عنوان قراردادی:الکافی .اصول .فارسی .برگزیده
اصول الکافی
عنوان و نام پديدآور:اصول کافی/ تالیف ثقة الاسلام کلینی(رحمه الله)؛ با ترجمه و شرح فارسی محمدباقر کمره ای.
مشخصات نشر:[تهران]: سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه، 13 -
مشخصات ظاهری:6ج.
شابک:125000 ریال: دوره 964-6066-74-7 : ؛ ج. 1 964-6066-75-5 : ؛ ج. 2 964-6066-76-3 : ؛ 125000 ریال (ج. 2، چاپ چهارم) ؛ ج. 3 964-6066-77-1 : ؛ 125000 ریال (ج.3، چاپ چهارم) ؛ 125000 ریال ج. 4، چاپ چهارم 964-6066-78-X : ؛ ج. 5 964-6066-79-8 : ؛ 125000ریال (ج.5، چاپ چهارم) ؛ ج. 6 964-6066-80-1 : ؛ 12500 ریال (ج.6، چاپ چهارم)
يادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد چهارم، 1370.
يادداشت:چاپ چهارم.
يادداشت:ج.3 - 6 (چاپ چهارم: 1379).
مندرجات:ج. 1. کتاب عقل و جهل - کتاب فضل علم - کتاب توحید-. ج. 2. کتاب حجت (1)-. ج. 3. کتاب حجت (2)-. ج. 4. کتاب ایمان و کفر-. ج. 5. کتاب ایمان و کفر-. ج. 6. کتاب دعا - کتاب فضل قرآن - کتاب عشرت.
موضوع:احادیث شیعه -- قرن 14
شناسه افزوده:کمره ای، محمد باقر، 1283 - 1374.، مترجم
شناسه افزوده:سازمان اوقاف و امور خیریه. انتشارات اسوه
رده بندی کنگره:BP129/ک 8ک 22041 1300ی
رده بندی دیویی:297/212
شماره کتابشناسی ملی:م 79-11569
اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
باب در سرشت مؤمن و كافر 15
باب ديگرى از آن و در اين باب وقوع تكليف نخست، فزون است 25
باب ديگر از آن 29
باب در اينكه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اول كس بود كه پاسخ گفت و به ربوبيت خدا عز و جل اقرار كرد 37
باب چگونه پاسخ دادند با اينكه ذرّه اى بودند 43
باب آفرينش خلق به يگانه پرستى 43
باب در اينكه مؤمن در صُلب كافر باشد 47
باب هر گاه خدا خواهد مؤمن آفريند 49
باب در اينكه صبغه، همان مسلمانى است 49
باب در اينكه سَكينه، ايمان است 51
باب اخلاص 55
باب شرايع 59
ص: 7
باب ستونهاى اسلام 63
باب در اينكه اسلام حفظ جان كند و وسيله اداى امانت گردد ولى ثواب آخرت بر ايمان است 81
باب هر جا ايمان هست مسلمانى هم هست ولى اسلام ملازم با ايمان نيست و ممكن است از او جدا باشد 85
باب ديگر از آن و در آن است كه اسلام پيش از ايمان است 91
باب در اينكه ايمان بدون انجام واجبات و ترك محرمات پذيرفته نيست [30] 95
باب در اينكه ايمان به همه اعضاء تن، پخش است 113
باب مسابقه در ايمان 133
باب درجات ايمان 139
باب ديگرى از آن 145
باب نسب اسلام و ماده و بنياد آن 149
باب خصال مؤمن 153
(باب در شرح اسلام و ايمان و كفر و نفاق 159
(باب صفت ايمان) 163
باب فضل ايمان بر اسلام و فضل يقين بر ايمان 165
باب حقيقت ايمان و يقين 169
باب تفكر و انديشه 175
باب مكارم 177
باب فضل يقين 183
باب رضا به قضاء 189
باب تفويض بر خدا و توكل بر خدا 199
باب خوف و رجاء 209
باب حسن ظن و خوشبينى به خدا عز و جل 219
ص: 8
باب اعتراف به تقصير 223
باب طاعت و تقوى 225
باب ورع 233
باب عفّت 241
باب اجتناب از محرمات 245
باب اداى واجبهاى الهى 247
باب استوارى بر عمل و پى گيرى آن 251
باب عبادت 253
باب نيّت 257
باب در افراط و سستى در عبادت 261
باب اقتصاد و ميانه روى در عبادت 263
باب كسى كه به او برسد عملى، ثوابى از طرف خدا دارد 267
باب صبر 267
باب شكر 287
باب خوش خلقى 303
باب خوشروئى 313
باب راستى و امانت پردازى 317
باب حياء 323
باب عفو و گذشت 325
باب فرو خوردن خشم 331
باب حلم و بردبارى 339
باب خاموشى و نگهداشتن زبان 343
باب مدارا و سازگارى 353
باب نرمش و رفق 357
ص: 9
باب تواضع 365
باب دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا 375
باب نكوهش دنيا و بيان زهد در دنيا 385
باب در اطراف آنچه در باب گذشته، گذشت 409
باب قناعت 411
باب كفاف 419
باب تعجيل در كار خير 423
باب انصاف و عدالت 429
باب بى نيازى از مردم 439
باب صله رحم 445
باب احسان به پدر و مادر 465
باب اهتمام به امور مسلمانان و نصيحت و خير خواهى و سودمندى براى آنان 483
باب اجلال سالمندان و پيره مندان 487
باب برادر بودن مؤمنان با يك ديگر 489
باب در حقى كه براى وابسته به ايمان و ناقض آن ثابت است 497
باب در اينكه برادرى بر پايه دين واقع نشده و همانا روى تعارف است 499
باب حق مؤمن بر برادرش و اداى حق او 499
باب مهرورزى و دلسوزى به يك ديگر 519
باب ديدار برادران 521
باب دست به هم دادن و مصافحه 531
باب هم آغوشى 545
باب بوسيدن 549
باب مذاكره برادران 551
ص: 10
باب شاد كردن مؤمنان 559
باب روا كردن حاجت مؤمن 573
باب كوشش در حاجت مؤمن 585
باب گشودن گرفتارى مؤمن 593
باب اطعام مؤمن 595
باب در اينكه كسى كه مؤمنى را بپوشاند 607
باب در اظهار لطف و مهربانى به مؤمن و گرامى داشتن او 611
باب در خدمت به او (يعنى به مؤمن) 617
باب اندرز دادن و خير خواهى براى مؤمن 617
باب اصلاح ميان مردم 621
باب احياء مؤمن 625
باب در دعوت خانواده به ايمان 627
باب در ترك دعوت مردم 629
باب در اينكه خدا دين را به كسى دهد كه او را دوست دارد 635
باب سلامت دين 637
باب تقيّه 639
باب كتمان و حفظ اسرار 655
شرح هاى كتاب ايمان و كفر 671
ص: 11
ص: 12
ص: 13
کِتَابُ الاْءِیمَانِ وَالْکُفْرِ
بابُ طِینَةِ الْمُوءْمِنِ وَالْکَافِرِ(1)
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، عَنْ
رَجُلٍ(2): عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ: «إِنَّ(3) اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ النَّبِیِّینَ مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ قُلُوبَهُمْ وَأَبْدَانَهُمْ، وَخَلَقَ قُلُوبَ الْمُوءْمِنِینَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ(4)، وَجَعَلَ(5) خَلْقَ أَبْدَانِ الْمُوءْمِنِینَ(6) مِنْ دُونِ ذلِکَ(7)، وَخَلَقَ الْکُفَّارَ مِنْ طِینَةِ سِجِّینٍ(8) قُلُوبَهُمْ وَأَبْدَانَهُمْ، فَخَلَطَ بَیْنَ(9) الطِّینَتَیْنِ، فَمِنْ هذَا(10) یَلِدُ الْمُوءْمِنُ الْکَافِرَ، وَیَلِدُ الْکَافِرُ الْمُوءْمِنَ، وَمِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْمُوءْمِنُ السَّیِّئَةَ، وَمِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْکَافِرُ الْحَسَنَةَ؛ فَقُلُوبُ(11) الْمُوءْمِنِینَ تَحِنُّ(12) إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ، وَقُلُوبُ الْکَافِرِینَ تَحِنُّ إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ».(13)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحسَیْنِ(14) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ ، عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ الْجَازِیِّ(15): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ
ص: 14
1- از على بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا عز و جل پيغمبران را همه از سرشت آسمانى آفريد چه دلهاى آنها را و چه پيكرهاى آنها را و دلهاى مؤمنان را هم از همان سرشت آفريد و پيكر آنان را از نشيب آن و كافران را از سرشت سياه سياه چال زندانى آفريد، چه دلهايشان را و چه پيكرشان را و ميان هر دو سرشت در آميخت و از براى اين است كه مؤمن، كافر زايد و از كافر مؤمن بر آيد و از اين جا است كه مؤمن به بد كردارى افتد و از اينجا است كه كافر به خوش رفتارى رسد، دلهاى مؤمنان شوق مند باشند بدان چه از آن آفريده شدند و دلهاى كافران شوق مند باشند بدان چه از آن آفريده شدند.
2- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: به راستى خداى عز و جل مؤمن را از سرشت بهشتى آفريده و كافر را از سرشت دوزخى و
ص: 15
اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ الْمُوءْمِنَ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ ، وَخَلَقَ الْکَافِرَ(1) مِنْ طِینَةِ النَّارِ» .
وَقَالَ : «إِذَا أَرَادَ اللّهُ(2) _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِعَبْدٍ خَیْراً، طَیَّبَ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ ، فَلاَ یَسْمَعُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ إِلاَّ عَرَفَهُ ، وَلاَ یَسْمَعُ شَیْئاً مِنَ الْمُنْکَرِ إِلاَّ أَنْکَرَهُ».
قَالَ: وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «الطِّینَاتُ ثَلاَثٌ(3): طِینَةُ الاْءَنْبِیَاءِ، وَالْمُوءْمِنُ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ ، إِلاَّ أَنَّ الاْءَنْبِیَاءَ هُمْ(4) مِنْ(5) صَفْوَتِهَا ؛ هُمُ(6) الاْءَصْلُ وَلَهُمْ فَضْلُهُمْ، وَالْمُوءْمِنُونَ الْفَرْعُ مِنْ طِینٍ لاَزِبٍ(7)، کَذلِکَ(8) لاَ یُفَرِّقُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ شِیعَتِهِمْ» .
وَقَالَ : «طِینَةُ النَّاصِبِ مِنْ حَمَاًء مَسْنُونٍ(9)، وَأَمَّا الْمُسْتَضْعَفُونَ(10) فَمِنْ تُرَابٍ؛ لاَ یَتَحَوَّلُ مُوءْمِنٌ عَنْ إِیمَانِهِ، وَلاَ نَاصِبٌ عَنْ نَصْبِهِ ، وَلِلّهِ الْمَشِیئَةُ فِیهِمْ(11)».(12)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ، مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ طِینَةَ الْمُوءْمِنِ؟ فَقَالَ: «مِنْ طِینَةِ الاْءَنْبِیَاءِ؛ فَلَمْ تَنْجَسْ(13) أَبَداً».(14)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی وَغَیْرُهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَغَیْرِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(15)، عَنْ أَبِی نَهْشَلٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلی عِلِّیِّینَ، وَخَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا مِنْهُ(16)، وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِکَ ، وَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْنَا؛ لاِءَنَّهَا
ص: 16
فرمود: چون خدا عز و جل خير بنده اى را خواهد جان و تنش را پاك كند و خيرى را نشنود جز آنكه آن را بداند و بفهمد و هيچ بدى و زشتى را نشنود جز آنكه آن را بد دارد، گويد: شنيدم كه آن حضرت مى فرمود: سرشت بر سه گونه باشد:
1- سرشت انبياء: مؤمن هم از همان سرشت باشد جز آنكه پيغمبران از برگزيده آنند و در آن اصل باشند و برترى دارند و مؤمنان فرع آنند از سرشتى بايست آن، از اين رو خدا عز و جل ميان پيمبران و پيروانشان جدائى نيندازد و فرمود:
2- سرشت ناصبى است كه از سياه سياه چال بد بوئى است.
3- مستضعفان كه از سرشت خاك معمولى باشند مؤمن از ايمان خود بر نگردد و ناصبى از بد كيشى خود و مستضعفان وابسته خواست خدايند.
3- از صالح بن سهل گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
قربانت خداى عز و جل سرشت مؤمن را از چه آفريده است؟
فرمود از سرشت پيمبران، و هرگز پليد نگردد.
4- از ابى حمزه ثمالى گويد: از امام باقر (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
به راستى خدا جلّ و عزّ ما را از اعلى علّيّين آفريد و دل شيعه ما را از آن آفريد كه ما را آفريد و تن آنها را از درجه نازلتر آفريد، دل در هواى ما دارند زيرا دل آنها با ما هم سرشت است، سپس اين آيه را خواند (18- 21 سوره مطففين): «نه، هرگز، به راستى
ص: 17
خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا(1)» ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ : «کَلاّ إِنَّ کِتابَ الاْءَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(2).
«وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّینٍ، وَخَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ ، وَأَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِکَ؛ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْهِمْ؛ لاِءَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ» ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ: «کَلاّ إِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفِی سِجِّینٍ وَما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ کِتابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ»(3).(4)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا(5)، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَغَیْرُ وَاحِدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ(6) جَمِیعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ یُوسُفَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَبْدُ اللّهِ بْنُ کَیْسَانَ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَنَا مَوْلاَکَ عَبْدُ اللّهِ بْنُ کَیْسَانَ.
قَالَ: «أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ، وَأَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُکَ».
قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ(7)، وَنَشَأْتُ فِی أَرْضِ فَارِسَ، وَإِنَّنِی(8) أُخَالِطُ النَّاسَ فِی التِّجَارَاتِ وَغَیْرِ ذلِکَ، فَأُخَالِطُ الرَّجُلَ، فَأَری لَهُ حُسْنَ السَّمْتِ(9) وَحُسْنَ الْخُلُقِ وَکَثْرَةَ(10) أَمَانَةٍ(11)، ثُمَّ أُفَتِّشُهُ، فَأَتَبَیَّنُهُ(12) عَنْ(13) عَدَاوَتِکُمْ؛ وَأُخَالِطُ الرَّجُلَ، فَأَری مِنْهُ سُوءَ الْخُلُقِ(14) وَقِلَّةَ أَمَانَةٍ(15) وَزَعَارَّةً(16)، ثُمَّ أُفَتِّشُهُ، فَأَتَبَیَّنُهُ(17) عَنْ وَلاَیَتِکُمْ، فَکَیْفَ یَکُونُ ذلِکَ؟
قَالَ(18) : فَقَالَ لِی: «أَمَا عَلِمْتَ یَا ابْنَ کَیْسَانَ، أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَخَذَ طِینَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَطِینَةً مِنَ النَّارِ، فَخَلَطَهُمَا جَمِیعاً، ثُمَّ نَزَعَ هذِهِ مِنْ هذِهِ ، وَهذِهِ مِنْ هذِهِ(19)، فَمَا رَأَیْتَ مِنْ(20) أُولئِکَ مِنَ الاْءَمَانَةِ وَحُسْنِ
ص: 18
كتاب نيكان در عليّين است تو ندانى كه عليّين چيست، كتابى نوشته شده كه مقرّبان بر آن گواهند» فرمود: دشمن ما را از سجّين آفريد و دل شيعه آنها را از آن آفريد كه خوشان را آفريد و تن آنها را از آنچه جز آن است و دلشان در هواى آنها است، زيرا با آنها هم سرشت باشند، سپس اين آيه را خواند (7- 10 سوره مطففين): «نه، هرگز به راستى كتاب هرزه كاران در سجّين باشد و تو ندانى كه سجّين چيست، كتابى است نوشته، واى در اين روز بر مكذّبان» 5- از عبد الله بن كيسان از امام صادق (علیه السّلام) گويد: به او گفتم:
قربانت، من عبد الله بن كيسان چاكر شما هستم، فرمود: نژاد تو را مى شناسم ولى خود تو را نمى شناسم (يعنى شيعه بودنت را نمى دانم- از مجلسى ره) گويد: به آن حضرت گفتم: من در كوهستان زائيده شدم و در سرزمين فارس بزرگ شدم، من در بازرگانى و جز آن با مردم آميزش دارم، با مردى در آميزم و ببينم كه خوش رفتار و نيكو كردار است و خوش اخلاق و امانت دار است و او را وارسم و بفهمم با شما دشمن است، و با مردى آميزش كنم و از او بدرفتارى و بى پروائى در امانت و در درندگى و كج خلقى (فساد و تبهكارى خ ل) بينم و او را وارسم و بفهمم كه دوست شما است، اين چگونه مى شود؟ به من فرمود: اى پسر كيسان، به راستى خدا عز و جل از سرشت بهشت و سرشت دوزخ بر گرفت و آنها را با هم در آميخت و اين دو از هم به خود بر گرفتند، تو در آنها هر چه امانت دارى و خوش رفتارى و خوش روشى بينى از آن است كه با سرشت بهشتى سائيده اند و آنها برگردند بدان چه از آن آفريده شدند
ص: 19
الْخُلُقِ وَحُسْنِ السَّمْتِ، فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ(1) مِنْ طِینَةِ(2) الْجَنَّةِ، وَهُمْ یَعُودُونَ إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ، وَمَا رَأَیْتَ مِنْ هوءُلاَءِ مِنْ قِلَّةِ الاْءَمَانَةِ وَسُوءِ الْخُلُقِ وَالزَّعَارَّةِ(3) ، فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ(4) مِنْ طِینَةِ النَّارِ، وَهُمْ یَعُودُونَ(5) إِلی مَا خُلِقُوا مِنْهُ».(6)
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(7)، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : الْمُوءْمِنُونَ(8) مِنْ طِینَةِ الاْءَنْبِیَاءِ؟ قَالَ: «نَعَمْ».(9)
7 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ(10)، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ(11)، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام بَعَثَ جَبْرَئِیلَ علیه السلام فِی أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ، فَقَبَضَ بِیَمِینِهِ قَبْضَةً بَلَغَتْ(12) قَبْضَتُهُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا، وَأَخَذَ مِنْ کُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً، وَقَبَضَ قَبْضَةً أُخْری مِنَ الاْءَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْیَا إِلَی الاْءَرْضِ السَّابِعَةِ الْقُصْوی، فَأَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ کَلِمَتَهُ، فَأَمْسَکَ الْقَبْضَةَ الاْءُولی بِیَمِینِهِ ، وَالْقَبْضَةَ(13) الاْءُخْری بِشِمَالِهِ ، فَفَلَقَ(14) الطِّینَ فِلْقَتَیْنِ، فَذَرَا(15) مِنَ الاْءَرْضِ ذَرْواً، وَمِنَ السَّمَاوَاتِ ذَرْواً، فَقَالَ لِلَّذِی بِیَمِینِهِ: مِنْکَ الرُّسُلُ وَالاْءَنْبِیَاءُ(16) وَالاْءَوْصِیَاءُ وَالصِّدِّیقُونَ وَالْمُوءْمِنُونَ وَالسُّعَدَاءُ وَمَنْ أُرِیدُ کَرَامَتَهُ، فَوَجَبَ(17) لَهُمْ مَا قَالَ کَمَا قَالَ، وَقَالَ لِلَّذِی بِشِمَالِهِ: مِنْکَ
ص: 20
و آنچه در اينان از بى پروائى در امانت و بد خلقى و درندگى و تباهى بينى از آن است كه سرشت دوزخى به آنها سائيده و اثر كرده و آنها بر گردند بدان چه از آن آفريده شدند.
6- از صالح بن سهل گويد:
از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم: مؤمنان از سرشت پيغمبرانند؟
فرمود: آرى.
7- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: چون خدا عز و جل خواست آدم را بيافريند، جبرئيل را در نخستين ساعت روز جمعه فرستاد و با دست راست خود مُشتى بر گرفت كه از آسمان هفتم تا آسمان دنيا را فرا داشت و از هر آسمانى تربتى در كف خود برداشت و مُشتى ديگر بر گرفت كه از هفتمين زمين بلند تا هفتمين زمين دورتر را در آن فرا گرفت و خدا عز و جل دستور داد تا مُشت نخست را با دست راستش نگهداشت و ديگر مُشت را با دست چپش و آنچه در مُشت داشت دو بار در شكافت و از آنچه از زمين بود در پاشيد و از آنچه هم از آسمان بود در پاشيد، پس بدان چه در دست راست داشت گفت: از تو است رسولان و پيغمبران و اوصياء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر كس ارجمندش خواستم- و آنچه گفت برايشان چنانچه گفت بايست شد- و بدان چه در دست چپ داشت گفت: از تو است جبّاران و مشركان و كافران و سركشان و هر كه خوارى و بدبختى او را خواهم- و بر ايشان آنچه را گفت چنانچه گفت بايست شد- سپس هر دو سرشت در هم آميختند و اين است تفسير قول خدا
ص: 21
الْجَبَّارُونَ وَالْمُشْرِکُونَ وَالْکَافِرُونَ وَالطَّوَاغِیتُ وَمَنْ أُرِیدُ هَوَانَهُ وَشِقْوَتَهُ، فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ کَمَا قَالَ.
ثُمَّ إِنَّ الطِّینَتَیْنِ(1) خُلِطَتَا جَمِیعاً، وَذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوی»(2)، فَالْحَبُّ طِینَةُ الْمُوءْمِنِینَ(3) الَّتِی(4) أَلْقَی اللّهُ عَلَیْهَا مَحَبَّتَهُ، وَالنَّوی طِینَةُ الْکَافِرِینَ الَّذِینَ نَأَوْا(5) عَنْ کُلِّ خَیْرٍ، وَإِنَّمَا سُمِّیَ النَّوی مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأی(6) عَنْ(7) کُلِّ خَیْرٍ وَتَبَاعَدَ عَنْهُ(8).
وَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ»(9) فَالْحَیُّ: الْمُوءْمِنُ الَّذِی تَخْرُجُ(10) طِینَتُهُ مِنْ طِینَةِ الْکَافِرِ، وَالْمَیِّتُ _ الَّذِی یَخْرُجُ(11) مِنَ الْحَیِّ _ هُوَ الْکَافِرُ الَّذِی یَخْرُجُ مِنْ طِینَةِ الْمُوءْمِنِ(12)، فَالْحَیُّ: الْمُوءْمِنُ، وَالْمَیِّتُ: الْکَافِرُ .
وَ ذلِکَ قَوْلُهُ(13) عَزَّ وَجَلَّ : «أَ وَمَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ»(14) فَکَانَ مَوْتُهُ اخْتِلاَطَ طِینَتِهِ مَعَ طِینَةِ الْکَافِرِ، وَکَانَ حَیَاتُهُ حِینَ فَرَّقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَیْنَهُمَا بِکَلِمَتِهِ (15)؛ کَذلِکَ(16) یُخْرِجُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الْمُوءْمِنَ فِی الْمِیلاَدِ مِنَ الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ فِیهَا إِلَی النُّورِ، وَیُخْرِجُ(17) الْکَافِرَ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ إِلَی النُّورِ، وَذلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»(18)».(19)
ص: 22
عز و جل (95 سوره انعام): «به راستى خداوند شكافنده دانه و هسته است» دانه سرشت مؤمن است كه خدا دوستى خود را در آن افكنده و هسته سرشت كافر است كه از هر خيرى به دورند و آن را «نوى» تعبير كرده براى آنكه از هر خيرى به دورند و از آن دورى جويند و خدا عز و جل فرموده: «بر آرد زنده را از مرده و بر آرد مرده را از زنده».
زنده مؤمنى است كه سرشتش از سرشت كافرى برآيد، و مرده اى كه از زنده برآيد همان كافرى است كه از سرشت مؤمن در آيد، زنده مؤمن است و مرده كافر و اين است تفسير قول خدا عز و جل (122 سوره انعام): «و آيا كسى كه مرده است و او را زنده كرديم» (چون كسى است كه در تاريكيها است) مرگش آميزش سرشت او است با سرشت كافر، و زنده شدنش آنگاه است كه خداى عز و جل به فرمان خود آنها را از هم جدا سازد، همچنين خدا عز و جل مؤمن را در هنگام زايش از آن تاريكى كه در آن اندر است به روشنى بر آرد و كافر را از نورى كه در آن اندر است به تاريكى بر آرد و اين است تفسير قول خدا عز و جل (70 سوره يس):
«تا بيم دهد هر كه زنده است و پا برجا شود فرمان حق بر كافران».
ص: 23
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ، وَفِیهِ زِیَادَةُ وُقُوعِ التَّکْلِیفِ الاْءَوَّلِ(1)
1 .أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ زُرَارَةَ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ(2) ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَا(3) اخْتَلَفَ اثْنَانِ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ: کُنْ مَاءً عَذْباً ؛ أَخْلُقْ(4) مِنْکَ(5) جَنَّتِی وَأَهْلَ طَاعَتِی، وَکُنْ مِلْحاً أُجَاجاً؛ أَخْلُقْ مِنْکَ نَارِی(6) وَأَهْلَ مَعْصِیَتِی، ثُمَّ أَمَرَهُمَا، فَامْتَزَجَا، فَمِنْ ذلِکَ صَارَ یَلِدُ الْمُوءْمِنُ الْکَافِرَ، وَالْکَافِرُ الْمُوءْمِنَ(7).
ثُمَّ أَخَذَ طِیناً(8) مِنْ أَدِیمِ(9) الاْءَرْضِ، فَعَرَکَهُ(10) عَرْکاً شَدِیداً، فَإِذَا هُمْ کَالذَّرِّ(11) یَدِبُّونَ(12)، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: إِلَی الْجَنَّةِ بِسَلاَمٍ، وَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: إِلَی النَّارِ وَلاَ أُبَالِی.
ثُمَّ أَمَرَ نَاراً، فَأُسْعِرَتْ(13)، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا، فَهَابُوهَا، وَقَالَ(14) لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: ادْخُلُوهَا، فَدَخَلُوهَا(15)، فَقَالَ(16): کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً، فَکَانَتْ بَرْداً وَسَلاَماً.
فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ، أَقِلْنَا(17)، فَقَالَ(18): قَدْ أَقَلْتُکُمْ، فَادْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا، فَهَابُوهَا، فَثَمَّ(19) ثَبَتَتِ(20) الطَّاعَةُ وَالْمَعْصِیَةُ، فَلاَ یَسْتَطِیعُ(21) هوءُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هوءُلاَءِ، وَلاَ هوءُلاَءِ(22) مِنْ هوءُلاَءِ».(23)
ص: 24
1- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: اگر مردم مى دانستند چگونه آفرينش آغاز شده است دو كس با هم اختلاف نداشتند، به راستى خدا عز و جل پيش از آنكه خلق را بيافريند فرمود: آبى خوش گوار باش تا من بهشت و فرمانبرانم را از تو آفرينم، و آب شور و تلخى باش تا من دوزخ و نافرمانانم را از تو بيافرينم. اين دو با هم آميختند و از اين است كه مؤمن كافر زايد و كافر مؤمن، سپس سرشتى از روى زمين بر گرفت و سختش در هم ماليد بناگاه مردمى پديد شدند و چون مورچه بجنبيدند، به اصحاب يمين فرمود: با سلامتى به سوى بهشت، و به اصحاب شمال فرمود: به سوى دوزخ و من باكى ندارم، سپس آتشى را فرمان داد تا بر افروخت و به اصحاب شمال فرمود: در آن درآئيد، از آن هراس كردند، به اصحاب يمين فرمود:
در آن درآئيد، بدان در آمدند و فرمود: سرد و سلامت باش، و آن آتش بر آنها سرد و سلامت شد، پس اصحاب شمال گفتند:
پروردگارا قرار ما را تجديد كن، فرمود: تجديد كردم اكنون در آن درآئيد، رفتند كه درآيند و باز در هراس شدند و سپس طاعت و معصيت ثبت شد و تنوانند اينان از آنان باشند و نه آنان از اينان.
ص: 25
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ(1)، عَنْ زُرَارَةَ: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ(2) جَلَّ وَعَزَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(3) إِلی آخِرِ الاْآیَةِ.
فَقَالَ _ وَأَبُوهُ یَسْمَعُ علیهماالسلام _ : «حَدَّثَنِی أَبِی أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ قَبَضَ(4) قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِی خَلَقَ(5) مِنْهَا آدَمَ علیه السلام ، فَصَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ، ثُمَّ تَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ، ثُمَّ(6) صَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ(7) الْمَالِحَ(8) الاْءُجَاجَ، فَتَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً، فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّینَةُ أَخَذَهَا ، فَعَرَکَهَا عَرْکاً شَدِیداً، فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ مِنْ(9) یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ، وَأَمَرَهُمْ جَمِیعاً أَنْ یَقَعُوا فِی النَّارِ، فَدَخَلَ(10) أَصْحَابُ الْیَمِینِ ، فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَسَلاَماً ، وَأَبی أَصْحَابُ(11) الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا».(12)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ(13) _ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام ، أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَی الطِّینِ ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَکَهَا ، ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَیْنِ بِیَدِهِ ، ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ یَدِبُّونَ ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً ، فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا ، فَذَهَبُوا إِلَیْهَا، فَهَابُوهَا وَلَمْ یَدْخُلُوهَا(14)، ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْیَمِینِ أَنْ یَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا، فَدَخَلُوهَا ، فَأَمَرَ اللّهُ _ جَلَّ وَعَزَّ _ النَّارَ فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَسَلاَماً، فَلَمَّا رَأی ذلِکَ أَهْلُ الشِّمَالِ(15)، قَالُوا: رَبَّنَا، أَقِلْنَا،
ص: 26
2- از زراره كه مردى از امام باقر (علیه السّلام) پرسيد از قول خدا عز و جل (172 سوره اعراف): «و آنگاه كه برگرفت پروردگار تو از آدمى زاده ها نژادشان را از پشتشان و آنان را بر خود گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا» تا آخر آيه (گواهيم، تا نگوئيد روز قيامت كه ما بوديم از اين بى خبر و غافل).
در پاسخ فرمود- و پدرش هم مى شنود- كه: پدرم برايم باز گفت: به راستى خداى عز و جل مُشتى از خاكى كه آدم را از آن آفريد بر گرفت و از آب گوارا بر آن ريخت و آن را چهل صباح وانهاد و سپس از آب تلخ و شور بر آن ريخت و آن را چهل صباح وانهاد، و چون خمير مايه شد آن را بر گرفت و به سختى در هم ماليد و از راست و چپ آن چون مورچگان بر آمدند و به همه فرمان داد در آتش روند و اصحاب يمين رفتند و آتش بر آنها سرد و سلامت شد و اصحاب شمال سرباز زدند از رفتن در آن.
3- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
به راستى خدا عز و جل چون خواست آدم را آفريند آب را بر خاك روان كرد و سپس مُشتى از آن بر گرفت و آن را مالش داد و با دست خود از هم جدا كرد و دو بخش نمود و آنها را در پاشيد و بناگاه به جنبش در آمدند و سپس آتشى براى آنها برافراشت و به اهل شمال فرمان داد در آن درآيند و به سوى آن رفتند و از آن هراس كردند و در آن در نيامدند و سپس به اهل يمين دستور داد تا در آن در آيند و رفتند و در آن در آمدند و خدا به آتش دستور داد تا بر آنها گلستان شد و چون اهل شمال چنان ديدند گفتند: پروردگارا براى ما تجديد قرار كن و از ما در گذر، و خدا از آنها در گذشت و
ص: 27
فَأَقَالَهُمْ، ثُمَّ قَالَ لَهُمُ: ادْخُلُوهَا ، فَذَهَبُوا ، فَقَامُوا عَلَیْهَا وَلَمْ یَدْخُلُوهَا(1)، فَأَعَادَهُمْ طِیناً(2) ، وَخَلَقَ مِنْهَا آدَمَ علیه السلام ».
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (3): «فَلَنْ یَسْتَطِیعَ هوءُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هوءُلاَءِ ، وَلاَ هوءُلاَءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هوءُلاَءِ».
قَالَ(4): «فَیَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْکَ النَّارَ ، فَلِذلِکَ قَوْلُهُ(5) جَلَّ وَعَزَّ: «قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ»(6)».(7)
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ دَاوُدَ الْعِجْلِیِّ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ حُمْرَانَ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ حَیْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ، خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ (8) مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً، فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ، فَأَخَذَ (9) طِیناً مِنْ أَدِیمِ الاْءَرْضِ، فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ _ وَهُمْ کَالذَّرِّ یَدِبُّونَ _ : إِلَی الْجَنَّةِ بِسَلاَمٍ ، وَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ:
إِلَی النَّارِ وَلاَ أُبَالِی ، ثُمَّ قَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا(10) یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ»(11).
ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی النَّبِیِّینَ ، فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ، وَأَنَّ هذَا
ص: 28
سپس فرمود: در آن در آئيد و رفتند بر سر آن ايستادند و در آن در نيامدند و خدا آنان را به حال گِل باز گردانيد و آدم را از آن آفريد، امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هرگز نتوانند اينان از آنان باشند و نه آنان از اينان شوند، فرمود: بدانند (يعنى اهل بيت (علیه السّلام) از مجلسى ره) كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اول كس بود كه در آن آتش در آمد و از اين راه خدا جل و عز فرمايد (81 سوره زخرف): «بگو اگر براى خدا پسرى بود من اول پرستنده بودم».
1- از حمران از امام باقر (علیه السّلام): به راستى خدا تبارك و تعالى چون خلق را آفريد آن خوش گوارى آفريد و آب تلخ و شورى و هر دو آب را به هم آميخت و از روى زمين گِلى بر گرفت و آن را سخت ماليد و به اصحاب يمين كه چون مورچه مى جنبيدند فرمود: با سلامتى به سوى بهشت، و به اصحاب شمال فرمود: به سوى دوزخ و باكى ندارم، سپس فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا، گواهيم؛ تا نگويند در قيامت كه ما از اين بى خبر و غافل بوديم، سپس از پيغمبران پيمان ستد و فرمود: آيا نيستم من پروردگار شما؟ و اين محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسول من و اين على امير مؤمنان؟ گفتند:
چرا، و نبوت براى آنها ثبت شد و از اولو العزم به اين مضمون پيمان ستد كه:
ص: 29
مُحَمَّدٌ رَسُولِی ، وَأَنَّ هذَا عَلِیٌّ(1) أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ؟ قَالُوا: بَلی، فَثَبَتَتْ(2) لَهُمُ النُّبُوَّةُ؛ وَأَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلی أُولِی الْعَزْمِ أَنَّنِی رَبُّکُمْ ، وَمُحَمَّدٌ رَسُولِی ، وَعَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ ، وَأَوْصِیَاوءُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلاَةُ أَمْرِی وَخُزَّانُ عِلْمِی علیهم السلام ، وَأَنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی ، وَأُظْهِرُ بِهِ(3) دَوْلَتِی ، وَأَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی ، وَأُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَکَرْهاً ، قَالُوا: أَقْرَرْنَا یَا رَبِّ ، وَشَهِدْنَا(4)، وَلَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَلَمْ یُقِرَّ، فَثَبَتَتِ (5) الْعَزِیمَةُ لِهوءُلاَءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِیِّ ، وَلَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَی الاْءِقْرَارِ بِهِ ، وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»»،(6) قَالَ: «إِنَّمَا هُوَ: فَتَرَکَ(7) .
ثُمَّ أَمَرَ نَاراً ، فَأُجِّجَتْ ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا ، فَهَابُوهَا ، وَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ : ادْخُلُوهَا ، فَدَخَلُوهَا ، فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ(8) بَرْداً وَسَلاَماً ، فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: یَا رَبِّ(9) أَقِلْنَا، فَقَالَ: قَدْ أَقَلْتُکُمُ ، اذْهَبُوا، فَادْخُلُوهَا(10) ، فَهَابُوهَا ، فَثَمَّ(11) ثَبَتَتِ(12) الطَّاعَةُ وَالْوَلاَیَةُ وَالْمَعْصِیَةُ».(13)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ(14) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ علیه السلام مِنْ ظَهْرِهِ(15) لِیَأْخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَهُ ، وَبِالنُّبُوَّةِ لِکُلِّ نَبِیٍّ ، فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ (16) ، ثُمَّ قَالَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لآِدَمَ:
ص: 30
به راستى من پروردگار شمايم و محمد رسول من است و على امير مؤمنان است و اوصيائش پس از او واليان امر منند و خزانه دارهاى علم من، و به راستى عهدى است كه من به وسيله او دينم را نصرت دهم و دولتم را ظاهر كنم و از دشمنانم بدو انتقام كشم و به وسيله او خواهى نخواهى پرستيده شوم.
گفتند: پروردگارا ما اقرار داريم و گواهيم، آدم نه انكار كرد و نه اقرار آورد و مقام اولو العزمى در اين پنج ثبت شد، نسبت به مهدى و آدم تصميم نگرفت كه بدو اقرار كند و اين است تفسير قول خدا عز و جل (115 سوره طه): «و هر آينه به تحقيق عهدى را عرضه كرديم بر آدم و آن را فراموش كرد و تصميمى در او نيافتيم» فرمود: همانا مقصود از «نَسيَ» در اينجا «ترك» است. سپس فرمود: تا آتشى بر افروخته شد و به اصحاب شمال فرمان داد: در آن در آئيد، و از آن هراسيدند، و به اصحاب يمين فرمود: در آن درآئيد، در آن در آمدند و بر آنها سرد و سلامت شد، پس اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما بگذر، فرمود: از شما گذشتم، اكنون برويد و در آن در آئيد، پس از آن هراسيدند، از آنجا است كه طاعت و ولايت و معصيت ثبت شد.
2- از حبيب سجستانى گويد: شنيدم از امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود: به راستى چون خدا عز و جل نژاد آدم را از پشتش بر آورد تا از آنها پيمان گيرد به پروردگارى خود و نبوت هر پيغمبر، اول كس كه به نبوت او پيمان گرفت از آنان، محمد بن عبد الله بود، سپس خدا عز و جل به آدم فرمود: بنگر چه مى بينى؟ فرمود: آدم به نژاد خود نگاه كرد كه مورچه وار فضاى آسمان را پُر كردند، آدم
ص: 31
انْظُرْ مَا ذَا تَری؟» .
قَالَ: «فَنَظَرَ آدَمُ علیه السلام إِلی ذُرِّیَّتِهِ _ وَهُمْ ذَرٌّ _ قَدْ مَلَؤُوا السَّمَاءَ ، قَالَ آدَمُ علیه السلام : یَا رَبِّ ، مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی! وَلاِءَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ؟ فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِکَ الْمِیثَاقَ عَلَیْهِمْ؟
قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً»(1) وَیُوءْمِنُونَ(2) بِرُسُلِی ، وَیَتَّبِعُونَهُمْ .
قَالَ آدَمُ علیه السلام : یَا رَبِّ ، فَمَا لِی أَری بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ کَثِیرٌ ، وَبَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِیلٌ ، وَبَعْضَهُمْ لَیْسَ لَهُ نُورٌ(3)؟
فَقَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : کَذلِکَ(4) خَلَقْتُهُمْ لاِءَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالاَتِهِمْ.
قَالَ آدَمُ علیه السلام : یَا رَبِّ ، فَتَأْذَنُ لِی فِی الْکَلاَمِ؛ فَأَتَکَلَّمَ؟
قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: تَکَلَّمْ؛ فَإِنَّ رُوحَکَ مِنْ رُوحِی ، وَطَبِیعَتَکَ(5) خِلاَفُ(6) کَیْنُونَتِی(7) .
قَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ(8) ، فَلَوْ کُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلی مِثَالٍ وَاحِدٍ ، وَقَدْرٍ وَاحِدٍ ، وَطَبِیعَةٍ وَاحِدَةٍ ، وَجِبِلَّةٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ، وَأَرْزَاقٍ سَوَاءٍ ، لَمْ یَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ ، وَلَمْ یَکُنْ(9) بَیْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَلاَ تَبَاغُضٌ ، وَلاَ اخْتِلاَفٌ فِی شَیْءٍ مِنَ الاْءَشْیَاءِ .
قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَا آدَمُ ، بِرُوحِی(10) نَطَقْتَ ، وَبِضَعْفِ طَبِیعَتِکَ(11) تَکَلَّفْتَ(12) مَا لاَ عِلْمَ لَکَ بِهِ ، وَأَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ(13)، بِعِلْمِی خَالَفْتُ بَیْنَ خَلْقِهِمْ(14)، وَبِمَشِیئَتِی یَمْضِی(15) فِیهِمْ أَمْرِی ، وَإِلی تَدْبِیرِی وَتَقْدِیرِی(16) صَائِرُونَ ، لاَ(17) تَبْدِیلَ لِخَلْقِی ، إِنَّمَا(18) خَلَقْتُ الْجِنَّ والاْءِنْسَ لِیَعْبُدُونِ(19)، وَخَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِی وَعَبَدَنِی(20) مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ رُسُلِی وَلاَ أُبَالِی، وَخَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ کَفَرَ بِی وَعَصَانِی وَلَمْ یَتَّبِعْ رُسُلِی وَلاَ أُبَالِی ، وَخَلَقْتُکَ وَخَلَقْتُ ذُرِّیَّتَکَ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ(21) بِی إِلَیْکَ وَإِلَیْهِمْ ، وَإِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَخَلَقْتُهُمْ لاِءَبْلُوَکَ وَأَبْلُوَهُمْ أَیُّکُمْ(22) أَحْسَنُ عَمَلاً فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَقَبْلَ مَمَاتِکُمْ، فَلِذلِکَ(23) خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةَ ، وَالْحَیَاةَ وَالْمَوْتَ ، وَالطَّاعَةَ
ص: 32
گفت: پروردگارا، وه چه بسيار است نژاد من، براى كار بزرگى آنها را آفريدى؟ تو از آنها چه مى خواهى كه پيمان ازشان مى ستانى؟ خدا فرمود: براى آنكه مرا بپرستند و چيزى را شريك من ندانند و به رسولانم بگروند و از آنها پيروى كنند، آدم گفت: پروردگارا پس مرا چه شده كه برخى ذره ها را بزرگتر از برخى بينم و برخى روشنى بسيار دارند و برخى روشنى اندك و برخى هيچ روشنى ندارند؟
خدا عز و جل فرمود: چنين آنها را آفريدم تا آزمايش نمايم در هر حالى، آدم عرض كرد: پروردگارا به من اجازه سخن مى دهى تا سخنى گويم؟ خدا عز و جل فرمود: سخن بگو كه جانت از من است و طبيعتت بر خلاف هستى من است، آدم گفت: پروردگارا كاش همه را يكسان آفريده بودى با يك نمونه و يك اندازه و يك طبع و يك خو و يك رنگ و با عمرهاى برابر و روزيهاى برابر تا بر يك ديگر ستم نكنند و بر يك ديگر حسد نبرند و دشمنى با هم نكنند و در هيچ چيزى اختلاف نكنند، خدا عز و جل فرمود: اى آدم، به نيروى روح من گويا شدى و به سستى طبع خود آنچه را ندانى به زبان آوردى، منم آفريدگار جهان به دانش خود آفرينش آنان را مختلف ساختم و به خواست خودم امرم را در آنان اجراء كنم و به تدبير و تقدير من بگردند، در آفرينشم تبديلى نيست، همانا جن و انس را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را براى كسانى آفريدم كه مرا اطاعت كنند و بپرستند و پيروى از رسولانم كنند- و باكى ندارم- دوزخ را آفريدم براى هر كه به من كافر شود و نافرمانى من كند و پيروى از رسولانم نكند و باكى ندارم، تو را آفريدم و نژادت را آفريدم بى نيازى به تو و فرزندانت و همانا تو را و آنها را آفريدم تا تو را بيازمايم و آنان را بيازمايم كه كدام در دار دنيا كردار بهترى
ص: 33
وَالْمَعْصِیَةَ ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ ، وَکَذلِکَ(1) أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَتَدْبِیرِی .
وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَأَجْسَامِهِمْ وَأَلْوَانِهِمْ وَأَعْمَارِهِمْ وَأَرْزَاقِهِمْ وَطَاعَتِهِمْ وَمَعْصِیَتِهِمْ(2) ، فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِیَّ وَالسَّعِیدَ ، وَالْبَصِیرَ وَالاْءَعْمی ، وَالْقَصِیرَ وَالطَّوِیلَ ، وَالْجَمِیلَ وَالدَّمِیمَ(3) ، وَالْعَالِمَ وَالْجَاهِلَ ، وَالْغَنِیَّ وَالْفَقِیرَ ، وَالْمُطِیعَ وَالْعَاصِیَ ، وَالصَّحِیحَ وَالسَّقِیمَ ، وَمَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ(4) وَمَنْ لاَ عَاهَةَ بِهِ، فَیَنْظُرُ 2 / 11
الصَّحِیحُ إِلَی الَّذِی(5) بِهِ الْعَاهَةُ ، فَیَحْمَدُنِی عَلی عَافِیَتِهِ(6) ، وَیَنْظُرُ الَّذِی بِهِ الْعَاهَةُ إِلَی الصَّحِیحِ ، فَیَدْعُونِی وَیَسْأَلُنِی أَنْ أُعَافِیَهُ ، وَیَصْبِرُ عَلی بَلاَئِی ، فَأُثِیبُهُ(7) جَزِیلَ
عَطَائِی ، وَیَنْظُرُ الْغَنِیُّ إِلَی الْفَقِیرِ ، فَیَحْمَدُنِی وَیَشْکُرُنِی ، وَیَنْظُرُ الْفَقِیرُ إِلَی الْغَنِیِّ ، فَیَدْعُونِی وَیَسْأَلُنِی ، وَیَنْظُرُ الْمُوءْمِنُ إِلَی الْکَافِرِ ، فَیَحْمَدُنِی عَلی مَا هَدَیْتُهُ(8) ، فَلِذلِکَ(9) خَلَقْتُهُمْ(10) لاِءَبْلُوَهُمْ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَفِیمَا أُعَافِیهِمْ وَفِیمَا أَبْتَلِیهِمْ وَفِیمَا أُعْطِیهِمْ وَفِیمَا أَمْنَعُهُمْ .
وَأَنَا اللّهُ الْمَلِکُ الْقَادِرُ ، وَلِی أَنْ أَمْضِیَ(11) جَمِیعَ مَا قَدَّرْتُ عَلی مَا دَبَّرْتُ ، وَلِی أَنْ أُغَیِّرَ مِنْ ذلِکَ مَا شِئْتُ إِلی مَا شِئْتُ ، وَأُقَدِّمَ مِنْ ذلِکَ مَا أَخَّرْتُ ، وَأُوءَخِّرَ مِنْ ذلِکَ مَا قَدَّمْتُ(12) ، وَأَنَا اللّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِیدُ(13) ، لاَ أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ ، وَأَنَا أَسْأَلُ خَلْقِی عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ».(14)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ
ص: 34
داريد در زندگى و پيش از مردن خود، براى اين آفريدم دنيا و آخرت، و زندگى و مرگ، و طاعت و گناه را و بهشت و دوزخ را و همچنين اراده كردم در تقدير و تدبير خودم و به دانش نافذم در باره آنها ميان صورت و جسم و رنگ و عمر و رزق و طاعت و معصيت آنان اختلاف انداختم و از آنها شقى و سعيد و بينا و كور و كوتاه و بلند و زيبا و زشت و دانا و نادان و توانگر و درويش و مطيع و عاصى و تندرست و بيمار و زمين گير و بى عيب مقرر ساختم تا تندرست به معيوب بنگرد و مرا حمد كند بر عافيت خود، و معيوب به تندرست نگاه كند و به درگاهم دعا كند و از من خواهش كند كه او را عافيت بخشم و به بلايم صبر كند تا عطاى شايان ثوابم را به او دهم، و توانگر به درويش بنگرد و مرا سپاس گزارد و شكر كند، و درويش به توانگر نگاه كند و به درگاهم دعا كند و از من خواهش كند، و مؤمن به كافر نگرد و مرا سپاس گزارد كه او را رهنمودم؛ براى اين آنها را آفريدم كه در خوشى و ناخوشى آنها را بيازمايم، و هم در آنچه آنان را عافيت دهم و هم در آنچه گرفتار سازم و در آنچه به آنها بدهم و در آنچه از آنها دريغ دارم، و منم خداى ملك توانا و حق من است كه هر چه مقدر كردم طبق تدبير خودم اجراء كنم و حق من است كه هر چه را از آن خواهم چنانچه خواهم تغيير دهم، هر چه از آن خواهم پيش دارم و هر چه را خواهم پس اندازم، و منم خداى فعّال ما يشاء، از آنچه كنم باز پرسى ندارم، و خلق خود را از هر چه كنند بازپرسى كنم.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: به راستى خدا عز و جل خلق را آفريد و هر كه را دوست داشت از آن آفريد كه دوست داشت، و
ص: 35
وَعُقْبَةَ(1) جَمِیعاً :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ(2) أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ ، وَکَانَ(3) مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ ، وَخَلَقَ مَنْ(4) أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ ، وَکَانَ(5) مَا أَبْغَضَ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ(6) النَّارِ ، ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِی الظِّلاَلِ».
فَقُلْتُ: وَأَیُّ(7) شَیْءٍ الظِّلاَلُ؟
فَقَالَ(8): «أَ لَمْ تَرَ إِلی ظِلِّکَ(9) فِی الشَّمْسِ شَیْئاً(10) وَلَیْسَ بِشَیْءٍ».
«ثُمَّ بَعَثَ(11) مِنْهُمُ(12) النَّبِیِّینَ ، فَدَعَوْهُمْ(13) إِلَی الاْءِقْرَارِ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّهُ»(14) ثُمَّ دَعَوْهُمْ(15) إِلَی الاْءِقْرَارِ بِالنَّبِیِّینَ فَأَقَرَّ بَعْضُهُمْ ، وَأَنْکَرَ بَعْضٌ(16) ، ثُمَّ دَعَوْهُمْ(17) إِلی وَلاَیَتِنَا ، فَأَقَرَّ بِهَا وَاللّهِ مَنْ أَحَبَّ ، وَأَنْکَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ ، وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : «فَما(18) کانُوا لِیُوءْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(19)».
ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «کَانَ التَّکْذِیبُ ثَمَّ».(20)
بَابُ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَنْ أَجَابَ وَأَقَرَّ (21) لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِالرُّبُوبِیَّةِ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (22): «أَنَّ بَعْضَ
ص: 36
آنچه را دوست داشت اين بود كه او را از سرشت بهشت آفريد و هر چه را دشمن داشت از آنچه آفريد كه بد داشت و آنچه را كه بد داشت اين بود كه او را از سرشت دوزخ آفريد، سپس آنها را به سايه اى فرستاد، من گفتم: سايه چيست؟ در پاسخ فرمود: تو سايه خود را در برابر خورشيد نمى بينى كه چيزى است و در حقيقت چيزى نيست؟ سپس پيغمبران را از ميان آنها برانگيخت و آنان را به اقرار به خدا عز و جل دعوت كرد و اين است تفسير قول خدا عز و جل (87 سوره زخرف): «و اگر از آنها بپرسى، چه كسى شما را آفريده، گويند خدا» سپس مردم را دعوت كرد تا اقرار كنند به پيمبران و برخى اقرار كردند و برخى انكار نمودند، سپس آنان را به ولايت ما دعوت كرد، به خدا هر كه را دوست داشت اقرار كرد و هر كه را دشمن داشت انكار كرد و اين است تفسير قول خدا (101 سوره اعراف): «نبودند كه ايمان آورند بدان چه پيش از آن انكار كرده بودند».
سپس امام باقر (علیه السّلام) فرمود: تكذيب از آنجا است.
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: يكى از قريش به رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گفت: به كدام چيز تو بر پيغمبران پيشى جستى، با اينكه
ص: 37
قُرَیْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بِأَیِّ شَیْءٍ سَبَقْتَ الاْءَنْبِیَاءَ(1) وَأَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَخَاتَمَهُمْ؟
فَقَالَ(2): إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّی ، وَأَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ(3) أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ(4) النَّبِیِّینَ ، «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»(5) فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِیٍّ (6)قَالَ: بَلی ، فَسَبَقْتُهُمْ بِالاْءِقْرَارِ(7) بِاللّهِ(8) عَزَّ وَجَلَّ».(9)
2 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(10)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ ، قَالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی لاَءَری بَعْضَ أَصْحَابِنَا یَعْتَرِیهِ النَّزَقُ(11) وَالْحِدَّةُ(12) وَالطَّیْشُ(13) ، فَأَغْتَمُّ لِذلِکَ غَمّاً شَدِیداً ، وَأَری مَنْ خَالَفَنَا، فَأَرَاهُ حَسَنَ
السَّمْتِ(14)؟
قَالَ: «لاَ تَقُلْ حَسَنَ السَّمْتِ؛ فَإِنَّ(15) السَّمْتَ سَمْتُ الطَّرِیقِ، وَلکِنْ قُلْ: حَسَنَ السِّیمَاءِ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ: «سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»(16)».
قَالَ: قُلْتُ: فَأَرَاهُ حَسَنَ السِّیمَاءِ، وَ(17) لَهُ وَقَارٌ، فَأَغْتَمُّ لِذلِکَ؟
قَالَ(18): «لاَ تَغْتَمَّ لِمَا رَأَیْتَ(19) مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِکَ ، وَلِمَا رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ سِیمَاءِ مَنْ خَالَفَکَ؛ إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام ، خَلَقَ تِلْکَ(20) الطِّینَتَیْنِ(21) ، ثُمَّ فَرَّقَهُمَا فِرْقَتَیْنِ ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: کُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِی ، فَکَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ یَسْعی ، وَقَالَ لاِءَهْلِ(22) الشِّمَالِ: کُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِی ، فَکَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ یَدْرُجُ ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً ، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِی(23) ، فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ(24) صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ اتَّبَعَهُ(25) أُولُو
ص: 38
در پايان آنها مبعوث شدى و خاتم آنهائى؟ در پاسخ فرمود: من نخست كس بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين كس بودم كه پاسخ گفتم، آنگاه كه خدا پيمان از پيغمبران ستد و آنها را بر خودش گواه گرفت كه: «آيا نيستم من پروردگار شما؟» پس من نخست پيغمبر بودم كه گفتم: بلى، و در اقرار به خدا عز و جل بر آنها پيش دستى كردم.
2- از عبد الله بن سنان، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
قربانت من مى نگرم كه برخى هم مذهبان ما گرفتار خشم و كج خلقى مى شوند و از اين به سختى غمنده مى شوم، و مى نگرم كه در مخالفان ما كسانى هستند خوش روش؛ فرمود: خوش روش نگو زيرا روش، روش راه را گويند ولى بگو: خوش سيما، زيرا خدا عز و جل فرمايد (29 سوره فتح): «سيماى آنان در چهره شان از اثر سجده است»، گويد: گفتم:
او را خوش سيما بينم و با وقار و از اين راه هم غمنده گردم، در پاسخ فرمود: غمنده مباش از آنچه در هم مذهبان خود بد خلقى ديدى و در مخالفان خود خوش خلقى، به راستى خداى تبارك و تعالى چون خواست آدم را بيافريند اين هر دو سرشت را آفريد و آنها را در بخش كرد و به اصحاب يمين فرمود: شما به اجازه من خلقى باشيد، و خلقى شدند چون مورچگان مى كوشيدند، و به اهل شمال فرمود: به اجازه من خلقى باشيد، خلقى شدند چون مورچگان مى لوليدند، سپس آتشى براى آنها برافراشت و فرمود: به اجازه من در آن درآئيد، و نخست كس كه در آن درآمد محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بود، سپس رسولان اولو العزم و اوصياء و پيروانشان در آن در آمدند، سپس به اصحاب شمال فرمود: به اذن من در آن در آئيد، در پاسخ
ص: 39
الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَأَوْصِیَاوءُهُمْ وَأَتْبَاعُهُمْ .
ثُمَّ قَالَ لاِءَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِی ، فَقَالُوا: رَبَّنَا ، خَلَقْتَنَا لِتُحْرِقَنَا؟ فَعَصَوْا ، فَقَالَ لاِءَصْحَابِ الْیَمِینِ: اخْرُجُوا بِإِذْنِی مِنَ النَّارِ ، فَخَرَجُوا(1) لَمْ
تَکْلِمِ(2) النَّارُ مِنْهُمْ(3) کَلْماً ، وَلَمْ تُوءَثِّرْ فِیهِمْ أَثَراً ، فَلَمَّا رَآهُمْ أَصْحَابُ الشِّمَالِ قَالُوا: رَبَّنَا، نَری أَصْحَابَنَا قَدْ سَلِمُوا ، فَأَقِلْنَا(4) وَمُرْنَا بِالدُّخُولِ ، قَالَ(5): قَدْ أَقَلْتُکُمْ، فَادْخُلُوهَا ، فَلَمَّا دَنَوْا(6) وَأَصَابَهُمُ الْوَهَجُ(7) رَجَعُوا ، فَقَالُوا: یَا رَبَّنَا ، لاَ صَبْرَ لَنَا عَلَی الاِحْتِرَاقِ ، فَعَصَوْا ، فَأَمَرَهُمْ(8) بِالدُّخُولِ ثَلاَثاً ، کُلَّ ذلِکَ یَعْصُونَ وَیَرْجِعُونَ ، وَأَمَرَ أُولئِکَ(9) ثَلاَثاً ، کُلَّ ذلِکَ یُطِیعُونَ وَیَخْرُجُونَ ، فَقَالَ لَهُمْ: کُونُوا طِیناً بِإِذْنِی ، فَخَلَقَ مِنْهُ آدَمَ علیه السلام ».
قَالَ: «فَمَنْ کَانَ مِنْ هوءُلاَءِ لاَ یَکُونُ مِنْ هوءُلاَءِ ، وَمَنْ کَانَ مِنْ هوءُلاَءِ لاَ یَکُونُ مِنْ هوءُلاَءِ؛ وَمَا رَأَیْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِکَ وَخُلُقِهِمْ ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ(10) مِنْ لَطْخِ(11) أَصْحَابِ الشِّمَالِ؛ وَمَا رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ سِیمَاءِ(12) مَنْ خَالَفَکُمْ وَوَقَارِهِمْ ، فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ(13) أَصْحَابِ الْیَمِینِ».(14)
3. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ(15) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بِأَیِّ شَیْءٍ سَبَقْتَ وُلْدَ آدَمَ؟
قَالَ: إِنِّی(16) أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ(17)
ص: 40
گفتند، پروردگارا ما را آفريدى تا ما را بسوزانى؟ و نافرمانى كردند، پس به اصحاب يمين فرمود: به اجازه من از آتش درآئيد، آتش در آنها زخمى پديد نكرده بود و اثرى نكرده بود، و چون اصحاب شمال آنها را ديدند گفتند: پروردگارا ما مى بينيم اصحاب يمين سالمند، از ما در گذر و با ما تجديد قرار كن و به ما فرمان بده كه در آئيم.
فرمود: من از شما در گذشتم، در آتش در آئيد، چون نزديك آن شدند و سوز آتش به آنها رسيد، بر گشتند و گفتند: پروردگارا ما بر سوختن شكيبا نيستيم، و نافرمانى كردند و تا سه بار فرمان در آمدن در آتش به آنها رسيد و هر بار نافرمانى كردند و برگشتند.
و آنان را سه بار دستور ورود داد و هر سه بار اطاعت كردند و بيرون شدند، پس به آنها فرمود: همه به اجازه من گل شويد و آدم را از آن آفريد، گفت: هر كه از آنان است از اينان نيست و هر كه از اينان است از آنان نيست، آنچه از سبكى و كج خلقى يارانت بينى از آلودگى آنان با اصحاب شمال است، و آنچه از نيكوئى سيماى مخالفان خودتان و وقارشان بينى از چسبش با اصحاب يمين به آنها سرايت كرده است.
3- از صالح بن سهل از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: سؤال شد از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به كدام چيز بر تمامى فرزندان آدم پيشى جستى؟، فرمود:
من نخست كس بودم كه به پروردگارم اقرار كردم، خدا از پيمبران پيمان ستد و آنها را بر خودش گواه گرفت كه: «آيا نيستم
ص: 41
بِرَبِّی(1)؛ إِنَّ اللّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلی»(2) فَکُنْتُ(3) أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ».(4)
بَابُ کَیْفَ أَجَابُوا وَهُمْ ذَرٌّ (5)
1-عَلِيُّ بنُ أبراهِیمَ ، عَن أبِیهِ ، عَنِ ابنِ أبِي عُمَیرٍ، عَن بَعضِ أصحابِنا، عَن أبي بَصیرٍقالَ:
قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : کَیْفَ أَجَابُوا (6) وَهُمْ ذَرٌّ؟!
قَالَ: «جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ (7)، یَعْنِی فِی الْمِیثَاقِ». (8)
بَابُ فِطْرَةِ الْخَلْقِ عَلَی التَّوْحِیدِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ(9): «فِطْرَتَ(10) اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»(11)؟ قَالَ: «التَّوْحِیدُ».(12)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ:
ص: 42
من پروردگار شما؟» گفتند: چرا، پس من نخست كس بودم كه پاسخ گفتم.
1- از ابى بصير، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: چگونه پاسخ دادند با اينكه ذرّه بودند؟
فرمود: در آنها قرار داد آنچه را كه چون از آنها بپرسند بتوانند پاسخ گويند به او- يعنى در عالم ميثاق-.
1- از هشام بن سالم گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم (30 سوره روم): «آفرينش حق كه مردم را بر پايه آن آفريده است» فرمود:
يگانه پرستى است.
2- از عبد الله بن سنان از امام صادق (علیه السّلام) گويد: از او تفسير قول خدا عز و جل را پرسيدم (30 سوره روم): «فطرت خدا كه مردم
ص: 43
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»: مَا تِلْکَ الْفِطْرَةُ؟
قَالَ: «هِیَ الاْءِسْلاَمُ، فَطَرَهُمُ اللّهُ حِینَ(1) أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ، قَالَ (2): «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»(3) وَفِیهِ(4) الْمُوءْمِنُ وَالْکَافِرُ(5)».(6)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ زُرَارَةَ ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» .
قَالَ: «فَطَرَهُمْ(7) جَمِیعاً عَلَی التَّوْحِیدِ».(8)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ ، عَنْ زُرَارَةَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «حُنَفاءَ لِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ»(9).
قَالَ: «الْحَنِیفِیَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَ اللّهُ(10) النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ». قَالَ: «فَطَرَهُمْ عَلَی الْمَعْرِفَةِ بِهِ(11)» .
قَالَ(12) زُرَارَةُ: وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ(13) عَزَّ وَجَلَّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(14) الاْآیَةَ .
قَالَ: «أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ ، فَعَرَّفَهُمْ وَأَرَاهُمْ نَفْسَهُ(15)، وَلَوْ لاَ(16) ذلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ».
وَ قَالَ: «قَالَ(17) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ ، یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ(18) بِأَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَالِقُهُ(19) ، کَذلِکَ قَوْلُهُ: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالاْءَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ»(20)».(21)
ص: 44
را بر آن آفريده است».
فرمود: مقصود از آن اسلام است، خدا آنان را بر آن آفريد هنگامى كه از آنها ميثاق بر يگانه پرستى گرفت.
فرمود (172 سوره اعراف): «آيا نيستم من پروردگار شما» و در آن بودند مؤمن و كافر.
3- از زراره گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عزّوجل «فطرت خدا كه مردم را بر آن آفريده است» فرمود: همه را بر فطرت يگانه پرستى آفريده است.
4- از زراره از امام باقر (علیه السّلام) گويد: از او پرسيدم از قول خدا عز و جل (32 سوره حج): «راست رو باشيد براى خدا و به او شرك نورزيد» گويد: فرمود: همان فطرت يگانه پرستى است كه خدا مردم را بر آن آفريده «آفرينش خدا را ديگر گونى نيست» فرمود: آنان را به معرفت خود هستى داده است، زراره گويد: و از آن حضرت پرسيدم از قول خدا عز و جل (172 سوره اعراف): «و گاهى كه بر گرفت پروردگارت از آدميزاده گان نژادشان را از پشتشان و گواهشان ساخت بر خودشان كه آيا نيستم من پروردگار شما، گفتند بلى» الآيه، فرمود: نژاد آدم را از پشت او تا به روز قيامت بر آورد، آنان چون ذرّه بيرون شدند و خود را بدانها شناساند و وانمود و اگر اين نبود احدى پروردگار خود را نمى شناخت، و گويد كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
هر نوزادى بر فطرت زايد، يعنى شناسائى اينكه خدا عز و جل آفريننده او است، چنين است قول خدا (35 سوره لقمان): «و اگر بپرسى از آنان كه چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است هر آينه مى گويند خدا».
ص: 45
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ أَبِی جَمِیلَةَ(1) ، عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ(2) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»(3) قَالَ: «فَطَرَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ».(4)
بَابُ کَوْنِ الْمُوءْمِنِ فِی صُلْبِ الْکَافِرِ
1 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُیَسِّرٍ (5) ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ نُطْفَةَ الْمُوءْمِنِ لَتَکُونُ(6) فِی صُلْبِ الْمُشْرِکِ، فَلاَ یُصِیبُهُ مِنَ الشَّرِّ(7) شَیْءٌ ، حَتّی إِذَا صَارَ(8) فِی رَحِمِ الْمُشْرِکَةِ، لَمْ یُصِبْهَا(9) مِنَ الشَّرِّ شَیْءٌ حَتّی تَضَعَهُ ، فَإِذَا وَضَعَتْهُ، لَمْ یُصِبْهُ مِنَ الشَّرِّ شَیْءٌ حَتّی یَجْرِیَ عَلَیْهِ الْقَلَمُ».(10)
2. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ: عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی(11) قَدْ(12) أَشْفَقْتُ مِنْ دَعْوَةِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَلی یَقْطِینٍ(13) وَمَا وَلَدَ.
فَقَالَ: «یَا أَبَا الْحَسَنِ، لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ(14)، إِنَّمَا الْمُوءْمِنُ فِی صُلْبِ الْکَافِرِ بِمَنْزِلَةِ الْحَصَاةِ فِی اللَّبِنَةِ، یَجِیءُ الْمَطَرُ، فَیَغْسِلُ اللَّبِنَةَ، وَلاَ(15) یَضُرُّ الْحَصَاةَ شَیْئاً»(16).(17)
ص: 46
5- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل «فطرت خدا كه مردم را بر آن آفريده است» فرمود: آنها را بر توحيد آفريده.
1- امام صادق (علیه السّلام) فرمود: به راستى نطفه مؤمن هر آينه در پشت كافرى باشد و چيزى از بدى بدو نرسد تا آنگاه كه به زاهدان زن مشركه درآيد و باز چيزى از بدى بدو نرسد تا آن را بزايد، و چون زائيد، چيزى از بدى بدو نرسد تا به تكليف رسد.
2- از على بن يقطين گويد: به امام كاظم (علیه السّلام) گفتم: من از نفرين امام صادق (علیه السّلام) به يقطين و فرزندانش نگرانم، در پاسخ فرمود:
اى أبا الحسن چنان نيست كه تو گمان مى برى، همانا مؤمن در پشت كافر چون سنگريزه اى است ميان خشت، باران مى آيد و آن خشت را مى شويد و مى برد و به سنگريزه زيانى ندارد.
ص: 47
بَابُ إِذَا أَرَادَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَخْلُقَ الْمُوءْمِنَ (1)
1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُسْلِمٍ الْحُلْوَانِیِّ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ الصَّیْقَلِ (2)الرَّازِیِّ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَشَجَرَةً (3) تُسَمَّی الْمُزْنَ (4)، فَإِذَا أَرَادَ اللّهُ أَنْ یَخْلُقَ مُوءْمِناً(5)، أَقْطَرَ مِنْهَا قَطْرَةً، فَلاَ تُصِیبُ بَقْلَةً وَلاَ ثَمَرَةً أَکَلَ مِنْهَا مُوءْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ إِلاَّ أَخْرَجَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْ صُلْبِهِ مُوءْمِناً».(6)
بَابٌ فِی (7)أَنَّ الصِّبْغَةَ هِیَ الاْءِسْلاَمُ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» (8)قَالَ: «الاْءِسْلاَمُ».
وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ:
ص: 48
1- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
در بهشت درختى است به نام (مزن) و هر گاه خدا خواهد مؤمنى بيافريند قطره اى از آن بچكاند و به هيچ سبزى و ميوه اى نرسد كه مؤمن يا كافر از آن بخورد جز آنكه خدا عز و جل از صلب او مؤمنى بر آرد.
1- از عبد الله بن سنان از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (138 سوره بقره): «رنگ خدا را باشيد، چه كسى از خدا رنگ بهترى مى دهد».
فرمود: مقصود اسلام است. و در تفسير قول خدا عز و جل:
«بهترى مى دهد» فرمود: مقصود اسلام است.
و در تفسير قول خدا عز و جل (256 سوره بقره): «به تحقيق
ص: 49
«فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی» (1) قَالَ: «هِیَ الاْءِیمَانُ بِاللّهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ». (2)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ
دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ(3)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ حُمْرَانَ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ(4) عَزَّ وَجَلَّ : «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» قَالَ: «الصِّبْغَةُ هِیَ الاْءِسْلاَمُ».(5)
3 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ(6) ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ(7): «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»قَالَ: «الصِّبْغَةُ هِیَ الاْءِسْلاَمُ»(8).
وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ(9) عَزَّ وَجَلَّ: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُوءْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی»(10) قَالَ: «هِیَ··· الاْءِیمَانُ».(11)
بَابٌ فِی (12)أَنَّ السَّکِینَةَ هِیَ الاْءِیمَانُ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ (13) :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ» (14)قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ».قَالَ: وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (15) قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ». (16)
ص: 50
چسبيده است به حلقه محكم» فرمود:
مقصود از آن ايمان به خداى يگانه و بى شريك است.
2- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» فرمود:
مقصود از صبغه همان اسلام است.
3- امام باقر (علیه السّلام) يا امام صادق (علیه السّلام) فرمود در تفسير قول خدا عز و جل: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» كه:
مقصود از صبغه، اسلام است.
و در تفسير قول خدا عز و جل (256 سوره بقره): «هر كه كافر شد به طاغوت و گرويد به خدا به تحقيق چسبيده است به حلقه محكم» فرمود: آن، ايمان است.
1- از أبى حمزه گويد: از امام باقر (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (4 سوره فتح): «سَكينه را در دل مؤمنان فرو فرستاد».
فرمود: مقصود از آن ايمان است. گويد: و از او پرسيدم از قول خدا عز و جل (22 سوره مجادله): «و تأييد كرد آنان را به روحى از سوى خود» فرمود: آن ايمان است.
ص: 51
2. عَنْهُ (1) ، عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ أَبَانٍ، عَنِ الْفُضَیلِ (2) ، قَالَ: قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الاْءِیمانَ»(3): هَلْ لَهُمْ فِیمَا کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمْ صُنْعٌ(4)؟ قَالَ: «لاَ».(5)
3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «السَّکِینَةُ(6) : الاْءِیمَانُ».(7)
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ(8) وَهِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَغَیْرِهِمَا: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ»(9) قَالَ: «هُوَ(10) الاْءِیمَانُ».(11)
5. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ(12) ، عَنْ یُونُسَ(13) ، عَنْ جَمِیلٍ ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ(14) عَزَّ وَجَلَّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ» قَالَ: «هُوَ(15) الاْءِیمَانُ».قَالَ : قُلْتُ(16): «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»؟ قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ» .
وَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالی: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی»(17)؟ قَالَ: «هُوَ الاْءِیمَانُ».(18)
ص: 52
2- از فضيل گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم (22 سوره مجادله): «آنان نوشته است در دلشان ايمان» آيا در آنچه در دل آنها نوشته است خودشان دستى دارند؟ فرمود: نه.
3- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
سَكينه، ايمان است.
4- امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (26 سوره فتح): «او است آنكه فرو فرستاده است سَكينه را در دل مؤمنان» فرمود كه:
مقصود از آن، ايمان است.
5- از جميل گويد: پرسيدم امام صادق (علیه السّلام) را از قول خدا عز و جل (26 سوره فتح): «او است آنكه فرو فرستد سَكينه را در دل مؤمنان».
فرمود: مقصود از آن، ايمان است. گفت (22 سوره مجادله):
«و تأييد كند آنان را به روحى از خود» فرمود:
آن هم ايمان است، و از قول خدا (26 سوره فتح): «و آنها را پاى بند سخن تقوى سازد» فرمود:
آن هم ايمان است.
ص: 53
بَابُ الاْءِخْلاَصِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ (1) بْنِ مُسْکَانَ:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «حَنِیفاً مُسْلِماً» (2)قَالَ: «خَالِصاً (3)مُخْلِصاً ، لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ عِبَادَةِ الاْءَوْثَانِ». (4)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(5) :عَنْ أَبِیهِ(6) رَفَعَهُ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا أَیُّهَا النَّاسُ ، إِنَّمَا هُوَ اللّهُ وَالشَّیْطَانُ ، وَالْحَقُّ وَالْبَاطِلُ ، وَالْهُدی وَالضَّلاَلَةُ ، وَالرُّشْدُ(7) وَالْغَیُّ ، وَالْعَاجِلَةُ وَالاْآجِلَةُ(8) وَالْعَاقِبَةُ(9)، وَالْحَسَنَاتُ وَالسَّیِّئَاتُ، فَمَا کَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلّهِ، وَمَا کَانَ مِنْ سَیِّئَاتٍ(10) فَلِلشَّیْطَانِ لَعَنَهُ اللّهُ(11)».(12)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام (13): «أَنَّ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ _ کَانَ یَقُولُ: طُوبی لِمَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ الْعِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ، وَلَمْ یَشْغَلْ(14) قَلْبَهُ بِمَا تَری عَیْنَاهُ، وَلَمْ یَنْسَ ذِکْرَ اللّهِ(15) بِمَا تَسْمَعُ(16) أُذُنَاهُ، وَلَمْ یَحْزُنْ(17) صَدْرَهُ بِمَا أُعْطِیَ غَیْرُهُ».(18)
ص: 54
1- از امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل: «حنيفاً مسلماً» فرمود:
يعنى خالص و با اخلاص كه در آن، چيزى از پرستش بتها نباشد.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
آيا مردم، همانا خدا هست و شيطان، و حق است و باطل و، راه درست است و گمراهى، و رشد است و غَىّ، دنيا هست و آخرت، و حسنات است و سيئات، آنچه حسنه و خوبى است از خدا است، و هر آنچه بد كردارى است از شيطان است لعنه الله.
3- امير المؤمنين (علیه السّلام) مى فرمود:
خوشا بر كسى كه عبادت و دعا را خالص براى خدا بنمايد و دلش بدان چه ديده اش بيند مشغول نگردد و بدان چه دو گوشش شنوند ياد خدا را فراموش نكند و بدان چه به ديگرى داده اند غم به خود راه ندهد.
ص: 55
4. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ(1) عَزَّ وَجَلَّ: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(2) قَالَ:«لَیْسَ یَعْنِی(3) أَکْثَرَکُمْ(4) عَمَلاً، وَلکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلاً، وَإِنَّمَا الاْءِصَابَةُ خَشْیَةُ اللّهِ وَالنِّیَّةُ الصَّادِقَةُ وَالْحَسَنَةُ(5)».
ثُمَّ قَالَ: «الاْءِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتّی یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَالْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لاَ تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلاَّ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ، وَالنِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، أَلاَ وَإِنَّ النِّیَّةَ هِیَ(6) الْعَمَلُ»، ثُمَّ تَلاَ قَوْلَهُ عَزَّ وَجَلَّ: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»(7): «یَعْنِی عَلی نِیَّتِهِ».(8)
5 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(9) قَالَ: «الْقَلْبُ(10) السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقی رَبَّهُ وَلَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ». قَالَ(11): «وَ کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شِرْکٌ أَوْ شَکٌّ(12) فَهُوَ سَاقِطٌ، إِنَّمَا أَرَادُوا(13) بِالزُّهْدِ(14)···
فِی الدُّنْیَا لِتَفْرُغَ(15) قُلُوبُهُمْ لِلآخِرَةِ(16)».(17)
6. وَ(18) بِهذَا الاْءِسْنَادِ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ، عَنِ السُدِّیِّ(19):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ(20) الاْءِیمَانَ بِاللّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً _ أَوْ قَالَ : مَا أَجْمَلَ(21) عَبْدٌ ذِکْرَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً _ إِلاَّ زَهَّدَهُ(22) اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی الدُّنْیَا(23)، وَبَصَّرَهُ دَاءَهَا وَدَوَاءَهَا، وَأَثْبَتَ(24) الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ، وَأَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
ثُمَّ تَلاَ(25): ««إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ»(26)؛
ص: 56
4- امام صادق (علیه السّلام) در تفسير قول خدا عز و جل (2 سوره ملك): «تا بيازمايد شما را كه كدام كردار بهترى داريد».
فرمود: مقصود از كردار بهتر، كردار بيشتر نيست ولى كردار درست تر است، درستى كردار ترس از خدا است و به قصد پاك و خوش كردارى، سپس فرمود:
كردارى را تا به آخر پاك و بااخلاص نگهداشتن از خود آن كردار سخت تر است، كردار پاك آن است كه مقصودت از آن ستايش احدى جز خدا عز و جل نباشد، نيّت بهتر است از كردار، هلا خود نيّت هم كردارى است.
سپس خواند قول خدا عز و جل را (84 سوره اسراء): «بگو هر كس عمل كند بر آهنگ خود» يعنى بر نيّت خود.
5- گويد: از او پرسيدم از تفسير قول خدا عز و جل (89 سوره شعراء): «جز كسى كه نزد خدا آيد با دلى سالم».
فرمود: دل سالم آن دلى است كه نزد خدا آيد و جز او در آن نباشد، فرمود: هر دلى شرك و شك دارد ساقط است، و همانا زهد در دنيا را خواستند براى آنكه دلشان فارغ باشد براى آخرت.
6- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
هيچ بنده اى چهل روز ايمان خالص به خدا نيارد يا فرمود:
خدا را چهل روز به نيكى ياد نكند جز آن كه خدا او را نسبت به دنيا زاهد سازد و درد و داروى دنيا را به او بنمايد و حكمت را در دلش پا برجا كند و زبانش را بدان گويا سازد، سپس خواند (151 سوره اعراف): «به راستى آن كسانى كه گوساله پرستيدند به زودى بدانها رسد با خوارى در زندگى دنيا و همچنين افتراءبندان را سزا دهيم» هيچ
ص: 57
فَلاَ تَری صَاحِبَ بِدْعَةٍ إِلاَّ ذَلِیلاً، وَ(1)···
مُفْتَرِیاً(2) عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَعَلی رَسُولِهِ وَعَلی(3) أَهْلِ بَیْتِهِ _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمْ _(4) إِلاَّ ذَلِیلاً(5)».(6)
2 / 18
بَابُ الشَّرَائِعِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ جَمِیعاً، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ أَعْطی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله شَرَائِعَ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسی وَعِیسی علیهم السلام التَّوْحِیدَ وَالاْءِخْلاَصَ وَخَلْعَ الاْءَنْدَادِ ، وَالْفِطْرَةَ الْحَنِیفِیَّةَ السَّمْحَةَ ، وَ (7) لاَ رَهْبَانِیَّةَ ، وَلاَ سِیَاحَةَ ، أَحَلَّ فِیهَا الطَّیِّبَاتِ ، وَحَرَّمَ فِیهَا الْخَبَائِثَ (8) ، وَوَضَعَ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ (9) وَالاْءَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ··· عَلَیْهِمْ(10).
ثُمَّ افْتَرَضَ(11) عَلَیْهِ(12) فِیهَا الصَّلاَةَ وَالزَّکَاةَ(13) وَالصِّیَامَ وَالْحَجَّ وَالاْءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَلاَلَ وَالْحَرَامَ(14) وَالْمَوَارِیثَ وَالْحُدُودَ وَالْفَرَائِضَ(15) وَالْجِهَادَ فِی سَبِیلِ اللّهِ ، وَزَادَهُ(16) الْوُضُوءَ، وَفَضَّلَهُ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَبِخَوَاتِیمِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ وَالْمُفَصَّلِ(17)، وَأَحَلَّ لَهُ الْمَغْنَمَ وَالْفَیْءَ(18)، وَنَصَرَهُ بِالرُّعْبِ(19)، وَجَعَلَ لَهُ الاْءَرْضَ(20)
ص: 58
بدعت گذارى را نبينى جز اينكه خوار است و هر كه به خدا عز و جل و بر رسولش و بر خاندان او (علیه السّلام) افتراء بندد خوار باشد.
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى بمحمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (علیه السّلام) را داد كه توحيد و اخلاص و ترك بت پرستى است با فطرت حنيف مسلمانى آسان بر كنار از گوشه گيرى و خانه بدوشى، هر چيز پاكيزه را در آن حلال كرد و هر بد و نفرت انگيز را حرام نمود و بار سنگين را برداشت و زنجيرهائى كه به گردن آنها بود به دور انداخت، سپس در ضمن دستورهاى اسلامى نماز و زكاة و روزه و حج و امر به معروف و نهى از منكر و حلال و حرام و مواريث و حدود و فرائض را بر آنها مقرر داشت با جهاد در راه خدا و وضوء را بر آن افزود و آن را بفاتحة الكتاب برترى داد و به آيات آخر سوره بقره و سورهاى پر فصل قرآن (از سوره محمد با آخر قرآن) غنيمت را براى او حلال كرد با في ء (آنچه از كفّار بى نبرد به دست آيد) و با هراس در دل دشمن او را يارى كرد و همه زمين را براى او سجده گاه ساخت و وسيله طهارت (بعنوان تيمّم بر زمين) و او را رسول همه ساخت از سفيد و سياه و جن و انس، به او جزيه را (سرانه اى كه از كفار اهل كتاب دريافت شود) بخشيد و اسيران
ص: 59
مَسْجِداً وَطَهُوراً، وَأَرْسَلَهُ کَافَّةً إِلَی الاْءَبْیَضِ وَالاْءَسْوَدِ(1)، وَالْجِنِّ وَالاْءِنْسِ(2)، وَأَعْطَاهُ الْجِزْیَةَ وَأَسْرَ الْمُشْرِکِینَ وَفِدَاهُمْ(3)، ثُمَّ کُلِّفَ(4) مَا لَمْ یُکَلَّفْ أَحَدٌ مِنَ الاْءَنْبِیَاءِ ، وَ(5) أُنْزِلَ عَلَیْهِ سَیْفٌ(6) مِنَ السَّمَاءِ فِی(7) غَیْرِ غِمْدٍ ، وَقِیلَ لَهُ: قَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ(8)».(9)
2 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»(10)؟
فَقَالَ: «نُوحٌ وَإِبْرَاهِیمُ وَمُوسی وَعِیسی وَمُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَعَلَیْهِمْ» (11).
قُلْتُ: کَیْفَ صَارُوا أُولِی الْعَزْمِ(12)؟
قَالَ: «لاِءَنَّ نُوحاً علیه السلام بُعِثَ بِکِتَابٍ وَشَرِیعَةٍ، وَکُلُّ(13) مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِکِتَابِ نُوحٍ(14) وَشَرِیعَتِهِ وَمِنْهَاجِهِ حَتّی جَاءَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام بِالصُّحُفِ وَبِعَزِیمَةِ تَرْکِ کِتَابِ نُوحٍ لاَ کُفْراً بِهِ، فَکُلُّ(15) نَبِیٍّ جَاءَ(16) بَعْدَ إِبْرَاهِیمَ أَخَذَ(17) بِشَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَمِنْهَاجِهِ وَبِالصُّحُفِ حَتّی جَاءَ مُوسی علیه السلام بِالتَّوْرَاةِ وَشَرِیعَتِهِ وَمِنْهَاجِهِ وَبِعَزِیمَةِ تَرْکِ الصُّحُفِ، وَکُلُّ(18) نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ
مُوسی أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَشَرِیعَتِهِ(19) وَمِنْهَاجِهِ حَتّی جَاءَ الْمَسِیحُ علیه السلام بِالاْءِنْجِیلِ وَبِعَزِیمَةِ تَرْکِ(20) شَرِیعَةِ مُوسی وَمِنْهَاجِهِ ، فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِیحِ أَخَذَ بِشَرِیعَتِهِ وَمِنْهَاجِهِ(21) حَتّی جَاءَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، فَجَاءَ(22) بِالْقُرْآنِ وَبِشَرِیعَتِهِ(23) وَمِنْهَاجِهِ ؛ فَحَلاَلُهُ حَلاَلٌ إِلی
ص: 60
مشركان را و فدائيى كه دهند (مالى كه براى آزاد كردن اسير مى دادند) سپس به او تكليفى متوجه شد كه به هيچ كدام از پيغمبران متوجه نشده بود و شمشيرى بى جلد از آسمان برايش فرود آمد و به او گفته شد كه (84 سوره نساء):
«بايد در راه خدا نبرد كنى و جز خودت را در درجه اول مكلّف بدان ندانى» (يعنى پيش جنگ باشى) ..
2- از سماعة بن مهران گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم قول خدا عز و جل (سوره احقاف): «شكيبا باش چنانچه رسولان اولو العزم شكيبا بودند» چه معنا دارد؟
فرمود: مقصود از آنها نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد است (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ).
گفتم: چگونه اولو العزم شدند؟
فرمود: زيرا نوح با كتاب و شريعتى مبعوث شد و هر كه پس از او آمد به كتاب و شريعت و روش او عمل كرد تا حضرت ابراهيم صحف را آورد و فرمان ترك كتاب نوح (علیه السّلام) را نه از راه كافر شدن بدان، و هر پيغمبرى بعد از ابراهيم آمد به شريعت و روش و صحف ابراهيم عمل كرد تا موسى (علیه السّلام) تورات را آورد با شريعت و روش خود و فرمان ترك صحف و هر پيغمبرى بعد از موسى آمد به تورات و شريعت و روش او عمل كرد تا مسيح انجيل را آورد و فرمان ترك شريعت موسى و روش او را، و هر پيغمبرى بعد از مسيح آمد به شريعت و روش او عمل كرد تا محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد و قرآن را آورد و شريعت و برنامه اسلام را، پس حلال او تا روز
ص: 61
یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، وَحَرَامُهُ حَرَامٌ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ؛ فَهوءُلاَءِ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ علیهم السلام (1)».(2)
بَابُ دَعَائِمِ الاْءِسْلاَمِ
1 . حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ الزِّیَادِیِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ ، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ ، عَنِ الْفُضَیْلِ (3) ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (4) علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ : عَلَی الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالصَّوْمِ (5)، وَالْحَجِّ ، وَالْوَِلاَیَةِ (6) ؛ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ··· کَمَا(7) نُودِیَ بِالْوَِلاَیَةِ» .(8)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(9) ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ عَجْلاَنَ(10) أَبِی صَالِحٍ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَوْقِفْنِی عَلی حُدُودِ الاْءِیمَانِ(11) .
فَقَالَ(12) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ(13) بِهِ(14) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَصَلاَةُ(15) الْخَمْسِ ، وَأَدَاءُ الزَّکَاةِ ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَحِجُّ الْبَیْتِ ، وَوَلاَیَةُ وَلِیِّنَا ، وَعَدَاوَةُ عَدُوِّنَا ، وَالدُّخُولُ مَعَ الصَّادِقِینَ(16)» .(17)
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(18) بْنِ یَسَارٍ : عَنْ أَبِي
ص: 62
قيامت حلال است و حرام او تا روز قيامت حرام است، پس اينهايند اولو العزم از رسولان (علیه السّلام).
1- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
سازمان شده است اسلام بر پنج چيز: بر نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت، و براى چيزى فرياد نشده چنانچه براى ولايت.
2- از عجلان ابى صالح، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
مرا به حدود ايمان واقف كن.
در پاسخ فرمود: شهادت به اينكه شايسته پرستشى جز خدا و به اينكه محمد رسول خدا است و اقرار بدان چه از نزد خدا آورده است و نماز پنجگانه و پراخت زكاة و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا كعبه و دوستى با دوست ما و دشمنى با دشمن ما و اقدام با راستگويان.
3- از امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
سازمان شده است اسلام بر پنج: بر نماز و زكاة و روزه و
ص: 63
جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ(1) : عَلَی الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالْحَجِّ، وَالصَّوْمِ(2) ، وَالْوَِلاَیَةِ ؛ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَةِ ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَتَرَکُوا هذِهِ» یَعْنِی الْوَِلاَیَةَ .(3)
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنِ ابْنِ(4) الْعَرْزَمِیِّ ، عَنْ أَبِیهِ : عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام ، قَالَ(5) : «أَثَافِیُّ(6) الاْءِسْلاَمِ ثَلاَثَةٌ : الصَّلاَةُ ، وَالزَّکَاةُ ، وَالْوَِلاَیَةُ ، لاَ تَصِحُّ(7) وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلاَّ بِصَاحِبَتَیْهَا(8)» .(9)
5 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ وَعَبْدِ اللّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِیعاً ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی ، عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ زُرَارَةَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسَةِ أَشْیَاءَ : عَلَی الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالْحَجِّ ، وَالصَّوْمِ(10) ، وَالْوِلاَیَةِ».
قَالَ زُرَارَةُ : فَقُلْتُ : وَأَیُّ(11) شَیْءٍ مِنْ(12) ذلِکَ أَفْضَلُ؟
فَقَالَ(13) : «الْوَلاَیَةُ أَفْضَلُ ؛ لاِءَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ ، وَالْوَالِی(14) هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ».
قُلْتُ : ثُمَّ الَّذِی یَلِی ذلِکَ فِی الْفَضْلِ؟
فَقَالَ(15) : «الصَّلاَةُ ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ : الصَّلاَةُ عَمُودُ(16) دِینِکُمْ».
قَالَ(17) : قُلْتُ : ثُمَّ الَّذِی یَلِیهَا(18) فِی الْفَضْلِ؟
قَالَ : «الزَّکَاةُ ؛ لاِءَنَّهُ قَرَنَهَا بِهَا ، وَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ قَبْلَهَا ، وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الزَّکَاةُ تُذْهِبُ الذُّنُوبَ(19)».
قُلْتُ : وَالَّذِی(20) یَلِیهَا(21) فِی الْفَضْلِ؟
قَالَ : «الْحَجُّ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً
وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ
ص: 64
حج و ولايت و فرياد نشده براى چيزى مانند فرياد براى ولايت، مردم چهار تا را گرفتند و اين يكى را رها كردند يعنى ولايت را.
4- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
پايه هاى ديگ مسلمانى سه است: نماز و زكاة و ولايت ائمه، هيچ كدام در دست نباشند مگر با آن دو ديگرى.
5- زراره از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
اسلام بر پنج چيز سازمان شده، بر نماز و زكاة و حج و روزه و ولايت. زراره گويد: گفتم: كدام اينها برتر است؟
فرمود: ولايت برتر است، زيرا كليد همه است، و والى، رهبر بدانها است، گفتم: سپس كدامشان برترى دارد؟
فرمود: نماز، به راستى كه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: نماز عمود دين شما است. گويد: گفتم: سپس كدام در برترى دنبال آن است؟
فرمود: زكاة، زيرا كه خدا آن را قرين نماز كرده و پيش از نماز آورده و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: زكاة، گناهان را مى برد، گفتم: آنكه در برترى آن است؟ فرمود: حج است، خداى عز و جل فرموده است (97 سوره آل عمران): «و براى خدا است بر مردم حج خانه كعبه هر كه را بدان راهى باشد و هر كه كفر ورزد پس به راستى كه خدا بى نياز است از جهانيان» و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هم فرمود: هر آينه يك حجه مقبوله بهتر است از بيست نماز نافله و هر كه بر اين خانه كعبه طواف كند و هفت دورش را بشمارد و دو ركعت آن را
ص: 65
اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»(1) ؛ وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَحَجَّةٌ مَقْبُولَةٌ خَیْرٌ مِنْ عِشْرِینَ صَلاَةً نَافِلَةً ، وَمَنْ طَافَ بِهذَا الْبَیْتِ طَوَافاً أَحْصی فِیهِ أُسْبُوعَهُ وَأَحْسَنَ رَکْعَتَیْهِ ، غَفَرَ اللّهُ(2) لَهُ ؛ وَقَالَ فِی یَوْمِ عَرَفَةَ وَیَوْمِ الْمُزْدَلِفَةِ مَا قَالَ (3)».
قُلْتُ : فَمَا ذَا(4) یَتْبَعُهُ(5)؟ قَالَ : «الصَّوْمُ».
قُلْتُ : وَمَا بَالُ الصَّوْمِ صَارَ آخِرَ ذلِکَ أَجْمَعَ؟
قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الصَّوْمُ جُنَّةٌ(6) مِنَ النَّارِ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ(7) : «إِنَّ أَفْضَلَ الاْءَشْیَاءِ مَا إِذَا(8) فَاتَکَ لَمْ تَکُنْ(9) مِنْهُ تَوْبَةٌ دُونَ أَنْ تَرْجِعَ(10) إِلَیْهِ فَتُوءَدِّیَهُ(11) بِعَیْنِهِ ، إِنَّ الصَّلاَةَ وَالزَّکَاةَ وَالْحَجَّ وَالْوَِلاَیَةَ لَیْسَ یَنْفَعُ(12) شَیْءٌ(13) مَکَانَهَا(14) دُونَ أَدَائِهَا ، وَإِنَّ الصَّوْمَ إِذَا فَاتَکَ أَوْ قَصَّرْتَ(15) أَوْ سَافَرْتَ فِیهِ ، أَدَّیْتَ مَکَانَهُ أَیَّاماً غَیْرَهَا(16) ، وَجَزَیْتَ(17) ذلِکَ الذَّنْبَ بِصَدَقَةٍ ، وَلاَ قَضَاءَ عَلَیْکَ ، وَلَیْسَ مِنْ تِلْکَ الاْءَرْبَعَةِ شَیْءٌ یُجْزِیکَ مَکَانَهُ غَیْرُهُ».
قَالَ : ثُمَّ قَالَ(18) : «ذِرْوَةُ(19) الاْءَمْرِ وَسَنَامُهُ(20) وَمِفْتَاحُهُ وَبَابُ الاْءَشْیَاءِ وَرِضَا(21) الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلاْءِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ(22) ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ وَمَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»(23) أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلاً قَامَ لَیْلَهُ وَصَامَ نَهَارَهُ(24) وَتَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَحَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَلَمْ یَعْرِفْ وَلاَیَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوَالِیَهُ وَیَکُونَ(25) جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلاَلَتِهِ إِلَیْهِ(26) ، مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللّهِ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ(27) ، وَلاَ کَانَ مِنْ أَهْلِ الاْءِیمَانِ». ثُمَّ قَالَ : «أُولئِکَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ یُدْخِلُهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ(28)» .(29)
ص: 66
خوب بخواند، خدايش بيامرزد و در روز عرفه و روز مشعر فرموده است آنچه را فرموده است، گفتم: دنبال آن چيست؟ فرمود: روزه، گفتم: چرا روزه در فضيلت، آخر همه است؟ فرمود: رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: روزه سپر آتش است.
گويد: سپس فرمود: به راستى بهترين چيزها آن است كه چون از دست تو رفت توبه و جبران ندارد كه بدان باز گردى و خود آن را انجام دهى، به راستى نماز و زكاة و حج و ولايت چون از دست رفتند، چيزى به جاى آنها واقع نشود جز اداى خود آنها و چون روزه از تو فوت شد يا در باره آن كوتاهى كردى يا در آن سفر كردى و افطار كردى در جاى آن چند روز از غير ماه رمضان روزه مى دارى و يا به جاى روزه، كفاره مى دهى و قضاء بر تو نيست و از اين چهار تا هيچ كدام نيست كه به جاى آن چيز ديگرى جز خود آن پذيرفته شود، سپس فرمود: فراز امر دين و بلند ترين كار آن و كليد آن و در هر چيزى و خشنودى خداى رحمان طاعت امام است، پس از شناختن او، زيرا خدا عز و جل فرمايد (80 سوره نساء): «هر كه از رسول اطاعت كند محققاً خدا را اطاعت كرده و هر كه پشت دهد ما تو را نسبت به او نگهبان نفرستاديم» اما اگر مردى همه شب عبادت و هر روز روزه دارد و همه مالش را صدقه دهد و همه عمرش حج كند و ولايت ولى خدا را نداند تا پيرو او باشد و همه كارش به راهنمائى او باشد، او را بر خدا عز و جل حق ثوابى نيست و از اهل ايمان نباشد، سپس فرمود: آنان هر كدام خوش كردار باشند، خدا به فضل و رحمتش او را در بهشت در آورد.
ص: 67
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی ، عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ أَبِی الْیَسَعِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَخْبِرْنِی بِدَعَائِمِ الاْءِسْلاَمِ ، الَّتِی لاَ یَسَعُ أَحَداً التَّقْصِیرُ عَنْ مَعْرِفَةِ شَیْءٍ مِنْهَا ، الَّتِی(1) مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ شَیْءٍ مِنْهَا فَسَدَ(2) دِینُهُ وَلَمْ یُقْبَلْ(3) مِنْهُ(4) 2 / 21
عَمَلُهُ ، وَمَنْ عَرَفَهَا وَعَمِلَ بِهَا صَلَحَ لَهُ دِینُهُ وَقُبِلَ(5) مِنْهُ عَمَلُهُ ، وَلَمْ یَضِقْ بِهِ(6) مِمَّا(7) هُوَ فِیهِ لِجَهْلِ(8) شَیْءٍ مِنَ الاْءُمُورِ جَهِلَهُ(9)؟
فَقَالَ(10) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالاْءِیمَانُ بِأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ(11) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَحَقٌّ(12) فِی ··· الاْءَمْوَالِ(13) الزَّکَاةُ ، وَالْوِلاَیَةُ(14) الَّتِی أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهَا وِلاَیَةُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ».
قَالَ : فَقُلْتُ(15) لَهُ : هَلْ(16) فِی الْوِلاَیَةِ شَیْءٌ دُونَ شَیْءٍ فَضْلٌ(17) یُعْرَفُ(18) لِمَنْ أَخَذَ بِهِ؟
قَالَ : «نَعَمْ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»(19) وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ مَاتَ وَ(20) لاَ یَعْرِفُ(21) إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ، وَکَانَ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَکَانَ عَلِیّاً(22) علیه السلام ، وَقَالَ الاْآخَرُونَ : کَانَ(23) مُعَاوِیَةَ ؛ ثُمَّ کَانَ الْحَسَنَ ، ثُمَّ کَانَ الْحُسَیْنَ ، وَقَالَ الاْآخَرُونَ : یَزِیدَ(24) بْنَ مُعَاوِیَةَ وَحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ(25) ؛ وَلاَ سَوَاءَ وَلاَ سَوَاءَ(26)».
قَالَ(27) : ثُمَّ سَکَتَ ، ثُمَّ قَالَ : «أَزِیدُکَ؟» فَقَالَ لَهُ حَکَمٌ الاْءَعْوَرُ : نَعَمْ ، جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَالَ : «ثُمَّ کَانَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ، ثُمَّ کَانَ مُحَمَّدَ بْنَ
ص: 68
6- از عيسى بن السرى ابى اليسع گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به من از دعائم اسلام خبر بده همانها كه روا نيست احدى از معرفت چيزى از آنها كوتاهى كند آنچه كه هر كس در معرفت چيزى از آنها كوتاهى كند دينش تباه شود و خدا عملى از او نپذيرد و هر كه آنها را بداند و بدان عمل كند، دينش شايسته باشد و عملش پذيرفته گردد و در آن روشى كه دارد براى نادانى در هيچ امرى كار بر او تنگ نشود.
در پاسخ فرمود: آنها شهادت به يگانگى خدا و ايمان به رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اقرار به اين است كه هر چه از جانب خدا آورده حق است و در عهده داشتن حقى در اموال كه زكاة است و قبول ولايتى كه خدا بدان فرمان داده يعنى ولايت آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ).
گويد: به آن حضرت گفتم: آيا در ولايت شرط مخصوصى است و فضيلتى كه مستحق آن بدان شناخته شود؟
فرمود: آرى، خدا عز و جل فرمايد (59 سوره نساء): «أيا كسانى كه گرويدند اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و صاحب الامر خود را» و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است: هر كه بميرد و نشناسد امام خود را، به مردن جاهليت مرده است، رسول خدا بود و على (علیه السّلام) امام بود و ديگران در برابر او معاويه را امام دانستند، سپس حسن (علیه السّلام) بود و سپس حسين و ديگران گفتند يزيد بن معاويه و حسين بن على (علیه السّلام) برابرند، و در اينها برابرى نبود (على كجا و معاويه كجا حسين بن على كجا و يزيد كجا؟ سپس خموشى گرفت و باز فرمود: توضيح بيشترى ندهم؟
ص: 69
عَلِیٍّ أَبَا جَعْفَرٍ ، وَکَانَتِ الشِّیعَةُ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَهُمْ لاَ یَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَحَلاَلَهُمْ وَحَرَامَهُمْ ، حَتّی کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ، فَفَتَحَ(1) لَهُمْ ، وَبَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَحَلاَلَهُمْ وَحَرَامَهُمْ ، حَتّی صَارَ النَّاسُ یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِمْ مِنْ(2) بَعْدِ مَا کَانُوا یَحْتَاجُونَ إِلَی النَّاسِ ، وَهکَذَا یَکُونُ الاْءَمْرُ(3)، وَالاْءَرْضُ لاَ تَکُونُ إِلاَّ بِإِمَامٍ ، وَمَنْ مَاتَ لاَ(4) یَعْرِفُ إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ، وَأَحْوَجُ مَا تَکُونُ إِلی مَا أَنْتَ عَلَیْهِ إِذَا(5) بَلَغَتْ نَفْسُکَ(6)هذِهِ _ وَأَهْوی(7) بِیَدِهِ إِلی حَلْقِهِ _ وَانْقَطَعَتْ عَنْکَ الدُّنْیَا تَقُولُ : لَقَدْ کُنْتُ عَلی أَمْرٍ حَسَنٍ(8)» .(9)
أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ أَبِی الْیَسَعِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ .
7 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ(10) ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ(11) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَجْلاَنَ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ(12) : الْوَِلاَیَةِ ، وَالصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَصَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَالْحَجِّ» .(13)
8. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنِ الْفُضَیْلِ(14) : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «بُنِیَ الاْءِسْلاَمُ عَلی خَمْسٍ(15) : الصَّلاَةِ ، وَالزَّکَاةِ ، وَالصَّوْمِ ، وَالْحَجِّ ، وَالْوَِلاَیَةِ(16) ؛ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَةِ یَوْمَ الْغَدِیرِ» .(17)
9 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ
ص: 70
حَكَم أعور گفت: چرا، قربانت؟
فرمود: سپس على بن الحسين (علیه السّلام) بود و پس از او محمد بن على ابا جعفر، شيعه پيش از ابى جعفر مناسك حج و حلال و حرام خود را هم نمى دانستند و علم آنها به جايى رسيد كه مردم به دانها نيازمند شدند، پس از اين كه آنها نياز به مردم داشتند و هم چنين است امروز، زمين بى امام نباشد و هر كه بميرد و امام خود را نشناسد به مردن جاهليت مرده و تو از همه وقت به معرفت امام محتاج ترى همان وقت كه جانت به گلويت رسد (با دست اشاره به گلويش نمود) و دنيا از دست برود بگوئى كه: هر آينه من در مذهب خوبى بودم (كه اقرار به امام بر حق و متابعت او است).
7- از امام باقر (علیه السّلام) كه:
اسلام بر پنج پايه استوار است: ولايت و نماز و زكاة و روزه ماه رمضان و حج.
8- از امام باقر (علیه السّلام):
اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت، و براى هيچ چيز آنچنان فرياد نشد كه براى ولايت در روز غدير.
9- از عيسى بن السرى گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
ص: 71
حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : حَدِّثْنِی عَمَّا بُنِیَتْ عَلَیْهِ دَعَائِمُ الاْءِسْلاَمِ إِذَا أَنَا(1) أَخَذْتُ بِهَا زَکا عَمَلِی ، وَلَمْ یَضُرَّنِی جَهْلُ مَا جَهِلْتُ بَعْدَهُ(2) .
فَقَالَ(3) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ(4) مِنْ عِنْدِ اللّهِ، وَحَقٌّ فِی الاْءَمْوَالِ مِنَ(5) الزَّکَاةِ، وَالْوَِلاَیَةُ الَّتِی أَمَرَ اللّهُ بِهَا وَِلاَیَةُ آلِ مُحَمَّدٍ؛ فَإِنَّ(6) رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ : مَنْ مَاتَ وَ(7) لاَ یَعْرِفُ(8) إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»(9) فَکَانَ عَلِیٌّ ، ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ الْحَسَنُ(10) ، ثُمَّ(11) مِنْ بَعْدِهِ الْحُسَیْنُ(12) ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ، ثُمَّ هکَذَا یَکُونُ الاْءَمْرُ ؛ إِنَّ الاْءَرْضَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ بِإِمَامٍ ، وَمَنْ مَاتَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً ، وَ(13) أَحْوَجُ مَا یَکُونُ أَحَدُکُمْ إِلی مَعْرِفَتِهِ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ(14) هَاهُنَا _ قَالَ(15) : وَأَهْوی بِیَدِهِ إِلی صَدْرِهِ _ یَقُولُ حِینَئِذٍ : لَقَدْ کُنْتُ عَلی أَمْرٍ حَسَنٍ» .(16)
10 . عَنْهُ(17) ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ(18) ، هَلْ تَعْرِفُ مَوَدَّتِی لَکُمْ ، وَانْقِطَاعِی إِلَیْکُمْ ، وَمُوَالاَتِی إِیَّاکُمْ؟ قَالَ(19) : فَقَالَ : «نَعَمْ».
قَالَ(20) : فَقُلْتُ(21) : فَإِنِّی(22) أَسْأَلُکَ(23) مَسْأَلَةً تُجِیبُنِی فِیهَا(24) ؛ فَإِنِّی مَکْفُوفُ الْبَصَرِ ، قَلِیلُ الْمَشْیِ ، وَلاَ أَسْتَطِیعُ(25) زِیَارَتَکُمْ کُلَّ
ص: 72
براى من باز گو از هر آنچه دعائم اسلام بر آن استوار است كه چون من بدانها عمل كنم، كردارم پاك و درست باشد و ندانستن چيزى برايم زيان نكند بعد از آن.
در پاسخ فرمود: آن شهادت به اين است كه شايسته پرستشى جز خدا نيست و محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسول خدا است و اقرار بهر آنچه او از طرف خدا آورده است و حق اموال كه زكاة است و قبول ولايت ائمه اى كه خدا عز و جل به آن فرمان داده يعنى ولايت آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) زيرا رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده: هر كه بميرد و امام خود را نشناسد، چون مردن جاهليت مرده، خدا عز و جل فرموده (59 سوره نساء): «اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و صاحب الامر خود را» كه صاحب الامر على بود و پس از وى حسن بود و سپس بعد از او حسين و پس از او على بن الحسين و سپس دنبال او محمد بن على سپس كار بر اين روش است، زمين اصلاح نشود جز به وجود امام، هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، چون مردن جاهليت مرده است و بيشتر از همه وقت شما به معرفت امام، حاجت داريد وقتى كه نفس به اينجا رسد- گويد با دست خود اشاره به سينه اش كرد- در اين هنگام است كه مى گويد: من در مذهب خوبى بودم.
10- از ابى الجارود، گويد: به امام باقر (علیه السّلام) گفتم: يا ابن رسول الله، شما دوستى من و دلدادگى و پيروى مرا نسبت به خودتان مى دانيد؟ گويد: فرمود: آرى. گويد: پس گفتم: من از شما پرسشى دارم بايد پاسخ مرا بدهيد، من نابينايم و كم رفتار و نمى توانم هر وقت شما را ديدار كنم، فرمود: حاجت خود را بگو، گفتم: مرا از آن ديانتى كه خود و خاندانت با آن براى خدا عز و جل ديندارى مى كنيد
ص: 73
حِینٍ؟ قَالَ(1) : «هَاتِ(2) حَاجَتَکَ».
قُلْتُ : أَخْبِرْنِی بِدِینِکَ الَّذِی تَدِینُ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ أَنْتَ وَأَهْلُ بَیْتِکَ ؛ لاِءَدِینَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ ، قَالَ(3) : «إِنْ کُنْتَ أَقْصَرْتَ(4) الْخُطْبَةَ(5) فَقَدْ(6) أَعْظَمْتَ الْمَسْأَلَةَ ، وَاللّهِ لاَءُعْطِیَنَّکَ دِینِی وَدِینَ آبَائِیَ الَّذِی نَدِینُ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(7) ، شَهَادَةَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ(8) صلی الله علیه و آله ، وَالاْءِقْرَارَ بِمَا جَاءَ بِهِ(9) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَالْوَلاَیَةَ لِوَلِیِّنَا ، وَالْبَرَاءَةَ مِنْ عَدُوِّنَا ، وَالتَّسْلِیمَ لاِءَمْرِنَا ، وَانْتِظَارَ قَائِمِنَا ، وَالاِجْتِهَادَ ، وَالْوَرَعَ» .(10)
11. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ
أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ(11) لَهُ(12) : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَخْبِرْنِی(13) عَنِ الدِّینِ الَّذِی افْتَرَضَ(14) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَی الْعِبَادِ مَا(15) لاَ یَسَعُهُمْ جَهْلُهُ ، وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهُمْ غَیْرُهُ : مَا هُوَ؟
فَقَالَ : «أَعِدْ عَلَیَّ» فَأَعَادَ عَلَیْهِ(16) ، فَقَالَ : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ ، وَحِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ» ثُمَّ سَکَتَ قَلِیلاً ، ثُمَّ قَالَ(17) : «وَ الْوَِلاَیَةُ» مَرَّتَیْنِ .
ثُمَّ قَالَ : «هذَا الَّذِی فَرَضَ(18) اللّهُ عَلَی الْعِبَادِ ، لاَ یَسْأَلُ(19) الرَّبُّ الْعِبَادَ(20) یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولَ : أَلاَّ زِدْتَنِی عَلی مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْکَ(21) ، وَلکِنْ مَنْ زَادَ زَادَهُ اللّهُ(22) ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَنَّ سُنَناً(23) حَسَنَةً جَمِیلَةً یَنْبَغِی لِلنَّاسِ الاْءَخْذُ بِهَا» .(24)
ص: 74
مطّلع كن تا من هم با همان، براى خدا عز و جل ديندارى كنم.
فرمود: اگر چه سخنرانى را مختصر كردى ولى پرسش مهمى كردى، به خدا من دين خود و پدرانم را كه ما خدا را بدان ديندارى كنيم به تو عطا كنم، آن شهادت به اين است كه نيست شايسته پرستشى جز خدا و محمد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است و اقرار بدان چه كه او از طرف خدا آورده و دوستى دوستان ما، و بيزارى از دشمنان ما و تسليم به امر خدا و انتظار قائم از ما خاندان و كوشش و اجتهاد و ورع.
11- از على بن ابى حمزه گويد: من شنيدم كه ابى بصير از امام صادق (علیه السّلام) مى پرسيد، به او گفت: قربانت، به من خبر ده از دينى كه خدا عز و جل به مردم فرض كرده، آنچه كه برايشان روا نيست ندانند و جز آن از آنها پذيرفته نيست، آن دين چيست؟ در پاسخ فرمود: دوباره بگو، دوباره براى او گفت.
در پاسخ فرمود: شهادت به اينكه جز خدا شايسته پرستشى نيست و محمد رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) است و بر پا داشتن نماز و پرداخت زكاة و حج خانه كعبه براى هر كه تواند بدان راه يابد و روزه ماه رمضان، سپس اندكى خاموش شد و دوباره فرمود: و ولايت، سپس فرمود: اين است كه خدا به بنده ها فرض كرده است پروردگار در روز رستاخيز از بنده ها بازپرسى نكند و بفرمايد چرا بر آنچه بر شما فرض كردم نيفزوديد، ولى هر كه بر آن افزايد، خدا به پاداشش بيفزايد، به راستى رسول خدا روشهاى نيكو و زيبا نهاد كه شايسته است مردم بدانها عمل كنند.
ص: 75
12 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ(1) ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ ، عَنْ أَبِی زَیْدٍ(2) الْحَلاَّلِ ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ الاْءَزْدِیِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فَرَضَ عَلی خَلْقِهِ خَمْساً ، فَرَخَّصَ فِی أَرْبَعٍ(3) ، وَلَمْ یُرَخِّصْ فِی وَاحِدَةٍ» .(4)
13 . عَنْهُ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ ، قَالَ :
دَخَلَ رَجُلٌ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَمَعَهُ صَحِیفَةٌ(5) ، فَقَالَ لَهُ(6) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «هذِهِ 2 / 24
صَحِیفَةُ مُخَاصِمٍ(7) یَسْأَلُ(8) عَنِ الدِّینِ الَّذِی یُقْبَلُ فِیهِ الْعَمَلُ». فَقَالَ : رَحِمَکَ اللّهُ ، هذَا الَّذِی أُرِیدُ ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ(9) ، وَتُقِرَّ بِمَا جَاءَ(10) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَالْوَلاَیَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَالْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا ، وَالتَّسْلِیمُ لاِءَمْرِنَا ، وَالْوَرَعُ ، وَالتَّوَاضُعُ ، وَانْتِظَارُ قَائِمِنَا ؛ فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِذَا شَاءَ اللّهُ جَاءَ بِهَا(11)» .(12)
14. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ وَ هُوَ فِی مَنْزِلِ أَخِیهِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ _ فَقُلْتُ لَهُ(13) : جُعِلْتُ فِدَاکَ(14) ، مَا حَوَّلَکَ إِلی هذَا الْمَنْزِلِ؟ قَالَ(15) : «طَلَبُ النُّزْهَةِ»(16) فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَ لاَ أَقُصُّ عَلَیْکَ دِینِی؟ فَقَالَ :
ص: 76
12- از عبد الحميد بن أبى العلاء أزدى، گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى خدا عز و جل بر خلقش پنج وظيفه فرض كرده است و نسبت به چهار از آنها (كه نماز و روزه و زكاة و حج است) رخصتى داده ولى در يكى از آنها (يعنى ولايت) رخصتى نداده است.
13- از اسماعيل جعفى گويد: مردى نزد امام باقر (علیه السّلام) آمد و دفترى با خود داشت، امام (علیه السّلام) فرمود: اين دفتر مردى است كه براى مناظره آمد و پرسش مى كند از دينى كه عمل در آن پذيرفته است، آن مرد گفت: خدايت رحمت كناد، همين را مى خواهم.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: گواهى به اينكه نيست شايسته پرستشى جز خدا، يگانه است، شريك ندارد و اينكه محمد بنده و رسول او است و اقرار كنى بدان چه از طرف خدا آورده است و ولايت ما خانواده و بيزارى از دشمن ما و تسليم به امر ما و ورع و تواضع و انتظار قائم ما زيرا براى او دولتى است كه وقتى خدا خواهد آن را بياورد.
14- از عمرو بن حريث گفت: خدمت امام صادق (علیه السّلام) رسيدم و آن حضرت در خانه برادرش عبد الله بن محمد بود، به او گفتم: قربانت، براى چه به اين خانه آمدى؟ فرمود: براى تفريح، به او عرض كردم: قربانت، من دين خودم را براى شما نقل نكنم؟
فرمود: چرا، گفتم: براى خدا ديندارى كنم به شهادت ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و به اينكه محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بنده و رسول او است و
ص: 77
«بَلی» .
قُلْتُ : أَدِینُ اللّهَ بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ(1) ، وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا ، وَأَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ(2) ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ ، وَصَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَحِجِّ الْبَیْتِ ، وَالْوَِلاَیَةِ لِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَالْوَِلاَیَةِ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ ، وَالْوَِلاَیَةِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَالْوَِلاَیَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَلَکَ مِنْ بَعْدِهِ(3) _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ(4) أَجْمَعِینَ _ وَأَنَّکُمْ أَئِمَّتِی ، عَلَیْهِ أَحْیَا وَعَلَیْهِ أَمُوتُ ، وأَدِینُ اللّهَ بِهِ .
فَقَالَ : «یَا عَمْرُو ، هذَا(5) وَاللّهِ دِینُ اللّهِ وَدِینُ آبَائِیَ الَّذِی أَدِینُ اللّهَ بِهِ فِی السِّرِّ وَالْعَلاَنِیَةِ ، فَاتَّقِ اللّهَ ، وَکُفَّ لِسَانَکَ إِلاَّ مِنْ خَیْرٍ ، وَلاَ تَقُلْ : إِنِّی هَدَیْتُ نَفْسِی ، بَلِ اللّهُ هَدَاکَ ، فَأَدِّ شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ عَلَیْکَ ، وَلاَ تَکُنْ مِمَّنْ إِذَا أَقْبَلَ طُعِنَ فِی عَیْنِهِ(6) ؛ وَإِذَا أَدْبَرَ طُعِنَ فِی قَفَاهُ(7) ، وَلاَ تَحْمِلِ النَّاسَ عَلی کَاهِلِکَ(8) ؛ فَإِنَّکَ أَوْشَکَ _ إِنْ(9) حَمَلْتَ النَّاسَ عَلی کَاهِلِکَ _ أَنْ یُصَدِّعُوا(10) شَعَبَ(11) کَاهِلِکَ» .(12)
15. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ(13) : «أَ لاَ أُخْبِرُکَ بِالاْءِسْلاَمِ(14) : أَصْلِهِ(15) وَفَرْعِهِ ، وَذِرْوَةِ سَنَامِهِ؟» قُلْتُ(16) : بَلی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَالَ(17) : «أَمَّا أَصْلُهُ فَالصَّلاَةُ ، وَفَرْعُهُ الزَّکَاةُ ، وَذِرْوَةُ سَنَامِهِ الْجِهَادُ(18)».
ثُمَّ(19) قَالَ : «إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِأَبْوَابِ الْخَیْرِ؟» قُلْتُ :
ص: 78
به اينكه قيامت آيد و شكى ندارد و اينكه خدا هر آنكه در گور است زنده كند و به پا داشتن نماز و دادن زكاة و روزه در ماه رمضان و حج خانه كعبه و ولايت على أمير المؤمنين (علیه السّلام) پس از رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و ولايت براى حسن و حسين و ولايت على بن الحسين و ولايت محمد بن على و براى شما بعد از او و به اينكه شما امامان من هستيد، بر اين عقيده زنده باشم و بر آن بميرم و خدا را ديندارى كنم بدان، فرمود:
اى عمرو، اين به خدا دين خدا است و دين پدران من است كه خدا را در نهان و عيان بدان ديندارى كنم، از خدا بپرهيز و زبانت را جز از خير و بر گير و مگو كه من خود را رهنمائى كردم، بلكه خدا تو را رهنمائى كرده است، شكر آنچه را خدا عز و جل به تو انعام كرده بگزار و از آنها نباش كه چون حاضر باشند مردم روبرو او را سرزنش كنند و در پشت سر او هم از او بد گويند و مردم را بر دوش خود مگير كه اگر بر دوش خود بگيرى بسا كه استخوان آن را خرد كنند ..
15- از سليمان بن خالد از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود:
آيا به تو خبر ندهم به اصل و فرع و كنگره نيروى اسلام؟
گفتم: قربانت، چرا، فرمود: اصل آن نماز است و فرع آن زكاة و كنگره نيروى آن جهاد، سپس فرمود: اگر بخواهى به تو خبر دهم از همه ابواب خير؟ گفتم: آرى قربانت، فرمود: روزه سپر است از دوزخ؛ و صدقه، گناه را ببرد و ذكر خدا در دل شب، سپس اين آيه
ص: 79
نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ (1)، قَالَ : «الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ(2) ، وَالصَّدَقَةُ تَذْهَبُ بِالْخَطِیئَةِ ، وَقِیَامُ الرَّجُلِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ بِذِکْرِ(3) اللّهِ». ثُمَّ قَرَأَ : «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»(4) .(5)
بَابُ أَنَّ الاْءِسْلاَمَ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ (6) وَأَنَّ الثَّوَابَ عَلَی الاْءِیمَانِ
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ ، عَنِ
الْقَاسِمِ(7) الصَّیْرَفِیِّ شَرِیکِ الْمُفَضَّلِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الاْءِسْلاَمُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ ، وَتُوءَدّی(8) بِهِ الاْءَمَانَةُ(9) ، وَتُسْتَحَلُّ(10) بِهِ الْفُرُوجُ(11) ، وَالثَّوَابُ عَلَی الاْءِیمَانِ» .(12)
2. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :
عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «الاْءِیمَانُ إِقْرَارٌ وَعَمَلٌ ، وَالاْءِسْلاَمُ إِقْرَارٌ بِلاَ عَمَلٍ» .(13)
3. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، قَالَ :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «قالَتِ الاْءَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یَدْخُلِ الاْءِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»(14) فَقَالَ لِی(15) : «أَ لاَ تَری أَنَّ الاْءِیمَانَ غَیْرُ الاْءِسْلاَمِ؟» .(16)
ص: 80
را خواند (16 سوره سجده): «دورى گزيند پهلوى آنان از بستر خواب و بخوانند پروردگار خود را از بيم و اميد و از آنچه به آنها روزى داديم انفاق كنند».
1- از قاسم صيرفى شريك مفضل گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به وسيله اسلام، جان محفوظ است و اداى امانت مى شود و فروج بدان حلال مى گردد ولى ثواب آخرت بر ايمان است.
2- از امام باقر يا امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
ايمان، اقرار است و عمل؛ و اسلام، اقرار است بى عمل.
3- از جميل بن درّاج گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از قول خدا عز و جل (14 سوره حجرات): «اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو شما ايمان نياورديد ولى بگوئيد مسلمان شديم و هنوز ايمان در دل شما در نيامده است» پس بمن فرمود: نمى بينى كه ايمان جز اسلام است.
ص: 81
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ ، قَالَ : سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ(1) : مَا(2) الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَلَمْ یُجِبْهُ ، ثُمَّ سَأَلَهُ ، فَلَمْ یُجِبْهُ ، ثُمَّ الْتَقَیَا فِی الطَّرِیقِ وَ(3) قَدْ أَزِفَ(4) مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِیلُ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْکَ رَحِیلٌ؟» فَقَالَ : نَعَمْ ، فَقَالَ(5) : «فَالْقَنِی فِی الْبَیْتِ» فَلَقِیَهُ ، فَسَأَلَهُ عَنِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ(6) : مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟
فَقَالَ : «الاْءِسْلاَمُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ ، شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(7) ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه ِ(8) ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ ، وَحِجُّ الْبَیْتِ ، وَصِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ ، فَهذَا الاْءِسْلاَمُ» .
وَ قَالَ(9) : «الاْءِیمَانُ مَعْرِفَةُ هذَا الاْءَمْرِ مَعَ هذَا ، فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَلَمْ یَعْرِفْ هذَا الاْءَمْرَ ، کَانَ مُسْلِماً وَکَانَ ضَالاًّ» .(10)
5 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : ««قالَتِ الاْءَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»فَمَنْ زَعَمَ(11) أَنَّهُمْ آمَنُوا فَقَدْ کَذَبَ ؛ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُمْ لَمْ یُسْلِمُوا فَقَدْ کَذَبَ» .(12)
6. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(13) ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنْ حَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ(14) ، عَنْ قَاسِمٍ شَرِیکِ الْمُفَضَّلِ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام
ص: 82
4- از سفيان بن سمط گويد: مردى امام صادق (علیه السّلام) را از اسلام و ايمان پرسيد و فرق ميان آنها و به او پاسخ نداد، باز پرسيد و به او پاسخ نداد و آن مرد در راه به امام صادق (علیه السّلام) برخورد و نزديك به كوچ كردن بود، امام صادق به او فرمود: مثل اينكه كوچ كردنت نزديك است؟ گفت: آرى، فرمود: در خانه، مرا ديدار كن.
به خدمت آن حضرت رسيد و از فرق ميان اسلام و ايمان پرسيد، فرمود: اسلام همان ظاهر وضعى است كه مردم مسلمان بر آنند: شهادت بر اينكه نيست شايسته پرستشى جز خدا يگانه است و شريك ندارد و اينكه محمد بنده و رسول او است و بر پا داشتن نماز و دادن زكاة و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان، اين است اسلام، و فرمود:
ايمان، معرفت اين امر است با اين وضع و اگر بدانها اقرار كند و اين امر (امامت) را نشناسد، مسلمان گمراهى است.
5- از ابى بصير كه گويد:
شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود (14 سوره حجرات): «اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو شما ايمان نياورديد ولى بگوئيد مسلمان شديم» هر كه گمان برد كه ايمان آورده بودند محققاً دروغ گفته و هر كه هم گمان برد كه مسلمان نبودند، دروغ گفته.
6- از قاسم شريك مفضل، گفت: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود: به اسلام، خون محفوظ و محترم مى شود و امانت پرداخت
ص: 83
یَقُولُ : «الاْءِسْلاَمُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ ، وَتُوءَدّی(1) بِهِ الاْءَمَانَةُ ، وَتُسْتَحَلُّ(2) بِهِ الْفُرُوجُ(3) ، وَالثَّوَابُ عَلَی الاْءِیمَانِ» .(4)
بَابُ أَنَّ الاْءِیمَانَ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ
1. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنْ سَمَاعَةَ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَخْبِرْنِی عَنِ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ؟
فَقَالَ(5) : «إِنَّ الاْءِیمَانَ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ».
فَقُلْتُ : فَصِفْهُمَا(6) لِی .
فَقَالَ : «الاْءِسْلاَمُ شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالتَّصْدِیقُ بِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ ، وَعَلَیْهِ جَرَتِ الْمَنَاکِحُ وَالْمَوَارِیثُ ، وَعَلی ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ ، وَ(7) الاْءِیمَانُ الْهُدی وَمَا یَثْبُتُ(8) فِی الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الاْءِسْلاَمِ وَمَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ(9) ، وَالاْءِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الاْءِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ ؛ إِنَّ(10) الاْءِیمَانَ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ فِی الظَّاهِرِ ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ فِی الْبَاطِنِ ، وَإِنِ اجْتَمَعَا فِی الْقَوْلِ وَالصِّفَةِ» .(11)
2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ بْنِ
ص: 84
مى شود و بدان فروج حلال مى شوند (يعنى زناشوئى درست مى شود) و ثواب در برابر ايمان است.
1- از سماعه، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به من خبر بده از اسلام و ايمان، كه آيا اين دو جدا هستند؟ فرمود: ايمان همه جا شريك اسلام است ولى اسلام شريك ايمان نيست، گفتم: آنها را براى من شرح بدهيد، فرمود: اسلام شهادت به يگانگى خدا و تصديق رسول خدا است (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و به وسيله آن، خونها محفوظ گردد و نكاح و ارث مجرى شوند و همه مردم مسلمان بر ظاهر آن باشند و ايمان:
هدايت معنوى و عقيده اى است كه در دل نسبت به اسلام ثابت مى شود و عملى كه بدان انجام مى شود، ايمان يك درجه برتر از اسلام است به راستى ايمان از نظر ظاهر با اسلام شريك است ولى اسلام در باطن با ايمان شريك نيست و اگر چه در بيان و شرح باهم جمع مى شوند.
2- از امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ص: 85
عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الاْءِیمَانُ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ» .(1)
3 . عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ(2) الاْءِیمَانَ یُشَارِکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَلاَ یُشَارِکُهُ(3) الاْءِسْلاَمُ(4) ؛ إِنَّ الاْءِیمَانَ مَا وَقَرَ(5) فِی الْقُلُوبِ ، وَالاْءِسْلاَمَ مَا عَلَیْهِ الْمَنَاکِحُ وَالْمَوَارِیثُ وَحَقْنُ الدِّمَاءِ ، وَالاْءِیمَانَ یَشْرَکُ(6) الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمَ لاَ یَشْرَکُ(7) الاْءِیمَانَ» .(8)
4. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ ، قَالَ : قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَیُّهُمَا(9) أَفْضَلُ : الاْءِیمَانُ أَوِ(10) الاْءِسْلاَمُ(11)؟ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا یَقُولُونَ : إِنَّ(12) الاْءِسْلاَمَ أَفْضَلُ مِنَ الاْءِیمَانِ(13) .
فَقَالَ : «الاْءِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الاْءِسْلاَمِ(14)». قُلْتُ : فَأَوْجِدْنِی ذلِکَ ، قَالَ : «مَا(15) تَقُولُ فِیمَنْ أَحْدَثَ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مُتَعَمِّداً؟» قَالَ : قُلْتُ : یُضْرَبُ ضَرْباً شَدِیداً ، قَالَ : «أَصَبْتَ(16)».
قَالَ(17) : «فَمَا(18) تَقُولُ فِیمَنْ أَحْدَثَ فِی الْکَعْبَةِ مُتَعَمِّداً؟» قُلْتُ : یُقْتَلُ ، قَالَ : «أَصَبْتَ ، أَ لاَ(19) تَری أَنَّ الْکَعْبَةَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَسْجِدِ(20) ، وَأَنَّ(21) الْکَعْبَةَ تَشْرَکُ(22) الْمَسْجِدَ ، وَالْمَسْجِدَ لاَ یَشْرَکُ(23) الْکَعْبَةَ؟ وَکَذلِکَ الاْءِیمَانُ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ» .(24)
5 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ،
ص: 86
ايمان شريك با اسلام است، و اسلام شريك با ايمان نيست.
3- فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود:
به راستى ايمان شريك است با اسلام و اسلام با او شريك نيست براى آنكه ايمان آن چيزى است كه در دلها نشسته و اسلام ظواهرى است كه پايه و مايه نكاح و ارث و حفظ جانها است، ايمان شريك است با اسلام و اسلام ملازم ايمان نيست.
4- از ابى الصباح كنانى، گويد: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم:
كدام برترند، ايمان يا اسلام؟ زيرا كسانى كه نزد ما هستند مى گويند:
اسلام برتر از ايمان است.
در پاسخ فرمود: ايمان بالاتر از اسلام است. گفتم: اين مطلب را به من بفهمانيد.
فرمود: چه گوئى در باره كسى كه عمداً در مسجد الحرام حدثى صادر كند؟ گفتم: به سختى او را بزنند، فرمود: درست گفتى.
پس چه گوئى در باره كسى كه در خانه كعبه حدثى عمداً صادر كند؟ گفتم: او را بكشند، فرمود: درست گفتى، نبينى كه خانه كعبه برتر از مسجد است و خانه كعبه در احترام شريك مسجد است و مسجد شريك خانه كعبه نيست همچنين ايمان شريك و ملازم اسلام است و اسلام شريك ايمان نيست.
5- حمران بن اعين گويد: شنيدم امام باقر (علیه السّلام) مى فرمود:
ص: 87
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الاْءِیمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِی الْقَلْبِ ، وَأَفْضی بِهِ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَصَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلّهِ وَالتَّسْلِیمِ لاِءَمْرِهِ(1) ؛ وَالاْءِسْلاَمُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ ، وَهُوَ الَّذِی عَلَیْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ کُلِّهَا ، وَبِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ ، وَعَلَیْهِ جَرَتِ الْمَوَارِیثُ ، وَجَازَ النِّکَاحُ ، وَاجْتَمَعُوا عَلَی الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ ، فَخَرَجُوا بِذلِکَ مِنَ الْکُفْرِ ، وَأُضِیفُوا إِلَی الاْءِیمَانِ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ(2) ، وَالاْءِیمَانُ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَهُمَا فِی الْقَوْلِ وَالْفِعْلِ یَجْتَمِعَانِ(3) ، کَمَا صَارَتِ الْکَعْبَةُ فِی الْمَسْجِدِ وَالْمَسْجِدُ لَیْسَ فِی الْکَعْبَةِ ، وَکَذلِکَ الاْءِیمَانُ یَشْرَکُ الاْءِسْلاَمَ ، وَالاْءِسْلاَمُ لاَ یَشْرَکُ الاْءِیمَانَ ؛ وَقَدْ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «قالَتِ الاْءَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یَدْخُلِ الاْءِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»(4) فَقَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَصْدَقُ الْقَوْلِ».
قُلْتُ(5) : فَهَلْ لِلْمُوءْمِنِ فَضْلٌ عَلَی الْمُسْلِمِ فِی شَیْءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ(6) الاْءَحْکَامِ وَالْحُدُودِ وَغَیْرِ ذلِکَ؟
فَقَالَ : «لاَ ، هُمَا یَجْرِیَانِ(7) فِی ذلِکَ مَجْری وَاحِدٍ(8) ، وَلکِنْ لِلْمُوءْمِنِ فَضْلٌ(9) عَلَی الْمُسْلِمِ فِی أَعْمَالِهِمَا وَمَا یَتَقَرَّبَانِ بِهِ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ».
قُلْتُ : أَ لَیْسَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ یَقُولُ : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(10) وَزَعَمْتَ أَنَّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلَی الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ(11) مَعَ الْمُوءْمِنِ؟
قَالَ : «أَ لَیْسَ قَدْ(12) قَالَ
ص: 88
ايمان چيزى است كه در دل جا كند و بنده را به خدا عز و جل بكشاند و طاعت و تسليم به امر خدا هم مصدق او باشد و اسلام گفتار و كردار ظاهرى است كه جمع مردم بر آنند از همه دستجات و مسلمين و به وسيله همين اسلام ظاهرى است كه جانها محفوظ است و ميراث اجراء مى شود و زناشوئى روا است و اتفاق دارند بر نماز و زكاة و روزه و حج و به همين جهت از كفر بيرونند و به ايمان نسبت دارند اسلام شريك و ملازم ايمان نيست ولى ايمان شريك و ملازم اسلام است و اين هر دو در گفتار و كردار با هم جمع مى شوند چنانچه خانه كعبه در مسجد است ولى همه مسجد در خانه كعبه نيست و همچنين ايمان شريك و ملازم اسلام و در حريم اسلام است ولى اسلام شريك و ملازم ايمان نيست و خدا عز و جل هم فرموده است (14 سوره حجرات): «اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو ايمان نياورديد بگوئيد مسلمان شديم و هنوز ايمان در دلتان در نيامده است» فرموده: خدا عز و جل راست ترين گفتار است، گفتم: آيا براى مؤمن فضلى است بر مسلم در چيزى از فضائل و احكام و حدود و جز آنها؟ فرمود: نه، آنها در اين باره يكسانند ولى مؤمن به مسلم برترى دارد در كردارش و تقربى كه به خدا عز و جل جويد، گفتم: مگر نيست كه خدا عز و جل فرمايد (160 سوره انعام): «هر كه حسنه آورده ده برابر دارد» و تو معتقدى كه همه اتفاق دارند بر نماز و زكاة و روزه و حج با مؤمن؟
فرمود: مگر نيست كه خدا عز و جل فرمايد (245 سوره
ص: 89
اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «فَیُضاعِفُهُ(1) لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً»(2)؟ فَالْمُوءْمِنُونَ هُمُ الَّذِینَ یُضَاعِفُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُمْ(3) حَسَنَاتِهِمْ : لِکُلِّ حَسَنَةٍ سبعین(4) ضِعْفاً ، فَهذَا(5) فَضْلُ الْمُوءْمِنِ ، وَیَزِیدُهُ(6) اللّهُ فِی حَسَنَاتِهِ عَلی قَدْرِ صِحَّةِ إِیمَانِهِ أَضْعَافاً کَثِیرَةً ، وَیَفْعَلُ اللّهُ بِالْمُوءْمِنِینَ مَا یَشَاءُ مِنَ الْخَیْرِ(7)».
قُلْتُ : أَ رَأَیْتَ مَنْ دَخَلَ فِی الاْءِسْلاَمِ أَ لَیْسَ(8) هُوَ دَاخِلاً فِی الاْءِیمَانِ؟
فَقَالَ : «لاَ ، وَلکِنَّهُ(9) قَدْ أُضِیفَ إِلَی الاْءِیمَانِ ، وَخَرَجَ(10) مِنَ الْکُفْرِ وَسَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلاً تَعْقِلُ بِهِ فَضْلَ الاْءِیمَانِ عَلَی الاْءِسْلاَمِ(11) : أَ رَأَیْتَ لَوْ أَبْصَرْتَ(12) رَجُلاً فِی الْمَسْجِدِ ، أَ کُنْتَ(13) تَشْهَدُ أَنَّکَ رَأَیْتَهُ فِی الْکَعْبَةِ؟» قُلْتُ : لاَ یَجُوزُ لِی ذلِکَ .
قَالَ : «فَلَوْ أَبْصَرْتَ(14) رَجُلاً فِی الْکَعْبَةِ ، أَ کُنْتَ شَاهِداً(15) أَنَّهُ قَدْ دَخَلَ(16) الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ؟» قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «وَ(17) کَیْفَ ذلِکَ؟!» قُلْتُ : إِنَّهُ(18) لاَ یَصِلُ إِلی(19) دُخُولِ الْکَعْبَةِ حَتّی یَدْخُلَ الْمَسْجِدَ ، فَقَالَ(20) : «قَدْ(21) أَصَبْتَ وَأَحْسَنْتَ» ثُمَّ قَالَ : «کَذلِکَ الاْءِیمَانُ وَالاْءِسْلاَمُ» .(22)
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَفِیهِ أَنَّ الاْءِسْلاَمَ قَبْلَ الاْءِیمَانِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ ،
عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ ، قَالَ : کَتَبْتُ مَعَ(23) عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه
ص: 90
بقره): «بيفزايد برايش برابرهاى بسيار» پس مؤمنان باشند كه خدا عز و جل برايشان حسنات را چند برابر كند براى هر حسنه هفتاد برابر، اين است فضل مؤمن و بيفزايد خدا به حسنات او به اندازه درجه ايمانش برابرهاى بسيار و خدا با مؤمن هر چه خوبى خواهد كند، گفتم: بفرمائيد هر كه در اسلام در آيد، در ايمان وارد نيست؟
فرمود: نه، ولى نسبت به ايمان دارد و از كفر رسته است و من براى تو مثلى بياورم كه فضل ايمان را بر اسلام بفهمى، اگر تو ديدى مردى در مسجد الحرام است، گواهى مى دهى كه او را در خانه كعبه ديدى؟ گفتم: اين براى من جائز نيست، فرمود: اگر مردى را در خانه كعبه ديدى، گواهى دهى كه وارد مسجد الحرام شده؟
گفتم: آرى، فرمود: اين چگونه است؟ گفتم: او نتواند وارد كعبه شود تا در مسجد در آيد، فرمود: درست فهميدى و خوب گفتى، سپس فرمود: ايمان و اسلام هم چنين است.
1- از عبد الرحيم قصير، گويد: به همراه عبد الملك بن اعين به امام صادق (علیه السّلام) نوشتم و از آن حضرت پرسيدم كه ايمان چيست؟ در پاسخ من به همراه عبد الملك بن اعين نوشت كه:- خدايت رحمت
ص: 91
السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الاْءِیمَانِ : مَا هُوَ؟فَکَتَبَ إِلَیَّ مَعَ(1) عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ : «سَأَلْتَ _ رَحِمَکَ اللّهُ _ عَنِ الاْءِیمَانِ ؛ وَ(2) الاْءِیمَانُ هُوَ الاْءِقْرَارُ بِاللِّسَانِ ، وَعَقْدٌ فِی الْقَلْبِ(3) ، وَعَمَلٌ بِالاْءَرْکَانِ ، وَالاْءِیمَانُ(4) بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ ، وَهُوَ دَارٌ ، وَکَذلِکَ الاْءِسْلاَمُ دَارٌ ، وَالْکُفْرُ دَارٌ ، فَقَدْ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ مُوءْمِناً ، وَلاَ یَکُونُ مُوءْمِناً حَتّی یَکُونَ مُسْلِماً ، فَالاْءِسْلاَمُ(5) قَبْلَ الاْءِیمَانِ وَهُوَ یُشَارِکُ الاْءِیمَانَ(6) ، فَإِذَا أَتَی الْعَبْدُ کَبِیرَةً(7) مِنْ کَبَائِرِ(8) الْمَعَاصِی ، أَوْ صَغِیرَةً(9) مِنْ صَغَائِرِ(10) الْمَعَاصِی الَّتِی نَهَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْهَا ، کَانَ خَارِجاً مِنَ الاْءِیمَانِ ، سَاقِطاً(11) عَنْهُ اسْمُ الاْءِیمَانِ ، وَثَابِتاً عَلَیْهِ اسْمُ الاْءِسْلاَمِ(12) ، فَإِنْ تَابَ وَاسْتَغْفَرَ ، عَادَ إِلی دَارِ(13) الاْءِیمَانِ ، وَلاَ یُخْرِجُهُ إِلَی(14) الْکُفْرِ إِلاَّ الْجُحُودُ وَالاِسْتِحْلاَلُ بِأَنْ(15) یَقُولَ لِلْحَلاَلِ : هذَا حَرَامٌ ، وَ(16) لِلْحَرَامِ : هذَا حَلاَلٌ ، وَدَانَ بِذلِکَ ، فَعِنْدَهَا یَکُونُ خَارِجاً مِنَ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ ، دَاخِلاً(17) فِی الْکُفْرِ ، وَکَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ ثُمَّ دَخَلَ الْکَعْبَةَ ، وَأَحْدَثَ فِی الْکَعْبَةِ حَدَثاً ، فَأُخْرِجَ عَنِ الْکَعْبَةِ وَعَنِ الْحَرَمِ ، فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ ، وَصَارَ إِلَی النَّارِ» .(18)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ الاْءِیمَانِ وَالاْءِسْلاَمِ : قُلْتُ لَهُ : أَ فَرْقٌ بَیْنَ الاْءِسْلاَمِ وَالاْءِیمَانِ(19)؟قَالَ : «فَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلَهُ(20)؟» قَالَ : قُلْتُ : أَوْرِدْ(21) ذلِکَ ، قَالَ : «مَثَلُ الاْءِیمَانِ وَالاْءِسْلاَمِ(22) مَثَلُ الْکَعْبَةِ الْحَرَامِ(23) مِنَ الْحَرَمِ(24) ، قَدْ یَکُونُ(25) فِی الْحَرَمِ وَلاَ یَکُونُ فِی الْکَعْبَةِ ، وَلاَ
ص: 92
كناد- از ايمان پرسيدى؟ ايمان همان اقرار به زبان و نهادن دل و كردار با اعضاء تن است، ايمان اجزائى دارد بهم پيوسته و وابسته، آن چون خانه اى است و همچنين است اسلام خانمانى است و كفر هم خانمانى، بسا كه بنده مسلمان باشد پيش از آنكه مؤمن گردد ولى مؤمن نشود تا مسلمان باشد، اسلام پيش از ايمان است و مقدمه آن است و شريك با ايمان است، چون بنده گناه كبيره كند يا صغيره اى كه خدا از آن نهى كرده است، از ايمان بيرون است و نام ايمان از او برداشته شود و نام اسلام به او بماند و اگر توبه كرد و آمرزش خواست، به خانمان ايمان برگردد و او را به كفر بيرون نبرد جز انكار و تغيير حلال و حرام كه حلال را حرام گويد و حرام را حلال و بدان متدين شود كه در اين صورت از اسلام و ايمان بيرون است و در كفر اندرون است، و چون كسى است كه به حرم در آيد و به خانه كعبه بر آيد و در خانه كعبه حدثى صادر كند و از خانه كعبه و حرمش بر آرند و گردنش را بزنند و به دوزخ رود.
2- از سماعة بن مهران گويد: از او ايمان و اسلام را پرسيدم، گفتم: ميان اسلام و ايمان فرقى هست؟ فرمود: من مثلش را براى تو بزنم؟
گويد به او گفتم: بياور آن، فرمود: مثل ايمان و اسلام چون كعبة الحرام است نسبت به حرم، گاهى در حرم است و در كعبه نيست و در كعبه نباشد تا آنكه در حرم باشد و گاهى مسلمان باشد
ص: 93
یَکُونُ فِی الْکَعْبَةِ حَتّی یَکُونَ فِی الْحَرَمِ ، وَقَدْ یَکُونُ مُسْلِماً وَلاَ یَکُونُ مُوءْمِناً ، وَلاَ یَکُونُ مُوءْمِناً حَتّی یَکُونَ مُسْلِماً» .
قَالَ : قُلْتُ : فَیُخْرِجُ(1) مِنَ الاْءِیمَانِ شَیْءٌ؟ قَالَ : «نَعَمْ». قُلْتُ : فَیُصَیِّرُهُ(2) إِلی مَا ذَا؟ قَالَ : «إِلَی الاْءِسْلاَمِ أَوِ(3) الْکُفْرِ». وَقَالَ : «لَوْ(4) أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ الْکَعْبَةَ ، فَأَفْلَتَ مِنْهُ(5) بَوْلُهُ(6) ، أُخْرِجَ(7) مِنَ الْکَعْبَةِ وَلَمْ یُخْرَجْ مِنَ الْحَرَمِ ، فَغَسَلَ(8) ثَوْبَهُ وَتَطَهَّرَ ، ثُمَّ لَمْ یُمْنَعْ(9) أَنْ یَدْخُلَ الْکَعْبَةَ ؛ وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ الْکَعْبَةَ(10) ، فَبَالَ فِیهَا(11) مُعَانِداً ، أُخْرِجَ مِنَ الْکَعْبَةِ وَمِنَ الْحَرَمِ ، وَضُرِبَتْ عُنُقُهُ» .(12)
بَابٌ (13)
1 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (14)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ (15)، عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ (16) : «إِنَّ أُ نَاساً (17)تَکَلَّمُوا فِی هذَا (18) الْقُرْآنِ بِغَیْرِ عِلْمٍ (19) ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ یَقُولُ : «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ»(20) الاْآیَةَ ، فَالْمَنْسُوخَاتُ مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ(21) ، وَالْمُحْکَمَاتُ مِنَ النَّاسِخَاتِ (22).
إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بَعَثَ نُوحاً إِلی
ص: 94
و مؤمن نيست و مؤمن نباشد تا مسلمان باشد، گويد: گفتم: چيزى از ايمان بيرون برد؟ فرمود: آرى، گفتم: او را به كجا برد؟ فرمود: به اسلام يا كفر و فرمود: اگر مردى در خانه كعبه در آيد و بى اختيار بشاشد، از كعبه اش بيرون كنند ولى از حرمش بيرون نكنند جامه اش بشويد و تطهير كند و مانعش نشوند كه به كعبه در آيد و اگر مردى در خانه كعبه رود و از روى عناد در آن بشاشد از كعبه و حرم هر دو بيرون شود و گردنش را بزنند.
1- محمد بن سالم از امام باقر (علیه السّلام) فرمود: به راستى مردمى در باره قرآن ندانسته سخنها گفته اند و اين است كه خدا تبارك و تعالى مى فرمايد (7 سوره آل عمران): «او است آن كسى كه قرآن را به تو نازل كرده از آن است آياتى محكمه كه ام الكتابند و آيات ديگرى متشابهه و اما آن كسانى كه كج دلند پيرو آنند كه متشابه است براى فتنه جوئى و تأويل تراشى و تأويل آن را جز خدا نداند» تا آخر آيه «و راسخان در علم كه گويند ما بدان ايمان داريم همه از نزد پروردگار ما است و ياد آور نشوند جز صاحبان خرد» پس آياتى كه نسخ شدند از متشابهات هستند و آيات محكمه از نسخ كننده ها، به راستى خدا عز و جل نوح را به قومش مبعوث كرد كه خدا را بپرستيد و از او بپرهيزيد و مرا
ص: 95
قَوْمِهِ : «أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ»(1) ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَی اللّهِ وَحْدَهُ ، وَأَنْ یَعْبُدُوهُ وَلاَ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً ، ثُمَّ بَعَثَ الاْءَنْبِیَاءَ عَلی ذلِکَ إِلی أَنْ بَلَغُوا مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله ، فَدَعَاهُمْ إِلی أَنْ یَعْبُدُوا اللّهَ وَلاَ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً ، وَقَالَ : «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَمُوسی وَعِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»(2) فَبَعَثَ الاْءَنْبِیَاءَ إِلی قَوْمِهِمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالاْءِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ(3) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، فَمَنْ آمَنَ(4) مُخْلِصاً وَمَاتَ عَلی ذلِکَ ، أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِذلِکَ ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ ، وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُنْ یُعَذِّبُ عَبْداً حَتّی یُغَلِّظَ عَلَیْهِ فِی الْقَتْلِ ، وَالْمَعَاصِی الَّتِی أَوْجَبَ اللّهُ عَلَیْهِ بِهَا(5) النَّارَ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا .
فَلَمَّا اسْتَجَابَ لِکُلِّ نَبِیٍّ مَنِ اسْتَجَابَ(6) لَهُ مِنْ قَوْمِهِ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ ، جَعَلَ لِکُلِّ نَبِیٍّ مِنْهُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً ، وَالشِّرْعَةُ(7) وَالْمِنْهَاجُ سَبِیلٌ وَسُنَّةٌ ، وَقَالَ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله : «إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ»(8) وَأَمَرَ کُلَّ نَبِیٍّ بِالاْءَخْذِ بِالسَّبِیلِ وَالسُّنَّةِ(9) ، وَکَانَ مِنَ السَّبِیلِ وَالسُّنَّةِ (10) الَّتِی أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهَا مُوسی علیه السلام أَنْ جَعَلَ(11) عَلَیْهِمُ السَّبْتَ ، وَکَانَ(12) مَنْ أَعْظَمَ السَّبْتَ وَلَمْ یَسْتَحِلَّ أَنْ یَفْعَلَ ذلِکَ مِنْ
ص: 96
اطاعت كنيد، سپس آنها را به پرستش خداى يگانه خواند و اين كه براى او شريكى نگيرند و سپس پيمبران را بر اين روش مبعوث كرد تا به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسيدند و آنان را دعوت كرد كه خدا را بپرستند و شريك براى او نگيرند و فرمود (13 سوره شورى): «شريعت نهاد براى شما در ديانت آنچه نوح را بدان سفارش كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه به ابراهيم و موسى سفارش كرديم كه دين را بر پا داريد و تفرقه نشويد در آن، به مشركين ناگوار است آنچه آنها را بدان دعوت مى كنى، خدا به سوى خود برگزيند هر كه را خواهد و رهبرى كند هر كه بدو باز گردد».
و پيغمبران را به قوم خود مبعوث كرد بر اساس شهادت به يگانگى خدا و اقرار بدان چه آورند از نزد خدا و هر كه با اخلاص گرويد و بر آن مرد خدا او را به بهشت در آورد براى آن زيرا خدا به هيچ وجه به بنده ها ستمكار نيست و اين براى آن است كه خدا بنده اى را عذاب نكند تا در قتل و هر گناهى كه خدا آن را موجب دوزخ دانسته اصرار كند و چون هر پيغمبرى را دسته با ايمان قومش اجابت كردند براى هر پيغمبرى شرعى و برنامه اى مقرر كرد و شرع، برنامه همان راه و روش است و به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود: (163 سوره نساء): «به راستى ما به تو وحى كرديم چونان كه وحى كرديم به نوح و پيغمبران بعد از او» و به هر پيغمبرى فرمان داد تا به راه و روشى كار كند، در ضمن روش و راهى كه خدا عز و جل موسى را بدان فرمان كرد اين است كه شنبه روز را براى آنها مقرر ساخت و هر كه شنبه را بزرگ شمرد و روا ندانست كه از بيم خدا در آن كارى حلال داند، خدا او را به بهشت برد و هر كه به حق شنبه سبكى كرد و در آن حلال دانست آنچه را خدا حرام كرده بود از كارى كه خدا او را در آن نهى كرده بود خداى عز و جل او را به دوزخ برد و اين براى
ص: 97
خَشْیَةِ اللّهِ(1) ، أَدْخَلَهُ(2) اللّهُ(3) الْجَنَّةَ ، وَمَنِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهِ ، وَاسْتَحَلَّ مَا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ مِنَ الْعَمَلِ(4) الَّذِی نَهَاهُ(5) اللّهُ عَنْهُ فِیهِ(6) ، أَدْخَلَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ النَّارَ ، وَذلِکَ حَیْثُ اسْتَحَلُّوا(7) الْحِیتَانَ ، وَاحْتَبَسُوهَا ، وَأَکَلُوهَا یَوْمَ السَّبْتِ ، غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ(8) مِنْ(9) غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا(10) أَشْرَکُوا بِالرَّحْمنِ ، وَلاَ شَکُّوا(11) فِی(12) شَیْءٍ مِمَّا جَاءَ بِهِ(13) مُوسی علیه السلام ، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ»(14) .
ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ عِیسی علیه السلام بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَالاْءِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ(15) مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَجَعَلَ لَهُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً ، فَهَدَمَتِ(16) السَّبْتَ الَّذِی أُمِرُوا بِهِ أَنْ یُعْظِمُوهُ قَبْلَ ذلِکَ ، وَعَامَّةَ مَا کَانُوا عَلَیْهِ مِنَ السَّبِیلِ وَالسُّنَّةِ الَّتِی جَاءَ بِهَا(17) مُوسی ، فَمَنْ لَمْ یَتَّبِعْ سَبِیلَ عِیسی ، أَدْخَلَهُ اللّهُ النَّارَ وَإِنْ کَانَ(18) الَّذِی جَاءَ بِهِ النَّبِیُّونَ جَمِیعاً أَنْ لاَ یُشْرِکُوا(19) بِاللّهِ شَیْئاً.
ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله _ وَ هُوَ بِمَکَّةَ _ عَشْرَ سِنِینَ(20) ، فَلَمْ یَمُتْ بِمَکَّةَ فِی تِلْکَ الْعَشْرِ سِنِینَ أَحَدٌ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَسُولُ اللّهِ إِلاَّ أَدْخَلَهُ اللّهُ(21) الْجَنَّةَ بِإِقْرَارِهِ _ وَ هُوَ إِیمَانُ(22) التَّصْدِیقِ _ وَلَمْ یُعَذِّبِ اللّهُ أَحَداً مِمَّنْ مَاتَ _ وَ هُوَ مُتَّبِعٌ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عَلی ذلِکَ _ إِلاَّ مَنْ أَشْرَکَ بِالرَّحْمنِ .
وَ تَصْدِیقُ ذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْزَلَ عَلَیْهِ فِی سُورَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَکَّةَ :
ص: 98
آن بود كه ماهيها را حلال شمردند و روز شنبه آنها را حبس كردند و خوردند و خدا به آنها خشم كرد بى آنكه به خدا شرك آورده باشند و يا در چيزى كه موسى (علیه السّلام) آورده بود شك كرده باشند.
خدا عز و جل فرمايد (62 سوره بقره): «و محققاً شما دانستيد آن كسانى را از شما كه در شنبه تعدى كردند و ما به آنها گفتيم كه باشيد ميمونهاى رانده شده» سپس خدا عيسى را مبعوث كرد به شهادت ان لا اله الا الله و اقرار بدان چه از جانب خدا آورده و براى آنها شرع و برنامه اى مقرر داشت و قانون شنبه را كه پيش از آن مأمور بودند احترام كنند منهدم كرد و همه آنچه را كه بر عهده آنها بود از راه و روش چنانه اى كه موسى آورده بود از ميان برداشت و هر كه از راه عيسى (علیه السّلام) پيروى نكرد، خدا او را به دوزخ برد و اگر چه آن را كه همه پيغمبران آوردند اين بود كه براى خدا شريك نگيرند سپس خدا محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را مبعوث كرد و او ده سال در مكه زيست و در اين ده سال هر كه گواهى به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) داد خدا او را به بهشت برد براى اقرار او كه ايمان تصديق نبوت بود و خدا كسى را كه پيرو محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مرد عذاب نكرد مگر آنكه مشرك به خداى رحمان بود و تصديق آن اين است كه خدا در مكه ضمن سوره بنى اسرائيل به آن حضرت نازل كرد كه (23 سوره اسراء): «و حكم كرد پروردگارت كه نپرستيد جز او را و به پدر و مادر احسان كنيد تا قول خدا تعالى: به راستى او آگاه و بينا است» ادب و پند و آموزش و نهى سبك، نسبت به آن وعده نداد و وعيدى ننهاد بر ارتكاب آنچه غدقن كرده است و نسبت به چيزهائى نهى كرد و بر حذر نمود و سخت نگرفت و تهديد نكرد و فرمود (31 سوره اسراء): «فرزندان خود را نكشيد از بيم تهى دستى ما به آنها روزى دهيم و هم به شما زيرا
ص: 99
«وَقَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» إِلی قَوْلِهِ تَعَالی : «إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً»(1) أَدَبٌ وَعِظَةٌ وَتَعْلِیمٌ وَنَهْیٌ خَفِیفٌ ، وَلَمْ یَعِدْ عَلَیْهِ ، وَلَمْ یَتَوَاعَدْ عَلَی اجْتِرَاحِ(2) شَیْءٍ مِمَّا نَهی عَنْهُ ، وَأَنْزَلَ نَهْیاً عَنْ أَشْیَاءَ حَذَّرَ عَلَیْهَا(3) ، وَلَمْ یُغَلِّظْ فِیهَا ، وَلَمْ یَتَوَاعَدْ عَلَیْهَا .
وَ قَالَ : «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً وَلا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَساءَ سَبِیلاً وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً وَلا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً وَلا تَمْشِ فِی الاْءَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الاْءَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَلا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً»(4) .
وَ أَنْزَلَ فِی «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشی» : «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظّی لا یَصْلاها إِلاَّ الاْءَشْقَی الَّذِی کَذَّبَ وَتَوَلّی»(5) فَهذَا مُشْرِکٌ .
وَ أَنْزَلَ فِی «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ» : «وَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَیَصْلی سَعِیراً إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلی»(6) فَهذَا مُشْرِکٌ .
وَ أَنْزَلَ فِی(7) «تَبَارَکَ» : «کُلَّما
ص: 100
كشتن آنان خطاى بزرگى (32) نزديك زنا نرويد زيرا آن هرزگى است و چه بد راهى است (33) و نكشيد نفس محترم از طرف خدا را مگر به حق و حساب و هر كه به ستم كشته شود محققاً به ولى او تسلط (بر قصاص) داديم او اسراف نكند در كشتن به راستى كه او يارى شده است (34) به مال يتيم نزديكى نكنيد مگر به وجهى كه براى او بهتر باشد تا برسد به بلوغ خود بعهد بپائيد زيرا عهد مسئوليت دارد (35) و چون كيل كنيد پيمانه را پر كنيد و با ترازوى درست جنس را بكشيد، اين بهتر و خوش عاقبت تر است (36) دنبال چيزى كه ندانى مرو، به راستى گوش و چشم و دل همه آنها باعث مسئوليتند (37) روى زمين متكبرانه راه مرو زيرا تو زمين را نتوانى شكافت و به درازى كوه ها نتوانى رسيد (38) همه اينها نزد خداى تو بد است (39) اين است آنچه پروردگارت از حكمت به تو وحى كرده و با خدا معبود ديگرى مقرر مدار تا در دوزخ افتى سرزنش شده و مطرود». و در سوره و الليل اذا يغشى نازل كرد: «من شما را بيم دهم از آتشى شعله ور كه در آن در نگيرد جز اشقى آنكه تكذيب كند و رو گرداند» و مقصود از آن مشرك است و در سوره إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ نازل كرده: «اما كسى كه نامه او را از پشت سرش به او دهند در آينده فرياد واى واى كشد و به دوزخ افتد زيرا او در ميان خاندانش شاد بود به راستى او گمان مى كرد كه برگشت نكند، آرى» مقصود از آن هم مشرك است، و در سوره تبارك نازل كرد: (8): «هر آنگاه كه فوجى در آن افكنده شوند خازنان دوزخ از آنها پرسند كه بيم دهنده براى شما نيامد (9) گويند چرا محققاً آمد براى ما بيم دهنده و او را تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزى نفرستاده» مقصود از اينها هم مشركانند و در سوره واقعه نازل كرد:
(آيه 29- 30): «و اما اگر از مكذبان و گمراهان است، با آب جوشيده پذيرائى گردد و به دوزخ رود، اينها هم مشركانند».
ص: 101
أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَقُلْنا ما نَزَّلَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ»(1) فَهوءُلاَءِ مُشْرِکُونَ .
وَ أَنْزَلَ فِی «الْوَاقِعَةِ» : «وَ أَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ»(2) فَهوءُلاَءِ مُشْرِکُونَ .
وَ أَنْزَلَ فِی «الْحَاقَّةِ»: «وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ» إِلی قَوْلِهِ: «إِنَّهُ کانَ لا یُوءْمِنُ بِاللّهِ الْعَظِیمِ»(3) فَهذَا مُشْرِکٌ .
وَأَنْزَلَ فِی «طسم»: «وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ 2 / 32
دُونِ اللّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَالْغاوُونَ وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ»(4) جُنُودُ(5) إِبْلِیسَ ذُرِّیَّتُهُ مِنَ الشَّیَاطِینِ .
وَ قَوْلُهُ : «وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ»(6) یَعْنِی الْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ اقْتَدَوْا بِهِمْ هوءُلاَءِ ، فَاتَّبَعُوهُمْ عَلی شِرْکِهِمْ ، وَهُمْ قَوْمُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَیْسَ فِیهِمْ(7) مِنَ الْیَهُودِ وَالنَّصَاری أَحَدٌ .
وَ تَصْدِیقُ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ(8) قَوْمُ نُوحٍ»(9) ، «کَذَّبَ أَصْحابُ الاْءَیْکَةِ»(10) ، «کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ»(11) لَیْسَ فِیهِمُ(12) الْیَهُودُ الَّذِینَ قَالُوا : «عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ» ، وَلاَ النَّصَارَی الَّذِینَ قَالُوا : «الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ»(13) سَیُدْخِلُ اللّهُ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی النَّارَ ، وَیُدْخِلُ کُلَّ قَوْمٍ بِأَعْمَالِهِمْ .
وَ قَوْلُهُمْ : «وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ» إِذْ دَعَوْنَا(14) إِلی سَبِیلِهِمْ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِیهِمْ
ص: 102
و در سوره الحاقه نازل كرد (25): «و اما كسى كه نامه عملش به دست چپش آيد گويد اى كاش كه به من نامه عملم نرسيده بود (26) اى كاش نمى دانستم حسابم چيست (27) اى كاش كارم گذشته بود (28) دارائيم به درد من نخورد تا آنكه فرمايد به راستى او بود كه ايمان به خداى بزرگ نداشت» اين هم مشرك است، و در طسم (90 سوره شعراء):
«دوزخ خود را نمود براى گمراهان (91) به آنها گفته شد شما در كجاها پرستش مى كرديد (92) جز خدا را آيا شما را يارى كردند و يا ياورى جستند (93) پس به رو در افتادند در آن با گمراهان (94) و با لشكرهاى ابليس همگى» جنود ابليس نژادهاى او است از شياطين و فرموده او كه (گويند) «ما را گمراه نكرد جز مجرمان» مقصود از آن همان مشركانند كه اينان بدانها اقتداء كردند و در شريك از آنها پيروى كردند و ايشان همان قوم محمدند (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) احدى از يهود و نصارى در آنها نيست، مصدق آن قول خدا عز و جل است (12 سوره ص): «پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند» (176 سوره شعراء): «اصحاب؛ ايكه؛ تكذيب كردند» (160 سوره شعراء): «قوم لوط تكذيب كردند» در ميان اينان نبود يهودى ها كه گفتند: عزيز پسر خدا است، و نه نصارى كه گفتند: مسيح پسر خدا است. محققاً خدا يهود و نصارى را به دوزخ برد و هر قومى را به عملشان به دوزخ برد، اين است گفته آنها كه گمراه نكرد ما را جز مجرمان، زيرا ما را به روش خودشان دعوت كردند.
اين است معنى قول خدا عز و جل در باره آنها چون همه را در دوزخ گرد آورد (36 سوره اعراف): «گويند دسته هاى بعدى به دسته هاى نخست خود پروردگارا اينانند كه ما را گمراه كردند آنها را عذاب دو چندان بده در دوزخ».
ص: 103
حِینَ جَمَعَهُمْ إِلَی النَّارِ : «قالَتْ أُخْراهُمْ لاِءُولاهُمْ(1) رَبَّنا هوءُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ»وَقَوْلُهُ : «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً»(2) بَرِئَ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ، وَلَعَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ، یُرِیدُ بَعْضُهُمْ أَنْ یَحُجَّ(3) بَعْضاً رَجَاءَ الْفَلْجِ(4) ، فَیُفْلِتُوا(5) مِنْ عَظِیمِ مَا نَزَلَ بِهِمْ ، وَلَیْسَ بِأَوَانِ بَلْوی ، وَلاَ اخْتِبَارٍ ، وَلاَ قَبُولِ مَعْذِرَةٍ ، وَلاَتَ(6) حِینَ نَجَاةٍ ، وَالاْآیَاتُ(7) وَأَشْبَاهُهُنَّ مِمَّا نَزَلَ بِهِ (8) بِمَکَّةَ ، وَلاَ یُدْخِلُ اللّهُ النَّارَ إِلاَّ مُشْرِکاً .
فَلَمَّا أَذِنَ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی الْخُرُوجِ مِنْ مَکَّةَ إِلَی الْمَدِینَةِ ، بَنَی الاْءِسْلاَمَ عَلی خَمْسٍ : شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ(9) ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ ، وَحِجِّ الْبَیْتِ ، وَصِیَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ ، وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ الْحُدُودَ وَقِسْمَةَ الْفَرَائِضِ ، وَأَخْبَرَهُ بِالْمَعَاصِی(10) الَّتِی أَوْجَبَ اللّهُ عَلَیْهَا وَبِهَا(11) النَّارَ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا .
وَ أَنْزَلَ فِی بَیَانِ الْقَاتِلِ : «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُوءْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَغَضِبَ
اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»(12) وَلاَ یَلْعَنُ اللّهُ مُوءْمِناً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلا نَصِیراً»(13) وَکَیْفَ یَکُونُ(14) فِی الْمَشِیئَةِ وَقَدْ أَلْحَقَ بِهِ _ حِینَ جَزَاهُ (15) جَهَنَّمَ _ الْغَضَبَ وَاللَّعْنَةَ ، وَ(16) قَدْ بَیَّنَ ذلِکَ(17) مَنِ الْمَلْعُونُونَ فِي کِتَابِهِ .
ص: 104
و فرمود خدا كه: «چون هر امتى در آيند در دوزخ لعنت كنند همكار خود را تا آنكه همه در آن فراهم آيند» و از هم بيزارى جويند و همديگر را لعنت كنند، برخى مى خواهند به اميد نجات و رستگارى نزد ديگران روند و از بزرگى عذابى كه بر آنها رخ داده در مانند و ديگر موقع آزمايش و تجربه و عذر پذيرى نيست و نيست در اين موقع راه نجات و اين آيات و امثالش در مكه نازل شده است و خدا به دوزخ نبرد جز مشرك را.
و چون خدا به محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اجازه داد كه از مكه به مدينه رفت اسلام را بر پنج پايه استوار كرد:
1- شهادت ان لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله.
2- بر پا داشتن نماز.
3- دادن زكاة.
4- حج خانه كعبه.
5- روزه گرفتن در ماه رمضان.
و حدود را بر او نازل كرد و تقسيم ارث را و به او خبر داد از گناهانى كه خدا به وسيله آنها و بدانها دوزخ را لازم كند براى هر كه مرتكب آنها شود و در بيان قاتل نازل كرد (95 سوره نساء)* «و هر كس عمداً مؤمنى را بكشد سزايش دوزخ است در آن جاويد است و خدا به او غضب كند و او را لعنت كند و براى او عذاب بزرگى فراهم سازد» خدا مؤمن را لعنت نكند، خدا عز و جل فرموده است (65 و 66 سوره احزاب): «به راستى خدا كافران را لعنت كند و براى آنها دوزخ را آماده كند در آن جاويد به مانند هميشه، نيابند ولى و ياورى»، چگونه متعلق به مشيت باشد با اين كه به سزاى در دوزخ افزوده غضب و لعنت را و آن را از ملعونان در قرآن خود ثبت كرده است و در باره خوردن
ص: 105
وَ أَنْزَلَ فِی مَالِ الْیَتِیمِ مَنْ أَکَلَهُ ظُلْماً: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما
یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»(1) وَذلِکَ أَنَّ آکِلَ مَالِ الْیَتِیمِ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالنَّارُ تَلْتَهِبُ(2) فِی بَطْنِهِ حَتّی یَخْرُجَ لَهَبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ یَعْرِفُهُ(3) أَهْلُ(4) الْجَمْعِ أَنَّهُ آکِلُ مَالِ الْیَتِیمِ .
وَ أَنْزَلَ فِی الْکَیْلِ : «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ»(5) وَلَمْ یَجْعَلِ الْوَیْلَ لاِءَحَدٍ حَتّی یُسَمِّیَهُ کَافِراً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(6) .
وَ أَنْزَلَ فِی الْعَهْدِ : «إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْآخِرَةِ وَلا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَلا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(7) وَالْخَلاَقُ النَّصِیبُ ، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ فِی الاْآخِرَةِ(8) ، فَبِأَیِّ شَیْءٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ؟
وَ أَنْزَلَ بِالْمَدِینَةِ : «الزّانِی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ»(9) فَلَمْ یُسَمِّ اللّهُ الزَّانِیَ مُوءْمِناً وَلاَ الزَّانِیَةَ مُوءْمِنَةً ، وَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله _ لَیْسَ(10) یَمْتَرِی(11) فِیهِ أَهْلُ الْعِلْمِ أَنَّهُ قَالَ(12) _ : لاَ یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَهُوَ مُوءْمِنٌ ، وَلاَ یَسْرِقُ السَّارِقُ(13) حِینَ یَسْرِقُ وَهُوَ مُوءْمِنٌ ؛ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذلِکَ ، خُلِعَ(14) عَنْهُ الاْءِیمَانُ کَخَلْعِ الْقَمِیصِ .
وَ نَزَلَ(15) بِالْمَدِینَةِ : «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ
ص: 106
مال يتيم به ستم فرموده است (10 سوره نساء): «به راستى كسانى كه مال يتيمان را به ستم بخورند همانا در شكم خود آتش خوردند و محققاً به دوزخ در گيرند» و اين براى آن است كه خورنده مال يتيم روز قيامت مى آيد و در شكمش آتش شعله ور است تا زبانه آتش از دهانش در آيد تا اينكه همه اهل محشر او را بشناسند كه مال يتيم خورده است، و در باره كيل نازل كرد (2 سوره مطففين): «واى بر كم فروشان» و ويل را به كسى متوجه نكرده است تا او را كافر ناميده است، خدا عز و جل فرموده است (38 سوره مريم): «واى بر آن كسانى كه كافرند از مشاهده جميع خلايق در روز بزرگى»، و در باره عهد و پيمان نازل كرد (71 سوره آل عمران): «به راستى كسانى كه عهد و پيمان خدا را به بهاى اندكى بفروشند آنان در آخرت بهره اى ندارد و خدا با آنها سخن نگويد و به آنها نگاه نكند در روز قيامت و آنها را پاك نسازد و برايشان عذاب دردناكى است»؛ خلاق؛ بمعنى بهره است هر كه در آخرت بهره اى ندارد با چه وسيله به بهشت در آيد، و در مدينه نازل كرد (4 سوره نور): «مرد زانى در نياميزد جز با زن زانيه يا مشركه و زن زانيه را در آغوش نكشد جز مرد زانى يا مشرك و اين بر مؤمنان حرام است» خدا مرد زانى را مؤمن نناميده و زن زناكار را مؤمنه نام نداده و رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرموده است- اهل دانش در اين گفته شك ندارد- كه: زنا كار هنگام زنا كردن، مؤمن نيست، و دزد در هنگام دزدى مؤمن نيست، زيرا چون اين كار زشت را مرتكب است ايمان از او بر كنده شود، چون پيراهن از تن.
در مدينه نازل شده است كه (5 و 6 سوره نور): «و آنان كسانى كه زنان پارسا را به زنا متهم كنند و سپس چهار گواه نياورند هشتاد تازيانه به آنها بزنيد و گواهى آنها را هرگز نپذيريد و آنان فاسقند جز كسانى
ص: 107
شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(1) فَبَرَّأَهُ(2) اللّهُ _ مَا کَانَ مُقِیماً عَلَی الْفِرْیَةِ(3) _ مِنْ أَنْ یُسَمّی بِالاْءِیمَانِ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «أَ فَمَنْ کانَ مُوءْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ»(4) وَجَعَلَهُ اللّهُ مُنَافِقاً ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(5) وَجَعَلَهُ اللّهُ(6) _ عَزَّ وَجَلَّ _ مِنْ أَوْلِیَاءِ إِبْلِیسَ ؛ قَالَ(7) : «إِلاَّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ···
رَبِّهِ»(8) وَجَعَلَهُ(9) مَلْعُوناً ، فَقَالَ : «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُوءْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»(10) وَلَیْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلی(11) مُوءْمِنٍ ، إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلی مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ ، فَأَمَّا الْمُوءْمِنُ ، فَیُعْطی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «(فَأَمّا مَنْ)(12) أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَوءُنَ کِتابَهُمْ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً(13)»(14) .
وَ سُورَةُ النُّورِ أُنْزِلَتْ(15) بَعْدَ سُورَةِ النِّسَاءِ ؛ وَتَصْدِیقُ ذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْزَلَ عَلَیْهِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ : «وَ اللاّتِی(16) یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً»(17) وَالسَّبِیلُ الَّذِی قَالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَفَرَضْناها وَأَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ الزّانِیَةُ وَالزّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ
ص: 108
كه پس از آن بازگردند و اصلاح شوند زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است»، خدا بر كنار دانسته آن را كه به افتراء بپايد از اين كه مؤمن بنامد، خدا عز و جل فرموده (18 سوره سجده): «آيا كسى كه مؤمن است چون كسى باشد كه كافر است برابر نباشند» و خدا او را منافق دانسته، خدا عز و جل فرمود (67 سوره توبه): «به راستى منافقان همان فاسقانند» و خدا عز و جل او را از دوستان ابليس مقرر كرده، فرموده است (48 سوره كهف): «جز ابليس كه بوده است از جن و فاسق شده نسبت به امر پروردگارش» و او را ملعون ساخته و فرموده است (23 و 24 سوره نور): «به راستى آن كسانى كه زنان پارسا، و بى خبر مؤمنه را متهم به زنا در دنيا و آخرت لعن شوند و از آن آنها است عذاب دردناك، روزى آيد كه گواه شود بر آنها زبانهاشان و پاهاشان بدان چه كه بودند مى كردند» جوارح بر عليه مؤمن گواه نشوند و همانا گواه شوند بر عليه آنكه كلمه عذاب بر او ثابت شده و اما مؤمن نامه عملش به دست راستش آيد، خدا عز و جل فرمايد (74 سوره اسراء): «پس اما آن كسانى كه داده شود نامه عملش به دست راستش هم آنان بخوانند كتاب خود را و ستم نشوند به اندازه نخى»، سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده است و دليلش اين است كه خدا عز و جل در سوره نساء نازل كرده است (14 سوره نساء): «و آنان كه از زنان شما هرزگى كنند چهار گواه بر آنها بگيريد از خودتان و اگر به هرزگى آنها گواهى دادند آنها را در خانه ها زندانى كنيد تا مرگ آنان را فرا گيرد يا خدا براى آنها راه نجاتى فراهم كند» و راهى كه خدا براى نجات آنها فراهم كرد اين است كه فرمود: «سوره اى است نازل كرديمش و فرضش نموديم و در آن آيات روشنى فرو فرستاديم شايد شما ياد آور شويد* زن زناكار و مرد زناكار را بهر كدام صد تازيانه بزنيد و شما را نسبت به آنها مهرورزى نگيرد در برابر
ص: 109
اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُوءْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ»(1)» .(2)
2 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ(3) بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(4) ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ : عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قِیلَ لاِءَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : مَنْ شَهِدَ(5) أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، کَانَ مُوءْمِناً؟ قَالَ : فَأَیْنَ فَرَائِضُ اللّهِ؟»
قَالَ : وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ : «کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ : لَوْ کَانَ الاْءِیمَانُ کَلاَماً ، لَمْ یَنْزِلْ فِیهِ صَوْمٌ وَلاَ صَلاَةٌ وَلاَ حَلاَلٌ وَلاَ حَرَامٌ».
قَالَ : وَقُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً یَقُولُونَ : إِذَا شَهِدَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَهُوَ(6) مُوءْمِنٌ .
قَالَ : «فَلِمَ یُضْرَبُونَ الْحُدُودَ؟ وَلِمَ تُقْطَعُ(7) أَیْدِیهِمْ؟ وَمَا خَلَقَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ(8) _ مِنَ الْمُوءْمِنِ(9) ؛ لاِءَنَّ الْمَلاَئِکَةَ خُدَّامُ الْمُوءْمِنِینَ ، وَأَنَّ جِوَارَ اللّهِ لِلْمُوءْمِنِینَ ، وَأَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُوءْمِنِینَ ، وَأَنَّ الْحُورَ الْعِینَ لِلْمُوءْمِنِینَ». ثُمَّ قَالَ : «فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ کَانَ کَافِراً؟» .(10)
3 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ سَلاَّمٍ الْجُعْفِیِّ ، قَالَ :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ(11) : «الاْءِیمَانُ أَنْ یُطَاعَ اللّهُ ، فَلاَ یُعْصی(12)» .(13)
ص: 110
دين خدا اگر شما مؤمن هستيد به خدا و روز قيامت و بايد جمعى از مؤمنان گواه كيفر آنها باشند».
2- از امام باقر (علیه السّلام) كه فرمود به امير المؤمنين (علیه السّلام) گفته شد:
هر كه گواهى دهد به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مؤمن است؟
فرمود:
پس واجبات خدا كجا است؟ (ابى الصباح كنانى راوى خبر) گويد: و شنيدم كه مى فرمود: على مى فرمود: اگر ايمان همان كلامى بود در باره آن روزه و نماز و حلال و حرامى نازل نمى شد، من به امام باقر (علیه السّلام) گفتم به راستى نزد ما جمعى هستند كه مى گويند همين قدر كسى به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گواهى داد، مؤمن است.
فرمود:
چرا به گنه كار حدّ زنند و دستش را ببرند و آفريده اى نيست كه نزد خدا از مؤمن گرامى تر باشند زيرا فرشته ها خدمتكار مؤمنان باشند، مؤمنان در پناه خدايند و بهشت از آن مؤمنان است و حور العين از آن مؤمنان است، سپس فرمود: پس چرا كسى كه منكر واجبات الهيه است كافر است؟.
3- از اسلام جعفى گويد، از امام جعفر صادق (علیه السّلام) از ايمان پرسيدم.
فرمود: ايمان، اين است كه خدا اطاعت شود و نافرمانى نشود.
ص: 111
بَابٌ (1) فِی أَنَّ الاْءِیمَانَ مَبْثُوثٌ (2)لِجَوَارِحِ (3)الْبَدَنِ کُلِّهَا
1 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ (4)، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو (5) الزُّبَیْرِیُّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : أَیُّهَا الْعَالِمُ، أَخْبِرْنِی أَیُّ الاْءَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ؟
قَالَ : «مَا لاَ یَقْبَلُ اللّهُ(6) شَیْئاً إِلاَّ بِهِ».
قُلْتُ : وَمَا هُوَ؟
قَالَ : «الاْءِیمَانُ بِاللّهِ _ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ _ أَعْلَی الاْءَعْمَالِ دَرَجَةً ، وَأَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً ، وَأَسْنَاهَا حَظّاً».
قَالَ : قُلْتُ : أَ لاَ تُخْبِرُنِی عَنِ الاْءِیمَانِ : أَ قَوْلٌ هُوَ وَعَمَلٌ ، أَمْ(7) قَوْلٌ بِلاَ عَمَلٍ؟
فَقَالَ : «الاْءِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ(8) مِنَ اللّهِ بَیِّنٍ(9) فِی کِتَابِهِ ، وَاضِحٍ نُورُهُ ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، یَشْهَدُ لَهُ(10) بِهِ الْکِتَابُ ، وَیَدْعُوهُ(11) إِلَیْهِ».
قَالَ : قُلْتُ(12) : صِفْهُ لِی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، حَتّی أَفْهَمَهُ .
قَالَ : «الاْءِیمَانُ(13) حَالاَتٌ وَدَرَجَاتٌ وَطَبَقَاتٌ وَمَنَازِلُ ؛ فَمِنْهُ
ص: 112
1- ابو عمرو زبيرى باز گفته است از امام صادق (علیه السّلام)، گويد:
به آن حضرت گفتم: ايها العالم به من خبر بده كه كدام از اعمال برتر است؟ فرمود: آنكه خدا هيچ عملى را نپذيرد جز به همراه آن، گفتم: آن چيست؟ فرمود: ايمان به خدائى كه نيست شايسته پرستشى جز او بلندتر درجه اعمال و شريفترين مقام و والاترين بهره است، گفتم: به من خبر ندهى از ايمان كه گفتار است با كردار يا همان گفتار است بى كردار؟ فرمود: ايمان همه اش كردار است و گفتار هم بعضى از آن كردار است خدايش چنين مقرر داشته و در قرآن خود بيان نموده بطور واضح و روشن و با دليل ثابت، قرآن براى او بدين گواه است و به سوى آتش دعوت كند، گويد: گفتم:
قربانت آن را برايم شرح بده تا بفهمم، فرمود: ايمان حالات و طبقه ها و مراتبى دارد يكى در نهايت تمامى و ديگرى در نقصان روشن و سومى در رجحان فزاينده، گفتم: ايمان شكل كاملى دارد و كم و بيش مى شود؟ فرمود: آرى، گفتم: اين چگونه است، فرمود: زيرا خدا تبارك و تعالى ايمان را بر همه اعضاء تن آدمى زاده فرض كرده و بر آنها پخش كرده و تفريق نموده و هيچ عضوى نيست جز آنكه گماشته بر يك وظيفه ايمانى است غير از آنچه عضو ديگر بر آن گماشته است.
از جمله دل او است كه با آن خردمندى دارد و مى فهمد و
ص: 113
التَّامُّ(1) الْمُنْتَهِی تَمَامُهُ ، وَمِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ ، وَمِنْهُ الرَّاجِحُ الزَّائِدُ(2) رُجْحَانُهُ».
قُلْتُ : إِنَّ الاْءِیمَانَ لَیَتِمُّ وَیَنْقُصُ وَیَزِیدُ؟
قَالَ : «نَعَمْ». قُلْتُ : کَیْفَ(3) ذلِکَ(4)؟ قَالَ : «لاِءَنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ فَرَضَ الاْءِیمَانَ عَلی جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ ، وَقَسَّمَهُ عَلَیْهَا ، وَفَرَّقَهُ فِیهَا ؛ فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَقَدْ
وُکِّلَتْ مِنَ الاْءِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ(5) أُخْتُهَا ، فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَیَفْقَهُ وَیَفْهَمُ ، وَهُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لاَ تَرِدُ(6) الْجَوَارِحُ وَلاَ تَصْدُرُ(7) إِلاَّ عَنْ رَأْیِهِ وَأَمْرِهِ ، وَمِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا ، وَأُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا ، وَیَدَاهُ اللَّتَانِ یَبْطِشُ(8) بِهِمَا ، وَرِجْلاَهُ اللَّتَانِ یَمْشِی بِهِمَا ، وَفَرْجُهُ الَّذِی الْبَاهُ(9) مِنْ قِبَلِهِ ، وَلِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ ، وَرَأْسُهُ الَّذِی فِیهِ وَجْهُهُ ، فَلَیْسَ مِنْ هذِهِ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَ(10) قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الاْءِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ(11) أُخْتُهَا بِفَرْضٍ مِنَ اللّهِ تَبَارَکَ اسْمُهُ یَنْطِقُ بِهِ الْکِتَابُ لَهَا وَیَشْهَدُ بِهِ عَلَیْهَا .
فَفَرَضَ(12) عَلَی الْقَلْبِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ ، وَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ(13) ، وَفَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ(14) غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ ، وَفَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْوَجْهِ .
فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِیمَانِ ، فَالاْءِقْرَارُ(15) وَالْمَعْرِفَةُ وَالْعَقْدُ وَالرِّضَا وَالتَّسْلِیمُ بِأَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ، إِلهاً
ص: 114
مى داند و فرمانده تن او است و هيچ عضوى كارى نكند جز به رأى و فرمان او.
از آن جمله دو چشم او است كه با آنها ببيند و دو گوشش كه با آنها بشنود و دو دستش كه با آنها بكوبد و دو پايش كه با آنها راه رود و فرجش كه با آن عمل جنسى كند و زبانش كه با آن سخن گويد و سرش كه رويش در آن است، در ميان اينها عضوى نيست جز آنكه يك وظيفه ايمانى دارد جز آنچه عضو ديگرى وظيفه دارد و آن را خدا تبارك اسمه مقرر كرده و قرآنش بدان گويا و گواه است.
بر دل فرض شده جز آنچه بر گوش فرض است و بر گوش فرض است جز آنچه بر دو چشم فرض است و بر دو چشم فرض است جز آنچه بر زبان فرض است و بر زبان فرض است جز آنچه بر دو دست فرض است و بر دو دست فرض است جز آنچه بر دو پا فرض است و بر دو پا فرض است جز آنچه بر فرج فرض است و بر فرج فرض است جز آنچه بر روى فرض است.
اما آنچه از ايمان كه بر دل فرض است اقرار است و معرفت و عهده دارى و رضا و تسليم به اين كه نيست شايسته ستايشى جز خدا يگانه است شريك ندارد، معبود يكتا است همسر و فرزندى نگرفته است و به اين كه محمد بنده و فرستاده او است و اقرار به هر آنچه از طرف خدا آورده است از پيغمبرى يا كتابى، اين است آنچه خدا بر دل فرض كرده از اقرار و معرفت و همين كردار وظيفه او است و همين تفسير قول خدا است (106 سوره نحل) جز كسى كه زورش كنند و دلش وابسته به ايمان است ولى كسى كه دل به كفر دهد، و فرموده است (28 سوره رعد): «هلا بياد خدا دلها آسوده و وابسته
ص: 115
وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ(1) _ وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ(2) کِتَابٍ .
فَذلِکَ مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِقْرَارِ وَالْمَعْرِفَةِ وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمانِ وَلکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً»(3) وَقَالَ : «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(4) وَقَالَ : «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا(5) بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُوءْمِنْ قُلُوبُهُمْ»(6) وَقَالَ : «وَإِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ»(7) فَذلِکَ مَا فَرَضَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِقْرَارِ وَالْمَعْرِفَةِ ، وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ رَأْسُ الاْءِیمَانِ .
وَفَرَضَ اللّهُ عَلَی اللِّسَانِ الْقَوْلَ وَالتَّعْبِیرَ عَنِ الْقَلْبِ بِمَا عَقَدَ(8) عَلَیْهِ(9) وَأَقَرَّ بِهِ ؛ قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی(10) : «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً»(11) ، وَقَالَ : «قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنا وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلهُنا وَإِلهُکُمْ واحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(12) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی اللِّسَانِ وَهُوَ عَمَلُهُ.
وَ فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الاِسْتِمَاعِ إِلی مَا حَرَّمَ(13) اللّهُ ، وَأَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عَنْهُ ، وَالاْءِصْغَاءِ إِلی مَا أَسْخَطَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ ، فَقَالَ فِی ذلِکَ : «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»(14) ثُمَّ اسْتَثْنَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مَوْضِعَ النِّسْیَانِ ، فَقَالَ : «وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ
ص: 116
گردند» و فرموده است (41 سوره مائده): «آن كسانى كه به زبان ايمان آوردند و دلشان ايمان ندارد» (آيه چنين است: آنها كه به زبان خود گفتند ايمان داريم و دلشان ايمان ندارد) و فرموده است (284 سوره بقره): «اگر آشكار كنيد آنچه در دل داريد يا نهان كنيد خدا با آن به حساب شما رسد و بيامرزد هر كه را خواهد و عذاب كند هر كه را خواهد» اين است خدا عز و جل بر دل فرض كرده از اقرار و معرفت و آن است كار دل و آن است سر ايمان و بر زبان فرض شده گفتار و اظهار از طرف دل بدان چه عهده مند آنست و بدان مقرّ است، خدا تبارك و تعالى فرموده است (83 سوره بقره): «بگوئيد به مردم، خوب» و فرموده است (46 سوره عنكبوت): «بگوئيد ايمان داريم به خدا و آنچه به ما نازل كرده و آنچه به شما نازل كرده، معبود ما و شما يكى است و ما براى او مسلمانيم» (اين آيه در قرآنها به اين صورت نيست در سوره بقره دنبال ما أُنْزِلَ إِلَيْنا اين است كه وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ .... الخ و در سوره عنكبوت بعد از آمَنَّا بِاللَّهِ نيست بلكه بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا است تا آخر- ظاهر اين است كه نسخه نويسان تغيير داده اند يا امام نقل بمعنى كرده است يا هر دو آيه را ذكر كرده و از ميانه انداخته اند و در نسخه نعمانى همان آيه سوره بقره ذكر شده است- از مجلسى ره) اين است آنچه خدا بر زبان فرض كرده است و آن كار او است و بر گوش فرض كرده است كه خود را از آنچه خدا شنيدنش را حرام كرده بر كنار دارد و از آنچه خدا بر او حلال ندانسته رو گرداند از نيوشيدن آن و از توجه بدان چه خدا عز و جل را به خشم آرد، خود را نگهدارد.
و در اين باره فرموده است (140 سوره نساء): «و به تحقيق در قرآن بر شما نازل كرده است كه هر گاه شنيديد كه به آيات خدا كفر ورزند
ص: 117
الظّالِمِینَ»(1) وَقَالَ : «فَبَشِّرْ عِبادِ (2) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الاْءَلْبابِ»(3) وَقَالَ (4) عَزَّ وَجَلَّ : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُوءْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ»(5) وَقَالَ : «وَ إِذا(6) سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقالُوا لَنا أَعْمالُنا وَلَکُمْ أَعْمالُکُمْ»(7) وَقَالَ : «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»(8) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی السَّمْعِ مِنَ الاْءِیمَانِ أَنْ لاَ یُصْغِیَ إِلی مَا لاَ یَحِلُّ لَهُ ، وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ .
وَ فَرَضَ عَلَی الْبَصَرِ أَنْ لاَ یَنْظُرَ إِلی مَا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ ، وَأَنْ یُعْرِضَ عَمَّا نَهَی اللّهُ عَنْهُ مِمَّا لاَ یَحِلُّ لَهُ ، وَهُوَ عَمَلُهُ ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ(9) تَبَارَکَ وَتَعَالی : «قُلْ لِلْمُوءْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» ، فَنَهَاهُمْ(10) أَنْ یَنْظُرُوا إِلی عَوْرَاتِهِمْ(11) ، وَأَنْ یَنْظُرَ الْمَرْءُ إِلی فَرْجِ أَخِیهِ ، وَیَحْفَظَ فَرْجَهُ(12) أَنْ یُنْظَرَ(13) إِلَیْهِ ، وَ(14) قَالَ :
«وَ قُلْ لِلْمُوءْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»(15) مِنْ أَنْ تَنْظُرَ(16) إِحْدَاهُنَّ(17) إِلی فَرْجِ أُخْتِهَا ، وَتَحْفَظَ فَرْجَهَا مِنْ أَنْ یُنْظَرَ(18) إِلَیْهَا(19) _ وَ قَالَ _ : کُلُّ شَیْءٍ فِی الْقُرْآنِ مِنْ حِفْظِ الْفَرْجِ فَهُوَ مِنْ الزِّنی إِلاَّ هذِهِ الاْآیَةَ(20) ؛ فَإِنَّهَا مِنَ النَّظَرِ .
ثُمَّ نَظَمَ مَا فَرَضَ(21) عَلَی الْقَلْبِ وَاللِّسَانِ وَالسَّمْعِ وَالْبَصَرِ(22) فِی آیَةٍ أُخْری ، فَقَالَ : «وَما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا أَبْصارُکُمْ وَلا جُلُودُکُمْ»(23) یَعْنِی بِالْجُلُودِ الْفُرُوجَ وَالاْءَفْخَاذَ ، وَقَالَ : «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ
ص: 118
و آنها را به شوخى گيرند با آنها ننشينيد تا در گفتگوى ديگرى وارد شوند» سپس خداى عز و جل حال فراموشى را از آن جدا كرده و فرموده است (68 سوره انعام): «و اگر پيش آمد كه شيطان تو را به فراموشى كشيد پس از ياد آورى مبادا با ستمكاران همنشين شوى، و فرمود (18 سوره زمر): «مژده به بندگانم (19) آن كسانى كه مى شنوند گفتار را و بهتر آن را پيروى مى كنند، آنانند آن كسانى كه خدا آنها را رهبرى كند و آنانند همان خردمندان و خدا عز و جل فرموده است (1 سوره مؤمنون): «به تحقيق كه رستگار شدند مؤمنان (2) آن كسانى كه در نماز خود خشوع كنند (3) و آن كسانى كه از لغو رو گردانند (4) و آن كسانى كه همانها زكاة را مى دهند». و فرموده (55 سوره قصص): «و چون بيهوده شنودند از آن رو گردانيدند و گفتند كردار ماها براى خودمان و كردارهاى شما براى خودتان».
و فرمود (72 سوره فرقان): «و چون گذر كنند به بيهوده، كريمانه و ارجمند گذرند» اين است آنچه خدا از ايمان به گوش فرض كرده است و بديده فرض كرده است كه ننگرد بدان چه خدا حرام كرده است بر او و رو گرداند از آنچه خدا بر او روا نكرده است و اين كردار ايمانى او است، خدا تبارك و تعالى فرمايد 30 سوره نور): «بگو به مردان مؤمن ديده هاى خود را فرو پوشانند و فروج خود را حفظ كنند» آنها را نهى كرد از اين كه به عورات خود بنگرند و يا مردى به فرج برادر خود نگاه كند و بايد فرج خود را از نظر ديگران نگهدارد و فرمود كه (31 سوره نور): «بگو به زنهاى مؤمنه كه ديده هاى خود را فرو خوابانند و فروج خود را حفظ كنند» از اين كه به فرج همديگر نگاه كنند و هم از اين كه ديگرى به فرج آنها نگاه كند، فرمود: هر چه آيه در قرآن در باره حفظ فرج است منظور از آن حفظ
ص: 119
عَنْهُ مَسْوءُلاً»(1) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْعَیْنَیْنِ مِنْ غَضِّ الْبَصَرِ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ(2) ، وَهُوَ عَمَلُهُمَا(3) ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ .
وَ فَرَضَ اللّهُ(4) عَلَی الْیَدَیْنِ أَنْ لاَ یَبْطِشَ بِهِمَا إِلی مَا حَرَّمَ اللّهُ ، وَأَنْ یَبْطِشَ بِهِمَا إِلی مَا أَمَرَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ ، وَفَرَضَ عَلَیْهِمَا مِنَ الصَّدَقَةِ وَصِلَةِ الرَّحِمِ(5) وَالْجِهَادِ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالطَّهُورِ لِلصَّلاَةِ(6) ، فَقَالَ : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُوءُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ»(7) وَقَالَ (8) : «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها»(9) فَهذَا مَا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْیَدَیْنِ ؛ لاِءَنَّ الضَّرْبَ مِنْ عِلاَجِهِمَا .
وَ فَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ أَنْ لاَ یَمْشِیَ بِهِمَا إِلی شَیْءٍ مِنْ مَعَاصِی اللّهِ ، وَفَرَضَ(10) عَلَیْهِمَا الْمَشْیَ إِلی مَا یُرْضِی(11) اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ ، فَقَالَ : «وَ لا تَمْشِ فِی الاْءَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الاْءَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً»(12) وَقَالَ : «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الاْءَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»(13) وَقَالَ(14) _ فِیمَا شَهِدَتِ(15) الاْءَیْدِی(16) وَالاْءَرْجُلُ عَلی(17) أَنْفُسِهِمَا(18) ، وَعَلی أَرْبَابِهِمَا(19) مِنْ تَضْیِیعِهِمَا (20) لِمَا أَمَرَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ ، وَفَرَضَهُ عَلَیْهِمَا(21) _ :
ص: 120
از زنا است جز اين آيه كه مقصودش حفظ از نگاه است، سپس آنچه بر دل و زبان و گوش و چشم فرض شده است در آيه ديگر منظم كرده و فرموده است (22 سوره فصلت): «شما پنهان نمى داريد كه گوش و چشم و پوستتان بر شما گواه شوند»، مقصود از پوست فرج و ران است، و فرموده (36 سوره اسراء): «مرو دنبال آنچه ندانى زيرا گوش و چشم و دلها همه وسيله مسئوليت هستند» اين است آنچه خدا بر دو چشم فرض كرده از فرو خواباندن ديده از آنچه خدا عز و جل حرام كرده است و همان كردار او است از ايمان، و خدا بر دو دست فرض كرده كه بدان چه خدا حرام كرده دراز نشوند و دراز شوند بدان چه خدا عز و جل فرمان داده است و بر آنها فرض كرده صدقه و صله رحم و جهاد در راه خدا و وضوء براى نماز و فرموده است (6 سوره مائده): «آيا آن كسانى كه گرويدند، وقتى بر خواستيد براى نماز بشوئيد روى خود را و دو دست خود را تا آرنج و مسح بكشيد به سرهاى خود و پاهاى خود تا دو كعب» و فرمود (4 سوره محمد): «چون بر خورديد با آن كسانى كه كافرند گردن بزنيد و چون از كارشان انداختيد سخت در بندشان كنيد تا پس از آن منت كشند و رها شوند يا فديه دهند تا اينكه جنگ به پايان رسد» اين است كه خدا بر دو دست فرض كرده است كه با آنها به سوى هيچ گناهى نروند و بر آنها فرض كرده است رفتن به سوى آنچه خدا عز و جل خشنود است و فرموده است (37 سوره اسراء):
«مرو در زمين از روى ناز و تكبر زيرا تو زمين را نشكافى و به بلندى كوهها نرسى» و فرمود (19 سوره لقمان): «آرام راه رو و آواز خود را فرو گير زيرا دلخراشترين آوازها بنگ خران است» و در باره گواهى دادن دستها و پاها بر خودشان و صاحبانشان در موضوع ضايع كردن فرمان خدا
ص: 121
«الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»(1) فَهذَا أَیْضاً(2) مِمَّا فَرَضَ اللّهُ عَلَی الْیَدَیْنِ وَعَلَی الرِّجْلَیْنِ ، وَهُوَ عَمَلُهُمَا(3) ، وَهُوَ مِنَ الاْءِیمَانِ .
وَ فَرَضَ(4) عَلَی الْوَجْهِ السُّجُودَ لَهُ(5) بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ فِی مَوَاقِیتِ الصَّلاَةِ، فَقَالَ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(6) فَهذِهِ(7) فَرِیضَةٌ جَامِعَةٌ عَلَی الْوَجْهِ وَالْیَدَیْنِ وَالرِّجْلَیْنِ ، وَقَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ : «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً»(8) وَقَالَ(9) فِیمَا فَرَضَ(10) عَلَی الْجَوَارِحِ مِنَ الطَّهُورِ وَالصَّلاَةِ بِهَا وَذلِکَ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَمَّا صَرَفَ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله إِلَی الْکَعْبَةِ عَنْ(11) بَیْتِ الْمَقْدِسِ(12) ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَوءُفٌ رَحِیمٌ»(13) فَسَمَّی الصَّلاَةَ إِیمَاناً ، فَمَنْ لَقِیَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَافِظاً لِجَوَارِحِهِ ، مُوفِیاً کُلَّ جَارِحَةٍ مِنْ جَوَارِحِهِ مَا فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهَا ، لَقِیَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ مُسْتَکْمِلاً لاِءِیمَانِهِ وَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ؛ وَمَنْ خَانَ فِی شَیْءٍ مِنْهَا أَوْ تَعَدّی مَا(14) أَمَرَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهَا ، لَقِیَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ نَاقِصَ الاْءِیمَانِ».
قُلْتُ : قَدْ فَهِمْتُ نُقْصَانَ الاْءِیمَانِ وَتَمَامَهُ ، فَمِنْ أَیْنَ جَاءَتْ زِیَادَتُهُ؟
فَقَالَ : «قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَهُمْ
ص: 122
عز و جل و فرض متوجه بدانها فرموده است (65 سوره يس): «امروز مهر نهيم بر دهانهايشان، و دستهايشان با ما سخن گويد و پاهاشان گواهى دهند بدان چه كسب مى كردند، اين هم از آن چيزها است كه بر دستها فرض شده و بر پاها، و اين كردار آنها است» و بر روى فرض كرده كه برايش در شب و روز هنگام نماز سجده كند و فرموده است (77 سوره حج): «آيا آن كسانى كه گرويدند! ركوع كنيد و سجده كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب كنيد شايد شما رستگار شويد» اين است كليات فرض بر روى و دو دست و دو پا و در جاى ديگر فرموده است (18 سوره جن): «به راستى مساجد از آن خدا است پس نخوانيد با خدا ديگرى را» و فرموده است در آنچه بر اعضاء فرض كرده است از وضوء و نماز با آنها، چون كه خدا عز و جل پيغمبرش را از بيت المقدس برگردانيد به سوى خانه كعبه بر او فرو فرستاد كه (143 سوره بقره): «خدا نباشد كه ايمان شما را ناديده گيرد، زيرا خدا به مردم بسيار دلنواز و مهربان است» و نماز را ايمان ناميده است، هر كه خدا عز و جل را ملاقات كند و وظائف لازم هر عضو خود را انجام داده باشد خدا را با ايمان كامل ملاقات كرده است و از اهل بهشت است و هر كه نسبت به وظيفه اى از آنها خيانت كرده باشد يا تعدى كرده باشد نسبت به آنچه خدا عز و جل فرمان داده است (يعنى بر خلاف عمل كرده باشد) خدا را با ايمان ناقص ملاقات كند، گويد: گفتم: من كاستى و درستى ايمان را فهميدم، از كجا فزودن ايمان پديد آيد؟ فرمود: قول خدا عز و جل است (126 سوره توبه): «و چون سوره اى نازل شود برخى از آنها گويند اين سوره به ايمان كدام يك شماها افزود اما براى آنها كه گرويدند ايمانشان را بيفزايد و هم آنها خوش دل شوند (127) و اما آن كسانى كه دلشان
ص: 123
یَسْتَبْشِرُونَ وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلی رِجْسِهِمْ»(1) وَقَالَ : «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْناهُمْ هُدیً»(2) وَلَوْ کَانَ کُلُّهُ وَاحِداً ، لاَ زِیَادَةَ فِیهِ وَلاَ نُقْصَانَ ، لَمْ یَکُنْ لاِءَحَدٍ مِنْهُمْ فَضْلٌ عَلَی الاْآخَرِ ، وَلاَسْتَوَتِ النِّعَمُ فِیهِ ، وَلاَسْتَوَی النَّاسُ ، وَبَطَلَ التَّفْضِیلُ ، وَلکِنْ(3) بِتَمَامِ الاْءِیمَانِ دَخَلَ الْمُوءْمِنُونَ الْجَنَّةَ ، وَبِالزِّیَادَةِ فِی الاْءِیمَانِ تَفَاضَلَ الْمُوءْمِنُونَ بِالدَّرَجَاتِ عِنْدَ اللّهِ(4) ، وَبِالنُّقْصَانِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ النَّارَ» . (5)
2. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً ، عَنِ الْبَرْقِیِّ(6) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ(7) بْنِ الْحَسَنِ(8) ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ ، قَالَ :
قَالَ لِی(9) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : ««إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُوءَادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً»(10)» قَالَ : «یُسْأَلُ السَّمْعُ عَمَّا سَمِعَ ، وَالْبَصَرُ عَمَّا(11) نَظَرَ إِلَیْهِ(12) ، وَالْفُوءَادُ عَمَّا عَقَدَ عَلَیْهِ».(13)
2 / 39
3 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ أَوْ(14) غَیْرِهِ ، عَنِ الْعَلاَءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ(15) : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(16) ، وَالاْءِقْرَارُ(17) بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ ، وَمَا اسْتَقَرَّ فِی الْقُلُوبِ مِنَ التَّصْدِیقِ بِذلِکَ».
قَالَ : قُلْتُ : الشَّهَادَةُ أَ لَیْسَتْ(18) عَمَلاً؟
ص: 124
بيمار است پليدى آنها بيفزايد» و فرمود (13 سوره كهف): «ما داستان آنها را به درستى براى تو بسرائيم، به راستى آنها جوانانى بودند كه به پروردگار خود گرويدند و فزوديم به هدايت آنان».
اگر همه يكسان بودند و بيش و كمى نبود در ايمان بر يك ديگر برترى نداشتند و نعمت هاى ايمان برابر بود و مردم يكسان بودند و برترى در ميان نبود ولى به ايمان درست مردم به بهشت روند و به فزونى ايمان مؤمنان در درجات نزد خدا بر هم برترى دارند و به كاستى ايمان تقصيركاران به دوزخ در آيند.
2- از حسن بن هرون، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من فرمود:
به راستى كه گوش و چشم و دل است كه همه وسيله مسئوليت باشند، فرمود: گوش مسئول است كه چه شنيده و چشم مسئول است از آنچه بدان نگاه كند و دل از آنچه عهده دارِ آن شود.
3- از محمد بن مسلم گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از ايمان؟
فرمود: شهادت به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اقرار بدان چه از طرف خدا آورده و آنچه كه در دل جا كند از تصديق به اين معانى. گويد گفتم: شهادت عملى نيست؟ فرمود: چرا. گفتم:
ص: 125
قَالَ : «بَلی». قُلْتُ : الْعَمَلُ(1) مِنَ الاْءِیمَانِ؟ قَالَ : «نَعَمْ ، الاْءِیمَانُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ بِعَمَلٍ ، وَالْعَمَلُ مِنْهُ ، وَلاَ یَثْبُتُ الاْءِیمَانُ إِلاَّ بِعَمَلٍ» .(2)
4 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(3) :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ(4) : مَا الاْءِسْلاَمُ؟
فَقَالَ(5) : «دِینُ اللّهِ اسْمُهُ الاْءِسْلاَمُ ، وَهُوَ دِینُ اللّهِ قَبْلَ أَنْ تَکُونُوا حَیْثُ کُنْتُمْ ، وَبَعْدَ أَنْ تَکُونُوا ، فَمَنْ(6) أَقَرَّ بِدِینِ اللّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ ؛ وَمَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ(7) فَهُوَ مُوءْمِنٌ».(8)
5 . عَنْهُ(9) ، عَنْ ···
أَبِیهِ(10) ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقَالَ لَهُ(11) سَلاَّمٌ : إِنَّ خَیْثَمَةَ ابْنَ أَبِی خَیْثَمَةَ(12) یُحَدِّثُنَا عَنْکَ(13) أَنَّهُ سَأَلَکَ عَنِ الاْءِسْلاَمِ ، فَقُلْتَ لَهُ(14) : إِنَّ الاْءِسْلاَمَ مَنِ اسْتَقْبَلَ(15) قِبْلَتَنَا ، وَشَهِدَ شَهَادَتَنَا ، وَنَسَکَ نُسُکَنَا ، وَوَالی وَلِیَّنَا ، وَعَادی عَدُوَّنَا ؛ فَهُوَ مُسْلِمٌ؟ فَقَالَ(16) : «صَدَقَ(17) خَیْثَمَةُ» .
قُلْتُ(18) : وَسَأَلَکَ عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقُلْتَ : الاْءِیمَانُ بِاللّهِ ، وَالتَّصْدِیقُ بِکِتَابِ اللّهِ ، وَأَنْ لاَ یُعْصَی اللّهُ(19)؟ فَقَالَ : «صَدَقَ خَیْثَمَةُ(20)» .(21)
6 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاْءِیمَانِ ، فَقَالَ : «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ».
ص: 126
عمل هم از ايمان است؟ فرمود: آرى ايمان نباشد جز به كردار و كردار از ايمان است و ايمان پا برجا نشود جز با كردار.
4- از يكى از اصحابش از امام صادق (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گويد: به آن حضرت گفتم: اسلام چيست؟
در پاسخ فرمود: نام دين خدا اسلام است و آن دين خدا بوده پيش از آنكه شما به اينجا كه هستيد برسيد و پس از آنكه در اين جا هستيد، هر كه اقرار بدين خدا كند مسلمان است و هر كه عمل كند بدان چه خدا عز و جل فرموده پس او مؤمن است.
5- از ابى بصير، گويد: من نزد امام باقر (علیه السّلام) بودم كه سلام به آن حضرت گفتم، خيثمه پسر ابى خيثمه از شما بازگفته است به ما كه معنى اسلام را از شما پرسيده و در پاسخ او فرمودى: اسلام يعنى هر كسى كه به قبله ما نماز گذارد و شهادتين ما را ادا كند و عبادت ما را انجام دهد و دوست ما را دوست دارد و دشمن ما را دشمن دارد، او مسلمان است، فرمود: خيثمه راست گفته، گفتم: و معنى ايمان را از شما پرسيده و در پاسخ فرموديد: ايمان به خدا و تصديق به قرآن و ترك نافرمانى خدا است، فرمود خيثمه راست گفته است.
6- از جميل بن دراج، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم از ايمان، در پاسخ فرمود: شهادت به يگانگى خدا و رسالت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ). گويد گفتم آيا اين خود كردارى نيست؟ فرمود: چرا،
ص: 127
قَالَ : قُلْتُ : أَ لَیْسَ هذَا عَمَلٌ(1)؟ قَالَ : «بَلی». قُلْتُ : فَالْعَمَلُ مِنَ الاْءِیمَانِ؟ قَالَ : «لاَ یَثْبُتُ لَهُ الاْءِیمَانُ إِلاَّ بِالْعَمَلِ ، وَالْعَمَلُ مِنْهُ» .(2)
7. بَعْضُ أَصْحَابِنَا ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُیَسِّرٍ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِیبِیِّ(3) ، قَالَ : سَأَلَ رَجُلٌ الْعَالِمَ علیه السلام ، فَقَالَ : أَیُّهَا الْعَالِمُ ، أَخْبِرْنِی أَیُّ الاْءَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ؟
قَالَ : «مَا لاَ یُقْبَلُ(4) عَمَلٌ(5) إِلاَّ بِهِ» فَقَالَ : وَمَا ذلِکَ(6)؟ قَالَ : «الاْءِیمَانُ بِاللّهِ الَّذِی هُوَ(7) أَعْلَی الاْءَعْمَالِ دَرَجَةً ، وَأَسْنَاهَا(8) حَظّاً ، وَأَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً».
قُلْتُ : أَخْبِرْنِی عَنِ الاْءِیمَانِ : أَ قَوْلٌ(9) وَعَمَلٌ ، أَمْ قَوْلٌ بِلاَ عَمَلٍ؟
قَالَ : «الاْءِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ الْعَمَلِ ، بِفَرْضٍ(10) مِنَ اللّهِ ، بَیَّنَهُ(11) فِی کِتَابِهِ ، وَاضِحٍ نُورُهُ ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، یَشْهَدُ بِهِ الْکِتَابُ ، وَیَدْعُو إِلَیْهِ».
قُلْتُ : صِفْ لِی ذلِکَ حَتّی أَفْهَمَهُ .
فَقَالَ : «إِنَّ الاْءِیمَانَ(12) حَالاَتٌ وَدَرَجَاتٌ وَطَبَقَاتٌ وَمَنَازِلُ ، فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهِی تَمَامُهُ ، وَمِنْهُ النَّاقِصُ الْمُنْتَهِی نُقْصَانُهُ(13) ، وَمِنْهُ الزَّائِدُ الرَّاجِحُ زِیَادَتُهُ».
قُلْتُ : وَإِنَّ(14) الاْءِیمَانَ لَیَتِمُّ وَیَزِیدُ وَیَنْقُصُ(15)؟ قَالَ : «نَعَمْ» . قُلْتُ : وَ(16) کَیْفَ ذلِکَ؟ قَالَ : «إِنَّ(17) اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ فَرَضَ الاْءِیمَانَ عَلی(18) جَوَارِحِ بَنِی آدَمَ ، وَقَسَّمَهُ عَلَیْهَا(19) ، وَفَرَّقَهُ عَلَیْهَا(20) ؛ فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِمْ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَهِیَ(21) مُوَکَّلَةٌ مِنَ الاْءِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا ، فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَیَفْقَهُ وَیَفْهَمُ ، وَهُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لاَ تُورَدُ(22)
الْجَوَارِحُ وَلاَ تَصْدُرُ إِلاَّ عَنْ رَأْیِهِ وَأَمْرِهِ ، وَمِنْهَا یَدَاهُ اللَّتَانِ یَبْطِشُ بِهِمَا ،
ص:128
گفتم كردار هم از ايمان است؟ فرمود: ايمان براى او بر جا نشود جز با كردار و كردار هم از ايمان است 7- از حماد بن عمرو نصيبى، گويد: مردى از دانشمند (علیه السّلام) پرسيد، گفت: أيا عالم به من خبر بده كه كدام كارها نزد خدا بهتر است؟ فرمود: آنچه كردارى پذيرفته نشود جز با آن، گفت: آن چيست؟ فرمود: ايمان به خدا كه بالاترين كارها است در پايه خود و از همه بهره ورتر و شرافتمندتر است؟ گفتم: بفرمائيد كه ايمان گفتار است و كردار يا همان گفتار تنها است؟ فرمود: همه ايمان كردار است و گفتار هم برخى از آن كردار است، اين از طرف خدا مقرر است در قرآنش، آن را بيان كرده بطور واضح و روشن و دليلش ثابت است، قرآن بدان گواه است و به آن دعوت كند، گفتم: آن را برايم شرح بده تا بفهمم، فرمود: ايمان حالاتى است و درجاتى و طبقاتى و منازلى، يكى از آن در نهايت درستى و ديگرى در نهايت كاستى و سومى در حال رجحان و فزايش، گفتم: ايمان درست و كاست دارد و بيش و كم مى شود؟ فرمود: آرى، گفتم: چگونه؟ فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى ايمان را بر اعضاء تن آدمى زاده فرض كرده است و بر آن پخش كرده و توزيع نموده هيچ عضوى ندارند جز آنكه بر يك وظيفه ايمانى گماشته شده است جز وظيفه اى كه عضو ديگر دارد.
از آن جمله است دلش كه با آن خردمندى كند و بفهمد و بداند و آن فرمانده تن او است كه هيچ عضوى كارى نكند و نرود و نيايد جز به فرمان او و از آن جمله است دو دستش كه با آنها بكوبد و دو پايش كه با آنها راه برود و فرجش كه با آن عمل جنسى كند و
ص: 129
وَرِجْلاَهُ اللَّتَانِ یَمْشِی بِهِمَا ، وَفَرْجُهُ الَّذِی الْبَاهُ مِنْ قِبَلِهِ ، وَلِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ الْکِتَابُ(1) ، وَیَشْهَدُ بِهِ عَلَیْهَا ، وَعَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا ، وَأُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا .
وَ فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ ، وَفَرَضَ عَلَی اللِّسَانِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْعَیْنَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ ، وَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْیَدَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ ، وَفَرَضَ عَلَی الرِّجْلَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ ، وَفَرَضَ عَلَی الْفَرْجِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَی الْوَجْهِ .
فَأَمَّا(2) مَا فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الاْءِیمَانِ ، فَالاْءِقْرَارُ وَالْمَعْرِفَةُ وَالتَّصْدِیقُ وَالتَّسْلِیمُ وَالْعَقْدُ وَالرِّضَا بِأَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ(3) ، أَحَداً صَمَداً(4) ، لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً ، وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» .(5)
8. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنِ الاْءَشْعَثِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ 2 / 41
مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصِ(6) بْنِ خَارِجَةَ ، قَالَ :
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ(7) _ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِ··· الْمُرْجِئَةِ(8) فِی الْکُفْرِ وَالاْءِیمَانِ ، وَقَالَ : إِنَّهُمْ یَحْتَجُّونَ عَلَیْنَا ، وَیَقُولُونَ : کَمَا أَنَّ الْکَافِرَ عِنْدَنَا هُوَ الْکَافِرُ عِنْدَ اللّهِ ، فَکَذلِکَ نَجِدُ الْمُوءْمِنَ إِذَا أَقَرَّ بِإِیمَانِهِ أَنَّهُ عِنْدَ اللّهِ مُوءْمِنٌ _ فَقَالَ : «سُبْحَانَ اللّهِ! وَکَیْفَ(9) یَسْتَوِی هذَانِ؟! وَالْکُفْرُ إِقْرَارٌ مِنَ الْعَبْدِ ، فَلاَ یُکَلَّفُ بَعْدَ إِقْرَارِهِ بِبَیِّنَةٍ ، وَالاْءِیمَانُ دَعْوًی لاَ یَجُوزُ(10) إِلاَّ
ص: 130
زبانش كه گويا به قرآن گردد و گواه او باشد بدان (در اينجا نزديك دو سطر از عبارت حديث كه در حديث اول گذشت، افتاده و ممكن است به زور اين عبارت را درست دانست، از مجلسى ره) و دو چشمش كه با آنها بيند و دو گوشش كه با آنها شنود و فرض شده است بر دل جز آنچه فرض شده است بر زبان و فرض است بر زبان جز آنچه فرض است بر دو چشم و فرض است بر دو چشم جز آنچه فرض است بر گوش و فرض است بر گوش جز آنچه فرض است بر دو دست و فرض است بر دو دست جز آنچه فرض است بر دو پا و فرض است بر دو پا جز آنچه فرض است بر فرج و فرض است بر فرج جز آنچه فرض است بر چهره، اما آنچه از ايمان كه بر دل فرض است اقرار است و معرفت و تصديق و تسليم و عهده دارى و رضايت به اين كه نيست شايسته ستايش جز خدا، يگانه است و شريك ندارد، يكتا است، بى نياز است همسرى و فرزندى نگرفته است و به اين كه محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بنده و رسول او است.
8- حفص بن خارجه گويد: شنيدم امام صادق (علیه السّلام) مى فرمود (در پاسخ اين كه مردى از او در باره گفتار مرجئه نسبت به معنى كفر و ايمان پرسيده بود و گفته بود: آنها بر ما حجت مياورند و مى گويند: چنانچه كسى كه نزد ما كافر است نزد خدا هم كافر است، پس كسى كه به حكم اقرارش ما او را مؤمن بدانيم نزد خدا هم بايد مؤمن باشد) امام در پاسخ فرمود: سبحان الله چگونه اين دو يكسانند؟ كفر به اعتراف خود بنده محقق شود و پس از اعتراف او به كفر، بيّنه و گواهى از او نخواهند، ولى ايمان دعوى او است كه ثابت نشود جز با بينه و دليل و بينه او كردار و نيت با اقرار موافق
ص: 131
بِبَیِّنَةٍ ، وَبَیِّنَتُهُ عَمَلُهُ وَنِیَّتُهُ ، فَإِذَا اتَّفَقَا فَالْعَبْدُ عِنْدَ اللّهِ مُوءْمِنٌ ، وَالْکُفْرُ مَوْجُودٌ بِکُلِّ جِهَةٍ مِنْ هذِهِ الْجِهَاتِ الثَّلاَثِ : مِنْ نِیَّةٍ ، أَوْ قَوْلٍ ، أَوْ عَمَلٍ ، وَالاْءَحْکَامُ تَجْرِی عَلَی الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یَشْهَدُ لَهُ الْمُوءْمِنُونَ بِالاْءِیمَانِ ، وَیَجْرِی(1) عَلَیْهِ أَحْکَامُ الْمُوءْمِنِینَ وَهُوَ عِنْدَ اللّهِ کَافِرٌ ، وَقَدْ أَصَابَ مَنْ أَجْری عَلَیْهِ أَحْکَامَ الْمُوءْمِنِینَ بِظَاهِرِ قَوْلِهِ وَعَمَلِهِ(2)» .(3)
بَابُ السَّبْقِ إِلَی الاْءِیمَانِ
1. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ ، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : إِنَّ لِلاْءِیمَانِ (4)دَرَجَاتٍ وَمَنَازِلَ یَتَفَاضَلُ(5) الْمُوءْمِنُونَ فِیهَا عِنْدَ اللّهِ؟ قَالَ : «نَعَمْ». قُلْتُ : صِفْهُ لِی _ رَحِمَکَ اللّهُ _ حَتّی أَفْهَمَهُ .
قَالَ(6) : «إِنَّ اللّهَ سَبَّقَ بَیْنَ الْمُوءْمِنِینَ کَمَا یُسَبَّقُ بَیْنَ الْخَیْلِ یَوْمَ الرِّهَانِ(7) ، ثُمَّ فَضَّلَهُمْ عَلی دَرَجَاتِهِمْ فِی السَّبْقِ إِلَیْهِ ، فَجَعَلَ کُلَّ امْرِیًء مِنْهُمْ عَلی دَرَجَةِ سَبْقِهِ ، لاَ یَنْقُصُهُ فِیهَا مِنْ حَقِّهِ ، وَلاَ یَتَقَدَّمُ مَسْبُوقٌ سَابِقاً ،
ص: 132
باشند، بنده در نزد خدا مؤمن است ولى كفر به هر يك از اين سه وجه كه نيت و گفتار و كردار است موجود شود، حكم طبق همان گفتار و كردار جارى مى شود، چه بسيارند كسانى كه مؤمنان به حسب ظاهر گواه ايمان آنها باشند و احكام مؤمنان بر آنها جارى است و نزد خدا كافرند و هر كس هم احكام مؤمنين را در ظاهر بر آنها جارى كرده است، درست رفته، به واسطه ظاهر گفتار و كردارش.
1- ابو عمرو زبيرى از امام صادق (علیه السّلام) باز گفت كه: به آن حضرت گفتم: ايمان درجات و منازلى دارد، مؤمنان به واسطه آنها نزد خدا تفاوت دارند؟ فرمود: آرى، گفتم: خدايت رحمت كناد، آن را براى من شرح بده تا بفهمم، فرمود: خداوند مؤمنان را در ميدان ايمان به مسابقه گرفته است چنانچه در روز اسب دوانى اسبها را به مسابقه برانگيزند و سپس آنها را به نسبت درجات آنها در پيش روى از نظر ايمان فضيلت بخشيده و هر كدام را به اندازه پايه پيش رويش مقام داده است از حق او نكاسته و پس افتاده و مفضول را بر پيش رو و فاضل مقدم ندارد، در اين ميدان است كه پيشينان اين امت و پسينيان آن بر يك ديگر گوى سبقت برند و اگر پيش روان در ايمان، فضيلت بر دنبال روان نداشتند، در اين صورت آخر اين امت
ص: 133
وَلاَ مَفْضُولٌ فَاضِلاً ، تَفَاضَلَ بِذلِکَ أَوَائِلُ هذِهِ الاْءُمَّةِ وَ(1) أَوَاخِرُهَا(2) ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ لِلسَّابِقِ إِلَی الاْءِیمَانِ فَضْلٌ عَلَی الْمَسْبُوقِ ، إِذاً(3) لَلَحِقَ آخِرُ هذِهِ الاْءُمَّةِ أَوَّلَهَا ، نَعَمْ(4) ، وَلَتَقَدَّمُوهُمْ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِمَنْ سَبَقَ إِلَی الاْءِیمَانِ الْفَضْلُ عَلی مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ ، وَلکِنْ بِدَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ قَدَّمَ اللّهُ السَّابِقِینَ ، وَبِالاْءِبْطَاءِ عَنِ الاْءِیمَانِ أَخَّرَ اللّهُ الْمُقَصِّرِینَ ؛ لاِءَنَّا نَجِدُ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ مِنَ الاْآخِرِینَ مَنْ هُوَ أَکْثَرُ عَمَلاً مِنَ الاْءَوَّلِینَ ، وَأَکْثَرُهُمْ صَلاَةً وَصَوْماً وَحَجّاً وَزَکَاةً وَجِهَاداً(5) وَإِنْفَاقاً ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ(6) سَوَابِقُ یَفْضُلُ بِهَا الْمُوءْمِنُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً عِنْدَ اللّهِ ، لَکَانَ الاْآخِرُونَ بِکَثْرَةِ الْعَمَلِ مُقَدَّمِینَ(7) عَلَی الاْءَوَّلِینَ ، وَلکِنْ أَبَی اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَنْ یُدْرِکَ آخِرُ دَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ أَوَّلَهَا ، وَیُقَدَّمَ فِیهَا مَنْ أَخَّرَ 2 / 42
اللّهُ ، أَوْ(8) یُوءَخَّرَ فِیهَا مَنْ قَدَّمَ اللّهُ(9)».
قُلْتُ: أَخْبِرْنِی عَمَّا نَدَبَ(10) اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ الْمُوءْمِنِینَ إِلَیْهِ مِنَ الاِسْتِبَاقِ إِلَی الاْءِیمَانِ .
فَقَالَ : «قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَالاْءَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ»(11) وَ(12) قَالَ : «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(13) وَ(14) قَالَ : «وَ السّابِقُونَ الاْءَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَالاْءَنْصارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»(15) فَبَدَأَ(16) بِالْمُهَاجِرِینَ الاْءَوَّلِینَ عَلی دَرَجَةِ سَبْقِهِمْ ، ثُمَّ ثَنّی بِالاْءَنْصَارِ ، ثُمَّ ثَلَّثَ بِالتَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَوَضَعَ کُلَّ قَوْمٍ عَلی قَدْرِ
ص: 134
به اول آن مى رسيد، آرى شما از آنها پيش افتيد در صورتى كه آن كسانى كه در زمان سابق ايمان آوردند فضيلت و زيادى نسبت به عقب ماندگان نداشته باشند، ولى به درجات بلند ايمان خداوند سابقان را مقدم داشته و به كندى در ايمان خداوند مقصران را عقب گذاشته، زيرا ما برخى از مؤمنان متأخر را مى نگريم كه عملشان بيشتر از اولين بوده، نماز و روزه و حج و زكاة و جهاد و انفاق بيشترى داشتند و اگر سوابق فضلى نبود كه مؤمنان به واسطه آن در نزد خدا بر يك ديگر فضيلت دارند بايد متأخرين به واسطه عمل بسيار خود مقدم بر اولين باشند ولى خدا نخواسته كه آخر درجه ايمان به اول درجه آن برسد و مقدم شود در آن كسى كه خدايش به عقب انداخته و مؤخر شود در آن كسى كه خدايش مقدم داشته.
گفتم: به من خبر ده از آنچه كه خدا عز و جل به مضمون آن مؤمنين را براى مسابقه در ايمان دعوت كرده است، فرمود قول خدا عز و جل (21 سوره حديد): «پيشى گيريد به سوى آمرزش از طرف پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن چون پهناى آسمان و زمين است، آماده شده براى كسانى كه گرويدند به خدا و رُسُلش» و فرمود (10- 11 سوره واقعه): «پيشروان پيش رو آنانند مقربان» و فرمود (100 سوره توبه):
«پيش روان نخست از مهاجر و انصار و آن كسانى كه به احسان پيروى از آنها كردند خشنود شد خدا از آنها و خشنودند از خدا» آغاز به مهاجران نخست كرد براى پيش روى آنان و دوميشان را انصار آورد و سومين آنها را تابعين آنان با احسان، هر جمعى را در پايه و مقام خود مقرر كرد، سپس يادآور شد آنچه را خداوند عز و جل بدان دوستانش را بر يك ديگر برترى نهاد و فرمود عز و جل (253 سوره بقره): «اينانند رسولان كه بهمديگرشان فضيلت داديم، با برخى خدا سخن
ص: 135
دَرَجَاتِهِمْ وَمَنَازِلِهِمْ عِنْدَهُ .
ثُمَّ ذَکَرَ مَا فَضَّلَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ ، فَقَالَ(1) عَزَّ وَجَلَّ : «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ (فَوْقَ بَعْضٍ (2)) دَرَجاتٍ»(3) إِلی آخِرِ الاْآیَةِ . وَقَالَ : «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ»(4) وَقَالَ : «انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَلَلاْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً»(5) وَقَالَ : «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ»(6) وَقَالَ : «وَ یُوءْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ»(7) وَقَالَ : «الَّذِینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ»(8) وَقَالَ : «وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً»(9) وَقَالَ : «لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقاتَلُوا»(10) وَقَالَ : «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»(11) وَقَالَ : «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلا یَطَوءُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفّارَ وَلا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» (12) وَقَالَ : «وَ ما تُقَدِّمُوا لاِءَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ»(13) وَقَالَ : «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(14) فَهذَا ذِکْرُ دَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ وَمَنَازِلِهِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ(15)» .(16)
ص: 136
گفته و برخى را درجاتى را بلندتر از ديگران است» تا آخر آيه و فرموده (55 سوره اسراء): «و هر آينه محققاً برخى پيغمبران را بر برخى برترى داديم» و فرموده (21 سوره اسراء): «ببين چگونه برترى داديم برخى را بر برخى و هر آينه ديگر سراى درجات بزرگتر و برترى بزرگترى دارد» و فرموده (163 سوره آل عمران): «آنان را درجاتى است نزد خدا» و فرموده (3 سوره هود): «به هر صاحب فضلى بدهد فضل بدهد فضل او را» و فرموده (20 سوره توبه): «و آن كسانى كه گرويدند و هجرت كردند و نبرد كردند در راه خدا به مال و جانشان درجه بزرگترى نزد خدا دارند» و فرموده است (96 سوره نساء): «خدا برترى داده مجاهدان را بر كناره گيران با مزد بزرگى (97) درجاتى از طرف خود و با آمرزش و رحمت» و فرموده (10 سوره حديد): «يكسان نيست از شماها كسى كه پيش از فتح انفاق كرده و جنگيده آنان درجه بزرگترى دارند از كسانى كه پس از آن انفاق كردند و جنگيدند» و فرموده (11 سوره مجادله): «و بلند كرده است خداوند آن كسانى كه از شماها را كه گرويدند و آن كسانى كه دانش به آن ها داده شده درجاتى» و فرموده (120 سوره توبه): «اين به آن است كه نرسد به آن تشنگى و نه رنج و نه گرسنگى در راه خدا و گامى ننهند كه كفار را بخشماند و به دشمن دستى نيندازند جز آنكه نوشته شود برايشان بدان كار شايسته اى» و فرموده (110 سوره بقره): «و آنچه پيش فرستيد براى خود از خوبى در يابيد آن را نزد خدا» و فرمود (7 و 8 سوره زلزال): «پس هر كه برابر ذره اى كار خير كند آن را بيند و هر كه برابر ذره اى كار بد كند آن را بيند» اين است درجه هاى ايمان و مراتب آن نزد خدا عز و جل.
ص: 137
بَابُ دَرَجَاتِ الاْءِیمَانِ
1 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الاْءَحْوَصِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَضَعَ الاْءِیمَانَ عَلی سَبْعَةِ أَسْهُمٍ : عَلَی الْبِرِّ ، وَالصِّدْقِ ، وَالْیَقِینِ ، وَالرِّضَا ، وَالْوَفَاءِ ، وَالْعِلْمِ ، وَالْحِلْمِ ، ثُمَّ(1) قَسَمَ(2) ذلِکَ بَیْنَ النَّاسِ ، فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هذِهِ(3) السَّبْعَةَ الاْءَسْهُمِ ، فَهُوَ کَامِلٌ مُحْتَمِلٌ ، وَ(4) قَسَمَ(5) لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ ، وَلِبَعْضٍ(6) السَّهْمَیْنِ ، وَلِبَعْضٍ(7) الثَّلاَثَةَ حَتَّی انْتَهَوْا(8) إِلَی السَّبْعَةِ(9)». ثُمَّ قَالَ : «لاَ تَحْمِلُوا(10) عَلی صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ ، وَلاَ عَلی صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلاَثَةً ؛ فَتَبْهَضُوهُمْ(11)». ثُمَّ قَالَ کَذلِکَ حَتّی ··· یَنْتَهِیَ(12) إِلَی السَّبْعَةِ(13) .(14)
2 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ ، عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ(15) ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الضَّحَّاکِ _ : رَجُلٍ(16) مِنْ أَصْحَابِنَا _ سَرَّاجٍ وَکَانَ خَادِماً لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ قَالَ : بَعَثَنِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی حَاجَةٍ _ وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ(17) _ أَنَا وَجَمَاعَةً مِنْ مَوَالِیهِ ، قَالَ : فَانْطَلَقْنَا فِیهَا ، ثُمَّ رَجَعْنَا مُغْتَمِّینَ(18) ، قَالَ : وَکَانَ فِرَاشِي
ص: 138
1- از امام صادق (علیه السّلام) كه فرمود:
به راستى خدا عز و جل ايمان را بر هفت سهم نهاده است: بر نيكى و راستگوئى و يقين و رضا و وفاء و دانش و بردبارى، سپس آن را ميان مردم پخش كرده، هر كه را همه اين هفت سهم داده پس او كامل است و حامل ايمان و به برخى مردم يك سهم داده و به برخى دو سهم و به بعضى سه سهم تا برسند به هفت سهم، سپس فرمود: به آنكه يك سهم دارد، دو سهم تحميل نكنيد و نه بر آنكه دو سهم دارد سه سهم، تا آنان را سنگين بار و وامانده كنيد سپس همچنين فرمود تا رسيدند به هفت سهم.
2- از يكى از اصحاب ما كه سرّاج بوده و خدمتكار امام صادق (علیه السّلام) بوده، گويد: امام صادق (علیه السّلام) در حيره (در نزديك كوفه بوده است) مرا با جمعى از غلامانش دنبال كارى روانه كرد و شب هنگام برگشتيم، بستر من در حياط خانه اى بود كه در آن، منزل كرده بوديم، من در حال آزردگى و خستگى برگشتم و دراز كشيدم، در اين ميان امام صادق (علیه السّلام) آمد. گويد: فرمود: نزد تو آمديم، من برخاستم درست و نشستم و آن حضرت بالاى بستر من
ص: 139
فِی··· الْحَائِرِ(1) الَّذِی کُنَّا فِیهِ نُزُولاً ، فَجِئْتُ _ وَ أَنَا بِحَالٍ _ فَرَمَیْتُ بِنَفْسِی ، فَبَیْنَا(2) أَنَا کَذلِکَ إِذَا(3) أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَدْ أَقْبَلَ ، قَالَ : فَقَالَ : «قَدْ أَتَیْنَاکَ» ، أَوْ قَالَ : «جِئْنَاکَ(4)»، فَاسْتَوَیْتُ جَالِساً ، وَجَلَسَ(5) عَلی صَدْرِ فِرَاشِی ، فَسَأَلَنِی عَمَّا(6) بَعَثَنِی لَهُ(7) ، فَأَخْبَرْتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ .
ثُمَّ جَری ذِکْرُ قَوْمٍ ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنَّا نَبْرَأُ(8) مِنْهُمْ ؛ إِنَّهُمْ لاَ یَقُولُونَ مَا نَقُولُ(9) ، قَالَ(10) : فَقَالَ : «یَتَوَلَّوْنَا(11) وَلاَ یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ ، تَبْرَؤُونَ(12) مِنْهُمْ؟» قَالَ : قُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ ، فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ؟» قَالَ : قُلْتُ : لاَ(13) ، جُعِلْتُ فِدَاکَ ، قَالَ(14) : «وَ(15) هُوَ ذَا عِنْدَ اللّهِ مَا لَیْسَ عِنْدَنَا ، أَ فَتَرَاهُ اطَّرَحَنَا(16)؟» قَالَ : قُلْتُ : لاَ وَاللّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا نَفْعَلُ(17)؟
قَالَ : «فَتَوَلَّوْهُمْ(18) وَلاَ تَبَرَّؤُوا مِنْهُمْ ؛ إِنَّ مِنَ···
الْمُسْلِمِینَ(19) مَنْ لَهُ سَهْمٌ ، وَمِنْهُمْ(20) مَنْ لَهُ سَهْمَانِ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ(21) ثَلاَثَةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ ، فَلَیْسَ یَنْبَغِی(22) أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ ، وَلاَ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلاَثَةِ ، وَلاَ صَاحِبُ الثَّلاَثَةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الاْءَرْبَعَةِ ، وَلاَ صَاحِبُ الاْءَرْبَعَةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ ، وَلاَ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ ، وَلاَ صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ .
وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلاً :
ص: 140
نشست و از كارى كه مرا دنبال آن روانه كرده بود پرسيد و من به او گزارش دادم و حمد خدا كرد و ذكر جمعى به ميان آمد و من گفتم: قربانت، ما از آنها بيزاريم، آنها معتقد به عقيده ما نيستند، گويد: فرمود: آنها ما را دوست دارند و آنچه شما عقيده داريد، عقيده ندارند و شما از آنها بيزاريد؟
گويد، گفتم: آرى، فرمود: در اين صورت نزد ما هم حقايقى است كه نزد شما نيست، پس سزاوار است كه ما هم از شما بيزار باشيم، گويد: گفتم: نه به خدا، قربانت؟ فرمود: اكنون خدا هم حقايقى مى داند كه ما نمى دانيم به نظر تو ما را دور مى اندازد؟ گويد:
گفتم: نه به خدا قربانت، ما اين كار را نكنيم؟ فرمود: آنها را دوست بداريد و از آنها بيزار نباشيد زيرا برخى از مسلمانان يك سهم دارند و برخى از آنها دو سهم و بعضى سه سهم و بعضى از آنها چهار سهم و بعضى پنج سهم و بعضى از شش سهم و برخى هم هفت سهم و شايسته نيست آنكه يك سهم دارد بر عقيده و ايمان آنكه دو سهم دارد وادار شود و نه آنكه دو سهم دارد بر آنچه كه صاحب سه سهم دارد وادار شود و نه آنكه سه سهم دارد بر آنچه كه صاحب چهار سهم دارد وادار شود و نه آنكه چهار سهم دارد بر آنچه كه صاحب پنج سهم وادار شود و نه آنكه پنج سهم دارد بر آنچه صاحب شش سهم دارد وادار شود و نه آنكه شش سهم دارد بر آنچه صاحب هفت سهم دارد وادار شود، من برايت مثلى بزنم:
مردى همسايه اى داشت ترسا او را به اسلام خواند و اسلام را
ص: 141
إِنَّ رَجُلاً کَانَ لَهُ جَارٌ وَکَانَ نَصْرَانِیّاً ، فَدَعَاهُ إِلَی الاْءِسْلاَمِ ، وَزَیَّنَهُ لَهُ(1) ، فَأَجَابَهُ(2) ، فَأَتَاهُ(3) سُحَیْراً ، فَقَرَعَ عَلَیْهِ الْبَابَ ، فَقَالَ لَهُ(4) : مَنْ هذَا؟ قَالَ(5) : أَنَا فُلاَنٌ ، قَالَ(6) : وَمَا حَاجَتُکَ؟ فَقَالَ(7) : تَوَضَّأْ(8) ، وَالْبَسْ ثَوْبَیْکَ ، وَمُرَّ بِنَا إِلَی الصَّلاَةِ ، قَالَ : فَتَوَضَّأَ ، وَلَبِسَ ثَوْبَیْهِ ، وَخَرَجَ مَعَهُ ، قَالَ : فَصَلَّیَا مَا شَاءَ اللّهُ ، ثُمَّ صَلَّیَا الْفَجْرَ ، ثُمَّ مَکَثَا حَتّی أَصْبَحَا(9) ، فَقَامَ الَّذِی کَانَ نَصْرَانِیّاً یُرِیدُ مَنْزِلَهُ(10) ، فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ : أَیْنَ تَذْهَبُ؟ النَّهَارُ قَصِیرٌ ، وَالَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَ الظُّهْرِ قَلِیلٌ ، قَالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إِلی أَنْ صَلَّی(11) الظُّهْرَ ، ثُمَّ قَالَ : وَمَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ قَلِیلٌ ، فَاحْتَبَسَهُ حَتّی صَلَّی الْعَصْرَ ، قَالَ : ثُمَّ قَامَ ، وَأَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلی مَنْزِلِهِ ، فَقَالَ لَهُ : إِنَّ هذَا آخِرُ النَّهَارِ ، وَأَقَلُّ مِنْ أَوَّلِهِ ، فَاحْتَبَسَهُ حَتّی صَلَّی الْمَغْرِبَ ، ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلی مَنْزِلِهِ(12) ، فَقَالَ لَهُ(13) : إِنَّمَا بَقِیَتْ صَلاَةٌ وَاحِدَةٌ ، قَالَ : فَمَکَثَ حَتّی صَلَّی الْعِشَاءَ الاْآخِرَةَ ، ثُمَّ تَفَرَّقَا .
فَلَمَّا کَانَ سُحَیْراً(14) غَدَا عَلَیْهِ ، فَضَرَبَ عَلَیْهِ الْبَابَ ، فَقَالَ : مَنْ هذَا؟ قَالَ(15) : أَنَا فُلاَنٌ ، قَالَ : وَمَا حَاجَتُکَ(16)؟ قَالَ : تَوَضَّأْ ، وَالْبَسْ(17) ثَوْبَیْکَ ، وَاخْرُجْ بِنَا(18) ، فَصَلِّ ، قَالَ : اطْلُبْ لِهذَا الدِّینِ مَنْ هُوَ أَفْرَغُ مِنِّی ، وَأَنَا إِنْسَانٌ مِسْکِینٌ ، وَعَلَیَّ عِیَالٌ».
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَدْخَلَهُ فِی شَیْءٍ(19) أَخْرَجَهُ مِنْهُ» أَوْ قَالَ : «أَدْخَلَهُ مِنْ(20) مِثْلِ(21) ذِهْ(22) ، وَأَخْرَجَهُ مِنْ مِثْلِ هذَا» .(23)
ص: 142
در بر او جلوه داد و او هم پذيرفت، نزديك سحر نزد آن تازه مسلمان رفت و در خانه اش را كوبيد گفت: كيست؟ پاسخ داد، من فلانيم، گفت: چه كارى دارى؟ گفت: وضوء ساز و جامه بپوش تا برويم نماز، فرمود: وضوء ساخت و جامه هاى خود را پوشيد و با او بيرون شد فرمود: هر چه خدا خواست نماز خواندند تا نماز بامداد را هم خواندند و ماندند تا صبح روشن شد، آن ترسا برخاست به خانه اش برود، آن مرد گفت: كجا مى روى؟ روز كوتاه است و به ظهر چيزى نمانده، فرمود: با او نشست تا نماز ظهر را هم خواند، سپس به او گفت: ميان ظهر و عصر اندكى است و او را نگهداشت تا نماز عصر را هم خواند، فرمود: سپس آن نو مسلمان بر خواست برود خانه اش، به او گفت: اكنون ديگر پايان روز است و از آغازش كمتر است و او را نگهداشت تا نماز مغرب را هم خواند و سپس خواست به منزلش برگردد باز هم به او گفت: يك نماز ديگر مانده، فرمود: ماند تا نماز عشاء آخرين را هم خواند و از هم جدا شدند و سحرگاه ديگر به دنبال او رفت و در خانه او را زد، گفت: كيست؟ پاسخ داد: من فلانم، گفت: چه كارى دارى؟ گفت: وضوء ساز و جامه در بر كن و بيا برويم نماز بخوانيم، گفت: برو براى اين دين يك مرد بى كارترى از من پيدا كن، من مرد مستمندى هستم و عيال دارم.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: او را در چيزى در آورد و از آتش بر آورد يا فرمود: او را مانند اين وارد دين كرد و مانند اين از آن بيرون كرد.
ص: 143
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ
1 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ (1)، عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ شِهَابٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ خَلَقَ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _
هذَا الْخَلْقَ ، لَمْ یَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً»(2).
فَقُلْتُ : أَصْلَحَکَ اللّهُ ، فَکَیْفَ(3) ذَاکَ(4)؟
فَقَالَ(5) : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَتَعَالی _ خَلَقَ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَأَرْبَعِینَ جُزْءاً ، ثُمَّ جَعَلَ الاْءَجْزَاءَ أَعْشَاراً ، فَجَعَلَ الْجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ، ثُمَّ قَسَمَهُ(6) بَیْنَ الْخَلْقِ ، فَجَعَلَ فِی رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ ، وَفِی آخَرَ عُشْرَیْ جُزْءٍ حَتّی بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً ، وَفِی آخَرَ جُزْءاً وَعُشْرَ جُزْءٍ ، وَ(7) آخَرَ جُزْءاً وَعُشْرَیْ جُزْءٍ ، وَ(8) آخَرَ جُزْءاً وَثَلاَثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ ، حَتّی بَلَغَ بِهِ جُزْءَیْنِ تَامَّیْنِ ، ثُمَّ بِحِسَابِ ذلِکَ حَتّی بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَأَرْبَعِینَ جُزْءاً ، فَمَنْ لَمْ یَجْعَلْ فِیهِ إِلاَّ عُشْرَ جُزْءٍ لَمْ یَقْدِرْ عَلی(9) أَنْ یَکُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْعُشْرَیْنِ ، وَکَذلِکَ(10) صَاحِبُ الْعُشْرَیْنِ لاَ یَکُونُ(11) مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلاَثَةِ(12) الاْءَعْشَارِ ، وَکَذلِکَ مَنْ تَمَّ(13) لَهُ جُزْءٌ(14) لاَ یَقْدِرُ عَلی أَنْ یَکُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْجُزْءَیْنِ ، وَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ خَلَقَ هذَا الْخَلْقَ عَلی هذَا ، لَمْ یَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً» .(15)
2. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ،
ص: 144
1- از شهاب، گويد: از امام صادق (علیه السّلام) شنيدم مى فرمود:
اگر مردم بدانند خدا تبارك و تعالى چگونه اين خلق را آفريد، احدى احدى را سرزنش نكند، من گفتم اصلحك الله، چگونه است آن؟ فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى اجزائى آفريد تا آنها را رسانيد به 49 جزء و هر جزئى را 10 بخش كرد (490 10* 49) و سپس آنها را ميان خلق بخش كرد، در مردى يك دهم جزئى را نهاد و در ديگرى 2 دهم جزء تا رسيد به يك جزء تام (از 49 جزء) و در ديگرى يك جزء و يك دهم و در ديگرى يك جزء و 2 دهم و ديگرى يك جزء و 3 دهم تا رسيد به دو جزء و سپس به همين حساب تا رسيد به بالاترين كه 49 جزء باشد، كسى كه تنها يك دهم جزء دارد نتواند چون صاحب دو دهم جزء باشد و همچنين داراى دو دهم جزء نتواند چون صاحب سه دهم جزء باشد و همچنان كسى كه يك جزء تمام دارد نتواند چون دارنده دو جزء باشد و اگر مردم بدانند كه خدا عز و جل خلق را بر اين وضع آفريده، كسى ديگرى را سرزنش نكند.
2- از عبد العزيز قراطيسى، گويد: امام صادق (علیه السّلام) به من
ص: 145
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْخَزَّازِ(2) ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِیِّ ، قَالَ :
قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ ، إِنَّ الاْءِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ ، بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ(3) مِرْقَاةٍ ، فَلاَ یَقُولَنَّ(4) صَاحِبُ الاِثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ(5) : لَسْتَ عَلی شَیْءٍ حَتّی(6) یَنْتَهِیَ(7) إِلَی الْعَاشِرِ(8) ، فَلاَ تُسْقِطْ(9) مَنْ هُوَ دُونَکَ ؛ فَیُسْقِطَکَ(10) مَنْ هُوَ فَوْقَکَ ، وَإِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ ، فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ ، وَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لاَ یُطِیقُ ؛ فَتَکْسِرَهُ(11) ؛ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ(12) مُوءْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ(13)» .(14)
3 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ
ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ سَدِیرٍ ، قَالَ : قَالَ لِی(15) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِنَّ الْمُوءْمِنِینَ عَلی مَنَازِلَ : مِنْهُمْ عَلی وَاحِدَةٍ ، وَمِنْهُمْ عَلَی اثْنَتَیْنِ(16) ، وَمِنْهُمْ عَلی ثَلاَثٍ ، وَمِنْهُمْ عَلی أَرْبَعٍ ، وَمِنْهُمْ عَلی خَمْسٍ ، وَمِنْهُمْ عَلی سِتٍّ ، وَمِنْهُمْ عَلی سَبْعٍ ؛ فَلَوْ ذَهَبْتَ تَحْمِلُ عَلی صَاحِبِ الْوَاحِدَةِ ثِنْتَیْنِ(17) ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الثِّنْتَیْنِ ثَلاَثاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الثَّلاَثِ أَرْبَعاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الاْءَرْبَعِ خَمْساً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ الْخَمْسِ سِتّاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَعَلی صَاحِبِ السِّتِّ سَبْعاً ، لَمْ یَقْوَ ؛ وَ(18) عَلی هذِهِ الدَّرَجَاتُ» .(19)
4 . عَنْهُ(20) ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا أَنْتُمْ وَالْبَرَاءَةَ
ص: 146
فرمود اى عبد العزيز به راستى ايمان ده درجه است چون نردبان پله به پله از آن بالا روند نبايد آنكه دو پله بالا است به آنكه يك پله بالا است بگويد: تو چيزى نيستى تا برسد به آنكه در پله دهم است تو كسى را كه از خودت پائين تر است دور نينداز تا آنكه بالاتر از تو است تو را دور نيندازد و چون ديدى كسى از تو يك درجه پائين است او را به نرمى به سوى خود بالا بر و بر او بار مكن آنچه را تاب نيارد تا او را بشكنى زيرا هر كس مؤمنى را بشكند بر او است كه شكست او را ببندد و جبران كند.
3- از سدير، گويد كه: امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: به راستى مؤمنان مراتبى دارند، يكى باشد كه يك درجه دارد و يكى دو درجه و يكى سه درجه و يكى چهار درجه و يكى پنج درجه و يكى شش درجه و يكى هفت درجه و اگر تو بروى كه به صاحب يك درجه دو درجه تحميل كنى توانا ندارد و اگر بر صاحب دو درجه سه درجه عرضه كنى توانا ندارد و صاحب سه درجه چهار درجه را توانا ندارد و صاحب چهار درجه پنج درجه را توانا ندارد و صاحب پنج درجه شش درجه را توانا ندارد و صاحب شش درجه هفت درجه را توانا ندارد و همه درجات بر اين وضع باشند.
4- از صباح بن سيابه، از امام صادق (علیه السّلام) فرمود: شما را چه كه از هم بيزاريد، برخى از برخى خودتان بيزارى
ص: 147
یَبْرَأُ(1) بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ؟ إِنَّ الْمُوءْمِنِینَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضُهُمْ أَکْثَرُ صَلاَةً مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصَراً(2) مِنْ بَعْضٍ ، وَهِیَ الدَّرَجَاتُ(3)» .(4)
بَابُ نِسْبَةِ الاْءِسْلاَمِ
1. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ ، قَالَ :
قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «لاَءَنْسُبَنَّ(5) الاْءِسْلاَمَ نِسْبَةً لَمْ یَنْسُبْهُ(6) أَحَدٌ قَبْلِی وَلاَ یَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِی إِلاَّ بِمِثْلِ(7) ذلِکَ ، إِنَّ(8) الاْءِسْلاَمَ هُوَ التَّسْلِیمُ ، وَالتَّسْلِیمَ هُوَ الْیَقِینُ ، وَالْیَقِینَ هُوَ التَّصْدِیقُ ، وَالتَّصْدِیقَ هُوَ الاْءِقْرَارُ ، وَالاْءِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ ، وَالْعَمَلَ هُوَ الاْءَدَاءُ ، إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَمْ یَأْخُذْ دِینَهُ عَنْ رَأْیِهِ ، وَلکِنْ أَتَاهُ مِنْ(9) رَبِّهِ ، فَأَخَذَهُ(10) ؛ إِنَّ الْمُوءْمِنَ(11) یُری(12) یَقِینُهُ فِی عَمَلِهِ ، وَالْکَافِرَ یُری إِنْکَارُهُ فِی عَمَلِهِ ، فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ ، مَا عَرَفُوا أَمْرَهُمْ(13) ، فَاعْتَبِرُوا إِنْکَارَ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ بِأَعْمَالِهِمُ الْخَبِیثَةِ» .(14)
2 . عَنْهُ(15) ، عَنْ أَبِیهِ(16) ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (17) : الاْءِسْلاَمُ عُرْیَانٌ ، فَلِبَاسُهُ الْحَیَاءُ ، وَزِینَتُهُ الْوَفَاءُ(18) ، وَمُرُوءَتُهُ
ص: 148
جوئيد، مؤمنين بر هم برترى دارند، بعضى نماز بخوانند و بعضى باهوش تر از ديگرى باشند، اينها درجات ايمان است.
1- امير المؤمنين (علیه السّلام) فرمود: هر آينه من نسب و نژاد اسلام را به وجهى بيان كنم كه هيچ كس پيش از من و بعد از من جز به مانند آن بيانى نداشته باشد. به راستى اسلام همان تسليم است و تسليم همان يقين است و يقين همان تصديق است و تصديق همان اقرار است و اقرار هم كردار است و كردار هم انجام وظيفه مقرر است، به راستى مؤمن دينش را از رأى خود به دست نياورده ولى از پروردگار برايش آمده و آن را دريافت كرده، يقين خود را در كردار خود مى نمايد و كافر هم انكار خود را در كردار خود ارائه مى كند. سوگند بدان كه جانم به دست او است كه آنان امور دين خود را نفهميدند، شما انكار كافران و منافقان را در كردارهاى بد آنان بسنجيد.
2- رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فرمود:
اسلام حقيقتى است لخت و برهنه، جامه اش حياء است و زيورش وقار و مردانگيش كار خوب و ستونش ورع و پارسائى، هر
ص: 149
الْعَمَلُ الصَّالِحُ ، وَعِمَادُهُ الْوَرَعُ ، وَ(1) لِکُلِّ شَیْءٍ أَسَاسٌ(2) ، وَأَسَاسُ الاْءِسْلاَمِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» .(3)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ .(4)
3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْحَسَنِیِّ :
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ _ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ _ قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الاْءِسْلاَمَ ، فَجَعَلَ لَهُ(5) عَرْصَةً(6) ، وَجَعَلَ لَهُ نُوراً ، وَجَعَلَ لَهُ حِصْناً ، وَجَعَلَ لَهُ نَاصِراً ؛ فَأَمَّا عَرْصَتُهُ فَالْقُرْآنُ ، وَأَمَّا نُورُهُ فَالْحِکْمَةُ ، وَأَمَّا حِصْنُهُ فَالْمَعْرُوفُ ، وَأَمَّا أَنْصَارُهُ فَأَنَا وَأَهْلُ بَیْتِی وَشِیعَتُنَا ؛ فَأَحِبُّوا أَهْلَ بَیْتِی وَشِیعَتَهُمْ وَأَنْصَارَهُمْ ؛ فَإِنَّهُ(7) لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا ، فَنَسَبَنِی(8) جَبْرَئِیلُ علیه السلام لاِءَهْلِ السَّمَاءِ ، اسْتَوْدَعَ اللّهُ حُبِّی وَحُبَّ أَهْلِ بَیْتِی وَشِیعَتِهِمْ فِی قُلُوبِ الْمَلاَئِکَةِ ، فَهُوَ عِنْدَهُمْ وَدِیعَةٌ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، ثُمَّ هَبَطَ بِی إِلی أَهْلِ الاْءَرْضِ ، فَنَسَبَنِی لاِءَهْلِ(9) الاْءَرْضِ ، فَاسْتَوْدَعَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ حُبِّی وَحُبَّ أَهْلِ بَیْتِی وَشِیعَتِهِمْ فِی قُلُوبِ مُوءْمِنِی أُمَّتِی ، فَمُوءْمِنُو أُمَّتِی یَحْفَظُونَ وَدِیعَتِی فِی أَهْلِ بَیْتِی(10) إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، أَلاَ فَلَوْ أَنَّ الرَّجُلَ(11) مِنْ أُمَّتِی عَبَدَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ عُمُرَهُ أَیَّامَ الدُّنْیَا ، ثُمَّ لَقِیَ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ مُبْغِضاً لاِءَهْلِ بَیْتِی وَشِیعَتِی(12) ، مَا فَرَّجَ(13) اللّهُ صَدْرَهُ إِلاَّ عَنِ النِّفَاقِ(14)» .(15)
ص: 150