مخزن العرفان در تفسیر قرآن - جلد7

مشخصات کتاب

سرشناسه : امین، نصرت بیگم، ۱۲۶۵ - ۱۳۶۲ .
عنوان و نام پدیدآور : مخزن العرفان در تفسیر قرآن/ بانو مجتهده امین معروف به بانوی ایرانی.
مشخصات نشر : اصفهان: گلبهار، ۱۳۸۹.
مشخصات ظاهری : ۱۵ ج.
شابک : دوره 978-964-5691-84-2 : ؛ ج.۱ 978-964-5691-85-9 : ؛ ج.۲ 978-964-5691-86-6 : ؛ ج.۳ 978-964-5691-87-3 : ؛ ج.۴ 978-964-5691-88-0 : ؛ ج.۵ 978-964-5691-89-7 : ؛ ج.۶ 978-964-5691-90-3 : ؛ ج.۷ 978-964-5691-91-0 : ؛ ج.۸ 978-964-5691-92-7 : ؛ ج.۹ 978-964-5691-93-4 : ؛ ج.۱۰ 978-964-5691-94-1 : ؛ ج.۱۱ 978-964-5691-95-8 : ؛ ج.۱۲ 978-964-5691-96-5 : ؛ ج.۱۳ 978-964-5691-97-2 : ؛ ج.۱۴ 978-964-5691-98-9 : ؛ ج.۱۵ 978-964-5691-99-6 :
یادداشت : کتاب حاضر قبلا تحت عنوان "تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن" توسط نهضت زنان مسلمان در سال ۱۳۶۱ منتشر شده است.
مندرجات : ج.۱. الفاتحه، جزء اول بقره.- ج.۲. سوره بقره.- ج.۳. از اول سوره آل‌عمران تا آخر.- ج.۴. از اول سوره النساء جزء پنجم الی آخر.- ج.۵. الانعام - الاعراف - الانفال.- ج.۶. از اول سوره التوبه الی آخر سوره یوسف.- ج.۷. سوره الرعد الی آخر سوره الاسرار.- ج.۸. از سوره کهف الی سوره حج.- ج.۹. از سوره المومنون تا آخر سوره القصص.- ج.۱۰. سوره العنکبوت الی الفاطر.- ج.۱۱. سوره مبارکه یس تا آخر سوره شوری.- ج. ۱۲. سوره الزخرف تسع و ثمانون آیه و هی مکیه.- ج.۱۳. سوره الرحمن.- ج.۱۴. سوره الملک الی آخر سوره النازعات.- ج.۱۵. سور عبس الی آخر سوره الناس.
عنوان دیگر : تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن.
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن ۱۴
رده بندی کنگره : BP۹۸/الف۸۴ت۷ ۱۳۸۹
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۱۷۹
شماره کتابشناسی ملی : ۲۲۴۱۸۱۲

جلد هفتم‌

اشاره

مخزن العرفان در علوم قرآن از سورة الرعد الی آخر سورة بنی اسرائیل بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) و امة من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2

‌سورة الرعد

اشاره

مختلف فیها و هی خمس و اربعون آیة بصری و ثلاث کوفی‌ّ عدّ غیر الکوفی لفی خلق جدید، الظلمات و النور

[سوره الرعد (13): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
المر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ الَّذِی أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ (1) اللّه‌ُ الَّذِی رَفَع‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الأَمرَ یُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُون‌َ (2) وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنهاراً وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (3) وَ فِی الأَرض‌ِ قِطَع‌ٌ مُتَجاوِرات‌ٌ وَ جَنّات‌ٌ مِن أَعناب‌ٍ وَ زَرع‌ٌ وَ نَخِیل‌ٌ صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّل‌ُ بَعضَها عَلی بَعض‌ٍ فِی الأُکُل‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (4)
وَ إِن تَعجَب فَعَجَب‌ٌ قَولُهُم أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (5)

صفحه : 3
سورة الرعد مکیّه است تمامش از إبن عباس و عطاء و بقول کلبی و مقاتل مکیه است مگر آیه آخر سوره که در باره عبد اللّه بن سلام نازل گردیده و سعید بن جبیر گفته که چگونه اینکه آیه در باره عبد اللّه بن سلام نازل شده در صورتی که سوره تمامش در مکه فرود آمده، و حسن و عکرمه و قتاده گفته‌اند سوره مدنی است مگر دو آیه که در مکّه نازل گردیده (وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه‌ِ الجِبال‌ُ) و ما بعد آن عدد آیات آن (47) بعدد شامی (45) بعدد بصری (44) حجازی (43) کوفی، و اختلاف در پنج آیه است (لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ، الظُّلُمات‌ُ وَ النُّورُ، الأَعمی وَ البَصِیرُ، و سُوءُ الحِساب‌ِ) شامی (مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ) عراقی، شامی.
(مجمع البیان) بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص اینکه سوره دو قسم است: قسم اول از اول سوره الی قوله (کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ) راجع بعلم طبیعت و علم توحید است. قسم ثانی در اخلاق و ثواب و عقاب از قوله تعالی (لِلَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم‌ُ الحُسنی) تا آخر سوره.

[ترجمه]

‌اینکه آیات کتاب (آیات قرآن یا آیات سوره) از آن آیاتی است که از طرف پروردگار تو بحق بر تو فرود آمده لکن بیشترین مردم ایمان

صفحه : 4
نمیآورند (1)
خدا آنکسی است که آسمانها را بدون ستونی که آنرا ببینند برافراشته و بلند گردانیده پس از آن قصد کرد بآراسته گردانیدن ( یا آفریدن) عرش یا مستولی گردانیدن عرش را بر آسمانها و خورشید و ماه را مسخر گردانید هر یک جریان دارند تا مدت معیّن و امر عالم را تدبیر مینماید (بنظام) و آیات را تفصیل میدهد شاید شما بملاقات جزاء از پروردگارتان در قیامت یقین پیدا نمائید (2)
و خدای تعالی آنکسی است که زمین را پهن کرده و در آن کوهها افراشته و نهرها جاری گردانیده و از هر میوه و ثمره‌ئی در آن دو جفت قرار داده شب روز را میپوشاند همانا در اینها آیاتی است برای جماعتی که تفکّر مینمایند (3)
و در زمین قطعاتی است مجاور و متصل بهم و بوستانهائی است از انگور و قطعه‌ئی است برای زراعت و نخل خرما که بعضی دارای دو شاخه از یک اصل و بعضی نه چنین یعنی هر شاخه اصل جداگانه دارد و همه اینها بیک آب سیر میگردند و ما بعضی از (اشجار را) در میوه برتری میدهیم بر بعض دیگر و در اینکه تفضیل دادن بعضی بر بعض دیگر (با اینکه همه از یک آب سیراب میگردند) آیات و نشانه‌هائی است برای جماعتی که تعقّل میکنند (4)
و اگر تو تعجب میکنی از ناگرویدن کافرها بس عجیب قول (منکرین معاد است) که گویند آیا وقتی که خاک باشیم ما در آفرینش جدید میباشیم اینها کسانی میباشند که بپروردگار خود کافر گردیدند و اینان در گردنهایشان زنجیر (قهر پروردگار) نهادند و اینها یاران آتشند و در آن جاویدانند (5)
.

صفحه : 5

(توضیح آیات)

‌از بعضی از علمای تفسیر نقل شده که حروف مقطّعات در اوائل بعض سور مختصر کلماتی میباشند که بر صفات الهی دلالت دارند چنانچه در (المر) الف آلاء او است، لام لطف بی‌انتهای او، میم ملک بی‌زوال او، را رأفت و کمال او.
و بقول دیگر بعضی از اینکه حروف دلالت بر اسماء الهی دارند و بعضی بر افعال او (المر) بمعنی (انا اللّه اعلم و اری) منم خدائی که حالات خلق را میدانم و افعال و اقول بنده‌گان را می‌بینم.
تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ الَّذِی أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یُؤمِنُون‌َ تلک مبتداء و آیات الکتاب خبر او، مقصود از آیات یا آیات قرآن است یا آیات سوره (وَ الَّذِی أُنزِل‌َ) محلّا مجرور و عطف بر کتاب است یعنی اینکه آیات از آیاتی است که فرو فرستاده شد و عطف (وَ الَّذِی) یا عطف صفتی است بر صفت دیگر اگر مقصود از کتاب قرآن باشد یا عطف عام‌ّ بر خاص است اگر مقصود از کتاب سوره باشد، و (الحَق‌ُّ) خبر مبتداء محذوف است یعنی (و هو الحق) اینکه قرآن حق است و از جانب پروردگار تو فرود آمده و لکن بیشترین مردم ایمان نمیآورند، اللّه‌ُ الَّذِی رَفَع‌َ السَّماوات‌ِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها (اللّه‌ُ) مبتداء و (الَّذِی) و ما بعدش خبر مبتداء و ممکن است صفت (اللّه‌ُ) باشد و (یُدَبِّرُ الأَمرَ) خبر بعد از خبر (تَرَونَها) کلام مستأنف است.
(سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- (بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها) یعنی شما آنرا بغیر ستون می‌بینید.
(إبن عباس و حسن و قتاده و جبائی و ابی مسلم) إبن عباس گفته زیر آسمان ستونی نیست و بالای آن علاقه‌ئی نیست که

صفحه : 6
آنرا نگهدارد، و زجاج گفته اینکه از بالاترین دلائل قدرت است که چیزی واضح‌تر از آن نیست زیرا که آسمان محیط است بر زمین و (با اینکه حال بدون ستون استوار است).
2- (تَرَونَها) صفت (عمد) است یعنی آسمانها را بلند گردانید بدون ستونی که مرئی باشد یعنی دیده شود، و بنابراین معنی چنین میشود که آسمانها ستون دارد و شما آنرا نمی‌بیند، و (عمد) و ستون آن قدرت خدای تعالی است و اینکه قول از إبن عباس و مجاهد روایت شده (مجمع البیان) ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الأَمرَ یُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُون‌َ پس از بلند کردن آسمانها (استَوی عَلَی العَرش‌ِ) بقولی قصد نمود بآفریدن عرش، بقولی عرش بر آسمانها باقتدار و نفوذ حکم مستولی گردید، بقول دیگر مراد از عرش ملک است یعنی او سبحانه بآن حفظ و تدبیر قصد فرموده. (منهج) و شاید مقصود از عرش تخت سلطنتی حق تعالی باشد استعارة از تخت سلاطین که بمعنی استیلاء و تفوّق بر اهل مملکت است، اینجا اشاره باستیلاء قدرت و احاطه و رحمت رحمانی او باشد که آسمانها و اهل آسمانها همگی در محاط رحمت اویند و از او فیض وجود و بقاء میطلبند.
(وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ الخ) همگی آنها تحت استیلاء و امر او مسخر گردیده و بتقدیر او باندازه‌ئیکه از روی حکمت و خواست ازلی مقرّر گردانیده سیر و حرکت مینمایند تا آن موقعیکه در قضاء الهی و تدبیر ازلی که تغییر و تبدیل‌پذیر نیست تعیین گردیده در سیر خود ادامه میدهند (یُدَبِّرُ الأَمرَ) تدبیر امور بدست قدرت او است، اشاره به اینکه که همین طوری که آفرینش آسمانها بدست قدرت او انجام گرفته تدبیر امور خلق نیز بدست رحمت او انجام میگیرد نه در امر خلقت محتاج بشریک و معاون است و نه در ترتیب نظام عالم محتاج بکمک کاری است بذات بی‌زوال خود میآفریند، بعلم و قدرت خود نظام عالم را باحسن

صفحه : 7
وجه ترتیب میدهد و شما افراد بشر وقتی اینکه همه آثار قدرت را می‌بینید شاید بملاقات جزاء از پروردگارتان یقین پیدا نمائید.
وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنهاراً وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ (واو) در (وَ هُوَ الَّذِی) آیه را عطف بآیه جلو داده یعنی و خدا و پروردگار شما آنکسی است که بقدرت کامله خود زمین را مثل فرش گسترانیده و در آن کوهها افراشته و نهرها جاری گردانیده و از کمال قدرت او است که در هر میوه‌ئی زوج نر و ماده قرار داده یا از حیث رنگ و طعم یا تابستانی و زمستانی دو طور قرار داده.
در تفسیر کشف الحقایق از اهل تفسیر چنین نقل میکند که در ابتداء خلقت دنیا خداوند تعالی از برای شما در روی زمین از انواع میوه‌جات دو جفت قرار داده یعنی از هر میوه‌ئی دو درخت و دو بوته قرار داد بعد زیاد شده کثرت پیدا کرد، و بعضی گفته‌اند مقصود از دو جفت ترش و شیرین و سفید و سیاه و سرخ و زرد است، لکن حمل آیه شریفه را بچنین معنائی منافی با فصاحت و بلاغت قرآن است بلکه خدای تعالی در اینکه آیه بحکمت بسیار دقیق اشاره نموده که در اینکه ازمنه اهل علم تدریجا بآن حکمت مطلع میگردند و آن حکمت اینکه است که همان طوری که در بوجود آمدن حیوانات دو جفت نر و ماده باید باشد همچنین برای متکوّن شدن میوه‌جات (چنانچه در علم نبات شناسی مشروحا بیان شده) باید دو جفت باشد در بعضی از میوه‌جات (مانند خرما و شاهدانه) دو جفت جداگانه مشاهده میشود، در بعضی دیگر داخل همان شکوفه که میوه متکوّن میشود دو جفت موجود است تا بین دو جفت ازدواج صورت نگیرد از آن شکوفه میوه متکوّن نمیگردد، معنی آیه اینکه است که خدای تعالی برای تکوین میوه جات دو جفت (نر و ماده) پدید آورده چنانچه حیوانات جفت آفریده شده‌اند نباتات نیز از نر و ماده پدید می‌آیند. (پایان)

صفحه : 8
یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ از کمال تدبیر و قدرت ایزد متعال چنین است که بشب تاریک روشنائی روز را میپوشاند و همچنین بروز روشن تاریکی شب را محو میگرداند و چون شب و روز ضد یکدیگرند در اینجا اکتفاء باحد ضدین نموده که دلالت بر ضد دیگر هم میکند و در سوره الزمر آیه 7 (یُکَوِّرُ اللَّیل‌َ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیل‌ِ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ کُل‌ٌّ یَجرِی لِأَجَل‌ٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ العَزِیزُ الغَفّارُ).
و خلاصه اینکه سه معنی برای آیه کرده‌اند: 1- حسن گفته تاریکی شب را بروشنی روز می‌پوشاند. 2- داخل میکند روز را در شب و شب را در روز به بلندی و کوتاهی و اینکه قول إبن عباس است. 3- میآورد شب را تا ببرد روشنائی را و ساکن شوند حیوانات و میآورد روشنائی روز را تا مردم بروند دنبال معاش و نظام و بقای زمین و اهل آن منوط بشب و روز است زیرا اگر همیشه شب بود گیاهی از زمین بیرون نمیآمد و حیوانی متولد نمیشد و نیز اگر همیشه روز بود همه از تابش آفتاب هلاک گردیده و امرار حیات برای احدی میسّر نبود، و نیز حکمتهای دیگر که در خلقت و روز منطوی گردیده اینکه است که در آخر آیه فرموده همانا در پوشانیدن شب روشنی روز را آیات و نشانه‌هائی است از کمال قدرت و علم ازلی خداوندی لکن اینکه آیات را دو می‌یابند جماعتی که در نظام عالم تفکّر میکنند.
وَ فِی الأَرض‌ِ قِطَع‌ٌ مُتَجاوِرات‌ٌ وَ جَنّات‌ٌ مِن أَعناب‌ٍ وَ زَرع‌ٌ وَ نَخِیل‌ٌ صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ و دیگر از دلائل قدرت و حکمت الهی چنین است که در زمین قطعاتی مختلف پیوسته بیکدیگر قرار داده که بعضی شایسته زراعت و بعضی شایسته اشجار و بعضی شوره‌زار و پاره‌ئی سنگستان، و نیز از کمال قدرت در زمین بوستانهائی قرار داده از درختهای انگور و نخل خرما (صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ) را.

صفحه : 9
سخنان مفسرین در توجیه صنوان و غیر صنوان) 1- چند درخت از یک ریشه.
2- چند درخت از چند ریشه. (إبن عباس و مجاهد و قتاده) 3- صنوان درخت خرما که در اطرافش درختهای دیگر باشد (وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ) آنکه نباشد.
4- (صنو) بمعنی مثل است و (صِنوان‌ٌ) امثال است و باین معنی است قول پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که
(عم‌ّ الرجل مثل ابیه)
. (مجمع البیان) وَ نُفَضِّل‌ُ بَعضَها عَلی بَعض‌ٍ فِی الأُکُل‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ اشجار را در شکل و رنگ و بو و لطافت و طعم در تغذیه نمودن بعضی را برتری بر بعض دیگر داده‌ایم و با اتّحاد زمین و آب که اصول و اسباب اشجار و نباتاتند اختلاف آنها نیست مگر از کمال حکمت و قدرت مبدء متعال و در اینها آیاتی است برای کسانیکه تعقّل میکنند و میفهمند که با اینکه تماما از یک آب پرورش نموده و تخصیص پیدا نمودن هر یک از انواع بخصوصیاتی اینکه اقوی دلیل است بر وجود قادر حکیم.
وَ إِن تَعجَب فَعَجَب‌ٌ قَولُهُم أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلق‌ٍ جَدِیدٍ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر تو تعجب میکنی که کافرین چگونه معاد و زنده شدن در روز رستاخیز را انکار میکنند با اینکه اقرار دارند بابتداء خلقت خودشان تعجب تو بجا است پس عجیب‌تر گفتار آنان است که گویند چگونه ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم ما در آفرینش جدیدی میباشیم.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم وَ أُولئِک‌َ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم وَ أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ آیه در وصف کسانی است که منکر قیامت و حشر و نشر گردیده‌اند که سبب انکار آنها همان کفر آنها است که چون خدای قادر حکیم را نشناخته‌اند

صفحه : 10
و انکار نفوذ قدرت کرده‌اند و اختلاف موجودات را حمل بر طبیعت بی‌شعور نموده‌اند اینست که ضعف عقل آنها اجازه نمیدهد که تصدیق بمعاد نمایند و کفرشان مثال غل و زنجیری است که گردن آنها را بسته گردانیده و نمیگذارد بمقام الوهیت سر فرود آورند و تصدیق قول سفرای حق تعالی را نمایند و چون چنینند جایگاه آنان جهنم است و در آن جاویدانند زیرا که در اثر کفر روح قدسی خود را تباه گردانیده‌اند اینکه است که جایگاه همیشگی آنان بایستی جهنم باشد.

صفحه : 11

[سوره الرعد (13): آیات 6 تا 13]

اشاره

وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل‌َ الحَسَنَةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم‌ُ المَثُلات‌ُ وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو مَغفِرَةٍ لِلنّاس‌ِ عَلی ظُلمِهِم وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَشَدِیدُ العِقاب‌ِ (6) وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ هادٍ (7) اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَحمِل‌ُ کُل‌ُّ أُنثی وَ ما تَغِیض‌ُ الأَرحام‌ُ وَ ما تَزدادُ وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ عِندَه‌ُ بِمِقدارٍ (8) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ الکَبِیرُ المُتَعال‌ِ (9) سَواءٌ مِنکُم مَن أَسَرَّ القَول‌َ وَ مَن جَهَرَ بِه‌ِ وَ مَن هُوَ مُستَخف‌ٍ بِاللَّیل‌ِ وَ سارِب‌ٌ بِالنَّهارِ (10)
لَه‌ُ مُعَقِّبات‌ٌ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ یَحفَظُونَه‌ُ مِن أَمرِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ إِذا أَرادَ اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَه‌ُ وَ ما لَهُم مِن دُونِه‌ِ مِن وال‌ٍ (11) هُوَ الَّذِی یُرِیکُم‌ُ البَرق‌َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنشِئ‌ُ السَّحاب‌َ الثِّقال‌َ (12) وَ یُسَبِّح‌ُ الرَّعدُ بِحَمدِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ مِن خِیفَتِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ الصَّواعِق‌َ فَیُصِیب‌ُ بِها مَن یَشاءُ وَ هُم یُجادِلُون‌َ فِی اللّه‌ِ وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال‌ِ (13)

صفحه : 12

[ترجمه]

ای محمّد (کافرین) از تو تعجیل عذاب الهی را میکنند پیش از موقع آن با اینکه در زمانهای گذشته چه عقوبتهائی که بر کفار وارد گردید و همانا پروردگار تو صاحب آمرزش (گناهان) مردم است و نیز سخت انتقام کشنده است (6)
کافرین گویند چرا بر محمّد نشانه‌ئی از پروردگارش فرستاده نشد همانا تو انذار و تهدید کننده‌ئی و برای هر جماعتی راه نماینده‌ئی است (7)
خدا دانا است بآنچه حمل میکند هر زنی (یعنی بار برمیدارد) که پسر است یا دختر و آنچه را که در رحمها کم میکند یا زیاد میکند و مقدار هر چیزی نزد او معین است (8)
او است دانا و عالم بآنچه پنهان و آشکار است و بزرگ و متعالی است (9)
و نزد او مساوی است کسیکه از شما سخنی را مستور گرداند یا فاش گوید (و نیز مساوی است کسیکه از شما در ظلمت شب عملش را مخفی گرداند یا در روز روشن عملش را فاش گرداند همه اینها نزد او یکسانست (10)
برای او پاسبانهائی گماشته شده از بین دو دست او و از پشت سر او که بامر خدا (اعمال او را حفظ میکنند و همانا خدای تعالی نعمتی را که بهر طائفه داده تغییر نمیدهد مگر اینکه آن جماعت حالت خود را تغییر بدهند و وقتی خدا اراده سوئی و عذابی بجماعتی نمود بازگشتی برای آن نخواهد بود و بغیر او کسی را نرسد که آنرا دفع نماید (11)
و او آنکسی است که بشما برق را مینماید و شما از آن هم میترسید و هم امید نفع دارید و او است که ابرهای سنگین را ایجاد مینماید (12)
و رعد خدا را تسبیح میکند و بحمد او مشغول است و ملائکه از ترس خدا را تسبیح مینماید و صاعقه‌ها را میفرستد و صاعقه میرسد بهر کس که خدا بخواهد (و با اینکه همه آثار قدرت) کفار با موحدین مجادله میکنند و خدا سخت گیرنده و سخت عقوبت کننده است (13)
.

صفحه : 13

(توضیح آیات)

وَ یَستَعجِلُونَک‌َ بِالسَّیِّئَةِ قَبل‌َ الحَسَنَةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم‌ُ المَثُلات‌ُ مفسرین گفته‌اند چون کفار آیات تهدید و عذاب را می‌شنیدند از روی استهزاء و سخریّه عجله در عذاب میکردند و چون خدای تعالی عذاب استیصال را که بامم پیشینیان وارد میشده از اینکه امّت مرحومه در دنیا برداشته و اینکه خود حسنه‌ئی است و آنها از روی جهل و ندانسته‌گی میگفتند همان معجزات پیمبران گذشته را بیاور اگر نپذیرفتیم خدا بر ما عذاب بفرستد اینکه است که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اینکه کفار چنینند که اینها پیش از طلب حسنه که تأخیر در عذاب است تعجیل در عذاب میکنند با اینکه در زمانهای پیش عقوباتی بر امثال اینها وارد گردیده (مثلات) بفتح میم و ضم‌ّ آن چون (صدقه و صدقه) بمعنی امثال است آنرا می‌بینند و متنبّه نمیگردند.
وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَذُو مَغفِرَةٍ لِلنّاس‌ِ عَلی ظُلمِهِم وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَشَدِیدُ العِقاب‌ِ آیه خبر میدهد و برای اینکه در انسان دو صفت خوف و رجاء پدید گردد دو صفت بزرگ خود را ارائه میدهد یکی غفّاریت که در موقع کرم و احسان بتوبه کوههای گناه را میآمرزد، و تأخیر عذاب نیز از صفت غفّاریت او است و در موقع غضب و انتقام (شدید العقاب) است یعنی در قیامت بسختی کافرین را پاداش میدهد، خلاصه رحمت و غفّاریت خود را در دنیا که جای عمل و مهلت است نشان میدهد و برداشتن عذاب را که خود حسنه‌ئی است در دنیا از کافرین برداشته لکن در قیامت که موقع جزاء است بسختی از آنها انتقام خواهد کشید.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ کفار از روی عناد برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اعتراض مینمودند که چرا بر تو معجزه‌ئی از قبیل معجزات پیمبران سلف مثل معجزات حضرت موسی و عیسی علیهما السلام نیامد تا ما بتو ایمان آوریم، آیه در پاسخ آنها است که ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم

صفحه : 14
وظیفه تو فقط انذار و تهدید آنها است.
و شاید آیه اشاره باین باشد که اظهار معجزات مثل عصاء و ید بیضاء موسی و مرده زنده کردن عیسی باراده حق تعالی و بمقتضای وقت و زمان بوده که چون در زمان موسی (ع) سحر شیوع داشت و در زمان عیسی علم طب‌ّ شایع گردیده بود و معجزه هر پیغمبری باید از سنخ هنر اهل زمانش باشد که اهل خبره بفهمند که آن یک عمل خارق العاده‌ئی است که برای اثبات رسالت بدست رسول انجام داده میشد و چون در زمان حضرت نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اعراب در ادبیات قدری پیش رفته بودند اینکه بود که عمده معجزه آنحضرت از سنخ کلام و آیات قرآن بود چنانچه در چند جای قرآن خبر میدهد که اگر گوئید قرآن از جانب خدا نیست و ساختگی کرده‌ام شما هم عرب هستید مثل اینکه قرآن یا بعضی از آن یا سوره‌ئی از آن بیاورید و معجزه چیزی است که از عهده مردم خارج باشد و آنها با آن ضدیتشان که در مقام خاموش کردن چراغ هدایت بودند نتوانستند حتی مثل یک آیه کوچک آنرا بیاورند.
با اینکه بجهاتی میتوان گفت قرآن در معجزه بودن اتم‌ّ و اقوی است و بر معجزات پیمبران دیگر شرافت و برتری دارد زیرا که اولا نزول قرآن از سنخ کلام است و کلام ارائه میدهد ما فی الضمیر متکلّم را و آن کلامی است مشتمل بر معارف و حکم و از حاق حقیقت صادر گردیده و هم معجزه است و هم قانون و دیگر معجزه باقیه است که تا قیامت بین خلق ابراز فعالیت میکند لکن معجزه پیمبران دیگر منحصر باهل زمان خودشان بوده بدست تابعین آنها چیزی نیست که بتوانند برای اثبات دینشان معجزه‌ئی نشان دهند.
إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ هادٍ سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان 1- (أَنت‌َ مُنذِرٌ) یعنی تو ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ترساننده و هدایت کننده هر قومی میباشی و بر تو انزال آیات نیست. (حسن و ابی الضحی و عکرمه و جبائی)

صفحه : 15
و بنا بر اینکه معنی (أَنت‌َ) مبتداء و (مُنذِرٌ) خبر او و (هادٍ) عطف بر منذر میشود و فاصله شده است بین (واو) عطف و معطوف علیه بظرف که (لِکُل‌ِّ) می‌باشد.
2- منذر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و هادی خدا.
(إبن عباس و سعید بن جبیر و ضحاک و مجاهد) 3- ای محمّد (ص) تو ترساننده‌ئی و برای هر قومی هدایت کننده‌ئی است که آنها را هدایت کند و ارشاد نماید.
(إبن زید و قتاده و زجاج و از إبن عباس بروایت دیگر) 4- مقصود از هادی هر دعوت کننده‌ئی است براه راست و بروایت از إبن عباس است که چون اینکه آیه نازل گردید رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود من ترساننده‌ام و بعد از من علی علیه السّلام هدایت کننده و فرمود یا علی بتو هدایت میگردند هدایت یافته‌گان.
و نیز حاکم ابو القاسم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل بسند خود از ابراهیم حکم بن ظهیر از پدرش از حکم بن جبیر از ابی برده اسلمی چنین روایت کرده که پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای وضو آب طلبید و علی بن ابی طالب (ع) نزد او بود پس از وضو پیغمبر (ص) دست علی (ع) را گرفت و بر سینه خود گذارد و گفت (إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ) پس از آن دست علی را برگردانید و بسینه خودش گذارد و گفت (وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ هادٍ) و بعلی گفت بحقیقت تو بمردم نور دهنده‌ئی و امیر شهرهائی و بر اینکه مطلب شهادت میدهم که تو چنین میباشی و بنا بر اینکه سه قول (هادٍ) مبتداء (وَ لِکُل‌ِّ قَوم‌ٍ) خبر او است. (پایان) و فخر رازی که از اجله علمای اهل سنة است در تفسیر کبیر خود گفته وقتی اینکه آیه نزل گردید پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست بر سینه شریف خود نهاد و فرمود منم نبی منذر و پس از آن دست بر دوش علی (ع) گذارد باو خطاب کرد که ( یا علی بعد از من مردم بتو هدایت میگردند، و نیز جماعت بسیاری از اهل سنت

صفحه : 16
همین طور روایت کرده‌اند.
اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تَحمِل‌ُ کُل‌ُّ أُنثی وَ ما تَغِیض‌ُ الأَرحام‌ُ وَ ما تَزدادُ وَ کُل‌ُّ شَی‌ءٍ عِندَه‌ُ بِمِقدارٍ در مجمع البیان گفته (ما) در (ما تَحمِل‌ُ وَ ما تَغِیض‌ُ وَ ما تَزدادُ) استفهامیه است و محلا بعفل بعد از او منصوب است، و معنی اینکه است (ای‌ّ شی‌ء تحمل) و جمله متعلق است به (یَعلَم‌ُ) یعنی خدا میداند آن چیزیکه در شکم هر حامل است از پسر یا دختر، تام یا غیر تام و رنگ او را و صفات او را میداند (وَ ما تَغِیض‌ُ الأَرحام‌ُ) یعنی میداند آنچنان وقتی را که رحم‌ها از مدتی که نه ماهست کم میکند و آنچه را که بر نه ماه زیاد مینماید، اینکه معنی را اکثر مفسرین گفته‌اند و ضحاک نیز چنین گفته. (طبرسی) عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ الکَبِیرُ المُتَعال‌ِ او است دانای غیبها و آنچه از نظرها پوشیده است و آنچه ظاهر و هویدا است، یا عالم است بآنچه موجود و آنچه معدوم است، یا عالم است بکل معلومات و مجهولات بشر.
خلاصه علم ازلی الهی محیط بر تمام ممکنات است (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) سوره سبأ آیه 3.
(الکَبِیرُ المُتَعال‌ِ) غالب و قاهر و مستولی پادشاهی که تمام موجودات تحت نفوذ اراده و نفوذ قدرت او مقهور و مطیع امر تکوینی او میباشند.
سَواءٌ مِنکُم مَن أَسَرَّ القَول‌َ وَ مَن جَهَرَ بِه‌ِ وَ مَن هُوَ مُستَخف‌ٍ بِاللَّیل‌ِ وَ سارِب‌ٌ بِالنَّهارِ نزد خدا یکسانست آنچه را که شما افراد بشر سخن خود را در قلب خود پنهان دارید یا آنکه آشکار گردانید و هر کس عمل خود را بتاریکی شب میپوشاند و هر کس در روز خود را آشکار نماید از گفتار و کردار چه پنهان باشد و چه آشکار هیچ چیزی بر او پوشیده نخواهد بود.
غرض بیان اظهار احاطه علم ازلی است که شما هر قدر بخواهید اسرار خود

صفحه : 17
را پنهان دارید خداوند بهمه چیز در همه حال آگاهست.
لَه‌ُ مُعَقِّبات‌ٌ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ مِن خَلفِه‌ِ یَحفَظُونَه‌ُ مِن أَمرِ اللّه‌ِ سخنان مفسرین در توجیه مرجع ضمیر (لَه‌ُ) در آیه از مفسرین در توجیه ضمیر (لَه‌ُ) سه وجه گفته شده:
1- مرجع ضمیر به (مِن) در اسرّ القول و من جهر به میباشد.
2- مرجع اسم خدای تعالی در آیه قبل (عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ) است.
3- مرجع پیمبر اکرم است در قوله تعالی در آیه قبل (إِنَّما أَنت‌َ مُنذِرٌ).
و نیز اختلاف است در اینکه مقصود از (مُعَقِّبات‌ٌ) چیست و در توجیه آن سه قول نقل شده:
1- مقصود از (مُعَقِّبات‌ٌ) ملائکه شب و روز میباشند که در عقب یکدیگر میآیند و آنها اعمال بندگان را حفظ میکنند.
(حسن و سعید بن جبیر و قتاده و مجاهد و جبائی) و حسن گفته آنها چهار ملائکه هستند که نزد نماز فجر مجتمع میگردند و اینکه است معنی قوله تعالی (إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً) و بهین معنی از ائمه ما علیهم السّلام نیز روایت شده.
2- آنها ملائکه‌ئی میباشند که مردم را از مهالک حفظ میکنند تا بتقدیر منتهی گردد آنوقت او را رها میکنند و همین طور از حضرت امیر علیه السّلام و إبن عباس روایت شده.
3- مقصود از (مُعَقِّبات‌ٌ) فرمان فرمایان از پادشاهانند که در دنیا از ظلم مردم جلوگیری میکنند. (عکرمه و إبن عباس بروایت دیگر) (مجمع البیان) خلاصه اینکه آیه خبر میدهد که از جانب حق تعالی ملائکه حفظه هستند که از پیش رو و پشت سر بامر خدا انسان را از آفات حفظ میگردانند، و بقولی آنها ملائکه حفظه میباشند که اعمال انسان را حفظ میکنند یا ملائکه‌هائی هستند

صفحه : 18
که او را از جنّیان و هوام‌ّ و گزندگان محفوظ میدارند، و از اطلاق آیه چنین برمی‌آید که شاید مقصود یک معنای عامی باشد که شامل تمام احتمالات و غیر اینها میگردد.
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر در تفسیر آیه چنین گفته بدان که آیه اختصاص ندارد بیک چیزی از آن چیزهائی که خداوند در اینکه عالم آفریده بلکه حافظین انسان انواع بسیارند و برای تو مثل میآورم بنباتات که در علم حدیث ظاهر گردیده که نباتات زمین بدون مساعدت غذا را از زمین نمیکنند بلکه برای تربیت آنها انواعی از حیوانات صغیره میباشند بنام (مکروبات) که عدد آنها بی‌شمار است و اینها حیوانات زنده‌ئی میباشند که غذا را برای تغذیه صالح میگردانند، وقتی حال نبات اینکه طور شد حال انسان چگونه است.
آنچه اطراف ما است خداوند آنرا دو قسم قرار داده ضارّ و نافع و سومی ندارد قوله تعالی (وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ جَعَل‌َ فِیها زَوجَین‌ِ اثنَین‌ِ) چیزی نیست از نبات و حیوان و نه سنگ و نه درخت مگر اینکه نسبت بما بر اینکه منوالند و حیوانات دنیه در اجسام ما دو قسمند، قسمی نامیده شده‌اند بمکروبات قرمز و قسمی بمکروبات سفید، و مکروبات قرمز عددشان چندین ملیونند در خون ما که خون ما قرمز می‌نماید و آنها آماده شده‌اند برای اصلاح ما و بقاء حیات ما، و اما مکروبات سفید که آنها نیز عددشان بسیار است و آماده شده‌اند برای اینکه در مقابل خطر و دره هلاک معارضه کنند و وقتی بر جسم اقبال میکنند مکروبات ضاره در تب و غیر آن اینکه مکروبات سفید با آنان میجنگنند تا آنها را از جسم بیرون کنند و در اینکه نزاع و جنگ هر قدر از آن مکروبات سفید کشته شوند قشون دیگری برای مبارزه خلقت میگردند تا آخر بیان او که مفصّل است.
(پایان) از اینجا معلوم میشود که همان طوری که در اجسام معقباتی است که بدن را از مضارّ محفوظ میدارد، در جان و روح آدمی نیز ملائکه و موجودات شریفی

صفحه : 19
گماشته شده‌اند که او را از مضارّ محفوظ دارند.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ إِذا أَرادَ اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَه‌ُ وَ ما لَهُم مِن دُونِه‌ِ مِن وال‌ٍ ظاهرا اینکه آیه متفرع بر آیه بالا است که خداوند از راه لطف و کرم جنودی گماشته که جسم و روح انسان را حفظ میکنند و چون جنود از هر چیزی باید از جنس خود آن شیئی باشد اینکه است که چنانچه از تفسیر طنطاوی نقل شد جنود و لشکریان جسم ما همان مکروبات قرمز و سفید میباشند که جسم را از خطر محفوظ دارند، لکن مستحفظین جان و روح انسانی نیز باید از جنس روحانیین باشند که با اضدادشان مثل شیاطین و قوای سبعی و شهوی بجنگند و نگذارند آن ارواح موذیه بجان و روح آدمی خلل رسانند.
اینکه است که اینکه آیه خبر میدهد که اینکه ارواح که بنام ملائکه هستند تا وقتی در اطراف حافظ و نگهبان شما هستند که شما از حدّ خودتان خارج نگردیده باشید لکن هر گاه قومی و جماعتی از حدّ خود تجاوز نمودند و بنای بی‌دادگری گذاشتند دیگر ملائکه عمّال دست از عمل برمیدارند آنوقت انسان در مهلکه می‌افتد و همین طوری که وقتی میکروبهای ضارّه در جسم زیاد گردید دیگر مکروبهای سفید تاب مقاومت ندارند و جسم در هلاکت می‌افتد همین طور وقتی نفس انسان طغیان نمود و نفس ناطقه انسانی از حقیقت اوّلش تغییر یافت دیگر ملائکه عمّاله تاب دفاع ندارند او را رها میکنند اینکه است که از اطراف سوء و ضرر وارد میگردد و چون سنت الهی اینکه طور جاری شده که چنین قومی ببلاها و آفات مبتلا میگردند و دیگر برای آنها از جانب خدا نه کمک کاری است و نه نجاتی است.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُم‌ُ البَرق‌َ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنشِئ‌ُ السَّحاب‌َ الثِّقال‌َ خدای تعالی در مقام معرّفی خود اظهار قدرت مینماید که او آنکسی است که بشما برق را نشان میدهد و در آن هم خوف است از صاعقه و هلاک گردانیدن

صفحه : 20
و هم امید و طمع است بباریدن باران و روئیدن زراعتها و اشجار و فراوانی نعمتها و نیز از ابخره و بخارات ابرهای سنگین بار انشاء مینماید.
وَ یُسَبِّح‌ُ الرَّعدُ بِحَمدِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ مِن خِیفَتِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ الصَّواعِق‌َ فَیُصِیب‌ُ بِها مَن یَشاءُ وَ هُم یُجادِلُون‌َ فِی اللّه‌ِ وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال‌ِ در آیات بسیار تصریح نموده که تمام موجودات تسبیح و ستایش خدا را مینمایند (یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) (أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ یُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) (وَ الطَّیرُ صَافّات‌ٍ کُل‌ٌّ قَد عَلِم‌َ صَلاتَه‌ُ وَ تَسبِیحَه‌ُ) (تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ) (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم).
در اینکه آیات تذکر میدهد که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات خدا را حمد و ستایش میکنند اگر چه شما افراد بشر تسبیح آنها را نمیفهمید، اکثر مفسرین اینکه آیات را حمل کردند بر اینکه مقصود از حمد و تسبیح دلالت وجود آنها است بر وحدانیت و صفات جلال و جمال مبدء آنها لکن با آنجا که فرموده (لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) اینکه توجیه وفق نمیدهد و باضافه حمل آیه بر معنی غیر حقیقی در جائی درست است که نشود آیه را حمل بر معنی حقیقی نمود چه مانعی دارد که گفته شود هر موجودی باعتبار غریزه و طبیعت خود ذکر مخصوصی در خور خودش دارد و لو اینکه گفته شود خودش علم بذکرش ندارد از روی غریزه که در طبیعت او نهاده شده آفریننده خود را تسبیح و ستایش مینماید و احادیثی راجع به اینکه که هر نوعی از حیوانات ذکر مخصوصی دارند بسیار است و در اینکه تفسیر (مخزن العرفان) در تفسیر سوره نمل تا اندازه‌ئی راجع بذکر حیوانات شرح داده شده رجوع بآن جا شود.

صفحه : 21

[سوره الرعد (13): آیات 14 تا 18]

اشاره

لَه‌ُ دَعوَةُ الحَق‌ِّ وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَستَجِیبُون‌َ لَهُم بِشَی‌ءٍ إِلاّ کَباسِطِ کَفَّیه‌ِ إِلَی الماءِ لِیَبلُغ‌َ فاه‌ُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه‌ِ وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلاّ فِی ضَلال‌ٍ (14) وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ (15) قُل مَن رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل‌ِ اللّه‌ُ قُل أَ فَاتَّخَذتُم مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ لا یَملِکُون‌َ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَرًّا قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَم هَل تَستَوِی الظُّلُمات‌ُ وَ النُّورُ أَم جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلقِه‌ِ فَتَشابَه‌َ الخَلق‌ُ عَلَیهِم قُل‌ِ اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ (16) أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَل‌َ السَّیل‌ُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاع‌ٍ زَبَدٌ مِثلُه‌ُ کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الحَق‌َّ وَ الباطِل‌َ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب‌ُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ فَیَمکُث‌ُ فِی الأَرض‌ِ کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ (17) لِلَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم‌ُ الحُسنی وَ الَّذِین‌َ لَم یَستَجِیبُوا لَه‌ُ لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لافتَدَوا بِه‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم سُوءُ الحِساب‌ِ وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المِهادُ (18)

صفحه : 22

[ترجمه]

‌از برای خدا است دعوت بحق و آن بتهائی را که مشرکین بغیر خدا میخوانند آنها دعوت کفار را اجابت نمیکنند و مراد آنان را نمیدهند و عمل آنها بکسی ماند که دو دست خود را پهن کرده باشد بسوی آب تا بدهنش برسد و آب بدهن او نمیرسد زیرا که آب قدرت اجابت را ندارد (چنینند بتها) که قدرت بر اجابت مشرکین ندارند اینکه است که خواندن کفار بتها را (بر آنها زیاد نمیکند) مگر گمراهی و طلب بی‌فائده (14)
کسانیکه در آسمانها و زمینند سجده میکنند خدا را برغبت و اشتیاق و یا باجبار و الزام و سایه‌های آنها در صبح و شام خدا را سجده میکنند (15)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو کی است پروردگار آسمانها و زمین بگو خدا خالق آنها است و باین مشرکین بگو آیا شما بغیر خدا دوستانی گرفتید که بتوانند بخودشان نفعی رسانند یا از خودشان دفع ضرر بنمایند پس چگونه بشما نفع میرسانند یا دفع ضرری از شما میکنند بگو آیا نزد شما آدم کور و بینا یکسانست آیا برای خدا شرکائی قرار داده‌ئید (که آنها چنینند) که آفریدند مثل آفرینش خدا و خلقت خدا و شرکاء بر مشرکین مشتبه شدند ای محمّد (ص) بآنها بگو که خالق و آفریننده تمام موجودات خدا است و او خدای یکتائی است که تمام موجودات مقهور اراده او میباشند (16)
او آب باران را از آسمان فرود می‌آورد و هر رودی بقدر خودش با تقدیر الهی از آن آب فرا گرفته و سیل آب جاری گردید و بر روی سیل کفی بلند شد و بعضی از آنچه در کوره‌ها نهاده آتش می‌افروزند و آنچه بر آتش میگذارند از فلزات چون زر و نقره و مس و آهن و غیر آن برای طلب زینت یا برای آلات (و آن) کفی است مثل آن کف که بر روی آب است اینکه طور خدا حق و باطل را مثال می‌آورد و امّا کف آب میرود و ناچیز میگردد و اما آنچه در زمین بمردم نفع می‌بخشد در زمین میماند اینکه چنین خدا بیان میکند مثالها را (17)
بر آنان کسانیکه سخن پروردگارشان را قبول کردند حالت نیک است و آنهائیکه سخن پروردگارشان را اجابت نکردند اگر بوده باشد آنها را آنچه در زمین است تمامش

صفحه : 23
و مثل او هم باشد و فدا بدهند برای آنان است بدی حساب و جایگاه آنها جهنم است و برای آنان بد جایگاهی است‌

(توضیح آیات)

.
لَه‌ُ دَعوَةُ الحَق‌ِّ وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَستَجِیبُون‌َ لَهُم بِشَی‌ءٍ حق را مقابل باطل میآورند، خدا را حق نامند زیرا که او است حق‌ّ و حقیقت و آنچه غیر او است باطل و زائل است و خواندن بحقیقت مخصوص باو است و خواندن و طلب کردن از غیر او باطل و بی‌ثمر است اینکه است که آنهائی که غیر خدا را میخوانند از بت‌ها آن اصنام اجابت نمیکنند عابدینشان را ابدا زیرا که آنها رو بباطل کرده‌اند (إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً) اشاره به اینکه که مشرکین که بتها را پرستش میکنند و حاجت از آنان می‌طلبند بگمان اینکه آنها مربّی عالمند و کاری از دستشان ساخته میگردد در اشتباهند، در آیه اعلان می‌نماید که دعوة حق یعنی دعوتی که محقّق و مثمر و ثابت باشد مخصوص بخواندن خدا است که او حق و ثابت و قائم بذات است و باو رو کنید و از او طلب حاجت بنمائید.
إِلّا کَباسِطِ کَفَّیه‌ِ إِلَی الماءِ لِیَبلُغ‌َ فاه‌ُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه‌ِ وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلّا فِی ضَلال‌ٍ خواندن مشرکین غیر خدا را تشبیه میگرداند بتشنه‌ئی که از آب دور باشد و دستش را دراز کند بسوی آب که بدهنش برساند و نیست آن آب که بدهن او برسد چونکه آب شعور ندارد و قدرت بر حرکت ببالا مقدوروی نیست، و همین طوری که بطلب کردن آب بدون اینکه در محل آب واقع گردد و دست را در آب فرو برد و از آن کفی بدهنش برساند شخص تشنه سیراب نمیگردد و عطش او رفع نمیشود همین طور خواندن غیر خدا و طلب حاجت از غیر او کردن عطش طلب را رفع

صفحه : 24
نمیکند زیرا که غیر خدا حاجت برآورنده‌ئی نخواهد بود و همه فقیر و محتاج باو میباشند.
آری طالب قرب الهی و معرفت حقیقی مانند تشنه‌ئی ماند که در طلب برآید و بآب برسد و آب در اطراف او باشد و بتواند دست در آب نماید و گمان کند بمجرّد اینکه آب را بنگرد سیراب میگردد غافل از اینکه تا مشتی از آب را بر ندارد و بدهن خود بریزد و قطراتی بذائقه جانش برسد جگر تشنه او را سیراب نمیگرداند، تشنه معرفت نیز چنین است وقتی از آب زلال معرفت و محبت الهی سیراب میگردد که در دل و جان او محبت سریان نماید، و مشرکین بگمان اینکه بعبادت بتها بقرب الهی واصل میگردند آنها در اشتباهند طالب معرفت و محبت بایستی بطریق سفراء الهی سلوک نماید تا بمقام قرب او برسد اینهایند راه نمایان و واصل کنندگان بمطلوب حقیقی که طالب باید پا پشت پای آنها بگذارد تا بمراد واصل گردد.
اینکه است که در آخر آیه فرموده (وَ ما دُعاءُ الکافِرِین‌َ إِلّا فِی ضَلال‌ٍ) هر قدر مشرکین بتها و معبودان خود را بخوانند که گشایش و فرجی برای آنها داده شود بر گمراهی آنان افزوده میگردد.
وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ تمام موجودات آنهائیکه در آسمانها و آنهائیکه در زمینند باختیار و اضطرار خدا را سجده میکنند.
در مجمع در تفسیر آیه از مفسرین دو قول نقل میکند:
یکی اینکه سجده برای خدا واجب است مگر اینکه مؤمن بمیل و رغبت سجده میکند و کافر کرها از ترس شمشیر سجده میکند.
(حسن و قتاده و إبن زید) و دیگر آنکه آنچه در آسمانها و زمین است همه خاضعند مگر اینکه مؤمن برغبت و میل خضوع میکند و کافر باکراه زیرا که وقتی وارد شد بر او

صفحه : 25
درد و گرفتاری برای او ممکن نیست که از خضوع امتناع نماید (وَ ظِلالُهُم) یعنی بصبح و شام سایه‌های آنان نیز خدا را سجده میکنند.
بقولی مقصود بظل‌ّ اینست که وقتی شخص سجده میکند سایه او هم سجده میکند، و نزد اهل تحقیق معنی آیه اینکه است که کافر جسمش سجده میکند نه قلبش زیرا که مقصودش از سجده عبادت پروردگارش نیست بلکه از ترس سجده میکند.
و بقولی ظلال همان ظاهرش مقصود است و معنی آن تمایل سایه آنها است از طرفی بطرف دیگر و کوتاه شدن سایه آنها نزد ظهر و بلند بودن سایه آنها در اول روز و مسخّر بودن سایه آنها. (پایان) آری تمام موجودات ارضی و سمائی دانسته و ندانسته مسخر و منقاد و مطیع اوامر تکوینی حقّند و در باطن و حقیقت متواضع و تحت مشیت ازلی الهی واقعند اگر کسی بچشم دل موجودات را بنگرد چگونگی سجده موجودات را حتّی گیاهها و اشجار و باقی موجودات را تا اندازه‌ئی خواهد دریافت.
قُل مَن رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ آیه متفرّع بر آیات بالا است یعنی باین کافرها بگو کیست مربّی آسمانها و زمین کافرین باعتبار فطرت خود که همه بر فطرت توحید مفطورند و در حقیقت خاضع و ساجدند خواهند گفت خدا پس بآنان بگو آنکسیکه شما بفطرت خود رو باو دارید و سجده تکوینی مینمائید او مربّی و پروردگار آسمانها و زمین است نه بتهای بی‌شعور.
قُل‌ِ اللّه‌ُ قُل أَ فَاتَّخَذتُم مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ لا یَملِکُون‌َ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَرًّا وقتی سؤال نمودند کی است پروردگار آسمانها و زمین بگو خدا است و باینها بگو شما چگونه بغیر او دوستانی میگیرید که اینها بقدری ضعیف و ناچیزند که بر نفع و ضرر خودشان نیز قادر نیستند چه جای اینکه نفع برسانند بدیگران اشاره به اینکه که طلب نمودن و کمک خواستن از عاجز و ناتوان عقلائی نیست

صفحه : 26
قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَم هَل تَستَوِی الظُّلُمات‌ُ وَ النُّورُ باز برای تنبه مشرکین برسولش امر میفرماید و به (هَل) استفهامی که برای انکار آرند برسولش امر فرموده آنان را خاطر نشان نما و بآنها بگو شما رجوع بعقل خود نمائید و بین کور و بینا و نیز بین ظلمت و نور مقایسه کنید آیا آدم کور در عمل و قدرت و نیرو مثل آدم بینا است که قدرت و توانائی بر عمل دارد و نیز آیا تاریکیها و نور و روشنی مساویند گویا معبودان مشرکین را تشبیه بآدم کور نموده که راه بجائی ندارد و کاری از وی ساخته نمیشود و نیز ظلمت را که امر عدمی است هرگز با روشنی مقابل نمیتوان بشمار آورد.
أَم جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلقِه‌ِ فَتَشابَه‌َ الخَلق‌ُ عَلَیهِم و نیز در توبیخ و سرزنش مشرکین کلام را مؤکد میگرداند، و گویا در قرار دادن مشرکین بتها را شریک خدا حجت و دلیل می‌طلبد که اینهائی را که شرکاء خدا قرار داده‌اید آیا آنها مخلوقاتی دارند که آفریده‌اند مانند آفرینش خدا و چون اینها چنین دیدند که آنها نیز عالمی دارند و مخلوقاتی از آنان پدید گردیده و اینکه مخلوقات شبیه یکدیگرند اینکه است که امر بر آنها مشتبه گردیده و اینها را معبود خود گرفته‌اند لکن وقتی ببینند چنین نیست و هیچ کاری از دست بتها و معبودان آنها ساخته نمیگردد چگونه غیر خدا را پرستش مینمایند و در آنها چه صفتی است که عبادت آنها را ایجاب مینماید.
قُل‌ِ اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین بگو خدا است آفریننده هر چیزی و او واحد واحد و یکی و یکتا و یگانه است در آفرینش و قهّار و غالب بر هر چیزی است و در مورد رحمت کثیر الفیض است و در مورد غضب شدید الانتقام است.
أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَل‌َ السَّیل‌ُ زَبَداً رابِیاً خدای تعالی در اینکه آیه برای حق و باطل دو مثل میآورد یکی آب و آن زبد و کفی است که روی آب را میگیرد، یعنی از آسمان آب فرود میآورد و روان

صفحه : 27
میشود برودخانه‌ها و هر وادی بقدر گنجایش خود از آب برمیگیرد و برمیدارد سیل کفی را بر روی خود.
خداوند تشبیه کرده حق و اسلام را بآب صافی که برای خلق نافع است و باطل را تشبیه کرده بزبد یعنی کفی که روی آب را میگیرد و باطل و فانی میگردد و بقولی مثال قرآن است که از آسمان نازل گردیده و هر قلبی حظّ خود را از یقین و شک‌ّ از قرآن برمیدارد، و بنا بر اینکه معنی آب مثل یقین است و شک مثل کف روی آب است. (إبن عباس) وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاع‌ٍ زَبَدٌ مِثلُه‌ُ (وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ) خبر مقدّم بر قوله تعالی (زَبَدٌ مِثلُه‌ُ) و (عَلَیه‌ِ) متعلق است به (یُوقِدُون‌َ) و ایقاد قرار دادن آتش است زیر چیزی برای اینکه آنرا ذوب نمایند (وَ فِی النّارِ) حال است از ضمیر (عَلَیه‌ِ) یعنی از آن چیزهائی که مردم میگذارند در حالیکه ثابت میگردانند در آتش فلزات است و آن اشیاء سبعه معدنیات است که بآتش ذوب میشود مثل طلا و نقره و حدید و مس و باقی معدنیات (ابتِغاءَ حِلیَةٍ) مفعول له است یعنی برای طلب زینت چنین میکنند (أَو مَتاع‌ٍ) عطف است بر حلیة (و هو ما ینتفع به) و آنچه از آن انتفاع ببرند و از آن ظروف و آلات جنگ و غیره بسازند (زَبَدٌ مِثلُه‌ُ) مثله صفت زبد است یعنی (زَبَدٌ) از آن فلزات ناشی میگردد مثل زبد آب که بر روی آب است از آن فلزات بالا میآید و آن کثافتی است که از آن بالا می‌آید و آن کثافت را خبث الحدید مینامند.
کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الحَق‌َّ وَ الباطِل‌َ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب‌ُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع‌ُ النّاس‌َ فَیَمکُث‌ُ فِی الأَرض‌ِ اینکه چنین خداوند مثل میآورد بین حق و باطل پس زبد باطل و متفرق میگردد و از آن انتفاعی پدید نمیگردد، و امّا آنچه بانسان نفع می‌بخشد آن آب صاف است و اعیان از جواهرات و اعیان دیگر که در زمین مکث میکنند و میمانند

صفحه : 28
و مردم از آن منتفع میگردند.
و مؤمن و اعتقاد او مثال آبی ماند که نباتات از آن منتفع میگردند و حیات هر چیزی بآب است و مثل نفع طلا و نقره و باقی اعیانی است که نفع می‌بخشد و کافر مانند همان زبد و کف روی آب است که بزودی فانی میگردد و نیز کافر مثل کثافت و چرکی است که از معدنیات گرفته میشود و از آن انتفاعی بدست نمیآید کاشفی گفته بعضی برآنند که مراد از اینکه آب قرآن است که حیات دل اهل ایمان است و اودیه دلهایند که فراخور استعداد خود از آن فیض میگیرند و زبد هواجس نفسانی و وساوس شیطانی است. (پایان) و أبو اللیث در تفسیرش باطل را تشبیه بزبد نموده و گفته قلبها بقدر هوای نفسانی باطل بسیاری را در خود میگیرند و همین طوری که سیل هر قذاراتی را جمع میکند همچنین هوی هر باطلی را در خود جمع میکند و همین طوری که زبد وزنی ندارد همین طور باطل ثوابی ندارد و اهل ایمان و یقین در آخرت منتفع میگردند.
در تأویلات نجمیه گفته آب محبت در قلوب نازل میگردد و در اودیه نفوس بقدر خود سیلان پیدا مینماید و از اخلاق ذمیمه کفی روی آن پدید میگردد و از آسمان ارواح مشاهده انوار جلال و از سماء جبروت ماء تجلّی صفت الوهیت نزول مینماید و سریان پیدا می‌نماید و در اودیه اسرار بقدر خودش سیل صفت وجود مجازی را برمیدارد. (روح البیان) کَذلِک‌َ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ اینکه چنین خداوند برای مردم مثل می‌آورد در امر دین آنها، قتاده گفته در اینجا سه مثال در یک مثل آورده: 1- قرآن را تشبیه نموده بآبی که از آسمان ریزش میکند و قلب را تشبیه کرده برودخانه و نهرها کسیکه در قرآن و معانی آن تدبّر نماید حظّ بزرگی از آن دریافته مثل نهر بزرگ که بسیار آب در خود میگیرد و کسی که بهمین تصدیق فی الجمله بحق اکتفاء نماید چنین کسی حظّ

صفحه : 29
و انتفاع او از قرآن بسیار کم است و آن مثل نهر کوچک ماند. 2- پس از آن تشبیه نموده خطورات و وساوس شیطانی را بزبد یعنی کف روی آب که بر آب علوّ پیدا می‌نماید و آن زبد و کف آب از کثافت خاک ته رودخانه است نه عین آب و همین طور است آنچه در قلب واقع می‌گردد از شکوک که ناشی از خود قلب است نه از ذات حق تعالی و همان طوری که زبد باطل می‌رود و آب صاف باقی می‌ماند همچنین شکوک باطل می‌رود و حق باقی میماند و اینکه مثال دوم است.
و مثال سوم (وَ مِمّا یُوقِدُون‌َ عَلَیه‌ِ فِی النّارِ الخ) و کفر مثل همان چرکی کثافاتی است که از متاع گرفته می‌شود و از آن انتفاع برده نمی‌شود و ایمان مثل آب صاف است که مردم از آن منتفع می‌گردند و تمام می‌شود کلام در آخر (یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ) و (لِلَّذِین‌َ) تا آخر جمله مستأنف است. (مجمع البیان) لِلَّذِین‌َ استَجابُوا لِرَبِّهِم‌ُ الحُسنی وَ الَّذِین‌َ لَم یَستَجِیبُوا لَه‌ُ لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لَافتَدَوا بِه‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم سُوءُ الحِساب‌ِ وَ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المِهادُ آیه استیناف از آیه بالا است یعنی پس از آنکه بمثال حال کافر و مؤمن را معلوم میدارد که مؤمن مثال آب پاکی ماند که در ته رودخانه باقی و ثابت میماند و کافر مثل کف روی آب منجر بفناء و نیستی میگردد، پس از برای مؤمن که اجابت دعوت خدا نموده جزاء نیکو است که بهشت می‌باشد لکن کافرین که امر پروردگارشان را اجابت ننمودند در قیامت حال آنان چنین خواهد بود که اگر بفرض محال مالک تمام روی زمین و مثل آن باشند و بخواهند فداء بدهند قبول گردیده نمی‌شود و برای آنان است بدی حساب و مأوی و جایگاه آنها جهنم است و بد مأوی و محلی است جهنم.

صفحه : 30

[سوره الرعد (13): آیات 19 تا 29]

اشاره

أَ فَمَن یَعلَم‌ُ أَنَّما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ کَمَن هُوَ أَعمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ (19) الَّذِین‌َ یُوفُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ لا یَنقُضُون‌َ المِیثاق‌َ (20) وَ الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یَخشَون‌َ رَبَّهُم وَ یَخافُون‌َ سُوءَ الحِساب‌ِ (21) وَ الَّذِین‌َ صَبَرُوا ابتِغاءَ وَجه‌ِ رَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِک‌َ لَهُم عُقبَی الدّارِ (22) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها وَ مَن صَلَح‌َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون‌َ عَلَیهِم مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ (23)
سَلام‌ٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعم‌َ عُقبَی الدّارِ (24) وَ الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ وَ یَقطَعُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ (25) اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ فَرِحُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلاّ مَتاع‌ٌ (26) وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه‌ِ مَن أَناب‌َ (27) الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ تَطمَئِن‌ُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه‌ِ أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ (28)
الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ طُوبی لَهُم وَ حُسن‌ُ مَآب‌ٍ (29)

صفحه : 31

[ترجمه]

آیا کسیکه میداند آنچه از پروردگار تو بر تو نازل گردیده حق است مثل کسی میماند که دلش کور است همانا فقط صاحبان عقل پند میگیرند و متذکر میشوند (19)
(و آنها) کسانی میباشند که بعهد خدا وفاء میکنند و عهد و پیمان خود را نمیشکنند (20)
و نیز آنها کسانی هستند که آنچه را خدا امر بپیوند آن کرده پیوند مینمایند و از (هیبت) پروردگار خود خشیت دارند و از سختی عذاب می‌ترسند (21)
(و نیز عاقلان) کسانی می‌باشند که صبر کردند بر جهاد از برای رضای پروردگارشان و نماز را بپای داشتند و بعضی از آنچه بآنها روزی داده‌ایم در سرّ و علانیه انفاق می‌نمایند و گناه و کار بد را بنیکی دفع کردند (22)
اینها که اینکه صفات را دارند در بهشتهای عدن داخل میگردید و کسانیکه صالح باشند از پدران و زنهایشان و اولادانشان داخل میگردند در آن بهشتها و ملائکه از هر دری بر آنها وارد میگردند (23)
و (میگویند) سلام و سلامتی بر شما باد بآنچه صبر کردید پس نیک است عاقبت و منزل آنها (24)
و آنکسانیکه می‌شکنند عهد خدا را پس از محکم کردن آن و آنچه را که خدا امر نمود وصل کنند قطع نمودند و در زمین فساد کردند بر چنین جماعتی است لعنت و برای آنان است سوء عاقبت (25)
خدا روزی هر کسی را که بخواهد پهن میکند و تنک میکند برای هر کس که بخواهد و کافرین بحیات دنیا دل شاد شدند در صورتی که حیات دنیا نسبت بآخرت نیست مگر متاع ناقابلی (26)
و آنهائیکه کافر شدند (مشرکین مکه) میگوید چرا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جانب پروردگارش آیت (معجزه‌ئی) نازل نگردید (ای محمّد «ص) بگو خدا گمراه می‌گرداند کسی را که بخواهد و بسوی خودش راه‌نمائی میکند کسی را که بسوی او بازگشت نماید (27)
(و آنها) کسانی میباشند که ایمان آوردند و بذکر خدا قلبهایشان مطمئن گردیده آگاه باشید که بیاد خدا قلبها مطمئن می‌گردد (28)
آنکسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند زندگانی خوشی است برای آنها و نیکوئی بازگشت بآخرت (29)
.

صفحه : 32

(توضیح آیات)

أَ فَمَن یَعلَم‌ُ أَنَّما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ الحَق‌ُّ کَمَن هُوَ أَعمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلباب‌ِ همزه (أَ فَمَن) استفهام انکاری است یعنی چنین نیست که کسیکه میداند و بچشم بصیرت می‌بیند که قرآن از جانب پروردگار تو بحق و حقیقت بر تو نازل گردیده مساوی باشد با آنکه نمیداند تفاوت بین آن دو مثل تفاوت بین آدم بینا و آدم کور است آیا چنین کسی مثل آدم کوردل نمی‌ماند که حق و باطل را از هم تشخیص نمیدهد و همین طوری که آدم نابینا راهرا از چاه تمیز نمی‌دهد و خود را در مهلکه می‌اندازد چنین است حال آدم جاهل نادان که علم بقرآن ندارد و از آیات معجزنمای آن نمی‌فهمد که آن از جانب حق تعالی و کلام خدائی است و چنین آیاتی از عهده بشر خارج است و همانا صاحبان عقل و دانش میتوانند بین حق و باطل را تمیز دهند و بدانند و عالم گردند که آنچه بر تو فرود میآید از طرف پروردگار تو است ساختگی نیست.
الَّذِین‌َ یُوفُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ لا یَنقُضُون‌َ المِیثاق‌َ (الَّذِین‌َ) صفت است برای (أُولُوا الأَلباب‌ِ) که صاحبان عقل چنینند که اینان بعهد خدا وفاء میکنند، بقولی مقصود از عهدی که با خدا بسته‌اند همان اعتراف بربوبیّتش است که در ازل در پاسخ قوله تعالی (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم، قالُوا بَلی) گفتند آنوقتی که از حضرت عزّت خطاب رسید آیا من رب‌ّ و پروردگار شما نیستم تمام ارواح بشر گفتند بلی تو پروردگار مائی، و مؤمنین یا صاحبان عقل کسانی میباشند که در دنیا بعهد خدا وفاء میکنند و پیمان را نمیشکنند لکن کفار آن عهد ازلی را میشکنند.
و بقول دیگر مقصود آن عهدی است که در کتاب خود از افراد بشر گرفته که امر خدا را اطاعت کنند و عصیان ننمایند.
و شاید اشاره بآن عهدی باشد که در سوره یس آیه 60 خطاب ببنی آدم نموده

صفحه : 33
که (أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَم‌َ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطان‌َ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ) و آن عهدی است که در ازل از بنی آدم گرفته که مطیع شیطان نگردند و بآنها خاطر نشان میکند که شیطان برای شما دشمنی است آشکار.
در مجمع البیان در توجیه آیه گفته یعنی خدا آنچه را که بسوی آنها وحی کرده و آنها را عقلا و سمعا ملزم گردانیده اداء میکنند، و عهد عقلی آنست که در عقل آنها قرار داده اقتضاء صحیح بر اموری و فاسد بودن اموری مثل اینکه باقتضاء عقل هر فعلی فاعل میخواهد و اینکه هر مصنوعی منتهی میگردد بصانعی که خودش مصنوع دیگری نباشد و الّا منجر میگردد بغیر متناهی یعنی تسلسل لازم میآید و تسلسل باطل است، و نیز در عقل آنها قرار داده که بفهمند از برای اینکه عالم مدبری هست که شبیه مخلوقات نیست.
و عهد شرعی آن عهدی است که پیمبر از مؤمنین گرفت و آنرا بقسم مؤکّد گردانید که فرمانبرداری کنند و نافرمانی ننمایند و از آنچه آنها را ملزم گردانیده از اوامر و نواهی شریعتش تا آخر. (پایان) وَ الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یَخشَون‌َ رَبَّهُم وَ یَخافُون‌َ سُوءَ الحِساب‌ِ و نیز از صفات آنهائیکه میدانند یا از صفات صاحبان عقل چنین است که آنچه را که خدا امر نموده بوصل کردن او از صله رحم و دوستی مؤمنین و مراعات جمیع حقوق اللّه و حقوق مؤمنین وفاء میکنند و آنها از روز حساب ترسانند.
از جابر انصاری چنین روایت شده که ابی جعفر علیه السّلام فرمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که نیکوئی نمودن بوالدین وصله ارحام حساب قیامت را آسان میگرداند و بعد از آن اینکه آیه را تلاوت فرمود، و بقولی مقصود از (یَصِلُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ) صله محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و معاونت آنها در جهاد.
وَ الَّذِین‌َ صَبَرُوا ابتِغاءَ وَجه‌ِ رَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نیز از صفات مؤمنین و صاحبان عقل چنین است که آنها متّصف بصفت صبر میباشند، و چون در آیه صبر را بچیزی تخصیص نداده (صَبَرُوا) بطور اطلاق شامل

صفحه : 34
تمام اقسام صبر میگردد: صبر در عبادات، صبر بر مصیبات، صبر بر ترک معاصی هر گاه مقصود طلب رضای الهی باشد.
و نیز از صفات برجسته مؤمنین و صاحبان عقل اینکه است که آنها نماز را برپا میدارند یعنی در امر نماز اقامت و پایداری مینمایند و نماز را با اجزاء و شرائط مقرّره با خلوص هر یک را در وقت خود بجا میآورند.
وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً و دیگر از اوصاف برجسته مؤمنین و صاحبان عقل اینکه است که از آنچه خداوند بآنها روزی نموده انفاق مینمایند اگر چه روزی شایع در مال است لکن چون (ماء) موصوله در (مِمّا) اطلاق دارد میتوان گفت که آنچه را که خدا از نعمتها نصیب انسان نموده شامل میگردد مثل علم نافع و قوّت بدن و نیرومندی و ریاست و شهرت که هر یک از آنها که روزی انسان شده در مورد خودش انفاق نماید سرّا و علانیة، گفته‌اند در واجبات مثل زکوة انفاق علنی بهتر است و در مستحبات مخفیانه اولی‌تر است.
دیگر آنکه (وَ یَدرَؤُن‌َ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِک‌َ لَهُم عُقبَی الدّارِ) و نیز عمل آنها اینکه است که بدی را بخوبی دفع و برطرف میکنند چون الف و لام الحسنة و السیّئة جنس است و هر خوبی و بدی را شامل میگردد اگر چه غالبا سیّئة اطلاق بر گناه میشود چنانچه حدیثی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که بمعاذ بن جبل فرموده
(اذا عملت سیّئة فاعمل بجنبها حسنة)
وقتی عمل بدی کردی پهلوی او عمل نیکی بجا آور، لکن اطلاقش شامل میگردد اینکه هر عمل بدی را دفع میکنند باعمال نیکو مثل اینکه کسی که باو بدی و تعدّی کرد در عوض بوی نیکی مینماید قوله تعالی (ادفَع بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ) یا اگر خودش نسبت بکسی تعدّی کرد آنرا در عوض بکارهای خوب جبران مینماید، (أُولئِک‌َ) خبر موصولات و اشاره است یعنی اینکه جماعتی که باین صفات موصوفند برای آنان است عاقبت نیکو.

صفحه : 35
جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها وَ مَن صَلَح‌َ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم پاداش چنین نیکوکارانی بهشتهای اقامت است که اقامتگاه آنها است و در آن داخل میگردند.
و برای اتمام نعمت بآن برگزیده‌گان وعده میدهد که نه فقط خود تنها وارد بهشتهای دائمی میگردند بلکه برای روشنی چشم آنها کسانیکه صلاحیت دارند از آباء و ازواج و اولادهای آنها نیز داخل بهشت میگردند و بقید صلاحیت معلوم میشود که کسانی بحکم تبعیت با آنها وارد بهشت میگردند که صالح باشند و با ایمان و کافر نباشند زیرا که بهشت برای کافرین حرام است اگر چه مقام آنان بدرجه آن مؤمنین نباشد و اینکه تفضلی است نسبت بآن اشخاصی که متصف بآن صفاتی که در آیه ذکر شد بوده باشند.
وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُون‌َ عَلَیهِم مِن کُل‌ِّ باب‌ٍ، سَلام‌ٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعم‌َ عُقبَی الدّارِ برای احترام و بزرگواری آن اشخاص از هر دری از درهای بهشت عدن که منزلگاه آنان است ملائکه یعنی جماعتی از ملائکه بر آنها وارد میگردند و بآنها تحیت و سلام میگویند، شاید مقصود از سلام ملائکه مژده بآنها است که شما مؤمنین در محل امن و امان قرار گرفته و از هر آفت و ناملائمی در سلامتی و امان میباشید و تمام اینکه نعمتها بپاداش صبری است که آن جماعت در دنیا نمودند و آخرت را بدنیا نفروختند.
وَ الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ وَ یَقطَعُون‌َ ما أَمَرَ اللّه‌ُ بِه‌ِ أَن یُوصَل‌َ وَ یُفسِدُون‌َ فِی الأَرض‌ِ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ در مقابل آن اشخاصیکه متصف بآن صفات و اعمال نیکو میباشند مردمانی که بعکس آنهائیکه بعهد خدا وفاء نمینمایند و نقض میثاق میکنند و بپیمانی که بسته شده وفاء نمیکنند و قطع رحم مینمایند و بآنچه مأمور گردیده‌اند بپیوندند می‌برند و باضافه در زمین فساد میکنند اینکه گروه از مردم مشمول لعنت خدا

صفحه : 36
گردیده‌اند و سرای بد برای آنان آماده شده.
اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ فَرِحُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلّا مَتاع‌ٌ خدا است که پهن میکند و زیاد میکند روزی هر کس را که بخواهد و تنگ میکند روزی هر کس را که بخواهد، ظاهر و هویدا است که وسیع کردن روزی و آنچه در عالم واقع می‌گردد بخواست ایزدی از روی حکمت خداوندی واقع میگردد و کافرین بوسعت روزی و زیادتی مال و ثروت و عناوین دنیوی مسرور میگردند بگمان اینکه مال دنیا برای آنها پایدار است، دیگر ندانسته‌اند که اصلا حیات دنیا نسبت بحیات آخرت نیست مگر یک متاع اندکی، اشاره به اینکه که انسان عاقل نباید از مال و منال و جهات دنیوی خورسند باشد یا از تنگی روزی و فقر محزون باشد چند روزه عمر دنیا در مقابل سرای آخرت که دائمی و باقی است ارزشی ندارد. متنبّی گفته:

اشدّ الغم‌ّ عندی فی سرور تیقّن عنه صاحبه انتقلا
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی إِلَیه‌ِ مَن أَناب‌َ مقول قول کافرین است که برسول میگفتند چرا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیت یعنی معجزه‌ئی مثل معجزات پیمبران دیگر موسی (ع) و عیسی (ع) نازل نگردیده آیه خطاب برسولش مینماید که باینها بگو خدا هر کس را بخواهد گمراه میگرداند و کسانی را که بسوی او بازگشت نموده هدایت مینماید.
آیه ارشاد باین است که آنهائیکه در راه اطاعت نبودند و مطیع پیمبران نگردیدند خدا آنها را گمراه میگرداند یعنی آنان را هدایت نمیکند وقتی هدایت حق تعالی بآنها نرسید گمراه میگردند اینکه است که فرموده هدایت میکند بسوی او کسی را که باو بازگشت نموده یعنی ایمان آورده.

صفحه : 37
(الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ تَطمَئِن‌ُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه‌ِ أَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطمَئِن‌ُّ القُلُوب‌ُ) هدایت شدگان کسانی میباشند که ایمان آورده‌اند و قلبهای آنها بذکر خدا مطمئن گردیده آگاه باشید که فقط بیاد خدا قلبها مطمئن میگردد.
اینکه آیه و آیه بعد (الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ الخ) آیه بالا را توضیح مینماید که خداوند هدایت مینماید کسانی را که ایمان آوردند و در اثر توجّه بمبدءشان قلبهای آنان مطمئن بایمان گردیده و بیاد خدا مأنوس گردیده‌اند.
در مجمع در توضیح ذکر گفته ذکر حاصل شدن معنا است در نفس و گاهی علم را ذکر گویند و نیز قولی را که با آن قول معنی آن حاضر باشد در نفس ذکر نامند و در اینجا خدای تعالی مؤمن را توصیف نموده که مؤمن قلبش مطمئن بذکر خدا گردیده، و در جای دیگر مؤمن را توصیف نموده (إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم) بجهت اینکه مراد باوّل ذکر ثواب و انعام او است، و مقصود از دوم ذکر عقاب و انتقام او است پس میترسد و قلب او می‌طپد.
الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ طُوبی لَهُم وَ حُسن‌ُ مَآب‌ٍ (الَّذِین‌َ آمَنُوا) مبتداء و (طُوبی) مصدر از باب طاب مثل: بشری و زلفی یعنی خیر و خوشی برای کسانی است که ایمان آورده و عمل نیکو نموده‌اند.
و در توجیه کلمه (طُوبی) نیز ده قول از مفسرین نقل شده و ما در اینجا فقط قول دهم را نقل میکنیم و خاتمه میدهیم.
(طُوبی) درختی است در بهشت که اصل آن در خانه نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و در خانه هر مؤمنی شاخه‌ئی از آن است، و اینکه قول جماعتی از مفسرین است.
و همین معنی از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده و در وصف درخت طوبی فرموده که اگر سواره‌ئی صد سال در سایه آن برود از آن خارج نمیگردد تا آنجا که فرموده بروایت علی بن ابراهیم بسندش از ابی عبد اللّه علیه السّلام که گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فاطمه (سلام اللّه علیها) را بسیار می‌بوسید بعضی از زنهایش اعتراض کردند فرمود وقتی که معراج رفتم و داخل بهشت شدم جبرئیل مرا نزدیک بدرخت طوبی گردانید

صفحه : 38
و بمن سیبی از آن داد و خوردم و آن سیب تبدیل شد بآبی در پشت من پس چون آمدم بزمین با خدیجه نزدیکی نمودم او بفاطمه حامله گردیده پس هر وقت که مشتاق ببهشت میشوم فاطمه را می‌بوسم و بوی درخت طوبی را استشمام میکنم، و ثعلبی بسند خود از إبن عباس چنین روایت میکند که گفته (طُوبی) درختی است در بهشت اصل آن در خانه علی علیه السّلام است و هر شاخه‌ئی از آن در خانه مؤمنی است تا آخر. (پایان)

صفحه : 39

[سوره الرعد (13): آیات 30 تا 35]

اشاره

کَذلِک‌َ أَرسَلناک‌َ فِی أُمَّةٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم‌ٌ لِتَتلُوَا عَلَیهِم‌ُ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ وَ هُم یَکفُرُون‌َ بِالرَّحمن‌ِ قُل هُوَ رَبِّی لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ مَتاب‌ِ (30) وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه‌ِ الجِبال‌ُ أَو قُطِّعَت بِه‌ِ الأَرض‌ُ أَو کُلِّم‌َ بِه‌ِ المَوتی بَل لِلّه‌ِ الأَمرُ جَمِیعاً أَ فَلَم یَیأَس‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ لَهَدَی النّاس‌َ جَمِیعاً وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَو تَحُل‌ُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِی‌َ وَعدُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ (31) وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَملَیت‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ (32) أَ فَمَن هُوَ قائِم‌ٌ عَلی کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه‌ُ بِما لا یَعلَم‌ُ فِی الأَرض‌ِ أَم بِظاهِرٍ مِن‌َ القَول‌ِ بَل زُیِّن‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُدُّوا عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (33) لَهُم عَذاب‌ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَشَق‌ُّ وَ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ (34)
مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ أُکُلُها دائِم‌ٌ وَ ظِلُّها تِلک‌َ عُقبَی الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ عُقبَی الکافِرِین‌َ النّارُ (35)

صفحه : 40

[ترجمه]

همچنانیکه پیش از تو پیغمبرانی فرستادیم ما تو را بر امّتی فرستادیم که پیش از اینها امّتهائی گذشته بودند تا اینکه بر اینها بخوانی آنچه را که بتو وحی نمودیم در حالی که اینها بخدای رحمن نمی‌گروند بگو که رحمن پروردگار من است نیست الهی مگر او بر او است توکّل و اتّکاء من و بسوی او است بازگشت من (30)
و اگر کتابی بود که کوهها را بحرکت میآورد یا بآن زمین شکافته میگردید یا مردگان را بسخن میآورد اینکه قرآن بود که در نهایت اعجاز و پند است بلکه امر جمیعا راجع بخدا است آیا مؤمنین ندانسته‌اند که اگر خدا میخواست تمام مردم را هدایت مینمود و همیشه کسانیکه کافر شدند میرسد بآنها بسبب کردارشان عذابی کوبنده تا اینکه بیاید وعده خدا یعنی مرگ یا قیامت یا فتح مکه یا تو ای محمّد فرود میآئی بموضع نزدیک از جای آنها یعنی حدیبیه که نزدیک مکه است بدرستیکه خدا خلف وعده نمیکند (31)
و همانا کافرین پیمبرانی را که پیش از تو بودند استهزاء میکردند و ما کافرین را مهلت دادیم پس از آن آنان را گرفتیم بعقوبت پس چگونه بود عقاب ما (32)
آیا کسیکه او نگهبان بر هر کسی است و پاداش دهنده هر کس است بآنچه کرده برابر است با کسیکه چنین نباشد و کافرین برای خدا شرکائی قرار دادند ای محمّد بگو اینکه شرکاء را نام نهید باسماء و اوصافیکه لایق آنها است یعنی خدا را خالق و رازق و قادر میگویند و اطلاق هیچ بر بت‌ها نمیتوان کرد بلکه خبر میدهید شما خدا را بآنچه نمیداند (نفی علم بانتفای معلوم است) در زمین یعنی شریکی برای خود، یا نام میگذارید بت‌ها را بمحض سخن بلکه برای کسانیکه کافر شدند مکرشان آراسته گردیده و بازداشته شده‌اند از راه راست و کسی را که خدا گمراه گردانید برای او هدایت کننده‌ئی نخواهد بود (34)
برای آنها در دنیا عذاب است و عذاب آخرت سخت‌تر است و نیست برای آنها از عذاب خدا نگاه دارنده‌ئʢ (35)
مثل بهشتی که خدا بمتّقین وعده داده (چنین است) که نهرها از زیر (غرفه‌ها یا درختهای آن) جریان دارد و مأکولاتش دائمی و سایه آن همیشه بر قرار است اینست عاقبت کسانیکه پرهیزکار گردیدند و عاقبت کافرین آتش است (36)

صفحه : 41

(توضیح آیات)

کَذلِک‌َ أَرسَلناک‌َ فِی أُمَّةٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم‌ٌ لِتَتلُوَا عَلَیهِم‌ُ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و در مقام اتمام نعمت که در آیه بالا اشاره نموده که هر کس را بخواهد نعمت او را زیاد میکند و بر هر کس بخواهد تنگ میگرداند، بالاترین نعمتهائی که بافراد بشر تفضّل نموده ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است عموما و إرسال نبی‌ّ خاتم (ص) و انزال کلام اللّه یعنی قرآن خصوصا که کتاب او است از بالاترین نعمتها بشمار میرود، و در اینکه آیه تذکر میدهد که تو را فرستادیم بجماعتی که پیش از آنها امّتهای دیگری گذشته‌اند چنین کردیم برای اینکه بر آنها بخوانی آنچه را که بسوی تو وحی مینمائیم یعنی قرآن که از گمراهی و ضلالت در جاده مستقیم رهسپار گردند.
وَ هُم یَکفُرُون‌َ بِالرَّحمن‌ِ قُل هُوَ رَبِّی لا إِله‌َ إِلّا هُوَ عَلَیه‌ِ تَوَکَّلت‌ُ وَ إِلَیه‌ِ مَتاب‌ِ مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند: مقصود مشرکین مکه‌اند که وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآنها میگفت بخدای رحمن سجده کنید میگفتند رحمن چیست که ما باو سجده کنیم، و نیز در شأن نزول آیه گفته‌اند که در صلح حدیبیه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که بنویس
(بسم اللّه الرّحمن الرّحیم)
سهل بن عمرو و مشرکین گفتند ما رحمن را نمیشناسیم مگر صاحب یمامه یعنی مسیلمه کذّاب، بنویس (باسمک اللهم) چونکه اهل جاهلیت اینطور می‌نوشتند اینکه بود که برسول خطاب شد که بگو او پروردگار من است و اله و معبودی نیست مگر او و بر او است اتّکاء من و بسوی او است بازگشت من.
وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً سُیِّرَت بِه‌ِ الجِبال‌ُ أَو قُطِّعَت بِه‌ِ الأَرض‌ُ أَو کُلِّم‌َ بِه‌ِ المَوتی بَل لِلّه‌ِ الأَمرُ جَمِیعاً در شأن نزول آیه گفته‌اند جمعی از قریش مثل ابو جهل و عبد اللّه بن ابی امیّه و تابعین آنها در پشت کعبه نشستند و رسول را احضار نمودند و گفتند

صفحه : 42
تو ادّعاء میکنی که من رسول خدایم و اینکه قرآن کتاب من که از نزد خدا فرود آمده اگر میخواهی تابع تو گردیم باین قرآن خود کوههای مکه را بردار تا زمین صاف و فراخ گردد و نیز زمین را بشکاف تا چشمه‌ها و جویها روان شوند و ما زراعت کنیم و قصی بن کلاب را که جدّ تو است یا پدران ما را زنده کن تا ما از آنها بپرسیم آیا حق است آنچه تو میگوئی یا باطل است است همانا عیسی مرده زنده میکرد و تو خوارتر نیستی نزد خدا از عیسی تو نیز اینکه نوع معجزات را بما بنما تا بتو ایمان آریم آنوقت اینکه آیه (وَ لَو أَن‌َّ قُرآناً) تا آخر نازل گردید و در توجیه آیه از مفسرین دو قول نقل شده:
اول- اگر کتابی در عالم بود که در موقع خواندن کوهها را بحرکت میآورد و در زمین سیر میداد یا زمین را قطعه قطعه مینمود یا بآن مرده را بصدا میآورد و تکلّم میکردند چنین کتابی قرآن بود زیرا که قرآن افضل از تمام کتابهای آسمانی بشمار میرود.
توجیه دوم اعتراض بکفار مکه است و پاسخ آنها در طلب معجزه و اشاره به اینکه که اینها چنین مردم لجوج متفرعنی میباشند که اگر بقرآن کوهها بحرکت میآمد آنطوریکه خواهش اینها بود، و نیز زمین ببرکت قرآن شکافته میشد و چشمه‌های آب بیرون می‌آمد یا بقرآن مرده‌ها بسخن میآمدند و تو را تصدیق مینمودند (جواب شرط بقرینه سؤال محذوفست) اگر اینکه طور هم بود کفار مکه ایمان نمی‌آوردند قوله تعالی (لَو أَنزَلنا هذَا القُرآن‌َ عَلی جَبَل‌ٍ لَرَأَیتَه‌ُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ اللّه‌ِ).
بَل لِلّه‌ِ الأَمرُ جَمِیعاً (بَل) اضراب است از کلمه لو (وَ لَو أَن‌َّ) میباشد یعنی چنین نیست که خدای تعالی بر معجزات دیگر غیر از قرآن قادر نباشد تمام امور راجع بعلم و حکمت او است، و شاید مقصود چنین باشد که چون خدای تعالی میدانست اینها ایمان نمی‌آورند اینکه بود که ظهور معجزات دیگر را از آنها بازداشت که بعذاب دنیوی

صفحه : 43
گرفتار نگردند زیرا اگر آنچه آنها میخواستند از معجزات بدست رسول جاری میگردید و با اینکه حال ایمان نمی‌آوردند در مورد عذاب دنیوی واقع میگردیدند چنانچه امم گذشته‌گان چنین شدند که پس از آنکه طلب معجزه میکردند و مطابق خواهش آنان رسول معجزه میآورد حمل بسحر میکردند و منجرّ بهلاکت میگردیدند مثل قوم عاد و ثمود و باقی کفار.
أَ فَلَم یَیأَس‌ِ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه‌ُ لَهَدَی النّاس‌َ جَمِیعاً گویند امیر المؤمنین علیه السّلام و إبن عباس و غیر اینها (أَ فَلَم یَیأَس‌ِ) را به (أ فلم یبیّن) قرائت نموده‌اند و اکثر مفسرین به (أ فلم یعلم) معنی کرده‌اند یعنی آیا کسانیکه ایمان آورده‌اند ندانسته که اگر خدا بخواهد تمام مردم را از روی جبر هدایت مینماید ولی خدا نخواسته، و بنا بر اینکه (یَیأَس‌ِ) بمعنی مأیوسی باشد معنی آیه چنین میشود آیا مؤمنین مأیوس نشدند از ایمان آوردن کفار برای اینکه میدانستند اگر خدا میخواست و مصلحت بود تمام مردم را بجبر هدایت مینمود و چون اینکه کار منافی تکلیف است و تکلیف باید از روی اختیار باشد چنین نکرد با اینکه قدرت داشت بر آنچه کفار از معجزات می‌طلبیدند.
وَ لا یَزال‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ و کسانیکه کافر شدند بپاداش کفر و عنادشان همیشه بآنان عذاب کوبنده از قحطی و قتل و عذابهای دیگر بآنها اصابت مینماید تا اینکه بنیادشان را برکند و اینکه تهدید بکفار است که دست از عناد بردارند.
أَو تَحُل‌ُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِی‌َ وَعدُ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُخلِف‌ُ المِیعادَ یا اینکه تو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بزودی فرود آئی بنزدیک منزل آنها، شاید مقصود اینکه باشد که نزدیک است تو فتح مکه بنمائی و بر آنها مستولی گردی تا وقتی که وعده خدا یعنی امر قیامت بیاید همانا خدا خلف وعده نخواهد نمود و اینکه آیه تسلیت میدهد رسولش را که آنهائی که تو را استهزاء میکنند یا ایرادات بی‌مورد میگیرند تو بر آنان مسلّط خواهی گردید و آنها بپاداش اعمال بدشان

صفحه : 44
خواهند رسید.
وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَملَیت‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا ثُم‌َّ أَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ اینکه آیه کافرین را تهدید میکند و بآنها خبر میدهد که آن کافرین زمان پیشین به پیمبران استهزاء مینمودند و ما آنها را مهلت دادیم که باختیار خود آنچه خواهند بکنند پس از آنکه ظلم و تعدّی را بانتهاء رسانیدند آنها را بعذاب گرفتیم اینکه کافرین ببینند عذاب آنها را چگونه بود و حذر کنند.
پس از تهدید باستهزاء کنندگان آیه بعد را سه قسمت نموده: اول در مقام اعتراض بکفار برآمده در شرکشان و حجت میطلبد و فرموده أَ فَمَن هُوَ قائِم‌ٌ عَلی کُل‌ِّ نَفس‌ٍ بِما کَسَبَت آیا آنکسیکه بر هر نفسی قائم و نگهبان او است و بآنچه کسب نموده (عالم باو است) پاداش دهنده او است آیا چنین کسی در استحقاق عبادت برابر آن کسی است که چنین نباشد، همزه (أَ فَمَن) همزه استفهامی در مقام انکار است یعنی چنین نیست که گمان کرده‌اند (وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ) دوم بچه دلیل بگمان فاسد خودتان برای خدا شرکاء قرار دادید.
سوم امر الزامی بمشرکین است (قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه‌ُ بِما لا یَعلَم‌ُ فِی الأَرض‌ِ أَم بِظاِرٍ مِن‌َ القَول‌ِ) مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین بگو آن بتها را نام گذاری کنید و ببینید چه نامی در خور آنان است و بنگرید که آنها استحقاق شرکت با خدا در عبادت دارند یا نه، خدای تعالی دارای صفات جلال و جمال و کبریائی و عظمت است و دارای علم و قدرت و حکمت و باقی اوصاف خدائی است و ببینید اینها نیز چنینند و اگر تصوّر کنید اینها الهند بایستی خالق و رازق باشند آیا اینکه طورند.
(أَم تُنَبِّئُونَه‌ُ) ام استفهام منقطعه است و کلام را از جلو منقطع میگرداند یعنی آیا شما خدا را خبردار میکنید به اینکه که در زمین برای او شریک هست و او نمیداند یا کلام باطل ظاهری میگوئید که آنرا حقیقتی نیست یعنی لفظ فقط

صفحه : 45
است، و بقول دیگر آیا بظاهر کتابیکه خدا بشما نازل گردانیده شما اصنام را آلهه نامیده‌اید پس ظاهر شد که شما مشرکین هیچ دلیلی نه عقلی و نه سمعی ندارید که الوهیت اصنام را ایجاب نماید بلکه فقط یک لفظ بی‌معنائی است که از دهنهایتان ظاهر میگردد و بآن تلفظ مینمائید.
بَل زُیِّن‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُدُّوا عَن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَما لَه‌ُ مِن هادٍ (بَل) اضراب است و اشاره به اینکه که بر گفتار و صحت عمل مشرکین در عبادت آنها اصنام را نه دلیل عقلی دارند و نه دلیل سمعی بلکه مکر آنها که از روی تدلیس شیطانی سر رشته گرفته عملشان را در نظرشان زینت داده و اضافه بر اینکه خود مشرکین از طریق حق تعالی منحرف گردیده‌اند بر دیگران نیز راه حق را بسته‌اند یعنی سدّ راه دیگران شده‌اند و کسی را که خداوند بپاداش طغیانش گمراه گردانید زیرا که قابل هدایت نبود غیر از خدا دیگر کسی نیست که او را هدایت نماید.
لَهُم عَذاب‌ٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب‌ُ الآخِرَةِ أَشَق‌ُّ وَ ما لَهُم مِن‌َ اللّه‌ِ مِن واق‌ٍ و برای کافرین هم عذاب دنیا مهیّا است از قتل و اسارت و بلاهای دیگر و هم عذاب آخرت، شاید مقصود از عذاب دنیا برای آنهائی از کافرین باشد که راه خدا را بستند و همانا عذاب آخرت هم سخت‌تر و ناگوارتر از عذاب دنیوی است و هم نگاه دارنده‌ئی ندارد که عذاب را تخفیف دهد یا بردارد زیرا که آتش جهنم از غضب الهی شعله‌ور گردیده چه کسی تواند از آن جلوگیری کند.
مَثَل‌ُ الجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُون‌َ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ أُکُلُها دائِم‌ٌ وَ ظِلُّها الخ چنانچه دأب قرآن بر اینکه است که مبشّر و مژده دهنده بمؤمنین (وَ نَذِیرٌ) یعنی انذار کننده و تهدید دهنده کافرین باشد، اینکه است که آنچه برای کفار و مشرکین و سرزنش آنان و عذابی که بمجازات عملشان برای آنها مهیّا شده یادآوری مینماید و در عوض نیز آنچه از ثواب و مقامات بلندی که برای مؤمنین بپاداش اعمال نیکشان تهیه و آماده شده را تذکر میدهد.

صفحه : 46
و در اینجا پس از آیاتیکه راجع بعذاب کفار و فخامت امرشان تذکر داده بمؤمنین مژده میدهد بآن بهشتیکه بمتقین وعده داده و سه فضیلت راجع ببهشت پرهیزکاران در اینجا بیان مینماید:
اول- همیشه نهرهای روان از زیر درختها و غرفه‌های بهشت آنها جریان دارد دوم- میوه‌ها و مأکولات آنها دائمی است گویا آنها از میوه‌جات و نعمتهای بهشت سیر نمیشوند هر چه بخورند اشتهایشان تمام نمیشود.
سوم- سایه آن بهشت نیز دائمی است، شاید مقصود اینکه باشد که آنها همیشه در سایه رحمت الهی می‌باشند و در گرم شدن محتاج بحرارت خورشید نمی‌باشند که متأذّی گردند همیشه در ظل‌ّ رحمت الهی در راحتند نه از سرما زجر میکشند و نه از گرما عذاب می‌بینند.

صفحه : 47

[سوره الرعد (13): آیات 36 تا 43]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَفرَحُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه‌ُ قُل إِنَّما أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ اللّه‌َ وَ لا أُشرِک‌َ بِه‌ِ إِلَیه‌ِ أَدعُوا وَ إِلَیه‌ِ مَآب‌ِ (36) وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ حُکماً عَرَبِیًّا وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا واق‌ٍ (37) وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِک‌َ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کان‌َ لِرَسُول‌ٍ أَن یَأتِی‌َ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ لِکُل‌ِّ أَجَل‌ٍ کِتاب‌ٌ (38) یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ وَ یُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ (39) وَ إِن ما نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ وَ عَلَینَا الحِساب‌ُ (40)
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الأَرض‌َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها وَ اللّه‌ُ یَحکُم‌ُ لا مُعَقِّب‌َ لِحُکمِه‌ِ وَ هُوَ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (41) وَ قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلِلّه‌ِ المَکرُ جَمِیعاً یَعلَم‌ُ ما تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ وَ سَیَعلَم‌ُ الکُفّارُ لِمَن عُقبَی الدّارِ (42) وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَست‌َ مُرسَلاً قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ (43)

صفحه : 48

[ترجمه]

و آن کسانی که بآنها کتاب عطاء نمودیم بآنچه بر تو نازل گردیده خوشحال میشوند و برخی از جماعت آنها کسانی میباشند که بعضی از آنرا انکار مینمایند ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو همانا من مأمور گردیده‌ام که خدا را عبادت کنم و برای او شریک نیاورم بپرستش خدا دعوت میکنم خلق را و بسوی او است بازگشت من (36)
همچنانکه بر انبیاء قبل کتاب بزبان قومشان فرستادیم قرآن را کتابی محکم بزبان عربی نازل گردانیدیم و اگر تو تابع هواهای آنها گردی پس از آنکه (از جانب خدا) عالم گردیدی نیست تو را از عذاب خدا یاوری و نه نگهدارنده‌ئی (37)
و همانا ما پیش از تو پیمبرانی فرستادیم و برای آنها زنها و اولادهائی قرار دادیم و نباشد برای پیغمبری که معجزه‌ئی بیاورد مگر باذن خدا و برای هر امری وقتی معیّن نوشته شده (38)
محو می‌نماید خدا آنچه را که بخواهد و اثبات میکند آنچه را که بخواهد و نزد او است اصل کتابی که تغییر پذیر نیست (یعنی کتاب قضاء و قدر) (39)
و اگر ما بنمایانیم بتو بعضی از آنچه را که بآنها وعده داده‌ایم یا تو را بمیرانیم بر تو وظیفه تبلیغ کردن است و بر ما است حساب آنها (40)
آیا (اینکه کافرین) ندیدند که امر ما میرسد بزمین کفار مکّه و از اطراف آن میکاهیم یعنی از تصرّف آنها خارج میکنیم و بتصرف مسلمانها می‌دهیم و خدا حکم میکند و هیچ ردّ کننده و عقب اندازه‌ئی نیست بر حکم او و او بسرعت حساب همه خلق را میکشد (41)
و حقیقة کسانیکه پیش از اینها از کفار بودند که مکر کردند با پیغمبرانشان و جزای تمام آن مکرها نزد خدا است میداند آنچه را که هر کسی مکر میکند و بزودی کفار خواهند دانست که عاقبت نیکو برای کی است (42)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کافرین گویند تو رسول مرسل نیستی بگو خدا کافی است که بین من و بین شما گواه باشد و نیز کسانیکه نزد آنها علم کتاب است (کافی میباشند برای گواهی) (43)
.

صفحه : 49

(توضیح آیات)

وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَفرَحُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه‌ُ در مجمع البیان گفته مقصود اصحاب رسولند آنهائیکه ایمان آوردند و تصدیق بقرآن نمودند و بنزول آن خوشحال گردیدند (وَ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ مَن یُنکِرُ بَعضَه‌ُ) یعنی یهود و نصاری و مجوسند که بعض معانی قرآن و آنچه را که مخالف احکام آنها بود انکار نمودند. (حسن و قتاده و مجاهد) (پایان) و بقول دیگر در اینکه آیه خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اهل کتاب خوشحال میگردند بآنچه بر تو فرود آمده لکن بعضی از حزبهای آنها مثل حی بن اخطب و کنانة بن ربیع و تابعین آنها از یهودیان و سیّد و عاقب و تابعین آنها از نصاری کسانی میباشند که بعضی از آنرا که مخالف رأی آنها است از روی عداوت انکار مینمایند.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند آنکسانیکه از اهل کتاب ایمان آوردند عبد اللّه سلام و کعب و اصحاب آنها بودند و از نصاری آنهائیکه اسلام آوردند هشتاد مرد بودند چهل نفر آنها اهل نجران و سی و دو نفر آنان در زمین حبشه نزدیک بیمن منزل داشتند.
قُل إِنَّما أُمِرت‌ُ أَن أَعبُدَ اللّه‌َ وَ لا أُشرِک‌َ بِه‌ِ إِلَیه‌ِ أَدعُوا وَ إِلَیه‌ِ مَآب‌ِ خطاب برسول است که باینهائیکه انکار میکنند بگو من مأمور گردیده‌ام که خدا را عبادت کنم و بر او شریک نیاورم و شما را بسوی او میخوانم و بازگشت من بسوی او است.
شاید آیه اشاره باشد که من بر خلاف دین حق که شما مدعی آنید چیزی نمیگویم من خدای واحد احد را عبادت میکنم و در عبادت کسی را با او شریک نمیگردانم شما هم معتقد هستید که آفریننده جهان و جهانیان خدا است و ما

صفحه : 50
و شما در اینکه جهت متفقیم و من شما را بسوی او میخوانم که رو باو آرید و فقط او را پرستش نمائید.
وَ کَذلِک‌َ أَنزَلناه‌ُ حُکماً عَرَبِیًّا وَ لَئِن‌ِ اتَّبَعت‌َ أَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَک‌َ مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَک‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن وَلِی‌ٍّ وَ لا واق‌ٍ یعنی همچنانیکه نازل کردیم کتابهای آسمانی را بر انبیاء قبل بزبان خودشان، نازل کردیم بر تو کتابی محکم مشتمل بر حکمت بلسان عربی واضح جلی، گویا فرموده ای رسول پس از آنکه تو عالم بحقایق گردیدی و بطلان گفتار کفار و مشرکین را دانستی که سعی و کوشش میکنند و مکر اندیشی مینمایند که خلل در دین تو اندازند و تو را تابع هواهای خود گردانند اگر تو فریب آنها را بخوری و متابعت آنها را نمائی ناصر و معینی نداری که دفع کند عذاب خدا را از تو و نه نگهدارنده‌ئی که تو را از عذاب بازدارد زیرا که تمام موجودات دوست دار دوستان خدایند و دشمن دشمنان او، خطاب بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و مراد امّت میباشند یا اینکه چون معلوم است که هیچوقت رسول اکرم (ص) تابع کفار نمیگردید اینکه خطابات شاید برای اینکه است که طمع کفار و مشرکین قطع گردد که میخواستند بهر وسیله‌ئی باشد حضرت را تابع کیش خود نمایند و نیز ایمان مؤمنین محکم‌تر گردد.
مفسرین گفته‌اند چون عبد اللّه بن امیّه و جمعی از مشرکین رسول را سرزنش مینمودند و میگفتند همّت اینکه مرد همیشه مصروف بازدواج و مشغول بزنان است اگر پیمبر بود بایستی امر نبوت و تبلیغ او را از اینکه عمل باز دارد، اینکه آیه نازل شد.
وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا مِن قَبلِک‌َ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کان‌َ لِرَسُول‌ٍ أَن یَأتِی‌َ بِآیَةٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ لِکُل‌ِّ أَجَل‌ٍ کِتاب‌ٌ در اینکه آیه دو مطلب را تذکر میدهد یکی پاسخ مشرکین و اعتراض آنها بر اینکه باید اشتغال برسالت انسان را از تعیّشات نفسانی و مخالطت با زنها

صفحه : 51
باز دار، در ردّ قول آنها فرموده ما قرار دادیم برای پیمبران پیشین زنها و اولادهائی، شاید اشاره باین باشد که پیمبران بدون اذن حق تعالی عملی را انجام نمیدادند چنانچه در باره آنحضرت است (ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی) سوره نجم آیه 30، و البته در همین عمل کثرت ازدواج آنها نیز حکمت و مصلحتی مخفی بوده مثل کثرت اولاد و غیر آن که بحکم خدا انجام میدادند.
و دیگر آیه تذکر میدهد که رسول را نمیرسد که معجزه‌ئی از آنچه شما طلب میکنید بیاورد مگر باذن خدا و برای هر چیزی وقتی و مدتی است نوشته شده یعنی تمام امور و مدت هر چیزی در ازل ثبت گردیده مطابق علم ازلی بر نظام عالم (لا مبدّل لکلمات اللّه و لا راد لقضائه).
یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ وَ یُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ (سخنان مفسرین در توجیه آیه یمحو اللّه ما یشاء و یثبت) در مجمع البیان در توجیه آیه هشت قول از مفسرین نقل نموده که در اینجا خلاصه آنرا ترجمه مینمائیم:
1- مقصود محو و اثبات راجع باحکام است از ناسخ و منسوخ.
2- از کتاب حافظین اعمال مباحات و آنچه را جزاء ندارد محو میکند و آنچه را از طاعات و معاصی پاداش دارد اثبات مینماید.
3- از گناه مؤمنین آنچه را بخواهد از روی تفضل عقاب آنها را ساقط میکند و گناه آنکه را که اراده کرده عقوبت آنرا از روی عدل اثبات مینماید.
4- آیه عام است و شمول دارد از رزق محو میکند آنچه را بخواهد و از مدت عمر نیز آنچه بخواهد کم یا زیاد میکند و از سعادت و شقاوت نیز چنین است 5- در مثل تنگ نمودن ارزاق و محنت‌ها و مصیبات آنچه را بخواهد کم میکند یا زیاد مینماید.
6- بتوبه جمیع گناهان را محو مینماید و اثبات مینماید بجای آن حسنات را 7- محو میکند از قرنها مردمی را و اثبات میکند هر چه را بخواهد از مردم

صفحه : 52
8- (یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ) یعنی ماه را (وَ یُثبِت‌ُ) یعنی خورشید را.
و مطابق هر کدام از اینکه آراء آیه‌ئی یا اخباری نقل نموده و گفته است (أُم‌ُّ الکِتاب‌ِ) لوح محفوظ است که تغییر و تبدیل نمیکند زیرا که (کل کائن مکتوب فیه) الخ. (پایان) در تفسیر طنطاوی برای توضیح و (لِکُل‌ِّ أَجَل‌ٍ کِتاب‌ٌ یَمحُوا اللّه‌ُ ما یَشاءُ) مثالی آورده که برای توضیح مختصری از آنرا در اینجا ترجمه مینمایم:
چنین گفته برای هر پیش آمدنی حکمی است که جز آن نیکو نیست و از مقترحات و معجزات نیز آنچه نازل گردد پیش از وقت آن صحیح نیست و نه عذاب که برای ترسانیدن قبل از وقت آن واقع گردد، و نیز نبوّت مثل موسی و عیسی علیهما السلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در غیر زمانی که مقدر گردیده حاصل نمیگردد و چنین است عمرهای مردم و وقوع اعمال و احوال آنان تماما نوشته شده و ثبت گردیده نه جلو می‌افتد و به عقب.
و در اینجا دنیا را از شمس و زمین و زراعات را مثل آورده بمدرسه‌ئی که مرتّب گردیده و کلاسهای آن منظم شده و برای هر کلاس معلمین تعیین گردیده که برای هر یک از دانش‌جویان درس مخصوص تعلیم نمایند و مدیر مدرسه راهها و قوانینی و اوقاتی تعیین کرده برای امتحانات تلامذه اینکه است که می‌بینی هر یک از مدرسین پس از عمل تدریس بمنزل خود میروند و از رفت و آمدن آنها قانون مدرسه تغییر نمیکند.
چنین است دنیا که خداوند در علم قدیم خود آنرا مانند یک مدرسه‌ئی ترتیب و تنظیم داده و اینکه نظام (جهان) بمقتضای حقائق ثابته متعلق علم حق تعالی واقع گردید و بر همین علم ازلی است که شمس و قمر و کواکب جریان دارند و نباتات و حیوانات ظاهر میگردند و موت و حیات متعاقب یکدیگرند و ستاره‌ئی ظاهر و ستاره دیگر فانی میگردد و زراعتی میروید و زراعتی درو میشود، پیمبری می‌آید پیمبر دیگر میمیرد و دینی امتداد مییابد و دینی منسوخ میگردد و هر

صفحه : 53
کوکبی که صلاحیت برای بقاء دارد مثل زمین ما گویا آن صحیفه‌ئی است که در آن نوشته میشود و محو میگردد بمقتضای محو و اثباتی که نزد ملائکه است و اینها تابع همان منهج اصلی است که امم و دول و زروع و احکام و نظامات متعاقب یکدیگر مثل یونان و رومان و عرب و اروپا و اهل شرق کل اینها محو و اثبات است بمقتضای نهج مرسوم و چنین است نسخ آیه‌ئی از قرآن و اثبات غیر آن مثل نسخ زرع بزرع و نسخ شب بروز و قومی بقوم دیگر و دینی بدین دیگر (کل‌ّ فی وقته). (پایان) وَ إِن ما نُرِیَنَّک‌َ بَعض‌َ الَّذِی نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّک‌َ فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ وَ عَلَینَا الحِساب‌ُ ذات متعال شاید برای اطمینان دل رسولش که مبادا در ایمان نیاوردن مشرکین خود حضرتش نیز مقصّر باشد خبر میدهد که خواه بتو بنمایانیم بعض عذاب کافرین را یا تو را پیش از آنکه بنمایانیم بمیرانیم بر تو پس از تبلیغ که وظیفه تو است دیگر چیزی نیست بر تو است تبلیغ رسالت و بر ما است حساب آنها أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الأَرض‌َ نَنقُصُها مِن أَطرافِها وَ اللّه‌ُ یَحکُم‌ُ لا مُعَقِّب‌َ لِحُکمِه‌ِ وَ هُوَ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ نقص بمعنی گرفتن بعض چیزی از تمام آن است و اطراف ارض نواحی آن است و (نَنقُصُها مِن أَطرافِها) اینکه جمله محلا منصوب است بر اینکه حال باشد برای فاعل (نَأتِی).
یعنی آیا کفار نمی‌بینند، شاید مقصود کفار مکه باشد که (أَنّا نَأتِی) ما میآئیم یعنی فرمان ما بر زمین کفار می‌آید و از اطراف آن میکاهیم و از تصرف آنها بیرون می‌بریم و در تصرف مسلمانها در میآوریم.
گویند اینکه آیه راجع بیهودیان است یعنی ما زمین آنها را که در تصرفشان است مثل حصارها و ضیاع و منزل آنها است از آنان میگیریم و در تصرف مسلمانها میدهیم و حکم خدا ثابت و پایدار است رد کننده‌ئی برای حکم او نیست و او

صفحه : 54
بسرعت حساب آنها را میکشد.
بروایت إبن عباس نقصان زمین و خرابی آن بمرگ علماء و خوبان اهلش میباشد. و بروایت دیگر از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که فرموده
(خذوا العلم قبل ان یذهب)
بگیرید علم را پیش از آنکه از دست شما برود، گفتند چگونه علم میرود در حالیکه قرآن در بین ما است و در دلهای ما است و بفرزندانمان می‌آموزیم حضرت در غضب شد و فرمود خدا علم را باز نمیگیرد بلکه علماء را میگیرد تا آنکه عالمی نمی‌ماند و مردم رجوع بپیشوایان جاهل میکنند و آنها بدون علم فتوی میدهند و گمراه میکردند، و بروایت دیگر
(موت العالم ثلمة فی الدین)
مرگ عالم رخنه‌ئی است در دین. (منهج الصادقین) وَ قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَلِلّه‌ِ المَکرُ جَمِیعاً یَعلَم‌ُ ما تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ وَ سَیَعلَم‌ُ الکُفّارُ لِمَن عُقبَی الدّارِ شاید آیه برای تسلّی دل رسولش باشد که کفار و مشرکین بانواع و اقسام بسیار بحضرتش مکر مینمودند، گویا فرموده اگر اینها بتو مکر میکنند نسبت به پیمبران گذشته‌گان نیز کفار مکر میکردند (فَلِلّه‌ِ المَکرُ جَمِیعاً) یعنی تمام امور و تدبیرات بدست قدرت او انجام میگیرد، مکر کفار را رد میکند بنصب دلائل، و بعضی گفته‌اند خدا مالک جزا دادن و مکر آنها است.
(راغب گفته) المکر صرف الغیر عما یقصده بحیلة و ذلک ضربان: مکر محمود و ذلک ان یتحری بذلک فکر جمیل. و مکر مذموم و هو ان یتحری به فعل قبیل، الی ان قال: و قال بعضهم من مکر اللّه امهال العبد و تمکینه من اعراض الدنیا، و لذلک
قال امیر المؤمنین علیه السّلام من وسع علیه الدنیا و لم یعلم انه مکر به فهو مخدوع عن عقله
«1». (پایان)
-----------------------------------
(1) راغب اصفهانی در معنی مکر گفته مکر گردانیدن عمل کسی است بحیله بغیر آنچه مقصودش بوده یعنی فریب دادن کسی بغیر آنچه میخواسته و آن دو قسم است یک قسم مکری است که نیکو و ممدوح است و آن مکری است که باعث عمل

صفحه : 55
خلاصه چنین نیست که در اذهان دائر است که تمام مکرها بد باشد بلکه مکری است که منجر بعمل قبیح یا شرّ گردد که آن مذموم و بد است، لکن مکریکه فائده عقلائی و سبب عمل نیک گردد محمود است یعنی خوب است و از اینکه قبیل است قوله تعالی (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ) لکن اکثر مردم مکر را نسبت باعمال بد و ایذاء بمردم استعمال میکنند و کثرت استعمال معنی لغوی آنرا تغییر نمیدهد.
و او میداند بآنچه هر کسی عمل میکند و کفار بزودی بپاداش اعمالشان و آنچه را که کسب کرده‌اند خواهند رسید از عذاب مثل قتل و قحطی و باقی آفات دنیوی غیر از عذاب اخروی که بآنها خواهد رسید آنوقت معلومشان میگردد عاقبت نیکوکاران و بدکاران بچه نحو انجام میگیرد.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَست‌َ مُرسَلًا قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم کافرین بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند تو پیمبر مرسل نیستی تو در جواب آنان بگو خدا کافی است که بین من و شما حکم نماید و شاهد صدق رسالت من باشد شاید مقصود اینکه باشد که اگر من بدروغ نسبت رسالت خود را بخدا میدادم در مورد عذاب او واقع میگردیدم و مرا رسوا مینمود که مردم در اشتباه نیفتند.
وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ (سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- (وَ مَن عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الکِتاب‌ِ) مقصود خدا است.
(حسن و ضحاک و سعید بن جبیر)
-----------------------------------
نیکی بشود، و قسم دیگر مکری است که شرّ و قبیح است و آن مکری است که منجر بعمل قبیح گردد، و بعضی گفته‌اند از مکر خدا است که بنده را تمکن و امهال میدهد که آنچه میخواهد از امور دنیا بکند، اینکه است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده (کسی که دنیا برای آن وسیع گردید نمیداند که آن نسبت باو مکر است و او عقلش خدعه گردیده شد).
(پایان)

صفحه : 56
2- مقصود مؤمنین اهل کتابند از آنان است عبد اللّه بن سلام و سلمان فارسی تمیم داری. (إبن عباس و قتاده و مجاهد و جبائی) و جماعت اول منکر اینکه قول گردیدند زیرا که سوره مکی است و اینها بعد از هجرت ایمان آوردند.
3- مقصود امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و ائمه هدی علیهم السلامند.
(ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام) و برید بن معاویه از ابی عبد اللّه چنین نقل میکند که فرمود آیه ما را قصد فرموده و علی علیه السّلام اول ما و افضل ما و بهتر از ما است بعد از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و نیز عبد اللّه بن کثیر از ابی عبد اللّه (ع) چنین روایت میکند که دست بر سینه خود گذارد و فرمود و اللّه تمام علم کتاب نزد ما است، و تأیید میکند اینکه روایت را اینکه شعبی گفته احدی نیست که بعد از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عالم‌تر باشد بکتاب اللّه از علی بن أبی طالب علیه السّلام و اولاد او، و عاصم بن ابی نجود از ابی عبد الرحمن سلمی روایت کرده که گفته ندیدم کسی را که از علی بن أبی طالب (ع) در قرآن اقرء باشد، و نیز از عبد اللّه بن مسعود است که گفته اگر میدانستم که احدی از من داناتر است بکتاب خدا میرفتم نزد او یعنی از او هم یاد میگرفتم، راوی باو گفت پس علی علیه السّلام چه شد، إبن مسعود گفت مگر من نرفتم از علی (ع) یاد بگیرم.
و قمی از صادق (ع) روایت میکند (که فرمود: و من عنده علم الکتاب، او امیر المؤمنین (ع) است) و سؤال شد که آنکسیکه نزد او علمی است از کتاب عالم‌تر است یا آنکسیکه نزد او است علم کتاب (یعنی عالم بتمام کتاب است) گفت نمی‌باشد آنکسیکه نزد او علمی از کتاب است مگر بقدر آنکه پشه از آب دریا ببال خود میگیرد، و امیر المؤمنین (ع) فرمود آگاه باشید که آن علمی که با آدم از آسمان بزمین هبوط نمود و آنچه بآن انبیاء فضیلت یافتند نزد خاتم النبیین است و آن در عترت خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.

صفحه : 57

‌سورة ابراهیم (ع)

اشاره

‌سورة ابراهیم (ع) مکیة الّا آیتان، احدی و خمسون آیة بصری، اثنتان کوفی و نسب الی إبن عباس و الحسن و قتاده که سوره مکیه است الّا دو آیه.

[سوره إبراهیم (14): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذن‌ِ رَبِّهِم إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (1) اللّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ وَیل‌ٌ لِلکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ (2) الَّذِین‌َ یَستَحِبُّون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ (3) وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ بِلِسان‌ِ قَومِه‌ِ لِیُبَیِّن‌َ لَهُم فَیُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (4)
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَک‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرهُم بِأَیّام‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (5) وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ أَنجاکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ وَ یُذَبِّحُون‌َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون‌َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ (6) وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (7) وَ قال‌َ مُوسی إِن تَکفُرُوا أَنتُم وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً فَإِن‌َّ اللّه‌َ لَغَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ (8)

صفحه : 58
سوره ابراهیم بقول إبن عباس و قتاده و حسن در مکه نازل کردیده مگر دو آیه که در جنگ بدر راجع بمشرکین فرود آمده و آن (أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً، الی قوله: فَبِئس‌َ القَرارُ).
عدد آیات آن پنجاه و پنج است شامی، چهار حجازی، دو کوفی، یک بصری و اختلاف در هفت آیه است. (مجمع البیان)

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه قرآن کتابی است که بر تو (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرود آوردیم تا اینکه مردم را از تاریکی (کفر) بیرون آوری بسوی نور ایمان بفرمان پروردگارشان و ارشاد نمائی آنها را بسوی راه خدا غالب ستوده (1)
آن خدائی که برای او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و وای برای کافرین است از عذاب سخت (2)
آنکسانیکه دوست میدارند حیات دنیا را و ترجیح میدهند بر آخرت و باز میدارند مردمان را از راه خدا و میطلبند برای راه حق کجی را اینها در گمراهی دور هستند (3)
و ما رسولی نفرستادیم مگر بزبان ملّتش تا برای آنها (طریق حق را) ظاهر گرداند و خدا وا میگذارد در گمراهی هر کسی را که بخواهد و هدایت مینماید هر کس را که بخواهد و او غالب و درستکار است (4)
و همانا ما موسی را با آیات خودمان فرستادیم و گفتیم بیرون آور قومت را از تاریکی بسوی نور و آنها را متذکّر گردان بروزهای خدا همانا در اینکه تذکر نشانه‌هائی است برای هر صبر کننده شکر کننده (5)
یاد کن وقتی را که موسی بقومش گفت یاد کنید نعمت خدا را بر شما وقتی که شما را از قوم فرعون نجات داد که بشما چه عذابهای سختی می‌چشانیدند پسرهای شما را میکشتند و دختران

صفحه : 59
شما را زنده نگاه میداشتند و در آن محنت آزمایشی بود شما را از جانب پروردگارتان (6)
و یاد کنید ای بنی اسرائیل وقتی را که پروردگار شما اعلام نمود شما را که اگر شکر کنید البته بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران نعمت کنید همانا عذاب من سخت است بر ناسپاسان (7)
موسی بقومش گفت اگر شماها و هر کس که در زمین است کافر گردید خداوند بی‌نیاز است از شکر شما و ستوده است بی‌ستایش خلق (8)
.

صفحه : 60

(توضیح آیات)

الر کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ إِلَیک‌َ لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذن‌ِ رَبِّهِم إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ ظاهرا (کتاب) خبر مبتداء محذوف است یعنی (هذا کتاب) انزال مقابل نزول که غالبا بمعنی فرود آمدن دفعی است، انزال فرود آمدن تدریجی است (صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ) بدل از نور است بتکرار عامل.
اینکه قرآن کتابی است که بتدریج و آیه آیه بسوی تو خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است فرود آوردیم، لام (لِتُخرِج‌َ) ظاهرا لام غرض است نه لام غایت یعنی غرض و مقصود از انزال قرآن اینکه است که افراد بشر را از ظلمت کفر و شرک و گمراهی و ضلالت خارج گردانی و آنان را ارشاد نمائی بنور هدایت و ایمان.
شاید مقصود از (اذن) در (بِإِذن‌ِ رَبِّهِم) چنین باشد که تو باعتبار جهات بشریت خود چنین قدرتی نداری بسته بمشیّت الهی است که هر کسی را خواهد هدایت مینماید قوله تعالی در سوره قصص آیه 56 (إِنَّک‌َ لا تَهدِی مَن أَحبَبت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَهدِی مَن یَشاءُ) و نسبت خارج گردیدن ناس را برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جهت واسطه بودن او است در هدایت کردن بشر و راهنمائی او آنها را بطریق خارج گردیدن از ظلمت کفر بسوی نور ایمان و رهسپار شدن مردم بسوی خدای غالب حمید خلاصه آیه ارشاد است بر اینکه که ای رسول اکرم ما قرآن را بسوی تو فرستادیم و غرض و مقصودمان اینکه است که مردم را ارشاد نمائی و بآنان بفهمانی که در اثر کفر و شرک در ظلمت و تاریکی قلبشان فرو رفته‌اند و بتعلیمات قرآن قلب و دلشان را روشن گردانی.
دانشمندان در معنی و حقیقت نور گفته‌اند نور (ظاهر بذاته مظهر لغیره) نور چیزی را گویند که بخود ظاهر و ظاهر کننده غیر باشد.
ایمان نور است و کفر ظلمت وقتی بتعلیمات قرآنی نور معرفت در قلبی

صفحه : 61
پدید گردید و باشراق آن جدول‌های قلب را روشن نمود اضافه بر اینکه تاریکی جهل را برطرف میگرداند اخلاق و صفات نکوهیده مثل کبر و نخوت و خودپسندی و باقی اوصاف رذیله که تمام اینها ناشی از جهل و عدم ایمان و معرفت بمقام ربوبی است تبدیل مینماید بصفات و ملکات حمیده انسانی و اینکه ظلمات را بلفظ جمع آورده و نور را بلفظ مفرد در آیه (لِتُخرِج‌َ النّاس‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ) شاید سرّش همین باشد که وقتی نور ایمان و معرفت بمقام ربوبی در قلبی پدید گردید تمام رذائل نفسانی که منبعث از جهل است برطرف میگرداند.
اللّه‌ِ الَّذِی لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ وَیل‌ٌ لِلکافِرِین‌َ مِن عَذاب‌ٍ شَدِیدٍ (اللّه‌ِ) عطف بیان است یا بدل برای (الحَمِیدِ) بنا بر مجرور بودن (اللّه‌ِ) که سیاهی قرآن است و اگر مرفوع باشد مبتداء است یعنی خدای عزیز حمید آنکسی است که آنچه در آسمانها و زمین است ملک او و در تصرف او است.
ذات متعال بدلیل (انی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است خود را بآثار جلی از آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است یعنی بجهان و جهانیان معرفی مینماید که افراد بشر صفات جلال و جمال احدیت را از قبل آثار بشناسند و بدانند که او است مالک ملک و ملکوت و زمام تمام امور بدست قدرت او است و ویل و عذاب شدید برای کسانی است که بتعلیمات قرآن ارشاد نشدند و قلب و روحشان بنور ایمان روشن نگردیده الَّذِین‌َ یَستَحِبُّون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً أُولئِک‌َ فِی ضَلال‌ٍ بَعِیدٍ (الَّذِین‌َ یَستَحِبُّون‌َ) مبتداء، خبرش (أُولئِک‌َ) یستحبون از باب استفعال از محبّت است.
آیه در مقام معرفی کافرین در آیه بالا برآمده که آنان کسانی میباشند که حیات دنیا را دوست میدارند و اختیار میکنند آن را بر آخرت و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و راه خدا را می‌بندند بر مردم و طلب میکنند برای راه خدا

صفحه : 62
کجی و عیب را و اینها در گمراهی بسیار دوری افتاده‌اند که راه هدایت را نمییابند وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلّا بِلِسان‌ِ قَومِه‌ِ لِیُبَیِّن‌َ لَهُم ضمیر در (قَومِه‌ِ) راجع برسول است و ضمیر لهم راجع بقوم است و لام (لِیُبَیِّن‌َ) ظاهرا لام غایت است که در مقام اتمام نعمت بر بشر تذکر میدهد که ما پیمبری را نفرستادیم مگر بزبان قومش که آنها سخن او را بفهمند و او طریق هدایت را بتواند بزبان خودشان بآنها بفهماند که دیگر برای احدی عذری باقی نماند و البته علت اینکه هر پیمبری بزبان قومش ارسال شده نسبت بپیمبرانی که برای قومی و جماعتی مبعوث گردیده‌اند ظاهر است لکن آن پیمبرانی که بر تمام مردم رسالت داشتند مثل پیمبران اولوا العزم مخصوصا پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در باره او فرموده (وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا کَافَّةً لِلنّاس‌ِ) سوره سبأ آیه 27، چگونه با اینکه آیه تطبیق میگردد.
در پاسخ ممکن است گفته شود چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در ابتدای رسالت مأمور گردید که نزدیکان و قوم خود را هدایت نماید قوله تعالی (وَ أَنذِر عَشِیرَتَک‌َ الأَقرَبِین‌َ) وقتی عشیره را بزبان خودشان تبلیغ مینمود اگر آنها همان ابتداء هدایت یافته بودند البته بطریق آنها امر رسالت فاش میگردید و مردم از دور و نزدیک در مقام بر میآمدند که سخن پیمبر را بشنوند و طریق هدایت را بیابند و تحصیل لغت عربی بین مردم دائر میگردید و اینکه خود یک طریق هدایت است که مردم در مقام علم و دانش برآیند اینکه است که در ابتداء رسالت باید هر رسولی بزبان قوم و اطرافیانش سخن گوید تا اینکه مطلب او فاش گردد.
و باضافه از جهت بیان کردن پیمبر احکام رسالت را بقوم خود بایستی بزبان آنها باشد نه از جهت رسالت او بر تمام مردم که البته هر پیمبری و امامی بتمام لغات عالم بوده و در مواردی که ضرورت ایجاب مینمود بزبان آنها سخن میگفت.
فَیُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ همان طوری که در جاهای دیگر اینکه تفسیر تذکر داده شده که اگر چه

صفحه : 63
اینکه آیه و امثال آن بظاهر رأی اشاعر مرا که قائل بجبرند تأیید مینماید لکن وقتی اینکه آیه را با آیات دیگری که دلالت دارد که انسان مجازات میگردد بآنچه که عمل نموده (فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم) (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) و امثال آن بسیار است جمع میکنیم چنین میشود که خداوند در گمراهی وامیگذارد کسی را که میداند ایمان نمیآورد و هدایت میکند کسی را که در طریق هدایت قدم زند زیرا که او غالب و مستولی است تمام امور را بنحو درستی و حکمت انجام میدهد جور و منعی در کار حکیم نیست.
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَک‌َ مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرهُم بِأَیّام‌ِ اللّه‌ِ الخ (أَن أَخرِج) آن بیان است و بمعنی قول آمده، برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میدهد که ما موسی را با آیات خود از عصاء و ید بیضاء و باقی معجزات بسوی قبطیان ارسال نمودیم و باو گفتیم که قوم خود بنی اسرائیلیان را از ظلمتهای کفر فرعونیان و از گمراهی بیرون بیاور بسوی نور ایمان و هدایت و آنان را متذکر گردان بایّام خدا.
(سخنان مفسرین در توجیه: ایّام اللّه) 1- بموسی امر نمودیم که قومش را متذکر گرداند بآنچه در امم سابقه واقع گردیده از هلاکت کسانی که هلاک گردیدند برای اینکه از مخالفت بترسند (إبن زید و بلخی) 2- بآنها یاد آوری نما نعمتهای خدا را در باقی ایّام خدا یعنی غیر ایام عذاب (إبن عباس و ابی بن کعب و حسن و قتاده و مجاهد) و از ابی عبد اللّه علیه السّلام نیز روایت شده 3- مقصود از ایام سنّت او و افعال او است از بنده‌گان خود از نعمتها و نقمتها و کنایه آورده ایّام را از نعمت و نقمت برای اینکه ایام ظرف است برای نعمتها و انتقامات و جامع کل‌ّ آنها است. (از ابی مسلم)

صفحه : 64
و اینکه جمع بین آن دو قول است. (مجمع البیان) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِکُل‌ِّ صَبّارٍ شَکُورٍ اینکه جمله توجیه سوم را تأیید مینماید زیرا که انسان مؤمن در حالیکه در نعمت و رفاهیت است شکرگزار است و در حالیکه در بلاء و نقمت است صابر و راضی است.
وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ أَنجاکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ آیه اگر چه ظاهرا مقول قول حضرت موسی است لکن مناط آیه همه را مستوعب میگردد، یعنی یاد آور ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قول موسی (ع) را که در مقام اندرز و نصیحت قومش را متذکر گردانید بموقعیکه اسیر قبطیان و فرعونیان بودند و چگونگی عذاب آنها را بیادشان آورد که یاد کنید وقتی را که شما در شکنجه فرعون بودید پسرهای شما را میکشتند و زنهای شما را باقی میگذاردند و در اینکه بلای بزرگی بود و حال که خداوند شما را از بلای فرعون نجات داده نعمتهای خدا را بیاد آورید و شکر نمائید.
وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ آیه عطف بآیه بالا است یعنی یاد آور ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که خدا اعلام نمود، به اینکه که یاد کنید ای بنی اسرائیل وقتی را که خدا خبر داد اگر شما نعمتهای خدا را شکر گذاری نمودید و اطاعت امر حق را نمودید نعمتها را بر شما زیاد میگرداند و اگر کفران نعمت نمودید و اطاعت فرمان الهی را ننمودید همانا بقطع و یقین بدانید که عذاب خدا سخت است.
هر کس شکر نعمت نماید به اینکه که هر نعمتی را بآن مصرفیکه برای آن اعطاء شده صرف نماید، اگر مال است انفاق نماید اگر علم یا قوّت بازو یا ریاست یا غیر اینها است هر نعمتی را در آنچه غرض از عطای آن است در همان مصرف نماید چنین کسی شکر آن نعمت را نموده و خدای تعالی بوعده‌ئی که داده نعمت را زیاد

صفحه : 65
میکند لکن اگر کفران نعمت نمود و در غیر وجه خودش مصرف گردانید علاوه بر اینکه نعمت را از او میگیرد وی را در مورد مجازات سخت واقع میگرداند وَ قال‌َ مُوسی إِن تَکفُرُوا أَنتُم وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً فَإِن‌َّ اللّه‌َ لَغَنِی‌ٌّ حَمِیدٌ موسی (ع) بنی اسرائیلیان را متنبّه گردانید و گفت اینکه خداوند شما را از شکنجه فرعونیان نجات داده و اینکه قدر نعمت بشما عطاء نموده گمان نکنید احتیاجی بشما یا بایمان آوردن و عمل نیکو کردن شما داشته باشد او غنی‌ّ بالذات است و بذات و حقیقت سرمدیّت خود از همه بی‌نیاز است نه ایمان کسی باو نفع می‌بخشد و نه از کفر کسی ضرری بساحت کبریائی او وارد میگردد اگر شما و هر کس که در زمین است کافر گردد او غنی و بی‌نیاز از خلق است.

گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

صفحه : 66

[سوره إبراهیم (14): آیات 9 تا 17]

اشاره

أَ لَم یَأتِکُم نَبَؤُا الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم لا یَعلَمُهُم إِلاَّ اللّه‌ُ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفواهِهِم وَ قالُوا إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ وَ إِنّا لَفِی شَک‌ٍّ مِمّا تَدعُونَنا إِلَیه‌ِ مُرِیب‌ٍ (9) قالَت رُسُلُهُم أَ فِی اللّه‌ِ شَک‌ٌّ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَدعُوکُم لِیَغفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرَکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی قالُوا إِن أَنتُم إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا تُرِیدُون‌َ أَن تَصُدُّونا عَمّا کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتُونا بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ (10) قالَت لَهُم رُسُلُهُم إِن نَحن‌ُ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَمُن‌ُّ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ ما کان‌َ لَنا أَن نَأتِیَکُم بِسُلطان‌ٍ إِلاّ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (11) وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَکَّل‌َ عَلَی اللّه‌ِ وَ قَد هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصبِرَن‌َّ عَلی ما آذَیتُمُونا وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُتَوَکِّلُون‌َ (12) وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا فَأَوحی إِلَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِکَن‌َّ الظّالِمِین‌َ (13)
وَ لَنُسکِنَنَّکُم‌ُ الأَرض‌َ مِن بَعدِهِم ذلِک‌َ لِمَن خاف‌َ مَقامِی وَ خاف‌َ وَعِیدِ (14) وَ استَفتَحُوا وَ خاب‌َ کُل‌ُّ جَبّارٍ عَنِیدٍ (15) مِن وَرائِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ وَ یُسقی مِن ماءٍ صَدِیدٍ (16) یَتَجَرَّعُه‌ُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُه‌ُ وَ یَأتِیه‌ِ المَوت‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت‌ٍ وَ مِن وَرائِه‌ِ عَذاب‌ٌ غَلِیظٌ (17)

صفحه : 67

[ترجمه]

آیا اخبار پیشینیان شما مثل قوم نوح و عاد و ثمود و آنهائیکه بعد از آنها بودند و بجز خدا کسی بر حال آنها مطلع نیست بشما نرسیده که پیمبران بر آنها آمدند با معجزات روشن و آنها دستهایشان را برگردانیدند در دهن‌هایشان و گفتند ما بآنچه فرستاده شده‌اید کافریم و حقیقة ما در شک هستیم از آنچه ما را بسوی آن میخوانید (9)
پیمبران گفتند آیا در وجود خدا شکی است که او آفریننده آسمانها و زمین است خدا شما را بایمان میخواند تا بعضی گناهان شما را بیامرزد و عذاب شما را عقب بیندازد تا وقت معین (کافرین) در پاسخ گفتند شما نیستید مگر بشری مثل ما میخواهید ما را بازدارید از آنچه پدرهای ما عبادت مینمودند (و اگر راست میگوئید) معجزه و آیات ظاهری برای ما بیاورید (10)
پیمبران گفتند (در ظاهر) ما نیستیم مگر بشری مثل شما و لکن خدا بر هر کس از بندگانش بخواهد منت میگذارد و ما را میسر نیست معجره بیاوریم مگر باذن خدا و مؤمنین باید بر خدا توکل نمایند (11)
و چیست ما را و چه عذری داریم که بر خدا توکل ننمائیم و همانا او ما را براه راست هدایت نموده و قسم بخدا که البته صبر میکنیم بر آنچه بر ما اذیت میکنید و باید بر خدا توکل کنند توکل کنندگان (12)
کسانیکه کافر شدند برسولان گفتند البته شما را از زمین خودمان بیرون میکنیم یا عود کنید بملت ما پس وحی نمود بسوی رسولان پروردگار آنها که البته ستمکاران را هلاک میکنم (13)
و شما را بعد از آنها در زمین ساکن میگردانم و اینکه فضیلت برای کسی است که از مقام کبریائی حق تعالی ترسناک باشد و بترسد از وعید عذاب من
پیمبران از خدا طلب یاری نمودند و ناامید و بی‌بهره گردید هر جبار سرکشی (15)
و عقب (عذاب دنیا) جهنم است و از عذاب چرک جهنمیان می‌آشامانند (16)
و موت از هر مکانی بر آنها میآید و آنان مرده نیستند و در پس اینکه عذاب عذاب سخت‌تر است و آن خلود در جهنم است (17)
.

صفحه : 68

(توضیح آیات)

أَ لَم یَأتِکُم نَبَؤُا الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِین‌َ مِن بَعدِهِم لا یَعلَمُهُم إِلَّا اللّه‌ُ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ پس از حکایت موسی (ع) و اندرز او بگروهش، ظاهرا آیه خطاب بقوم نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینماید و بهمزه (أَ لَم) که برای تقریر میآورند بآنها خطاب میکند که آیا شما خبردار نشدید یعنی البته خبردار شده‌اید بامم گذشته‌گان مثل قوم نوح که بطوفان هلاک شدند و عادیان که بصیحه آسمانی هلاک گردیدند و ثمودیان که مبتلا بسنگ ریزه شدند و کفاریکه پس از آنها بودند که عدد آنها را جز خدا کسی نمیداند که بر تمام آنها پیمبران ارسال گردیدند با معجزات بیّن و ظاهر.
بمقتضای لطف و کرم خداوندی و اتمام حجت بر خلق چنانچه اینکه آیه خبر میدهد پیمبران بسیاری بر امّتهای بیشماری برای ارشاد خلق پی در پی آمده‌اند و چون زمان خیلی امتداد دارد عدد پیمبران و امم را جز خدا کسی نمیداند بروایت إبن عباس که از کتاب معالم نقل میکند که گفته بین ادیان و ابراهیم گذشته و از اهل آن زمان و پیمبرانشان کسی اطلاعی ندارد.
فَرَدُّوا أَیدِیَهُم فِی أَفواهِهِم وَ قالُوا إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ وَ إِنّا لَفِی شَک‌ٍّ مِمّا تَدعُونَنا إِلَیه‌ِ مُرِیب‌ٍ (سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- رسولان می‌آمدند با معجزه‌ها و حجتهای ظاهر و کفار نمیگذاردند که پیمبران تکلّم بحق نمایند و طریق تکلم را بر آنها سدّ مینمودند، و بنابراین تفسیر دو ضمیر در (أَیدِیَهُم) و (أَفواهِهِم) هر دو راجع برسل است و کنایه از اجبار آنها است بر اینکه تکلم ننمایند و ساکت نمودن آنها را و بازداشتنشان را از تکلم نمودن بحق کنایه آورده به اینکه که بدستهایشان دهنهای آنها را گرفته‌اند

صفحه : 69
و نمیگذارند تکلم نمایند و تأیید میکند اینکه توجیه را قوله تعالی (إِنّا کَفَرنا بِما أُرسِلتُم بِه‌ِ).
2- وقتی پیمبران با حجتهای ظاهر آمدند و کفار را ارشاد بحق نمودند آنها از غیظ و غضب یا از روی تعجب یا استهزاء دستهایشان را بدهانشان میگذاردند مثل کسیکه خنده بر او غلبه میکند دست بدهان میگیرد.
3- دستهای خود را بر دهان رسولان میگذاردند که تکلم نکنند.
4- مقصود بید نعمت است یعنی نعمت پیمبران را که عبارت از مواعظ و حکم و شرایع بوده بدهنهای خود پیمبران ردّ میکردند و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده لکن قول اخیر که از قتاده و مجاهد نقل شده نزدیک‌تر بواقع می‌نماید.
قالَت رُسُلُهُم أَ فِی اللّه‌ِ شَک‌ٌّ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یَدعُوکُم لِیَغفِرَ لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرَکُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی وقتی کافرین مانع از گفتار پیمبران میشدند و نمیگذاردند آنها سخن بگویند کافرین را ارشاد بعقلشان می‌نمودند، و بهمزه انکاری آنان را متنبه میگردانیدند و میخواستند بآنها بفهمانند که ما چیزی بر خلاف حکم عقل نمیگوئیم شما رجوع بعقل خودتان بنمائید و بنظر تدبّر خلقت آسمانها و زمین را بنگرید و نظام عالم را تحت بازرسی قرار دهید و ببینید آیا دیگر برای شماها شکی باقی میماند در اینکه اینکه عالم را مدبّری است قادر و حکیم.
آیه ارشاد باین است که در اصل وجود خالق محتاج بدلیل و ارشاد پیمبران نمیباشید زیرا که وجود ممکنات و نظام خلقت بلکه هر یک از اجزاء عالم شهادت میدهند بر وجود آفریننده خود.
و گویا پیمبران آنها را از اصل فطرتشان که بر توحید سرشته شده آگاه میگردانیدند و بآنها تذکر میدادند که خدای شما ما را فرستاده که شما را بخوانیم بسوی خدای واحد احد و در الوهیت و در تدبیر عالم کسی را با او شریک نیاورید

صفحه : 70
و از روی لطف و شفقت شما را میخواند برای اینکه بیامرزد گناهان شما را و پاداش اعمال نکوهیده شما را عقب بیندازد تا وقت معیّن، شاید مقصود پس از مرگ یا عالم قیامت باشد.
و اینکه (مِن) در قوله تعالی (مِن ذُنُوبِکُم) که برای تبعیض هم میآورند در اینجا برای چیست، شاید مقصود (مِن) بیانی باشد نه (مِن) تبعیضی و شاید مقصود از (مِن) تبعیضی چنین باشد که خداوند شما را میخواند که گناهانی را که قابل بخشش است بیامرزد نه گناهانی که قابل بخشش نیست مثل شرک یا ظلم بعباد اللّه و امثال اینها.
قالُوا إِن أَنتُم إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا تُرِیدُون‌َ أَن تَصُدُّونا عَمّا کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتُونا بِسُلطان‌ٍ مُبِین‌ٍ عمده ایراد کفار در هر زمانی بپیمبران یکی اینکه بود که میگفتند شما هم بشری میباشید مثل ما غذا میخورید و ازدواج مینمایید در بازار راه میروید چه امتیازی است شما را بر ما که از جانب خدا بر ما رئیس و فرمانفرما باشید و ما تحت اطاعت شما در آئیم و بر ما حکومت نمائید.
و دیگر راجع بمعاد انکار داشتند و تعجب مینمودند و میگفتند چگونه ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم در سرای دیگر زنده میشویم و در حکومت الهی واقع میگردیم.
اگر خوب بنگری تمام اشکالاتیکه در هر موردی وارد میآید از روی جهل و بی‌خبری است، در اشکال اول منکرین رسالت جسم رسول را میدیدند و از آن گوهر گران‌بهائی که مبدء عالم در باطن و حقیقت او مخفی گردانیده هیچ خبری نداشتند مثل اینکه شیطان جسم آدم را دید و خبر از روح الهی که در کمون او گذارده شده بود اطلاعی نداشت اینکه بود که چون خود را شریف‌تر از آدم می‌پنداشت از سجده اباء نمود و بلعنت ابدی گرفتار گردید.
و نیز نسبت بانکار معاد چون انسان را همین جسم خاکی میدانستند و از

صفحه : 71
روح جاودانی وی اطلاعی نداشتند اینکه بود که زنده شدن پس از مرگ را محال میپنداشتند و پیمبران را در امر معاد سخریه میکردند و انکار مینمودند و میگفتند اگر شما راست میگوئید و از جانب خدا رسولید معجزه‌هائی یا حجتهای ظاهری بیاورید.
قالَت لَهُم رُسُلُهُم إِن نَحن‌ُ إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ یَمُن‌ُّ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ ما کان‌َ لَنا أَن نَأتِیَکُم بِسُلطان‌ٍ إِلّا بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ الخ پیمبران در پاسخ سخن کفار گفتند همین طوری که میگوئید ما هم مثل شما بشری می‌باشیم و از پیش خود و بقدرت خودمان نتوانیم بدلخواه شما معجزه بیاوریم مگر باذن خدا یعنی آنچه را که خدا بخواهد بدست ما جاری میگرداند و امید و اتّکاء ما بر خدا است و بایستی بر خدا توکل کنند مؤمنین.
وَ ما لَنا أَلّا نَتَوَکَّل‌َ عَلَی اللّه‌ِ وَ قَد هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصبِرَن‌َّ عَلی ما آذَیتُمُونا الخ رسولان در پاسخ اعتراضات کفار گفتند برای ما چیزی نیست یعنی وقتی ما بوظیفه خود که مأمور بتبلیغ بودیم عمل نمودیم و طریق تبلیغ را بما فهمانید و ما دیگر چاره‌ئی نداریم مگر اینکه بر آزار و اذیت شما صبر نمائیم و مجازات شما بر خدا است و باید بر خدا توکّل کنند توکل کنندگان.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن أَرضِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا کفار در مقام تهدید برسولان گفتند و قسم یاد مینمودند که البته شما را از شهر خودمان خارج میگردانیم مگر اینکه شما بر گردید بملت ما میدانستند که آنها حقیقة دین و ملّت آنان را نمی‌پذیرند، شاید مقصودشان اینکه بوده که شما را مجبور میگردانیم که از روی تقیّه با دین ما موافقت نمائید و انکار ما را ننمائید فَأَوحی إِلَیهِم رَبُّهُم لَنُهلِکَن‌َّ الظّالِمِین‌َ- وَ لَنُسکِنَنَّکُم‌ُ الأَرض‌َ مِن بَعدِهِم ذلِک‌َ لِمَن خاف‌َ مَقامِی وَ خاف‌َ وَعِیدِ مرجع ضمیر (إِلَیهِم) و (رَبُّهُم) هر دو پیمبرانند یعنی وحی کرد بسوی

صفحه : 72
رسولان پروردگار آنها و به (لام) (لَنُهلِکَن‌َّ) با نون ثقیله کلام را مؤکّد گردانیده که ما البته ستمکاران را که بپیمبران و رسولان ما ستم نمودند آنها را هلاک میگردانیم و بجای آنها زمین را در تصرف شما پیمبران قرار میدهیم، (ذلِک‌َ) از اسماء اشاره است یعنی اینکه فوز و رستگاری برای کسانی است که از مقام کبریائی و عظمت الهی ترسان و از وعید حق تعالی هراسان باشند و مصداق کامل اینکه اشخاص پیمبرانند زیرا که خوف و خشیت بقدر شناسائی پدید میگردد اینکه است که فرموده (إِنَّما یَخشَی اللّه‌َ مِن عِبادِه‌ِ العُلَماءُ) و پس از آنها مؤمن کامل که خوف و خشیت هر مؤمنی بقدر یقین وی است.
وَ استَفتَحُوا وَ خاب‌َ کُل‌ُّ جَبّارٍ عَنِیدٍ، مِن وَرائِه‌ِ جَهَنَّم‌ُ وَ یُسقی مِن ماءٍ صَدِیدٍ و چون انبیاء پس از ناامید گردیدن از ایمان آوردن کفار از خدا طلب فتح کردند که از دست ستمکاران نجات یابند کافرین مبتلا بعذاب گردیدند و هر جبّار سرکشی ناامید گردید اینکه عذاب دنیای آنان بود و در پشت آنها یعنی پس از مرگشان یا در قیامت جهنم مأوای آنها است و از آب صدید که گویند آب صدید چرک و زردآبی است که از بدن جهنّمیان ریزش میکند بآنها میخورانند یَتَجَرَّعُه‌ُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُه‌ُ آیه در بیان چگونگی آشامیدن آب صدید است که آشامیدنی جهنمیان است و اشاره به اینکه که اینکه قدر اینکه آب تلخ و بد بو و بد مزه و غلیظ است که جرعه جرعه فرو می‌برند و بآسانی از گلوی آنها پائین نمیرود. و از ابو امامه نقل میکنند که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که آن شربتی است که وقتی جهنمی نزدیک روی خود برد گوشت و پوست روی و سرش سوخته میگردد و چون بخورد امعائش پاره پاره گردد و از زیرش بیرون آید کقوله تعالی (وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّع‌َ أَمعاءَهُم). (منهج)

صفحه : 73
وَ یَأتِیه‌ِ المَوت‌ُ مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّت‌ٍ وَ مِن وَرائِه‌ِ عَذاب‌ٌ غَلِیظٌ جهنمیان با اینکه از تمام اطراف عذاب بآنها احاطه نموده که هر یک از آنها اقتضاء موت دارد با اینحال اینها نمیمیرند تا از عذاب برهند و نظر بقوله تعالی که در حال جهنمیان فرموده (لا یَمُوت‌ُ فِیها وَ لا یَحیی) اینان نه زنده و دارای حیات پاکیزه لذت بخشند و نه مرده‌اند که درک عذاب نکنند بلکه بین موت و حیاتند مثل آدم محتضر که بین حیات و مرگ است و با اینکه همه عذابهای ناگوار در عقب آنان عذاب سخت مهیّا گردیده که خلود در جهنم است (نعوذ باللّه من النار).

صفحه : 74

[سوره إبراهیم (14): آیات 18 تا 23]

اشاره

مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِه‌ِ الرِّیح‌ُ فِی یَوم‌ٍ عاصِف‌ٍ لا یَقدِرُون‌َ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَی‌ءٍ ذلِک‌َ هُوَ الضَّلال‌ُ البَعِیدُ (18) أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت‌ِ بِخَلق‌ٍ جَدِیدٍ (19) وَ ما ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ بِعَزِیزٍ (20) وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ جَمِیعاً فَقال‌َ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون‌َ عَنّا مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ قالُوا لَو هَدانَا اللّه‌ُ لَهَدَیناکُم سَواءٌ عَلَینا أَ جَزِعنا أَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیص‌ٍ (21) وَ قال‌َ الشَّیطان‌ُ لَمّا قُضِی‌َ الأَمرُ إِن‌َّ اللّه‌َ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق‌ِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلاّ أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم ما أَنَا بِمُصرِخِکُم وَ ما أَنتُم بِمُصرِخِی‌َّ إِنِّی کَفَرت‌ُ بِما أَشرَکتُمُون‌ِ مِن قَبل‌ُ إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (22)
وَ أُدخِل‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ (23)

صفحه : 75

[ترجمه]

مثل اعمال افرادی که بخدا کافر شدند بخاکستری ماند که در روز وزیدن باد سختی (همه بباد فنا رود) و قدرت ندارند از آنچه کسب نموده‌اند چیزی بهره ببرند و اینکه پندار کفار گمراهی دور است (18)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آیا ندانستی آنرا که خداوند آسمانها و زمین را بحق و حقیقت آفریده و اگر بخواهد ای کفار شما را میبرد و خلق جدیدی می‌آورد (19)
و چنین کاری بر خدای تعالی دشوار نیست (20)
و در قیامت جمیع مردم برای حساب حاضر میشوند و ضعفای کفار پیشوایانشان را که طلب رفعت میکردند بآنان گویند همانا ما در دنیا تابع شما بودیم آیا شما چیزی از عذاب خدا را از ما دفع کننده میباشید متکبرین گویند اگر خدا ما را هدایت نموده بود همانا ما شما را هدایت مینمودیم برای ما یکسان است جزع کنیم یا صبر کنیم برای ما گریزگاهی نیست (21)
پس از آنکه حساب خلق تمام شد شیطان گوید خداوند بشما وعده حق داد و من هم بشما وعده دادم و خلف وعده نمودم و مرا بر شما تسلّطی نبود مگر اینکه شما را خواندم و شما دعوت مرا اجابت نمودید و من را ملامت نکنید بلکه خودتان را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نمیباشید همانا من کافر شدم بآنچه مرا با خدا در فرمان برداری شریک میگردانیدید و براستی که برای ستمکاران عذاب دردناک مهیّا گردیده (22)
و آنهائی را که ایمان آورده بودند و عمل صالح کرده‌اند داخل میگردانند در بهشتهائی که در زیر درختهای آن نهرها جریان دارد و در آن بهشتها باذن پروردگارشان جاویدانند و تحیت ملائکه بر آنها یا تحیت مؤمنین بر یکدیگر در بهشت سلام میباشد (23)

صفحه : 76

(توضیح آیات)

مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِه‌ِ الرِّیح‌ُ فِی یَوم‌ٍ عاصِف‌ٍ لا یَقدِرُون‌َ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَی‌ءٍ ذلِک‌َ هُوَ الضَّلال‌ُ البَعِیدُ (مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ) مبتداء و خبرش محذوف است پس از بیان اوصاف کفار که در آیات شرح داده شده و کیفر اعمال آنان که در اثر انکارشان دامن گیرشان گردیده اعمال خیر آنها را در بی‌ثباتی و بی‌اثری بخاکستری تشبیه میکند که در روز عاصف یعنی روز طوفانی که باد بشدّت میوزد در بین چنین بادی واقع گردد که در اینکه حال کسی را قدرت نیست که اجزاء خاکستر را نگاه دارد و از او نفع ببرد چنین است اعمال کفار اینکه است گمراهی دور از صواب، قوله تعالی در جای دیگر (وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً) آری جزاء عمل نیک در آخرت بسته بایمان است زیرا که ایمان عمل قلبی است و قلب رئیس بدن است اگر عمل جوارح از روی ایمان و نیّت صحیح واقع گردد عمل نتیجه بخش خواهد بود، در حدیث مشهور منسوب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده
(نیّة المؤمن خیر من عمله)
و مقصود از نیّت آن چیزی است که در اعمال هدف و منشأ عمل میگردد و آن اصل در عمل است که متصف گردیدن عمل بخوبی و بدی بسته باین است که نیّت و قصد عامل چه بوده اگر هدف اطاعت امر حق تعالی و رضای او باشد و پس از معرفت بمقام الوهیت واقع گردد آن مثال همان شجره طیّبه‌ئی میماند که (أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ) و اگر اعمال از روی ایمان و خلوص واقع نگردد آن بشجره خبیثه‌ئی میماند که ریشه و ثمره‌ئی ندارد و ثباتی برای او نیست زیرا حق‌ّ است که ثابت و پایدار است و غیر او همه باطل و عاطل اینکه است که هر کس از جهت ایمان قلب و روحش را پیوند بحقیقت زند خود و اعمالش ثابت و پاینده است و الّا اعمالش هباءا منثورا است که هیچ ثباتی برای آن تصوّر ندارد.

صفحه : 77
أَ لَم تَرَ أَن‌َّ اللّه‌َ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ همزه (أَ لَم تَرَ) همزه تقریری است و رؤیت بمعنی علم است خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و مقصود تذکر امت است که آیا تو ندانستی یعنی البته بعین الیقین بچشم دل می‌بینی که خداوند آسمانها و زمین را بحق و از روی حقیقت و مشتمل بر حکمت و غایت استوار گردانیده و آنچه غیر حق است باطل است یعنی غایت و فائده‌ئی در آن تصوّر ندارد، حق را مقابل باطل میآورند و باطل چیزی را نامند که عبث و هجو و بیهوده و بدون غایت انجام گرفته باشد و در معرض تباه و فناء است و اثری از او باقی نخواهد ماند.
(إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأت‌ِ بِخَلق‌ٍ جَدِیدٍ، وَ ما ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ بِعَزِیزٍ) آیه اشاره بعموم قدرت مینماید که با اینکه خلقت شما شاید مقصود کفار مکه باشد از روی حکمت و استحکام آفریده شده لکن با اینکه حال اگر حکمت و مشیت الهی اقتضاء نماید تمام شما را معدوم میگرداند و بیک اراده وحدانی خلقت جدیدی میآورد و چنین کاری بر قادر متعال دشوار نیست چنانچه در زمان نوح (ع) تمام کفار و مشرکین را بطوفان هلاک گردانید و پس از آن افراد دیگری را بوجود آورد.
وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ جَمِیعاً فَقال‌َ الضُّعَفاءُ لِلَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُم تَبَعاً فَهَل أَنتُم مُغنُون‌َ عَنّا مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ (مِن) در (مِن عَذاب‌ِ اللّه‌ِ) بیانیه است و (مِن) در (مِن شَی‌ءٍ) تبعیضیه است، ظاهرا آیه راجع بقیامت است و (بَرَزُوا) بصیغه ماضی آورده چنانچه غالبا اوضاع قیامت را بصیغه ماضی تذکر میدهد، و شاید برای اینکه است که اوضاع قیامت محقق الوقوع است و گویا واقع است البته همه چیز آنچه نسبت بما واقع گردیده و آنچه بعدا واقع میگردد در احاطه علم حق تعالی واقع است زمان گذشته و آینده نسبت بما است که زمانی و در ظرف زمان واقعیم و مکان ما را محدود نموده، نه آنکسیکه آفریننده زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است و بتمام موجودات

صفحه : 78
احاطه علمیه دارد (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) سوره سبأ آیه 3.
ذات متعال تذکر میدهد وقتی که تمام مرده‌ها پس از اخفاء آنها بمرگ ظاهر میگردند آنوقت ضعفاء و تابعین کفار و مشرکین خود را در عذاب می‌بینند رو برؤساء و پیشوایان و متبوعان خود نموده و بآنها التجاء می‌نمایند و درخواست میکنند که شمائی که در دنیا اینکه قدر طلب رفعت و بلند پروازی مینمودید و ما مطیع شما بودیم بگمان اینکه از دست شما کاری برمیآید حال که ما را فریب دادید و ما مبتلا بعذاب گردیده‌ایم آیا شما بعضی از عذاب ما را دفع مینمائید.
قالُوا لَو هَدانَا اللّه‌ُ لَهَدَیناکُم سَواءٌ عَلَینا أَ جَزِعنا أَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیص‌ٍ (مَحِیص‌ٍ) مشتق از حیص و بمعنی فرارگاه است، رؤساء و مستکبرین در پاسخ ضعفاء و تابعین میگویند اگر خدا ما را هدایت نموده بود البته ما شما را هدایت کرده بودیم صبر ما و جزع ما مساوی است ما را فرارگاهی نخواهد بود بعضی از مفسرین نظر ببعض اخبار چنین گفته‌اند: وقتی ضعفاء از پیشوایان خود مأیوس میگردند با هم میگویند ما دیگر چاره‌ئی نداریم بیائید با هم جزع کنیم پانصد سال جزع میکنند فائده‌ئی نمی‌بخشد پس از آن میگویند بر عذاب صبر کنیم شاید فرج ما برسد باز پانصد سال بر عذاب تحمّل میکنند باز فائده‌ئی نمی‌بخشد وقتی ناامید شدند گویند جزع ما و صبر ما مساوی است برای ما گریزگاه و راه مفرّی نیست.
وَ قال‌َ الشَّیطان‌ُ لَمّا قُضِی‌َ الأَمرُ إِن‌َّ اللّه‌َ وَعَدَکُم وَعدَ الحَق‌ِّ وَ وَعَدتُکُم فَأَخلَفتُکُم وَ ما کان‌َ لِی عَلَیکُم مِن سُلطان‌ٍ إِلّا أَن دَعَوتُکُم فَاستَجَبتُم لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم ظاهرا پس از آنکه امر بنی آدم تمام گردید و حساب خلق کشیده شد و کفار و مشرکین مال امرشان بعذاب و جهنم کشید و شیطان که قسم یاد نموده بود بعزّت حق تعالی که همه را گمراه گرداند مگر مخلصین را بمراد خود رسید و پرده از

صفحه : 79
کارها برداشته شد و آنچه مخفی بود ظاهر گردید آنوقت ابلیس لعین که شالوده فساد و اغواء است نیز بر انسان ظاهر میگردد و اهل دوزخ خواهند گناه را بگردن شیطان گذارند ابلیس در پاسخ جهنّمیان خواهد در آن مقام نیز مکر شیطانیت خود را بکار برد و خود را تبرئه نماید اینست مقول قول او که گوید خدای تعالی بشما بتوسط رسولانش وعده‌ئی داد وعده بحق و وعده حق تعالی حق است و عین واقع و تخلّف‌پذیر نخواهد بود و من نیز بشما وعده بباطل و خلاف حق دادم و خلف وعده نمودم و شما وعده خدا را که موافق با حکم عقل خودتان بود قبول ننمودید و وعده مرا چون موافق بامیول نفسانی خودتان بود پذیرفتید و من بر شما سلطنتی نداشتم یعنی قوّت و قدرتی نداشتم که شما را باجبار بر تکذیب پیمبران و مخالفت امر خدای تعالی وادار نمایم مگر اینکه شما را خواندم و شما دعوت باطل مرا پذیرفتید و ابلیس لعین در اینجا نمیگوید من چگونه از اطراف بر شما وارد گردیدم و دنیائی که جیفه گندیده‌ئی ماند در نظر شما زینت دادم و آنرا بزر و زیور بی‌اصل آن آراسته گردانیده و شما را اغواء گردانیدم و شما دعوت مرا اجابت نمودید و در اینجا نباید مرا ملامت نمائید بایستی نفس خود را ملامت کنید که نفس خبیث شما مهیّا بود برای پذیرفتن اغواء من و امروز نه من توانم بفریاد شما برسم و شما را از عذاب نجات دهم و نه شما توانید بفریاد من برسید.
بعضی از مفسرین چنین گفته که از اینکه آیات دو مطلب میتوان استفاده نمود یکی آنکه انسان خودش مسئول عمل خود است کسی را بر عمل او سلطنتی نخواهد بود اینکه است که باید نسبت باعمال بدش خود را ملامت کند نه غیر خود را، و دیگر رابطه تابعیت و متبوعیت که در دنیا یک امر وهمیّه خیالی بیش نیست در قیامت قطع میگردد انسان باقی میماند با نتیجه اعمالش: ان کان عمله خیرا فکان جزائه خیرا و ان کان عمله شرا فکان جزائه شرّا.
إِنِّی کَفَرت‌ُ بِما أَشرَکتُمُون‌ِ مِن قَبل‌ُ (سخنان مفسرین در توجیه آیه)

صفحه : 80
1- شیطان گوید من کافر شدم بآنچه مرا در دنیا با خدا شریک قرار میدادید 2- بخدا کافر شده بودم پیش از اشراک شما یا کافر شدم بخدا پیش از آنکه شما مرا شریک خدا گیرید در آنوقتیکه از سجده بآدم امتناع نمودم و من امروز از شرک شما بیزارم.
3- (ما) در (بما) مصدریه است یعنی امروز کافر شدم پیش از شریک گردانیدن مرا در دنیا با خدا و امروز از شما بیزارم.
إِن‌َّ الظّالِمِین‌َ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ شاید اینکه جمله از تتمه سخن ابلیس باشد که آن ستمکاران که بر خود و بر اهل حق جفاء نمودند و خود را بدرک جهنم سرنگون گردانیدند برای آنها است عذاب الیم، و شاید جمله استیناف باشد و ابتداء کلام الهی باشد که خبر میدهد که ستمکاران که مطیع شیطان گردیدند برای آنان عذاب دردناک آماده شده.
وَ أُدخِل‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام‌ٌ پس از حکایت اهل جهنم و اعتراض ضعفاء آنها بر رؤساء و نیز اعتراض آنها بر ابلیس که گاهی میخواهند گناه را بگردن رؤساء گذارند و گاهی بگردن شیطان و آنها اعتراضات آنها را برمیگردانند همین طور که عادت قرآن بر اینکه است که پس از شرح حال و عذاب اشقیاء، در مقابل راجع بمؤمنین و نعمتهائیکه در آخرت برای آنها مهیّا گردیده از بهشتهای پر نعمت و نهرهای جاری و بالاتر از همه جاوید بودن آنها در بهشت که فوق تمام آنها است و دیگر از بزرگترین نعمتها که باهل بهشت تذکر میدهد سلام و تحیت است که از جانب خدا یا از طرف ملائکه و شاید اهل بهشت بیکدیگر تحیت مینمایند و سلام که مأخوذ از سلامتی است بهم یادآوری میکنند که ما همیشه در دار کرامت الهی بسلامتی از تمام آفات و بلیات در امان میباشیم.

صفحه : 81

[سوره إبراهیم (14): آیات 24 تا 34]

اشاره

أَ لَم تَرَ کَیف‌َ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ (24) تُؤتِی أُکُلَها کُل‌َّ حِین‌ٍ بِإِذن‌ِ رَبِّها وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ (25) وَ مَثَل‌ُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوق‌ِ الأَرض‌ِ ما لَها مِن قَرارٍ (26) یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الظّالِمِین‌َ وَ یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ (27) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ (28)
جَهَنَّم‌َ یَصلَونَها وَ بِئس‌َ القَرارُ (29) وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ أَنداداً لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِه‌ِ قُل تَمَتَّعُوا فَإِن‌َّ مَصِیرَکُم إِلَی النّارِ (30) قُل لِعِبادِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا بَیع‌ٌ فِیه‌ِ وَ لا خِلال‌ٌ (31) اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَج‌َ بِه‌ِ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ رِزقاً لَکُم وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الفُلک‌َ لِتَجرِی‌َ فِی البَحرِ بِأَمرِه‌ِ وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الأَنهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ دائِبَین‌ِ وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ (33)
وَ آتاکُم مِن کُل‌ِّ ما سَأَلتُمُوه‌ُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَظَلُوم‌ٌ کَفّارٌ (34)

صفحه : 82

[ترجمه]

آیا ندیدی که خدا چگونه مثل آورده کلمه طیّبه (توحید) را بشجره طیّبه‌ئی که اصل و ریشه او ثابت است در زمین و فرع و شاخه‌های آن در بالا (24)
و آن درخت باذن پروردگارش در هر وقت میوه‌های خوش مزه میدهد و خداوند برای مردم مثلهائی میآورده شاید آنها متذکر گردند (25)
و مثل کلمه خبیثه (کفر) مثل شجره خبیثه (ناپاک) است که ریشه‌اش از زمین کنده شده و بالای زمین افتاده که قرار و ثباتی برای آن نیست (26)
خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند ثابت میگرداند بسخنی که ثابت است نزد آنها در حیات دنیا و در آخرت و ستمکاران را در گمراهی میگذارد و آنچه بخواهد میکند (27)
آیا ندیدی کسانی را که نعمتهای خدا را تبدیل بکفر نمودند آنان خودشان و قومشان را بدار هلاکت انداختند (28)
و آن دار جهنم است که در میآیند در آن و بد قرارگاهی است جهنم (29)
(و آنان) برای خدا مانندهائی قرار دادند برای اینکه مردم را از طریق حق تعالی گمراه گردانند ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو (مدّت کمی از حیاتتان تمتع ببرید پس بدرستیکه بازگشت شما بسوی آتش است (30)
بگو ببندگان من آنکسانیکه ایمان آورده‌اند که نماز را بپای دارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم پنهان و آشکار انفاق نمایند پیش از آنکه بیاید روزی که نه خرید و فروشی است و نه دوستی (31)
خدا آنکسی است که آسمانها و زمین را آفریده و از آسمان آب را نازل گردانیده و بآب از زمین بیرون میآورد از ثمرات و میوه‌جات که روزی شما باشد و برای شما کشتی را مسخّر گردانیده تا جاری شود در دریا بامر خدا و برای شما نهرها را مسخر گردانیده
و خورشید و ماه را برای شما مسخر گردانید در حالیکه در عمل خود مستمرند و برای شما شب و روز را مسخر گردانیده (33)
و بشما عطاء نمود بعض چیزها که نخواسته بودید از او یا خواسته بودید و نتوانید نعمتهای خدا را احصاء و شماره نمائید بدرستیکه انسان بسیار ستمکار و بسیار ناسپاس است (34)
.

صفحه : 83

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ کَیف‌َ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِت‌ٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ آیا ندانستی چگونه خداوند مثل آورده یعنی تشبیه کرده و اینکه مثل را تفسیر نموده و گفته (کَلِمَةً طَیِّبَةً) و آن کلمه بقول إبن عباس توحید و شهادت به (لا اله الا الله) است و بقول ابی علی آن هر کلامی است از طاعات که خدا امر بآن نموده و آنرا طیّبه نامیده برای آنکه آن پاک و نموّ دهنده خیرات است و برای صاحبش مثل شجره طیّبه‌ئی ماند که (اصلها ثابت و فرعها فی السماء) یعنی پاک و نموّ دهنده‌ئی است که ریشه و اصول آن در زمین است و شاخه‌های آن بالا میرود بسوی آسمان و مقصود مبالغه در رفعت است که ریشه آن در سافل و فرع آن در عالی مگر اینکه از اصل ریشه متوسل بفرع میگردد یعنی از اصل بالا میرود تا بفرع و میوه برسد.
و انس از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که شجره طیّبه نخل خرما است و بقول إبن عباس آن درختی است در بهشت و از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده که شجره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و فرع آن علی (ع) و عنصر آن شجره فاطمه (ع) و ثمره آن اولاد فاطمه (ع) است و شاخه‌ها و اوراق آن شیعیان مایند پس از آن فرمود هر گاه مردی از شیعیان ما بمیرد یک برگی از شجره میافتد و مولودی از شیعیان ما جای او را میگیرد.
و نیز از إبن عباس روایت شده که گفته جبرئیل بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت تو شجره طیّبه‌ئی و علی (ع) شاخه او است و فاطمه (ع) برگ او است و حسن و حسین (علیهما السّلام) میوه آن.
و بقولی مقصود از (کَلِمَةً طَیِّبَةً) ایمان است و (کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ) مؤمن (تُؤتِی أُکُلَها کُل‌َّ حِین‌ٍ) یعنی در شش ماه الی آخر کلامه. (مجمع البیان)

صفحه : 84
و اشتغال بسخنان مفسرین در اینکه مقصود از شجره طیبه چه درختی است درخت بخصوصی است یا هر درختی و امثال اینکه قال و قیل‌ها انسان از اصل مطلب که مقصود معارف قرآنی و ارشاد بآیات کلام اللّه باشد باز میدارد.
قوله تعالی (أَ لَم تَرَ کَیف‌َ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا الخ) مفسرین گفته‌اند (کَلِمَةً) بدل اشتمال از (مَثَلًا) است و شجرة صفت بعد از صفت کلمة است یا کلمة مفعول اول (ضرب) است و مؤخّر شده و مثلا مفعول ثانی او یا خبر مبتداء محذوف است و در تقدیر (هی شجرة) میباشد و در معنی (ضرب اللّه کلمة طیّبة کشجرة طیبة).
خلاصه ظاهرا مقصود از شجره طیّبه همان کلمه توحید است که اصل هر مطلبی و ریشه و لب‌ّ هر کمالی است و اصل آن در قعر قلب مؤمن ریشه دوانیده و ثابت و استوار است و فرع آن آثاری است از اوصاف حمیده و اعمال پسندیده که از ریشه توحید که تمام ارض قلب مؤمن را فرا گرفته سر بدر آورده و بالا رفته و در بلندی و رفعت منزلت بافق آسمان کمال نزدیک گردیده.
تُؤتِی أُکُلَها کُل‌َّ حِین‌ٍ بِإِذن‌ِ رَبِّها آری شجره توحید درخت با برکتی است که ثمره و میوه آن قطع شدنی نیست شخص موّحد علی الدوام از میوه آن ارتزاق مینماید و محظوظ میگردد و از راه اعمال دو مرتبه در قلب و دل موّحد فرو میرود و میوه تازه‌ئی ببار میآورد (نُورٌ عَلی نُورٍ) و از اکل میوه آندرخت که خوراک روحانی وی است و خود موّحد در قعر قلب خود غرس نموده بر قوّت و سعه روحانی او افزوده میگردد و در هر حالی از نفحات رحمانی فرجی و گشایش تازه‌ئی در خود می‌یابد.
وَ یَضرِب‌ُ اللّه‌ُ الأَمثال‌َ لِلنّاس‌ِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون‌َ برای نزدیک شدن مطالب بزرگی که اکثر نفوس ضعیفه بشر تاب تحمل آنرا ندارند در کلام اللّه مثال‌هائی آورده که از آن مثل قدری مطلب نزدیک بذهن گردد.

صفحه : 85
وَ مَثَل‌ُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوق‌ِ الأَرض‌ِ ما لَها مِن قَرارٍ شاید مقصود از کلمه خبیثة مقابل کلمه توحید کلمه کفر و شرک باشد که همان طوری که کلمه توحید امر ثبوتی واقعی است در مقابل آن کلمه شرک و کفر امر عدمی است زیرا که ناشی از عدم ایمان و معرفت بمقام الوهیت و وحدت است اینکه است که شرک را مقابل وحدت و ایمان بمقام الوهیت را تشبیه نموده بدرخت خبیثة که در زمین ریشه ندوانیده یعنی ثبات و بقائی برای آن تصور ندارد و همان طوری که سه خصوصیت نسبت بشجره طیبه توحید بیان شده در مقابل آن سه صفت نسبت بشجره خبیثه شرک و کفر نیز معلوم میگردد:
یکی اینکه کلمه توحید را شجره طیّبه نامیده مقابل آن کلمه شرک و کفر را بشجره خبیثه موصوف گردانیده.
و دیگر از اوصاف شجره طیّبه توحید اینکه است که اصل آن در قعر قلب موّحد ثابت و ریشه دوانیده و تمام قوی و مشاعر موحد را فرا گرفته و از خود اثری در آنها نمودار گردانیده، در مقابل شجره کفر اصل و ثباتی برای آن تصوّر ندارد و بزودی خشکیده و فانی میگردد.
و دیگر از حیث اثر میوه درخت طیبه توحید مأکول و علی الدوام لذّت بخش جان و روح موّحد است و چون درخت خبیثه کفر ریشه ندارد که مثمر گردد بالاخره خشگ و بی‌ثمر میگردد و چیزی از آن عاید کافر و مشرک نخواهد گردید و (ذلِک‌َ هُوَ الخُسران‌ُ المُبِین‌ُ).
یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ اینکه آیه تأیید میکند همان توجیه بالا را که گفتیم ظاهرا مقصود از کلمه طیبه کلمه توحید است.
و همین است قول ثابت که خدای تعالی در روحیه موحد متمرکز گردانیده و مؤمن موّحد را بر همین قول در دنیا و در آخرت ثابت و پایدار میگرداند و رفعت روحی بوی کرامت مینماید، خلاصه وقتی شخص موحد بکلمه توحید تصدیق

صفحه : 86
نمود خدای تعالی ایمان را در قلب او ثابت و متمرکز میگرداند و اگر تثبیت خدا نبود ایمان در قلب ثابت نمیماند قوله تعالی (إِلَیه‌ِ یَصعَدُ الکَلِم‌ُ الطَّیِّب‌ُ وَ العَمَل‌ُ الصّالِح‌ُ یَرفَعُه‌ُ) سوره فاطر آیه 11.
کاشفی در تفسیرش گفته حق تعالی درخت ایمان را تشبیه کرده بدرختی که اصل آن در دل مؤمن ثابت است و اعمال او بجانب اعلی علیّین مرتفع و ثواب آن در هر زمان باو واصل میگردد مثل درخت خرما که بیخ آن در منبت مستقر است و فرع آن متوجه بجانب علو و در هر وقت نفع آن بخلق رسنده است.
و در حدیث نبوی صلی اللّه علیه و آله و سلّم وارد شده که فرموده: مثل اسلام مثل شجره‌ئی است ثابت که اصل آن ایمان بخدا است و نمازهای پنجگانه تنه او است و زکات شاخه‌های آن است و روزه ماه رمضان پوست او و خشخوئی برگهای آن (منهج) وَ یُضِل‌ُّ اللّه‌ُ الظّالِمِین‌َ وَ یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ ما یَشاءُ کسانیکه بحق نگرویدند و ستم نمودند خداوند آنان را در گمراهی وا میگذارد اگر چه خدای تعالی نسبت گمراهی را بخودش میدهد که خدا ستمکاران را در گمراهی وامیگذارد لکن خود ستمکاران بقول و عملشان گمراهی را ایجاب نموده یعنی خود را از قابلیت هدایت انداخته‌اند و دیگر قابل هدایت نمیباشند.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ جَهَنَّم‌َ یَصلَونَها وَ بِئس‌َ القَرارُ بهمزه تقریری خطاب برسول اکرم است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیا ندیدی یعنی البته دیدی آنکسانی را که نعمت خدا را تبدیل بکفر نمودند، شاید مقصود اینکه است که بجای شکر گذاری از نعمت اسلام کفران نعمت نموده و کافر گردیدند، بروایتی مردی از امیر المؤمنین علیه السّلام از اینکه آیه سؤال نمود حضرت فرمود آنها افجران از قریش یعنی بنو امیّه و بنو مغیره بودند، اما بنو امیه مدتی از حیات تمتع بردند و اما بنو مغیره تمتع آنها تا روز جنگ بدر بود که خود آنان و تابعین آنها که کافر شده بودند حلول کردند (بدار البوار) جهنّم عطف بیان است برای دار البوار

صفحه : 87
یعنی درآمدند آنان بجهنم و جهنم بد قرارگاهی است (وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ أَنداداً) یعنی کفار که نعمت خدا را تبدیل بکفر کردند علاوه بر کفر و جحودشان نظراء و امثالی در عبادت قرار دادند (لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِه‌ِ) تا اینکه مردمان را از راه خدا گم نمایند، لام در (لِیُضِلُّوا) لام غرض نیست زیرا که مشرکین عبادت اوثان را بغیر خدا ننمودند و غرض آنها هلاک خودشان باشد و کسیکه (لِیُضِلُّوا) را بضم‌ّ یاء قرائت کرده معنی چنین میشود تا اینکه مردم را از راه خدا گمراه گردانند (قُل تَمَتَّعُوا فَإِن‌َّ مَصِیرَکُم إِلَی النّارِ) بگو باین کفاریکه وصف کردیم از حیات دنیا تمتع ببرید (تَمَتَّعُوا) بصورت امر است و مراد تهدید است زیرا که بازگشت شما بسوی آتش است. (مجمع البیان) قُل لِعِبادِی‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِن قَبل‌ِ أَن یَأتِی‌َ یَوم‌ٌ لا بَیع‌ٌ فِیه‌ِ وَ لا خِلال‌ٌ پس از بیان حال کسانیکه نعمت خدا را تبدیل بکفر نمودند و سوء عاقبت آنها، خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده و مؤمنین را معزّز و مکرّم بعبادی گردانیده که بآنها بگو نماز را بپای دارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق نمایند در پنهانی و آشکارا پیش از آنکه روزی بیاید که در آن روز نه داد و ستدی است و نه دوستی و رفاقتی.
آیه بدو رکن از ارکان ایمان اشاره میکند: یکی نمازهای پنجگانه است و دیگری انفاق که اطلاق آن شامل میگردد تمام اقسام انفاقات را از نعمتهائیکه روزی انسان کرده و اجازه داده که انفاق بهر دو قسم آن بنمایند خواه پنهانی باشد و خواه علنی لکن بعضی از دانشمندان را عقیده بر اینکه است که در واجبات مثل زکات و امثال آن علنی انفاق نمودن بهتر است برای اینکه متّهم بمنع زکات نگردند.
مفسرین گفته‌اند قوله تعالی (یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنفِقُوا الخ) هر دو مجزومند زیرا که جواب امر واقع گردیده‌اند و مقول قول محذوف است و دو فعل (یُقِیمُوا

صفحه : 88
و یُنفِقُوا) بر آن دلالت دارند و در معنی (قل اقیموا الصلاة و انفقوا) میباشد اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَج‌َ بِه‌ِ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ رِزقاً الخ ذات متعال مقابل قول کفار و مشرکین که برای خدا ندّ و ضدّ قرار داده‌اند خود را معرفی مینماید که (اللّه‌ُ) آنکسی است که آسمانها و زمین را آفریده و از آسمان آب باران فرود میآورد و میوه‌جات را بآب باران از زمین بیرون می‌آورد که روزی شما باشد و موجودات را برای شما مسخّر گردانیده کشتی بامر او در دریاها جریان دارد و نیز ماه و خورشید را برای نفع شما افراد بشر مسخّر گردانیده (دائِبَین‌ِ) راغب گفته (الدّأب) ادامة السیر دأب فی السیر دابا، قال تعالی (وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ دائِبَین‌ِ) و الدأب العادة المستمرة دائما علی حالة، قال تعالی (کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ) ای کعادتهم التی یستمرون علیها.
(پایان) خلاصه آیه ارشاد بر اینکه است که همین طوری که حق تعالی در ذات و صفات حقیقة متفرّد بذات است و مثل و ضدّی و ندّی ندارد در ظهور آثار نیز مستقل در افاضه و آفرینش است و بذات بی‌زوال و اراده ازلی خود می‌آفریند نشو و ارتقاء میدهد، جان میدهد و جان میگیرد، در امر خلقت و تدبیر عالم محتاج بشریک و معاون نخواهد بود.
وَ آتاکُم مِن کُل‌ِّ ما سَأَلتُمُوه‌ُ در مقام اظهار تفضّلاتی است که نسبت بنوع بشر اجراء گردانیده که بعض از آنچه سؤال نکرده‌اید یا بکنید بشما عطاء کرده چنانچه در مقام امتنان امر فرموده (ادعُونِی أَستَجِب لَکُم).
از اینکه دو آیه و امثال آن میتوان استفاده نمود که آنچه انسان از پروردگارش سؤال کند مسئول او را عطاء مینماید و در اینکه آیات قیدی و شرطی ذکر نشده که متعلّق بمصلحت باشد یا نباشد یا اینکه چنانچه بعضی گفته‌اند دعائی که ردّ نمیشود

صفحه : 89
آن دعائی است که بزبان استعداد باشد نه فقط زبان قال، آری ممکن است گفته شود آنچه را که واقعا انسان محتاج باو است هر گاه از مبدء خود که عالم بحوائج او است طلب کند ردّ نمیشود لکن اگر از روی احتیاج نباشد بلکه از روی هوا و هوس طلب کند آن معلّق بحکمت و مصلحت باشد (أَمَّن یُجِیب‌ُ المُضطَرَّ إِذا دَعاه‌ُ وَ یَکشِف‌ُ السُّوءَ) ارشاد بهمین مطلب است.
بقولی نظر بمن تبعیضیه و ماء موصوفه عطاء میکند بعض از آنچه را که محل احتیاج شما است خواه سؤال بکنید یا نکنید.
وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ الإِنسان‌َ لَظَلُوم‌ٌ کَفّارٌ آیه در مقام امتنان ببشر است و اینکه انسان کفران نعمتهای غیر متناهی الهی را میکند که با اینکه همه نعمتها که احصاء نمیشود از نعمت وجود که از نیستی و عدم بوجود و هستی آمده و روزی و اسباب پرورش او را پیش از آمدنش بدنیا باحسن وجه مهیّا گردانیده و اعضاء او را معتدل گردانیده و از ضعف صغر و کودکی وی را بجوانی و نیرومندی رسانیده و تمام احتیاجات او را رفع گردانیده و انسان ظلوم و جهول تمام اینها را نادیده انگاشته و کفران نعمت ولی‌ّ نعمت خود را مینماید.

صفحه : 90

[سوره إبراهیم (14): آیات 35 تا 43]

اشاره

وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِی‌َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام‌َ (35) رَب‌ِّ إِنَّهُن‌َّ أَضلَلن‌َ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّه‌ُ مِنِّی وَ مَن عَصانِی فَإِنَّک‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (36) رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت‌ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع‌ٍ عِندَ بَیتِک‌َ المُحَرَّم‌ِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَةً مِن‌َ النّاس‌ِ تَهوِی إِلَیهِم وَ ارزُقهُم مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَشکُرُون‌َ (37) رَبَّنا إِنَّک‌َ تَعلَم‌ُ ما نُخفِی وَ ما نُعلِن‌ُ وَ ما یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ (38) الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی وَهَب‌َ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبِّی لَسَمِیع‌ُ الدُّعاءِ (39)
رَب‌ِّ اجعَلنِی مُقِیم‌َ الصَّلاةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّل دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الحِساب‌ُ (41) وَ لا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ غافِلاً عَمّا یَعمَل‌ُ الظّالِمُون‌َ إِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم‌ٍ تَشخَص‌ُ فِیه‌ِ الأَبصارُ (42) مُهطِعِین‌َ مُقنِعِی رُؤُسِهِم لا یَرتَدُّ إِلَیهِم طَرفُهُم وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ (43)

صفحه : 91

[ترجمه]

یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که ابراهیم گفت ای پروردگار من اینکه شهر را امر امن قرار بده و من و اولاد مرا دور گردان از اینکه بتها را پرستش نمائیم (35)
ای پروردگار من اینکه بتها بسیاری از مردم را گمراه گردانیدند کسیکه تابع من گردید او از من است و کسیکه مرا مخالفت نمود همانا تو آمرزنده و مهربانی (36)
ای پروردگار ما همانا بعض از ذریه خودم را در بیابان لم یزرع نزد بیت الحرام برای بپای داشتن نماز ساکن گردانیدم پس قرار بده دلهای بعض مردم را مایل بسوی آنها و آنان را روزی بده از میوه‌جات شاید آنها شکرگزار باشند (37)
ای پروردگار ما تو میدانی آنچه را که ما مخفی و پنهان داریم و آنچه را ظاهر و هویدا سازیم و پوشیده نیست بر خدا نه در زمین و نه در آسمان چیزی (38)
حمد و ستایش مخصوص بخدائی است که در سن‌ّ پیری بمن اسماعیل و اسحاق را عطاء نمود همانا پروردگار من شنونده و اجابت کننده دعاء است (39)
پروردگار من قرار بده مرا بپای دارنده نماز و فرزندان مرا نیز مواظب ساز بنماز و اجابت کن دعاء مرا (40)
ای پروردگار ما بیامرز مرا و پدر و مادر من را و جمیع مؤمنین را روز که بر پا میشود حساب خلائق (41)
و نپندار البته خدا را غافل از آنچه ستمکاران میکنند جز اینکه نیست که مجازات آنها را عقب انداخته برای روزی که راست می‌ایستند و خیره میشود چشمها در حالیکه شتابنده‌اند بسوی داعی حق تعالی
و سرهای خود را ببالا بلند میکنند (از شدّت هول) برنمیگردد بسوی آنها چشمهایشان و دلهای آنها خالی بود از فهم و عقل بواسطه دهشت و حیرت
.

صفحه : 92

(توضیح آیات)

وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِی وَ بَنِی‌َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام‌َ (اذکر) در تقدیر است یعنی ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن زمانی را که ابراهیم علیه السّلام در مقام مناجات گفت ای پروردگار من قرار بده اینکه بلد را یعنی شهر مکّه را امن و دور کن مرا و فرزندان مرا که من جمله از آنها اسماعیل بود که با خود حضرت ابراهیم (ع) متکفّل بناء کعبه شده بودند و شرح اینکه در تفسیر سوره بقره تا اندازه‌ئی بیان شده از عبادت اصنام، و نظیر اینکه آیه است قوله تعالی (وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل هذا بَلَداً آمِناً وَ ارزُق أَهلَه‌ُ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ مَن آمَن‌َ مِنهُم بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ) سوره بقره آیه 120.
در اینکه آیات حضرتش راجع بشهر مکه دو چیز طلب مینماید: یکی امنیت و دیگر روزی دادن اهلش را از میوه‌جات و البته دعای آن بزرگوار بهدف اجابت رسیده چنانچه معلوم است، و دیگر دعای او نسبت بخود و اولادش که من جمله اسماعیل است که در مناجات عرض میکند خودم و اولادانم را که اسمعیل هم مراد بوده از عبادت بتها دور دار و ظاهرا دعای حضرت پس از اتمام قواعد و بناء بیت الحرام بوده قوله تعالی (وَ إِذ یَرفَع‌ُ إِبراهِیم‌ُ القَواعِدَ مِن‌َ البَیت‌ِ وَ إِسماعِیل‌ُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إِنَّک‌َ أَنت‌َ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین‌ِ لَک‌َ وَ مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک‌َ الخ) سوره بقره آیه 121.
رَب‌ِّ إِنَّهُن‌َّ أَضلَلن‌َ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّه‌ُ مِنِّی وَ مَن عَصانِی فَإِنَّک‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ابراهیم (ع) در مقام مناجات عرض میکند همانا اینکه اصنام بسیاری از مردم را گمراه گردانیدند یعنی سبب گمراهی شدند، در اینجا سبب گمراهی بتها را بجای مسبب که گمراهی بت پرستان باشد آورده پس هر کس از اولادان من یا غیر آنها در خدا پرستی تابع من گردیدند از من است و کسیکه عصیان مرا نمود و مشرک

صفحه : 93
گردید من از او بیزارم و امر او بدست تو است اگر خواهی ببخشی و عفو نمائی زیرا که تو بسیار آمرزنده و مهربانی و چون (من) موصوله عموم دارد شامل فرزندان او و غیر آنها نیز شده.
رَبَّنا إِنِّی أَسکَنت‌ُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرع‌ٍ عِندَ بَیتِک‌َ المُحَرَّم‌ِ ابراهیم (ع) عرض کرده که ای پروردگار من (من) تبعیضی بعنی بعض از ذریه خودم را که باتّفاق اسماعیل (ع) پسر هاجر بوده که پس از تولد او ساره زن حضرت چون ظاهرا تا آنوقت اولاد نداشت و گویند هاجر کنیز ساره بوده که بابراهیم بخشیده بود وقتی هاجر اولاد پیدا نمود ساره حسد برد و بابراهیم گفت دلم میخواهد که هاجر و اسماعیل را ببری بجائی که در آنجا آب و گیاهی نباشد ابراهیم (ع) متحیّر گردید وحی بوی رسید که هر چه ساره گوید عمل بکن اینکه بود که ابراهیم سوار شد و هاجر و اسماعیل را برد در وادی مکه که در آنوقت بیابان لم یزرع بود نه آبی داشت و نه گیاهی و محل سکونتی در آن یافت نمیگردید پس از آنکه اسماعیل در همان وادی بزرگ شد بامر خدای تعالی ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) ببناء کعبه مأمور گردیدند و در جلد دوم اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی راجع بداستان آنها بیان شده بآن جا رجوع شود.
دعای سوم ابراهیم (ع) که در اینجا تذکر میدهد چنین بوده که ای پروردگار ما بدرستیکه من بعضی از ذریه خودم را در اینکه وادی بی آب و گیاه نزد خانه خودت که بیت الحرام قرار داده‌ئی یا قرار میدهی ساکن گردانیدم تا اینکه نماز را بپای دارند دلهای مردم را بسوی آنها مایل بگردان و آنها را از میوه‌جات و حبوبات روزی بده شاید آنها شکرگزار باشند.
بدعای حضرت ابراهیم (ع) چنانچه در سوره بقره بیان شده باندک وقتی در اثر پای اسماعیل چشمه آب زمزم پدید گردید و اول کبوترها اطراف آب را گرفتند و سپس مسافرین خبردار گردیده و باین ترتیب شهر مکه بپا گردید.

صفحه : 94
رَبَّنا إِنَّک‌َ تَعلَم‌ُ ما نُخفِی وَ ما نُعلِن‌ُ وَ ما یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِن شَی‌ءٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم (ع) نیز در مقام مناجات خدا را توصیف مینماید ببزرگ‌ترین صفات جلال احدیت و او را ستایش مینماید بعلم، و به (ما) موصوله که عموم دارد (و بقوله مِن شَی‌ءٍ) که برای استغراق است عرض کرد ای پروردگار ما بآنچه ما تمام افراد بشر یا مقصود مجموع ممکنات است از اعمال و صفات و عقاید که آنرا از انظار خلایق مخفی میگردانیم و آنچه را ظاهر میکنیم و تو بر آن عالمی پیش از ظهور آن و پس از آن و در حال آن و چیزی نه در زمین و نه در آسمان بر تو مخفی نیست یعنی علم تو بتمام موجودات احاطه دارد و همه نزد تو یکسانست.
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی وَهَب‌َ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ إِن‌َّ رَبِّی لَسَمِیع‌ُ الدُّعاءِ ابراهیم (ع) پس از دعاء و مناجات با قاضی الحاجات در مقام شکرگزاری و ستایش یزدان پاک برآمده و نظر به اینکه که (أَمّا بِنِعمَةِ رَبِّک‌َ فَحَدِّث) بزرگترین نعمتهائی را که بآن کرامت نموده اظهار مینماید و گوید حمد و ستایش مخصوص بآنخدائی است که پس از پیری و شکستگی بمن دو پسر که اسماعیل و اسحق باشند کرامت فرموده و همانا پروردگار من دعاء و ستایش را میشنود زیرا که او (سمیع و بصیر) است.
رَب‌ِّ اجعَلنِی مُقِیم‌َ الصَّلاةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّل دُعاءِ ظاهرا اینکه قسمت از دعای ابراهیم پس از اتمام بناء کعبه بوده و اینکه دعای چهارم او که نسبت بخود و ذریه خود از خدا می‌طلبد اینکه است که ما را طوری قرار بده که بپای دارنده نماز باشیم، شاید مقصود حضرتش نه اینکه بوده که فقط خود و ذریه‌اش نماز خوان باشند، بلکه شاید چنانچه از آیه چنین برمیآید مقصود اصلی ابراهیم (ع) اینکه بوده که از طرف خود و ذریه‌اش نماز بپای داشته شود و امر نماز دائر گردد، و در اینکه آیات ابراهیم در دعاهای خود دو اصل بزرگی که جامع تمام کمالات انسانی است از پروردگار خود طلب میکند یکی راجع بایمان (وَ اجنُبنِی

صفحه : 95
وَ بَنِی‌َّ أَن نَعبُدَ الأَصنام‌َ) یعنی در مقام توحید و یکتاپرستی کامل گردیم و در عبادت با خدا چیزی را شریک نیاوریم، و دیگر در عمل بپای دارنده نماز و اجراء کننده آن باشیم و کعبه را خانه عبادت قرار دهیم.
رَبَّنَا اغفِر لِی وَ لِوالِدَی‌َّ دعاء و طلب آمرزش برای خود و پدر و مادر و مؤمنین آخرین دعائی است که در اینجا حکایة از ابراهیم (ع) تذکر میدهد.
در مجمع البیان راجع بتوجیه آیه بیانی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه می‌نمایم:
اصحاب ما یعنی جماعت امامیه باین آیه استدلال نموده‌اند بر آنچه رأی آنها بر اینکه است که ابوین ابراهیم (ع) کافر نبودند بدلیل اینکه سؤالش اینکه است که روز معاد پدر و مادر مرا و مؤمنین را بیامرز و اگر آنها کافر بودند چنین سؤالی نمی‌نمود زیرا قوله تعالی (فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ) پس صحیح است گفته شود آن پدر که کافر بود جدّ مادری او یا عموی او بوده بنا بر اختلاف علماء در آن، و قول کسیکه گفته چون باو وعده داده بود که اسلام بیاورد دعاء کرد پس وقتی که بر کفر مرد ابراهیم (ع) از او بیزاری جست، بنابر روایت حسن و اینکه قول فاسد است زیرا که اینکه دعای ابراهیم (ع) پس از پیری بود و پس از اینکه خدا اسماعیل و اسحق را باو داده بود و در آنوقت دیگر برای او ظاهر شده بود عداوت پدری که کافر بود بخدا اینکه است که برای او جایز نبود که مقصود همان پدر باشد.
وَ لِلمُؤمِنِین‌َ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الحِساب‌ُ و نیز بیامرز مؤمنین را روز که خلق برای حساب قیام مینمایند، و بقولی روز که وقت حساب ظاهر میگردد کما یقال (قامت السوق) (پایان) وَ لا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ غافِلًا عَمّا یَعمَل‌ُ الظّالِمُون‌َ إِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم‌ٍ تَشخَص‌ُ فِیه‌ِ الأَبصارُ آیه تهدید میکند کافرین را و امیدوار میگرداند مؤمنین را که چنین گمان

صفحه : 96
نشود همین طوری که خدای تعالی در دنیا ستمکاران را مهلت داده و اسباب تعیّش دنیا را تا اندازه‌ئی در دسترس آنان گذارده در آخرت نیز همین طور است چنین نیست دنیا جای عمل و مهلت است و آخرت دار حساب و پاداش است و باید دانست که خدا از اعمال ستمکاران غافل نیست پاداش آنها را عقب انداخته برای روزی که چشمها از شدّت هول راست می‌ایستد و نتوانند بر هم گذارند، و بقولی برای اجابت داعی حق تعالی چشمها راست می‌ایستد، و بقول دیگر چشمها باز میماند و نتوانند بر هم گذارند بجهت حیرت و ترس.
مُهطِعِین‌َ مُقنِعِی رُؤُسِهِم لا یَرتَدُّ إِلَیهِم طَرفُهُم وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ مهطعین حال است برای ظالمین در آیه بالا در آنروزیکه یعنی روز قیامت که چشمها از شدّت هول راست می‌ایستد در آن روز ستمکاران در حالی میباشند که شتاب کننده‌اند داعی حق را، بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود صور اسرافیل است که آنها می‌شتابند بسوی او در حالیکه سرهای خود را ببالا بلند کرده‌اند و چنان چشمهای آنان باز و خیره مانده که نتوانند زیر پای خود را بنگرند و نیز گفته‌اند (وَ أَفئِدَتُهُم هَواءٌ) یعنی دلهای آنها خالی از فهم است.
خلاصه ظاهرا مقصود از اینکه دو آیه اخیر شدّت هول و وحشت ظالمین یعنی کفار و مشرکین است که در موقع احضارشان در موقف حساب وقتی اوضاع قیامت را مینگرند چنان هول و اضطراب آنان را فرا میگیرد که چشمانشان راست می‌ایستد و سر بسوی آسمان نموده و بسوی داعی حق شتاب میکنند و بطوری از خود غافل میگردند که در شتاب نمودن بی‌اختیارند و دیگر خبر از خود ندارند مثل آدم بهت زده که از خود بی‌خبر میگردد.

صفحه : 97

[سوره إبراهیم (14): آیات 44 تا 52]

اشاره

وَ أَنذِرِ النّاس‌َ یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ العَذاب‌ُ فَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ نُجِب دَعوَتَک‌َ وَ نَتَّبِع‌ِ الرُّسُل‌َ أَ وَ لَم تَکُونُوا أَقسَمتُم مِن قَبل‌ُ ما لَکُم مِن زَوال‌ٍ (44) وَ سَکَنتُم فِی مَساکِن‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن‌َ لَکُم کَیف‌َ فَعَلنا بِهِم وَ ضَرَبنا لَکُم‌ُ الأَمثال‌َ (45) وَ قَد مَکَرُوا مَکرَهُم وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم وَ إِن کان‌َ مَکرُهُم لِتَزُول‌َ مِنه‌ُ الجِبال‌ُ (46) فَلا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ مُخلِف‌َ وَعدِه‌ِ رُسُلَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ (47) یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ (48)
وَ تَرَی المُجرِمِین‌َ یَومَئِذٍ مُقَرَّنِین‌َ فِی الأَصفادِ (49) سَرابِیلُهُم مِن قَطِران‌ٍ وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ (50) لِیَجزِی‌َ اللّه‌ُ کُل‌َّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (51) هذا بَلاغ‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ لِیُنذَرُوا بِه‌ِ وَ لِیَعلَمُوا أَنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الأَلباب‌ِ (52)

صفحه : 98

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردم را بترسان از روز که آنها را عذاب فرا گیرد در آن روز ستمکاران میگویند ای پروردگار ما عذاب ما را در مدّت کمی عقب انداز تا دعوت تو را اجابت کنیم و رسولان را متابعت نمائیم (در پاسخ آنها گفته میشود) آیا شما قبلا قسم یاد نمیکردید که ما را زوال و فنائی نیست (44)
و ساکن گردیدید در مساکن کسانیکه بنفس خود ستم نمودند در حالیکه برای شما ظاهر و روشن گردیده بود چگونگی عذابی که بر آنان وارد گردانیدیم و ما برای شما مثالهائی از (پیشینیان) زدیم (45)
و آن ستمکاران مکر کردند و منتهای مکر خود را بکار بردند و نزد خدا است جزای مکر آنها اگر چه مکرشان کوهها را متزلزل میگرداند (46)
هرگز گمان نکن که خداوند وعده رسولانش را تخلّف میکند همانا خدای تعالی غالب و صاحب انتقام است (47)
در روزی که تبدیل گردد زمین بغیر اینکه زمین و نیز آسمانها مبدّل گردد بآسمان دیگر و ظاهر گردند مردمان از قبرها برای محاسبه خدای واحد قهّار (48)
و در آن روز می‌بینی گنهکاران را که بسته شده‌اند در زنجیرها (49)
پیراهنهای آنها از (قطران) است و آتش فرا میگیرد روهای آنها را (50)
تا اینکه هر نفسی بکیفر اعمالش که در دنیا کسب کرده برسد همانا خداوند بسرعت بحساب همه رسیدگی مینماید (51)
اینکه تبلیغی است برای مردم تا اینکه بترسند و بدانند که او اله واحد است و تا اینکه پند بگیرند صاحبان عقل (52)
.

صفحه : 99

(توضیح آیات)

اشاره

وَ أَنذِرِ النّاس‌َ یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ العَذاب‌ُ فَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ امر برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که مردم را بترسان و تهدید کن از روز که عذاب آنها را فرا گیرد در آنوقت ستمکاران که بکفر یا بشرک یا بعصیان بنفس خود ستم نمودند یا بمقدسات دین و اسلام ستم نمودند که هتک احترام آنها را کردند و فرمان خدا را اطاعت ننمودند چنین مردمانی وقتی که عذاب را بعین الیقین معاینه دیدند پشیمان میگردند.
و در اینکه آیا مقصود از آنروزیکه عذاب آنها را میگیرد عذاب استیصالی دنیوی است مثل جنگ بدر بنا بر اینکه مراد از ناس اهل مکه باشند، یا عذابهای آسمانی دنیوی است یا تلخی جان کندن یا عذاب اخروی است از مفسرین گفتارهائی نقل شده و هر یک محتمل است.
طبرسی و کاشفی نظر بآیه (رَب‌ِّ ارجِعُون‌ِ لَعَلِّی أَعمَل‌ُ صالِحاً فِیما تَرَکت‌ُ) سوره مؤمنون آیه 101 و سوره انعام آیه 38 آنجا که خدای تعالی خبر میدهد (وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ) گفته‌اند مقصود از (یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ العَذاب‌ُ) روز قیامت است و مقصود از (أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ) اینکه باشد که از خدا درخواست میکنند ما را برگردان بدنیا تا (نُجِب دَعوَتَک‌َ وَ نَتَّبِع‌ِ الرُّسُل‌َ) و اینکه قول را ترجیح میدهند، و بعضی آیه بعد را (أَ وَ لَم تَکُونُوا الخ) مؤیّد همین معنی گرفته‌اند لکن آیه چنین ظهوری ندارد و با هر دو معنی میسازد.
بلکه توان گفت اگر عذاب دنیوی یا وقت مردن مراد باشد بقرینه آخر آیه (نُجِب دَعوَتَک‌َ وَ نَتَّبِع‌ِ الرُّسُل‌َ) اقرب بواقع بنظر میآید زیرا در قیامت که هر چیزی بحقیقت ظاهر میگردد کافرین میدانند که دیگر رسول و دعوتی نیست که اینها تابع او بگردند یا نگردند مگر اینکه گفته شود کافرین بقدری در گودال جهالت فرو

صفحه : 100
رفته‌اند که در آن عالم نیز حقیقت برای آنها مخفی است.
أَ وَ لَم تَکُونُوا أَقسَمتُم مِن قَبل‌ُ ما لَکُم مِن زَوال‌ٍ شاید آیه جواب خواهش ظالمین باشد که هنگام نزول عذاب از پروردگارشان تا مدّت کوتاهی تأخیر عذاب را میطلبند که تدارک ما فات بنمایند در پاسخ آنها بهمزه استفهامی که در مورد انکار آورند در مقام سرزنش و توبیخ آنها فرموده آیا شما قبلا چنین نبودید که قسم یاد مینمودید و بقوّت و قدرت خود مغرور شده میگفتید هرگز برای ما زوال و فنائی نخواهد بود.
وَ سَکَنتُم فِی مَساکِن‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن‌َ لَکُم کَیف‌َ فَعَلنا بِهِم وَ ضَرَبنا لَکُم‌ُ الأَمثال‌َ شاید آیه اشاره باین باشد که پس از آنکه حجت بر شما تمام شد و بر حال و مآل امر ستمکاران از پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان و امثال اینها از کافرین و بر عذاب آنها مطّلع گردیدید و ساکن شدید در خانه‌های آنها و خود را در مسکنهای ظلم و ستمکاری آنها قرار دادید اشاره به اینکه که عمل خود را مشابه عمل آنها قرار دادید و بر شما ظاهر گردید که ما پاداش اعمال و کفر آنها را چگونه دادیم و مثلهائی برای شما آوردیم از عذابها و شکنجه‌هائی که در اثر اعمالشان پاپیچشان گردیده بشما تذکر دادیم تا اینکه حجّت برای شما تمام گردد و امروز که روز حساب و پاداش است نتوانید عذری بیاورید که ندانستیم و نفهمیدیم دیگر گفتن (أَخِّرنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ) سودی ندارد.
وَ قَد مَکَرُوا مَکرَهُم وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم (سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- خطاب برسول است که کفار بانبیاء پیش از تو مکر کردند آن اندازه‌ئیکه برای آنها ممکن بود مکر کنند همین طوری که بتو مکر کردند و خدا آنها را از مکر کفار نگاه داشت همان طوری که تو را از مکر اینها نگاه میدارد.
2- مقصود کفار قریشند آنهائیکه در امر رسول تدبیر کردند و حیله نمودند

صفحه : 101
و بمؤمنین نیز مکر و خدعه کردند (وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم) یعنی جزاء مکرشان مضاف حذف شده همان طوری که حذف شده از قوله تعالی (تَرَی الظّالِمِین‌َ مُشفِقِین‌َ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِع‌ٌ بِهِم) یعنی خدا مکر آنها را میداند و پاداش مکرشان بر خودشان واقع گردیده و خدا آنها را بر مکرشان مجازات مینماید (وَ عِندَ اللّه‌ِ مَکرُهُم الخ) یعنی مکر آنها باطل نمیگرداند حجّتهای قرآن و آن دلائل نبوّتیکه با تو است وَ إِن کان‌َ مَکرُهُم لِتَزُول‌َ مِنه‌ُ الجِبال‌ُ یعنی چنین نیست که مکر آنها باطل گرداند حجّتهای قرآن را و نه آنچه با تو است از دلائل نبوّت زیرا که آنها بدلیل و برهان ثابت گردیده و مکر آنها زائل نمیگرداند کوه را چگونه زائل میگرداند دینی که ثابت تر از کوه است، و بنا بر قرائت دیگر اگر چه مکرشان بمنتهی برسد دین خدا را زائل نمیگرداند (مجمع البیان) 4- (لِتَزُول‌َ مِنه‌ُ الجِبال‌ُ) استعاره است برای احکام شرایع انبیاء و یا معجزات رسل و یا امر قرآن یا شریعت حضرت رسالت یعنی کافرین حیله‌ها انگیختند تا چیزی را که در ثبات و رسوخ مثل جبال راسیاتست زائل گردانند، و اکثر برآنند که (إِن) نافیه و (لام) تأکید است مثل قوله (وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم) یعنی مکر آنها نبود که کوهها را زایل گرداند.
و در بعض تفاسیر از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین نقل کرده‌اند که اینکه آیه در داستان نمرود بن کوش بن کنعان است و حکایت آن اینکه طور است که چون نمرود دید ابراهیم خلیل علیه السّلام از آتش بسلامت بیرون آمد گفت ابراهیم خدائی بزرگ دارد که از اینکه آتش عظیم او را رهانید من میخواهم بآسمان بروم و او را ببینم اشراف مملکت گفتند آسمان در منتهی ارتفاع است و بآسمان رفتن میسّر نیست نمرود امر نمود تا مناره‌ئی در مدّت سه سال ساختند و بر آن بالا رفت آسمان را همان دید که در زمین میدید روز دیگر آن مناره افتاد و بسیاری را هلاک گردانید چون چنین دید گفت بر آسمان می‌روم و با خدای ابراهیم جنگ میکنم، چهار

صفحه : 102
کرکس را پرورش داد تا بسیار قوی گردیدند و صندوقی چهار گوشه ترتیب داد و در آن دو درب یکی فوقانی و دیگری تحتانی قرار داد و در چهار طرف آن چهار نیزه نصب گردانید و آن چهار کرکس را چند روز گرسنه نگاه داشت و چهار مردار بر سر نیزه‌ها گذارد و اطراف صندوق را بر کرکسان بستند آنها از شدّت گرسنگی میل ببالا کردند و صندوق که در آن نمرود و یک نفر دیگر در آن نشسته بودند بطرف مردارها بالا بردند پس از یک شبانه روز نمرود درب فوقانی را باز نمود آسمان را همان طوری دید که در زمین میدید برفیقش گفت درب تحتانی را بگشا و ببین چه می‌بینی آنگاه نگاه کرد و گفت جز آب چیزی نمی‌بینم پس از یک شبانه روز دیگر درب فوقانی را باز نمود باز آسمان را همان طور دید رفیقش درب تحتانی را باز نمود بجز دود و تاریکی چیزی ندید نمرود ترسید و صدائی شنید که (ایّها الطاغیه اینکه ترید) ای طاغی کجا میروی از عکرمه نقل شده که برفیقش گفت تیری بینداز و تیری انداخت تیر خون آلوده برگشت گفت کار آسمان را تمام کردم، و گفته‌اند آن تیر بر یک ماهی دریائی که در آسمان بود اصابت نموده، و بروایت دیگر تیر بمرغی در هوا خورد و خون آلوده گردید، خلاصه نمرود نیزه‌ها را با مردارها سرنگون گردانید و کرکسان بزمین آمدند و در موقع فرود آمدن کرکسان از بالهای آنها صدای مهیبی ظاهر گردید که نزدیک بود کوهها از جای خود کنده شوند اینکه است که خدای تعالی خبر میدهد که مکر نمرود طوری بود که نزدیک گردید کوهها از جای خود کنده شوند. (منهج الصادقین) فَلا تَحسَبَن‌َّ اللّه‌َ مُخلِف‌َ وَعدِه‌ِ رُسُلَه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ در چند آیه حق تعالی خود را (ذُو انتِقام‌ٍ) معرّفی نمود و آنرا باسم (العزیز) مقارن گردانیده قوله تعالی در سوره آل عمران آیه 4 (وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ) در سوره مائده آیه 95 (أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقام‌ٍ) و غیر اینها از آیات

صفحه : 103

(اعتراض)

انتقام یا برای تشفّی است یا برای تنبیه جاهل یا عقلی است تشفّی راجع بافراد بعضی نسبت ببعض دیگر برای اینکه است که پس از انتقام دل مظلوم خنک شود و از قبل ظلمی که بر او وارد گردیده زجر نکشد و عقلی راجع است بنظام جامعه که جلوگیری از فساد بشود.
و مجازات حق تعالی بنده ضعیف جاهل نادان خود را در قیامت که نه تشفی بحساب میآید زیرا که بزرگ‌تر از آنست که بعذاب نمودن بنده ضعیف خود تشفی پیدا کند و نه راجع است بصلاح جامعه و نه تنبیه است زیرا در آنجا جامعه‌ئی تصور ندارد پس انتقام کشیدن خدا یعنی چه آنهم بخلود در جهنم با آن عذابهای سخت (پاسخ) ظاهرا استعارة مجازات را انتقام نامیده و انتقام حق تعالی در معاد نه برای تشفّی و نه برای صلاح جامعه و نه برای تنبیه است زیرا که انتقام عمل جزائی است مقابل عمل عدوانی و موردش در جائی است که عمل ناروائی از ظلمی بر مظلومی وارد گردد قوله تعالی (فَمَن‌ِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه‌ِ بِمِثل‌ِ مَا اعتَدی عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ).
و انتقامیکه افراد از یکدیگر میکشند غالبا برای تشفّی است که پس از انتقام کشیدن از عمل ظالم دل مظلوم آرام میگیرد و دیگر در مقام ضدّیت و دشمنی برنمی‌آید و صلاح جامعه منوط بهمین است، امّا مجازات در قیامت شاید یکقسمش برای اینکه است که حق هر مظلومی گرفته شود و بصاحبش برگردد و چون میتوان گفت که تمام کافرین و مشرکین و فساق ظالم و ستمکارند که اعتناء بسخن انبیاء و گفتار اولیاء و کتابهای آسمانی ننمودند و باین اعتبار بآنها ستم وارد نمودند چنانچه در مواردی از قرآن آنها را از ظالمین معرفی نموده و چون اینها ستمکارند بمقتضای عدل الهی که هر چیزی را در جای خود قرار میدهد ستمکاران را بایست بکیفر اعمالشان برساند و اگر غیر از اینکه باشد که در روز جزاء متقی و کافر ظالم

صفحه : 104
را یک طور بحساب آورد بعدل عمل ننموده.
اینکه است که کافرین و مشرکین مستحق عذاب میگردند و در مورد عذاب باید واقع گردند تا اینکه بر عالمیان ظاهر گردد که گفتار انبیاء که نسبت کذب و افتراء بآنها میدادند در وعد و وعیدشان حق و صدق بوده چنانچه از اینکه آیه اینکه معنی بخوبی ظاهر میگردد زیرا که آیه شاید ارشاد بهمین مطلب باشد که کسی گمان نکند که چون خدای تعالی خود را بکرم و عفو و بخشش معرفی نموده در قیامت همه را ببخشد و عذاب نکند در اینجا تذکر میدهد که خداوند هرگز وعده‌ئی که بپیمبران و سفراء خود داده که آنها را یاری میکند بر دشمنانشان خلف نخواهد نمود.
و راجع بخلود در جهنم چنانچه بعضی گفته‌اند شاید نسبت بکسانی باشد که چنان در کفر و جحود و نفس پرستی ولوع نموده‌اند که آن لطیفه انسانی روحانی خود را بکلی فاسد گردانیده و خود را بکلی از قبول عفو و بخشش الهی بی‌نصیب گردانیده‌اند لکن دیگران که باین درجه نیستند شاید امید نجاتی برای آنها باقی مانده باشد و رحمت الهی آنان را دریابد و پس از پاک گردیدن قذارات از جهنم نجات یابند و بعض آیات و اخبار اشاره باین مطلب دارد.
یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ (یَوم‌َ) یا بدل است از (یَوم‌َ یَأتِیهِم‌ُ) یا ظرف زمان است و متعلق است بآیه بالا (ذُو انتِقام‌ٍ) و ظاهرا الف و لام (الأَرض‌ُ) الف و لام عهد است یعنی همین زمین معهود که در آن میباشید و همین آسمانها که بالای سر شما است روز قیامت تبدیل میگردد و طور دیگر بروز و ظهور مینماید، و لام (لِلّه‌ِ) شاید برای ملک باشد نظیر قوله تعالی (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) همان طوری که در آنجا مالکیت را تخصیص میدهد بواحد قهّار در اینجا بروز و ظهور زمین و آسمانها را بحقیقت و واقعیّتشان اختصاص میدهد بحق تعالی، و در توجیه آیه (لِمَن‌ِ المُلک‌ُ) مفسرین گفته‌اند اشاره بوقتی است که بصور اسرافیل ذی حیاتی در عالم باقی نمیماند که

صفحه : 105
مدعی مالکیت باشد و اینکه نداء از حق بخود او است که خود متکلم و خود جواب دهنده است.
و شاید موقع صدور آیه بالا آن وقتی باشد که زمین و آسمانها مندک گردیده و از لب‌ّ و مادّه اثیریه آن زمین و آسمانهائی که در خور عالم قیامت است بپا گردد زیرا که تمام دانشمندان معترفند که در اینکه عالم همه چیزها صورت و قشر است و لب‌ّ و حقیقت آن در آخرت نمودار میگردد و چنانچه در محل خود مبرهن گردیده عالم قیامت عالم جمع و عالم تام و تمام و عالم اتّحاد و وحدت و عالم حیات و عالم حقیقت است و تمام موجودات در آنجا حی‌ّ و ناطق‌اند قوله تعالی (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) خلاصه عالم آخرت جامع تمام عوالم امکانی است و عالمیست که روحانیت بر جسمانیت آن غلبه دارد زیرا که در آخرین مرتبه کمال واقع است و در آن عالم آخر هر چیزی ظهور همان بدایت او است (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) شیئی وقتی بانتهاء میرسد که باوّل وجودش بپیوندد در مقاله پنجم (کتاب معاد) یا (آخرین سیر بشر) تذکر دادیم که کمال و تمامیت هر چیزی وقتی محقق میگردد که دارای مراتب زیرین گردد یعنی آخرش مرتبط گردد باولش و با وحدت و بساطتش جامع تمام مراتب زیرین گردد و اینکه مطلب در قیامت کبری تحقّق می‌پذیرد.
و همین طوری که انسان در قیامت دارا میگردد تمام کمالاتیکه در راه نوردی و عوالمی که در آن سیر نموده که از هر عالمی که گذشته توشه‌ئی برداشته و جزء حقیقتش گردیده و در عالم قیامت که عالم جمع است با نتائج و آثار آن بروز و ظهور مینماید البته باین مناسبت بایستی در خور او عالم دیگری که از ماده همین عالم باشد ظهور نماید و همین طوری که اصل بدن انسان از ماده اثیریه اینکه طوری که گفته‌اند تکوّن پیدا نموده در قیامت نیز از ماده اصلیه همین بدن دنیوی بدن اخروی بمناسبت همان عالم تشکیل میشود آسمان و زمین عالم قیامت نیز باید چنین باشد زیرا که عالم قیامت آخرین منزل کمال انسانی بشمار میرود اینکه است که باید آن

صفحه : 106
نیز عالم کامل باشد.
(سخنان مفسرین در توجیه آیه) 1- زمین تبدیل بنقره میگردد و آسمان بطلا.
2- زمین و آسمان پاک میگردد مثل نقره.
3- زمین جهنم میشود و آسمانها بهشت میگردد.
4- اوصاف زمین و آسمان تبدیل میگردد و کوهها سیر میکند و دریاها جاری میگردد و در آن کجی یافت نمیگردد.
5- روز که تبدیل میگردد اینکه زمینی که میشناسید بزمین دیگر غیر از آن و چنین است آسمانها و تبدیل بمعنی تغییر است و تغییر گاهی در ذات است مثل اینکه گوئی تبدیل کردم دراهم را بدنانیر و از آن است قوله تعالی (بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها) و گاهی تبدیل در اوصاف است مثل اینکه گوئی حلقه را تبدیل کردم بخاتم الخ. (طبرسی) و نیز راجع بآیه اخبار مختلف نقل شده و معلوم میشود که اختلاف روات ناشی از اختلاف روایات است و شاید منشأ اختلاف روایات بزرگی مطلب و عدم فهم روات باشد که ائمه معصومین علیهم السلام پاسخ سؤال هر یک از روات را بقدر فهم آنها میدادند که قانع گردند زیرا برای عموم بشر مادامیکه در لباس دنیوی طبیعی می باشند ممکن نیست کیفیت و کمیت اوضاع عالم قیامت را بدرستی بفهمند مگر بطور کلّی اجمالا بعض نفوس زکیه را میسّر گردد که در قشر لب را بنگرند و در شاهد غائب را ببیند آنهم بطور اجمال آیا طفل مادامیکه در رحم مادر است ممکن است بتواند تصوری از اینکه عالم داشته باشد هرگز ممکن نیست و قوله تعالی در سوره زمر آیه 69 (وَ أَشرَقَت‌ِ الأَرض‌ُ بِنُورِ رَبِّها) و امثال اینکه آیات که اشاره بعظمت عالم قیامت دارد نمیتوان تطبیق کرد بنور شمس یا نقره و طلا و غیره زیرا امر قیامت چنانچه آیات بسیاری اشاره بآن دارد و نبأ عظیم آنرا نامیده نمیتوان بامور اینکه عالم پست دنی‌ّ که از جهت دنائت دنیایش نامیده‌اند تطبیق کرد بلکه ما افراد

صفحه : 107
بشر همین قدر که بدلالت عقل فهمیدیم دنیا را آخرتی است و در پشت اینکه پرده اسراری است و غایت و فائده انسان و عالم دنیوی عالم اخروی است و چون عالم قیامت آخرین مرتبه سیر کمال بشر است بایستی در خور مرتبه کمال انسانی عالمی کامل انجام گیرد و مخبر صادق نیز بآنچه سعادت یا شقاوت بشر را در آن نشأه ایجاب مینماید اطّلاع داده و تماما مطابق حکم عقل صحیح است اینکه است که بایستی تصدیق نمود و در تحصیل کمال ایمان و تقوی کوشش کرد.
وَ تَرَی المُجرِمِین‌َ یَومَئِذٍ مُقَرَّنِین‌َ فِی الأَصفادِ، سَرابِیلُهُم مِن قَطِران‌ٍ وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که تو در آنروز یعنی روز که زمین و آسمانها تبدیل بغیر آن گردید گنهکاران را چنین می‌بینی که بهم پیوسته و جمع گردیده‌اند و بستگی آنها بیکدیگر یا بجهت اتحاد آنها است در شرک و کفر و شاید مقصود چنین باشد که هر یک با شیطانی که قرین او بوده بسته میگردد و پیراهن‌های آنها از قطران است، قطران روغن سیاهی است و آنرا صبغ ابهل نامند و آنرا می‌پزند و بر شتر جرب‌دار می‌مالند و در قیامت یکی از عذابهای مجرمین قطران است و نیز رویهای آنها را آتش فرا میگیرد.
لِیَجزِی‌َ اللّه‌ُ کُل‌َّ نَفس‌ٍ ما کَسَبَت إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ گویند آیه متعلق بآیه جلو یا متعلق بفعل محذوف است یعنی خدای تعالی چنین میکند یعنی پاداش میدهد هر کسی را بآنچه کسب نموده زیرا که او بسرعت حساب همه را میکشد حساب بعضی او را از حساب دیگران باز نمیدارد.
هذا بَلاغ‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ لِیُنذَرُوا بِه‌ِ وَ لِیَعلَمُوا أَنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الأَلباب‌ِ معنی آیه واضح است و محتاج ببیان نیست، و اشاره به اینکه که آنچه در اینکه آیات گفته شد کافی است مردم را که متذکر گردند و بترسند و بدانند که خدای آنها یکی است و برای اینکه پند بگیرند و متّعظ شوند صاحبان عقل.

صفحه : 108

‌سورة الحجر

اشاره

‌سورة الحجر مکیّة و هی تسع و تسعون آیة بالاجماع‌

[سوره الحجر (15): آیات 1 تا 15]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الر تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ قُرآن‌ٍ مُبِین‌ٍ (1) رُبَما یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِین‌َ (2) ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (3) وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَةٍ إِلاّ وَ لَها کِتاب‌ٌ مَعلُوم‌ٌ (4)
ما تَسبِق‌ُ مِن أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُون‌َ (5) وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ إِنَّک‌َ لَمَجنُون‌ٌ (6) لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَةِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (7) ما نُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِین‌َ (8) إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ (9)
وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ فِی شِیَع‌ِ الأَوَّلِین‌َ (10) وَ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (11) کَذلِک‌َ نَسلُکُه‌ُ فِی قُلُوب‌ِ المُجرِمِین‌َ (12) لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ قَد خَلَت سُنَّةُ الأَوَّلِین‌َ (13) وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِن‌َ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه‌ِ یَعرُجُون‌َ (14)
لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن‌ُ قَوم‌ٌ مَسحُورُون‌َ (15)

صفحه : 109
سورة الحجر در مکه فرود آمده و قتاده و مجاهد و حسن گفته‌اند تمامش مکی است مگر آیه (وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) و قوله تعالی (کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین‌َ الَّذِین‌َ جَعَلُوا القُرآن‌َ عِضِین‌َ) و باجماع آیات آن 99 است ابی بن کعب از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده هر کس اینکه سوره را بخواند باو بعدد مهاجرین و انصار و مستهزئین بمحمد (ص) ده حسنه داده شود (مجمع البیان)

[ترجمه آیات]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
الر- اینکه آیتهای کتاب و قرآن روشن است (1)
بسا وقتی میآید که کافرین آرزو میکنند که کاش ما مسلمان بودیم (2)
ای محمّد بگذار اینها را که بخورند و بهره ببرند و بازدارد آنها آرزوهایشان و بزودی خواهند دانست (3)
و ما اهل هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر اینکه برای هلاکت آنها وقت معینی بود
و هیچ گروهی زمان هلاکت خود را پیشی نمیگیرد (4) و نمیتواند عقب بیندازد (5)
کافرین گفتند ای کسیکه بر او ذکر (و قرآن) نازل گردیده همانا تو دیوانه‌ئی (6)
چرا ملائکه را نمیآوری که گواه بر رسالت تو باشند اگر راست میگوئی (7)
ما ملائکه را نازل نمیگردانیم مگر بحق یا برای وحی آوردن یا برای عذاب و در آن هنگام نمیباشند از مهلت داده شدگان (8)
همانا ما قرآن را نازل کردیم و ما آنرا نگاه‌بانیم (9)
و ما در گروههای پیش از تو پیمبرانی فرستادیم (10)
و بر آنها رسولانی نیامد مگر اینکه او را استهزاء مینمودند (11)
همچنانچه سلوک دادیم استهزاء پیمبران را در دلهای مکذبان سلوک میدهیم در دلهای کافرین زمان تو (12)
اینها بقرآن ایمان نمیآورند
و اگر دری از آسمان بر آنها بگشائیم و آنها همه روز بالا روند (14)
گویند چشمهای ما بسته شده بلکه ما گروهی سحر گردیده شدگانیم (15)
.

صفحه : 110

(توضیح آیات)

(الر) راجع بحروف مقطّعاتیکه در اول بعضی از سوره‌های قرآن است مفسرین توجیهاتی نموده‌اند: بقولی هر حرفی اشاره باسمی است در اینجا الف اشاره به (الله) و لام اشاره بجبرئیل و را اشاره برسول است، و بقول دیگر تمام آنها رمز است بین خدای تعالی و رسولش و توجیهات دیگری نیز راجع بحروف مقطعه شده لکن بهتر اینکه است گفته شود که چون اینکه حروف از متشابهات قرآن است سکوت در آن و محوّل کردن علم آنرا بخدا چنانچه راجع بمتشابهات فرموده که (وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ) سوره آل عمران آیه 5، بهتر است.
تِلک‌َ آیات‌ُ الکِتاب‌ِ وَ قُرآن‌ٍ مُبِین‌ٍ ظاهرا (تِلک‌َ) اشاره بآیات قرآن است و نکره آوردن قرآن باعتبار فخامت و عظمت او است و میشود مقصود از کتاب قرآن باشد و قرآن عطف تفسیری کتاب است یعنی اینکه آیات کتاب و قرآنی است که روشن و ظاهر کننده و مبیّن حلال و حرام و شرایع و احکام است.
و بعضی از مفسرین احتمال داده‌اند که مقصود از کتاب لوح محفوظ باشد زیرا که قرآن از او و در او است قوله تعالی (إِنَّه‌ُ لَقُرآن‌ٌ کَرِیم‌ٌ فِی کِتاب‌ٍ مَکنُون‌ٍ) سوره واقعه آیه 78، و نیز فرموده (بَل هُوَ قُرآن‌ٌ مَجِیدٌ فِی لَوح‌ٍ مَحفُوظٍ) سورة البروج آیه 23. (تفسیر المیزان) رُبَما یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِین‌َ بسا وقتی میآید که کافرین آرزو میکنند که کاش ما مسلمان بودیم و اینکه آرزوی آنها شاید موقع موت باشد یا وقت ظهور قیامت که حقایق مکشوف میگردد و درجات بهشتی مؤمنین را می‌بینند آنوقت آرزو میکنند که کاش ما در زمره مسلمانها بودیم.
ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ

صفحه : 111
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که پس از تبلیغ و ارشاد و اتمام حجت کافرین را بخودشان واگذار گویا میفرماید با آنها در امر دین جدال مکن زیرا که تو بوظیفه خود عمل نمودی و اینها دیگر قابل هدایت نیستند تو هم دیگر بآنها اعتناء نکن بگذار مثل حیوانات بخورند و از تمتّعات طبیعی بهره‌مند گردند و آمال و آرزوهای گوناگون که در نفس خود میپرورانند آنها را از هر فضیلت و سعادتی باز دارد و آنان بزودی پس از مرگ خواهند دانست که چگونه آن روح قدسی خود را اسیر قوای شهوانی بهیمی و غضبانی سبعی خود نموده و آنان را بدرک حیوانیت پرتاب گردانیده.
از حضرت امیر علیه السّلام چنین روایت شده که فرموده
(ان‌ّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتّباع الهوی و طول الامل فان‌ّ اتباع الهوی یصدّ عن الحق و طول الامل ینسی الاخرة)
یعنی از دو چیز بیشتر از همه چیز بر شما میترسم یکی تابع گردیدن هوای نفسانی و دیگر آرزوهای دراز زیرا که متابعت هوی راه خدا را می‌بندد و آرزوهای دراز آخرت را از یاد میبرد.
وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَةٍ إِلّا وَ لَها کِتاب‌ٌ مَعلُوم‌ٌ، ما تَسبِق‌ُ مِن أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُون‌َ شاید آیه برای تثبیت و محقق گردانیدن آیه بالا باشد و اشاره به اینکه که چون در عالم قضاء الهی برای هر قریه یا هر کسی مدّت و اجلی است معیّن که (لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ) اینکه است که کفاری که از قابلیت هدایت افتاده‌اند در امهال و باقی ماندن عمرشان مغرور میگردند و مشغول لهو و لعب میشوند تا موقع هلاکتشان برسد آنوقت دانا میشوند که عمر خود را بیهوده تلف گردانیده و خسران برده‌اند.
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ الذِّکرُ إِنَّک‌َ لَمَجنُون‌ٌ کفار بطور سخریه و استهزاء خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینمودند که ای کسیکه ادّعا میکنی بر تو ذکر یعنی قرآن نازل گردیده همانا تو دیوانه میباشی نسبت دیوانه‌گی بکسیکه در مرتبه عقل کل بلکه خود عقل کل‌ّ بود دیوانه‌گی نسبت

صفحه : 112
دهنده را نشان میدهد زیرا که چون ارشاد حضرت و خبر دادن او از قیامت و زنده شدن مرده‌گان در روز حشر امر محالی بنظر آنها مینمود زیرا که آنها انسان را فقط یک جسم دو پا میدیدند و حیات را همین حیات دنیوی میدانستند و نیز لذائذ و حظوظ را در همین اعمال شهوانی میپنداشتند اینکه بود که وقتی رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در مقام تبلیغ و ارشاد بآنها تذکر میداد که شما عالمی در جلو دارید که البته بآن خواهید رسید و بایستی دست از پیروی کردن آمال و شهوات بردارید تا از آن عالم متمتع گردید و نیز باید خدای یکتا را پرستش نمائید نه بتها را و اینکه طور تذکرات بر فهم آنان گران میآمد اینکه بود که میگفتند اینکه کسیکه دعوی پیمبری میکند و میگوید دست از حظوظات نقدی خود بردارید تا اینکه در عالم دیگر بلذائذ بالاتر برسید چنین کسی دیوانه است.
لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَةِ إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ یعنی چرا برای ما ملائکه را نمی‌آوری اگر میباشی از راست گویان، اهل ادبیت گفته‌اند ترکیب (لَو) با (ما) مثل ترکیب (ان) است با (لا) (ان لا) و اینکه کلمه برای دو معنی وضع گردیده یکی برای امتناع چیزی نزد وجود غیر آن و دیگر برای تخصیص و اینکه آیه مثل قوله تعالی است (لَو لا أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ فَیَکُون‌َ مَعَه‌ُ نَذِیراً) سوره فرقان آیه 8.
ما نُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِین‌َ آیه در مقام پاسخ گفتار احمقانه کفار است که به (ما) نافیه و (إِلّا) استثنائیه فرموده نزول ملائکه واقع نمیگردد مگر بحق.
(سخنان مفسرین در توجیه (إِلّا بِالحَق‌ِّ) 1- ما ملائکه را نازل نمیگردانیم مگر بحق یعنی مرگ که نه پیش می‌افتد و نه عقب و ارواح آنها را قبض میکند. (إبن عباس) 2- و بقولی ملائکه نازل نگردند مگر بعذاب استیصال اگر ایمان نیاورده باشند. (حسن و مجاهد و جبائی)

صفحه : 113
3- ملائکه نازل نمیگردند در دنیا مگر برسالت. (مجاهد) (مجمع البیان) بقرینه آخر آیه (وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِین‌َ) همان قول اول بحقیقت نزدیک‌تر مینماید یعنی وقتی ملائکه بر شما میآیند که دیگر مهلت ندارید کاری انجام دهید و آن هنگام اجل است که ملائکه برای قبض روح نازل میشوند.
إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ مقصود از ذکر قرآن است و در اینجا حق تعالی برای اطمینان دل رسولش خبر میدهد و او را مطمئن میگرداند که ما قرآن را از سماء قدرت نازل گردانیدیم و خود حافظ و نگهبان آن میباشیم و آنرا از تحریف و تغییر دادن دست اجانب حفظ میگردانیم.
از اینکه آیه دو چیز بر ما ظاهر میگردد یکی آنکه قرآنیکه فعلا بدست ما مسلمانها است بالتمام همان قرآنی است که بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرود آمده بدون اینکه کلمه‌ئی در آن زیاد شده باشد یا کم، در جهت زیادتی آن اجماع مسلمانها بر اینکه است که کلمه‌ئی در آن زیاد نشده لکن در جهت کمی بعضی از علماء گفته‌اند آیاتیکه در شأن حضرت امیر علیه السلام و باقی ائمّه علیهم السلام رسیده از قرآن اسقاط کرده‌اند.
لکن اینکه قول ظاهرا درست بنظر نمیآید زیرا که اسقاط کردن بعضی از آیات منافی با حفظ قرآن است که خداوند برسولش وعده داده که ما قرآن را یعنی مجموع آیات را حفظ میکنیم که دست اجانب بدامن قرآن نرسد و از تحریف و کم و زیاد محفوظ ماند.
و باضافه اگر ممکن باشد اسقاط نمودن بعضی از آیات در طرف زیادتی هم ممکن میشود که در قرآن چیزی زیاد کنند و وقتی چنین باشد قرآن از اعجاز می‌افتد دیگر اعتمادی بباقی مانده او باقی نمیماند.
دوم- میتوان اینکه آیه را یکی از معجزات قرآن بشمار آورد زیرا

صفحه : 114
همان طوری که فرموده ما قرآن را حفظ میکنیم الان یکهزار و چهار صد سال از عمر قرآن میگذرد با اینکه همه دشمنان اسلام که در مقام خاموش نمودن چراغ هدایتند و اگر اینها میتوانستند و لطمه‌ئی بقرآن وارد مینمودند مراد آنان بمرتبه عمل میرسید و اسلام منحل میگردید زیرا که قوام دین اسلام بقرآن است در صورتی که می‌بینیم در بین هفتاد و سه فرقه مسلمان با کثرت آراء و تطاول زمان قرآن بدون کلمه‌ئی کم یا زیادی محفوظ مانده و اینکه نیست مگر حفظ الهی که آنرا محفوظ گردانیده که تا آخر زمان بین خلق ابراز فعالیت نماید و قانون خدائی بین افراد بشر دائر باشد.
وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ فِی شِیَع‌ِ الأَوَّلِین‌َ ظاهرا آیه برای تسلّی دل پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو گمان مکن که فقط اهل زمان تو چنینند که تو را استهزاء و سخریه میکنند در جماعت پیشینیان نیز مردم چنین بودند که رسولی بر آنها نمیآمد مگر اینکه باو استهزاء میکردند کَذلِک‌َ نَسلُکُه‌ُ فِی قُلُوب‌ِ المُجرِمِین‌َ شاید اشاره باین باشد که با اینکه مردم برسولان ایمان نمیآوردند ما برای اتمام حجت و دین حق کتابهای آسمانی را بآنها ارائه میدهیم و مطالب آنرا یا حقانیت آنها را بقلب آنان میگذرانیم که دانسته و فهمیده انکار کنند (لا یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ) با اینحال کافرین ایمان برسولان نمیآورند.
در مجمع البیان در توجیه آیه دو قول ذکر نموده: یکی آنکه ما قرآن را در قلوب کفّار خطور میدهیم و القاء میگردانیم و بآنها آنرا میفهمانیم با اینکه حال (لا یُؤمِنُون‌َ) آنها ایمان نمیآورند و مقصود اینکه است که اعراض آنها از قرآن باز نمیدارد ما را از اینکه آنرا در قلبهای آنها داخل گردانیم (تأکیدا للحجة) بر آنها، و قول دیگر آنکه ما استهزاء را در قلوب آنها میگذرانیم تا اینکه بر کفرشان عقوبت باشد و قول اول صحیح است. (پایان)

صفحه : 115
وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِن‌َ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه‌ِ یَعرُجُون‌َ اشاره بلجاجت و جدّیت کفار است در انکار رسولان که اینها چنان در انکار حق مصرّند که اگر فرضا دری از آسمان بر آنها باز گردانیم و همیشه بالا روند بآسمان و پائین آیند و عجائب قدرت را بنگرند باز آنها انکار رسالت میکنند.
لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن‌ُ قَوم‌ٌ مَسحُورُون‌َ هر آینه میگویند چشم ما بسته شده بلکه بالاتر آنکه ما جماعتی هستیم جادو کرده شده، و بروایت إبن عباس که در توجیه آیه گفته مقصود اینکه است که اگر دری از آسمان بروی منکرین باز شود و همیشه نزول و صعود ملائکه را مشاهده نمایند آنها میگویند چشم ما را رسولان سحر کرده‌اند، خلاصه آنکه ظاهرا آیه در مقام ردّ ایراد کافرین و مشرکین است که میگفتند چرا ملائکه بر ما فرود نمیآیند در جواب آنها است که اگر فرضا ملائکه بر آنها هم بیایند و صعود و نزول ملائکه را هم بینند چون چشم حق بین ندارند بر عنادشان افزوده میگردد و گویند اینکه هم سحری است ظاهر نه حقیقت.

صفحه : 116

[سوره الحجر (15): آیات 16 تا 27]

اشاره

وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِین‌َ (16) وَ حَفِظناها مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ (17) إِلاّ مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ مُبِین‌ٌ (18) وَ الأَرض‌َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوزُون‌ٍ (19) وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ وَ مَن لَستُم لَه‌ُ بِرازِقِین‌َ (20)
وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلاّ عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (21) وَ أَرسَلنَا الرِّیاح‌َ لَواقِح‌َ فَأَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه‌ُ وَ ما أَنتُم لَه‌ُ بِخازِنِین‌َ (22) وَ إِنّا لَنَحن‌ُ نُحیِی وَ نُمِیت‌ُ وَ نَحن‌ُ الوارِثُون‌َ (23) وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِین‌َ مِنکُم وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَأخِرِین‌َ (24) وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ یَحشُرُهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (25)
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (26) وَ الجَان‌َّ خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ مِن نارِ السَّمُوم‌ِ (27)

صفحه : 117

[ترجمه]

و بحقیقت ما قرار دادیم در آسمان برجهائی و آنها را زینت کردیم برای بینندگان (16)
و آنها را از هر شیطان رانده شده محفوظ گردانیدیم (17)
مگر کسی از دیوان که (بر آسمان رود) که سخنی بگوشش بخورد که در پی درمیآید وی را تیر شهاب ستاره روشن (18)
و زمین را گسترانیدیم و انداختیم در آن کوه‌هائی و در آن از هر گیاه و نباتی (مطابق حکمت) برویانیدیم (19)
و قرار دادیم برای شما در زمین اسباب زندگانی شما را و آن کسی را که شما افراد بشر نیستید روزی دهندگان او (20)
و چیزی در عالم نیست مگر اینکه خزینه آن نزد ما است و ما آنرا فرو نمیفرستیم مگر بقدر معلوم و معین (21)
و ما بادهای آبستن کننده را فرستادیم و از آسمان باران را نازل گردانیدیم پس نوشانیدیم شما را از آن آب و نیستید شما آب را خزینه کننده‌گان (یعنی چنین قدرتی ندارید که منبع آبی بیاورید) (22)
و بحقیقت ما زنده میکنیم و میمیرانیم و مائیم وارث همه خلق (23)
و بدرستی ما میدانیم پیشینیان شما را و نیز میدانیم عقب آینده‌گان را (24)
و همانا پروردگار تو است که آنها را (در قیامت) محشور میگرداند و او بدرستی حکیم و دانا است (25)
و بحقیقت ما انسان را از گل خشگ شده و لای بو گرفته سیاه آفریدیم (26)
و جن‌ّ را پیش‌تر از آتش بی‌دود گدازنده خلقت گردانیدیم (27)
.

صفحه : 118

(توضیح آیات)

وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِین‌َ بروج جمع برج است و بمعنی قصر و منزل عالی است که محل و منزل دوران ماه و خورشید و ستارگان است، پس از بیان ایراد منکرین که چرا ملائکه بر ما فرود نمیآیند و جواب آنها به اینکه که کفار چنان در انکارشان مصرّند که اگر فرضا راه آسمان را بر آنها میگشودیم و ملکوت اعلا را میدیدند باز ایمان نمیآوردند و حمل بسحر مینمودند، در اینکه آیه اشاره بنظام عالم و آثار قدرت و عظمت عالم سماوی نموده که چشم باز کنید و اینکه موجودات مجلّل عالی و اوضاع جهانی را بنگرید و بدلیل (انی) که از اثر پی بمؤثّر بردن است عظمت آفریننده آنرا مشاهده نمائید و ببینید که چگونه در آسمان برجها و قصرهای باشکوه قرار دادیم و آنرا آراسته گردانیدیم (بستاره‌گان) برای نظر کننده‌گان که بهر نظری که بطرف آسمان مینگرند محظوظ گردند و هر گاه کسی بچشم دل نظر کند بنظام آراسته اوضاع جهانی بهر نظری بر علم و معرفت او افزوده خواهد گردید.
وَ حَفِظناها مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ، إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ فَأَتبَعَه‌ُ شِهاب‌ٌ مُبِین‌ٌ آیه خبر میدهد که ما آسمان را زینت دادیم بآن کاخهای مجلّل که منزلگاه ماه و خورشید و ستارگان است و آنرا محفوظ گردانیدیم از هر شیطان رانده شده (إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ) استثناء است از (مِن کُل‌ِّ شَیطان‌ٍ رَجِیم‌ٍ) یعنی ما بروج را از هر آفتی حفظ نمودیم مگر از هر شیطان رانده شده که بر آسمان رود و سخنی برباید که بشهاب که شعله آتش است یا ستاره روشن درخشنده از پی او درآید و او را براند، و بعضی از مفسرین گفته‌اند که نزد اکثر استثناء منقطع است یعنی لکن هر دیوی که بآسمان رسید سخن ملائکه را برباید شهاب ثاقب بوی رسد و او را بسوزاند.
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر راجع بآیه (إِلّا مَن‌ِ استَرَق‌َ السَّمع‌َ) بیانی دارد

صفحه : 119
که برای توضیح مختصری از آنرا ترجمه مینمائیم.
بدان که مردم سه قسمند جماعتی از آنها متفکرانند و آنها کسانی میباشند که سرّ وجود را بقدر طاقت بشریت درک مینمایند، و جماعت دیگر جهّالند که از عالم چیزی ادراک نمیکنند مگر آنچه را که بمشاعر حسّی از لذّت اطعمه و ملاذ دنیوی درک نمایند، و جماعتی بین اینکه دسته میباشند و آنان کسانی هستند که بما وراء امور حسّی مطلع گردیده‌اند و آنها بطریق ریاضت سلوک نموده‌اند به اینکه که روزهائی بجوع و خلوت یا طریق دیگر ریاضت کشیده‌اند و طریق آن بسیار است.
و طالبین از اینکه جماعت بانواعشان از دو قسم بیرون نیستند یا مقصودشان حقیقة خلوص نفسشانست، و یا مقصودشان استیلاء بر مردم است برای بدست آوردن شهوات دنیوی، پس اگر مرادشان خلوص نفس و معرفت حقایق باشد آنها بمقدار همّتشان با شرائط مخصوصه بحقایق میرسند، و اگر مرادشان از ذکر و خلوت و ریاضت و استحضار ارواح استیلاء بر خلق و امور فانیه دنیویه باشد و مرادشان گول زدن مردم و علوّ بر آنها باشد که مالی بدست آرند چنین مردمانی نکال اعمالشان را میچشند و از ارواح نمی‌شنوند مگر اکاذیب و بر چنین اشخاصی و بر قدر همّتشان ارواح حاضر میگردند لکن ارواح برزخیّه و بر آنان اوهام و دروغهائی القاء می‌نمایند.
اما آنهائیکه صاحب همم عالیه میباشند که قصدشان ارتقاء نفوسشانست بر آنها ارواح عالیه وارد میگردند و بسوی آنها القاء میگردانند آنچه مناسب هم‌ّ آنها است و چنینند تصفیه کنندگان نفوسشان بروزه و آنهائیکه در خلوت می‌نشینند بشروط آن و اینها اگر با عزم صحیح باشند بر نفسشان القاء میگردد چیزیکه نفسشان را بالا ببرد لکن با اینکه حال محتاج بتفکّر و تعقّلند. (پایان) وَ الأَرض‌َ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ پس از اظهار قدرت و ترتیب نظام خلقت و تزیین آسمانها ببروج و ستارگان در مقام بیان نظام آفرینش اشاره بخلقت زمین می‌نماید و سه خصوصیت نسبت بزمین

صفحه : 120
را یادآوری میکند: اول- اینکه زمین را پهن نمودیم و چنانچه از جاهای دیگر معلوم شده پس از خلقت خورشید زمین از زیر کعبه کشیده شده از اینکه آیه بضمیمه آیات دیگر میتوان استفاده نمود که ابتداء آفرینش زمین باین شکل کنونی نبوده بلکه مانند گوئی مدوّر و متحرکی بوده.
دوم- بقدرت کامله خود پس از آنکه زمین را پهن نمودیم در آن کوههائی افراشتیم که زمین را محکم نگاه دارد (رَواسِی‌َ) صفت است برای جبال یعنی (وَ أَلقَینا فِیها رَواسِی‌َ) یعنی در زمین کوههای پا بر جا نهادیم که مانع از حرکت زمین باشد.
وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوزُون‌ٍ سوم از خصوصیات نام برده شده زمین اینکه است که از هر نباتی از گیاهها و اشجار در زمین رویانیدیم هر چیزی را باندازه و (موزون) قرار دادیم.
شاید مقصود از موزون وزن باشد که برای هر گیاهی که از زمین روئیده میشود یک وزن معیّنی است که در نظام عالم از روی حکمت در ازل تعیین شده بدون کم و زیاد بهمان مقدار معیّن روئیده میشود.
و شاید مقصود از موزون تعادل و توازن بین حبوبات زمینی مراد باشد یعنی اجزاء نباتات را بینشان تعادل و توازن برقرار نمودیم که هر چیزی بحدّ خودش مطابق حکمت روئیده شود که نظام نباتات زمین برقرار باشد.
طنطاوی در تفسیر جواهر گفته اینکه آیه (بدیعة من بدایع القرآن و معجزة من معجزات العلم و حکمة باهرة و عجیبة ظاهرة) کلام اللّه است همانا اینکه تفسیر ظاهر گردانیده نظام اینکه عالم را و واضح نموده وزن و میزان و حساب و حسن نسق که از اخص‌ّ اوصاف اینکه دنیا است و اینکه بیان وجود در کتاب اللّه است و کافی است تو را آنچه را که در سوره (الرحمن) قرائت کرده‌ئی از قوله تعالی (وَ وَضَع‌َ المِیزان‌َ أَلّا تَطغَوا فِی المِیزان‌ِ) خدا کواکب را وزن کرده در سیر آنها و در وضع آنها و در حرکات آنها و در ضوء آنها و عناصر را وضع نموده بمقادیر با مناسبت بعضی بعضی دیگر گویا

صفحه : 121
آنها صفهائی میباشند منظّم همان طوری که در سوره عنکبوت بزودی می‌بینی.
(پایان) وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ وَ مَن لَستُم لَه‌ُ بِرازِقِین‌َ و دیگر از خصوصیات زمین اینکه است که معاش و روزی شما افراد بشر را در زمین قرار دادیم (معایش) جمع معیشة است و با اینکه معاش شما در زمین است و حیات و زندگانی شما بسته بمعاش و روزی شما است و زمین هم در تصرف اعمال شما است با اینکه حال شما قدرت ندارید که معاش روزانه خود را از زمین بیرون آورید، و دیگر دانه و گیاهی بقدرت خودتان برویانید در صورتی که نزد خودتان محقّق و ثابت است که همچه قدرتی ندارید با اینکه حال چگونه اذعان و اعتراف بوجود خالق یکتا نمیکنید.
وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ (خزائن) جمع خزینه است و خزینه مکانی است که در آن مال ذخیره میکنند که محفوظ بماند و (قدر) مبلغ و کمیّت شیئی است.
آیه به (إِن) نافیه و (إِلّا) استثنائیه عموم قدرت و سعه فیض و استیلاء و جود خود را بر حقائق اشیاء و اصول ممکنات را ببشر تذکر میدهد، و شاید اشاره باین باشد که ماهیات ممکنات و حقایق کلیه موجودات در خزینه یعنی در سعه علم ما موجود است و هر اندازه‌ئی از افراد آن حقایق کلیّه که حکمت بر وقوع آن اقتضاء نماید از سماء قدرت بارض قابلیت ممکنات تنزّل میدهیم و بر شما ارائه مینمائیم و نزول افراد ممکنات در علم حضوری حق تعالی معلوم و معین است در مجمع البیان گفته (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ) یعنی چیزی نیست که از آسمان فرود آید یا از زمین روئیده شود (إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ) مگر اینکه ما مالک او و قادر و خزینه‌دار آن میباشیم و (خزائن الله) مقدورات او است زیرا که او تعالی قدرت دارد که از جمیع اجناس و انواع کلیه عالم بیافریند آنچه را که بخواهد و قدرت دارد که از هر جنسی افراد غیر متناهی بیاورد، و بقولی مقصود از آن آبی است که از آن نباتات

صفحه : 122
روئیده میشود و انواع کلیات آبها نزد او مخزون است تا اینکه نازل گرداند آنرا بنباتیکه بآب آسمان روئیده میگردد. (پایان) وَ أَرسَلنَا الرِّیاح‌َ لَواقِح‌َ فَأَنزَلنا مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه‌ُ وَ ما أَنتُم لَه‌ُ بِخازِنِین‌َ در مقام بیان اظهار قدرت و لطف بر بنی آدم است که پس از بیان خلقت زمین و خصوصیات آن در مقام بیان باقی تفضلات خود راجع بباد و آب برآمده و برای هر یک خصوصیاتی است یکی از خصوصیات نوع باد (لَواقِح‌َ) است (لَواقِح‌َ) بصیغه لازم بمعنی آبستنان میشود یعنی باد را حمل کنندگان ابرها قرار دادیم و بصیغه متعدّی بمعنی آبستن کنندگان میشود یعنی ابر را آبستن کننده درختها را بمیوه گردانیدیم.
و نیز تفضّل دیگر فرود آمدن آب باران است که از طرف بالا بر زمین فرود میآید تا اینکه شما و زراعت و حیوانات همگی از آب سیراب گردند و زیادی آب را برای موقع دیگر ذخیره نمودیم (وَ ما أَنتُم لَه‌ُ بِخازِنِین‌َ) آب را از آسمان فرود آوردیم و آنرا در چاه و چشمه‌ها و کاریزها ذخیره نمودیم و اگر حفظ الهی نبود چون طبیعت آب مایل بفرو رفتن است تمام آبها بزمین فرو میرفت و در غیر موقع باران شما بی‌آب می‌ماندید و نگاه داشتن آب دلیل ظاهری است بر قدرت و کرم حق تعالی.
وَ إِنّا لَنَحن‌ُ نُحیِی وَ نُمِیت‌ُ وَ نَحن‌ُ الوارِثُون‌َ پس از ارائه قدرت در آفرینش زمین و خصوصیات آن و باد و آب که مایه حیات موجوداتند آیه تذکر میدهد و به (لام) تأکید کلام را مؤکّد میگرداند که آنکسیکه از روی حکمت اینکه عالم را اینکه طور مرتّب و مزیّن گردانیده البته همانست که حیات می‌بخشد و میمیراند.
و از بعضی از مفسرین چنین نقل شده که گفته (احیاء قلوب اولیاء کنیم بانوار لمعات جلال، و اماتت نفوس ایشان را کنیم بسطوات نظرات جلال).
(وَ نَحن‌ُ الوارِثُون‌َ) یعنی مال و حیات و آنچه بآنها عطا نموده‌ایم بازگشت

صفحه : 123
بخودمان مینماید زیرا که او مالک حقیقی است و ممکن آنچه دارد عرضی و ودیعت است که از او پس گرفته خواهد شد.

(و ما المال و الاهلون الّا ودیعة و لا بدّ یوما ان تردّ الودائع)
وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِین‌َ مِنکُم وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَأخِرِین‌َ، وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ یَحشُرُهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ در اینکه آیه اظهار مینماید که آنچه از افراز بشر از پیشینیان و آنچه در عقب میآیند همگی در علم حق تعالی موجودند و اینکه (عَلِمنَا) را بصیغه ماضی آورده مشعر بر احاطه علم ازلی او است که تماما در علم حضوری موجودند و لو آنهائیکه هنوز بدنیا نیامده‌اند و همانا پروردگار تو همه را در قیامت محشور میگرداند زیرا که او حکیم و درستکار و بتمام امور عالم است.
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ آیه در مقام بیان آفرینش بدن انسان است و تذکر میدهد که انسان را از پست‌ترین مواد و عناصر آفریدیم زیرا که صلصال گل خشگیده‌ای را گویند که از شدّت خشگی خورد شود (حَمَإٍ) گل و لجن سیاه رنگ است (مَسنُون‌ٍ) لجن بو گرفته در ته آب است اینکه است ماده بدن انسان آیا انسانیکه اولش چنین است و آخرش مردار گندیده متعفّن میگردد جای دارد که بخود مباهات نماید و کبر ورزد و بر مخالفت اوامر و نواهی آفریننده خود برآید.
وَ الجَان‌َّ خَلَقناه‌ُ مِن قَبل‌ُ مِن نارِ السَّمُوم‌ِ گویند جان‌ّ پدر ابلیس است، در خلقت جن‌ّ و ماده او تذکر میدهد که جن‌ّ را از آتش بی‌دود آفریدیم (نار سموم) زبده آتش است و نظر بهمین داشت که شیطان تکبّر کرد و از سجده بآدم اباء نمود و آفرینش جان‌ّ پیش از آفرینش انسان بوده.

صفحه : 124

[سوره الحجر (15): آیات 28 تا 44]

اشاره

وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (28) فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ (29) فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ (30) إِلاّ إِبلِیس‌َ أَبی أَن یَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ (31) قال‌َ یا إِبلِیس‌ُ ما لَک‌َ أَلاّ تَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ (32)
قال‌َ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه‌ُ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ (33) قال‌َ فَاخرُج مِنها فَإِنَّک‌َ رَجِیم‌ٌ (34) وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ اللَّعنَةَ إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ (35) قال‌َ رَب‌ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (36) قال‌َ فَإِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ (37)
إِلی یَوم‌ِ الوَقت‌ِ المَعلُوم‌ِ (38) قال‌َ رَب‌ِّ بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن‌َّ لَهُم فِی الأَرض‌ِ وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (39) إِلاّ عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ (40) قال‌َ هذا صِراطٌ عَلَی‌َّ مُستَقِیم‌ٌ (41) إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ إِلاّ مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ (42)
وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِین‌َ (43) لَها سَبعَةُ أَبواب‌ٍ لِکُل‌ِّ باب‌ٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم‌ٌ (44)

صفحه : 125

[ترجمه]

یاد کن وقتی که پروردگار تو بملائکه گفت من آفریننده بشری میباشم که از گل و لای خشک کهنه تعیین شده (28)
پس چون بین اجزاء (آدم) تسویه و تعادل قرار دادم و از روح خود در او نفخه‌ئی دمیدم پس بیفتید برای او بسجده (29)
و تمام ملائکه باو سجده نمودند (30)
مگر ابلیس که از سجده کردن اباء نمود (31)
خدای تعالی فرمود ای ابلیس چه چیز منع کرد تو را از اینکه بوده باشی با سجده کنندگان (32)
شیطان گفت من نمیباشم که سجده کنم ببشری که او را از گل و لای خشگ آفریدی (33)
خطاب شد که ای شیطان چون سجده نکردی پس از سجده کنندگان خارج شو که رانده شده‌ئی (34)
و بدرستیکه بر تو است لعنت تا روز قیامت (35)
شیطان گفت پروردگار من مرا مهلت ده تا روز قیامت که مردم مبعوث گردیده میشوند (36)
خدا فرمود تو از مهلت داده شدگانی (37)
تا روز وقت معلوم و معیّن (38)
شیطان گفت پروردگار من بسبب اینکه مرا اغواء گردانیدی هر آینه البته زینت میدهم برای آدمیان در زمین گناهان را و قسم بتو که البته بجدّیت تمام آنها را اغواء و گمراه میگردانم (39)
مگر بنده‌گان پاک و خالص تو را (40)
خدا فرمود همین اخلاص راه مستقیم بسوی من است (41)
بدرستیکه برای تو بر بنده‌گان من سلطنتی نیست مگر کسیکه از گمراهان تابع تو گردیده باشد (42)
و همانا جهنم وعده‌گاه تمام آنها است (43)
و برای جهنم هفت در است برای هر دری جزئی از آن گمراهان قسمت شده‌اند (45)
.

صفحه : 126

(توضیح آیات)

وَ إِذ قال‌َ رَبُّک‌َ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی خالِق‌ٌ بَشَراً مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ در بسیاری از آیات داستان بدو انسان و مادّه وجود و کیفیت خلقتش را بطور وضوح بیان نموده و در جای خود ثابت و مبرهن گردیده که آفرینش انسان اول پس از ترتیب آسمانها و زمین و ملائکه و جن و انواع موجودات از جمادات و نباتات بوده که گویا اینها مقدّمة برای پیدایش نوع انسان آفریده شده‌اند مخصوصا موالید ثلاث که پس از تکمیل موالید ذات متعال بید قدرت خود آدم ابو البشر را خلعت وجود بخشید و عنصر غالب او را از زبده خاک که شاید مقصود از (حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ) جوهر خاک و اجزاء لطیف آن مراد باشد از چنین عنصری وی را آفرید لکن معلوم نیست که حیوانات نیز پیش از انسان آفریده شده‌اند یا بعد از آن ظاهرا در قرآن بآن اشاره‌ئی نشده.
در مجمع البیان گفته اصل آدم از خاک است قوله تعالی (خَلَقَه‌ُ مِن تُراب‌ٍ) پس از آن خاک را گل گردانید قوله تعالی (وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ) پس از آن گل را واگذارد تا آنکه تغییر نمود و سست شد قوله تعالی (مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ) و آنرا واگذارد تا اینکه خشگ گردید و همین قوله تعالی (مِن صَلصال‌ٍ) و بین اینکه آیات تناقض نیست زیرا که آن اخبار است از حالات مختلفه اصل خلقت انسان. (پایان) فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ آیه اشاره بمقام بلند آدم است که خدای جلیل بملائکه خطاب مینماید که من وقتی آدم را از خاک آفریدم و بین اجزاء بدن وی تسویه قرار دادم یعنی بدن او را کامل گردانیدم بطوریکه قابل تعلّق روح باشد و پس از تکمیل جسم او از روح خودم باو نفخه‌ئی دمیدم شما همگی بآدم سجده کنید، اصل نفخ اجرا ریحست در تجویف جسم.
در منهج گفته چون روح اول تعلّق میگیرد ببخار لطیف که منشعب ا

صفحه : 127
قلب است و بر او فائض گردد روح حیوانیت پس از آن سریان میکند در تجاویف شرائین و اعماق بدن اینکه است که تعلق آنرا ببدن نفخ نام نهادند. (پایان) و چون حق تعالی منزّه و مبرّا است از صفات ممکنات و در اینکه آیه (وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) نسبت روح را بذات مقدّس خودش میدهد اینکه نسبت اضافه تشریفیه است که عظمت روح انسانی را بملائکه بنمایاند و پس از آنکه مقام بلند آدم را شناختند آنانرا امر نماید که (فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ).
فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ، إِلّا إِبلِیس‌َ أَبی أَن یَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ چون ملائکه مقام آدم را شناختند از جانب خدای تعالی مأمور گردیدند که او را سجده کنند ملائکه (کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ) کل‌ّ آنها و تمام آنها تأکید کل‌ّ و اجمعون اشاره باستیعاب است که احدی از ملائکه از حکم سجده خارج نیست همه بایستی یک مرتبه بیفتند بسجده که اعلا درجه تواضع است و تمام ملائکه سجده کردند و امر حق تعالی را اجابت نمودند مگر ابلیس که اباء نمود و تکبّر کرد از اینکه با سجده‌کنندگان شرکت نماید.
از اینجا بعضی از (الّای استثنائیه) استشهاد کرده‌اند که ابلیس از جنس ملائکه است لکن نظر بآن آیه که فرموده (کان‌َ مِن‌َ الجِن‌ِّ) تصریح مینماید که ابلیس از جنس ملک نبوده بلکه یکی از افراد جن‌ّ بوده و بنا بر اینکه میتوان گفت که استثناء (إِلّا إِبلِیس‌َ) استثناء متصل نیست بلکه استثناء منقطع است و در جای دیگر از اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی راجع باین مطلب توضیح داده شده.
قال‌َ یا إِبلِیس‌ُ ما لَک‌َ أَلّا تَکُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِین‌َ پس از آنکه خطاب سخط آمیز بشیطان شد که چه چیز تو را بر اینکه داشت که با سجده کننده‌گان شرکت ننمودی و خود را داخل آنها نگردانیدی شیطان لعین در پاسخ از روی کبر و نخوت گفت:
قال‌َ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه‌ُ مِن صَلصال‌ٍ مِن حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ

صفحه : 128
چون شیطان میدانست که مادّه خلقت او از شعله آتش گرفته شده و مادّه بدن آدم از گل خشگ تهیه گردیده اینکه بود که خود را برتر و افضل از آدم میدانست (لَم) از حروف نافیه است و لام او جداگانه دلالت بر چیزی ندارد و (لن) بمعنی هرگز است، شیطان گفت هرگز سجده نمی‌کنم برای بشری که او را از خسیس‌ترین و نازلترین اشیاء که خاک سیاه ظلمانی باشد آفریده‌ئی، در اینجا شیطان قیاس کرد و بعقل ناقص خود چنین وانمود که چون آتش شریف‌تر از خاک است نباید شریف در مقابل خسیس سر فرود آورد و تواضع نماید.
آری شیطان جسم آدم را میدید و خبر از آن گنجینه‌ئی که دست قدرت ایزدی در باطن و حقیقت روحانی او نهاده بود بی‌خبر بود اینکه بود که خود را افضل از آدم میدید و زیر بار سجده باو نرفت و از مقام خود پرتاب گردید.
قال‌َ فَاخرُج مِنها فَإِنَّک‌َ رَجِیم‌ٌ، وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ اللَّعنَةَ إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ پس از آنکه شیطان از سجده اباء نمود خطاب میرسد (فَاخرُج مِنها) ضمیر (مِنها) شاید آسمان باشد و میشود که مقام ملائکه یا بهشت یا غیر آن باشد و هر چه باشد شیطان بیک مخالفت امر از مقام خود مطرود شد و لعنت ابدی برای وی ثابت گردید، آیا ما افراد بشر چه حالی خواهیم داشت که شب و روز چندین خطاء و گناه از ما بروز مینماید و هیچ ملتفت نیستیم مگر اینکه کرم و غفّاریت حق تعالی سرپوش خطاهای ما گردد و از کرمش مشمول عفو او گردیم.
قال‌َ رَب‌ِّ فَأَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ فاء (فَأَنظِرنِی) متعلق بکلام محذوفی است شیطان پس از آنکه از مقام خود مطرود گردید از پروردگارش طلب میکند که مرا از فناء یا مرگ یا حبس یا غیر اینها امان و مهلت ده تا روز قیامت که عمر دنیای بشر بآخر میرسد.
قال‌َ فَإِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ، إِلی یَوم‌ِ الوَقت‌ِ المَعلُوم‌ِ پس از آنکه خواهش شیطان اجابت شد بوی خطاب رسید که تو از جمله مهلت داده شدگانی تا وقت معلوم یعنی روزی که قیامت برپا گردد و مرده‌گان

صفحه : 129
سر از خاک برآورند.
قال‌َ رَب‌ِّ بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن‌َّ لَهُم فِی الأَرض‌ِ وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان) 1- اغواء اول و دوم بمعنی اضلال و گمراهی است یعنی شیطان (به لام تأکید و نون ثقیله کلام را مؤکّد گردانید) و گفت پروردگار من همین طوری که مرا گمراه نمودی من هم تمام بنی آدم را گمراه میگردانیم لکن اینکه توجیه جائز نیست زیرا که خدای سبحان کسی را از دین گمراه نمیگرداند مگر اینکه گفته شود که شیطان معتقد بجبر بوده.
2- اغواء اول و ثانی بمعنی تخییب باشد یعنی همان طوری که تو مرا ناامید گردانیدی از رحمت خودت من هم اولادان آدم را ناامید میکنم البته از رحمت تو به اینکه که آنها را میخوانم بنافرمانی تو. (جبائی) 3- یعنی همان طوری که مرا از راه بهشت گمراه گردانیدی من هم بنی آدم را گمراه میکنم البته به اینکه که میخوانم آنها را بمعصیت تو.
4- چون مرا تکلیف کردی بسجده بر آدم و از اینکه راه گمراه گردیدم و اینکه تکلیف را غوایت نامیده مثل آنجا است که فرموده فزادتهم رجسا الی رجسهم). (بلخی) (باء) در (بِما أَغوَیتَنِی) باء قسم است. (ابی عبیده) و بقولی (باء) سببیه است یعنی بسبب اینکه گمراه کردی مرا هر آینه البته زینت میدهم برای اولاد آدم در روی زمین معاصی را و گمراه میکنم تمام آنها را مگر بندگان مخلص تو را مثل اینکه گفته میشود (بطاعته لتدخلن الجنة و بمعصیته لتدخلن‌ّ النار) و مفعول (تزیین) محذوف است و در تقدیر (لازیّنن‌ّ الباطل لهم) یعنی باطل را در نظر اولاد آدم زینت میدهم تا اینکه در آن واقع گردند. (پایان)

صفحه : 130
إِلّا عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ (مُخلِصِین‌َ) بفتح لام و کسر لام هر دو قرائت شده، اگر بکسر لام قرائت شود یعنی آن بندگانی که خالص کرده‌اند عبادت خود را برای خدا، و اگر بفتح لام خوانده شود یعنی آن بندگانی که خالص کرده است آنها را خدا به اینکه که موفّق داشته آنها را بلطف خاص خود، خلاصه اینکه ابلیس قسم یاد مینماید که تمام افراد بشر را اغواء مینمایم و همه را فریب میدهم مگر آنکسانیکه اعمالشان از هر گونه غل‌ّ و غش و ریاء و سمعه و منافع طبیعی دنیوی و حظوظات نفسانی خالص باشد و غرضشان اطاعت اوامر و انجام وظیفه باشد نه غیر آن که دست من از دامن پاک آنها کوتاه است.
و نیز اگر (المُخلَصِین‌َ) بفتح لام باشد چنین میشود که خدای تعالی قلب و سریره آنها را از هر صفت پلیدی پاک گردانیده و محل جولان گاه ملائکه قرار داده و دیگر روزنه‌ئی برای ورود شیطان باز نگذاشته زیرا که خداوند آنها را برای اشراق نور معرفت خودش خالص گردانیده.
قال‌َ هذا صِراطٌ عَلَی‌َّ مُستَقِیم‌ٌ آیه ظاهرا پاسخ سخن ابلیس است که گفته تمام بنی آدم را گمراه میکنم مگر آنهائی را که خالص گردانیده‌ئی که دیگر من دست‌رس بآنها ندارم و حق تعالی در جواب فرموده همین است راه مستقیم بسوی من، شاید مقصود چنین باشد که یگانه طریقی که انسان را میسّر است از کید ابلیس در امان باشد همان خلوص دل است از غیر حق تعالی و همین است راه مستقیمی که سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است.
إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ إِلّا مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ در پاسخ ابلیس فرموده آری بندگان من یعنی آنهائیکه طوق بنده‌گی و عبودیت بگردن آویخته و قلب و دلشان از غیر من خالی گردیده و همیشه چشم امیدشان بسوی من نگرانست تو ای ابلیس چنین قوّتی نداری که بر آنها ظفریابی

صفحه : 131
و از طریق بندگی من گمراهشان گردانی.
ظاهرا استثناء (إِلّا مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ) استثناء منقطع است نه متّصل زیرا که مستثنی منه (عِبادِی) داخل در مستثنی یعنی غاوین نیست زیرا نمیشود گفت بعضی از عباد را خارج گردانیده و آنان غاوین میباشند برای اینکه عبادی قید کرامت است نسبت بمخلصین.
خلاصه آیه در پاسخ ابلیس است که تو میتوانی اغواء نمائی غاوین را آنهائی که در گمراهی هستند لکن همچه قوّت و استیلائی نداری که کسانی را که در طریق هدایت و بندگی قدم میزنند گمراه گردانی.
وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِین‌َ، لَها سَبعَةُ أَبواب‌ٍ لِکُل‌ِّ باب‌ٍ مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم‌ٌ همانا جهنّم موعدگاه ابلیس و تمام گمراهان است یعنی آنهائی که از راه حق و حقیقت منحرف گردیده‌اند و از برای جهنم هفت درب است و از برای هر دربی جزئی قسمت گردیده شده.
(سخنان مفسرین در توجیه دربهای جهنم) 1- از حضرت امیر علیه السلام روایت شده که فرموده جهنم هفت درب دارد منطبق بر هم و بعضی فوق بعض دیگر است و یک دست مبارک را بر دست دیگر گذارد و فرمود چنین است و خداوند بهشت را در عرض هم گذارده و بعضی از نیران را فوق بعض دیگر قرار داده پائین همه جهنّم و بالای آن لظی و بالای آن حطمه و بالای آن سقر و بالای آن جحیم و بالای آن سعیر و بالای آن هاویه است.
و در روایت کلبی اسفل آن هاویه و اعلای آن جهنم است، و از إبن عباس است که درب اول جهنم، دوم سعیر، سوم سقر، چهارم جحیم، پنجم لظی، ششم حطمه، هفتم هاویه. و چنانچه می‌بینی روایات راجع بابواب جهنم مختلف رسیده و عکرمه و جبائی گفته‌اند که ابواب نیران مثل منطبق گردیدن دست بر دست دیگر است، و از ضحاک نقل شده که برای آتش هفت درب است بعضی فوق بعضی بالای آن مقام موحّدین اهل معصیت است که بقدر گناهشان و عمرشان در دنیا معذّبند

صفحه : 132
و بعد خارج میگردند، درب دوم جای یهودیان است، سوم نصاری، چهارم صابئون، پنجم مجوس، ششم مشرکین عرب، هفتم منافقین و اینکه است قوله تعالی (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) و اینکه قول حسن و ابی مسلم است.
(مجمع البیان)

صفحه : 133

[سوره الحجر (15): آیات 45 تا 64]

اشاره

إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ (45) ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ آمِنِین‌َ (46) وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین‌َ (47) لا یَمَسُّهُم فِیها نَصَب‌ٌ وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِین‌َ (48) نَبِّئ عِبادِی أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ (49)
وَ أَن‌َّ عَذابِی هُوَ العَذاب‌ُ الأَلِیم‌ُ (50) وَ نَبِّئهُم عَن ضَیف‌ِ إِبراهِیم‌َ (51) إِذ دَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَقالُوا سَلاماً قال‌َ إِنّا مِنکُم وَجِلُون‌َ (52) قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ عَلِیم‌ٍ (53) قال‌َ أَ بَشَّرتُمُونِی عَلی أَن مَسَّنِی‌َ الکِبَرُ فَبِم‌َ تُبَشِّرُون‌َ (54)
قالُوا بَشَّرناک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُن مِن‌َ القانِطِین‌َ (55) قال‌َ وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَةِ رَبِّه‌ِ إِلاَّ الضّالُّون‌َ (56) قال‌َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون‌َ (57) قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ٍ مُجرِمِین‌َ (58) إِلاّ آل‌َ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِین‌َ (59)
إِلاَّ امرَأَتَه‌ُ قَدَّرنا إِنَّها لَمِن‌َ الغابِرِین‌َ (60) فَلَمّا جاءَ آل‌َ لُوطٍ المُرسَلُون‌َ (61) قال‌َ إِنَّکُم قَوم‌ٌ مُنکَرُون‌َ (62) قالُوا بَل جِئناک‌َ بِما کانُوا فِیه‌ِ یَمتَرُون‌َ (63) وَ أَتَیناک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ (64)

صفحه : 134

[ترجمه]

بدرستیکه پرهیزکاران در بهشتها و چشمه‌ها و نهرهای جاری خواهند بود (45)
بآنها گفته میشود که داخل بهشت گردید با سلامتی (از هر گونه رنج و تعبی) و سلام و درود بر شما باد در حالیکه در محل امن و امان قرار گرفته‌اید (46)
و ما از سینه و دلهای آنها هر غل‌ّ و غش‌ّ طبیعت را می‌کنیم و در آیند در بهشت در حالیکه برادر و دوست باشند و بر تختهائی مقابل هم قرار گرفته‌اند (47)
در بهشت بآنها هیچ رنج و تعبی نمیرسد و نیستند آنها از بهشت بیرون شدگان (48)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بندگان مرا آگاه گردان (و بآنها مژده بده) که من آمرزنده و مهربانم (49)
و اینکه عذاب من عذاب دردناک است (50)
و آنها را خبردار گردان از مهمانان ابراهیم (51)
وقتی که بر او داخل گردیدند و بر او سلام دادند ابراهیم (ع) گفت حقیقة ما از شما ترسناکیم (52)
ملائکه گفتند نترس همانا ما تو را مژده میدهیم بپسر دانا (53)
ابراهیم گفت آیا مرا بشارت میدهید بعد از آنکه بزرگ سالی و پیری مرا گرفته پس بچه چیز مژده بمن میدهید (54)
ملائکه گفتند تو را بحق و درستی مژده میدهیم و نباید تو از ناامیدان باشی (55)
ابراهیم گفت و کیست که ناامید شود از رحمت پروردگار خود مگر جماعت گمراهان (56)
ابراهیم (ع) از فرشتگان پرستش نمود که چه چیز است کار شما ای فرستاده شدگان (57)
گفتند ما فرستاده شده‌ایم بسوی جماعت گنهکاران (58)
مگر آل لوط که ما تمام آنها را نجات میدهیم (59)
مگر زن او را که ما تقدیر نموده‌ایم که او از جمله هلاک شدگان باشد (60)
پس وقتی که ملائکه آمدند نزد آل لوط (61)
لوط (ع) بملائکه گفت شما قوم ناشناس میباشید (62)
گفتند بیگانه نیستیم بلکه آورده‌ایم قومت را بآنچه در آن شک میکردند یعنی عذاب (63)
و نزد تو آمده‌ایم بحق و بدرستیکه راست گویان میباشیم (64)

صفحه : 135

(توضیح آیات)

إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی جَنّات‌ٍ وَ عُیُون‌ٍ، ادخُلُوها بِسَلام‌ٍ آمِنِین‌َ همین طوری که بناء قرآن بر اینکه است که هر جا راجع بکفّار و اشقیاء ذکری از عذاب و نیران و سخط پروردگار را تذکّر دهد در مقابل مؤمنین و نیکوکاران را مژده میدهد بالطاف الهی و مقامات بهشتی و کافرین و تبه‌کاران را میترساند از عذاب جهنّمی زیرا که نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را موصوف گردانیده به (بَشِیراً وَ نَذِیراً).
در اینجا نیز پس از حکایت شیطان و غاوین و دربهای جهنم بپرهیزکاران و نیکوکاران وعده میدهد، و شاید مقصود از متقین که در اینکه آیه تذکر میدهد که برای آنها بهشتها و چشمه‌های جاری دائمی مهیّا است همان مخلصین باشند که در آیه بالا حکایة از قول شیطان نموده که گفته است همه اولادان آدم را گمراه میگردانم مگر آنهائی خالص گردیده‌اند که اینهایند لایق چنین کرامتی که بخطاب عزّت مخاطب گردند که گویا بآنها خطاب شفقت آمیز میرسد که ای کسانی که بمرتبه خلوص رسیده‌اید و دل و جانتان از غل‌ّ و غش‌ّ طبیعت خالی گردیده حال که موقع پاداش اعمال نیک شما رسیده در دار کرامت الهی با سلامتی در محل امن و امان داخل گردید و از هر آفت و گزندی محفوظ خواهید بود.
وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین‌َ (غِل‌ٍّ) بمعنی حقد و حسد است از آنچه برانگیزاند انسان را بضرر رسانیدن بغیر و (نصب) تعب و زحمت است.
در آیه از سجیه و خلق نیکوی متّقین خبر میدهد که آنان کسانی میباشند که ما سینه آنها را از هر غل‌ّ و حسد و آنچه را که ضرر رسانیدن بغیر را ایجاب مینماید خالی نمودیم (إِخواناً) حال است شاید اشاره باین باشد که اهل بهشت که از متقین میباشند در حالیکه در تختهای مرصّع تکیه زده‌اند برادرانند در

صفحه : 136
دوستی و صمیمیت (متقابلین) رو بروی هم دارند هیچ یک از آنان در عقب دیگری قرار نگرفته، شاید اینکه هم اشاره باتّحاد و خلوص و پاکی طینت آنها باشد.
لا یَمَسُّهُم فِیها نَصَب‌ٌ وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِین‌َ دو فضیلت دیگر که نسبت بمتقین در آیه تذکر میدهد یکی آنکه برای اهل بهشت دیگر سختی و تعبی نیست تمام نعمتهای جسمانی و روحانی در دسترس آنان گذارده شده، و دیگر آنکه فوق تمام نعمتها بشمار میرود اینکه است که اهل بهشت در دار کرامت الهی جاویدانند دیگر از مرگ و فناء و آفات جسمانی و روحانی در امانند.
نَبِّئ عِبادِی أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم‌ُ، وَ أَن‌َّ عَذابِی هُوَ العَذاب‌ُ الأَلِیم‌ُ پس از وعد و وعیدها برسولش خطاب مینماید که بندگان مرا متذکر گردان و آنان را خبردار کن که بدانند همانا حقیقة من در موقع بخشش نسبت بتوبه‌کنندگان آمرزنده گناهانم و رحیمم یعنی صاحب رحمت و بخشش بی‌پایانم و در مورد عذاب عذاب و شکنجه من نسبت بکافرین و مشرکین و تبه روزگاران بسیار سخت و ناگوار است.
آری عظمت و جلال و کبریائی احدیت چنین ایجاب میکند که در موقع بخشش و افاضه رحمت کرمش ببندگان لایق بی‌اندازه و نامحدود باشد و در موقع غضب نیز شدید العقاب و سخت انتقام گیرنده میباشد.
و تأکید در جمله اسمیه (بان‌ّ) و ضمیر فصل (انا) و لام در خبر اینها تماما دلالت دارد که مغفرت و رحمت نسبت باهلش و الم عذاب نسبت بعاصین در منتهی درجه شدّت خواهد بود.
اینکه است که انسان بایستی همیشه بین خوف و رجاء باشد نه از کرم حق تعالی و بخشش او ناامید باشد و نه بکرمش مغرور گردد و بامید بخشش بی‌باکانه آنچه خواهد بکند زیرا که آن ناشی از غرور شیطانی است اصلا اگر واقعا کسی امیدوار بکرم و بخشش او باشد خود را در معرض رحمت و کرم خداوندی واقع

صفحه : 137
میگرداند نه اینکه اصلا بدون توجه باعمال خود بدل خواه خود عمل کند و خواهد کرم حق را سرپوش اعمال زشت خود گرداند.
وَ نَبِّئهُم عَن ضَیف‌ِ إِبراهِیم‌َ، إِذ دَخَلُوا عَلَیه‌ِ فَقالُوا سَلاماً قال‌َ إِنّا مِنکُم وَجِلُون‌َ (ضَیف‌ِ) مهمان را گویند و بر یکی و زیادتر اطلاق میشود و بواو آیه را عطف داده بآیه بالا و همان طوری که در آن آیه هم وعده آمرزش و رحمت بود نسبت بنیکوکاران و توبه کنندگان و هم وعید و تهدید بود نسبت ببدکاران اینکه آیه نیز از طرف ملائکه هم وعده و مژده داده شده بابراهیم (ع) بپسر دانا و هم وعید و خبر عذاب داده شده بر قوم لوط (ع).
خلاصه حق تعالی برسولش امر فرموده که خبر بده مردمان را از داستان ابراهیم (ع) و مهمانهای او گویند آنها سه فرشته یا هشت نفر یا دوازده نفر بودند باختلاف روایات که بر ابراهیم علیه السّلام وارد شدند و چون وارد شدند گفتند سلام بر تو و چنانچه در آیات دیگر تذکر داده ابراهیم (ع) گوشت بریان کرده‌ئی نزد آنها حاضر نمود آنها دست دراز ننمودند بفراست فهمید آنها بشر نیستند و فرشته‌اند از آنان ترسید وقتی دیدند ابراهیم از آنها ترسید گفتند نترس ما آمده‌ایم تو را بشارت دهیم بپسر دانا.
قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُک‌َ بِغُلام‌ٍ عَلِیم‌ٍ ابراهیم گفت آیا مرا بشارت میدهید بپسر دانا در حالیکه کبر سن مرا فرا گرفته قالُوا بَشَّرناک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُن مِن‌َ القانِطِین‌َ باء (بِالحَق‌ِّ) برای مصاحبت است، ملائکه گفتند ما تو را بحق و درستی بشارت میدهیم و نباید تو از ناامیدان باشی.
قال‌َ وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَةِ رَبِّه‌ِ إِلَّا الضّالُّون‌َ ابراهیم (ع) در پاسخ فرمود ناامید نمیگردند از رحمت پروردگار خود مگر گمراهان یعنی هرگز من از رحمت پروردگار خود ناامید نمیگردم.

صفحه : 138
قال‌َ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُون‌َ، قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم‌ٍ مُجرِمِین‌َ وقتی حضرت ابراهیم (ع) دید ملائکه چند نفرند شاید بفراست و علم لدنّی فهمید که اینها مأمور بامر بزرگی میباشند اینکه بود که سؤال میکند چیست کار بزرگ شما ای فرستادگان ملائکه گفتند ما فرستاده شده‌ایم برای هلاکت جماعت گنهکاران و مقصود از گنهکاران قوم لوط بودند که آنها بکیفر آن عمل قبیحشان مورد غضب الهی گردیدند و مبتلا بعذاب شدند.
إِلّا آل‌َ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِین‌َ، إِلَّا امرَأَتَه‌ُ قَدَّرنا إِنَّها لَمِن‌َ الغابِرِین‌َ راجع به (إِلّا) استثنائیه در (إِلّا آل‌َ لُوطٍ) دو قول است بعضی گفته‌اند استثناء منقطع است اگر مستثنی قوم باشد زیرا که قوم از مجرمین بودند و آل لوط از مجرمین نبودند، و بقول دیگر استثناء متصل است بنا بر اینکه استثناء از ضمیر (مجرمین) باشد یعنی ما فرستاده شده‌ایم بر تمام مجرمین مگر آل لوط که از مجرمین نیستند و تمام آنها را نجات میدهیم (إِلَّا امرَأَتَه‌ُ) استثناء متصل است و مستثنی منه آل لوط است یعنی آل لوط را تماما نجات میدهیم مگر زن او را که چنین تقدیر نموده‌ایم که داخل هلاک شدگان یا از بازمانده‌گان در عذاب باشد فَلَمّا جاءَ آل‌َ لُوطٍ المُرسَلُون‌َ، قال‌َ إِنَّکُم قَوم‌ٌ مُنکَرُون‌َ وقتی ملائکه بر آل لوط وارد شدند، شاید مقصود اینکه باشد که وقتی ملائکه وارد منزل لوط شدند ملائکه را نشناخت و گفت شما جماعت بیگانه میباشد، و شاید ترسید از آنها ضرری باو متوجّه گردد.
قالُوا بَل جِئناک‌َ بِما کانُوا فِیه‌ِ یَمتَرُون‌َ، وَ أَتَیناک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ ملائکه گفتند ما بیگانه نیستیم بلکه آورده‌ایم نزد تو بآن عذابی که تو وعده دادی بقومت و آنها در آن شک میکردند و ما بحق و درستی آمده‌ایم و در مأموریتمان صادقیم.
اگر گفته شود چگونه دو رسول مخصوصا رسول اولوا العزم حضرت ابراهیم علیه السّلام ملائکه را نشناختند در صورتی که پیمبران بایستی با ملائکه آشنا باشند نه بیگانه

صفحه : 139
و از جهت ملائکه وحی میگیرند.
پاسخ گوئیم آن اندازه‌ئیکه لازم است با ملائکه آشنا باشند ملک حامل وحی است یا ملائکه رحمت و ظاهرا آنها ملائکه‌ئی بودند که حامل عذاب کفار بودند و شاید از اینکه جهت با آنها آشنا نبودند و آنها بیگانه بنظرشان آمدند.

صفحه : 140

[سوره الحجر (15): آیات 65 تا 77]

اشاره

فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ وَ امضُوا حَیث‌ُ تُؤمَرُون‌َ (65) وَ قَضَینا إِلَیه‌ِ ذلِک‌َ الأَمرَ أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ مُصبِحِین‌َ (66) وَ جاءَ أَهل‌ُ المَدِینَةِ یَستَبشِرُون‌َ (67) قال‌َ إِن‌َّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفضَحُون‌ِ (68) وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لا تُخزُون‌ِ (69)
قالُوا أَ وَ لَم نَنهَک‌َ عَن‌ِ العالَمِین‌َ (70) قال‌َ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ (71) لَعَمرُک‌َ إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُون‌َ (72) فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُشرِقِین‌َ (73) فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ (74)
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِلمُتَوَسِّمِین‌َ (75) وَ إِنَّها لَبِسَبِیل‌ٍ مُقِیم‌ٍ (76) إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ (77)

صفحه : 141

[ترجمه]

خطاب شد ای لوط بیرون ببر از اینکه شهر اهل خود را در پاره‌ئی از شب گذشته و تو پشت سر آنها روان شو و احدی از شما بپشت سرش التفات نکند و بروید بآن جا که مأمور گردیده‌اید (65)
و ما بسوی لوط اینکه چنین امر را حکم نمودیم یا وحی کردیم که اینکه جماعت قوم تو همگی در صبحگاه هلاک میگردند (66)
و اهل شهر (قبل از هلاکتشان) آمده بودند در خانه لوط و بخیال کامرانی خوشحال بودند (67)
لوط بآن جماعت گفت اینها مهمان منند مرا مفتضح نکنید (68)
از خدا بترسید و مرا رسوا نگردانید (69)
آن جماعت بلوط گفتند آیا ما تو را از حمایت عالمیان نهی ننمودیم (70)
لوط گفت اینها دختران منند عمل خود را با آنها انجام دهید (71)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قسم بجان تو که آنها مست شهوات بودند و از مستی خود بی‌خبران بودند (72)
در طرف صبح صیحه آسمانی قوم لوط را فرا گرفت (73)
و ما آن شهر را وارونه کردیم و سنگ ریزه از گل خشگ بر آنها که غائب بودند بارانیدیم (74)
و بدرستیکه در اینکه داستان آیات و نشانه‌هائی است برای اشخاص متفطّن (75)
و ویرانه‌گی محل هلاکت آنها باقی است برای راه‌گذران (76)
و بدرستیکه در باقی ماندن ویرانه آنها هر آینه آیتی است برای مؤمنین (که متنبّه گردند) (77)
.

صفحه : 142

(توضیح آیات)

فَأَسرِ بِأَهلِک‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّیل‌ِ وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ (اسراء) سیر در شب است و (سری) هم بهمین معنی است یعنی از باب افعال و مجرد هر دو استعمال شده است، از طرف حق تعالی امر شد بلوط (ع) که خودت با اهلت در آخر شب نزدیک بصبح بیرون برو و اهلت را جلو انداز و خودت از عقب آنان روان شو تا اینکه مواظب آنها باشی و بایستی احدی از آنها بپشت سر خود یعنی بطرف شهر نگاه نکند.
و حکمت اینکه دو قید در آیه که حضرت لوط عقب اهل خود برود و دیگر کسی از آنها بپشت سر خود رو بشهر نگاه ننماید، شاید شرط اول برای اینکه بود که لوط عقب آنها باشد که مبادا بعضی از آنها در عقب بمانند و عذاب بآنها اصابت نماید، و قید دوم که احدی بپشت سرش نگاه نکند برای اینکه بوده که آنها طاقت دیدن عذاب را نداشتند و از هول و ترس شاید هلاک میگردیدند، و شاید کنایه باشد از سرعت سیر آنها که بطوری باید در سیر شتاب نماید که حتی بپشت سر خود هم نگاه نکنند که توقّف را ایجاب نماید.
وَ امضُوا حَیث‌ُ تُؤمَرُون‌َ، وَ قَضَینا إِلَیه‌ِ ذلِک‌َ الأَمرَ أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ مُصبِحِین‌َ و بروید بآن محلیکه مأمور گردیده‌اید (امضُوا) بحیث که ظرف مبهم است متعدّی گردیده زیرا که حیث مکان مبهم است و چنین است ضمیر (تُؤمَرُون‌َ) (وَ قَضَینا) بالی متعدی گشته و معنی (و اوحینا الیه ذلک الامر مقضیّا) و امر تفسیر شده بقوله تعالی (أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع‌ٌ) و در اینکه امر را مبهم آورده و تفسیر کرده برای عظمت مطلب است.
و بعضی (أَن‌َّ) را بکسر قرائت نموده‌اند بنا بر اینکه استیناف باشد گویا گوینده گفته (اخبرنا عن ذلک الامر) خبر ده ما را از اینکه امر در جواب گفته شده (أَن‌َّ دابِرَ هؤُلاءِ) (و دابرهم آخرهم) یعنی آنان (قوم لوط) تا آخر آنها

صفحه : 143
متأصل و هلاک میگردند بطوری که احدی از آنها باقی نمیماند چون داخل صبح شوند. (طبرسی) وَ جاءَ أَهل‌ُ المَدِینَةِ یَستَبشِرُون‌َ، قال‌َ إِن‌َّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفضَحُون‌ِ اهل سدوم وقتی دیدند جوانانی داخل خانه لوط شدند و آنها را بیگانه پنداشتند و چون بناء عمل قبیح آنان با غریبها بود که وارد شهر میشدند ریختند در خانه لوط که عمل قبیح خود را نسبت بآنها انجام دهند ظاهرا چنانچه از آیه برمیآید لوط مضطرب گشت و بآن جماعت گفت اینها میهمانان منند مرا نزد مهمانان خود مفتضح نگردانید و اینکه در وقتی بوده که هنوز ندانسته بود ملائکه میباشند وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ لا تُخزُون‌ِ، قالُوا أَ وَ لَم نَنهَک‌َ عَن‌ِ العالَمِین‌َ (تُخزُون‌ِ) یا مشتق از خزی است بمعنی خواری یا از خزانت بمعنی حیاء لوط در مقام اندرز بجماعت مفسدین گفت ای قوم از خدا بترسید و مرا نزد مهمانان خوار نکنید قوم در پاسخ قوم لوط گفتند آیا ما تو را نهی نکردیم و تهدید ننمودیم از عالمین یعنی از مردمان و غربائی که داخل شهر میشوند که از عمل قبیحمان نسبت بآنها نهی ننمائی.
قال‌َ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِین‌َ لوط بجماعت گفت اینها دختران من میباشند اگر شما خواسته باشید عملی انجام دهید.
شاید مقصود حضرت لوط دختران و زنان امّت خود بوده زیرا که پیمبران بمنزله پدرانند برای امّت چنانچه گفته‌اند در حدیثی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (من و علی دو پدر میباشیم برای امّت).
و شاید مقصود لوط (ع) دختران خودش بوده و برای اینکه جماعت متعرض مهمانان او نشوند و عمل لواط را انجام ندهند حاضر شده که دختران خود را بنکاح بعضی از آنها درآورد.

صفحه : 144
لَعَمرُک‌َ إِنَّهُم لَفِی سَکرَتِهِم یَعمَهُون‌َ عمر مدت عمارت بدن انسان است بحیات، خدای متعال نظر بعظمت مطلب قسم یاد میکند بمدّت حیات و عمر رسولش که از بالاترین قسمها بشمار میرود که اینکه جماعت اهل سدوم چنان مست شهوات گردیده بودند که متردد در کار و متحیر و سرگردان بودند.
از إبن عباس چنین نقل شده که گفته خداوند هیچ کسی را گرامی‌تر از حضرت پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیافرید اینکه بود که بحیات احدی سوگند یاد ننمود مگر بحیات او.
و بقولی خطاب (لَعَمرُک‌َ) بلوط است یعنی ملائکه بلوط اینکه طور گفتند یعنی قسم بعمر تو که قوم تو در سرگردانی و گمراهی متحیرند چگونه نصیحت تو را بشنوند. (منهج) فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُشرِقِین‌َ پس از آنکه لوط با اهل خود از سدوم بیرون رفتند چنانچه از آیه استفاده میشود عذاب استیصالی بر آنان وارد گردید، و از آیه چنین برمیآید که عذاب آنها در موقع طلوع آفتاب بوده که صوت هالک مهلک آنان را فرا گرفت و بروایتی نقل شده که جبرئیل بال خود را زیر شهر آنها کرد و آنرا بلند کرد و سرنگون نمود فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل‌ٍ از آیه چنین استفاده میشود که عذاب آنها دو قسم بوده یکی زیر و رو شدن شهرستان و دیگر باریدن حجارة یعنی سنگ ریزه اینکه است که بعضی گفته‌اند زیر و رو شدن شهر عذاب آنهائی بوده که در شهر بودند و سنگ ریزه از گل عذاب آنهائیکه خارج از شهر بودند.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِلمُتَوَسِّمِین‌َ (توسم) بمعنی فراست است یعنی در اینها نشانه‌هائی است برای اهل فراست یعنی آنهائیکه در مسافرت و گذرگاهشان بشهرستان مؤتفکه که قوم لوط منزل

صفحه : 145
داشتند میرسند و از آن عبرت میگیرند، و در حدیث است
(اتّقوا فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه)
اینکه است که در آیه بعد میفرماید:
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِلمُؤمِنِین‌َ در اینکه عذاب استیصالی آیة دلالتی است برای کسانی که ایمان آورده‌اند در تفسیر جواهر طنطاوی راجع بمتوسّمین بیانی دارد که برای توضیح مختصری از آنرا ترجمه مینمایم:
چنین گفته (المتوسّمون هم المتفرّسون) و فراست بکسر فاء اسم است از قول تو که گوئی (تفرّست من فلان الخیر) و فراست آنچیزی است که خدا در قلب بعضی از اولیاء خود واقع میگرداند و بآن از حالات مردم مطّلع میگردند و برای آنان حدس و نظر و تثبّت پدید میگردد و یا اینکه از روی تجربه و خلق و معاشرت حاصل میگردد و حالات مردم را میشناسند.
و متوّسم کسی است که نظر میکند در علامت اشیاء و صفات و علامات آنها را مینگرد خدای تعالی در حکایت قوم لوط آنهائیکه زنها را واگذاشتند و تابع فاحشه شدند نسبت برجال فرموده آنها را صیحه گرفت و بالای قریه گردید سافل آن و آن آیتی است برای اهل فراست.
و در اینجا مسلمانها بایستی نظر کنند و فکر نمایند که آیا قرآن برای همین قصّه تنها نازل شده و آیا متفرس در اسلام غیر از اینها نیست وقتی مسلمانی آیه را قرائت میکند از احوال امم محیطه بما و از حالات ما چشم میپوشد و میگوید قوم لوط بعمل فاحشه (لواط) هلاک گردیدند.
اما مسلمان متوسم بفراست عقل مشرق نورانی میگوید که آیا خداوند برای چه قوم لوط را هلاک گردانید و خودش بخود جواب میدهد که آنها برای اخلال نمودن بنظام امّت هلاک شدند زیرا که وقتی زنان را واگذارند و اکتفاء بمردها نمایند نسل بشر کم میگردد و همین است هلاکت که امم ضایع میگردد، و نیز شخص متوسم فکر میکند در قوم هود که آنها هلاک شدند از جهت معاصی مثل

صفحه : 146
قطع طریق و اتیان مسکرات و قوم شعیب هلاک شدند بسبب نقص کیل و میزان و نتیجه اینها خرابی مدن آنها است و شخص متوسم از تمام اینها یک نتیجه میگیرد و آن اینکه است که هلاکت مدن و ضایع شدن آن برمیگردد بیک چیز که آن اخلال بنظام عالم است و تحت اینکه چیزهای غیر محصور است و معلوم است که عذاب آخرت بعد از عذاب دنیا است.
(پایان)

صفحه : 147

[سوره الحجر (15): آیات 78 تا 99]

اشاره

وَ إِن کان‌َ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ لَظالِمِین‌َ (78) فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام‌ٍ مُبِین‌ٍ (79) وَ لَقَد کَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الحِجرِ المُرسَلِین‌َ (80) وَ آتَیناهُم آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ (81) وَ کانُوا یَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً آمِنِین‌َ (82)
فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُصبِحِین‌َ (83) فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ (84) وَ ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصفَح‌ِ الصَّفح‌َ الجَمِیل‌َ (85) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ الخَلاّق‌ُ العَلِیم‌ُ (86) وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ (87)
لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِلمُؤمِنِین‌َ (88) وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین‌ُ (89) کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین‌َ (90) الَّذِین‌َ جَعَلُوا القُرآن‌َ عِضِین‌َ (91) فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِین‌َ (92)
عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ (93) فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ (94) إِنّا کَفَیناک‌َ المُستَهزِئِین‌َ (95) الَّذِین‌َ یَجعَلُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ (96) وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ یَضِیق‌ُ صَدرُک‌َ بِما یَقُولُون‌َ (97)
فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ وَ کُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ (98) وَ اعبُد رَبَّک‌َ حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ (99)

صفحه : 148

[ترجمه]

همانا اهل (ایکه) ستمکار بودند (78)
و بکیفر عملشان از آنها انتقام کشیدیم و (ویرانی) اینکه دو شهر در طریق روشنی است که همه می‌بینند برای تنبّه ستمکاران (79)
و حقیقة اهل (حجر) هم رسولان را تکذیب نمودند (80)
و آیات خود را بآنها عطاء نمودیم و آنها از آن اعراض کنندگان بودند (81)
و از کوهها (سنگ) می‌تراشیدند و خانه‌ها بنا میکردند و از خرابی آن ایمن بودند (82)
پس از آن در طرف صبح عذاب آسمانی آنان را فرا گرفت (83)
و آنها را از عذابی که کسب کرده بودند اموال و خانه‌های تراشیده از کوهها بی‌نیاز نگردانید (84)
و ما آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است نیافریدیم مگر بحق و همانا قیامت محققا آینده است (ای رسول) تو از اینکه منکرین بنیکوئی در گذر (85)
بحقیقت پروردگار تو بسیار خلق کننده و دانا است (86)
و همانا ای رسول ما هفت آیه از (مثانی یعنی سوره حمد) و نیز (قرآن عظیم) بتو عطاء نمودیم (87)
چشم از اینکه متاع (ناقابل دنیا) که بکافرین دادیم بپوشان و بر آنها محزون مباش و برای مؤمنین تواضع و فروتنی کن (88)
و بآنها بگو من پیمبر بیم دهنده‌ئی از عذاب خدا میباشم که با دلیل روشن بسوی شما آمده‌ام
مثل آن عذابی که بر کسانی که آیات خدا را قسمت کردند نازل گردانیدم (90)
آنانکه قرآن را جزء جزء و پاره کردند (91)
قسم بپروردگار تو که البته از آنها و جمیعشان سؤال میکنیم (92)
از آنچه بودند که عمل میکردند (93)
ای رسول تو آشکارا و بصدای بلند آنچه را مأموری بخلق برسان و از مشرکین اعراض نما (94)
بحقیقت ما شرّ استهزاء کنندگان را (95)
آنهائیکه با خدا خدای دیگری قرار میدهند (رفع میکنیم) و بزودی خواهند دانست (96)
و بدرستی میدانیم که از گفتار آنها سینه تو تنگ میشود (97)
و تو بحمد پروردگار خودت تسبیح کن و بوده باش از سجده کننده‌گان (98)
و پروردگار خودت را پرستش نما تا وقتی که مرگ تو بیاید (99)

صفحه : 149

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِن کان‌َ أَصحاب‌ُ الأَیکَةِ لَظالِمِین‌َ (ایکه) درختان بسیار در هم رفته را گویند و قوم شعیب علیه السلام را اصحاب (ایکه) نامند باعتبار اینکه در میان بیشه‌ها و مرغزارها بودند و شعیب علیه السّلام بر اهل (مدین) و اهل (ایکة) مبعوث برسالت گردیده بود و چون اهل مدین او را تکذیب نمودند و ستمکار بودند بصیحه آسمانی هلاک گردیدند و در سوره هود بیان آن شده.
فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام‌ٍ مُبِین‌ٍ چون اهل (ایکة) ستمکار بودند ما از آنها انتقام کشیدیم و بیان چگونگی عذاب آنها را در سوره شعراء فرموده که آنها را عذاب نمودیم بعذاب (یَوم‌ِ الظُّلَّةِ) که شرحش در سوره شعراء گذشت، و مرجع ضمیر (إِنَّهُما) چنانچه گفته‌اند یا شهر (سدوم) و (ایکه) است یا (مدین) و (ایکه) و (امام) اسم راه است و آن دو راه روشن هویدائی بود که مردم از آن گذر مینمودند.
طبرسی گفته و اصحاب (ایکه) سوختند بآتشی که از ابری بر آنها ریخته شد. (قتاده و جماعتی از مفسرین) و معنی آیه اینکه است که چون اصحاب (ایکه) برسولان ستم کردند و صاحبان درختان بودند بعذاب گرفتار شدند و خدا آنها را عقاب نمود بگرما در هفت روز و خدای تعالی ابری را ایجاد کرد و آنان از شدّت گرما رفتند زیر سایه ابر وقتی جمع شدند از آن ابر صاعقه‌ئی پدید گردید و همه آنها را سوزانید اینکه است که از آن عذاب بعذاب (یَوم‌ِ الظُّلَّةِ) در آیات نام برده شده.
(مجمع البیان) وَ لَقَد کَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الحِجرِ المُرسَلِین‌َ حجر وادی است میان مدینه و شام که اهل آن ثمودیان بودند و فرستادگان یعنی انبیاء را تکذیب نمودند و آنها قوم صالح نبی (ع) بودند و اینکه (مرسلین)

صفحه : 150
فرموده شاید باعتبار اینکه باشد که تکذیب یک پیمبر بمنزله تکذیب همه پیمبران است زیرا که همه آنها از جانب یکی (خدای تعالی) فرستاده شده‌اند و کلام و سخن همگی آنها نیز یکی بوده هیچ اختلافی در فرمایشاتشان نبوده.
وَ آتَیناهُم آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ و برسولان آیات و معجزه‌ها عطا نمودیم و قوم آنها از آن آیات اعراض مینمودند چون ظاهرا مقصود از اهل حجر قوم صالح پیمبر است و معلوم نیست که برای صالح کتابی ارسال شده باشد اینکه است که اکثر مفسرین آیات را حمل بر معجزه نموده‌اند چون معجزه صالح آن ناقه‌ئی بود که بدعاء حضرتش از کوه بیرون آمد و همان ناقه مشتمل بر چندین معجزه بود یکی خلقت و بزرگی جثّه‌اش غریب مینمود دیگر زائیدن آن موقعیکه از کوه بیرون آمد دیگر زیادتی شیر که در یک روز گویند اهل شهر را بجای آب شیر میداد و تمام آبی که مصرف اهل شهر بود میخورد اینکه است که آیه خبر میدهد که با اینکه امر غریب عجیب که شتری از کوه بیرون آید با اینکه همه مزایا و خصوصیات ثمودیان از صالح و معجزه او اعراض نمودند یعنی ایمان نیاوردند.
وَ کانُوا یَنحِتُون‌َ مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً آمِنِین‌َ شاید اشاره بقوّت و نیروی آنها دارد که آنان از بس قوی‌ّ و بزرگ جثّه بودند از کوه خانه می‌تراشیدند که در آن از خرابی و آفات دیگر در امان باشند ولی ندانستند که استحکام آن مانع از عذاب الهی نخواهد بود.
فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّیحَةُ مُصبِحِین‌َ فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ صیحه آسمانی در طرف صبحی آنان را فرا گرفت پس دفع ننمود از آنها عذاب را آنچه کسب نمودند یعنی خانه‌های محکم آنها در اثر یک صیحه که بامر الهی برای هلاکت آنها کشیده شد ویران گردید و دیگر نه قوّت و نه قدرت و نه عظمت جثّه‌اشان آنها را از عذاب نگاه داشت و نه استحکام منزلشان آنها را حفظ نمود.

صفحه : 151
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ ما بَینَهُما إِلّا بِالحَق‌ِّ پس از حکایت قوم عاد و ثمود و ابتلاء آنها بعذاب در مقام بیان حکمت خلقت آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است بر آمده که آنها را بحق یعنی از روی حکمت و حقیقت آفریدیم آفرینش آنها جزافی نبوده از روی عدل و درستکاری انجام گرفته نه بطور لهو و لعب و بیهوده‌کاری.
وَ إِن‌َّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصفَح‌ِ الصَّفح‌َ الجَمِیل‌َ، إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ الخَلّاق‌ُ العَلِیم‌ُ شاید آیه اشاره باین باشد که آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است برای امر ثابت پاینده یعنی ساعت قیامت آفریدیم که هر عمل کننده‌ئی بپاداش اعمال خود برسد و نظر به اینکه که کفار و مشرکین در قیامت بکیفر اذیّتهائیکه بتو نموده‌اند خواهند رسید خدا از دشمنان تو انتقام خواهد کشید تو از آنها اعراض کن و در گذر درگذشتن نیکو و در مقام انتقام بر نیا و همانا پروردگار تو بسیار آفریننده و دانا است بمصالح امور.
(وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) (سَبعاً مِن‌َ المَثانِی) تفسیر بسوره حمد شده زیرا که مثانی تثنیه است و در اینجا بمعنی تکرار است و سوره حمد در شبانه روز در نمازها بسیار تکرار میشود و بعضی از مفسرین را رأی بر اینکه است که مقصود هفت سوره از اول قرآن است که آنرا (سبع طوال) گویند، سوره هفتم سوره انفال و توبه است که اینکه دو سوره در حکم یک سوره است اینکه است که بین آن دو سوره (بِسم‌ِ اللّه‌ِ) فاصله نشده است و راجع (بسبع مثانی) توجیهات دیگری نیز شده لکن مشهور و معروف بین مفسرین همان معنی اول است یعنی فاتحة الکتاب زیرا که در نماز مکرر میشود و مشتمل بر فصاحت و بلاغت و اعجاز و صفات عظمی و اسماء حسنی الهی است و بنا بر اینکه (مِن‌َ) در المثانی من بیانیه است نه من تبعیضیه که بعضی از کل‌ّ مراد باشد (وَ القُرآن‌َ) عطف به (آتَیناک‌َ) است.

صفحه : 152
لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم گویا فرموده چون ما بتو مثانی و قرآن عظیم عطاء نمودیم که تو را از متاع فانی دنیا بی‌نیاز گردانید باز دار خودت را از اینکه مایل کردی بلذّات دنیای دنی‌ّ و نیز بر کافرین محزون مباش که خود را از فضیلت ایمان و یکتاپرستی محروم گردانیده‌اند، و بعضی گفته‌اند که مرجع ضمیر (عَلَیهِم) امّتند یعنی بر فقر و تنگدستی امّت خود محزون مباش.
وَ اخفِض جَناحَک‌َ لِلمُؤمِنِین‌َ خفض جناح کنایه از خوش خوئی و تواضع نسبت بمؤمنین است چون کبوتر وقتی میخواهد جوجه‌های خود را جمع کند بالهای خود را پهن میکند و آنها را زیر بال خودش جمع میکند ای رسول تو نیز مؤمنین را زیر بال رحمت خود حفظ گردان و مؤیّد اینکه معنی آیات دیگری است مثل قوله تعالی در سوره آل عمران آیه 159 (فَبِما رَحمَةٍ مِن‌َ اللّه‌ِ لِنت‌َ لَهُم) و قوله تعالی در وصف رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و (بِالمُؤمِنِین‌َ رَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ).
وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین‌ُ، کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِین‌َ، الَّذِین‌َ جَعَلُوا القُرآن‌َ عِضِین‌َ برای وضوح آیه مختصری از بیانات شیخ طنطاوی را ترجمه مینمایم، پس از آیه (وَ لَقَد آتَیناک‌َ سَبعاً مِن‌َ المَثانِی وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) تا آخر آیه چنین گفته قبلا دانستی که سبع المثانی سوره فاتحه است (وَ القُرآن‌َ العَظِیم‌َ) عطف بر آنست عطف کل‌ّ بر بعض.
خلاصه آیات (انا اعطیناک العلم) (یعنی ای رسول ما بتو علم دادیم) باز دار خود را از اینکه در لذّات دنیا رغبت کنی یا داخل گردی در اهل دنیا چگونه رغبت میکنی بدنیا در صورتی که بتو قرآن عطاء نمودیم که در آن بی‌نیازی است از هر چیزی پس قلب و سرّت را مشغول نکن بالتفات بدنیا و در آن رغبت منما، و روایت شده اینکه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بچیزی از متاع دنیا نظر نمینمود و التفات بآن

صفحه : 153
نداشت و قوله تعالی (وَ لا تَحزَن عَلَیهِم) یعنی غم مخور بر آنچه از امور دنیا از تو فوت گردد و نیز محزون مباش بر ایمان نیاوردن کفار.
و بروایت مسلم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
(انظروا الی ما هو اسفل منکم و لا تنظروا الی ما فوقکم)
یعنی نگاه کنید بآنکه پائین‌تر از شما است و نگاه نکنید بآنکسی که بالاتر از شما است.
عوف بن عبد اللّه عتبه گفته من همیشه با اغنیاء مصاحبت مینمودم و نبود احدی مگر اینکه میدیدم مرکوب او بهتر از من است و لباس او بهتر از لباس من است وقتی اینکه حدیث را شنیدم با فقراء مصاحبت نمودم و راحت گردیدم.
و بدان که اینکه آیه موافق با آن آیه‌ئی است که در اول سوره آمده آنجا که خدا فرموده (ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) در آنجا لذات و مال را حقیر بشمار آورده و در اینجا تصریح مینماید بغض که چشم خود را از لذات و اموال بپوشان.
عجائب فلسفه یونانیه و رومانیه و چگونگی آن و خبر دادن قرآن از آنها و اینکه از عجیب‌ترین معجزات قرآن است.
در اینجا خدا فرموده (لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ الخ) و در اول سوره گفته (ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) و در اول سوره کهف نیز گفته (المال‌ُ وَ البَنُون‌َ زِینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا) یعنی اینکه زینت را بقائی نیست و همانا باقیات صالحات بهتر است و در سوره بقره فرموده (وَ بَشِّرِ الصّابِرِین‌َ) و در بیشترین سوره‌های قرآن اینکه معنی را تذکر میدهد.
الان نظر کن بعلوم امتهای گذشته که پیش از نبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودند مثل یونان و رومان قبل از تاریخ مسیح که اینها متصف بفلسفه بودند و از بین یونان سقراط و افلاطون و ارسطاطالیس از آنها بشمار میرفتند پس از آن امّة رومان از بلاد رومان فلسفه آنها را گرفتند و خواندند و بعضی در فلسفه نابغه گردیدند مثل شیتسرون و سینکا و مردی از حکمای رومان مردی بود بنام (ایکتائوس) و آن

صفحه : 154
در زمان امپراطور (نیرون) بنده بود وقتی آقای او دید او فیلسوف است او را آزاد نمود که فلسفه و حکمت را قرائت نماید و او در زمان (رواقیین) و در سنه 94 میلادی زندگانی مینمود وقتی از امپراطور (قرمطیانوس) امر بخارج گردانیدن فلاسفه از ابطالیه صادر گردید او بشهر یونان هجرت نمود و در همانجا فوت شد و تاریخ وفاتش معلوم نیست و او از مشهورترین رواقیین است و از قرن ثانی تا حال حکم او و محاوراتش بین مردم متداول است و شاگرد او بنام (اریانوس) بوده و آنچه از محاورات او در عالم موجود است چهار مقاله از هشت مقاله اصلیه است و از جمله حکمت او اینست (که روح انسان برای او نسبتی است بنور اله بلکه شراره‌ئی است از آن نور) و اینکه تعبیر مجازی است یعنی روح انسان فیضی است از آن جوهر و اهم‌ّ آنچه در فلسفه است اینست که بحث میکنم از تطهیر گردانیدن اخلاق و صفات ما تا اینکه خود را آزاد گردانیم.
و خلاصه مذهب او بدو کلمه برمیگردد (الصبر علی ما یؤذینا و الصبر علی ما فاتنا) یعنی صبر بر آنچه بما اذیت میکند و صبر بر آنچه از ما فوت گردیده و گفته حریت اینکه است که انسان در افکارش آن طوری که میخواهد متصرف باشد و عمده اینکه مطلب اینکه است که فرق بگذارد بین چیزیکه بقدرت ما تعلق دارد و چیزیکه متعلق بقدرت ما نیست و چیزیکه متعلق بقدرت ما است آن باطن ما و افکار ما و ارادات ما است لکن باقی نسبت بما غیر مقدور است اینکه است که ما باید تحمل کنیم آنچه از اذیتها بر ما وارد میگردد و صبر کنیم بر آنچه از ما فوت میشود، خلاصه بیشتر اشیائیکه از ما خارج است بر ما غیر مقدور است.
و بر ما واجب است که باطن خود را تطهیر نمائیم و در اینکه عمل جدیت کنیم تا اینکه نور الهی که از ما محجوب است حس نمائیم پس از آن برای ما است که برادران خود را از سائر نوع انسانی اعانت و کمک نمائیم زیرا که خدای تعالی پروردگار کل‌ّ آنها است و تماما تحت کلام او و رحمت اویند و خلاصه مطلب او صبر نمودن بر اذیت و صبر کردن بر آنچه از او فوت شده و دوستی خدا و دوستی

صفحه : 155
بشر است و اینها تمام نمیگردد مگر بتطهیر باطن.
و بعضی از فلسفه آن حکیم را در تفسیرش نقل میکند که پاره‌ئی از آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم.

(حکمت اول)

آنچه در طبیعت است یا موقوف بر قدرت ما است یا نیست اما آنچه متعلق بقدرت ما است آن اعتقادات ما و عواطف و آرزوها و مکروهات ما و آنچه از ما صادر میگردد، و آنچه موقوف بقدرت ما نیست آن بدن و مال و منصب و شهرت و خلاصه آنچه از فعل ما خارج است.

(حکمت دوم)

آنچه متعلق بفعل ما است عائق و مانعی برای آن نیست و آنچه متعلق بقدرت ما نیست آن ضعیف و مضطرب و از ما اجنبی است.

(حکمت سوم)

سزاوار است که بتو تذکر دهم که وقتی تو تخیل نمودی در چیزیکه بقدرت تو نیست آن بقدرت تو است یعنی برای تو است تو همیشه محزون و شاکی از خدا و مردم میباشی بخلاف آنچه را که اعتقاد نمودی که آن برای تو است یعنی آن در قدرت تو هست همانا آن برای تو است و آنچه را که اعتقاد نمودی که آن در قدرت تو نیست بدان که آن برای غیر تو است وقتی چنین دانستی آنوقت برای کارهای خود مانعی نمی‌یابی و کاری نمیکنی که کاره باشی و برای خود دشمنی نمی‌یابی و نه چیزی که تو را اذیت کند.

(حکمت چهارم)

‌اگر خواستی اینکه غایت شریفه را ادراک نمائی بر تو است اجتهاد و عدم توانی و زهد و بی‌رغبتی در بعضی از چیزها و امساک از بعضی و مراقبت نفس خودت زیرا که ممکن نیست برای تو اینکه جمع کنی بین طلب آنچه فی نفسه خیر است و طلب مال و منصب و اگر چنین کنی از تو فوت میگردد هر دو طرف آنچه را که

صفحه : 156
قصد کرده‌ئی، اما اگر مال و منصب قصد کرده‌ئی تو خیر حقیقی را طلب ننموده‌ئی زیرا که تو منافع دیگری طلب نموده‌ئی (آنوقت نه خیر حقیقی را یافته‌ئی و نه منافع دیگر را) تا آنجا که گفته:

(حکمت نهم)

اغلب از چیزهائی که افکار انسان را مضطرب میگرداند آن تخیلاتی است که از حوادث دارد نه خود حادثه مثل موت اگر موت شرّ بود سقراط حکیم آنرا از اقسام شر بشمار میآورد و سبب ترس ما از موت نیست مگر تخیّل ما به اینکه که شرّ است نه خود موت، و همچنین اگر ما از نفسمان احساس حزن و قلق نمودیم ملامت مکن مگر نفس خودت را یعنی گمانهای فاسد و کسیکه بر آنچه بر او وارد میشود غیر را ملامت کند آن جاهل و نادانست و کسیکه نفس خود را ملامت کند حکیم است لکن حکیم حقیقی نه خود را ملامت میکند و نه غیر را.

(حکمت دهم)

‌اگر بزرگ بشماری چیزی را که از تو اجنبی است مثلا اسب اگر خودش بجمالش عجب آورد جمال از او است اما اگر تو بجمال اسب خود تعجب نمائی و افتخار کنی افتخار کرده‌ئی بچیزی که خارج از تو است و در اینکه موقع حظی برای تو نیست مگر وهم و گمان آری اگر قدرت داری که افکار خودت را بر وفق طبیعت گردانی سزاوار است که بخود ببالی و تعجب کنی از آن زیرا که آن از تو و برای تو است.
حکیم طنطاوی در اینجا بیست و شش حکمت از استاده سنتلانه طالیائی نقل نموده و ما برای اختصار از بیان تمامش خودداری نمودیم.
پس از آن گفته آنچه از اینکه حکمتهائی که گفتیم بمناسبت قوله تعالی است (وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ إِلی ما مَتَّعنا بِه‌ِ أَزواجاً مِنهُم الخ)«1» و همچنین آیات دیگر
-----------------------------------
(1) آیه خطاب برسول است که دو چشم خود را نینداز بآنچه ما متمتع گردانیدیم (کفار را) بزوجهائی از آنها.

صفحه : 157
(أَ یَحسَبُون‌َ أَنَّما نُمِدُّهُم بِه‌ِ مِن مال‌ٍ وَ بَنِین‌َ نُسارِع‌ُ لَهُم فِی الخَیرات‌ِ بَل لا یَشعُرُون‌َ)«1» و نیز قوله تعالی (فَلا تُعجِبک‌َ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا)«2» تا آخر بیان او که مفصل است.
وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین‌ُ الخ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو همانا من بیم دهنده ظاهری میباشم که شما را میترسانم و تهدید میکنم از مثل آن عذابی که بر قسمت کننده‌گان قرآن فرستادم.
و شاید مقصود از (مقتسمین) که قرآن را پاره پاره نمودند کفاری باشند که قرآن را بچندین وصف نسبت دادند و آنان صنادید مکه بودند که نسبت سحر و شعبده و کهانت و افتراء و اساطیر اولین را بقرآن نسبت دادند و آنها در جنگ بدر کشته شدند.
از (عین المعانی) نقل شده که بعضی از کفار از روی استهزاء و سخریه میگفتند سوره بقره از من و باقی برای شما دیگری میگفت (نمل) را بمن دهید و باقی را نگاه دارید و بعضی دیگر (عنکبوت) را بخود نسبت میدادند.
و گویند مقتسمان دوازده نفر بودند که ولید بن مغیره آنها را در موسم حج بعقبات مکه فرستاد تا با هر قافله از حاج که ملاقات کنند آنها را از صحبت با حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منع نمایند و توصیف کنند که او ساحر و شاعر و کاهن است و قرآن را اینکه طور وصف نمایند.
و از إبن عباس نقل شده که مقصود از (مقتسمین) یهودیان و نصرانیانند که
-----------------------------------
(1) آیا (کفار) گمان میکنند اینکه ما مال و اولاد آنها را زیاد کرده‌ایم برای اینکه است که در خوبیهای آنان بیفزائیم اینکه چنین نیست بلکه اینها نمی‌فهمند.
(2) خطاب برسولست که مال و اولاد آنها تو را بعجب نیاورد خدا اراده نموده که آنها را در همین دنیا عذاب کند.

صفحه : 158
آنچه از قرآن موافق دین آنها بوده قبول میکردند و آنچه نبوده رد مینمودند.
(منهج الصادقین) فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِین‌َ، عَمّا کانُوا یَعمَلُون‌َ خدای جلیل بذات مقدّس خود قسم یاد فرموده و بنون ثقیله و لام تأکید قسم را مؤکّد گردانیده و بضمیر (هم) و کلمه (اجمعین) که شمول و استیعاب را میرساند تمام افراد بشر را تحت سؤال قرار میدهد که از همه افراد سؤال میشود و کسی باقی نمیماند که از تحت حکم سؤال خارج باشد و (بما) موصوله (عَمّا) که شمول و اطلاق دارد و دلالت میکند که تمام اعمال تحت سؤال واقع میگردد یعنی کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه از آن پرسش میشود.
فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ یعنی (فاجهر) امر برسول است که ظاهر گردان آنچه را که بآن مأمور گردیده‌ئی یقال (صدع بالحجة اذ تکلّم به جهارا) من الصدیع و هو الصیح و الاصل بما تؤمر به من الشرایع، و حرف جار و مجرور حذف گردیده و ضمیر مفعول (به) نیز حذف گردیده و جایز است که ما مصدریه باشد. (طبرسی) خلاصه ظاهرا پس از تهدید مشرکین و کافرین و امر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که چشم از متاع ناقابل دنیا که بکافرین داده شد بپوشان و مؤمنین را زیر بال خود بگیر یعنی نسبت بآنها رءوف و مهربان باش و بر کفار نیز محزون مباش در اینکه آیه رسول را مأمور گردانیده که جدّا و جهارا در مقام تبلیغ بر بیا و بآنچه مأمور گردیده‌ئی از بیان احکام و شرایع بآنان برسانی برسان و وظیفه تو همین است دیگر گوش بگفتار رکیک آنها نده و از آنها پس از تبلیغ اعراض بنما.
إِنّا کَفَیناک‌َ المُستَهزِئِین‌َ گفته‌اند مستهزئین پنج نفر بودند: 1- ولید بن مغیره 2- عاص بن وائل 3- اسود بن عبد یغوث 4- اسود بن عبد المطلب بن عبد مناف 5- حرث بن قیس و گویند تمام اینها پیش از جنگ بدر مردند بعذابیکه بر هر یک نازل شد.

صفحه : 159
الَّذِین‌َ یَجعَلُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ برسولش امر فرموده که از مشرکین اعراض نما و ما خود کافی میباشیم که استهزاء کنندگان را بپاداش اعمال رکیکشان برسانیم، و مستهزئین آنهائی میباشند که با خدا خدای دیگری قرار داده‌اند و بزودی میدانند که مرتکب چه اعمال زشتی گردیده‌اند، و شاید مقصود از (فَسَوف‌َ یَعلَمُون‌َ) چنین باشد که در همین دنیا یا در آخر عمر یا طور دیگر قبح اعمالشان را خواهند فهمید.
وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّک‌َ یَضِیق‌ُ صَدرُک‌َ بِما یَقُولُون‌َ فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک‌َ وَ کُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ از اینکه آیه و امثال آن معلوم میشود که خدای رءوف چه اندازه نظر لطف و مرحمت نسبت بپیمبر اکرمش داشته و او را مینوازد و بوی نوید میدهد و باو از روی شفقت خبر میدهد که ما میدانیم که چه قدر سینه تو از گفتار رکیک آنها تنگ میشود تو اعتناء بآنها نکن و رو از آنان بگردان و توجّه بحق تعالی نما و خدای بزرگ خود را تسبیح نما که سینه تو باز گردد.
وَ اعبُد رَبَّک‌َ حَتّی یَأتِیَک‌َ الیَقِین‌ُ شاید مقصود اینکه باشد که عبادت و پرستش نما پروردگار خودت را تا وقتی که مرگ تو برسد یعنی تا وقتی که پرده از روی کارها برداشته شود و آنهائیکه با خدا خدای دیگری قرار داده‌اند برای آنها حقیقت ظاهر گردد و بکیفر اعمالشان برسند و چنانچه گفته‌اند مقصود از یقین شاید مردن باشد یا عالم قیامت.

صفحه : 160

‌سورة النحل‌

اشاره

‌سورة النحل مائة و ثمان و عشرون آیة بلا خلاف، اربعون آیة من اوّلها مکیّة و الباقی من قوله (وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم الی آخر سورة) مدنیة. (عن الحسن و قتادة) و قیل مکیّة کلّها غیر ثلاث آیات نزلت فی انصراف النبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم من احد (وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا) الی آخر سورة نزلت بین مکّة و مدینة، از إبن عباس و عطاء و الشعبی فی احدی الروایات.
عن إبن عباس بعضها مکّی و بعضها مدنی‌ّ فالمکی من اولها الی قوله (وَ لَکُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ) و المدنی قوله (وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا) الی قوله (بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ). (مجمع البیان)
ابی بن کعب عن النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (من قرأها لم یحاسبه اللّه بالنعم التی انعمها علیه فی دار الدنیا و اعطی من الاجر کالذی مات و احسن الوصیة و ان مات فی یوم تلاها او لیلة کان له من الاجر کالذی مات فاحسن الوصیة)
(طبرسی)

صفحه : 161

[سوره النحل (16): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
أَتی أَمرُ اللّه‌ِ فَلا تَستَعجِلُوه‌ُ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (1) یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ أَن أَنذِرُوا أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ أَنَا فَاتَّقُون‌ِ (2) خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ (3) خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ (4)
وَ الأَنعام‌َ خَلَقَها لَکُم فِیها دِف‌ءٌ وَ مَنافِع‌ُ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ (5) وَ لَکُم فِیها جَمال‌ٌ حِین‌َ تُرِیحُون‌َ وَ حِین‌َ تَسرَحُون‌َ (6) وَ تَحمِل‌ُ أَثقالَکُم إِلی بَلَدٍ لَم تَکُونُوا بالِغِیه‌ِ إِلاّ بِشِق‌ِّ الأَنفُس‌ِ إِن‌َّ رَبَّکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (7) وَ الخَیل‌َ وَ البِغال‌َ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها وَ زِینَةً وَ یَخلُق‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ (8) وَ عَلَی اللّه‌ِ قَصدُ السَّبِیل‌ِ وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ (9)

صفحه : 162
بنا بر قولی سوره نحل در مکه نازل گردیده و یکصد و بیست و هشت آیه است و در حدیث است کسیکه اینکه سوره رای قرائت کند خدای تعالی نعمتهائیکه در دنیا باو عطاء نموده حساب نمیکند و اگر در آنروز یا آن شبی که آنرا تلاوت نموده مرد باو اجری عطاء میکند مثل کسیکه مرده است بنیکوتر وصیّت.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
امر خدا (قیامت) آمد (محقق و ثابت است) پس در آمدن آن عجله نکنید منزّه و بزرگوار است (خدای تعالی) از آنچه مشرکین باو نسبت میدهند (1)
ملائکه با روح فرود میآید بر هر کسی از بندگان خود که بخواهد برای اینکه اعلان کنند به اینکه که نیست الهی (که مستحق پرستش باشد) مگر من پس بترسید از من و غیر مرا نپرستید (2)
آسمانها و زمین رای بحق و درستی آفریده بزرگتر از آنست که برای او شریک آورید (3)
انسان رای از نطفه آفریده پس او جدال کننده ظاهری گردید (4)
و چهارپایان رای خلقت نمود برای شما که از آنها پوشش میبابید و منافع دیگر که از آن ببرید و از آنها بخورید (5)
و در اینکه چهارپایان برای شما جمال و آرایشی است آنوقتیکه از چرا بآرامگاه برمیگردند و آنوقتیکه (در صبحگاه) باز بچراگاه میروند (6)
و نیز بارهای سنگین شما را حمل میکنند بسوی شهری که شما نمیتوانستید حمل کنید مگر بسختی نفس‌ها حقیقة که پروردگار شما هر آینه رءوف و مهربان است (7)
و اسب و استر و خر را آفرید تا اینکه هم بر آنها سوار شوید و هم زینت باشند برای شما و بعدا برای شما می‌آفریند چیزی رای که حال نمیدانید (8)
و بر خدا است که راه راست رای بشما بنمایاند و بعض راهها کج است و اگر خدا بخواهد همه شما و جمیعتان رای هدایت مینماید (9)
.

صفحه : 163

(توضیح آیات)

اشاره

‌که‌أَتی أَمرُ اللّه‌ِ فَلا تَستَعجِلُوه‌ُ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ‌که (أَتی) را بصیغه ماضی آورده، اگر مقصود آمدن قیامت باشد و با اینکه اوضاع قیامت بنظر آینده میآید در بسیاری از آیات بصیغه ماضی که دلالت بر گذشته دارد آورده، و ممکن است در وجه آن دو طور گفته شود یکی چون امر قیامت محقق الوقوع است اینکه است که گویا واقع است، و دیگر بنا بر گفته بعضی از دانشمندان الان نیز اوضاع قیامت در باطن و حقیقت اینکه عالم و در لوح محفوظ و در علم حضوری حق تعالی موجود و از نظر ما غائب است قوله تعالی در سوره توبه آیه 49 (وَ إِن‌َّ جَهَنَّم‌َ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِین‌َ) اینکه است که صحیح است بصیغه ماضی بیاورند

(سخنان مفسرین راجع بتوجیه آیه)

1- امر خدا نزدیک شده بعذاب مشرکین آنهائیکه بر کفر و تکذیب ثابتند (حسن و إبن جریح) حسن گفته چون مشرکین برسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند عذاب خدا را برای ما بیاور در جواب آنها است که امر خدا آینده است و هر آینده‌ئی نزدیک است.
2- امر خدا احکام و واجبات او است. (ضحاک) 3- امر خدا روز قیامت است. (جبائی) و بهمین معنی از إبن عباس نیز نقل شده و‌که (أَتی) بمعنی (یأتی) است و در اینجا جایز است ماضی بجای فعل مضارع واقع گردد نظر بصدق خبر دهنده بآنچه خبر میدهد که بمنزله واقع گردیده است زیرا خدای تعالی امر قیامت را نزدیک‌تر نشان میدهد از لمح بصر از یک چشم بهم زدن و مثل قوله تعالی (اقتَرَبَت‌ِ السّاعَةُ). (مجمع البیان) میشود (ما) در که (عَمّا) موصوله باشد و میشود مصدریّه، اگر موصوله باشد چنین میشود که خدا منزّه است از آنچه شریک میآورند، و اگر مصدریه باشد

صفحه : 164
یعنی خدا منزّهست از اشتراک آنها.
خلاصه آیه بمشرکین و منکرین قیامت و عذاب خبر میدهد که امر خدا در وقوع قیامت یا عذاب کفار آمده عجله در وقوع آن نکنید و محقق الوقوع است شاید اشاره باین باشد که فقط پرده طبیعت که در آن واقعید حائل بین شما و پاداش اعمال شما گردیده و بجزای اعمال خود خواهید رسید و خداوند منزّه و مبرّا است از آنچه مشرکین باو نسبت میدهند.
یُنَزِّل‌ُ المَلائِکَةَ بِالرُّوح‌ِ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ یعنی فرود میفرستد خدا ملائکه را بوحی یا بقرآن بر هر کس که بخواهد از بندگانش و اینکه قرآن را روح نامیده بواسطه آنستکه قلب مرده بشر را که بجهل مرده بود زنده میکند.
أَن أَنذِرُوا أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا أَنَا فَاتَّقُون‌ِ هاء در (أَنَّه‌ُ) ضمیر شأن است یعنی باید بدانید که نیست الهی جز من و از من بترسید و مخالفت منمائید.
تقوی مأخوذ از وقایه و بمعنی نگاهداری است، و شاید مقصود چنین باشد که حقیقت واحد و احد را نصب العین خود نمائید و در عبادت و پرستش کسی را با او شریک نیاورید سخنان مفسرین در اینکه مراد از روح چیست 1- اتّفاقی است که روح یک حقیقت واحد است و آن مایه حیات هر چیزی است که شعور و اراده از قبل او پدید میگردد.
2- در مجمع البیان گفته روح بر ده قسم آمده: 1- روح حیات انسان بارشاد. 2- روح رحمت قوله تعالی (فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ) 3- روح نبوت مثل قوله (یُلقِی الرُّوح‌َ مِن أَمرِه‌ِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ). 4- روح عیسی روح اللّه زیرا که بغیر بشر یا بغیر فحل آفریده شده. 5- روح جبرئیل. 6- روح نفخ گفته میشود آتش را بنفخه خودم زنده کردم. 7- روح وحی (وَ کَذلِک‌َ أَوحَینا إِلَیک‌َ رُوحاً مِن أَمرِنا). 8- روح ملکی است در آسمان از بزرگترین خلق خدا است

صفحه : 165
و در قیامت آن در صفی میایستد و تمام ملائکه در صف دیگر. 9- روح، روح انسانی است، إبن عباس گفته که در انسان روح و نفس است، نفس آنچیزی است که تمیز میدهد و تکلّم میکند و روح آنچیزی است که بواسطه او خورنش کشیدن در خواب و نفس کشیدن بآن است و وقتی که انسان خوابید نفسش خارج میگردد و روحش باقی میماند و وقتی مرد نفس و روحش هر دو خارج میگردند. (پایان) و در اول گفته روح ده قسم است و در شماره همین نه چیز را شمرده.
و نظر به اینکه که در بسیاری از آیات (روح و ملائکه) را بهم عطف داده مثل قوله تعالی (یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الرُّوح‌ُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا) سوره نبأ آیه 38 (تَعرُج‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ) سوره معارج آیه 4، از اینجا معلوم میشود که روح موجود عظیمی است غیر از ملائکه و مستقل در وجود زیرا که روح را مقابل ملائکه قرار داده.
و نیز در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) از اینکه آیات میتوان استفاده نمود که برای حق تعالی دو عالم است چنانکه فرموده (أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) خلق که شاید مقصود عالم طبیعت از جسم و جسمانیات باشد و عالم امر یعنی عالم مجرّدات است و در آن انواعی است از موجودات علوی از روح اعظم و عقول و نفوس که در جای خود مبرهن گردیده که آنها مجرد از جسم و جسمانیاتند و چون در سوره بنی اسرائیل در ذیل آیه 85 قوله تعالی (وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) راجع به اینکه که روح چیست تا اندازه‌ئی توجیه مفسرین را نقل نمودیم رجوع بآن جا شود.
(خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ تَعالی عَمّا یُشرِکُون‌َ) خدای متعال در اینکه آیه و آیه بعد بر اثبات الوهیت خود دلیل آورده و اشاره به اینکه که آنکسیکه آسمانها را بدون ستون آفریده و زمین را گسترانیده و بدون وسائل خارجی بحق و درستی آفرید و اجزاء آنها را محکم و متقن و بیک نظام و ترتیب نیکو هر چیزی را بجای خود قرار داده و اجزاء آسمان و زمین را بطوری مرتبط بهم گردانیده که گویا همه با هم یک وحدت تشکیل میدهند و بسوی یک مقصد

صفحه : 166
شتابانند و با اینکه هر یک را بکاری واداشته اگر خوب در آنها نظر کنی بچشم دل خواهی دید که تمام ذرّات عالم رو بیک حقیقت دارند و از او روزی و حیات و بقاء می‌طلبند.
خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن نُطفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم‌ٌ مُبِین‌ٌ تمام موجودات از آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است از موجودات علوی و سفلی و عوالم ما فوق الطبیعه از عقول و نفوس همه مطیع امر تکوینی حق تعالی و تسلیم فرمان او هستند (جمله ذرّات زمین و آسمان لشگر حقّند پیدا و نهان) از میان تمام موجودات فقط انسان که از منی گندیده متعفّن آفریده شده و در وصف او فرموده (إِنَّه‌ُ کان‌َ ظَلُوماً جَهُولًا) سوره احزاب آیه 72، و بعضی از افراد جن‌ّ که از آیات دیگر معلوم میشود اینها با سفرای الهی که برای ارشاد و راهنمائی آنها فرستاده شده‌اند در مقام مخاصمه و دشمنی برمیآیند و مطیع امر حق تعالی نمیگردند.
وَ الأَنعام‌َ خَلَقَها لَکُم فِیها دِف‌ءٌ وَ مَنافِع‌ُ وَ مِنها تَأکُلُون‌َ واو عاطفه در (وَ الأَنعام‌َ) عطف است به (خَلَق‌َ الإِنسان‌َ) و شاید (لَکُم) متعلّق باشد به (خَلَقَها) یعنی چهارپایان گاو و شتر و گوسفند و غیره را برای نفع شما افراد بشر آفریدیم که هم از گوشت و شیر آنها تغذیه کنید و بخورید و هم از پوست و پشم و کرک آنها پوشش گرم برای خود تهیه نمائید که از سرما محفوظ مانید وَ لَکُم فِیها جَمال‌ٌ حِین‌َ تُرِیحُون‌َ وَ حِین‌َ تَسرَحُون‌َ جمال یعنی زینت، در مجمع البیان گفته (الاراحة) بازگشتن از مراعی است در وقت شام بسوی منزلشان و مکانیکه در آن استراحت مینمایند، و سروح خروخ و بیرون رفتن بسوی مرعی است در صبح که محل چراگاهشان میباشد، گفته میشود (سرحت الماشیة سرحا و سروحا و سرحها اهلها).
خلاصه آیه در مقام بعض از تفضّلاتی است که نسبت ببشر مرعی داشته و بوی تذکر میدهد که در خلقت انعام فوائد بسیاری است هم غذای شما است و هم لباس

صفحه : 167
شما و هم اسباب تجمّلات و زینت شما است و دو آیه بعد الی قوله تعالی (ما لا تَعلَمُون‌َ) راجع ببقیه منافعی است که از انعام استفاده میشود، از جمله آنها بار و امتعه شما را از بلدی ببلد دیگر میبرد مثل شتر و قاطر و خر و امثال اینها که اگر شما میخواستید خودتان ببرید بردن آنها برای شما میسر نبود مگر بمشقت بسیار و خداوند از باب رحمت و رأفت برای اینکه شما بمشقت نیفتید اینکه حیوانات را مسخر شما گردانید که امور شما بآسانی انجام گیرد.
وَ الخَیل‌َ وَ البِغال‌َ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها وَ زِینَةً وَ یَخلُق‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ پس از آنکه اقسام مرکوبات را از قبیل اسب و قاطر و خر در آیه تذکر داده و از جمله نعمتهای خود بحساب آورده برای مزید نعمت ببشر وعده میدهد که اضافه بر اینکه مرکوباتیکه در دسترس شما گذاشته شده مرکوبات دیگری یا چیزهای دیگری می‌آفرینیم که حالا شما نمیدانید.
شاید مقصود از (وَ یَخلُق‌ُ ما لا تَعلَمُون‌َ) آن مرکوباتی باشد که آنوقت در دسترس بشر نبوده بلکه هنوز آفریده نگردیده و شاید همین مرکوباتی باشد که در اینکه زمانها اختراع شده مثل طیّاره و سیّاره و کشتی و غیر اینها، و نظر به اینکه که ما موصوله عموم دارد منحصر بمرکوبات نیست چیزهای دیگری نیز ممکن است در آینده خلقت گردد، و شاید مرکوبات دیگری نیز در آینده اختراع شود که امروز نمیدانیم و اینکه یکی از پیش گوئیهای قرآن است.

(اعتراض)

شاید بعضی از کوته‌نظران بگویند اینکه مرکوبات بدست انسان تهیه شده و از آیة چنین برمیآید که همان طوری که اسب و قاطر و حمیر بخلقت خدائی آفریده شده آن مرکوباتیکه نمیدانید و بعدا خلقت میشود آنهم همین طور باشد نه آنچه بدست بشر اختراع گردیده.

(پاسخ)

همان طوری که خلقت بشر باراده حق تعالی است خود بشر و اسباب کارش نیز

صفحه : 168
باراده حق تعالی انجام گرفته قوله تعالی (اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ) یعنی شما و آنچه شما در آن عمل میکنید مخلوق خدا است او است که چنین خصوصیتی در اشیاء گذارده منتهی الامر بشر آنهم باراده حق تعالی علم بخصوصیت آنها پیدا نموده و اشیاء را با هم بنحو مخصوصی ترکیب نموده و چنین آثاری از آنها نمودار گردیده بشر نه چنین قدرتی دارد که چیزی از مواد اصلیه اینکه مرکوبات که نبوده ایجاد نماید و نه چیزی را معدوم گرداند.
وَ عَلَی اللّه‌ِ قَصدُ السَّبِیل‌ِ وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ کلمه (عَلَی) را در جائی آورند که الزامی در کار باشد گویا خدای تعالی خود را ملزم گردانیده که بر ما است که راه راست و طریق هدایت را بانزال کتب و ارسال رسل و آنچه مقدمه ارشاد است از تمکّن و قدرت که موصل بحق و طریق اسلام است در دسترس مکلّفین بگذاریم و چنین کردیم و (مِنها جائِرٌ) و با اینکه تمام مقدمات وصول بمقصد و طریق سعادت برای شما فراهم بود بعضی از طریق مستقیم کج روی کردند و اگر خدا میخواست و مشیّت اقتضاء کرده بود همه شما را هدایت مینمودیم لکن مشیّت بر اینکه قرار گرفته که پس از اتمام حجت و وسائل هدایت اگر شما کج روی کردید و باختیار خود رو بباطل رفتید دیگر خدا شما را هدایت ننماید.

صفحه : 169

[سوره النحل (16): آیات 10 تا 19]

اشاره

هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه‌ُ شَراب‌ٌ وَ مِنه‌ُ شَجَرٌ فِیه‌ِ تُسِیمُون‌َ (10) یُنبِت‌ُ لَکُم بِه‌ِ الزَّرع‌َ وَ الزَّیتُون‌َ وَ النَّخِیل‌َ وَ الأَعناب‌َ وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (11) وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌ُ مُسَخَّرات‌ٌ بِأَمرِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (12) وَ ما ذَرَأَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُختَلِفاً أَلوانُه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ (13) وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه‌ُ لَحماً طَرِیًّا وَ تَستَخرِجُوا مِنه‌ُ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک‌َ مَواخِرَ فِیه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (14)
وَ أَلقی فِی الأَرض‌ِ رَواسِی‌َ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ أَنهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (15) وَ عَلامات‌ٍ وَ بِالنَّجم‌ِ هُم یَهتَدُون‌َ (16) أَ فَمَن یَخلُق‌ُ کَمَن لا یَخلُق‌ُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ (17) وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ اللّه‌َ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (18) وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ (19)

صفحه : 170

[ترجمه]

خدای تعالی آنکسی است که برای شما از آسمان آب فرود آورد که از آن میآشامید و از او است درخت که از آن درختها چهارپایانتان را میچرانید (10)
بسبب آب زراعت روئیده میشود و درخت زیتون و نخل خرما و درختهای انگور و از کل‌ّ میوه‌ها (که بآب روئیده میشود) حقیقة در اینها هر آینه آیت و نشانه‌ئی است برای جماعتی که فکر و تامّل میکنند (11)
و برای نفع شما مسخر گردانید شب و روز و خورشید و ماه را و ستارگان رام شدگانند بامر او و در اینها همانا نشانه‌هائی است برای کسانیکه تعقل میکنند (12)
و مسخر گردانید برای شما آنچه را در زمین خلقت نموده در حالیکه رنگهای آنها مختلف است همانا در اینها آیات و نشانه‌هائی است برای جماعتی که متذکر باشند (13)
و خدا آنکسی است که دریا را مسخر گردانید تا اینکه از آن گوشت تازه لطیف بخورید و زر و زیوری که آنرا میپوشید از آن بیرون آورید و می‌بینی کشتی را رونده و شکافنده آب برای اینکه از فضل او بجوئید و شاید شکرگزار باشید (14)
و در زمین کوههای بلند بنهاد برای اینکه شما را زمین حرکت ندهد و نگرداند (و نیز در زمین) جوی‌ها و راههائی قرار داد شاید شما راه یابید (15)
و برای روندگان در زمین قرار داد علاماتی و بستارگان (نیز) راه بیابند (16)
آیا کسیکه میآفریند مثل کسی میباشد که نمیآفریند آیا چرا متذکر نمیگردید (17)
و اگر نعمتهای خدا را شماره کنید هرگز نتوانید شماره و احصاء نمائید حقیقة خداوند آمرزنده و مهربان است (18)
و خدا میداند آنچه را که پنهان میکنید و آنچه را ظاهر میگردانید (19)
.

صفحه : 171

(توضیح آیات)

هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه‌ُ شَراب‌ٌ وَ مِنه‌ُ شَجَرٌ فِیه‌ِ تُسِیمُون‌َ نزدیک‌ترین نعمتهای الهی که در دسترس انسان گذارده شده نعمت آب است که آنرا سبب حیات هر موجود طبیعی قرار داده اینکه است که در اینکه آیه بعضی از فوائد و آثار آب را تذکر میدهد و بلام (لَکُم) که دلالت بر اختصاص دارد چنین مینماید که خلقت آب برای فوائدی است که انسان از آن بهره‌مند میگردد که از آن بیاشامد و اشجار از آن روئیده شود و حیوانات و چهارپایان از برگ درختان تغذیه کنند و از فاکهه و میوه درختان و باقی فوائدیکه از درختها نصیب انسان میگردد بهره‌مند شوند.
یُنبِت‌ُ لَکُم بِه‌ِ الزَّرع‌َ وَ الزَّیتُون‌َ وَ النَّخِیل‌َ وَ الأَعناب‌َ وَ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ و نیز برای نفع شما بسبب آب زراعت و گیاهها و نباتات از زمین روئیده میشود و درخت زیتون و نخل خرما و درخت انگور و تمام میوه‌جات بآب از زمین روئیده میشود و اختصاص اینکه سه شجره از بین اشجار شاید برای زیادتی منافع آنها است مخصوصا زیتون که آنرا در آیه نور بشجره مبارکه توصیف نموده و فوائد بسیاری در آن مندرج است.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (ذلِک‌َ) از اسماء اشاره است و ظاهرا اشاره بجمیع مذکورات در آیات بالا است و بشر را متنبّه میگرداند و گویا میفرماید ای انسانیکه ادّعاء عقل و دانش میکنی عقل و فکر خود را بکار بینداز و در اسباب نزول باران که از آسمان برای نفع تو ریزش میکند نظر کن و در تمام جهات و اسباب آن تأمّل نما و ببین چگونگی اوضاع عالم طبیعی را که بیک نظام حیرت بخشی مرتب گردانیده از ابر و باد و دخانات زمین و کیفیت صعود بخارات و تراکم ابرها و غیر اینها که تمام اوضاع عالم از روی علم و قدرت مدبّر حکیم مرتب گردیده و از روی علم بصلاح در هر

صفحه : 172
موقعی بقدر لزوم آب باران را از آسمان یعنی طرف بالا آب را بر زمین فرود می‌آورد قوله تعالی (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ) سوره حجر آیه 21.
وَ سَخَّرَ لَکُم‌ُ اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌ُ مُسَخَّرات‌ٌ بِأَمرِه‌ِ از روی قاعده طبیعی نزدیک‌ترین نعمتها نسبت بانسان آب است که در دسترس او گذارده شده و چون حیات هر چیزی در زمین بآب است اینکه است که اول نعمتها نعمت آب را تذکر میدهد پس از آن موجودات بالاتر آنهائی را که اصلا نظام عالم طبیعیات از جمادات و نباتات و حیوانات و نوع انسانی مترتب بر آن است تذکر میدهد که بمشیت الهی پس از آفرینش و تنظیم آنها مطابق حکمت ازلی و تدبیر لم یزلی انسان بوجود آمده و بانسان تذکر میدهد که برای نفع تو و آفرینش تو جمله اوضاع سماری از شمس و قمر و کواکب را مسخر گردانیدم که بحرکت اینها شب و روز پدید گردد و تو آرامش پیدا نموده و امرار حیات نمائی و بکمال انسانیت خود برسی.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ در آیه بالا آیت و نشانه بودن نعمت آب و غیره را تخصیص داده بجماعتی که در امر خلقت تفکّر میکنند و آثار رحمت الهی را در همین آبیکه از آسمان ریزش میکند و فوائدیکه در بر دارد بچشم دل مینگرند و بر ایمان فطریشان اضافه میگردد و در آیه اخیر آیات و نشانه‌های رحمت الهی را اختصاص میدهد بجماعتیکه عقل دارند و عاقل میباشند.
شرافت انسان بعقل است، عقل چراغ هدایت و پیش رو انسان است انسان خردمند در اثر مؤثّر را مینگرد وقتی اینکه عالم مجلّل را نگریست و اینکه نظام خلقت را تحت تدبّر و نظر قرار داد بدون اینکه محتاج بدلیل دیگری باشد عقل وی حکم میکند که اینکه نظام آفرینش تحت اقتدار و تدبیر مدّبر عالم حکیم واقع گردیده خودسرانه نیست، و نیز بعقل درّاکش میفهمد که همان علت موجده

صفحه : 173
علت مبقیه وی است و اگر جز اینکه نبود (بهم ریزند قالبها).
وَ ما ذَرَأَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُختَلِفاً أَلوانُه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ ذکر مقابل فراموشی است، مطلبیکه انسان میدانسته و فراموش کرده باو گفته میشود (اذکر) یعنی بیاد آور و متذکر باش، و شاید آیه ذکر را اختصاص میدهد بکسانی که تا اندازه‌ئی اوضاع سماوی و ترتیب سیر طبیعیات را میدانند و شاید بعض از چنین اشخاص اوضاع عالم را مستند بطبیعت و گردش حرکات فلکیات بدانند اینکه است که گویا آیه آنان را متنبه میگرداند که نظام عالم از گردش شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان نیز بتقدیر عزیز علیم است نه بتدبیر موجودات بی‌شعور یا با شعور بلکه مسخر بتسخیر غالب قاهر حکیم جل‌ّ شأنه است وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه‌ُ لَحماً طَرِیًّا و نیز از جمله نعمتهائیکه بانسان تذکر میدهد اینکه است که دریا را مسخر گردانیده و وسائلی در دسترس شما نهاده که از آن گوشت تازه لطیف از انواع و اقسام ماهیان دریائی آن قسم از آنها که حلّیتش در علم فقه تعیین شده بخورید وَ تَستَخرِجُوا مِنه‌ُ حِلیَةً تَلبَسُونَها وَ تَرَی الفُلک‌َ مَواخِرَ فِیه‌ِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ، الی قوله: وَ بِالنَّجم‌ِ هُم یَهتَدُون‌َ و از دریا اسباب زینت مثل مروارید و لؤلؤ و مرجان بیرون میآورید که خود را بآن میآرائید و زینت میدهید و می‌بینی چگونه کشتی دریا را میشکافد و در آن روان میگردد و اینکه از فضل و کرم او است که احسان او را و زیادتی نعم و تفضلاتیکه در باره شما افراد بشر مرعی داشته بدست آورید که شاید شما شکرگزار باشید.
اینکه آیات دلیل واضحی است بر فضیلت انسان زیرا چنانچه در آیات تذکر میدهد تمام موجودات سمائی و جوّی از شمس و قمر و ستارگان و گردش شب و روز و آب و زمین و اشجار و نباتات و دریاها همگی را برای نفع انسان مسخّر گردانیده برای اینکه انسان در اینها تفکر و تعقّل و تذکر نماید و از اینکه طریق

صفحه : 174
بسعادت انسانی خود برسد، از اینجا معلوم میشود که اصلا غایت و فائده عالم مادیات وجود انسانی است که بشر از قبل آثار پی بمؤثّر ببرد و عظمت و جلال خداوندی را نصب العین نماید و آن کسی میباشد که صاحب فکر و رویّه و تعقّل و شکر گذار باشد، و از آیات بعد نیز همین نتیجه بدست میآید مثل افراشتن کوهها که زمین شما را تکان ندهد و نهرها و راهها و باقی علامات (لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ) اشاره به اینکه که نتیجه و فائده اینکه اوضاع هدایت یافتن شما افراد بشر است که فضیلت و سعادت خود را بدست آورید و شکر گذار باشید.
أَ فَمَن یَخلُق‌ُ کَمَن لا یَخلُق‌ُ أَ فَلا تَذَکَّرُون‌َ اعتراض بمشرکین نموده و بهمزه استفهام انکاری آنان را سرزنش مینماید که آیا آنکسی که اینکه جهان مجلل و اینکه دستگاه گیتی را با اینکه نظم حیرت‌بخش مرتب آفریده با اینکه در آیات بالا تذکر داده که همه را برای نفع شما افراد بشر خلقت نموده آیا هیچ عاقلی گمان میکند که او مثل کسی می‌باشد که حتی قدرت بر آفرینش یک مگسی هم ندارد آیا اینکه دو با هم مساوی میباشند هرگز چنین نخواهد بود چگونه شما متذکر نمیگردید، چنانچه در سوره حج آیه 72 فرموده (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ ضُرِب‌َ مَثَل‌ٌ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه‌ُ وَ إِن یَسلُبهُم‌ُ الذُّباب‌ُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوه‌ُ مِنه‌ُ ضَعُف‌َ الطّالِب‌ُ وَ المَطلُوب‌ُ).
وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها إِن‌َّ اللّه‌َ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ پس از آنکه ذات متعال بعضی از انواع و اقسام نعمتهائی را که ببشر کرامت کرده تذکر داده در اینکه آیه اخیر اشاره بفضل و کرم و سعه رحمت خود نموده و ببشر تذکر میدهد که گمان مکن که آثار قدرت او محدود باشد بهمین نعمتهائی که در آیات بالا و نیز در آیات دیگر تذکر میدهد زیرا که نعمتهای الهی محدود بحدّی نیست که بشود تحت شماره و عدد برآید قوله تعالی در سوره کهف آیه 109 (قُل لَو کان‌َ البَحرُ مِداداً لِکَلِمات‌ِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبل‌َ أَن تَنفَدَ کَلِمات‌ُ رَبِّی وَ لَو جِئنا

صفحه : 175
بِمِثلِه‌ِ مَدَداً) شاید مقصود از کلمات مخلوقات و آثار قدرت او باشد یعنی عدد موجودات و ممکنات بقدری زیاد است که اگر دریاها مرکّب گردد دریاها تمام میشود اگر چه باز مثل دریاها مدد بیاوریم و آثار حق تعالی تمام نمیشود.
آری موجودات از دریای فضل الهی ترشّح نموده‌اند فضل و کرم غیر محدود آثار غیر محدود ایجاب مینماید عفو و رحمت او نیز از دریای کرم او سر چشمه گرفته وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُسِرُّون‌َ وَ ما تُعلِنُون‌َ آنچه را مخفی دارید و آنچه را ظاهر گردانید تماما از احاطه علم غیر متناهی او خارج نیست علم او محیط بر هر چیزی است، سوره سبأ آیه 3 (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ) و سوره یونس آیه 62 (وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ).

صفحه : 176

[سوره النحل (16): آیات 20 تا 29]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَخلُقُون‌َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ (20) أَموات‌ٌ غَیرُ أَحیاءٍ وَ ما یَشعُرُون‌َ أَیّان‌َ یُبعَثُون‌َ (21) إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَالَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنکِرَةٌ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ (22) لا جَرَم‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُستَکبِرِین‌َ (23) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (24)
لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَةً یَوم‌َ القِیامَةِ وَ مِن أَوزارِ الَّذِین‌َ یُضِلُّونَهُم بِغَیرِ عِلم‌ٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُون‌َ (25) قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه‌ُ بُنیانَهُم مِن‌َ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم‌ُ السَّقف‌ُ مِن فَوقِهِم وَ أَتاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ (26) ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یُخزِیهِم وَ یَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تُشَاقُّون‌َ فِیهِم قال‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ إِن‌َّ الخِزی‌َ الیَوم‌َ وَ السُّوءَ عَلَی الکافِرِین‌َ (27) الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَم‌َ ما کُنّا نَعمَل‌ُ مِن سُوءٍ بَلی إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (28) فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَلَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ (29)

صفحه : 177

[ترجمه]

و آن بت‌ها را که میخوانید نمی‌آفرینند چیزی را و حال آنکه خود آنها مخلوق خدا میباشند (20)
اینها مرده و عاری از حیاتند و نمی‌فهمند در چه هنگام مبعوث میگردند (21)
خدای شما خدای یکتا است و کسانیکه بآخرت ایمان ندارند قلبهای آنان انکار میکنه در حالیکه (از اطاعت خدا) تکبر میکنند (22)
حقیقة خدا میداند آنچه را که پنهان میدارند و آنچه را ظاهر مینمایند بدرستیکه خدا متکبران را دوست نمیدارد (23)
وقتی بکافرین گفته شود که چه چیز نازل کرده پروردگار شما (از آیات قرآن) اینان گفتند اینها داستان پیشینان است (24)
نتیجه گفتار اینها اینکه است که در قیامت باید حمل کنند بار گناه خود و کسانی را که بدون علم و دانش گمراه گردانیدند آگاه باشید که آن بد وزر و وبالی است که بر خود حمل کردند (25)
بحقیقت کسانیکه پیش از اینها (در امر دین) مکر کردند پس بیامد فرمان خدا بآن کاخ برافراشته و بر سر آنها سقف خراب شد و آمد عذاب بر آنها از جائیکه نمیدانستند (26)
پس از آن روز قیامت آنها را بعذاب خار و ذلیل میگرداند و خدا میگوید کجایند شریکان من آنهائیکه شما در باره آنها (با مؤمنین) مشاقّه و نزاع مینمودید و کسانیکه بآنها علم عطاء شده میگویند امروز رسوائی و ذلّت برای کافرین است (27)
کسانی را که ملائکه قبض روح میکنند در حالیکه آنها بخودشان ستم نمودند آنها سر تسلیم پیش آرند (و گویند) ما کار بدی نکردیم جواب شنوند که حقیقة خداوند عالم است بآنچه شما عمل میکردید (28)
پس داخل گردید بدرکات جهنّم در حالیکه در آن جاویدان خواهید بود و هر آینه جایگاه متکبرین بد جایگاهی است (29)

صفحه : 178

(توضیح آیات)

وَ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لا یَخلُقُون‌َ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ پس از آیاتیکه بر نعمت و قدرت دلالت دارد اعتراض بمشرکین و وثنیین نموده که شمائی که غیر خدا را مؤثّر در نظام عالم میدانید و در رفع احتیاجات خودتان دست توسل بدامن آنان میزنید و از آنان حاجت می‌طلبید اینها حتی ذوو العقول از آنهائیکه پرستش میکنید خواه ملائکه باشند و خواه پیغمبر مثل حضرت عیسی (ع) باید بدانید که احدی غیر از خدای واحد احد نه قدرت بر ایجاد چیزی دارد و نه بر اعدام آن و نیز مرّبی عالم و پرورش دهنده موجودات فقط ذات یکتای پروردگار جهانیان است و همه موجودات تحت فرمان اویند او جلّت عظمته بذات بی‌زوال خود هم میآفریند و هم روزی میدهد و هم رفع احتیاجات مخلوقات خود را مینماید و چنانچه گفته شد مخترعین و صنعت گران علت صوری صنایع و مخترعات خود میباشند نه علت فاعلی، علت فاعلی و غائی موجودات فقط ذات الهی است که اشیاء را از نیستی بهستی آورد و بقدریکه حکمت اقتضاء کند آنرا باقی میگذارد.
أَموات‌ٌ غَیرُ أَحیاءٍ وَ ما یَشعُرُون‌َ أَیّان‌َ یُبعَثُون‌َ إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ الی قوله:
لا یُحِب‌ُّ المُستَکبِرِین‌َ ظاهرا مرجع ضمیر (یَشعُرُون‌َ) اصنام و بتهایند و مرجع ضمیر (یُبعَثُون‌َ) بت پرستان و مشرکین میباشند و آیه متعلق بآیه بالا است یعنی آنچه را که غیر از خدا میخوانید و طلب حاجت از آنها مینمائید اینان مرده‌گانند و از نعمت حیات تهی میباشند نه نداء شما را میشنوند و نه قدرت بر رفع حاجات شما دارند و اصلا معبودان شما فاقد شعورند و علم ندارند که عبادت کنندگانشان در چه زمانی مبعوث میگردند و سر انجام کارشان بکجا خواهد کشید.
و (أَموات‌ٌ غَیرُ أَحیاءٍ) اگر چه ظاهرا شامل بتهائی است که جمادند که اینها

صفحه : 179
فاقد حیات میباشند و از عبادت عبادت‌کنندگانشان اطلاعی ندارند و نمیدانند سر انجام آنها بکجا خواهد کشید لکن بقرینه (الَّذِین‌َ) موصول در آیه بالا اطلاقش شامل میگردد آنچه را که مشرکین بغیر خدا پرستش مینمایند از ملائکه و انبیاء مثل حضرت عیسی و جن‌ّ و کواکب اینکه است که برای جمع بین اینکه دو آیه چنانچه بعضی از مفسرین گفته چون حیات حقیقی منحصر بذات باری است و در باقی عرضی است و در حقیقت همه غیر از خدا مردگانند قوله تعالی (إِنَّک‌َ مَیِّت‌ٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتُون‌َ) میّت صفت مشبه است و دوام را میرساند و همچنین علم بمبعوث شدن در قیامت منحصر بحق تعالی است اینکه است که میتوان آیه را تعمیم داد که شامل تمام معبودان مشرکین بشود.
إِلهُکُم إِله‌ٌ واحِدٌ فَالَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنکِرَةٌ وَ هُم مُستَکبِرُون‌َ لا جَرَم‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما یُسِرُّون‌َ وَ ما یُعلِنُون‌َ الخ پس از اقامه حجت بر بطلان معبودان باطل که اینها نه قادر بر ایجاد شیئی میباشند و نه عالم بعابدین خودند نتیجه چنین میشود که بایستی چشم و دل خود را باز کنید و عقل خود را حکم قرار دهید و بدانید که اله و خدای شما آن حقیقت واحد احد است و آن کسی است که تمام موجودات تحت اقتدار اویند و همه را روزی میدهد و میپروراند و در الوهیت و خلقت و ترتیب نظام عالم بهیچ وجه محتاج بشریک و معاون نخواهد بود و آنهائیکه ایمان بقیامت ندارند قلبهایشان از طریق حقیقت برگشته اینکه است که انکار میکنند در حالیکه استکبار کنندگانند.
گویند (لا جَرَم‌َ) کلمه تحقیق است یعنی محققا خدا میداند آنچه را که کافرین پنهان میدارند و آنچه را ظاهر مینمایند و دوست نمیدارد آنهائی را که استکبار مینمایند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (ما ذا) منصوب است به انزل یعنی (ای‌ّ شی‌ء انزل ربکم) یا مرفوع است و مبتداء یعنی (ای‌ّ شی‌ء انزله ربکم).

صفحه : 180
ظاهرا آیات در بیان اوصاف منکرین معاد است که از جمله آنها اینکه است که وقتی که از آنان پرسش شود که پروردگار شما چه چیز نازل گردانیده در پاسخ گویند اینها داستان پیشینیان است نظر به اینکه که انکار معاد متفرّع بر انکار وحدت اله است اینکه است که مشرکین در اثر معکوس بودن قلبشان هم انکار مبدء واحد میکنند و هم انکار معاد مینمایند و از آیه میتوان چنین استفاده نمود که لازمه اعتراف بمبدء واحد حکیم اعتراف بعالم آخرت است، و شاید اینکه سؤال و جواب بین رؤساء کفار و سفله آنها باشد زیرا که آیه بعد (لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم) تا آخر چنین مینماید که تابعین بفریب رؤساء گمراه گردیدند اینکه است که در قیامت رؤساء بایستی حمل نمایند هم وزر گناهان خودشان را و هم بعض گناهان آنهائی را که بدون دانش گمراه گردانیده‌اند.
قَد مَکَرَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه‌ُ بُنیانَهُم مِن‌َ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم‌ُ السَّقف‌ُ مِن فَوقِهِم ذات متعال کافرین مکه را بحکایت پیشینیان تهدید مینماید و بپیمبرش خبر میدهد که آنهائیکه پیش از اینکه کافرین بودند آنها نیز مکر کردند و در اثر مکرشان فرمان خداوند آمد و اساس خانه‌های آنها را متزلزل گردانید تا اینکه سقف از فوق آنها فرود آمد اشاره به اینکه که مکر کافرین بازگشت بخودشان نمود.
از بعض مفسرین نقل شده که مقصود صرح نمرود است که نمرود در بابل ساخته بود و ارتفاع آن پنج هزار زرع بود و گویند دو فرسخ عرض آن بود و چنین کرده بود که بر آن رصد بالا رود و بر خدای ابراهیم مطلع (ع) گردد و با آن جنگ کند پس از اتمام باد مهیبی از هیبت الهی بوزید و بناء را از بیخ و بنیاد کند.
و از تفسیر ثعلبی نقل شده که سر آن بناء در دریا افتاد و باقی در خانه‌های نمرودیان پراکنده شد و صدای مهیبی از آن پدید گردید که زبان آنها متبلبل گردید یعنی بهم برآمد و سخن آنان مختلف گردید اینکه بود که آن شهر را بابل نامیدند با اینکه (کوتا) نام داشت و محمّد بن جریر طبری گفته قبلا زبان همه

صفحه : 181
مردم آنزمان سریانی بوده و چون سقوط صرح واقع گردید زبانها مختلف گردید و هر قومی بزبانی تکلّم نمودند و هیچ یک زبان دیگری را نمی‌دانست و هفتاد و دو زبان مختلف در عالم پدید گردید. (منهج) لکن ظاهرا چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند سیاق آیه مشعر بر اینکه است و کنایه به اینکه که آنهائیکه مکر کردند خداوند بنیاد مکر آنها را خراب نمود و از ریشه بر آورد و مکر آنها بازگشت بخودشان نمود قواعد اساس کار آنها است و فرود آمدن سقف خراب شدن عمل آنها است و از راهی عذاب آنها را گرفت که مشعر بر آن نبودند و بنابراین معنی (وَ أَتاهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ) عطف تفسیری است که تفسیر نموده قوله تعالی را که (فَأَتَی اللّه‌ُ بُنیانَهُم الخ) باشد و مقصود بعذاب عذاب دنیوی است.
ثُم‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ یُخزِیهِم وَ یَقُول‌ُ أَین‌َ شُرَکائِی‌َ الَّذِین‌َ کُنتُم تُشَاقُّون‌َ فِیهِم اینکه آیه تأیید میکند معنی دوم را که آیه ضرب المثل باشد که آنهائیکه در مقابل اهل حق مکری بناء کردند خدا بنیاد مکر آنها را از ریشه برمیآورد و بسر خودشان میزند اینکه عذاب دنیوی آنها است پس از آن در قیامت خوار و ذلیل میگردند و خطاب میرسد که کجایند شریکان من که شما با مؤمنین در باره آنها مشاقّه و نزاع میکردید آنوقت کسانیکه بآنها علم و دانش عطاء شده شاید مقصود مؤمنین باشند و نظر به اینکه که (الَّذِین‌َ) عموم دارد شاید مقصود مؤمنینی باشند که ایمانشان از روی علم و حقیقت انجام گرفته میگویند رسوائی امروز و بدی عذاب بر کافرین است.
الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَم‌َ ما کُنّا نَعمَل‌ُ مِن سُوءٍ بَلی إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (الَّذِین‌َ) صفت کافرین است که در جای دیگر فرموده بعضی از ملائکه و خدمه عزرائیل ملک مقرب که او موکل بر قبض ارواح مؤمنین است و اعوان او روح کافرین را میگیرند و آنان کسانی میباشند که بنفس خود ستم نمودند چون

صفحه : 182
هنگام مرگ میرسد تسلیم میشوند و گویند ما عمل بدی نکردیم گویا ملائکه در جوابشان میگویند آری عمل بد کردید و خدا عالم است بآنچه قبلا عمل مینمودید.
فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها فَلَبِئس‌َ مَثوَی المُتَکَبِّرِین‌َ فاء (فَادخُلُوا) متفرّع میگرداند دخول جهنم را بمردن کفار و مشعر بر اینکه است که بمجرد قبض روح آنها را داخل جهنم میگردانند و شاید چنین باشد چنانچه از بعض احادیث برمیآید و در آیه (أَبواب‌َ) فرموده یعنی دربی از جهنّم در داخل قبر آنها باز میشود تا موقع قیامت که داخل جهنّم میگردند.

صفحه : 183

[سوره النحل (16): آیات 30 تا 36]

اشاره

وَ قِیل‌َ لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا خَیراً لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعم‌َ دارُ المُتَّقِین‌َ (30) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُن‌َ کَذلِک‌َ یَجزِی اللّه‌ُ المُتَّقِین‌َ (31) الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ طَیِّبِین‌َ یَقُولُون‌َ سَلام‌ٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (32) هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (33) فَأَصابَهُم سَیِّئات‌ُ ما عَمِلُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (34)
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه‌ُ ما عَبَدنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ نَحن‌ُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَی الرُّسُل‌ِ إِلاَّ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (35) وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوت‌َ فَمِنهُم مَن هَدَی اللّه‌ُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه‌ِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ (36)

صفحه : 184

[ترجمه]

و چون باشخاص با تقوی گفته میشود چیست آنچه را که پروردگار شما نازل گردانیده آنها در پاسخ گفتند آن خیر و خوبی است برای کسانیکه در اینکه دنیا نیکوئی کردند برای آنها مکافات نیکو است و هر آینه خانه آخرت بهتر است و بسیار خوب است جایگاه پرهیزکاران (30)
آنها را بهشتهای ثابت و استواری است که در آن داخل میگردند و از زیر درختهای آن آبها جریان دارد و برای آنها در او است آنچه را که بخواهند اینکه چنین جزاء میدهد خدا پرهیزکاران را (31)
آنکسانیرا که فرشتگان قبض روح آنها را میکنند در حالتی که آنها پاکیزه از شرکند ملائکه بآنها میگویند سلام و سلامتی برای شما است داخل در بهشت گردید بسبب آنچه بودید که عمل مینمودید از اعمال خیر (32)
آیا اینکه کفار منتظرند اینکه ملائکه (غضب) بر آنها بیایند یا حکم پروردگار تو (بر هلاکت آنها برسد) چنین کردند کسانیکه پیش از اینها بودند و خدا بآنها ستم ننمود بلکه خود آنها بنفسهای خود ظلم نمودند (33)
و به پیشینیان اصابت نمود جزای آن بدیها که عمل نمودند و فرا گرفت آنان را آنچه را که بودند بوی استهزاء مینمودند (34)
و آنهائیکه شرک آوردند گفتند اگر خدا میخواست که نه ما و نه پدران ما غیر او را عبادت نمیکردیم و چیزی را حرام نمیکردیم چنین کردند آنهائیکه پیش از اینها بودند پس آیا برای رسول چیزی هست مگر تبلیغ ظاهر (35)
و حقیقة بر هر امّتی رسولی فرستادیم که بقوم خود گوید خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری جوئید پس بعضی از آنها کسی بود که هدایت یافت و بعضی از آنها کسی بود که عذاب بر وی محقق و ثابت گردید شما در زمین سیر نمائید و بنگرید که چگونه بود عاقبت تکذیب کننده‌گان (36)
.

صفحه : 185

(توضیح آیات)

وَ قِیل‌َ لِلَّذِین‌َ اتَّقَوا ما ذا أَنزَل‌َ رَبُّکُم قالُوا خَیراً لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعم‌َ دارُ المُتَّقِین‌َ (ما ذا) ما و ذا، مثل یک شیئی است و در معنی (ای‌ّ شی‌ء انزل ربکم) یعنی چه چیز نازل گردانید پروردگار شما (خیرا) منصوب است بنا بر اینکه جواب ماذا باشد یعنی پروردگار خیر نازل نمود قوله (لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا الخ) جایز است تفسیر باشد برای قول او (خَیراً) و جایز است که ابتداء کلام باشد (وَ لَنِعم‌َ دارُ المُتَّقِین‌َ) مخصوص بمدح محذوف است یعنی هر آینه خوب است جایگاه پرهیزکاران.
بیان آیه پس از آنکه خدای سبحان بیان نمود (در آیه 23) سخن کافرین را در آنچه بر پیمبرش نازل گردانیده از پی آن قول مؤمنین را بیان نموده و گفته شد بکسانیکه پرهیزکار گردیدند پروردگار شما چه چیز نازل گردانیده در پاسخ گفتند خدا خیر و خوبی نازل گردانید زیرا که قرآن تمامش شفاء و هدایت است (لِلَّذِین‌َ أَحسَنُوا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةٌ) جایز است که ابتداء کلام باشد از خدای تعالی و در معنی برای نیکوکاران در همین دنیا نیکی است برای مکافات اعمال آنها و آن ثناء و مدح است بر زبانهای مؤمنین و هدایت و توفیق آنها است بر نیکی کردن (وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ) یعنی آنچه از ثواب در آخرت بآنها میرسد بهتر است از آنچه در دنیا بآنها میرسد و جایز است که تمام اینها از کلام متّقین باشد و (حسن) و (زجّاج) هر دو وجه را جایز دانند. (مجمع البیان) جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ یَدخُلُونَها تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُن‌َ کَذلِک‌َ یَجزِی اللّه‌ُ المُتَّقِین‌َ

صفحه : 186
(جَنّات‌ُ عَدن‌ٍ) خبر مبتداء محذوف است یعنی (هی جنّات عدن) پس از بیان گفتار مؤمنین با تقوی و تصدیق آنها بخیر بودن کلام اللّه و عمل نمودن باحکام آن برای چنین اشخاصی آماده شده بهشتهائیکه جای اقامتگاه آنها است و در آن داخل میگردند و در اوصاف بهشت متقین همین طوری که در آیات بسیاری بیان نموده دو نعمت تذکر میدهد یکی نهرهائی که علی الدوام از زیر درختان یا غرفه‌های آن جریان دارد و قطع شدنی نیست زیرا که از سر چشمه فیض و رحمت الهی جریان دارد و دیگر آنچه بخواهند از نعم بی‌پایان رحمانی برای آنان آماده شده اینکه طور خداوند پاداش میدهد اشخاص با تقوی را.
الَّذِین‌َ تَتَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ طَیِّبِین‌َ یَقُولُون‌َ سَلام‌ٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ پس از آنکه حق تعالی در آیه 28 بیان نمود چگونگی حال کفار را در موقع قبض روحشان و تسلیم گردیدنشان و انکار نمودن کفرشان و داخل گردیدن آنها در ابواب جهنم، در مقابل اینجا در مقام بیان حال متقین بر آمده که آن کسانی را که ملائکه قبض روح آنها را مینمایند در حالیکه آنها از هر خباثتی از خباثات ظاهری و باطنی مثل شرک و فسق و باقی اوصاف نکوهیده حیوانی طاهر و پاک گردیده‌اند ملائکه بآنها سلام و تحیّت میگویند و آنها را ارشاد مینمایند ببهشت که دار کرامت الهی است بپاداش اعمال نیک آنها.
هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم (هَل) برای انکار آمده شاید معنی آیه چنین باشد که آیا اینکه کفار منتظر نیستند که ملائکه بر آنها فرود آیند برای قبض روح آنها یا بیاید امر پروردگار تو بعذاب استیصال و آنها را فرا گیرد همان طوری که پیشینیان را در اثر تکذیب و فسادی که در زمین نمودند، مثل قوم عاد و ثمود و فرعونیان در همین عالم عذاب آنها را گرفت باید منتظر چنین عذابی باشند.

صفحه : 187
وَ ما ظَلَمَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ، فَأَصابَهُم سَیِّئات‌ُ ما عَمِلُوا وَ حاق‌َ بِهِم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ سبب فرو گرفتن عذاب آنها را چه عذاب دنیوی از استیصال و چه عذاب اخروی از نار جحیم هر کدام باشد در اثر اینکه است که خودشان بنفس خودشان ستم نمودند اینکه بود که عذاب آنها را فرا گرفت و خدا بآنها ستم ننمود همان اثر اعمال بد آنها بود که بآنها اصابت نمود و فرو گرفت آنها را آنچه بآن استهزاء مینمودند یعنی استهزاء آنها بازگشت بخودشان نمود.
ظاهرا آیه اشاره باین است که هر عملی آثاری دارد که خواهی نخواهی عکس العمل آن پدیدار خواهد گردید در دنیا بمکافات دنیوی و در آخرت بعذاب جهنّم خواهد کشید.
وَ قال‌َ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه‌ُ ما عَبَدنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ نَحن‌ُ وَ لا آباؤُنا (لَو شاءَ اللّه‌ُ) که جمله شرطیه است مفعولش حذف گردیده برای اینکه جزاء بر آن دلالت دارد یعنی مشرکین گفتند که اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما غیر او چیزی را پرستش نمینمودیم و فقط او را عبادت میکردیم.
وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه‌ِ مِن شَی‌ءٍ و نیز اگر مشیّت و خواست او بر اعمال ما نبود از عبادت کردن اوثان و بر خود حرام گردانیدن (بحیره و سائبه) و غیر اینها را ما نمیکردیم گویا اینکه مشرکین که چنین میگفتند جبری بودند که عمل خود را از فعل و ترک مستند بمشیت الهی مینمودند که اگر خدا نمیخواست ما نه عبادت غیر او را مینمودیم و نه چیزی را بر خودمان حرام میکردیم.
کَذلِک‌َ فَعَل‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم فَهَل عَلَی الرُّسُل‌ِ إِلَّا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ برسولش خبر میدهد که دأب مردم چنین است و مردمان پیش از اینکه کفار عمل و گفتار آنها همچنین بوده و غرض آنها تبرئه خودشان و رفع تکلیف از خود و محوّل نمودن اعمال خود را بمشیّت و خواست الهی بوده (فَهَل) انکار و اعتراض

صفحه : 188
بر آنها است که آیا بر رسول چیز دیگری است مگر تبلیغ و ارشاد نمودن بآنچه وظیفه او است براه نمائی نمودن بطریق پرستش الهی.
چون مشرکین میگفتند اگر خدا نمیخواست ما پرستش بتها را بکنیم یا چیزی را حرام نکنیم نمیکردیم گویا در جواب آنها فرموده چون رضای خدا در پرستش بتها نیست و همچنین در حرام کردن بعض چیزها اینکه است که برای شما پیغمبر فرستاد که بشما تذکر دهد که طریق سیر و عمل شما خلاف و خطاء است و حکم خدا و مشیّت او مقتضی ارسال پیمبران گردیده که بر شما اتمام حجّت گردد.
وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوت‌َ فَمِنهُم مَن هَدَی اللّه‌ُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه‌ِ الضَّلالَةُ پس از بیان گفتار مشرکین و تبرئه نمودن خود را از اعمال بدشان در مقام برآمده که تذکر دهد که ما برای اتمام حجت و ارشاد خلق در هر امت و قوم و طائفه‌ئی رسولی فرستادیم که خدا را پرستش نمایند و از اطاعت و پیروی نمودن طاغوت (که ظاهرا چنانچه مفسرین گفته‌اند مقصود از طاغوت شیطان است) اجتناب نموده و دوری جویند، بعضی از ملل کسانی بودند که در اثر پیروی پیمبران خداوند آنها را هدایت گردانید یعنی آنها را بسوی حق و حقیقت راهنمائی نمود و بسعادت عظمی رسیدند و بعضی مخالفت نمودند و در اثر مخالفت ضلالت و گمراهی بر آنان محقق گردید.
آیه اشاره است به اینکه که اگر چه هدایت یافتن بخواست خدا انجام میگیرد لکن خدا کسی را هدایت مینماید که از روی اختیار تابع پیمبران گردد و همچنین کسی را گمراه مینماید که باختیار مخالفت ورزیده آنهم نه اینکه خدا کسی را گمراه گرداند وقتی بهدایت رسولان هدایت نگردیدند گمراه خواهند گردید کسیکه بیراهه رفت و براه حق سیر ننمود گمراهی برایش محقق میگردد و چنین کسی ابد الاباد در گمراهی قدم میزند و از طریق سعادت و فیروزمندی دورتر میگردد

صفحه : 189
فَسِیرُوا فِی الأَرض‌ِ فَانظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ امر بکفار نموده که ای مشرکین و کسانیکه از جاده حقیقت گمراه گردیده‌اید در زمین سیر و مسافرت کنید و بنظر عبرت اثر خرابی شهرستانهای متمرّدین را بنگرید و به بینید چگونه بود عاقبت و سر انجام آنهائی که پیمبران را تکذیب نمودند و نسبتهای ناروائی بآنها دادند و از اطاعت امر خدا سرپیچی نمودند.

صفحه : 190

[سوره النحل (16): آیات 37 تا 50]

اشاره

إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن یُضِل‌ُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ (37) وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث‌ُ اللّه‌ُ مَن یَمُوت‌ُ بَلی وَعداً عَلَیه‌ِ حَقًّا وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (38) لِیُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی یَختَلِفُون‌َ فِیه‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّهُم کانُوا کاذِبِین‌َ (39) إِنَّما قَولُنا لِشَی‌ءٍ إِذا أَرَدناه‌ُ أَن نَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ (40) وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ (41)
الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (42) وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ (43) بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الذِّکرَ لِتُبَیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ ما نُزِّل‌َ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (44) أَ فَأَمِن‌َ الَّذِین‌َ مَکَرُوا السَّیِّئات‌ِ أَن یَخسِف‌َ اللّه‌ُ بِهِم‌ُ الأَرض‌َ أَو یَأتِیَهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ (45) أَو یَأخُذَهُم فِی تَقَلُّبِهِم فَما هُم بِمُعجِزِین‌َ (46)
أَو یَأخُذَهُم عَلی تَخَوُّف‌ٍ فَإِن‌َّ رَبَّکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (47) أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه‌ُ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ الشَّمائِل‌ِ سُجَّداً لِلّه‌ِ وَ هُم داخِرُون‌َ (48) وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ مِن دابَّةٍ وَ المَلائِکَةُ وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ (49) یَخافُون‌َ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ (50)

صفحه : 191

[ترجمه]

(ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر حرص بزنی بر هدایت یافتن کافرین حقیقة خدا هدایت نمیکند کسی را که گمراه گردید و برای آنها نیست یاری کننده‌ئی (37)
و قسم یاد نمودند بخدا بجدّیت که کسیکه مرد خدا او را مبعوث نمیگرداند برخواهد انگیخت خدا مرده‌ها را و اینکه کار وعده‌ئی است از خدا که بر خدا است وفا کردن بآن و درست و راست است و لکن بیشتر مردم نمیدانند (38)
تا اینکه بر آنها بیان کند آنچه را که در آن اختلاف مینمودند و برای اینکه کسانیکه کافر شدند بدانند که بحقیقت آنان دروغگویان بودند که میگفتند مرده را زنده نخواهد کرد (39)
حقیقة حکم نافذ ما چنین است که وقتی که وجود چیزی را اراده نمودیم باو گوئیم باش فورا موجود میگردد (40)
کسانیکه در راه خدا هجرت نمودند پس از آنکه ستم دیده شدند ما البته بآنها در دنیا جایگاه نیکو میدهیم و هر آینه اجر آخرت بزرگتر است اگر بودند میدانستند (41)
آنها آنکسانی بودند که صبر کردند و بپروردگارشان توکّل نمودند (42)
و نفرستادیم ما پیغمبری پیش از تو مگر اینکه آنها مردانی بودند از بشر که بسوی آنها وحی مینمودیم و شما از اهل ذکر از آنهائیکه میدانند سؤال کنید اگر نمیدانید (43)
با هر رسولی معجزات و کتابهای نوشته فرستادیم و بسوی تو نازل گردانیدیم ذکر (قرآن) را تا اینکه برای مردم بیان کنی آنچه را که بسوی آنها فرستاده شده و شاید آنها تفکّر نمایند (44)
آنانکه بر کارهای بد خود مکر میاندیشند آیا مطمئنّند که خدا آنها را بزمین فرو نمی‌برد یا بیاید آنها را عذاب از جائی که نمیدانند (45)
یا عذاب آنها را بگیرد در حال حرکت و عمل آنها پس نیستند آنها عاجز کننده خدا (46)
یا آنها را در حال ترس و اضطراب بگیرد بعذاب بحقیقت پروردگار شما رءوف و مهربان است (47)
آیا نظر ننمودند بسوی آنچه خدا آفریده که سایه او میگردد از راست و چپ در حالیکه سجده کننده است خدا را در حالیکه آنها فروتنی کنندگانند (48)
و سجده میکنند برای خدا آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از جنبنده‌گان و ملائکه و آنها تکبّر نمیکنند (49)
میترسند از پروردگارشان که فوق آنها است و بر آنچه مأمور گردیده‌اند عمل میکنند (50)

صفحه : 192

(توضیح آیات)

إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی مَن یُضِل‌ُّ وَ ما لَهُم مِن ناصِرِین‌َ آیه ارائه میدهد که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیار در اسلام آوردن کفار و مشرکین جدیّت مینمود و خیلی بر کفر آنها متأسف و محزون بود برای تسلّی دل رسولش صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قطع امید او را آنها خطاب مینماید که تو بیهوده خود را زحمت نده همین قدر بوظیفه خود که تبلیغ رسالت است عمل نما و بدان که خدا هدایت نمیکند آنکسی را که در اثر اعمال نکوهیده خودش از قابلیت هدایت افتاده و خدا او را بگمراهی واگذارده و کسیکه گمراه گردید برای او یاری کننده‌ئی نخواهد بود معلوم است که فقط یاری کننده خدا است کسیکه (بعروة الوثقی) توحید تمسک نجوید و بطریق ایمان پیوند خود را بمبدأش محکم نگرداند چنین کسی در هیچ وقت نه در دنیا و نه در آخرت یاری کننده‌ئی نخواهد داشت.
وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث‌ُ اللّه‌ُ مَن یَمُوت‌ُ در مفردات گفته (الجهد) بفتح جیم و ضم آن بمعنی طاقت و مشقت است و بعضی گفته‌اند که بفتح جیم مشقت است و بضم‌ّ جیم وسع است تا اینکه گفته و قوله تعالی (أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم) یعنی کفار قسم یاد نمودند و در قسم کوشش نمودند که آنچه در قسم بلیغ‌تر است بیاورند. (پایان) و در مجمع در معنی آیه گفته آنها قسم را در کوشش بمنتهی رسانیدند (پایان) خلاصه کفار بطور جدیت قسم خوردند که خدا کسی را در قیامت مبعوث نمیگرداند شاید غرضشان اینکه بوده کسیکه بمردن فانی گردید ممکن نیست خلقت جدیدی پیدا نماید.
بَلی وَعداً عَلَیه‌ِ حَقًّا وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ آری وعده ایست که خدا داده وعده او حق است اشاره به اینکه که اینکه چنین نیست که اینها گمان کرده‌اند که کسیکه مرد فانی گردیده و ممکن نیست

صفحه : 193
حیات جدیدی پیدا نماید (وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ) شاید مقصود اینکه باشد که بیشترین افراد بشر از مراتب سیر انسانی و بقاء روح وی بی‌خبرند فقط جسم انسان را می‌بینند که بمردن مندک و پراکنده گردیده دیگر خبر از آن حقیقت روح او ندارند که چنانچه در حدیث است که
(خلقتم للبقاء لا للفناء)
حقیقت انسانی قابل بقاء است و حقیقت او آن جنبه روحانی او است و دنیا و آخرت دو حالتی است از حالات انسانی که هر یک پس از دیگری عارض او میگردد و جوهر ذات او در همه حالات باقی است و فناءپذیر نخواهد بود.
لِیُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی یَختَلِفُون‌َ فِیه‌ِ وَ لِیَعلَم‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا أَنَّهُم کانُوا کاذِبِین‌َ (لِیُبَیِّن‌َ) متعلق بفعل محذوف است یعنی (یبعثهم لیبیّن) لام (لِیُبَیِّن‌َ) و لام (لِیَعلَم‌َ) هر دو بیان علت و سبب مبعوث گردیدن آنها است یعنی خدا آنها را در قیامت زنده میکند برای اینکه برای آنها ظاهر گرداند آنچه را که در امر معاد و باقی معارف و احکام اختلاف مینمودند یعنی در قیامت که حقیقت هر چیزی عیان میگردد واقع و حقیقت را دریابند، و نیز علت دیگر اینکه است که کافرین بدانند که آنان دروغگویانند، ظاهرا در اینجا مقصود اینکه نیست که علت مبعوث گردیدن منحصر در اینکه دو چیز باشد زیرا که البته علل بالاتری در کار است، شاید اشاره ببعض علت مبعوث شدن است نه تمام علل.
إِنَّما قَولُنا لِشَی‌ءٍ إِذا أَرَدناه‌ُ أَن نَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ ظاهرا آیه در مقام رفع استبعاد آنها است در چگونگی زنده شدن مردگان در قیامت و سعه و استیلاء امر او، و شاید مقصود از قول (کُن) امر تکوینی و قضاء و حکم ازلی باشد، و بیان اینکه قدرت و اراده حق تعالی چنان در اشیاء نفوذ دارد که بمجرد اراده و امر ایجادی شیئی موجود میگردد و لفظ (کُن) اشاره بسرعت اجابت ماهیات ممکنات است.
خلاصه آیه ارشاد بر اینکه است که همان کسیکه ابتداءا اشیاء را از عدم بوجود آورده در صورتی که هیچ نبوده البته قدرت دارد بر اعاده آنها در صورتی که

صفحه : 194
اعاده اهون و آسان‌تر از ابداع خواهد بود زیرا که در اعاده روح انسانی با مواد اصلیه او موجود است در اینکه صورت هیچ جای استبعاد در مبعوث شدن مرده‌گان نخواهد بود.
وَ الَّذِین‌َ هاجَرُوا فِی اللّه‌ِ مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند آیه در باره مهاجرین بحبشه نازل گردیده و آنها جماعتی از مؤمنین صدر اسلام بودند که در مکه ایمان آورده بودند و گویا بزرگ آنها جعفر بن ابی طالب پسر عموی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود و آنها از بس از کفار اهل مکه اذیت کشیدند باذن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مهاجرت بحبشه نمودند که در پناه نجاشی در امان باشند.
لکن نظر باطلاق آیه شاید مقصود تمام مؤمنین کسانی باشند که از مکه که وطنشان بوده بیاری رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مهاجرت بمدینه نمودند.
خلاصه خدای تعالی بمهاجرین وعده داده که در دنیا جایگاه نیکو (مدینه) بآنها عطاء میکند که از شرّ کفّار در امان باشند و بر آنها غالب گردند و مقام آخرتی آنها بالاتر است اگر بدانند (لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) ضمیر (کانُوا) راجع بکفار است و جزاء شرط محذوف است یعنی اگر کفار بدانند.
الَّذِین‌َ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ آنچنان مهاجرانیکه صبر نمودند و بر پروردگارشان توکّل کردند، شاید مقصود چنین باشد که اینکه فضائلی که راجع بمهاجرین گفته شد برای آن مهاجرینی خواهد بود که آنها بر ایذاء کفار صبر نمودند و تمام اتّکاء و امیدشان بخدا بود و غرض دیگری مثل ریاست یا بدست آوردن غنائم یا چیز دیگری در کار نبوده.
وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِک‌َ إِلّا رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ مفسرین در شأن نزول اینکه آیه گفته‌اند که چون مشرکین مکه انکار

صفحه : 195
مینمودند که بشری برسالت مبعوث گردد اینکه بود که اینکه آیه بر ردّ آنها نازل گردید که رسول باید از جنس بشر باشد تا بتوانید او را ببینید و با او تماس بگیرید و ای رسول ما در امتهای گذشته نفرستادیم رسولی مگر مردهائی از بشر که بآنها وحی میفرستادیم اگر اینکه مشرکین نمیدانند از اهل ذکر سؤال کنند سخنان مفسرین در اینکه مقصود از اهل ذکر کیانند، مأخوذ از مجمع البیان 1- آنهائیکه عالمند باخبار امم گذشته‌گان خواه مؤمنین باشند یا کافرین و علم را ذکر نامید زیرا که ذکر یافتن علم است و ضدّ سهو است و بمنزله سبب موصل بعلم است اینکه است که نیکو است موقع علم واقع گردد و منبأ باشد از معنی آن. (رمّانی و زجّاج و ازهری) 2- مقصود از اهل ذکر اهل کتابند یعنی اهل تورات و انجیل.
(إبن عباس و مجاهد) (إِن کُنتُم لا تَعلَمُون‌َ) خطاب بمشرکین مکّه است زیرا که اینها یهود و نصاری را در آنچه از کتبشان خبر میدادند تصدیق مینمودند و از شدّت عداوتشان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تکذیب میکردند.
3- مقصود از اهل ذکر اهل قرآنند زیرا که ذکر قرآن است (إبن زید) و قریب باین قول روایتی است که جابر و محمّد بن مسلم از ابی جعفر (ع) نقل میکنند که فرموده
(نحن اهل الذکر)
مائیم اهل ذکر. (پایان) بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الذِّکرَ لِتُبَیِّن‌َ لِلنّاس‌ِ ما نُزِّل‌َ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (بِالبَیِّنات‌ِ وَ الزُّبُرِ) متعلق است به (أَرسَلنا) و تقدیر اینکه میشود که نفرستادیم ببیّنات و زبر مگر مردهائی را یعنی مردهائی از پیمبران که میآمدند با دلیلهای واضح و کتابهای نوشته شده و خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر تو قرآن را نازل گردانیدیم تا اینکه برای مردم بیان نمائی آنچه را که بسوی آنمردم نازل شده در قرآن از احکام و شرایع و دلائل بر توحید شاید آنها فکر خود را

صفحه : 196
بکار بیندازند و حقائق را دریابند.
شاید یکی از حکمتهائی که معجزه عمده نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قرآن بود که از سنخ کلام عرب است همین باشد که حکایات و معجزات پیمبران گذشته را بمردم تذکر دهد که هم اخبار بغیب باشد و هم جامع تمام کتابهای آسمانی و ارائه دادن علوم تمام پیمبران سلف تا معلوم شود که حضرتش دارای علوم اولین و آخرین بوده أَ فَأَمِن‌َ الَّذِین‌َ مَکَرُوا السَّیِّئات‌ِ أَن یَخسِف‌َ اللّه‌ُ بِهِم‌ُ الأَرض‌َ أَو یَأتِیَهُم‌ُ العَذاب‌ُ مِن حَیث‌ُ لا یَشعُرُون‌َ، الی قوله: لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ (أَ فَأَمِن‌َ) بهمزه استفهام در مقام تهدید کفار و مشرکین برآمده که آیا آنهائیکه در کار پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مکرهای بدی بکار بردند آیا مطمئنند و نمیترسند که در موقع غضب حق تعالی واقع گردند و زمین آنان را بگیرد همان طوری که قارون را گرفت یا عذاب از جائیکه نمیدانند بآنها اصابت نماید همان طوری که قوم لوط را فرا گرفت یا اینکه در حال آمد و شد یا در سفر یا در حال کسب و عملشان مبتلا بعذاب گردند وقتی که عذاب آنها را گرفت قدرتی ندارند که غالب گردند بر غضب خدا یا اینکه عذاب آنها را فرا گیرد در حال ترس.
فَإِن‌َّ رَبَّکُم لَرَؤُف‌ٌ رَحِیم‌ٌ اشاره به اینکه که کفار و مشرکین در معرض همه طور عذاب و سخطی هستند لکن پروردگار شما ای مشرکین نسبت بمخلوقاتش رءوف و مهربان است از راه لطف و کرم شما را مهلت میدهد و عذاب را عقب میاندازد شاید بخود آئید و متنبّه گردید.
أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه‌ُ عَن‌ِ الیَمِین‌ِ وَ الشَّمائِل‌ِ سُجَّداً لِلّه‌ِ وَ هُم داخِرُون‌َ مقصود از (یَرَوا) رؤیت حسی است نسبت باجسام جسمانی و گویند (ظل) سایه از صبح تا ظهر است و فیئی از بعد از ظهر تا غروب آفتاب.
بهمزه (أَ وَ لَم) اعتراض بکفار و مشرکین نموده یعنی باید آنها نظر کنند

صفحه : 197
و چگونگی سجده کردن سایه اجسام را بنگرند که سایه اجسام ثقیل مثل کوهها و اجسامیکه بگردش خورشید سایه میاندازند سایه آنها از طرف راست و چپ حرکت میکند در حالیکه سجده کننده‌گانند بسجده تکوینی یعنی مسخّر امر او و نماینده قدرت و اقتدار او میباشند در حالیکه متواضع و مطیع و فرمان بردارند شاید آیه در مقام سرزنش بکفار است که تمام موجودات حتی سایه بدن خودتان در حال حرکتتان از راست بچپ بطور انقیاد خدا را سجده میکند و شما از سجده کردن اباء دارید. آری کسیکه بنظر عبرت و چشم بصیرت بموجودات نظر افکند بنور قلبش می‌بیند که تمام موجودات حتی سایه‌ها که همیشه در حرکتند خاضع و ذلیل و منقاد امر حقّند.
وَ لِلّه‌ِ یَسجُدُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ مِن دابَّةٍ وَ المَلائِکَةُ وَ هُم لا یَستَکبِرُون‌َ تمام موجودات آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از موجودات با شعور مثل ملائکه یا موجوداتیکه در ظاهر فاقد عقل و شعورند حتی جمادات همگی خدا را سجده میکنند و آنها استکبار و تکبر نمیکنند.
یَخافُون‌َ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ جمله (یَخافُون‌َ) حال است برای فاعل (یَستَکبِرُون‌َ) که ملائکه میباشند و ظاهرا سجده در اینجا اعم‌ّ است از سجده معهود که وضع جبهه بزمین باشد یا مطلق انقیاد و تذلل و همچنین خوف اعم است از حالت نفسانی که انقباض نفس و خود باخته‌گی را ایجاب میکند و آن حالت انقیاد و تذلل و انکسار میباشد، و شاید در اینجا مقصود اینکه باشد که تمام موجودات عالی و دانی همه منقاد و مسخر امر اویند و هم از غضب او ترسناکند.

صفحه : 198

[سوره النحل (16): آیات 51 تا 63]

اشاره

وَ قال‌َ اللّه‌ُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَین‌ِ اثنَین‌ِ إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ فَإِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ (51) وَ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَه‌ُ الدِّین‌ُ واصِباً أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَتَّقُون‌َ (52) وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فَإِلَیه‌ِ تَجئَرُون‌َ (53) ثُم‌َّ إِذا کَشَف‌َ الضُّرَّ عَنکُم إِذا فَرِیق‌ٌ مِنکُم بِرَبِّهِم یُشرِکُون‌َ (54) لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (55)
وَ یَجعَلُون‌َ لِما لا یَعلَمُون‌َ نَصِیباً مِمّا رَزَقناهُم تَاللّه‌ِ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَفتَرُون‌َ (56) وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ البَنات‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ لَهُم ما یَشتَهُون‌َ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ (58) یَتَواری مِن‌َ القَوم‌ِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه‌ِ أَ یُمسِکُه‌ُ عَلی هُون‌ٍ أَم یَدُسُّه‌ُ فِی التُّراب‌ِ أَلا ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (59) لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ مَثَل‌ُ السَّوءِ وَ لِلّه‌ِ المَثَل‌ُ الأَعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (60)
وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِظُلمِهِم ما تَرَک‌َ عَلَیها مِن دَابَّةٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ (61) وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ ما یَکرَهُون‌َ وَ تَصِف‌ُ أَلسِنَتُهُم‌ُ الکَذِب‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ الحُسنی لا جَرَم‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُون‌َ (62) تَاللّه‌ِ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَزَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَهُوَ وَلِیُّهُم‌ُ الیَوم‌َ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (63)

صفحه : 199

ترجمه آیات‌

(ترجمه)
خدا امر فرموده که دو خدا برای خود نگیرید همین است و جز اینکه اینکه نیست اله و آفریننده یکی است و از من بترسید (51)
و مخصوص باو و ملک او است آنچه در آسمانها و زمین است و برای او است دینی که واجب و لازم است آیا غیر خدا را میپرستید (52)
و آنچه نعمت برای شما است آن از جانب خدا است وقتی که سختی بشما اصابت نمود بسوی خدا تضرع میکند (53)
پس از آن وقتی که سختی را خدا از شما برداشت جماعتی از شما بپروردگارشان شرک می‌آورند (54)
تا اینکه کافر گردند بآنچه بآنها اعطاء نمودیم (باید) از آن (نعمتها) بهره برداری کنید بزودی میدانید (و بنتیجه عملتان خواهید رسید) (55)
و اینکه کافرین قرار میدهند برای چیزهائی که علم ندارند (بتها) قسمتی از آنچه روزی آنها کرده‌ایم همانا قسم بخدا که البته از آنها سؤال میشود از آنچه بودند که افتراء میزدند (56)
و برای خدا دخترها قرار میدهند خدا منزّه و مبراء از اینکه نسبتها است و برای آنان است آنچه را که آرزو دارند (57)
و وقتی بیکی از اینکه کافرین بپیدا نمودن دختر مژده دهند صورت او سیاه میگردد از غم در حالیکه غضبناک است (58)
خود را از بدی آنچه بوی بشارت داده شده پنهان میدارد (اندیشه میکند) که آیا او را بطور خواری نگاه دارم یا او را در خاک کنم آگاه باش بد است آنچه که آنها حکم میکنند (59)
برای کسانیکه بآخرت ایمان ندارند مثالهای بدی است و مخصوص بخدا است مثل اعلا و او است غالب و درستکار (60)
و اگر خدا مردم را بسبب ظلمشان مؤاخذه مینمود باقی نمیگذاشت بر روی زمین جنبنده‌ئی و لکن مؤاخذه آنها را عقب می‌اندازد تا وقت معیّن وقتی مدت آن آمد نه ساعتی باز پس آیند و نه پیشی

صفحه : 200
می‌گیرند (61)
و اینکه کافرین آنچه را که بر خود نمی‌پسندند نسبت بخدا میدهند و بدروغ میگویند که برای آنها پاداش نیکو است محققا برای آنها آتش است و بدرستیکه آنها پیش از همه بدوزخ میشتابند (62)
قسم بخدا که ما رسولانی فرستادیم بسوی کسانیکه پیش از تو بودند و شیطان اعمال آنها را در نظرشان آراسته گردانید پس شیطان دوست آنها است در زمان رسالت تو و برای آنها است عذاب دردناک (63)

صفحه : 201

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ اللّه‌ُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَین‌ِ اثنَین‌ِ إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ فَإِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ (إِلهَین‌ِ اثنَین‌ِ) نفی عدد را مؤکّد میگرداند آیا نمی‌بینی اگر همین قدر گفته شود اللّه اله است و مؤکد نگرداند بواحد وحدت از آن استفاده نمیشود بلکه فقط الهیت از آن معلوم میگردد (فَإِیّای‌َ فَارهَبُون‌ِ) کلام از غیبت بمتکلم آمده و نگفته (فایاه فارهبون) برای اینکه اینکه طور در ترسانیدن بلیغ‌تر است با اینکه قبلا بلفظ متکلم آمده. (طبرسی) ممکن است در توجیه آیه گفته شود چون مشرکین دو اله قائل بودند یکی را مبدء آفرینش میدانستند و دیگر خدایانی که آنها را آلهه مینامیدند و چنین گمان میکردند که تدبیر عالم محوّل بآنها است و آن بتها را عبادت مینمودند بگمان اینکه اینها نزد حق تعالی مقام و منزلتی دارند و نظام عالم بدست آنها داده شده و آنان را شفعاء و واسطه بین خود و خدا قرار میدادند اینکه بود که وقتی از آنها سؤال میشد برای چه بتها را پرستش میکنید میگفتند (لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) بنا بر اینکه توجیه مقصود از نهی (إِلهَین‌ِ) چنین میشود که خداوند که آفریننده عالم است، بذات بی‌زوال خود می‌آفریند و امور عالم تحت تدبیر خود او است و دیگری در امر عالم دخالتی ندارد پس بایستی از من که خدای منفرد بوجود و تدبیر عالم میباشم بترسید و دیگری نپرستید.
بعبارت دیگر شاید نهی از اتخاذ الهین یکی اله خلق باشد و دیگر اله تدبیر و ارشاد به اینکه که اله متعدّد نیست اله خلق و اله تدبیر یکی است در پرستش و عبادت کسی را با او شریک قرار ندهید و از غضب و سخط حق تعالی اندیشه نمائید وَ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَه‌ُ الدِّین‌ُ واصِباً در مفردات گفته الوصب السقم اللازم و قد وصب فلان فهو وصب و اوصبه کذا فهو یتوصب نحو یتوجع قال تعالی (وَ لَهُم عَذاب‌ٌ واصِب‌ٌ) (وَ لَه‌ُ الدِّین‌ُ واصِباً)

صفحه : 202
فتوعد لمن اتخذ الهین و تنبیه ان‌ّ جزاء من فعل ذلک عذاب لازم شدید الخ).
خلاصه معنی آیه چنین میشود که حق انسان اینکه است که همیشه و در تمام حالات آفریننده آسمان و زمین را اطاعت نماید و بر آنچه امر نموده عصیان نورزد همان طوری که ملائکه را اینکه طور توصیف نموده قوله تعالی در باره آنها است (لا یَعصُون‌َ اللّه‌َ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُون‌َ ما یُؤمَرُون‌َ).
أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ تَتَّقُون‌َ آیه پس از اعتراض بر آنهائی که دو خدا برای خود فرا گرفته‌اند بهمزه استفهام که در مقام انکار میآورند آنها را تخطئه میکند که آیا شما بغیر خدای واحد احد توجّه دارید و رو میآورید.
و در آیات امر بتقوی بسیار شده و تقوی مأخوذ از وقایه است چنانچه گفته میشود (وقاه السوء یقیه وقایة) و قوله تعالی (اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ) و تقوی اسم وقایه است و تاء در آن بدل از واو است و ممکن است باقی گذاردن تقوی را بمعنی لغوی آن و بنا بر اینکه معنی (اتَّقُوا اللّه‌َ) چنین باشد که خدا را حفظ کنید بدوام توجه و اقبال بسوی او و انقطاع از غیر او بطوریکه امور دنیوی شما را از یاد حق تعالی مشغول نگرداند و حمل نمودن تقوی را بر ترک معاصی و محرمات و فعل طاعات از لوازم معنی تقوی است نه عین آن زیرا که لازمه توجه کامل ترک معاصی و فعل طاعات است.
در معانی الاخبار باسناده از ابی بصیر است که گفته از ابا عبد اللّه (ع) سؤال کردم از قول حق تعالی (اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ) فرمود اینکه است که اطاعت کند و عصیان نکند و متذکر باشد و فراموش نکند و شکر کند و کفران نکند الخ.
و شاید بهمین معنی حقیقی تقوی اشاره دارد اخباریکه تصریح نموده که تقوی از امور قلبیه است نه از امور بدنیه از جمله آنها روایتی است که در بحار از کتاب صفات الشیعه شیخ صدوق بسند خود از علی بن عبد العزیز نقل میکند که گفته ابا عبد اللّه علیه السّلام فرمود یا علی بن عبد العزیز مغرور نکند تو را گریه آنها

صفحه : 203
همانا تقوی در قلب است.
و آیات بعد مثل (وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فَإِلَیه‌ِ تَجئَرُون‌َ) مؤیّد همین معنی است که چون هر نعمتی از او است پس باید رو باو آورید، و (ما) شرطیه باشد یا موصوله متضمن معنی شرط است و در معنی اخبار است به اینکه که آنچه نعمت در دست شما است از صحت یا غناء یا غیر آن از جانب خدا است و وقتی بشما سختی اصابت نمود از مرض یا فقر یا مصیبتی بسوی او تضرّع و زاری میکنید ثُم‌َّ إِذا کَشَف‌َ الضُّرَّ عَنکُم إِذا فَرِیق‌ٌ مِنکُم بِرَبِّهِم یُشرِکُون‌َ (مِنکُم) من تبعیضی، آیه اخبار باین است که بعضی از شما مردم اینطورید که وقتی سختی و مصیبتی بشما وارد گردید رو بخدا میآورید و بتضرع و مسئلت رفع بلاء می‌طلبید و وقتی سختی از شما برطرف گردید عوض اینکه شکر نعمتهای الهی را نمائید بپروردگارتان شریک میآورید، شاید مقصود از شرک در اینجا شرک در مقام افعال باشد یعنی رفع شدن بلا را مستند باسباب دانند و از مسبب الاسباب غافل گردند و شاید مقصود مشرکین باشند که هنگام بیچاره‌گی بآنفطرت توحیدشان رو بخدا آرند و پس از برطرف شدن بلاء باز بشرکشان برگردند لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ اینکه آیه تأیید میکند توجیح اول را که در آیه بالا شد که کفر آنها از قبل نعمتی است که بآنها تفضل شده بعضی از نجات یافته‌گان کفران نعمت میکنند یعنی نعمت را از خدا نمیدانند پس بامر تهدیدی فرموده بآنهائیکه بنعمتهای خدا کافر شدند که یک اندک مدتی از حیات دنیا متمتع گردید پس بزودی یا قبل از مرگ یا پس از مرگ کیفر عملتان را خواهید دید.
وَ یَجعَلُون‌َ لِما لا یَعلَمُون‌َ نَصِیباً مِمّا رَزَقناهُم تَاللّه‌ِ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَفتَرُون‌َ ضمیر (وَ یَجعَلُون‌َ) آیه را عطف داده بآیات بالا از خطاهای کفار و در مقام بیان اعمال رکیک مشرکین برسولش خبر میدهد که اینان از آنچه بآنها روزی داده‌ایم از کشتها و زراعتها و چهارپایان برای بتهایشان قسمتی میگذارند قوله

صفحه : 204
تعالی در سوره انعام آیه 126 راجع بمشرکین فرموده (وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا الخ) و بقسم (تَاللّه‌ِ) و لام تأکید و نون ثقیله آیه را مؤکّد میگرداند که آنان البته در موقع سؤال واقع میگردند از آنچه افتراء میزنند و بتها را شریک خدا قرار میدهند.
وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ البَنات‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ لَهُم ما یَشتَهُون‌َ (وَ یَجعَلُون‌َ) نیز عطف بآیه بالا است که خبر میدهد که از جمله اعمال رکیک مشرکین نیز چنین است که برای خدا دختران قائل میگردند (سُبحانَه‌ُ) یا برای تنزیه است از نسبت ولد یا برای تعجّب آمده که اینکه نسبت عجیبی است که بخدا میدهند مفسرین گفته‌اند که خزاعه و کنانه میگفتند ملائکه دختران خدا میباشند قوله تعالی (وَ جَعَلُوا المَلائِکَةَ الَّذِین‌َ هُم عِبادُ الرَّحمن‌ِ إِناثاً) سورة الزخرف آیه 19، و بنو مدلج میگفتند که حق تعالی با جن‌ّ ازدواج نموده و ملائکه متولد شدند قوله تعالی (وَ جَعَلُوا بَینَه‌ُ وَ بَین‌َ الجِنَّةِ نَسَباً) سورة الصافات آیه 158، در اینکه آیه ذات متعال خود را تنزیه میکند و خبر میدهد که اینان از روی شهوات و میول نفسانی خود که چون پسران را شریف و نیرومند میدانند نسبت بخود میدهند و دختران را چون پست و حقیر میپندارند نسبت بخدا میدهند و خداوند منزّه و مبرّا است از اینکه نسبت اولاد باو بدهند.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثی ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‌ٌ، الی قوله ما یَحکُمُون‌َ چون اعراب از روی نفهمی و بی‌خردی دختران را عار می‌پنداشتند وقتی بآنها مژده دختر میرسید از شدّت غضب و عصبیت جاهلیت روی او سیاه میگردید و با خود اندیشه مینمود که چگونه او را از قوم مخفی کنم آیا او را در خاک پنهان گردانم یا با خواری وی را نگهدارم اینکه است که خدای تعالی فرموده که (ساءَ ما یَحکُمُون‌َ) رأی و حکم آنها بر خلاف روش نیک عقلائی است که نسبت بدختر اینکه طور حکم میکنند که یکجا دختر را نسبت بخدا میدهند و از طرف

صفحه : 205
دیگر آنرا اینکه طور پست و حقیر میدانند.
لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ مَثَل‌ُ السَّوءِ وَ لِلّه‌ِ المَثَل‌ُ الأَعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ شاید مقصود از مثل صفت باشد یعنی آنهائیکه ایمان بآخرت ندارند اینان متصف باوصاف بدی میباشند و رأی و اندیشه آنان رکیک و غیر عقلائی است چنانچه از روی نفهمی نسبت اولاد بخدا میدهند در حالیکه برای خدا است مثل اعلا از صفات جلال و جمال و غناء ذاتی و الوهیت و وحدت و باقی صفات کمالیه وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِظُلمِهِم ما تَرَک‌َ عَلَیها مِن دَابَّةٍ وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی بقرینه ناس در آیه مرجع ضمیر (عَلَیها) زمین میشود یعنی اگر خدا مردم را بسبب ظلمشان در همین عالم مؤاخذه مینمود در زمین جنبنده‌ئی باقی نمیگذاشت و همه را هلاکت میگردانید، و مقصود از (دَابَّةٍ) یا مطلق است که تمام جنبنده‌ها از حیوانات و افراد بشر را شامل گردد چنانچه ظاهر آیه چنین مینماید یا مقصود همان کفارند نظر به اینکه که اگر دابّة را حمل بر عموم کنیم لازم میآید که نسبت بمؤمنین و حیوانات بیگناه ستم شده باشد و آن منافی با عدل است اینکه است که مفسرین آیه را دو طور تفسیر نموده‌اند بعضی لفظ دابّه را باطلاق باقی گذارده‌اند و بعضی مقیّد نموده‌اند بکفار لکن ممکن است در آیه توجیه دیگری بشود و گفته شود که شاید مقصود از (دَابَّةٍ) مطلق جنبنده‌گان (و ما یدب‌ّ علی الارض) باشد از حیوانات و افراد بشر و تتمه آیه (وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل‌ٍ مُسَمًّی الخ) پیش بینی شده برای رفع همین محظور که اگر خدای تعالی برای ظلم کفار تمام افراد بشر از مؤمنین و اطفال و حیوانات را هلاک گرداند ظلم و ستم ایجاب مینماید و ظلم منافی با عدل است اینکه است که گویا فرموده برای اینکه بافراد بیگناه ستم وارد نشود ما مؤاخذه را عقب انداختیم.
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ لکن وقتی آن مدتیکه در عالم قضاء ازلی مقرر گردیده نه ساعتی عقب

صفحه : 206
می‌افتد و نه ساعتی جلو و ظاهرا از ساعتی که در آیات و احادیث نام برده شده آن ساعت معهود که شصت دقیقه باشد نیست شاید مقصود از ساعت مثل یک دقیقه یا کمتر باشد.
وَ یَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ ما یَکرَهُون‌َ وَ تَصِف‌ُ أَلسِنَتُهُم‌ُ الکَذِب‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ الحُسنی لا جَرَم‌َ أَن‌َّ لَهُم‌ُ النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُون‌َ و قرار میدهند آنچه را که از آن کراهت دارند مثل دختران برای خدا و با اینکه نسبت زبان آنها وصف دروغ میکند و چنین اظهار میکنند که برای آنها است نیکوئی از درجات بهشتی یا ثواب نیکو زیرا که میگفتند (وَ لَئِن رُجِعت‌ُ إِلی رَبِّی إِن‌َّ لِی عِندَه‌ُ لَلحُسنی) سوره فصّلت آیه 50. یعنی اگر برگردانیده شوم من بسوی پروردگارم پس برای من حالتی نیکو خواهد بود.
تَاللّه‌ِ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَزَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم فَهُوَ وَلِیُّهُم‌ُ الیَوم‌َ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در اینکه آیه حق تعالی نظر باهمیت ارسال پیمبران و کتابهای آسمانی بذات خودش قسم یاد مینماید و رسولش را متذکر میگرداند که همین طوری که تو را بسوی امّتهائی ارسال نمودیم پیش از تو نیز برای ارشاد و اتمام حجت بر خلق پیمبرانی فرستاده بودیم و شیطان اعمال آنان را در نظرشان جلوه داد و تابع نفس و شیطان گردیدند و (الیَوم‌َ) یعنی در زمان تو هم ای رسول اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شیطان ولی و دوست آنها است همانطوریکه در زمان سابق بود و عذاب دردناک برای چنین کسانی آماده گردیده، و بعضی گفته‌اند که الف و لام (الیَوم‌َ) برای عهد است و روز معهود قیامت است.

صفحه : 207

[سوره النحل (16): آیات 64 تا 72]

اشاره

وَ ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ إِلاّ لِتُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (64) وَ اللّه‌ُ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ (65) وَ إِن‌َّ لَکُم فِی الأَنعام‌ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِه‌ِ مِن بَین‌ِ فَرث‌ٍ وَ دَم‌ٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِین‌َ (66) وَ مِن ثَمَرات‌ِ النَّخِیل‌ِ وَ الأَعناب‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِنه‌ُ سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ (67) وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً وَ مِن‌َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون‌َ (68)
ثُم‌َّ کُلِی مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ فَاسلُکِی سُبُل‌َ رَبِّک‌ِ ذُلُلاً یَخرُج‌ُ مِن بُطُونِها شَراب‌ٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُه‌ُ فِیه‌ِ شِفاءٌ لِلنّاس‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ (69) وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم ثُم‌َّ یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَم‌َ بَعدَ عِلم‌ٍ شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ (70) وَ اللّه‌ُ فَضَّل‌َ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ فِی الرِّزق‌ِ فَمَا الَّذِین‌َ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه‌ِ سَواءٌ أَ فَبِنِعمَةِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ (71) وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین‌َ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ أَ فَبِالباطِل‌ِ یُؤمِنُون‌َ وَ بِنِعمَت‌ِ اللّه‌ِ هُم یَکفُرُون‌َ (72)

صفحه : 208

[ترجمه]

‌ما بر تو (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کتاب نازل ننمودیم مگر آنکه برای کافرین ظاهر گردانی آنچه را که در آن اختلاف نمودند (و اینکه قرآن) هدایت و رحمت است برای جماعتیکه ایمان آوردند (64)
و خدا از آسمان آب را فرود آورد و بآب زنده گردانید زمین را پس از اینکه مرده بود حقیقة در اینکه آیت و نشانه‌ئی است برای جماعتیکه گوش شنوا دارند (65)
و آنچه برای نفع شما است در چهارپایان هر آینه عبرتی است از آنچه در بطن آنها است که از بین سرگین و خون شیر خالص بشما می‌نوشانیم که گوارا است برای کسانیکه می‌آشامند (66)
و از میوه‌جات نخل خرما و درخت انگور که از آنها نوشابه‌های شیرین و رزق نیکو میگیرید بحقیقت در آن آیتی است برای کسانیکه تعقّل میکنند (67)
و پروردگار تو بزنبور (عسل) وحی نمود که از کوهها و درختان و سقفها خانه‌ئی بگیر (68)
پس از آن از میوه‌های (شیرین) تغذیه نما و برو در راههای پروردگارت رام شده بیرون میآید از شکم او شیرینیهائی که رنگهای آن مختلف است و برای مردم در آن شفاء است همانا در آن آیتی است برای جماعتی که تفکّر میکنند (69)
و خدا شما را آفرید پس از آن شما را میمیراند و بعضی از شما را بانحطاط پیری میرساند بطوریکه آنچه دانسته‌اید فراموش میکنید حقیقة خدا عالم و توانا است (70)
و خدا بعضی شما را بر بعضی در روزی برتری داد پس آنکسیکه رزقش افزون گردید بزیردستان و غلامان خود نمیدهد تا آنکه آنها با او مساوی باشند آیا بنعمت خدا انکار میکنید (71)
و خدا قرار داد از نفسهای شما ازواج و از زنهای شما پسرها و نواده‌گان و شما را از طیّبات روزی داد با اینکه حال آیا بباطل ایمان می‌آورند و بنعمت خدا آنها کفران میکنند (72)

صفحه : 209

(توضیح آیات)

اشاره

وَ ما أَنزَلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ إِلّا لِتُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ بماء نافیه (ما أَنزَلنا) و الّای استثنائیه (إِلّا لِتُبَیِّن‌َ) منحصر میگرداند غرض از انزال کتاب یعنی (قرآن) را بدو مطلب یکی اینکه برای آنها شاید مقصود از ضمیر (لَهُم‌ُ) مشرکین باشد ظاهر گردانی آنچه را که مشرکین در آن اختلاف نمودند راجع بتوحید و معاد و نبوّت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و باقی امور و حقیقت هر مطلبی را بطور وضوح برای افراد بشر بیان نمائی تا اینکه راه و روش درستی و حقیقت را دریابند و در آن سلوک نمایند و دیگر نزول قرآن هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان میآورند، هدایت است زیرا که قرآن ریسمانی است کشیده شده بسوی پروردگار عالمیان و راه نمائی است بطریق مستقیم که سر انجام آن قرب بجوار ایزد متعال است، و رحمت است که مؤمنین از قبل تعلیمات قرآنی و عمل بآن مشمول رحمت خداوندی میگردند، آیه مشعر بر اینکه است که قرآن نسبت بکفار رهنمای بسوی حق تعالی و اتمام حجت است و نسبت بمؤمنین ایصال بمطلوب است.
وَ اللّه‌ُ أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ بَعدَ مَوتِها إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ آیه در مقام تذکر دادن بعضی از نعمتهای الهی است که بالاترین آنها آب است که سبب حیات تمام نباتات و اشجار و گیاهها است و زمین مرده که در فصل زمستان مرده‌ئی میماند که آثار حیاتی نباتی در آن ظاهر نبود بباران آنرا زنده گردانیده و زنده شدن زمین در فصل بهار پس از مردن آن آیت و نشانه ایست برای آنکسانیکه گوش شنوا دارند.
و بقرینه (یَسمَعُون‌َ) میشود آیه را توجیه نمود و گفته شود شاید

صفحه : 210
مقصود از (ماءً) قرآن باشد زیرا که آیه بواو (وَ اللّه‌ُ) عطف داده شده بآیه بالا که راجع باوصاف قرآن بود و مقصود از (فَأَحیا بِه‌ِ الأَرض‌َ الخ) دل مرده بشر باشد که بآیات قرآنی زنده میگردد بحیات روحانی و (لِقَوم‌ٍ یَسمَعُون‌َ) اشاره باین باشد که قرآن زنده میکند دلهائی را که گوش شنوا دارند و از آیات قرآن متنبّه میگردند و آنرا آیت و نشانه رحمت میدانند.
وَ إِن‌َّ لَکُم فِی الأَنعام‌ِ لَعِبرَةً نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِه‌ِ مِن بَین‌ِ فَرث‌ٍ وَ دَم‌ٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِین‌َ ضمیر (بُطُونِه‌ِ) که هم مذکر و هم مفرد است باعتبار لفظ است نه باعتبار معنی زیرا باعتبار معنی چنانچه در آیه دیگر آمده (بُطُونِها) ضمیر مؤنّث خوانده شده و مقصود از انعام شتر و گاو و گوسفند است و (مِن بَین‌ِ) من بیانیه متعلق است به (نُسقِیکُم) یعنی از شیر انعام بشما میآشامانیم.
و از إبن عباس نقل شده که گفته بهیمه چون علفی میخورد در شکم او پخته میشود و در آن سه طبقه پدید میگردد قسمت اول آن فرث است (فضله او) و قسمت اعلای آن خون است و قسمت وسط آن شیر است که از پستان او جاری میگردد و خون در رگهای آن جریان دارد و باقی میماند فرث که از ممرش خارج میشود (مجمع البیان) وَ مِن ثَمَرات‌ِ النَّخِیل‌ِ وَ الأَعناب‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِنه‌ُ سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَعقِلُون‌َ یعنی برای شما عبرت است در آن چیزیکه بیرون میآوریم از میوه درخت خرما و درخت انگور، واو (وَ مِن ثَمَرات‌ِ) آیه را بآیه بالا عطف داده و اشاره بنعمتهای دیگری است از ثمرات اشجار و منافعیکه از آنها عاید بشر میگردد که از جمله آنها نخل خرما و درخت انگور است و تخصیص باین دو شاید از جهت شیرینی و لطافت آنها است و اینها را آیت و نشانه بحساب آورده برای آنهائیکه تعقل میکنند و فکر خود را بکار می‌اندازند که چگونه از بین آب و خاک و باقی

صفحه : 211
عناصر از درخت خشگ چنین مأکولات لطیف شیرین زود هضم بیرون میآید و آنها کسانی خواهند بود که از اثر پی بمؤثّر و از نظام عالم پی بمربی آن میبرند و مؤثّر را در اثر مینگرند.
و در خرما و انگور دو فائده تذکر میدهد (سَکَراً) و آن در موقعی است که از آن مسکرات بعمل میآید، و دیگر (رِزقاً حَسَناً) و آن در غیر آن است و اینکه (رِزقاً حَسَناً) عطف به (سَکَراً) داده ارشاد بر اینکه است که از خرما و انگور خمر گرفتن رزق نیکو نیست.
وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ أَن‌ِ اتَّخِذِی مِن‌َ الجِبال‌ِ بُیُوتاً وَ مِن‌َ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُون‌َ، الی قوله: یَخرُج‌ُ مِن بُطُونِها

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- خدا بزنبور عسل الهام کرد. (حسن و إبن عباس و مجاهد) 2- بقولی خدا در غریزه زنبور چیزی قرار داد که از غیر او مخفی است.
3- ابو عبیده گفته وحی در کلام عرب بر چند وجه آمده: 1- وحی نبوت.
2- الهام. 3- اشاره. 4- کتاب. 5- سر گفتن وحی نبوت در قوله تعالی (أَو یُرسِل‌َ رَسُولًا فَیُوحِی‌َ بِإِذنِه‌ِ) الهام در قوله تعالی (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ) (وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی) اشارة در قوله تعالی (فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا) مجاهد گفته یعنی بآنها اشاره کرد، و ضحاک گفته نوشته برای آنها.
و سرّ قوله تعالی (یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً) اصل وحی نزد عرب اینکه است که انسان بپنهانی چیزی برفیقش القاء کند، و اما آنچه از إبن عباس روایت شده که وحی نیست مگر قرآن مراد اینکه است که قرآن وحی است و جبرئیل بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل کرده نه اینکه انکار کرده آنچه را که ما گفتیم و گفته میشود: اوحی له، و اوحی الیه.
حجاج گفته (اوحی لها القرار فاستقرت) یعنی خدا بزنبور عسل الهام کرد که در کوهها و درختها و غیره برای عسل منزل بگیرد و احدی چنین قدرتی

صفحه : 212
قدرتی ندارد که مثل زنبور عسل خانه بسازد. (مجمع البیان) و چنانچه بعضی در معنی وحی گفته‌اند وحی اشاره خفیه و الهام القاء معنی است در قلب قوله تعالی (وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی الحَوارِیِّین‌َ) (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ) و چون وحی و الهام در اصل معنی یکی است اینکه است که وحی و الهام هر یک بجای دیگری استعمال گردیده و عرفا وحی مخصوص بانبیاء و الهام مخصوص باولیاء است و ظاهرا هر دو معنی مخصوص بذوی العقول است لکن وحی نسبت بنحل که در آیه ذکر شده شاید مقصود غریزه‌ئی باشد که خلاق متعال بجای عقل و رویّه انسانی در حیوانات قرار داده و زنبور عسل بهمان غریزه خدا داده خانه مسدّس با آن ظرافت کاریها که هیچ مهندس و نقاشی هر قدر ماهر باشد نتواند کوچک‌تر آنرا بناء کند آن بغریزه او است نه اینکه بطور الهام باشد، و شاید اینکه آنرا وحی نامیده نظر ببزرگی صنعت او است که چنین عملی از حیوان بآن خوردگی و بی‌مقداری از اسباب عادی خارج است و بکمک ملائکه عمّال واقع گردیده زیرا ظاهرا خود زنبور عسل علم بعلم و عمل خود ندارد، و الهام مخصوص باولیاء است که بسبب ارتباط آنها بعالم روحانیین و علم آنها بعوالم مافوق الطبیعه چنین کرامتی نصیب آنها گردیده، مگر اینکه وحی را تعمیم دهیم و مشترک لفظی بدانیم و در هر موقعی با قرینه استعمال شود چنانچه استعمال آن در قرآن مجید بسیار است یَخرُج‌ُ مِن بُطُونِها شَراب‌ٌ مُختَلِف‌ٌ أَلوانُه‌ُ یعنی از بطن زنبور عسل آشامیدنی بیرون میآید برنگهای مختلف بعضی در شدّت سفیدی و بعضی زرد رنگ و بعضی مایل بسرخی زیرا که نحل الوان مختلف از نباتات و گلها را تناول میکند و آنرا خداوند عسل میگرداند.
فِیه‌ِ شِفاءٌ لِلنّاس‌ِ قتاده گفته که عسل شفاء از دردها است، و روایت شده از عبد اللّه بن مسعود که گفته (علیکم بالشفائین القرآن و العسل) قرآن شفاء باطن است و عسل شفاء ظاهر (وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ) قرآن شفاء از امراض

صفحه : 213
روحانی است از شرک و حقد و حسد و باقی اوصاف نکوهیده نفسانی و عسل برای رفع بلغم و بسیاری از امراض طبیعی نافع است.
إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیَةً لِقَوم‌ٍ یَتَفَکَّرُون‌َ آیت و نشانه بودن همین که از حیوان ضعیفی چنین نقشه و نظم بدیع پدید میگردد و اینطور اعمال که نتیجه آن عاید انسان میگردد و از بزرگترین آثار عجیب بشمار میرود نسبت بکسانی است که فکر و تدبّر دارند و در نظر نمودن در آثار مخلوقات بر علم و دانش و ایمان آنها افزوده خواهد گردید.
راغب راجع بوحی بیانی دارد که برای توضیح اجمالی از آنرا ترجمه مینمائیم: الوحی الاشارة السریعة و اشاره سریع گاهی بکلام است بطور رمز یا تعریض یا بصورتیکه ترکیب از حروف نشده یا باشاره ببعض جوارح و بکتابت و حاصل از موارد استعمال آن اینکه است که وحی القاء معنی است بنحویکه مخفی باشد بر کسیکه قصد فهم آنرا نداشته باشد پس الهام القاء معنی است در فهم حیوان از طریق غریزه و همچنین ورود معنی است در نفس از طریق رؤیا یا از طریق وسوسه یا باشاره تمام اینها از اقسام وحی است و در قرآن در تمام اینکه معانی استعمال شده مثل قوله تعالی (وَ أَوحی رَبُّک‌َ إِلَی النَّحل‌ِ) و قوله (وَ أَوحَینا إِلی أُم‌ِّ مُوسی) سوره قصص، و قوله (إِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ لَیُوحُون‌َ إِلی أَولِیائِهِم) سوره انعام، و قوله (فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیًّا) سوره مریم، و از جمله وحی تکلّم الهی است با انبیاء و رسل، قوله تعالی (وَ ما کان‌َ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا وَحیاً) سوره شوری و در آداب دینی مقرر گردیده که در غیر نبی اطلاق وحی نکنند (انتهی خلاصة کلامه) وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم ثُم‌َّ یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَم‌َ بَعدَ عِلم‌ٍ شَیئاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ قَدِیرٌ اینکه آیه اشاره است باستیلاء و قوّت و قاهریت حق تعالی نسبت بافراد بشر که متذکر گردند و بدانند که تمام شراشر وجودشان از حیات و موت و جوانی

صفحه : 214
و پیری تحت قیومیت مبدء متعال واقع است شما را آفریده و دگر باره شما را میمیراند و جسم شما را خاک مینماید و بعموم قدرت بعضی از شما در جوانی حیات دنیا را بدرود گوئید و بعضی بپیری میرسید (أَرذَل‌ِ العُمُرِ) ارذل افعل التفضیل از رذل و بمعنی پستی است یعنی بقدری عمر شما طولانی میگردد که قوّه عقل و شعور رو بانحطاط میگذارد (لِکَیلا یَعلَم‌َ) لام عاقبت است یعنی سر انجام بجائی میرسد که پس از دانش چیزی نمیداند و قوّه حافظه و فهم او نقصان پیدا مینماید و بعضی گفته‌اند کفّار چنینند لکن مؤمن چنین نیست.
آری بقرینه (کم) در (خَلَقَکُم و یَتَوَفّاکُم و مِنکُم) که تماما خطاب است شاید مقصود مشرکین و کافرین باشند نه مؤمنین زیرا که شخص مؤمن بآن روح ایمانی چنگ زده و بعروة الوثقای توحید متمسک گردیده و آن رشته‌ئی است که گسسته‌گی ندارد و نیز چون مؤمن با تقوی عملش از مشکوة نور ولایت و نبوت اقتباس گردیده و اندازه‌ئی از آن بقلبش اشراق شده و ظاهرا چنانچه در اهلش مشاهده شده اضافه بر اینکه بپیری فانی نمیگردد دائما در ازدیاد است (نُورٌ عَلی نُورٍ) و اگردر پیری بنظر خرف آید برای اینکه است که قوای حسیّه بدنی مثل چشم و گوش او ضعیف گردیده و در اثر آن ارتباطش بدیگران کم شده نه اینکه در عقلش خلل پدید شده باشد.
و حاجی سبزواری (ره) در بعض تألیفاتش در برهان دهم که راجع به بتجرد نفس ناطقه آورده چنین گوید (اگر نفس ناطقه جسم و جسمانی بود بایستی بکلال و ضعف بدن ضعیف شود در صورتی که چنین نیست بلکه بکلال و ضعف بدن و ریاضت دادن آن بر قوّت عاقله افزوده میشود چنانچه فرموده
(موتوا قبل ان تموتوا)
و اگر گفته شود که می‌بینیم در آخر شیخوخیت بکلال بدن در تعقل ضعف پدید میگردد و خرافت هویدا میشود.
پاسخ اینکه است که عقل ضعیف نشده بلکه وجود رابطی‌اش بدیگران ضعیف شده نه وجود نفس

صفحه : 215
آن، و دیگر اینکه اینهائیکه نسبت ضعف بعقل میدهند تمیز ندارند و مغالطه میکنند عقل را بمدارک جزئیه یا عقول کامله کل‌ّ را قیاس کنند بعقول جزئیه که جز مشتی خیال و وهم چیزی نیست و در عقل و معقول بالقوّه مانده‌اند و همچنین در طرف قوّت عقل بقوّت تن مغالطه کنند عقل کلّی را بعقل جزئی (عقل جزئی عقل را بد نام کرد) مدارک جزئیه قوّت گرفته عقلش خوانند (العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان) یعنی (جنّة المعارف و جنة الاعمال) فراست وهمیه کجا و فراست عقلیه نوریه کجا (اتّقوا من فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه) کجا، و نیز اشتغال نفس در آخر عمر بتدبیر بدن و مبالات بآن اوغل و اوفر است و از جهت انجبار ضعف تن و ضعف آلات نیز ضعف ظهور تعقل را ایجاب مینماید اگر چه عقل اجل‌ّ است از تدابیر جزئیه لکن طبعا کشانده میشود.

تا بود باقی بقایای وجود کی شود صاف از کدر جام شهود

تا بود پیوند جان و تن بجای کی شود مقصود کل‌ّ برقع گشای

تا بود قالب غبار چشم جان کی توان دیدن رخ جانان عیان
جناب مولای مؤمنین علی علیه السلام با آن قوّت و زیبندگی (علی‌ّ ممسوس فی نور اللّه) وقت رفتن فرمود
(فزت برب‌ّ الکعبة)
و اینکه فرموده
(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)
بحسب کمیت انوار یقین است نه باعتبار کیفیت. (پایان) وَ اللّه‌ُ فَضَّل‌َ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ فِی الرِّزق‌ِ فَمَا الَّذِین‌َ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه‌ِ سَواءٌ أَ فَبِنِعمَةِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ ظاهرا آیه اعتراض بمشرکین است که خدا بعضی از شما را از قبل رزق بر بعض دیگر فضیلت داده و آنکسانیکه توانگر و مالک رقاب بعضی عبید گردیدند چنین نیستند که مملوک خود را در مال با خود شریک گردانند، و اینکه آیه نظیر آنجا است که در مقام اعتراض بمشرکین در سوره روم آیه 37 فرموده (ضَرَب‌َ لَکُم مَثَلًا مِن أَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن شُرَکاءَ فِی ما رَزَقناکُم فَأَنتُم فِیه‌ِ سَواءٌ) إبن عباس فرموده نزول آیه در نصارای نجران است که عیسی را شریک

صفحه : 216
خدا میدانستند و میگفتند (المَسِیح‌ُ ابن‌ُ اللّه‌ِ). (منهج) خلاصه اینکه آیه ارشاد بعقل است که شما مشرکین رجوع بعقل خود و و رویّه و عمل خود کنید آیا هیچ مولائی عبید خود را در مال یا در جهات دیگر شریک خود میگرداند وقتی عقلاء چنین نمیکنند شما چگونه بعضی از مخلوقات را شریک خدا میگردانید و بنعمتهای خدا جحود مینمائید و در افاضه نعمتهای او عمل دیگری را مدخلیت میدهید.
وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین‌َ وَ حَفَدَةً از جمله نعمتهائیکه در آیه ببشر تذکر میدهد اینکه است که خدا از جنس شما ازواج و زوجهائی برای شما قرار داده و از زنها پسران (وَ حَفَدَةً) بعضی مفسرین گفته‌اند مقصود از (حَفَدَةً) نبیره است و بقول بعضی دخترانند زیرا که حافد بمعنی سرعت کننده در خدمت است، و بقول دیگر مقصود خدمه و خدمت کننده‌گانند و بقول دیگر دامادهای شخصند و همین قول مروی است از ابی عبد اللّه علیه السّلام، و بقول دیگر نه دختری شخص یعنی دختر زنش از شوهر قبلی او.
وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ أَ فَبِالباطِل‌ِ یُؤمِنُون‌َ وَ بِنِعمَت‌ِ اللّه‌ِ هُم یَکفُرُون‌َ (وَ رَزَقَکُم) عطف به (اللّه‌ُ) است و اشاره ببعض دیگر از نعمتهای او است یعنی خدا روزی شما را از طیّبات قرار داده آیا شما مشرکین بباطل ایمان آورده‌اید شاید مقصود از باطل بتها باشند آنها باطلند یعنی منشأ اثر نمیباشند و آنچه شما از آنها می‌طلبید قدرت بر آن ندارند، و بقولی مقصود از باطل شیطان است زیرا که شیطان در مقابل حق‌ّ باطل است، خلاصه آیه اعتراض بمشرکین نموده که از حق و ولی‌ّ نعمت خود گریخته و رو بباطل آورده‌اید و بنعمتهای خدا کفران میورزید.

صفحه : 217

[سوره النحل (16): آیات 73 تا 80]

اشاره

وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَهُم رِزقاً مِن‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ شَیئاً وَ لا یَستَطِیعُون‌َ (73) فَلا تَضرِبُوا لِلّه‌ِ الأَمثال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ (74) ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ مَن رَزَقناه‌ُ مِنّا رِزقاً حَسَناً فَهُوَ یُنفِق‌ُ مِنه‌ُ سِرًّا وَ جَهراً هَل یَستَوُون‌َ الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (75) وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً رَجُلَین‌ِ أَحَدُهُما أَبکَم‌ُ لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ هُوَ کَل‌ٌّ عَلی مَولاه‌ُ أَینَما یُوَجِّهه‌ُ لا یَأت‌ِ بِخَیرٍ هَل یَستَوِی هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (76) وَ لِلّه‌ِ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلاّ کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (77)
وَ اللّه‌ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (78) أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات‌ٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلاَّ اللّه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (79) وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَکَناً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن جُلُودِ الأَنعام‌ِ بُیُوتاً تَستَخِفُّونَها یَوم‌َ ظَعنِکُم وَ یَوم‌َ إِقامَتِکُم وَ مِن أَصوافِها وَ أَوبارِها وَ أَشعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِین‌ٍ (80)

صفحه : 218

[ترجمه]

و می‌پرستند بدون خدا چیزی را که مالک چیزی از روزی آنها از آسمانها و زمین نمیباشند و آنان هیچ قدرت و توانائی ندارند (73)
و برای خدا مثالهائی نیاورید حقیقة خدا میداند و شما نمیدانید (74)
خدا برای شما مثال آورده ببنده مملوکی که قدرت بر چیزی ندارد و کسیکه بوی روزی نیکو دادیم و او در باطن و ظاهر انفاق میکند آیا اینکه دو بنده مساوی میباشند، حمد و ستایش مخصوص بخدا است بلکه بیشتر آنها نمیدانند (75)
و خدا مثل آورده بدو مردی که یکی گنگ باشد و قادر بر چیزی نباشد و او گران است بر خواجه خود هر جا که او را بفرستد نمیآورد خیری آیا چنین مردی مساوی است با آنکسیکه امر میکند بعدل در حالیکه براه راست است (76)
و مخصوص بخدا است دانستن آنچه در آسمانها و زمین مخفی گردیده و نیست امر قیامت مگر بقدر چشم بهم زدن یا آن نزدیک‌تر است محققا خدا بر هر چیزی توانا است (77)
و خدا شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالیکه هیچ نمیدانستید و برای شما قرار داد گوش و چشم‌ها و قلب شاید شما شکرگزار باشید (78)
آیا نمی‌نگرند آدمیان پرندگان را در میانه آسمان و زمین آنها را نگاه نمیدارد مگر خدا در اینها هر آینه آیت و نشانه‌ئی است برای آنهائیکه ایمان آورده‌اند (79)
و خدا برای شما از خانه‌هایتان آرامگاه قرار داد و از پوست حیوانات برای شما خانه‌هائی (خیمه‌ها) قرار داد که در موقع حرکت و سکون برای شما سبک باشد و نیز از پشم و کرک و موی حیوانات (از گوسفند و شتر و بز) برای شما اثاثیه و اسباب زندگانی و لباس فراهم نمود تا وقت مرگ که شما (در آسایش باشید) (80)
.

صفحه : 219

(توضیح آیات)

وَ یَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَهُم رِزقاً مِن‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ شَیئاً وَ لا یَستَطِیعُون‌َ اینکه آیه عطف بر موضع جمله بالا است یعنی آنها بنعمت خدا کافر شدند و غیر خدا را عبادت میکنند چیزی را که مالک چیزی نیست، گفته‌اند رزق مصدر و شیئا مفعول آن یعنی مالک نیستند آنها اینکه بکسی روزی بدهند، و بقولی رزق بمعنی مرزوق است و (شَیئاً) بدل او است، و بقولی شیئا مفعول مطلق است و در تقدیر (لا یملک شیئا من الملک و خیر الوجوه اوسطها) و ممکن است گفته شود (من السموات و الارض شیئا) بدل باشد از (رزقا) و آن از قبیل بدل کل از بعض است و اضراب و ترقی از آن استفاده میشود و بنا بر اینکه معنی چنین میشود (وَ یَعبُدُون‌َ) عبادت میکنند چیزی را که مالک رزقی برای آنها نیست بلکه در آسمان و زمین مالک چیزی نمیباشند. (تفسیر المیزان) آیه اشاره ببی‌خردی و نفهمی مشرکین دارد که اینها از روی جهل عبادت میکنند بتهائی را که نه مالک اسباب روزی آنها هستند که از آسمان آب نازل گردانند و از زمین گیاه برویانند و نه قدرتی دارند اینها هم فاقد ملکند و هم فاقد قدرت یعنی نه مالک آسمان و زمینند و نه قوّت و قدرتی دارند که برای شما کاری انجام دهند.
فَلا تَضرِبُوا لِلّه‌ِ الأَمثال‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ شاید آیه اشاره باین باشد که برای خدا امثالی از بتها و آنچه را که بغیر خدا مؤثّر میدانید قرار ندهید بگمان اینکه آنان در تدبیر عالم و نظام گیتی مدبّر میباشند و یک مقام و منزلتی برای آنها در نظر گیرید بگمان اینکه قدرت دارند شما را در زندگانی دنیایتان کمک نمایند چنین نیست که گمان کرده‌اید و شما نمیدانید همان طوری که در آیه بعد تذکر میدهد خداوند مملکت خود را بکسی واگذار

صفحه : 220
ننموده همانا خدا میداند که ممکن فی حدّ ذات خود لیس است یعنی هیچ است و بعلت ایس است و وجود او بسته باراده و خواست علت او است.
ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ مَن رَزَقناه‌ُ مِنّا رِزقاً حَسَناً فَهُوَ یُنفِق‌ُ مِنه‌ُ سِرًّا وَ جَهراً هَل یَستَوُون‌َ میشود اینکه آیه بیان آیه بالا باشد در قوله تعالی (وَ أَنتُم لا تَعلَمُون‌َ) خدا میداند که ممکن در ذات خود قطع نظر از علت فاقد همه چیز است مثل عبد که نه مالک خودش میباشد و نه مالک مالش (کَل‌ٌّ عَلی مَولاه‌ُ) آیا توان بنده مملوک را مثال مولی قرار داد و در تصرّف و استیلاء با آقا مساوی گردانید هرگز چنین نیست.
الحَمدُ لِلّه‌ِ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ حمد و ستایش و عظمت و اقتدار مخصوص بخدا است و تمام امور بدست قدرت او انجام خواهد گرفت و بیشتر اینکه مشرکین نمیدانند، شاید اشاره باین باشد که بسیار از مردم واجب الوجود را از ممکن الوجود تمیز نمیدهند.
وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا رَجُلَین‌ِ أَحَدُهُما أَبکَم‌ُ لا یَقدِرُ عَلی شَی‌ءٍ وَ هُوَ کَل‌ٌّ عَلی مَولاه‌ُ، الی قوله: عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ آیه توضیح همان آیه بالا است و چون ترجمه آیه شده و معنی آن واضح است و محتاج بتوضیح نیست از بیان آن خودداری نمودیم.
وَ لِلّه‌ِ غَیب‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا کَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ لام (لِلّه‌ِ) شاید لام تملیک باشد یعنی آنچه در آسمانها و زمین موجود است و از نظر شما پنهان است آن مخصوص بخدا است که ملک او و در تصرف او است و اشاره باشد بعموم علم حق تعالی و اختصاص علم ازلی او بآنچه در آسمانها و زمین مخفی و از نظرها پنهان است و نیز عموم قدرت او سبحانه و اینکه مطاوعه ممکنات چنین است که وقتی اراده نمود قیامت واقع گردد یا اراده نمود مرده‌ها زنده شوند قیامت واقع نمیگردد مگر بقدر بر هم گذاردن چشم یا نزدیک‌تر و نزدیک‌تری

صفحه : 221
آن اشاره بسرعت وقوع مراد الهی است زیرا که چشم بر هم گذاردن البته در زمان واقع میگردد و زمان هر قدر سریع باشد باز تدریجی الحصول است و اینکه تمامی اعمال موجودات طبیعی در زمان واقع میگردد برای اینکه است که خود ممکنات زمانی میباشند وقتی خود شیئی محفوف بزمان گردیده البته اعمال آن نیز در زمان و مدت واقع میگردد لکن چون ذات متعال منزّه از زمان و مکان است آنچه اراده کند بمحض اراده ازلی واقع میگردد اصلا میتوان گفته شود اراده و فعل او یکی است إِن‌َّ اللّه‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ بیان عموم قدرت است که همین طوری که عالم خلقت را بمحض لفظ (کن) که اشاره بسرعت وقوع امر الهی است که مسلّما در موقع آفرینش لفظی در کار نبوده موقع وقوع قیامت هم چنین خواهد شد که بمحض اراده عالم قیامت بر پا میگردد.
وَ اللّه‌ُ أَخرَجَکُم مِن بُطُون‌ِ أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ جَعَل‌َ لَکُم‌ُ السَّمع‌َ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ آیه مربوط بآیه بالا است آسمانها و زمین ملک او و در تصرف او است یا آنکسیکه عالم است بآنچه در آسمانها و زمین پنهان است او همان است که شما را از شکم‌های مادرهایتان بیرون آورد در حالیکه شما چیزی نمیدانستید، و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند نوزاد تا مدّتی نه چشمش می‌بیند و نه گوشش میشنود بعد کم کم چشم و گوشش باز میشود و می‌بیند و میشنود و ادراک میکند خداوند چنین تفضلات و نعمتهائی بشما کرامت نموده که شاید شکرگزار باشید.
أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات‌ٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُن‌َّ إِلَّا اللّه‌ُ إِن‌َّ فِی ذلِک‌َ لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد در مقام بیان آثار خلقت از پرنده‌گان گرفته تا انعام یعنی چهارپایان و انسان را متذکر میگرداند و بهمزه استفهامی که در مورد توبیخ و سرزنش میآورند بشر را می‌آگاهاند که آیا منکرین و مشرکین نظر تدبّر

صفحه : 222
نمیکنند یعنی چرا نظر عبرت نمیکنند بموجودات تا اینکه بچشم عقلشان بنگرند چگونه پرندگان را در هوا مسخّر گردانیده آیا فکر نمیکنند چگونه جسم سنگین در هوا پرواز میکند آیا چه کسی آنان را نگاه میدارد مگر خدا همانا اینها آیات و نشانه‌های قدرت و علم و حکمت الهی است.
وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَکَناً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن جُلُودِ الأَنعام‌ِ بُیُوتاً الخ در اینکه آیه دو قسم دیگری از تفضلات خود را ارائه میدهد یکی خانه‌هائی که در آن شب و روز سکونت و آرامش پیدا مینمائید.
در مفردات در لغت بیت گفته (اصل بیت مأوای انسان است در شب زیرا که گفته میشود (بات اقام باللیل) مثل اینکه گفته میشود (ظل‌ّ بالنهار) و گاهی مسکن را بیت می‌نامند بدون اینکه شب را در آن اعتبار نمایند و جمعش ابیات و بیوت است لکن بیوت بمسکن مخصوص‌تر است از ابیات و ابیات بشعر مخصوص‌تر است تا بمسکن قوله تعالی (فَتِلک‌َ بُیُوتُهُم خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا) (پایان) و دیگر برای اینکه از پوست انعام خانه بسازید که هم روزهای مسافرت شما و روزهای اقامه شما بکارتان بیاید و دیگر از کرک شتر و از پشم گوسفند و موی بز متاع و لباس و ما یحتاج خود را فراهم نمائید تا مدّت معیّن و در آسایش باشید.

صفحه : 223

[سوره النحل (16): آیات 81 تا 91]

اشاره

وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِمّا خَلَق‌َ ظِلالاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الجِبال‌ِ أَکناناً وَ جَعَل‌َ لَکُم سَرابِیل‌َ تَقِیکُم‌ُ الحَرَّ وَ سَرابِیل‌َ تَقِیکُم بَأسَکُم کَذلِک‌َ یُتِم‌ُّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُون‌َ (81) فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (82) یَعرِفُون‌َ نِعمَت‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنکِرُونَها وَ أَکثَرُهُم‌ُ الکافِرُون‌َ (83) وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُم‌َّ لا یُؤذَن‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ (84) وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا العَذاب‌َ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ (85)
وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِین‌َ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِک‌َ فَأَلقَوا إِلَیهِم‌ُ القَول‌َ إِنَّکُم لَکاذِبُون‌َ (86) وَ أَلقَوا إِلَی اللّه‌ِ یَومَئِذٍ السَّلَم‌َ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (87) الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ زِدناهُم عَذاباً فَوق‌َ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یُفسِدُون‌َ (88) وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِک‌َ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ تِبیاناً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ (89) إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ الإِحسان‌ِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی وَ یَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی‌ِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (90)
وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الأَیمان‌َ بَعدَ تَوکِیدِها وَ قَد جَعَلتُم‌ُ اللّه‌َ عَلَیکُم کَفِیلاً إِن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما تَفعَلُون‌َ (91)

صفحه : 224

ترجمه آیات‌

و خدا برای شما از آنچه آفریده سایه‌بان قرار داده و نیز برای شما از کوهها و مغاره پوشش‌ها و اطاقها قرار داده و برای شما پیراهنهائی قرار داده که از گرما محفوظ مانید و پیراهنهائی (زره) که در نبرد با دشمن شما را محفوظ دارد اینکه چنین خدا نعمت را بر شما تمام گردانیده که شاید تسلیم امر او گردید (81)
ای رسول اگر اینکه کافرین از تو اعراض نمودند وظیفه تو تبلیغ ظاهر است (82)
اینها نعمت خدا را می‌شناسند پس از آن آنرا انکار مینمایند و بیشتر آنها کافرند (83)
(بیاد آور) روزی را که از هر امتی گواهی بر می انگیزانیم و در آن روز بآنهائیکه کافر شدند اذن داده نمیشود (سخن گویند) و از آنها مطالبه نمیشود که رضایت خدا را طلب نمائید یا عذرخواهی کنید و تدارک ما فات نمایند (84)
و چون مشرکین عذاب را ببینند مطالبه تخفیف نمایند آنوقت نه عذاب آنان تخفیف داده میشود و نه آنی مهلت داده شوند (85)
وقتی مشرکین بتها را ببینند گویند پروردگارا اینها هستند که ما آنها را پرستش مینمودیم دون تو و بتها بآنها گویند براستی شما دروغ گویانید (86)
و در آن روز همه تسلیم امر حق تعالی میگردند و از آنها گم میگردد آنچه را که افتراء میزدند (87)
کسانیکه کافر شدند و راه خدا را بستند عذاب آنها را زیاد میکنیم فوق عذاب بسبب آنچه بودند که فساد میکردند (88)
روز که در هر امتی گواهی از نفسهای آنها مبعوث میگردانیم و تو را ای رسول بر اینکه جماعت گواه میآوریم و کتاب را بر تو نازل گردانیدیم (یعنی قرآن) در حالیکه بیان هر چیزی در آن هست و هدایت و رحمت و مژده می‌باشد برای کسانیکه تسلیم گردیدند (89)

صفحه : 225
حقیقة خداوند امر مینماید بعدل و احسان و عطاء و بذل بخویشاوندان و از اعمال زشت و منکر و ستم نهی مینماید و شما را موعظه و اندرز میکند شاید متذکر گردید (90)
و بعهد خود وفا کنید وقتی عهد کردید و سوگند و پیمان خود را پس از مؤکّد کردن آن نشکنید زیرا که خدا را بر خود ناظر و کفیل قرار داده‌اید همانا آنچه میکنید خدا میداند (91)
.

صفحه : 226

(توضیح آیات)

وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِمّا خَلَق‌َ ظِلالًا وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن‌َ الجِبال‌ِ أَکناناً وَ جَعَل‌َ لَکُم سَرابِیل‌َ تَقِیکُم‌ُ الحَرَّ وَ سَرابِیل‌َ تَقِیکُم بَأسَکُم بیان پاره دیگر از نعمتهای خود را ببشر تذکر میدهد که خدای تعالی برای نفع شما از آنچه آفریده از اجسام سایه قرار داده اشاره به اینکه که اگر در روز سایه کوهها و اشجار و دیوارها نبود که شما را از حرارت آفتاب محفوظ دارد حرارت آفتاب بشما اذیت مینمود، و نیز برای نفع شما در کوهها اکنان جمع کن است پوشش و مغاره‌هائی قرار داد که در موقع حاجت در آن ساکن گردید و نیز برای شما (سرابیل) پیراهنهائی از صوف و کتان و پنبه و غیر آن قرار داد که شما را از گرما نگاه دارد تخصیص بگرما در صورتی که در سرما لباس لازم‌تر است چنانچه مفسرین گفته‌اند شاید از باب اینکه باشد که چون گرما و سرما ضدّ یکدیگرند ذکر یکی از آن دو مکفی از دیگری است یا نظر به اینکه که در عربستان گرما شدیدتر از سرما است اکتفاء بگرما نموده هر چه باشد مهم نیست غرض تذکر نعمتها است، و نیز پیراهنهائی از آهن مثل زره برای شما قرار داد که شما را در موقع نبرد با دشمن و جنگ از زخم نیزه و شمشیر حفظ نماید.
کَذلِک‌َ یُتِم‌ُّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُون‌َ اینکه چنین خداوند نعمت خود را برای شما بنی آدم تمام نموده که شاید شما تسلیم حق گردید اگر انسان فکر خود را بکار اندازد البته میتواند بفهمد که ترتیب چنین نظام و تدبیر امور عالم از عهده غیر حق تعالی خارج است و بزبان و وجدان شهادت میدهد که او تعالی متفرد در ایجاد و متفرد در علم بصلاح است و حکیم است که هر چیزی را بجای خود قرار داده.
فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیک‌َ البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ خطاب برسولش نموده و فرموده هر گاه اینکه کافرین ملحدین پس از اینکه

صفحه : 227
همه آثار رحمت که بآنها ارائه داده شده و آنان را متذکر گردانیدیم اعراض نمودند بر تو حرجی نیست تو از عهده تکلیف خود برآمده‌ئی بر تو است تبلیغ و بر آنها است قبول.
یَعرِفُون‌َ نِعمَت‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنکِرُونَها وَ أَکثَرُهُم‌ُ الکافِرُون‌َ کفر در لغت بمعنی پوشیدن چیزی است، و علم مقابل جهل است و از آیه میتوان چنین استفاده نمود که کفار و مشرکین میشناسند نعمتهای خدا را و با اینکه چنین معرفتی دارند که تمام نعمتها از خوان کرم الهی بروز نموده با اینحال یا بزبان یا بعمل انکار میکنند مثل اینکه مشرکین در حوائجشان ببتها رو می‌آورند و نیز کفار عمل غیر را در نعمت مدخلیت میدهند و مستند باسباب میگردانند.
وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُم‌َّ لا یُؤذَن‌ُ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُون‌َ (یُستَعتَبُون‌َ) مشتق از عتب است و بمعنی رضا جوئی است و شهید بمعنی گواهست و مقصود از یوم قیامت است، آیه خبر میدهد که در روز قیامت از هر امّتی گواهی میآوریم، شاید مقصود از گواه و شاهد هر قوم و ملّتی پیمبر آنها باشد، و شاید مقصود کرام الکاتبین حفظه اعمال باشد، پس از آنکه آن پیمبر در بین عامه خلق یا کاتبین در باره کسی شهادت داد و راجع بکافرین پیمبر آنها اظهار نمود که من بوظیفه خود عمل نمودم و اینها نپذیرفتند پس از آن دیگر برای کافرین عذری باقی نمی‌ماند و مأذون نیستند به اینکه که عذرخواهی کنند و استرضاء جویند یا تمنّا کنند بازگشتن بدنیا را که تدارک ما فات نمایند زیرا اتمام حجت بر آنها شده است.
وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا العَذاب‌َ فَلا یُخَفَّف‌ُ عَنهُم وَ لا هُم یُنظَرُون‌َ وقتی ستمکاران بعین الیقین عذاب را معاینه نمودند و بر عذاب مشرف گردیدند چون دیگر کار آنها تمام گردیده و آنچه در باطنشان از استعداد کمال بوده بمنتهی رسیده و دیگر حالت منتظره برای آنان باقی نمانده و بمنتهی درجه شقاوت رسیده‌اند

صفحه : 228
اینکه است که منزل آخری آنها دار عذاب است و عذاب آنها دائمی است و تخفیف پذیر نخواهد بود و نیز چون آتش جهنم از غضب الهی شراره کشیده اینکه است که در عذاب جاویدانند و همینطوریکه نعمتهای بهشتی که برای اهلش آماده نموده دائمی است و فناءپذیر نمیباشد مقابل آن عذاب کفّار نیز دائمی خواهد بود.
وَ إِذا رَأَی الَّذِین‌َ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِین‌َ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِک‌َ فَأَلقَوا إِلَیهِم‌ُ القَول‌َ إِنَّکُم لَکاذِبُون‌َ آیه در مقام بیان حال مشرکین برآمده که وقتی در قیامت اینان مشرف بر عذاب شدند و در شدّت اضطراب واقع گردیدند و در آنحال نظر کردند بآنهائی که بگمان فاسد خودشان در تدبیر امور عالم شریک خدا میباشند آنوقت میگویند پروردگار ما اینهایند که ما شرکاء قرار دادیم و از آنها طلب حاجت میکردیم آنوقت شرکاء آنها گویند اینان دروغ میگویند.
در مجمع در معنی آیه چنین دارد که مقصود از (شُرَکاءَهُم) یعنی اصنام و شیاطین که آنها را با خدا در عبادت شریک قرار دادند، و بقولی آنها را شرکاء نامیده برای اینکه مشرکین از زرع و انعام برای آنها بگمان خود نصیبی قرار میدادند مشرکین گویند پروردگار ما اینها شرکاء ما هستند که در الوهیت و عبادت آنها را با تو شریک میگردانیدیم وقتی آنان چنین میگویند خدای تعالی اصنام و سائر آنچه را که شریک قرار داده بودند بزبان در میآورد و بمشرکین گویند شما دروغ میگوئید که ما شما را امر نموده باشیم بعبادت خودمان لکن شما بسوء اختیار خودتان گمراهی را اختیار نمودید. (پایان) وَ أَلقَوا إِلَی اللّه‌ِ یَومَئِذٍ السَّلَم‌َ وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ معنی آیه ظاهر است که وقتی مشرکین عذاب را معاینه نمودند تسلیم میگردند و آن اصنام یا غیر آنرا که عبادت مینمودند از آنها قطع طمع نموده و تسلیم قضاء و حکم الهی میگردند.

صفحه : 229
الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ زِدناهُم عَذاباً فَوق‌َ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یُفسِدُون‌َ بین کفار در عملیاتشان تفاوت بسیار است چنانچه در کفر نیز تفاوت بین کافرین بسیار است یعنی برای کفر مراتبی است همان طوری که ایمان را نیز مراتی است بعضی از کافرین کفرشان از روی جحود و انکار نیست بلکه از جهل و نادانی اظهار ایمان نمیکنند و بعضی اضافه بر اینکه بقلب و بزبان تصدیق نمیکنند جحود در بی‌ایمانی هم دارند و بعضی دیگر چنینند که اضافه بر اینکه در سدد اینند که راهرا بر مؤمنین ببندند و بانواع و اقسام حیله‌گری فساد می‌نمایند که مردم را از دین خارج گردانند و اینان کسانی میباشند که آیه خبر میدهد که عذاب چنین مردمانی فوق عذاب کفر آنها است که برای اینها عذاب مضاعف میگردد یکی برای کیفر کفرشان و دیگر بازاء بستن راه مسلمانها و فساد کردن آنها در زمین وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ فِی کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِک‌َ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ ظاهرا (وَ یَوم‌َ) در اینکه آیه عطف بر آیه بالا است که (وَ یَوم‌َ نَبعَث‌ُ مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ شَهِیداً) و بیان آن آیه است که گواهان روز قیامت چه کسانند و اینکه طوری که میشود از آیه استنباط نمود گواهان قیامت دو قسمند یکی از نفسهای خودشانند یعنی از جنس بشرند، و شاید مقصود از (أَنفُسِهِم) اعضاء بدن انسان باشد قوله تعالی در سوره یس (الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ) و نیز آیات دیگری که دلالت دارد اعضاء بدن انسان بر علیه او شهادت میدهند، و قسم دوم پیمبر هر امّتی در باره امّت خود گواهی میدهد و خطاب خصوصی برسول خود (ص) نموده که تو شاهد و گواه میباشی بر اینکه جماعت شاید مقصود اهل مکه باشند یا تمام امّت.
وَ نَزَّلنا عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ تِبیاناً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ ظاهرا جمله استیناف است که پس از آنکه بعضی از عذابهای مشرکین را در آیات بالا شرح داده برمیگردد بمطالب جلو که راجع ببعض نعمتهای خود بود و بالاترین نعمتهای خود را بپیمبرش تذکر میدهد که ای رسول اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

صفحه : 230
ما بسوی تو قرآن را فرود آوردیم و قرآن (تبیان) است یعنی بیانی است جامع لکل‌ّ شیئی و کتابی است که بیان میکند و ظاهر میگرداند هر چیزی را چنانچه در باره و شأن قرآن فرموده (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) که چیزی از ما یحتاج دنیوی و اخروی بشر نیست مگر اینکه تفصیلا یا اجمالا در قرآن بیان نشده باشد، و در اینجا چند فضیلت از فضائل قرآن را تذکر میدهد: یکی اینکه قرآن تبیان است (لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ) عمومیت را میرساند که قرآن مبیّن و ظاهر کننده همه چیز است. دوم قرآن هدایت است یعنی هدایت کننده بطریق مستقیم قرب جوار احدیت است. سوم قرآن رحمت است یعنی از مبدء صفت رحمانیت حق تعالی فرود آمده. چهارم قرآن بشارت میدهد مسلمانها را بسرای نیکوی بهشت که دار کرامت الهی است.
إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ وَ الإِحسان‌ِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی عدل چنانچه در علم اخلاق مطرح گردیده صفت نیکوئی است جامع بین عفّت که از اعتدال قوای شهویه بهیمیه در نفس انسانی پدید میگردد و آن حدّ وسط است بین افراط و تفریط در مقتضیات قوای شهویه، و شجاعت که حدّ وسط بین تهوّر و جبن است و آن عبارت است از اعتدال قوّه غضبیه سبعیه، و حکمت که حدّ وسط است بین جربزه و بلاهت. و اینکه آیه اول امر مینماید بعدل و احسان و ایتاء ذی القربی و باقی را عطف بعدل میدهد مشعر بر اینکه است که عدل جامع تمام صفات و فضائل انسانی است و آن حدّ وسط بین تمام صفات و عدم افراط و تفریط در تمام امور است و جامع تمام محسّنات است و باقی مذکورات در آیه توضیح بعضی از مصادیق عدل است زیرا که رویه شخص عادل احسان و انفاق بفقراء است مخصوصا بخویشاوندان خود، و از ابو جعفر (ع) نقل شده که فرموده مقصود قرابت رسول است چنانچه در قرآن فرموده (فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی) که خمس را برای آنها واجب گردانیده.

صفحه : 231
وَ یَنهی عَن‌ِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی‌ِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ خدای تعالی امر بعدل و احسان میکند و نهی مینماید از فحشاء، و بعضی از مفسرین گفته‌اند فحشاء یعنی افراط در قوای شهویه مثل زنا و لواط و آنچه از مقتضیات قوای بهیمیه بروز مینماید از فحشاء بشمار میرود که افراط در آن منهی عنه است و ممکن است فحشاء تعمیم داده شود و شامل گردد آنچه را که موجب تحریک قوای شهویه میگردد مثل غناء و انواع و اقسام لهو و لعب حتی اکل و شرب و نوم زیاد از قدر حاجت و آنچه را که موجب فحشاء میگردد همه را شامل گردد.
و نیز نهی میفرماید از منکر شاید مقصود از منکر افراط در قوّه غضبیه باشد مثل کشتن و زدن و فحش دادن و غصب اموال و آنچه از مقتضیات افراط قوه غضبیه بشمار میرود، و شاید مقصود از بغی چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند افراط در قوّه وهمیّه شیطانیه باشد مثل طلب استیلاء و علوّ و فساد در زمین و کبر و نخوت و مکر و تدلیس و امثال آنها.
وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الأَیمان‌َ بَعدَ تَوکِیدِها الخ ظاهرا (وَ أَوفُوا) عطف بآیه بالا است (إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ تا آخر) که بنابراین معنی آیه چنین میشود خدای تعالی امر میکند بعدالت و امر میکند که وفا کنید بعهد خدا وقتی که معاهده کردید و نیز وقتی قسم یاد نمودید و قسم خود را مؤکّد گردانیدید و خدا را ناظر و کفیل قرار داده‌اید قسم خود را نقض ننمائید زیرا که خدا بتمام اعمال و افعال شما آگاهست و آنچه میکنید از اعمال خوب یا بد بتمام آنها عالم است.

صفحه : 232

[سوره النحل (16): آیات 92 تا 101]

اشاره

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم أَن تَکُون‌َ أُمَّةٌ هِی‌َ أَربی مِن أُمَّةٍ إِنَّما یَبلُوکُم‌ُ اللّه‌ُ بِه‌ِ وَ لَیُبَیِّنَن‌َّ لَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ ما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (92) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ وَ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَعمَلُون‌َ (93) وَ لا تَتَّخِذُوا أَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم فَتَزِل‌َّ قَدَم‌ٌ بَعدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدتُم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لَکُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (94) وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّما عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (95) ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ وَ لَنَجزِیَن‌َّ الَّذِین‌َ صَبَرُوا أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (96)
مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (97) فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ الرَّجِیم‌ِ (98) إِنَّه‌ُ لَیس‌َ لَه‌ُ سُلطان‌ٌ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (99) إِنَّما سُلطانُه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَتَوَلَّونَه‌ُ وَ الَّذِین‌َ هُم بِه‌ِ مُشرِکُون‌َ (100) وَ إِذا بَدَّلنا آیَةً مَکان‌َ آیَةٍ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ (101)

صفحه : 233

ترجمه‌

‌شما (مؤمنین) مثل زنی که رشته خود را پس از تابیدن واتابید نباشید میگیرید عهد و قسمهای خود را برای فریب یکدیگر بسبب اینکه باشید جماعتی در عدد و مال زیادتر از جماعت دیگر محققا خدا شما را بآن آزمایش میکند و البته برای شما در روز قیامت ظاهر میگرداند آنچه را که بودید در آن اختلاف میکردید (92)
و اگر خدا میخواست هر آینه قرار میداد شما را یک ملّت واحده و لکن وامیگذارد در گمراهی هر کسی را که بخواهد و هدایت مینماید هر کسی را که بخواهد و البته از آنچه از نیک و بد کرده‌اید سؤال خواهد شد (93)
و عهد و پیمان خود را برای فریب بکار نبرید تا اینکه قدم شما بلغزد پس از ثابت بودن آن و بچشید بدی عذاب را برای اینکه راه خدا را بستید و برای شما است عذاب بزرگ (94)
و نخرید عهد خدا را بثمن کم یعنی تبدیل نکنید عهد را بپول حقیقة آنچه نزد خدا است برای شما بهتر است اگر میدانستید (95)
آنچه نزد شما است همه نابود خواهد شد و آنچه نزد خدا است باقی است و هر آینه البته پاداش میدهم بکسانیکه صبر کردند به بهترین عمل آنها که عمل میکردند (96)
کسی که عمل نیکو نمود خواه مرد باشد یا زن در حالیکه ایمان دارد البته ما بچنین کسی حیات میدهیم حیات پاکیزه (بی‌آلایش) و البته بآنها پاداش میدهیم به بهتر از آنچه عمل کرده‌اند (97)
ای رسول وقتی که میخواهی قرآن بخوانی اول بخدا پناه ببر از شرّ شیطان رانده شده (98)
حقیقة برای شیطان تسلّطی نیست بر آنهائیکه ایمان آوردند و بپروردگارشان توکل نمودند (99)
جز اینکه نیست که تسلط شیطان بر کسانی است که او را دوست خود گرفتند و باغوای او بخدا شرک آوردند (100)
وقتی که ما آیه‌ئی را تبدیل نمودیم بآیه دیگر و خدا داناتر است بآنچه نازل میکند کافرین گفتند تو افتراء زده‌ئی بلکه بیشتر آنها نمیدانند (101)

صفحه : 234

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم الخ آیه مربوط بآیه بالا و عطف بآن است که در آنجا امری بود و نهیی، امر اینکه بود که هر گاه عهدی بستید بعهد خود وفاء نمائید، و نهی اینکه بود که اگر قسم یاد نمودید و خدا را بر قسمهای خود کفیل قرار دادید و سوگند خود را نشکنید در اینکه آیه شکستن عهد را تشبیه فرموده بعمل زنی که رشته محکم تابید و بعد آن رشته را وامی‌تابید و (أَنکاثاً) جمع نکث است و آن غزل از پشم یا کرک است و میشود مفعول دوم نقضت باشد (تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم) حال است از ضمیر (وَ لا تَکُونُوا) یعنی نبوده باشید که مکر و خیانت در میان خود داخل گردانید مثل آن زن که رشته غزلی که تابیده بود واتابید.
و در شأن نزول آیه گفته‌اند زن احمقی از قریش عملش چنین بوده که خودش با کنیزانش از صبح تا ظهر رشته می‌تابید ظهر که میشد بآنها امر مینموده که رشته را وابتابند و کار همیشه‌گی آن زن اینکه طور بود و نام آن زن ربطه بنت عمرو بن کعب بن سعید بن تمیم بن مرّه بود و او را خرقاء مکه مینامیدند (کلبی) و بقولی اینکه مثلی است که خداوند تشبیه گردانیده حال نقض کننده عهد را بچنین کسی.
تَتَّخِذُون‌َ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم یعنی دغلا و خیانة و مکرا زیرا که آنان چنین بودند که عهد میکردند و قسم میخوردند که بعهدشان وفا کنند و در باطن قصد خیانت داشتند و مردم بعهد آنها اطمینان میکردند زیرا که آنها از روی مکر و خیانت قسم یاد مینمودند أَن تَکُون‌َ أُمَّةٌ هِی‌َ أَربی مِن أُمَّةٍ یعنی عهد خود را نقض ننمائید برای عدد جماعتی که زیادترند از جماعتی

صفحه : 235
و امّتی که بالاترند از امّتی و در معنی از روی مکر و خدعه نقض نکنید قسمهای خود را برای اینکه مدارا نمائید با جماعتی که عدد آنها زیادتر از آنهائی است که با آنها عهد بسته‌اید و قسم خورده‌اید برای قلّت خودتان و کثرت آنها بلکه بر شما است که وفاء کنید بر آنچه قسم یاد نموده‌اید.
وَ لَیُبَیِّنَن‌َّ لَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ ما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ یعنی در قیامت خداوند جدا میکند بین حق و باطل تا اینکه برای شما ظاهر گرداند حکم آنچه را که در آن اختلاف مینمودید و ظاهر گردد حق از باطل (مجمع البیان) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ جماعت اشاعره برای اثبات مدّعای خود که انسان را در عمل غیر مختار میدانند باین آیه و امثال آن تمسک نموده‌اند زیرا در اینکه آیه تصریح فرموده که اگر مشیّتش قرار گرفته بود همه را بر دین واحد یعنی بر دین توحید قرار میداد و لکن هدایت و ضلالت بدست او است هر کسرا خواست هدایت مینماید و هر کس را بخواهد بگمراهی وامیگذارد.
معلوم و محقق است که تمام امور باراده و خواست خداوندی تحقق میپذیرد حتی هدایت و ضلالت لکن بگمراهی وامیگذارد کسی را که خودش باختیار بطریق کج برود و تابع رسول باطن عقل و رسول ظاهر شرع نگردد که سوء اختیار خودش ضلالت را ایجاب مینماید و چنین کسی از قابلیت هدایت می‌افتد بلکه گوئیم همینکه خدای تعالی او را هدایت نکرد برای اینکه باختیار و دانستگی خود را از قابلیت هدایت انداخته اینکه است که گمراه خواهد گردید نه اینکه خدا او را در گمراهی اندازد.
وَ لَتُسئَلُن‌َّ عَمّا کُنتُم تَعمَلُون‌َ آخر آیه جلوگیری میکند از همین توهّم که کسی گمان نکند بنده در اعمال خود هیچ اختیار ندارد هر کس را خدا خواست هدایت میکند و هر کس

صفحه : 236
را خواهد بگمراهی وامیگذارد زیرا که اگر چنین بود سؤال کردن معنی نداشت اصلا عقلائی نیست که خدای رءوف مهربان بنده ضعیف خود را گمراه گرداند بعد او را در مقام سؤال بدارد که چرا چنین و چنان کرده‌اید.
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم فَتَزِل‌َّ قَدَم‌ٌ بَعدَ ثُبُوتِها الخ آیه بازگشت بآیه بالا است و نهی است که قسم‌های خود را مکر و خدعه قرار ندهید بین خودتان و در اینجا نهی را مؤکّد گردانیده که اگر چنین کردید قدم شما میلغزد پس از ثابت بودن آن، شاید اشاره باین باشد که اگر شما از روی مکر و تدلیس قسم را دائر گردانیدید اضافه بر اینکه در قیامت در مورد مؤاخذه و سؤال واقع میگردید و کار خلافی کرده‌اید قدم شما در صراط شریعت و انسانیت میلغزد پس از آنکه ثابت قدم بوده‌اید و در اثر آن دو مفسده عاید شما میگردد یکی اینکه بدی اعمال خود را میچشید بسبب اینکه راه خدا را بسوی خود می‌بندید یا سبب میشود که باین رویه شوم شما راه دیگران را بسوی خدا بسته گردانید، و دیگر (وَ لَکُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ) و مفسده دیگر که مترتب بر عمل شما میگردد اینکه است که برای کیفر اینکه عمل برای شما در قیامت عذاب بزرگ مهیّا گردیده.
وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه‌ِ ثَمَناً قَلِیلًا إِنَّما عِندَ اللّه‌ِ هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ در مفردات گفته (کل‌ّ ما یحصل عوضا عن شی‌ء فهو ثمنه) اینکه آیه مؤکّد میگرداند آیات بالا را که در نقض عهد و یمین نهی فرموده بود و در اینکه آیه تصریح میفرماید از مخالفت عهد با خدا و تبدیل نمودن عهدی که با خدا بسته‌اید بثمن اندک بی‌مقدار زیرا که محققا آنچه نزد خدا است بازاء عمل نمودن بعهد آن برای شما بهتر است اگر شما میدانستید.
ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ در اینکه آیه در مقام بیان علت بهتر بودن آنچه نزد خدا است برآمده و ظاهرا بهتر بودن آنرا از دو جهت بیان مینماید: یکی آنچه نزد شما است از امور

صفحه : 237
طبیعی دنیوی و دل بر آن بسته‌اید و آنرا خیر و سبب سعادت خود میدانید آن فانی میگردد و برای شما باقی نمی‌ماند زیرا که اینکه مطلب ظاهر و واضح است که متاع اندک دنیا و آنچه را افراد بشر وسیله لذائذ و حظوظ دنیوی خود پنداشته‌اند در معرض فناء و در شرف اضمحلال است نه مال باقی میماند و نه جوانی و نیرومندی و نه حسن و جمال و نه ریاست و سلطنت و نه غیر آن، و آیه ارشاد بحکم عقل است که چیزی که در معرض فناء و زوال است دل بستن بر آن عقلائی نیست.
(وَ ما عِندَ اللّه‌ِ باق‌ٍ) از پاداش و اجری که برای مؤمنین وفاء کنندگان بعهدی که با رسول بسته‌اند نزد خدا ذخیره و باقی است و آنچه نزد شما است فانی است، شاید اشاره باین باشد که عالم دنیا فانی است و عالم آخرت باقی است و آنچه خداوند بوفا کنندگان وعده داده از مقامات اخروی آن باقی و سرمدی است و فناء پذیر نخواهد بود زیرا که عالم دنیا علی الدوام در کون و فساد است و عالم آخرت نزد حق تعالی ثابت و پایدار است.
وَ لَنَجزِیَن‌َّ الَّذِین‌َ صَبَرُوا أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ بلام تأکید و نون ثقیله وعده را مؤکّد میگرداند که کسانیکه صبر کردند و نقض عهد با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ننمودند و نیز بر فقر و تنگدستی یا بر جفای کفار صبر نمودند و آخرت و سرای باقی را بعالم فانی نفروختند البته خدای متعال بآنها پاداش میدهد ببهتر از آنچه عمل میکردند و از واجبات و مستحبّات و وفاء بعهد و یمین و غیر اینها.
مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن‌ِ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ اینکه وعده خدا است، یعنی کسیکه عمل نیکی کند خواه مرد باشد یا زن در حالیکه مؤمن باشد و تصدیق کند بوحدت خدا و مقرّ باشد بصدق انبیاء بپاداش ایمان و اعمال نیک او باو حیاتی بخشوده میشود حیات پاکیزه و بوی جزاء میدهیم بهتر از آنچه عمل نموده.

صفحه : 238

(سخنان مفسرین در توجیه حیات طیّب)

1- حیات طیّب رزق حلال است. (إبن عباس و سعید بن جبیر و عطاء) 2- قناعت و رضا است بما قسّم اللّه.
(حسن و وهب، و بهمین معنی از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده) 3- مقصود از حیات طیب بهشت است. (قتاده و مجاهد و إبن زید) 4- روزی روز بروز.
5- حیات طیب در قبر است. (مجمع البیان) شاید مقصود از حیات طیب حیات اخروی و سرای باقی دائمی بهشتی است که آن نصیب کسی میگردد که اوّلا ایمان در قلبش نفوذ نموده و ثانیا اعمالش مطابق ایمانش بر وجه خلوص و خالی از هر گونه نقص و عیبی واقع گردیده و چون حیات طیّب را مقیّد ننموده بدنیا یا آخرت میتوان از آن چنین استفاده نمود که مقصود از حیات طیب حیات قلبی است که آن روح الحیات است.
آری حیات دنیوی طبیعی حیات مجازی است و انسان علی الدوام بین مرگ و حیات است بلکه میتوان گفت زندگی مرگ تدریجی است بافته‌های بدن علی الدوام در بین موت و حیاتند و حیات حقیقی معنوی حیات دل و قلب و سریره انسانی است قلبیکه مطمئن بایمان گردیده و متصف بتقوی و دارای عمل صالح شد چنین کسی (در مقعد صدق) متمکن گردیده و دارای حیات حقیقی دائمی است، بقول آن شاعر:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
در احادیث رسیده که مؤمنین دارای روح دیگری میباشند و آنرا (روح الایمان) نامیده و کسی که دارای چنین روحی گردیده چون ایمان (عروة الوثقی) و آن ریسمان محکمی است از مؤمن بسوی خدا و بآن نور ایمان قلب روشن و دل مطمئن و آرام میگردد اینکه است که میتوان گفت اگر چه حیات دائمی پاکیزه بتمام معنی حیاتی است که در آخرت نصیب مؤمنین میگردد لکن چنین کسی که

صفحه : 239
دارای ایمان کامل و عمل صالح گردید در دنیا نیز و لو اینکه در حال فقر و فاقه و امراض جسمانی باشد روح او باز و قلب وی بنور ایمان روشن است ناملایمات دنیا چندان بوی زحمت نمیدهد زیرا که حب‌ّ الهی و معرفت او بمقام قدس ایزدی او را مشغول نموده، و بقول آن شاعر عارف.

در بلا هم میچشم لذات او مات اویم مات اویم مات او
فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ الرَّجِیم‌ِ در مفردات گفته (العوذ) التجاء بسوی غیر و تعلق باو است گفته میشود (عاذ فلان بفلان) یعنی فلانی پناه آورد بفلانی، و از او است قوله تعالی (أَعُوذُ بِاللّه‌ِ أَن أَکُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ) الی آخر.
آیه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرموده که وقتی میخواهی قرآن بخوانی بگو (اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم) یعنی ملتجی و پناه گیرنده شو بسوی خدا از شیطان رانده شده، و بعضی گفته‌اند اگر چه مخاطب رسول است لکن امّت هم مأمور هستند.
در منهج گفته اتفاق جماعت امامیه و جمهور اهل سنت بر اینکه است که استعاذه قبل از قرائت است نه بعد از آن چنانچه بعضی گمان کرده‌اند و مستحب است نه واجب یعنی امر (فَاستَعِذ) امر استحبابی است نه امر وجوبی، و (فَإِذا قَرَأت‌َ) یعنی وقتی اراده نمودی قرآن را قرائت نمائی مثل قوله تعالی (إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا) و سنت است که آهسته خوانده شود.
إِنَّه‌ُ لَیس‌َ لَه‌ُ سُلطان‌ٌ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ گویا در اینکه آیه بمؤمنین ابلاغ مینماید که گمان نکنید پروردگار شما شیطان را بر بنی آدم مسلط نموده و نمیتوانید از شر او فرار کنید اینطور نیست آنهائیکه تابع شیطان گردیده‌اند آنان را گمراه میگرداند لکن کسانیکه بخدای تعالی ایمان آورده‌اند و بپروردگارشان توکل نموده‌اند آنها در پناه حق تعالی از شرّ شیطان محفوظند شیطان بر آنها تسلطی ندارد.

صفحه : 240
إِنَّما سُلطانُه‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ یَتَوَلَّونَه‌ُ وَ الَّذِین‌َ هُم بِه‌ِ مُشرِکُون‌َ آیه در مقام بیان کسانی است که شیطان بر آنها تسلّط یافته و سبب تسلط یافتن او بر بنی آدم اینکه است که شیطان را دوست میدارند و مطیع او میگردند و آنها کسانی میباشند که شیطان بر آنها مسلط گردیده و بوسوسه آنان را بشرک وامیدارد زیرا که شیطان شالوده کفر و فساد است هر کس دانسته یا ندانسته رو باو آرد و مطیع او گردد او را اغواء میگرداند و چون شالوده باطل و فساد است هر کس رو بوی آورد و مطیع او گردید پس تابعین خود را بوسوسه بشرک و کفر میکشاند (اعوذ باللّه من شرّ الشیطان الرجیم).
وَ إِذا بَدَّلنا آیَةً مَکان‌َ آیَةٍ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ الخ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند وقتی آیه‌ئی نسخ میگردید و تبدیل بآیه دیگر میشد مشرکین میگفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاران خود را سخریه میکند روزی حکمی میآورد و روز دیگر از آن حکم نهی مینماید اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که خدا عالم‌تر است بآنچه از احکام فرو میفرستد و آنچه را بعدا نهی مینماید زیرا در موقعی از روی حکمت حکمی یا قانونی تأسیس مینماید که حکمت بر دوام آن نیست بلکه آن موقّت و نسبت بزمانی است یا موقعی که مصلحت در اجراء آن است و در زمان و وقت دیگر چنین مصلحتی در آن نیست اینست که آن حکم معین را نسخ نموده یا تبدیل بحکم دیگر مینماید.
اینکه جمله (وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یُنَزِّل‌ُ) معترضه است بین (اذا) توقیتیه و جواب آن و جواب (اذا) که در اول آیه ذکر شده همان اعتراض مشرکین است که (قالُوا إِنَّما أَنت‌َ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُون‌َ) معنی آیه چنین میشود وقتی که مشرکین گفتند تو بخدا افتراء میزنی در اینکه آیه را تبدیل مینمائی بآیه دیگر در جواب فرموده چنین نیست که اینان گمان کرده‌اند بلکه خدا عالم است بآنچه نازل میگرداند و میداند که بایستی چه حکمی و دستوری از اعمال و افعال دائمی باشد یا مصلحت در وقت معین است و در اوقات دیگر چنین مصلحت نیست اینست که تبدیل بحکم دیگری میگرداند.

صفحه : 241

[سوره النحل (16): آیات 102 تا 111]

اشاره

قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ لِیُثَبِّت‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ (102) وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ إِنَّما یُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ لِسان‌ُ الَّذِی یُلحِدُون‌َ إِلَیه‌ِ أَعجَمِی‌ٌّ وَ هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ (103) إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ لا یَهدِیهِم‌ُ اللّه‌ُ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (104) إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ (105) مَن کَفَرَ بِاللّه‌ِ مِن بَعدِ إِیمانِه‌ِ إِلاّ مَن أُکرِه‌َ وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ وَ لکِن مَن شَرَح‌َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (106)
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم‌ُ استَحَبُّوا الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ (107) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم وَ سَمعِهِم وَ أَبصارِهِم وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ (108) لا جَرَم‌َ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (109) ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم‌َّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (110) یَوم‌َ تَأتِی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها وَ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (111)

صفحه : 242

ترجمه‌

بگو اینکه آیات را روح القدس از جانب پروردگار تو بحق نازل گردانیده تا اینکه (برایمان) ثابت کردند کسانیکه ایمان آوردند و برای مسلمین هدایت و بشارت باشد (102)
و محققا ما میدانیم که آنها میگویند قرآن را بمحمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌آموزد بشر اعجمی لسان غیر فصیح در حالیکه اینکه قرآن زبان عربی ظاهری است (103)
بدرستی کسانیکه بآیات خدا ایمان نمیآورند خدا آنها را هدایت نمیگرداند و برای آنها است عذاب دردناک (104)
حقیقة جز اینکه نیست که افتراء و دروغ می‌بندند آن کسانیکه ایمان بآیات خدا ندارند و آنها جماعت دروغگویانند (115)
هر کس که کافر گردد بخدا پس از ایمانش در معرض غضب الهی باشد مگر کسیکه مکره باشد بر کفر و قلبش مطمئن‌ّ بایمان است و لکن کسیکه سینه‌اش بکفر باز گردید پس بر ایشانست غضب خدا و برای آنها عذاب بزرگ مهیّا گردیده (116)
آن عذاب بزرگ بسبب اینکه است که اینها حیات دنیا را دوست داشتند (و ترجیح دادند) بر آخرت و خدا هدایت نمیگرداند جماعت کافرین را (107)
اینان کسانی میباشند که خداوند بر قلب و گوش و چشمهای آنها مهر زده و آنها کسانی میباشند که غافل و بی‌خبرند (108)
شکّی نیست که آنها در آخرت از زیان‌کارانند (109)
پس همانا پروردگار تو از برای آن کسانیکه از شهر خودشان مهاجرت نمودند پس از آنکه عذاب کشیدند از کفار و پس از آن مجاهده کردند و صبر نمودند بحقیقت پروردگار تو پس از آن آمرزنده و مهربان است (110)
یاد کن روز که هر نفسی میآید و با ملائکه مجادله میکند در خلاصی خود و وافی و تمام داده میشود بهر کس جزای کردارش در دنیا و بآنها ظلم نمیشود در جزاء دادن
.

صفحه : 243

(توضیح آیات)

اشاره

قُل نَزَّلَه‌ُ رُوح‌ُ القُدُس‌ِ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ لِیُثَبِّت‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هُدی‌ً وَ بُشری لِلمُسلِمِین‌َ ظاهرا مرجع ضمیر (نَزَّلَه‌ُ) قرآن است و گویند انزال فرود آمدن تدریجی است مقابل نزول که فرود آمدن دفعی است و قرآن بمقتضای حکمت بتدریج فرود آمده بتوسط (روح القدس) و نیز بمقتضای حکمت بعضی از آیات نسخ گردیده، و شاید مقصود از (روح القدس) جبرئیل باشد که در یک آیه او را (بروح الامین) توصیف نموده سوره شعراء آیه 190، و در جای دیگر قوله تعالی (مَن کان‌َ عَدُوًّا لِجِبرِیل‌َ فَإِنَّه‌ُ نَزَّلَه‌ُ عَلی قَلبِک‌َ) سوره بقره آیه 97، چون کافرین ملحدین نسبت افتراء برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دادند و گفتند تو آیه‌ئی میآوری و بعد تبدیل بآیه دیگر مینمائی خطاب میرسد که بآنان بگو اینکه آیات را (روح القدس) یعنی آن روح پاک طاهر خالی از قذارات طبیعی از طرف پروردگار تو بحق و حقیقت، لام (لیثبّت) لام غایت است فرود آورده برای اینکه ثابت و محکم گرداند قلبهای آنهائیکه ایمان آورده‌اند و بتوسط آیات قرآنی ایمان در قلب آنها نفوذ نماید و مطمئن‌ّ بایمان گردند، و (هُدی‌ً وَ بُشری) عطف است بر محل (لِیُثَبِّت‌َ) یعنی تثبیتا و هدایة و بشارة، راجع بآیات قرآن یا راجع بنسخ بعض آیات سه فضیلت تذکر میدهد و شاید غرض اینکه است که در حکمت نسخ چنین فضائلی است: یکی ثبوت ایمان که وقتی مؤمنین در آیات قرآن تدبّر نمودند بر ایمانشان افزوده میگردد یا وقتی ناسخ و منسوخ را دیدند و حکمت آنرا فهمیدند قلبشان بایمان ثابت میگردد. فضیلت دوم قرآن هدایت است یعنی بتعلیمات قرآنی طریق درستکاری و رسیدن بکمال انسانی بازمیگردد و مؤمن بخط مستقیم بسر حدّ مقصود خواهد رسید. سوم قرآن تسلیم شدگان بدین حق را بشارت و مژده میدهد بفیوضات رحمانی و قرب بجوار الهی.

صفحه : 244
وَ لَقَد نَعلَم‌ُ أَنَّهُم یَقُولُون‌َ إِنَّما یُعَلِّمُه‌ُ بَشَرٌ لِسان‌ُ الَّذِی یُلحِدُون‌َ إِلَیه‌ِ أَعجَمِی‌ٌّ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از مجمع البیان)

خدای سبحان فرمود همانا ما میدانیم که کفار میگویند قرآن از نزد خدا نیست و بشری او را تعلیم نموده.
1- إبن عباس گفته مقصود قریش اینکه بود که بلعام باو قرآن را تعلیم نموده و بلعام غلامی بود رومی و نصرانی.
2- ضحاک گفته مقصود از بشر سلمان فارسی است که قریش گفتند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قصص را از او تعلیم میگرفت، و مجاهد و قتاده گفتند مقصود قریش از بشر غلامی بود از طائفه حضرمی و رومی بنام یعیس یا عائش که او صاحب کتاب بود و اسلام آورد و مسلمان خوبی شد گفتند حضرت از او تعلیم میگرفت.
3- عبد اللّه بن مسلم گفته که دو غلام نصرانی بودند در جاهلیت از اهل (عین التمر) که نام یکی یسار و نام دیگر خیر بود و آنان بزبان خودشان کتابی میخواندند و گاهی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر آنها گذر مینمود قرائت آنها را استماع میفرمود قریش گفتند حضرت قرآن را از اینها تعلیم گرفته اینکه بود که آیه بر ردّ آنها نازل گردید که آن بشری که شما نسبت میدهید که حضرت از او تعلیم گرفته لغت او اعجمی است و لغت اعجمی فصیح نیست. (پایان) وَ هذا لِسان‌ٌ عَرَبِی‌ٌّ مُبِین‌ٌ و اینکه قرآن عربی است و ظاهر و فصیح است، شاید اشاره باین باشد که اینهائی را که نسبت میدهید رسول خدا از آنها قرآن را تعلیم گرفته آنها اعجمی بودند و اینکه قرآن عربی فصیح است، و یکی از اعجاز قرآن همان فصاحت و بلاغت است حتی شما که عربید و کلامتان عربی است نتوانید مثل آنرا بیاورید پس چگونه شخص اعجمی چنین آیاتی را میآورد که از عهده بشر خارج است هرگز نتواند مثل آن یا مثل بعضی از آنها را بیاورد.

صفحه : 245
إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ لا یَهدِیهِم‌ُ اللّه‌ُ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در اینکه آیه تصریح مینماید که سبب اینکه خدای تعالی کافرین را بطریق حق و حقیقت هدایت نمینماید همان است که بآیات خدا ایمان نمیاورند زیرا که ایمان آوردن یا نیاوردن راجع باختیار خودشان است و هدایت یافتن بارشاد الهی است و هدایت نکردن خدا کفر و ضلالت را ایجاب میگرداند چنانچه کفر عذاب الیم را ایجاب مینماید که اینها متفرع بر یکدیگر است، و وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل (یُضِل‌ُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ) که هدایت و ضلالت را متفرع بر مشیّت نموده جمع نمودیم چنین میشود که آنهائیکه بآیات خدا ایمان نمی‌آورند خدای تعالی آنان را هدایت نمیکند و البته وقتی هدایت نشدند گمراه میگردند.
إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکاذِبُون‌َ (إِنَّما یَفتَرِی الکَذِب‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ) ردّ قول آنها است که میگفتند (إِنَّما أَنت‌َ مُفتَرٍ) یعنی افتراء کذب سزاوار بکسی است که بخدا ایمان ندارد زیرا که ایمان مانع از کذب است. (طبرسی) ظاهرا اینکه آیات متفرع بر یکدیگر است و شاید مقصود چنین باشد که ایمان نیاوردن کفار و مشرکین بآیات خدا سبب هدایت نشدن آنها است و هدایت نشدن آنها و بکفر باقی ماندنشان باعث میگردد که بآیات خدا افتراء بزنند و نسبت ببشر اعجمی بدهند که رسول خدا از او تعلیم گرفته و بخدا نسبت میدهد و اینها دروغگویانند نه رسول ما (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که در باره او است قوله تعالی (آمَن‌َ الرَّسُول‌ُ بِما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مِن رَبِّه‌ِ).
بعضی از مفسرین آیه را چنین توجیه نموده و گفته (إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ تا آخر) یعنی نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآیات خدا ایمان آورده و بهدایت خدا هدایت یافته و افتراء و دروغ می‌بندند و بخدا نسبت میدهند آنهائیکه بآیات خدا ایمان ندارند و آنها دروغگویانند و مستمر بر دروغگوئی میباشند، امّا مثل نبی (ص)

صفحه : 246
که مؤمن است بآیات خدا نه افتراء بخدا می‌بندد و نه تکذیب میکند پس اینکه دو آیه کنایه از اینکه است که نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هدایت یافته شده بهدایت خدا و مؤمن بآیات او است و چنین کسی نه دروغ میگوید و نه افتراء میزند. (تفسیر المیزان) مَن کَفَرَ بِاللّه‌ِ مِن بَعدِ إِیمانِه‌ِ إِلّا مَن أُکرِه‌َ وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ در شأن نزول آیه گفته‌اند پس از تعرض حضرت رسول (ص) بآلهه قریش آنان بناء ظلم و ستم بدرویشان صحابه گذاشتند مثل بلال و عمار و پدر او یاسر و مادر او سمیّه و آنها از برگشتن از ایمان انکار مینمودند تا حدّی آنها را شکنجه نمودند تا آنکه آنها را شهید گردانیدند و عمّار از بی‌طاقتی چون مشرف بر هلاک گردید بی‌اختیار کلمه‌ئی که رضا بخش آنها بود بزبان جاری گردانید خبر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دادند که عمّار تابع مشرکین شده و از دین برگشته حضرت فرمود اینطور نیست سر تا قدم عمّار از ایمان پر است ایمان بگوشت و خون عمار آمیخته یعنی چنان ایمان در باطن او متمرکز گردیده که بگفتگو و هرزه‌گوئی تفاوت نپذیرد عمار گریه کنان نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد آنحضرت بدست خود اشک از چشم او پاک میکرد و میفرمود اگر بتو باز گردند باکراه تو بهمان کلمه باز گرد آنوقت اینکه آیه نازل گردید قوله تعالی (وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ) اطمینان سکونت و آرامش قلب است و شرح صدر پهن شدن سینه است، در مفردات گفته: اصل شرح پهن کردن گوشت و مثل آنست گفته میشود (شرحت اللحم و شرحته) و از او است شرح صدر یعنس باز شدن سینه بنور الهی و سکینه قلب از جهت خدا و روح از او قوله تعالی (رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی، أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ، أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ) و شرح مشکل از کلام پهن کردن و اظهار معنای مخفی آنست. (پایان) (مَن کَفَرَ بِاللّه‌ِ) بدل (از کاذبین) است یعنی مفتری آنکسی است که کافر شود پس از ایمانش و یا آنکه (مَن کَفَرَ) شرط است و دلالت دارد بر جواب او (مَن شَرَح‌َ) الخ یعنی کسیکه کافر گردد بخدا پس از ایمان مثل إبن صطل

صفحه : 247
و طعمه و مقیس و امثال آنان در معرض غضب ربانی واقع گردیده مگر کسیکه مجبور گردد بر افتراء بقرآن یا محمّد (ص) (وَ قَلبُه‌ُ مُطمَئِن‌ٌّ بِالإِیمان‌ِ) اینکه آیه دلیل است که کفر و ایمان بدل تعلق دارد. (منهج الصادقین) وَ لکِن مَن شَرَح‌َ بِالکُفرِ صَدراً فَعَلَیهِم غَضَب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ آنهائیکه بکفر سینه آنان باز گردیده یعنی هر کس بگشاید بکفر سینه خود را بر آنان است غضب پروردگار و برای آنها عذاب دردناک آماده گردیده ذلِک‌َ بِأَنَّهُم‌ُ استَحَبُّوا الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ، الی قوله تعالی: هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (ذلِک‌َ) اشاره بآنکسانی است که کفر در دل و قلب آنها تمرکز نموده مقابل مؤمنین که سینه آنها بایمان گشوده شده و یکی از صفات آنها اینست که دوست داشتند زندگانی دنیا را و برگزیدند دنیا را بر آخرت و چون کافرین چنینند که دنیا را بر آخرت ترجیح دادند خداوند آنها را هدایت نمینماید، و دیگر از اوصاف آنها اینکه است که آنان کسانی میباشند که خدا بر قلبهایشان و گوشهایشان و چشمهایشان مهر زده و محبت دنیا آنها را غافل گردانیده چنین جماعتی حقّا و حقیقة آنهایند زیانکاران که سرمایه عمر خود را در محبت اینکه عاریت سرا بیهوده از دست دادند و در آخرت سودی عایدشان نمیگردد بعلاوه معذّب هم هستند ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم‌َّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ ظاهرا آیه مربوط بآیه جلو است و در بیان مقام بلند مؤمنین است آنهائیکه پس از واقع گردیدن بفتنه و شکنجه کفار مهاجرت با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نمودند و با کفار در یاری اسلام جهاد کردند و بردباری نمودند مشمول مغفرت خدا و
رحمت او خواهند بود.
یَوم‌َ تَأتِی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ تُجادِل‌ُ عَن نَفسِها وَ تُوَفّی کُل‌ُّ نَفس‌ٍ ما عَمِلَت وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (یَوم‌َ تَأتِی) بیان روز قیامت است که هر نفسی یعنی هر فردی از بشر

صفحه : 248
در دادگاه الهی در موقع حساب میآید و با ملائکه مجادله میکند و احتیاج مینماید بچیزی که حجتی در او نیست و میگویند (وَ اللّه‌ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین‌َ) و میگویند (رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِن‌َ النّارِ) و همه پشیمانند اگر نیکوکار بوده پشیمان است که چرا بیشتر عمل خوب ننمودم و اگر بد عمل بوده البته پشیمانی و تأسّف او بیشتر است و از گذشته پشیمانند و پاداش هر کس بتمام داده میشود (ان کان عمله خیرا فجزائه خیرا و ان کان عمله شرّا فجزائه شرّا) و بهیچ نفسی ستم وارد نخواهد گردید، آری البته در دادگاه عدل جای ستم نیست هر کسی بایستی بپاداش اعمال خود برسد.

صفحه : 249

[سوره النحل (16): آیات 112 تا 119]

اشاره

وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً قَریَةً کانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ فَکَفَرَت بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ فَأَذاقَهَا اللّه‌ُ لِباس‌َ الجُوع‌ِ وَ الخَوف‌ِ بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ (112) وَ لَقَد جاءَهُم رَسُول‌ٌ مِنهُم فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ هُم ظالِمُون‌َ (113) فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ (114) إِنَّما حَرَّم‌َ عَلَیکُم‌ُ المَیتَةَ وَ الدَّم‌َ وَ لَحم‌َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (115) وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف‌ُ أَلسِنَتُکُم‌ُ الکَذِب‌َ هذا حَلال‌ٌ وَ هذا حَرام‌ٌ لِتَفتَرُوا عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ لا یُفلِحُون‌َ (116)
مَتاع‌ٌ قَلِیل‌ٌ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (117) وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (118) ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (119)

صفحه : 250

[ترجمه]

‌خدا مثل میزند باهل دهی که آنها در امان و مطمئن بودند و در همه وقت از هر محل روزی آنها فراوان میرسید پس وقتی که بنعمتهای خدا کافر گشتند خدا بآنان لباس گرسنگی و ترس را چشانید بسبب آنچه عمل مینمودند (112)
و رسولی از خودشان برای آنها آمد پس او را تکذیب کردند پس آنها را عذاب گرفت در حالیکه ستمکار بودند (113)
پس از آنچه خدا روزی شما کرده حلال و پاکیزه بخورید و نعمتهای خدا را شکر کنید اگر چنین میباشید که او را پرستش مینمائید (114)
محققا برای شما حرام کرد میته و خون و گوشت خوک و آنچه را که بغیر نام خدا ذبح شود و کسیکه مضطر گردید بدون اینکه قصد تجاوز داشته باشد و بدون اینکه سیر بخورد بحقیقت خداوند آمرزنده و مهربان است (115)
و نباید شما بدروغ چیزی را بخدا نسبت دهید و بگوئید اینکه حلال است و آن حرام است تا اینکه بر خدا دروغ بندید و افتراء بزنید محققا آنهائیکه بخدا افتراء میزنند رستگار نخواهند گردید (116)
بهره آنها (از اینکه افتراء) اندک است لکن برای آنها عذاب دردناک ایجاب میکند (117)
و بر آنهائیکه یهودی هستند حرام کردیم آنچه را که بر تو پیش از اینکه خواندیم یعنی پیش از نزول اینکه سوره در سوره انعام آنجا که فرموده (وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ) تا آخر آیه، و ما بآنها ستم ننمودیم و لکن آنان بنفس خود ظلم کردند (118)
حقیقة پروردگار تو نسبت بکسانیکه از روی جهالت و ندانسته‌گی عمل بد نمودند پس از آن توبه کردند و کار خود را اصلاح کردند همانا پروردگار تو پس از توبه کردن آنها هر آینه آمرزنده و مهربان است (119)
.

صفحه : 251

(توضیح آیات)

وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا قَریَةً کانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ فَکَفَرَت بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ خدای تعالی در اینکه آیه مثل آوره باهل دهی که در مقام امن و امان و با اطمینان خاطر روزی آنها فراوان میرسید و محتاج بکوشش و مسافرت در اطراف برای طلب رزق نبودند (مِن کُل‌ِّ مَکان‌ٍ) از هر جا و اطراف آنها نعمت زیاد بود و چون بنعمتهای خدا کافر شدند (فَکَفَرَت بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ) و کفران نعمت نمودند در اثر کفران نعمت که نه از نعمت قدردانی کردند و نه شکر ولی‌ّ نعمت خود را بجای آوردند اینکه بود که نعمت آنان تبدیل گردید بنقمت.
فَأَذاقَهَا اللّه‌ُ لِباس‌َ الجُوع‌ِ وَ الخَوف‌ِ بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ و چون آنها کافر شدند بنعمتهای الهی در اثر کفران نعمت خدای تعالی بآنها لباس گرسنه‌گی و خوف را پوشانید، شاید مقصود از (لباس جوع و خوف) اشاره باشد بفرا گرفتن قحطی و استیلاء دشمن که آفت قحطی و خوف مثل لباس تمام اندام آنها را پوشانید و اینکه دو بلاء از آفات بزرگی است که در اثر کفران و صرف ننمودن نعمت در آن مصرفیکه برای آن عطاء گردیده بر آنان وارد گردیده.
بقولی مقصود از آن قریه اهل مکه است که خداوند در اثر کفرشان هفت سال آنان را بگرسنه‌گی و قحطی معذّب گردانید بطوریکه خون و مردار میخوردند و چنان خوفی از مسلمانها در دل آنها انداخت که بر نفس و مال خود ایمن نبودند وَ لَقَد جاءَهُم رَسُول‌ٌ مِنهُم فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَخَذَهُم‌ُ العَذاب‌ُ وَ هُم ظالِمُون‌َ میشود اینکه آیه مفسر و مبیّن آیه بالا باشد و مقصود از مرجع ضمیر (جاءَهُم) همان کفار مکه باشند و مقصود از رسول و از ضمیر (مِنهُم) حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد که با اینکه از آنها و از اهل مکه بود او را تکذیب نمودند.

صفحه : 252
بنا بر اینکه توجیه معنی آیه چنین میشود که آمد بر اهل مکه پیمبری که از آنها بود او را تکذیب نمودند و در اثر کفر آنها حق تعالی دو نعمت بزرگ یکی فراوانی نعمت و دیگر امنیت را از آنان گرفت و چون آنها ظالم و ستمکار بودند مبتلا بعذاب گردیدند و اینکه را مثل آورده که دانسته شود هر کس کفران نعمت خدا را نماید که بالاترین نعمتهای او ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است خداوند نعمتهای ظاهری و باطنی را از وی سلب میگرداند.
فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ إِن کُنتُم إِیّاه‌ُ تَعبُدُون‌َ (فَکُلُوا) ظاهرا امر استحبابی است نه وجوبی که ببندگان خود امر مینماید که از آنچه خدای تعالی روزی شما نموده بخورید (حَلالًا طَیِّباً) حال است از (فَکُلُوا) ماء موصوله عموم دارد و (من) تبعیضی است یعنی ای مؤمنین و شاید متعلق امر کلوا تمام افراد بشر باشند بخورید بعضی از آنچه خدا روزی شما کرده در حالیکه آنها را برای شما حلال و پاکیزه قرار داده و شکر نعمتهای خدا را بنمائید.
از بعض مفسرین است که گفته مقصود از حلال و طیب آن مأکولی است که انسان طبعا مایل آن باشد و طبیعة مکره از آن نباشد و همین است ملاک حلیة الشرعیه که حلیة بسبب فطرت تابع آنست زیرا که دین فطری است برای اینکه خدای سبحان فطرت انسان را مجهز نموده بجهاز تغذیه و قرار داده اشیاء ارضیه را از حیوان و نبات ملایم با قوام بدن او و میل میکند بسوی آنها طبع او بدون نفرت اینکه است که برای او است که از آنها بخورد و آن حلال است.
اینکه بیان و لو اینکه بوجهی صحیح است لکن ظاهرا میل طبعی را نمیشود مناط حقیقت شرعیه دانست اگر چنین باشد دیگر امر شارع با کل مباحات و نهی از محرمات معنی نداشت واگذار میشد بمیل خود انسان که آنچه مطابق میلش بود تجویز مینمود و آنچه مخالف میلش بود نهی میفرمود.
بلکه میتوان گفت مقصود از طهارت و حلیت شرعیه از جهت واقعی مأکولات

صفحه : 253
است که آنچه بر بدن و جهاز تغذیه و قوّت قوی و جهات نفسانی انسان ضرر دارد منع فرموده و آنچه نافع است مباح نموده خیلی از چیزها است که بعضی از طبائع مایل بآنند و شاید نافع هم میدانند مثل گوشت خوک و امثال آن و با اینکه حال چون شارع ضرر آنرا میداند نهی فرموده و حرام گردانیده و مؤمنین که مکره از آنند از جهت نهی شارع است و ایمانشان حکم میکند که آنچه شارع نهی فرموده قذر و مضرّ است اینکه است که طبعا نیز از خوردن آن اکراه دارند و میتوان گفت که مراد طبع سلیم است و آنها که بگوشت خوک مایلند طبعشان مریض است إِنَّما حَرَّم‌َ عَلَیکُم‌ُ المَیتَةَ وَ الدَّم‌َ وَ لَحم‌َ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ بکلمه (إِنَّما) منحصر گردانیده اکل میته و خون و گوشت خوک را و آنچه را از حیوانات که بنام غیر خدا ذبح نمایند، گویند مشرکین حیوان را بنام لات و عزّی که دو بت بزرگ آنان بودند ذبح مینمودند، آیه اشاره باین است که حیوانی که بنام غیر خدا ذبح شود اکل آن حرام میگردد.
در اینجا حرمت همین چهار چیز را که عبارت از میته باشد و میته حیوانی است که بدون ذبح شرعی بمیرد و دیگر خوردن خون و سوم خوردن گوشت خوک که همه چیز خوک نجس و حرام است و اختصاص بگوشت برای اهمیت آن است در حرمت، چهارم حیوانی که بنام بتها کشته شده.
بعضی از مفسرین در توجیه آیه چنین گفته: آیه با اختلاف آنچه در لفظ آنست در چهار موضع از قرآن آمده:
در دو سوره انعام و نحل و آن دو مکّی میباشند و در دو سوره بقره و مائده در اول نزول بمدینه و آخر آن و آن دلالت دارد بر حصر محرمات در همین چهار چیز: میته، دم، لحم خنزیر و ما اهل‌ّ لغیر اللّه لکن برجوع بسنت ظاهر میگردد که اینکه چهار چیز محرمات اصلیه‌اند که از آنها در قرآن قصد شده و ما سوای اینکه چهار از آنچیزهائی است که نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامر خدا حرام کرده قوله تعالی (ما آتاکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ فَخُذُوه‌ُ وَ ما نَهاکُم عَنه‌ُ فَانتَهُوا) (پایان)

صفحه : 254
لکن اینکه بیان بظاهرش بنظر درست نمیآید که همین چهار چیز از محرمات اصلیه باشد و در قرآن مقصود از محرمات اصلیه همین‌ها باشد و باقی داخل سنت مگر در قرآن امر باجتناب از مسکرات ننموده و مگر امر دلالت بر وجوب ندارد و مگر مخالفت واجب حرام نیست.
فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ حرمت اینکه چهار چیز در حال اختیار است بدون اضطرار لکن کسیکه در اکل یکی از اینها مضطرّ گردید از شدّت گرسنه‌گی و خوف تلف جان یا باکراه گردانیدن غیر در اکل اینها بقدر ضرورت پس خدا آمرزنده و مهربان است، و از ائمه علیهم السلام رسیده (غیر باغ) بر امام مسلمین (و لا عاد) بعصیان نمودن راه طریق محققین (فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ) یعنی پس همانا خدا آمرزنده و مهربانست.
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف‌ُ أَلسِنَتُکُم‌ُ الکَذِب‌َ هذا حَلال‌ٌ وَ هذا حَرام‌ٌ لِتَفتَرُوا عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ الی قوله: عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ ماء (لِما) میشود موصوله باشد و (الکَذِب‌َ) منصوب باشد به (لا تَقُولُوا) و معنی آیه چنین باشد و چون متصف شد زبانهای شما بدروغ نگوئید بهائم را که اینکه حلال است و آن حرام تا اینکه بر خدا افتراء و دروغ بندید بحل و حرمت در قول شما که گوئید (ما فِی بُطُون‌ِ هذِه‌ِ الأَنعام‌ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم‌ٌ عَلی أَزواجِنا) و میشود (ما) مصدریه باشد و کذب مفعول (تَصِف‌ُ) یعنی نگوئید (هذا حَلال‌ٌ وَ هذا حَرام‌ٌ) و نگوئید آنچه را زبانهای شما وصف میکند و بمجرد وصف زبان چیزی نگوئید زیرا کسانیکه بخدا افتراء می‌بندند هرگز رستگار نخواهند گردید.
(مَتاع‌ٌ قَلِیل‌ٌ) خبر مبتداء محذوف است یعنی انتفاع بردن شما از اعمال زمان جاهلیت منافع اندک است و مجازات شما بر اینکه منافع قلیل در دنیا (عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ) عذاب دردناک جحیم آماده شده.

صفحه : 255
وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ و بر آنهائیکه بدین یهود درآمدند حرام نمودیم آنچه را که قبلا بر تو حکایة نمودیم، شاید مقصود آنست که در سوره انعام فرموده (وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ الخ) و در اینکه حرمت و منع بآنها ستم ننمودیم بلکه خود آنها از جهت کفران نعمت و جحود بانبیاء و معاصی مستحق مجازات گردیدند ثُم‌َّ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لِلَّذِین‌َ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ أَصلَحُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ جهل مقابل علم دو قسم است جهل بقبح عمل و جهل بحرمت، و شاید مقصود از جهل در اینجا جهل بقبح عمل باشد زیرا جهل بحرمت ایجاب عذاب نمیکند و ظاهرا گناه نامیده نمیشود لکن کسیکه قبح عمل حرام را ندانست و مرتکب گردید مستحق مجازات است و چنین کسی اگر توبه نمود و خود را صالح گردانید یعنی اعمال خود را طوری گردانید که صلاحیت عفو و رحمت پروردگار تو را داشته باشد مشمول غفران و رحمت الهی خواهد گردید.

صفحه : 256

[سوره النحل (16): آیات 120 تا 128]

اشاره

إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ کان‌َ أُمَّةً قانِتاً لِلّه‌ِ حَنِیفاً وَ لَم یَک‌ُ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (120) شاکِراً لِأَنعُمِه‌ِ اجتَباه‌ُ وَ هَداه‌ُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (121) وَ آتَیناه‌ُ فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ (122) ثُم‌َّ أَوحَینا إِلَیک‌َ أَن‌ِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (123) إِنَّما جُعِل‌َ السَّبت‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَیَحکُم‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ (124)
ادع‌ُ إِلی سَبِیل‌ِ رَبِّک‌َ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (125) وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل‌ِ ما عُوقِبتُم بِه‌ِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین‌َ (126) وَ اصبِر وَ ما صَبرُک‌َ إِلاّ بِاللّه‌ِ وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَک‌ُ فِی ضَیق‌ٍ مِمّا یَمکُرُون‌َ (127) إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ اتَّقَوا وَ الَّذِین‌َ هُم مُحسِنُون‌َ (128)

صفحه : 257

[ترجمه]

حقیقة ابراهیم (ع) شخص موحّد (جامع کمالات) و فرمان بردار و از ادیان باطله دور و مایل بدین حق بود و از مشرکین نبود (120)
او شاکر نعمتهای خدا بود و خدا او را بپیمبری برگزید و او را هدایت گردانیده براه مستقیم (121)
و در دنیا بوی نیکی عطا نمودیم و همانا او در آخرت از جمله شایستگان است (122)
پس از آن بسوی تو وحی نمودیم که متابعت نما ملّت ابراهیم (ع) را که شایسته بود و ابراهیم بخدا شریک نیاورد (123)
جز اینکه نیست که تعظیم روز شنبه قرار داده شد بر کسانیکه در آن اختلاف نمودند و محققا روز قیامت پروردگار تو در آنچه اختلاف کردند حکم مینماید (124)
ای رسول بخوان مردم را براه پروردگار خودت بحکمت و موعظه نیکو و با (اهل جدل) ببهترین طریق مجادله نما حقیقة پروردگار تو او عالم‌تر است بکسیکه از راه او گمراه گردید و او داناتر است بآنکه هدایت یافته (125)
اگر بشما مسلمانان کسی ستمی نمود شما باید بهمان قدر از وی انتقام بکشید و اگر صبر کنید (و انتقام نکشید) آن برای صابرین بهتر خواهد بود (126)
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) صبر کن و نیست صبر تو مگر بتوفیق و عون خدا و بر آنها محزون مباش و از مکر آنها دلتنگ مشو (127)
حقیقة خدا با آنکسانی است که پرهیزکار میباشند و آنکسانیکه نیکوکارند (128)

صفحه : 258

(توضیح آیات)

إِن‌َّ إِبراهِیم‌َ کان‌َ أُمَّةً قانِتاً لِلّه‌ِ حَنِیفاً وَ لَم یَک‌ُ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ چند خصلت حمیده و صفت پسندیده بابراهیم علیه السّلام در اینکه آیات نسبت داده یکی آنکه آن بزرگوار را بتنهائی امّت نامیده در صورتی که جماعتی را که در یک رویّه باشند آنها را امت نامند، و شاید اینکه او را امّت نامیده اشاره باشد به اینکه که تمام فضائل و کمالاتیکه متفرقا در بعضی از اشخاص پدید میگردد در وجود مبارکش جمع بوده.
دوم- (قانتا) فرمان بردار و از حکم حق تعالی تعدّی ننموده.
سوم- (حنیفا) همیشه عمر از ادیان باطل رو گردان و بحق مایل بود، در مفردات در لغت (حنف) گفته (الحنف هو میل عن الضلال الی الاستقامة، و الجنف میل عن الاستقامة الی الضلال، و الحنیف هو المائل الی ذلک قال عز و جل (قانِتاً لِلّه‌ِ حَنِیفاً) و قال (حَنِیفاً مُسلِماً) و جمعه (حنفاء) تا آخر آنچه گفته.
چهارم- (وَ لَم یَک‌ُ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) بیان حنیف است که آنحضرت نه مایل بشرک بود و نه داخل در مشرکین.
پنجم- شاکِراً لِأَنعُمِه‌ِ اجتَباه‌ُ وَ هَداه‌ُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ و دیگر از اوصاف حسنه ابراهیم علیه السّلام شکر گذارنده نعمتهای الهی بود نعمت کوچک و بزرگی باو نمیرسید مگر اینکه شکر مینمود و نعمتهای خدا را قدردانی میکرد و چون چنین بود حق تعالی او را گرامی داشت و بازاء صفات خجسته او تفضلاتی باو کرامت نمود: یکی (اجتبیه) از بین انبیاء او را برگزید و او را خلیل خود گردانید، و دیگر (هداه) او را هدایت گردانید بطریق مستقیم براهیکه سر انجام آن قرب جوار رب‌ّ العالمین است.
وَ آتَیناه‌ُ فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ إِنَّه‌ُ فِی الآخِرَةِ لَمِن‌َ الصّالِحِین‌َ و دیگر از تفضلاتیکه در باره ابراهیم علیه السّلام نمودیم اینکه است که در دنیا

صفحه : 259
باو نیکی دادیم، شاید مقصود از حسنه در دنیا اولاد نیک مثل اسحق و اسماعیل باو عطاء نمودیم یا ذکر جمیل او که در تمام زبانها در هر زمانی جاری است و محبت او در دلها متمرکز گردیده یا اینکه نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از نسل او بوجود آمده، و نیز در آخرت ابراهیم (ع) از جمله صالحین و شایسته‌گان گردیده.
ثُم‌َّ أَوحَینا إِلَیک‌َ أَن‌ِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ بعضی از مفسرین گفته که (ثُم‌َّ) اشاره است بتعظیم منزلت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اعلام بر اینکه است که بالاترین چیزیکه کرامت بخلیل خدا عطاء نموده اتّباع رسول اللّه بوده.
در مفردات گفته (المِلَّةِ) کالدین و هو اسم لما شرع اللّه تعالی لعباده علی لسان الانبیاء لیتوصّلوا به الی جوار اللّه و الفرق بینهما و بین الدین ان‌ّ الملة لا تضاف الّا الی النبی (ع) الذی تسند الیه نحو (فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ الخ).
یعنی ملت مثل دین است که خدای تعالی برای بندگانش مشروع گردانیده بزبان انبیاء برای اینکه بآن متوصّل گردند بجوار خدای تعالی و فرق بین دین و ملّت اینکه است که ملت نسبت داده نمیشود مگر بنبی مثل اینکه فرموده متابعت کنید ملة ابراهیم را.
خلاصه آیه خبر میدهد که ما بتو وحی نمودیم که متابعت نما کیش ابراهیم علیه السّلام را که او حنیف بود یعنی مایل بحق بود و همیشه در راه مستقیم توحید قدم میگذارد و از مشرکین نبود و مردم را دعوت مینمود بیکتا پرستی و خلع ندّ و شریک.
اگر گفته شود پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم افضل از ابراهیم (ع) بود چگونه فاضل باید تابع مفضول گردد.
پاسخ- چون ابراهیم (ع) سبقت در زمان داشت بر پیروی حق اینکه است که در اینکه جهت تابع گردیدن فاضل بر مفضول مانعی ندارد.
(مجمع البیان)

صفحه : 260
گویند اینکه جمله (وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) ردّ قول مشرکین قریش است که میگفتند تابع ملت ابراهیم میباشیم و اعتراض بآنها است که ابراهیم (ع) مشرک نبود.
إِنَّما جُعِل‌َ السَّبت‌ُ عَلَی الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ وَ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَیَحکُم‌ُ بَینَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ فِیما کانُوا فِیه‌ِ یَختَلِفُون‌َ در معنی آیه مفسرین گفته‌اند یهودیها چون مراعات حکم شنبه را ننمودند که مأمور شده بودند در شنبه بکاری از امور دنیا اشتغال ننمایند و صید ماهی نکنند آنها مخالفت نمودند اینکه بود که در آن اختلاف نمودند، و بعضی گفته‌اند معنی آیه اینست که وبال ترک احترام شنبه که مسخ است برای کسانی گردانیدیم که در آن اختلاف نمودند یکبار صید میکردند و یکبار حرام میدانستند و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که پروردگار تو بحق و عدل حکم میکند بین آنچه را که یهودی‌ها در امر شنبه اختلاف نمودند.
ادع‌ُ إِلی سَبِیل‌ِ رَبِّک‌َ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ در آیه سه طریق برای ارشاد خلق و راهنمائی بسوی حق تعالی برسولش دستور میفرماید: اول- طریق حکمت و شاید مقصود از حکمت، حکمت نظری باشد که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را موظّف میگرداند که مردم را از راه برهان و دلیل عقلشان براه معرفت و شناسائی مبدء متعال ارشاد گرداند تا اینکه خودشان بعقل خدا داده‌شان بحقائق پی ببرند و دیگر شک‌ّ و ریبی پیرامون آنها نگردد.
دوم- از طریق ارشاد موعظه حسنه است و اینکه نسبت بکسانی است که طریق دلیل و برهان را نمیدانند که بایستی رسول (ص) آنها را از راه موعظه و اندرز نیکو بسوی حقیقت راه نمائی نماید، و اینکه موعظه را مقیّد کرده بحسنه شاید مقصود چنین باشد که باید با هر کس بقد و گنجایش فهم و استعدادش و بطرز روش اخلاقی و حالات روانی و سجیّه او وی را ارشاد بحق نماید، فهم و استعداد همه در قبول نمودن حق یکطور نیست ممکن است یک موعظه بکسی تأثیر کند

صفحه : 261
و همان بدیگری تأثیر نکند اینکه است که واعظ باید بطور لیّن و مدارا تکلم نماید و هر کسی را بطرزی موعظه نماید و اینکه است موعظه حسنه.
سوم- از طریق ارشاد بحق مجادله است و اینکه قسم از ارشاد راجع بکسانی است که نه طریق برهان را میدانند و نه موعظه حسنه بآنان تأثیر میکند پیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور میگردد که با آنها از راه جدل منازعه کند، و یکی از طریق جدل ظاهرا اینکه است که مسلّمیات طرف را میگیرند و بر خودش حجت قرار میدهند و جدل را مقیّد گردانید (بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ) یعنی ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر طریق حکمت و برهان عقلی و نیز موعظه نیکو باین مردم تأثیر ننمود بطریق جدل آنطوریکه نیکوتر باشد با آنها تکلم نما بطوری که آنها را ملزم گردانی.
إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِمَن ضَل‌َّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ شاید اشاره باین باشد که اینکه روش و اینکه طور ارشاد وظیفه رسالت تو است است که بایستی حجت بر خلق تمام گردد و هر کس نصیب خود را از طریق هدایت یافتن ببرد و خدا عالم‌تر است هم بهدایت یافته شدگان و هم بآنهائیکه از طریق حق گمراه کردیده‌اند.
وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل‌ِ ما عُوقِبتُم بِه‌ِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین‌َ در شأن نزول آیه بعضی از مفسرین چنین گفته‌اند که در جنگ احد موقعی که مسلمین شکست خوردند و بسیاری از مؤمنین شهید گردیده از جمله آنها حمزة بن عبد المطلب شهید گردید و بامر هند زن ابو سفیان شکم آنحضرت را کفار پاره نمودند و جگر او را در آوردند و آن ملعونه دندان گرفت و گویند در در دهن پلید او سنگ گردید و نیز کفار بعضی از شهداء مؤمنین را مثله نمودند مؤمنین گفتند اگر ما ظفر یافتیم هفتاد نفر آنها را زنده مثله خواهیم نمود، و بقولی خود حضرت رسول (ص) چنین فرمود که هفتاد نفر آنها را زنده مثله مینمائیم اینکه بود که آیه نازل گردید که هر گاه خواستید انتقام بکشید باید بقدری که بشما تعدّی و ستم شده انتقام بکشید نه زیادتر و از آیه عموم استفاده میشود

صفحه : 262
و اختصاص بمورد ندارد و یا اینکه در مورد مجازات مؤمنین مأمور گردیده‌اند که در انتقام تعدّی نشود و باید اختصار نمایند بمثل و اشاره نموده بحسن اخلاقی نظر به اینکه که یکی از صفات برجسته بلکه بالاترین اوصاف حمیده انسانی صبر و عفو است حتی از دشمن اینکه است که در اینکه آیه فرموده اگر صبر کنید و از جفائی که بشما رسید گذشت نمائید و انتقام نکشید برای صابرین بهتر خواهد بود.
وَ اصبِر وَ ما صَبرُک‌َ إِلّا بِاللّه‌ِ وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَک‌ُ فِی ضَیق‌ٍ مِمّا یَمکُرُون‌َ الخ معلوم میشود حضرتش از واقعه جنگ احد و شهید شدن مؤمنین مخصوصا عم‌ّ بزرگوارش حمزه بسیار محزون و متأسف گردیده که در آیه مأمور بصبر میگردد که بر جفاء کفار و مشرکین بردباری نما و صبر تو نیست مگر بتوفیق خدا و بر شهداء محزون مباش و از آنچه کفار و مشرکین از مکر و خدعه نسبت بتو میکنند دلتنگ مباش زیرا همانا حقیقة لطف و رحمت خدا شامل حال کسانی است که متقی و پرهیزکار گردیده و آنهائیکه نیکوکارانند.

صفحه : 263

سوره بنی اسرائیل‌

اشاره

مکیة و هی مائة و احدی عشر آیة

[سوره الإسراء (17): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
سُبحان‌َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه‌ِ لَیلاً مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذِی بارَکنا حَولَه‌ُ لِنُرِیَه‌ُ مِن آیاتِنا إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (1) وَ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ جَعَلناه‌ُ هُدی‌ً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً (2) ذُرِّیَّةَ مَن حَمَلنا مَع‌َ نُوح‌ٍ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَبداً شَکُوراً (3) وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ فِی الکِتاب‌ِ لَتُفسِدُن‌َّ فِی الأَرض‌ِ مَرَّتَین‌ِ وَ لَتَعلُن‌َّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)
فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأس‌ٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلال‌َ الدِّیارِ وَ کان‌َ وَعداً مَفعُولاً (5) ثُم‌َّ رَدَدنا لَکُم‌ُ الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً (6) إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه‌ُ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً (7) عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّم‌َ لِلکافِرِین‌َ حَصِیراً (8)

صفحه : 264
سوره بنی اسرائیل مکی است مگر پنج آیه آن (وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ، وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی، أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ، و أَقِم‌ِ الصَّلاةَ، وَ آت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ) که برای حسن اینکه پنج آیه مدنی است و نزد قتاده و إبن عباس همه مکی است مگر هشت آیه (وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک‌َ، الی قوله: وَ قُل رَب‌ِّ أَدخِلنِی مُدخَل‌َ صِدق‌ٍ) و عدد آیات آن صد و یازده است نزد کوفی، و نزد دیگران صد و ده آیه است و در آیه (لِلأَذقان‌ِ سُجَّداً) اختلاف است. (منهج)

(ترجمه آیات)

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
پاک و منزّه خدائی است که در مبارک شبی بنده خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را از مسجد الحرام (مکه معظمه) بمسجد بالاتری که اطرافش را برکت داده سیر داد تا اینکه آیات (قدرت) خود را باو بنمایانیم و بحقیقت خداوند شنوا و بینا است (1)
و بموسی کتاب (تورات) عطاء نمودیم و آن کتاب را سبب هدایت برای بنی اسرائیل قرار دادیم تا اینکه غیر از من کسی را حافظ و نگهبان قرار ندهند (2)
(بنی اسرائیل) ذرّیه کسانی بودند که آنان را با نوح در کشتی حمل نمودیم همانا نوح بنده‌ئی بود بسیار شکر کننده (3)
و بسوی بنی اسرائیل در کتاب (آفرینش) چنین حکم نمودیم که البته در زمین دو مرتبه فساد خواهند نمود و هر آینه سرکشی و تسلط و علوّ جابرانه مینمائید (4)
و وقتی نوبت اول (از فساد کردن شما رسید) بندگان جنگجو و نیرومند سخت را (چون بخت نصر) بر شما مسلط میگردانیم تا آنجا که در داخل خانه‌های شما را جستجو کنند و اینکه وعده حتما واقع خواهد بود (5)
پس از آن دفعه دیگر شما را بر آنها غالب گردانیدیم و بمال و اولاد شما را مدد دادیم و از حیث جمعیت و نفرات زیادتر قرار دادیم (6)
اگر نیکی نمودید بنفسهای خودتان نیکی نموده‌اید و

صفحه : 265
هر گاه بدی کردید آنهم بازگشت بخودتان مینماید و وعده دوم رسید تا اینکه رویهای شما زشت گردد یعنی آثار غم و اندوه بر بشره شما پدیدار گردد و دچار ستم و فساد گردید و در مسجد (بیت المقدس) داخل گردید همان طوری که اول مرتبه داخل میشدید (و آنان چنین بودند که بهر کس میرسیدند نابود میگردانیدند و بهر کس تسلط می‌یافتند وی را هلاک میکردند (7)
(و پس از عقوبت دوم) شاید پروردگار شما بشما رحم کند و هر گاه شما بگناه و ستمگری برگردید ما هم بمجازات و عقوبت سوم برمیگردیم و جهنم را زندان کافرین قرار دادیم (8)
.

صفحه : 266

(توضیح آیات)

سُبحان‌َ الَّذِی أَسری بِعَبدِه‌ِ لَیلًا مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی (سُبحان‌َ) منصوب است بر مصدر بودن و در معنی چنین میشود (اسبّح تسبیحا) و در شأن نزول آیه گفته‌اند آیه راجع بسیر دادن خدا است حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را، حضرتش شبی در مکه نماز مغرب را در مسجد الحرام نمود و در همان شب از مسجد سیر داده شد و نماز صبح را نیز در مسجد الحرام انجام داد باجماع مسلمین حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را شبی از مکه حرکت دادند بسوی شام و از مکه تا شام چهل شب راه بود و از بیت المقدس در همان شب بسوی آسمان صعود نمود و ببیت المعمور و سدرة المنتهی رسید، و بقولی واقعه معراج یک سال قبل از هجرت رسول اللّه (ص) از مکه بمدینه انجام گرفت.
الَّذِی بارَکنا حَولَه‌ُ لِنُرِیَه‌ُ مِن آیاتِنا إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ البَصِیرُ (بارَکنا حَولَه‌ُ) بیان اوصاف بیت المقدس است که مشتمل و جامع برکات دنیا و آخرت است، برکات دین زیرا که معبد و عبادتگاه انبیاء و محل هبوط وحی بوده، برکات دنیا برای اینکه محل نهرهای جاری و اشجار بسیار مثمر و میوه‌جات بسیار است آیه خبر میدهد که ما رسول خود را بچنین محلّی سیر دادیم تا اینکه باو بنمایانیم آیات بزرگ عجیب عالم خلقت را و او را بسوی آسمان عروج دادیم تا اینکه برسد ببیت المعمور و مقام انبیاء و بسدرة المنتهی که شاید اشاره بمنتهی درجه صعود امکانی است و آیات الهی را مشاهده نماید.
بروایتی چون روز آنشب بیان نمود که شب گذشته مرا به بیت المقدس و از آنجا بآسمان بردند و منازل انبیاء و آیات الهی را مشاهده نمودم قریش او را تکذیب نمودند و حضرت بنشانهائی بر آنان صدق خود را اثبات نمود، از جمله خبر داد بکسیکه در بیت المقدس رفته بود و اوصاف مسجد را بیان کرد و آنشخص تصدیق نمود، و نیز خبر داد بقافله‌هائیکه در راه بودند و شتران آنها

صفحه : 267
را شماره نمود و فرمود جلو شتران آنها شتری است اورق و هنگام طلوع فجر قافله وارد میشوند و چنین شتری جلو آنها است و منکرین قبل از طلوع فجر جلو رفتند و حقیقت را همان طوری که از حضرتش شنیده بودند بدون کم و زیاد مشاهده نمودند با اینکه حال قریش ایمان نیاوردند. (طبرسی) برای وضوح اجمالی از توضیحات مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
چنین گفته امّا آن محلی را که آنحضرت را بآن جا سیر دادند آن بیت المقدس بود و قرآن ناطق بر آنست و مسلمانی آنرا انکار ننموده و اینکه بعضی گفته‌اند در خواب بوده ظاهر البطلان است زیرا اگر چنین بود معجزه و برهانی نبود و روایات بسیاری در اثبات آن وارد شده و در قضیه معراج و صعود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بآسمان احادیث بسیاری وارد شده و جماعتی از صحابه مثل إبن عباس، إبن مسعود، انس، جابر بن عبد اللّه انصاری، حذیفه، عایشه، ام‌ّ هانی و غیر از اینها از نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده‌اند و بعضی زیادتر و بعضی کمتر و کیفیت آنرا نقل نموده‌اند و تمام آنها بچهار وجه تقسیم میگردد:
1- آنچه را که بتواتر اخبار علم بصحت آنست و قطع و یقین حاصل میگردد 2- آنچه را که در اخبار راجع بمعراج واقع شده و عقل تجویز میکند و اصول از آن اباء ندارد (یعنی بر خلاف حکم عقل نیست) ما آنرا تجویز میکنیم و بقطع و یقین میدانیم که در بیداری بوده نه در خواب.
3- آنچه را که ظاهر آن با بعض اصول مخالف است (یعنی منافی با بعضی از قوانین است) مگر اینکه ممکن است تأویل نمود بطوری که موافق با حق و دلیل عقلی باشد.
4- آنچه را که ظاهرش صحیح نیست و بر وجه صحیح هم نمیتوان تطبیق نمود مگر بطور تعسّف بعید و در چنین موردی بهتر اینکه است که قبول نشود.
اما آن قسم اول که قطعی است اینکه است که اجمالا میدانیم (و یقین داریم بسیر دادن آنحضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

صفحه : 268
و اما دوم یعنی دور زدن او در آسمانها و دیدن انبیاء و عرش و سدرة المنتهی و بهشت و جهنم و امثال اینها.
و اما سوم آنطوریکه در روایات رسیده که طائفه‌ئی را دیدم در بهشت متنعّم و جماعتی در جهنم معذّب بودند پس محمول است بر اینکه صفت آنها را دیده یا نامهای آنان را شنیده.
و اما چهارم مثل آنچه روایت شده که حضرتش با خدا تکلم نمود و خدا را دید و با خدا بر تختی نشست و نحو ذلک از آنچه ظاهرش تشبیه را ایجاب مینماید و خدای تعالی منزّة از چنین نسبتها است و همچنین آنچه روایت شده که شکمش را شکافتند و آنرا شستند در صورتی که او صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از هر عیب و نقصی طاهر و مطهّر بود و چگونه ممکن است قلب و اعتقاد بآب طاهر گردد (پایان) آری اصل وقوع معراج و حرکت حضرت از مکه بمسجد اقصی که تفسیر ببیت المقدس شده در قرآن مجید بآن تصریح شده و صعود او بآسمان و مشاهده آیات الهی و اینکه در بیداری بوده نه در خواب باجماع تمام مسلمین محقق و ثابت گردیده، و اگر اینکه آیه اول سوره (اسراء) را با آیات سوره (و النجم) ضمیمه نمائیم از آیه آنجا که فرموده (وَ هُوَ بِالأُفُق‌ِ الأَعلی، ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی، فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) تا آنجا که فرموده (لَقَد رَأی مِن آیات‌ِ رَبِّه‌ِ الکُبری) با توجیهاتی که مفسرین در آنجا نموده‌اند و در جلد ششم اینکه تفسیر مخزن العرفان راجع بهمان آیات سوره (و النجم) توجیهاتی نموده‌ایم و فرق بین علوم حکماء و علوم انبیاء و نیز راجع بوحی که مخصوص انبیاء است و الهام که مخصوص باولیاء است را تا اندازه‌ئی بیان نمودیم بآن جا رجوع شود مطلب معلوم میشود.
و در اینجا گوئیم که از قوله تعالی (ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّی فَکان‌َ قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) توان استفاده نمود که حضرتش بقدری بجوار قرب احدیت نزدیک گردید که ابدیت و ازلیت یعنی بتمام عوالم امکانی احاطه نموده و اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم را در جهنم بعلم لدنّی دیده و مشاهده نموده باشد زیرا چنانچه در محل

صفحه : 269
خود مبرهن گردیده نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مظهر و نماینده صفات جلال و جمال ذو الجلال بوده و شکی نیست که علم الهی بتمام موجودات گذشته و آینده احاطه دارد بلکه نسبت بعلم ازلی حق تعالی گذشته و آینده‌ئی تصور ندارد تمام عوالم ممکنات و تمام ازمنه در علم حضوری او آنی مینماید و چنین است امکنه نقطه‌ئی مینماید بنا بر اینکه چه ضرر دارد که گفته شود بدلالت آیات در شب معراج خداوند پرده بشریت را از جلو چشم رسولش برداشته که تمام موجودات امکانی را از گذشته و آینده در نظر مبارکش ارائه داده شده باشد و بهمه احاطه نموده.
آری آن قسم چهارمیکه طبرسی طرد کرده و قبول ننمود چون بظاهر مخالف تقدیس و تنزیه حق تعالی است بایستی قبول ننمود مگر اینکه بوجه صحیح حمل نمائیم و آنهم داعی نداریم که در آیات توجیهی بنمائیم که موهم تشبیه گردد.
و نیز طبرسی گفته از جمله اخباریکه در حکایات معراج وارد شده اینکه است که روایت شده نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده (من در مکه بودم و جبرئیل آمد و گفت ای محمّد (ص) برخیز من برخواستم و با او رفتم تا درب خانه و با جبرئیل میکائیل و اسرافیل بودند و جبرئیل براق را آورد و او بزرگتر از خر و کوچکتر از قاطر بود، صورتش مثل صورت انسان و دمش مثل دم گاو و یالش مثل یال اسب و ستونهای بدنش مثل شتر بود و بر او زینی بود از بهشت و برای آن دو بال بود از دو طرف رانهای او و هر گام برداشتن او باندازه منتهای دیدن چشم او بود، جبرئیل گفت سوار شو من سوار شدم و گذشتم تا رسیدم ببیت المقدس تا آنجا که فرموده چون ببیت المقدس رسیدم در آن هنگام ملائکه‌هائی از آسمان از نزد رب‌ّ العزة با بشارت و کرامت نزول نمودند و من در بیت المقدس نماز خواندم، و در بعض روایات است که ابراهیم علیه السّلام با جمعی از انبیاء مرا بشارت داد پس از آن آنحضرت اوصاف موسی (ع) و عیسی (ع) را بیان نمود پس از آن جبرئیل دست مرا گرفت و برد بسوی سنگی و نشانید مرا بر روی آن سنگ آنوقت بسوی

صفحه : 270
آسمان صعود نمودم و از حسن و جمال مثل آنرا ندیده بودم پس بآسمان دنیا صعود نمودم و عجائب و ملکوت آنرا دیدم و ملائکه بر من سلام نمودند پس از آن جبرئیل مرا بسوی آسمان دوم برد و در آنجا عیسی بن مریم و یحیی بن زکریّا را دیدیم پس از آن مرا بسوی آسمان سوّم بالا برد و در آنجا یوسف را دیدم و بسوی آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادریس را دیدم و از آنجا مرا بآسمان پنجم بالا برد و در آنجا هارون را دیدم و از آنجا مرا بآسمان ششم بالا برد و در آنجا خلق کثیری بودند و در آنها کروبیین را دیدم پس جبرئیل مرا بآسمان هفتم بالا برد در آنجا ابراهیم (ع) را دیدم پس از آن درجه درجه بالا رفتم تا باعلا علّیین رسیدیم و حضرت آنرا وصف نمود تا آنجا که گفت خدا با من تکلّم نمود و من با او تکلم نمودم و بهشت و جهنم و عرش و سدرة المنتهی را دیدم پس از آن بمکه برگشتم و صبح که برای مردم گفتم مرا ابو جهل و مشرکین تکذیب نمودند. (مجمع البیان) راجع بکیفیت معراج اخبار بسیار است لکن نمیتوان گفت تمامش معتبر و عین واقع است زیرا که بسیاری از آنها سند صحیح ندارد لکن باجماع مسلمین اینکه اندازه یقینی است که حضرتش با همین جسم طبیعی بآسمان صعود نمود و صعود نمودن بدنش از جهت قوّت و غلبه روح شریف آن بزرگوار بوده زیرا که باعتراف تمام عقلاء مقام روحانی آن بزرگوار در اعلا درجه قوّت و نورانیت و دارای حکمت و تجرد و استیلاء بوده و نظر بقوت وجودش دارای اراده و عزم قوی و تفوق و استیلاء بر ماده طبیعی داشته و بر ما سوی احاطه نموده و باین لحاظ وقتی باذن حق تعالی در مادّیات نفوذ نمود و عالم طبیعت از جسم و جسمانیات در سیطره وجودش و نفوذ حکمش در آمده و پا بر دوش ملائکه گذارده و از کون و مکان بالا رفته تا آنکه آثار صنع خالقش را بعیان ببیند و بمعرفتش افزوده گردد چنانچه در قوله تعالی حکایة از ابراهیم (ع) که گفته (وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی) در بعض تفاسیر چنین گفته اگر در زمانهای پیش کسی منکر اینگونه

صفحه : 271
مطالب میشد مثل عروج بآسمان برای اینکه بود که آنرا محال می‌پنداشت لکن در اینکه زمان حالیه پس از اینکه علماء مادی و فلاسفه طبیعی ببعضی از قوای مندرجه در طبیعت پی برده‌اند و از روی همان کشفیاتی نموده‌اند آیا پس از اینکه آثار مجالی برای انکار باقی می‌ماند که در کمون عالم طبیعت قوائی مندرج است که خدا برای اثبات پیمبری رسول خودش او را مطّلع گردانیده و بدون وسائل مادی بآن قوّه مغناطیسیه که در هر فردی مرتبه ضعیف آن هست، و همچنین قوای دیگری مثل قوّه جاذبه و امثال آن که در پیمبرش قوی گردانیده بطوری که بتواند باندازه‌ئی که مشیت الهی اقتضاء نموده در عالم طبیعت تصرف نماید و از خود خارق العاده‌ئی نشان دهد و اصول معجزات روی همین مبنا است چیزی
بر خلاف قانون طبیعت نیست.
علماء تفسیر و متکلمین اجماعا گفته‌اند که مراد از لفظ (عبد) در آیه شریفه حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و اجماعا گفته‌اند که اینکه آیه شریفه در باره معراج نازل شده است اگر چه اینکه آیه شریفه سوره اسراء دلالتی برای معراج رسول خدا بآسمانها ندارد امّا اگر آنرا بآیات و النجم منضم کنیم مقصود حاصل میشود در بین ملل اسلامی کسی منکر معراج رسول اکرم (ص) نیست ولی در دو مقام اختلاف کرده‌اند یکی در وقت معراج و دیگر در کیفیت آن، انس بن مالک و حسن بصری گفته‌اند قبل از مبعوث شدن به پیغمبری معراج اتفاق افتاده، اینکه قول بی‌مأخذ است و مقبول نیست، و عایشه گفته قسم بخدای تعالی بدن رسول هیچ وقت از بین ما گم نشد فقط روح مقدس او بآسمان عروج نمود، حسن بصری گفته معراج رسول خدا (ص) در خواب اتفاق افتاده و نیز تمام حالات را در خواب دیده، غیر از اینها تمام اصحاب و اکثر علماء غیر از فلاسفه بمعراج جسمانی قائل شده و گفته‌اند که با همان جسم پاک بآسمان عروج نمود، اما فلاسفه معراج را روحانی گفته‌اند، حاصل اینکه در معراج و حقیقت آن اینکه اختلافات هست، اما در وقوع معراج بین ملل اسلام اختلافی نیست و حکایت معراج را اختصارا

صفحه : 272
چنین ذکر کرده‌اند: شبی که معراج اتفاق افتاد صبح آن شب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حکایت معراج را برای ام‌ّ هانی دختر ابو طالب علیه السّلام بیان فرمود گفت دیشب مرا از اینجا ببیت المقدس بردند و از آنجا بآسمان صعود نمودم بعد رسول خدا (ص) خواست از منزل ام‌ّ هانی خارج شود ام‌ّ هانی لباس او را گرفت و گفت از منزل بیرون نرو رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود چرا گفت میترسم نزد قریش بروی و با آنها صحبت کنی و تو را تکذیب کنند فرمود باکی ندارم بعد خارج شد و بمسجد الحرام رفت و آنجا نشست أبو جهل آمد پهلوی او نشست پرسید یا محمّد (ص) تازه چیزی هست فرمود آری دیشب من بسفر رفتم أبو جهل گفت بکجا رفتی فرمود ببیت المقدس أبو جهل گفت امروز هم به اینکه جا آمدی فرمود آری أبو جهل سخن دیگری نگفت و انکار نکرد خوف نمود که اگر انکار کند رسول خدا هم منکر شده دیگر برای جماعت صحبت نکند گفت اینکه سخنان را که برای من گفتی برای قوم هم میگوئی، فرمود البته میگویم أبو جهل نداء داد ای جماعت قریش اینجا جمع شوید جماعت قریش همه آمده و جمع شدند أبو جهل گفت ای محمّد (ص) حرف بزن تا ببینیم دیشب کجا رفتی فرمود بلی دیشب ببیت المقدس سیر نمودم قریش بشنیدن چنین سخنی گفتند شب رفته دوباره صبح اینجا حاضر شدی فرمود آری جماعت قریش بعضی دست زدند برخی دستهای خود را روی سر گذاردند اغلب خندیدند، از آنها که بدین اسلام وارد شده بودند بعضی مرتد شدند، بین جماعت قریش اشخاصی بودند که بیت المقدس را دیده بودند گفتند وصف مسجد را برای ما بیان کن رسول خدا (ص) بیان کرد جماعت علی رغم تصوّر خود که حضرت ببیت المقدس رفته تصدیق کرده گفتند وصف مسجد را نیکو کردی، کاروان قریش سال یک مرتبه برای تجارت بشام میرفت آنزمان کاروان در شام بود از اینجهت گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از کاروان بما خبر بده آیا در اثناء راه آنها را دیدی فرمود فلان طائفه در محلی بنام روحا منزل کرده بودند شتری گم کرده جستجو میکردند یک قدح هم آب داشتند بمن عطش غلبه

صفحه : 273
کرد آن آب را خوردم از اهل آن کاروان سؤال کنید آیا چنین بوده است در آن قدح آب دیدند یا نه قریش گفتند اینکه علامتی است، بعد فرمود در کاروان فلان طائفه دو نفر فلان و فلان در سر زمن (ذی مر) هر دو بر شتری نشسته بودند شترشان رم کرد آنها را زمین زد دست یکی هم شکست از آنها سؤال کنید آیا چنین بوده است، قریش گفتند از کاروان خودمان بما خبر بده فرمود کاروان شما را در تنعیم دیدم تعداد جماعت و شتران را بیان کرد و فرمود وقت صبح در موقع طلوع آفتاب بعقبه میرسند از همه جلوتر شتری است که دارای پشم سفید و قرمز است و دو جوال دارد در یک طرف چنین چیز و در طرف دیگر فلان چیز است
، گفتند اینکه علامت بزرگی است صبح رو بعقبه رفتند و منتظر کاروان شدند یکی گفت قسم بخدای تعالی اینکه است آفتاب دیگری گفت قسم بخدای تعالی اینک کاروان آمد شتر پشم سفید و قرمز پیشاپیش آنها است، اینکه علامت را جماعت قریش دیدند و ایمان نیاوردند گفتند سحر بزرگی است بعد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتن بآسمان را بآنها خبر داد بیشتر بر کفر و عنادشان افزوده شد و بیشتر دشمن رسول خدا (ص) گشتند (در هر مقام که لفظ فلان بیان شده از راوی است و الّا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم همه را بنام بیان فرموده) (تفسیر میر محمّد کریم) وَ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ وَ جَعَلناه‌ُ هُدی‌ً لِبَنِی إِسرائِیل‌َ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا آیه در مقام امتنان بر موسی (ع) بر آمده که باو کتابی (یعنی تورات) عطاء نمودیم که بر بنی اسرائیل حجة و هدایت و ارشاد باشد، بنی اسرائیل اولادان یعقوب بودند و یعقوب نبیره ابراهیم بود، و در آن کتاب آنان را ارشاد نمودیم که بجز خدا اتّکاء و پناه‌گاهی برای خود نگیرند.
ذُرِّیَّةَ مَن حَمَلنا مَع‌َ نُوح‌ٍ إِنَّه‌ُ کان‌َ عَبداً شَکُوراً مفسرین گفته‌اند مقصود از (مَن حَمَلنا) (سام) است و آن جدّ ابراهیم علیه السّلام بود و ابراهیم جدّ بنی اسرائیل است یعنی ای اسرائیل یاد کنید و متذکر گردید وقتی که خدای تعالی آباء و اجداد شما را از طوفان نوح (ع) نجات داد

صفحه : 274
(إِنَّه‌ُ الخ) ارشاد باین است که نجات یافتن نوح و کسان او در اثر اینکه بود که نوح (ع) بنده شاکر بود که در همه حالات از اکل و شرب و لبس و قیام و قعود و نشسته و خوابیده نعمتهای خدا را در نظر آورده و بقلب و زبان و بفعل و عمل شکر گذاری مینمود، و شاید آیه اشاره باین باشد که ای بنی اسرائیل شما هم بایستی برویّه او عمل نمائید و نعمتهای بزرگ خدا را که از جمله آنها دین اسلام است در نظر آورید و پیرو آن گردید تا اینکه نعمت شما زیاد گردد (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ).
وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیل‌َ فِی الکِتاب‌ِ لَتُفسِدُن‌َّ فِی الأَرض‌ِ مَرَّتَین‌ِ وَ لَتَعلُن‌َّ عُلُوًّا کَبِیراً خدای متعال برسولش خبر میدهد که ما در کتاب تورات ببنی اسرائیل خبر دادیم و اعلام نمودیم که محققا و بدون شک ذریّه و اولادان شما در زمین دو مرتبه فساد خواهند نمود و علوّ و سرکشی میکنند و فساد بزرگ در زمین مینمایند بریختن خون انبیاء و اخذ عدوانی، و بقول إبن عباس و إبن مسعود و إبن زید فساد اول آنها کشتن زکریّا (ع) و فساد دوم قتل یحیی بن زکریا (ع) بود پس از کشتن زکریا خداوند بر آنان (شاپور ذو الاکتاف) سلطانی از ملوک فارس را مسلط گردانید، و پس از کشتن یحیی بر آنان بخت نصر را مسلط گردانید و آن مردی از بابل بود و اینکه عذابها پاداش سرکشی و علوّ آنها بود که در زمین فساد نمودند.
و بقولی فساد اول آنها کشتن شعیای پیغمبر بود و فساد دوم قتل یحیی، و محمّد بن اسحق گفته مرتبه اول بخت نصر بر آنها مسلط گردید و در مرتبه دوم ملکی از پادشاهان بابل، و بقول دیگر اول جالوت بر آنها مسلط گردید و داود جالوت را کشت و دوم بخت نصر.
فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأس‌ٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلال‌َ الدِّیارِ وَ کان‌َ وَعداً مَفعُولًا (عِباداً لَنا) یعنی صاحب شوکت و قوّت.

صفحه : 275
برای وضوح آیه اجمالی از مجمع البیان را ترجمه مینمایم چنین گفته:
(القصّه) مفسرین در اینکه حکایت دو وعده که در آیه تذکر داده اختلاف شدید نموده‌اند، اولی اینکه است که اول بطور مختصر آنچه مهم‌تر است بیان نمائیم چنین گفته‌اند در مرتبه اول پس از اینکه بنی اسرائیل طغیان نمودند خداوند بر آنان ملک فارس را مسلط گردانید و بقولی بخت نصر بود و بقول دیگر ملکی از ملوک بابل را بر آنها غالب گردانید و بر آنها خروج نمود و آنها را محاصره کرد و بیت المقدس را فتح نمود، و بقولی بخت نصر مالک بابل بعد از سحاریب و از جیش نمرود و حرام زاده بود که برای وی پدری معلوم نیست و بر بیت المقدس غالب گردید مسجد را خراب کرد و تورات را سوزانید و کشته‌ها را در مسجد ریخت و برای خون بهای یحیی هفتاد هزار نفر را کشت و اولادان آنها را اسیر نمود و اموال آنها را با هفتاد هزار نفر اسیر ببابل برد و آنها صد سال در دست او ماندند و مجوس را ببندگی گرفت پس از آن خداوند بر آنها تفضل نمود و بسلطانی از ملوک فارس که عارف بخدا بود امر کرد که آنها را ببیت المقدس برگردانید پس آنها صد سال بر طریق مستقیم و طاعت و عبادت ساکن بودند.
پس از آن بنی اسرائیل در معاصی و فساد عود نمودند پس ملکی از پادشاهان روم بنام انطیاخوس بر آنان مسلط گردید و مسجد بیت المقدس را خراب گردانید و اهلش را اسیر نمود، و حذیفه گفته ملک رومیه‌ئی با آنها جنگ نمود و آنها را اسیر گردانید، و محمّد بن اسحق گفته بنی اسرائیل معصیت خدا را نمودند و در آنان جوانان بودند و خداوند از آنها گذشت کرد و اول چیزیکه بسبب گناهشان بر آنها نازل گردید اینکه بود که بر آنها شعیا بپیمبری مبعوث گردید و او قبل از زکریّا بود و آن کسی بود که بعیسی (ع) و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشارت داد و بنی اسرائیل را سلطانی بود و شعیا او را ارشاد مینمود و آن سلطان مریض گردیده و سنحاریب آمد درب بیت المقدس با ششصد هزار رایت پس شعیا دعا کرد و پادشاه شفا یافت و تمام لشگر سنحاریب مردند و از آنان نجات پیدا ننمود

صفحه : 276
مگر پنج نفر و سنجاریب فرار کرد و عقب او کسی را فرستادند که او را بگیرد و خداوند امر نمود او را رها کنید که بقومش آنچه بر او گذشته خبر دهد و پس از هفت سال سنحاریب مرد و ملک بنی اسرائیل هلاک گردید و بین بنی اسرائیل اغتشاش گردید بعضی بعضی را میکشتند شعیا آنها را وعظ و خطابه مینمود و آنها قصد کشتن او را نمودند او فرار نمود و داخل درختی گردید درخت را قطع نمودند پس از آن خداوند ارمیا سبط هارون را مبعوث گردانید و او چون آنان را چنین دید از بین آنها بیرون رفت و بخت نصر و لشگریان او وارد بیت المقدس شدند و کردند آنچه کردند پس از آن با اسراء بنی اسرائیل بسوی بابل رفت، و اینکه حکایت دفعه اول بود، و بقولی سبب آن کشتن یحیی بن زکریا بود و او اینکه بود که پادشاه بنی اسرائیل میخواست با دختر زنش ازدواج کند یحیی ممانعت نمود آن زن با یحیی کینه ورزید و سلطان را وادار بر قتل یحیی گردانید و بقولی خون یحیی میجوشید تا وقتی که بخت نصر هفتاد هزار یا هفتاد و دو هزار آنها را کشت آنوقت خون آرام گرفت و همه گفته‌اند که یحیی بن زکریا در فساد دوم کشته شد و مقاتل گفته بین فساد اول و دوم دویست و ده سال طول کشید و بقولی بخت نصر با بنی اسرائیل در مرتبه اول جنگ کرد و در مرتبه ثانی ملوک فارس و روم با آنها جنگ نمودند و آن وقتی بود که یحیی را کشتند پس ملوک فارس صد و هشتاد هزار آنها را کشت و بیت المقدس را خراب نمودند و آن خرابی باقی بود تا وقتی که عمر آنرا بنا نمود، و بقولی در فساد اول جالوت با آنها جنگ نمود و در ثانی بخت نصر (و اللّه اعلم). (پایان) ثُم‌َّ رَدَدنا لَکُم‌ُ الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال‌ٍ وَ بَنِین‌َ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً پس از آنکه در اثر فساد شما بنی اسرائیل بخت نصر را یا ملکی از ملوک بابل را بر شما مسلط گردانیدیم که شما را کشت و اسیر نمود و مالهای شما را غارت کرد شما را بمال و اولاد مدد دادیم و کثرت نفرات شما را بسیار گردانیدیم

صفحه : 277
إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها گویا ذات متعال در اینکه آیه بانسان تذکر میدهد که ای افراد بشر بدانید کار و عمل نیک یا شرّ و بد بازگشت بخود انسان میکند هر عمل نیکی که انجام دهد بخودش کرده و نیز عمل بد چنین است، اشاره به اینکه که بنی اسرائیل چون طغیان نمودند و در زمین فساد کردند همان عکس العمل آنها بود که بصورت دیگری بر خودشان وارد گردید خدای رحمن بر کسی ستم روا ندارد.
فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه‌ُ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً مفسرین گویند وعده دوم عذاب بنی اسرائیل پس از مدت دویست و ده سال انجام گرفت و گویند آن بعد از کشتن شعیای نبی بود که آنها فساد نمودند و آن پیمبر را کشتند اینکه بود که انطیاحوس رومی یا غیر آن باختلاف آراء بر آنان مسلط گردید تا اینکه از شدّت غم روهای بنی اسرائیلیان سیاه گردید و آنها داخ بیت المقدس گردیدند همان طوری که در مرتبه اول بخت نصر داخل بیت المقدس گردیده بود تا اینکه هلاک و اعدام کنند آنچه را که بر آن غلبه نمایند.
عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّم‌َ لِلکافِرِین‌َ حَصِیراً شاید پروردگار شما با کثرت گناه و نزول عذاب اگر توبه کردید باز بشما ترحّم نماید و عذاب را از شما دفع فرماید و هر گاه شما بخطاء و طغیان و ظلم ببندگان خدا عود کنید ما نیز عذاب و سخط را بر شما برمیگردانیم و قرار دادیم جهنم را برای کافرها زندان.
اگر چه اینکه آیات حکایت بنی اسرائیل است که در زمان پیشین در اثر طغیان و فساد و ظلم ببندگان خدا بپاداش عملشان دو مرتبه مبتلا بعذاب و شکنجه دنیوی شدند لکن غرض تنبیه و اندرز بتمام افراد بشر است که هر گاه در زمین فساد کنند و باولیاء الهی ستم نمایند مبتلا بعذاب خواهند گردید و اینکه هر کسی بدست خودش عذاب را برای خود فراهم مینماید (ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم)

صفحه : 278

[سوره الإسراء (17): آیات 9 تا 17]

اشاره

إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِین‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم أَجراً کَبِیراً (9) وَ أَن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً (10) وَ یَدع‌ُ الإِنسان‌ُ بِالشَّرِّ دُعاءَه‌ُ بِالخَیرِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ عَجُولاً (11) وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ آیَتَین‌ِ فَمَحَونا آیَةَ اللَّیل‌ِ وَ جَعَلنا آیَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغُوا فَضلاً مِن رَبِّکُم وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَصَّلناه‌ُ تَفصِیلاً (12) وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً (13)
اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً (14) مَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولاً (15) وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِک‌َ قَریَةً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق‌َّ عَلَیهَا القَول‌ُ فَدَمَّرناها تَدمِیراً (16) وَ کَم أَهلَکنا مِن‌َ القُرُون‌ِ مِن بَعدِ نُوح‌ٍ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ بِذُنُوب‌ِ عِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (17)

صفحه : 279

[ترجمه]

بحقیقت اینکه قرآن هدایت میکند خلق را بطریقی که ثابت‌تر و پاینده‌تر است و بشارت میدهد مؤمنین و اهل ایمانی را که نیکوکار باشند که برای آنها اجر بزرگ ثابت گردیده (9)
و آنهائیکه بآخرت ایمان نیاوردند برای آنان عذاب دردناک آماده نموده‌ایم (10)
انسان (از روی نادانی) بر خود شرّ را می‌طلبد همان طوری که خیر و خوبی را می‌طلبد و انسان بسیار شتاب کار است (11)
و ما قرار دادیم شب و روز را دو نشانه (قدرت) پس نشانه شب را محو نمودیم و قرار دادیم روز را برای بینائی شما تا اینکه بجوئید فضل و رحمتی از جانب پروردگار خودتان و برای اینکه شما عدد سالها و حساب را بدانید و هر چیزی را که بآن محتاجید از هم جدا نمودیم و بیان کردیم و مفصّل گردانیدیم (12)
و هر انسانی را ملزم گردانیدیم (و نامه اعمالش را) طوق گردنش قرار دادیم و روز قیامت برای او کتابی باز کرده بیرون میآوریم که تمام آنرا (یکدفعه) ملاحظه میکند (13)
و باو میگویند بخوان نامه اعمال خودت را و خودت کافی میباشی که امروز بحساب خود برسی (14)
کسیکه هدایت یافت بنفع و سعادت خود راه یافته و کسیکه (از طریق حق) گمراه گردید آنهم ضرر (گمراهیش) بر خودش وارد میگردد و هیچ کس بار عمل کس دیگر را بدوش نمیگیرد و ما چنین نیستیم که کسی را عذاب کنیم تا وقتی که رسولی مبعوث گردانیم (15)
و وقتی اراده نمودیم اهل قریهئی را هلاک گردانیم بمترفین آنها امر مینمائیم (بامر تکوینی) که آنان در زمین فسق و فجور نمائید پس چون امر عذاب بر آنها محقق گردید همه را هلاک گردانیم (16)
و چه بسیار از قریه و دهی که بعد از نوح آنها را هلاک گردانیدیم و کافی است پروردگار تو که بگناه بندگان خویش دانا و بینا است (17)
.

صفحه : 280

(توضیح آیات)

اشاره

إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ (أَقوَم‌ُ) افعل التفضیل از قیام است و قیام مقابل قعود و بمعنی ایستادگی و مقاومت نمودن بر عمل است و خدای تعالی اینکه ملت حنیفه را موصوف گردانیده بقیام، در سوره روم آیه 43 فرمود (فَأَقِم وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ القَیِّم‌ِ).
و چون دین اسلام بر باقی ادیان (با اینکه تمام ادیان هر یک در مرتبه و موقعیت خود محکم و ثابت بودند) از دو جهت مزیت و برتری داشته اینکه است که آنرا بصیغه (افعل التفضیل) ستوده، یکی برتری آن از جهت استحکام قوانین و شرایع و شمول احکام و دستورات آنست که جامع تمام وظائف انسانی از امور دنیوی و اخروی او هر یک روی میزان عقل و منطق صحیح قرار گرفته و کوچک‌تر نقطه ضعفی در آن دیده نمیشود و ناتمامی در آن یافت نمیگردد.
و دیگر از جهت بقاء و دوام آن بر تمام ادیان برتری دارد و نسخ بردار نیست لکن باقی ادیان محدود و مقیّد بزمان خودشان و پس از آن احکام آن جاری بوده تا وقتی که رسول مرسلی قیام ننموده که بعضی از احکام آنرا نسخ نماید مثل دین و شریعت موسی (ع) و عیسی (ع) که هر یک در مرتبه خود کامل لکن بمبعوث گردیدن رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیاری از احکام آن بمقتضای زمان نسخ گردیده لکن دین اسلام نزد عارفین و دانشمندان و کسانیکه نظر دقیق در آیات قرآنی دارند ظاهر و واضح است که دستورات و احکام آن چنان محکم و استوار و جامع است که تا قیام قیامت نسبت بهر زمانی احکامش جاری و منطبق بر مقتضی زمان فعالیت میکند.
وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِین‌َ الَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ الصّالِحات‌ِ أَن‌َّ لَهُم أَجراً کَبِیراً قرآن بمؤمنین بشارت و مژده میدهد که بحقیقت برای آنان پاداش بزرگ مهیّا گردیده (الَّذِین‌َ) موصول با صله‌اش صفت مؤمنین است اشاره به اینکه که

صفحه : 281
آن مؤمنینی که ایمانشان توأم با اعمال صالح گردیده برای آنها پاداش بزرگ مهیّا است، معلوم است اجر و پاداش که خدای بزرگ بزرگ میشمارد نظر ببزرگی خودش چقدر عظیم و بزرگ است.
وَ أَن‌َّ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً و نیز قرآن بشارت میدهد بمؤمنین که برای کفار و دشمنان شما عذاب دردناک مهیا کرده‌ایم و قرآن بمؤمنین دو بشارت میدهد یکی اجر بزرگ برای خودشان و دیگر عذاب برای کفار پس در مقابل مؤمنین منکرین معاد را مطرح نموده زیرا که یک رکن ایمان تصدیق و اذعان بمعاد است و کسیکه از روی حقیقت و دانستگی بمعاد روحانی و جسمانی اعتراف ننماید از کفار محسوب میگردد و لو آنکه بخدای یگانه بزبان اعتراف نماید زیرا کسیکه منکر معاد گردید در واقع منکر مبدء هم گردیده زیرا که منکر معاد در حقیقت منکر علم و قدرت و حکمت الهی است و چنین کسی بمبدء و معاد هر دو کافر گردیده اینکه است که همانطوری که برای مؤمنین اجر بزرگ مهیا است برای کافرین عذاب بزرگ دردناک مهیا گردیده (جَزاءً وِفاقاً).
وَ یَدع‌ُ الإِنسان‌ُ بِالشَّرِّ دُعاءَه‌ُ بِالخَیرِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ عَجُولًا آیه ظاهرا در مقام مذمت نوع انسان است و دعاء بطور مطلق بمعنی طلب است و یکی از اوصاف نکوهیده انسانی را در اینکه آیه تذکر میدهد اینکه است که با اینکه همیشه در طلب خیر و سعادت و کمال پافشاری میکند و طالب آن است چون در کارها و رسیدن بهدف خود عجول است (عجول) صیغه مبالغه و بمعنی شتاب زدگی در کار است چون انسان بسیار در گرفتن خیر که شاید مقصود مال باشد یا مطلق آنچه را که خیر و کمال میپندارد شتاب زدگی میکند و شرّ را بجای خیر می‌طلبد در صورتی که رسیدن بکمال در اینکه عالم طبیعی ممکن نیست برای کسی تحقق یابد مگر پس از مشقت و زحمت که ممکن است بتدریج برای طالب آن پدید گردد.

صفحه : 282
و بقولی مقصود از دعاء بمعنی عرفی طلب نمودن از خدا است آنچه را گمان میکند خیر است در صورتی که شاید آنچه میطلبد نسبت بوی شرّ است و چون در طلب خیر عجول است شرّ را خیر میپندارد و بدون فکر و رو به در طلب آن میرود.
وَ جَعَلنَا اللَّیل‌َ وَ النَّهارَ آیَتَین‌ِ فَمَحَونا آیَةَ اللَّیل‌ِ وَ جَعَلنا آیَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِین‌َ وَ الحِساب‌َ وَ کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَصَّلناه‌ُ تَفصِیلًا آیه در مقام تذکر تفضلات و آثار قدرت و رحمتی است که در آفرینش شب و روز پدیدار گردانیده و بعضی از حکمت پیدایش شب و روز را مطرح مینماید 1- تذکر میدهد که شب و روز دو آیت و دو نشانه از قدرت و علم و حکمت پروردگار را جلوه میدهند. 2- اشاره به اینکه که عالم خلقت که نشانه بارز و ظاهر آن شب و روز است علی الدوام در معرض محو و فناء میباشند (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) سوره قصص آیه آخر (کُل‌ُّ مَن عَلَیها فان‌ٍ وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ) سوره رحمن آیه 26، و حدّ یقف ندارند.
3- در مقام امتنان بر انسان بر آمده که در اینکه کون و فساد شب و روز تفضّلی است برای بشر که شب و تاریکی را محو نمودیم و روز روشن را جلوه دادیم و در آن فوائد بسیاری نهفته: 1- شما افراد بشر در روشنائی روز دنبال کسب و عمل بروید تا اینکه از فضل و رحمت پروردگارتان تمتع ببرید و تأمین زندگانی و امرار حیات نمائید.
2- در پی در آمدن شب و روز، ماه و سال و هفته برای شما تعیین میگردد تا بتوانید کارهای خود را روی حساب بیاورید.
3- شاید مقصود (از کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَصَّلناه‌ُ تَفصِیلًا) اینکه باشد که بشب و روز زمان و مدت معلوم میگردد و بزمان و مدت اشیاء از هم تمیز داده میشود و بعدد و حساب اشیاء شماره میگردد و هر چیزی در جای خود شناخته میشود.

صفحه : 283
وَ کُل‌َّ إِنسان‌ٍ أَلزَمناه‌ُ طائِرَه‌ُ فِی عُنُقِه‌ِ وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً، اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- عمل هر انسانی را از خیر و شرّ ملازم وی گردانیدیم (که از وی جدا نمیگردد). (إبن عباس و مجاهد و قتاده) 2- عمل هر انسانی را مثل طوق در گردنش قرار دادیم و هیچوقت از او جدا نمیشود و بنا بر عادت عرب است که عمل را تشبیه بطائر نموده‌اند مثل اینکه گویند طائر او چنین و چنان شد و مثل قوله تعالی (قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم) و قوله (إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه‌ِ).
3- طائره یمنه و شومه (خوبی و برکت او و شرّ و ضرر او). (حسن) 4- مقصود حظ و نصیب او است از خیر و شرّ.
5- تخصیص بگردن برای اینستکه گردن محل طوق و زینت است برای نیکوکار و نیز گردن محل غل‌ّ است برای بدکار.
6- طائر او نامه عمل او است. (ابی عبیده و قتیبی) 7- برای هر انسانی در نفس خودش برای عملش دلیلی قرار دادیم زیرا که طائر نزد عرب اینکه است که بر اموو کائنه استدلال میکند بنا بر اینکه معنی آیه چنین میشود که هر انسانی خودش دلیل بر نفس خود و شاهد بر او است اگر نیکوکار باشد طائرش میمون و اگر بد عمل باشد طائرش مذموم و بد خواهد بود (مجمع البیان) وَ نُخرِج‌ُ لَه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاه‌ُ مَنشُوراً کتاب اعمال که پیچیده شده بگردنش مثل طوق بسته شده در روز قیامت از گردنش باز میشود و نزد وی حاضر میگردد و آنچه انسان در مدت عمر دنیویش عمل نموده و در آن ثابت گردیده و تمامش احصاء و شماره شده و چیزی از آن واگذار نگردیده پس خطاب بوی میرسد که بخوان نامه عملت را.

صفحه : 284
اقرَأ کِتابَک‌َ کَفی بِنَفسِک‌َ الیَوم‌َ عَلَیک‌َ حَسِیباً تو امروز کافی میباشی برای اینکه بحساب خود رسیدگی نمائی قوله تعالی حکایة از قول کفار فرموده وقتی نامه عملشان باز میشود گویند یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب‌ِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلّا أَحصاها) یعنی وای بر ما عجب نامه عملی است که کوچک و بزرگی نیست مگر نوشته شده، و نیز قوله تعالی (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً) اعمال گذشته چنان در نظر وی ظاهر و هویدا میگردد که گویا الان مشغول بآن است.
و شاید سرّش اینکه باشد که آنچه انسان در ایّام زندگانی خود عمل میکند و آنچه از محسّنات اعمال و ملکات که از وی بروز و ظهور نموده و آنچه از اعمال و اخلاق نکوهیده که در باطن خود اندوخته گردانیده تماما بدون کم و زیاد برایش ظاهر میگردد حتی کلمه‌ئی که از دهنش خارج گردیده یا نظریکه نموده یا در قلبش چیزی خطور کرده تماما بدون کم و زیاد در دفتر آفرینش و در لوح نفس او موجود است زیرا که هیچ عمل کوچک و بزرگی از خوب و بد معدوم نخواهد گردید، و چون هنگام مرگ آدمی میرسد دفتر اعمال و سجل‌ّ احوال او بسته میگردد و در محل خود نزد علّام الغیوب محفوظ میماند و در روز قیامت که آخرین سیر انسانی بشمار میرود بیک صورت وحدانی جمعی نزد وی حاضر میگردد (آنوقت بوی گفته میشود (اقرَأ کِتابَک‌َ الخ) بخوان کتاب خودت را، و اگر انسان از جمله ابرار و نیکوکاران بوده و اوصاف ملکوتی در او غالب گردیده همان طوری که آیه خبر میدهد (إِن‌َّ کِتاب‌َ الأَبرارِ لَفِی عِلِّیِّین‌َ) داخل در ملاء اعلا میگردد، و اگر از جمله اشرار و بدبختان باشد و در مدت عمر اوصاف حیوانی بر قلبش چیره گردیده در باره چنین کسی صادق آید قوله تعالی (کَلّا إِن‌َّ کِتاب‌َ الفُجّارِ لَفِی سِجِّین‌ٍ).
خلاصه کتاب انسان همان صفحه نفس وی است اگر نفس ناطقه انسانی بصفات علیین آراسته گردیده در روز رستاخیز جایگاه او در محل صدق (عِندَ

صفحه : 285
مَلِیک‌ٍ مُقتَدِرٍ) تحقق پذیرد و اگر متصف بصفات سجیین گردیده و خود را بصفات فجار و اشقیاء آراسته گردانیده شکی نیست که چنین کسی داخل در حزب شیاطین و مطرودین میگردد و جایگاه وی دار عذاب و دوری از رحمت حق تعالی است زیرا که حقیقت و فعلیت هر فردی از بشر بشالوده اعمال و ملکات اخلاق او تظاهر مینماید (لَیس‌َ لِلإِنسان‌ِ إِلّا ما سَعی).
مَن‌ِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسِه‌ِ وَ مَن ضَل‌َّ فَإِنَّما یَضِل‌ُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری در مفردات گفته که (الوزر الثقل تشبیها بوزر الجبل و یعبّر بذلک عن الاثم کما یعبر عنه بالثقل قال تعالی (لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَةً) و کقوله (وَ لَیَحمِلُن‌َّ أَثقالَهُم وَ أَثقالًا مَع‌َ أَثقالِهِم).
آیه خبر میدهد کسیکه هدایت یافت و راه سعادت و رستگاری را دریافت حقیقة فائده هدایت یافتن او عاید نفس خودش میگردد و بغایت و فائده وجودش و بسعادت عظمی خواهد رسید، و نیز کسیکه گمراه گردید آنهم ضرر گمراهیش عائد خودش خواهد گردید و هر عملی از خیر یا شرّ که از انسان ناشی گردد ملازم و همراه وی است و از او جدا نخواهد شد و وزر و وبال آن عمل هر گاه بد باشد بگردن او بسته شده و در قیامت باز میگردد و نزد وی حاضر میشود.
وَ ما کُنّا مُعَذِّبِین‌َ حَتّی نَبعَث‌َ رَسُولًا آیه ارشاد بر اینکه است که بمقتضای عدل سنت الهی بر اینکه جاری شده که بدون اتمام حجت بر احدی عذاب روا نمیدارد، و نیز از آیه میتوان استفاده نمود که در اینجا مقصود از عذاب عذاب دنیوی است نه اخروی مثل عذابهائی که بر امم پیشینیان مثل قوم عاد و ثمود یا جنگها و خونریزی‌ها که در همین امت اسلام واقع گردیده که با ارسال رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اظهار معجزات دانسته و فهمیده تکذیب نمودند و باولیاء الهی اذیت وارد کردند، و اکثر مفسرین گفته‌اند عذاب اعم‌ّ از دنیوی یا اخروی میباشد.

صفحه : 286
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِک‌َ قَریَةً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق‌َّ عَلَیهَا القَول‌ُ فَدَمَّرناها تَدمِیراً طبرسی در تأویل اینکه آیه چهار وجه ذکر نموده و در آخر کلامش اختیار نموده وجه اول را که خلاصه‌اش اینست: که وقتی ما اراده نمودیم اهل قریه‌ئی را هلاک گردانیم پس از قیام حجت بر آنها و ارسال رسل امر میکنیم (بمترفین) آنها یعنی بمتموّلین و رؤساء آنها بایمان و طاعت تا اینکه بر آنها حجت محقق گردد و پس از آنکه بمعاصی فاسق گردیدند عذاب بر آنها محقق میگردد و بر آنها وعید واجب میشود پس ما آنان را هلاک میگردانیم، و اینکه رؤساء را تذکر داده برای اینکه است که غیر آنها تابع آنها میباشند.
(أَمَرنا) سه طور قرائت شده و سیاهی قرآن همین است. دوم (آمرنا) یعنی زیاد نمودیم. سوم (امرّنا) یعنی امارت و سلطنت دادیم. و اول بفتح همزه و دوم بمدّ آن، سوم بتشدید میم. و دلیل و شرح اینکه سه قرائت در مجمع البیان داده شده رجوع بآن جا شود.
وَ کَم أَهلَکنا مِن‌َ القُرُون‌ِ مِن بَعدِ نُوح‌ٍ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ بِذُنُوب‌ِ عِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (کَم) مفعول (أَهلَکنا) (مِن‌َ) تبیین (قرون) جمع قرن است و در مدت قرن چهار قول است: 1- صد و بیست سال. 2- صد سال. 3- هشتاد سال 4- چهل سال. و بروایتی مرفوعه هشتاد و چهل سال رسیده.
یعنی چه بسیار از قرنهای پیشین بعد از نوح مثل قوم عاد و ثمود و قرنهائیکه بین آنها بود و برای شما پدیدار است که در اثر مخالفت آنها را هلاک گردانیدیم و خدا بگناه بندگانش بینا است و در خور گناهانشان جزا میدهد و از او چیزی فوت نمیشود.

صفحه : 287

[سوره الإسراء (17): آیات 18 تا 28]

اشاره

مَن کان‌َ یُرِیدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَه‌ُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم‌َّ جَعَلنا لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً (18) وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً (19) کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک‌َ وَ ما کان‌َ عَطاءُ رَبِّک‌َ مَحظُوراً (20) انظُر کَیف‌َ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات‌ٍ وَ أَکبَرُ تَفضِیلاً (21) لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولاً (22)
وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً إِمّا یَبلُغَن‌َّ عِندَک‌َ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُف‌ٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولاً کَرِیماً (23) وَ اخفِض لَهُما جَناح‌َ الذُّل‌ِّ مِن‌َ الرَّحمَةِ وَ قُل رَب‌ِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (24) رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِما فِی نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِین‌َ فَإِنَّه‌ُ کان‌َ لِلأَوّابِین‌َ غَفُوراً (25) وَ آت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ وَ المِسکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (26) إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ وَ کان‌َ الشَّیطان‌ُ لِرَبِّه‌ِ کَفُوراً (27)
وَ إِمّا تُعرِضَن‌َّ عَنهُم‌ُ ابتِغاءَ رَحمَةٍ مِن رَبِّک‌َ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولاً مَیسُوراً (28)

صفحه : 288

[ترجمه]

‌هر کس دنیا را بخواهد ما از دنیا آن اندازه‌ئیکه بخواهیم بهر کس که ما خواهیم از طالبان دنیا میدهیم پس از آن جهنم را برای او قرار میدهیم که در آید در آن در حالیکه مذمّت شده و مردود باشد (18)
و کسیکه مرادش آخرت باشد و سعی و کوشش بسیار نماید در حالیکه مؤمن باشد چنین اشخاصی سعی و کوشش آنها (مقبول) و مشکور خواهد بود (19)
هر یک (از دنیا طلبان و آخرت طلبان) را مدد خواهیم داد و اینکه از بخشش پروردگار تو است و عطاء پروردگار تو منع گردیده نشده (20)
بنگر ما چگونه تفضیل و برتری دادیم بعضی را بر بعض دیگر و همانا مراتب و درجات آخرت بلندتر و برتری اهل آن بر یکدیگر زیادتر است (21)
با خدا قرار مده خدای دیگر پس بنشینی در حالیکه بنکوهش و خذلان (ابدی) مبتلا خواهی گردید (22)
و پروردگار تو حکم نمود که بندگان پرستش ننمایند مگر او را و بوالدین خود احسان نمایند و وقتی یکی (از پدر و مادر) یا هر دو آنها نزد تو بپیری برسند کلمه اف‌ّ بآنها مگوئید و بانگ بر آنها مزن و جواب درشت بحرف آنها نده و سخن نیکو بایشان بگو (23)
و فرا گیر بر ایشان بال تذلّل و تواضع را یعنی تکبر و بزرگی نکن و بگو پروردگار من بآنها رحم کن همان طوری که مرا در کودکی تربیت نمودند (24)
پروردگار شما عالم‌تر است بآنچه در نفسهای شما است اگر شما صالح و شایسته باشید حقیقة خداوند آمرزنده کسانی است که (بتوبه و تضرّع) بازگشت باو مینمایند (25)
و بخویشان و فقراء و رهگذران بهر یک حقّشان را عطاء نما و در انفاق زیادروی منما (26)
محققا تبذیر و اسراف کنندگان برادران شیاطینند و شیطان بپروردگار خود کافر گردید (27)
و اگر اعراض نمودی از محتاجان بامید رحمت پروردگار خود پس بکلام نیکو و سخن شیرین با آنها حرف بزن و آنان را دل خوش گردان (28)
.

صفحه : 289

(توضیح آیات)

مَن کان‌َ یُرِیدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَه‌ُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ (لِمَن نُرِیدُ) بدل (لَه‌ُ) بدل بعض از کل‌ّ است، در اینکه آیه و آیه بعد طالبین دنیا و حظوظ عاجله را از طالبین آخرت جدا مینماید، مقصود از (عاجله) زندگانی طبیعی دنیوی و حظوظ نفسانی است و مقصود از آخرت حظوظ عقلائی و معنوی روحانی اخروی است.
و در اینکه آیات چون انسان را در عمل و اراده مختار قرار داده و همان طوری که در سوره بلد آیه 11 پس از آفرینش انسان و رشد او فرموده (وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ) اشاره به اینکه که انسان پس از آنکه بعقل و رشد رسیده دو راه برای وی باز میگردد راه خیر و شرّ، راه سعادت و شقاوت، راه رسیدن بکمال نفسانی طبیعی و روحانی عقلی اینکه است که باختیار و اراده خود هر کدام را بخواهد چون در سجیه و طبیعت انسانی هر دو جهت گذاشته شده و حق تعالی در اعمال اختیاری وی را آزاد گردانیده و راه رسیدن بآنرا نیز برای او باز گردانیده که خودش بدست خود و بمیلش دانسته و فهمیده هر کدام را بخواهد و بطلبد قادر متعال برای او میسر گرداند و اگر غیر از اینکه بود اختیار معنائی نداشت و نظر بعموم فضل و احسانش سائل و طالبی را ردّ نمیکند چنانچه آیه تذکر میدهد کسیکه مراد و مقصودش از اعمالش نعمتهای طبیعی دنیوی باشد بزودی بمراد و مقصودش میرسد لکن رسیدن بآرزوها را مقیّد بدو قید گردانیده: یکی آن اندازه که بخواهیم و دیگر برای هر کس که بخواهیم نه برای همه طلب‌کنندگان، و بعبارت دیگر یکی مشیت که شاید مقصود از مشیت مصلحت نظام عالم باشد یعنی اگر خواسته او مخالف با حکمت نظام عالم نباشد، و دیگر اراده حق تعالی که و لو اینکه انسان در عمل مختار است لکن هیچ شیئی در عالم بدون اراده حق تعالی انجام نخواهد گرفت اینکه است که وقتی انسان باراده و میل خود کاری را خواست انجام

صفحه : 290
بدهد چون اختیار بدستش داده قادر متعال اگر صلاح بداند برای وقوع آن اراده مینماید که واقع گردد.
ثُم‌َّ جَعَلنا لَه‌ُ جَهَنَّم‌َ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً طالبین دنیا دو دسته‌اند بعضی چنان دنیا و امور طبیعی آنانرا فراگرفته که اصلا منکر مبدء و معاد گردیده‌اند، و دسته دیگر بمبدء و معاد در باطن ایمان دارند لکن چون ایمانشان تحقیقی و از روی بصیرت انجام نگرفته بلکه تقلیدی و از روی تعصّب دینی و گفته‌های غیر اظهار ایمان میکنند اینان کسانی میباشند که چون در دین بصیرت و علمی ندارند اینکه است که حظوظ دنیوی را عملا ترجیح میدهند بر نعمتهای اخروی، و آیه خبر میدهد که برای چنین مردمانی جهنم را آماده نموده‌ایم که درآیند در آن در حالیکه مذمت گردیده شده و رانده شده از رحمتند، ظاهرا مقصود آن دسته اول باشند زیرا کسیکه فقط همش و مرادش دنیا شد معلوم میشود بهیچ وجه دلبستگی بعالم دیگری ندارد و اینکه معنی از کلمه (یُرِیدُ) ظاهر میگردد قوله تعالی در سوره شوری آیه 19 (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ).
لکن کسانیکه ایمان دارند و لو اینکه ایمانشان تقلیدی باشد چنین نیست که آنان منزل و مأوای همیشه‌گیشان چنانچه از آیه میتوان استفاده نمود جهنم باشد زیرا که ایمان تحقیقی و طلب ننمودن دنیا برای همه کس میسر نیست کسی که ایمان در قلبش نفوذ نموده چنین قدرت و نیروی روحی را دارد که فقط مراد و مطلبش امور اخروی باشد بطوری که اگر حظوظ دنیوی هم داشته باشد مقدمه برای فیوضات اخروی است و شکی نیست که ایمان ضعیف با طلب حظوظ دنیوی جمع میگردد، از اینجا معلوم میشود که آیه از تفصیلش ساکت است آیه ارائه میدهد که طالب دنیا از دنیا بهره‌برداری میکند و طالب آخرت از آخرت نصیب میبرد.

صفحه : 291
وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ کان‌َ سَعیُهُم مَشکُوراً دنیا مأخوذ از دنوّ و نزدیکی است و بمعنی پستی هم آمده و مقصود عالم طبیعت است که نزدیکترین عالم انسانی است که در آن پیدایش جسمانی و طبیعی نموده، و شاید مقصود از آخرت آخر منزل صعود و کمال انسانی باشد و آن موقعی است که هر فردی از بشر بمنتها درجه سعادت یا شقاوت خود خواهد رسید کسیکه مقصود و مرادش سرای باقی اخروی باشد در صورتی که متصف بدو صفت گردیده یکی ایمان واقعی حقیقی و دیگر سعی و کوشش در امور اخروی چنین کسانی که مراد و مقصودشان مقامات و فیوضات عالم آخرت و سرای باقی و کمال انسانی است سعی و کوششان لائق ستایش و هر گونه تعریف و تمجیدی است و تشکر خدا نسبت ببنده تفضلات و قبولی اعمال وی است.
کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک‌َ وَ ما کان‌َ عَطاءُ رَبِّک‌َ مَحظُوراً در مفردات گفته (اصل المدّ الجرّ و منه المدة للوقت الممتد و مدة الجرح و مدّ النهر و مدّه نهر آخر و مددت عینی الی کذا قال تعالی (وَ لا تَمُدَّن‌َّ عَینَیک‌َ الایة) هر یک از آن دو گروه طالبان دنیا و طالبان آخرت را مدد میدهیم تا اینکه بمقصود خود نائل گردند و اینکه عطاء و بخشش لطفی است از طرف پروردگار تو چنانچه در سوره آل عمران آیه 193 فرموده (أَنِّی لا أُضِیع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی) خدای تعالی عمل هیچ عمل کننده‌ئی از مرد و زن را ضایع و بی‌ثمر نمیگرداند زیرا عطایا و بخششهای او را مانع و رادعی نیست و او کثیر الفضل و قدیم الاحسان است هر کسی را درخور عمل و استعدادش پاداش میدهد و چون طالبین دنیا در عملشان حظوظات دنیوی را می‌طلبند مقابل خواسته‌هایشان انعام و اکرام در باره آنها نموده و از لذائذ نفسانی و طبیعی آنانرا بهره‌مند میگرداند و در آخرت دیگر برای آنها از رحمت و نعمت نصیبی نخواهد بود، لکن برای طلّاب آخرت علاوه بر اینکه چنانچه وعده فرموده نعمتها و بخششهائی مهیّا و آماده گردانیده که (نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر احدی

صفحه : 292
خطور نموده) در دنیا نیز چنین اشخاص را وانمیگذارد و در همه حال آنها را یاری مینماید و از لذائذ جسمانی نیز بقدریکه مصلحت آنها در آن باشد آنان را متمتع میگرداند (و هذا فوز عظیم).
انظُر کَیف‌َ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بنگر و ببین که چگونه بعضی از افراد را بر بعض دیگر فضیلت و برتری دادیم، اشاره به اینکه که تفاوت درجات بستگی بنیت و سعی و کوشش در عمل دارد کسیکه وجهه قلبش بخدا و عالم آخرت که آخرین مرتبه کمال انسانی است معطوف گردیده (وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ) فضیلت و سعادت اخروی را مقید بایمان گردانیده که دانسته شود که سعی و کوشش در عمل در صورتی مثمر فائده است و درجات عالی را برای انسان ایجاب مینماید که با ایمان توأم باشد و مراتب و درجات بسته‌گی بمراتب ایمان دارد که هر قدر ایمان قوی‌تر و شدیدتر باشد درجه مؤمن بالاتر و عمل او نیکوتر میگردد و درجات اخروی او بالاتر خواهد گردید.
وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات‌ٍ وَ أَکبَرُ تَفضِیلًا اشاره به اینکه که آن مؤمنی که برای آخرت سعی و کوشش نموده اگر چه در دنیا نیز مورد الطاف الهی شده و در حقیقت بلند مرتبه و در مقام عالی قرار گرفته و پیوسته در معرض نفحات رحمت الهی کامیاب میگردد لکن چون دنیا جای آزمایش و عمل است و آخرت محل‌ّ پاداش اینکه است که فرموده آن مؤمنی که برای آخرت سعی و کوشش میکند درجات و مقامات آخرتی او بالاتر و فضیلتش زیادتر است.
لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا اگر چه در ظاهر خطاب برسول است که با خدا اله و معبود دیگر قرار مده که هر گاه چنین کنی در موردی واقع میگردی که مبتلا بنکوهش و خذلان گردیده‌ئی لکن البته خدای تعالی میدانسته که هرگز رسولش با او اله دیگری

صفحه : 293
قرار نمیدهد و در اینکه صورت امر باو عقلائی نیست که چنین کاری مکن اینکه است که ممکن است در توجیه آیه گفته شود که مقصود امر بامّت او باشد که پس از اعتراف بوحدت حق تعالی با او معبود دیگری قرار ندهند، و میشود آیه برای قطع طمع مشرکین فرود آمده که آنان دسیسه‌ها و تزویرهائی مینمودند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در بت‌پرستی با خود همراه گردانند وقتی آیه برای آنان خوانده شود دیگر طمعشان قطع میگردد و یقین میکنند که هرگز رسول تابع آنها نخواهد گردید، یا اینکه مراد آنستکه ای شنونده یا ای انسان قرار نده با خدا خدای دیگری، مثل اینکه معمول است که در اول کتاب مینویسند (اعلم) و مراد هر شخص خواننده است نه شخص مخصوص.
وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً إِمّا یَبلُغَن‌َّ عِندَک‌َ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما (إِمّا) ان شرطیه و ماء زائده است و مضمون جمله را بنون تأکید ثقیله مؤکد گردانیده و (أَحَدُهُما) فاعل (یَبلُغَن‌َّ) و بعضی از قراء (یبلغان) قرائت نموده‌اند.
آیه احسان بپدر و مادر را مقرون با عبادت و پرستش خود گردانیده (وَ قَضی رَبُّک‌َ) یعنی ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حکم جزمی قطعی از طرف پروردگار تو چنین صادر شده که مؤمنین عبادت و پرستش ننمایند مگر او را (و بواو عطف) احسان بوالدین را معطوف بر عبادت خودش گردانیده، اشاره به اینکه که همان طوری که عبادت پروردگار که آفریننده و پرورش دهنده بشر است بحکم عقل و وجدان لازم و محقق است و چون والدین نیز علت اعدادی وجود فرزندند و باضافه مربی جسم او و تربیت او میباشند بحکم عقل و شرع احسان بآنان واجب است (هَل جَزاءُ الإِحسان‌ِ إِلَّا الإِحسان‌ُ) مخصوصا وقتی که پدر و مادر بپیری رسیدند و عاجز و ناتوان گردیدند بایستی اولاد احسان در باره آنها را مؤکد گرداند.

صفحه : 294
فَلا تَقُل لَهُما أُف‌ٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولًا کَرِیماً (أُف‌ٍّ) کلمه‌ئی است که دلالت بر زجر و انزجار دارد، و (نهر) زجر نمودن بصدا است آیه امر میفرماید که باید اولاد بوالدین نیکی نماید خصوصا موقع پیری و ضعف آنها که در آنموقع بیشتر از اولادشان توقع نیکی دارند و زودتر رنج میبرند، و نهی میفرماید مبادا کلمه ناملائمی بگوید و یا در برابر آنها صدا بلند کند که آزرده خاطر گردند بلکه بایستی با ملاطفت و سخنهای نیکو و احسان رضایت آنها را بدست آورد، در احادیث عاق والدین یکی از گناهان کبیره بشمار آمده است.
وَ اخفِض لَهُما جَناح‌َ الذُّل‌ِّ مِن‌َ الرَّحمَةِ وَ قُل رَب‌ِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (خفض جناح) کنایه از کمال تواضع و کوچکی در مقابل والدین است، خدای جلیل از راه فضل و کرم باولاد امر مینماید و امر را مؤکد میگرداند که علاوه بر اینکه بایستی بوالدین احسان نمائی و بقول و عمل آنانرا نرنجانی هر قدر بزرگ منش و متموّل باشی باید در مقابل آنها کمال تواضع و کوچکی را بنمائی و بطور ملاطفت و شفقت با آنها عمل نمائی نه با خشونت، و نیز اضافه بر اینها بایستی در باره آنها دعاء کنی و بگوئی پروردگار من بپدر و مادر من ترحّم فرما همان طوری که مرا در کودکی تربیت نمودند.
رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِما فِی نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِین‌َ فَإِنَّه‌ُ کان‌َ لِلأَوّابِین‌َ غَفُوراً آیه متفرع بر آیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که یکی از خصوصیات صلحاء و مردمان شایسته چنین است که نسبت بوالدین احسان میکنند و خداوند عالم‌تر است بصفات باطنی شما اگر شما صالح و متصف بصفت رأفت و رحم و احسان باشید کمال مهربانی و ملاطفت و احسان بآنها را مراعات مینمائید و هر گاه آنها بشما تعدّی نمودند غمض عین نموده و بردباری مینمائید و در مقام انتقام برنمی‌آئید.

صفحه : 295
وَ آت‌ِ ذَا القُربی حَقَّه‌ُ وَ المِسکِین‌َ وَ ابن‌َ السَّبِیل‌ِ وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (واو) در (وَ آت‌ِ) عطف است بآیه بالا (وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً) بالاترین حقوق در مرتبه اول حقوق خدای تعالی بر بندگانست زیرا که او تعالی علت حقیقی وجود است که اولا تصدیق و اعتراف بوحدانیت او نمائید و با او خدائی و الهی شریک نگردانید و در ثانی عبودیت و پرستش خود را منحصر بآن فرد متعال گردانید در مرتبه دوم احسان بوالدین که ردیف عبادت و بندگی خود گردانیده و اینکه طور بیان مبالغه در حکم را میرساند، و نیز آیه بعد از آن مشعر بر اینکه است که احسان بپدر و مادر را یکی از صفات و خصوصیات و علامات مردمان صالح بشمار آورده که مردمان صالح چنینند که بپدر و مادر نیکی میکنند.
در مرتبه سوم که آن نیز چند مرتبه دارد: مرتبه اول خویشان که بایستی هر کدام را بجا و درجه خود حق‌ّ آنها را اداء نمود، پس از آن فقراء و مستمندان و إبن سبیل یعنی راهگذران که در سفر محتاج گردند و لو آنکه در وطن خود غنی‌ّ و ثروت‌مند باشند.
خلاصه مسئله حقوق و درجات آن یکی از مطالب بزرگ و مهم‌ّ قانون شرع اسلام است که اگر کسی بدرستی مراعات حقوق را بنماید دین و دنیای او اصلاح خواهد گردید و حکم و ترتیب و اندازه آن در علم فقه تعیین گردیده.
وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً (تبذیر) مأخوذ از تفریق و بمعنی پراکنده کردن است، و شاید مقصود اینکه باشد که مال خود را در غیر مصرف عقلائی و شرعی پراکنده مگردان لکن میتوان حکم را تعمیم داد که مطلق اسراف مال را شامل گردد و شاهد بر آن قوله تعالی خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده موقعیکه بروایت مشهور پیراهن خود را بسائل میدهد (وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً) و نیز آیات دیگری که دلالت دارد بر نهی مطلق اسراف در عمل و لو عمل خیر باشد زیرا چون فضیلت روی نقطه وسط اعتدال واقع گردیده

صفحه : 296
اینکه است که هر عمل و کار خیری که در حدّ وسط قرار گرفته باشد آن خیر و خوب و قابل تمجید و ستایش است لکن عمل هر قدر نیکو بنظر آید وقتی از حدّ وسط منحرف گردید بطرف افراط یا تفریط نیکوئی خود را از دست میدهد و قبیح میگردد، ببین در صورتی که احسان و انفاق و مخصوصا نسبت بفقراء چقدر بنظر نیکو می‌آید، بلکه میتوان گفت که از بالاترین صفات ارجمند انسان بشمار میآید با اینکه حال از تبذیر و اسراف در آن نهی فرموده.
إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ وَ کان‌َ الشَّیطان‌ُ لِرَبِّه‌ِ کَفُوراً حکم تبذیر و اسراف را مؤکّد گردانیده که تبذیر کنندگان برادران شیاطینند و عمل شیطان چنین است که بنعمت پروردگار کفران میکند.
شاید اشاره باین باشد که چون مال یکی از نعمتهای الهی است که در مصرفی که برای آی بوی کرامت شده صرف بنماید و کسیکه نعمت الهی را در غیر مصرف صرف بنماید چنین کسی عملش عمل شیطانی است یعنی عملش شبیه بعمل شیطان است هم در صورت و هم در اثر زیرا که آن ملعون در اثر کفران نعمت خود را از آن مقام عالی واژگون گردانید، و تبذیر و اسراف کننده در مال یا در غیر مال نیز چنین است که دیر یا زود نعمت از دستش گرفته خواهد شد.
وَ إِمّا تُعرِضَن‌َّ عَنهُم‌ُ ابتِغاءَ رَحمَةٍ مِن رَبِّک‌َ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً در شأن نزول آیه مفسرین گفته‌اند گاهی فقراء صحابه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی می‌طلبیدند که حاضر نبود حضرت شرم مینمود که جواب منفی بآنها بدهد و در مقام طلب برمیآمد که از جائی بآنان برساند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که هر گاه از تو چیزی می‌طلبند تو از آنها اعراض نما و برحمت پروردگار خود امیدوار باش که از جائی بتو برساند و بسخن نیکو با آنها تکلم نما و آنها را امیدوار کن که بزودی خدا کار شما را آسان میگرداند و روزی شما را وسیع میکند.
و بقول دیگر اگر اعراض نمودی از کسانیکه در آیه بالا باعطاء آنها مأمور

صفحه : 297
گردیدی و چیزی نداری بآنها بدهی و شرم میکنی آنها را رد کنی بسخن نرم بآنها وعده بده اینکه بود که پس از نزول آیه چون سؤال میکردند و چیزی موجود نبود میفرمود (یرزقنا اللّه و ایّاکم من فضله) یعنی خدا ما و شما را از فضل خودش روزی بدهد.

صفحه : 298

[سوره الإسراء (17): آیات 29 تا 38]

اشاره

وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً (29) إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (30) وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَةَ إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن‌َّ قَتلَهُم کان‌َ خِطأً کَبِیراً (31) وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً (32) وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلاّ بِالحَق‌ِّ وَ مَن قُتِل‌َ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه‌ِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ مَنصُوراً (33)
وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن‌َّ العَهدَ کان‌َ مَسؤُلاً (34) وَ أَوفُوا الکَیل‌َ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلاً (35) وَ لا تَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلاً (36) وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً إِنَّک‌َ لَن تَخرِق‌َ الأَرض‌َ وَ لَن تَبلُغ‌َ الجِبال‌َ طُولاً (37) کُل‌ُّ ذلِک‌َ کان‌َ سَیِّئُه‌ُ عِندَ رَبِّک‌َ مَکرُوهاً (38)

صفحه : 299

[ترجمه]

ای محمّد نه دست خود را بگردن خود بسته انداز (که هیچ انفاق نکنی) و نه چنان باز کن (که بحد اسراف برسد) و بنشینی در حالیکه ملامت شده و برهنه باشی (29)
همانا پروردگار تو روزی هر کس را بخواهد میگشاید و روزی هر کسی را بخواهد تنگ میکند زیرا که او بمصالح بندگانش دانا و بینا است (30)
و از ترس فقر اولاد خود را نکشید ما آنها و شما را روزی میدهیم همانا کشتن آنها خطای بزرگی است (31)
و بزنا نزدیک نگردید زیرا که زنا کار زشت و راهی است ناپسند (32)
و مرتکب نشوید قتل نفسی را که خدا حرام کرده مگر بحق و کسیکه کشته گردد در حالیکه مظلوم باشد ما برای ولی‌ّ او تسلط قرار دادیم و باید ولی‌ّ در قصاص و خونریزی اسراف ننمائید همانا ما ولی‌ّ را استیلاء دادیم (بر قصاص) (33)
و نزدیک مال یتیم نشوید مگر بآن طوری که آن نیکوتر باشد تا موقعیکه یتیم بحد رشد رسد و بعهدی که بسته‌اید وفا کنید زیرا حقیقة (در قیامت) سؤال کرده میشوید (34)
و هر چه را که بکیل وزن میکنید تمام بدهید و بترازوی مستقیم (عدالت) بسنجید چنین کار برای عاقبت شما بهتر و نیکوتر است (35)
و بر آنچه علم بآن نداری ثابت مباش زیرا که گوش و چشم و دل نزد حق تعالی مسئولند (36)
و متکبرانه بر روی زمین راه مرو زیرا که تو نتوانی زمین را بشکافی و هرگز نتوانی ببلندی کوهها برسی
تمام اینها نزد پروردگار تو گناهست و ناپسند (38)
.

صفحه : 300

(توضیح آیات)

وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً در کتاب کافی از عجلان چنین روایت شده که گفته من نزد ابی عبد اللّه علیه السّلام بودم سائلی آمد و نزد آنحضرت مکیلی بود که در آن خرما بود آنحضرت دستش را از خرما پر کرد و باو داد پس از آن مرد دیگری آمد و سؤال نمود و ایستاد باز حضرت مشتی خرما گرفت و باو داد پس از آن باز شخص دیگری آمد چون خرما طلب نمود آنحضرت فرمود خدا ما و تو را روزی بدهد.
پس از آن فرمود کسی از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی طلب نمینمود مگر اینکه بوی عطاء میکرد زنی پسر خود را خدمت حضرت فرستاد و بوی چنین دستور داد که اگر آنحضرت گفت چیزی نزد من نیست بگو پیراهنت را بمن بده پسر وقتی پیغام مادرش را آورد حضرت پیراهنش را گرفت و نزد او انداخت، و در نسخه دیگر (و اعطاه) یعنی بوی عطاء نمود پس خدای تعالی او را ادب نمود و گفت (وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ) تا آخر آیه. (تفسیر المیزان) خلاصه آنکه شأن نزول آیه هر چه باشد خداوند رسولش را نهی میفرماید از اسراف و زیادروی در انفاق بطوریکه فقر و بی‌چارگی و احتیاج بیاورد و وقتی که در اسراف نمودن در انفاق نهی داشته باشد در تبذیر و صرف کردن مال در غیر موقع بطریق اولی نهی دارد زیرا که هر دو قسمش مذموم است و حدّ وسطش مطلوب آنهم در انفاق نه در تبذیر و تبذیر و لو دیناری باشد تا مطلوب است و تبذیر کننده بحکم عقل و شرع از طریق انسانیت مطرود گردیده بلکه میتوان گفت تبذیر کننده از زمره عقلاء خارج و در تعداد مجانین بشمار میرود زیرا که شکی نیست که مال بقدر رفع احتیاج مطلوب است و فاقد آن مثل آدم دست بسته می‌ماند که هیچ کار و عمل از آنچه صلاح دین و دنیای وی و دیگران است از دستش

صفحه : 301
برنمی‌آید و اگر چه تحصیل علم بهتر از تحصیل مال است لکن اوّلا تحصیل علم بدون بذل مال بآسانی حاصل نمیگردد و در ثانی چنانچه گفته‌اند (من لا معاش له لا معاد له) تا راه معاش انسان تأمین نگردد و از دغدغه طبیعی آرام نباشد نمیتواند نه اصلاح نفس خود نماید و نه کار دیگران را انجام دهد گویا منسوب بفاضل هندی یا فخر رازی است که گفته (چنین بتجربه معلوم شد در آخر حال که قدر مرد بعلم است و قدر علم بمال).
إِن‌َّ رَبَّک‌َ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً آیه مربوط بآیه بالا است و ارشاد بحکم عقل مینماید که چون قبض و بسط امور عالم بدست مربّی و آفریننده موجودات است که از روی خیر و مصلحت برای هر کسی اندازه و حدّی تقدیر کرده اینکه است که روزی بعضی را وسیع میگرداند زیرا که آن بحال مخلوقات خود بینا و آگاه است و نسبت ببعضی تنگ میگرداند آنهم نه از روی بخل بلکه صلاح او را در آن می‌بیند و تو یک مخلوق ضعیف محتاجی میباشی البته برای اینکه بخالق خود تأسی نمائی و مظهر صفت جود اله خود گردی بایستی بخل نورزی و بقدریکه بطرف افراط و تفریط نرود بمستحقین انفاق بنمائی لکن نه بقدریکه خودت محتاج شوی اینکه طور عمل خلاف عدل و خلاف طریق انسانیت است اینکه است که خدای رحمان از زیادروی در انفاق نهی فرموده و همین طوری که حفظ جان و ناموس را واجب گردانیده حفظ مال را نیز واجب نموده و خداوند بحال بندگان خود از فقر و غناء بینا و آگاه است.
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَةَ إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن‌َّ قَتلَهُم کان‌َ خِطأً کَبِیراً دوم از منهیات در اینکه آیات کشتن اولاد است که تخصیص بذکر داده و (بواو) عطف بآیه بالا داده و کشتن اولاد را خطاء بزرگ و از گناهان کبیره بشمار آورده، و شاید شأن نزولش عمل منکر اعراب زمان جاهلیت باشد که آنها از ترس فقر چنانچه آیه مشعر بآن است دختران خود را میکشتند مخصوصا اعراب

صفحه : 302
متکبر اولاد دختر را ننگ میدانستند و آن اطفال بی‌گناه را چنانچه گفته‌اند در حین تولّد یا بعد گودالی حفر مینمودند و زنده او را در آن گودال انداخته و خاک روی او میریختند که هم از نفقه آن خلاص گردند و هم ننگ آنها نباشند وقتی اینکه آیه را با آیه بالا که متضمن نهی از اسراف و تبذیر است جمع کنیم از مجموعش چنین استفاده میتوان نمود که بقدریکه اسراف و تبذیر در مال و صرف کردن مال را در غیر محل مذموم و خلاف عمل عقلائی است قبض نمودن و تنگ‌گیری در مورد عقلائی نیز بسیار مذموم است زیرا که بخل و تنگ‌گیری در مورد لزوم از بدترین اوصاف رذیله و نکوهیده انسانی بشمار میرود، و نیز تنگ‌گیری از ترس فقر مخصوصا نسبت باولاد اضافه بر اینکه خسّت و رذالت نفس را میرساند دلالت بر عدم اعتماد برزّاقیت قادر متعال دارد کسیکه متفطّن نباشد که (هر آنکس که دندان دهد نان دهد) چنین کسی در معرفت بمقام ربوبی ناقص خواهد بود وقتی معلوم شد که دو طرف افراط و تفریط در انفاق مذموم است ثابت میگردد که حدّ وسط که آنرا سخاوت نامند مطلوب خواهد بود.
وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا سوم از منهیاتیکه در اینکه آیات تذکر داده عمل قبیح زنا است که آنرا فاحشه نامیده زیرا که زنا نزد عقلاء و دانشمندان علاوه بر قبح ذاتی آن یک عمل منکر و رکیک و زشتی مینماید و همین طوری که آیه خبر میدهد فاعل آن بد راهی را اختیار نموده که از طریق درستی و انسانیت عدول نموده و بیراهه رفته زیرا چیزیکه سبب قطع نسب و ابطال ارث و قومیت و بسیار مفاسد دیگر که بر آن مترتب میگردد همان عمل زنا است.
در مجمع البیان شیخ طبرسی رحمة اللّه علیه از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که گفت شنیدم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در زنا شش خصلت است سه در دنیا و سه در آخرت، اما سه در دنیا: 1- نور صورت را میبرد. 2- روزی را قطع میکند. 3- عمر را کوتاه میگرداند. و اما آن سه خصلت در آخرت:

صفحه : 303
1- غضب پروردگار. 2- سختی حساب. 3- دخول در آتش یا خلود در آن.
(پایان) وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ چهارم از آنچه در اینکه آیات نهی فرموده قتل نفس بغیر حق است مثل کشتن مؤمن یا ذمّی یا معاهد مگر بحق مثل قصاص یا ارتداد یا آنچه در شرع اسلام حدّ کشتن برای آن تعیین شده و قتل بنا حق یکی از گناهان کبیره موبقه بشمار میرود.
وَ مَن قُتِل‌َ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه‌ِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ مَنصُوراً کسیکه مظلومی را یعنی بدون حق کشت ولی‌ّ او و وارث او اولاد باشد یا غیر آن بر قاتل تسلّط پیدا مینماید و حکم دست آنها است اگر بخواهند روی میزان شرع مطابق حدودی که تعیین شده قصاص میکند و اگر بخواهد دیه میگیرد و اگر بخواهد عفو میکند مختار است و اگر ولی‌ّ مقتول قصاص اختیار نمود نباید اسراف در آن نماید یعنی بهمان نحوی که قاتل مقتول را کشته وی را بکشد نه اینکه زجری زیادتر بر وی وارد نماید.
وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلّا بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ پنجم از امور شرعی که در اینکه آیات تذکر داده بکلمه (لا تَقرَبُوا) بشدت نهی میکند که نزدیک مال یتیم نشوید مگر بوجه احسن نیکوتر (احسن) افعل التفضیل است و اهمیت حفظ و حراست مال یتیم را میرساند اینکه است که فرموده نزدیک آن نشوید مگر بآنطوریکه نیکوتر باشد یعنی طوری عمل کنید که هم مال او باقی ماند و هم معاش او تأمین گردد مثل اینکه ولی‌ّ و قیّم مال ایتام را هم حفظ نمایند و هم بکاری که صلاح میدانند بزنند که ربح داشته باشد و اصل مال تمام نشود تا وقتی که یتیم بحدّ رشد و بلوغ برسد آنوقت مال او را بدستش بدهند و در سوره نساء آیه 101 خوردن مال یتیم را از گناهان کبیره موبقه بشمار آورده قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً).

صفحه : 304
وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن‌َّ العَهدَ کان‌َ مَسؤُلًا ششم- شاید مقصود از عهد معنی اعم‌ّ باشد، عهد خدا با بندگان از تکالیفی که برای آنها مقرر گردانیده، یا عهدی که بندگان با خدا می‌بندند از نذر و عهد و قسم، یا عهودی که مؤمنین بین خودشان قرارداد مینمایند که از تمام اینها سؤال میشود.
از سلمی نقل میکنند که گفته بر جوارح آدمی خدای تعالی عهدهائی و آدابی از فرائض بسته که باید بآن عمل کند و بر دل او آدابی اس از خوف و خشیت و بر روح او است که از مقام قرب دور نشود و کیست که از عهده اینکه عهد برآید، و در کتاب کنز گفته اینکه آیه از دو جهت بر وجوب عهد دلالت دارد یکی از صیغه امر (أَوفُوا) زیرا که امر برای وجوب است، دوم از عهد سؤال خواهد شد و از غیر واجب سؤال نخواهند کرد پس وفاء بعهد واجب است.
(منهج الصادقین) وَ أَوفُوا الکَیل‌َ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلًا هفتم- (القسطاس) بضم قاف و کسر آن بمعنی میزان است، و بقولی لفظ رومی است که معرب شده، و بقولی عربی است و بمعنی قسط و عدل آمده خلاصه در اینکه آیه امر فرموده که در کیل و میزان بدرستی عمل کنید و وقتی جنسی را بکیل و وزن در آوردید روی میزان مساوی و مستقیم و عدل قرار دهید.
در اینجا امر فرموده که در معامله وقتی بکیل یا وزن درآوردید بمیزان مستقیم بسنجید و در سوره مطففین کم فروشان را تهدید مینماید (وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ الَّذِین‌َ إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاس‌ِ یَستَوفُون‌َ، وَ إِذا کالُوهُم أَو وَزَنُوهُم یُخسِرُون‌َ).
وَ لا تَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ (قفو) بمعنی پیروی کردن اثر است و از اینکه ماده است (قیافه) و در مفردات گفته یعنی حکم نکن بقیافه و گمان یعنی بر آنچه علم نداری ثابت مباش

صفحه : 305
و نهی در آیه (وَ لا تَقف‌ُ) اطلاق دارد و شامل میگردد تمام افعال و اقوال و اعمال و اعتقادات و آنچه را که انسان در روش زندگانیش با آن سر و کار دارد و باید در مقام عمل در آورد و ترتیب اثر بر او بنماید.
در مجمع البیان چنین گفته (وَ لا تَقف‌ُ ما لَیس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلم‌ٌ) یعنی نگو شنیدم و نشنیده باشی و نگو دیدم و ندیده باشی و نگو دانستم و ندانسته باشی.
(إبن عباس و قتاده) و بقولی وقتی کسی از تو گذشت در پشت سر او کلامی مگو و غیبت او را مکن. (از حسن) و بقولی آن شهادت زور است. (محمّد بن حنفیه) و اصل اینکه است که آیه عام است و شامل میگردد هر قول و فعل یا عزمی که بدون علم باشد پس گویا خدای سبحان فرموده نگو مگر چیزی را که میدانی جایز است گفته شود و نکن مگر آنچه را میدانی که جایز است بکنی و معتقد مشو مگر آنچه را که میدانی جایز است معتقد باشی. (پایان) خلاصه از آیه استفاده میشود که نباید بدون علم و دانش پیرو کاری گردید بلکه باید تابع علم شوید.
و نیز آیه دلالت واضح دارد که در هیچ موردی بظن‌ّ و تخمین نباید قناعت نمود حتی در فروع مگر اینکه بدلیل عقلی فروع در جائیکه تحصیل یقین میسر نباشد از عموم اطلاق آیه خارج میگردد زیرا عموم مردم اگر بخواهند در تمام فروع احکام شرع از مدارک حکم بدست بیاورند عسر و حرج ایجاب میکند مثل مریضی که خودش علم طب ندارد مجبور است که رجوع بطبیب حاذق نماید و لو بظن‌ّ زیرا که یقین برای او میسر نیست، اما در غیر فروع یعنی در اعتقادیات و راجع بامور دیگر از آنچه بگوش میشنود از اقوال یا بچشم چیزی می‌بیند و بدون علم و دانش بر آن ترتیب اثر میدهد یا چیزی نسبت بکسی در قلبش خطور میکند تمام اینها تحت اطلاق (لا تَقف‌ُ) باقی است یعنی آیه بطور اطلاق نهی مینماید از عمل کردن

صفحه : 306
بدون علم خواه عمل ناشی از اعمال بدن باشد یا عمل درونی مثل اعتقادات و آنچه بذهن خطور مینماید که بدون علم و یقین نباید آثار علم بر آن بار کنی.
إِن‌َّ السَّمع‌َ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُل‌ُّ أُولئِک‌َ کان‌َ عَنه‌ُ مَسؤُلًا (أُولئِک‌َ) اشاره بسمع و بصر و فؤاد است و (عَنه‌ُ) در موضع فاعل یعنی از هر یک از آنها سؤال میشود، تخصیص بعد از تعمیم است اول آیه (وَ لا تَقف‌ُ) عموم دارد و تمام قوای مدرکه انسانی را از چشم و گوش و دل و باقی قوی را شامل میگردد که در مدرکاتش بدون علم باید اثر بار نکند و ذیل آیه شاید اشاره باشد بعمل شخصی هر یک از اینکه قوی و مشاعر که موقع حساب و تحت مؤاخذه واقع میگردند، و ممکن است که آیه دو طور توجیه شود: اول اینکه طور که از انسان راجع باین قوای سه گانه چشم و گوش و دل سؤال میشود که چه دیدید و چه شنیدید و چه در قلب تصوّر نمودید که مسئول خود انسان باشد که از مدرکات آن سؤال میشود.
دوم بعید نیست که گفته شود از خود اینکه اعضاء سؤال میشود و آنها بایستی اعمال خود را در حضور سلطان عادل ارائه دهند زیرا چنانچه از آیات دیگر مثل قوله تعالی در سوره یس آیه 55 فرموده (الیَوم‌َ نَختِم‌ُ عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ) و نیز بدلالت قوله تعالی که قیامت را دار الحیوان نامیده، سوره عنکبوت آیه 64 (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) و بقرینه (أُولئِک‌َ) و ضمیر (عَنه‌ُ) که برای ذوی العقول میآورند از اینکه آیات چنین مفهوم میگردد که قیامت روزی است که اشیاء بی‌جان، جان میگیرند و آن حیاتیکه در کمون اشیاء مخفی بوده چون در آنوقت بکمال میرسند حیات پیدا میکنند و در موقع سؤال واقع میگردند و زنده میشوند حتی اعضاء بدن آدمی که هر یک مدرکات خود را ارائه دهند.
وَ لا تَمش‌ِ فِی الأَرض‌ِ مَرَحاً إِنَّک‌َ لَن تَخرِق‌َ الأَرض‌َ وَ لَن تَبلُغ‌َ الجِبال‌َ طُولًا دستور اخلاقی است و اشاره به اینکه که در تمام اعمال و اقوال و حرکات و سکنات

صفحه : 307
افراط و تفریط در هیچ عملی مطلوب نیست و خدای تعالی در اینکه آیات بندگان خود را ادب مینماید و طریق وسط و میانه‌روی را بآنها میآموزد و در اینکه آیه نهی نموده از اینکه انسان در زمین متکبّرانه و خرامان راه برود و وی را بعجز خود میآگاهاند که تو از اینکه طور راه رفتن نه زمین را توانی بشکافی و نه قدرت داری که بتطاول و سر بلندی خود بکوهها برسی، و اینکه مثل است که خدا زده یعنی ای انسان زمین را بتکبّر خود نمی‌شکافی و بتطاول و سرکشی خود بکوهها نمیرسی.
کُل‌ُّ ذلِک‌َ کان‌َ سَیِّئُه‌ُ عِندَ رَبِّک‌َ مَکرُوهاً (کُل‌ُّ ذلِک‌َ) اشاره بتمام منهیّاتی است که در آیات بالا اشاره بآنها شده که تمام اینها نزد پروردگار تو گناه و نارواست.

صفحه : 308

[سوره الإسراء (17): آیات 39 تا 48]

اشاره

ذلِک‌َ مِمّا أَوحی إِلَیک‌َ رَبُّک‌َ مِن‌َ الحِکمَةِ وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّم‌َ مَلُوماً مَدحُوراً (39) أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِین‌َ وَ اتَّخَذَ مِن‌َ المَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُم لَتَقُولُون‌َ قَولاً عَظِیماً (40) وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن‌ِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُم إِلاّ نُفُوراً (41) قُل لَو کان‌َ مَعَه‌ُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُون‌َ إِذاً لابتَغَوا إِلی ذِی العَرش‌ِ سَبِیلاً (42) سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَقُولُون‌َ عُلُوًّا کَبِیراً (43)
تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلاّ یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم إِنَّه‌ُ کان‌َ حَلِیماً غَفُوراً (44) وَ إِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ جَعَلنا بَینَک‌َ وَ بَین‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً (45) وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِذا ذَکَرت‌َ رَبَّک‌َ فِی القُرآن‌ِ وَحدَه‌ُ وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً (46) نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَستَمِعُون‌َ بِه‌ِ إِذ یَستَمِعُون‌َ إِلَیک‌َ وَ إِذ هُم نَجوی إِذ یَقُول‌ُ الظّالِمُون‌َ إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلاّ رَجُلاً مَسحُوراً (47) انظُر کَیف‌َ ضَرَبُوا لَک‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُون‌َ سَبِیلاً (48)

صفحه : 309

[ترجمه]

‌اینکه است از آنچیزهائیکه از حکمت بسوی تو وحی نمود پروردگار تو و با خدا خدای دیگر قرار مده که در جهنم انداخته شوی در حالیکه ملامت زده و از رحمت خدا رانده شده باشی (39)
آیا پروردگار شما برگزید شما را بپسران و از ملائکه برای خود دختران انتخاب نمود حقیقة شما قول و کلام عظیمی میگوئید (40)
و محققا ما در اینکه قرآن مکرر بیان نمودیم برائت خود را از اولاد برای اینکه متذکر گردند (و با اینکه حال) زیاد نکرد (اشقیاء را) مگر نفرت و دوری از حق (41)
ای محمّد (ص) بگو اگر با خدا خدایان دیگری باشد اینکه طوری که مشرکین میگویند در اینکه صورت طلب میکردند راهی را برای دفع او (42)
خدا منزه است و برتر است از آنچه باو نسبت میدهند برتری بزرگی (43)
تسبیح و تقدیس میکند او را آسمانهای هفت گانه و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است و نیست چیزی مگر اینکه تسبیح میکند بحمد او و لکن شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید بدرستی که او بردبار و آمرزنده است (44)
ای رسول اکرم هنگامیکه تو قرآن را قرائت میکنی ما قرار میدهیم بین تو و بین آنهائیکه بآخرت ایمان نیاورده‌اند پرده و حجابی که مستور است از دیدن آنها (45)
و ما قرار دادیم بر قلبهای کافرین پوششی (که مانع از فهم حقایق قرآن باشد) و در گوشهای آنان سنگینی قرار دادیم و وقتی پروردگار خود را بوحدت یاد میکنی نفرت نموده و بپشتهای خود برمیگردند (46)
ما عالم‌تریم بآنچه آنها از قرآن استماع مینمایند زیرا بسوی تو استماع مینمایند در حالیکه با هم نجوی میکنند در آنهنگام ستمکاران میگویند شما متابعت نمیکنید مگر مردی را که سحر کرده شده است (47)
ببین چگونه برای تو مثالهائی زدند پس اینکه (کافرین) گمراه گردیدند و دیگر قدرت بر یافتن راه ندارند (48)
.

صفحه : 310

(توضیح آیات)

اشاره

ذلِک‌َ مِمّا أَوحی إِلَیک‌َ رَبُّک‌َ مِن‌َ الحِکمَةِ وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّم‌َ مَلُوماً مَدحُوراً ذلک اشاره بآیات بالا است از واجبات و مستحبات و محرمات که تمام اینها از چیزهائی است که مشتمل بر حکمت است و از طرف پروردگار بر تو فرود آمده اشاره به اینکه که گمان نشود تو از پیش خود وضع قوانین نموده‌ئی قانون گذار خدا است و بایستی از طرف حق تعالی وضع گردد و تو از طریق وحی قانون عدل را در بین مردم اجراء میگردانی.
(وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ) در اینکه آیات اینکه آیه دو بار تکرار شده یک دفعه در اول شروع باحکام و دیگر در اینجا که آخر است، اشاره باین است که توحید اصل تمام احکام و قوانین است اینکه است که در ابتداء و اختتام احکام نهی از شرک فرموده اول نتیجه بد دنیوی شرک را خاطر نشان کرده (فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا) و در اینجا عقوبت اخروی را تذکر میدهد (فتلقی فی جهنم ملوما مخذولا).
یعنی اگر با خدای یکتا خدای دیگری قرار دادی از مقام خودت میافتی و در جهنم واقع میگردی در حالی که ملامت زده و مردود میباشی.
أَ فَأَصفاکُم رَبُّکُم بِالبَنِین‌َ وَ اتَّخَذَ مِن‌َ المَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُم لَتَقُولُون‌َ قَولًا عَظِیماً اینکه آیه تأیید مینماید توجیهی را که در آیه بالا گفته شد (وَ لا تَجعَل مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ) که اگر چه ظاهرا خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن در واقع تهدید مشرکین است آنهائی که با خدا خدایان دیگر قرار دادند چنانچه در اینکه آیه بهمزه انکاری در مقام مذمت و سرزنش کفاری برآمده که ملائکه را دختران خدا مینامیدند و اینها سخن بزرگی میگویند که از روش عقلی خارج است.

صفحه : 311
وَ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن‌ِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُم إِلّا نُفُوراً در مفردات راجع بمعنی صرف چنین گفته (الصرف) رد چیزی است از حالی بحالی یا تبدیل گردانیدن لفظی است بغیر معنی خودش یا اینکه گفته شود تبدیل مثل تصریف است در تکثیر و بیشتر گفته میشود تصریف گردانیدن شیئی است از حالتی بحالت دیگر و از امری بامر دیگر (و تصریف الریاح) گردانیدن ریاح است از حالی بحالی قال تعالی (وَ صَرَّفنَا الآیات‌ِ) (وَ صَرَّفنا فِیه‌ِ مِن‌َ الوَعِیدِ) و بهمین معنی است (تصریف الکلام و تصریف الدراهم) (پایان) (صَرَّفنا) آیه اشاره به اینکه که ما یعنی حق تعالی در آیات قرآن راجع بوحدت اله دلائل بسیار و تنبیهات بی‌شماری از قصص و حکایات گذشته‌گان و وعده رحمت برای مطیعین و وعید و تهدید بعذاب نسبت بمشرکین و عاصین به بیانات مختلف بیان نمودیم تا اینکه کفار اندرز و پند گیرند و عوض اینکه آنان بآیات قرآنی متّعظ گردند میرمند و فرار میکنند.
قُل لَو کان‌َ مَعَه‌ُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُون‌َ إِذاً لَابتَغَوا إِلی ذِی العَرش‌ِ سَبِیلًا خطاب برسولش نموده و آیه ارشاد باین است که باین مشرکین بگو اگر شما گمان میکنید با خدا خدایان و آلهه‌ئی باشند رجوع بعقل خودتان نمائید تا اینکه بحکم عقل یادآور شوید که آن خدایان نیز بایستی صاحب عرش و مملکت و دستگاه خدائی و دارای مخلوقات بسیار باشند و شمائی که نسبت بندگی نآن خدایان میدهید بایستی در مقام طلب برآئید که راهی بسوی عظمت عرش او پیدا نمائید.

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- (یَقُولُون‌َ) بجمع غائب، یا (تقولون) خطاب بجمع حاضر نموده که اگر بگمان شما مشرکین با خدا آلهه‌ئی باشد همانا بایستی آنان راهی بسوی قرب صاحب عرش پیدا نموده و نظر بعلم آنها بعلوّ و عظمت او طلب نزدیکی باو بنمایند. (مجاهد و قتاده)

صفحه : 312
2- و اکثر مفسرین در معنی آیه گفته‌اند بایستی که آلهه راهی بسوی صاحب عرش پیدا نمایند که با او نزاع و جدال کنند زیرا چون الاهان در صفات ذاتی مثل (قوّت و قدرت) متساوی میباشند باید با هم بجنگند تا کدام غالب گشته و مملکت مخصوص بخودش گردد و بازگشت اینکه توجیه بدلیل تمانع است (مجمع البیان) لکن آن وجه اول نزدیک‌تر بواقع مینماید زیرا که ظاهرا مشرکین آلهه خود را مطابق واجب الوجود مبدء عالم نمیدانستند بدلیل اینکه وقتی از آنها از چگونگی بتها سؤال میشد میگفتند ما اینان را عبادت مینمائیم (لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّه‌ِ زُلفی) برای اینکه بخدا نزدیک گردیم زیرا بگمان فاسدشان گمان میکردند خداوند امور عالم و نظام خلقت را محوّل بآنها گردانیده و آنان مقام و منزلتی نزد خدای تعالی دارند که عبادت اینها قرب بحق را ایجاب مینماید اینکه بود که از آنها استمداد می‌طلبیدند، و شاید آیه برای رفع توهّم آنها تذکر میدهد اگر اینها مقامی نزد خدای تعالی داشته باشند بایستی راهی بسوی قرب او پیدا نمایند و از او استمداد جویند و چون چنین نیستند نباید باینها توسل و استمداد بجوئید و باین وجه اینکه دلیل دیگری میشود غیر از دلیل تمانع و غیر از آیه (لَو کان‌َ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا) زیرا که آنها دلیل بر بطلان تعدّد واجب الوجود و مبدء عالم میباشد و اینکه دلیل بنا بر اینکه بیانی که شد دلیل بر بطلان آلهه میشود یعنی دلیل بر اینکه میشود که موجد عالم همان مربّی و ناظم عالم است همین طوری که در اصل خلقت محتاج بشریک و معاون در آفرینش و تقدیر نیست چنین است در تدبیر عالم که بقدرت ازلی خود میآفریند و بقوّت و قاهریت و علم بصلاح روزی میدهد و پرورش دهنده مخلوقاتست کسی را در مملکت و سلطنت او راهی نیست.
سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَقُولُون‌َ عُلُوًّا کَبِیراً اینکه آیه تأیید مینماید توجیهی را که در آیه بالا شده یعنی مبدء عالم منزّه

صفحه : 313
و بلند مرتبه‌تر است از آنکه مشرکین باو نسبت میدهند که در تدبیر و نظام عالم معاون و کمک گرفته باشد و امور عالم را محوّل بغیر نماید به (عُلُوًّا کَبِیراً) کلام را مؤکّد میگرداند و اشاره به اینکه که علوّ و عظمت و کبریائی او بقدری عظیم است که تمام موجودات خواه ملک باشد یا انسان یا ماه و خورشید و اوضاع سماوی در مقابل عظمت و اقتدار او هیچ مینمایند چگونه کسی را قدرت باشد که در مملکت او تصرّف نماید هرگز چنین نخواهد بود.
تُسَبِّح‌ُ لَه‌ُ السَّماوات‌ُ السَّبع‌ُ وَ الأَرض‌ُ وَ مَن فِیهِن‌َّ وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ در اینکه آیه تصریح فرموده که تمام موجودات از آسمانهای هفت گانه و نیز زمین و آنچه در آسمانها و زمین است همگی تسبیح و تمجید و ستایش مینمایند و بزرگی و عظمت آفریننده و مربّی خود را میستایند، و بعد کلام را میگرداند و بطور عموم ببشر تذکر میدهد که نیست چیزی مگر اینکه او را از صفات ممکنات تنزیه میکند و بحمد او را ستایش مینماید.
اشاره به اینکه که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات و موجودات عالی و دانی همه و همه خدای تعالی را از صفات و نواقص امکانی تنزیه مینمایند و او را بصفات جلال و جمال ستایش میکنند.

(سخنان مفسرین در وجه چگونگی حمد و تسبیح موجودات)

1- معنی تسبیح در اینجا دلالت بر توحید خدا و عدل او است و اینکه در الهیت برای او شریکی نیست و اینکه طور تسبیح جاری مجرای تسبیح بلفظ است و بسا میشود که تسبیح از طریق دلالت قوی‌تر است زیرا که آن مؤدّی بعلم میگردد (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ) یعنی نیست شیئی از موجودات مگر اینکه خدا را تسبیح میکند از جهت آفرینش خود زیرا که هر موجودی غیر از خدای قدیم حادث است و حدوث میکشاند حادث را و میخواند او را بتعظیم و ستایش قدیم زیرا که حادث محتاج بصانعی است که از حیث صنع غیر مصنوع باشد و صنعت حادث دلالت دارد بر صنعت آن قدیم تعالی که بذاته از کل‌ّ ما سوی بی‌نیاز است و بر او

صفحه : 314
جایز نیست آنچه که بر حادث جایز است. (طبرسی) 2- و بقولی (یُسَبِّح‌ُ بِحَمدِه‌ِ) یعنی نیست چیزی از زنده‌ها مگر اینکه تسبیح و ستایش میکنند بحمد او. (حسن) 3- و بقولی دیگر هر شیئی بطور عموم از وحوش و طیور و جمادات خدا را تسبیح و ستایش مینمایند حتی صریر درب و خریر آب یعنی صدای باز شدن درب و جاری شدن آب. (ابراهیم و جماعتی) وَ لکِن لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم یعنی شما کیفیت تسبیح موجودات را نمی‌فهمید زیرا که در آنها تعقّل نمیکنید تا چگونگی دلالت آنها را بر توحید بدانید (إِنَّه‌ُ کان‌َ حَلِیماً) یکی از صفات جمال الهی حلم است، خدا حلیم است اینکه است که بشما در مجازات بر کفرتان مهلت داده (غَفُوراً) وقتی توبه نمودید و بازگشت باو کردید شما را می‌پذیرد. (مجمع البیان) 4- بعضی از مفسرین چنین گفته تسبیحی را که در آیه ثابت مینماید برای تمام اشیاء آن تسبیح بمعنی حقیقی است که در کلامش برای تمام موجودات از آسمانها و زمین و آنچه در آنها است محقق و مکرر گردانیده و در آیات مواردی را تذکر داده که نمیتوان حمل کرد مگر بر حقیقت مثل قوله تعالی (وَ سَخَّرنا مَع‌َ داوُدَ الجِبال‌َ یُسَبِّحن‌َ وَ الطَّیرَ) سوره انبیاء آیه 79، و قوله (إِنّا سَخَّرنَا الجِبال‌َ مَعَه‌ُ یُسَبِّحن‌َ بِالعَشِی‌ِّ وَ الإِشراق‌ِ) سوره جن آیه 17، و قوله تعالی (یا جِبال‌ُ أَوِّبِی مَعَه‌ُ وَ الطَّیرَ) سوره سبأ آیه 10، پس معنی ندارد که حمل شود بر تسبیح بلسان حال.
و از روایات بسیار از طریق شیعه و سنی استفاده میشود که هر یک از اشیاء را تسبیح خاصی است و از جمله آنها روایتی است که ریک در کف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تسبیح گفته. (تفسیر المیزان) ممکن است نظر بجمع بین آیات و اخباری که در خصوص تسبیح موجودات

صفحه : 315
رسیده گفته شود مقصود از تسبیح نمودن موجودات معنائی باشد اعم‌ّ از ترتیب حروف و کلمات و اعم‌ّ از نطق و کلام مسموع و غیر آن و آن غیر از مطلق دلالت بر صنع آنها است و آن کلام مخصوصی باشد که هر نوعی از موجودات بحسب خلقت مخصوص بخودشان و بقدر دانششان تسبیح خاصی دارند که از غریزه و دانش مخصوص بخود مبدء وجودشان را تسبیح و ستایش میکنند باین طور: آنهائیکه صاحب نطقند بنطق و صدای مخصوص بخودشان و آنهائیکه صدائی از آنان مسموع نیست در علم و غریزه خود رو بمبدء دارند و از او بقاء و روزی می‌طلبند زیرا که در محل خود ثابت گردیده و اینکه آیات نیز مشعر بر اینکه است که علم در تمام موجودات سریان دارد مثل وجود اینکه است که هر موجودی بقدر قوت وجودش صاحب علم و ادراک است و لو اینکه علم بعلم خود نداشته باشد قوله تعالی حکایة از اعضاء انسان و شهادت آنها بر علیه او (قالُوا أَنطَقَنَا اللّه‌ُ الَّذِی أَنطَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) و میشود اینکه معنی را از قوله تعالی (لا تَفقَهُون‌َ تَسبِیحَهُم) استنباط نمود، اشاره به اینکه که تمام اجزاء عالم تسبیح میکنند و شما افراد بشر کیفیت تسبیح آنها را نمی‌فهمید (و اللّه العالم باسرار کلامه).
وَ إِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ جَعَلنا بَینَک‌َ وَ بَین‌َ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً زمانی که تو میخوانی ای پیغمبر قرآن را قرار میدهیم ما میان تو و آنهائیکه ایمان بآخرت ندارند پرده‌ئی که از نظرها مستور است که تو را نبینند چنانکه آنها بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عبور میکردند و او را نمیدیدند، و بعضی گفته‌اند اسم مفعول بمعنی اسم فاعل است یعنی حجابی که ساتر باشد بین تو و آنها.
و شاید مقصود از حجاب محجوبیت باطن آنها باشد از فهم معانی و اسرار مندرجه در قرآن و اشاره به اینکه که آنهائیکه بآخرت ایمان ندارند در حجاب منیت و خودپسندی واقع گردیده و آن حقیقت انسانیت آنها در پس پرده حجاب قوای حیوانی آنها پوشیده گردیده.

صفحه : 316
وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِذا ذَکَرت‌َ رَبَّک‌َ فِی القُرآن‌ِ وَحدَه‌ُ وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً اینکه آیه مؤیّد توجیه دوم است که در آیه بیان شد که شاید در مقام بیان حجابی باشد که بین پیغمبر و آنهائی که بآخرت ایمان ندارند بر آمده که آن حجاب پوششی است که منشأ آن انکار و لجاجت کافرین است که چون آنان دانسته و فهمیده برای استماع قرآن حاضر نگردیدند ما در قلب آنها پوششی قرار دادیم که اسرار و اعجاز آنرا نمی‌فهمند و نیز در گوش آنان سنگینی قرار دادیم که تاب تحمّل آنرا ندارند اینکه است که تو وقتی پروردگارت را بوحدت و حقیقت یاد میکنی چون قلبشان از کفر پوشیده شده و گوششان را چرکی کلمات ناهنجار سنگین گردانیده و تاب استماع ندارند رو بر میگردانند و نفرت میکنند.
نَحن‌ُ أَعلَم‌ُ بِما یَستَمِعُون‌َ بِه‌ِ إِذ یَستَمِعُون‌َ إِلَیک‌َ وَ إِذ هُم نَجوی إِذ یَقُول‌ُ الظّالِمُون‌َ إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلّا رَجُلًا مَسحُوراً در اینکه آیه خدای تعالی برسولش خبر میدهد که ما عالم‌تریم بحال کفار و مقالات ناهنجار آنان که آنها چنینند آیاتی میشنوند و آنچه را که از قرآن استماع مینمایند پس از آن با هم نجوی میکنند آنوقت کسانیکه ستمکار میباشند که هم بنفس خود ستم میکنند که خود را بدرک حیوانیت پرتاب نموده و از طریق هدایت و سعادت منحرف گردیده و در سیه چال طبیعت پرتاب شده‌اند و هم نسبت بمقدّسات آیات قرآنی ستم میکنند زیرا در آن تدبّر نمیکنند تا اینکه بفهمند که آن از معدن صدق و حقیقت فرود آمده و عمل باحکام و قوانین آن حقیقت انسانیت آنها را تأمین میگرداند و هم نسبت بنفس قدسی ملکوتی نسبت ناروا میدهند و آن برگزیده الهی را گاهی ساحر و گاهی مسحور یعنی سحر گردیده شده و گاهی مجنون و گاهی شاعر و گاهی کاذبش نامند و از روی جهل و بیخردی یا از روی کبر و خودپسندی با هم یا با کسانیکه تابع اسلام گردیده‌اند میگویند شما متابعت ننموده‌اید مگر مردی که سحرش کرده‌اند یعنی عقلش زائل شده

صفحه : 317
انظُر کَیف‌َ ضَرَبُوا لَک‌َ الأَمثال‌َ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُون‌َ سَبِیلًا خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که نظر کن و بنگر چگونه کفار در باره تو مثلهائی زدند و آنچه لایق قدس تو نیست بتو نسبت میدهند از کذب و سحر و امثال آن و سبب آن گمراهی آنها است چون از راه حقیقت منحرف گردیده اینکه است که راه سعادت خود را گم کرده‌اند و دیگر قدرت بر هدایت گردیدن و یافتن راه راست ندارند زیرا که چشم دلشان بسته گردیده و دیگر نه چشم بینا دارند که خودشان راه سعادتشان را پیدا کنند و نه گوش شنوا دارند که بارشاد پیمبران براه سعادت رهسپار گردند.

صفحه : 318

[سوره الإسراء (17): آیات 49 تا 58]

اشاره

وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً (49) قُل کُونُوا حِجارَةً أَو حَدِیداً (50) أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ فِی صُدُورِکُم فَسَیَقُولُون‌َ مَن یُعِیدُنا قُل‌ِ الَّذِی فَطَرَکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ فَسَیُنغِضُون‌َ إِلَیک‌َ رُؤُسَهُم وَ یَقُولُون‌َ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً (51) یَوم‌َ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُون‌َ بِحَمدِه‌ِ وَ تَظُنُّون‌َ إِن لَبِثتُم إِلاّ قَلِیلاً (52) وَ قُل لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِن‌َّ الشَّیطان‌َ یَنزَغ‌ُ بَینَهُم إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلإِنسان‌ِ عَدُوًّا مُبِیناً (53)
رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم وَ ما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم وَکِیلاً (54) وَ رَبُّک‌َ أَعلَم‌ُ بِمَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَقَد فَضَّلنا بَعض‌َ النَّبِیِّین‌َ عَلی بَعض‌ٍ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً (55) قُل‌ِ ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُونِه‌ِ فَلا یَملِکُون‌َ کَشف‌َ الضُّرِّ عَنکُم وَ لا تَحوِیلاً (56) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ یَبتَغُون‌َ إِلی رَبِّهِم‌ُ الوَسِیلَةَ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ وَ یَرجُون‌َ رَحمَتَه‌ُ وَ یَخافُون‌َ عَذابَه‌ُ إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّک‌َ کان‌َ مَحذُوراً (57) وَ إِن مِن قَریَةٍ إِلاّ نَحن‌ُ مُهلِکُوها قَبل‌َ یَوم‌ِ القِیامَةِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کان‌َ ذلِک‌َ فِی الکِتاب‌ِ مَسطُوراً (58)

صفحه : 319

[ترجمه]

کافرین گفتند آیا وقتی که ما مردیم و استخوان پوسیده گردیدیم دو مرتبه زنده میشویم و برانگیخته میگردیم و خلقت جدیدی پیدا مینمائیم (49)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو هر گاه بوده باشید سنگ یا آهن (50)
یا مخلوقی سخت‌تر از آنچه بتوانید در قلب خود تصوّر نمائید زنده میگردید (اگر گویند چه کسی ما را زنده میکند) بگو آنکسیکه در اول شما را آفریده (وقتی بآنها چنین گوئی) بزودی سرهای خود را بسوی تو حرکت میدهند و گویند چه زمانی چنین خواهد شد بگو شاید اینکه واقعه بزودی انجام گیرد (51)
و آن روزی خواهد بود که شما را میخوانند و شما امر پروردگارتان را اجابت مینمائید و گمان میکنید که در دنیا مکث ننموده‌اید مگر اندکی (52)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ببندگان من بگو سخنی گوئید که آن نیکوتر باشد همانا شیطان (بین شما) دشمنی و نزاع بر میانگیزاند زیرا که شیطان همیشه برای انسان دشمنی است آشکارا (53)
و پروردگار شما عالم‌تر است بشما از خود شما اگر بخواهد شما را رحم میکند و اگر بخواهد شما را عذاب مینماید و ما تو را بر آنها نفرستادیم نگهبان (54)
و پروردگار تو عالم‌تر است بکسیکه در آسمانها و زمین است و حقیقة ما بعضی از پیمبران را بر بعضی دیگر فضیلت و برتری دادیم و بداود کتاب زبور را عطاء نمودیم (55)
بکافرین بگو بغیر خدا کسانی را بخوانید که گمان میکنید کاری از دستشان برمیآید در صورتی که آنها قدرت ندارند که سختی را از شما دفع نمایند و نه تغییر حالی بشما بدهند (56)
آنهائی را که مشرکین میخوانند خودشان بسوی پروردگارشان دست آویزی می‌طلبند یعنی تقرب میجویند بخدا بفرمان برداری او هر کدام که تقربشان بخدا زیادتر است و امیدوارند برحمت خدا و از او میترسند همانا عذاب پروردگار ترسیده شده است که بایستی از آن حذر نمود (57)
و هیچ شهری و دهی نیست مگر اینکه پیش از روز قیامت هلاک کننده آنیم یا عذاب کننده اهل آنیم و اینکه حکم در لوح محفوظ نوشته شده (58)

صفحه : 320

(توضیح آیات)

وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً عمده ایراد کفار بپیمبران دو چیز بود یکی میگفتند شماها هم مثل ماها بشرید، غذا میخورید، میخوابید، ازدواج میکنید، در تمام امور طبیعی مثل باقی افراد بشر میباشید چطور شد که شما رسول پروردگار شدید و میخواهید بر ما حکومت کنید و ما را ببندگی بگیرید لکن آن بی‌خردان ندانستند که برتری انبیاء بآن روح قدسی و روان پاک بی‌آلایش آنها بوده که لایق مقام بلند رسالت گردیده‌اند.
و دیگر آنکه چون انسان را فقط همین جسم دو پا میدیدند و از آن روح مجرد انسانی غافل بودند و میدیدند بمردن جسم مندک و پراکنده میگردد و خاک گشته و خاک آن جزء اشیاء دیگری میگردد اینکه بود که از مقاله پیمبران که میگفتند شما پس از مردن در سرای دیگری زنده میگردید و بپاداش اعمال دنیوی خودتان خواهید رسید تعجب و استبعاد میکردند که چگونه چنین خواهد بود و عقل ناقص آنها که مشوب بوهمشان گردیده بآنان اجازه قبول نمیداد لکن اگر آن بی‌خردان قدری بخود میآمدند و فکر خود را بکار می‌انداختند و در خود فرو می‌رفتند آنوقت بوجدان در خود قوّه و حقیقتی غیر از جهات مادی طبیعی می‌یافتند که از سنخ اینکه عالم طبیعی نیست و آن قوّه و حقیقتی است در کمون بشری که طالب کمال است و علی الدوام وی را رو بکمال سوق میدهد اینکه است که می‌بینیم فردی پیدا نمیشود که با سلامتی قوی و مشاعر طالب کمال نباشد و رو بکمال نرود، اگر چه اکثر مردم در اینکه کمال حقیقی چیست و از چه راهی باید بوی پیوست در اشتباهند چنانچه می‌بینیم بعضی کمال را در مال یا جاه و بعضی در ریاست و فرمان فرمائی و بعضی در اطفاء قوای شهوانی و امثال حظوظات طبیعی مادی می‌پندارند لکن مقصود اصلی رسیدن بکمالات روحانی است و راه را

صفحه : 321
اشتباه کرده‌اند و اینها را کمال وهمی نامند و کمال روحانی را کمال حقیقی گویند آری آن همان روح جاودانی است که در بشر بودیعه گذارده شده است و اصل آن از عالم ما فوق الطبیعه فرود آمده اینکه است که باقتضاء ذات خود میکوشد که باصل خود پیوندند و چون اینکه روح بشری از سنخ اینکه عالم کون و فساد نیست بلکه از عالم روحانیات بروز و ظهور نموده و بحکم اینکه (کل‌ّ شی‌ء یرجع الی اصله) پس از خراب شدن بدن باقی است و باصل خود رجوع مینماید و فناءپذیر نمیباشد و در قیامت که آخرین مرتبه کمال انسانی است بحکم قادر متعال با اجزاء اصلیه که مادّة المواد بدن دنیوی او است و در حال حیات و پس از آن در محل خود محفوظ است یا قوّه اثیریّه یا هر چه باشد می‌پیوندد و او همان انسان شخصی است که در دنیا زندگانی مینمود زیرا بمردن از اجزاء اصلیه وی چیزی کم نگردیده نفس و روح جاویدانش با صورت مثالی دنیویش موجود است فناءپذیر نخواهد بود فقط چیزیکه هست روح بامر حق تعالی در روز موعود بازگشت ببدن میکند تا کیفر اعمال دنیوی خود را ببیند یا بکمالات روحانیش و نتیجه اعمالش برسد و باید چنین باشد زیرا بدیهی است که شالوده انسان از روح و بدن تشکیل شده نه بدن تنها بدون روح انسان است و نه روح تنها بدون بدن و در هر نشأه و عالمی که باشد روح با بدن همراه است منتهی الامر در هر عالمی بدن بمناسبت صفاء و کدورت آن عالم روح ظهور مینماید اینکه است که آیه بعد جواب مثبت بکافرین میدهد و خطاب برسولش نموده که در پاسخ آنان بگو:
قُل کُونُوا حِجارَةً أَو حَدِیداً أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ فِی صُدُورِکُم اگر شما سنگ یا آهن یا خلقتی بالاتر از هر چه بنظر شما بزرگ باشد بوده باشید مثل آسمانها و زمین و هر چه باشد از آنچه مبعوث گردیدن آنرا سخت‌تر بدانید البته مبعوث خواهید گردید و چیزی از شما نه کوچک و نه بزرگی فوت نخواهد گردید زیرا که کوچک و بزرگ نسبت بقدرت کامله الهی یکسانست

صفحه : 322
فَسَیَقُولُون‌َ مَن یُعِیدُنا قُل‌ِ الَّذِی فَطَرَکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ مقول قول منکرین معاد است که بزودی در پاسخ رسول گویند کی است که بتواند و چنین قدرتی داشته باشد که پس از اضمحلال جسم ما بتواند ما را بحالت اوّلی برگرداند و زنده گردیم، خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بگو همان کسیکه ابتداء شما را آفریده و از نیستی بهستی آورده قدرت دارد شما را برگرداند (وَ هُوَ أَهوَن‌ُ عَلَیه‌ِ) سوره روم آیه 26.
فَسَیُنغِضُون‌َ إِلَیک‌َ رُؤُسَهُم وَ یَقُولُون‌َ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُون‌َ قَرِیباً راغب گفته (انغاض، حرکت دادن سر است بطرف غیر مثل کسیکه از او تعجب نماید) معلوم میشود کفار زنده شدن پس از مرگ را عملی غریب میدانستند و نمیخواستند باور نمایند اینکه بود که شاید از روی استهزاء میگفتند چه وقت و در چه زمانی قیامت واقع خواهد گردید باینها بگو شاید بزودی واقع گردد زیرا بهر نفسی و هر قدمی انسان بقیامت نزدیک‌تر میگردد اینکه است که در هر ساعتی میتوان گفت قیامت نزدیک گردیده.
یَوم‌َ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُون‌َ بِحَمدِه‌ِ وَ تَظُنُّون‌َ إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا وقوع قیامت وقتی است که خدای تعالی مردم را برای حساب بخواند و در آنوقت تمامی افراد بشر از مؤمن و کافر نداء پروردگار را اجابت نموده و خدا را ستایش مینمایند و چنین گمان میکنند که در قبر و عالم برزخ مکث ننموده‌اند مگر مدّت کمی.
و جمله اخیره (وَ تَظُنُّون‌َ إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا) شاید برای بیان وجه نزدیک بودن قیامت باشد که در آیه بالا تذکر داده که ساعت قیامت نزدیک است و امثال اینکه آیه آیات بسیاری است مثل قوله تعالی در سوره مؤمنون آیه 114 (إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا) و در سوره روم آیه 56 (وَ یَوم‌َ تَقُوم‌ُ السّاعَةُ یُقسِم‌ُ المُجرِمُون‌َ ما لَبِثُوا غَیرَ ساعَةٍ) و غیر ذلک از آیات.
و شاید نظر به اینکه که امتداد زمانی مخصوص بهمین عالم طبیعت میباشد چنانچه

صفحه : 323
بعضی چنین گمان کرده‌اند و عالم ما فوق عالم دنیا بنا بگفته بعضی یا اصلا امتداد زمانی ندارد زیرا زمان چنانچه در محل خود مبرهن گردیده یک امر اعتباری است که از وقوع متجددات اعتبار میگردد و چون در عالم برزخ تجدّد و استحاله‌ئی برای انسان نیست آدمی بهمین حالیکه مرده است زنده خواهد گردید، دیگر امتداد زمانی معنی ندارد و اگر زمانی هم فرض شود مسلّما مثل زمان حیات دنیوی انسان نخواهد بود اینکه است که ممکن است آیه اینکه طور توجیه شود که وقتی مرده‌ها در صحرای قیامت حاضر میگردند گمان میکنند تازه مرده‌اند و مکثشان در قبر اندک بوده.
وَ قُل لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ إِن‌َّ الشَّیطان‌َ یَنزَغ‌ُ بَینَهُم إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلإِنسان‌ِ عَدُوًّا مُبِیناً خدای تعالی بپیمبرش امر فرموده که ببندگان من بگو و ظاهرا مقصود مؤمنین باشند و اینکه آنها را ببندگان خود ستوده و مفتخر گردانیده نظر بایمان آنها است که اینها موقعیکه با کفار طرف مصاحبه واقع میگردند آنطوری که نیکوتر باشد با آنها صحبت کنند.
بعضی از مفسرین آیه را تخصیص داده‌اند باصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفته‌اند در اول اسلام معاندین بمؤمنین اذیت مینمودند و نسبت بمقام رسول (ص) کلمات ناروا میگفتند و مؤمنین میخواستند دفاع کنند و از رسول خدا اذن می‌طلبیدند که با آنها مجادله کنند و چون هنوز حکم جهاد نیامده بود آیه نازل شد که بمؤمنین بگو با آنها بهر زبانی که نیکوتر است صحبت کنید که بگفتار رکیک جنگ و نزاع بینشان واقع نگردد و اینکه عمل شیطان است که میخواهد بین شما دشمنی ایجاب نماید زیرا که شیطان نسبت بانسان دشمنی است آشکارا.
فرضا اگر شأن نزول آیه هم چنین باشد مورد مخصص نیست و آیه اطلاق دارد و میتوان گفت که یک دستور العملی است که بکلیه مؤمنین داده شده که در مورد امر بمعروف و نهی از منکر وقتی با کسی طرف شدند بطور ملایمت و خوشروئی

صفحه : 324
و کلمات جالب آنها را مایل گردانند و نظیر اینکه آیه قوله تعالی در سوره زمر آیه 19 (فَبَشِّر عِبادِ الَّذِین‌َ یَستَمِعُون‌َ القَول‌َ فَیَتَّبِعُون‌َ أَحسَنَه‌ُ) و نیز در سوره نحل آیه 125 خطاب برسولش نموده (وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ).
رَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم وَ ما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم وَکِیلًا اول آیه راجع بمؤمنین است و ارشاد به اینکه که شما در مقام ارشاد غیر موظفید که بسخنهای نیکو با آنها مجادله کنید حکم گنهکاران با خدا است هر کس را بخواهد رحم میکند و هر کس را بخواهد عذاب مینماید و آخر آیه (وَ ما أَرسَلناک‌َ) راجع برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که تو نسبت بمردم وظیفه داری تبلیغ رسالت بنمائی و ما تو را نگهبان بر آنها قرار نداده‌ایم حکم آنها با ما است.
وَ رَبُّک‌َ أَعلَم‌ُ بِمَن فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لَقَد فَضَّلنا بَعض‌َ النَّبِیِّین‌َ عَلی بَعض‌ٍ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً آیه مربوط بآیه بالا است و در مقام اینکه خدای تو داناتر است که از اهل آسمانها و زمین چه کسانی قابل رحمتند و چه کسانی مستحق عذابند زیرا که موجودات از حیث رتبه و مقام در عرض هم نیستند حتی پیمبران هر یک مقامی و رتبه‌ئی دارند و بعضی را بر بعض دیگر فضیلت داده‌ایم و بمرتبه‌ئی اختصاص گردانیده‌ایم، ابراهیم علیه السّلام بخلّت خلیل حق تعالی گردیده، موسی علیه السّلام بمکالمه کلیم اللّه اختصاص پیدا نمود، عیسی بن مریم (ع) بروح اللّه ستوده گردیده، محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بحبیب اللّه و خاتمیت متخصص گردیده و بعضی مثل داود (ع) بخلیفة اللّه سر افراز گردیده و بعضی بسلطنت و حشمت و غلبه مظهر و نماینده سلطنت حق تعالی گردیده و نیز بداود (ع) زبور یعنی کتاب آسمانی عطاء گردید از کتاب انوار نقل شده که گفته است تخصیص دادن نام زبور را از بین کتابهای آسمانی برای اینکه است که در زبور است که محمّد (ص) خاتم انبیاء است و امّت او بهترین امم میباشند و صلحاء آنها بر تمام اطراف زمین مسلّط میگردند و همه را تحت تصرف خود درمیآورند.

صفحه : 325
قُل‌ِ ادعُوا الَّذِین‌َ زَعَمتُم مِن دُونِه‌ِ فَلا یَملِکُون‌َ کَشف‌َ الضُّرِّ عَنکُم وَ لا تَحوِیلًا خطاب برسولش نموده که بگو باین مشرکین که گمان میکنند کسی یا چیزی غیر از خدا از دست او کاری برمیآید و در موقع حاجت رو باو میآورند که بدانند اینها مخلوقات ضعیفی میباشند و خود محتاجند پس چگونه ممکن است آنکه خود محتاج بغیر است بتواند ضرر را از کسی رفع کند و تغییر حالی بوی بدهد أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ یَبتَغُون‌َ إِلی رَبِّهِم‌ُ الوَسِیلَةَ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ وَ یَرجُون‌َ رَحمَتَه‌ُ وَ یَخافُون‌َ عَذابَه‌ُ إِن‌َّ عَذاب‌َ رَبِّک‌َ کان‌َ مَحذُوراً (أُولئِک‌َ) مبتداء (الَّذِین‌َ) صفت اولئک (یَدعُون‌َ) صله، و مرجع ضمیر یدعون، المشرکین (یَبتَغُون‌َ) خبر اولئک، و باقی ضمائر جمع با آخر آیه راجع باولئک.
(و الوَسِیلَةَ) بمعنی توسل و تقرب تفسیر شده و گاهی بمعنی چیزی که بآن توسل و نزدیکی پدید میگردد استعمال شده، و شاید معنی دوم بسیاق آیه نزدیک‌تر آید بقرینه اینکه عقب قوله تعالی (أَیُّهُم أَقرَب‌ُ) واقع گردیده.
(تفسیر المیزان) آنهائی را که مشرکین میخوانند و معبود خود قرار داده‌اند خود آن معبودان هر کدام نزدیک‌ترند بمنزلت نزد پروردگارشان بطاعت و عبادت دست آویزی بسوی او می‌طلبند و برحمت او امیدوارند و از عذاب او میترسند زیرا که عذاب پروردگار تو حذر گردیده شده چگونه اینکه مشرکین کسانی را پرستش میکنند که خودشان خدا را عبادت میکنند و از عذاب او میترسند.
وَ إِن مِن قَریَةٍ إِلّا نَحن‌ُ مُهلِکُوها قَبل‌َ یَوم‌ِ القِیامَةِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً آیه تذکر میدهد که در عالم قریه و دهی نیست مگر اینکه اهلش باقی نمیمانند و همه هلاک شدنی میباشند و ما همه را پیش از روز قیامت هلاک میگردانیم و هلاک شدن آنها یا بمرگ یا بعذاب شدید انجام میگیرد.
شاید مقصود هنگامی باشد که اراده حق تعالی بر مندک گردیدن عالم دنیا

صفحه : 326
و خراب شدن آن تعلق گرفته که البته آن قبل از وقوع قیامت واقع خواهد گردید و اشاره به اینکه که گمان نکنید که عالم دنیا باقی و پایدار است بلکه دنیا زیر و رو خواهد گردید.
کان‌َ ذلِک‌َ فِی الکِتاب‌ِ مَسطُوراً اینکه آیه تأیید مینماید آن توجیهی را که در آیه بالا شد که خرابی عالم دنیا در عالم قیامت در کتاب تکوینی که شاید (لوح محفوظ) یا عالم قضاء الهی یا ام الکتاب و دفتر آفرینش باشد ثبت گردیده.

صفحه : 327

[سوره الإسراء (17): آیات 59 تا 67]

اشاره

وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِل‌َ بِالآیات‌ِ إِلاّ أَن کَذَّب‌َ بِهَا الأَوَّلُون‌َ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِل‌ُ بِالآیات‌ِ إِلاّ تَخوِیفاً (59) وَ إِذ قُلنا لَک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ أَحاطَ بِالنّاس‌ِ وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک‌َ إِلاّ فِتنَةً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِی القُرآن‌ِ وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلاّ طُغیاناً کَبِیراً (60) وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ قال‌َ أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقت‌َ طِیناً (61) قال‌َ أَ رَأَیتَک‌َ هذَا الَّذِی کَرَّمت‌َ عَلَی‌َّ لَئِن أَخَّرتَن‌ِ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لَأَحتَنِکَن‌َّ ذُرِّیَّتَه‌ُ إِلاّ قَلِیلاً (62) قال‌َ اذهَب فَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم فَإِن‌َّ جَهَنَّم‌َ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً (63)
وَ استَفزِز مَن‌ِ استَطَعت‌َ مِنهُم بِصَوتِک‌َ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِک‌َ وَ رَجِلِک‌َ وَ شارِکهُم فِی الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلاّ غُرُوراً (64) إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ وَکِیلاً (65) رَبُّکُم‌ُ الَّذِی یُزجِی لَکُم‌ُ الفُلک‌َ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِکُم رَحِیماً (66) وَ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَل‌َّ مَن تَدعُون‌َ إِلاّ إِیّاه‌ُ فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ کَفُوراً (67)

صفحه : 328

[ترجمه]

و چیزی مانع نگردید ما را از اینکه آیاتی بفرستیم مگر اینکه جماعت پیشینیان آنرا تکذیب نمودند و بثمود (قوم صالح) ناقه دادیم در حالی که همه بینا بودند و بآن ناقه ستم نمودند (او را کشتند) و ما آیات (معجزات را) نفرستادیم مگر برای ترسانیدن مردم (59)
و یاد کن وقتی را که برای تو گفتیم بحقیقت پروردگار تو بمردم احاطه دارد و ما قرار ندادیم آن رؤیائی که بتو نشان دادیم مگر آزمایش برای مردم و نگردانیدیم درخت لعنت شده در قرآن را مگر برای امتحان و میترسانیم آنها را و زیاد نمیکند آنان را مگر طغیان و سرکشی بزرگ (60)
و یاد کن وقتی را که بملائکه گفتیم بآدم سجده کنید پس سجده کردند مگر ابلیس لعین و گفت آیا من سجده کنم بکسی که او را از گل آفریده‌ئی (61)
شیطان گفت خبر ده مرا که اینکه آدم خاکی را چرا بر من فضیلت دادی اگر مرا تا قیامت مهلت دهی تمام ذریه آدم را از جای میکنم (و مهار مینمایم) مگر کمی از آنها را (62)
حق تعالی گفت برو (رها شو) و کسیکه از آنها تابع تو گردید بحقیقت جهنم پاداش تو و تابعین تو خواهد بود جزای تمام و با دوام (63)
از جای بکن و بلغزان از آنها هر کسی را که استیلاء بر آن داری و برانگیزان بر آنها سواران و پیادگان خودت را و مشارکت نما با آنها در مالهایشان و اولادانشان و بآنان وعده بده و شیطان وعده نمیدهد مگر بفریب (64)
حقیقة تو بر بندگان من سلطنت و تسلّطی نداری و پروردگار تو کافی است که نگهبان بندگان خود باشد (65)
پروردگار شما آنکسی است که برای شما کشتی را در دریا میراند تا اینکه از فضل او بجوئید زیرا که او بشما مهربان است (66)
و وقتی در دریا بشما سختی برسد فراموش میکنید آنچه را که شما میخوانید مگر (خدا را) و وقتی شما را نجات دادیم و بخشکی رسیدید از حق اعراض میکنید و آدمی ناسپاس نعمت خداوند است (67)
.

صفحه : 329

(توضیح آیات)

اشاره

وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِل‌َ بِالآیات‌ِ إِلّا أَن کَذَّب‌َ بِهَا الأَوَّلُون‌َ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِل‌ُ بِالآیات‌ِ إِلّا تَخوِیفاً گویا آیه در جواب کسانی است از قریش که برسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد میگرفتند که چرا تو مثل پیمبران پیش موسی (ع) و عیسی (ع) معجزات آنطوری که عصا را اژدها میکردند یا مرده را زنده مینمودند نمیآوری تا ما ایمان آوریم حق تعالی برای رفع ایراد آنها فرموده آنچه را که سبب عدم چنین معجزات گردیده تکذیب پیشینیان است که معجزاتیکه بدست انبیاء جاری میشد تکذیب میکردند چنانچه برای قوم ثمود شتر آبستن از کوه بیرون آوردیم در صورتی که بآن بینا بودند که چنین عملی از عهده بشری خارج است با اینکه معجزه ظاهره بناقه ستم نمودند و ناقه را کشتند و ما معجزات را نمیفرستیم مگر برای ترسانیدن آنها خلاصه شاید آیه ارشاد بر اینکه است که چون پیشینیان از پیمبران خود معجزه طلب مینمودند و میگفتند اگر چنین معجزه‌ئی آورید ایمان میآوریم و پس از اظهار معجزه انکار مینمودند و حمل بر سحر میکردند اینکه بود که در همین عالم مبتلا بعذاب میگردیدند و چون مشیّت الهی بر اینکه قرار نگرفته که اینکه امّت مرحومه را مبتلا بعذاب استیصال گرداند زیرا که رسول خود را (برحمة للعالمین) ستوده البته آن اندازه‌ئی که اثبات نبوت آن بزرگوار منوط بآن بود بقدریکه اتمام حجت شده باشد از افعال و اقوال و حرکات آنسرور و قرآن باقیه‌اش و قانون کاملش که هر یک از اینها در حدّ خود معجزه کاملی بشمار میرود از او ظاهر و هویدا گردیده لکن معجزه‌ئی که بخواهش آنها واقع شود و سبب انکار آنها گردد و نزول عذاب را ایجاب نماید از روی رحمت از آنها منع نمودیم و شاید یکی از حکمتهایش چنین بوده که چون باید اینکه دین و ملت تا ظهور قیامت باقی باشد و خدای تعالی میدانست که از اصلاب کفار اشخاصی موجود میشوند که مؤمن

صفحه : 330
و متقی بعمل میآیند و چنین عذاب عالم سوز که کافرین را هلاک گرداند منافی با حکمت است اینکه بود که مشیتش مقتضی عذاب استیصالی نگردیده زیرا انکار معجزه ظاهره عذاب را ایجاب مینمود.
وَ إِذ قُلنا لَک‌َ إِن‌َّ رَبَّک‌َ أَحاطَ بِالنّاس‌ِ (سخنان مفسرین در توجیه آیه مأخوذ از تفسیر مجمع البیان) 1- ای محمّد (ص) یادآور وقتی را که بتو گفتیم پروردگارت ببشر احاطه دارد یعنی بحالات آنها و بآنچه میکنند از طاعت و معصیت و آنچه را از ثواب و عقاب مستحق میگردند و خدا قادر است بر جزاء آنها زیرا که همه در قبضه اقتدار اویند و نتوانند از مشیت او خارج گردند. (إبن عباس) 2- مقصود اینکه است که او بتمام اشیاء عالم است و میداند قصد آنها در طلب معجزه ایذاء تو است وقتی که آنچه را خواستند از معجزات نیاوردی تو را اذیت کنند و آیه برای وادار نمودن رسول است بر تبلیغ و وعده است برای پیغمبر که او را از اذیت قومش حفظ کند. (حسن) 3- خدا باهل مکه احاطه دارد و تو را بر آنها فاتح میکند. (مقاتل) 4- و بقول فرّاء امر خدا بمردم احاطه دارد و تو را بر آنها فاتح میگرداند 5- معنی آیه اینکه خدای تعالی قادر است بر آنچه از معجزات از تو طلب مینمایند و عالم است بمصلحت آنها و نمیکند مگر آنچه را صلاح بداند و تو عمل نما بر آنچه از تبلیغ بتو امر شده اگر خدا آیات مقنحه نازل گرداند لطف و مصلحت در آن چنین بیند و اگر نازل نگرداند باز از روی لطف و مصلحت است (جبائی) وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناک‌َ إِلّا فِتنَةً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَةَ فِی القُرآن‌ِ

(سخنان مفسرین در توجیه آیه)

1- مقصود از رؤیا دیدن بچشم میباشد و آن همان است که در اول سوره راجع بسیر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی که از مکه بسوی بیت المقدس حرکت نمود و چون اینکه قضیه در شب واقع گردیده بود آنرا رؤیا گفته، و فتنه نامید نظر

صفحه : 331
به اینکه که اصحاب بآن امتحان گردیدند و آنکسی که تصدیق نمود مستحق ثواب جزیل گشته و کسیکه انکار نمود بعذاب الیم گرفتار گردد.
(إبن عباس و سعید بن جبیر و حسن و قتاده و مجاهد) 2- بروایت دیگر از إبن عباس نقل شده که مقصود از رؤیا آن خوابی است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مدینه دید که بزودی داخل مکه میشود پس قصد مکه نمود و در حدیبیه مشرکین مانع گردیدند و از اینکه قضیه قوم شک کردند و گفتند یا رسول اللّه (ص) مگر بما خبر ندادی که داخل مسجد الحرام میگردیم فرمود آیا گفتم همین امسال گفتند نه فرمود انشاء اللّه داخل میگردیم و حضرت برگشت و اینکه آیه نازل شد و در سال بعد داخل مسجد الحرام گردیدند (لَقَد صَدَق‌َ اللّه‌ُ رَسُولَه‌ُ الرُّؤیا بِالحَق‌ِّ) و فتنه و امتحان بودنش برای آنستکه در بالا گفته شد.
3- مقصود از رؤیا اینکه بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در خواب دید که بوزینه‌هائی از منبر او بالا میروند و پائین میآیند و حضرت غمناک گردید و سهل إبن سعید از پدرش روایت میکند که پس از آن هرگز او را خندان ندیدند تا از دنیا رحلت نمود، و سعید بن یسار نیز چنین روایت کرده، و از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام نیز همین طور روایت شده، بنابراین توجیه مقصود از شجره ملعونة بنی امیه میباشند که خداوند در خواب بپیمبرش نشان داد که آنها غالب میگردند بر مقام رسولش و ذرّیه او را بقتل میرسانند. (پایان) و آراء دیگری نیز از مفسرین نقل شده که برای اختصار از ذکرش خودداری نمودیم.
وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلّا طُغیاناً کَبِیراً ذیل آیه راجع بآیه بالا است و اشاره به اینکه که معجزات را ما برای ترسانیدن کفار میفرستادیم لکن چنانچه امم پیشینیان چنین بودند معجزات زیاد نمیکند کافرین را مگر طغیان بزرگ یعنی معجزات طغیان و سرکشی آنها را ایجاب مینماید مثل اینکه وقتی معجزه‌ئی دیدند حمل بر سحر و کذب میکنند و ضدیت

صفحه : 332
و دشمنیشان نسبت برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیادتر میگردد.
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ قال‌َ أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقت‌َ طِیناً چون حکایت آدم و مأمور گردیدن ملائکه به اینکه که بآدم سجده کنند و سجده کردن ملائکه و اباء کردن ابلیس و گفتن او که من اشرف از آدمم در قرآن مکرر آمده لذا در اینجا از توضیح آن خود داری مینمائیم.
قال‌َ أَ رَأَیتَک‌َ هذَا الَّذِی کَرَّمت‌َ عَلَی‌َّ لَئِن أَخَّرتَن‌ِ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لَأَحتَنِکَن‌َّ ذُرِّیَّتَه‌ُ إِلّا قَلِیلًا (احتناک) مأخوذ از حنک است و آن بستن دابه است بریسمان یا دهنه و (لَئِن) لام توطئه است و قسم در بر دارد.
خلاصه شیطان قسم بخدا یاد میکند که اگر بمن مهلت دهی و مرا تا قیامت باقی گذاری همانا ذریّه آدم را از راه تو میبندم یعنی ریسمان مکر و حیله را بگردن آنان انداخته و بسوی خود میکشم و همه را گمراه میگردانم مگر کمی از آنها را.
قال‌َ اذهَب فَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم فَإِن‌َّ جَهَنَّم‌َ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً از حضرت عزّت بشیطان خطاب میرسد برو هر کس از ذرّیه آدم که تابع تو گردید محققا جهنم پاداش شما است یعنی برای تو و تابعین تو جهنم پاداش تام‌ّ و تمامی است.
وَ استَفزِز مَن‌ِ استَطَعت‌َ مِنهُم بِصَوتِک‌َ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِک‌َ وَ رَجِلِک‌َ وَ شارِکهُم فِی الأَموال‌ِ وَ الأَولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً (استفزاز) مأخوذ (از عاج و استنهاض) که بمعنی خفّة میباشد یعنی از جا کندن و باضطراب در آوردن.
پس از آنکه ابلیس لعین مهلت میگیرد و قسم یاد میکند که ذرّیه آدم را گمراه گرداند و مأذون میشود بر گمراه گردانیدن کسیکه تابع او گردد، بوی امر میشود امری که در معنی تهدید بر تابعین شیطان است که بر هر کس

صفحه : 333
از ذرّیه آدم که قدرت داری بصدای خود آنها را از جای بلغزان یعنی آنها را بسوی فساد دعوت نما.
از مجاهد نقل شده که گفته صوت شیطان غناء است، و زاهدی از إبن عباس نقل میکند هر آوازی که در غیر رضای خدا از دهن بیرون آید از شیطان است و هر داعی که بمعصیت دعوت کند از لشگر ابلیس است.
(وَ أَجلِب) مشتق از جبله و بمعنی صیاح است یعنی آنها را بسواران و پیادگان خود بصدای سخت بخوان، یا از (جلب) است که بمعنی سوق است یعنی بران و برانگیزان بر آنها دیوانی را که معاون تواند از سواره و پیاده که بر آنها مسلّط گردند و آنان را اغواء و وسوسه کنند، در مجمع گفته هر سواره و پیاده از انس و جن‌ّ که در معصیت خدا سعی نماید از خیل و رجل شیطان است و خیل بمعنی خیاله است یعنی سواران اسبان مثل قول نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
( یا خیل اللّه ارکبی)
(وَ شارِکهُم فِی الأَموال‌ِ) یعنی با آنها در مالهایشان شرکت نما و آنها را بر اینکه دار که از حرام جمع کنند یا برباء بدهند یا در سایر معاصی صرف نمایند (وَ عِدهُم) و آنها را وعده بده بوعده‌های باطل مثل طول امل و عمر و شفاعت بتها یا تأخیر در توبه یا انکار بعث و حشر و بهشت و دوزخ و همه اینها جزء تهدید است در صورت امر (وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً) و شیطان باینها وعده نمیدهد مگر بفریب. (منهج الصادقین) اینکه آیه و امثال آن از آیات تذکر است که اولاد آدم بدانند که شیطان دشمن بزرگ آنها است و شالوده فساد است و بعناوین بسیار بوسوسه و اغواء آنها کوشش میکند تا مواظب حال خود باشند و فریب آن لعین را نخورند.
إِن‌َّ عِبادِی لَیس‌َ لَک‌َ عَلَیهِم سُلطان‌ٌ وَ کَفی بِرَبِّک‌َ وَکِیلًا گویا حق تعالی پس از اذن بشیطان و تهدید انسان که خود را از شر شیطان حفظ نماید و بداند که شیطان بتمام جهات استیلاء بر بشر دارد بوی یاد آوری مینماید که سلطنت شیطان بر کسی است که از بندگی و اطاعت خدای تعالی بیرون

صفحه : 334
رفته باشد نه کسانیکه طوق بندگی بگردن انداخته و خود را در امان او محفوظ گردانیده‌اند.
اینکه است که شیطان را از تسلّط پیدا نمودن و اغواء گردانیدن بندگان خود مأیوس میگرداند که تو با اینکه خیل و حشمی که داری تسلط و سلطنتی بر بندگان من نداری، اشاره به اینکه که بندگان خدا که در حفظ حق تعالی از شرّ شیطان محفوظند کسانی میباشند که مطیع امر پروردگارند نه مطیع شیطان البته شیطان بر تابعین خود تسلّط دارد نه بر بنده خدا و کافی است پروردگار تو که بندگان خود را از شرّ تو حفظ نماید.
رَبُّکُم‌ُ الَّذِی یُزجِی لَکُم‌ُ الفُلک‌َ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه‌ِ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِکُم رَحِیماً (کم) در (رَبُّکُم‌ُ) شاید متعلق بعبادی باشد و شاید تمام مردم مراد باشند که گویا از راه لطف و کرم تذکر میدهد ای بندگان من پروردگار شما برای انتفاع شما کشتی را در دریا میراند تا بجوئید از فضل و رحمت او و منافعی بدست آرید و تأمین معاش بنمائید و سبب آسایش شما باشد، اشاره به اینکه که غرض اصلی از اینکه آیه و امثال آن که در بیان تفضلاتی است که ببشر نموده اینکه است که انسان را یادآوری گرداند که دست از انکار و خودسری بردارد و متذکر نعمتها و رحمت الهی گردد و بشکرانه نعمتهای بی‌پایان او سر عبودیت و بندگی بزیر افکنده و مطیع سفرای الهی گردد.
وَ إِذا مَسَّکُم‌ُ الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَل‌َّ مَن تَدعُون‌َ إِلّا إِیّاه‌ُ فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ کَفُوراً آیه در مقام بیان ناسپاسی انسان برآمده که مشرکین چنینند وقتی در دریا سختی از طوفانی یا غیر آن مشاهده نمودند باعتبار آنفطرت توحیدشان هر چه را که غیر خدا عبادت میکردند و چشم امید باو داشتند همه را فراموش میکنند و در باطن بهمان فطرت توحیدشان رو بحق میآورند و وقتی ما از غرق آنها را نجات دادیم و بخشکی رسیدند از حق تعالی اعراض میکنند و بحالت اولیه خود برمیگردند زیرا که انسان بسیار کفران نعمت میکند و ناسپاس است.

صفحه : 335

[سوره الإسراء (17): آیات 68 تا 77]

اشاره

أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِف‌َ بِکُم جانِب‌َ البَرِّ أَو یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم وَکِیلاً (68) أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه‌ِ تارَةً أُخری فَیُرسِل‌َ عَلَیکُم قاصِفاً مِن‌َ الرِّیح‌ِ فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه‌ِ تَبِیعاً (69) وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضِیلاً (70) یَوم‌َ نَدعُوا کُل‌َّ أُناس‌ٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَأُولئِک‌َ یَقرَؤُن‌َ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلاً (71) وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلاً (72)
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک‌َ عَن‌ِ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ لِتَفتَرِی‌َ عَلَینا غَیرَه‌ُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوک‌َ خَلِیلاً (73) وَ لَو لا أَن ثَبَّتناک‌َ لَقَد کِدت‌َ تَرکَن‌ُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلاً (74) إِذاً لَأَذَقناک‌َ ضِعف‌َ الحَیاةِ وَ ضِعف‌َ المَمات‌ِ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ عَلَینا نَصِیراً (75) وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَک‌َ مِن‌َ الأَرض‌ِ لِیُخرِجُوک‌َ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُون‌َ خِلافَک‌َ إِلاّ قَلِیلاً (76) سُنَّةَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلاً (77)

صفحه : 336

[ترجمه]

آیا وقتی از دریا بصحرا آمدید ایمن گردیدید از اینکه زمین شما را فرو ببرد یا اینکه خدا بر شما بفرستد بادیکه شما را سنگ ریزان کند و برای خود نگهدارنده‌ئی نیابید
یا ایمن شدید از اینکه بار دیگر خدا شما را بدریا برگرداند و بسبب ناسپاسی و کفر شما تندبادی بفرستد و شما را غرق گرداند و از پس آن بر خود نیابید کسی را که انتقام بکشد از ما (69)
و حقیقة ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در دریا و خشگی حمل نمودیم و از اشیاء پاکیزه وی را روزی دادیم (70)
(ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یاد کن روزی را که هر کسی را میخوانیم بپیشوای او و کسیکه نامه عملش بدست راستش داده شد چنین مردمانی کتاب خود را میخوانند و بقدر فتیله‌ئی بآنان ستم نمیشود (71)
و کسیکه در دنیا کور است چنین کسی در آخرت نیز کور است و در آخرت گمراه‌تر خواهد بود (72)
نزدیک بود کافرین آنچه را بتو وحی فرستادیم بگردانند تا اینکه بر ما بربندی غیر ما را و آنگاه که چنین کنی تو را دوست خود گیرند (73)
و اگر نبود اینکه تو را ثابت گردانیدیم براستی همانا نزدیک بود که بسوی آرزوی آنها میل کنی میل کردنی (74)
آنگاه که میل میکردی بتو دو برابر عذاب در دنیا و دو برابر عذاب در آخرت می‌چشانیدیم و نمی‌یافتی کسی را که از تو دفع عذاب بکند و یاوری نداشتی (75)
همانا اهل مکه یا اهل مدینه خواستند تو را از زمین مکه یا مدینه بیرون کنند و اگر چنین کنند آنها مکث نکنند مگر اندک زمانی (76)
سنّت و رویه کسانی از پیمبران که پیش از تو فرستادیم چنین بوده و نباید تو در سنّت و طریقه ما تغییر و تبدیلی نمائی (77)
.

صفحه : 337

(توضیح آیات)

اشاره

أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِف‌َ بِکُم جانِب‌َ البَرِّ أَو یُرسِل‌َ عَلَیکُم حاصِباً ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم وَکِیلًا (أَ فَأَمِنتُم) همزه استفهامی برای انکار آمده و فاء عاطفه جمله را عطف میدهد بجمله محذوف یعنی پس از اینکه شما از غرق نجات یافتید و بخشکی رسیدید و از خدا اعراض نمودید آیا دیگر پس از نجات مطمئنید که آسیبی بشما نمیرسد آیا ممکن نیست زمین شما را فرو ببرد یا باد تندی بوزد و بریختن سنگ ریزه بر شما هلاک گردید و دیگر نیابید کسی را که شما را از آفات نگاه دارد و نجات دهد أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه‌ِ تارَةً أُخری فَیُرسِل‌َ عَلَیکُم قاصِفاً مِن‌َ الرِّیح‌ِ فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم‌َّ لا تَجِدُوا لَکُم عَلَینا بِه‌ِ تَبِیعاً آیه در مقام تهدید است و آفات را مؤکّد میگرداند و بکافرین باز تذکر میدهد که شمائی که کفران نعمت کردید و پس از نجات یافتن از غرق از حکم خدا اعراض نمودید آیا مطمئنید که دفعه دیگری که در کشتی سوار شدید بر شما باد تندی وزیده شود و کشتی شما را در اثر ناسپاسی بشکند و غرق گردید (بِما کَفَرتُم) ما مصدریه یعنی سبب غرق گردیدن شما کفران شما بود که پس از نجات اول شکر نعمت بجا نیاوردید و اعراض نمودید و چون اینکه عذاب در اثر ناسپاسی شما دامن گیردان گردید کسی را نمی‌یابید که از ما مطالبه کند که چرا اینان را از عذاب نجات ندادیم.
وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ ظاهرا اینکه آیه وقتی با آیات پیش جمع شود دلالت دارد که در مقام امتنان ببشر برآمده و مشتمل بر نعمتهای فراوان و مشوب بعتاب و خطاب گردانیده که ما اولاد آدم را گرامی داشتیم هم بجهات صوری از توازن اعضاء و استحکام قوی و تعادل بین مشاعر و آلات و آنچه لازمه وجود و کمال صوری او بود از حسن صورت

صفحه : 338
و اندام زیبا و قد رعنا و آنچه کمالات معنوی آن منوط بآن بود از عقل و تدبیر در امور و تمیز بین خوب و بد و ادراک زیبائیها و قدرت بر صنعتگریها و او را بتوسط اسباب مثل کشتی بر دریاها و مثل مرکوبهای فراوان بر گردش در اطراف زمین وی را استیلاء دادیم و از چیزهای نیکو و اطعمه‌های لذیذ او را روزی گردانیدیم وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضِیلًا و نیز از جمله نعمتهائیکه ببنی آدم کرامت نموده اینکه است که باو تذکر میدهد که بنی آدم را بر بسیاری از مخلوقات خود فضیلت و برتری دادیم.
اعتراض- در اول آیه فرمود (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ) یعنی ما اولاد آدم را گرامی داشتیم بآن نعمتهائیکه تذکر داده و در ذیل آیه فرموده (وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ) و تکریم و تفضیل یک معنی دارد تکرار برای چه!
در مجمع البیان در جواب گفته (کَرَّمنا) خبر دادن از اکرام است نه از تفضیل و برتری و بلفظ تفضیل آورده تا اینکه دلالت بر فضیلت کند، و بقولی تکریم شامل میگردد نعم دنیا را و تفضیل شامل میگردد نعم آخرت را، و بقول دیگر تکریم راجع بنعمتی است که بآن تکلیف صحیح میگردد و تفضیل بآن تکلیفی است که غرض رسیدن بمنازل عالیه میباشد در آخرت. (پایان) فضیلت و کرامت انسان نسبت بباقی موجودات مورد بحث دانشمندان واقع گردیده. بعضی چنین اظهار مینمایند که هدف از آفرینش مجموعه جهان هستی انسان کامل است که انسان کامل از تمام کائنات حتی از ملائکه علویین شریف‌تر است و اصلا مقصود و هدف از آفرینش انسان است.
و بعضی منکر اینکه ادّعا میباشند و میگویند چگونه میتوان چنین ادّعائی نمود با اینکه همه عوالمی از روحانیات و جسمانیات که موجودند بچه دلیلی توان اثبات نمود که انسان از همه آنان برتر و شریف‌تر باشد بلکه بر خلاف آن دلیل داریم از جمله آیاتیکه صریحا دلالت بر نفی افضلیت انسان از ما سوی میکند قوله تعالی در سوره غافر آیه 57 (لَخَلق‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَکبَرُ مِن خَلق‌ِ النّاس‌ِ

صفحه : 339
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ).
و در سوره نازعات آیه 27 (أَ أَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم‌ِ السَّماءُ بَناها) گویند اینکه دو آیه دلالت صریح دارد که خلقت آسمانها و زمین از خلقت انسان با عظمت‌تر است و ظاهرا مراد از عظمت کمیّت و مقدار آنها نیست و نیز مقصود کیفیت خلقت آنها نیست بلکه مقصود از اکبریّت شدّت عظمت موجودیت آنها است.
و آیه (فَتَبارَک‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ) که در باره خلقت انسان خود را ستوده و تعریف ببهترین خلق کنندگان معرّفی نموده آن هم هیچ دلالتی بر عظمت و افضلیت انسان بر سائر موجودات ندارد همین قدر در مقام بیان شرافت انسان است.
و اینکه آیه (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ تا آخر) تصریح میکند که بنی آدم را گرامی داشتیم و بر بسیاری از مخلوقات خود فضیلت و برتری دادیم و وی را در دریا و بیابانها سیر دادیم، شاید مقصود از اکثر مخلوقات جمادات و نباتات و حیوانات باشند نه تمام موجودات از ملائکه و غیر آن.
(پاسخ) درست است که آیات دلالت صریح ندارد که نوع انسان افضل از تمام موجودات باشد لکن دلالت بر عدم افضلیت بطوریکه هیچ فردی از بشر یافت نشود که برتر و افضل از تمام موجودات باشد چنین دلالتی نیز ندارد زیرا که آیه اخیر (وَ لَقَد کَرَّمنا) در مقام امتنان بر نوع بشر است که شامل تمام از مؤمن و کافر و متقی و شقی‌ّ میگردد اینکه است که آن فضیلت و کرامتی که تمام افراد را شامل میگردد فضیلت و برتری آنها است بر حیوانات و گیاه‌ها نه بر موجودات عالی چنانچه کافرین و مشرکین را پست‌تر از چهارپایان (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) معرفی نموده.
و آن دو آیه اول نیز چنانچه از آیات جلو و عقب آن برمیآید و در جای خود بیان شده در مقام اعتراض و توهین بکفار است که بر خود بلندی ادّعا مینمودند نه نسبت بانسان کامل، آری اینکه آیات نسبت بانسان که بعنوان خلیفة اللّه در زمین ستوده شده ساکت است لکن از آیات دیگر مثل مأمور گردیدن تمام ملائکه که بآدم سجده کنند و سجده کردن تمام ملائکه بآدم قوله تعالی (فَسَجَدَ

صفحه : 340
المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُون‌َ) سوره حجر آیه 30 و تعلیم گردانیدن حق تعالی اسماء را بآدم در قوله تعالی (فَقال‌َ أَنبِئُونِی بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ) و عجز ملائکه از علم باسماء که گفتند (سُبحانَک‌َ لا عِلم‌َ لَنا إِلّا ما عَلَّمتَنا) و مسجود واقع گردیدن آدم و نیز علم او باسماء دلالت بر افضلیت او دارد.
و نیز جامعیت انسان زیرا چنانچه معلوم است از هر عالمی از عوالم نمونه‌ئی در انسان گذارده شده وقتی دو طرف اول و آخر مجموعه عوالم ممکنات را مینگریم مرتبه اول عقل یا روح اعظم که اوّل ما خلق اللّه بشمار میرود نمونه‌ئی از آن در انسان مخصوصا انسان کامل موجود است و آخر موجودات یعنی آخر مرتبه از حیث نزول عالم مادّه است که حکماء آنرا هیولاء میگویند و بعضی اثیر و مادة المواد مینامند از آن نیز نمونه‌ئی در انسان گذارده شده و معلوم است اول و آخر بدون وسط تحقق پذیر نمیباشد و باین اعتبار انسان نمونه مجموعه هستی است و چنین موجودی را بایستی اشرف موجودات معرفی نمود زیرا موجوداتیکه در وسط عالم وجود قرار گرفته‌اند نمیتوان آنها را اشرف و افضل از موجود جامع بحساب آورد لکن اینکه افضلیت در باره فردی صادق آید که در مرتبه عقل و دانش کامل گردیده و میتوان گفت آن انسانی است که عقل نظری و عقل عملی را بکمال رسانیده و انسان کامل گردیده نه آن فردی که مثل چهارپایان (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) گردیده و جز خور و خواب و تعیّشات دنیوی چیزی منظور ندارد آنان از حیوانات هم پست‌ترند و راجع بفضیلت انسان بر ملائکه یا ملائکه بر انسان در جای دیگر از اینکه تفسیر تا اندازه‌ئی بیان شده.
برای توضیح مختصری از گفتار فخر رازی را در اینجا ترجمه مینمایم پس از آیه بالا (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ الخ) چنین گفته:
بدان که مقصود از اینکه آیه بیان نعمت بزرگ دیگری است نسبت بانسان و آن چیزهائی است که انسان را بر اشیاء فضیلت داده و خداوند در اینکه آیه چهار نوع از آنرا بیان نموده:

صفحه : 341
نوع اول- بدان که انسان جوهری است مرکّب از نفس و بدن و نفس انسانی اشرف نفوس است در عالم اسفل و نیز بدن او شریف‌ترین اجسام موجوده در عالم دانی است.
و بیان اینکه فضیلت در نفس انسانیه اینکه است که نفس انسانیه دارای سه قوای اصلیه است و آن اغتذاء و نموّ و تولید مثل، و نفس حیوانیه دارای دو قوّه است حس‌ّ و حرکت اختیاری و اینها پنج قوّه میشود و نفس انسانی مخصوص بقوه دیگری است و آن قوّه عاقله است که مدرک حقایق اشیاء است کما هی هی و آن قوّه‌ئیست که در آن نور معرفة اللّه تجلّی مینماید و در آن اشراق میگردد ضوء کبریاء او و آن قوّه‌ئی است که بآن اطلاع پیدا میکند باسرار عالم خلق و عالم امر و احاطه دارد باقسام مخلوقات خدا از ارواح و اجسام کما هی و اینکه قوّه از ترکیب شدن جواهر قدسیه و أرواح مجرده الهیه پدید گردیده و از حیث شرف و فضیلت مناسبتی ندارد بقوای نباتیه و حیوانیه و وقتی اینکه طور است ظاهر است که نفس انسانیه شریف‌ترین نفوس موجوده در اینکه عالم است تا آخر کلامش.
(پایان) یَوم‌َ نَدعُوا کُل‌َّ أُناس‌ٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِی‌َ کِتابَه‌ُ بِیَمِینِه‌ِ فَأُولئِک‌َ یَقرَؤُن‌َ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلًا مقصود از (یَوم‌َ) روز قیامت است و متعلق بجمله محذوف (اذکر) یعنی یاد کن چنین روزی را و امام یعنی پیشوا شامل میگردد پیشوایان هدایت را مثل انبیاء قوله تعالی (وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً یَهدُون‌َ بِأَمرِنا) و پیشوایان ضلالت را که آنها را ائمه کفر نامیده قوله تعالی (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفرِ).

(سخنان مفسرین در توجیه آیه و در آن چند قول است)

1- (امامهم) یعنی نبیّهم (مجاهد و قتاده). و بنا بر اینکه معنی روز قیامت منادی نداء میکند بیاورید تابعین ابراهیم (ع) را، بیاورید تابعین موسی (ع) را بیاورید تابعین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را پس اهل حق و تابعین انبیاء قیام مینمایند و نامه

صفحه : 342
اعمالشان را بدست راستشان میگیرند پس از آن نداء میشود بیاورید تابعین شیطان و تابعین رؤساء ضلال را و همین معنی را سعید بن جبیر از إبن عباس روایت نموده و از علی علیه السّلام روایت شده که مقصود از ائمه ائمّه ضلالند و ائمه هدایت و والبی نیز از او نقل میکند که مقصود ائمه در خیر و شرّند.
2- (امامهم) یعنی کتابهم آن کتابیکه بر آنها نازل گردیده از اوامر خدا و نواهی او و گفته میشود یا اهل القرآن یا اهل تورات. (إبن زید و ضحاک) 3- معنی آیه خطاب میرسد بچه کس از علمای خود اعتماد مینمودید.
(جبائی و ابو عبیده) و جامع اینکه اقوال آن روایتی است که عامه و خاصه از امام رضا علی بن موسی (ع) باسانید صحیح نقل میکنند که آنحضرت از آباء خود از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرموده روز قیامت هر کسی را بامام زمانش و کتاب پروردگارش و سنّت پیمبرش میخوانند، و نیز از حضرت صادق (ع) چنین روایت شده که فرموده آیا حمد خدا را نمیکنید وقتی قیامت برپا گردد هر قومی را بولی‌ّ خود میخوانند ما را بسوی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شما را بسوی ما فزع میکنید پس فرمود شما گمان میکنید یکجا بروید و سه مرتبه فرمود.
4- خوانده میشوند بکتاب اعمالشان. از إبن عباس در روایت دیگر و حسن و ابی عالیه. (محمّد بن کعب) 5- خوانده میشوید بامّهاتهم یعنی هر کس بنام مادرش خوانده میشود.
(مجمع البیان) وَ مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا در توجیه اینکه آیه نیز چند قول از مفسرین نقل شده بعضی کوری قیامت را بمعنی کوری چشم سر گرفته‌اند آنهم بدو وجه تصوّر میتوان نمود یکی آنکه هر کس در دنیا اعمی و مبتلا بکوری چشم دل است که در راه هدایت قدم ننهاده در قیامت کور و بی‌چشم است، دیگر کسیکه در دنیا چشم باطن ندارد که آیات

صفحه : 343
تکوینی و تشریعی را بنگرد در قیامت بکوری چشم سر مبتلا میگردد اینکه معنی دوم نزدیک‌تر بواقع مینماید.
و ممکن است گفته شود مقصود از کوری قیامت نه کوری چشم سر است بلکه کوری دل است که هر کس در دنیا چشم دلش کور گردید و در آیات الهی تدبر ننمود در قیامت نیز با اینکه قیامت عالم حیات و ظهور است و هر چیزی بحقیقت خود آشکارا میگردد چنین کسی در آنجا نیز قدرت ندارد که دستگاه عظمت و مقاماتیکه برای مردمان بصیر و بینا آماده شده بنگرد و از مشاهده آن لذت ببرد، و اینکه رأی را تأیید مینماید قوله تعالی (فَإِنَّها لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوب‌ُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ) سوره حج آیه 45 (وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) نیز مؤید همین معنی است همین طوری که کور در دنیا راه را گم میکند کوران قیامت گمراه‌ترند زیرا که در دنیا باز امیدی هست که شاید کوران دل وقتی بخود آیند و راه حقیقت را بیابند لکن در آنجا دیگر امیدی نیست.
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَک‌َ عَن‌ِ الَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ لِتَفتَرِی‌َ عَلَینا غَیرَه‌ُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوک‌َ خَلِیلًا

(سخنان مفسرین در شأن نزول آیه)

1- روایت است که قریش بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند ما نمیگذاریم تو حجر الاسود را مس نمائی مگر وقتی که دست بر بتهای ما بمالی اگر چه بسر انگشت باشد آنحضرت از شدت شوقی که داشت که طواف کعبه نماید در خاطرش گذشت که چه شود اینکه کار را قبول کنم و خدا میداند که من از روی اکراه میکنم نه بمیل آنوقت اینکه آیه فرود آمد. (إبن جبیر) 2- قریش گفتند از دشنام دادن بخدایان ما دست بردار و عقلای ما را سفیه مگو و اینکه جماعتیکه دور تو هستند از مردمان رذل و پست آنان را دور گردان تا ما با تو مجالست کنیم و کلام تو را بشنویم حضرت برای طمعی که در اسلام آنها داشت در صدد برآمد که چنین کند اینکه آیه آمد.

صفحه : 344
عیاشی بسند خود نقل کرده که حضرت رسول تمام بتها را از مسجد الحرام بیرون کرد قریش از او التماس نمودند که بتیکه در مروه است بگذار تا ما منقاد فرمان تو باشیم و استماع قرآن نمائیم حضرت در صدد شد که آن بت را بگذارد اینکه آیه آمد که اینان میخواهند تو را بدوستی بگیرند و از وحی ما باز دارند (منهج الصادقین) وَ لَو لا أَن ثَبَّتناک‌َ لَقَد کِدت‌َ تَرکَن‌ُ إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا حق تعالی از روی لطف بپیمبرش خبر میدهد که اگر نبود فضل ما که تو را در طریق حق ثابت قدم داریم محققا نزدیک بود بسوی آنها که از روی تزویر و مکر میخواهند تو را بسوی خود کشانند اندکی میل بکنی.
إِذاً لَأَذَقناک‌َ ضِعف‌َ الحَیاةِ وَ ضِعف‌َ المَمات‌ِ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ عَلَینا نَصِیراً در مقام تهدید برسولش فرموده اگر چنین میکردی مبتلا میگشتی و بتو میچشانیدیم دو برابر عذاب در دنیا و دو برابر عذاب در آخرت و دیگر یاوری نداشتی که تو را یاری کند و از عذاب نجات یابی، شاید مقصود اینکه است دو برابر عذاب دیگران که رسول نیستند تو را عذاب مینمودیم.
وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَک‌َ مِن‌َ الأَرض‌ِ لِیُخرِجُوک‌َ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُون‌َ خِلافَک‌َ إِلّا قَلِیلًا خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اهل مکه خواستند تا تو را بلغزانند و از زمین مکه بیرونت کنند وقتی چنین کردند و تو را از مکه بیرون کردند آنان در مکه مکث نخواهند نمود مگر زمان کمی.
و همین طور هم واقع گردید پس از مهاجرت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکه بمدینه واقعه جنگ بدر پیش آمد و اکثر آنها کشته شدند.
بقول دیگر از إبن عباس چنین نقل میکنند که یهودیها از اقامه داشتن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مدینه حسد بردند و گفتند یا ابا القاسم پیمبران پیش در شام اقامت مینمودند و اگر تو پیغمبری و میخواهی تو را تصدیق نمائیم آنجا برو

صفحه : 345
حضرت گمان کرد آنها از روی اندرز و نصیحت میگویند عزم سفر شام نمود و گویند چند منزلی هم بیرون رفت و منتظر بود اصحاب با او جمع گردند آیه آمد که یهود میخواهند تو را از زمین یثرب دور کنند و اگر چنین باشد پس از تو چندانی امان نیابند و معذّب گردند، بنا بر معنی اول آیه مکی است و در مکه فرود آمده و بنا بر معنی دوم آیه مدنی است یعنی در مدینه فرود آمده.
سُنَّةَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَک‌َ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلًا یعنی اگر کفار تو را از زمینت خارج گردانند پس از رفتن تو آنها را مستأصل میگردانیم مثل سنّت و روش ما نسبت بپیمبران پیش که چنین بوده که پیش از تو نفرستادیم رسولی را که او را خارج کنند مگر اینکه آنها را هلاک گردانیدیم و هرگز تو نمی‌یابی برای طریقه ما گردشی یعنی سنّت ما همیشه یک طور است.

صفحه : 346

[سوره الإسراء (17): آیات 78 تا 89]

اشاره

أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک‌ِ الشَّمس‌ِ إِلی غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ وَ قُرآن‌َ الفَجرِ إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً (78) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ عَسی أَن یَبعَثَک‌َ رَبُّک‌َ مَقاماً مَحمُوداً (79) وَ قُل رَب‌ِّ أَدخِلنِی مُدخَل‌َ صِدق‌ٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَج‌َ صِدق‌ٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنک‌َ سُلطاناً نَصِیراً (80) وَ قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً (81) وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلاّ خَساراً (82)
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان‌ِ أَعرَض‌َ وَ نَأی بِجانِبِه‌ِ وَ إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ کان‌َ یَؤُساً (83) قُل کُل‌ٌّ یَعمَل‌ُ عَلی شاکِلَتِه‌ِ فَرَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِمَن هُوَ أَهدی سَبِیلاً (84) وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلاّ قَلِیلاً (85) وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن‌َّ بِالَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ بِه‌ِ عَلَینا وَکِیلاً (86) إِلاّ رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ إِن‌َّ فَضلَه‌ُ کان‌َ عَلَیک‌َ کَبِیراً (87)
قُل لَئِن‌ِ اجتَمَعَت‌ِ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل‌ِ هذَا القُرآن‌ِ لا یَأتُون‌َ بِمِثلِه‌ِ وَ لَو کان‌َ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ ظَهِیراً (88) وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ فَأَبی أَکثَرُ النّاس‌ِ إِلاّ کُفُوراً (89)

صفحه : 347

[ترجمه]

نماز را از زوال شمس تا تاریکی شب بپای دار و نیز نماز فجر را بپای دار همانا نماز فجر مشهود (ملائکه) است (78)
و بعضی از شب را بتهجّد و بنافله‌ایکه برای تو است عمل نما نزدیک است که پروردگار تو برگزیند تو را و مقام محمود بتو عطاء نماید (79)
و بگو ای پروردگار من مرا داخل گردان در راه صدق و درستی (هر کجا که بوده باشم) و مرا بیرون آر بیرون آوردن صدق و درستی (یعنی در همه حال مرا از لغزش حفظ گردان) و از جانب خودت قوّت و شوکتی بمن عطاء نما که یاور من باشد (80)
و بگو حق آمد و ظاهر گردید و باطل را نابود ساخت زیرا که باطل همیشه نابود است (81)
و ما قرآن را فرود آوردیم و در آن شفای (امراض نفسانی) و رحمت است برای مؤمنین و ستمکاران را زیاد نمیکند مگر خسران و زیان کاری (82)
و هر گاه ما بانسان نعمتی عطاء نمودیم از ما اعراض میکند و رو بجانب خود مینماید و هر گاه بیماری و فقر بوی اصابت نمود مأیوس میگردد (83)
ای محمّد بگو هر یک از شما عملش بشکل او است و پروردگار شما عالم‌تر است بآنکه بهتر (براه حق) هدایت یافته (84)
ای رسول از تو از روح سؤال میکنند بگو روح (از عالم امر) پروردگار من است و از علم بشما داده نشده مگر اندکی (85)
و اگر ما بخواهیم البته میبریم آنچه را که بتو وحی نموده‌ایم پس از آن تو نمی‌یابی از برای خود بر ما وکیلی که آنرا استرداد نماید (86)
مگر رحمتی از طرف پروردگار تو حقیقة فضل او نسبت بتو بزرگ است (87)
ای محمّد (ص) بگو اگر انس و جن اجتماع نمایند و بخواهند مثل اینکه قرآن بیاورند هرگز نتوانند مثل آنرا بیاورند و لو آنکه بعضی بر بعض دیگر کمک دهند (88)
بحقیقت ما در اینکه قرآن از هر چیزی مثلی آوردیم و بیشتر مردم اباء نمودند و کافر شدند (89)
.

صفحه : 348

(توضیح آیات)

اشاره

أَقِم‌ِ الصَّلاةَ لِدُلُوک‌ِ الشَّمس‌ِ إِلی غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ وَ قُرآن‌َ الفَجرِ إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً در مجمع گفته (الدلوک) بمعنی زوال است و از مبرّد نقل شده که دلوک الشمس از اول زوال ظهر است تا غروب آفتاب و بقولی آن خود غروب است و اصل آن از (دلک) است و (غَسَق‌ِ اللَّیل‌ِ) ظهور تاریکی آن است گفته میشود (غسقت القرحه اذا انفجرت) و ظاهر شد آنچه در او است و در مفردات گفته غسق اللیل شدّت تاریکی شب است.
پس از آیات وعد و وعید خدای تعالی رسولش را مخاطب میسازد و باو امر مینماید و مخاطب نبی است لکن مقصود او و غیر او است از امت و مفسرین در (دلوک) اختلاف نموده‌اند.
1- مقصود زوال است و اینکه قول إبن عباس است و إبن عمر و جابر و ابی العالیه و حسن و شعبی و عطاء و مجاهد و قتاده، و نمازی که مأمور به است بنا بر اینکه نماز ظهر است، و اینکه قول از ابی جعفر (ع) و ابی عبد اللّه (ع) روایت شده و معنی قوله لدلوک الشمس یعنی نزد دلوک آن.
2- قومی گفته‌اند (دلوکها غروبها) و اینکه قول نخعی و ضحاک و سدی است، و بنا بر اینکه معنی نمازی که امر شده نماز مغرب است و همین معنی از إبن مسعود و إبن عباس روایت شده، و قول اول اوجه است یعنی بهتر است تا اینکه آیه نمازهای پنجگانه را جامع گردد، دلوک شمس ظهر و عصر، و غسق اللیل مغرب و عشاء، و مراد از (قُرآن‌َ الفَجرِ) نماز فجر است و آیه شامل پنج نماز شب و روز میشود و اینکه معنای قول حسن و مختار و اقدی است، و غسق اللیل اول ظهور شب است إبن عباس و قتاده، و گفته شده که غسق اللیل غروب است مجاهد.
و بقولی سیاهی شب و ظلمت او است (جبائی) و بقولی نصف شب است از ابی جعفر

صفحه : 349
و ابی عبد اللّه علیهما السّلام.
و جماعتی از اصحاب ما بآیه استدلال کرده‌اند که وقت ظهر موسّع است تا آخر روز زیرا که خدای تعالی بپای داشتن نماز را از دلوک شمس تا غسق اللیل واجب گردانیده و اینکه اقتضاء میکند که ما بین ظهر تا تاریکی شب وقت باشد تا آنجا که گفته:
اقول ممکن است استدلال نمود بآیه باین طور که گفته شود بدرستیکه خدای سبحانه از دلوک شمس که آن زوال است تا غسق اللیل که تاریکی شب است وقت قرار داد برای چهار نماز مگر اینکه ظهر و عصر مشترکند از وقت زوال تا غروب و مغرب و عشاء در وقت مشترکند تا غسق اللیل و نماز فجر را منفرد ذکر نموده قوله تعالی (وَ قُرآن‌َ الفَجرِ) و در آیه بیان وجوب نمازهای پنجگانه و اوقات آنها است و اینکه توجیه را تأیید مینماید آن روایتی که عیاشی بسند خود عن عبید بن زراره از ابی عبد اللّه (ع) راجع باین آیه نقل میکند که گفته خدای تعالی چهار نماز واجب نمود اول وقت آن زوال شمس تا نصف شب و از آن چهار دو نماز است که اول وقت آن دو نماز زوال است تا غروب مگر اینکه ظهر قبل از عصر است، و از آن چهار نماز دو نماز دیگر است که اول وقت آن دو از غروب است تا نصف شب مگر اینکه مغرب قبل از عشاء است، و سیّد مرتضی علم الهدی قدس اللّه روحه نیز همین طور گفته تا آنجا که گفته (إِن‌َّ قُرآن‌َ الفَجرِ کان‌َ مَشهُوداً) تمام گفته‌اند که معنی آیه اینکه است که نماز فجر را ملائکه شب و ملائکه روز هر دو مشاهده میکنند. (توجیه طبرسی بپایان رسید) وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ عَسی أَن یَبعَثَک‌َ رَبُّک‌َ مَقاماً مَحمُوداً (تهجد) بمعنی بیدار شدن از خواب است برای نماز (نافلة) یعنی آن عبادتی است برای تو زائد بر نمازهای پنجگانه واجب و معنی چنین میشود که تهجد زائد بر نمازهای مکتوبه است و آن فریضه است بر تو و بر دیگران تطوع است یعنی مستحب است، و بقولی تهجد بر تو و بر دیگران نافله است و رسولش را

صفحه : 350
مخصوص بخطاب گردانیده تا سائرین اقتداء باو بنمایند (مقاما محمودا) منصوب است برای ظرفیت یعنی تا اینکه پروردگار تو بپای دارد تو را در مقام پسندیده و آن مقامی است که اولین و آخرین آنرا ستایش میکنند و آن مقام شفاعت است. (طبرسی) وَ قُل رَب‌ِّ أَدخِلنِی مُدخَل‌َ صِدق‌ٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَج‌َ صِدق‌ٍ پس از آنکه برسولش امر میفرماید که در شب نافله بجا آور که بزودی پروردگار تو مقام پسندیده بتو کرامت مینماید و باجماع مفسرین مقصود از مقام محمود مقام شفاعت است که در قیامت لواء حمد بدست میگیرد و در مقام شفاعت امّت برمیآید، در اینکه آیه میفرماید خدای خود را بخوان و بگو که پروردگار من مرا داخل گردان در جایگاه صدق و راستی و درستی و بیرون آور مرا خارج گردانیدن صدق.
شاید مقصود از دخول صدق و خروج صدق دخول در مرتبه نبوت و خروج از آن که بطور صدق و راستی از عهده رسالت برآیم و نیز بتوانم امر رسالت را باتمام رسانم.
و از امام جعفر صادق (ع) چنین روایت شده که رسول اینکه دعا را در وقت دخول در غار نمود که خدایا مرا از غار بیرون آور و باز بمکه برگردان.
وَ اجعَل لِی مِن لَدُنک‌َ سُلطاناً نَصِیراً و برای من حجتی قرار بده که بآن بتوانم بر کفار و مشرکین غالب گردم و بر آنها اتمام حجت بنمایم.
وَ قُل جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ کان‌َ زَهُوقاً خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین مردم شاید مقصود قریش و اهل مکه باشند بگو حق آمد اشاره به اینکه که قرآن که در آیه بعد تذکر میدهد حق و از طرف حق و حقیقت فرود آمده و باطل که شاید بت‌ها و آنچه را که مشرکین بوهم ناقص خود حق میدانند باطل و نابود گردانید زیرا که باطل در حدّ ذات خود

صفحه : 351
نابود است.
آری امر باطل اگر جلوه ضعیفی هم بنماید دوام‌پذیر نخواهد بود برق ناچیزی میزند و بزودی خاموش خواهد گردید هیچ ثبات و قراری برای وی نخواهد بود.
وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ القُرآن‌ِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِین‌َ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلّا خَساراً پس از بیان اینکه حق ثابت و مقابل آن باطل ناچیز است در بیان بیان حقانیت قرآن برآمده.
(مِن‌َ) بیانیّة (ما) موصوله (هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ) بیان موصول یعنی از جمله خصوصیات قرآن اینکه است که آن شفاء است از امراض قلبی از کبر و نفاق و باقی امراض قلبی و برای مؤمنین رحمت است که بارشاد قرآن طریق سعادت خود را می‌یابند قرآن پیشرو راه روان بسوی خدا و چراغ هدایت است مظفریت و کامیابی کسی را است که اینکه کتاب مقدس قانونی را در پیش رو نگاه دارد و تمام اعمال و افعال و حرکات و سکنات خود را مطابق دستورات آن قرار دهد قوله تعالی (إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ یَهدِی لِلَّتِی هِی‌َ أَقوَم‌ُ) و خسران و زیان‌کاری برای کسی است که ظلم بنفس خود نموده و اینکه کتاب مقدس را که شفاء هر درد بی‌درمانی است عقب سر انداخته و نادیده انگاشته و بهدایت آن هدایت نگردیده.
وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان‌ِ أَعرَض‌َ وَ نَأی بِجانِبِه‌ِ وَ إِذا مَسَّه‌ُ الشَّرُّ کان‌َ یَؤُساً اینکه آیه بیان حال مردم عادی است که آنها چنینند که وقتی نعمت را بر آنها زیاد کردیم از حق تعالی اعراض میکنند و رو بهمان نعمتها آورده و مشغول بلذائذ و حظوظات مادّی میگردند و از شکر ولی‌ّ نعمت خود غافل میشوند و وقتی بآنان شرّی اصابت نمود مأیوس میگردند.
خدای تعالی در اینکه آیه عطاء نعمت را بخودش نسبت میدهد لکن شرّ را بخود منسوب نمیگرداند و شاید سرّش چنین باشد که او سبحانه خیر محض و کامل مطلق است و از خیّر جز خیر ناید و شرّ امر عدمی و عدم اضافی است یعنی

صفحه : 352
عدم کمال وجود است و آنرا (عدم ملکه) نامند اینکه است که شر در جائی گفته میشود که خیری و کمالی مفقود شده باشد مثل اینکه عمی و کودی در جائی صادق آید که باید چشم و بینائی باشد بسنگ و جماد کور نمیگویند بلکه بانسان یا حیوانی که بینائی او مفقود گردیده کور میگویند، خلاصه دانشمندان گویند شروری که در عالم کون و موجودات واقع میگردد مقابل خیر امر متحقق ثابتی نیست که در خارج ما بازائی داشته باشد همان فقدان کمال را شرّ نامند بعضی از مفسرین از افلاطون نقل میکنند که گفته شرّ امر عدمی است و مثال آورده مثلا کشتن بشمشیر شر است و اینکه شریک امر وجودی نیست زیرا که شر نه در قدرت زننده است و نه در شجاعت او و نه در قوّت دست او و نه در نرمی عضلات مقتول و نه در حدّت و برندگی شمشیر در هیچکدام اینها شر نیست زیرا که تمام اینها کمال و حسن است باقی نمیماند مگر در اعدام گردیدن روح مقتول و بطلان حیات او. (تفسیر المیزان) قُل کُل‌ٌّ یَعمَل‌ُ عَلی شاکِلَتِه‌ِ فَرَبُّکُم أَعلَم‌ُ بِمَن هُوَ أَهدی سَبِیلًا در مفردات گفته (المشاکلة) از شکل مأخوذ گردیده و بمعنی بستن دابّه است و آنچه را که دابّه را بآن می‌بندند (شکال) بکسر میم نامیده شده، (الشاکلة) بمعنی سجیه گفته میشود زیرا که انسان را مقید میگرداند که امور را جاری گرداند بر آنچه مناسب سجیه و اقتضاء آن است.
و در مجمع گفته (الشاکلة) الطریقه و المذهب گفته میشود (هذا طریق ذو شواکل) یعنی از آن طرق جماعت منشعب میگردد. (پایان) ظاهرا مقصود از آیه چنین است که عمل هر کسی ناشی از سجیه وی است و مناسب با صفات و ملکات درونی او است که هر صفت و خلقی که در باطن انسان نفوذ پیدا نموده اعمال ظاهری وی بروز و ظهور همان اوصاف و ملکات باطنی وی خواهد بود و چون قبول ایمان و عدم قبول آن نیز ناشی از همان سجیه باطنی هر کسی است و جز خدا که (علام الغیوب) است کسی از حقیقت باطنی کس دیگری

صفحه : 353
خبر ندارد اینکه است که علم بآنرا محول میگرداند بپروردگار که او عالم‌تر است بحال و سجیه هر کسی که بچه اندازه قابل هدایت است زیرا که نفوس بشری از حیث لطافت و نورانیت و ظلمت و ثقالت بسیار متفاوت میباشند، نفوس نورانی به آیات قرآنی و معجزات بزودی هدایت میگردند و نفوس کدر ظلمانی وقتی آیات بر آنها خوانده میشود بر ظلمت و ثقالت نفسشان افزوده میگردد اینکه است که در آن آیه بالا فرموده قرآن نسبت بمؤمنین شفاء و رحمت است (وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِین‌َ إِلّا خَساراً) و ستمکاران را زیاد نمیکند مگر خسران و زیان.
وَ یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی در شأن نزول آیه جماعتی از مفسرین گفته‌اند یهود برای امتحان آمدند نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سؤال نمودند که روح چیست و چنین بنا داشتند که اگر حضرتش جوابی بگوید او را تکذیب کنند و چون حضرت قصد آنها را میدانست در جواب گفت روح از امر پروردگار من است و بشما از علم عطاء نشده مگر اندکی، و بقولی یهودیها مسلمانها را تحریک نمودند که از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از روح سؤال کنید اگر جواب مثبت داد نبی نیست و اگر علم آنرا محول بخدا نمود نبی است و ظاهرا روح مورد سؤال آنها روح انسانی بوده نه مطلق روح و اقسام آن‌

(سخنان مفسرین در اطلاقات روح و اسامی آن)

1- روح قوه‌ایست که قوام بدن بسته‌گی باو دارد. (إبن عباس و غیره) 2- روح جبرئیل است زیرا که او را روح الامین نامیده (حسن و قتاده) 3- از حضرت امیر علیه السّلام روایت شده که روح ملکی است از ملائکه هفتاد هزار رو دارد بهر روئی هفتاد هزار زبان و بتمام آنها خدا را ستایش مینماید.
4- روح عیسی بن مریم است زیرا او را روح اللّه نامیده، 5- قرآن است، اختلاف علماء در اینکه هویت و ماهیت روح چیست مأخوذ از̠مجمع البیان.
1- (الروح جسم رقیق هوائی متردد فی مخارق الحیوان) روح جسم لطیفی

صفحه : 354
است که در بافته‌های مغز حیوان سریان دارد، و اینکه قول اکثر متکلمین است و سیّد مرتضی علم الهدی همین قول را اختیار نموده.
2- روح جسم هوائی است و بنیه حیوان است و در کل و جزء از اجزاء حیوان سریان دارد و حیات حیوان باو است.
(اینکه قول مختار شیخ مفید و بلخی و جماعتی از معتزله بغداد است) 3- بقولی روح معنائی است در قلب و بقول دیگر روح انسان زنده و مکلف است. (اخشید و نظام) 4- بعضی از علماء گفته‌اند خدا روح را از شش چیز آفریده: از جوهر، طیب، بقاء، حیات، علم، علوّ و برتری آیا نمی‌بینی مادامیکه در بدن است جسد نورانی است بدو چشمش می‌بیند و بدو گوشش میشنود و بدن او طیب و پاکیزه است و وقتی روح از بدن خارج گردید بدن پوسیده و فانی میشود و ببودن روح زنده و بخارج گردیدن روح بدن میته میگردد و نیز بتعلق روح بدن عالم است و وقتی روح بیرون رفت چیزی نمیداند و روح موجود لطیف علوی است و انسان بروح دارای حیات است بدلالت قوله تعالی که در صفت شهداء فرموده (بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ) در حالیکه جسدهایشان در خاک پوسیده.
وَ ما أُوتِیتُم مِن‌َ العِلم‌ِ إِلّا قَلِیلًا بقولی خطاب بنبی و غیر او است که بشما از علم عطاء نشده است مگر کمی یعنی علمی که نصّی بر آن شده کمی از آن بشما عطاء گردیده و مراد مطلق علم نیست زیرا که نهایتی برای معلومات خدا نیست و بقولی خطاب بیهود است که آنها از حضرت از روح سؤال کردند و گفتند خدا تورات را بما عطاء نموده اینکه بود که در جواب آنها گفت (وَ ما أُوتِیتُم الخ) یعنی علمی که بشما عطاء شده نسبت بعلم خدا اندک است. (پایان) در اینکه روح مجرد است یا مادی، عرض است یا جوهر بین دانشمندان و علماء قدیما و حدیثا اختلاف بسیار است.

صفحه : 355
آنهائیکه اصلا بمجردی غیر از حق تعالی معترف نیستند مثل بعضی از متکلمین از معتزله و غیر آنها روح انسانی را یا جسم لطیف میدانند یا عرض و گویند پس از استکمال بدن روح عارض بدن میگردد و نسبت بسیار نزدیک دارد ببافته‌های مغزی و دوامش را بسته بهمان بافته‌ها که از آن بنیه تعبیر میشود میدانند و گویند هر گاه آفتی بمغز وارد گردید روح از بدن مفارقت مینماید و باقی نمیماند بلکه فانی میگردد و در قیامت ثانیا پس از تشکیل بدن عود مینماید و حکماء الهیین روح انسانی را جوهر مجرد از ماده میدانند و معتقدند که بفناء بدن آن جوهر مجرد فانی نمیگردد و در عالم برزخ باقی است تا در قیامت ثانیا بامر ایزد متعال تعلق ببدن میگیرد برای حساب و کتاب و ادراک لذائذ حسّی علاوه بر روحانی اگر از سعداء باشد و چشیدن عذاب جسمانی اگر از اشقیاء باشد و نیز ادلّه بسیاری بر اثبات تجرد روح و بقاء آن در کتب حکمت و فلسفه آورده‌اند که بیان آن در اینجا مناسب نیست.
لکن از خود آیه که در جواب از روح فرمود (قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن أَمرِ رَبِّی) چنانچه در آیه 52 از سوره اعراف دارد (أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) که مشعر بر اینکه است که عالم امر غیر از عالم خلق است، و شاید مراد از عالم امر عالم ابداع و مجردات باشد و عالم خلق عالم طبایع و مادیات، و در اینجا فرموده روح از امر پروردگار من است یعنی روح لطیفه ربّانی است و از عالم ابداع و مجردات تراوش نموده.
و از جمله ادله بسیاری که بر تجرد روح آورده‌اند اینکه است که با اینکه اجزاء بدن چنانچه در جای خود محقق گردیده علی الدوام در کون و فساد است و ساعتی بیک حال باقی نمیماند روح انسانی که از آن تعبیر به (من) میشود در همه حال باقی است مثل اینکه گفته میشود من همانم که وقتی کودک و وقتی جوان و وقتی پیر شدم با اینکه مسلّما در مدت عمر چندین دفعه اجزاء بدن عوض گردیده لکن در همه حال (من) باقی است و اعمالیکه در کودکی نموده در خزینه خیال

صفحه : 356
محفوظ است هر وقت بخواهد چیزی را بنظر آورد از لابلای محفوظات بیرون میآورد و اینکه بعضی گفته‌اند مجردی غیر از خدا نیست زیرا که از اثبات مجردات مثل عقول و نفوس لازم میآید ممکن مثل واجب گردد، جواب داده شده که بر فرض اشتراک اشتراک در سلوب مانعی ندارد و در حقیقت وجود و وجوب آن کسی با خدا شرکت ندارد، همین طوری که گوئیم خدا جماد نیست، نبات نیست گوئیم انسان هم جماد و نبات نیست و شرکت در مادی نبودن روح با مادی نبودن خدا اشتراک در وجود نیست بلکه اشتراک در سلوب است.
وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن‌َّ بِالَّذِی أَوحَینا إِلَیک‌َ ثُم‌َّ لا تَجِدُ لَک‌َ بِه‌ِ عَلَینا وَکِیلًا (لَنَذهَبَن‌َّ) لام، قسم است یعنی دلالت بر قسم دارد و تقدیر چنین میشود که فو اللّه لا یؤتون بمثله) یعنی اگر ما بخواهیم قرآن را میبریم و از سینه‌ها محو میگردانیم و پس از آنکه محو نمودیم تو دیگر راهی برای استرجاع و بازگشت آن نداری و نمی‌یابی کسی را که از طرف تو از ما طلب استرجاع نماید و مطالبه کند.
إِلّا رَحمَةً مِن رَبِّک‌َ إِن‌َّ فَضلَه‌ُ کان‌َ عَلَیک‌َ کَبِیراً الّا استثنائیه جمله را استثناء میکند از آیه بالا (لا تَجِدُ لَک‌َ الخ) یعنی اگر ما قرآن را از سینه تو ببریم بازگشت آن میسر نخواهد بود مگر بفضل و رحمت از جانب پروردگار تو، اشاره به اینکه که قرآن را ما بسوی تو وحی نمودیم و از رحمت ما نزول نموده خودمان هم آنرا نگاه میداریم و حفظ آن بعهده ما است زیرا که فضل و کرم ما بر تو بزرگ است که از راه فضل و کرم قرآن را از آفات نگاه میدارد و آنرا در عالم باقی میگذارد قوله تعالی (نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ).
قُل لَئِن‌ِ اجتَمَعَت‌ِ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل‌ِ هذَا القُرآن‌ِ لا یَأتُون‌َ بِمِثلِه‌ِ وَ لَو کان‌َ بَعضُهُم لِبَعض‌ٍ ظَهِیراً در شأن نزول آیه گفته‌اند نضر بن حارث گفت ما میتوانیم مثل اینکه قرآن

صفحه : 357
بیاوریم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
آیه در مقام تحدی بقرآن است و الف و لام در (الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ) الف و لام جنس است و شامل میگردد تمام افراد انس و جن را و اختصاص بزمان و عصر خود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ندارد زیرا که از آیه چنین استفاده میشود که در هر وقت و زمانی از موقع نزول قرآن تا قیامت اگر تمام افراد جن و تمام افراد بشر پشت بر پشت یک دیگر بگذارند و بهم کمک نمایند هرگز نتوانند مثل اینکه قرآن در فصاحت و بلاغت و اسلوب و جامعیت و اسرار و معانی مندرجه در آن را بیاورند.
و چه معجزه‌ئی است بالاتر از اینکه که تا حال یکهزار و چهار صد سال از نزول قرآن میگذرد و با اینکه دشمنان قرآن چه از اعراب زمان خود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که با اینکه همه اهل لسان و در کمال فصاحت و بلاغت بودند و چه بعد از آن تا زمان حاضر اگر قرآن معجزه و از جانب حق تعالی نبود با اینکه دشمنان که در صدد خاموش گردانیدن چراغ اینکه کتاب مقدس بودند و بمجرد اینکه اگر مثل آنرا میآوردند و لو آیه‌ئی حجت قرآن باطل میگردید در سوره بقره قوله تعالی (وَ إِن کُنتُم فِی رَیب‌ٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه‌ِ وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ).
خطاب بکافرین و منکرین قرآن نموده که اگر در شکّید از آنچه ما نازل کرده‌ایم بر بنده خود محمّد (ص) شما هم یک سوره مثل آنرا بیاورید و بغیر از خدا حاضرین خودتان را بخوانید اگر راست میگوئید یعنی اینکه قرآن کلام خدا نیست و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ساختگی کرده و مسلّم اگر آورده بودند بجهان اعلام میکردند و بما هم خبرش رسیده بود.
وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس‌ِ فِی هذَا القُرآن‌ِ مِن کُل‌ِّ مَثَل‌ٍ فَأَبی أَکثَرُ النّاس‌ِ إِلّا کُفُوراً آیه تذکر میدهد که ما برای افراد بشر در اینکه قرآن همه طور مثالهائی آوردیم چه از حکایات و قصص پیشینیان و چه از انواع و اقسام موجودات از گیاهها و حیوانات و چه راجع باوضاع عالم قیامت و از آنچه صلاح انسانی است و آنچه

صفحه : 358
بدبختی و شقاوت او را ایجاب مینماید در دنیا و آخرت همه را تصریحا و تلویحا و اشارة باحسن وجه بیان نمودیم و بیشتر مردم اباء و انکار نمی‌نمودند مگر از روی کفر و نفاق.

قسمتی از آیات سورة الاسراء

[سوره الإسراء (17): آیات 90 تا 100]

اشاره

وَ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً (90) أَو تَکُون‌َ لَک‌َ جَنَّةٌ مِن نَخِیل‌ٍ وَ عِنَب‌ٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِیراً (91) أَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمت‌َ عَلَینا کِسَفاً أَو تَأتِی‌َ بِاللّه‌ِ وَ المَلائِکَةِ قَبِیلاً (92) أَو یَکُون‌َ لَک‌َ بَیت‌ٌ مِن زُخرُف‌ٍ أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ قُل سُبحان‌َ رَبِّی هَل کُنت‌ُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً (93) وَ ما مَنَع‌َ النّاس‌َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم‌ُ الهُدی إِلاّ أَن قالُوا أَ بَعَث‌َ اللّه‌ُ بَشَراً رَسُولاً (94)
قُل لَو کان‌َ فِی الأَرض‌ِ مَلائِکَةٌ یَمشُون‌َ مُطمَئِنِّین‌َ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِن‌َ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95) قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (96) وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه‌ِ وَ نَحشُرُهُم یَوم‌َ القِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُمًّا مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً (97) ذلِک‌َ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً (98) أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ قادِرٌ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم وَ جَعَل‌َ لَهُم أَجَلاً لا رَیب‌َ فِیه‌ِ فَأَبَی الظّالِمُون‌َ إِلاّ کُفُوراً (99)
قُل لَو أَنتُم تَملِکُون‌َ خَزائِن‌َ رَحمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَکتُم خَشیَةَ الإِنفاق‌ِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ قَتُوراً (100)

صفحه : 359

(ترجمه آیات)

کفار گفتند ما هرگز بتو ایمان نمیآوریم تا اینکه برای ما از زمین چشمه آبی ظاهر نمائی (90)
یا اینکه برای تو بوستانی باشد از نخلهای خرما و درخت انگور و جویهائی بشدت آب در میان آنها روان گردانی (91)
یا آسمان را بر سر ما همچنانکه گمان کردی پاره پاره بیفکنی یا خدا و ملائکه را نزد ما حاضر آوری (92)
یا برای تو خانه‌ئی باشد از زر و جواهرات یا بر آسمان صعود نمائی و ما هرگز بر بالا رفتن تو ایمان نمیآوریم تا وقتی که بر ما کتابی بیاوری که ما آنرا قرائت نمائیم (ای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو منزّه است پروردگار من آیا نیستم من مگر یک بشری که بسوی شما فرستاده و رسول میباشم (93)
و چیزی مردم را از هدایت باز نداشت وقتی که اسباب هدایت آمد مگر اینکه گفتند آیا خدا بشری را رسول قرار داده (94)
باینها بگو اگر ملائکه (مثل آدمیان) در زمین راه میرفتند و سکونت داشتند ما از آسمان ملکی را فرود میآوردیم که رسول باشد (95)
بگو خدا کافی است که بین من و شما گواه باشد

صفحه : 360
زیرا که او ببندگانش دانا و بینا است (96)
و کسی را که خدا هدایت نمود چنین کسی هدایت یافته و کسی را که گمراه نمود هرگز برای او دوستانی غیر از او نمی‌یابی و در قیامت او را بر روهایشان محشور میگردانیم در حالیکه کور و گنگ و کرند و جایگاه آنها جهنم است و هر وقت آتش سستی پیدا کند بر آنها آتشی سوزان زیاد کنیم (97)
و اینکه پاداش آنها است بسبب اینکه بآیات ما کافر شدند و گفتند آیا وقتی که ما استخوان و پوسیده گردیدیم هر آینه مبعوث میگردیم و آفرینش جدیدی پیدا مینمائیم (98)
آیا ندیدند همانا آنکسیکه آسمانها و زمین را آفریده قدرت دارد که مثل آنها را خلقت نماید و اجل و مدتی برای آنها قرار داد که شکی در آن نیست و ستمکاران (از معاد) اباء نکردند مگر از راه کفر و عناد (99)
(بکافرین) بگو اگر شما مالک خزینه‌های رحمت پروردگار ما گردید امساک میکنید و بخل میورزید و میترسید فقیر گردید و همانا انسان بخیل است (100)
.

صفحه : 361

(توضیح آیات)

وَ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ یَنبُوعاً، الی قوله تعالی کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ در شأن نزول اینکه آیات مفسرین چنین گفته‌اند بروایت إبن عباس، عتبه و شیبه پسران ربیعه و ابو سفیان و نضر بن حارث و ابو جهل و امثال آنان از صنادید قریش در پشت خانه کعبه جمع شدند و گفتند باید محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را احضار نمود تا در آنچه ادعاء میکند با او مباحثه کنیم شخصی را بطلب آنحضرت فرستادند و او بگمان اینکه دلهای آنها نرم شده اجابت نمود و آمد و میان آنها نشست گفتند ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تو را طلبیدیم تا نوعی کنیم که نزاع از بین ما برداشته شود و اللّه ما در عرب کسی را ندیدیم که با قوم خود اینکه همه درشتی کند که تو با ما میکنی خدایان ما را شتم و عیب میکنی دین ما را و گمان ما را سفاهت میدانی و سنگ تفرقه میان الفت و جمعیت ما می‌اندازی اگر برای مال است ما تو را غنی میگردانیم که در عرب از تو غنی‌تری نباشد اگر ریاست میخواهی تو را منصب میدهیم و اگر جنّیان تو را زحمت میرسانند طبیب حاذق میآوریم که تو را معالجه کند.
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هیچکدام از اینها نیست که شما میگوئید بلکه حق تعالی مرا بشما فرستاده و کتابی بمن داده که شما را ببهشت مژده دهم و از دوزخ بترسانم اگر سخن مرا قبول کنید در دنیا و آخرت خوشحال باشید و اگر قبول نکنید من صبر میکنم تا خدا میان من و شما حکم کند آنها گفتند ای محمّد (ص) میدانی که زمین ما تنگ‌ترین زمینها است و کم آب ترین جایها است اگر تو در ادّعای رسالت راست میگوئی دعاء کن که خدا اینکه کوه‌ها را از میان بردارد و زمین مکه فراخ شود و چشمه‌های آب روان گرداند آنطوری که در شام و عراق است و پدران ما را زنده گردان از جمله قصی‌ّ بن کلاب را که او

صفحه : 362
پیرمرد صادقی بود تا احوال تو را از او بپرسیم اگر او تو را راستگو داند ما همه بتو ایمان میآوریم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خدا مرا باین امر نفرموده بلکه مرا برسالت فرستاده و قرآنی بمن داده تا معجزه من باشد اگر در نبوت من شک دارید مثل آنرا بیاورید و چون نمی‌توانید بیاورید البته من پیغمبر خدایم و شما از روی عناد و استکبار بمن نمیگروید، گفتند از خدا بخواه که بتو بوستانی بدهد پر از اشجار مثل انگور و خرما و سایر میوه‌ها و جویهای آب در میان آن بوستان روان گرداند و اگر اینکه را نیز نمیکنی از او بخواه تا تو را بگنجهای زمین راهنمائی کند و از فقر نجات یابی و غنی شوی و اگر اینکه را نیز اقدام نمیکنی پاره‌ئی از آسمان را بر ما بیفکن تا هلاک گردیم یا خانه‌ئی از زر برای تو بسازد و تو در آن بنشینی حضرت رسول (ص) فرمود اگر خدا بخواهد تمام اینکه کارها را میکند زیرا که او بر همه چیزها قدرت دارد، و یکی از آنها گفت ما بتو ایمان نمیآوریم تا اینکه خدا و فرشتگان را برای ما بیاوری بعد از آن گفتند ما شنیده‌ایم آنکه در یمامه است بنام رحمان قرآن را بتو میآموزد و ما دست از تو برنمیداریم تا تو را هلاک کنیم یا تو ما را هلاک گردانی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از میان آنها دلتنگ برخواست و بیرون رفت عبد اللّه بن ابی امیّه که پسر عاتکه عمّه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود برخواست و با او روان گردید و گفت ای محمّد آنچه اینکه قوم گفتند قبول ننمودی بخدا که من بتو ایمان نمیآورم تا اینکه نردبانی بنهی و بآسمان برآئی و من تو را بنگرم و از آنجا نامه‌ئی بیاوری با جمعی از فرشتگان که بر آن گواهی بدهند و با وجود مشاهده چنین عملی گمان میکنم که باز تو را تصدیق نکنم و باور ننمایم، ابو جهل گفت ای گروه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هیچکدام از آنچه را گفتیم و از وی طلب نمودیم قبول ننمود و با اینکه حال از فحش و مذمت الهان ما باز نخواهد ایستاد بخدا که فردا وقتی بیاید و رو بکعبه آورد و مشغول نماز شود و بسجده رود سنگ گران بر سر او زنم تا از جفای او آسوده شویم آنحضرت از سخنان آنها بسیار دلتنگ گردید خداوند اینکه آیات را

صفحه : 363
از قوله تعالی (لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ) که مقول قول مشرکین عرب است تا قوله (کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ) نازل کردانید. (پایان) قُل سُبحان‌َ رَبِّی هَل کُنت‌ُ إِلّا بَشَراً رَسُولًا پس از ایرادهای بی‌مورد مشرکین خداوند برسولش خطاب مینماید که بگو منزّه است خدای من و بزرگتر از اینکه است که کسی بتواند بر او تحکّم کند و یا باو تکلیف نماید که چنین و چنان کند خدای سبحان عارف و دانا بمصالح و مفاسد امور جهان و جهانیان است و نظام عالم بدست قدرت او است و پیمبران را برای ارشاد بطریق هدایت و یافتن راه سعادت بشر فرستاده و بهر یک معجزه‌ئی در خور صلاح بشر و موقعیت زمان آنها برای اثبات پیمبری آنها بدستشان داده بشر را نمیرسد که در نظام عالم و حکم پروردگار رأی اندیشی نماید و بدل خواه مردم و آراء کاری انجام دهد و من هم مثل شما بشری میباشم که بمن رسالت عنایت شده که شما را از گمراهی و شرک بشاهراه هدایت و یکتاپرستی رهسپار گردانم مرا چه رسد که بتوانم در
امر خلقت و نظام آفرینش مداخله نمایم و آنچه شما طلب نموده‌اید در صورتی که بعضی از آنها محال عقلی است مثل آمدن خدا با فرشتگان زیرا که خدای تعالی منزّه است از حرکت و سکون که صفت اجسام است و بعضی از آنها محال عادی و منافی با نظام عالم است مثل سقوط آسمان در غیر موقع آن و بعضی خلاف مصلحت شخصی یا نوعی است.
وَ ما مَنَع‌َ النّاس‌َ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم‌ُ الهُدی إِلّا أَن قالُوا أَ بَعَث‌َ اللّه‌ُ بَشَراً رَسُولًا از آن کبر و نخوتیکه در اکثر افراد بشر نفوذ نموده اعراب نمیخواستند زیر بار یکی که گمان میکردند مثل خودشان است بروند و با اینکه معجزه قرآن بر آنها ثابت بود تا میتوانستند شانه خالی میکردند مخصوصا جماعت اعراب مکه که اینکه خلق خبیث ظاهرا در آنها غالب‌تر مینموده اینکه بود که چون آنان فقط جسم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را میدیدند که یک بشری است مثل آنها غذا میخورد، ازدواج میکند، در بازار راه میرود و در تمام شئونات بشریت مثل آنها است و خودشان

صفحه : 364
را مردمان دانشمند و ثروتمند و شاید عالم و دانا ببعضی علوم مثل ادبیات که مخصوصا اعراب مکه در علم ادبیات ماهر بودند و آن حضرت بظاهر فقیر و تحصیل نکرده و بیسواد مینمود نمیخواستند زیر بار فرمان او بروند اینکه بود که میگفتند چرا خداوند بر ما رسولی نمیفرستد که از جنس ملائکه باشد نه بشری مثل خودمان قُل لَو کان‌َ فِی الأَرض‌ِ مَلائِکَةٌ یَمشُون‌َ مُطمَئِنِّین‌َ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِن‌َ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا خطاب برسول نموده که باین مردمان تهی عقل و دانش بگو اگر در زمین ملائکه سکونت و منزل داشتند بایستی از جنس خودشان رسول برای آنها بفرستم که بتوانند با او تماس بگیرند و کلام او را بفهمند لکن شما که بشرید و دارای جسم کثیف ضخیم میباشید و ملائکه اجسام لطیفند و شما اصلا نتوانید آنها را ببینید و با آنها انس بگیرید چگونه ملائکه را برسالت بر شما بفرستم و چطور شما میتوانید از آنها استفاده نمائید.
و ارسال ملک وحی بر پیمبران اوّلا بمناسبت روح قدسی آنها بود که ارتباط کامل با ملائکه داشتند و افق روحانی آنها نزدیک بافق ملائکه بود لکن عموم مردم چنین روح قدسی را ندارند که بتوانند با ملک تماس بگیرند و کلام او را ادراک نمایند.
و ثانیا نزول ملائکه هنگام وحی بر چشم پیمبران ظاهرا بصورت بشری پدید میگردیده چنانچه مشهور است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جبرئیل (ع) را هنگام وحی بصورت دحیه کلبی مشاهده مینموده و از او استماع قرآن میکرد نه بصورت اصلی، و رسول چون در روحانیت با ملائکه سنخیت داشت او را میشناخت و تمیز میداد شما که چنین روح مصفّائی ندارید چگونه ملک بر شما رسول شود.
قُل کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ بِعِبادِه‌ِ خَبِیراً بَصِیراً (شَهِیداً) تمیز است برای فاعل (کَفی) گویا مشرکین برای اثبات پیمبری حضرتش گواه میخواستند آیه در مقام اثبات رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تهدید

صفحه : 365
کافرین خدا را گواه میآورد و برسولش امر میفرماید که بگو خدا کافی است که گواه من باشد در صدق گفتارم و نیز گواه شما است در انکار و تکذیبتان زیرا که او بعمل بندگان خود بینا و دانا است شاید اشاره باین باشد که اگر من در ادّعای رسالت خلاف گویم البته خدا مرا ببدترین عقوبت مجازات خواهد نمود وَ مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه‌ِ ظاهرا آیه متعلق بآیه بالا است و شاید اشاره باین باشد که کسانیکه طالب هدایت و در مقام پیمودن راه حقیقتند خداوند راه هدایت را برای آنها بازمینماید و بشاهراه هدایت رهسپارشان میگرداند و کسیکه طالب هدایت نگردیده البته گمراه خواهد گردید و پس از گمراهی و اعراض از حق تعالی دوستی بغیر او نمی‌یابد و در گمراهی سرگردان خواهد گردید.
وَ نَحشُرُهُم یَوم‌َ القِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُمًّا مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً آنهائیکه در دنیا بهدایت انبیاء هدایت نیافته‌اند در قیامت محشور میگردند بروهایشان در حالی که کور و گنگ و کر میباشند.
در روایت از انس بن مالک نقل میکنند که پس از سؤال از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که چگونه بر صورتهایشان راه میروند فرمود همانطور که با پاهایشان راه میرفتند و جایگاه آنان جهنم است و هر گاه زبانه آتش کم شود شعله آنرا زیاد میکنیم.
ذلِک‌َ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُون‌َ خَلقاً جَدِیداً جهنم و عذاب آن بپاداش عمل آنها است (جَزاءً وِفاقاً) جزاء مطابق و بر وفق عمل است چون کافرین پس از آنکه بر آنان اتمام حجت گردید و دانسته و فهمیده از روی عناد در آیات الهی نظر ننمودند در طلب هدایت بر نیامدند که در گفتار انبیاء اعمال نظر نمایند و عقل خود را بکار بیندازند تا اینکه حق

صفحه : 366
بر آنان ظاهر گردد اینکه بود که در امر معاد و بازگشت استبعاد مینمودند و میگفتند چگونه ممکن است که ما پس از آنکه استخوان پوسیده گردیدیم ثانیا زنده شویم و بحالت اول عود نمائیم.
أَ وَ لَم یَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ قادِرٌ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم وَ جَعَل‌َ لَهُم أَجَلًا لا رَیب‌َ فِیه‌ِ فَأَبَی الظّالِمُون‌َ إِلّا کُفُوراً اینکه آیه برای رفع استبعاد منکرین آمده که میگفتند چگونه ممکن است پس از اینکه مردیم و خاک گردیدیم دو مرتبه زنده شویم، اشاره بعموم قدرت نموده که آنکسیکه قدرت دارد بر خلقت آسمانها و زمین قدرت دارد بر اینکه مثل شما را بیافریند گمان نشود که اینکه مثلیت بطور تباین بدن ثانوی با بدن اولی باشد اینکه طور نیست زیرا که در مسئله معاد بادلّه عقلیه و نقلیه محقق گردیده که بدن اخروی بعینه همان بدن دنیوی است عالمش عوض شده زیرا که انسان بروح و بدن انسان شخصی است نه بروح تنها.
و اینکه بعضی از مفسرین در توجیه اینکه آیات گفته‌اند مماثلت از جهت مقایسه بدن جدید با بدن اول با قطع نظر از نفس که حافظ وحدت انسان و شخصیت وی است با مثل آن بودن منافات ندارد با اینکه انسان اخروی عین انسان دنیوی باشد نه مثل او زیرا که ملاک وحدت و شخصیت نفس انسان است و آن نزد خدا محفوظ است نه باطل گردیده و نه معدوم شده و وقتی ثانیا ببدنیکه جدیدا خلقت گردیده تعلق گرفت او همان انسان دنیوی است کما اینکه انسان در دنیا واحد شخصی است و بر وحدت شخصیه‌اش باقی است با تغییر بدن بجمیع اجزائش زمانی بعد از زمانی. (تفسیر المیزان) ظاهرا اینکه توجیه بوجهی درست است که اجزاء بدن انسان در مدت حیات دنیوی در تحلیل دائمی است علی الدوام اجزائی میمیرد و اجزائی بجای او میآید لکن قبول نداریم که اجزاء تحلیل شده بکلی معدوم شده باشد بلکه بدلیل قوله تعالی در سوره ق آیه 5 در پاسخ قول کفار که میگفتند چگونه ممکن است که

صفحه : 367
ما وقتی مردیم و خاک گردیدیم ثانیا عود نمائیم و البته مقصود آنها عود بدن شخصی خودشان بوده، برای رفع استبعاد آنها پاسخ در آیه بعد فرموده (قَد عَلِمنا ما تَنقُص‌ُ الأَرض‌ُ مِنهُم وَ عِندَنا کِتاب‌ٌ حَفِیظٌ) یعنی ما دانستیم آنچه را از آنها (یعنی از بدن) آنها زمین کم میکند لکن نزد ما است کتابیکه حفظ میکند.
شاید مقصود چنین باشد وقتی انسان مرد و اجزاء بدنش را زمین در خود منحل گردانید فعلیت و حقیقت بدنیکه روحش در ایّام حیاتش باو تعلق داشت فانی نگردیده بطوری که در هیچ نشأه و عالمی باقی نمانده باشد بلکه چون عوالم در طول یکدیگر است اگر چه بدن میّت در ظرف زمان از نظر ما نابود گردیده و اثری از وی باقی نمانده لکن در لوح محفوظ و در احاطه علم حضوری حق تعالی بعینه موجود است و همان است که در عالم قیامت که محیط بعالم دنیا است ظهور و بروز مینماید و بمرگ حقیقت انسان که ترکیب شده از جسم و روح است عوض نمیگردد منتهی الامر جسم در هر عالمی بمناسبت همان عالم طوری ظاهر میگردد و چون عوالم در طول یکدیگر است هر عالم ما فوقی جامع و حاوی عالم مادون خود خواهد بود و گر نه فوقیت معنائی ندارد و عالم دنیا عالم دنی‌ّ و عالم آخرت مافوق آنست اینکه است که متفرقات در عالم دنیا که در زمان متفرقا و متدرجا ظهور و بروز مینمایند مجتمعا در عالم قیامت ظاهر میگردند و وحدت بدن انسان وحدت اتصالی است و اجزاء آن در تحلیل دائمی است که علی الدوام اجزاء زنده بدن میمیرند و اجزاء زنده تازه جای آنها را میگیرند بدون تخلّل عدم و البته اجزاء زنده مثل همان اجزاء مرده‌اند و حافظ شخصیت و وحدت هر فردی نفس ناطقه وی است و انسان مادامیکه در دنیا حیات دارد گمان میکند از اول عمر تا آخر بدن او یک واحد شخصی است و از توارد امثال اکثر مردم خبر ندارند اینکه است که در آیه فرموده (بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ جَدِیدٍ) سوره ق آیه 14، لکن چون عالم قیامت مافوق عالم دنیا است و چنانچه گفته شد هر مافوقی دارای مراتب زیرین خود خواهد بود اینکه است که بدن بوحدت شخصیه

صفحه : 368
اخروی جامع تمام مراتب زیرین خود یعنی جامع اجزاء پراکنده بدن دنیوی وی است نه بدن مباین.
و خلاصه اینکه انسان با روح و بدن شخصی خود محشور میگردد و (مِثلَهُم) که در آیه بالا فرموده (قادِرٌ عَلی أَن یَخلُق‌َ مِثلَهُم) و در سوره واقعه آیه 61 و 62 (نَحن‌ُ قَدَّرنا بَینَکُم‌ُ المَوت‌َ وَ ما نَحن‌ُ بِمَسبُوقِین‌َ عَلی أَن نُبَدِّل‌َ أَمثالَکُم وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُون‌َ) و امثال اینکه آیات که بعضی گمان کرده‌اند که در قیامت خدای تعالی بدن دیگری بانسان افاضه مینماید مباین با اینکه بدن دنیوی بظاهر بنظر درست نمیآید زیرا که اولا روح هر کسی با بدن شخصیه‌اش سنخیت دارد و ثانیا در جای خود مدلّل گردیده که هیچ چیزی از موجودات پس از وجود فناءپذیر نخواهد بود اگر ظهورش از عالمی محو گردد در مافوق و در لوح محفوظ ثبت است وانگهی مثلیّت در جائی صادق میآید که دو چیز در یک جهت عین هم باشند و در جهتی غیر هم، در اینجا شاید مقصود چنین باشد که بدن اخروی و بدن دنیوی در اصل وجود یکی میباشند و از جهت وحدت اجتماعی و اتّصالی با هم در یک حال تفاوت دارند اجزاء بدن دنیوی با هم وحدت اتصالی دارند بتوارد امثال نه وحدت شخصیه و در قیامت همین اجزاء متفرق در زمان که در جای خود محفوظند بیک وحدت عینیه و بیک صورت وحدانیه شخصیه بروز و ظهور مینمایند. و شاید مقصود از مماثلت که در آیه فرموده (مِثلَهُم) چنین باشد که وحدت شخصیه بدن اخروی غیر از وحدت بدن دنیوی خواهد بود از حیث تفرق اجزاء و توارد امثال در دنیا و اجتماع و بساطت آن در آخرت زیرا چنانچه محقق گردیده عالم آخرت عالم بقاء است و جامع ماحصل و غایت و نتیجه اعمال دنیوی انسان است اینکه است که موجودات اخروی هر یک در جای خود ثابت است و فناءپذیر نخواهد بود.
خلاصه توان گفت که بدن اخروی بعینه همان بدن دنیوی است از جهت اصل وجود و قوی و توان گفت که غیر آنست از جهت وحدت و فعلیت و بساطت قوله تعالی در سوره ق آیه 14 (أَ فَعَیِینا بِالخَلق‌ِ الأَوَّل‌ِ بَل هُم فِی لَبس‌ٍ مِن خَلق‌ٍ

صفحه : 369
جَدِیدٍ) همزه استفهامی را در مقام انکار و جهد آورند یعنی آیا چنین گمان میکنند که ما از آفرینش اول درمانده شده‌ایم و بر آفرینش جدید قدرت نداریم بلکه آنها از خلقت تازه در اشتباهند.
درست است که انسان در تحلیل دائمی است که علی الدوام اجزاء بدن او عوض میگردد و سلولهای بدن میمیرد و سلولهای تازه‌ئی جای آنرا میگیرد اگر سلولهای تازه آن مقداریکه در علم خدا در نظام تعیین شده نیاید انسان یا حیوان حیات خود را بدرود گوید لکن شکی نیست که همین بدن ترکیب شده از اجزاء متمم انسانیت است و لو آنکه حقیقت انسان روح درّاکه او است لکن بدن متمّم شخصیت او است و امتیاز انسان از باقی موجودات بهمین جامعیت وی است زیرا چنانچه محقق گردیده عالم آخرت بقاء و جامع ماحصل و غایت و نتیجه اعمال دنیوی انسان است اینکه است که موجودات اخروی هر یک در جای خود ثابت و فناپذیر نخواهد بود و اگر در قیامت بدن دنیوی بکلّی معدوم گردد و بدن جدید مثل او بیاید انسانی که ترکیب شده از دو جزء است روح و بدن بتمام جهات همان بشخصه مبعوث نگردیده بلکه روح او با بدنیکه در دنیا جزء وی نبوده مبعوث گردیده و اینکه قول بنظر خلاف میآید زیرا آنچه از آیات و اخبار برمیآید اینکه است که انسان در قیامت بروح و بدن مبعوث میگردد حتی بعضی معاد را جسمانی فقط میدانند و بنا بر اینکه قول که مثل بدن مبعوث گردد چنین میشود که اصلا انسان دنیوی نیست که مبعوث گردیده بلکه انسان جدیدی است و مسلّما اینکه خلافست بلکه تحوّلات انسانی از عالمی بعالم دیگر برای استکمال است که روحا و جسما کامل گردد و از اینکه جهت توان گفت بدن اخروی همان بدن دنیوی است از جهت اجزاء و قوی و مثل آنست نه خود آن از حیث وحدت و جامعیت و کمال روح انسانی برسیدن بآن درجات عالی است و استکمال بدن باجتماع اجزاء متفرق در زمان و وحدت شخصیه آنست و نیز اگر بدن اخروی همین بدن دنیوی نباشد چگونه باعضاء آدمی امر میگردد که بر علیه خود شهادت دهند که در دنیا چه

صفحه : 370
اعمالی انجام داده شد (و اللّه العالم باسرار کلامه) در جلد ششم اینکه تفسیر در سوره ق تا اندازه‌ئی بحث شده بآن جا رجوع شود.
قُل لَو أَنتُم تَملِکُون‌َ خَزائِن‌َ رَحمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَکتُم خَشیَةَ الإِنفاق‌ِ وَ کان‌َ الإِنسان‌ُ قَتُوراً در پاسخ قول مشرکین برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب میرسد که بآنها بگو اگر بفرض آنچه خواسته‌اید از بوستانها و نهرها و میوه‌جات و باقی خواسته‌های شما حتی اگر مالک خزینه‌های رحمة پروردگار من بشوید شما از ترس فقر نگاه میدارید و انفاق نخواهید نمود.
شاید اشاره باین باشد که شما از آن خبث باطنیکه جبلّی شما گردیده و آن کبر و عنادی که در حقیقت شما ریشه دوانیده هر قدر هم اظهار معجزه برای شما بشود و هر قدر نعمت شما زیاد گردد آن بخل ذاتی شما نمیگذارد تصدیق نمائید و بحق بگروید و بر همین انکارتان باقی خواهید ماند.

صفحه : 371

[سوره الإسراء (17): آیات 101 تا 111]

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسع‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ فَسئَل بَنِی إِسرائِیل‌َ إِذ جاءَهُم فَقال‌َ لَه‌ُ فِرعَون‌ُ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا مُوسی مَسحُوراً (101) قال‌َ لَقَد عَلِمت‌َ ما أَنزَل‌َ هؤُلاءِ إِلاّ رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا فِرعَون‌ُ مَثبُوراً (102) فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِن‌َ الأَرض‌ِ فَأَغرَقناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ جَمِیعاً (103) وَ قُلنا مِن بَعدِه‌ِ لِبَنِی إِسرائِیل‌َ اسکُنُوا الأَرض‌َ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً (104) وَ بِالحَق‌ِّ أَنزَلناه‌ُ وَ بِالحَق‌ِّ نَزَل‌َ وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (105)
وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلاً (106) قُل آمِنُوا بِه‌ِ أَو لا تُؤمِنُوا إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ مِن قَبلِه‌ِ إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ سُجَّداً (107) وَ یَقُولُون‌َ سُبحان‌َ رَبِّنا إِن کان‌َ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولاً (108) وَ یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ یَبکُون‌َ وَ یَزِیدُهُم خُشُوعاً (109) قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی وَ لا تَجهَر بِصَلاتِک‌َ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغ‌ِ بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلاً (110)
وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه‌ُ شَرِیک‌ٌ فِی المُلک‌ِ وَ لَم یَکُن لَه‌ُ وَلِی‌ٌّ مِن‌َ الذُّل‌ِّ وَ کَبِّره‌ُ تَکبِیراً (111)

صفحه : 372

[ترجمه]

و بحقیقت ما بموسی نه آیات معجزات ظاهر هویدا عطاء نمودیم (ای رسول) از بنی اسرائیل سؤال کن وقتی را که موسی بر آنها آمد و فرعون بموسی گفت ای موسی گمان میکنم تو را سحر کرده‌اند (101)
موسی گفت همانا تو (ای فرعون) میدانی که اینکه معجزات را فرود نیاورده مگر پروردگار آسمانها و زمین و در آن بینائی است و ای فرعون من یقین دارم که تو از هلاک شدگانی (102)
پس فرعون اراده کرد که موسی و قومش را از زمین مصر براندازد و ما او را و کسانیکه با او بودند تمامشان را غرق نمودیم (103)
و پس از آن ببنی اسرائیل گفتیم در زمین مصر سکونت کنید و وقتی وعده آخرت آمد تمام شما را با هم جمع میکنم (104)
و ما قرآن را بحق و درستی نازل نمودیم و بحق و راستی فرود آوردیم و ما تو را نفرستادیم مگر مژده دهنده و تهدید کننده (105)
و ما قرآن را آیه آیه و سوره سوره فرستادیم برای اینکه تو بتأنّی و مکث بر مردم قرائت نمائی و آنرا نازل گردانیدیم و فرو فرستادیم (106)
بگو شما (کافرین) ایمان بیاورید یا نیاورید همانا کسانیکه پیش از شما بآنها علم عطاء شده وقتی آیات قرآن بر آنان تلاوت میشود آنها بذقن‌ها یعنی بزنخهایشان می‌افتند در حالیکه سجده کنندگانند (107)
و میگویند پروردگار ما منزه است و حقیقة وعده پروردگار ما واقع است (108)
و بذقن‌هایشان برو می‌افتند در حالیکه گریان میباشند و استماع قرآن فروتنی آنها را زیاد میکند (109)
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو خدا را (اللّه) بخوانید یا رحمان هر کدام بخوانید خدا را خوانده‌اید و برای او است اسمهای نیکو و نماز را نه بسیار بلند بخوان و نه آهسته و بین اینکه دو وسط را اختیار نما (110)
و بگو حمد و ستایش مخصوص بآن پروردگاری است که اولاد نگرفته و در مملکت خود شریک و انبازی ندارد و دوست و رفیقی نگرفته که او را از ذلّت رهائی دهد و ببزرگترین اوصاف کمال او را ستایش نما (111)
.

صفحه : 373

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسع‌َ آیات‌ٍ بَیِّنات‌ٍ فَسئَل بَنِی إِسرائِیل‌َ اینکه آیه تذکر میدهد که بموسی نه معجزه ظاهر بیّن بخشودیم و برسول امر فرموده که از بنی اسرائیل سؤال کن.

(سخنان مفسرین در اینکه مقصود از تسع در آیه چه معجزه‌ئی است)

1- آیات نه گانه: عصا، ید بیضاء، ملخ، شپش، قورباغه، خون، سنگ، دریا، طور، کوهیکه بالای سر بنی اسرائیل در بیابان تیه افراشته شده.
(إبن عباس) 2- بقولی آن نه معجزه راجع باحکام بوده بروایتی بعض یهود از حضرت رسول (ص) از احکام سؤال نمودند فرمود خداوند بموسی وحی کرد که: شریک برای خدا نیاورید، و دزدی نکنید، زناء ننمائید، و نفسی را که خدا حرام نموده نکشید مگر بحق، و سحر نکنید، و اکل ربا ننمائید، و نزد سلطان سبب کشتن کسی نشوید، و نسبت زنا بمحصنات ندهید، و از جنگ فرار نکنید، و ای یهودیها شما در روز شنبه تعدی نکنید، پس آن یهودی دست حضرت را بوسید و گفت شهادت میدهم که تو نبی‌ّ میباشی. (طبرسی) 3- بقولی آیات و معجزاتیکه از موسی (ع) ظاهر گردید زیادتر از نه عدد بود و در اینجا بیان آیاتی است که با دعوت فرعون مقارن بود و آن نه عددی است که در اینکه آیه تذکر داده: عصا، ید، طوفان، جراد، قمّل، قورباغه، خون، سنون، و نقص ثمرات. و ظاهرا اینها مقصود از آیات تسع است که مقول موسی است که بفرعون گفته (لَقَد عَلِمت‌َ ما أَنزَل‌َ هؤُلاءِ إِلّا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ بَصائِرَ) و امّا غیر از اینکه آیات مثل سحر، احیاء مقتول ببقره و احیاء کسیکه از قومش صاعقه گرفته بود و افراشته شدن کوه بالای سر بنی اسرائیل و غیر اینها تدریجا ظاهر گردیده.

صفحه : 374
و در تورات در تعداد تسع آیات دارد: عصا، دم، ضفادع، قمّل، موت بهائم برد یا آتشی که نباتات و حیوانات را هلاک گردانید، جراد ملخ، ظلمت، موت کبار افراد بشر و جمیع حیوانات. (المیزان) فَقال‌َ لَه‌ُ فِرعَون‌ُ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا مُوسی مَسحُوراً پس از اظهار معجزات و تبلیغ رسالت موسی (ع) فرعون لعین بموسی (ع) گفته ای موسی من گمان میکنم تو را سحر کرده‌اند موسی در پاسخ فرعون گوید لَقَد عَلِمت‌َ ما أَنزَل‌َ هؤُلاءِ إِلّا رَب‌ُّ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّک‌َ یا فِرعَون‌ُ مَثبُوراً در مقابل سخن فرعون که پس از ظاهر گردیدن معجزات ظاهر بیّن بموسی علیه السّلام نسبت سحر شده میدهد موسی در پاسخ میگوید در صورتی که تو بیقین میدانی که اینها را نازل نکرده مگر پروردگار آسمانها و زمین که در آن بینائی است و دیگر جای شک‌ّ و شبهه‌ئی باقی نگذاشته با اینکه حال تو مخالفت مینمائی یقین دارم که تو از هلاک شدگانی.
فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِن‌َ الأَرض‌ِ فَأَغرَقناه‌ُ وَ مَن مَعَه‌ُ جَمِیعاً پس از اینکه همه معجزات که از موسی (ع) ظاهر گردید و کوچک‌تر اثری بفرعون و تابعین او ننمود بلکه بر کفر و تفرعن آنان افزوده گردید و فرعون دید جلو معجزات موسی را نمیتواند بگیرد اینکه طور آیه خبر میدهد اراده کرد که موسی و قومش را از زمین مصر براندازد یا بهلاکت و یا بتبعید و شاید فرعون کمر قتل موسی و بنی اسرائیل را بسته بود و چون دیگر بر او اتمام حجّت شده بود اینکه بود که خدای تعالی او را و کسانیکه با او بودند تمام آنها را برود نیل غرق گردانید.
وَ قُلنا مِن بَعدِه‌ِ لِبَنِی إِسرائِیل‌َ اسکُنُوا الأَرض‌َ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً پس از آنکه فرعون و تابعین بغرق هلاک گردیدند بنی اسرائیل در زمین

صفحه : 375
مصر بامر الهی جای گزین فرعونیان و در جای آنان ساکن گردیدند اینکه وعده اول بود که تفضلا ببنی اسرائیل پس از مشقّاتیکه از قبل فرعون و قبطیان تحمل نمودند عطاء گردید که شهر مصر در تصرف آنها در آمد و وعده دیگر وعده آخرت است (لفیف) بمعنی جماعت متفرقه آمیخته بهم است مفسرین در توجیه آیه چنین گفته‌اند یعنی در آخرت شما را با آنها با هم بیاوریم در حالیکه جماعتی آمیخته بهم باشید و بعد سعداء از اشقیاء جدا میگردند.
وَ بِالحَق‌ِّ أَنزَلناه‌ُ وَ بِالحَق‌ِّ نَزَل‌َ وَ ما أَرسَلناک‌َ إِلّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً جار و مجرور در (بِالحَق‌ِّ أَنزَلناه‌ُ) منصوب المحل است یعنی ملتبسا بحق و بحقیقت فرود آمده، و بعضی از مفسرین چنین گفته ما نازل ننمودیم قرآن را از آسمان مگر اینکه او را محفوظ گردانیدیم بر صدی از ملائکه و برسول نازل ننمودیم مگر اینکه آنرا محفوظ گردانیدیم از اختلاط و تصرف شیاطین و شاید مقصود نفی اعتراء بطلان باشد در اول امر و آخر امر. (منهج الصادقین) وَ قُرآناً فَرَقناه‌ُ لِتَقرَأَه‌ُ عَلَی النّاس‌ِ عَلی مُکث‌ٍ وَ نَزَّلناه‌ُ تَنزِیلًا نزول فرود آمدن دفعی را گویند و تنزیل فرود آوردن تدریجی را نامند چنانچه در جای دیگر گفته شده بعضی بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد میگرفتند که چرا قرآن مثل الواح تورات که یکدفعه برای موسی (ع) فرود آمد برای تو یکدفعه فرود نیامده اینکه آیه میشود پاسخ آنها باشد که علت اینکه قرآن را متفرقا نازل گردانیدیم اینکه بود که تو بر مردم بطور مکث و تأنّی بیان نمائی تا اینکه بهتر در ذهن آنها ثابت گردد و هر آیه‌ئی را در موقع خود بتدریج فرود آوردیم قُل آمِنُوا بِه‌ِ أَو لا تُؤمِنُوا إِن‌َّ الَّذِین‌َ أُوتُوا العِلم‌َ مِن قَبلِه‌ِ إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ سُجَّداً شاید مقصود از کسانیکه علم بآنها عطاء گردیده اهل کتاب یعنی تورات باشند و نیز کسانی میباشند که روح و قلبشان از دنس و کثافات اخلاقی پاک گردیده و نور علم و دانش در روحشان طلوع نموده و مستعدّ و آماده قبول حق

صفحه : 376
میباشند که آنان کسانی هستند که وقتی آیات الهی قرآن بر آنها خوانده میشود بزنخهایشان برو می‌افتند و در مقابل عظمت حق تعالی تواضع نموده و سجده کننده‌گانند و ضرر ایمان نیاوردن شما کفار و ملحدین عاید خودتان خواهد گردید خواه ایمان بیاورید یا نیاورید ضرر و نفعی بقرآن و دین حق وارد نمیآورد وَ یَقُولُون‌َ سُبحان‌َ رَبِّنا إِن کان‌َ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولًا، وَ یَخِرُّون‌َ لِلأَذقان‌ِ یَبکُون‌َ وَ یَزِیدُهُم خُشُوعاً (واو) عاطفه آیه را عطف بآیه بالا داده که نیز از اوصاف صاحبان علم و کسانیکه بقرآن و دین حق ایمان آورده‌اند آنستکه موقعیکه آیات قرآن بر آنها خوانده میشود سجده میکنند و میگویند منزّه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار ما واقع گردیده شده است و نیز از اوصاف آنها چنین است که در حال سجده گریه میکنند و آیات قرآن زیاد میکند فروتنی آنها را قُل‌ِ ادعُوا اللّه‌َ أَوِ ادعُوا الرَّحمن‌َ أَیًّا ما تَدعُوا فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی در اینکه آیه بپیمبر (ص) امر فرموده که بگو خدا را باسم (اللّه‌َ) یا باسم (رحمن) بخوانید هر کدام را بخوانید یکی است و برای او نامهای نیکو است گویند دعاء بمعنی تسمیه و متعدی بدو مفعول است و مفعول اول حذف شده (أَیًّا) برای تخییر است و تنوین در آن عوض مضاف الیه است و (ما) صله آن است یعنی خدا را بهر کدام از (اللّه یا رحمن) که بخواهید نام ببرید جائز است و یک ذات را خوانده‌اید و بعلاوه از اینکه دو اسم برای خدا نام‌های نیکوی دیگری است.
دانشمندان گویند اسماء اللّه سه قسم است: اول اسماء ذات بدون اعتبار اضافه بغیر، دوم اسماء ذات الاضافه، سوم اسماء اضافی.
اسماء ذات بدون اضافه مثل: اللّه، رحمن، واحد، احد، قدیم، حی‌ّ و غیر اینها.
اسماء ذاتی ذات الاضافه مثل: قادر، عالم، رازق، سمیع، بصیر، خالق

صفحه : 377
و غیر اینها از صفات ذاتی که اضافه بخلق دارد و اینها را صفات ذاتی ذات الاضافه مینامند مثل اینکه گوئیم خدا قادر است بر ایجاد ممکنات، عالم است بمصالح امور و غیر اینها که اضافه بغیر در آن مأخوذ است.
اما صفات اضافی محض مثل خالقیت و رازقیت و عالمیت و غیر اینها که بین متضائفین است.
فَلَه‌ُ الأَسماءُ الحُسنی و در مجمع گفته بعضی از نامها دلالت دارد بر صفات یا معانی یا افعال حسنه اما اسمائیکه منبعث از صفات ذات است آن قادر، عالم، حی‌ّ، سمیع، بصیر، علیم است. امّا اسمائیکه منبئی از صفات افعال حسنه است مثل خالق، رازق، عدل، محسن، منعم، رحمن، رحیم و امّا آن صفاتی که خبر میدهد از معانی حسنه مثل: صمد که آن بازگشت باعمال بنده‌گانست که باو طلب حوائج میکنند و مثل معبود و مشکور، خداوند در آیه بیان نموده که او شیئی واحد است اگر چه اسماء و صفاتش مختلف باشد و آیه دلالت دارد که اسم غیر مسمّی است و اینکه است که تقدیم اسماء الحسنی قبل از دعاء مستحب است. (پایان) وَ لا تَجهَر بِصَلاتِک‌َ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغ‌ِ بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلًا خدای تعالی رسولش را امر فرمود که در نماز مراعات امر وسط بنما نه زیاد بلند بخوان و نه زیاد آهسته حدّ وسط بین آنرا نگاه دار، شاید نظر باین باشد که چون در همه کاری حدّ وسط نیکو است و افراط و تفریط در هیچ امری مطلوب نیست در نماز نیز که بهترین اعمال است بایستی مراعات آن بشود.
وَ قُل‌ِ الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه‌ُ شَرِیک‌ٌ فِی المُلک‌ِ وَ لَم یَکُن لَه‌ُ وَلِی‌ٌّ مِن‌َ الذُّل‌ِّ وَ کَبِّره‌ُ تَکبِیراً خطاب برسول است که بگو حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که هیچ اولاد نگرفته چنانچه یهودیها گویند عزیر إبن اللّه است و عیسویان گویند مسیح إبن اللّه است یا جماعت دیگری مثل مشرکین که ملائکه را دختران خدا

صفحه : 378
مینامند و حمد و ستایش مر خدائی را است که در مملکت خود شریک ندارد و برای او دوستی نمیباشد که او را در ایجاد ممکنات یا در تدبیر نظام خلقت معاون خود بگرداند و باراده خود میآفریند و بقدرت و استیلاء خداوندی خود همه را روزی میدهد و بعلم ازلی خود ما یحتاج همه را بقدر صلاح دید خود منظّم و مرتّب میگرداند و از حال هیچ ذرّه‌ئی از ذرّات عالم غافل نیست و حمد و ستایش خدائی را است که منزّه است از اینکه خوار گردد و محتاج بدوست و کمک کار شود ای رسول اکرم او را تکبیر نما و ببزرگی و عظمت او را یاد نما.
اینک از سورة الرعد الی آخر سورة الاسراء از تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن بپایان رسید.
بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) در روز جمعه دهم شهر شعبان المعظم 1391 هجری قمری مطابق با روز نهم مهر ماه شمسی 1350 و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».