أَبِی الْمُنْذِرِ(13) ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «سَیِّدُ(14) الاْءَعْمَالِ ثَلاَثَةٌ : إِنْصَافُ(15) النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ حَتّی لاَ تَرْضی بِشَیْءٍ(16) إِلاَّ رَضِیتَ لَهُمْ(17) مِثْلَهُ(18) ، وَمُوَاسَاتُکَ(19) الاْءَخَ فِی الْمَالِ ، وَذِکْرُ اللّهِ عَلی کُلِّ حَالٍ ؛ لَیْسَ(20) سُبْحَانَ اللّهِ ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ ، وَلاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَاللّهُ أَکْبَرُ(21) فَقَطْ ،
ص: 428
1- از على بن الحسين (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در آخر خطبه خود مى فرمود:
خوشا به كسى كه خلقش خوب است و طبعش پاك است و نهادش به است و آشكارش نيكو است، زيادى مالش را انفاق كند و از پرگوئى خوددارى كند و ميان خود و مردم به انصاف قضاوت كند.
2- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
كيست كه ضامن من باشد براى انجام چهار عمل در برابر چهار خانه در بهشت: انفاق كن و از فقر مترس، در جهان سلام را آشكار را كن، نزاع و جدال را ترك كن (و اگر چه در مسائل علميه باشد) گر چه حق با تو است و ميان خودت و مردم به حق قضاوت كن.
3- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
سيّد اعمال سه است: به انصاف قضاوت كردن تو با مردم نسبت به خودت تا آنكه چيزى را براى خود نپسندى جز آنكه مانندش را براى آنان به پسندى، و همدردى كردنت با برادرانت در مال، و ذكر خدا در هر حال،
سبحان اللَّه و الحمد للَّه و اللَّه أكبر
، تنها بلكه چون به تو امر خدا عز و جل در چيزى وارد شد بدان عمل كنى
ص: 429
وَلکِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ شَیْءٌ أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ ، أَخَذْتَ بِهِ ، وَإِذَا(1) وَرَدَ عَلَیْکَ شَیْءٌ نَهَی(2) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْهُ ، تَرَکْتَهُ» .(3)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ
الثَّقَفِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُعَلّی(4) ، عَنْ یَحْیَی بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْمِیثَمِیِّ ، عَنْ رُومِیِّ بْنِ زُرَارَةَ ، عَنْ أَبِیهِ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام فِی کَلاَمٍ لَهُ : أَلاَ إِنَّهُ مَنْ یُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ، لَمْ یَزِدْهُ اللّهُ إِلاَّ عِزّاً» .(5)
5 . عَنْهُ(6)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ عَبْدِاللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثَةٌ هُمْ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتّی یَفْرُغَ(7) مِنَ الْحِسَابِ : رَجُلٌ لَمْ تَدْعُهُ قُدْرَةٌ(8) فِی حَالِ غَضَبِهِ إِلی أَنْ یَحِیفَ(9) عَلی مَنْ تَحْتَ یَدِهِ ؛ وَرَجُلٌ مَشی بَیْنَ اثْنَیْنِ ، فَلَمْ یَمِلْ مَعَ أَحَدِهِمَا عَلَی الاْآخَرِ بِشَعِیرَةٍ ؛ وَرَجُلٌ قَالَ بِالْحَقِّ(10) فِیمَا لَهُ وَعَلَیْهِ» .(11)
6. عَنْهُ(12) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ زُرَارَةَ ، عَنِ الْحَسَنِ الْبَزَّازِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ فِی حَدِیثٍ لَهُ : «أَ لاَ أُخْبِرُکُمْ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ؟» فَذَکَرَ ثَلاَثَةَ أَشْیَاءَ ، أَوَّلُهَا : «إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ(13) نَفْسِکَ» .(14)
7. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سَیِّدُ
ص: 430
و هر گاه بر تو نهى خدا عز و جل در باره چيزى وارد شد، آن را وانهى.
4- از امام باقر (علیه السّلام) كه امير المؤمنين (علیه السّلام) در ضمن كلام خود فرمود:
هلا هر كه مردم را نسبت به خود به انصاف نگرد، خدا او را جز عزت ندهد.
5- از امام صادق (علیه السّلام) سه اند كه نزديكترين مردمند به سوى خدا عز و جل در قيامت تا فارغ شود از حساب خلائق مردى كه در حال غضب از قدرت خود نسبت به زير دستش سوء استفاده نكند و به او ستم نكند و مردى كه ميان دو نفر ميانجى گردد و راه برود و به اندازه يك جو طرفدارى از يكى آن ها نكند و مردى كه درست گويد در آنچه به سود او است و در آنچه به زيان او است.
6- در حديث ديگر فرمود:
آيا شما را خبر ندهم به سخت تر چيزى كه خدا آن را بر خلقش واجب كرده و سه چيز ذكر كرده كه اول آن ها اين بود كه:
به انصاف حكم كردن ميان خودش و مردم.
7- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
سيّد اعمال حق دادن به مردم است از طرف خودت
ص: 431
الاْءَعْمَالِ(1) إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ(2) نَفْسِکَ ، وَمُؤَاسَاةُ(3) الاْءَخِ فِی اللّهِ ، وَذِکْرُ اللّهِ عَلی کُلِّ حَالٍ» .(4)
8 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ زُرَارَةَ ، عَنِ الْحَسَنِ الْبَزَّازِ ، قَالَ : قَالَ لِی(5) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَ لاَ أُخْبِرُکَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ(6)؟» قُلْتُ : بَلی ، قَالَ : «إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ ، وَمُوءَاسَاتُکَ أَخَاکَ ، وَذِکْرُ اللّهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ ؛ أَمَا(7) إِنِّی لاَ أَقُولُ : سُبْحَانَ اللّهِ ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ ، وَلاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَاللّهُ أَکْبَرُ ، وَإِنْ کَانَ هذَا مِنْ ذَاکَ(8) ، وَلکِنْ ذِکْرُ اللّهِ _ جَلَّ وَعَزَّ _ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ(9) عَلی طَاعَةٍ(10) ، أَوْ عَلی(11) مَعْصِیَةٍ(12)» .(13)
9. ابْنُ مَحْبُوبٍ(14) ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا ابْتُلِیَ الْمُوءْمِنُ بِشَیْءٍ أَشَدَّ عَلَیْهِ مِنْ خِصَالٍ ثَلاَثٍ یُحْرَمُهَا(15)» .
قِیلَ : وَمَا هُنَّ؟
قَالَ : «الْمُوءَاسَاةُ(16) فِی ذَاتِ یَدِهِ(17) ، وَالاْءِنْصَافُ مِنْ نَفْسِهِ ، وَذِکْرُ اللّهِ کَثِیراً ؛ أَمَا إِنِّی لاَ أَقُولُ(18) : «سُبْحَانَ اللّهِ ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ ، وَلاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(19)» ، وَلکِنْ ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ(20) لَهُ ، وَذِکْرُ اللّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ(21) عَلَیْهِ» .(22)
10. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلاَدِ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ أَبِی الْبِلاَدِ(23) رَفَعَهُ ، قَالَ : جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَهُوَ یُرِیدُ بَعْضَ غَزَوَاتِهِ ،
ص: 432
و همدردى با برادر دينى ات در راه خدا و ذكر خدا عز و جل در هر حال.
8- حسن بزاز گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
آيا به تو خبر ندهم از سخت ترين چيزى كه خدا بر خلقش فرض كرده است؟ (تا سه بار)، گفتم: چرا، فرمود: حق دادن به مردم از خودت و همدردى با برادرت و ذكر خدا در هرجا، اما به راستى من نمى گويم كه
سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله الا اللَّه و اللَّه اكبر
است و اگر چه آن هم ذكر خدا است ولى مقصود آن ذكر خدا است عز و جل در هر محلى هر گاه برسى به طاعتى يا معصيتى.
9- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
امتحان نشده مؤمن به چيزى كه سخت تر باشد بر او از سه خصلت كه از آن محروم است، گفته شد كه آنها چيست؟ فرمود:
همدردى و شركت در تنخواهى كه در دست دارد و حق دادن به مردم از طرف خودش و بسيار ذكر كردن خدا، اما من نمى گويم:
همان
سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه
است ولى ذكر خدا نزد آنچه بر او حلال كرده است و ذكر خدا در موقع برخورد بدان چه به او حرام كرده.
10- گويد: يك اعرابى نزد پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد، آن حضرت مى خواست به يكى از غزوه هاى خود رود، اعرابى ركاب پاكش او را گرفت و گفت: يا رسول اللَّه! به من عملى بياموز كه با آن به بهشت روم.
ص: 433
فَأَخَذَ بِغَرْزِ(1) رَاحِلَتِهِ ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، عَلِّمْنِی عَمَلاً أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ ، فَقَالَ : «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ(2) النَّاسُ إِلَیْکَ ، فَأْتِهِ إِلَیْهِمْ ؛ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ ، فَلاَ تَأْتِهِ إِلَیْهِمْ ، خَلِّ سَبِیلَ الرَّاحِلَةِ» .(3)
11 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ ، عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ ، عَنِ الْحَلَبِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْعَدْلُ أَحْلی مِنَ الْمَاءِ یُصِیبُهُ الظَّمْآنُ ؛ مَا أَوْسَعَ الْعَدْلَ إِذَا عُدِلَ فِیهِ(4) وَإِنْ قَلَّ» .(5)
12 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ، رُضِیَ بِهِ(6) حَکَماً لِغَیْرِهِ» .(7)
13. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ یُوسُفَ(8) بْنِ عِمْرَانَ بْنِ مِیثَمٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی آدَمَ علیه السلام : أَنِّی سَأَجْمَعُ لَکَ الْکَلاَمَ فِی أَرْبَعِ کَلِمَاتٍ .
قَالَ : یَا رَبِّ ، وَمَا هُنَّ؟
قَالَ : وَاحِدَةٌ لِی ، وَوَاحِدَةٌ لَکَ ، وَوَاحِدَةٌ فِیمَا بَیْنِی وَبَیْنَکَ ، وَوَاحِدَةٌ فِیمَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ النَّاسِ .
قَالَ : یَا رَبِّ بَیِّنْهُنَّ لِی(9) حَتّی أَعْلَمَهُنَّ(10) .
قَالَ : أَمَّا الَّتِی لِی ، فَتَعْبُدُنِی لاَ تُشْرِکُ بِی شَیْئاً ؛ وَأَمَّا الَّتِی لَکَ ، فَأَجْزِیکَ بِعَمَلِکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ ؛ وَأَمَّا الَّتِی بَیْنِی وَبَیْنَکَ ، فَعَلَیْکَ الدُّعَاءُ(11) وَعَلَیَّ الاْءِجَابَةُ ؛ وَأَمَّا الَّتِی بَیْنَکَ وَبَیْنَ النَّاسِ، فَتَرْضی
ص: 434
در پاسخ فرمود: هر چه را دوستدارى كه مردم با تو بكنند، تو با آن ها بكن و هر چه را بد دارى كه مردم با تو بكنند با آن ها مكن، جلو مركب را رها كن.
11- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
عدالت، از آب به كام تشنه شيرين تر است، چه بسيار عدالت وسيع است اگر در امرى عدالت شود گرچه آن امر اندك باشد.
12- فرمود:
هر كه انصاف را ميان خود و مردم حكم كند به پسندش كه از طرف ديگران هم حكم باشد.
13- فرمود كه: خدا عز و جل به آدم وحى كرد كه من همه سخنان را در چهار كلمه برايت گرد آورم، عرض كرد: پروردگارا، آنها را چيستند؟
فرمود: يكى از آن من است و يكى از آن تو است و يكى ميان من و تو است و يكى ميان تو و مردم است، عرض كرد: پروردگارا، آنها را بيان كن تا بدانم، فرمود: آنكه از آن من است، مرا عبادت كن و هيچ چيز را شريك من مدان، آنكه از آن تو است من تو را به كردارت پاداش دهم به وجهى كه بدان نيازمندترى و اما آنكه ميان من و تو است، بر عهده تو است كه دعا كنى و بر من است كه اجابت كنم و اما آنكه ميان تو و مردم است، به پسندى براى مردم آنچه براى خود مى پسندى و بد دارى براى مردم آنچه براى خود
ص: 435
لِلنَّاسِ(1) مَا تَرْضی(2) لِنَفْسِکَ، وَتَکْرَهُ لَهُمْ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ».(3)
14. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ رَوْحٍ ابْنِ أُخْتِ الْمُعَلّی : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اتَّقُوا اللّهَ وَاعْدِلُوا ، فَإِنَّکُمْ تَعِیبُونَ عَلی قَوْمٍ لاَ یَعْدِلُونَ» .(4)
15 . عَنْهُ(5) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْعَدْلُ أَحْلی مِنَ الشَّهْدِ ، وَأَلْیَنُ مِنَ الزُّبْدِ ، وَأَطْیَبُ رِیحاً مِنَ الْمِسْکِ» .(6)
16 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ(7) :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ثَلاَثُ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ ، کَانَ فِی ظِلِّ عَرْشِ اللّهِ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ : رَجُلٌ أَعْطَی النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ سَائِلُهُمْ ؛ وَرَجُلٌ لَمْ یُقَدِّمْ رِجْلاً وَلَمْ یُوءَخِّرْ رِجْلاً حَتّی یَعْلَمَ أَنَّ(8) ذلِکَ لِلّهِ رِضًا ؛ وَرَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِعَیْبٍ حَتّی یَنْفِیَ ذلِکَ الْعَیْبَ عَنْ نَفْسِهِ ؛ فَإِنَّهُ لاَ یَنْفِی مِنْهَا(9) عَیْباً إِلاَّ بَدَا لَهُ عَیْبٌ ، وَکَفی بِالْمَرْءِ شُغُلاً بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ» .(10)
17. عَنْهُ(11) ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ حَمَّادٍ الْکُوفِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْغِفَارِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ : عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ
ص: 436
بد دارى.
14- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:
از خدا بپرهيزيد و عدالت ورزيد زيرا شما بر مردمى عيب گيريد كه عدالت نمى ورزند.
15- فرمود:
عدالت از شكر شيرين تر و از كره نرمتر و از مشك خوش بوتر است.
16- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
جز خصلت است كه در هر كه باشد يا هر كه يكى را داشته باشد، در سايه عرش خدا است روزى كه جز سايه او سايه اى نيست، مردى كه به مردم دهد از طرف خود آنچه را از آنان خواهش دارد و مردى كه گامى پيش و پس ننهد تا بداند كه خدا بدان راضى است و مردى كه برادر مسلمانش را به عيبى وصف نكند تا بداند كه آن عيب در خودش نيست، زيرا هيچ عيبى از خود دور نكند جز آنكه عيبى ديگر در خويش يابد و بس است كه مرد به خود سرگرم باشد و پيرامون ديگران نگردد.
17- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه از مال خود با فقير مواسات كند و از طرف خود به
ص: 437
علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ وَاسَی(1) الْفَقِیرَ مِنْ مَالِهِ(2) ، وَأَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ، فَذلِکَ الْمُوءْمِنُ حَقّاً» .(3)
18 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ خَالِدِ بْنِ نَافِعٍ بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ ، عَنْ یُوسُفَ الْبَزَّازِ(4) ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَا تَدَارَأَ(5) اثْنَانِ فِی أَمْرٍ قَطُّ ، فَأَعْطی أَحَدُهُمَا النَّصَفَ(6) صَاحِبَهُ فَلَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ ، إِلاَّ أُدِیلَ(7) مِنْهُ» .(8)
19 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لِلّهِ جَنَّةً لاَ یَدْخُلُهَا إِلاَّ ثَلاَثَةٌ ، أَحَدُهُمْ مَنْ حَکَمَ فِی نَفْسِهِ(9) بِالْحَقِّ» .(10)
20. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنِ الْحَلَبِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْعَدْلُ أَحْلی مِنَ الْمَاءِ یُصِیبُهُ الظَّمْآنُ ؛ مَا أَوْسَعَ الْعَدْلَ إِذَا عُدِلَ فِیهِ وَإِنْ قَلَّ» .(11)
بَابُ الاِسْتِغْنَاءِ عَنِ النَّاسِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «شَرَفُ الْمُوءْمِنِ قِیَامُ اللَّیْلِ(12) ، وَعِزُّهُ اسْتِغْنَاوءُهُ عَنِ النَّاسِ» .(13)
ص: 438
مردم حق بدهد او به حق، مؤمن باشد.
18- مى فرمود (علیه السّلام):
دو تن هرگز باهم در امرى ستيزه نجويند و يكى از آنها حق را به رفيق خود دهد جز آنكه او را مغلوب سازد.
19- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
به راستى براى خدا بهشتى است كه در آن در نيايد جز سه كس يكى از آنها كسى است كه در باره خود به حق حكم كند.
20- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
عدالت از آبى كه به تشنه رسد شيرين تر است و چه وسيع است عدالت هر گاه به عدالت عمل شود گرچه در موضوع كوچكى باشد.
1- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:
شرافت مؤمن به شب زنده دارى است و عزت او به بى نيازى وى از مردم است.
ص: 439
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَلِیِّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(1) جَمِیعاً ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ لاَ یَسْأَلَ رَبَّهُ شَیْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ ، فَلْیَیْأَسْ(2) مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ ، وَلاَ یَکُونُ(3) لَهُ رَجَاءٌ إِلاَّ(4) عِنْدَ اللّهِ ، فَإِذَا عَلِمَ اللّهُ
_ عَزَّ وَجَلَّ _ ذلِکَ مِنْ قَلْبِهِ ، لَمْ یَسْأَلِ(5) اللّهَ شَیْئاً إِلاَّ··· î أَعْطَاهُ» .(6)
3 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ ، عَنْ مَعْمَرٍ ، عَنِ الزُّهْرِیِّ :
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ : «رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ ، وَمَنْ لَمْ یَرْجُ النَّاسَ فِی شَیْءٍ ، وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ ، اسْتَجَابَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ فِی کُلِّ شَیْءٍ» .(7)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلَی بْنِ أَعْیَنَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَی النَّاسِ اسْتِلاَبٌ(8) لِلْعِزِّ ، 2 / 78
وَ(9) مَذْهَبَةٌ(10) لِلْحَیَاءِ ؛ وَالْیَأْسُ مِمَّا(11) فِی أَیْدِی النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُوءْمِنِ(12) فِی دِینِهِ ، وَالطَّمَعُ هُوَ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ» .(13)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(14) أَبِی نَصْرٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام :
ص: 440
2- فرمود:
هر گاه يكى از شماها خواهد كه چيزى از پروردگارش خواهش نكند جز آنكه به وى دهد، از همه مردم چشم اميد بپوشد و اميدى به جز خداوند نداشته باشد، چون خدا از دلش چنين داند، از خدا چيزى نخواهد جز آنكه به وى عطا كند.
3- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
همه و همه خير را ديدم كه بريدن طمع است از آنچه در دست مردم است و هر كه در هيچ چيزى به مردم اميدوار نباشد و كار خود را در هر چيزى به خدا برگرداند، خدا عز و جل در هر چيزى او را اجابت كند.
4- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
حاجت خواستن از مردم بر باد دادن عزت و بردن حياء است و نوميدى از آنچه در دست مردم است عزت مؤمن است از نظر دينش و طمع همان فقر حاضر است.
5- از احمد بن محمد بن ابى نصر، گويد: به امام رضا (علیه السّلام) گفتم: قربانت، برايم بنويس به اسماعيل بن داود كاتب، شايد چيزى از او به من برسد.
ص: 441
جُعِلْتُ فِدَاکَ ، اکْتُبْ لِی إِلی إِسْمَاعِیلَ بْنِ دَاوُدَ الْکَاتِبِ لَعَلِّی أُصِیبُ مِنْهُ(1) .
قَالَ(2) : «أَنَا أَضَنُّ(3) بِکَ أَنْ تَطْلُبَ مِثْلَ هذَا وَشِبْهَهُ ، وَلکِنْ عَوِّلْ عَلی(4) مَالِی» .(5)
6 . عَنْهُ(6) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ نَجْمِ بْنِ حُطَیْمٍ(7) الْغَنَوِیِّ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ عِزُّ الْمُوءْمِنِ فِی دِینِهِ ؛ أَ وَمَا(8) سَمِعْتَ قَوْلَ حَاتِمٍ(9) :
إِذَا مَا عَزَمْتَ الْیَأْسَ أَلْفَیْتَهُ الْغِنی*** إِذَا عَرَّفْتَهُ النَّفْسَ وَالطَّمَعُ الْفَقْرُ (10)» . (11)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ : لِیَجْتَمِعْ فِی قَلْبِکَ الاِفْتِقَارُ إِلَی النَّاسِ وَالاِسْتِغْنَاءُ عَنْهُمْ(12) ؛ فَیَکُونَ افْتِقَارُکَ إِلَیْهِمْ فِی لِینِ کَلاَمِکَ وَحُسْنِ بِشْرِکَ ، وَیَکُونَ اسْتِغْنَاوءُکَ عَنْهُمْ فِی نَزَاهَةِ عِرْضِکَ وَبَقَاءِ عِزِّکَ» .(13)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ ، قَالَ : حَدَّثَنِی عَلِیُّ(14) بْنُ عُمَرَ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ»(15):ثُمَّ ذَکَرَ مِثلَهُ.
ص: 442
فرمود: من دريغ دارم كه چون توئى از او و مانند او حاجتى خواهد ولى تو به دارائى من اعتماد كن (يعنى اگر حاجت مالى دارى از مال من بگير).
6- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود: نوميدى از آنچه در دست مردم است عزت مؤمن است در دينش، آيا نشنيدى قول حاتم را:
چه نوميدى گرفتى بى نيازى يافتى در خود*** اگر قدرش بدانى چون طمع فقرى است اندر جان
7- فرمود امام صادق (علیه السّلام) كه:
امير المؤمنين (علیه السّلام) بارها مى فرمود: بايد در دلت احتياج به مردم و استغناء از آنها با هم جمع شود، احتياج به آنها در همان خوش صحبتى و خوش برخوردى باشد و بى نيازى از آنها در حفظ آبرو و عزت باشد.
ص: 443
بَابُ صِلَةِ الرَّحِمِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، قَالَ : ثُمَّ ذَکَرَ مِثْلَهُ .
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ : «وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَالاْءَرْحامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» (1) قَالَ : فَقَالَ : «هِیَ أَرْحَامُ النَّاسِ ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَمَرَ بِصِلَتِهَا وَعَظَّمَهَا ؛ أَ لاَ تَری أَنَّهُ جَعَلَهَا مِنْهُ(2)» .(3)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ(4) : بَلَغَنِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (5) أَنَّ رَجُلاً أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ(6) ، أَهْلُ بَیْتِی أَبَوْا إِلاَّ تَوَثُّباً(7) عَلَیَّ وَقَطِیعَةً لِی وَشَتِیمَةً(8) ، فَأَرْفُضُهُمْ؟ قَالَ : «إِذاً یَرْفُضَکُمُ اللّهُ جَمِیعاً». قَالَ : فَکَیْفَ أَصْنَعُ؟ قَالَ : «تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ ، وَتُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ ، وَتَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ ؛ فَإِنَّکَ إِذَا فَعَلْتَ ذلِکَ کَانَ لَکَ مِنَ اللّهِ(9) عَلَیْهِمْ ظَهِیرٌ» .(10)
3. وَ عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ(11) ، قَالَ : قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام : «یَکُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ ، فَیَکُونُ قَدْ بَقِي مِنْ عُمُرِهِ
ص: 444
1- از جميل بن دراج، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (2 سوره نساء): «و بپرهيز از خدائى كه باز خواست شما به واسطه او است و هم به واسطه ارحام، زيرا خدا بر شما ديده بان است» گويد: در پاسخ فرمود: مقصود ارحام: عموم مردم است، زيرا خدا عز و جل دستور داده است به صله آن و احترام آن، آيا نبينى كه آن را با خود مقرون كرده است.
2- فرمود:
مردى نزد پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: يا رسول اللَّه، خاندان من نخواهند جز جهش بر من و ناسپاسى و دشنامم را، من آنها را ترك كنم و از آنها چشم پوشى كنم؟ فرمود: در اين صورت خدا همه شماها را ترك گويد، عرض كرد: پس چه كنم؟
فرمود: با هر كه از تو بريد پيوست باش و به هر كه از تو دريغ كرد عطا كن و از هر كه به تو ستم كرد درگذر، چون چنين كردى از جانب خدا براى تو بر سزاى آنان پشتيبانى باشد.
3- امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
مردى صله رحم كند و از عمرش سه سال مانده باشد، خدا آن را سى سال سازد، خدا هر چه خواهد كند.
ص: 445
ثَلاَثُ سِنِینَ ، فَیُصَیِّرُهَا(1) اللّهُ ثَلاَثِینَ سَنَةً ، وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاءُ» .(2)
4 . وَ عَنْهُ(3) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ خَطَّابٍ الاْءَعْوَرِ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «صِلَةُ الاْءَرْحَامِ تُزَکِّی(4) الاْءَعْمَالَ ، وَتُنْمِی الاْءَمْوَالَ ، وَتَدْفَعُ الْبَلْوی ، وَتُیَسِّرُ الْحِسَابَ ، وَتُنْسِئُ(5) فِی(6) الاْءَجَلِ» .(7)
5. عَنْهُ(8) ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أُوصِی الشَّاهِدَ مِنْ أُمَّتِی وَالْغَائِبَ مِنْهُمْ وَمَنْ فِی أَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَأَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَنْ یَصِلَ الرَّحِمَ وَإِنْ کَانَتْ(9) مِنْهُ عَلی مَسِیرَةِ سَنَةٍ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ مِنَ الدِّینِ» .(10)
6. وَ عَنْهُ(11) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ حَفْصٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «صِلَةُ الاْءَرْحَامِ تُحَسِّنُ(12) الْخُلُقَ ، وَتُسَمِّحُ الْکَفَّ ، وَتُطَیِّبُ النَّفْسَ(13) ، وَتَزِیدُ فِی الرِّزْقِ ، وَتُنْسِئُ فِی(14) الاْءَجَلِ» .(15)
7. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ الرَّحِمَ مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ تَقُولُ(16) : اللّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِی ، وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِی(17) ، وَهِیَ رَحِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَهُوَ(18) قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»(19) وَرَحِمُ کُلِّ ذِی رَحِمٍ» .(20)
ص: 446
4- امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
صله ارحام عمل را پاك و پر ثواب تر كند و اموال را فزايد و دفع بلا كند و حساب را آسان كند و مرگ را پس اندازد.
5- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به حاضر و غائب امتم تا آنها كه در پشت مردان و رحم زنانند تا قيامت سفارش مى كنم كه صله رحم كنند و اگر چه تا يك سال راه از او دور باشد، زيرا اين كار از ديانت است.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
صله ارحام خلق را خوش كند و دست را باز كند و ذات را پاكيزه كند و روزى را بيفزايد و مرگ را پس اندازد.
7- مى فرمود:
به راستى رحم به عرش آويخته و مى گويد: بار خدايا پيوست كن هر كه مرا پيوندد و ببر از هر كه مرا قطع كند و اين رحم آل محمد است و همان است خدا عز و جل فرمايد (27 سوره رعد): «آن كسانى كه به پيوندند آنچه را خدا فرمان داده پيوسته شود» و رحم هر خويشاوندى است.
ص: 447
8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ(1) ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَوَّلُ نَاطِقٍ مِنَ الْجَوَارِحِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الرَّحِمُ تَقُولُ(2) : یَا رَبِّ مَنْ وَصَلَنِی فِی الدُّنْیَا ، فَصِلِ الْیَوْمَ مَا بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ ؛ وَمَنْ قَطَعَنِی فِی الدُّنْیَا ، فَاقْطَعِ الْیَوْمَ مَا بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ» .(3)
9 . عَنْهُ(4) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : صِلْ رَحِمَکَ وَلَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ(5) ، وَأَفْضَلُ مَا تُوصَلُ(6) بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الاْءَذی عَنْهَا ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ مَنْسَأَةٌ(7) فِی الاْءَجَلِ(8) ، مَحْبَبَةٌ(9) فِی···
الاْءَهْلِ» .(10)
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنِ الْفُضَیْلِ (11) بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِنَّ الرَّحِمَ مُعَلَّقَةٌ(12) یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِالْعَرْشِ تَقُولُ(13) : اللَّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِی ، وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِی» .(14)
11. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ(15) : سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : حَافَتَا(16) الصِّرَاطِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الرَّحِمُ وَالاْءَمَانَةُ ، فَإِذَا مَرَّ الْوَصُولُ لِلرَّحِمِ الْمُوءَدِّی لِلاْءَمَانَةِ ، نَفَذَ إِلَی الْجَنَّةِ ، وَإِذَا مَرَّ الْخَائِنُ لِلاْءَمَانَةِ الْقَطُوعُ لِلرَّحِمِ ، لَمْ یَنْفَعْهُ مَعَهُمَا(17) عَمَلٌ ، وَتَکَفَّأَ(18) بِهِ
ص: 448
8- فرمود:
نخست سخنگوى اعضاء تن در روز قيامت رحم است، گويد:
پروردگارا هر كه مرا در دنيا پيوسته امروز تو با او پيوند و هر كه مرا قطع كرده امروز تو از او ببر.
9- از امام رضا (علیه السّلام) كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
صله رحم كن و لو به يك جرعه آب باشد و بهتر چيزى كه با آن صله رحم شود جلوگيرى از آزار او است، صله رحم مرگ را پس اندازد و دوستى خانواده آورد.
10- از امام باقر (علیه السّلام) كه:
رحم روز قيامت به عرش آويزان است و مى گويد: بار خدايا هر كه مرا پيوسته با او پيوند و هر كه مرا قطع كرده از او ببر.
11- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مى فرمود:
دو كناره صراط در روز قيامت، رحم است و امانت، چون صله رحم كن و امانت پرداز بدان گذرد، به بهشت رسد چون خيانت كار در امانت و قطع كننده رحم بدان گذرد با آن هيچ كارى بدو سود ندهد و صراط او را در دوزخ واژگون كند.
ص: 449
الصِّرَاطُ فِی النَّارِ» .(1)
12 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «صِلَةُ الاْءَرْحَامِ(2) تُحَسِّنُ(3) الْخُلُقَ ، وَتُسَمِّحُ الْکَفَّ ، وَتُطَیِّبُ النَّفْسَ ، وَتَزِیدُ فِی الرِّزْقِ ، وَتُنْسِئُ فِی(4) الاْءَجَلِ» .(5)
13. عَنْهُ(6) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ خَطَّابٍ الاْءَعْوَرِ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «صِلَةُ الاْءَرْحَامِ تُزَکِّی الاْءَعْمَالَ ، وَتَدْفَعُ الْبَلْوی ، وَتُنْمِی الاْءَمْوَالَ(7) ، وَتُنْسِئُ لَهُ فِی عُمُرِهِ ، وَتُوَسِّعُ(8) فِی رِزْقِهِ ، وَتُحَبِّبُ(9) فِی أَهْلِ بَیْتِهِ ؛ فَلْیَتَّقِ اللّهَ ، وَلْیَصِلْ رَحِمَهُ» .(10)
14 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً(11) ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنِ الْحَکَمِ الْحَنَّاطِ(12) ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «صِلَةُ الرَّحِمِ وَحُسْنُ الْجِوَارِ یَعْمُرَانِ(13) الدِّیَارَ ، وَیَزِیدَانِ فِی الاْءَعْمَارِ» .(14) 15. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ أَعْجَلَ الْخَیْرِ ثَوَاباً صِلَةُ الرَّحِمِ» .(15)
16 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ
ص: 450
12- از امام باقر (علیه السّلام)، فرمود:
صله رحم خوش خلقى آورد، و دست را باز كند و ذات را پاك كند و روزى را بيفزايد و مرگ را پس اندازد.
13- فرمود:
صله رحم كارها را پاك و فزون كند و بلا را بگرداند و اموال را بيفزايد و عمر را بلند كند و روزى را فراوان كند و نزد خانواده محبوبيت آورد، بايد تقوى از خدا پيشه كند و صله رحم نمايد.
14- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
صله رحم و خوش همسايگى خانه ها را آباد كنند و عمرها را بيفزايد.
15- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
شتابانترين خيرها در ثواب، صله رحم است.
16- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه را پس افتادن مرگ و فزودن روزى خوش آيد بايد صله
ص: 451
سَرَّهُ النَّسَاءُ(1) فِی الاْءَجَلِ وَالزِّیَادَةُ فِی الرِّزْقِ ، فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ» .(2)
17. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا نَعْلَمُ شَیْئاً یَزِیدُ فِی الْعُمُرِ إِلاَّ صِلَةَ الرَّحِمِ ، حَتّی إِنَّ الرَّجُلَ یَکُونُ أَجَلُهُ ثَلاَثَ سِنِینَ ، فَیَکُونُ وَصُولاً لِلرَّحِمِ(3) ، فَیَزِیدُ اللّهُ فِی عُمُرِهِ ثَلاَثِینَ سَنَةً ، فَیَجْعَلُهَا(4) ثَلاَثاً وَثَلاَثِینَ سَنَةً ، وَیَکُونُ أَجَلُهُ ثَلاَثاً وَثَلاَثِینَ سَنَةً ، فَیَکُونُ قَاطِعاً لِلرَّحِمِ(5) ، فَیَنْقُصُهُ اللّهُ ثَلاَثِینَ سَنَةً ، وَیَجْعَلُ أَجَلَهُ إِلی ثَلاَثِ سِنِینَ» .(6)
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، مِثْلَهُ .(7)
18 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «لَمَّا خَرَجَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یُرِیدُ الْبَصْرَةَ نَزَلَ بِالرَّبَذَةِ(8) ، فَأَتَاهُ رَجُلٌ مِنْ مُحَارِبٍ(9) ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ ، إِنِّی تَحَمَّلْتُ فِی قَوْمِی حَمَالَةً(10) ، وَإِنِّی سَأَلْتُ فِی طَوَائِفَ مِنْهُمُ الْمُوءَاسَاةَ(11) وَالْمَعُونَةَ ، فَسَبَقَتْ إِلَیَّ أَلْسِنَتُهُمْ بِالنَّکَدِ(12) ، فَمُرْهُمْ یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ بِمَعُونَتِی ، وَحُثَّهُمْ عَلی مُوءَاسَاتِی ، فَقَالَ : أَیْنَ هُمْ؟ فَقَالَ : هوءُلاَءِ فَرِیقٌ مِنْهُمْ حَیْثُ تَری».
قَالَ : «فَنَصَّ(13) رَاحِلَتَهُ فَادَّلَفَتْ(14) کَأَنَّهَا ظَلِیمٌ(15) ، فَدَلَفَ(16) بَعْضُ
ص: 452
رحم كند.
17- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ما ندانيم چيزى در عمر فزايد جز صله رحم تا اين كه مردى را سه سال عمر مانده و چون بسيار رحم پرور است خدا سى سال به عمرش افزايد و آن را سى و سه سال سازد و بسا مردى كه سى و سه سال عمر دارد و قاطع رحم است (و رحم كش است) خدا سى سال از عمرش بكاهد و آن را سه سال سازد.
18- از امام باقر (علیه السّلام) كه چون امير المؤمنين (علیه السّلام) بيرون شد و آهنگ بصره داشت در ربذه (محلى است نزديك مدينه و مدفن ابى ذر غفارى است) فرود آمد و مردى از تيره محارب نزد او آمد و گفت: اى امير المؤمنين (علیه السّلام) من در تيره خودم وجهى به عهده گرفتم (از بابت ديه يا غرامت جنگ و مانند آن) و من از هر دسته آنها درخواست همراهى و كمك كردم زبان رد و سرزنش به من گشودند، به آنها بفرما مرا كمك دهند و به همراهى من تشويق كن، فرمود:
كجايند؟ فرمود: اينها كه مى بينى يك دسته از آنهايند، گويد: شتر خود را به حركت آورد و او هم مانند شتر مرغى جست و خيز زد و برخى اصحاب آن حضرت به دنبال او جست و خيز كردند و شتر آن حضرت به سختى و كندى به محل آن قوم رسيد و امام خود را
ص: 453
أَصْحَابِهِ فِی طَلَبِهَا ، فَلاَءْیاً بِلاَءْیٍ(1) مَا لُحِقَتْ(2) ، فَانْتَهی إِلَی الْقَوْمِ ، فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ ، وَسَأَلَهُمْ مَا یَمْنَعُهُمْ(3) مِنْ مُوَاسَاةِ 2 / 83
صَاحِبِهِمْ ، فَشَکَوْهُ وَشَکَاهُمْ ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : وَصَلَ امْرُوءٌ عَشِیرَتَهُ(4) ؛ فَإِنَّهُمْ
أَوْلی بِبِرِّهِ وَذَاتِ یَدِهِ ، وَوَصَلَتِ الْعَشِیرَةُ أَخَاهَا إِنْ عَثَرَ بِهِ دَهْرٌ وَأَدْبَرَتْ عَنْهُ دُنْیَا(5) ؛ فَإِنَّ الْمُتَوَاصِلِینَ الْمُتَبَاذِلِینَ مَأْجُورُونَ ، وَإِنَّ الْمُتَقَاطِعِینَ الْمُتَدَابِرِینَ مَوْزُورُونَ».
قَالَ : «ثُمَّ(6) بَعَثَ رَاحِلَتَهُ ، وَقَالَ : حَلْ(7)» .(8)
19. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ یَحْیی : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : لَنْ یَرْغَبَ الْمَرْءُ عَنْ(9) عَشِیرَتِهِ وَإِنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَوَلَدٍ ، وَعَنْ مَوَدَّتِهِمْ وَکَرَامَتِهِمْ وَدِفَاعِهِمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَلْسِنَتِهِمْ ، هُمْ أَشَدُّ النَّاسِ حِیطَةً(10) مِنْ وَرَائِهِ وَأَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ(11) إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ أَوْ نَزَلَ بِهِ بَعْضُ مَکَارِهِ الاْءُمُورِ ؛ وَمَنْ یَقْبِضْ یَدَهُ عَنْ عَشِیرَتِهِ ، فَإِنَّمَا یَقْبِضُ عَنْهُمْ یَداً وَاحِدَةً ، وَیُقْبَضُ(12) عَنْهُ مِنْهُمْ(13) أَیْدٍ کَثِیرَةٌ ؛ وَمَنْ یُلِنْ(14) حَاشِیَتَهُ ، یَعْرِفْ صَدِیقُهُ مِنْهُ الْمَوَدَّةَ ؛ وَمَنْ بَسَطَ یَدَهُ بِالْمَعْرُوفِ إِذَا وَجَدَهُ ، یُخْلِفِ اللّهُ لَهُ(15) مَا أَنْفَقَ فِی دُنْیَاهُ ، وَیُضَاعِفْ لَهُ فِی آخِرَتِهِ ؛ وَلِسَانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ یَجْعَلُهُ اللّهُ فِی النَّاسِ خَیْراً(16) مِنَ الْمَالِ یَأْکُلُهُ
ص: 454
بدانها رسانيد و بر آنها سلام كرد و پرسيد براى چه از همراهى صاحب خود دريغ دارند؟ آنها از روى شكايت كردند و او هم از آنها شكايت كرد، امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود: بايد هر مردى با عشيره خود پيوست داشته باشد و به آنها رسيدگى كند، زيرا آنها به احسان و مال سزاوارترند و هر عشيره بايد به برادر خود پيوست و رسيدگى كند اگر روزگارش به زمين زد و دنيا به او پشت كرد، زيرا آنها كه با هم صله كنند و به همديگر بخشش كنند اجر دارند و آنها كه از هم ببرند و به هم پشت كنند گنه كارند، فرمود: سپس پاكش خود را سر داد و فرمود: خَلِّ.
19- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
نبايد مرد از عشيره خود رو گردان باشد و اگر چه ثروتمند و داراى فرزند باشد و نه از كرامت آنها و نه از دفاع شان با دست و زبان شان، آنان از همه مردم سخت تر گرد او باشند و پشت او را دارند و از همه به او مهرورزتر و از همه پريشانى او را فراهم كن ترند، اگر به او مصيبتى رسد و يا بدى به او رخ دهد، هر كس يك دست از عشيره خود بندد همانا يك دست از آنها بسته و دستهاى بسيارى از يارى او بسته شده است و هر كه دور و وريهاى خود را (از خاندان و خادمان و فرزندان) خوش خوى و نرم گوى بار آورد (هر كه اطرافيانش خوش خو و نرم گو باشند خ ل) دوستش از او مهر بيند، هر كه چون دارد دست به احسان گشايد خدايش در دنيا عوض دهد و در آخرت چند برابر به او دهد، نام نيكو كه از مردى بماند خداوندش بهتر دارد از مالى كه خود خورد يا به ارث گذارد، مبادا يكى از شماها تكبر فزايد و بزرگى كند و از عشيره و تبار خود دورى
ص: 455
وَیُوَرِّثُهُ(1) ، لاَ یَزْدَادَنَّ(2) أَحَدُکُمْ کِبْراً وَعِظَماً فِی نَفْسِهِ وَنَأْیاً عَنْ(3) عَشِیرَتِهِ إِنْ کَانَ(4) مُوسِراً فِی الْمَالِ ، وَلاَ یَزْدَادَنَّ أَحَدُکُمْ فِی أَخِیهِ زُهْداً وَلاَ مِنْهُ بُعْداً إِذَا(5) لَمْ یَرَ مِنْهُ مُرُوَّةً وَکَانَ مُعْوِزاً(6) فِی الْمَالِ ، وَلاَ یَغْفُلُ(7) أَحَدُکُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ بِهَا الْخَصَاصَةُ(8) أَنْ یَسُدَّهَا بِمَا لاَ یَنْفَعُهُ إِنْ أَمْسَکَهُ ، وَلاَ یَضُرُّهُ إِنِ اسْتَهْلَکَهُ» .(9)
20 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ هِلاَلٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ آلَ فُلاَنٍ یَبَرُّ(10) بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَیَتَوَاصَلُونَ ، فَقَالَ : «إِذاً تَنْمِی(11) أَمْوَالُهُمْ وَیَنْمُونَ ، فَلاَ یَزَالُونَ فِی ذلِکَ حَتّی یَتَقَاطَعُوا(12) ، فَإِذَا(13) فَعَلُوا(14) ذلِکَ انْقَشَعَ(15) عَنْهُمْ» .(16)
21 . عَنْهُ(17) ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ ، عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ الْقَوْمَ لَیَکُونُونَ فَجَرَةً وَلاَ یَکُونُونَ بَرَرَةً ، فَیَصِلُونَ أَرْحَامَهُمْ ، فَتَنْمِی(18) أَمْوَالُهُمْ ، وَتَطُولُ(19) أَعْمَارُهُمْ ، فَکَیْفَ إِذَا کَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَةً» .(20)
22. وَ عَنْهُ(21) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : صِلُوا أَرْحَامَکُمْ وَلَوْ بِالتَّسْلِیمِ(22) ، یَقُولُ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی:«وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَالاْءَرْحامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً»(23)».(24)
ص: 456
گزيند، گرچه مال فراوان دارد، مبادا يكى از شماها از برادر (دينى و هم نوع) خود كناره كند و دورى ورزد كه از او پذيرائى نديده و از مال دنيا دست تنگ است، مبادا يكى از شماها از اين نكته غفلت كند كه چون خويشاوند او حاجتمند است حاجت او را روا كند بدان چه كه اگرش نگهدارد سودى ندارد و اگرش از دست بدهد به او زيانى نرسد (يعنى به چيزى كه از مورد حاجت خودش فزون است).
20- از سليمان بن هلال، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم كه: آل فلان نسبت به همديگر نيكى كنند و صله رحم كنند.
فرمود: در اين صورت مالشان فزون گردد و خودشان هم بيفزايند و هميشه چنين باشند تا با هم قطع رحم كنند و از هم ببرند، در اين صورت بركت از آنها برداشته شود.
21- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به راستى مردمى نابكارند و خوب نيستند و صله رحم كنند پس مالشان بركت كند و عمرشان دراز شود پس چطور باشد اگر كه خوش كردار و نيكوكار باشند؟ 22- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
صله رحم كنيد گرچه باسلامى باشد، خداى تبارك و تعالى مى فرمايد (2 سوره نساء): «بپرهيزيد نسبت به خدائى كه از او بازخواست شويد و نسبت به ارحام* زيرا خداوند به شما ديده بان است».
ص: 457
23. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ (1)عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، قَالَ : وَقَعَ بَیْنَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَبَیْنَ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ کَلاَمٌ حَتّی وَقَعَتِ الضَّوْضَاءُ(2) بَیْنَهُمْ ، وَاجْتَمَعَ النَّاسُ ، فَافْتَرَقَا عَشِیَّتَهُمَا بِذلِکَ ، وَغَدَوْتُ فِی حَاجَةٍ ، فَإِذَا(3) أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَلی بَابِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ وَهُوَ یَقُولُ : «یَا جَارِیَةُ(4) ، قُولِی لاِءَبِی مُحَمَّدٍ یَخْرُجْ(5)» . قَالَ : فَخَرَجَ ، فَقَالَ : یَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ ، مَا بَکَّرَ بِکَ(6)؟ فَقَالَ(7) : «إِنِّی تَلَوْتُ آیَةً مِنْ(8) کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الْبَارِحَةَ ، فَأَقْلَقَتْنِی(9)». قَالَ : وَمَا هِیَ؟ قَالَ : «قَوْلُ اللّهِ جَلَّ وَعَزَّ ذِکْرُهُ(10) : «الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(11). فَقَالَ(12) : صَدَقْتَ لَکَأَنِّی(13) لَمْ أَقْرَأْ هذِهِ الاْآیَةَ مِنْ کِتَابِ اللّهِ قَطُّ(14)، فَاعْتَنَقَا وَبَکَیَا(15).(16)
24 . وَ عَنْهُ(17) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ لِیَ ابْنَ عَمٍّ أَصِلُهُ فَیَقْطَعُنِی ، وَأَصِلُهُ فَیَقْطَعُنِی(18) حَتّی لَقَدْ هَمَمْتُ لِقَطِیعَتِهِ إِیَّایَ أَنْ أَقْطَعَهُ ، أَ تَأْذَنُ لِی قَطْعَهُ(19)؟
قَالَ : «إِنَّکَ إِذَا (20) وَصَلْتَهُ وَقَطَعَکَ ، وَصَلَکُمَا اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ جَمِیعاً ، وَإِنْ قَطَعْتَهُ وَقَطَعَکَ ، قَطَعَکُمَا اللّهُ(21)» .(22)
25. عَنْهُ(23) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ ، قَالَ :
قَالَ لِي
ص: 458
23- از صفوان جمال، گويد: ميان امام صادق (علیه السّلام) و عبد اللَّه بن الحسن گفتگوئى درگرفت تا به جنجالى كشيد و مردم گرد آنها جمع شدند و شب هنگام بدين وضع از هم جدا شدند و من بامدادان پى كارى بيرون شدم و به ناگاه ديدم امام صادق (علیه السّلام) بر در خانه عبد اللَّه بن الحسن است و مى فرمايد: اى كنيزك، به ابى محمد (كنيه عبد الله است) بگو بيرون آيد، گويد: بيرون آمد و گفت:
يا ابا عبد اللَّه، براى چه در اين بامداد بيرون آمدى؟ در پاسخ فرمود:
من ديشب آيه اى از قرآن خدا عز و جل را خواندم و مرا پريشان كرد، گفت: آن آيه چه بود؟ فرمود: قول خدا عز و جل (21 سوره رعد):
«آن كسانى كه پيوست كنند آنچه را خدا فرمان داده كه پيوست شود و از پروردگار خود بترسند و از بدحسابى بيم دارند» در پاسخ گفت: راست فرمودى، گويا من اين آيه از قرآن را هرگز نخوانده ام پس همديگر را در آغوش كشيدند و گريستند.
24- از عبد اللَّه بن سنان، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به راستى براى من عموزاده اى است كه با او پيوندم و او از من ببرد، با او پيوندم و او از من ببرد، تا قصد كردم در برابر قطع رحم او قطع رحم كنم و از او پيوند خود را ببرم آيا به من اجازه بريدن از او را مى دهى؟ فرمود: به راستى كه هر گاه تو با او پيوندى و او از تو ببرد خدا عز و جل به شما هر دو پيوندد و اگر تو از او ببرى و او هم از تو ببرد، خدا هم از هر دوى شما ببرد.
25- از داود بن فرقد، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 459
أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَعْلَمَ اللّهُ أَنِّی قَدْ أَذْلَلْتُ رَقَبَتِی فِی رَحِمِی ، وَإِنِّی لاَءُبَادِرُ أَهْلَ بَیْتِی أَصِلُهُمْ قَبْلَ أَنْ یَسْتَغْنُوا عَنِّی» .(1)
26 . عَنْهُ(2) ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(3) الصَّیْرَفِیِّ ، عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ :
«إِنَّ رَحِمَ آلِ مُحَمَّدٍ الاْءَئِمَّةِ علیهم السلام لَمُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ تَقُولُ(4) : اللّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِی ، وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِی ، ثُمَّ هِیَ جَارِیَةٌ بَعْدَهَا فِی أَرْحَامِ الْمُوءْمِنِینَ» ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ : «وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَالاْءَرْحامَ»(5) .(6)
27 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»(7) فَقَالَ : «قَرَابَتُکَ» .(8)
28. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ(9) هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ وَدُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ ، قَالَ :
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ(10) علیه السلام : «الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»؟
قَالَ : «نَزَلَتْ فِی رَحِمِ آلِ مُحَمَّدٍ _ عَلَیْهِ وَآلِهِ السَّلاَمُ(11) _ وَقَدْ تَکُونُ(12) فِی قَرَابَتِکَ». ثُمَّ قَالَ : «فَلاَ تَکُونَنَّ(13) مِمَّنْ یَقُولُ لِلشَّیْءِ : إِنَّهُ فِی شَیْءٍ وَاحِدٍ(14)» .(15)
29. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنِ الْوَصَّافِیِّ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما
ص: 460
به من كه در حقيقت من دوست دارم خود را در باره رعايت خويشم رام كنم و پيش دستى كنم نسبت به خاندانم و با آنها صله رحم كنم پيش از آنكه از من بى نياز شوند.
26- از امام رضا (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى رحم آل محمد كه امامند (علیه السّلام) به عرش آويخته و مى گويد: بار خدايا پيوست باش با هر كه به من پيوندد و ببر از هر كه از من مى برد سپس اين وضعيت بعد از آن در رحم و خويشى با مؤمنان هم جارى است سپس اين آيه را خواند (2 سوره نساء):
«و بپرهيزيد نسبت به خدائى كه از او بازخواست شويد و نسبت به ارحام».
27- از عمر بن يزيد، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (21 سوره رعد): «آن كسانى كه به پيوندند آنچه را كه خدا دستور داده پيوسته شود» در پاسخ فرمود: خويشان تواند.
28- از عمر بن يزيد، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: (21 سوره رعد): «آن كسانى كه به پيوندند آنچه خدا دستور داده كه پيوست شود» فرمود: در باره خويش آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نازل شده و نسبت به خويشان تو هم مى باشد، سپس فرمود: مبادا تو از كسانى كه در باره هر چيزى گويند كه: نسبت به خصوص مورد است.
29- امام زين العابدين (علیه السّلام) فرمود كه:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: هر كه دوست دارد خدا عمرش را
ص: 461
السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللّهُ فِی عُمُرِهِ ، وَأَنْ(1) یَبْسُطَ لَهُ(2) فِی رِزْقِهِ ، فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ ؛ فَإِنَّ الرَّحِمَ لَهَا لِسَانٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَلْقٌ(3) تَقُولُ(4) : یَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِی ، وَاقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِی ، فَالرَّجُلُ(5) لَیُری(6) بِسَبِیلِ خَیْرٍ(7) إِذَا أَتَتْهُ الرَّحِمُ الَّتِی قَطَعَهَا ، فَتَهْوِی بِهِ إِلی(8) أَسْفَلِ قَعْرٍ فِی(9) النَّارِ» .(10)
30 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنِ الْجَهْمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : تَکُونُ(11) لِیَ الْقَرَابَةُ عَلی غَیْرِ أَمْرِی ، أَ لَهُمْ عَلَیَّ حَقٌّ؟
قَالَ : «نَعَمْ ، حَقُّ الرَّحِمِ لاَ یَقْطَعُهُ شَیْءٌ ، وَإِذَا کَانُوا عَلی أَمْرِکَ کَانَ لَهُمْ(12) حَقَّانِ : حَقُّ الرَّحِمِ ، وَحَقُّ الاْءِسْلاَمِ» .(13)
31. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَالْبِرَّ لَیُهَوِّنَانِ الْحِسَابَ ، وَیَعْصِمَانِ مِنَ الذُّنُوبِ ؛ فَصِلُوا أَرْحَامَکُمْ(14) ، وَبَرُّوا بِإِخْوَانِکُمْ وَلَوْ بِحُسْنِ السَّلاَمِ وَرَدِّ الْجَوَابِ» .(15)
32 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسَابَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ، وَهِیَ مَنْسَأَةٌ فِی الْعُمُرِ ، وَتَقِی مَصَارِعَ(16) السُّوءِ ؛ وَصَدَقَةُ اللَّیْلِ(17) تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ» .(18)
ص: 462
دراز كند و روزيش را وسعت دهد، بايد صله رحم كند، زيرا رحم را در روز قيامت زبان تيز و برائى است، مى گويد: پروردگارا پيوست كن با كسى كه مرا پيوسته و ببر از كسى كه مرا بريده است، مردى در روش خوبى ديده شود و چون رحم آيد راه او را ببرد و او را به پست ترين قعر دوزخ افكند.
30- از جهم بن حميد، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: من خويشانى دارم كه هم مذهبم نيستند، آيا حقّى بر من دارند؟
فرمود: آرى حق را چيزى نمى برد و هر گاه با تو مذهب باشند، دو حق دارند، حق خويشى و حق مسلمانى.
31- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى صله رحم و احسان حساب را آسان كنند و از گناهان نگه دارند، با خويشان خود صله رحم كنيد و به برادران خود احسان كنيد و لو به سلام كردن خوب و جواب دادن خوب باشد.
32- فرمود كه:
صله رحم روز قيامت حساب را آسان كند و آن عمر را دراز كند و از مرگ بد حفظ كند و صدقه دادن در شب خشم خدا را خاموش كند.
ص: 463
33 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تُزَکِّی(1) الاْءَعْمَالَ ، وَتُنْمِی الاْءَمْوَالَ ، وَتُیَسِّرُ الْحِسَابَ ، وَتَدْفَعُ الْبَلْوی ، وَتَزِیدُ فِی الرِّزْقِ(2)» .(3)
بَابُ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ الْحَنَّاطِ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (4): مَا هذَا الاْءِحْسَانُ؟
فَقَالَ : «الاْءِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا ، وَأَنْ لاَ تُکَلِّفَهُمَا أَنْ یَسْأَلاَکَ شَیْئاً مِمَّا یَحْتَاجَانِ إِلَیْهِ وَإِنْ کَانَا مُسْتَغْنِیَیْنِ ؛ أَ لَیْسَ یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» (5)».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «وَ أَمَّا قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ(6) : «إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما»» قَالَ : «إِنْ أَضْجَرَاکَ فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ ، وَلاَ تَنْهَرْهُمَا إِنْ ضَرَبَاکَ».
قَالَ : ««وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً»» قَالَ : «إِنْ(7) ضَرَبَاکَ فَقُلْ لَهُمَا(8) : غَفَرَ(9) اللّهُ(10) لَکُمَا ،
ص: 464
33- فرمود (علیه السّلام):
به راستى صله رحم كردارها را پاك نمايد و به اموال بركت افزايد و حساب را آسان كند و بلا را به گرداند و در روزى بيفزايد.
1- از أبى ولّاد حنّاط (گندم فروش)، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (23 سوره اسراء): «و به والدين احسان كنيد» اين احسان چيست؟
فرمود: احسان اين است كه به خوشى با آنها يار باشى و آنها را واندارى كه آنچه را نياز دارند از تو بخواهند و اگر چه توانگر باشند (يعنى حوائج آنها را نگفته فراهم كنى) مگر نيست كه خدا عز و جل مى فرمايد (92 سوره آل عمران): «به احسان كردن نرسيد تا آنكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد» گويد: سپس امام صادق (علیه السّلام) فرمود: و اما قول خدا عز و جل (23 سوره اسراء): «اگر چنانچه يكى از آنها يا هر دو نزد تو به دوران پيرى رسيدند به آنها اف مگو و با آنها درشتى مكن» فرمود: يعنى اگر تو را به تنگ آوردند به آنها مگو اف و اگر تو را زدند با آنها درشتى مكن، فرمود: «و به آنها با احترام سخن بگو» فرمود: يعنى اگر تو را زدند به آنها بگو: خدا شما را بيامرزاد، اين
ص: 465
فَذلِکَ مِنْکَ قَوْلٌ کَرِیمٌ».
قَالَ(1) : ««وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»»(2) قَالَ : «لاَ تَمْلاَءْ(3) عَیْنَیْکَ(4) مِنَ النَّظَرِ إِلَیْهِمَا إِلاَّ بِرَحْمَةٍ(5) وَرِقَّةٍ ، وَلاَ تَرْفَعْ صَوْتَکَ فَوْقَ أَصْوَاتِهِمَا ، وَلاَ یَدَکَ فَوْقَ أَیْدِیهِمَا ، وَلاَ تَقَدَّمْ قُدَّامَهُمَا» .(6)
2. ابْنُ مَحْبُوبٍ(7) ، عَنْ خَالِدِ(8) بْنِ نَافِعٍ الْبَجَلِیِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ رَجُلاً أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ(9) ، أَوْصِنِی ، فَقَالَ : لاَ تُشْرِکْ بِاللّهِ شَیْئاً ، وَإِنْ حُرِّقْتَ(10) بِالنَّارِ وَعُذِّبْتَ إِلاَّ وَقَلْبُکَ(11) مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمَانِ ، وَوَالِدَیْکَ فَأَطِعْهُمَا(12) وَبَرَّهُمَا حَیَّیْنِ کَانَا أَوْ مَیِّتَیْنِ ، وَإِنْ(13) أَمَرَاکَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِکَ وَمَالِکَ فَافْعَلْ ، فَإِنَّ ذلِکَ مِنَ الاْءِیمَانِ» .(14)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ سَیْفٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَیْءٌ مِثْلُ الْکُبَّةِ(15) ، فَیَدْفَعُ(16) فِی ظَهْرِ الْمُوءْمِنِ ، فَیُدْخِلُهُ(17) الْجَنَّةَ ، فَیُقَالُ : هذَا الْبِرُّ» .(18)
4 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ(19) : أَیُّ الاْءَعْمَالِ(20) أَفْضَلُ؟
قَالَ : «الصَّلاَةُ لِوَقْتِهَا ، وَبِرُّ الْوَالِدَیْنِ ، وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» .(21)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ
ص: 466
است گفتار كريمانه و محترمانه، فرمود: «از روى مهربانى در برابر آنها زبونى و فروتنى كن» فرمود: يعنى چشم به آنها خيره مكن و جز با مهر و دلسوزى به آنها نگاه مينداز و آواز خود را بر آواز آنها ميفراز، و دست بالاى دست آنها مدار و بر آنها پيشى مگير.
2- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
مردى نزد پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: يا رسول اللَّه، به من سفارشى فرما، در پاسخ فرمود: چيزى را با خدا شريك مگير گرچه به آتش سوخته و شكنجه شوى جز آنكه دلت وابسته به ايمان به خداى واحد باشد و پدر و مادر خود را فرمانبر باش و به آنها احسان كن چه زنده باشند و چه مرده و اگر به تو فرمان دهند از خاندان و دارائى خود دست بكش، دست بكش زيرا اين از ايمان است.
3- فرمود:
روز قيامت چيزى چون كبّه آيد و پشت مؤمن را هُل دهد تا او را به بهشت درآورد و گفته شود كه اين احسان است.
4- از منصور بن حازم، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
كدام عمل افضل است؟ فرمود:
نماز در وقتش و احسان به پدر و مادر و جهاد در راه خدا عز و جل.
5- از امام كاظم (علیه السّلام) كه مردى از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) پرسيد، حقّ پدر بر فرزند چيست؟
ص: 467
مُوسی علیه السلام ، قَالَ : «سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا حَقُّ الْوَالِدِ عَلی وَلَدِهِ؟
قَالَ :(1) لاَ یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ ، وَلاَ یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ ، وَلاَ یَجْلِسُ قَبْلَهُ ، وَلاَ یَسْتَسِبُّ لَهُ(2)» .(3)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ
بَحْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ(4) بْنِ مُسْکَانَ ، عَمَّنْ رَوَاهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ(5) _ وَ أَنَا عِنْدَهُ _ لِعَبْدِ الْوَاحِدِ الاْءَنْصَارِیِّ فِی بِرِّ الْوَالِدَیْنِ فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» ، فَظَنَنَّا أَنَّهَا(6) الاْآیَةُ الَّتِی(7) فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ : «وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(8) ، فَلَمَّا کَانَ بَعْدُ سَأَلْتُهُ ، فَقَالَ : «هِیَ الَّتِی فِی لُقْمَانَ(9): «وَ وَصَّیْنَا الاْءِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ (حُسْناً)»(10)، «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»(11)». فَقَالَ(12) علیه السلام : «إِنَّ ذلِکَ أَعْظَمُ مِنْ(13) أَنْ
یَأْمُرَ(14) بِصِلَتِهِمَا وَحَقِّهِمَا عَلی کُلِّ حَالٍ». «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ(15)»؟ فَقَالَ : «لاَ ، بَلْ یَأْمُرُ(16) بِصِلَتِهِمَا ، وَإِنْ جَاهَدَاهُ عَلَی الشِّرْکِ مَا زَادَ(17) حَقَّهُمَا
ص: 468
فرمود: او را به نام و جلو او راه نرود و پيش از وى ننشيند و وسيله دشنام به او را فراهم نكند.
6- راوى گويد: من خدمت امام صادق (علیه السّلام) بودم كه به عبد الواحد انصارى در باره احسان به والدين كه در قول خدا عز و جل «بالوالدين احسانا» هست بياناتى مى فرمود: ما پنداشتيم بيانات آن حضرت در تفسير آيه اى است كه راجع به سفارش پدر و مادر در سوره بنى اسرائيل نازل شده است كه فرموده (آيه 23) «حكم كرده پروردگارت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر احسان كنيد» چون بعد از اين شد (و فرصتى رخ داد) من از آن حضرت (آيه مورد استناد را) پرسيدم، در پاسخ فرمود: آن آيه كه مورد استناد من بوده است، آن آيه اى است كه در سوره لقمان است (نه آيه بنى اسرائيل) (14 و 15): «ما سفارش كرديم انسان را در باره پدر و مادرش (به نيكى) (و تأكيد بيشترى كه از اين دو آيه استفاده مى شود در اين جمله است كه:) «و اگر با تو به سختى مبارزه كردند كه شريك من سازى چيزى را كه ندانى از آنها اطاعت مكن».
اين جمله دوم سوره لقمان «اگر با تو مبارزه كنند كه به من شريك سازى آنچه را ندانى از آنها فرمان مبر» براستى كه اعظم است از صرف اين كه دستور بدهد به صله و پيوست با آنها و رعايت حق آنها در هر حال (براى جلب توجه به مضمون اين جمله، آن را باز تكرار مى كنند) «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» پس امام (علیه السّلام) فرمود: نه، بلكه در اين جمله فرمان مى دهد به صله و احترام و حفظ حق پدر و مادر و اگر مبارزه كنند با او بر شرك، نيفزوده به
ص: 469
إِلاَّ عِظَماً» .(1)
7 . عَنْهُ(2) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ(3) مَیِّتَیْنِ ، یُصَلِّیَ(4) عَنْهُمَا ، وَیَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا ، وَیَحُجَّ عَنْهُمَا ، وَیَصُومَ عَنْهُمَا ، فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا ، وَلَهُ مِثْلُ ذلِکَ ، فَیَزِیدَهُ(5) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِبِرِّهِ وَصِلَتِهِ(6) خَیْراً کَثِیراً» .(7)
8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام : أَدْعُو لِوَالِدَیَّ إِذَا(8) کَانَا لاَ یَعْرِفَانِ الْحَقَّ؟
قَالَ : «ادْعُ لَهُمَا ، وَتَصَدَّقْ عَنْهُمَا ، وَإِنْ کَانَا حَیَّیْنِ لاَ یَعْرِفَانِ الْحَقَّ فَدَارِهِمَا(9) ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ : إِنَّ اللّهَ بَعَثَنِی بِالرَّحْمَةِ ، لاَ بِالْعُقُوقِ(10)» .(11)
9 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، مَنْ أَبَرُّ؟ قَالَ : أُمَّکَ ، قَالَ : ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ : أُمَّکَ ، قَالَ : ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ : أُمَّکَ ، قَالَ : ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ : أَبَاکَ» .(12)
10 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ،
ص: 470
حق پدر و مادر جز عظمت بزرگى.
7- از محمد بن مروان كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
چه مانعى است هر مردى از شماها را كه احسان كند به پدر و مادرش، زنده باشند يا مرده، از طرف آنها نماز بخواند و از طرف آنها صدقه بدهد و از طرف آنها حج كند و از طرف آنها روزه بدارد و آنچه كرده است از آن آنها باشد و مانند آنها را هم به خود او بدهند و خدا عز و جل به احسان و صله او خير فراوانى افزايد.
8- از معمر بن خلاد، گويد: به امام رضا (علیه السّلام) گفتم: من براى پدر و مادرم دعا كنم هر گاه مذهب حق را نشناسند؟
فرمود: براى آنها دعا كن و از طرف آنها صدقه بده و اگر زنده اند و به مذهب حق نيستند با آنها سازش و مدارا كن، زيرا رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: به راستى خدا مرا به رحمت و مهربانى فرستاده نه به ناسپاسى و عقوق.
9- از امام صادق (علیه السّلام) كه مردى نزد پيغمبر آمد و گفت:
يا رسول اللَّه، به كه احسان كنم؟
فرمود: به مادرت، گفت سپس به كه؟ فرمود: به مادرت گفت: پس از آن به كه؟ فرمود: به مادرت گفت: سپس به كه؟
فرمود: به پدرت.
10- فرمود: مردى نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: يا رسول اللَّه! به راستى من شوق به جهاد دارم و در آن با نشاط و نيرومندم.
ص: 471
قَالَ : «أَتی رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، إِنِّی(1) رَاغِبٌ فِی الْجِهَادِ نَشِیطٌ(2)» .
قَالَ : «فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : فَجَاهِدْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ؛ فَإِنَّکَ إِنْ تُقْتَلْ تَکُنْ حَیّاً عِنْدَ اللّهِ تُرْزَقُ ، وَإِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُکَ عَلَی اللّهِ ، وَإِنْ رَجَعْتَ ، رَجَعْتَ(3) مِنَ الذُّنُوبِ کَمَا وُلِدْتَ(4) .
قَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، إِنَّ لِی وَالِدَیْنِ کَبِیرَیْنِ یَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا یَأْنَسَانِ بِی(5) وَیَکْرَهَانِ خُرُوجِی .
فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : فَقِرَّ(6) مَعَ وَالِدَیْکَ ، فَوَ الَّذِی(7) نَفْسِی بِیَدِهِ ، لاَءُنْسُهُمَا بِکَ یَوْماً وَلَیْلَةً خَیْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَةٍ» .(8)
11 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(9) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ ، عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ إِبْرَاهِیمَ ، قَالَ : کُنْتُ نَصْرَانِیّاً ، فَأَسْلَمْتُ وَحَجَجْتُ ، فَدَخَلْتُ(10) عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلْتُ : إِنِّی کُنْتُ عَلَی النَّصْرَانِیَّةِ وَإِنِّی أَسْلَمْتُ ، فَقَالَ : «وَ أَیَّ(11) شَیْءٍ رَأَیْتَ فِی الاْءِسْلاَمِ؟» قُلْتُ : قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَلاَ الاْءِیمانُ وَلکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ»(12) فَقَالَ : «لَقَدْ(13) هَدَاکَ اللّهُ» . ثُمَّ قَالَ : «اللّهُمَّ اهْدِهِ(14) _ ثَلاَثاً _ سَلْ عَمَّا شِئْتَ یَا بُنَیَّ».
فَقُلْتُ : إِنَّ أَبِی وَأُمِّی(15) عَلَی النَّصْرَانِیَّةِ وَأَهْلَ بَیْتِی ، وَأُمِّی مَکْفُوفَةُ الْبَصَرِ ، فَأَکُونُ مَعَهُمْ ، وَآکُلُ فِی آنِیَتِهِمْ؟ فَقَالَ(16) : «یَأْکُلُونَ(17) لَحْمَ الْخِنْزِیرِ؟
ص: 472
گويد: پيغمبر فرمود: پس در راه خدا جهاد كن زيرا اگر كشته شوى پيش خدا زنده اى و روزى خورى و اگر در راه بميرى اجر تو بر عهده خدا است و اگر برگردى از گناهان پاك شدى چون روزى كه زائيده شدى عرض كرد: يا رسول اللَّه، به راستى براى من پدر و مادر پيرى هستند و معتقدند كه به من انس دارند و بد دارند كه من از نزد آنها براى جهاد بيرون روم، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: پس با پدر و مادرت بمان كه سوگند بدان كه جان من در دست او است هر آينه يك شبانه روز مأنوس بودن آنان با تو بهتر است از جهاد يك سال.
11- از زكريا بن ابراهيم، گويد: من نصرانى بودم و مسلمان شدم و به حج رفتم و خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيدم و به آن حضرت گفتم: به راستى من به كيش ترسايان بودم و از روى حقيقت مسلمان شدم، فرمود:
در اسلام چه خوبى ديدى و چه دليلى را در اسلام ديدى كه آن را بر ترسائى برگزيدى؟ گفتم: قول خدا عز و جل را (52 سوره شورى): «نبودى كه تو بدانى چيست كتاب و ايمان؟ ولى ما آن را نورى ساختيم كه هر كه را خواهيم بدان رهبرى كنيم (يعنى خدا هدايت را بدل من انداخت و مرا هدايت و رهبرى و توفيق مسلمانى داد چنانچه از اين آيه استفاده مى شود) فرمود: به راستى كه خدا تو را هدايت كرده است، سپس فرمود: تا سه بار خداوند او را هدايت فرما بپرس از هر چه خواهى اى پسر جانم.
گفتم: پدر و مادرم و فاميلم همه ترسا هستند و مادرم نابينا است، من با آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم؟ فرمود: آنها
ص: 473
فَقُلْتُ(1) : لاَ ، وَلاَ یَمَسُّونَهُ ، فَقَالَ : «لاَ بَأْسَ ، فَانْظُرْ أُمَّکَ فَبَرَّهَا ، فَإِذَا مَاتَتْ فَلاَ تَکِلْهَا إِلی غَیْرِکَ ، کُنْ(2) أَنْتَ الَّذِی
تَقُومُ بِشَأْنِهَا ، وَلاَ تُخْبِرَنَّ أَحَداً أَنَّکَ أَتَیْتَنِی حَتّی تَأْتِیَنِی بِمِنی إِنْ شَاءَ اللّهُ(3)».
قَالَ : فَأَتَیْتُهُ بِمِنی وَالنَّاسُ حَوْلَهُ کَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبْیَانٍ هذَا یَسْأَلُهُ ، وَهذَا یَسْأَلُهُ ، فَلَمَّا قَدِمْتُ الْکُوفَةَ أَلْطَفْتُ لاِءُمِّی(4) ، وَکُنْتُ أُطْعِمُهَا ، وَأَفْلِی(5) ثَوْبَهَا وَرَأْسَهَا ، وَأَخْدُمُهَا ، فَقَالَتْ لِی : یَا بُنَیَّ ، مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِی هذَا وَأَنْتَ عَلی دِینِی؟ فَمَا الَّذِی أَری مِنْکَ مُنْذُ هَاجَرْتَ ، فَدَخَلْتَ فِی الْحَنِیفِیَّةِ؟ فَقُلْتُ : رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ نَبِیِّنَا أَمَرَنِی بِهذَا ، فَقَالَتْ : هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِیٌّ؟ فَقُلْتُ : لاَ ، وَلکِنَّهُ ابْنُ نَبِیٍّ ، فَقَالَتْ :(6) یَا بُنَیَّ(7) ، هذَا نَبِیٌّ ؛ إِنَّ هذِهِ(8) وَصَایَا الاْءَنْبِیَاءِ ، فَقُلْتُ : یَا أُمَّهْ(9) ، إِنَّهُ لَیْسَ یَکُونُ بَعْدَ نَبِیِّنَا نَبِیٌّ ، وَلکِنَّهُ ابْنُهُ .
فَقَالَتْ : یَا بُنَیَّ ، دِینُکَ خَیْرُ دِینٍ ، اعْرِضْهُ عَلَیَّ ، فَعَرَضْتُهُ عَلَیْهَا ، فَدَخَلَتْ فِی الاْءِسْلاَمِ ، وَعَلَّمْتُهَا ، فَصَلَّتِ الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ الاْآخِرَةَ(10) ، ثُمَّ عَرَضَ لَهَا(11) عَارِضٌ فِی اللَّیْلِ ، فَقَالَتْ : یَا بُنَیَّ ، أَعِدْ عَلَیَّ مَا عَلَّمْتَنِی ، فَأَعَدْتُهُ عَلَیْهَا ، فَأَقَرَّتْ بِهِ وَمَاتَتْ ، فَلَمَّا أَصْبَحَتْ کَانَ الْمُسْلِمُونَ الَّذِینَ غَسَّلُوهَا ، وَکُنْتُ أَنَا الَّذِی صَلَّیْتُ
ص: 474
گوشت خوك مى خورند؟ گفتم: نه بلكه دست به آن نمى زنند، فرمود: باكى ندارد، به مادرت توجه كن و به او احسان نما و چون او بميرد او را به ديگرى مگذار و تو خودت به كارهاى او قيام كن و وسائل او را فراهم آور و به كس خبر نده كه نزد من آمدى تا آنكه در منى نزد من بيائى ان شاء اللَّه، گويد: در منى نزد آن حضرت رفتم و مردم دور او جمع شده بودند و او هم به مانند يك معلم كودكان با آنها رفتار مى كرد، اين يك پرسشى مى كرد و آن يك چيزى مى پرسيد، و چون به كوفه برگشتم، به مادرم مهربانى مى كردم و به دست خودم به او خوراك مى دادم و جامه و سر او را جستجو مى كردم و جانوران او را دور مى كردم و به او خدمت مى نمودم.
مادرم به من گفت: پسر جانم، تو با من چنين رفتار نمى كردى آن وقت كه هم كيش من بودى، پس اين چه خوش رفتارى است كه از تو مى نگرم از وقتى مهاجرت كردى و در دين حنيف اسلام در آمدى؟ گفتم: يكى از فرزندان پيغمبر به ما چنين دستور داده، گفت: اين مرد، پيغمبر است؟ گفتم: نه، پيغمبر زاده است، گفت: پسر جانم، او پيغمبر است، اينها سفارشهاى پيغمبران است، من گفتم: اى مادر، به راستى مطلب اين است كه پس از پيغمبر مسلمانان پيغمبرى نيست ولى اين پسر آن پيغمبر است، گفت:
پسر جانم، دين تو بهترين دين است، آن را به من عرض كن، من آن را به او عرضه كردم و او هم اسلام آورد و من دستورهاى اسلام را به او آموختم و او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند، سپس در شب براى او عارضه اى رخ داد و به من گفت: اى پسر جانم، آنچه بر من آموختى برايم اعاده كن، من براى او باز گفتم و او بدان اعتراف كرد و مُرد و چون صبح شد همان مسلمانان بودند كه او را غسل دادند
ص: 475
عَلَیْهَا ، وَنَزَلْتُ فِی قَبْرِهَا» .(1)
12 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ جَمِیعاً ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ حَیَّانَ ، قَالَ : خَبَّرْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام بِبِرِّ إِسْمَاعِیلَ ابْنِی بِی ، فَقَالَ : «لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّهُ وَقَدِ ازْدَدْتُ لَهُ حُبّاً ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَتَتْهُ أُخْتٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ(2) ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا(3) سُرَّ بِهَا ، وَبَسَطَ مِلْحَفَتَهُ(4) لَهَا ، فَأَجْلَسَهَا عَلَیْهَا ، ثُمَّ أَقْبَلَ یُحَدِّثُهَا ، وَیَضْحَکُ فِی وَجْهِهَا .
ثُمَّ قَامَتْ فَذَهَبَتْ(5) وَجَاءَ أَخُوهَا ، فَلَمْ یَصْنَعْ بِهِ(6) مَا صَنَعَ بِهَا ، فَقِیلَ لَهُ : یَا رَسُولَ اللّهِ، صَنَعْتَ بِأُخْتِهِ مَا لَمْ تَصْنَعْ بِهِ وَهُوَ رَجُلٌ(7)؟ فَقَالَ : لاِءَنَّهَا کَانَتْ أَبَرَّ بِوَالِدَیْهَا(8) مِنْهُ».(9)
13 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ شُعَیْبٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ أَبِی قَدْ کَبِرَ جِدّاً(10) وَضَعُفَ ، فَنَحْنُ(11) نَحْمِلُهُ إِذَا أَرَادَ الْحَاجَةَ؟
فَقَالَ : «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَلِیَ ذلِکَ مِنْهُ فَافْعَلْ ، وَلَقِّمْهُ بِیَدِکَ ؛ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ(12) لَکَ
غَداً» .(13)
14 . عَنْهُ(14) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ ، عَنْ جَابِرٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ رَجُلاً یَقُولُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام :
ص: 476
و همان من بودم كه بر او نماز خواندم و او را در گورش نهادم.
12- از عمار بن حيان، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) خبر دادم از احسان و خوشرفتارى پسرم اسماعيل با من.
در پاسخ فرمود: من او را دوست داشتم و دوستيم نسبت به او فزون شد، به راستى كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را خواهر همشيرى بود و نزد آن حضرت آمد و چون او را ديد بدو شاد شد و روانداز خود را براى او پهن كرد و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد و به او گفتگو مى كرد و به روى او مى خنديد، سپس آن دخترك برخاست و رفت و برادرش آمد و پيغمبر با او چنان رفتار نكرد كه با آن دخترك رفتار كرد، به او عرض شد: يا رسول اللَّه، با خواهرش رفتارى و لطفى داشتى كه با او نداشتى با اينكه او مرد است، در پاسخ فرمود كه: آن دخترك نسبت به پدر و مادر خود بيشتر و بهتر از آن برادر احسان و احترام مى كند.
13- از ابراهيم بن شعيب، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
پدرم بى اندازه پير و ناتوان شده و براى قضاى حاجت او را به دوش مى بريم.
در پاسخ فرمود: اگر توانى اين كار را بكن و به دست خود لقمه به دهانش گذار، زيرا اين خدمت تو به وى براى تو در فردا بهشت است (براى تو فردا سپر است خ ل) يعنى از دوزخ.
14- از جابر كه گويد: شنيدم مردى به امام صادق (علیه السّلام) مى گفت: مرا پدر و مادرى است مخالف مذهب من؟
ص: 477
إِنَّ لِی أَبَوَیْنِ مُخَالِفَیْنِ؟
فَقَالَ : «بَرَّهُمَا کَمَا تَبَرُّ الْمُسْلِمِینَ(1) مِمَّنْ یَتَوَلاَّنَا(2)» .(3)
15 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ(4) ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثٌ لَمْ یَجْعَلِ(5) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لاِءَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً : أَدَاءُ الاْءَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ(6) وَالْفَاجِرِ ، وَالْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ(7) لِلْبَرِّ وَالْفَاجِرِ ، وَبِرُّ الْوَالِدَیْنِ ، بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ» .(8)
16. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(9) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنَ السُّنَّةِ وَالْبِرِّ(10) أَنْ یُکَنَّی(11) الرَّجُلُ بِاسْمِ أَبِیهِ(12)» .(13)
17 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ؛ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ _ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ _ عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «جَاءَ رَجُلٌ وَسَأَلَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَنْ بِرِّ الْوَالِدَیْنِ ، فَقَالَ : ابْرَرْ أُمَّکَ ، ابْرَرْ أُمَّکَ ، ابْرَرْ أُمَّکَ(14) ، ابْرَرْ أَبَاکَ ، ابْرَرْ أَبَاکَ ، ابْرَرْ أَبَاکَ ، وَبَدَأَ بِالاْءُمِّ قَبْلَ الاْءَبِ» .(15)
18 . الْوَشَّاءُ(16) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی(17) النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : إِنِّی وَلَدْتُ(18) بِنْتاً وَرَبَّیْتُهَا حَتّی إِذَا بَلَغَتْ ، فَأَلْبَسْتُهَا وَحَلَّیْتُهَا ، ثُمَّ
ص: 478
در پاسخ فرمود: به آنها احسان كن چنان كه به مسلمانان احسان مى كنى.
15- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
سه چيز است كه خدا عز و جل در آنها براى احدى رخصت نداده است:
اداى امانت به خوش كردار و بد كردار، وفاى به عهد و پيمان براى خوش كردار و بد كردار، و احسان به پدر و مادر چه خوش كردار باشند و چه بد كردار.
16- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
از سنّت و احسان است كه مرد به نام پدرش كنيه گيرد (كنيه گذارد خ ل).
17- از امام صادق (علیه السّلام) كه مردى آمد خدمت پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و پرسيد از احسان به پدر و مادر، آن حضرت فرمود:
احسان به مادرت، احسان كن به مادرت، احسان كن به مادرت، احسان كن به پدرت، احسان كن به پدرت، احسان كن به پدرت. و به مادر آغاز كرد پيش از پدر.
18- فرمود: مردى خدمت پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت: من دخترى آوردم و او را پروريدم تا بالغ شد و چون به حدّ بلوغ رسيد، جامه در بر او كردم و او را زيور بستم و بر سر چاهى آوردم و او را در ميان آن چاه پرت كردم و آخر سخنى كه از او شنيدم اين بود
ص: 479
جِئْتُ بِهَا إِلی قَلِیبٍ(1) ، فَدَفَعْتُهَا فِی(2) جَوْفِهِ(3) ، وَکَانَ(4) آخِرُ مَا سَمِعْتُ(5) مِنْهَا وَهِیَ(6) تَقُولُ : یَا أَبَتَاهْ ؛ فَمَا کَفَّارَةُ ذلِکَ؟
قَالَ : أَ لَکَ أُمٌّ حَیَّةٌ؟ قَالَ : لاَ ، قَالَ : فَلَکَ(7) خَالَةٌ حَیَّةٌ؟ قَالَ : نَعَمْ ، قَالَ : فَابْرَرْهَا ؛ فَإِنَّهَا بِمَنْزِلَةِ الاْءُمِّ ؛ یُکَفِّرْ(8) عَنْکَ مَا صَنَعْتَ» .
قَالَ أَبُو خَدِیجَةَ : فَقُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَتی کَانَ هذَا؟
فَقَالَ : «کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ ، وَکَانُوا(9) یَقْتُلُونَ الْبَنَاتِ مَخَافَةَ أَنْ یُسْبَیْنَ(10) ، فَیَلِدْنَ فِی(11) قَوْمٍ آخَرِینَ» .(12)
19 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : هَلْ یَجْزِی الْوَلَدُ وَالِدَهُ(13)؟
فَقَالَ : «لَیْسَ لَهُ جَزَاءٌ إِلاَّ فِی خَصْلَتَیْنِ : یَکُونُ(14) الْوَالِدُ مَمْلُوکاً ، فَیَشْتَرِیهِ ابْنُهُ فَیُعْتِقُهُ ؛ أَوْ(15) یَکُونُ عَلَیْهِ دَیْنٌ ، فَیَقْضِیهِ عَنْهُ» .(16)
20 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ(17) ، قَالَ : «أَتی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ(18) ، فَقَالَ : إِنِّی رَجُلٌ شَابٌّ نَشِیطٌ ، وَأُحِبُّ الْجِهَادَ ، وَلِی وَالِدَةٌ تَکْرَهُ ذلِکَ؟
فَقَالَ لَهُ(19) النَّبِیُّ(20) صلی الله علیه و آله : «ارْجِعْ ، فَکُنْ مَعَ وَالِدَتِکَ ؛ فَوَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً(21) ، لاَءُنْسُهَا بِکَ لَیْلَةً(22) خَیْرٌ مِنْ جِهَادِکَ(23) فِی سَبِیلِ اللّهِ سَنَةً(24)» .(25)
21. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
ص: 480
كه اى پدر جان، آيا كفاره اين بدكردارى چيست؟ فرمود:
آيا تو را مادر زنده است؟ گفت: نه، فرمود: خاله زنده دارى؟ عرض كرد: آرى، فرمود: به او احسان و نيكى كن، زيرا آن خاله به جاى مادر است و اين خدمت به خاله كفاره و جبران اين كارى شود كه كرده اى.
ابو خديجه (راوى حديث) گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
اين حادثه در چه دورانى بوده است؟ فرمود: در دوران جاهليت بوده كه عادت داشتند دخترها را مى كشتند از ترس اينكه اسير شوند و در ميان تيره ديگرى فرزند آورند.
19- از حنان بن سدير، از پدرش، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: آيا فرزند، مزدى و پاداشى به پدرش مى دهد؟
فرمود: جزائى براى پدر به عهده ندارد مگر در دو مورد:
يكى اينكه پدر، مملوك باشد و پسر او را بخرد كه بايد آزادش كند. و ديگر اينكه بر پدر وامى باشد، بايد فرزند آن را بپردازد از طرف او.
20- از جابر، گويد: مردى نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و گفت:
من جوانى با نشاطم و دوست دارم جهاد كنم ولى مادرى دارم كه آن را بد دارد و دلخواه او نيست؟
پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به او فرمود: برگرد و با مادر خود باش، سوگند بدان كه مرا به درستى مبعوث به نبوّت كرده است، يك شب با مادر خود مأنوس باشى بهتر است از يك سال جهاد تو در راه خدا.
21- از محمد بن مسلم، از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
ص: 481
عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ(1) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ، ثُمَّ یَمُوتَانِ ، فَلاَ یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا(2) وَلاَ یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا ، فَیَکْتُبُهُ اللّهُ عَاقّاً ، وَإِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا(3) فِی حَیَاتِهِمَا ، غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا ، فَإِذَا مَاتَا قَضی(4) دَیْنَهُمَا وَاسْتَغْفَرَ(5) لَهُمَا ، فَیَکْتُبُهُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَارّاً(6)» .(7)
بَابُ الاِهْتِمَامِ بِأُمُورِ (8)الْمُسْلِمِینَ وَالنَّصِیحَةِ لَهُمْ وَنَفْعِهِمْ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَصْبَحَ لاَ یَهْتَمُّ بِأُمُورِ (9)الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» . (10)
2 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَنْسَکُ(11) النَّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً(12) وَأَسْلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمِیعِ(13) الْمُسْلِمِینَ(14)» .(15)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(16) ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ(17) عُیَیْنَةَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «عَلَیْکَ بِالنُّصْحِ لِلّهِ فِي
ص: 482
به راستى بنده اى نسبت به پدر و مادرش تا زنده اند خوش رفتار و حقّ شناس است، سپس بميرند و او بدهكارى آنها را نپردازد و براى آنها آمرزش نخواهد و خدا او را عاق ناشناس بنويسد. و به راستى هم آن بنده باشد كه در زمان زنده بودن پدر و مادر خود نسبت به آنها حق شناس و خوش رفتار نيست و چون بميرند بدهى آنها را بپردازد و براى آنها آمرزش خواهد و خدا عز و جل او را خوش رفتار و حق شناس به پدر و مادر خود نويسد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه صبح كند و اهتمامى به كار مسلمانان ندارد، پس مسلمان نيست.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
پرست ترين مردم، آن كس است كه: خيرخواه تر و دل پاك تر باشد براى همه مسلمانان.
3- از سفيان بن عيينه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
بر تو باد كه براى خدا نسبت به خلق او خيرخواه باشى و
ص: 483
خَلْقِهِ ؛ فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ» .(1)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْهَاشِمِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» .(2)
5 . عَنْهُ ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ ، عَنْ عَمِّهِ عَاصِمٍ الْکُوزِیِّ(3) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ : مَنْ أَصْبَحَ لاَ یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ(4) ، وَمَنْ سَمِعَ(5) رَجُلاً یُنَادِی : یَا لَلْمُسْلِمِینَ(6) ، فَلَمْ یُجِبْهُ ، فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» .(7)
6 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْخَلْقُ عِیَالُ اللّهِ ، فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَی اللّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اللّهِ ، وَأَدْخَلَ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ(8) سُرُوراً» .(9)
7 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، قَالَ : حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ(10) أَحَبُّ النَّاسِ إِلَی اللّهِ؟ قَالَ : أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ» .(11)
8. عَنْهُ(12) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مُثَنَّی بْنِ الْوَلِیدِ الْحَنَّاطِ ، عَنْ فِطْرِ(13) بْنِ خَلِیفَةَ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ : عَنْ أَبِیهِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِما ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ رَدَّ عَنْ(14) قَوْمٍ مِنَ
ص: 484
اندرز گوئى كه هرگز او را به كارى بهتر از آن خورد نكنى.
4- فرمود:
هر كه اهتمام به امور مسلمانان ندارد، مسلمان نيست.
5- از پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه صبح كند و اهتمامى به امور مسلمانان ندارد، از مسلمانان نيست، و هر كه بشنود مردى به مسلمانان استغاثه كند و از آنها فريادرسى خواهد و او را پاسخ نگويد و به داد او نرسد، مسلمان نيست.
6- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
خلق خدا عيال خدايند، و محبوبترين مردم نزد خدا كسى است كه به عيال خدا سود دهد و براى خاندانى سرور و شادى فراهم آورد.
7- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
پرسش شد از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از محبوبترين مردم نزد خدا، فرمود:
سودمندترين مردم براى مردم.
8- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه از مسلمانان ضرر هجوم (آبى) يا آتشى را بگرداند، بهشت بر او واجب است.
ص: 485
الْمُسْلِمِینَ عَادِیَةَ(1) مَاءٍ(2) أَوْ نَارٍ ، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ» .(3)
9 . عَنْهُ(4) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً»(5) قَالَ : «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً(6) ، وَلاَ تَقُولُوا إِلاَّ خَیْراً حَتّی ···
10. عَنْهُ(9) ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ _ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ _ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً» : قَالَ : «قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ یُقَالَ فِیکُمْ(10)» .(11)
11. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ رَجُلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(12) فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»(13) قَالَ : «نَفَّاعاً» .(14)
بَابُ إِجْلاَلِ الْکَبِیرِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه
ص: 486
9- از معاوية بن عمار از امام صادق (علیه السّلام) كه در قول خدا عز و جل (83 سوره بقره): «و بگوئيد براى مردم گفتار خوش» فرمود:
در باره مردم، خوب بگوئيد و نگوئيد جز خوبى تا آنكه بدانيد حقيقت مطلب چيست؟ 10- از امام باقر (علیه السّلام) در تفسير قول خدا «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» فرمود:
براى مردم بگوئيد بهترين چيزى كه دوست داريد براى شما بگويند.
11- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (21 سوره مريم): «و مرا مبارك ساخته هرجا باشم» فرمود:
يعنى بسيار سودمند ساخته.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
از تجليل خدا است احترام كردن به مسلمان سپيد موى.
ص: 487
و آله : مِنْ إِجْلاَلِ اللّهِ إِجْلاَلُ(1) ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِمِ» .(2)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرْ کَبِیرَنَا(3) ، وَیَرْحَمْ(4) صَغِیرَنَا(5)» .(6)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبَانٍ(7) ، عَنِ الْوَصَّافِیِّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «عَظِّمُوا کِبَارَکُمْ(8) ، وَصِلُوا أَرْحَامَکُمْ ، وَلَیْسَ تَصِلُونَهُمْ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ کَفِّ الاْءَذی عَنْهُمْ» .(9)
بَابُ أُخُوَّةِ الْمُوءْمِنِینَ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ (10)
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّمَا (11)الْمُوءْمِنُونَ إِخْوَةٌ ، بَنُو أَبٍ وَأُمٍّ (12)، وَإِذَا (13)ضَرَبَ (14)عَلی رَجُلٍ مِنْهُمْ عِرْقٌ ، سَهِرَ لَهُ الاْآخَرُونَ» .(15)
2 . عَنْهُ(16) ، عَنْ أَبِیهِ(17) ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ ، قَالَ : تَقَبَّضْتُ(18) بَیْنَ یَدَیْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، رُبَّمَا حَزِنْتُ(19) مِنْ غَیْرِ مُصِیبَةٍ تُصِیبُنِی ، أَوْ أَمْرٍ یَنْزِلُ بِي
ص: 488
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه:
از ما نيست آنكه بزرگ ما را احترام نكند و به خردسالان ما مهر نورزد.
3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
سالمندان خود را تعظيم و احترام كنيد و صله ارحام خود را بنمائيد و شما آنها را به چيزى مراعات نكنيد كه بهتر باشد از جلو گرفتن از آزار آنان.
1- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
همانا مؤمنان برادرند، فرزندان يك پدر و يك مادرند، چون از مرديشان رگى زده شود، ديگران برايش بى خواب شوند.
2- از جابر جعفى گويد: در برابر امام باقر (علیه السّلام) دل گرفته شدم و گفتم: قربانت، بسا بى مصيبتى كه به من رسد يا ناگوارى كه برايم رخ دهد اندوهگين شوم تا آنجا كه خانواده و يارانم آن را در
ص: 489
، حَتّی یَعْرِفَ ذلِکَ أَهْلِی فِی وَجْهِی وَصَدِیقِی .
فَقَالَ(1) : «نَعَمْ(2) ، یَا جَابِرُ ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ الْمُوءْمِنِینَ مِنْ طِینَةِ(3) الْجِنَانِ ، وَأَجْری فِیهِمْ مِنْ رِیحِ(4) رُوحِهِ(5) ، فَلِذلِکَ الْمُوءْمِنُ أَخُو(6) الْمُوءْمِنِ لاِءَبِیهِ وَأُمِّهِ ، فَإِذَا أَصَابَ رُوحاً مِنْ(7) تِلْکَ الاْءَرْوَاحِ فِی بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ حُزْنٌ ، حَزِنَتْ هذِهِ ؛ لاِءَنَّهَا مِنْهَا(8)» .(9)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ(10) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُوءْمِنُ(11) أَخُو الْمُوءْمِنِ : عَیْنُهُ وَدَلِیلُهُ ، لاَ یَخُونُهُ ، وَلاَ یَظْلِمُهُ ، وَلاَ یَغُشُّهُ ، وَلاَ یَعِدُهُ عِدَةً فَیُخْلِفَهُ» .(12)
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(13) عِیسی ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُ أَخُو الْمُوءْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ ، إِنِ اشْتَکی شَیْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ ، وَأَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ ، وَإِنَّ رُوحَ الْمُوءْمِنِ لاَءَشَدُّ اتِّصَالاً بِرُوحِ اللّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» .(14)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «الْمُسْلِمُ(15) أَخُو الْمُسْلِمِ ، هُوَ عَیْنُهُ وَمِرْآتُهُ وَدَلِیلُهُ ، لاَ یَخُونُهُ ، وَلاَ یَخْدَعُهُ ، وَلاَ یَظْلِمُهُ ، وَلاَ یَکْذِبُهُ(16) ، وَلاَ یَغْتَابُهُ» .(17)
ص: 490
رخساره من بفهمند، فرمود:
اى جابر، به راستى خدا عز و جل مؤمن را از سرشت بهشت آفريده و از وزش روح خود در آنان روان كرده، از اين رو مؤمن، برادر پدر و مادرى مؤمن است، چون يكى از اين ارواح در يك شهرى آزارى رسد، اين روح هم غمگين شود چون كه از همان است.
3- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
مؤمن برادر مؤمن است، چشم و رهنماى او است، به او خيانت نكند و به او ستم نكند و او را گول نزند و به او وعده خلافى نكند.
4- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
مؤمن برادر مؤمن است، يك تنند، و اگر يكى را دردى رسد در ديگر پاره هاى تن دريافت شود، روحشان از يك روح است و به راستى روح مؤمن به روح خدا پيوسته تر است از پيوستى پرتو آفتاب بدان.
5- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، او چشم و آئينه وى است، خيانتش نكند و فريبش ندهد و ستم به او نكند و او را دروغگو نشمارد و پشت سر او بد او نگويد.
ص: 491
6 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِیعُمَیْرٍ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ، قَالَ:
کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَدَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ ، فَقَالَ لِی : «تُحِبُّهُ؟» فَقُلْتُ : نَعَمْ(1) ، فَقَالَ لِی : «وَ لِمَ لاَ تُحِبُّهُ وَهُوَ أَخُوکَ ، وَشَرِیکُکَ فِی دِینِکَ ، وَعَوْنُکَ عَلی عَدُوِّکَ ، وَرِزْقُهُ عَلی غَیْرِکَ؟» .(2)
7 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ(3) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(4) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُ أَخُو الْمُوءْمِنِ لاِءَبِیهِ وَأُمِّهِ ؛ لاِءَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ الْمُوءْمِنِینَ مِنْ طِینَةِ(5) الْجِنَانِ ، وَأَجْری فِی صُوَرِهِمْ(6) مِنْ(7) رِیحِ الْجَنَّةِ(8) ، فَلِذلِکَ هُمْ(9) إِخْوَةٌ لاِءَبٍ وَأُمٍّ» .(10)
8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَجَّالِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ أَخُو الْمُوءْمِنِ : عَیْنُهُ وَدَلِیلُهُ ، لاَ یَخُونُهُ ، وَلاَ یَظْلِمُهُ ، وَلاَ یَغُشُّهُ ، وَلاَ یَعِدُهُ عِدَةً فَیُخْلِفَهُ» .(11)
9 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(12) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللّهِ(13) ، عَنْ رَجُلٍ ، عَنْ جَمِیلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (14) ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ(15)» . قُلْتُ : وَکَیْفَ یَکُونُونَ خَدَماً بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ؟ قَالَ(16) : «یُفِیدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً(17)»، الْحَدِیثَ .(18)
ص: 492
6- از حفص بن بخترى كه گفت: من خدمت امام صادق (علیه السّلام) بودم و مردى نزد آن حضرت در آمد، آن حضرت به من فرمود: او را دوست دارى؟ گفتم: آرى، به من فرمود: چرا دوستش نداشته باشى، او برادر و هم مذهب تو است و كمك تو است بر دشمنت، و روزيش بر عهده ديگرى است.
7- از امام باقر (علیه السّلام) كه مى فرمود:
مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است، زيرا خداوند عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشت آفريده و در پيكرهايشان از نسيم بهشت دميده، از اين رو برادر پدر و مادرى يك ديگرند.
8- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
مؤمن برادر مؤمن است، چشم او و رهنماى او است، خيانتش نكند و ستمش نكند، گولش نزند، با او وعده خلافى نكند.
9- از جميل، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
مؤمنين خدمتگزار يك ديگرند، گفتم: چگونه خدمتكار يك ديگرند؟ فرمود: براى هم سودمندند ... الحديث (يعنى تا آخر خبر و اين اشاره است كه همه خبر را ذكر نكرده است و برخى كلمه الحديث را مفعول (يفيد) دانسته اند، و گفته اند مقصود از خدمت مؤمنان به هم اين است كه حديث به هم افاده مى كنند- از مجلسى ره.
ص: 493
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْبَصْرِیِّ(1) ، عَنِ الْفُضَیْلِ(2) بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ نَفَراً مِنَ الْمُسْلِمِینَ خَرَجُوا إِلی سَفَرٍ لَهُمْ(3)، فَضَلُّوا (4)
الطَّرِیقَ ، فَأَصَابَهُمْ عَطَشٌ شَدِیدٌ ، فَتَکَفَّنُوا(5) وَلَزِمُوا أُصُولَ الشَّجَرِ ، فَجَاءَهُمْ شَیْخٌ وَ(6) عَلَیْهِ ثِیَابٌ بِیضٌ(7) ، فَقَالَ : قُومُوا ، فَلاَ بَأْسَ عَلَیْکُمْ ، فَهذَا الْمَاءُ ، فَقَامُوا وَشَرِبُوا(8) وَارْتَوَوْا(9) ، فَقَالُوا : مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللّهُ؟ فَقَالَ : أَنَا مِنَ الْجِنِّ الَّذِینَ بَایَعُوا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : الْمُوءْمِنُ أَخُو الْمُوءْمِنِ عَیْنُهُ وَدَلِیلُهُ ، فَلَمْ تَکُونُوا تَضَیَّعُوا بِحَضْرَتِی» .(10)
11 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(11) بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ ؛ لاَ یَظْلِمُهُ ، وَلاَ یَخْذُلُهُ(12) ، وَلاَ یَغْتَابُهُ ، وَلاَ یَخُونُهُ(13) ، وَلاَ یَحْرِمُهُ(14)».
قَالَ رِبْعِیٌّ(15) : فَسَأَلَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِینَةِ ، فَقَالَ(16) : سَمِعْتَ الْفُضَیْلَ(17) یَقُولُ ذلِکَ؟ قَالَ : فَقُلْتُ لَهُ : نَعَمْ ، فَقَالَ : فَإِنِّی(18) سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (19) یَقُولُ : «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ ؛ لاَ یَظْلِمُهُ(20) ، وَلاَ یَغُشُّهُ ، وَلاَ یَخْذُلُهُ ، وَلاَ یَغْتَابُهُ ، وَلاَ یَخُونُهُ ، وَلاَ یَحْرِمُهُ(21)» .(22)
ص: 494
10- از فضيل بن يسار، گويد: از امام باقر (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود كه:
چند تن از مسلمانان به سفرى بيرون شدند و راه را گم كردند و به سختى تشنه شدند و كفن در بر كردند (كنار راه رفتند خ ل) و به ريشه هاى درخت چسبيدند و شيخى سفيد پوش نزد آنها آمد و گفت:
برخيزيد، باكى بر شما نيست، اين هم آب، برخاستند و نوشيدند و سيراب شدند، پس گفتند: تو كيستى؟ خدايت رحمت كناد، گفت:
من از آن پريانم كه با رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بيعت كردند و به راستى من از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شنيدم مى فرمود: مؤمن برادر مؤمن است، چشم و رهنماى او است، شما نبايد در حضور من از ميان برويد.
11- گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نكند و او را واننهد [و غيبت او نكند و به او خيانت نورزد و از او دريغ ندارد] ربعى (كه راوى از فضيل بن يسار است) گويد: مردى از هم مذهبان ما در مدينه از من پرسيد، تو خود شنيدى كه فضيل بن يسار اين را مى گفت؟ به او گفتم: من خودم شنيدم كه امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نكند و او را گول نزند و او را واننهد و غيبت او را نكند و به او خيانت نورزد و از او دريغ ندارد.
ص: 495
بَابٌ فِیمَا یُوجِبُ الْحَقَّ لِمَنِ انْتَحَلَ الاْءِیمَانَ وَیَنْقُضُهُ (1)
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ _ وَ سُئِلَ (2)عَنْ إِیمَانِ مَنْ یَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَأُخُوَّتُهُ : کَیْفَ هُوَ؟ وَبِمَا یَثْبُتُ؟ وَبِمَا یَبْطُلُ؟ فَقَالَ علیه السلام _ : «إِنَّ الاْءِیمَانَ قَدْ یُتَّخَذُ (3) عَلی وَجْهَیْنِ : أَمَّا أَحَدُهُمَا (4) ، فَهُوَ الَّذِی یَظْهَرُ (5) لَکَ (6) مِنْ صَاحِبِکَ ، فَإِذَا ظَهَرَ لَکَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِی تَقُولُ بِهِ أَنْتَ ، حَقَّتْ وَلاَیَتُهُ وَأُخُوَّتُهُ ، إِلاَّ أَنْ یَجِیءَ مِنْهُ نَقْضٌ(7) لِلَّذِی وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَأَظْهَرَهُ لَکَ(8) ، فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ(9) بِهِ عَلی نَقْضِ(10) الَّذِی أَظْهَرَ لَکَ(11) ، خَرَجَ(12) عِنْدَکَ مِمَّا وَصَفَ لَکَ وَأَظْهَرَ(13) ، وَکَانَ(14) لِمَا(15) أَظْهَرَ لَکَ نَاقِضاً(16) ، إِلاَّ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذلِکَ تَقِیَّةً ، وَمَعَ ذلِکَ یُنْظَرُ فِیهِ ، فَإِنْ کَانَ لَیْسَ مِمَّا یُمْکِنُ أَنْ تَکُونَ(17) التَّقِیَّةُ فِی مِثْلِهِ ، لَمْ یُقْبَلْ(18) مِنْهُ ذلِکَ ؛ لاِءَنَّ لِلتَّقِیَّةِ مَوَاضِعَ ، مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ(19) لَهُ .
وَ تَفْسِیرُ مَا یُتَّقی مِثْلُ أَنْ یَکُونَ(20) قَوْمُ(21) سَوْءٍ ، ظَاهِرُ(22) حُکْمِهِمْ وَفِعْلِهِمْ عَلی غَیْرِ حُکْمِ الْحَقِّ وَفِعْلِهِ ، فَکُلُّ(23) شَیْءٍ یَعْمَلُ الْمُوءْمِنُ بَیْنَهُمْ لِمَکَانِ التَّقِیَّةِ _ مِمَّا لاَ یُوءَدِّی إِلَی الْفَسَادِ فِي
ص: 496
1- از مسعدة بن صدقه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
از او سؤال شده بود از ايمان كسى كه حق او و برادرى او بر ما لازم است كه آن چگونه است و به چه دليل ثابت شود و به چه دليل باطل گردد؟ در پاسخ فرمود: به راستى ايمان از دو راه به دست آيد: اما راه اول اين است كه: از طرف رفيق تو به تو آشكار گردد و از او بفهمى آن عقيده و ايمان را كه تو خوددارى كه دوستى و برادرى با او بر تو ثابت شود مگر آنكه اظهار و كردارى كند كه بر خلاف آنى باشد كه خود را بدان وصف كرده و به تو اظهار كرده و اگر از او وضعى به ظهور آمد كه براى تو دليل باشد بر نقض آنچه به تو اظهار كرده از آنچه براى تو از ايمان خود وصف كرده و اظهار داشته بيرون رود و ناقض اظهار اولى خود باشد مگر اين كه مدعى شود كه اين عمل خلاف را از روى تقيه انجام داده است و با اين دعوى هم بايد در حال او تأمل و انديشه كرد اگر از كسانى باشد كه تقيّه در باره او و امثال او زمينه ندارد، دعوى تقيّه او پذيرفته نشود، زيرا براى تقيّه موارد مخصوصى است، هر كه از محل خود آن را زائل كند، براى او درست نباشد و تفسير آنچه در آن تقيّه روا بود مثل اين است كه مردم بدى بر حكمرانى مسلط شدند و كار آنها بر خلاف حق است و بر خلاف كردار به حق، پس هر كارى شخص مؤمن در ميان آنها از روى تقيّه به جا آورد از آنچه كه به
ص: 497
الدِّینِ _ فَإِنَّهُ جَائِزٌ» .(1)
بَابٌ فِی أَنَّ التَّوَاخِیَ لَمْ یَقَعْ عَلَی الدِّینِ وَإِنَّمَا هُوَ التَّعَارُفُ(2)
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّیَّارِ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «لَمْ تَتَوَاخَوْا عَلی هذَا الاْءَمْرِ ، وَ(3) إِنَّمَا(4) تَعَارَفْتُمْ عَلَیْهِ(5)» .(6)
2. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ وَسَمَاعَةَ جَمِیعاً : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَمْ تَتَوَاخَوْا عَلی هذَا الاْءَمْرِ ، وَ(7) إِنَّمَا تَعَارَفْتُمْ عَلَیْهِ» .(8)
بَابُ حَقِّ الْمُوءْمِنِ عَلی أَخِیهِ وَأَدَاءِ حَقِّهِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مِنْ حَقِّ الْمُوءْمِنِ عَلی أَخِیهِ الْمُوءْمِنِ أَنْ
ص: 498
فساد و تباهى در دين نكشاند به راستى كه روا بود.
1- از حمزة بن محمد طيار، از پدرش، از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود: شما به حقيقت، برادرى نكرديد با هم در اين امر تشيّع و همانا بر پايه آن همديگر را شناختيد و تعارف كرديد.
2- از ابن مسكان و سماعه، هر دو از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: شما به حقيقت برادرى نكرديد با هم در اين امر تشيّع و همانا بر پايه آن يك ديگر را شناختيد و تعارف كرديد.
1- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
از حق مؤمن بر برادر مؤمنش اين است كه گرسنگى او را سير كند و عورتش را بپوشاند و گرفتارى او را بر گشايد و وامش را
ص: 499
یُشْبِعَ جَوْعَتَهُ ، وَیُوَارِیَ عَوْرَتَهُ ، وَیُفَرِّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ ، وَیَقْضِیَ دَیْنَهُ ، فَإِذَا(1) مَاتَ خَلَفَهُ(2) فِی أَهْلِهِ وَوُلْدِهِ» .(3)
2 . عَنْهُ(4) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ الْهَجَرِیِّ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ؟
قَالَ : «لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ(5) مَا مِنْهُنَّ(6) حَقٌّ إِلاَّ وَهُوَ عَلَیْهِ وَاجِبٌ ، إِنْ ضَیَّعَ مِنْهَا شَیْئاً(7) خَرَجَ مِنْ وَلاَیَةِ(8) اللّهِ وَطَاعَتِهِ ، وَلَمْ یَکُنْ لِلّهِ فِیهِ مِنْ(9) نَصِیبٍ».
قُلْتُ لَهُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَمَا هِیَ؟
قَالَ : «یَا مُعَلّی ، إِنِّی عَلَیْکَ شَفِیقٌ ، أَخَافُ أَنْ تُضَیِّعَ وَلاَ تَحْفَظَ ، وَتَعْلَمَ وَلاَ تَعْمَلَ».
قَالَ(10) : قُلْتُ لَهُ(11) : لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ .
قَالَ : «أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ ، وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ .
وَ الْحَقُّ الثَّانِی : أَنْ تَجْتَنِبَ(12) سَخَطَهُ ، وَتَتَّبِعَ(13) مَرْضَاتَهُ ، وَتُطِیعَ أَمْرَهُ .
وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ : أَنْ تُعِینَهُ بِنَفْسِکَ وَمَالِکَ(14) وَلِسَانِکَ وَیَدِکَ وَرِجْلِکَ .
وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ : أَنْ تَکُونَ عَیْنَهُ وَدَلِیلَهُ وَمِرْآتَهُ(15) .
وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ : أَنْ(16) لاَ تَشْبَعَ وَیَجُوعُ ، وَلاَ(17) تَرْوی وَیَظْمَأُ ، وَلاَ تَلْبَسَ وَیَعْری .
وَ الْحَقُّ السَّادِسُ : أَنْ(18) یَکُونَ(19) لَکَ خَادِمٌ وَلَیْسَ لاِءَخِیکَ خَادِمٌ ،
ص: 500
بپردازد و چون مرد به جاى او سرپرست خاندان و فرزندانش باشد.
2- از معلى بن خنيس، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود: براى او هفت حق واجب است كه هر كدام در مقام خود واجب است بر او اگر يكى از آنها را ضايع و بى اجراء گذارد از ولايت و اطاعت خدا بيرون است و براى خداوند هيچ بهره اى از بندگى در او نيست، به او گفتم: قربانت، آنها چيستند؟ فرمود: اى معلى، به راستى كه من بر تو مهربانم، و مى ترسم كه آنها را ضايع كنى و نگهدارى نكنى و بدانى و بكار نبندى، گويد: به او گفتم: لا حول و لا قوة الا باللَّه، فرمود: آسان تر آنها اين حق است كه:
1- دوست دارى براى او آنچه را براى خود دوست دارى و بددارى براى او آنچه را براى خود بددارى.
2- از خشم او كناره كنى و خشنودى او را پيروى كنى و فرمان او را ببرى.
3- او را كمك كنى با خودت و دارائيت و زبانت و دست و پايت.
4- چشم او و رهنماى او و آينه او باشى.
5- سير نباشى و او گرسنه باشد، سيراب نباشى و او تشنه بماند، نپوشى و او لخت بگردد.
6- اگر تو را خدمتكارى است و برادرت را خدمتكارى نيست، خدمتكار خود را بفرستى تا جامه او را بشويد و خوراك او را بسازد و بستر او را پهن كند.
ص: 501
فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَکَ ، فَیَغْسِلَ(1) ثِیَابَهُ ، وَیَصْنَعَ(2) طَعَامَهُ ، وَیُمَهِّدَ(3) فِرَاشَهُ .
وَ الْحَقُّ السَّابِعُ : أَنْ تُبِرَّ(4) قَسَمَهُ(5) ، وَتُجِیبَ دَعْوَتَهُ ، وَتَعُودَ مَرِیضَهُ(6) ، وَتَشْهَدَ جَنَازَتَهُ ، وَإِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً ، تُبَادِرُهُ إِلی قَضَائِهَا ، وَلاَ تُلْجِئُهُ(7) أَنْ یَسْأَلَکَهَا ، وَلکِنْ(8) تُبَادِرُهُ(9) مُبَادَرَةً ، فَإِذَا فَعَلْتَ ذلِکَ ، وَصَلْتَ وَلاَیَتَکَ بِوَلاَیَتِهِ ، وَوَلاَیَتَهُ بِوَلاَیَتِکَ» .(10)
3. عَنْهُ(11) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ ، عَنْ أَبِیهِ سَیْفٍ ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلَی بْنِ أَعْیَنَ ، قَالَ : کَتَبَ أَصْحَابُنَا(12) یَسْأَلُونَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ أَشْیَاءَ ، وَأَمَرُونِی(13) أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ حَقِّ الْمُسْلِمِ(14) عَلی أَخِیهِ ، فَسَأَلْتُهُ ، فَلَمْ یُجِبْنِی ، فَلَمَّا جِئْتُ لاِءُوَدِّعَهُ ، قُلْتُ(15) : سَأَلْتُکَ(16) فَلَمْ تُجِبْنِی؟
فَقَالَ : «إِنِّی أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا ؛ إِنَّ مِنْ أَشَدِّ مَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ ثَلاَثاً(17) : إِنْصَافَ الْمَرْءِ(18) مِنْ نَفْسِهِ حَتّی لاَ یَرْضی لاِءَخِیهِ(19) مِنْ نَفْسِهِ إِلاَّ بِمَا(20) یَرْضی لِنَفْسِهِ مِنْهُ(21) ، وَمُوءَاسَاةَ(22) الاْءَخِ فِی الْمَالِ ، وَذِکْرَ اللّهِ عَلی کُلِّ حَالٍ ، لَیْسَ سُبْحَانَ(23) اللّهِ ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ(24) ، وَلکِنْ عِنْدَ(25) مَا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ ، فَیَدَعُهُ» .(26)
4 . عَنْهُ(27) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلٍ ، عَنْ مُرَازِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا عُبِدَ اللّهُ(28) بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُوءْمِنِ» .(29)
ص: 502
7- به سوگند او وفادارى كنى، دعوت او را بپذيرى، بيمار شد به ديدارش روى و در جنازه او حاضر شوى و هر گاه بدانى او را حاجتى است به انجام آن برايش پيش دستى كنى و او را ندارى تا از تو خواهش آن كند ولى بشتاب و در انجام آن به گوش و هر گاه چنين كردى دوستى خود را به دوستى او پيوستى و دوستى او را به دوستى خداوند پيوستى (اين است معنى روابط دوستانه متبادله).
3- از عبد الأعلى بن اعين، گويد: (برخى) از اصحاب ما نوشتند و چيزهائى از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدند و به من فرمان دادند كه از آن حضرت حق مسلمان را بر برادرش بپرسم، پرسيدم و به من پاسخى نداد، چون آمدم كه با او وداع كنم، به او گفتم: پرسيدم و جواب نداديد؟ فرمود: من مى ترسم شما كافر شويد، به راستى از سخت ترين چيزها كه خدا بر خلقش واجب كرده سه تا است:
عدالت ورزى مرد از طرف خودش تا اينكه نپسندد براى برادرش از طرف خودش جز آنچه بپسندد براى خودش از طرف او.
همراهى برادر با مال و دارائى.
ذكر خدا در هر حال كه نه لفظ سبحان اللَّه و الحمد للَّه است ولى در نزد آنچه خدا حرام كرده ياد خدا كند و آن را وانهد.
4- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا با چيزى عبادت نشود كه بهتر از اداى حق مؤمن باشد.
ص: 503
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی(1) الْمُسْلِمِ أَنْ لاَ یَشْبَعَ وَیَجُوعُ أَخُوهُ ، وَلاَ یَرْوی وَیَعْطَشُ أَخُوهُ ، وَلاَ یَکْتَسِیَ(2) وَیَعْری أَخُوهُ ، فَمَا أَعْظَمَ حَقَّ الْمُسْلِمِ عَلی أَخِیهِ الْمُسْلِمِ!» .
وَ قَالَ : «أَحِبَّ لاِءَخِیکَ الْمُسْلِمِ مَا تُحِبُّ(3) لِنَفْسِکَ ؛ وَإِذَا(4) احْتَجْتَ فَسَلْهُ(5) ،
وَإِنْ سَأَلَکَ فَأَعْطِهِ ، لاَ تَمَلَّهُ(6) خَیْراً ،··· î وَلاَ یَمَلَّهُ(7) لَکَ ، کُنْ لَهُ ظَهْراً(8) ؛ فَإِنَّهُ لَکَ ظَهْرٌ ؛ إِذَا(9) غَابَ(10) فَاحْفَظْهُ فِی غَیْبَتِهِ ، وَإِذَا شَهِدَ فَزُرْهُ ، وَأَجِلَّهُ ، وَأَکْرِمْهُ ؛ فَإِنَّهُ مِنْکَ وَأَنْتَ مِنْهُ ، فَإِنْ(11) کَانَ عَلَیْکَ عَاتِباً فَلاَ تُفَارِقْهُ حَتّی تَسِلَّ(12) سَخِیمَتَهُ(13) ، وَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ فَاحْمَدِ اللّهَ ، وَإِنِ ابْتُلِیَ فَاعْضُدْهُ ، وَإِنْ تُمُحِّلَ لَهُ فَأَعِنْهُ(14) ، وَإِذَا قَالَ الرَّجُلُ لاِءَخِیهِ : أُفٍّ ، انْقَطَعَ مَا بَیْنَهُمَا مِنَ الْوَلاَیَةِ ، وَإِذَا قَالَ(15) : أَنْتَ عَدُوِّی ، کَفَرَ(16) أَحَدُهُمَا ، فَإِذَا اتَّهَمَهُ انْمَاثَ الاْءِیمَانُ فِی قَلْبِهِ کَمَا یَنْمَاثُ(17) الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ».
وَ قَالَ : بَلَغَنِی أَنَّهُ قَالَ(18) : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَزْهَرُ نُورُهُ لاِءَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تَزْهَرُ(19) نُجُومُ السَّمَاءِ لاِءَهْلِ الاْءَرْضِ».
وَ قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ وَلِیُّ اللّهِ ، یُعِینُهُ ، وَیَصْنَعُ لَهُ ، وَلاَ یَقُولُ عَلَیْهِ إِلاَّ الْحَقَّ ، وَلاَ یَخَافُ غَیْرَهُ» .(20)
ص: 504
5- از ابراهيم بن عمر يمانى، از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
حق مسلمان بر مسلمان اين است كه خود سير نباشد و برادرش گرسنه باشد، و خود سيراب نباشد و برادرش تشنه باشد، و خود پوشيده نباشد و برادرش لخت باشد، وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمان خودش و فرمود:
دوست بدار براى برادر مسلمانت آنچه را براى خود دوست مى دارى و هر گاه نيازمند شدى از او بخواه و اگر از تو خواستار شد به او بده، از هيچ كار خوبى در باره او دل تنگ و خسته مشو، و از هيچ كار خوبى براى تو دل تنگ و خسته نشود (هيچ خيرى را از او فرو مگذار و پس مينداز و خيرى را برايت فرو نگذارد و پس نيندازد خ ل) پشت او باش كه او پشت تو است، چون غايب شود در پشت سر او نگهدارى كن، و چون حاضر باشد از او ديدن كن، او را گرامى دار و ارجمند شمار زيرا او از تو است و تو از اوئى و چون از تو گله اى دارد از او جدا مشو تا گذشت او را خواستار شوى، و اگر به او خيرى رسد خدا را سپاس گزار و اگر گرفتار شود، زير بازويش را بگير و اگر براى او دامى نهادند و سخن چينى كردند، به او كمك كن و اگر مردى به برادرش بگويد اف بر تو، دوستى معنوى ميان آنها بريده شود و وقتى به او بگويد: تو دشمن منى، يكى از آنها كافر باشد و اگر او را متّهم سازد و به او افتراء بندد، ايمان در دلش آب شود چنانچه نمك در آب، و گفت: به من رسيده است كه فرمود:
به راستى مؤمن است كه نورش براى اهل آسمانها مى درخشد چنانچه ستاره هاى آسمان براى اهل زمين مى درخشد و فرمود: به راستى مؤمن دوست خدا است كه خدايش كمك كند و براى او بسازد و مؤمن براى خدا جز حق و درست نگويد و از جز او نترسد.
ص: 505
6 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لِلْمُسْلِمِ عَلی أَخِیهِ(1) الْمُسْلِمِ(2) مِنَ الْحَقِّ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیْهِ إِذَا لَقِیَهُ ، وَیَعُودَهُ إِذَا مَرِضَ ، وَیَنْصَحَ لَهُ إِذَا غَابَ(3) ، وَیُسَمِّتَهُ(4) إِذَا عَطَسَ ، وَیُجِیبَهُ إِذَا دَعَاهُ ، وَیَتْبَعَهُ(5) إِذَا مَاتَ» .
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، مِثْلَهُ .(6)
7. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی الْمَأْمُونِ الْحَارِثِیِّ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَا حَقُّ الْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ؟
قَالَ : «إِنَّ مِنْ حَقِّ الْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ الْمَوَدَّةَ لَهُ فِی صَدْرِهِ ، وَالْمُوءَاسَاةَ(7) لَهُ فِی مَالِهِ ، وَالْخَلَفَ لَهُ فِی أَهْلِهِ ، وَالنُّصْرَةَ لَهُ عَلی مَنْ ظَلَمَهُ ، وَإِنْ(8) کَانَ نَافِلَةٌ(9) فِی الْمُسْلِمِینَ وَکَانَ غَائِباً ، أَخَذَ لَهُ بِنَصِیبِهِ ، وَإِذَا(10) مَاتَ الزِّیَارَةَ(11) إِلی قَبْرِهِ ، وَأَنْ لاَ یَظْلِمَهُ ، وَأَنْ لاَ یَغُشَّهُ ، وَأَنْ لاَ یَخُونَهُ ، وَأَنْ لاَ یَخْذُلَهُ ، وَأَنْ لاَ یُکَذِّبَهُ(12) ، وَأَنْ لاَ یَقُولَ لَهُ : أُفٍّ ، وَإِذَا(13) قَالَ لَهُ : أُفٍّ ، فَلَیْسَ(14) بَیْنَهُمَا وَلاَیَةٌ ، وَإِذَا قَالَ لَهُ(15) : أَنْتَ عَدُوِّی ، فَقَدْ کَفَرَ أَحَدُهُمَا ، وَإِذَا(16) اتَّهَمَهُ انْمَاثَ الاْءِیمَانُ فِی قَلْبِهِ کَمَا یَنْمَاثُ(17) الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ» .(18)
8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ صَاحِبِ الْکِلَلِ(19) ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، قَالَ : کُنْتُ
ص: 506
6- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
حق مسلمان به برادر مسلمانش اين است كه: هر گاه به او بر خورد سلامش كند، و هر وقت بيمار شد او را عيادت كند، و وقتى غايب شد براى او خيرخواهى كند، و چون عطسه زد به او دعاى وارد را (يرحمك اللَّه) بگويد، و چون از او دعوت كرد او را اجابت كند، و وقتى مرد از او تشييع كند.
7- از ابى المأمون حارثى، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود:
به راستى از حق مؤمن بر مؤمن اين است كه او را از دل دوست دارد و با او در مال همراهى كند و به جاى او از خانواده اش سرپرستى كند و بر كسى كه به او ستم كند او را يارى دهد و اگر بهره غنيمتى در مسلمانان دارد و خودش حاضر نيست بهره او را براى او دريافت كند و چون بميرد از قبر او زيارت كند و به او ستم نكند و او را گول نزند و به او خيانت نورزد و او را وانگذارد و او را دروغگو نشمارد و به او اف نگويد و اگر به او اف گويد ميان آنها دوستى و رابطه معنوى به جا نماند و هر گاه به او بگويد: تو دشمن منى، يكى از آنها كافر شود و هر گاه او را متهم سازد، ايمان در دلش آب گردد چنانچه نمك در آب.
8- از ابان بن تغلب، گويد: من با امام صادق (علیه السّلام) طواف مى كردم، يك مردى از اصحاب ما جلو مرا گرفت، او از من خواسته
ص: 507
أَطُوفُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَعَرَضَ لِی(1) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا کَانَ سَأَلَنِی(2)
الذَّهَابَ مَعَهُ فِی حَاجَةٍ ، فَأَشَارَ(3) إِلَیَّ ، فَکَرِهْتُ(4) أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَأَذْهَبَ إِلَیْهِ(5) ، فَبَیْنَا(6) أَنَا أَطُوفُ إِذْ(7) أَشَارَ إِلَیَّ أَیْضاً(8) ، فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ : «یَا أَبَانُ ، إِیَّاکَ یُرِیدُ هذَا؟» قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «فَمَنْ هُوَ؟» قُلْتُ(9) : رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، قَالَ : «هُوَ عَلی مِثْلِ مَا(10) أَنْتَ عَلَیْهِ؟» قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «فَاذْهَبْ إِلَیْهِ» قُلْتُ : فَأَقْطَعُ(11) الطَّوَافَ؟ قَالَ : «نَعَمْ» قُلْتُ : وَإِنْ کَانَ طَوَافَ الْفَرِیضَةِ؟ قَالَ : «نَعَمْ».
قَالَ : فَذَهَبْتُ مَعَهُ ، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْدُ ، فَسَأَلْتُهُ ، فَقُلْتُ : أَخْبِرْنِی عَنْ حَقِّ الْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ ، فَقَالَ : «یَا أَبَانُ ، دَعْهُ(12)··· î لاَ تَرِدْهُ(13)» قُلْتُ : بَلی جُعِلْتُ فِدَاکَ(14) ، فَلَمْ أَزَلْ أُرَدِّدُ عَلَیْهِ ، فَقَالَ : «یَا أَبَانُ ، تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِکَ». ثُمَّ نَظَرَ إِلَیَّ ، فَرَأی مَا دَخَلَنِی ، فَقَالَ : «یَا أَبَانُ ، أَمَا تَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَدْ ذَکَرَ الْمُوءْثِرِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ؟» قُلْتُ : بَلی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَقَالَ : «أَمَّا(15) إِذَا(16) أَنْتَ قَاسَمْتَهُ فَلَمْ تُوءْثِرْهُ بَعْدُ ، إِنَّمَا أَنْتَ وَهُوَ سَوَاءٌ(17) ، إِنَّمَا تُوءْثِرُهُ(18) إِذَا(19) أَنْتَ أَعْطَیْتَهُ(20) مِنَ النِّصْفِ الاْآخَرِ» .(21)
9. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، قَالَ :
ص: 508
بود به همراه او براى كارى بروم و به من اشاره كرد، من بد داشتم كه طواف با امام صادق (علیه السّلام) را بگذارم و با او بروم، در اين ميان كه طواف مى كردم به ناگاه باز به من اشاره كرد، امام صادق (علیه السّلام) او را ديد و گفت:
اى أبان، اين مرد تو را مى خواهد؟ گفتم: آرى، فرمود: او كيست؟ گفتم: از ياران ما است، فرمود: با تو هم عقيده است؟ گفتم:
آرى، فرمود: برو نزد او، گفتم: طوافم را ببرم؟ فرمود: آرى، گفتم:
و اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى، گويد: با او رفتم، سپس از آن نزد آن حضرت وارد شدم و از او پرسيدم، گفتم: به من خبر بده از حق مؤمن بر مؤمن، فرمود: اى أبان، آن را وانه و مخواه، گفتم: چرا، قربانت آن را مى خواهم و پيوسته اصرار كردم، پس فرمود: اى أبان، تا آنجا حق دارد كه نيمى از مالت را به او بدهى، سپس به من نگاه كرد و ديد چه حالى به من دست داده، پس فرمود:
اى أبان، نمى دانى خدا آنها را ياد كرده كه ديگران را بر خود مقدم دارند، گفتم: چرا قربانت، فرمود: اگر تو مالت را با او قسمت كنى او را بر خود مقدم نداشتى، همانا خود را با او برابر داشتى، همانا وقتى او را بر خود مقدم دارى كه از آن نيمه كه بهره خود گذاشتى به او بدهى.
9- از عيسى بن أبى منصور، گويد: من با ابن أبى يعفور و عبد اللَّه بن طلحه خدمت امام صادق (علیه السّلام) بوديم و آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود:
اى پسر أبى يعفور، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: شش خصلت
ص: 509
کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنَا وَابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ وَعَبْدُ اللّهِ بْنُ طَلْحَةَ ، فَقَالَ ابْتِدَاءً مِنْهُ : «یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سِتُّ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ ، کَانَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَعَنْ یَمِینِ اللّهِ(1)».
فَقَالَ(2) ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ : وَمَا هُنَّ(3) جُعِلْتُ فِدَاکَ؟
قَالَ : «یُحِبُّ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لاِءَخِیهِ مَا یُحِبُّ لاِءَعَزِّ أَهْلِهِ(4) ، وَیَکْرَهُ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لاِءَخِیهِ(5) مَا یَکْرَهُ لاِءَعَزِّ أَهْلِهِ(6) ، وَیُنَاصِحُهُ الْوَلاَیَةَ».
فَبَکَی ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ ، وَقَالَ : کَیْفَ(7) یُنَاصِحُهُ الْوَلاَیَةَ؟
قَالَ : «یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ ، إِذَا کَانَ مِنْهُ بِتِلْکَ الْمَنْزِلَةِ بَثَّهُ(8) هَمَّهُ(9) ، فَفَرِحَ لِفَرَحِهِ إِنْ هُوَ فَرِحَ ، وَحَزِنَ لِحُزْنِهِ إِنْ هُوَ حَزِنَ ، وَإِنْ کَانَ عِنْدَهُ مَا یُفَرِّجُ(10) عَنْهُ فَرَّجَ(11) عَنْهُ ، وَإِلاَّ دَعَا اللّهَ(12) لَهُ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «ثَلاَثٌ لَکُمْ(13) ، وَثَلاَثٌ لَنَا : أَنْ تَعْرِفُوا فَضْلَنَا ، وَ(14) أَنْ 2 / 102
تَطَوءُوا عَقِبَنَا(15) ، وَأَنْ(16) تَنْتَظِرُوا(17) عَاقِبَتَنَا ، فَمَنْ کَانَ هکَذَا ، کَانَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، فَیَسْتَضِیءُ بِنُورِهِمْ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُمْ ؛ وَأَمَّا الَّذِینَ عَنْ یَمِینِ اللّهِ ، فَلَوْ أَنَّهُمْ یَرَاهُمْ مَنْ دُونَهُمْ لَمْ یَهْنِئْهُمُ(18) الْعَیْشُ مِمَّا یَرَوْنَ مِنْ فَضْلِهِمْ».
فَقَالَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ : وَ(19) مَا لَهُمْ لاَ یَرَوْنَ وَهُمْ عَنْ یَمِینِ اللّهِ؟
فَقَالَ : «یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ ، إِنَّهُمْ مَحْجُوبُونَ(20) بِنُورِ اللّهِ ، أَ مَا بَلَغَکَ
ص: 510
است كه در هر كه باشند برابر خدا عز و جل و در طرف راست او خواهد بود، پسر أبى يعفور گفت: قربانت، آنها چيستند؟ فرمود: مرد مسلمان براى برادرش بخواهد آنچه را براى عزيزترين خاندانش مى خواهد و مرد مسلمان براى برادرش بد دارد آنچه را براى عزيزترين خاندانش بد دارد و به پاكى و خلوص با او دوستى كند، پسر أبى يعفور گريست و گفت: چگونه با او به پاكى و خلوص دوستى كند؟ فرمود: اى پسر أبى يعفور، چون در دل او اين مقام را داشته باشد (كه براى او بخواهد هر چه را براى عزيزترين خاندانش مى خواهد ... الخ) اهتمام به وى او را بر انگيزد و در نتيجه با غم و شادى او شريك مى شود، براى شادى او شاد مى شود اگر او شاد است و براى اندوه او اندوه مى خورد اگر او غمنده است و اگر چيزى كه مايه گشايش كار او باشد در دست داشته باشد، كار او را گشايش مى دهد و اگر نه براى او دعا مى كند، گويد: سپس امام صادق (علیه السّلام) فرمود: سه تا از آن شما است (كه همان حب و كراهت و مناصحت نامبرده باشد) و سه تا هم راجع به ما است، فضيلت ما را درست بفهميد، دنبال ما گام برداريد، در انتظار انجام كار ما باشيد، هر كه چنين باشد او در پيشگاه خدا عز و جل است و به نور آنها تابنده شوند آنها كه در درجه پائين تر از آنهايند و اما آن كسانى كه در جناح راست خدايند اگر كسانى كه پائين از درجه آنهايند را بنگرند از فضل و برترى آنها زندگى برايشان ناگوار و تلخ گردد.
ابن أبى يعفور گفت: چه باكى دارند كه آنها را در جناح راست خدا نبينند؟ در پاسخ فرمود: اى پسر أبى يعفور، به راستى كه آنها به نور خدا در پس پرده اند (يعنى چشم از ديدار آنها خيره مى شود و نمى تواند آنها را ببيند) آيا به تو اين حديث نرسيده كه
ص: 511
الْحَدِیثُ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقُولُ : إِنَّ لِلّهِ خَلْقاً عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ بَیْنَ یَدَیِ(1) اللّهِ وَعَنْ یَمِینِ اللّهِ(2) ، وُجُوهُهُمْ أَبْیَضُ مِنَ الثَّلْجِ ، وَأَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ ، یَسْأَلُ السَّائِلُ : مَا(3)
هوءُلاَءِ؟ فَیُقَالُ(4) : هوءُلاَءِ الَّذِینَ تَحَابُّوا(5) فِی جَلاَلِ(6) اللّهِ» .(7)
10 . عَنْهُ(8) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلاَنَ ، قَالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَدَخَلَ رَجُلٌ ، فَسَلَّمَ ، فَسَأَلَهُ علیه السلام : «کَیْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إِخْوَانِکَ؟» قَالَ : فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ ، وَزَکّی وَأَطْری(9) ، فَقَالَ لَهُ : «کَیْفَ عِیَادَةُ أَغْنِیَائِهِمْ عَلی فُقَرَائِهِمْ؟» فَقَالَ : قَلِیلَةٌ ، قَالَ(10) : «وَ کَیْفَ(11) مُشَاهَدَةُ أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ؟» قَالَ : قَلِیلَةٌ ، قَالَ(12) : «فَکَیْفَ(13) صِلَةُ(14) أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ فِی ذَاتِ(15) أَیْدِیهِمْ(16)؟» فَقَالَ(17) : إِنَّکَ لَتَذْکُرُ أَخْلاَقاً قَلَّمَا(18) هِیَ فِیمَنْ عِنْدَنَا ، قَالَ(19) : فَقَالَ : «فَکَیْفَ(20) یَزْعُمُ(21) هوءُلاَءِ أَنَّهُمْ(22) شِیعَةٌ؟!» .(23)
11 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنَّ الشِّیعَةَ عِنْدَنَا کَثِیرٌ(24) ، فَقَالَ : «فَهَلْ(25) یَعْطِفُ الْغَنِیُّ عَلَی الْفَقِیرِ؟ وَهَلْ(26) یَتَجَاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ(27) الْمُسِیءِ ، وَیَتَوَاسَوْنَ؟» فَقُلْتُ(28) : لاَ ، فَقَالَ : «لَیْسَ هوءُلاَءِ شِیعَةً ، الشِّیعَةُ مَنْ یَفْعَلُ هذَا» .(29)
ص: 512
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بارها مى فرمود: به راستى براى خدا از طرف راست عرش در برابر خدا و در جناح راست خدا خلقى است كه چهره آنها از برف سفيدتر است و از آفتاب ظهر هنگام تابان تر است، سئوال كننده مى پرسيد، اينان كيانند؟ و جواب مى شنيد: اينانند آن كسانى كه در جلال خدا با يك ديگر دوستى دارند (در مال حلال با هم دوستى كرده اند خ ل).
10- از محمد بن عجلان، گويد: من نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم و مردى وارد شد و سلام داد و آن حضرت از او پرسيد، برادرانى را كه دنبال خود گذاردى چگونه اند؟ گويد: آن مرد آنان را خوش ستود و به پاكى ياد كرد و مدح بسيارى نمود، حضرت به او فرمود:
چگونه ثروتمندان آنها از بى نوايانشان ديدار كنند؟ در پاسخ گفت: اندكى، امام فرمود: تا چه اندازه توانگرانشان از بى نوايانشان سركشى و بازرسى كنند؟ در پاسخ گفت: اندكى، امام (علیه السّلام) فرمود:
چگونه توانگرانشان از مستمندانشان دستگيرى كنند و از مال خود به آنها بدهند؟ در پاسخ گفت: شما يك اخلاقى را يادآورى مى كنيد كه بسيار كم است در مردمى كه ما داريم، گويد: امام (علیه السّلام) فرمود:
پس تو چگونه معتقدى كه اينان به راستى شيعه هستند (معتقدند كه به راستى شيعه هستند خ ل).
11- از أبى اسماعيل، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: قربانت، در نزد ما شيعه فراوان است، فرمود:
توانگران بر مستمندان مهربانى و توجه دارند؟ خوش كرداران از بدكاران گذشت دارند؟ با هم همراهى و برابرى دارند؟ در پاسخ گفتم: نه، فرمود: اينان شيعه نيستند، شيعه كسى است كه چنين كند.
ص: 513
12. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ الْفُضَیْلِ(1) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ : عَظِّمُوا أَصْحَابَکُمْ وَوَقِّرُوهُمْ ، وَلاَ یَتَجَهَّمُ(2) بَعْضُکُمْ بَعْضاً(3) ، وَلاَ تَضَارُّوا(4) وَلاَ تَحَاسَدُوا ، وَإِیَّاکُمْ وَالْبُخْلَ ، کُونُوا عِبَادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ(5)» .(6)
13 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ
أَبَانٍ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْحَسَنِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «أَ یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلی أَخِیهِ ، فَیُدْخِلَ یَدَهُ فِی کِیسِهِ ، فَیَأْخُذَ حَاجَتَهُ ، فَلاَ یَدْفَعَهُ؟» فَقُلْتُ : مَا أَعْرِفُ ذلِکَ فِینَا ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «فَلاَ شَیْءَ إِذاً» قُلْتُ : فَالْهَلاَکُ(7) إِذاً ، فَقَالَ : «إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یُعْطَوْا أَحْلاَمَهُمْ(8) بَعْدُ» .(9)
14 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ رَفَعَهُ ، عَنْ(10) مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ حَقِّ الْمُوءْمِنِ ، فَقَالَ : «سَبْعُونَ حَقّاً لاَ أُخْبِرُکَ إِلاَّ بِسَبْعَةٍ ؛ فَإِنِّی عَلَیْکَ مُشْفِقٌ(11) أَخْشی(12) أَلاَّ تَحْتَمِلَ(13)».
فَقُلْتُ : بَلی إِنْ شَاءَ اللّهُ .
فَقَالَ : «لاَ تَشْبَعُ وَ(14) یَجُوعُ ، وَلاَ تَکْتَسِی(15) وَیَعْری ، وَ(16) تَکُونُ دَلِیلَهُ وَقَمِیصَهُ الَّذِی یَلْبَسُهُ(17) ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَتَکَلَّمُ بِهِ ، وَتُحِبُّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ ،
ص: 514
12- از امام صادق (علیه السّلام) كه امام باقر (علیه السّلام) بارها مى فرمود:
ياران خود را بزرگ شماريد و آنان را احترام كنيد و به همديگر روى ترش نكنيد و به يك ديگر زيان نرسانيد و به همديگر حسد نبريد، مبادا بخل ورزيد، بنده هاى با اخلاص خدا باشيد.
13- از سعيد بن حسن، گويد: امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
آيا يكى از شماها مى رود نزد برادر مذهبى خود و دست در كيسه او كند و آنچه خواهد بر دارد و او جلوش را نگيرد؟ در پاسخ گفتم: من در ميان خودمان چنين چيزى را نمى شناسم، امام باقر (علیه السّلام) فرمود: در اين صورت چيزى در ميان نيست (يعنى از ايمان يا آداب ايمان- از مجلسى ره) گفتم: پس در اين اين صورت هلاكت است، فرمود كه: راستى هنوز خرد اين مردم تمام نيست و آرمانهاى آنان را به آنان نداده اند (يعنى هدفهاى اجتماعى درست را درك نكرده اند).
14- از معلى بن خنيس، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از حق مؤمن، فرمود:
هفتاد حق است كه جز به هفت آن تو را خبردار نكنم زيرا من نسبت به تو مهربان و در باره تو نگرانم و مى ترسم تحمل نكنى، گفتم: آرى ان شاء اللَّه، فرمود: سير نشوى و او گرسنه بماند، و تو خود جامه نپوشى و او برهنه باشد، و تو رهنماى او و پيراهن تن او باشى و زبان او كه بدان سخن مى گويد، و دوست دارى براى او آنچه را براى خود دوست دارى و اگر كنيزكى دارى بفرستى بستر او را
ص: 515
وَإِنْ کَانَتْ لَکَ جَارِیَةٌ بَعَثْتَهَا(1) لِتُمَهِّدَ(2) فِرَاشَهُ ، وَتَسْعی فِی حَوَائِجِهِ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ ، فَإِذَا فَعَلْتَ(3) ذلِکَ وَصَلْتَ وَلاَیَتَکَ بِوَلاَیَتِنَا ، وَوَلاَیَتَنَا بِوَلاَیَةِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» .(4)
15. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ ، لاَ یَظْلِمُهُ ، وَلاَ یَخْذُلُهُ ، وَلاَ یَخُونُهُ ، وَ(5) یَحِقُّ(6) عَلَی الْمُسْلِمِینَ الاِجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ(7) ، وَالتَّعَاوُنُ(8) عَلَی التَّعَاطُفِ ، وَالْمُوءَاسَاةُ لاِءَهْلِ الْحَاجَةِ ، وَتَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلی بَعْضٍ حَتّی تَکُونُوا(9) _ کَمَا أَمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»(10) _ مُتَرَاحِمِینَ ، مُغْتَمِّینَ لِمَا(11) غَابَ عَنْکُمْ مِنْ(12) أَمْرِهِمْ ، عَلی مَا مَضی عَلَیْهِ(13) مَعْشَرُ الاْءَنْصَارِ عَلی عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ».(14)
16. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ(15) صلی الله علیه و آله : حَقٌّ عَلَی الْمُسْلِمِ إِذَا أَرَادَ سَفَراً أَنْ یُعْلِمَ إِخْوَانَهُ ، وَحَقٌّ عَلی إِخْوَانِهِ(16) إِذَا قَدِمَ أَنْ یَأْتُوهُ» .(17)
ص: 516
براى او بيندازد و در شب و روز براى حوائج او بكوشد. چون چنين كردى ولايت خود را به ولايت ما پيوستى و ولايت ما را به ولايت خدا عز و جل.
15- از أبى المغرا، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نكند و او را واننهد و به او خيانت نورزد و بر مسلمانان سزا است كه بكوشند در هم پيوستگى و كمك بر يك ديگر در مهرورزى و همراهى با نيازمندان و مهرورزى بر همديگر تا بوده باشيد چنانچه خداى عز و جل فرموده است (29 سوره فتح): «مهربانند به يك ديگر» در خوشيهاى هم شريك و مهرورز باشيد و غم خوار باشيد نسبت به آنچه كار آنان در دسترس شما نيست، بر همان روشى كه گروه انصار در دوران رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) داشتند.
16- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
مسلمان بايد چون سفرى خواهد، برادران خود را آگاه سازد و بر برادران او است كه چون بر گردد به ديدن او آيند.
ص: 517
بَابُ التَّرَاحُمِ (1)وَالتَّعَاطُفِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ لاِءَصْحَابِهِ (2) : «اتَّقُوا اللّهَ ، وَکُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً ، مُتَحَابِّینَ فِی اللّهِ (3) ، مُتَوَاصِلِینَ ، مُتَرَاحِمِینَ ، تَزَاوَرُوا ، وَتَلاَقَوْا ، وَتَذَاکَرُوا أَمْرَنَا ، وَأَحْیُوهُ (4)» . (5)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ کُلَیْبٍ الصَّیْدَاوِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «تَوَاصَلُوا ، وَتَبَارُّوا ، وَتَرَاحَمُوا ، وَکُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً کَمَا أَمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ» .(6)
3. عَنْهُ(7) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِیِّ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «تَوَاصَلُوا ، وَتَبَارُّوا ، وَتَرَاحَمُوا ، وَتَعَاطَفُوا(8)» .(9)
4. عَنْهُ(10) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَحِقُّ(11) عَلَی الْمُسْلِمِینَ الاِجْتِهَادُ فِی(12) التَّوَاصُلِ ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَی التَّعَاطُفِ ، وَالْمُوءَاسَاةُ(13) لاِءَهْلِ الْحَاجَةِ ، وَتَعَاطُفُ
ص: 518
1- از شعيب عقرقوفى، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) به يارانش مى فرمود:
بپرهيزيد خدا را و برادران نيك رفتارى باشيد، در راه خدا به همديگر دوستى كنيد، به همديگر پيوند باشيد، به همديگر مهربان باشيد، همديگر را ديدار كنيد، با هم برخورد كنيد، و امر ما را به هم يادآورى كنيد و آن را زنده داريد.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به هم پيوند و با هم نيكى كنيد و به هم مهربانى كنيد و برادران خوش رفتارى باشيد چنانچه خدا عز و جل به شما فرموده.
3- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به هم پيونديد و به هم نيكى كنيد و به هم مهربان باشيد و براى هم دلسوزى كنيد.
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بر مسلمانان سزد كه كوشا باشند در پيوستن با هم و كمك كردن به هم در مهرورزى و همراهى با نيازمندان و در مهرورزى به
ص: 519
بَعْضِهِمْ عَلی بَعْضٍ حَتّی تَکُونُوا(1) _ کَمَا أَمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(2) _ مُتَرَاحِمِینَ ، مُغْتَمِّینَ لِمَا غَابَ عَنْکُمْ(3) مِنْ أَمْرِهِمْ ، عَلی مَا مَضی عَلَیْهِ مَعْشَرُ(4) الاْءَنْصَارِ عَلی عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ علیه السلام ».(5)
بَابُ زِیَارَةِ الاْءِخْوَانِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ ابْنِ فَضَّالٍ(6) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(7) علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ زَارَ أَخَاهُ لِلّهِ لاَ لِغَیْرِهِ الْتِمَاسَ مَوْعِدِ اللّهِ وَتَنَجُّزَ مَا عِنْدَ اللّهِ ، وَکَّلَ اللّهُ(8) بِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یُنَادُونَهُ : أَلاَ طِبْتَ وَطَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ» .(9)
2 . عَنْهُ(10) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ خَیْثَمَةَ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أُوَدِّعُهُ(11) ، فَقَالَ : «یَا خَیْثَمَةُ ، أَبْلِغْ مَنْ تَری مِنْ مَوَالِینَا السَّلاَمَ ، وَأَوْصِهِمْ(12) بِتَقْوَی اللّهِ الْعَظِیمِ ، وَأَنْ یَعُودَ غَنِیُّهُمْ عَلی فَقِیرِهِمْ ، وَ قَوِیُّهُمْ عَلی ضَعِیفِهِمْ ، وَأَنْ یَشْهَدَ حَیُّهُمْ جِنَازَةَ مَیِّتِهِمْ ، وَأَنْ یَتَلاَقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ ؛ فَإِنَّ لُقِیَّا(13) بَعْضِهِمْ بَعْضاً(14) حَیَاةٌ لاِءَمْرِنَا ، رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا ؛
ص: 520
همديگر تا بوده باشيد چنانچه خدا عز و جل فرموده است (29 سوره فتح): «مهربانان در ميان خودشان» مهرورز به همديگر باشيد و غمناك شويد براى آنچه از كار مسلمانان در دسترس نداريد، بر همان روشى كه انصار در دوران رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) داشتند.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه برادر دينى خود را ديدن كند، تنها براى خدا نه ديگرى، به خواهش نويد خداوند و دريافتن آنچه نزد خدا است، خداوند به او هفتاد هزار فرشته بر گمارد كه جار كشند: هلا پاكى تو و خوش باد برايت بهشت.
2- از خيثمه، گويد: رفتم نزد امام باقر (علیه السّلام) با او وداع كنم، فرمود: اى خيثمه، به هر كدام از دوستان ما كه ديدى سلام برسان و به آنها سفارش كن به تقوى خداى بزرگ و به اين كه توانگرشان بر مستمندشان توجه كند همچنان توانايشان بر ناتوانشان و به اينكه زنده شان بر سر مرده شان بروند و در خانه هاى خود با يك ديگر برخورد كنند، زيرا برخورد آنها با يك ديگر مايه زنده شدن كار ما است، خدا رحمت كند بنده اى را كه كار ما را زنده دارد، اى خيثمه، به دوستان ما برسان اين پيغام ما را كه ما از طرف خدا هيچ كارى و چاره اى
ص: 521
یَا خَیْثَمَةُ ، أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا : أَنَّا لاَ نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللّهِ شَیْئاً إِلاَّ بِعَمَلٍ ، وَأَنَّهُمْ لَنْ یَنَالُوا وَلاَیَتَنَا إِلاَّ بِالْوَرَعِ ، وَأَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ(1) عَدْلاً ، ثُمَّ خَالَفَهُ(2) إِلی غَیْرِهِ» .(3)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَهْبَطَ إِلَی(4) الاْءَرْضِ مَلَکاً ، فَأَقْبَلَ ذلِکَ الْمَلَکُ یَمْشِی حَتّی دُفِعَ(5) إِلی(6) بَابٍ عَلَیْهِ(7) رَجُلٌ یَسْتَأْذِنُ عَلی رَبِّ الدَّارِ ، فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ : مَا حَاجَتُکَ(8) إِلی رَبِّ هذِهِ الدَّارِ؟ قَالَ : أَخٌ لِی ، مُسْلِمٌ ، زُرْتُهُ فِی اللّهِ(9) تَبَارَکَ وَتَعَالی .
قَالَ(10) لَهُ الْمَلَکُ : مَا جَاءَ بِکَ إِلاَّ ذَاکَ؟ فَقَالَ(11) : مَا جَاءَ بِی إِلاَّ ذَاکَ ، فَقَالَ(12) : إِنِّی(13) رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکَ وَهُوَ یُقْرِئُکَ السَّلاَمَ ، وَیَقُولُ : وَجَبَتْ لَکَ الْجَنَّةُ(14) ، وَقَالَ الْمَلَکُ : إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : أَیُّمَا مُسْلِمٍ زَارَ مُسْلِماً ، فَلَیْسَ إِیَّاهُ زَارَ(15) ، إِیَّایَ زَارَ ، وَثَوَابُهُ عَلَیَّ الْجَنَّةُ» .(16)
4. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَلِیٍّ(17) النَّهْدِیِّ ، عَنِ الْحُصَیْنِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِی اللّهِ ، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : إِیَّایَ زُرْتَ ، وَثَوَابُکَ عَلَیَّ ، وَلَسْتُ أَرْضی لَکَ ثَوَاباً دُونَ(18) الْجَنَّةِ» .(19)
ص: 522
براى شما نتوانيم جز به كردار خوب شماها و به راستى كه آنها به دوستى و ولايت ما نرسد جز به ورع و پارسائى و به درستى افسوس خورتر مردم در روز رستاخيز كسى است كه عدالت و داد را براى ديگران شرح دهد و خودش به خلاف آن كار ديگرى كند.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود كه:
جبرئيل براى ما باز گفت كه خدا عز و جل فرشته اى را به زمين فرو فرستاد و آن فرشته آمد و آغاز رفتن نمود تا گذرش بر درى افتاد كه مردى بر آن ايستاده و از صاحب خانه اجازه ورود مى خواست، آن فرشته به وى گفت: چه نيازى به صاحب اين خانه دارى؟ در پاسخ گفت: برادر دينى من است و در راه خدا تبارك و تعالى از او ديدن كنم، آن فرشته به وى گفت: تو تنها براى همين آمدى؟ در پاسخ گفت: جز براى اين كار نيامدم، به او گفت: من پيك خدايم به سوى تو و او به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:
بهشت براى تو واجب است، آن فرشته گفت: خدا عز و جل مى فرمايد:
هر مسلمانى از مسلمانى ديدن كند، او را ديدن نكرده پس مرا ديدن كرده و ثواب او بر من بهشت است.
4- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
هر كه در رضاى خدا برادرش را ديدن كند، خدا عز و جل فرمايد: پس مرا ديدن كردى و ثواب بر من است و من براى تو ثوابى كمتر از بهشت نپسندم.
ص: 523
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِی جَانِبِ الْمِصْرِ(1) ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ ، فَهُوَ زَوْرُهُ(2) ، وَحَقٌّ عَلَی اللّهِ أَنْ یُکْرِمَ زَوْرَهُ» .(3)
6. عَنْهُ(4) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِی بَیْتِهِ(5) ، قَالَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ : أَنْتَ ضَیْفِی وَزَائِرِی ، عَلَیَّ(6) قِرَاکَ(7) ، وَقَدْ أَوْجَبْتُ لَکَ الْجَنَّةَ بِحُبِّکَ إِیَّاهُ» .(8)
7 . عَنْهُ(9) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ أَبِی غُرَّةَ(10) ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِی اللّهِ فِی مَرَضٍ أَوْ صِحَّةٍ لاَ یَأْتِیهِ خِدَاعاً وَلاَ اسْتِبْدَالاً(11) ، وَکَّلَ اللّهُ بِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یُنَادُونَ فِی(12) قَفَاهُ : أَنْ طِبْتَ وَطَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ ، فَأَنْتُمْ زُوَّارُ اللّهِ ، وَأَنْتُمْ وَفْدُ الرَّحْمنِ حَتّی یَأْتِیَمَنْزِلَهُ».
فَقَالَ لَهُ(13) بَشِیرٌ(14) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَإِنْ(15) کَانَ الْمَکَانُ بَعِیداً؟
قَالَ(16) : «نَعَمْ یَا(17) بَشِیرٌ(18) ، وَإِنْ کَانَ الْمَکَانُ مَسِیرَةَ سَنَةٍ ؛ فَإِنَّ اللّهَ جَوَادٌ(19) ، وَالْمَلاَئِکَةُ کَثِیرَةٌ(20) یُشَیِّعُونَهُ حَتّی یَرْجِعَ إِلی مَنْزِلِهِ» .(21)
8 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ(22) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ(23) النَّهْدِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ زَارَ أَخَاهُ(24) فِی اللّهِ وَلِلّهِ ، جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَخْطُرُ(25) بَیْنَ قَبَاطِیَّ(26) مِنْ نُورٍ(27) ، لاَ یَمُرُّ
ص: 524
5- از يعقوب بن شعيب، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
هر كه برادر خود را كه در يك سوى شهر است ديدن كند براى رضاجوئى خدا پس او زائر خدا است و بر خدا سزا است كه زائر خود را ارجمند دارد.
6- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: هر كه از برادر خود در خانه او ديدن كند، خدا عز و جل فرمايد: تو مهمان و زائر من هستى، بر من است پذيرائى از تو و من بهشت را بر تو واجب كردم براى آنكه او را دوستدارى.
7- از أبى غرّه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه برادر خود را در راه رضاى خدا ديدن كند در بيمارى يا تندرستى او و براى فريب يا دريافت عوضى نباشد، خدا به وى هفتاد هزار فرشته بگمارد كه در دنبالش جار كشند كه خوش باش و خوش باشد براى تو بهشت كه شما زوار خدائيد و شما واردين بر حضرت رحمانيد تا بيايد به خانه خود، يسير به آن حضرت گفت:
قربانت، و اگر چه جاى او دور باشد؟ فرمود: آرى اى يسير، و اگر چه يك سال راه باشد زيرا خدا جواد است و فرشته هاى بسيار از او دنبال روى كنند تا به خانه اش برگردد.
8- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه از برادر خود فى اللَّه و للَّه ديدن كند، روز قيامت به محشر آيد و در جامه هاى سپيد فاخر كه قباطى است و از نور
ص: 525
بِشَیْءٍ إِلاَّ أَضَاءَ لَهُ حَتّی یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، فَیَقُولُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(1) : مَرْحَباً ، وَإِذَا(2) قَالَ(3) : مَرْحَباً ، أَجْزَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ(4) _ لَهُ الْعَطِیَّةَ» .(5)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(6) عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَالْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ بَشِیرٍ(7)، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُسْلِمَ إِذَا خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ زَائِراً أَخَاهُ لِلّهِ لاَ لِغَیْرِهِ ؛ الْتِمَاسَ وَجْهِ اللّهِ(8) رَغْبَةً فِیمَا عِنْدَهُ ، وَکَّلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یُنَادُونَهُ مِنْ خَلْفِهِ إِلی أَنْ یَرْجِعَ إِلی مَنْزِلِهِ : أَلاَ طِبْتَ ، وَطَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ» .(9)
10. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ(10) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا زَارَ مُسْلِمٌ(11) أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فِی اللّهِ وَلِلّهِ إِلاَّ نَادَاهُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : أَیُّهَا الزَّائِرُ ، طِبْتَ وَطَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ» .(12)
11. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً(13) ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لِلّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ جَنَّةً لاَ یَدْخُلُهَا إِلاَّ ثَلاَثَةٌ : رَجُلٌ(14) حَکَمَ عَلی(15) نَفْسِهِ بِالْحَقِّ ، وَرَجُلٌ زَارَ أَخَاهُ الْمُوءْمِنَ فِی اللّهِ ، وَرَجُلٌ آثَرَ(16) أَخَاهُ الْمُوءْمِنَ فِی اللّهِ» .(17)
ص: 526
يافته است، گام بر مى دارد و بر چيزى نگذرد جز اين كه بر او بتابد و بدرخشد تا برابر خدا عز و جل ايستد و خدا عز و جل به او فرمايد:
خوشامدى، و چون خدا خوشامد گويد عطاى او را شايان سازد.
9- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى كه چون بنده مسلمانى از خانه اش بيرون آيد و از برادرش براى خدا نه براى چيز ديگرى ديدن كند و رضاى خدا جويد، شوق آنچه را داشته باشد كه نزد خدا است، خدا عز و جل به او هفتاد هزار فرشته بگمارد كه از دنبالش او را جار كشند تا برگردد به خانه اش كه خوش باشى و خوش باشد برايت بهشت.
10- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مسلمان برادر مسلمانش را در راه رضاى خدا و براى خدا ديدن نكند جز آنكه خدا عز و جل او را فرياد زند: أيا زائر خوش باشى و خوش باش بهشت برايت.
11- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
براى خدا عز و جل بهشتى است كه در آن در نيايد جز سه كس: مردى كه در باره خود به حق قضاوت كند.
مردى كه برادر مؤمن خود را براى خدا ديدن كند.
مردى كه در راه رضاى خدا برادر مؤمن خود را انتخاب كند (براى خدا او را در نيازمنديها بر خود مقدم دارد خ ل).
ص: 527
12. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَخْرُجُ إِلی أَخِیهِ یَزُورُهُ(1) ، فَیُوَکِّلُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ مَلَکاً ، فَیَضَعُ جَنَاحاً فِی الاْءَرْضِ وَجَنَاحاً فِی السَّمَاءِ یُظِلُّهُ(2) ، فَإِذَا دَخَلَ إِلی مَنْزِلِهِ نَادَی(3) الْجَبَّارُ تَبَارَکَ وَتَعَالی : أَیُّهَا الْعَبْدُ الْمُعَظِّمُ لِحَقِّی(4) ، الْمُتَّبِعُ لآِثَارِ نَبِیِّی ،
حَقٌّ(5) عَلَیَّ إِعْظَامُکَ ؛ سَلْنِی أُعْطِکَ ؛ ادْعُنِی أُجِبْکَ ؛ اسْکُتْ أَبْتَدِئْکَ ، فَإِذَا انْصَرَفَ شَیَّعَهُ الْمَلَکُ یُظِلُّهُ بِجَنَاحِهِ حَتّی یَدْخُلَ(6) إِلی مَنْزِلِهِ ، ثُمَّ یُنَادِیهِ تَبَارَکَ وَتَعَالی : أَیُّهَا الْعَبْدُ(7) الْمُعَظِّمُ لِحَقِّی(8) ، حَقٌّ عَلَیَّ إِکْرَامُکَ ، قَدْ أَوْجَبْتُ لَکَ جَنَّتِی ، وَشَفَّعْتُکَ فِی عِبَادِی» .(9)
13 . صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ(10) ، عَنْ عُقْبَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَزِیَارَةُ(11) الْمُوءْمِنِ(12) فِی اللّهِ خَیْرٌ(13) مِنْ عِتْقِ عَشْرِ رِقَابٍ(14) مُوءْمِنَاتٍ ، وَمَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً مُوءْمِنَةً وَقی(15) کُلُّ(16) عُضْوٍ(17)··· î عُضْواً(18) مِنَ النَّارِ حَتّی أَنَّ الْفَرْجَ یَقِی الْفَرْجَ» .(19)
14. صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ(20) ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَیُّمَا ثَلاَثَةِ مُوءْمِنِینَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ أَخٍ لَهُمْ ، یَأْمَنُونَ بَوَائِقَهُ(21) ، وَلاَ یَخَافُونَ غَوَائِلَهُ(22) ، وَیَرْجُونَ مَا عِنْدَهُ ، إِنْ دَعَوُا اللّهَ أَجَابَهُمْ ، وَإِنْ سَأَلُوا أَعْطَاهُمْ ، وَإِنِ اسْتَزَادُوا زَادَهُمْ ، وَإِنْ سَکَتُوا ابْتَدَأَهُمْ» .(23)
ص: 528
12- امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه:
مؤمن بيرون مى رود به سوى برادرش تا او را ديدن كند و خدا عز و جل به او فرشته اى بر گمارد و آن فرشته يك پر را بر زمين گسترد و پرى بر آسمان فراز دارد تا او را سايه كند و چون به خانه اش درآيد خداى جبّار تبارك و تعالى ندا كند: اى بنده اى كه حق مرا بزرگ شمردى و پيروى از روش پيغمبرم كردى بر من سزاست كه تو را بزرگوار شمارم، بخواه از من تا به تو بدهم، مرا بخوان تا تو را اجابت كنم، دم بند تا من به تو آغاز بخشش كنم و چون برگردد، فرشته اى كه او را سايه مى كرد با پرش به دنبالش آيد تا به خانه خود در آيد سپس خدا تبارك و تعالى او را فرياد كند:
أيا بنده اى كه حقم را عظيم شمردى، بر من سزا است كه تو را گرامى دارم، من بهشتم را بر تو واجب كردم و تو را شفيع بنده هاى خود ساختم.
13- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر آينه ديدار از مؤمن در راه رضاى خدا بهتر است از آزاد كردن ده بنده مؤمن و هر كه يك بنده مؤمن آزاد كند هر عضو از او يك عضو آزادكننده را از دوزخ نگهدارى كند تا آنجا كه فرج نگهدارى از فرج كند.
14- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر سه مؤمن كه گرد آيند نزد برادر مؤمنى از خودشان كه از گرامى دارم، من بهشتم را بر تو واجب كردم و تو را شفيع بنده هاى خود ساختم.
ص: 529
15 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا حَمْزَةَ یَقُولُ : سَمِعْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ علیه السلام (1) یَقُولُ : «مَنْ زَارَ أَخَاهُ الْمُوءْمِنَ لِلّهِ لاَ لِغَیْرِهِ ، یَطْلُبُ بِهِ ثَوَابَ اللّهِ وَتَنَجُّزَ مَا وَعَدَهُ(2) اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ ، وَکَّلَ اللّهُ(3) _ عَزَّ وَجَلَّ _··· î بِهِ(4) سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنْ حِینِ یَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّی یَعُودَ إِلَیْهِ ، یُنَادُونَهُ : أَلاَ طِبْتَ وَطَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ ، تَبَوَّأْتَ(5) مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً» .(6)
16 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ(7) أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام (8) : لِقَاءُ الاْءِخْوَانِ مَغْنَمٌ جَسِیمٌ وَإِنْ قَلُّوا(9)» .(10)
بَابُ الْمُصَافَحَةِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ ، قَالَ : کُنْتُ زَمِیلَ (11)أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، وَکُنْتُ أَبْدَأُ بِالرُّکُوبِ ، ثُمَّ یَرْکَبُ هُوَ ، فَإِذَا اسْتَوَیْنَا سَلَّمَ ، وَسَاءَلَ مُسَاءَلَةَ رَجُلٍ لاَ عَهْدَ لَهُ بِصَاحِبِهِ ، وَصَافَحَ ، قَالَ : وَکَانَ إِذَا نَزَلَ نَزَلَ قَبْلِی ، فَإِذَا اسْتَوَیْتُ أَنَا وَهُوَ عَلَی
ص: 530
15- از أبى ايوب، گويد: شنيدم أبو حمزه مى گويد: از امام كاظم (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
هر كه برادر مؤمن خود را جويد و انجام آنچه خدا عز و جل وعده داده است، خداوند عز و جل بدو هفتاد هزار فرشته گمارد از هنگامى كه از خانه اش بدر آيد تا بدان بازگردد و اين فرشته ها بدو فرياد زنند: هلا خوش باش و خوش باشد بهشت برايت، در بهشت چه نشيمن خوبى دارى.
16- از امام صادق (علیه السّلام) كه أمير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
برخورد برادران بهره بزرگى است اگر چه اندك باشند.
1- از أبى عبيده، گويد: من با امام باقر (علیه السّلام) هم كجاوه بودم و نخست من سوار مى شدم و سپس او سوار مى شد و چون در كجاوه جا به جا مى شديم سلام مى كرد و احوال پرسى مفصلى مى نمود چون مردى كه مدّتها است رفيق خود را نديده است و دست مى داد و مصافحه مى كرد، گويد: و چون پياده مى شديم، آن حضرت پيش از من پياده مى شد و چون من با آن حضرت روى زمين استوار مى شديم، سلام مى كرد و احوال پرسى كسى را مى كرد كه از رفيق خود
ص: 531
الاْءَرْضِ سَلَّمَ ، وَسَاءَلَ مُسَاءَلَةَ مَنْ لاَ عَهْدَ لَهُ بِصَاحِبِهِ ، فَقُلْتُ : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، إِنَّکَ لَتَفْعَلُ شَیْئاً مَا (1)یَفْعَلُهُ أَحَدُ (2)مَنْ قِبَلَنَا ، وَإِنْ فَعَلَ مَرَّةً فَکَثِیرٌ (3)؟
فَقَالَ : «أَ مَا عَلِمْتَ مَا(4) فِی الْمُصَافَحَةِ ؛ إِنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ یَلْتَقِیَانِ(5) ، فَیُصَافِحُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ ، فَلاَ تَزَالُ(6) الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ(7) عَنْهُمَا کَمَا یَتَحَاتُّ(8) الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ(9) ، وَاللّهُ یَنْظُرُ إِلَیْهِمَا حَتّی یَفْتَرِقَا(10)» .(11)
2 . عَنْهُ(12) ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا وَتَصَافَحَا ، أَدْخَلَ اللّهُ یَدَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِمَا ، فَصَافَحَ أَشَدَّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ» .(13)
3 . ابْنُ فَضَّالٍ(14) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ أَیُّوبَ ، عَنِ السَّمَیْدَعِ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ الْجُهَنِیِّ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا فَتَصَافَحَا(15) ، أَدْخَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَدَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِمَا ، وَأَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلی أَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ ، فَإِذَا أَقْبَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِوَجْهِهِ(16) عَلَیْهِمَا ، تَحَاتَّتْ عَنْهُمَا الذُّنُوبُ(17) کَمَا یَتَحَاتُّ(18) الْوَرَقُ مِنَ(19) الشَّجَرِ» .(20)
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا فَتَصَافَحَا ، أَقْبَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ ،
ص: 532
خبرى نداشته، من گفتم: يا ابن رسول اللَّه، شما كارى مى كنيد كه نمى كنند آن را كسانى كه نزد ما هستند و اگر يك بار هم بكنند باز بسيار است. امام فرمود:
مگر تو نمى دانى در مصافحه چه فضيلتى است؟ به راستى دو مؤمن به هم بر مى خورند و يكى با ديگرى دست مى دهد و مصافحه مى كند و پيوسته گناه آنها فرو مى ريزد از آنها چنانچه برگ درخت فرو مى ريزد و خدا به هر دو نظر دارد تا از هم جدا شوند.
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى كه هر گاه دو مؤمن به هم برخورند و مصافحه كنند، خداوند دست خود ميان دو دست آنها در آورد و با هر كدام كه بيشتر رفيق ديگر خود را دوست دارد مصافحه كند.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
چون دو مؤمن به هم بر خورند و به هم دست دهند، خدا عز و جل دست خود را ميان دست آنها در آورد و روى بدان يك تن كند كه رفيقش را بيشتر دوست دارد، و چون خدا عز و جل روى بدانها كند، گناهان از آنها بريزد چنانچه برگ از درخت مى ريزيد.
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
چون دو مؤمن به هم برخورند و به هم دست دهند، خدا عز و جل رو به سوى آنها كند و گناهان از آنها بريزد چنانچه برگ
ص: 533
وَتَسَاقَطَتْ(1) عَنْهُمَا الذُّنُوبُ کَمَا یَتَسَاقَطُ(2) الْوَرَقُ مِنَ(3) الشَّجَرِ» .(4)
5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ ، قَالَ : زَامَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام فِی شِقِّ مَحْمِلٍ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلی مَکَّةَ ، فَنَزَلَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ ، فَلَمَّا قَضی حَاجَتَهُ وَعَادَ ، قَالَ(5) : «هَاکِ(6) یَدَکَ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ» فَنَاوَلْتُهُ یَدِی ، فَغَمَزَهَا(7) حَتّی وَجَدْتُ الاْءَذی فِی أَصَابِعِی ، ثُمَّ قَالَ : «یَا أَبَا عُبَیْدَةَ(8) ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ لَقِیَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ ، فَصَافَحَهُ ، وَشَبَّکَ أَصَابِعَهُ فِی أَصَابِعِهِ(9) إِلاَّ تَنَاثَرَتْ عَنْهُمَا ذُنُوبُهُمَا کَمَا یَتَنَاثَرُ(10) الْوَرَقُ مِنَ(11) الشَّجَرِ فِی الْیَوْمِ الشَّاتِی(12)» .(13)
6 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ ، عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «یَا مَالِکُ ، أَنْتُمْ شِیعَتُنَا؟! أَ لاَ تَری(14) أَنَّکَ تُفْرِطُ(15) فِی أَمْرِنَا ، إِنَّهُ لاَ یُقْدَرُ(16) عَلی صِفَةِ اللّهِ ، فَکَمَا لاَ یُقْدَرُ(17) عَلی صِفَةِ اللّهِ ، کَذلِکَ(18) لاَ یُقْدَرُ(19) عَلی صِفَتِنَا ؛ وَکَمَا لاَ یُقْدَرُ(20) عَلی صِفَتِنَا ، کَذلِکَ لاَ یُقْدَرُ(21) عَلی صِفَةِ الْمُوءْمِنِ ؛ إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَلْقَی الْمُوءْمِنَ فَیُصَافِحُهُ ، فَلاَ یَزَالُ اللّهُ یَنْظُرُ إِلَیْهِمَا وَالذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا کَمَا یَتَحَاتُّ(22) الْوَرَقُ مِنَ(23) الشَّجَرِ حَتّی یَفْتَرِقَا ، فَکَیْفَ یُقْدَرُ(24) عَلی صِفَةِ مَنْ هُوَ کَذلِکَ» .(25)
7. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(26) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ : زَامَلْتُ أَبَا
ص: 534
درخت مى ريزد.
5- از ابى عبيده حذّاء، گويد: با امام باقر (علیه السّلام) هم كجاوه شدم و در يكتاى محمل با آن حضرت از مدينه به مكّه رفتم و در ميان راه پياده شد و چون قضاى حاجت كرد و برگشت گفت: دست خود را به من بده اى ابى عبيده، من دستم را به آن حضرت دادم و آن را فشرد تا درد آن را در انگشتان دريافتم، سپس فرمود: اى ابا عبيده، مسلمانى نباشد كه به برادر خود رسد و با او دست دهد و انگشتان خود را با انگشتان او درهم كند جز آنكه گناهان آنها بريزد از آنها چنانچه در روزِ زمستانى برگ از درخت فرو مى ريزد.
6- از مالك جهنى كه امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
اى مالك، شماها شيعه ما هستيد، نمى دانى (كه در باره ما مبالغه مى كنى خ ل) كه در كار ما تقصير مى كنى، به راستى كه توانائى بر كار و وصف خدا نيست و چنانچه توانائى بر كار و وصف خدا نيست، توانائى بر كار و وصف مخصوص ما هم نيست و چنانچه توانائى بر كار و وصف مخصوص ما نيست، توانائى بر كار و وصف مؤمن هم نيست، به راستى مؤمنى به مؤمن ديگر بر مى خورد و به او دست مى دهد و پيوسته خدا بدانها نگاه مى كند و گناهان از روى آنها فرو مى ريزد چنانچه برگ از درخت تا از هم جدا شوند. چگونه توانائى است بر وصف آنكه چنين است.
7- از ابى حمزه، گويد: من با امام باقر (علیه السّلام) هم كجاوه شدم و بار را بر زمين گزارديم، سپس اندكى راه رفت و برگشت و دست مرا
ص: 535
جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَحَطَطْنَا الرَّحْلَ(1) ، ثُمَّ مَشی قَلِیلاً ، ثُمَّ جَاءَ فَأَخَذَ(2) بِیَدِی(3) ، فَغَمَزَهَا غَمْزَةً شَدِیدَةً ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَ وَمَا کُنْتُ مَعَکَ فِی الْمَحْمِلِ؟
فَقَالَ : «أَ مَا(4) عَلِمْتَ أَنَّ الْمُوءْمِنَ إِذَا جَالَ جَوْلَةً ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ أَخِیهِ ، نَظَرَ اللّهُ إِلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ ، فَلَمْ یَزَلْ مُقْبِلاً عَلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ ، وَ(5) یَقُولُ لِلذُّنُوبِ : تَحَاتَّ(6) عَنْهُمَا(7) ، فَتَتَحَاتُّ(8) یَا أَبَا حَمْزَةَ ، کَمَا یَتَحَاتُّ(9) الْوَرَقُ عَنِ(10) الشَّجَرِ ، فَیَفْتَرِقَانِ وَمَا عَلَیْهِمَا مِنْ ذَنْبٍ» .(11)
8. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنْ حَدِّ الْمُصَافَحَةِ(12) ، فَقَالَ : «دَوْرُ نَخْلَةٍ» .(13)
9 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمْرٍ والاْءَفْرَقِ(14) ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «یَنْبَغِی لِلْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا تَوَاری(15) أَحَدُهُمَا عَنْ صَاحِبِهِ بِشَجَرَةٍ(16) ، ثُمَّ الْتَقَیَا ، أَنْ یَتَصَافَحَا» .(17)
10. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(18) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنّی ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَیْدٍ(19) ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا لَقِیَ أَحَدُکُمْ أَخَاهُ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ(20) وَلْیُصَافِحْهُ ، فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَکْرَمَ بِذلِکَ الْمَلاَئِکَةَ ؛ فَاصْنَعُوا صُنْعَ(21) الْمَلاَئِکَةِ» .(22)
ص: 536
گرفت و آن را به سختى فشرد، به آن حضرت عرض كردم:
قربانت، مگر من با شما در محمل نبودم؟
فرمود: مگر تو نمى دانى كه چون مؤمن يك گردشى كند و سپس دست برادرش را بگيرد، خدا بدانها با لطف خود نگاه كند و پيوسته بدانها متوجه مى باشد و مى فرمايد: به گناهان كه از آنها فرو ريزند، و گناهان فرو مى ريزند، اى ابا حمزه، چنانچه برگ از درخت فرو ميريزند و جدا شوند و گناهى بر آنها نيست.
8- از هشام بن سالم، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از اندازه جدائى كه مصافحه و دست دادن دارد؟ فرمود:
گردش دور يك نخله خرما است.
9- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
براى مؤمنان شايسته است كه چون يكى از آنها از رفيقش نهان شد به واسطه درختى سپس به هم بر خورند، به هم دست دهند و مصافحه كنند.
10- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: هر گاه يكى از شما به برادرش برخورد بايد به او سلام كند و به او دست بدهد، زيرا خدا عز و جل بدين روش فرشته ها را گرامى داشته، شما هم كار فرشته ها را بكنيد.
ص: 537
11. عَنْهُ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا(2) الْتَقَیْتُمْ(3) فَتَلاَقَوْا بِالتَّسْلِیمِ
وَالتَّصَافُحِ ، وَإِذَا(4) تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا(5) بِالاِسْتِغْفَارِ» .(6)
12 . عَنْهُ(7) ، عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ جَدِّهِ(8) مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ ، أَوْ غَیْرِهِ ، عَنْ رَزِینٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا غَزَوْا مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَمَرُّوا(9) بِمَکَانٍ کَثِیرِ الشَّجَرِ ، ثُمَّ خَرَجُوا إِلَی الْفَضَاءِ(10) ، نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ فَتَصَافَحُوا» .(11)
13 . عَنْهُ(12) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ ، عَنْ زَیْدِ بْنِ الْجَهْمِ الْهِلاَلِیِّ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا صَافَحَ الرَّجُلُ صَاحِبَهُ ، فَالَّذِی یَلْزَمُ التَّصَافُحَ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الَّذِی یَدَعُ ، أَلاَ وَإِنَّ الذُّنُوبَ لَتَتَحَاتُّ(13) فِیمَا بَیْنَهُمْ(14) حَتّی لاَ یَبْقی ذَنْبٌ» .(15)
14 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، فَنَظَرَ إِلَیَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ(16) ، فَقُلْتُ : مَا الَّذِی غَیَّرَکَ لِی؟
قَالَ : «الَّذِی غَیَّرَکَ لاِءِخْوَانِکَ ، بَلَغَنِی یَا إِسْحَاقُ أَنَّکَ أَقْعَدْتَ بِبَابِکَ بَوَّاباً یَرُدُّ عَنْکَ(17) فُقَرَاءَ الشِّیعَةِ».
فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی خِفْتُ الشُّهْرَةَ .
ص: 538
11- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر گاه بر خورد كرديد با درود و دست به هم دادن با هم برخورد كنيد و چون از هم جدا شويد، به آمرزش جستن، از هم جدا شويد.
12- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
شيوه مسلمانان بود كه هر گاه با رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به جنگى مى رفتند و به جاى پر درختى گذر مى كردند و سپس از آنجا به فضاى بازى بيرون مى شدند، به هم نگاه مى كردند و دست هم ديگر را مى گرفتند و مصافحه مى كردند.
13- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
هر گاه مردى به رفيق خود دست دهد، آنكه در دست دادن بپايد اجر بزرگترى دارد از آنكه دست خود را از ميان دست او مى كشد، هلا به راستى كه گناهان فرو مى ريزند در ميان آنها تا هيچ گناهى به جا نماند.
14- از اسحاق بن عمار، گويد: من خدمت امام صادق (علیه السّلام) وارد شدم با روى ترش و درهمى به من نگاه كرد، گفتم: چه تو را بر من ديگر گون و خشمگين كرده است؟ فرمود:
آنچه تو را نسبت به برادرانت ديگر گون ساخته، اى اسحق، به من خبر رسيده كه تو دربانانى به در خانه خود نشانده اى تا فقراء شيعه را از تو برانند، من گفتم: قربانت، به راستى من از شهرت ترسيدم، فرمود: از شهرت مى ترسى و از بلا نمى ترسى؟ آيا نمى دانى كه چون مؤمنان به هم برخورند و به هم دست بدهند و مصافحه
ص: 539
فَقَالَ(1) : «أَ فَلاَ خِفْتَ(2) الْبَلِیَّةَ؟ أَ وَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا فَتَصَافَحَا ، أَنْزَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الرَّحْمَةَ عَلَیْهِمَا(3) ، فَکَانَتْ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ(4) لاِءَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ ، فَإِذَا تَوَافَقَا(5) غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ ، فَإِذَا(6) قَعَدَا یَتَحَدَّثَانِ(7) ، ··· î قَالَ(8) الْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ : اعْتَزِلُوا بِنَا ، فَلَعَلَّ(9) لَهُمَا سِرّاً وَقَدْ سَتَرَ(10) اللّهُ عَلَیْهِمَا؟» .
فَقُلْتُ : أَ لَیْسَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(11)؟
فَقَالَ : «یَا إِسْحَاقُ ، إِنْ کَانَتِ الْحَفَظَةُ لاَ تَسْمَعُ ، فَإِنَّ عَالِمَ السِّرِّ(12) یَسْمَعُ وَیَری» .(13)
15. عَنْهُ(14) ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ أَیْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا صَافَحَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلاً قَطُّ ، فَنَزَعَ(15) یَدَهُ(16) حَتّی یَکُونَ(17) هُوَ الَّذِی یَنْزِعُ(18) یَدَهُ(19) مِنْهُ(20)» .(21)
16 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَ _ لاَ یُوصَفُ ، وَکَیْفَ یُوصَفُ وَقَالَ(22) فِی کِتَابِهِ : «وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(23)؟ فَلاَ یُوصَفُ بِقَدَرٍ(24) إِلاَّ کَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذلِکَ .
وَ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لاَ یُوصَفُ ، وَکَیْفَ یُوصَفُ عَبْدٌ احْتَجَبَ اللّهُ(25) _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِسَبْعٍ(26) ، وَجَعَلَ طَاعَتَهُ فِی الاْءَرْضِ کَطَاعَتِهِ فِی السَّمَاءِ(27) ، فَقَالَ : «وَ(28) ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(29)
ص: 540
كنند، خدا عز و جل رحمت بدانها فرو فرستد و نود و نه قسمت از آن، آن يك باشد كه رفيق خود را بيشتر دوست دارد و چون با هم موافقت كنند (با هم بايستند خ ل) رحمت آنها را فرو گيرد و چون با هم بنشينند تا صحبت كنند و گفتگو نمايند، نگهبانان فرشته آنها به هم گويند: بايد ما به كنارى برويم، شايد اينها با هم گفتار محرمانه اى دارند و خدا بر آنها پرده كشيده است، من گفتم: مگر اين نيست كه خدا عز و جل مى فرمايد (18 سوره ق): «دم نزند به هيچ گفتارى جز آنكه نزد او رقيب و عتيد باشند»؟ فرمود:
اى اسحاق، اگر نگهبانان وى سخن آنها را نشنوند، به راستى كه داناى اسرار بشنود و ببيند.
15- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هرگز با مردى مصافحه نكرد كه دست خود را از دست او بيرون كشد و ادامه داد تا او باشد كه دست خود را از دست آن حضرت به در آورد.
16- از زراره، كه شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود: به راستى خدا عز و جل به وصف در نيايد و چگونه به وصف درآيد با اين كه در كتاب خود فرمايد (21 سوره انعام): «اندازه نكردند خدا را به حق اندازه وى» خدا به هيچ اندازه وصف نشود جز آنكه از آن بزرگتر است و به راستى پيغمبر هم وصف نشود و چگونه بنده اى را توان وصف كرد كه خدا در پس هفت حجاب است و طاعت او را در زمين چون طاعت خود (در آسمان) لازم دانسته و فرموده است (7 سوره حشر): «و آنچه را رسول به شما داد بگيريد و از آنچه غدقن كرد باز
ص: 541
وَمَنْ أَطَاعَ هذَا فَقَدْ أَطَاعَنِی ، وَمَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی ، وَفَوَّضَ إِلَیْهِ؟
وَ إِنَّا لاَ نُوصَفُ ، وَکَیْفَ یُوصَفُ قَوْمٌ رَفَعَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَهُوَ الشَّکُّ(1) .
وَ الْمُوءْمِنُ لاَ یُوصَفُ(2) ، وَإِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَلْقی أَخَاهُ ، فَیُصَافِحُهُ ، فَلاَ یَزَالُ اللّهُ یَنْظُرُ إِلَیْهِمَا ، وَالذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا کَمَا یَتَحَاتُّ(3) الْوَرَقُ عَنِ(4) الشَّجَرِ» .(5)
17 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ،
عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ(6) ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «إِذَا(7) الْتَقَی الْمُوءْمِنَانِ فَتَصَافَحَا ، أَقْبَلَ اللّهُ بِوَجْهِهِ عَلَیْهِمَا ، وَتَتَحَاتُّ(8) الذُّنُوبُ عَنْ وُجُوهِهِمَا حَتّی یَفْتَرِقَا» .(9)
18 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «تَصَافَحُوا ؛ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالسَّخِیمَةِ(10)» .(11)
19. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَقِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حُذَیْفَةَ ، فَمَدَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدَهُ ، فَکَفَّ(12) حُذَیْفَةُ یَدَهُ ، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : یَا حُذَیْفَةُ ، بَسَطْتُ یَدِی إِلَیْکَ ، فَکَفَفْتَ یَدَکَ عَنِّی؟ فَقَالَ(13) حُذَیْفَةُ : یَا رَسُولَ اللّهِ ، بِیَدِکَ الرَّغْبَةُ(14) ، وَلکِنِّی کُنْتُ جُنُباً ،
ص: 542
ايستيد» و هر كه اين پيغمبر را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كه او را نافرمانى كرده، مرا نافرمانى كرده، و دين را به او واگذاشت و به راستى ما را هم نتوان وصف كرد و چگونه وصف شوند مردمى كه خدا پليدى را از آنها برداشته و آن شك و ترديد است و مؤمن هم وصف نشود و به راستى مؤمن به برادرش برخورد و به او دست دهد و پيوسته خدا به آنها نگاه كند و گناهان از روى آنها بريزد چنانچه برگ از درخت مى ريزد.
17- از ابى عبيده، گويد: از امام باقر (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
چون دو مؤمن به هم رسند و با هم دست بدهند، خدا بدان ها روى كند و گناهان از چهره او بريزند تا از هم جدا شوند.
18- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
مصافحه كنيد زيرا مصافحه كينه و حسد را ببرد.
19- امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه:
پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) حذيفه را ملاقات كرد و دست به سوى او دراز كرد و حذيفه دست خود را باز گرفت، پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: اى حذيفه، دست به سويت باز آورم و تو دست خود را از من باز گرفتى، حذيفه عرض كرد: يا رسول اللَّه، شوق فراوان به دست شما فراهم است ولى من جنب بودم و نخواستم در جنابت دستم به دست شما بسايد، پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: آيا نمى دانى كه چون دو مسلمان به هم
ص: 543
فَلَمْ أُحِبَّ أَنْ تَمَسَّ یَدِی یَدَکَ وَأَنَا جُنُبٌ ، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ الْمُسْلِمَیْنِ إِذَا(1) الْتَقَیَا ، فَتَصَافَحَا ، تَحَاتَّتْ ذُنُوبُهُمَا کَمَا یَتَحَاتُّ(2) ···
20 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لاَ یَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَهُ ، وَکَذلِکَ لاَ یَقْدِرُ قَدْرَ نَبِیِّهِ ، وَکَذلِکَ لاَ یَقْدِرُ قَدْرَ الْمُوءْمِنِ ؛ إِنَّهُ لَیَلْقی أَخَاهُ ، فَیُصَافِحُهُ ، فَیَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمَا ، وَالذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ(5) عَنْ وُجُوهِهِمَا حَتّی یَفْتَرِقَا ، کَمَا یَتَحَاتُّ(6) الرِّیحَ الشَّدِیدَةَ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ» .(7)
21 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ رِفَاعَةَ ، قَالَ :
سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «مُصَافَحَةُ الْمُوءْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ مُصَافَحَةِ الْمَلاَئِکَةِ» .(8)
بَابُ الْمُعَانَقَةِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ(9) أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیهماالسلام ، قَالاَ(10) : «أَیُّمَا مُوءْمِنٍ
ص: 544
برخورند و به هم دست بدهند، گناهانشان بريزد چنانچه برگ از درخت بريزد.
20- امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه:
به راستى كسى قدر خدا عز و جل را نداند و همچنين قدر پيغمبر او را، و هم چنان قدر و اندازه مؤمن هم دانسته نيست، راستى كه او به برادر مؤمن خود برخورد و با او دست بدهد و خدا به آنها نظرى كند و گناهان آنها از چهره شان فرو ريزد تا از هم جدا شوند چنانچه باد تند برگ را از درخت بريزد.
21- از رفاعه، كه شنيدمش مى فرمود:
مصافحه مؤمن بهتر است از مصافحه او با فرشته ها.
1- از امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:
هر مؤمنى بيرون رود به سوى برادرش و او را ديدن كند و عارف به حق او باشد، خدا به هر گامى برايش حسنه اى نويسد
ص: 545
خَرَجَ(1) إِلی أَخِیهِ یَزُورُهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ(2) ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ(3) حَسَنَةً ، وَمُحِیَتْ(4) عَنْهُ سَیِّئَةٌ ، وَرُفِعَتْ لَهُ دَرَجَةٌ ، وَإِذَا(5) طَرَقَ الْبَابَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ ، فَإِذَا الْتَقَیَا وَتَصَافَحَا وَتَعَانَقَا ، أَقْبَلَ اللّهُ عَلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ ، ثُمَّ بَاهی(6) بِهِمَا الْمَلاَئِکَةَ ، فَیَقُولُ : انْظُرُوا إِلی عَبْدَیَّ تَزَاوَرَا وَتَحَابَّا فِیَّ ، حَقٌّ(7) عَلَیَّ أَلاَّ أُعَذِّبَهُمَا بِالنَّارِ(8) بَعْدَ هذَا(9) الْمَوْقِفِ ، فَإِذَا انْصَرَفَ شَیَّعَهُ(10) الْمَلاَئِکَةُ(11) عَدَدَ(12) نَفَسِهِ وَخُطَاهُ وَکَلاَمِهِ ، یَحْفَظُونَهُ(13) مِنْ(14) بَلاَءِ الدُّنْیَا وَبَوَائِقِ(15) الاْآخِرَةِ إِلی مِثْلِ تِلْکَ اللَّیْلَةِ(16) مِنْ قَابِلٍ ، فَإِنْ مَاتَ فِیمَا بَیْنَهُمَا أُعْفِیَ مِنَ الْحِسَابِ ، وَإِنْ کَانَ الْمَزُورُ یَعْرِفُ مِنْ حَقِّ الزَّائِرِ مَا عَرَفَهُ الزَّائِرُ مِنْ حَقِّ الْمَزُورِ ، کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ» .(17)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا(18) الرَّحْمَةُ ، فَإِذَا الْتَزَمَا(19) لاَ یُرِیدَانِ بِذلِکَ إِلاَّ وَجْهَ اللّهِ وَلاَ یُرِیدَانِ غَرَضاً مِنْ أَغْرَاضِ الدُّنْیَا ، قِیلَ لَهُمَا : مَغْفُوراً(20) لَکُمَا فَاسْتَأْنِفَا(21) ، فَإِذَا أَقْبَلاَ عَلَی الْمُسَاءَلَةِ ، قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ : تَنَحَّوْا عَنْهُمَا ؛ فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً ، وَقَدْ(22) سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِمَا».
قَالَ إِسْحَاقُ : فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَلاَ یُکْتَبُ عَلَیْهِمَا لَفْظُهُمَا ، وَقَدْ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(23)؟
ص: 546
و گناهى از او بردارد و درجه اى از او بالا برد و چون در خانه را بكوبد، درهاى آسمان به رويش باز شوند و چون به هم رسند و به هم دست دهند و هم را در آغوش كشند، خدا رو بدان ها كند و نزد فرشته ها بدان ها ببالد و مى فرمايد: نگاه كنيد به اين دو بنده من كه در راه من همديگر را ديدن كردند و به هم دوستى نمودند، بر من سزا است كه آنها را به آتش شكنجه نكنم پس از اين ايستگاه، و چون برگردد به شماره دم زدن و گامى كه برداشته و سخنى كه گفته، فرشته دنبالش آيند و او را از گرفتارى هاى دنيا و آسيب هاى ديگر سراى نگهدارند تا مانند همان شب از سال آينده و اگر در اين ميان از جهان برود، از حساب، معاف شود، و اگر ديدار شده هم از حق ديداركننده بشناسد آنچه را ديداركننده از حق او شناخته او هم مانند مزد او را دارد.
2- از اسحاق بن عمار، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى دو مؤمن هر گاه يك ديگر را در آغوش كشند رحمت آنها را فراگيرد و هر گاه به هم چسبند و از آن جز رضاى خدا نخواهند و غرض دنيوى نداشته باشند، به آنها گفته شود: آمرزيده ايد و زندگى را از سر گيريد، و چون براى پرسش و پاسخ به هم رو آورند، فرشته ها به هم گويند: از آنها دور شويد كه با هم رازى دارند و خدا آنها را زير پرده داشته.
اسحق گويد: گفتم: قربانت، هر سخنى كه گويند، نوشته نشود با اين كه خدا عز و جل (18 سوره ق) فرمايد: «هيچ گفته اى به زبان نياورد جز آنكه نزد او رقيب و عتيد باشد» گويد: امام صادق (علیه السّلام) آه عميقى كشيد و سپس گريست تا آنكه اشكش ريشش را خيس
ص: 547
قَالَ : فَتَنَفَّسَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام الصُّعَدَاءَ(1) ، ثُمَّ بَکی حَتَّی اخْضَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ ، وَقَالَ : «یَا إِسْحَاقُ ، إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ إِنَّمَا أَمَرَ الْمَلاَئِکَةَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنِ(2) الْمُوءْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا إِجْلاَلاً لَهُمَا(3) ، وَإِنَّهُ وَإِنْ(4) کَانَتِ الْمَلاَئِکَةُ لاَ تَکْتُبُ لَفْظَهُمَا ، وَلاَ تَعْرِفُ کَلاَمَهُمَا ؛ فَإِنَّهُ یَعْرِفُهُ وَیَحْفَظُهُ عَلَیْهِمَا عَالِمُ السِّرِّ وَأَخْفی(5)» .(6)
بَابُ التَّقْبِیلِ
1 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لَکُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِی الدُّنْیَا ، حَتّی أَنَّ (7) أَحَدَکُمْ إِذَا لَقِیَ أَخَاهُ ، قَبَّلَهُ فِی مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ» . (8)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسی :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَلاَ یَدُهُ إِلاَّ یَدُ (9)رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (10)» . (11)
3 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ زَیْدٍ النَّرْسِي، عَنْ
ص: 548
كرد و فرمود: اى اسحق، به راستى خدا تبارك و تعالى همانا به فرشته فرمان داده كه از دو مؤمنى كه به هم برخورند، كناره كنند براى تجليل و احترام آنها و راست مطلب اين است كه گرچه فرشته لفظ آنها را ننويسند و سخن آنها را نفهمند، به راستى كه آن را بداند و بر آنها نگهدارى كند داناى هر راز و هر نهان تر از راز.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
راستى براى شما هر آينه نورى است كه به وسيله آن در دنيا شناخته مى شويد تا اينكه هر گاه يكى از شماها به برادر خود برخورد، او را در همان جاى نور كه از پيشانى او است مى بوسد.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
بوسيده نشود سر و نه دست كسى جز رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و يا كسى كه از او قصد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شود.
3- از على بن مزيد صاحب سابرى، گفت: بر امام
ص: 549
عَلِیِّ بْنِ مَزْیَدٍ صَاحِبِ السَّابِرِیِّ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَتَنَاوَلْتُ یَدَهُ ، فَقَبَّلْتُهَا ، فَقَالَ : «أَمَا إِنَّهَا لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ لِنَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ» .(1)
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَجَّالِ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : نَاوِلْنِی یَدَکَ أُقَبِّلْهَا ، فَأَعْطَانِیهَا ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، رَأْسَکَ(2) ، فَفَعَلَ ، فَقَبَّلْتُهُ ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، رِجْلاَکَ(3) ، فَقَالَ : «أَقْسَمْتُ ، أَقْسَمْتُ (4)، أَقْسَمْتُ _ ثَلاَثاً _ وَبَقِیَ شَیْءٌ ، وَبَقِیَ شَیْءٌ ، وَبَقِیَ شَیْءٌ» .(5)
5. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَبَّلَ لِلرَّحِمِ ذَا قَرَابَةٍ ، فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْءٌ(6) ، وَقُبْلَةُ الاْءَخِ(7) عَلَی الْخَدِّ ، وَقُبْلَةُ الاْءِمَامِ(8) بَیْنَ عَیْنَیْهِ» .(9)
6. وَ عَنْهُ(10) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(11) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی(12) الصَّبَّاحِ مَوْلی آلِ سَامٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَیْسَ الْقُبْلَةُ عَلَی الْفَمِ إِلاَّ لِلزَّوْجَةِ ، أَوِ(13) الْوَلَدِ الصَّغِیرِ» .(14)
بَابُ تَذَاکُرِ(15) الاْءِخْوَانِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ،
ص: 550
صادق (علیه السّلام) وارد شدم و دست او را گرفتم و بوسيدم، فرمود:
أما اين نشايد جز براى پيغمبر يا وصىّ پيغمبر.
4- از يونس بن يعقوب گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
دستت را بده ببوسم و به من داد، گفتم: قربانت سرت را و چنان كرد و من آن را بوسيدم. گفتم: قربانت، پايت را، پس فرمود:
سوگند خوردم، سوگند خوردم، سوگند خوردم (تو را قسم مى دهم كه بگذرى خ ل) (من قسمت كردم و بوسه پا را به خلفاء جور گذاشتم خ ل) تو قسم خوردى كه پا را هم ببوسى؟ خ ل) (تو قسم خوردى پا را هم ببوسى و آن باقيمانده؟ پس ببوس خ ل) تا سه بار، چيزى مانده، چيزى مانده، چيزى مانده.
5- از على بن جعفر از أبى الحسن (علیه السّلام) فرمود:
هر كه خويشى را براى رحم ببوسد چيزى بر او نيست؛ بوسه برادر بر گونه است و بوسه امام ميان دو چشمِ او است.
6- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بوسه بر لب نباشد جز براى همسر يا فرزند خردسال.
1- از على بن أبى حمزه گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
ص: 551
عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «شِیعَتُنَا الرُّحَمَاءُ بَیْنَهُمُ ، الَّذِینَ إِذَا خَلَوْا ذَکَرُوا اللّهَ ، إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اللّهِ(1) ، إِنَّا(2) إِذَا ذُکِرْنَا ذُکِرَ اللّهُ ، وَإِذَا ذُکِرَ عَدُوُّنَا ذُکِرَ الشَّیْطَانُ» .(3)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «تَزَاوَرُوا ؛ فَإِنَّ فِی(4) زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ ، وَذِکْراً لاِءَحَادِیثِنَا ؛ وَأَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ(5) بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ ، فَإِنْ أَخَذْتُمْ بِهَا رَشَدْتُمْ(6) وَنَجَوْتُمْ ، وَإِنْ تَرَکْتُمُوهَا ضَلَلْتُمْ وَهَلَکْتُمْ ، فَخُذُوا بِهَا ، وَأَنَا(7) بِنَجَاتِکُمْ زَعِیمٌ(8)» .(9)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ کَثِیرٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنِّی مَرَرْتُ بِقَاصٍّ(10) یَقُصُّ وَهُوَ یَقُولُ : هذَا الْمَجْلِسُ الَّذِي(11)
ص: 552
شيعيان ما در ميان خود مهربانند، آن كسانند كه چون تنها باشند ياد خدا كنند (به راستى كه ياد ما هم ياد خدا است) به راستى چون ما ياد شويم، خدا ياد شود و چون دشمن ما ياد شود شيطان ياد شود.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به ديدن هم برويد، زيرا ديدار شما زنده كردن دلهاى شما است و ياد آورى احاديث ما. و احاديث ما شما را به هم مهربان مى سازند و اگر بدان عمل كنيد، راه راست يابيد و نجات يابيد و اگر آنها را واگذاريد گمراه و هلاك شويد، بدان ها عمل كنيد كه من ضامن نجات شمايم.
3- از عباد بن كثير، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: من به يك قصه گو گذر كردم كه قصه مى گفت: و او مى گفت كه: اين مجلسى است كه هر كه آن نشيند شقى نگردد، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هيهات هيهات پر خطا رفتند، به راستى براى خدا فرشته هائى است گشتى جز كرام الكاتبين و چون به مردى رسند كه ذكر محمد و آل محمد كنند، گويند: بايستيد، به تحقيق كه به حاجت خود رسيديد و به نشينند و با آنها فقه آموزند و چون برخيزند بيماران آنان را عيادت كنند و سر مرده آنها حاضر شوند و از غائبين آنها بازرسى و احوال پرسى كنند، اين است آن مجلسى كه هر كه در آن نشيند
ص: 553
لاَ یَشْقی بِهِ جَلِیسٌ ، قَالَ : فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ ، أَخْطَأَتْ أَسْتَاهُهُمُ الْحُفْرَةَ(1) ؛ إِنَّ لِلّهِ مَلاَئِکَةً سَیَّاحِینَ(2) سِوَی الْکِرَامِ(3) الْکَاتِبِینَ(4) ، فَإِذَا مَرُّوا بِقَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ ، قَالُوا(5) : قِفُوا ، فَقَدْ(6) أَصَبْتُمْ حَاجَتَکُمْ(7) ؛ فَیَجْلِسُونَ ، فَیَتَفَقَّهُونَ(8) مَعَهُمْ ، فَإِذَا قَامُوا عَادُوا مَرْضَاهُمْ ، وَشَهِدُوا جَنَائِزَهُمْ ، وَتَعَاهَدُوا غَائِبَهُمْ ؛ فَذلِکَ الْمَجْلِسُ الَّذِی لاَ یَشْقی بِهِ جَلِیسٌ» .(9)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْمُسْتَوْرِدِ النَّخَعِیِّ(10) ، عَمَّنْ(11) رَوَاهُ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ فِی السَّمَاءِ(12) لَیَطَّلِعُونَ(13) إِلَی(14) الْوَاحِدِ وَالاِثْنَیْنِ وَالثَّلاَثَةِ وَهُمْ یَذْکُرُونَ فَضْلَ آلِ مُحَمَّدٍ».
قَالَ(15) : «فَتَقُولُ(16) : أَ مَا تَرَوْنَ إِلی(17) هوءُلاَءِ فِی قِلَّتِهِمْ وَکَثْرَةِ عَدُوِّهِمْ یَصِفُونَ فَضْلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ؟» قَالَ(18) : «فَتَقُولُ(19) الطَّائِفَةُ الاْءُخْری مِنَ الْمَلاَئِکَةِ : «ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُوءْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(20)» .(21)
5 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ مُیَسِّرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (22) ، قَالَ : قَالَ لِی : «أَ تَخْلُونَ وَتَتَحَدَّثُونَ(23) ، وَتَقُولُونَ مَا شِئْتُمْ؟»
فَقُلْتُ : إِی وَاللّهِ(24) ، إِنَّا لَنَخْلُو وَنَتَحَدَّثُ ، وَنَقُولُ مَا شِئْنَا ، فَقَالَ : «أَمَا وَاللّهِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی مَعَکُمْ فِی بَعْضِ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ ؛ أَمَا وَاللّهِ ، إِنِّی لاَءُحِبُّ رِیحَکُمْ وَأَرْوَاحَکُمْ ، وَ(25) إِنَّکُمْ عَلی دِینِ اللّهِ وَدِینِ مَلاَئِکَتِهِ ، فَأَعِینُوا(26) بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ» .(27)
6. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی جَمِیعاً ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ(28) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زَکَرِیَّا ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدِ بْنِ مَیْمُونٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ غِیَاثِ بْنِ
ص: 554
شقى نگردد.
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى از فرشته هائى كه در آسمانند سركشى كنند به يك، دو، سه كسى كه فضل آل محمد را ذكر مى كنند، فرمود: پس مى گويند: آيا نمى بينيد اينان را كه با شماره اندك خود و فزونى دشمنانشان فضل آل محمد را وصف مى كنند، فرمود: دسته اى ديگر از فرشته ها، در پاسخ آنها گويند: اين فضل خدا است كه به هر كه خواهد بدهد و خدا صاحب فضل بزرگ است.
5- از ميسر، كه امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: آيا خلوت كنيد و حديث گوئيد و هر چه خواهيد گوئيد؟ گفتم: آرى، به خدا به راستى ما جلسه سرّى تشكيل دهيم و حديث گوئيم و هر چه خواهيم گوئيم، فرمود: هلا به خدا من دوست داشتم كه با شما باشم در بعضى از اين جاهاى خلوت، هلا به خدا كه من بوى شما و جان شما را دوست دارم، شما بر دين خدا و دين فرشته هائيد و كمك كنيد به ما با ورع و كوشش.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
سه و بيشتر از مؤمنان گردهم نباشند جز آنكه به مانند آنها فرشته حاضر گردد، اگر دعاى خير كنند، آنها آمين گويند، و اگر
ص: 555
إِبْرَاهِیمَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا اجْتَمَعَ ثَلاَثَةٌ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ فَصَاعِداً إِلاَّ حَضَرَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مِثْلُهُمْ ، فَإِنْ دَعَوْا بِخَیْرٍ ، أَمَّنُوا ؛ وَإِنِ اسْتَعَاذُوا مِنْ شَرٍّ ، دَعَوُا اللّهَ لِیَصْرِفَهُ عَنْهُمْ ؛ وَإِنْ سَأَلُوا حَاجَةً ، تَشَفَّعُوا(1) إِلَی اللّهِ وَسَأَلُوهُ قَضَاءَهَا .
وَ مَا اجْتَمَعَ ثَلاَثَةٌ مِنَ الْجَاحِدِینَ إِلاَّ حَضَرَهُمْ عَشَرَةُ(2) أَضْعَافِهِمْ مِنَ الشَّیَاطِینِ ، فَإِنْ(3) تَکَلَّمُوا ، تَکَلَّمَ الشَّیْطَانُ(4) بِنَحْوِ کَلاَمِهِمْ ؛ وَإِذَا ضَحِکُوا ، ضَحِکُوا مَعَهُمْ ، وَإِذَا نَالُوا مِنْ أَوْلِیَاءِ اللّهِ ، نَالُوا مَعَهُمْ ، فَمَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ بِهِمْ ، فَإِذَا خَاضُوا فِی ذلِکَ(5) ، فَلْیَقُمْ ، وَلاَ یَکُنْ(6) شِرْکَ(7) شَیْطَانٍ وَلاَ جَلِیسَهُ ؛ فَإِنَّ غَضَبَ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لاَ یَقُومُ لَهُ شَیْءٌ ، وَلَعْنَتَهُ لاَ یَرُدُّهَا شَیْءٌ».
ثُمَّ قَالَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ : «فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ ، فَلْیُنْکِرْ بِقَلْبِهِ ، وَلْیَقُمْ وَلَوْ حَلْبَ شَاةٍ أَوْ فُوَاقَ نَاقَةٍ(8)» .(9)
7. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ(10) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْفُوظٍ ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ : «لَیْسَ شَیْءٌ أَنْکی(11) لاِءِبْلِیسَ(12) وَجُنُودِهِ مِنْ(13) زِیَارَةِ الاْءِخْوَانِ فِی اللّهِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ».
قَالَ(14) : «وَ إِنَّ الْمُوءْمِنَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ، فَیَذْکُرَانِ اللّهَ ، ثُمَّ یَذْکُرَانِ فَضْلَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ، فَلاَ یَبْقی عَلی وَجْهِ إِبْلِیسَ(15) مُضْغَةُ(16) ··· î لَحْمٍ(17) إِلاَّ تَخَدَّدُ(18) ، حَتّی أَنَّ(19) رُوحَهُ لَتَسْتَغِیثُ مِنْ شِدَّةِ مَا یَجِدُ(20) مِنَ الاْءَلَمِ ، فَتَحُسُّ(21) مَلاَئِکَةُ
ص: 556
از بدى پناه جويند، فرشته ها دعا كنند تا خدا بدى را از آنها بگرداند و اگر حاجتى خواهند، فرشته ها به درگاه خدا شفاعت كنند و از خدا بخواهند آن را بر آورد و فراهم نگردند، سه تن از منكران جز آنكه ده برابرشان شياطين با آنها حاضر شوند و اگر سخن گويند، آن شيطانها به مانند سخن آنها را گويند و اگر بخندند آن شيطانها با آنها بخندند و اگر عيب دوستان خدا كنند، آن شيطانها هم با آنها عيب كنند و اگر كسى از مؤمنان دچار مجلس آنها شد و در اين باره مشغول صحبت شدند بايد برخيزد و شريك و همنشين شيطان نشود، زيرا چيزى در برابر خشم خدا نايستد و چيزى لعنت خدا را بر نگرداند، سپس فرمود (علیه السّلام) اگر نتواند برخاست، بايد از دل انكار كند و اگر چه به اندازه دوشيدن گوسفندى، يا راحت باش ميان دوشيدن شتر باشد.
7- از ابى المغرا، گويد: شنيدم أبو الحسن (علیه السّلام) مى فرمود:
چيزى براى شيطان و لشكرهاى او كشنده تر از اين نيست كه برادران دينى هم ديگر را ديدن كنند در راه رضاى خدا، فرمود:
راستى دو نفر مؤمن به هم برخورند و ذكر خدا كنند و فضل ما خانواده را با هم مذاكره كنند و در چهره ابليس تيكه گوشتى نماند جز آنكه بشكافد و روحش از سختى دردى كه كشد فريادرس خواهد و فرشته هاى آسمان و خازنان بهشت آن را دريابند و به او لعنت كنند تا آنكه هيچ فرشته مقربى نماند جز آنكه او را لعنت كند
ص: 557
السَّمَاءِ وَخُزَّانُ الْجِنَانِ ، فَیَلْعَنُونَهُ حَتّی لاَ یَبْقی مَلَکٌ مُقَرَّبٌ إِلاَّ لَعَنَهُ ، فَیَقَعُ خَاسِئاً(1) حَسِیراً(2) مَدْحُوراً(3)» .(4)
بَابُ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُوءْمِنِ (5)
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ سَرَّ مُوءْمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَمَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ» .(6)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ _ یُکَنّی أَبَا مُحَمَّدٍ(7) _ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَةٌ ، وَصَرْفُ(8) الْقَذی(9) عَنْهُ حَسَنَةٌ ، وَمَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی اللّهِ(10) مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُوءْمِنِ» .(11)
3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الْوَصَّافِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ فِیمَا نَاجَی(12) اللّهُ
ص: 558
و چخ شده و درمانده و رانده گردد.
1- امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است:
هر كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند، خدا را شاد كرده.
2- امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
لبخند مرد در روى برادرش، حسنه است و دور كردن خار و خاشاك از وى حسنه است و خدا پرستيده نشده به كارى كه دوست تر باشد نزد خدا از شاد كردن دل مؤمن.
3- مى فرمود (علیه السّلام): به راستى در آنچه خدا عز و جل با بنده خود موسى راز گفت، فرمود:
(اى موسى) به راستى براى من بنده هائى است كه بهشتم را
ص: 559
عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ عَبْدَهُ مُوسی علیه السلام قَالَ : إِنَّ لِی عِبَاداً أُبِیحُهُمْ(1) جَنَّتِی ، وَأُحَکِّمُهُمْ فِیهَا ، قَالَ : یَا رَبِّ ، وَمَنْ هوءُلاَءِ الَّذِینَ تُبِیحُهُمْ جَنَّتَکَ وَتُحَکِّمُهُمْ فِیهَا؟ قَالَ : مَنْ أَدْخَلَ عَلی مُوءْمِنٍ سُرُوراً».
ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ مُوءْمِناً کَانَ فِی مَمْلَکَةِ جَبَّارٍ ، فَوَلَعَ بِهِ(2) ، فَهَرَبَ مِنْهُ إِلی دَارِ الشِّرْکِ ، فَنَزَلَ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ ، فَأَظَلَّهُ(3) وَأَرْفَقَهُ وَأَضَافَهُ ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ أَوْحَی(4) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلَیْهِ : وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی ، لَوْ کَانَ لَکَ(5) فِی جَنَّتِی مَسْکَنٌ(6) لاَءَسْکَنْتُکَ فِیهَا ، وَلکِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلی مَنْ مَاتَ بِی مُشْرِکاً ، وَلکِنْ یَا نَارُ هِیدِیهِ(7) ، وَلاَ تُوءْذِیهِ(8) ، وَیُوءْتی بِرِزْقِهِ(9) طَرَفَیِ النَّهَارِ».
قُلْتُ : مِنَ الْجَنَّةِ؟ قَالَ : «مِنْ حَیْثُ شَاءَ(10) اللّهُ» .(11)
4 . عَنْهُ(12) ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ أَحَبَّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ» .(13)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ
ص: 560
برايشان مباح سازم و آنان را در آن اختيار دَهَم، عرض كرد:
پروردگارا، كيانند اينان كه تو بهشت را بر آنها مباح كنى و آنها را در آن صاحب اختيار سازى؟ فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند.
سپس فرمود:
مؤمنى كه در كشور جبّارى بود، آن جبّار بدو آزمند شد و او هم از وى به كشور مشركان گريخت و به مرد مشركى وارد شد، او را زير سايه جا داد و با او نرمى كرد و او را مهمان نمود و چون مرگ آن مشرك فرا رسيد، خدا به او وحى كرد: به عزت و جلالم سوگند، اگر برايت در بهشت جاى بود، تو را در آن نشيمن مى دادم ولى بهشتم حرام است بر هر كه مشرك به من بميرد، ولى اى آتش، او را بهراسان ولى ميازار و هر بام و شام روزى براى او آيد، گفتم: از بهشت؟
فرمود: از آنجا كه خدا خواهد.
4- از على بن الحسين (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
دوست ترين كارها نزد خدا عز و جل، شاد كردن مؤمن است.
5- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 561
بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ(1) : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی دَاوُدَ علیه السلام : أَنَّ(2) الْعَبْدَ مِنْ عِبَادِی لَیَأْتِینِی بِالْحَسَنَةِ ، فَأُبِیحُهُ جَنَّتِی ، فَقَالَ دَاوُدُ : یَا رَبِّ ، وَمَا تِلْکَ الْحَسَنَةُ؟ قَالَ : یُدْخِلُ(3) عَلی عَبْدِیَ الْمُوءْمِنِ سُرُوراً وَلَوْ بِتَمْرَةٍ ، قَالَ دَاوُدُ : یَا رَبِّ ، حَقٌّ لِمَنْ(4) عَرَفَکَ أَنْ لاَ یَقْطَعَ رَجَاءَهُ مِنْکَ» .(5)
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یَری أَحَدُکُمْ إِذَا أَدْخَلَ عَلی مُوءْمِنٍ سُرُوراً أَنَّهُ عَلَیْهِ أَدْخَلَهُ(6) فَقَطْ ، بَلْ(7) وَاللّهِ عَلَیْنَا ، بَلْ(8) وَاللّهِ عَلی رَسُولِ اللّهِ(9) صلی الله علیه و آله ».(10)
7. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ(11) أَحَبَّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُوءْمِنِ :(12) شَبْعَةُ مُسْلِمٍ(13) ، أَوْ قَضَاءُ دَیْنِهِ(14)» .(15)
8. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ(16) ، عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه
ص: 562
خدا عز و جل به داود (علیه السّلام) وحى كرد كه: به راستى بنده اى از بندگانم يك حسنه آورد و من بهشتم را بر او مباح كنم، داود عرض كرد:
پروردگارا، اين حسنه چيست؟ فرمود: به دل بنده مؤمنم شادى در آورد گو كه با يك خرما باشد، داود عرض كرد:
پروردگارا، سزا است هر كه تو را شناسد، اميدش را از تو نبرد.
6- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
نپندارد يكى از شماها كه مؤمنى را شاد كرده است تنها او را شاد كرده، بلكه به خدا رسول خدا را (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شاد كرده است.
7- از ابى الجارود كه شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى دوست ترين كارها به درگاه خدا عز و جل شاد كردن مؤمن است يا سير كردن مسلمانى يا پرداختن بدهكارى او.
8- امام صادق (علیه السّلام) در ضمن حديثى طولانى فرمود:
چون خدا مؤمن را از قبرش مبعوث كند، با او نمونه اى از قبر
ص: 563
السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ : «إِذَا بَعَثَ اللّهُ الْمُوءْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ(1) ، خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ(2) یَقْدُمُ(3) أَمَامَهُ ، کُلَّمَا رَأَی الْمُوءْمِنُ هَوْلاً مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، قَالَ لَهُ الْمِثَالُ : لاَ تَفْزَعْ(4) وَلاَ تَحْزَنْ ، وَأَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَالْکَرَامَةِ(5) مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ حَتّی یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، فَیُحَاسِبُهُ حِسَاباً یَسِیراً ، وَیَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ ، وَالْمِثَالُ أَمَامَهُ ، فَیَقُولُ لَهُ الْمُوءْمِنُ : یَرْحَمُکَ(6) اللّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ خَرَجْتَ مَعِی مِنْ قَبْرِی ، وَمَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِی(7) بِالسُّرُورِ وَالْکَرَامَةِ مِنَ اللّهِ حَتّی رَأَیْتُ ذلِکَ ، فَیَقُولُ : مَنْ(8) أَنْتَ؟ فَیَقُولُ : أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ أَدْخَلْتَهُ(9) عَلی أَخِیکَ الْمُوءْمِنِ فِی الدُّنْیَا ، خَلَقَنِی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْهُ لاِءُبَشِّرَکَ» .(10)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنِ السَّیَّارِیِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، قَالَ :
کَانَ النَّجَاشِیُّ _ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنَ الدَّهَاقِینِ(11) _ عَامِلاً عَلَی الاْءَهْوَازِ وَفَارِسَ ، فَقَالَ(12) بَعْضُ أَهْلِ عَمَلِهِ(13) لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ فِی ··· î دِیوَانِ(14) النَّجَاشِیِّ عَلَیَّ خَرَاجاً(15) وَهُوَ مُوءْمِنٌ(16) یَدِینُ بِطَاعَتِکَ ، فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَکْتُبَ لِی(17) إِلَیْهِ کِتَاباً .
قَالَ : فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، سُرَّ أَخَاکَ ؛ یَسُرَّکَ اللّهُ».
قَالَ(18) : فَلَمَّا وَرَدَ الْکِتَابُ عَلَیْهِ ، دَخَلَ عَلَیْهِ(19) وَهُوَ فِی مَجْلِسِهِ ، فَلَمَّا
ص: 564
بيرون آيد و جلو او باشد و هر آنجا كه مؤمن يكى از هراسهاى روز قيامت را ببيند آن نمونه گويد: نترس و غم مخور و مژده گير به شادى و كرامت از طرف خدا عز و جل تا آنكه در برابر خدا عز و جل بايستد و از او حساب آسانى بكشد و فرمايد: او را به بهشت برند و آن نمونه جلو او باشد، مؤمن به او گويد: خدايت رحمت كند، چه خوب كسى بودى كه با من از گورم بيرون آمدى و پيوسته مرا به شادى و كرامت از طرف خدا مژده مى دادى تا آن را به چشم ديدم و به او مى گويد: تو كيستى؟ مى گويد: من همان شاديم كه به دل برادر مؤمن خود در دنيا وارد ساختى، خدا عز و جل مرا از آن آفريده تا به تو مژده دهم.
9- از محمد بن جمهور، گويد: نجاشى كه يك دهقانى بود، حاكم اهواز و فارس شد، يكى از كارمندانش به امام صادق (علیه السّلام) گفت: در دفتر نجاشى خراجى به عهده من است و او مردى است مؤمن و فرمانبر، شما اگر صلاح مى دانى براى من نامه اى به او بنويس، گويد: امام (علیه السّلام) به او نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، شاد كن برادرت را تا خدا شادت كند، گويد: چون نامه به او رسيد، در مجلس كار خود بود و چون تنها شد، نامه را به او داد و گفت: اين نامه امام صادق (علیه السّلام) است، آن را بوسيد و بر دو چشم نهاد و به او گفت: چه حاجتى دارى؟ گفت:
خراجى كه در دفترت بر عهده من است، به او گفت: چه مقدار است؟ گفت: ده هزار درهم.
ص: 565
خَلاَ نَاوَلَهُ الْکِتَابَ ، وَقَالَ : هذَا کِتَابُ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَبَّلَهُ ، وَوَضَعَهُ عَلی عَیْنَیْهِ ، وَقَالَ(1) لَهُ(2) : مَا حَاجَتُکَ؟ قَالَ : خَرَاجٌ عَلَیَّ(3) فِی دِیوَانِکَ ، فَقَالَ لَهُ : وَ(4) کَمْ هُوَ؟ قَالَ(5) : عَشَرَةُ آلاَفِ دِرْهَمٍ ، فَدَعَا کَاتِبَهُ ، وَأَمَرَهُ(6) بِأَدَائِهَا عَنْهُ ، ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْهَا ، وَأَمَرَ(7) أَنْ یُثْبِتَهَا لَهُ لِقَابِلٍ(8)، ثُمَّ(9) قَالَ لَهُ :(10) سَرَرْتُکَ؟ فَقَالَ : نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ ، ثُمَّ أَمَرَ لَهُ(11) بِمَرْکَبٍ(12) وَجَارِیَةٍ وَغُلاَمٍ ، 2 / 120
وَأَمَرَ لَهُ بِتَخْتِ(13) ثِیَابٍ ، فِی(14) کُلِّ ذلِکَ یَقُولُ لَهُ(15) : هَلْ سَرَرْتُکَ؟ فَیَقُولُ : نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَکُلَّمَا(16) قَالَ : نَعَمْ ، زَادَهُ حَتّی فَرَغَ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : احْمِلْ فُرُشَ هذَا الْبَیْتِ الَّذِی کُنْتَ جَالِساً فِیهِ(17) حِینَ دَفَعْتَ إِلَیَّ کِتَابَ مَوْلاَیَ الَّذِی نَاوَلْتَنِی فِیهِ ، وَارْفَعْ إِلَیَّ(18) حَوَائِجَکَ .
قَالَ : فَفَعَلَ ، وَخَرَجَ الرَّجُلُ ، فَصَارَ(19) إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام بَعْدَ ذلِکَ ، فَحَدَّثَهُ(20) بِالْحَدِیثِ عَلی جِهَتِهِ ، فَجَعَلَ یُسَرُّ بِمَا فَعَلَ(21) ، فَقَالَ(22) الرَّجُلُ : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، کَأَنَّهُ قَدْ سَرَّکَ مَا فَعَلَ بِی؟
فَقَالَ : «إِی وَاللّهِ ، لَقَدْ سَرَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ» .(23)
10. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ مَنْصُورٍ ، عَنْ عَمَّارٍ أَبِی الْیَقْظَانِ(24) ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ حَقِّ الْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ ، فَقَالَ(25) : «حَقُّ الْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ أَعْظَمُ مِنْ ذلِکَ ، لَوْ
ص: 566
نجاشى دفتر دار خود را خواست و به او دستور داد تا از طرف او بپردازد و آن را از دفتر بيرون آرد و دستور داد براى سال آينده هم برابر همين مبلغ را براى او بنويسد، سپس به او گفت: من تو را شاد كردم؟ پاسخ داد: آرى قربانت، سپس فرمان داد يك مركب سوارى و يك كنيز و يك غلام به او دادند با يك دست جامه و در عطاى هر كدام مى گفت: آيا تو را شاد كردم؟ و او جواب مى داد:
آرى قربانت، و هر چه مى گفت: آرى، براى او مى افزود تا از عطا فراغت يافت و سپس به او گفت: همه فرش اين اتاق را هم كه من در آن نشسته ام با خود ببر چون كه نامه آقاى مرا در اين جا به من دادى و هر حاجتى دارى به من اظهار كن و برسان، گويد: اين كار را كرد و آن مرد بيرون شد و پس از آن خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيد و به او همه را باز گفت و آن حضرت هم شاد شد به كار او، آن مرد گفت:
يا ابن رسول اللَّه، گويا كارى كه با من كرده، شما را شاد نمود؟ فرمود: آرى، به خدا هر آينه خدا و رسولش را هم شاد كرد.
10- از ابان بن تغلب، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از حق مؤمن بر مؤمن، گويد: فرمود:
حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اينها است، اگر براى شما باز گويم كافر مى شويد، به راستى مؤمن چون از گورش بر آيد با او نمونه اى از گور درآيد و به او مى گويد: مژده گير از طرف خدا به
ص: 567
حَدَّثْتُکُمْ لَکَفَرْتُمْ(1) ؛ إِنَّ الْمُوءْمِنَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ ، خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ مِنْ قَبْرِهِ یَقُولُ لَهُ : أَبْشِرْ بِالْکَرَامَةِ مِنَ اللّهِ وَالسُّرُورِ ، فَیَقُولُ لَهُ : بَشَّرَکَ اللّهُ بِخَیْرٍ».
قَالَ : «ثُمَّ یَمْضِی مَعَهُ یُبَشِّرُهُ(2) بِمِثْلِ مَا قَالَ ، وَإِذَا مَرَّ بِهَوْلٍ ، قَالَ : لَیْسَ هذَا(3) لَکَ ، وَإِذَا مَرَّ بِخَیْرٍ ، قَالَ : هذَا لَکَ ، فَلاَ یَزَالُ مَعَهُ ، یُوءْمِنُهُ(4) مِمَّا یَخَافُ ، وَیُبَشِّرُهُ بِمَا یُحِبُّ حَتّی
یَقِفَ مَعَهُ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، فَإِذَا أَمَرَ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ ، قَالَ لَهُ الْمِثَالُ : أَبْشِرْ(5) ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَدْ أَمَرَ بِکَ إِلَی الْجَنَّةِ».
قَالَ(6) : «فَیَقُولُ(7) : مَنْ أَنْتَ رَحِمَکَ(8) اللّهُ ، تُبَشِّرُنِی مِنْ حِینِ خَرَجْتُ مِنْ قَبْرِی ، وَآنَسْتَنِی فِی طَرِیقِی ، وَخَبَّرْتَنِی عَنْ رَبِّی؟» .
قَالَ : «فَیَقُولُ : أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلی إِخْوَانِکَ فِی الدُّنْیَا ، خُلِقْتُ مِنْهُ لاِءُبَشِّرَکَ(9) ، وَأُونِسَ(10) وَحْشَتَکَ» .(11)
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، مِثْلَهُ .
11. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (12) : أَحَبُّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ سُرُورٌ(13) تُدْخِلُهُ عَلَی الْمُوءْمِنِ(14) : تَطْرُدُ عَنْهُ جَوْعَتَهُ ، أَوْ(15) تَکْشِفُ عَنْهُ کُرْبَتَهُ» .(16)
12 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَدْخَلَ عَلی
ص: 568
كرامت و شادى، در پاسخش مى گويد: خدا تو را مژده خوب بدهد، فرمود:
سپس با او مى رود و بدان چه گفت: پيوسته او را مژده مى دهد و چون به هراسى گذرد به او گويد: اين از براى تو نيست و چون به وضع خوبى گذرد گويد: اين از آن تو است و پيوسته با او است، از آنچه بيم دارد آرامش دهد و بدان چه دوست دارد مژده دهد تا با او در برابر خدا عز و جل ايستد و هر گاه فرمان بهشت به او دهد، آن نمونه به او گويد: بادت كه خدا عز و جل فرمان بهشت داد، فرمود: به او مى گويد:
تو كيستى خدايت رحمت كند، مرا مژده دادى از گاهى كه از گورم برآمدم و در راه به من آرامش دادى و از طرف پروردگارم مرا خبر خوش دادى؟ فرمود: گويد: من همان شادى هستم كه تو بر دل برادران خود در دنيا مى كردى؟ از آن آفريده شدم تا به تو مژده دهم و هراس تو را آرام كنم.
11- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
دوست ترين كارها نزد خدا، شاد كردن مؤمن است، گرسنگى را از او برانى يا گرفتارى را از او بگردانى.
12- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمنى را شاد كند، خدا عز و جل از آن شادى مخلوقى
ص: 569
مُوءْمِنٍ سُرُوراً ، خَلَقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْ ذلِکَ السُّرُورِ خَلْقاً ، فَیَلْقَاهُ(1) عِنْدَ مَوْتِهِ ، فَیَقُولُ لَهُ : أَبْشِرْ یَا وَلِیَّ اللّهِ بِکَرَامَةٍ مِنَ اللّهِ 2 / 121
وَرِضْوَانٍ(2) ، ثُمَّ لاَ یَزَالُ مَعَهُ(3) حَتّی یَدْخُلَهُ(4) قَبْرَهُ(5) ، فَیَقُولُ لَهُ مِثْلَ ذلِکَ ، فَإِذَا بُعِثَ یَلْقَاهُ(6) ، فَیَقُولُ لَهُ مِثْلَ ذلِکَ ، ثُمَّ لاَ یَزَالُ مَعَهُ عِنْدَ کُلِّ هَوْلٍ ، یُبَشِّرُهُ(7) ، وَیَقُولُ(8) لَهُ مِثْلَ ذلِکَ ، فَیَقُولُ لَهُ : مَنْ أَنْتَ رَحِمَکَ(9) اللّهُ؟ فَیَقُولُ(10) : أَنَا السُّرُورُ الَّذِی أَدْخَلْتَهُ عَلی فُلاَنٍ» .(11)
13. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ : کَانَ(12) رَجُلٌ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَرَأَ هذِهِ الاْآیَةَ : «وَ(13) الَّذِینَ یُوءْذُونَ الْمُوءْمِنِینَ وَالْمُوءْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَإِثْماً مُبِیناً»(14) قَالَ : فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «فَمَا ثَوَابُ مَنْ أَدْخَلَ عَلَیْهِ السُّرُورَ؟» فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، عَشْرُ حَسَنَاتٍ ، قَالَ(15) : «إِی وَاللّهِ ، وَأَلْفُ أَلْفِ(16) حَسَنَةٍ» . (17)
14 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَحْیی ، عَنِ(18) الْوَلِیدِ بْنِ الْعَلاَءِ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَدْخَلَ السُّرُورَ عَلی مُوءْمِنٍ(19) ، فَقَدْ أَدْخَلَهُ عَلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؛ وَمَنْ أَدْخَلَهُ عَلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَدْ وَصَلَ ذلِکَ(20) إِلَی اللّهِ ، وَکَذلِکَ مَنْ أَدْخَلَ
ص: 570
آفريند كه هنگام مرگش او را ديدار كند و به او گويد: اى دوست خدا، مژده گير به كرامت و احترام از طرف خدا و رضوان، سپس پيوسته با او است تا در گورش در آيد و مانند آن را به وى مى گويد:
و چون مبعوث شود، او را برخورد كند و مانند آن را به وى گويد، سپس پيوسته با او است در نزد هر هراس، او را مژده دهد و مانند آن به وى گويد، مؤمن به او مى گويد: تو كيستى؟ خدايت رحمت كناد، در پاسخ مى گويد: من همان شادى هستم كه در دل فلان كس وارد كردى.
13- از عبد اللَّه بن سنان، گويد: مردى نزد امام صادق (علیه السّلام) بود و اين آيه را خواند (58 سوره احزاب): «و آن كسانى كه آزار مى دهند مؤمنين و مؤمنات را به جز براى آنچه خود كرده اند (يعنى مجازات بر حق) به راستى كه متحمل بهتان و گناه بزرگى شدند» گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
پس چه ثوابى دارد آنكه آن مؤمن را شاد كند؟ من گفتم:
قربانت، ده حسنه، فرمود: آرى به خدا و هزار هزار حسنه.
14- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمنى را شاد كند، رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را شاد كرده و هر كه وسيله شادى رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را فراهم آورده، آن را به خدا پيوسته و چنين است كسى كه گرفتارى و غم براى مؤمن فراهم سازد (يعنى رسول خدا و بلكه خدا را آزرده است).
ص: 571
15 . عَنْهُ(3) ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَنْصُورٍ ، عَنِ الْمُفَضَّلِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَیُّمَا مُسْلِمٍ لَقِیَ مُسْلِماً فَسَرَّهُ ، سَرَّهُ(4) اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ» .(5)
16. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنْ أَحَبِّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُوءْمِنِ : إِشْبَاعُ جَوْعَتِهِ ، أَوْ(6) تَنْفِیسُ کُرْبَتِهِ ، أَوْ(7) قَضَاءُ دَیْنِهِ» .(8)
بَابُ قَضَاءِ حَاجَةِ الْمُوءْمِنِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ بَکَّارِ بْنِ کَرْدَمٍ ، عَنِ الْمُفَضَّلِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ (9): قَالَ لِی : «یَا مُفَضَّلُ ، اسْمَعْ مَا أَقُولُ لَکَ ، وَاعْلَمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ، وَافْعَلْهُ (10)، وَأَخْبِرْ بِهِ عِلْیَةَ (11)إِخْوَانِکَ (12)».
قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، وَمَا(13) عِلْیَةُ إِخْوَانِی؟
قَالَ : «الرَّاغِبُونَ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِ إِخْوَانِهِمْ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ : «وَ مَنْ قَضی لاِءَخِیهِ الْمُوءْمِنِ حَاجَةً ، قَضَی اللّهُ _ عَزَّ
ص: 572
15- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به مسلمانى برخورد و او را شاد كند، خدا عز و جل او را شاد كند.
16- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
از دوست ترين اعمال به درگاه خدا عز و جل ادخال سرور است بر مؤمن: سير كردن او از گرسنگى، گشودن گره گرفتارى او يا پرداخت بدهكارى او.
1- از مفضل، كه امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى مفضل، آنچه به تو مى گويم بشنوم و بدان كه به راستى آن درست است، آن را به كار بند و به بزرگان از برادران خود خبر بده، گفتم:
قربانت، بزرگان از برادرانم كيانند؟ فرمود: آنان كه شوق دارند به برآوردن حوائج برادران خود، گويد: سپس فرمود:
هر كه براى برادر مؤمن خود حاجتى برآورد، خدا عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از او روا كند كه از آن جمله، آغاز همه،
ص: 573
وَجَلَّ _ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِائَةَ أَلْفِ حَاجَةٍ مِنْ ذلِکَ أَوَّلُهَا الْجَنَّةُ ، وَمِنْ ذلِکَ أَنْ یُدْخِلَ قَرَابَتَهُ وَمَعَارِفَهُ وَإِخْوَانَهُ الْجَنَّةَ بَعْدَ أَنْ لاَ یَکُونُوا نُصَّاباً(1)».
وَ کَانَ(2) الْمُفَضَّلُ إِذَا سَأَلَ الْحَاجَةَ أَخاً مِنْ إِخْوَانِهِ ، قَالَ لَهُ : أَ مَا تَشْتَهِی أَنْ تَکُونَ مِنْ عِلْیَةِ الاْءِخْوَانِ؟(3)
2. عَنْهُ(4) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ ، قَالَ : حَدَّثَنِی خَالِدُ بْنُ یَزِیدَ(5) ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ خَلْقاً مِنْ خَلْقِهِ ، انْتَجَبَهُمْ لِقَضَاءِ حَوَائِجِ فُقَرَاءِ شِیعَتِنَا لِیُثِیبَهُمْ عَلی ذلِکَ الْجَنَّةَ ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ مِنْهُمْ ،
فَکُنْ». ثُمَّ قَالَ : «لَنَا وَاللّهِ رَبٌّ نَعْبُدُهُ ، لاَ(6) نُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً(7)» .(8)
3 . عَنْهُ(9) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ ، عَنْ صَدَقَةَ الاْءَحْدَبِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُوءْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ(10) ، وَخَیْرٌ مِنْ حُمْلاَنِ(11) أَلْفِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ» .(12) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ ، مِثْلَ الْحَدِیثَیْنِ .
4. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ صَنْدَلٍ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لَقَضَاءُ حَاجَةِ امْرِئٍ مُوءْمِنٍ أَحَبُّ إِلَی اللّهِ(13) مِنْ عِشْرِینَ حَجَّةً ، کُلُّ حَجَّةٍ یُنْفِقُ فِیهَا صَاحِبُهَا مِائَةَ أَلْفٍ» .(14)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ،
ص: 574
بهشت است، و از آن جمله، خويشان و آشنايانش و برادرانش را به بهشت برد بشرط آنكه دشمن ائمه نباشند، و شيوه مفضل بود كه چون حاجتى از هر كدام برادرانش مى خواست، به او مى گفت: نمى خواهى كه از بزرگان برادران باشى؟ 2- به مفضل فرمود (علیه السّلام) كه: به راستى خدا عز و جل در آفريده هاى خود خلقى آفريده كه آنها را براى روا كردن حوائج فقراء شيعيان ما برگزيده تا در برابر آن بهشت بدانها دهد، اگر بتوانى از آنها باشى از آنها باش، سپس فرمود: براى ما به خداوند پروردگارى است كه او را به پرستيم و چيزى را با او شريك نگيريم.
3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از آزاد كردن هزار بنده و بهتر است از تقديم هزار اسب در راه خدا.
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
بر آوردن حاجت يك مرد مؤمن، دوست تر است به درگاه خدا از بيست حج كه در هر حجّى، حاجى صد هزار خرج كند (يعنى صد هزار درهم يا اشرفى طلاى هجده نخودى كه در جز حوائج مؤمنان صرف كند- از مجلسى ره) 5- از اسماعيل بن عمار صيرفى، گويد: من به امام
ص: 575
عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیِّ ، قَالَ :
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ(1) ، الْمُوءْمِنُ رَحْمَةٌ عَلَی الْمُوءْمِنِ؟ قَالَ : «نَعَمْ» قُلْتُ : وَکَیْفَ(2) ذَاکَ(3)؟ قَالَ : «أَیُّمَا مُوءْمِنٍ أَتی أَخَاهُ(4) فِی حَاجَةٍ ، فَإِنَّمَا ذلِکَ رَحْمَةٌ مِنَ(5) اللّهِ سَاقَهَا إِلَیْهِ، وَسَبَّبَهَا(6) لَهُ ، فَإِنْ قَضی(7) حَاجَتَهُ، کَانَ قَدْ قَبِلَ الرَّحْمَةَ بِقَبُولِهَا؛ وَإِنْ رَدَّهُ عَنْ 2 / 123
حَاجَتِهِ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلی قَضَائِهَا ، فَإِنَّمَا رَدَّ عَنْ نَفْسِهِ رَحْمَةً مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ سَاقَهَا إِلَیْهِ(8) ، وَسَبَّبَهَا لَهُ ، وَذَخَرَ(9) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ تِلْکَ الرَّحْمَةَ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ حَتّی یَکُونَ الْمَرْدُودُ عَنْ حَاجَتِهِ هُوَ الْحَاکِمَ فِیهَا ، إِنْ شَاءَ صَرَفَهَا إِلی نَفْسِهِ ، وَإِنْ شَاءَ صَرَفَهَا إِلی غَیْرِهِ .
یَا إِسْمَاعِیلُ ، فَإِذَا(10) کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَهُوَ الْحَاکِمُ فِی رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ قَدْ شُرِعَتْ لَهُ ، فَإِلی مَنْ تَری(11) یَصْرِفُهَا؟» قُلْتُ : لاَ أَظُنُّ یَصْرِفُهَا عَنْ نَفْسِهِ ، قَالَ : «لاَ تَظُنَّ ، وَلکِنِ اسْتَیْقِنْ ؛ فَإِنَّهُ(12) لَنْ یَرُدَّهَا عَنْ نَفْسِهِ .
یَا إِسْمَاعِیلُ ، مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ فِی حَاجَةٍ یَقْدِرُ عَلی قَضَائِهَا ، فَلَمْ یَقْضِهَا لَهُ ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً(13) یَنْهَشُ(14) إِبْهَامَهُ فِی قَبْرِهِ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، مَغْفُوراً لَهُ أَوْ مُعَذَّباً» .(15)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ :
ص: 576
صادق (علیه السّلام) گفتم: قربانت، مؤمن براى مؤمن رحمت است؟ فرمود:
آرى، گفتم:
چگونه؟ فرمود: هر مؤمنى نزد برادرش براى حاجتى رود، آن رحمتى است كه خدا به سوى او كشانيده و براى او فراهم كرده و اگر حاجتش را برآورد، با پذيرش آن، رحمت را پذيرفته، و اگر با قدرت حاجت او را ردّ كند، رحمت خدا عز و جل را از خود ردّ كرده است كه بدو كشانده بود و براى او فراهم كرده بود و خدا عز و جل اين رحمت را ذخيره كند تا روز قيامت براى آن كسى كه حاجت او ردّ شده تا در باره آن قضاوت كند، اگر خواهد آن را به خود برگرداند و اگر خواهد به ديگرى رساند، اى اسماعيل، چون روز قيامت شود و او در رحمت خدا حكم گردد كه به او اجازه داده شده به نظر تو آن را به كه برگرداند؟
گفتم: گمان ندارم آن را از خود برگرداند، فرمود: گمان مدار بلكه يقين داشته باش كه آن را هرگز از خود برنگرداند، اى اسماعيل، هر كه برادرش در حاجتى كه دارد به او مراجعه كرد و او ميتواند آن را بر آورد و حاجت او را بر نياورد، خدا بر او در گورش مارى چيره كند كه تا روز رستاخيز انگشت بزرگ او را به دندان خود بگزد و بجود، خواه آمرزيده شود و خواه معذّب گردد.
6- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به خانه (خانه كعبه) يك هفته طواف كند، خدا
ص: 577
«مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعاً ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ(1) حَسَنَةٍ ، وَمَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلاَفِ سَیِّئَةٍ ، وَرَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ دَرَجَةٍ».
قَالَ(2) : وَزَادَ فِیهِ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ : «وَ قَضی لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ حَاجَةٍ» قَالَ(3) : ثُمَّ قَالَ : «وَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُوءْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَطَوَافٍ»، حَتّی عَدَّ عَشْراً .(4)
7 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ(5) ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا قَضی مُسْلِمٌ لِمُسْلِمٍ حَاجَةً(6) إِلاَّ نَادَاهُ اللّهُ تَبَارَکَ
وَتَعَالی : عَلَیَّ ثَوَابُکَ ، وَلاَ أَرْضی لَکَ بِدُونِ الْجَنَّةِ» .(7)
8. عَنْهُ(8) ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ : «مَنْ طَافَ بِهذَا الْبَیْتِ طَوَافاً وَاحِداً ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ حَسَنَةٍ ، وَمَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلاَفِ سَیِّئَةٍ ، وَرَفَعَ(9) لَهُ سِتَّةَ آلاَفِ دَرَجَةٍ ، حَتّی إِذَا کَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ(10) ، فَتَحَ(11) لَهُ(12) سَبْعَةَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ».
قُلْتُ لَهُ(13) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، هذَا الْفَضْلُ کُلُّهُ فِی الطَّوَافِ؟
قَالَ : «نَعَمْ ، وَأُخْبِرُکَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذلِکَ(14) ، قَضَاءُ حَاجَةِ ··· î الْمُسْلِمِ(15) أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَطَوَافٍ وَطَوَافٍ(16)»، حَتّی بَلَغَ(17) عَشْراً .(18)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْخَارَفِیِّ(19) ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام
ص: 578
عز و جل براى او شش هزار حسنه بنويسد و از او شش هزار سيّئه محو كند و شش هزار درجه از او بالا برد.
گويد: اسحاق بن عمار اين را هم اضافه كرده كه فرمود:
و شش هزار حاجت او را بر آورده سازد.
گويد: سپس فرمود: و بر آوردن حاجت مؤمن بهتر است از طواف و طواف و تا ده تا شمرد.
7- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
هيچ مسلمانى حاجت مسلمانى را روا نكند جز اينكه خداى تبارك و تعالى او را ندا دهد: بر من است مزد تو و كمتر از بهشت را برايت نپسندم.
8- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به اين خانه (يعنى خانه كعبه) يك طوافى كند، خدا عز و جل براى او شش هزار حسنه بنويسد و از او شش هزار سيّئه محو كند و شش هزار درجه از او بالا برد تا چون نزد ملتزم (يعنى مستجار كه برابر خانه كعبه و در پشت آن ميباشد) رسد، خدا هفت در از بهشت به روى او گشايد، من به او گفت: قربانت، اين فضيلت، همه در طواف است؟ فرمود: آرى و من تو را به بهتر از آن خبر دهم، برآوردن حاجت مسلمانى بهتر است از طواف و طواف تا برسد به ده طواف.
9- از ابراهيم خارقى، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
ص: 579
یَقُولُ : «مَنْ مَشی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُوءْمِنِ یَطْلُبُ بِذلِکَ مَا عِنْدَ اللّهِ حَتّی تُقْضی(1) لَهُ ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ بِذلِکَ مِثْلَ أَجْرِ(2) حَجَّةٍ وَعُمْرَةٍ مَبْرُورَتَیْنِ(3) ، وَصَوْمِ شَهْرَیْنِ مِنْ أَشْهُرِ الْحُرُمِ وَاعْتِکَافِهِمَا فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ؛ وَمَنْ مَشی فِیهَا بِنِیَّةٍ وَلَمْ تُقْضَ(4) ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِذلِکَ(5) مِثْلَ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ ؛ فَارْغَبُوا فِی الْخَیْرِ(6)» .(7)
10. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «تَنَافَسُوا(8) فِی الْمَعْرُوفِ لاِءِخْوَانِکُمْ ، وَکُونُوا مِنْ أَهْلِهِ ؛ فَإِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً یُقَالُ لَهُ:(9) الْمَعْرُوفُ ، لاَ یَدْخُلُهُ إِلاَّ مَنِ اصْطَنَعَ الْمَعْرُوفَ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ؛ فَإِنَّ(10) الْعَبْدَ لَیَمْشِی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُوءْمِنِ ، فَیُوَکِّلُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ مَلَکَیْنِ : وَاحِداً عَنْ یَمِینِهِ ، وَآخَرَ عَنْ شِمَالِهِ یَسْتَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ(11) ، وَ(12) یَدْعُوَانِ(13) بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ».
ثُمَّ قَالَ : «وَ اللّهِ ، لَرَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَسَرُّ بِقَضَاءِ حَاجَةِ الْمُوءْمِنِ(14) إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْهِ مِنْ صَاحِبِ الْحَاجَةِ» .(15)
11. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «وَ اللّهِ ، لاَءَنْ أَحُجَّ حَجَّةً ، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ رَقَبَةً وَرَقَبَةً وَرَقَبَةً(16) وَمِثْلَهَا وَمِثْلَهَا _ حَتّی بَلَغَ(17) عَشْراً _ وَمِثْلَهَا ··· وَمِثْلَهَا(18) _ حَتّی بَلَغَ السَّبْعِینَ _ وَلاَءَنْ أَعُولَ أَهْلَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَسُدُّ
ص: 580
هر كه در انجام حاجت برادر مؤمن خود راه برود و مزد خود را از خدا خواهد تا حاجتش بر آيد، خداى عز و جل براى او در برابر آن چون مزد يك حجّ و يك عمره پذيرفته شده را بنويسد و روزه دو ماه از ماههاى حرام و اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام، و هر كه با قصد خدا در آن بكوشد و برآورده نشود، خدا در برابرش براى او يك حجّ پذيرفته بنويسد، در كار خير رغبت كنيد.
10- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
در كار خوب با برادران خود رقابت كنيد و اهل آن باشيد، زيرا براى بهشت درى است كه آن را معروف گويند و از آن در نيايد جز كسى كه در جهان خوبى كرده باشد، زيرا بنده اى در حاجت برادر مؤمن خود راه مى رود و خدا عز و جل دو فرشته به او مى گمارد، يكى از طرف راستش و يكى از طرف چپش تا از خدا آمرزش خواهند و براى آوردن حاجتش دعا كنند، سپس فرمود:
به خدا كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شادتر است به برآوردن حاجت مؤمن وقتى خبرش به آن حضرت رسد از خودِ صاحب حاجت.
11- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
به خدا اگر من حجّى كنم، دوست تر دارم از اينكه بنده اى آزاد كنم و بازهم بنده اى و بنده اى و مانند آن تا برسد به ده برابر آن و برابر آن تا برسد به هفتاد.
و اگر يك خاندان مسلمان را مخارج بدهم، شكم آنها را سير كنم و عورت آنها را بپوشانم و آبروى آنها را از مردم حفظ كنم
ص: 581
جَوْعَتَهُمْ ،
وَأَکْسُو عَوْرَتَهُمْ ، فَأَکُفُّ(1) وُجُوهَهُمْ عَنِ النَّاسِ ، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَحُجَّ حَجَّةً وَحَجَّةً وَحَجَّةً وَمِثْلَهَا وَمِثْلَهَا(2) _ حَتّی بَلَغَ عَشْراً _ وَمِثْلَهَا وَمِثْلَهَا _ حَتّی بَلَغَ السَّبْعِینَ _ » .(3)
12. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ صَاحِبِ الشَّعِیرِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلی مُوسی علیه السلام : أَنَّ مِنْ عِبَادِی مَنْ(4) یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالْحَسَنَةِ ، فَأُحَکِّمُهُ فِی الْجَنَّةِ ، فَقَالَ مُوسی : یَا رَبِّ ، وَمَا تِلْکَ الْحَسَنَةُ(5)؟ قَالَ : یَمْشِی مَعَ أَخِیهِ الْمُوءْمِنِ فِی قَضَاءِ(6) حَاجَتِهِ ، قُضِیَتْ أَوْ لَمْ تُقْضَ(7)» .(8)
13 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُوءْمِنُ فِی حَاجَةٍ ، فَإِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ سَاقَهَا إِلَیْهِ ، فَإِنْ قَبِلَ ذلِکَ ، فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلاَیَتِنَا وَهُوَ مَوْصُولٌ(9) بِوَلاَیَةِ اللّهِ ؛ وَإِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ(10) وَهُوَ یَقْدِرُ عَلی قَضَائِهَا ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً مِنْ نَارٍ یَنْهَشُهُ(11) فِی قَبْرِهِ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، مَغْفُوراً لَهُ أَوْ مُعَذَّباً ، فَإِنْ عَذَرَهُ(12) الطَّالِبُ کَانَ أَسْوَأَ حَالاً(13)» .(14)
14 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ
ص: 582
دوست تر است به من از اينكه حجّى انجام دهم و بازهم حجّى (و حجّى) و مانند آن و مانند آن تا برسد به ده حجّ و مانند آن و مانند آن تا برسد به هفتاد حجّ.
12- از محمد بن قيس، از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
خدا عز و جل به موسى (علیه السّلام) وحى كرد كه: به راستى برخى از بندگانم با خوش كردارى به من نزديكى جويند تا به جايى كه او را در بهشت مختار نمايم و حاكم سازم.
موسى عرض كرد: بار خدايا اين حسنه چيست؟ در پاسخ گفت: با برادر مؤمنش در بر آوردن حاجت او راه برود چه بر آيد و چه بر نيايد.
13- از على بن جعفر، گويد: شنيدم أبو الحسن (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه را به برادر مؤمنش براى اظهار حاجتى آيد همانا كه آن حاجت رحمتى است از طرف خدا تبارك و تعالى كه به سوى او روانه كرده و اگر آن را بپذيرد به ولايت ما پيوسته شده و اگر او را حاجت روا نكرده برگرداند و به برآوردن آن توانا است، خدا بر او مار آتشينى چيره كند كه او را در گورش تا روز رستاخيز بگزد، آمرزيده باشد يا معذّب و اگر حاجتخواه او را معذور دارد بدحالتر باشد.
14- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
به راستى كه به مؤمن حاجتى از طرف برادرش مراجعه
ص: 583
الْجُعْفِي : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَتَرِدُ عَلَیْهِ الْحَاجَةُ لاِءَخِیهِ ، فَلاَ تَکُونُ(1) عِنْدَهُ ، فَیَهْتَمُّ(2) بِهَا قَلْبُهُ ، فَیُدْخِلُهُ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ بِهَمِّهِ الْجَنَّةَ» .(3)
بَابُ السَّعْیِ فِی حَاجَةِ الْمُوءْمِنِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ :(4) قَالَ : «مَشْیُ الرَّجُلِ فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُوءْمِنِ(5) یَکْتُبُ(6) لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ ، وَیُمْحی(7) عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ ، وَیَرْفَعُ(8) لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ» . قَالَ : وَلاَ أَعْلَمُهُ 2 / 126
إِلاَّ قَالَ : «وَ یَعْدِلُ(9) عَشْرَ رِقَابٍ ، وَأَفْضَلُ مِنِ اعْتِکَافِ شَهْرٍ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ(10)» .(11)
2. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ لِلّهِ عِبَاداً فِی الاْءَرْضِ یَسْعَوْنَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ ، هُمُ الاْآمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؛ وَمَنْ أَدْخَلَ عَلی مُوءْمِنٍ سُرُوراً ، فَرَّحَ(12) اللّهُ قَلْبَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .(13)
3 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ(14) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ رَجُلٍ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ ، قَالَ :
ص: 584
مى شود و نزد او نيست و بدان همّت مى گمارد و دل مى بندد و خدا تبارك و تعالى به همان همّت و دلبستگى بدان، او را به بهشت مى برد.
1- از محمد بن مروان، از امام صادق (علیه السّلام) گويد: فرمود:
راه رفتن مرد در انجام حاجت برادر مؤمنش براى او ده حسنه نوشته شود و ده سيئه از او محو گردد و ده درجه از او بالا رود، گويد:
به نظرم جز اين نفرموده كه برابر آزاد كردن ده بنده است و بهتر است از اعتكاف يك ماه در مسجد الحرام.
2- از معمر بن خلاد، گويد: شنيدم أبو الحسن (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى براى خدا بنده هائى است در زمين كه مى كوشند در حوائج مردم، ايشانند كه روز قيامت آسوده اند، و هر كه وسيله شادى مؤمنى را فراهم سازد، خدا دلش را در روز قيامت شاد كند.
3- از ابى عبيده حذاء، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه در انجام حاجت برادر مسلمانش راه رود، خدا به وسيله
ص: 585
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَنْ مَشی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ(1) ، أَظَلَّهُ اللّهُ بِخَمْسَةٍ(2) وَسَبْعِینَ(3) أَلْفَ مَلَکٍ ، وَلَمْ یَرْفَعْ قَدَماً إِلاَّ کَتَبَ اللّهُ لَهُ(4) حَسَنَةً ، وَحَطَّ عَنْهُ بِهَا(5) سَیِّئَةً ، وَیَرْفَعُ(6) لَهُ بِهَا دَرَجَةً ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ بِهَا أَجْرَ حَاجٍّ وَمُعْتَمِرٍ» .(7)
4 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ ، عَنْ صَدَقَةَ(8) _ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ حُلْوَانَ(9) _ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ أَمْشِیَ فِی حَاجَةِ أَخٍ لِی مُسْلِمٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ أَلْفَ نَسَمَةٍ ، وَأَحْمِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ عَلی أَلْفِ فَرَسٍ مُسْرَجَةٍ(10) مُلْجَمَةٍ(11)» .(12)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ(13) مُوءْمِنٍ یَمْشِی لاِءَخِیهِ(14) الْمُوءْمِنِ(15) فِی حَاجَةٍ إِلاَّ کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً ، وَحَطَّ عَنْهُ بِهَا(16) سَیِّئَةً ، وَرَفَعَ لَهُ بِهَا دَرَجَةً ، وَزِیدَ(17) بَعْدَ ذلِکَ عَشْرَ حَسَنَاتٍ ، وَشُفِّعَ(18) فِی عَشْرِ حَاجَاتٍ» .(19)
6. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(20) : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ سَعی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللّهِ ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ یَغْفِرُ فِیهَا لاِءَقَارِبِهِ وَجِیرَانِهِ وَإِخْوَانِهِ(21) وَمَعَارِفِهِ(22)؛ وَمَنْ صَنَعَ إِلَیْهِ مَعْرُوفاً فِی الدُّنْیَا ، فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ،
ص: 586
هفتاد و پنج هزار فرشته بر او سايه افكند و گامى بر ندارد جز اين كه خدا برايش حسنه اى نويسد و گناهى بدان از وى بريزد و درجه اى بدان برايش بالا برد و چون از حاجت او فارغ شود، خدا عز و جل براى او مزد كسى كه حجّ و عمره كرده بنويسد.
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اگر من در انجام حاجت برادر مسلمانم راه بروم دوست تر است برايم از اينكه هزار بنده آزاد كنم و در راه خدا هزار اسب با زين و لگام زير پاى مجاهدان بنهم.
5- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هيچ مؤمنى نيست كه براى برادر مؤمنش در انجام حاجتى دوندگى كند جز اينكه خدا عز و جل به هر گامى برايش حسنه اى بنويسد و سيئه اى فرو ريزد و درجه اى بالا برد و پس از آن ده حسنه برايش افزوده شود و در ده حاجت وساطتش پذيرفته گردد.
6- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه در انجام حاجت برادر مسلمانش بكوشد و رضاى خدا جويد، خدا عز و جل براى او هزار حسنه بنويسد كه در ضمن آن خويشان و همسايگان و برادران و آشنايان و هر كه در دنيا به او خوبى كرده آمرزيده شوند و چون روز رستاخيز شود به او گفته شود كه به دوزخ برو و هر كه را ديدى كه در دنيا به تو خوبى كرده، به اجازه
ص: 587
قِیلَ لَهُ : ادْخُلِ النَّارَ ، فَمَنْ وَجَدْتَهُ فِیهَا صَنَعَ إِلَیْکَ مَعْرُوفاً فِی الدُّنْیَا ، فَأَخْرِجْهُ بِإِذْنِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ نَاصِبا(1)» .(2)
7 . عَنْهُ(3) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ سَعی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ(4) ، فَاجْتَهَدَ(5) فِیهَا ، فَأَجْرَی اللّهُ عَلی یَدَیْهِ(6) قَضَاءَهَا ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ حَجَّةً وَعُمْرَةً وَاعْتِکَافَ شَهْرَیْنِ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَصِیَامَهُمَا ، وَإِنِ(7) اجْتَهَدَ فِیهَا(8) وَلَمْ یُجْرِ اللّهُ قَضَاءَهَا عَلی یَدَیْهِ(9) ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(10) حَجَّةً وَعُمْرَةً» .(11)
8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَفی بِالْمَرْءِ اعْتِمَاداً عَلی أَخِیهِ(12) أَنْ یُنْزِلَ بِهِ حَاجَتَهُ» .(13)
9 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، قَالَ :
کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ _ یُقَالُ لَهُ(14) : مَیْمُونٌ _ فَشَکَا إِلَیْهِ تَعَذُّرَ الْکِرَاءِ(15) عَلَیْهِ ، فَقَالَ لِی : «قُمْ ، فَأَعِنْ(16) أَخَاکَ» فَقُمْتُ مَعَهُ(17) ، فَیَسَّرَ اللّهُ کِرَاهُ ، فَرَجَعْتُ إِلی مَجْلِسِی ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا صَنَعْتَ فِی حَاجَةِ(18) أَخِیکَ؟(19)» فَقُلْتُ(20) : قَضَاهَا اللّهُ ، بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی(21) ، فَقَالَ : «أَمَا إِنَّکَ أَنْ(22) تُعِینَ(23) أَخَاکَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَیْتِ(24) مُبْتَدِئاً».(25)
ص: 588
خدا عز و جل او را بيرون آور جز اينكه ناصبى و دشمن أهل بيت باشد.
7- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه در انجام حاجت برادر مؤمنش بكوشد و در آن تلاش كند و خدا به دست او آن را بر آورده كند، خدا عز و جل برايش يك حجّ و يك عمره و اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام و روزه آنها را بنويسد و اگر در انجام آن كوشد و خدا آن را به دست وى روا نكند، خدا عز و جل براى او يك حجّ و يك عمره نويسد.
8- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
براى مرد در اظهار اعتماد به برادر دينى خود، همين بس كه حاجتش را به او رجوع كند.
9- از صفوان جمال، گويد: من با امام صادق (علیه السّلام) نشسته بودم، به ناگاه مردى از اهل مكه به او وارد شد به نام ميمون و به آن حضرت از نداشتن كرايه بدهكارى خود شكوه كرد، آن حضرت به من فرمود: برخيز، به برادر خود كمك كن، من با او برخاستم و خدا كرايه بدهى او را فراهم كرد و من به مجلس خود برگشتم.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: با حاجت برادرت چه كردى؟ گفتم:
خدا آن را بر آورد، پدر و مادرم قربانت، پس فرمود: هلا به راستى كه كمكت به برادر مسلمانت دوست تر است نزد من از اينكه يك هفته به خانه كعبه طواف آغاز كنى. سپس فرمود:
ص: 589
ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ رَجُلاً أَتَی الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ علیهماالسلام ، فَقَالَ(1) : بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی ، أَعِنِّی عَلی قَضَاءِ حَاجَةٍ ، فَانْتَعَلَ(2) وَقَامَ مَعَهُ ، فَمَرَّ عَلَی الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی _ فَقَالَ لَهُ(3) : أَیْنَ کُنْتَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام تَسْتَعِینُهُ عَلی حَاجَتِکَ؟ قَالَ(4) : قَدْ فَعَلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی ، فَذُکِرَ(5) أَنَّهُ مُعْتَکِفٌ ، فَقَالَ لَهُ(6) : أَمَا إِنَّهُ لَوْ(7) أَعَانَکَ(8) کَانَ خَیْراً لَهُ(9) مِنِ اعْتِکَافِهِ شَهْراً» .(10)
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : الْخَلْقُ عِیَالِی ، فَأَحَبُّهُمْ(11) إِلَیَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ ، وَأَسْعَاهُمْ فِی حَوَائِجِهِمْ» .(12)
11 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ(13) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(14) ، عَنْ أَبِی عُمَارَةَ ، قَالَ : کَانَ حَمَّادُ بْنُ أَبِی حَنِیفَةَ إِذَا لَقِیَنِی ، قَالَ : کَرِّرْ عَلَیَّ حَدِیثَکَ(15) ؛ فَأُحَدِّثَهُ ، قُلْتُ : رُوِّینَا أَنَّ(16) عَابِدَ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَ إِذَا بَلَغَ الْغَایَةَ فِی الْعِبَادَةِ ، صَارَ مَشَّاءً(17) فِی حَوَائِجِ النَّاسِ ، عَانِیاً(18) بِمَا یُصْلِحُهُمْ .(19)
ص: 590
مردى نزد حسن بن على (علیه السّلام) آمد و عرض كرد: پدر و مادرم قربانت، مرا به برآوردن حاجتى كمك كن، آن حضرت نعلين به پا كرد و با او برخاست و بر حسين (علیه السّلام) گذر كرد كه ايستاده بود و نماز مى خواند، به آن مرد فرمود: كجا بودى كه ابى عبد اللَّه الحسين (علیه السّلام) را براى حاجت خود به يارى طلبى؟ گفت: همين كار را كردم- پدر و مادرم به قربانت- در پاسخ فرمود كه: معتكف است، به آن مرد فرمود: هلا راستش اين است كه اگر به تو كمك كرده بود براى او بهتر بود از اعتكاف يك ماه.
10- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: خدا عز و جل فرمايد:
خلق عيال منند و دوست ترين آنها نزد من مهربانتر بدانها است و كوشاتر در حوائج آنها.
11- از ابى عماره، گويد: هر گاه حماد بن ابى حنيفه به من بر مى خورد گويد: حديثت را برايم تكرار كن، من هم براى او بازگويم، گويم: براى ما روايت شده كه يك عابد بنى اسرائيل چون به پايان عبادت مى رسيد و دوران آن را طى مى كرد، كارگردان حوائج مردم مى شد و متوجه اصلاح كارهاى آنها مى گرديد (در اصلاح كار مردم خود را به رنج ميانداخت خ ل).
ص: 591
بَابُ تَفْرِیجِ کَرْبِ الْمُوءْمِنِ (1)
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی (2)، عَنِ (3)ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ أَغَاثَ (4)أَخَاهُ الْمُوءْمِنَ اللَّهْفَانَ (5)اللَّهْثَانَ (6)عِنْدَ (7)جَهْدِهِ (8)، فَنَفَّسَ (9)···
کُرْبَتَهُ(10) ، وَأَعَانَهُ(11) عَلی نَجَاحِ(12) حَاجَتِهِ ، کَتَبَ(13) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ(14) بِذلِکَ ثِنْتَیْنِ(15) وَسَبْعِینَ رَحْمَةً مِنَ(16) اللّهِ ، یُعَجِّلُ لَهُ مِنْهَا وَاحِدَةً یُصْلِحُ بِهَا أَمْرَ مَعِیشَتِهِ ، وَیَدَّخِرُ(17) لَهُ إِحْدی وَسَبْعِینَ رَحْمَةً لاِءَفْزَاعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَأَهْوَالِهِ» .(18)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَعَانَ(19) مُوءْمِناً ، نَفَّسَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْهُ ثَلاَثاً وَسَبْعِینَ کُرْبَةً : وَاحِدَةً(20) فِی الدُّنْیَا وَثِنْتَیْنِ(21) وَسَبْعِینَ کُرْبَةً عِنْدَ کُرَبِهِ(22) الْعُظْمی» . قَالَ : «حَیْثُ یَتَشَاغَلُ(23) النَّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ» .(24)
3 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ ، عَنْ مِسْمَعٍ أَبِی سَیَّارٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُوءْمِنٍ کُرْبَةً(25) ، نَفَّسَ اللّهُ عَنْهُ کُرَبَ الاْخِرَةِ ،
ص: 592
1- از زيد شحام، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه به داد برادر مؤمن گرفتار و تشنه كام خود برسد هنگامى كه تاب از او رفته است و گرفتارى او را بر طرف كند و براى انجام شدن حاجتش به او كمك كند، خداى عز و جل بدين كار براى او 72 رحمت از طرف خداوند بنويسد كه نسبت به يكى از آنها براى او بشتابد و بدان كار و زندگى او را اصلاح كند و هفتاد و يك از آنها را براى او ذخيره سازد در برابر دلهره ها و هراسهاى روز قيامت.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه كمك مؤمنى كند، خدا عز و جل 73 گرفتارى را از او رفع كند، يكى در دنيا و هفتاد و دو گرفتارى هنگام گرفتارى بزرگ او، فرمود: آنجا كه هر كس به خود مشغول است.
3- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
هر كه يك گرفتارى را از مؤمن برطرف كند، خدا گرفتاريهاى ديگر سراى را از او بر طرف كند و از گورش دلشاد
ص: 593
وَخَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَهُوَ ثَلِجُ(1) الْفُوءَادِ ؛ وَمَنْ أَطْعَمَهُ مِنْ جُوعٍ ، أَطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ ؛ وَمَنْ سَقَاهُ شَرْبَةً(2) ، سَقَاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحِیقِ(3) الْمَخْتُومِ» .(4)
4. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ :
عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُوءْمِنٍ(5) ، فَرَّجَ(6) اللّهُ عَنْ(7) قَلْبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .(8)
5 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ
جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ ذَرِیحٍ(9) ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «أَیُّمَا مُوءْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُوءْمِنٍ کُرْبَةً(10) _ وَ هُوَ مُعْسِرٌ _ یَسَّرَ اللّهُ لَهُ(11) حَوَائِجَهُ فِی الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ».
قَالَ : «وَ مَنْ سَتَرَ عَلی مُوءْمِنٍ عَوْرَةً یَخَافُهَا ، سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِ سَبْعِینَ عَوْرَةً مِنْ عَوْرَاتِ الدُّنْیَا(12) وَالاْآخِرَةِ».
قَالَ : «وَ اللّهُ(13) فِی عَوْنِ الْمُوءْمِنِ مَا کَانَ(14) الْمُوءْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیهِ ؛ فَانْتَفِعُوا بِالْعِظَةِ ، وَارْغَبُوا فِی الْخَیْرِ» .(15)
بَابُ إِطْعَامِ الْمُوءْمِنِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ أَبِی یَحْیَی الْوَاسِطِیِّ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ :
ص: 594
و آسوده برآيد و هر كه مؤمنى را خوراك دهد، خدا به او از ميوه هاى بهشت بخوراند و هر كه او را سيراب كند، خدايش از شراب بهشتى سربسته بنوشاند.
4- امام رضا (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به مؤمنى فرج بخشد، خدا روز قيامت گره از دلش بگشايد.
5- امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
هر مؤمنى كه در تنگدستى رفع يك گرفتارى از مؤمن كند، خدا حوائج دنيا و آخرتش را ميسّر گرداند، فرمود:
و هر كه عيبى را از مؤمنى بپوشاند كه از آن بيم دارد، خدا 70 عيب از عيبهاى دنيا و آخرتش بپوشاند، فرمود:
خدا در كار يارى مؤمن است تا مؤمن در كار، كمك و يارى برادر خويش است، از پند سود بريد و به خوبى دل بدهيد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمنى را سير كند، بهشت براى او واجب است و هر كه
ص: 595
«مَنْ أَشْبَعَ مُوءْمِناً ، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ ؛ وَمَنْ أَشْبَعَ کَافِراً ، کَانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ أَنْ یَمْلاَءَ جَوْفَهُ مِنَ الزَّقُّوم (1)، مُوءْمِناً کَانَ أَوْ کَافِراً» . (2)
2 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ أُطْعِمَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُطْعِمَ أُفُقاً مِنَ النَّاسِ(3)». قُلْتُ : وَمَا الاْءُفُقُ؟ قَالَ : «مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ» .(4)
3. عَنْهُ(5) ، عَنْ أَحْمَدَ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی(6) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَطْعَمَ ثَلاَثَةَ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ، أَطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ(7) ثَلاَثِ جِنَانٍ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ(8) : الْفِرْدَوْسِ ،
وَ جَنَّةِ عَدْنٍ ، وَطُوبی ، وَ(9) شَجَرَةٍ(10) تَخْرُجُ فِی(11) جَنَّةِ عَدْنٍ غَرَسَهَا ··· î رَبُّنَا(12) بِیَدِهِ» .(13)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ رَجُلٍ یُدْخِلُ بَیْتَهُ مُوءْمِنَیْنِ ، فَیُطْعِمُهُمَا شِبَعَهُمَا ، إِلاَّ کَانَ ذلِکَ(14) أَفْضَلَ مِنْ عِتْقِ نَسَمَةٍ(15)» .(16)
5. عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ(17) ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ أَطْعَمَ مُوءْمِناً مِنْ جُوعٍ(18) ، أَطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ ؛ وَمَنْ سَقی مُوءْمِناً مِنْ ظَمَاًء ، سَقَاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ» .(19)
ص: 596
كافرى را سير كند بر خدا سزا است كه دلش را از زقوم پر كند، خواه مؤمن باشد و خواه كافر.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اگر من يك مسلمانى را اطعام كنم، نزد من دوست تر است از اينكه همه مردم يك افقى را اطعام دهم (راوى) گويد: گفتم:
يك افق چيست؟ فرمود: يك صد هزار يا بيشتر.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه سه تن از مسلمانان را اطعام كند، خدايش از سه بهشت در ملكوت آسمانها اطعام كند: فردوس و بهشت عدن و طوبى، درختى كه از جنّت عدن برآيد و پروردگار ما آن را به دست خود كاشته.
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
مردى نباشد كه دو مؤمن را در خانه خود در آورد و آنها را سير خوراك دهد جز آنكه بهتر باشد برايش از آزاد كردن يك بنده.
5- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمنى را در گرسنگى اطعام كند، خدايش از ميوه هاى بهشت بخوراند و هر كه مؤمن تشنه اى را سيراب كند، خدايش از شراب سربسته بهشت بنوشاند.
ص: 597
6 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَطْعَمَ مُوءْمِناً حَتّی یُشْبِعَهُ ، لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللّهِ مَا لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ فِی الاْآخِرَةِ ، لاَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ ، وَلاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ ، إِلاَّ اللّهُ(1) رَبُّ الْعَالَمِینَ».
ثُمَّ قَالَ : «مِنْ مُوجِبَاتِ الْمَغْفِرَةِ إِطْعَامُ الْمُسْلِمِ(2) السَّغْبَانِ(3)». ثُمَّ تَلاَ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ»(4) .(5)
7. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ علیه السلام : مَنْ سَقی مُوءْمِناً شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ مِنْ حَیْثُ یَقْدِرُ(6) عَلَی الْمَاءِ ، أَعْطَاهُ اللّهُ بِکُلِّ ··· î شَرْبَةٍ(7) سَبْعِینَ أَلْفَ حَسَنَةٍ ، وَإِنْ سَقَاهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَقْدِرُ عَلَی الْمَاءِ ، فَکَأَنَّمَا أَعْتَقَ عَشْرَ رِقَابٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ» .(8)
8 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَ تُحِبُّ إِخْوَانَکَ یَا حُسَیْنُ؟» قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «تَنْفَعُ(9)
فُقَرَاءَهُمْ؟». قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «أَمَا إِنَّهُ یَحِقُّ عَلَیْکَ أَنْ تُحِبَّ مَنْ یُحِبُّ اللّهُ(10) ، أَمَا وَاللّهِ(11) ، لاَ تَنْفَعُ مِنْهُمْ أَحَداً حَتّی تُحِبَّهُ ، أَ تَدْعُوهُمْ إِلی مَنْزِلِکَ؟» قُلْتُ : نَعَمْ(12) ، مَا آکُلُ إِلاَّ وَمَعِیَ مِنْهُمُ الرَّجُلاَنِ وَالثَّلاَثَةُ وَالاْءَقَلُّ
ص: 598
6- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمن را اطعام كند تا سيرش سازد، هيچ كس اندازه مزدى كه در آخرت دارد نداند، نه فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسل جز خدا پروردگار جهانيان، سپس فرمود:
از موجبات آمرزش، اطعام مسلمان گرسنه است، سپس قول خدا عز و جل را خواند (14- 16- سوره بلد): «يا اطعام در روز قحطى و گرسنگى* از يتيم يا خاك نشين مستمند».
7- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است:
هر كه يك شربت از آب به يك مؤمن بنوشاند كه بدان توانا است، خدايش به هر شربتى هفتاد هزار حسنه بدهد و اگر به او نوشاند از آنجا كه نتواند شربت آب را به دست آرد، گويا ده بنده از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده باشد.
8- از حسين بن نعيم، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اى حسين، برادرانت را دوست دارى؟ گفتم: آرى، فرمود:
هلا راستش اين است بر تو حق است كه دوست بدارى هر كه را خدا (هر كه خدا را خ ل) دوست مى دارد، هلا به خدا هيچ كدام آنها را سود نرسانى تا او را دوست بدارى، آيا آنها را به خانه ات دعوت مى كنى؟
گفتم: آرى، من غذا نمى خورم تا دو سه مرد يا كم و بيش به همراه من باشند، پس امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 599
وَالاْءَکْثَرُ(1) ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَمَا إِنَّ(2) فَضْلَهُمْ عَلَیْکَ أَعْظَمُ مِنْ فَضْلِکَ عَلَیْهِمْ».
فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أُطْعِمُهُمْ طَعَامِی ، وَأُوطِئُهُمْ(3) رَحْلِی ، وَیَکُونُ فَضْلُهُمْ عَلَیَّ أَعْظَمَ(4)؟
قَالَ : «نَعَمْ ، إِنَّهُمْ إِذَا دَخَلُوا مَنْزِلَکَ ، دَخَلُوا بِمَغْفِرَتِکَ وَمَغْفِرَةِ عِیَالِکَ ؛ وَإِذَا خَرَجُوا مِنْ مَنْزِلِکَ ، خَرَجُوا بِذُنُوبِکَ وَذُنُوبِ عِیَالِکَ» .(5)
9 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْوَابِشِیِّ ، قَالَ :
ذُکِرَ أَصْحَابُنَا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلْتُ : مَا أَتَغَدّی وَلاَ أَتَعَشّی إِلاَّ وَمَعِیَ مِنْهُمُ الاِثْنَانِ وَالثَّلاَثَةُ وَأَقَلُّ وَأَکْثَرُ(6) ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ(7) علیه السلام : «فَضْلُهُمْ عَلَیْکَ أَعْظَمُ مِنْ فَضْلِکَ عَلَیْهِمْ».
فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، کَیْفَ(8) وَأَنَا أُطْعِمُهُمْ طَعَامِی ، وَأُنْفِقُ عَلَیْهِمْ مِنْ(9) مَالِی ، وَأُخْدِمُهُمْ(10) عِیَالِی(11)؟!
فَقَالَ : «إِنَّهُمْ إِذَا دَخَلُوا عَلَیْکَ(12) ، دَخَلُوا بِرِزْقٍ مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ کَثِیرٍ ؛ وَإِذَا خَرَجُوا ، خَرَجُوا بِالْمَغْفِرَةِ لَکَ» .(13)
10 . عَنْهُ(14) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُقَرِّنٍ ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ الْوَصَّافِیِّ(15) :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ أُطْعِمَ رَجُلاً مُسْلِماً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ أُفُقاً مِنَ النَّاسِ».
ص: 600
هلا فضل ايشان بر تو بزرگتر است از فضل تو بر ايشان، پس من گفتم:
قربانت، آنها را از طعام خود بخورانم و فرشم را زير پاى آنها بيندازم و فضل آنها بيش از من باشد؟ فرمود: آرى زيرا وقتى آنها به منزلت درآيند، آمرزش برايت بياورند و آمرزش براى عيالت و چون از خانه ات بيرون آيند، گناهان تو و خاندانت را ببرند.
9- از ابى محمد وابشى، گويد: اصحاب ما شيعه نزد امام صادق (علیه السّلام) ياد آورى شدند و من گفتم: چاشتى و شامى نخورم جز آنكه دو سه تن يا بيش و كم از آنها همراهم باشند، امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
فضل آن ميهمانان بر تو ميزبان بزرگتر است از فضل تو بر آنان، من گفتم: قربانت، چگونه با اينكه من از طعام خودم به آنها مى خورانم و از مالم براى آنها خرج مى كنم و عيالم به آنها خدمت.
مى كند؟ فرمود: براى آنكه چون آنها بر تو وارد شوند، روزى بسيارى از طرف خدا عز و جل براى تو آورند و چون بيرون آيند با آمرزش تو بيرون شوند.
10- از عبد اللَّه وصّافى از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
اگر من يك مرد مسلمان را اطعام كنم، بهتر است برايم از اينكه يك افق از مردم را اطعام كنم، من گفتم: افق چه اندازه
ص: 601
قُلْتُ(1) : وَکَمِ الاْءُفُقُ؟ فَقَالَ(2) : «عَشَرَةُ آلاَفٍ(3)» .(4)
11 . عَلِیٌّ(5) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ أَطْعَمَ أَخَاهُ فِی اللّهِ ، کَانَ لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ مِثْلُ مَنْ أَطْعَمَ(6) فِئَاماً مِنَ النَّاسِ». قُلْتُ : وَمَا الْفِئَامُ(7)؟ قَالَ : «مِائَةُ أَلْفٍ مِنَ النَّاسِ» .(8)
12. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ
سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ ، قَالَ : قَالَ لِی(9) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مَنَعَکَ(10) أَنْ تُعْتِقَ کُلَّ یَوْمٍ نَسَمَةً؟» قُلْتُ : لاَ یَحْتَمِلُ مَالِی ذلِکَ ، قَالَ : «تُطْعِمُ کُلَّ یَوْمٍ مُسْلِماً» فَقُلْتُ : مُوسِراً أَوْ مُعْسِراً؟ قَالَ(11) : فَقَالَ : «إِنَّ الْمُوسِرَ قَدْ یَشْتَهِی الطَّعَامَ» .(12)
13. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أُکْلَةٌ(13) یَأْکُلُهَا أَخِی الْمُسْلِمُ عِنْدِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ(14) رَقَبَةً» .(15)
14. عَنْهُ(16) ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ أُشْبِعَ رَجُلاً مِنْ إِخْوَانِی أَحَبُّ إِلَیَّ
ص: 602
است؟ فرمود: ده هزار.
11- از ربعى، كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه برادر دينى خود را اطعام كند، مزد كسى را دارد كه گروهانى از مردم را اطعام كند، من گفتم: گروهان (از مردم) چند است؟
فرمود: صد هزار.
12- از سدير صيرفى، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
چرا هر روز يك بنده آزاد نكنى؟ گفتم: دارائى من بدان نرسد، فرمود:
هر روز يك مسلمانى را اطعام كن، گفتم: دارا باشد يا ندار؟
گويد:
فرمود: دارا هم بسا باشد كه طعامى خواهد.
13- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
يك خوراكى كه برادر مسلمانم نزد من بخورد، دوست تر است نزد من از آزاد كردن يك بنده.
14- از صفوان جمال، كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر آينه اگر سير كنم مردى از برادرانم را، دوست تر است از
ص: 603
مِنْ أَنْ أَدْخُلَ سُوقَکُمْ هذِهِ(1)، فَأَبْتَاعَ مِنْهَا رَأْساً فَأُعْتِقَهُ» .(2)
15. عَنْهُ(3) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ آخُذَ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ ، وَأَدْخُلَ(4) إِلی سُوقِکُمْ هذِهِ(5) ، فَأَبْتَاعَ بِهَا الطَّعَامَ ، وَأَجْمَعَ(6) نَفَراً مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ نَسَمَةً» .(7)
16 . عَنْهُ(8) ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «سُئِلَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمَا : مَا یَعْدِلُ عِتْقَ رَقَبَةٍ؟
قَالَ : إِطْعَامُ رَجُلٍ مُسْلِمٍ» .(9)
17. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ أَبِی شِبْلٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا أَری شَیْئاً یَعْدِلُ زِیَارَةَ الْمُوءْمِنِ إِلاَّ إِطْعَامَهُ ، وَحَقٌّ عَلَی اللّهِ أَنْ یُطْعِمَ مَنْ أَطْعَمَ مُوءْمِناً مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ» .(10)
18. مُحَمَّدٌ(11) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ رِفَاعَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ أُطْعِمَ مُوءْمِناً مُحْتَاجاً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَزُورَهُ ، وَلاَءَنْ أَزُورَهُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ عَشْرَ رِقَابٍ» .(12)
19 . صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ(13) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (14) ؛ وَیَزِیدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَطْعَمَ مُوءْمِناً مُوسِراً ،
ص: 604
اينكه در اين بازار شما درآيم و از آن يك سر بنده بخرم و آزاد كنم.
15- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اگر پنج درهم برگيرم و در اين بازار شما در آيم و خوراكى بخرم و چند تن از مسلمانان را گردش فراهم كنم، بهتر است نزد من از اينكه يك بنده آزاد كنم.
16- از امام باقر (علیه السّلام) پرسيده شد، با آزاد كردن بنده چه چيز برابر است؟ فرمود:
طعام يك مرد مسلمان.
17- از ابى شبل، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
من چيزى را نبينم كه برابر ديدار مؤمن باشد جز طعام او و بر خدا سزا است كه هر كه مؤمن را اطعام كند، او را از طعام بهشت بخوراند.
18- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اگر مؤمن محتاجى را اطعام كنم، به من دوست تر است از اينكه او را ديدار كنم و اگر او را ديدار كنم، به من دوست تر است از اينكه ده بنده آزاد كنم.
19- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمنِ دارائى را اطعام كند، برابر است با آزاد كردن
ص: 605
کَانَ لَهُ یَعْدِلُ(1) رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ یُنْقِذُهُ مِنَ الذَّبْحِ ؛ وَمَنْ أَطْعَمَ مُوءْمِناً مُحْتَاجاً ، کَانَ لَهُ یَعْدِلُ(2) مِائَةَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ یُنْقِذُهَا(3) مِنَ الذَّبْحِ» .(4)
20. صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ(5) ، عَنْ نَصْرِ(6) بْنِ قَابُوسَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءِطْعَامُ مُوءْمِنٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ عِتْقِ عَشْرِ رِقَابٍ وَعَشْرِ حِجَجٍ(7)».
قَالَ : قُلْتُ : عَشْرِ رِقَابٍ وَعَشْرِ حِجَجٍ(8)؟!
قَالَ : فَقَالَ : «یَا نَصْرُ ، إِنْ لَمْ تُطْعِمُوهُ مَاتَ ، أَوْ(9) تُذِلُّونَهُ(10) فَیَجِیءُ(11) إِلی نَاصِبٍ فَیَسْأَلُهُ ، وَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنْ مَسْأَلَةِ نَاصِبٍ ؛ یَا نَصْرُ ، مَنْ أَحْیَا مُوءْمِناً فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً ، فَإِنْ لَمْ تُطْعِمُوهُ فَقَدْ أَمَتُّمُوهُ ، وَإِنْ(12) أَطْعَمْتُمُوهُ فَقَدْ أَحْیَیْتُمُوهُ» .(13)
بَابُ مَنْ کَسَا مُوءْمِناً
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ کَسَا أَخَاهُ کِسْوَةَ شِتَاءٍ أَوْ صَیْفٍ(14) ، کَانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ أَنْ یَکْسُوَهُ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ ، وَأَنْ یُهَوِّنَ عَلَیْهِ(15) سَکَرَاتِ الْمَوْتِ ، وَأَنْ یُوَسِّعَ عَلَیْهِ
ص: 606
يكى از فرزندان اسماعيل كه او را از سر بريدن نجات دهد و هر كه مؤمن نيازمندى را اطعام كند، برابر است با آنكه صد تن از فرزندان اسماعيل را از سربريدن نجات دهد.
20- از نصر بن قابوس، كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر آينه اطعام يك مؤمن نزد مؤمن، محبوب تر است از آزاد كردن ده بنده و از ده حجّ، گويد: گفتم: از ده بنده و ده حج؟
گويد: در پاسخ فرمود:
اى نصر، اگر او را اطعام نكنيد بميرد يا خوارش كنيد (آيا خوارش مى كنيد؟ خ ل) برود به درِ خانه يك ناصبى دشمن اهل بيت و از او گدائى كند و مردن بهتر است برايش از گدائى از ناصبى.
اى نصر، هر كه مؤمنى را زنده كند، گويا همه مردم را زنده كرده است، اگر به او اطعام نكنيد، او را ميرانده ايد و اگر به او اطعام كنيد، او را زنده كرده ايد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به برادر مؤمن خود جامه اى براى زمستان يا تابستان بپوشاند، بر خدا سزا است كه به او از جامه هاى بهشت بپوشاند، و سختى جان كندن را آسان كند و گورش را گشاد كند و چون از
ص: 607
فِی(1) قَبْرِهِ ، وَأَنْ یَلْقَی(2) الْمَلاَئِکَةَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ بِالْبُشْری ، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِی کِتَابِهِ : «وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(3) » .(4)
2 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ کَسَا أَحَداً مِنْ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ ثَوْباً مِنْ عُرْیٍ ، أَوْ أَعَانَهُ بِشَیْءٍ مِمَّا یُقَوِّیهِ(5) مِنْ(6) مَعِیشَتِهِ(7)، وَکَّلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ سَبْعَةَ آلاَفِ مَلَکٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ یَسْتَغْفِرُونَ(8) لِکُلِّ ذَنْبٍ عَمِلَهُ إِلی أَنْ یُنْفَخَ فِی الصُّورِ» .(9)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَفْوَانَ(10) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ کَسَا أَحَداً مِنْ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ ثَوْباً مِنْ عُرْیٍ ، أَوْ أَعَانَهُ بِشَیْءٍ مِمَّا یُقَوِّیهِ(11) مِنْ(12) مَعِیشَتِهِ(13)، وَکَّلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَ _ بِهِ(14) سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ یَسْتَغْفِرُونَ(15) لِکُلِّ ذَنْبٍ عَمِلَهُ إِلی أَنْ یُنْفَخَ فِی الصُّورِ».(16)
4 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ کَسَا مُوءْمِناً ، کَسَاهُ اللّهُ مِنَ الثِّیَابِ الْخُضْرِ» .(17)
وَقَالَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ :(18) «لاَ یَزَالُ فِی ضَمَانِ اللّهِ مَا دَامَ عَلَیْهِ سِلْکٌ(19)» .(20)
ص: 608
گور بر آيد فرشته ها را با دريافت مژده، ملاقات كند و اين است معنى قول خدا عز و جل در قرآنش (103 سوره انبياء): «و برخورند بدانها فرشتگان كه اين است روز شما آن روزى كه به شما وعده داده مى شد».
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به يكى از فقراء مسلمانان كه لخت است جامه اى بپوشاند يا چيزى براى معيشت و قوت او به وى كمك دهد، خدا عز و جل به او هفتاد هزار فرشته بگمارد تا براى هر گناهى كه كرده تا صور بدمد آمرزش خواهند.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه براى برهنگى او جامه اى در بر يكى از فقراء مسلمانان كند يا او را براى قوت و معيشت كمك دهد به هر چه باشد، خدا به او هفتاد هزار فرشته بگمارد كه تا صور بدمد براى گناهى كه كرده آمرزش خواهند.
4- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مؤمنى را بپوشاند، خدا از جامه هاى سبز به او بپوشاند و در حديث ديگر فرمود:
پيوسته در ضمانت خدا است تا نخى از آن جامه موجود باشد.
ص: 609
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ : «مَنْ کَسَا مُوءْمِناً ثَوْباً مِنْ عُرْیٍ ، کَسَاهُ اللّهُ مِنْ إِسْتَبْرَقِ الْجَنَّةِ ؛ وَمَنْ کَسَا مُوءْمِناً ثَوْباً(1) مِنْ غِنًی ، لَمْ یَزَلْ فِی سِتْرٍ مِنَ اللّهِ مَا بَقِیَ(2) مِنَ الثَّوْبِ خِرْقَةٌ(3)» .(4)
بَابٌ فِی إِلْطَافِ الْمُوءْمِنِ وَإِکْرَامِهِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَخَذَ مِنْ وَجْهِ أَخِیهِ الْمُوءْمِنِ قَذَاةً (5)، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ ؛ وَمَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ أَخِیهِ ، کَانَتْ لَهُ حَسَنَةٌ» . (6)
2 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ لاِءَخِیهِ(7) : مَرْحَباً ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ مَرْحَباً إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» .(8)
3 . عَنْهُ(9) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(10) ، عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ
ص: 610
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه مى فرمود:
هر كه به مؤمنى جامه اى براى برهنه بودن او بپوشاند، خدا به او از استبرق بهشت بپوشاند و هر كه به مؤمن توانگرى جامه اى بپوشاند، تا از آن جامه پاره اى مانده، در حفظ خدا باشد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه از چهره برادر مؤمنش خار و خاشاكى برگيرد، خدا براى او ده حسنه نويسد.
و هر كه در روى برادرش لبخند زند، براى او يك حسنه باشد.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه به برادر مؤمنش خوش آمد گويد، خدا براى او خوش آمد و مرحبا نويسد تا روز قيامت.
3- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر كه مقدم برادر مسلمان خود را كه به او وارد شود گرامى
ص: 611
الْمُسْلِمُ فَأَکْرَمَهُ ، فَإِنَّمَا أَکْرَمَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ» .(1)
4. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ نَصْرِ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ الْهَیْثَمِ بْنِ حَمَّادٍ(2) ، عَنْ أَبِی دَاوُدَ ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا فِی أُمَّتِی عَبْدٌ أَلْطَفَ(3) أَخَاهُ(4) فِی اللّهِ بِشَیْءٍ مِنْ لُطْفٍ(5) إِلاَّ أَخْدَمَهُ(6) اللّهُ مِنْ خَدَمِ الْجَنَّةِ» .(7)
5. وَ عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَکْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ(8) بِکَلِمَةٍ یُلْطِفُهُ(9) بِهَا وَفَرَّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ ، لَمْ یَزَلْ فِی ظِلِّ اللّهِ الْمَمْدُودِ ، ··· î عَلَیْهِ(10) الرَّحْمَةُ مَا کَانَ(11) فِی ذلِکَ» .(12)
6 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ ، عَنْ جَمِیلٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ مِمَّا خَصَّ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ الْمُوءْمِنَ أَنْ یُعَرِّفَهُ بِرَّ إِخْوَانِهِ(13) وَإِنْ قَلَّ ، وَلَیْسَ الْبِرُّ بِالْکَثْرَةِ(14) ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ(15) فِی کِتَابِهِ : «وَ یُوءْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» . ثُمَّ قَالَ : «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(16) وَمَنْ عَرَّفَهُ(17) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِذلِکَ أَحَبَّهُ اللّهُ(18) ، وَمَنْ أَحَبَّهُ اللّهُ(19) _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ وَفَّاهُ(20) أَجْرَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ».
ثُمَّ قَالَ :
ص: 612
دارد و از او احترام كند، همانا خدا عز و جل را گرامى داشته.
4- از زيد بن ارقم كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
در امتم بنده اى نباشد كه اظهار لطفى در هر چه باشد به برادر دينى خود براى خدا كند جز آنكه به وى از خدمتكاران بهشتى خادمى بدهد.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر كه برادر مسلمان خود را با سخنى، مهرورزى كند و گرامى دارد و گره گرفتارى او را بگشايد، پيوسته در سايه خدا است و با رحمت او مدد شود تا در اين كار باشد.
6- از جميل، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى از آنچه خدا عز و جل مؤمن را بدان مخصوص ساخته، اين است كه او را شناساى احسان به برادران خود نموده گرچه اندكى باشد و احسان به بسيارى عطا نيست براى آنكه خدا عز و جل در قرآن خود مى فرمايد (9 سوره حشر): «بر خود مقدم مى دارند و گرچه تنگدست و بى چاره باشند» سپس فرمود: «هر كه از بخل خود محفوظ ماند پس آنان رستگارانند» هر كه را خدا عز و جل به اين صفت شناخت (شناسا كرد خ ل) خداوندش دوست دارد و هر كه را خدا تبارك و تعالى دوست دارد، روز قيامت مزد او را بى اندازه بپردازد. سپس فرمود:
ص: 613
«یَا جَمِیلُ ، ارْوِ هذَا الْحَدِیثَ لاِءِخْوَانِکَ ؛ فَإِنَّهُ تَرْغِیبٌ(1) فِی الْبِرِّ(2)» .(3)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنِ الْمُفَضَّلِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیُتْحِفُ أَخَاهُ التُّحْفَةَ».
قُلْتُ(4) : وَأَیُّ شَیْءٍ(5) التُّحْفَةُ؟
قَالَ : «مِنْ مَجْلِسٍ وَمُتَّکَاًء وَطَعَامٍ(6) وَکِسْوَةٍ وَسَلاَمٍ ، فَتَطَاوَلُ(7) الْجَنَّةُ(8) مُکَافَأَةً لَهُ ، وَیُوحِی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلَیْهَا : أَنِّی قَدْ حَرَّمْتُ طَعَامَکِ عَلی أَهْلِ الدُّنْیَا إِلاَّ عَلی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ ، فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِلَیْهَا : أَنْ کَافِئِی(9) أَوْلِیَائِی(10) بِتُحَفِهِمْ ، فَیَخْرُجُ(11) مِنْهَا وُصَفَاءُ وَوَصَائِفُ(12) ، مَعَهُمْ أَطْبَاقٌ(13) مُغَطَّاةٌ بِمَنَادِیلَ مِنْ لُوءْلُوءٍ ، فَإِذَا نَظَرُوا إِلی جَهَنَّمَ وَهَوْلِهَا ، وَإِلَی الْجَنَّةِ وَمَا فِیهَا ، طَارَتْ(14) عُقُولُهُمْ ، وَامْتَنَعُوا أَنْ یَأْکُلُوا ، فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ : أَنَّ(15) اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَدْ(16) حَرَّمَ جَهَنَّمَ عَلی مَنْ(17) أَکَلَ مِنْ طَعَامِ جَنَّتِهِ(18) ، فَیَمُدُّ الْقَوْمُ أَیْدِیَهُمْ ، فَیَأْکُلُونَ» .(19)
8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(20) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ(21) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «یَجِبُ لِلْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ أَنْ یَسْتُرَ عَلَیْهِ(22) سَبْعِینَ کَبِیرَةً» .(23)
9. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی جَمِیعاً ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
ص: 614
اى جميل، اين حديث را براى برادرانت روايت كن، زيرا كه آن تشويق به احسان كردن است.
7- از مفضل، از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى كه بايد مؤمن به برادر خود تحفه اى بدهد، گفتم:
تحفه چه باشد؟ فرمود: فرش، متكا، خوراك، پوشاك، سلام، پس بهشت گردن كشد براى پاداش دادن به او (در دنيا) و خدا عز و جل به او وحى كند كه: من طعام تو را بر اهل دنيا حرام كردم جز بر پيغمبر يا وصى پيغمبر، و چون روز رستاخيز شود، خدا عز و جل به او وحى كند كه دوستانم را به تقديم تحفه هاى آنها پاداش بده، پس غلمان و حوريان بسيار از بهشت به درآيد كه به همراه آنها طبقهائى است با سرپوش هائى از لؤلؤ و چون اولياء خدا نگاه كنند به دوزخ و هراس آن و به بهشت و آنچه در آن است، خردشان از سرشان ببرد و دريغ كنند كه از آن طبقهاى طعام بهشتى بخورند و يك جارچى از زير عرش فرياد كند:
به راستى خدا عز و جل محققاً دوزخ را بر هر كه طعام بهشتى خورده است حرام كرده و آن مردم، دست خود دراز مى كنند و از آن طعامها مى خورند.
8- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
مؤمن به مؤمن حق واجب دارد كه تا هفتاد گناه كبيره بر او پرده پوشى كند.
9- اسحاق بن عمار گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 615
مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَدِیٍّ ، قَالَ : أَمْلی عَلَیَّ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَحْسِنْ _ یَا إِسْحَاقُ _ إِلی أَوْلِیَائِی مَا اسْتَطَعْتَ ، فَمَا أَحْسَنَ مُوءْمِنٌ إِلی مُوءْمِنٍ وَلاَ أَعَانَهُ إِلاَّ خَمَشَ(1) وَجْهَ إِبْلِیسَ(2) ، وَقَرَّحَ قَلْبَهُ(3)» .(4)
بَابٌ فِی خِدْمَتِهِ (5)
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی الاْءَسْوَدِ رَفَعَهُ ، عَنْ أَبِی الْمُعْتَمِرِ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَیُّمَا مُسْلِمٍ(6) خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلاَّ(7) أَعْطَاهُ اللّهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاما(8) فِی الْجَنَّةِ» .(9)
بَابُ نَصِیحَةِ الْمُوءْمِنِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
ص: 616
اى اسحاق، تا مى توانى به دوستان من نيكى كن، زيرا هيچ مؤمنى به مؤمن ديگر احسان و نيكى نكند و به او كمك ننمايد جز آنكه روى شيطان را بخراشد و دلش را ريش كند.
1- از ابى المعتمر، گويد: شنيدم امير المؤمنين (علیه السّلام) مى فرمود كه:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: هر آن مسلمانى كه به مردم مسلمانى خدمت كند (او را نسزد) جز اينكه خدا به شماره آنان از خدمتكاران بهشتى به او عطا فرمايد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ص: 617
الْحَکَمِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَجِبُ لِلْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ أَنْ یُنَاصِحَهُ (1)» . (2)
2. عَنْهُ (3)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَجِبُ لِلْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ (4) النَّصِیحَةُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ (5)» . (6)
3. ابْنُ مَحْبُوبٍ(7) ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ(8) ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «یَجِبُ لِلْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ النَّصِیحَةُ(9)» .(10)
4 . ابْنُ مَحْبُوبٍ(11) ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لِیَنْصَحِ الرَّجُلُ مِنْکُمْ أَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ(12) لِنَفْسِهِ» .(13)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ(14) صلی الله علیه و آله : إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللّهِ(15) یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِی أَرْضِهِ(16) بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ» .(17)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «عَلَیْکُمْ(18) بِالنُّصْحِ لِلّهِ فِی خَلْقِهِ ، فَلَنْ تَلْقَاهُ(19) بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ» .(20)
ص: 618
براى مؤمن بر مؤمن واجب است كه او را هم اندرز باشد و براى هم خير خواهى كنند.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
براى مؤمن بر مؤمن نصيحت و خير خواهى واجب است در حضور و غياب.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
واجب است براى مؤمن بر مؤمن خيرخواهى.
4- از امام باقر (علیه السّلام) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
بايد هر مردى از شماها براى برادر خود، چنان خيرخواهى كند كه براى خود مى كند.
5- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
به راستى بزرگ ترين مردم در رتبه، روز رستاخيز در نزد خدا، آن كس است كه در زمين خدا براى خيرخواهى و نصيحت خلق خدا بيشتر دوندگى مى كند.
6- از سفيان بن عيينه، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
بر شما باد به اندرز و خيرخواهى براى رضاى خدا در باره خلق او، كه تو با او ملاقات نكنى به كردارى بهتر از آن.
ص: 619
بَابُ الاْءِصْلاَحِ بَیْنَ النَّاسِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ ، عَنْ حَبِیبٍ الاْءَحْوَلِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللّهُ: إِصْلاَحُ (1) بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا ، وَتَقَارُبُ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا» .
عَنْهُ (2) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ . (3)
2 . عَنْهُ (4)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَءَنْ أُصْلِحَ بَیْنَ اثْنَیْنِ (5) أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِینَارَیْنِ» . (6)
3. عَنْهُ(7) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مُفَضَّلٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا رَأَیْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ مِنْ شِیعَتِنَا مُنَازَعَةً ، فَافْتَدِهَا(8) مِنْ مَالِی(9)» .(10)
4 . ابْنُ سِنَانٍ(11) ، عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ سَابِقِ(12) الْحَاجِّ ، قَالَ : مَرَّ بِنَا الْمُفَضَّلُ _ وَ(13) أَنَا وَخَتَنِی(14) نَتَشَاجَرُ فِی مِیرَاثٍ _ فَوَقَفَ عَلَیْنَا سَاعَةً ، ثُمَّ قَالَ لَنَا(15) :
ص: 620
1- از حبيب احول، گفت: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
صدقه اى كه خدايش دوست دارد، اصلاح ميان مردم است وقتى ميان آنها به هم خورده و فاسد شده و نزديك كردن آنها است به هم، هر گاه از هم دورى كنند.
2- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اگر ميان دو كس را اصلاح كنم، دوست تر است به من از اينكه دو اشرفى طلا صدقه دهم.
3- از مفضل، كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر گاه ميان دو تن از شيعه ما ستيزه ديدى، از مالم براى رفع آن مصرف كن.
4- از ابى حنيفه پيشرو حاج، گويد: من و دامادم در باره ارث ستيزه داشتيم كه مفضل به ما گذر كرد و ساعتى با ما توقف كرد و سپس گفت: به خانه بيائيد، ما نزد او رفتيم و ميان ما با چهار صد
ص: 621
تعَالَوْا إِلَی الْمَنْزِلِ ، فَأَتَیْنَاهُ ، فَأَصْلَحَ(1) بَیْنَنَا بِأَرْبَعِمِائَةِ دِرْهَمٍ ، فَدَفَعَهَا(2) إِلَیْنَا مِنْ عِنْدِهِ حَتّی إِذَا(3) اسْتَوْثَقَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا مِنْ صَاحِبِهِ ، قَالَ : أَمَا إِنَّهَا لَیْسَتْ مِنْ مَالِی ، وَلکِنْ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَمَرَنِی(4) إِذَا تَنَازَعَ رَجُلاَنِ(5) مِنْ أَصْحَابِنَا فِی شَیْءٍ أَنْ أُصْلِحَ بَیْنَهُمَا(6) ، وَأَفْتَدِیَهَا(7) مِنْ مَالِهِ ، فَهذَا مِنْ مَالِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام .(8)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْمُصْلِحُ لَیْسَ بِکَاذِبٍ(9)» .(10)
6 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لاِءَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النّاسِ»(11) قَالَ : «إِذَا دُعِیتَ لِصُلْحٍ(12) بَیْنَ اثْنَیْنِ(13) ، فَلاَ تَقُلْ : عَلَیَّ یَمِینٌ أَلاَّ أَفْعَلَ(14)» .(15)
7 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ _ أَوْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ _ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ(16) : «أَبْلِغْ عَنِّی کَذَا وَکَذَا» فِی أَشْیَاءَ أَمَرَ(17) بِهَا . قُلْتُ : فَأُبَلِّغُهُمْ عَنْکَ وَأَقُولُ عَنِّی(18) مَا قُلْتَ لِی وَغَیْرَ الَّذِی قُلْتَ؟
قَالَ : «نَعَمْ ، إِنَّ(19) الْمُصْلِحَ لَیْسَ بِکَذَّابٍ ، إِنَّمَا هُوَ الصُّلْحُ لَیْسَ بِکَذِبٍ(20)» .(21)
ص: 622
در هم اصلاح كرد و آن را از خود به ما پرداخت، و چون از هر يك از ما نسبت به طرف او تعهد گرفت و آسوده خاطر شد، گفت: بدانى كه اين وجه از خودم نيست ولى امام صادق (علیه السّلام) به من سفارش كرده و فرمان داده كه هر گاه دو مرد از شيعه ها در چيزى با هم ستيزه دارند، آنها را اصلاح بده و از مال من براى رفع نزاع، خرج كن، اين از مال امام صادق (علیه السّلام) است.
5- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
مصلح، دروغگو نيست.
6- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (224 سوره بقره): «خدا را دست آويز سوگندهاى خود مسازيد تا خوش كردار و پرهيزكار و مصلح ميان مردم باشيد».
فرمود: چون دعوت شدى براى اصلاح ميان دو كس، مگو من سوگند خوردم كه اين كار را نكنم.
7- از معاويه بن وهب يا معاويه بن عمار كه گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
از قول من چنين و چنين ابلاغ كن- در چيزهائى كه بدانها دستور داده بود- من گفتم: فرموده شما را به آنها برسانم و از خود بگويم آنچه را به من فرموديد و جز آنچه را هم فرموديد؟ فرمود:
آرى، به راستى كه شخص مصلح، دروغگو نيست (همانا آن صلح و سازش است و دروغ نيست).
ص: 623
بَابٌ فِی إِحْیَاءِ الْمُوءْمِنِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الاْءَرضِ (1)فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ ··· جَمِیعا »(2) ؟
قَالَ(3) : «مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلاَلٍ(4) إِلی هُدًی فَکَأَنَّمَا(5) أَحْیَاهَا ، وَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًی إِلی ضَلاَلٍ فَقَدْ قَتَلَهَا» . (6)
2 . عَنْهُ(7) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : قَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِی کِتَابِهِ : « وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً » ؟ قَالَ : «مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ» . قُلْتُ : فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلاَلٍ إِلی هُدًی؟ قَالَ : «ذَاکَ(8) تَأْوِیلُهَا الاْءَعْظَمُ» .(9)
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ وَعَبْدِ اللّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ أَبَانٍ ، مِثْلَهُ .
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أَبِي
ص: 624
1- از سماعه، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: قول خدا عز و جل (32 سوره مائده): «هر كه بكشد نفسى را به جز نفس ديگرى پس گويا مردم همه را كشته و هر كه آن را احياء كند گويا همه مردم را احياء كرده»؟ در پاسخ فرمود:
هر كه آن را از گمراهى به راه هدايت برآورد چنان است كه او را زنده كرده و هر كه او را از راه حق به گمراهى برد، هر آينه او را كشته باشد.
2- از فضيل بن يسار، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: قول خدا عز و جل در قرآن، هر كه نفسى را زنده دارد گويا همه مردم را زنده داشته است؟ فرمود:
يعنى از سوختن و غرق شدن نجات دهد، گفتم: كسى كه او را گمراهى به راه راست آورد؟
فرمود: اين تأويل اعظم آيه است.
3- از حمران، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: از شما بپرسم؟- خدايت بهى دهاد- در پاسخ فرمود:
ص: 625
خَالِدٍ الْقَمَّاطِ ، عَنْ حُمْرَانَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَسْأَلُکَ أَصْلَحَکَ اللّهُ؟ فَقَالَ : «نَعَمْ» فَقُلْتُ(1) : کُنْتُ عَلی حَالٍ وَأَنَا الْیَوْمَ عَلی حَالٍ أُخْری ، کُنْتُ أَدْخُلُ الاْءَرْضَ ، فَأَدْعُو الرَّجُلَ وَالاِثْنَیْنِ وَالْمَرْأَةَ ، فَیُنْقِذُ اللّهُ مَنْ شَاءَ(2) ، وَأَنَا الْیَوْمَ لاَ أَدْعُو أَحَداً .
فَقَالَ : «وَ مَا عَلَیْکَ(3) أَنْ تُخَلِّیَ بَیْنَ النَّاسِ وَبَیْنَ رَبِّهِمْ ، فَمَنْ أَرَادَ اللّهُ أَنْ یُخْرِجَهُ(4) مِنْ ظُلْمَةٍ إِلی نُورٍ أَخْرَجَهُ».
ثُمَّ قَالَ : «وَ لاَ عَلَیْکَ _ إِنْ آنَسْتَ(5) مِنْ أَحَدٍ خَیْراً(6) _ أَنْ تَنْبِذَ إِلَیْهِ الشَّیْءَ نَبْذاً(7)».
قُلْتُ : أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعا » .
قَالَ : «مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ(8)». ثُمَّ سَکَتَ ، ثُمَّ قَالَ : «تَأْوِیلُهَا(9) الاْءَعْظَمُ أَنْ دَعَاهَا فَاسْتَجَابَتْ(10) لَهُ(11)» .(12)
بَابٌ فِی (13) الدُّعَاءِ لِلاْءَهْلِ إِلَی الاْءِیمَانِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(14) عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ ، قَالَ :
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ لِی أَهْلَ بَیْتٍ وَهُمْ یَسْمَعُونَ مِنِّي ،
ص: 626
آرى، گفتم: من در حالى بودم و امروز در حال ديگرم، من پيشتر در زمين مى گشتم و يك مرد يا دو مرد يا زنى را دعوت به مذهب حق مى كردم و خدا هر كه را خواسته بود نجات مى داد و من امروز كسى را دعوت نمى كنم، در پاسخ فرمود: بر تو گناهى نيست كه مردم را به پروردگارشان باز گذارى تا هر كه را خدا خواهد از تاريكى و گمراهى به نور هدايت بيرون برد، سپس فرمود: و بر تو باكى نيست كه اگر از كسى به بوى خيرى شنيدى، براى دعوت او، گوشه اى بزنى و راهى نشان دهى، گفتم: به من خبر ده از قول خدا عز و جل؟ هر كه آن را زنده دارد، گويا همه مردم را زنده داشته؟ فرمود: يعنى از سوختن يا غرق شدن، سپس خموشى گرفت و باز فرمود:
تأويل اعظمش اين است كه او را دعوت به مذهب حق كند و او هم بپذيرد.
1- از سليمان بن خالد، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به راستى من خاندانى دارم كه از من مى شنوند، آنها را به مذهب شيعه دعوت كنم؟ فرمود:
ص: 627
أَ فَأَدْعُوهُمْ(1) إِلی هذَا الاْءَمْرِ؟
فَقَالَ : «نَعَمْ ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ : « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُواْ أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَةُ »(2)» .(3)
بَابٌ فِی (4)تَرْکِ دُعَاءِ النَّاسِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الصَّیْدَاوِیِّ ، قَالَ : قَالَ لِی (5) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِیَّاکُمْ وَالنَّاسَ (6) ؛ إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً ، نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً (7)، فَتَرَکَهُ وَهُوَ یَجُولُ (8) لِذلِکَ وَیَطْلُبُهُ».
ثُمَّ قَالَ : «لَوْ أَنَّکُمْ إِذَا کَلَّمْتُمُ النَّاسَ ، قُلْتُمْ(9) : ذَهَبْنَا حَیْثُ ذَهَبَ اللّهُ ، وَاخْتَرْنَا مَنِ اخْتَارَ اللّهُ ، اخْتَارَ(10) اللّهُ مُحَمَّداً ، وَاخْتَرْنَا(11) آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ(12)» .(13)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ،
عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ ثَابِتٍ أَبِی سَعِیدٍ(14) ، قَالَ : قَالَ لِی(15) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا ثَابِتُ ، مَا لَکُمْ وَلِلنَّاسِ(16) ؟ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ ، وَ(17) لاَ تَدْعُوا أَحَداً إِلی أَمْرِکُمْ ؛ فَوَ اللّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ(18) وَأَهْلَ(19) الاْءَرْضِ(20) اجْتَمَعُوا عَلی(21) أَنْ یُضِلُّوا عَبْداً
ص: 628
آرى، به راستى خدا عز و جل در قرآن مى فرمايد (6 سوره تحريم): «آيا آن كسانى كه گرويدند نگهداريد خود را و خاندان را از آتشى كه سوخت آن مردمند و سنگ».
1- از كليب بن معاويه صيداوى، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
مبادا متعرض مردم شويد، به راستى خدا عز و جل چون خير، بنده اى را بخواهد، در دلش انگشتى زند و او را رها كند و او دنبال اين مذهب بگردد و آن را بجويد. سپس فرمود:
كاش شما هر گاه با مردم سخن مى گفتيد، مى گفتيد: ما آنجا رفته ايم كه خدا فرموده، آن را به رهبرى اختيار كرده ايم كه خدا به رهبرى اختيار كرده، خدا محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را اختيار كرده و ما هم خاندان محمد را اختيار كرديم.
2- از ثابت أبى سعيد، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى ثابت، شما را به مردم چه كار؟ از مردم دست بداريد و احدى را به مذهب خود دعوت نكنيد، به خدا اگر اهل آسمان و زمين گرد آيند كه آن بنده اى را كه خدا مى خواهد هدايتش كند، گمراه كنند نتوانند، دست از مردم بداريد و يكى از شماها نگويد:
برادر من است، عموزاده من و همسايه من است، زيرا خدا عز و جل
ص: 629
یُرِیدُ اللّهُ هُدَاهُ(1) ، مَا اسْتَطَاعُوا(2) ؛ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ ، وَلاَ یَقُولُ(3) أَحَدُکُمْ(4) : أَخِی(5) وَابْنُ عَمِّی وَجَارِی ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ(6) رُوحَهُ ، فَلاَ یَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ(7) إِلاَّ عَرَفَهُ ، وَلاَ بِمُنْکَرٍ(8) إِلاَّ أَنْکَرَهُ ، ثُمَّ یَقْذِفُ اللّهُ فِی قَلْبِهِ کَلِمَةً یَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ» .(9)
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ(10) ، عَنِ الْفُضَیْلِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : نَدْعُو النَّاسَ إِلی هذَا الاْءَمْرِ؟
فَقَالَ : «یَا فُضَیْلُ(11) ، إِنَّ اللّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً ، أَمَرَ مَلَکاً ، فَأَخَذَ(12) بِعُنُقِهِ(13) حَتّی أَدْخَلَهُ(14) فِی هذَا الاْءَمْرِ طَائِعاً أَوْ کَارِهاً(15)» .(16)
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ أَبِیهِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اجْعَلُوا أَمْرَکُمْ هذَا(17) لِلّهِ ، وَلاَ تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ ؛ فَإِنَّهُ مَا کَانَ لِلّهِ فَهُوَ لِلّهِ(18) ، وَمَا کَانَ لِلنَّاسِ فَلاَ یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ(19) ، وَلاَ(20) تُخَاصِمُوا بِدِینِکُمُ النَّاسَ(21) ؛ فَإِنَّ
الْمُخَاصَمَةَ(22) مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ ؛ إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَالَ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله : « إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ »(23) وَقَالَ(24) : « أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُوءْمِنِینَ »(25) ذَرُوا النَّاسَ ؛ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ ، وَإِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ(26) رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ(27) عَلِیٍّ علیه السلام 2
وَلاَ سَوَاءٌ ، وَإِنَّنِی(28) سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ(29) : إِذَا کَتَبَ اللّهُ(30) عَلی عَبْدٍ أَنْ یُدْخِلَهُ (31) فِی هذَا الاْءَمْرِ ، کَانَ أَسْرَعَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّیْرِ إِلی وَکْرِهِ(32)» .(33)
ص: 630
هر گاه خير بنده اى را خواهد، جانش را پاك كند و هيچ خوبى را نشنود جز آنكه آن را بفهمد و هيچ بدى را نشنود جز آنكه منكر آن شود، سپس خدا در دلش كلمه اى اندازد كه به وسيله آن، كار او را فراهم سازد.
3- از فضيل، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
مردم را به اين امر دعوت كنيم؟ در پاسخ فرمود:
اى فضيل، راستى، خدا هر گاه خير بنده را خواهد به فرشته اى فرمايد تا گردن او را گيرد و در اين امر واردش كند، خواهد يا نخواهد.
4- از على بن عقبه، از پدرش كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
تشيع خود را براى خدا مقرر داريد نه براى مردم زيرا راستش اين است كه هر چه براى خدا است از آن خدا است و هر چه براى مردم باشد، بالا نرود، بر سر دين خودتان با مردم ستيزه نكنيد، زيرا ستيزه دل را بيمار كند، به راستى خدا عز و جل به پيغمبر خود فرموده است (56 سوره قصص): «به راستى كه تو هدايت نكنى هر كه را خواهى ولى خدا است كه هر كه را خواهد هدايت مى كند» و هم خدا فرموده است (99 سوره يونس): «آيا مردم را به زور وادار كنى كه مؤمن باشند»؟ مردم را وانهيد، زيرا از مردم دين را گرفته اند و شما از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و على (علیه السّلام) دين را گرفته ايد و (ميان اين دو) برابرى نيست و به راستى كه من از پدرم شنيدم مى فرمود: چون خدا بر بنده اى نوشته كه در اين امرش در آورد شتابنده تر باشد بدان از پرنده به آشيانِ خود.
ص: 631
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ قَوْماً لِلْحَقِّ ؛ فَإِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ الْحَقِّ ، قَبِلَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنْ کَانُوا لاَ یَعْرِفُونَهُ ؛ وَإِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ(1) الْبَاطِلِ ، أَنْکَرَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنْ کَانُوا لاَ یَعْرِفُونَهُ ؛ وَخَلَقَ قَوْماً لِغَیْرِ ذلِکَ ، فَإِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ الْحَقِّ ، أَنْکَرَتْهُ
قُلُوبُهُمْ وَإِنْ(2) کَانُوا لاَ یَعْرِفُونَهُ ؛ وَإِذَا مَرَّ بِهِمُ الْبَابُ مِنَ الْبَاطِلِ ، قَبِلَتْهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنْ کَانُوا لاَ یَعْرِفُونَهُ(3)» .(4)
6 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً ، نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً مِنْ نُورٍ ، فَأَضَاءَ لَهَا(5) سَمْعُهُ وَقَلْبُهُ(6) حَتّی یَکُونَ أَحْرَصَ عَلی مَا فِی أَیْدِیکُمْ مِنْکُمْ ؛ وَإِذَا(7) أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً ، نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً سَوْدَاءَ ، فَأَظْلَمَ لَهَا(8) سَمْعُهُ وَقَلْبُهُ(9)».
ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ : « فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْءِسْلامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ »(10) .(11)
7 . عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ(12) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً ، نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ(13) ، وَفَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ ، وَوَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یُسَدِّدُهُ ؛ وَإِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً ، نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً سَوْدَاءَ ، وَسَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ ، وَوَکَّلَ بِهِ شَیْطَاناً یُضِلُّهُ» .(14)
ص: 632
5- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى، خدا عز و جل مردمى را براى حق آفريده و چون بابى از حق بدانها گذر كند، دلپذير آنها باشد گرچه به خوبى آن را نفهمند و هر گاه بابى از باطل بدانها گذر كند دلشان آن را نپذيرد گرچه به خوبى آن را نفهمند و مردمى را براى جز آن آفريده است و چون بابى از حق بدانها گذرد، دلپذير آنها نباشد و گرچه به خوبى آن را نفهمند و هر گاه بابى از باطل بدانها گذرد دلنشين آنها گردد و گرچه به خوبى آن را نفهمند.
6- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
راستى كه خدا عز و جل چون خير بنده اى خواهد، در دلش نقطه نورى افكند و به وسيله آن گوش و دلش پرتو گيرد و نسبت بدان چه در دست شما است، از شما حريص تر باشد و چون براى بنده اى بد خواهد در دلش نقطه سياهى باديد آورد و گوش و دلش از آن تار گردد، سپس اين آيه را تلاوت فرمود (125 سوره انعام):
«هر كه را خدا خواهد هدايت كند سينه او را براى مسلمانى بگشايد و هر كه را خواهد گمراه سازد او را تنگدل و آشفته خاطر كند تا آنجا كه گويا مى خواهد به آسمان بالا رود (يعنى تكليف او به اسلام در نظرش مانند تكليف به بالا رفتن آسمان جلوه كند و از آن گريزان و ناتوان باشد».
7- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
راستى كه خدا عز و جل چون خير بنده اى را خواهد، در دلش نقطه سپيدى افكند و گوشهاى دلش را بگشايد و به او فرشته اى گمارد كه كمك به او دهد و چون براى بنده اى بد خواهد، در دلش نقطه سياهى افكند و گوشهاى دلش را ببندد و به او شيطانى گمارد تا او را گمراه كند.
ص: 633
بَابُ أَنَّ اللّهَ إِنَّمَا یُعْطِی الدِّینَ (1)مَنْ یُحِبُّهُ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ ، قَالَ : قَالَ لِی (2) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَبَا الصَّخْرِ ، إِنَّ اللّهَ یُعْطِی الدُّنْیَا مَنْ یُحِبُّ وَ (3)یُبْغِضُ ،وَلاَ یُعْطِی هذَا الاْءَمْرَ إِلاَّ صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ ؛ أَنْتُمْ وَاللّهِ عَلی دِینِی وَدِینِ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ ، لاَ أَعْنِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ، وَلاَ (4)مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَإِنْ کَانَ هوءُلاَءِ عَلی دِینِ هوءُلاَءِ (5)» . (6)
2 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ الْجُهَنِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «یَا مَالِکُ ، إِنَّ اللّهَ یُعْطِی الدُّنْیَا مَنْ یُحِبُّ وَیُبْغِضُ ، وَلاَ یُعْطِی دِینَهُ إِلاَّ مَنْ یُحِبُّ» .(7)
3. عَنْهُ ، عَنْ مُعَلًّی ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِیِّ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ وَ(8) عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ ، عَنْ حُمْرَانَ(9) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ هذِهِ الدُّنْیَا یُعْطِیهَا اللّهُ الْبَرَّ وَالْفَاجِرَ ، وَلاَ یُعْطِی الاْءِیمَانَ(10) إِلاَّ صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ» .(11)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
ص: 634
1- از عمر بن حنظله، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اى ابا صخر، به راستى خدا دنيا را بدهد به كسى كه دوستش دارد يا دشمنش دارد و اين مذهب حق را جز به برگزيده خلقش، شماها به خدا هم كيش من و هم كيش پدرانم ابراهيم و اسماعيل هستيد، مقصودم از پدرانم: على بن الحسين و محمد بن على (علیه السّلام) نيست و اگر چه اينان هم هم كيش آنانند.
2- از مالك بن اعين جهنى، گفت: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
اى مالك، راستى كه خدا دنيا را به دوست و دشمن خود بدهد و دين خود را جز به دوست خود ندهد.
3- امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
به راستى كه اين دنيا را خدا به خوب و بد مى دهد و ايمان را جز به برگزيده خلقش ندهد.
4- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 635
النُّعْمَانِ ، عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ ، عَنْ مُیَسِّرٍ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الدُّنْیَا یُعْطِیهَا اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مَنْ أَحَبَّ وَمَنْ أَبْغَضَ ، وَإِنَّ الاْءِیمَانَ لاَ یُعْطِیهِ(1) إِلاَّ مَنْ أَحَبَّهُ(2)» .(3)
بَابُ سَلاَمَةِ الدِّینِ
1-مُحَمَّدُ بنُ یحیی ، عَن أحمَدَ بن مُحَمَّدٍ ،عن عَلِيِّ بنِ النُّعمانِ ، عن أیُّوبَ بن الحُرِّ،عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « فَوَقاهُ اللّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا »(4) فَقَالَ : «أَمَا(5) لَقَدْ بَسَطُوا(6) عَلَیْهِ وَقَتَلُوهُ ، وَلکِنْ أَ تَدْرُونَ مَا وَقَاهُ؟ وَقَاهُ أَنْ یَفْتِنُوهُ(7) فِی(8) دِینِهِ» . (9)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ(10) ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَانَ فِی وَصِیَّةِ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام لاِءَصْحَابِهِ(11) : اعْلَمُوا أَنَّ(12) الْقُرْآنَ هُدَی اللَّیْلِ وَ(13) النَّهَارِ ، وَنُورُ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ عَلی مَا کَانَ مِنْ جَهْدٍ وَفَاقَةٍ ، فَإِذَا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَکُمْ دُونَ أَنْفُسِکُمْ ، وَإِذَا نَزَلَتْ(14) نَازِلَةٌ(15) فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُمْ ؛ وَاعْلَمُوا(16) أَنَّ الْهَالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ ، وَالْحَرِیبَ(17) مَنْ حُرِبَ(18) دِینَهُ(19) ، أَلاَ وَإِنَّهُ لاَ فَقْرَ بَعْدَ الْجَنَّةِ ، أَلاَ وَإِنَّهُ لاَ غِنی بَعْدَ النَّارِ ، لاَ یُفَکُّ أَسِیرُهَا ، وَلاَ
ص: 636
دنيا را خدا عز و جل به هر كه دوست دارد يا دشمن مى دهد و راستى كه ايمان را ندهد جز به كسى كه دوستش دارد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (40 سوره مؤمن): «نگهداشت خدا او را از بديهاى آنچه نيرنگ ريختند» فرمود: هلا به او دست انداختند و او را كشتند ولى مى دانيد كه خدا او را چه نگهداشت؟ او را از اين نگهداشت كه از دين حقش بر نگردانيدند و بيرون نبردند.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه در ضمن سفارش امير المؤمنين (علیه السّلام) به اصحاب خود فرموده است:
بدانيد كه قرآن در شب و روز وسيله رهنمائى است و در شب تار با هر سختى و نيازى روشنى بخش است، چون بلائى رخ داد، مال خود را فداى جان كنيد و چون ناگوارى در رسد، جان خود را فداى دينِ خود كنيد و بدانيد هلاك شده كسى است كه دينش از دستش برود و غارت زده كسى است كه دينش را برده اند، هلا پس از داشتن بهشت، فقرى متصوّر نيست، هلا راستش اين است كه با دوزخ رفتن توانگرى معنى ندارد كه گرفتار بدان رهائى ندارد
ص: 637
3 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «سَلاَمَةُ الدِّینِ وَصِحَّةُ الْبَدَنِ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ ؛ وَالْمَالُ زِینَةٌ مِنْ زِینَةِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ» .(3)
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، عَنِ الْفُضَیْلِ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، مِثْلَهُ .
4. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، قَالَ : کَانَ رَجُلٌ یَدْخُلُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (4) مِنْ أَصْحَابِهِ ، فَغَبَرَ(5) زَمَانا(6) لاَ یَحُجُّ(7) ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ بَعْضُ مَعَارِفِهِ(8) ، فَقَالَ لَهُ : «فُلاَنٌ مَا فَعَلَ؟» قَالَ : فَجَعَلَ یُضَجِّعُ(9) الْکَلاَمَ یَظُنُّ(10) أَنَّهُ(11) إِنَّمَا(12) ··· î یَعْنِی(13) الْمَیْسَرَةَ وَالدُّنْیَا ، فَقَالَ(14) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَیْفَ(15) دِینُهُ؟» فَقَالَ(16) : کَمَا تُحِبُّ ، فَقَالَ : «هُوَ وَاللّهِ(17) الْغِنی» .(18)
بَابُ التَّقِیَّةِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ
ص: 638
و نابيناى بدان بهبود نگردد.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
سلامتى دين و تندرستى از مال بهترند و مال هم زيور خوبى است در دنيا.
4- مردى از اصحاب امام صادق ع (هر سال) خدمت آن حضرت مى رسيد و دير زمانى گذشت كه به حجّ نرفت (و خدمت امام نرسيد) و يكى از آشنايان او خدمت آن حضرت رفت و امام به او فرمود: فلانى چه كار مى كند؟ (راوى) گويد: در پاسخ سخن را پيچده و شكسته ادا كرد و به گمانش كه مقصود امام وضع دارائى و مالى او است، امام صادق (علیه السّلام) فرمود: دين او چگونه است؟ در پاسخ گفت: چنانچه شما دوست داريد، فرمود: به خدا كه او توانگر و بى نياز است.
1- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (54 سوره
ص: 639
سَالِمٍ وَغَیْرِهِ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « أُولئِکَ یُوءْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا » قَالَ : «بِمَا صَبَرُوا عَلَی التَّقِیَّةِ» ، « وَ یَدْرَوءُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ »(1) قَالَ : «الْحَسَنَةُ : التَّقِیَّةُ ، وَالسَّیِّئَةُ : الاْءِذَاعَةُ(2)» .(3)
2 . ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(4) ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی عُمَرَ الاْءَعْجَمِیِّ(5) ، قَالَ : قَالَ لِی(6) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَبَا(7) عُمَرَ ، إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّینِ فِی(8) التَّقِیَّةِ ، وَلاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ ، وَالتَّقِیَّةُ فِی کُلِّ شَیْءٍ إِلاَّ فِی(9) النَّبِیذِ(10) وَالْمَسْحِ عَلَی الْخُفَّیْنِ(11)» .(12)
3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِ اللّهِ» قُلْتُ : مِنْ دِینِ اللّهِ؟ قَالَ : «إِی وَاللّهِ ، مِنْ دِینِ اللّهِ ؛ وَلَقَدْ قَالَ یُوسُفُ : « أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ »(13) وَاللّهِ مَا کَانُوا سَرَقُوا(14) شَیْئاً ؛ وَلَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ : « إِنِّی سَقِیمٌ »(15) وَاللّهِ مَا کَانَ سَقِیما» .(16)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَالْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ ، عَنْ حَبِیبِ بْنِ بِشْرٍ(17) ، قَالَ : قَالَ(18) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام یَقُولُ : لاَ وَاللّهِ ، مَا عَلی وَجْهِ(19) الاْءَرْضِ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ التَّقِیَّةِ(20) ص: 640
قصص): «آنانند كه دو بار مزد گيرند براى صبرى كه كردند (فرمود:
براى صبر تقيّه كه نمودند) و دفع كردند به خوش كردارى بد كردارى را» فرمود:
خوش كردارى تقيّه است و بدكارى فاش نمودن.
2- از ابى عمر اعجمى كه امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
اي أبا عمر، راستى كه نُه دهم دين در تقيّه است و كسى كه تقيّه ندارد، دين ندارد، و تقيّه در هر چيز هست جز در نوشيدن نبيذ و مسح بر روى كفش (به جاى روى پا).
3- از ابو بصير كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود: تقيّه از دين خدا است.
گفتم: از دين خدا؟ فرمود: آرى، به خدا هر آينه يوسف فرمود (70 يوسف): «أيا كاروان راستى شما دزد هستيد» به خدا كه چيزى ندزديده بودند و ابراهيم فرمود (89 سوره صافات): «راستى من بيمارم» به خدا بيمار نبود.
4- از حبيب بن بشر كه فرمود (علیه السّلام): از پدرم شنيدم مى فرمود:
نه به خدا در روى زمين چيزى نيست كه نزد من محبوب تر از تقيّه باشد.
اى حبيب، راستش اين است كه هر كه تقيّه كند، خدا او را بالا برد، اى حبيب، هر كه تقيّه نكند، خدا او را پست كند.
ص: 641
یَا حَبِیبُ(1) ، إِنَّهُ مَنْ کَانَتْ لَهُ تَقِیَّةٌ رَفَعَهُ اللّهُ ؛ یَا حَبِیبُ ، مَنْ(2) لَمْ تَکُنْ(3) لَهُ تَقِیَّةٌ وَضَعَهُ اللّهُ ؛ یَا حَبِیبُ ، إِنَّ النَّاسَ إِنَّمَا (4) هُمْ فِی هُدْنَةٍ ، فَلَوْ قَدْ کَانَ ذلِکَ(5) ، کَانَ هذَا(6)» .(7)
5 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ جَابِرٍ الْمَکْفُوفِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اتَّقُوا(8) عَلی دِینِکُمْ ، فَاحْجُبُوهُ(9) بِالتَّقِیَّةِ ، فَإِنَّهُ لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ ، إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی النَّاسِ کَالنَّحْلِ فِی الطَّیْرِ ؛ لَوْ(10) أَنَّ الطَّیْرَ تَعْلَمُ(11) مَا فِی أَجْوَافِ النَّحْلِ ، مَا بَقِیَ مِنْهَا(12) شَیْءٌ إِلاَّ أَکَلَتْهُ ؛ وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا مَا فِی أَجْوَافِکُمْ _ أَنَّکُمْ تُحِبُّونَّا أَهْلَ الْبَیْتِ _ لاَءَکَلُوکُمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ ، وَلَنَحَلُوکُمْ(13) فِی السِّرِّ وَالْعَلاَنِیَةِ ؛ رَحِمَ اللّهُ عَبْداً مِنْکُمْ کَانَ عَلی وَلاَیَتِنَا» .(14)
6. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَمَّنْ أَخْبَرَهُ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : « وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّیِّئَةُ » قَالَ : «الْحَسَنَةُ : التَّقِیَّةُ ، وَالسَّیِّئَةُ : الاْءِذَاعَةُ». وَقَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ : « ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (السَّیِّئَةَ)(15) » قَالَ : «الَّتِی(16) هِیَ أَحْسَنُ(17) : التَّقِیَّةُ ، « فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ »(18)» .(19)
7 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی عَمْرٍو(20) الْکِنَانِیِّ ،
ص: 642
اى حبيب، راستى كه مردم همانا در حال صلح و سازشند و اگر آن باشد اين هم هست (يعنى اگر امام قائم ظهور كند و فرمان جهاد دهد با مخالفان، ترك تقيّه هم كه آرمان شما است عملى شود- از مجلسى ره).
5- از عبد اللَّه بن ابى يعفور، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
براى حفظ دين خودتان تقيّه كنيد، آن را زير پرده تقيّه بداريد زيرا هر كه تقيّه ندارد، ايمان ندارد، همانا شما در ميان مردم چون زنبور عسل باشيد ميان پرندگان، اگر پرنده ها مى دانستند درون زنبور عسل چيست؟ چيزى از آن نمى ماند كه آن را نخورند و اگر مردم بدانند كه در درون دل شما چيست و بفهمند كه شما ما خاندان را دوست مى داريد، شما را با همان زبان خود بخورند و تمام كنند و شما را در نهان و عيان بد گويند، خدا رحمت كند بنده اى را كه از شماها بر دوستى و ولايت ما باشد.
6- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (34 سوره فصلت): «برابر نيست خوبى و بدى» فرمود:
خوبى تقيّه است، و بدى فاش كردن است، «دفاع كن بدان چه كه آن بهتر است، از بدى» فرمود:
آنچه كه بهتر است: تقيّه است، «در اين گاه ميان تو و او كه دشمنى است گويا دوستى است مهربان».
7- از ابى عمرو كنانى، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
اى ابا عمرو، بگو بدانم، اگر برايت حديثى باز گفتم يا فتوائى
ص: 643
قَالَ : قَالَ لِی(1) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَبَا عَمْرٍو ، أَ رَأَیْتَکَ(2) لَوْ حَدَّثْتُکَ بِحَدِیثٍ ، أَوْ أَفْتَیْتُکَ(3) بِفُتْیَا(4) ، ثُمَّ جِئْتَنِی بَعْدَ ذلِکَ ، فَسَأَلْتَنِی عَنْهُ ، فَأَخْبَرْتُکَ بِخِلاَفِ مَا کُنْتُ أَخْبَرْتُکَ ، أَوْ(5)
أَفْتَیْتُکَ بِخِلاَفِ ذلِکَ بِأَیِّهِمَا کُنْتَ تَأْخُذُ؟»
قُلْتُ : بِأَحْدَثِهِمَا ، وَأَدَعُ الاْآخَرَ .
فَقَالَ : «قَدْ(6) أَصَبْتَ یَا أَبَا عَمْرٍو ، أَبَی(7) اللّهُ إِلاَّ أَنْ یُعْبَدَ سِرّا(8) ، أَمَا وَاللّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذلِکَ(9) إِنَّهُ لَخَیْرٌ(10) لِی وَلَکُمْ ، وَ(11) أَبَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَنَا وَلَکُمْ(12) فِی دِینِهِ إِلاَّ التَّقِیَّةَ» .(13)
8. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ دُرُسْتَ الْوَاسِطِیِّ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا بَلَغَتْ تَقِیَّةُ أَحَدٍ تَقِیَّةَ أَصْحَابِ الْکَهْفِ إِنْ(14) کَانُوا لَیَشْهَدُونَ الاْءَعْیَادَ ، وَیَشُدُّونَ الزَّنَانِیرَ(15) ، فَأَعْطَاهُمُ اللّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ» .(16)
9. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ 2 / 148
وَاقِدٍ اللَّحَّامِ ، قَالَ : اسْتَقْبَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی طَرِیقٍ ، فَأَعْرَضْتُ عَنْهُ بِوَجْهِی(17) ، وَمَضَیْتُ ، فَدَخَلْتُ(18) عَلَیْهِ بَعْدَ ذلِکَ ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی لاَءَلْقَاکَ(19) ، فَأَصْرِفُ وَجْهِی کَرَاهَةَ(20) أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ ؟
فَقَالَ لِی(21) : «رَحِمَکَ اللّهُ ، وَلکِنَّ(22) رَجُلاً(23) لَقِیَنِی أَمْسِ فِی مَوْضِعِ کَذَا وَکَذَا ، فَقَالَ : عَلَیْکَ السَّلاَمُ(24) یَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ ، مَا أَحْسَنَ وَلاَ أَجْمَلَ(25)» .(26)
ص: 644
دادم سپس باز آمدى و از آن پرسيدى و به تو خبرى بر خلاف خبر اوّل دادم يا فتوائى مخالف فتواى اوّل دادم، به كدام، عمل مى كنى؟
گفتم:
به آنكه تازه تر است و آن ديگرى را رها كنم، فرمود: درست گفتى اى ابا عمرو، خدا نخواسته عبادت شود، جز نهانى، هلا به خدا كه اگر شما چنين كنيد، راستى كه براى شما و براى من بهتر است و خدا براى ما و شما در دين خود نخواسته است جز تقيّه.
8- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
تقيّه احدى به تقيّه اصحاب كهف نرسد، راستى كه در جشن عيد (بت پرستها) شركت مى كردند و زنار به كمر مى بستند و خدا دو مزد به آنها داد.
9- از حمّاد بن واقد لحّام، گويد: در راهى روبروى امام صادق (علیه السّلام) شدم و از آن حضرت رو گرداندم و در گذشتم و پس از آن خدمتش رسيدم و گفتم: قربانت، به راستى به شما بر مى خورم و رو مى گردانم كه مبادا بر شما ناگوار نباشد، به من فرمود:
خدا تو را رحمت كند ولى ديروز مردى در فلان موضع به من برخورد، گفت: بر تو درود اى ابا عبد الله، نه كار خوبى و نه كار شايسته اى.
ص: 645
10. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ ، قَالَ :
قِیلَ(1) لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ النَّاسَ یَرْوُونَ أَنَّ عَلِیّا علیه السلام قَالَ عَلی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ : «أَیُّهَا النَّاسُ ، إِنَّکُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلی سَبِّی ، فَسُبُّونِی ، ثُمَّ تُدْعَوْنَ(2) إِلَی الْبَرَاءَةِ مِنِّی ، فَلاَ تَبَرَّوءُوا(3) مِنِّی»؟
فَقَالَ(4) : «مَا أَکْثَرَ مَا یَکْذِبُ النَّاسُ عَلی عَلِیٍّ علیه السلام !»
ثُمَّ قَالَ : «إِنَّمَا قَالَ : إِنَّکُمْ سَتُدْعَوْنَ(5) إِلی سَبِّی ، فَسُبُّونِی ، ثُمَّ سَتُدْعَوْنَ إِلَی الْبَرَاءَةِ مِنِّی(6) ، وَإِنِّی لَعَلی دِینِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وَلَمْ یَقُلْ : لاَ تَبَرَّوءُوا(7) مِنِّی».
فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ : أَ رَأَیْتَ ، إِنِ اخْتَارَ الْقَتْلَ دُونَ الْبَرَاءَةِ؟
فَقَالَ : «وَ اللّهِ ، مَا ذلِکَ(8) عَلَیْهِ وَمَا لَهُ إِلاَّ مَا مَضی عَلَیْهِ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ ، حَیْثُ أَکْرَهَهُ أَهْلُ مَکَّةَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمَانِ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِیهِ(9) : «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمانِ»(10) فَقَالَ لَهُ(11) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عِنْدَهَا : یَا عَمَّارُ ، إِنْ عَادُوا فَعُدْ ؛ فَقَدْ(12) أَنْزَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عُذْرَکَ(13) ، وَأَمَرَکَ(14) أَنْ تَعُودَ إِنْ عَادُوا» .(15)
11 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ هِشَامٍ الْکِنْدِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِیَّاکُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً یُعَیِّرُونَّا(16) بِهِ(17) ؛ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ یُعَیَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ ، کُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَیْهِ زَیْناً ، وَلاَ تَکُونُوا عَلَیْهِ شَیْنا ، صَلُّوا(18) فِی عَشَائِرِهِمْ(19) ، وَعُودُوا مَرْضَاهُمْ ، وَاشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ ، وَلاَ یَسْبِقُونَکُمْ(20)
ص: 646
10- از مسعدة بن صدقه، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفته شد: مردم روايت كنند كه على (علیه السّلام) بر منبر كوفه فرموده است:
أيا مردم، به راستى شما به زودى دعوت شويد كه مرا دشنام دهيد، و مرا دشنام دهيد، سپس دعوت شويد كه از من بيزارى جوئيد، از من بى زارى مجوئيد، در پاسخ فرمود: مردم چه اندازه به على (علیه السّلام) دروغ مى بندند، سپس فرمود: همانا على (علیه السّلام) فرموده است:
راستى شما به دشنام بر من دعوت شويد، مرا دشنام دهيد، سپس به بى زارى از من دعوت شويد، و به راستى كه من بر كيش محمدم، نفرمود: از من بى زارى مجوئيد، سائل گفت: بفرمائيد اگر كشته شدن را بر بى زارى جستن برگزيد؟ فرمود: كه به خدا اين وظيفه را ندارد، و وظيفه او همان است كه عمار بن ياسر بدان عمل كرد كه اهل مكه او را به زور وادار كردند (كفر گويد) ولى دلش به ايمان، مطمئن بود، و خدا عز و جل در باره او فرو فرستاد (106 سوره نحل):
«جز كسى كه وادارش كند و دلش مطمئن است به ايمان» در اين وقت، پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به او فرمود: اگر برگشتند به كار خود، تو هم برگرد بدان چه كردى، خدا عز و جل عذر تو را پذيرفت و نازل كرد و به تو فرمان داد كه برگردى اگر برگشتند.
11- از هشام كندى، گويد: مى فرمود:
مبادا كارى كنيد كه ما را بدان سرزنش مى نمايند، زيرا فرزند بد پدر خود را در كارى كه كرده مورد سرزنش قرار مى دهد، شما براى كسى كه خود را به او بسته و از ديگران به خاطر او گسسته ايد آبرو و زينت باشيد و براى او مايه بدنامى و زشتى نباشيد، در ميان عشائر و تيره هاى مخالفان، نماز بخوانيد (يعنى در نماز جماعت
ص: 647
إِلی شَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ ، فَأَنْتُمْ أَوْلی بِهِ مِنْهُمْ ، وَاللّهِ مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنَ الْخَبْ ءِ». قُلْتُ(1) : وَمَا الْخَبْ ءُ؟ قَالَ : «التَّقِیَّةُ» .(2)
12 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَنِ الْقِیَامِ لِلْوُلاَةِ(3) ، فَقَالَ : «قَالَ(4) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِی وَدِینِ آبَائِی ، وَلاَ إِیمَانَ(5) لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ» .(6)
13. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ ضَرُورَةٍ ، وَصَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا(7) حِینَ تَنْزِلُ بِهِ» .(8)
14. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ : وَأَیُّ شَیْءٍ أَقَرُّ لِعَیْنِی مِنَ التَّقِیَّةِ؟ إِنَّ التَّقِیَّةَ جُنَّةُ(9) الْمُوءْمِنِ(10)» .(11)
15. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلٍ(12) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ ، قَالَ : قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مُنِعَ مِیثَمٌ(13) _ رَحِمَهُ اللّهُ _ ··· î مِنَ(14) التَّقِیَّةِ ، فَوَ اللّهِ لَقَدْ عَلِمَ أَنَّ هذِهِ(15) الاْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَمَّارٍ وَأَصْحَابِهِ : « إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمانِ »(16)» .(17)
16 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ
ص: 648
آنها شركت كنيد)، بيماران آنها را عيادت كنيد، و سر جنازه مرده هاى آنها حاضر شويد، و مبادا آنها به كار خيرى بر شما سبقت جويند، شما به كار خير از آنها سزاوارتر هستيد، به خدا كه خداوند به چيزى مانند خب ء (يعنى نهانى و زير پرده بودن) عبادت نشده است، گفتم: خب ء چيست؟ فرمود: تقيّه است.
12- از معمَّر بن خلاد كه از ابو الحسن (علیه السّلام) (ظاهراً منظور:
امام كاظم است) پرسيدم از قيام به كار واليان، در پاسخ فرمود:
امام باقر (علیه السّلام) فرموده است: تقيّه از دين من است و دين پدران من است و كسى كه تقيّه نكند، ايمان ندارد.
13- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
تقيّه در هر بى چارگى است و خود گرفتار بدان داناتر است به آن هنگامى كه براى او رخ دهد.
14- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود كه پدرم مى فرمود:
كدام چيز چشمم را از تقيّه روشن تر مى كند، به راستى تقيّه سپر مؤمن است.
15- از محمد بن مروان، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود: چه چيزى ميثم رحمه اللَّه را بازداشت از تقيّه (ميثم ره از تقيّه نبود خ ل) به خدا سوگند كه او مى دانستد اين آيه در باره عمّار و اصحابش نازل شده (106 سوره نحل): «جز كسى كه در فشار است و دلش مطمئن است به ايمان».
16- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
ص: 649
صَفْوَانَ ، عَنْ شُعَیْبٍ الْحَدَّادِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِیَّةُ لِیُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ ، فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ(1) تَقِیَّةٌ» .(2)
17 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کُلَّمَا تَقَارَبَ(3) هذَا الاْءَمْرُ(4) ، کَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِیَّةِ» .(5)
18 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ وَمُعَمَّرِ بْنِ یَحْیَی بْنِ سَامٍ وَمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَزُرَارَةَ ، قَالُوا :
سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ(6) علیه السلام یَقُولُ : «التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ شَیْءٍ یُضْطَرُّ(7) إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ(8) اللّهُ لَهُ» .(9)
19. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ حَرِیزٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ(10) : «التَّقِیَّةُ تُرْسُ(11) اللّهِ(12) بَیْنَهُ وَبَیْنَ خَلْقِهِ» .(13)
20. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «خَالِطُوهُمْ(14) بِالْبَرَّانِیَّةِ ، وَخَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِیَّةِ(15) ، إِذَا کَانَتِ الاْءِمْرَةُ صِبْیَانِیَّةً(16)» .(17)
21 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(18) ، عَنْ زَکَرِیَّا
الْمُوءْمِنِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَسَدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَطَاءٍ ، قَالَ :
ص: 650
همانا تقيّه براى اين مقرر شده كه خون و جان با آن نگهدارى شود و اگر تقيّه به خون ريزى كشد، ديگر تقيّه اى نيست (و در ريختن خونِ ديگران تقيّه روا نيست).
17- از محمد بن مسلم كه امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هر آنچه اين امر (يعنى ظهور امام قائم (علیه السّلام) نزديكتر شود، تقيّه سخت تر گردد.
18- از امام باقر (علیه السّلام) كه مى فرمود:
تقيّه در هر چيزى است كه آدمى زاده بدان ناچار مى گردد و محققاً خدا آن را برايش حلال كرده است.
19- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
تقيّه سپر خدا است ميان او و ميان خلق او (يعنى مانع عذاب خدا و نزول بلا است- از مجلسى ره).
20- امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
با آنها آشكارا درآميزيد و در نهان از آنها بگريزيد، هر گاه فرمان روائى كودكانه باشد.
21- از عبد اللَّه بن عطاء، گويد:
به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: دو مرد از اهل كوفه را گرفتند و به
ص: 651
قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : رَجُلاَنِ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ أُخِذَا ، فَقِیلَ لَهُمَا : ابْرَءَا مِنْ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ عَلَیْهِ الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ ، فَبَرِئَ(1) وَاحِدٌ مِنْهُمَا ، وَأَبَی الاْآخَرُ ، فَخُلِّیَ سَبِیلُ الَّذِی بَرِئَ ، وَقُتِلَ الاْآخَرُ؟ فَقَالَ : «أَمَّا الَّذِی بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِیهٌ فِی دِینِهِ ، وَأَمَّا(2) الَّذِی لَمْ یَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَی الْجَنَّةِ» .(3)
22 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «احْذَرُوا عَوَاقِبَ الْعَثَرَاتِ(4)» .(5)
23 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «التَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُوءْمِنِ ، وَ(6) التَّقِیَّةُ حِرْزُ الْمُوءْمِنِ ، وَلاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ ؛ إِنَّ(7) الْعَبْدَ لَیَقَعُ إِلَیْهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنَا ، فَیَدِینُ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(8) فِیمَا بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ ، فَیَکُونُ لَهُ عِزّا(9) فِی الدُّنْیَا ، وَنُوراً فِی الاْآخِرَةِ ، وَإِنَّ الْعَبْدَ لَیَقَعُ إِلَیْهِ(10) الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنَا(11) ، فَیُذِیعُهُ(12) ، فَیَکُونُ لَهُ ذُلاًّ فِی الدُّنْیَا ، وَیَنْزِعُ(13) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ ذلِکَ النُّورَ مِنْهُ(14)» .(15)
ص: 652
آنها گفته شد از امير المؤمنين (علیه السّلام) بيزارى جوئيد، يكى بى زارى جست و او را آزاد كردند و يكى امتناع كرد و او را كشتند؟ فرمود:
آنكه بى زارى جسته (از روى تقيّه) مردى است كه در ديانتِ خود مسأله مى دانسته (و به تكليف تقيّه عمل كرده) و اما آنكه بيزارى نجسته، مردى است كه به بهشت شتافته (يعنى از مصلحان بزرگ و جانبازان راه حق بوده است).
22- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
از عاقبت لغزشها حذر كنيد.
23- از عبد اللَّه بن ابى يعفور، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
تقيّه سپر مؤمن است، تقيّه نگهدار مؤمن است، ايمان ندارد كسى كه تقيّه ندارد، به راستى بنده اى است كه حديثى از ما به دست او مى رسد و ميان خود و خدا عز و جل بدان دين دارى مى كند پس وسيله عزت او است در دنيا و نور است در ديگر سراى، و بنده اى است كه حديثى از ما به دستش مى افتد و آن را فاش و آشكار مى سازد و در دنيا خوار مى شود و خدا عز و جل آن نور را از او بازپس مى گيرد (يعنى براى ترك تقيّه عبادتش باطل و بى اثر است و در آخرت از آن بهره اى ندارد- از مجلسى ره).
ص: 653
بَابُ الْکِتْمَانِ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «وَدِدْتُ (1)وَاللّهِ (2)أَنِّی افْتَدَیْتُ (3)خَصْلَتَیْنِ فِی الشِّیعَةِ(4) لَنَا بِبَعْضِ لَحْمِ سَاعِدِی(5) : النَّزَقَ(6) ، وَقِلَّةَ الْکِتْمَانِ(7)» .(8)
2 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ(9) ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أُمِرَ النَّاسُ بِخَصْلَتَیْنِ ، فَضَیَّعُوهُمَا ، فَصَارُوا مِنْهُمَا عَلی غَیْرِ شَیْءٍ : الصَّبْرِ(10) ، وَالْکِتْمَانِ» .(11)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ
سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا سُلَیْمَانُ ، إِنَّکُمْ عَلی دِینٍ مَنْ کَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللّهُ ، وَمَنْ أَذَاعَهُ أَذَلَّهُ اللّهُ» .(12)
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ ، عَنْ رَجُلٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : دَخَلْنَا(13) عَلَیْهِ جَمَاعَةً ، فَقُلْنَا : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، إِنَّا نُرِیدُ الْعِرَاقَ ، فَأَوْصِنَا ،
ص: 654
1- از على بن الحسين (علیه السّلام)، فرمود:
من دوست دارم براى دو خصلت بد كه در شيعه ما هست، گوشت استخوان دستم را عوض بدهم تا رفع شوند: كج خلقى و كم سرنگهدارى (تنگ حوصله اى و كمى سرپوشى).
2- از امام صادق (علیه السّلام)، فرمود:
مردم به دو خصلت فرمان يافتند و هر دو را ضايع كردند و به وسيله ضايع كردن آنها بى همه چيز شدند، و آن دو: صبر است و راز نگهدارى.
3- به سليمان بن أبى خالد فرمود: اى سليمان، شما كيشى داريد كه هر كه آن را از دشمنان، نهان داشت، خدايش عزيز سازد، و هر كه آن را فاش كند، خدايش خوار كند.
4- از مردمى كه گويد: جمعى بوديم و خدمت امام باقر (علیه السّلام) رسيديم پس گفتيم: يا ابن رسول اللَّه، ما آهنگ عراق كرديم، به ما سفارش كنيد، امام (علیه السّلام) فرمود:
بايد تواناى شما به ناتوانتان نيرو بخشد و توان گرانتان از
ص: 655
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «لِیُقَوِّ شَدِیدُکُمْ ضَعِیفَکُمْ ، وَلْیَعُدْ(1) غَنِیُّکُمْ عَلی فَقِیرِکُمْ ، وَلاَ تَبُثُّوا(2) سِرَّنَا ، وَلاَ تُذِیعُوا أَمْرَنَا ، وَإِذَا(3) جَاءَکُمْ عَنَّا حَدِیثٌ ، فَوَجَدْتُمْ عَلَیْهِ شَاهِداً أَوْ شَاهِدَیْنِ مِنْ کِتَابِ اللّهِ ، فَخُذُوا بِهِ ، وَإِلاَّ فَقِفُوا عِنْدَهُ(4) ، ثُمَّ رُدُّوهُ إِلَیْنَا حَتّی یَسْتَبِینَ لَکُمْ ، وَاعْلَمُوا أَنَّ الْمُنْتَظِرَ لِهذَا الاْءَمْرِ لَهُ(5) مِثْلُ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ ؛ وَمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَنَا ، فَخَرَجَ مَعَهُ ، فَقَتَلَ عَدُوَّنَا ، کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ عِشْرِینَ شَهِیداً ؛ وَمَنْ قُتِلَ مَعَ قَائِمِنَا ، کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ خَمْسَةٍ وَعِشْرِینَ شَهِیدا» .(6)
5. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ(7) بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلی ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّهُ لَیْسَ مِنِ(8) احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصْدِیقُ لَهُ وَ الْقَبُولُ فَقَطُّ ؛ مِنِ(9) احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَصِیَانَتُهُ مِنْ(10) غَیْرِ أَهْلِهِ ، فَأَقْرِئْهُمُ(11) السَّلاَمَ ، وَقُلْ لَهُمْ : رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اجْتَرَّ(12) مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلی نَفْسِهِ(13) ، حَدِّثُوهُمْ بِمَا یَعْرِفُونَ(14) ، وَاسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا یُنْکِرُونَ(15)».
ثُمَّ قَالَ : «وَ اللّهِ ، مَا النَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَیْنَا مَوءُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَیْنَا بِمَا نَکْرَهُ، فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَةً ، فَامْشُوا إِلَیْهِ وَرُدُّوهُ عَنْهَا ، فَإِنْ قَبِلَ(16) مِنْکُمْ ، وَإِلاَّ فَتَحَمَّلُوا عَلَیْهِ بِمَنْ(17) یُثَقِّلُ عَلَیْهِ وَیَسْمَعُ مِنْهُ ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَطْلُبُ الْحَاجَةَ ، فَیَلْطُفُ(18) فِیهَا حَتّی تُقْضی لَهُ ، فَالْطُفُوا فِی حَاجَتِی کَمَا تَلْطُفُونَ فِی حَوَائِجِکُمْ ، فَإِنْ هُوَ
ص: 656
مستمندانتان دستگيرى كند و راز ما را فاش نكنيد و كار ما را شهرت ندهيد و هر گاه حديثى از ما به شما رسيد و يك گواه يا دو گواه از قرآن خدا بر صحت آن يافتيد، بدان عمل كنيد و گر نه در برابر آن توقف كنيد و آن را به ما بازگردانيد تا براى شما روشن شود و بدانيد كسى كه منتظر اين امر است (يعنى ظهور دولت امام قائم (علیه السّلام)- از مجلسى ره) ثواب روزه دارِ شب زنده دار دارد و هر كه قائم (علیه السّلام) ما را دريابد و با او خروج كند و دشمن ما را بكشد، اجز بيست شهيد دارد و هر كه به همراه قائم جهاد كند و كشته شود، ثواب 25 شهيد را دارد.
5- از عبد الأعلى كه شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
راستش اين است كه پذيرش امامت تنها همان باور كردن و قبول داشتن نيست، از پذيرفتن امامت: نهان كردن آن و حفظ آن از نااهل است، به آنها سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم را به خود جلب كند، با مردم چيزى را بگوئيد كه مى فهمند و مى شناسند و از آنها نهان كنيد آنچه را منكرند، سپس فرمود:
به خداوند سوگند آنكه شمشير دشمنى به روى ما بكشد، به ما ناگوارتر تمام نمى شود از آنكه سخن بر زبان ما بگويد كه ما آن را بد داريم، چون از بنده اى بفهميد كه راز را فاش مى كند، نزد او برويد و او را از آن باز داريد و اگر از شما بپذيرد (كه بسيار خوب) و گر نه كسى را بر او وادار كنيد كه بر او گران آيد و از او بشنود، به راستى از شما هر كه حاجتى دارد، در باره آن خرده بينى كند تا بر آورده شود، شما در حاجت من هم خرده بينى و چاره جوئى كنيد
ص: 657
قَبِلَ مِنْکُمْ ، وَإِلاَّ فَادْفِنُوا کَلاَمَهُ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ ، وَلاَ تَقُولُوا : إِنَّهُ یَقُولُ وَیَقُولُ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ یُحْمَلُ(1) عَلَیَّ وَعَلَیْکُمْ ؛ أَمَا وَاللّهِ لَوْ کُنْتُمْ تَقُولُونَ مَا أَقُولُ ، لاَءَقْرَرْتُ أَنَّکُمْ أَصْحَابِی ، هذَا أَبُو حَنِیفَةَ لَهُ أَصْحَابٌ ، وَهذَا الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ لَهُ أَصْحَابٌ ، وَأَنَا امْرُوءٌ مِنْ قُرَیْشٍ قَدْ(2) وَلَدَنِی(3) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَعَلِمْتُ کِتَابَ اللّهِ ، وَفِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ : بَدْءِ(4) الْخَلْقِ ، وَأَمْرِ السَّمَاءِ ، وَأَمْرِ الاْءَرْضِ ، وَأَمْرِ الاْءَوَّلِینَ ، وَأَمْرِ(5) الاْآخِرِینَ ، وَأَمْرِ مَا کَانَ ، وَأَمْرِ(6) مَا یَکُونُ ، کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلی ذلِکَ نُصْبَ عَیْنِی(7)» .(8)
6 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قَالَ لِی : «مَا زَالَ سِرُّنَا مَکْتُوما حَتّی صَارَ فِی یَدَیْ(9) وُلْدِ کَیْسَانَ(10) ، فَتَحَدَّثُوا بِهِ فِی الطَّرِیقِ ··· î وَقُرَی السَّوَادِ(11)» .(12)
7 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ(13) ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «وَ اللّهِ(14) ، إِنَّ أَحَبَّ أَصْحَابِی إِلَیَّ أَوْرَعُهُمْ وَأَفْقَهُهُمْ وَأَکْتَمُهُمْ لِحَدِیثِنَا(15) ، وَإِنَّ أَسْوَأَهُمْ عِنْدِی حَالاً وَأَمْقَتَهُمْ(16) لَلَّذِی(17) إِذَا سَمِعَ الْحَدِیثَ یُنْسَبُ(18) إِلَیْنَا وَیُرْوی عَنَّا ، فَلَمْ یَقْبَلْهُ(19) ، اشْمَأَزَّ مِنْهُ وَجَحَدَهُ ، وَکَفَّرَ مَنْ(20) دَانَ بِهِ ، وَهُوَ لاَ یَدْرِی لَعَلَّ الْحَدِیثَ مِنْ عِنْدِنَا خَرَجَ ، وَإِلَیْنَا أُسْنِدَ ، فَیَکُونَ بِذلِکَ خَارِجا مِنْ(21) وَلاَیَتِنَا» .(22)
8. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ،
ص: 658
چنانچه براى حوائج خود خرده بينى و چاره جوئى مى كنيد و اگر او از شما بپذيرد (چه بهتر) و گر نه سخن او را زير پاى خود خاك كنيد و مى گوئيد كه: او مى گويد و او مى گويد: زيرا اين بر من و شما هر دو گران بار مى آيد، هلا به خدا اگر شماها بگوئيد آنچه من مى گوئيد آنچه من مى گويم، اقرار دارم كه ياران منيد، اين ابو حنيفه يارانى دارد و اين حسن بصرى يارانى دارد، من مردى از قريشم و زاده رسول خدايم و قرآن خدا را خوب مى دانم و در آن بيان هر چيزى هست، آغاز آفرينش، امر آسمان، امر زمين، امر اولين و امر آخرين و امر آنچه بوده و امر آنچه مى باشد، گويا من در برابر چشم خود به آن نگاه مى كنم.
6- از عبد اللَّه بن سليمان، از امام صادق (علیه السّلام)، گويد: فرمود به من:
هميشه راز ما نهان بود تا به دست اولاد كيسان افتاد و آن را در سر راه و در دهات كوفه باز گفتند (و آشكار كردند).
7- از ابى عبيده حذّاء، گويد: از امام باقر (علیه السّلام) شنيدم مى فرمايد:
به خدا دوست ترين يارانم نزد من پارساترين و داناترين آنها به دين و راز نگهدارترين آنها نسبت به حديث ما و بدترين آنها نزد من در وضع و مبغوض تر آنها كسى است كه چون بشنود حديثى را، به ما نسبت دهند و از ما روايت كنند و دل پذير او نيست از آن اظهار تنفّر كند و آن را منكر گردد و هر كه پيرو آن باشد، او را كافر داند با اينكه نمى داند، شايد حديث از ما باشد و به ما مستند باشد و به اين سبب از ولايتِ ما بيرون رود.
8- از معلّى بن خنيس، گويد: امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 659
عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ ، قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا مُعَلّی ، اکْتُمْ أَمْرَنَا ، وَلاَ تُذِعْهُ ، فَإِنَّهُ مَنْ کَتَمَ أَمْرَنَا وَلَمْ یُذِعْهُ ، أَعَزَّهُ اللّهُ بِهِ(1) فِی الدُّنْیَا ، وَجَعَلَهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ(2) فِی الاْآخِرَةِ یَقُودُهُ إِلَی(3) الْجَنَّةِ ؛ یَا مُعَلّی ، مَنْ(4) أَذَاعَ(5) أَمْرَنَا وَلَمْ یَکْتُمْهُ(6) ، أَذَلَّهُ اللّهُ بِهِ فِی الدُّنْیَا ، وَنَزَعَ النُّورَ مِنْ بَیْنِ عَیْنَیْهِ فِی الاْآخِرَةِ ، وَجَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَی النَّارِ ؛ یَا مُعَلّی ، إِنَّ التَّقِیَّةَ مِنْ(7) دِینِی وَدِینِ آبَائِی ، وَلاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ(8) ، یَا مُعَلّی ، إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی السِّرِّ ، کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی الْعَلاَنِیَةِ ؛ یَا مُعَلّی ، إِنَّ الْمُذِیعَ لاِءَمْرِنَا کَالْجَاحِدِ لَهُ(9)» .(10)
9. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ عَمَّارٍ ، قَالَ : قَالَ لِی(11) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَخْبَرْتَ(12) بِمَا(13) أَخْبَرْتُکَ بِهِ أَحَداً؟» قُلْتُ : لاَ ، إِلاَّ سُلَیْمَانَ بْنَ خَالِدٍ ، قَالَ : «أَحْسَنْتَ(14) ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الشَّاعِرِ(15) : فَلاَ یَعْدُوَنْ(16) سِرِّی وَسِرُّکَ ثَالِثاً*** أَلاَ کُلُّ سِرٍّ جَاوَزَ اثْنَیْنِ شَائِعٌ؟» .(17)
ص: 660
اى معلّى، امر ما را نهان دار و فاش مكن، زيرا هر كه ما را نهان داشت و فاش نكرد، خدايش در دنيا عزيز دارد و آن را در آخرت نورى ميان دو چشم او سازد تا او را به بهشت كشاند.
اى معلّى، هر كه كار ما را فاش كند و آن را نهان ندارد، خدا بدين وسيله او را در دنيا خوار كند و نور ايمان را از ميان دو ديده او در آخرت بر كند و آن را تاريكى سازد تا به دوزخش اندازد.
اى معلّى، راستى كه تقيّه از دين من است و از دين پدرانم، دين ندارد هر كه تقيّه ندارد.
اى معلّى، خدا دوست دارد در نهان عبادت شود چنانچه دوست دارد در عيان عبادت شود.
اى معلّى، آنكه امر ما را فاش كند، چون كسى باشد كه منكر آن است.
9- از عمّار، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
خبر دادى بدان چه من به تو خبر دادم احدى را؟
گفتم: نه، جز به سليمان بن خالد.
فرمود: خوب كردى، آيا نشنيدى گفته شاعر را:
راز من و تو به سوّمى سر نزند***هر راز كه بگذرد ز دو فاش شود
ص: 661
10 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی(1) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ مَسْأَلَةٍ ، فَأَبی وَأَمْسَکَ ، ثُمَّ قَالَ : «لَوْ أَعْطَیْنَاکُمْ کُلَّ مَا(2) تُرِیدُونَ کَانَ شَرّا لَکُمْ ، وَأُخِذَ(3) بِرَقَبَةِ صَاحِبِ هذَا الاْءَمْرِ .
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(4) علیه السلام : وَلاَیَةُ اللّهِ أَسَرَّهَا إِلی جَبْرَئِیلَ علیه السلام ، وَأَسَرَّهَا جَبْرَئِیلُ إِلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وَأَسَرَّهَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله إِلی عَلِیٍّ علیه السلام ، وَأَسَرَّهَا عَلِیٌّ علیه السلام إِلی مَنْ شَاءَ اللّهُ ، ثُمَّ أَنْتُمْ تُذِیعُونَ ذلِکَ ، مَنِ الَّذِی أَمْسَکَ حَرْفاً سَمِعَهُ؟
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : فِی حِکْمَةِ آلِ دَاوُدَ : یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَکُونَ مَالِکا لِنَفْسِهِ ، مُقْبِلاً عَلی شَأْنِهِ ، عَارِفا بِأَهْلِ زَمَانِهِ ، فَاتَّقُوا(5) اللّهَ ، وَلاَ تُذِیعُوا حَدِیثَنَا ، فَلَوْلاَ(6) أَنَّ اللّهَ یُدَافِعُ عَنْ أَوْلِیَائِهِ ، وَیَنْتَقِمُ لاِءَوْلِیَائِهِ مِنْ(7) أَعْدَائِهِ .
أَ مَا رَأَیْتَ مَا(8) صَنَعَ اللّهُ بِآلِ بَرْمَکَ ، وَمَا انْتَقَمَ اللّهُ(9) لاِءَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، وَ قَدْ کَانَ بَنُو الاْءَشْعَثِ عَلی خَطَرٍ(10) عَظِیمٍ ، فَدَفَعَ اللّهُ عَنْهُمْ بِوَلاَیَتِهِمْ لاِءَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، وَ(11) أَنْتُمْ بِالْعِرَاقِ تَرَوْنَ أَعْمَالَ(12) هوءُلاَءِ(13) الْفَرَاعِنَةِ ، وَمَا أَمْهَلَ(14) اللّهُ(15) لَهُمْ ، فَعَلَیْکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ ، وَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ(16) الدُّنْیَا ، وَلاَ تَغْتَرُّوا بِمَنْ قَدْ(17) أُمْهِلَ(18) لَهُ(19) ، فَکَأَنَّ(20) الاْءَمْرَ قَدْ وَصَلَ إِلَیْکُمْ» .(21)
11. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ(22) ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه
ص: 662
10- از احمد بن محمد بن ابى نصر، گويد: از امام رضا (علیه السّلام) مسأله اى پرسيدم، پاسخ نداد و خوددارى كرد و سپس فرمود:
اگر هر چه بخواهيد به شما بگوئيم، براى شما بدتر باشد و گردن صاحب الامر را بگيرند.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: ولايت خدا است كه آن را رازى به جبرئيل سپرده و جبرئيل رازى به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) سپرده و محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رازى به على (علیه السّلام) سپرده و على رازى به هر كه خدا خواسته سپرده، سپس شما آن را فاش مى كنيد، كيست كه سخنى را بشنود و آن را نگهدارد؟
امام باقر (علیه السّلام) فرموده است: در حكمت آل داود است كه شايسته است براى مسلمان كه خود دار باشد و به كار خود اندر شود و مردم زمان خود را بشناسد، از خدا بپرهيزيد و حديث ما را فاش نكنيد، پس اگر نبود كه خدا از اولياء خود دفاع مى كند و براى دوستانش از دشمنانش انتقام مى كشد (رشته امامت گسسته مى شد) آيا نديدى كه خدا با خاندان (برمك) چه كرد؟ و خدا چه انتقامى براى امام كاظم (علیه السّلام) گرفت و محققاً بنى اشعث در خطر بزرگى بودند و خدا به واسطه دوستى آنها با امام كاظم (علیه السّلام) خطر را از آنها دفع كرد؟ شما در عراق به چشمِ خود كردار اين فرعون ها را مى بينيد و ملاحظه مى كنيد خدا چه مهلتى به آنها داده؟ بر شما باد به تقوى از براى خدا، مبادا دنيا شما را بفريبد و گول نخوريد به وضع كسانى كه خداوند به آنها مهلتى داده، پس گويا كار حكومت به دست شما افتاده است.
11- از ابى بصير، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: خوشا بر بنده گم نام، خدا او
ص: 663
السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ(1) یَقُولُ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : طُوبی لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ(2) عَرَفَهُ اللّهُ(3) وَلَمْ یَعْرِفْهُ النَّاسُ ، أُولئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدی ، وَیَنَابِیعُ الْعِلْمِ ، یَنْجَلِی(4) عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ ، لَیْسُوا بِالْمَذَایِیعِ الْبُذُرِ(5) ، وَلاَ بِالْجُفَاةِ(6) الْمُرَائِینَ» .(7)
12. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَصْبَهَانِیِّ(8) : عَنْ أَبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : طُوبی لِکُلِّ عَبْدٍ نُوَمَةٍ لاَ یُوءْبَهُ(9) لَهُ ، یَعْرِفُ(10) النَّاسَ وَلاَ یَعْرِفُهُ(11) النَّاسُ ، یَعْرِفُهُ(12) اللّهُ مِنْهُ(13) بِرِضْوَانٍ(14) ، أُولئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدی ، تَنْجَلِی(15) عَنْهُمْ(16) کُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ(17) ، وَیُفْتَحُ(18) لَهُمْ(19) بَابُ کُلِّ رَحْمَةٍ ، لَیْسُوا بِالْبُذُرِ(20) الْمَذَایِیعِ ، وَلاَ الْجُفَاةِ الْمُرَائِینَ».
وَ قَالَ : «قُولُوا الْخَیْرَ ؛ تُعْرَفُوا بِهِ ، وَاعْمَلُوا الْخَیْرَ(21) ؛ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهِ ، وَلاَ تَکُونُوا عُجُلاً(22) مَذَایِیعَ ؛ فَإِنَّ خِیَارَکُمُ الَّذِینَ إِذَا نُظِرَ إِلَیْهِمْ ذُکِرَ(23) اللّهُ ، وَشِرَارَکُمُ الْمَشَّاوءُونَ بِالنَّمِیمَةِ ، الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الاْءَحِبَّةِ ، الْمُبْتَغُونَ لِلْبُرَآءِ(24) الْمَعَایِبَ» .(25)
13. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَمَّنْ أَخْبَرَهُ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کُفُّوا أَلْسِنَتَکُمْ ، وَالْزَمُوا بُیُوتَکُمْ ؛ فَإِنَّهُ لاَ یُصِیبُکُمْ أَمْرٌ تُخَصُّونَ بِهِ أَبَدا(26) ، وَلاَ تَزَالُ(27) الزَّیْدِیَّةُ لَکُمْ وِقَاءً(28) أَبَداً» .(29)
ص: 664
را شناسد و مردم او را نشناسد، آنانند چراغهاى هدايت و سرچشمه هاى دانش، به واسطه آنها هر فتنه تيره و تارى بر طرف گردد، فاش كن و پرده بردار از اسرار نيستند و ناسپاس و رياكار و خود نما نيستند.
12- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود:
خوشا بر هر بنده گمنامى كه به او اعتناء نكنند، مردم را بشناسد و مردم او را نشناسند، خدا او را به رضامندى از وى بشناسد، آنان چراغهاى هدايتند، هر فتنه ظلمانى از آنها بر طرف گردد و در هر رحمت به روى آنها گشوده شود، پرده در و فاش كن نيستند و نه ناسپاس و نه خودنما و فرمود:
سخن خير بگوئيد تا به خير معروف شويد، كار خوب كنيد تا اهل آن باشيد، شتاب زده و راز فاش كن نباشيد، به راستى كه خوبان شما آنهايند كه چون به آنها نظر شود، ياد خدا در خاطر آيد و بَدان شما آنهايند كه براى سخن چينى بدوند و ميان دوستان جدائى افكنند و براى پاكان عيب جويند.
13- امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
زبانتان را نگهداريد و در خانه خود بنشنيد كه هرگز مصيبتى مخصوص به شما نرسد، و پيوسته زيديه براى شما وسيله دفاعى باشند.
ص: 665
14 . عَنْهُ(1) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(2) صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ ، قَالَ : «إِنْ کَانَ فِی یَدِکَ هذِهِ شَیْءٌ ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ(3) أَنْ لاَ تَعْلَمَ هذِهِ ، فَافْعَلْ».
قَالَ : وَکَانَ عِنْدَهُ إِنْسَانٌ ، فَتَذَاکَرُوا الاْءِذَاعَةَ ، فَقَالَ : «احْفَظْ لِسَانَکَ ؛ تُعَزَّ ، وَلاَ تُمَکِّنِ النَّاسَ مِنْ قِیَادِ(4) رَقَبَتِکَ ؛ فَتَذِلَّ(5)» .(6)
15 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ
خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ أَمْرَنَا مَسْتُورٌ مُقَنَّعٌ بِالْمِیثَاقِ(7) ، فَمَنْ هَتَکَ عَلَیْنَا أَذَلَّهُ اللّهُ» .(8)
16 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی جَمِیعا ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ(9) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ غَزْوَانَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا(10) تَسْبِیحٌ ، وَهَمُّهُ لاِءَمْرِنَا عِبَادَةٌ ، وَکِتْمَانُهُ لِسِرِّنَا(11) جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ».
قَالَ لِی مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدٍ : اکْتُبْ هذَا بِالذَّهَبِ ؛ فَمَا کَتَبْتَ(12) شَیْئاً أَحْسَنَ مِنْهُ .(13)
ص: 666
14- از أبو الحسن (علیه السّلام) فرمود:
اگر در اين دست تو چيزى هست و مى توانى كه از دست ديگرت پنهان دارى، دريغ مكن.
نزد آن حضرت مردمى بودند و موضوع فاش كردن مذهب را به ميان آوردند، آن حضرت فرمود:
زبانت را نگهدار تا عزيز شوى، و مردم را بر گردن خود سوار مكن تا خوار شوى.
15- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
راستى كه امر ما زير پرده است، و به وسيله پيمانى كه خدا گرفته، روپوش دارد، هر كه پرده آن را به زبان بدرد، خدا خوارش كند.
16- از عيسى بن ابى منصور، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
نفس كسى كه براى مهموم است و از ستمى كه بر ما شده غمناك است، تسبيح است و توجه او به امر ما عبادت است و راز نگهدارى او براى ما جهاد در راه خدا است (محمد بن مسلم يكى از روات خبر) گويد: محمد بن سعيد (راوى حديث) به من گفت:
اين حديث را با طلا بنويس كه چيزى بهتر از آن ننوشتى (ننوشتم خ).
ص: 667
ص: 668
ص: 669
ص: 670
از مجلسى (رحمه الله)- اين فقره ها در پاره اى از نسخه ها نيستند، و ظاهر آن است كه از كلام راويان كافى باشد و ايمان را بر كفر مقدم داشته براى آنكه اصل و اهمّ مقاصد است، يا براى آنكه ايمان امرِ وجودى است و كفر عدمى. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من مى گويم كتاب ايمان و كفر را در بيش از دويست باب تنظيم و به اين شش قسمت عمده تقسيم كرده است:
1- پيدايش ايمان و مؤمن.
2- بقا و پايش ايمان و مؤمن.
3- ستايش و شرح حقيقت ايمان و مؤمن.
4- پرورش و زندگى ايمان و مؤمن در روابط خود با اجتماع.
5- امراض و آفات ايمان و مؤمن كه مايه كاست و كاهش او است.
6- نمايش كفر و راه سرايت و فزايش آن.
اين اقسام هر كدام به ترتيب نتيجه و منظور باب هاى بسيارى است كه به عنوان هاى مختلف در ضمن كتاب ايمان و كفر مندرج است و همه اين
ص: 671
مطالب را در زير اين دو لفظِ مختصر گنجانيده است براى اينكه در محيط انسانى از نظر پرورش روحى و معنوى جز روشنى و تاريكى و راه و بيراه و راستى و كژى چيزى نيست، انسان از نظر عقيده و ادراك و از نظر ضمير و اخلاق و از نظر گفتار و كردار يا روشن است و در راه است و درست و راست است، يا تاريك است و گمراه است و نادرست، در صورت نخست داراى ايمان است و او را مؤمن بايد گفت، و در صورت دوم از نور و راه درست محروم است و او را بايد كافر شناخت، و از اينجا روشن شد كه ايمان شعله اى است در دل افروزد و از دل بر همه درونِ انسان پرتو افكند و سراسرِ درون را روشن كند و از هر عضو انسانى نور و روشنى و درستىِ آن بتابد و در باره آن گفته شود كه:
پندارِ نيك، گفتار نيك، كردارِ نيك. از مجلسى (رحمه الله)- برخى گفته اند در مقام تأويل خبر كه مقصود از عليين اشرف و اقرب مراتب به خدا است و درجات چندى دارد چنانچه در پاره اى اخبار تعبير به اعلى عليين شده است، و در همين خبر هم خلق دل و تن را از آن دانسته با اينكه در دو رتبه هستند و بدين ماند كه مقصود از آن عالم جبروت و عالم ملكوت باشد كه هر دو بالاتر از عالم مُلكند، يعنى عالم عقل و نفس و آفرينش دل پيغمبران از عالم جبروت معلوم است زيرا آنان مقرَّبانند، و امّا آفرينش پيكرشان از عالم ملكوت براى آن است كه پيكر حقيقىِ آنان در درون اين پيكرِ خاكى و عنصرى است كه كالبد پيكر آنها است و جلد بيرونىِ آن به شمار است و بدان توجهى ندارند تا آنجا كه گويا آن را به دور انداخته و از آن برهنه شدند از اشتياقى كه به ديگر سراى دارند، تا آنكه گويد:
سجين پست ترين دركات است و دورترين آنها از خدا سبحانه و بدين ماند كه مقصود از آن حقيقت دنيا و درون آن است كه در زير عالم ملك نهفته است يعنى همين جهان عناصر كه جان ها در آن سياه چالِ آن زندانى هستند.
پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
ص: 672
من گويم:
سرشت و سرنوشت- نتيجه هستى هر فردى همان روحيه و نهادى است كه از رفتار و گفتارش پديد مى گردد و مى تراود و آنچه در آن اثر دارد از شمار بيرون است، در باره اين نتيجه نهائى دو قضاوت مى شود:
1- از نظر خودِ فرد و دريافتى كه او در باره خود دارد و خود را خوشبخت مى داند يا بدبخت، از وضع خود راضى است يا ناراضى، وجدان او آرام است و خويش را فردى انجام وظيفه كن مى شناسد يا خود را بدكردار و تبه كار مى شناسد.
2- از نظر يك واقعيت كه بسا با نظر خودش مخالف باشد، اين ترازوى واقعيت در زبانِ قرآن و سنَّت داراى دو كفه كفر و ايمان است.
ايمان نتيجه روشن و دل پسند و شيرين و شايسته زندگى فرد است، و كفر وضع تلخ و ناگوار و ناپسند و ناشايستِ او، انسان هميشه براى خود به يك سابقه اى توجه دارد و درك مى كند كه پيش از آنكه بار زندگى را در اين جهان محسوس به زمين گذارد و خود را دريابد در منزلِ ديگر بوده، و يا خمير مايه هستى او را از آنجا برداشته اند و آن را سرشتِ خود مى داند و گويا با برنامه مخصوص او را در اين جهان آورده اند و بايد مو به مو آن را اجراء كند و براى خود سرنوشتى مى پندارد، روزهائى كه به خوشى مى گذراند و كارهاى با افتخارى كه انجام مى دهد و تا آنجا كه از وضع راضى است كمتر به سرشت و سرنوشت توجه دارد، او مى خواهد هر خوشى را، هر افتخار و سرفرازى را از خود نشان دهد و از كوشش و مردانگى خود بداند ولى در مواقع شكست و ناخوشى بيشتر دنبالِ سرشت و سرنوشت مى گردد، به زودى نمى خواهد به گناهِ خود اعتراف كند و در پيشامدهاى بد و ناكامى ها سستى و كاستى خود را جلو چشم آورد و مى گردد دنبال دست آويزى كه گناه را به گردنِ او بگذارد و خود را پاك سازد.
ص: 673
طين و طينت- در اصل لغت به معنى گِل است، و آن خاكى است آميخته با آب، و در ساختمان پيكره هاى سفالىِ گِلى مى سازند و از آن پيكره اى مى آغازند، ولى طينتِ مؤمن و كافر كه در اين اخبار مورد گفتگو است خاك و آبى ندارد و مقصود از آن همان سرشت انسانى است.
سرشتِ بشر از نظر اينكه فردى مؤمن و نيكوكار باشد و يا كافر و بدكار، يك عملِ آنى و زمانى نيست و در مدت محدودى كه از آن به زمان معين گذشته اى تعبير شود انجام پذير نيست، سرشت مؤمن و به ويژه مؤمن كامل كه پيغمبرى باشد يا مقام خلافت را شايد مانند يك تابلو تصوير بسيار بديع در زير دست قدرتِ حق و رنگ آميزى نقاش هستى مو به مو اجراء مى شود و هر آنى و ساعتى و روزى و ماهى و سالى و قرنى و مرحله اى از وجود و هستى زير نظر و مورد عمل است تا خرده خرده پديد آيد و به كمال رسد و به بى نهايت گرايد.
در پيكره هستى يك پيغمبر و يا يك مؤمن صدها هزار بار و بلكه بيشتر و بيشتر تا آنجا كه به شمار نيايد مو به مو و نكته به نكته قلمِ قدرت و آفرينش به كار مى رود و پى در پى آن را جلوه مى دهد و هر آنچه در ساختمان يك روح و پيكر با ايمان تا برسد به پيمبران به كار رفته همه آسمانى و از فراز آمده است زيرا همه عقل است و همه نور است و همه احسان است و همه خير است و همه هدايت است و همه لطافت است و همه پاكى و طهارت، آنجا كه براى اين خيراتِ آسمانى مادى و معنوى پذيرشى نيست، و آنجا كه قلم فيوضاتِ سرشارِ خداوندى در نمى گيرد سياه چالِ تاريك طبيعت است، و در آنجا هر چه خود نمايد و در ادراك در آيد كفر و گمراهى است، در ميان همه ابزار و رنگ ها و مايه هائى كه از آن وجود پيغمبر و مؤمنى بر آيد و يا كافرى خود نمايد همان اختيار و حسن استقبال و يا پشت دادن به حق و آويختن به و بال است كه از خودِ انسان مُيَسَّر است، و هر سرشتى با اينكه خدا ساخته است
ص: 674
خود ساخته هم هست و خودِ انسان است كه با دستِ قدرت آفرينش همكارى دارد و خود را مى سازد، «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى».
اسرارِ وجودِ انسان گرچه بسيار پيچيده است ولى لطيف ترين گوهر ناپيداى آن را دل خوانند و همان را جان و روانِ بشر دانند و چون بر اثر پرورش درست به اوج كمال خود رسد مقام نبوت را يابد و هر دلى را صاحب دلى در خور است و پيكره و كالبد مناسبى دارد، پيكره دلِ پيغمبران در آن مقام است كه جان و دل مؤمنان را شايد و پيكره دل مؤمنان از آن پائين تر باشد، اين همه در فراز جهان هستى است، در اين جهان ماده است كه همه در هم آميخته و مؤمن و كافر به هم سايند و از گريبانِ هم درآيند و نمايشِ يك ديگر را به خود گيرند دل و روانِ مؤمنى در تيره گىِ كردار كافرى اندر شود، و دل و روان كافرى چهره رفتار مؤمنى را بنمايد.
سرنوشتِ بشر هم همان روشى است كه در زندگى او رُخ دهد و دفترى است كه هستى او را اندر بر دارد و خود او است كه اوراقِ اين دفتر را به دستِ خود هر روز و هر شب و در هر فرصت و پيش آمد امضاء مى كند، و بهتر است كه رموز و اخبارِ اين باب و آنچه در زمينه آن است در روش و سير خود انسان جستجو كنيم كه در اين جهان محسوس دارد و دنبال يك سابقه نامرئى ديگر براى او نگرديم پيدايش تن انسان در اين جهان بسى از نظر سابقه روشن است، عناصرى است به هم پيوسته و اخلاطى به هم آميخته و اين اخبار بدان نظرى ندارند روح و معناى انسان هم از اين جهان برخيزد، و گرچه از جهانى بس بلند و ارجمند در او درآويزد. از مجلسى (رحمه الله)- اين خبر خودش در باب خلقِ ابدان ائمه (علیه السّلام) در كتاب حجت گذشت. مجلسى گفته: مقصود از نزع هذه من هذه اين است كه مؤمن از صلب كافر درآيد و كافر از صلب مؤمن و آميزش در عالم اجسام
ص: 675
است كه با هم مخلوط شدند و از همديگر كسب اخلاق كردند، و برخى گفته اند مقصود «معنى نزع» الخ، اين است كه سرشت بهشت از سرشتِ دوزخ بركنده شده، و سرشتِ دوزخ از سرشتِ بهشت پس از آنكه با هم سائيده اند، تدبُّر كن. از مجلسى (رحمه الله)- بدان كه آنچه در اين باب و برخى باب هاى آينده است از اخبار متشابهه و بسيار مشكل است و مايه توهُّم جبر و سلب اختيار است و اصحاب ما رضوان اللَّه عليهم در حلِّ آنها چند رشته دارند:
1- آنچه اخبارى ها در باره آن گفته اند كه ما به طور اجمال آنها را باور داريم و اعتراف كنيم كه حقيقت مقصود و علت صدور آنها را نمى دانيم و علمِ آن را به خود ائمه واگذاريم.
2- حمل آنها بر تقيه چون موافق روايات عامه و مذاهب اشاعره و جبريه اند كه اكثر آنانند.
3- اينها كنايه از اين است كه خدا مى دانسته هر دسته اى به چه سرانجامى رسند زيرا خداوند سبحان هنگام آفرينش نوع انسان مى دانست كه هر كدام چه سرانجامى دارند و اين بدان ماند كه هر كدام را از سرشت جدائى آفريده.
4- اين اخبار كنايه از اختلاف آمادگى و قابليت افراد بشر است و اين حقيقى است روشن كه نمى توان آن را انكار كرد زيرا هيچ خردمندى نپذيرد كه پيغمبر و ابو جهل يكسان بودند در استعداد و قابليت و اين مستلزم سقوط تكليف نيست زيرا خداوند به پيغمبر در خورِ استعداد و آمادگى او تكليف كرده است و او را مأمور تحصيل كمالاتى و تحمل رياضاتى ساخته كه احدى را بدان مكلف نكرده است و به او جهل هم در خور استعدادِ او تكليف كرده است و او را نسبت به هيچ گونه شر و فسادى مجبور نساخته.
5- خدا در عالم پيش از آفرينش پيكر همه مردم را آزموده و هر
ص: 676
كدام از روى اختيار راه خير و يا شر را برگزيده اند و سپس خوبان را از سرشتِ خوب و بَدان را از سرشتِ بدى كه اختيار كرده اند آفريده است. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، وجه سياق اين روايات را در شرح خبر اول اين باب بيان كرديم و عيان نموديم كه اين اخبار در مقام اثبات يك جهانى براى انسان پيش از اين جهان نيستند بلكه در مقام شرح پيدايش تدريجى انسانند و اين بيان عوامل خير و شرى است كه انسان در محيط آن پديد شود و پرورش يابد و به اختيار خود به سوئى رو كند و از بهشتيان گردد يا به دوزخيان پيوندد.
از مجلسى (رحمه الله)- در شرح شكافتن آنچه در مشت بوده گويد:
سوم آنچه يكى از افاضل گفته است كه شكافتن كنايه از جدا كردن آن مقدارى از هر دو ماده است كه بكار خلق انسان مى خورد و همانا مقدارى از هر دوى آنها جدا شده براى آنكه در ضمن آنها موادى بوده كه دخيل در خلق انسان نبوده و ماده كونيات ديگر بودند. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، ظاهر اين است كه فلقتين مصدر است و مفعول مطلق عددى است يعنى دو بار آنچه در مشت بود از هم شكافت و زوائد آن را در پاشيد تا جوهر مخصوص آفرينش انسان پاكيزه شد و به جا ماند و اين كنايه از اين است كه جوهر هستى انسان دو بار از موجودات روح دار نباتى و حيوانى لطيف تر است يعنى يك بار از موجودات گياهى و بار دوم از موجودات و جانداران حيوانى، زيرا از نظر ترقى، ماده در نوع كلى صاحبان روح دو بار تصفيه مى شود تا به عالم انسان مى رسد، يك بار در عالم گياهان كه روح نمو دارند و بارِ ديگر در عالم جان داران عمومى ديگر كه بعلاوه حس و اراده دارند. وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ الخ، از بيضاوى- يعنى نسل آنها را از پشت آنها بر آورد چنانچه پى درهم متولد شوند، و «مِنْ ظُهُورِهِمْ» بدل بعض از كل است براى «مِنْ بَنِي آدَمَ»، و نافع و ابو عمرو و ابن عامر «ذُرِّيّاتَهُم» قرائت
ص: 677
كرده اند. و آنها را گواه بر خود ساخت كه نيستم پروردگار شما- به وسيله نصب دلائل ربوبيت براى آنها و در خور آنها شعورى آميخت كه آن را بدانند و بفهمند. از مجلسى (رحمه الله)- «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ» الآيه- در تفسيرش وجوهى گفته شده:
1- من نخست پرستنده از شماها بودم زيرا پيغمبر از همه داناتر بود بدان چه براى خدا درست يا نادرست است و سزاوارتر بود به تعظيم آنچه تعظيم را شايد و تعظيم پدر موجب تعظيم پسر او است، و اين مستلزم امكان فرزند داشتن خدا نيست و پرستش او زيرا بسا كه محالى مستلزم محالى باشد بلكه مقصود نفى آن است.
2- مقصود اين است كه اگر بگمان شما خدا فرزند دارد من اول كس باشم كه خدا را بپرستم و او را يگانه شناسم.
3- اگر خدا را پسرى باشد، من اوّل كس باشم كه از او گريزان باشم.
4- ان، نافيه باشد و معنى اين باشد كه نيست براى خدا پسرى و من اول پرستنده خدايم. از مجلسى (رحمه الله)- ممكن است كه گفت مقصود اين است كه چون خداى تعالى در آفرينش آدم و سرشت او موجبات خير و شر هر دو را نهفته و دانسته كه در نژاد او سعادتمندان و اشقياء هر دو هستند و آدم را با اين سابقه دانستن آفريده گويا آنها را بهم در آميخته، و چون اولاد آدم به طبع خود اجتماعى هستند در دار دنيا از آميزش و مصاحبت ناگزيرند و سعادتمندان كسب صفات بد كنند به واسطه آميزش با اشقياء و به عكس و گويا اينكه فرموده: از آلودگى به اصحاب شمال است، اشاره به اين معنى باشد، و چون علت عمده اينكه سعادتمندان صفات اشقياء را كسب كنند استيلاء پيشوايان
ص: 678
جابر و پيروان آنها است بر پيشوايان حق و پيروان آنها، و خدا دانسته كه مؤمنان به خاطر استيلاء اهل باطل مرتكب گناهان مى شوند و براى آنكه پيشواى حق زمام آنها را به دست ندارد و به تدبير آنها فرصتش ندهند، خدا آنها را معذور دارد و از آنها بگذرد و پيشوايان جور و پيروان آنها را به سبب جرائم مؤمنان عذاب كند. از مجلسى (رحمه الله)- بدان كه آيات و اخبار وارده در باره ميثاق را خرد بيشتر مردم از درك آن قاصر است و در مورد آنها چند روش است:
1- روش محدثان و اهل ورع كه مى گويند: به ظاهر آنها ايمان آريم و گرد توجيه و تأويلشان نگرديم.
2- حمل آنها بر مجاز و استعاره و بيان مثل.
3- حمل آنها بر اخذ ميثاق در عالم تكليف پس از كمال عقل به برهان و دليل، و در اينجا برخى از آنچه اصحاب ما و مخالفان گفته اند ذكر كنيم، از آن جمله است آنچه شيخ مفيد (رحمه الله) در پاسخ مسائل سرويه گفته است در پاسخ اين سؤال كه:
چه فرمايد ادام اللَّه تأييده در معنى اخبار وارده از ائمه هاديه (علیه السّلام) در باره اشباح و خلق ارواح پيش از آدم به دو هزار سال، و در باره اخراج نژاد از پشتش به صورت مورچه، و در معنى قول رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) كه ارواح جنود مجنده بودند و آنچه را هم شناختند الفت گيرند و آنچه ناشناس ماندند از هم جدا باشند؟.
پاسخ: با توفيق از خدا، اخبارى كه نام اشباح دارد الفاظ مختلف دارند و معانى متضاد و پايه و مايه اباطيل غلاتند، تا آنكه گويد: خبر درستِ اشباح همان است كه ثقات آورده اند به اين مضمون كه آدم اشباح نورانى در عرش ديد و از خدا در باره آنها پرسيد و پاسخ شنيد كه اشباح، رسول و امير المؤمنين و حسنين و فاطمه است الخ، تا آنكه گويد: و اما حديث اخراج ذريه از پشت آدم به صورت ذر با اختلاف لفظ و معنى وارد است و درست اين
ص: 679
است كه ذريه را از پشت او چون ذر بر آورد و أُفُق را با آنها پُر كرد، و برخى را نور پاك و برخى را ظلمت محض و بعضى را نور با ظلمت وانمود، چون آدم آنها را ديد از فزونى و اختلافشان عجب كرد و عرض كرد: پروردگارا اينان چه اند؟
خدا عز و جل فرمود: اينان ذريه تواند، مى خواست همه را به او معرفى كند و سراسر آفاق را به آنها پر كند و به او بفهماند كه نژادش چون مورچه فزونند تا قدرتش را به او بفهماند و او را به اتصال نسل و كثرت نفوس مژده دهد، و خبر را تا آخر نقل كرده و گفته است: خدا به اين وسيله آدم را از نژاد خود آگاه كرد و آنها را به ذرى كه از پشت او در آيد وانمود كرد و آن را نشانه كثرت نژادش ساخت، و ممكن است كه آنچه را از پشت او در آورد اجسام ذريه او باشد نه ارواح آنها، و همانا خدا اين كار را كرد تا آدم را به سرانجامش رهنمائى كند و قدرت و سلطنت و عجائب صنعت خود را به وى نمايد و او را به كائنات آينده مطلع سازد، يقين او بيفزايد تا تشويق به طاعتش كند و او را به فرمانبرى و ترك عصيان وادارد.
و امّا اخبارى كه گويند: ذريه آدم در عالم ذر بازپرسى شدند و به سخن آمدند و پيمان از آنها گرفته شد و اقرار كردند، از اخبارِ تناسخيها است و در آنها حق و باطل به هم آميخته شده، و آنچه در باره اخراج ذريه درست است همان است كه ما گفتيم نه جز آن.
سپس فصلى در استدلال به آيه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ» بيان كرده و آن را منطبق بر بيان عالم ذر ندانسته چنانچه ما شرح مختصر آن را بيان كرديم.
سپس در شرح موضوع از تفسير رازى چنين گفته است:
معتزله اتفاق دارند كه آيه بر عالم ذر توجيه نشود و فساد اين قول را به وجوهى ثابت كرده اند:
1- در آيه گويد نژاد از ظهور بنى آدم اخذ شود نه از ظهر خودِ آدم.
ص: 680
2- فرمود: ظهورهم و ذرياتهم، نه ظهره و ذريته.
3- از قول ذريه حكايت كرده كه گويند پدران ما پيش از اين مشرك بودند، و اين سخن شايسته آدم و اولاد آدم نيست زيرا آدم مشرك نبود.
4- اخذ ميثاق بايد از خردمند باشد و اگر خردمند بودند و پيمان داده بودند بايد در اين عالم آن را به ياد آرند زيرا چنين حادثه بزرگ از ياد رفتنى نيست.
5- سراسر اولاد آدم بسيارند و حجم آنان در پشت آدم نگنجد.
6- بنيه شرط تعقل است و با وجود بنيه همه آدم در عرصه جهان نگنجد تا برسد به پشت آدم.
7- اخذ اين ميثاق يا براى حجت است در همان عالم ذر يا در اين عالم، حجت در آن عالم مورد نياز نيست و در اين عالم به ياد نيست تا حجت باشد، و دليل بر بطلان عالم ذر را تا دوازده ادامه داده است.
سيد مرتضى (رحمه الله) در تفسير «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ» الآية، گفته برخى بى بصيرتان بى هوش گمان برده اند كه تأويل آيه اين است كه خداى سبحان همه ذريه آدم را از پشت او به در آورد به صورت ذر، و از آنها اقرار به معرفتِ خود گرفت و گواه بر خودشان نمود و اين تأويل با آنكه از نظر عقل باطل و محال است مخالف ظاهر خود قرآن است زيرا خدا فرمود ذريه را از پشت بنى آدم گرفته نه از پشت آدم، و فرموده: از پشت آنان، نه از پشت او و ذريه آنان نه ذريه او، و خبر داده كه اين عمل براى آن است كه روز قيامت نگويند ما بى خبر بوديم و عذر نياورند كه پدران ما مشرك بودند و ما به رويه آنها غافلگير شديم، و مقتضاى آيه اين است كه شامل اولاد صلبى آدم نشود و مورد آن كسانى باشد كه پدران مشرك دارند و مخصوص به برخى از ذريه آدم باشد، سپس پرداخته به شرح دليل عقل و آياتى از قرآن در بطلان قول به عالم ذر.
ص: 681
مرحوم مجلسى پس از نقل كلام مفيد و سيد مرتضى و امام رازى گويد: ما به نقل آنچه حكايت كرديم بايد اكتفاء كنيم و پيرامون جرح و تعديل آن نگرديم زيرا كسى كه بصيرت نافذى دارد چون فراگيرد آنچه را از اخبار نقل كرديم و از سخنان آنان كه در اين باره سخن گفته اند راه رسيدن بدان چه در اين باره درست است براى او روشن شود به فضل خدا تعالى. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، اخبارى كه در اين موضوع وارد شده است و در ابواب سابقه گذشت دو مورد دارند و چند حكم:
مورد اول اين است كه ذر از پشت آدم بر آمده است.
مورد دوم اينكه از گِل فشرده و ماليده دست قدرت حق بر آمده اند.
حكم اول اينكه براى اخذ ميثاق در عقائد بوده است.
حكم دوم اينكه براى امتحان و آزمايش مطيع و عاصى بوده است.
حكم سوم اينكه مردم سه دسته اند، نورانى محض و ظلمانى محض و آميخته به نور و ظلمت.
اما راجع به مورد اول، ظاهر اين است كه بيان حال مكاشفه و اطلاع بر ملكوت بشرى است كه براى حضرت آدم بوجود آمده و در حال ارتباط با عالم غيب مطلع بر احوال نژاد خود گرديده است و مى توان از اين حال او به معراجِ او تعبير كرد چنانچه در باره حضرت ابراهيم فرمايد (76 سوره انعام): «و همچنين ارائه كرديم به ابراهيم ملكوت آسمان ها و زمين را».
و راجع به مورد دوم به نظر مى رسد كه منظور بيان استعدادى است كه در ذرات نخست وجود انسانى نهاد شده، شك نيست كه وجود انسان مجموعه اى است از ذرات ماده كه واحد آن اتم يا ذرات بسيار كوچكترى است كه اتم بدانها منفجر مى شود، اين ذراتى كه از تجمع ملياردها وجود يك انسان را تشكيل مى دهند و در ضمن آن وجود يك دستگاه مغز و انديشه
ص: 682
و احساس و اراده و. و. به ناچار اتم مخصوصى دارند كه در تحول مادى سير مى كند تا به اين مقام انسانى مى رسد، چرا نگوئيم كه اين اتمهائى كه در سير تكاملى خود انسانى مى شوند پيغمبرى مى شوند امامى مى شوند در وجود فردى و اتمى خود هم داراى خاصيت فهم و تعقلى هستند و صلاحيت پذيرش يا عدم پذيرش مطالبى را دارند، مثلًا در ذرات ماده امروز يك دركهائى ثابت شده است كه از خاصيت كهربا تا مغناطيس تا نيروى الكتريسيته و تا برسد به رادار و موشكهاى هدايت شونده ثابت شده است، چرا نمى توان گفت در ذرات اتمى ماده كه در سير تحول خود به وجود يك انسانى منتقل مى شوند و دستگاه مغز و انديشه او را تشكيل مى دهند اين خاصيت درك و پذيرش وجود نداشته باشد كه با يك زبانى كه مناسب جهان آنها است مورد خطاب شوند و در مقام آزمايش قرار گيرند و آينده آنها روشن شود و جز آن اندازه از اختيار و نيروى تعقل كه پايه صحت تكليف و مجوز كيفر و پاداش است در وجود آنها نباشد، البته در اين مرحله يك آزمايش مقدماتى است نسبت به اجزاء وجودى يك انسانى كه در آينده وجود پيدا مى كند و در جريان تكليف قرار مى گيرد و عنوان تكليف و اتمام حجت در آن مرحله ذراتى موضوع ندارد ولى تنها آزمايشى انجام شده است براى تشخيص اجزاء وجودى يك مكلف در آينده.
و به عبارت ديگر، انسان يك موجود مركبى است كه از ميلياردها و ملياردها ذره تشكيل شده و خوب و بد و متوسط دارد در آفرينش، اين موجود مركب براى انتخاب اجزاء مناسب يك آزمايش به عمل آمده است كه در زبان اخبار به اين بيان تشريح شده است و اين معنى را ندارد كه انسان آفريده شده و باز معدوم شده و دوباره در اين عالم وجود دومى پيدا كرده، تا گفته شود تناسخ است يا چرا آن دوران را بياد ندارد يا آنكه چگونه در محيط جهان جاگير شده است و پس از تدبر در اين معنا همه اشكالات بر طرف مى شود، و خلاصه آن اين است كه انسان از خوب و بد تا برسد به پيغمبران
ص: 683
و اوصياء از ذرات آزموده و امتحان شده اى آفريده شده است و در اين ذرات آمادگى براى آزمايش وجود داشته چنانچه در روايت باب اخير كه مى پرسند:
با اينكه ذره بودند چگونه پاسخ دادند؟ مى فرمايد: آن اندازه از استعداد را داشتند كه در برابر اين پرسش امتحانى پاسخ گويند.
در اينجا اعتراض به اينكه اين سابقه مايه جبر است و موجب سلب اختيار، وارد نيست زيرا گفتيم اين آزمايش بر پايه وجود شرائط اختيار در ذرات اوليه انجام شده است و خودش پايه و مايه ثبوت اختيار است نه اينكه موجب جبر و سلب اختيار باشد. از مجلسى (رحمه الله)- «فِطْرَتَ اللَّهِ» اشاره است به قول خداى سبحان در سوره روم: «روى خود به سوى دين كن راستا (يعنى نه ميل به بتها كن و نه به عقيده دو خدائى و سه خدائى) فطرتى را باش كه خدا مردم را بر آن آفريده است» و مقصود از آن پذيرش حق و قدرت بر دركِ آن است يا مليت مسلمانى است زيرا اگر به سادگىِ خود رها شوند آنها را به يگانگى خدا كشاند. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، منظور از فطرت، آفرينشِ پاك است و تطبيق آن بر يگانه پرستى و توحيد از دو وجه است:
1- مجموعه آفرينش جهان آئينه اى است كه در آن وجود خداى واحد درك مى شود به شرطى كه بينائىِ انسان به حال خود بماند و چشم بصيرت او بر اثر سوء تعليمات خانواده و محيط پرده گمراهى نگيرد پس فطرت عبارت از طبع مجموع آفرينش است.
2- خدا در آفرينش بشر به او نهاد پاكى داده است كه عقيده به خداى واحد در آن نقش گير است و نسبت بدان به آسانى پندپذير است و اگر نهاد بر او اثر پرورش نامناسب آشفته نگردد و انديشه او آلوده و تاريك نشود به خودىِ خود و يا در آسانترين وجهى معتقد به خداى واحد مى شود و يگانگى
ص: 684
حق را مى پذيرد و اين پيمانى است كه خدا در آفرينش او ثبت كرده است. از مجلسى (رحمه الله)- قوله «حُنَفاءَ لِلَّهِ» اشاره است به قول خدا در سوره حج: «كناره گيريد از پليدى، از بتها و كناره گيريد از گفتار ناحق، راست رو باشيد براى خدا، به او شرك نورزيد» يعنى بر كنار باشيد از پليدى كه همان بتها است چنانچه كناره شود از نجاست و هر افتراء، و از امام صادق است كه رجس از اوثان شطرنج است و قول زور خناء است.
طبرسى گويد: «حُنَفاءَ لِلَّهِ» يعنى بر راه راست طبق دستور خدا رو گردان از دين هاى ديگر و «غَيْرَ مُشْرِكِينَ» يعنى حاجيان با اخلاص مسلمان و موحد كه در تلبيه ديگرى را شريك نسازند.
و اراهم نفسه، يعنى به نمودن از راه عقل بدان روشنى كه ديدار چشم دارد تا شناسائى او در آنها بپايد و به جا ماند.
و لئن سألتهم، يعنى اگر از كفار مكه بپرسى چنانچه مفسرين گفته اند يا آنكه از هر كسى بپرسى چنانچه از اين خبر بر آيد و روشن تر باشد.
در پاسخ گويند خدا است، چون منش خدا شناسانى خدا را دارند، يا به قول بيضاوى براى آنكه دليل آن به اندازه اى روشن است كه مانع است از اسناد آفرينش به ديگرى، و مشهور اين است كه كفار قريش منكر نبودند كه صانع، خدا است، بلكه بتها را مى پرستيدند براى آنكه شفيع آنها باشند نزد خدا، و ظاهرِ خبر اين است كه هر كافرى در طبع خود بى تعصب و تقليد و هواپرستى به اين حقيقت معترف است چنانچه اخبار بسيارى به آن دلالت دارند. از مجلسى (رحمه الله)- يقطين بن موسى از دعات بنى عباس بود در آغاز دولتشان و از مخصوصان آنها بود، شيخ (رحمه الله) در فهرست گفته: على بن يقطين ثقه جليل القدرى است و نزد امام كاظم (علیه السّلام) مقام بزرگى داشته و در طائفه شيعه بلند قدر است، تا آنكه گويد: اين خبر و خبرى كه در باب
ص: 685
كراهيت توقيت گذشت دلالت دارند كه خودِ يقطين خوب نبوده و از آستانِ ائمه (علیه السّلام) منحرف بوده و گويا امام صادق (علیه السّلام) بر يقطين و اولادش نفرين كرده و لعن فرستاده و پسرش على از آن ترسان و نگران بوده و امام (علیه السّلام) به او پاسخ داده كه اثر نفرين و لعن به مؤمن در صلب كافر نرسد. از بيضاوى- اسلام زيور روح انسان است چنانچه برخى رنگ ها زينتِ تنِ انسان و چيزهاى ديگر است. از مجلسى (رحمه الله)- اين روايت دلالت دارد كه ايمان از طرف خدا است و بندگان را در آن كار و اختيارى نيست و همانا مكلفند به ترك انكار در ظاهر و اخراج تعصب و اغراض باطله از دل يا به همراه كوشش مختصرى و نيز ممكن است مخصوص به شناختن صانع باشد، و يا منظور حد كمال معرفت باشد و گفتار مفصلى در اين باره گذشت در باب بيان و تعريف. از مجلسى (رحمه الله)- اكثر مفسرين كلمه تقوى را به توحيد تفسير كرده اند كه بدان از عذاب خدا پرهيز شود، و تفسير امام اظهر است زيرا همه عقائد ايمانيه در پرهيز از عذاب دخالت دارند و صرف كلمه توحيد كافى نيست. از شيخ بهائى (رحمه الله)- مقصود از نيت درست اين است كه دل به طاعت دهد و چيزى را جز رضاى خداى سبحان ملاحظه نكند، نه مانند كسى كه بنده خود را آزاد كند و با قصد قربت خلاصى از هزينه و بد رفتارى او را هم ضميمه نمايد يا در حضور مردم صدقه دهد براى ثواب خدا و ثناى مردم با هم كه اگر تنها بود بمجرد قصد ثواب صدقه نمى داد گرچه بمجرد خودنمائى هم صدقه ندهد و نه چون كسى كه نماز و صدقه ورد و عادت او شده است. از مجلسى (رحمه الله)- سبب تلاوت اين آيه آگاه كردن بر اين است كه هر كه عبادت و كوششش براى خدا باشد و مطابق دستور حق، خدا
ص: 686
عيب دنيا را به او بنمايد و از آن روگردان گردد و بسبب زهد خود عزيز گردد، زيرا خوارى دنيا براى دل دادن و جستن آن است و هر كه به هوس عبادت كند خدا دلش را از عيوب دنيا كور كند و بسبب رغبت در آن خوار گردد و بدعت گذاران هميشه خوار و زبونند و خدا آنها را گوساله پرست خوانده است. از طبرسى (رحمه الله)- حل طيبات و حرمت خبائث، يعنى هر لذت بخش نيكى را بر ايشان حلال كرده و هر كار زشت و هر چه نفرت انگيز است حرام كرده.
وضع اصر، يعنى تكليف هاى سنگينى كه يهود داشتند ملغى شد زيرا در آنها توبه اين بود كه همديگر را بكشند و توبه اين امت بمحض ندامت است.
وضع اغلال، مقصود پيمان هائى بود كه بر عهده داشتند و برخى اغلال را به تكاليف سخت تفسير كرده اند چون توبه به قتل و بريدن گوشت تن براى رفع نجاست و حرمت هر كارى در روز شنبه و حرمت رگ و پيه ذبيحه و بريدن عضوِ خطا كار و وجوب قصاص و عدم جواز اخذ ديه.
مُفَصَّل- سوره هاى پس از حواميم است تا آخر قرآن كه كوتاهند و با بسم اللَّه از جدا جدا هستند.
مقصود از تكليف سخت مخصوص به او استقامت در جهاد است زيرا ثابت شده است كه آن حضرت در جبهه جنگ احد و حنين پس از فرارِ يارانش استقامت كرد و نام خود را اعلام نمود و از چيزى نهراسيد و شمشير برهنه بر او نازل شد كنايه از اينكه نبايد دست از جهاد بر دارد. از مجلسى (رحمه الله)- در شرح حديث يكم اين باب گويد: ممكن است مقصود از اسلام شهادتين باشد و گويا بر اين پنج پايه گزارده اند و جز با وجود آنها بر پا نباشد يا مقصود از اسلام، ايمان است و مقصود از اينكه بر اينها سازمان شده اند اين است كه اينها اجزاء و اركان آنند بنا بر اين ممكن
ص: 687
است مقصود از ولايت معنى اعم شامل شهادتين باشد يا عدم ذكر شهادتين براى اين است كه معلوم است و ذكر ولايت كه از عقائد ايمانى است با فروع الدين و تأخيرش از آنها براى مدارا با عامه است، يا مقصود از ولايت وفور محبت و متابعت است كه از مكملات ايمانند، يا مقصود از آن چهار ديگر هم اعتقاد بدانها و انقياد براى آنها است كه خود از اصول دين است چون اينها از ضروريات مذهبند و انكار هر يك از آنها كفر است. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، اسلام عبارت از يك تشكيلات دينى است كه شهادتين بمنزله برگ تابعيت آن است و هر كس آن را ادا كرد تابعيت جامعه اسلامى را پذيرفته، چنانچه امروزه براى قبول تابعيت هر ملتى و كشورى برگ شناسنامه دريافت كنند، شهادتين در جامعه اسلامى بجاى همان برگ شناسنامه يا به قول عرب ها ورقه جنسيه است، و اين اعمالِ خمسه كه عبارت از نماز و روزه و زكاة و حج و ولايت باشد اوضاع اجتماعى و سازمان تشكيلات اسلام است و هر كه بدانها ملزم گردد و آنها را انجام دهد، وظائفِ اسلامى خود را انجام داده و تشكيلات اسلامى بر پا شده است و اين تشكيلات يك سازمان اجتماعى كامل و عادل است كه در سايه آن هر فردى در حال صلح و سلامت و رفاه و عدالت بسر مى برد و ركن اهم اين سازمان همان ولايت است يعنى پذيرش امامت و رهبرى امام معصوم و پيروى از او در امور. اگر جامعه اسلامى اين سازمان را داشته باشد دنيا آسوده و با رفاه و خوشى براى همه مردم فراهم مى شود و در اين دنياى مسلمانى يك گوهر و جوهرى منظور است كه عبارت از عقيده و ايمان است نسبت به اين تشكيلات و هم نسبت به شهادتين كه اساس اين تشكيلات است و آن به منزله گل اين درخت مسلمانى است يا به تعبير ديگر به منزله گنجى است كه در دلهاى مسلمان نهفته است و فائده آن به خود شخصِ مؤمن عايد مى شود كه عبارت از اطمينان دل است در اين
ص: 688
جهان و رسيدن به سعادت و بهشت است در جهان ديگر، مسلمانى يك فرمول اجتماعى است ولى ايمان يك نتيجه فردى است هر فردى از مسلمانىِ ديگران كه عبارت از پاى بندى به حقوق و حدود مقرره قرآن و سنت است منتفع مى شود و از نامسلمانى ديگران زيان مى بيند ولى ايمان هر فردى به حال خودش مفيد است.
ايمان كه عبارت از عقيده به يك واقعيتى است در مصدر احكام اسلامى و يك آينده اى است در آخرت نسبت به همه مقررات منظور مى شود، ايمان به شهادتين ايمان به نماز و روزه و سائر فروع دين، ايمان و عقيده به آخرت و درجات آن، و چون تشكيلات اسلامى براى اجتماع است مخالفت مقررات ظاهر دين مورد مؤاخذه و مسئوليت و موجب كيفر و تأديب است، نسبت به هر كدام طبق مقررات عمل مى شود ولى چون نتيجه ايمان عايد خود فرد است بى ايمانى از نظر مقررات مجازاتى ندارد و بدترين مجازاتش همان خود آن است، مثلًا يك مؤسسه تحصيلى چون يك دبستان يا دبيرستان يا دانشكده داراى مقرراتى است براى اجراى امر تحصيل كه هر كه نسبت به آنها تخلف كند مجازاتى دارد ولى خود تحصيل كردن و فهميدن كه عبارت از ايمان و عقيده به اين مؤسسه تحصيلى است ديگر جزء مقررات محسوب نيست زيرا تخلف آن عبارت از محروم شدن از نتيجه اين مؤسسه و فقدان كمال تحصيلى آن است و در موقع امتحان هم دستگاه امتحانيه هيچ مجازاتى براى شاگردى كه تحصيل نكرده ندارد جز اعلام نتيجه بى سوادى او و به اصطلاح برگ رفوزه شدن او.
از اينجا است كه پيغمبر اسلام نسبت به منافقانى كه همه مقررات ظاهريه اسلام را اجراء مى كردند هيچ مجازاتى انجام نمى داد و يك فرد منافق كه ايمان و عقيده نداشت ولى تابعيت اسلام را با اداى شهادتين پذيرفته و مقررات اسلامى را كاملًا انجام مى داد به طور حقيقت جزء جامعه اسلامى بود
ص: 689
و از همه مزاياى اسلام بهره مند بود، زيرا اسلام جز اين نيست كه كسى با اظهار كلمه شهادتين تابعيت آن را بپذير و مقررات آن را مو به مو اجرا كند، ايمان و عقيده باطنى در تحقق مسلمانى شرط نيست مسلمانى همين ظواهر است و اجراى آن و منافقى كه همه مقررات اسلام را اجراء كرده ولى ايمان و عقيده نداشته به حقيقت عضو و جزوى است از جامعه اسلامى ولى در عين حال از ايمان بى بهره است معنى اينكه از ايمان بى بهره است همين نيست كه عقيده به امامت ندارد بلكه او عقيده و ايمان نسبت به هيچ كدام از امور اسلامى ندارد، نماز او هم توأم با ايمان نيست و روزه و زكاة و حج او هم توأم با ايمان نيست بلكه اجراء يك امور مقرراتى است مانند اجراء مقررات كشورى امروزه.
براى توضيح توجه به اين موضوع به جا است كه امروزه هر كشورى در جهان خصوص هر چه متمدن تر و قانونى تر باشد يك تابعيت و مقررات اجتماعى و تشكيلاتى دارد مانند كشور امريكا يا شوروى مثلًا، مردمى كه تابعيت آن كشور را دارند متعهدند طبق آن مقررات عمل كنند و نتيجه و فائده آن همان بهره مندى از مزاياى قانونى امور نافعه جاريه آن كشور است و حقيقى جز آن ندارد، اين همه فرياد و اين همه مقررات كه كتابهاى كُلُفتى آنها را در بر دارد بر جسم مردم مى نشيند نه بر دل آنها در زمينه آنها هيچ ايمان و عقيده اى جز پاى بندى به اجراى آن و بهره بردارى از نتائج اجتماعى آن وجود ندارد، از اينجا است كه دستگاه مقررات دينى با پيشوائى پيغمبران و ائمه از دستگاه قوانين مدنى به كلى جدا مى شود و از نظر تشبيه مانند يك بادام بى مغز و يك بادام مغزدار جلوه مى كند، تشكيلات اسلامى بر اساس فروع الدين و حقوق اسلامى هم يك تشكيلات كامل اجتماعى است و اگر به پيشوائى خود پيغمبر و يا امام معصومى اداره شود بسيار عادلانه و آرمان برآور جامعه بشرى است ولى در عين حال يك نتيجه ايمانى هم در بر دارد كه هيچ گونه تشكيلات ديگرى نمى تواند آن را دارا باشد و به اين نظر خود موضوع ولايت هم كه
ص: 690
عبارت از زمام دارى امام عادل است نسبت به اين تشكيلات قشرى دارد و مغزى دارد، قشر آن اجراء مقررات اسلامى است از روى دانش و بصيرت موشكاف و عمومى و اجراء عدالت كامله بشرى و مغز و حقيقت آن حصول ايمان و عقيده است نسبت به همه مقررات و تعليمات اسلامى، سازمان مسلمانى با تحقق ولايت افرادى پرورش مى دهد كه مخلصانه براى همه جامعه بشرى كار كنند و محصول استعداد خود را رايگان نثار جامعه بشرى نمايند و در اين دنيا براى همه باشند و در عين حال خود هم از نظر معنا و حقيقت ايمان داشته باشند و از مجموعه اين اجتماع عادلانه براى آخرت خود نتيجه گيرى كنند، اگر ما روش امير المؤمنين و سائر ائمه و پيروان مخلص آنها را چون سلمان و ابو ذر و ديگران در نظر بگيريم اين وضعيت در آنها كاملًا روشن است بنا بر اين موضوع ولايت از نظر قشر آن- مانند نماز كه پايه الفت و اجتماع و عمران و آبادى بشرى است و مانند زكاة كه پايه توزيع ثروت و اقتصاد عمومى است و مانند روزه و حج- يك ركن تشكيلاتى است و بلكه اهم اركان آن است زيرا اين امور در صورتى تشكيلات صحيح را در اجتماع به وجود مى آورند كه از روى علم و عدالت انجام شوند و با تدبر در اين موضوع معلوم مى شود كه انحراف جامعه اسلامى از پذيرش پيشوايان عادل و ائمه بر حق نه فقط لطمه به ايمان و عقيده و معنويت وارد كرد بلكه سازمان اسلام را هم از نظر تشكيلات مفيد و سودمند خود دچار خطر و تزلزل نمود و در معرض تباهى در آورد و در حقيقت تا اين اندازه هم كه اسلام پيشرفت و توسعه يافت و پائيد براى دو چيز بود:
1- قشر تشكيلات عادلانه اى كه در زمان خود پيغمبر به وجود آمد و تا قرن ها در سايه تشكيل جماعت و جمعه و حج ادامه يافت.
2- تأييد معنوى و زير پرده اى كه از ائمه معصومين نسبت به جامعه اسلامى انجام مى شد چه از راه شور و مشورت زمامداران وقت در عصر ابى بكر
ص: 691
و عمر و بلكه تا اندازه اى در عصر عثمان و چه از راه تعليمات و رهنمائى غير مستقيمى كه نسبت به زمامداران وقت انجام مى شد و با هر اندازه خصومتى كه داشتند خواه ناخواه آن دستورات را دريافت مى كردند و طبق آن عمل مى نمودند و چه از راه پرورش افرادى كه از روى تقيه يا سستى عقيده در سازمان حكومت خلفاء وقت وارد مى شدند و انجام وظيفه مى كردند، اينها وسيله هاى تأييد مؤثرى بود كه از طرف ائمه (علیه السّلام) نسبت به دستگاه حكومت هاى وقت انجام مى گرفت و از بررسى اين حقائق اهميت موضوع ولايت در تشكيلات اسلامى معلوم مى شود كه در ضمن اخبار با اين تعبير بدان اشاره شده است كه در ميان دعائم و ستون هاى سازمان اسلام آن اندازه كه براى موضوع ولايت فرياد شده است براى ستون هاى ديگر تا برسد به نماز فرياد نشده و اهتمام نگرديده است. از مجلسى (رحمه الله)-
«اؤلئك المحسن منهم»
ظاهراً مقصود از آنان مخالفان است و مراد به آنان مستضعف از آنها است كه اميدوار به امر خدايند و از آن جهت فرمود بفضل رحمت خود در اثر اينكه حقى بر خدا ندارند و حاصل اينكه مؤمنان حق وعده به خدا دارند و مستضعفان را بر خدا حقى نيست زيرا وعده ثواب به آنها نداده است. از مجلسى (رحمه الله)-
«قوله، فرخص في اربع»
چون قصر در نماز و تأخير از وقت فضيلت با عذر و ترك بسيارى از واجبات آن در برخى اوقات و سقوط نماز از حائض و زن زائيده و فاقد الطهورين اگر بدان قائل شديم و سقوط زكاة از كمتر از نصاب يا قبل از گذشتن سال يا در صورت عدم امكان تصرف يا در نبودن شرائط ديگر و سقوط حج از غير مستطيع يا بسته بودن راه و مانند آن و سقوط روزه از مسافر و پيره مرد و دچار تشنگى دائم و مانند آنها بخلاف ولايت كه در هيچ حالى ساقط نيست. از مجلسى (رحمه الله)-
«و لا تحمل الناس على كاهلك»
يعنى مردم
ص: 692
را بر خود مسلط مكن به واسطه ترك تقيه يا به واسطه سستى و مدارا با آنها تا آنجا كه زيانمند شوى مثل اينكه ضامن آنها بشوى يا از طرف آنها متحمل چيزى شوى كه تاب آن ندارى يا آنها را به طمع اندازى كه حكم به خلاف حق بدهى يا در آنچه روا نيست با آنها موافقت كنى. از مجلسى (رحمه الله)- نماز اصل اسلام است چون بى آن بر پا نشود، و زكاة فرع آن است زيرا بى آن درست نگردد، و برخى گفته اند چون نماز بى زكاة درست نيست و جهاد كنگره نيروى آن است چون سبب برترى و پيشرفت اسلام است. از مجلسى (رحمه الله)- در شرح حديث 1- اين حديث دلالت دارد كه ايمان و اسلام يك معنى ندارند و غير مؤمن از فرق اسلام مستحق ثوابِ آخرت نيست چنانچه ميان اماميه معروف است.
و در شرح حديث 2- گويد اين حديث دلالت دارد بر اصطلاح ديگرى براى ايمان و اسلام و آن اين است كه اسلام خود عقائد است و ايمان عقائد است با عمل به مقتضاى آن از انجام واجبات و ترك كبائر و اين اصطلاح ديگرى است جز اصطلاح پيشين و بسا كه اين خبر چنين شرح شده است كه مقصود از اقرار، اعتراف زبانى به شهادتين است و مقصود از عمل، عمل دل است كه آن عبارت از تصديق به هر آنچه است كه پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آورده است. از مجلسى (رحمه الله)- «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» در باره جمعى از بنى اسد نازل شده كه در سال قحطى به مدينه آمدند و نزد پيغمبر اقرار به شهادتين كردند و به رسول خدا مى گفتند: ما بابنه و عيال نزد شما آمديم و مانند بنو فلان با شما نجنگيديم، و مقصودشان گرفتن صدقه و منّت نهادن بود «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» شما هنوز عقيده و تصديق قلبى پيدا نكرده ايد. از مجلسى (رحمه الله)- از اين خبر ظاهر شود كه ميان ايمان و اسلام دو فرق است:
ص: 693
1- اسلام همان انقياد و پيروى ظاهرى است و تصديق و اذعان قلبى در آن معتبر نيست، بخلاف ايمان كه نياز به اعتقاد قلبى و بلكه قطعى دارد چنانچه بيايد.
2- در ايمان اعتقاد به ولايت معتبر است نه در اسلام و ذكر اعمال براى اين است كه در ايمان شرط هستند يا آنكه اعتقاد به آنها شرط ايمان است. از مجلسى (رحمه الله)- آنچه از آيات و اخبار فراوان در باره ايمان و اسلام عيان شود اين است كه در قرآن و سنت به چند معنى اطلاق شوند كه هر كدام فوائدى دارند:
1- ايمان به معنى مجموع عقائد حقه و اصول خمسه و فوائد آن در دنيا مصونيت جان و مال و آبرو است جز در موارد حد و تعزير و در آخرت صحت عمل و استحقاق ثواب و نيل شفاعت.
2- با اضافه انجام واجبات و ترك محرمات قرآنى كه مقام عدالت است و به علاوه از فوائد گذشته فوائد عدالت هم بر آن مرتب است.
3- باضافه انجام جميع واجبات و ترك جميع محرمات و ثمره آن لحوق به مقربين و حشر با صديقين و مضاعف شدن حسنات و رفع درجات است.
4- باضافه انجام مستحبات و ترك مكروهات بلكه مباحات، چنانچه در اخبار از صفات مؤمن محسوب شده و اين مقام انبياء و اوصياء است چنانچه در بعضى اخبار مؤمن را در بعض آيات به ائمه تفسير كرده است.
و امّا اسلام در غالب اطلاق مى شود بر اداى شهادتين و اقرار ظاهرى، و گرچه با اذعان قلبى نباشد و اقرار به ولايت هم نداشته باشد چنانچه سابقاً دانستى، و ثمره آن در دنيا حفظ جان و مال و جواز استحقاق ارث و سائر احكام ظاهره است سپس شرح بسيار مفصلى در معناى اسلام و ايمان نقل كرده و تا
ص: 694
هفت قول با ادله و اعتراضات بيان كرده است.
من مى گويم، اسلام اقرار به شهادتين و التزام به فروع الدين اسلامى معروفه است چنانچه فرمود در حديث 4
«الاسلام هو الظاهر الذى عليه الناس»
و البته ولايت هم در اين ظاهر به يك معنى هست زيرا همه مسلمانان وجود رهبر و خليفه را لازم مى دانند ولى ايمان عقيده داشتن به همه اين معانى آيات با حفظ مسلمانى زيرا ايمان ماده جدائى از مسلمانى ندارد چنانچه در ابواب آينده بيان شده است و ما شرح مفصلى در اين موضوع قبلًا بيان كرديم. اين حديث دلالت روشنى دارد بر آنچه سابقاً در بيان اسلام و ايمان گفتيم. از مجلسى (رحمه الله)- آنچه از ايمان تنها بيرون برد چون گناه و ترك طاعت است بنا بر اينكه عمل دخيل در ايمان است يا انكار امامت و لوازم آن و آنچه از ايمان و اسلام هر دو بيرون برد ارتداد است و آنچه منافى اسلام است از گفتار و كردار. از مجلسى (رحمه الله)- در اين باب عنوانى نياورده براى آنكه چون دو باب گذشته در معانى اسلام و ايمان است ولى چون زيادتى داشته و توضيح و فوائد بسيارى در آن است آن را باب ديگرى ساخته. از مجلسى (رحمه الله)- بدان كه ذكر نكردن ولايت و وجوب آن در اين خبر با اينكه مقصود اصلى خبر همان ولايت است براى نوعى از تقيه است زيرا اين خبر را امام براى الزام و اتمام حجت بر مخالفان ذكر كرده است كه منكرند ولايت جزء ايمان باشد. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث جزئى از حديث 1 است كه با تغييرات اخلال آورى نقل شده است. از مجلسى (رحمه الله)- گذشت كه مرجئه دسته اى هستند كه مى گويند با وجود ايمان هيچ گناهى ندارد و با كفر هيچ طاعتى سود
ص: 695
ندهد، و از اين خبر استفاده شود كه آنها ايمان را همان اقرار ظاهرى دانند و اعتقاد قلبى را شرط ندانند و كفر را هم انكار ظاهرى شناسند ولى اين از آنها مشهور نيست.
در مواقف و شرحش گويد: يك فرقه مهم مسلمانان مرجئه اند و آنها را به اين لقب خوانند براى آنكه عمل را از نيت پست اندازند يا آنكه با وجود ايمان گناه را زيانمند ندانند چنانچه با كفر طاعت سود ندهد و اميد بخشى كنند به گنه كاران و آنان پنج دسته اند:
1- يونسيه، پيروان يونس نميرى كه گويند: ايمان همان معرفتِ خدا و خضوع و محبت قلب است و هر كه دارا باشد مؤمن است و با وجود آن ترك طاعت و گناه كردن زيان ندارد و كيفر ندارد.
2- عبيديه، كه بر اين عقيده اضافه كرده اند علم خدا جز ذات او است و خدا به صورت انسان است.
3- غسانيه، پيروان غسان كوفى كه گويند: ايمان معرفت و اقرار به خدا و رسول و هر آنچه از طرف خدا آورده است مى باشد بطور اجمال و تفصيل و فزونى دارد و كاستى ندارد.
4- ثوبانيه، پيروان ثوبان مرجى گويند: ايمان معرفت است و اقرار به خدا و رسول و هر چه در خرد نگنجد و آنچه تعقل شود از ايمان نيست و همه اعمال را پست تر از ايمان دانند.
5- ثومنيه، ياران ابى معاذ ثومنى گويند: ايمان معرفت و تصديق و محبت و اخلاص و اقرار بدان چه رسول آورده است مى باشد و ترك همه يا بعضى كفر است و بعض آن ايمان يا جزئى از ايمان نيست و هر گناهى كه به اتفاق كفر نيست مرتكبش فاسق و گنه كار است و هر كه ترك نماز را حلال شمارد كافر است چون تكذيب بما جاء به النبى كرده، و هر كه به قصد قضاء ترك كند كافر نيست. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
ص: 696
من گويم: اين حديث دلالت دارد كه ايمان سه مرحله دارد كه هر سه در تحقق آن دخالت دارند، اول عقيده قلبى، دوم اقرار زبانى، سوم اعمال تنى، و هر كدام از اين سه نباشند ايمان وجود ندارد ولى چون اقرار زبانى و عمل محسوسند دليل بر عقيده قلبى هستند، و ممكن است كسى اين دو را داشته باشد و عقيده قلبى نداشته باشد در صورت به ظاهر مؤمن است و در باطن كافر است، به حسب ظاهر احكام مؤمن بر او جارى است ولى از اجر معنوى و ثواب و نجات بهره ندارد. از مجلسى (رحمه الله)- يكى از محققان گفته است كه غرض از اين حديث برابرى درجات ايمان است بنسبت پيشروى و مبادرت به اجابت در دعوت به ايمان نسبت به عرض دعوت در عالم ذر يا نسبت به پيش روى در شرف و دانش و خرد و حكمت، يا نسبت به پيش بودن زمان ايمان بطور مطلق و يا به اعتبار زمان بلوغ دعوت اسلامى- بطور خلاصه نقل شد. از مجلسى (رحمه الله)-
«ادخله في شى ء»
يعنى او را وارد آستانه اسلام كرد ولى با اين روش او را به كلى از مسلمانى راند،
«ادخله من مثل ذه»
يعنى او را در اين روش مسلمانى رياضت مآب سخت وارد كرد و اين سبب شد كه او را از دين آسان و ساده اسلام بيرون راند. از مجلسى (رحمه الله)-
«لم يلم احد احدا»
يعنى در نفهميدن مطالب دقيقه و قصور از معارف يا در كسب نكردن فضائل و اخلاق حسنه و ترك نوافل و گر نه عدم ملامت در ترك واجب و فعل كبائر و محرمات نادرست باشد. از مجلسى (رحمه الله)- «هى الدرجات» يعنى درجات ايمان، هر كدام داراى درجه اى هستند و نبايد از هم بى زار باشند و نبايد آنان را بى ايمان دانيد يا مقصود اين است كه اينها درجاتى باشند كه خدا در قول خود «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» بيان كرده است.
ص: 697
از مجلسى (رحمه الله)- گويا مراد از اسلام در اينجا معنى اخص آن است كه هم معنى با ايمان است چنانچه جمله «مؤمن دينش را از رأيش نگيرد» بدان اشاره دارد (و اين معنى از اسلام است كه شاعر گويد:
نه هر كس شد مسلمان مى توان گفتش كه سلمان شدكه اول بايدش سلمان شد وانگه مسلمان شد) حاصل خبر اين است كه اسلام تسليم و انقياد است و انقياد تام نمى باشد جز با يقين كه تصديق جزمى و اذعان كامل به اصول خمسه با تصديق به خدا و رسول و ائمه هداة است، و تصديق عيان نشود يا سود ندهد جز به اقرار ظاهرى و اقرار تام محقق نشود جز به كردار با اندام زيرا كردار چنانچه گذشت گواه ايمان است و كردارى كه گواه ايمان است انجام وظائف الهيه است نه عمل اختراعى و بدعت.
تا آنكه مجلسى (رحمه الله) گويد: سيد رضى (رحمه الله) در نهج البلاغه جزء اول اين حديث را تا
«العمل هو الاداء»
با تغيير جمله اخير به اين مضمون كه:
«الإقرار هو الاداء و الأداء هو العمل»
نقل كرده است، و ابن ابى الحديد گفته: خلاصه اين فصل دليل درستى مذاهب معتزله است كه:
اسلام و ايمان يك معنى دارند و عمل در مفهوم اين لفظ وارد است چون هر لفظى را بجاى ديگر قرار داده در اداى مفهوم آن چنانچه گويند ليث همان اسد است، اسد همان سبع است و سبع أبو الحارث است پس ليث أبو الحارث است يعنى اين اسماء يك معنى دارند، و چون همه لفظها تفسير اسلام هستند و آخرشان عمل است دليل است كه عمل معنى اسلام است و تارك واجب مسلمان نيست و اگر اعتراض كنى كه در اينجا چه دليلى است كه اسلام همان ايمان است، گويم: زيرا هر كه عمل را در معنى اسلام وارد داند اسلام را همان ايمان داند.
ابن ميثم گفته است: در اين كلام چند قياس است كه نتيجه هاى آن
ص: 698
در ضمن كلام درج شده، نتيجه قياس اول اين است كه اسلام يقين است و نتيجه دوم اينكه تصديق است و از سوم اينكه اقرار است و از چهارم اينكه اداء است و از پنجم اينكه عمل است و سپس از ابن ميثم توجيه اين قياسات را نقل كرده است.
شهيد ثانى رفع اللَّه درجته در رساله حقائق الايمان پس از بيان اين كلام از امير المؤمنين (علیه السّلام) گفته است:
اينجا دو بحث است، اول اينكه مقصود از اين نسبت چيست؟ دوم اينكه منسوب كدام است. راجع به اولى، برخى از شارحين آن را حمل بر تعريف كرده و دور از قياس دانسته اند و اسلام را به تسليم شرح كرده است كه دخول در طاعت خدا است و آن تعريف لفظى است به لفظ معروف ترى و تعريفات ديگر هم به لازم خاص است (و سپس مرحوم مجلسى ايراد و اعتراض چندى وارد كرده) و در آخر گويد: و امّا دومى كه منسوب باشد از بيان اين شرح معلوم است كه مقصود اسلام كامل است يا اسلام خداپسند كه بى اسلام ظاهرى محقق نيست و معلوم است كه اين اسلام همان ايمان است. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، ظاهر كلام اين شارحين اين است كه منظور از اسلام و تسليم و يقين و تصديق و اقرار و اداء و عمل يكى است يا از نظر مفهوم كه اينها به ترتيب معرف يك ديگرند يا از نظر اتحاد مصداقى كه در وجود يكى هستند و نتيجه حمل بر قياس و يا تعريف هم از نظر يكى است زيرا قياس استدلالى و تعريف منطقى به اعتبار اتحاد در مفهوم يا وجود مشترك هستند و بهمين نظر فصلى است در منطق به عنوان (اشتراك حد و قياس) ولى همه اين شروح هم با بيان خود امام (علیه السّلام) مخالف است و هم با واقع.
اما از نظر اول براى اينكه امام اين تفصيل را نسب نامه ناميده است، و نسب نامه مركب است از بيان سلسله نژادى كه هر كدام با ديگرى هم در
ص: 699
مفهوم مغايرت دارند و هم در وجود چون سلسله پدران و پسران.
و امّا با واقع براى آنكه اين الفاظ هر كدام معنى مخصوصى دارند كه در وجود هم با ديگرى مخالف است به اين شرح:
تسليم- يك امر وجدانى و عاطفى است كه مظهر قلبى و عملى هر دو را دارد.
يقين- يك جزم و دانش عقلانى و معنوى است كه با تسليم يكى نيست.
تصديق- يك عمل قلبى و اعضائى است كه جز آن هر دو است.
اقرار- عهده مندى و قبول قرار است كه هم قلبى دارد و هم عملى و باز جز تصديق است.
اداء و عمل هم فعل اعضاء است، عمل كردار است و اداء كردار به عنوان انجام وظيفه است.
و ظاهراً مقصود از اين نژادبندى بيان يك سلسله جريان عملى و قلبى و اندامى است كه از يك ديگر متولد مى شوند و بايد فهميد كه اين سلسله از اسلام شروع مى شود و به عمل يا انجام وظيفه مى رسد يا از انجام وظيفه شروع مى شود و به اسلام مى رسد.
اگر منظور از اسلام همان اسلام ظاهرى باشد وجه اول درست است، زيرا چنانچه پيش از اين گفتيم اسلام ظاهرى با اداى شهادتين كه شناسنامه جامعه و ملت اسلامى است بحساب اعلام تابعيت ملت محقق مى شود و جز آن حقيقتى ندارد و البته پذيرش اين تابعيت به معنى تعهد همكارى با جامعه اسلامى است از نظر اجراء مقررات عمومى تشكيلات اسلام كه عبارت از فروع دين است، و اگر آن را پدر نخست بحساب آريم و زايش و فزايش يابد و عقيم و بلا عقب و تو خالى نباشد مسلمان را به مقام تسليم مى كشد و آن از خود گذشتن و پاى بند بهمه مقررات دين بودن است و اين خود بسيار روشن است،
ص: 700
فرق است ميان كسى كه منظورش همان صرف انجام وظائف اسلامى است بحساب حفظ منافع و حقوق اجتماعى و مدنى خود چنانچه عادت و شيوه تابعين مقررات كشورهاى متمدن جهان است و ميان كسى كه از خود گذشته و خود را واگذار به مقررات اسلامى كرده است كه هر كجا بايد او را ببرند و فرق اين دو به عبارت ساده اين است كه اولى خود را خواسته و اسلام را براى خود و براى استفاده دنيا خواسته است ولى دومى اسلام را خواسته و خود را در اختيار او گذاشته براى عشق به حق يا براى سودِ آخرت كه جز از اين راه به دست نيايد، با اين مقام تسليم است كه اصول و روش مسلمانى به دل مى نشيند و وارد بصيرت مى گردد و مقام يقين بوجود مى آيد، يقين زائيده تسليم است و چون يقين حاصل شد تصديق و باور پديد مى شود و اين مقام از تصديق عبارت از اقبال كلى به معنويات اسلام است و ملازم با يك مقامى از عشق و شوق به معنويات است و دنبال اين مقام از تصديق تعهّد و پيمانى بوجود مى آيد كه حقيقت آن گذشتن از همه چيز و دل بستن به حق است، اقرار در اين مرحله داراى اين دو ماده است كه يكى گذشت است و يكى دل بستن، و دنبال اين مقام است كه درك مى شود آن را بايد كرد كه خدا دستور داده و جز آن نبايد كرد- يعنى ديگر اراده و خواست شخصى از ميان مى رود و محض آماده اطاعت خدا مى شود و اين يك مرتبه از فناء است و دنبال اين مقام است كه مقام ادا بوجود مى آيد، يعنى پرداخت حق بندگى نسبت به خداوند همان مقامى كه پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بدان آراسته بود و شايسته اين يادآورى شد كه اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله.
و اگر منظور از اسلام، اسلام معنوى و خاص باشد كه در آيه شريفه تعبير شده (22 سوره لقمان): «و هر كه بسيار روى دل را به خدا كند و نيكوكار باشد محققاً بحلقه محكمى چسبيده است» در اين صورت اداء يا كردار كه جدّ اعلاى آن است عبارت از همان اعلام تابعيت اسلام است كه
ص: 701
اداى شهادتين باشد با مضمون حديث كافى كه آن را جدّ اعلى و نخستين مبدأ پيدايش تعبير كرده است مناسب تر است و به اين ترتيب شجره اسلام شرح مى شود:
1- اداى شهادتين.
2- عمل به فروع كلى اسلام.
3- قبول تعهدات خداپرستى در نهان و عيان.
4- تصديق و باور به حقائق معنوى اسلام.
5- يقين و جزم به واقعيات دين.
6- واگذارى خود به خدا در همه امور.
7- توجه يكباره دل به خدا و صرف نظر از ما سواه.
و ممكن است سهم بندى اسلام و يا ايمان كه در بعضى اخبار وارد شده است اشاره به همين درجات سبعه باشد كه امير المؤمنين (علیه السّلام) در اين حديث آنها را به عنوان نژاد و نسب اسلام بيان كرده است و در ضمن معلوم شد كه ايمان هم در ضمن اين حديث منظور است زيرا از مقام اقرار ببالا ايمان كه عبارت از عقيده به حقائق دينى است موجود است براى همين جهت در عين حالى كه نسب نامه براى اسلام است جمله هاى بعدى روى مؤمن طرح شده است و كار مؤمن و كافر را با هم سنجيده است و مى فرمايد: مؤمن دين خود را به نظر و رأى خود مشخص نكرده است بلكه دستورات معينى است كه از پروردگار او به وى رسيده و آنها را دريافت داشته و بدان عمل كرده و با عمل و كردار درست ايمان خود را ارائه مى دهد. از مجلسى (رحمه الله)- «ذكر نسبه لا هل الارض» اين ذكر نسب و معرفى او براى مردم زمين به وسيله آياتى است از قرآن مجيد كه در باره او و خاندانش نازل كرده است و مردم تا روز قيامت آنها را مى خوانند و مى دانند، يا فضل او را در ضمن ندائى بيان كرده است كه همه آنها كه در پشت مردان
ص: 702
و رحم زنان بوده اند شنيده اند مانند جارى كه ابراهيم براى دعوت به حج كشيده و گفته اند: مقصود اين است كه در معراج نماز پنجگانه به آن حضرت دستورا داده شد براى امت و چون فرود آمد به مردم آموخت و از اعمال آن صلوات بر محمد و آل آن حضرت است در تشهد و با همين همه مردم را رهنمائى كرد كه آنان بهترين خلقند زيرا اگر جز آنها كسى بهتر بود بايد صلوات بر او جزء نماز پنجگانه شود.
گشودن سينه، كنايه از اظهار از درون است براى مردم و اطلاع مردم بر باطنِ او. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث با همين سند به اندك تفاوتى در باب معرفت امام و ردّ امور به وى در كتاب حجت گذشت و ما آن را شرح كرديم.
«ثم استخلصهم» ضمير به واليان امر بر گردد، يعنى برگزيد اوصياء را كه مصدق امر رسالت باشند در «نذر» كه پيغمبرانند ...، و ممكن است ضمير هم راجع به رسل باشد، يعنى پس از فرستادن رسولان آنها را بر گزيد و فرمان داد تا امر امامت را نسبت به بيم دهنده هاى پس از خودشان كه اوصياء و ائمه اند تصديق كنند. از مجلسى (رحمه الله)- اين باب را عنوانى نداده براى آنكه تتمه دو باب پيش است و همانا آن را جدا آورده زيرا در آن نسبت اسلام و ايمان با هم ذكر شده و مدح و فضل اسلام بيان شده نه صفاتِ آن. از ابن ميثم- بدان كه مقصود از ايمان در اينجا، ايمان كامل است كه اصلى دارد و كمالاتى كه متمم آن است، اصلش تصديق به وجود صانع است و صفات كمال و نعوت جلال و هر چه در كتب خود نازل كرده و رسولانش تبليغ كرده اند و كمالات متممه آن گفتارهاى درست و اخلاق ستوده و عبادات است. اين اصل و متمماتش كمال نفس انسانى است زيرا كه
ص: 703
دو نيروى علم و عمل دارد و كمالش وابسته به كمال اين دو است، اصل ايمان كمال نيروى علم او است و متمماتش كه مكارم اخلاق و عبادات است كمال نيروى عمل او است، چون اين را شناختى مى گوئيم چون اصول فضائل خلقت كه كمال ايمان است چهار است و آن حكمت و عفت و شجاعت و عدالت است لفظ ستونها را براى آنها به عاريه آورده براى آنكه ايمان كامل جز بدانها استوار نشود مانند چهار ستون خانه.
يقين تعبير از حكمت است كه علمى دارد و عملى، علمى آن كمال نيروى انديشه است به تصور و تصديق حقائق دانستنى تا آنجا كه فهم بشر تواند، و عملى آن تكميل نفس است به تحصيل فضائل درونى و كناره گيرى از اخلاق فاسد و پست، و معلوم است كه عملى كه ثابت باشد همان يقين است.
و صبر تعبير از عفت است كه خوددارى از پيروى هوا است در همه انواع شهوت هاى محسوس و ترك متابعت شهوت و جلوگيرى و سركوبى از آن كه نياز به شكيبائى دارد.
و جهاد تعبير از شجاعت است چون مستلزم آن است و شجاعت آمادگى اقدام بر انجام هر واجبى است و انسان نياز دارد كه براى آن تحمل مكروه و درد و رنج كند.
عدالت ملكه اى است كه از اين سه خصلت خوب خيزد و لازمه آنها است زيرا هر كدام از اين فضائل طرف افراط و تفريط دارند كه بد است و در برابر خود خلق بدى دارند كه ضد آنها است، انتهى. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، سخن ابن ميثم كه در مقام تطبيق مضمون حديث شريف با مصطلحات علم معروف اخلاق بر آمده است مواردى از اعتراض دارد كه براى اختصار از ذكر آن خود دارى نموده و به فكر خوانندگان واگذاردم. از مجلسى (رحمه الله)- مخاطب به اينكه شما به كمتر از درجات
ص: 704
اسلام چسبيده ايد متوجه به ضعفاء شيعه است، و گفته شده مقصود از آن همان درجه ايمان است، يعنى به نزديكترين درجه به اسلام چسبيده ايد كه ايمان است. از مجلسى (رحمه الله)- «هكذا الخ» گويا چون فهم سائل از درك حقائق اين صفات كوتاه بوده امام شرح آنها را به او نگفته و همين تأكيد كرده كه اين روايت از پدرش درست است و گفته اند: راوى بعيد دانسته كه اين امور تفسير يقين باشد و امام پاسخ داده كه امام باقر (علیه السّلام) چنين تفسير كرده است. چنانچه پيش گفته شد، اسلام، اعلام پيروى از دينى است كه رسول خاتم آورده و قرآن كتاب آن است با تعهد به اجراء مقررات آن كه فروع دين معروفه است، و پيوستن به جامعه تشكيلات اسلامى و همكارى با آن اين اول درجه است و ملازم با عقيده به معنويت و آسمانى بودن آن ندارد، منافقان زمان خود پيغمبر چنين بودند، فائده اين درجه هم آهنگى با يك تشكيلات كامل، زندگانى دنيوى است كه هر فردى در آن بهره مند از بهترين مزاياى اجتماع بشرى است.
ايمان عقيده داشتن به معنويت اين تشكيلات است و درك اينكه اين تشكيلات واقعاً از جانب خدا است و زندگى با اين مقررات مقدمه است براى رسيدن به يك امور معنويه كه در اين دنيا اخلاق پاك و ستوده است و در سراى ديگر نعمت جاويد و بهشت و اين مقام از عقل خيزد و او است كه بايد اين درك را داشته باشد و مقام علمى است.
تقوى روحيه بلند است كه در نهاد انسان جا كند و عاطفه و وجدان انسانى را تحول بخشد و اين معنويات تعليمات اسلامى در وجدان اثر كند و جزء وجدان گردد و تعليمات و وظائف عملى اسلام محبوب او شود و واقعاً دنبال آنها بدود، آنچه را قرآن و اسلام نهى و غدقن كرده مبغوض او گردد
ص: 705
و واقعاً از آنها گريزان باشد. اين يك روحيه بسيار عالى است كه با تمرين مداوم و پرورش درست كم كم پيدا مى شود و البته استعداد و آمادگى افراد براى رسيدن به اين مقام تفاوت بسيار دارد.
يقين يك مرتبه اى از بينائى و بصيرت باطنى است كه از آن به مقام شهود تعبير كنند و چون يك مسلمانى مراحل اسلام را به درستى تا آخر درجات تقوى طى كرد در نهاد او نورى پديد آيد كه معنويات اسلام را با چشم دل بيند چنانچه محسوسات را با چشم سر بيند، و بايد گفت: اين ادراك شهودى درونى از ادراك با ديده ظاهرى هم دلنشين تر و بى شبهه تر است زيرا چشمِ ظاهرى بسا در ادراك واقع به واسطه دورى مسافت يا امور ديگر خطا كند و حركت ابر را در ماه و خورشيد بيند و خود را در درون آينه پندارد ولى در اين مقام از ادراك باطنى هيچ شبهه و خطائى راه ندارد و همين مقام است كه على (علیه السّلام) به آن افتخار مى كند و مى فرمايد: «اگر پرده را بردارند به يقين من افزوده نشود». از مجلسى (رحمه الله)- در درون بنده ها پرده ها است تاريك و تيره كه نمى گذارند نور حقيقت در آن بتابد و با خموشى و بى خوابى و گرسنگى و مراقبت دائم اين پرده ها دريده شود و حقيقت تجلى كند تا اينكه مى فرمايد در حديث نبوى به برخى از اين پرده ها اشاره شده است كه فرموده: «اگر شياطين گرد دل آدمى زاد نگردند، به ملكوت آسمان چشم اندازند». از مجلسى (رحمه الله)- ممكن است مقصود از حقيقت، دليل عقلى باشد و از نور دليل نقلى از قرآن و سنت.
يا مقصود از حقيقت نشانه هاى دال بر وجود خدا باشد، و مقصود از نور دليل هاى داله بر مسائل اصول و فقه چه عقلى باشد و چه نقلى.
و ممكن است مقصود از نور، قرآن باشد و مراد از حقيقت، سنت و دليل عقل زيرا اين خبر با اين سند در باب اخذ نسبت و شواهد قرآن با تتمه اى
ص: 706
گذشت. و گفته شده است كه مقصود از حق ظاهر شريعت است و از حقيقت باطن آن و غايت و سرانجام آن. باب تفكّر ابواب كتاب كفر و ايمان تا اينجا در موضوع قسم يكم از چهار قسم مندرج در آن بود كه در آغاز بدان اشاره شد و آن راجع به پيدايش اسلام و ايمان بود كه اين ابواب گذشته از ريشه بندى ايمان بحث كرد و آن را از عالم ذرات ريشه بندى نمود تا به بيان پيدايش آن از جعل و قرار پيغمبر و قرآن منتقل شد و در ضمن حقيقت آن و درجات آن و صفات آن را شرح داد، و از اينجا شروع مى شود به قسم دوم كه راجع به اخلاق و صفات عاليه نفسانيه است. از مجلسى (رحمه الله)-
«التفكر يدعو الى البر»
تفكر وارد در اين حديث شامل همه اقسام انديشه هاى درست است كه ما به آنها اشاره كرديم چون تفكر در بزرگوارى خدا كه دعوت مى كند به ترس از او و اطاعت او، و چون تفكر در فناء دنيا و لذت هاى آن كه دعوت مى كند به ترك آن و كناره گيرى از آن و چون تفكر در سرانجام مردمان خوبى كه درگذشته اند كه دعوت مى كند به پيروى از آثار و كردار آنها كه سبب اين سرانجام خوب شده، و چون تفكر در عاقبت كار مجرمان كه سبب مى شود براى اجتناب از اطوار و بدكردارى آنان و در عيوب نفس و آفات آن كه سبب مى شود براى توجه به اصلاح آن و چون تفكر در اسرار عبادت و هدف هاى آن كه سبب مى شود براى كوشش در تكميل و رفع نقص و كاستى آن و فكر در درجات
ص: 707
بلند آخرت كه دعوت مى كند به تحصيل آن و در مسائل شريعت كه دعوت مى كند به تحصيل آن و عمل بدان در جاى خود و در حسن اخلاق خوب كه دعوت مى كند براى تحصيل و آراسته شدن بدان. قنبر، آزاد كرده على (علیه السّلام) بود و از خواص آن حضرت، حجاج او را به خاطر دوستى على (علیه السّلام) كشت، كشى به اسناد خود از ابى الحسن عسكرى (علیه السّلام) روايت كرده كه قنبر را نزد حجاج بن يوسف بردند، به او گفت:
تو چه خدمتى براى على بن ابى طالب انجام دادى؟ گفت: آب وضو برايش مى آوردم، گفت: چون از وضوء فارغ مى شد چه مى گفت؟ گفت: اين آيه را مى خواند:
«چون فراموش كردند آنچه را به آنها ياد آور شديم در هر چيزى را به رويشان گشوديم تا چون شاد شدند بناگاه آنها را گرفتيم و آنها به هلاكت افتادند و دنباله آنان كه ستم كردند بريده شد و حمد از آن خداى جهانيان است».
از مجلسى (رحمه الله). از مجلسى (رحمه الله)- گويد فايده اى است- محقق طوسى قدس اللَّه روحه در تجريد گفته است: بعضى آزارها زشت و از ما سر زند بالخصوص، و برخى خوب است و از خدا تعالى صادر شود و خوبيش به يكى از جهات زير است:
1- استحقاق آزار شده.
2- شامل سود يا دفع زيان بيشترى است (مانند سوراخ كردن گوش براى تحصيل زيور يا قطع عضو براى حفظ باقى تن).
3- براى آنكه عادت بر آن جارى است (مانند اينكه خال كوبند و براى عادت تحمل آزار كنند).
4- براى دفاع از آزارى كه روى آورده است- و جائز است كه در
ص: 708
مورد استحقاق همان عقاب و كيفر بزهكار باشد و مجرد لطف مجوز آزار مكلف نيست.
عوض، از آزار نفعى است كه براى استحقاق باشد و احترام دريافت كننده و تجليل او در آن منظور نباشد، و اين عوض بر خدا لازم شود كه به مكلف بپردازد در برابر آزارى كه به او رساند يا نفعى كه از او دريغ كند بمصلحت ديگران و يا در برابر غمى كه به او دهد به واسطه علم بديهى يا كسبى يا ظن و گمان، امّا آنچه مستند بكار خودِ بنده باشد موجب عوض بر خدا نيست. زُهد، بى رغبتى به دنيا و امور مادى است كه زودگذر و فانى هستند و با اندك توجهى دانسته مى شود كه حقيقتى ندارد و لذتى بشمار نمى آيند، تا هفت آنها را در قرآن مجيد بر شمرده است (14 سوره آل عمران): «جلوه كرده است براى مردم فريب آميزى شهوات از: 1- زنها 2- فرزندان 3 و 4- انباشته هاى طلا و نقره 5- اسب هاى نشان دار (اتومبيل و مترو و كشتى و هواپيما و ... و ..) 6- رمه هاى چهارپايان (از گوسفند و گاو و شتر) 7- كشتزارها كه همه اينها بهره زندگى در اين دنيا است و خدا است كه سرانجام خوب نزد او است».
و به اضافه خودخواهى و جاه پرستى و زورگوئى، همه شئون دنيوى ده مى شود كه به اعتبار آنها زُهد داراى ده جزء است و بالاترين درجه زُهد كه مى توان گفت از خود گذشتگى است، اول درجه ورع و پارسائى است زيرا حقيقت زُهد نخواستن و بى رغبتى است ولى ورع كناره گيرى و گريز از شئون دنيا است و چون مقامات ورع به نهايت رسد مقام شهود حاصل گردد كه حقائق نامرئى بر شخص عيان شود و در اينجا است كه از هر چه پيش آيد خوش آيد، و اين مقام رضا است. از مجلسى (رحمه الله)- قوله، أو قادر- اين ترديد از ثمالى يا راوى
ص: 709
ديگر است و در اين علت گوئى ابهامى است، و وجوهى دارد:
1- اينكه وعده خدا راست است و شما هم به وظائف خود عمل كردى و داراى مقام عصمتى و جاى نگرانى نيست و اين منافات ندارد كه ديگران بايد غم آخرت داشته باشند.
2- غم براى امرى است كه چاره ندارد و در اينجا چاره موجود است و آن عمل طبق دستورهاى خدا و اطمينان به وعده هاى خدا است.
3- حزن حضرت عميق بوده است و اين منافات ندارد با حسن حزن معتدل نسبت به آخرت.
«و ما فيه الناس» يعنى اضطراب عموم مردم يا خصوص شيعه زيرا عبد اللَّه بن زبير از آنها انتقام جنگ جمل را مى كشيد و او دشمن ترين مردم بود نسبت به اهلِ بيت و او سبب انحراف زبير از امير المؤمنين شد كه فرمود:
هميشه زبير با ما خاندان بود تا جوجه او بزرگ و مانع شد، و مشهور اين است كه پس از شهادت امام حسين هفت روز از رجب مانده سال 64 در روزگار يزيد با او به خلافت بيعت شد و گفته اند: چون حسين (علیه السّلام) در سال 64 هجرت شهيد شد، ابن زبير در مكه مردم را به پيروى خود خواند و از يزيد بدگوئى كرد و او را به فسق و گناه و مى خوارى ستود و مردمِ تهامه و حجاز با او بيعت كردند و چون خبر به يزيد رسيد حصين بن نمير و روح بن زنباع را خواست و با هر كدام لشكرى پيوست و مسلم بن عقبه را فرمانده كل قوا ساخت و چون وداع كرد، به مسلم چنين سفارش كرد:
اى مسلم، هر چه اهل شام براى دشمن خود خواستند، جلو آنها را مگير و از راه مدينه برو و اگر با تو جنگيدند با آنها بجنگ، و اگر بر آنها پيروز شدى سه روز شهر مدينه را بر لشكر حلال كن.
مسلم آمد به مدينه و در حره منزل كرد و اهل مدينه در برابر او بيرون شدند و قشون پياده كردند و فرمانده آنان عبد اللَّه بن حنظله راهب بود كه
ص: 710
حنظله را غسيل الملائكه مى گفتند، مسلم سه بار آنها را به تسليم دعوت كرد و نپذيرفتند و با آنها جنگيد و اهل شام غلبه كردند و عبد اللَّه با هفتصد تن از مهاجر و انصار كشته شد و مسلم وارد مدينه گرديد و سه روز آن را حلال كرد و سپس قشون را به مكه برد و نسبت به آنچه در كرد بود گزارش براى يزيد فرستاد و مسلم لع خودش در راه مُرد، و قشون را به حصين بن نمير واگذارد و آنها به مكه رسيدند و عبد اللَّه بن زبير با همراهان خود در مسجد الحرام متحصن شدند، حصين منجنيق بر سرِ كوهِ ابى قيس نصب كرد و خانه كعبه را زير گلوله آتشبارِ منجنيق گرفت، در اين ميان به حصين بن نمير خبر رسيد كه يزيد لع مرده است و او كس نزد ابن الزبير فرستاد و پيشنهاد آتش بس كرد، او هم پذيرفت و درها را گشود و قشون حصين به طواف خانه كعبه مشغول شدند، در اين ميان كه شبى پس از نماز عشاء حصين در طواف بود با ابن الزبير روبرو شد، حصين دست او را گرفت و در گوش او گفت: مى توانى با من به شام بيائى تا همه مردم را به بيعت تو دعوت كنم، زيرا كار آنها درهم است و امروز از تو كسى را احق به خلافت نمى دانم، من در آنجا مخالفى ندارم، ابن الزبير دستِ خود را از ميان دست او كشيد و فرياد كشيد: اين ميسر نيست تا اينكه به هر حجازى ده تن شامى بكشم، حصين گفت: هر كه تو را از سياست مداران عرب شمرده دروغ گفته، من با تو راز مى گويم و تو داد مى زنى، من تو را به خلافت دعوت مى كنم و تو مرا به جنگ دعوت مى كنى؟ و با قشون خود به شام برگشت، و گفته اند كه اهل عراق و مصر و بعضى از اهل شام با ابن الزبير بيعت كردند تا پس از جنگ هائى با مروان بيعت نمودند و عراق در بيعت او ماند تا سال 71 هجرى كه عبد الملك بن مروان، برادر مصعب را كشت و قصر اميرنشين كوفه را ويران كرد، و چون مصعب كشته شد يارانش گريختند و عبد الملك آنها را خواست تا با او بيعت كردند و به كوفه آمد و كار عراق و شام و مصر براى او استوار شد و سپس حجاج را در سال 73 با تجهيزاتى
ص: 711
به سوى ابن الزبير گسيل داشت و در مكه بر سرِ او تاخت و خانه كعبه را به منجنيق بست و به او پيروز شد و او را كشت و حجاج سرِ او را بريد وارونه بر دار آويخت و سپس آن را فرود آورد و در گورستانِ يهود به خاك سپرد، خلافت او در حجاز و عراق 9 سال و 22 روز شد و 73 يا 2 سال عمر كرد و بعضى هم 70 سال گفته اند، مادرش اسماء دختر ابى بكر بود.
من گويم، ظاهر اين است كه ترس آن حضرت از ابن الزبير بوده نسبت به خود و شيعه اش، و ممكن است كه ترس او از حجاج و ديگران بوده است.
فرق ميان دعا و سؤال اين است كه: دعا براى دفع زيان است، و سؤال براى جلب نفع.
ظاهر اين است كه اين مردى كه با امام سخن گفته است، يا فرشته اى بوده كه به امر خدا به صورت آدمى در آمده يا مژده بخش بوده چون خضر و الياس. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث در بيان اين است كه بى نيازى و عزت ملازمِ با توكلند، زيرا شخص با توكل بر خدا اعتماد دارد و به مخلوق پناه نبرد و از خوارى طلب نجات يابد و از مردم مستغنى گردد زيرا مقصود از غنا در اينجا بى نيازى نفس است نه توانگرى به ثروت و مال يا اينكه خداى سبحان او را از آنها در حال مستغنى سازد، و بدان كه معنى توكل اين نيست كه از كوشيدن براى امور لازم دست كشد و از حوادث بكلى حذر نكند بلكه بايد به اسباب عادى توسل جويد ولى حرص و مبالغه نورزد و بر كار و كوشش خود هم اعتماد كلى نكند بلكه نظرِ او به خدا باشد.
محقق طوسى (رحمه الله) در اوصاف الاشراف گفته است: مراد از توكل اين است كه: بنده، هر عملى كند به خدا واگذارد براى اينكه مى داند خدا از او تواناتر و نيرومندتر است و آنچه بر او قدرت دارد بهتر و كامل تر انجام مى دهد
ص: 712
سپس راضى باشد به هر آنچه كرده است و با اين حال سعى و كوشش هم در كار خود بكند و كارهاى خود را شرط و زمينه تخصيص قدرت خدا بداند بدان چه براى او مى كند، و اينجا ظاهر مى شود معنى:
لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين. از مجلسى (رحمه الله)- «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ» ابن عامر و نافع، ميمِ مقام را مضمون خوانده اند يعنى اقامتگاهِ «امين» يعنى آسوده اند از تغييرات، و آسوده اند از شيطان و غمها، بيضاوى گفته: آسوده اند از آفت و نقل مكان، انتهى.
من گويم، اكثر مفسران آن را به مقام آخرت تفسير كرده اند و ظاهر روايت آسودگى در دنيا است، و ممكن است مقصود هر دو باشد و خبر هم با آن منافى نيست، و شايد مراد آسودگى آنها است از ضلالت و سرگردانى فتن در دنيا و از همه آفات عقوبات در آخرت، و بر اين معنى حمل شود قول خدا سبحانه (62 سوره يونس): «هلا دوستان خدا ترسى بر آنان نيست و نه غمنده شوند، زيرا ترس از گمراهى بر آنها نيست و غمى از مصائب دنيا ندارند زيرا مى دانند كه خوش عاقبت هستند». از مجلسى (رحمه الله)- «الأعاجيب» جمع اعجوبه است و آن چيزى است كه حسن يا قبحش تو را به عجب آورد، و در اينجا مقصود اولى است و دلالت دارد بر اينكه خوب است خوف و رجاء هر دو به حد كمال باشند و با هم منافاتى ندارند، زيرا ملاحظه وسعت رحمت خدا و غنا وجودش و لطف او به بنده هايش مايه اميد است و توجه به سختى عذابش و تهديداتى كه به بنده هاى گنه كارش كرده مايه ترس و بيم است با اينكه سبب ترس به نقص عبد و تقصير و بد كردارى و قصور او از قرب و وصال بر گردد و از فرو رفتن او در آنچه موجب خسران و وبال است و اسباب اميدوارى برگردد به لطف و رحمت خدا و عفو او و آمرزش و وفور احسان حضرت او و هر دو در نهايت كمال
ص: 713
هستند. بعضى از دانشمندان گفته اند: هر چه از خوش آمد و بد آمد با تو برخورد كنند، يا در حال باشند و يا در گذشته و يا در آينده آنچه از گذشته به يادت آيد ذكر گويند و آنچه در حال باشد ادراك و آنچه در آينده باشد و بر دلت تسلط دارد انتظار و توقع باشد، اگر آن انتظار نسبت به بدى باشد دردى در دل آرد كه آن را ترس و نگرانى گويند و اگر دلخواه باشد از انتظار او لذتى در دل پديد آيد كه اميدش خوانند و اگر براى اين توقع اسباب آماده باشد اميد صادق باشد و اگر اسباب آن آماده نباشد و صرف آرزو باشد غرور و حمق بر آن صادق تر باشد از اميد و اگر وجود و عدم اسباب معلوم نيست آن را بايد آرزو گفت زيرا انتظارى است بى مقدمه و به هر حال رجاء و خوف در مورد ترديد بكار رود، اما به آنچه محقق الوقوع باشد اطلاق نشوند نگويند اميدوارم آفتاب بزند يا مى ترسيم آفتاب غروب كند زيرا امرى است قطعى.
صاحب دلان دانند كه دنيا محل كشت است براى آخرت؛ دل، زمين اين كشت است و ايمان بذر و طاعت آبيارى، دل آلوده به دنيا چون زمين شوره است كه سنبل بر نيارد و درو عمل خير ندارد بى تخم ايمان اميدى به درو در آخرت نيست، ايمان در دل ناپاك و اخلاق بد كمتر شود كه سودى دهد چنانچه تخم در شوره زار، سزا است اميد بنده به آمرزش خدا با اميد زارع سنجيده شود، هر كه در زمين تخم خوب كارد و آن را رعايت كند، به وقت آب دهد دو جين نمايد و دفع آفات كند و در پرتو رحمت خدا از صاعقه و آفات سماويه محفوظش داند تا ثمر دهد و برسد اميدوار شمرده شود، و اگر تخمى در زمين سخت شوره زار پاشد كه آب بر ندارد و آن را رعايت نكند و انتظار بر و ثمر خوب برد، انتظار او احمق و غرور است نه اميد، و اگر بذر را در زمين خوب بى آب بپاشد به انتظار باران آرزومند است نه اميدوار پس اميدوارى در جايى است كه همه اسباب و مقدمات مطلوب آماده باشد تا آنجا كه در اختيار بنده است و قبول و عيوب نامعلوم عمل را به خدا واگذارد، چون بنده
ص: 714
تخم ايمان در دل پاشد و به آب طاعتش آبيارى كند و دل را از خار و خاشاك اخلاق بد پاك كند و انتظار فضلِ خدا برد كه تا مرگ او را بر ايمان ثابت دارد و عاقبت به خير شود و درك آمرزش حق كند، انتظارش اميدوارى باشد و اين انتظار در ذات خود پسنديده است و باعث بر مواظبت و قيام به مقتضاى ايمان است در تكميل اسباب مغفرت و ادامه آن تا هنگام مردن. از محقق طوسى است كه در اوصاف الاشراف به طور خلاصه گويد: خوف و خشيت گرچه در لغت يك معنى دارند ولى نزد صاحب دلان ميان آنها جدائى است زيرا خوف نگرانى دل است از انتظار بدى و كيفر كه به سبب احتمال ارتكاب خلاف و ترك طاعت باشد و براى بيشتر مردم حاصل است و اگر چه مراتب بسيارى دارد و مرتبه عالى آن براى اندكى باشد، و خشيت حالتى است در نفس كه از شعور به بزرگوارى حق خيزد و از هيبت و خوف محجوبيت و حرمان و اين حال دست ندهد مگر براى كسى كه مطلع شود بر جلال كبرياء و بچشد لذت تقرب را و از اين راه است كه فرمايد:
«همانا دانشمندانند كه از خدا ترسانند». چون پايه خوف و اميد بر اندازه معرفت و شناسائى حق و اندازه ايمان به حقايق آخرت است و در حقيقت هر كدام پرتوى است از ايمان كه خود روشنى و نور دل است و به منزله دو شعاع متقابل و متوازن از آن بتابند كه بر هم كم و بيشى ندارند. از مجلسى (رحمه الله)- گفته اند معنى حسنِ ظن به خدا اين است كه:
1- هنگام طلب آمرزش خوش بين باشد كه او را مى آمرزد.
2- چون توبه و باز گشت به خدا كند بداند كه خدا از او پذيرا است.
3- چون از روى حقيقت به درگاه خدا دعا كند بداند كه خدا اجابت مى كند.
ص: 715
4- چون از خدا نسبت به كارى كفايت و اعانت خواهد بداند كه خدا او را كفايت مى كند، زيرا اين صفات پديدار نشود جز به وسيله حسنِ ظن به خدا.
5- چون كارى براى خدا كند بداند كه خدا آن را قبول مى كند.
و سزا است آمرزش جو و توبه كار و دعا كن و عامل، اين اعمال را با يقين به اجابت طبق وعده درست خدا انجام دهد زيرا خدا وعده قطعى نسبت به آنها داده است ولى اگر اين كارها را بكند و گمان برد قبول نيست و سودى ندارد، اين نوميدى از درِ رحمت خدا است كه خود گناه بزرگى است، و اما گمان آمرزش با اصرار به گناه و گمان ثواب با ترك اعمال، نادانى و غرور است كه پيروى از مذهب مرجئه مى شود، زيرا گمان ترجيح يك طرف است براى دليل موجودى و اگر بى دليل باشد صرف غرور و تمنا است (از شرح حديث 2). از مجلسى (رحمه الله)-
«لا اخرجك اللَّه»
يعنى خدايت توفيق دهد كه هميشه عبادتِ خود را ناقص شمارى و خود را مقصر دانى. از ميرداماد (رحمه الله)- معارى، كسى است كه اسب لخت سوار شود، و مقصود از آن در اينجا كسى است كه عبادتِ سرسرى و بى مغز كند. ورع، به معنى پارسائى است و گرچه در اين اخبار به ترك مطلق محرمات تعبير و تفسير شده و مجلسى (رحمه الله) آن را به ترك مشتبهات و بلكه پاره اى مباحات تفسير كرده ولى از نظر متن لغت و استعمال بيشتر نظر به خوددارى از شهوت به زنان دارد چنانچه در نصاب گويد «عفيف و حصور و ورع پارساى» و اين حديث هم به اين معنى اشارت دارد كه اگر در مردى ورع باشد دوشيزه ها و زنهاى پشت پرده هم به زودى از حال او مطلع مى شوند، زيرا زنان هر چه پرده نشين باشند و با حجاب كامل به كوچه و بازار و برزن آيند زودتر از روحيه و توجهات مردمى كه دنبال آنها هستند و به آنها توجه دارند
ص: 716
مطلع مى شوند و البته چون شهوت جنسى بر مزاج نوع مردان و زنان از همه اقسام شهوات عمومى تر و مسلطتر است، اگر كسى پارسا شد و از اين ورطه شهوت جنسى درست گذشت و در آنجا بر نفس خود تسلط يافت و انديشه خود را مهار كرده، چشم و ديده هاى خود را نگه داشت و به هيچ وجه خود را در اينجا از دست نداد و گام از حد بيرون ننهاد نسبت به محرمات ديگر بهتر موفق است و ترك آنها بر او آسان تر است. عفت، يك روحيه پاك خوددارى است در برابر هوس و هواى دل و در موضوع شكم و فرج داراى اهميت است از دو نظر:
1- اينكه شهوت دلخواه خوراك و همخوابه عمومى ترين موضوعى است كه همه افراد از زن و مرد بدان گرفتارند و براى آنها حد و اندازه اى نيست و هر كس دنبال شكمخوارگى رفت و هر چه دلش ديد خواست و در مقام تهيه آن بر آمد و يا اينكه دنبال كاميابى و نظاره زنان افتاد تا سرش به سنگ گور نخورد از كار خود باز نايستد و براى او جلوگيرى نباشد.
2- اينكه شكمخوارگى و زنبارگى در محيط اجتماع با حقوق همه مردمى كه در راه زندگى هر فرد واقعند سر و كار دارد و اگر كسى دنبال هوس ارضاء شكم و اقناع چشم و دلِ خود افتاد بناچار به حقوق بسيارى از مردم دست اندازى مى كند و بسا مفاسد كمرشكن و پرماجرائى پديدار مى سازد. از مجلسى (رحمه الله)- «إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ» چون پذيرائى از مهمان و صله رحم و دادرسى از گرفتار و جز آنها آن را هباء منثور كرديم يعنى از آن اثرى نماند، هباء گردى است كه در پرتو آفتاب طالع از روزنه خانه ديده شود. اين دلالت دارد بر حبط طاعت به واسطه فسق و معصيت و برخى مفسران فسق و گناه طاعت بر را مخصوص به كفر دانسته اند و در اين سخنى نيست و در اينجا ما مجملى از معانى حبط و تكفير و اختلاف در آن را يادآور شويم.
ص: 717
«احباط» در نظر متكلمين ابطال حسنه و بى اثر شدن آن است، تكفير در برابر آن اسقاط گناه و بى اثر شدن آن است و اين تعبير در آيات قرآن و اخبار هم وارد است، و عبيديه از معتزله و ديگران معتقد به آنند و اشاعره و ديگران آن را نادرست شمارند (و پس از نقل اقوال گويد) بدان كه آنچه اصحاب ما گفته اند كه احباط و تكفير نيست با ورود آيات بسيار و اخبار مستفيضه بلكه متواتره معنوى در اثبات آن دو مايه شگفت است با اينكه در برابر آن جز اعتراضات سستى ندارند كه در كتب كلام چون تجريد و كتب ديگر ذكر شده ولى پس از تحقيق معلوم شود كه آنچه را نادرست دانند مخالف با ظاهر آيات و اخبار نيست و نزاع در لفظ است زيرا همه معتقدند كه توبه عقاب گناهان را بر مى دارد و هر كه كافر مرد ثواب همه اعمال حسنه او از ميان مى رود لكن مى گويند اين از راه احباط نيست بلكه براى اين است كه ترتب عقاب بر گناه مشروط به عدم تحقق توبه است و ترتب ثواب بر حسنه مشروط به عدم موت بر كفر است و اگر گنه كار تا آخر كار توبه كرد عقابى براى او ثبت نشده است تا حبط گردد و اين توجيه نسبت به هر جا لفظ حبط و تكفير باشد ممكن است. از مجلسى (رحمه الله)- بر خود لازم گردانى، يعنى متعهد عمل طاعتى شوى (مانند نماز شب يا اداى نافله) نه به عنوان نذر، زيرا در صورت نذر بعد از تمام سال هم نبايد دست كشيد و ممكن است شامل نذر قلبى باشد كه وفاى بدان مستحب است. از مجلسى (رحمه الله)- صديقان و مقربان به عبادت خدا لذت برند و بدان نيرومند شوند و در نزد آنها بزرگترين لذت هاى روحى است. از مجلسى (رحمه الله)- حسنِ نيت به طاعت گويا معنايش اين است كه عبادت درست و مقبول بايد با نيت خوب و پاك از ريا، و سمعه و چيزهاى ديگر باشد به اطاعت ائمه حق، و اين عبادت از راهى باشد كه خدا از آن راه
ص: 718
اطاعت شود، يعنى بدعت نباشد و از دليل حق و روايت درست و برهان روشن گرفته شده باشد تا طاعت ائمه ضلالت نباشد.
أ ليس تكون- اين معنى براى ناسخ و منسوخ موافق و مؤيد اخبارى است كه در تفسير قول خدا (106 سوره بقره): «هر آيه اى را نسخ كنيم بهتر از آن يا مانند آن را بياوريم» وارد شده كه مقصود از آن بردن امام و نصب امامى است بعد از او بهتر از او يا مانند او، و گفته اند مقصود از وجوه عبادت دستورات هر يك از ائمه است. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى عمل درست و صحيح بايد با نيت باشد، اكثر چنين فهميده اند و آن را مخصوص عبادات دانسته اند كه نيت در آنها شرط است زيرا اگر مقصود صرف قصد و هدف باشد در هر فعل اختيارى موجود است و غرض شارع بيان آن نيست. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث از اخبار مشهوره ميان خاصه و عامه است و در آن وجوهى گفته اند:
1- مقصود از نيت اعتقاد به اصول حقه است و شكى نيست كه آن از اعمال بهتر است و ثمره اش خلود در بهشت است و عدمش مايه خلود در دوزخ است و از كار بدى بدتر است.
2- يعنى نيت بى عمل بهتر است از عمل بى نيت و اعتراض شده كه عمل بى نيت باطل است و خيرى ندارد كه نيت بهتر از آن باشد.
3- از ابن دريد نقل شده كه شخص مؤمن نيت كارهاى بسيارى دارد كه بدان موفق نشود پس از نيت خود ثواب بيشترى برد از عمل خود.
4- يكى از محققان گفته است كه مؤمن قصد عمل كامل كند و در انجام آن دچار نواقصى گردد و به اين سبب نيت او بهتر از عمل او است.
5- صدوق (رحمه الله) در علل الشرائع در شرح اين خبر به سند خود از امام باقر (علیه السّلام) روايت كرده است كه مى فرمود: نيت مؤمن بهتر است از عمل او
ص: 719
زيرا كارهاى خيرى قصد كند كه درك آن نكند، و نيت كافر بدتر است از عملش زيرا كافر آن قدر بدى ها را قصد دارد كه انجام نتواند، و در روايتِ زيد شحّام از امام صادق (علیه السّلام) كه گويد: به آن حضرت گفتم: از شما شنيدم مى گفتيد نيت مؤمن بهتر است از عمل او، چه طور نيت بهتر است از عمل؟
فرمود: براى آنكه در معرض رياء بندگان است و نيت خالص براى پروردگار جهانيان است و خدا به نيت ثوابى دهد كه به عمل ندهد. از شيخ بهائى (رحمه الله) گويد: ممكن است اين حديث را شرح آن حديث دانست كه مى فرمايد: نيت مؤمن بهتر است از عمل او، زيرا مؤمن نيت خير بسيار دارد و عمل خير كمتر تواند. يعنى نسبت به انجام عبادات حريص مباش و به تدريج عمل كن ولى نسبت به امور حرام دقت در ترك آنها داشته باش و فرض كن فردا خواهى مُرد و نه فرصت جبران است و نه توفيق توبه.
از مجلسى (رحمه الله)- كه شايد سر در فرق آنها اين است كه عبادات رنج دارند و وقت مى گيرند ولى ترك حرام وقت گير نيست، به طور خلاصه. از مجلسى (رحمه الله)- بدان كه اصحاب ما (رضي الله عنه) بسيار به اخبار ضعيف و مجهول در مورد استحباب و كراهت عمل كنند و به آنها اعتراض شده كه استحباب و كراهت هم چون وجوب و حرمت حكم خدا است و نياز به دليل معتبر دارد، و جواب اين است كه دليل معتبر آن همين اخبار است كه در اين باب است و اگر اعتراض شود كه اين دو خبر هم صحيح نيستند، جواب اين است كه خبر اول حسنه ابراهيم بن هاشم است كه در اعتبار چون صحيح است و به علاوه اخبار ديگر هم به اين مضمون وارد است:
1- روايت صدوق در ثواب الاعمال.
2- روايت برقى در محاسن.
3- روايت ديگر برقى به سند صحيح، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: به هر
ص: 720
كه برسد از طرف پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) چيزى از ثواب و آن را به كار بندد آن اجر را دارد و اگر چه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نگفته باشد آن را و عامه هم آن را به سندهائى از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) روايت كرده اند و بعيد نيست از متواترات باشد و عمل به اخبار ضعيفه مستند به اين اخبار مستفيضه است كه دلالت بر جواز عمل و ترتب ثواب دارند و با اين حال در اين مورد اعتراضاتى است:
1)- مضمون اين روايات مخصوص است به جايى كه ثواب براى عمل ذكر شده و شامل غير آن نيست با اينكه فقهاء در اخبار استحباب و كراهت عارى از ذكر ثواب هم عمل كرده اند.
جواب، اين است كه بيان حكم ابلاغ ثواب است به طور اجمال و اگر چه خصوص آن معين نشده باشد و اين جواب خالى از اشكال نيست.
2)- خبر دال بر وجوب هم دلالت بر ثواب دارد، چرا آنها را مخصوص به مستحبات كرده اند.
جواب، مضمون اين اخبار همان ترتب ثواب است بر عمل، نه ترتب عقاب بر ترك و اين معنى بيش از استحباب را نمى رساند و شامل واجب نمى شود، تا آنكه گويد:
شيخ بهائى قدس سره گفته است كه: ممكن است مقصود از شنيدن ثواب، مطلق رسيدن به او باشد، خواه به عنوان روايت و يا فتوى يا مذاكره يا مانند آنها مثل اينكه آن را در كتاب حديث يا فقه بيند و مؤيد اين تعميم است كه در حديث از امام صادق رسيده است كه: به هر كه چيزى از ثواب برسد، و ممكن است مقصود خصوصِ شنيدن از كلام راوى يا فتوى دهنده باشد چون شايع و معمول در زمان سابق همين بوده است. از مجلسى (رحمه الله)- محقق طوسى قدس سره گويد: صبر خوددارى از بيتابى است در ناگوارى و آن درون را از پريشانى نگه دارد و زبان را از شكايت و زارى و اعضاء را از حركت بر خلاف عادت، انتهى.
ص: 721
و بيايد كه صبر بر بلاء هست و بر طاعت و بر ترك گناه و بر بد اخلاقىِ ديگران. مجلسى (رحمه الله)- از راغب- شكر فهم نعمت و اظهار آن است در برابر كفران كه فراموش كردن نعمت و پرده پوشى آن است. از محقق طبرسى (رحمه الله)، شكر اشرف و افضل اعمال است. و بدان كه شكر، قدردانى از نعمت است با گفتار و كردار و پندار، و سه ركن دارد:
1- شناختن نعمت و اوصاف شايسته بدان و فهم نعمت بودن آن و اين فراهم نشود جز به فهم اينكه همه نعمت ها از خدا است و نعمت بخش واقعى او است و وسائط همه فرمان بر و مسخر اويند.
2- حالى كه نتيجه اين معرفت است و آن خضوع و تواضع و شادمانى به نعمت است به اعتبار اينكه بخششى است و دلالت بر عنايت خدا دارد و نشانه آن اين است كه از دنيا شاد نباشى مگر بدان چه مايه نزديكى به خدا است.
3- كردارى كه نتيجه اين حالت است زيرا اگر اين حالت در دل پديد شد مايه نشاط براى كارى است كه موجب نزديكى به خدا است.
«و امّا پندار دل» آهنگ بزرگ شمردن و ستودن و ارجمند داشتن خدا است و انديشه در آفريده ها و نمونه هاى مهر او و تصميم به خوبى كردن به همه خلق او و «كار زبان» اظهار اين مقصود است به سپاس گوئى و ستايش و بزرگوارى و تسبيح و تهليل و وادارى به كارِ نيك و بازداشتن از كار بد و جز آنها، و امّا «كار اعضاء تن» به كار بردن نعمت هاى عيان و نهان خدا در طاعت و عبادت او و خوددارى از بكار بستن آنها در نافرمانى او چون بكار بستنِ چشم در بررسى مصنوعات خدا و خواندن قرآن و. و .. از مجلسى (رحمه الله)-
«و قد غفر اللَّه لك»
اشاره است به قول خدا تعالى در سوره فتح كه: «به راستى ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم كرديم تا خدا بيامرزد برايت آنچه از گناهت در پيش بوده و آنچه در پس است» شيعه
ص: 722
در توجيه آن چند وجه دارند:
1- مقصود آمرزش گناه امت است كه آنچه در پيش باشد يعنى در دنيا و آنچه پس افتد به وسيله شفاعت در آخرت و نسبت گناه امت به او براى اين است كه در درگاه حق نماينده امت است، و مؤيد آن است روايت مفضل از امام صادق (علیه السّلام) گويد: مردى همين آيه را از او پرسيد، فرمود: به خدا او را گناهى نبوده ولى خدا براى او تعهد كرد كه گناه شيعه هاى على (علیه السّلام) را بيامرزد آنچه در پيش باشد و آنچه هم عقب باشد، و در روايت عمر بن يزيد از آن حضرت فرمود: نه گناهى كرد و نه قصد گناهى كرد ولى خدا گناه شيعه او را به گردن او گذارد و او را آمرزيد.
2- از سيد مرتضى (رضي الله عنه) كه فرموده: ذنب در اينجا مضاف به مفعول شده و مقصود اين است كه خدا بعد از فتح مكه گناهانى را كه مشركان مكه نسبت به تو مرتكب شدند آمرزيد، و در حقيقت مقصود از آن اعلام عفو عمومى است براى مخالفان قريش كه بعد از فتح مكه تسليمِ پيغمبر شدند و گناهان آنها اين بود كه پيغمبر را از مكه بيرون كرده و از ورود بدان جلو گرفته و. و.، و مقصود از آمرزش، برداشتن و نسخ احكامِ مجازات آنها است، به طور خلاصه نقل شد. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى توفيق أداى حمد هر نعمتى، خود نعمت بهترى است، و شكر ديگرى خواهد كه از عهده كسى بر نيايد. از مجلسى (رحمه الله)- استدراج و نعمت گير كردن خدا، بنده را اين است كه هر گناهى كند به او نعمتى دهد و آمرزش را از يادش برد يا خرده خرده او را به عقوبت گيرد. از مجلسى (رحمه الله)- مقصود در اينجا طلب انجام شكر نعمت است بر وجه تفضيل و آن غير ممكن است از چند وجه:
1- نعمت هاى خدا بى شمار است و شماره مفصل آنها را نتوان كرد
ص: 723
و در برابر هر كدام هم شكرى نتوان كرد.
2- هر آنچه به اعضاء تن و نيروى بدن انجام دهيم بخششى است از خدا و هر طاعت و حركت هم نعمتى است از او و ما نعمت او را در برابر نعمت او نهاديم و از خود چيزى نداديم.
3- شكر هم خود نعمتى است از او كه عطا كرده و شكر هر نعمتى نعمت ديگرى است و مايه درماندگى است، و گفتار موسى اين دو وجه اخير را محتمل است. مقصود از خوش خلقى در اين اخبار چنانچه از مجموع آنها استفاده مى شود عبارت از اظهار مهر و ملاطفت و خوش نظرى و خير خواهى است نسبت به عمومِ هم معاشران از اهل هر مذهب و كيشى باشند، و اين خوش نظرى و اظهار مهر و محبتِ بجا، بهيچ وجه با وظائف خاصى كه نسبت به هر مورد و به هر كس وارد است، منافات ندارد. از مجلسى (رحمه الله)- خرج در خير اعم است از واجب و مستحب، و اقتار، عدم توسعه در رزق است و گرچه بيش از خرج خود و عيالش داشته باشد، و ممكن است شامل ايثار هم بشود بنا بر اين كه مطلقاً خوب است يا نسبت به برخى مردم خوب است زيرا اخبار در اين باب مختلف است و برخى دلالت بر خوبى آن دارد و برخى بر بدى آن و اينكه خوبى آن در صدر اسلام بوده و نسخ شده است (و از اين باب است مثل فارسى معروف، چراغى كه به خانه روا است به مسجد حرام است).
خوشروئى با همه مردم به طور عموم براى عموم مؤمنان است از نظر ايمان و دوست داشتن آنها و براى منافقان و فاسقان از راه تقيه و مدارا (چنانچه در فارسى گفته است:
آسايش دو گيتى تفسيرِ اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا)
ص: 724
البته اين وظيفه خوشروئى با نهى از منكر و اظهار نفرت از اعمال بد در موقع خود منافات ندارد. از مجلسى (رحمه الله)- مفسران در اسماعيل مورد اين آيه اختلاف دارند. و طبرسى او را اسماعيل بن ابراهيم دانسته و او را صادق الوعد گفته چون به هر چه وعده مى داد وفا مى كرد و رسول بر قوم جرهم بود.
و گفته اند كه اسماعيل بن ابراهيم پيش از پدرِ خود مرده و مورد آيه اسماعيل بن حزقيل است. از مجلسى (رحمه الله)- مقصود از رقّتِ وجه، شرم از پرسش و طلب علم است و اين بد است زيرا در طلبِ علم و اظهار حق، حياء و شرم نيست و همانا شرم از كار بد است و خدا هم فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي منَ الحق» «خدا از حق شرم ندارد». از مجلسى (رحمه الله)-
«بدّلها اللَّه حسنات»
اشاره است به قول خدا تعالى (71 سوره فرقان): «جز كسانى كه بازگردند و ايمان آورند و كار خوب كنند، پس آنانند كه خدا بدل كند سيئات آنها را به حسنات و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است» و در اين تبديل وجوهى گفته شده است:
1- گناهان پيشين به توبه محو شود و بجاى آنها طاعتِ آينده آيد.
2- روحيه گناه كارى از آنها محو شود و روحيه طاعت بجاى آن نشيند.
3- خدا توفيق كارهائى به او دهد كه ضد كارهاى پيشين او باشد.
4- بجاى هر كيفرى ثوابى براى او ثبت كند و مؤيد آن است روايت مسلم از ابى ذر (رضي الله عنه) گويد كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: روز قيامت مردى را آورند و گويند گناهان كوچكش را به او بنمائيد و گناهان بزرگش را از او نهان داريد، به او گفته شود: فلان روز چنين كردى و فلان روز چنان كردى و او اقرار كند و منكر نشود و از نامه عمل خود بترسد، پس گفته شود بجاى هر
ص: 725
گناهى حسنه اى به او بدهيد و خود گويد: من گناهانى داشتم كه در اينجا ثبت نيست، گويد: ديدم رسول خدا خنديد تا دندان هاى خنده او نمايان گرديد.
پايان نقل از مجلسى (رحمه الله). از مجلسى (رحمه الله)- دلالت دارد بر حسن عفو حتى از كافرى كه قصدِ قتل داشته، اين زن يهوديه به دليل دروغى دست انداخت، ظاهر بيشتر روايات اين است كه آن حضرت از آن خورد و به او آسيبى نرساند از راه معجزه، و در برخى روايات است كه اثرش در تنِ آن حضرت ماند و پس از سالها به وسيله آن وفات كرد و شهيد از دنيا رفت و فضل نبوت را با سعادتِ شهادت جمع كرد، و مخالفان اختلاف دارند كه پيغمبر او را كشت يا نه، و روايات آنها در اين باره اختلاف دارد. از مجلسى (رحمه الله)- «فاحسنوا صحبته» اشاره است به اينكه با ترك اين دو خصلت بيم زوال اسلاميت مى رود چون با هر كه خوش رفتارى نكنند هجرت كند. چرخيدن آن در دل، اشاره به ترديد در مجازات طرف و تشفى خاطر يا ترك آن و واگذارى به خدا و بردبارى است براى كمال نفس و پرورش آن، فرق ميان صبر و حلم اين است كه در صورت اول بسيار بر او ناگوار است و تلخ مى گذراند ولى در صورت دوم به طبع بردبارى او بر او آسان مى گذرد و اين افضل صفات مقربان است. حلم، خوددارى از اين است كه در برابر ناملايمات از جا به در رود و كار ناهنجار كند يا گفتارِ ناستوده از او سرزند. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى به واسطه ترك تقيه و فاش كردن اسرار، مردم را بر ما مشوران. از مجلسى (رحمه الله)- «يُكتب محسناً»- براى اينكه ايمان دارد، يا براى خموشىِ او چون خودِ خاموشى هم از اعمال صالحه است چنانچه از اين
ص: 726
خبر استفاده كرده اند، و اولى نزد من روشن تر است، گرچه بيشتر اهل حديث بدان متوجه نشده اند. از مجلسى (رحمه الله)- ابن سكيت گفته: حسب و كرم در مردى باشند گرچه پدران نامدارى نداشته باشد ولى شرف و مجد تنها از پدران نامدار به ارث رسد.
اين بيان امام دو وجه دارد:
1- سازگارى و حسنِ معاشرت با مخالفان در حكومتشان لازم است با حفظ مخالفت با آنها در نهان از نظر عقيده و ايمان زيرا مردمى به واسطه ناسازگارى با مخالفين دچار خلفاء جور شدند و آنها را از فاميل قريش بيرون انداختند و نسب و حسب آنها را گم كردند با اينكه در حسبِ آنها كم و كاستى نبود جز صرف همين ناسازگارى و ترك تقيه، و جمعى از نژادهاى غير قريش كه نه خود آبرو و اعتبارى داشتند و نه پدرانشان شرفى داشتند خود را با خلفاء جور و قضات سازگار نمودند و آنان آنها را در شرف و عطا و كرم به بيت و خاندان رفيع ملحق كردند كه بنى هاشم باشند.
2- مقصود اين باشد كه جمعى به واسطه پيروى نكردن از امام خود در دستورهاى آنان كه از جمله مدارا با مخالفان است در هنگام تسلط آنها و هم با مردم ديگر، ائمه (علیه السّلام) آنها را از خود راندند و فضل آنها به باد رفت و گويا بدين وسيله از قريش بيرون شدند و شرف نياكان بدانها سودى نداد و مردمى از نژادهاى ديگر براى پيروى از امام (علیه السّلام) ملحق شدند به خاندان رفيع كه ائمه (علیه السّلام) باشند، چنانچه پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: «سلمان از ما خاندان است» و چون مخصوصان ائمه (علیه السّلام) كه از موالى و وابسته هاى غير عرب بودند كه نزد ائمه از بسيارى بنى هاشم مقرب تر و محترم تر بودند بلكه از بسيارى فرزندان خود ائمه (علیه السّلام) و مقصود از بيت در اينجا شرف و كرامت است، در مصباح گفته: بيتِ عرب، شرف او است، گويند: بيتِ تميم در حنظله است، يعنى
ص: 727
شرف تميم، و مقصود از بيت رفيع، خانواده پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، ظاهراً منظور امام از اين بيان، موضوع سازش با خلفاء جور و عمليات آنها نيست زيرا اين خود موجب طعنى است و موجود در بسيارى از مبارزان اسلام كه از ابو ذر شروع مى شود و به شهادت امام حسين و يارانش مى رسد.
موضوع سازگارى و مدارا يك موضوع اخلاقى است و حقيقت آن عبارت از اين است كه هر فردى در معاشرت و زندگى خود دچار همكار و هم زندگى ناجور مى شود مانند همسايه و زن و فرزند و هم سفر و حاكم و. و.
و بناچار بايد خود را آماده كند با اين همكاران و معاشران و بالادست ها و پائين دست ها سازگارى كند و اگر نه دچارِ تلخ كامى و زيان فراوان خواهد شد، و بسا كار به جايى مى رسد كه از خاندان خود هم طرد مى شود چنانچه قريش جمعى را از خود راندند به واسطه ناسازگارى و شايد منظور از آن اشاره به دوران جاهليت و تاريخ پيش از اسلام است كه بر اثر بعضى پيش آمدها فرزندان از خانواده اخراج مى شدند و نسب آنها گم مى شد، چنانچه بسيارى افراد بى نام به واسطه سازگارى واردِ خانواده اى مى شدند و در ضمنِ آنها ثبت مى شدند. از مجلسى (رحمه الله)-
«و قفل الايمان الرفق»
و آن نرمى و مهر و ترك بزرگ منشى و سختگيرى است در گفتار و كردار بر مردم در هر حال خواه آنكه به او بى ادبى كرده باشند يا نه و در اين حال ايمان به گوهر نفيسى مانند شده كه به نگهداريش توجه بايد، و دل گنجينه آن است. و نرمش قفلِ درِ آن كه آن را نگهدارى كند از بيرون شدن و تباهى، زيرا شيطان دزد ايمان است و با گشودن اين قفل انسان را به بازى كارهاى ناهموار گيرد، از سختى كردن و دشنام و قهر و زدن و تباهى هاى ديگر كه مايه كاست و نابودى ايمان
ص: 728
گردند، يكى از افاضل گفته است: هر كه نرمى نكند درشتى كند و خشم گيرد، و خشم، او را به كارى يا گفتارى كشاند كه ايمانش را ببرد. سل، اين است كه چيزى را به نرمى بيرون كشى ... و مقصود اين است كه از رفق و لطف به بنده هايش كم كم كينه را از سينه آنها بيرون كشد و گر نه يك ديگر را نابود مى كردند. و گفته اند: يعنى يك باره آنها را مكلف به بيرون كردنِ آن نكرده تا بر آنها سخت باشد و اين دور است، و محتمل است معنى اين باشد كه به پيمبران و اوصياء دستور داده تا بنده هاى كافر و منافق او نرمش كنند و به آنها احسان نمايند و دلشان را به دست آرند با مال و حُسن معاشرت و به اين وسيله كينه خدا و رسول و مؤمنان را از سينه شان خرده خرده بيرون كشند. يا مراد اين است كه آنها را وادار كند خرده خرده كفر و نفاق خود را آشكار كنند تا مؤمنان در دامِ آنها گرفتار نشوند و فريب آنها را نخورند چنانچه فرموده (29 سوره محمد): «بلكه پندارند آنها كه دل بيمارند خدا كينه هاشان را بيرون نياورد» يعنى كينه هاى آنها را در باره مؤمنان، سپس فرمايد: «و اگر خواهيم آنان را به تو بنمائيم و از رخساره شان آنها را شناختى و از گوشه هاى گفتارشان هم خواهى شناخت و خدا كردارهاىِ شما را مى داند، همانا زندگى دنيا بازى و سرگرمى است و اگر بگرويد و پرهيزكارى كنيد مزد شما را بدهد و اموال شما را نطلبد و اگر بطلبد آنها را از شما و اصرار كند دريغ كنيد و كينه هاى شما بيرون ريزد».
«و مضادتهم لهواهم»
چند وجه دارد:
1- عطف به اضغان باشد، يعنى از لطف خدا به بنده ها اين است كه مخالفت هوا و دلخواه را از آنها دفع كرده و ميان آنها الفت داده.
2- عطف بر «تسليه» باشد، يعنى از لطف خدا است به بنده هاى مؤمن خود كه كفار و مخالفان را با هم ضد و مخالف نموده، و اگر همه متفق و همدست مى شدند مؤمنان را بُن كن مى نمودند، چنانچه خدا تعالى
ص: 729
فرمايد (14 سوره حشر): «با شما نجنگند با هم جز از ميان ديه هاى بارودار يا از پشت ديوار، جنگ ميان خودشان سخت است و پندارى با همند با اينكه دلهايشان پراكنده است و اين براى آن است كه مردمى هستند كه تعقل ندارند».
3- مقصود اين باشد كه از لطف خدا است كه ميان دل و هوا و عقل هر كسى مخالفت انداخته و اگر عقل با دلخواه مخالف نبود كسى دنبال آخرت نمى رفت، در بعضى نسخ است كه «مضادته» و اين انسب است به اين معنى.
«و من رفقه بهم انه يدعهم على الامر»
حاصلش اين است كه خدا مى خواهد آنها را از امر و حكمى برگرداند ولى مى داند كه بر آنها سنگين و ناگوار است و آن را پس مياندازد تا بر آنها آسان گردد، و اولى منسوخ شود چون موضوع قبله كه از اول ورود پيغمبر به مدينه زمينه تغيير قبله به مكه بود ولى بر آنها سخت بود و چون با نماز به سمت بيت المقدس الفت داشتند آنها را به حال خود واگذاشت تا كامل شدند و به احكام اسلام انس گرفتند و براى آنها آسان و هموار گرديد. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث دلالت دارد بر فضيلت نرمش، خصوص نسبت به دو كس كه با هم هم صحبت و معاشر باشند. از مجلسى (رحمه الله)- نجاشى، با نونِ مفتوحه و جيمِ بى تشديد، لقب پادشاه حبشه است و مقصود در اينجا آن كسى است كه به پيغمبر ايمان آورد و مسلمانى گرفت و نامش اصحمة بن بحر است. از مجلسى (رحمه الله)- او را بالا برند، يعنى او را ستايش كنند يا در حصول مقاصد و فراهم شدن اسباب عزت و رفعت كمك دهند در دنيا و آخرت و در تكبر به عكس عمل كنند. از مجلسى (رحمه الله)- «المفاتيح» ممكن است بر وجه حقيقت
ص: 730
باشد، و آن فرشته ابزارى با خود آورده باشد كه به وسيله آن بتوان بر همه گنجينه هاى زمين دست يافت و آگاه شد، يا مقصود نمودن وجه امكان تسلط بر همه آنها باشد يعنى اگر آن را بخواهى براى تو آسان است و مانند اين كليدها است كه در دستت باشد و درها را باز كنى، يا اينكه كليد استعاره است براى امورى كه به وسيله آنها سلطنت آماده گردد و از آنها به كليد تعبير شده مانند خاتم سليمان و بساط او، مثلًا. از مجلسى (رحمه الله)- ظل عرش، در نهايه گفته: يعنى سايه رحمت نورى گفته: ظل آسايش و نعمت است و مقصود سايه كرامت است نه خورشيد و همه عالم زير عرشند. و هر دو دستش راست است، يعنى دو سوى حق كامل است و برابر و كاستى و تفاوت در آن نيست. از مجلسى (رحمه الله)-
«انّ الرجل ليحبكم»
چند وجه دارد:
1- مقصود از آن كم فهمان و ساده لوحان مخالفين باشد كه بسا شيعه را دوست دارند و حقيقتِ مذهب آنها را نمى فهمند، و ممكن است بدان وسيله به بهشت روند.
2- مقصود ساده لوحانِ شيعه باشند كه دانشمندان و مذهب را دوست دارند، ولى از مقام معرفت و كمال آنها بى بهره اند و به همين واسطه به بهشت روند، و بسا كه دشمن علماء و صلحاء گردند و بدان سبب به دوزخ روند.
3- مقصود از اينكه به پايه شماها نيستند يعنى در مقام علم و ورع به شما نرسند، چنانچه برخى از محققين گفته است.
4- مقصود از اينكه از شما اطلاع ندارند، يعنى از معاصى شما اطلاع ندارند، چنانچه روايت شده كه همين حفص شطرنج بازى مى كرده است، و مقصود اين است كه براى ظاهر حال ايمان و مقام علمى شما، شماها را دوست دارد و از معاصىِ نهانِ شما بى خبر است به بهشت مى رود و هر كه براى علم و مذهبِ شما، شماها را دشمن دارد به دوزخ مى رود.
ص: 731
از مجلسى (رحمه الله)-
«المرء مع من احب»
لازم نيست هم درجه او در بهشت يا هم پايه او در دوزخ باشد، بلكه همان رفتن به بهشت يا دوزخ به همراه محبوب خود منظور است. از مجلسى (رحمه الله)- اين در صورتى است كه در باره عقيده خود مقصر نباشد و مستند به ضلالت و جهالت نبود، چون كسانى كه ائمه ضلالت را دوست دارند به گمان اينكه براى خدا است زيرا در باره تشخيص خود مقصرند و از روى تقليد و هواپرستى است. و همچنين در بغض براى خدا هم بايد تقصيرى در ميان نباشد زيرا بيشتر مخالفان شيعه را دشمن دارند و پندارند براى خدا است. از مجلسى (رحمه الله)- اگر مقصود اين است كه هيچ حُب و بغضى براى ديانت ندارد او در حقيقت دين ندارد زيرا پيغمبر و امام را هم براى خدا دوست ندارد و دشمنان را هم براى خدا دشمن ندارد، و اگر مراد اين است كه غالب حب و بغضِ او، يا حب و بغض او نسبت به مردم همه اش براى خدا نيست مقصود اين است كه دينش كامل نيست. زهد: بى رغبتى و كناره گيرى از دنيا است به وجهى كه مطلوب دنياداران است، و مجلسى (رحمه الله) در تفسير زهد از پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) روايت كرده كه از جبرئيل تفسير زهد را پرسيد و او پاسخ به رسانيد كه:
زاهد، دوست دار آنچه را آفريننده اش دوست دارد، و بد دارد آنچه را آفريننده اش بد دارد، از حلال دنيا كناره گيرد و به حرامش رو نكند، زيرا در حلالش حساب است و در حرامش عقاب، به همه مسلمانان مهر ورزد چنانچه به خود مهر ورزد، از گفتارى كه به دردش نخورد كناره گيرد چنانچه از كار حرام، از بسيار خوردن كناره كند چون از خوردن مردار بسيار بدبو و گندو، از كالاى دنيا و زيورش كناره گيرد چون از آتش سوزان كه در او در گيرد، آرزويش كوتاه است و مرگش برابر چشم او است.
ص: 732
حكمت: دانش هاى درست با كردار است، يا علومى است كه از خدا افاضه شود دنبال طاعت او.
راغب گويد: حكمت، رسيدن به حق و واقع است از روى دانش و خرد، حكمت خدا دانستن هر چيز و آفرينش آن است چنانچه بايد، حكمت انسان شناسائى موجودات و كردار خوب است و اين همان است كه لقمان بدان ستوده شده در قول خدا كه: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» يعنى «محققاً به لقمان حكمت آموختيم». از مجلسى (رحمه الله)- صدر اين خبر در باب رضا به قضا گذشت تا آنجا كه: هلا، به راستى زهد، در آن خبر بود كه زهد 10 جزء است، و بعضى 10 جزء را ترك حب 10 چيز دانسته اند كه: 1- مال 2- اولاد 3- لباس 4- خوراك 5- زوجه 6- خانه 7- مركوب 8- انتقام از دشمن 9- حكومت 10- حب شهرت به خوبى، و اين تكليفى است كه بدان نيازى نيست، و بعضى اقسام زهد در حديث 12 بيايد. از مجلسى (رحمه الله)-
«انّما ارادوا»
يعنى پيغمبران و اوصياء و اصحاب پاك آنها. از مجلسى (رحمه الله)-
«ان القلب اذا صفا»
يعنى دل و روح انسانى چون از عالم ملكوت است و بدين جهان پست فرود آورده شده و به تعلقات بدن گرفتار گرديده، براى تحصيل كمالات و به دست آوردن سعادات چنانچه جامه را بسا كه با بعضى كثافات بيالايند تا پس از شستن سفيدتر گردد و پاك تر شود از آنچه كه بود، و چون روح به شقاوت گرويد به اين علائق جسمانيه و شهوات دنياويه ظلمانيه چسبيد، به حيوانات مى پيوندد و بلكه گمراه تر از آنها گردد، و اگر به شريعت حقّه چسبد و عمل به نواميس الهيه كند، و رياضات بدنيه كشد تا چشم عين اليقين او باز گردد و با آن چشم درست به اين عالم نگرد ببيند كه تنگ و تار و فانى و هراس آور و نيرنگ باز
ص: 733
و فريبنده است، و به انواع پليدى ها آلوده است و اوصاف پرنكوهشى دارد از آن وحشت گيرد و به ياد عالم اصلى خود افتد و بدان مشتاق گردد و در آن آويزد و از اهل اين جهان كناره كند و با اهل ملا اعلى انس گيرد و بدانها پيوندد و زمين بر او تنگ شود. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله). چه خوش گفته است:
ما ز عرشيم و ز فرش در ميخانه خجل كه چرا خيمه در اين جايگه پست زديم از مجلسى (رحمه الله)- در اين حديث اشاره دارد كه دنياى مذموم آن است كه مايه زيان به آخرت باشد، و اما آنچه زيانى به آخرت ندارد چون اندازه نياز براى پائيدن زندگى مذموم نباشد، در اينجا معنى دنيا و مذموم از دنيا را بيان كنيم زيرا بر بيشتر مردم اشتباه شده و بسيارى امر حق و درستى را دنيا دارى نامند و مذمت كنند و چيزى را اختيار كنند كه خود عين دنياى مذمومه است و آن را زهد نامند و مردمِ نادان را به شبهه اندازند، بدان كه دنيا چند معنى دارد:
1- زندگى دنيا اين در ماهيت خود مذموم نيست و بلكه اختيارى نيست و حب و بغضى ندارد، و بغض بدان محبوب نيست بلكه مذموم آن اين است كه بخواهد در دنيا بماند براى معصيت كردن و امور باطله و يا اينكه آرزوى دراز داشته باشد و به اين وسيله توبه را پس اندازد و ترك طاعت كند و مرگش را فراموش نمايد و به لهو و لعب پردازد به اميد توبه در آخر پيرى و براى اين مال جمع كند و ساختمان هاى بلند بسازد و از مرگ و جهاد و قتل در راه خدا بدش آيد.
2- پول طلا و نقره و اموال و متاع دنيا و اين هم سراسر مذموم نيست بلكه مذمومش آن است كه از حرام يا شبهه يا وسيله حرام گردد يا از ذكر و عبادت مانع شود يا حبش به جايى رسد كه حقوق واجبه و مستحبه را ادا نكند.
ص: 734
شايد مراد اين است كه نيازى ندارى از هر كس بپرسى از مقدار ثوابى كه در نزد خدا دارى زيرا كه آن نيست جز به اندازه آنچه براى او نزد تو است، يعنى به اندازه رعايت تو از دين و حكمت او، پس تو از او بپرس و اندازه اش را از آن بفهم، يا مراد اين است كه از آن مپرس و از اين بپرس زيرا به اندازه از آن را دريابى كه اين را رعايت كنى- از وافى. از مجلسى (رحمه الله)- اين آيه در سوره توبه است در دو جا:
1- (55): «تو را خوش نيايد و به شگفت نياورد اموالشان و نه اولادشان، همانا خدا مى خواهد آنها را بدان عذاب كند در زندگى دنيا و جانشان را نابود كند و آنها كافر باشند».
2- (85) با اندك اختلاف در تعبير.
ولى تعبير حديث با هر دو آيه جور نيست و شايد نقل به معنى شده تا اشاره به هر دو آيه باشد، بيضاوى در تفسير آيه 55 گفته: تو عجب مدار زيرا اين خود خرده خرده گرفتار كردن آنها است و بر آنها و بال است و خدا مى خواهد آنها را به اين وسيله عذاب كند براى رنجى كه در جمع و حفظ مال و اولاد مى كشند و آنها را سرگرم به دنيا كند تا در حال كفر جانشان را بگيرد. از مجلسى (رحمه الله)- «و لم يشر» كنايه است از اينكه معروف نيست، به عنوان اينكه تأكيد جمله گذشته ذكر شده و مضمونش در حديث 1 گذشت و چه خوب مضمون اين دو حديث را به نظم آورده آنكه گويد:
مخصوص ترين بشر به ايمان مردى است با بار سبك به دشت و كوهستان ريست
شبها ز نماز بهره برداشت درست در روز به روزه كرد عادت ز نخست
از قوت و غذا به قدر حاجت دريافت با صبر ز افزون طلبى سر بر تافت
ص: 735
از نوحه گران بر سر تابوتش كم شيون بزنند چون ندارد درهم
او را است نجات از همه شر جهان وز آتش دوزخ به قيامت بامان از مجلسى (رحمه الله)- سنگينى و سبكى ترازوى عمل، اشاره است به قول خدا در سوره القارعة: «و اما كسى كه سنگين است موازينش او در زندگى پسنديده اى است، و اما كسى كه سبك است موازينش پس مادرش دوزخ سوزان است» بدان كه خلافى نيست كه ميزان حق است و آن صريح قرآن است ولى متكلمين خاصه و عامه در معنى آن اختلاف دارند:
1- برخى آن را حمل بر مجاز كردند و گفتند: مقصود از موازين برابر كردن اعمال و جزاى آنها است و وضع هر كدام به جاى خود، شيخ مفيد و جمعى از عامه بدان معتقدند.
2- بيشتر از ما و آنها آن را حمل بر حقيقت كرده اند و گفتند: خدا ترازوئى بر پا كند در قيامت كه دو كفه دارد و اعمال بندگان را در آن نهد. از مجلسى (رحمه الله)- «قوله و لا يكون» دلالت دارد كه نوميدى از مردم و اميد به خدا موجب اجابت دعا مى باشد. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى تصميم داشته باشى كه در ظاهر با آنها چنان معاشرت كنى كه گويا به آنها محتاجى، يعنى نرم صحبت كنى و خوش برخوردى كنى ولى از جهت ديگر با آنها كاملًا از روى بى اعتنائى و بى نيازى معاشرت كنى و آبروى خود را از درخواست آنها حفظ كنى و نزد آنها به واسطه طمع ورزى خود را خوار نكنى و در دل دو عقيده داشته باشى، يكى اينكه در معاشرت به آنها محتاجى زيرا انسان به طبع خود اجتماعى
ص: 736
آفريده شده است و به همديگر در زندگى و بقاء نيازمندند، و معتقد باشى به اينكه تو در عين حال از آنها بى نيازى و محتاج به درخواست از آنها نيستى و بايد به خود اعتماد كنى و خدا هم ضامن رزق بندگان است و مسبب الاسباب است، و فائده عقيده اول حسن معاشرت و آميزش با آنها است به خوش سخنى و خوشروئى و خرمى، و فائده عقيده دوم حفظ آبرو و نگهدارى آن است از نقص و حفظ عزت است به ترك سؤال و طمع، و حاصل اينكه ترك معاشرت و معامله به كلى مذموم است و اعتماد به مردم و سؤال از آنها و خوارى پيشِ آنها هم مذموم است و بايد در اينجا حدِّ وسطى عمل شود كه گفته شد. از مجلسى (رحمه الله)- بدان كه علماء در رحمى كه صله آن لازم است اختلاف دارند.
گفته شده، رحم: رابطه خويشى است ميان مربوطينى كه به يك رحم متصل گردند.
گفته شده، رحم: خويشى مرد است از طرف پدر تا هر چه بالا رود و از طرف مادر تا هر چه بالا رود و از طرف اولاد تا هر چه پائين روند و آنچه بدانها پيوسته باشد از برادر و خواهر و اولادشان و از عمو و عمه.
گفته شده، رحمى كه صله آن واجب است تا آنجا است كه موجب حرمت نكاح است و عموزاده و خالوزاده را شامل نيست.
و گفته شده است آن شامل همه خويشانى است كه به خويشى معروفند، اعم از اينكه نكاح آنها حرام باشد يا نباشد و اين اقرب به صواب است به شرط آنكه در عرف خويش شمرده شوند و گر نه همه مردم اولاد آدم و حوا هستند ولى نسبت به قبيله هاى بزرگ چون بنى هاشم در اين زمانه مورد اشكال است كه همه در اين حكم در آيند، و دلالت مى كند بر دخول آنها روايت على بن ابراهيم در تفسير قول خدا: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ» كه در باره بنى اميه و ظلم آنها نسبت به اهلِ بيت
ص: 737
وارد شده است، ابن اثير در نهايه گفته: صله رحم كنايه از احسان به خويشان است از صاحبان نسب و خويشان حسبى، و مهربانى و رفق و رعايت حال آنها است اگر چه دورى كنند و بدرفتارى نمايند و قطع رحم ضد آن است.
بدان كه شكى نيست در حسن صله رحم و وجوب آن في الجمله و آن درجات متفاوتى دارد كه برخى برتر از برخى ديگر است، و كمتر آنها كلام است و سلام و ترك جدائى و آن هم به اختلاف قدرت و حاجت بدان فرق مى كند تا اندازه اى از صله رحم واجب است و تا اندازه اى هم مستحب است و فرقش هم مشكل است و احتياط هم ظاهر است، كسى كه تا اندازه اى صله كند و به حد كامل نباشد و كسى كه تقصير روا دارد از آنچه شايد و از آنچه تواند، آيا صله رحم كرده يا قطع رحم كرده، مورد نظر است و تشخيص مراتب واجبه از مستحبه در نهايت اشكال است و خدا به حقيقت حال داناتر است و احتياط راه نجات است.
شهيد (رحمه الله) در قواعد گفته است: صله با هر رحم بايست است، قرآن و اخبار و اجماع ترغيب بر صله رحم كنند و كلام در آن از جهاتى است:
1- رحم كدام است؟ ظاهر آن است كه هر كه را خويشاوند شمارند از دور و نزديك رحم باشد، مرد باشد يا زن، و برخى را تأكيد بيشترى است و عامه حرمت نكاح را ميزان گرفته اند با فرض دو مرد يا دو زن را مختلف در جنس، و حرمت جمع ميان دو خواهر را و تحريم جمع عمه و خاله با دختر برادر و خواهر آنها را بى رضايت از باب حرمت قطع رحم دانسته و دليل آن گرفته اند و جمع را مطلقاً حرام دانسته اند، ولى بايد از گفته آنها اعراض كرد و به عرف مراجعه كرد.
2- صله و پيوست كدام است كه به وسيله آن از قطع رحم بيرون توان شد؟ و جوابش آنست كه: بايد به عرف رجوع كرد زيرا در اين مورد حقيقت شرعيه و لغويه وجود ندارد و آن هم به اختلاف عادات و نزديك و دورى منزل
ص: 738
فرق مى كند.
3- با چه صله رحم كرد؟ جوابش قول پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است كه:
صله رحم كنيد و لو به سلام كردن باشد. و در آن تنبيه بر اين است كه سلام كردن هم صله رحم است، و شك نيست كه با فقر بعضى از ارحام كه رشته پدران و فرزندان باشند صله مالى و تحمل خرج آنها واجب است و براى باقى اقارب مستحب است و نسبت به طبقات ارث مؤكد است و واجب همان اندازه خرج است، و اگر غنى باشند هديه اى به آنها بدهد و بزرگترين صله رحم حفظ جان است كه اخبار بسيارى دارد و درجه دوم دفع ضرر از آن و در درجه سوم جلب نفع بدان سپس صله واجب النفقه، گرچه خويش نباشد چون زن پدر و برادر و آزاد كرده، و كمترين صله رحم سلام كردن است شفاهى يا با پيغام و دعا كردن در پشت سر و ستودن در حضور.
4- صله رحم واجب است يا مستحب؟ جواب اين است كه: تا حدى كه از قطع رحم بيرون شود واجب است، زيرا قطع رحم گناه است و بلكه از كبائر است، و بيش از آن مستحب است. از مجلسى (رحمه الله)- «الرحم معلقه بالعرش» گفته اند از باب تشبيه معقول است به محسوس و اثبات حق رحم است به بليغ ترين وجهى.
و آويختن آن به عرش، كنايه است از درخواست حقش در حضور خداوند.
گفته اند آنكه به عرش آويخته است فرشته اى است كه به امر خدا نماينده رحم است. از نهايه نقل شده كه: حل، براى راندن شتر گويند. از مجلسى (رحمه الله)- طبرسى گفته: مقصود از آن، ايمان است به همه رسل و كتب الهيه چنانچه در قول خدا است: «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»، «ميان أحدى از رسولان او جدائى نيندازيم» و گفته اند: مقصود، پيوند با محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است و پشتيبانى از او و جهاد به همراه او، و گفته اند:
ص: 739
صله رحم است از ابن عباس نقل شده و از امام صادق (علیه السّلام) هم روايت شده، و گفته اند: مقصود پيوست با مؤمنان است كه آنها را دوست دارند و يارى كنند. سپس ظاهر اين است كه منظور امام صادق تنبيه عبد اللَّه و يادآورى او به آيه بوده است تا بر گردد و توبه كند، و گر نه آنچه امام با او كرده قطع رحم نبوده بلكه مهرورزى و خيرخواهى او بوده تا از فسق بلكه كفر برگردد زيرا او از آن حضرت خواستار بيعت بود براى فرزند شوم خود چنانچه شرح آن گذشت يا چيز ديگرى مى خواسته مانند آن و هر چه بوده چون به مخالفت و ستيزه با امام كشيده در حد شرك به خدا بوده، و نيز مانند او (علیه السّلام) كارى نمى كرد كه نياز به يادآورى آيه قرآن باشد و ذكر اين براى مصلحت بوده تا عبد اللَّه يادآور شود عقوبت خدا را و مخالفت با امام خود را ترك كند، و مقصود از پريشانى، براى عبد اللَّه بوده است كه از حق بيرون رفته نه براى خودش، ولى حديث دلالت دارد بر حسن رعايت رحم و اگر چه به اين حد از فسق باشد و گمراه باشد. پايه رحم و خويشاوندى در اجتماع بشر يك ريشه داشتن در سلسله نژاد است و آن ريشه صلب پدرى است يا شكم مادرى، اين هم ريشه بودن در نژاد كه به وسيله زايش و پيدايش است پايه خويشاوندى است و چون ائمه آل محمد با پيغمبر اسلام از نظر مقام ولايت و ارتباط با خدا يك ريشه دارند، رحم روحانى او محسوبند از اين جهت در اين حديث رحم آل محمد را به خصوص ائمه (علیه السّلام) تفسير كرده است و چون عموم مؤمنان در ايمان و پيروى از حقائق قرآن با ائمه هم ريشه اند و از اين معنى تعبير شده است كه از گل آنها سرشته شدند و دل با آنها دارند، رحم روحانى درجه دوم محسوب شدند، و گرچه آيه نامبرده از نظر ظاهر دلالت بر لزوم رعايت رحم ظاهرى و عمومى را دارد ولى در اينجا از نظر عمق و باطن به رحم معنوى و روحانى تطبيق شده است كه بر پايه ولايت و ايمان استوار است.
ص: 740
از مجلسى (رحمه الله)- «فَلا تَكُونَنَّ» يعنى چون آيه در مورد خاص نازل شد حكم آن را مخصوص همان مورد مدان بلكه شامل نظائر آن مورد هم مى شود يا مقصود اين است كه چون ما براى آيه اى يك معنى ذكر كرديم و سپس يك معنى ديگرى براى آن ذكر كرديم مبادا منكر آن شوى زيرا آيات قرآن ظاهر و باطن دارد و در هر مقامى آنچه مناسب است بيان كنيم و همه آنها درست است و به اين بيان بايد جمع كرد ميان اخبار بسيارى كه در تفسير و تأويل آيات رسيده و با هم اختلاف دارند. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث دلالت دارد كه كفر حقّ خويشى را ساقط نمى كند و منافات با قول خدا تعالى ندارد كه (22 سوره مجادله): «نيابى مردمى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، دوستى كنند با كسانى كه با خدا و رسول به سختى مبارزه كنند، گرچه پدران يا پسران يا برادران يا عشيره آنان باشند» زيرا آيه حمل بر دوستى از دل مى شود و اين منافات با حسن معاشرت ندارد، يا مقصود از آن دوستى در ديانت است چنانچه طبرسى گفته، يا حمل مى شود به صورتى كه معارض با حق باشند و حسن معاشرت مايه پيروزى آنها بر حق گردد و دور نيست نفقه ارحام هم از صله رحم باشد و انفاق بر آنها در اين صورت هم واجب باشد. از مجلسى (رحمه الله)- ظاهر خبر اين است كه مقصود به «بر» از اين آيه، احسان به والدين است و ممكن است مقصود عمومى باشد و شامل آن هم گردد و بر هر دو تقدير استشهاد بدان يا براى اصل احسان است يا براى آنكه آيه احسان بيش از خواهش را هم شامل است و هم احسان به توانگر را چون قيد به فقر و سؤال طرف نشده، پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من مى گويم، منظور اين است كه احسان نسبت به پدر و مادر بر مبادرت به قضاء حوائج آنها تطبيق مى شود، قبل از آنكه بخواهند زيرا بر پدر و مادر سخت است كه از فرزند خود خواهش كنند و بدو التماس كنند زيرا
ص: 741
اين خود متضمن ذلّ سؤال است كه با مقام پدرى و مادرى سازگار نيست. ظاهر اين حديث وجوب اطاعت از پدر و مادر است در آنچه معصيت نباشد گرچه مكروه باشد، به ويژه اگر تركش موجب خشم و دل تنگى آنها شود و دور نيست ولى تكليف سختى است و بسا مايه حرج باشد، محقق اردبيلى گويد: عقل و نقل دلالت دارند بر حرمت نافرمانى و ناسپاسى، و وجوب اطاعت پدر و مادر از آيات و اخبار فهميده شود، برخى علماء بدان تصريح كرده اند، در مجمع البيان گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» يعنى خدا حكم كرده است به احسان نسبت به والدين و بخصوص در حال پيرى و اگر چه طاعت والدين در هر حال واجب است براى آنكه در حال پيرى بيشتر مورد نياز است، فقهاء گفته اند در كتب خود كه پدر و مادر مى توانند فرزند را از غزوه و جهاد منع كنند مادامى كه به نصِّ امام يا به هجوم كفار بر مسلمانان بر او واجب معين نشده باشد. از مجلسى (رحمه الله)- «مثل الكبه» يعنى هل دادن و فشار، فيروزآبادى گفته: كبه، به معنى دفعه اى است در نبرد حركت و در حمله و يورش در نبرد و به معنى ازدحام و تصادم است. از مجلسى (رحمه الله)- «و لا يستسب له» يعنى كارى نكند كه مردم به پدر او دشنام دهند، مثل اينكه خودشان يا پدرانشان را دشنام دهد تا آنها با دشنام پدر جواب گويند و بسا مردم پدر كسى كه كار زشت كند دشنام دهند. امام (علیه السّلام) بيانات اكيدى در باره احسان به پدر و مادر مستند به قرآن بيان داشته است و راوى پنداشته آيه اى كه مستند بيانات حضرت است همان آيه وارده در سوره بنى اسرائيل است كه با تأكيدات بسيارى وارد شده است به شرح زير:
1- احسان به والدين را در درجه دوم خداپرستى قرار داده.
ص: 742
2- آن را مورد حكم قطعى و بى قيد و شرط قرار داده مانند يگانه پرستى كه هيچ حال استثنائى ندارد و هيچ وقت ساقط نشود.
3- مخالفت حكم يگانه پرستى كه شرك است قابل آمرزش نيست و احسان به والدين قرين آن شده است.
4- سفارش هائى مفصل و اكيدى كه در باره پدر و مادر دنبال اين حكم شده است بسيار قابل توجه است:
الف- تا دوران پيرى و مرگ آنها يادآورى شده است و اين دلالت دارد كه احسان به پدر و مادر در حكم پيوست دائمى است و هميشه به قوت خود باقى است.
ب- هر چه احسان به پدر و مادر ادامه يابد و آنها به دوران پيرى رسند و به مرگ نزديك شوند، اين حكم احسان اكيدتر و شديدتر است و بايد توجه بيشترى از آنها بشود نه اينكه به گذشتِ زمان تخفيف يابد و تصور شود كه وظيفه احسان انجام شده است.
ج- احسان به پدر و مادر بايد به عنوان يك وظيفه چاكرى و خدمتگزارى مخلصانه انجام شود تا آنجا كه از گل نازك تر به روى آنها گفته نشود و فرزند چون بنده زر خريدى در برابر مقام آنها كوچكى و كرنش و تواضع كند.
به نظر راوى ديگر در باره پدر و مادر از اين اكيدتر و بليغ تر نمى توان سفارش كرد و دستور داد، ولى گويا راوى براى آزمايش هوش خود يا مزيد اطمينان يا ترديدى كه براى او پيدا شده است در مقام بر مى آيد كه از خود امام موضوع را بپرسد و خوب بفهمد كه آيا آن همه سفارش و بيانات امام راجع به احسان پدر و مادر كه مستند به قرآن فرمودند: در همين آيه سوره بنى اسرائيل است و يا آنكه در آيه ديگرى است. (در اينجا از نظر تركيب عبارت نحوى جمله: وَ وَصَّيْنَا
ص: 743
الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ، بدل التى است، و جمله: إِنْ جاهَداكَ الخ، بدل بعد از بدل است) و منظور اين است كه شاهكار اين دو آيه اى كه در سوره لقمان در باره سفارش پدر و مادر نازل شده است اين دو جمله است و بايد ميان اين دو آيه سوره لقمان با دو آيه در سوره بنى اسرائيل مقايسه كرد كه: در كدام سفارش بيشترى نسبت به آنها شده است، و امام مى فرمايد در آيات سوره لقمان سفارش بيشترى شده و مورد استفاده مزيد سفارش و تأكيد در باره احترام و حق پدر و مادر اين دو جمله است:
1- «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ» (حُسْناً) در قرائت مضبوطه در قرآن كلمه (حسناً) موجود نيست و اضافه آن در خبر يا به حساب قرائت خاص ائمه است و در مصحف آنان درج است، يا به اعتبار تفسير اين كلمه را امام به جمله افزوده تا اين جمله با جمله وارده در سوره بنى اسرائيل برابر هم قرار گيرد و نكات تفاضل ميان آنها روشن شود به اين ترتيب:
«وَ قَضى رَبُّكَ ... بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً» و جهات تأكيد در آيه لقمان بيشتر از آيه بنى اسرائيل است به اين شرح- نقل از مجلسى (رحمه الله).
1- كلمه وصينا- سفارش كرديم- كه در آن تأكيد و مبالغه است از جهت اينكه سفارش در امور مهم بكار مى رود.
2- كلمه وصيت و سفارش اشعار دارد كه مورد سفارش مصلحت و تقرب به حق دارد زيرا اصل توصيه پيشنهاد مصلحت آميز به ديگرى است و دلالت دارد كه اين امر صلاح حال است يا صلاح مال و اقدام در آن لازم است و اين خود به مقصود انجام احترام به والدين دلالت بيشترى دارد و به منزله اين است كه بر دعوى دليل و برهانى اقامه شده است با اينكه خود اين صيغه باب تفعيل دلالت بر مبالغه و تكثير دارد و خصوص كه به متكلم مع الغير ادا
ص: 744
شده و شايد اشاره باشد به اينكه انبياء و رسولان و فرشته ها و حمله وحى و اوصياء مبلغ احكام همه در اين توصيه و سفارش شركت دارند و بعلاوه هر عقل مستقيمى هم در آن شريك است زيرا حكم به احترام پدر و مادر حكم شرع صرف نيست بلكه وجدان و تعقل بشرى هم بدان حكم مى كند و اين خود تأكيد بسزائى است علاوه بر اينكه اگر تعبير بدان براى صرف تعظيم هم باشد خودش به نوعى دلالت بر تأكيد و مبالغه دارد.
3- سفارش را متوجه به نوع انسان نموده است و چون آيه بنى اسرائيل به عنوان خطاب به جمع ادا نكرده است و اين خود دلالت صريح به عموم حكم براى هر فردى دارد و اما خطاب متوجه جمع حاضرى است و خطابات قرآن هم چنين است و مخصوص موجودين در وقت خطاب و شركت ديگران با آنها در حكم مستفاد از آن دليل خارج استفاده شده است نه از خود آيه، و محققين از علماى اصول بر اين عقيده رفته اند.
4- تعبير به «الناس» نكرده است براى افاده تعلق حكم به هر فردى از افراد انسان به طور وضوح.
5- عدم ذكر لفظ احسانى كه از اسقاط آن دو نكته فهميدن توان:
الف- اشعار به اينكه احسان در اين مقام متعين است و نبايد جز آن گمان برد.
ب- براى افاده عموم نسبت به هر گونه احترام و اكرامى كه در ذهن درآيد و اين خود مبالغه و تأكيد فراوانى دارد.
6- آوردن ضمير در «والديه» به خلاف آيه ديگر كه «بالوالدين» و بى ضمير است زيرا در اين ارتباطى كه از ضمير فهم شود طلب توجه و مهر و دلسوزى است و يادآورى نسبت خويشى و رحم نزديك و انگيزش علاقه طبيعى است و خود اشاره به علت حكم است و بيان اينكه اهتمام بدين امر مصلحت خود آنها است و مزيد اختصاصى دارد كه نياز به سفارش و توصيه
ص: 745
و پند از ديگران نيست زيرا كه آن از مهمات امور راجع به خود آنها است و براى سفارش كننده سودى ندارد، پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من مى گويم، فاصله نبودن ميان كلمه «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» كه افاده حكم مى كند و موضوع آن كه والدين است، ولى در آيه سوره بنى اسرائيل، «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» فاصله است و حكم والدين دنباله آن آمده و اين خود از دو جهت ضعيف است:
الف- از جهت اينكه حكم تبعى فرمان است نه حكم اصلى و اولى آن.
ب- از جهت اينكه عطف صريح در الحاق معطوف به سابق خود نيست و زمينه تقدير حكم مقدر ديگر در ميان است.
با اين بيانات ظاهر شد كه جمله وارده در سوره لقمان بسى بليغ تر و متضمن تأكيد بيشترى است نسبت به جمله مشابه خود كه در سوره بنى اسرائيل است. زيرا اين تعبير دلالت دارد كه احسان به آنها در حال كفر هم لازم است زيرا مى فرمايد: در برابر مبارزه و جهاد آنها به طرفدارى شرك، تنها در اين موضوع فرمان آنها را اطاعت مكن با اينكه اگر جز پدر و مادر باشند بايد با آنها جنگيد و نبرد كرد و در صورت امكان كشت و از ميان برداشت خصوص با تلاش و كوشش مشرك براى شرك كه از كلمه «جاهداك» استفاده مى شود كه طرفدار سرسخت شرك و كافر لجباز و عنودى است. از مجلسى (رحمه الله)-
«يصلى عنهما»
بيان احسان پس از مرگ است، گويا گفته شود كه پس از مرگ آنها چگونه به آنها احسان توان كرد؟ فرمود: از طرف آنها نماز قضا يا نافله مى خواند و همچنان است نسبت به حج و روزه و ممكن است شامل استيجار از مال خود ميت يا فرزند هم بشود و قضاء نماز و روزه بر اكبر اولاد واجب است و تفاصيل آن در محل خود بيايد
ص: 746
و دلالت دارد كه ثواب اين اعمال و اعمال خير ديگر به ميت مى رسد و اين مذهب علماى ما است. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث دلالت دارد بر جواز دعا و صدقه براى والدين مخالف مذهب حق بعد از مردنشان و مدارا با آنها در زندگى شان، سخن در باره امر دوم گذشت ولى در باره موضوع اول ممكن است موجب سبك شدن عذابشان باشد و روايت به جواز حج از طرف پدر ناصبى، و اكثر اصحاب بدان عمل كرده اند، و ناصبى را حمل بر مخالف مذهب كرده اند و ممكن است خبر را حمل بر مخالف ساده لوح و مستضعف نمود زيرا ناصبى دشمن اهل بيت بى شك كافر است و مخالف با فهم هم مخلد در دوزخ است، و در اخبار بسيارى او را مشرك و كافر خوانده اند بلكه منافق، و خدا در شأن منافقان فرموده است: «بر احدى از آنها نماز مخوان وقتى مُرد هرگز و بر سر قبرش مايست زيرا آنها به خدا و رسولش كافر بودند و فاسق مردند» مفسران گفته اند: بر قبرش مايست يعنى مايست براى دعا كردن، و در باره مشركان هم فرموده: «نيست براى پيغمبر و آنها كه گرويدند آمرزش جستن براى مشركان گرچه خويش آنها باشند». اين در صورتى است كه جهاد بر شخص واجب عينى نشده باشد و گر نه بر اطاعت از پدر و مادر واجب تر باشد و آن در دو صورت است:
1- آنكه فرمان امام يا پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به طور خصوص يا عموم شامل حال او گردد.
2- آنكه وطن مسلمانان در معرض هجوم كفار قرار گيرد و بر همه افراد دفاع واجب شود. قوله «ما كُنْتَ تَدْرِي الخ» آيه چنين است «و همچنين وحى كرديم به تو روحى از امر خودمان را» گذشت كه مقصود از روح آن
ص: 747
است كه با انبياء و ائمه (علیه السّلام) مى باشد، و گفته شده كه مقصود همان قرآن است كه به او وحى شده است و آن را روح ناميده زيرا دلها بدان زنده شوند، و گفته اند مقصود جبرئيل است و مقصود اين است كه ما فرستاديم او را به تو براى وحى «نبودى تو كه بدانى چيست كتاب و ايمان» يعنى پيش از نزول وحى «ولى ما آن را نورى مقرر كرديم» يعنى روح و كتاب و ايمان همه نورند «هدايت كنيم بدان هر كه را بخواهيم از بندگان خودمان» به وسيله توفيق پذيرش آن و تأمل و تفكر در آن و عاقبت آن «و براستى كه تو هدايت مى كنى به راه راست» و گويا سائل در اين حديث ضمير «جعلناه» را به ايمان برگردانيد و از آيه استفاده كرده كه ايمان يك موهبت الهيه است و آن به هدايت خداوند است و گرچه انبياء و حجج (علیه السّلام) واسطه آنند، و حاصل آنكه چون امام از سبب مسلمان شدن او پرسيد و فرمود: در اسلام چه حجت و برهانى ديدى كه آن را برگزيدى؟ جواب داد كه: خدا هدايت را در دل من انداخت و مرا به اسلام رهنمائى كرد، چنانچه مضمون آيه كريمه است، و امام (علیه السّلام) او را تصديق كرد و فرمود: هر آينه خدا تو را هدايت كرده است و براى او سه بار دعاى به بقاى هدايت و پيشرفت او در بصيرت دينى نمود.
و اهل بيتى، يعنى آنها هم به همان كيش نصرانيت مانده اند.
قوله: لا بأس، دلالت دارد كه نصارى در ذات خود پاك هستند و نجاست آنها براى اين است كه با نجاسات مباشرت مى كنند، و ممكن است حمل شود بر اينكه با آنها از خوردن غذاهاى جامد و خشك همخوراك باشند و مؤيد آن است كه امام از او نپرسيد كه خمر هم مى نوشند يا نه زيرا كه پس از خشك شدن ظرف آن اثرى از آن در ظرف نمى ماند به خلاف گوشتِ خوك كه چربى آن به جا ماند.
فاذا ماتت،
ظاهرش اين است كه امر امام به تصدى غسل و كفن و دفن و تجهيز مادرش با اينكه نصرانى بوده است از نظر اين بوده كه امام مى دانسته او
ص: 748
مسلمان مى شود هنگام مرگ، و اين حديث شامل يك معجزه اى است و اگر چه محتمل است كه والدين فرزند مسلمان مستثنى باشد از عدم جواز غسل و نماز بر كفار.
و لا تخبرن احداً
گفته اند شايد سفارش حضرت كه با كسى نگويد نزد او رفته است براى اين بوده كه مبادا پيشوايان ضلالت او را از آن حضرت منصرف سازند و به گمراهى اندازند قبل از آنكه بصيرت كامل يابد.
من گويم: ممكن است براى تقيه بوده و خصوص نظر به اينكه خبر شامل پيشگوئى و اعجاز هم هست.
قوله كانه معلم صبيان
اين تشبيه از جهاتى است:
1- از نظر كثرت اجتماع مردم متفرقه از هر نژاد و ملتى كه در گرد آن حضرت بودند و پرسش هاى مختلفى كه طرح مى كردند.
2- از نظر لطف و مهربانى كه حضرت نسبت به عموم آنها اظهار مى كرده و مانند كودكان معصوم آنها را نوازش مى نموده.
3- از نظر اينكه همه آنها در برابر درياى علم و دانش آن حضرت چون كودكانى بودند در برابر معلم، همه گوش بودند و هر چه آن حضرت مى فرمود پذيرا بودند و اعتراضى نداشتند و اگر چه هر كدام در مقام خود از فضلا و دانشمندان عصر خود بشمار مى رفتند، پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من مى گويم، دلالت اين حديث بر طهارت نصارى بسيار روشن و واضح است و تأويلاتى كه از آن كنند بسيار ركيك و سست است مثل تأويل به اينكه مقصود حضرت معاشرت و همخوارگى در مأكولات خشك است.
و مثل اينكه گفته اند تجويز امام خوردن طعام را در ظرف آنها به همراه آنها دلالت ندارد به پاكى آنها و پاكى طعام آنها، در صورتى كه با رطوبت دست بدان زده باشند و دلالت ندارد بر عدم سرايت نجاست تن آنها به خوراك زيرا ممكن است كه در ظرف آنها خوراك پاكى بخورد بدون
ص: 749
مباشرت آنها با مأكول وى به رطوبت و اگر چه اين معنى خلاف ظاهر روايت است.
ولى كلام در اين است كه ظاهراً طهارت اهل كتاب مخصوص به آنها باشد كه تابعيت حكومت اسلامى را پذيرفته و به شرائط جزيه متعهد و عمل كنند و در اين صورت دو شرط دارد:
1- وجود يك حكومت مقتدر اسلامى كه طبق مقررات اسلام از جمعه و جماعت و فقه و قانون اسلامى جامعه را رهبرى كند.
2- تبعيت يهود و نصارى از اين حكومت طبق مقررات اسلامى كه تعهد تابعيت بدهد و جزيه ادا كند. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى مؤمن حق ايمان دارد و والدين حق ولادت دارند و از اين نظر با هم در استحقاق احترام برابرند. از مجلسى (رحمه الله)- دلالت دارد بر وجوب رد آنچه به او امانت سپرده است، چه امانت گزار خوب باشد چه نابكار باشد، و فاجر شامل كافر هم مى شود و اشعار دارد كه تقاص از امانت روا نيست و اصحاب در جواز تقاص و برداشت بدهكارى صاحب امانت از مال امانت او اختلاف دارند، و ممكن است گفته شود برداشت در برابر دين لازم او هم نوعى از رد امانت است زيرا ذمه صاحبش برى مى شود، و سخن در اين باره در جاى خود بيايد ان شاء اللَّه. از مجلسى (رحمه الله)- «يكنى الرجل» من گويم چند وجه دارد:
1- مقصود اين باشد كه از سنت پيغمبر و روش نيك احسان به والدين است كه مردى پسرش را به نام پدرش كنيه گذارد چنانچه اگر نام پدرش محمد است كنيه پسرش را ابو محمد نهد، يا اينكه مقصود از كنيه اعم از نام گذارى است.
2- مقصود اين باشد كه از احسان به پدر است كه پسر كنيه اى به نام
ص: 750
او به خود گيرد و به او گويند ابن فلان زيرا اين مايه احترام پدر است به وسيله پسر و سبب شهرت نام پدر است ميان مردم و بسا مؤمنان نام او را بشنوند و برايش طلب خير كنند و دعا نمايند، و در برخى نسخ بجاى ابيه، ابنه به نون است يعنى شخص خوب است به نام پسرش كنيه بر خود نهد تا به آن نامش را برند زيرا تصريح به نام خلاف احترام است و خصوص در حضور شخص و بنا بر اين وجه اين حديث از باب بِرِّ به والدين نيست بلكه از باب بر به مؤمن است.
3- مقصود اين باشد كه خوب است شخص به نام پدرش خود را كنيه گزارد و از خود به ابن فلان تعبير كند چنانچه امير المؤمنين (علیه السّلام) بسيار از خود به ابن ابى طالب تعبير مى كرد چنانچه فرموده است: به خدا كه ابن ابى طالب به مرگ بيشتر انس دارد از طفل به پستان مادر خود. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث دلالت دارد كه مادر و خويشان مادرى در بر و احسان به پدر و خويشان پدرى برترى دارند و خاله از همه برتر است و در آن شرح زنده به گور كردن دختران بيان شده. در مورد آزاد شدن پدرى كه مملوك فرزند شده سخنى نيست و به محض تعلق ملك فرزند بر پدر، پدر خود بخود آزاد مى شود و بايد از او رفع يد كند ولى در مورد اداى دين پدر دو صورت دارد:
1- اينكه مالى از پدر به دست پسر برسد به مناسبت فوت پدر در اين صورت بايد اول دين پدر را ادا كند و ما زاد او را به عنوان ارث تصرف كند.
2- اينكه پدر از خود مالى ندارد و بدهكارى دارد و پسر مالى دارد، آيا بر او واجب است پرداخت دين پدر چه زنده باشد يا مرده، ظاهر اين روايت وجوب قضاى دين او است ولى اين معنى از روايت استفاده نمى شود كه دين پدر به عهده پسر آيد. در اين حديث نپرداختن ديون پدر و مادر بلكه ترك
ص: 751
استغفار براى آنها را در شمار عقوق و حق نشناسى والدين شمرده است، و عقوق از گناهان است و بلكه از گناهان كبيره است و اين خود دلالت دارد كه پرداختن ديون پدر و مادر و فراهم كردن وسيله استغفار و آمرزش آنها بر فرزند واجب است و بايد در آن كوشش كند. از مجلسى (رحمه الله)- بامور المسلمين، يعنى تصميم ندارد كه بدان قيام كند با وجود توانائى.
قوله: فليس بمسلم، يعنى اسلام كامل ندارد و شايسته اين نام نيست، و اگر مقصود عدم اهتمام به كليه امور مسلمانان باشد دور نيست كه به طور حقيقت نامسلمان باشد زيرا از جمله امور مسلمانان يارى امام و نصرت و پيروى از امام است و اعلاى دين و عدم اعانت كفار بر مسلمين و بر هر تقدير مقصود از امور اعم از امور دنيويه و اخرويه است. از مجلسى (رحمه الله)- معنى نصيحت خدا صحت اعتقاد به يگانگى او است و اخلاص در بندگى او و نصيحت قرآن تصديق به آن و عمل كردن به هر چه در آن است و نصيحت رسول تصديق به نبوت و رسالت و انقياد نسبت بآنچه فرمان دهد و غدقن كند و نصيحت نسبت به ائمه اين است كه آنها را اطاعت به حق كند و نصيحت عامه مسلمانان ارشاد آنها است به مصلحتشان. از مجلسى (رحمه الله)- قوله «من نفع عيال اللَّه» يعنى به وسيله نعمتى كه به آنها رساند يا دفع زيانى كند يا ارشاد و هدايت يا تعليم و برآوردن حاجت و جز آن از منافع دين و دنيا و اشعار دارد كه اين كار خوب است و كفالت از طرف خداوند است و ادخال شادى بر خانواده اى سود خاصى است كه به مرد و اهل بيت و عشائر او برسد، يا اشاره است كه هر نفعى به مؤمنى رسد خاندانى شاد شود. از مجلسى (رحمه الله)- «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» طبرسى گفته: در
ص: 752
معنى آن اختلاف است:
1- گفتار زيبا و نيكو و خلق كريم كه خدا آن را پسنديده است و دوست دارد- از ابن عباس.
2- مقصود امر به معروف و نهى از منكر است- از سفيان، و ربيع بن انس گفته: مقصود گفتار خوش است.
3- از امام باقر (علیه السّلام) در معنى قول حسن كه فرمود: براى مردم بگوئيد آنچه دوست داريد براى شما بگويند زيرا خدا بد دارد لعنت فرست و طعنه زن و دشنام گوى بر مؤمنين را كه بى آبرو و پررو و هرزه و گدا و اصرار ورز است و دوست دارد بردبار و پارسا و آبرومند را. از مجلسى (رحمه الله)- «بنو أب و أم» يعنى بايد خود را برادر پدرى و مادرى بدانند يا مقصود اين است كه از راستى چنين هستند زيرا همه از سرشت بهشتند كه مادر آنها است و از روح معنوى خدايند كه پدر آنها است، يا آنكه پدرشان همان روح الهى است كه در سرشت مؤمن دميده شده و مادرشان آبى خوش گوار و خاكى پاك است چنانچه در باب طينه گذشت، و مقصود از اين پدر و مادر همان آدم و حوا نيست زيرا همه افراد بشر در آن شريكند و اختصاص به مؤمنان ندارد مگر آنكه گفته شود عقيده باطل اين پيوند را در ديگران بى اثر كرده و اين هم دور است و براى برادرى مؤمنان وجه ديگرى هم گذشت و آن اين است كه مقصود از پدر، پدر روحانى باشد كه پيغمبر و امامان برحقند و مؤمنان را به رهبرى معنوى زنده كرده اند و مقصود از مادر خديجه كبرى است كه ام المؤمنين است و جز افراد مؤمن به واسطه ناسپاسى از اين پدر و مادر روحانى جدا شدند چنانچه زنان منافق پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از مادرى مؤمنان بركنار گرديدند و امير المؤمنين در روز جنگ جمل عايشه را طلاق داد تا مردم بدانند.
ضرب العرق- جنبش نيرومند آن است، و مقصود در اينجا مبالغه در
ص: 753
آزار كم است (يعنى تا آنجا به هم مربوطند كه بمحض ورزيدن رگى از يكى ديگران بى خواب شوند ... و مقصود اين است كه بسيارى شده مؤمنان بى خواب شدند و دليل روشنى هم ندارند و اين به واسطه دردى است كه دچار يكى از برادران دينى آنها شده است و در روح آنها تأثير كرده است. از مجلسى (رحمه الله)- «لابيه و امه» ظاهراً سرشت به مادر تشبيه شده است و روح به پدر، و محتمل است كه بر عكس باشد. از مجلسى (رحمه الله)- يا غرض بيان شدت پيوست دو روح است به هم كه گويا يك روحند يا بيان اين است كه هر دو روح از يك روحند كه روح امام است و آن از نور خدا است. «مرآته» يعنى خوبى هاى او را به او نشان مى دهد تا بدان بپايد و بدى هايش را به او نشان مى دهد تا از آنها كناره گيرد چنانچه كار آينه است يا اينكه در عيب هاى او نگاه مى كند و آنها را واميگذارد زيرا انسان از عيب خود غافل است. از پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) روايت شده كه: مؤمن آينه مؤمن است.
برخى صوفيه گفته اند مقصود از مؤمن دوم در كلام پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) خدا است، يعنى مؤمن مظهر صفات كمال حق است چنانچه آينه مظهر صورت شخص است و اين بر خلاف تفسيرى است كه در اين احاديث وارد است. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث همان حديث 3 است با اختلاف يكى از راويان خبر. اين حديث دلالت دارد كه: جن، جسم لطيفى هستند و ممكن است به صورت انسان درآيند و جز پيغمبران و اوصياء آنها را ببينند، و مشعر است كه روايت حديث از پريان روا است، از مجلسى (رحمه الله). مقصود اين مردى كه از ربعى پرسش كرده اين است كه اين حديث را او هم از امام صادق (علیه السّلام) شنيده است و بيش از اين بوده است خصوص طبق نسخه اى كه از (و لا يغتابه) به بعد در آن نيست و شايد او با
ص: 754
فضيل در يك مجلس حديث را از امام شنيده و از نقصان آن تعجب كرده است.
و لا يحرمه- يعنى او را از بخشش خود محروم نسازد، از مجلسى (رحمه الله). از مجلسى (رحمه الله)- راه دوم به دست آوردن ايمان را كه از كلمه (امّا) فهميده شود بيان نكرده است زيرا از بيان اين قسم، قسم ديگر ظاهر است و آن فهم ايمان است از طول مصاحبت و معاشرت كه موجب ظن قوى بلكه يقين به ايمان گردد.
و بالجمله از حديث ظاهر شود كه تقيه براى دفع ضرر جائز است نه براى جلب نفع براى اينكه سوء به معنى ضرر است يعنى گرفتار قومى شده كه او را ضررمند كنند و ظاهر به معنى غالب است يعنى حكومت به دست آنها است و غلبه دارند، و شرط جواز تقيه اين است كه موجب فساد در دين نشود و مانند كشتن پيغمبر يا امام يا از ميان رفتن دين به طور كلى، چنانچه امام حسين (علیه السّلام) تقيه نكرد چون مى دانست كه اگر تقيه كند و تسليم حكم يزيد شود، دين به كلى از ميان مى رود و نابود مى شود پس تقيه تا آنجا است كه سبب فساد و تباهى دين نگردد مانند تقيه در شستن پاها بجاى مسح يا پاره اى از احكام نماز و غيره كه موجب از ميان رفتن اين حكم به طور كلى نشود، و من نديدم كسى اين تفصيل را صريحاً گفته باشد و بسا كه تقيه در باره قتل نفس هم را در اين جمله وارد كرده اند ولى مورد تأمل است، و ممكن است مقصود از اين كه تقيه موجب فساد در دين گردد اين باشد كه سرايت به عقائد قلبيه كند يا تقيه بيجا كند، و بدان كه ظاهر اين حديث اين است كه بموجب ثبوت تشيع برادرى و اداى حقوق واجب گردد و گفته اند كه اين موضوع هم به طور اطلاق مشكل است زيرا مايه عسر و حرج است مگر اينكه تشيع مخصوص به مؤمن كامل باشد كه شروط آن در اخبار صفات مؤمن وارد است.
ص: 755
من مى گويم ممكن است ارتكاب گناهان كبيره نقض ايمان محسوب شود كه در اين خبر مورد نقض را استثناء كرده است و شايد مطلق معصيت چنين باشد. از مجلسى (رحمه الله)- در اين خبر چند وجه است:
1- آنچه پدرم بيان كرده كه مقصود اين است كه برادرى شما از تشيع و در اين جهان نيست بلكه از عالم ارواح است و پيش از انتقال به اجساد و در اين جهان به واسطه دين شما يك ديگر را شناخته ايد و اين كشف از اخوت در عليين كرده است.
2- گفته شده مقصود اين است كه شما بر پايه تشيع از روى حقيقت برادرى نكرديد زيرا اگر چنين بود همه جهات برادرى و اداى حقوق ميان شما برقرار بود بلكه شما بر پايه شيعه گرى تنها همديگر را شناخته و به همديگر تعارف كرديد بى اينكه به راستى با هم برادرى كرده باشيد، بنا بر اين حديث در مقام انكار و سرزنش است، يا مقصود مجرد اخبار از يك واقعيتى است.
3- مقصود اين است كه برادرى شما منحصر نيست به پيدايش اين مذهب و قبول آن بلكه در حال ولادت و قبل از آن و بعد از آن هم شما برداريد زيرا منشأ برادرى شما به سبب اين است كه از يك سرشت و يك روح آفريده شديد و اين هم به همان وجه اول برمى گردد يا نزديك به آن است. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم: أنسب، همان وجه دوم است و مضمون اين اخبار اعلام از اين است كه وابستگان به مذهب شيعه به عمق آن مذهب توجه نكرده اند و آن مقام از وحدت و يگانگى كه اساس برادرى و برابرى و مغز تعليمات مذهب شيعه است درك نكرده اند و به مقام همان ظاهر تحزّب و تعارف يك ديگر دل خوش كرده اند و ظاهر عنوان باب هم همين است و معلوم مى شود
ص: 756
مصنف (رحمه الله) هم از اين اخبار همين معنى را استفاده كرده است. از مجلسى (رحمه الله)- «و لم يكن للَّه فيه من نصيب» يعنى هيچ كدام اعمالش را خدا نپذيرد، يا اين كه از سعادتمندانى كه حزب خدايند نيست بلكه از اشقياء است كه حزب شيطانند و حمل بر مبالغه شده يعنى از اولياء خلق خدا نيست، سپس ظاهر اين است كه اين حقوق نسبت به مؤمن كامل و كسى است كه در راه خدا با او برادر است و گر نه رعايت همه آنها نسبت به عموم شيعه حرج بزرگى است و بلكه ممتنع است مگر مقيد به امكان گردد.
«اتى عليك شفيق» يعنى من بر تو مى ترسم و يا مهربانم كه مبادا آنها را ضايع كنى، و به هر تقدير دلالت دارد بر اينكه جاهل معذور است و در آن شكى نيست در صورت نبودن راهى براى تحصيل علم ولى دريغ امام از تعليم او مورد اشكال است و تجويز ترك تعليم مشكل است و گرچه مانند آن در باب نهى از تعليم وجوب غسل احتلام به زنها وارد شده است و با اينكه ظاهر آيات و اخبار وجوب تعليم هدايت است و ارشاد گمراه خصوص نسبت به ائمه (علیه السّلام) با عدم خوف و تقيه كه ظاهر اين مقام است.
و خدا هم فرموده است (159 سوره بقره): «به راستى آنها كه كتمان كنند بينات و هدايت را پس از آنكه ما آن را در كتاب براى مردم بيان كرديم، آنانند كه خدايشان لعنت كند و لعنت كند آنها را هر لعنت كننده اى» و ممكن است به دو وجه جواب داد:
1- غرض امام از امتناع ترك بيان نبوده است بلكه غرض تشويق مخاطب براى شنيدن و بيان عظمت مطلب بوده.
2- اينكه اين مؤيد استحباب اين حقوق باشد و وجوب بيان مستحبات براى همه مردم خصوص با نگرانى ترك عمل بدان معلوم نيست خصوص اگر براى بعضى ذكر شود كه موجب اختفاى آن نگردد.
ص: 757
قوله «يبر قسمه» به معنى عمل بدان چه او را قسم داده است، يا تصديق به هر چه در باره آن سوگند خورد (يا اينكه اگر به جان او قسم مى خورد راست بگويد) يا آنكه اگر از طرف او تعهدى كند بپذيرد و وفا كند. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من مى گويم منظور اين حديث بيان حقيقت و عمق تشيع و برادرى و برابرى كامل است كه در جامعه شيعه حقيقى رعايت شده است و در حقيقت شرحى است از باب گذشته كه فرمود شما به راستى به مقام برادرى تشيع نرسيده ايد و چون اين يك امر اجتماعى و تبادلى است مشروط به نظام مخصوص و امكاناتى است كه در زمان امام صادق (علیه السّلام) وجود نداشته و لذا اين احكام و دستورها عملى نبوده و امام هم بيان آنها را به واسطه فقدان شرط و امكان آن لازم نمى دانسته و همين معنا را به معلى هم گوش زد كرد و او هم با كلمه
«لا حول و لا قوة الّا باللَّه»
تصديق نمود و در نتيجه امام (علیه السّلام) به عنوان يك تعليم عالى آنها را براى وى شرح داد. از مجلسى (رحمه الله)-
«كفر احدهما»
زيرا اگر راست گويد طرف او به واسطه دشمنى با او دين ندارد و اگر دروغ بگويد خود او به واسطه افتراء از ايمان خارج است و اين يكى از معانى كفر است در برابر ايمان كامل چنانچه شرحش گذشت و هم بيايد ... و در ضمن كلام خود مى گويد اين كفر ناسپاسى است. يعنى كسانى كه خود را شيعه آل محمد مى دانند و سرود ولايت مى خوانند بايد نسبت به همديگر اين اخلاق عاليه اجتماع پرور را منظور دارند. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى تكليف از نظر اختلاف مراتب عقل فرق مى كند چنانچه گذشت كه خدا با بنده ها باندازه اى كه به آنها عقل داده است در حساب دقت مى كند، يا مقصود اين است كه چون هنوز آداب كامله
ص: 758
را از ائمه نياموخته اند معذورند چنانچه اخبار گذشته و آينده بدان دلالت دارد. از مجلسى (رحمه الله)- جمله آخر حديث اشاره دارد كه آيه «رحماء بينهم» در باره انصار نازل شده و در مدح آنها است، و مفسرين آن را نگفته اند و محتمل است كه اين اوصاف در انصار بيشتر بوده است و اگر چه در اندكى از مهاجران هم وجود داشته مانند امير المؤمنين و سلمان و همانندانِ آنها. پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم: درج سلمان در شمار مهاجران براى اين است كه آزاد كرده رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است. از مجلسى (رحمه الله)- در اين حديث اشاره است به اينكه اگر هنگام رفتن آنها را آگاه نكرد هنگام بازگشتن ديدن بر آنها لازم نيست. از مجلسى (رحمه الله)-
«فيضع جناحاً على الارض»
يعنى پر خود را در زمين پهن كند تا بر آن گام نهد و او را فراگيرد و نگهدارى كند بهر دو پرش، و گفته اند كه اين كنايه از تعظيم و احترام و تواضع براى او است. از مجلسى (رحمه الله)-
«و ان قلوا»
يعنى گرچه برادرانى كه شايسته برادريند بسيار كم اند. از مجلسى (رحمه الله)-
«بين ايديهما»
گويا در اينجا جمع را بر تثنيه به طور مجاز بكار برده است براى سنگينى اجتماع دو تثنيه با هم، و مقصود اين است كه ميان دو دست آنها، و در ضمن بيان مفصلى از شيخ رضى گويد: اگر مورد اشتباه باشد بايد به همان تعبير تثنيه ادا شود، و سپس گويد: اگر اعتراض شود كه در اينجا مورد اشتباه است جواب گوئيم كه اشتباهى در ميان نيست زيرا عرف گواه است كه مصافحه با يك دست است و از اينجا ظاهر شود خطاى بعضى از افاضل كه گفته است: اين خبر دلالت دارد بر استحباب مصافحه با دو دست. سپس مقصود از دست خدا در اينجا، رحمتِ او است.
ص: 759
از مجلسى (رحمه الله)- در بعضى نسخه ها «الا ترى» به صيغه استفهام است، و «تفرط» از افراط است يا تفريط و بنا بر اول ظاهر اين است كه مى فرمايد: تو تا آنجا كه در باره ما اعتقاد دارى در فضل ما از حد تجاوز نكرده و راه مبالغه نرفته اى زيرا تو تا هر اندازه در وصف ما و تعظيم و مدح ما مبالغه كنى باز هم مقصرى و گمان مبر كه افراط تو در امر ما تو را از تشيع بيرون برده بلكه دليل بر تشيع تو است، در اينجا چون جا دارد كسى اعتراض كند كه افراط و مبالغه مذموم است، براى جواب آن آغاز سخن كرده و فرموده: به هر چه آنها را ستايند كمتر از مقام حقيقى آنها است و آنان را قدردانى نتوانند كرد چنانچه خدا، را بلكه شما را معرفت مقام مؤمن هم ممكن نيست تا برسد به معرفت قدر ماها. از مجلسى (رحمه الله)- اين روايت را در ثواب الاعمال مبسوطتر نقل كرده و باكى نيست كه آن را نقل كنيم، به سند ديگر از اسحق چنين روايت كرده كه گويد: من در كوفه بودم و بسيارى از برادران مذهبى نزد من مى آمدند و من ترسيدم كه به مذهب خود (يعنى به تشيع) مشهور گردم و به غلام خودم دستور دادم هر كه آمد و مرا خواست بگو در خانه نيست و همان سال به حج رفتم و خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيدم الخ. خدا در پس هفت پرده است، بيان نهايت لطافت ذاتِ الهى است. حجاب كنايه از مقام لطافت وجود است كه به واسطه آن ديده نشود، محجوب بودن خدا از ديده بنده ها به همان معنى لطافت او است چنانچه هوا و هيدروژن و الكتريسيته و مانند آنها هم كه مادى هستند به واسطه لطافت ديده نشوند، و اين عبارت بيان ناديدنى بودن خدا و بيان صفت نامرئى بودن او است بى نهايت و از اين معنى به هفت پرده تعبير شده است، و معنى اين است كه خدا در پس هفت پرده است «احتجب بسبع حجابات» و به تعبير ديگر، قوه هفتم لطافت است كه اگر آن را بخواهيم درجه بندى كنيم مثلًا: 1- هوا 2- اجزاء
ص: 760
تركيبى هوا چون هيدروجين 3- الكتريسيته 4- موج حامل صوت و. و. و. 5- اتم 6- ذره هاى انفجار اتم.
و از اين مراتب مادى لطافت كه بگذرد و به لطافت وجود محض رسد، به خدا مى رسد و يا به تعبير حكماء و زبان متقدمين درجات لطافت و نامرئى بودن تنزلات وجود از نيروهاى درونى انسان درجه بندى مى شود تا برسد به عالم نفوس و عقول، و فوق همه لطافت وجود صرف و محض وجود پاك از هر آلايش امكانى است كه وجود خدا است و بسا كلمه سموات هم رمز اين مراتب لطافت است كه البته هر لطيفى در فراز و فوق كثيف تر از خود وجود دارد و چون آسمانى بر او احاطه دارد. از مجلسى (رحمه الله)-
«مصافحة المؤمن»
گويا مقصود اين است كه مصافحه دو مؤمن بهتر است از مصافحه دو فرشته، يا اينكه مصافحه مؤمن بهتر است از مصافحه با فرشته ها. از مجلسى (رحمه الله)-
«عالم السر و اخفى»
اشاره است به قول خدا تعالى (7 سوره طه): «و اگر بلند گوئى پس به راستى او مى داند راز و نهان تر را» و مشهور ميان مفسران اين است كه: سر، آن است كه با ديگرى آهسته گويد و نهان تر، آن است كه با خود گويد و به زبان نياورد. و گفته اند:
سر، آن است كه در نهاد انسان باشد و آشكار نكند و نهان تر، خاطره اى است كه زودگذر است. و گفته اند: سر، آنچه در آن انديشه كرده باشى و نهان تر، آنچه در انديشه ات در نيامده و خدا داند كه در آينده به گمانت رسد.
من گويم، ممكن است مقصود از سر آن باشد كه در خاطره آمده و خود هم دانسته و نهان تر آن است كه در نهاد او است و خودش هم بدان توجه ندارد چون رياء خفى كه او را بر عمل واداشته و او عمل خود را خالص براى خدا پنداشته. «تعرفون» به صيغه مجهول، گويا اشاره است به قول
ص: 761
خدا تعالى (29 سوره فتح): «نشانه آنها در رخسارهاشان از اثر سجده است» و لازم نيست معرفت عمومى باشد بلكه ائمه و فرشته ها آنها را بدين نشانه مى شناسند، از مجلسى (رحمه الله). از مجلسى (رحمه الله)-
قوله «او من اريد به رسول اللَّه»
در ائمه مورد اجماع است و در جز آنان از سادات و علماء مورد اختلاف است و نديدم كسى از اصحاب ما تصريح به حرمت كرده باشد. از مجلسى (رحمه الله)-
«من ذلك السرور»
يعنى بسبب او، و اين مؤيد آن است كه به واسطه شادى نمونه اى آفريده شود نه اينكه خود عمل مجسم گردد. از مجلسى (رحمه الله)- ناصبى در عرف اخبار شامل مخالفانى كه در مذهب خود تعصب دارند مى شود و غير ناصبى همان مستضعفانند. از مجلسى (رحمه الله)- مقصود سوار كردن هزار مجاهد است براى جهاد در راه خدا يا اعم از آن و از فرستادن به حج و زيارت. ابهام از دست باشد يا پا، و اول اظهر است و خاك شدن ابهام مانع گزيدن نيست زيرا خاك آن هم چون خودش عذاب پذير است و شايد خدا در آن حس دردناكى آفريند، انتهى. و من مى گويم: محتمل است كه گزيدن در كالبد مثالى باشد يا در روزهاى اول باشد و دردش در روح تا قيامت بماند، از مجلسى (رحمه الله). از مجلسى (رحمه الله)-
«كان أسوأ حالا»
دو احتمال دارد:
1- ضمير كان به معذور برگردد، يعنى آنكه حاجت را رد كرده و معذور شمرده شده بدحال تر است زيرا طالب حاجت از مؤمنان كامل آبرومند است و رد حاجتش زشت تر است، تا آنكه گويد: از يكى از فضلاى نزديك به عصر ما روايت شده كه گفته: مقصود به عذر اسقاط حق است در آخرت و بدحال تر بودن براى آن است كه منتى بر سر او گذارده و سودى هم
ص: 762
ندارد، و يكى از شاگردان فاضلش در توجيه كلامش گفته: اين بر اين پايه است كه عذاب قبر قابل اسقاط نيست زيرا حق اللَّه چنانچه شيخ قدس اللَّه روحه در اقتصاد بدان تصريح كرده است چون فرموده است: هر حقى را كه صاحب حق نتواند دريافت كند نمى تواند اسقاط كند چون كودك و ديوانه كه نمى توانند حق خود را دريافت كنند و نمى توانند آن را اسقاط كنند و بنا بر اين چون استيفاء ثواب و عوض اخروى ممكن نيست به اسقاط او ساقط نشوند از اينجا دانسته شد كه اسقاط تابع امكان استيفاء است و هر كه اختيار يكى را ندارد اختيار ديگرى را هم ندارد، انتهى.
2- ضمير راجع به حاجت خواه باشد چنانچه محدث استرآبادى فهميده و گفته: يعنى حال طالب حاجت بدتر است چون دروغگو را تصديق كرده و از نهى از منكر بازمانده، و اولى اظهر است. از مجلسى (رحمه الله)- اگر اعتراض شود كه چرا امام حسين (علیه السّلام) به او كمك نكرد با اينكه بهتر بود، من گويم ممكن است جواب هائى داد:
بسا كه جز اعتكاف عذرى داشته كه به آن مرد اظهار نداشته و براى آن بوى همراهى نكرده و امام حسن اين نكته را فرمود تا او گمان نبرد كه خود اعتكاف براى رد حاجت عذر مشروعى است. از مجلسى (رحمه الله)-
«عشر رقاب»
يعنى آزاد كردن ده بنده، آن را از روى تعجب گفت و امام تعجب او را بر طرف كرد و فرمود: اگر او را سير نكنيد و از دشمنان گدائى نكند از گرسنگى خواهد مرد، و اگر از آنها گدائى كند براى سؤال از آنها خوار و ذليل مى شود و اين هم به منزله مرگ است براى او بلكه سخت تر است، و اطعام او وسيله زندگى مادى و معنوى او است و خدا فرموده: «هر كه جانى را زنده دارد گويا همه مردم را زنده داشته» و مقصود از آن زنده داشتن يك مؤمن است از نظر معنوى و مادى چون تفسير
ص: 763
شده است به اينكه بزرگ ترين احياء او رهبرى و هدايت او است، و ظاهر اين است كه «تذلّوه» عطف بر جزاء باشد، و بعضى آن را به همزه استفهام و واو خوانده اند از راه انكار، و بعضى بدال از دلالت دانسته اند و آن را جواب سؤال مقدرى گرفته اند كه ممكن است از ناصبى گدائى كند و غيره، و امام جواب داده كه: اگر مى خواهيد او را به سؤال از ناصبى دلالت كنيد او از ناصبى سؤال نمى كند زيرا مرگ براى او بهتر است از گدائى نزد دشمن، پس اطعام او احياء او است. از مجلسى (رحمه الله)- در قاموس است كه: استبرق، ديباى كلفت است و معرب استرده است، يا ديبائى است كه طلاباف باشد يا پارچه ابريشمين نازك است چون ديبا.
«في ستر من اللَّه» يعنى او را مستور دارد از گناهان يا از عقوبت و عذاب يا از گرفتارى ها يا از رسوائى در دنيا و آخرت. از مجلسى (رحمه الله)- يا براى او ثواب اين گفتار را بنويسد تا روز قيامت. از مجلسى (رحمه الله)- مشهور است كه اين آيه در باره انصار نازل شده است كه مهاجران را در آنچه داشتند بر خود مقدم مى داشتند، و از طريق عامه روايت شده است كه در باره امير المؤمنين (علیه السّلام) نازل شده كه خود و خاندانش سه روز گرسنه ماندند و سپس يك اشرفى وام گرفت و مقداد را ديد و دانست كه او هم گرسنه است و آن را به وى داد و اين آيه با مائده آسمانى براى آن حضرت نازل شد و اين داستان طولانى است كه من آن را در كتاب كبير (بحار الانوار) نقل كردم و بر هر دو وجه حكم آن عمومى است و در غير مورد نزول هم جارى است. از مجلسى (رحمه الله)- اختصاص به هفتاد اين است كه اگر از آن تجاوز كند متجاهر به فسق گردد و ديگر احترامى براى او باقى نماند
ص: 764
و غيبت او جائز گردد، و بسا كه كلمه سبعين حمل بر مطلق كثرت شده است نه خصوص شماره معين، يعنى هر چه هم گناه او بيش باشد باز بايد از او پرده پوشى كرد و آبروى او را حفظ كرد (اين تأكيدى است در موضوع حرمت غيبت و زشتى بدگوئى از برادر مؤمن و موارد تجويز غيبت چون شكايت و شهادت و غيره از آن بر كنار است). از مجلسى (رحمه الله)- نصيحت، گفتار يا كردارى است كه مقصود از آن خوبى كردن به كسى باشد كه او را نصيحت كنند، و مقصود از نصيحت مؤمن به مؤمن رهبرى او است به مصالح دين و دنيايش و يا ياد دادن به او است اگر نادان باشد و آگاه كردن او اگر در غفلت باشد و دفاع از شخص او و آبروى او اگر ناتوان باشد و احترام او است در خردسالى و سالخوردگى و ترك زيان رساندن و گول زدن او است و سودجوئى براى او، و اگر اندرز پذير نباشد با او نرمش كند تا بپذيرد و اگر در باره ديانت باشد طبق مقررات او را امر به معروف و نهى از منكر كند، و ممكن است خيرخواهى نسبت به رسول و ائمه در آن داخل باشد زيرا كه آنها افضل مؤمنانند و نصيحت آنها اعتراف به نبوت و امامت آنها و فرمان برى از آنها است. از مجلسى (رحمه الله)- نسبت نصيحت به خدا اشاره است به اينكه نصيحت و خيرخواهى براى خلق خدا چون نصيحت براى خدا است، چون نصيحت خدا اطاعت امر او است و نصيحت خلق هم طبق امر و فرمان او است، و ممكن است كه مقصود اين باشد نصيحت خلق خدا كند براى رضاى خدا.
در نهايه گفته است: اصل معنى نصح، خلوص و پاكى است، و گفته شود «نصحته و نصحت له» و معنى نصيحت خدا اعتقاد به يگانگى و اخلاص در نيت عبادت او است و نصيحت كتاب خدا تصديق بدان و عمل كردن به مقررات مندرجه در آن است و نصيحت رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) تصديق به نبوت او و رسالت او و اطاعت از امر و نهى او است، و نصيحت ائمه اين است كه در امرِ
ص: 765
حق آنها را اطاعت كند و قصد شورش بدانها نكند، و نصيحت عامه مسلمانان ارشاد آنها است به مصالحشان. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى هر گاه مصلح سخنى از طرفى به طرف ديگر نقل كند كه نگفته يا كارى از او شرح دهد كه نكرده به منظور اصلاح فيما بين از دروغ حرام محسوب نيست بلكه خوب است، و گفته شده كه از دروغ موضوع حكم نيست و اگر چه خلاف واقع است زيرا دروغ از نظر شرع خلاف واقعى است كه زشت باشد و اين زشت نيست از نظر شرع. مجلسى (رحمه الله)، از بيضاوى گفته: «عرضة» به معنى مانع از چيزى است و به معنى معرض براى كارى، و معنى آيه بنا بر اول اين است كه خدا را مانع كارهاى خير خود نسازيد كه بر آنها سوگند ياد كرديد، و مقصود از «أيمان» امورى است كه بدانها سوگند ياد شده چون گفته پيغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) براى ابن سمره كه: هر گاه سوگند كردى بر كارى و ديدى جز آن از آن بهتر است همان بهتر را بكن و از سوگند خود كفاره بده. و معنى آيه اين است كه خدا را مانع كار خير نسازيد كه عبارت از خوش رفتارى و تقوى و اصلاح ميان مردم است. و بنا بر معنى دوم عرضه، مقصود اين است كه خدا را دست آويز سوگندِ خود مسازيد تا او را با كثرت قسم مبتذل كنيد و «ان تبروا» علت نهى است.
و طبرسى گفته است در معنى آن سه قول است:
1- سوگند به خدا را مانع از بر و تقوى مسازيد كه بگوئيد ما قسم خورديم به خدا كه چنين نكنيم و قسم به او نخورده باشيد.
2- سوگند به خدا را دليل و حجت ترك كار خير نكنيد و اگر قسمى هم خورديد و بعد معلوم شد كه خلاف آن بهتر است همان را انجام دهيد كه بهتر است و قسم سابق خود را دليل ترك آن نسازيد.
3- سوگند به خدا را در هر حق و باطل شيوه خود مسازيد و احترام نام
ص: 766
خدا را نگهداريد تا در سوگند به او خوش رفتار باشيد و تقوى شعار، و اين معنى از ائمه ما روايت شده است چنانچه از امام صادق (علیه السّلام) روايت شده كه فرمود:
به خدا سوگند نخوريد، راست گوئيد يا دروغ زيرا خدا سبحانه فرمايد: «و خدا را دست آويز سوگندتان مسازيد». در ضمن حديث 7 و 5 اين جمله وارد است كه شخص مصلح دروغگو نيست، و اين جمله به دو وجه استعمال مى شود:
1- در مقام نفى حكم كذب و دروغ كه عبارت از حرمت در شرع و قبح و مذمت در عرف باشد و مقصود از اينكه مصلح دروغگو نباشد اين است كه واسطه اصلاح ميان دو نزاع جو و ستيزگر كه در موضوعى اختلاف كرده اند، و اين اختلاف به كشمكش و ستيزه كشيده و بسا آشوب گرانى ميان آنها سخن چينى كرده اند و آنها را به دشمنى واداشته اند مى تواند به هر كدام خبرهائى بدهد كه وسيله رفع كدورت و اصلاح آنها باشد، گو اينكه اين خبرها مخالف واقع و حقيقت باشد و جعل دروغ باشد و چون منظور گوينده و خبر گذار اصلاح ميان اين دو تن است دروغ و خلاف واقع حرام نيست و زيانى ندارد و اين براى آن است كه دروغ قبح لازم ذات ندارد بلكه قبح و زشتى آن از عوارض غير ثابته است و قابل تغيير است و بسا كه صلاحى در آن با ديد آيد و قبح آن از ميان برود بلكه مبدل به حسن و نيكوئى گردد و موارد ديگرى هم براى تجويز كذب به آن ملحق شده چون وعده دروغ به زوجه و فرزند براى تسكين و آرامش خاطر آنها و چون اظهارات دروغ در مقام جنگ براى غلبه بر دشمن حق، پيرو اين مثل سائر كه
«الحرب خدعة»
جنگ خود نيرنگ است، و اگر موضوع تقيه هم كه هم آهنگى با مخالفان است در امور دين براى حفظ جان و آبرو دروغگوئى و كذب شماريم اين خود ميدان بسيار وسيعى براى تجويز دروغ مى شود، در اينجا اين بحث به ميان مى آيد كه:
دروغ و گفتار بر خلاف حقيقت در ذات خود زشت و قبيح است و يا
ص: 767
اينكه زشتى و قبح آن به واسطه مضرت و زيانى است كه بر آن مترتب مى شود، در اين شكى نيست كه دروغ و خلاف گفتن در بسيارى از موارد مايه ضرر و زيان فراوانى است و بسا كه مايه و پايه از ميان رفتن جان و مال و آبروى مردم مى شود ولى در مواردى هم ضررى بر آن مترتب نيست مانند افسانه هاى دروغ مثلا ولى اگر بنا باشد دروغ در موارد بى ضرر تجويز شود و شهرت يابد بسا كه قبح آن كاسته شود و مردم بدان عادت كنند و در نتيجه كم كم به موارد ضرر هم سرايت كند و اگر بنا باشد كه براى ضررهاى مهمى كه از دروغ برخيزند و بسا نظم زندگى فرد و اجتماع را مختل سازند احتراز شود بايد راه آن به كلى بسته گردد و مطلقاً جائز و روا شمرده نشود و مى توان گفت دروغ در ذات خود قبيح و زشت است نه براى آن كه مايه ضرر است زيرا دروغ، كشتنِ حقيقت و پرده كشيدن روى واقع است و چنانچه آدم كشى در ذات خود قبيح و زشت است حق كشى و حقيقت كشى هم در ذات خود قبيح و زشت است و خود يك زيان معنوى است و نبايد براى زشتى دروغ دنبال زيان ديگرى جز همان ذات دروغ رفت زيرا هر زيانى به يك سلب حق و حقيقتى بر مى گردد و دروغ در ذات خود سلب و محو حق و حقيقت است گرچه در پاره اى موارد مايه سلب حق و حقيقت ديگر هم مى شود.
آرى، بسا باشد كه اين سلب حق و حقيقت با سلب حق و حقيقت مهم ترى معارض گردد و در اينجا بايد زيان كمتر را در نظر گرفت و بنا بر اين هر دروغ و خلاف گوئى حرام و زشت است ولى اگر ترك آن موجب ارتكاب امر زشت تر و حرام ترى گردد بناچار بايد براى گريز از ارتكاب آن مرتكب دروغ گرديد از باب دفع افسد به فاسد.
2- مقصود از جمله «مصلح كاذب نيست» تجويز دروغ در مقام اصلاح نيست بلكه بيان روحيه عالى و پاك شخص مصلح و تبرئه او است از بيان خلاف واقع نسبت به طرفينِ اختلاف زيرا در مورد اختلاف و نزاع هميشه
ص: 768
خلاف گوئى وجود دارد و اشخاص فتنه جو به هر يك از طرفين دروغ ها مى گويند و آتش اختلاف را دامن مى زنند ولى كسانى كه در مقام اصلاح هستند و خوش نيت هستند از خلاف گوئى كناره مى كنند و اين جمله «المصلح ليس بكاذب» به منزله يك مثل و دستور اخلاقى است مانند «الرائد لا يكذب اهله» يعنى كسى كه به دنبال آب جستجو مى كند به خاندان خود دروغ نمى گويد، و در اين دو حديث هم دلالتى نيست بر تجويز دروغ گفتن در مقام اصلاح و در حديث 7 هم كه راوى اجازه مى خواهد از طرف خود چيزى بگويد دليلى نيست كه مقصودش دروغ گفتن و خلاف واقع باشد بلكه مقصود اجازه گرفتن در بيانات بيشترى است جز آنچه امام (علیه السّلام) دستور داده زيرا در مقام اصلاح بسا پيشنهادهاى تازه و بى سابقه اى طرح مى شود و بسا گفته هاى تازه اى به ميان مى آيد كه جواب لازم دارد و اجازه بياناتى جز آنچه امام (علیه السّلام) فرموده دليل بر تجويز دروغ نيست. از مجلسى (رحمه الله)- آيه در سوره مائده چنين است: «از اين خاطر بود كه نوشتيم بر بنى اسرائيل كه راستش اين است هر كه نفسى را بكشد جز در برابر نفسى يا فسادى در زمين پس گويا همه مردم را كشته، و هر كه آن را احياء كند گويا همه مردم را احياء كرده است» و آنچه در خبر است نقل به معنى است يا به نقل بعضى از آيه اكتفاء شده چون موضوع روشن است.
طبرسى گفته: «بغير نفس» يعنى جز براى قصاص، «أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ» يعنى و جز براى اينكه در زمين فسادى كرده باشد كه مستحق اعدام شده باشد چون نبرد با خدا و رسول و سلب امنيت از راه ها كه خدا در آيه 33 بعد از آن بيان كرده است.
در بيان اينكه گويا همه را كشته وجوهى گفته اند:
1- مردم همه دشمن و طرف با قاتل شوند زيرا به واسطه كشتن يك هم نوع و هتك حرمت انسانيت سوء قصد به همه كرده، و گويا همه را كشته
ص: 769
است و هر كه يك انسانى را از غرق يا سوختن يا زير آوار رفتن يا هر سبب كشنده نجات دهد يا او را از گمراهى برهاند «مانند اين است كه همه مردم را احياء كرده» يعنى خدا مزد احياء همه او را به او مى دهد چون در احياء برادر مؤمن به همه احسان و جان بخشى كرده است.
2- هر كه پيغمبرى يا امامى بر حق را بكشد چنان است كه همه مردم را كشته يعنى عذاب كسى دارد كه همه مردم را كشته، و هر كه زير بازوى پيغمبرى يا امام عادلى را بگيرد گويا همه مردم را زنده كرده، يعنى ثواب آن را دارد- از ابن عباس.
3- هر كه بى جهت نفسى را كشته در گناه قاتل ها شريك است زيرا كشتار را روشن نموده و راه را هموار كرده براى ديگران و با همه هم دست شده و هر كه جلوگيرى كند از قتل نفس و راه آن را ببندد بر ديگران تا اقدام بر قتل نشود در سلامتى همه مردم شريك است و گويا همه را احياء كرده است.
4- در نظر مقتول است كه قتل او قتل همه مردم است و احياء شخصى در نظر او احياء همه مردم است.
5- مجازات قتل يكى مجازات قتل همه مردم است و اگر ولى دم از قاتل بگذرد و او را احياء كند گويا همه مردم را احياء كرده است و احياء در اينجا مجاز است زيرا جز خدا بر آن توانا نيست.
من گويم، تطبيق تأويل مذكور در خبر بر جمله: بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ، نيازمند تكلف بسيارى است، از اين رو طبرسى متعرض آن نشده است و ممكن است مقصود اين باشد كه نزول آيه در بردن جان از تن است لكن بردن جان از دل به طريق اولى از آن استفاده مى شود و به عبارت ديگر آيه بر معنى اول به مطابقه است و به معنى دوم به التزام است از اين جهت امام (علیه السّلام) مقصود را بيان كرده و تصريح نكرده كه مراد از آيه است و در اخبار آينده هم آن را تأويل آيه دانسته كه به همين اشاره دارد بنا بر اين تأويل ممكن است
ص: 770
چنين گفت كه: هر كه نفسى را به گمراهى بميراند بى اينكه قتل نفسى هم در ظاهر كند يا فساد در زمين نمايد، عقاب كسى را دارد كه همه مردم را كشته باشد، پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، پاره اى از آيات قرآن ضرب المثل است و به اعتبار يك مفهوم كلى موارد تطبيق بسيارى دارد جز همان معناى لفظ و حكم مستفاد از ظاهر آن، و در مفهوم گيرى براى ضرب المثل لازم نيست كه همه خصوصيات مورد ملاحظه گردد و در آن گنجانيده شود و مفهوم كلى و مثل سائر مستفاد از آيه همان عظمت مجازات قتل نفس و عظمت ثواب و اثر سودمند احياء نفس است و لازم نيست كه اين استثناء وارد در آيه هم در همه جا تطبيق شود چنانچه در امثال سائره هم چنين است. اختلاف روش حمران روى وضع پيش آمدهاى محيط بوده است و چون در بدو تشكيل دولت بنى عباس آزادى وجود داشته، حمران وظيفه تبليغ را انجام مى داده ولى پس از تسلط كامل منصور عباسى از مردم خرده خرده سلب آزادى شد و ديگر تبليغ علنى و صريح ميسر نبوده است و گويا حمران با همين بيان خود از سلب آزادى و فشار حكومت جور و بسط دامنه جاسوسى نزد امام (علیه السّلام) گله مى كند زيرا حكومت ستم كار براى استقرار خود به هر شكل و لباس جاسوسانى مى گمارد و ديگر اطمينان اظهار حق و حقيقت از ميان مردم برداشته مى شود، حمران در اين تنگناى جاسوسان حكومت منصور اطمينان ندارد كه در گوشه و كنار هم با يكى و دو تا وارد بحث مذهب و رهبرى مردم به امام بر حق شود، امام در پاسخ او و براى تسليت خاطرش مى فرمايد: اكنون بايد كار مردم را به خدا واگذاشت و او است كه مى تواند به هر وسيله روزنه هدايت را به روى اهلش بگشايد ولى باز هم به كلى نبايد دست از كار كشيد و به اندازه امكان بايد كسانى را كه آمادگى آنها براى پذيرفتن حق معلوم شود با اشاره و كنايه به راه حق دعوت كرد و رشته
ص: 771
تبليغى را به اندازه امكان ادامه داد. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى خود را از آتش حفظ كنيد با صبر بر طاعت خدا و كناره گيرى از گناه و پيروى شهوت، و خاندان خود را از آن حفظ كنيد به وسيله دعوت آنها به طاعت خدا و آموختن واجبات و نهى آنها از كارهاى زشت و وادار كردن آنها به كارهاى خير.
«وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» گفته شده مقصود سنگ كبريت است كه آتش را مى افزايد و گفته اند مقصود سنگ هائى است كه آنها را مى پرستيدند، و اين آيه دلالت دارد بر وجوب امر به معروف و نهى از منكر و بر اينكه خويشان از قبيل زن و مملوك و پدر و مادر و فرزندان و سائر خويشان بر ديگران مقدم هستند.
«اياكم و الناس»
يعنى از دعوت آنها در زمان تقيه بر حذر باشيد و سبب آن را اين آورده كه هر كه قابل هدايت باشد و خدا خواهد كه هدايت شود انگشتى به دلش زند از نور، كنايه از اينكه به دلش اندازد جستجوى حق كند و پذيراى آن گردد ... سپس روش ملايمى براى معارضه و احتجاج با آنها و هدايتشان بيان كرده كه مايه مزيد تعصب و جلب ضرر آنان نگردد و سبب اظهار كفر و گمراهى آنها نباشد كه در برابر آنها بگويد ما بدان سو رفتيم كه خدا فرموده است و آن را خواستيم كه خدا خواسته، يعنى از خاندان پيغمبر امام برگزيديم زيرا پيغمبر را خدا برگزيده و خرد حكم مى كند كه خاندان برگزيده خدا در صورت شايستگى به امامت از ديگران سزاوارترند و اين يك دليل اقناعى است كه پسند طبع اكثر مردم است. مقصود اين است كه مردم عوام و بى سواد قادر به تحليل و تجزيه مطالب نيستند نه به خوبى حقيقت و مقام رهبران معصوم و بر حق را مى فهمند و نه به آسانى به اهميت تعليمات و معانى نغز آنان پى مى برند چنانچه حقيقت فساد حكومت پيشوايان جور و زيانى كه از اجرائيات آنها به خلق
ص: 772
مى رسد به خوبى درك نمى كنند ولى با اين حال همان عوام ساده هم خوش سريرت و خوش باطن و خير جو دارند، و بد سريرت و بد طينت دارند و چون حق و باطل به آنها عرضه مى شود از نظر شعور نهانى خود در باره آن قضاوت مى كنند حق براى دسته اول دل پذير است و باطل مورد نفرت و انكار و براى دسته دوم برعكس است. از مجلسى (رحمه الله)- مقصود مؤمن آل فرعون است كه بر خدا توكل كرد و كار خود را به او واگذاشت، وقتى فرعون قصد كشتن او كرد براى اظهار ايمان به موسى و پند دادن به فرعونيان و دعوت آنها به ايمان و گفت:
من كار خود را به خدا واگذارم، زيرا خدا به بنده ها بينا است «و خدا او را از بدى هاى آنچه نيرنگ كردند نگه داشت» يعنى از بدى هاى مكر آنها محفوظ نمود، پاره اى مفسران گفته اند به همراه موسى از دريا گذشت، و گفته شده كه فرعون آهنگ كشتن او كرد، او به كوه گريخت و فرعون دو كس به دنبال او فرستاد و ديدند او به نماز مشغول است و وحوش گرد او صف بسته اند و آن دو تن برگشتند و گريختند و اين خبر هر دو قول را رد كرده و قول كسى كه گفته ضمير به موسى بر مى گردد هم رد كرده و دلالت دارد كه او را كشتند. از مجلسى (رحمه الله)- آيه در سوره قصص چنين است: «آن كسانى كه كتاب به آنها داديم پيش از او آنها بدو مى گروند» طبرسى گفته است: يعنى كسانى كه پيش از محمد داراى كتاب دينى باشند به او مى گروند زيرا وصف او را در تورات خوانده اند. و بعضى گفته اند: يعنى آنها كه پيش از قرآن كتابى داشتند آنها به قرآن هم مى گروند و مقصود از كتاب سابق تورات و انجيل است «و چون قرآن به آنها خوانده شود گويند ما به آن ايمان داريم، راستى كه آن درست و از پروردگار ما است، به راستى كه ما پيش از آن مسلمان بوديم» و سپس خدا از آنها تمجيد كرده و فرموده: «آنان دو بار مزد بگيرند براى اينكه صبر كردند» گفته است (رحمه الله): يك بار براى دين دارى خود
ص: 773
تا رسيدن به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و يك بار گرويدن به او كه مزد ديگرى دارد. و بعضى گفته اند: به واسطه صبر بر كتاب اول و كتاب دوم و ايمان به هر چه در آنها است. و گفته اند: دو مزد براى صبر بر دين و بر آزار كفار و تحمل مشقت «و دفع كنند به خوبى بدى را» گفته شده يعنى به سخن خوب سخن زشتى را كه از كفار شنوند پاسخ دهند و گفته اند يعنى با كار خوب كار بد را دفع كنند و گفته اند: يعنى با علم، جهل و نادانى جهال را دفع كنند و يا آنكه با مدارا شرّ قوم خود را دفع كنند، و اين معنى از امام صادق (علیه السّلام) هم روايت شده است.
من مى گويم: طبق اين خبر گويا آيه در باره جمعى از مؤمنان از اهل كتاب نازل شده كه به محمد ايمان آوردند در باطن و از ترس قوم خود ايمان خود را نهان داشتند براى تقيه و دو بار مزد به آنها داده شده، يك بار براى ايمان به محمد و يك بار براى صبر بر تقيه. تقيه، همكارى با مخالفان است در انجام امور دينى براى حفظ جان و آبرو و زيان مالى كه بر ترك آن مترتب شود و چون در آن زمان از طرف حكومت مخالف وقت بسيار سخت گيرى بوده و شورش هائى وجود داشته است كه به هر بهانه اى مردم را تعقيب مى كردند و بى رحمانه مى كشتند و به زندان مى افكندند امام با اين بيان بليغ لزوم تقيه را اعلام كرده است، و مجلسى (رحمه الله) گويد: مقصود اين است كه از شدت وضع زمانه ثواب تقيه به برابر اعمال ديگر است و به عبارت ديگر ايمان آنها كه به عنوان تقيه كار كنند ده برابر تارك تقيه است.
قوله «الا في النبيذ»
مجلسى (رحمه الله)- گويد در كتاب طهارت در حديث زراره بيايد كه من در سه چيز تقيه نكنم از احدى، در شرب مسكر و مسح بر خفين و متعه حج، و براى آن چند توجيه شده:
1- خود زراره در دنباله اين حديث گويد: فرموده من تقيه نكنم،
ص: 774
و نفرموده شماها نبايد تقيه كنيد، يعنى الغاء تقيه در اين موارد مخصوص به ائمه (علیه السّلام) است يا براى آنكه مى دانند ضررى به آنها نمى رسد و خدا آنها را حفظ مى كند با به واسطه اينكه اين احكام از مذهب آنها معروف است و تقيه بردار نيست تا آنكه گويد.
2- چون در اين موارد تقيه محقق نيست براى آنكه ننوشيدن مسكر به عذر ضرر و غيره ممكن است و مسح بر خف هم نزد مخالفان تعين ندارد و غسل به نظر آنها اولى است و در متعه حج هم امرى است كه با نيت انجام مى شود و كسى بر آن مطلع نيست و بعد از سعى و طواف انجام تقصير به گرفتن مو و ناخن به طور محرمانه بسيار آسان است. شما را با زبان خود بخورند، يعنى دشنام و ناسزا گويند و با سخن چينى در نزد حكومت جور شما را گرفتار زندان و چوبه دار و اعدام سازند. از مجلسى (رحمه الله)- عامه و خاصه روايت كرده اند كه قريش، عمار و پدرش و مادرش را به نام ياسر و سميه واداشتند كه از دين برگردند، پدر و مادرش نپذيرفتند و آنها را كشتند و عمار زبانى آنچه را خواستند انجام داد، به رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گفته شد: عمار كافر شده، فرمود: نه هرگز عمار از سر تا قدم پر از ايمان است و ايمان با گوشت و خونش آميخته، عمار گريان نزد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد، رسول خدا اشك از دو چشمش پاك كرد و فرمود: چرا چرا اگر دوباره هم تو را گرفتار كردند براى آنها بگو هر چه گفتى.
در نهج البلاغه است كه امير المؤمنين (علیه السّلام) به ياران خود فرمود:
پس از من مردى بر شما چيره شود گلو گشاد و شكم گنده، هر چه يابد بخورد و دنبال باقى گردد او را بكشيد و هرگز نخواهيد كشت هلا او شما را وادار به دشنام بر من و بى زارى از من، اما به من دشنام را بدهيد كه مايه پاكى من و نجات شماها است و اما از من بى زارى نجوئيد كه من به آفرينش
ص: 775
خداپرستى پاك، و آلوده نشده، زائيدم و پائيدم و به ايمان و هجرت پيشى گرفتم.
و اخبار ديگر هم در خود دارى از برائت از على وارد شده و اخبارى هم آن را تجويز كرده و براى جمع ميان اين اخبار چند وجه نقل شده است، پايان نقل از مجلسى.
من گويم، اختلاف اخبار از نظر اختلاف درجات ايمان است نسبت به خواص و بزرگان اصحاب كه به مقام مصلح رسيده بودند وظيفه تحمل شكنجه و قتل بوده و استقامت در اظهار حق ولى نسبت به درجات پائين تر تا برسد به عموم شيعيان كه در زمان امام (علیه السّلام) بودند وظيفه تقيه بوده است و در مقام حفظ جان برائت هم تجويز شده، و امام صادق (علیه السّلام) كه در اين حديث تكذيب مى كند كه على (علیه السّلام) فرموده باشد: (از من بى زارى مجوئيد) در مقام خود درست است زيرا در مقام بيان تكليف عمومى چنين حكمى صادر نمى شود و موضوع جانبازى در راه عقيده و ايمان كه از باب جهاد استماته است امرى است اختيارى و داوطلبى و اخبارى كه آن را تجويز كرده است براى ارشاد به اين وظيفه عالى انسانى است و اين گونه امور فوق مقام تشريفات عمومى و وظائف كلى است و ما در كتاب رموز الشهاده شرح مبسوطى در اين موضوع نوشتيم كه با ترجمه كامل نفس المهموم چاپ شده به آنجا رجوع شود. از مجلسى (رحمه الله)-
«عن القيام للولاة»
يعنى ايستادن در برابر آنها يا براى احترام آنها در حضورشان يا عبورشان و از آن استفاده مى شود كه در مورد عدم تقيه اين گونه احترام براى آنها جائز نيست ولى براى مؤمنان به طريق اولى جائز است و آن مورد تأمل است و گفته اند مقصود قيام به امور آنها است و اجراء دستور آنها، و آن تقيه است. از مجلسى (رحمه الله)- اين حديث دلالت دارد بر وجوب تقيه در هر چه انسان بى چاره گردد جز آنجا كه دليل ديگر آن را استثناء كرده
ص: 776
و دلالت دارد كه خود شخص بهتر مى تواند بفهمد كه بى چاره است يا نه. از مجلسى (رحمه الله)- ممكن است اين طور معنى كرد كه ميثم ديگران را از تقيه منع نكرده است گرچه خودش آن را ترك كرده و در راه حق جانبازى نموده است يا از آن سودى نبرده است و در هر حال از چون ميثم و رشيد و قنبر و امثال آنان رفع اللَّه درجاتهم دور است كه با وجود اينكه امير المؤمنين از عاقبت آنها به آنها خبر داده و به آنها دستور تقيه داده باشد فرمان او را ترك كرده و مخالفت آن حضرت را كرده باشند و احتمال اينكه آن حضرت براى آنها تكليفى بيان نكرده باشد دورتر است، و ظاهر آن است كه مخير بودند ميان تقيه و فداكارى و آنچه را سخت تر بود برگزيدند و مؤيد آن است آنچه كشى روايت كرده از ميثم (رحمه الله) گويد: امير المؤمنين (علیه السّلام) مرا خواست و فرمود: اين ميثم، چه حالى دارى وقتى به خود بسته بنى اميه عبيد اللَّه بن زياد تو را به بى زارى جستن از من دعوت كند، من گفتم:
يا امير المؤمنين به خدا من از تو بى زارى نجويم، فرمود: در اين صورت تو را مى كشد و به دار مى زند، گفتم: من صبر مى كنم اين مطلب در راهِ رضاى خدا اندكى است، فرمود: اى ميثم در اين صورت تو با منى در مقامى كه دارم، پايان نقل از مجلسى (رحمه الله).
من گويم، چنانچه در پيش اشاره كرديم تقيه براى حفظ جان و آبرو و مال يك حكم عمومى و قانون ثابتى است براى همه و موضوع جانبازى در راه حق امرى است مخصوص به عالى ترين طبقات اهل ايمان كه شوق به حق چون پروانه آنها را پران و جانباز شمع حقيقت كرده است و من در بسيارى از نوشته هاى خود از اين طبقه به مصلحان مذهبى و بشرى تعبير كرده ام و اينان به مقامى رسيده اند كه حقيقت را به چشم دل ديده اند و آماده جانبازى براى آن هستند و داوطلب اين كار مى باشند و از نظر تشريعى آن را جهاد استماته گويند، در اينجا تعبيرات فقه و قانون رسا نيست، نبايد تعبير كرد كه مخير
ص: 777
بوده ميان تقيه يا ترك تقيه. اين تعبير كافى نيست كه گفته شود بر ميثم و رشيد هجرى مثلًا واجب بود كه ترك تقيه كنند يا جائز بود، زيرا از اين مقام بايد مقام فوق قانون تعبير كرد.
براى فهم اين مقام به دو چيز توجه كنيد (65- 72 سوره كهف):
1- داستان موسى و آن عالم ربانى كه او را به شاگردى پذيرفت و در صحبت وى كشتى مردم را سوراخ كرد و بچه خردسالى را كشت و ديوار ويرانى را تعمير كرد و در هر بار مورد اعتراض موسى قرار گرفت زيرا كارهاى او خلاف مقررات قانونى بود.
2- من در كتاب رموز الشهاده اين نكته را توضيح دادم كه مقام داوطلبى براى جانبازى در راه حق از شرائط و مقررات قانون عمومى بركنار است و به همين جهت پيران معاف از جهاد و كودكان نابالغ و بلكه زنان هم بسا داراى اين مقام عالى گردند و به حق جانباز راه حق شوند چنانچه در شهداى كربلا ملاحظه مى شود.
بنا بر اين بهترين معناى حديث همان معناى سوم است كه در شرح از مجلسى (رحمه الله) نقل شد كه ميثم (رحمه الله) از تقيه جلوگيرى نكرده است زيرا او آيه اى را كه در باره عمار و تجويز تقيه وى در برابر كفار نازل شده به خوبى مى دانسته است و ظاهراً علت اين بيان امام صادق (علیه السّلام) اين بوده است كه چون حكومت جور بر حكومت اسلامى تسلط يافت و رجال مخالف را با نيرنگ و دسيسه برانداخت و بساط قلدرى و ديكتاتورى را فراهم ساخت و آزادى مردم را سلب كرد، مردم در هيجان افتادند و آزادى طلبان كه بيشتر دور و ور امام صادق (علیه السّلام) بودند براى جلوگيرى از ستم و زور حكومت نسبت به كناره گيرى امام صادق و سكوت آن حضرت اعتراض داشتند، خصوص با قيام امثال زيد شهيد و فجايعى كه در باره او و اصحابش به وجود آمد و كسانى كه با دسته هاى شورشى همكارى مى كردند بيشتر جانبازيهاى امثال ميثم و رشيد
ص: 778
هجرى را يادآورى مى نمودند و شايد تصور مى كردند كه مانع امام (علیه السّلام) از قيام بر عليه حكومت زور ترس از جان است و مى گفتند: پس چرا ميثم و همكارانش بر جان خود نترسيدند و در برابر حكومت زور و جور قيام كردند و دل به شهادت دادند و امام براى تسكين خاطر مردم كه در برابر اين تبليغات واقع مى شدند مى فرمايد: ميثم كه خود داوطلب جانبازى در راه حق بود و جان خود را مردانه نثار عقيده خود كرد و به راه تقيه نرفت از تقيه غدقن نكرده و كسى را از تقيه ممانعت نكرده است و او بهتر از سائر مردم به آيه نازله در باره تجويز و بلكه تحسين تقيه عمار دانا بوده ولى او در مقامى بوده است كه در راه حق جانبازى كرده و هر كه هم همپايه و همسايه او گردد مى تواند به راه او برود ولى بازهم قانون تقيه از نظر حفظ مصلحت عمومى به قوت خود باقى است و نگهدارى رشته حق جز با آن ميسر نيست، در عين حالى كه جانبازى رادمردانى چون ميثم براى زنده بودن و برازنده بودن حق و حقيقت و بر انداختن بساط ظلم و ستم لازم است حفظ رشته تعليمات مذهب و حفظ مركزيت آن به وجود امام معصوم هم لازم است و آن جز با تقيه و مدارا با مخالفان ميسر نيست و مقام و وظيفه جانبازى در جاى خود براى مصلحان و فداكاران محفوظ است و تقيه هم براى ادامه رشته حق و مذهب درست در جاى خود لازم است. مثل معروف براى اينكه تقيه سبب ريختن خون شود اين است كه ظالمى شخصى را مأمور كند براى كشتن مسلمانى بر خلاف حق و در معرض اين باشد كه اگر حكم او را اجراء نكند خود او را بكشد، در اين صورت نمى تواند به عنوان تقيه براى حفظ جان خود اقدام به كشتن مسلمان بى گناهى كند. مجلسى (رحمه الله) گويد: مشهور اين است كه اگر او را وادار كند بر انجام جراحتى كه موجب قتل نباشد در صورتى كه اگر انجام ندهد گمان دارد كه او را خواهد كشت جائز است آن جراحت را براى حفظ جان خود مرتكب شود، و بعضى اين خبر را چنين معنى كرده اند كه: تقيه براى حفظ
ص: 779
جان است و اگر كسى مى داند كه او را به هر حال مى كشند ديگر تقيه ندارد. زيرا ايمان و عقيده سست تر شود و ظالم به مردم بيشتر مسلط شود و اظهار حق خطر بيشترى دارد. از مجلسى (رحمه الله)- و مراد از اينكه فرمانروائى كودكانه باشد اين است كه فرمانده بچه اى باشد يا چون بچه باشد در كم خردى و سفاهت، و مقصود اين است كه بناى حكومت بر پايه حق و درستى نباشد بلكه روى هوا و هوس باشد مانند بازى كودكان. مجلسى (رحمه الله) گفته: اين حديث دلالت دارد كه ترك تقيه از روى جهالت و نادانى مايه اجر و ثواب است و اين منافات با جواز ترك ندارد چنانچه گذشت، پايان نقل از مجلسى.
من گويم، موضوع ترك تقيه در اينجا ربطى به نادانى ندارد و كسى كه براى خاطر دين، جان خود را از دست داده است روا نيست كه گفته شود يك حكم معمولى را نمى دانسته بلكه از روى اخلاص داوطلب جانبازى در راه حق شده و به بهشت شتافته. از مجلسى (رحمه الله)-
«فوجدتم عليه شاهداً او شاهدين من كتاب اللَّه»
گويا مقصود آنجا است كه مخالف با اخبار ديگر يا راوى ثقه نباشد يا مقصود اين است موافق عموم قرآن باشد و با قرآن تباين كلى نداشته باشد. از مجلسى (رحمه الله)- «گويا برابر چشم بدان نگاه مى كنم» يعنى همه اينها را به علم قطعى و به طور يقين از قرآن مجيد مى دانم تا اينكه گويا همه آنها برابر چشمم قرار دارند، پايان نقل از مجلسى (رحمه الله). اين جمله دلالت دارد كه علم همه چيز در قرآن مجيد است و در حقيقت قرآن نسخه كتبى و اجمالى همه عالم هستى است و امام به حقيقت آن احاطه دارد و علم او به همه چيز علم احاطى و حضورى است.
ص: 780
از مجلسى (رحمه الله)- مقصود از اولاد كيسان فرزندان مختار هستند كه به خونخواهى امام حسين (علیه السّلام) برخاست و گفته شده است مقصود دغل بازان و مكارانند كه خود را به شيعه بندند و از آنهايند. در قاموس گفته:
كيسان نام دغلى و عهدشكنى است و لقب مختار بن ابى عبيده است كه فرقه كيسانيه به او منسوبند. از مجلسى (رحمه الله)- دلالت دارد بر عدم جواز انكار آنچه از اخبار ائمه (علیه السّلام) به ما برسد و گرچه به عقل ما نرسد بلكه بايد آن را بدانها برگردانيد تا بيان كنند. از مجلسى (رحمه الله)- «اما رأيت من صنع اللَّه بآل برمك» من گويم دولت و شوكت برمكى ها و زوالش در تاريخ معروف است و سببش طبق روايت صدوق (رحمه الله) در عيون اين است كه باعث گرفتارى امام كاظم و زندانى شدن آن حضرت در بغداد شدند، گويد هارون الرشيد مى خواست پسرش محمد را جانشين خود كند، او چهارده پسر داشت و از ميان آنها سه تن را برگزيد، محمد امين كه او را وليعهد اول خود ساخت و عبد اللَّه مأمون كه وليعهد بعد از او نمود و قاسم مؤتمن را پس از مأمون وليعهد خود ساخت و براى شهرت و تحكيم اين كار در سال 179 قصد حج كرد و همه فقهاء و علماء و قراء و امراء كشور اسلامى را براى شركت در حج دعوت كرد و خود از راه مدينه به مكه رفت. على بن محمد نوفلى گويد: سبب سعايت يحيى بن خالد از موسى بن جعفر اين بود كه هارون الرشيد پسرش محمد بزاد زبيده را به سرپرستى جعفر بن محمد اشعث و اولادش سپرده بود و بر يحيى ناگوار بود و مى گفت: اگر هارون بميرد كار به دست محمد افتد و دولت من و فرزندانم از ميان برود، و او مى دانست جعفر بن اشعث شيعه است و خود را هم مذهب او وانمود كرد و او هم شاد شد و اسرار خود را به او گفت و عقيده خود را در باره موسى بن جعفر به او اظهار كرد و چون به مذهب او واقف شد از او نزد رشيد
ص: 781
سعايت كرد و رشيد هم از نظر خدمتى كه خود جعفر و پدرش به خلافت كرده بودند رعايت او را مى كرد و در باره او ترديد داشت و يحيى پيوسته از او بد مى گفت. تا روزى وارد مجلسى رشيد شد و ميان او و جعفر نزاعى شد و جعفر به او و پدرش بد گفت و رشيد در آن روز بيست هزار اشرفى به جعفر جائزه داد و يحيى هم چيزى نگفت تا شب شد سپس به رشيد گفت: يا امير المؤمنين من تو را از جعفر و عقيده او مطلع كردم و شما از آن دفاع كرديد و در اينجا يك گواه قاطعى وجود دارد، گفت: آن چيست؟ گفت: هر مالى از هر راهى به او برسد خمس آن را به موسى بن جعفر مى دهد و من شك ندارم خمس همين بيست هزار اشرفى را هم به او داده است، هارون گفت: اين خود دليل قاطعى است، و همان شبانه فرستاد و جعفر را خواست و او هم مى دانست يحيى از وى سعايت كرده و با هم ستيزه كرده و با هم اظهار دشمنى كرده اند، و چون شبانه فرستاده در خانه جعفر را كوبيد ترسيد مبادا قول يحيى را در باره او پذيرفته باشد و او را خواسته تا بكشد، و غسل كرد و مشك و كافور به خود ماليد و كفن پوشيد و نزد رشيد رفت و چون چشم رشيد به او افتاد و بوى كافور از او شنيد و ديد كفن روى لباس خود پوشيده گفت: اين جعفر، اين وضع چيست؟ در پاسخ گفت: من دانستم كه در باره من نزد شما سعايت شده و چون فرستاده شما در اين ساعت به دنبال من آمد من در خاطرم آوردم كه مى خواهى مرا بكشى، گفت: نه هرگز ولى به من خبر رسيده كه تو هر چه مال پيدا كنى خمسش را به موسى بن جعفر مى دهى، و خمس همين بيست هزار اشرفى را هم براى او فرستادى، من خواستم اين را بفهمم جعفر گفت: اللَّه اكبر يا امير المؤمنين يكى از خدمتكارها را بفرست تا پولها را با همان مهرى كه داشته اند بياورند. رشيد به خادمى گفت: مهر جعفر را به نشانى بگير و برو منزل او و اين پولها را بياور، و جعفر نام كنيزى را به آنها گفت كه مال نزد او بود، و آن كنيز هم كيسه ها را سر به مهر تحويلِ فرستاده خليفه داد و او هم نزد رشيد
ص: 782
آورد، و جعفر گفت: اين اول دليل كذب كسانى است كه از من بدگوئى مى كنند نزد شما، گفت: اى جعفر، راست گفتى در امانى برگرد و من هرگز گفته كسى را در باره تو قبول نكنم. ولى يحيى در اسقاط جعفر اشعثى توطئه مى كرد. از مجلسى (رحمه الله)- يعنى از طرف حكومت به خصوص شما شيعه اماميه توجهى نشود زيرا زيديه در صف مقدم به طور آشكار و بى تقيه با مخالفان شيعه مبارزه مى كنند و آنها را به خود مشغول مى دارند و خواهى نخواهى وسيله دفاع شر از شما مى شوند. از مجلسى (رحمه الله)-
«اكتب هذا بالذهب»
يعنى با آب طلا، و شايد كنايه باشد از شدت اهتمام بدان و حفظ آن و نفيس بودن آن و احتمال دارد كه مقصود اين باشد كه واقعاً بايد آن را با آب طلا نوشت و از نوشتن با آب طلا منعى نرسيده است جز در باره نوشتن قرآن مجيد، چنانچه در كتابِ قرآن بيايد.
ص: 783