مخزن العرفان در تفسیر قرآن - جلد14

مشخصات کتاب

سرشناسه : امین، نصرت بیگم، ۱۲۶۵ - ۱۳۶۲ .
عنوان و نام پدیدآور : مخزن العرفان در تفسیر قرآن/ بانو مجتهده امین معروف به بانوی ایرانی.
مشخصات نشر : اصفهان: گلبهار، ۱۳۸۹.
مشخصات ظاهری : ۱۵ ج.
شابک : دوره 978-964-5691-84-2 : ؛ ج.۱ 978-964-5691-85-9 : ؛ ج.۲ 978-964-5691-86-6 : ؛ ج.۳ 978-964-5691-87-3 : ؛ ج.۴ 978-964-5691-88-0 : ؛ ج.۵ 978-964-5691-89-7 : ؛ ج.۶ 978-964-5691-90-3 : ؛ ج.۷ 978-964-5691-91-0 : ؛ ج.۸ 978-964-5691-92-7 : ؛ ج.۹ 978-964-5691-93-4 : ؛ ج.۱۰ 978-964-5691-94-1 : ؛ ج.۱۱ 978-964-5691-95-8 : ؛ ج.۱۲ 978-964-5691-96-5 : ؛ ج.۱۳ 978-964-5691-97-2 : ؛ ج.۱۴ 978-964-5691-98-9 : ؛ ج.۱۵ 978-964-5691-99-6 :
یادداشت : کتاب حاضر قبلا تحت عنوان "تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن" توسط نهضت زنان مسلمان در سال ۱۳۶۱ منتشر شده است.
مندرجات : ج.۱. الفاتحه، جزء اول بقره.- ج.۲. سوره بقره.- ج.۳. از اول سوره آل‌عمران تا آخر.- ج.۴. از اول سوره النساء جزء پنجم الی آخر.- ج.۵. الانعام - الاعراف - الانفال.- ج.۶. از اول سوره التوبه الی آخر سوره یوسف.- ج.۷. سوره الرعد الی آخر سوره الاسرار.- ج.۸. از سوره کهف الی سوره حج.- ج.۹. از سوره المومنون تا آخر سوره القصص.- ج.۱۰. سوره العنکبوت الی الفاطر.- ج.۱۱. سوره مبارکه یس تا آخر سوره شوری.- ج. ۱۲. سوره الزخرف تسع و ثمانون آیه و هی مکیه.- ج.۱۳. سوره الرحمن.- ج.۱۴. سوره الملک الی آخر سوره النازعات.- ج.۱۵. سور عبس الی آخر سوره الناس.
عنوان دیگر : تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن.
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن ۱۴
رده بندی کنگره : BP۹۸/الف۸۴ت۷ ۱۳۸۹
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۱۷۹
شماره کتابشناسی ملی : ۲۲۴۱۸۱۲

[جلد چهاردهم]

مقدمه‌

(نکته قابل توجه)

سرّ اینکه بر خلاف قانون مفسّرین که پس از اتمام تفسیر سوره بقره شروع مینمایند بتفسیر سوره آل عمران دو جزو از آخر قرآن را در نظر گرفتم که راجع بسوره‌های کوچک مختصر تفسیری بنمایم اینکه بود که با خود اندیشه نمودم که روی میزان طبیعی خیلی بعید است با اینکه کبر سن‌ّ و علت مزاج اجل مهلت دهد بتوانم تمام قرآن را و لو در کمال اختصار باشد ترجمه و تفسیر نمایم پس بهتر اینکه است که آنچه از قرآن مجید مهمتر است در نظر گیرم که اگر موفّق نشدم بتفسیر کامل عمل بمهمتر شده باشد و بعدا اگر سعادت یاری کرده و موفّق شدم بتفسیر سوره‌های جلوتر اقدام نمایم.
تفسیر نمودن سوره‌های آخر بدو جهت مزیّت دارد یکی کمتر تفسیر شده بعلّت آنکه غالبا مفسّرین بامید آنکه تمام قرآن را تفسیر نمایند بترتیب شروع کرده‌اند و اجل بآنان مهلت نداده که تفسیر کاملی بنویسند اینکه است که سوره های آخر کمتر تفسیر شده.
و دیگر آنکه بسیاری از سوره‌های آخر مکّی است که در اوّل بعثت در مکّه فرود آمده مثل سوره تبارک، نون و القلم الحاقّة ما الحاقة، القارعة ما القارعة معارج، اذا الشمس کوّرت، اذا السّماء انفطرت، اذا السّماء انشقّت و بسیاری از سوره‌های دیگر که بیشتر آنها اجتماعی است که در مکّه فرود آمده و در دو جزو آخر قرآن قرار گرفته.
و آن مدّتی که حضرتش در مکّه مبعوث برسالت گردیده بود همان اوائل

صفحه : 3
اسلام بود و اهل مکّه از فصیح‌ترین فصحای عرب بودند و در آن زمان علم و ادبیّات بین اهل مکّه و اعراب شایع بود و نظر به اینکه هر پیمبری برای اثبات پیمبری خود بایستی معجزه آورد و نیز معجزه هر پیمبری بایستی ما فوق کمال اهل آن زمان باشد اینکه بود که معجزه عمده رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سنخ کلام واقع گردید و در فصاحت و بلاغت طوری بود که احدی نتوانست با او معارضه نماید.
سوره‌های آخر قرآن هم باعتبار فصاحت و بلاغت گفتار و هم باعتبار معنویات و اسرار و رموزی که منطوی در آنها است راجع بمبدء و معاد و اوضاع عالم علوی و سفلی از مجردات و فرشتگان و موجودات جوی و امثال آن و مادّیات و امور طبیعی از اوضاع سماوی و موجودات بزرگ خلقت مثل ماه و خورشید و ستارگان و اوضاع ارضی از زمین و کوه‌ها و دریاها که بسیاری از عجائب خلقت را بصورت قسم تذکّر داده و یاد آوری نموده که مردم در آنها نظر کنند و تدبّر نمایند و از عظمت آنها پی بعظمت خالق آنها ببرند اینکه است که سوره‌های آخر بر باقی سوره های دیگر برتری و مزیّت دارد.
و سوره‌های وسط اکثر آن راجع بعبادات و احکام و قصص پیمبران و غیر اینها میباشد لکن هر یک از سوره‌ها و آیات آخر قرآن با کوچکی آن یک عالم معانی و رموز راجع باسرار کاینات و نظام خلقت و کیفیّت پیدایش مخلوقات و ابتدا و انتهای عالم مادّیّات و پیدایش عالم قیامت و بیان کیفر اعمال بدکاران و اوصافی بهشت و جهنّم و آنچه در آن است از نعمت‌هایی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی خطور نموده که بجزای اعمال خوبان ببهشتیان وعده داده و انذار و تهدید و عذابهایی که قلب را بهیجان و اعضا را بتکان و دل را پاره میکند برای جهنمیان آماده گردانیده.

صفحه : 4

سوره ملک‌

اشاره

مکیّة و هی ثلاثون آیه‌

[سوره الملک (67): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (1) الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلاً وَ هُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ (2) الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ مِن تَفاوُت‌ٍ فَارجِع‌ِ البَصَرَ هَل تَری مِن فُطُورٍ (3) ثُم‌َّ ارجِع‌ِ البَصَرَ کَرَّتَین‌ِ یَنقَلِب إِلَیک‌َ البَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ (4)
وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین‌ِ وَ أَعتَدنا لَهُم عَذاب‌َ السَّعِیرِ (5) وَ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم عَذاب‌ُ جَهَنَّم‌َ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (6) إِذا أُلقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِی‌َ تَفُورُ (7) تَکادُ تَمَیَّزُ مِن‌َ الغَیظِ کُلَّما أُلقِی‌َ فِیها فَوج‌ٌ سَأَلَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم نَذِیرٌ (8) قالُوا بَلی قَد جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ إِن أَنتُم إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ کَبِیرٍ (9)
وَ قالُوا لَو کُنّا نَسمَع‌ُ أَو نَعقِل‌ُ ما کُنّا فِی أَصحاب‌ِ السَّعِیرِ (10) فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم فَسُحقاً لِأَصحاب‌ِ السَّعِیرِ (11)

صفحه : 5

ترجمه آیات‌

بنام خدای بخشنده مهربان
بزرگوار و متعالی است از صفات مخلوقات خدای آن چنانی که مملکت هستی بدست قدرت او است،
و آن کسی است که مرگ و زندگی را آفریده برای آنکه شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر (و در عمل خالص‌ترید) و او غالب و قاهر و آمرزنده گناهان است،
آن خدایی که هفت آسمان را طبقه بطبقه آفریده و منظّم و مرتّب گردانید نمیبینی در نظام خلقت رحمان هیچ تفاوت و نقصی و تکرار نظر نما آیا میبینی در نظام محکم آفرینش هیچ منقصت و سستی،
باز دوباره بچشم دل در نظام عالم دقّت نما تا دیده خرد باز شود و بسوی تو بر گردد در حالی که خسته و زبون و حسرت زده گردد،
و محقّقا ما آسمان دنیا را زینت دادیم بچراغ های درخشان (یعنی ستارگان و تیر شهاب) و قرار دادیم آنها را برای راندن شیاطین، و مهیّا ساختیم برای شیاطین عذاب آتش فروزان را،
و اینکه آتش نیز برای کسانی است که بپروردگارشان کافر شدند و عذاب جهنم بد بازگشتی است برای کفّار،
که چون بآتش در افتند فریاد کنند چون فریاد خران و در آن آتش (چون دیگ) بجوش می‌آیند،
جهنم از غیظ کافران نزدیک است شکافته و قطعه قطعه گردد و هر فوجی را که در آتش افکنند خزنه جهنّم از آنان پرسند آیا برای شما رهنما و پیمبر ترساننده از عذاب آخرت نیامد که شما را تهدید کند،
پاسخ، گویند آری رسول حق‌ّ آمد ولی ما تکذیب او کردیم و گفتیم چیزی بر شما فرود نیامده و نیستید شما مگر اینکه در گمراهی بزرگ میباشید،
آن گاه اهل دوزخ (با تأسّف و حسرت) اعتراف نمایند بگناه خودشان پس دوری باد از رحمت خدا مر اصحاب جهنم را- (یعنی بی نصیب هستند از رحمت رحیمی حق‌ّ در آخرت)

[توضیح آیات]

اشاره

تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ تبارک در لغت مأخوذ از برک و واقع گردیدن پرنده در آب و در ثبوت

صفحه : 6
خیرات الهیّه استعمال شده و نسبت بمحسوسات و مادّیّات در جایی گفته میشود که زیادتی حسّی پدید گردد و در معنویات آنجایی که ترقّیات روحانی حاصل شود و نسبت بمقام الوهیّت بدو اعتبار توان تصوّر نمود یکی تعالی و برتری او در ذات و صفات و افعال از آنچه بتصوّر آید و موجود ممکن در مقابل شدّت و عظمت واجب الوجودی او ناچیز و عدم بشمار میرود (لَیس‌َ کَمِثلِه‌ِ شَی‌ءٌ) و عظمت و بزرگواری الهی بالاتر از آنست که بذهن بشر خطور نماید یا محدود بحدّی گردد بلکه او سبحانه محیط و مستولی بر تمام کائنات و موجودات است بزرگوار خدایی که طائر افکار دور اندیش در پیرامون کوچک‌تر از اوصاف جمال و جلالش ره نبرد و چشم عقل در اشعه نور جلالش کلیل و زبون گردیده و اظهار عجز مینماید و صفات کمالش را حدّی نیست که خرد بتواند بسرادق جمال الهیّتش راهی پیدا نماید و بوی پیوندد و آثار کبریائیش بر تمام موجودات استیلا و احاطه نموده و همه را بزیور وجود آراسته و خلقت نوینی بآنان پوشانیده و دیگر برکت باعتبار فیض وجود و بخشش او است آن فیض منبسط و رحمت واسعه که سراسر موجودات در تحت استیلاء و سیطره قدرت و اقتدارش نشو و ارتقاء مینماید که از آن تعبیر بمشیّت تامّه و فیض مقدّس و رحمت رحمانیّه آن چنانی است که همه موجودات را فرا گرفته أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساکِناً«1» سوره فرقان آیه 42 بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ سلطنت و تعالی و بزرگواری او است که تمام اجزاء عالم ملک (عالم طبیعت و عالم حس‌ّ) مقابل (عالم معنی و عالم نفوس) تحت فیض وجود خود در آورده
-----------------------------------
(1) آیا ندیدی و نظر نکردی بسوی پروردگار تو که چگونه سایه را کشیده و اگر بخواهد آن را ساکن میگرداند (اشاره بآنکه تمام موجودات ظل وجود حق و پرتو نور وجود او و بسته بعنایت و اراده اویند)

صفحه : 7
و همه از خوان نعمت او برخوردار گردیده و مسخّر امر تکوینی او گشته و تماما دست بدست یکدیگر داده و اینکه کاخ مجلّل و شخصیّت جهانی را تشکیل میدهند و در نتیجه وجود انسانی بوجود میآید وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ قوّت و عظمت و توانایی او بی انتها و عجز و نقصی و حدّی در قدرت واسعه آن توانای مطلق و آن فرد ازلی راه ندارد، شدّت و قوّت وجودش غیر متناهی و فوق لا یتناهی علمش محیط بر تمام موجودات قدرتش بی‌انتها فیض وجودش محیط بر کائنات گردیده و تمامی ممکنات عقل باشد یا روح یا نفس مادّه باشد یا صورت طبیعت باشد یا جسم همه از سر چشمه دریای فیض غیر متناهی او سیراب گردیده و امرار حیات مینمایند.
الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ موت و حیات دو امر وجودی از باب عدم و ملکه میباشد زیرا موت بر چیزی صادق آید که لایق حیات باشد و بشود آثار حیاتی بر وی بروز و ظهور نماید مثل کوری در مقابل بینایی، انسانی و حیوانی را کور گویند که فاقد چشم گردیده لکن سنگ و چوب و باقی اشیاء را کور نمیگوید و لو آنکه چشم ندارند و ببیان دیگر در نظام عالم مکوّنات و مادّیات موت مقدمه حیات است چنانچه مشاهده میشود هر موجود زنده‌ای از مرده بیرون میآید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم اینکه نظام بدیع و ترتیب جمیل خلقت را تشکیل میدهند، از نطفه مرده حیوان و انسان پدید میگردد باعتبار دیگر از جماد نبات از نبات حیوان از حیوان انسان بوجود میآید و نیز انسان از حیوان مرده تغذیه نموده امرار حیات مینماید و بر زندگانی خود ادامه میدهد.
ببیان دیگر هر فعلیّتی مسبوق بجهت قابلی است یعنی هیچ موجود مادّی بکمال و فعلیّت خیر خود نمیرسد مگر پس از آنکه جهات قابلی و استعدادی آن تکمیل گردد و آن جهت قابلی بمنزله موت است و کمالی که بر آن مترتب میگردد بمنزله حیات پس قوّه و جهت قابلی در مقابل یکدیگر یکی از مصادیق موت و

صفحه : 8
حیات بشمار میرود ببین چگونه استکمالات آدمی از اوّل تکوین و ظهور وجودش تا آخر مراتب سیرش که از فعلیّت اخیر وی بشمار آید علی الدّوام از قوّه بفعل میآید و اینکه موت و حیاتی است دنبال یکدیگر بقول مثنوی مولوی:

از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل‌ّ شیئی هالک الّا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

چون عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون
و شاید همین تقدّم جهات قابلی بر جهات فعلیّت و وجود باشد سرّ مقدّم انداختن موت را بر حیات در آیه شریفه زیرا بقرینه الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ عالم مادّه و عالم اجسام و عالم طبیعت را عالم ملک گویند مقابل عالم ملکوت که عالم معنی و عالم نفوس و عالم ما فوق الطّبیعه نامند و موت ذاتی عالم مادّه و اجسام است و حیات نسبت بآن عرضی و از عالم ملکوت بآن افاضه شده زیرا که عالم ملکوت عالم حیات و عالم فعلیّت است و شاید اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی کَیف‌َ تَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم‌َّ یُمِیتُکُم ثُم‌َّ یُحیِیکُم ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ تُرجَعُون‌َ«1» سوره بقره آیه 26 که موت و حیات که عبارت از جهات قابلی و فعلی است مترتب بر هم نموده.
-----------------------------------
(1) آیه اعتراض بکفار است که (چگونه کافر میگردید بخدا در صورتی که شما مرده بودید پس خداوند زنده کرد شما را پس از آن باز میمیراند شما را پس در قیامت باز زنده میگرداند شما را پس از آن بسوی او بازگشت مینمائید) که هر مرتبه نازل تری نسبت بما فوقش در حکم مرده است.

صفحه : 9
و از بعض عرفا است که موت و حیات دو عرض از عوارض و جوهر و عرض هر دو مخلوق خدا میباشند و اصل و حقیقت حیات نسبت بعارف حیات تجلیه و اصل موت موت استتار است و در دنیا تجلیه و استتار دنبال هم و متعاقب یکدیگرند تا وقتی که حجب مرتفع گردد و معارف آنان بمرتبه شهود و عیان برسد که پس از آن دیگر حجابی باقی نماند و وقتی حجب برداشته شد دیگر موت و مرگی برای آنان نیست و زنده هستند بزندگانی جاویدانی و دارای حیاتند بحیات ابدی چنانچه در باره شهداء فرموده بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ طایفه‌ای در اثر مجاهدت میمیرند و طائفه‌ای در اثر مشاهدات زنده میگردند طائفه‌ای میمیرند بصفت فنا در ظهور سطوت و عظمت قدم و طائفه‌ای زنده میگردند بصفت بقاء در ظهور انوار بقا و اگر بنور تجلّی و استتار هرگز شوق مشتاقین ظاهر نمیشد و نیز درجات شوق و تفاوت مراتب آنان معلوم نمیگشت.
لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا تا آنکه بیازماید شما را که کدام یک در عمل نیکوترید از اینجا معلوم میشود که افعال اللّه معلّل باغراض است و غرض از خلقت عالم و بعثت انبیاء و انزال کتب سماوی تماما برای نفع مخلوق است نه انتفاع خود زیرا که ذات حق‌ّ جل‌ّ و علا تام‌ّ و فوق تمام است نقص و ناتمامی در او تصور ندارد که بعمل و فعل تمام گردد و نیز نتوان گفت فعل حق تعالی بدون غرض و مقصد انجام میگیرد زیرا که او فاعل مختار است و تمامی اختیارات ناشی از اختیار ذاتی او است و البته فعل فاعل مختار برای غایت و غرضی است که بایستی غرض و فائده عمل یا عاید خود فاعل مختار گردد یا غیر او و چون نمیشود گفت فائده فعل حق تعالی عاید خودش میشود زیرا که او کامل مطلق و وجود او تام و فوق تمام است نقص و ناتمامی در او تصور ندارد تا بعمل تمام و کامل گردد پس مسلما غرض از خلقت نفع مخلوق است

صفحه : 10
و باین بیان معلوم میشود که لام لیبلوکم لام تعلیلی است یعنی خلقت شما افراد بشر برای آزمایش است.
سؤال- خدایی که عالم السرّ و الخفیّات است و صفحه نفس الامر نزد او مکشوف است و چیزی نزد علم حضوری او مخفی نیست اختبار و امتحان نسبت باو معنی ندارد زیرا اختبار و امتحان برای کسی درست میآید که دانای اسرار نباشد و بخواهد از سرّ چیزی با خبر گردد.
(پاسخ) در سوره بقره آیه 143 در بیان آیه وَ ما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتِی کُنت‌َ عَلَیها إِلّا لِنَعلَم‌َ مَن یَتَّبِع‌ُ الرَّسُول‌َ و آیات دیگر مثل وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَن‌َّ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَن‌َّ الکاذِبِین‌َ و غیر اینها اندازه‌ای راجع باختبار و امتحانات الهی بحث نمودیم و پنج احتمال در توجیه آیه از مفسّرین بیان نمودیم و در اینجا گوئیم آزمایش برای ظهور امر است و شاید مقصود اینکه باشد که چون قبل از موت و حیات هنوز ظاهر نشده بود که چه کسی در عمل نیکوتر است اینکه بود که ما موت و حیات را دنبال هم قرار دادیم تا آنچه در کمون استعداد هر کس مخفی است در معرض ظهور و بروز رسد.
و از بعض مفسرین است که چنین با شما عمل میکنیم مثل کسی که خواهد کسی را بیازماید که کدام یک از شما در عمل خالص‌ترید.
وَ هُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ عزیز در لغت در دو معنی استعمال شده یکی بمعنی قوت و شدّت و غلبه آمده و دیگر شیئی کم یاب را عزیز الوجود گویند از ابو الحامد چنین نقل میکنند که عزیز موجودی را گویند که دارای سه صفت باشد (1) وجود او کم یاب باشد (2) حاجت باو بسیار باشد (3) رسیدن باو دشوار باشد، و همگی اینکه صفات سه‌گانه نسبت بحق‌ّ جل و علا موجود است اینکه است که عزیز بتمام معنی در باره او صادق آید و او است عزیز مطلق و بس الغفور مشتق از مغفرت و مغفرت بمعنی پوشیدن و پنهان کردن است خداوند

صفحه : 11
غفور است که بلطف و کرم خود گناهان بندگان و لغزشهای آنان را میپوشاند و کسی را بر اسرار آنها آگاه نمیگرداند.
اینکه دو نام شریف الهی بسیار مناسب با جملات آن دو آیه بالا است زیرا چنانچه گفته شد تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ اشاره بعظمت و جلال و بزرگی خداوندی او است و (عزیز) نیز دلالت دارد بر قوّت و استیلاء و عظمت ذات واجب الوجودی آن فرد ذو الجلال پس میتوان گفت عزیز در واقع بیان همان تبارک است و هر دو در یک معنی استعمال شده و (غفور) که دلالت بر عفو و پرده پوشی دارد بسیار مناسبت با جمله لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا دارد که پس از ظهور لغزشها و خطا کاریها از راه فضل و کرم پرده پوشی مینماید.
الَّذِی خَلَق‌َ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ مِن تَفاوُت‌ٍ پس از اظهار عظمت و جلال و جمال الوهیّت و تفضّلات رحمانی که در اول سوره در جمله (تَبارَک‌َ الَّذِی بِیَدِه‌ِ المُلک‌ُ) منطوی گردیده در مقام تفصیل و چگونگی نظام خلقت برآمده که مبدء و خالق عالم ملک کسی است که آسمانها را مطابق یکدیگر قرار داده و در نظام خلقت تفاوت و کم و زیادی دیده نمیشود و ظاهرا اشاره دارد بحسن نظام و ترتیب موجودات که هر موجودی نسبت بتوازن اجزاء و نظام وجود خود تام و تمام خلقت گردیده و هیچ تفاوتی از حیث تمامیت وجود شخصی و نوعی بین موجودات دیده نمیشود یعنی وقتی بنظر تدبّر و کنجکاوی سر تا سر موجودات را بنگری و در اجزاء آن دقت و تدبّر نمایی خواهی دید عالم خلقت بیک روش معین و بیک نظام تخلف ناپذیری هر یک در مرتبه خود تام‌ّ و تمام بدون آنکه نقص و ناتمامی در نوعی از انواع کائنات دیده شود بلکه در هیچ فردی از افراد بدون مصادفات خارجی که آن نیز اگر خوب بنگری مییابی که از روی حکمت و نظام پدید گردیده و همگی با آنکه بعضی ضدّ یکدیگرند مسخّر امر تکوینی مبدء عالم گردیده و دست بدست هم داده وحدت و شخصیت عالم جهانی و اینکه

صفحه : 12
نظام حیرت بخش را تشکیل میدهند و تطابق و توازن بین موجودات عالم کون برقرار و ثابت و محفوظ است.
و اضافه خلق برحمن در قوله تعالی (فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ) اسراری مندرج است و شاید اشاره باین باشد که تمامی موجودات عقل باشد یا نفس ماده باشد یا صورت (یجمعها حقیقة واحدة الهیّة) از تجلّیات فیض رحمانی و اضواء نور حقیقی پدید گردیده و ماهیّات ممکنات مظاهر و نماینده آن فیض منبسط و مشمول رحمت واسعه سبحانی و از اشعّه و اضواء آن نور یزدانی تظاهر نموده‌اند و آن فیض منبسط و رحمت انبساطی است که همه موجودات را فرا گرفته و هر یک بوظیفه خود عمل مینمایند وَ لَقَد زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابِیح‌َ وَ جَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطِین‌ِ پس از بیان خلقت عالم و نظام کون در مقام حسن و بها و جمال آسمان دنیا برآمده که آن را زینت دادیم یعنی آراسته گردانیدیم بچراغهای روشن، و تخصیص دادن زینت را بآسمان دنیا با آنکه تمام کرات و عوالم هر یک نسبت بخود آراسته گردیده‌اند بزینتهایی که مناسب با کمال و تمامیت وجود آنان است، شاید سرّش اینکه باشد که چون آسمان دنیا که نزدیک بعالم بشری است و بهمین اعتبار آن را دنیایش گویند اکثر ستارگان و کرات و منظومه شمسی و کهکشان ها، بعضی بتوسط آلات و بعضی بدون آلات مترائی و پدیدار است و زینت عالم دنیای ما است که زمین در شب بنور ستارگان و ماه روشن و مزین و مجلل گردیده و در روز بنور نیّر اعظم و آیت بزرگ الهی خورشید روشن و نورانی و موجودات زمینی از تابش نور آن نشو و ارتقاء مینمایند و باین موجودات بزرگ که نماینده فیض منبسط و مسخر امر تکوینی پروردگار و مربّی عالم میباشند بما دون از جمادات و نباتات و حیوانات فیض وجود میرسد اینکه است که فرموده آراسته گردانیدیم آسمان دنیا را و تزیین دادیم آن را بچراغهای روشن که در واقع آراستگی آسمان دنیا از آراستگی بسیاری از عوالم و کرات پدید گردیده.

صفحه : 13
و سماء مأخوذ از علوّ و ارتفاع است و از بعض عرفا است که سماء اشاره دارد بسماء قلب که علوّ و برتری دارد بر جسد و زینت یافته بانوار علوم الهی و معارف حقّانی و واردات رحمانی.
و از خصوصیّات کواکب اینکه است که که بتیر شهاب که آن شعله آتشی است که از ستارگان منفصل میگردد مانع میشوند که شیاطین عروج بآسمانها نمایند و از سلمان فارسی چنین نقل شده که ستارگان معلّق در آسمانها میباشند و مثل قندیلهایی مانند که در مساجد معلّق مینمایند، و از نور مخلوق گردیده‌اند و اینکه مطلب یکی از اسراری است که در آن زمان کسی بآن پی نبرده بود بلکه تمام منجمین و علماء هیئت قدیم چنین اظهار مینمودند که ستارگان و ماه و خورشید کوبیده در آسمانها میباشند ولی اهل هیئت جدید از روی تجربه و آلات فهمیده‌اند که ستارگان و ماه و خورشید معلّق در فضا میباشند و از کهکشانها نور میگیرند.
وَ أَعتَدنا لَهُم عَذاب‌َ السَّعِیرِ و ما برای شیاطین آماده گردانیدیم عذاب جهنّم را گویند سعیر در که چهارم از درکات هفتگانه جهنّم است و هر یک از درکات جهنّم اسمی دارد لظی، جهنم حطمه، سعیر، جحیم، هاویه، سقر، نار که هر درکه‌ای برای طائفه‌ای از کفّار و مشرکین و یهود و مجوس و شیاطین و معصیت کاران از اهل توحید مهیّا گردیده.
وَ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم عَذاب‌ُ جَهَنَّم‌َ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ و برای کسانی که کافر شدند بپروردگارشان از کفره و شیاطین افراد بشر عذاب جهنّم است و جهنّم بد محل‌ّ بازگشتنی است.
در لغت کفر بمعنی پوشیدن است کسانی که رحمت خدا را پوشانیدند و اظهار وحدت و عظمت و ستایش آن فرد ازلی را ننموده‌اند و باعمال و اخلاق نکوهیده خود را از شناسایی و معرفت الهی محجوب گردانیده و در مقام اطاعت امر پروردگار

صفحه : 14
بر نیامده بازگشت چنین کسی بدرک آتش است که آن ناری است منبعث از بعد و دوری از درک جمال ازلی کُلَّما أُلقِی‌َ فِیها فَوج‌ٌ سَأَلَهُم خَزَنَتُها أَ لَم یَأتِکُم نَذِیرٌ وقتی کافرین را بجهنّم اندازند ملائکه موکّلین جهنّم از آنان سؤال می کنند آیا در دنیا کسی نیامد که شما را از عذاب امروز تهدید کند.
قالُوا بَلی قَد جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ إِن أَنتُم إِلّا فِی ضَلال‌ٍ کَبِیرٍ کافرین در پاسخ بملائکه گویند آری رسولان و سفراء الهی آمدند و ما سخنان آنان را نپذیرفتیم و نسبت دروغ گویی بآنها دادیم و گفتیم از جانب خدا چیزی بر شما فرود نیامده و شما نیستید مگر آنکه در گمراهی بزرگ واقع گردیده‌اید و در راه خطا رفته‌اید وَ قالُوا لَو کُنّا نَسمَع‌ُ أَو نَعقِل‌ُ ما کُنّا فِی أَصحاب‌ِ السَّعِیرِ و نیز اهل جهنم بموکّلین گویند اگر ما گوش شنوا داشتیم و عقل و فکر خود را بکار انداخته بودیم و تعقّل و تفکّر مینمودیم و روح و روان خود را در اثر تدبّر در آیات آفاقیّه و انفسیّه تکوینیّه و آیات تدوینیّه جلا میدادیم و باستماع آیات کلام اللّه گوش فرا میدادیم و دعوت انبیاء را میپذیرفتیم و عمل مینمودیم هرگز باین روز سیاه و چنین عذاب شدیدی گرفتار نمیشدیم.
فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم کفّار و فسّاق و منافقین همگی اعتراف بگناه خود میکنند و اعتراف آنان دلیل است که کسی در عمل اختیاری مجبور نیست زیرا در قیامت که پرده از روی کارها برداشته میشود و کتب اعمال و سجل‌ّ احوال مکشوف میگردد و هر کس بحال خود بلکه بحال دیگران نیز بصیر و بینا میشود دیگر راه عذری برای احدی باقی نمیماند زیرا در آن روز هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد و حجتهایی که در اینکه عالم دنیا و آن براهین و ادلّه‌ای که پیمبران و حکماء و وعاظ

صفحه : 15
و مبلغین از حکم عقل و منطق صحیح برای ارشاد و هدایت خلق نصب نموده‌اند تماما برای هر کسی تظاهر مینماید و حقّانیّت آنها را بخوبی میفهمد و بینا میگردد و بحال خود و مختار بودن و تقصیر خود دانا میگردد پس چگونه تواند اعتراف بگناه خود ننماید در صورتی که تمام اعضاء بدن وی شهادت میدهند بر کفر و عصیان وی فَسُحقاً لِأَصحاب‌ِ السَّعِیرِ سحق در لغت بمنی دوری آمده، یعنی اهل سعیر و اهل آتش دورند از رحمت حق تعالی یا آنکه خداوند آنان را از رحمت خود دور گردانیده. آری جهنّم و عذاب منبعث از دوری رحمت الهی است چنانچه بهشت و نعمتهای آن منبعث از قرب او است گمان نشود جهنّم همان بعد از حق تعالی باشد چنانچه بعضی چنین توهّم کرده‌اند بلکه منشأ جهنّم و آنچه جهنّم و عذاب را پدید می‌آورد دوری از رحمت حق است زیرا جهنّم دار غضب او و منبعث از اسم شدید العقاب و المنتقم و غیر آن است چنانچه بهشت و نعمتهای آن دار رحمت و فیض او است و منشأ آن اسم الرّحمن الرّحیم و غیر آن است و همانطوری که رحمت محل‌ّ قابل میخواهد عذاب نیز محل‌ّ قابل دارد و یک محل واحد موضوع دو چیز متضاد نمیگردد پس آن کس که بتمام معنی لایق عذاب است البته قابل رحمت نیست و بعکس نیز آن کس که لایق رحمت است قابل عذاب نیست

صفحه : 16

توصیه ببرادران و خواهران ملی و دینی‌

سعی کنید و با نفس شرور خود مجاهده کنید که آن را رام گردانید و از خود خواهی و هوا پرستی دست برداشته مطیع و فرمانبردار مبدء خود گردید اگر مطیع امر حق تعالی گردی تمامی موجودات فرمانبردار تو گردند، اگر طوق بندگی بگردن اندازی سلطان السّلاطین گردی، اگر آتش غضب خود را در موقع غلیان آن فرو نشانی برحمت الهی بپیوندی، اگر بتلخی صبر در سختیها و نارسیها
-----------------------------------
(1) پرستو.
(2) حکایت داود (ع) است که بقلو سنگی جالوت را کشت

صفحه : 25
ساختی و با متانت و استقامت سر تسلیم فرود آوردی بشیرینی نعیم همیشه‌گی ملتذّ گردی، اگر در دنیا زهد ورزیدی و از خلق رو گردانیدی و عازم سفر و سیر الی اللّه گردیدی در منزلگه قرب ساکن گردی، اگر ترک لذّت خیالی کنی بحیات ابدی و لذائذ واقعی همیشه‌گی نائل گردی، اگر علقه محبّت خدا را در دل بپرورانی محبوب خلائق گردی، اگر در پیشگاه حضور رسی تمام ممکنات تو را بندگی نمایند، اگر دائم الحضور شوی کار خدایی کنی أَ فَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلی وَجهِه‌ِ أَهدی أَمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ آیا کسی که برو افتاده حرکت کند بمقصد و محل‌ّ مقصود راه می‌یابد یا آن کس که مستقیما با چشم باز حرکت میکند بمقصود میرسد.
خداوند در اینکه مبارک آیه مثل آورده مؤمن و کافر را بدو نفری که هر دو بخواهند بسوی مقصدی حرکت کنند و یکی برو افتاده سیر طریق کند و دیگری ایستاده براه راست که نزدیکترین راهی است بسوی مقصود حرکت نماید آیا کدام یک از ایندو نفر بمقصود راه می‌یابند.
بدیهی است و هر عاقل دانشمندی میداند آن کس که فهمیده و دانسته و از روی برهان عقلی و نقلی و و جدان سرّی راه مستقیم بسوی حق تعالی را پیدا نموده و در ایام حیاتش همیشه بهمان طریق حرکت نموده و بسوی مبدء خود شتابانست چنین کسی بمقصود اصلی خود پی برده و بطریق هدایت راه یافته و بسعادت نائل گردیده.
امّا آن کس که چشم خود را بسته نگاه داشته و در امر خلقت هیچ نظر دقیق ندارد و تابع انبیاء و سفراء الهی نیز نگردیده که آنها وی را بطریق راست هدایت نمایند و کور کورانه حرکت میکند چنین کسی هیچوقت بمقصود اصلی نائل نخواهد شد و راه را از چاه تمیز نخواهد داد و بالاخره در قیامت که آخرین مراحل سیر استکمالی بشری است سرنگون بجهنّم خواهد افتاد

صفحه : 26

[سوره الملک (67): آیات 12 تا 22]

إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ (12) وَ أَسِرُّوا قَولَکُم أَوِ اجهَرُوا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (13) أَ لا یَعلَم‌ُ مَن خَلَق‌َ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ (14) هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ ذَلُولاً فَامشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِن رِزقِه‌ِ وَ إِلَیه‌ِ النُّشُورُ (15) أَ أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِف‌َ بِکُم‌ُ الأَرض‌َ فَإِذا هِی‌َ تَمُورُ (16)
أَم أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً فَسَتَعلَمُون‌َ کَیف‌َ نَذِیرِ (17) وَ لَقَد کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَکَیف‌َ کان‌َ نَکِیرِ (18) أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات‌ٍ وَ یَقبِضن‌َ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلاَّ الرَّحمن‌ُ إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ بَصِیرٌ (19) أَمَّن هذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ لَکُم یَنصُرُکُم مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ إِن‌ِ الکافِرُون‌َ إِلاّ فِی غُرُورٍ (20) أَمَّن هذَا الَّذِی یَرزُقُکُم إِن أَمسَک‌َ رِزقَه‌ُ بَل لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)
أَ فَمَن یَمشِی مُکِبًّا عَلی وَجهِه‌ِ أَهدی أَمَّن یَمشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (22)
(ترجمه)
محققا آنان که در باطن و دل خود در پنهانی از پروردگار خود میترسند برای آنها آمرزش و پاداش بزرگ (بهشت جاویدان) خواهد بود،
شما سخن پنهانی گوئید یا آهسته در علم حق یکسان است (زیرا که خدا باسرار آگاه است) و میداند آنچه را که در سینه‌ها پنهان است،
آیا آن خدایی که خلق را آفرید عالم باسرار نیست در صورتی که او لطیف و بینا است،
و آن خدائیست که قرار داد زمین را برای شما نرم و هموار و آرام پس شما در پست و بلندی آن حرکت کنید و روزی او خورید و بازگشت خلق بسوی او است،
آیا شما ایمنید که آن کسی که در آسمان است شما را بزمین فرو نبرد در حالی که زمین (چون دریا بموج و اضطراب

صفحه : 17
افتد)
آیا از آنکه در آسمان حکم‌فرماست ایمنید که تند بادی بفرستد (و بر سر شما سنگ ببارد) تا بدانید چگونگی وعده عذاب را،
و اممی که پیش از شما بودند رسولان ما را تکذیب کردند و چگونه آنها را سخت عذاب کردیم و هلاک نمودیم،
آیا مرغ هوا را نمینگرند که بالای سرشان پر گشوده گاه بی حرکت و گاه پرواز میکند کیست که آنان را در فضا نگاهداشته مگر خدای رحمت که او بهر چیزی عالم و بینا است،
آیا آنکه پناهگاه شما باشد و شما را یاری کند کیست غیر از خدای رحمن پس آنان که بخدای رحمن کافر شدند آنها را جز فریب (نفس) و غروری بیش نیست،
آیا کیست که شما را روزی دهد اگر خداوند نگاه دارد روزی شما را (و کفّار هم میدانند که خدا بآنها روزی میدهد) لکن در لجاجت و عناد افتاده و از خدا اعراض مینمایند،
آیا کسی که راه میرود سر فرو افکنده یعنی نگونسار و وارونه با سر خود و پس و پیش و راست و چپ خود را نمی‌بیند راه یافته‌تر است یا آن کس که میرود راست ایستاده و همه اطراف را مشاهده میکند و بر راه راست میرود
توضیح آیات
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَخشَون‌َ رَبَّهُم بِالغَیب‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَبِیرٌ محققا کسانی که در دل و قلب خود از پروردگارشان ترسناکند در صورتی که غائب و مستور است از نظر آنها آنان را آمرزش و پاداش بزرگی است.
فرق است بین خوف و خشیت خوف بمعنی ترس و فرار نمودن از هر چیز موذی است و خشیت بمعنی هیبت و عظمت امر بزرگی است که مستولی گردد بر قلب و فرار آور نیست بلکه مقتضی ثبوت و قرار است شاید در اینجا در مقام تعریف کسانی است که در معرفت بمقام ربوبی و مقام الوهیّت بجایی رسیده‌اند که عظمت و جلال الهی مستولی گردیده بر قلب و باطن آنها و شناسایی و درک بزرگی او آنان را خاضع و متواضع و خاشع گردانیده اینکه است که در باره چنین اشخاصی جای دارد که بفرماید برای آنان است مغفرت و اجر بزرگ و معلوم است آنچه خداوند بزرگ بشمار آرد نظر ببزرگی و عظمت

صفحه : 18
خودش محدود بحدّی نیست در کلمه بالغیب سه احتمال داده شده:
(1) ترسناکند از آن پروردگاری که غائب از انظار و حواس است (2) در باطن آنها هیبت الهی مستولی گشته و ترسناکند (3) در اثر معرفت بمقام الوهیت حالتی در باطن آنها پدید گشته که همان طوری که در ظاهر و رو بروی مردم مرتکب گناه نمیشوند در پنهانی نیز از گناه اجتناب مینمایند.
وَ أَسِرُّوا قَولَکُم أَوِ اجهَرُوا بِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ شما آهسته سخن گوئید یا بلند خداوند عالم و دانا است بآنچه در سینه‌ها مخفی و پنهان گردیده.
مفسّرین گویند اینکه آیه در شأن پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده از إبن عباس نقل میکنند که مشرکین در باره حضرتش سخنان ناشایسته میگفتند پس از آنکه خداوند پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را بگفتار آنان خبردار نمود، چنین گمان کردند کسی حضرتش را بسخنان ناروای آنها مطلع گردانیده با هم گفتند بایستی مخفیانه ناسزا گوئیم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد (که چه بلند گوئید چه آهسته نزد خداوند یکسان است) زیرا که ظاهر و باطن نزد او و در علم حضوری او مساوی و یکسان است.
أَ لا یَعلَم‌ُ مَن خَلَق‌َ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ همره الّا یعلم همزه انکاری است آیا نمیداند یعنی البته میداند اشاره به اینکه چگونه ممکن است کسی که موجودات را از نیستی و عدم بوجود میآورد دانا و عالم نباشد بآنچه خلقت میکند در صورتی که او خبیر و بصیر است.
لطیف و خبیر دو اسم از اسماء الحسنای الهی است لطیف اگر مأخوذ از لطف باشد بمعنی رفق و مرحمت و ملاطفت خفیّه است نسبت بمخلوقات که بآنها میرساند آنچه را که از آن منتفع گردند زائد از ما یحتاج زندگی و امور ضروری آنان و مهیّا میگرداند اسباب معیشت و آنچه محتاج باویند از راهی که گمان ندارند

صفحه : 19
و اگر مأخوذ از لطافت باشد بمعنی نزاکت در صنعت و حسن تدبیر در عمل و خالق و پدید آورنده موجودات لطیف است مثل موجوداتی که از شدت لطافت مثل روح بخاری و هوا و ملائکه ارضی و جن‌ّ و امثال آنها که چون جسم لطیفند دیده نمیشوند و نیز موجودات ذرّه بینی که وجود آنها بتجربه و دلیل ثابت شده نه برؤیت بچشم.
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در بعض خطب و مواعظ خود در مقام توصیف حق تعالی چنین گوید
(لطیف اللّطافة لا یوصف بالّطف)
شاید مقصود همین باشد که او حقیقت و منشأ هر موجود شریف و لطیفی است و باعتبار آنکه آثار او لطیف‌ست و لطافت هر موجود لطیفی از او پدید گردیده اینکه است که یکی از نام های او لطیف است که او اصل لطافت و منشأ لطافت است.
(الخَبِیرُ) یعنی بباطن و کمون اشیاء عالم و دانا است و دقایق و اسرار موجودات نزد او جلّت عظمته حاضر و هویدا است و چیزی از او مخفی و پنهان نمیباشد و صفحه نفس الامر نزد او مکشوف و ظاهر است.
هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ ذَلُولًا فَامشُوا فِی مَناکِبِها و آن خدای لطیف و خبیر که زمین را در زیر قدم شما هموار نموده و تمام موجودات زمینی را مسخّر و تحت اختیار شما قرار داده که هر نوع تصرّف و عملی که خواسته باشید و بنفع شما تمام شود بتوانید انجام دهید و بآسانی بتوانید در پست و بلندی زمین بهر کجا اراده نمائید حرکت نمائید و در اینکه مقصود از مناکبها چیست در تفسیر ابو الفتوح رازی گفتاری از مفسرین نقل نموده.
(1) مقصود از مناکب کوه‌ها است (إبن عباس) (2) مراد پست و بلندی زمین است (ضحّاک) (3) راهها و جاده‌های زمین است که در آن حرکت کنند (مجاهد) (4) اطراف زمین است از ممالک و شهرها (کلبی) وَ کُلُوا مِن رِزقِه‌ِ وَ إِلَیه‌ِ النُّشُورُ

صفحه : 20
فامشوا در آیه بالا و کلوا در اینجا هر دو امر است لکن دلالت بر اباحه دارد وجوب و استحباب از آن استفاده نمیشود بلکه اذن در تصرف را میرساند که خداوند برای شما مباح و جایز گردانیده از تمام منافع زمین استفاده نمائید از خوردنیها و پوشیدنیها و آشامیدنیها و آنچه بشود از زمین بهره بردارید مگر تصرف عدوانی و آنچه را که بخصوص نهی در باره آن رسیده باشد.
اگر چه مفسّرین امر در اینجا را حمل بر اباحه نموده‌اند لکن میتوان گفت خوردن و حرکت نمودن در زمین بقدر لزوم واجب عینی است کسی حق ندارد بدن و قوای طبیعی را در اثر نخوردن و امساک نمودن یا بقدر لزوم مراعات بدن را ننمودن آن را مهمل گذارد که بدن فاسد گردد یا ضعیف شود.
آری بقدر لزوم و اقل‌ّ ما یقنع واجب و زیادتر اگر بحدّ اسراف نرسد که آن نیز حرام و نارواست مباح است خلاصه راجع بخوردن و آشامیدن و باقی تصرّفات طبیعی سه قسم تصور میشود یک قسم واجب و آن اقتصار نمودن باقل‌ّ چیزی که بدن محتاج بآن است برای حفظ و سلامتی بدن و قوای آن قسم دوم مباح و آن قدری زیادتر از حدّ لزوم که برای استحکام قوا و آلات جسمانی بکار برده شود قسم سوم حرام و آن اسراف نمودن در خوراک و پوشاک و باقی مواد طبیعی که از روی شهوت پرستی انجام گیرد و اشاره بهمین مراتب دارد آنجا که در کلام اللّه فرموده کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا که در اینکه دو جمله مختصر امر و نهی را جمع نموده و گوشزد بشر مینماید که مواد طبیعی مشترک بین تمام افراد است هر کس بایستی بقدر حصّه خود از مواد استفاده نماید اگر بعضی زیاده روی کنند علاوه بر آنکه بضرر خودشان تمام میشود زیرا بزیاد خوردن و زیاده روی نمودن در مواد طبیعی بروح انسانی و نیز ببدن وی لطمه میزند و روح را کدر و بدن را مریض میگرداند و نیز از حق‌ّ دیگران کاسته میگردد زیرا همه باید از مواد استفاده نمایند اگر بعضی زیاده روی کنند بدیهی است که از قسمت باقی کاهیده میشود و بازگشت آن بتصرف عدوانی میگردد و چنین تصرّفی روا نیست اینکه است که از اسراف کردن نهی فرموده بقول آن شاعر:

کلوا و اشربوا را همی گوش کرد و لا تسرفوا را فراموش کرد

صفحه : 21
(النُّشُورُ) در لغت حیات بعد از موت است زنده شدن بعد از موت و جمع شدن در قیامت را (نشر و حشر) نامند (وَ إِلَیه‌ِ النُّشُورُ) در مقام اظهار لطف نسبت ببشر بر آمده که پس از آنکه شما دستتان از دنیا و حیات اینکه عاریت سرا کوتاه گردید و دنیا را بدرود گفتید گمان مکنید فانی و معدوم گشته‌اید و از نعمت حیات محروم گردیده‌اید بلکه بسوی مبدء و کردگار خود بازگشت میکنید و از حیات جاودانی متمتّع و برخوردار میگردید زیرا که فیض او انقطاع ندارد و انسان برای بقاء خلق شده نه برای فناء أَ أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یَخسِف‌َ بِکُم‌ُ الأَرض‌َ فَإِذا هِی‌َ تَمُورُ همزه (ء امنتم) بظاهر استفهام مینماید و در معنی تهدید است که شما چگونه مطمئن شدید در صورتی که همیشه و در تمام آنات در معرض بلاء واقعید و در همه حال ممکن است مدبّر و مربّی آسمان بامر تکوینی زمین شما را بجنبش آورده و در زمین فرو روید أَم أَمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أَن یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً فَسَتَعلَمُون‌َ کَیف‌َ نَذِیرِ (ء امنتم) مثل (ء امنتم) آیه بالا است که در صورت استفهام و در معنی تهدید مینماید که آیا شما مطمئن میباشید که آن کس که در آسمان است باد سختی فرستد و شما را بهلاکت اندازد تا آنکه بدانید چگونگی مجازات و آنچه پیمبران گوشزد شما نموده‌اند از تهدید بعذاب.
گمان نشود مقصود از (مَن فِی السَّماءِ) که در هر دو آیه گفته شده اینکه باشد که خدا در آسمان است خداوند منزّه و بالاتر از آنست که مکانی او را فرا گیرد مکان داشتن مخصوص باجسام و جسمانیّات است بلکه مقصود از (من موصوله) مدبّرین امر پروردگارند و ملائکه عمّال که بامر حق تعالی تدبیر امر زمین محوّل بآنان است یا آنکه گوئیم خداوند خودش مدبّر و مربّی تمامی عوالم و نشآت و تنظیم کننده عالم مکوّنات است چنانچه فرموده (یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ) پس مقصود از آن کسی که در آسمان است تدبیر کننده و تنظیم دهنده امور سماوی

صفحه : 22
است و اختصاص بآسمان برای اینکه است که فیوضات از طرف بالا بزمین میرسد نور و حرارت از آسمان اشراق بزمین میشود که مرکز فعالیت آن منظومه شمسی است و نیز باران از بالا بپائین میریزد اینکه است که فرموده (وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُون‌َ) و شاید همین باشد سرّ اینکه ما مأموریم هنگام دعا دست بطرف آسمان بلند کنیم زیرا بتوسط آسمان فیض و رحمت بر اهل زمین فرود میآید و در اینجا سرّ دیگری نیز بنظر میآید چون در معنی و حقیقت خداوند ما فوق هر چیزی است و محیط بر تمام مخلوقات و ممکنات است اینکه است که در ظاهر هم بمراعات باطن بایستی موقع دعا و طلب حاجت دست ببالا برداریم زیرا که ظاهر نماینده باطن است.
خلاصه در توجیه جمله (مَن فِی السَّماءِ) گوئیم شاید مقصود از (سماء) نه آسمان معهود باشد بلکه مقصود از سماء چنانچه معنی لغوی آن است مرتبه علوّ و بلندی است و در اینجا مقصود از علو و بلندی علوّ معنوی و احاطه و استیلاء باشد چنانچه در معنی (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی) گفته شده مقصود از عرش مقرّ سلطنت حق تعالی و احاطه رحمت رحمانی او است پس بنا بر اینکه مقصود از (مَن فِی السَّماءِ) آن خدایی است که علوّ و احاطه و استیلا دارد بر تمام موجودات و مربّی و مدبّر و ناظم امور و پدید آورنده همگی مخلوقات است. و باید دانست چون قدرت الهی محدود بحدّی نیست و لو آنکه عالم را بمشیّت ازلی بیک ترتیب منظّم و یک قانون تخلّف ناپذیری مرتّب نموده و هر چیزی را در موقع معین و در زمان مخصوصی قرار داده لکن با اینحال حکمش جاری و اراده‌اش نافذ است شما افراد بشر از کجا مطمئن شدید که با اینکه طغیان و نافرمانی مورد قهر و غضب الهی واقع نگردید و زمینی که برای استراحت و آسایش شما قرار داده بر عکس همان زمین که مسخر امر و عمل شما است و هوای مجاور آن که برای تنفّس و نشو و ارتقاء شما آماده شده باعث هلاکت شما گردد و شما را بزمین فرو برد یا ببادهای سخت هلاک گردید چنانچه قوم لوط بباد صرصر هلاک گردیدند

صفحه : 23
أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صافّات‌ٍ وَ یَقبِضن‌َ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلَّا الرَّحمن‌ُ إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ بَصِیرٌ همزه (أ و لم) همزه استفهام انکاری است و خداوند در مقام اظهار قدرت و کمال اقتدار خود برآمده که آیا منکرین نمی‌بینند یعنی البته میبینند چگونه طیور و پرندگان بالای سر آنان در هوا معلّقند گاهی بالهای خود را باز میکنند و گاهی بهم میزنند کیست آنان را در جوّ هوا نگاه میدارد غیر از خدای رحمن که سعه رحمت او فرا گرفته تمام موجودات را و هر نوعی را بطرزی خاص و طوری که مناسب نظام عالم باشد برای اظهار قدرت خود تحدید نموده زیرا که او بینا و عالم بهر چیزیست و هر موجودی را در خور استعدادش آنچه لوازم زندگانی ویست بوی عنایت مینماید.
أَمَّن هذَا الَّذِی هُوَ جُندٌ لَکُم یَنصُرُکُم مِن دُون‌ِ الرَّحمن‌ِ إِن‌ِ الکافِرُون‌َ إِلّا فِی غُرُورٍ آیا اینکه مخلوقات جوّی یا زمینی که اینان تحت اطاعت و زیر فرمان شمایند بغیر فرمان مبدء تعالی شما را یاری میکنند یا زیر اطاعت و فرمانبرداری خدای تعالی میباشند.
آری همین موجود اینکه آدمی گمان میکند تحت استیلاء و قدرت ویند تماما جنود و لشگر حقّند و تحت فرمان اویند و همگی آنان از رحمت واسعه و فیض منبسط او استمداد مینمایند و برای دوام و بقاء انسان مسخّر گردیده‌اند چنانچه از الطاف ازلی و فیض سرمدی الهی زمین را مهد و آرامگاه بشر قرار داده آب را لین و هوا را لطیف و آتش را برای طبخ اغذیه وی مهیّا گردانیده و بسیاری از حیوانات را رام و تحت فرمان او مسخّر گردانیده و هر یک از موجودات علوی و سفلی برای بقاء و استفاده انسان مأمور بکاری گردیده‌اند.
لکن اگر انسان مورد غضب الهی واقع گردد همین موجوداتی که برای او کمر خدمت بسته و هر یک موظّف بکاری گردیده‌اند و رام و مسخّر اویند و لو

صفحه : 24
موجودات کوچک ذرّه بینی که تعبیر از آنها بمیکرب میکنند دمار از روزگار او برمیآورند حتّی اجزاء بدن خود انسان که مسخّر وی و نزدیکترین موجوداتند باو چنان او را در فشار می‌آورند که هیچ دشمن خارجی چنین نمیکند مثنوی مولوی در اینکه موضوع چه خوب گفته:

جمله ذرّات زمین و آسمان لشگر حقّند گاه امتحان

باد را دیدی که با عادان چه کرد آب را دیدی که در طوفان چه کرد

آنچه بر فرعون زد آن بحر کین و آنچه بر قارون نمودست اینکه زمین

و آنچه آن«1» بابیل با آن پیل کرد و آنچه پشّه کلّه نمرود خورد

و آنکه سنک انداخت داودی بدست«2» کشت سیصد پاره و لشگر شکست

گر بگویم از جمادات جهان عاقلانه یاری پیغمبران

مثنوی چندان شود که چل شتر گر کشد عاجز شود از بار پر

دست بر کافر گواهی میدهد لشگر حق میشود سر می‌نهد

ای نموده ضدّ حق در فعل و درس در میان لشگر اویی بترس

جزو و جزوت لشگر او در وفاق مر تو را اکنون مطیعند از نفاق

گر بگوید چشم را کورا فشار درد چشم از تو برآرد صد دمار

ور بدندان گوید او بنما وبال پس ببینی تو ز دندان گوشمال

چون که جان جان هر جزوت ویست دشمنی با جان جان آسان کی است‌

[سوره الملک (67): آیات 23 تا 30]

اشاره

قُل هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشکُرُون‌َ (23) قُل هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (24) وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (25) قُل إِنَّمَا العِلم‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (26) فَلَمّا رَأَوه‌ُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ قِیل‌َ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تَدَّعُون‌َ (27)
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَهلَکَنِی‌َ اللّه‌ُ وَ مَن مَعِی‌َ أَو رَحِمَنا فَمَن یُجِیرُ الکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (28) قُل هُوَ الرَّحمن‌ُ آمَنّا بِه‌ِ وَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلنا فَسَتَعلَمُون‌َ مَن هُوَ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (29) قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح‌َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین‌ٍ (30)

(ترجمه)

ای پیمبر بگو او است خدایی که شما را از نیستی بهستی آورده و چشم بینا و گوش شنوا و دل هشیار بشما عطا کرده و چه بسیار کمند شکرگزاران
و ای رسول بگو او است خدایی که شما را از خاک و زمین خلق نموده و بسوی او محشور میشوید،
و کافران گویند وعده قیامت کی خواهد رسید اگر شما پیمبران راست می‌گویید،
(در پاسخ) بگو فقط علم آن نزد خدا است و تنها وظیفه من اینکه است که شما را از عذاب بترسانم،
و چون کافرین ببینند نزدیکی عذاب از ترس رویهای آنها سیاه میشود و بآنان گفته شود اینکه آن عذابی است که درخواست می کردید،
ای پیغمبر بگو چه گمان میکنید اگر خداوند مرا و کسانی که با منند هلاک کند یا بما رحم کند (فرمان فرمان او است) امّا کسانی که کافرند کی از عذاب دردناک جهنم آنها را پناه خواهد داد،
ای پیمبر بگو آن کس (که شما را بسوی او میخوانم) او خدای رحمان است که ما باو گرویده‌ایم و اتّکاء و توکل ما بر او است و بزودی خواهید فهمید کیست که در گمراهی و ضلالت آشکار افتاده
ای رسول (باز بگو) آیا چگونه میبینید اگر صبحگاهی تمامی آبهای شما

صفحه : 27
بزمین فرو رود جز خدا کیست که باز آب گوارا برای شما پدید آورد.

توضیح آیات‌

اشاره

قُل هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ خطاب بنبی‌ّ اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده میفرماید بگو بخلق که پروردگار و خالق شما کسی است که شما را از نیستی بهستی آورده و از راه فضل و کرم بشما گوش شنوا و چشم بینا و قلب دانا کرامت فرموده و با اینکه همه نعمت شکرگزاران بسیار کم یابند.
و اینکه اینکه سه قوه را بترتیب بیان نموده و فقط از بین قوای بسیار اینکه سه قسم را تخصیص داده شاید سرّش اینکه باشد که مردم بطور کلی در فهم و ادراک معانی و مراتب ایمان و توحید در سه درجه و مرتبه میباشند.
اول مرتبه عوام النّاس است که آنان فقط توانند از راه گوش اوصاف و صفات الهی را از دانشمندان و علماء بشنوند و بدون آنکه کنجکاوی نموده و ادلّه و براهینی بدست آرند کور کورانه تصدیق مینمایند و طریق شرعی و احکام و مقررات دینی خود را نیز از آنان اخذ نموده و بر طبق آن عمل مینمایند هیچ نظر و اعتباری در خود آنها نیست و بهمین شنیدنیها قناعت میکنند و اینان بهمین ادراک مسموعات و ادراک اولیّات از حیوانات امتیاز یافته‌اند لکن اگر همین ایمان ظاهری آنها با خلوص نیّت و اخلاق نیکو و اعمال نیک توأم گردد امید است در قیامت از اهل نجات باشند لکن چون عقل خود را بکار نینداخته و بنظر تدبّر آیات خدا را نمینگرند ظاهرا مقام و مرتبه‌ای را احراز ننموده‌اند زیرا چشم و دل خود را بکار نینداخته‌اند دوّم کسانی که قدری قلبشان باز شده و موجودات را بنظر عبرت و تدبّر مینگرند و علم و قدرت و اوصاف کمال خدایی را در موجودات میبینند و آثار رحمت الهی را در آنان مشاهده مینمایند آنها متوسطین از عرفاء و موحّدین میباشند و چنین کسانی از نعمت چشم برخوردار گردیده و بشکرانه نعمت چشم آثار الهی را می نگرند و بشکرانه نعمت گوش آیات تشریعی الهی را استماع مینمایند و بسمع دل

صفحه : 28
قبول مینمایند سوم کسانی که از ظاهر موجودات بباطن منتقل گردیده و در مشاهده اوصاف ربوبی دیگر محتاج بنظر و فکر نمیباشند و معرفت و محبّت ایشان نسبت بمقام ربوبی بمرتبه فؤاد که باصطلاح عرفاء مرتبه چهارم از اطوار دل است رسیده و اهل دل شده‌اند و بوجدان سرّی طریق و راهی بسوی مبدء خود یافته‌اند و برای اثبات مبدء محتاج بدلیل و برهان نیستند خدا را بخدا میشناسند نه بخلق بلکه خلق را بخدا میشناسند و چنین اشخاص را بایستی حقیقتا موحّد نامید چگونه توان خدا را بجسم و جسمانیات شناخت در صورتی که او منزّه و مبرّا از جسم و جسمانیّات و مادّه و مادیات میباشد.

زهی نادان که او خورشید تابان بنور شمع جوید در بیابان
مگر آنکه از جهت حدوث و آثار خلقت که در آنان مشاهده میشود توان پی‌برد که آنان را خالقی است یکتا و یگانه و اینکه اندازه معرفت بمقام الوهیّت کافی نیست فقط معرفت بخدا از راه دل برای اهل دل بقدر صفا و تصفیه دل تحقق میپذیرد.
پس کسی که بخواهد در قیامت مقام بلندی احراز نماید و از مقربین درگاه احدیّت محسوب گردد بایستی کوشش نماید تا آنکه معارف او بمرتبه (عین الیقین یا حق‌ّ الیقین) که مقام اولیاء و مقربین است برسد.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون‌َ در سوره سبا آیه 12 وَ قَلِیل‌ٌ مِن عِبادِی‌َ الشَّکُورُ ببین چگونه پس از اظهار اینکه سه نعمت بزرگ، گوش، چشم، دل، که از بالاترین نعم الهی بشمار میرود و باید همه افراد بشر در مقام شکر گذاری و سپاس ولی‌نعمت خود برآیند فرموده سپاس‌گزاران بسیار کم‌یابند مگر عده کمی از آنان که بگوش شنوای خود آیات الهی را استماع مینمایند و بچشم بینای خود تظاهرات و آثار رحمت خدا را می‌بینند و بدل درّاک خود که مخزن اسرار الهی

صفحه : 29
گردیده آنچه نوع مردم از درک آن عاجزند بوجدان خود ادراک مینمایند.
و باید دانست که شاکر بودن یکی از خصوصیّات انسان کامل بشمار میرود و شکری که در ردیف صفات نیکو و از اخلاق و ملکات حمیده انسانی محسوب میگردد نه فقط شکر زبانی است مثل گفتن (شکرا للّه) بلکه شکر واقعی پس از تحقق ملکات ارجمند بسیاری پدید میگردد که عمده آنها شناسایی منعم و پی بردن به بزرگی و عظمت و جلال ولی‌نعمت است بلکه شناختن او بصفت رحمانیّت و رحیمیت و تذکّر به اینکه هر چه موجود است ترشّحی است که از ترشّحات رحمت غیر متناهی او سر چشمه گرفته عین شکرگزاریست چنانچه در حدیث است که موسی (ع) در مناجات عرض میکند خدایا آدم را بدست خود خلق نمودی و او را در بهشت جا دادی و حوّا را باو تزویج کردی آدم چگونه شکر تو را مینمود خطاب شد چون میدانست که اینها از من است همین معرفت شکر است.
قُل هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُم فِی الأَرض‌ِ وَ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ خطاب بپیمبر اکرم (ص) است که بمردم بگو خدای شما آن کسی است که شما را در زمین آفرید و بازگشت و مرجع شما نیز بسوی زمین است و در قیامت شما جمع خواهید شد.
شاید مقصود اینکه باشد که اگر چه ابتداء بتدریج بعضی از بعض دیگر در زمین پیدایش مینمائید و متشتت و متفرقید لکن مآل و بازگشت شما بسوی خدای واحد یکتا است و در روز موعود که عالم جمع است و آنچه در اینکه عالم برای ضیق آن و عدم گنجایش تمام افراد متفرق و متشتت بنظر میآید در آن روز همگی از جن‌ّ و انس و تمام افراد بشر در صعید واحد جمع میگردید.
وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ کفّار از روی استهزاء و سخریه طعنه میزدند و میگفتند شما پیمبران همیشه وعده قیامت و عذاب میدهید اگر راست می‌گویید بگوئید چه وقت موقع قیامت میرسد و چون شما نمیگوئید آن روز موعود در چه ساعت و زمانی واقع میگردد پس دروغ

صفحه : 30
می‌گویید بلکه قیامت و روز حسابی در کار نیست.
قُل إِنَّمَا العِلم‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ در پاسخ گفتار آنان بگو که علم بموقع وقوع آن روز موعود فقط نزد خدا است و من نیستم مگر رسولی و پیغام آورنده از جانب خدای تعالی و موظّفم که شما را هدایت کنم بسوی او و تهدید کنم و بترسانم شما را از آن روزی که البته واقع خواهد شد که خود را آماده نمائید و بدانید که هر چه کنید از نیک و بد بجزا و کیفر آن خواهید رسید.
فَلَمّا رَأَوه‌ُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوه‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ قِیل‌َ هذَا الَّذِی کُنتُم بِه‌ِ تَدَّعُون‌َ وقتی کافرین روز موعود را معاینه و مشاهده مینمایند رویهای آنان از شدّت ترس سیاه و زشت میگردد و تغییر میکند و بصورت منکری وارد محشر میگردند و شاید ملائکه عذاب باشند که بآنها گویند اینکه همان روزیست که پیمبران بشما گفتند و شما را تهدید نمودند از عذاب و مجازات در اینکه روز و دعوتتان کردند بسوی سعادت و آنچه بنفع شما تمام شود و شما سخنان آنها را نپذیرفتید و دروغ انگاشتید و از هیچ گونه آزار نسبت بآنان فرو گذار ننمودید قُل أَ رَأَیتُم إِن أَهلَکَنِی‌َ اللّه‌ُ وَ مَن مَعِی‌َ أَو رَحِمَنا فَمَن یُجِیرُ الکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ ای رسول اکرم (ص) بگو بکفار اگر شما منتظرید که خداوند مرا و مؤمنین که با منند هلاک کند یا بما رحم نماید کیست کافرین را از عذاب دردناک جهنم پناه دهد.
شاید مقصود اینکه باشد که اگر من و مؤمنین مورد غضب حق تعالی واقع گردیم یا مورد رحمت واقع شویم بحال شما نفعی نمی‌بخشد و مانع از عذاب شما نمیشود شما اگر بکفر باقی باشید گرفتار عذاب شدید خواهید بود و کسی نیست شما را از عذاب نجات دهد.
قُل هُوَ الرَّحمن‌ُ آمَنّا بِه‌ِ وَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلنا فَسَتَعلَمُون‌َ مَن هُوَ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ

صفحه : 31
ای پیغمبر بگو آن کسی که ما باو ایمان آوردیم و شما را بسوی او میخوانیم آن خدای رحمن است و اتّکاء و اعتماد ما باو است و شما منکرین بزودی میفهمید و دانا میگردید که از ما و شما کدام یک در گمراهی و ضلالت هویدا و ظاهر واقع گردیده‌ایم قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح‌َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین‌ٍ در مقام انذار و تهدید خطاب بپیغمبر اکرم خود فرموده که بمنکرین بگو اگر صبحگاهی ببینید آبهای شما بزمین فرو رفته آیا چه کس تواند برای شما از زمین آب گوارا بیرون آورد چنانچه در توضیح آیات بالا گفتیم تمام موجودات جند حق و لشگر او و زیر فرمان ربوبی میباشند کسی که مورد غضب او گردید تمام موجودات در مقام ضدیت و دشمنی با او میگردند آب برای نفع بشر بامر تکوینی الهی از زمین میجوشد و جریان پیدا میکند و مادامی اینکه فیض بر قرار است که فرمان بر منع نرسد اگر آنی نسبت بکوچکترین لوازم بشر منع فیض شود خواهی دید که انسان چگونه بی‌چاره و مضطر و پریشان میگردد و پناهنده‌ای جز خدا نمیابد.
گویند فیلسوف یا زندیقی از راهی میگذشت شنید معلمی اینکه آیه قُل أَ رَأَیتُم إِن أَصبَح‌َ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتِیکُم بِماءٍ مَعِین‌ٍ را بشاگردان می‌آموخت جواب داد (بالمعوّل و المعین) یعنی به بیل و مددکار آب را باز آرند شب در خواب دید کسی نزد وی آمد و چنان بصورت او زد که هر دو چشمش کور گردید و باو گفت حالا آب چشم خود را از قعر بدنت بیرون آر وقتی بیدار شد دید دو چشمش کور شده و اینکه قضیه را مثنوی شعر نموده گفته:

فلسفی و منطقی مستهان میگذشت از سوی مکتب آن زمان

چون که بشنید آیتی آن ناپسند گفت آریم آب را ما بر بلند

یا بزخم بیل و تیزی تبر
آب را آریم از پستی ز بر

شب بخفت و دید از یک شیرمرد زد طپانچه هر دو چشمش کور کرد

صفحه : 32

گفت هان زین چشمه چشم ای شقی با تبر نوری بر آر ار صادقی

زود بر جست و دو چشمش کور دید نور فائز از دو چشمش ناپدید
در حدیث در تأویل آیه رسیده اگر امام شما از نظرتان غائب گردد کیست برای شما امام و راهنمای حقیقی بیاورد.
گمان نشود چنین حکایاتی ضرب المثل است که گفته اگر واقعا اینطور بود که بایستی هر کسی نسبت به اینکه گونه آیات شک آورد در همین عالم بکیفر اعمالش برسد در صورتی که چنین نیست بیشتر مردم و لو اهل دیانات تمام امور را معلّق باسباب میدانند و چنین مجازاتی نمی‌بینند.

پاسخ گوئیم‌

جای مجازات اعمال قیامت است نه دنیا لکن ممکن است گاهی برای تنبیه دیگران یا تنبیه خود عاصی اگر وقت هدایت باقی مانده باشد در اینکه عالم گوش مالی بوی داده شود اینکه نیز از کرم الهی است زیرا که الطاف الهی مقتضی اینکه است که بانواع مختلف خلق را بسوی طریق مستقیم و جاده حقیقت هدایت نماید برای آنکه از طرف او حجّت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 33

‌سورة القلم‌

اشاره

مکیة و هی اثنتان و خمسون آیة

[سوره القلم (68): آیات 1 تا 22]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ (1) ما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِمَجنُون‌ٍ (2) وَ إِن‌َّ لَک‌َ لَأَجراً غَیرَ مَمنُون‌ٍ (3) وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ (4)
فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُون‌َ (5) بِأَیِّکُم‌ُ المَفتُون‌ُ (6) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (7) فَلا تُطِع‌ِ المُکَذِّبِین‌َ (8) وَدُّوا لَو تُدهِن‌ُ فَیُدهِنُون‌َ (9)
وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلاّف‌ٍ مَهِین‌ٍ (10) هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم‌ٍ (11) مَنّاع‌ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم‌ٍ (12) عُتُل‌ٍّ بَعدَ ذلِک‌َ زَنِیم‌ٍ (13) أَن کان‌َ ذا مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ (14)
إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا قال‌َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (15) سَنَسِمُه‌ُ عَلَی الخُرطُوم‌ِ (16) إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین‌َ (17) وَ لا یَستَثنُون‌َ (18) فَطاف‌َ عَلَیها طائِف‌ٌ مِن رَبِّک‌َ وَ هُم نائِمُون‌َ (19)
فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم‌ِ (20) فَتَنادَوا مُصبِحِین‌َ (21) أَن‌ِ اغدُوا عَلی حَرثِکُم إِن کُنتُم صارِمِین‌َ (22)

(ترجمه)

سوره قلم در مکّه معظّمه فرود آمده و مشتمل بر 52 آیه است
بنام خداونده بخشنده مهربان
قسم بنون و قسم بقلم و آنچه در لوح محفوظ خواهد نگاشت
که تو بنعمت پروردگارت مجنون و دیوانه نیستی،
و البته (در مقابل تبلیغ رسالت از طرف پروردگار) اجر بی‌منت خواهی یافت،
و حقیقتا تو بر بلندترین خلق نیکو آراسته‌ای
پس بزودی تو و مخالفانت مشاهده مینمائید
که از شما کدام یک مفتون و دیوانه‌اند

صفحه : 34
البته خدا داناتر است گمراه کیست و هدایت یافته‌گان کیانند،
پس ای پیمبر هرگز از مردمی که آیات خدا را تکذیب میکنند پیروی منما،
آنان بسیار مایلند که با آنها مدارا کنی که آنها نیز با تو مدارا کنند،
و تو هرگز اطاعت مکن مردمان پست را که دائم قسم میخورند،
و همیشه سخن چینی و عیب جویی میکنند
و بسیار جدیّت دارند که مردم را از خیر و سعادت باز دارند و در گناه و طغیان میکوشند،
(و با اینکه فساد اخلاق) متکبّر و حرام زاده و بی‌اصل و نسبند،
پیرو آنان مشو اگر چه صاحب مال و پسرها باشند،
وقتی بر او آیات ما خوانده میشود گوید اینها افسانه پیشینیان است،
بزودی که بر بینیش داغ نهیم،
ما مبتلا گردانیم کافرین را ببلا و عذاب همانطوری که مبتلا نمودیم یاران آن باغ را وقتی قسم خوردند که صبحگاه میوه‌اش را بچینند (تا فقرا نفهمند)
و هیچ قسطی برای فقیر استثنا نکردند،
اینکه بود که در همانشب در موقعی که آنان خواب بودند از جانب خدا آتش عذابی نازل شد،
و بامدادان بستان چون خاکستری سیاه گردید،
صبحگاه یکدیگر را صدا زدند
که بر خیزید اگر میوه باغ خواهید بنخلستان رویم‌

توضیح آیات‌

اشاره

ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ در اینکه مقصود از نون چیست از مفسّرین گفتاری نقل شده‌

سخنان مفسّرین راجع بنون‌

(1) نون نام سوره است مثل (حم و ص) و امثال آن (2) نون بمعنی ماهی است از إبن عباس و مجاهد و سدی و مقاتل نقل میکنند که مقصود آن ماهی است که زمین بار بر او است.
(3) نون حرفی است از حروف رحمن.
(4) از حسن و مقاتل و ضحاک نقل شده که نون بمعنی دوات است (مجمع البیان در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که بچند واسطه از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت میکند کسی از حضرتش سؤال نمود از ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ در پاسخ فرمود

صفحه : 35
خداوند قلم را خلق نمود از درختی از بهشت خلد پس از آن بنهری از نهرهای بهشت گفت باش مداد پس از آن نهر خشگید و آن نهری بود سفیدتر از برف و مصفّی‌تر از شهد پس از آن بقلم امر کرد بنویس قلم گفت پروردگارا چه بنویسم گفت آنچه بوده و آنچه تا قیامت واقع میگردد بنویس پس قلم نوشت در ورقی که سفیدتر بود از نقره و پاک‌تر بود از یاقوت پس از آن آن و رق را بهم پیچید و سر آن را مهر نمود و در رکن عرش قرار داد تا آخر حدیث البته در امثال اینکه احادیث رموز و اشاراتی است و غالب آن جواب اقناعی است و نظر بفهم سائل است زیرا که رموز آیات قرآنی فوق فهم عموم مردم است.
پس بهتر اینکه است که گفته شود (نون) از متشابهات قرآن است مثل باقی حروف تهجّی که در اول بعضی از سوره‌های دیگر است و علمش نزد خدا است و رأی اندیشی در باره آن درست بنظر نمیآید مگر آنکه از خود قرآن یا حدیث معتبری که بتوان قرینه و شاهد قرار داد بر تعیین مراد حمل بر معنایی نمود.

سخنان مفسرین در باره قلم‌

(1) مقصود از قلم همین قلمهایی است که بآن حروف و کلمات و مطالب نوشته میشود و امر قلم بسیار مهم است زیرا اگر بواسطه قلم مطالب از ممکن غیب و ذهن بشر در خارج ظهور و بروز پیدا نمیکرد و در دفاتر نوشته و ثبت نمیشد که هر طبقه بعدی از طبقه پیشین مطالبی و معلوماتی استفاده نمایند و آنها را تکمیل نموده بکار بندند هیچ کمال و دانشی برای انسان میسّر نبود پس میتوان گفت قوام دین و دنیای مردم بقلم است.
آری اگر قلم نبود چگونه آیات قرآنی و احادیث و کلمات بزرگان دین تا حال در دسترس بشر باقی میماند پس اگر مقصود از قلم همین قلم معهود باشد میتوان گفت شاید مقصود از، نون، مداد باشد و مقصود از وَ ما یَسطُرُون‌َ آن چیزی و آن مطالبی است که بتوسط قلم و مداد نوشته میشود (2) مقصود از قلم عقل است که اول (ما خلق اللّه) بشمار میرود و در احادیث

صفحه : 36
بسیار رسیده
(اول ما خلق اللّه عقل)
و در جای دیگر
(اول ما خلق اللّه قلم)
و در جای دیگر
(اول ما خلق اللّه نور محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)
و در روایت دیگر اول چیزی که خداوند خلق نمود یک جوهر و یک حقیقت وحدانی بود آن وقت خداوند بنظر هیبت وی را نگریست گداخته و آب گردید از آن دودی متصاعد شد و کف کرد و از دود آن آسمانها پدید گردید و از کف آن زمین پیدا شد.
و جمع بین احادیث بطوری که تناقض و تخالف بین آنها رفع شود باین است که بگوئیم اول چیزی که از حق تعالی صادر گردیده یک حقیقت بسیطه ظلّیه است که تعبیر از آن بفیض منبسط و رحمت واسعه الهیّه و مقام مشیّت میشود (أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ) و اول چیزی که بحسب رتبه مشمول رحمت رحمانی و فیض منبسط احدی است یک حقیقت واحد بسیطی است که گاهی از آن تعبیر بعقل و گاهی بقلم و گاهی بحقیقت محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میشود.

عباراتنا شتّی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال نشیر
و همین طوری که خداوند بتوسط عقل موجودات را از نیستی بهستی آورده بقلم و آنچه نوشته میشود مطالب از کمون ذهن بشر در خارج ظهور و بروز مینماید پس میتوان گفت لفظ قلم استعمال در دو معنی شده اول قلم عقلی دوم قلم حسّی بقلم عقلی موجودات از کمون فیض منبسط الهی در عالم منتشر گردیده‌اند و بقلم حسّی مطالب ذهنی در خارج بروز و ظهور مینماید پس مطالبی که بقلم حسّی از باطن و نفس انسان ظاهر میگردد دلیل بر وجود آن قلم عقلی است و مطالبی که از باطن بتوسط زبان که آن نیز باعتباری قلم است یا بتوسط قلم منتشر میگردد همان ظهور عقل است در عالم حس‌ّ و محسوس.
وَ ما یَسطُرُون‌َ (ما) در ما یسطرون ماء موصوله و مقصود از ضمیر جمع مذکّر نویسندگان و معنی جمله ن وَ القَلَم‌ِ وَ ما یَسطُرُون‌َ چنین میشود سوگند باهل قلم و آنچه مینویسند.

صفحه : 37

سخنان مفسرین در تأویل آیه‌

‌از إبن هضم چنین نقل میکنند که گفته نون دهن است و قلم زبان (وَ ما یَسطُرُون‌َ) آنچه ملائکه حفظه بر بنده مینویسند که خداوند باینها قسم یاد نموده و از بعض عارفین نقلشده که نون نون ذات است و قلم قلم صفات و ما یسطرون اشاره بافعال و شئونات الهیّه است که نوشته میشود بر لوح قدرت حرف بحرف و در بعضی از خطبه‌های حضرت امیر علیه السّلام است که در بین مردم فرمود (منم نقطه باء بسم اللّه منم جنب اللّه منم قلم منم لوح محفوظ منم عرش و کرسی منم آسمانهای هفتگانه و من زمینهایم.
صاحب تفسیر روح البیان پس از نقل اینکه حدیث گوید حضرت اینکه کلمات را در حال تجلّی وحدت و بیخردی ادا فرموده وقتی از آن حالت بخود میآمد اقرار بعبودیت و بندگی و ضعف خود مینمود و اظهار مینمود که من مقهور تحت احکام الهیّه میباشم.
لکن حمل بر حال تجلّی و بیخودی کردن نسبت بحضرتش که چنین کلماتی در چنین حالی ادا فرموده خطا است ظاهرا حضرت در مقام اینکه بوده که خود را بمردم بشناساند تا آنکه امام زمان خود را بشناسند و فرمایشاتش را بپذیرند و هدایت گردند و رستگار و سعادتمند شوند.
البته چنین است انبیاء و اولیای الهی بلکه هر انسان کاملی از عرش و کرسی و آسمانها و زمینها بالاتر و برترند پس حضرت در باره خود غلوّ ننموده تا آنکه حمل بر حال تجلّی کنیم بلکه مقام خود را تنزّل داده و آنکه در مرتبه عرش و کرسی و آسمانها و زمینها آورده برای فهم بشر است و گر نه مقام ولایت کلیّه الهیّه برتر و بالاتر از آن است که فهم ناقص بشر بتواند ادراک نماید مگر آن کسی که در آن مرتبه با بالاتر از آن باشد و از یکی از معصومین است که فرموده (ما را از مرتبه الوهیّت پائین آرید آن وقت هر فضیلتی که در باره ما بگوئید جا دارد ما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِمَجنُون‌ٍ

صفحه : 38
اینکه جمله جواب قسم است که ذات احدیت بنون و قلم و آنچه بقلم نوشته میشود سوگند یاد نموده و گواه آورده که اینها شاهد صادقی میباشند که تو در منتهی درجه عقل و خرد میباشی‌

(سخنان مفسرین راجع بسوگندهای قرآن)

بسیاری از مفسرین قسمهای قرآن را مثل آنجا که بشمس و قمر و آسمانها و زمین و انسان و اسبهای دونده و کوه حتّی بتین و انجیر و بغیر اینها سوگند یاد نموده حمل بر معنی بالاتری نموده‌اند نظر بآنکه عظمت خداوندی بالاتر از آن است که بچیزهای بیمقدار قسم یاد کند مثل آنکه شمس و قمر را حمل بر نور نبوت و ولایت نموده‌اند و عصر را حمل بر بعثت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کرده‌اند لکن ظاهرا اینکه طور تأویل نمودن تفسیر برأی میشود و جایز نیست.
اینکه مطلب نزد دانشمندان محقق و مسلم است مادامی که بشود کلام را حمل بر معنی ظاهرش نمود صحیح نیست حمل بر غیر معنی ظاهرش کرد و در اینجا چه مانعی دارد که نشود حمل بظاهر نمود.
اینکه موجوداتی که مورد قسم واقع گردیده‌اند اشیاء کوچکی نیستند اگر چه در نظر بیخردان کوچک آیند چگونه موجودات علوی، از مقسّمات امر، ملقیات ذکر، مدبّرات عالم بالا، و موجودات سفلی مثل انسان، شمس، قمر حتی زمین کوه، شهر، اشجار، نباتات، حیوانات چیزهای حقیر و کوچک بشمار آیند در صورتی که هر یک از آنان در حدّ خود بسیار بزرک و آثار خلقت در هر یک از آنها بخوبی پدیدار و عظمت خداوند در آنان نمایان است.
آری هر یک از اینکه موجودات را بایستی بنظر عبرت بنگریم و آفریننده آنان را تقدیس و ستایش نمائیم زیرا که از مجموع آنها اینکه کاخ مجلل و اینکه شخصیت جهانی و اینکه نظام آفرینش بوجود آمده اگر یکی از اینکه انواع موجودات مفقود میشدند اینکه نظام مخصوص و اینکه ترتیب جمیل نیکو منحل میگردید و وجود انسانی که گل سر سبد موجودات و نتیجه خلقت است امرار حیات نمینمود بلکه اصلا

صفحه : 39
بوجود نمیآمد.
و همانطوری که در تمام آیات کلام الهی اسراری مندرج است که دانشمندان دنیا هر قدر موشکافی کنند بعشری از اعشار آن نخواهند رسید و در اینکه قسمها نیز اسراری مندرج است.
یکی از رموز آن چنانچه بعضی از دانشمندان گفته‌اند شاید اینکه باشد که خداوند موجودات علوی و سفلی را مورد سوگند قرار داده برای جلب نظر و فکر بشر بکسب علم نسبت بحقایق و آثار و خواص‌ّ آنها و بما بیاموزد که اینکه هایی که مورد سوگند واقع شده‌اند موجودات شریفی میباشند که بایستی در آنان تعقّل و تفکّر نمود و آثار و خواص آنها را بدست آورد.
چنانچه مینگریم و نزد اهلش واضح است هیچ علمی نیست مگر آنکه موضوع آن را بصورت سوگند در قرآن یاد آوری کرده حتی علوم جنگ و تعلیمات نظامی زیرا که آنچه میشود بشر از راه علم و دانش اندکی بآن راه پیدا کند یا راجع بعالم عقول و مجردات است یا راجع بنفوس و موجوداتی است که تعلّق بمواد دارد یا راجع بجسم و جسمانیات است و جسمانیات یا اجسام فلکیات از ماه و خورشید و آسمانها است یا اجسام عنصریات است که اینها راجع بعالم کنونی است یا راجع بعالم قیامت و در قرآن مجید بصورت سوگند اشاره بعظمت تمام اینکه عوام نموده.
آری بضمیمه آیات دیگر که در بسیاری از آیات کلام اللّه مجید یادآوری نموده و بافراد بشر خطاب سرزنش آمیز مینماید (أَ فَلا تَعقِلُون‌َ) (أَ فَلا تَتَفَکَّرُون‌َ) چرا تعقل و تفکر در امر خلقت نمیکنید تا آنکه بعضی از اسرار خلقت برای شما مکشوف گردد و بدانید که امر خلقت بس عظیم است و بالنتیجه هم عظمت و نفوذ قدرت خداوندی در آنها پدیدار میگردد و هم رموز خلقت و ناموس آفرینش بدست می‌آید و کتاب آفرینش درس حکمت و فلسفه ببشر می‌آموزد وَ مَن یُؤت‌َ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِی‌َ خَیراً کَثِیراً و در اثر تدبر و تفکر در امر خلقت برای انسان معرفت و علم بخواص و آثار و لوازم موجودات حاصل میگردد و بکار میبندد و سیادت بر

صفحه : 40
جهانیان پیدا مینماید، چنانچه میبینیم تمام اختراعات محیر العقول دست بشری که امروز در ممالک متمدّنه نموده‌اند در اثر شناختن خواص و آثار موجودات پدید گردیده، و یگانه چیزی که طایر روح و دل آدمی را بعالم دیگری پرواز میدهد سیر آفاقی و انفسی است که آیات الهی و نشانهای صفات ربوبی را برای بشر پدیدار مینماید سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق‌ِ وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّن‌َ لَهُم أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ و سرّ دیگری که توان از اینکه سوگندها بدست آورد اینکه است که بعضی چنین اظهار نموده‌اند که پس از تفحّص در موارد قسم میبینیم در بسیاری از جاها سوگند برای تنبیه و آگاه کردن آن چیزی است که در جواب قسم مکنون است مثلا وقتی میگویند قسم بخدا معنیش اینکه است که خدا بر چنین امری گواهست و آنچه بآن سوگند یاد نموده یا آنچه در جواب اوست منوط بیکدیگر است پس قسمهای قرآن در ظاهر و صورت مانند قسمهای متعارفی مینماید که برای اثبات مطلب آرند لکن در واقع شاهد و گواه بر آن چیزی است که در جواب قسم اظهار میدارد چنانچه در همین آیه ما أَنت‌َ بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ بِمَجنُون‌ٍ شاید مقصود اینطور باشد که آیات قرآنی که بتوسط قلم و دوات نوشته شده و ثبت گردیده شاهد صادقی است بر اینکه تو که پیمبری مجنون و دیوانه نیستی زیرا کسی که اندک شعوری داشته باشد حتّی کفّار که نسبت جنون بتو میدهند از آیات معجز نمای قرآنی میفهمند چنین کلامی ممکن نیست از دهن دیوانه بروز و ظهور نماید بلکه آنکه چنین نسبتی بتو میدهد خودش دیوانه است.
کفّار چون دیدند کلمات معجز نمای قرآنی از مرتبه عقل ناقص آنان خارج است و خود را عاقل‌ترین مردم میپنداشتند اینکه بود بکسی که عقل کل‌ّ و از حیث رتبه و مقام اوّل ما خلق اللّه بشمار میرفت نسبت دیوانگی میدادند اینکه است که خداوند در مقام رد سخنان سخیف آنان سوگند یاد میکند و موجودات شریف خود را گواه میآورد که چنین نسبتی شایسته مقام بلند پایه تو نیست.

صفحه : 41
و ممکن است بگوئیم مجنون مأخوذ از جن‌ّ است و جن بمعنی لغوی ستر و پرده است و چون بعضی از کفّار گمان میکردند که نبی‌ّ اکرم کلمات قرآنی را بتلقین جن فرا گرفته و از جن‌ّ آزموده شده آیه در مقام ردّ آنان باشد که تو عالمی و بر تو چیزی از نعمت پروردگار پوشیده نیست و اینکه آیات از معدن وحی و از مقام قدس رحمت الهی فرود آمده و از نعمتهای غیر متناهی حق‌ّ است که در باره تو اجرا گردانیده.
وَ إِن‌َّ لَک‌َ لَأَجراً غَیرَ مَمنُون‌ٍ وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ شاید مقصود از (غیر ممنون) اینکه باشد که تو لایق اجر بی‌منّت میباشی و خداوند رءوف برای تسلّی رسول خود خواهد بفرماید تو نظر بآن اجر و پاداش بزرگی که از طرف پروردگار خود داری نباید بگفتار و سخنان بیهوده مغرضین که نسبت جنون بتو میدهند اعتنا نمایی.
در اینکه آیات خداوند سه صفت و سه خصلت در شأن پیمبر گرامی خود ارائه میدهد اول تمام مراتب جنون و دیوانگی را از حضرتش مرتفع میگرداند تا اینکه ثابت گردد که حضرتش متّصف بعقل کل‌ّ و در مرتبه اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود و به هیچ وجه ستر و پرده‌ای بین نفس شریفش و عقل کل‌ّ نیست.
و اینکه مقارن نموده عدم جنون را بنعمت پروردگار شاید سرّش اینکه باشد که اینکه کلمات و آیات قرآنی که از دهن و زبان تو تراوش مینماید آن افاضاتی است که از سر چشمه مبدء فیض سبحانی بقلب مبارکت ترشّح نموده و چون حضرتش عقل کل‌ّ و اول موجودات بشمار میرود واسطه‌ای بین عقل مبارکش و فیض منبسط که از آن تعبیر برحمت واسعه الهی شده تصوّر ندارد و اینکه منتهی درجه نعمت و فضیلتی است که خداوند بعبد مطیع خود کرامت فرموده.
دوم بپاداش اعمال مرضیّه پسندیده او و صبر بر ایذاء بشر و استقامت و پایداریش در امر رسالت و تبلیغ و فداکاریش در فرمان برداری استحقاق پیدا نموده که خداوند منّان در عوض اجر و پاداش غیر منقطع و بی منّت باو کرامت فرماید

صفحه : 42
سوم از فضیلت و منقبت بزرگ آن حضرت اتّصاف او است (بخلق عظیم) که ملکات نفسانی و فضائل ملکوتی آن سرور دلیل بارز و ظاهری است که حضرتش منصف بجنون نیست و دارای عقل کل و در منتهای خرد و ذکاوتست و معلوم است آنچه را خداوند بزرگ بشمار آورد نظر ببزرگی خودش بزرگ‌تر از آن است که بشود آن را محدود بحدی نمود درجه عظمت و بزرگی آن فقط نزد حق تعالی محرز و معلوم است که محیط بر کائنات میباشد.
کسی که در اینکه آیات معجز نما قدری تدبر نماید میفهمد که خداوند تمام فضائل و ملکات حمیده‌ای که بشود ممکن دارای آن گردد در وجود پیغمبر خاتم خود ارائه میدهد زیرا کمال انسان کامل که چکیده موجودات و مقصود از خلقت و جوهر آفرینش است در دو چیز که از آن تعبیر بعقل نظری و عقل عملی میشود بروز و ظهور مینماید.
در آیه اول اظهار مینماید که ای رسول اکرم تو در مرتبه و مقام خلقت عقل کل و فاقد هیچ مرتبه از مراتب عقل نیستی تا آنکه نسبت بآن مرتبه ستر و پرده‌ای بین تو و ان عقل کل باشد و نسبت بفقدان آن مرتبه بشود نسبت جنون و دیوانگی بتو داده شود پس در مرتبه عقل نظری در منتهی درجه کمال میباشی و در اینکه آیه (وَ إِنَّک‌َ لَعَلی خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ) اظهار میفرماید که تو در مرتبه عقل عملی نیز در منتهی درجه کمال مقصود از عقل عملی که تعبیر از آن (بخلق عظیم) نموده عادات و ملکات و صفات ارجمند آن حضرت است (و لعلی) که برای استیلاء و بزرگی چیزی آرند و نیز (عظیم) که در آیه عنوان فرموده اشاره ببزرگی و عظمت و اخلاق و سجیه او است.
ببین بردباری و استقامت و پایداری او در تبلیغ رسالت بچه درجه و کمالی بوده که با آن اعراب وحشی خونخوار که نه عاطفه انسانیّت داشتند و نه قومیّت میشناختند و نه حس‌ّ و و جدان بشریّت در آنان ظهور داشت سازش مینمود و بر جفای آنان صبر میفرمود گاهی نسبت جنون بآن عقل کل‌ّ میدادند گاهی ساحرش میخواندند

صفحه : 43
گاهی دروغگو و کذّابش میگفتند گاهی شاعرش مینامیدند و چقدر بآن نفس قدسی الهی نسبتهای ناروا میدادند و بر تمام جفاهای کفّار استقامت مینمود و با چنین بردباری و استقامت در امر عبودیت جای دارد که خدای جلیل در باره او چنین توصیفاتی بفرماید و بزرگترین معجزه بر اثبات نبوّت آن بزرگوار همان حسن اخلاق نیک و مکارم صفات پسندیده حضرتش بوده که دوست و دشمن اعتراف مینمایند که یکی بر نبوغ و غلبه و استیلای او همان صفات حمیده و اخلاق ملکوتی آن بزرگوار بوده که بسیاری از مردم شیفته اخلاق و ملکات او گشته و زیر بار تبلیغاتش رفتند و از همین راه ایمان آوردند و اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی در سوره آل عمران آیه 153 فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم وَ لَو کُنت‌َ فَظًّا غَلِیظَ القَلب‌ِ لَانفَضُّوا مِن حَولِک‌َ«1» فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُون‌َ، بِأَیِّکُم‌ُ المَفتُون‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ آیا مقصود از دیدن رؤیت بچشم سر است یا رؤیت بچشم بصیرت ظاهرا مقصود دیدن بچشم بصیرت است و در آنکه اینکه رؤیت نسبت بکفّار در چه موقعی واقع است از مفسّرین گفتاری نقل شده.

سخنان مفسرین راجع برؤیت‌

(1) وقتی است که در حال موت کشف غطا میشود و برای محتضر حق‌ّ و باطل ظاهر میگردد.
(2) مقصود روز قیامت است که هر چیزی بحقیقت ظاهر میگردد.
(3) تهدید و انذار از روزی است که جنگ بدر واقع میگردد.
(4) مقصود موقعی است که عذاب نازل میگردد.
خلاصه ظاهرا مقصود اینکه است که آنهایی که نسبت دیوانگی بتو میدهند
-----------------------------------
(1) پس بسبب رحمتی که از جانب خدا (نصیب تو شده) نرمی میکنی بآنها و اگر سخت و غلیظ القلب بودی مردم از دور تو پراکنده میشدند.

صفحه : 44
وقتی پرده طبیعت از پیش چشم آنان عقب رود خواهند دانست که چگونه بفتنه نفسانی و باغوای شیطانی مفتون گردیده و خود را از سعادت و فضیلت محروم گردانیده‌اند و در طریق گمراهی قدم میزنند و بسیر قهقرایی خود را بجهنم که دار غضب الهی است سرنگون نموده و دیگر راه چاره بر آنان مسدود گردیده آن وقت بعین الیقین میبینند و تصدیق میکنند که دیوانه آن کسی است که از راه حقیقت کج شده نه آن کس که در راه مستقیم حرکت میکند و بزودی وصول برحمت حق و واصل بدار کرامت او میگردد البته هر کس اندک شعوری دارد میفهمد که اینکه دو طریق مساوی نیستند علامت بارز عقل و خرد مآل بینی است عاقل آن کسی را گویند که تا وقت و فرصت از کفش نرفته برای سفر قیامت زاد و توشه‌ای تهیه نماید و براهی که رهبران حقیقت رهبری مینمایند سلوک نماید تا آنکه بفعلیّت اخیر خود برسد و سعادت عظمی نصیب وی گردد.
فَلا تُطِع‌ِ المُکَذِّبِین‌َ، وَدُّوا لَو تُدهِن‌ُ فَیُدهِنُون‌َ، وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلّاف‌ٍ مَهِین‌ٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم‌ٍ، مَنّاع‌ٍ لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم‌ٍ، عُتُل‌ٍّ بَعدَ ذلِک‌َ زَنِیم‌ٍ در اینکه آیات خداوند پیمبر خود را نهی میفرماید از متابعت و پیروی نمودن کفار بخصوص کافری که موصوف بصفات نکوهید و اخلاق ذمیمه باشد و نه صفت از صفات اشخاص پلید آنان را تذکر میدهد

اوصاف نه گانه نکوهیده کفار

(صفت اول) (وَ لا تُطِع کُل‌َّ حَلّاف‌ٍ) حلاف کسی را گویند که در هر موردی حق یا ناحق سوگند یاد میکند در صورتی که در قرآن مجید نهی فرموده (وَ لا تَجعَلُوا اللّه‌َ عُرضَةً لِأَیمانِکُم) خدا را در معرض سوگند خود قرار مدهید (2) (مهین) کسی را گویند که نزد خلق و حق حقیر و پست و بی‌مقدار باشد از قتاده نقل میکنند که مهین یعنی کذّاب که بسیار دروغ گوید و شاید اشاره باین باشد که سوگند یاد نمودن بسیار دلیل بر دروغ گویی و نادرستی گفتار گوینده او است مخصوصا کسی که خدا را در چیزهای ناقابل در معرض سوگند قرار میدهد

صفحه : 45
معلوم میشود بعظمت و بزرگواری او سست عقیده و بی موالات است زیرا اگر عظمت خداوندی را در نظر داشت در هر موردی ذات ذو الجلال را مورد قسم قرار نمیداد (3) همّاز در مفردات لغت گفته (همز الانسان اغتیابه قال تعالی همّاز مشّاء بنمیم) یعنی پشت سر مردم غیبت میکند بعضی گفته‌اند همّاز سخن چین است که بین مردم فساد و فتنه انگیزد و بمردم طعنه میزند و در روایتی معصوم فرموده (مؤمن آن کسی است که نه طعنه میزند و نه فحش میدهد) در روایت دیگر
(طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب النّاس)
کسی که مراقب حال خود است و مشغول باشد بعیب جویی خود دیگر در مقام عیب جویی دیگران نمیباشد و در سوره (همزه) ویل لکل‌ّ همزه لمزة بعضی از مفسّرین چنین گفته‌اند وای بحال کسی که در مقام عیب جویی مردم در پشت سر غیبت نماید و در پیش رو بگوشه چشم و ابرو طعنه زند و اشاره نماید، 4- مشاء بنمیم، در میان مردم راه میرود و سخن چینی میکند تا آنکه بین آنان فساد اندازد.
(5) منّاع للخیر، منّاع صیغه مبالغه و برای تأکید در منع از کار خیر است و از مفسّرین در اینجا دو معنی نقل شده اوّل مقصود از منّاع آدم بخیل است و مقصود از خیر مال است که یکی از صفات کافر بخل است دوم مقصود از خیر ایمان است و گویند اینکه آیه در باره ولید بن مغیرة فرود آمده که او ده پسر داشت و مال بسیار اندوخته بود و اولاد خود را منع میکرد از اینکه داخل اسلام شوند و میگفت از اولاد من هر کس داخل دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شود از مال خود وی را محروم میکنم قول دیگر در باره ابو جهل وارد شده و سخنان دیگری نیز در اینجا گفته شده.
(6) معتد، معتد کسی را گویند که سرکشی و طغیان نماید و از حق خود تجاوز کند و بمردم ظلم روا دارد و از آنان اخذ عدوانی نماید و بپیروی شهوات بنفس خود نیز ستم کند و خود را از رحمت حق تعالی محروم گرداند.
(7) اثیم، اثم بمعنی گناه است و اثیم کسی را گویند که بسیار خطاکار و گناه کار

صفحه : 47
جهل و نادانی فرو میبرد که راه را از چاه تمیز نمیدهد و خود بینی و نفس پرستی وی را از حق و حقیقت محجوب میگرداند و وی را واقع میگرداند در هاویه حرص و حسد و بخل و عجب و هر گونه مفاسد اخلاقی که بتوان تصور نمود.
و نیز جامع تمام فضائل و ملکات ارجمند انسانی یک امر وحدانی است و آن معرفت و محبّت نسبت بمقام قدس الهی است زیرا معرفت و محبّت یک جذّابه الهی است که هر گاه در قلبی پدید گردید نوری از آن طلوع مینماید و اشعّه آن اطراف قلب را روشن میکند و ظلمت شرک و نفاق و خود بینی و خودپسندی و باقی اوصاف نکوهیده را منفی میگرداند و نور آن نیز بخارج تأثیر میکند و تمام افعال و اعمال انسان را از روی قانون عدل تعدیل مینماید اینکه است که ممکن نیست کافر از روش صفات حیوانی خالی گشته و صفات انسانی را رهرو و پیش رو خود قرار دهد زیرا که موضوع صفات انسان ایمان بخدا و شناسایی او است که صفات حیوانی را تبدیل بصفات و ملکات انسانی میکند کسی که فاقد اینکه مرتبه گردید هرگز روی سعادت و فضیلت را نخواهد دید.
أَن کان‌َ ذا مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ، إِذا تُتلی عَلَیه‌ِ آیاتُنا قال‌َ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ سَنَسِمُه‌ُ عَلَی الخُرطُوم‌ِ ای رسول اکرم تو تابع مشو کفّاری را که موصوف باین صفات نکوهیده می باشند اگر چه آنان صاحب مال و مکنت و دارای پسران باشند اینان وقتی آیات حکمت آمیز ما را که از منبع فیض ازلی ترشّح نموده و مملوّ از حقایق علوم و دقایق حکمت است بر آنان میخوانی گویند اینها افسانه‌های پیشینیان است و آنکه چنین نسبتی بآیات ما میدهد بزودی وی را میگیریم و بر پیشانیش داغ مینهیم بعضی مفسّرین گفته مقصود ولید بن مغیره است که در جنک بدر جراحتی بدماغش وارد شد و اثرش در مدت حیاتش باقی ماند.
از صاحب کشّاف نقلشده داغ بینی کنایه از منتهای خاری و ذلّت است زیرا

صفحه : 48
صورت شریفترین اجزاء بدن است و موضع عالیتر آن دماغ است پس بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود کسی که آیات ما را حمل بر افسانه پیشینیان میکند بکیفر اعمال و افعالش بزودی وی را در دنیا و آخرت خوار و ذلیل میگردانیم.
إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِین‌َ در تفسیر ابو الفتوح رازیست که از ابو صالح روایت میکند در یمن باغی است که آن را سروان گویند دو فرسنگ جلوتر از صنعا در راه کسانی که بصنعا میروند و اینکه بوستان مال مردی بود از اهل صلاح و نماز و عادت او اینکه بود که هر چه خرما از درختان میافتاد در دسترس فقیران میگذاشت و نیز آنچه بر درخت بود فقرا را از چیدن آن منع نمینمود و چون موقع چیدن آن میرسید حق‌ّ فقرا را میداد و اینکه شخص سه پسر داشت وقتی مرد پسران با هم گفتند ما مثل پدرمان نمیتوانیم بکنیم که نیمی بکم و بیش از میوه اینکه باغ را تقسیم فقرا کنیم زیرا ما معیل و عیال باریم و مال بسیاری نداریم که چنین کنیم و چون بعادت معهود فقرا آمدند موقع چیدن میوه‌ها را عقب انداختند و با هم متّفق شدند که در شبی بروند و میوه‌ها را بچینند و از فقرا پنهان دارند و سوگند یاد نمودند از فقرا پنهان دارند شب معهود عذابی و آتشی آمد و تمام درختان و میوه‌ها را سوزانید.
اینکه است که خداوند برای عبرت دیگران حکایت آنان را در اینکه چند آیه بیان فرموده که پس از آنکه تصمیم گرفتند حق فقرا ندهند فَطاف‌َ عَلَیها طائِف‌ٌ مِن رَبِّک‌َ وَ هُم نائِمُون‌َ، فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم‌ِ پس از آن عذاب باغ آنها گردید مثل شب تار یعنی آتش تمام باغ را سوزانید و تمام درختان و میوه‌ها سیاه و خشک و خاکستر گردید. پایان آری عذاب الهی چنین است که وقتی نمونه‌ای برای تنبیه گناهکار وارد شد (لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) تر و خشک را با هم میسوزاند.

صفحه : 49

[سوره القلم (68): آیات 23 تا 41]

اشاره

فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُون‌َ (23) أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم‌َ عَلَیکُم مِسکِین‌ٌ (24) وَ غَدَوا عَلی حَردٍ قادِرِین‌َ (25) فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّون‌َ (26) بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ (27)
قال‌َ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَبِّحُون‌َ (28) قالُوا سُبحان‌َ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ (29) فَأَقبَل‌َ بَعضُهُم عَلی بَعض‌ٍ یَتَلاوَمُون‌َ (30) قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا طاغِین‌َ (31) عَسی رَبُّنا أَن یُبدِلَنا خَیراً مِنها إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُون‌َ (32)
کَذلِک‌َ العَذاب‌ُ وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (33) إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (34) أَ فَنَجعَل‌ُ المُسلِمِین‌َ کَالمُجرِمِین‌َ (35) ما لَکُم کَیف‌َ تَحکُمُون‌َ (36) أَم لَکُم کِتاب‌ٌ فِیه‌ِ تَدرُسُون‌َ (37)
إِن‌َّ لَکُم فِیه‌ِ لَما تَخَیَّرُون‌َ (38) أَم لَکُم أَیمان‌ٌ عَلَینا بالِغَةٌ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ إِن‌َّ لَکُم لَما تَحکُمُون‌َ (39) سَلهُم أَیُّهُم بِذلِک‌َ زَعِیم‌ٌ (40) أَم لَهُم شُرَکاءُ فَلیَأتُوا بِشُرَکائِهِم إِن کانُوا صادِقِین‌َ (41)

(ترجمه)

‌آنها سوی بستان روانه شدند و با هم آهسته سخن میگفتند،
که امروز مواظب باشید که فقیری وارد نشود،
و صبح با شوق بباغ رفتند،
پس چون باغ را آن طور دیدند گفتند شاید ما باغ را گم کرده‌ایم،
یا اینکه (بقهر خدا) از میوه‌اش محروم شده‌ایم،
بهترین آنها گفت آیا من بشما نگفتم چرا حمد و ستایش و تسبیح حق تعالی ننمودید،
همگی گفتند منزهست پروردگار ما از ظلم ما بخودمان ظلم کردیم که ترک احسان نمودیم،
و روی بهم کرده یکدیگر را ملامت نمودند
و گفتند ای وای بر ما که طغیان نمودیم،
و امیدواریم که پروردگار ما بجای آن

صفحه : 50
است عذاب خدا و البته عذاب آخرت بزرگتر است اگر بودند که میدانستند،
و محققا برای پرهیزکاران نزد پروردگارشان بهشتهای پر نعمت مهیا است،
آیا ما مسلمانها را مثل گنه‌کاران قرار میدهیم (چنین نیست)
چیست برای شما که چنین حکم (ظالمانه را میکنید)
آیا برای شما کتابی است که در آن اینطور تدریس میکنید،
و در آن کتاب آنچه خواسته‌اید نکاشته‌اید!
یا شما را بر ما عهد و پیمان دائمی است تا روز قیامت چیست بر شما که چنین حکمی میکنید،
بپرسید از آنان کدام یک از آنها چنین گمانی میکنند،
آیا در اینکه دعوی شرکائی دارند اگر راست گویند شرکاء خود را حاضر نمایند.

توضیح آیات‌

فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُون‌َ أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَوم‌َ عَلَیکُم مِسکِین‌ٌ مسکین فقیری را گویند که بسیار بی‌بضاعت و محتاج باشد لکن فقیر آنست که قدری احتیاج وی کمتر باشد و شاید سر اینکه در اینجا مسکین گفته نه فقیر کنایه باشد از شدت بخل آنان که درجه خود خواهی آنها طوری بوده که حاضر نبودند بچنین فقرایی فیض برسد و آنها بهرمند شوند فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّون‌َ بَل نَحن‌ُ مَحرُومُون‌َ چون برادران رفتند میوه باغ را بچینند دیدند نه باغی مانده و نه درختی پدیدار است و نه میوه‌ای بجای خود باقی است بلکه آتش غضب الهی آن را سوزانیده و نابود گردانیده چنان بهت و تعجب آنان را فرا گرفت که گمان کردند راه را اشتباه کرده و بی‌راهه آمده‌اند گفتند اینکه بستان ما نیست که باین صورت در آمده و بعضی گفتند نه چنین است بلکه خداوند ما را محروم گردانیده قال‌َ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَبِّحُون‌َ قالُوا سُبحان‌َ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ از اینکه آیات توان استفاده نمود که خطای آنان که بکیفر آن از باغ و میوه آن محروم گشتند دو چیز بوده یکی قصد محروم گردانیدن فقرا از میوه باغ و

صفحه : 51
دیگر غفلت آنان از ستایش و حمد خدا البته اگر انسان در هر حالی و هر موقعی که نعمتی باو برسد متذکر باشد و ولی نعمت خود را ستایش و تشکر نماید و ملتفت باشد که نعمت از او است آن وقت حقوق الهی را که بآن موظف گردیده مراعات مینماید تمام فسادهای اخلاقی و اعمالی ناشی از غفلت و هوا پرستی است اینکه است که برادر عاقلتر یا بهتر آنها خطای آنان را ناشی از غفلت آنان دانست از اینجا توان پی برد که سر آمد تمام معاصی همان غفلت از یاد خدا و عدم توجه باو است اینکه بود که آن برادر عاقلتر خواست بآنها بفهماند که شما خود بخود ظلم نموده و نیت و عمل شما بود که بصورت شراره آتش گردید و درختان شما را سوزانید خدا بکسی ظلم و تعدی روا ندارد اینکه بود که بر گناه خود اظهار نمودند و گفتند قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا طاغِین‌َ، عَسی رَبُّنا أَن یُبدِلَنا خَیراً مِنها إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُون‌َ از عبد اللّه مسعود چنین روایت شده که چون آنان از روی صدق و صفا توبه نمودند و بگناه خود اعتراف کردند خداوند در عوض بستانی بآنها کرامت فرمود بمراتب بهتر و نعمت آن زیادتر و چندان میوه و انگور در درختان او بهم رسید که یک خوشه انگور بار اشتری بود و آن بستان را حیوان مینامیدند بکر بن سهل دمیاتی گفته من از ابو خالد شنیدم که گفت من اینکه باغ را دیدم در آن هر خوشه انگور بقدر اندام مردی بود (تفسیر ابو الفتوح رازی) آری اثر توبه واقعی چنین است کرم بین و لطف پروردگار که در اثر توبه و بازگشت عاصی از مخالفت و عصیان بسوی اطاعت و فرمانبری علاوه بر اینکه عاصی را بنظر لطف و مرحمت مینگرد و وی را مورد الطاف خداوندی خود قرار میدهد و اقبال بسوی او میکند و خطا و لغزش او را عفو میفرماید بهمینها اکتفاء ننمود بلکه وی را مورد نوازش خود قرار داده و سیئات وی را تبدیل بحسنات مینماید چنانچه در باره توبه کنندگان فرموده (فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ)

صفحه : 52
کَذلِک‌َ العَذاب‌ُ وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ بجند جهت میتوان گفت عذاب اخروی شدیدتر و بزرگ‌تر از عذاب دنیوی است (1) عذاب دنیوی غالبا برای بازداشتن عاصی از گناه است و آن در جایی است که صفحه قلب عاصی از زیادتی معصیت بالتمام سیاه نگشته و امید بازگشت در او باشد اینکه است که خدای رءوف مهربان گاه بگاهی وی را گوشمالی میدهد که شاید متنبه گردیده و بازگشت نماید و نیز دگران وی را گوشمالی میدهد که شاید متنبه گردیده و بازگشت نماید و نیز دگران هم متنبه شوند لکن وقتی صفحه نورانی دل سیاه شد و هر بلا و آفتی بوی رسید حمل بر امور طبیعی نمود مثل اکثر مردمان امروزه خداوند وی را بحال خود میگذارد بلکه نعمت او را زیاد میکند تا آنکه بمیرد (وَ هُم کافِرُون‌َ) از اینجا معلوم میشود که مصیبات و بلاها و نارواییهای دنیا از روی رحمت است که مردم هم متنبه گردند و هم جبران خطا و لغزش آنان گردد لکن عذاب آخرت از روی غضب حق تعالی و کیفر اعمال بد
عاصی است (2) چون دنیا نسبت بآخرت کوچک و بی مقدار است و از عالم کون و فساد بشمار میرود نه نعمتهای آن را بقا و ثباتی است و نه نقمتهای آن پایدار است اینکه است که عذاب آخرت بمراتب بسیار بزرگتر و عظیم‌تر است از عذاب دنیا زیرا که آخرت دار بقا است هم نعمتهای آن حقیقی و واقعی و دائمی است و هم عذاب آن شدید و همیشه‌گی است (3) در دنیا غالبا راه چاره‌ای برای انسان باز است زیرا که او در هر بلا و مصیبتی گرفتار میشود دنبال علاج و رفع آن است بگمان اینکه علاج آن میسر است و بامید علاج پذیرفتن خود را تسلّی میدهد و امیدوار است که بزودی بلاء بر طرف گردد لکن عذاب آخرت علاج پذیر نیست.
إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ عِندَ رَبِّهِم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ عند ربّهم اشاره بمقام و منزلت اشخاص با ایمان و تقوی است که نزد

صفحه : 53
پروردگارشان مثل ملائکه مقربین مقام عندیّت دارند و مقصود از عندیّت نه قرب مکانی یا زمانی است بلکه قرب معنوی و نزدیکی شأنی و مقامی است و شاید مقصود از متقین همان مقربین میباشند که جایگاه آنان را در سوره واقعه در آیه 12 (فِی جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ) معرفی فرموده و آن جوار قرب الهی و بهشتی است که دار کرامت و نعمتهای آن غیر متناهی و زوال ناپذیر است.
و اس‌ّ اساس چنین بهشتی که عندیت نزد حق تعالی آرد تقوی است زیرا بدون تقوی هرگز قرب و منزلت در دار کرامت حق بر کسی میسّر نخواهد شد و برای تقوی پیشه‌گران مقام بسیار بلندی و منزلت بس ارجمندیست اینکه است که در شأن آنان در سوره قمر و آیه 55 فرموده (إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ)«1»
-----------------------------------
(1) محققا اشخاص متقی و پرهیزکاران جایگاه آنان بهشتها و نهرها در نشیمنهای صدق و درستی نزد پادشاه مقتدر ثابت و برقرار است.

صفحه : 54

[سوره القلم (68): آیات 42 تا 52]

اشاره

یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ وَ یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون‌َ (42) خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ وَ قَد کانُوا یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُون‌َ (43) فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب‌ُ بِهذَا الحَدِیث‌ِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ (44) وَ أُملِی لَهُم إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ (45) أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم‌ٍ مُثقَلُون‌َ (46)
أَم عِندَهُم‌ُ الغَیب‌ُ فَهُم یَکتُبُون‌َ (47) فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تَکُن کَصاحِب‌ِ الحُوت‌ِ إِذ نادی وَ هُوَ مَکظُوم‌ٌ (48) لَو لا أَن تَدارَکَه‌ُ نِعمَةٌ مِن رَبِّه‌ِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُوم‌ٌ (49) فَاجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَجَعَلَه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (50) وَ إِن یَکادُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَک‌َ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُون‌َ إِنَّه‌ُ لَمَجنُون‌ٌ (51)
وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ (52)

(ترجمه)

(مشرکین یاد کنند) روزی را که دامن بمیان زنند و چون بسجده خوانده شوند نتوانند،
در حالتی که چشمهایشان بگودی فرو رفته و ذلیل و ترسان و حسرت آنان را فرا گرفته و در دنیا چنین بودند که با تن سالم انها را بسجده و طاعت میخواندند (اجابت نمیکردند)،
ای پیغمبر تو کیفر و مجازات کفار را بمن واگذار که بزودی آنان را درجه بدرجه پائین بریم بطوری که نمیدانند،
و تو آنها را مهلت بده که البته کید من قوی (و غضب من بسیار سخت است)،
آیا تو از کفار اجر و مزدی میطلبی که بر آنان سخت و دشوار باشد،
یا آنکه از عالم غیب آگاهند و از آنجا مینویسند!
ای پیغمبر تو برای حکم خدا صبر کن و نبوده باش مثل صاحب حوت (در شکم ماهی) با حالت غم خدا را خوانده
و اگر لطف و کرم پروردگارش او را فرا نگرفته بود از شکم ماهی می‌افتاد در بیابان بی‌آب و گیاه
(چون بحق نالید) خدایش برگزید وی را و قرار داد او را از بندگان صالح
(ای رسول) نزدیک بود کافرین بچشمان بد تو را چشم زخمت بزنند چون آیات قرآن را

صفحه : 55
شنوند (از روی حیرت) گویند البته اینکه شخص (که چنین سخن میگوید) دیوانه است،
در صورتی که اینکه کتاب الهی نیست جز پند و حکمت برای عالمیان‌

توضیح آیات‌

اشاره

یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ وَ یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون‌َ (یکشف) سه طور قرائت کرده‌اند (1) چنانچه مشهور بین عامّه قرّاء است (2) بفتح یا یکشف (3) تکشف بتا قرائت شده در وصف قیامت و شدّت آن است که آن روزی است که مردم دامن بکمر میزنند و اینکه کنایه از شدت هول قیامت است مثل کسی که کار مهم سختی برای وی پیش آید دامن بکمر میزند و خود را مهیا مینماید و وقتی بآنان امر میشود سجده کنید قدرت بر سجده کردن ندارند شاید اشاره باین باشد که چون در آن روز هر کسی بفعلیّت اخیر خود رسیده و آن جهات قابلی او بفعلیّت منتفی گردیده و دیگر محل‌ّ استکمال در آن روز برای احدی باقی نمانده و آنچه در دنیا کسب نموده و تحصیل کرده از فائز گردیدن بسعادت یا رسیدن بمنتهی درجه شقاوت همان فعلیّت و نحوه وجود وی گردیده اینکه است که چون تکلیف بسجده برای استکمال است و جهات استکمالی در او مفقود گردیده دیگر قدرت بر سجده کردن ندارد پس کسی که در اینکه دنیا که هنوز موقع استکمال او باقی است سجده نکرده و اظهار خضوع و بندگی ننمود که فعلیّت اخیر او مقام عبودیت شده باشد در آن وقت دیگر قدرت ندارد سجده که بآن اظهار بنده‌گی و عبودیّت میشود بنماید.
در تفسیر ابو الفتوح رازی بروایت ابو موسی اشعری از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال شد از آیه (یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ) فرمود روز قیامت نور عظیمی پدید آید که تمام خلق از هیبت برو افتند و سجده کنند و نیز در حدیث دیگر چون روز قیامت شود تمام خلق را در موقع سیاست بدارند و خداوند قضاوت کند میان هر ظالم و مظلومی

صفحه : 56
بطوری که هیچ مظلمه‌ای باقی نماند مگر آنکه بصاحبش رد نمایند آبی که با شیر مخلوط گردیده و فروخته بکیفر اعمالش امر میشود که آب را از شیر جدا کند آن گاه منادی ندا کند بطوری که تمام مردم بشنوند هر امت و تابعی بایستی دنبال پیشوای خود بدود آن وقت صاحبان صلیب با صلیب خود بدوند بت پرستان دنبال بت خود بدوند و هر عابدی با معبود خود بدود و هیچ بت و صنمی نماند مگر با آنکه پرستش نموده داخل جهنم میشوند آن گاه خطاب بموسویان رسد که شما کرا پرستیدید گویند عزیز پسر خدا گویند دروغ می‌گویید خدا را زن و فرزند نمیباشد بعیسویان گویند شما کرا پرستیدید گویند عیسی بن مریم پسر خدا گویند دروغ می‌گویید خدا را پسر نیست آن گاه بفرماید دو فرشته بیایند بصورت عزیز و عیسی (ع) آنها گویند اینانند معبودان ما آن گاه ملائکه آنها را بدوزخ میکشند و بخازنان دوزخ میسپارند و اینکه است معنی قوله تعالی (لَو کان‌َ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُل‌ٌّ فِیها خالِدُون‌َ«1» آن گاه کسانی بمانند که خدا را پرستیده باشند خطاب رسد شما کرا پرستیده‌اید گویند ما خدا را پرستیده‌ایم و معبود ما تویی بار خدایا ما کجا رویم امر فرماید تا حجاب را بر دارند و نوری از انوار او پدید گردد و همه برو بسجده افتند لکن مردمان منافق و ریاکاران خواهند سجده کنند نتوانند بلکه بپشت افتند اینکه است معنی قول تعالی یَوم‌َ یُکشَف‌ُ عَن ساق‌ٍ وَ یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُون‌َ خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ از بعض مفسّرین است مؤمنین وقتی سر از سجده بر میدارند رویهای آنها مثل برف سفید میگردد چون یهودیان و نصرانیان و منافقان آنان را مینگرند و خود را قادر بر سجده نمیبینند از شدّت حزن و غم روهای آنان سیاه میگردد وَ قَد کانُوا یُدعَون‌َ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُون‌َ شاید مقصود از امر آنان بسجده اشاره باین باشد که دعوت پیمبران را که
-----------------------------------
(1) سوره انبیاء آیه 99 یعنی اگر اینکه هایی که (کفار) میپرستیدند خدایان بودند وارد جهنم نمیشدند و حال آنکه تمام کفار در جهنم جاویدان میباشند [.....]

صفحه : 57
مشتمل بر نماز و سجده بود قبول ننمودند و ممکن است مقصود نماز جماعت باشد چنانچه بعضی گفته‌اند که مؤذن بکلمه (حی علی الصلاة) آنها را دعوت مینمود بنماز جماعت و رکوع و سجود با جماعت و حاضر نمیشدند و تخصیص بسجده برای اهمیّت آن است چنانچه امر بخصوص راجع بسجده فرمود (فَاسجُدُوا لِلّه‌ِ وَ اعبُدُوا)«1» و نیز در آیات دیگر امر بسجده میفرماید و آن را سبب نزدیکی و قرب خود معرفی مینماید (وَ اسجُد وَ اقتَرِب)«2» و شیطان بترک سجده مطرود گردید.
بعض مفسّرین گفته آیه اشاره باین است که در قیامت حجاب برداشته میشود و کسانی که در دنیا در حجاب انیّت و خودیّت خود مانده‌اند امر بر آنان سخت میگردد و آنها خوانده میشوند بفناء فی التّوحید و دیگر قدرت ندارند زیرا که استعداد فطری خود را در اثر رکود بدنیا و فرو رفتن در شهوات از دست داده (ذلیلة ابصارهم) یعنی متحیر و سرگردانند زیرا دیگر آن قوه نوریّه که بآن ترقی و تعالی ممکن بود از کف داده و همان استعداد بود که میخواند آنان را بسوی فناء فی اللّه و پس از مرگ دیگر استعداد باقی نمیماند. پایان فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب‌ُ بِهذَا الحَدِیث‌ِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ خداوند در ابتداء خلقت بشر قوّه و استعدادی در وی نهاده که اگر در صراط مستقیم انسانیّت حرکت نماید ممکن است آن بآن و ساعت بساعت در ترقی و تعالی صعود و تفوق نماید و حائز مقام قرب الی اللّه گردد بطوری که مرتبه و مقام او برتر و بالاتر از ملک گردد لکن اگر بیراهه حرکت کند و آن قوّه ملکوتی و آن روح الهی که در او بودیعه گذارده شده در اثر نفس پرستی و هوی از دست بدهد و در شهوات فرو رود علی الدّوام عوض آنکه ترقّی و تعالی پیدا کند آن بآن و درجه بدرجه فرود میآید بطوری که از پست‌ترین حیوانات بشمار میآید و در
-----------------------------------
(1) بمؤمنین امر فرموده که خدا را سجده کنید و او را عبادت نمائید.
(2) و نیز بمؤمنین امر فرموده که خدا را سجده کنید و نزدیک شوید از اینجا معلوم میشود که سجده سبب نزدیکی بنده است بخدا.

صفحه : 58
باره وی (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) صادق آید و لو آنکه مادامی که در اینکه دنیا حیات دارد خودش تنزّل خود را ملتفت نمیباشد زیرا شهوات چشم و گوش آدمی را می بندد و حقایق را وارونه نشان میدهد و اشاره بهمین دارد آنجا که فرموده لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ ثُم‌َّ رَدَدناه‌ُ أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ«1» حضرت امیر در بعضی سخنان و مواعظ خود فرموده اگر امروزت مثل دیروزت باشد مغبونی و اگر امروزت بدتر از دیروزت باشد ملعونی) البته بهتری و بدتری و مساوی بودن راجع بجهات روحانی است نه جسمانی.
و در سخنان بزرگان است که انسان اگر در هر آنی درجه‌ای بسوی کمال بالا نرود بقدر همان درجه‌ای که بایستی ترقی نماید تنزل نموده و پائین آمده، و شاید سرش اینکه باشد که بشر خواهی نخواهی در ایام حیاتش علی الدّوام از قوّه بفعل میآید و فعلیّت وی بسوی سعادت است یا بسوی شقاوت البته اگر بسوی سعادت رهسپار نگردید بسوی شقاوت رفته و از مقام انسانیت بمرتبه حیوانیت فرود آمده بعبارت دیگر انسان اگر در هر آنی ترقی ننموده و کمالی بر کمالات روحانی خود نیفزود بهمان اندازه فقدان کمال منقصت مینماید و درجه بدرجه تنزل مینماید و بر شقاوت وی افزوده میگردد اگر چه خودش نمیداند و ملتفت نمیباشد وَ أُملِی لَهُم إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود فرمود که منکرین رسالت و قرآن را مهلت بده و محققا بدان که عقوبت من سخت و محکم است و شاید مقصود از (کید متین) اینکه باشد که آنان را ثروتمند میگردانیم
-----------------------------------
(1) سوره تین آیه 4 (بحقیقت ما آفرید انسان را در بهترین تعدیل و قوام آفرینش و پس از آن برگردانیدیم وی را در پائین رتبه فرو رفته‌گان اشاره بآنکه در ابتدای خلقت انسان قابل هر گونه کمالی میباشد لکن بسوء اختیار خود را در پست‌ترین درجات فرود می‌آورد.

صفحه : 59
و نعمت دنیا را بر آنان زیاد میکنم تا وقتی که خوب در شهوات فرو رفتند و بدنیا و حیاتشان مطمئن گردیدند یک دفعه از آنها میگیرم و آنان را در حسرت و ندامت میگذارم أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم‌ٍ مُثقَلُون‌َ، أَم عِندَهُم‌ُ الغَیب‌ُ فَهُم یَکتُبُون‌َ اشاره بکمال خباثت و شقاوت کفار است که با آنکه تو برای تبلیغ رسالت اجر و مزدی از آنان طلب نمیکنی و منتظر هیچگونه عوض نیستی و فقط برای سعادت آنها اینطور فداکاری میکنی و زحمت میکشی با اینکه حال از روی کبر و نخوت و تفرعن و خود پسندی زیر بار تبلیغ تو نمیروند و سخنان تو را نمیپذیرند اینکه کبر و خود پسندی آنان از چیست آیا بر مغیبات و آنچه در لوح محفوظ ثبت گردیده مطلع و خبردار میباشند و ثبت مینمایند و در آن حکم میکنند یا از عالم ما وراء الطبیعه خبردار میباشند و از آنجا طریق سعادت خود را بدست میآورند فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تَکُن کَصاحِب‌ِ الحُوت‌ِ إِذ نادی وَ هُوَ مَکظُوم‌ٌ در اینکه مبارک آیه خدای جلیل بنبی اکرم خود را امر بصبر و بردباری مینماید و در سوره آل عمران آیه 128 در مقام تعریف و ستایش صابرین فرموده وَ الکاظِمِین‌َ الغَیظَ وَ العافِین‌َ عَن‌ِ النّاس‌ِ وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ)«1».
صبر که عبارت از متانت و استقامت است یکی از بالاترین و ارجمندترین صفات حمیده انسانی بشمار میرود هیچ سعادت و فضیلتی بدون صبر و بردباری برای انسان میسّر نمیگردد ما هیچ ثمر و نتیجه کاملی از اعمال و افعال خود نتوانیم ببریم مگر در اثر ثبات و پایداری و کوشش در عمل قوای ما هر قدر ضعیف و ناتوان باشد در پرتو ثبات و صبر ترقی و تعالی مینماید پیمبران اولو العزم در امر اراده قوی و متانت و استقامت فوق العاده بمقام (اولو العزمی) نائل گردیدند یکی از شرائط اساس کامیابی و نتیجه مثبت گرفتن از عمل همان صبر و استقامت و پایداری در عمل است اینکه است که خدای جلیل برسول اکرم خود با آنکه حائز
-----------------------------------
(1) فرو برندگان غیظ و کسانی که عفو میکنند از مردم و خدا دوست میدارد نیکوکاران را

صفحه : 60
درجه اعلای مقام صبر بود باز امر بصبر و بردباری مینماید لَو لا أَن تَدارَکَه‌ُ نِعمَةٌ مِن رَبِّه‌ِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُوم‌ٌ و اگر نبود یونس علیه السّلام که دریافت وی نعمت از پروردگارش که موفق گردانید وی را بذکر خود و ملهم گشت بذکر لا إِله‌َ إِلّا أَنت‌َ سُبحانَک‌َ إِنِّی کُنت‌ُ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ«2» سوره انبیاء آیه 87 توبه و التجاء او قبول نمیشد و هر آینه در اثر همان غیظ و غضب و ترک اولی که بدون رخصت طلبیدن از پروردگارش از او واقع گردید و از بین تهدید شدگان بعذاب بیرون رفت بایستی پس از آنکه بکیفر عملش در شکم ماهی محبوس گردید در بیابان بی‌آب و گیاه افتد در حالی که در اثر همان خلاف خجلت زده و پشیمان گردید فَاجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَجَعَلَه‌ُ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ آری چنین است لطف و کرم پروردگار نسبت ببندگان عاصی و گنه کارانی که از گناه و خطای خود خجلت زده و رو بکرم لطف او آرند و اظهار خطای خود نموده التجاء بسوی رحمت او آورند چنانچه در سوره انبیاء آیه 88 پس از حکایت حضرت یونس و توبه و ذکر او برای تنبیه گنه‌کاران و امیدواری آنان فرموده فَاستَجَبنا لَه‌ُ وَ نَجَّیناه‌ُ مِن‌َ الغَم‌ِّ وَ کَذلِک‌َ نُنجِی المُؤمِنِین‌َ همین طوری که یونس را در اثر ذکر و توبه از غم و از شکم ماهی نجات دادیم و از قعر دریا وی را باوج مقام صالحین و مقربین رساندیم همین طور اشخاص با ایمان هر گاه بذکر و توبه رو بما آرند و از در نیازمندی در آیند آنان را میپذیرم و آنها را از شقاوت و از هر گونه غم و بیچارگی و از ذلت خطا و گناه نجات میدهیم و مقام آنها را بالا میبریم و آنان را از صالحین محسوب میداریم و نظر بعظمت و شرافت اینکه ذکر است که در احادیث و سخنان اکابر آثار بسیار و خواص بیشمار در باره اینکه ذکر شریف رسیده و تکرار آن سبب نجات و
-----------------------------------
(2) نیست الهی مگر تو تو منزهی (از هر عیب و نقص) و من میباشم از کسانی که ظلم بخود نموده‌ام.

صفحه : 61
رستگاری است و فایده‌های بسیار در بر دارد.
وَ إِن یَکادُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَک‌َ بِأَبصارِهِم خطاب برسول اکرم است که کفار و معاندین از شدت عداوت و حسد چنان بتو نگاه میکنند که نزدیک است بچشم خود تو را بلغزانند و بر تو اصابت نمایند

سخنان مفسرین در باره قرائت لیزلقونک‌

‌از قراء سه طور قرائت نقل شده (1) مشهور و معروف بین قراء (لیزلقونک) بضم یاء قرائت شده (2) بعضی (لیزلقونک) بفتح یاء قرائت کرده‌اند (3) از اعمش و عیسی بقرائت عبد اللّه مسعود و عبد اللّه عباس (لیزهقونک) قرائت کرده‌اند لکن اینکه نحو قرائت ساز است و اعتباری ندارد

سخنان مفسرین راجع بمعنی لیزلقونک‌

1- (یزلقونک) یعنی یهلکونک تا آنکه تو را بهلاکت اندازند بدلیل آنکه زهوق بمعنی بطلان و زوال است و همین است معنی قوله تعالی (ان‌ّ الباطل کان زهوقا) 2- (یزلقونک) یعنی تو را بچشم بد بزنند (عبد اللّه عباس) 3- (یزلقونک) یعنی، یصرعونک، بیفکنند تو را (کلبی) 4- (یزلقونک) تو را برگردانند از آنچه بر آنی از اداء رسالت (حیّان) 5- (یزلقونک) از روی عداوت بتو نظر تیز کنند که تو را بترسانند (عبد العزیز یحیی) در حدیث از رسول اکرم است که فرموده
(العین لتدخل الرجل فی القبر و الجمل القدر)
چشم بد مرد را داخل در قبر میکند و شتر را در دیگ.
در حدیث دیگر اسماء بنت عمیس گفت یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرزندان جعفر را چشم زخم میزنند آیا روا است برای آنها تعویذی بنویسم فرمود اگر ممکن

صفحه : 62
بود چیزی جلو قضا را بگیرد و بر آن غالب گردد همان چشم بد بودی (تفسیر ابو الفتوح رازی) و نیز قول حق تعالی حکایت از یعقوب نبی‌ّ علیه السّلام که وقتی پسرهای خود را قوی و رشید دید و ترسید که چشم زخمی بآنها اصابت کند گفت (یا بَنِی‌َّ لا تَدخُلُوا مِن باب‌ٍ واحِدٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب‌ٍ مُتَفَرِّقَةٍ)«1» شاهد بر اینکه است که چشم بد تأثیر دارد.

سخنان مفسرین در اثر چشم بد

‌بین حکماء و مفسّرین خلافی نیست که چشم بد تأثیر دارد لکن بعضی انکار نموده نظر به اینکه چگونه ممکن است جسمی در جسم دیگر بدون تمام با یکدیگر تأثیر نماید.
در پاسخ گفته شده چنانچه حکماء گفته‌اند همانطوری که نفوس بشر در جوهر ذات و صفات و حقیقت مختلف و متفاوتند همین طور در آثار و خصوصیات نیز تفاوت بسیار دارند و در هر فردی از بشر آثار و خصوصیاتی است که در دیگری نیست پس ممکن است در چشم بعض مردم خصوصیّاتی باشد که در غیر نفوذ نماید و همین طور که نفس و روح هر بشری در بدن خود تأثیر دارد ممکن است بعضی از نفوس در بدن غیر نیز تأثیر کنند البته نفس شرور اثر آن نیز شرّ است و عمل آن ضرر وارد نمودن بغیر (از کوزه برون تراود آنچه در او است) و نفس خیّر پاک اثر آن خیر است زیرا که اینکه قاعده مسلّم و مبرهن است که نمیشود خیر منشأ شر گردد همین طور نمیشود شرّ منشأ خیر شود.
اینکه است که برای شفای مریض یا حفظ یا بعض گرفتاریها دیگر ادعیه‌ای رسیده که بتوسط نفس مؤمنین خوانده شود و بآب یا چیز دیگر دمیده شود و استعمال گردد پس از اینجا معلوم میشود همانطوری که چشم آدم حسود بد بین و گفتار او تأثیر بد دارد همین طور چشم و گفتار آدم پاک و بی‌آلایش نیز تأثیر نیک دارد در تفسیر روح البیان در اینجا بیانی دارد که برای وضوح مطلب خلاصه
-----------------------------------
(1) یعقوب نبی (ع) گفت ای پسران من همگی از یک در وارد نشوید و داخل شوید از درهای متفرق.

صفحه : 63
آن را ترجمه مینمایم چنین گفته بعضی گفته‌اند نظر کننده گاهی از چشم وی اثرات سمّی پدید میگردد و در غیر نفوذ مینماید و وی را یا فاسد میگرداند یا هلاک مینماید چنانچه در بعضی از مارها چنین است در اسرار محمدیه گفته ذاتی که دارای سم‌ّ اخلاقی است بالقوّه دارای تاثیر است وقتی با آن کسی که ضدیّت و دشمنی دارد مقابل گردید و قوه غضب بهیجان آمد آن وقت اثر آن خباثت و شریکه در کمون او مخفی بوده تحریک میگردد و ظهور مینماید و گاهی چنان شدید میشود که ممکن است جنین را در رحم سقط نماید و گاهی بمجرد نظر کردن تأثیر مینماید پس استبعاد ندارد که از چشم بعض مردم اجزاء لطیفی خارج گردد که دیده نشود و برسد بآن چیزی که طرف توجه وی واقع گردیده و بآن اصابت نماید زیرا همانطوری که نفوس بشر در حقیقت و ماهیّت مختلفند در تأثیر نیز یک طور نیستند. (پایان) و شاید همین باشد سر اینکه در روایات و احادیث رسیده که نظر کردن گربه و سگ بر غذا مضرّ است بایستی بچند لقمه آنان را رد نمود و نیز غذایی که در مغازه‌ها و در محل عبور و مرور مردم تهیّه میگردد خوب نیست زیرا نظر کردن اثرات بد دارد و در غذا نفوذ مینماید و ممکن است خوردن آن سبب مرض گردد لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَ یَقُولُون‌َ إِنَّه‌ُ لَمَجنُون‌ٌ، وَ ما هُوَ إِلّا ذِکرٌ لِلعالَمِین‌َ چون کفار و مشرکین استماع قرآن مینمودند از شدت بهت و حیرت که میدیدند از مرتبه فهم و عقل متعارفی آنان بر تر است و بسخنان بشر نمیماند نسبت جنون بآن عقل کل میدادند و میگفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دیوانه است و چون خود فاقد عقل بودند نمیفهمیدند که اینکه آیات قرآنی از مبدء وحی الهی فرود آمده برای آنکه پوزش و اندرز باشد برای عالمیان از جن و انس و تا قیامت هادی و رهنما و رهبر خلق باشد

صفحه : 64

‌سورة الحاقة

اشاره

مکیة و هی اثنتان و خمسون آیة

[سوره الحاقة (69): آیات 1 تا 18]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَاقَّةُ (1) مَا الحَاقَّةُ (2) وَ ما أَدراک‌َ مَا الحَاقَّةُ (3) کَذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَةِ (4)
فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَةِ (5) وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ (6) سَخَّرَها عَلَیهِم سَبع‌َ لَیال‌ٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّام‌ٍ حُسُوماً فَتَرَی القَوم‌َ فِیها صَرعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ خاوِیَةٍ (7) فَهَل تَری لَهُم مِن باقِیَةٍ (8) وَ جاءَ فِرعَون‌ُ وَ مَن قَبلَه‌ُ وَ المُؤتَفِکات‌ُ بِالخاطِئَةِ (9)
فَعَصَوا رَسُول‌َ رَبِّهِم فَأَخَذَهُم أَخذَةً رابِیَةً (10) إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَةِ (11) لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُن‌ٌ واعِیَةٌ (12) فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ نَفخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَت‌ِ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14)
فَیَومَئِذٍ وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ (15) وَ انشَقَّت‌ِ السَّماءُ فَهِی‌َ یَومَئِذٍ واهِیَةٌ (16) وَ المَلَک‌ُ عَلی أَرجائِها وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (17) یَومَئِذٍ تُعرَضُون‌َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ (18)

(ترجمه)

(بنام خداوند بخشنده مهربان)
قیامت حق و حقیقت و عین واقع است،
چگونه توانی عظمت و سختی آن روز را بدانی،
قوم ثمود و عاد قیامت را تکذیب نمودند،
و امّا قوم ثمود بکیفر کفر و طغیان آنها را هلاک کردیم،
و امّا قوم عاد را بباد تند و سرکش بهلاکت رسیدند،
که بر آنان مسخّر نمودیم هفت شب و هشت روز که پی در پی

صفحه : 65
میوزید میبینی مردم گویا ساقه نخل خشگی بودند،
آیا میبینی اثری از آنان باقی باشد،
آمد فرعون و کسانی که پیش از وی آمده بودند و مردمان زشت کار بخطا کاری بر خواستند،
چون مخالفت نمودند رسول پروردگارشان را پس بعذاب سخت گرفتار شدند،
و چون آب طغیان نمود کسان و اهل (نوح را) در کشتی نشاندیم (و نجاتشان دادیم،
چنین کردیم تا اینکه برای شما پند و تذکری باشد، لکن) بگوش شنوا چنین اندرز را خواهد پذیرفت،
موقعی که یک دفعه اسرافیل در صور بدهد
و در برگیرد زمین و کوه‌ها را پس یک دفعه همه آنها خورد و متلاشی گردند،
پس در آن روز واقع میگردد روز موعود (یعنی قیامت)،
و شکافته میگردد آسمان پس آسمان در آن روز سست گردد،
و فرشتگان بر اطراف آسمان (منتظر فرمانند) و در آن روز هشت ملک مقرب عرش پروردگار ترا در برگیرد
و در آن روز (در موقع حساب) آنچه کرده‌اید آشکار گشته و چیزی پنهان نمیماند

توضیح آیات‌

اشاره

الحَاقَّةُ، مَا الحَاقَّةُ، وَ ما أَدراک‌َ مَا الحَاقَّةُ

سخنان مفسرین در اعراب الحاقة

(1) الحاقّة، مبتداء و ما الحاقة خبر مبتداء (2) الحاقة خبر مبتداء محذوف و مبتداء در لفظ نیست و در معنی مندرج است و اشاره دارد بعظمت الحاقة که چه چیز است (الحاقة) و ما، در ما ادریک ما تعجب است اتفاقی بین مفسرین است که (الحاقة) یکی از نامهای قیامت است و بمعنی حاق حقیقت و عین واقع است، و ما ادراک، اشاره بعظمت آن روز است که چطور تو توانی بدانی که الحاقة یعنی حقیقت قیامت چیست با آنکه پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که عقل کل و شخص اول امکان بشمار میرود و تمام عوالم امکانی بطور وحدت و بساطت مندرج در وجود مبارک وی است با اینحال آیه نظر بعظمت قیامت دارد که بلفظ استفهام و تعجب گفته تو چه دانی که حاق و حقیقت قیامت چیست

صفحه : 66
عالم قیامت بمناسبت جامعیت انسان عالم تام و تمام است و جامع تمامی مراتب عوالم امکانی است و عالمی است که حیثیّت روحانیت آن بر جهات جسمانیت آن غالب گردیده اینکه است که در کلام مجید نامهای متعدد هر یک باعتبار معنایی بر آن نهاده و آن را معرّفی فرموده عالم حیاتش نامیده وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ)«1» نظر بآنکه تمام موجودات در آن روز صاحب حیات و ادراکند (قیامتش) نامیده باعتبار آنکه در آن روز تمام مردم نزد پروردگار عالمیان قیام مینمایند یا آنکه کیفیت قیام موجودات را بحق تعالی در آن روز معاینه مینمایند (حشرش) نامیده نظر به اینکه در آن روز تمام خلق در ارض محشر اجتماع مینمایند (نشرش) گفته باعتبار تفرق مردم در ارض محشر چنانچه فرموده (کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ)«2» و اینکه (شاهد و مشهودش«3» نامیده شاید باعتبار آن باشد که در آن روز حجابها برداشته میشود و حقیقت هر چیزی نمایان میگردد و اهل محشر هر یک از آنان هم شاهدند که اهل مشاهده و عیان میگردند و آنچه در اینکه عالم برای آنها مخفی بوده بعیان مشاهده مینمایند و هم مشهودند و باقی خلق آنان را مشاهده مینمایند زیرا که باطنها در آن روز ظاهر میگردد و بهمین اعتبار آن را (تبلی السّرائر) نامیده و شاید اشاره بشدّت ظهور حقایق دارد در آن روز قوله تعالی (فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ) و اموری که برای اکثر افراد بشر در اینکه عالم مخفی مانده و فقط لفظی و مفاهیمی از آنها میفهمند آن وقت مشاهده مینمایند و نیز بهمین مناسبت آن را عالم آخرت نامند زیرا که در مرتبه آخرین کمال بشر واقع است و جامع تمامی مرتبه کمال و جامع جمیع مراتب وجود و دارای کل عوالم است و بمناسبت آنکه عین واقع و حاق حقیقت است یکی از اسماء قیامت (الحاقّة) است چنانچه در همین آیه بالا تذکر داده که قیامت امری است ثابت و واقع و حاق
-----------------------------------
(1) بحقیقت خانه آخرت هر آینه دارای حیات است اگر شما بدانید، سوره عنکبوت آیه 64
(2) گویا مردم (در قیامت) مانند ملخهایی مانند پراکنده، سوره قمر آیه 7
(3) شاهد مشاهده کننده مشهود مشاهده گردیده شده، سوره بروج آیه 3.

صفحه : 67
حقیقت و عین نفس الامر است که هر چیزی بحقیقت در آنجا ظاهر و هویدا میگردد عالم آخرت عالم حقیقت است مقابل اینکه عالم دنیا که عالم مجاز و خالی از حقیقت و عالم کون و فساد است که چیزی در آن ثابت و برقرار نیست وجودش عین عدم بقائش عین فنا حیاتش عین موت و اضمحلال است اینکه است که نظر بشأن و عظمت عالم قیامت دارد که بطور تعجب فرموده وَ ما أَدراک‌َ مَا الحَاقَّةُ تو چه دانی که قیامت چیست.
کَذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ بِالقارِعَةِ مفسرین گویند مقصود از (قارعه) قیامت است و شاید نظر بسختی و فزع مردم در آن روز تعبیر بقارعه که بمعنی کوبندگی است نموده و ممکن است اشاره باین باشد که قیامت روزی است که روح و نفس و بدن مردم چنان در هم کوبیده و متصل بهم و فشرده بیکدیگر میگردد که گویا تمام بدن روح و تمام روح بدن است امتیازی بین روح و بدن باقی نمیماند بدلیل آنکه تمام اجزاء بدن صاحب روح میگردد و بحکم خالق متعال اعضاء بسخن میآیند بلکه در آن روز تمامی اجزاء قیامت صاحب حیات میگردند ببیان واضح‌تر گوئیم مواد و اجزاء موجودات در اینکه عالم از هم متفرق و متشتت بنظر می‌آید و چون وحدت بین اجزاء مواد نیست اینکه است که بخود ادراک و شعور ندارند زیرا که هر جزئی از اجزاء از دیگر منفصل و جدا میباشند لکن در آن روز چنان درهم کوبیده و بهم فشرده میگردند که یک وحدت تشکیل میدهند و وقتی وحدت حاصل شد قابل حیات میگردند اینکه است که خداوند خبر میدهد که در قیامت موجودات مثل زمین که در باره آن فرموده (تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها«1» و جهنم که گوید (هَل مِن مَزِیدٍ)«2» و نیز اجزاء بدن خود انسان چنانچه در سوره یس آیه (65) فرموده الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ«3»
-----------------------------------
(1) زمین حدیث میکند خبرهای خود را
(2) جهنم گوید آیا برای من زیادتی هست
(3) در آن روز بر دهنهای مردم مهر میزنیم و دستهای آنان تکلم میکنند و پاهای آنها شهادت میدهند بر آنچه کسب کرده‌اند.

صفحه : 68
و شاید اشاره بهمین مطلب دارد قوله تعالی یَوم‌َ نَطوِی السَّماءَ کَطَی‌ِّ السِّجِل‌ِّ لِلکُتُب‌ِ کَما بَدَأنا أَوَّل‌َ خَلق‌ٍ نُعِیدُه‌ُ«1» سوره انبیاء آیه (104) پس از امثال اینکه آیات میتوان استفاده نمود که در قیامت مواد موجودات از شدت فشردگی اجزاء آنها بهم دیگر هم قابل بقاء میگردند و هم صاحب حیات میشوند فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَةِ (1) طاغیه چیزی را گویند که در شدت از حد بگذرد مثل قوله تعالی إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ یعنی آب در زیادتی طغیان نمود و از حد گذشت و بنا بر اینکه معنی (بالطاغیه) صفت فعل محذوف است و معنی آیه چنین میشود که قوم ثمود در اثر انکار نمودن آنان قیامت را بصیحه آسمانی که در شدت و قوت از حد گذشته بود هلاک نمودیم (2) مقصود از (الطاغیه) طغیان است که چون ثمود یعنی قوم هود نبی علیه السّلام طغیان و سرکشی نمودند و پیمبران را تکذیب کردند و قیامت و روز رستاخیز را انکار نمودند ما آنان را هلاک نمودیم در حدیث است که قوم هود نبی علیه السّلام چون در مخالفت هود طغیان نمودند سرکشی کردند بصیحه آسمانی هلاک گردیدند وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیهِم سَبع‌َ لَیال‌ٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّام‌ٍ حُسُوماً و اما عاد یعنی قوم لوط نبی علیه السّلام آنان بکیفر مخالفت و اعمال ناشایسته هلاک گردیدند بباد سختی که از سردی از حد گذشته بود و در اثر نافرمانی و انکار معاد و تکذیب پیمبران مسلّط گردید بر آنان چنین بادی که در هفت شب و هشت روز پیوسته بر آنها میوزید و اینکه هشت روزی را که عرب (برد العجوز) نامیده گویا همان چند روز معروف آخر زمستان است که در فارسی آن را سرمای پیر زن نامیده‌اند
-----------------------------------
(1) روز قیامت روزی است که آسمانها بهم پیچیده میشوند مثل پیچیدن دفترها برای کتابها و نوشته‌جات

صفحه : 69
و گویند اینکه برد العجوزش گفته‌اند برای اینکه بود که پیر زنی در آن ایّام برای حفظ جان خود در سردابی خود را محفوظ نموده روز هشتم سرما بوی اصابت نمود و وی را هلاک گردانید و ممکن است برد العجوزش نامیده‌اند نظر بآنکه در (عجز) زمستان یعنی در آخر زمستان واقع گردیده فَتَرَی القَوم‌َ فِیها صَرعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ خاوِیَةٍ، فَهَل تَری لَهُم مِن باقِیَةٍ که از شدت وزیدن باد گمان میشد قوم عاد دیوانه شده‌اند تا آنکه هلاک گردیدند بطوری که پنداشتی ریشه نخل خشک گردیده‌اند آیا میبینی تو اثری از آنان باقی مانده یعنی عذاب چنان آنان را فانی گردانیده که از ذریّه آنها هم کسی را باقی نگذاشته وَ جاءَ فِرعَون‌ُ وَ مَن قَبلَه‌ُ وَ المُؤتَفِکات‌ُ بِالخاطِئَةِ اکثر قرّاء (من قبله) بسکون باء قرائت نموده‌اند یعنی فرعون آمد و کسانی که پیش از او آمده بودند از قوم هود و صالح و باقی امم خطا کار که بمخالفت و عصیان و شرک و کفر مستحق عذاب گردیدند و کمی از قرّاء (قبله) بکسر قاف و فتحه باء قرائت کرده‌اند یعنی فرعون و کسانی که با وی بودند از مردمان زشت اعمال که مرتکب خطا و کفر و شرک و ظلم و باقی سیّئات گردیدند فَعَصَوا رَسُول‌َ رَبِّهِم فَأَخَذَهُم أَخذَةً رابِیَةً (رابیه) اشاره بزیادتی و شدت عذاب است که در اثر مخالفت نمودن پیمبران که از طرف پروردگارشان فرستاده شده بودند بکیفر اعمالشان خداوند گرفت آنها را و مبتلا گردانید آنان را بعذاب سخت إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَةِ پس از حکایت قوم صالح و قوم لوط و فرعون و فرعونیان و اینکه آنان در اثر مخالفت بعذاب گرفتار گردیدند اشاره میفرماید بقوم نوح که آنان نیز در اثر

صفحه : 70
مخالفت بطوفان گرفتار شدند لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُن‌ٌ واعِیَةٌ در اینکه مبارک آیه در مقام امتنان بر بشر بر آمده و اشاره مینماید بکمال لطف و رحمت خود که در عین عذاب و غضب بر کفّار که بمناسبت کیفر اعمالشان استحقاق پیدا نموده و بر آنان وارد گردیده همان عذاب و سخط نسبت بدیگران تذکر و اندرز است و مؤمنین و کسانی که گوش شنوا دارند بشنوند و عبرت بگیرند و بدانند که خداوند در مورد غضب شدید العقاب است و در موقع رحمت کثیر الفضل و کثیر الاحسان است بلکه رحمتش سبقت گرفته بر غضبش
(سبقت رحمتی علی غضبی)
اشاره بسعه رحمت و فضل غیر متناهی او است بلکه عذابش عین رحمت و غضبش عین حکمت است که در هر موقعی که آثار غضب نمایان گردد در آن اسرار حکمت آمیزی مندرج گردیده چنانچه در همین آیه مبارکه بعد از آنکه بیان عذاب کفّار و کسانی که باعمال و اخلاق نکوهیده خود را در مورد غضب و سخط الهی واقع گردانیده‌اند اشاره میفرماید که آنان را در دنیا مورد عذاب قرار دادیم برای عبرت گرفتن شما مؤمنین و کسانی که پیش از شما بودند و بعد از شما میآیند تا آنکه همیشه بین خوف و رجا باشید نه برحمت حق تعالی مغرور گردید و بدانید که در مورد غضب سخت انتقام است و نه مأیوس از رحمت او باشید زیرا که یأس از رحمت الهی کفر است پس وظیفه مؤمن اینکه است که نسبت او بخوف و رجاء مثل دو کفّه ترازو مساوی باشد.
در تفسیر روح البیان راجع به اذن واعیه بیانی دارد که برای توضیح مطلب مختصری از آن را ترجمه مینمایم.
(اذن واعیه) گوش چنانی که دارای قوّه و استعدادی باشد که آنچه را بایستی در خود نگاهدارد حفظ کند و متذکر باشد و نیز آنچه را نگاهداشته در مقام عمل آن را بکار اندازد (الواعیه) صفت گوشی است که آنچه را گرفت بقلب رساند

(و گر نیستی سعی جاسوس گوش خبر کی رسیدی بسلطان هوش) (بستان)

صفحه : 71
و اینکه، اذن، را بلفظ مفرد آورده نه جمع و نیز (واعیه) را نکرده آورده نه معرفه اشاره باین است که کسی که متّصف باین صفت باشد که دارای چنین گوشی گردیده بسیار کمیاب است و با کمیابی آن سبب نجات جماعت بسیاری میشود و در اعقاب آنان نیز سرایت مینماید یعنی کسی که بشنود اینکه حکایات (و قصصی که در قرآن تذکر داده) و حفظ کند برای آنکه بمردم برساند و ترغیب و تحریص کند مردم را بایمان و آنان را از کفر باز دارد چنین کسی سبب نجات خلق و باعث دوام ایمان آنها گردیده.
در کتاب کشّاف چنین گفته اگر گوشی باشد و لو گوش یک نفر و شنوا باشد و تعقّل نماید و در طریق حق تعالی تدبّر و تفکّر کند چنین کسی سواد اعظم و شخص بسیار بزرگی است و مورد اعتنا است نزد خدای متعال و بباقی مردم اعتنایی نیست اگر پر باشند بین خافقین در حدیث است (افلح من جعل اللّه له قلبا واعیا)«1» و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بعد از فرود اینکه آیه فرمود یا علی از خدا خواسته‌ام که گوش تو را (اذن واعیه) گرداند پس از آن علی علیه السّلام فرمود هیچ چیزی را فراموش ننمودم و سزاوار نیست که فراموش کنم، البته بایستی چنین باشد زیرا که حضرتش حافظ اسرار الهی است و خودش فرمود من بر فطرت توحید خلق گردیده‌ام و بایمان و هجرت با رسول اللّه سبقت گرفته‌ام و در روایت دیگر وقت نزول آیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گوش علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و فرمود گوش واعیه اینکه گوش است). پایان اینکه حدیث مشهور بین شیعه و سنّی است و تفسیری نه از شیعه نه از سنّی دیده نشده مگر آنکه اینکه حدیث را نقل نموده البتّه بایستی چنین باشد کسی را سزد دارای چنین گوشی باشد که بعد از رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حافظ دین او و مفسّر قرآن گردد و حامل اسرار الهی و مخزن ودائع سبحانی گردیده باشد هر کسی را روا نیست بپیشوایی خلق انتخاب گردد مگر آن کسی که دعا کرده پیغمبر
-----------------------------------
(1) رستگار شد کسی که خداوند قرار داد برای او قلب باز و درّاک [.....]

صفحه : 72
خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حافظ اسرار قرآن و مبیّن آیات الهی و مؤید عند اللّه و دارای مقام عصمت و طهارت نفسانی باشد.
کسی را که اندک شعوری است میفهمد که چنین کسی را خود رسول اللّه (ص) باذن خدا بایستی برای پیشوایی خلق بعد از خود انتخاب نماید نه اینکه چنین امر مهمی را بدست خلق گذارد در صورتی که انسان هر قدر هم وارسته و مهذّب باشد باز در تحت تأثیر نفس واقع است و نیز کسی اطلاع بر ما فی الضّمیر غیر ندارد مگر خدا و عصمتی که در پیغمبر و امام بایستی مأخوذ باشد غیر از خدا کسی بر آن مطلع نیست زیرا که آن ملکه باطنی است پس چگونه عقل تجویز و تصویب می نماید که انتخاب امام بدست خلق انجام گیرد هرگز روا نیست.
فَإِذا نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ نَفخَةٌ واحِدَةٌ در مقام وقوع (الحاقّة) یعنی پدید شدن قیامت بر آمده که قیامت موقعی پدید میگردد که اسرافیل یک دفعه در صور بدمد.
مفسّرین گویند صور شاخه‌ایست از نور که از آسمانها بزرگتر و وسیعتر است و آن صدایی است که از شدّت و قوّت آن اهل زمین همگی صیحه میزنند و میمیرند مگر کسی را که خدا بخواهد نگاهدارد.
و اینکه نفخه واحده گفته شاید اشاره باین باشد که آن اولین نفخه ایست که دمیده میشود و از هیبت آن تمام اهل زمین میمیرند و پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود و قیامت برپا میگردد و اینجا مقام بیان آن نیست.
وَ حُمِلَت‌ِ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً آن وقت بقدرت الهی کوه‌ها از جای خود کنده میشوند و کوه‌ها از هم پراکنده میگردند در اول سوره واقعه فرموده إِذا رُجَّت‌ِ الأَرض‌ُ رَجًّا وَ بُسَّت‌ِ الجِبال‌ُ بَسًّا فَکانَت هَباءً مُنبَثًّا در آن وقت زمین بشدّت میلرزد و کوه‌ها پراکنده میگردد مثل پشم زده شده و از بشر و حیوان در روی زمین احدی باقی نمیماند.

صفحه : 73
فَیَومَئِذٍ وَقَعَت‌ِ الواقِعَةُ، وَ انشَقَّت‌ِ السَّماءُ فَهِی‌َ یَومَئِذٍ واهِیَةٌ وَ المَلَک‌ُ عَلی أَرجائِها وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانِیَةٌ عرش در لغت بمعنی تخت است و در بعض روایات دارد که عرش و کرسی یک معنی دارد و مفسّرین گویند عرش آسمان نهم است که بالای آسمانها قرار گرفته و محیط بر تمامی عوالم جسمانی است.
و چون نمیتوان عرش پروردگار را حمل بظاهر نمود زیرا که آن خلاف حکم صریح عقل است زیرا لازم آید خداوند جسم و جسمانی باشد پس عرشی که در آیات قرآنی نسبت بپروردگار داد شده مثل همین جا (وَ یَحمِل‌ُ عَرش‌َ رَبِّک‌َ) و آنجا که فرموده (الرَّحمن‌ُ عَلَی العَرش‌ِ استَوی)«1» بایستی حمل بغیر ظاهر نمود و بهترین توجیهات اینکه است که گفته شود شاید مقصود از عرش مقرّ سلطنت و تخت فرمان فرمایی حق تعالی باشد و اشاره باشد بآن فیض رحمانی که از آن تعبیر میشود برحمت واسعه (وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ) و آن حقیقت منبسط و فیض وجودی است که تمام موجودات را فرا گرفته و هر شیئی بقدر استعداد و قابلیّت خود از آن فیض برخوردار گردیده چنانچه فرموده (ما تَری فِی خَلق‌ِ الرَّحمن‌ِ مِن تَفاوُت‌ٍ) و آن کلمه حق و ظل نور وجود او و فعل او و رحمت او است که از آن در اخبار تعبیر بمشیّت شده از معصوم است که خداوند همه چیزها را بمشیّت خلق نموده و مشیّت را بچیز دیگر خلق ننموده (أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّک‌َ کَیف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ)«2» و شاید مقصود از حاملین عرش که در آیه تذکر داده و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده حاملین عرش امروز چهارند وقتی قیامت برپا میگردد
-----------------------------------
(1) خدای رحمان استیلا بر عرش دارد یعنی صفت رحمانیت او مساوی با عرش است
(2) آیا ندیدی که چگونه پروردگار تو سایه را کشید شاید مقصود از سایه ظل وجود حق است که تمام موجودات همان پرتو وجود حقانی میباشند.

صفحه : 74
هشت عدد میباشند شاید آنها جواهر مجرده‌ای میباشند که اولین موجوداتی هستند که مشمول فیض منبسط و رحمت واسعه خالق متعال میباشند که از آن تعبیر بعقول و نفوس مجرده میشود و شاید قوله تعالی وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ«1» اشاره بهمان جواهر مجرده باشد خلاصه بنا بر اینکه توجیه مقصود از عرش پروردگار همان فیض منبسط و رحمت واسعه رحمانی او است که تمامی کائنات را فرا گرفته و جمله آن در مرتبه اول همان جواهر قدسی و عقول مجرده‌ای میباشند که از اول ما خلق اللّه بشمار میروند و قوله سبحانه در آیة الکرسی وَسِع‌َ کُرسِیُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ اشاره بسعه رحمت و شمول فیض رحمانی اوست که در مرتبه ثانی تمام موجودات را فرا گرفته در تفسیر ابو الفتوح رازی چنین گوید (در حدیث دارد که هر فرشته‌ای چهار روی دارد رویی چون روی آدمی و رویی چون روی شیر و رویی چون روی کرکس و رویی چون روی گاو، بروی آدمی روزی آدمیان میطلبد و بروی شیر روزی سباع و درندگان میطلبد و بروی گاو روزی بهایم میطلبد و بروی کرکس روزی مرغان میطلبد) اینکه حدیث بر فرض صحت تأیید میکند (مثل افلاطونیه را) و از علی بن الحسین زین العابدین چنین روایت شده که خدای عرش را بیافرید در مرتبه چهارم مخلوقات زیرا که پیش از آن سه چیز را آفریده بود هوا، قلم نور پس از آن عرش را آفرید از الوان و انوار مختلف نوری سبز که رنگ سبزی از او است و نوری زرد که رنگ زردی از او است و نور سفیدی که اصل انوار از او است و روشنایی روز از آنست آن گاه هفتاد هزار طبقه بیافرید هیچ طبقه نیست مگر آنکه تسبیح و تقدیس او را مینمایند باصوات مختلف اگر آواز آنان بزمین برسد کوه‌ها پاره پاره و گوشها ریزان شدی و دریا بزمین فرو رفتی آن روز عرش
-----------------------------------
(1) وقتی نفخه صور میدمد هر کس در آسمانها و زمین است بیهوش میگردد مگر کسی را که خدا بخواهد.

صفحه : 75
خدا بر اینکه هشت فرشته بود که آن را بر فرق گرفته‌اند. پایان یَومَئِذٍ تُعرَضُون‌َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ در آن روزی که قیامت بر پا میگردد چیزی از شما در آن روز مخفی و پنهان نمیگردد و آنچه در باطنها مخفی است در آن روز ظاهر و آشکار میگردد.
مفسّرین گویند کوفیان (لا یخفی) بیا خوانده‌اند و باقی قرّاء بتاء قرائت نموده‌اند.

[سوره الحاقة (69): آیات 19 تا 33]

اشاره

فَأَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَیَقُول‌ُ هاؤُم‌ُ اقرَؤُا کِتابِیَه (19) إِنِّی ظَنَنت‌ُ أَنِّی مُلاق‌ٍ حِسابِیَه (20) فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (21) فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (22) قُطُوفُها دانِیَةٌ (23)
کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الأَیّام‌ِ الخالِیَةِ (24) وَ أَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِشِمالِه‌ِ فَیَقُول‌ُ یا لَیتَنِی لَم أُوت‌َ کِتابِیَه (25) وَ لَم أَدرِ ما حِسابِیَه (26) یا لَیتَها کانَت‌ِ القاضِیَةَ (27) ما أَغنی عَنِّی مالِیَه (28)
هَلَک‌َ عَنِّی سُلطانِیَه (29) خُذُوه‌ُ فَغُلُّوه‌ُ (30) ثُم‌َّ الجَحِیم‌َ صَلُّوه‌ُ (31) ثُم‌َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُکُوه‌ُ (32) إِنَّه‌ُ کان‌َ لا یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ العَظِیم‌ِ (33)

(ترجمه)

امّا کسی که در (قیامت) نامه عملش را بدست راستش نهند (با کمال شادمانی باهل محشر بگوید) بیائید کتاب مرا بخوانید،
و من یقین بملاقات چنین روزی داشتم،
پس چنین کسی در زندگانی و عیش گوارا و راضی میباشد،
و نیز در بلندترین مرتبه بهشت منزل دارد
که میوه‌های آن در دسترس بهشتیان است،
گفته میشود بآنها نعمتهای بهشت گوارا باشد بخورید و بیاشامید که اینکه

صفحه : 76
پاداش اعمال نیک گذشته شما است
و امّا کسی که نامه عملش بدست چپش دهند میگوید کاش چنین نامه‌ای بمن نداده بودند،
و من هیچوقت از اعمال خود خبر نداشتم،
ای کاش از اینکه غصّه نجات مییافتم
(ای وای) که امروز مال من بفریاد من نرسد،
تمام سلطنت و مال امروز فانی گردید،
(خطاب از مصدر قهر الهی رسد) که او را بگیرید و در غل و زنجیر کنید،
پس از آن در جهنّم او را در آرید،
پس از آن ببندید وی را بزنجیری که هفتاد ذراع باشد،
زیرا که او بخدای بزرگ ایمان نیاورده‌

توضیح آیات‌

اشاره

فَأَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَیَقُول‌ُ هاؤُم‌ُ اقرَؤُا کِتابِیَه وقتی روز موعود فرا رسد و مردم نزد حساب به پیشگاه حضرت ذو الجلال حاضر گردند آن وقت نامه اعمال و سجل‌ّ افعال نیکوکاران از طرف راست بآنان داده شود آن گاه از زیادتی وجد و طرب مردم را میخوانند که بیائید و کتاب مرا بخوانید.
آنچه در آن کلمات و مطالبی ثبت و ضبط گردیده آن را کتاب گویند خواه در کاغذ نوشته شده باشد یا در لوح محفوظ ثبت گردیده یا در لوح محو و اثبات یا در لوح سینه انبیاء چنانچه در سوره حدید آیه 25 فرموده لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات‌ِ وَ أَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ المِیزان‌َ لِیَقُوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ«1» و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرموده کتابی که با انبیاء است آن است اکبر آن چنانی است که انبیاء بآن هر چیزی را میدانند.
و ممکن است گفته شود مقصود از کتاب موعودی که در قیامت بدست انسان داده میشود و بوی ارائه میشود شاید اشاره و کنایه باشد بهمان اعمال و حرکات و اخلاقیاتی که در صفحه نفس وی ثبت گردیده و تمرکز یافته و از فعلیّت اخیر وی
-----------------------------------
(1) هر آینه محققا ما فرستادیم رسولان خود را با حجتهای روشن و با آنها فرود آوردیم کتاب و میزان تا آنکه بین مردم بپای دارند عدالت و میانه روی را.

صفحه : 77
بشمار میرود و نسبت بیمین شاید اشاره بیمن و برکت و جهات خیریّت و سعادتی است که در کتاب انفسی آنان ظهور و بروز دارد زیرا که هر عملی خواه از اعمال نیکوی پسندیده یا از اعمال زشت نکوهیده باشد اثر آن در نفس انسان باقی و ثابت ماند تا وقتی که ملکه نفسانی وی گردد و در نفسش رسوخ نماید که دیگر زوال پذیر نباشد.
صدر المتألّهین در تفسیر سوره واقعه راجع باصحاب یمین و اصحاب شمال بیانی دارد که مختصری از آن را ترجمه مینمایم چنین گوید در بسیاری از تفاسیر دارد که اصحاب یمین کسانی میباشند که آنان را از طرف راست ببهشت میبرند و اصحاب شمال کسانی هستند که آنان را از طرف چپ بجهنم میکشند.
و تحقیق در مطلب چنین است که عالم وجود بتمامه یک شخص وحدانی بشمار میرود زیرا که وجود عالم ظل وجود حق تعالی و وحدت طبیعیّه ظل وحدت حقیقیّة الهیّه است و طبیعت را روحی است که آن را روح واحد و روح اعظم و عقل اول نامند و مشتمل بر مدبّرات علویّه و متعلق ببرزخهای نوریّه است و در او است بهشت سعداء و در آن ملائکه علویین میباشند که بندگان خدا را سوق میدهند بسوی رضوان خدا و وظیفه آنها اینکه است که کتاب ابرار و نیکوکاران را مینویسند إِن‌َّ کِتاب‌َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین‌َ و کتاب عبارت است از تصویر حقایق و صحیفه اعمال آن محل‌ّ عتیق است پس مراد از کتابت در اینجا جوهر ملکوتی فعال علوی است و مقصود از قلم قوّه عملیّه مصوره است و مقصود از صحیفه نفوس ناطقه بشری است که در اوّل خلقت خالی از تصاویر و نقوش است و شکّی نیست که اینکه کتاب را ممکن نیست احدی بتواند باین حواس‌ّ کدر ظلمانی مشاهده نماید زیرا که آنها مکتوبات غیبیه‌ایست که در عالم غیب واقع است لکن بیشتر مردم ایمان بغیب ندارند و وثوقی برای آنان نیست مگر آنچه را که محسوس بهمین حواس است و دیگر طرف شمال و آن ملکوت اسفل و در آن مدبّرات سفلیّه و سدنه برازخ ظلمانیّه است و در آن است جحیم اشقیاء و در آنجا دو نوع ملائکه میباشند یکی

صفحه : 78
آنهایی که اعمال فجار و اشقیا را مینویسند قوله تعالی (وَ جاءَت کُل‌ُّ نَفس‌ٍ مَعَها سائِق‌ٌ وَ شَهِیدٌ) و طائفه دیگر ملائکه غلاظ شداد لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ و قوله تعالی إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ وَ ما أَدراک‌َ ما سِجِّین‌ٌ کِتاب‌ٌ مَرقُوم‌ٌ وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ و شبه نیست که هر کس از طرف راست کتابش بوی داده شود حشرش با ملائکه جانب یمین و علیین خواهد بود و کسی را که از طرف چپ یا پشتش کتابش بوی داده شود او بدست موکّلین عذاب معذّب خواهد بود. (پایان) إِنِّی ظَنَنت‌ُ أَنِّی مُلاق‌ٍ حِسابِیَه شخصی نیکوکار گوید من از کسانی بودم که ایمان داشتم و دعوت پیمبران را پذیرفتم و بیوم حساب تصدیق داشتم مفسرین گویند ظن‌ّ در اینجا بمعنی یقین است چنانچه در بسیاری از موارد ظن بمعنی یقین استعمال میشود پس قوله تعالی إِنِّی ظَنَنت‌ُ یعنی دانستم و یقین کردم آمدن چنین روزی را فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قُطُوفُها دانِیَةٌ پس چنین کسی که ایمان بروز حساب داشته و در اثر ایمان کتاب اعمالش از طرف یمین یعنی از طرف راستش که مناسب بعالم علیّین است بوی رسیده در زندگانی رضایت بخشش است و جایگاه او بهشتی است که در مرتبه عالی عالم وجود امکانی قرار گرفته و آرامگاه وی دار کرامت الهی است و میوه‌جات بهشتی بوی نزدیک و در دسترس او آماده شده و شاید مقصود (قُطُوفُها دانِیَةٌ) اشاره باشد که در بهشت برای کسب معاش دیگر زحمت و تعب و مشقتی نیست آدم بهشتی همیشه در راحت و عیش گوارا زیست مینماید کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الأَیّام‌ِ الخالِیَةِ آن گاه ملائکه رحمت باهل بهشت گویند گوارا باشد شما را بخورید از

صفحه : 79
نعمتهای بهشتی و بیاشامید از آبهای خوشگوار و آنچه در روزهای گذشته عمر خود تهیه نموده‌اید امروز بشما خواهد رسید وَ أَمّا مَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِشِمالِه‌ِ فَیَقُول‌ُ یا لَیتَنِی لَم أُوت‌َ کِتابِیَه یمین و شمال دو نقطه مقابل یکدیگر اول اشاره بحال سعداء و نیکوکاران دارد دوم اشاره بحال تیره‌بختان و بدکاران است و بقدری که اصحاب یمین در بهجت و سرور و دارای حیات نیکو میباشند اهل شمال در سختی و عذاب و شکنجه میباشند و پس از آنکه کتاب و سجل‌ّ احوال آدم شقی را از طرف چپ بوی ارائه میدهند از شدّت غم و تأسف گوید ای کاش هیچ وقت کتاب اعمال خود را نمیدیدم و بمن کتاب داده نمیشد و حساب اعمال و افعال خود را نمیدانستم.
یا لَیتَها کانَت‌ِ القاضِیَةَ، ما أَغنی عَنِّی مالِیَه، هَلَک‌َ عَنِّی سُلطانِیَه و از شدّت تأسف آرزو میکند کاش حیات من قطع شده بود و اینکه نامه سیاه پر خطر را نمیدیدم ای وای بر من که امروز مال من بفریادم نمیرسد و مرا از عذاب نجات نمیدهد.

(سخنان مفسرین در جمله هلک عنی سلطانیه)

(1) گمراه نمود مرا آنچه را گمان میکردم حجّت و دلیل من است.
(إبن عباس و مجاهد) (2) قطع شد از من تسلط و سلطنت من که امروز دیگر استیلاء و سلطنتی برای من نیست.
خُذُوه‌ُ فَغُلُّوه‌ُ ثُم‌َّ الجَحِیم‌َ صَلُّوه‌ُ، ثُم‌َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُکُوه‌ُ

(سخنان مفسّرین در معنی ذراع)

(1) هفتاد ذرع بذراع فرشتگان است که از دبرش داخل کنند و از بینی‌اش در آورند. (عبد اللّه عباس) (2) هر ذرعی بقدر هفتاد ذرع ما میباشد که هفتاد در هفتاد میشود (سفیان)

صفحه : 80
(3) جز خدا نداند که مقدار زراع چقدر است. (حسن بصری) و غیر اینها از وجوهی که مفسّرین توجیه نموده‌اند لکن بهتر اینکه است که گفته شود مقصود از (سَبعُون‌َ ذِراعاً) همان ذراع معهود باشد و اشاره دارد بطول بند چنانچه معمول است هفتاد و هفتصد و امثال آن را برای کثرت آرند.
آری اینکه سلسله طولانی که در قیامت آدم عاصی را بآن می‌بندند همان زنجیر طبیعت و بند اوهام و قید آرزو و آمال طولانی دنیوی است که در عالم قیامت که (تبلی السّرائر) است بمرتبه ظهور و بروز میرسد و نتیجه آن همان زنجیر و سلسله هفتاد ذراعی میشود و همانطوری که در دنیا آرزو و آمال بلند بدست و پای انسان پیچیده و نمیگذارد قدمی بسوی حقیقت بردارد بدلیل تجسّم اعمال که در آیات قرآنی و احادیث بسیار اشاره شده در قیامت صورت خارجی میپذیرد زیرا که در در آن وقت معانی صورت میگیرد و باطن ظاهر میگردد کسی که در اینکه عالم روح و روان خود را از اسارت طبیعت و قید اوهام رهایی داد روز رستاخیز نیز آزادانه بجوار قرب الهی پرواز مینماید نفسی که پای بند طبیعت است چگونه تواند راهی بسوی حقیقت پیدا نماید پس آنچه هست از ما است که بر ما است (أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) إِنَّه‌ُ کان‌َ لا یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ العَظِیم‌ِ در اینکه آیه در مقام علت و سبب عذاب بر آمده که عاصی مستحق چنین عذابی است زیرا که بخدای بزرگ ایمان نیاورده و خود را در بند اوهام و طبیعت مقید نموده.
چون ایمان عبارت از عقد قلب و بستگی بمبدء است کسی که دل و قلبش مرتبط بحق نباشد و هدف و آرزویش قرب برحمت او نباشد و تمام همّش امور طبیعی و جز خود خواهی و نفس پرستی و دنبال آمال و آرزوهای دور و دراز و بدست آوردن منافع و همی دنیوی مقصدی در نظر ندارد البته آن وقتی که معانی صورت میگیرد و هر چیزی بفعلیّت اخیر خود میرسد آن وقت است که اعمال مجسّم میشود و بصورت می‌آید و آدم شقی خود را در چنین عذابی مشاهده مینماید.

صفحه : 81

[سوره الحاقة (69): آیات 34 تا 52]

اشاره

وَ لا یَحُض‌ُّ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ (34) فَلَیس‌َ لَه‌ُ الیَوم‌َ هاهُنا حَمِیم‌ٌ (35) وَ لا طَعام‌ٌ إِلاّ مِن غِسلِین‌ٍ (36) لا یَأکُلُه‌ُ إِلاَّ الخاطِؤُن‌َ (37) فَلا أُقسِم‌ُ بِما تُبصِرُون‌َ (38)
وَ ما لا تُبصِرُون‌َ (39) إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤمِنُون‌َ (41) وَ لا بِقَول‌ِ کاهِن‌ٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون‌َ (42) تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (43)
وَ لَو تَقَوَّل‌َ عَلَینا بَعض‌َ الأَقاوِیل‌ِ (44) لَأَخَذنا مِنه‌ُ بِالیَمِین‌ِ (45) ثُم‌َّ لَقَطَعنا مِنه‌ُ الوَتِین‌َ (46) فَما مِنکُم مِن أَحَدٍ عَنه‌ُ حاجِزِین‌َ (47) وَ إِنَّه‌ُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ (48)
وَ إِنّا لَنَعلَم‌ُ أَن‌َّ مِنکُم مُکَذِّبِین‌َ (49) وَ إِنَّه‌ُ لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِین‌َ (50) وَ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ُّ الیَقِین‌ِ (51) فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ (52)

ترجمه‌

و هرگز مسکین و فقیری را طعام نداده،
پس نیست برای وی امروز هیچ دوست و رفیقی،
و غیر از غسلین طعامی امروز نصیب ندارد،
غسلین طعامی است که نمیخورند مگر خطاکاران،
قسم بآنچه (از آثار حق) میبینید
و آنچه را که نمی‌بینید،
که قرآن حقیقتا (وحی خدا) و کلام رسول بزرگواری است،
نه اینکه قول شاعر باشد و کمند اشخاصی که ایمان آرند،
و نه حرب کاهن (دروغگو است) کمند کسانی که متذکر (حقیقت) آن میشوند،
اینکه قرآن از جانب پروردگار عالمیان فرود آمده،
و اگر بدروغ بما سخنانی میبست،
البته او را بقهر و سخط میگرفتیم،
و رگ او را قطع میکردیم،
و از شما هیچ کس بر دفاع او قادر نبودید
و اینکه قرآن هر آینه تذکر و اندرزی است برای اشخاص با تقوی،
و البته ما میدانیم از شما کدام یک تکذیب قرآن را میکنید،
و اینکه تکذیب هر آینه حسرت و پشیمانی آور است برای کافرین،
و البته قرآن بحق و حقیقت است،
و ای (پیمبر)

صفحه : 82
تو تسبیح و تنزیه کن باسم پروردگار بزرگ خود‌

توضیح آیات‌

اشاره

وَ لا یَحُض‌ُّ عَلی طَعام‌ِ المِسکِین‌ِ در مقام اوصاف اصحاب شمال بر آمده که اضافه بر اینکه بخدای عظیم ایمان نیاورده‌اند راغب نیستند احسان بفقراء و بیچارگان نمایند آری ایمان بخدای بزرگوار است که آدمی را وادار باحسان بفقرا و ضعفاء مینماید کسی که بخدا ایمان ندارد چگونه تواند بدون عوض و حظوظ نفسانی بذل مال نماید و کسی که محرک عمل او غیر خدا باشد چنین کسی اگر احسان بفقرا نماید وقتی خوب در حال وی تحقیق نمودی معلوم میشود محرک وی فایده‌ای است از حظوظ نفسانی یا غیر آن که عاید خودش میگردد نه اینکه ایمان بخدا و محبت او محرک عمل او شده باشد نه فقط اتفاق چنین است بلکه تمام اعمال و افعال آدمی دائر مدار هدف و مقصد اصلی وی است و بدور آن نقطه مقصودش دور میزنند مثلا کسی که مقصد او حب جاه و ریاست شد و آرزوی پیشوایی و تفوّق بر دیگران منتهای آمال وی گردید او هر چه کند حتی امور عادی او از خوردن و خوابیدن و غیر آن غرض و مقصودش رسیدن بآرزوی خودش میباشد فَلَیس‌َ لَه‌ُ الیَوم‌َ هاهُنا حَمِیم‌ٌ کسی که در اینکه عالم دنیا در اثر ایمان و عمل نیکو ارتباط بحق پیدا ننمود و محبت خدا را در دل خود نپرورانید و در راه اطاعت و روشنی او دستگیری بفقرا و مستمندان ننمود در آخرت و روز معاد روشنی برای او نیست بلکه آن کس که دلش از محبت حق تعالی خالی باشد تمام موجودات و لو آنکه خویشاوندان و دوستان وی باشند در آن وقت دشمن او میگردند زیرا که تمام موجودات جنود حق تعالی و مسخّر امر او و زیر فرمان سلطنت حقیقی اویند فَلا أُقسِم‌ُ بِما تُبصِرُون‌َ، وَ ما لا تُبصِرُون‌َ

صفحه : 83

سخنان مفسرین راجع بآیه‌

مفسرین گویند (لام فلا اقسم) زائد و برای تأکید قسم آمده بدلیل جمله بعد بِما تُبصِرُون‌َ وَ ما لا تُبصِرُون‌َ که خداوند در اینجا قسم یاد میکند و گواه میگیرد بآنچه را می‌بینید و آنچه را که نمی‌بینید و اینکه مقصود از آنچه می‌بینید و آنچه نمی‌بینید چیست از مفسرین گفتاری نقل شده (1) آنچه را که می‌بینید و آنچه را که نمی‌بینید از موجودات و جمله کائنات (2) آنچه را می‌بینید در دنیا و آنچه را نمی‌بینید از امور آخرت (3) آنچه در ظاهر آسمان و زمین است و آنچه در باطن آنها است (4) آنچه می‌بینید از اجسام و آنچه نمی‌بینید از ارواح و از امام جعفر صادق نقل شده که آنچه را میبینید از نعمت ظاهر و آنچه را نمیبینید از نعمتهای باطن و غیر اینها از وجوهی که احتمال داده شود لکن بهتر همان وجه اول است که شامل میگردد تمام کائنات و موجودات را زیرا که قرینه بر تقیید نیست پس بایستی حمل بر عموم نمود و مطابق میگردد با کلام امام علیه السّلام زیرا تمام موجودات خواه ظاهر و خواه باطن تماما از نعم الهی محسوب میگردند إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ خداوند تمام موجودات را مورد قسم قرار میدهد و آنان را گواه میگیرد که قرآن کلام فرستنده رسول کریم است ظاهرا مقصود از رسول کریم جبرئیل امین است لکن بقرینه آیه بعد وَ ما هُوَ بِقَول‌ِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤمِنُون‌َ، وَ لا بِقَول‌ِ کاهِن‌ٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون‌َ مقصود از رسول خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشد شعر کلامی را گویند که موزون و با قافیه باشد و کهانت قسمتی از سحر است و کهنه کسانی هستند که چنین وانمود

صفحه : 84
میکنند که جن مسخر حکم ما و زیر فرمان ما و از گذشته و آینده بما خبر میدهد در صورتی که قرآن تکذیب میکند که جن دارای علم غیب باشد چنانچه در سوره سبا آیه 13 فرموده فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَت‌ِ الجِن‌ُّ أَن لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ الغَیب‌َ ما لَبِثُوا فِی العَذاب‌ِ المُهِین‌ِ«1» کفار چون دیدند آیات قرآنی بقدری فصیح و بلیغ است که از قبیل گفتار و سخنان آنان نیست بلکه بالاتر از سخنان آدمیان است اینکه بود که گاهی از روی نخوت و حسد نسبت شاعری بحضرتش میدادند شاعرش میگفتند برای آنکه کلامی باین نظم و ترتیب جمیل آورده با آنکه میدانستند آیات قرآنی از قبیل شعر که موزون و با قافیه باشد نیست و گاهی کاهنش مینامیدند برای آنکه از گذشته و آینده خبر میدهد و ندانستند که آیات قرآنی از قبیل القاء جنیان نیست بلکه میدانستند و از روی حسد و کبر تجاهل مینمودند تَنزِیل‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ تنزیل خبر مبتداء محذوف یعنی قرآن نه از قبیل سحر است و نه از قبیل کهانت بلکه از نزد پروردگار عالمیان فرود آمده وَ لَو تَقَوَّل‌َ عَلَینا بَعض‌َ الأَقاوِیل‌ِ، لَأَخَذنا مِنه‌ُ بِالیَمِین‌ِ اینکه آیه برهان و دلیل محکم و بارزی است که خداوند برای اثبات دعاوی پیمبران آورده که اگر کسی بدروغ دعوی نبوت و رسالت نماید و کلامی را نسبت بخدا دهد البته خداوند بکیفر اعمال نکوهیده‌اش وی را بقوت و قدرت
-----------------------------------
(1) آیه راجع بسلطنت سلیمان نبی است که باد و جن زیر فرمان او بودند و بامر او مشغول اعمال شاقه بودند مثل اینکه تماثیل و مجسمه‌ها میساختند و دیگها و حوضها بنا مینمودند تا وقتی که دیدند سلیمان در اثر موریانه عصایی که در دست او است افتاد آن وقت جنیان فهمیدند سلیمان مرده است خداوند اینکه مطلب را شاهد میآورد برای اینکه جن اطلاعی از غیب ندارد اگر اطلاع داشت پیش از آنکه سلیمان بیفتد میفهمیدند او مرده است و خود را از زحمت میرهانیدند

صفحه : 85
خداوندی خود میگیرد و از وی انتقام میکشد برای آنکه مردم در اشتباه نیافتند بلکه از طریق لطف بر خداوند لازم است که دروغ وی را فاش نماید تا آنکه حجّت بر خلق تمام شود.
لکن باید دانست در صورتی بر خدا لازم است مدعی کاذب را رسوا کند که دروغ وی معلوم نباشد امّا در اینکه زمان ما که بطور ضرورت و یقین ثابت و مبرهن گردیده که بایستی دین اسلام تا قیامت باقی و پایدار ماند پس هر کس مدعی نبوّت و رسالت باشد و لو آنکه بفرض از روی سحر کوه‌ها را از جای بکند دروغش واضح و معلوم است و چنین است مدّعی امامت که ثابت و معین است که امام دوازدهم پسر امام حسن عسکری علیه السّلام زنده و بحکمت چندی از نظر عموم غائب است و امامت بوجود مبارکش خاتمه پیدا نموده پس هر کس مدعی امامت باشد دروغش واضح است.
ثُم‌َّ لَقَطَعنا مِنه‌ُ الوَتِین‌َ پس از آنکه مدعی کاذب را بقوّت و غلبه خداوندی خود گرفتیم رگ حیات وی را قطع میکنیم.

سخنان مفسرین راجع به وتین‌

(1) رگ دل را وتین گویند که وقتی قطع شد انسان میمیرد.
(2) وتین رگی است میان پی گردن که آن نیز اگر قطع شود انسان میمیرد (3) وتین رگی است در دل بتوسط آن آب بدل میرسد اگر قطع شود آدم میمیرد فَما مِنکُم مِن أَحَدٍ عَنه‌ُ حاجِزِین‌َ کسی که بقهر و غلبه خداوندی گرفتار گردید و مورد عذاب قرار گرفت احدی از شما نتواند از وی عذاب را بردارد.
آری کسی که مورد غضب و سخط الهی واقع گردید نه تنها کسی نتواند حاجز و مانع از عذاب وی گردد بلکه تمام ذرّات ممکنات با وی در خصومت آیند و همگی دشمن او میگردند.

صفحه : 86
وَ إِنَّه‌ُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ هر آینه قرآن تذکر و اندرزی است مر اشخاص با تقوای پرهیزکار را نه مردمان هوس ران فاسق نفس پرست که از قرآن نتیجه‌ای عاید آنان نمیگردد وقتی دل لایق قبول حق است و تواند از قرآن و کلام الهی بهرمند گردد که اندازه‌ای از اوهام شیطانی و خدعه نفسانی خالی باشد وَ إِنّا لَنَعلَم‌ُ أَن‌َّ مِنکُم مُکَذِّبِین‌َ، وَ إِنَّه‌ُ لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِین‌َ شاید آیه نظر بمنافقین دارد که در ظاهر یا ریاء یا تقیة تصدیق رسالت رسول و حقانیت قرآن مینمودند لکن در باطن تکذیب مینمودند که خدا عالم است بظاهر و باطن و میداند مؤمن واقعی کیست و منافق کدام است و فردای قیامت تکذیب آنها باعث حسرت و ندامت آنان خواهد بود و چنان حسرتی بآنها دست میدهد که از بالاترین عذاب بشمار میرود وَ إِنَّه‌ُ لَحَق‌ُّ الیَقِین‌ِ محققا قرآن حاق واقع و در مرتبه حق الیقین واقع است عرفاء برای یقین سه مرتبه قائلند (علم الیقین) (عین الیقین) (حق الیقین) علم الیقین علمی است که از روی دلیل و براهین محکم پدید گردد بطوری که شک و تردید در آن راه نداشته باشد (عین الیقین) یقینی است که از روی و جدان و مشاهده سرّی پدید گردیده و نسبت عین الیقین بعلم الیقین مثل نسبت دیدن است بشنیدن و اینکه نوع علم بهیچ وجه تخلل پذیر نمیباشد (حق الیقین) آن رسیدن بحاق مطلب و محقق گردیدن بآن است و اینکه قرآن را (حق الیقین) نامیده شاید برای اینست که قرآن از حاق حقیقت و عین واقع صادر گردیده و در آن هیچ شک و ریبی راه ندارد فَسَبِّح بِاسم‌ِ رَبِّک‌َ العَظِیم‌ِ خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تسبیح کن و ستایش نما پروردگار بزرگ

صفحه : 87
خود را باسماء و نامهای او اشاره به اینکه بشکرانه چنین نعمت بزرگی یعنی قرآن که از حاق حقیقت و عین واقع و از سر چشمه وجود برای تو فرود آمده، خدای بزرگوار را بنامهایی که خودش خود را بآنها معرفی فرموده ستایش و تمجید نما.
اینکه بود چنانچه در حدیث است وقتی از وجود مبارک رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میشد چرا در عبادت اینکه طور خود را بتعب می‌اندازی در صورتی که خداوند گناه گذشته و آینده تو را آمرزیده و اصلا معصوم میباشی و گناه نداری در پاسخ میفرمود
(أ یکون عبدا شکورا)
آیا در قبال اینکه همه نعمت که بمن کرامت نموده نباید بنده شاکر باشم یعنی عبادت من از روی شکر گذاری است

صفحه : 88

‌سورة المعارج‌

اشاره

مکیّة و هی اربع و اربعون آیة

[سوره المعارج (70): آیات 1 تا 21]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سَأَل‌َ سائِل‌ٌ بِعَذاب‌ٍ واقِع‌ٍ (1) لِلکافِرین‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ دافِع‌ٌ (2) مِن‌َ اللّه‌ِ ذِی المَعارِج‌ِ (3) تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ (4)
فَاصبِر صَبراً جَمِیلاً (5) إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً (6) وَ نَراه‌ُ قَرِیباً (7) یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ (8) وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ (9)
وَ لا یَسئَل‌ُ حَمِیم‌ٌ حَمِیماً (10) یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ المُجرِم‌ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب‌ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه‌ِ (11) وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ أَخِیه‌ِ (12) وَ فَصِیلَتِه‌ِ الَّتِی تُؤوِیه‌ِ (13) وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ثُم‌َّ یُنجِیه‌ِ (14)
کَلاّ إِنَّها لَظی (15) نَزّاعَةً لِلشَّوی (16) تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی (17) وَ جَمَع‌َ فَأَوعی (18) إِن‌َّ الإِنسان‌َ خُلِق‌َ هَلُوعاً (19)
إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً (21)

(ترجمه)

(بنام خداوند بخشنده مهربان)
سؤال کننده‌ای سؤال نمود از آن عذابی که واقع است،
و مر کافرین را دفع کننده از آنعذاب نیست،
و آنعذاب از قهر خدایی است که صاحب و مالک آسمانها است،
فرشتگان و روح بامر خدا بالا روند در روزی که مدتش پنجاه هزار سال خواهد بود،
پس تو (ای رسول) صبر نیکو پیش گیر،
که اینکه کافرین آن روز را دور می‌بینند
و ما آن را نزدیک می‌بینیم،
و آن روزی است که آسمانها مثل فلز گداخته گردد،
و کوه‌ها مثل پشم زده شده پراکنده و متلاشی گردند،
و هیچ دوستی از دوست خود جویا نمیشود،
گناه‌کار چون بینا گردد بحال خود دوست

صفحه : 89
میدارد از عذاب اولاد خود را فدا بدهد و از عذاب نجات یابد،
و نیز زن و برادرش
و خویشان که حامی وی بودند
و آنچه در زمین است فدا دهد (و از سختی آن روز برهد)،
نه چنین است که آتش (جهنّم) شعله‌ور است،
تا آنکه سر و صورت آنها را بسوزاند،
دوزخ آنهایی را میطلبد که از حق رو گردانیده و اعراض نموده،
و جمع مال کرده و ذخیره نموده،
محققا انسان حریص و بی‌صبر خلق گردیده،
چون شرّ و آفتی بوی رسد جزع و فزع کند،
و وقتی مال و نعمتی باو برسد بخل ورزد.

توضیح آیات‌

اشاره

سَأَل‌َ سائِل‌ٌ بِعَذاب‌ٍ واقِع‌ٍ، لِلکافِرین‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ دافِع‌ٌ (سئل) را دو طور قرائت کرده‌اند با همزه و بدون همزه گویند اهل شامات و اهل مدینه (سال) بدون همزه قرائت کرده‌اند و مشهور و معروف بین قراء با همزه (سئل) قرائت شده.
و بنا بر آنکه (سئل) با همزه قرائت شود بعضی گفته‌اند، باء، در بعذاب بمعنی عن است و معنی چنین میشود سؤال کرد سؤال کننده‌ای از آن عذابی که واقع خواهد بود که آنعذاب برای چه کس خواهد بود در پاسخ گفته شد آنعذاب برای کافرین آماده شده و دفع شدنی نیست.
دیگری گفته (با) زائد است و معنی آیه چنین میشود سؤال کرد سائلی عذابی را که واقع است.

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

(1) نضر بن حارث از خدا خواست و دعا کرد که خدایا اگر اینکه دین اسلام حق است و از نزد تو فرود آمده از آسمان بر ما سنگ بریزان یا بر ما عذاب دردناک بفرست و در اثر دعای وی روز جنگ بدر او را بسختی کشتند.
(إبن عباس)

صفحه : 90
(2) از امام جعفر صادق علیه السّلام چنین روایت میکنند که او از پدرانش روایت نموده که چون رسول اللّه در غدیر خم دست علی بن ابی طالب را گرفت و او را بالا برد و بمردم فرمود
(من کنت مولاه فعلی مولاه)
و پیمان امامت بر او گرفت اینکه مطلب منتشر گردید چون اینکه خبر بحارث بن النعمان رسید برخواست و بر شتری نشست و آمد تا بلشکرگاه رسول خدا رسید و گفت ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتی خدا میفرماید بگوئید (اشهد ان لا اله الا اللّه و انّک لرسوله) قبول کردیم و گردن نهادیم دیگر گفتی پنج نماز بخوانید پذیرفتیم دیگر گفتی یک ماه روز بگیرید زکاة بدهید حج بروید قبول کردیم با اینکه همه راضی نبودی تا بازوی پسر عمت را گرفتی و بالای منبر بردی و گفتی هر کس من مولای اویم علی مولای او است اینکه حدیث از خود گفتی یا خدا چنین فرموده حضرت فرمود بآن خدایی که جز او خدایی نیست که من بفرمان خدا گفتم آن وقت حارث رو گردانید و گفت (الهم ان کان هذا حقا فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم) هنوز بمرکوب خود سوار نشده بود که سنگی بر سرش آمد و او را هلاک نمود و بنا بر اینکه (سال) بدون همزه قرائت شود (باء) در بعذاب زائد است و (سال) بمعنی سلیل و سیلان میشود زید بن ثابت و عبد الرحمن زید از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین حدیث میکنند که (سال وادی است در جهنم که خدا خبر میدهد که در قیامت کفار را در آن وادی میبرند و از بعض مفسرین است که (سال) بدون همزه بمعنی سئل است و بنا بر اینکه معنی دو قرائت یکی میشود و یکی معنی پیدا میکند (لَیس‌َ لَه‌ُ دافِع‌ٌ) بنا بر قرائت اول که با همزه (سئل) قرائت شود و نضر بن حرث یا حارث بن نعمان چنین دعائی کرده باشند معنی آیه چنین میشود که (طلب کرد طلب کننده‌ای بعذابی که لا محاله واقع است و کافرین را چاره و مانعی از آنعذاب نمیباشند مِن‌َ اللّه‌ِ ذِی المَعارِج‌ِ معارج جمع معرج و بمعنی صعود و درجه بدرجه بالا رفتن است یعنی

صفحه : 91
اینکه عذابی که برای کافرین آماده شده از جانب خدایی است که صاحب مراتب و درجات بلندی است.

سخنان مفسرین در معنی ذی المعارج‌

(1) ذی المعارج یعنی صاحب آسمانها و بمناسبت آنکه ملائکه صعود و عروج در آسمانها مینمایند آسمانها را معارج نامیده. (إبن عباس و کلبی) (2) ذی المعارج یعنی صاحب نعمتها که بمراتب مختلفه ببندگان میرسانند (قتاده) (3) معارج درجاتی است که در بهشت باولیاء خود عطا و بخشش مینماید (4) همانطوری که آسمانها در ارتفاع و انخفاض و کبر و صغر متفاوتند ارواح ملائکه نیز در قوت و ضعف و کمال و نقص در معارف الهیه و شدت و ضعف آنان در تدبیر اینکه عالم متفاوت میباشند و شاید نور رحمت الهی و اثر فیض او نمیرسد باین عالم مگر بواسطه اینکه ارواح ملکیّه یا بر سبیل عادت یا غیر آن و اینکه نظیر آنجا است که فرموده (و المقسمات امرا و المدبرات امرا) و مراد بقوله (مِن‌َ اللّه‌ِ ذِی المَعارِج‌ِ) اشاره دارد باین ارواح مختلفه که مثل ارتفاعات و نردبانهای آسمانهایند برای صعود آنها و نیز منازل و درجات میباشند برای حاجات بشر و نیز مثل منازل میباشند برای نزول رحمت باین عالم.
(فخر رازی) تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ مفسّرین گویند مقصود از روح در اینجا جبرئیل امین است و نظر بشرافت او از بین ملائکه وی را تخصیص داده بروح و ممکن است گفته شود مقصود از روح ارواح بنی آدم میباشند و آن همان روحی باشد که در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) و بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است ملائکه با ارواح از جهت خرابی عالم دنیا و زمین صعود مینمایند بمحل قرب پروردگار در تفسیر کبیر چنین مینویسد در اینجا نکته دقیقی مندرج است و آن اینکه

صفحه : 92
است که خدای متعال در اینجا اول عروج ملائکه را گفته و ثانیا عروج روح را و در آن آیه یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا اول صعود روح را فرموده و ثانیا صعود ملائکه را تذکر داده و اینکه ترتیب میرساند که روح در مرتبه اول در قوس نزول است و در مرتبه دوم در قوس صعود.
و از بعض اهل کشف چنین نقل میکنند که روح نور عظیمی است از نور جلال اللّه و نزدیک‌ترین انوار است بسوی او و از آن نور منشعب میگردد ارواح ملائکه و ارواح بشر و اینکه آخر درجه روح است و بین طرفین درجات و مراتب بسیاری است از صعود و نزول ملائکه و بشر. (پایان) فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ روح و ملائکه بسوی حق تعالی صعود مینمایند در روزی که مقدار و اندازه آن پنجاه هزار سال است‌

سخنان مفسرین راجع به پنجاه هزار سال‌

‌برای توضیح مطلب مختصری از تفسیر مجمع البیان را ترجمه مینمایم (1) بعضی گفته‌اند عروج مینمایند ملائکه بموضعی که خداوند بآنها امر میفرماید در روزی که مقدار آن بحرکت غیر آنها پنجاه هزار سال است از آخر مرتبه زمین تا آخر مرتبه آسمانهای هفتگانه زیرا که از زمین تا آسمان اول پانصد سال است در صعود و پانصد سال است در نزول (2) مقصود روز قیامت و موقع حساب است که اگر بزمان و مدّت حساب میشد پنجاه هزار سال طول میکشید. (جبائی و قتاده و عکرمه) و خدری از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که در پاسخ سخن کسی که گفت چه قدر آن زمان طولانی است فرمود قسم بآنکسی که جان محمّد در قبضه قدرت او است که اینکه روز برای مؤمن سریع‌تر از یک نماز واجبی است که در دنیا میخواند و نیز از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرمود اگر غیر خدا کسی حساب خلائق را میرسید اینکه قدر طول میکشید لکن خداوند در یک

صفحه : 93
ساعت بحساب همه رسیدگی مینماید (شاید مقصود از یک ساعت یک آن باشد زیرا که در آن مقام زمان معنی ندارد.
(3) مقصود اینکه است که از اول پیدایش دنیا تا قیامت پنجاه هزار سال است و خدا میداند چقدر آن گذشته و چقدر آن باقی مانده.
(4) جایز است (فی یوم) صله باشد و متعلّق (بسأل سائل) و معنی آیه چنین باشد سؤال کرد سائلی از روزی که مقدار آن پنجاه هزار سالست.
و گفتار دیگری نیز در توجیه آیه از مفسّرین نقل شده که هر یک وجه صحیحی دارد لکن بنظر قاصر توجیه دیگری نیز ممکن است در آیه بشود و گفته شود نظر بمضمون (ان‌ّ القرآن یفسّر بعضه بعضا) وقتی آیات راجع باوضاع ظهور قیامت را با هم جمع نمودیم چنین بنظر میرسد که بقرینه آیات بعد شاید اینکه آیه اشاره باشد که همین طوری که پیدایش عالم طبیعیّات و جسمانیّات بتدریج بوده چنانچه در باره خلقت آنها و زمین (بستّة ایّام) تعبیر فرموده همین طور خرابی و منحل گردیدن عالم طبیعیّات نیز دفعی نیست و بتدریج انجام گیرد و از صور اول اسرافیل تا صور دوّم که ظهور قیامت باشد اگر بایّام و شهر و سنه عالم دنیا تحدید گردد پنجاه هزار سال طول میکشد و آیات بعد (یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ) تا آخر آیات اشاره باشد باول ظهور خرابی آسمانها و کهکشانها و باقی اوضاع سمائی بدلیل آنکه وقتی مردم ظهور عذاب بینند برای حفظ جان خودشان مضطرب و به اینکه طرف و آن طرف میدوند که راه چاره‌ای پیدا نمایند حتّی گناهکاران حاضرند زن و فرزند و آنچه دارند فدا بدهند و از عذاب خلاصی یابند همین طور آیات سوره تکویر که وقتی خورشید درهم پیچیده و ستارگان تاریک و کوه‌ها سیران نمایند و شتران آبستن بار فرو گذارند و حیوانات وحشی دور هم جمع می‌گردند تا آخر آیات که در مقام شدّت و سختی آن روز مردمی که زنده هستند هول زده و مضطرب میگردند که راه چاره‌ای پیدا نمایند پس از اینکه آیات توان استفاده نمود که آن وقتی که آسمان مثل مس گداخته و کوه‌ها مانند پشم زده

صفحه : 94
پراکنده میشود هنوز انسان و حیوان در روی زمین هستند و بخرابی عالم همگی میمیرند خلاصه از مجموع آیات چنین استفاده میشود که آغاز پنجاه هزار سال ابتدای بر هم خوردگی اوضاع عالم از گرفتگی شمس و اوضاع سماوی است و انجام آن تبدیل شدن عالم دنیا بعالم آخرت و بیوم (تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ) انتها یابد.
لکن بهتر اینکه است که گفته شود کانّه اینکه آیه در ردیف متشابهات قرآن بشمار میرود و علم آن نزد خدا است و در باره آن سکوت اولی است.
فَاصبِر صَبراً جَمِیلًا، إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً، وَ نَراه‌ُ قَرِیباً پس ای پیغمبر صبر کن صبر نیکو که با بردباری و متانت و سکونت نفس همراه باشد کفّار چنین روزی را دور میپندارند و ما آن را نزدیک میبینیم.
چنانچه حکماء و فلاسفه گفته‌اند و حقیقت مطلب هم چنین است زمان و مکان امر اعتباری است که بنفسه تحصّل و تحققی در خارج ندارد بلکه زمان امر تدریجی و بتدریج حاصل میشود چنانچه از پی در پی در آمدن موجودات زمان و از موجودات مکانی مکان منتزع میگردد.
و زمان نسبت بزمانیّات امر نسبی است مثل آنکه یک روز در نظر بعضی که گرفتار سختی و پریشانی میباشند دور مینماید و نسبت ببعضی دیگر که در عیش و راحتی میگذرانند مثل در خواب و راحتی نزدیک مینماید.
اینکه است که در بسیاری از آیات قرآن امور آینده را مثل علم قیامت و آنچه واقع در آن است بصیغه اسم فاعل که دلالت بر زمان حال دارد معرفی مینماید و شاید سرش اینکه باشد که چون خداوند زمانی نیست و تمام ازمنه نزد علم حضوری او سبحانه مثل آن مینماید اینکه است که آنچه نسبت باشیاء زمانی واقع شدنی است نزد او تعالی واقع و محقق است.
یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ، وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ سخنان مفسرین راجع بآنکه یوم متعلق بکجا است

صفحه : 95
(1) متعلق و منصوب است (بقریبا) و معنی چنین میشود روزی که آسمان مثل فلز گداخته و کوه‌ها مثل پشم زده شده چنین روزی نزدیک است (2) (یوم) منصوب و متعلق است (بسأل سائل) که در پاسخ سؤال از موقع قیامت که کی خواهد بود فرموده روزی است که آسمان (کالمهل و کوه‌ها کالعهن) میگردد (3) (یوم بدل از یومی است که مقدار آن پنجاه هزار سال است چنین وقایعی در آن روز واقع میگردد و بنا بر معنی اخیر آیه مناسب میگردد بآنچه گفتیم که شاید مقصود از پنجاه هزار سال مدت خرابی عالم باشد که بتدریج واقع میگردد از بعض مفسّرین است که لفظ یوم در کلام اللّه مختلف و بچند معنی آمده یک جا یوم میگوید و مقصود امتداد زمان و آن ساری در تمام ازمنه است مثل آنجا که فرموده کُل‌َّ یَوم‌ٍ هُوَ فِی شَأن‌ٍ یعنی علی الدوام در امر خلقت است، در جایی یوم را بهزار سال تعبیر مینماید وَ إِن‌َّ یَوماً عِندَ رَبِّک‌َ کَأَلف‌ِ سَنَةٍ و آن یوم الهی است، در جای دیگر در مقام تدبیر امر آسمان و زمین فرموده یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ و روزیست که مقدار آن را بهزار سال معرفی فرموده که آن را بروز قیامت و روز حساب تعبیر نموده‌اند پس چون حدّی و اندازه‌ای برای اقل‌ّ و اکثر ایام نیست توان گفت مقصود یوم معهود و زمان معیّنی نیست مثل روز و شب و ماه و سال که از گردش خورشید و ماه و ستارگان بحساب می‌آید زیرا در بسیار از مواردی که تحدید بیوم مثل هزار یا پانصد هزار سال نموده‌اند اصلا ماه و سال بمعنی معهود تحقق ندارد که عبارت از یک قطعه‌ای از زمان باشد، و ظاهرا اینکه تعبیرات باعتبار فهم بشر است که زمانی میباشند و اشاره باهمیّت اینکه امور است که اگر در زمان واقع میشد بقدر هزار یا پانصد هزار سال طول میکشد.
و نیز صدر المتالهین در تفسیر خود مینویسد روز قیامت مثل ایام دنیا و ساعات آن نیست که از گردش افلاک پدید گشته زیرا نسبت روز قیامت بروزهای

صفحه : 96
دنیا مثل روح اعظم است نسبت بارواح جزئیه و از خصوصیات آن روز اینکه است که نسبت ببعضی پنجاه هزار سال مینماید (تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ خَمسِین‌َ أَلف‌َ سَنَةٍ و نسبت ببعضی (کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) بقدر چشم بر هم زدن یا کم‌تر مینماید إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً. پایان یَوم‌َ تَکُون‌ُ السَّماءُ کَالمُهل‌ِ، وَ تَکُون‌ُ الجِبال‌ُ کَالعِهن‌ِ مهل در لغت بمعنی آهن گداخته و (عهن) بمعنی پشم رنگ کرده است و تشبیه برای اینکه است که چون کوه از الوان و رنگهای مختلف تشکیل یافته وقتی پراکنده میگردد مثل پشم رنگارنگ بنظر می‌آید.
وَ لا یَسئَل‌ُ حَمِیم‌ٌ حَمِیماً و از شدت عذاب و هول و اضطراب در آن روز دوستی سراغ دوست خود را نمیگیرد.
یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ المُجرِم‌ُ لَو یَفتَدِی مِن عَذاب‌ِ یَومِئِذٍ بِبَنِیه‌ِ، وَ صاحِبَتِه‌ِ وَ أَخِیه‌ِ وَ فَصِیلَتِه‌ِ الَّتِی تُؤوِیه‌ِ، وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ثُم‌َّ یُنجِیه‌ِ در آن روز کفار بیکدیگر بینا میگردند و گناه کار که شاید بقرینه آیات دیگر مقصود کافر باشد دوست دارد که زن و فرزند و برادر و دوستان و رفقایی که با آنان انس گرفته و آنچه در دنیا هست فدا دهد و از عذاب آن روز نجات یابد و برای وی میسّر نیست.
اینکه آیه را نیز میتوان قرینه گرفته بر اینکه گفتیم مقصود از پنجاه هزار سال مدت خرابی عالم و مرگ تمام موجودات زنده و آنچه در عالم موجود است از آسمانها و کهکشانها و موجودات زمینی باشد که در اینکه مدت بتدریج واقع میگردد زیرا اگر حمل بر قیامت شود با اینکه آیه درست در نمیاید زیرا در موقع بروز قیامت ظاهرا اینکه علاقه طبیعی دنیوی مفقود میگردد

صفحه : 97
و اینکه سختی آن روز را اختصاص بکافر میدهد با آنکه اشخاص مؤمن نیز هنوز وجود دارند شاید نظر باین دارد که حین وقوع خرابی دنیا همانطوری که در اول آیه احتمال داده شد ارواح مؤمنین با ملائکه صعود مینماید لکن ارواح کفار صعود و عروج ندارند پس از مرگ در جهنم دنیا میمانند.
کَلّا إِنَّها لَظی (کلا) کلمه ردع است یعنی نه چنین است که گمان کرده‌اند زیرا وقتی عذاب ظاهر شد دیگر علاج پذیر نمیباشد و لو آنکه انسان آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد فائده‌ای نمی‌بخشد چنانچه عمل نیک و توبه از معاصی تا وقتی نفع دارد که آدمی یقین بمرگ ندارد اما وقتی آثار مرگ را دید و یقین بمردنش پیدا نمود یا آثار عذاب ظاهر شد و لو آنکه انسان آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد فایده‌ای نمی‌بخشد و دیگر عمل صالح نتیجه بخش نمیباشد (إِنَّها لَظی) آتشی است که برای کفار زبانه میکشد و مشتعل میگردد و بعضی گفته‌اند (لظی) نام وادی از جهنم است.
نَزّاعَةً لِلشَّوی‌

سخنان مفسرین در معنی کلمه (للشوی)

(1) آن زبانه آتشی است که اطراف کافر را میگیرد و تمام بدن وی را میسوزاند (إبن عباس) (2) زبانه آتش پوست و گوشت و استخوان بدن کافر را میکشد (3) زبانه آتش دماغ کافر را میخورد باز دماغ وی عود میکند (کلبی) و احتمالات دیگری نیز در کلمه (نَزّاعَةً لِلشَّوی) گفته شده خلاصه (نَزّاعَةً لِلشَّوی) اشاره بشدت و سختی عذاب کفار دارد.
تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی، وَ جَمَع‌َ فَأَوعی چنین آتشی که زبانه میکشد میخواند و میطلبد کسی را که پشت کرد و از

صفحه : 98
قبول اسلام اعراض نمود و از کلام حق تعالی رو گردانید و از اطاعت امر او خود داری نمود.
در اینکه آتش چگونه کفار را میخواند در صورتی که آتش جماد است و شأنیت تکلم ندارد در اینجا از مفسرین توجیهاتی نقل شده.
(1) آتش کفار را بزبان حال میخواند و چون منزل هر یک از کفار زاویه‌ای از جهنم است گویا منزل آنها آنان را صدا میزند (2) خداوند در آتش کلام خلق مینماید و آتش بزبان فصیح گوید ای کافر ای منافق و کفار و منافقین را از زمین بر می‌چیند مثل مرغی که از زمین دانه برچیند (3) از کاشفی چنین نقل شده که آتش زبانه میزند و از صد و دویست راهه کافر را بخود میکشد چنانچه مغناطیس آهن را بخود میرباید و میگوید بیا بیا ای کافر و ای منافق من جای تو و منزل تو میباشم. پایان از آیات قرآنی چنین فهمیده میشود که عالم آخرت عالم حیات و عالم حقیقت و عالمی است که تمام موجودات آن سخن گو و صاحب حیات و شعور میباشند چنانچه در آیات بسیاری تذکّر میدهد مثل آنجا که در باره زمین فرموده یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها و در باره اجزاء بدن آدمی است الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ و نیز همین آیه بالا تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی و نیز در باره جهنّم که گوید هَل مِن مَزِیدٍ و غیر اینها از آیات و احادیثی که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین رسیده که تمام اجزاء بهشت حتّی ریگهای آن سخن‌گو میباشند تماما دلالت واضح دارد که اجزاء موجودات اخروی صاحب حیاتند.
و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که چون عالم آخرت نتیجه و چکیده اینکه عالم طبیعت و تمامی عوالم ما دون خود میباشد و آنچه در تمام عالم مادّیّات بالقوه موجود است آنجا بفعلیّت اخیر خود میرسد و عالم تام و تمامی است که حالت منتظره ندارد آنجا جای جزا و نتیجه گرفتن است و آنچه در اینکه عالم بالقوه

صفحه : 99
موجود بوده آن وقت بفعلیت خود رسیده دیگر موردی برای کسب کمال باقی نیست تا آنکه استکمالی حاصل گردد و چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر تذکّر داده‌ام عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است که آنچه در مراتب ما دون متفرق بنظر می‌آید در آن عالم که جامع همه موجودات است بیک صورت وحدانی جلوه می‌کند اینکه است که وقتی انسان صفحه اعمال خود را مینگرد گوید ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها«1» و چون بحس و تجربه معلوم شده که موجودات علی الدوام رو بکمال میروند و کمال عالم طبیعیات و فعلیت اخیر آن باین است که صاحب حیات و شعور گردند.
پس شاید سخن گفتن جمادات و نباتات در قیامت اشاره باین باشد که چون عالم قیامت عالم کاملی است حتی مواد و آنچه در عالم طبیعیات بی‌شعور بنظر می‌آیند در آن عالم بکمال اخیر خود رسیده و صاحب نطق و سخن گو میگردند چنانچه در همین عالم منی و خون که جمادند بامتزاج و ارتباط با هم و باقی تشکیلاتی که مدخلیت در آن دارد وقتی بکمال میرسند موقعیت پیدا میکنند و مستعد میگردند که از طرف مبدء فیّاض نفس درّاک بآن اضافه گردد و صاحب حیات و نطق گردند وَ جَمَع‌َ فَأَوعی و نیز از جمله صفات مدعوین زبانه آتش اینکه است که مال خود را جمع میکنند و در محلی نگاه میدارند و در راه خدا بذل و انفاق نمینمایند زکاة نمیدهند صله رحم نمیکنند دستگیری بضعفاء و فقراء نمی‌نمایند إِن‌َّ الإِنسان‌َ خُلِق‌َ هَلُوعاً، إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً خلق و رویّه انسان چنین است اگر شری بوی برسد از اتلاف مال یا اولاد یا ضرر جانی و غیر ان جزع و فزع میکند و صبر که یکی از اوصاف پسندیده انسانی است از دست میدهند و در ناملایمات و آنچه مخالف طبیعت او است هر
-----------------------------------
(1) چگونه است اینکه کتاب که کوچک و بزرگی نیست مگر آنکه شمرده و حساب شده

صفحه : 100
گاه پیش آید خود داری و بردباری را شعار خود نمیکنند و هر گاه خیر و منفعتی از منافع دنیا بآنها رسد بخل میورزند و بمستحقین نمیرسانند اگر چه بعضی از مفسرین خیر را حمل بر مال کرده‌اند که هر گاه انسان مالی تحصیل کرده از مستحقین منع میکند لکن ظاهرا خیر اعم است از منافع مالی و غیر آن که شامل میگردد تمام شئونات نفسانی و طبیعی مثل ریاست و شهرت و جاه و مقام و پیشوائی و فرمان فرمایی و علم باختراع صنایع و غیر آن یا کمالات روحانی مثل علم نافع از قبیل علم بما فوق الطبیعة و معرفت بشئونات الهیه و علم بآیات آفاقی و بکتاب تدوینی و آیات قرآنی و احادیث و غیر اینها خلاصه بایستی انسان از آنچه از طرف فیّاض مطلق بوی خیر و خوبی رسید بشکرانه آن نعمت انفاق بمستحقین نماید اگر مال است بخل نورزد و ذخیره نکند و اگر ریاست و مقام است ببیچارگان کمک نماید و آنان را از فشار ظالم و از مهلکه نجات دهد و اگر علم است مردم را از علم خود منتفع گرداند و اگر معرفت و علم توحید است که بطریق اولی بایستی چراغ هدایت بدست گرفته و بقدر استطاعت و توانایی پیش رو خلق گردد و بطریق مستقیم و بقدر استعداد و فهم هر کس مردم را بسوی حق تعالی سوق دهد و راه هدایت و طریق سعادت را بخلق بیاموزد و اگر در یکی از اینکه نعمتها که تمام آنها در اسم خیر مندرج است بخل ورزد و بمستحقین نرساند مشمول اینکه آیه میگردد که در مقام توبیخ و سرزنش فرموده (وَ إِذا مَسَّه‌ُ الخَیرُ مَنُوعاً) توهّم نشود که هر گاه خلقت انسان و رویّه وی چنین باشد که حرص و بخل و خودخواهی و بی‌ثباتی چنانچه از کلمه خلق در آیه معلوم میشود و نیز بمقایسه بآن باقی اوصاف نکوهیده و اخلاق مذمومه در نهاد وی گذاشته شده باشد پس تقصیر او چیست و مجازات آن خلاف عدل الهی است.
پاسخ آری اگر مانع و رادعی برای او نبود مثل حیوانات البته بهیچ وجه

صفحه : 101
مورد ملامت و مؤاخذه نبود زیرا که رادع و مانعی که جلوگیر اعمال نکوهیده حیوانات را کند در کار نیست لکن خدای جلیل بازای قوای حیوانی مثل شهوت و غضب و غیر آن از قوای نفسانی که (یأمرهم بالسوء و الفحشاء) دو حاکم بزرگ عادل قرار داده که مانع و رادع او باشند یکی عقل که رسول باطن و دیگری پیمبران و سفرای الهی که رسول ظاهرند اگر بشر دارای قوای شهوانی بهیمی و غضبانی سبعی نبود و بریاضت جلوگیری از افراط آن نمیکرد و آنها را باختیاری که بوی تفضل شده تحت اختیار عقل در نمی‌آورد چطور دارای مقام انسانیت میگردید تا بحدی که مقام وی بالاتر و برتر از ملک رود پس سرزنش و استحقاق عذاب برای اینکه است که بارشاد رسول باطن (عقل) و رسول ظاهر (شرع) قبح عمل خود را میفهمد و قدرت بر دفع آن دارد و با اینکه حال تابع هوا و هوس و مطیع شیطان گردیده حتّی در حین عمل زشت ملتفت قبح عمل خود میباشد و عقلش و وجدانش اگر با شعور باشد وی را ملامت میکنند لکن چون قوای حیوانی و شیطانی بر وی غالب گشته دست از عمل رکیک خود بر نمیدارد.

[سوره المعارج (70): آیات 22 تا 44]

اشاره

إِلاَّ المُصَلِّین‌َ (22) الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمُون‌َ (23) وَ الَّذِین‌َ فِی أَموالِهِم حَق‌ٌّ مَعلُوم‌ٌ (24) لِلسّائِل‌ِ وَ المَحرُوم‌ِ (25) وَ الَّذِین‌َ یُصَدِّقُون‌َ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (26)
وَ الَّذِین‌َ هُم مِن عَذاب‌ِ رَبِّهِم مُشفِقُون‌َ (27) إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُون‌ٍ (28) وَ الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ (29) إِلاّ عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِین‌َ (30) فَمَن‌ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ (31)
وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون‌َ (32) وَ الَّذِین‌َ هُم بِشَهاداتِهِم قائِمُون‌َ (33) وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ (34) أُولئِک‌َ فِی جَنّات‌ٍ مُکرَمُون‌َ (35) فَما ل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا قِبَلَک‌َ مُهطِعِین‌َ (36)
عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ عِزِین‌َ (37) أَ یَطمَع‌ُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُدخَل‌َ جَنَّةَ نَعِیم‌ٍ (38) کَلاّ إِنّا خَلَقناهُم مِمّا یَعلَمُون‌َ (39) فَلا أُقسِم‌ُ بِرَب‌ِّ المَشارِق‌ِ وَ المَغارِب‌ِ إِنّا لَقادِرُون‌َ (40) عَلی أَن نُبَدِّل‌َ خَیراً مِنهُم وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ (41)
فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ (42) یَوم‌َ یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب‌ٍ یُوفِضُون‌َ (43) خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون‌َ (44)

صفحه : 102

(ترجمه)

مگر نمازگذاران
آنهایی که همیشه در نمازند
و کسانی که در اموال خود حقّی معین کرده‌اند،
برای اینکه بفقیران و سؤال کنندگان رسانند،
و کسانی که بروز رستاخیز و قیامت تصدیق میکنند
و آنان که از عذاب پروردگارشان میترسند،
که از عذاب خدا هیچ کس ایمن نتواند بود،
و آنان که فروج خود را از شهوت رانی حفظ میکنند،
مگر بر زنهای حلال خود و کنیزان ملکی خویش که از اعمال شهوت هیچ مورد ملامت نیستند،
و کسی که از اینکه حد تجاوز کند آنان ستمکارند،
و آنان که هر گاه عهدی بستند و امانتی نزد آنها گذاشتند مراعات مینمایند،
و آنان که بشهادت حق (در موقع شهادت) قیام نمایند،
و آنان که نمازهای خود را (در وقت و حضور قلب) محافظت مینمایند،
چنین اشخاص (با چنین اوصافی که گفته شد) با عزت و احترام در بهشتها متنعمند،
(ای پیمبر) چیست قصد کسانی که کافر شدند که بسوی تو میشتابند،
و از طرف راست و چپ تو میگردند،
آیا هر مردی از آنان طمع دارد که در بهشت پر نعمت داخل گردد،
چنین نیست خود آنان میدانند که ما آنها را از چه چیز خلق کرده‌ایم
سوگند بپروردگار مشرقها و مغربها که هر آینه ما قدرت داریم،
(که آنان

صفحه : 103
را هلاک گردانیم) و خلقی بیاوریم بهتر از آنها و کسی بر ما سبقت نمیگیرد،
پس تو ای رسول واگذار آنها را که ببازیچه خود مشغول باشند تا وقتی که آن روزی که وعده شده معاینه ببینند،
آن روزی که سر از قبر در آورده و بسوی بتهایی که پرستش مینمودند میشتابند،
در حالی که چشمهای آنان از ترس و ذلت بگودی فرو رفته و اینکه همان روزی است که بآنها وعده داده شده بود.

توضیح آیات‌

اشاره

إِلَّا المُصَلِّین‌َ، الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمُون‌َ شعله آتش دوزخ مردم را بسوی خود میخواند و همه در عذاب و هلاک میباشند مگر افرادی که متّصف بصفات حمیده و اعمال پسندیده میباشند و در اینکه آیات مبارکه هشت صنف از اصناف بشر را از تحت عذاب خارج میگرداند و تذکر میدهد که اینان اهل نجاتند و در مقامات و درجات بهشتی در امانند

(اوصاف هشت‌گانه بهشتیان)

اول نمازگذاران که بر نمازهای خود مداومت نمایند و همیشه در نمازند
(سخنان مفسرین راجع بنماز دائمی)
(1) نماز دائمی آنست که همیشه نماز بخواند (2) نماز دائمی آنست که در نماز باین طرف و آن طرف نگاه نکند (3) نماز دائمی آن است که همیشه مراقب و مواظب نماز باشد و بسیار در نماز اهتمام نماید که با شرائط و اجزاء و اول وقت نماز را انجام دهد (4) از بعض عرفاء است که مقصود از نماز دائم اینکه است که همیشه در حال حضور حضرت ربوبیت قیام نماید و آن نحو نماز از مقامات عالیه عبودیت است که پس از وصول باین مقام بنده پیوسته بلقاء حضرت دوست مشتاق و منتظر الطاف الهی است و چشم از ما سوی پوشیده و دیده دل بجمال حق گشوده یعنی در همه حال و در هر کاری از امور دنیا و آخرت که هستند نظرشان از جمال حق منصرف نیست و همیشه طالب رضای او و برای خشنودی او کار میکنند و اشاره بهمین معنی دارد قوله تعالی

صفحه : 104
قُل إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای‌َ وَ مَماتِی لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ«1» سوره انعام آیه 163 و اگر مقصود اینکه باشد که پیوسته در نماز که یکی از وظائف دینی است مشغول میباشند تمام آن اعمالی که لازمه زندگانی بشری است تعطیل خواهد شد و پیمبران نیز چنین نبوده‌اند و چنین دستور هم نداده‌اند. پایان و نیز از عرفا است که صلاة در آیه اشاره بصلاة نفس است و آن تزکیه نفسانی است از آنچه مخالف شرع مطهر اسلام است و دیگر، صلاة قلب است و آن خودداری از میل بدنیا و پیروی شهوات نفسانیه و پشت پا زدن بآرزو و آمال طبیعی دنیوی است، و دیگر صلاة سرّ است و آن تخلیه و خالی کردن سر و باطن است از رکون و مطمئن گردیدن بمقامات عالیه و مراتب سنیّه، و دیگر صلاة روح است از مکاشفات ربانیّه و مشاهدات رحمانیه و معاینات حقّانیّه، و دیگر، صلاة حق است و آن اشاره بفناء فی الحق و بقاء باو است پس کمّل و کاملین کسانی میباشند که مداومت بر اینکه صلوات نمایند. (تفسیر روح البیان) آری نظر به اینکه در سوره طه آیه 14 فرموده وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِذِکرِی«2» توان اینکه آیه را قرینه گرفت که مقصود از نماز دائمی ذکر دائمی باشد و مقصود از ذکر دائمی توجه قلبی و حضور و کینونت همیشگی نزد حق تعالی باشد زیرا که معنی حقیقی ذکر تذکر و بیاد بودن است و ذکر خدا همان توجه بحضرت حق و حضور قلب بطرف عالم ربوبیّت است.
وَ الَّذِین‌َ فِی أَموالِهِم حَق‌ٌّ مَعلُوم‌ٌ، لِلسّائِل‌ِ وَ المَحرُوم‌ِ
دوم از اهل نجات کسانی میباشند که در اموال خود قسطی برای سؤال کنندگان از فقرا یا کسانی که از مال محرومند و سؤال نمیکنند منظور دارند.
فقرا را بدو دسته معرفی فرموده سائل و آن کسی است که سؤال میکند و
-----------------------------------
(1) ای رسول بگو نماز من و عبادتم و زندگیم و مردنم برای خدا است که پروردگار عالمیان است.
(2) و بپای دار نماز را برای ذکر من یعنی تأسیس نماز و استقامت در آن برای یاد من است.

صفحه : 105
دیگر محروم و آن فقیری است که با شدّت فقر یا از جهت اعتماد و توکل بحق تعالی یا عفّت و مناعت نفس وی مانع از سؤال میگردد و آن فقیری که سؤال نمیکند وی را محروم نامیده زیرا کسی اطّلاع بر فقر او پیدا نمیکند تا آنکه حق او را اداء کند وَ الَّذِین‌َ یُصَدِّقُون‌َ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (سوم) از اهل نجات کسانی میباشند که تصدیق دارند و اعتراف مینمایند بروز قیامت آری معرفت بمبدء و معاد دو رکن از ارکان ایمان بشمار میرود و دو چرخ و دو پایه دیانت میباشند که پیکر دیانت روی آن استوار گردیده که بدون استحکام یکی از اینکه دو پیکر ایمان سست بلکه منهدم میگردد چنانچه در سوره بقره آیه (59) فرموده: إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِین‌َ مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ«1» ایمان بخدا و ایمان بمعاد را دو اصل از اصول دیانت قرار داده و ایمان صالح را متفرع بر آن نموده زیرا که اعتراف برسالت پیمبران متفرع بر آن اصل اولی که ایمان بخدا باشد تحقق میپذیرد و متابعت نمودن و تسلیم شدن باو امر آنها منوط باصل دومی است یعنی ایمان بمعاد صورت میگیرد زیرا تا ایمان باصل مبدء تحقق نپذیرد اعتراف برسول پیدا نمیشود و اگر ایمان بمعاد نباشد تبلیغ رسول بلا ثمر میماند یعنی اگر خوف و رجا در کار نبود مردم دعوت پیمبران را نمیپذیرفتند و عمل صالح از آنان ناشی نمیگردید.
خلاصه اگر ایمان بمبدء و معاد از روی اصول صحیح محقق گردید آثار خارجی از اعمال نیک و سجیّه نیکو بر آن متفرع میگردد و هر گاه ایمان باین دو اصل مبدء و معاد سست گردد در اثر سستی آن آثاری که بایستی از ایمان ظهور و بروز کند مفقود میگردد
-----------------------------------
(1) محققا آن کسانی که ایمان آورده‌اند و کسانی که یهودی یا نصرانی یا ستاره پرست میباشند هر کس بخدا و بروز آخرت ایمان آورد و کردار و اعمال او شایسته گردید اجر آنان نزد پروردگار آنها است و برای آنان نه خوف و نه ترسی است و نه اندوهناکند.

صفحه : 106
اینکه است که میبینیم اغلب مردمان امروزه در اثر سستی ایمان بکج روی افتاده و در اثر آن چه قدر نسبت باحکام الهیّه و نوامیس شرعیه بی‌اعتنا گردیده‌اند واقعا اگر کسی باور کند که پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری نهفته که خواهی نخواهی روزی اینکه پرده عقب میرود و آنچه در حیات دنیا برای خود اندوخته بنتیجه آن خواهد رسید و نیز بطور یقین بداند که رجوع و بازگشت او بآنکسی است که عالم بغیب و شهادت است چگونه ممکن است اینکه طور پرده‌دری کند و دنبال هوی و هوس خود را گرفته و روز رستاخیز را کالعدم و هیچ انگارد هرگز ممکن نیست وَ الَّذِین‌َ هُم مِن عَذاب‌ِ رَبِّهِم مُشفِقُون‌َ، إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُون‌ٍ (چهارم) از اهل نجات کسانی میباشند که از عذاب پروردگارشان ترسناکند زیرا در اثر ایمان بمبدء و معاد و یقین بعالم و جزاء از عذاب پروردگار که بکیفر مخالفت او امر الهی و دستورات نبوی مستحق گردیده‌اند مطمئن نیستند و همیشه در دل ترسناکند نمیدانند مورد عفو و رحمت الهی واقع میگردند یا مورد غضب و سخط او واقعند چنانچه در اوصاف مؤمنین فرموده الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ«1» وَ الَّذِین‌َ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون‌َ، إِلّا عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِین‌َ (پنجم) از اوصاف اهل نجات اینکه است که بر حلال خود اقتصار مینمایند و خود را آلوده بزنا یا لواط و غیر آن نمیکنند و آنچه بنظر عقل و شرع رکیک مینماید خودداری میکنند و اینان در عمل حلال دیگر مورد ملامت و سرزنش نمیباشند
-----------------------------------
(1) سوره 3 آیه 2 مؤمنین کسانی میباشند که وقتی یاد خدا کردند قلبهای آنها ترسانست و وقتی آیات الهی برای آنان تلاوت شد ایمانشان زیاد میگردد و نیز مؤمنین در تمام امور اتکاء و اعتماد آنها بر خدا است.

صفحه : 107
فَمَن‌ِ ابتَغی وَراءَ ذلِک‌َ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ العادُون‌َ اما کسی که جلو شهوت خود را رها نمود و در اعمال شهوت‌رانی اکتفاء بر زنهای حلال و کنیزان خود ننمود و پیرامون غیر آن گردید چنین کس تعدی نموده و از حکم عقل و شرع خارج گردیده فقهای امامیّه اینکه آیه را شاهد آورده‌اند بر حرمت استمنا زیرا استمنا یکی از اموری بشمار میرود وراء جماع با ازواج و کنیزان زر خرید پس بعموم آیه کسانی که استمنا میکنند داخل میگردند در (عادون) که از حکم الهی تجاوز کرده و ظلم بنفس خود نموده و آنچه از حکم شرع خارج باشد و داخل در مباحات نباشد و از مجوّزات شرع بشمار نیاید محکوم بحرمت است و چون عمل استمناء داخل در عموم (عادون) است از عموم (کل‌ّ شیئی حلال) خارج گردیده اینکه است که فقهاء حکم بحرمت نموده‌اند.
وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُون‌َ (ششم) از خصوصیات اهل نجات اینکه است که هر گاه ودیعه یا امانتی نزد آنها سپرده شود حفظ میکنند و نگاه میدارند تا بصاحبش برسانند و چون امانت و عهد را بطور اطلاق ذکر نموده ممکن است مصادیقی پیدا نماید چنانچه بعض از مفسرین گفته‌اند امانت که بطور اطلاق در آیه ذکر شده اعم است از ودیعه و امانت اصطلاحی که بعضی چیزی نزد بعضی دیگر برسم امانت بگذارد و مفهوم آن شامل میگردد امانات شرعی را مثل ایمان و احکام و قوانین و مقررات شرع مطهر که تمام اینها امانتی است از طرف حق تعالی که بایستی بدرستی و خوبی مراعات گردد و بنا بر بعض وجوه آنجا که فرموده إِنّا عَرَضنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ الجِبال‌ِ فَأَبَین‌َ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقن‌َ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان‌ُ إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا«1» سوره احزاب آیه 72 حمل بر همین معنی شده که مقصود از امانت همان
-----------------------------------
(1) محققا ما امانت را عرضه کردیم بر آسمانها و زمین و کوه‌ها و آنان ابا کردند از تحمل آن و ترسیدند از آنکه زیر بار آن امانت بروند و انسان زیر بار امانت رفت و اینکه انسان بسیار ستم کار و بسیار جاهل و نادان است.

صفحه : 108
عهد و پیمانی است که خداوند در روز (الست) فرمود (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) و تمام افراد بشر از روی استعداد فطری گفتند (بلی) لکن در اینکه عالم عهد پروردگار خود را فراموش نمودند و پیمان شکستند اینکه است که در آخر آیه فرموده إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا که انسان بسیار ظالم و ستمکار و بسیار جاهل و نادان است.
و عهد نیز اسم جنس است و اعم از عهد و قرار دادهایی است که افراد بشر با هم میکنند و آن عهدی که انسان با خدا می‌بندد و از جنید چنین نقل میکنند که گفته (امانت محافظت نمودن بر اعضاء و جوارح است و عهد حفظ قلب است با خدا در توحید) در تفسیر روح البیان گفته از تاویلات نجمیّه است که آیه اشاره بآن امانتی است که بآسمان و زمین و کوه‌ها عرضه شد و از تحمل آن ابا نمودند و آن کمال مظهریت و تمام مضاهات البیه است و عهد اشاره بآن عهد و میثاقی است که فرموده أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی و رعایت اینکه عهد باین است که مخالف شرع و موافق طبیعت عمل ننماید.
دیگری گفته وَ الَّذِین‌َ هُم لِأَماناتِهِم اشاره بآن چیزی است از معارف عقلیه که در طبیعت بشر مأخوذ گردانیده‌اند (وَ عَهدِهِم) اشاره بآن چیزی است که خداوند در ازل از بشر عهد و میثاق گرفته که فطرت خود را بپرده‌های طبیعت و هواهای نفسانی نپوشاند وَ الَّذِین‌َ هُم بِشَهاداتِهِم قائِمُون‌َ (هفتم) از خصوصیات اهل نجات از عذاب اینکه است که در آنجایی که بایستی شهادت بحق بدهند کتمان شهادت نمیکنند.
اقدام نمودن بر شهادت در موقع لزوم اگر چه میتوان گفت مندرج در عموم عهد و امانت است لکن از جهت اهمیّت تخصیص بذکر داده شده.
وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ (صلاة) اسم جنس و شامل میگردد نمازهای پنجگانه فریضه را

صفحه : 109
(هشتم) از خصوصیّات اهل نجات اینکه است که امر نماز را مهم میشمارند که همیشه با شرایط و آداب و سنن آن انجام گیرد و در امر نماز سهل انگاری نمیکنند ببین امر نماز چقدر در نظر شارع مهم‌ّ است که در اول اینکه آیات نام نماز برده شده وَ الَّذِین‌َ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ و در آخر آیات نیز ذکر نماز شده و اینکه تکرار اهمیّت امر نماز را میرساند و اشاره باین است که اهل نجات کسانی میباشند که همیشه مراقب و مواظب نمازند و در امر نماز اهتمام زیاد مینمایند در تفسیر کبیر راجع بتکرار صلات در اینجا بیانی دارد که بطور اختصار ترجمه مینمائیم:
چنین گفته اگر گفته شود چگونه اول گفته عَلی صَلاتِهِم دائِمُون‌َ و آخر گفته عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ پاسخ می‌گوییم معنی دوام اینکه است که در هیچ حالی نماز را ترک نکنند و معنی یحافظون اینکه است که در امر نماز اهتمام نمایند تا آنکه بر کاملتر وجهی واقع گردد و اهتمام نمودن در نماز بچند وجه تحقق میپذیرد:
(اول) جایز است که مواظب باشید بر آنچه قبل از نماز بایستی انجام دهد مثل اینکه قبل از دخول وقت بفکر نماز باشد و مقدمات نماز را از قبیل طهارت و ستر عورت و تعیین قبله و باقی شرایط انجام دهد و نیز جدیّت کند که قلب خود را از وسوسه‌های شیطانی تخلیه نماید و التفات بغیر حق تعالی نکند و جدیت کند در اینکه خود را خالی کند از ریا و سمعه.
(دوم) مواظبت نماید بر آنچه بایستی مراعات شود مثل اینکه در حال نماز به اینکه طرف و آن طرف نگاه نکند و با حضور قلب و توجّه و اقبال بحق در حالی که ملتفت معانی قرائت و اذکار و غیر آن باشد و اسرار نماز را هم متذکر باشد.
(سوم) بعد از نماز احتراز نماید از لهو و لعب و از تمام معاصی اجتناب کند (پایان) زراره از أبی جعفر محمّد باقر علیه السّلام چنین روایت کرده (نماز فریضه است کسی که نماز را در وقت انجام دهد در صورتی که عارف باشد بحقیقت آن و چیزی بر نماز ترجیح ندهد خداوند وی را از عذاب تبرئه میگرداند و کسی که نماز را در غیر وقت بخواند و چیزی بر نماز ترجیح دهد اگر خدا بخواهد او را می‌آمرزد و اگر

صفحه : 110
بخواهد وی را عذاب میکند.
بعضی از مفسّرین وقت را حمل بر اول وقت که وقت فضیلت باشد نموده‌اند لکن ظاهرا وقت اعم‌ّ است از وقت اجزاء و وقت فضیلت و ظاهرا مقصود از کلمه عارفا بحقّه اینکه باشد که اگر بخصوصیّات و معانی و شرایط و آداب نماز عارف و دانا باشد و نیز اهمیت دهد نماز را و ترجیح دهد آن را بر غیر نماز اثرش اینکه است که از عذابی که از قبل گناهان مستحق گردیده تبرئه شود.
لکن بقرینه باقی احادیث و اخباری که در فضیلت اول وقت که آن را وقت فضیلت نامند رسیده مثل آنجا که فرموده
(اول الوقت رضوان اللّه و آخر الوقت غفران اللّه)
و غیر آن میتوان وقت که در اینکه روایت تصریح شده حمل بر وقت فضیلت نمود که نماز در وقت فضیلت چنین آثاری دارد.
أُولئِک‌َ فِی جَنّات‌ٍ مُکرَمُون‌َ جنّات جمع جنّة و اشاره بتوسعه منزل بهشتیان است مفسّرین مکرمون را حمل بر آینده کرده‌اند که چنین کسانی که متّصف باین صفات حمیده میباشند در قیامت در بهشتها که مخصوص بقیامت است گرامی میباشند لکن میتوان از جمله مکرّمون که برای زمان حال آرند چنین استفاده نمود که کسانی که متّصف باین اوصافند همیشه در بهشت روحانی در دنیا و روحانی و جسمانی در آخرت گرامی و متنعّم و ارجمند میباشند نه فقط در قیامت.
فَما ل‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا قِبَلَک‌َ مُهطِعِین‌َ، عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ عَن‌ِ الشِّمال‌ِ عِزِین‌َ در مقام اعتراض بکفّار بپیمبر خود خطاب میکند که قصد کفّار و دشمنان تو چیست که فوج فوج و حلقه حلقه از چپ و راست رو بتو آرند و گردن کشند و چشم تیز کرده بتو نگاه کنند.
أَ یَطمَع‌ُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُدخَل‌َ جَنَّةَ نَعِیم‌ٍ، کَلّا إِنّا خَلَقناهُم مِمّا یَعلَمُون‌َ آیا هر مردی از آنان طمع دارد که داخل گردد در بهشت پر نعمت اینکه

صفحه : 111
طور نیست که گمان کرده ما آنها را خلق نموده‌ایم از آنچه میدانند یعنی چگونه چنین آرزویی در دل خود میپرورانند در صورتی که میدانند از منی و خون و سایر کثافات مادّی دیگری خلق شده‌اند.
مفسّرین گویند شأن نزول آیه چنین است که وقتی مشرکین میشنیدند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وعده بهشت بمؤمنین میدهد میگفتند اگر مسلمانها بهشت روند ما زودتر از آنان بهشت خواهیم رفت اینکه بود که اینکه آیه بر رد آنها فرود آمد.
شاید آیه اشاره باین باشد که بشری که از کثافات طبیعیّه و قذارات مادیّه خلقت شده چگونه قابل بهشتی میشود که سقفش عرش رحمان است و لا یَمَسُّه‌ُ إِلَّا المُطَهَّرُون‌َ و نفس و روحی که از آلودگی طبیعت بیرون نیامده هرگز قابل دار کرامت و جایگاه پاکان نیست مگر وقتی که مس وجود وی بکیمیای توحید طلا گردد و از قذارات اخلاقی و نفس او از صفات سبعی و بهیمی پاک و طاهر گردد فَلا أُقسِم‌ُ بِرَب‌ِّ المَشارِق‌ِ وَ المَغارِب‌ِ مشارق و مغارب جمع مکسّر و شامل میگردد عموم مشرقها و مغربها را چه طلوع و غروب شمس باشد که محل‌ّ طلوع و غروب آن در ایام سال هر روزی در نقطه‌ای از طرف مشرق و مغرب طلوع و غروب میکند و چه طلوع و غروب باقی کواکب و ستارگان باشد که آن نیز تفاوت بسیار دارد.
خداوند بصورت قسم تذکّر میدهد که آن کسی که پروردگار و آفریننده و تربیت کننده تمام اوضاع سماوی از خورشید و ماه و ستارگان و کهکشانها میباشد همانطوری که بر انجام و ایجاد تمام موجودات قدرت دارد البته بر اعدام آنها نیز قدرت دارد اینکه است که در جواب قسم فرموده إِنّا لَقادِرُون‌َ عَلی أَن نُبَدِّل‌َ خَیراً مِنهُم وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ که ما قادر و توانا هستیم کفار و مشرکین را اعدام نمائیم و بجای آنان مردمان خوب موحد بیافرینیم و کسی را نمیرسد که در امر خلقت بما پیشی گیرد

صفحه : 112
اشاره به اینکه گمان نکنند در اینکه چهار روزه دنیا که آنان را مهلت داده‌ایم و آنها را بحال خودشان گذارده‌ایم قدرت بر هلاکت آنان نداریم بلکه مهلت دادن آنها برای آزمایش است که باختیار خود آنچه در باطن خبیثشان نهفته بمرتبه ظهور و بروز رسد چنانچه در سوره تبارک آیه دوم فرموده خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا«1» فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم‌ُ الَّذِی یُوعَدُون‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که چون حکمت مهلت آنها امتحان و آزمایش است تو نیز آنان را بحال خودشان واگذار تا موعد وعده‌گاه پروردگار برسد و آن وقتی است که اعمال بنتیجه میرسد.
یَوم‌َ یَخرُجُون‌َ مِن‌َ الأَجداث‌ِ سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب‌ٍ یُوفِضُون‌َ آن وعده پروردگار چه روزی است آن روزی است که تمام مردگان سر از قبر بیرون آرند و بسوی وعده‌گاه پروردگار میشتابند.
در معنی (نصب یوفضون) دو طور تفسیر شده از جبائی و ابی مسلم است که مردگان سر از قبر بیرون آرند بطوری که گویا آنان میشتابند بسوی علمی که نصب شده.
و دیگری گفته آنان وقتی سر از قبر بیرون آرند چنان میشتابند که گویا میشتابند بسوی بتهای خود.
آری چون آنان در دنیا عقد قلب و دل بستگی داشتند ببتهای خود آن وقت نیز بگمان آنکه بتها آنها را از عذاب نجات دهند میشتابند که بآنها متوسل گردند تا آنکه شفیع آنان گردند.
خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُون‌َ از قبر بسوی میعاد و وعده‌گاه پروردگار شتاب میکنند در حالی که از هول
-----------------------------------
(1) موت و حیات را خلق کردیم تا بیازمائیم شما را کدام یک در عمل نیکوترید.

صفحه : 113
و ترس احوال قیامت عظمی چشمهایشان خاضع و بگودی فرو رفته و ذلّت و خواری و افسردگی آنان را فرا گرفته و اینکه همانروزی است که قبلا پیمبران و سفرای الهی بمردم وعده داده بودند.

‌سورة النوح‌

اشاره

مکیّة و هی ثمان و عشرون آیة

[سوره نوح (71): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
إِنّا أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ أَن أَنذِر قَومَک‌َ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (1) قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (2) أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ أَطِیعُون‌ِ (3) یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی إِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون‌َ (4)
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی دَعَوت‌ُ قَومِی لَیلاً وَ نَهاراً (5) فَلَم یَزِدهُم دُعائِی إِلاّ فِراراً (6) وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً (7) ثُم‌َّ إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً (8) ثُم‌َّ إِنِّی أَعلَنت‌ُ لَهُم وَ أَسرَرت‌ُ لَهُم إِسراراً (9)
فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً (10) یُرسِل‌ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً (11) وَ یُمدِدکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات‌ٍ وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً (12) ما لَکُم لا تَرجُون‌َ لِلّه‌ِ وَقاراً (13) وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً (14)

ترجمه‌

(بنام خدای رحمن مهربان)
ما نوح را بسوی قومش برسالت فرستادیم که آنان را (باندرز و نصیحت)

صفحه : 114
تهدید نماید پیش از آنکه بیاید آنها را عذاب ظاهر و هویدا،
نوح گفت ای قوم من رسول پروردگارم که شما را از قهر و سخط او بترسانم،
و اینکه خدای یگانه را بپرستید و پرهیزکار باشید و مرا پیروی نمائید،
تا آنکه خدای ببخشد گناه شما را و اجلتان را تا وقت معین عقب اندازد، البته وقتی اجل معیّن آمد تأخیر افتادنی نیست و اگر شما عالم بودید میدانستید،
نوح گفت پروردگارا من بجدّیت در شب و روز آنان را بعبادت و تقوی دعوت نمودم،
پس خواندن من بآنان اثری نبخشید مگر فرار،
و اینکه من هر وقت خواندم آنها را تا اینکه تو بیامرزی آنها را انگشتان خود را در گوششان میگذاردند و جامه برخسار خود میانداختند (که کلام مرا نشنوند و از راه تکبّر و نخوت بر مخالفت اصرار می‌نمودند،
پس از آن باز بصدای بلند آنها را دعوت نمودم،
و آشکار و پنهان آنان را خواندم،
پس گفتم بآنها طلب آمرزش کنید از پروردگار خود زیرا که او آمرزنده است،
تا برای شما از آسمان باران نافع بریزاند،
و شما را کمک دهد بمالها و پسران و قرار دهد برای شما باغها و نهرها،
و چیست برای شما که خدا را ببزرگی و عظمت یاد نمیکنید و امیدوار باو نیستید،
و حال آنکه او شما را بطورهای مختلف خلقت فرموده‌

توضیح آیات‌

اشاره

إِنّا أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ أَن أَنذِر قَومَک‌َ مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (ارسال) مقابل امساک در لغت بمعنی رها کردن و فرستادن است و در کلام عرب موارد استعمال آن بسیار است گاهی ارسال بطور تسخیر است مثل ارسال باد و باران که مسخّر امر تکوینی الهی میباشند وقتی رها شوند باد بطبیعت خود میوزد و باران میبارد و گاهی بمعنی عدم مانع آمده که مانع برداشته شود و آن شیئی رها گردد و شاید از همین قبیل باشد ارسال شیاطین که در سوره مریم آیه 86 فرموده أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِین‌َ عَلَی الکافِرِین‌َ تَؤُزُّهُم أَزًّا یعنی جلو آنان را رها کردیم تا استیلا یابند بر کافرین و حرکت میدهند آنان را و تسلّط شیطان بر بنی آدم فقط باین است که خداوند برای حکمت و مصلحت

صفحه : 115
چندی جلو وی را رها نموده و او بنفس خبیث خودش به آن کینه دیرینه‌ای که با آدم داشته در مقام اغواء بنی آدم بر آمده و خباثت فطرت او وی را بر اینکه کار واداشته که همانطوری که خودش مطرود و رانده شده درگاه عظمت الهی واقع گردیده اولاد آدم نیز از رحمت حق تعالی دور گردند نه اینکه خداوند علاوه بر آن قوه‌ای که در ابتداء وجودش در وی نهاده یک قوه ثانوی و یک حکم دیگری باو داده که در مقام اغوای اولاد آدم برآید زیرا که واجب الوجود خیر محض است و از خیر محض شر ناید تمام شرور و آفاتی که در عالم دیده میشود بازگشت آن بنفس وجود ممکن و جهات عدمی وی است.
و گاهی ارسال بمعنی فرستادن است که پیمبران فرستندگان و پیغام آوران خداوندند که آن بزرگواران بطور اختیار فرمان الهی را قبول میکنند و در امر تبلیغ خود را در معرض هزار گونه آزار خلق مهیّا مینمایند و در مقام رساندن پیغام خداوند از هیچ گونه فداکاری خود داری نمیکنند مفسرین گویند اسم نوح عبد الغفار بوده و نوح لفظ سریانی و بمعنی سکونت است و بوجود او زمین از لوث کفار و مشرکین و بت پرستان طاهر گردید و بقول بسیاری از مفسرین او اول پیمبری است که صاحب شریعت و منصب اولو العزمی گردیده و نظر بزیادتی سن موسوم بشیخ الانبیاء کشته و بر تمام افراد بشر مبعوث شده و در سن چهل سالگی یا پنجاه و هشت سالگی مبعوث بپیمبری گردیده و نهصد و پنجاه سال چنانچه قرآن خبر میدهد مردم را بحق و حقیقت دعوت نمود و چون دعوت او را نپذیرفتند در باره آنان نفرین نمود و همه غرق شدند مگر عده کمی که در کشتی در حفظ او قرار گرفتند و گویند پس از طوفان نیز پنجاه سال عمر کرد و اینکه فرموده أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ که ظاهر کلام میرساند نوح علیه السّلام فقط پیمبر طائفه و قوم خودش بوده نه بر تمام مردم چنانچه در باره پیمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا کَافَّةً لِلنّاس‌ِ شاید تخصیص انذار بقوم خود در اول بعثت او بوده همانطوری که پیمبر اسلام نیز اوّل مأمور گردید که قوم و عشیره

صفحه : 116
خود را تبلیغ نماید وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ شاهد بر آن است.
و شاید مقصود از قوم تمام افراد زمانش باشند و اگر نوح علیه السّلام مبعوث بر تمام خلق نبود و تبلیغ رسالت بر همه نمیکرد چگونه روا بود که در مقام نفرین بگوید رَب‌ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض‌ِ مِن‌َ الکافِرِین‌َ دَیّاراً زیرا عذاب وقتی محقق میگردد که حجّت بر خلق تمام شود چنانچه در سوره بنی اسرائیل آیه 16 فرموده وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولًا مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِیَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ شاید مقصود از عذاب الیم طوفان باشد که نوح مأمور گردید مردم را تهدید کند که شاید مردم دست از بت پرستی بردارند که اگر دست از بت پرستی بر می‌داشتند و بخدای یگانه ایمان می‌آوردند در اثر ایمان و اعمال شایسته خداوند هم عذاب دنیا (طوفان) و هم عذاب آخرت را از آنان برمیداشت قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ، أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ أَطِیعُون‌ِ

طرز دعوت نوح‌

نوح علیه السّلام رسالت خود را روی سه پایه قرار میدهد (1) امر میفرماید که عبادت و بندگی خود را منحصر نمائید بآن ذات یگانه خداوندی و کسی را در عبادت و بندگی با او شریک قرار ندهید.
(2) تقوی و پرهیزکاری را شعار خود نمائید و دنبال هوی و هوس نروید (3) اطاعت و پیروی و فرمان‌بری نمائید مرا چنانچه مشهور و معروف است که پیمبر اسلام در وهله اوّل دعوت خود را منحصر نمود بآنچه در فطرت انسان سرشته شده از وجود مبدء عالم و فقط یگانگی او را گوشزد نمود و فرمود (قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا) و تکلیف دیگری بآن مزید ننمود و شاید سرّش اینکه بوده که چون حضرتش (رحمة للعالمین) بود خواست بتدریج و کم کم مردم را در صراط مستقیم شریعت وارد نماید زیرا اگر یک دفعه

صفحه : 117
تکالیف زیادی بر کسی وارد آرند باین آسانی زیر بار نمیرود بلکه کفران میورزد و شانه خالی میکند در تفسیر روح البیان از بعض عارفین چنین نقل میکند که انبیاء و اولیاء در درجه قرب تفاوت دارند بعضی از نور جلال الهی صادر گردیده‌اند و بعضی از نور جمال پدید گردیده‌اند و بعضی از نور عظمت ظهور پیدا نموده‌اند و بعضی از نور کبریاء ظاهر گشته‌اند آن کس که از نور جمال صادر گردیده در میان امّت و پیروان خود گشادگی و انس و رأفت پدید می‌آورد و آن کس که از نور عظمت ظهور نموده در میان امّت هیبت و جلال ظاهر میگرداند و چون نوح مشکات عظمت الهی بود اینکه است که مأمور گردید قوم خود را تهدید کند و چون مخالفت ورزیدند آنان را بقهر و غضب گرفت و بر آنان عذاب نازل گردید.
پایان آری اگر قبول کنیم که هر یک از پیمبران مظهر اسمی از اسماء اللّه میباشند می‌گوییم پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مظهر اسم اللّه است که جامع تمامی اسماء اللّه است چون مظهر اسم رحمن و رحیم بود در موقع رحمت (رحمة للعالمین) در شأنش فرود آمد و چون مظهر اسم (القهار) بود در موقع غضب (اشدّاء علی الکفّار) در باره او نازل گردید و چون مظهر اسم (الجواد) بود مظهر فیّاضیت حق تعالی گردید باندازه‌ای بخشش نمود که از مصدر جلال خداوندی بوی خطاب رسید وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً سوره بنی اسرائیل آیه «131» و چون مظهر اسم (الرّءوف) بود مأمور گردید که بگفتار نیک مردم را رهبری نماید فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً سوره بنی اسرائیل آیه «230».
-----------------------------------
(1) خطاب بپیمبر اکرم است که قرار نده دست خود را بسته بگردنت و چنان پهن نکن که بنشینی ملامت زده و حسرت خورده اشاره به اینکه در انفاق میانه روی اختیار کن.
(2) خطاب بپیمبر اکرم است که بگو بمردم کلام آسان. [.....]

صفحه : 118
یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی إِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون‌َ پس از آنکه حضرت نوح علیه السّلام مأمور بدعوت گردید و مردم را بخدا پرستی و ملازمت تقوی و اطاعت خودش در آنچه بآنان از احکام اللّه دستور میدهد امر فرمود گوید اگر اطاعت نمودید خداوند گناهان شما را میبخشد یا بعض گناهان شما را میآمرزد.
اگر من در مِن ذُنُوبِکُم من بیانی باشد یعنی خداوند تمام گناهان شما را میبخشد و اگر تبعیضی باشد یعنی بعضی از گناهان را میآمرزد و اجل شما را عقب میاندازد تا وقت معین.
ظاهرا مقصود از (اجل مسمّی) آن است که اگر شما بسوی خدا بازگشت ننمائید و خدا را بیگانگی پرستش نکنید مدّت مرگ شما بطوفان نزدیک میشود و بایستی قبل از رسیدن عذاب توبه کنید و از مخالفت بموافقت آئید و گر نه وقتی فرمان الهی بر هلاکت شما جاری گردید (لا یؤخّر) ساعة (لَو کُنتُم تَعلَمُون‌َ) اگر میدانستید که تقدیر تدبیر پذیر نیست.
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی دَعَوت‌ُ قَومِی لَیلًا وَ نَهاراً فَلَم یَزِدهُم دُعائِی إِلّا فِراراً پس از آنکه نوح علیه السّلام انجام وظیفه داد و با کمال کوشش در مدّت زیادی تبلیغ رسالت نمود و مردم را بپرستش خدای یگانه و ملازمت تقوی دعوت نمود و از وی نپذیرفتند در مقام مناجات عرض میکند خدای من قوم خود را در شب و روز آنچه بپرستش تو دعوت نمودم قبول ننمودند بلکه بر انکارشان افزودند.
وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَرُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً و اینکه هر وقت آنان را میخواندم و میگفتم حاضر شوید و رو بحق آرید و

صفحه : 119
توبه کنید تا آنکه خداوند گناهان شما را ببخشد انگشتان خود را در گوششان میگذاشتند که سخن مرا نشنوند و جامها بسر میکشیدند که مرا نبینند و بر لجاجت و کفرشان افزودند و تکبّر و بزرگ‌منشی را از حد میگذرانیدند و زیر بار فرمان نمیرفتند.
ثُم‌َّ إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً ثُم‌َّ إِنِّی أَعلَنت‌ُ لَهُم وَ أَسرَرت‌ُ لَهُم إِسراراً نوح در مقام اظهار انجام وظیفه و فرمانبری خود با قاضی الحاجات مناجات میکند و شکایت از قوم مینماید که بصدای بلند و علانیه آنان را دعوت نمودم و تبلیغ رسالت خود را اعلان کردم و اکیدا اسرار نمودم و بهر نحوی که ممکن بود جدیت کردم که شاید آنها بپذیرند و آنان لجاجت نمودند و دعوت من سودی نبخشید مگر آنکه بر کفر و عصیان آنها افزوده گردید‌که فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً یُرسِل‌ِ السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یُمدِدکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات‌ٍ وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً ظاهرا وقتی نوح علیه السّلام مأیوس میگردد که مردم بخلوص نیّت ایمان آرند و از مخالفت بسوی موافقت آیند از راه منافع دنیوی پیش می‌آید زیرا که طبیعت اکثر مردم مایل بدنیا و منافع اینکه چهار روزه دنیای دنی را در نظر دارند اینکه است که فرموده اگر شما ایمان آرید و متقی و پرهیزکار گردید علاوه بر آن درجات بهشتی که در آخرت در اثر ایمان و تقوی نصیب شما میگردد امور معاش و زندگانی دنیای شما نیز مرتب میگردد مفسرین گویند در زمان نوح علیه السّلام در اثر آزار و اذیتهایی که مردم بحضرتش وارد می‌آوردند و بر کفر و لجاجت خود می‌افزودند اینکه بود که در مدت بسیاری خداوند باران را از آنان گرفت و قحطی پیش آمد و نیز زنهای آنها عقیم و نازا گردیدند اینکه بود که حضرت میخواست بآنان بفهماند که منع رحمت در اثر کفر شما پدید گردیده توبه کنید و رو بحق آرید تا درب رحمت بسوی شما باز شود

صفحه : 120
فخر رازی در تفسیر کبیر در اینجا بیانی دارد که خلاصه آن را ترجمه مینمایم چنین گفته یکی از چیزهایی که باعث منع فیض میشود کفر است چنانچه در کفر نصاری در سوره مریم آیه 91 فرموده تَکادُ السَّماوات‌ُ یَتَفَطَّرن‌َ مِنه‌ُ وَ تَنشَق‌ُّ الأَرض‌ُ وَ تَخِرُّ الجِبال‌ُ«1» و چون کفر سبب خرابی عالم است البته ایمان سبب عمارت و اصلاح عالم میگردد.
و دیگر تقوی است نظر بآیات دیگری که دلالت واضح دارد بر آنکه ایمان و تقوی سبب نزول خیرات و برکات میگردد مثل آنجا که در سوره اعراف آیه 94 فرموده وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ«2» و آیه دیگر وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً«3» و دیگر وَ مَن یَتَّق‌ِ اللّه‌َ یَجعَل لَه‌ُ مَخرَجاً وَ یَرزُقه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَحتَسِب‌ُ«4» و دیگر عبادت و بندگی است چنانچه فرموده وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ«5» وقتی خلقت جن‌ّ و انس برای عبادت شد البتّه لازم است که امور معاش عباد را مرتّب گرداند تا بتوانند بفراغت خاطر مشغول عبادت و بندگی گردند. (پایان) بعض مفسرین گویند در زمان عمر خشک سالی شد و باران نیامد عمر با جماعتی برای طلب باران بیرون رفتند چون برگشتند مردم بعمر گفتند استسقاء نکردی گفت بقدر طاقت استغفار کردم زیرا در زمان نوح چهل سال رحم زنان
-----------------------------------
(1) نزدیک است (از نسبت ولد دادن بخدا) آسمانها شکافته گردد و زمین پاره گردد و کوه‌ها شکسته و منهدم گردند.
(2) اگر اهل دهها و شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزکار بودند هر آینه ما برای آنان میگشانیدیم برکات زمین و آسمان را.
(3) و اگر مردم بر طریق حق استقامت داشتند آنها را از آب خشگوار سیراب میگردانیدیم.
(4) و کسی که پرهیزکار باشد خداوند راه خروجی برای وی باز میکند و از راه بی‌گمان بوی روزی میدهد.
(5) خلق نکردم جن و انس را مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.

صفحه : 121
عقیم گردید و فرزند نیاوردند و از آسمان نیز باران نیامد نوح گفت از خدا آمرزش طلبید تا خدا شما را باران دهد و زنان شما آبستن گردند و اینکه آیه را تلاوت نمود فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً و نیز از حسن بصری روایت میکنند کسی آمد نزد وی و گفت گناه بسیار دارم گفت توبه و استغفار کن دیگری آمد و گفت کشت بسیار کرده‌ام باران نیامده گفت استغفار و توبه کن دیگری آمد و گفت فقیر و درویشم مرا دعائی بیاموز گفت استغفار کن دیگری آمد و گفت مال بسیار دارم و اولادی ندارم میترسم چون بمیرم مالم را دشمنان بخورند گفت برو استغفار کن دیگری آمد و گفت بستانی دارم و وقت آن است که میوه دهد و آب نیست میترسم فاسد گردد گفت برو توبه کن حاضرین گفتند سبحان اللّه جماعتی آمدند هر یک حاجت جداگانه‌ای داشتند همه را گفتی استغفار کنید گفت آری چنین گفتم زیرا نظرم بآن آیه‌ای بود که خداوند در حکایت نوح فرموده فَقُلت‌ُ استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ غَفّاراً ما لَکُم لا تَرجُون‌َ لِلّه‌ِ وَقاراً، وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً نوح علیه السّلام گفت چیست مر شما را که ببزرگی و عظمت خدا امیدوار نیستید و سر اطاعت و فرمان بری فرود نمیاورید در صورتی که شما را باطوار مختلف خلقت نموده سخنان مفسرین در معنی (اطوارا) بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از اطوار خلقت اصناف مردم و رنگ آمیزی آنان است یکی سفید یکی سیاه یکی سرخ یکی زرد یکی دراز یکی کوتاه یکی خوش صورت و خوشگل یکی زشت صورت و بد گل دیگری گفته مقصود بیان خلقت انسان است از اول پیدایش او تا آخرین مرتبه کمال انسانیّت وی که بطورهای مختلف خلقت گردیده و تنوّعات بسیار حاصل نموده خلاصه مطلب اینکه است که گفته شود چون (اطوارا) مطلق است و مقیّد بوقتی و حالی نمیباشد پس میتوان گفت شامل میگردد تمام درجات و مراتب و

صفحه : 122
مراحل یک انسان کامل را که از اول پیدایش وجودش تا انتهای عمرش سیر مینماید و تنوعات و اطوار پی در پی وی را رخ میدهد انسان از اول پیدایش خلقت تا انتهای امرش مراتب و درجاتی دارد که بایستی از تمام مراتب بگذرد و اطوار و تنوّعات او بسیار است پیش از آنکه بصورت انسانیت ظهور و بروز نماید یک وقت عناصر آب، خاک، هوا، آتش بود که هر یک از اینکه چهار عنصر از عناصر دیگری که گویند عناصر هشتاد یا زیادتر است ترکیب شده پس از آن بصورت جمادی در آمده و از جمادی بنباتی ظهور نمود و نطفه گردیده و از پشت پدر برحم مادر انتقال نموده و در آنجا نیز تنوّعاتی پیدا میکند نطفه علقه گردد علقه مضغه مضغه جنین و بصورت انسانی تشکیل یابد و پس از آنکه خلقت جسمانی انسان تکمیل گردید (بنفخت فیه من روحی) مفتخر میگردد و دارای ودیعه الهی میشود آن ودیعه و امانتی که آسمان و زمین تاب تحمل آن را نداشتند و از قبول آن اباء نمودند آن وقت است که صاحب حیات و روح انسانی میگردد و پس از آنکه از تنگی رحم بفضای اینکه عالم وسیع آمد نیز اطواری و درجاتی پیموده از کودکی و جوانی و کهولت و پیری از هر مرحله‌ای بمرحله دیگر انتقال مینماید و دست قدرت وی را در مراتب خلقت باطواری بعضی فوق بعضی تنوع میدهد تا بمرتبه بلوغ و رشد برسد آن وقت دو راه و دو طریق برای وی باز میشود چنانچه در سوره دهر آیه (5) فرموده إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً«1» و در سوره بلد آیه 9 فرموده وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ«2» یا در راه سعادت بخط مستقیم قدم پشت قدم پیشوایان بسر و خلفای الهی گذاشته و خود را از تنگی عالم ناسوت بفضای عالم ملکوت میرساند یا آنکه کفران ورزیده و بسیر قهقرایی در پائین درجه خلقت و در مرتبه (اسفل سافلین) طبیعت سرنگون میگرداند پس کسی را که سعادت قرین وی گردد پس از کمال جهات جسمانی در
-----------------------------------
(1) بعد از بیان خلقت انسان است که (محققا ما راهرا بوی نمایاندیم یا شکرگزار است یا ناسپاس).
(2) بعد از بیان امتنان بر بشر و اتمام خلقت او فرموده (و راهنمایی نمودیم وی را بدو راه).

صفحه : 123
ترقیات روحانی میکوشد و درجه بدرجه صعود مینماید و اطوار هفتگانه قلب را که عرفا عنوان نموده‌اند می‌پیماید و برای وضوح مطلب مختصری از بیان بعض دانشمندان را در اینجا درج مینمایم‌

(اطوار هفت گانه قلب)

(طور اول) صدر و سینه‌اش نامند و آن معدن اسلام است چنانچه در سوره زمر آیه 23 فرموده أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّه‌ِ«1» و در سوره نحل آیه 108 فرموده وَ لکِن مَن شَرَح‌َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ«2» طور دوم را قلب نامند که آن مخزن و قرارگاه ایمان است و آن محل جلوه‌گاه عقل است و آن محلی است که فرموده کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ و مرتبه ایمان فوق مرتبه اسلام است وقتی اعراب گفتند ایمان آوردیم خطاب از مصدر جلال خداوندی میرسد که (قولوا اسلمنا) طور سوم را شغاف گویند و آن مخزن شفقت و محبت بر خلق است و دوستی خلق از شغاف قلب بالا نمیرود چنانچه در سوره یوسف آیه 30 در باره محبت زلیخا نسبت بیوسف فرموده (قَد شَغَفَها حُبًّا) که زلیخا محبت یوسف را در پرده سوم قلبش جای داده بود (طور چهارم) فؤاد است که مخزن مشاهده و رؤیت است و مثالش در قلب مثال چشم است در بدن و آن را چشم دل و چشم باطن نامند و همین رؤیت است که خداوند خبر میدهد از قلب پیمبرش (ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) که آنچه قلب پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دید حقیقت است و نیز مولا علی علیه السّلام در جواب ذعلب فرمود
(لن تره العیون بمشاهدة الأبصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان
(طور پنجم) حبّة القلبش نامند که معدن و مرکز محبت حضرت الوهیت
-----------------------------------
(1) آن کسی که خداوند سینه او را باز نمود برای اسلام چنین کسی دارای نور است از طرف پروردگار خود.
(2) لکن کسی که باز شد سینه‌اش در کفر پس برای آنان است از جانب پروردگار غضب و دوری از رحمت او.

صفحه : 124
جل‌ّ و علا است و آن مخصوص بخواص بارگاه الهی است که محبّت احدی در آنجا راه ندارد، اینکه است که گویند محبّت خدا با محبّت غیر جمع نمیشود.
در کتاب مصباح الشریعه که منسوب بصادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است فرموده محبّت الهی وقتی تجلّی کرد و روشن نمود سرّ بنده را وی را از هر شغلی خالی میگرداند مگر یاد خدا و او را از هر چه مانع و عائق او است دور میگرداند و وی را از غواشی و پرده‌های ظلمانی طبیعت خارج میگرداند و او را خدایی صرف مینماید.
و محبّت خدا صادق‌ترین مردم است در گفتار و وفا کننده‌ترین مردم است در عهد و صافی‌ترین مردم است در ذکر و عابدترین مردم است در نفس و ملائکه مباهات میکنند باو وقتی که مشغول مناجاتست و نیز ملائکه برؤیت او افتخار مینمایند و بوجود او خدا بلاد را تعمیر مینماید و بکرامت وی خدا گرامی میدارد بندگانش را و وقتی بحق او سؤال کردند خدا عطا میکند و برحمت او بلاء از مردم رفع میشود و اگر مردم بدانند مقام و منزلت او را تقرب نمیجویند بخدا مگر بخاک قدم او (طور ششم) از اطوار قلب را سویدا گویند و آن مخزن مکاشفات غیبیّه و علوم الهامی و منبع حکمت و اسرار الهیّه است.
(طور هفتم) از اطوار قلبیّه را مهجة القلبش نامند و آن محل‌ّ تجلّیات حضرت الوهیّت و اشراقات انوار عظمت ربوبیّت است و همین است مقصود از قلب سلیم که فرموده (إِلّا مَن أَتَی اللّه‌َ بِقَلب‌ٍ سَلِیم‌ٍ) (سفینة النّجاة) و اینکه مقام حاصل نمیگردد مگر بقطع علاقه از ما سوی اللّه و تخلیه نفس از صفات بهیمی وسیعی و تحلیه نمودن سرّ بصفات روحانیین و تقوای قلب از آنچه بر خلاف رضای مولا است خلاصه میتوان گفت اطوار شامل میگردد تمامی درجات و مراتب یک انسان کامل را زیرا که آیه در مقام امتنان بر بشر است که شما را از نیستی بهستی آوردم و برای کمال و ترقّیات جسمانی و روحانی شما افراد بشر اطواری و درجاتی در امر

صفحه : 125
خلقت بنا نهادم تا آنکه هر یک از شما بکمال لایق بخود برسد با اینحال شما چگونه سپاس ولی‌نعمت خود را نمیکنید و بشکرانه نعمتهای غیر متناهی او سر اطاعت فرود نمی‌آورید.

[سوره نوح (71): آیات 15 تا 28]

اشاره

أَ لَم تَرَوا کَیف‌َ خَلَق‌َ اللّه‌ُ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً (15) وَ جَعَل‌َ القَمَرَ فِیهِن‌َّ نُوراً وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً (16) وَ اللّه‌ُ أَنبَتَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ نَباتاً (17) ثُم‌َّ یُعِیدُکُم فِیها وَ یُخرِجُکُم إِخراجاً (18) وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ بِساطاً (19)
لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلاً فِجاجاً (20) قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ إِنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده‌ُ مالُه‌ُ وَ وَلَدُه‌ُ إِلاّ خَساراً (21) وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً (22) وَ قالُوا لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث‌َ وَ یَعُوق‌َ وَ نَسراً (23) وَ قَد أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلاّ ضَلالاً (24)
مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنصاراً (25) وَ قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض‌ِ مِن‌َ الکافِرِین‌َ دَیّاراً (26) إِنَّک‌َ إِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَک‌َ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً (27) رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِمَن دَخَل‌َ بَیتِی‌َ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلاّ تَباراً (28)

(ترجمه)

آیا ندیدید که چگونه خداوند آسمانهای هفت‌گانه را بطبقاتی منظّم خلقت نموده،
و قرار داد ماه را در آسمانها نور (افشان) و خورشید را در آنها چراغ (فروزان)
و از زمین رویانید (انواع و اقسام) نباتات،
پس از آن بر میگرداند شما را بزمین (و در روز معاد) باز شما را از زمین بیرون می‌آورد

صفحه : 126
و زمین را برای شما بگسترانید
تا در زمین راههای مختلف را بپیمائید،
نوح گفت ای پروردگار من قوم مرا مخالف نمودند و پیرو کسی گشتند که او مال و اولادش جز زیان بر وی نیفزود،
(و بر ضرر من) بزرگترین مکر و حیله بکار بردند،
و قوم نوح گفتند هرگز خدایان خود را رها نکنند (و نام خدایان آنان) ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر بوده،
و آنها بسیاری از خلق را گمراه نمودند (و ای خدا) زیاد مکن بر ستمکاران مکر گمراهی،
و آن قوم از شدّت مخالفت غرق شدند و پس از غرق در آتش داخل شدند و نیافتند غیر از خدا یار و یاوری،
و نوح گفت پروردگار من در روی زمین از کافرین کسی را باقی نگذار،
زیرا اگر تو کسی از کفار را باقی گذاری بندگان تو را گمراه میگردانند و فرزندی جز کافر و فاجر از آنان بعمل نمی‌آید،
پروردگار من بیامرز مرا و پدر و مادر مرا و هر کس از مؤمنین که در خانه من است و تمام مردهای مؤمنین و زنهای مؤمنات و زیاد نکن برای ستمکاران جز هلاک و عذاب «28»

توضیح آیات‌

أَ لَم تَرَوا کَیف‌َ خَلَق‌َ اللّه‌ُ سَبع‌َ سَماوات‌ٍ طِباقاً، وَ جَعَل‌َ القَمَرَ فِیهِن‌َّ نُوراً وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً نوح در مقام ارشاد و آگاهاندن مردم بر آمده و آنان را یاد آوری مینماید بآنچه را که می‌بینند از آثار قدرت و حکمت و بچشم خودشان مشاهده میکنند نظام و ترتیب موجودات را از مخلوقات آفاقی و انفسی و اوّل شروع مینماید بعالم طبیعت از سماوات و ماه و خورشید و اجزاء مهم آن را در نظر می‌گیرد و گوش‌زد مردم مینماید که آیا ندیدید (همزه الم) همزه استنکاری است یعنی البتّه می‌بینید نظام شگرف آور عالم وجود را از وسعت فضاء آسمانها و حرکات منظم اجزاء مواد که چگونه خداوند هفت آسمان را منطبق بر یکدیگر قرار داده و ماه را نورانی و درخشان گردانیده و خورشید را چراغ زمین گردانیده که پس از تاریکی

صفحه : 127
شب بچراغ خورشید زمین روشن گردد و ماه در شب تاریک نور افشانی کند و سطح زمین را به نوری که از خورشید گرفته رونق بخشد آری نوع مردم شب و روز در اینکه فضای پهناور عالم قدم میزنند و گردش چرخ گیتی را مشاهده مینمایند و اینکه نظام روح بخش عالم را بچشم می‌بینند و در اینکه کاخ مجلل و آن نقشه هندسی که مهندس وجود در آن نقاشی نموده و طرح- ریزی کرده که هزاران فکر عمیق بکوچکترین اسرار و رموز آن نمیرسد بچشم تدبّر نگاه نمیکنند تا آنکه آفریننده آن را بچشم دل مشاهده نمایند و آثار علم و قدرت و حکمت او را دریابند.
وَ اللّه‌ُ أَنبَتَکُم مِن‌َ الأَرض‌ِ نَباتاً، ثُم‌َّ یُعِیدُکُم فِیها وَ یُخرِجُکُم إِخراجاً شاید نظر به اینکه عنصر غالب انسان خاک است و آدم را نیز از خاک آفریده مثل گیاهان که عنصر غالب آنها خاک است اینکه است که انسان را تشبیه نموده بگیاهی که از زمین روئیده میشوند و ممکن است لام در تقدیر گرفت یعنی برای نفع شما نباتات روئیده شد. و چون هر چیزی بر میگردد باصل خودش پس انسانی که جسم عنصری وی از خاک است ثانیا بایستی برگردد بخاک و پس از آنکه مدتی در زمین جایگزین گردید و مثل طلا در شکم خاک غش وی گرفته و طلای ناب گردید و مستعد شد برای دوره دیگری از حیات دائمی همیشگی آن وقت بحکم قادر متعال سر از خاک در میآورد و آنچه در نهاد او در اول خلقت دنیوی وی بالقوّه موجود بوده بفعلیت رسیده و دوره استکمال او پایان یافته و وقت آن میرسد که در باره او جاری گردد (النّاس مجزیّون باعمالهم ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرّا)«1» و قوله تعالی فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ«2» سوره زلزال آیه 7 هر چه در اینکه عالم دنیا کشت آن وقت درو میکند وَ ما رَبُّک‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ
-----------------------------------
(1) مردم جزاء داده میشوند بعملشان اگر عملشان خوب است پس جزای آنان خوب است و اگر عملشان بد است جزای آنها بد است.
(2) کسی که بقدر مثقال ذره‌ای عمل نیک کند خوبی آن را می‌بیند و کسی که بقدر مثقال ذره‌ای عمل بد و شر کند جزاء آن را می‌بیند.

صفحه : 128
وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ بِساطاً، لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلًا فِجاجاً نوح ثانیا میخواهد نعمتهای خدا را بیاد مردم بیاورد و آنچه آنان بر لجاجت میافزایند وی بر نصیحت و خیرخواهی و اندرز میافزاید و میگوید خدا آن کسی است که برای شما زمین را گسترانیده و آن را آرامگاه شما قرار داده و در زمین راهها و گذرگاهی ترتیب داده که بتوانید بآسانی در آن عبور و مرور نمائید پس چگونه چنین خدایی را پرستش و ستایش نمیکنید و سر اطاعت بپیش گاه قدس او فرود نمی‌آورید قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ إِنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده‌ُ مالُه‌ُ وَ وَلَدُه‌ُ إِلّا خَساراً نوح در مقام مناجات از قوم شکایت مینماید و عرض میکند پروردگار من اینها فرمان مرا نمیبرند و تابع رؤساء خود گشته و دنبال چیزی میدوند که بر مال و اولاد آنان نمی‌افزاید مگر خسران و ضرر اینکه جمله اخیر را دو طور میتوان تفسیر نمود یکی رؤساء و کسانی که نظر خیر بآنان دارند و تابع آنها گشته‌اند و فرمان بری آنان را میکنند بگمان آنکه از آنها نفعی عایدشان گردد گمانشان خلاف است چیزی عایدشان نمیگردد مگر خسران و دیگر شاید نوح علیه السّلام بخواهد بگوید آنان برای نفع دنیوی از قبیل بدست آوردن مال و مقام دنبال رؤساء خود میدوند در صورتی که نفع دنیوی که از قبل متابعت کردن آنها بدست آید خسران و زیان کاری است زیرا کسی که برای حظوظ دنیوی دست از اطاعت و عبادت خدا بردارد در واقع آن نفع بحساب نمی‌آید بلکه آن عین ضرر و باعث خسران واقعی است زیرا که دنیا در جنب آخرت کالعدم بشمار میآید.
وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً اهل لغت گویند کبیر، کبّار کبّار سه کلمه است و در سه مرتبه از بزرگی استعمال میشود کبیر بزرگ کبار بدون تشدید خیلی بزرگ کبّار با تشدید بسیار

صفحه : 129
بسیار بزرگ.
مثل اینکه اگر بخواهند چیزی را عجیب بشمار آرند بسه لفظ که هر یک اشاره بیک مرتبه از تعجّب است بیان میکنند عجیب، عجاب بدون تشدید، و عجّاب با تشدید مفسرین گویند مگر بزرگ کفار چنین بوده که آنان در کفر و مخالفت با نوح چنان مصرّ بودند که مثلا پیر مردی دست بچه کودک خود را میگرفت و نوح را باو نشان میداد و میگفت پدر مبادا بعد از من فریب اینکه مرد را بخوری زیرا که وی ساحر و دروغگو است وَ قالُوا لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث‌َ وَ یَعُوق‌َ وَ نَسراً کفار پنج بت بزرگ داشتند باین پنج نامی که در آیه تذکر میدهد گویند (ودّ) بتی بوده که بصورت مردی ساخته بودند (سواع) بتی بوده بصورت زنی (یغوث) بتی بوده بصورت شیری (یعوق) بتی بوده بصورت اسبی (نسر) بتی بوده بصورت کرکس و در اینکه اینکه بتها که مورد پرستش مردم واقع شده بودند از کجا و از چه وقت پدید گردیده و باقی مانده تا زمان رسالت پیمبر اسلام و حضرتش مأمور گردیده بود که آن بتها را بشکند مورد بحث دانشمندان واقع گردیده و از مفسرین گفتاری بسیار نقل شده صدر المتألّهین در تفسیر سوره بقره راجع بعبده اوثان بیان خوبی دارد که در اینجا مختصری از آن را ترجمه مینمائیم چنین گفته بت‌پرستی از تمام ادیان جلوتر بوده چنانچه تاریخ نشان میدهد نخستین کسی که در بین مردم دین تأسیس نمود نوح علیه السّلام بود و در زمان نوح بت پرستی رواج داشت که خداوند از نوح چنین حکایت میکند که رؤسای کفّار بتابعین توصیه مینمودند لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوث‌َ وَ یَعُوق‌َ وَ نَسراً و اینکه دین تا حال باقی مانده و علّت اصلی اختراع بت پرستی بی خردی و کم عقلی مردمان اوائل خلقت بوده زیرا عقل آنان هنوز از مرتبه حس بالا نرفته بود و چون

صفحه : 130
موجود منزّه از جسم و جسمانی را نمیتوانستند تعقّل کنند و فهم موجود مجرّد از عهده عقل آنها خارج بود اینکه بود که متوسل میگشتند بامر مخصوص لکن از آن طرف چون بدیهی است که خالق و آفریننده عالم و پدید آورنده آسمانها و زمین نمیشود سنگ و چوبی باشد که تراشیده‌اند پس مسلما غرض آنان غیر از آن است که بنظر میرسد و از مفسرین در اینجا گفتاری نقل کرده (1) بسیاری از اهل هند و چنین ملائکه و خدا را اجسامی می‌دانستند در منتهای حسن و جمال و چنین معتقد بودند که آنها در آسمانها مخفی میباشند اینکه بود که مطابق عقیده‌شان تماثیل و تصاویری میساختند و آن را إله خود میپنداشتند و مقصود آنان از عبادت بتها تقرب جستن باله عالم بوده (ابو جعفر بلخی) (2) بسیاری چنین گفته‌اند چون میدیدند تغییرات و اوضاع عالم بسته بنظرات کواکب و سعد و نحس آنها است که مدخلیّت در اوضاع عالم دارد حتی بعض آنان اوضاع آسمانی را واجب الوجود میدانستند و چنین معتقد بودند که کواکب و سیّارات سبب مستقلّند در پدید شدن اوضاع عالم لکن بعضی آنها را مخلوق و واسطه در فیض میدانستند و چون گاهی آنها از نظرشان غائب میگردید اینکه بود که صورتی بشکل ستارگان و سیّارات میساختند و بآن سجده میکردند (3) مخترعین طلسم‌جات که روی سعد و نحس و نظرات کواکب و نسبت خاصّی که بین آنان پدید میگردد در اوقات مخصوصه طلسم میساختند و بگمان آنکه از آن نفع عایدشان گردد دست از عبادت خالق عالم بر میداشتند و طلسم در نظر آنها بسیار بزرگ مینمود و گمان میکردند طلسم در امور عالم مؤثر است (4) وقتی یکی از بزرگان آنان میمرد گمان میکردند اینکه شخص مستجاب الدّعوه بوده و صورتی مثل آن میساختند و بآن تعظیم مینمودند و آن را نزد خدا شفیع خود میدانستند و میگفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّه‌ِ) (5) بعضی بتها را در قبله نماز خود قرار میدادند نه آنکه بآنان سجده کنند مثل آنکه ما بسوی قبله سجده میکنیم نه آنکه بقبله سجده کنیم.

صفحه : 131
(6) بعضی گمان میکردند که خدا و اله عالم در بتهای ساخته شده حلول کرده و ببتها سجده میکردند بگمان آنکه بخدای عالم سجده میکنند (پایان) آری چون از یک طرف فطرت انسان مفطور بر توحید است و هر کسی بفطرت اولیه خود میداند که اینکه عالم را الهی است دانا و توانا و او مبدء و پدید آورنده تمامی موجودات است و چشم دل وی
بسوی او نگران است و از طرف دیگر در خود قوّه و توانایی نمی‌بیند که بتواند راهی بسوی مبدء خود پیدا نماید زیرا که او منزّه از جسم و جسمانیّات است نه بحواس‌ّ ظاهر توان او را دید و نه بحواس‌ّ باطن توان پی بحقیقت او برد اینکه است که هر کس بعقیده خود واسطه‌ای بین خود و مبدء عالم قرار میدهد و بآن متوسل میگردد که باین وسیله راهی بسوی حق و حقیقت پیدا نماید و از آفات و بلیات محفوظ ماند لکن اینکه را ندانسته‌اند که هر کس را راه مخصوصی است بسوی مبدء خود چنانچه در سوره بقره آیه 142 فرموده وَ لِکُل‌ٍّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها اگر براهی که پیشوایان بشر و سفرای الهی مردم را دعوت نموده قدم پشت قدم آنان گذاشته و پیش میرفتند البتّه از طریق باطن راهی بسوی مبدء خود پیدا می‌نمودند و بقرب او نائل میگردیدند (هو اقرب الیکم من حبل الورید) آن کسی که از رگ گردن ببشر نزدیک‌تر است چگونه بشر در شناسایی او و ارتباط باو محتاج بوسائل خارجی میباشد و اینکه نیست مگر آنکه نوع بشر هنوز از مرتبه مادّیت تجاوز ننموده و موجود مجرّد از مادّه را نتواند فهم نماید اینکه است که متوسل میگردد بیک موجود مادّی که مثل خودش میباشد و بطریق او میخواهد راهی بسوی مبدء عالم پیدا نماید و تقرّب باو جوید ولی اینکه را باید بداند که هر قدر وسائل را زیاد میگرداند عوض آنکه نزدیکتر گردد دورتر میشود وَ قَد أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلّا ضَلالًا پس از آن نوح علیه السّلام در باره ستمکاران نفرین میکند که ای پروردگار من زیاد مکن بر جماعت ستمکاران که در اثر کفر بخود و بمن ستم کردند مگر خسارت و ضرر بآنها.

صفحه : 132
مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنصاراً مشرکین در اثر خطا و گناه در موقع غضب پروردگار واقع گردیدند و از مصدر جلال خداوندی خطاب سخط آمیز رسید و بامر تکوینی آب تمام روی زمین را فرا گرفت و همگی کفّار غرق شدند و فقط عده‌ای از مؤمنین نجات یافتند و پس از آن داخل جهنّم شدند.
سخنان مفسّرین راجع به (فَأُدخِلُوا ناراً) (1) فا (فادخلوا) برای تعقیب آرند و نیز، ادخلوا، فعل ماضی است و معنی آیه چنین میشود کفّار غرق شدند و بلا فاصله آتش گرفتند.
(2) غرق در اینکه عالم بوده و نار در آخرت.
و ظاهرا قول دوّم معتبر است که عذاب جهنّم و آتش در قیامت است نه در دنیا هیچ مشرک و کافری را نگفتند که پس از مردن وی را بآتش بسوزانند و چنانچه در جملات عربی بسیار دیده شده گاهی فا را در جایی آرند که بین دو جمله (معطوف و معطوف علیه) فاصله باشد.
از مقاتل و کلبی چنین نقل شده که معنی آیه چنین میشود (سیدخلون النّار یعنی آل فرعون پس از غرق بزودی در آخرت داخل آتش میگردند زیرا که در بسیاری از آیات قرآن صیغه ماضی و گذشته را برای آینده آرند مثل آنجا که فرموده وَ نادی أَصحاب‌ُ النّارِ، أَصحاب‌َ الجَنَّةِ که از شدّت صدق و واقعیت کانّه آنچه شدنی است واقع گردیده.
و شاید معنی آیه چنین باشد که غرق شدند و بلا فاصله در عالم برزخ داخل در آتش شدند و اینکه معنی هم باعتبار لفظ که بصیغه ماضی آمده و هم باعتبار معنی مناسب‌تر است زیرا فاء را برای عدم تأخیر می‌آورند و نیز هر کجا تهدید بآتش شده راجع بعالم بعد از مردن است که عالم قبر و برزخ باشد یا عالم قیامت و اینکه آیه نظیر آن آیه‌ای است که در باره فرعون و فرعونیان فرموده النّارُ یُعرَضُون‌َ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا سوره مؤمن آیه 49 که صبح و شام راجع باین عالم است

صفحه : 133
فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ أَنصاراً اشاره باین است که مشرکین بگمان فاسد خودشان عبادت بتها میکردند که در وقت بیچارگی یار و یاور و شفیع آنها باشند وقتی آب آنها را گرفت آن وقت فهمیدند که از بتها کاری ساخته نمیشود و نیافتند غیر از خدا کسی را که بتواند آنها را از عذاب نجات دهد وَ قال‌َ نُوح‌ٌ رَب‌ِّ لا تَذَر عَلَی الأَرض‌ِ مِن‌َ الکافِرِین‌َ دَیّاراً پس از آنکه نهصد و پنجاه سال نوح مردم را بخدا پرستی و بسوی حق و حقیقت دعوت نمود و جز جواب ضرر و اذیّت از قوم چیزی ندید بنای نفرین گذاشت و گفت خدای من تمام آنان را هلاک گردان و نفری از آنان باقی نگذار إِنَّک‌َ إِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَک‌َ وَ لا یَلِدُوا إِلّا فاجِراً کَفّاراً (اعتراض) اگر مردمان بالغ در آن وقت دیگر قابل اصلاح نبودند و استحقاق عذاب داشتند اطفال بی‌گناه آنان چه تقصیری داشتند که باید بطوفان غرق گردند و نفری از آنان باقی نماند (پاسخ) گوئیم البته نوح علیه السّلام بارشاد خداوندی میدانست که آن کفّاری که هستند چه از کبارشان و چه از صغارشان دیگر لایق هدایت نمیباشند و باضافه باعث فساد جامعه و گمراه نمودن افراد بشر میباشند حتی آنهایی که پشت پدرشان هستند اگر بدنیا آیند فاسق و فاجر میگردند اگر نوح بعلم ادنی تا چندین پشت آنان را نمیدید که اگر در دنیا آیند کافر میگردند سزاوار نبود چنین دعائی کند و طلب هلاک تمام آنها را نماید پس نوح بامر خدا بقوم نفرین نمود که اگر در واقع مأمور بچنین درخواستی نبود هرگز بدل خواه خود چنین تقاضایی را نمیکرد زیرا که پیمبران بطبیعت مرده و بحق زنده‌اند و چون میدانست ضرر باقی ماندن آنها زیادتر از هلاکت آنها است چنین دعائی کرد و نزد دانشمندان محرز و مسلم است که ضرر اندک برای

صفحه : 134
نفع بسیار که گمراه نشدن بندگان خدا باشد نیکو است و چنین ضرر زیرا عقلاء نیک میشمارند و اینکه قاعده در عالم وجود و خلقت نیز جریان دارد و آنچه در عالم از بلاها و آفات چه عمومی و چه خصوصی دیده میشود روی همین اصل است یعنی برای فائده امر خلقت است که آن آفات نسبت بآن فائده بزرگی که در بردارد کوچک بشمار می‌آید و ضرر کوچک برای نفع بسیار نیکو مینماید و در ثانی چنانچه مفسرین گفته‌اند خداوند چهل سال رحم زنهای مشرکین را عقیم گردانیده اگر اینکه طور باشد دیگر در موقع طوفان نوح طفلی وجود نداشته که بی‌گناه غرق گردد.
رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِمَن دَخَل‌َ بَیتِی‌َ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِین‌َ إِلّا تَباراً نوح بعد از نفرین کردن بکفار و شاید بعد از هلاکت آنان بوده طلب آمرزش میکند و چون طلب آمرزش در موقع گناه واقع میگردد شاید نفرین کردن نوح بر قوم بطوری که یک دفعه قتل عام شود و تمام خلق حتی حیوانات و اطفال تماما هلاک گردند مگر عدّه اندکی که در کشتی نوح بودند ترک اولی بوده که اگر عوض نفرین دعا در باره آنان کرده بود اولی بود اگر چه مسلّما چنانچه گفته شد همین نفرین او نیز بامر حق تعالی بوده زیرا پیمبران پیش خود و برای و سلیقه خود نه شفاعت میکنند و نه دعا و نه نفرین لکن نوح چون میدانست که رحمت الهی سبقت بر غضبش دارد شاید گمان کرده باشد که اگر من از خدای رحمان طلب هدایت و مغفرت برای آنان کرده بودم اولی بود و بهمین لحاظ برای جبران نفرین بکافرین در باره مؤمنین دعا میکند و از خدا برای خود و اهل ایمان و تابعین خود طلب آمرزش مینماید.

صفحه : 135

‌سورة الجن‌

اشاره

مکیة و هی ثمان و عشرون آیة

[سوره الجن (72): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
قُل أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ أَنَّه‌ُ استَمَع‌َ نَفَرٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً (1) یَهدِی إِلَی الرُّشدِ فَآمَنّا بِه‌ِ وَ لَن نُشرِک‌َ بِرَبِّنا أَحَداً (2) وَ أَنَّه‌ُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3) وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ یَقُول‌ُ سَفِیهُنا عَلَی اللّه‌ِ شَطَطاً (4)
وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن تَقُول‌َ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً (5) وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ رِجال‌ٌ مِن‌َ الإِنس‌ِ یَعُوذُون‌َ بِرِجال‌ٍ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً (6) وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَث‌َ اللّه‌ُ أَحَداً (7) وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع‌ِ فَمَن یَستَمِع‌ِ الآن‌َ یَجِد لَه‌ُ شِهاباً رَصَداً (9)
وَ أَنّا لا نَدرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الأَرض‌ِ أَم أَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَداً (10) وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُون‌َ وَ مِنّا دُون‌َ ذلِک‌َ کُنّا طَرائِق‌َ قِدَداً (11) وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّه‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لَن نُعجِزَه‌ُ هَرَباً (12) وَ أَنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدی آمَنّا بِه‌ِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّه‌ِ فَلا یَخاف‌ُ بَخساً وَ لا رَهَقاً (13) وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُون‌َ وَ مِنَّا القاسِطُون‌َ فَمَن أَسلَم‌َ فَأُولئِک‌َ تَحَرَّوا رَشَداً (14)

(ترجمه)

بنام خدای رحمن مهربان
(ای پیمبر) بگو مرا وحی رسیده که گروهی از جنّیان هنگام اسماع قرآن گفتند ما از قرآن آیات عجیبی میشنویم،
اینکه قرآن هدایت میکند

صفحه : 136
خلق را بسوی خیر و صلاح و ما ایمان آوردیم باو و هرگز بخدای خود مشرک نیستیم
و هر آینه بسیار بلند مرتبه و عظیم است پروردگار ما و هرگز زن و فرزندی نگرفته است،
و البتّه سفهاء و بیخردان ما نسبت میدهند بخدا سخنهای متفرّق،
و ما محققا چنین میپنداشتیم که نه بشری و نه جنّی هرگز بر خدا دروغ نمی‌بندد،
و اینکه مردانی از بشر پناه میگیرند بمردانی از جن‌ّ و آنان بر جهالت و بیخردی خود میافزایند،
و اینکه جنّیان مثل شما آدمیان گمان میکنند که هرگز خدا مبعوث نمیکند احدی را،
و جنّیان میگفتند ما بر آسمان میرفتیم و می‌نشستیم در کمین‌گاه برای اینکه (سخنان وحی را استماع نمائیم) امّا اینک هر کس از اسرار الهی بخواهد مطّلع گردد تیر شهاب در کمینگاه است،
و هرگز ما نمیدانیم آیا پروردگار برای اهل زمین شرّ اراده نموده یا رشد و هدایت،
و بعضی از ما نیکوکار و شایسته هستیم و بعضی از ما اینطور نیستند و اعمال ما متفرّق و راههای مختلف دارد،
و چنین دانسته‌ایم که هرگز در زمین بر قدرت خدا غالب و از محیط اقتدارش فرار نتوانیم نمود،
و اینکه ما چون آیات قرآن را شنیدیم ایمان آوردیم پس کسی که ایمان آورد بپروردگار خود دیگر از نقصان و رنج و عذاب دیگر بر خود هیچ نترسد!
و اینکه از ما بعضی اسلام آوردند و بعضی کافر گردیدند پس کسانی که اسلام آوردند آنان براه رشد و ثواب شتافتند.

توضیح آیات‌

اشاره

قُل أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ أَنَّه‌ُ استَمَع‌َ نَفَرٌ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً مفسّرین گویند جماعتی از جن‌ّ در وادی نخله استماع قرآن نمودند و ایمان آوردند و در عدد آنان آرای مختلف نقلشده هفت نفر، نه نفر، هفتاد نفر گفته شده لکن اهل لغت گویند نفر بر زیادتر از ده عدد گفته نمیشود و گویند اینکه چند نفر از رؤساء و بزرگان جن‌ّ بودند که وقتی کلمات معجز نمای آیات قرآن را شنیدند و فهمیدند که اینکه آیات بسخنان بشر نمیماند ایمان آوردند.

سخنان دانشمندان راجع بحقیقت جن‌

مشهور و معروف بین علمای اسلامی اینکه است که جن‌ّ جسم لطیف شفّاف

صفحه : 137
است که عنصر غالب آن آتش و هوا است و چون آتش و هوا سریع الانتقال است اینکه است که افراد جن توانند بهر شکلی بخواهند متشکّل گردند.
برای ایضاح آنکه حقیقت جن چیست مختصری از گفتار صاحب تفسیر کبیر را ترجمه میکنم و چون بنای ما بر اختصار است از تفصیل آن خود داری مینمایم.
چنین گوید از زمان قدیم تا زمان جدید در آنکه ماهیّت و حقیقت جن‌ّ چیست مورد بحث دانشمندان عالم واقع بوده.
بعضی از فلاسفه و حکماء اصلا وجود جن را منکر بودند و بسیاری از فلاسفه و قائلین بوجود ارواح معترف بوجود جن میباشند و فلاسفه جن را ارواح ارضی مینامند.
ابو علی سینا در رساله‌ای که در حدود اشیاء نوشته چنین گفته جن حیوانی است هوایی متشکّل میگردد باشکال مختلفه پس از آن گفته اینکه معنی شرح الاسم است یعنی بیان اسم جن است نه حقیقت آن و جمهور ملیّین و کسانی که اهل ملت و دین میباشند تماما بوجود جن اذعان دارند لکن اختلاف آراء در اینکه است که حقیقت جن چیست بعضی گمان گرده‌اند که جن جسم و جسمانی نیست بلکه باعتبار ذات جوهریست مجرد و دارای انواع و اصناف بیشمار.
بعضی اهل خیر و صلاح بعضی اهل شرّ و فساد و عدد آنان را جز خدا کسی نمیداند و گویند مجرد بودن آنها از جسم و جسمانیّات مانع از اطلاعات آنها بر امور گذشته و آینده و توانایی آنها بر اعمال شاقه که نوع بشر عاجز از آن است نمیباشند.
و اینکه ارواح مجرّده هم میبینند و هم میشنوند و هم انجام اعمال شاقّه می- دهند و دور نیست بگوئیم هر نوعی از آنان بنوع مخصوصی از اجسام اینکه عالم تعلق دارند و چنانچه در جای خود مبرهن گردیده که نفس ناطقه اول تعلق میگیرد بروح حیوانی که آن اجسام لطیف بخاری است که از قلب متصاعد میگردد بدماغ

صفحه : 138
و بتوسط آن روح بخاری نفس ناطقه تصرف در اعضاء می‌نماید همین طور دور نیست بگوئیم هر یک از افراد جن اول تعلق میگیرد بجزیی از اجزاء هوا و هوا سریان و نفوذ می‌نماید در بعض اجسام ثقیل و باین واسطه در اجسام تصرف مینمایند و بعضی گویند جن مجرد نیست بلکه مادی است و بین قائلین بجسمانی بودن جن دو رأی مختلف نقل شده بعضی چنین اظهار نظر میکنند که تمام اصناف و انواع جن در جسمانی بودن و قابل ابعاد ثلاثه عرض، طول، عمق، داشتن مساویند لکن در انواع و حقیقت مختلفند و دارای نوع بسیارند و هر نوعی را اصنافی است و هر صنفی از آنان را افراد زیادی است دیگری چنین اظهار میکند که اصناف و افراد جن‌ّ در جسمانیّت و لطافت و کثافت بسیار تفاوت دارند و نیز بعضی از آنان علوی و بعضی سفلی میباشند.
دیگری را عقیده چنین است که تمام افراد و اصناف جن‌ّ در ماهیّت نوعی یکی میباشند و در عوارض و خصوصیّات فردی تفاوت دارند.
و در اینجا فخر رازی ادلّه و براهین هر یک از آراء و اعتراضاتی که بر یکدیگر وارد نموده‌اند مفصّلا بیان میکند که اگر بخواهیم وارد آن گردیم سخن طولانی میگردد و نیز چندان فائده‌ای در آن بنظر نمی‌آید. (پایان) خلاصه آنچه از مجموعه آیات و روایات و گفتار دانشمندان بر میآید همین است که جن‌ّ وجود دارد و افراد آن دارای اجسام لطیف شفاف میباشند زیرا که از آتش یا باد آفریده شده‌اند و شاید عنصر غالب بعضی از انواع آنان از آتش و بعضی از باد تکوّن یافته باشد چنانچه بعض انواع ملائکه از نورند و بعضی از هوا مثل اینکه عنصر غالب انسان خاک است و عنصر غالب ملک یعنی انواع جسمانی آنها شاید نور باشد و عنصر غالب جن‌ّ آتش است و چون جسم لطیفند قدرت دارند بر اینکه متشکّل گردند باشکال مختلفه و بعضی از آنان با ایمان و تقوی و بعضی فاسق و کافر و شرورند امّا اینکه مثل انسان دارای نفس مجردند یا مادّی و جسمانی میباشند.
دلیلی که بتوان بآن اعتماد نمود برای اثبات هیچیک نداریم زیرا که ادلّه هیچکدام

صفحه : 139
از قائلین بتجرد یا جسمانی بودن آنان تمام نیست علم آن نزد خدا و راسخین در علم است.

سخنان مفسرین راجع به اینکه آیا رسول اکرم (ص) هنگام استماع قرآن جن را میدید یا نه‌

بعضی گویند حضرتش جن‌ّ را نمیدید بلکه از طریق وحی خبردار میشد و برای اثبات اینکه کلام دو دلیل آرند یکی خود اینکه آیه (قل اوحی) بگو بمن وحی شد که طائفه‌ای از جن استماع قرآن نمودند و اگر بطور رؤیت بود وحی نمیفرمود دلیل دوم بروایت عبد اللّه عباس که گفته از زمان حضرت عیسی تا زمان بعثت پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شیاطین بآسمانها رفته و اخبار آینده بکهنه می‌آموختند وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بپیمبری مبعوث گردید راه رفتن آنان بآسمان مسدود شد و بتیر شهاب آنها را میزدند و میراندند شیاطین ابلیس را از قضیّه خبردار نمودند ابلیس گفت بروید تفحص کنید لا بد یک خبر تازه‌ای پیش آمده که راه آسمان بسوی ما بسته گردیده و پس از آنکه در مشرق و مغرب عالم تفحص و گردش نمودند جماعتی از آنان رسیدند ببازار عکاظ حضرت رسول با اصحاب نماز فجر می‌خواند چون آیات قرآن شنیدند تعجب نمودند و با هم گفتند گوش بدهید که ما تا حال چنین کلامی نشنیده بودیم و بحق حق قسم همین است که مانع و حائل گردیده از عروج ما بآسمان و آن جماعت برگشتند و بطائفه خود گفتند إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً و اینکه خبر بطریق وحی بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسید.
و اعتراض به اینکه اینکه حدیث راجع بشیاطین است و آیه راجع بجن است در پاسخ گویند افراد جن بتبع شیاطین بآسمان میرفتند یا آنکه مقصود از شیاطین در حدیث جن بوده زیرا که بعض اصناف شیاطین موصوف بجن میباشند چنانچه در سوره انعام آیه 112 فرموده شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً قول دوم خود حضرت جن را میدید و سند اینکه قول حدیث عبد اللّه مسعود است که بنقل علمای تفسیر چنین گفته وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود من مأمورم

صفحه : 140
که قرآن را بر جنّیان تلاوت نمایم و کیست که با من همراهی نماید کسی جواب نداد ثانیا فرمود کیست با من همراهی کند باز کسی جواب نداد عبد اللّه میگوید در مرتبه سوم گفتم من با تو میآیم یا رسول اللّه پس هر دو رفتیم تا رسیدیم بشعب حجون که بالای مکّه است حضرتش گرداگرد من خطی کشید و گفت از اینکه خط قدم بیرون منه تا من بیایم پس رفت و شروع نمود بقرائت قرآن آن گاه مرغانی دیدم بمقدار کرکس میپریدند و میآمدند و میرفتند و می‌نشستند و ماران سیاه دیدم که آمدند و میان من و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حایل گردیدند و از صدای نهیب آنان دیگر صدای پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نمیشنیدم بسیار متوحش گردیدم که مبادا بحضرتش صدمه بزنند و پس از استماع قرآن مانند پاره‌های ابر سیاه از هم متفرق گردیدند چون صبح حضرتش نزد من آمد و گفت خوابیده‌ای گفتم نه یا رسول اللّه چه جای خفتن است چند دفعه میخواستم فریاد بزنم و چون میدیدم تو آنان را بعصا از من دور می- کنی ایمن میشدم فرمود اگر از خط بیرون میآمدی برای تو مظنّه خطر بود آن گاه فرمود چه دیدی گفتم مردان سیاهی بودند که جامهای سفید در برداشتند فرمود اینان دوازده هزار نفر از جن‌ّ از نصیبین بودند که استماع قرآن مینمودند و سوره‌ای که برای آنها خواندم سوره فلق بود.
جمع بین اینکه دو عقیده باین است که گفته شود گاهی بطریق وحی حضرتش خبردار میگردید که جنّیان استماع قرآن مینمایند و گاهی خود آنان را رؤیت مینمود و با آنها تکلم میکرد و بمؤمنین آنها دستوراتی میداد و آنان اطاعت مینمودند و بایستی همین طور باشد زیرا که رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای جن و انس پیمبر بود و اگر هیچوقت آنها را نمیدید چگونه ممکن بود آنها را براه حق و حقیقت رهبری نماید و باسلام دعوتشان فرماید و قانون و مقرراتی بین آنها تأسیس نماید هرگز ممکن نبود.
یَهدِی إِلَی الرُّشدِ فَآمَنّا بِه‌ِ وَ لَن نُشرِک‌َ بِرَبِّنا أَحَداً، وَ أَنَّه‌ُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً

صفحه : 141

جنیان ستایش قرآن میکنند و ایمان میآورند

جنّیان با هم گفتند کلمات قرآن خیلی عجیب و امر آن بسیار مهم است رهنما و نماینده طریق سعادت و رهبر صعود بسوی کمال است پس چون چنین است ما بخدای بزرگ ایمان آوردیم و بقرآن گرویدیم و هرگز کسی را شریک بپروردگار خود قرار نمیدهیم.
(جَدُّ رَبِّنا) جد در لغت بمعنی عظمت و بزرگی است عرب گوید جدّ فلان یعنی فلانی با عظمت و شأن وی بزرگ است جنّیان گفتند جلال و عظمت و بزرگواری پروردگار ما بقدری است که از زن و فرزند بی‌نیاز است زن و رفیق نگرفته و فرزند نزاده زیرا که او واجب الوجود و منزّه از صفات ممکنات و مبرا از جسم و جسمانیات است.
وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ یَقُول‌ُ سَفِیهُنا عَلَی اللّه‌ِ شَطَطاً سفیه در لغت بمنی بی‌خردی و کم عقلی است و شطط بمعنی افراط و زیاده روی در ظلم و تعدّی است.
در اینکه مقصود از (سفیهنا) در آیه چیست مفسرین گویند شیطان است و شاید مقصود از کفار جن باشند زیرا که ظاهرا سفیه اسم جنس است و شامل تمام سفها و بیخردان میگردد و هر کس بخدا نسبت و ناروایی دهد سفیه و بی‌خرد است و اینکه جنّیان سفیهنا گفتند و سفیه را اضافه بخودشان نموده‌اند تأیید مینماید اینکه گفتیم مقصود از (سفیهنا) کفّار جن باشند نه شیاطین.
وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن تَقُول‌َ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً بقرینه آیه بالا چنین معلوم میشود که شیاطین یا کفار جن خدا را جسم و جسمانی معرّفی می‌نمودند و عوام آنان از روی تقلید و حسن ظنی که بآنها داشتند گمان نمیکردند که کسی دروغ بخدا بندد و خدا را جسم و جسمانی و صاحب زن و فرزند نشان دهد اینکه بود که وقتی جنیان آیات معجز نمای قرآن را شنیدند و و یقین بحقانیت آن پیدا نمودند و دیدند قرآن خدا را بصفات جلال و جمال و منزه

صفحه : 142
از جسم و جسمانیات معرفی نموده آن وقت ببرکت قرآن دانستند که پیشوایان آنان دروغ میگویند اینکه بود که گفتند ما هرگز گمان نمیکردیم از افراد انسان و افراد جن‌ّ کسی بخدا افترا بندد و نسبت ناروا باو دهد و از عظمت و بزرگی و قهاریّت او نهراسد.
وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ رِجال‌ٌ مِن‌َ الإِنس‌ِ یَعُوذُون‌َ بِرِجال‌ٍ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً (رهق) در لغت بمعنی مرتکب شدن گناهست بعضی مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته از عرب مردی بود وقتی بمسافرت میرفت و شب در بیابانی منزل می‌نمود میگفت پناه میبرم بسید و بزرگ اینکه وادی از شرّ سفهاء و اشقیای قومش یعنی جنّیان و بگمان خود در پناه بزرگ جن‌ّ قرار گرفته تا صبح میخوابید شاید آیه اشاره باین دارد که اولا پناه دهنده خداست و بس کسی که بغیر خدا پناه گیرد در مرتبه توحید ناقص و نیز بر گناه و خطای خود می‌افزاید و ثانیا انسان شریفتر از جن است و سزاوار نیست شریف پناه بگیرد بخسیس و اینکه عمل خطا و ناروا است.
وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَث‌َ اللّه‌ُ أَحَداً و همانطوری که جنّیان گمان کردند هرگز خدا مبعوث نمیکند احدی را یعنی انکار نمودند شما افراد بشر نیز انکار معاد نمودید و گمان کردید قیامت و ثواب و جزائی در کار نیست.
وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً، وَ أَنّا کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع‌ِ فَمَن یَستَمِع‌ِ الآن‌َ یَجِد لَه‌ُ شِهاباً رَصَداً جنّیان گفتند ما میرفتیم بآسمان اینک می‌یابیم که آسمان پر است از نگهبانان و تیرهای شهاب آماده شده و ما قبلا می‌نشستیم در محلی برای استماع لکن حالا

صفحه : 143
کسی که بخواهد استماع نماید بتیر شهاب رانده میشود.
از اینکه آیه چنین بر می‌آید که قبلا جنّیان بسوی آسمان صعود مینمودند و اخبار آینده را از ملائکه فرا میگرفتند و بساحرین و کهنه می‌آموختند چون چنین میکردند خداوند راه آنان را بست و هر وقت اراده نمایند صعود کنند بآسمان بتیر شهاب رانده میشوند وَ أَنّا لا نَدرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الأَرض‌ِ أَم أَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَداً جمله (لا ندری) جمله استفهامی است و جنّیان باین جمله اظهار عجز می نمایند که نمیدانیم اراده خدا در باره اهل زمین چیست و گویا جنّیان جبری بودند که خیر و شرّ هر دو را نسبت بخدا میدادند در صورتی که نسبت شرّ بخدا دادن روا نیست زیرا که او خیر محض است از خیر محض هرگز شرّ ناید و چنانچه در محل‌ّ خود مبرهن گردیده هر جا شرّی یافت شود بازگشت آن بجهات عدمی و نقائص ممکنی است هر کس حدود وجودش و نقصان ذاتش غالب باشد بر خیریت و کمال ذاتش البته فسادش در عالم زیادتر از اصلاح و خیریت وی خواهد بود چنانچه بتجربه معلوم شده غالبا منشأ فساد نقصان عقل است آدم عاقل خردمند هیچوقت پیرامون فساد نمیگردد.
و نیز توان گفت که شرّ امر اضافی و (عدم ملکه) یا امر نسبی است که هر چیزی را که شرّ نامند باضافه بخیر است خلاصه محقّقا شرّ چیزی نیست که در برابر خیر عرض اندام نماید و دارای وجود مستقل‌ّ باشد تا آنکه منشأ وجودی بخواهد و گفته شود خداوند اراده شرّ نموده.
وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُون‌َ وَ مِنّا دُون‌َ ذلِک‌َ کُنّا طَرائِق‌َ قِدَداً جنّیان گفتند بعضی از ما صالح و نیکوکارند و بعضی چنین نیستند بلکه در طرقهای مختلف سیر میکنند بعضی مؤمن، بعضی کافر، بعضی شرور و مفسد، بعضی خیّر و صالح و مصلح

صفحه : 144
طرائق جمع طریق و قددا جمع قد بمعنی قطع است و در توجیه (طرائق قددا) از مفسّرین چند وجه نقلشده:
(1) جنّیان رنگهای مختلف دارند. (جبیر) (2) جنّیان در نوع متعدد و مختلفند. (حسن) (3) جنّیان شعب و فرقهای مختلف دارند. (إبن کیسان) (4) جنّیان مذاهب و طرق مختلف دارند بعضی جبری بعضی قدری بعضی مرجی که بامید کرم خدا دست از عمل بر میدارند. (سدی) وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّه‌َ فِی الأَرض‌ِ وَ لَن نُعجِزَه‌ُ هَرَباً در بسیاری جاها ظن بمعنی علم و قطع استعمال شده جنیان میگفتند ما میدانیم و یقین داریم که نتوانیم خدا را عاجز گردانیم یعنی ما مسخر امر او و تحت فرمان وی‌ایم و نتوانیم از تحت حکومت او فرار کنیم اینکه بود که وقتی آیات قرآن را شنیدیم و یافتیم که قرآن طریق هدایت و رهبر بسوی حق‌ّ و حقیقت است ایمان آوردیم.
وَ أَنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدی آمَنّا بِه‌ِ فَمَن یُؤمِن بِرَبِّه‌ِ فَلا یَخاف‌ُ بَخساً وَ لا رَهَقاً جنیان گفتند پس از آنکه استماع قرآن نمودیم و ایمان آوردیم فهمیدیم هر کس ایمان آرد بخدا هیچ زیان و نقصان و عذابی بوی نرسد.
آری ایمان بخدا قلعه محکمی است که هر کس در حصن حصین توحید قرار گرفت در مقام امن و امان ساکن گردیده إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ و در حدیث قدسی است
(کلمة لا اله الا اللّه حصنی فمن دخل فی حصنی امن من عذابی)
وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُون‌َ وَ مِنَّا القاسِطُون‌َ فَمَن أَسلَم‌َ فَأُولئِک‌َ تَحَرَّوا رَشَداً سقوط در لغت بمعنی ظلوم یعنی بسیار ظلم کننده مقابل قسط که بمعنی عدل و میانه روی است در سوره حجرات آیه 9 فرمود أَقسِطُوا إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ«1»
-----------------------------------
(1) بعدالت و میانه روی رفتار کنید محققا خدا دوست میدارد عدالت کنندگان را

صفحه : 145
جنیان گفتند بعضی از ما مسلمان و با ایمانند و پاره‌ای چنین نیستند بلکه ظالم و زیانکارند و آن کس که اسلام آورد و تسلیم اوامر حق تعالی گردید چنین کسی در راه ترقی و تعالی رهسپار گردیده.

[سوره الجن (72): آیات 15 تا 28]

اشاره

وَ أَمَّا القاسِطُون‌َ فَکانُوا لِجَهَنَّم‌َ حَطَباً (15) وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً (16) لِنَفتِنَهُم فِیه‌ِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّه‌ِ یَسلُکه‌ُ عَذاباً صَعَداً (17) وَ أَن‌َّ المَساجِدَ لِلّه‌ِ فَلا تَدعُوا مَع‌َ اللّه‌ِ أَحَداً (18) وَ أَنَّه‌ُ لَمّا قام‌َ عَبدُ اللّه‌ِ یَدعُوه‌ُ کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً (19)
قُل إِنَّما أَدعُوا رَبِّی وَ لا أُشرِک‌ُ بِه‌ِ أَحَداً (20) قُل إِنِّی لا أَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21) قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِن‌َ اللّه‌ِ أَحَدٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِه‌ِ مُلتَحَداً (22) إِلاّ بَلاغاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِسالاتِه‌ِ وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ لَه‌ُ نارَ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً (23) حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون‌َ فَسَیَعلَمُون‌َ مَن أَضعَف‌ُ ناصِراً وَ أَقَل‌ُّ عَدَداً (24)
قُل إِن أَدرِی أَ قَرِیب‌ٌ ما تُوعَدُون‌َ أَم یَجعَل‌ُ لَه‌ُ رَبِّی أَمَداً (25) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه‌ِ أَحَداً (26) إِلاّ مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ فَإِنَّه‌ُ یَسلُک‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ رَصَداً (27) لِیَعلَم‌َ أَن قَد أَبلَغُوا رِسالات‌ِ رَبِّهِم وَ أَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ أَحصی کُل‌َّ شَی‌ءٍ عَدَداً (28)

(ترجمه)

اما ستمکاران پس آنان هیزم جهنم میباشند،
و اگر آنها بر طریق حق استقامت داشتند آنها را سیراب میگردانیدیم از آب خوش گوارا،
تا آنکه آنها را بیازمائیم و کسی که از ذکر حق اعراض کند سلوک و روش او بسوی عذاب

صفحه : 146
سخت است،
و اینکه مساجد مخصوص عبادت و پرستش خدا است و نباید در پرستش پروردگار احدی را با او شریک گردانند،
و اینکه چون بنده خدا (محمّد ص) برای عبادت و فرمانبرداری خدا قیام نمود (طائفه جنّیان ازدحام کردند) و نزدیک بود بر سر او بریزند،
ای پیمبر بگو من محققا میخوانم پروردگار خود را و احدی را (در عبادت) او شریک نمیگردانم،
و بگو من مالک نیستم برای شما نه ضرری و نه رشد و هدایتی،
و بگو من هرگز بکسی بجز خدا پناه نمیبرم و هرگز نیافته‌ام غیر از او پناهگاهی،
تنها وظیفه من تبلیغ رسالت و بیان دستورات الهی است و کسی که مخالفت کند خدا و رسول خدا را محققا برای او است آتش جهنم و همیشه در آن جهنم جاویدان است،
(و ای پیمبر کافران را رها کن) تا بزودی ببینند کی یارانش ضعیف‌تر و سپاهش کمتر است،
ای رسول بگو من خود نمیدانم آنچه که خداوند وعده داده آیا مدتش نزدیک است یا برای آن مدت دور قرار داده،
او است دانای غیب و هیچ کس بر عالم غیب دانا نیست،
مگر آن رسولی که برگزیده که ملائکه را از پیش رو و پشت سر او نگهبان قرار داده،
تا آنکه بداند پیمبران او رساندند رسالات پروردگار خود را و خدا بآنچه نزد رسولان خود است احاطه کامل دارد و بشماره و بعدد هر چیزی احاطه دارد

توضیح آیات‌

اشاره

وَ أَمَّا القاسِطُون‌َ فَکانُوا لِجَهَنَّم‌َ حَطَباً (القاسط) ظالم و جور کننده در مقابل (مقسط) یعنی عادل و درستکار کسانی که ظلم و تعدی میکنند چه بنفس خود و چه بدیگران ستم می‌نمایند و از طریق حق منحرف میگردند آنان هیزم جهنم‌اند یعنی جهنم در باطن آنها مخفی است و همین طوری که آتش در هیزم مخفی است وقتی کبریت بآن زده شد آتش میگیرد و ظاهر میشود همین طور در اینکه عالم آتش کفر و نفاق و عصیان در باطن کفار و فساق و منافقین مخفی گردیده بکبریت مرگ آتشی که در نهاد خود تعبیه گرده‌اند یک دفعه شعله‌ور میگردد

صفحه : 147

استقامت نمودن در مقام توحید روزی را وسیع میگرداند

وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً اشاره به اینکه کسی که در طریق مستقیم قدم زند خداوند روزی وی را وسیع میگرداند و امور معاش وی منظم میگردد زیرا که آب سبب زیادی نعمت میگردد و ظاهرا مقصود کسانی میباشند که ایمان آورده بودند که اگر آنان بر طریق مستقیم شریعت استقامت نمایند آنها را سیراب میگردانیم و نظیر اینکه آیه آیات دیگری است مثل قوله تعالی در سوره اعراب آیه 96 وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ«1» و دربار اهل کتاب فرموده وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم سوره مائده آیه «270» و غیر اینها آیات بسیاری است که دلالت واضح دارد بر اینکه کسی که ایمان آرد و در طریق مستقیم توحید استقامت و پایداری نماید علاوه بر فیوضات اخروی معاش زندگانی دنیای وی نیز منظّم میشود و صاحب عیش گوارا میگردد و شاید سرّش اینکه باشد وقتی انسان مطیع امر حق گردید و بتمام قوا و مشاعر و اعضا خدمت گذار گردید و رضای او را بر خواهشهای نفسانی خود ترجیح داد و در روش بندگی و پیرو حقیقت متمرکز و ثابت قدم گردید آن وقت تمام موجودات که جند حق و لشگر او و مسخّر امر تکوینی او میباشند همگی مطیع وی و خدمت گذار او میگردند و همین طوری که او رو بحق آورده تمام موجودات نیز رو باو آرند و ما یحتاج زندگانی وی را و آنچه باعتبار امور طبیعی محتاج باو است در دسترس او میگذارند و چون او بنفس قدسی خود سر اطاعت فرو آورده موجوداتی که بطفیل وجود او و برای خدمت گذاری وی پیدایش نموده و آفریده شده‌اند ذلیل
-----------------------------------
(1) اگر اهل قریه‌ها و دهها ایمان می‌آوردند و متقی و پرهیزکار میگشتند هر آینه برای آنان برکات زمین و آسمان را باز مینمودیم.
(2) و اگر اهل کتاب بپای میداشتند توریة و انجیل و آنچه برای آنها نازل شده بود از طرف پروردگار آنها هر آینه از بالای سر آنها و پائین پای آنان خوراک آنها میرسید یعنی معاش آنها فراوان میشد. [.....]

صفحه : 148
و منقاد او میگردند اینکه است تعویل آیه که فرموده اگر مردم استقامت میافتند و در طریق درستی پایداری مینمودند از آب خوشگوارا معرفت و محبت خود آنان را سیراب مینمودیم و امور دنیای آنان را نیز مرتب و منظم میگردانیدیم که بفراغت بتوانند بار خود را بمنزل رسانند و در منزل امن و امان بیاسایند و چون حیات هر چیزی بآب است چنانچه فرمود وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ کُل‌َّ شَی‌ءٍ حَی‌ٍّ اینکه است که آنچه در اثر استقامت در طریق توحید از فیوضات و انواع کرم و بخشش بانسان میرسد تشبیه بآب خوشگوار فرموده و شاید مقصود از ماء معنی اعم اراده شده زیرا که آب مادی جسمانی حیات بخش بدن و طبیعت مادّی است و آب رحمت که از سر چشمه فیض الهی تراوش نماید حیات بخش دل مرده انسانی است و محل پیدایش و جای فرود آمدن آن قلبی است که با متانت و استقامت و پایداری در طریق توحید و ایمان و تقوی همراه باشد کسی که طالب چشیدن آب رحمت و معرفت و محبت الهی است بایستی ایمان او با متانت و استقامت و بردباری توأم گردد بمجرد گفتن شهادتین و اکتفاء نمودن بظاهر اعمال انسان هرگز از آب معرفت و محبت حق تعالی سیراب نخواهد شد بعض مفسرین گویند مقصود از آیه اینکه است که وقتی جن و انس در طریق کفر استقامت نمودند ما بآب فراوان ارزاق آنان را فراوان میگردانیم تا آنچه در باطن آنها نهفته بروز و ظهور نماید و شاید بر اینکه قول آیات دیگری است مثل آنکه در سوره انعام آیه 44 فرموده فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون‌َ«1» و اینکه آیات منافی نیست با آن آیه که فرموده وَ مَن أَعرَض‌َ عَن ذِکرِی فَإِن‌َّ لَه‌ُ مَعِیشَةً ضَنکاً«2» زیرا که زندگی گوارا فقط بمال و فراوانی نعمت جسمانی و
-----------------------------------
(1) پس چون فراموش کردند آنچه را که (پیمبران) آنان را متذکر نمودند میگشائیم برای آنان درهای هر چیز را تا وقتی که آنها فرحناک شدند بآنچه بآنها عطا شده یک دفعه از آنها میگیریم پس در آن هنگام آنان مأیوس میگردند.
(2) کسی که اعتراض کند از یاد پروردگار من محققا زندگانی وی ناگوار میگردد.

صفحه : 149
ریاست و مقام دنیوی نیست آن کسی که بتارگی قلب مبتلا و صفات حیوانی هر آنی وی را بطرفی میکشاند و آنی وی را راحت نمیگذارد پس چنین کسی عیش وی منقّص و در زندگانی ناراحت است لِنَفتِنَهُم فِیه‌ِ وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّه‌ِ یَسلُکه‌ُ عَذاباً صَعَداً یعنی آب خوش‌گوارا بشما عطا میکنیم و نعمتهای بسیار در دسترس شما میگذاریم برای اینکه شما را بیازمائیم که کدام یک از شما در ایمان استقامت دارید و کدام یک وقتی غنی و بی‌نیاز شدید مغرور میگردید و از توجه بحق اعراض مینمائید و کسی که از یاد حق تعالی اعراض کند سلوک و روش وی بسوی عذاب سخت و دوری از خداست.
اصلا حیات دنیا و نعمتهای گوناگون که برای انسان مهیّا شده بدلالت قوله تعالی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم برای آزمایش است که چه کس نعمت های الهی را در راه خشنودی او مصرف مینماید و چه کس کفران نعمت نموده سپاس‌گزاری ولی‌نعمت خود را نمینماید و نعمت‌های خدا را در غیر موقع مصرف مینماید.
وَ أَن‌َّ المَساجِدَ لِلّه‌ِ فَلا تَدعُوا مَع‌َ اللّه‌ِ أَحَداً مساجد جمع مسجد و مسجد در لغت بمعنی سجده‌گاه است و هر جایی که تأسیس برای عبادت گردیده خواه کلیسای عیسویان باشد یا کنس یهودیان یا مسجد مسلمانها چنین محلّی مسجد نامیده میشود و نباید در آنجا غیر از خدا خوانده شود و عبادت گردد.
بعضی چنین اظهار مینمایند که مقصود از مسجد آن هفت موضعی است که در حال سجده بایستی بر زمین گذاشت و آن پیشانی و دو کف دست و دو زانو و دو سر انگشت پا روایت از حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام است که معتصم عباسی از معنی آیه از حضرتش سؤال میکند حضرت فرمود آن اعضای هفت‌گانه است که در حال سجده بایستی بر زمین نهاد بعضی از مفسّرین گفته‌اند مقصود از مسجد تمام

صفحه : 150
روی زمین است زیرا که خدای تعالی تمام روی زمین را مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرار داد چنانچه فرموده
(جعلت لی الارض مسجدا و طهورا)
مفسّرین در شأن نزول آیه چنین گویند جنّیان گفتند ما چگونه بمسجد تو حاضر شویم و با تو نماز بخوانیم و راه ما بتو دور است اینکه آیه فرود آمد که همه جا محل‌ّ عبادت خدا است بایستی در عبادت کسی را شریک خدا قرار ندهید وَ أَنَّه‌ُ لَمّا قام‌َ عَبدُ اللّه‌ِ یَدعُوه‌ُ کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً مقصود از بنده خدا که مخصوص بنام عبد اللّه است و متصف بمقام عبودیت و بندگی است پیمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نبی اکرم است و اینکه اسم برازنده قامت رسای آن بزرگوار است.
و در اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خدا را بچه میخواند و مقصود از ایستادگی او چیست بین مفسرین گفتاری است بعضی گویند خدا را بکلمه لا اله الا اللّه میخواند دیگری گفته مقصود آن وقتی است که خلق را بسوی حق تعالی دعوت مینمود دیگری گفته آن وقتی بود که قرآن میخواند کادُوا یَکُونُون‌َ عَلَیه‌ِ لِبَداً لبد بکسر همزه و فتح باء جمع لبده است و در لغت بمعنی تراکم و در هم ریخته‌گی و ازدحام نمودن و در هم شدن است.
شاید مقصود اینکه باشد که وقتی شخص رسول اللّه ایستادگی مینمود یا برای نماز یا تبلیغ رسالت یا برای تلاوت قرآن نزدیک بود ازدحام خلق بعضی بر سر یکدیگر افتند و در اینکه در آن موقع چه کسانی ازدحام مینمودند بعضی را عقیده اینکه است که در موقع دعوت بوده که افراد بشر و افراد جنّیان ازدحام مینمودند که کلام خدا را بشنوند بطوری که نزدیک بود بر سر هم ریزند دیگری گفته نه نفر جن بودند که استماع قرآن می‌نمودند وقتی بطائفه خود میرسیدند بآنان خبر میدادند که موقع تلاوت قرآن یا نماز مردم چنین ازدحام مینمودند بطوری که بر سر هم میریختند و بنا بر اینکه تفسیر، خداوند در اینکه آیه حکایت از کلام جن میکند که آنها چنین میگفتند و بعضی مفسّرین را رأی

صفحه : 151
چنین است که موقع تبلیغ جن و انس ازدحام مینمودند که کلام حق را خاموش کنند (و ابی اللّه الا ان یتم‌ّ نوره) (حسن و قتاده) و اینکه معنی بسیار مناسبت با آیات بعد است که فرموده قُل إِنَّما أَدعُوا رَبِّی وَ لا أُشرِک‌ُ بِه‌ِ أَحَداً قُل إِنِّی لا أَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا رَشَداً حضرتش در مقام اظهار نیستی خود و فناء فی اللّه و منتهی درجه فقر و بندگی خود نسبت بمقام الوهیّت بامر حق تعالی چنین اظهار مینماید که من عبد ذلیل فقیری هستم که از خود هیچ قدرت و اراده ندارم هر چه هست از او و قائم باو است و مقصود اینکه است که بگو بخلق غرض من سیادت و ریاست و تفوّق بر شما نیست و من از خود هیچ ندارم فقط از طرف خداوند مأمور گردیده‌ام که شما را بسوی حق و حقیقت رهبری نمایم و شما را در جادّه سعادت و فیروزی رهسپار گردانم قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِن‌َ اللّه‌ِ أَحَدٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِه‌ِ مُلتَحَداً إِلّا بَلاغاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِسالاتِه‌ِ مفسّرین در شأن نزول آیه چنین گویند که مشرکین برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند از دین خود برگرد و دست از تبلیغ خود بردار تا تو را پناه دهیم اینکه بود که خداوند بپیمبرش دستور میدهد که بگو مرا هیچ راهی نیست که از فرمان حق تعالی بیرون روم و از عذاب او فرار نمایم مگر آنکه تبلیغ رسالت کنم یعنی اگر بخواهم دست از دین و تبلیغم بردارم در سخت‌ترین عذاب الهی واقع میگردم و راه فراری از عذاب او ندارم مگر انجام وظیفه دهم و فرمان رسالت را انجام دهم وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ لَه‌ُ نارَ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ظاهرا مقصود از نافرمانی و عصیان بقرینه خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً کفر و الحاد است نه هر گناهی زیرا بقرینه آیات و اخبار ایمان باصول دیانت مانع از خلود در جهنم است مخصوصا با تأکید بلفظ (ابدا) که میرساند کافری که از روی ضدیت

صفحه : 152
انکار و الحاد نماید مجازات و کیفر اعمال وی چنین است که بایستی همیشه در عذاب و شکنجه قهر الهی باشد چگونه ممکن است کسی که اقرار بشهادتین و وحدانیت الهی دارد اگر چه معصیت کار باشد با کفّار و مشرکین در خلود در جهنم یکسان باشد هرگز چنین نیست مگر آنکه منافق باشد که فقط بزبان اقرار نماید و بقلب منکر که همچه کسی را نمیتوان در تعداد مسلمانها بشمار آورد و چنانچه بعض مفسرین گفته شاید مقصود از (من) موصوله (مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ) خود رسول اکرم است و مقصود از (رسوله) جبرئیل حامل وحی باشد و معنی آیه چنین باشد کسی که در تبلیغ رسالت نافرمانی کند و از ادای وحی اعراض نماید و دستورات الهی را که بتوسط حامل وحی که رسول پروردگار است انجام ندهد چنین کس برای وی است آتش جهنم و همیشه در آن جاویدان است و چون ترک تبلیغ از بزرگترین گناهان بشمار میرود وقتی گناه بسیار بزرگ شد البته کیفر و مجازات آن نیز بمناسبت بزرگی گناه بزرگ میشود پس جای آن را دارد که از باب تأکید بفرماید جزای ترک تبلیغ خلود در جهنّم است. (فخر رازی) حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُون‌َ فَسَیَعلَمُون‌َ مَن أَضعَف‌ُ ناصِراً وَ أَقَل‌ُّ عَدَداً شاید آیه در مقام ردّ قول کفّار باشد که چون آنها دارای یاران زیاد و سپاهیان بسیار بودند و در اول بعثت جماعت مسلمین کم بودند چنین گمان میکردند که پیمبر اکرم را مغلوب مینمایند و در آیه بخواهد بفرماید شما صبر کنید تا وقتی که سیطره اسلام بلند شود و
شوکت و جلال آن عالم‌گیر گردد آن وقت خواهید فهمید که ما و شما کدام یک سپاهش زیادتر و یاورانش بیشترند و اینکه معنی مناسب تر بنظر میآید زیرا اگر بخواهیم أَضعَف‌ُ ناصِراً وَ أَقَل‌ُّ عَدَداً را حمل بر قیامت کنیم با آن آیاتی که مضمونش اینکه است که کافر در قیامت اصلا یار و یاوری که بتواند رفع عذاب از وی کند ندارد جمع نمیشود زیرا از لفظ (اضعف و اقل) در آیه باعتبار آنکه افعل التّفضیل است چنین بر میآید که آنها یار و سپاه دارند

صفحه : 153
لکن از مسلمانها که یار و سپاه پیمبر خاتمند صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کمترند پس جمع آیات باین میشود که آن آیاتی که دلالت دارد که کفّار اصلا یار و یاوری ندارند حمل بر قیامت کنیم و اینکه آیه بالا که دلالت دارد کفار یار و یاور دارند لکن کمتر و ضعیف‌تر از یاران پیمبرند حمل بر همین عالم دنیا نمائیم قُل إِن أَدرِی أَ قَرِیب‌ٌ ما تُوعَدُون‌َ أَم یَجعَل‌ُ لَه‌ُ رَبِّی أَمَداً اینکه آیه و امثال آن در مقام پاسخ حرف مشرکین است که وقتی آیات راجع بزنده شدن در قیامت را می‌شنیدند از روی استهزاء و سخریه میگفتند ساعت موعود چه وقت خواهد بود یک جا در پاسخ میفرماید (عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً) و در اینجا اظهار بی‌اطلاعی مینماید که من اطلاعی از موقع رسیدن وعده‌گاه الهی ندارم بسته بخواست و تقدیر او است بخواهد بزودی انجام میدهد یا مدت رسیدن آن را طولانی میگرداند.
اینکه دو آیه اگر چه بظاهر با هم تنافی دارند لکن ممکن است با هم جمع نمائیم به اینکه گفته شود چون زمان منتزع میگردد از متجدّدات زمانی پس باین اعتبار قرب و بعد که صفت زمان است نسبت بموجودات زمانی تفاوت میکند اینکه است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باعتبار جهت بشریت که زمانی است در پاسخ کفّار از وقت وقوع قیامت اظهار بی اطلاعی میکند که نمیدانم موقع ظهور قیامت نزدیک است یا دور لکن باعتبار آنکه تمام ازمنه نسبت بذات مقدس کبریایی الهی آن مینماید چنانچه تمام امکنه و مکانها نسبت باو نقطه‌ای مینماید اینکه است که حضرتش باعتبار مقام ولایت و مظهریتش بصفات الوهیت و علم لدنی او فرموده (عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه‌ِ أَحَداً، إِلّا مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ (الّا) استثنا است که اول بطور عموم علم بغیب را از غیر نفی مینماید و اختصاص میدهد بخدا که کسی عالم بغیب نیست مگر او و بعد استثنا مینماید پیمبران را

صفحه : 154
که آنها را نیز دانا میگرداند بغیب بقدری که برای تبلیغ رسالت و اظهار کرامت ضروری است و بایستی از عالم غیب مطلع باشند که مردم را بجاده حق و حقیقت رهبری نمایند و از عوالمی که در پیش دارند بیاگاهانند اگر پیمبران مثل باقی مردم اطلاع از عوالمی که در پشت سر آنان است نداشته و بکلّی بی‌اطلاع باشند چگونه توانند راه سعادت و طریق ترقی و تعالی و آنچه تکمیل بشریان میشود بآنان بیاموزند هرگز ممکن نیست‌

سخنان دانشمندان راجع بعلوم پیمبران‌

‌در اینکه آیا علوم پیمبران فعلی است یا انفعالی یعنی آیا فعلیت وجود آنها چون سرشته شده از عالم علیّین و عالم مجردات میباشد تمام علوم یعنی آنچه در قوه بشری است و در افراد بشر بکمال نرسیده در آن بزرگواران خصوصا رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بالفعل موجود است بطوری که صفحه کاینات در نظر شهود آنها همیشه حاضر است یا انفعالی است که آنچه را خدا بخواهد و در امر رسالت لازم باشد بتوسط وحی یا اتّصال آنها بعالم مجرّدات و عالم عقول دانا میگردند نظر به اینکه در بسیاری از آیات قرآنی که خدا امر میفرماید چه بپیمبران پیش و چه برسول خاتم که (بگو من عالم بغیب نیستم و غیب را نمیداند) مگر خدا و آیات دیگر مثل همین آیه بالا که در وقت وقوع قیامت اظهار بی اطلاعی میفرماید و نظائر آن بسیار است که پیمبران اظهار مینمایند که ما چیزی نمیدانیم مگر آن اندازه‌ای که بما وحی برسد از اینها معلوم میشود که علم پیمبران انفعالی است نه فعلی یعنی بتوسط وحی یا اتصال بعقول مجرد عالم میگردند بآنچه خدا بخواهد و نظر بشأن و مقام پیمبری که آن کس که دارای نفس قدسی و مقام عندیت عند اللّه نداشته باشد که لازمه آن اطلاع بر بسیاری از امور است هرگز لایق پیمبری و رهنمایی خلق نمیباشد و نیز یکی از شرایط مرتبه نبوّت اینکه است که شخص نبی‌ّ بلکه امام و آن کس که بپیشوایی خلق انتخاب میگردد بایستی دارای مقام ولایت کلیه الهیّه باشد که آن تحقق نمیپذیرد مگر باحاطه بر بسیاری از موجودات

صفحه : 155
و عوالم بخصوص نفس پیمبر خاتم (ص) که اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود پس بنا بر اینکه علوم پیمبران فعلی است که در دانستن هر چیزی از نفس قدسی خود که مظهر و نمایند تام صفات الهی و علم ازلی او است استمداد میطلبند نه از غیر و لو اینکه اتصال تام بعقول کلیه و عالم مجرده نیز دارند.
خلاصه ممکن است خداوند در روح قدسی آنان جوهر و حقیقتی مأخوذ گردانیده که بدون اینکه از جای دیگر منفعل گردند تمام علوم یا بسیاری از علوم از جوهر ذاتشان استفاده نمایند.
و شاید اینکه بطور کلی میفرمودند من عالم بغیب نیستم و عالم بغیب فقط خدا است و بس مقصود اینکه باشد که چون من ممکنی هستم از ممکنات و بشری هستم مثل شما و از خود هیچ ندارم دانای مطلق خدا است و تمام فیوضات نیز از طرف او افاضه میگردد بهر کس هر چه بخواهد عطا مینماید و اینکه در بعضی امور اظهار بی‌اطلاعی مینمودند شاید از جهت اشتغال آنان بامور طبیعی مخصوصا امر بتبلیغ بوده باشد یا مقصود از نفی مطلق که عالم بغیب نیستم عدم اطلاع کامل و انکشاف تام باشد.
و باین بیان مرتفع میگردد توهّم آنکه چگونه خداوند علم بغیب را منحصر میگرداند بذات مقدّس خود و بقدری که برای سفرای خود بپسندد چنانچه در آیه بالا فرموده إِلّا مَن‌ِ ارتَضی مِن رَسُول‌ٍ در صورتی که از طریق مشاهده و عیان و تواتر ثابت گردیده که غیر رسول از اولیاء بلکه از بعض مرتاضین و منجمین و اهل فراست و غیر آنان نیز بعض اخبار بغیب ظاهر شده.
به اینکه گوئیم فرق است بین اخبار بغیبی که از انبیاء صادر میگردد و آنچه از غیر آنها ظهور مینماید به اینکه علوم انبیاء مأخوذ از معدن علوم حق و از سر- چشمه دریای بی‌پایان علم ازلی بقلب پاک آنها ترشّح نموده زیرا که آن بزرگواران مظهر و نماینده علم الهی میباشند و بدون واسطه ارتباط کامل باو دارند اینکه است که در علم بغیب که بکلی عاری از جهات خارجی و شرایط و معدّات طبیعی است مقترن

صفحه : 156
نموده علوم پیمبران را بعلوم خود.
امّا علوم اولیاء غیر از انبیاء غالبا از روی فراست است که در حدیث نبوی است (اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللّه) تحقق میپذیرد یا بطور وراثة از نبی علیه السّلام انجام میگیرد که از باطن مبارک او بباطن تا بعین او سرایت مینماید و اخبار کهنه و منجمین و غیر آنها غالبا بتوسط اسباب و معدات یا از راه ظن و تخمین و بعضی امارات میباشد اینکه است که در بیشتر اوقات دروغ آنان در اخبارشان زیادتر از واقع و صدق است.
فَإِنَّه‌ُ یَسلُک‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ رَصَداً کسی عالم بغیب نیست مگر آن اندازه دانش و اطلاعاتی که خداوند برای پیمبرانش پسندیده و در امر رسالت محتاج بآن میباشند و در اطراف او فرشتگانی گماشته و حفظه قرار داده که هنگام نزول وحی شیاطین و جنیان را منع و طرد نمایند که اطلاع از کلمات وحی که از عالم ما فوق الطبیعه فرود می‌آید پیدا ننمایند تا آنکه استراق سمع نموده بکهنه بیاموزند و معجزه با سحر مشتبه گردد و نیز ملائکه حراست کنند او را از شیاطین که ممکن است بصورت ملک گردند برای آنکه در امر وحی خلل رسانند.
لِیَعلَم‌َ أَن قَد أَبلَغُوا رِسالات‌ِ رَبِّهِم وَ أَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ أَحصی کُل‌َّ شَی‌ءٍ عَدَداً تا آنکه کفّار بدانند یا خود حضرتش بداند یا خدا بداند بنا بر اختلاف گفتها و آرای مفسرین که آنچه پیمبران مأمور بودند در تبلیغ رسالت بدون خلل بخلق رسانند و خداوند دانای مطلق و بآنچه نزد آنها است احاطه دارد و عدد و شماره هر چیزی را احصا نموده و در علم حضوری او مکشوف است.

صفحه : 157

‌سورة المزمّل‌

اشاره

مکیّة و هی عشرون آیة

[سوره المزمل (73): آیات 1 تا 14]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ (1) قُم‌ِ اللَّیل‌َ إِلاّ قَلِیلاً (2) نِصفَه‌ُ أَوِ انقُص مِنه‌ُ قَلِیلاً (3) أَو زِد عَلَیه‌ِ وَ رَتِّل‌ِ القُرآن‌َ تَرتِیلاً (4)
إِنّا سَنُلقِی عَلَیک‌َ قَولاً ثَقِیلاً (5) إِن‌َّ ناشِئَةَ اللَّیل‌ِ هِی‌َ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَم‌ُ قِیلاً (6) إِن‌َّ لَک‌َ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلاً (7) وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلاً (8) رَب‌ُّ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلاً (9)
وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلاً (10) وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین‌َ أُولِی النَّعمَةِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلاً (11) إِن‌َّ لَدَینا أَنکالاً وَ جَحِیماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً (13) یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ کانَت‌ِ الجِبال‌ُ کَثِیباً مَهِیلاً (14)

ترجمه‌

بنام خدای رحمن مهربان
ای کسی که کلیم بخود پیچیده‌ای،
برخیز در شب (بعبادت) مگر کمی از شب را،
که نصف یا چیزی کمتر از نصف (بر استراحت بیفزا)
یا چیزی بر نصف زیاد کن و آیات قرآن را بتأنی و مرتّب تلاوت کن،
ما بزودی بر تو القا میکنیم کلام سنگینی (قرآن)،
محققا بر خواستن در شب در موافقت محکم‌تر و در گفتار درست‌تر است،
و البته در روز تو را آمد و رفت و کار بسیار و وقت وسیع است،
و یاد کن باسم پروردگارت و بکلی از غیر او دل ببر و باو رو کن،
پروردگار مشرق و مغرب نیست الهی مگر او را و کیل خود گردان،
(و بر جفای کافران و گفتار زشت آنان صبر کن و از آنان بطور نیکو دوری نما،
و کسانی که صاحب نعمتند و تکذیب تو را می‌کنند کار آنان را بمن واگذار که اندکی بآنها مهلت میدهم

صفحه : 158
محققا نزد ما برای کافرین بندهای گران و آتش سوزان،
و طعام گلوگیر و عذاب دردناک مهیا است،
روزی که زمین و کوه‌ها بلرزه آیند و تل‌ّ ریگی شود و چون موج روان گردد.

توضیح آیات‌

اشاره

(مزمّل) در اصل (تزمّل) بتا بوده تا را (م) کردند بصیغه اسم فاعل در آمد مزمّل شد و در لغت بمعنی پیچیدگی لباس است گویند اینکه آیه در شب فرود آمده در حالی که حضرت گلیمی یا قطیفه‌ای بخود پیچیده و خوابیده بود خطاب از مصدر جلال احدی میرسد یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ قُم‌ِ ای گلیم بخود پیچیده برخیز و بخدمت و عبادت قیام نما

سخنان مفسرین در شأن نزول آیه‌

(1) اول دفعه‌ای که جبرئیل در کوه حرا آنجایی که حضرتش مشغول عبادت و ریاضت بود بروی فرود آمد خوف و وحشت او را گرفت و از کوه پائین آمد در حالی که بدن مبارکش میلرزید و گفت (زمّلونی) مرا بپوشانید آن وقت ثانیا جبرئیل فرود آمد و گفت یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ (إبن عباس) (2) حضرتش برای مهیای نماز لباس بخود پیچیده اینکه بود که خطاب رسید ای لباس بخود پیچیده برخیز (3) شبی حضرت لباس بخود پیچیده و خوابیده بود خطاب رسید (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) (4) حضرت شبی در منزل خدیجه بود و با او مأنوس گردیده و گویا اینکه حالت مناسب مقام او نبود خطاب شد ای لباس بخود پیچیده بر خیز و بوظائف عبودیّت قیام نما (5) یا أَیُّهَا المُزَّمِّل‌ُ ای کسی که امر بزرگی بخود پیچیده‌ای یعنی رسالت برخیز و بوظیفه پایداری نما گویا خطاب از مصدر جلال الهی میرسد که ای انسان ما دنیا را بالش

صفحه : 159
استراحت تو قرار نداده‌ایم برخیز و بشتاب و آنی سستی منما (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلًا) راه طولانی پر خطری در جلو داری وقت کوشش است نه وقت استراحت یا أَیُّهَا الإِنسان‌ُ إِنَّک‌َ کادِح‌ٌ إِلی رَبِّک‌َ کَدحاً فَمُلاقِیه‌ِ سوره انشقاق آیه 6 دنیا بازار تجارت و جای کوشش است نه جای خواب و استراحت دنیا رخت خواب تن پروری را برای تو پهن میکند تو نباید در آن بیاسایی سرمایه خود را از دست مده روزها و شبهای عمر خود را غنیمت بشمار تا وقت از کفت نرفته کار کن تا سود بسیار ببری و راضی مشو که آن گوهر گران بهایی که مبدء آفرینش در ذات تو بودیعه گذارده برایگان از دست بدهی و فقیر و بی‌نوا گردی و در بازار قیامت جز خسران و رسوایی چیزی عاید تو نگردد قُم‌ِ اللَّیل‌َ إِلّا قَلِیلًا، نِصفَه‌ُ أَوِ انقُص مِنه‌ُ قَلِیلًا أَو زِد عَلَیه‌ِ بقاعده عربیّت نصفه بدل از لیل است یعنی عوض تمام شب نصف شب را قیام نما از اینکه آیه چنین بر می‌آید که اندازه تهجّد و عبادت شب را باختیار حضرتش گذارده که بعبادت قیام نماید بقدری که عسر و حرج لازم نیاید بعضی گفته‌اند ابتداء حضرتش با اصحاب برای آنکه بقدر لزوم در عبادت شب ایستادگی نمایند خود را بزحمت میانداختند و همه شب را بعبادت می‌پرداختند تا آنکه پای مبارکش ورم کرد اینکه بود که حد و اندازه عبادت شب را باختیار خودش واگذار نمود و دستور رسید اگر خواهی نصف شب و اگر خواهی کمتر از نصف و اگر خواهی قدری بر نصف زیاد کن تا آنکه قدری استراحت نماید و حق بدن نیز مراعات گردد

سخنان مفسرین در باره نماز شب که از اول واجب بوده یا مستحب‌ّ

(1) نماز شب اول بر رسول اللّه (ص) واجب بود بدلیل قوله تعالی (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) زیرا که امر دلالت بر وجوب دارد پس از آن برای تشریع نمازهای یومیه 17 رکعت

صفحه : 160
وجوبش نسخ شده و استحبابش باقی مانده. (إبن عباس) (2) بروایت هشام میگوید بعایشه گفتم خبر بده مرا از قیام رسول اللّه گفت آیا سوره مزمّل را نخوانده‌ای گفتم آری گفت خداوند در اول اینکه سوره نماز را برسول اللّه واجب نمود و برای پیغمبر (ص) و اصحابش تا یک سال واجب بود پس از آن وجوبش نسخ شد و استحبابش باقی ماند (تفسیر مجمع البیان از قتاده) (3) چون در آیات چیزی نیست که دلالت کند بر نسخ پس بایستی کلام را بظاهرش گذاشت و آن اینکه است که بگوئیم از اول مستحب‌ّ مؤکّد بوده بدلیل قوله تعالی وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ نیز اگر بر شخص رسول اللّه (ص) نماز شب واجب بود بایستی برای امت هم واجب باشد بدلیل قوله تعالی (فَاتَّبِعُوه‌ُ) (تفسیر ابو الفتوح رازی) وَ رَتِّل‌ِ القُرآن‌َ تَرتِیلًا پس از آنکه حضرتش مأمور میگردد بقیام در شب و عبودیت و بندگی، امر دیگری میرسد که در موقع تلاوت قرآن عجله ممکن بلکه با تأنّی بخوان تا آنکه در اسرار و رموز آن پی‌ببری و در آیات آن دقیق گردی و چون امت بایستی بحکم (فاتبعوه) تابع پیمبر خود (ص) باشند اینکه حکم عمومیّت پیدا میکند که سزد هر کس قرآن میخواند بایستی با تأنی و شمرده بخواند تا آنکه ببعضی از اسرار مندرجه آن پی‌ببرد مثل اینکه از آیاتی که دلالت بر عظمت خداوندی دارد بزرگی و هیبت او را در نظر آرد و نیز وقتی بآیات رحمت و رأفت خداوندی رسید قلب او باز شود و محبت الهی را در قلب خود بپروراند و با او مأنوس گردد.
شکّی نیست کسی که خدا را دوست دارد بیاد او و کلام او و آثار او مبتهج و مسرور میگردد اینکه است که آیات قرآن را چون کلام او است با تأنّی و فکر و دقّت قرائت مینماید زیرا که لازمه دوستی هر چیزی دوستی آثار او است پس شاید مقصود از ترتیل چنانچه بعض مفسّرین گفته‌اند حضور قلب و تحصیل معرفت بخدا است

صفحه : 161
إِنّا سَنُلقِی عَلَیک‌َ قَولًا ثَقِیلًا از جمله (سنلقی) معلوم میشود که اینکه آیه یا اینکه سوره اول دفعه وحی بوده که بتوسط جبرئیل یا بغیر واسطه بر حضرتش فرود آمده.

سخنان مفسرین در معنی قول ثقیل‌

1- چون خداوند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را امر بنماز شب فرمود گویا گفته ما تو را امر نمودیم بنماز شب برای آنکه میخواهم بزودی کلام بزرگی بر تو القا نمایم و تو بایستی خود را مهیّا نمایی برای قبول آن و سعی کن که نفس و روحت مستعدّ گردد برای آن امر بزرگ و چنین استعدادی پدید نمیگردد مگر بقیام در شب و ایستادگی در مقام عبودیّت و بندگی زیرا وقتی انسان در شب تاریک مشغول عبادت و ذکر و ستایش معبود یکتا گردید و با کمال تضرّع و خضوع روی بحق نمود و از امور حسّی و علاقه جسمانی چیزی وی را مانع نگردید آن وقت نفس و روح او مستعد میگردد برای اشراق نور جلال الهی و مهیّا میگردد برای تجرّد تام و بقدر استعدادش منکشف میگردد بروی اسرار کاینات. پس چون نماز شب اثر دارد در صفای نفس اینکه بود که شخص رسول اللّه (ص) مأمور بنماز شب گردید تا آنکه استعداد کامل پیدا نماید برای قبول آن امر بزرگ و قلب مبارکش محل پذیرفتن ودائع الهی گردد و تمام معنی همان است که رسول اکرم (ص) فرموده
ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها
«1» (2) مقصود از امر سنگین قرآن است و آنچه در او است از مقرّرات و دستورات که آنها امور شاقه و تکالیفی است مشکل بر مسلمانها عموما و بر خود رسول اللّه خصوصا که اول خودش بایستی تحمل بار تکلیف نماید و ثانیا امتش را ملزم بعمل نماید زیرا که اصلا تکلیف مأخوذ از کلفت و تحمل امور شاقه است (3) مقصود از قول ثقیل وحی است که در موقع وحی بدن مبارک رسول اللّه (ص) سنگین میشد بطوری که اگر بر شتری سوار بود و وحی میرسید از سنگینی بدن مبارکش
-----------------------------------
(1) آگاه باشید که از برای پروردگار شما در روزگار زندگانی شما نسیمهای رحمتی است.

صفحه : 162
شتر بزمین میخورد (4) مقصود از ول ثقیل قرآن است که شأنش بزرگ است و تا آخر دنیا باقی ماند چنانچه در سوره حجر آیه 9 فرموده إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ«1» (5) قرآن ثقیل است زیرا که مشتمل بر محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ است و کسی فرق بین آنها را نتواند گذاشت مگر علمایی که راسخون در علم میباشند که احاطه دارند بجمیع علوم عقلیّه و نقلیّه و چون چنین است امر قرآن ثقیل و عظیم است و فخر رازی در تفسیر کبیر ده قول از مفسرین باز نموده که ما برای اقتصار از باقی گفتار آنان خود داری نمودیم إِن‌َّ ناشِئَةَ اللَّیل‌ِ هِی‌َ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَم‌ُ قِیلًا ناشئة بمعنی لغوی چیزی را گویند که تازه پدید گشته و حادث شده مذکرش ناشی و مؤنث آن ناشئة (و وطأ) مصدر وطاءت بمعنی موافقت و ملاطفت است‌

سخنان مفسرین در معنی ناشئته‌

(ناشئة اللیل) ساعات شب و اجزاء آنات آن است که دنبال هم و پی در پی پدید میگردد باین اعتبار اجزاء و ساعات تمامش را ناشئة گویند (2) از امام زین العابدین چنین روایت کرده‌اند که ناشئة ما بین مغرب است تا موقع عشاء (3) مقصود از ناشئة اللیل آن واردات روحانی و خواطر نورانی است که در ظلمت شب منکشف میگردد و آن را ناشئة نامیده برای اینکه اینکه حالت پدید نمیگردد مگر در شب زیرا که انسان در جای تاریک که حواسش بمحسوسات مختل نگردد هر گاه رو کرد بعبادت و ذکر البته در آن وقت قلب وی باز میشود و امور روحانی و اشراقات نورانی بر او ظهور مینماید و پدید شدن اینکه حالات مخصوص بسبب است لکن در روز چون حواس انسان مشغول بامور طبیعی و ضروریات
-----------------------------------
(1) بحقیقت ما نازل گردانیدیم ذکر (یعنی قرآن) را و محققا ما حافظ و نگهبان او میباشیم.

صفحه : 163
زندگانی است اینکه حالت برای وی پدید نمیگردد و اینکه حالات را ناشئة گویند برای آنست که در شب گاهی افکار و تأملات پدید میگردد و گاهی انوار و مکاشفات اشراق مینماید و گاهی انفعالات نفسانی از ابتهاج بعالم قدس روی میدهد و گاهی تخیّلات و حالات عجیبه پیدا میگردد و جامع تمام اینکه حالات را ناشئه نامیده‌اند (فخر رازی) خلاصه ناشئه در دو معنی استعمال شده یکی ساعات شب و دیگر پی در پی در آمدن حالت نفسانی پس بنا بر اینکه مقصود از ناشئه ساعات شب باشد معنی آیه چنین میشود ساعات شب بسیار موافق عبادت و خضوع و خشوع میباشد و اگر ناشئه را بمعنی پی در پی در آمدن حالات گرفتیم معنی آیه چنین میشود که برای پدید شدن حالات شب مناسب‌تر و موانع کمتر است و ممکن است یک معنی جامع بگیریم زیرا که پدید شدن حالات منوط بعبادت است إِن‌َّ لَک‌َ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلًا شاید مقصود اینکه باشد که چون تو در روز مشغول امر تبلیغ و ارشادی اینکه است که برای عبادت شب مناسب‌تر و در موافقت محکم‌تر و در گفتار درست‌تر است وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ تَبتِیلًا (تَبَتَّل) تبل بمعنی لغوی قطع است و مفسرین تبتّل در آیه را باخلاص تعبیر نموده‌اند و گویند مریم صدیقه (ع) را بتول نامیده‌اند برای اینکه از خلق و مال و آنچه بود از امور دنیا منقطع گردیده حتی شوهر اختیار ننمود و در بیت- المقدس مشغول بعبادت گردیده و نیز فاطمه صدیقه (ع) را بتول گفته‌اند نظر به اینکه از هر چیزی رو گردانیده و منقطع از خلق و رو بحق آورده بود و شوهر اختیار کردن آن معصومه نیز بامر خدا و رسول بود نه برای حظوظ نفسانی (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) خطاب بپیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده و حضرتش را بدو عمل مأمور گردانیده یکی پروردگارت را باسماء حسنی یاد کن و دیگر از خلق منقطع شو و پشت بخلق و رو بحق گردان شاید مقصود اینکه باشد که اگر چه بحسب ظاهر برای تبلیغ رسالت بایستی با مردم رو برو شوی لکن در باطن و حقیقت رو بحق

صفحه : 164
آر و قبله حقیقی تو خدا باشد نه خلق.
ذکر دو قسم است یکی ذکر لسانی و دیگر ذکر قلبی و ذکر لسانی نیز دو قسم است یکی گفتن اسماء الحسنی بزبان مثل (الحی‌ّ القیّوم) (لا اله الا اللّه) و باقی اذکار با حضور قلب و تذکر معنی.
و دیگر گفتن همین اسماء الحسنی که همین اسماء را در دل بگذراند با توجه بمسمی و اینها را ذکر لفظی گویند.
قسم دیگر از ذکر ذکر قلبی است که لفظی در کار نیست و آن متذکر بودن و توجه نمودن بخدا است در همه حال و شاید اشاره بقسم اول دارد بهر دو معنی قوله تعالی در آیه بالا (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) و اشاره بقسم دوم دارد در سوره اعراف آیه 204 وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً«1» اصل ذکر و تذکر بیاد بودن و متذکر بودن مذکور است اینکه قدر که در آیات و احادیث تأکید بذکر شده حتی غایت و نتیجه نماز که اشرف عبادات است ذکر گفته (انما الصلاة لذکری) پس مقصود از ذکر نه فقط ذکر زبانی و لقلقه لسان است بلکه در اینجا که پیمبر اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را امر بذکر میکند مقصود اینکه است که خدا را یاد کن باسماء الحسنی که وقتی مثلا گفتی ( یا رب‌ّ) متذکر مقام ربوبیت گردی یا وقتی گفتی ( یا رحمن) متذکر شمول رحمت او گردی و همچنین هر اسمی که بزبان راندی مسمی آن اسم را متذکر گردی در تفسیر کبیر چنین گفته مثلا وقتی گفتی ( یا رب‌ّ) و در مقام مطالعه انواع تربیت و احسان او بر آمدی پس مادامی که مشغول مطالعه الاء و نعمتهای او میباشی از ذات حق تعالی انصراف داری لکن بکثرت مطالعه در آثار روح و قلب تو باز میشود و ترقی مینماید و از آثار منتقل بصفات میگردی و مشغول میشوی بمطالعه صفت الوهیّت و هیبت و بزرگی مقام الهیّت بر قلب تو غالب میگردد چنانچه فرموده فَاذکُرُوا اللّه‌َ کَذِکرِکُم آباءَکُم زیرا که الهیّت عبارت از قهّاریت و عظمت و عزت و صمدانیت
-----------------------------------
(1) یاد کن پروردگار خود را در باطن و نفس خود با تضرع و فروتنی

صفحه : 165
او است و در اینکه مقام متردد میگردی بین صفات جلال و تنزیه و تقدیس تا آنکه منتقل گردی بمقام هویت احدی و آن مقامی است که زبان عاجز از گفتن و قلم قاصر از نوشتن است.
پس از آنکه شخص باین مقام رسید توقّف میکند زیرا که دیگر مقامی نیست که بتوان از صفتی منتقل بصفات دیگری شد و نیز هویّت احدی مرکب نیست که بتوان از جزئی بجزء دیگر منتقل گردید و نیز آن هویت احدی مناسبتی با حالات نفسانی ندارد تا بتوان با آن مقایسه نمود پس آن ظاهر است زیرا که مبدء ظهور هر ظاهری است و باطن است زیرا که فوق ادراک و فهم عقل است پس منزّه است کسی که از شدّت ظهور و کمال وجود نزد عقل مخفی گردیده (پایان) آری چنین است کسی را که سعادت قرین وی گردید و از مقامات آثار و صفات گذشت و مقام هویت احدی را در آینه صفات و آثار بوجهی که در خور مقام انسانیّت است مشاهده نمود دیگر مقام بالاتری برای وی متصور نیست لکن واصلین باین مقام از حیث ظهور و خفا و از حیث تجلّی و استتار و از حیث دوام مشاهده و محجوبیّت تفاوت بسیاری مشاهده شده و شاید سرّش اینکه باشد که ممکن نیست احدی از ممکنات تواند درک حقیقت و کنه ذات واجب الوجود را بنماید (ما للتراب و رب‌ّ الارباب) او محیط است و باقی محاط محیط هرگز محاط نخواهد شد پس ممکن را رسد که پس از مجاهدات بسیار در آینه وجود خود و مظهریت موجودات آثار الهی و آن جهت وحدت و الوهیت و ارتباط خود و موجودات را بهویت احدی مشاهده نماید اینکه است که عارفین بحق در یک درجه و مقام نیستند زیرا که مرآتیت وجود آنها در صفا و غلظت و در شدت نورانیت و ضعف و قوت وجود تفاوت بسیار دارد هر قدر آینه دل از کدورت اخلاق سبعی و بهیمی مصفاتر باشد و از قید تعلقات و قیودات طبیعی وارسته‌تر باشد و نیز در جوهریت و قوت و شدت وجود محکمتر باشد البته معارف او و ارتباط او بعالم (ما فوق الطبیعه) بالاتر خواهد بود خلاصه هر کسی بقدر صفای و قوت وجود خود خدا را میشناسد و کسی را راهی بسوی شناسایی کنه ذات واجب نیست.

صفحه : 166
و از بعض عرفا است که آن کس که مشغول گردید باسمی از اسماء الحسنی و بر آن مداومت نمود شکّی نیست که بقدر اشتغال بآن اسم مجازی مناسبتی بین او و سرّ آن اسمی که مشغول باو است بعنایت اللّه پدید میگردد و هر گاه اینکه مناسبت قوی گردید بقدر قوت مناسبت مناسبت دیگر بین او و مدلول اسماء حقیقیه ظاهر می گردد و وقتی چنین مناسبتی قوت گرفت بقدر قوت و استعدادش مناسبتی بین او و مسمی اسم حقیقی پدید میگردد آن وقت بنده ببرکت آن اسم کثافات طبیعی او تبدیل میگردد بطهارت و نورانیت و مناسبت پیدا مینماید بعالم قدس آن وقت بعض صفات حق تعالی بقدر استعدادش از قبل همین اسم بر وی ظهور مینماید و تجلی میکند و بر وی اضافه مینماید علم و دانش و وی را دانا میگرداند ببعض اسرار الهیه و اطلاع می‌یابد بر بعضی از اسرار کونیه و اطلاع او بر اسرار یا بوجه عام و ترتیب موجودات تحقق میپذیرد به اینکه در نظر میگیرد سلسله موجودات را از علل و معلولات و هر معلولی را مستند بعلت فوقانی خود مینماید تا برسد بعلت العلل و علت حقیقتی که همه مستند باو و از او پیدایش یافته‌اند یا هر موجودی را بوجه خواص نظر میکند بدون وسائل خارجی و آن را مستند بحق تعالی مینماید یا بهر دو جهت علوم و معرفت بقلب وی ریزش میکند (پایان) خدای جلیل در اینکه آیات دستوراتی بپیمبر اکرمش میدهد و وظائفی برای او مقرر میفرماید نه فقط رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تنها موظّف باین امور باشد بلکه بمناسبت آنکه امت مأمور بمتابعت اویند گویا اینکه دستورات شامل میگردد تمام مسلمانها را خلاصه در اینکه آیات خدای جلیل پیمبر خود را بسه عمل موظف میگرداند (1) امر فرموده (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) در شب برخیز برای عبادت (2) (وَ رَتِّل‌ِ القُرآن‌َ) ترتیلا قرآن را بترتیب و با تأنی و با فکر دقیق قرائت نما (3) (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) خدا را باسماء الحسنی یاد کن (4) (وَ تَبَتَّل إِلَیه‌ِ) از خلق ببر و از آنچه غیر خدا است رو گردان یعنی خالص شو برای خدا خلوص مراتب و درجاتی دارد یک نحو خلوص خلوص در عبادت است عبادتی

صفحه : 167
که از روی شوق ببهشت یا خوف از جهنم باشد چنین عبادتی بتمام معنی خالص نیست و نیز اگر
عبادت برای مقام و مرتبه نزد خدا باشد آن عبادت نیز بمرتبه خلوص نرسیده زیرا که غایت عمل حظ نفسانی میشود و آن مخل بعبادت است خلاصه عبادت خالص اینکه است که به هیچ وجه حظ نفسانی مثل درک مقام یا ثواب یا ایمن بودن از عقاب یا منزلت عند اللّه یا تحصیل معرفت و عرفان بلکه لذت بردن از عبادت اگر محرک عمل باشد آن نیز مخل بمرتبه خلوص است خلوص یک جوهر و یک گوهریست بس نفیس و کم یاب دست هر بی‌سر و پایی بدامن آن نمیرسد نظر بهمان مقام بلند خلوص است که شیطان قسم یاد میکند بعزّت حق تعالی که همه را گمراه میکنم مگر مخلصین) اگر چه گفته‌اند مخلصین نیز در خطر بزرگند خالص حقیقی آن بزرگواری را سزد که میگوید خدا را عبادت نمیکنم از ترس جهنم یا از شوق بهشت بلکه چون خود را بنده میدانم و او را مولا، وی را سزاوار بندگی و عبودیت میدانم یعنی وظیفه بنده بندگی است.
مرتبه بالای خلوص در عبادت خلوص دل و قلب است بذکر او که دل از آنچه غیر او است خالی و در همه حال در خواب و بیداری در حال صحّت و مرض در حال خوشی و ناخوشی جز یاد او و محبّت او چیزی در دل نپروراند و چنان شیفته و نگران او باشد که (نبیند مگر بحق و نشنود مگر باو و نگوید مگر باراده او چنانچه در حدیث قدسی است که) بنده بکثرت نوافل بجایی میرسد که خدا چشم او میشود که باو می‌بیند گوش او میشود که باو میشنود) تا آخر حدیث اشاره به اینکه بنده از شدّت توجه بحق تعالی چنان مستغرق بحر وجود ربوبی میگردد که خود و قوای خود را فراموش میکند و در نظر شهود او چیزی ظهور و بروز ندارد مگر تجلیات آثار ربوبی و شهود عظمت و جلال الهی چنان در اعماق قلب او فرو رفته که هر چه جز او است حتی نفس و روح و روان و قوی و مشاعر خود را نیز فراموش نموده وقتی از خود فانی و بحق باقی گردید آن وقت نمی‌بیند مگر باو نمیشنود مگر باو حرکت نمیکند مگر بحول و قوّه او بلکه

صفحه : 168
بالاتر بچشم دل مشاهده مینماید که بینا و شنوا و دراک و فعال او است و بس وجوداتی که در نظر خود آرایی مینمایند تماما قائم باو و مظاهر فیض رحمت اویند خودیّت و استقلالی ندارند و همه زیر فرمان او و مسخر امر اویند رَب‌ُّ المَشرِق‌ِ وَ المَغرِب‌ِ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلًا الف و لام المشرق و المغرب الف و لام جنس است که شامل میگردد تمامی مشرقها و مغربهای عالم را پس از آنکه پیمبر گرامی خود را دستور ذکر و تبتّل و انقطاع از خلق میدهد باین آیه اشاره مینماید که یاد کن و متذکّر باش آن پروردگاری را که تربیت کننده تمامی مشرقها و مغربهای عالم است و جز او الهی و معبودی نیست و اولا بپروردگار مشرقها و مغربها ثابت میکند که مشرق و مغرب که کنایه از تمام عوالم مادّی و طبیعی است تحت تربیت اله است و ثانیا بکلمه (لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) ثابت مینماید وحدت الهیّت و مبدئیّت اله عالم را که اله و خالق و مربی عالم یکی است تعدّد پذیر نیست پس باین چند کلمه بدلیل انّی که از اثر پی بمؤثر بردن است اثابت میشود وجود حقّانی حق که مربّی و پرورش دهنده عالم است و هم ثابت میکند وحدت اله عالم را و از بعض عرفا است که (لا إِله‌َ إِلّا هُوَ فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلًا) یعنی مجرد و برهنه گردان نفس خودت را از خودت و از وجود مجازی بیرون آی و قرار ده وجود حقیقی را بجای وجود مجازی خود آن وقت راحت زندگانی کن (فَاتَّخِذه‌ُ وَکِیلًا) پس چون پناهگاه تو خدا است تو بایستی از خلق منقطع گردی و از آنان رو گردانی و اتکاء و پناهگاه تو فقط خدا باشد و بس و تمام امور خود را باو واگذاری خلاصه وقتی خدای خود را بوحدت و قیّومیّت و باقی اسماء الحسنی شناختی باید از خلق رو گردانی و در پناهگاه او در قلعه حصن حصین توحید

صفحه : 169
داخل گردی و از باقی بکسلی و بکرم او دلبندی وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُون‌َ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلًا

(اعتراض)

‌اینکه دو جمله آیه بالا بظاهر با هم تنافی دارد زیرا که صبر کردن بر گفتار ناروای مردم وقتی است که انسان با مردم سر و کار و معاشرت دارد و بر خلاف رأی و عقیده آنان اظهار نظر نماید چنانچه وظیفه پیمبران همین است که بآنها بفهمانند که رأی شما فاسد و عقیده شما بر خلاف واقع است و آنان را از کج روی براه راست دعوت نمایند و دوری نمودن از آنها چنانچه مفاد آیه چنین است که از آنها اعراض کن و آنان را بحال خودشان گذار و آیه بعد (وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین‌َ) اشاره بهمین میشود که متعرّض آنها مشو و آنها را بمن واگذار و اینکه کلام منافی با تبلیغ رسالت است که البته بایستی رسول با مردم رو برو شود و آنان را بجاده حقیقت رهبری نماید

(پاسخ)

شاید مقصود از دوری کفار دوری کردن بقلب است نه دوری کردن ببدن یعنی در باطن رو بحق نما و از غیر او اعراض کن چنانچه در سوره انعام آیه «91» فرموده قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ«1» پس در توجیه آیه گوئیم جمله اول که دستور صبر میدهد راجع بگفتار کفار است که گاهی راجع بمقام الوهیت سخنان ناروا میگفتند و برای خدا شریک قائل میشدند و گاهی نسبت بخود حضرتش ناسزا میگفتند مثل اینکه آن بزرگوار و عاقل کل را گاهی مجنون گاهی ساحر گاهی کاذب و گاهی شاعرش مینامیدند اگر دستور داشت که از آنان دوری گزیند و ابدا متعرض آنها نشود چگونه اینکه سخنان ناروا را در باره حضرتش میگفتند
-----------------------------------
(1) خطاب بنبی اکرم است که بگو خدا و کفار و اشقیا را واگذار بحال خودشان که روزگار خود را بلهو و لعب بگذرانند

صفحه : 170
و دستور دوم که امر بدوری از آنها میفرماید مقصود اینکه است که تو رو بحق کن و بدل و قلب اتّکاء بخدا نما و در باطن از آنها اعراض کن و بر جفا و ایذای آنان صبر کن اینکه است که فرموده از آنان دوری نما دوری نیکو که برای هدایت و ارشاد و رهبری آنها با بدن با آنها باش و بر ایذای آنان صبر نما و بدل و قلب رو بحق آر و از آنها اعراض کن اینکه است مقصود از (هجر جمیل) که در آیه اشاره بآن نموده و سزاوار است که مؤمنین نیز تابع پیمبر خود گردیده و با مردم زمان خود چنین باشند که در موقع لزوم با مردمان از خدا بیخبر معاشرت نمایند و حتی الامکان در مقام ارشاد و هدایت آنان برآیند و در باطن از آنها اعراض و دوری نمایند لکن بظاهر با آنها مدارا کنند چنانچه رویّه پیمبران همین بوده وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِین‌َ أُولِی النَّعمَةِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلًا، إِن‌َّ لَدَینا أَنکالًا وَ جَحِیماً وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً انکال در لغت بمعنی قید است (ذا غصة) طعام گلوگیر را گویند زقوم نیز بهمین معنی استعمال شده ظاهرا در مقام تسلی رسول (ص) است که صاحبان نعمت و متمولین از کفار را بمن واگذار و کمی آنان را مهلت ده که بزودی خواهند رسید بآنچه برای آنان آماده شده از قیدهای سنگین که ناشی از محبت و علاقه دنیا است و آنها را در قید و زنجیر آرزو و محبت دنیا نموده و چون در آخرت که هر چیزی بمرتبه ظهور و بروز میرسد همین قیودات مادی زنجیر آهنین میگردد (که ذرعها سبعین ذراعا) تحدید نموده و بدست و پای اهل دنیا پیچیده میگردد و آتش جهنم نیز برای کفار آماده شده و برای آنان است خوردنیهای گلوگیر زقوم و نیز برای آنها است عذاب دردناک یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الأَرض‌ُ وَ الجِبال‌ُ وَ کانَت‌ِ الجِبال‌ُ کَثِیباً مَهِیلًا (رجف) مصدر ترجف و بمعنی لرزش شدید است یعنی روزی که زمین از هیبت

صفحه : 171
الهی و ظهور امر قیامت بلرزه می‌آید و سخت میلرزد و کوه‌ها متفرق میگردد (کَثِیباً مَهِیلًا) مهیل اسم مفعول از باب (هال یهیل) و بمعنی تل ریک است و در مقام معرفی ظهور قیامت و خرابی عالم دنیا است که آن روزی است که از هیبت آن روز کوه‌ها پراکنده میگردد و مانند تل‌ّ رملی میشود

[سوره المزمل (73): آیات 15 تا 20]

اشاره

إِنّا أَرسَلنا إِلَیکُم رَسُولاً شاهِداً عَلَیکُم کَما أَرسَلنا إِلی فِرعَون‌َ رَسُولاً (15) فَعَصی فِرعَون‌ُ الرَّسُول‌َ فَأَخَذناه‌ُ أَخذاً وَبِیلاً (16) فَکَیف‌َ تَتَّقُون‌َ إِن کَفَرتُم یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً (17) السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه‌ِ کان‌َ وَعدُه‌ُ مَفعُولاً (18) إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلاً (19)
إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ تَقُوم‌ُ أَدنی مِن ثُلُثَی‌ِ اللَّیل‌ِ وَ نِصفَه‌ُ وَ ثُلُثَه‌ُ وَ طائِفَةٌ مِن‌َ الَّذِین‌َ مَعَک‌َ وَ اللّه‌ُ یُقَدِّرُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ عَلِم‌َ أَن لَن تُحصُوه‌ُ فَتاب‌َ عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِن‌َ القُرآن‌ِ عَلِم‌َ أَن سَیَکُون‌ُ مِنکُم مَرضی وَ آخَرُون‌َ یَضرِبُون‌َ فِی الأَرض‌ِ یَبتَغُون‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ آخَرُون‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنه‌ُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقرِضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً وَ استَغفِرُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (20)

(ترجمه)

‌ما بشما رسولی فرستادیم که شاهد اعمال (و حجّت کامل) باشد برای شما چنانچه بسوی فرعون رسولی فرستادیم،
پس چون فرعون مخالفت نمود با فرستاده ما پس او را بمجازات سخت گرفتیم،
و اگر کافر شدید چگونه خود داری میکنید از روزی که (سختی آن روز) بچه‌ها را پیر میگرداند،
و از وحشت آن روز

صفحه : 172
آسمان شکافته میگردد و وعده خدا واقع شدنی است،
بتحقیق اینکه هایی که گفته شد تذکری است برای کسی که بخواهد بگیرد راهی بسوی پروردگار،
محقّقا پروردگار تو میداند که تو و کسانی که با تواند قدری کمتر از دو ثلث شب و نیم آن را و ثلث آن را بعبادت و طاعت بپای میدارند و گردش شب و روز بدست خدا است میداند که هرگز اوقات شب و روز ضبط و احصاء نمیشود پس از شما توبه پذیرفت پس بقدری که توانید از قرآن قرائت نمائید میداند که بعضی از شما مریض و بعضی مسافرند که در طلب بدست آوردن فضل خدا میکوشند و بعضی دیگر در راه خدا جهاد میکنند پس بخوانید از قرآن آن قدری که مقدور شما است و نماز را بپای دارید و زکاة مال خود را بدهید و آنچه خوبی برای خود پیش فرستادید مییابید نزد خدا بهتر از آن و اجر و پاداش بزرگتر و طلب آمرزش کنید از خدا زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است (20)

توضیح آیات‌

اشاره

إِنّا أَرسَلنا إِلَیکُم رَسُولًا شاهِداً عَلَیکُم کَما أَرسَلنا إِلی فِرعَون‌َ رَسُولًا مفسرین گویند اینکه خطاب باهل مکّه است که همین طوری که حضرت موسی (علیه السّلام) را برسالت بفرعون و فرعونیان فرستادیم که آنان را از کجروی باز دارد و گواه اعمال و افعال آنها باشد تا اینکه از طرف ما حجّت بر خلق تمام گردد همین طور برای شما نیز از طرف خود پیمبری یعنی حضرت محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را فرستادیم که شما را براه حق و حقیقت رهبری نماید و مراقب و مواظب اعمال و افعال شما باشد که از جاده مستقیم لغزش پیدا ننمائید و بیراهه نروید و گمراه گردید و اینکه ارسال رسول را تخصیص داده بحضرت موسی علیه السّلام شاید برای اینکه بوده که در مکّه یهودیان بسیار بودند و نام حضرت موسی علیه السّلام را زیادتر از باقی پیمبران شنیده بودند لکن چنانچه مکرر گفته شده مورد مخصّص نیست آیه عموم مؤمنین را شامل میگردد.

صفحه : 173
فَعَصی فِرعَون‌ُ الرَّسُول‌َ فَأَخَذناه‌ُ أَخذاً وَبِیلًا (وبیلا) در آیه مأخوذ از وبال و آن امر سختی است که تحمل آن دشوار باشد اینکه آیه در مقام تهدید اهل مکه خصوصا و باقی مردم عموما که از حکایت فرعون و موسی متنبّه گردند و بدانند که خداوند همین طوری که در موقع رحمت کرم و رحمت او فرا گرفته تمام موجودات را در موقع غضب نیز شدید الانتقام است و مجازات او نسبت بگنه‌کاران بسیار سخت و ناگوار است.
فَکَیف‌َ تَتَّقُون‌َ إِن کَفَرتُم یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً اشاره بسختی روز قیامت دارد که آن روز بقدری سخت است که بچه را پیر میکند زیرا چنانچه تجربه شده یکی از چیزهایی که انسان را زود پیر میکند سختیها و مصیبتها است کسانی که همیشه در ناز و نعمت میباشند اگر یافت شود بزودی آثار پیری و شکستگی در آنان پدید نمیگردد لکن کسانی که همیشه در زحمت و مرارتند بزودی پیر و شکسته میگردند.
بعضی از مفسرین در مقام علت و سبب بر آمده که چگونه مرارت و سختی انسان را پیر میکند چنین گوید که در موقع هم و غم روح بخاری فشرده میگردد در داخل قلب و نفوذ آن کم میشود و اینکه عمل روح باعث میشود که آن حرارت غریزیّه منطقی گردد یا ضعیف شود و وقتی نفوذ حرارت غریزیّه کم شد نضج غذا و تحلیل آن کند گردد و وقتی غذا خوب نضج و تحلیل نشد بلغم زیادتی میکند بر باقی اخلاط و در اثر بلغم موها سفید میگردد و پیری نمودار میشود از اینجا معلوم میشود که آیه (یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً) اشاره بسختی آن روز است بعضی گویند آیه کنایه از طول آن روز است که بقدری طولانی است که اگر طفل باشد پیر میشود.
السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه‌ِ کان‌َ وَعدُه‌ُ مَفعُولًا دوم از اوصاف آن روز اینکه است که در آن روز آسمان شکافته میگردد (روی میزان عربیّت بایستی (منفطر فیه) باشد یعنی آسمان در آن روز شکافته میگردد نه

صفحه : 174
(منفطر به) که معنی آیه چنین شود آسمان بسبب آن روز شکافته میگردد و شاید مقصود چنین باشد سختی آن روز طوریست که آسمان را میشکافد و چنین روزی که وعده شده البته واقع و واقع شدنی است.
إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلًا آری قرآن موعظه و اندرز است برای مردمان با تقوی و راهست برای سالکین الی اللّه و نجات است برای فرو رفتگان در وادی ظلمت نفس پرستان و بیان است برای اهل بصیرت و مردمان بینایان و شفا است برای امراض نفوس غافلان و انیس است برای مریدین و نور است برای قلب عارفین و رهنما است بسوی پروردگار عالمیان إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ تَقُوم‌ُ أَدنی مِن ثُلُثَی‌ِ اللَّیل‌ِ وَ نِصفَه‌ُ وَ ثُلُثَه‌ُ وَ طائِفَةٌ مِن‌َ الَّذِین‌َ مَعَک‌َ (نصفه و ثلثه) را قراء دو طور قرائت نموده‌اند بعضی نصفه و ثلثه هر دو را بفتحه خوانده‌اند و بعضی هر دو را بکسر قرائت نموده‌اند شاید گفته شود تکرار راجع بنماز شب که در اول سوره امر میفرماید (قُم‌ِ اللَّیل‌َ برخیز در شب و در اینجا فرموده خدا میداند که تو و تابعین تو در شب بر میخیزید بظاهر اینکه دو آیه منافی یکدیگر است برای اینکه امر بکاری برای انجام دادن آن است پس آیه اول چنین مینماید که حضرتش قبلا قیام در شب نمی‌نموده بعدا مأمور گردید به اینکه در شب برای عبادت برخیزد و از اینکه آیه که خدا میداند تو و تابعین تو در شب قیام مینمائید معلوم میشود که نماز شب را میخوانده پس امر اول که (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) باشد بی‌مورد و تحصیل حاصل میگردد پاسخ گوئیم اینکه دو آیه را هر گاه با آیه بعد:
عَلِم‌َ أَن لَن تُحصُوه‌ُ پهلوی هم گذاریم چنین استفاده میشود که امر (قُم‌ِ اللَّیل‌َ) نه برای اصل تشریع نماز شب است بلکه برای تعیین مقدار آن است که چون شما هرگز آنات شب را نمیتوانید احصاء و شماره نمائید و برای انجام وظیفه خود را بزحمت میاندازید و همه شب را بپای

صفحه : 175
میدارید اختیار اندازه آن را بدست خودتان گذاردم نصف ثلث دو ثلث قدری کم‌تر بیشتر هر اندازه که توانید قیام نمائید و بر شما سخت نباشد فَتاب‌َ عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِن‌َ القُرآن‌ِ عَلِم‌َ أَن سَیَکُون‌ُ مِنکُم مَرضی وَ آخَرُون‌َ یَضرِبُون‌َ فِی الأَرض‌ِ یَبتَغُون‌َ مِن فَضل‌ِ اللّه‌ِ وَ آخَرُون‌َ یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ چون قدرت ندارید بر شماره ساعات و آنان شب پس اگر خللی در نماز شب پدید شد خداوند پذیرنده توبه است.

سخنان مفسرین که مقصود از قرائت قرآن چیست‌

بعضی گفته‌اند مقصود از قرائت نماز است زیرا که جزء عمده نماز قرائت حمد و سوره است و نیز بنا بر اینکه مقصود نماز باشد چه نمازی است از نمازهای شب پاره‌ای از مفسرین حمل بنماز مغرب و عشاء کرده‌اند. و دیگری گفته وجوب نافله شب باین آیه نسخ شده بنمازهای پنجگانه یومیّه، قول دیگر مقصود قرائت قرآن است که رخصت است عوض نماز نافله شب قدری قرآن بخوانید.
گویا در مقام علت و سبب نسخ وجوب بیداری در شب و قیام برای تهجد است که میفرماید چون بعضی از شما مریضید و در مرض بیداری در شب ناگوار است و بعضی مسافرید و در روز در مشقت مسافرت میباشید و نیز در روز دنبال کسب و کار زحمت دارید خداوند برای آسانی و راحتی شما تکلیف نماز شب را از شما برداشته که در زحمت نیفتید و بجای نماز شب مرخصید که اکتفاء نمائید بقرائت بعضی از قرآن و از اینجا معلوم میشود که مقصود از قرائت قرآن نماز نیست چنانچه بعضی گفته‌اند بدو جهت یکی چون آیه در مقام سهل و آسان کردن تکلیف است و قدری قرآن خواندن آسان‌تر از نماز است و دیگر بآیه بعد که امر بنماز میفرماید أَقِیمُوا الصَّلاةَ میتوان استفاده نمود که مقصود اینکه است که عوض نافله شب قدری قرآن بخوانید که اگر مقصود از هر دو نماز باشد تکرار لازم آید.
وَ أَقرِضُوا اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً

صفحه : 176
از اینکه از انفاق راه خدا تعبیر نموده بقرض که بخدا قرض بدهید در صورتی که خدا مستغنی و بی‌نیاز است از احتیاج و آنچه هست ملک او و تحت تصرف وی است
(العبد و ما فی یده کان لمولاه)
اشاره باین است که اینجا در راه خدا انفاق مال نما و در آخرت بلکه در همین نشئه نیز باضعاف مضاعف عوض بستان و گمان مکن که آنچه براه حق داده‌ای از کفت رفته و عوض ندارد.
وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه‌ُ عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیراً وَ أَعظَم‌َ أَجراً اشاره باین است که گمان مکن آنچه در اینکه عالم دنیا کار نیک میکنی فانی و بیثمر مانده اینطور نیست بلکه در عالم آخرت مییابی نزد کردگار عالم بهتر از آنچه پیش فرستاده‌ای و آن کسی که بینا و شنوا و عالم بافعال و کردار شما است بهتر از آنچه کرده‌اید عوض میدهد و پاداش اعمال خیر شما بمراتب بسیار بزرگتر و عظیم تر است از آنچه تصور نمائید زیرا که بزرگی پاداش باعتبار بزرگی پاداش دهنده است آری عالم قیامت عالم تام‌ّ و تمامی است که آنچه نسبت بانسان در عوالم دیگر بالقوّة موجود بوده آن وقت بالفعل میگردد و آنچه عرض مینموده آثار جوهری در آن پدید میگردد و تمام افعال و گفتار و حرکات انسان تجسم مییابد و خود آرایی میکند اینکه است که در آن وقت انسان میگوید ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً«1» سوره کهف آیه 47 وَ استَغفِرُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ الغفور مبالغه در مغفرت و مغفرت بمعنی پوشانیدن است خداوند غفور است که میپوشاند گناهان عبد و لغزشهای او را و کسی را بر اسرار آن آگاه نمیگرداند چه بشارت بزرگی و چه راه امیدواری است برای گنهکار که خدای مهربان از راه لطف و کرم خطاب ببنده عاصی خود کرده میفرماید یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً«2»
-----------------------------------
(1) وای چه چیز است اینکه کتاب و سجل اعمال من که وانگذارده کوچک و بزرگی مگر آنکه احصار و شماره نموده و آن وقت هر کس اعمال خود را نزد خدا حاضر می‌یابد.
(2) خطاب ببنده گنه کار است ای بنده من ای کسانی که عمر خود را بیهوده تلف نمودید مأیوس از رحمت خدا نباشید محققا خداوند می‌آمرزد تمام گناهان را [سوره زمر آیه 54]

صفحه : 177
ببین لطف خداوند نسبت بگنهکار چه قدر است که اولا باو عبد خطاب میکند و در ثانی وی را امیدوار مینماید برحمت خود و نیز وعده بخشایش تمامی گناهان باو میدهد که مأیوس از کرم خدا نباشد و خودش خجلت‌مند گردیده و از خطا کاریهای خود پشیمان گردد و روی بکرم حق آرد و غالبا در آیات قرآن هر جا غفور فرموده عقب آن رحیم ذکر شده و اشاره بآن لطف خاصی است که نسبت بگنهکار اظهار میدارد زیرا رحیم رحمتی است که مخصوص بمؤمنین است (وَ کان‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ رَحِیماً) و بایست دانست که آدم گنهکار وقتی مورد الطاف الهی واقع میگردد که از گناهان خود پشیمان گردد و در مقام توبه و انابه برآید لکن گنهکاری که در مقام توبه نباشد بلکه خطا کاری ملکه او گشته و چیزی مهمی در نظر وی نباشد که پشیمان گردد و توبه کند چنین کسی اضافه بر اینکه مورد رحمت الهی نیست در مورد غضب او واقع است و مستحق مجازات سخت میگردد.

صفحه : 178

‌سورة المدّثر

اشاره

مکیّة و هی ست و خمسون آیة

[سوره المدثر (74): آیات 1 تا 31]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ (1) قُم فَأَنذِر (2) وَ رَبَّک‌َ فَکَبِّر (3) وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر (4)
وَ الرُّجزَ فَاهجُر (5) وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ (6) وَ لِرَبِّک‌َ فَاصبِر (7) فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ (8) فَذلِک‌َ یَومَئِذٍ یَوم‌ٌ عَسِیرٌ (9)
عَلَی الکافِرِین‌َ غَیرُ یَسِیرٍ (10) ذَرنِی وَ مَن خَلَقت‌ُ وَحِیداً (11) وَ جَعَلت‌ُ لَه‌ُ مالاً مَمدُوداً (12) وَ بَنِین‌َ شُهُوداً (13) وَ مَهَّدت‌ُ لَه‌ُ تَمهِیداً (14)
ثُم‌َّ یَطمَع‌ُ أَن أَزِیدَ (15) کَلاّ إِنَّه‌ُ کان‌َ لِآیاتِنا عَنِیداً (16) سَأُرهِقُه‌ُ صَعُوداً (17) إِنَّه‌ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18) فَقُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ (19)
ثُم‌َّ قُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ (20) ثُم‌َّ نَظَرَ (21) ثُم‌َّ عَبَس‌َ وَ بَسَرَ (22) ثُم‌َّ أَدبَرَ وَ استَکبَرَ (23) فَقال‌َ إِن هذا إِلاّ سِحرٌ یُؤثَرُ (24)
إِن هذا إِلاّ قَول‌ُ البَشَرِ (25) سَأُصلِیه‌ِ سَقَرَ (26) وَ ما أَدراک‌َ ما سَقَرُ (27) لا تُبقِی وَ لا تَذَرُ (28) لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ (29)
عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ (30) وَ ما جَعَلنا أَصحاب‌َ النّارِ إِلاّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَةً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا لِیَستَیقِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ یَزدادَ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتاب‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ المُؤمِنُون‌َ وَ لِیَقُول‌َ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ الکافِرُون‌َ ما ذا أَرادَ اللّه‌ُ بِهذا مَثَلاً کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلاّ هُوَ وَ ما هِی‌َ إِلاّ ذِکری لِلبَشَرِ (31)

صفحه : 179

(ترجمه)

بنام خدای رحمن و رحیم
ای کسی که خود را در جامه پیچیده‌ای
برخیز و بتهدید و اندرز خلق را هدایت کن،
و پروردگار خود را ببزرگی یاد کن،
و جامهای خود را از نجاسات پاک گردان.
و از ناپاکی (بت و بت پرستان) دوری کن،
و بر هر کس که احسان نمودی منّت مگذار و مده برای آنکه زیادتر بگیری،
و در راه پروردگار خود صبر پیشه کن،
پس وقتی صور دمیده شود
آن روز روز بسیار مشکلی است.
و بر کافرین آسان نیست،
واگذار مرا با کسی که او را من تنها خلق کردم،
و باو مال بسیار دادم
و پسرانی نزد وی حاضر،
و اقتدار و مکنت باو دادم،
پس باز طمع دارد نعمت وی را زیاد کنم،
نه چنانست او بآیات ما دشمنی مینمود
بزودی او را بآتش دوزخ درافکنیم
و او فکر کرد و تمهید کرد،
پس مرده باد چگونه فکر کرد و تمهید کرد،
پس باز نظر کرد
و روی ترش کرد و چهره در هم کشید،
پس از آن پشت کرد و تکبّر نمود،
و گفت نیست قرآن مگر سحری که آموخته
نیست اینکه مگر کلام بشر،
زود باشد که در آوریم او را در سقر،
و چه چیز تو را دانا نمود که سقر چیست،
شراره سقر طوری است که هیچ از دوزخیان باقی نگذارد
سیاه کننده روی آدمیان است،
موکلند بر او نوزده فرشته.
و ما قرار ندادیم خازنان جهنم را مگر ملائکه و قرار ندادیم ما عدد آنها را مگر برای آزمایش کسانی که کافر شدند تا اینکه اهل کتاب یقین کنند (بحقانیت قرآن) و بر یقین و ایمان مؤمنین افزوده گردد و تا آنکه اهل کتاب و مؤمنین شک نیاورند و هر آینه کسانی که در قلب آنان مرض است میگویند خدا چه اراده نموده باین مثال اینطور خدا گمراه میکند هر کس را که بخواهد و هدایت میکند هر کس را بخواهد و نمیداند عدد لشگرهای خدا را مگر او و اینکه آیات جز پند و موعظه‌ای برای بشر نخواهد بود‌

توضیح آیات‌

اشاره

یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر روی قاعده عربیت (المدّثّر) در اصل المتدثر با تا بوده تا را تبدیل

صفحه : 180
بدال نمودند (المدثّر) شد گویا از حضرت عزت خطاب میرسد بنبی اکرم خود که ای کسی که لباس نبوت بخود پیچیده‌ای برخیز و نگاهی بسطح زمین انداز و ببین چگونه ساکنین زمین مقام علوی خود را ترک کرده و خود را بزنجیر طبیعت بسته و پابند نموده‌اند تو بایستی برای نجات دادن نوع بشر فداکاری کنی و جان شریف خود را بزحمت اندازی و از هیچ گونه مشقّت و ناملایماتی نهراسی و بوعد و وعید آنان را از کج روی بطریق مستقیم رهبری نمایی بر خیز و کمر همّت ببند تو سپهسالار قافله راه روان بسوی خدایی تو کشتی نجات غرق شدگان دریای ظلمانی نفس پرستانی تو رهبر هدایت و پیش قراول گمگشتگان وادی حیرتی تو بایستی راه سعادت و طریق و روش فیروزمندی و سعادت آنان را نشان دهی و آنها را از تاریکی جهل و بی‌خردی بروشنایی علم و دانش رهبری نمایی جای استراحت نیست جای زحمت و فداکاری است‌

سخنان مفسرین در معنی آیه‌

(1) در روایات رسیده که اول سوره‌ای که بر نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمد سوره حمد بود پس از آن سوره المدثر در مرتبه سوم سوره (اقرء باسم) جابر انصاری از حضرت رسول چنین روایت میکند که فرمود در بیابانی میگشتم صدایی شنیدم از چپ و راست نگریستم کسی را ندیدم ببالای سر نگاه کردم شخصی را دیدم بر تختی نشسته و مرا میخواند ترسیدم و متوحش شدم گفتم جامه بر من بپوشایند و خوابیدم آن وقت جبرئیل آمد و اینکه آیه را آورد یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر و بروایت دیگر فرمود من در کوه حرا بودم که شخصی را دیدم و بر من وحی القاء کرد و من را تب گرفت بخانه خدیجه آمدم گفتم (دثرونی) مرا بپوشانید پس از آن خطاب رسید یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر (2) مقصود از (المدثر) لباس معنوی است نه لباس حسّی جسمانی یعنی

صفحه : 181
ای کسی که لباس نبوّت بخود پیچیده‌ای برخیز و در امر رسالت قیام نما زیرا که در عرف لباس بر غیر جامه جسمانی بسیار گفته میشود مثل اینکه گویند (البسه اللّه لباس التقوی و زیّنه برداء العلم)«1» و نیز قوله تعالی لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ«2» و غیر اینها توجیهات دیگری نیز در معنی (المدثّر) داده شده.
وَ رَبَّک‌َ فَکَبِّر، وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر، وَ الرُّجزَ فَاهجُر، وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ، وَ لِرَبِّک‌َ فَاصبِر خدای جلیل در اول زمان بعثت پیمبر اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بشش چیز مأمور گردانیده:
(1) (قُم فَأَنذِر) بترسان و تهدید نما افراد بشر را (2) امر میفرماید حضرتش را که پروردگار خود را بعظمت و بزرگی و کبریایی یاد کن و ستایش نما و مردم را نیز ببزرگی و عظمت و اوصاف جلال و جمال ذو الجلال متذکر گردان که شاید از قهاریت و عظمت او اندیشه نمایند و راه سعادت پیش گیرند.
(سوم) وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر شاید از ثیاب یک معنی اعم از حقیقی و مجازی اراده شده باشد که شامل گردد هم جامه ظاهری را که میپوشند و هم جامه باطنی را جامه ظاهری خود را از لوث کثافات و قذارات و نجاسات پاکیزه نما و از قذارات معنوی و اخذ عدوانی و جامهای شبهه‌ناک نیز طاهر نما و قلب و سریره خود را از کثافات اخلاقی مثل ریاء و سمعه و عجب و حسد و کبر و کینه و محبت دنیا و خود خواهی و نفس پرستی و غیر اینها پاک و طاهر گردان و شاید مقصود اینکه باشد که دل و قلب خود را از غیر خدا خالی و از ما سوی اللّه طاهر گردان زیرا طهارت واقعی همین است و طهارت لباس و طهارت دل نیز مقدّمه طهارت سریره و باطن انسان است از آنچه غیر خدا بشمار میآید نمیبینی در تمام
-----------------------------------
(1) خداوند پوشانید باو لباس تقوی و پرهیزکاری را و زینت داد او را بعباء علم و دانش.
(2) لباس تقوی و پوشش پرهیزکاری بهتر است.

صفحه : 182
عبادات و اعمال شرط صحّت و قبولی آن را خلوص نیت قرار داده پس از اینجا میتوان پی‌برد که شرط اساسی تمام اعمال طهارت قلب است که دل و قلب آدمی از غیر خالی و قبله مقصود و هدف او فقط پرستش و ستایش معبود یکتا باشد و بس در تفسیر روح البیان چنین نقل میکند (که شخصی گوید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم و بمن فرمود طهّر ثیابک من الدنس تحفظ بمدد اللّه فی کل نفس) یعنی جامهای خود را از چرکی پاکیزه گردان گفتم یا رسول اللّه ثیاب من کدام است فرموده خداوند بر تو پنج خلعت پوشانیده، خلعت محبت، خلعت معرفت، خلعت توحید، خلعت ایمان، خلعت اسلام، هر کس خدا را دوست دارد بروی هر چیزی آسان گردد، و هر کس خدا را بشناسد چیزی در نظر وی کوچک نماید، و هر کس خدا را به یگانگی بشناسد چیزی با او شریک نسازد و هر کس بخدا ایمان آرد از هر چیزی ایمن گردد و هر کس متصف باسلام گردد گناه و عصیان نکند و اگر کرد پشیمان گردد و عذر خواهی کند و هر کس از گناه توبه نمود بفضل خدا پذیرفته شود پس آن شخص گوید از اینجا دانستم معنی قوله تعالی را که فرموده (وَ ثِیابَک‌َ فَطَهِّر)

در تو پوشیده لطف یزدانی خلعتی از صفات روحانی

دارش از لوث خشم و شهوت دور تا بپاکیزه‌گی شوی مشهور
(پایان) چهارم وَ الرُّجزَ فَاهجُر (و الرجز) را بعضی قرّاء بضم زا قرائت نموده‌اند و بیشترین آنها بکسر زا قرائت کرده‌اند مقصود از (رجز) بت است یعنی از بت‌پرستان اعراض نما و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است فاجتنبوا الرجس من الاوثان زیرا که رجس و رجز در معنی یکی است (عبد اللّه عباس) و بهتر اینکه است که گفته شود (رجز) باطلاقش شامل میگردد هر چیز پلیدی را که باعث دوری از حق تعالی گردد و باز دارد انسان را از رسیدن بمقام کمال انسانیت پنجم و ششم وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ، وَ لِرَبِّک‌َ فَاصبِر مفسرین گویند در اینجا بایستی کی در تقدیر گرفت و گفته‌اند معنی آیه

صفحه : 183
چنین است چیزی بکسی مده تا آنکه بیشتر از آن عوض بگیری بعضی از مفسرین گفته اینکه آیه مخصوص برسول اللّه (ص) است که بخشش و عطا بکسی نکن بامید آنکه زیادتر بگیری اینکه است که بر حضرتش و ذریّه طاهرین او (ع) زکاة مال حرام است لکن آیه بهیچ وجه دلالت بر اینکه معنی ندارد. دیگری گفته مقصود اینکه است هر عمل نیکی که برای خدا میکنی خود را مستحق عوض و پاداش نیکو مدان و نیز عمل خود را بزرگ نشمار. توجیه دوم صحیح‌تر و مناسب‌تر بنظر میآید و بهتر اینست که بگوئیم شاید مقصود اینکه باشد آنچه عطا و بخشش بکسی میکنی منّت بر وی مگذار تا خداوند نعمت بر تو زیاد کند و نیز برای رضای پروردگارت بر جفای کفار و دشمنان دین از تهمتها و ناسزاها و آنچه در تحمل رسالت بر تو وارد میشود صبر کن و بردباری نما فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ، فَذلِک‌َ یَومَئِذٍ یَوم‌ٌ عَسِیرٌ، عَلَی الکافِرِین‌َ غَیرُ یَسِیرٍ چنانچه از آیات و اخبار استفاده میشود دو صور دمیده میشود یکی آن وقتی است که بمشیّت الهی بایستی عالم مادیات و کوه‌ها و دریاها و عالم سماوی از ماه و خورشید و کرات و کهکشانها و آنچه هست فانی و منحل گردد و خراب شود آن وقت اسرافیل در صور میدمد و تمام ارواح را میگیرد و دیگر صور دوم است که اسرافیل در صور میدمد تمام مردگان بامر پروردگار زنده میگردند بعضی از مفسرین را رأی چنین است که مقصود از (نُقِرَ فِی النّاقُورِ) در اینجا صور اول است و بعضی گویند مقصود صور دوم است زیرا که نفخه اول اسرافیل را صور گویند و نفخه دوم را ناقور نفخه اول برای گرفتن ارواح است نفخه دوم برای دمیدن روح افراد بشر است برای زنده شدن آنان برای روز حساب و ظاهرا رأی دوم معتبرتر است زیرا صور دوم است که برای کافرین بسیار سخت و ناگوار است که برای حساب زنده میشوند و بکیفر و مجازات اعمالشان میرسند لکن صور اول اختصاص بمؤمن و کافر ندارد همه یک دفعه میمیرند و صور دوم

صفحه : 184
آن صوری است که فرموده ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ ذَرنِی وَ مَن خَلَقت‌ُ وَحِیداً مفسرین گویند اینکه آیه در مذمت مغیره عموی ابو جهل فرود آمده که خود را در مال و اولاد و تشخص یگانه میدانست و وحید نام خود نموده بود و از روی کبر و تفرعن نسبت ناروا بشخص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میداد.
بقاعده عربیّت (وحیدا) حال است یا برای فاعل در ضمیر (خلقت) یعنی حق تعالی یا برای مفعول که مغیره است که (من) موصوله اشاره باو است واگذار مرا با آنکه من بتنهایی بدون شریک و معاون وی را در شکم مادر خلق کردم یا آنکه واگذار مرا با آنکه تنها بود نه مال داشت و نه اولاد. یا آنکه خود را وحید مینامید وَ جَعَلت‌ُ لَه‌ُ مالًا مَمدُوداً وَ بَنِین‌َ شُهُوداً وَ مَهَّدت‌ُ لَه‌ُ تَمهِیداً اشاره به اینکه آن ملعون یا هر کس که در مرتبه اوست زیرا که مقام مخصّص نیست اگر آیه در باره یک نفر هم فرود آید مقصود اعم است عوض آنکه چنین کسی که اینکه قدر نعمت دنیوی در دسترس وی گذارده شده بشکرانه نعمتهای الهی سر اطاعت فرود آرد و رسولان و پیمبران او را اطاعت نماید طریق کج روی و دشمنی و ضدّیت پیش گرفته و کفران نعمت مینماید ثُم‌َّ یَطمَع‌ُ أَن أَزِیدَ گویند (ثم‌ّ) در اینجا بمعنی تعجّب و انکار است یعنی با اینکه همه نعمت بسیار عجیب است که قانع نیست و باز منتظر است که مال و ثروت وی زیاد گردد بعضی از مفسرین گفته شاید مقصود اینکه باشد که با اینکه اخلاق نکوهیده و کفر و الحاد طمع دارد در قیامت دارای مقام بهشتی گردد زیرا که میگفت اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راست میگوید که بهشتی هست آن بهشت برای من است لکن همان معنی اول متبادر بذهن میشود و نیز آن بسیاق آیه مناسب‌تر بنظر می‌آید.

صفحه : 185
کَلّا إِنَّه‌ُ کان‌َ لِآیاتِنا عَنِیداً (کلّا) کلمه ردع است نه چنین است که گمان کرده چگونه نعمت دنیوی یا اخروی وی را زیاد کنیم در صورتی که او نسبت بتمامی معارف از توحید و عدل و نبوّت و معاد انکار داشت و کفر او کفر عناد و کبر و لجاجت بود نه آنکه واقعا از روی جهل و بیخردی انکار نماید بلکه دانسته انکار مینمود.
سَأُرهِقُه‌ُ صَعُوداً گویند (صعود) اسم عقبه‌ای است از جهنم و ظاهرا در مقام تهدید همان مغبره است که بکیفر اعمالش بزودی تکلیف شاقی بر وی نهیم و وی را بسختی اندازیم سعید خدری از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که فرمود (صعود) کوهی است از آتش که او هفتاد سال در آن کوه بالا میرود پس از آن هفتاد سال دیگر پائین میآید پس از آن باز باو گویند بالا رو همین طور همیشه در آن کوه آتش فشان بالا میرود و پائین میآید.
إِنَّه‌ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ، فَقُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ، ثُم‌َّ قُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ مفسّرین در شأن نزول آیه گویند چون سوره (المؤمن) فرود آمد حضرت در مسجد میخواند حم تَنزِیل‌ُ الکِتاب‌ِ مِن‌َ اللّه‌ِ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ ولید بن مغیره بر در مسجد گوش باز کرده میشنید حضرت چون فهمید مغیره بر در مسجد گوش باز کرده آیه را تکرار نمود وقتی مغیره آیه را خوب شنید برگشت و بجماعت قریش گفت من امروز از محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کلامی شنیدم که نه بکلام جن ماند و نه بکلام انسان زیرا که کلامی است بسیار شیرین و با طراوت و با ثمر و ریشه و شاخه دار است قسم بخدا که او غالب گردد و مغلوب نشود اینکه گفت و در منزل خود رفت قریش ترسیدند و گفتند ولید تابع دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردید ابو جهل رفت و پهلوی وی نشست و اظهار دل تنگی نمود ولید گفت چرا دل تنگی ابو جهل گفت چرا دل تنگ نباشم تو را ریحان قریش گویند و شنیدم قریش میگفتند ولید پیر شده و از دین پدرانش

صفحه : 186
برگشته و میخواهد تابع دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردد تا از فضله طعام آنان چیزی بدست آرد ولید در غضب شد و گفت مگر قریش نمیدانند که من چه قدر مال و مکنت دارم و محمّد و اصحابش غذای سیر ندارند چه گونه برای ایشان فضله طعامی باشد اینکه گفت و برخواست و با ابو جهل در مجمع قریش آمدند و گفت آیا شما می‌گویید محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دیوانه یا دروغ‌گو است در صورتی که میدانید هیچ دیوانگی در او نیست و عاقل‌تر از او کسی نمیباشد گفتند آری همین طور است گفت می‌گویید کاهن است دیده‌اید او کهانت کرده باشد گفتند ندیده‌ایم گفت می‌گویید شاعر است هیچ از وی شعر شنیده‌اید گفتند نه و اللّه او همیشه بین ما امین بود آن گاه قریش بولید گفتند پس اینکه مرد بعقیده تو در میان ما چیست او ساعتی فکر کرد و گفت او ساحر است نمیبینید میان زن و شوهر و اولاد و پدر و فرزند جدایی میاندازد.
در اینجا علی بن ابراهیم حدیثی بهمین مضمون با کمی تفاوت نقل میکند و آیه اشاره باو دارد آنجا که فرموده إِنَّه‌ُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ او فکر کرد و از خود اظهار نظر نمود فَقُتِل‌َ کَیف‌َ قَدَّرَ پس کشته باد ولید چگونه فکر کرد و اینکه سخن را بزبان اظهار نمود در عرف معمول است در حال تعجب که آمیخته بنفرین باشد گویند (قاتل اللّه فلانا) خدا بکشد فلانی را ثُم‌َّ نَظَرَ، ثُم‌َّ عَبَس‌َ وَ بَسَرَ، ثُم‌َّ أَدبَرَ وَ استَکبَرَ، فَقال‌َ إِن هذا إِلّا سِحرٌ یُؤثَرُ إِن هذا إِلّا قَول‌ُ البَشَرِ، سَأُصلِیه‌ِ سَقَرَ در کلام اللّه برای دار عذاب نامهایی گفته شده جهنّم، سقر، جهیم، سعیر حطمه، نار، موقده، و غیر اینها و شاید هر یک از اینکه نامها اسم درکه‌ای باشد از جهنّم و خصوص دسته‌ای از کفّار و منافقین و فسّاق آماده شده باشد.
و همانطوری که جهنم درکاتی دارد بهشت نیز درجاتی دارد هر درجه‌ای مخصوص بدرجه ایمان و معرفت موحدین آماده شده و هر یک را باسمی جداگانه معرفی کرده‌اند

صفحه : 187
وَ ما أَدراک‌َ ما سَقَرُ، لا تُبقِی وَ لا تَذَرُ، لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ (وَ ما أَدراک‌َ) ماء استفهامی اشاره بعظمت سقر و کیفیّت آثار و سختی او است و از آیات دیگر معلوم میشود که جهنمی وقتی اعضای وی میسوزد پوست دیگری بر بدن او روئیده میشود که طعم عذاب را بچشد چنانچه در سوره نساء آیه 56 فرموده کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ«1» و بقاعده عربیت (لوّاحة) مرفوع و خبر مبتدای محذوف است (للبشر) بمعنی لغوی پوست روی بدن است یعنی آن سقر چنین است که پوست روی بدن آدمی را میسوزاند و سیاه میکند روی آدمی را بطوری که از شب سیاه‌تر میگردد و آنچه انسان بخبر میشنید معاینه میبیند مثل قوله تعالی وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِلغاوِین‌َ عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ مفسرین گویند برای سقر است نوزده ملک یا آن سقر نوزده شراره دارد نوزده ملک متولّی سقر میباشند یکی خازن و رئیس و هیجده عدد دیگرشان زیر دست و فرمانبر او میباشند و چشمان آنان مثل برق میدرخشد و مویهای آنان روی زمین میکشد و از دهنهایشان شراره آتش بیرون میآید بین دو منکبشان بقدر یک سال راه است و در آنها هیچ رحم و رأفت نیست هر یک بیک دست هفتاد نفر را بسقر میاندازند.
و گفته‌اند اینکه نوزده نفر عدد بزرگان و رؤساء موکّلین جهنم‌اند لکن عدد باقی آنان را جز خدا کسی نمیداند وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ (تفسیر روح البیان) دیگری گفته چون حروف (بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ) نوزده عدد است کفاری که منکر اینکه اسم مبارکند بعدد هر حرفی از آن یک شراره آتش میشود و آنها را میسوزاند (کشف الاسرار)
-----------------------------------
(1) هر وقت پوستهای اهل جهنم پخته گردد تبدیل میگردانیم بپوستی دیگر تا اینکه عذاب را بچشند.

صفحه : 188
و در سرّ اختصاص دادن بنوزده عدد چند وجه گفته شده یکی اینکه است که حکماء گفته‌اند سبب فساد نفس انسانی و عدم ترقی آن در مراتب عقل نظری و عقل عملی قوای طبیعیّه و قوای شهویه است قوای حیوانی پنج قوه ظاهره دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن، بوئیدن، و پنج قوه باطنه، حس مشترک، قوه خیال، متخیّله، قوه واهمه، قوه عاقله، و شهوت و غضب که مجموعش دوازده عدد میشود بانضمام قوای طبیعیّه، جاذبه، ماسکه، هاضمه، دافعه، غاذیه، نامیه، مولّده مجموع اینکه قوا نوزده عدد میشود پس چون منشأ آفات و گناه اینکه نوزده قوای حیوانی و طبیعی میشود اینکه است که زبانیه و شراره جهنم نیز نوزده عدد است. (تفسیر کبیر) و چند وجه دیگر در اینجا گفته شده که اگر بخواهیم بیان کنیم سخن طولانی میگردد و بهتر اینکه است که گفته شود ذکر اینکه عدد معین یکی از اسرار قرآن بشمار میرود و هر طور تفسیر شود شاید داخل تفسیر برأی گردد پس گوئیم علم آن نزد خدا و راسخین فی العلم مستور است.
وَ ما جَعَلنا أَصحاب‌َ النّارِ إِلّا مَلائِکَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلّا فِتنَةً لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا از اینکه آیه دو مطلب توان استفاده نمود یکی آنکه موکلین جهنم ملائکه میباشند نه جن یا بشر یا غیر آن و دیگر تحدید نمودن ملائکه را بنوزده عدد برای امتحان و آزمایش است که آن کس که از روی حقیقت تصدیق قرآن نموده از قرآن هر چه بشنود بسمع قلب قبول میکند و لو آنکه سرش را نداند و آنان راسخون در علم میباشند که آنچه بعقل خود سرّش را ندانند سکوت نموده و علمش را محوّل بخدا میکنند و اینکه فرموده موکلین جهنم ملائکه‌اند شاید چنانچه مفسرین گفته‌اند سرّش اینکه باشد وقتی ابو جهل اینکه آیه را شنید روی بتابعین خود از قریش نمود و از روی استهزاء گفت شما شجاعان عربید آیا هر ده نفر از شما قدرت و توانایی بر اعدام یک نفر از آنان ندارید یکی از آنان گفت من بتنهایی رفع شانزده عدد از آن نوزده عدد

صفحه : 189
آنها را میکنم شما دفع دو نفر دیگر آنها را بکنید اینکه بود که در اینکه آیه فرمود موکلین آتش ملائکه میباشند نه انسان که شما بتوانید با آنها طرف شوید.
لِیَستَیقِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ (لیستیقن) متعلق بما جعلنا در آیه بالا است از آیه چنین معلوم میشود که در توریة و انجیل و باقی کتابهای آسمانی نامی از نوزده ملائکه موکلین آتش برده شده که وقتی اهل کتاب آیات قرآن را مطابق کتابهای خود دیدند یقین پیدا نمایند بر حقّانیت قرآن وَ یَزدادَ الَّذِین‌َ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتاب‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ وَ المُؤمِنُون‌َ و نیز تعیین ملائکه آتش برای اینکه است که بر ایمان مؤمنین بیفزاید و دیگر اهل کتاب و مؤمنین در حقّانیت قرآن شک نیاورند و بدانند که اینکه آیات از معدن حقیقت و از محل‌ّ علم لدنّی فرود آمده زیرا که اهل کتاب در کتب آسمانی خود جهنّم را بهمین عدد دیده بودند.
وَ لِیَقُول‌َ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ وَ الکافِرُون‌َ ما ذا أَرادَ اللّه‌ُ بِهذا مَثَلًا شک و نفاق از امراض قلبی و از عدم اعتدال و سلامتی قوای عقلی و روحانی بشمار میرود همین طوری که طبیعت آدمی وقتی از حدّ اعتدال خارج گردید مریض میگردد آن وقت غذای طیّب پاکیزه که بایستی بر قوت و سلامتی وی بیفزاید و در ذائقه وی لذت بخش گردد بعکس بر مرض وی میافزاید و در ذائقه وی احداث تلخی مینماید همین طور قلبی که مریض است و اعتدال و تعادل روحی ندارد اضافه بر اینکه کلام حقانی بر قوت و نورانیت وی نمیافزاید بر مرض قلبی او و شقاوت و ضعف او افزوده میگردد و در ذائقه وی ناگوار میآید.
اینکه است که کلمات حقانی که بر قوت و نورانیت قلب سالم میافزاید در قلب صاحبان قلب معکوس نتیجه میدهد و کفّار و اشقیاء هر قدر آیات قرآنی که صحت بخش قلوب مؤمنین است بیشتر میشنیدند و معجزات قرآن نزد آنان بهتر و واضح

صفحه : 190
تر میگردید بر کفر و لجاجت و انکار آنها افزوده میگردید.
کَذلِک‌َ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از گمراه کردن خدا در اینکه آیه همان اختبار و امتحان آنان است راجع بنوزده عدد از ملائکه که موکلین بسقر میباشند لکن در آیات قرآن ایندو جمله یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ و نظیر آن بسیار دیده شده و چون نمیشود نسبت گمراه کردن را بخدای تعالی داد که تمام موجودات را از روی رحمت و صفت فیاضیّت خلقت نموده گوئیم مقصود از گمراه کردن آنها اینکه است که وقتی حجت بر آنان تمام شد و آنها فهمیده و از روی اختیار با اهل حق و حجج الهی از راه ضدیّت و دشمنی پیش آمدند و قبول قول حق را نکردند خداوند اسباب هدایت را از آنها گرفته و آنان را بخود وا میگذارد آن وقت البته گمراه میگردند.
وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ وَ ما هِی‌َ إِلّا ذِکری لِلبَشَرِ جنود در لغت بمعنی لشگر و قشون میباشد ظاهرا اینکه آیه برای دفع استهزا و سخریه منکرین است که میگفتند چگونه ملائکه که بمنزله قشون الهی میباشند محدود گردیده بنوزده عدد نه کمتر و نه بیشتر شاید میخواهد بفرماید عدد شراره آتش و موکلین بر آن بنوزده عدد محدود کردن و تذکر دادن برای حکمت است و گر نه کسی عدد ملائکه را نمیداند مگر خدا.
و شاید مقصود از (جنود ربک) نه فقط ملائکه باشند بلکه تمامی موجودات از علوی و سفلی حتی مواد و عناصر و جمادات و نباتات و حیوانات و آنچه در اینکه جهان پهناور عالم موجودند تماما از لشگریان حق تعالی و مسخر امر تکوینی او و زیر فرمان ویند و هر یک بامر تکوینی انجام وظیفه میدهند.
در حدیث دارد که حضرت موسی علیه السّلام سؤال نمود که خداوندا عدد ملائکه آسمانها چقدر است جواب رسید دوازده سبط است عدد هر سبطی عدد خاک است

صفحه : 191
و در تفسیر روح البیان چنین گوید که در اسرار محمدیه است که نیست در عالم موضع بیت و نه زاویه‌ای مگر آنکه معمور است بموجوداتی که عدد آنها را کس نداند مگر خدا.
از قاشانی است که در معنی وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ چنین گفته کسی نمیداند عدد قشون و لشگریان حق را و نه مقدار و چگونگی آنها را مگر او زیرا که فقط علم او است که احاطه دارد بتمام حقایق موجودات و میداند حالات و کیفیّات آنها را.
و از بعض عارفین است که ملائکه را مراتب و درجاتی است بعضی از آنان ارواحی میباشند که هم‌ّ آنان فقط مصروف مطالعه جلال اللّه و تعظیم او است و آنها ابدا نظر بعالم بلکه بخود نیز نظر استقلالی ندارند مست و حیران جمال حقّند و مرتبه دیگر از ملائکه ارواحی هستند که تربیت کننده و تنظیم دهنده عالم اجسام ارضیّه میباشند که آن ارواح بشر و ارواح حیواناتند و هر جسم طبیعی دارای روحی است که مخصوص تدبیر جسد وی است و بعضی مسخر بعض دیگرند اینکه است که خداوند فرموده لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیًّا و ارواح دیگری هستند که برای تدبیر امور معاش و زندگانی بشر مسخر امر الهی میباشند و در آنها طبقات و درجاتی است بعضی برای وحی مسخر گردیده بعضی برای القاء بقلوب مؤمنین آماده شده‌اند بعضی موظف ارزاق خلقند بعضی موظف باحیاء مردگانند بعضی موظف استغفار و دعا در باره مؤمنین‌اند و غیر اینها که مراتب و درجات آنان بسیار است و اگر بخواهیم راجع بطبقات و انواع و اقسام و اصناف ملائکه که مسخر امر حق‌اند و اخبار و احادیثی که در اینکه خصوص وارد شده وارد گردیم هر قدر هم بخواهیم آن را بفشاریم و اجمال آن را در نظر گیریم باز سخن طولانی میگردد و غرض ما اقتصار است هر کس خواهد رجوع نماید بکتب اخبار.
بعضی از مفسرین گویند مرجع (هی) در آیه بالا (و ماهی) سقر است یعنی نیست سقر مگر تهدید و اندرزی برای بشر دیگری گفته مرجع (هی) در آیه جنود

صفحه : 192
است یعنی ذکر جنود، برای تذکر و تنبه است و گر نه قادر متعال بهر طوری که اراده‌اش تعلق گیرد که گناه‌کار را عذاب کند قدرت دارد محتاج بجنود و معاون نمیباشد

[سوره المدثر (74): آیات 32 تا 56]

اشاره

کَلاّ وَ القَمَرِ (32) وَ اللَّیل‌ِ إِذ أَدبَرَ (33) وَ الصُّبح‌ِ إِذا أَسفَرَ (34) إِنَّها لَإِحدَی الکُبَرِ (35) نَذِیراً لِلبَشَرِ (36)
لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّم‌َ أَو یَتَأَخَّرَ (37) کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت رَهِینَةٌ (38) إِلاّ أَصحاب‌َ الیَمِین‌ِ (39) فِی جَنّات‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ (40) عَن‌ِ المُجرِمِین‌َ (41)
ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ (42) قالُوا لَم نَک‌ُ مِن‌َ المُصَلِّین‌َ (43) وَ لَم نَک‌ُ نُطعِم‌ُ المِسکِین‌َ (44) وَ کُنّا نَخُوض‌ُ مَع‌َ الخائِضِین‌َ (45) وَ کُنّا نُکَذِّب‌ُ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ (46)
حَتّی أَتانَا الیَقِین‌ُ (47) فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِین‌َ (48) فَما لَهُم عَن‌ِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِین‌َ (49) کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ (50) فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ (51)
بَل یُرِیدُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُؤتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52) کَلاّ بَل لا یَخافُون‌َ الآخِرَةَ (53) کَلاّ إِنَّه‌ُ تَذکِرَةٌ (54) فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ (55) وَ ما یَذکُرُون‌َ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ هُوَ أَهل‌ُ التَّقوی وَ أَهل‌ُ المَغفِرَةِ (56)

(ترجمه)

نه چنین است قسم بماه
و قسم بشب چون باز گردد،
و قسم بصبح چون روشن گردد
که اینکه قرآن یکی از آیات بزرگ است
پند و اندرز آدمیان است
برای هر کس که بخواهد پیش بیفتد یا عقب ماند،
هر فردی از بشر گرو و رهین آن چیزی است که بر خود مهیا نموده،
مگر اصحاب یمین،
که آنها در باغ های بهشت (متنعمند) از یکدیگر پرسش مینمایند،
از احوال جهنّمیان
که چه عملی شما را بدوزخ کشانید،
آنان پاسخ گویند ما از نمازگزاران نبودیم،
و نیز

صفحه : 193
اطعام مساکین نمیکردیم،
و ما با اهل باطل روزگار خود را ببازیچه و بیهوده گذرانیدیم،
و ما روز جزا را تکذیب نمودیم،
تا آنکه (بمرگ) یقین بقیامت پیدا نمودیم،
پس نفع نمیبخشد در باره آنها شفاعت شفعاء (از انبیاء و اولیاء)،
پس چیست مر شما را که از یاد آن روز اعراض میکنید،
گویا خران گریزانی هستند
که از شیر درنده میگریزند،
بلکه هر مردی (از کفار) میخواهد صحیفه وحی الهی برای وی فرود آید،
چنین نیست که پنداشتند، بلکه از عذاب آخرت نمیترسند،
چنین نیست که آنها گمان کرده‌اند قرآن تذکّر و اندرزی است،
تا هر کس خواهد متذکّر گردد،
و متذکّر نمیشوند مگر کسانی که مشیّت الهی تعلّق گرفته (بر هدایت آنها) او سزاوار است برای ترسیدن، و سزاوار آمرزش گناهانست.

توضیح آیات‌

اشاره

کَلّا وَ القَمَرِ، وَ اللَّیل‌ِ إِذ أَدبَرَ، وَ الصُّبح‌ِ إِذا أَسفَرَ، إِنَّها لَإِحدَی الکُبَرِ نه چنین است که گمان کرده‌اند قسم بماه و قسم بشب وقتی که باز گردد و قسم بصبح وقتی روشن گردد که سقر یکی از بزرگترین عذابی است که برای کافرین مهیّا گردیده (کلّا) کلمه ردع است که گمان شما که منکر سقر و جهنم‌اید خلاف است و در کلمه (اذا) از قراء دو طور قرائت نقل شده بعضی (اذ) بدون الف قرائت نموده‌اند و بعضی (اذا) با الف که بمعنی ظرف زمان است خوانده‌اند و خداوند در اینکه آیات قسم یاد میکند بماه و شب و صبح که اشاره بطلوع نیّر اعظم خورشید است و اینکه موجودات علوی را گواه میآورد که سقری که در آیه بالا گفته شده یکی از بزرگترین بلاها و داهیه عظمی و درکه‌ای از درکات جهنم است. و (کبر) جمع کبری و بمعنی بزرگی و اشاره بعظمت سقر است.
نَذِیراً لِلبَشَرِ، لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّم‌َ أَو یَتَأَخَّرَ

صفحه : 194
«سقر» تهدید و اندرزی است برای انسان و از شما هر کس بخواهد پیش بیفتد یا عقب ماند شاید اشاره باین باشد که خداوند پیمبران و خلفای خود را فرستاده برای اینکه بوعده رحمت و بوعید عذاب و جهنم شما را متنبّه گردانند که بآن اختیاری که در کف اقتدار شما نهاده و امور اختیاری را بخودتان واگذار نموده هر طوری بخواهید یا متنبّه گردید و در راه ترقی و تعالی قدمی پیش نهید و مقام بلندی بر خود احراز نمائید یا آنکه باختیار خود دنبال هوی و هوس نفسانی رفته و قبول کلام حق ننموده و خود را بدرک طبیعت پرتاب نموده و منزل و قرارگاه خود را سقر که منبعث و نتیجه نفس پرستی و انکار کلمات حقانی است قرار دهید چنانچه در سوره بلد آیه 9 فرموده (خلق النجدین إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً) کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت رَهِینَةٌ هر فردی که صاحب نفس باشد گرو و رهین اعمال خود است اشاره به اینکه اعمال و اخلاق آدمی هر گاه مطابق فرموده عقل و نقل نباشد هر یک بمنزله کندی میگردد که بپای وی بسته باشد و بمنزله غل و زنجیر میشود چنانچه در سوره الحاقه آیه 32 فرموده ثُم‌َّ فِی سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُکُوه‌ُ که شاید اشاره بطولانی بودن آرزوهای دور و دراز و آمال بسیار آدمی است که وی را می‌بندد و آزادی فکر و عقل از او گرفته میشود و چون انسان تحت تصرّف اعمال نکوهیده خود واقع و در حبس اخلاق و اعمال رکیک خود محبوس است و آنچه اعمال و اخلاق وی اقتضا کند گرفتار همان است اینست که فرموده انسان در گرو اعمال خود است.
إِلّا أَصحاب‌َ الیَمِین‌ِ (الّا) استثنائیه است، هر نفسی گرفتار اعمال نکوهیده خود است نیست مگر یاران دست راست یعنی (اصحاب یمین) و چنانچه تفسیر شده آنها

صفحه : 195
مردمان با ایمان و تقوی میباشند که آنان آزادند و گرو و پابند اعمال رکیک خود نمیباشند.
بروایت علی بن ابراهیم (اصحاب یمین) امیر المؤمنین و اصحاب و شیعیان اویند و شاید (اصحاب) یمین اشاره بیکی از آن دسته سه گانه است که در سوره واقعه بیان شده که (وقتی قیامت بر پا میگردد مردم سه قسمت میشوند قسمتی موصوف باصحاب میمنة و قسمتی موصوف باصحاب مشئمة و قسمتی موصوف بسابقین که در باره آنها است أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ و در شأن اصحاب یمین فرموده ما أَصحاب‌ُ الیَمِین‌ِ فِی سِدرٍ مَخضُودٍ وَ طَلح‌ٍ مَنضُودٍ، وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ«1» و در باره اصحاب شمال فرموده فِی سَمُوم‌ٍ وَ حَمِیم‌ٍ وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ لا بارِدٍ وَ لا کَرِیم‌ٍ«2» فِی جَنّات‌ٍ یَتَساءَلُون‌َ، عَن‌ِ المُجرِمِین‌َ، ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ اصحاب یمین در بهشتها می‌باشند و از اهل جهنّم سؤال میکنند که چه اعمالی داشتید که روش و سلوک شما را بسوی طریق جهنّم کشانید.
از اینکه آیه معلوم میشود که در قیامت حجاب و مانعی وجود ندارد که با اینکه جهنّمی در حبس اعمال و کردار خود است یعنی آزاد نیست با اینکه حال بین او و بهشتیان سؤال و جواب میشود که لازمه آن اینست که اهل بهشت و اهل جهنّم یکدیگر را می‌بینند و توانند با هم صحبت کنند.
قالُوا لَم نَک‌ُ مِن‌َ المُصَلِّین‌َ، وَ لَم نَک‌ُ نُطعِم‌ُ المِسکِین‌َ، وَ کُنّا نَخُوض‌ُ مَع‌َ الخائِضِین‌َ وَ کُنّا نُکَذِّب‌ُ بِیَوم‌ِ الدِّین‌ِ
-----------------------------------
(1) اصحاب یمین در سایه درختان سدر پر میوه بی‌خار و درختان پر برگ سایه‌دار اقامت دارند و در طرف نهرها و آبهای زلال و میوه‌های بسیار که قطع شدنی نیست میباشند و کسی بهشتیان را مانع نیست.
(2) در باره اصحاب شمال فرموده (آنان در عذاب باد سموم آب جوشان و سایه‌ای از دود میباشند که نه نسیم خنکی می‌بینند و نه کرامتی بآنها میرسد.

صفحه : 196
جهنّمیان در پاسخ ببهشتیان گویند در ما چهار صفت رسوخ کرده بود که مآل و سر انجام کار ما را بجهنّم کشانید (اوّل) ما از نمازگزاران نبودیم و در مقام اطاعت و امر پروردگار و ستایش و اظهار عبودیّت آن فرد بی‌همتا سستی مینمودیم. در بعض روایات است که کفّار گویند ما متابعت ننمودیم ائمه علیهم السّلام را که خدا در باره آنها فرموده وَ السّابِقُون‌َ السّابِقُون‌َ أُولئِک‌َ المُقَرَّبُون‌َ (دوّم) بفقرا و بیچارگان طعام نمیدادیم و دستگیری آنان نمینمودیم.
از آیه نفی مطلق استفاده میشود یعنی هیچ وقت نماز نمیخواندیم و هیچوقت بفقرا اطعام نمیدادیم. بروایت علی بن ابراهیم جهنّمیان گویند ما حقوق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از خمس و غیره ادا ننمودیم. مفسّرین گویند مقصود از اطعام مسکین زکاة است که ترک آن سبب عذاب میشود نه انفاق مستحب‌ّ و نیز گویند همان طوری که کفّار مکلّف باصول دیانتند مکلّف بفروع نیز میباشند.
لکن اینکه آیه بتنهایی دلالت بر مکلف بودن کفّار بفروع ندارد زیرا امر نمودن بکسی که معتقد باصول نیست بفروع نمودن معقول نیست کسی که رسالت رسول را انکار دارد بلکه شاید اصلا مبدء قائل نباشد چگونه توان وی را امر بنماز و باقی احکام فروع نمود و وقتی نشد متعلّق امر واقع گردد پس مأمور هم نیست زیرا که تکلیف بعد از قبول ایمان تعلّق میگیرد پس شاید جهنّمیان میخواهند بگویند ما زیر بار اطاعت نبودیم و ایمان نیاوردیم تا بما امر بنماز کنند و نماز بخوانیم و زکاة بدهیم.
(سوم) اهل جهنّم گویند ما با اهل باطل و کسانی که از صراط مستقیم توحید کج شده بودند سر و کار داشتیم و با آنان مصاحبت و مجالست مینمودیم. و شاید اشاره بکفّار مکّه است که وقتی دور هم می‌نشستند نسبت ناروا بپیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدادند و آن عقل کل را مجنون و ساحر و کاذبش میگفتند.
(چهارم) جهنّمیان گویند ما روز قیامت را تکذیب مینمودیم و تصدیق بیوم جزا نداشتیم و ظاهر آیه اینست که جهنّمیان گویند ما باین چهار صفت نکوهیده

صفحه : 197
که بعضی راجع بعقاید و ایمان مثل تکذیب نمودن پیمبران و دروغ پنداشتن روز جزا و بعضی راجع باعمال که ترک نماز و ترک زکاة است متصف بودیم و روش و رویّه ما چنین بوده که زیر بار کلمات حقانی که از مبدء وجود تراوش نموده نمیرفتیم حَتّی أَتانَا الیَقِین‌ُ، فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِین‌َ در تفسیر علی بن ابراهیم است که اگر تمام ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین در باره ناصبین آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شفاعت کنند شفاعت آنها قبول نمیشود.
جهنّمیان گویند روش کار ما چنین بوده و صفات نکوهیده در ما نفوذ پیدا نموده و مرکوزی ذهن ما گردیده تا وقتی که مرگ ما را گرفت، و نظر بمضمون ان‌ّ القرآن بعضه یفسّر بعضا وقتی اینکه آیه را با آن آیه وَ اعبُد رَبَّک‌َ حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ«1» جمع نمودیم معلوم میشود مقصود از حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ در آنجا نیز مرگ است نه آنکه بعضی کوته‌بینان نظران توهّم نموده که انسان وقتی بمرتبه یقین رسد دیگر محتاج بعبادت نیست، مگر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یقین نداشت که باید بعبادت یقین پیدا کند. و چون کفّار در زاویه ظلمانی طبیعت فرو رفته اند و صفحه قلبشان سیاه گردیده و دیگر قابل رحمت نیستند اینست که شفاعت شفعاء از اولیاء و انبیاء نفعی بحال آنان نمی‌بخشد.
نه اینکه است که آنها در باره کفّار شفاعت کنند و شفاعتشان ردّ شود بلکه چون شفاعت بایستی باذن حق تعالی انجام گیرد چنانچه فرموده مَن ذَا الَّذِی یَشفَع‌ُ عِندَه‌ُ إِلّا بِإِذنِه‌ِ کسی بدون اذن خدا حق‌ّ شفاعت ندارد اینست که آنها شفاعت نمیکنند تا آنکه شفاعتشان رد شود، و شاید مقصود از عدم تأثیر شفاعت شفعاء در باره آنان چنین باشد که بفرض اگر تمام شفعاء و کسانی که شأنیّت شفاعت دارند در مقام شفاعت کفّار بر آیند شفاعت آنها در باره کفّار قبول نمیشود زیرا که آنان در موقع سخط و غضب الهی واقع گردیده‌اند.
-----------------------------------
(1) سوره الحجر آیه 99 خطاب برسول اکرم (ص) است که خدا را عبادت کن تا آنکه بیابد تو را مرگ یعنی تا زنده و حیات داری خدا را پرستش نما. [.....]

صفحه : 198
حدیث از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده از امت من کسی باشد که زیادتر از عدد مضر و ربیعه شفاعت کند و ببهشت ببرد.
و نیز از حسن بصری است که از حضرتش روایت میکند که فرمود فردای قیامت مردی از اهل بهشت بیاید و گوید خدایا فلانی شربت آبی بمن داده و در دوزخ است او را بمن ببخش خطاب رسد او را بتو بخشیدم آن بهشتی جهنمی را از جهنم بیرون آرد و غیر اینها از احادیث و روایات بسیاری است که دلالت دارد بر اینکه در قیامت انبیاء و اولیاء و شهداء و مؤمنین همه بامر خدا شفاعت میکنند و عدّه بسیاری را از عذاب نجات میدهند. لکن باید دانست که هر کسی لایق نیست که در باره او شفاعت کنند بلکه کسی لایق شفاعت میشود که لا اقل دارای مرتبه اول ایمان باشد تا آنکه بشود ولی حق تعالی شفیع او گردد کسی که دل بستگی بدین ندارد و محبت اولیای خدا را در دل خود نمیپروراند هرگز قابل شفاعت آنها نیست زیرا که شفیع مأخوذ از شفع و شفع بمعنی جفت است پس شفیع بایستی یک نحو سنخیّتی و لو سنخیّت بعید با آن کسی که در باره او شفاعت میکند داشته باشد تا آنکه بشود شفیع وی گردد.
فَما لَهُم عَن‌ِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِین‌َ، کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ، فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ در مقام تعجّب و استفهام است که آیا چه آنان را بر اینکه داشته که از قرآن و کلام الهی اعراض مینمایند گویا آنها خران وحشی میباشند که بدیدن شیر فرار میکنند بطوری که نمیشود جلو آنان را گرفت.

سخنان مفسرین در معنی قسورة

بعضی گفته‌اند (قسورة) شیر است. دیگری گفته (قسورة) تیر انداز است دیگری گفته (قسورة) آدمی را گویند که بشدّت غضب نموده.
از عبد اللّه عباس است که (قسورة) بزبان حبشه بمعنی شیر است و قسورة مأخوذ از قسر است و قسر بمعنی ستم نمودن و ظلم کردن است و شیر را قسوره نامیده‌اند نظر به اینکه بتمام حیوانات ستم میکند.

صفحه : 199
ظاهرا تشبیه نمودن اهل باطل را بخران نظر بکم خردی و نفهمی آنان است چنانچه در جاهای دیگر آنها را تشبیه بچهار پایان بلکه اضل‌ّ سبیلا در باره آنان فرموده.
بَل یُرِیدُ کُل‌ُّ امرِئ‌ٍ مِنهُم أَن یُؤتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً بلکه هر فردی از آنان یعنی کفار منتظر است که صحیفه الهی بر وی فرود آید کفار از روی نفهمی میگفتند اگر خواهی ما بتو ایمان آریم بایستی بر هر یک از ما کتابی فرود آید که بما امر شده باشد که اطاعت تو نمائیم چنانچه در سوره بنی اسرائیل آیه 95 از قول کفار حکایت میکند که میگفتند وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ«1» و آن بیخردان نمیدانستند که هر کسی را لایق اینکه مقام و منزلت نیست که بشود بلا واسطه صحیفه الهی بر وی فرود آید چنین موهبت کسی را سزد که دارای نفس قدسی الهی و دارای مقام عند اللّه بلکه بایستی مقام وی بر تر و بالاتر از مقام ملائکه مقربین باشد و اتصال تام بعالم (ما فوق الطبیعة) داشته و علوم او از آن عالم مأخوذ باشد و آن کسی را سزد که در مرتبه عقل نظری و عقل عملی در منتهی درجه کمال رسیده.
کَلّا بَل لا یَخافُون‌َ الآخِرَةَ، کَلّا إِنَّه‌ُ تَذکِرَةٌ، فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ (کلا) کلمه ردع است چنین نیست که آنان گمان کرده‌اند که بشود بر هر کسی صحیفه الهی و کتاب آسمانی فرود آید اینکه مقام مخصوص کسانی است که مؤید عند اللّه و دارای مقام عبودیت باشند که خداوند تاج کرامت نبوّت بر سر آن بزرگواران گذارده و ایشان را مخصوص برسالت و پیمبری خود گردانیده.
چگونه ممکن است اشخاصی که در زاویه نفس پرستی جای گرفته و قوای طبیعی بر آنان چیره شده و زنجیر هوی و هوس بدست و پای آنان پیچیده و در
-----------------------------------
(1) ما هرگز ایمان نمیاوریم ببلندی مرتبه و مقام تو (یعنی پیمبری تو) مگر وقتی که برای ما فرود آوری کتابی که خودمان قرائت کنیم.

صفحه : 200
گودال طبیعت سرنگون گردیده لایق چنین منصبی گردند که برای آنان صحیفه الهی فرود آید در صورتی که هیچ متذکّر آخرت و مآل امر خود نیستند.
کَلّا إِنَّه‌ُ تَذکِرَةٌ کلّای دوم برای تأکید است که باز در مقام ردع و منع آنان تأکید فرموده که اینکه طور نیست که گمان کرده‌اند که بشود صحیفه الهی بر هر کسی فرود آید قرآن تذکّر و اندرزی است هر کس خواهد قبول میکند و از آن متنبه میگردد و راه سعادت خود را از کلمات حقانی قرآنی پیدا مینماید و در آن سلوک نموده نجات مییابد و خود را بسعادت عظمی میرساند.
وَ ما یَذکُرُون‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ هُوَ أَهل‌ُ التَّقوی وَ أَهل‌ُ المَغفِرَةِ و متذکر نمی‌گردد و متنبّه نمی‌شود مگر کسی را که خدا بخواهد متنبه گرداند و فقط او است که نگاه میدارد هر کرا بخواهد و باز میدارد وی را از مخالفت و انکار نمودن قرآن و فقط او است اهل آمرزش و عفو کننده گناه.
بعض مفسرین از اینکه آیه سوء استفاده نموده و گفته اینکه آیه دلالت بر جبر دارد که اعمال عبد از خوب و بد باراده خدا انجام میگیرد زیرا تذکر که مبدء عمل است معلّق بمشیت الهی نموده که خدا هر کرا بخواهد متذکر میگرداند لکن اینکه رأی خلاف واقع است و بهیچ وجه آیه دلالت بر جبر ندارد و اینکه شخص یک چشمه نظر بآیات کرده و تطبیق برأی خود نموده آیا آن آیه جلوتر را نگاه نکرده که با اینکه آیه جمع نماید.
وقتی اینکه دو آیه فَمَن شاءَ ذَکَرَه‌ُ با اینکه آیه وَ ما یَذکُرُون‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ را با هم جمع کنیم چنین استفاده میشود که تذکر و اندرز گرفتن منوط بمشیت و خواستن خود شخص است که هر کس بخواهد از آیات قرآنی متذکّر گردد و آیه دوم دلالت دارد که اینها باختیار خود متذکر و متنبّه نمیگردند یعنی نمیخواهند متذکر گردند مگر اینکه خدا بخواهد و شاید مقصود اینکه است که آنها از روی اختیار قبول کلام خدا را نمیکنند مگر آنکه خدا آنان را از روی جبر وادار نماید بقبول در صورتی که مشیّت الهی اینکه طور اقتضا ننموده که مردم را مجبور

صفحه : 201
گرداند بقبول حق زیرا که حکمت بر اینکه جاری شده که هر کس باختیار خود قبول ایمان نماید و اینکه آیه نظیر آن آیه است که در سوره یونس آیه 99 فرموده وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ لَآمَن‌َ مَن فِی الأَرض‌ِ کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنت‌َ تُکرِه‌ُ النّاس‌َ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِین‌َ، وَ ما کان‌َ لِنَفس‌ٍ أَن تُؤمِن‌َ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ«1» و نیز آنجا که خطاب بنبی اکرم نموده وَ قُل‌ِ الحَق‌ُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر«2» و غیر اینها از آیات بسیار وقتی آنها را با هم جمع نمودیم چنین استفاده میشود که انسان مختار است.
و شاید آیه اشاره باین باشد که چون ناموس خلقت بر اینکه جاری شده که مردم از روی اختیار و میل و رغبت قبول ایمان نمایند وقتی نکردند خودشان مقصّر و در مورد غضب پروردگار واقع میگردند وظیفه تو که پیمبری فقط تبلیغ است:
هُوَ أَهل‌ُ التَّقوی وَ أَهل‌ُ المَغفِرَةِ (هو) اسماء اشاره و مرجع ضمیر اللّه است یعنی خدا است سزاوار پرستش و عبودیت و اهل مغفرت و چون (تقوی) در لغت بمعنی نگاهداری است شاید آیه اشاره باین باشد که چون فقط او است سزاوار پرستش و بندگی بایستی بنده در همه حال هدف و نقطه توجه او مبدء و ذات پروردگار خود باشد که آنی از او غافل نگردد و نیز چون او اهل مغفرت است که بکرم و لطف خود لغزشها و خطاکاریهای بنده را میپوشاند پس بایستی چشم امید بدرگاه قادر متعال فرا داشت و از او پوزش طلبید و از او امید عفو داشت.
-----------------------------------
(1) اگر پروردگار تو میخواست هر آینه ایمان می‌آورد هر کس که در زمین بود تمام آنها جمیعا آیا تو باکراه و اجبار وا میداری مردم را که ایمان آرند و نیست نفسی که ایمان آرد مگر باذن خدا.
(2) خطاب برسول اکرم است که بگو حق و درستی از جانب پروردگار خدا است پس هر کس بخواهد ایمان آرد و هر کس بخواهد کافر میگردد غرض ایمان و کفر را معلق بمشیت عبد نموده.

صفحه : 202

‌سورة القیامة

اشاره

اربعون آیة و هی نزلت بمکة

[سوره القیامة (75): آیات 1 تا 19]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
لا أُقسِم‌ُ بِیَوم‌ِ القِیامَةِ (1) وَ لا أُقسِم‌ُ بِالنَّفس‌ِ اللَّوّامَةِ (2) أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ (3) بَلی قادِرِین‌َ عَلی أَن نُسَوِّی‌َ بَنانَه‌ُ (4)
بَل یُرِیدُ الإِنسان‌ُ لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ (5) یَسئَل‌ُ أَیّان‌َ یَوم‌ُ القِیامَةِ (6) فَإِذا بَرِق‌َ البَصَرُ (7) وَ خَسَف‌َ القَمَرُ (8) وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ (9)
یَقُول‌ُ الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ أَین‌َ المَفَرُّ (10) کَلاّ لا وَزَرَ (11) إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ (12) یُنَبَّؤُا الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ (13) بَل‌ِ الإِنسان‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ بَصِیرَةٌ (14)
وَ لَو أَلقی مَعاذِیرَه‌ُ (15) لا تُحَرِّک بِه‌ِ لِسانَک‌َ لِتَعجَل‌َ بِه‌ِ (16) إِن‌َّ عَلَینا جَمعَه‌ُ وَ قُرآنَه‌ُ (17) فَإِذا قَرَأناه‌ُ فَاتَّبِع قُرآنَه‌ُ (18) ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَینا بَیانَه‌ُ (19)

(ترجمه)

بنام خدا رحمن و رحیم
قسم بروز قیامت،
و قسم بنفس ملامت کننده،
آیا انسان چنین پندارد که هرگز استخوانهای وی را جمع نمیکنیم،
بلی ما قدرت داریم (بر ترکیب کردن بدن) و بر اینکه انگشتان او را تسویه نمائیم،
بلکه انسان میخواهد آنچه از عمرش باقی مانده همه را بفسق و فجور بگذراند،
سؤال میکنند کی روز قیامت خواهد رسید،
وقتی که چشمها (از هول و وحشت) خیره بماند،
و ماه گرفته شود،
و خورشید و ماه با هم جمع گردند،
آن وقت است که انسان گوید کجا است راه فرار،
نه چنین است در آن روز فرارگاهی نیست،
مگر بسوی پروردگار آرام گاهی نیست،
در آن روز انسان خبردار میگردد بآنچه در مدت عمرش کرده در ابتدای عمر یا آخر عمر بهمه آنها آگاهست،
بلی انسان از نفس خود بینا است
هر چند بر عذرهای

صفحه : 203
خود پرده اندازد و بپوشاند،
ای پیمبر (در موقع نزول وحی) با شتاب و عجله شروع بگفتن مکن،
زیرا که ما خود قرآن را جمع کرده و بر تو قرائت نمائیم،
پس از آنکه بر تو قرائت کردیم تو تابع قرائت ما شو و قرائت کن (بر مردم)،
پس از آن بر ما است بیان کنیم آیات قرآن را.

توضیح آیات‌

اشاره

لا أُقسِم‌ُ بِیَوم‌ِ القِیامَةِ، وَ لا أُقسِم‌ُ بِالنَّفس‌ِ اللَّوّامَةِ لام در لا اقسم در هر دو آیه دو طور قرائت شده مشهور و معروف بین قراء (لا اقسم) قرائت شده و بعضی از قراء لا قسم خوانده‌اند.
بنا بر قرائت دوم لام برای تأکید قسم میشود که هر آینه جدّا قسم یاد میکنم بروز قیامت و هر آینه جدّا قسم یاد میکنم بنفس بسیار ملامت کننده.
و بنا بر قرائت اول که (لا اقسم) باشد لام کلمه نفی است و بقرینه آیات دیگر و آیات بعد چنین میشود که اینطور نیست که کفار گمان کرده‌اند وقتی مردند و خاک شدند و هر ذره‌ای از بدن آنان در جایی پراکنده گردید هرگز استخوانهای آنان جمع نمیگردد و مبعوث نمیشوند بلکه قسم بروز قیامت و قسم بنفس لوّامه که قدرت داریم بر جمع استخوانهای آنان حتی قدرت بر تسویه و تعادل نمودن بین انگشتان آنان نیز داریم.
بعض مفسرین را رأی چنین است که لام اول برای قسم است که نظر بشرف و بزرگی روز قیامت دارد و لام دوم بمعنی نفی است قسم یاد نمیکنم بنفس لوّامه زیرا که نفس لوّامه خسیس و پست است لکن اینکه معنی منافی با سیاق آیه است.
آیا مقصود از نفس لوّامه که مورد سوگند واقع شده چیست.
بعضی از مفسرین گوید مقصود از نفس لوّامه اینکه است که در نشاه قیامت هر کسی خواه مؤمن پرهیزکار باشد و خواه فاجر بدکار متأسف و پشیمان است مؤمن خود را ملامت کند که چرا بیش از اینکه عمل خوب نکرده‌ام و در عمل نیک

صفحه : 204
کوتاهی نموده‌ام و غیر مؤمن از کافر و منافق و فاسق خود را ملامت و سرزنش میکند که چرا بد کردم و روزگار خود را تباه گردانیدم.
لکن تخصیص دادن نفس لوّامه را به اینکه در قیامت خود را ملامت میکند تخصیص بلا مخصص است و ظاهرا مقصود از نفس لوّامه که مورد سوگند واقع گردیده آن نفسی است که از امّاره‌گی قدمی بالا نهاده و هر گاه خطایی از وی صادر گردید پشیمان میگردد و خود را ملامت مینماید در کلام اللّه نفس را که ظاهرا روح و روان آدمی مقصود است بسه صفت و بسه لقب معرفی نموده (1) نفس لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ نفسی که آدمی را بهوی پرستی و شهوت رانی و خطا و گناه امر میکند و بکمک شیاطین راه فسق و ظلم و تعدی بر دیگران را باز مینماید و چنین نفسی بسیار مذموم و مطرود است و دارای چنین نفسی همین طوری که در دنیا تابع شیطان بوده حشر وی نیز با شیطان است.
(2) نفس، لوّامه، آن حالت نفسانی و صفت و رویّه‌ای است که هر گاه در انسان پدید گردید او را باز میدارد از اخلاق نکوهیده و اعمال ناشایسته و هر گاه عمل زشت ناروایی از وی سر زد خود را ملامت و سرزنش مینماید و پشیمان میگردد و بتوبه و انابه بازگشت میکند و چنین نفسی قدمی بسوی سعادت بالا نهاده و امید رستگاری و سعادتمندی در باره وی میرود و نظر بشرافت و عظمت چنین نفس است که او را مخصوص بذکر گردانیده و بوی قسم یاد می‌نماید.
(3) نفس مطمئنّه است و آن نفسی است که در ایمان بمرتبه (عین الیقین) یا (حق الیقین) رسیده و چنین نفسی کاملا بمقام قرب فائز گردیده و مورد الطاف الهی شده و بازگشت وی بسوی رحمت الهی و محل قدس و رضای پروردگار میگردد و آرامگاه او بهشت رضوان است و هر لحظه بگوش جان میشنود خطاب مهر آمیز یا أَیَّتُهَا النَّفس‌ُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعِی إِلی رَبِّک‌ِ راضِیَةً مَرضِیَّةً فَادخُلِی فِی عِبادِی وَ ادخُلِی جَنَّتِی اینکه است درجه کمال که هر کسی باید کوشش کند که بآن جا برسد و در مقام امن و در مقعد صدق عند ملیک مقتدر قرار میگیرد) و متمرکز گردد

صفحه : 205
أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ، بَلی قادِرِین‌َ عَلی أَن نُسَوِّی‌َ بَنانَه‌ُ خداوند سوگند یاد میکند و گواه می‌آورد روز قیامت را و نفس لوّامه) را که ما قدرت داریم که در مرتبه ثانیه تعدیل و تشکیل نمائیم بدن انسان را حتی انگشتان وی را تسویه نمائیم.
و اینکه آیه پاسخ قول منکرین معاد است چنانچه در سوره (یس) در جواب اعتراض آن کسی که گفته مَن یُحی‌ِ العِظام‌َ وَ هِی‌َ رَمِیم‌ٌ کی است که بتواند زنده کند استخوانهای پوسیده را گفته شود بَلی قادِرِین‌َ عَلی أَن نُسَوِّی‌َ بَنانَه‌ُ ممکن است در اینجا اشکالی پیش آید و گفته شود خداوند قسم یاد میکند بروز قیامت برای اثبات قیامت و زنده شدن مردگان و اینکه درست بنظر نمی‌آید نخستین بایستی قیامت و زنده شدن مردگان ثابت باشد پس از آن در موقع سوگند واقع گردد.
پاسخ گوئیم اصل قیامت و معاد اعم از جسمانی و روحانی هم بحکم عقل و هم بتصدیق تمام پیمبران و عقلای عالم ثابت است و ملّیّین تماما معترفند که روح انسانی فناپذیر نیست و بعد از مردن باقی است و جز مادیّین و طبیعیّین که غیر از مادّه و لوازم مادّه بچیزی معترف نیستند تمام حکماء و اهل دیانات معترف ببقاء روح و معاد روحانی میباشند و ظاهرا مقصود رفع استبعاد منکرین معاد جسمانی است نه معاد روحانی بمعنی بقاء روح بعد از مردن که از مرتبه عقل ناقص آنها برتر است که بگمان آنها ممکن نیست استخوانهای پوسیده و خاک گردیده و هر ذره آن بطرفی افتاده بلکه بچندین هزار صورت دیگر هر یک پس از دیگری بر آمده چگونه ممکن است دو مرتبه عود نماید اینکه است که معاد روحانی را گواه می‌آورد بر معاد جسمانی اشاره به اینکه انسان بروح و بدن انسان است نه بروح تنها.
بعض مفسرین در پاسخ اعتراض چنین گفته مقصود از سوگند بقیامت سوگند بپروردگار قیامت است نه خود قیامت لکن اینکه توجیه خلاف ظاهر است زیرا که بایستی چیزی در تقدیر گرفت و بدون ضرورت جایز نیست چیزی در تقدیر گرفت

صفحه : 206
پس بهتر اینکه است که گفته شود شاید مقصود از قیامت که موضوع سوگند واقع گردیده معاد روحانی است که گفتیم تمام عقلا و ملّیّین بلکه هر کس که معترف بمبدء است معترف بمعاد روحانی نیز میباشد و مورد انکار و استبعاد منکرین تشکیل گردیدن مردگان و معاد جسمانی است نه روحانی.
خلاصه بقاء انسان پس از مرگ شاهد و گواهست بر اینکه برای تمامیّت او بدن نیز تشکیل میگردد چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر گفتیم تمامیّت انسان بروح و بدن وی انجام میگیرد روح بدون بدن داخل در مجردات و ملائکه بشمار میرود و بدن بدون روح از جمادات محسوب میگردد و انسان بوصف انسانیت بایستی دارای روح و بدن هر دو باشد زیرا که انسان بوحدته جامع جمیع عوالم امکانی است بروح مجرد ادراک معانی و کلیات میکند و محظوظ میگردد و ببدن و قوای جسمانی ادراک جزئیات و محسوسات مینماید و محظوظ یا متألّم میگردد منسوب بآن عالم ربانی و آن پیشوای بشر امیر المؤمنین علی علیه السّلام است
(أ تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبری)
تو چنین گمان میکنی که جرم کوچکی هستی و حال آنکه عالم بزرگی در تو پنهان است و جامعیت انسان در قیامت پدید میگردد که هر چیزی بفعلیّت اخیر خود رسیده و هر یک از نفس و بدن آدمی نیز در منتهی درجه از سعادت یا شقاوت هر یک از آن را که در عالم دنیا بر خود تأمین نموده و فعلیّت اخیر وی گردیده هر کس بقدر کوشش و استعداد خود بمرتبه ظهور و بروز میرسد و آنچه در استعداد وی مأخوذ بوده از قوه بفعل می‌آید و دیگر حالت منتظره‌ای برای وی باقی نمیماند.
اگر انسان در قیامت دارای جسم نگردد کجا تواند لذتهای جسمانی یا مجازات و عذابهای جسمانی را ادراک نماید و کجا بنتیجه و کیفر اعمال و اخلاقیات خود میرسد.
آری بدنی که در قیامت تشکیل میگردد اگر چه از همین ماده بدن دنیوی او است لکن ظاهرا چنانچه اخبار بسیار و آیات قرآنی مشعر بر آن است معلوم

صفحه : 207
میشود بدن اخروی در لطافت و غلظت بمناسبت روح و عالم قیامت تشکیل میگردد و هر کس او را ببیند میشناسد که فلانه کسی است که در دنیا زندگانی مینموده.
بَل یُرِیدُ الإِنسان‌ُ لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ، یَسئَل‌ُ أَیّان‌َ یَوم‌ُ القِیامَةِ انسان انکار میکند قیامت را برای اینکه بگمان خودش از بار تکلیف آزاد گردد و از هر گونه هوس رانی و شهوت پرستی و آنچه نفس سرکش مایل بآن است در پی آن رفته و از هیچ عمل نکوهیده و روش زشتی خود داری ننماید اینکه است که نفس اماره بکمک شیاطین و وسوسه او را بر اینکه میدارد که منکر معاد جسمانی گردد که مبادا از لذائذ و محظوظات حیوانی باز ماند.
از بعض مفسرین است که مقصود از لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ تکذیب میکند آنچه جلو او است از واقعه قیامت و حساب و کتاب برای آنکه خود را از بار تکلیف آزاد گرداند و آنچه نفس پلیدش مایل بآن گردیده بدون قید و بندی انجام دهد اینکه است که بر ردّ آنان فرموده بَل یُرِیدُ الإِنسان‌ُ لِیَفجُرَ أَمامَه‌ُ و چون تکذیب قیامت میکند فاجر است و چون معتقد بمعاد نیست با کثرت گناه هیچوقت در مقام توبه بر نمیآید و پشیمان نمیگردد.
اینکه است که سؤال میکنند روز قیامت کی خواهد رسید اینکه سؤال نظیر آیات دیگری است مثل وَ یَقُولُون‌َ مَتی هذَا الوَعدُ سؤال از قیامت یا از روی سخریه و استهزاء و انکار است که روش کفار راجع بآیات قرآنی چنین بوده که آیات قرآن را مسخره میکردند و کلمات ناروایی نسبت بآیات الهی میدادند یا از روی شبهه و تحقیق مطلب سؤال مینمودند اینکه است که وقت قیامت را بسه علامت معرفی می‌نمایند.
فَإِذا بَرِق‌َ البَصَرُ برق را دو طور قرائت کرده‌اند (برق بکسر راء) و (برق بفتح راء) یکی از علامت قیامت اینکه است که چشم انسان از شدت هول و تحیّر برق میزند و مات میگردد

صفحه : 208
یکی از مفسرین گفته اینکه حالت مردن است که انسان وقتی حالات بعد از مرگ و منزل و مأوای خود را ببیند از هول چشمان وی خیره میگردد و راست میایستد لکن اینکه رأی بنظر درست نمی‌آید زیرا که (برق البصر) یکی از علائم قیامت بشمار می‌رود مگر بنا بر آنکه بعضی گفته‌اند که انسان وقتی مرد همان وقت قیامت او است یا گفته شود انسان وقت جان دادن چون آثار قیامت را می‌بیند اینکه است که برق بصر را یکی از علائم قیامت بشمار آورده.
وَ خَسَف‌َ القَمَرُ دوم از علائم قیامت اینکه است که ماه گرفته میشود و نور ماه تمام میگردد چون نور ماه از خود نیست و بدون اشراق خورشید ماه سیاه و تاریک است و موقع قیامت هر چیزی باصل خود برمیگردد آن وقت آن نور بر میگردد باصل خود و ماه بسیاهی ذاتی خود باقی ماند و از صفت نور افشانی کردن میافتد.
وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ سوم از علائم قیامت اینکه است که ماه و خورشید با هم جمع میشوند نظر به اینکه آیات قرآنی بعضی مفسّر بعضی است وقتی آیات را مثل إِذَا السَّماءُ انفَطَرَت و إِذَا الشَّمس‌ُ کُوِّرَت و إِذَا النُّجُوم‌ُ انکَدَرَت و إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت وقتی که آسمان شکافته شد وقتی که خورشید مثل عمامه‌ای که پیچیده گردد در خودش پیچیده گردید و ستارگان تار گردیدند و ماه گرفته شد و اوضاع عالم خراب و مندک گردید و تمام اجزاء عالم در هم ریزش نمود آن وقت ماه و خورشید نیز هر یک از مقر خود پراکنده گردیده و در یک دیگر طپیده میگردند و تمام موجودات مادی بر میگردند باصل خود و بآن ماده اولیه‌ای که از آن خلقت گردیده بودند بازگشت مینمایند و بدلالت قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ عالم دنیا تبدیل میگردد بعالم آخرت اگر چه عالم قیامت و بهشت و جهنّم چنانچه در صفحات پیش گفته شده فعلا باعتبار معنی و حقیقت و در علم حضوری حق تعالی موجود است و آیات قرآنی مثل قوله تعالی إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ و غیر آن شاهد

صفحه : 209
بر آن است لکن باعتبار صورت و اینکه منتهی درجه سیر بشر است بایستی پس از اینکه عالم دنیا ظهور نماید و دیگر در آن وقت نور افشانی وجود ندارد اینکه است که در قیامت هر کسی بایست بنور خود روشن باشد مؤمنین با تقوی بنور ایمان خود روشن و نورانی میباشند و اشاره بهمین نور دارد قوله تعالی یَوم‌َ تَرَی المُؤمِنِین‌َ وَ المُؤمِنات‌ِ یَسعی نُورُهُم بَین‌َ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم بُشراکُم‌ُ الیَوم‌َ سوره حدید آیه 12 و چون قیامت (بیوم تبلی السرائر) نامیده شده مؤمنین در آن روز نور ایمانشان که در باطن آنان پنهان بود ظهور و بروز مینماید چنانچه در اینکه عالم نیز قلب آنان بنور توحید روشن و نورانی است لکن کفّار و فساق همیشه در ظلمت و تاریکی حرکت میکنند همین طوری که در دنیا نور ایمان در قلب و سریره آنها تابش ننموده در آخرت نیز از نور و روشنایی محرومند و گمان میکنند از جای دیگر توان اکتساب نور نمود.
یَقُول‌ُ الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ أَین‌َ المَفَرُّ وقتی علامتهای قیامت ظهور نمود و موجودات منحل و عالم خراب و پراکنده گردید انسان مضطرب میگردد و راه چاره و گریزگاهی نمی‌یابد گوید از عذاب قیامت کجا توان فرار نمود.
کَلّا لا وَزَرَ، إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ (وزر) در لغت بمعنی کوه بلند است (مستقر) بمعنی استقرار (کلّا) کلمه ردع است اشاره به اینکه امروز پناهگاهی برای شما نیست و چنین نیست که گمان میکردید که قیامت و حساب و کتابی نیست و پیمبران و سفراء الهی را دروغگو میپنداشتید امروز مرجع و محل قرارگاه و بازگشت شما بسوی پروردگار و مبدء شما است.
و نظائر اینکه آیه بسیار است مثل أَن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ المُنتَهی إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ

صفحه : 210
الرُّجعی إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ از اینکه آیات توان استفاده نمود که مبدء و معاد انسان یکی است (هو المبدء و المعید) و حرکت او دوری است که آغاز و انجام آن بیکجا منتهی میگردد.
آری هر چیزی باصل خود برمیگردد دانشمندان گفته‌اند نهایت هر چیزی همان بدایت او است (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) شیئی وقتی بانتها وجودش رسد که باول وجودش بپیوندد زیرا که کمال و تمامیّت هر چیزی وقتی محقق میگردد که دارای مراتب زیرین گردد و اینکه مطلب در قیامت کبری تحقّق پذیرد که سر انجام بشر و قرارگاه و مستقر او یا بسوی رحمت و در نشیمن‌گاه صدق عند ملیک مقتدر انجام گیرد یا بازگشت وی بسوی غضب و حطمه که آن آتشی است که بقلب سرایت مینماید منتهی گردد هُوَ الأَوَّل‌ُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن‌ُ یُنَبَّؤُا الإِنسان‌ُ یَومَئِذٍ بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ

(سخنان مفسّرین در توجیه، بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ

(1) بما قدّم از آن عملی که کرده بما اخّر از آنچه نکرده (2) بما قدّم از اعمال خوب و بد و آنچه عقب انداخته از مستحبات و سنن (3) آنچه از اعمال خوب و نیک کرده و آنچه باقی گذاشته از باقیات و صالحات.
و ممکن است یک معنی جامع بگیریم که شامل گردد تمام توجیهاتی که گفته شده که (بِما قَدَّم‌َ وَ أَخَّرَ) اشاره باشد بآنچه در دنیا در تمام عمرش کرده چه در اوائل عمرش و چه در اواخر عمرش تماما در نامه عملش ثبت گردیده.
بلکه میتوان گفت هنگام مردن تماما در نظر شهود وی حاضر میگردد اینکه است که گوید یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً«1» ولی افسوس که دیگر وقت از کفش رفته و سرمایه عمر عزیز خود را تلف
-----------------------------------
(1) در قیامت آنچه کرده‌اند نزد خود حاضر می‌بینند.

صفحه : 211
نموده و ببازیچه از دست داده و آن استعدادی که خداوند در حیات دنیوی بوی داده که خود را از حضیض عالم ناسوتی طبیعی بسوی عالم لاهوتی برساند قدردانی ننموده و برایگان گذرانیده و فانی و بی‌ثمر گردانیده و دیگر محل عمل باقی نمانده و وقت مجازات و محل کیفر اعمال رسیده‌ای وای بر بشر و تأسف و پشیمانی او که اگر عذاب و مجازاتی هم نبود تأسف وی در عذاب او کافی بود چه جای مجازات شاقّه که بکیفر اعمال زشت و اخلاق نکوهیده بایستی متحمّل گردد.
بَل‌ِ الإِنسان‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ بَصِیرَةٌ، وَ لَو أَلقی مَعاذِیرَه‌ُ بلکه لازم نیست دیگری انسان را خبردار کند بآنچه کرده زیرا وقتی پرده طبیعت عقب میرود و نیز انسان بفعلیّت اخیر خود و آنچه در او (بالقوة) موجود بوده بالفعل گردیده آن وقت سه جل احوال و اعمال خود را معاینه مینماید و چیزی از حالات خود برای وی پنهان نمیماند و همه را نزد خود حاضر و هویدا مییابد اینکه است که فرموده وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً پس آن وقت انسان خود گواه و شاهد اعمال خود است و هر قدر بخواهد پرده‌پوشی کند و عذر بیاورد چنانچه قرآن خبر میدهد یَوم‌َ لا یَنفَع‌ُ الظّالِمِین‌َ مَعذِرَتُهُم فائده ندارد چگونه تواند اعمال خود را پنهان گرداند و عذری بیاورد در صورتی که خودش و تمام قوا و اجزاء بدنش بلکه تمامی موجودات شاهد بر اعمال و افعال ویند.
لا تُحَرِّک بِه‌ِ لِسانَک‌َ لِتَعجَل‌َ بِه‌ِ، إِن‌َّ عَلَینا جَمعَه‌ُ وَ قُرآنَه‌ُ مفسرین گویند وقتی قرآن بر پیمبر اکرم فرود آمد حضرتش عجله مینمود و بآن ولع و اضطرابی که داشت آیات قرآن را پیش از آنکه وحی تمام شود قرائت می‌نمود اینکه بود که باین آیه او را نهی فرمود که تو عجله نکن که آیات را زود فرا گیری بر ما است جمع نمودن آیات و بر ما است که بر تو قرائت کنیم.
فَإِذا قَرَأناه‌ُ فَاتَّبِع قُرآنَه‌ُ، ثُم‌َّ إِن‌َّ عَلَینا بَیانَه‌ُ وقتی ما بر تو قرائت نمودیم و تو تمام آن را فرا گرفتی آن وقت وظیفه تو اینکه

صفحه : 212
است متابعت نمایی گفته‌های ما را و همانطوری که بر تو قرائت نمودیم تو بر مردم باز نمایی و نیز بر ما است که آیات قرآن را بتو بیاموزیم و بیان نمائیم.
یکی از مفسرین چنین تفسیر نموده یعنی بر ما است قرآن را بر قلب تو القا نمائیم و بیان آن را نیز بتو بیاگاهانیم.
آری از آیات قرآن و بعض اخبار توان استفاده نمود که قرآن باعتبار حقیقت و معنویت در شب قدر یک دفعه بقلب مبارک نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده إِنّا أَنزَلناه‌ُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ شاهد برای اینکه است و بعد آیه آیه بتدریج بر بدن مبارک و مرتبه حس شریفش فرود آمده زیرا قلب مبارکی که عالم جبروت و ملکوت و تمامی عوالم ممکنات رشحه‌ای میباشد که از دریای فیض وجود او ترشح نموده و از عالم ما فوق الطّبیعه تکوّن یافته اینکه است که قرآن باعتبار حقیقت و جامعیّت و وحدت بایستی اول فرود آید بقلبی که از عالم وحدت سر چشمه گرفته و پس از آن بتدریج آیه آیه در اینکه عالم ناسوت که عالم تفرقه است فرود آید.

[سوره القیامة (75): آیات 20 تا 40]

اشاره

کَلاّ بَل تُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ (20) وَ تَذَرُون‌َ الآخِرَةَ (21) وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ (22) إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (23) وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ (24)
تَظُن‌ُّ أَن یُفعَل‌َ بِها فاقِرَةٌ (25) کَلاّ إِذا بَلَغَت‌ِ التَّراقِی‌َ (26) وَ قِیل‌َ مَن راق‌ٍ (27) وَ ظَن‌َّ أَنَّه‌ُ الفِراق‌ُ (28) وَ التَفَّت‌ِ السّاق‌ُ بِالسّاق‌ِ (29)
إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المَساق‌ُ (30) فَلا صَدَّق‌َ وَ لا صَلّی (31) وَ لکِن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (32) ثُم‌َّ ذَهَب‌َ إِلی أَهلِه‌ِ یَتَمَطّی (33) أَولی لَک‌َ فَأَولی (34)
ثُم‌َّ أَولی لَک‌َ فَأَولی (35) أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَن یُترَک‌َ سُدی‌ً (36) أَ لَم یَک‌ُ نُطفَةً مِن مَنِی‌ٍّ یُمنی (37) ثُم‌َّ کان‌َ عَلَقَةً فَخَلَق‌َ فَسَوّی (38) فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی (39)
أَ لَیس‌َ ذلِک‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی‌َ المَوتی (40)

صفحه : 213

(ترجمه)

(هرگز کافرین بقیامت ایمان نیارند) زیرا که دوست میدارند زندگانی فانی دنیا را
و فرو میگذارند (و چشم میپوشند) از نعمتهای آخرت،
آن روز صورتهایی بر افروخته و نورانی است
و بچشم دل جمال پروردگارشان را مشاهده مینمایند،
و صورتهای بعضی گرفته
و گمان میکند، حادثه‌ای پیش است که پشت آنها را میشکند،
نه چنین است وقتی روح بگلو رسید،
و گفته میشود کیست علاج کند،
و میداند که جدایی و مرگش رسیده،
و ساق بساق میمالد،
در آن روز خلق را بسوی پروردگار خواهند کشید،
(وای بر آن کس) که نه تصدیق رسول حق نموده و نه نماز خوانده،
و لکن تکذیب کرده و پشت گردانیده،
پس از آن با کبر و نخوت بسوی اهلش روی آورده،
سزاوار است برای تو پس سزاوارتر
و باز سزاوار تر،
آیا انسان گمان میکند وی را بحال خود میگذارند،
آیا تو نطفه نبودی از منی که ریخته شود،
پس از آن گردید علقه و خون بسته پس از آن به اینکه صورت در آمد و اجزاء او آراسته گردید،
پس آن گاه از آن زوجین مرد و زن آفرید (
آیا چنین خالقی قدرت ندارد بر اینکه مردگان را در قیامت) زنده گرداند.

توضیح آیات‌

اشاره

کَلّا بَل تُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ، وَ تَذَرُون‌َ الآخِرَةَ (کلّا) کلمه ردع است و راجع بآیه (أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ) یعنی نه چنین است که منکرین معاد گمان کرده‌اند که وقتی مردند فانی میگردند و بازگشتی برای آنان نیست بلکه محبّت دنیا آنان را بر اینکه داشته که منکر روز رستاخیز گردند برای آنکه از زیر بار تکلیف بیرون روند پس از آن در مقام بیان حالات اهل محشر و بعض اوصاف آنها بر میآید.
وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (وجوه) مبتداء ناضرة خبر مبتداء ناظرة خبر ثانی وجوه و نظر بمعنی گردانیدن

صفحه : 214
چشم است برای دیدن چیزی.
در اینکه آیا مؤمنین در قیامت خدا را بچشم عیان و مشاهده ابصار می‌بینند یا نه یکی از مطالب کلام است که میدان مشاجره و منازعه بین اشاعره و معتزله از اهل تسنّن و سنّیها گردیده و سخنان پرت و بی‌مغز و یاوه‌گویی در اینکه میان بسیار گفته شده.
اشعری‌ها چنین اظهار می‌دارند که بدلالت همین آیه إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ و نیز بعض آیات دیگر مثل قوله تعالی (حکایة) از موسی علیه السّلام رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ«1» که مشعر بر امکان رؤیت است و بدلالت بعض احادیث مثل
2» (انّکم سترون یوم القیمة ربّکم کما ترون القمر لیلة البدر)«
و امثال اینها مؤمنین در قیامت خدا را بعیان می‌بینند.
معتزلیها و نیز فرقه امامیّه برانند که رؤیت خدا بچشم سر بحکم عقل و منطق صحیح محال و غیر واقع است و فطرت سلیم بر بطلان آن گواهی میدهد هر کس دانست که مبدء و خدای عالم مجرّد از جسم و جسمانیت است البته اعتراف مینماید که رؤیت بآلت جسمانی منحصر باشیاء مادّی و جسمانی است مجرد را بآلت جسمانی نتوان ادراک نمود لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ شاهد بر اینکه است در دعای صباح که منسوب بحضرت امر المؤمنین علیه السّلام است در مقام مناجات گوید
3» ( یا من قرب من خواطر الظّنون و بعد عن ملاحظة العیون)«
چگونه توان خدا را بچشم سر دید در صورتی که چشم جهت بین است و بجز اجسام و الوان و اشکال چیزی مورد ادراک آن نمیشود.
-----------------------------------
(1) موسی بن عمران عرض میکند پروردگار من خود را بمن بنما تا نظر کنم بسوی تو
(2) محققا شما بزودی می‌بینید پروردگار خود را آن طوری که در شب چهاردهم ماه را می‌بینید.
(3) ای کسی که نزدیکی بگمان و بخاطرها. شاید مقصود از خواطر آن اشراقات و لوامع نوری باشد که بقلوب محبین حق تعالی اشراق میگردد و آنان را محظوظ میگرداند و بهمان انوار الهی است که قلب آنها باز میگردد و رؤیت قلب اشاره بهمان لمعان نور است نور معنوی نه حسی.

صفحه : 215

سخنان مفسرین در نفی رؤیت‌

‌در توجیه آیه گویند در قرآن مجید که استوارترین و صحیح‌ترین مأخذ دینی ما است در هیچ جا ذکر رؤیت نشده و ظاهر آیاتی که منشأ توهم مثبتین رؤیت شده همه جا با عبارت نظر است نه (رؤیت) رؤیت با نظر بسیار فرق دارد در ترجمه فارسی نظر بمعنی نگریستن و رؤیت بمعنی دیدن است.
و گویند نظر بمعنی لغوی بر گردانیدن حدقه چشم است بسوی مرئی برای دیدن نه بمعنی دیدن چنانچه گویند نظر کردم بسوی هلال و ندیدم آن را و نیز نظر را سبب رؤیت قرار میدهند مثل اینکه گویند نگاه میکنم تا بینیم فلان چیز یا فلان کس را و اینکه طور استعمالات راجع بنظر در کلام عرب بسیار دیده شده.
پس بایستی (ناظرة) که در آیه عنوان شده توجیه نمود و در توجیه آن چند احتمال داده شده.
(1) (ناظر) یعنی منتظر و مقصود از آیه چنین میشود که مؤمنین در قیامت منتظر رحمت خدا و پاداش نیکو میباشند مثل اینکه کسی گوید نظر دارم بفلانی یعنی منتظرم که حاجت مرا روا کند.
(2) (إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) یعنی سؤال نمیکنند و رغبت ندارند مگر بسوی خدا و از او خواهانند. (پایان) اینکه دو دلیل ظاهرا هیچکدام تمام نیست زیرا (ناظرة) را بمعنی گردانیدن حدقه چشم گرفتن که مقصود چنین شود در قیامت مؤمنین حدقه چشم خود را میگردانند برای آنکه خدا را ببینند خلاف است زیرا که گردانیدن چشم نسبت بچیزی درست آید که دیدنش ممکن باشد مؤمنین که میدانند خدا را بچشم نتوان دید و مکانی و جهتی او را فرا نگرفته چگونه چشم خود را بر میگردانند که او را ببینند و (ناظرة) را بمعنی انتظار گرفتن آن نیز درست بنظر نمی‌آید زیرا قیامت

صفحه : 216
وقتی است که همه چیز بفعلیّت اخیر خود رسیده و مؤمنین علائم رحمت خدا و ثواب اعمالشان را معاینه می‌بینند دیگر حالت منتظره برای آنها نیست و چیزی بر آنان مخفی نیست تا منتظر وقوع آن باشند.
دیگری در توجیه آیه گفته وقتی مردم از حساب فارق میگردند آن وقت اولیاء اللّه را داخل میگردانند در نهری که حیوان یعنی صاحب حیات نامیده شده و پس از آنکه در آن نهر غوطه‌ور گردیده و از آن آشامیده بیرون می‌آیند از آن نهر در حالی که روی‌های آنان سفید و نورانی و با تلألؤ و روشن است و از تمام کثافات نفسانی و قذارات معنوی پاک گردیده‌اند داخل بهشت میگردند و باین مقام اشاره دارد قوله تعالی وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ یعنی در آن وقت با رویهای بشّاش نورانی بسوی رحمت پروردگار خود نگرانند.

سخنان مفسرین راجع باثبات رؤیت‌

مثبتین رؤیت چنین اظهار مینمایند که بدو دلیل ثابت میکنیم که مقصود از نظر در آیه همان رؤیت است دلیل اول قوله تعالی حکایة از موسی علیه السّلام (انظر الیک) اگر دیدن خدا محال بود چگونه پیمبر اولو العزم مثل حضرت موسی علیه السّلام طلب رؤیت مینمود و اگر نظر عبارت از تقلیب حدقه بجانب مرئی بود بایستی خداوند جهت داشته باشد و جهت و مکان داشتن خدا محال است.
دلیل دوم گویند اگر ما تسلیم کنیم که نظر بمعنی گردانیدن حدقه چشم است بجانب مرئی نظر کردن سبب دیدن است و چون در اینجا مناسب نیست که حمل کنیم بر سبب رؤیت بایستی حمل بر مسبب یعنی رؤیت کنیم و گویند کلمه نظر اگر متعدی بنفس باشد بمعنی انتظار است و با (ف) بمعنی تفکر و با (لام) بمعنی رأفت و با کلمه (الی) بمعنی رؤیت است و در اینجا بمعنی الی است چنانچه فرموده إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (پایان) و اینکه دو دلیل نیز تمام نیست زیرا که خواهش موسی علیه السّلام راجع برؤیت

صفحه : 217
چنانچه دانشمندان گفته‌اند بزبان قوم بوده که باصرار آنها حضرتش طلب رؤیت نمود و عظمت مطلب باعث شد که مورد عتاب گردید و اگر رؤیت ممکن بود (لن ترانی) مورد پیدا نمینمود و شاید مقصود آن حضرت از طلب رؤیت چنین بوده که قوم از جانب حق تعالی جواب رد و نفی بشنوند و دست از اینکه خواهش بردارند و بدانند که دیدن خدا بچشم سر محال است.
و نیز اینکه گویند کلمه نظر اگر با حرف (الی) باشد بمعنی رؤیت است تمام نیست زیرا که با کلمه الی بمعنی انتظار نیز آمده مثل قوله تعالی فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ اشاعره گویند مؤمنین در قیامت خدا را برؤیت عیان می‌بینند بدون آلت از چشم و هوای مجاور و مکان و انعکاس مرئی در چشم و غیر آن با اینکه قیودات ممکن است کلام آنان را حمل کنیم بر رؤیت بچشم دل نه چشم سر چگونه ممکن است کسی که خدا را مجرّد از جسم و جسمانیات و مجرّد از مکان و جهت و غیر آن بداند و با اینکه حال چنین گمان کند که مؤمنین خدا را در قیامت بچشم عیان می‌بینند.
بعضی از آنان گویند خداوند در قیامت حاسه دیگری غیر از حواس پنجگانه بمؤمنین عنایت مینماید که بآن خدا را ببینند اینکه هم بنظر درست نمی‌آید زیرا اگر آن حاسه از آلات جسمانی محسوب گردد بآن نتوان خدا را دید زیرا که آلات جسمانی بهر نحوی باشد برای ادراک جسمانی است نه آن موجودی که بر تر از جسم و جسمانیات است و اگر غیر آن باشد معنی دیدن غایت انکشاف میشود و اینکه انکشاف مقابل استتاری است که نسبت بکافرین داده شده که در سوره مطففین آیه 15 فرموده کَلّا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون‌َ«1» آری برأی سخیف مجسمیها که خدا را جسم میدانند دور نیست که چنین
-----------------------------------
(1) نه چنین است که کفار گمان کرده‌اند بلکه رین و چرکی قلبشان که در اثر کفر و عصیان آنان پدید گردیده آنها را از مشاهده انوار رحمت الهی محجوب گردانیده.

صفحه : 218
نسبتی بدهند که مؤمنین خدا را در قیامت بچشم سر می‌بینند.

و برای جمع بین گفتار اشاعره و معتزله مختصری از گفتار حکماء را ترجمه مینمایم‌

حاجی سبزواری در شرح دعای صباح گفتار اشاعره را توجیه مینماید که مقصود محققان اشاعره از رؤیت نه دیدن بچشم ظاهر است که مخالف صریح عقل است بلکه مراد مقام شهود حق است بحق در مرتبه عین الیقین و حق الیقین و اینگونه رؤیت را همه عقلاء و عرفاء مسلّم دارند و در اینکه مقام گفته شده
1» (لم اعبد ربّا لم اره)«
2» (عمیت عین لا تراک)«
3» (لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)«
و در قرآن مجید است فَکَشَفنا عَنک‌َ غِطاءَک‌َ فَبَصَرُک‌َ الیَوم‌َ حَدِیدٌ«4»
( یا من دل‌ّ علی ذاته بذاته)
و همین است مقصود جمیع عرفاء و محققین از متکلمین بلکه ارسال جمیع انبیاء و انزال کتب سماوی غیر از رساندن باین مرتبه عظمی چیز دیگری نبوده چنانچه
(خلقت الخلق لکی اعرف)
وَ ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ که تفسیر بیعرفون شده نیز شاهد بر آن است.
و از بعض عرفاء است که در تفسیر آن حدیث
(انکم سترون ربکم یوم القیمة کما ترون القمر لیلة البدر)
چنین گوید مراد از اینکه مشابهت تشبیه نظر اخروی است بنظر بصر در دنیا در درجه عیان نه در تشبیه خدا بقمر زیرا او سبحانه منظور بهیچ منظوری نماند و حقیقت ایمان صحیح آن است که مؤمن در معتقد خود بدرجه یقین رسد و آن بر تفاوت بود طائفه‌ای در دنیا بعلم الیقین بدانند و وعده
-----------------------------------
(1) از حضرت امیر علیه السّلام است که عبادت نمیکنم خدایی را که ندیده باشم.
(2) از سید الشهدا (ع) است در دعای عرفه، کور باد چشمی که تو را نبیند.
(3) و نیز از حضرت امیر (ع) است که یقین من بمرتبه‌ای رسیده که اگر پرده برداشته شود چیزی بر یقین من افزوده نمیگردد.
(4) پس گشودیم و برداشتیم پرده را از تو و امروز چشم تو آهن است اشاره به اینکه چشم تو امروز تیز بین گردیده و آنچه قبلا نمیدیدی امروز می‌بینی.

صفحه : 219
عین الیقین آنان در قیامت باشد، و طائفه‌ای بعین الیقین ببینند و وعده حق الیقین ایشان در آخرت باشد و از اینجا گفت آنکه گفت
(رأی قلبی ربّی)
و اینکه ایمان است که معاذ بر در خانه‌های اصحاب گشتی و گفتی (تعالوا حتی نؤمن ساعة، و اینکه ایمانست که چون حادثه از آن خبر باز داد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت (اصبت فالزم«1» و طایفه‌ای بحق الیقین ببینند و درجه شهود و کمال آن بآخرت بود که در آن زیادتی صورت نبندد چنانچه امیر المؤمنین علی علیه السّلام از اینکه مقام خبر داد
(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)
تا آنجا که گفته رؤیت اخروی با رؤیت دنیوی هیچ نسبت ندارد پس محل غلط از اینجاست که طایفه‌ای پنداشتند که در آخرت جهتی و وضعی و کیفیتی و هوایی و شعاعی و احاطت نور بصر بمبصر بیاید هم چنان چه در دنیا مبصرات دنیوی را مشاهده کرده‌اند و اینکه تصورات همه تخیلات باطل است و اینکه غلطی بزرگ است که کسی مرتبه‌ای که فوق حال و مقام وی است بر حال و مقام خود قیاس کند امور اخروی را امروز کسی دریابد که بکلّی از دنیا و لذّات آن صرف رغبت کرده و روی دل بآخرت آورده و بدل در آخرت باشد و بتن در دنیا و بقلب در عالم غیب ساکن بود و بقالب در عالم شهادت. (پایان) دیگری گفته نظر منحصر برؤیت چشم نیست زیرا اگر چنین باشد لازم آید خداوند محدود گردد بحد اجسام و او منزّه از آنست بلکه مقصود اینکه است که در آخرت باطن ظاهر میگردد و ظاهر بتمام اجزاء چشم میشود و بتمام اجزاء خدا را مشاهده میکند چنانچه در دنیا بچشم بصیرت مشاهده مینمود و آخرت عالم لطافت است اینکه است که هیچ حکمی برای جسد ظاهر و قالب در آنجا نیست و دیگر حکم برای قلب و روح است که ظاهر گردیده بزرگی را پرسیدند راه از کدام جانب است گفت از جانب تو نیست چون از خود گذشتگی از تمام جانبها راهست.

چون بصدیقان بپا کردند و زان ره ساختند جز بدل رفتن در آن ره یک قدم را بار نیست
تفسیر روح البیان
-----------------------------------
(1) یعنی تیر اندیشه راست بهدف زدی.

صفحه : 220
وَ وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ باسِرَةٌ، تَظُن‌ُّ أَن یُفعَل‌َ بِها فاقِرَةٌ (باسره) مقابل ناضره یعنی رویهای مؤمنین در آن روز مبتهج و بشّاش و نورانی است و رویهای کفّار گرفته و تاریک و ظلمانی است و برای آنان مکشوف میگردد و بچشم بصیرت مینگرند که حادثه ناگواری در پیش است که پشتشان را میشکند.
کَلّا إِذا بَلَغَت‌ِ التَّراقِی‌َ وَ قِیل‌َ مَن راق‌ٍ (کلّا) کلمه ردع است نه چنین است که شما پنداشته که قیامت و حشر و نشری نیست وقتی جان انسانی باستخوان بالای سینه رسید و آن وقتی است که روح از قسمتهای بدن از قلب و مغز و باقی اعضاء بآخرین محل‌ّ تراقی که ترقوه‌اش نامند و معروف بنقطه حیات است رسید آن وقت گفته میشود (من راق) کلمه راق را دو طور تفسیر نموده‌اند بعضی بر آنند که وقتی جان بنقطه حیات و سینه رسید کسان محتضر در طلب علاج میگردند زیرا که (راق) از رقاه یرقیه رقیة) مأخوذ گردیده و آن وقتی است که برای شفا تمسّک بدعا و تعویذ نمایند یا آنکه (من) بمعنی استفهام و طلب باشد که اطرافیان مریض برای علاج در طلب طبیب بگردند و شاید استفهام انکاری باشد یعنی وقتی که جان بسینه رسید گویند دیگر علاج پذیر نیست.
تفسیر دوم از (رقی یرقی رقیا) مأخوذ گردیده نظیر قوله تعالی وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ«1» گویند کیست جان وی را بالا برد از إبن عباس است که فرشتگان چنین گویند.
وَ ظَن‌َّ أَنَّه‌ُ الفِراق‌ُ، وَ التَفَّت‌ِ السّاق‌ُ بِالسّاق‌ِ
-----------------------------------
(1) سوره اسری آیه 95 کفار گفتند ما هرگز بمرتبه بلند تو (بنبوت و رسالت) ایمان نیاوریم مگر وقتی بر ما فرود آوری کتابی را که بخوانیم. [.....]

صفحه : 221
از بعضی مفسرین است که ظن در اینجا بمعنی یقین آمده که در آن وقت محتضر یقین میکند بمرگ خود و شاید (ظن) بمعنی گمان باشد که محتضر از شدت علاقه‌ای که بحیات دارد تا رمقی از حیات دارد یقین بمردن خود نمیکند و بهمان گمان مضطرب میگردد.
اگر چه معنی ظاهر آیه اینکه است که از شدت جان دادن ساق بساق میمالد لکن معنی ظاهر آیه درست بنظر نمی‌آید زیرا وقتی جان بسینه رسید وقتی است که پاها از حرکت افتاده چگونه بهم میمالد چنانچه بعضی گفته‌اند شاید مقصود تلاقی دنیا و آخرت باشد که در حال احتضار محتضر چون هنوز در دنیا است دنیا را مینگرد و بآن حب‌ّ دنیا و علاقه‌ای که باولاد و مال و باقی جهات دنیوی دارد بیند وقت فراق رسیده و از طرف دیگر آثار عالم برزخ و ملائکه عذاب را نیز معاینه مینماید آن وقت منتهی درجه سختی او است و اشاره بمنتهی درجه شدت و سختی او چنین تعبیر نموده که پاها را بهŢ میمالد مثل کسی که امر مهمّی برای وی پیش آید پاها و دستهای خود را بهم میمالد.
إِلی رَبِّک‌َ یَومَئِذٍ المَساق‌ُ بقاعده عربیّت (المساق) مصدر از ساق یسوق بمعنی کشیده‌گی است.
در آن وقت روح انسان بسوی پروردگارش کشیده میشود و شاید مقصود چنین باشد که خداوند روح انسان را بتوسطه ملک الموت بسوی خود میکشاند یا وی را نزدیک میگرداند برحمت خود یا نزدیک میگرداند او را بغضب خود.
فَلا صَدَّق‌َ وَ لا صَلّی، وَ لکِن کَذَّب‌َ وَ تَوَلّی (فَلا صَدَّق‌َ وَ لا صَلّی) فاء عطف است که (لا صدق) را عطف داده بیحسب که کافر گمان میکند هرگز مبعوث نمیگردد اینکه است که نه تصدیق پیمبران مینماید که زیر بار تکلیف رود و نه در مقام عبادت بر می‌آید و مبرزترین عبادات

صفحه : 222
که نماز است اقدام بر آن نمینماید و باضافه تکذیب هم میکند و نسبت کذب بسفرای الهی میدهد و نیز از اهل حق و حقیقت اعراض میکند و پشت پا میزند و در حال نخوت و کبر بسوی اهلش روان میگردد.
در اینکه آیات چند صفت از صفات نکوهیده منکرین معاد و کافرین را تذکر میدهد.
(1) تصدیق پیمبران را نمیکنند و اعتراف بوجود خدای یگانه نمینمایند (2) نماز نمیخوانند چون یکی از علامت مهم ایمان نماز است اینکه است که ترک نماز را از علائم کفر بشمار میآورد.
(3) تکذیب میکنند و نسبت دروغ‌گویی بپیمبران میدهند.
(4) از کلام حق اعراض میکنند و بی‌اعتنایی مینمایند.
(5) در حال تفرعن و تکبر مشی مینمایند و بسوی کسانی که مثل خودشان و از اهل خود میباشند میروند و اظهار نفرت میکنند.
و اینکه پنج صفت علامت کفر است که بعضی راجع باصول دیانت و بعضی راجع بفروع آن و بعضی راجع باخلاق است گویند اینکه آیه در مذمت ابو جهل فرود آمده زیرا که اینکه صفات نام برده شده در باره وی صادق آید.
أَولی لَک‌َ فَأَولی، ثُم‌َّ أَولی لَک‌َ فَأَولی اینکه دو جمله در مقام وعید و تهدید است زیرا عرب اینکه جمله را بکسی گوید که شرّی متوجه او شده بوی گوید حذر کن بعض مفسرین گفته‌اند (اولی) بمعنی ویل است گویند پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست ابو جهل را گرفت و گفت (أَولی لَک‌َ فَأَولی) ابو جهل گفت بچه چیز مرا میترسانی نه تو و نه خدای تو هرگز قدرت ندارید بمن صدمه‌ای وارد نمائید من شریف‌ترین و متشخص‌ترین اینکه شهر بشمار میروم اینکه است که خداوند در اینجا کلام پیمبر خود را بیان میفرماید.
دیگری گفته اینکه سخن را حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامر پروردگار بدشمنان

صفحه : 223
دین فرموده که آنان را تهدید نماید.
دیگری گفته اینکه خطاب بخود پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو از دشمنان حذر نما و از آنان دوری کن که بتو صدمه و اذیتی وارد ننمایند و اینکه رأی مناسب‌تر بنظر میآید زیرا که در بعض آیات دیگر اشاره دارد که از کفّار حذر کن و اعراض نما مثل اینکه فرموده قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ«1» و آنجا که فرموده وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ«2» و امثال آن بسیار است.
أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَن یُترَک‌َ سُدی (سدی) در لغت بمعنی مهمل گذاشتن است آیا انسان چنین گمان میکند که وی را مهمل میگذاریم.
اشاره به اینکه چگونه ممکن است انسانی را که با اینهمه آثار قدرت و اسرار آفرینش و حکمتی که در وجود وی نهفته وی را مورد تکلیف قرار ندهیم چنین نیست که انسان گمان کرده بلکه وی را برای امر بزرگی آفریدیم که مراتبی را بپیماید و پس از آنکه بفعلیّت اخیر خود رسید در قیامت بنتیجه اعمال نیک یابد خود برسد (ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا) یکی از مفسرین گفته چون در اول سوره فرمود أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَلَّن نَجمَع‌َ عِظامَه‌ُ در آخر سوره نیز همین مطلب را تکرار مینماید (و برای اثبات معاد دو دلیل در اینجا تذکر میدهد):
اوّل أَ یَحسَب‌ُ الإِنسان‌ُ أَن یُترَک‌َ سُدی و نظیر اینکه آیه قوله تعالی إِن‌َّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخفِیها لِتُجزی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما تَسعی«3»
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 9، بگو خدا پس از آن واگذار کفار را بحال خودشان که در لهو و لعب فرو روند.
(2) از مشرکین اعراض نما و رو بحق آر اشاره به اینکه پس از تبلیغ رسالت خود را مشغول بآنها مکن متوجه حق باش.
(3) سوره طه آیه 15، محقق و ثابت است که قیامت آینده است میخواهم آن را مخفی دارم تا آنکه هر نفسی جزا داده شود بآنچه عمل و سعی و کوشش میکند، شاید اشاره باین باشد که ساعت وقوع و پیدایش قیامت را پنهان نموده‌ایم که مردم ندانند موقع آن را و علمشان از روی خلوص واقع گردد و مستحق اجر گردند.

صفحه : 224
پس از آنکه آلات و قوای جسمانی از شهوت و غضب و وسائل اعمال بهیمی و سبعی بانسان داده شده و نیز عقل که مدرک حسن و قبح و تمیز دهنده بین خیر و شرّ است بوی کرامت گردیده با اینکه وسائل چگونه ممکن است او را در مورد تکلیف قرار ندهد و قوانین و مقرراتی برای اصلاح امور دنیوی و اخروی وی وضع ننماید زیرا اگر چنین باشد وجود وی را مهمل گذاشته و چنین امری لایق پروردگار کریم و حکیم علی الاطلاق نیست پس بایستی دار دیگری باشد که انسان آنچه از خوب و بد کرده بنتیجه برسد و اثر آن را بیابد و گر نه وجود وی لغو خواهد بود.
دلیل دوم بر اثبات معاد استدلال بخلقت اولیه انسان است که وقتی قدرت بر خلقت وی دارد در آن وقتی که لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً چیزی نبود که شناخته شود البته قدرت بر عود دادن وی نیز دارد و اشاره بدلیل دوم است که فرموده:
أَ لَم یَک‌ُ نُطفَةً مِن مَنِی‌ٍّ یُمنی، ثُم‌َّ کان‌َ عَلَقَةً فَخَلَق‌َ فَسَوّی خطاب و اعتراض بآن انسانی است که گمان میکند خداوند هرگز استخوان پوسیده را زنده نمیگرداند که آیا فکر نمیکنی و متوجّه نیستی که تو از چه چیز خلق شده‌ای آیا تو از آب منی که از نجاسات و قذارات محسوب میگردد و از صلب پدر برحم مادر ریخته گردیده و پس از آنکه در آنجا خون بسته گردیدی و صورت بندی شدی و اعضاء و اجزاء بدن تو معتدل و نسبت بیکدیگر تعادل نموده ترکیب بندی نشده‌ای تا آنکه خلقت تو تمام گردیده و قدم در اینکه عالم نهادی فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی و پس از آنکه منی و علقه و مضغه بودید صورت انسانیّت بشما پوشانید بعضی را بصورت مرد و بعضی را بصورت زن گردانید برای اینکه جفت گردید و عیش و زندگانی شما تمام گردد.
أَ لَیس‌َ ذلِک‌َ بِقادِرٍ عَلی أَن یُحیِی‌َ المَوتی

صفحه : 225
آیا آن کسی که از قطره آب گندیده چنین انسانی ترتیب داده قدرت ندارد که پس از مرگ و تفرق اجزاء ثانیا مرده‌ها را زنده گرداند.
خدای متعال باین دو برهان متین محکم یکی بیان خلقت انسان که از عدم بوجود آمده و دیگر از علم و قدرت و حکمتی که در پیدایش وی هویدا است استدلال نموده بر اثبات معاد که اگر معاد و بازگشتی نبود خلقت انسان لغو و بی‌ثمر میگردید و چون کار لغو و بیهوده نتوان نسبت بخالق حکیم داد پس باین دو دلیل ثابت میشود که زنده شدن انسان در قیامت امری است حتمی و مطلبی است واقعی که نتوان در آن خدشه نمود.

صفحه : 226

‌سورة الدهر

اشاره

مدنیة و هی احدی و ثلاثون آیة

[سوره الإنسان (76): آیات 1 تا 16]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
هَل أَتی عَلَی الإِنسان‌ِ حِین‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً (1) إِنّا خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ أَمشاج‌ٍ نَبتَلِیه‌ِ فَجَعَلناه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً (2) إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً (3) إِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ سَلاسِل‌َ وَ أَغلالاً وَ سَعِیراً (4)
إِن‌َّ الأَبرارَ یَشرَبُون‌َ مِن کَأس‌ٍ کان‌َ مِزاجُها کافُوراً (5) عَیناً یَشرَب‌ُ بِها عِبادُ اللّه‌ِ یُفَجِّرُونَها تَفجِیراً (6) یُوفُون‌َ بِالنَّذرِ وَ یَخافُون‌َ یَوماً کان‌َ شَرُّه‌ُ مُستَطِیراً (7) وَ یُطعِمُون‌َ الطَّعام‌َ عَلی حُبِّه‌ِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (8) إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9)
إِنّا نَخاف‌ُ مِن رَبِّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً (10) فَوَقاهُم‌ُ اللّه‌ُ شَرَّ ذلِک‌َ الیَوم‌ِ وَ لَقّاهُم نَضرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُم بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً (12) مُتَّکِئِین‌َ فِیها عَلَی الأَرائِک‌ِ لا یَرَون‌َ فِیها شَمساً وَ لا زَمهَرِیراً (13) وَ دانِیَةً عَلَیهِم ظِلالُها وَ ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلاً (14)
وَ یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِآنِیَةٍ مِن فِضَّةٍ وَ أَکواب‌ٍ کانَت قَوارِیرَا (15) قَوارِیرَا مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقدِیراً (16)

(ترجمه)

بنام خدای رحمن مهربان
آیا آمد بر آدمی وقتی که چیزی نبود یاد کرده شود،
محققا ما انسان

صفحه : 227
را خلقت نمودیم از نطفه‌ای ممزوج (با حرارت و برودت) تا آنکه بیازمائیم او را پس قرار دادیم وی را شنوا و بینا.
و ما راهرا بوی نمایاندیم یا شکر گذار است و یا ناسپاس،
و محققا آماده کردیم برای کافرین زنجیرها و غلها و آتش فروزان،
و بتحقیق که نیکوکاران میآشامند از جام شرابی که مزاج آن کافور است
چشمه‌ای است که بندگان خدا می‌آشامند از آن و آن چشمه بسیار در زمین جریان دارد،
و آنها (کسانی میباشند) که بنذر وفا میکنند و میترسند از روزی که شرّ او پهن و فرا گیرنده است،
و بذل طعام میکنند با دوستی آن بفقیر و یتیم و اسیر،
(و گویند) انفاق و اطعام ما منحصر است برای خشنودی خدا طلب نمی‌کنیم از شما بازای آن عوضی و نه سپاس گذاری،
زیرا که ما از پروردگار خود میترسیم از روزی که سخت و گرفته باشد،
پس (بپاداش) عمل آنها خداوند نگاه داشت از آنها شرّ آن روز را و ملاقات میکنند آن روز را با خوشی و روی خندان،
و بپاداش صبر برای آنان است بهشت و جامه‌های ابریشم باف،
در حالی که در بهشت تکیه زده‌اند بر تختها که نبینند در آن نه آفتابی و نه سرمایی،
و سایه درختان بهشتی بر سر آنها و میوه‌هایش نزدیک و در اختیار آنها است،
غلمان و حوریان بهشتی با ظرفهای نقره و بلور بدور آنان دور میزنند،
که آن کوزهای بلور و از نقره باندازه (و درخور هر کسی) اندازه‌گیری شده.

توضیح آیات‌

اشاره

هَل أَتی عَلَی الإِنسان‌ِ حِین‌ٌ مِن‌َ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً باتفاق مفسرین (هل) در اینجا و در سوره هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ الغاشِیَةِ بمعنی (قد) است زیرا که استفهام یعنی طلب فهم کردن برای کسی که تمام صفحه موجودات در علم حضوری او مکشوف است محال مینماید اینکه است که بایستی (هل اتی) را حمل بر معنی خبر نمود که حق سبحانه خبر میدهد که محققا گذشت بر انسان

صفحه : 228
زمان طولانی از دهر که چیزی نبود یاد کرده شود.
زمان مبهم طولانی را حین گویند حکماء گویند دهر فوق زمان و روح زمان و ظرف زمان و محیط بر زمان است یعنی دهر عبارت از مجموع من حیث المجموع زمان است.
از إبن عباس است مقصود از آن حین که انسان مذکور نبود آن نه ماهی است که در شکم مادر بوده که کسی وی را نمیشناخت و کالعدم محسوب بود.
دیگری گفته مقصود از انسان آدم است آن وقتی که هنوز روح بوی دمیده نشده بود.
نظر باحادیثی که از معصومین رسیده که روح انسان دو هزار سال قبل از جسد او خلق شده و نیز آن حدیثی که در کتاب اصول کافی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که حضرتش در پاسخ سؤال از خلقت عقل فرموده (خدای عز و جل عقل را ملکی خلق نموده و برای وی سرهایی است بعدد خلائق از آنهایی که خلق شده و میشوند تا روز قیامت و برای هر سری از آن ملک رویی است و برای هر آدمی سری است از سرهای عقل و اسم آن انسان بر صورت آن نوشته و بر آن صورت پرده‌ای افتاده و آن پرده باقی است تا وقتی که آدمی متولّد گردد آن وقت آن پرده عقب میرود و نوری در قلب انسان القا میگردد و بآن نور تمیز میدهد بین فرض و سنّت و خوب و بد و مثل عقل در بدن مثل چراغ است در وسط خانه.
و نیز از آیات و اخبار بسیاری که برموز و اشاره تصریحا و تلویحا در ثبوت عالم ذر و عالم مثال و عالم ارواح و غیر آن رسیده از مجموع آنها میتوان استفاده نمود که انسان باعتبار جنبه روحانی پیش از وجود مادّی جسمانی در عالم ما فوق الطبیعه یک نحو وجود و تحققی داشته پس از آن در اطوار خلقت تطوّراتی نموده تا در اینکه کسوت مادّه طبیعی فرود آمده و دست قدرت الهی آن را بحرکت آورده که علی الدوام رو بطرف کمال و بقاء رهسپار گردد و شاهباز قدسی روح وی با دو بال

صفحه : 229
علم و عمل همیشه در پرواز است تا آنکه مدار سیر خود را باتمام رساند و بفعلیت اخیر خود نائل گردد لکن تا وقتی که باین صورت فعلی دنیوی تحقّق نیافته چیزی نبوده که بوجود شخصی خارجی شناخته گردد و یاد شود.
و در بیان خلقت انسان که چگونه جسم وی را در اینکه عالم پس از نیستی و عدم بوجود آوردیم چنین فرموده.
إِنّا خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ أَمشاج‌ٍ از راغب اصفهانی است که مقصود از (امشاج) آن قوای مختلفی است که در نطفه قرار داده چنانچه در جای دیگر است وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن سُلالَةٍ مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ جَعَلناه‌ُ نُطفَةً فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ«1» در قاموس گفته (امشاج) نطفه مرد است که آمیخته شده بخون و نطفه زن گردیده.
نَبتَلِیه‌ِ فَجَعَلناه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً و وی را در مقام آزمایش در آوردیم الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن‌ُ عَمَلًا«2» و وی را شنوا و بینا گردانیدیم.
قوای پنجگانه‌ای که بانسان کرامت شده از سامعه، باصره، ذائقه، شامه لامسه اینها معدّات و شرائط ادراکات محسوسات و معقولات ویند که از محسوسات پی ببرد بمعقولات و از ظاهر بباطن رسد و در اثر مؤثر را بیند.
و چون سمع و بصر بالاترین مشاعر و شریف‌ترین حاسّه انسانی بشمار میرود
-----------------------------------
(1) سوره مؤمنون آیه 12، محققا ما انسان را آفریدیم از صاف کشیده از گل پس از آن آن را نطفه گردانیدیم و در آرامگاه استوار قرار دادیم.
(2) سوره تبارک آیه 2، آن کسی که موت و حیات را خلق نمود تا آنکه شما را بیازماید که کدام یک از شما در عمل نیکوترید.

صفحه : 230
اینکه است که در مقام امتنان در بسیاری از جاهای کلام اللّه اینکه دو قوه را مخصوص بذکر گردانیده.
إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً برای آگاهندن و متذکر گردانیدن بشر در موارد بسیاری از قرآن مجید گوشزد او مینماید و در مقام امتنان اشاره دارد به اینکه ای انسان ما تو را از نیستی و آن وقتی که لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً چیزی نبودی که بشمار آیی از منی مخلوط بکثافات بوجود آوردیم و تو را در بهترین صورت لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ«1» و معتدل‌ترین اندام خلقت نمودیم و قوای ظاهره و باطنه فَجَعَلناه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً بتو کرامت کردیم و از آن روح قدس الهی نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی در تو دمیدیم و بتاج وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ تو را مفتخر نمودیم و شریفترین موجودات گردانیدیم و به إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً«2» تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم و گل سر سبد موجودات گردانیدیم و پس از آنکه خلقت تو تمام گردید و لایق هدایت گردیدی إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ تو را بطریق حق و حقیقت رهبری نمودیم و بتوسطه رسول باطن عقل و رسول ظاهر انبیاء و سفرای الهی راه هدایت و سعادت که مقصود اصلی از خلقت بشر و آنچه مقدمه پیدایش او است همین است بتو آموختیم و سیر بسوی سعادت یا شقاوت را در کف‌ّ اختیار تو نهادیم که باختیار خود (إِمّا شاکِراً) یا بشکرانه اینکه همه نعمتهای گوناگون راه سعادت و فضیلت
-----------------------------------
(1) سوره تین آیه 2.
(2) تمام آیه وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِل‌ٌ فِی الأَرض‌ِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجعَل‌ُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک‌ُ الدِّماءَ وَ نَحن‌ُ نُسَبِّح‌ُ بِحَمدِک‌َ وَ نُقَدِّس‌ُ لَک‌َ قال‌َ إِنِّی أَعلَم‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َوقتی پروردگار تو بملائکه گفت بحقیقت و درستی من در زمین خلیفه و نماینده‌ای برای خود قرار میدهم ملائکه گفتند آیا قرار میدهی کسی را که فساد کند در زمین و خونریزی نماید و ما تنزیه میکنیم و تو را بپاکی ستایش مینمائیم خطاب عتاب آمیز بآنها رسید که من چیزی میدانم که شما نمیدانید.

صفحه : 231
را اختیار کنی و موحّد و خدا پرست گردی و رشته بندگی بگردن بسته خود را از حضیض ناسوتی باوج ملکوتی رسانی وَ إِمّا کَفُوراً یا کفران نعمت نموده و خود را بزنجیر اوهام و طبیعت بسته نگاه داشته و آن قوای عقلی و روحانی که بآن توانستی خود را بسعادت عظمی رسانی و حیات پاکیزه دائمی همیشه‌گی بر خود تأمین نمایی منقاد و مطیع قوای شهوانی نموده و خود را از سعادت و فضیلت بازداری.

(تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در اینکه دام که چه افتاد است)
(حافظ) إِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ سَلاسِل‌َ وَ أَغلالًا وَ سَعِیراً آری کسی که در اینکه نشاه دنیوی خود را بزنجیر اوهام و غلهای قوای سبعی و بهیمی و آرزو و آمال طبیعی بسته گردانید و کفران نعمتهای الهی را نمود و قوی و مشاعری که بایستی در طریق شکر گذاری و بندگی او مصرف نماید در راه مخالفت او بکار انداخت در نشاه اخروی که حقیقت هر چیزی ظاهر میگردد همین زنجیرهای معنوی آرزو و آمال صورت میگیرد و بدست و پای او پیچیده و غلهای علاقه دنیوی وی نیز بار سنگینی میگردد و او را در قید میگرداند و اعمال نکوهیده زشت او آتش سوزان میگردد و بکیفر اعمال و اخلاقش همیشه در آتش سوزان میسوزد ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ«1» سوره آل عمران آیه 178.
از کلمه «اعتدنا» در آیه و نیز از آیات دیگر مثل إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ
-----------------------------------
(1) «ذلک» اشاره بآیه جلو ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ‌که در مقام عذاب اشقیا و قاتلین انبیاء است که بکیفر اعمالشان که پیش فرستاده‌اند چنین عذابی برای آنان مهیا گردید نه آنکه بآنها ظلم نموده و آنان را مبتلا بچنین عذابی نموده و اینکه آیه و امثال آن صریح است که انسان مختار است.

صفحه : 232
و امثال آن معلوم میشود که بهشت و جهنّم فعلا موجودند نه اینکه چنانچه بعضی گمان کرده‌اند بعدا در قیامت موجود میشوند زیرا که سبب وجود بهشت همان ایمان واقعی و تقوی و عمل صالح است که اهلش در همین عالم دارا میباشند و اسباب جهنّم از زنجیرهای هفتاد زرعی که فرموده «ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً» و غلها و آتش سوزان که ناشی از متابعت دنیوی و هوی و هوس و مخالفت مولا که در اینکه عالم بصورت عیش گوارا مینماید لکن وقتی پرده طبیعت عقب رفت و در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر گردید اشقیاء می‌بینند اینکه همان غل و زنجیریست که خود در دنیا تهیه نموده‌اند.
و چون سبب بهشت و جهنم اعمال و اخلاق خود انسان است و وقتی سبب تحقق یافت مسبّب نیز تحقّق پذیرد پس از اینجا معلوم میشود که بهشت و جهنّم از همین عالم بوجود آید و بهشت در باطن و حقیقت بهشتیان در معنی نه در صورت موجود است و نیز جهنّم در معنی نه در صورت در باطن جهنّمیان نهفته و محیط بر آنان است و در قیامت صورت گرفته ظاهر میگردد.
إِن‌َّ الأَبرارَ یَشرَبُون‌َ مِن کَأس‌ٍ کان‌َ مِزاجُها کافُوراً ابرار جمع برّ مثل رب‌ّ و ارباب و از حسن که یکی از مفسّرین است نقلشده که برّ بر کسی صادق آید که بر هیچکس حتی بر مورچه‌ای اذیت روا ندارد.
و از مفردات لغت است که برّ مقابل بحر است و بمعنی توسعه در عمل نیک است و شامل میگردد تمام اعمال نیکو از عبادات و اعمال خوب.
نیکوکار کسی است که تمام افعال و اعمال و حرکات و سکنات و گفتار و کردار آن روی میزان عقل و شرع انجام گرفته و استوار گردیده که چنین کسی را بطور اطلاق میتوان از ابرار بشمار آورد.
مفسرین گویند کافور اسم چشمه‌ای است در بهشت بنام چشمه محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تشبیه بکافور از جهت رنگ و بو و لطافت آن است نه از جهت طعم.
و شاید تشبیه بکافور از جهت خنکی او است که اشاره ببرد یقین باشد که

صفحه : 233
ابرار و نیکوکاران در اثر رویّه و سجیّه نیک آنها انوار معرفت و محبت الهی در قلب و سریره آنان نفوذ مینماید و از شراب معرفت سیراب میگردند و ببرد یقین دل آنها خنک میگردد و از نسیم الطاف الهی علی الدّوام محظوظ و شادمانند.
مفسرین آیه را حمل بر قیامت کرده‌اند لکن آیه مطلق است و ممکن است گفته شود اگر در دنیا آن برد یقین در قلب کسی وارد نگردد البته از آن شراب کافوری نیز در آخرت نخواهد چشید.
خلاصه شاید مقصود از آیه چنین باشد که نیکوکاران که قلب و دل آنان از غل و غش طبیعت پاک گردیده و بسوی جاده حق و حقیقت رهسپار شده‌اند و روش آنها روش اولیاء اللّه گردیده در اثر نیکوکاری اول ببرد یقین و عین کافوری قلب آنان را مطمئن میگرداند و پس از آن از آن چشمه شراب زنجبیلی کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلًا و کاس محبّت بآنها میچشاند پس از آنکه قلب محبّین از آتش عشق بحق سوخته گردید آن وقت از آن شراب خنک کافوری قطره‌ای بدل و قلب سوخته آنها ترشح میگردد و گر نه ممکن است آتش محبّت قلب محبّین و عاشق مشتهر را بسوزاند و وی را هلاک گرداند اینکه است که هر وقت آتش محبت چنانچه اهلش میدانند شعله‌ور گردید در عقب قلب عاشق ببرد یقین و نسیم خنک الطاف الهی از وله ساکن میگردد و آرام میشود.
آری اگر قطره‌ای از آن شرابا زنجبیلا و شرابا طهورا بذائقه جانت برسد و ذره‌ئی از آن خنکی و برد کافوری را بکام دل بچشی آن وقت خواهی دید چگونه اثر آن در تمام اعضاء وجودت سرایت مینماید و در آن حال بجز یک دریای موّاج عشق که استیلا پیدا نموده و تمام سراسر وجودت را تحت نفوذ خود در آورده بطوری که دیگر از خود و هستی خود بی‌خبر میگردی چیز دیگری پدید نیست شهید ثانی چنین روایت میکند که بداود نبی علیه السّلام وحی رسید ای داود ابلاغ کن باهل زمین که من دوست کسی هستم که مرا دوست دارد و همنشین کسی میباشم

صفحه : 234
که با من هم‌نشین باشد و مؤنس کسی هستم که بذکر من مأنوس باشد و رفیق کسی هستم که با من رفیق باشد و اختیار میکنم کسی را که مرا اختیار کرده و مطیع کسی میباشم که مرا اطاعت نموده تا آخر حدیث که مفصل است.
عَیناً یَشرَب‌ُ بِها عِبادُ اللّه‌ِ یُفَجِّرُونَها تَفجِیراً (تفجیر) مصدر از باب تفعّل آمده فجّر یفجر تفجیرا و در لغت بمعنی آب راندن و جریان دادن آن آب است از روی قوت و شدّت و اضافه کردن عباد را باللّه اضافه تشریفیه است اشاره به اینکه شراب کافوری چشمه‌ای است که بشدت جریان دارد و کاسه‌ای از آن نصیب کسانی است که بمقام عبودیت و بندگی فائض گردیده‌اند و آنان عده مخصوص میباشند که از مقامات گذشته و بمقامی رسیده‌اند که العبد و ما فی یده کان لمولاه نصب العین آنان گردیده و خود و هر چه را مینگرند از او و قائم باو میدانند.
در تفسیر روح البیان از تاویلات نجمیّه چنین نقل میکند که ابرار اشاره ببندگان خالص است که مخصوص باسم اعظم‌اند که شامل تمامی اسماء اللّه میباشد و آنها کسانی هستند که پروردگارشان آنان را سیراب گردانیده و تجلی یافته‌اند باسم (الباسط) و بآنان چشانده از کاسه محبت شراب طهور عشق که ممزوج گردیده بکافور برد یقین که جاری گردانیده در نهرهای ارواح و اسرار آنها و قلبهای آنها پر گردیده از زیادتی رحمت و شمول نعمت. پایان یُوفُون‌َ بِالنَّذرِ وَ یَخافُون‌َ یَوماً کان‌َ شَرُّه‌ُ مُستَطِیراً در مقام بعضی از مصادیق برّ بر آمده که ابرار و نیکوکاران متصف بصفاتی میباشند (اوّل) هر گاه نذری کردند بنذر خود وفا میکنند.
فقها بدلالت آیات و اخبار چنین استفاده نموده‌اند که اگر نذر روی میزان شرع واقع گردید و بآن شرائطی که در محل خود تعیین شده مثل اینکه متعلّق

صفحه : 235
نذر بایستی عمل مباح یا مستحبی باشد و شخص خود را ملتزم نماید که اگر فلان حاجت من برآمد برای خدا فلان عمل خیری را انجام دهم وفای بنذر واجب میگردد و چون نذر یکی از عبادات بشمار میرود بایستی عمل نذر مخصوص بخدا انجام گیرد قصد دیگری در کار نباشد پس مثل بعضی از عوام که از روی جهل برای امام علیه السّلام یا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا حضرت عباس نذر کنند علاوه بر اینکه خلاف کرده که در عبادت با خدا شریک قرار داده ظاهرا نذرش نیز منعقد نمیگردد و نیز چون نذر یکی از عبادات بشمار میرود بایستی متعلق نذر و آن کاری که نذر کرده انجام دهد حرام یا مکروه یا لغو و بی‌فائده نباشد و در آن خیر و خوبی باشد و گر نه وفای بآن واجب نیست.
(دوم) از اوصاف ابرار اینکه است که ترسناکند از روزی که شرّ آن پهن گردیده و فرا گرفته.
اگر چه حکماء شر را امر عدمی دانند لکن نه عدم مطلق که هیچ حظی و بهره‌ای از وجود دارا نباشد بعضی از آنان شر را از باب عدم ملکه دانند یعنی در جایی که شأنیّت وجود داشته و مفقود گردیده آن را شر نامند مثل کوری که کسی را اعمی گویند که لایق چشم باشد.
بعض دیگر را رأی چنین است که شر امر عرضی اضافی است و نسبت بخیر شر امر عدمی بشمار میرود یعنی موجودی که در آن خیریّت مفقود گردیده شر نامیده میشود و شر یکی از عوارض و موجود عرضی بشمار میرود.
و آیه اشاره باین دارد که روز قیامت که باعتبار فعلیّت و سعه وجود بایستی رحمت الهی فرا گرفته باشد تمام افراد بشر را کفّار و اشقیا خود را از آن رحمت عام محروم نموده و بجای آنکه رحمت فرا گیرد آنان را آثار غضب نمودار میگردد اینکه است که در آن روز تمام افراد بشر در هول و اضطراب می‌افتند چنانچه

صفحه : 236
در اوصاف آن روز فرموده یَوماً یَجعَل‌ُ الوِلدان‌َ شِیباً«1» مگر اولیاء اللّه که در مقام امینند فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ«2» وَ یُطعِمُون‌َ الطَّعام‌َ عَلی حُبِّه‌ِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً دوم از مصادیق برّ که در اینکه آیات تذکر میدهد اینکه است که نیکوکاران با رغبت و احتیاج آنان بطعام اطعام طعام میکنند بفقرا و ایتام و اسرا و اشاره باین دارد آنجا که فرموده لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون‌َ«3» اگر چه ظاهرا ضمیر (حبّه) راجع بطعام است لکن چنانچه بعض مفسرین گفته‌اند ممکن است راجع بخدا باشد که نیکوکاران از روی محبت بخدا اطعام طعام مینمایند و دوستی او محرک اطعام نمودن آنها گردیده.
إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ لا نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً سوم از خصوصیات نیکو کاران اینکه است که بزبان حال یا قال گویند ما برای خشنودی خدا انفاق مینمائیم و از شما فقراء عوض یا اظهار تشکر و قدر دانی یا چیز دیگری منتظر نمیباشیم.
اشاره به اینکه عمل وقتی از خود خواهی و ریاء و باقی جهات طبیعی خالص گردید آن وقت عامل آن از نیکوکاران محسوب میگردد و ابرار کسانی میباشند که در انفاق منّت بفقیر نگذارند و عوض از وی نخواهند بلکه با کمال احتیاج خود خالصا مخلصا لوجه اللّه اتفاق نمایند.
إِنّا نَخاف‌ُ مِن رَبِّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً
-----------------------------------
(1) روز قیامت چنان سخت است که اگر بفرض بچه‌ای بدنیا آید پیر میگردد.
(2) در آن روز اولیاء الهی را نه خوفی است و نه محزونند بلکه از الطاف الهی شادمانند.
(3) تمام آیه وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِه‌ِ عَلِیم‌ٌسوره آل عمران آیه 86، هرگز بشما خیر و خوبی نمیرسد مگر از آنچه دوست دارید انفاق نمائید و آنچه انفاق نمائید خدا بآن عالم است.

صفحه : 237
چهارم خوف بر آنان غالب است که گویند میترسیم از روزی که تنگ و گرفته و بسیار سخت و دراز است.
قتاده و مجاهد و مقاتل از مفسرین گفته‌اند بقدری آن روز سخت است که لبها از دهن جدا گردد و پیشانی بگردد.
دیگری گفته قمطریر و قماطیر بمعنی حرارت شدید است و اشاره بشدت حرارت و درازی روز قیامت دارد.
فَوَقاهُم‌ُ اللّه‌ُ شَرَّ ذلِک‌َ الیَوم‌ِ وَ لَقّاهُم نَضرَةً وَ سُرُوراً ضمیر (هم) در آیه عاید ابرار است، دیگر از تفضّلاتی که نسبت بابرار مبذول میدارد اینکه است که در روزی که تمام مردم در وله و اضطرابند آنان در مقام امن و امان با رویهای بشاش با طراوت چنین روزی را اقبال مینمایند و شادمانند که در مورد الطاف ایزد متعال واقع گردیده و از شرّ آن روز که پهن گردیده در امانند اتفاقی بین جمیع فرق شیعه و سنّی است که اینکه آیات در شأن عترت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام فاطمه (ع) حسن علیه السّلام حسین علیه السّلام فرود آمده.
از طرف موافق و مخالف بچند طریق روایت شده که وقتی حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام مریض شدند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با عده‌ای از اصحاب بعیادت رفتند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند یا ابا الحسن اگر برای شفای آنها نذری کنی خوب است علی علیه السّلام نذر کرد سه روز روزه بگیرد فاطمه (ع) نیز همین طور نذر کرد حسن و حسین (ع) و فضّه جاریه نیز همین طور نذر کردند.
پس از آنکه شفا یافتند حضرت امیر علیه السّلام رفت نزد شمعون یهودی که در همسایگی آنان منزل داشت شمعون قدری پشم داد که بریسند و در عوض سه ساع جو مزد داد حضرت زهرا (ع) جو را آسیا نمود پنج قرص نان برای افطار پنج نفری تهیه نمود وقتی حضرت امیر علیه السّلام بعد از نماز مغرب بخانه آمد که افطار کنند هنوز دست دراز نکرده از در خانه سائلی آواز داد که من مسکینی هستم از

صفحه : 238
مساکین مسلمین مرا طعام دهید خدا شما را از اطعمه‌های بهشت طعام دهد حضرت امیر علیه السّلام نان خود را بفقیر داد فاطمه (ع) و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام و فضه نیز متابعت کرده همگی نان خود را بفقیر دادند و به آب افطار کردند روز دوم نیز روزه داشتند بهمان ترتیب فاطمه (ع) پنج قرص نان برای افطار تهیه نموده موقع افطار صدایی از در خانه بلند شد (السّلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة) من یتیمی هستم از ایتمام مسلمین مرا طعام دهید آن شب نیز همگی نان خود را دادند و به آب افطار نمودند روز سوم نیز روزه داشتند موقع افطار صدایی از در خانه بلند شد که من اسیری هستم از اسراء و گرسنه میباشم مرا طعام دهید باز همگی پنج نفری نان خود را دادند و بگرسنگی صبر نمودند روز چهارم حضرت امیر علیه السّلام دست امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام را گرفت در حالی که از ضعف میلرزیدند و آنان را برد خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چشم رسول اللّه که بر آنها افتاد بسیار دلتنگ گردید فرمود بر خیزید بحجره فاطمه (ع) برویم وقتی آمدند که فاطمه (ع) در محراب عبادت بود و از گرسنگی میلرزید و شکم مبارکش بپشت چسبیده و چشمانش بگودی فرو رفته بود چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه حالات را در عترت خود دید دست بدعا برداشت و از خدا استغاثه نمود که خدایا عترت من از گرسنگی میمیرند جبرئیل فرود آمد و اینکه آیات از یُوفُون‌َ بِالنَّذرِ تا آنجا که فرموده إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً وَ کان‌َ سَعیُکُم مَشکُوراً فرود آورد.
از اینجا معلوم میشود که اینکه سوره مدنی است یعنی در مدینه پس از اینکه واقعه در شأن عترت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردیده.
از حسن و عکرمه نقل میکنند که تمام سوره مدنی است مگر آن آیه وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً و دیگران گویند تمام سوره مدنی است.
و اگر چه باتفاق تمام مفسرین حتی سنیهای متعصب مثل امام فخر رازی و دیگران اینکه آیات در باره آل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده لکن چنانچه در جای

صفحه : 239
خود مبرهن گردیده مورد مخصّص نیست عمومش شامل میگردد هر کس را که متصف بچنین اوصافی باشد.
وَ جَزاهُم بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً و پاداش صبر ابرار و نیکوکاران که مصداق واقعی صابرین در اینجا بالخصوص همان کسانی میباشند که آیات در باره آنان فرود آمده زیرا که ظاهرا مرجع ضمیر درهم و (واو) در (در صبروا) همان چند نفرند که ایثار نمودند لکن عموم آیه شامل میگردد تمام نیکوکاران را که متصف باین صفات باشند که بپاداش صبری که در اینکه عالم و در حیات دنیوی خود نموده‌اند در قیامت چنین نعمتها از باغها و بوستانهای و پوششهای و پارچهای الوان بهشتی که بآنان کرامت میشود و آیه راجع بنعمتهای جسمانی است که بابرار و نیکوکاران کرامت میشود لکن تفضلات روحانی نسبت بآنها تحت حدّ و شماره نمی‌آید اینکه است که آیه از بیان آن ساکت است و اقتصار بنعمهای جسمانی نموده.
و باید دانست که ارزش عمل روی میزان ایمان و تقوی و عملی است که مقرون بعقل و خلوص نیّت انجام گرفته باشد بسیار کسانی بوده و هستند که انفاق مال کرده و میکنند بلکه ایثار نیز مینمایند و چنین فضیلتی نصیب آنان نشده و آیه‌ای در باره آنان فرود نیامده و اشاره بهمین دارد قوله تعالی إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ مُتَّکِئِین‌َ فِیها عَلَی الأَرائِک‌ِ لا یَرَون‌َ فِیها شَمساً وَ لا زَمهَرِیراً (متکئین) حالست و راجع بابرار و ضمیر فیها راجع ببهشت که در آیه بالا گفته شد و اشاره ببعض نعمتهای بهشتیان و الطافی که در باره آنان اجرا میگردد بر آمده که از جمله آنها اینکه است که نیکوکاران در بهشت بر سریرها و تختها که از درّ و یاقوت و انواع جواهرات ساخته شده تکیه زده‌اند و از هر زحمت و

صفحه : 240
مرارت و مشقتی در امانند چنانچه از گرمی حرارت خورشید تابستانی و سردی زمستان زمهریری ایمنند.
وَ دانِیَةً عَلَیهِم ظِلالُها وَ ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلًا، وَ یُطاف‌ُ عَلَیهِم بِآنِیَةٍ مِن فِضَّةٍ وَ أَکواب‌ٍ کانَت قَوارِیرَا، قَوارِیرَا مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقدِیراً (دانیه) یکی از اوصاف بهشت است و حال است برای بهشتیان در بیان آنکه بهشتیان در قرارگاه خود و در آن تختهای مرصّع آرمیده و درختان بهشتی بر سر آنان سایه انداخته و میوه‌های بهشتی در دسترس آنها نهاده و غلمان و حوریان بهشتی در خدمتگزاری آنان کمر اطاعت بسته.
آری عکس العمل و نتیجه اعمال آنها است که در قیامت بروز و ظهور مینماید البتّه کسی که مطیع و فرمانبردار حق گردید تمام موجودات چون قشون حقّند مطیع و خدمتگزار او میگردند حتّی در دنیا هم چنین است چه جای آخرت که اعمال مجسّم میگردد و هر عمل و کاری بصورت حقیقی خود بروز و ظهور مینماید.

سخنان مفسرین در توجیه قدّروها تقدیرا

(1) آب خوری هر کس از خاک زمین خودش میباشد (2) جام آب آنان بقدری است که دست آنها از آب پر شود (3) جام آب خوری اهل بهشت بقدر ریه آنهاست نه بیشتر و نه کمتر.
شاید اشاره باین باشد که همانطوری که مقامات بهشتی در خور هر یک از ابرار و مطابق اعمالشان تهیه شده اندازه شرب آنان از آن آب (شرابا طهورا و شرابا زنجبیلا و شرابا کافورا) که مشروب بهشتیانست بحسب مقام و منزلتی که بر خود تأمین نموده اند و بقدر سه قلب طاهر و روحیه وسیع آنها در کوزه‌های مرصّع بمقدار معیّنی آماده شده زیرا که حقایق در آن وقت صورت میگیرد.

صفحه : 241

[سوره الإنسان (76): آیات 17 تا 31]

اشاره

وَ یُسقَون‌َ فِیها کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلاً (17) عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلاً (18) وَ یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ إِذا رَأَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً مَنثُوراً (19) وَ إِذا رَأَیت‌َ ثَم‌َّ رَأَیت‌َ نَعِیماً وَ مُلکاً کَبِیراً (20) عالِیَهُم ثِیاب‌ُ سُندُس‌ٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَق‌ٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً (21)
إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً وَ کان‌َ سَعیُکُم مَشکُوراً (22) إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ تَنزِیلاً (23) فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً (24) وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ بُکرَةً وَ أَصِیلاً (25) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَاسجُد لَه‌ُ وَ سَبِّحه‌ُ لَیلاً طَوِیلاً (26)
إِن‌َّ هؤُلاءِ یُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ وَ یَذَرُون‌َ وَراءَهُم یَوماً ثَقِیلاً (27) نَحن‌ُ خَلَقناهُم وَ شَدَدنا أَسرَهُم وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أَمثالَهُم تَبدِیلاً (28) إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلاً (29) وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (30) یُدخِل‌ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه‌ِ وَ الظّالِمِین‌َ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً (31)

(ترجمه)

و می‌آشامند بهشتیان از جام گوارایی که مزاج آن زنجبیل است،
در بهشت چشمه‌ایست که نامیده شده بسلسبیل،
و اطراف آنان میگردند پسرانی که در بهشت جاویدند (و از زیبایی چنانند) که وقتی آنها را ببینند گمان کنند لؤلؤ و مروارید پراکنده‌اند،
و چون آنجایگاه را خوب نظر کنی بینی آن نعمتی و مملکت بزرگی است،
بر بالای بهشتیان لباسی است از سندس سبز و لباس حریر و زینت کرده‌اند از دست بندهای نقره و سیراب گردانیده پروردگار آنها را از شراب پاکیزه بهشتی،
اینکه نعمتها پاداش اعمال نیک شما است و زحمت شما

صفحه : 242
مقبول و مشکور است،
و ما محققا نازل کردیم قرآن را بر تو،
ای پیغمبر صبر کن بحکم پروردگار خود و تابع مشو هیچیک از گنه‌کاران و کافرین را،
و یاد کن اسم پروردگار خود را در صبح گاه و شام،
و بعضی از شب را سجده کن او را و تسبیح و تمجید کن خدا را در شبهای بلند،
اینکه مردمان کافر دوست میدارند دنیا را و از روز سنگین قیامت که پشت سر آنها است غافل گردیده‌اند،
ما خلق نمودیم آنها را و بنیان آنان را محکم گردانیدیم و اگر بخواهیم (آنها را فانی گردانیم) و تبدیل مینمائیم با مثال آنها (که مثل آنها از افراد بشر می‌آفرینیم)،
اینکه آیات تذکّری است برای کسی که بخواهد بسوی پروردگار خود راهی پیدا نماید،
و نمیخواهند مگر آنچه را که خدا بخواهد زیرا که خداوند عالم و درست کار است،
داخل میکند هر کسرا بخواهد در رحمت خود و آماده شده برای ستمکاران عذاب دردناک.

توضیح آیات‌

اشاره

وَ یُسقَون‌َ فِیها کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلًا بهشتیان را سیراب میگردانند از جامی که مزاج آن مشروب زنجبیلی است‌

سخنان مفسرین در توجیه زنجبیلا

(1) مشروب اهل بهشت فقط در اسم زنجبیل نامیده شده نه در معنی (2) آنچه از نعمتهای بهشتی تشبیه بامور دنیوی نموده برای اینکه است که چیزی از آن مفهوم گردد نه آنکه مثل آن باشد و چون نزد عرب زنجبیل مطلوب بوده از اینکه جهت شراب بهشتی را تشبیه بزنجبیل نموده و بآنان وعده داده که در بهشت سیراب میگردید بمشروبی که ممزوج بزنجبیل است (إبن عباس) چون در قیامت معارف و اعمال صورت خارجی پیدا میکند و عوارض حقیقت

صفحه : 243
جوهری می‌یابد یعنی آثار جوهری از آن پدید میگردد پس کسی که در اینکه عالم آینه و کاس قلبش پر شد از حرارت محبت حق تعالی و اولیاء او در قیامت همین محبّت صورت نهری میگردد و بکاسه‌ای از آن محب‌ّ را سیراب میگردانند زیرا مادامی که انسان در اینکه عالم طبیعت زیست میکند چون در زندگانی محتاج بلوازم بسیار است هر آنی طبیعت وی را بطرفی میکشاند ممکن نیست از جام معرفت و محبّت سیراب گردد لکن وقتی پرده طبیعت عقب رفت و علم و معارف بمرتبه شهود تام رسید آن وقت از آن کأس محبّت که شاید آیه اشاره بآن باشد سیراب میگردد و ناتمامی وی تمام میشود.
عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلًا تشبیه بسلسبیل از جهت فراوانی و جریان آنست که اینکه چشمها و نهرها در منزل‌های اهل بهشت بدون زحمت جاری و دائمی است.
در اینکه مبارک سوره در مقام نعمتهای بهشتی که بابرار وعده داده شده بر آمده که مصداق کامل ابرار عترت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند که اینکه آیات و اینکه کرامتها در باره آنان فرود آمده و بعموم آن شامل میگردد هر کس را که متّصف بصفات نیکو گردیده و قدم پشت قدم اولیاء اللّه گذاشته و رو بکمال پیش میرود.
وَ یَطُوف‌ُ عَلَیهِم وِلدان‌ٌ مُخَلَّدُون‌َ إِذا رَأَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً مَنثُوراً (ولدان) جمع ولید است یعنی پسران کوچک که از شدّت لطافت و نورانیت گویا از روحانیین تجسّم یافته‌اند وقتی بهشتیان آنان را مینگرند از شدت لمعان و نورانیّت و لطافت و حسن و زیبایی و جمالی که در آنان پدیدار است گمان میکنند لؤلؤ و مرواریدند که بدور آنها میگردند.
وَ إِذا رَأَیت‌َ ثَم‌َّ رَأَیت‌َ نَعِیماً وَ مُلکاً کَبِیراً و چون مکرر نظر کنند ببینند آنان را فرا گرفته نعمتهای فراوان و مملکت

صفحه : 244
وسیع اشاره به اینکه بهر نظری حسن و جمال و زیبایی دیگری در آنان مشاهده می نمایند و در هر نظری نعمت دیگری و مملکت وسیعی برای خود مینگرند که علی- الدّوام محظوظ باشند زیرا که نعمتهای بهشتی چون ناشی از رحمت غیر متناهی الهی است محدود بحدّی نیست و انتها ندارد.
در حدیث است که نازلترین مقام بهشتیان و سعه منزلشان بقدر هزار سال راهست در تفسیر روح البیان چنین گفته آیه از باب ترقّی از ادنی باعلا است و مقصود تعمیم است یعنی در اینجا امور دیگری نیز هست که بزرگتر و عظیم‌تر از آن است که گفته شده و در کتاب فصول دارد (نعیم) راحت اشباح و اجسام است و (ملک کبیر) لذّت ارواح نعیم ملاحظه دار است و ملک کبیر مشاهده دیدار و دار بی‌دیدار بهیچ نیرزد (الجار ثم الدّار) (زاهدان فردوس میجویند و ما دیدار دوست) و در تاویلات نجمیّه دارد وقتی انسان در مقام توحید متمکّن گردید و اصل میگردد بمقام شهود و در همین عالم مشاهده مینماید سلطنت و مملکت پادشاهی را که در ذات و صفات و اسماء بزرگ است. (پایان) عالِیَهُم ثِیاب‌ُ سُندُس‌ٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَق‌ٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضَّةٍ (نیاب) مبتدای مؤخّر (عالیهم) خبر مقدّم و اینکه جمله مبتدا و خبر حالست برای ضمیر (عالیهم).
در مقام لباس ولدان و غلمان بهشتیان بر آمده که بر بالا و قامت آنان جامهای بسیار لطیف خوشرنگ زیبا است که خود را زینت نموده‌اند باقسام و انواع زینتها از دست بندهای نقره و گویند نقره بهشت بقدری مصفا و پاک است که مثل بلور مانع از ما ورا نیست در پشت آن اشیاء دیده میشود.
در سوره کهف و سوره حج در مقام تزیین غلمان بهشتی دارد مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب‌ٍ دستبندهای آنها از طلا تهیه شده و در اینجا تعبیر بفضّه یعنی نقره نموده

صفحه : 245
و برای جمع بین اینکه دو آیه چه مانعی دارد که گفته شود بهر دو قسم از طلا و نقره ولدان بهشتی مزین گردیده‌اند.
یا بگوئیم همین طوری که بین درجات بهشت تفاوت است بین غلمان و خدمه آن نیز تفاوت بسیار است که خصوصیات هر درجه و مقامی در خور اصل آن مقام است.
وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً در بعض احادیث است که رب‌ّ در اینجا بمعنی سیّد است مثل قوله تعالی در سوره یوسف اذکُرنِی عِندَ رَبِّک‌َ و مقصود از آن امیر المؤمنین علیه السّلام است یعنی آب دهد آنان را سیّد آنها علی بن ابی طالب علیه السّلام و از طرف سنّی و شیعه اخبار و احادیث بسیار رسیده که علی علیه السّلام ساقی حوض کوثر است که در قیامت شیعیان خود را سیراب میگرداند و دشمنان خود را رد میکند و در اینمقام گفته‌اند رب‌ّ هب لی من المعیشة سؤلی و اعف عنّی بحق آل رسولی و اسقنی شربة بکف‌ّ علی‌ّ سیّد الاولیاء زوج بتولی.
و در اینکه سوره مبارکه سه نوع مشروب بابرار و نیکوکاران وعده داده شده که مصداق کامل آن همان چند نفرند که آیات (هل اتی) در باره آنان فرود آمده (اول شرابی که مزاجها کافورا) و آن مشروبیست که خاصیت او خاصیت کافوری است.
دوم شرابی که (مزاجها زنجبیلا) یعنی مشروبی که خاصیّت آن خاصیّت زنجبیلی است، سوم که از بالاترین و بزرگترین اکرام و انعامی که برای نیکوکاران تهیّه شده اینکه است که پروردگار آنان می‌آشاماند بآنها از شرابی که طاهر و پاکیزه است و مطهّر و پاک کننده نیکوکاران است از هر صفت زشتی و اخلاق نکوهیده‌ای از کبر و منیّت و عجب و ریاء و حسد و تدلیس و غل و غش و باقی اوصاف رذیله اینکه است که اینکه نحو مشروب را نسبت برب‌ّ میدهد که پروردگار و مربّی بشر که تربیت کننده موجودات است از شَراباً طَهُوراً آنها را سیراب میگرداند و اینکه نسبت مزیّت فضیلت ابرار را میرساند.

صفحه : 246
آری اشخاصی را سزد از آن شرابا کافورا و شرابا زنجبیلا و شرابا طهورا سیراب گردند که در باره آنها آیه إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُذهِب‌َ عَنکُم‌ُ الرِّجس‌َ أَهل‌َ البَیت‌ِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً فرود آمده و آنان اهل بیت عصمت و ال رسولند که از هر غل و غش و کثافات اخلاقی پاک و دارای مقام ولایتند.
آن خاصیت و اثریکه از امتزاج اخلاط اربعه سوداء صفراء بلغم خون پدید میگردد در حیوان آن را مزاج گویند و آن اثریکه از ترکیب و امتزاج عناصر پدید گردد و نباتات از آن تشکیل میگردد آن را نیز مزاج گویند و بغلبه بعضی از عناصر بر بعضی دیگر خاصیّت نباتات و گیاهان تفاوت پیدا میکند.
و چنانچه تجربه شده مزاج کافور سرد و خنک است و مزاج زنجبیل گرم و حرارت می‌افزاید و چون در آشامیدن و خوردن اینکه دو گیاه لذّت و کیفیّتی در ذائقه پدید نمیگردد در صورتی که اینکه آیات در مقام لذائذ و محظوظات اهل بهشت است.
پس ممکن است در توجیه آیات گفته شود اینکه سه نوع مشروب در آیات اشاره بسه مرتبه از مقامات روحانی ابرار و نیکوکاران دارد که وقتی انسان بتمام معنی نیکو کار گردید خداوند قلب وی را اولا ببرد کافوری که اشاره باطمینان نفسانی و یقین ثابتی است که دیگر هیچ تزلزلی و شکّی در آن راه ندارد و اضطراب وی را که در اثر عدم اطمینان نفسانی پدید گردیده بمرتبه تمکّن و ثبوت میرساند چنانچه در شأن آنها است إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق‌ٍ عِندَ مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ«1»
-----------------------------------
(1) سوره قمر آیه 54- محققا پرهیزکاران در بهشتها و نهرها در نشیمنگاه صدق نزد پادشاه با اقتدار متمکن و متمرکز گردیده‌اند آری اثر و نتیجه ایمان حقیقی و تقوی هر گاه ملکه نفسانی گردید و بحد کمال رسید چنین است که انسان نزد حق تعالی مقام عندیت می‌یابد مثل ملائکه مقربین که مقام عندیت دارند.

صفحه : 247

بیان (ماء طهورا) و باقی نهرهای بهشتی‌

و پس از آنکه یقین او بمرتبه اطمینان قلبی رسید در قلب او محبّت بمقام الوهیت تولید میگردد و محبّت وقتی شدّت نمود عشق میگردد و وقتی آتش عشق در قلب عاشق شعله‌ور گردید که اشاره بآن (شرابا زنجبیلا) نموده و حرارت وقتی افزوده گردیده آن آتش و حرارت را (بماء طهورا) خاموش میگرداند که اگر بآب رحمت آتش عشق را تسکین نمیداد دل و قلب عاشق از آن آتش سوخته میگردید.
و آن آب رحمتی است که هر گاه انسان کاملی از آن قطره‌ای بذائقه جانش رسید از هر غل و غشی پاک میگردد و لایق قرب الهی و در مقام مقرّبین منزل میگزیند

‌برای توضیح آیات پاره‌ای از سخنان مفسرین را ترجمه مینمایم‌

(1) اینکه طور تشریفات اشاره باین است که وقتی بآب طهور قلب انسان از تمام کثافات اخلاقی و اوصاف بهیمی و سبعی پاک و پاکیزه و مصفی گردید نور جمال الهی در قلب وی منعکس میگردد و اینکه منتهی درجه و بالاترین مقام صد یقین است.
(2) حوض کوثر در بهشت مخصوص بحضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و چهار حوض دیگر اختصاص بمتّقیان دارد، آب، شیر، خمر، عسل، که در سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ذکر شده و دو چشمه دیگر مخصوص بخاشعین است و آنها کسانی میباشند که هیبت و خشیت حق تعالی بر قلب آنان مستولی گردیده و اشاره بآن دارد فِیهِما عَینان‌ِ تَجرِیان‌ِ و دو چشمه دیگر مخصوص باهل یمین است فِیهِما عَینان‌ِ نَضّاخَتان‌ِ و بیان اینکه چهار چشمه در سوره (الرّحمن) است و دیگر چشمه رحیق که مخصوص بابرار است و دیگر چشمه تسنیم که مخصوص بمقربین است و اینکه دو چشمه در سوره (مطففین) ذکر شده و دو چشمه دیگر مخصوص باهل بیت است کافور و زنجبیل که آن را سلسبیل نامند (و شرابا طهورا) نیز از ایشانست و محققین آن را شراب شهود گویند که مرآت دل نوشنده را بلوامع انوار قدم روشن

صفحه : 248
ساخته و مهیّای عکوس ازل و ابد گردانیده و وقت و حال وی را چنان صاف میگرداند که بکلی شوائب غیریت در مشارع وحدت باقی نماند و رنگ دوگانگی مبدل گردانیده جام مدام یک رنگ سازد.

(همه جامست و نیست گویی می همه می است نیست گویی جام)
عارفی گفته اگر فردا بزم نشینان دار بقا را برای اینکه خواهند بآنان شراب طهور چشانند امروز باده نوشان خمخانه افضال بنقد از آن نصیبی تمام داده‌اند (از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست، در جمال لا یزال هفت و پنج و چار مست). (پایان) إِن‌َّ هذا کان‌َ لَکُم جَزاءً وَ کان‌َ سَعیُکُم مَشکُوراً در اینجا باید کلامی در تقدیر گرفت که در معنی چنین شود بابرار و نیکوکاران که مصداق حقیقی آن عترت رسول اللّه میباشند که باتفاق شیعه و سنی اینکه آیات در شأن آنها فرود آمده و عموم آن شامل میگردد تمام ابرار و نیکوکاران گفته شود اینکه همه تشریفات و نعمتها پاداش و جزای اعمال نیک شما است و سعی و زحمت شما رضایتبخش و مقبول و پسندیده است.
اگر چه یکی از اسماء الحسنی (الشّکور) است لکن چون شکر بمعنی حقیقی که سپاس گذاری و اظهار امتنان در مقابل نعمت باشد نسبت بحق تعالی روا نیست بایستی حمل بر معنی مجازی نمود که عمل شما وقتی با خلوص نیّت توأم گردیده مرضی و مقبول عند اللّه است و چون مرضی بودن نزد حق تعالی بالا ترین منقبت و فضیلت و منزلت ابرار بشمار میرود اینکه است که بیان مقام آنان را تا اینجا بپایان میرساند.
إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنا عَلَیک‌َ القُرآن‌َ تَنزِیلًا خطاب متوجه بحضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بحقیقت و درستی ما قرآن را

صفحه : 249
بحکمتهای چندی آیه بآیه و بتدریج بر تو فرود آوردیم و در جای دیگر وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلًا«1» مفسرین گویند چون در اینکه آیه دو ضمیر ذکر شده یکی ضمیر (انا) و دیگر ضمیر (نحن) و اینکه نحو بیان تأکید در کلام را میرساند.
گویا اشاره باین باشد که کفّار میگویند اینکه قرآن سحر و کهانت است لکن ملک علّام مؤکدا میگوید ما فرستادیم قرآن را بر تو آیه بآیه و اینکه قرآن از محل صدق و حقیقت و از نزد پروردگار تو فرود آمده.
فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً از مصدر الهی برسول اکرم خطاب میرسد که ای رسول گرامی بر جفاء و سرزنش کفار صبر کن و بر حکم حق تعالی و تبلیغ رسالت ثابت قدم باش و متانت و استقامت خود را از دست مده و تابع مشو کسانی را که در نفس پرستی مرتکب گناهان کبیره گردیده و کفران ورزیده و از حق و حقیقت رو گردانیده‌اند.
از بعض مفسرین رسیده که مقصود از (آثما) گناه کاری است که تو را دعوت بگناه نماید مثل عتبة بن ربیعه که گفت دست از دعوتت بردار تا دختر زیبای خودم را بتو دهم و از (کفورا) آن ناسپاسی است که تو را بکفر بخواند چون ولید بن مغیره که گفت بدین آباء و اجداد خود رجوع کن تا تو را توانگر نمایم.
وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ بُکرَةً وَ أَصِیلًا ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن و بخوان پروردگار خود را باسماء الحسنی
-----------------------------------
(1) قرآن را جدا جدا کردیم تا آنکه بآرامی بر مردم قرائت کنی و فرو فرستادیم آن را فرو فرستادنی. سوره 17 آیه 107- از اینکه آیه استفاده میشود که قرآن یک حقیقت بسیطی است که در عالم (ما فوق الطبیعه) موجود است و از روی حکمت از آن مرتبه تنزل داده و آیه آیه فرود آورده.

صفحه : 250
در صبحگاه و در طرف شام اشاره به اینکه تو از گفتار دشمنان دلتنگ مباش و از آنان اعراض نما و در صبح و شام شاید کنایه از تمام روز باشد بذکر پروردگار و یاد او و توجه بجناب او مشغول باش و شاید مقصود از (بکرة) نماز صبح و از (اصیلا) نماز عصر باشد.
وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَاسجُد لَه‌ُ وَ سَبِّحه‌ُ لَیلًا طَوِیلًا و در شبها سجده و تسبیح و تمجید نما پروردگار خود را از بعض مفسرین است که مقصود از سجده در شب نماز مغرب و عشاء است که بآن مأمور گردیده و ممکن است مقصود نماز شب باشد که حضرتش مأمور بآن گردیده بود و مقصود از سجده همان حالت انقیاد و تواضع و بندگی حق تعالی باشد که چون در شب از اشتغال بامر تبلیغ فارقی بکلی روی دل بسوی حق تعالی نما و از خلق اعراض کن و مشغول حمد و ثناء و ذکر پروردگار خود باش و بآنچه بآن مأمور میگردی عمل نما.
خلاصه در اینکه آیات خدای جلیل نبی‌ّ اکرم خود صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بچند چیز مأمور میگرداند، اول (فَاصبِر لِحُکم‌ِ رَبِّک‌َ) تو بایستی در آنچه بآن مأمور گردیده‌ای صبر و خودداری نمایی و با متانت و استقامت در مقابل کفار تبلیغ رسالت نمایی و نیز در مقابل جفاهای آنان پایداری نمایی و اعتنا بگفتار مردمان کج رفتار بد عمل منمایی و تابع آنان مشوی.
دوم (وَ اذکُرِ اسم‌َ رَبِّک‌َ) رو از خلق بگردانی و بحق آری و در شب و روز بذکر و عبادت و بندگی و حمد و ستایش او مشغول باشی.
سوم (فَاسجُد لَه‌ُ) سجده کنی اشاره به اینکه در مقام اطاعت و بندگی متواضع و منقاد حق تعالی گردی و تبلیغ رسالت تو را از توجه بحق و اظهار بندگی باز ندارد إِن‌َّ هؤُلاءِ یُحِبُّون‌َ العاجِلَةَ وَ یَذَرُون‌َ وَراءَهُم یَوماً ثَقِیلًا

صفحه : 251
(هؤلاء) اشاره بهمان (آثِماً أَو کَفُوراً) است که در آیه بالا ذکر شد که اینکه جماعت کفّار شقی‌ّ نفس پرست دنیا و لذائذ آن را دوست دارند و دنبال محظوظات اینکه عاریت سرا را گرفته و وامیگذارند آنچه را که پشت سر آنها است آن روزی را که بسیار سنگین و سخت و ناگوار است یعنی آنان مشغول بدنیا گردیده و از آن روز سنگین قیامت بازمانده‌اند.
آری محبت دنیا و نفس پرستی و دنبال هوی و هوس رفتن چشم دل آدمی را کور میگرداند و وی را در زاویه تاریک دنیا حبس مینماید و زنجیر آرزو و آمال دنیوی بدست و پای وی پیچیده میگردد و نمیگذارد حرکت نماید و پشت سر خود را بنگرد و قدمی رو بحق و حقیقت بالا رود و چنانچه دانشمندان گفته‌اند محبت دنیا با خدا پرستی جمع نخواهد شد.
آیات و احادیث بسیار در مذمت محبت دنیا و دل بستگی بآن رسید چنانچه در سوره بقره فی وصف اهل دنیا فرموده أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ لا هُم یُنصَرُون‌َ«1» در سوره روم یَعلَمُون‌َ ظاهِراً مِن‌َ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم عَن‌ِ الآخِرَةِ هُم غافِلُون‌َ«2» و از صادق آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرموده (در مناجات با موسی خدا فرموده ای موسی وقتی دیدی فقر رو بتو آورد بگو مرحبا بشعار صالحین و وقتی دیدی غنا رو بتو آورد بگو اینکه گناهی است که بزودی بعقوبت رسد محققا دنیا دار عقوبت است که بعقوبت رسید آدم وقتی مرتکب آن خطیئه گردید و خدا قرار داد دنیا را ملعون و ملعون است آنچه در او است مگر آنچه را برای خدا بکار برده شود ای موسی بندگان صالح من اعراض کردند از دنیا بقدر
-----------------------------------
(1) آنها خریدند حیات دنیا را بآخرت (یعنی آخرت را رها نموده و دنیا را گرفتند) و عذاب آنها تخفیف ندارد و نیز کسی آنان را یاری نمیکند. [.....]
(2) کفار و اشقیا ظاهر دنیا را می‌بینند و از آخرت و مآل امرشان غافلند.

صفحه : 252
رغبت آنان بمن و مایل بخلق گردیدند بقدر جهل آنها بمن) نَحن‌ُ خَلَقناهُم وَ شَدَدنا أَسرَهُم وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أَمثالَهُم تَبدِیلًا گویند مقصود از (اسر) مفاصل است اشاره به اینکه خلقت آنها را محکم گردانیدیم و مفصلها و اعضاء و قوای آنان را سخت و مرکوب بیکدیگر و تعادل و توازن بین آنها قرار دادیم و هر گاه بخواهیم و مشیّت ما مقتضی گردد آنان را هلاک نموده و امثال آنها را خلقت مینمائیم یعنی همین طوری که آنها را از نیستی بوجود آوردیم قدرت داریم آنها را هلاک نموده و بامثال آنها تبدیل نمائیم.
إِن‌َّ هذِه‌ِ تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ سَبِیلًا اینکه آیات موعظه و اندرزی است برای کسی که بخواهد راهی و طریقی بسوی پروردگار خود پیدا نموده و در آن سلوک نماید.
آری تعلیمات قرآنی و طریق دین محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزدیک‌ترین راهست بسوی حق تعالی و تحصیل رضای و نزدیکی باو چنانچه در حدیث دارد (که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یک خط مستقیم کشید و در اطراف آن چندین خطهای کج و معوج قرار داد و فرمود شریعت من مثال اینکه خط مستقیمی است بسوی خدا که شما را بآن دعوت میکنم.
وَ ما تَشاؤُن‌َ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً نمیخواهند مگر آنچه را خدا بخواهد ثابت و محقق است هیچ امری و نه عملی بدون خواست و اراده حق تعالی از مرتبه عدم و نیستی بوجود نمی‌آید حتی افعال اختیاری انسان زیرا که فقط پدید آورنده او است و بس ممکن وجودش و فعلش از او و قائم باراده و مشیت او است اختیارش نیز ناشی از اختیار او است لکن اینکه آیه و امثال آن دلیل نمیشود که انسان در افعالش مجبور باشد و اراده‌اش

صفحه : 253
بهیچ وجه مدخلیت در عملش نداشته باشد بلکه حکمت و مشیت الهی چنانچه علیما حکیما اشاره بر اینکه است چنین تعلق گرفته که اراده انسان را یکی از علل بشمار آرد و خواست وی در عملش مدخلیت داشته باشد.
بعبارت دیگر اینکه در بسیاری از آیات قرآن معلّق نموده خواست و اراده انسان را بمشیّت خود شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که گوش زد بشر نماید که اگر چه تو در اعمال خود مختاری لکن بایست بدانی که مستقل باراده و عمل نمیباش بلکه وجودت و اراده‌ات ناشی از اراده او است که اراده نموده که تو در اعمالت مختار باشی پس نتیجه چنین میشود که مشیت الهی چنین اقتضاء نموده که تو باراده خودت اعمالت را انجام دهی بدون آنکه اجباری بر تو باشد.
پس وقتی انسان باراده و اختیار خود بر عملی تصمیم گرفت خداوند برای نفوذ اراده وی که منافی با اختیار او نشود اراده میکند که آن عمل تحقق خارجی پیدا کند زیرا انسان تا وقتی تصمیم قطعی بر انجام کاری نگرفته هنوز بر ترک عمل قدرت دارد لکن وقتی مصمّم بر عمل گردید گویا دیگر اختیار از کفش میرود و وقوع خارجی عمل باراده حق تعالی انجام میگیرد.
خلاصه وقتی آیات را با هم جمع نمودیم مثل همین آیه بالا و امثال آن و آیاتی که دلالت دارد که انسان باختیار خود عمل میکند از مجموع آنها چنین استفاده میشود که خدا خواسته که انسان در اعمال اختیاری خود بخواهد و عمل کند و چون چنین خواسته و از آن طرف چون وقوع خارجی فعل بدون اراده حق تعالی واقع نمیگردد اراده حق تعالی در اینکه ضمینه معلق میگردد بر اراده عبد و گر نه نقض غرض لازم آید نه آنکه اراده عبد منوط باراده حق تعالی باشد.
آیه إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن یُضِل‌ُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ شاهد بر آن است که خطاب بنبی اکرم (ص) فرموده که تو هر قدر حریص باشی بر هدایت آنها آن کسی که خودش گمراهی اختیار کند وی را خداوند هدایت نمیکند

صفحه : 254
و دیگر یار و یاوری ندارد و نیز آن حدیثی که از حضرت امیر علیه السّلام رسیده که پیره مردی بعد از یکی از جنگهایی که او در قشون بود سؤال نمود که آیا اینکه حرکات و کوشش ما در مبارزه باختیار خودمان بوده یا باراده حق تعالی انجام گرفته فرمود اراده حق تعالی معلّق بر اراده انسان است اینکه حدیث هم شاهد بر همان است که گفتیم که اراده خدا بعد از تصمیم گرفتن عبد است بر عمل.
یُدخِل‌ُ مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه‌ِ وَ الظّالِمِین‌َ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً آری البته دخول در رحمت خدا بمشیت و خواست حق تعالی انجام میگیرد لکن مهیا شدن برای گرفتن رحمت بکوشش خود شخص تحقق میپذیرد و آن حدیث مشهور که
(ان‌ّ فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها
شاهد بر آن است خداوند دائم الفضل و کثیر الاحسان است.

(هر چه هست از قامت ناصاف بی‌اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست) حافظ
اگر اختیاری در کار نبود چگونه نسبت ستمکاری بکسی میداد بقول حضرات جبری که گویند تمام اعمال بنی آدم از خوب و بد باراده و خواست حق تعالی انجام میگیرد کسی که باختیار عملی از وی صادر نگردید هرگز روا نیست که وی را در تعداد ستمکاران بشمار آرند و نیز هرگز مناسب با عدل خداوندی نیست کسی را بعمل غیر اختیاری عذاب کند یعنی عذابی که از روی مجازات و کیفر اعمال برای گنه‌کاران مهیا گردیده لایق عدل الهی نمیگردیده و نیز اگر انسان در عملش مختار نبود چگونه اراده فعل از وی ناشی میشد.
آری همین طوری که دخول در رحمت باراده و کرم حق تعالی انجام میگیرد دخول در جهنم و عذاب نیز باراده خدا و از روی قانون عدل انجام میگیرد.

صفحه : 255

‌سورة المرسلات‌

اشاره

خمسون آیة و هی مکیة

[سوره المرست (77): آیات 1 تا 28]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً (1) فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً (2) وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً (3) فَالفارِقات‌ِ فَرقاً (4)
فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً (5) عُذراً أَو نُذراً (6) إِنَّما تُوعَدُون‌َ لَواقِع‌ٌ (7) فَإِذَا النُّجُوم‌ُ طُمِسَت (8) وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَت (9)
وَ إِذَا الجِبال‌ُ نُسِفَت (10) وَ إِذَا الرُّسُل‌ُ أُقِّتَت (11) لِأَی‌ِّ یَوم‌ٍ أُجِّلَت (12) لِیَوم‌ِ الفَصل‌ِ (13) وَ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الفَصل‌ِ (14)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (15) أَ لَم نُهلِک‌ِ الأَوَّلِین‌َ (16) ثُم‌َّ نُتبِعُهُم‌ُ الآخِرِین‌َ (17) کَذلِک‌َ نَفعَل‌ُ بِالمُجرِمِین‌َ (18) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (19)
أَ لَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ (20) فَجَعَلناه‌ُ فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ (21) إِلی قَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (22) فَقَدَرنا فَنِعم‌َ القادِرُون‌َ (23) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (24)
أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ کِفاتاً (25) أَحیاءً وَ أَمواتاً (26) وَ جَعَلنا فِیها رَواسِی‌َ شامِخات‌ٍ وَ أَسقَیناکُم ماءً فُراتاً (27) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (28)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش مهربان
قسم بپیمبرانی که بنیکی فرستاده شدند،
قسم بفرشتگانی که در اوامر حق شتابانند،
قسم بکسانی که وحی حق و اوامر حق را بین خلق انتشار میدهند،
قسم و بحق آنهایی که بین حق و باطل جدا میکنند،
قسم به فرشتگانی که حامل وحیند (و از طرف حق تعالی بپیمبران وحی میرسانند)
تا آنکه عذر نیکان و تهدید بدان شود،
محقّقا آنچه وعده داده شده است هر آینه واقع است،
وقتی که

صفحه : 256
ستارگان گرفته شوند
و وقتی که آسمان شکافته گردد،
و کوه‌ها بر دم باد پراکنده گردد،
و وقتی که پیمبران وقت گواهی اعلام شود،
برای چه وقت و روزی معین شده،
برای روزی که جدا میشود (بین شقی و سعید)
و چه طور (ای رسول) دانا میگردی که روز فصل چه روزی است،
وای در آن روز بحال منکرین خدا و قیامت،
آیا ما گذشتگان را بکیفر کفرشان هلاک ننمودیم،
همین طور هلاک میکنیم بعد از آنها منکرین را،
اینکه طور مجازات مینمائیم گنه‌کاران را،
وای در آن روز بحال منکرین،
آیا ما نیافریدیم شما را از آب سست بی‌مقدار،
و قرار دادیم آن آب منی را در جایگاه محکم
تا وقت معیّن،
پس اندازه‌گیری کردیم، که نیکو اندازه‌گیر حکیمی میباشیم،
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،
آیا ما قرار ندادیم زمین را کافی،
برای زندگان و مردگان،
و قرار دادیم در زمین کوه‌ها بلند، و سیراب گردانیدیم شما را از آب خوش گوار
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،

توضیح آیات‌

اشاره

وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً، فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً، وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً، فَالفارِقات‌ِ فَرقاً، فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً

سخنان مفسرین راجع باین جملات پنجگانه‌

بعض مفسرین اینکه پنج جمله را راجع بحالات یک نوع از موجودات دانسته اند و بعضی هر یک را راجع بنوعی گرفته‌اند.
از اصحاب امیر المؤمنین روایت میکنند که خداوند سوگند یاد نموده بچند طائفه از ملائکه که آنها فرستاده شدگانند برای امر بمعروف و نهی از منکر.
و بروایت علی بن ابراهیم مقصود از (مرسلات عرفا) آیاتی است که پی هم و بعضی پشت بعض دیگر فرود آیند (فالعاصفات عصفا) قبر است (ناشرات نشرا)

صفحه : 257
نشرا مرده‌ها است (فالفارقات فرقا) جنبنده‌هایند (فالملقیات ذکرا) ملائکه‌اند و چون در تفسیر کبیر گفتار مفسرین را در تأویل و تفسیر آیات بطرز خوبی تنویع و تشریح نموده اینکه است که برای وضوح مطلب مختصری از گفتار او را در اینجا ترجمه مینمایم.
بدان که اینکه جملات پنج گانه یا تماما راجع بیک نوع و یک جنس است یا هر یک راجع بیک نوع دیگری است و مفسرین را در آن گفتار چندی است.
(1) مقصود از تمام آنها ملائکه میباشند (وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً) قسم بملائکه‌ای است که باذن خدا پی در پی ایصال نعمت بر طائفه‌ای یا عذاب میفرستند بر طائفه دیگری فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً در آن دو معنی گفته شده اول اشاره بسرعت ملائکه است برای ارسال مثل سرعت باد دوم اشاره بسرعت ملائکه است برای گرفتن روح کافر و هلاکت او (وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً) اشاره به اینکه ملائکه در موقع هبوط بزمین بالهای خود را پهن میکنند یا آنکه در زمین نشر شرایع یا نشر رحمت یا نشر عذاب میکنند یا ملائکه‌ای میباشند که در قیامت نامه اعمال مردم را منتشر مینمایند قال اللّه تعالی (وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً«1» (فَالفارِقات‌ِ فَرقاً) ملائکه‌ای هستند که حق و باطل را از هم جدا میکنند (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) ملائکه‌ای میباشند که واسطه در القای وحی و ذکرند بسوی انبیاء و مقصود از ذکر شاید مطلق علم و حکمت باشد و اشاره بآن دارد یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ و شاید مقصود قرآن باشد.
و بدان که مقصود از قسم تنبیه بر جلال و عظمت آن چیزی است که بآن قسم
-----------------------------------
(1) سوره اسری آیه 14، هر انسانی را ملزم گردانیدیم و اعمال و احوال وی را در گردنش نهادیم و بسته گردانیدیم و روز قیامت بیرون میآوریم و القاء میشود بر او کتاب گشاده. اشاره به اینکه انسان در دنیا آنچه کرده از خوب و بد در گردن او ثابت و پنهان است و در قیامت باز میگردد.

صفحه : 258
یاد میکنند و شرف و علوّ ملائکه امری است ظاهر و چند وجه برای اثبات فضیلت ملائکه بیان میکند از آن جمله چنین گفته ملائکه واسطه‌اند بین خدا و بین بندگانش در اینکه مردم را بجمیع سعادات دنیا و آخرت و خیرات جسمانی و روحانی برسانند و نظر بعظمت و شأن آنها است که خداوند آنان را در مورد قسم قرار داده.
(رأی دوم) مقصود از تمام جمله‌های پنجگانه باد است (وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً) سوگند بباد عذاب که پی در پی بوزد چنانچه فرموده یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ وَ أَرسَلنَا الرِّیاح‌َ تا آنکه عواصف گردد یعنی سخت شود فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً اشاره بباد رحمت است که ابر را در جوّ پراکنده میگرداند وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً اشاره بآن باد رحمتی است که فرموده وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ«1» فَالفارِقات‌ِ فَرقاً اشاره ببادی است که نباتات و اشجار را در موقع نموّ منتشر میگرداند و در (فرقا) چند معنی گفته شده 1- ریاح ابر را پراکنده میگرداند 2- برخی از دهها را خراب میکند (وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح‌ٍ صَرصَرٍ) فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً پس از وزیدن باد عذاب و تخریب خانها خلق مضطر میگردند و مشغول میشوند بذکر و ملتجی بخدا میگردند و چون باد سبب ذکر میشود اینکه است که از آن تعبیر بالقاء ذکر میکند.
(رأی سوم) مقصود از بعض جملات اینکه آیات قرآن است لکن بنظر من ممکن است تمام جملات پنج گانه را حمل بر قرآن نمائیم (و المرسلات) آیات قرآن است که بتوسط جبرئیل بر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده (عرفا) یعنی بطور معروف فرود آمده و مشتمل بر خیریت است چگونه قرآن چنین نباشد در صورتی که هادی و رهنما است بسوی کمال و نجات بشر و جمیع خیرات ناشی از آن است فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً اشاره بآنکه در اول مرتبه دولت اسلام ضعیف بود پس از
-----------------------------------
(1) سوره اعراف آیه 55، خدا آن کسی است که فرستاد باد را که مژده دهنده است بین دو دست رحمت او. اشاره به اینکه ارسال باد یکی از انواع رحمت او است که فرا گرفته تمام موجودات را.

صفحه : 259
آن قاهریت و عظمت وی بر تمام ممالک روی زمین توفّق و برتری پیدا نمود (عصفا) بمعنی شدّت و غلبه دولت اسلام است وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً یعنی علم و حکمت از آیات قرآن در قلوب تمام عالمیان و تمام افراد بشر در مشرق و مغرب عالم منتشر گردید فَالفارِقات‌ِ فَرقاً اشاره به اینکه آیات قرآن چنانست که جدا کننده بین حق و باطل است (و القرآن ذی الذکر) وَ إِنَّه‌ُ لَذِکرٌ لَک‌َ وَ لِقَومِک‌َ وَ إِنَّه‌ُ لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِین‌َ تماما اشاره بهمین است که قرآن جدا کننده بین حق و باطل است پس از اینکه بیان معلوم میشود که ممکن است که ممکن است تمام جملات را حمل بر قرآن نمائیم که در مقام توصیف قرآن فرود آمده اگر چه کسی نگفته باشد.
رأی چهارم- ممکن است تمام جمله‌های پنجگانه را حمل بر بعثت انبیاء نمائیم وَ المُرسَلات‌ِ عُرفاً آن اشخاص فرستاده شده که مخصوص بوحی گردیده‌اند و جامع تمام خیرات و هر امر معروف و خوبی میباشند زیرا شکّی نیست که تماما مأمور بتبلیغ کلمه طیّبه (لا اله الّا اللّه) گردیده‌اند که آن کلمه کلید تمام خوبیها و منشأ جمیع فضایل است.
فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً اشاره به اینکه دین و ملّت هر پیمبری در اول ضعیف است پس از آن قوّت و شوکت و عظمت پیدا میکند مثل شدّت و قوّت باد وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً مقصود منتشر گردیدن دعوت و دین آنان است فَالفارِقات‌ِ فَرقاً یعنی پیمبران جدا کننده بین حق‌ّ و باطلند فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً پیمبران مردم را میخوانند بسوی ذکر خدا و ترغیب و تحریص مینمایند آنان را بعبادت و اطاعت خدا.
رأی پنجم- مقصود از تمام جمله‌های پنجگانه درجات و مراتب افرادیست که ترقی و تعالی نموده و در سیر است کمالی صعود مینمایند و آن چنانست که شخص در ابتدا مشغول بدنیا و نفس پرستی باشد پس از آن متنبّه گردد و در قلبش داعی حق و اعراض از دنیا و مایل بخدمت مولا پدید گردد و از اینکه حالت تعبیر به (المرسلات شده باشد و از مرسلاتی که بقلب و روح وی القاء گردد دو چیز پدید میگردد یکی دوستی و محبّت غیر خدا از دل بیرون میرود و اینکه است مقصود از فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً

صفحه : 260
و دیگر ظهور اثر محبّت خدا در تمام اعضاء و قوا بطوری که بنده نمیشنود مگر بخدا و نمیبیند مگر خدا را و نظر نمیکند مگر بخدا اینست مقصود از وَ النّاشِرات‌ِ نَشراً آن وقت برای وی ظاهر میگردد و مکشوف میشود نزد او نور جلال اللّه و او را موجود بیند و کل‌ّ ما سوا اللّه را معدوم اینکه است مقصود از فَالفارِقات‌ِ فَرقاً پس از آن مستهتر میگردد در محبت خدا و در قلبش و زبانش باقی نمیماند مگر ذکر او و از اینکه حالت تعبیر شده به (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) و بدانکه اینکه سه قسم اخیر در جایی گفته نشده لکن احتمال میرود و ممکن است آیات را حمل بر آن نمود.
و تا اینجا بنا بر اینکه بود که تمام اینکه آیات پنج‌گانه را حمل بر یک نوع موجودات نمائیم امّا بنا بر غیر آن که بعضی را حمل بر نوعی و بعض دیگر را حمل بر نوع دیگری کنیم بین مفسرین گفتاری است بعضی آن سه آیه اول را حمل بر سه قسم باد نموده‌اند و آیه چهارم و پنجم را بر دو عمل ملائکه کرده‌اند و گویند (فَالفارِقات‌ِ فَرقاً) ملائکه هستند که بین حق و باطل و حلال و حرام را جدا میکنند (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) ملائکه‌ای میباشند که بانبیاء القاء وحی میکنند و باولیاء الهام مینمایند.
اگر گفته شود چه مناسبتی است بین باد و ملائکه که در قسم با هم جمع نموده در پاسخ گوئیم ملائکه روحانیین در لطافت و سرعت حرکت تشبیه بباد نموده بعضی دیگر را رأی چنین است که بایستی دو آیه اول را حمل بر دو قسم باد نمود و سه آیه دیگر را حمل بر سه عمل ملائکه زیرا که بتوسط آنها وحی برای پیمبران منتشر میگردد و دین رواج میگیرد و بر وحی دو اثر مترتب میگردد یکی بوحی بین محق و مبطل جدا میشود یعنی بوحی معلوم میشود چه کس در دعوا حق است و چه کس بر باطل است.
دوم بوحی ظهور و بروز میکند یاد خدا و ذکر او در زبانها و قلبها دائر میگردد

صفحه : 261
و ایضا ممکن است گفته شود مقصود از آن دو آیه اول دو نوع ملائکه باشند (المُرسَلات‌ِ عُرفاً) ملائکه رحمت (فَالعاصِفات‌ِ عَصفاً) ملائکه عذاب و آن سه آیه دیگر قرآن باشد که منتشر میگرداند حقیقت و درستی را در قلوب و ارواح مؤمنین و بین حق و باطل جدا میکند و ذکر خدا را القاء میگرداند در زبانها و قلبها و اگر بخواهیم گفتهای صاحب تفسیر کبیر را که راجع باین آیات نموده در اینجا ترجمه نمائیم هر قدر بیانات وی را در هم بفشاریم باز سخن طولانی میگردد اینکه است که تا اینجا کلام وی را خاتمه میدهم. «پایان» و بنظر قاصر ممکن است راجع باین آیات توجیهات دیگری نیز بشود 1- اینکه بعض آیات را بفاء عطف داده و بعضی را بواو چنانچه (فالعاصفات) را بفا عطف بمرسلات داده (و النّاشرات) را بواو عطف (بعاصفات) داده و آن دو آیه بعد را (فالفارقات) (فالملقیات) را نیز بفاء عطف داده شاید سرّش اینکه باشد که چون بقاعده عربیّت فاء دلیل بر معیّت و واو دلیل بر غیریّت است شاید (مرسلات و عاصفات) صفت یک نوع باشند و آن سه آیه بعد نیز صفت یک نوع دیگر که آن دو آیه اول را با هم جمع نموده و حمل بر صفت نوعی نمود و آن سه آیه بعد را نیز با هم جمع نمود و حمل بر اوصاف نوع دیگر کرد.
توجیه دیگر- ممکن است هر یک از اینکه آیات پنجگانه را حمل بر تمام معانی مذکوره که مفسرین در باره هر یک کرده‌اند بنمائیم زیرا که آیات مطلق است و شامل میگردد آنچه را که متّصف باین اوصاف باشد مثلا شاید مقصود از مرسلات هم باد باشد هُوَ الَّذِی أَرسَل‌َ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ و هم انبیاء و پیمبران وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ و هم قرآن که بنبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ارسال گردیده و هم ملائکه که ارسال وحی و الهام مینمایند و هم نفس بشر که یکی از مصادیق آن روح انسانی است از آن وقتی که در قوس نزول باصطلاح عرفاء ارسال میشود ببدن و مراتب و درجاتی طی مینماید و تنزّلاتی نموده تا وقتی که به منتهی درجه تنزّل رسد پس از

صفحه : 262
آن در قوس صعود رو بکمال میرود و درجه بدرجه بالا رود تا در کمال بجایی رسد که بوی القاء ذکر میشود یعنی صاحب وحی با الهام میگردد زیرا که (مرسلات) بر همه آنها صدق مینماید و مصداق تمامی آنها است بلکه نظر باطلاق آیات که بدون دلیل بر تعیین نمیتوان حمل بر معنی بخصوصی نمود شامل میگردد توجیهاتی که مفسرین در باره آنها نموده‌اند و چیزهای دیگری از آنچه فهمش از حیطه ذهن بشر خارج است پس ممکن است حمل نمود بر آنچه بشود اینکه طور توصیف نمود.
(توجیه دیگر) مقصود از (مرسلات) هر چیزی باشد که از مبدء عالم ابداء و ارسال شده باشد که تمام موجودات را شامل گردد و آیات چهارگانه بعد صفت (مرسلات) باشد مثل اینکه گفته شود (عاصفات) اشاره بسرعت اجابت (مرسلات) باشد (ناشرات) اشاره بانتشار و نشر مرسلات است (فارقات) نیز صفت (ناشرات) یا (مرسلات) باشد که جدا کننده بین حق و باطل است (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) نیز در مرتبه چهارم صفت مرسلات باشد که بمرتبه القاء ذکر میرسد.
خلاصه شاید تمام اینکه پنج آیه شریفه اشاره بمراتب موجودات و سیر استکمالی آنان و بیان نزول و عروج آنها در مراتب خلقت و اظهار قدرت و اقتدار الهی است که بصورت قسم یاد آوری نموده.
عُذراً أَو نُذراً (عذرا و نذرا) مصدر اعذار و انذار است و اینکه دو کلمه را بعضی قراء بتشدید قرائت کرده‌اند و بعضی بتخفیف خوانده‌اند و فتحه ان یا برای اینکه است که بدل ذکر باشد در (فَالمُلقِیات‌ِ ذِکراً) یا مفعول له باشد برای ارسال یعنی ارسال مرسلات برای عذر نیکان و تهدید بدان است یا مفعول (ملقیات) است که چنین شود خداوند فرشتگان و انبیاء و قرآن را بفرستاد تا القای ذکر کنند و مردم را متذکر گردانند تا آنکه از طرف خدا حجت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 263

‌برای اثبات قیامت موجودات بزرگ را مورد قسم قرار داد

إِنَّما تُوعَدُون‌َ لَواقِع‌ٌ (ما) در انّما موصوله و جواب قسم است اشاره به اینکه آنچه بشما وعده داده شده از اوضاع قیامت و حشر و نشر و باقی امور اخروی از ثواب و عقاب و بهشت و جهنم البته ثابت و واقع است و شک و ریبی در آن نیست.
خداوند بموجودات بزرگ خود که اصول خلقت‌اند سوگند یاد میکند و آنان را شاهد صدق خود قرار میدهد که وعده‌های ما واقع است و شاید اشاره باین باشد که وجود اینکه هایی که در مورد سوگند قرار داده شده دلیل ظاهری است بر صدق گفتار ما.
برای مسلم بودن و واقعیت داشتن امر قیامت و آنچه بتوسط پیمبران وعده داده شده (لواقع) بصیغه اسم فاعل که برای حال آرند آورده نه بصیغه مضارع (سیوقع) که دلالت بر آینده دارد چنانچه در بسیاری از آیاتی که راجع باوضاع قیامت است بصیغه ماضی یا بصیغه اسم فاعل آورده و اینطور بیان دلالت بر ثبوت و تحقّق مطلب دارد یعنی چنان اینکه مطلب محقّق و ثابت است که گویا واقع شده و شاید اشاره باین باشد که آنچه بشما وعده داده شده از حالات بعد از مرگ و عالم آخرت اصل و حقیقت آن در همین نشاه دنیا در باطن و حقیقت آدمی مرکوز است قیامت جای بروز و ظهور آنست اینکه است که یکی از اوصاف قیامت را (تبلی السّرائر) معرفی نموده.
فَإِذَا النُّجُوم‌ُ طُمِسَت، وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَت، وَ إِذَا الجِبال‌ُ نُسِفَت، وَ إِذَا الرُّسُل‌ُ أُقِّتَت طمس و طلس در لغت بمعنی محو اثر است نسف بمعنی بر باد دادن خاک است (اقّتت) بمعنی اعلام است (وَ إِذَا الرُّسُل‌ُ أُقِّتَت) یعنی انبیاء و پیمبران در آن روز جمع میشوند تا آنکه شاهد امتشان باشند.
در مقام آثار ظهور قیامت است که آن پس از وقوع چهار علامت پدید میگردد

صفحه : 264
که برای منحل شدن عالم و وقوع قیامت تذکر میدهد وقتی است که اثر روشنایی ستاره محو گردد و وقتی است که آسمان از هم شکافته گردد و وقتی است که کوه‌ها مثل بر افشاندن حبوبات بر باد میرود و وقتی است که پیمبران اعلام میشوند.
لِأَی‌ِّ یَوم‌ٍ أُجِّلَت، لِیَوم‌ِ الفَصل‌ِ (لای‌ّ یوم) استفهام اشاره بعظمت آن روز است گویا سؤال میشود که برای چه روزی عقب انداخته آنچه را که متعلق برسولانست یا کیفر مجازات کفّار برای چه روزی تأخیر افتاده پاسخ داده میشود (أجّلت) یعنی آخرت عقب انداخته تا وقت معین یا عقب انداخته یا برای آنکه آنان را مهلت دهیم برای روزی که جدا کننده بین حق و باطل است سعید و شقی مؤمن و کافر از هم امتیاز یابند و هر کس بنتیجه اعمال خود برسد (ان کان عمله خیرا فجزائه خیرا و ان کان عمله شرا فجزائه شرا)«1» که آن روز روزی است که هر کس بنتیجه و کیفر اعمال خود میرسد.
وَ ما أَدراک‌َ ما یَوم‌ُ الفَصل‌ِ (ما) مبتدا (ادریک) خبر آن (ما یَوم‌ُ الفَصل‌ِ) روز فصل روزی است که بین خوب و بد، شقی و سعید مؤمن و کافر صالح و طالح جدا میشود و یکی از نامهای قیامت یوم فصل است.
شاید اشاره باین باشد که عظمت و شدّت آن روز (فصل) طوری است که تو که پیمبر خاتمی با جلالت شأنت و مقام علم و دانشت مادامی که در جلباب لباس بشریّت میباشی نتوانی عظمت و بزرگی آن روز را بدرستی مشاهده نمایی.
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ویل در لغت بمعنی هلاکت آمده و در اصل مصدر و مفتوح است گویند ویل
-----------------------------------
(1) اگر عمل انسان خیر و خوب باشد پس جزای او نیز چون عکس العمل او است خوب است و اگر عملش شر و بد باشد بکیفر اعمالش جزا و پاداش او شر میگردد.

صفحه : 265
دلالت بر اینکه دارد که همیشه عذاب برای تکذیب کننده‌گان ثابت است (و ویل للمکذبین) در اینجا مخصوص بکسانی است که منکر قیامت میباشند و انبیاء را تکذیب مینمایند اشاره به اینکه بر اینان عذاب ثابت و محقق است.
از بعض مفسرین است که ویل چاهی است در جهنم که کوه‌های عالم را آب میکند و در آن روز چنین عذابی برای کسانی است که قیامت را انکار و تکذیب نموده‌اند و نسبت ناروا بپیمبران میدهند.
أَ لَم نُهلِک‌ِ الأَوَّلِین‌َ، ثُم‌َّ نُتبِعُهُم‌ُ الآخِرِین‌َ در مقام انذار و تهدید است و همزه «الم» استفهام انکاری است که آیا هلاک نکردیم یعنی هلاک کردیم اولین را مثل قوم نوح را بطوفان و قوم عاد را بباد صرصر و قوم ثمود را بصیحه آسمانی و غیر اینها از کسانی که مخالفت نمودند هلاک گردانیدیم پس از آن آنها را بکیفر اعمالشان و کفرشان بانواع و اقسام بلاها و عذابها هلاک میگردانیم.
در اینکه مقصود از آخرین کیانند بین مفسرین گفتاری است بعضی گویند آخرین قوم شعیب و لوط و موسی میباشند دیگری گفته مقصود از اولین تمام کفاری میباشند که پیش از بعثت رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند ثُم‌َّ نُتبِعُهُم‌ُ الآخِرِین‌َ استیناف است که همین طوری که پیشینیان را بکیفر کفرشان هلاک نمودیم بعدیها را نیز در صورت کفرشان آنان را نیز هلاک میگردانیم.
و اینکه توجیه دوم هم باعتبار لفظ و هم باعتبار معنی مناسب‌تر است زیرا که اینکه آیات در مقام انذار و تهدید است که مردم در هر زمانی که باشند در صورتی که اعراض از حق نمایند و تکذیب پیمبران کنند در مورد هلاکت و عذاب واقع میگردند کَذلِک‌َ نَفعَل‌ُ بِالمُجرِمِین‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ و نیز همین طوری که اولین و آخرین را بکیفر گناهشان در مورد عذاب و هلاکت

صفحه : 266
واقع گردانیدیم تمام گناهکاران را بجرم گناهشان معذب میگردانیم وای بر کسانی که تکذیب خدا و رسول میکنند.
اگر خوب بنگری آیه اخیر که در اینکه سوره مبارکه تکرار شده نه فقط برای تأکید است بلکه در هر موردی خصوصیت زائدی دارد که از آیه جلو آن استفاده توان نمود و محتوی بر اسراری میباشد علاوه بر اینکه نظر باهمیّت گناه کافرین که تکذیب پیمبران را مینمایند اینکه آیه (ویل للمکذّبین) را تکرار مینماید چنانچه در سوره (الرّحمن) مکرّر نعمتهای خود را برای اهمیت آن تکرار مینماید (فَبِأَی‌ِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‌ِ) اگر چه در آنجا نیز اسرار دیگر هم دارد.
و شاید یکی از اسرارش اینکه باشد که انذار و تهدید و نیز مژده و بشارت بایستی مطابق هم و در عرض هم باشد زیرا یکی از اوصاف رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بلکه وظیفه تمام پیمبران اینکه بوده که بمؤمنین بشارت دهند و کافرین را تهدید نمایند و اینکه دو اصل است که محرک عمل خوب و پسندیده و مانع از عمل بد و نکوهیده میگردد و انسان را همیشه بین خوف و رجا نگاه میدارد و همین صفت نیکو سبب نجات وی است اگر خوف از عذاب نباشد انسان جسور میشود و اگر امید رحمت نباشد مایل بحق نمیگردد و کار خوبی انجام نمیدهد اینکه است که خوف و رجا دو اصل از اصول دیانت بشمار میروند.
و در بعض اخبار از معصوم است (که باید خوف و رجاء در مؤمن مثل دو کفه ترازو مساوی و بقدر هم باشد) أَ لَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ، فَجَعَلناه‌ُ فِی قَرارٍ مَکِین‌ٍ، إِلی قَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ فَقَدَرنا فَنِعم‌َ القادِرُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ وای بر آنهایی که کفران نعمت الهی را نموده‌اند و سپاس گذاری مربی خود را نمیکنند مدنیان (فقدرنا) را با تشدید قرائت کرده‌اند و باقی قراء بتخفیف

صفحه : 267
خوانده‌اند تقدیر اندازه‌گیری شیئی را گویند و تقدیر نمودن خدا اشیاء را بدو نحو تحقق پذیرد یکی قوّه‌ای در او قرار میدهد که کمالاتی که مستعد آن است از قوه بفعل رساند و دیگر او را اندازه گیری میکند بوجه مخصوص و مقدار مخصوص مطابق حکمت و نظام عالم (فقدّرنا) در آیه نسبت بانسان بهر دو معنی صادق آید هم قوّه و استعداد کمال در او گذاشته که اگر کوشش کند از هر موجودی بالاتر میرود و هم خلقت او را جمیل قرار داده که در حسن صورت و سیرت بر تمام موجودات تفوّق و برتری دارد (فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ) همزه (أَ لَم نَخلُقکُم) استفهام انکاری است و در مقام امتنان و اظهار نعمت بر بنی آدم برآمده که آیا ما شما را چنین خلق نکردیم یعنی شما را از آب منی که از قذارات بشمار میرود و از آن نفرت و دوری مینمائید خلقت نمودیم.
و نیز برای تخویف و تهدید کفار اشاره بنفوذ قدرت و عظمت و الهیّت و خالقیت خود نموده و انسان را مورد خطاب عتاب آمیز خود قرار میدهد که آیا شما افراد بشر را از منی سست بی‌مقدار خلق ننمودیم و آن را در قرارگاه محکم یعنی رحم زن متمکن نگردانیدیم تا مدّت معلومی یعنی اینکه طور انسان را خلقت نمودیم و آنچه از حالات و گزارشات و کیفیّات که در مدت عمرش و وقت مردنش مناسب حال وی است تقدیر کردیم و اندازه‌گیری نمودیم و ما خوب اندازه‌گیری نمودیم که هر فردی را بآنچه در خور او و سزاوار آن بود روی میزان عدل و درستی اندازه‌گیری نمودیم وای بر کسانی که سپاس گذاری ولی نعمت خود را نمیکنند و تکذیب مینمایند اشاره به اینکه گویا خلقت خودشان که از چه چیز خلق شده‌اند و هستی خود را بعد از نیستی فراموش نموده‌اند و چون کفران نعمت نموده‌اند برای آنان بکیفر کفرشان ویل که اشاره بعذاب و هلاکت است ثابت است.
أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ کِفاتاً، أَحیاءً وَ أَمواتاً، وَ جَعَلنا فِیها رَواسِی‌َ شامِخات‌ٍ وَ أَسقَیناکُم

صفحه : 268
ماءً فُراتاً وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ بقاعده عربیت (أَحیاءً وَ أَمواتاً) حالست برای زمین.
در مقام اظهار نعمت و امتنان بر بشر و سرزنش وی بر آمده اشاره به اینکه چگونه چنین نعمتها را بچشم خود می‌بینید و در مقام شکر گذاری بر نمی‌آئید آیا ما زمین را کافی قرار ندادیم برای زندگانی شما که در آن نشو و ارتقاء نمائید و حیات خود را ادامه دهید و نیز برای مردگان شما که بدنشان در زمین دفن گردد و آیا چنین نیست که در زمین کوه‌های بلند افراشتیم که میخ زمین باشد و زمین را محکم گرداند و آیا قرار ندادیم در زمین آب شیرین خوشگوار که شما را سیراب گرداند و زراعت و کشت و کار شما را بثمر آرد قوله تعالی وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ کُل‌َّ شَی‌ءٍ حَی‌ٍّ از عبد اللّه عباس است که آبهای خوش گوار چهار نهر است جیجان، سیحان، فرات، نیل.
وای در آن روز قیامت بر کسانی که کفران نعمت نموده و سپاس گذاری از ولی نعمت خود نمی‌نمایند و در عوض نسبت دروغ بپیغمبران خدا میدهند.
اینکه آیه اشاره بنوع دیگری است از انواع نعمتهای الهی که راجع بمظاهر آفاقی است چنانچه آیه بالا اشاره بآلای جسمانی و انفسی بشر بود و ذکر نعمتها برای اینکه است که انسان متذکر گردد و کفران نعمت ننماید و اظهار بندگی نماید و بشکرانه نعمتهای غیر متناهی الهی بوظیفه بندگی عمل کند و تصدیق پیمبران نماید و باین وسیله از عذاب آخرت نجات یابد پس وای و ویل برای کسانی است که اینکه همه نعمتهای آفاقی و انفسی که از حد و شماره افزون است و برای آنها و در دست‌رس آنان قرار دادیم کفران نموده و شکر گذاری نمیکنند.

صفحه : 269

[سوره المرست (77): آیات 29 تا 50]

اشاره

انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ (29) انطَلِقُوا إِلی ظِل‌ٍّ ذِی ثَلاث‌ِ شُعَب‌ٍ (30) لا ظَلِیل‌ٍ وَ لا یُغنِی مِن‌َ اللَّهَب‌ِ (31) إِنَّها تَرمِی بِشَرَرٍ کَالقَصرِ (32) کَأَنَّه‌ُ جِمالَت‌ٌ صُفرٌ (33)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (34) هذا یَوم‌ُ لا یَنطِقُون‌َ (35) وَ لا یُؤذَن‌ُ لَهُم فَیَعتَذِرُون‌َ (36) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (37) هذا یَوم‌ُ الفَصل‌ِ جَمَعناکُم وَ الأَوَّلِین‌َ (38)
فَإِن کان‌َ لَکُم کَیدٌ فَکِیدُون‌ِ (39) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (40) إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی ظِلال‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (41) وَ فَواکِه‌َ مِمّا یَشتَهُون‌َ (42) کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (43)
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (44) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (45) کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلاً إِنَّکُم مُجرِمُون‌َ (46) وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (47) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ ارکَعُوا لا یَرکَعُون‌َ (48)
وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ (49) فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ (50)

(ترجمه)

ای دوزخیان بروید بسوی آنجایی که قبلا تکذیب میکردید،
بروید بسوی دودهای آتش جهنم که از سه طرف شعله‌ور است،
که سایه بانی در آنجا نیست که بینیاز گرداند شما را از شراره آتش
آن شراره آتش تیرهایی می‌اندازد مثل قصری
که گویا مانند شتر زردی ماند،
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان
(پیمبران) قیامت روزیست که دهنها بسته میگردد و نتوانند سخن گویند،
و اذن در سخن گفتن ندارند، تا آنکه عذرخواهی کنند،
وای در آن روز بر تکذیب- کنندگان،
روز جدا کننده (بین خوب و بد) است در آن روز جمع میکنیم شما را با گذشتگان،
پس ای کافرین اگر برای شما حیله‌ای و کیدی هست بکنید،
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان
محققا اشخاص با تقوی در سایه‌های خنک

صفحه : 270
و چشمه‌های آب گوارا متنعمند،
و میوه‌های فراوان و آنچه اشتها دارند در دسترس آنها است،
(خطاب عزت رسد) بخورید و بیاشامید گوارا باد برای شما نعمتهای بهشتی پاداش اعمال نیک شما،
اینطور ما پاداش (نیکو) میدهیم نیکوکاران را
وای در آن روز بحال تکذیب کنندگان،
که وقتی گفته میشود بآنان رکوع کنید نمیپذیرند و رکوع نمیکنند،
وای در آن روز بحال آنان که آیات خدا را تکذیب کردند،
پس بکدام حدیث و خبری بعد از آن ایمان میآورند.

توضیح آیات‌

انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ، انطَلِقُوا إِلی ظِل‌ٍّ ذِی ثَلاث‌ِ شُعَب‌ٍ پس از آنکه برای تنبّه بشر بیان مینماید نعمتهایی که برای وی مهیّا گردانیده در مقام تهدید و تخویف آنان برآمده که وقتی که قیامت برپا گردید خزنه جهنّم گویند بکفار بروید بسوی آن عذابی که پیمبران گوشزد شما کردند و شما بدون فکر و رویه یا از روی حسد و کبر دروغ انگاشتید و نسبت ناروا بآنان دادید (به) در آیه متعلق بمکذّبون است (انطلقوا) بعضی قراء بفتحه انطلقوا قرائت نموده‌اند و بعضی بکسره خوانده‌اند بفتحه خبر میشود برای کنتم و بکسره امر میشود که بروید مقصود از ظل‌ّ دود آتش جهنم است شعب قبیله‌ای را گویند که بچند شعبه گردیده و شعوب جمع شعب چنانچه گویند (شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ) و مقصود از (ذِی ثَلاث‌ِ شُعَب‌ٍ) شاید اشاره باشد بشدت و زیادتی دود که گویا دود جهنم سه شعبه میگردد و در اینکه آیه گفتاری از مفسرین نقل شده و احتمالاتی داده شده.
(اول) در قیامت آتش از بالای سر کفّار و از زیر پای آنان باطراف آنان احاطه دارد جمعا بین اینکه آیه و قوله تعالی (لَهُم مِن فَوقِهِم ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ وَ مِن

صفحه : 271
تَحتِهِم ظُلَل‌ٌ)«1» و نیز یَوم‌َ یَغشاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم«2» (دوم) مقصود از ظل‌ّ دود است چنانچه در جای دیگر است إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِین‌َ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها«3» و سرادق آتش دود است و دود جهنم از شدّت و قوّتی که دارد سه شعبه میگردد و از بالای سر و طرف راست و چپ کفّار احاطه میکند.
سوم- ما نمیدانیم و دانا نیستیم که مقصود از ظل‌ّ چیست و نیز در باره آن چیزی نشنیده‌ایم.
لکن بهترین توجیهات همان توجیه اول است که مقصود از ظل‌ّ دود است و اشاره بقوت و شدت آتش جهنم دارد زیرا وقتی آتش از زیادتی آن قوت پیدا نمود و دود آن بسیار گردید البته دود آن متفرّق و شعبه شعبه میگردد و شعب آن ناشی از تاریکی و ظلمت نفس بشر است که از قبل عکوف نمودن و مقیّد گردیدن بقوای نفسانی پدید میگردد.
توجیه چهارم سبب پدید شدن دود صاحب شعب سه‌گانه ناشی از سه قوه از قوای نفسانی انسان است، حس، خیال، و هم زیرا که هر یک اینها پرده و حجابی است که مانع میگردد از اشراق انوار قدس بر قلب انسان و آن چیزی که سبب عذاب میشود آن قوّه وهمیّه شیطانیه است و آن حالتی است در دماغ که نفس آدمی را مشوّش میگرداند و مانع میگرداند وی را از ادراک حقایق و دیگر قوّه غضبیّه سبعیّه که در طرف راست قلب واقع است و نمیگذارد نفس بطریق اعتدال قیام نماید و دیگر قوّه شهویّه بهیمیه از طرف چپ پس آنچه از انسان سر میزند از
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 18 (برای اهل جهنم سایبانها است از آتش بالای سر آنان و سایبانهای از آتش از زیر آنها) اشاره به اینکه آتش و دود جهنم بآنها احاطه نموده
(2) سوره عنکبوت آیه 55، روزی که میپوشاند آنها را عذاب از بالای سر آنها و از زیر پای آنها یعنی عذاب از تمام اطراف بآنها احاطه مینماید.
(3) سوره کهف آیه 28، محققا ما آماده و مهیا نمودیم برای کافرین آتشی که بآنها احاطه نموده پرده‌های آن آتش.

صفحه : 272
عقاید فاسده و اعمال باطله ناشی از اینکه سه قوه واهمه، شهویّه، غضبیّه گردیده و از همین قوای سه گانه ناشی میگردد سه شعبه از عذاب که تعبیر از آن بظل‌ّ ذی ثلاث شعب شده.
هر کس خواهد که فردای قیامت از اینکه دخان که ظل من یحموم اشاره بآن است ایمن گردد بایستی بنور عقل و ایمان متمسّک گردد تا آنکه از تیرگی صفات شیطانیّه و غضبیّه سبعیّه و شهویه بهیمیه نجات یابد. (تفسیر کبیر) توجیه دیگر مقصود از (شعب ثلاث) قوه شنوایی و قوه بینایی و قوه نفسانی است بدلیل قوله تعالی وَ اللّه‌ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ«1» پس شکر اینکه سه قوه و مراعات آن که از حدّ اعتدال تجاوز ننماید منبع سعادت و عدم مراعات آن منبع شقاوت است.
و بوجه دیگر ایمان عبارت از تصدیق بقلب و اقرار بزبان و عمل بجوارح است و هر یک از اینکه سه شعب ثلاث که در آیه عنوان نموده مقابل یکی از اینکه ارکان سه گانه است اینکه است که فرموده انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه‌ِ تُکَذِّبُون‌َ و چون تکذیب نمودن عمل قلب است و تمام اعمال و افعال و قوا ناشی میگردد از قلب وقتی قلب فاسد گشت اعضا وقرا نیز فاسد میگردد و ظلمت قلب باعضاء نیز سرایت مینماید اینست که تعبیر بسه ظلمت نموده و در قیامت اینکه سه نوع ظلمت بسه صورت تشکیل میگردد زیرا که بازای هر صفتی در قیامت بصورت مناسب آن صورتی پدید میگردد. (تفسیر روح البیان) لا ظَلِیل‌ٍ وَ لا یُغنِی مِن‌َ اللَّهَب‌ِ، إِنَّها تَرمِی بِشَرَرٍ کَالقَصرِ، کَأَنَّه‌ُ جِمالَت‌ٌ صُفرٌ
-----------------------------------
(1) سوره نحل آیه 80، خدا بیرون آورد شما را از شکمهای مادرهایتان در حالی که چیزی نمیدانستید و قرارداد برای شما گوش و چشم و قلب کمند کسانی که شکرگزار باشند.

صفحه : 273
قوله تعالی در سوره زمر آیه 18 مِن فَوقِهِم ظُلَل‌ٌ مِن‌َ النّارِ وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل‌ٌ اشاره به اینکه دود آتش جهنم از بالا و پائین بآنان احاطه نموده.
(جمالة و جمالات) هر دو قسم قرائت شده و بهر دو نحو قرائت جمع است و مفرد آن جمال و جمل میشود.
آن ظل ذی ثلاث شعب را بچهار صفت معرفی نموده:
(اول) آن دود یا آتش سه شعبه دارد اشاره به اینکه دود وقتی شدید گردید متفرق میگردد و شعبی پیدا میکند.
(دوم) آن دود یا آتش لا ظلیل سایه خنک ندارد (وَ ظِل‌ٍّ مِن یَحمُوم‌ٍ) سایه آن از دود سیاهست سایه‌ای نیست که مانع حرارت گردد اشاره به اینکه ظل کفار غیر از ظل مؤمنین است که در اوصاف او است (وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ)«1» (سوم) آن دود یا آن آتش (ترمی بشرر کالقصر) هر شعله آن مثل بنا و قصر بلندی است و اینکه نیز اشاره بقوّت و شدّت شراره آتش است.
(چهارم) تشبیه مینماید آن آتش را بشتر زرد رنگ (کَأَنَّه‌ُ جِمالَت‌ٌ صُفرٌ) وقتی آتش شدّت نموده و شعله آن در اطراف پراکنده گردید زرد رنگ بنظر میآید تمام اینکه اوصاف اشاره بشدّت و قوت آتش جهنم است که برای تکذیب کنندگان انبیاء آماده شده وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ شاید در اینجا اشاره باشد به اینکه چه روز سختی است روز قیامت برای کفار.
هذا یَوم‌ُ لا یَنطِقُون‌َ، وَ لا یُؤذَن‌ُ لَهُم فَیَعتَذِرُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ظاهرا ضمیر جمع در (لا ینطقون) راجع بکفّار است که در قیامت مأذون بسخن گفتن نیستند تا آنکه عذر خواهی نمایند.
-----------------------------------
(1) سوره واقعه آیه 29- سایه پیوسته بهم کشیده شده در اوصاف سایه بهشتیان است مقابل سایه جهنمیان آری همین طوری که اوصاف و اعمال بهشتیان و جهنمیان ضد هم و مقابل یکدیگر است نظر به اینکه باید جزا بر وفق عمل باشد اینست که نعمت و عذاب آنها نیز ضد هم و مقابل یکدیگر است.

صفحه : 274
و شاید اشاره باین باشد که در آن روز از شدت خوف و ترس و اضطرابی که به آنان از هول دست میدهد دهنهای کفّار بسته و زبانهایشان بند میآید و قدرت بر تکلم ندارند.
و روز قیامت روزیست که کسی قدرت بر تکلم ندارد مگر کسی را که خداوند اذن بدهد و کفّار مأذون نیستند سخن بگویند تا آنکه عذر خواهی نمایند لکن شاید مؤمنین مأذون باشند تکلّم نمایند زیرا که آنان در (مقام امین) قرار گرفته‌اند و دیگر خوفی و حزنی برای آنان نیست إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ از بعض مفسرین است که مقصود اینکه است کفار اذن در عذر خواهی ندارند جمعا بین اینکه آیه و آنجا که فرموده (کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها) و در جایی دیگر ثُم‌َّ إِنَّکُم یَوم‌َ القِیامَةِ عِندَ رَبِّکُم تَختَصِمُون‌َ«1» و در جمع آیات ممکن است گفته شود مواقف قیامت بسیار است در موقف اول که چشم کفار بر آن عذاب کذایی افتد قدرت بر تکلّم ندارند و اینکه منافات ندارد که در وقت دیگر زبانشان باز شود و هر یک بخواهد دیگری را مقصر نماید.
یا آنکه مقصود مجادله در باطن خودشان نمایند و با نفس خودشان بجنگند که چرا چنین و چنان کردیم و تصدیق پیمبران را ننمودیم که امروز در اینکه عذاب و در اینکه هلاکت واقع گردیم چنانچه آن آیه کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها شاهد بر آن است وای در آن روز بر کسانی که تکذیب پیمبران و آیات حقانی را نمودند و دعوت آنها را دروغ انگاشتند که بکیفر تکذیبشان در آن روز زبانشان بسته گردیده و مأذون در تکلّم نیستند ویل در اینجا شاید اشاره ببستگی زبان آنها است.
هذا یَوم‌ُ الفَصل‌ِ جَمَعناکُم وَ الأَوَّلِین‌َ هذا اشاره بهمان روز موعود و روز رستاخیز است که یکی از نامهای آن
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 32، پس از آنکه مردید روز قیامت شما محققا نزد پروردگارتان با هم مجادله میکنید.

صفحه : 275
روز که در قرآن معرفی شده (یوم فصل است) و چون (یوم الفصل) مطلق است مصادیقی پیدا مینماید روزی است که خوب و بد شقی و سعید مؤمن و کافر از هم امتیاز پیدا مینمایند.
و نیز روزی است که حق و باطل از هم جدا میگردد و نیز روزی است که نزد میزان عدل الهی حق مظلوم از ظالم گرفته میشود.
و اینکه آیه اشاره بقسم دیگری است از عذاب کفار که آنان را تهدید مینماید برسوایی آن روز که خلق اولین و آخرین از کسانی که در اول هبوط آدم بودند تا آخرین بقاء دنیا همگی با هم در یک سعید واحد اجتماع مینمایند و بقوله تعالی (یوم تبلی السرائر) باطنها نیز ظاهر میگردد که آنها متوجه گردند آن کس که بر خلاف امر حق تعالی و رضای او عمل نموده در آن وقت چقدر خجلت زده و رسوا و شرمنده میگردد.
فَإِن کان‌َ لَکُم کَیدٌ فَکِیدُون‌ِ خطاب عتاب آمیز بکفّار است که اگر شما توانید حیله و تزویری کنید و عذاب اینکه روز را از خود دفع نمائید چنانچه در دنیا بنای کار شما بر حیله بازی و دروغگویی و تدلیس بوده عمل خود را بکار اندازید.
اشاره به اینکه قیامت روزی است که پرده‌ها پاره گردیده و حقایق ظاهر می گردد و باطنها نمایان میشود و بخوبی خوب و بد زشت و زیبا و حق و باطل از هم امتیاز می‌یابد بحیله و دروغ نتوان کاری را پنهان نمود زیرا که یکی از اوصاف قیامت (تبلی السّرائر) است که ظاهر نشان میدهد باطن را و باطن ارائه میدهد ظاهر را بلکه توان گفت چون روز قیامت روزی است که هر فرعی باصل خود بر میگردد و اضداد با هم متحد میگردند زیرا که حشر بمعنی جمع است و قیامت را حشرش نامیده شاید نظر بهمین باشد که اشیاء با هم جمع میگردند و همه در صعید واحد اجتماع مینمایند خلاصه چنانچه آیات ارائه میدهد قیامت روز فصل

صفحه : 276
است که خوب و بد مؤمن و کافر شقی‌ّ و سعید از هم جدا و ممتاز می‌گردند و باعتبار دیگر روز جمعش نامیده شاید جمع باعتبار اینکه باشد که اضداد در آن وقت با هم جمع و متحد میگردند یا باعتبار اجتماع افراد در محل واحد روز جمعش نامیده وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ وای بر کسانی که بکید و حیله امر نبوّت را پنهان نموده و خواهند بتزویر نور حقانی و چراغ هدایت را خاموش نمایند.
إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی ظِلال‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ، وَ فَواکِه‌َ مِمّا یَشتَهُون‌َ، کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ چون یکی از اوصاف قرآن بشارت دهنده بمؤمنین و تهدید کننده کافرین است باین مناسبت هر جا ذکر عذابی شود برای کفار در عقب بیان رحمت میشود برای مؤمنین و هر جا نامی از رحمت برده شود در عقب نامی از عذاب نیز برده میشود تا آنکه خوف و رجا مثل دو کفه میزان مقابل گردند.
اینکه است که همین طوری که دود جهنم یا شعله آن را تشبیه بسه شعبه نموده همین طور راجع بنعمتهای بهشت که بمتقین وعده داده نیز سه قسم آن را در اینجا تذکر میدهد.
اول بهشتیان و متقیان در سایه‌های و ظلال خنک بهشتی می‌آرامند در سوره واقعه آیه 29 در وصف بهشتیان است وَ ظِل‌ٍّ مَمدُودٍ وَ ماءٍ مَسکُوب‌ٍ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ دوم از چشمهای آب گوارای کافوری و زنجبیلی و شرابا طهورا که در سوره دهر آیه 18 وَ یُسقَون‌َ فِیها کَأساً کان‌َ مِزاجُها زَنجَبِیلًا عَیناً فِیها تُسَمّی سَلسَبِیلًا تذکر داده می‌آشامند مقابل کفّار که دمیدم از شراره آتش اذیّت میکشند.

صفحه : 277
سوم اهل تقوی از میوه‌های بهشتی ارتزاق مینمایند و بآنها گفته میشود بخورید و بیاشامید گوارا باد شما را و اینکه نعمتها پاداش اعمال نیک شما است.
و اینکه طور بخشش و الطاف الهی در باره متقین مقابل آن تیرهای آتشین است که هر یک از آن شراره‌ها را تشبیه نموده بقصر و عمارت بلند و بشتر زرد رنگ و بایست دانست که تقوی مقام بلندی است که اگر ایمان با تقوی توأم گردید انسان را از حضیض ناسوتی بمقام ملکوتی میرساند و در جایگاه مقربین باقسام و انواع نعمتهای روحانی و جسمانی وی را ملتذ و برخوردار میگرداند.
قال اللّه تعالی إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ«1» تقوی ملکه و حالتی است نفسانی که در هر کس پدید گردید وی را از آنچه در نظر عقل و شرع و منطق صحیح رکیک و نادرست آید باز میدارد و علامت وجود و تحقیق چنین ملکه اینکه است که تمام عادات و ملکات و اعمال شخص روی میزان عدل استوار میگردد و چنین حالتی را در عرف علمای اخلاق تعبیر بملکه عدالت کنند و اگر تقوی در کسی ملکه و از اوصاف نفسانی گردید خود تقوی رهنما و رهبر انسان میگردد و طریق سعادت وی را باو مینمایاند و برای او راه باز میکند غرض آنکه وقتی آدمی دارای ملکه تقوی گردید و از حظوظات نفسانی طبیعی اعراض نمود در اثر مجاهده با نفس عقل وی بزرگ و قوی میشود و چشم دل وی باز میگردد و راه را از چاه تمیز میدهد آن وقت ببعض اسرار و گفته‌های پیمبران واقف میگردد و صاحب تمیز میشود و خودش بجزئیات کار خود بینا میگردد و بین خوب و بد اعمالش تمیز میدهد آن وقت بدرستی میتواند براهی که رهبران حقیقت پیمودند قدم پشت قدم آنان گذارده خود را بسعادت برساند لکن بدون حصول ملکه تقوی ممکن نیست کسی بتواند سعادتمند گردد و اینکه اول مرتبه تقوی است و آخر مرتبه تقوی چنانچه در محل خود مبرهن گردید اینکه است که شخص چنان با نفس خود مجاهده
-----------------------------------
(1) محققا خدا قبول میکند اعمال پرهیزکاران را.

صفحه : 278
نماید که در اثر کوشش بسیار برای وی حالتی پدید گردد که از غیر حق تعالی اعراض نماید و بتمام قوی و مشاعر رو بحق آرد و از پیروی حظوظات نفسانی خود داری نماید و تمام فکر و همّش در آلای حق و مقصود و مطلوبش مشاهده آثار و صفات حقّانی گردیده تا آنکه برسد بجایی که خود و آنچه هست برای او بخواهد نه برای خود.
إِنّا کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ ما اینکه طور پاداش میدهیم نیکوکاران را وای بحال کسانی که خود را از اینکه سعادت عظمی و از نعمتهای بهشتی که بمؤمنین با تقوی وعده داده شده محروم نموده و سخنان پیمبران و آیات الهی را دروغ میپندارد و نسبت ناروا بآنها میدهد.
کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلًا إِنَّکُم مُجرِمُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ امر کلوا و تمتّعوا امر وجوبی نیست بلکه در مقام توبیخ و سرزنش کفّار است و اشاره بکفّار دارد که از متاع اندک بیمقدار دنیا بخورید و اندکی محظوظ گردید لکن محظوظات دنیا شما را از عذاب نجات نمیدهد زیرا که شما گنه‌کار و در مورد سخط و غضب پروردگار واقع گردیده‌اید و مال و ثروت یا شهرت و مقام کسی را از گناه پاک نمیگرداند وای بحال گنه‌کارانی که تکذیب پیمبران نموده‌اند و بهمین متاع قلیل دنیا قناعت نموده و خود را از سعادت و فضیلت محروم گردانیدند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم‌ُ ارکَعُوا لا یَرکَعُون‌َ، وَیل‌ٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِین‌َ یکی از صفات نکوهیده منکرین اینکه است که بآنان گفته میشود رکوع کنید نمیپذیرند و اینکه آیه چنانچه مفسرین گویند مشعر بر اینکه است که کفار همان طوری که مکلّف باصول دیانت میباشند مکلف بفروع نیز میباشند زیرا که ظاهرا اینکه آیات در باره کفار و منکرین پیمبران و آیات الهی فرود آمده اگر آنان مکلف برکوع که یک جزء از نماز است نبودند از جهت ترک رکوع در مقام

صفحه : 279
توبیخ و ملامت واقع نمیگردیدند لکن چنانچه در جای دیگر تذکر دادیم اینکه آیه بتنهایی دلیل نمیشود که کفّار ابتداء مکلف بفروع نیز باشند زیرا که آیه در مقام توبیخ و سرزنش آنها است و چنین مینماید که مقصود اینکه است که اگر بآنها گفته شود ایمان آرید و با جماعت مؤمنین رکوع کنید نمیپذیرند وای بحال کسانی که آیات خدا و مقررات دین را تکذیب نمودند و زیر بار تکلیف نمیروند.
فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ اشاره به اینکه کفّار وقتی باین آیات قرآنی و چنین دلایل و براهین روشن که جای تردید باقی نگذارده و طاهر و هویدا است تصدیق نمیکنند پس بچه حدیث و گفتاری توانند تصدیق نمایند و ایمان آرند.

صفحه : 280

‌سورة النبأ

اشاره

مکیة و هی اربعون آیة ابی بن کعب از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که هر کس سوره نبأ را هر روز قرائت کند از آن سال بیرون نرود مگر آنکه در همان سال بزیارت بیت اللّه مشرّف شود.

[سوره النبإ (78): آیات 1 تا 20]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ (1) عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ (2) الَّذِی هُم فِیه‌ِ مُختَلِفُون‌َ (3) کَلاّ سَیَعلَمُون‌َ (4)
ثُم‌َّ کَلاّ سَیَعلَمُون‌َ (5) أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ مِهاداً (6) وَ الجِبال‌َ أَوتاداً (7) وَ خَلَقناکُم أَزواجاً (8) وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً (9)
وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ لِباساً (10) وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً (11) وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً (12) وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً (13) وَ أَنزَلنا مِن‌َ المُعصِرات‌ِ ماءً ثَجّاجاً (14)
لِنُخرِج‌َ بِه‌ِ حَبًّا وَ نَباتاً (15) وَ جَنّات‌ٍ أَلفافاً (16) إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ کان‌َ مِیقاتاً (17) یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَتَأتُون‌َ أَفواجاً (18) وَ فُتِحَت‌ِ السَّماءُ فَکانَت أَبواباً (19)
وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ فَکانَت سَراباً (20)

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش مهربان
مردم از چه امر مهمّی سؤال میکنند،
از خبر بزرگ قیامت،
آن چنان کسانی که در باره قیامت با هم بحث و مجادله مینمایند،
اینکه طور نیست که گمان کرده‌اید بزودی دانا میشوید،
پس از آن (از اعمال و کردار خود) دانا میشوید (که قیامت چیست)،
آیا ما زمین را برای شما مهد امان قرار ندادیم،
و کوه‌ها را برای استحکام زمین مثل میخ ننهادیم،
و آفریدیم شما را جفت جفت

صفحه : 281
و قرار دادیم خواب را برای تقویت بدن شما،
و قرار دادیم روز را برای تحصیل معاش شما،
و بنا کردیم بالای سر شما هفت بنای محکم،
و قرار دادیم در آن بناء محکم چراغ نورانی درخشان،
و از فشار ابرها فرود آوردیم آب ریزان،
تا اینکه از زمین بیرون آریم حبوبات و گیاهان،
و باغهایی که درختان آن بهم پیچیده،
روز قیامت که روز جدا شدن حق و باطل است وعده‌گاه الهی است،
روزی است که در صور نفخه دمیده میشود پس می‌آیید فوج فوج،
و آسمان در آن روز باز میگردد و درهایی در آن گشوده میشود
و کوه‌ها مانند سرابی میگردد، هرآینه جهنّم در انتظار بدکاران است.

توضیح آیات‌

اشاره

عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ، عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ بقاعده عربیت (عم‌ّ) در اصل عن ما بوده عین را در ماء استفهامیه ادغام نمودند عمّا شد الف (ما) را حذف نمودند (عم‌ّ) شد چنانچه در لم و بم و فیم که در اصل لمّا فیما بما بوده برای آسانی تلفّظ بآن چنین کردند.
نبأ خبری را گویند که متضمن سه فائده باشد اول فائده‌اش بزرگ باشد دوم از آن علم یا مظنه حاصل گردد سوم عاری و خالی از دروغ باشد مثل تواتر یا خبری که خدا یا پیغمبر و امام میدهند که احتمال کذب نمیدهد.
و تمام اخباری که در قرآن مجید بلفظ نبأ آمده متضمن همین سه معنی است مثل قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ تِلک‌َ مِن أَنباءِ الغَیب‌ِ نُوحِیها إِلَیک‌َ عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم نَبِّئُونِی بِعِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ و غیر اینها از آیاتی که بلفظ نبأ آمد اشاره بعظمت آن چیزی است که از آن خبر میدهد نظر ببزرگی و عظمت مسئول عنه دارد که از روی تعجّب و پرسش فرموده (عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ) زیرا نبأ در لغت بمعنی خبری است که شأنیت آن بسیار عظیم و مهم باشد

صفحه : 282

سخنان مفسرین در توجیه نبأ عظیم‌

(1) مقصود قرآن است بدلیل قوله تعالی قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم‌ٌ أَنتُم عَنه‌ُ مُعرِضُون‌َ ضمیر هو اشاره بقرآن است.
(2) روز بعث و نشور است یعنی مقصود از نبأ عظیم قیامت است که کفار در آن اختلاف نموده‌اند بعضی اصلا منکر قیامتند و بعضی گمان میکنند در قیامت بتها شفیع آنها میباشند.
(3) نبأ عظیم شخص محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که مردم از هم سؤال میکردند و از مقام رسالت حضرتش تعجب مینمودند در سوره ق آیه 2 فرموده بَل عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم فَقال‌َ الکافِرُون‌َ هذا شَی‌ءٌ عَجِیب‌ٌ«1» (4) در تفسیر اهل بیت است که مقصود از (نبأ عظیم) وجود امیر المؤمنین است و از آن حضرت روایت میکنند که فرموده (نیست برای خدا آیتی که بزرگتر از من باشد و نیست برای خدا نبئی که عظیم‌تر از من باشد.
در تفسیر ابو الفتوح رازی از علقه روایت میکند روز صفین مردی از لشگر شام بیرون آمد و بالای اسلحه خود قرآنی حمایل نموده بود و بجای رجز که عرب میخوانند عَم‌َّ یَتَساءَلُون‌َ عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ را میخواند علقه گوید خواستم جلو او روم حضرت امیر علیه السّلام فرمود بجای خود باش و خودش نزد او رفت و باو فرمود آیا (نبأ عظیم) را که در آن اختلاف کرده‌اند میشناسی گفت نه نمیشناسم فرمود (و اللّه انا النّبأ العظیم) و من آن کسی میباشم که در آن اختلاف کردید و بر ولایت من منازعه نمودید و از ولایت من برگشتید بعد از آنکه قبول ولایت نمودید و از راه طغیان و سرکشی خود را بهلاکت انداختید و روز غدیر را خود دانید خود دانید و روز قیامت بدانید آنچه کرده‌اید.
-----------------------------------
(1) بلکه کفار تعجب و شگفت داشتند از آنکه از جنس خودشان ترساننده و بیم دهنده‌ای بیاید و میگفتند اینکه امری است عجیب.

صفحه : 283

حدیثی از حضرت رسول (ص) که نبأ عظیم علی (ع) است‌

‌از حافظ ابو نعیم اصفهانی که یکی از بزرگان اهل سنت و سنیها است چنین نقل میکنند که گفته حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود مقصود از نبأ عظیم ولایت علی بن ابی طالب است که از همه کس راجع بآن سؤال میشود و هیچ میتی در شرق و غرب عالم نیست مگر آنکه از وی منکر و نکیر از ولایت علی (ع) سؤال میکند فطوبی خوشا بحال تصدیق کنندگان بولایت او و وای بحال منکرین ولایت او.
آری خوشا بحال متمسّکین بولایت او که او را امام و پیشوای خود قرار داده و محبت او را در دل خود پرورانیده بدبخت کسی که از ولایتش بی بهره گردیده.
و در روایت دیگر حضرت امیر (ع) فرموده من ان نبأ عظیم هستم که در من اختلاف کردند و در خلافت من منازعه نمودند و از ولایت من برگشتند پس از آنکه قبول کردند و بدشمنی با من خود را هلاک نمودند پس از آنکه بشمشیر من از کفر نجات یافتند با آنکه در غدیر شأن و منزلت مرا دانستند.

توجیه دیگر

ممکن است گفته شود چون (نبأ عظیم) اطلاق دارد و مصادیقی دارد که شامل میگردد آنچه را که حمل بر آن کرده‌اند و هر یک از آنها مصداق (نبأ عظیم) واقع میگردد زیرا که دلیل بر تعیین امر بخصوص نداریم پس گوئیم (نبأ عظیم) شامل میگردد هم قرآن و هم مقام نبوّت رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هم روز قیامت و هم ولایت حضرت علی (ع) را زیرا راجع بتمام اینها بین مردم اختلاف واقع است.
الَّذِی هُم فِیه‌ِ مُختَلِفُون‌َ بر تمام اینها صادق آید زیرا آن چیزی که در آن اختلاف نمودند اگر قرآن باشد مؤمنین گفتند قرآن کلام حق تعالی است پاره‌ای از کفّار گفتند سحر است بعضی گفتند افسانه‌های پیشینیان است طایفه دیگر گفتند بافته مسلمانان است.
و اگر رسول باشد مؤمنین او را فرستاده خدا دانند کفّار بعضی ساحرش گفتند بعضی کاهنش نامیدند بعضی دیوانه‌اش دانستند و بعضی کاذب و دروغگویش گفتند

صفحه : 284
و اگر قیامت باشد بعضی اصلا منکر بقای انسان بعد از مردنش گردیدند وَ قالُوا إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ«1» و بعضی قیامت را فقط روحانی گرفتند و بعضی جسمانی صرف دانستند و بعضی اظهار تردید نموده و گفتند وَ ما أَظُن‌ُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِن رُدِدت‌ُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَن‌َّ خَیراً مِنها مُنقَلَباً«2» و بعضی معاد را روحانی و جسمانی دانستند.
و اگر ولایت امیر المؤمنین (ع) باشد بعضی او را امام اولش دانستند و بعضی خدایش نامیدند و بعضی خلیفه چهارمش دانستند بعضی او را کافر و مرتد معرفی نمودند.
و چنانچه گفتیم چون آیه (عَن‌ِ النَّبَإِ العَظِیم‌ِ) مطلق است و مصادیقی دارد شامل میگردد آنچه را که بر آن صادق آید زیرا دلیل معین که بشود بآن آیه را مقید نمود و حمل بر یک معنی بخصوص کرد در کار نیست.
لکن بین توجیهاتی که از مفسرین نقل شده مناسب‌تر و بهترین آنها اینکه است که (نبأ عظیم) را حمل بر قیامت نمائیم و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند بچند دلیل اینکه حمل واضح‌تر مینماید.
اول قوله تعالی که پس از آیه نبأ عظیم فرموده (کَلّا سَیَعلَمُون‌َ) که اینکه جمله در باره منکرین قیامت در قرآن بسیار آمده که بزودی میفهمند وقتی که دیگر برای آنان نتیجه بخش نیست که آن موقع قیامت است لکن ظاهرا اینکه دلیل نیز تمام نیست و شامل تمام توجیهات میشود که مفسّرین در نبأ عظیم نموده‌اند زیرا تمام اینکه مطالب و حقایق در قیامت معلوم و واضح میگردد اختصاص بامر قیامت ندارد.
دلیل دوم بیان ذکر نعمتهایی است که در آیات بعد برای بشر مهیا نموده از
-----------------------------------
(1) سوره انعام آیه 29، کفار گفتند نیست مگر زندگانی دنیا و ما مبعوث نمیگردیم
(2) گمان نمیکنم قیامت بر پا باشد و اگر بازگشت نمودم بسوی پروردگار خود هر آینه مییابم بهترین جای بازگشتن را. [.....]

صفحه : 285
آنجا که فرموده أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ مِهاداً تا آنجا که میفرماید وَ جَنّات‌ٍ أَلفافاً که ظاهرا بیان آیات برای رفع استبعاد منکرین معاد است که گویند چگونه ممکن است انسان پس از مردن و تفرّق اعضاء و پراکنده‌گی اجزای بدن دو مرتبه زنده شود.
پس اینکه بیانات مشعر باین است که مقصود از نبأ عظیم که در آن اختلاف نموده‌اند همان امر قیامت باشد و ذکر نعمتها برای تذکر و اشاره به اینکه آن کس که موجودات را از نیستی بهستی آورده و برای دوام و بقاء انسان اینکه همه وسائل فراهم نموده قدرت دارد که انسان را پس از مردن ثانیا وی را زنده گرداند و اگر چنین نباشد خلقت وی عبث و بیهوده خواهد بود.
و اینکه پس از آن واقع قیامت را بمیان می‌آورد (وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ) تا آخر نیز تأیید مینماید که مقصود از (نبأ عظیم) وقوع قیامت است.
لکن چنین بنظر می‌آید که بهترین توضیحات همان است که گفتیم که نبأ عظیم شامل میگردد تمام توجیهاتی که داده شده زیرا که راجع بتمام آنها بین مردم اختلاف بسیار واقع است چنانچه در شأن نزول آیه گفته‌اند وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مبعوث گردید و مردم را بتوحید و قیامت و حشر و نشر خبردار نمود و قرآن را برای آنان تلاوت فرمود از روی تعجب و انکار از یکدیگر سؤال مینمودند که محمّد چه میگوید و اینکه سخنان بزرگ چیست که میگوید اینکه بود که خداوند بپیغمبر خود خبر میدهد که مردم در آنچه بآنها خبر میدهی اختلاف دارند.
کَلّا سَیَعلَمُون‌َ، ثُم‌َّ کَلّا سَیَعلَمُون‌َ کلا کلمه ردع است و در مقام توبیخ و تهدید است که نه چنین است که گمان کرده‌اند بزودی حقیقت آن چیزی که در آن اختلاف کرده‌اند برای آنان ظاهر خواهد شد و چون دنیا است که میدان منازعه و مشاجره بین افراد بشر را فراهم مینماید و امور طبیعی بمنزله پرده و حجابی است که حقایق را پوشانیده و هر کسی

صفحه : 286
حقایق را در ظلمت طبیعت خود طوری مینگرد لکن پس از مرگ پرده طبیعت پاره میشود و حقایق مکشوف میگردد آن وقت اختلاف و تردید آنان تبدیل بیقین خواهد گردید.
از بعض مفسّرین است که ضمیر جمع در (سیعلمون) اول راجع بکفّار است و در دوم مقصود مؤمنین‌اند نه آنکه فقط برای تأکید باشد کفّار پس از مرگ شکشان تبدیل بعلم میگردد و مؤمنین علمشان تبدیل بعیان میگردد.
در اینکه آیات بعد در مقام نعمتهایی که ببشر عنایت شده بر آمده شاید بیان نعمتها برای آن باشد که بشر را متنبّه و متذکر گرداند که آن کسی که قدرت بر ایجاد و هستی آنها پس از نیستی آنها دارد البته قدرت بر اعاده بعد از اعدام آنان هم دارد و نه نعمت از نعمتهای خود را تذکّر میدهد.
(اول) أَ لَم نَجعَل‌ِ الأَرض‌َ مِهاداً (المهد) در لغت بمعنی گهواره‌ایست که برای طفل مهیّا مینمایند چنانچه در سوره آل عمران آیه 41 راجع بتکلّم نمودن حضرت عیسی است که گفتند کَیف‌َ نُکَلِّم‌ُ مَن کان‌َ فِی المَهدِ صَبِیًّا«1» سوره مریم آیه 30 و در جای دیگر جَعَل‌َ لَکُم‌ُ الأَرض‌َ مَهداً او مهادا«2» در جای دیگر الأَرض‌َ فِراشاً وَ مَهَّدت‌ُ لَه‌ُ تَمهِیداً در اینکه آیات اول از نعم الهی که در باره انسان اجراء نموده و انسان را متذکر بآن نموده اینکه است که زمین را تسویه گردانیده و محل آرامگاه بشر قرار داده که در آن بیاسایند و مانند فرشی زیر پای بشر گستردانیده که بآسانی بتوانند در آن حرکت نموده مقاصد خود را انجام دهند و نیز از کمال قدرت و لطف زمین را مسخر آدمی گردانیده که هر طور تصرفی بخواهند در آن عمل کنند خاک را سست آب را لیّن، هوا و حرارت را محیط بر آن گردانیده که حبوبات و نباتات
-----------------------------------
(1) چگونه سخن گوئیم با کسی که کودک و در گهواره آرمیده.
(2) قرار داد زمین را برای شما گهواره و آرامگاه شما.

صفحه : 287
از آن روئیده گردد و ارزاق حیوانات بآسانی بدست آید.
بعضی گفته‌اند تشبیه زمین بگهواره اشاره بحرکت زمین است که همین طوری که گهواره دور میزند و حرکت مینماید زمین هم بدور خود میچرخد.
وَ الجِبال‌َ أَوتاداً (دوم) از راه لطف کوه‌ها را میخ زمین قرار داده که زمین را نگاه دارد و روی آب تکان نخورد و محکم گردد اگر کوه‌ها نبود که زمین را محکم گرداند آسایش برای انسان و حیوانات ممکن نبود.
جبال جمع جبل در سوره نور آیه 43 وَ یُنَزِّل‌ُ مِن‌َ السَّماءِ مِن جِبال‌ٍ فِیها مِن بَرَدٍ«1» و در سوره الفاطر آیه 25 وَ مِن‌َ الجِبال‌ِ جُدَدٌ بِیض‌ٌ وَ حُمرٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُها در سوره طه آیه 205 وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الجِبال‌ِ فَقُل یَنسِفُها رَبِّی نَسفاً و غیر اینها موارد استعمال لفظ جبال در آیات قرآنی بسیار است که در هر موردی اشاره ببعض صفات آن دارد و در اینجا اشاره باین است که کوه‌ها را میخ زمین گردانیدیم.
تعالی که‌وَ خَلَقناکُم أَزواجاً سوم شما افراد بشر را جفت جفت گردانیدیم که با هم آسایش نمائید.
هر دو چیزی که مقارن و مماثل هم باشند آن را زوج گویند مثل نر و ماده در حیوان و انسان قوله تعالی فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی هر چیز دیگری نیز که جفت و مقارن یکدیگر باشد آن را در عربی زوج و در فارسی جفت گویند.

سخنان مفسرین در معنی ازواجا

(1) ازواجا یعنی اشکالا که شما بشکلهای مختلف پیدایش نمودید با آنکه
-----------------------------------
(1) فرو فرستد از آسمان از کوه‌هایی که در آسمان است تگرگ.
(2) و از کوه‌ها راههایی است سفید و قرمز که رنگهای آن مختلف است.
(3) ای پیغمبر اکرم از کوه‌ها سؤال میکنند بگو (موقع ظهور قیامت) برافشاند آنها را برافشاندنی یعنی آنها را متفرق میگرداند.

صفحه : 288
همه بصورت انسانیت خلق شده‌اند دو نفر دیده نمیشود بیک صورت باشند.
(2) ازواجا یعنی اصنافا بعضی سفید بعضی سیاه بعضی خوش صورت و با جمال بعضی زشت صورت و زشت اندام بعضی بلند قد بعضی کوتاه و مردم از حیث صفات و اخلاقیات نیز تفاوت بسیار دارند و اینکه طور خلقت کمال علم و قدرت و حکمت خالق را اثبات مینماید.
(3) (ازواجا) یعنی شما را جفت جفت خلق نمودیم اگر چه معنی ظاهر آیه همین است که شما را زن و مرد قرار دادیم که با هم زوج و جفت گردید و با هم انس گیرید و از شما تولید مثل گردد لکن باعتبار دیگر وقتی آیات را با هم جمع نمودیم مثل قوله تعالی سُبحان‌َ الَّذِی خَلَق‌َ الأَزواج‌َ کُلَّها مِمّا تُنبِت‌ُ الأَرض‌ُ و در سوره ق وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ زَوج‌ٍ بَهِیج‌ٍ و در جای دیگر مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ و در حکایت نوح که حضرتش مأمور گردید که از هر نوعی از موجودات جفت بگیرد قُلنَا احمِل فِیها مِن کُل‌ٍّ زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ از مجموع آنها چنین استفاده میشود که ضمیر (کم) در آیه خلقناکم تعمیم دارد و شامل می‌گردد تمام حیوانات بلکه تمام موجودات را که بقاء و دوام آنها بزوجیّت تحقّق می‌پذیرد حتّی مواد اولیّه چنانچه در اکتشافات جدیده ثابت شده که جواهر فرده که مادّه جسمانیات است دو جزء دارد یکی را مثبت گویند و دیگری را منفی که بمنزله نر و مادّه در حیوانات بشمار میرود و نیز حکماء گفته‌اند هر ممکنی زوج ترکیبی است از وجود و ماهیت اینکه است که بطور عموم در سوره (الذاریات آیه 94) فرموده وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ«1» معلوم میشود که (کم) در آیه اشاره دارد بانسان و آنچه برای او و از پرتو وجود او که عبارت از نباتات و جمادات و حیوانات است خلقت گردیده جفت جفت است.
وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً
-----------------------------------
(1) از هر چیزی خلق کردیم دو جفت وقتی اینکه آیه را با آیات بالا و آیه تعالی قال (وَ خَلَقناکُم أَزواجاً) جمع نمودیم تعمیم پیدا میکند و شامل همه چیز میگردد.

صفحه : 289
برای رفع اعتراض که نوم و سبات یک معنی دارد (نَومَکُم سُباتاً) مثل اینکه است که گفته شود ما خواب شما را خواب قرار دادیم اینکه است که مفسرین بچند وجه جواب داده‌اند:
اول- قرار دادیم خواب را برای راحتی شما که از مشقت کسب معاش بدن شما آسایش نماید روز شنبه را سبت الیهود گویند زیرا که یهودیان شنبه را برای استراحت میدانند.
دوم- (سباتا) یعنی (نعاسا) که آن اول خواب است که مردم طلب راحتی میکنند اینکه توجیه رفع اشکال نمیکند زیرا که معنی اینکه دو قول یکی میشود.
سوم- (نَومَکُم سُباتاً) خواب شما را دراز کردیم از اینجا است که گفته شده (عاش فلان سبتا من الدهر) یعنی فلانی مدت درازی زندگانی نمود و عمر او طولانی گردید و در روایتی ابی طالب بفاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین فرموده (اصبری سبتا ابشّرک بمثله) و بین علی (ع) و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سی سال فاصله بوده که معلوم میشود سبت را در زمان بسیار استعمال میکنند.
چهارم (سباتا) خواب شما را مرگ شما قرار ندادیم و با آنکه بدن شبیه بمرده میگردد روح شما در بدن شما محفوظ است.
وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ لِباساً پنجم از نعمتهای نه‌گانه که در اینکه سوره مبارکه تذکر میدهد اینکه است که ما قرار دادیم شب را بمنزله لباس شما لباس آن چیزی را گویند که عیوب انسان را بپوشاند و موارد استعمال آن بسیار است قوله تعالی (وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ) و در جای دیگر الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم‌ٍ یعنی مخلوط بظلم ننمود أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الأَمن‌ُ وَ هُم مُهتَدُون‌َ در جای دیگر قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم یعنی ما لباس را قرار دادیم که عورت شما را بپوشاند و آنچه عیوب انسان را میپوشاند آن را عرب لباس نامد قال اللّه تعالی هُن‌َّ لِباس‌ٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباس‌ٌ لَهُن‌َّ شاید اینکه زن و شوهر را لباس یکدیگر نامیده برای اینکه باشد که هر یک

صفحه : 290
لباس دیگری است که مانع میگردد آن را از کار قبیح.
شاید تشبیه نمودن شب را بلباس اشاره باین باشد که همین طوری که لباس شما را از سرما و گرما نگاه میدارد و بدن شما استراحت مییابد و از تابش آفتاب تابستان و شدّت سرمای زمستان حفظ میکند همین طور خواب در شب پوشش شما است که از تعب و زحمت معاش در روز بشما استراحت میدهد.
وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً ششم قرار دادیم روز را برای طلب معاش شما و شب را برای استراحت شما اگر شب و روز را دنبال هم قرار نداده بود مثلا همیشه شب یا همیشه روز بود یک موجود زنده‌ای در روی زمین یافت نمیگردید اگر همیشه شب بود زمین منجمد و دریاها یخ و گیاهی از زمین نمیروئید و اگر همیشه روز بود از تابش خورشید تمام گیاهان میخشکید و از شدّت حرارت جنبنده‌ای در زمین باقی نمیماند اینکه است که بقدرت کامله خدائیش شب و روز را دنبال هم قرار داد.
وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً (هفتم)- و بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا کردیم ظاهرا مقصود از (سَبعاً شِداداً) آسمانهای هفت گانه است چنانچه در جاهای دیگر نیز اشاره بآن شده در غرائب القرآن چنین گفته اصل سبع بمعنی عدد است قوله تعالی سَبعاً شِداداً یعنی آسمانهای هفت گانه و موارد استعمال آن در قرآن بسیار است مثل (وَ سَبع‌َ سُنبُلات‌ٍ) «و سَبع‌َ لَیال‌ٍ» «سَبعَةٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم» «سَبعُون‌َ ذِراعاً» «سَبعِین‌َ مَرَّةً» «سَبعاً مِن‌َ المَثانِی» که تفسیر بسوره حمد شده زیرا که سوره حمد هفت آیه است.

اعتراض‌

چنانچه در کشفیات جدیده معلوم و محقق گردیده آسمان آن طوری که در هیئت قدیم معرفی مینمودند که هفت طبقه دارد و مثل پوستهای پیاز بدورهم بستگی دارد اینطور وجود ندارد بلکه فقط فضایی است پر از کرات و هر کره‌ای در خود عالمی

صفحه : 291
دارد و سیّارات را نیز زیادتر از هفت عدد میدانند که حرکت وضعی دارند که بدور خورشید میچرخند.

پاسخ‌

بنا بر صحّت اینکه کشفیّات جدید که بسیاری از آنها از روی حدس و تجربه و تخمین گفته شده و اختلاف آراء بسیار در آنها پدید گردیده گوئیم شاید مقصود از سما که در آیات دیگر تصریح بآن شده آسمان معهود نباشد که در هیئت قدیم عنوان شده بلکه مقصود از سما همان معنی لغوی که مأخوذ از سموّ و بمعنی ارتفاع و بلندی است مرتبه بالا باشد نه آسمان معهود و غرض از (سَبعاً شِداداً) که در آیه بالا عنوان شده چنانچه در آیه بلفظ فوق بیان فرموده نه آسمان مدار هفت سیّارات باشد نه آسمانهای هفتگانه و اینکه سیّارات را هفت عدد معرفی نموده نه زیادتر گوئیم اثبات شیئی نفی ما عدای آن را نمیکند و چون عامّه خلق سیّارات را بهمین عدد میشناختند قرآن نیز در مقام امتنان بر بشر اشاره بهمین عدد مینماید که بر فهم آنها گران نیاید و انکار ننمایند.
وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً و در جای دیگر وَ جَعَل‌َ الشَّمس‌َ سِراجاً (هفتم) قرار دادیم خورشید را چراغ که بتلألؤ و نور خود روی زمین را روشن گرداند و بحرارت خود موجودات را رونق دهد مفسرین جمله (سِراجاً وَهّاجاً) را حمل بر خورشید کرده‌اند لکن ممکن است معنی عامی از آن اراده شده باشد که شامل گردد خورشید و ماه و تمام ستارگان که در شب چراغ زمینند خورشید در روز نور افشانی میکنند و سطح زمین را بنور خود روشن میگرداند و باقی در شب زمین را بنور خود روشنی میبخشند.
وَ أَنزَلنا مِن‌َ المُعصِرات‌ِ ماءً ثَجّاجاً، لِنُخرِج‌َ بِه‌ِ حَبًّا وَ نَباتاً، وَ جَنّات‌ٍ أَلفافاً معصرات ابری را گویند که با آن باد باشد و از آن باران فرود آید مثل شیری

صفحه : 292
که از پستان شتر ریزش نماید ثجّاجا یعنی سیّالا.
و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکنند که فرمود
(افضل الاعمال الی اللّه تعالی العج و الثج)
یعنی بهترین اعمال بلند کردن صداست در تلبیه حج و سیلان دادن خون گوسفند یا نحر شتر در موقع ذبح قربانی کردن (مجمع البحرین).
نهم از نعم الهی که در اینجا شماره مینماید اینکه است که از ابرها باران فرود آریم تا آنکه روئیده شود از زمین گیاهها و اشجار و بستانها و آنچه بشر محتاج بآن است بلکه زیادتر از آنچه انسان محتاج بآن است تفضلا عنایت مینماید.
إِن‌َّ یَوم‌َ الفَصل‌ِ کان‌َ مِیقاتاً وعده‌گاه و میقات شما روزی است که حق و باطل خوب و بد از هم جدا میشوند در کلام اللّه مجید روز موعود را بنامهای بسیاری معرفی نموده.
روز فصلش نامیده برای آنکه هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد و خوب و بد خیر و شر از هم امتیاز مییابند و در آن روز چیزی مخفی نمیماند چنانچه آن روز را (بتبلی السرائر) نیز معرفی نموده.
قیامتش نامیده زیرا که در آن روز همه بامر حق تعالی قیام مینمایند یا قیام و فعلیت وجود خود را باو مشاهده مینمایند روز جمعش نامیده باعتبار آنکه انسان در آن وقت بفعلیت اخیر خود رسیده و جامع میگردد تمام فعلیات عوالمی که در راه نوردی خود از آن گذشته و سود یا زیان برده و بمناسبت وجود او بایستی عالم وی در آن وقت عالم جمع و عالم تام و تمام باشد و شاید بهمین مناسبت آن را عالم حشرش نامند زیرا که حشر بمعنی جمع است مقابل نشر که بمعنی پهن است.
یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ فَتَأتُون‌َ أَفواجاً در غریب القرآن چنین گفته یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ صور مثل شاخی است که در آن نفخه دمند پس خداوند قرار داد آن را سبب عود ارواح و بازگشت صور بسوی

صفحه : 293
جسدهایشان و روایت است که در صور صورت تمام مردم است.
ظاهرا مقصود از بنفخ فی الصور صور دوم است که در موقع ظهور قیامت و روز معاد بصور دوم اسرافیل مردگان زنده میگردند و سر از قبر در میآورند و گروه گروه با شتاب بسوی میعادگاه پروردگار خود میشتابند قوله تعالی کُلَّما أُلقِی‌َ فِیها فَوج‌ٌ فَوج‌ٌ مُقتَحِم‌ٌ فِی دِین‌ِ اللّه‌ِ أَفواجاً در تفسیر ابو الفتوح رازی از معاذ جبل روایت میکند که چنین گفته من با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بخانه ابو ایوب انصاری بودم از حضرتش پرسش نمودم که معنی اینکه آیه چیست فرمود ای معاذ از امر بزرگی سؤال نمودی آن گاه گریه نمود و فرمود روز قیامت مردم ده نوع میگردند و هر نوعی بصورتی وارد محشر میشوند و تمام آنها از مسلمانند بعضی بصورت بوزینه بعضی بصورت خوک بعضی سرنگون بعضی کور بعضی کر و گنگ بعضی زبانها بر سینه افتاده و زبان خود را میجوند بعضی دستها و پاهایشان بریده بعضی بر درخت از آتش آویزان بعضی بوی گندی از آنها بیرون آید مثل بوی مردار بعضی لباس قطران پوشیده‌اند.
سخن‌چینان بصورت بوزینه‌گانند رشوه‌گیران بصورت خوکانند آنکه سر نگون وارد محشر میشود ربا خوار است آنکه کور وارد میشود آن قاضی است که حکم بناحق کرده باشد و آنکه لال و کر وارد میگردد آن کسی است که باعمال خود عجب دارد و عمل خود را بزرگ میشمارد آنکه زبان خود را میجود عالمی است که آنچه گوید خود عمل نکند آنهایی که دست و پا بریده وارد میگردند کسی است که همسایگان را ایذا و اذیت میکند آنهایی که بردار آتشین آویخته‌اند کسی است که بدگویی مردم را نزد سلطان میکند آن کس که از وی بوی مردار می‌آید آن کسی است که بپیروی شهوات و لذّات مشغول است و حقوق الهی را ادا نمینماید و آن کس که لباس آتش پوشیده آن کسی است که اهل کبر و نخوت باشد اغلب مفسرین اینکه حدیث را بچند طریق از معاذ نقل کرده‌اند.

صفحه : 294
وَ فُتِحَت‌ِ السَّماءُ فَکانَت أَبواباً (فتحت) با تشدید و بدون تشدید هر دو قرائت شده مشهور و معروف بین قرّاء با فتحه قرائت شده یعنی در آن روز که صور دمیده میشود و مردم فوج فوج میگردند آسمان شکافته میگردد و درهایی در آن باز میشود و ابواب جمع باب است که در سوره بقره آیه 185 وَ أتُوا البُیُوت‌َ مِن أَبوابِها اشاره به اینکه هر عمل و کاری را از راه خودش وارد گردید.

سخنان مفسرین راجع بابواب‌

(1) آسمانها را بشکافند تا درها گردد (2) هر شکافی که در آن پدید گردد مانند دری باشد (3) درهایی در آن باز شود که فرشتگان فرود آیند (4) هر کس را دو در باشد در آسمان دری برای صعود اعمالش دری برای فرود روزیش چون بمیرد درها بر او ببندند و چون روز قیامت شود آن درها را باز کنند.
(ابو الفتوح رازی) و شاید مقصود از سماء طرف علو و بالا باشد نه آسمان معهود زیرا بدلالت آیات و احادیث بسیار نزدیک قیام ساعت بصور اسرافیل آسمانها و کرات و سیّارات همگی مضمحل و نابود میگردند و بدلالت قوله تعالی یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ مادّه عالم دنیا تبدیل میگردد بعالم آخرت و شاید مقصود از ابواب راه عروج بعالم بالا و صعود بشر از عالم دنیای دنی بعالم آخرت باشد که در رتبه و مقام فوق عالم دنیا است و ابواب اشاره باین باشد که چون روش هر کسی در علم و معرفت و عمل غیر از روش دیگری است اینست که راه عروج هر کسی غیر راه دیگریست و از آن طرق تعبیر بابواب نموده زیرا معمول و متعارف است که هر جایی را بایستی از درش وارد گردید.
وَ سُیِّرَت‌ِ الجِبال‌ُ فَکانَت سَراباً روزی که نفخه در صور دمیده میشود کوه‌ها پراکنده و اجزاء آن در هوا سیر

صفحه : 295
مینمایند و مثل سرابی میگردند که گمان شود آبست و تشبیه بسراب شاید اشاره باین باشد که در آن وقت دیگر حقیقتی و شیئیتی برای کوه‌ها باقی نمیماند جز گمان و پنداشت.

[سوره النبإ (78): آیات 21 تا 40]

اشاره

إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً (21) لِلطّاغِین‌َ مَآباً (22) لابِثِین‌َ فِیها أَحقاباً (23) لا یَذُوقُون‌َ فِیها بَرداً وَ لا شَراباً (24) إِلاّ حَمِیماً وَ غَسّاقاً (25)
جَزاءً وِفاقاً (26) إِنَّهُم کانُوا لا یَرجُون‌َ حِساباً (27) وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً (28) وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ أَحصَیناه‌ُ کِتاباً (29) فَذُوقُوا فَلَن نَزِیدَکُم إِلاّ عَذاباً (30)
إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ مَفازاً (31) حَدائِق‌َ وَ أَعناباً (32) وَ کَواعِب‌َ أَتراباً (33) وَ کَأساً دِهاقاً (34) لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً (35)
جَزاءً مِن رَبِّک‌َ عَطاءً حِساباً (36) رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا الرَّحمن‌ِ لا یَملِکُون‌َ مِنه‌ُ خِطاباً (37) یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُون‌َ إِلاّ مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ قال‌َ صَواباً (38) ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الحَق‌ُّ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ مَآباً (39) إِنّا أَنذَرناکُم عَذاباً قَرِیباً یَوم‌َ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداه‌ُ وَ یَقُول‌ُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ تُراباً (40)

(ترجمه)

‌هر آینه جهنّم در کمین‌گاهست،
بازگشت اشرار و مردمان یاغی ستمکار است،
که سالهای متمادی در آن عذاب کشند،
و در آن جایگاه نه هوای خنکی بینند و نه آشامیدنی (گوارایی)
مگر آب جوشان پلید،
که آن کیفر اعمال آنها و موازی با عمل آنان است،
زیرا که آنها امید بروز حساب نداشتند،
و جدا

صفحه : 296
آیات ما را تکذیب نمودند،
و هر چیزی را ما در کتاب شماره و حساب نموده‌ایم،
(خطاب بجهنمیان است) بچشید عذاب جهنم را و هرگز بر شما زیاد نمیکنیم مگر عذاب،
برای اشخاص با تقوی گشایش و آسایش است،
آنها را باغها و انگورستانهایی است،
و دخترهای زیبا که همه در خوبی مثل هم مانند،
و کاسه‌هایی است پر از شراب طهور
و در آن (محل کرامت) نه عمل بیهوده‌ای و نه کلام دروغی شنیده و دیده نمیشود،
پاداش و عطائی است از طرف پروردگار تو،
پروردگار آسمان و زمین و آنچه بین آنها است آن کسی که از سطوت و عظمت او کسی را قدرت تکلّم نیست،
روزی که روح و ملائکه می‌ایستند وصف میزنند و تکلّم نمیکند مگر کسی که خدای رحمن اذن بدهد و نمیگویند مگر کلام صحیح و نیکو،
چنین روزی محقّق و واقع است پس کسی که بخواهد بگیرد بسوی پروردگار راه باز گشتی،
محقّقا ما تهدید کردیم شما را بعذاب نزدیک روزی که هر کسی مینگرد آنچه را که پیش فرستاده، و از سختی آن روز کافر گوید ای کاش من خاکی بودم (و بوجود نیامده بودم)

توضیح آیات‌

اشاره

إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً مرصاد در لغت مکانی را نامند که برای امری یا عملی آماده شده باشد و در غرائب القرآن گفته إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ کانَت مِرصاداً یعنی جهنم محل مجازات است چنانچه فرموده وَ إِن مِنکُم إِلّا وارِدُها (پایان) و نظیر اینکه آیه قوله تعالی إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَبِالمِرصادِ اشاره به اینکه در قیامت ملجاء و پناه‌گاهی نیست مگر بسوی حق تعالی و در حدیث قدسی (من حارب لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی) یعنی کسی که در مقام ضدّیت و دشمنی برآمد با دوست خدا خود را آماده نموده برای دشمنی و ضدیت با خدا.

صفحه : 297

سخنان مفسرین در اینکه مقصود از مرصاد چیست‌

(1) مرصاد محلی است که برای کفّار آماده شده. (مبرد) (2) مرصاد محبسی است که گنهکار آن را در آنجا حبس میکنند. (مقاتل) (4) راهی است که آماده شده برای گذرگاه گناهکاران. (مجمع البیان) لِلطّاغِین‌َ مَآباً، لابِثِین‌َ فِیها أَحقاباً احقاب جمع حقب و حقبه است و جایگاه مردمانی است که طغیان کرده و از حکم الهی تجاوز نموده‌اند که مدّت بسیاری در آنجا لبث مینمایند.

سخنان مفسرین در توجیه احقاب‌

(1) حقب نام روزگار و ازمنه طولانی است که محدود بحدّی نیست.
(2) محدود بحدّ معینی است و در اینکه مقدارش چه قدر است نیز از مفسرین گفتاری نقل شده.
(اول) چهل سال است هر روزی هزار سال و هشتاد سال نیز گفته‌اند عمار دهنی از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت میکند که حضرتش از هلال هجری سؤال میکند شما در کتاب خود مقدار حقب را چند سال دیده‌اید در پاسخ گفت هشتاد سال هر سالی دوازده ماه هر ماهی سی روز هر روزی هزار سال.
عبد اللّه عمر از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت میکند که فرموده هر کس را بدوزخ برند تا از احقاب نگذرد از جهنم بیرون نیاید و احقاب هشتاد سال و اندی است و هر سالی سیصد و ششصد روز و هر روزی هزار سال.
دیگری گفته احقاب چهل و سه حقبه است و هر حقبه‌ای هفتاد خریف و هر خریفی هفتصد سال و هر سالی سیصد و شصت روز و هر روزی هزار سال است.
(مجاهد) خلاصه ظاهرا احقاب اشاره بطول مدت جهنمیان است در عذاب و از خالد سعدان نقل میکنند که گفته مقصود از آیه کفار نیستند گناه‌کاران اهل توحیدند

صفحه : 298
که پس از گذشتن احقاب از جهنم بیرون آیند و شاهد بر اینکه رای روایت صحیحی است که عیاشی از ابو جعفر نقل میکند که اینکه آیه در شأن جماعتی است که از دوزخ بیرون آیند و اینکه آیه منافی نیست با آیاتی که خلود کفار را در جهنم میرساند چنانچه بعضی گمان کرده‌اند و آیاتی که دلالت بر خلود دارد بسیار است و نیز ممکن است گفته شود هر حقبه‌ای که تمام شود در عقب آن حقبه دیگر باشد مثل آنکه در سوره مائده آیه 41 فرموده یُرِیدُون‌َ أَن یَخرُجُوا مِن‌َ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِنها وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ«1» و نیز آیات دیگر که صریح در اینکه است که اهل جهنم مخلد در جهنم‌اند.
و بدو وجه دیگر ممکن است بین آیات جمع نمود.
اولا اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند باصطلاح علمی آیه مفهوم ندارد که بعد از گذشتن احقاب طغیان کنندگان از جهنم و عذاب نجات می‌یابند یا نه آیه نسبت ببعد از اینکه مدّت ساکت است آیه همین قدر در بیان اینکه است که عذاب طغیان کنندگان طولانی است.
و ثانیا طاغی کسی را گویند که مشی وی بر غیر طریق حق و درستی باشد و شامل میگردد عموم کفار و معاندین و منافقین و فاسقین از مؤمنین را زیرا که مسلمان معصیت کار او نیز در عمل طغیان کرده و از حدود و قوانین و مقررات الهی تجاوز نموده و مسلما آدم موحّد اگر جهنم برود خلود در عذاب ندارد و شاید آیه همین قدر در مقام إبن باشد که عذاب جهنمیان طولانی است و لو نسبت باهلش از حیث خلود و عدم خلود تفاوت داشته باشد.
لا یَذُوقُون‌َ فِیها بَرداً وَ لا شَراباً، إِلّا حَمِیماً وَ غَسّاقاً اشاره بعذاب جهنّمیان است که در آنجایگاه آنی از عذاب استراحت ندارند
-----------------------------------
(1) کفار اراده میکنند از آتش بیرون روند و نمیباشند بیرون رونده از آتش و مر ایشان راست عذاب پاینده.

صفحه : 299
نه نسیم خنکی بآنان رسد و نه آب سرد گوارایی می‌آشامند مگر آب جوشان کثیف که از آثار عمل پلید آنان ناشی گردیده.
بعضی گفته‌اند غسّاق آب چرکی است که از پوست اهل جهنم سیلان دارد و آن مشروب جهنمیان است.
دیگری گفته حمیم آب جوشان است و (غسّاق) ریم و چرکی است که از ریش جهنمیان سرازیر است یا اشک چشم آنها است که علی الدوام جاری است و از حسرت میگریند یا مقصود زمهریر است که در آن معذّبند.
و از شهر بن حوشب نقل میکنند که غسّاق یک وادی جهنم است که در آن سیصد و شصت شعبه دارد و هر شعبه‌ای سیصد و شصت خانه و هر خانه‌ای چهار هزار زاویه و در هر زاویه عظیم‌ترین ماری است و در هر سر ماری چندان زهر باشد که جز خدا کسی نداند و مشروب دوزخیان از آن زهرها تهیه شده.
جَزاءً وِفاقاً اشاره به اینکه چنین عذابها کیفر اعمال و موافق با کردار زشت آنان است خداوند بکسی ظلم روا نمیدارد بلکه روی میزان عدل جزای هر کسی مطابق عملش داده میشود.
إِنَّهُم کانُوا لا یَرجُون‌َ حِساباً، وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً آری چون در روز معاد آنچه در باطنها است ظاهر میگردد و اعمال و افعال و ملکات انسان بنتیجه میرسد و آثار آن پدیدار میگردد و بازگشت مینماید بخودش اینکه است که آنچه در باطنش از اعمال و اخلاق نکوهیده ذخیره نموده صورت خارجی پیدا مینماید و حمیم و غسّاق و آتش سوزان و غیر آن میشود و بجان خودش می‌افتد.
در مقام اوصاف و اعمال جهنمیان برآمده که جهنمیان کسانی میباشند که

صفحه : 300
تصدیق بروز جزا و قیامت و حساب ندارند و امیدوار بحیات بعد از مردنشان نیستند و شاید اشاره به آنهایی است که بگمان خود چنین پندارند که انسان (اذا مات فات) و جدا قول پیمبران را دروغ پندارند نه بمبدء قائلند نه بمعاد و اینکه آیه اخیر اهل جهنم را تخصیص میدهد بکفّار زیرا که کفّارند که ایمان بروز جزا و حساب ندارند و پیمبران را تکذیب مینمایند که اینان در حقب زمانهای طولانی باید بمانند و مبتلا بعذاب باشند و آیه راجع ببعد از حقب ساکت است که حال کفار بعد از آن چگونه است.
نظر بآیاتی که دلالت دارد که کفّار مخلّد در جهنم‌اند معلوم میشود هیچ وقت از جهنّم و عذاب نجات ندارند و نظر باین آیه و بعض آیات دیگر که مشعر بر اینکه است عذاب آنها مدّت دارد معلوم میشود همیشه در جهنم نیستند.
خلاصه میتوان جمع بین آیات را اینکه طور نمود که همین طوری که برای سعداء و نیکوکاران درجاتی است در نعمت و رحمت و هر کسی را بفراخور ایمان و تقوی و عمل نیکو متنعّم و بقدر لیاقت و استعداد از رحمت غیر متناهی الهی بر خوردار است همین طور برای کفار روی میزان جحود و اعمال نکوهیده آنان نیز درکات و مراتبی است در شدّت و ضعف عذاب.
آنهایی که از روی فهمیدگی و دانستگی و لجاجت و ضدّیت انکار حق‌ّ مینمایند عذاب آنان سخت‌تر و نظر بخبث نیتشان اگر فرضا همیشه در دنیا بودند و هر قدر هم بآنان تبلیغ میشد دانسته و فهمیده انکار مینمودند علاوه در مقام ایذاء و توهین اهل حق نیز بودند البته نظر به اینکه روی میزان عدل الهی جزا بایستی مطابق عمل باشد چنین کسانی بکیفر اعمالشان جهنم جایگاه همیشگی آنان است و عذابشان منقطع نمیشود مگر آنکه نظر
(برحمتی سبقت علی غضبی)
که در حدیث قدسی است ممکن است گفته شود وقتی از عذاب نجاتی یابند و لو آنکه در جهنم مخلّد باشند.

صفحه : 301
لکن کفّاری که کفرشان از راه عناد یا تعصب و لجاجت نباشد ممکن است آنها در جهنّم مخلّد نباشند بلکه توان گفت کفاری که قاصرند از آنکه بتوانند بین حق‌ّ و باطل تمیز دهند و بگمان خود دینشان بر حق‌ّ و عملشان رضایت بخش است شاید لئلا تصوّر خلاف نکنند و نیز ظلم و تعدّی بر کسی روا ندارند و اعمال نیکی هم دارند اینها اگر چه لایق بهشت که دار کرامت و منزلگاه مؤمنین با تقوی است نمیباشند لکن چنین بنظر میرسد که کرم الهی بالاتر از اینکه است که چنین اشخاصی را در قیامت عذاب نماید بلکه توان گفت آنان جزء مستضعفین میباشند که تکلیفی برای آنان نیست.
وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ أَحصَیناه‌ُ کِتاباً، فَذُوقُوا فَلَن نَزِیدَکُم إِلّا عَذاباً احصاء در لغت بمعنی شماره شده بعدد است مثل اینکه گویند احصیت کذا یعنی باین عدد شماره نمودم.
و در اینجا اشاره باین دارد که مردمان طاغی یاغی گمان نکنند که اعمال زشت نکوهیده‌ای که در دنیا کرده و میکنند فانی گشته و حساب و شماره‌ای در آن نیست اینکه طور نیست گمان آنان فاسد است هر چیزی از کوچک و بزرگ و هر عمل و کاری از خوب و بد و آنچه انسان در دنیا پابند بآن گردیده و دل بآن بسته و ارتباط قلبی بآن پیدا نموده و آنچه در خود پرورانیده و ذخیره نموده و آن اخلاق و ملکات سبعی یا بهیمی یا الهی و ملکوتی که در نفس وی رسوخ نموده تماما در کتاب نفس و در صحیفه اعمال وی ضبط و ثبت گردیده و شماره شده.
و آن روز روزی است که تمام اعمال و افعال بشر از اعمال ظاهری و عقاید و ایمان باطنی و اخلاق و صفات نفسانی بنتیجه میرسد (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرا فشرا) و انسانی که مبتلا بخبث سیرت و گرفتار صفات بهیمی و سبعی گردیده نظر به اینکه روی میزان عدل که بایستی جزا مطابق عمل باشد اینکه است که گویا بآنها

صفحه : 302
گویند بچشید عذاب را و شما لایق فیض و رحمت نیستید زیرا چنانچه در دنیا آن بآن بر اعمال و اخلاقیات زشت رکیک شما افزوده میگردید همین طور بایستی علی الدوام بر عذاب و مجازات اخروی شما نیز افزوده گردد.
إِن‌َّ لِلمُتَّقِین‌َ مَفازاً (مفازا) جمع فوز و بمعنی فیض است و مصداق کاملش ظفر یافتن بخیر و سعادت با سلامتی جسم و روح است.
و در آیات قرآنی ذکر فیض بسیار شده مثل ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ العَظِیم‌ُ فازَ فَوزاً عَظِیماً ذلِک‌َ هُوَ الفَوزُ المُبِین‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الفائِزُون‌َ و نظائر آن بسیار است محقق و ثابت است که برای اشخاص با تقوی هر گونه فیض و هر گونه نعمت و آسایشی مهیّا و آماده شده است و بالاترین فوزیکه برای متقین آماده شده اینکه است که آنان از عذاب نجات یافته و فائز گردیده‌اند برحمت غیر متناهی الهی و در خوشی و راحتی همیشه‌گی میباشند.
از قتاده نقل میکنند که گفته من از إبن عباس شنیدم که گفته مقصود از (لِلمُتَّقِین‌َ مَفازاً) که در سوره نبأ است امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است که بهتر و مهتر هر متقی و پرهیزکاری و سرور هر پرستش کننده و عبادت کاری است.
نظر به اینکه قرآن بشارت دهنده بمؤمنین و تهدید کننده کافرین است که نه برحمت الهی مغرور گردند و نه از رحمتش مأیوس باشند اینکه است که در بسیاری از آیات ذکر عذاب جحیم و نعمت بهشتی را دنبال هم بیان مینماید زیرا که یکی از اوصاف نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (بشیرا و نذیرا) میباشد که در قرآن حضرتش را باین دو صفت معرفی نموده.
حَدائِق‌َ وَ أَعناباً، وَ کَواعِب‌َ أَتراباً، وَ کَأساً دِهاقاً، لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً در اینکه آیات چهار نعمت از نعم بهشتی را تذکر میدهد.

صفحه : 303
(اول) (حَدائِق‌َ وَ أَعناباً) حدائق جمع حدیقه و حدیقه باغ و بستانی را گویند که درختان گرداگرد هم داشته باشد در اینکه آیه تذکّر میدهد چنین حدیقه با درختان انگور نصیب بهشتیان است و تخصیص بانگور شاید نظر بفوائد بسیاری است که منطوی در انگور است و خواص و آثاری است که از خوردن آن پدید میگردد.
(دوم) (کَواعِب‌َ أَتراباً) برای آنان است زنان زیبای خوشگل نارپستان که همه بقدر هم و شکل هم میباشند زیرا بقدر هم و شکل هم بودن مزید بر حسن و جمال آنان میگردد.
از بعضی مفسّرین است که زنهای بهشت شانزده ساله‌اند دیگری گفته زنها و مردهای بهشت همگی سی و دو ساله‌اند.
(سوم) (وَ کَأساً دِهاقاً) برای بهشتیان کاسه شراب و آشامیدنیهای گوارایی است که دمبدم از دست ساقیان بهشتی مینوشند.
(چهارم) (لا یَسمَعُون‌َ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً) بهشتیان از سخنان لغو پراکنده و دروغ و از هر سخن ناروایی ایمنند هر چه بشنوند سخن نیک و کلام نیکو و حرف صحیح لذّت بخش میشنوند.
چون اس‌ّ اساس نعمتهای جسمانی که انسان از آن محظوظ میگردد و بدن او قوت میگیرد و سلامتی او برقرار میماند در خوردنی و آشامیدنی و التذاذ شهوانی است که با فراغت خاطر از تصادفات و عوامل خارجی توأم باشد زیرا ممکن است همه طور وسائل خارجی برای انسان مهیّا باشد لکن از حرفهای ناروا و نیرنگهای مردم اذیت بکشد و از زبان بد صدمه بخورد اینکه است که اینکه نعمت چهارم را بر نعمتهای جسمانی مزید نموده و اصلا ذکر پاره‌ای از نعمتها برای تشویق است که مردم را مایل گرداند بتقوی و کار نیک و گر نه نعمتهای بهشتی فوق حد احصا و شماره است کسی تواند نعمتهای بهشت را در اینکه عالم اندکی فهم کند که علائم و اوصاف بهشتیان را در باطن و و جدان خود بیاید.
جَزاءً مِن رَبِّک‌َ عَطاءً حِساباً

صفحه : 304
اشاره دارد بنعمتهای نامبرده شده که اینکه نعمتها پاداش اعمال نیک آنان و عطا و بخششی است که از طرف پروردگار تو بمردمان با تقوی عنایت مینماید.

اعتراض‌

عطا و بخشش غیر از جزا و پاداش است اگر اینکه نعمتهایی که در آیه بالا بیان شده پاداش اعمال نیکو کاران است دیگر عطا و بخشش معنی ندارد و اگر فقط از روی بخشش و عطا است جزا معنی ندارد.

پاسخ‌

گوئیم شاید جزا و پاداش نام نهاده برای آنکه بحسب و عده‌ای که داده عمل نیک پاداش آن خیر است و عمل بد کیفر آن و مجازات آن شر و بد است چنانچه اشاره بآن دارد (النّاس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا)«1» اینکه است که آن نعمتها را جزا نامیده.
و از آن طرف چون عمل نیک بتوفیق الهی انجام میگیرد و پاداش آن نیز از راه فضل و کرم او است نه آنکه مطیع استحقاق آن را داشته زیرا وظیفه بنده بندگی است اینکه است که آن نعمتها را عطا نامیده.
خلاصه ذات پروردگار میخواهد بپیغمبر خود تذکر دهد که هم موفق گردیدن بعمل نیک و هم در عوض پاداش نیک دادن هر دو عطا و بخشش است از جانب پروردگار تو.
رَب‌ِّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُمَا الرَّحمن‌ِ لا یَملِکُون‌َ مِنه‌ُ خِطاباً در اعراب رب‌ّ در آیه سه نحو قرائت از قراء رسیده جماعتی باء در (رب‌ّ) و نون در (رحمن) هر دو را ضمّه داده‌اند (رب‌ّ و رحمن) خوانده‌اند رب را مبتداء و رحمن را خبر مبتداء گرفته‌اند یعنی پروردگار آسمان و زمین رحمن است و
-----------------------------------
(1) مردم جزا داده میشوند باعمالشان اگر اعمالشان خوب است جزا و پاداش آنها نیز خوب است و اگر اعمال آنان بد است پاداش آنها نیز بد است.

صفحه : 305
بعضی هر دو را کسره داده‌اند که رب‌ّ بدل باشد از (ربّک) در آیه جلو یعنی پروردگار تو پروردگار آسمان و زمین است و جماعت دیگر (رب‌ّ) را مجرور و (رحمن) را مرفوع خوانده‌اند بنا بر اینکه رب‌ّ بدل از (ربّک) و (رحمن) خبر مبتدای محذوف باشد.
خلاصه ظاهرا معنی آیه چنین است پروردگار تو که از روی بخشش و عطا جزا میدهد پروردگار آسمان و زمین و آنچه در بین آسمانها و زمین است همه ملک حق و در تصرف او است و از سطوت و عظمت او کسی را قدرت بر تکلم نیست.
شاید اشاره باین باشد که کسی را حق اعتراض بر او نیست که چرا چنین یا چنان شد یا بدون اذن بتواند کسی را شفاعت کند زیرا که در آن روز قهاریت حق تعالی تظاهر مینماید اینکه است که کسی را زهره و جرئت تکلم نیست گویا از ظهور سطوت و عظمت الهی نفسها در سینه‌ها حبس میگردد و زبانها بند می‌آید.
یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا روز قیامت روزی است که بامر پروردگار روح و ملائکه می‌ایستند وصف میکشند در آیات قرآن مجید لفظ روح بسیار آمده و در هر موردی معنایی اراده شده مثل یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی و نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا و نظائر آن بسیار است و اگر چه مفسرین روح را در هر جایی طوری معنی مناسب بمقام خود نموده‌اند لکن ممکن است گفته شود اصل و حقیقت روح یکی است و آن جوهر و حقیقتی است ملکوتی و از عالم ما فوق الطبیعة فرود آمده لکن باعتبار موارد نزولش در هر موردی مصداقی پیدا میکند و اسمی بخود میگیرد.
سخنان مفسرین در اینکه روح چگونه مخلوقی است.
(توجیه اول) علامه مجلسی علیه الرحمة راجع بروح بیانی دارد که برای وضوح آیه در اینجا ترجمه مینمایم.

صفحه : 306
در کتاب بحار الانوار چنین گفته لفظ روح در سه معنی و در سه حقیقت گفته میشود نفس ناطقه انسانی را روح نامند، روح بخاری حیوانی که سریان در بدن حیوان دارد آن را نیز روح گویند و مخلوق عظیمی که یا از جنس ملائکه یا فوق مرتبه آنها است آن را نیز روح نامند و نظر بعظمت او است که در قرآن مجید فرموده یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا و ممکن است روح ارواحی باشند متباین و مختلف بعضی در بدن و بعضی خارج از بدن و شاید مقصود از تمام آنها نفس ناطقه انسانی باشد که باعتبار مراتب و اعمال و درجات وی در هر مرتبه از مراتب نامی دارد و اسمی بخود میگیرد چنانچه باعتبار درجات و مراتب نفسانی نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مطمئنّه، نفس ملهمه نامیده میشود و باعتبار درجاتش در مرتبه عبودیت و صعود عقلانی، در مرتبه علم و معرفت عقل هیولایی، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد نامیده میشود.
و ممکن است، روح القوه، روح الشّهوة، روح المدرج تمام آنها ناشی از روح حیوانی باشد و روح الایمان و روح القدس ناشی از مراتب کمال نفس ناطقه انسانی پدید گردیده و ممکن است گفته شود تماما مراتب و درجات نفس ناطقه است غیر از روح القدس که آن موجودی است بسیار عظیم چنانچه از اخبار و احادیث چنین بر می‌آید که روح القدس مباین با نفس انسانی است و مرتبه‌ای از نفس انسانی را باعتبار تعلق و ارتباطش بروح القدس روح القدس نامیده شود که گاهی نفس انسانی را بسبب ارتباطش بروح القدس آن را روح القدس گویند و گاهی روح القدس گفته میشود بر آن جوهر قدسی که نفس در مرتبه کمال مرتبط بآن گردیده.
حکماء گویند نفس انسانی پس از تخلیه و خالی شدن آن از ملکات و اوصاف رذیله و تخلیه و تزیین یافتن آن بفضائل و ملکات حمیده انسانیه و پس از پاره کردن پرده‌های هیولائیه و قطع علاقه‌های جسمانیه مرتبط میگردد بعقل فعال مثل

صفحه : 307
ارتباط بدن بروح پس باین ارتباط عالم میگردد بموجودات و علی الدوام آنا فانا و در هر ساعتی افاضه میگردد بر وی علوم و معارف و عالم میگردد بآنچه در شب و روز واقع میگردد و اینکه بیان اگر چه مبتنی بر اصول و قوانینی است که ما نمیگوئیم لکن برای تشبیه بیان نمودیم و علم آن نزد علیم و خبیر است.
(پایان) (توجیه دوم) روح ملکی است بزرگ‌تر از آسمانها و کوه‌ها. (إبن مسعود) (سوم) روح ملکی است که خلقت او بزرگتر از تمام ملائکه است. (إبن عباس) و نیز از إبن عباس نقل میکنند که گفته مخلوقی بزرگتر از روح نیست و در قیامت او تنها در صفی ایستد و تمام ملائکه در صف دیگر.
و در عین المعانی است که مقام روح در آسمان چهارم است و هر روزی دوازده هزار تسبیح میگوید و از هر تسبیحی از او ملکی آفریده میشود.
(چهارم) روح بصورت بنی آدم خلق شده که میخورد و می‌آشامد لکن انسان نیست (پنجم) دیگری گفته مقصود از روح جبرئیل امین است زیرا که در قرآن از جبرئیل بروح تعبیر شده.
(ششم) دیگری گفته روح ملکی است موکل بر ارواح.
و شاید مقصود از روح در اینجا همان روحی باشد که از عالم امر پروردگار است نه از عالم خلق که فرموده یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی که خطاب بنبی‌ّ اکرم است وقتی از تو سؤال از روح میکنند بگو روح از عالم امر پروردگار من است.
عالم امر مقابل عالم خلق است لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ عالم ابداعی است مسبوق بمادّه و مدّت نیست و چنانچه عرفا گفته‌اند شریفترین موجودات و بزرگترین مخلوقات همان روح اعظم است که در آیه وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی در سوره حجر

صفحه : 308
آیه 29 و نیز در سوره تحریم آیه 12 فَنَفَخنا فِیه‌ِ مِن رُوحِنا«1» روح را بخودش نسبت میدهد.
عارفی گفته آدم بزرگ، خلیفه رحمن، ترجمان خلقت، مفتاح وجود، قلم ایجاد، جنت ارواح همه عبارت از اوصاف او است و بخلافت الهی کلید خزائن اسرار وجود بوی تفویض گردیده و او را متصرف در آن گردانیده و از دریای حیات نهری بر وی گشوده تا پیوسته از آن استمداد فیض حیات کند و بر اجزای کون و مخلوقات افاضه نماید و صور کلمات الهی را از مقر جمع یعنی ذات مقدس در محل تفرقه که عالم خلق است میرساند و کرامت الهی او را دو نظر بخشیده یکی از برای مشاهده جلال قدرت ازلی دوم برای ملاحظه جمال لم یزلی و از نظر اول عقل فطری و اقبال آمده و نتیجه آن محبّت الهی است و از نظر دوم عقل خلقی و اقبال بخلق پدید گردیده. (پایان) حکماء و فلاسفه گویند روح حقیقتی است مجرّد از ماده و برتر از جسم و جسمانیّات بشمار میرود و خلقت او بسیار عظیم و شریف است و آنچه در عالم ذیروح یافت شود اشراق و تجلّی و ظهوری است از آن روح اعظم و پرتوی از آن بر هر شیئی مادّی افتد صاحب حیات میگردد و بدرجه اشراق آن روح اعظم و تجلّی آن علم و شعور و ادراک پدید میگردد.
بروایت علی بن ابراهیم روح ملکی است عظیم‌تر از جبرئیل و میکائیل و آن با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام است و اینکه روایت تأیید میکند قول حکما را.
در تفسیر روح البیان چنین گوید ظاهرا روح از جنس ملائکه است لکن از آنها عظیم‌تر و شرافت و رتبه آن از تمام ملائکه بالاتر است و او در رتبه روح انسانی
-----------------------------------
(1) بعد از بیان خلقت آدم فرموده بآدم از روح خود نفخه دمیدم. و اینکه نسبت اشاره بشرف و بزرگی مقام انسانیت است که نسبت روح را بخودش میدهد.

صفحه : 309
و ملائکه در رتبه قوای روحانی میباشند و شکّی نیست که روح عظیم‌تر از قوای روحانی است زیرا که تمام قوای روحانی تابع روحند و روح بمنزله سلطان و قوا بمنزله رعایا و قشون روح میباشند. (پایان) از اینکه در آیه ملائکه را عطف بروح داده چنین استفاده میشود که روح مخلوق دیگری است و غیر از اصناف و انواع ملائکه است و نیز اینکه روح را مفرد آورده و ملائکه را جمع که شامل تمام انواع و اصناف ملائکه میگردد عظمت و بزرگی روح را میرساند که روح بتنهایی اختصاص بصفی دارد و تمام انواع و اصناف ملائکه نیز اختصاص بصف دیگر و شاید اشاره باین باشد که روح بتنهایی از حیث عظمت و شأنیت مقابلی میکند با تمام انواع و اصناف و افراد ملائکه و او در رتبه عالی و باقی زیر دست او میباشند. (و اللّه اعلم باسرار کلامه) لا یَتَکَلَّمُون‌َ إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ وَ قال‌َ صَواباً کسی نه روح و نه ملائکه را یارای سخن گفتن نیست مگر وقتی که مأذون گردند وقتی بسخن آیند سخن آنان صحیح و پسندیده است.
از وهب روایت کرده‌اند (که جبرئیل نزد خدا ایستاده و لرزه بر دوشهای او افتاده و از هر لرزه‌ای خدای تعالی صد فرشته می‌آفریند و همه نزد خدا ایستاده و سخن نگویند چون روز قیامت شود و اذن در سخن گفتن بیابند همگی بذکر کلمه (لا اله الّا اللّه) زبان بگشایند.
اشاره بعظمت و هیبت آن روز است که در آن روز چنان عظمت و کبریایی الهی تجلّی مینماید که حتی روح اعظم و ملائکه مقربین که از خطا و گناه معصومند با آن مقام قرب و عندیّتی که نزد خدا دارند و هیچ وقت گناهی از آنها صادر نگشته چنان سطوت و عظمت حق تعالی آنان را فرا میگیرد که قدرت بر تکلم ندارند مگر آنکه دستوری بآنها داده شود وقتی حال آن بندگان مقرب چنین باشد چه

صفحه : 310
گمان میکنی بانسان سر تا پا تقصیر عاصی گنه کار چگونه تواند سخن گوید و عذر خواهی کند یا اظهار ندامت نماید یا در باره غیر شفاعت کند.
و شاید اینکه خود را باسم رحمن ستوده إِلّا مَن أَذِن‌َ لَه‌ُ الرَّحمن‌ُ فرمود اشاره باین باشد که در آن روز خداوند بصفت رحمانیّت تجلّی میکند و گر نه تمام خلق در هیبت و عظمت و کبریایی او فانی و محو میگردند.
ذلِک‌َ الیَوم‌ُ الحَق‌ُّ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه‌ِ مَآباً روز قیامت روزی است بر حق و حقیقت بلکه حاق واقع و آن روزی است برای هر کس بخواهد یعنی کسی که خواسته باشد راهی بسوی پروردگارش پیدا نماید اشاره به اینکه قیامت و بازگشت شما بسوی پروردگار شما محقّق و ثابت است هر کس خواهد راهی بسوی رضای پروردگار خود پیدا کند بایستی بهمان طریقی که سفرای الهی دعوت میکنند بارشاد آنها از مخالفت بموافقت رهسپار گردد و در طریقی حرکت کند که مآل و بازگشت و سر انجام آن بقرب حق باشد.
إِنّا أَنذَرناکُم عَذاباً قَرِیباً اگر چه وقوع قیامت و عذاب اخروی بنظر دور میآید لکن در واقع بسیار نزدیک بلکه محقق و واقع است اینکه است که در آیات دیگر فرموده (شما روز قیامت را دور میپندارید و ما آن را نزدیک میبینیم) و نزدیک بودن قیامت را از دو راه توان تصور نمود یکی از جهت احاطه و شمول علم حق تعالی که هر چه بوده و هست و خواهد بود در احاطه علمیّه او مکشوف و واقع است زیرا طول زمانی در انکشاف علمیّه او سبحانه معنی ندارد تمام ازمنه نسبت باو آنی مینماید چنانچه در سوره معارج آیه 7 إِنَّهُم یَرَونَه‌ُ بَعِیداً وَ نَراه‌ُ قَرِیباً«1»
-----------------------------------
(1) اشاره به اینکه کفار و منکرین معاد مردن و وقوع قیامت را دور میپندارند و ما آن را نزدیک می‌بینیم. آری انسان از طول آمال و اغوای شیطانی گمان میکند قیامت بسیار دور است و مرگ را عقب سر خود نمیبیند با اینکه بچشم خود معاینه میکند که هر روزی چندین نفر از همجنس خود حیات دنیا را بدرود گفته و سر بزیر خاک فرو برده‌اند.

صفحه : 311
و دیگر نظر به اینکه انسان وقتی مرد همانوقت حالات معاد و قیامت برای وی پدید میگردد و در هر آنی ممکن است مرگ در رسد پس باین لحاظ قیامت برای هر کس نزدیک مینماید.
یَوم‌َ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداه‌ُ وَ یَقُول‌ُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ تُراباً روزی که کشف غطا میشود و صحیفه اعمال باز میگردد و هر کسی بصحیفه اعمال خود نظر میکند آن وقت کافر چنان متأسف و پریشان حال میگردد که گوید کاش خاک بودم و بدنیا نیامده بودم یا گوید کاش بعد از مردن که خاک گردیده بودم دیگر بازگشت نکرده بودم که امروز باین بدبختی و عذاب گرفتار شوم.
اینطور تمنّا و آرزو در آن روز ناشی از کافر است که همین طوری که در دنیا امید وار برحمت خدا نیست در قیامت نیز مأیوس است از رحمت خدا لکن مؤمنین و لو آنکه از جهت خطا و معاصی خود را در معرض عذاب و سخط بینند لکن همین طوری که در دنیا امیدوار برحمت الهی بودند در آنجا نیز امید عفو و بخشش دارند.
از عبد اللّه عمر چنین روایت میکنند که روز قیامت تمام حیوانات از وحوش و طیور و هوام و ذواب (مثل مگس و پشه و حیوانات ذرّه‌بینی) و درندگان تماما محشور میگردند برای آنکه هر یک اگر از دیگری ظلم بوی وارد گردیده انتقام کشد حتّی گوسفند شاخ‌دار اگر بگوسفند بی‌شاخ اذیت کرده آن گوسفند در آن روز شاخدار میشود برای آنکه تقاص کند و پس از آنکه بمجازات اعمال خود رسیدند تماما بر میگردند بحالت اولیه خود یعنی خاک میگردند اینکه است که کفار آرزو میکنند که کاش ما هم خاک میگردیدیم و از عذاب میرهیدیم.

صفحه : 312
برأی بسیاری از مفسرین سوره (النازعات مکّی است در مکه فرود آمده و بعدد کوفیان چهل و شش آیه است و بعدد بصریان چهل و پنج آیه و یک صد و نوزده کلمه و ابو امامه از ابی کعب چنین روایت میکند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هر کس سوره و النازعات را بخواند خدای تعالی او را از عذاب خود ایمن میگرداند. (ابو الفتوح رازی) و بروایت دیگر فرموده هر کس سوره و النازعات را بخواند حساب او در قیامت نمیباشد مگر بقدر یک نماز واجب و در مصباح کفعمی است که کسی که و النازعات را در مقابل دشمن یا سلطان بخواند از شر آنها ایمن میگردد.

‌سورة النازعات‌

اشاره

مکیة و هی ست و اربعون آیة

[سوره النازعات (79): آیات 1 تا 26]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً (1) وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً (2) وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً (3) فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً (4)
فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً (5) یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الرّاجِفَةُ (6) تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ (7) قُلُوب‌ٌ یَومَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبصارُها خاشِعَةٌ (9)
یَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِی الحافِرَةِ (10) أَ إِذا کُنّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلک‌َ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُم بِالسّاهِرَةِ (14)
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ مُوسی (15) إِذ ناداه‌ُ رَبُّه‌ُ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی‌ً (16) اذهَب إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی (17) فَقُل هَل لَک‌َ إِلی أَن تَزَکّی (18) وَ أَهدِیَک‌َ إِلی رَبِّک‌َ فَتَخشی (19)
فَأَراه‌ُ الآیَةَ الکُبری (20) فَکَذَّب‌َ وَ عَصی (21) ثُم‌َّ أَدبَرَ یَسعی (22) فَحَشَرَ فَنادی (23) فَقال‌َ أَنَا رَبُّکُم‌ُ الأَعلی (24)
فَأَخَذَه‌ُ اللّه‌ُ نَکال‌َ الآخِرَةِ وَ الأُولی (25) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِمَن یَخشی (26)

صفحه : 313

(ترجمه)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت خاص و عام
قسم بفرشتگانی که (جان کفار را) بسختی میگیرند،
قسم بفرشتگانی (که مؤمنین را) بنشاط آرند،
قسم بفرشتگانی (که در جایگاه خود شناورند)
پس سبقت گیرنده‌گانند (در فرمان بری حق تعالی)
(و ان فرشتگانی که بفرمان خدا) در تدبیر امور و نظام عالم میکوشند،
روزی که زمین بشدّت میلرزد،
و قلبها در آن روز ترسناک است
چشمها خاشع (و بگودی فرو رفته)
میگویند آیا ما را دو مرتبه بر میگردانند بحالت اوّل،
آیا مائیم که استخوان پوسیده‌ای بودیم،
گویند بآنان اینکه بازگشتن بحالت اوّل برای شما زیان آور است
اینست و جز اینکه نیست که بیک فریاد (صور اسرافیل)
همه در زمین هموار (قیامت جمع میگردند)
ای پیمبر آیا آمد تو را حکایت موسی،
آن وقتی که خدا او را در وادی مقدس خواند
و امر نمود که برو بسوی فرعون زیرا که او بسیار طغیان و سرکشی نموده،
و بگو آیا میل داری از پلیدی شرک تزکیه شوی و پاک گردی،
و راهنمایی کن وی را بسوی پروردگار خودت و بترسان او را (از عذاب الهی)
و بنما باو کرامات بزرگی (که بتو داده شده،
پس فرعون انکار نمود و تکذیب کرد و عصیان ورزید،
و پس (از دیدن معجزه عصا) پشت کرد و از ترس میدوید:
و میگفت منم پروردگار بزرگ که برترم
پس خداوند گرفت وی را بعقوبت آخرت و دنیا)
و هر آینه در حکایت فرعون عبرت و اندرزی است برای اشخاصی که بترسند.

صفحه : 314

توضیح آیات‌

اشاره

وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً، وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً، وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً، فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً واو در نازعات و ناشطات و سابحات در هر سه جمله واو قسم است.
نزع در لغت کشیدن چیزی را گویند که بقوّت و زحمت کشیده شود و نشط کشیدن چیزی است که بآسانی کشیده شود در مفردات لغت گفته (نزع الشی‌ء جذبه من مقرّه کنزع القوس عن کبد) یعنی نزع کشیدن چیزی است از جایگاه خود مثل کشیدن تیر از قوس.
نزع در کلام اللّه در چند معنی استعمال شده مثل وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ) یعنی بیرون آوردیم آنچه در سینه آنان بود از غل‌ّ و غش و مثل (تَنزِع‌ُ النّاس‌َ کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل‌ٍ مُنقَعِرٍ) یعنی آنها را از مکانهای خود قلع نمودیم و در زمین سقوط نمودند مثل اینکه ریشه درخت خرما از قعر زمین کنده گردد و مثل نَزّاعَةً لِلشَّوی و غیر اینها که کلمه نزع بمعنی بسیار آمده.
او از امیر المؤمنین روایت میکنند که نازعات ملائکه‌ای میباشند که ارواح کفار را بسختی از بدنشان بیرون آرند و علی علیه السّلام را (انزع البطین) وصف نمودند نظر به اینکه بطن مبارکش پر بود از علم و ایمان و (اول) تمامی پنج جمله وصف عملیات پنج نوع از ملائکه است (النّازِعات‌ِ غَرقاً) قسم بملائکه‌ای که جان کفار را بسختی از بدنشان بیرون میکشند.

سخنان مفسرین در توجیه اینکه پنج آیه‌

بعضی گویند (غرقا) اشاره باین است که کفار وقت مردن خود را غرق می‌بیند وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً نشط بمعنی جذب و بستگی است و قسم بملائکه‌ای است که ارواح مؤمنین را برفق و مدار را از بدنشان جذب میکنند مثل دلوی که بآسانی از چاه بیرون آرند.

صفحه : 315
بعضی گویند اشاره بستارگانی است که از برجی ببرجی حلول میکنند و حدیثی از معاذ بن جبل از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده
1» (و لا تمزق النّاس فتمزقک کلاب اهل النار)«
قال اللّه تعالی وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً أ فتدری ما الناشطات سگهای اهل آتش تنشط اللحم و العظم وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً سبح بمعنی شناوری و اشاره بملائکه‌ای است که بسرعت از آسمانها بزمین میآیند چنانچه عرب شتر تندرو را سابح نامد.
در غرائب القرآن چنین گوید (السّبح) بمعنی حرکت سریع در آب یا هوا است و اشاره بگردش ستارگان است در افلاک مثل قوله تعالی وَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ مثل السّابِحات‌ِ سَبحاً فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً اشاره بملائکه باشد که در عمل خیر سبقت میگیرند بر بر افراد بشر یا اشاره بملائکه‌ایست که قبض ارواح مؤمنین را نموده سبقت میگیرند بر آنان که قبض روح کفّار را نموده به اینکه زودتر ارواح مؤمنین را ببهشت برسانند یا مقصود ملائکه‌ای است که سبقت میگیرند در گرفتن وحی بر شیاطین که استراق سمع میکنند یا مقصود ملائکه‌ای است که در کلام سبقت نمیگیرند که قبل از اذن حق تعالی سخن گویند چنانچه در وصف آنان فرموده لا یَسبِقُونَه‌ُ بِالقَول‌ِ امّا وقتی اذن رسید در امر حق تعالی مسارعت میکنند.
فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً مفسرین متفقا گویند مقصود ملائکه‌ای میباشند که تدبیر امور عالم محوّل بآنان است مثل جبرئیل که حامل وحی است و اسرافیل حامل صور و عزرائیل حامل قبض ارواح و میکائیل حامل ارزاق خلائق و باقی ملائکه که هر نوعی از آنها موظف بتدبیر بعضی امورند بعضی موکل بر باد
-----------------------------------
(1) قال اللّه تعالی مَزَّقناهُم کُل‌َّ مُمَزَّق‌ٍ‌یعنی آنها را از مملکت خودشان جدا کردیم و معنی حدیث (و لا تمزق النّاس) شاید اشاره باشد به اینکه مردم را متفرق مگردان که اگر چنین کردی سگهای جهنم اجزاء تو را متفرق میگردانند و در اینکه حدیث (ناشطات نشطا) را بهمین معنی بیان فرموده.

صفحه : 316
و باران بعضی موکل بر ارزاق خلایق بعضی موکل بر گیاهان و نباتات که آنان را ملائکه مدبرین نامند.
(دوم) در تفسیر کبیر بیانی دارد که مختصری از آن را در اینجا ترجمه مینمایم چنین گفته مقصود از آن پنج جمله بالا پنج صفت از اوصاف ملائکه باشد بجهات دیگر زیرا که ملائکه را صفات سلبیه‌ای است و صفات اضافیه صفات سلبیه آنان اینکه است که از شهوت و غضب و مرض و پیری و از هر منقصتی مثل ترکیب اعضاء و غیر اینها منزّه و مبرّا میباشند بلکه آنها جواهر روحانی‌اند که اینکه حالات عارض آنها نمیگردد (نازعات غرقا) یعنی قسم بملائکه‌ای که خالی از اینکه اوصاف و نقائص میباشند.
(وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً) یعنی آنان که باعتبار ذات و حقیقت از صفات جسمانیات و مادیات خارجند نه آنکه مثل بشر بمجاهده و زحمت خود را از اینکه صفات و نقایص خالی گردانند اینکه دو آیه شرح حال تنزّه آنهاست از نقائص موجودات طبیعی صفات اضافی آنان آن نیز دو قسم است یکی وصف آنان بشناسایی عالم ملک و ملکوت و اطّلاع آنها بر نور جلال الهی و باین دو اعتبار آنان را بدو وصف متصف نموده یکی (وَ السّابِحات‌ِ سَبحاً) که از اول فطرتشان در بحر عظمت حق تعالی و علو صمدیّت او در نور جلال و کبریایی او غرق گردیده و شناورند و همین طوری که علم انسان نسبت بحیوان قوی‌تر و بالاتر است و نیز در بین بشر مراتب بسیاری است در علم و معرفت همین طور بین انواع ملائکه از جهت معرفت بسیار تفاوت است اینکه است تأویل آیه (فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً) که بعضی از آنان در معرفت و در تجلّی سبقت دارند بر بعضی دیگر.
تا اینجا شرح حال ملائکه بود از جهت قوای عقلی آنها لکن از حیث قوای عملی فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً اشاره باین دارد که هر نوعی از آنان موظف بانجام عملی میباشند و چون علم مقدّم بر عمل است اینکه است که بیان علوم آنها را مقدم

صفحه : 317
انداخته. (پایان) (توجیه سوم) وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً قسم بستارگانی که افقی را بافقی میکشانند (توجیه چهارم) مقصود از نازعات کمان تیر اندازانست و (غرقا) بشدّت تیر را از کمان بیرون میکشند.
(پنجم) وَ النّاشِطات‌ِ نَشطاً جانهای مؤمنانست که بنشاط و آسانی از بدنشان خارج میگردد. (عبد اللّه عباس)

جانهای خفته اندر گور تن چون روند از تن رهند از صد محن

در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند
«مثنوی» «ششم» النّاشِطات‌ِ نَشطاً ستارگانند که از افقی بافقی سیر میکنند چنانچه عرب وقتی از شهری بشهری رود گوید (نشط الحمار) «قتاده و اخفش» «هفتم» روایت از امیر المؤمنین علیه السّلام است که ملائکه جانهای مؤمنین را چنان بیرون آرند مثل مردی که در آب شناوری میکنند.
«هشتم» (و السابحات) فرشتگانند که بشتاب از آسمان فرود می‌آیند چنانچه اسبها گاهی بنشاط حرکت میکند.
«نهم» (و السابحات) اسبهایی میباشند که در موقع جنگ تاخت و تاز میکنند.
«دهم» مقصود از (سابحات) ماه و خورشید و ستارگانند که در فلک خود یعنی مدار سیر خود مثل کسی که در آب شناوری کند گردش میکنند.
(قتاده) اینکه رأی اخیر اقرب بواقع است و قول حق تعالی وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ فِی فَلَک‌ٍ یَسبَحُون‌َ سوره انبیاء آیه 34 اینکه رأی را تأیید مینماید چنانچه باعتبار کشفیات جدیده هر کره‌ای از کرات از ماه و خورشید و سیّارات و زمین تماما در مدار خود و بدور مرکز خود مثل شناوری که در آب شناوری میکند علی الدوام در حرکتند و دور خود میچرخند پس باین اعتبار توان گفت (و السابحات) اختصاص

صفحه : 318
بموجود معیّنی ندارد بلکه شامل تمام موجودات میگردد که هر نوعی از موجودات بطرز خاصی در سیرانند.
فَالسّابِقات‌ِ سَبقاً سبق پیشی بمعنی گرفتن در سیر و حرکت است مثل فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ (وَ استَبَقَا الباب‌َ) و امثال آن عطف بر سابحات است و شامل میگردد انواع موجودات بلکه افراد آنها که بعضی بر بعضی در حرکت و سیران سبقت میگیرند بر بعض دیگر و سبقت گرفتن آنها شاید اشاره بسرعت در امتثال امر تکوینی باشد.
خلاصه چون اینکه آیات پنجگانه بالا اطلاق دارد و دلیلی از آیات قرآن و احادیث معتبر که بشود آن را مقیّد نمود بمورد خاصّی در کار نیست و توجیهات مفسّرین یک استحسان عقلی بیشتر بنظر نمیآید اینکه است که تخصیص آیات هر یک را بانواع خاصّی از ملائکه یا موجودات دیگر بلا مخصّص میشود.
پس بهتر اینکه است که گفته شود آیات باطلاق خود باقی است و توجیهاتی که کرده‌اند هر یک یکی از مصادیق آیات بشمار میرود.
مثل اینکه (و النّازعات) نظر باطلاقش شامل میگردد آنچه را که متّصف باشد بصفت نزع و کشیدن که از روی قوّت کشیده شود چنانچه معنی لغوی آن چنین است و شامل میگردد ملائکه‌ای را که بسختی جان کفّار را میکشند و نیز شامل میگردد ستارگانی را که از افقی بافقی میکشند بلکه شامل میگردد هر چیزی که اینکه معنی در آن مأخوذ باشد مثل کشیدن تیر از کمان در موقع جنگ و مبارزه و غیر اینها و نیز (ناشطات) شامل میگردد عمل ملائکه و غیر آن هر عملی که نزع و کشش آن بآسانی صورت گیرد.
و نیز «فَالمُدَبِّرات‌ِ أَمراً» اگر چه مصداق کاملش ملائکه مدبرین امور عالم میباشد چنانچه مفسرین متفقند که مقصود ملائکه‌ای میباشد که تدبیر امور موجودات طبیعی محوّل بآنها است لکن آن نیز باطلاقش شامل میگردد هر کس را که

صفحه : 319
متّصف بامر تدبیر باشد مثل انبیاء که در نفوس بشر تدبیر میکنند و سلاطین که تدبیر امر مملکت مینمایند.
بلکه آیات صادق میآید بر آن توجیهی که بعضی از مفسّرین کرده‌اند که وَ النّازِعات‌ِ غَرقاً خداوند قسم یاد نموده بنفوسی که در حال نزع روح مشتاقند بملاقات حق تعالی و رجوع بسوی پروردگارشان که غرقند در بحار شوق و محبت وَ النّاشِطات‌ِ و در حال نزع بنشاط از عالم طبیعت و علاقه بدن خارج میگردند مثل کسی که از شهری بشهر دیگر منتقل گردد و (سابحات) کسانی میباشند که شناوری مینمایند در دریای صفات الهی از صفتی بصفت دیگر تا آنکه سبقت گیرند بسوی مشاهده ذات و مقام فناء در وحدت و آنان سبقت گیرنده‌گانند تا آنکه بر گردند بسوی خلق برای تدبیر و دعوت بحق و مشغول گردند بامر نظام در مقام تفصیل بعد از مقام جمع و از آنان تعبیر شده (بمدبّرات امر) (تفسیر روح البیان) یَوم‌َ تَرجُف‌ُ الرّاجِفَةُ، تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ رجفه و صاعقه بمعنی لغوی زلزله بسیار شدید را گویند مثل قوله تعالی در حکایت موسی علیه السّلام و بنی اسرائیل که بنی اسرائیل بعد از آنکه کلام خدا را شنیدند گفتند لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتکُم‌ُ الصّاعِقَةُ یعنی ما هرگز ایمان نیاوریم. تا وقتی که خدا را آشکارا ببینیم (فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ) تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ یعنی پس از آن زلزله شدید که عالم مادیات را مضمحل و منحل مینماید نفخه دیگری در صور دمیده میشود که مرده‌ها زنده میگردند.
خداوند باین پنج جمله بالا قسم یاد میکند بپنج نوع از مخلوقات بزرگ خود خواه مقصود از تمام آنها انواع و اقسام ملائکه باشد یا ملائکه و کرات و حرکت آنها یا اشاره بپنج مرتبه از ترقیات نفوس کاملین بشر باشد یا آنکه چنانچه گفتیم باطلاقش شامل گردد تمام توجیهاتی که داده شده و غیر ان هر چه بر آنها صادق آید هر چه باشد موجودات شریفی میباشند که در مورد سوگند واقع گردیده‌اند و آنها

صفحه : 320
را گواه آورده برای واقعه قیامت و آنچه مقدّمه قیام ساعت است از لرزش زمین و پراکنده‌گی اجزاء آن.
و مناسبت واقعه قیامت از لرزش زمین و غیره با آن موجوداتی که بآنها قسم یاد نموده شاید اینکه باشد که نظر بآنکه (کل مرکّب ینحل) لازمه تشکیل عالم طبیعت و محدودیّت آن اینکه است که بالاخره تمام موجودات طبیعی مندک و مضمحل گردد.
مفسرین گویند مقصود از (تَرجُف‌ُ الرّاجِفَةُ) وقتی است که بصور اول اسرافیل زمین بشدت میلرزد و عالم خراب و جان داری در زمین باقی نمیماند و مقصود از جمله دوم (تَتبَعُهَا الرّادِفَةُ) صور دوم اسرافیل است و آن وقتی است که قیامت بر پا میگردد و مردگان همه زنده میگردند و نظر ببعض اخبار بعضی گویند بین نفخه اول و دوم چهل سال و بعضی گویند چهار صد سال طول میکشد لکن علم آن نزد خدا است.
و گویند (رجفه) صیحه بسیار عظیمی است مثل صدای رعد و غرّش آسمان که از هیبت آن زمین بشدّت میلرزد و از هم پراکنده و متلاشی میگردد و عقب آن نفخه دوم است که مرده‌ها زنده میشوند.
در بیان صور اسرافیل چنین فرموده وَ نُفِخ‌َ فِی الصُّورِ فَصَعِق‌َ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ إِلّا مَن شاءَ اللّه‌ُ ثُم‌َّ نُفِخ‌َ فِیه‌ِ أُخری فَإِذا هُم قِیام‌ٌ یَنظُرُون‌َ«1» (مجمع البیان) قُلُوب‌ٌ یَومَئِذٍ واجِفَةٌ، أَبصارُها خاشِعَةٌ

سخنان مفسرین در توجیه واجفه‌

(1) واجفه یعنی شدید الاضطراب که در آن روز قلبها بشدت مضطرب و ترسناک است. (حسن و قتاده)
-----------------------------------
(1) سوره زمر آیه 68. نفخه دمیده میشود در صور پس بی‌هوش میگردد هر کس که در آسمان و زمین است مگر کسی را که خدا بخواهد پس از آن نفخه دیگری دمیده میشود پس ناگاه آنها ایستاده مینگرند.

صفحه : 321
(2) (واجفه) یعنی خائفه و مقصود اینکه است که در آن روز از هول قیامت قلبها مضطرب میگردد و بلرزه می‌آید. (إبن عباس) اینکه رأی بقرینه قوله تعالی (أَبصارُها خاشِعَةٌ) مناسب‌تر بنظر میآید که پس از لرزش زمین و ظهور قیامت قلبها از هول میلرزد و چشمها خاضع و ذلیل و از ترس بگودی فرو میرود.
یَقُولُون‌َ أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِی الحافِرَةِ در غرائب القرآن گفته حفر خاکی است که از قبر بیرون آرند قوله تعالی وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِن‌َ النّارِ یعنی مکان محفور و پست و قوله تعالی أَ إِنّا لَمَردُودُون‌َ فِی الحافِرَةِ مثال کسی است که بر میگردد بآن جایی که آمده.
ظاهرا بیان حال منکرین معاد است که آنها از راه تعجّب یا سخریه چنین گویند آیا ما بعد از مردن دو مرتبه بر میگردیم بحالت اوّل.
أَ إِذا کُنّا عِظاماً نَخِرَةً، قالُوا تِلک‌َ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ نخره یعنی فارغه ما وقتی استخوان پوسیده گردیم چگونه ممکن است بحالت اول برگردیم و نیز گفتند اینکه برگشتن برای ما نفع و خاصیت ندارد بلکه زیان و خسران آور است گویا چنین گویند اگر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم راست میگوید و ما بازگشت مینمائیم برای ما سودی نیست زیرا عمل شایسته‌ای نداریم پس اینکه باز گشتن بضرر ما تمام میشود.
فَإِنَّما هِی‌َ زَجرَةٌ واحِدَةٌ در معنی جواب انکار منکرین معاد است که از روی انکار یا شک و تردید گوید چگونه وقتی استخوان پوسیده شده‌ایم بازگشت مینمائیم پاسخ آنها است که پدید شدن قیامت منوط بیک فریاد است که از صور اسرافیل پدید میگردد

صفحه : 322
فَإِذا هُم بِالسّاهِرَةِ عرب بیابان ساده را ساهره نامد مفسّرین گویند ساهره نامی است از نامهای زمین قیامت یا نام پشت زمین است کنایه از اینکه مرتبه کفّار چنان تنزل میکند که جای آنان و قرارگاه آنها پشت زمین میگردد و سخنان دیگر نیز در بیان ساهره از مفسرین نقل شده که در بیان آن چندان فائده‌ای بنظر نمی‌آید.
خلاصه بقرینه آیات جلو مقصود از ساهره همان زمین قیامت است که تمام مردم در آن سعید واحد مبعوث میگردند.
هَل أَتاک‌َ حَدِیث‌ُ مُوسی، إِذ ناداه‌ُ رَبُّه‌ُ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی وادی در لغت موضعی را گویند که آب در آن جریان دارد و جمع وادی اودیه است و آن را مجازا استعمال در مذهب و طریقه و نیز در ظرفیت کرده‌اند قوله تعالی (فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها) یعنی هر ظرفی بقدر توسعه خود آب میگیرد شاید اشاره باین باشد که قلوب در قبول انوار علم و معرفت تفاوت دارند بعضی برای گرفتن علم و معارف سعه و ظرفیّتشان زیادتر و بعضی کمتر است و در اینکه آیه مقصود از وادی مقدس طریق موسی علیه السّلام بوده بکوه طور برای مناجات و طور یا اسم است برای هر کوهی یا اسم کوه معینی است یا مقصود کوهی است که احاطه بتمام دنیا دارد و باین معنی در قرآن بسیار آمده مثل وَ الطُّورِ وَ کِتاب‌ٍ مَسطُورٍ و امثال آن.
گویا خداوند بپیمبر خود اعلام میکند و برای تسلّی حضرتش باو خبر میدهد حکایت موسی علیه السّلام و فرعون را که اگر طایفه قریش و غیر آنها از کفار بتو آزار میرسانند بدانکه تمام پیمبران چنین بودند و از جمله آنها موسی (ع) که وقتی پروردگارش او را در وادی مقدّس که بقرینه آیات دیگر کوه طور بوده و شاید وجه تقدیس کوه طور برای اینکه است که چنانچه گفته‌اند واقع بوده در زمینی که در آن عبادت بت نشده و مشرک در آنجا وجود نداشته یا آن کوه محل عبادت بوده

صفحه : 323
و بآن جا موسی (ع) خوانده شد بقوله تعالی إِنِّی أَنَا رَبُّک‌َ فَاخلَع نَعلَیک‌َ إِنَّک‌َ بِالوادِ المُقَدَّس‌ِ طُوی‌ً«1» و مبعوث بپیغمبری گردید.
اذهَب إِلی فِرعَون‌َ إِنَّه‌ُ طَغی حضرت موسی (ع) پس از مبعوث گردیدن بپیغمبری مأمور گردید برود نزد فرعون و تبلیغ رسالت کند زیرا که او طغیان و سرکشی نموده و از حد خود تجاوز کرده و وی هم نسبت بمقام الوهیّت طغیان نموده بود و هم نسبت بخلق که از هیچ نوع ظلم و ایذاء مخصوصا ببنی اسرائیل خود داری نمینمود.
و از بعض عرفا است که فرعون مردی بود عالم و حکیم و در مقام معرفت بحق تعالی نسبت بمقام صفات و افعال الهی عارف کامل بود و از مقام افعال گذشته بمقام صفات رسیده بود لکن چون بمرتبه فناء فی التوحید نرسیده بود و صفا و ضیائی از قبل معرفت و تجلّی صفات و ظهور افعال الهی در او پدید نگردیده اینکه بود که انانیّت و خودیّت وی او را از حق تعالی محجوب گردانیده و نسبت الوهیّت بنفس خبیث خود میداد.
آری انسان وقتی از چنگ قوای نفسانی و علایق مادّی با کوشش بسیار و مجاهده با نفس اندازه‌ای مستخلص گردید و قدم از دریای وهم و آرزو و آمال طبیعی بالاتر گذاشت آن وقت ممکن است حقیقت و جوهر نفس مجردش از پس پرده قوای حیوانی تظاهر نماید و خود را گوهر مجرد و محیط بر عالم طبیعت و ما فوق جسم و جسمانیات مشاهده نماید لکن تا وقتی که بمرتبه عبودیت نرسیده و خود را ببندگی نشناخته اگر در خود دانش و کمالی و نور و ضیائی و علوّ و مقامی مشاهده نمود و خود را ما فوق مادیات و موجودات طبیعی پنداشت مبتلا بغرور نفس میگردد و منتظر است بندگان خدا وی را ببزرگی ستایش نمایند و مطیع و منقاد امر وی گردند همین
-----------------------------------
(1) سوره طه آیه 12. بموسی ندا میرسد که منم پروردگار تو بکن کفش خود را که بوادی پاکیزه‌ای هستی که نامش طور است.

صفحه : 324
است معنی تفرعن که مرتبه کامل آن را فرعون و آنهایی که در مرتبه او بودند ادعا مینمودند اینکه است که عجب و کبر در معنی یک مرتبه‌ای از شرک بشمار میرود.
اینجا جای لغزش اقدام است اینجا جایی است که بعضی از نفوس زکیّه توانسته‌اند قدم بالا نهند و از چنگ ابلیس لعین نجات یابند.
هر عاقلی میداند هیچوقت مردمان ساده عادی دعوی بزرگی ندارند آنچه دعاوی باطل در عالم واقع گردیده ناشی از کسانی است که در انسانیت و دانش اندازه‌ای پیش رفته‌اند لکن وقتی بکمال انسانیت و مرتبه عبودیت نرسیده که خود را عبد ذلیل و در کمالات خود آینه مانند کمال ازلی را مشاهده کنند که از اینکه مقام عرفا تعبیر بفناء فی التوحید میکنند آن وقت غرور نفس آنان را بر اینکه میدارد که مرتبه و مقامی که فوق مرتبه آنها است مدّعی گردند و ضعفای بشر را اغوا نمایند شاید بر خودشان نیز امر مشتبه گردد و خود را منشأ امور و مستحق پیشوایی خلق پندارند.
فَقُل هَل لَک‌َ إِلی أَن تَزَکّی خطاب بحضرت موسی علیه السّلام است که برو نزد فرعون و بگو آیا میل و رغبت داری از کثافت کفر و شرک پاک گردی و از خود پرستی و انانیّت بدرایی و خود را از صفات نکوهیده تخلیه نمایی و بصفات روحانیین بیارایی.
از اینکه آیه هَل لَک‌َ إِلی أَن تَزَکّی دو مطلب توان استخراج نمود یکی قبول ایمان اجباری نیست باختیار و میل هر کسی بایستی قبول ایمان نماید چنانچه لا إِکراه‌َ فِی الدِّین‌ِ شاهد بر اینکه است و دیگر دستور العمل است که بایستی در مقام ارشاد و هدایت بطریق حق با رفق و مدارا با مردم جاهل بیخرد بر آمد نه با عنف و سختی چنانچه وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ دلالت بر اینکه دارد که طوی در مقام هدایت خلق اقدام نما که آنان بطور دانستگی و میل و رغبت بدین حق در آیند

صفحه : 325
وَ أَهدِیَک‌َ إِلی رَبِّک‌َ فَتَخشی و آیا میل داری رهبر تو گردم و راه‌نمایی نمایم تو را بسوی پروردگار تو تا آنکه او را بمقام الوهیّت و عظمت و خود را بفقر و احتیاج و بندگی بشناسی و هیبت و بزرگی او بر تو غالب گردد و مخالفت ننمایی یعنی تو را از کج روی و نفس پرستی برهانم و در طریق مستقیم توحید رهسپار گردی وقتی او را شناختی البته از هیبت و بزرگی او میترسی زیرا که ترس از خدا منوط بمعرفت و شناسایی او است چنانچه فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ«1» فَأَراه‌ُ الآیَةَ الکُبری آیه بمعنی علامتی است که ظاهر و هویدا باشد که از علم و ادراک آن ناشی گردد علم دیگر مثل اینکه اگر در راهی علامتی نصب شده باشد برای نشان دادن جاده و مکانی بمحض دیدن علم بآن مکان حاصل میگردد قوله تعالی إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ در جای دیگر بَل هُوَ آیات‌ٌ بَیِّنات‌ٌ فِی صُدُورِ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ وَ کَأَیِّن مِن آیَةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ و غیر اینها که دلالت دارد که تمام آیات قرآنی بلکه تمام موجودات آفاقی و انفسی علامت ظاهر و بارزی است برای اثبات حق و حقانیّت اسلام.
و ظاهرا مقصود از آیت بزرگ در اینجا همان ید و بیضا بوده که پس از آنکه موسی (ع) مبعوث برسالت گردید و نیز مأمور گردید فرعون را هدایت نماید و سخنانی بین او و فرعون مطرح گردید و حضرتش وی را بتوحید و پرستش خدای یکتا دعوت نمود وقتی فرعون طلب دلیل نمود چنانچه قرآن خبر میدهد و گفت إِن کُنت‌َ جِئت‌َ بِآیَةٍ فَأت‌ِ بِها إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ«2» آن وقت باراده حق تعالی عصایی که
-----------------------------------
(1) سوره فاطر آیه 25. همین است و جز اینکه نیست که میترسند از بندگان خدا علماء یعنی فقط علماءاند که از خدا میترسند.
(2) سوره اعراف آیه 102. فرعون بموسی گفت اگر تو در دعوی پیمبری صادقی نشانه و آیتی برای صدق مدعای خود بیاور.

صفحه : 326
موسی (ع) در دست داشت اژدها گردید و فرعون با آن علمی که داشت فهمید که اینکه عمل یکی از آیات الهیست با اینحال حب‌ّ ریاست و خود خواهی نگذاشت تصدیق نماید.
فَکَذَّب‌َ وَ عَصی، ثُم‌َّ أَدبَرَ یَسعی، فَحَشَرَ فَنادی، فَقال‌َ أَنَا رَبُّکُم‌ُ الأَعلی فرعون نفسش بر عقلش غالب گردید انکار نمود و از موسی (ع) اعراض کرد و سعی و کوشش نمود آیات حقّانی را بپوشاند و در اطراف مملکت فرستاد و آنچه ساحر بود استحضار نمود چنانچه قرآن خبر میدهد که اطرافیان فرعون بوی گفتند ابعَث فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ یَأتُوک‌َ بِکُل‌ِّ سَحّارٍ عَلِیم‌ٍ«1» و اعلان نمود که منم پروردگار بزرگ شما و من بر تمام شما برتری و علوّ دارم و همگی بایست مرا پرستش نمائید و فریب موسی را نخورید که شما را بخدای دیگر دعوت میکند عمل او سحر است.
چون معجزه هر پیمبری بایستی ما فوق هنر و صنعت و عملی باشد که در آن وقت بین مردم شایع گردیده تا آنکه اهل خبره بفهمند که عمل معجزه غیر از عمل سحر است و بین معجزه و سحر را تمیز بدهند چنانچه در زمان موسی علیه السّلام علم سحر شیوع داشت و سحره بسیار بودند و در زمان مسیح علیه السّلام علم طب چنین بوده و در زمان سید ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ادبیات از قبیل علم تاریخ شعر فصاحت و بلاغت در گفتار و غیر اینها رواج داشته اینکه بود که معجزه مسیح (ع) مرده زنده کردن کور مادرزاد بینا نمودن و امثال اینها بوده و معجزه رسول خاتم قرآن مجید که در فصاحت و بلاغت در اوّلین و آخرین کسی یافت نشده و نمیشود که مثل آیه‌ای از قرآن بیاورد زیرا که در فصاحت و بلاغت ما فوق کلام بشری بشمار میرود و معجزه عمده حضرت موسی علیه السّلام ید و بیضاء بود و پس از آنکه سحره دانستند عمل موسی علیه السّلام از سنخ عمل آنان نیست اینکه بود که اذعان نمودند و اعتراف بگناه خود کردند و بخدای یگانه و رسالت حضرت موسی ایمان آوردند.
-----------------------------------
(1) سوره شعراء آیه 35 (بفرست در شهرها و آنچه ساحر هست جمع آوری نما [.....]

صفحه : 327
فَأَخَذَه‌ُ اللّه‌ُ نَکال‌َ الآخِرَةِ وَ الأُولی إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَعِبرَةً لِمَن یَخشی پس از آنکه برای فرعون از جانب خدا حجّت تمام گردید و آن لعین فهمیده و دانسته اعراض کرد و بر علیه موسی (ع) اقدام نمود و در مقام تکذیب و ایذاء او بر آمد آن وقت بکیفر اعمالش هم بنکبت دنیا که برود نیل غرق گردید و هم بنکبت آخرت که پس از غرق بآتش گرفتار گردید چنانچه فرموده أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً«1» و جسد پلید او را در رود نیل نگاه داشت چنانچه گویند هنوز بدن وی باقی مانده که برای دیگران عبرت و اندرز باشد و بدانند و بفهمند که فرعون با آن سلطنتی که داشت که مرم او را بخدایی پرستش مینمودند عاقبت آب بر وی استیلا نمود و او را خفه و از پا در آورد.

[سوره النازعات (79): آیات 27 تا 46]

اشاره

أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم‌ِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَع‌َ سَمکَها فَسَوّاها (28) وَ أَغطَش‌َ لَیلَها وَ أَخرَج‌َ ضُحاها (29) وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها (30) أَخرَج‌َ مِنها ماءَها وَ مَرعاها (31)
وَ الجِبال‌َ أَرساها (32) مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم (33) فَإِذا جاءَت‌ِ الطَّامَّةُ الکُبری (34) یَوم‌َ یَتَذَکَّرُ الإِنسان‌ُ ما سَعی (35) وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِمَن یَری (36)
فَأَمّا مَن طَغی (37) وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا (38) فَإِن‌َّ الجَحِیم‌َ هِی‌َ المَأوی (39) وَ أَمّا مَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ وَ نَهَی النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوی (40) فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِی‌َ المَأوی (41)
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها (42) فِیم‌َ أَنت‌َ مِن ذِکراها (43) إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها (44) إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرُ مَن یَخشاها (45) کَأَنَّهُم یَوم‌َ یَرَونَها لَم یَلبَثُوا إِلاّ عَشِیَّةً أَو ضُحاها (46)
-----------------------------------
(1) فرعون و فرعونیان برود نیل غرق شدند و بلافاصله داخل در آتش شدند یا مقصود اینکه است که جسد آنان پس از غرق آتش گرفت چنانچه بعضی را رأی چنین است یا پس از مردن در عالم برزخ در آتش شدند و اینکه معنی مناسب‌تر بنظر می‌آید.

صفحه : 328

(ترجمه)

آیا خلقت شما آدمیان استوارتر و محکم‌تر است یا بناء آسمانها
که سقف آنها را بلند گردانیده و بین آنها تسویه نموده،
و تاریک گردانید شب او از شب خارج گردانیده روز روشن را،
و بعد از آفرینش آسمانها زمین را پهن گردانیده
و آب و گیاه از زمین بیرون آورده
و برای استحکام آن کوه‌ها را بدید آورده
که شما و چهارپایانتان از زمین بهره ببرید،
پس وقتی آمد واقعه کبری قیامت،
و آن روزی است که انسان متذکر میگردد آنچه را که از دنیا در آن سعی و کوشش نموده،
و بروز و ظهور میکند جهنّم برای کسی که ببیند،
و امّا کسی که طغیان و سرکشی نموده
و زندگی دنیا را برگزیده بر آخرت
محققا جهنّم جایگاه و مأوی او است،
و امّا کسی که از بزرگی و مقام پروردگار خود بترسد و نفس خود را از هوا و هوس باز دارد،
محققا بهشت مأوی و آرامگاه او است،
ای پیمبر از تو سؤال میکنند که قیامت کی بر پا خواهد شد،
تو را چه کار است که از آن بیاد آری،
بسوی پروردگار تو است منتهای آن،
وظیفه تو منحصر است به اینکه تهدید نمایی و بترسانی کسی را که بترسد،
گویا قیامت روزی است که آنها میبینند که همه عمر آنها یک شبی یا یک روزی بیش نبوده.

توضیح آیات‌

أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم‌ِ السَّماءُ بَناها، رَفَع‌َ سَمکَها فَسَوّاها در مقام تنبّه و تذکّر منکرین الوهیّت و معاد بر آمده که بشر را متذکّر گرداند که آیا خلقت شما عظیم‌تر و در شدّت و قوّت وجود برترید یا بناء و رفعت و تسویه بین کرات و تنظیم آسمانها یعنی شما وقتی بنای آسمانها و عظمت و بزرگی کرات و سیّارات و کهکشانها و تعادل و توازن و موازنه‌ای که بین موجودات علوی

صفحه : 329
و سفلی بر قرار است تحت نظر و بازرسی قرار دادید و در آن تأمّل نمودید و بجسم حقیقت بین در آنان نگریستید و مشاهده نمودید که چگونه تمامی موجودات متصل و مرتبط بیکدیگرند که گویا همگی یک وحدت تشکیل میدهند و همه دست بدست یکدیگر داده و انجام وظیفه میدهند آن وقت خواهید بچشم دل دید که یک قوه قاهره الهیه آنها را مسخر نموده و تحت استیلاء و قهاریت خود در آورده و هر یک را در خور خود بکاری وادار نموده تا اینکه اینکه وحدت جهانی بوجود آمده و نیز مییابی سر اینکه چگونه تمامی موجودات ارضی و سمائی بیک نظام حیرت بخشی و بیک قانون تخلّف ناپذیری در گردش‌اند و انجام وظیفه میدهند وقتی نظر خود را چنین بالا بردید البته خلقت خودتان که جزئی از مجموعه عالم است کوچک بنظرتان می‌آید آن وقت بکوچکی و بی‌مقداری خود و بعظمت و بزرگواری مبدء و مربّی عالم اعتراف مینمائید و سر اطاعت فرود می‌آورید و می‌فهمید آن کسی که قدرت داشته اینکه بنای عالی و اینکه کاخ مجلل جهانی را از نیستی بهستی آورده البته قدرت دارد که بشر را نیز پس از مرگ و تفرق اجزا در عالم دیگر حیات نوینی بوی عنایت نماید و زندگانی تازه‌ای بوی کرامت فرماید.
وَ أَغطَش‌َ لَیلَها وَ أَخرَج‌َ ضُحاها ظاهرا آیه نظر بعظمت و قوّت و شدّت وجود شمس دارد زیرا که تاریکی شب و روشنی روز از قرب و بعد زمین نسبت بنیّر اعظم خورشید پدید میگردد.
وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها در غریب القرآن گفته وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها یعنی تنزّل داد آن را از مقر و جایگاهش مثل قوله تعالی یوم ترجف الارض و الجبال و بمعنی جری و کشاندن است. (پایان) یعنی زمین را بعد از خلقت آسمانها گسترانیده ممکن است اینکه بعدیّت از

صفحه : 330
حیث مقام و رتبه باشد و اشاره به اینکه مقام و عظمت آسمانها بالاتر و برتر از زمین است و شاید مقصود بعدیّت زمانی باشد چنانچه ظاهر آیه همین است که زمین را بعد از خلقت آسمانها گسترانیده در چند موضع از قرآن مجید تصریح نموده که آسمانها و زمین بتدریج خلق شده‌اند إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ«1» در جای دیگر یُدَبِّرُ الأَمرَ مِن‌َ السَّماءِ إِلَی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ یَعرُج‌ُ إِلَیه‌ِ فِی یَوم‌ٍ کان‌َ مِقدارُه‌ُ أَلف‌َ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّون‌َ«2» از اینکه لیل و نهار را نسبت بآسمان میدهد توان استفاده نمود که شاید مقصود از آسمان در اینجا خورشید است زیرا منشأ شب و روز خورشید است وَ الأَرض‌َ بَعدَ ذلِک‌َ دَحاها مشعر بر اینکه است که زمین از خورشید پدید گردیده چنانچه در علوم جدیده نشان میدهد زمین در ابتدای خلقت ذره‌ای بوده که از خورشید جدا شده و بعد در اثر حرکت سریع بتدریج گسترانیده شده و بصورت کنونی در آمده و اللّه اعلم باسرار کلامه.
أَخرَج‌َ مِنها ماءَها وَ مَرعاها، وَ الجِبال‌َ أَرساها در مقام امتنان بر بنی آدم بر آمده که از زمین بیرون آورد آب خوشگوار و گیاهان و نباتات از آن رویانیده و نیز زمین را محل سکونت انسان و چراگاه حیوانات قرار داده که در آن بیاسایند و آرامگاه خود قرار دهند و کوه‌ها را میخ زمین گردانیده که بتوانند در آن وسائل زندگانی خود را تهیه نمایند.
مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم
-----------------------------------
(1) سوره اعراف آیه 52 بدرستی که پروردگار شما آن کسی است که خلق کرد آسمانها و زمین را در شش روز.
(2) سوره سجده آیه چهارم تدبیر و تنظیم مینماید امور را از آسمان بسوی زمین پس بسوی او بالا میرود در روزی که مقدار آن روز هزار سال است از آنچه شما میشمارید. اینکه آیه از متشابهات قرآن بشمار میرود و علم او نزد خدا است.

صفحه : 331
و اینکه ترتیب خلقت از پدید گردیدن شب و روز عقب یکدیگر و گسترانیدن زمین و استحکام آن بکوهها و جریان آب و روئیدن گیاهان تماما برای بهره برداری شما و چهار پایان شما است که خلقت چهارپایان نیز برای نفع بشر است.
ظاهر اینکه آیه چنین مینماید که تمام موجودات طبیعی برای بوجود آمدن انسان خلقت گردیده چنانچه در حدیث قدس خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است
(لولاک لما خلقت الافلاک)
برای وجود تو افلاک را خلق نمودم و بدلیل قوله تعالی ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ که تفسیر شده به (لیعرفون) فائده وجود انسان معرفت بمبدء و عبادت او است و چون خداوند مستغنی و بی‌نیاز است از خلق (گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریائیش ننشنید گرد) نتیجه عبادت عاید خود انسان میشود تا اینکه مستحق فیض گردد و فیاضیت و فضل و کرم او ظاهر شود.
فَإِذا جاءَت‌ِ الطَّامَّةُ الکُبری، یَوم‌َ یَتَذَکَّرُ الإِنسان‌ُ ما سَعی (طامّة الکبری) اشاره بواقعه قیامت و آن هول و اضطرابی است که از وقوع آن برای انسان روی میدهد و در آن روز متذکّر میگردد بآنچه در زندگانی دنیا عمل نموده از خوب و بد زیرا آنچه در باطن خود نهفته در معرض بروز و ظهور میرسد و آنچه در باطن و حقیقت او بالقوه موجود بوده در آن روز که یکی از نامهای او چنانچه قرآن کریم معرّفی نموده (الحاقه) است که روز قیامت حاق حقیقت و عین واقع است و آن روزی است که هر چیزی بفعلیت اخیر خود رسیده اینکه است که در آن روز صفحه نفس الامر که همان صحیفه اعمال است برای انسان ظاهر و مبرز میگردد.
وَ بُرِّزَت‌ِ الجَحِیم‌ُ لِمَن یَری بارز یعنی ظاهر مثل قوله تعالی وَ تَرَی الأَرض‌َ بارِزَةً یعنی ظاهرة شاید مقصود اینکه است که جهنم در آن روز قیامت ظهور و بروز مینماید و چون ظهور مقابل خفا است چنین میشود که جهنم فعلا موجود و از نظرها مخفی است و در آن روز از مکمن غیب بیرون آید و در نظر بینندگان تظاهر نماید جهنمیان وقتی

صفحه : 332
صحیفه نفسشان باز میشود و خود را آتش گران جهنم می‌بینند چنانچه در سوره بقره آیه 22 فرموده فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس‌ُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِین‌َ«1» آن وقت جهنم را بعیان می‌بینند پس از اینکه آیه توان استفاده نمود که جهنم فعلا موجود است لکن انسان تا در اینکه جلباب طبیعت پیچیده شده برای وی ظاهر نیست و درش بروی جهنمیان بسته است نه بچشم می‌بینند و نه بقلب اذعان می‌نمایند لکن وقتی صفحه اعمال و افعال خود را مشاهده نمودند و فهمیدند کیفر و پاداش آنان جز آتش چیزی نیست گویا جهنم را در خود مشاهده مینمایند.
فَأَمّا مَن طَغی وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا طغی بمعنی طغیان آمده و کسی را طاغی گویند که در خطاکاری از حد تجاوز نموده قوله تعالی وَ إِن‌َّ لِلطّاغِین‌َ لَشَرَّ مَآب‌ٍ إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَیَطغی و امثال اینکه آیات در قرآن مجید بسیار آمده که بهمین معنی استعمال شده.
و در اینکه مبارک آیه دو صفت که سر آمد تمام صفات نکوهیده و پیش رو همه اوصاف مذمومه است بیان می‌نماید و اینکه دو صفت را از اوصاف جهنمیان بشمار آورده و آنان را باین صفات معرفی مینماید.
یکی (طغیان) اشاره به اینکه جهنمی کسی است که از حدّ خود تجاوز نماید و از زیر حکم بیرون رود و فتنه و فساد بر انگیزد و آن کسی که از فرمان حق تعالی بیرون رود و از اطاعتش سر پیچد و از حکم عقل و شرع بیرون رود چنین کسی طغیان نموده و وی را طاغی و یاغی گویند.
دیگر از اوصاف جهنمیان اینکه است که دنیا و حظوظ طبیعی را بر آخرت و حظوظات دنیوی را بر حظوظات روحانی و عقلانی بر می‌گزینند و ترجیح میدهند
-----------------------------------
(1) بترسید و بپرهیزید از آتش آن چنانی که آتش‌گرانه آن مردم و سنگ است که برای کافرین آماده گردیده.

صفحه : 333
و آخرت را بدنیا میفروشند و عقل را پابند نفس قرار میدهند.
فَإِن‌َّ الجَحِیم‌َ هِی‌َ المَأوی کسی که اینکه دو صفت ملکه او گردید و در نفس وی رسوخ نمود البته مأوای و قرارگاه وی جهنم است زیرا چنین کسی لایق بهشت که دار کرامت الهی و آرام‌گاه نیکان است نمیباشد.
وَ أَمّا مَن خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ وَ نَهَی النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوی، فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِی‌َ المَأوی (هوی) میل نفسانی است بمقتضیات شهوانی و مأخوذ از هاویه و بمعنی سقوط و تنزل از مرتبه عالی بدانی است و میل نفسانی را (هوی) گویند نظر به اینکه آن کس که تابع شهوات گردیده هم از مقامات و شرافت دنیوی وی کاهیده میگردد و هم در آخرت مقرّ او هاویه است که یکی از اوصاف جهنم است اینکه است که در مقام مذمت هوی پرستان از روی تعجب فرموده أَ فَرَأَیت‌َ مَن‌ِ اتَّخَذَ إِلهَه‌ُ هَواه‌ُ«1» مقابل دو صفت از صفات نکوهیده جهنمیان دو صفت از صفات حمیده و اوصاف پسندیده بهشتیان را تذکر میدهد و بیان مینماید که اهل بهشت دارای دو صفتند.
یکی از عظمت و مقام و بزرگی پروردگارشان ترسناکند چون خوف و خشیت از هر چیزی منوط بشناسایی او است چنانچه فرموده إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ«2» کسی که خدا را بقهاریت شناخت از مخالفت و طغیان نمودن و آنچه باعث غضب پروردگار میگردد و بآن مستحق عذاب میگردد احتراز مینماید و کسی که خدا را بعظمت و اوصاف و صفات جلال و جمال شناخت همیشه از هیبت و عظمت او لرزان است و قدرت بر مخالفت او ندارد و لو فرضا تهدید بعذاب هم نشده
-----------------------------------
(1) خطاب برسول اکرم است که بطور اعجاب فرمود آیا تو دیده‌ای آن کسی را که هوای خود را اله خود گیرد.
(2) محقق و مسلم است که فقط علماء از خدا میترسند.

صفحه : 334
بود همان معرفت بمقام الوهیّت کافی بود که سر اطاعت فرود آورد و مطیع امر مولا گردد و بوظائف مرجوعه بخود اقدام نماید.
و دیگر از اوصاف بهشتیان اینکه است که نفس خود را از متابعت هوی باز میدارند چنانچه گفته شد باز داشتن نفس از هوی و هوس متفرع بر معرفت بمقام احدی است نفس انسان وقتی بمقام ایزدی معرفت پیدا نمود و خود را مقهور قهاریت او دانست البته خاضع میگردد و از میول نفسانی خودداری مینماید وقتی اینکه دو صفت حمیده ملکه انسان گردید بهشت مأوا و آرامگاه وی میگردد.
از بعضی مفسرین است که هوی عبادت از شهوات هفت‌گانه است که در کلام اللّه تعداد و شماره نموده زُیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَوات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ وَ البَنِین‌َ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِن‌َ الذَّهَب‌ِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَیل‌ِ المُسَوَّمَةِ وَ الأَنعام‌ِ وَ الحَرث‌ِ«1» و تمام اینها را تحت لعب و لهو قرار داده چنانچه در جای دیگر فرموده إِنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ«2» و در اینجا تمامی را تحت معنی (عن الهوی) گردانیده. (پایان) آری قوای نفسانی و طبیعی مایل و شایق بهمین اشیا است و اینهایند که آدمی را مشغول بخود نموده و از حق تعالی محجوب میگرداند لکن باید دانست که بطور کلی نمیتوان اینها را تحت لعب و لهو بشمار آورد زیرا که استفاده از طیبات بقدر لزوم و باندازه‌ای که مقدّمه حیات و رسیدن بسعادت اخروی و معرفت بمقام الوهیّت است خار̢ از لهو و لعب است بلکه محبت مفرط بآنها است که آدمی را بخود مشغول نموده و مانع از پیش رفت او است چنانچه در آیه حب و محبت اینکه مذکورات را از متاع دنیا بشمار آورده زیرا کسی که مشغول باینها گردید از حق و حقیقت دور میگردد لکن اصل دارایی اینها بقدر رفع ضرورت
-----------------------------------
(1) سوره آل عمران آیه 12. آراسته گردید برای مردم دوستی شهوات و خواهشهای نفسانی از زنان و پسران و مالهای بسیار که روی هم گذارده شده از طلا و نقره و اسبهای نشان‌دار و چهارپایان و زراعت.
(2) سوره محمّد آیه 38 همین است و غیر اینکه نیست که زندگانی دنیا بازیچه و بیهوده است.

صفحه : 335
مانع از پیش رفت انسان نیست چگونه استفاده از اینکه موجودات را بطور کلّی توان داخل در لهو و لعب بشمار آورد در صورتی که وجود اینها و خلقت آنان برای استفاده انسان شده چنانچه در کلام اللّه فرمود هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ لَکُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً و نیز سرزنش مینماید کسانی را که طیبات را بر خود حرام نموده لکن برای جلوگیری از نفس بهیمی بایستی از متاع و حظوظات طبیعی باقل‌ّ ما یقنع اکتفاء نموده و در تکمیلات نفسانی کوشش کرد.
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها کفّار یا غیر آنها سؤال مینمودند که ساعت وقوع قیامت و قرارگاه آن در کجا و در چه وقت خواهد بود شاید کفّار از روی استهزاء و سخریه چنین سؤالی مینمودند زیرا وقتی اوصاف قیامت را مثل طامّة الکبری، القارعه، و الصّاخة و الحاقة و غیر اینها از اوصافی که دلالت بر عظمت آن روز دارد میشنیدند و نفس خبیثشان امتناع از قبول آن مینمود اینکه بود که سؤال مینمودند قیامت چه وقت و در کجا و در چه محلّی تحقق پذیرد.
فِیم‌َ أَنت‌َ مِن ذِکراها، إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها مفسّرین جمله اوّل را دو طور معنی کرده‌اند:
یکی خطاب بخود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو در چه چیزی از یاد کردن ساعت قیامت و اشاره دارد بعظمت آن روز که تو را چه رسد که از آن روز یاد کنی بلکه علم آن نزد خدا است و تعیین وقت قیامت وظیفه تو نیست.
و دیگر (فیم) انکار سؤال آنها است که فقط وظیفه تو اینکه است که آنان را تهدید نمایی از عذاب و آنها را بشارت دهی ببهشت و در سؤال آنها فائده‌ای نیست یعنی سؤال از وقت وقوع قیامت فائده ندارد بازگشت تمام امور بسوی پروردگار تو است.

صفحه : 336
و شاید اشاره باین باشد که وقوع و مستقر قیامت همان رجوع و بازگشت بسوی حق تعالی است که منتهای هر کمالی و فعلیّتی بسوی کمال غیر متناهی و وجود ازلی سرمدی او است.
ببیان دیگر شاید سؤال از جایگاه و محل قیام مردم بوده در قیامت نه از وقت وقوع آن و پاسخ آن چنین باشد که قیامت همان بازگشت بسوی پروردگار تو است إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها و نظیر اینکه آیه در قرآن مجید بسیار است مثل إِن‌َّ إِلی رَبِّک‌َ الرُّجعی إِنّا لِلّه‌ِ وَ إِنّا إِلَیه‌ِ راجِعُون‌َ که رجوع و بازگشت همه چیز بالخصوص افراد بشر بسوی پروردگار است (هو المبدء و المعاد) چنانچه معلوم است تمام موجودات سیر استکمالی میکنند و آن عشق غریزی که در هر موجودی نهفته وی را بسوی کمال لایق بخود میکشاند و کمال انسان در قوس صعود بقرب کامل مطلق و خیر اتم و وجود بحت احدی تحقق میپذیرد.
و هر فردی از بشر باعتبار جهات قابلی و استعدادی و آنچه دست قدرت ازلی در باطن وی بالقوه نهاده بعد از گذشتن از مراحل و منازلی که پیموده و جهات قابلی را بفعلیت رسانیده و در اطوار خلقت آنچه در باطنش مخفی بوده بمرتبه ظهور و بروز رسیده و وقتی بفعلیت اخیر خود میرسد سر انجام و مآل کار آن یا بسوی رحمت و رحمانیّت و رحیمیّت او است اگر از سعداء و نیکوکاران باشد یا سر انجام او بسوی غضب و اسم قهاریت و شدید العقاب و باقی اسمایی که دلالت دارد بر دوری از رحمت او است اگر از اشقیاء باشد.
مرحوم فیض رحمه اللّه در کلمات مکنونه چنین روایت میکند عربی از امیر المؤمنین علیه السّلام از نفس سؤال نمود که نفس چیست حضرت امیر علیه السّلام فرمود از کدام نفس سؤال میکنی عرب گوید ای مولای من مگر نفس متعدد است امیر علیه السّلام آری نفس نامیة نباتیّة نفس حسیّه حیوانیّه نفس ناطقة قدسیه نفس الهیته ملکوتیّه.

صفحه : 337
عرب، ای مولای من نفس نباتیه چیست، امیر علیه السّلام، قوه‌ای است که اصل آن طبایع چهارگانه (یعنی عناصر اربع) ابتداء ایجادش سقوط نطفه در رحم قرار گاهش کبد ماده‌اش اجزاء لطیف غذا عملش نموّ و ارتقا و سبب تشتّت و تفرق اجزاء آن اختلاف متولّدات و آنچه از آن تولید میگردد و نفس نباتیّه وقتی از جسم جدا گردید عود میکند و ممزوج میگردد باصل خود و مبدء خود (یعنی نفس کلی).
(عرب) ای مولای من نفس حیوانیّه چیست، امیر علیه السّلام قوه‌ای است فلکی و حرارت عزیزی اصلش و منشا ایجادش افلاک ابتداء ایجادش موقع ولادت جسمانی فعل و عملش حیات و حرکت و ظلم و تعدّی و کسب مال و پیروی شهوات دنیویّه محل قرارگاهش قلب و سبب جداییش از بدن اختلاف متولّدات یعنی (منحل شدن اجزاء بدن) و وقتی از بدن مفارقت نمود عود میکند و ممزوج میگردد باصل خودش پس صورتش معدوم میگردد و عملش باطل میشود و ترکیب وجودش مضمحل میگردد (عرب) ای مولای من نفس ناطقه قدسیّه چیست (امیر علیه السّلام) قوه‌ای است لاهوتی ابتداء ایجادش موقع ولادت دنیوی مقرّ و قرارگاهش علوم حقیقی دینی موادش تأییدات عقلی فعل و عملش معارف ربانی و سبب جداییش از بدن منحل شدن آلات جسمانی و وقتی از بدن مفارقت نمود عود میکند بآن جایی که از آن فرود آمده و عودش عود مجاورت است نه عود ممازجت (یعنی وقتی نفس ناطقه عود باصل خود نمود مثل نفس نباتی و حیوانی ممزوج باصل خود نمیشود بلکه مجاور و نزدیک باو میگردد.
(عرب) ای مولای من نفس لاهوتیه ملکوتیه چیست، امیر علیه السّلام قوه‌ای و جوهریست بسیط حیاتش ذاتی اصل وجودش عقل از عقل کلّی فرود آمده و از او دعوت میکند و بسوی او دلالت و اشارت میکند و وقتی شبیه باو گردید بازگشت بسوی او میکند و از او موجودات بوجود می‌آیند و تمام کمالات بازگشت باو

صفحه : 338
دارند پس آن (ذات اللّه العلیا و شجره طوبی و سدرة المنتهی و جنة الماوی) کسی که او را شناخت دنبال هوی نمیرود و چیزی بر وی مشکل نمیگردد.
(عرب) ای مولای من عقل چیست (امیر علیه السّلام) عقل جوهری است دراک از جمیع جهات محیط بر اشیاء عارف بهر چیزی است قبل از وجودش و آن علت موجودات و غایت هر مطلبی است.
و در روایت دیگر کمیل سؤال از نفس مینماید امیر المؤمنین میفرماید از کدام نفس سؤال میکنی گوید آیا نفس متعدد است (امیر علیه السّلام) نفس چهار است نامیه نباتیّه حسیّه حیوانیّه ناطقه قدسیّه کلیه الهیّه و برای هر یک پنج قوه و دو خاصیت است قوای نباتی ماسکه جاذبه هاضمه دافعه مربیه و برای قوه نباتی دو خاصیت است زیاده و نقصان و منبعث از کبد میشود قوه حسیّه را نیز پنج قوه است شنیدن دیدن استشمام کردن چشیدن لمس نمودن و برای آن دو خاصیّت است رضا و غضب و منبعث از قلب است ناطقه قدسیه آن را نیز پنج قوه است فکر و ذکر علم حلم تنبّه و از ماده‌ای منبعث نشده و آن شبیه‌ترین موجودات است بنفوس ملکیه و برای آن دو خاصیت است نزاهت و حکمت.
و نفس کلیه الهیه را نیز پنج قوه است بقاء در فنا نعیم در شقاء عزت در ذلت فقر در غنا صبر در بلاء و او را دو خاصیت است رضا و تسلیم مبدءاش خدا و بسوی او عود مینماید.
اینکه دو حدیث که مرحوم فیض نقل میکند اگر چه ظاهرا شاید سندش معتبر نباشد لکن از فقرات و سبک عبارت ممکن است مطمئن گردید که از دهان مولی امیر المؤمنین صادر گردیده.
و نیز فیض ره از کتاب غرر و درر از علی علیه السّلام روایت میکند که در وصف عالم علوی فرموده (صورتی است عاری از مادّه خالی است از قوه و استعداد تجلّی نموده در آن پروردگار او پس روشن گردیده و تلألؤ نموده و انداخته در هویت آن مثال

صفحه : 339
خود را پس از او ظاهر گردیده افعال او و انسان صاحب نفس ناطقه خلق گردیده اگر با جواهر علل اوایل شبیه گردد و مزاجش معتدل گردد و اضداد از او مرتفع گردد شباهت پیدا میکند با سبعا شدادا یعنی با موجودات علوی ملکوتی.
خلاصه همان طوری که او جل‌ّ و علا مبدء وجود و فعلیّت و کمال و بها هر موجودی است و تمامی موجودات از علویّات و سفلیّات که مانند حلقه‌های زنجیر بهم پیوند گردیده و هر یکی بقدر استعداد از مبدء وجود استفاده نور وجود مینماید و بفطرت و غریزه بسوی مبدء و آفریننده خود شتابانند و رو بکمال پیش میروند و استکمال مینمایند همین طور او منتهای کمال هر کاملی است که سر انجام هر کاملی بسوی کمال مطلق او است (إِلی رَبِّک‌َ مُنتَهاها) خلاصه از آیه چنین استفاده میشود که مبدء وجود و منتهای وجود یکی است بازگشت موجودات بسوی مبدء و پدید آورنده آنان است و قیامت جای بروز و ظهور کمال هر کاملی است که از کمال مطلق و فیّاض علی الاطلاق فیض گرفته و به اینکه جهت باو نزدیک گردیده.
إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرُ مَن یَخشاها ای پیمبر اکرم فقط شأن و وظیفه تو اینکه است که انذار و تهدید نمایی از قیامت و عذاب آن کسانی را که میترسند.
شاید انذار و تبلیغ را اختصاص داده بکسانی که میترسند برای اینکه باشد که آنهایی که از قبل فقدان معرفت بمقام الوهیّت از خدا نمیترسند انذار و تهدید برای آنها نتیجه و فائده ندارد.
کَأَنَّهُم یَوم‌َ یَرَونَها لَم یَلبَثُوا إِلّا عَشِیَّةً أَو ضُحاها اهل قیامت وقتی آن روز را مشاهده نمودند گمان میکنند که در دنیا زندگانی ننموده‌اند مکر شبی یا روزی.

صفحه : 340
آری عالم دنیا نسبت بعالم قیامت و آخرت بسیار اندک و ناچیز بشمار می‌آید عالم فانی را چه نسبتی است بعالم باقی عالم مجاز را چه مناسبتی است بعالم حقیقت عالم هیولایی که علی الدوام در حرکت و حدوث و تغیر و تبدیل است و آنی بیک حال باقی نمیماند چنین عالمی را نتوان مقایسه نمود بعالم فعلیّت و عالم حیات عالم دنیا نسبت بعالم قیامت مثل خوابی و خیالی ماند چنانچه معصوم فرموده
(النّاس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)
مردم خوابند وقتی مردند بیدار میگردند.
اینک جزء اوّل از دو جزو آخر قرآن از تفسیر کنز العرفان در علوم قرآن بپایان رسید پس از آن شروع بجزء آخر میشود.
بقلم:
کمترین خادمه‌ای از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ای از ذراری بتول در روز سه شنبه چهارم شهر صفر المظفر 1381 هجری قمری مطابق با 1340 شمسی و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».